X پژوهشیار

کتابخانه قلم

{ فَبَشِّرۡ عِبَادِ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ }

مولف محمد صالح ضیایی

مولف : محمد صالح ضیایی

تعداد کتاب‌ها در سایت: 2

شهید شیخ محمد ضیایی رحمه الله

ولادت، خانواده و تربیت اسلامی:

شیخ محمد ضیایی فرزند محمد صالح بن محمد بن محمدصالح بن اسماعیل بن شمس الدین روز چهارشنبه سیزده تیرماه هزار و سیصد و هجده ه. ش مطابق با ۱۷ جمادی الاول ۱۳۵۸ هـ. ق در خانواده ای مومن و متدین در روستای هود از توابع بخش اوز لارستان فارس متولد شد. پدرش حاج محمد صالح امام جماعت روستا بود و این منصب را از آباء و اجدادش كه همگی تا پنج پشت امام جماعت و قاضی هود بودند به ارث برده بود. پدر شیخ به تربیت فرزندانش بسیار اهمیت میداد و به نماز بیش از هر چیز دیگر اهمیت میداد. با وجودی كه به كشاورزی و باغداری هم مشغول بود ولی اجازه نمیداد حتی یك وعده به نماز جماعت مسجد نرسد. مادر شهید نیز از خانواده ای متدین و اهل علم از شیوخ روستای هرم بود. محمد در چنین محیطی و زیر نظر چنین پدر و مادری پرورش یافت.

تحصیلات وی:

دوران كودكی را در روستای خود پشت سر گذاشت. مدت یك سال یا بیش در روستای بیدشهر در مكتب خانه مرحوم سید عقیل كاملی - دایی مادرش - به فراگیری قرآن مشغول بود. چهار سال از دوران دبستان را در روستای كوره سپری كرد. پس از آن به تشویق پدرش به مدت چهار سال در مدرسه دینی اوز _ مدرسه شیخ احمد فقیهی _ به تحصیلات دینی پرداخت. سپس به اصرار خودش و تشویق پدر و مادرش به قصد ادامه تحصیلات دینی راهی خارج كشور شد. پدرش او را در سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۶ شمسی به قطر فرستاد. در آن زمان شیخ ۱۷ یا ۱۸ ساله بود. مدت ۶ ماه در آنجا مشغول كار شد تا اینكه به همراه حاج شیخ صدیق منصوری (یكی از علمای منطقه كه پیش از او از روستای كوره به مدینه رفته بود)  و به پیشنهاد وی، رهسپار مدینه منوره گردید.

سال ۱۳۳۶ هـ. ش در سن ۱۸ سالگی وارد مدینه شد. تحصیلات خود را همراه با حاج صدیق منصوری به صورت غیر رسمی شروع میكند. در آن زمان دانشگاه مدینه هنوز افتتاح نشده بود. ابتدا بمدت دو سال در مدرسه دار الحدیث درس میخوانند. ایشان بیشتر علوم دینی را در حلقه های درسی كه علمای مدینه در حرم نبوی تشكیل میداند، فرا گرفتند. این حلقه های درس در روضه مسجد النبی برگزار میشد. در آن مكان شریف، صحیح بخاری و صحیح مسلم و سیرت و تفسیر را نزد شیخ محمد مختار شنقیطی آموخت. « احیاء علوم الدین » امام غزالی را نزد شیخ ابراهیم ختنی كه اصلیتش ایرانی و فارسی زبان بود فرا گرفت. قرآن را نیز در مسجد النبی حفظ كرد. در حلقه درس حدیث در هر جلسه حدیث جدید را با شرح و تفسیر و دلایل میخواندند و در جلسه بعد از اول شروع كرده تا به حدیث جدید میرسیدند. شیوه درس خواندنشان به گونه ای بود كه شهید پیش از ورود به دانشگاه چندین بار صحیح بخاری و مسلم را دوره كرده بود. پیش از ورود به دانشكاه حافظ كل قرآن كریم شد. چهار سال بدین شكل به صورت غیر رسمی علوم دینی را كسب كرد. یكی از هم دوره های شیخ در دانشگاه مدینه پس از شهادتش در مورد وی گفته بود: «دخل الجامعة و هو مجتهد» یعنی به دانشگاه داخل شد در حالی كه وی خود مجتهد بود.

