شرح
"دین ستیزی نافرجام" ردی بر کتاب «تولّدی دیگر»
گزر عمر عجب حکایتی دارد!
و قلم را عجب توانی است...
لاغر اندامی بی جان که چون بر زمین افتد از نام عاجز و ز نشان عاجزتر است و چون بر انگشتان سوار گردد نام یار خود را بر سقف فلک مینگارد و یا در قعر پستی زیر آوار لعن و نفرین خلایق دفنش میکند.
شجاع الدین شفا کاتب محمد رضا شاه پهلوی، که در دوران ستم شاهی با کمر خم کردن بر در سرور خویش حلقه بردگی خدمت در شورای فرهنگی سلطنتی را بگوش آویزان کرده بود، در 27 فروردین 1389 بدور از دعای مهین خویش در حالیکه از فرهنگ و شخصیت و هویت ملیش رانده شده بود، در گمنامی فرانسه مرد!
"شفا" از جمله اشخاصی است که با جفا به قلم او را اجیر هوای خویش کردند، و عقل و منطق را نه تنها بها ندادند بلکه با بی رحمی زیر پای خویش دفن کردند...
چه خوش وصف کرده قرآن کریم اینگونه افراد را:
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ) الحج 8
«و از میان مردم کسی است که درباره خدا بدون دانش و رهنمود و کتاب روشنگری به مجادله میپردازد».
چرخ گردون با انقلاب مردمی ایران کچکول گدائی در دست شاهان ستمگر نهاده، آنها را از عرش ستم بر فرش خاک واژگون کرد. و چون شاه گریخت نوکران بدو پیوستند.
البته این تحول تاریخی را شاهانی در لباس مقدس روحانیت از دست ملت ربودند. و دین را متدین نماها صاحب شدند، و قرآن شد اسیر اهریمنی جدید به نام "ولایت فقیه"، و رهبر از شاه که "سایه خدا " بر زمین بود سر و گردنی بالا زد و شد؛ "عصای خشم خدا"، و نائب و سخنگو و وزیر و جلاد او بر زمین که جز صفات قهر و خشم و غضب و ستم و خونریزی از خدایی که کتابش او را بخشاینده و مهربان مینامد هیچ به ارث نبرد!
غالبا کینهی این چهرهی زشت و منکر متدین نماها، همراه با از دست دادن "معاونت فرهنگی دربار پهلوی" جناب "شفا" را آنچنان آشفته خاطر و پریشان ساخته بود که تنها راه رسیدن به شهرت را در به مبارزه طلبیدن پروردگار عالمیان دید..
شفا خواست با باد دهانش خورشید تابان حقیقت را خاموش کند. قلم ناتوان خود را گرفته شروع کرد به تازیدن به دیانت، و خیانت به امانت، گویا نمی دانست: «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صُرِعَ». (هر کس با حق در افتد برافتد.)
آنچه از حقد و کینهی او تراوش کرده بود را استادی که قلمش را به دست عقل و منطق خویش داده بود، یعنی؛ استاد مصطفی حسینی طباطبائی در کتاب "دین ستیزی نافرجام" جواب داد تا شاید قلب بیمار آقای "شفا" شفا یاد!
ولی دوصد حیف که هیچ خبری در این باره روایت نشده، و گویا شجاع الدین شفا نخواست شرف توبه و بازگشت به حقیقت را داشته باشد، و در حالی جان از کالبدش پرید که جز نفرین عقل و قلم با خود هیچ توشه راهی بهمراه نبرد!
اجازه میخواهم چند جملهای از مقدمهی کتاب استاد طباطبائی برای شماخواننده عزیز بیاورم شاید اشتهایتان را برای خواندن کتاب باز کنم!
(خوانندگان محترم به خوبی میدانند که تعصّب داشتن به معنای پافشاری در آراء باطل، نشانۀ خودخواهیِ بیش از اندازه و کم خردی است و سخن متعصّبانه چه در دفاع از بیدینی گفته شود یا رنگ دینی به خود گیرد، نزد خردمندان ارزش و اعتباری ندارد. جای تأسّف است که آقای شجاع الدین شفا به علّت تحوّلات سیاسی کشور و محرومیّت از امتیازات درباری، در مخالفت با اسلام و قرآن به وادی تعصّب افتاده است. کتاب ایشان را در واقع باید «سیاهنامه» خواند که با بدبینی تمام نسبت به همه ادیان و به ویژه اسلام نگاشته شده است. نویسنده در هیچ یک از ادیان الهی حتّی یک نقطۀ روشن و آموزش صحیح نمیبیند، هیچ کمالی در پیامبران بزرگ و شخصیّتهای برجستۀ دینی ملاحظه نمیکند، به آئینهای سه گانۀ یهود و مسیحیّت و اسلام جز دروغسازی و افسانهسرایی سخنی را نسبت نمیدهد و با این روش میخواهد جامعۀ ایرانی را به «تولّدی دیگر» فرا خواند! آیا این کار، شدنی است؟ آیا اقداماتی که به نیّت «براندازی ادیان» تاکنون در دنیا صورت گرفته، به موفّقیّت انجامیده است؟ آیا دنیا در قرن ما شاهد این رویداد نبود که تلاشهای کمونیزم بر ضدّ دین به جایی نرسید بلکه به فروپاشی و انهدام خودش انجامید؟ آیا دنیا شاهد نبود که تودههای مردم دوباره، راهی کلیساها و مساجد شدند؟ آقای شفا! آنچه را که آزمون شکست خورده است چرا باید از نو پی گرفت؟ مگر حکیمان نگفتهاند : «مَنْ جَرَّبَ الْمُجَرَّبَ حَلَّتْ بِهِ الْنَّدَامَةُ»؟ ( به قول پارسی زبانان: آزموده را آزمودن خطاست.)
