شرح
اختلاف مسلمین در مورد حدیث غدیر خم
اختلاف مسلمین در مورد حدیث غدیر خم
در هنگام تحقیق وقایع تاریخ اسلام و بررسی احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلم متوجه روایاتی می شویم که در موقعیت ها و ظروفی ویژه و جهت بیان یا تاکید بر موضوعاتی خاص ایراد شده است. این گونه موارد، مجالی مناسب برای کسانی فراهم می آورد که در پی آنند تا بر اعتقادات و ادعاهای خویش دلیلی مناسب و محکم بیاورند لذا آن گونه که خود خواسته اند از این روایات بهره برده و چه بسا دیگران را نیز مورد نکوهش قرار داده اند.
بارزترین نمونه از این نوع روایات و وقایع، واقعه ی غدیر خم و حدیث مشهور به حدیث غدیر خم است که در سال پایانی حیات رسول الله صلی الله علیه و سلم در هنگام برگشت از حجة الوداع روز هجدهم ذی الحجة سال دهم هجری به وقوع پیوست که بعدها به عنوان اساس و ریشه اعتقادات شیعه در بحث امامت مورد توجه خاص قرار گرفت.
سعی بر آن داریم تا در این مختصر به بحث و بررسی تاریخی این واقعه از یک سوی و تحقیق معنای لغوی و اصطلاحی الفاظ حدیث از دیگر سوی بپردازیم و در ادامه دلایل هر قول را نیز مختصراً بیان کنیم لذا بحث را به ۶ بخش جداگانه تقسیم می کنیم: ۱- روایات وارده و تحقیق اسناد حدیث غدیر خم ۲- معنای لغوی و اصطلاحی لفظ ولی در قرآن و سنت و لغت ۳- سبب ورود حدیث غدیر ۴- احتجاج به حدیث غدیر ۵- قول شیعه و بررسی ادله آن ۶- قول اهل سنت و جماعت و بررسی ادله آن.
بخش اول: روایات وارده و تحقیق اسناد حدیث غدیر خم:
حدیث غدیر از طریق بعضی از صحابه و غالباً همراه با سبب ایراد آن در کتب حدیث آورده شده به گونه ای که اصل ورود آن را تایید می کند هر چند بخاری و مسلم آن را به این لفظ روایت نکرده اند. ذیلاً به نمونه هایی از این روایات از مشهورترین کتب حدیث اشاره می کنیم:
الف) مسند امام احمد:
براء بن عازب روایت می کند: در سفری همراه پیامبر بودیم، هنگام ظهر در منطقه ای به نام غدیر خم منزل کردیم، بعد از آن که نماز ظهر را خواندیم رسول الله صلی الله علیه و سلم دست علی بن ابی طالب را گرفتند و فرمودند: ( مَن کُنتُ مولاه فعلیّ مولاه، اللهم وال مَن والاه و عادِ مَن عاداه) سپس عمر بن خطاب علی را ملاقات کردند و به ایشان گفتند: (هنیئاً یا ابن ابیطالب أصبحتَ و أمسیتَ مولی کلّ مومن و مومنة)/ مسند امام احمد ۴/۲۸۱. این حدیث را به خاطر وجود علی بن زید که همان إبن جدعان باشد ضعیف دانسته اند. در روایتی دیگر عبدالرحمن بن ابی لیلی می گوید: در منطقه رَحبه (منطقه ای در عراق در نزدیکی قادسیه) علی را دیدم که مردم را سوگند می داد هر کس سخن پیامبر را در غدیر خم شنیده است بلند شود و گواهی دهد. ۱۲ نفر که همگی از اهل بدر بودند بلند شدند و بر شنیده خود گواهی دادند (مسند امام احمد۱/۱۱۹). بُریدة أسلمی این حدیث را همراه واقعه ای دیگر روایت می کند و می گوید:
همراه علی بن ابیطالب در سریه یمن بودیم و چون برگشتیم من به نزد پیامبر رفتم و از علی شکایت کردم، پیامبر چهره اش تغییر کرده و فرمودند: ای بریدة! آیا من أولی تر به مومنین از خودشان نیستم؟ گفتم: بله ای رسول خدا، ایشان فرمودند: (من کنت مولاه فعلی مولاه)/مسند امام احمد۵/۳۴۷.
ب) جامع الصحیح (سنن) ترمذی:
ترمذی این حدیث را یک جا بدون ذکر سبب خاص از زید بن أرقم روایت می کند (سنن ترمذی۵/۶۳۷) و در جایی دیگر از عمران بن حصین حدیث را با لفظی دیگر به بعد از سریه یمن، وقایع رخ داده در آن و شکایات مردم از علی نسبت می دهد که رسول الله صلی الله علیه و سلم را ناراحت کرده و فرمودند: ( ما تریدون مِن علی؟ ما تریدون من علی؟ إن علیّاً منّی و أنأ منه و هو ولی کلّ مومن بعدی) ترمذی این حدیث را حسن غریب می داند زیرا تنها از طریق جعفر بن سلیمان روایت شده که بسیاری از محدّثین او را به بدگویی ابوبکر و عمر متهم کرده اند (سنن ترمذی۵/۶۳۷ – المستدرک حاکم۳/۱۱۰).
ج) سنن ابن ماجه:
ابن ماجه این حدیث را یک جا از ابن جدعان روایت می کند که بیان علت ضعفش گذشت (سنن ابن ماجه۱/۴۵) و در جایی دیگر روایت می کند که معاویه در مجلسی از علی نالید اما سعد بن ابی وقاص که در آنجا حاضر بود خطاب به او گفت: آیا درباره مردی سخن می گویی که رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره او فرمود: ( مَن کنت مولاه فعلی مولاه) و ( أنت مِنّی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبیّ بعدی ) و ( لأعطینّ الرایة رجلاً یحب الله و رسوله )/ سنن ابن ماجه۱/۴۵.
د) الخصائص نسأئی:
نسأئی از زید بن أرقم بعد از بیان قصه غدیر خم و اجتماع مردم، از پیامبر روایت می کند که فرمودند: ( من کنت ولیه فهذا ولیه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه)/خصائص ص۱۵.
همچنین شبیه به روایت این حدیث را از طریق زید بن یثیع از عبدالرحمن بن ابی لیلی در رحبه روایت می کند/خصائص ص۱۶.
ابن جریر طبری مجموع طرق این حدیث را در دو مجلد صرفنظر از صحت و سقم آن جمع آوری کرده است. همچنین شیخ ناصر الدین ألبانی در سلسلة الصحیحة اکثر روایات وارده در مورد این حدیث را جمع آوری کرده و غالب آنها را صحیح دانسته است.