وقتی در سال ۱۳۴۰ هـ. ش دانشگاه مدینه افتتاح شد، شهید جزء اولین گروه دانشجویان این دانشگاه بود. شهید ضیایی و حاج صدیق منصوری تنها ایرانیان دانشگاه مدینه بودند. به تشویق و تاكید شهید، برادرش شیخ عبدالوهاب نیز در همان سال به مدینه رفت و یك سال بعد به عنوان سومین ایرانی وارد دانشگاه مدینه شد. دانشكاه مدینه شامل چهار بخش مقدماتی، اعدادی، ثانوی و دانشگاه بود. شهید ضیایی از دوره ثانوی كه همان دبیرستان است شروع به تحصیل كرد. تحصیلات دانشگاهی را در رشته شریعت گذراند. در طول تحصیلات همواره جزء دانشجویان ممتاز بود. به اندازه ای به زبان عربی مسلط بود كه خود می گفت: (در مدینه وقتی عربی صحبت میكردم هیچ كس متوجه ایرانی بودنم نمی شد).

پس از ۸ سال با مدرك لیسانس در رشته شریعت با درجه جید جدا یعنی خیلی خوب از دانشگاه مدینه فارغ التحصیل شدند. از جمله اساتید وی در دانشگاه عبارتند: عبدالمحسن عباد، شیخ عبدالعزیز بن باز (رئیس دانشگاه) و شیخ محمد امین شنقیطی بودند. لازم به ذكر است كه شیخ در تمام مدت تحصیل و اقامت در مدینه منوره از حمایت های مالی و غیر مالی و راهنمایی های شیخ عبدالرحیم انصاری یكی از علماء ایرانی ساكن مدینه برخوردار بودند. شهید ضیایی در مجموع ۱۳ سال در مدینه منوره به سر برد و در مدت این ۱۳ سال ۱۳ بار به سفر حج مشرف شد.

بازگشت وی به ایران:

استاد ضیائی در سال ۱۳۴۷ هـ. ش به ایران بازگشت. ایشان یك سال در روستای خود - هود- ماندند. در همین سال اولین نماز تراویح با ختم قرآن به امامت وی در روستای قلات برگزار شد. سپس به منظور استخدام در آموزش و پرورش راهی تهران شد. در آنجا سه شهر تهران، مشهد و بندرعباس را به منظور تدریس در دبیرستان به او پیشنهاد كردند. ایشان به تشویق و راهنمایی استاد عبدالرحمن فرامرزی (موسس روزنامه معروف کیهان)، بندرعباس را انتخاب كرد. از سال ۴۸ مقیم بندرعباس شده و به عنوان دبیر دبیرستان های بندرعباس شروع به تدریس دروس عربی كردند. شهید دو شغل را بسیار دوست داشت: طبابت و تدریس. از همین سال تا سال ۵۷ همراه با انقلاب ایران، تقریبا هر سال به عنوان مدیر كاروان حج به سفر حج می رفتند. مجموعا در طول عمرشان بیش از ۲۰ سفر به حج رفته اند كه آخرین بار آن پس از انقلاب بوده است. پس از بازگشت به ایران، شهید تلاش خود را برای فرستادن جوانان و نوجوانان اهل سنت به منظور تحصیل در دانشگاه مدینه را آغاز كرد و تا چند سال به این كار ادامه داد. تعداد كسانی كه ایشان زمینه ی تحصیلشان را در مدینه فراهم نمود، بسیارند. از جمله آنها علمای برجسته ای مانند: شیخ عبدالكریم محمدی، شیخ محمد رحیمی، سید احمد یگانه، شیخ صالح انصاری، شیخ محمد صالح پردل و … را نام برد. از سال ۴۸ تا ۷۲ هر سال امامت نماز تراویح و قیام را در مسجد گله داری بندرعباس به عهده داشت. در تمام این سالها در رمضان، هر شب پس از نماز تراویح سخنرانی میكردند كه اكثرا به صورت پرسش و پاسخ بود و مشتاقان زیادی داشت.

مبارزه با جهل و بی دینی و خرافات:

وقتی شیخ در سال ۴۸ فعالیت دینی خود را شروع كرد با مردمی روبرو بود كه از دین و مذهب چیز زیادی نمیدانستند و زمینه بی دینی و گمراهی با توجه به وضعیت پیش از انقلاب فراهم بود. از همان ابتدای فعالیت همواره با تهدیدات و تمسخرها و مخالفت های افراد بی دین و منافق روبرو بود.

