901

مشخصات کتاب

كتاب توحيد



(كتاب التوحيد باللغة الفارسية)


تأليف:

امام محمد بن عبدالوهاب /


ترجمه:

اسحاق دبیری /


بازنویسی و تحقیق:

محمد ابراهیم کیانی

مقدمه‌ی ناشر

مقدمه‌ی ذیل، مقدمه‌ی مترجم کتاب "عقیده‌ی اسلامیه" اثر شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب می‌باشد که توسط آیت الله العظمی سید ابوالفضل ابن الرضا برقعی قمی/ به نگارش درآمده است و به علت تناسب با موضوع کتاب حاضر، خدمتتان تقدیم می‌گردد؛ برای شناخت بیشتر آیت الله برقعی می‌توانید به مقدمه‌ی کتاب "خرافات وفور" یا زندگی‌نامه‌ی ایشان به نام "سوانح ایام" که در سایت عقیده موجود است، مراجعه فرمایید.

بنام خدای عزوجل تعالی شانه العزیز

نویسنده‌ی این ترجمه گوید: سال‌های بسیار در مجالس و محافل ایران طعن و لعن و بدگویی شدیدی می‌شنیدم از گویندگان دینی نسبت به طایفه‌ی‌ وهابیه که ساکن حجازند و این فرقه مقلدین محمد بن عبدالوهابند در فروع دینی مانند شیعه که مقلد یکی از علمای خود می‌باشند و آنان نام‌ وهابی روی خود نگذاشته‌اند بلکه خود را مسلمان می‌خوانند و محمدبن عبدالوهاب عالمی بود که در اوایل قرن ۱۲ هجری برای دفع خرافات مسلمین و رفع شرک قیام کرده و عده‌‌ای را به نظر اصلاحی خود دعوت کرده، فرق اسلامی پیروان او را وهابی می‌گویند، در ایران هر کس از بزرگان و علمای دینی حقیقتی از حقایق قرآن و اسلام و توحید را بیان می‌کرد و یا یکی از خرافات دینی را رد می‌نمود فورا او را تهمت وهابی می‌زدند و دلیلی بر رد او نداشتند، جز اینکه او وهابی است و به همین بهانه او را می‌کوبیدند. اینجانب تعجب می‌کردم و به خود می‌گفتم چگونه هر کس حقیقتی را از قرآن بیان کند او را وهابی می‌خوانند؟ مگر وهابی‌ها چه عقایدی دارند که ما نباید داشته باشیم؟ مگر پیغمبر اسلام ص و علی ‌بن ابی‌طالب÷ و سایر بزرگان اعلام، تابع قرآن و متمسک به آن نبوده‌اند؟ در زمان ما بسیاری از علمای روشن‌فکر متدین را دیدم که هرگاه خواست از یکی از حقایق قرآنی پرده بردارد و مردم را به توحید و قرآن آشنا سازد، فورا او را به بهانه‌ی وهابی‌گری کوبیدند و مردم عوام را علیه او تحریک کردند؛ مانند آیت‌الله بزرگ حاجی سیداسدالله خارقانی و آیت‌الله خالصی‌زاده و نابغه‌ی کبیر شریعت سنگلجی و آیت‌الله وحیدالدین مرعشی نجفی و آیت‌الله العظمی آقای سید محسن حکیم و حجت‌الاسلام والمسلمین آقای جلالی قوچانی [۱] و امثال ایشان کثرالله تعالی امثالهم. پس در صدد برآمدم به قاعده و به حکم‌ "الانسان حریص علی ما منع" جستجو و تحقیق نمایم و ببینم جماعت وهابیه چه می‌گویند و عقاید ایشان چیست؛ اگر واقعاً مسلمانند که خون و مال و عرض و آبروی آنان محفوظ؛ و بدگویی و غیبت ایشان حرام است. رسول‌خداص فرمود: «من پیکار کردم تا مردم لااله‌الا‌الله بگویند و موحد شوند» و فرمود: «عِرضُ الْمُسلِمِ کَدَمِهِ»؛ یعنی: «آبروی مسلمان مانند خون اوست»؛ همان طوری که قتل مسلمان از گناهان کبیره است، ریختن آبروی او نیز از گناهان کبیره است. متأسفانه از جماعت وهابیه در ایران نه کسی را یافتم تا تحقیق کنم و نه کتابی از خود ایشان دیدم، تا اینکه در سال ۱۳۵۲ شمسی موفق شدم به زیارت بیت‌الله‌ الحرام و سپس به مدینه‌ی منوره برای زیارت رسول خدا ص بروم؛ در آنجا کتابی دیدم که روی آن نوشته «العقیدة الإسلامیة لشیخ الامام محمدبن عبدالوهاب». با خود گفتم: عقیده‌ی هر کس را باید از خود او و یا از کتاب او جویا شد و به اشخاص دیگر نباید مراجعه کرد؛ زیرا ممکن است کم و زیاد و یا تحریف کنند و یا اعمال غرض نمایند، پس بهتر این است که کتاب خود این شخص که مؤسس و مرجع بوده مطالعه شود تا از عقاید او و پیروانش آگاهی حاصل گردد. به هر حال آن کتاب را گرفتم برای مطالعه؛ بعضی از دوستان ما آن کتاب را دیدند و از من ترجمه‌ی آن را درخواست کردند تا کسانی که به عقاید وهابیه آشنا نیستند، آگاه گردند و لذا به ترجمه‌ی ساده‌ی آن کتاب بدون کم و زیاد اقدام نمودم و اگر لازم به توضیحی بود، بین پرانتز توضیح داده‌ام و این کتاب مشتمل است: بر سه رساله از خود شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب که در سال ۱۳۹۰ قمری چاپ شده و مجموعاً در ۶۳ صفحه به اتمام رسیده؛ رساله‌ی اول بحث شده از خداشناسی و دین و پیغمبر‌شناسی، رساله‌ی دوم در بیان راه صحیح و سالم در پیروی دین حنیف و ملت ابراهیم، رساله‌ی سوم شبهاتی را که مغرضین بر اسلام و توحید وارد کرده‌اند، رد نموده و جواب آنان را بیان کرده است. هدف ما از ترجمه و نشر این کتاب این است که مردم بدانند امروزه روز تفرقه و نفاق نیست و بر هر فرقه از فرق مسلمین واجب است که نزاع و جدال و بدگویی یکدیگر را کنار گذارند و بازیچه و ابزار دست دشمنان دین اسلام و استعمارطلبان نباشند؛ امروز که مسلمین به واسطه‌ی تفرقه و تشتت ضعیف شده و دشمنان اسلام در میان مسلمانان رخنه کرده و دین و آبروی آنان در خطر است، باید خود مسلمین با هم متحد شوند و لااقل با یکدیگر به دشمنی و ستیزه بر نخیزند و به نام ولایت آل محمد علیهم‌السلام عوام بیچاره را علیه یکدگر تحریک نکنند. امروزه تمام مسلمین حتی سنیان متعصب، آل محمد ص را دوست دارند و به دوستی امیرالمؤمنین و ذریه‌ی حضرت زهرا- سلام الله علیها- افتخار دارند. دوست آل محمد ص کسی است که میان مسلمین تفرقه نیاورد و به فحاشی و بدگویی مسلمان و گوینده‌ی "لا‌اله‌الا‌الله محمدرسول‌الله" نپردازد و تمام مسلمین را برادر یکدیگر بداند و آیه‌ی شریفه‌ی: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ... [آل‌عمران: ۱۰۳] [۲]. را مدنظر قرار دهد، نه اینکه مانند یک عده دکان‌دار تفرقه‌انداز، مسلمین را به یکدیگر بدبین کند؛ و اگر در مسایل علمی و یا دینی کسی اشتباهی کرده، فوری به تکفیر و لعن و تفسیق او نپردازد و جار و جنجال راه نیندازد؛ بلکه به لطف و خیرخواهی با دلایل علمی و قرآنی گوشزد یکدیگر کنند و اختلافات را کاهش دهند، نه اینکه مانند بعضی از منبری‌های نادان به بدگویی و افترا بپردازند و یک کلاغ را چهل کلاغ کنند. بسیاری از گویندگان را من سراغ دارم که سواد ندارند و کتابی را که نخوانده و بی‌خبرند به تکذیب می‌پردازند؛ پس هدف ما دعوت به مذهب این و آن نیست، ما مسلمانیم و دعوت ما به خدا و قرآن و اسلام است. امروز تمام مسلمین قرآن را قبول دارند و کتاب آسمانی خود می‌دانند؛ ما هر فرقه از فرق مسلمین را دوست داریم و اگر سخن حقی داشته باشند می‌پذیریم و از عداوت و عناد، به خدا پناه می‌بریم؛ ما معتقدیم تمام فرق مسلمین باید خود را مسلمان بنامند و چنانچه خدا در سورۀ یونس فرموده که:

﴿وَأُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ [يونس: ۷۲].

«و من مأمورم که از مسلمین باشم».

ما نیز باید به رسول خدا ص تأسی کرده، خود را مسلمان بنامیم و از نام‌ها و مذهب‌های تفرقه‌آور دوری کنیم؛ پس هر فرقه از فِرَق مسلمین اگر تعصب را کنار بگذارند و خود را به نام مسلمان معرفی کنند، گامی بزرگ در جهت وحدت و اتحاد برداشته‌اند؛ و لااقل سایر مسلمین را به نام‌های مذهبی تکفیر نکنند: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥ [آل‌عمران: ۸۵].«و هر کس جز اسلام، آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است».

به هر حال، ما مندرجات این رساله را بر خلاف کتاب خدا و سنت رسول‌اللهص ندیدیم و مجوز فحش و لعن در آن نیافتیم و دلیلی بر بطلان عقاید آن نداریم؛ بلکه تمام آن را مطابق کتاب خدا و سنت رسول خداص دیده‌ایم و اگر کسی یکی از مطالب آن را باطل و یا بر خلاف کتاب خدا می‌داند، دلیل آن را ذکر کند؛ نه آنکه به سب و لعن بپردازد. خدای تعالی در سور‌ه‌ی انعام آیه‌ی ۱۰۸ فرمود:

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ [الأنعام: ۱۰۸].

«به کسانی که غیر خدا را می‌خوانند، دشنام ندهید؛ مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند».

در این آیه خداوند از بدگویی به مشرکین نهی کرد، پس کسانی که مدعی دوستی اهل بیت رسولند چگونه به فرق مسلمین بد می‌گویند؟ امیرالمؤمنین ÷ چنانچه در خطبه‌ی ۲۰۴ نهج‌البلاغه ذکر شده، همین که عده‌ای از اصحاب خود را دید که به لشکر معاویه بدگویی می‌کنند، نهی نمود و فرمود: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ، وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ، وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ: اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ، وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ»؛ یعنی: «من خوش ندارم که شما بد زبان و بدگو باشید ولیکن اگر اعمال و احوالی از ایشان بر خلاف دیده‌اید، بیان کنید که آن صواب‌تر و برای عذر شما رساتر است و اگر به جای سب و بدگویی، بگویید: "خدایا! خون ما و ایشان را حفظ کن و بین ما و ایشان اصلاح نما"، بهتر است». به هر حال فحش و بدگویی به گوینده‌ی شهادتین، حرام و از گناهان کبیره و موجب خرسندی استعمارطلبان است؛ اگر به فرض در صدر اسلام عده‌ای مانند یزید برای حفظ ریاست خودشان با مؤمنین دشمنی کردند، مسلمین زمان ما چه تقصیر دارند؟! ما نباید به بهانه‌ی مطالب تاریخی گذشته به جان یکدگر بیفتیم. خداوند در آیه‌ی ۱۴۱ سوره‌ی بقره فرمود:

﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٤١ [البقرة: ۱۴۱].

«آنان امتی بودند که رفتند؛ برای ایشان است آنچه کرده‌اند و برای شماست آنچه خود کسب کنید و شما مسؤول اعمال آنان نیستید».

تهران - برقعی

[۱] طلاب نجف کتابی منتشر ساخته‌اند و در آن کتاب به گمان خود اثبات وهابی‌گری برای آیت الله حکیم نموده‌اند. [۲] «و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد ...».

مقدمه

علمای توحید، اتفاق نظر دارند که تاکنون کتابی در موضوع توحید، مانند کتاب «التوحيد» نوشته نشده است. این کتاب، به سوی توحید فرا می‌خواند. شیخ/ در این کتاب اقسامِ توحیدِ عبادت و توحید اسما و صفات را به صورت مختصر و همچنین شرک اکبر و اَشکال و انواع آن و نیز اسباب هر یک را نوشته و به بیان راه‌های پاسداری و حمایت از توحید پرداخته است.

از اینرو لازم است که شما به عنوان یک مسلمان موحد، به این کتاب توجه نمایید و مطالب آن را دقیق بخوانید و حفظ کنید؛ زیرا هرجا که باشید، از آن بی‌نیاز نخواهید بود.

توحید: یگانه دانستن چیزی. می‌گویند: «وحَّد المسلمون الله»؛ یعنی: مسلمانان، الله را یگانه‌معبود دانستند.

توحیدی که کتاب خدا از آن سخن می‌گوید، بر سه قسم است:

۱ـ توحید ربوبیت.

۲ـ توحید الوهیت.

۳ـ توحید اسما و صفات.

توحید ربوبیت: یعنی یگانه دانستن الله، در افعال. و افعال الهی بسیار فراوان است که از آن جمله می‌توان به خلقت و آفرینش، روزی دادن، زنده کردن و میراندن اشاره کرد که الله، در همه‌ی این کارها یگانه‌ی کامل است.

توحید الوهیت: الوهیه یا الهیه، هر دو مصدر فعل أَلَه، یألَهُ می‌باشند؛ یعنی پرستیدن همراه محبت و تعظیم که همان یکتاپرستی است؛ بدین معنا که بنده، توحید را در عمل محقق سازد و در عمل، بنده‌ای موحد باشد.

توحید اسماء و صفات: یعنی بنده معتقد باشد که الله، در اسماء و صفات خویش یگانه است و نظیر و همتایی ندارد.

شیخ/ در این کتاب اقسام سه‌گانه‌ی توحید را ذکر نموده و درباره‌ی توحید الوهیت و عبودیت- که کتاب‌های کمتری در این زمینه به نگارش درآمده- با تفصیل بیشتری سخن گفته است.

لذا اقسام توحید الوهیت، توکل و ترس و محبت و… را بیان کرده و درباره‌ی شرک که در برابر توحید الوهیت قرار دارد، به‌تفصیل سخن رانده است. شرک یعنی انباز و شریک گرفتن با الله، در ربوبیت یا عبادت یا اسماء و صفات؛ اما در این کتاب بیشتر درباره‌ی شرک در عبادت و توحید الله، سخن به میان آمده است.

گفتنی است: در پرتو آیات و احادیث در می‌یابیم که شرک، از یک نگاه، بر دو قسم است: شرک اکبر و شرک اصغر؛ و در تقسیمی دیگر، نوع سومی نیز بر آن افزوده شده است که آنرا شرک خفی می‌گویند.

شرک اکبر: عبارت است از پرستش غیرالله یا انجام دادن پاره‌ای از عبادات برای غیرالله و یا قرار دادن شریک در عبادت الله. این نوع شرک، انسان را از دایره‌ی اسلام، خارج می‌گرداند.

شرک اصغر: آن است که شارع آن را شرک نامیده؛ ولی در حد و اندازه‌ی شرک اکبر نیست.

شرک اکبر آشکار، مانند پرستش بت‌ها، قبرها و مردگان.

شرک اکبر پنهان، مانند شرک منافقین، یا توکل‌کنندگان بر پیران یا مردگان یا چیزهای دیگر.

و شرک اصغر مانند پوشیدن انگشتر و مهره‌ی شفا و نخ و سوگند خوردن به غیر الله.

و شرک خفی مانند ریا و تظاهر و غیره.

باب (۱): توحید

الله تبارک و تعالی فرموده است: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ [الذاریات: ۵۶]. «و انسان‌ها و جن‌ها را تنها برای این آفریدم که مرا عبادت و پرستش نمایند».

همچنین فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ [النحل: ۳۶]. «در هر امتی پیامبری (با این پیام) فرستادیم که الله را عبادت و پرستش کنید و از معبودان باطل دوری نمایید!».

و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا [الإسراء: ۲۳]. «و پروردگارت فرمان داد که جز او را عبادت و پرستش نکنید و به پدر و مادر نیکی نمایید».

همچنین می‌فرماید: ﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا [الأنعام: ۱۵۱]. «بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزى را شریک خدا قرار ندهید».

و در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا [النساء: ۳۶]. «و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید».

ابن‌مسعود س می‌گوید: «هرکه دوست دارد واپسین وصیت و رهنمود محمد ص را ببیند، این فرموده‌ی الله متعال را بخواند که: ﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡ [الأنعام: ۱۵۱]. تا آنجا که می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ [الأنعام: ۱۵۳]. «بگو: بیایید آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرده است، برایتان بیان کنم؛ اینکه چیزی را با او شریک قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید؛ ما، شما و آنان را روزی می‌دهیم و به کارهای زشت اعم از آشکار و پنهانش نزدیک نشوید و کسی را که الله، کشتنش را حرام نموده، جز به‏حق نکشید. اینها، همان احکامی است که (پروردگار،) شما را به آن سفارش نموده تا خردتان را به‌کار بندید. به مال یتیم جز به بهترین شکل نزدیک نشوید تا آنکه به سن تشخیص برسد و پیمانه و وزن را به عدالت و به طور کامل ادا کنید. الله، هیچ‌کس را جز به اندازه‌ی توانش تکلیف نمی‌دهد و چون (برای داوری) سخن گفتید، عدالت را رعایت نمایید؛ حتی اگر (در مورد) خویشاوند(تان) باشد و به پیمان الهی وفا کنید. اینها همان احکامی است که (الله) شما را بدان سفارش می‌کند تا پند بگیرید. و (به شما خبر داده) که این، راه راست من است؛ پس از آن پیروی نمایید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید...».

از معاذ بن جبل س روایت است که: كُنتُ رِدْفَ النَّبيِّ ص عَلَى حِمارٍ فقال: «يَا مُعَاذُ هَل تَدري مَا حَقُّ اللَّه عَلى عِبَادِهِ، ومَا حَقُّ الْعِبادِ عَلى اللَّه؟» قلت: اللَهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَم. قال: «فَإِنَّ حَقَّ اللَّهِ عَلَى العِبَادِ أَن يَعْبُدُوه، وَلا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئا، وَحقَّ العِبادِ عَلى اللَّهِ أَنْ لا يُعَدِّبَ مَنْ لا يُشِركُ بِهِ شَيْئًا». فقلت: يا رسولُ اللَّهِ أَفَلا أُبَشِّرُ النَّاس؟ قال: «لا تُبَشِّرْهُم فَيَتَّكِلُوا».

ترجمه: معاذ بن جبل س می‌گوید: پشتِ سرِ پیامبر ص بر الاغی سوار بودم. پیامبرص فرمود: «ای معاذ! آیا می‌دانی حق الله بر بندگان، و حق بندگان بر الله چیست؟» گفتم: الله و پیامبرش داناترند. فرمود: «حقّ الله بر بندگان، این ا‎ست که او را عبادت کنند و چیزی را شریکش نسازند؛ و حق بندگان بر الله، این ا‎ست که کسی را که به او شرک نمی‌ورزد، عذاب نکند». گفتم: ای رسول‌خدا! آیا این مژده را به مردم برسانم؟ فرمود: «خیر؛ این مژده را مگو. زیرا بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند».

شیخین (=بخاری و مسلم) این حدیث را در «صحیحین» روایت کرده‌اند. [۳]

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- حکمت آفرینش جن‌ها و انسان‌ها.

۲- عبادت، همان توحید و یکتاپرستی است؛ زیرا کشمکش و نزاع، بر سرِ توحید می‌باشد.

۳- اگر کسی به‌طور کامل پایبند توحید نباشد، الله را عبادت نکرده‌ است؛ چنانکه آیه‌ی ﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٣ وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ٤ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٥ [الکافرون: ۳-۵]. بدین نکته تصریح نموده است.

۴- حکمت ارسال پیامبران.

۵- به سوی همه‌ی ملت‌ها، پیامبری فرستاده شده است.

۶- دین تمامی انبیا، یکی بوده است.

۷- مساله‌ی مهم این است که عبادت و توحید واقعی، بدون کفر ورزیدن به طاغوت یا معبودان باطل تحقق نمی‌یابد. چنانکه این مطلب در آیه‌ی ۲۵۶ سوره‌ی بقره بیان شده است: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ [البقرة: ۲۵۶]. «بنابراین کسی که به طاغوت (= معبودان باطل) کفر بورزد و به الله ایمان بیاورد، به دستاویز محکم (و ناگسستنیِ ایمان) چنگ زده است».

۸- طاغوت، عام است و همه‌ی معبودان باطل را دربرمی‌گیرد؛ یعنی طاغوت به هرکس و هر چیزی گفته می‌شود که غیر از الله پرستش گردد.

۹- اهمیت ویژه‌ی آیات ۱۵۱ تا ۱۵۳ سوره‌ی انعام در نزد گذشتگان نیک این امت؛ در این سه آیه، ده مساله‌ی مهم بیان شده که نهی از شرک، در رأس آنهاست.

۱۰- آیات محکم سوره‌ی اسراء که در آنها به هجده نکته‌ی مهم تصریح شده است؛ بدین‌سان که الله متعال در ابتدای این آیات فرموده است: ﴿لَّا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقۡعُدَ مَذۡمُومٗا مَّخۡذُولٗا ٢٢ [الإسراء: ۲۲]. «هیچ معبود دیگری را شریک الله قرار مده که نکوهیده و خوار خواهی شد». و باز در پایان همین آیات تأکید فرموده است: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلۡقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومٗا مَّدۡحُورًا [الإسراء: ۳۹]. «و هیچ معبودی را شریک الله قرار مده که نکوهیده و به‌دور از رحمت الهی در دوزخ خواهی افتاد». الله در همین آیه، اهمیت این نکات را به ما یادآوری می‌کند و می‌فرماید: ﴿ذَٰلِكَ مِمَّآ أَوۡحَىٰٓ إِلَيۡكَ رَبُّكَ مِنَ ٱلۡحِكۡمَةِ [الإسراء: ۳۹]. «این احکام از حکمت‌هایی است که پروردگارت به‌سوی تو وحی نموده است».

۱۱- آیه‌ی ۳۶ سوره نساء نیز که آیه‌ی حقوق دهگانه نامیده می‌شود، با این فرموده‌ی اللهسبحان وتعالی آغاز می‌گردد که: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا [النساء: ۳۶]. «و الله را پرستش کنید و چیزی را با او شریک نگردانید».

۱۲- آگاهی از وصیت رسول الله ص در هنگام وفاتش.

۱۳- شناخت حق الله بر بندگانش.

۱۴- شناخت حق بندگان بر الله، در صورتی که حق الله را ادا کنند.

۱۵- بیشتر اصحاب پیامبر ص از این مساله اطلاع نداشتند. [۴]

۱۶- جواز کتمان علم، به خاطر پاره‌ای از مصلحت‌های شرعی.

۱۷- استحباب بشارت دادن مسلمان به آنچه که خوشحالش می‌گرداند.

۱۸- ترس از اینکه مردم با تکیه بر رحمت‌های گسترده‌ی الله، دست از عمل بردارند.

۱۹- هرگاه کسی پاسخ سوالی را ندانست، بگوید: والله اعلم.

۲۰- جواز اختصاص دادن برخی از افراد برای آموزش مطلب یا نکته‌ای علمی به آنان.

۲۱- تواضع رسول‌الله ص؛ چنانکه سوار الاغ می‌شدند و پشت سر خود نیز کسی را سوار می‌کردند.

۲۲- جواز سوار کردن کسی، پشت سر خود بر حیوانی. [۵]

۲۳- منزلت و مقام معاذ بن جبل س.

۲۴- اهمیت والای مساله‌ی توحید.

***

[۳] صحیح بخاری، ش: ۲۸۵۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۳۰. [۴] در شرح استاد عبدالرحمن بن حسن آل الشیخ آمده است: بيشتر صحابه نمی دانستند که "حق بندگان بر الله، این ا‎ست که کسی را که به او شرک نمی‌ورزد، عذاب نکند"؛ چرا که پیامبرص به معاذ س فرمود: «این مژده را به مردم مرسان؛ زیرا بیم آن می‌رود که بر این مژده، تکیه کنند و عمل را ترک نمایند». لذا معاذ س این مژده را تا واپسین لحظات حیاتش مخفی نگه داشت و بدین‌سان بسیاری از صحابه ش این نکته را نمی دانستند. [۵] در برخی نسخه‌های این کتاب آمده است: در صورتی که حیوان، توانش را داشته باشد.

باب (۲): فضیلت توحید و اینکه سایر گناهان را نابود می‌گرداند

الله أ می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٨٢ [الأنعام: ۸۲]. «امنیت، از آنِ کسانی است که ایمان آوردند و ایمانشان را به شرک نیامیختند؛ آنان هدایت‌یافته‌اند».

عباده بن صامت می‌گوید: رسول‌الله ص فرمود: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَه، وأَنَّ مُحمَّدًا عبْدُهُ وَرَسُولُه، وأَنَّ عِيسى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُه، وَكَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْه، وأَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ وَالنَّارَ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلى ما كانَ مِنَ العمَلِ». [روایت بخاري و مسلم] [۶]

ترجمه: «هرکس، گواهی دهد که معبود راستینی جز الله وجود ندارد و محمد، بنده و فرستاده‌ی اوست و شهادت دهد که عیسی، بنده و فرستاده‌ی الله، و کلمه‌ی اوست که به مریم القا کرد و نیز مخلوق او می‌باشد، و گواهی دهد که بهشت و دوزخ، هر دو حق است، هر عملی که داشته باشد، (سرانجام،) الله متعال، او را وارد بهشت می‌کند».

عتبان س می‌گوید: رسول‌الله ص فرمود: «فَإِنَّ اللَّه قَدْ حَرَّمَ على النَّارِ مَنْ قال: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهِ اللَّهِ». [روایت بخاري و مسلم] [۷]

ترجمه: «همانا الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او لااله‌الاالله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است».

ابوسعید خدری س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «إِنَّ مُوسَى ÷ قَالَ: يَا رَبِّ عَلِّمْنِي شَيْئًا أَذْكُرُكَ بِهِ وَأَدْعُوكَ بِهِ، قَالَ: يَا مُوسَى، قُلْ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، قَالَ: كُلُّ عِبَادِكَ يَقُولُ هَذَا، إِنَّمَا أُرِيدُ شَيْئًا تَخُصُّنِي بِهِ، قَالَ: يَا مُوسَى، لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَعَامِرَهُنَّ غَيْرِي، وَالْأَرْضِينَ السَّبْعَ فِي كِفَّةٍ وَلا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ فِي كِفَّةٍ مَالَتْ بِهِنَّ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ». [روایت ابن‌حبان و حاکم؛ حاکم، این حدیث را صحیح دانسته است.] [۸]

ترجمه: رسول‌الله ص فرمود: «موسی عرض کرد: پروردگارا! به من چیزی بیاموز که تو را با آن یاد کنم و بخوانم. فرمود: بگو: لا إله إلا الله موسی گفت: پروردگارا! این را همه‌ی بندگانت می‌گویند؛ از تو چیزی می‌خواهم که ویژه‌ی من باشد. فرمود: ای موسی! اگر آسمان‌های هفتگانه با تمام موجوداتی که در آنها هستند- غیر از خودم- و زمین‌های هفتگانه در یک پله‌ی ترازو نهاده شوند و لا إله إلا الله در پله‌ای دیگر، لا إله إلا الله از همه‌ی آنها سنگین‌تر و برتر خواهد بود».

انس س می‌گوید: از رسول الله ص شنیدم که فرمود: «قال اللَّه تعالى: يَا ابْنَ آدَم، إِنَّكَ لَو أَتَيْتَني بِقُرابٍ الأَرْضِ خطايا، ثُمَّ لَقِيْتَني لا تُشْرِكُ بِي شَيْئًا، لأَتَيْتُكَ بِقُرَابِهَا مَغْفِرَةً». [ترمذی، روایت کرده و آن را حسن دانسته است.] [۹]

ترجمه: رسول‌الله ص فرمود: «... الله متعال می‌فرماید: ای فرزند آدم! اگر در حالی به سوی من بیایی و با من ملاقات کنی که به‌ پُریِ زمین گناه کرده‌ای، ولی هیچ چیز و هیچ‌کس را شریکم نساخته باشی، من با همین اندازه مغفرت و آمرزش، نزدت خواهم آمد».

[۶] صحیح بخاری، ش:۳۴۳۵؛ و صحیح مسلم، ش:۲۸. [۷] صحیح بخاری، ش: ۴۲۵؛ و صحیح مسلم، ش:۳۳. [۸] صحيح ابن حبان، ش: ۶۱۸۵؛ المستدرك على الصحيحين، (۱/ ۵۲۸). [۹] صحیح الجامع، ش: ۴۳۳۸؛ السلسلة الصحیحة، ش: ۱۲۷؛ صحیح الترمذی، آلبانی/، ش: ۲۸۰۵.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- فضل و بخشش بی‌کران الله.

۲- پاداش بزرگ توحید در نزد الله متعال.

۳- توحید، کفاره‌ی گناهان است.

۴- تفسیر آیه‌ی ۸۲ سوره‌ی انعام و اینکه واژه‌ی "ظلم" در این آیه، به معنای شرک است.

۵- پنج موردی که در حدیث عباده ذکر شده‌اند، قابل تأملند.

۶- با جمع‌بندی حدیث عباده و حدیث عتبان و دیگر احادیث این باب، مفهوم لا إله إلا الله را درمی‌یابیم و به اشتباه و موضع نادرست فریب‌خوردگان پی می‌بریم.

۷- شرط پذیرش لا إله إلا الله از گوینده‌اش، این است که آن را با اخلاص و برای خشنودی الله بگوید.

۸- حتی پیامبران نیز نیاز داشتند که فضیلت لا إله إلا الله به آنان یادآوری شود.

۹- لا إله إلا الله از همه‌ی موجودات سنگین‌تر و برتر است؛ ولی با این حال ترازوی برخی از گویندگانش سنگین نخواهد بود.

۱۰- زمین نیز همانند آسمان دارای هفت طبقه می‌باشد.

۱۱- موجوداتی در هفت طبقه‌ی آسمان و زمین، سکونت دارند.

۱۲- اثبات معنی حقیقی صفات الله متعال؛ برخلاف اهل تعطیل یا کسانی که منکر صفات الله هستند.

۱۳- در حدیث عِتبان س آمده است که رسول‌اللهج فرمود: «همانا الله، کسی را که به‌خاطر خشنودی او لا إله إلا الله بگوید، بر آتش دوزخ حرام کرده است». با شناخت حدیث انس س به مفهوم حدیث عِتبان س پی می‌بریم و درمی‌یابیم که خشنودی الله متعال در کنار نهادن شرک است و گفتنِ زبانیِ لا إله إلا الله به‌تنهایی کافی نیست.

۱۴- این مساله که عیسی و محمد إ، هر دو در کنار هم به‌عنوان بندگان الله و پیامبران او ذکر شده‌اند، قابل تأمل است.

۱۵- عیسی ÷ ویژگی خاصی دارد؛ اینکه پیدایش او نتیجه‌ی کلمه‌ی الله متعال است که به مریم القا کرد و با فرمان پدید آی، او را پدید آورد.

۱۶- عیسی، روح الله، یعنی مخلوق و آفریده‌ی الله می‌باشد.

۱۷- فضیلت ایمان به بهشت و دوزخ.

۱۸- گوینده‌ی لا إله إلا الله هر عملی که داشته باشد، سرانجام وارد بهشت خواهد شد.

۱۹- ترازو، دو کفه یا دو پله دارد.

۲۰- «وجه» یکی از صفات الله متعال است.

***

باب (۳): موحد راستین بدون حساب وارد بهشت خواهد شد

الله أ می‌فرماید: ﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِيفٗا وَلَمۡ يَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٢٠ [النحل: ۱۲۰]. «بی‌گمان ابراهیم، خود یک امت فرمانبردار برای الله و (نیز) حنیف (و حق‌گرا) بود؛ و از مشرکان نبود».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا يُشۡرِكُونَ ٥٩ [المؤمنون: ۵۹]. «و آنان که به پروردگارشان شرک نمی‌ورزند».

حصین بن عبدالرحمن گوید: نزد سعید بن جبیر بودم که گفت: چه کسی از شما پاره‌ستاره‌ای را که دیشب سقوط کرد دیده است؟ گفتم: من دیده‌ام. البته من در حال ادای نماز نبودم؛ بلکه حشره‌ای زهرآگین به من نیش زده بود. گفت: آن‌گاه چه کردی؟ گفتم: رقیه خواندم. [۱۰] پرسید: چرا این کار را کردی؟ گفتم: به‌خاطر حدیثی که از شعبی شنیده بودم. سوال کرد: چه حدیثی؟ پاسخ دادم: او از بریده بن حصیب نقل می‌کرد که [رسول‌الله ص فرمود]: «رقیه خواندن جایز نیست مگر در دو مورد: در چشم زخم و در گزیدن گزندگان». [۱۱] سعید گفت: کار خوبی است که انسان چیزی را که شنیده، بدون کم و کاست بیان کند؛ ولی ما روایتی از ابن‌عباس ب داریم که رسول الله ص فرموده است: «عُرضَت عليَّ الأمَم، فَرَأيْت النَّبِيَّ وَمعَه الرُّهيْطُ والنَّبِيَّ ومَعهُ الرَّجُل وَالرَّجُلان، وَالنَّبِيَّ وليْسَ مَعهُ أحدٌ إذ رُفِعَ لِى سوادٌ عظيمٌ فظننتُ أَنَّهُمْ أُمَّتِي، فَقِيلَ لِى: هذا موسى وقومه ولكن انظر إلى الأفق فإذا سواد عظيم فقيل لى انظر إلى الأفق الآخر فإذا سواد عظيم فقيل لي: هَذه أُمَّتُك، ومعَهُمْ سبْعُونَ أَلْفاً يَدْخُلُونَ الْجَنَّة بِغَيْرِ حِسَابٍ ولا عَذَابٍ». ثُمَّ نَهَض فَدَخَلَ منْزِلَه، فَخَاض النَّاسُ في أُولَئِكَ الَّذينَ يدْخُلُون الْجنَّةَ بِغَيْرِ حسابٍ وَلا عذاب، فَقَالَ بعْضهُم: فَلَعَلَّهُمْ الَّذينَ صَحِبُوا رسول‌اللَّه ص وقَال بعْضهُم: فَلعَلَّهُمْ الَّذينَ وُلِدُوا في الإسْلام، فَلَمْ يُشْرِكُوا باللَّه شيئاً وذَكَروا أشْياء فَخرجَ عَلَيْهمْ رسول اللَّه ص فَقال: «مَا الَّذي تَخُوضونَ فِيه؟» فَأخْبَرُوهُ فَقال: «هُمْ الَّذِينَ لا يرقُونَ، وَلا يَسْتَرْقُون، وَلاَ يَتَطيَّرُون، وَعَلَى ربِّهمْ يتَوكَّلُونَ». فقَامَ عُكَّاشةُ بنُ مُحْصِن فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ يجْعَلَني مِنْهُم، فَقال: «أنْت مِنْهُمْ». ثُمَّ قَام رَجُلٌ آخَرُ فَقال: ادْعُ اللَّه أنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ فقال: «سَبَقَكَ بِهَا عُكَّاشَةُ». [متفق عليه] [۱۲]

ترجمه: ابن‌عباس ب می‌گوید: رسول‌الله ص فرمود: «امت‌ها به من نشان داده شدند؛ پیامبری دیدم که کم‌تر از ده نفر با او بودند و پیامبری مشاهده کردم که یک یا دو نفر همراهش بودند و پیامبری دیدم که هیچ‌کس با او نبود تا این‌که گروه بزرگی به من عرضه گردید. گمان کردم که امت من هستند. به من گفته شد: این‌ها، موسی و قومش هستند؛ به افق نگاه کن. نگاه کردم و جمعیت انبوهی دیدم. به من گفته شد: افق دیگر را بنگر. آن سوی افق نیز جمعیت انبوهی مشاهده کردم؛ به من گفتند: این، امت توست که هفتاد هزار نفر از آنها بدون حساب و عذاب، وارد بهشت می‌شوند». سپس رسول‌الله ص برخاست و به خانه‌اش رفت. آن‌گاه مردم درباره‌ی کسانی که بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شوند، به بحث و گفتگو پرداختند. برخی می‌گفتند: شاید آنها، اصحاب رسول‌الله ص باشند. و برخی دیگر می‌گفتند: شاید آنها، کسانی باشند که در دوران اسلام متولد شده‌اند و هیچ‌گاه به الله شرک نورزیده‌اند. رسول‌الله ص از خانه‌اش بیرون آمد و پرسید: «درباره‌ی چه موضوعی، بگومگو دارید؟» لذا موضوع بگومگوی خود را با رسول‌خدا ص در میان گذاشتند. فرمود: «آنها، کسانی هستند که "دَم و افسون" نمی‌خوانند و درخواست تعویذ (دم و افسون) نمی‌نمایند، فال نمی‌گیرند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند». عکاشه بن محصن س برخاست و گفت: از الله بخواهید که من، جزو آنها باشم. پیامبر ج فرمود: «تو، جزو آنها هستی». مردی دیگر برخاست و گفت : «از خدا بخواهید که من نیز جزو آنها باشم». فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت».

[۱۰] منظور از رُقْیه، خواندن دعای شرعی و دم کردن بر بدن است. [۱۱] روایت احمد و ابن‌ماجه از بریده بن حصیب اسلمی به‌صورت مرفوع؛ و نیز روایت احمد و ابوداود ترمذی از عمران بن حصین به صورت مرفوع؛ هیثمی گوید: رجال احمد، ثقه هستند. [۱۲] صحیح بخاری، ش: ۵۷۰۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲۰. گفتنی است که این، لفظ مسلم/ می‌باشد؛ چون در روایتی که بخاری/ نقل کرده، «لایرقون» نیامده و به جای آن، «لایکتوون» آمده است؛ یعنی: «از کسی نمی‌خواهند که آنها را داغ کند». لفظ مسلم، از لحاظ سند و متن، شاذ است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- شناخت مراتب یا تفاوت درجات مردم در زمینه‌ی توحید.

۲- مفهوم راستین توحید یا چگونگی تحقق بخشیدن به اصل توحید.

۳- الله متعال، ابراهیم ÷ را از آن جهت که مشرک نبود، ستود و فرمود: ﴿وَلَمۡ يَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ [النحل: ۱۲۰]. یعنی: «از مشرکان نبود».

۴- الله متعال در وصف مومنان و دوستان خویش فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا يُشۡرِكُونَ ٥٩ [المؤمنون: ۵۹]. «و آنان که به پروردگارشان شرک نمی‌ورزند».

۵- ترک دم و افسون؛ و نیز داغ نکردن، از نشانه‌های توحید حقیقی یا از راه‌های تحقق بخشیدن به توحید است.

۶- توکل است که جامع این ویژگی‌هاست.

۷- درک ژرف و دقیق اصحاب پیامبر ص که دانستند بدون عمل نمی‌توان به این مقام رسید.

۸- اصحاب ش اشتیاق فراوانی به کارهای نیک و رسیدن به خوبی‌ها داشتند.

۹- فضیلت این امت بر دیگران، هم از نظر تعداد و کمیت و هم از نظر کیفیت و وضعیت ایمانی.

۱۰- فضیلت پیروان موسی ÷.

۱۱- سایر امت‌ها به رسول الله ص نشان داده شدند.

۱۲- هر امتی جداگانه و با پیامبرش حشر می‌شود.

۱۳- اندک بودن کسانی که دعوت پیامبران را پذیرفته‌اند.

۱۴- پیامبرانی که کسی دعوتشان را نپذیرفته است، تنها حشر می‌شوند.

۱۵- ره‌آورد این آگاهی، این است که از کثرت و فراوانی، نباید مغرور شد و از قلت و اندک بودن نیز نباید ناامید گردید.

۱۶- جواز رقیه خواندن یا دعای شرعی برای چشم زخم و گزیدگی.

۱۷- فهم و درک دقیق و ژرف گذشتگان نیک؛ آنجا که سعید فرمود: «کار خوبی است که انسان چیزی را که شنیده، بدون کم و کاست بیان کند»؛ یعنی دریافت که این دو حدیث (= حدیث بریده بن حصیب و حدیث ابن‌عباس) تعارضی با هم ندارند.

۱۸- گذشتگان نیک امت، هرگز کسی را بی‌مورد یا به چیزی که نداشت، مدح و تعریف نمی‌کردند.

۱۹- اینکه رسول الله ص به عکاشه س فرمود: «تو، جزو آنها هستی»، یکی از نشانه‌های نبوت ایشان است. [۱۳]

۲۰- مقام و منزلت عکاشه بن محصن س.

۲۱- جواز استفاده از کنایه یا سخنان کنایه‌آمیز. [۱۴]

۲۲- اخلاق سترگ و نیکوی رسول الله ص.

***

[۱۳] چنانکه عکاشه س در يكي از جنگ‌های مبارزه با مرتدان به شهادت رسید. [۱۴] یعنی به جای اینکه آشکارا به آن مرد بگوید که تو شایسته‌ی چنین مقامی نیستی، فرمود: «عکاشه در این زمینه بر تو پیشی گرفت». لذا منظور از سخنان کنایه‌آمیز در اینجا این است که می‌توان به جای ردّ صریحِ یک درخواست یا یک موضوع،- به شرطی که حقّ کسی ضایع نشود- از واژه‌هایی استفاده کرد که اسباب ناراحتیِ طرف مقابل را فراهم نسازد.

باب (۴): ترس از شرک

الله می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ [النساء: ۴۸]. «همانا الله این را که به او شرک ورزند، نمی‌آمرزد و جز شرک را برای هر که بخواهد می‌بخشد».

همچنین دعای ابراهیم در کلام الله چنین نقل شده است که: ﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ [ابراهیم: ۳۵]. «و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها دور بدار».

رسول الله ص فرموده است: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ الشِّرْكُ الأَصْغَرُ»؛ یعنی: «بیش‌ترین چیزی که از بابتِ آن برای شما می‌ترسم، شرک اصغر است». پرسیدند: ای رسول‌خدا! شرک اصغر چیست؟ فرمود: «ریا». [روایت احمد، طبرانی و بیهقی] [۱۵]

ابن مسعود س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «مَنْ مَاتَ وَهْوَ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ نِدًّا دَخَلَ النَّارَ». [روایت بخاری] [۱۶] یعنی: «هرکس در حالی بمیرد که غیرالله را به فریاد خوانده- و به الله شرک ورزیده باشد-، وارد دوزخ می‌شود».

جابر س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «مَنْ لَقِيَ اللَّهَ لا يُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَمَنْ لَقِيَهُ يُشْرِكُ بِهِ دَخَلَ النَّارَ». [روایت مسلم] [۱۷] یعنی: «هرکس الله را در حالی ملاقات کند که کسی یا چیزی را شریکش نساخته باشد، وارد بهشت می‌شود و هرکه در حالی بمیرد که کسی یا چیزی را با او شریک گرفته است، وارد دوزخ می‌گردد».

[۱۵] صحیح است؛ السلسلة الصحیحة، ش: ۹۵۱. [۱۶] صحیح بخاری، ش:۴۴۹۷. [۱۷] صحیح مسلم، ش:۹۳.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- ترس و هراس از شرک.

۲- ریا و خودنمایی، نوعی شرک است.

۳- ریا، از نوع شرک اصغر است.

۴- ریا، بزرگ‌ترین خطری است که انسان‌های شایسته و نیکوکار را تهدید می‌کند.

۵- نزدیک بودن بهشت و دوزخ [به انسان]. [۱۸]

۶- در یک حدیث، بهشت و دوزخ، با هم و یک‌جا ذکر شده‌اند.

۷- کسی که الله أ را در حالی ملاقات کند که شرک نورزیده است، وارد بهشت می‌شود و آن‌که شرک ورزیده باشد، وارد دوزخ می‌گردد؛ اگرچه عبادت‌گزارترین انسان روی زمین باشد.

۸- مسأله‌ی بزرگ اینکه ابراهیم از الله خواست که او و فرزندانش را از پرستش بت‌ها دور نگه دارد.

۹- عبرت گرفتن ابراهیم از حال اکثر مردم که به شرک مبتلا بودند؛ چنانکه عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ [ابراهیم: ۳۶]. «ای پروردگارم! بت‌ها سبب گمراهی بسیاری از مردم شده‌اند».

۱۰- در این باب، مفهوم لا إله إلا الله بیان شده است؛ بخاری/ نیز درباره‌ی حدیث مذکور، همین را گفته است.

۱۱- منزلت و مقام کسی که از شرک، سالم و به‌دور باشد.

***

[۱۸] یعنی میان انسان و بهشت یا دوزخ، فاصله‌ای جز مرگ وجود ندارد. رسول‌اللهص فرموده است: «الجَنَّةُ أقَربُ إلى أَحدِكُم مِنْ شِراكِ نَعْلِهِ والنَّارُ مِثْلُ ذلِكَ»؛ یعنی: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیک‌ترند». [روایت بخاری، ش: ۶۴۸۸ به‌نقل از ابن‌مسعود س]

باب (۵): دعوت به شهادت لا إله إلا الله

الله می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِيلِيٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِيرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِيۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٠٨ [یوسف: ۱۰۸]. «بگو: این راه من است که همراهِ پیروانم، با بصیرت و آگاهی به‌سوی الله فرا می‌خوانم؛ و الله، پاک و منزه است. و من جزو مشرکان نیستم».