آقای شفا در راه ستیزه با دیانت، گاهی به سخن کسانی دست میآویزد که اتّفاقاً دربارۀ اسلام از تمجید و ستایش خودداری ننمودهاند و شفا این معنا را نادیده میگیرد و اساساً به روی خود نمیآورد! دکتر گوستاولوبون یکی از این افراد به شمار میآید که جناب شفا از او به عنوان «صاحبنظری از جهان غرب» یاد میکند و از سخنانش گواه میآورد. این مرد کتاب مشهوری بنام «تمدّن عرب» به زبان فرانسه نگاشته (که آن را به عربی و فارسی ترجمه کردهاند) و در آنجا آئین اسلام را بسیار ستوده است و دربارۀ پیامبر ارجمند آن مینویسد:
«ما اگر بخواهیم ارزش اشخاص را به کردار و آثار نیکشان بسنجیم، به طور مسلّم محمّد بزرگترین مرد تاریخ است».
شخص دیگری که آقای شفا در دینشناسی بدو اعتماد دارد و پیاپی سخنان وی را شاهد میآورد، ولتر نویسندۀ نامدار فرانسوی است که «دیکسیونر فلسفی» او مورد استفاده شفا قرار گرفته و در نقد تورات و انجیل از آن بهره میگیرد. هر چند ولتر در آغاز کار نسبت به اسلام خوشبین نبود (و حتّی نمایشنامهای بر ضدّ پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم ترتیب داد) ولی پس از پژوهش بیشتر به خطای خود پی برد و نوشت: «من در حقّ محمّد بسیار بد کردهام».
همین ولتر است که سرانجام بدین نتیجه دست یافت که به صراحت نوشت: «دین محمّد دینی است معقول و جدّی و پاک و دوستدار بشریّت».
امّا آقای شفا که زادۀ مسلمانان و فرزند محیط اسلامی است این انصاف را نشان نمیدهد و متأسفانه جز اهانت به اسلام و قرآن راهی نمیپیماید. وی در کتاب «تولّدی دیگر» سعی میکند گزارشهای تحریف شدۀ یهودیان را به حساب آموزشهای پاک قرآن گذارد و آیات متعدّد قرآنی و آثار اسلامی را که از تحریفهای اهل کتاب خبر میدهند بکلّی نادیده میگیرد و شگفت آن که از همان آثار دست خورده و تحریف شده نیز اطّلاعات درستی بدست نمیدهد و انواع دروغها را دربارۀ تورات و انجیل کنونی به قلم میآورد!)
آقای شفا در کتابش که کچکولی است از اتهام و تضاد گویی پس از حملههای بیرحمانه و نا انصافیهای مکرر در حق اسلام چنین اذعان میکند: «از قتل عام کارتاژها تا تأسیس سنت بارتلمی، از جنگهای صلیبی تا مبارزات مذهبی کاتولیکها و پروتستانها، از خیمههای آتشی که هزاران نفر به جرم ارتباط با شیطان در آن سوختند تا چرخهای شکنجۀ انگیزیسیون که استخوانهای هزاران نفر دیگر در آنها خورد شد یا زبانهایشان از حلقهها بیرون کشیده شد، پرچم مسیحیّت مقدّس از درون دریایی از خون سر بر افراشت. در همان سالها جهان اسلام که هنوز از آسیای میانه تا کرانههای اقیانوس اطلس را در بر میگرفت با برخورداری از شرایط ممتاز نخستین قرون امپراتوری اسلامی نیمه برتر و بسیار پیشرفتهتر جهان باستان بود».
شاید این مصداق همان مثال پارسی خودمان است که "دروغگو را حافظه نباشد"!
و اکنون که با مرگ این دین ستیز نامراد و ناکام دفتر زندگی در دنیا بسته شد تا در قیامت جزای اعمال خود را ببینید، کتابخانه عقیده کتاب "دین ستیزی نافرجام" نوشتۀ استاد طباطبائی را که در رد کتاب «تولّدی دیگر» نگاشته اند را خدمت شما عزیزان معرفی می نماید.
با فشار بر روی اسم کتاب آنرا داونلود نمایید.
"دین ستیزی نافرجام"