از جمله این افراد، بهائی ها بودند كه مدتی بود در میان اهل سنت نفوذ كرده و پیروانی داشتند. یكی دو سخنرانی تند شهید علیه آنها و اقداماتی كه عملا علیه آنها انجام می داد، مانند مخالفت با شركت در تشییع جنازه چنین افرادی ، منجر به توطئه ای شد كه در سال ۵۳ علیه وی طرح ریزی كردند. در این حادثه شیخ ضیایی با خوردن شربت مسموم در خانه یكی از این افراد دچار ناراحتی اعصاب شد. پس از مدتی تحمل بیماری، در شیراز تحت درمان قرار گرفت و بعد از سه چهار ماه مشكلات روحی روانی بهبود یافت.

تاسیس مدرسه علوم اسلامی اهل سنت در بندرعباس:

وی در سال ۱۳۶۰ هـ. ش مدرسه دینی بندرعباس را تاسیس كرد. اگر چه در ابتدا با مخالفت هایی روبرو شد، اما بالاخره با مشقتهای بسیاری توانست این مدرسه را تاسیس کند . تنها گردانندگان مدرسه در بدو تاسیس شهید ضیایی و مولوی محمد حسن واحدی و تعداد طلبه ها در این سال ۴۰ نفر از مناطق مختلف جنوب بودند. دروسی كه خود شهید تدریس میكرد، تفسیر، حدیث، سیرت، نحو و میراث بودند. مدرسه بندرعباس اولین مدرسه اهل سنت در ایران بود كه كلاس بندی شده و طلاب دروس دینی و دولتی را با هم میخواندند. در سایر مدارس در آن زمان هر چند سابقه بیشتری داشتند فقط دروس دینی را میخواندند. شهید اكثر اوقات خود را در مدرسه می گذراند. فاصله منزلش تا مدرسه حدود پنج كیلومتر بود اما با این وجود بیشتر نمازها را در مدرسه و با طلاب می خواند. رابطه خوبی با طلبه ها داشت و در مواقع لزوم برای آنها به منزله پدر بود. به گونه ای كه شاگردانش مشكلات خانوادگی، مالی و … خود را نیز با وی در میان میگذاشتند. او معتقد بود كه مدرسه را خدا اداره می كند و نه شخص خاصی. و وجود یا عدم وجود وی هیچ مشكلی در روند اداره مدرسه ایجاد نخواهد كرد. همواره میگفت: ((هرچه دارم از بركت مسجد رسول الله و مدینه منوره است. اگر خوبی می بینید از بركت آیات و احادیثی است كه در روضه رسول الله خوانده ام و اگر بدی می بینید از خودم است)). مدرسه بیش از هر چیز دیگری برایش اهمیت داشت. معتقد بود اداره مدرسه باید توسط شورای مدرسین باشد نه شخص واحد.

اخلاق شیخ:

رابطه شهید با مردم بسیار خوب و به صله رحم بسیار اهمیت می داد. در حل و فصل مشكلات نیازمندان نهایت تلاش خود را میكرد. با افرادی كه بنیه مالی ضعیفی داشتند به گونه ای برخورد می كرد كه هرگز احساس حقارت نمیكردند. اما به یقین آنچه بیشترین تاثیر را بر مردم به خصوص جوانان می گذاشت، سخنرانی های جذاب و جامع ایشان بود. موضوعات سخنرانی ایشان همواره بر محور تبلیغ دین و بیان شیوا و درس آموز تاریخ اسلام بود. در همه چیز میانه رو بود. با وجودی كه اكثر خطبه های جمعه را خود ایراد می كرد، اما هرگز از این جایگاه برای توهین به سایرین استفاده نكرد. و لیكن ظاهرا آنچه برای منافقین قابل تحمل نبود، همان تبلیغ اسلام بود. هنگام رفع مشكلات دیگران هیچ توجهی به مذهب شخص محتاج نمیكرد. به نماز بسیار اهمیت میداد. بویژه نماز صبح با جماعت. فرزندانش را از هفت _ هشت سالگی به مسجد می برد. به خصوص برای نماز صبح.

هنگامی كه راهی مسافرت میشد تنها توصیه اش این بود كه: بی نماز نشوید. همواره دوست داشت كه فرزندانش چه دختر و چه پسر تحصیلات عالیه داشته باشند. با بچه ها بسیار مهربان بود و مخالف تنبیه بدنی شان بود. برای سادات احترام خاصی قایل بود. به طور كلی آنچه كه باعث محبوبیت و احترام وی نزد دیگران میشد، اخلاق ایشان و تواضع و فروتنی شان در برخورد با مردم چه شیعه و چه سنی بود.