عن ابن عباس ب؛ أنَّ رسول الله ص لمّا بَعثَ مُعَاذاً إلى اليمن قال له:«إِنَّكَ تَأْتِي قَوْمًا من أَهْلِ الكِتَابِ، فليكن أول ما تدْعُوهُمْ إِلَيه: شْهاَدةُ أَنْ لا إله إلا الله (وفي رواية:إلى أن يوحّدوا الله) فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوك لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوك لِذَلِكَ فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ فَتُرَدُّ على فُقَرَائِهِمْ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوك لِذَلِك،َ فَإِيَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ؛ فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ».[بخاری و مسلم] [۱۹]

ترجمه: ابن‌عباس ب می‌گوید: رسول‌الله ص هنگامی که معاذ س را (برای دعوت، به یمن) فرستاد، به او فرمود: «تو نزد کسانی می‌روی که اهل کتابند؛ آنان را به گفتن لاإله‌إلاالله- و در روایتی دیگر: به اقرار به وحدانیت الله- دعوت کن و چون لاإله‌إلاالله را گفتند، به آنها خبر بده که الله در شبانه‌روز، پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر پذیرفتند، به آنها اعلام کن که الله زکات را در اموالشان بر آنان فرض نموده که از ثروتمندان ایشان گرفته شده، به فقیرانشان داده می‌شود. اگر این فرمان را پذیرفتند، از گرفتن اموال قیمتیِ آن‌ها (به عنوان زکات) بپرهیز و از دعای مظلوم بترس؛ زیرا هیچ حجابی، میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد».

وعن سهل بن سعد س أنّ رسول الله ص قال: يَوْمَ خَيْبَرَ:«لأعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُه، يفْتَحُ الله عَلَي يَدَيْهِ»، فَبَاتَ النَّاسُ يدوكون لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَاها، فلما أصبحوا غدوا على رسول الله ص كُلُّهُمْ يَرْجُوا أن يعطاها فَقَال:َ«أَيْنَ عَلِي ابن ابي طالب؟» فَقِيلَ هو يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ، فأرسلوا إليه فأُتي به، فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ وَدَعَا لَهُ، فَبَرَأَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرّاية فَقَال:َ«انْفُذْ عَلَي رِسْلِكَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَي الإِسْلامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ. من حق الله تعالى فيه، فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلا واحداً خير لك من حُمْرُ النَّعَمِ». [بخاری و مسلم] [۲۰]

ترجمه: سهل بن سعد ساعدی س می‌گوید: رسول‌اللهص روز "خیبر" فرمود: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم خواهد زد؛ او، الله و پیامبرش را دوست دارد و الله و پیامبرش نیز او را دوست دارند». مردم، شب را در حالی سپری کردند که به یکدیگر می‌گفتند: کدام‌یک از آنها پرچم را دریافت خواهد کرد. صبح که شد، مردم نزد رسول‌الله ص رفتند و هر یک از آنها آرزو داشت که پرچم به او واگذار شود. پیامبر ص فرمود: «علی بن ابی‌طالب کجاست؟» گفتند: ای رسول‌خدا! چشمش درد می‌کند. فرمود: «دنبالش بفرستید». علی س را آوردند. رسول‌الله ص از آب دهان خویش به چشمان علی مالید و علی س بلافاصله بهبود یافت؛ گویا هیچ دردی نداشته است. آن‌گاه پیامبر ص پرچم را به او داد. علی س پرسید: آیا با آنان بجنگم تا آنکه مانند ما مسلمان شوند؟ فرمود: «بدون عجله، به سوی آنها برو تا به منطقه‌ی آنان برسی؛ آن‌گاه آنان را به سوی اسلام فرابخوان و آنان را از حقوق الله متعال که در دین بر آنها واجب می‌شود، آگاه کن. به الله سوگند که اگر الله، یک نفر را به‌وسیله‌ی تو هدایت نماید، برای تو از شتران سرخ‌مو بهتر است».

[۱۹] صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۱۳۹۵، ۱۴۵۸)؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۹؛ به نقل از معاذ س. [۲۰] صحیح بخاری در چند مورد، از جمله: (۲۹۴۲، ۴۲۱۰) و صحیح مسلم، ش: ۲۴۰۶.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- دعوت به سوی الله، راه کسانی است که از رسول اللهص پیروی می‌کنند.

۲- تأکید به اینکه در دعوت به سوی الله باید اخلاص داشت؛ زیرا چه‌بسا دعوتگر به نام دعوت به سوی الله، در واقع به سوی خویشتن فرا می‌خواند. [۲۱]

۳- بصیرت و آگاهی [یا برخورداری از علم و دانش کافی] از ضرورت‌ها و امور مهم دعوت است. [۲۲]

۴- یکی از ره‌یافت‌ها و دلایلِ خوبیِ توحید، تنزیه الله متعال، یعنی پاک دانستن او از هر گونه عیب و نقصی می‌باشد.

۵- زشتی شرک، این است که نتیجه‌اش نسبت دادن عیب و نقص به الله متعال می‌باشد. [۲۳]

۶- و از مهم‌ترین ره‌یافت‌ها و خوبی‌های توحید، دور کردنِ مسلمان از مشرکان می‌باشد تا جزو مشرکان قرار نگیرد؛ هرچند که شرک نورزد. [۲۴]

۷- توحید، نخستین فریضه‌ی الهی است.

۸- قبل از هر چیز- حتی پیش از فراخواندن به سوی نماز-، باید به توحید دعوت داد. [۲۵]

۹- مفهوم لا إله إلا الله، اقرار به وحدانیت الله یا محقق ساختن توحید است.

۱۰- چه‌بسا اهل کتاب مفهوم لا إله إلا الله را نمی‌دانند؛ و آنان‌که می‌دانند، بدان عمل نمی‌کنند. [۲۶]

۱۱- یادآوری این نکته که تعلیم یا آموزش دادن، باید مرحله‌ای یا به صورت تدریجی باشد. [۲۷]

۱۲- اولویت‌بندی در کارها، بدین صورت که ابتدا به کارهای مهم‌تر و سپس به کارهایی بپردازیم که اولویت کم‌تری دارند.

۱۳- چگونگی مصرف زکات. [۲۸]

۱۴- استاد باید شبهه‌ی شاگردش را برطرف کند. [۲۹]

۱۵- نهی از گرفتن اموال قیمتیِ مردم به عنوان زکات.

۱۶- پروا کردن از دعای مظلوم.

۱۷- هیچ حجابی، میان الله و دعای مظلوم وجود ندارد.

۱۸- از دلایل اهمیت توحید می‌توان به سختی‌ها، و نیز گرسنگی‌ها و بیماری‌هایی اشاره کرد که بر سردار پیامبران و همین‌طور بر اولیای برجسته‌ی الهی عارض شد. [۳۰]

۱۹- اینکه رسول الله ص فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که ...»، یکی از نشانه‌های نبوت ایشان است. [۳۱]

۲۰- شفا یافتن چشمان علی س با آب دهان رسول‌اللهص نیز یکی دیگر از نشانه‌های نبوت ایشان است.

۲۱- فضیلت و منزلت علی س.

۲۲- فضیلت اصحاب رسول‌اللهص، که شب را در شادیِ مژده‌ی فتح و در حالی سپری کردند و هر یک از آنها آرزو داشت که رسول‌اللهص پرچم را به دستِ او بدهند.

۲۳- ایمان به تقدیر الهی؛ زیرا آنان‌که به امید دریافت پرچم، نزد رسول‌اللهص حاضر شدند، پرچم را دریافت نکردند؛ اما آن‌که- به سبب بیماری، حضور نیافت و- سعی نکرد، پرچم را دریافت نمود.

۲۴- آموزش و یادآوری آداب مربوط به پیکار؛ آن‌جا که- به علی س- فرمود: «بدون عجله، به سوی آنها برو».

۲۵- دعوت دادن، پیش از آغاز نبرد است؛ یعنی پیش از آغاز نبرد، باید دشمن را به اسلام فراخواند.

۲۶- به رهنمود شریعت، کسانی- همچون اهل خیبر- که پیش‌تر دعوت اسلام به آنان رسیده و حتی با آنان پیکار شده است، باز هم دعوت داده شوند.

۲۷- دعوت باید با حکمت و دانش باشد؛ چنانکه فرمود: به آنان خبر بده که چه چیزهایی بر آنها واجب است. [۳۲]

۲۸- شناخت حقوق الله در اسلام.

۲۹- پاداش کسی که به دست او، فردی هدایت یابد.

۳۰- جواز سوگند یاد کردن بر فتوایی که صادر می‌کند. [۳۳]

***

[۲۱] یعنی هدفش از دعوت، خودنمایی است یا می‌خواهد هوادارانی پیدا کند. [۲۲] آن‌که دانش کافی ندارد- هرچند عبادت‌گزار و نیک‌رفتار باشد- فرد شایسته‌ای برای دعوت نیست. [۲۳] در صورتی که الله متعال دارای کمال مطلق است و از هر عیب و نقصی، پاک و مبرّاست. [۲۴] این، بیانگر اهمیت تبری جستن از مشرکان می‌باشد؛ همین بس که این امر، یکی از ره‌یافت‌ها و بلکه از ضرورت‌های تحقق توحید است. [۲۵] یعنی در جریان دعوت، فراخواندن به سوی توحید، بر دعوت دادن به سوی سایر فرایض، اولویت دارد. [۲۶] زیرا اگر لا إله إلا الله را می‌دانستند و بدان عمل می‌کردند، نیازی به فرا خواندن آنان به گفتن این کلمه نبود. ضمن اینکه مؤلف/ بدین نکته اشاره دارد که چه‌بسا یک عالِم نیز فهم دقیقی از مفهوم این کلمه نداشته باشد؛ همانند اهل کتاب که در حدّ خود، اهل علم بودند. [۲۷] چنانکه رسول‌اللهص به معاذ س یادآوری فرمود که ابتدا لا إله إلا الله را به اهل کتاب آموزش دهد؛ سپس نماز و آن‌گاه زکات و دیگر احکام شرعی را. [۲۸] اشاره‌ای است به یکی از موارد هشت‌گانه‌ی مصرف زکات- که در آیه‌ی ۶۰ سوره‌ی توبه آمده است-؛ بدین‌سان که زکات، از ثروتمندان هر منطقه گرفته شده، به فقیران همان منطقه داده می‌شود و نباید به سرزمین دیگری منتقل گردد؛ مگر آنکه در آن سرزمین، فقیری وجود نداشته باشد یا در شرایط خاص که به صلاح‌دید حاکم شرع بستگی دارد. [۲۹] یعنی هرگونه دانش یا اطلاعاتی که می‌تواند، در اختیار شاگردش بگذارد. [۳۰] گویا اشاره‌ی مؤلف/ به سختی‌ها و گرسنگی‌هایی است که در غزوه‌ی خیبر- و نیز در سایر مراحل دعوت- بر رسول‌الله ص وارد آمد. [۳۱] زیرا در این حدیث آمده است: «فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که الله، فتح و پیروزی را به دست او رقم خواهد زد»؛ و همین‌طور هم شد و الله متعال، پیروزی را به دست علی بن ابی‌طالب س رقم زد. [۳۲] آری؛ حکمت در این است که ابتدا اسلام، معرفی گردد و سپس احکام اسلامی. [۳۳] زیرا رسول‌اللهص، خود سوگند یاد کرد که: «به الله سوگند که اگر الله، یک نفر را به‌وسیله‌ی تو هدایت نماید، برای تو از شتران سرخ‌مو بهتر است».

باب (۶): تفسیر توحید و مفهوم لا إله إلا الله

الله می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا ٥٧ [الإسراء: ۵۷]. «کسانی که (مشرکان) آنها را می‌خوانند، خود جویای وسیله‌ای برای تقرب و نزدیکی به پروردگارشان هستند- تا کدامینشان نزدیک‌تر باشد- و به رحمتش امیدوارند و از عذابش می‌ترسند. به‌راستی که عذاب پروردگارت درخورِ پرهیز است».

و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي [الزخرف: ۲۶-۲۷]. «و زمانی (را یادآوری کن) که ابراهیم به پدر و قومش گفت: همانا من از آنچه می‌پرستید، بیزارم؛ جز ذاتی که مرا آفریده است».

همچنین می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ [التوبة: ۳۱]. «آنان، دانشمندان و راهبانشان را به جای الله، به خدایی گرفتند».

و نیز می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ [البقرة: ۱۵۶]. «برخی از مردم معبودانی غیر از الله برمی‌گزینند که آنها را همانند الله دوست می‌دارند؛ اما مؤمنان، الله را بیشتر دوست دارند».

رسول‌اللهص فرموده است: «مَنْ قَالَ لا إله إلا الله وَكَفَرَ بِمَا يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَرُمَ مَالُهُ وَدَمُهُ وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ». [روایت مسلم] [۳۴]

ترجمه: «هرکس لاإله‌الاالله بگوید و به آنچه غیر از او پرستش می‌شود، کفر ورزد، جان و مالش مورد احترام و محفوظ می‌باشد و رسیدگی به اعمالش با الله متعال است».

[۳۴] صحيح مسلم، ش:۲۳

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- در این باب، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین مسایل، یعنی شرح توحید و مفهوم لاإله‌الاالله با آیاتی واضح، به‌روشنی بیان شده است.

۲- آیه‌ی [۵۷] سوره‌ی إسراء، عبادت بندگان شایسته‌ی الهی از سوی مشرکان را مردود اعلام کرده و بیان داشته که این عمل، شرک اکبر است.

۳- آیه‌ی [۳۱] سوره‌ی توبه بیان می‌دارد که اهل کتاب، رهبران دینی و راهبان خود را به جای الله به خدایی گرفتند؛ در صورتی که دستور داشتند که فقط الله را پرستش نمایند. گفتنی است: آنها پیشوایان و راهبان خود را سجده نمی‌کردند و آنها را نمی‌خواندند، بلکه در معصیت از آنان پیروی می‌کردند. [۳۵]

۴- و [در آیات ۲۶ و۲۷ سوره‌ی زخرف] به سخن ابراهیم اشاره شده که به کافران فرمود: همانا من از آنچه می‌پرستید، بیزارم؛ جز ذاتی که مرا آفریده است» و بدین‌سان، یگانه‌معبود برحق را از معبودان باطل، جدا و مستثنا کرد؛ یعنی بیان داشت که فقط آفریدگار خود را می‌پرستد. [به عبارت دیگر: از معبودان باطل، بیزاری جست و نسبت به معبود راستین، اظهار موالات نمود.] [۳۶] الله با این برائت و موالات، مفهوم «لاإله‌إلاالله» را بیان فرموده است؛ همان‌طور که بلافاصله [در آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی زخرف] می‌فرماید: ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٢٨ [الزخرف: ۲۸]. یعنی: «ابراهیم کلمه‌ی توحید را حقیقتی ماندگار در نسل‌های پس از خویش قرار داد؛ امید است (که مشرکان به سوی توحید) بازگردند».

۵- آیه‌ی [۱۶۷] سوره‌ی بقره درباره‌ی کفار می‌گوید: ﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ [لبقرة: ۱۶۷]. یعنی: «و آنان، از دوزخ بیرون نخواهند آمد». پیش‌تر بیان شده است: «برخی از مردم معبودانی غیر از الله برمی‌گزینند که آنها را همانند الله دوست می‌دارند»؛ لذا چنین برداشت می‌شود که آنها با اینکه الله را دوست دارند، مسلمان به‌شمار نمی‌آیند؛ پس وضعیت کسانی که معبودان باطل را بیش از الله دارند، روشن است؛ چه رسد به آنان که فقط معبودان باطل خود را دوست دارند و الله را دوست ندارند!

۶- «هرکس لا إله إلا الله بگوید و به آنچه غیر از او پرستش می‌شود، [یعنی به معبودان باطل] کفر ورزد، جان و مالش مورد احترام و محفوظ می‌باشد و رسیدگی به اعمالش با الله متعال است». این حدیث، یکی از بزرگ‌ترین مواردی است که مفهوم لا إله إلا الله را به‌روشنی بیان می‌کند و نشان می‌دهد که گفتنِ زبانیِ لاإله إلا الله به‌تنهایی برای محفوظ بودن جان و مال گوینده‌اش کافی نیست؛ حتی اگر در کنار تلفظِ زبانی، معنایش را هم بداند و بدان اقرار نماید و جز الله، کسی یا چیزی دیگر را عبادت نکند؛ بلکه جان و مال فرد زمانی محفوظ است که علاوه بر موارد مذکور، به معبودان باطل کفر ورزد و اگر در این مورد شک یا درنگ کرد، جان و مالش محفوظ نیست. [۳۷] چه مسأله‌ی بزرگ و مهمی! و چه بیانِ واضح و روشنی! و چه حجت قاطع و تمام‌کننده‌ای!

[۳۵] در اینجا به شرک در اطاعت، اشاره شده است؛ و اطاعت از غیرالله، در صورتی شرک است که در جهت مخالفت با الله و رسولش باشد، زیرا اطاعت از مخلوق در جهت نافرمانی از خالق، روا نیست. [۳۶] توحید، شامل نفی و اثبات است: برائت از غیر الله و معبودان باطل؛ و اخلاص در عبادت برای الله که نتیجه‌ی وابستگی و دل‌بستگی به اوست. [۳۷] این، ردّی بر کسانی است که ایمان را در گفتن زبانی کلمه‌ی توحید، منحصر می‌دانند؛ با این توضیح که بنا بر دلایل شرعی، از جمله: آیه‌ی ۹۴ سوره‌ی نساء، جان و مالِ فرد، تا زمانی که اظهار اسلام می‌کند، محفوظ است تا اینکه چیزی بر خلافِ آن، ثابت شود یا عملی انجام دهد که او را سزاوار چنین مجازاتی بگرداند.

باب (۷): استفاده از دست‌بند و مُهره [یا هرگونه آویز] و امثال آن برای [حصول شفا و] رفع بلا یا دفع آن، از امور شرک‌آمیز است

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ٣٨ [الزمر: ۳۸]. «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است، به‌طور قطع خواهند گفت: "الله". بگو آیا درباره‌ی معبودانی که جز الله می‌پرستید، هیچ اندیشیده‌اید که اگر الله زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند زیان و آسیب او را از من دور کنند یا اگر رحمت و بخشایشی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند رحمتش را از من باز دارند؟ بگو: الله، برایم کافی‌ است و توکل‌کنندگان تنها بر او توکل می‌کنند».

عن عمران بن حصين س أنّ النَّبي ص رأى رجلاً في يده حَلْقَةٌ مِنْ صُفْرٍ فَقَال:َ«مَا هَذِهِ؟» قَالَ: مِنَ الْوَاهِنَةِ، فقَالَ: «انزعها فإنَّهَا لا تَزِيدُكَ إِلا وَهْنًا فَإِنَّكَ لَوْ مُتَّ وَهِيَ عَلَيْكَ مَا أَفْلَحْتَ أَبَدًا». [روایت احمد با سندی که اشکالی در آن نیست.] [۳۸]

ترجمه: عمران بن حصین س می‌گوید: رسول‌اللهص انگشتری در دست مردی دید. پرسید: «این- برای- چیست؟» آن مرد پاسخ داد: این حلقه را به‌قصد جلوگیری از ضعف جسمی، به دست کرده‌ام. رسول‌اللهص فرمود: «آن را درآور؛ زیرا فقط بر ضعف تو می‌افزاید؛ اگر در حالی بمیری که این را پوشیده‌ای، هرگز رستگار نخواهی شد».

امام احمد/ روایت دیگری آورده است که عقبه بن عامر س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «مَنْ تَعَلَّقَ تَمِيمَةً فَلا أَتَمَّ اللَّهُ لَهُ وَمَنْ تَعَلَّقَ وَدَعَةً فَلا وَدَعَ اللَّهُ لَهُ». [۳۹]

ترجمه: رسول‌اللهص فرمود: «کسی که "تمیمه" [۴۰] به گردن بیاویزد، الله متعال خواسته‌اش را نافرجام گرداند و آن‌که "ودعه" [۴۱] به خود بیاویزد، الله متعال آرامش را از او بگیرد».

و در روایت دیگری آمده است: «من تعلَّق تمَيمة فَقد أشرَك». [۴۲]

ترجمه: «هرکه مُهره‌ای- برای شفا یا جلوگیری از زخم چشم- بیاویزد، شرک ورزیده است».

ابن ابی‌حاتم/ روایت کرده است که حذیفه- بن یمان- س مردی را دید که برای دفع تب و بیماری، "نخی" [۴۳] در دستش بسته بود؛ حذیفه س آن را پاره کرد و این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦ [یوسف: ۱۰۶]. «و بیشترشان به الله ایمان نمی‌آورند و فقط مشرکند».

[۳۸] مسند امام احمد (۴/۴۴۵)؛ سنن ابن ماجه، ش:۳۵۳۱؛ ابن‌حبان در الموارد، ش: ۱۴۱۱؛ و حاكم در المستدرک (۴/۲۱۶) ، این حدیث را صحیح دانسته‌اند و ذهبی نیز تأییدش کرده است. [۳۹] مسند احمد (۴/۱۵۴)؛ روايت ابويعلي؛ حاکم این حدیث را روایت نموده و آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز تأییدش کرده است. [۴۰] منذری گوید: تمیمه، مهره‌ها یا گردن‌بندهایی بود که به خود می‌آویختند و اعتقاد داشتند که دفع بلا می‌کند! [۴۱] وَدَعه، مُهره‌های سفید و صدف‌مانندی که برای جلوگیری از چشم زخم به خود می‌آویختند. تمیمه و ودعه، شامل تمام مُهره‌ها و چیزهایی از قبیل: دست‌بندها، بازوبندها- مانند تیربند-، استخوان، نوشته‌ها و دیگر آویزهایی می‌شود که برای حصول شِفا یا دفع بلا یا با چنین اعتقاداتی به خود یا فرزندانشان می‌بندند و جزو اعمال شرک‌آمیز است. [۴۲] ر.ک: صحیح الجامع الصغیر وزیادته، از آلبانی/، ش: ۶۳۹۴ با لفظ: «مَن عَلَّقَ...». [۴۳] مانندِ بازوبندها و تعویذهایی که امروزه برخی از مردمِ خرافاتی، برای حصول شفا یا دفع بلا و زخم چشم به دست یا بازوی خود می‌بندند.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- شدت حرام بودن استفاده از دست‌بند، نخ [و حلقه، مُهره و هرگونه آویز و امثال آن به قصد حصول شفا].

۲- اگر آن صحابی بر آن حالت می‌مُرد، رستگار نمی‌شد. و این، بیانگر این دیدگاه صحابه ش می‌باشد که شرک اصغر را از گناهان کبیره، بزرگ‌تر می‌دانستند.

۳- آن صحابی، معذور به جهل به‌شمار نیامد. [۴۴]

۴- آن حلقه نه تنها هیچ سودی برای شخص نداشت، بلکه به زیانش بود؛ زیرا رسول‌اللهص فرمود: «آن را درآور؛ زیرا فقط بر ضعف تو می‌افزاید».

۵- انکار شدید در برابر کسی که چنین کاری کند.

۶- تصریح به اینکه هر کس- برای رفع بلا یا دفع آن- چیزی به خود بیاویزد، الله او را به همان چیز واگذار می‌کند.

۷- کسی که مهره و یا چیز دیگری برای حفاظت از چشم زخم ببندد، شرک ورزیده است.

۸- و نخی که برای رفع تب می‌بندند [و نیز دیگر تعویذها و آویزهایی که برای حصول شفا به خود می‌آویزند] از همین قبیل است.

۹- تلاوت آیه‌ی: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦ توسط حذیفه س، بیانگر این است که صحابه ش از آیات مربوط به شرک اکبر، در رابطه با شرک اصغر استدلال می‌کردند.

۱۰- همچنین آویزان کردن مُهره‌های سفید و صدف‌مانندی که برای جلوگیری از چشم زخم به خود می‌آویزند، جزو اعمال شرک‌آمیز است.

۱۱- اگر کسی را دیدیم که [تعویذ یا] مُهره و امثال آن را به خود آویخته است، سنت است که به او بگوییم: الله متعال، خواسته‌ات را بر آورده نسازد و آرامش را از تو بگیرد.

[۴۴] در نگاه کُلی، جهل، عذر به‌شمار نمی‌آید؛ و گرنه به گفته‌ی امام شافعی/ در این صورت، جهل از علم بهتر بود. البته موضوع عذر به جهل، به شرح و تفصیل بیشتری نیاز دارد؛ از این نگاه، جهل بر دو نوع است: * نوعی که عذر به‌شمار می‌آید و * نوعی که عذر نیست. اگر جهل، برآمده از کوتاهی و سهل‌انگاری باشد، جهل موجهی نخواهد بود؛ اما اگر نتیجه‌ی کوتاهی و سهل‌انگاری در کسب علم نباشد، بلکه به‌گونه‌ای باشد که به ذهن شخص خطور هم نکند که مثلاً آن مسأله حرام است، در این صورت، عذرش موجه و پذیرفتنی است. ابن‌القیم/ گوید: «هر گمراهی که منشأ و خاستگاه ضلالتش، روی‌گردانی از وحی و علمی باشد که پیامبرص آورده است، هرچند خود را هدایت‌یافته بپندارد، هیچ عذری ندارد. زیرا کوتاهی، از خودِ اوست که از پیروی از دعوتگرِ هدایت، روی‌گردانی کرده‌ است و به خاطر این کوتاهی و روی‌گردانی، هیچ عذری از او پذیرفته نیست. بر خلاف کسی که رسالت و پیام الاهی به او نمی‌رسد و خود نیز توانایی رسیدن یا دست‌یابی به آن را ندارد. روشن است که حکمش فرق می‌کند». جهل و ناآگاهی نسبت به دینِ الله، پایه و اساسِ تمام مصیبت‌ها و بدی‌هاست؛ منشأ همه‌ی گناهان بزرگ و کوچک، جهل و بی‌علمی است و این گناهان بندگان است که دنیا را به سوی بدی و تباهی می‌کشاند. لذا پایه و منشأ همه‌ی بدی‌ها، جهل است. تمام بدی‌ها و ویژگی‌های نکوهیده، نتیجه‌ی جهل است و همه‌ی ویژگی‌های نیک و ستوده، ثمره‌ی علم. همان‌گونه که گفته‌اند: «بهترین نعمت، عقل و بدترین مصیبت، جهل است». جهل، رده‌های گوناگونی دارد و جاهلان، با هم متفاوتند و گاه این تفاوت‌ها، به‌اندازه‌ی فاصله‌ی میان زمین و آسمان است. البته این‌طور نیست که هر جاهلی، معذور باشد. جهل و ناآگاهی از اصول دین و اساسی‌ترین مسایل اعتقادی، عذر نیست؛ توحید و یگانه دانستن الله در عبادت و کنار نهادن همه‌ی معبودان باطل، هدف و کنهِ شهادتین، و فحوای دین اسلام می‌باشد؛ از این‌رو شریعت به مسایل عقیدتی و دانستن اصول دین، تأکید فراوانی کرده است. اصل بر این است که جهل در رابطه با اصول دین و احکام ثابت و نمایانِ آن، اعتبار ندارد و عذر، محسوب نمی‌شود؛ لذا جهلِ مشرکانی که کنار قبور، و بر سرِ مزارها قربانی می‌کنند و مرده‌ها را به‌فریاد می‌خوانند و از آن‌ها مدد می‌جویند یا از مردگان، درخواست آمرزش و شفاعت می‌کنند، عذر نیست و بنا بر آموزه‌های دین اسلام، شرک اکبر به‌شمار می‌آید. [برای تفصیل بیشتر ر.ک: مباحثی پیرامون نواقض اسلام، نوشته‌ی عبدالعزیز بن مرزوق الطریفی، ترجمه‌ی محمد ابراهیم کیانی، که در سایت عقیده موجود است.]

باب (۸): آنچه درباره‌ی خواندن و دم کردن و نیز درباره‌ی آویزها و تعویذهای مربوط به زخم چشم، وارد شده است

در "صحیح" [۴۵] آمده است که ابوبشیر انصاری س گوید: «در یکی از سفرها با رسول‌اللهص بودم که آن بزرگوار شخصی را فرستاد تا اعلام کند که هیچ قلاده‌ای در گردن شتری باقی نمانَد، مگر اینکه قطع شود». [۴۶]

و عن ابن مسعود س قال سمعت رسولَ الله ص يقول: «إِنَّ الرُّقَى وَالتَّمَائِمَ وَالتِّوَلَةَ شِرْكٌ». [روایت احمد و ابوداود] [۴۷]

ترجمه: ابن‌مسعود س می‌گوید: از رسول‌اللهص شنیدم که می‌فرمود: «خواندن و دم کردن [جز در مورد زخم چشم و گزیدگی یا در مواردی که مشروع شده است] و نیز آویختن تمیمه [۴۸] و تعویذ محبت‌آمیز [۴۹] شرک است».

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُكَيْمٍ مَرفوعا: «مَنْ تَعَلَّقَ شَيْئًا وُكِلَ إِلَيْهِ». [روایت احمد و ترمذی] [۵۰]

ترجمه: عبدالله بن عُکَیم گوید: رسول‌اللهص فرمود: «کسی که چیزی- به‌عنوان تعویذ یا برای دفع بلا- بیاویزد، به همان چیز واگذار می‌شود».

«تمائم» [جمع تمیمه؛ که تعویذ یا هر آن] چیزی است که برای حفاظت از زخم چشم، بر فرزندان می‌بندند. در مورد حکم تعویذی که از الفاظ قرآن باشد، اختلاف نظر وجود دارد. برخی از علمای سلف آن را جایز دانسته‌اند و برخی دیگر آن را در ردیف تمائمِ ممنوع و ناجایز قرار داده‌اند؛ مانند ابن مسعود س و غیره.

«رقى» هم‌خانواده‌ی "رُقْيه" به معنای خواندن و دَم کردن می‌باشد؛ در حدیثی دیگر برای زخم چشم و گزیدگی- به شرطی که الفاظ شرک‌آمیز در آن نباشد-، اجازه داده شده است.

«تولة» هر آن چیزی است که به گمانشان محبت زن را در دل شوهر، یا محبت شوهر را در دلِ همسرش می‌اندازد! [۵۱]

احمد/ از رُوَیفِع س روایت کرده ‌است که رسول‌اللهص فرمود: «يَا رُوَيْفِعُ لَعَلَّ الْحَيَاةَ تَطُولُ بِكَ؛ فَأَخْبِرِ النَّاسَ أَنّ مَنْ عَقَدَ لِحْيَتَهُ أَوْ تَقَلَّدَ وَتَرًا أَوِ اسْتَنْجَى بِرَجِيعِ دَابَّةٍ أَوْ عَظْمٍ فَإِنَّ مُحَمَّدًا بَرِيءٌ مِنْهُ». [۵۲]

ترجمه:‌ «ای رویفع! چه‌بسا- پس از من- عمری طولانی بکنی؛ به مردم خبر بده: محمد- ص- از کسی که ریش خود را گره بزند یا بپیچاند و از کسی که قلاده [۵۳] بیاویزد و یا با پس‌افکنده‌ی حیوانات و استخوان استنجا کند، بیزار است».

سعید بن جبیر می‌گوید: «قطع کردن تعویذ از گردن کسی، مانند آزاد کردن غلام است». [۵۴] [روایت وکیع]

وی همچنین روایت کرده که ابراهیم نخعی/- که از شاگردان ابن مسعود س می‌باشد- گفته است: ابن مسعود و شاگردانش، انواع تعویذ را- چه از قرآن باشد و چه از غیرقرآن- مکروه می‌دانستند.

[۴۵] یعنی: این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است. صحیح بخاري، ش: ۳۰۰۵؛ و مسلم، ش: ۲۱۱۵؛ و أبو داود، ش: ۲۵۵۲. [۴۶] از آن جهت، شتر و قلاده‌های نخیِ آویخته بر گردن شتر را ذکر نمود که در آن زمان، مرسوم بود که برای دفع بلا از مرکب خویش از چنین قلاده‌هایی استفاده می‌کردند! لذا این حُکم، شامل مُهره‌های تسبیح و تعویذهایی که امروزه بر ماشین‌ها (=خودروها) می‌‌آویزند نیز می‌شود. [۴۷] احمد (۱/۳۸۱)؛ ابو داود، ش: ۳۸۸۳؛ و ابن ماجه، ش: ۳۵۳۰. [۴۸] همان‌طور که پیشتر بیان شد، منذری گوید: تمیمه، مهره‌ها یا گردن‌بندهایی بود که به خود می‌آویختند و اعتقاد داشتند که دفع بلا می‌کند! لذا تمیمه، شامل تمام تعویذهای نامشروعی است که به خود می‌بندند؛ فرقی نمی‌کند که از جنس مُهره باشد یا دست‌نوشته و آنچه که امروزه آن را "تعویذ" یا "دعا" می‌نامند؛ ناگفته نماند که اگر تعویذ، از آیات قرآن باشد، در میان علما درباره‌ی جواز یا عدم جواز آن، اختلاف نظر وجود دارد. اما قول راجح، بر عدم جواز است. به رغم این اختلاف نظر، آیا بهتر نیست که بنگریم: حکمت نزول قرآن چه بوده است؟ [۴۹] تِوَله یا تعویذ محبت‌آمیز، تعویذهایی است که اعتقاد دارند سبب انس و الفت زن و شوهر نسبت به یکدیگر می‌شود! [۵۰] ترمذي، ش: ۲۰۷۲. [۵۱] حلقه‌ی ازدواج از همین نوع می‌باشد و گذشته از شباهت و همانندی به روش ازدواج نصارا و غیرمسلمانان، از آن جهت که گمان می‌کنند باعث انس و الفت زن و مرد نسبت به یکدیگر می‌شود، ناجایز و غیرشرعی است. نگاهی واقع‌بینانه به این موضوع و تحلیل اجتماعی و روان‌شناختیِ حلقه‌ی ازدواج و امثال آن، بیش از پیش پرده از ابعاد منفی‌اش برمی‌دارد؛ همین بس که زندگیِ خیلی‌ها به سبب حساسیت به حلقه‌ی ازدواج، از هم پاشیده است! [۵۲] آلبانی/ این حدیث را صحیح دانسته است؛ ر.ک: صحيح سنن أبي داود، ش: ۲۷؛ و صحيح سنن النسائي، ش: ۴۶۹۲. [۵۳] منظور از قلاده، نخ‌های تابیده‌ای بود که برای دفع بلا از مرکب‌های خویش، به آنها می‌آویختند؛ مانند مُهره‌های تسبیح و دیگر چیزهایی که امروزه برای دفع بلا، به ماشین‌های خود می‌آویزند! [۵۴] شباهتش در این است که همچنانکه غلام، از بندِ غلامی رهایی می‌یابد، آن شخص نیز از بندِ شرک رها می‌شود؛ زیرا با آویختن تعویذ و مُهره و امثال آن به خود، در بند شرک گرفتار شده است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- شرح و توضیح «رُقْیه» و «تمیمه».

۲- شرح و توضیح «تِوَله».

۳- این سه مورد، همگی و بدون استثنا از اعمال شرک‌آمیز، به شمار می‌آیند.

۴- «رقیه» یا همان خواندن و دم کردن، به شرطی که از الفاظ شرک آمیز نباشد، برای چشم زخم و گزیدگی، مستثنا شده است.

۵- علما درباره‌ی تعویذی که از الفاظ قرآن باشد، اختلاف نظر دارند.

۶- آویزان کردن قلاده بر گردن حیوانات به نیت دفع زخم چشم نیز ممنوع و ناجایز است.

۷- وعید شدید برای کسی که قلاده [یا تعویذ و امثالِ آن] بیاویزد.

۸- فضیلت و پاداش کسی‌ که تعویذی را قطع نماید.

۹- ابن مسعود و شاگردانش، تعویذ الفاظ قرآن را نیز مکروه می‌دانستند.

***

باب (۹): تبرک جستن به درخت و سنگ و امثال آنها

الله متعال می‌فرماید: ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ ١٩ [النجم: ۱۹]. «آیا به "لات" و "عزی" توجه کرده‌اید (که هیچ سود و زیانی به شما نمی‌رسانند)؟».

عن أبي واقد الليثي قال: «خرجنا مع رسول الله ص إِلَى حُنَيْنٍ ونحن حدثاء عهدٍ بكفر وللمشركين سِدْرَةٌ يَعْكُفُونَ عِنْدَهَا وينوطون بِهَا أَسْلِحَتَهُمْ يُقَالُ لَهَا ذَاتُ أَنْوَاطٍ فَمَرَرْنَا بِسِدْرَةٍ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ! اجْعَلْ لَنَا ذَاتَ أَنْوَاطٍ كمالهم ذات أنواط. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِص : «الله اكبر! إنها السُّنن، قلتم وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ كَمَا قَالت بنو إسرائيل لمُوسَى: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ [الأعراف: ۱۳۸]. لَتَرْكَبُنَّ سُنَنَ مَنْ كانَ قبلَكم». [ترمذی این حدیث را روایت کرده و آن را صحیح دانسته است.] [۵۵]

ترجمه: ابوواقد لیثی گوید: «ما در حالی که تازه مسلمان شده بودیم، با رسول‌اللهص به سوی حنین می‌رفتیم. مشرکان آن دیار، درخت سدری داشتند که پیوسته در کنارش به عبادت می‌پرداختند و سلاح‌های خود را برای تبرک به آن آویزان می‌کردند. از این‌رو به "ذات انواط" مشهور شده بود. ما به رسول‌اللهص گفتیم: برای ما نیز ذات انواط، مقرر کنید. رسول‌اللهص فرمود: «الله اکبر! این، روش پیشینیان است؛ و سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، شما همان سخنی را گفتید که بنی‌اسرائیل به موسی گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ [الأعراف: ۱۳۸]. [یعنی: «(بنی‌اسرائیل) گفتند: (ای موسی!) همان‌طور که آنان معبودانی دارند، برای ما نیز معبودی مقرر کن». [سپس رسول‌اللهص افزود:] شما نیز از روش‌های آنان پیروی خواهید کرد».

[۵۵] صحیح سنن الترمذي، از آلبانی، ش: ۱۷۷۱.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۹] سوره‌ی نجم.

۲- آشنایی با درخواست تازه‌مسلمانان از رسول‌اللهص.

۳- آنها چیزی را که از رسول‌اللهص درخواست کردند، انجام ندادند [و آن موضوع با روشن‌گری رسول‌اللهص در حدّ یک درخواست باقی ماند و عملی نشد.]

۴- هدفشان از این درخواست، نزدیکی جستن به الله متعال بود؛ زیرا فکر می‌کردند که الله متعال، این کار را دوست دارد.

۵- وقتی اصحابِ تازه‌مسلمان، از نادرستیِ این درخواست بی‌اطلاع بودند، پس دیگران به طریق اولی دچار چنین جهلی می‌شوند.

۶- صحابه ش در برخورداری از نیکی‌ها و نوید آمرزش از سوی الله، بر دیگران برتری دارند. [با این حال، درخواستِ ناآگاهانه‌ی آنها موجه قلمداد نشد].

۷- رسول‌اللهص آنها را معذور قرار نداد؛ بلکه درخواستشان را به‌شدت رد نمود و فرمود: «الله اکبر! این، روش پیشینیان است. شما از روش پیشینیان پیروی می‌کنید».

۸- این درخواست به‌اندازه‌ای خطرناک بود که رسول‌اللهص آن را هم‌سان درخواست قوم موسی دانست که گفته بودند: (ای موسی!) همان‌طور که آنان معبودانی دارند، برای ما نیز معبودی مقرر کن».

۹- ممنوعیت چنین مواردی، [۵۶] از شرایط و مفاهیم «لا إله إلا الله» می‌باشد؛ ولی باز هم برای آنان مشتبه و مبهم مانده بود [که با روشن‌گری رسول‌اللهص برطرف شد].

۱۰- سوگند خوردن رسول‌اللهص در هنگام روشن ساختن این موضوع؛ در صورتی که آن بزرگوار فقط در رابطه با مسایل مهم و اساسی، سوگند یاد می‌کرد.

۱۱- این درخواست، شرک اصغر به حساب آمد، نه شرک اکبر؛ زیرا با طرح این درخواست، مرتد به‌شمار نیامدند.

۱۲- این سخن راوی که ما تازه‌مسلمان بودیم، بیانگر آنست که درخواست‌کنندگان از مسلمانان قدیمی نبودند؛ زیرا مسلمانان قدیمی و پیش‌گام می‌دانستند که این، از اعمال شرک‌آمیز است.

۱۳- تکبیر گفتن در هنگام تعجب، بر خلاف دیدگاه کسانی که گفتن الله اکبر را در زمان تعجب، مکروه دانسته اند.

۱۴- بستن راه‌هایی که به شرک می‌انجامد.

۱۵- ممنوعیت همانند شدن به اهل جاهلیت.

۱۶- ‌خشم و عصبانیت در هنگام آموزش دادن [ و متناسب با شرایط یا اهمیت موضوع، امری مشروع می‌باشد.]

۱۷- بیان یک اصل و قاعده‌ی کلی؛ آنجا که فرمود: «این، راه و روش پیشینیان است». [۵۷]

۱۸- این، یکی نشانه‌های نبوت است؛ زیرا آنچه رسول‌اللهص خبر داده بود، به همان شکل روی داد.

۱۹- هر آن چیزی که در قرآن، یهود و نصارا به خاطر آن نکوهش شده‌اند، برای ما نیز هست.

۲۰- این، اصل شناخته‌شده‌ای در نزد اصحاب ش بود که اساس مسایل عبادی، به دستور شارع مربوط می‌شود [۵۸] و از این داستان، سه پرسشِ قبر نیز استنباط می‌شود: "پروردگارت کیست؟" و این، واضح و روشن است- که پروردگاری جز الله متعال وجود ندارد.- "پیامبرت کیست؟" لذا کسی که از غیب خبر می‌دهد، پیامبر است و "دینت چیست؟" و این، در ضمنِ این آیه استنباط می‌گردد که گفتند: ﴿ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا یعنی: «معبودی برای ما مقرر کن» و عبادت معبود، همان دین است. [۵۹]

۲۱- روش یهود و نصارا، مانند راه و روش مشرکان، ناپسند و نکوهیده است.

۲۲- احتمال دارد که بقایایی از باطل، در وجود کسی که به تازگی آن را ترک کرده و پیش‌تر با آن خو داشته است، یافت شود؛ همچنانکه آنها گفتند: «ما تازه‌ مسلمان شده و کفر را به‌تازگی ترک کرده بودیم».

***

[۵۶] یعنی ممنوعیت تبرک جستن به درختان، جزو شرایط لااله‌الاالله می‌باشد که در مفهوم این کلمه می‌گنجد؛ زیرا لااله‌الاالله، هر معبودی غیر از الله را نفی می‌کند؛ لذا تبرک جستن از غیرالله، جزو مصادیق عبادت است. [۵۷] یعنی این امت، راه و روش گذشتگان را در پیش خواهد گرفت و این، به معنای درست بودن راه و روش پیشینیان نیست؛ بلکه برای هشدار می‌باشد. به عبارت دیگر: در مواردی که با عبارتی خبری از چیزی نهی شده است، ممنوعیت آن شدیدتر می‌باشد. [۵۸] یعنی مبنای تمام عبادات، این است که شارع به آن دستور داده باشد و اگر به امری تصریح نشده باشد، بدعت به‌شمار می‌آید؛ همان‌گونه که رسول‌اللهص فرموده است: «مَن عَمِلَ عَمَلاً لَیسَ عَلَیهِ أمرُنا فَهُوُ رَدٌّ». [صحیح مسلم، ش:۲۹۸۵] یعنی: «هرکس عملی انجام دهد که امر (دین) ما بر آن نیست، عملش مردود است». به عبارت دیگر: ملاک و سنجه‌ی درستی هر عملی، این است که مطابق دستورها و آموزه‌های دین باشد. [۵۹] یعنی در این داستان، * ربوبیت، * نبوت، * و عبادتِ معبود یا همان دین، که سه سؤال قبر هستند، ثابت می‌شوند؛ بدین شکل که در قبر سؤال می‌شود: «پروردگارت کیست؟» و این، روشن است که هیچ پروردگاری جز الله متعال وجود ندارد.. اما وجه دلالت این حدیث بر نبوت، این است که در قبر سؤال می‌شود: پیامبرت کیست؟ و این حدیث، یکی از نشانه‌های نبوت است؛ زیرا فرمود: «از روش پیشنیان پیروی خواهید کرد» و همین‌طور هم شد. و اما تناسب این حدیث با سومین سؤال قبر، این است که در قبر سؤال می‌شود: دینت چیست؟ و در این حدیث آمده است که تازه‌مسلمانان گفتند: "برای ما نیز معبودی چون ذات‌انواط مقرر کن." و دین، همان عبادت است. با اندکی تأمل و دقت نظر، به قدرت استنباط مؤلف/ پی می‌بریم که چه ظرافتی در استنباط مسایل از نصوص داشته است! رحمت الله بر او باد.