بخش دوم: معنای (ولی) در قرآن و سنت و لغت:
ماده (ولی) دارای مشتقات متعددی در لغت عرب است که هر کدام خود معانی مختلفی دارند و بسیاری از این معانی در احادیث و بعضی در قرآن استفاده شده است. ذیلاً به بعضی از مشتقات این لفظ و معانی هر کدام اشاره می شود:
الف) مَولی: که دارای معانی مختلفی است مثل: ۱- صدیق و نصیر و مُحب ( فإخوانکم فی الدین و موالیکم/ أحزاب۵) (ذلک بأن الله مولی الذین آمنوا و أن الکافرین لا مولی لهم/ محمد۱۱) ،
(مُزینة و جُهینة و أسلم و غفار موالی الله و رسوله /بخاری مناقب۲و۶) (إنما أولیائی المتقون/ابوداود فتن۱). ۲- عصبیّت و ابن عم: (و إنی خفت الموالی من ورائی /مریم۵). ۳- حلیف و هم پیمان. ۴- معتِق و معتَق: (نهی رسول الله صلی الله علیه و سلم عن بیع الولاء و هبته /نسأئی۶/۱۲۳). ۵- ناصر: (نعم المولی و نعم النصیر /حج۷۸). ۶- ولی نعمت: (و هو کَلّ علی مولاه /نحل۷۶). ۷- مالک و عبد. ۸- ولی شرعی (أیما امرأة نکحت بغیر إذن مولاها - و فی روایة ولیّها – فنکاحها باطل /ترمذی نکاح۱۴) (…فلیملل ولیّه بالعدل /بقره۲۸۸) (السلطان ولیّ من لا ولیّ له /ترمذی نکاح۱۴).
ب) موالاة ضد معاداة: به معنای متابعت و پیروی کردن.
ج) وِلایة (با کسره واو) به معنای امارت و نصرت، و با فتحه واو (وَلایة) به معنای نسب و نصرت،
یعنی معنای نصرت برای لفظ ولایۀ در هر دو صورت (کسر و فتح واو) مشترک است.
د) أولی: به معنای تهدید و وعید (أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى /قیامة۳۴).
بعضی دیگر از مشتقات این ماده عبارتست از: التّولیه، وَلّی، استَولی، التَولّی.
با توجه به تعدد معنای (وَلی) در می یابیم که اطلاق معنایی خاص برای لفظ (مَولی) در حدیث غدیر کاری بسیار دشوار است و نیاز به قرینه دارد. امام شافعی رحمة الله علیه می گوید:
مقصود ولایت اسلام است چنانچه خداوند می فرماید: (ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ/محمد۱۱).
بخش سوم: سبب ورود حدیث
چنانچه در بخش بررسی روایات حدیث غدیر نیز بیان شد تعدادی از طرق روایت این حدیث به صورت مطلق و بدون اشاره به سببی خاص نقل شده است اما گروه دیگری از روایات همراه با سبب ورود برای این حدیث نقل شده است که مجموع آنان به دو سبب بر می گردد: ۱- سریه علی بن ابیطالب به سوی یمن ۲- برگشت پیامبر از حجة الوداع و نزول آیه (یا أیها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک… /مائده۶۷). ذیلاً به هر کدام از این دو سبب ورود به صورت خلاصه اشاره می کنیم:
الف) سریه علی بن ابیطالب به سوی یمن:
رسول الله صلی الله علیه و سلم در سال دهم هجری خالد بن ولید را به سوی اهل یمن فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند اما چون بعد از شش ماه نتیجه ای نگرفت علی بن ابیطالب را با تعدادی به یمن فرستاد تا جانشین خالد شود. علی بن ابیطالب می گوید: به پیامبر گفتم: مرا به سوی قومی می فرستی که مُسن تر از من هستند و من جوانم و قضاوت نمی دانم. پیامبر دست بر سینه ام گذاشت و فرمود: (اللهم ثبّت لسانه واهد قلبه). علی بن ابیطالب چون به نزدیکی یمن رسید مردم به استقبال او آمدند و علی نیز بعد از نماز صبح، نامه پیامبر را برای ایشان قرائت کرد و سبب شد قبیله همدان مسلمان شوند و دیگر طوائف یمن نیز در پی آنان مسلمان شدند. علی قضیه اسلام آنان را طی نامه ای به رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر داد و ایشان نیز از این خبر بسیار خوشحال شدند. (تاریخ الأمم و الملوک طبری ۳/۱۳۲).
بخاری شبیه به این حکایت را روایت می کند اما علت فرستاده شدن علی را گرفتن خُمس می داند و از بُریده أسلمی روایت می کند: من به سبب اینکه علی بن ابیطالب بهره ای از خمس را برای خود برداشته بود ناراحت شدم لذا بعد از برگشت قضیه را برای پیامبر بازگو کردم اما ایشان فرمودند: ای بریده! آیا از علی ناراحت شدی؟ گفتم: آری، ایشان فرمودند: از او ناراحت مباش زیرا او بیش از آن در مال صدقه حق دارد. (فتح الباری ۸/۵۴). ابن حجر و امام احمد (مسند۵/
۳۴۷) روایات دیگری را نیز از سبب ناراحتی بریده آورده اند. ترمذی از عمران بن حصین روایتی را ذکر می کند که علی از مال خمس کنیزی را برای خود برداشت و همین سبب ناراحتی دیگران شد و چون به پیامبر رسیدند به نزد ایشان شکایت کردند اما پیامبر در پاسخ فرمودند: (ما تریدون من علی؟ ما تریدون من علی؟ إن علیّاً منّی و أنأ منه و هو ولی کل مومن بعدی). (سنن ترمذی۵/۶۳۲).
ابن کثیر از یزید بن رکانۀ ضمن حکایت سریه علی به یمن روایت می کند: علی برای اینکه زودتر به مکه برسد و در حجۀ الوداع همراه پیامبر باشد شخصی را جانشین خودش ساخت و خود به مکه رفت. چون لشکر به مکه نزدیک شد علی به استقبال آنان رفت اما مشاهده نمود که آنان از لباس بیت المال (جزیه) پوشیده اند لذا از آنان ناراحت شد و امر کرد که لباس ها را بیرون بیاورند. همین امر سبب ناراحتی آنان شد و آن گاه که به نزد پیامبر رسیدند از علی شکایت کردند. إبن کثیر در تحلیل این قضیه می گوید: چون قیل و قال و شکایت درباره علی زیاد شد پیامبر در راه برگشت از حجۀ الوداع به مدینه، آنان را در غدیر خم جمع کرد تا ذهنیت آنان را نسبت به علی اصلاح کند. (البدایۀ و النهایۀ مجلد سوم ص۱۰۶). روایات دیگری از این حدیث، حاکی از آن است که پیامبر بعد از برگشت به مدینه نیز به مناسبتی این حدیث را تکرار کرده است.