خونی كه چراغ هدایت و بیداری را برافروخت:

قضایایی که هر چه بیشتر خشم و نفرت طاغوتیان را نسبت به شیخ برانگیخت از این قرار بود:

الف:فعالیت خستگی ناپذیر وی و عرضه نمودن توحید و اسلام ناب.

ب: امداد رسانی زمستان سال 58 درپی مصیبت و واقعه اسف بار بندر لنگه.

ج: نماز تراویح و سخنرانیهای هر ساله ماه رمضان شیخ در مسجد گلداری بندر عباس.

د: خطبه و نماز جمعه بندرعباس و صراحت شیخ در دفاع از حقوق اهل سنت در این خطبه ها.

هـ: استقبال قابل توجه اهل سنت جنوب از مدرسه دینی شیخ و بازدهی بسیار خوب این مدرسه در مناطق مختلف جنوب کشور.

این حرکتها و فعالیتهای باتدبیرانه شیخ تاب و تحمل ظالمان و طاغوتیان را گرفت و در نتیجه شیخ را هر چند هفته ای یکبار برای بازپرسی به مرکز اطلاعات فرا میخواندند  و چند بار نیز ایشان را بازداشت کردند و به مدت دو ماه و باردیگر یک هفته در زندان بودند و بعد از آن تصمیم به ترور ایشان گرفتند.

و بالاخره شیخ محمد ضیایی پس از عمری دعوت، در سن ۵۵ سالگی در روزی ما بین چهارشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۷۳ تا چهارشنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۷۳ مطابق با ۴ الی ۱۱ صفر ۱۴۱۵هـ.ق به جرم مبلغ اسلام بودن توسط افرادی كوردل، جنایت كار از خدا بی خبر و قسی القلب به اذن الله به درجه ی رفیع شهادت رسید. شهادت شیخ آخرین و بزرگترین افتخار در زندگی دنیوی او بود كه به آن نایل آمد.

این جنایتکاران پس از شکنجه های بسیار شیخ را کشته و جسد بیجانش را با ماشین ایشان در یکی از بیابان ها و کوه های بین بندرلنگه و بستک پایین دره پرت میکنند، در حالیکه آثار شکنجه و تعذیب شدیدی بر بدنشان آشکار بود. بعد از آن خود حکومت اعلام می کند که شیخ ضیایی تصادف کرده است و جسد و ماشین او پایین دره پیدا شده است.

بعد از ترور نافرجام شیخ نصف مدرسه دینی او را به بهانه کوچه و جاده، تبدیل به فضای سبز و خیابان می کنند .

بسیاری از رادیو و مجلات خارجی مسئله ترور شیخ را مطرح نمودند اما چه کسی در این کشور از حقوق اهل سنت دفاع می کند؟!

طبق معمول سران اطلاعات بندر عباس در مراسم تعزیه شیخ ضیائی نیز شرکت کردند که مردم شک نکنند که این جنایت، کار دولت است اما حقیقت عیان و آشکار است.

جالب اینجاست كه دشمنان اسلام تصور می كردند كسی كه مدرسه دینی و اهل سنت جنوب را رهبری می كند شهید ضیایی است. اما وقتی پس از شهادت او مدرسه ای كه با اخلاص او اداره میشد، استوارتر از همیشه با كار خود ادامه داد و نوارهای سخنرانی او بین مردم دست به دست شد، بسیار دیر پی به اشتباه خود بردند. مراسم تشییع جنازه ای كه مردم برای او ترتیب دادند و نه خانواده وی، بی نظیر بود و شاید قاتلین شهید حتی تصور نمیكردند كه آن جنایت چنین پیش آمدی داشته باشد. نه تنها از طرفداران شهید كاسته نشد بلكه كسانی كه تا آن روز نام ضیایی را هم نشنیده بودند، آن روز شناختند و مشتاق شناختن او شدند. اغراق نیست اگر بگوییم شهید ضیایی دایرة المعارفی از تاریخ اسلام و احكام اسلامی بود كه جامعه اهل سنت ایران از دست داد. اما بدون شك شاگردانی به جای گذاشت كه امیدواریم بتوانند جای خالی او را پر كنند.

این سنت الهی در مورد پیامبران و وارثانشان که همان علماء و دعوتگرانند بوده و هست و خواهد بود كه دچار سختیها وابتلاهها و امتحانات بزرگی می شوند.

خداوند او را قرین رحمت خویش گرداند و در بهشت برین همراه با صدیقین و شهدا و انبیا قرار دهد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.