باب (۱۰): پیرامون ذبح حیوان [یا قربانی کردن] برای غیرالله [۶۰]

الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳]. «بگو: همانا نماز و قربانی و زندگی و مرگم، از آنِ الله، پروردگار جهانیان است؛ شریکی ندارد».

همچنین می‌فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ [الکوثر: ۲]. «پس برای پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانی کن».

از علی س روایت است که رسول‌اللهص فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ذَبَحَ لِغَيْرِ اللَّهِ، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لَعَنَ وَالِديه، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ آوَى مُحْدِثًا لَعَنَ اللَّهُ مَنْ غَيَّرَ مَنَارَ الأَرْضِ». [روایت مسلم] [۶۱]

ترجمه: رسول‌اللهص فرمود: «لعنت الله بر کسی که برای غیرالله قربانی کند! لعنت الله بر کسی که پدر و مادرش را لعنت کند! لعنت الله بر کسی که بدعت‌گذار- یا فتنه‌گری- را جای دهد [یا از او حمایت کند]! لعنت الله بر کسی که نشانه‌های زمین [۶۲] را تغییر ‌دهد».

از طارق بن شهاب روایت است که رسول‌اللهص فرمود: «دَخَل الجنَّة رجُلٌ في ذُبابٍ و دَخَل النَّار رَجُلٌ في ذباب» قالوا وكيف ذلك يا رسول الله؟ قال: مرَّ رجُلان على قومٍ لهم صَنَمٌ لا يَجُوزُه أحد حتى يُقرِّبَ له شيئا، فقالوا لأحدهما: قَرِّب قال: ليس عندي شي اُقرِّبُ قالوا له: قرِّب ولو ذُباباً، فقرَّب ذُبابا، فخلُّوا سبيله، فَدَخل النّار و قالوا لآخر: قرِّب. فقال: ما كنتُ لا قرِّب لأحدٍ شيئاً دون الله فَضَربوا عُنُقه، فَدَخَل الجنّة». [روایت احمد] [۶۳]

ترجمه: رسول‌اللهص فرمود: «مردی به‌خاطر مگسی به بهشت و مردی دیگر به خاطر مگسی به دوزخ رفت». پرسیدند چگونه؟ فرمود: «دو مرد از کنار قومی گذشتند که بتی داشتند. و معمول بود که هیچ‌کس از آنجا نمی‏گذشت مگر آنکه باید برای بتِ آن قوم، چیزی قربانی می‌کرد. به یکی از آن دو گفتند: نذرانه‏ای پیش کن. گفت: چیزی ندارم. گفتند: مگسی هم کفایت می‌کند. آن مرد پذیرفت و مگسی قربانی کرد! لذا رهایش کردند. و با این عمل (سرانجام) به دوزخ رفت. به نفر دوم گفتند: نذرانه‏ای پیش کن. گفت: من تاکنون برای غیرالله نذر و قربانی نکرده‌ام. آنها گردن او را زدند و بدین ترتیب آن مرد شهید شد و به بهشت رفت».

[۶۰] غير الله، هر چیز و هر کسی غیر از الله متعال می‌شود؛ از جمله: پیامبران، فرشتگان، اولیا و.... [۶۱] صحیح مسلم، ش: ۱۹۷۸. [۶۲] منظور از نشانه‌های زمین، علامت‌هایی‌ است که برای تعیین حدود اراضی نصب می‌کنند. [۶۳] الزهد، از امام احمد، ش: ۸۴؛ شعب الإيمان، از بيهقي، ش: ۷۳۴۳.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي.

۲- تفسیر آیه‌ی: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢.

۳- نخستین نفرین مربوط به کسی است که برای غیرالله ذبح یا قربانی کند. [۶۴]

۴- نفرین الله بر کسی است که پدر و مادرش را نفرین کند؛ بدین‌سان که پدر و مادر کسی دیگر را نفرین نماید و او هم در جواب، پدر و مادرِ وی را نفرین کند.

۵- نفرین الله بر کسی است که بدعت‌گذار یا فتنه‌گری را پناه دهد یا از او حمایت کند.

۶- همچنین لعنت الله بر کسی است که نشانه‌های زمین [یعنی علامت‌های مربوط به تعیین حدود اراضی] را تغییر ‌دهد».

۷- لعنت فرستادن بر شخصِ معینی، [روا نیست و] با لعنت فرستادن بر عموم گنهکاران، به‌صورت کلی و بدون ذکر نام یا تعیین فرد یا افراد مشخصی، تفاوت دارد.

۸- بیان داستان مگس که داستان بزرگ و عبرت‌آموزی است.

۹- آن شخص با اینکه به‌اجبار و بدون قصدِ[اولیه] برای آن مگس قربانی کرد، دوزخی گردید.

۱۰- عمل شرک‏آمیز در دل مؤمنان به‌اندازه‌ای زشت و ناپسند است که آن مومن، حاضر شد کشته شود، اما شرک نورزید.

۱۱- نفر اول نیز مسلمان بود؛ زیرا در حدیث آمده است که به خاطر همان مگس به دوزخ رفت.

۱۲- این حدیث، مؤَید حدیث دیگری است که رسول‌اللهص فرمود: «الجَنَّةُ أقَربُ إلى أَحدِكُم مِنْ شِراكِ نَعْلِهِ والنَّارُ مِثْلُ ذلِكَ»؛ [۶۵] یعنی: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیک‌ترند».

۱۳- مقصودِ اصلی [و معتبر]، عمل قلب است؛ [۶۶] حتی از دیدگاه بت‏پرستان.

***

[۶۴] زیرا این عمل، شرک است و گناهش از نفرین والدین یا تغییر دادن علامت‌های حدود اراضی، بیشتر می‌باشد. [۶۵] روایت بخاری، ش: ۶۴۸۸ به‌نقل از ابن‌مسعود س [۶۶] یعنی: اعتبارِ هر عمل، به نيت و قصد قلبي است؛ زیرا در حدیث نیز تصریح شده که «اعمال، به نیت‌ها بستگی دارند». چنین به‌نظر می‌رسد که میان این مسأله و مسأله‌ی نهم، تناقض وجود دارد؛ زیرا در مسأله‌ی نهم آمده است که آن شخص به‌رغم اینکه به‌اجبار و بدون قصد آن کار را انجام داد، دوزخی گردید. اما با جمع‌بندی این دو مسأله به این نتیجه می‌رسیم که آن شخص، اگرچه پیشتر قصد قربانی برای غیرالله نداشت، اما پس از اجبار مشرکان، با قصد قلبیِ خودش و نه صرفا از روی اجبار، به این کار تن داد و همین، باعث شد که دوزخی گردد. والله اعلم.

باب (۱۱): در مکانی که برای غیرالله نذر و قربانی می‌شود، نباید برای الله قربانی کرد

الله متعال می‏فرماید: ﴿لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗا [التوبة: ۱۰۸]. «هرگز در آن [یعنی در مسجد ضرار، به نماز] نایست».

وعن ثَابِتُ بْنُ الضَّحَّاك ِ س قَالَ: نَذَرَ رَجُلاٌ أَنْ يذبح إبلاً ببوانة فَسَألَ النَّبِيَّ ص فَقَال:َ «هَلْ كَانَ فِيهَا وَثَنٌ مِنْ أَوْثَانِ الْجَاهِلِيَّةِ يُعْبَدُ؟» قَالُوا: لا قَالَ: «فهَلْ كَانَ فِيهَا عِيدٌ مِنْ أَعْيَادِهِمْ؟» قَالُوا: لا فقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : «أَوْفِ بِنَذْرِكَ فَإِنَّهُ لا وَفَاءَ لِنَذْرٍ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَلا فِيمَا لا يَمْلِكُ ابْنُ آدَمَ». [روایت ابوداود، اِسنادش مطابق شرط بخاری و مسلم است.] [۶۷]

ترجمه: ثابت بن ضحاک س می‌گوید: شخصی نذر کرده بود که در- مکانی به نامِ- "بُوانه" شتری ذبح کند. از رسول‌الله‌ص در این‌باره سوال کرد. رسول‌اللهص فرمود: «آیا در زمان جاهلیت، در این مکان بتی وجود داشته که مورد پرستش قرار گرفته باشد؟» گفتند: خیر. رسول‌الله‌ص پرسید: محل تجمع و جشن مشرکان نبوده است؟» گفتند: خیر. رسول‌اللهص به آن شخص فرمود: «نذرت را ادا کن؛ و بدان که ادای نذر در جهت نافرمانی الله، و نیز ادای نذری که در توان نذرکننده نباشد، لازم نیست».

[۶۷] آلباني/ این حدیث را صحیح دانسته است؛ ر.ک: صحيح سنن أبي داود، ش: ۲۸۳۴؛ و مشكاة المصابيح، ش: ۳۴۳۷ .

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیرِ این سخنِ الله متعال که: ﴿لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗا [التوبة: ۱۰۸].

۲- معصیت و نافرمانی الله، در زمین اثر منفی می‌گذارد؛ همان‌طور که طاعت و بندگی، آن را مبارک می‌گرداند. [۶۸]

۳- مسایل پیچیده و مشکل را باید با مسایل واضح و روشن، مشخص کرد.

۴- مفتی یا پاسخ‌دهنده می‌تواند در صورت نیاز، جزئیات مسأله را از پرسش‌گر جویا شود.

۵- جواز تخصیص مکان مشخص برای نذر کردن، به شرطی که مانعی شرعی برای این کار وجود نداشته باشد.

۶- یکی از موانع، این است که پیش‌تر در آن مکان، بت [یا زیارت‌گاهی] وجود داشته است؛ هرچند اینک از میان رفته باشد.

۷- یکی دیگر از موانع، این است که پیش‌تر، آنجا محل اجتماع و انجام مراسم و جشن‌های مشرکان بوده است.

۸- ادای نذر در جایی که یکی از موانع فوق باشد، جایز نیست؛ زیرا چنین نذری، نذر معصیت می‌باشد.

۹- پرهیز از همانندی و مشابهت با مشرکان؛ گرچه بدون نیت تشابه باشد.

۱۰- نذر در جهتِ معصیت و نافرمانی الله، جایز نیست.

۱۱- نذرِ چیزی که در توان و ملکیت انسان نیست، روا نمی‌باشد.

[۶۸] این مسأله، به عنوانِ همین باب اشاره دارد؛ یعنی در مکانی که برای غیرالله قربانی شده و نافرمانیِ الله صورت گرفته است، نباید ذبح و قربانی کرد؛ زیرا این عمل، به عمل مشرکان شباهت دارد؛ علما گفته‌اند: این ممنوعیت، در صورتی است که نوعِ عمل، یکی باشد؛ یعنی عمل مسلمانان، در ظاهر عینِ عمل مشرکان باشد؛ مثل همین قربانی که در ظاهر، یکی است. در هر حال، هر عملی، بر سرزمینی که آن عمل در آنجا انجام می‌شود، اثر خودش را دارد؛ از همین‌روست که مساجد بر بازارها برتری دارند.

باب (۱۲): نذر کردن برای غیر الله شرک است

الله متعال می‌فرماید: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ [الإنسان: ۷]. «... به نذر (خویش) وفا می‌نمایند».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُهُۥ [البقرة: ۲۷۰]. «الله، از هر انفاق یا نذری که می‌کنید، آگاه است».

از عایشهك روایت است که رسول‌الله‌ص فرمود: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ وَمَنْ نَذَرَ أَنْ يَعْصِيَ اللَّهَ فَلا يَعْصِهِ». [روایت بخاری] [۶۹]

ترجمه: رسول‌الله‌ص فرمود: «هرکس نذر کرد که از الله اطاعت کند، پس، از او اطاعت نماید و هرکس نذر کرد که از الله نافرمانی نماید، نباید از او نافرمانی کند». [۷۰]

[۶۹] صحیح بخاری، ش: ۶۶۹۶. [۷۰] یعنی نذرش را ادا نکند؛ و بنا بر قول راجح باید کفاره بدهد.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- وجوب وفا به نذر.

۲- از آنجا که نذر، عبادت است و مخصوص الله متعال، لذا انجام آن برای غیرالله شرک می‌باشد.

۳- وفا کردن به نذر معصیت، جایز نیست.

باب (۱۳): پناه جستن به غیر الله شرک است [۷۱]

الله می‏فرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا ٦ [الجن: ۶]. «و (می‌دیدیم که) برخی از انسان‌ها به مردانی از جن پناه می‌بردند و بدین‌سان بر سرکشی آنان افزودند».

عن خولة بنتِ حَكِيمٍ ل قالت: سَمِعْتُ رسولَ الله ص يَقُولُ: «مَنْ نَزَلَ مَنْزِلاً ثُمَّ قَالَ: أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ، لَمْ يَضُرَّهُ شَيْءٌ حَتَّى يَرْتَحِلَ مِنْ مَنْزِلِهِ ذَلِكَ». [روایت مسلم] [۷۲]

ترجمه: خوله بنت حکیم ل می‌گوید: از رسول‌اللهr شنیدم که می‌فرمود: «هرکس در جایی اتراق کند و سپس بگوید: "أَعُوذُ بِكَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ" [۷۳]، هیچ چیزی به او آسیب نمی‌رساند تا آن‌که از آن‌جا کوچ ‌کند».

[۷۱] مراد از این عبارت، پناه جستن در مواردی است که فقط در قدرت الله می‌باشد؛ و گرنه پناه بردن به مخلوق در مواردی که در توانِ مخلوق است، جایز می‌باشد. مثلاً شخصی از سوی یک ستمگر تحت تعقیب است و به فردی دیگر پناهنده می‌شود؛ این، جایز است. آنچه جایز نیست، اینکه قلب یا بیم و امید انسان، به غیرالله، وابسته گردد؛ در صورتی که وابستگی و بیم و امید انسان، فقط باید به الله باشد. [۷۲] صحیح مسلم، ش: ۲۷۰۸. [۷۳] ترجمه‌ی دعا: «پناه می‌برم به کلام کامل و صفاتِ بی‌عیب الله، از شر آنچه آفریده است». این، یکی از احادیثی ا‌ست که از آن صفت کلام برای الله متعال ثابت می‌شود.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۶] سوره‌ی جن.

۲- پناه جستن به غیر الله، شرک است.

۳- در این باب به حدیث خوله ل استدلال شده است؛ زیرا علما با استناد به این حدیث گفته‌اند: کلمات الله، [جزو صفات کامل و بی‌عیب الله هستند و] مخلوق نیستند؛ چراکه پناه جستن به مخلوق، شرک است.

۴- فضیلت این دعای کوتاه [و پرمحتوا].

۵- اگر یک عملِ شرک‌آمیز، منفعتی دنیوی داشته باشد،- مثلا دفع شر یا جلب منفعت کند- این، دلیل بر جواز آن نیست.

***

باب (۱۴): یکی از مصادیق شرک، مدد خواستن از غیرالله یا به فریاد خواندن غیر الله می‌باشد

الله متعال می‏فرماید: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٦ وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَ [یونس: ۱۰۶-۱۰۷]. «و جز الله کسی یا چیزی را مخوان که نه سودی به تو می‌رساند و نه زیانی که اگر چنین کنی، به‌قطع از ستمکاران خواهی بود. و اگر الله گزند و آسیبی به تو برساند، هیچ‌کس جز او نمی‌تواند آن را برطرف کند».

و می‌فرماید: ﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ [العنکبوت: ۱۷]. «پس روزی را تنها نزد الله جستجو کنید و او را عبادت و پرستش نمایید».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥ [الأحقاف: ۵]. «و هیچ‌کس گمراه‌تر از کسی نیست که کسانی جز الله را به‌فریاد می‌خواند که تا روز قیامت نیز درخواستش را پاسخ نمی‌گویند».

و نیز می‌فرماید: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ [النمل: ۶۲]. «آیا (معبودان باطل بهترند یا) ذاتی که دعای درمانده را آن‌گاه که او را بخواند، اجابت می‌کند و سختی و گرفتاری را برطرف می‌نماید؟».

طبرانی/ با سند خویش روایت کرده که در زمان رسول‌اللهص منافقی بود که به مسلمانان آزار می‌رساند. برخی گفتند: بیایید با هم نزد رسول‌اللهص برویم و از ایشان کمک بخواهیم تا ما را از شرّ این شخص نجات دهد. پیامبرص فرمود: «إنّه لا يُستغاث بي وإنِّما يستغاثُ بالله»؛ یعنی: «از من کمک گرفته نمی‌شود؛ بلکه از الله درخواست کمک می‌گردد».

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- دعا [یا به‌فریاد خواندن]، عام است و استغاثه یا مدد خواستن، خاص می‌باشد و جزو مصادیق دعاست؛ [۷۴] در عنوانِ این باب، عطفِ "به فریاد خواندن" به "مدد خواستن"، از نوعِ عطف عام بر خاص می‌باشد؛ یعنی عام بر خاص، عطف شده است.

۲- تفسیر آیه‌ی: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ [یونس: ۱۰۶].

۳- دعا و استمداد از غیر الله، شرک اکبر است.

۴- اگر نیکوکارترین انسان روی زمین، غیرالله را بخواند یا از غیرالله مدد بخواهد، جزو ستمکاران مشرک می‌گردد.

۵- تفسر آیه‌ی: ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ [یونس: ۱۰۷].

۶- استمداد از غیرالله و به‌فریاد خواندن مخلوق، علاوه بر اینکه کفر است، در دنیا نیز هیچ سودی برای فرد ندارد.

۷- تفسیر آیه‌ی: ﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ [العنکبوت: ۱۷].

۸- روزی را نیز نباید از غیرالله خواست؛ همانطور که بهشت را نمی‌توان از کسی دیگر طلب کرد.

۹- تفسیر آیه‌ی: ﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن [الأحقاف: ۵].

۱۰- هیچ‌کس گمراه‌تر از کسی نیست که کسانی جز الله را به‌فریاد می‌خواند.

۱۱- غیر الله، از فریاد و دعاهای کسانی که او را می‌خوانند، بی‏خبر است.

۱۲- آنان‌که جز الله خوانده می‌شوند، خوانندگان خود را دشمن خویش می‏دانند.

۱۳- خواندن غیرالله، به معنای عبادت غیر الله می‌باشد.

۱۴- غیرالله که او را خوانده یا از او مدد خواسته‌اند،- در روز قیامت- نسبت به این عملِ خوانندگان خود، اظهار بیزاری می‌کند.

۱۵- [به دلایل مذکور] خواندن غیرالله یا مدد خواستن از غیرالله، انسان را گمراه‌ترین مردم می‌گرداند.

۱۶- تفسیر آیه‌ی: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ

۱۷- جای بسی شگفتی است که خود مشرکان اعتراف داشتند که جز الله کسی دیگر به دادِ نیازمندِ درمانده نمی‌رسد؛ از این‌رو در سختی‌ها و شرایط بحرانی، فقط الله را به‌فریاد می‌خواندند.

۱۸- حساسیت رسول‌الله‌ص نسبت به توحید و عنایت ویژه‌اش به حمایت از حد و حدود این اصل مهم؛ و نیز ادب آن بزرگوار در تعامل با الله. [۷۵]

[۷۴] یعنی مدد خواستن از غیرالله، نوعی دعاست و دعا، عبادت است؛ لذا از آنجا که عبادت، مخصوص الله می‌باشد، خواندن غیرالله یا مددخواهی از غیرالله، شرک اکبر می‌باشد. [۷۵] رسول‌اللهص در تعامل با الله متعال و در استفاده از الفاظ در این زمینه، رعایت ادب را می‌نمود؛ چنانکه فرمود: «از من کمک گرفته نمی‌شود؛ بلکه فقط از الله درخواست مدد و کمک می‌گردد». بدین‌سان به امتش آموزش داد که تنها به الله متعال پناه ببرند و فقط از او کمک بخواهند.

باب (۱۵): درباره‌ی این سخنِ الله متعال که: ﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ ١٩١ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢ [الأعراف: ۱۹۱-۱۹۲]. «آیا موجوداتی را شریک پروردگار قرار می‌دهند که قدرت آفرینش چیزی را ندارند و خودشان آفریده شده‌اند؟ موجوداتی که نه می‌توانند آنان را یاری کنند و نه خودشان را!»

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ [فاطر: ۱۳]. «و آنان که جز الله (به فریاد) می‌خوانید، مالک پوست نازک هسته‌ی خرما نیز نیستند».

در صحیح [بخاری و مسلم] آمده است که انس س می‌گوید: پیامبرص در احد زخمی شد و دندان‌های پیشینش شکست؛ فرمود: «كَيْفَ يُفْلِحُ قَوْمٌ شَجُّوا نَبِيَّهُمْ؟» یعنی: «چگونه ملتی که پیامبرش را زخمی کند، رستگار خواهد شد؟» ‌آن‌گاه این آیه نازل شد: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ [آل‌عمران: ۱۲۸]. «(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست».

و در صحیح [۷۶] آمده است که ابن‌عمر ب می‌گوید: رسول‌اللهص در رکعت دوم نماز صبح، پس از برخاستن از رکوع و گفتنِ «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَكَ الحَمْدُ»، چند نفر را نام می‌برد و می‌گفت: «اللَّهُمَّ العَنْ فُلاَنًا وَفُلاَنًا وَفُلاَنًا»؛ یعنی: «یا الله! فلانی و فلانی را لعنت کن [و از رحمتت دور گردان]». ‌آن‌گاه این آیه نازل شد: ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ [آل‌عمران: ۱۲۸]. «(ای پیامبر!) به دست تو کاری (جز تبلیغ) نیست».

و در روایتی آمده است که صفوان بن امیه، و سهیل بن عمرو و حارث بن هشام را نام می‌برد و بر آنان نفرین می‌فرستاد.

و در صحیح [بخاری و مسلم] [۷۷] آمده است که ابوهریره س می‌گوید: وقتی آیه‌ی: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤ [الشعراء: ۲۱۴] [۷۸]. نازل شد، رسول‌الله‌ص برخاست و فرمود: «يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ! أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا اشْتَرُوا أَنْفُسَكُمْ لا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا يَا عَبَّاسُ بْنَ عَبْدِالْمُطَّلِبِ! لا أُغْنِي عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَيَا صَفِيَّةُ عَمَّةَ رَسُولِ اللَّهِ! لا أُغْنِي عَنْكِ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَيَا فَاطِمَةُ بِنْتَ مُحَمَّدٍ! سَلِينِي مِنْ مَالِي مَا شِئْتِ لا أُغْنِي عَنْكِ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا». یعنی: «ای قریشیان! خود را از عذاب الهي نجات دهيد؛ زيرا من نمي‌توانم شما را از عذاب الله نجات دهم. اي فرزندان عبد مناف! من نمي‌توانم براي شما نزد الله، كاري بكنم. اي عباس بن عبدالمطلب! من نمي‌توانم براي تو نزد الله، كاري انجام دهم. اي صفيه؛ عمه‌ی رسول خدا! من نمي‌توانم براي تو نزد الله، كاري بکنم؛ ای فاطمه دختر محمد! از ثروتم هر چه می‌خواهی، طلب کن؛ ولی من نمی‌توانم برای تو نزد الله کاری انجام‌دهم».

[۷۶] گاه، منظور مؤلف از واژه‌ی "صحیح"، حدیث صحیح است و گاه حدیثی که در صحیح بخاری، یا در صحیح مسلم، یا در هر دو آمده است. لذا در هر مورد، باید بررسی کرد که منظورش کدام‌یک از این گزینه‌هاست. ناگفته نماند که مراد از صحیح در اینجا، صحیح بخاری است، حدیث شماره‌ی: ۴۰۶۹. [۷۷] صحیح بخاری، ش: (۲۴۰، ۲۷۵۳، ۴۷۷۱)؛ و مسلم، ش: ۲۰۶ [۷۸] آیه‌ی ۲۱۴ سوره‌ی الشعراء؛ ترجمه‌ی آیه: «و به خويشاوندان نزدیکت هشدار بده».

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیات ۱۹۱ و ۱۹۲ سوره‌ی اعراف.

۲- [اشاره به] داستان احد [که رسول‌الله ص در آن زخمی شد.]

۳- دعا و قنوت سید المرسلین، رسول‌اللهص در نماز و آمین گفتن برجسته‌ترین مومنان این امت در پشت سرِ آن بزرگوار. [۷۹]

۴- دعای رسول‌اللهص بر ضدّ کفار بود. [۸۰]

۵- آنها در جنگ احد، رسول‌اللهص را زخمی کردند و کوشیدند که آن بزرگوار را به قتل برسانند؛ همچنین اجساد شهدا را که خویشاوندان خودشان بودندن، مُثله و تکه‌تکه کردند!

۶- آیه‌ی ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ [آل‌عمران: ۱۲۸]. در همین باره نازل شد.

۷- [الله متعال در آیه‌ی ۱۲۹ سوره‌ی آل‌عمران، در ادامه‌ی آیه‌ی پیشین] می‌فرماید: ﴿أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ [آل‌‌عمران: ۱۲۸]. یعنی: «الله بخواهد توبه‌شان را می‌پذیرد یا عذابشان می‌کند». و الله به اینها توفیق توبه داد؛ در نتیجه ایمان آوردند.

۸- [ثبوت] خواندن قنوت نازله. [۸۱]

۹- ذکر نام دشمن در نماز [برای دعا کردن بر ضدشان، جایز است.] [۸۲]

۱۰- نفرین افراد خاص در قنوت. [۸۳]

۱۱- آنچه رسول‌اللهص پس از نزول آیه‌ی: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤ [الشعراء: ۲۱۴] انجام داد.

۱۲- جدیت و تلاش رسول‌اللهص در جهت هشدار دادن به خویشاوندانش؛ چنانکه او را به دیوانگی متهم کردند. امروزه نیز اگر مسلمانی در مسیر دعوت بکوشد، او را دیوانه می‌نامند.

۱۳- رسول‌اللهص به خویشاوندان درجه‌ی یک و نیز خویشاوندان دورترش فرمود: «من نمی‌توانم در مقابل عذاب الله برای شما کاری انجام دهم». حتی به دخترش فاطمه ل فرمود: «ای فاطمه دختر محمد! من نمی‌توانم برای تو نزد الله کاری انجام دهم». بدین‌سان به‌عنوان سیدالمرسلین تصریح نمود که برای دخترش که سرور و بزرگ‌بانوی زنان جهان است، نمی‌تواند کاری بکند! به‌یقین رسول‌اللهص سخن حق را گفته است، اما با نگاهی به این دوران و وضعیت خواصّ آن، به حقیقت توحید و نیز انحرافی که دامنگیر دین شده است، پی می‌بریم. [۸۴]

[۷۹] هدف مؤلف/ صرفا اثبات خواندن قنوت در نماز نیست؛ بلکه با عبارت "سیدالمرسلین" و نیز ذکر اصحاب به‌عنوان "برجسته‌ترین افراد امت"، بدین نکته اشاره دارد که آنها با آن مقام والایشان، در سختی‌ها، به دعا و قنوت می‌پرداختند و به الله روی می‌آوردند. [۸۰] همان‌طور که در حدیث، تصریح شده است، دعای رسول‌اللهص بر ضدّ صفوان بن امیه، سهیل بن عمرو و حارث بن هشام بود که در زمان دعای پیامبرص مسلمان نشده بودند؛ اما همان‌طور که در ادامه‌ی آیه‌ی ۱۲۸ سوره‌ی آل‌عمران، یعنی در آیه‌ی ۱۲۹ به پذیرش توبه‌ی اینها اشاره شده است، الله توبه‌ی اینها را پذیرفت و اینها مسلمان شدند. لذا برای رسول‌اللهص تبیین شد که عذاب یا قبول توبه‌ی بندگان، به دست ایشان نیست؛ بلکه به خواست الله بستگی دارد. [۸۱] این، یک مسأله‌ی فقهی است که وقتی مصیبتی بر مسلمانان وارد می‌شود، شایسته است که برای رفع آن از مسلمانان، در نمازها دعا شود. [۸۲] در صورتی که مصلحتی در نام بردن دشمن باشد، ذکر نام دشمن بهتر است. [۸۳] گویا اشاره‌ی مؤلف/ به این است که لعنت فرستادن بر افراد معینی در قنوت، ابتدا جایز بود و سپس منع شد؛ اما این برداشت که لعنت فرستادن بر فرد یا افراد معینی، به‌طور مطلق جایز است، جای بحث دارد؛ زیرا رسول‌اللهص از لعن و نفرین فرد معین، منع نموده است. [۸۴] وقتی برای دخترش نمی‌تواند کاری انجام دهد، پس دیگران چه توقعی دارند؟ این، بیانگر گمراهی کسانی‌ است که رسول‌اللهص را صدا می‌زنند. آنان را در کنار مسجدالنبی می‌بینیم که هنگام دعا کردن، رو به قبر می‌کنند و روبه‌روی قبر به گونه‌ای می‌ایستند که گویا در برابر الله به نماز ایستاده‌اند؛ بلکه خشوع بیش‌تری هم دارند!

باب (۱۶): درباره‌ی این سخن الله تعالی که: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ [سبأ: ۲۳]. «و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود، می‌گویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ می‌دهند: حق (گفت) و او، بلندمرتبه‌ی بزرگ است».

در صحیح [بخاری] [۸۵] آمده است که ابوهریره س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «إِذَا قَضَى اللَّهُ الأَمْرَ فِي السَّمَاءِ ضَرَبَتِ الْمَلائِكَةُ بِأَجْنِحَتِهَا خُضْعَانًا لِقَوْلِهِ كَأَنَّهُ سِلْسِلَةٌ عَلَى صَفْوَانٍ يُنفِذُهم ذلك، ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ [سبأ: ۲۳]. فَيَسْمَعُهَا مُسْتَرِقُ السَّمْعِ وَمُسْتَرِقُ السَّمْعِ هَكَذَا بَعْضُهُ فَوْقَ بَعْضٍ وَصَفَه سُفْيَانُ بن عيينه بِكَفِّهِ فَحَرَّفَهَا وَبَدَّدَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ فَيَسْمَعُ الْكَلِمَةَ فَيُلْقِيهَا إِلَى مَنْ تَحْتَهُ ثُمَّ يُلْقِيهَا الآخَرُ إِلَى مَنْ تَحْتَهُ حَتَّى يُلْقِيَهَا عَلَى لِسَانِ السَّاحِرِ أَوِ الْكَاهِنِ فَرُبَّمَا أَدْرَكَه الشِّهَابُ قَبْلَ أَنْ يُلْقِيَهَا وَرُبَّمَا أَلْقَاهَا قَبْلَ أَنْ يُدْرِكَهُ فَيَكْذِبُ مَعَهَا مِائَةَ كَذْبَةٍ فَيُقَالُ: أَلَيْسَ قَدْ قَالَ لَنَا يَوْمَ كَذَا وَكَذَا، كَذَا وَكَذَا فَيُصَدَّقُ بِتِلْكَ الْكَلِمَةِ الَّتِي سَمِعَت مِنَ السَّمَاءِ».

ترجمه: رسول‌اللهص فرمود: «هرگاه الله مسأله‌ای را در آسمان فیصله نماید، فرشتگان به نشانه‌ی اطاعت از دستورش، بال‌هایشان را به هم می‌زنند؛ طوری که صدای آنها مانند صدای زنجیری است که بر سنگی بیفتد. « و چون اضطراب و دلهره از دل‌هایشان زدوده شود، می‌گویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ می‌دهند: حق (گفت) و او، بلندمرتبه‌ی بزرگ است». پس شیطان‌هایی که استراق سمع می‌کنند و- به صورت طبقاتی- روی یکدیگر قرار دارند، این سخن را می‌شنوند. چه‌بسا شهاب‌سنگی شنونده را درمی‌یابد و او را پیش از رساندن آن سخن به دوستش، می‌سوزاند. و گاهی هم شهاب‌سنگ او را درنمی‌یابد و او، آن سخن را به شخص بعدی منتقل می‌کند. و او به نوبه‌ی خود آن را به کسی که پایین‌تر از او قرار دارد، منتقل می‌سازد و بدین ترتیب این سخن را به زمین می‌رسانند؛ آن‌گاه بر زبان ساحر، انداخته می‌شود. سپس ساحر، صد دروغ به آن می‌افزاید و مورد تأیید مردم قرار می‌گیرد و آنها می‌گویند: مگر فلان و فلان روز به ما نگفت که چنین و چنان می‌شود و سخنش، درست بود؟ لذا مردم به‌خاطر همان یک سخنِ راست- که با صد دروغ آمیخته می‌شود- او را تصدیق می‌کنند».

وعن النوّاس بن سمعان س قال: قال رسول الله ص:«إذا أراد الله تعالى أن يُوحِيَ بالأمر تكلّم بالوَحي أخَذَتِ السَّماوات منه رجفة، (أوقال: رعدةٌ شديدة) خوفاً مِن الله، فإذا سَمِعَ ذلك أهلُ السَّماوات صَعِقوا، و خَرّوا لله سُجَّداً فيكون أوَّل من يرفع رأسه جبريلُ، فيكلّمه الله مِن وَحيه بِما أراد، ثُمَّ يَمُرُّ جبريلُ على الملائكة: كلّما مرَّ بسماءٍ سأله ملائكتها: ماذا قال رَبُّنا يا جبريلُ؟ فَيقول: قال الحقَّ و هُو العليّ الكبير، فَيقولون كلّهم مثل ما قال جبريل، فَيَنتهي جبريل بالوَحي إلى حيثُ أمَرَهُ الله ». [تفسیر ابن‌کثیر و تفسیر طبری] [۸۶]

ترجمه: نواس بن سمعان س‌ می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «وقتی الله متعال اراده‌ی نزول وحی کند و برای فروفرستادنِ امری سخن می‌گوید، [۸۷] آسمان‌ها از ترسِ الله به لرزه در می‌آیند و ساکنان آسمان‌ها (= فرشتگان) بی‌هوش شده، به سجده می‌افتند؛ نخستین کسی که سرش را بالا می‌آورد، جبرئیل است. الله آنچه از وحی خود بخواهد، با او سخن می‌گوید. آن‌گاه جبرئیل از کنار فرشتگان می‌گذرد. فرشتگان آسمان‌های مختلف، از او می‌پرسند: پروردگارمان چه گفت؟ و جبرئیل می‌گوید: (سخنِ) حق را گفت و او بلندمرتبه‌ی بزرگ است. همه‌ی فرشتگان سخن جبرئیل را تکرار می‌کنند تا اینکه جبرئیل× وحی را به آنجا که امرِ الله باشد، می‌رساند». [۸۸]

[۸۵] صحیح بخاری، ش: ۴۷۰۱. [۸۶] این حدیث را ابن‌کثیر/ به روایتِ ابن ابی‌حاتم آورده است که در سندش، ولید بن مسلم دیده می‌شود که مدلِّس است؛ لذا این روایت، ضعیف می‌باشد، اما مسلم و احمد رحمهما الله حدیثی به همین مضمون آورده‌اند که روایت ابن ابی‌حاتم را تقویت می‌کند. [۸۷] از این حدیث، صفاتِ اراده و کلام برای الله ثابت می‌شوند. گفتنی‌ست: اراده بر دو نوع می‌باشد: * اراده‌ی شرعی، و * اراده‌ی تکوینی؛ که با هم فرق دارند. اراده‌ی شرعی مربوط به چیزهایی است که الله دوست می‌دارد، چه روی دهد و چه اتفاق نیفتد؛ اما اراده‌ی تکوینی مربوط به روی‌دادهاست؛ چه الله روی‌دادی را دوست بدارد و چه آن را دوست ندارد. [۸۸] این حدیث، ردّ آشکاری بر گمراهانی است که می‌گویند: جبرئیل÷ در ابلاغ وحی الهی خیانت کرده و وحیی را که باید به علی س می‌رساند، به محمدص رسانیده است!

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۲۳ سوره‌ی سبأ]

۲- این آیه، ریشه‌های شرک را در درون قلب می‌خشکاند؛ زیرا در آن، براهین روشنی برای ابطال شرک وجود دارد، به‌ویژه در برابر کسانی که بندگان نیک را به‌فریاد می‌خوانند.

۳- تفسیر آیه‌ی: ﴿قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ.

۴- علت سؤال فرشتگان. [۸۹]

۵- آنگاه جبریل ÷ پاسخشان را می‌دهد که الله چنین و چنان فرمود.

۶- نخستین کسی که سر از سجده برمی‌دارد، جبریل ÷ است.

۷- همه‌ی ساکنان آسمان از او سؤال می‌کنند و او، پاسخ همه‌ی آنها را می‌دهد.

۸- همه‌ی ساکنان آسمان، [با شنیدن سخن پروردگار] بی‌هوش می‌شوند.

۹- لرزیدن آسمان‌ها از شنیدن سخن پروردگار.

۱۰- جبرئیل، همان کسی است که وحی الهی را به آنجا که خواست و فرمان الله باشد، می‌رساند.

۱۱- استراق سمع توسط شیاطین.

۱۲- چگونگی قرار گرفتن شیاطین بر فراز یکدیگر.

۱۳- تعقیب شیاطین، توسط شهاب‌ها یا سنگ‌های آسمانی.

۱۴- گاهی شهاب‌سنگ به شیطان اصابت می‌کند و سخن به ساحر نمی‌رسد؛ و گاه پیش از اینکه شهاب به او اصابت کند، سخن را به گوش انسان‌ها [= جادوگرانی که از جنس بشر هستند] می‌رساند.

۱۵- کاهن‌ها و مدعیانِ علم غیب گاهی راست می‌گویند.

۱۶- کاهن، آن سخنِ راست [را که از شیاطین دریافت کرده است،] با صد دروغ می‌آمیزد.

۱۷- دروغ‌های کاهن، به سبب همان یک سخن راست که [توسط شیاطین] از آسمان به او رسیده است، تصدیق و تأیید می‌شود!

۱۸- مردم چه‌قدر برای پذیرش باطل آمادگی دارند که دروغ‌های کاهن را در نظر نمی‌گیرند و همان یک سخن راست را مد نظر قرار می‌دهند!

۱۹- آنها یکی پس از دیگری، آن سخن راست را دریافت و حفظ کرده، بدان استدلال می‌کنند.

۲۰- اثبات صفات باری‌تعالی [همچون صفت کلام]، بر خلاف عقیده‌ی اشعری‌های مُعَطِّله.

۲۱- تصریح به اینکه لرزیدن آسمان‌ها و به سجده افتادن ساکنانش، از ترس الله می‌باشد.

۲۲- آنها برای الله به سجده می‌افتند.

***

[۸۹] همان‌طور که در حدیث بیان شد، فرشتگان می‌پرسند: «پروردگارتان چه فرمود؟» این پرسش، از ترسِ الله می‌باشند، زیرا آنها می‌ترسند که سخن الله، فرمان عذابی طاقت‌ناپذیر باشد!

باب (۱۷): شفاعت

الله می‌فرماید: ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ [الأنعام: ۵۱]. «و با آن (=قرآن) به کسانی که از حشر شدن در پیشگاه پروردگارشان می‏ترسند، هشدار بده که جز الله هیچ دوست و شفاعت‌کننده‌ای ندارند».

و می‌فرماید: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗا [الزمر: ۴۴]. «بگو: همه‌ی شفاعت و میانجی‌گری در اختیار الله است».

و می‌فرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦ [البقرة: ۲۵۵]. «هیچ‌کس نمی‌تواند نزدش شفاعت کند، مگر به اجازه‌ی او».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦ [النجم: ۲۶]. «و چه بسیار فرشتگانی که در آسمان‌ها هستند و شفاعتشان هیچ سودی نمی‌بخشد، مگر آنکه الله برای هرکس که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد».

و نیز می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥ [سبأ: ۲۲-۲۳]. «بگو: کسانی را که جز الله (فریادرس خویش) می‌پندارید، بخوانید؛ هم‌سنگ ذره‌ای را در آسمان‌ها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند و (پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاری‌دهنده‌ای ندارد. و نزدش شفاعت، سودی نمی‌بخشد جز برای کسی که او، برایش اجازه دهد».

ابوالعباس، [احمد بن تیمیه/] می‌گوید: الله متعال از غیرِ خود، تمام چیزهایی را که مشرکان بدان باور و دل‌بستگی دارند، نفی فرموده و اعلام داشته است که غیرالله هیچ مالکیتی ندارد و در تدبیر آسمان و زمین، یاور و معاونِ الله نیست؛ فقط مسأله‌ی شفاعت باقی ماند که بیان فرمود: شفاعت سودی نمی‌بخشد، مگر برای کسی که الله برایش اجازه دهد؛ همان‌گونه که می‌فرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ [الأنبیاء: ۲۸]. «و جز برای کسی که پروردگار رضایت دهد، شفاعت نمی‌کنند».

پس شفاعتی که مشرکان گمانش را دارند و می‌پندارند که روز قیامت در حقشان روی خواهد داد، به بیانِ صریح قرآن، مردود و منتفی اعلام شده و پیامبرص خبر داده است که: «خود، روز قیامت- به میدان حشر- می‌آید و برای پروردگارش سجده می‌کند و او را می‌ستاید؛ [لذا ابتدا شفاعت نمی‌کند.] سپس به او گفته می‌شود: سَرَت را بلند کن و- خواسته‌ات را- بگو که شنیده و پذیرفته می‌گردد و- آنچه می‌خواهی،- بخواه که به تو داده می‌شود و شفاعت کن که مورد قبول قرار می‌گیرد».

ابوهریره س از رسول‌الله ص پرسید: خوشبخت‌ترین و برخوردارترین مردم از شفاعتِ شما کیست؟ فرمود: «کسی که با اخلاص و از صمیم قلبش لااله‌الاالله بگوید». [۹۰]

پس شفاعت، به اذنِ الله و برای اهل توحید و اخلاص است؛ نه برای کسانی که به الله، شرک می‌ورزند.

حقیقت [و حکمت] شفاعت، این است که اللهـ، همان ذاتی است که به اهل اخلاص، لطف می‌کند و آنها را به‌واسطه‌ی دعا و درخواست کسی که خودش به او اجازه‌ی شفاعت می‌دهد، می‌آمرزد تا بدین‌صورت شفاعت‌کننده را گرامی بدارد و او را به مقامِ والا و نیک- یعنی به "مقام محمود"- برساند.

شفاعتی که قرآن آن را منتفی می‌داند، شفاعتِ شرک‌آمیز است؛ از این‌رو قرآن در چندین مورد به شفاعت درست که به اذن و اجازه‌ی الله می‌باشد، تصریح کرده و پیامبرص نیز بیان نموده است که شفاعت، فقط شامل موحدانِ مخلص می‌شود. (پایان سخن ابو العباس)

[۹۰] صحیح بخاری، ش: (۹۹، ۶۵۷۰).

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیات [مذکور در این باب].

۲- بیان شفاعتی که منتفی اعلام شده است. [۹۱]

۳- شفاعتی که ثابت گردیده است. [۹۲]

۴- شفاعت کبری [در روز رستاخیز تا حسا‌برسی به اعمال بندگان آغاز گردد] که جزو همان مقام محمود است [که به اذن الله، به پیامبرص داده می‌شود].

۵- چگونگی شفاعت کردن رسول‌اللهص؛ بدین‌سان که ابتدا شفاعت نمی‌کند، بلکه ابتدا به سجده می‌افتد و چون اجازه‌ی شفاعت می‌یابد، شفاعت می‌کند.

۶- بیان اینکه سعادتمندترین و برخوردارترین مردم از شفاعت پیامبرص کیست؟

۷- شفاعت در حق مشرک، انجام نمی‌پذیرد.

۸- بیانِ حقیقت و حکمت شفاعت.

***

[۹۱] یعنی شفاعت شرک‌آمیز. [۹۲] یعنی شفاعت برای موحدان مخلص، البته به‌شرطی که الله اجازه دهد و از شفاعت‌گر و آن‌که برایش شفاعت می‌شود، راضی باشد.

باب (۱۸): در مورد این سخن پروردگار که می‌فرماید: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦ [القصص: ۵۶]. «به‌طور قطع تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری، هدایت کنی؛ ولی الله هر که را بخواهد، هدایت می‌کند. و او به هدایت‌یافتگان داناتر است»

در صحیح [۹۳]، از ابن مسیب از پدرش روایت است که وقتی ابوطالب در حال وفات بود، رسول الله نزد وی آمد. در آن هنگام، عبد الله بن ابی‌امیه و ابوجهل نیز حضور داشتند. رسول‌اللهص به ابوطالب فرمود: «يَا عَمِّ، قُلْ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، كَلِمَةً أُحاجُّ لَكَ بِهَا عِنْدَ اللَّهِ»؛ یعنی: «اي عموي من ! فقط يك كلمه، لااله‌الاالله بگو تا بر ايمان تو نزد الله گواهي دهم». عبدالله بن ابی‌امیه و ابوجهل به ابوطالب گفتند: آیا می‌خواهی آیین عبدالمطلب را رها کنی؟ رسول‌الله ص همچنان کلمه‌ی توحید را به ابوطالب عرضه می‌نمود و آنها نیز سخن خود را تکرار می‌کردند تا اینکه آخرین سخن ابوطالب این بود که من بر کیش عبدالمطلب هستم. و از گفتن کلمه‌ی لااله‌الاالله امتناع ورزید. رسول‌الله ص فرمود: «لأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ مَا لَمْ أُنْهَ عَنْكَ»؛ یعنی: «تا زمانی که منع نشوم، برایت درخواست آمرزش می‌کنم». آن‌گاه الله این آیه را فرو فرستاد: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ [التوبة: ۱۱۳]. «برای پیامبر و مومنان روا نیست که برای مشرکان، آمرزش بخواهند». همچنین الله متعال این آیه را درباره‌ی ابوطالب نازل فرمود: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦ [القصص: ۵۶]. «به‌طور قطع تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری، هدایت کنی؛ ولی الله هر که را بخواهد، هدایت می‌کند».