ب) نزول آیه تبلیغ (یا أیها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک فإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس والله لا یهدی القوم الکافرین /مائده۶۷).
بعضی از محدثین و مفسرین روایات ضد و نقیضی را از أبی سعید خدری، عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس در مورد سبب نزول آیه ذکر کرده اند. ابن مردویه و ابن أبی حاتم و إبن عساکر روایتی را از أبی سعید خدری نقل می کنند مبنی بر اینکه این آیه در غدیر خم در مورد علی بن ابیطالب نازل شده است (تاریخ دمشق۴۲/۲۳۷) اما در روایتی دیگر ابن ابی حاتم از عنتره روایت می کند که افرادی به ابن عباس گفتند: اگر چیز ناگفته ای نزد توست برای ما باز گوی؛ ایشان در جواب گفتند: آیا نمی دانید که خداوند فرمود: (یا أیها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک …) و
رسول الله نیز چیزی را برای ما ناگفته نگذاشت (فتح القدیر۲/۵۷). همچنین ابن أبی حاتم از جابر بن عبدالله انصاری در ضمن حکایتی از یکی از غزوه های پیامبر (غزوه ذات الرقاع و نقشه قتل پیامبر)، نزول این آیه را به آن حکایت نسبت می دهد (تفسیر ابن کثیر۲/۷۹). همچنین ابن مردویه از ابن عباس روایت می کند که از پیامبر در مورد سخت ترین آیه ای که بر ایشان نازل شده پرسیدند و ایشان پاسخ دادند: من در منطقه مِنی در موسم حج (اوائل بعثت) بودم و مشرکین مرا احاطه کرده بودند که جبرئیل این آیه را بر من نازل کرد؛ من نیز بر خاستم و مردم را به توحید و قبول رسالت فرا خواندم اما هیچ کس باقی نماند مگر آن که بر صورت من سنگ و خاک و آب دهان پاشید (فتح القدیر۲/۵۷). همچنین ابن مردویه در روایتی دیگر از عائشه و ابی سعید خدری به سبب نزول دیگری برای این آیه اشاره می کند.
امام فخر رازی در تفسیر کبیر به ۱۰ سبب مختلف درباره نزول این آیه اشاره می کند و نهایتاً یک روایت را ترجیح می دهد و می گوید: با وجود تعدد روایات، اما أولی تر آنست که آیه را به ایمن داشتن پیامبر از مکر یهود و نصاری نسبت دهیم تا اینکه پیامبر بعد از نرول این آیه بدون ترس به تبیلغ دین بپردازد، و این با قبل و بعد آیه نیز مناسبتی کامل دارد (تفسیر کبیر۱۲/۴۹).
اکثر روایاتی که سبب نزول آیه را قبل از واقعه غدیر خم می داند در ادامه به نزول آیه (الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا /مائده۳) بعد از حدیث غدیر خم اشاره می کند زیرا امامت علی بن ابیطالب را در حکم کامل شدن دین و إتمام نعمت پروردگار بر بندگان می دانند (تاریخ دمشق۴۲/۲۳۷) در حالی که در صحیح بخاری آمده است:
یهود به عمر بن خطاب گفتند: شما در کتابتان آیه ای را می خوانید که اگر درباره ما نازل شده بود آن روز را عید می گرفتیم. عمر به آنان گفتند: من می دانم که آن آیه کی و کجا نازل شده و پیامبر در آن زمان کجا بوده است؛ آن در روز عرفه بود و ما نیز در سرزمین عرفه بودیم (فتح الباری۸/۲۱۸). امام مسلم به این روایت اضافه می کند: و آن روز جمعه بود (مسلم تفسیر۴). در همین معنا از امام احمد و ترمذی نیز احادیثی نقل شده است. ابن جریر از طریق سفیان بن وکیع از عنتره روایت می کند که چون در روز حج اکبر آیه (الیوم اکملت لکم دینکم …) نازل شد عمر گریه کرد؛ پیامبر از ایشان پرسیدند: چه چیزی تو را به گریه انداخت؟ ایشان گفتند: (أبکانی أنّا کنّا فی زیادۀ من دیننا فأما إذا کمل فإنه لم یکمل شیء إلا نقص) تفسیر طبری۶/۵۲.
با توجه به روایاتی که بعضی از آنها ذکر شد در می یابیم که نسبت دادن نزول آیه ( یا ایها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربک …) و همچنین آیه (الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا) به قضیه غدیر خم و بحث امامت و خلافت علی بن ابیطالب نیاز به توجیهات و تاویلات فراوانی دارد که چه بسا سبب ردّ و یا تضعیف روایات صحیح تر دیگری شود.
بخش چهارم: احتجاج به حدیث غدیر خم
بررسی احتجاج به مضموم و مفهوم حدیث غدیر خم می تواند طریقی مهم و مفید جهت رسیدن به نتایج مناسب در مورد مقصود از ایراد این حدیث باشد. اما روایات صحیحی که در این زمینه بتوان بر آن اعتماد نمود وجود ندارد و مجموع روایات دارای صورت هایی از ضعف و غرابت هستند اما به بعضی از این روایات به فرض صحت آنها اشاره می کنیم:
الف) مناشده علی بن ابی طالب در رحبه:
بارزترین روایت در این زمینه روایت منسوب به عبدالرحمن بن ابی لیلی در مسند امام احمد (۱/۱۱۹) است که در بخش اول به آن اشاره شد (روایت مناشده علی بن ابی طالب در رحبه که از اهل بدر خواست بر شنیده ی خود در روز غدیر گواهی دهند). این روایت را ابن حجر نیز نقل می کند اما بعضی از رجال سند آن را منسوب به رفض و حدیث را ضعیف می داند. (الاصابۀ فی تمییز الصحابۀ۲/۴۰۸-۴/۸۰) همچنین ابن کثیر این روایت را از امام احمد نقل می کند و آن را غریب می داند (البدایۀ و النهایۀ۵/۲۴۳) و حتی هیثمی نیز در کتابش این روایت را ضعیف دانسته است (مجمع الزوائد۹/۱۰۷). با وجود چشم پوشی از ضعف این روایت، اگر به تاریخ و مکان ایراد این روایت برگردیم در می یابیم علی بن ابیطالب در کوفه و در سال ۳۵ هجری یعنی در زمان خلافتش به حدیث غدیر احتجاج می کند تا بدین وسیله توجه مردم شرور کوفه را به خود جلب کند تا چه بسا از عناد و مخالفت های خویش دست بردارند لذا بعید است که علی خواسته باشد در آن موقعیت و در میان آن قوم، سخنی از غصب خلافت و حقوق خویش و آن نیز در میان آن قوم زده باشد.