[۹۳] صحیح بخاری، ش: ۱۳۶۰؛ به نقل از: مسیب بن حَزن س.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی: ﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ... [القصص: ۵۶].

۲- تفسیر آیه‌ی: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ... [التوبة: ۱۱۳].

۳- مسأله‌ی مهم و درخور توجه، اینکه درخواست رسول‌اللهص از ابوطالب مبنی بر گفتن لا إله إلا الله، در حقیقت پیشنهاد تبری جستن از تمام معبودان باطل بود، و نه فقط گفتنِ الفاظ آن. [زیرا ابوطالب مفهوم این کلمه را می‌دانست.] بر خلاف تفسیری که اهل کلام از لا إله إلا الله دارند.

۴- ابوجهل و همراهش [عبدالله بن ابی‌امیه] منظور پیامبرص [یعنی مفهوم لا إله إلا الله را خوب] می‌دانستند؛ پس سیه‌رو باد آن‌که ابوجهل، از وی نسبت به اصلِ اسلام داناتر بود.

۵- سعی و تلاش رسول الله ص برای مسلمان کردن عموی خود.

۶- این حدیث، ردّی بر کسانی است که عبدالمطلب را مسلمان قلمداد کرده‌اند.

۷- استغفار رسول الله ص در حق ابوطالب و عدم آمرزش او و منع شدن رسول الله ص از این کار.

۸- ضررِ هم‌نشین و دوست بد.

۹- زیانِ بزرگ انگاشتن گذشتگان و پیروی کورکورانه از آنان.

۱۰- اشتباه باطل‌گرایان [و کسانی که از حق روی می‌گردانند] پیرویِ بی‌چون و چرا از گذشتگان است؛ و این، همان استدلال باطلی است که ابوجهل داشت.

۱۱- اعمال به خاتمه بستگی دارد [و مهم، این است که فرجامِ انسان چگونه باشد]؛ زیرا اگر ابوطالب [پیشنهاد پیامبر ص را] قبول می‌کرد، به نفعش بود.

۱۲- جای تأمل و درنگ است که شبهه‌ی پیروی از گذشتگان، در قلوب گمراهان ریشه دوانیده است؛ زیرا در این داستان، به‌رغم تأکید و تکرار پیامبر ص باز هم بر همین شبهه تکیه کردند و حاضر نشدند روشِ نادرستِ گذشتگان را رها کنند! [۹۴]

***

[۹۴] این، دقیقاً روی‌کرد تمام اهل بدعت و متعصبانی است که به نام پیروی از پیشوایانشان، با کتاب و سنت مخالفت می‌کنند و به زبان حال، چنین می‌گویند که امکان خطا در کتاب و سنت وجود دارد، اما پیشوایشان از هرگونه خطایی مصون است! پناه بر الله.

باب (۱۹): انگیزه‌ی کفر بنی‌آدم و ترک دینشان، افراط در گرامی‌داشت صالحان است

الله می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ [النساء: ۱۷۱]. «ای اهل کتاب! در دینتان غُلو و زیاده‌روی نکنید».

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا ٢٣ [نوح: ۲۳]. «و گفتند: از معبودانتان دست برندارید و هرگز (بت‌های) «وَد»، «سُواع»، «یغوث» و «نسر» را رها نکنید». در صحیح [۹۵]، از ابن‌عباس ب آمده است که "وَد"، "سواع"، "یغوث"، "یعوق" و "نسر" نامِ انسان‌های صالحی از قوم نوح بود که پس از وفاتشان، شیطان به قومشان چنین القا کرد که مجسمه‌هایی بسازند و نام اینها را روی مجسمه‌ها بگذارند. قومشان مجسمه‌های این صالحان را ساختند، ولی آنها را نمی‌پرستیدند تا اینکه نسل‌های نخست از بین رفتند و جهل فراگیر شد؛ آن‌گاه نسل‌های بعدی به عبادت مجسمه‌ها روی آوردند.

ابن‌القیم/ در این‌باره می‌گوید: «بسیاری از علمای سلف گفته‌اند که وقتی بزرگان اهل کتاب وفات می‌یافتند، آنها در کنار قبرهایشان می‌ایستادند و سپس مجسمه‌هایشان را می‌ساختند و پس از مدتی طولانی به عبادت آنان روی می‌آوردند.

عمر س می‌گوید: رسول‌الله ص فرمود: «لاَ تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا: عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ»؛ [روایت بخاری و مسلم] [۹۶] یعنی: «درباره‌ی من افراط و زیاده‌روی نکنید؛ آن‌گونه که نصارا درباره‌ی عیسی پسر مریم، غلو و زیاده‌روی کردند. جز این نیست که من، بنده‌ی الله هستم؛ پس- درباره‌ام- بگویید: بنده و فرستاده‌ی الله».

همچنین رسول‌الله ص فرموده است: «إِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ الْغُلُوُّ»؛ [۹۷] یعنی: «از زیاده‌روی و افراط پرهیز نمایید، زیرا افراط و زیاده‌روی، امت‌های گذشته را به هلاکت رساند».

و در صحیح مسلم از ابن مسعود س آمده است که رسول‌الله ص فرمود: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ»؛ یعنی: «کسانی که- در کارهای دینی و دنیوی- زیاده‌روی می‌کنند- و از حدّ حق و اعتدال می‌گذرند- هلاک می‌شوند». و این جمله را سه بار تکرار نمود. [۹۸]

[۹۵] صحیح بخاری، ش: ۴۹۲۰. [۹۶] بخاری، ش: ۳۴۴۵؛ این روایت را در صحیح مسلم نیافتم. [۹۷] روایت احمد، نسائی و ابن‌ماجه از ابن‌عباسب. [۹۸] صحیح مسلم، ش: ۲۶۷۰.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- با مطالعه‌ی این باب و دو باب بعدی به غربت دین پی می‌بریم و می‌بینیم که الله متعال چه‌سان دل‌ها را دگرگون و وارونه می‌کند.

۲- نخستین شرک در روی زمین، در نتیجه‌ی غلو و زیاده‌روی درباره‌ی صالحان پدید آمد.

۳- شناختن نخستین تغییری که در دین پیامبران شکل گرفت و نیز اسباب و علل آن؛ و درکِ اینکه الله متعال [پس از پیدایش شرک در میان امت‌ها] پیامبران را به سوی آنان فرستاد. [۹۹]

۴- درک این مطلب که چرا با وجود اینکه شرایع آسمانی و فطرت‌های پاک بدعت و نوآوری در دین را رد می‌کنند، باز هم مردم به بدعت‌ها روی می‌آورند؟

۵- سبب و خاستگاه همه‌ی این انحراف‌ها، آمیخته شدن حق با باطل بود؛ بدین‌سان که:

• نخست: با صالحان محبت داشتند

• و سپس گروهی از اهل علم و دین‌داران، مجسمه‌های نیکوکاران را ساختند [تا با یادآوریِ آنان، به انجام خیر و نیکی رغبت بیشتری بیابند]؛ اما نسل‌های بعد که از این قصدِ خیر، غافل بودند، گمراه شدند و به عبادت مجسمه‌ها پرداختند. [۱۰۰]

۶- تفسیر آیه‌ی [۲۳] سوره‌ی نوح.

۷- شناخت خوی آدمی‌زاد که به‌تدریج از حق فاصله می‌گیرد و باطل اندک‌اندک در او جای می‌گیرد و افزایش می‌یابد. [۱۰۱]

۸- این، شاهدی بر مقوله‌ی معروف سلف صالح است که گفته‌اند: بدعت، سبب کفر می‌شود. و بدعت نزد شیطان از گناه، محبوب‌تر است؛ زیرا فرد گنهکار می‌داند که گنهکار است و توبه می‌کند؛ اما بدعت‌گر به گمان اینکه کار نیکی انجام می‌دهد، توبه نمی‌کند.

۹- سوء استفاده‌ی شیطان از بدعت‌ها؛ زیرا شیطان می‌داند که چه چیزی سبب بدعت می‌شود، گرچه کسی که بدعت را ایجاد می‌کند، قصد نیکی داشته باشد!

۱۰- شناخت یک اصل کلی در عقیده که عبارت است از: "عدم افراط و زیاده‌روی در گرامی‌‌داشت نیکان."

۱۱- زیان ایستادن بر سرِ قبرها برای انجام عملِ نیک.

۱۲- شناخت علت نهی از مجسمه‌سازی و حکمت دستور به نابودی آن.

۱۳- درک اهمیت داستان قوم نوح و ضرورت توجه به آن؛ [زیرا زیاده‌روی قوم نوح در گرامی‌داشت نیکان، زمینه‌ساز پیدایش شرک بود.]

۱۴- شگفت‌آورتر از همه اینکه اهل بدعت، این داستان قوم نوح را در کتاب‌های حدیث و تفاسیر می‌خوانند؛ ولی الله متعال بر دل‌هایشان مهر زده است، طوری که این نوع اعمال را تأیید می‌کنند و خون و مال کسی را که با چنین کارهایی مبارزه نماید، مباح می‌دانند!

۱۵- تصریح شده که هدف قوم نوح، شفاعت خواستن از آنان بود.

۱۶- نسل‌های بعدی، گمان کردند که قصد کسانی که تصاویر و مجسمه‌ها را ساخته‌اند، عبادت این تصاویر و مجسمه‌ها بوده است!

۱۷- رهنمود بزرگی که در سخن رسول اللهص است؛ آنجا که فرمود: «درباره‌ی من افراط و زیاده‌روی نکنید؛ آن‌گونه که نصارا درباره‌ی عیسی پسر مریم، غلو و زیاده‌روی کردند...». سلام و درود الله بر رسول الله ص که پیام روشن را ابلاغ نمود.

۱۸- خیرخواهی و روشن‌گریِ پیامبر ص در این‌باره که هرکس در امور دینی و دنیوی، سخت‌گیری و زیاده‌روی کند، به هلاکت می‌رسد.

۱۹- تصریح به اینکه بت‌ها پس از آن مورد پرستش قرار گرفتند که علم و آگاهی از میان رفت؛ و این، بیانگر اهمیت علم و خطر از میان رفتن آن است.

۲۰- علت از بین رفتن علم و دانش، مرگ علما بیان شده است.

***

[۹۹] ر.ک: آیه‌ی ۲۱۳ سوره‌ی البقره. [۱۰۰] لذا درمی‌یابیم که هرکس بخواهد دینش را با بدعتی تقویت کند، ضررش از نفعِ آن بیشتر است. مثلاً در اهمیتِ محبت رسول‌الله‌ص هیچ بحثی نیست؛ اما آنان‌که گمان می‌کنند با جشن میلاد آن بزرگوار، محبت وی را در قلبشان تقویت می‌نمایند، سخت در اشتباهند؛ چراکه چنین عملی از هیچ‌یک از سلف صالح ثابت نشده است. [۱۰۱] البته این در صورتی است که توفیق الله با بنده، یار نشود؛ و گرنه بسیارند کسانی که از باطل به حق روی آورده‌اند؛ مثلاً امام ابوالحسن اشعری/ ابتدا معتزلی بود و سپس از اندیشه‌ی ابن‌کلاب متأثر شد و آن‌گاه به توفیق الله، از مدافعان عقیده‌ی سلف صالح گردید.

باب (۲۰): سرزنش شدید کسی که الله را در کنار قبر مردی صالح‌ پرستش کند، چه رسد به اینکه خود صاحب قبر را پرستش نماید

در صحیح [بخاری و مسلم] [۱۰۲] آمده است که عایشه ل می‌گوید: ام‌سلمه ل برای رسول الله ص از کلیسایی سخن گفت که در حبشه دیده بود و تصاویری در آن وجود داشت. رسول الله ص فرمود: «أُولَئِكَ إِذَا مَاتَ فِيهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِكَ شِرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ». یعنی: «اینها عادت داشتند که هرگاه فرد نیکوکاری از آنها فوت می‌نمود، بر قبرش عبادت‌گاهی بنا می‌کردند و آن تصاویر را در آن به‌تصویر می‌کشیدند؛ ایشان بدترین مردم در نزد الله هستند». اینها دو فتنه و گناه را با هم مرتکب می‌شدند: یکی قبرپرستی، و دیگری تصویرگری و ترسیم تصاویر.

همچنین بخاری و مسلم روایت کرده‌اند که عایشه ل می‌گوید: رسول‌الله ص در بیماری وفاتش پارچه‌ای روی صورتش کشیده بود و چون نَفَسش تنگ شد، آن را کنار زد و فرمود: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْيَهُودِ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ»؛ [۱۰۳] یعنی: «نفرین الله بر یهود و نصارا که قبرهای پیامبرانشان را مسجد- یعنی عبادت‌گاه- قرار دادند». بدین‌سان رسول‌الله ص امتش را از چنین عملی برحذر داشت؛ از این‌رو قبرش نمایان- و بیرون از خانه‌اش- قرار نگرفت تا مبادا مردم آن را سجده‌گاه قرار دهند.

مسلم/ روایت کرده است که جندب بن عبدالله س می‌گوید: پنج روز پیش از وفات رسول‌الله ص شنیدم که فرمود: «إِنِّي أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ أَنْ يَكُونَ لِي مِنْكُمْ خَلِيلٌ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدِ اتَّخَذَنِي خَلِيلا كَمَا اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلا وَلَوْ كُنْتُ مُتَّخِذًا مِنْ أُمَّتِي خَلِيلا لاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلا أَلا وَإِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا يَتَّخِذُونَ قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ أَلا فَلا تَتَّخِذُوا الْقُبُورَ مَسَاجِدَ إِنِّي أَنْهَاكُمْ عَنْ ذَلِكَ»؛ یعنی: «من به الله پناه می‌برم از اینکه کسی از شما را دوست خاصّ خویش قرار دهم، زیرا الله متعال مرا خلیل و دوست خویش قرار داده ‌است؛ همان‌طور که ابراهیم را خلیل و دوست خاصّ خود قرار داده بود. و اگر می‌خواستم کسی از امتم را به عنوان دوستِ ویژه و خاصّ خود برگزینم، ابوبکر س را به دوستی برمی‌گزیدم. هان! امت‌هایی که پیش از شما بودند، قبرهای پیامبرانشان را مسجد و محل عبادت قرار دادند؛ آگاه باشید که هیچ قبری را عبادت‌گاه نگردانید و من، شما را از این کار بازمی‌دارم».

بدین ترتیب رسول‌الله ص در آخرین روزهای زندگی‌اش، از این کار باز داشت و کسانی را که چنین کرده‌اند، لعن و نفرین نمود. از این حدیث چنین برداشت می‌شود که هرکس رو به قبری فقط نماز بخواند، بدون اینکه مسجدی بسازد، باز هم مشمول این حکم می‌شود و سزاوار لعن و نفرین مذکور در حدیث می‌گردد؛ زیرا در روایت عایشه ل آمده است: «... تا مردم قبر رسول‌الله ص را مسجد و محل عبادت قرار ندهند» که همین معنی را می‌رساند؛ چون ناگفته پیداست که اصحاب قصد ساخت مسجد بر روی قبر رسول الله ص را نداشتند. و هر جایی که در آن قصد نماز کنند، مسجد نامیده می‌شود؛ چنانکه رسول الله ص فرموده است: «جُعلت ِلي الأرض مَسجداً و طهوراً»؛ [۱۰۴] یعنی: «زمین برای من مسجد و پاک قرار داده شده است». [۱۰۵]

احمد/ با سند جید- و نیز ابوحاتم در صحیح خود- از ابن مسعود س روایت کرده‌اند که رسول‌اللهص فرمود: «إِنَّ مِنْ شِرَارِ النَّاسِ مَنْ تُدْرِكُهُ السَّاعَةُ وَهُمْ أَحْيَاءٌ وَمَنْ يَتَّخِذُ الْقُبُورَ مَسَاجِدَ»؛ یعنی: «از بدترین انسان‌ها، کسانی هستند که هنگام برپایی قیامت زنده باشند و نیز کسانی که قبرها را مسجد و محل عبادت قرار می‌دهند».

[۱۰۲] صحيح بخاري، ش: (۴۲۷، ۴۳۴، ۱۳۴۱و...)؛ صحیح مسلم، ش: ۵۲۸. با اختلاف اندکی در الفاظ [۱۰۳] صحیح بخاری، ش:۴۳۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۵۳۱. [۱۰۴] صحیح بخاری، ش: ۳۳۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۵۲۱ به‌نقل از جابر بن عبدالله س [۱۰۵] یعنی: همان‌طور که در ادامه حدیث آمده است، "هر كجا وقت نماز فرارسيد، امتيانم مي‌توانند همان‌جا نماز بخوانند و- اگر آب نبود، تيمم کنند و ‏نماز بگزارند.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- رهنمود و هشدار رسول الله ص درباره‌ی کسی که مسجدی نزد قبر انسان صالحی بسازد؛ هرچند نیتش درست باشد.

۲- ممنوعیت تصویرگری و مجسمه‌سازی و نکوهش شدید این کار.

۳- حساسیت رسول الله ص نسبت به این امور؛ چنانکه در- طول حیات مبارکش- در این‌باره سخن گفته بود، اما پنج روز پیش از وفاتش در این‌باره هشدار داد و به همین بسنده نکرد، بلکه در واپسین لحظات زندگی‌اش نیز به پرهیز از این کارها، سفارش نمود.

۴- درباره‌ی قبر خود نیز هشدار داد که آن را مسجد و محل عبادت قرار ندهند.

۵- این، از اعمال یهود و نصاراست که قبرهای پیامبرانشان را مسجد و محل عبادت قرار می‌دادند.

۶- نفرین کردن آنها به خاطر انجام این کار.

۷- هدف رسول الله ص، برحذر داشتن امتش از این کارها بود.

۸- درک اینکه چرا رسول الله ص، در قبرستان عمومی و بیرون خانه‌اش دفن نگردید.

۹- معنی مسجد قرار دادن قبر.

۱۰- هم‌سان قرار دادن کسانی که قیامت بر آنها بر پا می‌شود، با کسانی که قبور را مساجد قرار می‌دهند؛ بدین ترتیب عوامل ایجاد شرک و عواقب آن را پیش از وقوع شرک، بیان فرمود. [۱۰۶]

۱۱- رسول الله ص پنج روز پیش از وفاتش، اعتقادات دو گروه از اهل بدعت را که عبارتند از: جهمیه و روافض، مردود اعلام کرد. علما، این دو گروه را، از همان هفتاد و دو گروه باطل دانسته‌اند. رافضیان نخستین کسانی بودند که شرک را رواج دادند و روی قبرها مسجد ساختند.

۱۲- شدت بیماری رسول الله ص در هنگام وفاتش.

۱۳- رسول الله ص با مقامِ خِلّت گرامی داشته شد و خلیل‌الله گردید.

۱۴- تصریح به اینکه مقام خلّت از مقام محبت بالاتر است.

۱۵- تصریح به اینکه ابوبکر صدیق س از سایر اصحاب ش برتر می‌باشد.

۱۶- اشاره به خلافت ابوبکر س.

***

[۱۰۶] یعنی این دو دسته را جزو بدترین مردم برشمرد؛ زیرا قیامت بر کافران برپا می‌شود و آنان‌که قبور را محل عبادت قرار می‌دهند، در واقع مرتکب عملی می‌شوند که زمینه‌ساز شرک و کفر است.

باب (۲۱): در بیان اینکه غلو درباره‌ی قبور صالحان، آنها را به بت‌هایی تبدیل می‌کند که به غیر از الله پرستش می‌شوند

مالک/ در الموطأ روایت کرده است که رسول الله ص فرمود: «اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْرِي وَثَنَاً يُعْبَدُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى قَوْمٍ اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ»؛ یعنی: «یا الله! قبرم را بتی که پرستش شود، قرار مده. الله بر ملتی که قبور پیامبران خود را مسجد قرار دادند، به‌شدت خشم گرفت».

الله متعال می‌فرماید: ﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ ١٩ [النجم: ۱۹]. «آیا به "لات" و "عزی" توجه کرده‌اید (که هیچ سود و زیانی به شما نمی‌رسانند)؟» ابن جریر [طبری]/ با سندش از سفیان از منصور نقل کرده که مجاهد درباره‌ی "لات" که در این آیه ذکر شده، گفته است: او، کسی بود که برای حجاج غذا تدارک می‌دید و چون مُرد، در کنار قبرش جهت تعظیم وی می‌ایستادند.

ابوالجوزاء از ابن‌عباس ب نیز نقل کرده است که "لات" برای حجاج غذا تهیه می‌کرد.

همچنین ابن‌عباس ب می‌گوید: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص زَائِرَاتِ الْقُبُورِ وَالْمُتَّخِذِينَ عَلَيْهَا الْمَسَاجِدَ وَالسُّرُجَ»؛ [روایت سنن اربعه] یعنی: رسول‌اللهص زنانی را که قبرها را زیارت می‌کنند [۱۰۷] و نیز کسانی را که روی قبرها مسجد می‌سازند و آنها را چراغانی می‌کنند، نفرین کرده‌ است».

[۱۰۷] منظور از زیارت قبور، رفتن به قبرستان است که برای مردان، جایز و بلکه پسندیده می‌باشد؛ لذا زیارت قبور، احکام خاص خودش را دارد.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- بیان مفهوم بُت.

۲- شرح و توضیح عبادت.

۳- رسول الله ص تنها از چیزهایی پناه می‌خواست که خطر وقوع آن را احساس می‌کرد.

۴- رسول الله ص عمل امت‌های گذشته را که قبرهای پیامبران خود را مسجد قرار دادند، در ضمن نهی از مسجد قرار دادن قبر خویش بیان نمود.

۵- شدت خشم و غضب الله بر این کار.

۶- در مورد «لات» که از بزرگترین بت‌های عرب بود، اطلاعاتی به‌دست آوردیم.

۷- آگاهی از اینکه محل پرستش لات، قبر انسان صالحی بوده است.

۸- دانستن اینکه "لات"، نام صاحب آن قبر بوده است؛ و نیز دانستن وجه نام‌گذاری‌اش بدین اسم. [۱۰۸]

۹- نفرین بر زنانی که به‌کثرت به قبرستان‌ها می‌روند.

۱۰- نفرین بر کسانی که روی قبر، چراغ روشن می‌کنند یا آنها را چراغانی می‌نمایند. [۱۰۹]

***

[۱۰۸] در متن عربی آمده است: «کان یَلُتُّ لهم السویق»؛ یعنی برای حجاج، سویق تهیه می‌کرد که غذایی آمیخته از آرد گندم و شیر بود. واژه‌ی "یَلُتُّ" و "لات" هم‌خانواده‌اند. [۱۰۹] روشن کردن شمع بر روی قبور، از همین نوع می‌باشد.

باب (۲۲): در مورد پاسداری رسول الله ص، از مرزهای توحید و مسدود کردن تمامی راه‏های منجر به شرک

الله تعالی می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُۖ وَهُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِيمِ ١٢٩ [التوبة: ۱۲۸-۱۲۹]. «به‌راستی پیامبری از خودتان به‌سویتان آمد که رنج‌های شما بر او دشوار است و به (هدایت) شما اشتیاق وافری دارد و نسبت به مومنان دلسوز و مهربان است. پس اگر (از ایمان و عمل صالح) رویگردان شوند، بگو: الله برایم کافی است؛ هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد؛ بر او توکل نمودم؛ و او پروردگار عرش بزرگ است».

ابوهریره س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «لا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قُبُورًا وَلا تَجْعَلُوا قَبْرِي عِيدًا وَصَلُّوا عَلَيَّ فَإِنَّ صَلاتَكُمْ تَبْلُغُنِي حَيْثُ كُنْتُمْ»؛ [روایت ابوداود با سند حسن] یعنی: «خانه‏هایتان را قبرستان نسازید و قبر مرا محل جشن و تجمع قرار ندهید و بر من درود بفرستید؛ زیرا از هرجا که درود بفرستید، به من می‌رسد».

روایت است که علی بن حسین ب مردی را دید که کنار قبر رسول‌اللهص می‌آمد و به درون رخنه‌ای که آنجا بود می‌رفت تا دعا کند. علی بن حسین [=امام زین‌العابدین/] آن مرد را از این کار بازداشت و گفت: آیا برایت حدیثی را که از پدرم شنیده‌ام و او از جدم شنیده و جدم از رسول‌اللهص شنیده است، روایت نکنم؟ اینکه رسول الله ص فرموده است: «لا تَتَّخِذُوا قَبْرِي عِيدًا وَلا بُيُوتَكُمْ قُبُورًا وَ صلّوا فإن تسليمكم يبلغني حَيْثُمَا كُنْتُمْ». [این حدیث در المختارة آمده است.] [۱۱۰] یعنی: «قبر مرا محل رفت و آمد و تجمع قرار ندهید و خانه‌هایتان را قبرستان نسازید و بر من درود بفرستید؛ زیرا درود شما هرجا که باشید، به من می‌رسد».

[۱۱۰] اشاره به کتاب الأحادیث المختارة، اثر ضياء الدين أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد المقدسي (متوفاى: ۶۴۳هـ) می‌باشد.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۲۸] سوره‌ی برائت (=توبه).

۲- رسول الله ص امتش را به‌طور کامل از مرزهای شرک دور ساخت.

۳- اشتیاق فراوان و بی‌شمار رسول الله ص به هدایت امتش و نیز مهربانی و دلسوزی‌اش نسبت به ما.

۴- با وجودی که زیارت قبر رسول الله ص جزو بهترین کارهاست، اما آن بزرگوار از زیارت آن به‌صورت ویژه، منع نمود.

۵- از زیارت مکرر قبر خود باز داشت. [۱۱۱]

۶- با این فرمایش که: «خانه‌هایتان را گورستان نسازید»، به خواندن نوافل در خانه‌ها تشویق فرمود.

۷- اصحاب ش اتفاق نظر داشتند که نباید در گورستان نماز خواند. [۱۱۲]

۸- اینکه فرمود: «درود و سلام شما هرجا که باشید به من می‌رسد»، بدین سبب بود که سعی نکنید حتماً برای این منظور، کنارِ قبرم بیایید.

۹- از اعمال امتش، درود و سلامشان بر رسول الله ص، در برزخ بر آن بزرگوار عرضه می‌شود.

***

[۱۱۱] آنجا که فرمود: «قبر مرا محل رفت و آمد و تجمع قرار ندهید». [۱۱۲] این، برگرفته از حدیث نبوی است که فرمود: «خانه‌هایتان را قبرستان نسازید»؛ لذا چنین برداشت می‌شود که نخواندن نماز در قبرستان، یک امر روشن و بدیهی از نظر اصحاب# بود.

باب (۲۳): در بیان اینکه عده‌ای از این امت، بت‌پرست [و مشرک] می‌گردند

الله متعال می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا ٥١ [النساء: ۵۱]. «آیا آیا کسانی را که بهره‌ای از کتاب یافته‌اند، ندیدی که به شرک و خرافات و معبودان باطل گرایش دارند و درباره‌ی کافران می‌گویند: «اینها بیش از مسلمانان بر راه هدایت‌اند»؟.

و می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَ [المائدة: ۶۰]. «بگو: آیا شما را از کسانی آگاه کنم که کیفرشان نزد الله از این هم بدتر است؟ کسانی که الله، آنان را از رحمتش دور نمود و بر آنها خشم گرفت و برخی از آنان را بوزینه و خوک گردانید و (نیز) آن‌دسته از آنها که معبودان باطل را پرستیده‌اند»؟.

همچنین می‌فرماید: ﴿قَالَ ٱلَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيۡهِم مَّسۡجِدٗا [الکهف: ۲۱]. «آنان‌که بر کارشان دست یافتند (و سررشته‌ی کار را در دست گرفتند)، گفتند: بر غارشان مسجدی می‌سازیم».

ابوسعید خدری س می‌گوید: رسول اللهص فرمود: «لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حذو القذّة، حَتَّى لَوْ دَخَلُوا فجُحْرِ ضَبٍّ؛ لَدَخَلْتُمُوهُ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى؟ قَالَ:«فَمَنْ». [روایت بخاری و مسلم] [۱۱۳] یعنی: «شما، مو به مو از روش پیشینیان پیروی خواهید کرد. حتی اگر آنان وارد سوراخ سوسماری شدند، شما نیز وارد آن می‌شوید». اصحاب گفتند: هدف شما، یهود و نصاراست؟ فرمود: «پس هدفم کیست؟»

مسلم/ از ثوبان س روایت کرده است که رسول الله ص فرمود: «إِنَّ اللَّهَ زَوَى لِيَ الأَرْضَ، فَرَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَإِنَّ أُمَّتِي سَيَبْلُغُ مُلْكُهَا مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا، وَأُعْطِيتُ الْكَنْزَيْنِ الأَحْمَرَ وَالأَبْيَضَ، وَإِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي لأُمَّتِي أَنْ لا يُهْلِكَهَا بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لا يُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ، فَيَسْتَبِيحَ بَيْضَتَهُمْ، وَإِنَّ رَبِّي قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي إِذَا قَضَيْتُ قَضَاءً فَإِنَّهُ لا يُرَدُّ وَإِنِّي أَعْطَيْتُكَ لأُمَّتِكَ أَنْ لا أُهْلِكَهُمْ بِسَنَةٍ عَامَّةٍ، وَأَنْ لا أُسَلِّطَ عَلَيْهِمْ عَدُوًّا مِنْ سِوَى أَنْفُسِهِمْ، فيَسْتَبِيحُ بَيْضَتَهُمْ وَلَوِاجْتَمَعَ عَلَيْهِمْ مَنْ بِأَقْطَارِهَا (أَوْ قَالَ مَنْ بَيْنَ أَقْطَارِهَا) حَتَّى يَكُونَ بَعْضُهُمْ يُهْلِكُ بَعْضًا وَيَسْبِي بَعْضُهُمْ بَعْضًا». [۱۱۴] یعنی: «الله متعال زمین را برایم هموار ساخت و من شرق و غرب آن را دیدم؛ حکومت امتم تا بدان‌جا که دیدم، خواهد رسید. و گنجینه‌های سرخ و سفید به من داده شد. [۱۱۵] و از پروردگارم خواستم که امتم را- به‌یک‌باره- با خشکسالی فراگیری نابود نکند و بر آنها دشمن بیگانه‌ای که نسلشان را بر چیند، مسلط نگرداند. پروردگارم به من فرمود: ای محمد! آن‌گاه که چیزی فیصله و مقدَّر کنم، برگشت ندارد. درباره‌ی امتت وعده دادم که آنها را- به یک‌باره- با خشکسالی فراگیری، هلاک نکنم. همچنین وعده دادم که دشمن بیگانه‌ای که آنان را ریشه‌کن کند، بر آنها چیره نسازم؛ هرچند نیروهای کفر از هر سو بر آنها حمله‌ور باشند. البته تا زمانی که در جنگ‌های داخلی یکدیگر را به قتل برسانند و از همدیگر اسیر بگیرند». [۱۱۶]

برقانی در صحیح خود، افزون بر این آورده است: «وإنّما أخاف على أمّتي الائمة المضلّين وإذا وَقع عليهم السيف لم يرفع إلى يوم القيامة ولا تقُومُ السّاعة حتى يلحق حيٌّ من أمّتي بالمشركين، وحتّى تُعبد فئام من أمَّتي الأوثان، وإنّه سيكون في اُمّتي كذّابون ثلاثون، ‌كلُّهم يزعم أنّه نبّي، وأنا خاتم النّبيين لا نبيَّ بعدي، ولا تزالُ طائفة من اُمّتي على الحقِّ منصورة، لا يضُرُّ هم مَن خذَلَهم ولا مَن خالَفَهم حتّى يأتي أمر الله تبارك وتعالى». [۱۱۷] یعنی: «من برای امتم از ناحیه‌ی رهبران گمراه‌کنننده نگرانم؛ [۱۱۸] و آنگاه که بر ضد یکدیگر شمشیر بکشند، تا قیامت، شمشیر از میانشان برداشته نخواهد شد. و قیامت برپا نمی‌شود، مگر اینکه گروهی از امتم به مشرکان می‌پیوندند و نیز گروه زیادی از امتم بت‌پرست و مشرک می‌شوند! و در میان امتم سی کذاب و مدعی دروغین نبوت ظهور خواهند کرد، در حالی که من خاتم پیامبرانم و پس از من پیامبری نخواهد آمد. و گروهی از امتم همواره در مسیر حق خواهند ماند و از سوی الله یاری خواهند شد که مخالفت و عدم همراهی دیگران، زیانی به ایشان نمی‌رساند تا اینکه فرمان الله مبنی بر برپایی قیامت فرا رسد».

[۱۱۳] صحیح بخاری، ش: ۳۴۵۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۶۹ با اندکی تفاوت در لفظ. [۱۱۴] صحیح مسلم، ش: ۲۸۸۹. [۱۱۵] اشاره‌ای است به طلا و نقره که کنایه از گنجینه‌های پارس و روم دارد. [۱۱۶] یعنی پیدایش جنگ‌های داخلی در میان مسلمانان، سرآغاز تسلط کافران بر آنهاست. [۱۱۷] ر.ک: تعلیق آلبانی/ بر المشكاة، ش: ۵۳۹۴؛ و نیز السلسلة الصحيحة، ش:۱۵۸۲ [۱۱۸] منظور از رهبران گمراه‌کننده، کسانی هستند که به نام دین، مردم را به گمراهی می‌کشانند؛ در آیه‌ی ۴۱ سوره‌ی القصص نیز به چنین پیشوایانی، تصریح شده است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۵۱] سوره‌ی نساء.

۲- تفسیر آیه‌ی [۶۰] سوره‌ی مائده.

۳- تفسیر آیه‌ی [۲۱] سوره‌ی کهف.

۴- مهم‌ترین مسأله اینکه منظور از ایمان به "جبت" و "طاغوت" در اینجا [یعنی در آیه‌ی ۵۱ سوره‌ی نساء] چیست؟ آیا منظور، اعتقاد قلبی است یا همراهی با هواداران جبت و طاغوت، به‌رغم مخالفت قلبی با جبت و طاغوت و دانستن بطلان آنها- نیز در این معنا می‌گنجد؟

۵- این گفتار که «کافرانی که کفر خویش را می‌شناسند، بیش از مسلمانان بر راه هدایتند»، [کفر و ارتداد از دین است.]

۶- همان‌طور که در حدیث ابوسعید س تصریح شده [و عنوان این باب نیز می‌باشد]، پیروی از روش گذشتگان و شرک، در جمع فراوانی از این امت رواج می‌یابد.

۷- و نیز تصریح رسول الله ص به اینکه در این امت، شرک و بت‌پرستی رواج فراوانی خواهد یافت.

۸- جای بسی شگفتی است که افرادی از این امت، به رغم اقرار به شهادتین، و با وجود اعتراف به حقانیت محمد ص و قرآن، ادعای نبوت می‌کنند! مانند مختار ثقفی که در اواخر دوران صحابه چنین ادعایی کرد و گروه زیادی از او پیروی نمودند.

۹- مژده به اینکه حق، به کلی نابود نخواهد شد؛ آن‌گونه که در گذشته نابود می‌شد، بلکه همواره گروهی در مسیر حق، استوار و ثابت‌قدم خواهند ماند.

۱۰- نشانِ حقانیت این گروه، این است که با وجود مخالفت و عدم همکاری دیگران، همچنان ثابت قدم می‌مانند.

۱۱- و این، تا قیامت باقی خواهد ماند.

۱۲- نشانه‌هایی که در حدیث ثوبان بیان شد؛ از جمله: خبر دادن رسول‌اللهص از اینکه مشرق و مغرب زمین برایش هموار و نمایان شده و دیده است که فرمانروایی امتش کرانه‌های شرق و غرب را در بر خواهد گرفت؛ و همین‌طور هم شد، بر خلافِ شمال و جنوب [که قلمرو حکومت اسلام کمتر بوده است.]. و نیز خبر دست‌یابی [امت] به دو خزانه‌ی [ایران و روم]؛ و همچنین پذیرفته شدن دو دعا و عدم پذیرش دعای سوم؛ و خبر از شمشیر کشیدن مسلمانان بر ضدّ یکدیگر [و وقوع جنگ‌های داخلی در میان آنان] و کشتن و اسیر کردن همدیگر و خاتمه نیافتن این‌گونه جنگ‌ها تا قیامت. و احساس خطر از ناحیه‌ی رهبران گمراه‌کننده و خبر دادن از پیامبران دروغین و بقای گروه پیروز و ثابت‌قدم در مسیر حق؛ همه‌ی اینها همان‌طور که رسول‌اللهص فرموده بود، اتفاق افتاد.

۱۳- منحصراً از بابت رهبران گمراه‌کننده، اظهار نگرانی کرد.

۱۴- توضیح معنی بت‌پرستی.

باب (۲۴): آنچه درباره‌ی سحر و جادو آمده است

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ [البقرة: ۱۰۲]. «و به‌قطع می‏دانستند که هرکس خریدار چنین کالایی (= سحر) باشد، هیچ بهره‌ای در آخرت نخواهد داشت».

و می‌فرماید: ﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ [النساء: ۵۱]. «به جبت و طاغوت، یعنی به شرک و خرافات و معبودان باطل گرایش دارند».

عمر س «جبت» را سحر، و «طاغوت» را شیطان معنی کرده ‌است.

جابر س می‌گوید: «طواغيت» به غیب‌گویانی گفته شود که شیطان نزدشان می‌رفت و در هر منطقه، یکی وجود داشت.

وعن أَبي هريرةَ س عَنِ النَّبِيِّص قَالَ: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ»؛ قالُوا: يَا رَسُولَ اللهِ، وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْكُ باللهِ، والسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِي حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بالحَقِّ، وأكلُ الرِّبَا، وأكْلُ مَالِ اليَتِيمِ، والتَّوَلِّي يَوْمَ الزَّحْفِ، وقَذْفُ المُحْصَنَاتِ المُؤْمِنَاتِ الغَافِلاَتِ». [متفقٌ علیه] [۱۱۹]

ترجمه: ابوهریره س می‌گوید: پیامبرص فرمود: «از هفت گناه مُهلک بپرهیزید»؛ گفتند: ای رسول‌خدا! آنها چه گناهانی هستند؟ فرمود: «شرک به الله، سحر و جادوگری، قتل نفسی که الله کُشتنش را حرام کرده است؛ مگر به‌حق، [۱۲۰] رباخواری، خوردن مالِ یتیم، فرار کردن از میدان نبرد در هنگام رویارویی با دشمن، و تهمت زنا به زنان پاک‌دامن و مومن و بی‌خبر از گناه».

جندب س از رسول الله ص نقل کرده است که: «حَدُّ السَّاحِرِ ضَرْبَةٌ بِالسَّيْفِ»؛ [۱۲۱] یعنی: «مجازات ساحر، این است که با ضربه‌ی شمشمیر کشته شود». [ترمذی، این حدیث را نقل کرده و گفته: صحیح، این است که این روایت، موقوف می‌باشد.] [۱۲۲]

و در صحیح بخاری [۱۲۳] از بجاله بن عبده روایت است که عمر بن خطاب س طی نامه‌ای دستور داد که هر مرد و زنِ جادوگری را بکُشید؛ و ما سه جادوگر را کشتیم.

و از حفصه ل روایت است که دستور به قتل کنیزی داد که او را سحر کرده بود. و نیز در روایت صحیحی از جندب س.

امام احمد/ می‌گوید: از سه نفر از اصحاب پیامبر ص روایت است که چنین فتوا داده‌اند.

[۱۱۹] صحیح بخاری، ش: ۲۷۶۶؛ و صحیح مسلم، ش:۸۹. [۱۲۰] یعنی: در مواردی که اسلام جایز قرار داده است. [۱۲۱] سنن ترمذی، ش: ۱۴۶۰ [۱۲۲] یعنی سخن خودِ جندب س می‌باشد، نه فرموده‌ی پیامبرص. موقوف، خبری است که به صحابی برسد؛ اما مرفوع، حدیثی است که در قالب گفتار، کردار یا تأیید و تقریر، به پیامبرص نسبت داده شود؛ و خود، انواع و اقسامی دارد. [۱۲۳] صحيح بخاري، ش:۳۱۵۶؛ در این روایت، ذکری از قتل سه جادوگر به میان نیامده است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۰۲] سوره‌ی بقره.

۲- تفسیر آیه‌ی [۵۱] سوره‌ی نساء.

۳- شرح واژه‌های "جبت" و "طاغوت"، و بیان فرق آنها.

۴- طاغوت، گاهی از جن‌ها و گاهی از انسان‌ها می‌باشد.

۵- شناخت هفت گناهِ مُهلک که رسول الله ص از آنها بر حذر داشته است.

۶- جادوگر، کافر است.

۷- جادوگر باید بدون اینکه او را توبه دهند، کشته شود.

۸- در زمان عمر س نیز جادوگرانی وجود داشته‌اند، پس چه رسد به زمان‌های بعدی.

***

باب (۲۵): در مورد برخی از انواع سحر و جادو

قال أحمد: حدّثنا محمد بن جعفر حدّثنا عَوف عن حَيَّان بن العَلاء حدَّثنا قَطَن بن قَبِيْصة عن أبيه، أنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ ص قال: "إن العِيَافَة والطَّرْق والطِّيَرة مِنَ الجِبْتِ" [۱۲۴]

ترجمه: رسول‌الله ص ‌فرمود: «فال‌گیری- با به پرواز درآوردن پرندگان- و فال‌گیری- با ترسیم خطوط بر روی زمین و بدشگونی- به چیزی- [۱۲۵] از مصادیق سحر و جادو- و گرایش به شرک و خرافات- به شمار می‌آیند».

عوف می‌گوید: "عیافه"، یعنی شخصی پرنده‌ای را به پرواز در می‌آورد تا ببیند به کدام سو می‌رود. [۱۲۶] و "طَرق" یعنی کشیدن خطوط بر روی زمین.

حسن بصری/ در مورد "جبت" می‌گوید: جبت، وسوسه و کرنای شیطان است. [۱۲۷]

از ابن‌عباس ب روایت است که رسول الله ص فرمود: «مَنِ اقْتَبَسَ شعبة مِنَ النُّجُوم، فقدِ اقْتَبَسَ شُعْبَةً مِنَ السِّحْرِ زَادَ مَا زَادَ». [روایت ابوداود با سند صحیح] [۱۲۸]

ترجمه: «هرکس بخشی از نجوم را فراگیرد، در واقع بخشی از سحر و جادو را فرا گرفته است. و هرچه بیشتر فرا بگیرد، به همان اندازه سحر و جادوی بیشتری فرا گرفته است». [۱۲۹]

نسائی/ از ابوهریره س روایت کرده است که: «هرکس در گِرهی بدمد، سحر کرده است و هرکه سحر و جادو کند، شرک ورزیده است؛ و آن‌که چیزی (در گردن) بیاویزد، به همان چیز واگذار می‌شود».

عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ س أنَّ رسولَ الله ص قَالَ: "أَلا هَل أُنَبِّئُكُمْ مَا الْعِضَةُ؟ هِيَ النَّمِيمَةُ الْقَالَةُ بَيْنَ النَّاسِ" [مسلم]

ترجمه: ابن مسعود س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «آیا به شما بگویم که "عضه" [۱۳۰]- یا دو به‌هم زنی- چیست؟ همان سخن‌چینی و گفتاری است که بین مردم دهن به دهن بگردد».

بخاری و مسلم [۱۳۱] از ابن عمر ب روایت کرده‌اند که رسول الله ص فرمود: «إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْرًا»؛ یعنی: «همانا برخی از سخنان، سحر و جادو هستند».

[۱۲۴] احمد في مسند ( ۳/۴۷۷) و ابوداود، ش: ۳۹۰۷. [۱۲۵] بدشگونی به ایام و اعداد، مثل شوم دانستنِ سیزده، از همین موارد است؛ حتی دیده می‌شود که برخی پلاک خانه‌ی خود را که شماره‌ی ۱۳ می‌باشد، می‌نویسند: "۱+۱۲" [۱۲۶] اگر به سمت راست پرواز می‌کرد، آن را به فال نیک می‌گرفتند و کارِ مورد نظرشان را انجام می‌دادند و چنانچه پرنده به سمت چپ پرواز می‌کرد، آن را به فال بد می‌گرفتند و از کار مورد نظرشان صرف نظر می‌کردند. [۱۲۷] بر اساسِ گفته‌ی حسن بصری/، کارهای مذکور، کارهای شیطانی است. [۱۲۸] صحیح الجامع، ش: ۶۰۷۴؛ و السلسلة الصحیحة، ش: ۷۳۹؛ و صحیح أبی داود، از آلبانی/، ش: ۳۳۰۵. [۱۲۹] منظور از علم نجوم در اینجا، دانشی است که با استدلال به آن، درباره‌ی حوادث زمین، اظهار نظر می‌کنند! مثلا می‌گویند: همین‌که فلان‌ستاره در کنار فلان‌ستاره قرار گیرد، چنین و چنان خواهد شد! یا می‌گویند: ستاره‌ی فلانی، خوب افتاده است! زيد بن خالد س مي‏گويد: رسول‌‏اللهص در صبحگاه يك شب باراني، پس از اقامه‌ي نماز صبح در حديبيه، رو به مردم كرد و فرمود: «آيا مي‌دانيد كه پروردگارتان چه فرمود»؟- صحابه- گفتند: الله و رسولش بهتر مي‌دانند. پیامبرص گفت: «الله فرمود: "أصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي، وَكَافِرٌ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللهِ وَرَحْمَتِهِ، فَذلِكَ مُؤْمِنٌ بِي كَافِرٌ بِالكَوَاكِبِ، وأَما مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِنَوءِ كَذَا وَكَذَا، فَذلكَ كَافِرٌ بِي مُؤْمِنٌ بِالكَوْكَبِ"»؛ یعنی: «بندگانم شب را در حالی به صبح رساندند كه برخي از آن‌ها به من مومن و برخي هم كافر بودند؛ آنها كه گفتند: به فضل و رحمتِ الله بر ما باران بارید، به من ايمان آوردند و به تأثير ستارگان كافر گرديدند؛ و اما كساني كه گفتند: به سبب اقبال فلان و فلان ستاره بر ما باران بارید- و ريزش باران را به ستارگان نسبت دادند- به من كافر شدند و به ستارگان ايمان آوردند». [ر.ک: صحيح بخاري، ش: ۸۴۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۷۱.] [۱۳۰] واژه‌ی "الْعِضَةُ" یعنی: دو بهم‌زنی؛ یا خراب کردن روابط دیگران. این واژه در کتب حدیث، بیشتر هم‌وزن الوجه آمده است؛ یعنی با لفظِ: "الْعَضْه" [۱۳۱] صحیح بخاری، ش: ۵۷۶۷؛ و مسلم، ش: ۸۶۹؛ گفتنی است که روایت مسلم/ به‌نقل از عمار بن یاسرب می‌باشد، نه از ابن عمرب.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- عیافه یا فال‌گیری با به پرواز درآوردن پرندگان، و نیز طَرق یا فال‌گیری با ترسیم خطوط بر روی زمین و همین‌طور طیره یا بدشگونی به چیزی، از مصادیق سحر و جادو و گرایش به شرک و خرافات به شمار می‌آیند.

۲- شرح و توضیح عیافه، طرق و طیره.

۳- علم نجوم نیز نوعی جادوست.

۴- دمیدن در گره نیز از انواع جادو به شمار می‌رود.

۵- سخن‌چینی و دو‌بهم‌زنی، نوعی سحر و جادوست. [۱۳۲]

۶- فصاحت و سخنوری نیز از انواع جادوست.

***

[۱۳۲] یعنی از آن جهت که روابط مردم با یکدیگر را تیره می‌گرداند و باعث جدایی و تفرقه‌ی آنها می‌شود، به سحر و جادو می‌مانَد. در آیه‌ی ۱۰۲ سوره‌ی بقره، به این ویژگیِ سحر و جادو تصریح شده است.

باب (۲۶): آنچه درباره‌ی کاهنان و امثالشان وارد شده است

مسلم/ به نقل از برخی از همسران رسول الله ص روایت کرده است که آن بزرگوار فرمود: «مَنْ أَتَى عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ فَصَدَّقَهُ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»؛ [۱۳۳] یعنی: «هرکه نزد کاهنی [۱۳۴] برود و از او در مورد چیزی سوال کند، سپس او را تصدیق نماید، نماز چهل شبانه‌روزش پذیرفته نمی‌شود». [۱۳۵]

ابوهریره س می‌گوید: پیامبر ص فرمود: «مَنْ أَتَى كَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص». [روایت ابوداود] یعنی: «هرکه نزد کاهنی برود، سپس او را تصدیق نماید، به آنچه بر محمد ص نازل شده، کفر ورزیده است».

همچنین در روایتی که [صاحبان سنن] اربعه [۱۳۶] و نیز حاکم [نیشابوری] روایت کرده‌اند- و حاکم آن را مطابق شرط بخاری و مسلم، صحیح دانسته- آمده است که ابوهریره س می‌گوید: [پیامبر ص] فرمود: «مَنْ أَتَى كَاهِنًا أَوْ عَرَّافًا فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص». [این روایت، به مضمون روایت‌های پیشین می‌باشد.] و ابویعلی نیز با اِسناد جید، این روایت را به صورت موقوف، [۱۳۷] از ابن مسعود س نقل کرده است.

عمران بن حصین س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَطَيَّرَ أَوْ تُطُيِّرَ لَهُ، أَوْ تَكَهَّنَ أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ، أَوْ سَحَرَ أَوْ سُحِرَ لَهُ. وَمَنْ أَتَى كَاهِنًا فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ، فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ ص». [روایت بزار با اِسناد جید] یعنی: «از ما- و پیروان راستینِ ما- نیست، آن‌که فال بگیرد یا برای او فال گرفته شود؛ کهانت و ادعای دانستن غیب کند یا نزد کاهنی برود؛ سحر و جادو کند یا از جادوگری بخواهد که برایش جادو کند. هرکه نزد کاهنی برود، سپس سخنانش را تصدیق نماید، به آنچه بر محمد ص نازل شده، کفر ورزیده است».

طبرانی نیز این حدیث را با اِسناد حسن از ابن‌عباس ب- بدون لفظِ «وَمَنْ أَتَى ...» تا پایان آن- روایت کرده است.

بغوی/ گوید: عراف، به کسی گفته می‌شود که ادعا می‌کند از مسایلی که بر دیگران پوشیده مانده- مانند: اشیای گم‌شده یا مسروقه- خبر دارد.

و گفته شده که عراف، همان کاهن یا پیش‌گوست؛ و کاهن کسی است که از اموری که هنوز اتفاق نیفتاده است، ‌خبر می‌دهد. و گفته‌اند: آن است که به گمان خود، اسرار قلب را می‌داند.

ابن‌تیمیه / می‌گوید: عراف به کاهن و منجم و سایر کسانی که از امور غیب و پوشیده سخن می‌گویند، گفته می‌شود.

ابن‌عباس ب فرموده است: به اعتقاد من، آنان‌که حروف ابجد [و نوشته‌های رمزگونه و نامفهوم] می‌نویسند [۱۳۸] و با نگریستن به ستارگان سخنانی می‌گویند، هیچ بهره‌ای نزد الله ندارند.

[۱۳۳] ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۲۲۳۰. این حدیث در صحیح مسلم با این لفظ آمده است: «مَنْ أَتَى عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ، لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً». [۱۳۴] در حدیث، واژه‌ی عراف آمده که شاملِ: کاهن یا پیش‌گو، رمال، فال‌گیر و امثالشان می‌شود؛ ابن‌اثیر گوید: عراف، کسی است که مدعی دانستن غیب می‌باشد. خطابی گفته است: کسی است که ادعا می‌کند از محلّ اشیای گم‌شده یا مسروقه خبر دارد! ناگفته نماند که فرق عراف و کاهن در این است که: عراف به کسی اطلاق می‌گردد که از غیب یا امورِ پوشیده‌ای که در گذشته روی داده است، خبر می‌دهد؛ و کاهن، به معنای پیش‌گوست؛ یعنی پیش‌گویی می‌کند و از اموری که اتفاق نیفتاده است، خبر می‌دهد! [۱۳۵] نگاهی به روایت مسلم [که در پانوشت‌های پیشین ذکر شد] نشان می‌دهد که پرسیدن از کاهنان، یک مسأله می‌باشد و تصدیقشان، مسأله‌ای دیگر؛ یعنی رفتن نزد کاهنان، حرام است و تصدیقشان، کفر. زیرا آنها مدعی دانستن غیب هستند، در صورتی که الله متعال در آیه‌ی ۶۵ سوره‌ی نمل آشکارا بیان فرموده است که: «بگو: جز الله هیچ‌یک از موجودات آسمان‌ها و زمین، غیب نمی‌‌داند». البته اگر منظور از رفتن به نزد کاهنان و پرسیدن از آنان، به منظور فاش کردن دروغ‌هایشان باشد، کاری پسندیده و در مواردی نیز، واجب است. [۱۳۶] صاحبان سنن اربعه، عبارتند از: ابوداود، نسائی، ترمذی و ابن‌ماجه رحمهم‌الله. [۱۳۷] یعنی به‌عنوان سخنِ ابن‌مسعود س. [۱۳۸] درست، مانند بیشتر تعویذنویسان که تعویذهایشان، نامفهوم است! البته ابجدنگاری یا استفاده از حروف ابجد [هَوَّز، حُطّی، کَلمن...]، به‌عنوان کدهای حرفی- مثلاً برای تاریخ‌نگاری یا ذکر سال تولد افراد و امثال آن، که در گذشته رواج داشت- حرام نیست و حتی در اشعار فقهی و نحویِ علما نیز رایج بوده است. اشکال و حرمت، در ترسیم جدول‌ها و نوشتن عبارت‌های نامفهومی است که با اعتقاد تأثیر گردش‌های فلکی و ستارگان در اوضاع و احوال مردم، انجام می‌شود.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تصدیق کاهن و ایمان به قرآن، قابل جمع شدن نیستند و در یک یک‌جا یا در یک قلب- جمع نمی‌شوند.

۲- تصریح به اینکه این عمل، کفر است.

۳- حکم کسی که سخن‌ کاهن را بپذیرد و نزد او برود. [۱۳۹]

۴- حکم کسی که برای او فال بزنند [یا برای فال‌گیری، نزد فال‌گیران برود].

۵- حکم کسی که [از جادوگران] درخواست سحر و جادو کند.

۶- حکم کسی که حروف ابجد را فرا بگیرد. [۱۴۰]

۷- فرق کاهن و عراف.

[۱۳۹] با توجه به حدیث عمران بن حصین س، پیامبرص از چنین کسی، اظهار بیزاری کرده است. [۱۴۰] در پانوشت‌های پیشین بیان شد که فراگیری حروف ابجد، در صورتی حرام است که در رابطه با علم نجوم و مرتبط دانستنِ تأثیر ستارگان و حرکت‌های فلکی در اوضاع و احوال انسان‌ها باشد.

باب (۲۷): درباره‌ی اَحکام باطل کردن سحر [و انواع آن]

از جابر س روایت است که از رسول الله ص درباره‌ی باطل کردن سحر از طریق سحر و جادو پرسیدند: فرمود: «هِي مِن عَمَل الشِّيطان». [روایت احمد با سند جید؛ وابوداود] [۱۴۱] یعنی: «این کار، از اعمال شیطان است».

و از امام احمد/ در این‌باره پرسیدند؛ پاسخ داد: ابن‌مسعود س این‌گونه کارها را مکروه و ناپسند می‌دانست.

و در [صحیح] بخاری آمده است که قتاده می‌گوید: از ابن‌مسیب پرسیدم: مردی جادو شده است و نمی‌تواند با همسرش همبستر شود؛‌‌ آیا باطل کردن سحرش جایز است؟ پاسخ داد: اشکالی ندارد، زیرا هدف، اصلاح است؛ و آنچه مفید باشد، ممنوع نیست.

و از حسن [بصری/] روایت است که باطل کردن سحر به وسیله‌ی سحر، فقط کار ساحران است.

ابن‌القیم-/- گوید:‌ ابطال سحر بر دو نوع می‌باشد:

۱- باطل کردن سحر، با سحر و جادویی همانندِ آن؛ این روش، جزو کارهای شیطان است و سخن حسن بصری/، بر همین نوع ابطالِ سحر، حمل می‌شود؛ زیرا در این روش، باطل‌کننده‌ی سحر و فردِ جادوشده، هر دو به جن‌ها و شیاطین روی می‌آورند و آنها را خشنود می‌سازند تا سحر، باطل گردد.

۲- اما ابطال سحر به‌وسیله‌ی خواندن دعای شرعی و دم کردن و استفاده از داروها و دعاهای مباح، اشکالی ندارد و جایز می‌باشد.

[۱۴۱] مسند احمد (۳/۲۹۴)؛ سنن ابی‌داود، ش: ۳۸۶۸؛ آلبانی گوید: اِسنادش، صحیح است؛ ر.ک: المشکاة، ش: ۴۵۵۳.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از باطل کردن سحر، به‌وسیله‌ی سحر.

۲- فرق ابطال مشروع سحر و ابطال نامشروع.

***

باب (۲۸): درباره‌ی بدشگونی و فال‌ بد زدن

الله می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ [الأعراف: ۱۳۱]. «هان! همانا بدشگونی آنان (و سرچشمه‌ی نعمت‌ها و سختی‌هایی‌ که به آنان می‌رسد)، نزد الله (و به قضا و قدر الهی) است؛ ولی بیشترشان نمی‌دانند».

همچنین می‌فرماید:‌ ﴿قَالُواْ طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمۡ أَئِن ذُكِّرۡتُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ ١٩ [یس: ۱۹]. «(پیامبران) گفتند: شگون بدتان، با شماست. آیا اگر پند داده شوید، (آن را بدشگون می‌پندارید؟) بلکه شما مردمی هستید که از حد گذشته‌اید».

و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ص فرمود: «لا عَدْوَى، وَلا طِيَرَةَ، وَلا هَامَةَ، وَلا صَفَرَ»؛ [بخاری و مسلم] [۱۴۲] یعنی: «سرایت بیماری، بدشگونی، شوم پنداشتن برخی حشرات و [پرندگان و نحس دانستنِ ماهِ] صَفَر، اصالتی ندارند». [۱۴۳] در روایت مسلم/، افزون بر این آمده است: «ولا نوء ولا غول»؛ یعنی: «ستاره‌ی اقبال [یا تأثیر ستارگان در ریزش باران] و [ترس از] غول بی‌اعتبارند».

انس س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «لا عَدْوَى وَلا طِيَرَةَ، وَيُعْجِبُني الفَألُ»؛ یعنی: «سرایت بیماری و نیز بدشگونی، حقیقت ندارند؛ ولی به فال نیک گرفتن را می‌پسندم». صحابه گفتند: به فال نیک گرفتن چیست؟ فرمود: «كَلِمَةٌ طَيِّبَةٌ»؛ [بخاری ومسلم] [۱۴۴] یعنی: «سخنی نیکوست (که به انسان روحیه و شادابی می‌دهد)».

و ابوداود/ با سند صحیح از عروه بن عامر روایت کرده است که نزد رسول‌الله ص ، سخن از فال به میان آمد؛ فرمود: «أحْسَنُهَا الفَألُ؛ وَلا تَرُدُّ مُسْلِماً فإذا رَأى أحَدُكُمْ ما يَكْرَهُ، فَليْقلْ: اللَّهُمَّ لا يَأتِي بِالحَسَناتِ إلاَّ أنْتَ، وَلا يَدْفَعُ السَّيِّئَاتِ إلاَّ أنْتَ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلا بِكَ» [۱۴۵]

یعنی: « بهترینش به فال نیک گرفتن (و سخن نیکویی‌ست که به انسان روحیه می‌دهد)؛ البته بدشگونی نباید مسلمان را از تصمیمش منصرف کند؛ هرگاه هریک از شما چیزی دید که نمی‌پسندید، بگوید: اللَّهُمَّ لا يَأتِي بِالحَسَناتِ إلاَّ أنْتَ، وَلا يَدْفَعُ السَّيِّئَاتِ إلاَّ أنْتَ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إلا بِكَ».[۱۴۶]

همچنین ابوداود روایت کرده است که ابن مسعود س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «الطِّيَرَةُ شِرْكٌ، الطِّيَرَةُ شِرْكٌ؛ وَمَا مِنَّا إلاّ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُذْهِبُهُ بالتوكل»؛ [این حدیث را ترمذی نیز روایت کرده و آن را صحیح دانسته است؛ البته عبارتِ وَمَا مِنَّا تا پایان روایت را سخن ابن‌مسعود س دانسته است.] [۱۴۷]

ترجمه: «بدشگونی و فال بد زدن، شرک است». و این را دوبار تکرار کرد. سپس افزود: «هیچ‌کس از ما نیست که چیزی به دلش خطور نکند؛ [۱۴۸] اما الله این‌گونه تصورات را با توکل، از بین می‌برد».

در مسند احمد این حدیث ابن عمر ذکر شده است که رسول الله ص فرمود: «‌مَن رَدَّته الطِّيرة عن حاجته فقد أشرك» قالوا: فما كفَّارة ذلك؟ قال: أن تقول: اللَّهم لا خير إلا خِيرك ولا طير إلا طيرُك ولا إله غيرُك»؛ [۱۴۹] یعنی: «هرکه فال بد، او را از ادامه‌ی کارش باز بدارد، شرک ورزیده است». پرسیدند: کفاره‌اش چیست؟ فرمود: «اینکه بگویی: اللَّهُمَّ لا خَيْرَ إِلاَّ خَيْرُكَ وَلا طَيْرَ إِلاَّ طَيْرُكَ وَلا إِلَهَ غَيْرُكَ». [۱۵۰]

[امام] احمد/ همچنین از فضل بن عباس س روایت کرده است: «إِنَّمَا الطِّيَرَةُ مَا أَمْضَاكَ، أَوْ رَدَّكَ»؛ [۱۵۱] یعنی: «بدشگونی و فال بد زدن، عبارتست از آنچه که تو را به انجام کاری یا به صرف نظر از آن، وادارد».

[۱۴۲] صحیح بخاری، ش: ۵۴۲۵؛ و صحیح مسلم، ش:۲۲۲۰. [۱۴۳] در ادامه‌ی حدیث ابوهریره س آمده است که پیامبرص فرمود: «وَفِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ كَمَا تَفِرُّ مِنَ الأَسَدِ»؛ یعنی: «از فردِ مبتلا به جذام بگریز؛ همان‌طور که از شیر فرار می‌کنی». مردم در دوران جاهليت اعتقاد داشتند که بيماري، بدون مشيت الهي، سرايت مي كند. در اين حديث، پیامبرص این پندار را رد نمود و در عين حال، راهنمايي كرد كه از بيماري‌هاي مُسری مانند جذام، پرهيز كنيد. لذا با جمع‌بندی مجموعه‌ی احادیثی که در این‌باره وارد شده است، به این نتیجه می‌رسیم که اين‌گونه بيماري‌ها به مشيت الهي و بر اساس سنت او، سرايت مي‌كنند و نفیِ سرایت بیماری در این حدیث، بیانِ این مطلب است که اسباب، به ذات خود مؤثر نیستند؛ بلکه تأثیر اسباب، به اراده و خواستِ الله متعال بستگی دارد. [۱۴۴] صحیح بخاری، ش: ۵۷۵۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲۲۴. [۱۴۵] ضعیف است؛ ضعیف الجامع، ش: ۱۹۹؛ و السلسلة الضعیفة، ش: ۱۶۱۹؛ و ضعیف أبی داود، از آلبانی/، ش: ۸۴۳. [۱۴۶] ترجمه‌ی دعا: «یا الله! کسی جز تو نیکی‌ها را نمی‌آورَد و کسی جز تو، بدی‌ها را دفع نمی‌کند؛ هیچ بازدارنده‌ای (از گناه) و هیچ نیرویی (برای اطاعت) جز به خواست و توفیقِ تو وجود ندارد». [۱۴۷] ترمذي، ش:۱۶۱۴؛ أبوداود، ش:۳۹۱۰؛ و ابن‌ماجه، ش:۳۵۳۸. [۱۴۸] یعنی همه به چنین مسایلی مبتلا می‌شوند؛ چه‌بسا انسان کاری را شروع می‌کند، اما چیزی به دلش می‌آید و از آن کار صرف نظر می‌کند؛ راهکار رهایی از این آفت، در ادامه‌ی روایت بیان شده است. [۱۴۹] مسند احمد، ش: ۷۰۴۵؛ شعیب ارنؤوط این حدیث را حسن دانسته است. [۱۵۰] ترجمه‌ی دعا: یعنی: «یا الله! هیچ خیری جز آنچه تو آن را خیر گردانیده‌ای و نیز هیچ شرّی جز آنچه تو مقدّرش فرموده‌ای، وجود ندارد و هیچ معبود راستینی جز تو نیست». ناگفته نماند که فعل ِ الهی، از شر و بدی، پاک و منزه می‌باشد و فقط در مفعول رخ می‌دهد؛ اینجاست که باید به تفاوت فعل و مفعول توجه داشته باشیم. عبارت "لا طَيْرَ إِلاَّ طَيْرُكَ " از باب مقابله، در برابر عبارت "لا خَيْرَ إِلاَّ خَيْرُكَ وَلا طَيْرَ إِلاَّ طَيْرُكَ" آمده است؛ لذا مفهومش این می‌شود که پرندگانی که با آن فال می‌گیرند، در تسخیر تو هستند و این، تویی که همه چیز را مقدر فرموده‌ای. [۱۵۱] مسند احمد، ش: ۱۸۲۴. سندِ این روایت، ضعیف است؛ به سبب ضعیف بودنِ "ابن عُلاثه".

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- یادآوریِ آیه‌ی ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ و آیه‌ی: ﴿قَالُواْ طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُم

۲- نفی سرایت یا واگیردار بودن بیماری [بدون اراده و مشیت الهی].

۳- نفی بدشگونی یا فال بد زدن.

۴- نفی بدشگونی پرندگان.

۵- نفی بدشگونیِ ماه صفر.

۶- به فال نیک گرفتن، فرق می‌کند و پسندیده است.

۷- توضیح به فال نیک گرفتن.

۸- بد آمدن به دل، از نوع بدشگونی یا به فال بد گرفتن می‌باشد که کراهت دارد؛ اما [گناه و] زیانی ندارد؛ بلکه با توکل بر الله متعال از میان می‌رود.

۹- بیان اینکه اگر کسی به دلش بد آمد، چه بخواند؟

۱۰- ‌ تصریح به اینکه بدشگونی یا فال بد زدن، شرک است.

۱۱- شرح و توضیحِ بدشگونی یا به فال بد گرفتن. [۱۵۲]

[۱۵۲] همان‌طور که در حدیث بیان شد، «بدشگونی و فال بد زدن، عبارتست از آنچه که تو را به انجام کاری یا به صرف نظر از آن، وادارد».

باب (۲۹): درباره‌ی فراگیری نجوم یا دانش ستاره‌شناسی

بخاری/ در صحیح خود، از قتاده نقل کرده که الله متعال، ستاره‌ها را برای سه هدف آفریده است: زینت آسمان باشند؛ برای رجم شیاطین؛ و به عنوان نشانه‌هایی برای ره‌یابی و پیدا کردن راه. [۱۵۳] و اگر کسی بخواهد از آنها استفاده‌ی دیگری ببرد، مرتکب اشتباه شده، تلاشش بیهوده است و به خود زحمت چیزی را داده که بدان آگاهی ندارد.

قتاده فراگیری منزلگاه‌های ماه را مکروه دانسته و ابن‌عیینه نیز آن را جایز ندانسته است؛ این را حرب [یکی از اصحاب امام احمد بن حنبل/] از آنها نقل کرده ‌است. احمد و اسحاق [بن راهَوَیه] این را جایز دانسته‌اند.

و از ابوموسی س روایت است که رسول الله ص فرمود: «ثَلاثَةٌ لَا يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ: مُدْمِنُ الخَمْرِ وقاطِعُ الرَّحِمِ ومُصَدِّقٌ بالسِّحْرِ». [روایت احمد و ابن‌حبان] [۱۵۴] یعنی: «سه نفر وارد بهشت نمی‌شوند: معتاد به شراب؛ کسی که رابطه‌ی خویشاوندی را قطع نماید؛ و آن‌که سحر و جادو را تصدیق کند». [۱۵۵]

[۱۵۳] در آیه‌ی ۵ سوره‌ی مُلک به دو مورد نخست؛ و در آیه‌ی ۱۶ سوره‌ی نحل به مورد سوم، تصریح شده است. [۱۵۴] آلبانی/ گوید: ضعيف است؛ ر.ک: ضعيف الجامع، ش: ۲۵۹۸. [۱۵۵] شاهدِ این باب، همین‌جاست؛ زیرا فراگیریِ علم نجوم، نوعی سحر و جادوست.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- حکمتِ آفرینش ستارگان.

۲- مردود دانستنِ پندار [و عمل‌کردِ] کسانی که استفاده‌ی دیگری از ستارگان می‌برند. [۱۵۶]

۳- اختلاف نظر درباره‌ی حکم فراگیری دانش مربوط به منازل ماه.

۴- وعید شدید درباره‌ی کسی که هر نوع سحر و جادویی را تصدیق نماید؛ هرچند از بطلان و نادرستیِ آن، مطلع باشد. [۱۵۷]

***

[۱۵۶] یعنی عمل‌کرد کسانی که بر اساس حرکت‌های فلکی درباره‌ی اوضاع و احوال زمین اظهار نظر می‌کنند، عملی باطل است. [۱۵۷] زیرا این امر، زمینه‌ساز انحراف دیگران است.

باب (۳۰): درباره‌ی طلب باران از ستارگان [و اعتقاد به تأثیر ستاره‏ها در بارندگی] [۱۵۸]

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ ٨٢ [الواقعة: ۸۲]. «و (سپاسِ) روزی خویش را تکذیب و انکار (نعمت و حقیقت) قرار می‌دهید؟» [۱۵۹].

و از ابومالک اشعری روایت است که رسول الله ص فرمود: «أَرْبَعٌ فِي أُمَّتِي مِنْ أَمْرِ الْجَاهِلِيَّةِ لا يَتْرُكُونَهُنّ: الْفَخْرُ بالأَحْسَابِ وَالطَّعْنُ فِي الأَنْسَابِ وَالاسْتِسْقَاءُ بِالنُّجُومِ وَالنِّيَاحَةُ وَقَالَ النَّائِحَةُ إِذَا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهَا تُقَامُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَعَلَيْهَا سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ وَدِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ»؛ [روایت مسلم] [۱۶۰] یعنی: «چهار عمل از اعمال جاهلیت را امت من ترک نخواهند کرد: فخرفروشی به اصل و نسب خود؛ طعنه زدن در نسب دیگران؛ طلب باران از ستارگان [و اعتقاد به تاثیر ستارگان در بارندگی]؛ و نوحه‌خوانی. اگر زنِ نوحه‌خوان پیش از مرگش توبه نکند، روز قیامت در حالی برخواهد خاست که بر تن او جامه‌ای از قیر و لباسی پوستین خواهد بود». [۱۶۱]

روایت بخاری و مسلم است که زید بن خالد س می‏گوید: رسول‌‏الله ص در صبحگاه یک شب بارانی، پس از اقامه‌ی نماز صبح در حدیبیه، رو به مردم کرد و فرمود: «آیا می‌دانید که پروردگارتان چه فرمود»؟- صحابه- گفتند: الله و رسولش بهتر می‌دانند. پیامبر ص گفت: «الله فرمود: "أصْبَحَ مِنْ عِبَادِي مُؤْمِنٌ بِي، وَكَافِرٌ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللهِ وَرَحْمَتِهِ، فَذلِكَ مُؤْمِنٌ بِي كَافِرٌ بِالكَوَاكِبِ، وأَما مَنْ قَالَ مُطِرْنَا بِنَوءِ كَذَا وَكَذَا، فَذلكَ كَافِرٌ بِي مُؤْمِنٌ بِالكَوْكَبِ"»؛ [۱۶۲] یعنی: «بندگانم شب را در حالی به صبح رساندند که برخی از آنها به من مومن و برخی هم کافر بودند؛ آنها که گفتند: به فضل و رحمتِ الله بر ما باران بارید، به من ایمان آوردند و به تأثیر ستارگان کافر گردیدند؛ و اما کسانی که گفتند: به سبب اقبال فلان و فلان ستاره بر ما باران بارید- و ریزش باران را به ستارگان نسبت دادند- به من کافر شدند و به ستارگان ایمان آوردند».

و روایتی دیگر نیز نظیر همین روایت در صحیحین [۱۶۳] از ابن‌عباس ب وجود دارد که در آن افزون بر این آمده است که برخی گفتند: «فلان ستاره کارَش را کرد»؛‌ آن‌گاه این آیات نازل گردید: ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ ٧٥ وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ ٧٦ إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ ٧٨ لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ ٧٩ تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٠ أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ ٨١ وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ ٨٢ [الواقعة: ۷۵-۸۲]. «پس به منزلگاه‌ها و محل فرو افتادن ستارگان سوگند یاد می‌کنم؛ و اگر بدانید، به‌راستی که این، سوگند بزرگی است. همانا این، قرآن بزرگ و ارجمندی است؛ در کتابی پوشیده (نوشته شده است). جز پاک‌شدگان و پاکیزگان به آن دست نمی‌رسانند. از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. آیا شما به این سخن، بی‌اعتنایی می‌کنید؟ و (سپاسِ) روزی خویش را تکذیب و انکارِ (نعمت و حقیقت) قرار می‌دهید؟».

[۱۵۸] اين مسأله، سه صورت دارد: نخست اینکه کسی ستاره‌ای را به‌طور مستقیم عامل بارندگی بداند؛ این، شرک در ربوبیت است. دوم اینکه کسی ستاره‌ای را برای نزول باران بخواند؛ این شرک در دعاست. پیداست که این دو مورد، شرک اکبر به شمار می‌آیند. اما صورت سوم که شرک اصغر می‌باشد، این است که کسی، ضمن اعتقاد به اینکه الله متعال ، آفریدگار است، ستارگان را در ریزش باران، مؤثر بداند. [۱۵۹] یعنی به جای اینکه حصول نعمت را از سوی الله بدانید و سپاسش را به جای آورید، آن را از سوی غیرالله می‌دانید؟ [۱۶۰] صحیح مسلم، ش: ۹۳۴. [۱۶۱] یعنی بر او آن‌چنان گَری و خارشی مسلط می‌کند که کهیر، تمام بدنش را به‌سان لباس می‌پوشاند. [۱۶۲] صحيح بخاري، ش: ۸۴۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۷۱. [۱۶۳] حدیث مورد اشاره‌ی مؤلف/ فقط در صحیح مسلم، به‌شماره‌ی ۷۳ آمده است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۸۲] سوره‌ی واقعه.

۲- بیانِ چهار عمل جاهلی [که در این امت باقی می‌مانند.]

۳- کفرآمیز بودن برخی از کارهای چهارگانه.

۴- برخی از اعمال کفرآمیز، انسان را از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌کند. [۱۶۴]

۵- با نزول نعمت، برخی مؤمن؛ و برخی کافر می‌شوند.

۶- درک مفهوم ایمان در اینجا. [۱۶۵]

۷- درک مفهوم کفر در اینجا. [۱۶۶]

۸- درک مفهوم این سخن که: «فلان‌ستاره، کار خود را کرد». [۱۶۷]

۹- استاد برای تفهیم شاگردش، مسایل مورد نظر خود را در قالب پرسش مطرح کند؛ همان‌طور که رسول‌اللهص فرمود: «آیا می‌دانید پروردگارتان چه فرمود؟»

۱۰- وعید شدید درباره‌ی فرد نوحه‌خوان.

***

[۱۶۴] همان‌طور که در یکی از پانوشت‌های پیشین ذکر شد، برخی از انواع استسقاء از ستارگان، شرک اکبر؛ و برخی هم شرک اصغر می‌باشد. [۱۶۵] یعنی آنان‌که باران را فضل و رحمت الله می‌دانند، اهل ایمان هستند. [۱۶۶] نسبت دادن باران به ستارگان، کفر است. [۱۶۷] عبارت یادشده، به معنای این عبارت است که: "به سبب اقبال فلان و فلان ستاره بر ما باران بارید."

باب (۳۱): در مورد این سخن الله که می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِ [البقرة: ۱۶۵] [۱۶۸]

الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤ [التوبة: ۲۴]. «بگو: اگر پدرانتان، و فرزندانتان، و برادرانتان، و همسرانتان و خویشاوندانتان و اموالی که فراهم آورده‌اید و تجارتی که از بی‌رونقی‌اش می‌ترسید و خانه‌هایی که مورد پسند شماست، نزد شما از الله و پیامبرش و جهاد در راه الله محبوب‌ترند، پس منتظر بمانید تا الله عذابش را بیاورد. و الله، فاسقان را هدایت نمی‌کند».

از انس س روایت است که رسول‌اللهص فرمود: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ والنَّاس أجمَعِين». [بخاری و مسلم] [۱۶۹] یعنی: «ایمان هیچ‌یک از شما کامل نیست، مگر اینکه مرا از پدر و فرزند خود و از همه‌ی مردم، بیشتر دوست بدارد».

همچنین بخاری و مسلم از انس س روایت کرده‌اند که رسول‌اللهص فرمود: «ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاَوَةَ الإِيَمَان: أَنْ يَكُونَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِواهُما، وأَنْ يُحِبَّ المَرْءَ لا يُحِبُّهُ إِلاَّ لِلَّه، وَأَنْ يَكْرَه أَنْ يَعُودَ في الكُفْرِ بَعْدَ أَنْ أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنْهُ، كَمَا يَكْرَهُ أَنْ يُقْذَفَ في النَّارِ»؛ [۱۷۰] یعنی: «سه ویژگی وجود دارد که در هرکس باشد، شیرینی ایمان را با آنها می‌چشد: الله و پیامبرش را از همه بیشتر دوست بدارد؛ محبتش با هرکس به‌خاطر خشنودی الله باشد؛ پس از اینکه الله، او را از کفر نجات داد، از برگشتن به آن نفرت داشته باشد، همان‌گونه که رفتن در آتش برای او ناگوار است». همین مضمون در روایتی دیگر، با لفظ: «لاَ يَجِدُ أَحَدٌ حَلاَوَةَ الإِيمَانِ ...» [۱۷۱] آمده است؛ یعنی تا کسی این سه ویژگی را نداشته باشد، حلاوت و شیرینی ایمان را نمی‌چشد.

ابن‌عباس ب گوید: «هرکه محبت و بغضش و نیز خصومت و صلحش، به‌خاطر الله باشد، با این کار به ولایت و دوستیِ الله دست می‌یابد. و هیچ بنده‌ای- هرچه‌قدر نماز بگزارد و روزه بگیرد- تا زمانی که این‌گونه نباشد، طعم ایمان را نخواهد چشید؛ ولی امروزه بیشتر دوستی‌های مردم با یکدیگر بر اساس امور دنیا پایه‌ریزی شده و نتیجه‌ی مثبتی از آنها حاصل نمی‌شود». [روایت ابن جریر]

ابن‌عباس در تفسیر این فرموده‌ی الله متعال که: ﴿وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ [البقرة: ۱۶۶] [۱۷۲] گفته است که منظور از بریده شدن اسباب نجات در این آیه، گسسن دوستی‌هاست.

[۱۶۸] سوره‌ي البقره، آیه‌ی ۱۶۵؛ ترجمه‌ی آیه‌: «برخی از مردم معبودانی غیر از الله بر می‌گزینند که آنها را همانند الله دوست می‌دارند». [۱۶۹]صحیح بخاری، ش:۱۵؛ صحیح مسلم، ش:۴۴. [۱۷۰] صحیح بخاری، ش: ۱۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۴۳. [۱۷۱]صحیح بخاری، ش:۵۶۹۴. [۱۷۲] البقره: ۱۶۶؛ یعنی: «و تمام وسایل نجات بریده شود (و دستشان از همه‌جا کوتاه گردد)».

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۶۵] سوره‌ی بقره.

۲- تفسیر آیه‌ی [۲۴] سوره‌ی توبه.

۳- وجوب ترجیح محبت رسول‌اللهص بر محبت خود و زن و فرزند و مال.

۴- نفی ایمان، بر خروج از دایره‌ی اسلام دلالت نمی‌کند.

۵- ایمان، حلاوت و شیرینی دارد که گاه انسان آن را درمی‌یابد و گاه آن را درک نمی‌کند.

۶- ذکر اعمال چهارگانه‌ی قلب که ولایت و دوستیِ الله و چشیدن طعم ایمان، بدون آنها حاصل نمی‌شود.

۷- شناخت و نگاه واقع‌بینانه‌ی صحابی بزرگوار- عبدالله بن عباس ب- به اینکه بیشتر محبت‌های امروزی، پایه‌ی دنیوی دارد.

۸- تفسیر آیه‌ی ﴿وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ

۹- برخی از مشرکان، الله را خیلی دوست داشتند.

۱۰- وعید شدید درباره‌ی کسی که هشت مورد یادشده [در آیه‌ی ۲۴ سوره‌ی توبه] را از دین الله، بیشتر دوست بدارد.

۱۱- کسی که شریکی برای الله برگزیند و او را هم‌سان الله دوست داشته باشد، مرتکب شرک اکبر شده است.

***

باب (۳۲): [ترس از اللهأ]

الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٧٥ [آل‌عمران: ۱۷۵]. «این فقط شیطان است که شما را از دوستانش می‌ترساند؛ پس از آنان نترسید و تنها از من بترسید، اگر به راستی مومنید».

همچنین می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا يَعۡمُرُ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَلَمۡ يَخۡشَ إِلَّا ٱللَّهَ [التوبة: ۱۸]. «تنها کسانی مساجد الله را آباد می‌کنند که به الله و روز رستاخیز ایمان دارند و نماز را برپا می‌دارند و فقط از الله می‌ترسند».

و می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِ [العنکبوت: ۱۰]. «و از مردم کسانی هستند که می‌گویند: "به الله ایمان آوردیم" و چون در راه الله اذیت و آزار ببینند، اذیت و آزار مردم را مانند عذاب الله می‌شمارند (و سخت وحشت می‌کنند)».

از ابوسعید خدری س روایت است که رسول‌الله ص فرمود: «إنَّ مِن ضعفِ اليَقين أن تُرضيِ النَّاس بسخط الله وأن تَحمَدهم على رِزقِ الله وأن تَذمّهم على مالَم يُؤتِك الله، إنَّ رِزق الله لا يَجُرُّه حِرصُ حَريصٍ ولا يَرُدّه كراهية كارهٍ»؛ [۱۷۳] یعنی: «همانا از نشانه‌های ضعف یقین است که مردم را در ازای ناخشنودی الله، خشنود سازی و نیز در مقابل نعمتی که الله به تو عنایت فرموده است، از مردم تشکر کنی و یا در مقابل آنچه که به تو نداده است، مردم را نکوهش نمایی؛ زیرا روزی و نعمتِ الله با حرص و آزمندی به‌دست نمی‌آید و به‌خاطر ناراض بودن دیگران، بر نمی‌گردد».

و از عایشه ل روایت است که رسول الله ص فرمود: «من التمس رِضا الله بسخطِ النَّاس س وأرضى عنه النَّاس ومن التمس رِضا الناس بسخطِ الله، سخط الله عليه وأسخط عليه الناس». [روایت ابن‌حبان در صحیحش] [۱۷۴] یعنی: «هرکس به‌رغم ناخشنودی و خشم مردم در پی خشنودی الله برآید، الله از او راضی می‌شود و مردم را از او راضی می‌گرداند؛ و آن‌که رضایت مردم را با خشم الله جلب کند، الله از او ناراضی می‌شود و مردم را نیز از او ناخشنود می‌گرداند».

[۱۷۳] ضعیف است؛ ر.ک: السلسلة الضعیفة، ش: ۱۴۸۲؛ و ضعیف الجامع، ش: ۲۰۰۹، از آلبانی/. [۱۷۴] صحیح است؛ ر.ک: صحیح الجامع، از آلبانی/، ش: ۶۰۹۷.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۷۵] سوره‌ی آل عمران.

۲- تفسیر آیه‌ی [۱۸] سوره‌ی توبه.

۳- تفسیر آیه‌ی [۱۰] سوره‌ی عنکبوت.

۴- یقین، گاهی ضعیف؛ و گاهی قوی می‌گردد.

۵- ضعف یقین، نشانه‌هایی دارد که سه موردش ذکر شد.

۶- ترسِ ناب و بی‌آلایش از الله متعال، جزو فرایض است؛ [یعنی فقط باید از الله ترسید.]

۷- پاداش کسی که فقط از الله بترسد. [۱۷۵]

۸- مجازات کسی که از الله، نترسد. [۱۷۶]

***

[۱۷۵] یعنی پاداش او، این است که الله از او راضی می‌شود و مردم را نیز از او خشنود می‌گرداند. [۱۷۶] یعنی الله بر او خشم می‌گیرد و مردم را نیز از او ناخشنود می‌گرداند.

باب (۳۳): [توکل بر اللهسبحان وتعالی]

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ [المائدة: ۲۳]. «و اگر به‌راستی ایمان دارید، پس بر الله توکل کنید».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ [الأنفال: ۲]. «مؤمنان، تنها کسانی هستند که چون الله یاد شود، دل‌هایشان ترسان می‏گردد».

و نیز می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٤ [الأنفال: ۶۴]. «ای پیامبر! الله برای تو و مؤمنانی که از تو پیروى کرده‏اند، کافی است».

و می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ [الطلاق: ۳]. «و هر کس بر الله توکل کند، الله برایش کافی است».

و از ابن‌عباس ب روایت است که فرمود: «ابراهیم هنگامی که در آتش انداخته شد، گفت: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ [آل‌عمران: ۱۷۳]. یعنی: «الله برای ما کافی است و چه نیک کارسازی است».

و محمدص نیز همین را گفت، آن‌گاه که گفتند: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا [آل‌عمران: ۱۷۳]. یعنی: «از دشمنان بترسید که برای نبرد با شما گرد آمده‌اند. این سخن بر ایمانشان افزود». [روایت بخاری و نسائی] [۱۷۷]

[۱۷۷] صحیح بخاری، ش: ۴۲۸۷؛ و سنن نسائی، ش: ۶۰۳.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- توکل بر الله، جزو فرایض است.

۲- توکل، جزو شرایط ایمان است.

۳- تفسیر آیه‌ی [۲] سوره‌ی انفال.

۴- تفسیر آیه‌ی [۶۴] سوره‌ی انفال.

۵- تفسیر آیه‌ی [۳] سوره‌ی طلاق.

۶- عظمت و اهمیتِ این سخن که: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ [آل‌عمران: ۱۷۳]. چنانکه در سختی‌ها بر زبان ابراهیم و محمد ص بود.

***

باب (۳۴): درباره‌ی این آیه که الله می‌فرماید: ﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩٩ [۱۷۸] [الأعراف: ۹۹]. «آیا آنها خود را از مکر الهى در امان مى‏دانند؟! در حالى که جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمى‏دانند»

و می‌فرماید: ﴿قَالَ وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ ٥٦ [الحجر: ۵۶]. «(ابراهیم) گفت: کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید نمی‌شود».

از ابن عباس ب روایت است که از رسول الله ص درباره‌ی گناهان کبیره پرسیدند؛ فرمود: «الشِّرك بِالله واليَأسُ مِن رَوحِ الله والأمن مِن مَكرِ الله»؛ [۱۷۹] یعنی: «(گناهان کبیره، عبارتند از:) شرک ورزیدن به الله، و ناامیدی از رحمتش، و غفلت و احساس امنیت از مجازات الهی».

از ابن‌مسعود س نیز روایت است که فرمود: «بزرگ‌ترین گناهان کبیره عبارتند از: شرک ورزیدن به الله، غفلت و احساس امنیت از مجازات الله، و ناامیدی از رحمت الله». [روایت عبدالرزاق] [۱۸۰]

[۱۷۸] اعراف/۹۹؛ یعنی: «آیا از عذاب الهی در امانند؟ تنها زیان‌کاران از عذاب الهی (غافلند و) احساس امنیت می‌کنند». [۱۷۹] روایت بزار در کشف الاستار، ش: ۱۰۶؛ ابن‌کثیر/ گوید: سندش خالی از اشکال نیست؛ و غالباً موقوف، یعنی سخن ابن‌عباسب می‌باشد و روایتی به همین مضمون از ابن مسعود س نیز نقل شده است. [۱۸۰] المصنف، ش: ۱۹۷۰۱. ابن‌کثیر/ بر صحت سندش و اتصال آن به ابن‌مسعود س تاکید کرده است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۹۹] سوره‌ی اعراف.

۲- تفسیر آیه‌ی [۵۶] سوره‌ی حجر.

۳- وعید شدید برای کسی که از عذاب الله، غافل باشد و احساس امنیت کند.

۴- وعید شدید برای کسی که از رحمت الله ناامید باشد.

***

باب (۳۵): صبر و شکیبایی بر مقدرات الهی، جزو ایمان است

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ [التغابن: ۱۱]. «و هرکس به الله ایمان بیاورد، (الله) قلبِ او را هدایت می‌کند. و الله، به همه چیز داناست».

علقمه در تفسیر این آیه گفته است: یعنی وقتی مصیبتی به او می‌رسد، او بلافاصله متوجه می‌شود که آن مصیبت از سوی الله می باشد و راضی و تسلیم می‌گردد.

و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ص فرمود: «اثْنَتَانِ فِي النَّاسِ هُمَا بِهِمْ كُفْرٌ: الطَّعْنُ فِي النَّسَبِ وَالنِّيَاحَةُ عَلَى الْمَيِّتِ»؛ [روایت مسلم] [۱۸۱] یعنی: «دو رفتار در میان مردم رواج دارد که هر دو، از خصلت‌های کفر و جاهلی‌ است: طعنه زدن در نسب و نوحه‌گری بر مُرده».

همچنین از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ص فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الخُدُودَ، وَشَقَّ الجُيُوبَ، وَدَعَا بِدَعْوَى الجَاهِلِيَّةِ»؛ [بخاری و مسلم] [۱۸۲] یعنی: «هرکه- در هنگام مصیبت- بر گونه‌هایش بزند و گریبان چاک کند و مانند دوران جاهلیت آه و واویلا سر دهد- و سخن جاهلی بر زبان بیاورد-، از ما نیست».