ب) احتجاج علی به حدیث غدیر در روز جمل:
مسعودی در مروج الذهب روایت می کند: سپس علی طلحه را صدا زد و گفت: ای أبا محمد! چه چیزی تو را خارج کرده است؟ طلحه گفت: طلب خون عثمان. علی گفت: خداوند هلاک کند آن را که مستحق تر به خون عثمان است، آیا نشنیدی که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (اللهم وال مَن والاه و عاد من عاداه) و تو نیز اولین کسی بودی که بیعت کردی اما نقض عهد کردی؟ پس طلحه با شنیدن این سخنان استغفار کرده و برگشت (مروج الذهب۲/۳۷۳). این حدیث را مسعودی روایت کرده و حاکم در مستدرک آن را ضعیف دانسته است اما با وجود آن، چون به مضمون روایت بنگریم در می یابیم که مناظره علی با طلحه قبل از واقعه جمل صرفاً به خاطر پیشگیری از وقوع جنگ بین مومنین و لزوم نصرت علی به عنوان امیر المومنین است و بدین خاطر نیز علی بن ابی طالب به قسمت اول حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) اشاره ای نمی کند.
ج) سلام انصار به علی در رحبه:
امام احمد از ریاح بن حرث روایت می کند: گروهی در رحبه به نزد علی بن ابیطالب آمدند و گفتند: (السلام علیک یا مولانا!) علی در جواب گفتند: چگونه من مولای شما هستم در حالی که شما قومی عرب هستید؟ آنان گفتند: شنیدیم که پیامبر در روز غدیر فرمودند: (من کنت مولاه فعلی مولاه). ریاح بن حرث می گوید: چون رفتند در پی آنان رفتم و پرسیدم اینان چه کسانی بودند؟ گفته شد: گروهی از انصار که ابوایوب انصاری نیز در میان آنان بود (مسند امام احمد۵/۴۱۹). ظاهر این روایت نشان می دهد که برداشت آنان از معنای مَولی غیر از معنایی بود که در لغت عرب استعمال می شد و بدین سبب بود که علی بر قول آنان اعتراض کرد. در روایتی دیگر آمده است که آنان از لفظ مَوالی استفاده کردند (مَوالیک یا أمیر المومنین) و علی نیز معنای حقیقی لفظ مَولی را برای آنان بیان کرد اما راوی از ذکر آن معنا خودداری کرده است (مسند امام احمد۵/۴۱۹). شاید مقصود آنان معنای رعیت و مرئوس بود در حالی که علی بر اساس لغت معنای ناصر و مُحب را در نظر داشت و در این صورت از این روایت می توان در بحث معنای لغوی لفظ (مَولی) استفاده کرد.
بخش پنجم: قول شیعه در مورد حدیث غدیر خم و دلائل آن:
شیعه این حدیث را نص و دلیلی قاطع بر خلافت علی بن ابیطالب می داند و بر گفته ی خویش دلائلی می آورد که مهمترین آن در ذیل آورده می شود و مورد بررسی قرار می گیرد:
دلیل اول: نزول آیه (أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ )
روایتی که نزول آیه را به قضیه غدیر خم نسبت می دهد در بخش سوم ذکر شد لذا در اینجا به کیفیت استدلال به این آیه می پردازیم:
علامه مجلسی در بحارالأنوار می گوید: (خبرهای گذشته در مورد نزول آیه ( یا ایها الرسول بلغ …) بیانگر آنست که مراد از مَولی (در حدیث غدیر) همان أولی به تصرف یعنی امام و خلیفه است زیرا تهدید پروردگار به اینکه اگر امر خداوند را ابلاغ نکنی هیچ امری از رسالتت را ابلاغ نکرده ای و همچنین ضمانت عصمت برای او اقتضاء می کند مقصود آیه ابلاغ حکمی مهم باشد که ابلاغش اصلاح دین و دنیا را برای همه مردم در بر داشته باشد تا به وسیله ی آن حلال و حرام تا روز قیامت مشخص شود. لذا پذیرش آن بر مردم سخت آمد؛ در احتمالات معنای مَولی نیز معنای خلافت از همه قوی تر است و مقصود خلافت علی است زیرا به وسیله آن احکام دین باقی می ماند و امور مسلمانان سامان می یابد و چون کینه مردم (که غالب آنان نیز منافق بودند) مظنّه برپایی فتنه بود پس خداوند تضمین نمود که پیامبر را از شر آنان مصون بدارد (بحار الانوار۳۷/۲۴۹).
بررسی سبب نزول آیه تبلیغ و همچنین بحث معنای لغوی لفظ مَولی ( به ترتیب در بخش سوم و اول) گذشت اما در مورد دیگر ادعاهایی که علامه مجلسی جهت اثبات خلافت علی و فوائد آن ذکر کرده است تنها شایسته است به این مطلب اشاره شود که با وجود آنکه خلافت بعد از رسول الله صلی الله علیه و سلم به علی بن ابی طالب نرسید اما بسیاری از دغدغه ها و فوائدی که ایشان برای خلافت علی برشمرده اند برآورده شد لذا نمی توان ادعا نمود که اصلاح امور مسلمین بعد از رحلت پیامبر به خلافت علی بن ابی طالب متوقف بوده است. همچنین لازم به ذکر است که بدنیّتی و نسبت نفاق به اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم ادعایی بزرگ و خطرناک به حساب می آید که ساحت پیامبر و یاران بزرگوارش رضوان الله تعالی علیهم أجمعین از آن بری و پاکیزه است.
علامه طباطبائی در تفسیر مشهور المیزان در تناسب موضوع آیه تبلیغ با محور کلی سوره مائده (بحث اهل کتاب) می گوید: در زمان نزول این آیه، قدرت و شوکت اهل کتاب شکسته شده بود لذا دلیلی بر ترس پیامبر از آنان وجود نداشت بنابراین این آیه با محور کلی سوره تناسبی ندارد و این آیه ای منفرد و جداست که جداگانه نیز نازل شده است (المیزان فی تفسیر القرآن۶/۴۲).
در سخن علامه طباطبائی دو نکته قابل تأمل است: اولاً لفظ (یا ایها الرسول) تنها دو مرتبه در قرآن آمده است؛ مرتبه اول در آیه ۴۱ همین سوره که به اتفاق اکثر مفسرین در مورد یهود نازل شده است و مرتبه دوم نیز در آغاز آیه تبلیغ که در مضمون خطاب آن تردید کرده اند اما آنچه بدیهی است استفاده از لفظ (رسول) جهت انکار عدم اعتقاد به رسالت پیامبر است لذا بعید می نماید که مقصود افرادی از مومنین باشند که جان و مال خویش را فدای رسول الله صلی الله علیه و سلم کرده اند. ثانیاً ادعای شکسته شدن شوکت یهود در هنگام نزول این آیه در صورتی صحیح است که بتوان زمان نزول آیه را به بعد از حجۀ الوداع نسبت داد و این مستلزم انکار و ردّ روایات صحیحی است که زمان نزول آیه را به مکه نسبت می دهد لذا پذیرش آن از لحاظ علمی ناصحیح است.
همچنین در مورد پایان این آیه (إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)، شیعه معتقد است که اولاً مقصود کسانی است که در اطراف پیامبر بودند و ثانیاً عدم هدایت آنان به معنای عدم توفیق آنان در اجرای مکر و کیدشان است (المیزان۶/۵۲). این سخن از دو جهت قابل نقد است: اولاً نسبت کفر به اصحاب پیامبر سخنی گزافه است که از آن به خدا پناه می بریم ثانیاً طبق رأی شیعه،
چگونه خداوند جلو مکر اصحاب پیامبر را گرفت در حالی که آنان خلافت را از علی غصب نمودند.
لذا مقصود از کفر در این آیه طبق رأی مفسرین، کتمان و انکار آیات پروردگار است که یهود مرتکب آن بود (أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض…/بقره۸۵). و آخرین ادعای شیعه در مورد این آیه اینکه خداوند این آیه را عمداً در سوره مائده و در سیاق موضوع اهل کتاب قرار داده است تا مبادا کسی از وجود آن آگاهی یابد و در پی تحریف آن برآید (تفسیر نمونه۴/۲۷۰).
دلیل دوم: نزول آیه (ألیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا)
شیعه معتقد است نزول این آیه بعد از قضیه غدیر و اعلان جانشینی علی بن ابیطالب از سوی پیامبر است و شاهدی است بر اینکه خلافت ایشان در حکم تکمیل کننده ی دین و تمام کننده ی نعمت پروردگار بر مردم است زیرا امامت اصلی عظیم از اصول دین است (خلاصۀ عبقات الأنوار فی إمامۀ الأئمۀ الأطهار۸/۲۷۵).
چنانچه در سبب نزول این آیه گذشت جمع کثیری از محدثین مثل بخاری، مسلم، احمد، ترمذی،
نسأئی، ابن جریر، ابن منذر، ابن حبان و بیهقی روایت کرده اند که این آیه در موسم حجۀ الوداع و روز عرفه (که مصادف با روز جمعه بود) بر پیامبر نازل شده است بنابراین در اینجا تنها به بعضی از وجوه استدلال به این آیه طبق نظر شیعه اکتفا می کنیم:
صاحب تفسیر المیزان بعد از بیان و مردود دانستن تمامی احتمالات موجود در مورد نزول این آیه می گوید: بعید نیست که منظور از لفظ کافرین در قسمت اول این آیه (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون، الیوم أکملت لکم دینکم …) طبق آیه ۱۰۹ سوره بقره (ودّ کثیر من أهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفّارا حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره…) کفار از اهل کتاب باشند و مقصود از فرا رسیدن امر پروردگار در آیه ۱۰۹ سوره بقره (حتی یأتی الله بأمره) تبلیغ امر خداوند و اتمام نعمت بر مومنین به وسیله ولایت علی بن ابیطالب باشد زیرا به وسیله ولایت و امامت ایشان، اهل کتاب از دین اسلام مأیوس شدند لذا بدین ترتیب اشکال عدم تناسب آیات سوره مائده نیز برطرف می شود (المیزان فی تفسیر القرآن۵/۱۷۶).
اولاً تناقص در گفتار گذشته و حال صاحب المیزان کاملاً روشن است زیرا ایشان در تفسیر آیه تبلیغ سعی بر آن داشتند تا لفظ (کافرین) را به اصحاب پیامبر نسبت دهند اما در اینجا این کفر را با استفاده از آیه ای دیگر به اهل کتاب نسبت دادند ثانیاً این سخنی سنگین است که ادعا شود پیامبر در طول دوران مبارزاتش نتوانسته اهل کتاب را مایوس کند تا اینکه ولایت علی بن ابی طالب آنان را از ضربه زدن به اسلام مأیوس می سازد.
فخر رازی نیز در تفسیر خویش با استدلال عقلی، به انکار قول شیعه در مورد این آیه می پردازد (تفسیر کبیر۱۱/۱۳۹).
دلیل سوم: نزول آیه (سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ )
بعضی از تفاسیر شیعی از امام جعفر صادق نقل می کنند: آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و سلم علی را به جانشینی منصوب کردند و فرمودند: (من کنت مولاه فعلی مولاه) این خبر در همه جا پیچید. پس نعمان بن حارث فهری به نزد پیامبر آمد و گفت: ما را امر کردی که به یگانگی خداوند گواهی دهیم و اینکه تو فرستاده او هستی و ما را به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی پس ما نیز پذیرفتیم سپس راضی نشدی تا اینکه غلامی را بر ما حاکم ساختی و گفتی: (من کنت مولاه فعلی مولاه) پس آیا این امری از سوی توست یا خداوند؟ پیامبر فرمودند: بلکه از نزد خداوند است. نعمان پشت کرد و گفت: (اللهم إن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجارۀ من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم /أنفال۳۲). خداوند نیز سنگی از آسمان نازل کرد و او را هلاک نمود سپس خداوند این آیه را نازل فرمود: (سأل سائل بعذاب واقع) /المیزان فی تفسیر القرآن۲۰/۱۱).
سبب نزول این آیه در اکثر کتب حدیث و تفسیر مشهور است. بخاری از انس بن مالک روایت می کند: ابوجهل گفت: (اللهم إن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر …) پس خداوند نیز این آیه را نازل کرد: (و ما کان الله لیعذبهم و أنت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون) (فتح الباری۸/۲۴۸). همچنین ابن جریر طبری از ابن عباس و مجاهد در مورد آیه (سأل سائل بعذاب واقع) روایت می کند: این آیه در جواب درخواست عذاب از سوی کفار نازل شد (جامع البیان فی تفسیر القرآن۲۹/۴۴).