و از انس س روایت است که رسول الله ص فرمود: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بعبْدِهِ خَيْراً عجَّلَ لَهُ الْعُقُوبةَ في الدُّنْيَا، وإِذَا أَرَادَ اللَّه بِعبدِهِ الشَّرَّ أمسَكَ عنْهُ بذَنْبِهِ حتَّى يُوافِيَ بهِ يَومَ الْقِيامةِ»؛ یعنی: «هرگاه الله برای بنده‌اش اراده‌ی خیر کند، عقوبت یا نتیجه‌ی اعمال بدش را در دنیا به‌تعجیل می‌اندازد و اگر نسبت به بنده‌اش اراده‌ی بد نماید، او را در گناهش رها می‌کند تا در روز قیامت به حسابش برسد».

همچنین رسول‌الله ص فرمود: «إِنَّ عِظَمَ الْجزاءِ مَعَ عِظَمِ الْبلاء، وإِنَّ اللَّه تعالى إِذَا أَحَبَّ قَوماً ابتلاهُم، فَمنْ رضِيَ فلَهُ الرضَا، ومَنْ سَخِطَ فَلَهُ السُّخْطُ». [ترمذی، این حدیث را روایت کرده و آن را حَسَن دانسته است.] [۱۸۳] یعنی: «هرچه مصیبت بزرگ‌تر باشد، پاداش آن بزرگ‌تر (بیش‌تر) است. و الله متعال، کسانی را که دوست دارد، به سختی‌ها گرفتار می‌کند؛ کسی که (به مشیت الاهی) راضی باشد، دست‌آوردش رضایت خداست و هرکس ناخشنود باشد، نتیجه‌اش خشم خدا خواهد بود».

[۱۸۱] صحیح مسلم، ش: ۶۷. [۱۸۲] صحیح بخاری، ش: ۱۲۹۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۰۳. [۱۸۳] سلسلة الصحیحة از آلبانی/، ش: (۱۲۲۰، ۱۴۶).

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۱] سوره‌ی تغابن.

۲- صبر و شکیبایی بر مقدرات الهی، جزو ایمان است.

۳- طعنه زدن به نسب، عملی کفرآمیز است. [۱۸۴]

۴- وعید شدید درباره‌ی کسی که در هنگام مصیبت، به سر و صورت بزند و گریبان پاره کند و آه و وایلا سر دهد و سخن جاهلی بر زبان بیاورد.

۵- نشانه‌ی اینکه الله متعال، نسبت به کسی اراده‌ی خیر نماید. [۱۸۵]

۶- علامت اینکه الله متعال، نسبت به کسی اراده‌ی بد نماید. [۱۸۶]

۷- نشانه‌ی محبت الله با بنده. [۱۸۷]

۸- حرام بودن بی‌صبری.

۹- پاداش رضا به قضا.

***

[۱۸۴] اما مسلمان را از دایره‌ی اسلام، خارج نمی‌کند. [۱۸۵] نشانه‌اش این است که «عقوبت یا نتیجه‌ی اعمال بدش را در دنیا به‌تعجیل می‌اندازد». [۱۸۶] در این صورت، «او را در گناهش رها می‌کند تا در روز قیامت به حسابش برسد». [۱۸۷] نشانه‌ی محبت الله با بنده، این است که او را می‌آزماید و به انواع مصیبت‌ها دچار می‌گرداند.

باب (۳۶): بحث ریا [و تظاهر یا خودنمایی]

الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠ [الکهف: ۱۱۰]. «بگو: جز این نیست که من نیز بشری همانند شما هستم و بر من وحی می‏شود که پروردگارتان یگانه معبود برحق است. پس هرکه خواهان دیدار پروردگارِ خویش است، باید کار نیک و شایسته انجام دهد و هیچ‌کس را در پرستش پروردگارش شریک نگرداند».

ابوهریره س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «قَالَ الله تَعَالَى: أنَا أغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلاً أشْرَكَ فِيهِ مَعِي غَيْرِي تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ»؛ [روایت مسلم] [۱۸۸] یعنی: «الله متعال می‌فرماید: من، بر خلاف شریکان، به‌طور مطلق از شرک بی‌نیازم؛ هرکس عملی انجام دهد و کسی دیگر را در آن عمل، شریکم سازد، او را با شرکش (عمل شرک‌آمیزش) وامی‌‌گذارم».

و از ابوسعید س روایت است که رسول الله ص فرمود: «أَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَا هُوَ أَخْوَفُ عَلَيْكُمْ عِنْدِي مِنَ الْمَسِيحِ الدَّجَّال؟ِ قَالوا: قُلْنَا بَلَى، َقَال: الشِّرْكُ الْخَفِيُّ، يَقُوم الرَّجُلُ فيُصَلِّي فَيُزَيِّنُ صَلاتَهُ لِمَا يَرَى مِنْ نَظَرِ رَجُلٍ». [روایت احمد] [۱۸۹] یعنی: «آیا به شما از چیزی خبر دهم که از بابتش برای شما آن‌قدر هراس دارم که از بابت دجال برایتان هراس ندارم؟» گفتیم: بله، ای رسول‌خدا! فرمود: «شرک خفی؛ اینکه مردی به نماز می‌ایستد و چون متوجه می‌شود که کسی او را می‌بیند، نمازش را آراسته- و با ظاهری خاشعانه- ادا می‌کند!»

[۱۸۸] صحیح مسلم، ش: ۲۹۸۵. [۱۸۹] مسند احمد (۳/۳۰)؛ و سنن ابن‌ماجه، ش: ۴۲۰۴؛ ر.ک: السلسلة الصحيحة، از آلبانی/ ش: ۱۷۴۵.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۱۰] سوره‌ی کهف.

۲- مردود بودن عمل نیکی که در آن، خشنودی غیرالله نیز اراده شود.

۳- بی‌نیازی مطلق الله از هرگونه شریکی.

۴- یکی از عوامل مردود شدن اعمال [غیرخالصانه]، این است که الله متعال، به طور مطلق از هر شریکی بی‌نیاز است.

۵- ترس و هراس رسول الله ص برای امتش از بابت ریا و خودنمایی.

۶- پیامبر ص در توضیح شرک خفی یا ریا فرمود: شخصی به نماز می‌ایستد و چون متوجه می‌شود که کسی او را می‌بیند، نمازش را آراسته- و با ظاهری خاشعانه- ادا می‌کند!

***

باب (۳۷): [غفلت از ثواب آخرت و] انجام اعمال اخروی برای دست‏یابی به اهداف دنیوی نیز نوعی شرک است

الله متعال می‌فرماید: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِيهَا وَهُمۡ فِيهَا لَا يُبۡخَسُونَ ١٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَيۡسَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٦ [هود: ۱۵-۱۶]. «کسانی که خواهان زندگی دنیا و زیور و زینتش هستند، نتیجه‌ی اعمالشان را به‌طور کامل در دنیا به آنان می‌دهیم و در آن هیچ کم و کاستی نخواهند دید؛ چنین کسانی در آخرت بهره‌ای جز آتش ندارند و دستاوردهایشان در آنجا بر باد می‌رود و اعمالشان نابود می‌شود».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ص فرمود: «تَعِسَ عَبْدُ الدِّينَارِ وَعَبْدُ الدِّرْهَمِ وَعَبْدُ الْخَمِيصَةِ إِنْ أُعْطِيَ رَضِيَ وَإِنْ لَمْ يُعْطَ سَخِطَ تَعِسَ وَانْتَكَسَ وَإِذَا شِيكَ فَلا انْتَقَشَ. طُوبَى لِعَبْدٍ آخِذٍ بِعِنَانِ فَرَسِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَشْعَثَ رَأْسُهُ مُغْبَرَّةٍ قَدَمَاهُ إِنْ كَانَ فِي الْحِرَاسَةِ كَانَ فِي الْحِرَاسَةِ وَإِنْ كَانَ فِي السَّاقَةِ كَانَ فِي السَّاقَةِ إِنِ اسْتَأْذَنَ لَمْ يُؤْذَنْ لَهُ وَإِنْ شَفَعَ لَمْ يُشَفَّع»؛ [روایت بخاری] [۱۹۰] یعنی: «بنده‌ی دینار و درهم، و بنده‌ی پارچه‌های نفیس و لباس‌های زیبا، [۱۹۱] نابود باد! اگر از اموال دنیا برخوردار شود، خشنود می‌گردد و اگر برخوردار نشود، خرسند نمی‌گردد؛ (چنین شخصی) هلاک و سرنگون باد! اگر خاری به پایش بخَلَد، نمی‌تواند آن‌را از پای خود بیرون بکشد. [۱۹۲] زندگی نیک و پاکیزه در دنیا و آخرت از آنِ بنده‌ای ا‌ست که با سری ژولیده و پاهایی غبارآلود افسار اسبش را در راه الله به‌دست می‌گیرد؛ اگر به نگهبانی گماشته گردد، انجام وظیفه می‌کند و چنانچه در بخش تدارکات و پشتیبانی به‌کار گرفته شود، باز هم در انجام وظیفه‎اش کوتاهی نمی‌کند؛ [۱۹۳] (این شخص، نزد مردم هیچ‌گونه جایگاهی ندارد، طوری‌که) اگر اجازه بخواهد، به او اجازه نمی‌دهند و چنانچه شفاعتی کند، کسی شفاعتش را نمی‌پذیرد».

[۱۹۰] صحیح بخاری، ش: ۲۸۸۶. [۱۹۱] یعنی کسی که بدون توجه به ارزش‌های معنوی، اهل تجمل است و به دنیا و ظواهر آن، دل‌بستگی دارد؛ هنگام برخورداری از نعمت‌های دنیا، خرسند است و احساس شادی می‌کند، ولی همین‌که چیزی از دست بدهد یا آن‌گونه که دلش می‌خواهد، از دنیا برخوردار نشود، خشمگین می‌گردد. [۱۹۲] زیرا مشغول زراندوزی‌ست یا فقط به انباشتن زر و پول می‌اندیشد. [۱۹۳] به عبارت دیگر: آنچه برایش مهم است، انجام وظیفه و کسبِ رضایت پروردگار می‌باشد.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- انجام عمل نیک یا کاری اخروی، به‌قصد دست‌یابی به کالای دنیا [نوعی شرک است].

۲- تفسیر آیه‌ی [۱۵ و نیز ۱۶] سوره‌ی هود.

۳- نامیدن چنین مسلمانی به بنده‌ی درهم و دینار. [۱۹۴]

۴- علت نام‌گذاری چنین شخصی به بنده‌ی درهم و دینار، این است که: «اگر از اموال دنیا برخوردار شود، خشنود می‌گردد و اگر برخوردار نشود، خرسند نمی‌گردد».

۵- فرمود: «(چنین شخصی) هلاک و سرنگون باد!» [۱۹۵]

۶- و فرمود: «اگر خاری به پایش بخَلَد، نمی‌تواند آن‌را از پای خود بیرون بکشد». [۱۹۶]

۷- تعریف از مجاهدی که دارای صفات بیان‌شده در حدیث باشد.

***

[۱۹۴] روشن است که کسی برای درهم و دینار سجده نمی‌کند؛ اما از آن جهت که محبت مال و پول، تمام وجودش را تسخیر می‌کند، از چنین کسی به بنده‌ی دینار یاد فرمود. [۱۹۵] يعني الله متعال به امور وی سر و سامان نمی‌دهد و کسی که چنین ویژگی‌هایی دارد، همواره پریشان و بی‌قرار ا‌ست. [۱۹۶] زیرا مشغول زراندوزی‌ست یا فقط به انباشتن زر و پول می‌اندیشد.

باب (۳۸): پیروی از پیشوایان و رهبران دینی و سیاسی در حلال دانستن حرام‌ها و حرام گردانیدن حلال‌های الهی، به‌معنی قرار دادن آنان در مقام ربوبیت است

روایت است که ابن‌عباس ب فرمود: «می‌ترسم از آسمان بر شما سنگ ببارد؛ می‌گویم: رسول‌الله ص چنین فرموده است، آنگاه شما می‌گویید: ابوبکر و عمر، چنین گفته‌اند».

احمد بن حنبل/ فرموده است: من از مردمانی که حدیث صحیح را می‌دانند و به سخن سفیان[/] استناد می‌ورزند، تعجب می‌کنم؛ مگر نشنیده‌اند که الله می‌فرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ [النور: ۶۳]. «آنان‌که بر خلاف فرمان پیامبر رفتار می‌کنند، از اینکه فتنه یا عذاب دردناکی به آنان برسد، بترسند».

امام احمد/ افزود: آیا می‌دانید فتنه چیست؟ مراد از فتنه، شرک است؛ هرکه بخشی از سخن رسول‌الله ص را رد کند، چه‌بسا در دلش انحراف پدید آید و بدین‌ترتیب هلاک گردد.

عدی بن حاتم س می‌گوید: از رسول‌اللهص شنیدم که این آیه را تلاوت می‌کرد: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ [التوبة: ۳۱]. «آنان، دانشمندان و راهبانشان و مسیح پسر مریم را به جای الله، به خدایی گرفتند». عدی س می‌گوید: عرض کردم: ما، آنها را نمی‌پرستیدیم. رسول‌اللهص فرمود: «أَلَيْسَ يُحَرِّمُونَ مَا أَحَلَّ اللّهُ فَتُحَرِّمُونُهُ، ويُحِلُّونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَتَسْتَحِلُّونَهُ؟» یعنی: «مگر غیر از این است که آنها حلال‌های الله را حرام؛ و حرام‌های الله را حلال می‌کردند و شما هم می‌پذیرفتید؟» گفتم: بله. فرمود: «فَتِلْكَ عِبَادَتُهُمْ»؛ [روایت احمد و ترمذی؛ ترمذی، این حدیث را حسن دانسته است.] [۱۹۷] یعنی: «همین به معنای پرستش آنهاست».

[۱۹۷] ترمذی، ش: ۳۰۹۵؛ آلبانی/ در غایة المرام، ص ۲۰، این حدیث را حسن دانسته است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۶۳] سور‌ه‌ی نور.

۲- تفسیر آیه‌ی [۳۱] سوره‌ی برائت (=توبه).

۳- آموزش مفهوم عبادت در این مورد، به عدی بن حاتم س که از آن بی‌اطلاع بود.

۴- ابن‌عباس، ابوبکر و عمر ش را؛ و احمد/، سفیان/ را به عنوان مثال ذکر کردند. [۱۹۸]

۵- متأسفانه امروزه، وضعیت به‌گونه‌ای شده که به نامِ ولایت، پرستش پیشوایان دینی را برترین عمل می‌پندارند و حتی آن را بصیرت و دانایی می‌نامند! حتی وضعیت، طوری شده که افراد غیرصالح نیز مورد پرستش قرار می‌گیرند.

***

[۱۹۸] زیرا امکان نداشت که ابوبکر و عمرب، دانسته و از روی آگاهی، سخنی بر خلاف رهنمود نبوی بگویند.

باب (۳۹): [درباره‌ی داور قرار دادن طاغوت]

الله متعال می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا ٦٠ [النساء: ۶۰]. «مگر نمی‌بینی کسانی را که گمان می‌برند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده است، ایمان آورده‌اند و می‌خواهند طاغوت را داور قرار دهند؛ [۱۹۹] حال آنکه دستور یافته‌اند به طاغوت کافر شوند؟ شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دور و درازی دچار کند».

همچنین می‌فرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ ١١ [البقرة: ۱۱]. «و هرگاه به آنان گفته ‌شود: در زمین فساد نکنید، می‌گویند: ما مصلحیم (و قصد اصلاح داریم)».

و می‌فرماید: ﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا [الأعراف: ۵۶]. «و در زمین پس از اصلاح آن، به فساد و تبهکاری نپردازید».

و می‌فرماید: ﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠ [المائدة: ۵۰]. «آیا خواهان حُکم جاهلیتند؟ و برای کسانی که یقین دارند، چه حکمی بهتر از حکم الله است؟».

عبدالله بن عمر ب می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «لا يؤمِن أحَدُكُم حَتَّى يَكون هَواه تَبعاً لِما جِئت به». [نووی گوید: حدیث صحیحی است که در الحجۀ روایتش کرده‌ایم.] [۲۰۰] یعنی: «هیچ‌یک از شما مومن نمی‌شود، مگر آنکه خواسته‌هایش تابع دین و شریعتی باشد که من آورده‌ام».

شعبی می‌گوید: در میان دو نفر، که یکی منافق و دیگری یهودی بود، مسأله‌ای پیش آمد. یهودی برای اینکه می‌دانست رسول‌الله‌ص رشوه نمی‌گیرد، گفت: نزد محمد(ص) برویم تا بین من و تو داوری کند؛ اما منافق قبول نکرد و چون می‌دانست که علمای یهود رشوه می‌گیرند، گفت: نزد یکی از علمای یهود برویم. و هر دو اتفاق کردند نزد کاهنی در منطقه‌ی جهینه بروند. لذا الله متعال، این آیه را فرو فرستاد: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا ٦٠ [النساء: ۶۰] [۲۰۱].

و گفته شده: این آیه درباره‌ی دو نفر که با هم درگیر بودند، نازل گردید؛ یکی از آنان گفت: نزد رسول‌اللهص برویم. و دیگری گفت: نزد کعب اشرف یهودی برویم. سپس نزد عمر س رفتند و یکی از آنان گفت که ما چنین کردیم یا قصد داشتیم که چنین کاری بکنیم. عمر س از کسی که به قضاوت رسول‌اللهص راضی نشده بود، پرسید: رفیقت راست می‌گوید؟ گفت: بله. عمر س با ضربه‌ی شمشیر، او را به‌قتل رساند.

[۱۹۹] یعنی خواهان احکام جاهلی و غیراسلامی هستند! حکم جاهلی، هر آن حکمی است که برگرفته از کتاب الله و سنت رسول‌الله ص نباشد. [۲۰۰] بغوي/، این حدیث را شرح السنة (۱/۲۱۳)آورده است؛ ابن رجب/ در جامع العلوم و الحکم، سه علت برای ضعف این روایت ذکر نموده و آلبانی/ نیز در تحقیق احادیث مشکاة، این حدیث را ضعیف دانسته است. محمد صالح العثیمین/ گوید: به رغم اینکه برخی از علما این روایت را ضعیف دانسته‌اند، اما از نظر معنا، صحیح است. [۲۰۱] ترجمه‌ی آیه، در ابتدای همین باب ذکر شد.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۶۰] سوره‌ی نساء و رهنمودهای این آیه که به درک مفهوم "طاغوت" [۲۰۲] کمک می‌کند.

۲- تفسیر آیه‌ی [۱۱] سوره‌ی بقره.

۳- تفسیر آیه‌ی [۵۶] سوره‌ی اعراف.

۴- تفسیر آیه‌ی [۵۰] سوره‌ی مائده.

۵- سخن شعبی/ درباره‌ی سبب نزول آیه‌ی ۶۰ سوره‌ی نساء.

۶- شرح و توضیح ایمان راستین و کامل، و ایمان دروغین.

۷- داستان برخورد عمر س با آن منافق.

۸- هیچ‌کس مومن نمی‌شود، مگر آنکه خواسته‌هایش تابع دین و شریعتی باشد که رسول‌اللهص آورده است.

***

[۲۰۲] واژه‌ی طاغوت، هم‌خانواده‌ی واژه‌ی طغیان است که مفهوم سرکشی را می‌رساند؛ یعنی آنچه که از حد بگذرد و شامل هر معبود باطلی می‌شود؛ از جمله حاکمی که به‌حق و مطابق شریعت الله حکم نمی‌کند یا آن‌که به‌ناحق از او پیروی می‌کنند.

باب (۴۰): درباره‌ی آن‌که یکی از اسماء و صفات الله را انکار کند

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِۚ قُلۡ هُوَ رَبِّي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ مَتَابِ [الرعد: ۳۰]. «... در حالی که آنان به پروردگار رحمان (=گسترده‌مهر) کفر می‌ورزند؛ بگو: او پروردگار من است و هیچ معبود برحقی جز او وجود ندارد. بر او توکل نمودم و بازگشتم به‌سوی اوست».

از علی س روایت است که فرمود: با مردم در سطح آگاهی و شناختشان سخن بگویید؛ آیا می‌خواهید الله و پیامبرش را انکار کنند؟ [۲۰۳] [روایت بخاری]

عبدالرزاق از معمر و او از ابن طاووس، و ابن طاووس هم از پدرش روایت کرده که ابن‌عباس ب متوجه مردی شد که با شنیدن حدیث رسول‌اللهص درباره‌ی صفات الله، به‌گونه‌ای که گویا آن را قبول ندارد، از جایش تکان خورد. ابن‌عباس ب فرمود: اینها را چه شده که با شنیدن نصوص محکم، نرم شده، آنها را می‌پذیرند، اما نصوص متشابه را نمی‌پذیرند و در نتیجه به هلاکت می‌رسند؟ [۲۰۴]

وقتی قریشیان شنیدند که رسول‌الله‌ص، اسم "الرحمن" را بر زبان می‌آورد، آن را نپذیرفتند؛ آن‌گاه الله متعال این آیه را فرو فرستاد: ﴿وَهُمۡ يَكۡفُرُونَ بِٱلرَّحۡمَٰنِ [الرعد: ۳۰] [۲۰۵].

[۲۰۳] این سخن علی س بدین معنا نیست که آموزه‌های کتاب و سنت را به مردم نرسانیم؛ بلکه بدین معناست که اندک‌اندک و با مقدمه‌چینی درست و مناسب، سخن حق را به آنان بگوییم تا برای پذیرش آن، آمادگی داشته باشند. اینجاست که به اهمیت حکمت در دعوت پی می‌بریم. سخن علي س بيانگر آنست كه گفتن هر علمي نزد كساني كه متوجه آن نمي‌شوند، مناسب نيست. چنانكه برخي از اسماء و صفات الهي نيز بگونه‌اي هستند كه نبايد آنها را براي عوام باز كرد و پيرامون آنها بحث نمود. كافي است كه به صورت اجمالي مطرح شوند تا مردم به آنها ايمان داشته باشند. [۲۰۴] روایت ابن ابی‌عاصم در السنة (۴۸۵)؛ آلبانی/ در تخریج احادیث السنة گفته است: اِسنادش صحیح است و رجالش ثقه هستند. [۲۰۵] ترجمه‌ی آیه در ابتدای همین باب، گذشت.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- انکار یکی از اسما و صفات الله، منافیِ ایمان است.

۲- تفسیر آیه‌ی [۳۰] سوره‌ی رعد.

۳- نباید در مورد چیزی که برای شنونده قابل فهم نیست، سخن گفت.

۴- ... علتش، این است که به تکذیب الله و رسولش می‌انجامد؛ اگرچه انکارکننده، به‌عمد انکار نکند.

۵- سخن ابن‌عباس ب درباره‌ی کسی که صفتی از صفات الله را انکار کند و نیز اشاره اش به اینکه چنین شخصی، هلاک خواهد شد.

***

باب (۴۱): [درباره‌ی انکار نعمت پروردگار]

الله متعال می‌فرماید: ﴿يَعۡرِفُونَ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨٣ [النحل: ۸۳]. «نعمت الله را می‌شناسند و سپس انکارش می‌کنند و بیشترشان کافرند».

مجاهد/ در تفسیر این آیه فرموده است: «معنایش این است که کسی بگوید: این، ثروت من است که از پدرانم به ارث برده‏ام».

عون بن عبدالله/ می‌گوید: «مثلاً می‌گویند: اگر فلانی نبود، این‌طور نمی‌شد».

ابن قتیبه/ می‌گوید: «(مصداقش، سخن کسانی است که) می‌گویند: این نعمت به سفارش و شفاعت معبودانمان، به ما رسید».

ابوالعباس ابن تیمیه/ درباره‌ی حدیث زید بن خالد س که پیشتر گذشت، [۲۰۶] می‌گوید: «در قرآن و سنت، نصوص فراوانی وجود دارد که در آنها الله متعال، کسانی را که نعمت‌هایش را به دیگران نسبت می‌دهند و بدین‌صورت شرک می‌ورزند، نکوهش فرموده است».

برخی از سلف صالح گفته‌اند: «(نمونه‌اش، سخن کسانی است که به ساحل می‌رسند و) می‌گویند: "هوا خوب بود و ناخدا مهارت داشت"» [۲۰۷] و سخنانی از این قبیل که بر سر زبان‌ها جاری است.

[۲۰۶] این حدیث، پیشتر در باب (۳۰) آمده است. [۲۰۷] و بدین‌سان الله را از یاد می‌برند؛ در حالی که الله متعال، آنان را به سلامت به ساحل رسانده است!

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- شرح و توضیحِ شناخت نعمت و کفران آن.

۲- انکار نعمت‌های الهی، چیزی است که امروزه بر سر زبان‌ها جاری است!

۳- از سخنانِ یادشده، به کفران و انکار نعمت، تعبیر گردید.

۴- جمع شدن دو چیز متضاد، در قلب. [۲۰۸]

***

[۲۰۸] شناخت و انکار، متضاد یکدیگرند؛ اما با این حال، برخی نعمت‌های الهی را می‌شناسند و باز هم انکارش می‌کنند!

باب (۴۲): پیرامون این سخن اللهسبحان وتعالی که می‌فرماید: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ [البقرة: ۲۲].

«پس دانسته و در حالی که می‌دانید، برای الله شریکانی قرار ندهید».

ابن‌عباس ب در تفسیر این آیه می‌گوید: «ﯞ » به مفهوم شرک ورزیدن است که از راه رفتن مورچه در دل شب تاریک بر روی سنگی صاف و سیاه، خفی‏تر و نامحسوس‌تر می‌باشد؛ مثل اینکه بگویی: "سوگند به الله و به مرگ تو"؛ یا "به‌خدا و مرگ فلانی" و یا "به مرگ خودم". یا بگویی: "اگر این سگ نبود، یا چنانچه مرغابی در داخل خانه نبود و سر و صدا نمی‌کرد، دزد به خانه می‌زد." یا مثل اینکه بگوید: "هر چه تو و خدا بخواهید." یا اینکه بگویی: "اگر فلانی و خدا نبودند، چنین و چنان می‌شد." همه‌ی این عبارات، شرک به الله هستند. و اسم کسی را با اسم الله نگیر. [روایت ابن ابی حاتم] [۲۰۹]

عمر بن خطاب س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «مَنْ حَلَفَ بِغَيرِ اللهِ، فقد كَفَرَ أَوْ أشْرَكَ». [ترمذی با تحسین وحاکم با تصحیح] [۲۱۰] یعنی: «هرکه به غیرالله سوگند یاد کند، کفر یا شرک ورزیده است».

ابن مسعود س می‌گوید: «اگر به نام الله سوگند دروغین یاد کنم، بهتر است از اینکه به نام غیر الله، قَسَم راست بخورم». [۲۱۱]

حذیفه س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «لا تَقُولُوا: مَا شَاءَ اللهُ وَشَاءَ فُلاَنٌ؛ وَلكِنْ قُولُوا: مَا شَاءَ اللهُ، ثُمَّ شَاءَ فُلاَنٌ»؛ [روایت ابوداود با اِسنادِ صحیح] [۲۱۲] یعنی: «نگویید: آنچه الله بخواهد و فلانی بخواهد؛ بلکه بگویید: آنچه الله بخواهد، سپس فلانی بخواهد».

روایت است که ابراهیم نخعی/ گفتن: «أعوذ بالله وبك» [یعنی: «به تو و الله پناه می‏برم»] را مکروه؛ [۲۱۳] و گفتن: «بالله ثم بك» [یعنی «به الله، سپس به تو پناه می‏برم»] را جایز می‌دانست. همچنین گفتن عبارتِ: «اگر الله و فلانی نبودند، چنین و چنان می‌شد» را ناجایز؛ و گفتنِ عبارتِ: «اگر الله، سپس فلانی نبود» را جایز می‌دانست.

[۲۰۹] تفسیر ابن ابی‌حاتم (۱/۸۱) [۲۱۰] سنن أبی داود، ش: ۳۲۵۱؛ سنن الترمذی، ش: ۱۵۳۵؛ آلبانی/ در الإرواء، ش: ۲۵۶۱، این حدیث را صحیح دانسته است. و همین‌طور حدیثی به همین لفظ از ابن‌عمرب؛ ر.ک: صحیح الجامع، ش: ۱۶۱۹؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۸۸۸. [۲۱۱] مصنف عبدالرزاق، ش: ۱۵۹۲۹ [۲۱۲] صحیح الجامع، ش: ۷۴۰۶؛ و السلسلة الصحیحة، از آلبانی/، ش: ۱۳۷. [۲۱۳] واژه‌ی مکروه، آن‌گاه که به‌طور مطلق ذکر شود، افاده‌ی تحریم می‌کند.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۲۲] سوره‌ی بقره و بیان مفهوم واژه‌ی «ﯞ » در این آیه.

۲- اصحاب پیامبرص از آیات مربوط به شرک اکبر، درباره‌ی شرک اصغر استدلال می‌کردند.

۳- سوگند خوردن به غیر الله، شرک است.

۴- گناهِ قَسَم راست به نام غیرالله، از گناه سوگند دروغین به نامِ الله، بیشتر است.

۵- تفاوت لفظیِ "و" با واژه‌ی "سپس". [۲۱۴]

***

[۲۱۴] حرف "و"، که در بین دو لفظ می‌آید، مفهوم برابری آن دو را می‌رساند؛ لذا گفتن: آنچه الله بخواهد و فلانی بخواهد، شرک است؛ اما واژه‌ی «سپس» یا حرف «ثُمَّ»، مفهوم ترتیب با فاصله را می‌رساند؛ لذا عبارتِ «آنچه الله بخواهد، سپس فلانی بخواهد»، بدین مفهوم است که اراده و خواستِ الاهی فراتر از اراده و خواستِ فلانی است. در این‌‌باره سه حالت وجود دارد: نخست: اینکه انسان بگوید: هرچه اللهِ یکتا بخواهد؛ این، یعنی تفویض و واگذاری امر به الله متعال که مورد اتفاق همه‌ی مسلمانان است؛ چنانکه مسلمانان بر این باورند که هرچه الله بخواهد، روی می‌دهد و آنچه او نخواهد، پدید نمی‌آید. دوم: آنچه الله، سپس فلانی بخواهد؛ گفتنِ این عبارت به‌فرموده‌ی صریح پیامبر ص رواست. سوم: اینکه انسان بگوید: آنچه خواستِ الله و فلانی باشد؛ یا آنچه الله و فلانی بخواهند. گفتنِ چنین عبارتی جایز نیست؛ بلکه حرام می‌باشد؛ زیرا مخلوق را در زمینه‌ی اراده و مشیت، هم‌سانِ الله قرار می‌دهد.

باب (۴۳): در مورد آن‌که سوگندی را که به نام الله یاد می‌شود، نمی‌پذیرد

ابن‌عمر ب می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «لا تَحْلِفُوا بِآبَائِكُمْ مَنْ حَلَفَ بِاللَّهِ فَلْيَصْدُقْ وَمَنْ حُلِفَ لَهُ بِاللَّهِ فَلْيَرْضَ وَمَنْ لَمْ يَرْضَ بِاللَّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ». [ابن‌ماجه با سند حسن] [۲۱۵] یعنی: «به نام پدرانتان سوگند نخورید. و هرکه به نام الله سوگند یاد می‌کند، باید راست بگوید. و هرکه برایش به نام الله سوگند یاد شود، باید بپذیرد [۲۱۶] و اگر راضی نشود و نپذیرد، از دین و رحمت الله هیچ بهره‌ای ندارد».

[۲۱۵] ابن ماجه، ش:۲۱۰۱؛ صحيح الجامع، ش:۷۱۲۴ [۲۱۶] یعنی باید به کسی که به نام الله سوگند می‌خورد، اطمینان کند؛ برخی از علما گفته‌اند: مگر اینکه غیر قابل اعتماد بودن آن فرد، به‌ثبوت رسیده باشد. این مسأله، پنج صورت دارد: نخست اینکه دروغگو بودن کسی که سوگند می‌خورد، محرز باشد؛ در این حالت، تصدیق یا پذیرفتن سوگندش واجب نیست. دوم اینکه دلایل و نشانه‌های دروغگو بودنش بر دلایل صداقتش غالب باشد؛ در این حالت نیز تصدیقش واجب نیست. اما اگر شواهد و قراین از دو سو، یکسان باشند یا صداقتش، محرز و یا غالب باشد، در این سه حالت واجب است که او را تصدیق کنیم و سوگندش را بپذیریم.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از سوگند خوردن به نام پدران و نیاکان. [۲۱۷]

۲- دستور روشن به کسی که برای او به نام الله سوگند یاد می‌شود، به اینکه چنین سوگندی را بپذیرد [و به برادر مسلمانش اعتماد کند.]

۳- وعید شدید درباره‌ی کسی که چنین سوگندی را نپذیرد.

[۲۱۷] این نهی یا ممنوعیت، بیانگر حرام بودن سوگند خوردن به نام نیاکان است.

باب (۴۴): در این‌باره که کسی بگوید: آنچه الله بخواهد و تو بخواهی

از قتیله ل روایت است که مردی یهودی نزد رسول الله ص آمد و گفت: شما (مسلمانان) شرک می‌ورزید؛ زیرا می‌گویید: «ما شاء الله وشئت». [یعنی: «هرچه الله و تو بخواهید»] و می‌گویید: سوگند به کعبه. از آن پس رسول‌اللهص به مسلمانان دستور داد که وقتی می‌خواهند سوگند بخورند، بگویند: و ربِّ الكعبة؛ [یعنی سوگند به پروردگار کعبه] و بگویند: «ما شاء الله ثمَّ شئت». [یعنی: «آنچه الله بخواهد، سپس آنچه خواستِ تو باشد». [نسائی/ ضمن نقل این روایت، گفته است: صحیح می‌باشد.] [۲۱۸]

همچنین نسائی/ از ابن‌عباس ب روایت کرده است که مردی به رسول‌اللهص گفت: «آنچه الله و شما بخواهید». رسول الله ص فرمود: «أَجَعَلْتَنِي للهِ ندًّا، بل ما شاء الله وحده»؛ [۲۱۹] یعنی: «آیا مرا با الله شریک ساختی؟ بلکه هرچه الله یگانه بخواهد».

ابن ماجه/ از طفیل- برادر مادری عایشه ب- روایت کرده است که گوید: در خواب دیدم که گذرم بر گروهی از یهود افتاد. گفتم: اگر نمی‌گفتید که عزیر فرزند الله است، مردمان خوبی بودید. آنها گفتند: شما نیز اگر نمی‌گفتید که هر چه خدا و محمد(ص) بخواهند، مردمان خوبی بودید. سپس از کنار گروهی از نصارا گذشتم و گفتم: اگر نمی‌گفتید که مسیح فرزند الله است، آدم‌های خوبی بودید. آنها گفتند: شما نیز اگر نمی‌گفتید که هر چه خدا و محمد(ص) بخواهند، مردمان خوبی بودید. صبح که از خواب بیدار شدم، خوابم را برای مردم تعریف کردم. سپس نزد رسول الله ص رفتم و ایشان را در جریان گذاشتم. فرمود: «آیا این خواب را برای کسی تعریف کرده‌ای؟» گفتم: بله. آن‌گاه الحمدلله گفت و الله را ستایش کرد و فرمود: «طفیل خوابی دیده که آن را برای برخی از شما تعریف کرده ‌است. ‌شما سخنی می‌گفتید که من بدان سبب که در این‌باره فرمانی از سوی الله نداشتم، شما را از آن منع نمی‌کردم. از این پس نگویید: آنچه الله و محمد بخواهند؛ بلکه بگویید: آنچه الله یگانه بخواهد». [۲۲۰]

[۲۱۸] نسائی، ش:۳۷۷۳. السلسلة الصحیحة، ش: ۱۳۶ [۲۱۹] حسن لغیره؛ روایت بیهقی در الکبری (۳/۲۱۷)، ابن ابی‌شیبه در مصنف خود (۵/۳۴۰)، احمد در مسند (۱/۲۱۴، ۲۲۴، ۲۸۳)؛ طبرانی در المعجم الکبیر (۱۲/۲۴۴) از طریق اجلح کندی از یزید بن اصم از ابن‌عباس. در روایات اجلح، ضعف و اشکال‌هایی وجود دارد و احادیث منکَر زیادی روایت نموده و گاه، در روایتش دچار اضطراب می‌شود: نگا: العلل ابن ابی‌حاتم (۲/۲۴۰) آن را از ابی‌زبیر از جابر س روایت کرده و آن را منکر دانسته و روایت ابن عباسب را ترجیح داده است. اما یزید بن اصم، ثقه است؛ به‌هر حال، هرچه باشد، روایت حذیفه س، شاهدی بر این روایت است. [۲۲۰] سنن ابن‌ماجه، ش: ۲۱۱۸؛ ارناؤوط در تخریج کتاب توحید، این حدیث را صحیح دانسته است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- یهودیان نیز شرک اصغر را می‌شناختند.

۲- انسان آنچه را که بخواهد، درک می‌کند. [۲۲۱]

۳- مردی به رسول‌اللهص گفت: «آنچه الله و شما بخواهید». رسول‌اللهص فرمود: «أَجَعَلْتَنِي للهِ ندًّا»؛ یعنی: «آیا مرا با الله شریک ساختی؟ پس وضعیت کسی که در اشعارش رسول‌اللهص را تکیه‌گاه خود در دنیا و آخرت می‌داند و از ایشان می‌خواهد که دستش را بگیرند، چگونه خواهد بود؟ [۲۲۲]

۴- گفتنِ «آنچه الله و محمد بخواهند»، شرک اکبر نیست؛ زیرا رسول‌اللهص فرمود: «... من [به دلایلی] تا کنون شما را از آن منع نمی‌کردم». [۲۲۳]

۵- خواب نیک، شعبه‌ای از وحی است. [۲۲۴]

۶- خواب نیک، در پاره‌ای از موارد، سبب حکم شرعی بوده است. [۲۲۵]

***

[۲۲۱] همان‌طور که یهودیان که در پی عیب‌جویی بر مسلمانان بودند، دریافتند که گفتنِ "آنچه الله و محمد بخواهند"، درست نیست؛ اگرچه خود، مرتکب عمل بدتری شده، به الله شرک آورده، می‌گفتند: عزیر پسر خداست! پناه بر الله! برخی از متعصبان مذهبی نیز همین روی‌کرد را دارند و نصوص دینی را آن‌گونه که بخواهند، معنا می‌کنند و حتی فهم خود از نصوص را به همان سمت و سویی سوق می‌دهند که میلشان است. [۲۲۲] اشاره‌ی مؤلف/ به اشعار شرک‌آمیزی است که بوصیری در البرده آورده است. در هر حال، برخی از شاعران، در مدح رسول‌الله ص غلو کرده و اشعار شرک‌آمیزی درباره‌ی ایشان سروده‌اند؛ در حالی که الله متعال، آن بزرگوار را با عناوینی چون بنده و رسول خویش، گرامی داشته است؛ پس بهترین توصیف در شأن محمد مصطفی ص ، این است که او را بنده و فرستاده‌ی الله بدانیم. [۲۲۳] زیرا اگر گفتن این عبارت شرک اکبر بود، هیچ دلیلی وجود نداشت که رسول‌الله ص از گفتنش منع نکند. [۲۲۴] در صحیح بخاری، ش: ۷۰۱۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۲۶۳ روايت است که رسول‌الله ص فرمود: «وَرُؤْيَا المُؤْمِنِ جُزْءٌ منْ ستَّةٍ وَأرْبَعيَنَ جُزْءًا مِنَ النُبُوة»؛ یعنی: «خواب مؤمن، بخشی از چهل و شش بخش نبوت است». [۲۲۵] همچنانکه رسول‌الله ص خواب عبدالله بن زید بن ثعلبه بن عبدالله انصاری س درباره‌ی نحوه‌ی اذان را مقرر فرمود.

باب (۴۵): دشنام دادن به زمانه، ناسزاگویی به الله متعال است

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ ٢٤ [الجاثیة: ۲۴]. «(منکران رستاخیز) گفتند: زندگی و حیاتی جز زندگی دنیوی ما وجود ندارد که (گروهی) می‌میریم و (گروهی) زندگی می‌کنیم و فقط روزگار است که ما را هلاک می‌کند؛ آنان فقط در گمان و پندار (بی‌اساس) به‌سر می‌برند».

در صحیح [بخاری و مسلم] [۲۲۶] آمده است که ابوهریره س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «قَالَ اللَّهُ تعالى: يُؤْذِينِي ابْنُ آدَمَ، يَسُبُّ الدَّهْرَ، وَأَنَا الدَّهْرُ، أُقَلِّبُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ»؛ یعنی: «الله متعال می‌فرماید: آدمی‌زاد مرا می‌آزارد؛ بدین‌سان که به روزگار دشنام می‌دهد، در حالی که من [گرداننده‌ی] روزگار هستم و شب و روز را می‌گردانم».

و در روایتی دیگر آمده است: «لا تَسُبُّوا الدَّهْرَ فَإِنَّ اللهَ هُوَ الدَّهْرُ»؛ یعنی: «به زمانه دشنام ندهید؛ زیرا الله، [گرداننده‌ی] زمانه است».

[۲۲۶] صحیح بخاری، ش: ۴۸۲۶؛ صحیح مسلم، ش: ۲۲۴۶. گفتنی است: در روایت بخاری/، لفظ «بِيَدِي الأَمْرُ» نیز آمده است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از ناسزا گفتن به زمانه یا روزگار.

۲- دشنام دادن به زمانه را ناسزاگویی به الله نامید.

۳- دقت در این مطلب که فرمود: «من زمانه هستم». [۲۲۷]

۴- گاهی انسان بدون قصد قلبی یا بدون اینکه متوجه باشد، به الله ناسزا می‌گوید.

***

[۲۲۷] یعنی باید دقت داشت که الله، مدبر و گرداننده‌ی روزگار است، نه خودِ زمانه.

باب (۴۶): حکم استفاده از نام‌ها و عناوینی چون: قاضی‌القضاۀ [، شاهنشاه] و امثال آن

در صحیح [بخاری و مسلم] [۲۲۸] آمده است که ابوهریره س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «إنَّ أخنَعَ إسم عند الله رجُل تُسمّي مَلِك الأملاك، لا مالك إلا الله». یعنی: «زشت‌ترین و حقیرترین نام در نزد الله، آن است که کسی خود را شاهنشاه بنامد؛ در حالی که مالک مطلق و شاهنشاه، فقط الله متعال است».

سفیان/ ‌گوید: مانند شاهنشاه.

و در روایتی آمده است که فرمود: «أَغْيَظُ رَجُلٍ عَلَى اللهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَأَخْبَثُهُ»؛ [۲۲۹] یعنی: «مبغوض‌ترین و فرومایه‌ترین فرد در نزد الله در روز قیامت، کسی است که شاهنشاه نامیده شود».

[۲۲۸] ر.ک: صحیح بخاری، ش: ۶۲۰۵، ۶۲۰۶؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۴۳. [۲۲۹] صحیح مسلم، ش:۲۱۴۳؛ سنن الترمذي، ش:۲۸۳۷؛ و سنن أبی داود، ش:۴۹۶۱

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از نامگذاری خود به شاهنشاه [یا راضی شدن به اینکه دیگران، این نام را روی انسان بگذارند].

۲- همانطور که سفیان گفت: شاهنشاه، معادل ملك الأملاك در زبان عربی است. [۲۳۰]

۳- توجه به اینکه از به‌کار بردن چنین واژه‌هایی به‌شدت منع شده است؛ حتی اگر معانیِ واقعی آنها مدنظر نباشد. [۲۳۱]

۴- درک این مطلب که این نهی، به خاطر الله متعال است. [۲۳۲]

***

[۲۳۰] همان‌طور که پیشتر بیان شد، هر واژه‌ای که چنین معنایی داشته باشد، اطلاق آن بر انسان، جایز نیست. [۲۳۱] قاضی در زبان عربی به معنای حاکم نیز می‌آید؛ لذا به‌كار بردن عناوینی چون: سلطان‌السلاطین، و حاکم الحکام و شاهِ شاهان یا شاهنشاه، ناجايز است. همان‌طور که مؤلف/ اشاره کرده، از آنجا که این نهی، شدید و مطلق می‌باشد، لذا استعمال چنین واژه‌هایی حتی با مقاصد دیگر نیز نارواست؛ اگرچه برخی از علما گفته‌اند: ناگفته نماند که استعمال واژه‌ی قاضی‌القضاة به صورت مقید،- مثلاً قاضی‌القضاة در فقه یا قاضی‌القضاة مصر- ایرادی ندارد؛ زیرا در چنین مواردی، واژه‌ی قاضی‌القضاة به صورت مقید آمده است، در صورتی که حکم و قضاوت الهی، مطلق و فراگیر است و مقید به چیزی نیست. البته اگر خودِ فرد به چنین عنوانی راضی شود یا آن را بر خود بگذارد، خالی از اشکال نیست. والله اعلم. [۲۳۲] زیرا در حدیث تصریح شده که فرمانروای مطلق و شاهنشاه، فقط الله متعال است.