دلیل چهارم: شعر حسان بن ثابت
بعضی از کتب ضمن نقل قضیه غدیر خم، ابیاتی را از حسان بن ثابت روایت می کنند که به
تفسیر و تشریح حدیث غدیر می پردازد. خوارزمی در کتاب المناقب از ابی سعید خدری روایت
می کند که بعد از قضیه غدیر و نزول آیه (أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا) حسان به پیامبر گفت: اجازه بدهید تا ابیاتی بگویم؛ پیامبر به ایشانفرمودند: (قل علی برکۀ الله)؛ سپس حسان این ابیات را سرود:
« ینادیهم یوم الغـدیر نبیّهم * بخـمّ واسمـع بالرسول منادیا
بأنی مولاکم نعم و ولیکم * فقالوا و لم یبدوا هناک التقامیا
إلهک مولانا و أنت ولینا * فلا تجدن فی الخلق للأمر عاصیا
فقال له قم یا علیّ فإننی * رضیتک من بعدی إماماً و هادیا ».
وجه استدلال به این ابیات آنست که سراینده ی آن صحابی است و با اجازه و در حضور رسول الله صلی الله علیه و سلم سروده شده و مورد تقریر پیامبر واقع شده است اما این ابیات را تنها در کتبی می توان یافت که مورد استدلال شیعه است مثل (کشف الغمّۀ فی معرفۀ الأئمۀ،
تذکرۀ الخواص، فرائد السمطین و مناقب خوارزمی). با نگاهی به این روایت در می یابیم که مجموع روات، آن را از طریق ابی هارون عبدی (عمارۀ بن جوین عبدی بصری) روایت کرده اند و او کسی است که مورد تکذیب اکثر محدّثین واقع شده است. ابن حجر می گوید: چگونه او را متهم به کذب نکنند در حالی که ابن عدی در الکامل از بهز بن أسد روایت می کند: به نزد ابی هارون عبدی رفتم و گفتم: چیزی از آنچه از ابی سعید نوشته ای برایمان بیاور. او کتابی آورد که در آن نوشته بود: از أبی سعید شنیدم که می گفت: (عثمان را در قبرش نهادند در حالی که کافر به خداوند بود). به او گفتم: آیا بر این گفته اقرار داری؟ او گفت: دقیقاً همان است که دیدی. پس کتاب را به سویش انداختم زیرا این کذبی بزرگ بر أبی سعید خدری است (تهذیب التهذیب۴/۲۴۸).
این اصلی ترین دلائل شیعه بود که در کتب مختلف شیعه در مورد حدیث غدیر خم به آن استدلال شده است.
بخش ششم: قول اهل سنت و جماعت در مورد حدیث غدیر خم:
محمد رشید رضا در تفسیر المنار می گوید: اهل سنت می گویند این حدیث (حدیث غدیر خم) دلالت بر ولایت به معنای امامت و خلافت نمی کند و این معنا در قرآن نیامده است بلکه مراد از لفظ ولایت، ولایت نصرت و مودتی است که خداوند آن را در میان مومنین جاری ساخته است (والمومنون و المومنات بعضهم أولیاء بعض /توبه۷۱) و معنای این حدیث چنین است که هر کس من ناصر و محبّ او هستم پس علی نیز ناصر و مُحب اوست یا به عبارتی دیگر کسی که مرا دوست دارد و نصرت می دهد علی را دوست بدارد و نصرت دهد (تفسیر المنار۶/۴۶۵).
این خلاصه عقیده اهل سنت و جماعت است و بر قول خویش دلائلی از قرآن، سنت، لغت عرب و تاریخ می آورند که مشهورترین آنها عبارتست از:
دلیل اول: مولی به معنای أولی به تصرف نیامده است
آلوسی در تفسیر روح المعانی می گوید: از لحاظ لغوی، لفظ مَولی به معنای أولی به تصرف نمی آید و اهل لغت بر این مطلب اقرار دارند و می گویند: وزن مَفعل هیچ گاه به معنای أفعل نمی آید و اگر نیز آن را جایز بدانیم منحصراً به معنای أولی به تصرف نمی آید بلکه احتمال دارد أولی به محبت، أولی به تعظیم و أمثال آن بیاید و چه بسیار مواضعی که لفظ أولی آمده است اما نمی توان آن را أولی به تصرف معنا نمود مثل این سخن پروردگار (إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتّبعوه و هذا النبی والذین آمنوا) /برگرفته از روح المعانی۶/۱۹۵.
إبن تیمیه می گوید: میان ولی و مَولی و امثال آن با لفظ والی فرق است؛ باب ولایت که در معنا ضد عداوت است متفاوت است با باب ولایتی که به معنای امارت است. معنای حدیث (غدیر) ولایتی است که ضد عداوت است و پیامبر نفرمودند: (مَن کنت والیه فعلیّ والیه) بلکه فرمودند: (مَن کنت مولاه فعلیّ مولاه) و معنا نمودن مَولی به والی باطل است (منهاج السنۀ النبویّه۴/۸۷).
روح المعانی می گوید: سخن پیامبر طبق روایات (اللهم وال من والاه و عاد من عاداه) است و اگر مقصود أولی به تصرف بود یقیناً پیامبر می فرمود: (اللهم وال من کان فی تصرفه و عاد من لم یکن کذلک) بنابراین مقصود پیامبر ایجاب محبت و مودت علی کرّم الله وجهه است و اگر مقصود خلافت ایشان بود حتماً به آن تصریح می کردند (روح المعانی۶/۱۹۵).
همچنین دلیلی وجود ندارد که مشخص کند مقصود پیامبر از لفظ مَولی در دو طرف حدیث (مَولی و والِ) متفاوت بوده است و بدیهی است اگر مقصود از دعای پیامبر (اللهم وال من والاه) أولی به تصرف و امارت باشد لازم است هر کس علی را امام بداند خود نیز به مقام امامت برسد و این امری باطل است.
دلیل دوم: در خطبه حجۀ الوداع سخنی از خلافت به میان نیامده است
ابن هشام از ابن اسحاق در مورد حجۀ الوداع نقل می کند: پیامبر بعد از انجام مناسک حج
خطبه ای ایراد نمود و فرمود: ای مردم! سخن مرا بشنوید چه بسا بعد از این دیگر مرا در این موقف نبینید. سپس مردم را نسبت به امور مختلفی متذکر شدند سپس فرمودند: ای مردم!
سخنم را بگیرید زیرا من به شما ابلاغ کردم و در میان شما بر جای گذاشتم آنچه را که اگر به آن پایبند باشید هیچ گاه گمراه نمی شوید: کتاب خداوند و سنت پیامبرش. سپس مردم را به رعایت دوستی و برادری دعوت نمودند و سپس فرمودند: (اللهم هل بلّغت؟) آیا ابلاغ کردم؟ مردم پاسخ دادند: آری ای رسول خدا؛ ایشان فرمودند: پروردگارا شاهد باش. (السیرۀ النبویّه ابن هشام۴/۲۵۱).
از روایت فوق چند مطلب قابل برداشت است: اولاً این آخرین موقف عمومی است که پیامبر در آن به ایراد سخن می پردازد لذا اصول احکام و نصایح را در آن به مردم متذکر می شود و تأکید می فرماید که مردم باید آن را خوب به خاطر بسپارند؛ ثانیاً عبارت (اللهم هل بلّغتُ؟) بیانگر آنست که هر آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم در این خطبه ایراد می کنند مصداق و مضمون آن چیزی است که خداوند به ایشان امر کرده است تا به مردم ابلاغ نمایند اما در آن هیچ اشاره ای به خلافت بعد از خود نمی کند در حالی که مناسب ترین جایگاه به حساب می آمد.
دلیل سوم: آیه تبلیغ نمی تواند بعد از حجۀ الوداع نازل شده باشد
ابن تیمیه در منهاج السنۀ می گوید: این آیه (آیه تبلیغ نمی تواند بعد از حجۀ الوداع نازل شده باشد زیرا پیامبر قبل از آن، همه چیز را ابلاغ نموده بود و در آن زمان ترسی از کسی نداشت که نیازی به محافظت الهی داشته باشد بلکه در حجۀ الوداع تمامی کسانی که از مکه و مدینه و دیگر نواحی حضور داشتند مسلمان و فرمانبردار پیامبر بودند و منافقین نیز علیرغم اصرار بر نفاق خویش، کسی در میان آنان نبود که بخواهد با پیامبر مخالفت کند یا اینکه پیامبر از او ترسی داشته باشد پس دلیلی وجود ندارد که خداوند در چنین مرحله ای بگوید: ابلاغ کن آنچه خدا به تو امر کرده است زیرا اگر ابلاغ نکنی رسالتت را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از دشمنی مردم مصون می دارد (منهاج السنۀ النبویّۀ۴/۸۵).
دلیل چهارم: پیامبر بعد از رجوع از حجۀ الوداع تا زمان رحلت به امر خلافت اشاره ای نکردند
پیامبر حدود ۸۰ روز بعد از برگشت از حجۀ الوداع رحلت کردند و بیش از ۱۰ روز در بستر بیماری بودند و در زمان بیماری به چندین امر مهم اشاره کردند که مهمترین آنها عبارتست از:
۱- سفارش نسبت به انصار چنانچه می فرمایند: ای گروه مهاجرین! با انصار به خوبی رفتار کنید زیرا مردم در حال زیادت هستند اما انصار زیاد نمی شوند و آنان پشتوانه من بوده اند پس به خوبان آنان خوبی کنید و از بدیهای آنان بگذرید. ۲- فرمان تجهیز لشکر اسامه چنانچه می فرمایند: ای مردم! لشکر اسامه را تجهیز کنید پس به خدا سوگند اگر در مورد فرماندهی او چیزی گفتید پس در مورد فرماندهی پدرش قبل از او نیز همان را گفته بودید. همانا او لایق فرماندهی است همان گونه که پدرش لایق فرماندهی بود. ۳- دعا برای اسامه چنانچه محمد بن اسامه از پدرش نقل می کند: آنگاه که حال پیامبر سنگین شد من و دیگر مردم به مدینه آمدیم و من بر پیامبر وارد شدم اما ایشان ساکت بودند و حرفی نمی زدند پس دستشان را به سوی آسمان بالا بردند و سپس بر من گذاشتند پس من دانستم که ایشان برای من دعا می کنند. ۴-
فرمان خداوند به نماز گذاردن ابوبکر با مردم چنانچه عائشه رضی الله عنها روایت می کنند: چون حال پیامبر ناخوش شد ایشان فرمودند: به ابوبکر بگویید با مردم نماز بخواند (سیره ابن هشام۴/۳۰۰).
با نگاهی به موارد مذکور و موارد مشابه، در می یابیم که ایشان هیچ اشاره ای به امر خلافت بعد از خود نکردند در حالی که می دانستند به زودی به رفیق أعلی خواهند پیوست و تنها ابوبکر را به عنوان جانشین خویش در امامت نماز برگزیدند و همین نیز سبب شد اصحاب بعد از رحلت پیامبر به آن استدلال کنند و بگویند: آیا کسی را که پیامبر برای رهبری دینمان برگزیده است برای رهبری دنیای خویش بر نگزینیم.
دلیل پنجم: روایت امام مسلم مبنی بر سفارش پیامبر به اهل بیت در منطقه خُم
امام مسلم در کتاب صحیح خویش از یزید بن حیان نقل می کند: من و حصین بن سبرۀ و عمر بن مسلم به نزد زید بن أرقم رفتیم و چون در نزد ایشان نشستیم حصین بن سبره به زید گفت:
یقیناً تو خیر فراوانی را درک کرده ای، پیامبر را دیده ای، سخنش را شنیده ای، با او به جهاد رفته ای و با او نماز خوانده ای، یقیناً تو خیر فراوانی را درک کرده ای! پس برای ما چیزی بگوی از آنچه از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیده ای. زید بن أرقم گفت: ای پسر برادرم! یقیناً سن من بالا رفته و هم صحبتی من با ایشان قدیمی شده است و بسیاری از چیزهایی را که از ایشان شنیده ام فراموش کرده ام پس آنچه را برای شما گفتم بپذیرید و آنچه را نگفتم مرا مکلّف به آن نکنید. سپس فرمودند: پیامبر روزی در جمع ما خطبه ای خواند در میان آبی که آن را خُم (غدیر خم) می نامیدند که در میان مکه و مدینه واقع بود، ایشان بعد از حمد و ثنای پروردگار فرمودند: ( أما بعد، ای مردم! من بشری هستم که چه بسا فرستاده ی پروردگارم (ملک الموت) به نزدم بیاید و پاسخ بگیرد)؛ سپس فرمودند: (و أنأ تارک فیکم الثقلین، أولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به) یعنی من دو چیز سنگین را در میان شما باقی می گذارم: اولی آن دو، کتاب خداست که هدایت و نور در آنست پس کتاب خدا را بگیرید و متمسک به آن باشید. سپس پیامبر بسیار نسبت به کتاب خداوند ترغیب و توصیه نمودند،
سپس فرمودند: (و أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی) یعنی ( و باقی می گذارم در میان شما اهل بیتم را، خداوند را به یاد شما می آورم در رعایت اهل بیتم …) سپس حصین بن سبرۀ به زید بن أرقم گفت: چه کسانی اهل بیت او هستند؟ آیا زنانش جزء اهل بیتش هستند؟ زید گفت: آری زنانش اهل بیت اویند اما اهل بیت او کسانی هستند که صدقه بر آنان حرام شده است. حصین پرسید: و آنان چه کسانی هستند؟ زید گفت: آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس که صدقه بر آنان حرام شده استآنان حرام شد (صحیح مسلم۸/۱۹۰).