باب (۴۷): احترام گذاشتن به نام‌های الله أ و تغییر دادن نام به همین منظور

از ابوشریح س روایت است که کنیه‌اش «ابوالحکم» بود. رسول‌اللهص فرمود: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَكَمُ، وَإِلَيْهِ الْحُكْمُ، فَلِمَ تُكْنَى أَبَا الْحَكَمِ؟» یعنی: «فقط الله، حَکم است و حُکم و داوری از آنِ اوست». ابوشریح س عرض کرد: قوم من آن‌گاه که در چیزی دچار اختلاف می‌شدند، نزدم می‌آمدند و من در میانشان داوری می‌کردم و هر دو طرفِ دعوا، به قضاوتم راضی می‌شدند. رسول‌اللهص فرمود: «این، خیلی خوب است! اما آیا پسری داری؟» پاسخ داد: بله، به نام‌های: شریح، مسلم و عبدالله. رسول‌اللهص فرمود: بزرگترینشان کدام است؟» گفت: شریح. رسول‌اللهص فرمود: «پس تو ابوشریح هستی». [روایت ابوداود و دیگران] [۲۳۳]

[۲۳۳] سنن أبی داود، ش: ۴۹۵۵؛ و سنن النسائی، ش: ۵۳۷۸. آلبانی/ این حدیث را صحیح دانسته است؛ ر.ک: الإرواء، ش: ۲۶۸۲، المشكاة، ش: ۴۷۶۶. و نیز: صحيح سنن أبي داود، ش: (۴۱۴۵،۴۹۵۵) وصحيح سنن النسائي، ش:۴۹۸۰.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- احترام گذاشتن به نام‌ها و صفات الله؛ هرچند مفهوم آنها منظور نباشد. [۲۳۴]

۲- تغییر نام به‌خاطر احترام اسم‌ها و صفات الله.

۳- برای پسوند کنیه، نام بزرگترین فرزند انتخاب می‌شود.

***

[۲۳۴] نام‌هایی چون الله، الرحمن و رب‌العالمین را که مختص الله متعال است، تحت هیچ شرایطی جایز نیست که بر کسی دیگر اطلاق شود؛ اما اطلاق سایر نام‌ها بر انسان‌ها رواست، البته بدین شرط که هدف، فقط نامیدن فرد باشد و نه مفهوم یا صفتی که از آن اسم برداشت می‌شود. با این حال، بهتر است که به‌خاطر رعایت احترام نام‌های الله، از نام‌گذاری مخلوق به چنین نام‌هایی بدون واژه‌ی "عبد" یا "غلام" در ابتدای این نام‌ها خودداری کنیم.

باب (۴۸): به شوخی گرفتن قرآن یا پیغمبر یا هر آنچه که در آن، نام و یادِ الله باشد

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ [التوبة: ۶۵]. «و اگر آنان را بازخواست کنی- که چرا چنین گفتید و چنین کردید-، می‌گویند: ما فقط شوخی و بازی می‏کردیم. بگو: آیا الله، و آیات و فرستاده‌اش را به مسخره می‌گیرید؟».

از ابن‌عمر و محمد بن کعب و زید بن اسلم و قتاده روایتی بدین مضمون وارد شده است که مردی در غزوه‌ی تبوک گفت: ما شکم‌گنده‌تر، و دروغگوتر و بزدل‏تر از اینها [۲۳۵]در هنگام نبرد سراغ نداریم. عوف س به او گفت: دروغ گفتی و تو منافق هستی. آنچه را که گفتی به اطلاع رسول‌اللهص می‌رسانم. عوف س به همین منظور نزد رسول‌اللهص رفت و دریافت که رسول‌اللهص توسط وحی، از این موضوع باخبر شده است. آن مرد- که چنین سخنانی گفته بود- نزد رسول‌اللهص آمد و ایشان تازه سوارِ مرکبش شده بود و قصد داشت حرکت کند؛ گفت: ای رسول‌خدا! ما با هم شوخی می‌کردیم تا از مشقت راه بکاهیم و هدف دیگری نداشتیم.

ابن‌عمر ب می‌گوید: گویا اینک آن مرد را مى‏بینم که خود را به ریسمان پالانِ شتر رسول‌اللهص چسبانده بود و پاهایش روی زمین کشیده می‌شد و عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت: ما، مزاح می‌کردیم و از هر دری سخنی می‌گفتیم؛ و رسول‌اللهص به او می‌فرمود: ﴿أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ «آیا الله، و آیات و فرستاده‌اش را به مسخره می‌گیرید؟». رسول‌اللهص به آن مرد توجه نمی‌کرد و بی‌آنکه چیزی بگوید، فقط همین آیه را تکرار می‌نمود.

[۲۳۵] منظورش، رسول‌اللهص و اصحابش بودند!

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- مسأله‌ی خیلی مهم، اینکه به شوخی گرفتن مسایل مربوط به الله و شریعت، کفر محسوب می‌شود. [۲۳۶]

۲- از این آیه، چنین برداشت می‌شود که فرقی نمی‌کند که گوینده‌ی چنین سخنانی، چه کسی باشد.

۳- سخن‌چینی با خیرخواهی برای الله و رسولش، تفاوت دارد. [۲۳۷]

۴- عفو وگذشت مورد پسند الله، با نکوهش دشمنان الله و شدت برخورد با آنان، بسیار متفاوت است.

۵- برخی از عذرخواهی‌ها، ناموجه و غیرقابل قبول است.

***

[۲۳۶] از آفت‌هایی که امروزه دامن‌گیر مسلمانان شده، این است که برخی، مقدسات را به بازی گرفته و به جای استفاده‌ی مناسب از امکاناتی چون تلفن همراه، پیامک‌هایی میان یکدیگر رد و بدل می‌کنند که حاویِ مطالبی اهانت‌آمیز به خدای متعال است! پناه بر الله! [۲۳۷] در سخن‌چینی، آفت‌هایی است که بر هیچ‌کس پوشیده نیست؛ اما عوف س که برای الله و رسولش خیرخواهی کرد و آن موضوع را به اطلاع پیامبر ص رساند، در پیِ تعظیمِ شعایر الهی و جلوگیری از آن منکَر بزرگ بود.

باب (۴۹): درباره‌ی این سخن الله تعالی که می‌فرماید: ﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰۚ فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ ٥٠ [فصلت: ۵۰].

ترجمه: «و اگر پس از سختی و رنجی که به او رسیده، از سوی خویش نعمت و بخشایشی به او بچشانیم، به‌طور ‌قطع می‌گوید: این نعمت و خوشی، حق من است و گمان نمی‌کنم قیامت برپا گردد و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، شکی نیست که نزدش وضعیت خوبی خواهم داشت. به‌یقین ما، کافران را از اعمالی که انجام می‌دادند، آگاه می‌سازیم و به‌طور‌ قطع از عذاب سخت به آنان می‌چشانیم».

مجاهد، در تفسیر: ﴿هَٰذَا لِي می‌گوید: یعنی این، نتیجه‌ی عمل و شایستگی من است.

ابن‌عباس ب می‌گوید: یعنی از جانب خودم می‌باشد. [۲۳۸]

الله متعال می‌فرماید: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓ [القصص: ۷۸]. «(قارون) گفت: جز این نیست که به خاطر علم و دانشی که دارم، مال و ثروت یافته‌ام».

قتاده در تفسیر این آیه می‌گوید: «مفهومش این است که قارون، کسب آن‌همه ثروت را نتیجه‌ی علم و دانش خویش در زمینه‌ی کسب مال و ثروت دانست».

و برخی دیگر از علما گفته‌اند: «(گویا می‌گفت:) خداوند می‌دانست که شایسته‌ی این ثروتم؛ پس به من ثروت داد». و این، به مفهوم سخن مجاهد/ می‌باشد که: «(قارون گفت:) به‌خاطر شرافت و بزرگواری به این ثروت دست یافته‏ام».

ابوهریره س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «إِنَّ ثَلاثَةً فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ أَبْرَصَ وَأَقْرَعَ وَأَعْمَى بَدَا لِلَّهِ أَنْ يَبْتَلِيَهُمْ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلَكًا فَأَتَى الأَبْرَصَ فَقَال:َ أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَال:َ لَوْنٌ حَسَنٌ وَجِلْدٌ حَسَنٌ قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ قَالَ: فَمَسَحَهُ فَذَهَبَ عَنْهُ فَأُعْطِيَ لَوْنًا حَسَنًا وَجِلْدًا حَسَنًا فَقَالَ: أَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ، قَالَ: الإِبِلُ أَوْ قَالَ الْبَقَرُ هُوَ شَكَّ فِي ذَلِكَ إِنَّ الأَبْرَصَ وَالأَقْرَعَ، قَال: أَحَدُهُمَا الإِبِلُ وَقَالَ الآخَرُ الْبَقَرُ فَأُعْطِيَ نَاقَةً عُشَرَاءَ فَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا وَأَتَى الأَقْرَعَ فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ شَعَرٌ حَسَنٌ وَيَذْهَبُ عَنِّي هَذَا قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ قَال:َ فَمَسَحَهُ فَذَهَبَ وَأُعْطِيَ شَعَرًا حَسَنًا قَال:َ فَأَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ: الْبَقَرُ قَال: فَأَعْطَاهُ بَقَرَةً حَامِلا وَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا وَأَتَى الأَعْمَى، فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ، قَالَ: يَرُدُّ اللَّهُ إِلَيَّ بَصَرِي فَأُبْصِرُ بِهِ النَّاسَ قَال:َ فَمَسَحَهُ فَرَدَّ اللَّهُ إِلَيْهِ بَصَرَهُ قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ الْغَنَمُ فَأَعْطَاهُ شَاةً وَالِدًا فَأُنْتِجَ هَذَانِ وَوَلَّدَ هَذَا فَكَانَ لِهَذَا وَادٍ مِنْ إِبِلٍ وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ بَقَرٍ وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ غَنَمٍ ثُمَّ إِنَّهُ أَتَى الأَبْرَصَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئَتِهِ فَقَال:َ رَجُلٌ مِسْكِينٌ تَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ أَسْأَلُكَ بِالَّذِي أَعْطَاكَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ وَالْجِلْدَ الْحَسَنَ وَالْمَالَ بَعِيرًا أَتَبَلَّغُ عَلَيْهِ فِي سَفَرِي فَقَال:َ لَهُ إِنَّ الْحُقُوقَ كَثِيرَةٌ فَقَال:َ لَهُ كَأَنِّي أَعْرِفُكَ أَلَمْ تَكُنْ أَبْرَصَ يَقْذَرُكَ النَّاسُ فَقِيرًا فَأَعْطَاكَ اللَّهُ فَقَال:َ لَقَدْ وَرِثْتُ لِكَابِرٍ عَنْ كَابِرٍ فَقَال:َ إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ وَأَتَى الأَقْرَعَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئَتِهِ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَال:َ لِهَذَا فَرَدَّ عَلَيْهِ مِثْلَ مَا رَدَّ عَلَيْهِ هَذَا فَقَالَ: إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ وَأَتَى الأَعْمَى فِي صُورَتِهِ فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْكِينٌ وَابْنُ سَبِيلٍ وَتَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ أَسْأَلُكَ بِالَّذِي رَدَّ عَلَيْكَ بَصَرَكَ شَاةً أَتَبَلَّغُ بِهَا فِي سَفَرِي فَقَال:َ قَدْ كُنْتُ أَعْمَي فَرَدَّ اللَّهُ بَصَرِي وَفَقِيرًا فَقَدْ أَغْنَانِي فَخُذْ مَا شِئْتَ فَوَاللَّهِ لا أَجْهَدُكَ الْيَوْمَ بِشَيْءٍ أَخَذْتَهُ لِلَّهِ فَقَال: أَمْسِكْ مَالَكَ فَإِنَّمَا ابْتُلِيتُمْ فَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ وَسَخِطَ عَلَى صَاحِبَيْكَ». [متفق علیه] [۲۳۹] یعنی: رسول‌اللهص فرمود: «سه نفر در بنی‌اسرائیل بودند که یکی از آنها بیماری پیس داشت و دیگری، کچَل بود و سومی نابینا؛ الله متعال اراده کرد که آنها را بیازماید. پس فرشته‌ای به‌سوی آنان فرستاد. فرشته نزد پیس آمد و گفت: محبوب‌ترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، و برطرف شدن این عیب که باعث نفرت و دوری مردم از من شده است. فرشته دستی بر او کشید و بیماری‌اش برطرف شد و رنگ و پوست زیبایی به او عطا گردید. سپس فرشته پرسید: محبوب‌ترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر یا گاو. (راوی، در این‌باره شک کرده است.) پس شتری آبستن، به او داد و گفت: الله در آن برایت برکت دهد.

سپس فرشته نزد مرد کچل آمد و گفت: محبوب‌ترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا و رفع این عیب که باعث نفرت مردم از من، شده است. فرشته دستی بر سرش کشید. در نتیجه کچلی‌اش برطرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آن‌گاه فرشته پرسید: کدامین مال نزد تو محبوب‌تر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا کرد و گفت: الله در آن برایت برکت دهد.

سرانجام نزد نابینا آمد و گفت: محبوب‌ترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینکه الله بینایی‌ام را به من بازگرداند تا مردم را ببینم. فرشته دستی بر چشمانش کشید و خداوند، بینایی‌اش را به او بازگردانید. آن‌گاه فرشته پرسید: محبوب‌ترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا کرد. سپس آن شتر و گاو وگوسفند، زاد و ولد کردند؛ به‌گونه‌ای که نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر؛ و دومی، صاحب یک دره پر از گاو؛ و سومی، صاحب یک دره پر از گوسفند شد.

سپس فرشته به شکل آدمِ پیس، نزد اولی رفت و گفت: فقیر و مسافری غریب و درراه‌مانده‌ام و چیزی ندارم که به مقصد برسم. امروز، پس از الله امیدم به توست تا به من کمک کنی که به مقصد برسم. از تو می‌خواهم به‌خاطر همان ذاتی که به تو رنگ و پوست زیبا و مال فراوان عنایت کرده است، شتری به من بدهی تا به‌وسیله‌ی آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: تعهدات و حقوق زیادی بر عهده‌ی من است- و نمی‌توانم به تو کمک کنم-. فرشته گفت: گویا تو را می‌شناسم؛ آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی که مردم از تو متنفر بودند و الله متعال همه چیز به تو عنایت کرد؟ گفت: این اموال را پشت به پشت از نیاکانم به‌ارث برده‌ام. فرشته گفت: اگر دروغ می‌گویی، خداوند تو را به همان وضعیت اول برگرداند.

آن‌گاه فرشته، به شکل فرد مبتلا به کچلی، نزد دومین نفر رفت و سخنانی را که به اولی گفته بود، به او نیز گفت. او، همان پاسخی را داد که اولی داده بود. فرشته گفت: اگر دروغ می‌گویی، الله تو را به وضعیت اول برگرداند.

سپس فرشته، به شکل همان مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسکین و مسافری غریبم و چیزی ندارم که به مقصد برسم. امروز، بعد از خدا، امیدم به توست که به من کمک کنی تا به مقصد برسم. به‌خاطر همان ذاتی که بینایی‌ات را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم؛ الله، بینایی‌ام را به من بازگردانید. هرچه می‌خواهی، بردار و هرچه می‌خواهی، بگذار. سوگند به الله که امروز هرچه برداری، به‌خاطر رضای الله، از تو دریغ نخواهم کرد. فرشته گفت: مالت را نگه‌دار. شما مورد آزمایش قرار گرفتید؛ الله، از تو خشنود و از دوستانت، ناراض شد».

[۲۳۸] اگر انسان، نعمتی را نتیجه‌ی تلاش و شایستگی خود بداند، مرتکب شرک در ربوبیت شده است و چنانچه آن را در عین حال که از سوی الله می‌داند، حق خویش بپندارد و نه صرفا فضل و لطف الله، به نوعی خودبزرگ‌بینی یا نقص در عبودیت دچار شده است. در هر حال شایسته است که انسان، به‌خاطر نعمت‌هایی که الله به او ارزانی داشته است، سپاس‌گزار الله باشد؛ گفتنی است: ارکان شکر و سپاس‌گزاری عبارتند از: • اعتراف قلبی به نعمت و لطف الله. • شکر و ثنای زبانیِ الله. • شکر و سپاسِ عملی؛ یعنی اعمالی انجام دهد که مایه‌ی رضایت پروردگار منعِم باشد. [۲۳۹] صحیح بخاری، ش: ۳۴۶۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۹۶۴.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۵۰] سوره‌ی فصلت.

۲- تفسیر جمله‌ی: ﴿لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي در آیه‌ی مذکور.

۳- تفسیر جمله‌ی: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ [در آیه‌ی ۷۸ سوره‌ی قصص].

۴- پندهای آموزنده‌ی این داستان شگفت‌آور.

***

باب (۵۰): درباره‌ی این سخن پرودگار متعال که می‌فرماید: ﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَاۚ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ١٩٠ [الأعراف: ۱۹۰].

ترجمه: «و چون فرزند شایسته‌ای به آن دو بخشید، (موجودات دیگر را) در آنچه (الله) بدیشان عطا نمود، (مؤثر دانستند و) برای پروردگار شریکانی قرار دادند. الله از آنچه شریکش قرار می‏دهند، برتر و والاتر است».

ابن‌حزم/ گفته است: علما اتفاق نظر دارند که نام‌گذاری با کلمه‌ی «عبد» [یا غلام]، وقتی نسبت آن به غیر الله باشد، حرام است. جز نام عبدالمطلب. [۲۴۰]

و از ابن‌عباس ب در تفسیر این آیه، روایت شده که وقتی حواء حامله گردید، ابلیس نزد آدم و حواء آمد و گفت: من همان کسی هستم که شما را از بهشت اخراج کردم. اینک سخن مرا بپذیرید و اسم فرزندتان را «عبدالحارث» بگذارید و گرنه برای او شاخ‌هایی همچون شاخ‌های بز کوهی، درست می‌کنم که وقتی به دنیا می‌آید، شکم مادرش را پاره کند؛ و چنین و چنان می‌کنم- و تهدید کرد.- آنها نپذیرفتند و فرزندشان مرده به دنیا آمد. بار دیگر حامله شد. شیطان دوباره نزدشان آمد و پیشنهاد خود را تکرار کرد. باز هم نپذیرفتند و فرزندشان مرده به دنیا آمد. بار سوم حامله گردید. شیطان باز هم آمد و تهدید خود را تکرار نمود. محبت فرزند بر آنها غالب گردید و پذیرفتند و نام او را عبدالحارث گذاشتند. به همین خاطر است که الله متعال فرمود: ﴿جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَا «... (موجودات دیگر را) در آنچه (الله) بدیشان عطا نمود، (مؤثر دانستند و) برای پروردگار شریکانی قرار دادند». [روایت ابن ابی حاتم]

همچنین ابن ابی حاتم با سند صحیح، تفسیر قتاده را در مورد این آیه چنین آورده است که منظور از شرک آورده به الله در اینجا، شرک در اطاعت یا حرف‌شنوی است، نه شرک در عبادت.

همچنین نظر مجاهد را در مورد ﴿لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا آورده که گفته است: آنها بیم داشتند که نوزادشان به جای انسان، در شکل چیزی دیگر متولد شود. نظیر همین مطلب از حسن بصری [۲۴۱] و سعید و دیگران نیز روایت شده است.

[۲۴۰] یعنی نام‌گذاری به نام‌هایی مثل عبدالرضا، یا غلام‌رضا و عبدالحسین یا غلام‌حسین، ناجایز است. و اما اینکه ابن‌حزم/ نام عبدالمطلب را مستثنا داسته است، به سب اختلاف علما در این‌باره می‌باشد؛ یعنی علما بر اینکه چنین نامی، جایز یا ناجایز است، اجماع ندارند. دلیل کسانی که این نام را جایز دانسته‌اند، این است که رسول‌الله ص فرمود: «أَنَا النَّبِيُّ لا كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبْ»؛ یعنی: «به راستی که من، پیامبرم و این، دروغ نیست؛ من، فرزند عبدالمطّلب هستم». [ر.ک: صحیح بخاری، ش: (۲۸۶۴، ۲۸۷۴، ۲۹۳۰، ۳۰۴۲، ۴۳۱۵، ۴۳۱۶)؛ و مسلم، ش: ۱۷۷۶ به‌نقل از براء بن عازب س] این دسته از علما گفته‌اند: اگر این نام ناجایز بود، پیامبر ص چنین سخنی نمی‌فرمود؛ اما آن دسته از علما که این نام را ناجایز دانسته‌اند، گفته‌اند: این سخن پیامبر ص، خبری است، نه حکمی؛ یعنی رسول‌الله ص خبر داده که جدش، عبدالمطلب می‌باشد. همچنانکه بنی عبدمناف را هم با همین نام و عنوان صدا می‌زد؛ در صورتی که نام "عبدمناف" را مستثنا نکرده‌اند؛ لذا اینکه رسول‌الله ص خود را فرزند عبدالمطلب خواند، دلیل بر جواز این اسم نیست. و همین، صحیح‌تر به‌نظر می‌رسد. والله اعلم. [۲۴۱] گفتنی است: روایت صحیح از حسن بصری/ این است که منظور از دو نفری که به الله شرک ورزیدند، دو نفر از آدمیان هستند؛ نه آدم و همسرش. [ر.ک: تفسیر امام ابن‌کثیر/، ذیل همین آیه.] امام محمد صالح العثیمین/ بطلان و نادرستی این روایت را از چند جهت بیان نموده است: • چنین روایتی در هیچ خبر صحیحی از پیامبر ص ثابت نشده و ابن حزم/ نیز این روایت را ساختگی قلمداد کرده است. • اگر این قصه در رابطه با آدم و حواء باشد، از دو حال، خارج نیست: یا آن دو، از این شرک توبه کرده‌اند و یا بر همان حالت مرده‌اند. ناگفته پیداست که اگر کسی معتقد باشد که حتی یکی از پیامبران نیز بر شرک مرده، سخت در گمراهی است؛ و اگر آدم و حواء از این شرک، توبه کردند، دیگر با حکمت کامل الهی در تناقض است که الله این گناهشان را ذکر کند. • پیامبران به‌اتفاق همه‌ی علما، از هرگونه شرکی پاک و معصوم بوده‌اند. • در حدیث شفاعت، آمده است که مردم در روز قیامت «نزد آدم صلوات الله ‌علیه می‌روند و می‌گویند: ای پدر! از الله بخواه که بهشت را برای ما بگشاید. آدم ÷ می‌گوید: آیا چیزی جز اشتباه پدرتان، شما را از بهشت اخراج کرد؟» [ر.ک: صحیح مسلم، ش: ۱۹۵] لذا عذری که می‌آورد خوردن میوه‌ی ممنوعه می‌باشد، نه آنچه در این روایت آمده است. یعنی اگر مرتکب شرک می‌شد، همین عذر را به میان می‌آورد. • در این داستان آمده است که: «شیطان نزدشان آمد و گفت: من همان كسي هستم كه شما را از بهشت اخراج كردم». و کسی که قصد فریفتن دارد، چنین عبارتی نمی‌گوید؛ زیرا آن دو به دشمنیِ ابلیس پی برده، سخنش را نمی‌پذیرفتند؛ کسی که قصد فریفتن دارد، از روش و عبارتی استفاده می‌کند که خود را به طرف مقابلش نزدیک نماید تا حرفش را بپذیرند. • در این روایت ساختگی آمده است که شیطان تهدیدشان کرد که اگر حرفش را نپذیرند، براي "فرزندشان، شاخ‌هایي همچون شاخ‌هاي بز كوهي، درست خواهد كرد»". اگر آن دو، این تهدید شیطان را باور کرده باشند، بدین معناست که به شرک در ربوبیت دچار شده‌اند؛ زیرا چنین کاری از شیطان ساخته نبود. حال آنکه پیامبران از هرگونه شرکی، پاک و معصوم بوده‌اند. حالت دوم، این است که آن دو این تهدید را باور نکرده‌اند؛ پس دلیلی نداشت که به تهدیدش ترتیب اثر دهند و نام فرزندشان را عبدالحارث بگذارند. لذا این هم یکی دیگر از تناقضات موجود در این روایت است. • الله متعال در پایان این آیه می‌فرماید: ﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ [الأعراف: ۱۹۰]. یعنی: «الله از آنچه شریکش قرار می‏دهند، برتر و والاتر است». شاهد اینجاست که در پایان آیه، واژه‌ی ﴿يُشۡرِكُونَ آمده که جمع است؛ و اگر منظور، آدم و حواء بودند، باید «یُشرِکانِ» می‌‌آمد. علامه محمد صالح العثیمین/ در ادامه می‌افزاید: «همه‌ی این دلایل، بیانگر بطلان این روایت است؛ لذا موضوع ارتکاب شرک از سوی آدم و حواء، بی‌اساس؛ و اعتقاد به چنین موضوعی، نارواست». [ر.ک: القول المفید علی کتاب التوحید، صص ۵۶۹-۵۷۰؛ دارالفجر للتراث] البته آن دسته از علما که به این روایت توجه کرده‌اند، کوشیده‌اند تا به‌نحوی، با تکیه بر تفاوت انواع شرک، این اتهام را از آدم÷ دور کنند؛ در صورتی که نقد این روایت، راه را کوتاه می‌کرد و روشن می‌شد که مرادِ آیه از کسانی که شرک ورزیدند، افرادی از نسل آدم بودند؛ نه خود آدم و همسرش.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- حرام بودن اضافه کردن کلمه‌ی عبد [یا غلام] به غیر الله، در نام‌گذاری.

۲- تفسیر آیه‌ی [۱۹۰] سوره‌ی اعراف.

۳- همین نام‌گذاری که ناخواسته و بدون قصد بود، شرک نامیده شد.

۴- داشتن دختر [و پسر] سالم و نیکوکار، نعمتی خداوندی است.

۵- گذشتگان نیک، فرق شرک در طاعت و فرمانبرداری با شرک در عبادت را بیان داشته‏اند.

***

باب (۵۱): درباره‌ی این فرموده‌ی الله أ که: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِ [الأعراف: ۱۸۰].

ترجمه: «و بهترین نام‌ها از آنِ الله است. پس او را با این نام‌ها بخوانید و کسانی را که درباره‌ی نام‌هایش کج‌روی می‌کنند، رها کنید».

ابن ابی‏حاتم/ نظر ابن‌عباس ب را در این مورد آورده است که ﴿يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦ یعنی شرک می‌ورزند.

همچنین از ابن عباس ب منقول است که مشرکان، اسم بت «لات» را از "إله"؛ و «عزّا» را از "عزیز" گرفته‏اند.

و از اعمش درباره‌ی کج‌روی و الحاد در نام‌های الله، روایت است که: «آنچه را که جزو نام‌های الله نیست، بر آن می‌افزایند».

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- اثبات نام‌های الله. [۲۴۲]

۲- نامهای الله، موصوف به حسنی هستند. [۲۴۳]

۳- دستور به اینکه الله را با این نام‌ها بخوانیم. [۲۴۴]

۴- کنار نهادن [راهِ] جاهلان منحرف و ملحدی که در نام‌های الله، دچار انحراف شده‌اند.

۵- شرح و توضیح مفهوم الحاد در نام‌های الله. [۲۴۵]

۶- وعید به کسی که در نام‌های الله، الحاد بورزد یا کج‌روی کند.

[۲۴۲] یعنی الله متعال، دارای نام‌هایی است. [۲۴۳] یعنی در کمال نیکی و زیبایی؛ به عبارت دیگر: برترین نام‌ها هستند. [۲۴۴] خواندن یا دعا کردن، بر دو نوع است: دعای مسألت (=درخواست)، و دعای عبادت. [۲۴۵] الحاد در نام‌های الله یا انحراف در این زمینه بر چند گونه است: • انکار اسم یا صفتی که ثابت شده است. • اثبات نام یا صفتی برای الله که ثابت نشده است. • تشبیه خالق به مخلوق، یا بر عکس؛ بر اساس تشابه لفظی. مثلا گفته شود: الله، سمیع و شنواست؛ و انسان هم سمیع و شنواست؛ آن‌گاه از این اشتراک لفظی، چنین نتیجه‌گیری گردد که نعوذ بالله، الله متعال و انسان، در شنوایی، شبیه یکدیگرند! در صورتی که صفات ثابت برای الله، بر مفاهیمی دلالت دارند که شایسته‌ی الله می‌باشد؛ و در رابطه با مخلوق به‌گونه‌ای است که شایسته‌ی مخلوق است. • از نام‌های الله، اسم‌هایی برای بت‌ها ساخته شود؛ مانند اسمِ لات که از اسم «اله» ساخته‌اند.

باب (۵۲): ممنوعیت گفتن: "سلام بر خدا"

در صحیح [بخاری و مسلم] آمده است که ابن‌مسعود س می‌گوید: وقتی با رسول‌اللهص نماز می‌خواندیم، [در تشهد] می‌گفتیم: «السَّلامُ عَلَى اللَّهِ مِنْ عِبَادِهِ، السَّلامُ على جبريلَ، السَّلامُ عَلَى فُلانٍ وَفُلانٍ» [یعنی: سلام بر خدا از سوی بندگانش؛ سلام بر فلانی و فلانی- جبرئیل و میکائیل-]؛ پیامبرص فرمود: «نگویید: سلام بر خدا! همانا الله، خود سلام (و منشأ سلامتی) است». [۲۴۶]

[۲۴۶] صحیح بخاری، ش: (۸۳۱، ۶۱۳۰، ۶۳۲۸)؛ و مسلم، ش: ۴۰۲ به‌روایت: عبدالله بن مسعودt.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- شرح و توضیح واژه‌ی "سلام".

۲- سلام، نوعی دعا و عرض ادب است.

۳- گفتنِ سلام بر خدا، شایسته [و روا] نیست.

۴- بیان علت این ممنوعیت. [۲۴۷]

۵- آگاه ساختن صحابه ش از اینکه اینگونه سلام گفتن و عرض ادب، شایسته‌ی الله نیست.

***

[۲۴۷] زیرا همان‌طور که در حدیث آمده، الله، خود سلام و منشأ سلامتی است.

باب (۵۳): این روش دعا مکروه است که انسان بگوید: «یا الله! اگر خواستی، مرا بیامرز»

در صحیح [بخاری و مسلم] آمده است که ابوهریره س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي إنْ شِئْتَ، اللَّهُمَّ ارْحَمْنِي إنْ شِئْتَ؛ لِيَعْزِم المَسْأَلَةَ، فَإنَّهُ لا مُكْرِهَ لَهُ»؛ [۲۴۸] یعنی: «هیچ‌یک از شما نگوید: یا الله! اگر خواستی، مرا بیامرز یا اگر خواستی، به من رحم کن؛ بلکه با یقین و قاطعیت بخواهد، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند الله را- به کاری- مجبور سازد».

در روایتی از مسلم آمده است: «وَلكِنْ لِيَعْزِمْ وَلْيُعَظمِ الرَّغْبَةَ فَإنَّ اللهَ تَعَالَى لا يَتَعَاظَمُهُ شَيْءٌ أَعْطَاهُ»؛ یعنی: «بلکه باید با اصرار و پافشاری و به‌جزم دعا نماید و رغبت و امیدش را بزرگ و جدی نشان دهد؛ زیرا الله متعال مجبور به دادن چیزی نیست و دادن هیچ چیزی برایش دشوار نمی‌باشد».

[۲۴۸] صحیح بخاری، ۶۳۳۹؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۶۷۹.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از استثنا [یا شرط گذاشتن] در دعا.

۲- بیان علت نهی. [۲۴۹]

۳- فرمایش رسول‌اللهص که فرمود: «لِيَعْزِم المَسْأَلَةَ»، بدین معناست که در دعا باید، جدیت و اصرار ورزید.

۴- همچنین فرمود: «(در دعا باید) رغبت و امید را بزرگ و جدی نشان داد».

۵- و نیز علت این امر، بیان شد. [۲۵۰]

***

[۲۴۹] عبارتِ «اگر خواستی»، به کسی گفته می‌شود که گویا تحتِ فرمان و یا مجبور است؛ لذا از به‌کار بردن این عبارت در دعاها، بپرهیزید. [۲۵۰] آنجا که فرمود: «زیرا الله متعال مجبور به دادن چیزی نیست و دادن هیچ چیزی برایش دشوار نمی‌باشد».

باب (۵۴): نهی از گفتنِ واژه‌ی ارباب در رابطه با صاحب‌کار و...

در صحیح [بخاری و مسلم] [۲۵۱] از ابوهریره س روایت است که رسول‌اللهص فرمود: «لا يَقُلْ أَحَدُكُمُ: أَطْعِمْ رَبَّكَ، وَضِّئْ رَبَّكَ وَليَقُل: سَيِّدِي ومَوْلايَ وَلا يَقُلْ أَحَدُكُمْ عَبْدِي، أَمَتِي وَلْيَقُلْ فَتَايَ، فَتَاتِي، غُلامِي»؛ یعنی: «هیچ‌یک از شما به غلامش نگوید: به ارباب خود غذا بده؛ برای ارباب خود آب وضو بیاور. بلکه [خدمت‌کار و غلام] باید- به جای استفاده از الفاظی چون: ارباب- از عناوینی مثل آقای من، یا مولای من استفاده کند. همچنین شما خطاب به آنها نگویید: بنده‌ی من! کنیز من! بلکه بگویید: پسرم! دخترم! جوان من!»

[۲۵۱] صحيح بخاري، ش: ۲۵۵۲؛ و مسلم، ش: ۲۴۴۹.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از گفتنِ بنده و کنیز [به خدمت‌کاران]؛

۲- غلام یا خدمت‌کار نیز به صاحب [یا صاحب‌کارش] نگوید: ارباب؛ و همین‌طور به او گفته نشود: به اربابت غذا بده. [۲۵۲]

۳- صاحب‌کاران، خدمه و زیردستان خود را با الفاظی چون: پسرم! یا دخترم! صدا بزنند.

۴- هر خدمت‌کاری به صاحب‌کار خود بگوید: آقای من!

۵- توجه به توحید، حتی در قالب واژه‌ها و نحوه‌ی سخن گفتن و استفاده از کلمات.

***

[۲۵۲] اگرچه این حکم، نیاز به تفصیل بیشتری دارد، اما این نهی، به منظور حمایت از توحید و جلوگیری از هرگونه‌ی شائبه‌ی شرک است.

باب (۵۵): کسی‌که به‌واسطه‌ی نام الله چیزی می‌خواهد باید به او داد

ابن‌عمر ب می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «مَنِ اسْتَعَاذَ بِاللهِ، فَأعِيذُوهُ، وَمَنْ سَأَلَ بِاللهِ، فأَعْطُوهُ، وَمَنْ دَعَاكُمْ، فَأَجِيبُوهُ، وَمَنْ صَنَعَ إلَيْكُمْ مَعْرُوفاً فَكَافِئُوهُ، فَإنْ لَمْ تَجِدُوا ما تُكَافِئُونَهُ فَادْعُوا لَهُ حَتَّى تَرَوْا أَنَّكُمْ قَد كَافَأْتُمُوهُ»؛ [روایت ابوداود و نسائی با سند صحیح] [۲۵۳] یعنی: «هرکه به الله پناه جُست، پناهش دهید و هرکه به نام الله چیزی درخواست کرد، به او بدهید؛ و هرکه شما را دعوت کرد، دعوتش را بپذیرید؛ و هرکه به شما نیکی کرد، نیکی‌اش را جبران کنید؛ و اگر چیزی برای جبران بخشش و نیکی‌اش نیافتید، آن‌قدر برایش دعا نمایید که خودتان احساس کنید که نیکی‌اش را جبران کرده‌اید».

[۲۵۳] صحیح الجامع، ش: ۶۰۲۱؛ السلسلة الصحیحة، ش: ۲۵۴؛ و صحیح النسائی، از آلبانی/، ش: ۲۴۰۷.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- پناه دادن به کسی که به نام الله پناه می‌خواهد.

۲- پذیرفتن خواسته‌ی کسی که به نام الله چیزی بخواهد.

۳- پذیرفتن دعوت.

۴- جبران کردن پاداشِ نیکی.

۵- کسی که چیزی در بساط ندارد، می‌تواند در حق نیکی‌کننده دعا کند؛ و این، در نوع خود، پاداش یا جبران نیکی است.

۶- در این حالت، آن‌قدر برای نیکی‌کننده دعا کند که خودش احساس نماید که نیکی‌اش را جبران کرده است.

***

باب (۵۶): با توسل به وجه الله، چیزی جز بهشت [و امور اخروی] را نباید درخواست کرد

جابر س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «لايُسْأَلُ بِوَجْهِ اللَّهِ إِلا الْجَنَّةُ». [روایت ابوداود] [۲۵۴] یعنی: ««با واسطه قرار دادن وجه الله، نباید چیزی جز بهشت را طلبید».

[۲۵۴] ضعيف است؛ أبو داود، ش:۱۶۷۱؛ آلبانی/ در ضعيف الجامع، ش:۶۳۶۶ این حدیث را ضعیف دانسته است.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از اینکه با توسل به وجه الله، چیزی غیر از همان مطلوب باارزش و نهایی، درخواست شود.

۲- اثبات صفت وجه برای الله. [۲۵۵]

[۲۵۵] صفت وجه برای الله، در قرآن و سنت، ثابت شده است؛ از جمله‌ی آیات قرآن می‌توان اشاره کرد به: قصص/۸۸؛ رعد/۲۲ و الرحمن/ ۲۷. اهل تأویل کوشیده‌اند که این صفت را به ذات و اجر و ثواب یا چیزهایی از این قبیل معنا کنند؛ در صورتی که الله متعال در آیه‌ی ۲۷ سوره‌ی الرحمن می‌فرماید: ﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧ یعنی: «و چهره‌ی شکوهمند و گرامی پروردگارت، باقی می‌ماند». ﴿ذُو در این آیه، صفت ﴿وَجۡهُ می‌باشد؛ نه صفتِ ﴿رَبِّكَ لذا وقتی «وجه»، موصوف به شکوه و بزرگی است، نمی‌توان از آن به ثواب یا صرفا ذات، تعبیر کرد؛ زیرا وجه غیر از ذات است.

باب (۵۷): در رابطه با گفتن: "اگر"

الله تعالی می‌فرماید: ﴿يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَا [آ‌عمران: ۱۵۴]. «می‌گویند: اگر اختیاری داشتیم، اینجا کشته نمی‌شدیم».

و می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْ [آل‌عمران: ۱۶۸]. «کسانی که نشستند (و در جهاد شرکت نکردند) و درباره‌ی برادرانشان گفتند: اگر از ما فرمان می‌بردند، کشته نمی‌شدند».

در صحیح [مسلم]، [۲۵۶] از ابوهریره س روایت است که رسول الله ص فرمود: «احْرِصْ عَلَى مَا ينْفَعُكَ، واسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجَزْ. وإنْ أصابَك شيءٌ فلاَ تقلْ: لَوْ أَنِّي فَعلْتُ كانَ كَذَا وَكذَا، وَلَكِنْ قُلْ: قدَّرَ اللَّهُ، ومَا شَاءَ فَعَلَ، فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَان»؛ یعنی: «مشتاق چیزی باش که به نفع توست و از الله، کمک بخواه و عاجز و درمانده نشو. و اگر اتفاقی برای تو افتاد، نگو: اگر چنین می‌کردم، چنین و چنان می‌شد؛ بلکه بگو: الله، این را مقدَّر کرده و هرچه بخواهد، انجام می‌دهد؛ زیرا گفتنِ "اگر" دروازه‌ی وسوسه‌ی شیطان را باز می‌کند».

[۲۵۶] صحیح مسلم، ش: ۲۶۶۴.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۵۴ و ۱۶۸] سوره‌ی آل‌عمران.

۲- نهی از گفتن "اگر"، آن‌گاه که مصیبتی به انسان می‌رسد.

۳- بیان علت نهی؛ اینکه «گفتنِ "اگر" دروازه‌ی وسوسه‌ی شیطان را باز می‌کند».

۴- راهنمایی به گفتن سخنان نیک. [۲۵۷]

۵- دستور به اینکه باید مشتاق چیزی بود که سودمند است و در عین حال، باید از الله کمک خواست.

۶- نهی از تنبلی یا ناتوانی و سستی کردن. [۲۵۸]

***

[۲۵۷] اینکه انسان در چنین شرایطی بگوید: «الله، این را مقدَّر کرده است و هرچه بخواهد، به انجام می‌رساند». [۲۵۸] آنجا که فرمود: «عاجز و درمانده نشو».

باب (۵۸): نهی از دشنام دادن به باد

ابی بن کعب س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «لا تَسُبُّوا الرِّيحَ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ مَا تَكْرَهُونَ، فَقُولُوا: اللَّهُمَّ إنَّا نَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ هذِهِ الرِّيحِ وَخَيْرِ مَا فِيهَا وخَيْرِ مَا أُمِرَتْ بِهِ؛ وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ هذِهِ الرِّيحِ وَشَرِّ مَا فِيهَا وَشَرِّ مَا أُمِرَتْ بِهِ»؛ [ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است.] [۲۵۹] یعنی: «به باد دشنام ندهید و هرگاه بادی را دیدید که نمی‌پسندید، بگویید: اللَّهُمَّ إنَّا نَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ هذِهِ الرِّيحِ وَخَيْرِ مَا فِيهَا وخَيْرِ مَا أُمِرَتْ بِهِ؛ وَنَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ هذِهِ الرِّيحِ وَشَرِّ مَا فِيهَا وَشَرِّ مَا أُمِرَتْ بِهِ». [۲۶۰]

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- نهی از دشنام دادن باد.

۲- روی آوردن به دعا و سخنان نیک، هنگام مشاهده‌ی امری ناگوار.

۳- باد مأموریت دارد.

۴- باد، گاهی مأموریت نیک و گاهی مأموریت بد دارد.

***

[۲۵۹] صحیح الجامع، ش: ۷۳۱۵؛ صحیح الأدب المفرد، از آلبانی/، ش: ۵۵۴. [۲۶۰] ترجمه‌ی دعا: «یا الله! من، خیرِ این باد و نیز خیرِ آنچه را که در آن می‌باشد و خیر و منفعتی را که این باد به آن مأمور شده است، از تو درخواست می‌کنم و از شرّ این باد و شرّ آنچه در آنست و نیز از شرّی که این باد به آن مأمور شده است، به تو پناه می‌برم».

باب (۵۹): درباره‌ی بدگمانی به الله

الله متعال می‌فرماید: ﴿يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِ [آل‌عمران: ۱۵۴]. «درباره‌ی الله گمان‌های نادرستی همچون گمان‌های دوران جاهلیت داشتند و می‌گفتند: آیا- پیروزی و- کاری به دست ماست؟ بگو: همه‌ی کارها به دست الله است».

و می‌فرماید: ﴿ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِ [الفتح: ۶]. «و نیز مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را که به الله گمان بد دارند، عذاب نماید. پیشامدهای بد روزگار بر آنان باد!».

ابن‌القیم/ در تفسیر آیه‌ی نخست گفته است: گمان بدی که در اینجا بدان اشاره گردید، متعلق به منافقان است؛ آنها گمان می‌کردند که الله، پیامبرش را یاری نمی‌رساند و به‌زودی دعوت رسول‌اللهص از میان خواهد رفت. بدین‌سان هم حکمت الله را انکار می‌کردند و هم تقدیر را؛ و هم این را که الله، به پیامبرش یاری خواهد رساند و دینش را بر سایر ادیان پیروز خواهد کرد. این، بدگمانی به الله متعال است؛ زیرا با حکمت و وعده‌های او، سازگاری ندارد. آری! گمان به اینکه خداوند، باطل را آن‌چنان بر حق چیره می‌گرداند که حق از میان می‌رود؛ انکار آنچه که به قضا و قدر الهی به انجام می‌رسد نیز بدگمانی به الله متعال است. در مقدرات الهی حکمت‌هایی است که الله به‌خاطر آن، شایسته‌ی حمد و ستایش است؛ لذا انکار این حکمت‌ها یا تهی دانستن این مقدرات از حکمت‌های الهی، همان گمانی است که کافران نسبت به الله داشتند: ﴿ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ [ص: ۲۷]. «این، پندار کافران است. پس وای به حال کافران از آتش (دوزخ)!».

بسیاری از مردم، در مسایل و اتفاقاتی که برایشان روی می‌دهد، به الله گمان بد دارند! کسی، از این آفت درامان نمی‌ماند، مگر آن‌که الله را با نام‌ها و صفاتش بشناسد و لوازم حکمت و حمد و ستایش پروردگار را دریابد و بداند که همه‌ی کارهایش مبتنی بر حکمتی ستودنی است.

هر خردمندی که خیرخواه خویش است، باید بدین نکته توجه داشته باشد و به سوی الله باز گردد؛ و آن‌که به پروردگارش گمانِ بد داشته است، باید از او آمرزش بخواهد. با نگاهی به روی‌کرد و وضعیت اعتقادی مردم، درخواهی یافت که از تقدیر، گلایه دارند و می‌گویند: باید چنین و چنان می‌شد! برخی از آنها چنین چیزهایی زیاد می‌گویند و برخی هم کمتر! در هر حال تو بنگر که آیا از این آفت، سالم مانده‌ای؟

فإنْ تَنْج منها تَنْجُ مِنْ ذي عَظيَمٍة وإلاَّ فَإنِّـي لا أَخَـالـكَ نَاجِيـا

یعنی: «اگر از آفتِ بدگمانی به الله نجات يابي، از بلاي بزرگي نجات يافته‌اي؛ و گرنه، تو را نجات‌يافته، نمي‌بينم».