شاید این حدیث بتواند جمع بین اقوال مختلف در مورد مفهوم و مقصود حدیث غدیر خم باشد و
بدین خاطر است که در نزد اهل سنت، خاندان رسول الله صلی الله علیه و سلم دارای جایگاه
ویژه ای هستند و از میان آنان، علی بن ابیطالب و خانواده ایشان را روشنایی چشمان خویش و یادگار بیت نبوی می دانند و بر محبت و مودت ایشان بر خود می بالند.
سید محمد صالح مهجور
————————————————————–
فهرست مراجع:
۱- قرآن کریم
۲- فتح الباری شرح صحیح بخاری- ابن حجر عسقلانی - دار احیاء التراث العربی- الطبعۀ الأولی – ۱۴۰۸ه
۳- شرح نووی بر صحیح مسلم – دار أبی حیان – الطبعۀ الأولی – ۱۴۱۵ ه
۴- سنن ترمذی (الجامع الصحیح) – دار إحیاء التراث العربی – بیروت
۵- سنن أبی داود – دار الکتب العلمیۀ – بیروت – الطبعۀ الأولی – ۱۳۹۳ ه
۶- سنن ابن ماجه – دار الفکر
۷- مسند امام احمد بن حنبل – دار الفکر
۸- المستدرک حاکم نیسابوری – دار الفکر – بیروت – ۱۳۹۸ ه
۹- مجمع الزوائد و منبع الفوائد - حافظ ابی بکر هیثمی – دار الکتاب العربی – الطبعۀ الثالثۀ –
۱۴۰۲ هـ
۱۰- المعجم الکبیر - حافظ طبرانی – دار احیاء التراث العربی – الطبعۀ الثالثه
۱۱- التفسیر الکبیر - امام فخر رازی
۱۲- جامع البیان فی تفسیر القرآن - محمد بن جریر طبری – دار المعرفۀ – ۱۴۰۳ ه
۱۳- فتح القدیر – محمد بن علی شوکانی – مطبعۀ مصطفی الحلبی و أولاده بمصر – الطبعۀ الاولی – ۱۳۴۹ ه
۱۴- تفسیر القرآن الحکیم مشهور به تفسیر المنار – محمد رشید رضا – مطبعۀ المنار – الطبعۀ
الاولی – ۱۳۴۹ه
۱۵- تفسیر القرآن العظیم – ابن کثیر قرشی – دار المعرفۀ – ۱۴۰۱ ه
۱۶- روح المعانی - علامه آلوسی بغدادی – دار إحیاء التراث العربی
۱۷- السیرۀ النبویۀ - إبن کثیر – دار المعرفۀ ۱۴۰۲ ه
۱۸- السیرۀ النبویۀ - ابن هشام – دار أحیاء التراث العربی
۱۹- البدایۀ و النهایۀ - ابن کثیر – دار الفکر - الطبعۀ الاولی – ۱۹۶۶ ه
۲۰- تاریخ الامم و الملوک - امام محمد بن جریر طبری – دار سویدان – بیروت
۲۱- مروج الذهب و معادن الجوهر – علی بن حسین بن علی مسعودی – دار المعرفۀ
۲۲- تاریخ مدینۀ دمشق – ابن عساکر – دار الفکر – ۱۴۲۱ه
۲۳- لسان العرب – ابن منظور مصری – دار صادر – بیروت
۲۴- الصحاح – اسماعیل بن حماد جوهری – دار العلم الملایین – ۱۴۰۴ ه
۲۵- النهایۀ فی غریب الحدیث و الأثر – ابن أثیر – موسسه اسماعیلیان – قم – ۱۳۶۴ ش
۲۶- الکامل – محمد بن یزید مبرد – موسسۀ الرسالۀ – الطبعۀ الثالثۀ – ۱۴۱۸ ه
۲۷- منهاج السنۀ النبویه – شیخ الاسلام احمد بن تیمیه – مکتبۀ الجمهوریۀ – القاهره
۲۸- مجموع الفتاوی – شیخ الاسلام احمد بن تیمیه - دار عالم الکتب – الریاض – ۱۴۱۲ ه
۲۹- سلسلۀ الاحادیث الصحیحۀ – محمد ناصر الدین ألبانی – المکتب الاسلامی – ۱۴۰۵ ه
۳۰- الغدیر – علامه امینی – دار الکتب العلمیه – ۱۳۹۷ ه
۳۱- المیزان فی تفسیر القرآن – علامه محمد حسین طباطبائی – موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان – ۱۳۹۱ ه
۳۲- اصول کافی – ابی جعفر کلینی رازی – انتشارات مسجد چهارده معصوم
۳۳- المناقب - خوارزمی – موسسه نشر اسلامی ۱۴۱۷ ه
۳۴- خلاصۀ عبقات الأنوار فی امامۀ الأئمۀ الاطهار – علی حسینی میلانی – انتشارات سید
الشهداء قم – ۱۴۰۴ه
۳۵- اثبات الامامۀ – علامۀ محمد بن الشیخ عبد علی آل جبار – انتشارات هادی
۳۶- تفسیر نمونه – جمعی از نویسندگان – دار الکتب الاسلامی – تهران – چاپ پانزدهم – ۱۳۷۸ش
کتابهایی در مورد امامت و غدیر
عقیده امامت و حدیث غدیر
شاهراه اتحاد یا بررسی نصوص امامت
راهی دیگر براى کشف حقیقت
غدیر خم
خلافت و امامت
خلافت و امامت 2
حـدیـث غـدیـر، مولای مؤمنان و ما اهل سنّت
تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه
نقد و بررسی اصول و پایه های مذهب شیعه دوازده امامی
خلافت و انتخاب
درسی از ولایت
چرا نام حضرت علی رضی الله عنه در قرآن نیست؟
تهمت به علی در نهج البلاغه
ای شیعیان جهان بیدار شوید