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر آیه‌ی [۱۵۴] سوره‌ی آل‌عمران.

۲- تفسیر آیه‌ی [۶] سوره‌ی فتح.

۳- خبر دادن به اینکه بدگمانی به الله، انواع مختلفی دارد که قابل شمارش نیست.

۴- تنها کسی از آفتِ بدگمانی به الله نجات می‌یابد که الله را با نام‌ها و صفاتش بشناسد و به خودشناسی و بررسی خویشتن بپردازد.

***

باب (۶۰): حکم منکِران تقدیر

ابن‌عمر ب فرمود: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر کسی به اندازه‌ی کوه احد طلا داشته باشد و همه را در راه الله انفاق کند، تا به تقدیر ایمان نداشته باشد، از او پذیرفته نخواهد شد». سپس به این حدیث استدلال کرد که رسول‌اللهص فرموده است: «الايمان أَنْ تُؤْمِن بِاللَّهِ وملائِكَتِه وكُتُبِهِ ورُسُلِه والْيومِ الآخِر، وتُؤمِنَ بالْقَدَرِ خَيْرِهِ وشَرِّه»؛ [روایت مسلم] [۲۶۱] یعنی: «ایمان، این است که به الله، و فرشتگانش، و کتاب‌هایش، و پیامبرانش و روز قیامت (آخرت) و نیز به خیر و شر تقدیر از سوی الله، ایمان و باور داشته باشی». [۲۶۲]

روایت است که عباده بن صامت س به فرزندش گفت: ای پسرم! طعم ایمان را نخواهی چشید، مگر اینکه یقین داشته باشی که تقدیری که بر تو رفته است، امکان ندارد که به تو نرسد و آنچه برایت مقدر نشده، ممکن نیست که به تو برسد. من از رسول الله ص،‌ شنیدم که فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَم،َ فَقَالَ لَهُ: اكْتُبْ، فقَال: رَبِّ وَمَاذَا أَكْتُبُ؟ قَالَ: اكْتُبْ مَقَادِيرَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ». [۲۶۳] یعنی: «نخستین چیزی که الله متعال آفرید، قلم بود؛ آنگاه فرمود: تقدیر همه چیز را تا قیامت، بنویس».

عباده بن صامت س افزود: فرزندم! همچنین از رسول‌اللهص شنیدم که فرمود: «مَن ماتَ على غير هذا فَليسَ منّي». [۲۶۴] یعنی: «هرکه بر غیر این عقیده بمیرد، از- پیروان دینِ- من نیست». [۲۶۵]

و در روایت احمد آمده است که رسول الله ص فرمود: «إِنَّ أوَّل مَا خلق الله الْقَلَم فَقَالَ لَهُ اكْتُبْ فَجرى فِي تِلْكَ السَّاعَة بِمَا هُوَ كَائِن الى يَوْم الْقِيَامَة»؛ [۲۶۶] یعنی: «هنگامی که الله قلم را آفرید، فرمود: بنویس. و آن‌گاه هر آنچه باید تا قیامت انجام بگیرد، نوشته شد».

در روایت ابن وهب آمده است که رسول‌اللهص فرمود: «فَمَن لَم يُومن بِالقَدرِ خِيره وشَرِّه اَحرَقهُ الله بِالنَّار». [۲۶۷] یعنی: «هرکس به خیر و شر تقدیر ایمان نیاورد، الله او را در آتش دوزخ بسوزاند».

و در مسند و سنن روایت است که ابن‌دیلمی گوید: نزد ابی بن کعب س رفتم و گفتم: در دلم شبهه‌ای درباره‌ی تقدیر آمده است؛ در این‌باره چیزی بگو تا الله متعال این شبهه را از قبلم بردارد. ابی بن کعب س فرمود: «اگر به اندازه‌ی کوه احد طلا انفاق نمایی، الله از تو نمی‌پذیرد، مگر اینکه به تقدیر ایمان داشته باشی و بدانی و باور کنی که آنچه به تو می‌رسد، مقدر است و امکان ندارد که به تو نرسد؛ و آنچه به تو نمی‌رسد، مقدر و ممکن نیست که به تو برسد. اگر بر عقیده‌ای غیر از این بمیری، از دوزخیان خواهی بود». ابن دیلمی/ می‌گوید: سپس نزد عبد الله بن مسعود و حذیفه بن یمان و زید بن ثابت ش رفتم؛ آنها نیز برایم از رسول‌اللهص، همان حدیثی را گفتند که ابی بن کعب س گفته بود. [حدیث صحیحی است که حاکم در صحیح خود آورده است.] [۲۶۸]

[۲۶۱] صحیح مسلم، ش: ۸. [۲۶۲] وجه استدلال ابن‌عمرب به این حدیث، این بود که رسول‌الله ص در آن، ایمان به تقدیر خیر و شر را جزو ارکان شش‌گانه‌ی ایمان برشمرد. [۲۶۳] مسند احمد (۵/۳۱۷)؛ سنن أبی داود، ش:۴۷۰۰؛ سنن الترمذي، ش:۳۳۱۹. [۲۶۴] سنن الترمذي، ش:۲۱۵۵؛ سنن أبي داود، ش:۴۷۰۰؛ مسند امام احمد (۵/۳۱۷)؛ آلبانی در ظلال الجنة فی تخریج کتاب "السنة" از ابن أبي عاصم، ش: ۱۰۳ این حدیث را صحیح دانسته است. [۲۶۵] یعنی مسلمان نیست. [۲۶۶] ر.ک: منابع پیشین. [۲۶۷] ر.ک: کتاب «القدر» از ابن وهب، حديث شماره‌ی ۲۶، از طريق عمر بن محمد، از سليمان بن مهران، از عباده بن الصامت؛ اِسنادش بین سليمان بن مهران- که همان اعمش- است و بین عباده بن صامت س، منقطع می‌باشد؛ زیرا اعمش در سال ۶۱ هـ زاده شد و عباده بن صامت س در سال ۳۴ هـ درگذشت. شایان ذکر است که دکتر عبدالعزيز العثيم در تحقیق کتاب القدر، این حدیث را حسن لغيره دانسته است. [۲۶۸] مسند امام أحمد (۵/۱۸۲-۱۸۳)؛ سنن أبي داود، ش:۴۶۹۹؛ سنن ابن ماجه، ش:۷۷؛ آلبانی در ظلال الجنة فی تخریج کتاب "السنة" از ابن أبي عاصم، ش: ۱۱۱ این حدیث را صحیح دانسته است؛ همچنین ر.ک: السلسلة الصحیحة، ش: ۲۴۳۹.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- فرض بودن ایمان به تقدیر الهی.

۲- چگونگی ایمان به تقدیر. [۲۶۹]

۳- برباد رفتن اعمال.

۴- کسی که به تقدیر ایمان ندارد، طعم ایمان را نمی‌چشد.

۵- نخستین مخلوق الله. [۲۷۰]

۶- هر آنچه که باید تا قیامت انجام بگیرد، [به فرمان الله، توسط قلم] نوشته شد.

۷- اعلام بیزاری رسول الله ص از کسی که به تقدیر ایمان ندارد.

۸- سلف صالح برای رفع شبهات خود، به علما مراجعه می‌کردند.

۹- علما نیز شبهات مردم را در پرتو رهنمودهای رسول‌اللهص به‌روشنی پاسخ می‌دادند. [۲۷۱]

***

[۲۶۹] این کیفیت، در حدیث بدین صورت بیان شد: «بدانی و باور داشته باشی که تقدیری که بر تو رفته است، امکان ندارد که به تو نرسد و آنچه برایت مقدر نشده، ممکن نیست که به تو برسد». [۲۷۰] گویا اشاره‌ی مؤلف/ به این است که قلم، نخستین آفریده‌ی الله می‌باشد؛ در صورتی که قلم، پس از عرش آفریده شد. در حدیث شماره‌ی ۳۱۹۱ صحیح بخاری آمده است که رسول‌الله ص فرمود: «كَانَ اللَّهُ وَلَمْ يَكُنْ شَيْءٌ غَيْرُهُ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ وَكَتَبَ فِي الذِّكْرِ كُلَّ شَيْءٍ وَخَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ»؛ یعنی: «الله، وجود داشت و چيزي غير از او، وجود نداشت و عرش الله بر روي آب بود؛ الله، تقدير همه‌ی كائنات را در لوح محفوظ نوشت. و آسمان‌ها و زمين را آفريد». [۲۷۱] اشاره‌ي مؤلف/ به سخن ابن ديلمي/ است كه گويد: سپس نزد عبد الله بن مسعود و حذيفه بن يمان و زيد بن ثابت# رفتم؛ آنها نيز برايم از رسول‌الله ص، همان حدیثی را گفتند كه ابي بن كعب س گفته بود.

باب (۶۱): آنچه درباره‌ی مجسمه‌سازان و تصویرگران وارد شده است

ابوهریره س می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «قال اللهُ تَعَالَى: وَمَنْ أظْلَمُ مِمَّنْ ذَهَبَ يَخْلُقُ كَخَلْقِي؟ فَلْيَخْلُقُوا ذَرَّةً أوْ لِيَخْلُقُوا حَبَّةً، أوْ لِيَخْلُقُوا شَعِيرَةً»؛ [متفق علیه] [۲۷۲] «الله متعال می‌فرماید: چه کسی ستمکارتر از کسی است که می‌رود تا چیزی همچون آفریده‌ی من بسازد؟ پس- اگر راست می‌گویند- یک مورچه یا یک دانه گندم یا جو بیافرینند».

عایشه ل می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «أشَدُّ النَّاسِ عَذَاباً عِندَ اللهِ يَوْمَ القِيَامَةِ الَّذينَ يُضَاهُونَ بِخَلْقِ اللهِ»؛ [متفق علیه] [۲۷۳] یعنی: «روز قیامت سخت‌ترین عذاب را در نزد الله، کسانی دارند که آفرینش الهی را (با ترسیم جانداران یا ساختن مجسمه‌ی آنان) شبیه‌سازی می‌کنند».

بخاری و مسلم [۲۷۴] از ابن‌عباس ب روایت کرده‌اند که رسول‌اللهص فرمود: «كُلُّ مُصَوِّرٍ في النَّارِ يُجْعَلُ لَهُ بِكُلِّ صُورَةٍ صَوَّرَهَا نَفْسٌ فَيُعَذِّبُهُ في جَهَنَّمَ»؛ یعنی: «هر تصویرگری در آتش است و در برابر هر جانداری که آن را به‌تصویر کشیده، موجودی در دوزخ است که او را عذاب می‌کند».

همچنین در صحیح بخاری و مسلم [۲۷۵] آمده است که ابن‌عباس ب می‌گوید: رسول‌اللهص فرمود: «مَنْ صَوَّرَ صُورَةً فِي الدُّنْيَا، كُلِّفَ أَنْ يَنْفُخَ فِيهَا الرُّوحَ يَومَ القِيَامَةِ وَلَيْسَ بِنَافِخٍ»؛ یعنی: «هرکه در دنیا- موجود جانداری را در قالب نقاشی یا مجسمه- به‌تصویر بکشد، روز قیامت مکلّف می‌شود که در آن روح بدمد؛ اما هرگز دمیدن روح، از او ساخته نیست».

در صحیح مسلم [۲۷۶] روایتی بدین مضمون آمده است که علیt به ابوالهیاج اسدی فرمود: «آیا تو را به مأموریتی بفرستم که رسول‌اللهص مرا به انجامِ آن دستور داد؟ هر تصویری که دیدی، از میان ببر و هر قبر مرتفع و بلندی را با خاک یکسان کن».

[۲۷۲] صحیح بخاری، ش: (۵۹۵۳، ۷۵۵۹)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۱۱. [۲۷۳] صحیح بخاری، ش: ۵۹۵۴؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۰۷. [۲۷۴] صحیح بخاری، ش: ۲۲۲۵؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۱۰. [۲۷۵] صحیح بخاری، در چندین مورد، از جمله: (۵۹۶۳، ۷۰۴۲)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۱۱۰. [۲۷۶] صحیح مسلم، ش: ۹۶۹.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- وعید شدید درباره‌ی مجازات سنگین تصویرگران و مجسمه سازان. [۲۷۷]

۲- بیان علت آن؛ که عبارت است از جسارت و بی‌ادبی نسبت به الله، چنانکه فرمود: «چه کسی ستمکارتر از کسی است که می‌رود تا چیزی همچون آفریده‌ی من بسازد؟»

۳- یادآوری قدرت الله، و ناتوانی بندگان؛ چنانکه فرمود: پس- اگر راست می‌گویند- یک مورچه یا یک دانه گندم یا جو بیافرینند».

۴- تصریح به اینکه سخت‌ترین عذاب روز قیامت، از آن تصویرگران است.

۵- الله متعال در برابر هر جانداری که تصویرگر به‌تصویر می‌کشد، موجودی در دوزخ می‌آفریند که تصویرگر را عذاب می‌کند.

۶- تصویرگر در روز قیامت مکلّف می‌شود که در آنچه به تصویر کشیده است، روح بدمد.

۷- امر به نابود کردن هر تصویری در هر جا که دیده شود.

***

[۲۷۷] یعنی آنان‌که در قالب نقاشی و مجسمه‌سازی، جانداران را به‌تصویر می‌کشند.

باب (۶۲): درباره‌ی زیاد سوگند خوردن

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡ [المائدة: ۸۹]. «سوگندهایتان را پاس بدارید».

ابوهریره س می‌گوید: از رسول‌اللهص شنیدم که می‌فرمود: «الحَلِفُ مَنْفَقَةٌ لِلسِّلْعَةِ، مَمْحَقَةٌ لِلْكَسْبِ»؛ [متفقٌ علیه] [۲۷۸] یعنی: «سوگند، وسیله‌ای برای بازارگرمی و فروش کالاست؛ اما برکتش را از میان می‌برد».

از سلمان س روایت است که رسول الله ص فرمود: «ثلاثةٌ لا يُكلِّمهُم الله، ولا يُزكيِّهم و لَهُم عذابٌ أليم: اُشَيمِطٌ زانٍ وعائلٌ مُستكبرٌ ورَجُلٌ جَعَلَ اللَّهَ بضاعَتَهُ لا يَشتري إلاَّ بيمينه ولا يَبِيعُ إلاَّ بِيَمِينِهِ»؛ [روایت طبرانی با سند صحیح] [۲۷۹] یعنی: «سه گروه هستند که الله، روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید، آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و عذاب دردناکی خواهند داشت: پیرمرد زناکار، فقیر متکبر، و کسی که نام الله را وسیله‌ای برای داد و ستد قرار می‌دهد؛ بدین‌سان که برای فروش هر چیزی سوگند یاد می‌کند و برای خریداری هر چیزی نیز سوگند می‌خورد!»

در صحیح [بخاری و مسلم] [۲۸۰] از عمران بن حصین س روایت است که رسول‌اللهص فرمود: «خَيْرُكُمْ قَرنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يلوُنَهم، ثُمَّ الَّذِينَ يلُونَهُم»؛ یعنی: «بهترین مردم، کسانی هستند که در دوران من به‌سر می‌برند (صحابه)، سپس نسلی که پس از ایشان می‌آیند (تابعین)، و سپس نسلِ بعدی، (تبع تابعین)». عمران س می‌گوید: نمی‌دانم دو بار جمله‌ی «سپس نسلی که پس از ایشان می‌آیند» را تکرار نمود یا سه بار؛ سپس پیامبر ص افزود: «ثُمَّ يَكُونُ بَعدَهُمْ قَوْمٌ يَشهدُونَ ولا يُسْتَشْهَدُون، وَيَخُونُونَ وَلا يُؤْتَمَنُون، وَيَنْذِرُونَ وَلا يُوفُون، وَيَظْهَرُ فِيهمْ السِّمَنُ»؛ یعنی: «پس از آنها، کسانی می‌آیند که در حالی شهادت می‌دهند که از آنها درخواست شهادت (گواهی) نمی‌شود؛ خیانت می‌ورزند و امانت‌دار و قابل اعتماد نیستند؛ نذر می‌کنند و به نذر خود وفا نمی‌کنند و چاقی، در میانشان نمایان می‌شود».

همچنین در صحیح [بخاری و مسلم] [۲۸۱] روایت است که ابن‌مسعود س می‌گوید: رسول‌الله ص فرمود: «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ يَجِيءُ قَوْمٌ تَسْبِقُ شَهَادَةُ أَحَدِهم يَمِينَهُ و يَمِينُهُ شَهَادَتَهُ»؛ یعنی: «بهترین مردم، کسانی هستند که در دوران من به‌سر می‌برند (صحابه)، سپس نسلی که پس از ایشان می‌آیند (تابعین)، و سپس نسلِ بعدی، (تبع تابعین)؛ و بعد از آنها، کسانی می‌آیند که گاهی قبل از سوگند خوردن، گواهی می‌دهند و گاهی قبل از گواهی دادن، سوگند می‌خورند». [۲۸۲]

ابراهیم [نخعی/] گوید: پدرانمان ما را در زمانی که خردسال- یعنی نابالغ- بودیم، به‌خاطر گواهی دادن، کتک می‌زدند. [۲۸۳]

[۲۷۸] صحیح بخاری، ش: ۲۰۸۷؛ و صحیح مسلم، ش: ۱۶۰۶. [۲۷۹] ر.ک: صحیح الترغیب والترهیب، ش: ۱۷۸۸؛ و صحیح الجامع، ش: ۳۰۷۲. [۲۸۰] صحیح بخاری، ش: ۲۶۵۱؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۳۵. [۲۸۱] صحیح بخاری، ش: (۲۶۵۲، ۳۶۵۱، ۶۴۲۹)؛ و صحیح مسلم، ش: ۲۵۳۳. [۲۸۲] یعنی مردمان بی‌تقوایی هستند که به‌راحتی سوگند می‌خورند و شهادت می‌دهند! [۲۸۳] منظور از کتک زدن، تنبیه کردن است؛ نه زدنی که به کودک آسیب برساند.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- سفارش به حفاظت از سوگندها.

۲- خبر دادن از اینکه «سوگند، وسیله‌ای برای بازارگرمی و فروش کالاست؛ اما برکتش را از میان می‌برد».

۳- وعید شدید درباره‌ی کسی که در داد و ستد، یا خرید و فروش، همواره سوگند می‌خورد.

۴- تذکر این مطلب که جرم گنهکارانی که انگیزه‌ی گناه در آنها ضعیف‌تر است، از جرم دیگران بیشتر می‌باشد. [۲۸۴]

۵- نکوهش کسانی که- بدون دلیل- سوگند می‌خورند، در حالی که از آنها خواسته نشده که سوگند بخورند.

۶- تعریف رسول الله ص از سه طبقه‌ی نخست این امت؛ [یعنی صحابه، تابعین، و اتباع تابعین] و بیان حوادث پس از آنها.

۷- نکوهش کسانی که خودسرانه و بی‌آنکه از آنها خواسته شود، گواهی می‌دهند.

۸- گذشتگان نیک، فرزندانشان را به خاطر گواهی و وفای به عهد تنبیه می‌کردند.

***

[۲۸۴] چنانکه رسول‌الله ص پیرمرد زناکار، و فقیر متکبر را جزو سه گروهی برشمرد که الله در روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید، آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و عذاب دردناکی در پیش دارند. زیرا کسی که پا به سن می‌گذارد، شهوتش فروکش می‌کند؛ بر خلافِ جوان که شهوتش قوی است و خویشتن‌داری در دورانِ جوانی، دشوارتر می‌باشد؛ لذا خیلی زشت‌تر است که یک پیرمرد زنا کند؛ چون انگیزه‌ی چنین گناهی در او کم‌تر و ضعیف‌تر شده است. اگرچه زنا هم برای جوان، بد است و هم برای پیرمرد؛ البته برای پیرمرد خیلی زشت‌تر می‌باشد. ثروت، انگیزه‌ای برای تکبر در آدم ثروتمند است؛ اما این انگیزه در فقیر وجود ندارد، لذا به‌رغم بد بودن تکبر برای هر انسانی، زشتی‌اش برای آدم فقیر، بیشتر است.

باب (۶۳): درباره‌ی عهد و پیمان الله، و پیغمبرش

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ وَلَا تَنقُضُواْ ٱلۡأَيۡمَٰنَ بَعۡدَ تَوۡكِيدِهَا وَقَدۡ جَعَلۡتُمُ ٱللَّهَ عَلَيۡكُمۡ كَفِيلًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٩١ [النحل: ۹۱]. «و چون با الله پیمان بستید، به پیمان الهی وفا کنید و سوگندهای استواری را که یاد می‌کنید، نشکنید؛ در حالی که شما، الله را شاهد و نگهبانتان قرار داده‌اید. بی‌گمان الله از کردارتان آگاه است».

بریده س می‌گوید: هرگاه رسول الله ص کسی را به فرماندهی لشکر منصوب می‌کرد، او را به رعایت تقوای الهی در مورد خود و مسلمانانی که با او بودند، توصیه می‌نمود و می‌فرمود: «اغْزُوا بِاسْمِ اللهِ فِي سَبِيلِ اللهِ، قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاللهِ، اغْزُوا وَلا تَغُلُّوا، وَلا تَغْدِرُوا، وَلا تَمْثُلُوا، وَلَا تَقْتُلُوا وَلِيدًا، وَإِذَا لَقِيتَ عَدُوَّكَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ، فَادْعُهُمْ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ- أَوْ خِلالٍ- فَأَيَّتُهُنَّ مَا أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ، وَكُفَّ عَنْهُمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الإِسْلَامِ، فَإِنْ أَجَابُوكَ، فَاقْبَلْ مِنْهُمْ، وَكُفَّ عَنْهُمْ، ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى التَّحَوُّلِ مِنْ دَارِهِمْ إِلَى دَارِ الْمُهَاجِرِينَ، وَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ إِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ فَلَهُمْ مَا لِلْمُهَاجِرِينَ، وَعَلَيْهِمْ مَا عَلَى الْمُهَاجِرِينَ، فَإِنْ أَبَوْا أَنْ يَتَحَوَّلُوا مِنْهَا، فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّهُمْ يَكُونُونَ كَأَعْرَابِ الْمُسْلِمِينَ، يَجْرِي عَلَيْهِمْ حُكْمُ اللهِ الَّذِي يَجْرِي عَلَى الْمُؤْمِنِينَ، وَلا يَكُونُ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ وَالْفَيْءِ شَيْءٌ إِلَّا أَنْ يُجَاهِدُوا مَعَ الْمُسْلِمِينَ، فَإِنْ هُمْ أَبَوْا فَسَلْهُمُ الْجِزْيَةَ، فَإِنْ هُمْ أَجَابُوكَ فَاقْبَلْ مِنْهُمْ، وَكُفَّ عَنْهُمْ، فَإِنْ هُمْ أَبَوْا فَاسْتَعِنْ بِاللهِ وَقَاتِلْهُمْ، وَإِذَا حَاصَرْتَ أَهْلَ حِصْنٍ فَأَرَادُوكَ أَنْ تَجْعَلَ لَهُمْ ذِمَّةَ اللهِ، وَذِمَّةَ نَبِيِّهِ، فَلا تَجْعَلْ لَهُمْ ذِمَّةَ اللهِ، وَلا ذِمَّةَ نَبِيِّهِ، وَلَكِنِ اجْعَلْ لَهُمْ ذِمَّتَكَ وَذِمَّةَ أَصْحَابِكَ، فَإِنَّكُمْ أَنْ تُخْفِرُوا ذِمَمَكُمْ وَذِمَمَ أَصْحَابِكُمْ أَهْوَنُ مِنْ أَنْ تُخْفِرُوا ذِمَّةَ اللهِ وَذِمَّةَ رَسُولِهِ، وَإِذَا حَاصَرْتَ أَهْلَ حِصْنٍ فَأَرَادُوكَ أَنْ تُنْزِلَهُمْ عَلَى حُكْمِ اللهِ، فَلَا تُنْزِلْهُمْ عَلَى حُكْمِ اللهِ، وَلَكِنْ أَنْزِلْهُمْ عَلَى حُكْمِكَ، فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي أَتُصِيبُ حُكْمَ اللهِ فِيهِمْ أَمْ لا»؛ [روایت مسلم] [۲۸۵] یعنی: «به نام الله، در راه الله جهاد کنید و با کسانی که کفر ورزیده‌اند، بجنگید. پیکار کنید و خیانت نکنید و از عهدشکنی و مثله کردن [یا بریدن اعضای کشته‌شدگان] بپرهیزید؛ هیچ کودکی را نکُشید؛ هنگامِ رویارویی با مشرکان، آنان را به پذیرش یکی از این سه مورد فرا بخوان و هر کدام را قبول کردند، از آنان بپذیر: نخست آنها را به اسلام دعوت بده؛ اگر پذیرفتند، از آنان قبول کن، آن‌گاه از آنها بخواه که به سرزمین مهاجران، هجرت کنند؛ و بگو: اگر چنین کردید، همان حقوق و وظایفی را خواهید داشت که همه‌ی مهاجران دارند. و اگر حاضر به هجرت نشدند، به آنان خبر بده که با آنها همانند مسلمانان بدوی و صحرانشین برخورد می‌شود؛ یعنی احکام الله متعال بر آنان اجرا می‌گردد، اما از غنایم سهمی نخواهند داشت، مگر اینکه در جهاد شرکت کنند. اگر اسلام را نپذیرفتند، از آنان جزیه بخواه. اگر قبول کردند، از آنان بپذیر و دست از جنگ بدار. اما اگر قبول نکردند، پس به کمک الله، با آنان پیکار کن. و اگر قلعه‌ای را محاصره کردی، سپس آنان خواستند که به عهد و پیمان الله و پیامبرش با تو صلح کنند، چنین مکن؛ بلکه بر اساس عهد و پیمان خودت با آنان مذاکره و گفتگو کن؛ زیرا اگر شما عهد و پیمان خود را بشکنید، مجازاتش کمتر است از اینکه عهد و پیمان الله و رسولش را بشکنید. همچنین اگر ساکنان قلعه‌ای را به محاصره در آوردی، آن‌گاه از تو خواستند که حکم الله را درباره‌ی آنان اجرا کنی، نپذیر؛ بلکه حکم خودت را پیشنهاد کن، زیرا از کجا معلوم که به‌راستی مطابقِ دستور الله با آنان رفتار کنی».

[۲۸۵] صحیح مسلم، ش: ۱۷۳۱؛ سنن أبي داود، ش: (۲۶۱۲،۲۶۱۳)؛ سنن الترمذي، ش: (۱۶۱۷).

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفاوت عهد و پیمان الله و پیامبرش با عهد و پیمان مسلمانان. [۲۸۶]

۲- راهنمایی به انتخاب گزینه‌ی کم‌زیان‌تر از میان دو گزینه‌ای که یکی از آنها، زیان‌بار است و دیگری، زیان‌بارتر.

۳- دستور رسول‌الله ص که فرمود: «به نام الله، در راه الله جهاد کنید». [۲۸۷]

۴- [توجه به] این دستور رسول‌الله ص که فرمود: «با کسانی که به الله کفر ورزیده‌اند، بجنگید». [۲۸۸]

۵- این رهنمود رسول‌الله ص که فرمود: «به کمک الله با آنان پیکار کن». [۲۸۹]

۶- تفاوت حکم الله با حکم علما. [۲۹۰]

۷- درک این نکته که امکان داشت یک صحابی در هنگام ضرورت حکمی صادر می‌کرد که نمی‌دانست آیا مطابق حکم الله متعال است یا خیر؟ [۲۹۱]

***

[۲۸۶] یعنی پیمان بستن با دشمنان به نامِ الله و رسولش، ناروا؛ و با عهد و پیمان خودِ مسلمانان، رواست. علتش، در خودِ حدیث بیان شده است. [۲۸۷] این، بیانگر واجب بودن جهاد و نیز کمک خواستن از الله و اخلاص و هم‌سویی با رهنمودهای دینی در مسیر جهاد است. [۲۸۸] از این فرموده، وجوب پیکار با کافران، برداشت می‌شود؛ نه اینکه فقط با کافران پیکار می‌گردد، بلکه مسلمانی که از دادن زکاتش امتناع ورزد، یا حتی مسلمانانی که اذان و اقامه‌ی نماز جماعت را در منطقه‌ی خود ترک کنند،- به رغم اینکه مسلمان هستند- باز هم باید با آنان پیکار نمود تا به حکمِ الله و رسولش تن دهند. [۲۸۹] این رهنمود، بیانگر وجوب کمک خواستن از الله متعال است؛ نه اینکه انسان به تدبیر و توان خود اعتماد کند. [۲۹۰] حکم الهی همواره، درست و به‌جاست، اما حکم علما ممکن است درست یا نادرست باشد. از این‌رو در استفتا از علما نباید گفت: حکم یا دیدگاه اسلام درباره‌ی فلان موضوع چیست؟ زیرا چه‌بسا مفتی در فتوایش اشتباه کند، در حالی که هیچ اشتباهی در احکام شرعی وجود ندارد؛ مفتی نیز نباید فتوایش را به‌طور مطلق، حکم اسلام بداند؛ یعنی نباید بگوید: حکم اسلام، این است که...، بلکه بگوید: حکم اسلام به رأی من، چنین و چنان است. البته این، در صورتی است که در رابطه با موضوعِ مطرح‌شده، نص واضح و صریحی وجود نداشته باشد. اینجاست که باید توجه داشته باشیم: تفاوت فراوانی در بین نصوص دینی و برداشت‌هایی که از نصوص دینی صورت می‌گیرد، وجود دارد و نباید برداشت‌ها و استنباط‌ها را به‌طور مطلق، حکم اسلام دانست. [۲۹۱] یعنی در وقت ضرورت، صدور حکم، به‌شرط اجتهاد و به‌کارگیری تمام تلاش برای استنباطی دقیق، روا و بلکه در شرایطی نیز واجب است؛ اگرچه ممکن است که انسان در استنباط مبتنی بر اجتهاد، به حطا نیز برود.

باب (۶۴): جسارت سوگند خوردن به جای الله

جندب بن عبدالله س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «قال رَجُلٌ: والله لا يغفر الله لفلانٍ. فَقال الله : مَن ذَا الّذي يتألى علىَّ أَن لا أغفِرَ لِفلانٍ؟ إنّي قَد غَفَرتُ لَه وأحبطتُ عملك»؛ [روایت مسلم] [۲۹۲] یعنی: «شخصی درباره‌ی انسانِ گنهکاری گفت: قسم به الله که او، فلانی را نمی‌آمرزد. و الله فرمود: چه کسی به نام من سوگند یاد کرد که من فلانی را نمی‌بخشم؟ حال آنکه من او را بخشیدم و عمل تو را باطل و تباه گردانیدم».

در حدیث ابوهریره س آمده است که گوینده‌ی این سخن، شخصی عابد بود. ابوهریره س می‌گوید: آن شخص با گفتن یک سخن، دنیا و آخرتش را تباه کرد.

[۲۹۲] صحیح مسلم، ش: ۲۶۲۱؛ السلسلة الصحیحة، ش: ۱۶۸۵.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- زنهار دادن و برحذر داشتن از سوگند خوردن به جای الله!

۲- عذاب الهی به هر یک از ما، از بند کفش نیز نزدیک‌تر است.

۳- ... و همین‌طور بهشت. [۲۹۳]

۴- این حدیث، مؤَید حدیث دیگری است که رسول‌اللهص فرمود: «إنَّ العَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بالكَلِمَةِ ...». [۲۹۴]

۵- گاهی انسان به خاطر چیزی که برایش بسیار ناگوار بوده است، بخشیده می‌شود. [۲۹۵]

***

[۲۹۳] یعنی میان انسان و بهشت یا دوزخ، فاصله‌ای جز مرگ وجود ندارد. رسول‌اللهص فرموده است: «الجَنَّةُ أقَربُ إلى أَحدِكُم مِنْ شِراكِ نَعْلِهِ والنَّارُ مِثْلُ ذلِكَ»؛ یعنی: «بهشت و دوزخ، به هر یک از شما از بند کفش او نزدیک‌ترند». [روایت بخاری، ش: ۶۴۸۸ به‌نقل از ابن‌مسعود س] [۲۹۴] اشاره‌ی مؤلف/ به حدیثی است که رسول‌الله ص فرمود: «إنَّ العَبْدَ لَيَتَكَلَّمُ بالكَلِمَةِ مَا يَتَبَيَّنُ فِيهَا يَزِلُّ بِهَا إِلَى النَّارِ أبْعَدَ مِمَّا بَيْنَ المَشْرِقِ والمَغْرِبِ»؛ یعنی: « بنده با بی‌فکری- و بی‌توجه به این‌که سخنش درست است یا خیر- سخنی بر زبان می‌آورد که به‌ موجب آن از فاصله‌ای بیش از فاصله‌ی میان مشرق و مغرب در آتش دوزخ می‌افتد». ر.ک: صحیح بخاری، ش: (۶۴۷۷، ۶۴۷۸)؛ و صحیح مسلم، ش:۲۹۸۸. [۲۹۵] همان‌طور که آن شخصِ گنهکار اصلاً دوست نداشت که کسی درباره‌اش بگوید: به‌خدا سوگند که خداوند، فلانی را نخواهد بخشید.

باب (۶۵): نهی شدید از شفیع قرار دادنِ الله در نزد مخلوق!

جبیر بن مطعم س می‌گوید: صحرانشینی نزد رسول الله ص آمد و گفت: ای رسول خدا! جسمها ضعیف و لاغر شده، و بچه‌ها گرسنه، و چارپایان هلاک گشته‌اند. از پروردگارت برای ما طلب باران کن؛ ما خدا را شفیع تو و تو را شفیع خدا قرار می‌دهیم. پیامبرص فرمود: «سبحان الله، سبحان الله»؛ و آن‌قدر تسبیح گفت که رنگ اصحابش نیز پرید. آن‌گاه رسول‌اللهص فرمود: «وَيْحَكَ! أتدري ما الله؟ إنَّ شَأْنَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ إِنَّهُ لا يُسْتَشْفَعُ بِاللَّهِ عَلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ»؛ [روایت ابوداود] [۲۹۶] یعنی: «وای بر تو! آیا می‌دانی الله کسیت؟! شأن و مرتبتِ الله، فراتر از این است؛ الله را شفیع هیچ‌یک از آفریده‌هایش قرار نمی‌دهند».

[۲۹۶] ضعیف است؛ ر.ک: ضعيف سنن أبي داود، ش: ۱۰۱۷؛ و ظلال الجنة في تخريج السنة، ش: ۵۷۵

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- رد کردن سخن کسی که گفت: «ما خدا را نزد تو شفیع قرار می‌دهیم».

۲- تغییر سیمای رسول الله ص از این سخن، به‌گونه‌ای که در چهره‌ی اصحاب ش نیز اثر گذاشت و رنگشان پرید.

۳- رسول الله ص این سخنِ صحرانشین را که گفت: «تو را شفیع خدا قرار می‌دهیم»، رد نفرمود.

۴- شرح و توضیح «سبحان الله». [۲۹۷]

۵- مسلمانان از رسول الله ص می‌خواستند که برایشان طلب باران کند.

***

[۲۹۷] اینکه رسول‌الله ص فرمود: «شأن و مرتبتِ الله، فراتر از اين است»، بدین معناست که سبحان‌الله، بیانگر منزه بودن الله، از هر چیزی است که با عظمت و بزرگی‌اش منافات دارد.

باب (۶۶): پاسداری رسول الله ص از مرزهای توحید و بستن راه‌های شک و تردید

عبد الله بن شخیر س می‌گوید: من با هیأت بنی عامر نزد رسول الله ص رفتم؛ به ایشان گفتیم: شما سید ما هستید. رسول الله ص فرمود: «السيد الله تبارك وتعالى»؛ یعنی: «سید، الله تبارک و تعالی است». [۲۹۸] گفتیم: شما از ما برتر و بزرگوارترید. فرمود: «قُولُوا بِقَوْلِكُمْ، وَلَا يَسْتَجْرِيَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ»؛ [روایت ابوداود با سند جید] [۲۹۹] یعنی: «همین سخن یا بخشی از آن را بگویید و مواظب باشید که شیطان بر شما غلبه نکند [و غلو نکنید]».

انس س می‌گوید: گروهی از مردم، به رسول الله ص گفتند: ای رسول‌خدا! ای بهترین ما و ای فرزند بهترین ما! ای سید و سرورمان و ای فرزند سید و سرورمان! رسول الله ص فرمود: «ای مردم! سخنتان را بگویید و مواظب باشید که شیطان شما را فریب ندهد. من محمد، بنده و فرستاده‌ی الله هستم. دوست ندارم که مرا فراتر از مقام و منزلتی قرار دهید که الله به من داده است». [روایت نسائی با سند جید] [۳۰۰]

[۲۹۸] به عبارت دیگر: سیادت و بزرگیِ مطلق، از آنِ الله می‌باشد؛ لذا این حدیث با حدیثي که رسول‌الله ص فرمود: «من، سید و بزرگِ فرزندان آدم هستم»، تعارضی ندارد؛ زیرا در حدیث نخست، رسول‌الله ص واژه‌ی سید را به‌طور مطلق، با "الف و لام" و بدون مضاف اليه آورد؛ مثلاً نفرمود که سید و بزرگِ شما، الله است؛ پس معنایش این می‌شود که سیادت مطلق، از آنِ الله می‌باشد. و حدیثِ «من، سید و بزرگِ فرزندان آدم هستم»، بر شرافت آن بزرگوار در میان آدمیان دلالت می‌کند، نه بر سیادت مطلق که خاصّ الله متعال است. [۲۹۹] سنن أبی داود، ش: ۴۸۰۶؛ آلباني/ اين حدیث را صحیح دانسته است؛ ر.ك: المشكاة، ش:۴۹۰۱؛ و صحيح الجامع، ش:۳۷۰۰. [۳۰۰] صحیح است؛ ر.ك: السلسلة الصحیحة، ش:۱۰۹۷.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- برحذر داشتن مردم از غلو و زیاده‌روی.

۲- اگر کسی را با عنوان سید و بزرگ، مخاطب قرار دادند، شایسته است که چه بگوید؟ [۳۰۱]

۳- با اینکه صحابه ش سخن درستی گفتند، اما رسول الله ص فرمود: «مواظب باشید که شیطان شما را فریب ندهد [و شما را به غلو و زیاده‌روی نکشاند]».

۴- سخنِ رسول الله ص که فرمود: « دوست ندارم که مرا فراتر از مقام و منزلتی قرار دهید که الله به من داده است». [۳۰۲]

[۳۰۱] یعنی شایسته است که بگوید: سیادت و بزرگیِ مطلق، از آنِ الله می‌باشد.؛ مثلاً بگوید: بزرگ، خداست. [۳۰۲] این، بیانگر تواضع رسول‌الله ص می‌باشد؛ همچنین نشان می‌دهد که بهترین مدح رسول‌الله ص این است که آن بزرگوار را بنده و فرستاده‌ی الله بدانیم. به راستی که این فرموده‌ی نبوی، درخورِ توجه می‌باشد.

باب (۶۷): درباره‌ی این سخن الله تعالی که می‌فرماید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٧ [الزمر: ۶۷].

ترجمه: «و الله را آن‌گونه که حقّ شناخت اوست، نشناختند؛ و روز رستاخیز همه‌ی زمین در مشت او قرار دارد و آسمان‌ها با دست راستش در هم پیچیده می‌شود. او از آنچه شریکش می‌سازند، پاک و منزه است».

ابن مسعود س می‌گوید: یکی از علمای یهود، نزد رسول الله ص آمد و گفت: ما در تورات این مطلب را می‌بینیم که الله، آسمان‌ها را بر روی یک انگشت و زمین‌ها را بر روی یک انگشت، درختان را روی یک انگشت و آب را روی یک انگشت و خاک را روی انگشت، و سایر مخلوقات را روی یک انگشت خود قرار می‌دهد، آنگاه می‌فرماید: منم فرمانروا. رسول الله ص در حالی که سخنان آن یهودی را تأیید می‌کرد، طوری تبسم نمود که دندان‌های پیشینش آشکار گردید و این آیه را خواند: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ (بخاري ومسلم). [۳۰۳]

در روایت مسلم، آمده است: «کوه‌ها و درختان را روی یک انگشت قرار می‌دهد و آنها را می‌جنباند و می‌گوید: منم پادشاه، منم الله».

و در روایت دیگری آمده است: «آسمان‌ها را روی یک انگشت و آب و خاک را روی یک انگشت و سایر آفریده‌ها را روی انگشت دیگر قرار می‌دهد».

در صحیح مسلم [۳۰۴] از ابن‌عمر ب روایت است که رسول الله ص فرمود: «يَطْوِي اللَّهُ السَّمَاوَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ يَأْخُذُهُنَّ بِيَدِهِ الْيُمْنَي ثُمَّ يَقُولُ أَنَا الْمَلِكُ، أَيْنَ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟ ثُمَّ يَطْوِي الأَرَضِينَ السبع، ثم يأخذهن بِشِمَالِهِ ثُمَّ يَقُولُ أَنَا الْمَلِكُ، أَيْنَ الْجَبَّارُونَ؟ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ؟»؛ یعنی: «الله در روز قیامت، آسمان‌ها را در هم می‌پیچد و آنها را در دست راست خود می‌گیرد. و می‌گوید: منم پادشاه. پادشاهان ستمگر کجایند؟ فرمانروایان سلطه‌جو و گردنکش کجایند؟ سپس زمین‌های هفت‌گانه را در دست دیگرش می‌گیرد و می‌گوید: منم پادشاه. پادشاهان ستمگر کجایند؟ فرمانروایان سلطه‌جو و گردنکش کجایند؟»

روایت شده که ابن عباس ب فرموده است: «آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه در دست پروردگار رحمان و گسترده‌مهر، به‌سانِ دانه‌ای خردل در دست یکی از شماست». [روایت ابن جریر] [۳۰۵]

ابن جریر [طبری/] با سند خود [۳۰۶] آورده است که رسول اللهص فرمود: «مَا السَّمَاواتُ السَّبْعُ فِي الْكُرْسيّ إِلا كَدَراهِم سبعة اُلقِيت فِي تُرْسٍ»؛ [۳۰۷] یعنی: «آسمان‌های هفت‌گانه در برابر کرسی خداوند، مانند چند درهم است که درون سپری افتاده باشند».

ابن جریر می‌افزاید: از ابوذر س روایت است که رسول اللهص فرمود: «ما الكرسِيُّ في العَرْشِ إِلا كحلقةٍ من حديدٍ اُلقيت بين ظَهْرَيْ فلاةٍ من الأرض»؛ [۳۰۸] یعنی: «کرسی در برابر عرش، همانند حلقه‌ی آهنینی است که در زمینی پهناور افتاده باشد».

از ابن مسعود س نقل شده است: «فاصله‌ی آسمان اول تا آسمان دوم، به اندازه‌ی مسافت پانصد سال می‌باشد. و فاصله‌ی هر آسمان تا آسمان بعدی، همین مقدار است. آسمان هفتم تا کرسی نیز پانصد سال فاصله دارد؛ و از کرسی تا آب نیز پانصد سال فاصله است و عرش الله بر روی آب است و الله بر فراز عرش قرار دارد و هیچ‌یک از اعمالتان بر او پوشیده نیست». [روایت ابن مهدی، از حماد بن سلمه، از عاصم، از زر، از عبدالله؛ مسعودی نیز همین روایت را از عاصم، از ابووائل، از عبدالله س نقل کرده است؛ حافظ ذهبی/ گوید: این روایت، از چند طریق روایت شده است.]

عباس بن عبدالمطلب س می‌گوید: رسول الله ص فرمود: «هَلْ تَدْرُونَ كَمْ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ؟ قُلْنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ:بَيْنَهُمَا مَسِيرَةُ خَمْسِ مِائَةِ سَنَةٍ وَمِنْ كُلِّ سَمَاءٍ إِلَي سَمَاءٍ مَسِيرَةُ خَمْسِ مِائَةِ سَنَةٍ وَكِثَفُ كُلِّ سَمَاءٍ مَسِيرَةُ خَمْسِ مِائَةِ سَنَةٍ وبين السَّمَاءِ السَّابِعَةِ والعرش بَحْرٌ بَيْنَ أَسْفَلِهِ وَأَعْلاهُ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْض، والله تَبَارَكَ وَتَعَالَى فَوْقَ ذَلِكَ وَلَيْسَ يَخْفَى عَلَيْهِ مِنْ أَعْمَالِ بَنِي آدَمَ»؛ [روایت ابوداود و دیگران] [۳۰۹] یعنی: «آیا می‌دانید فاصله‌ی زمین و آسمان چه‌قدر است؟» گفتیم: الله و رسولش بهتر می‌دانند. فرمود: «بین زمین و آسمان مسافتی به اندازه‌ی پانصد سال می‌باشد و هر آسمان تا آسمان بعدی، همین اندازه فاصله دارد. و ضخامت هر آسمانی نیز به‌اندازه‌ی مسافت پانصد سال است. در حد فاصل آسمان هفتم و عرش الهی، دریایی وجود دارد که عمق آن به اندازه‌ی فاصله‌ی آسمان و زمین می‌باشد. و الله متعال فوق آن است و هیچ‌یک از اعمال بنی‌آدم بر او پوشیده نیست».

[۳۰۳] صحیح بخاری، ش: ۴۸۱۱؛ و مسلم، ش: ۲۷۸۶. [۳۰۴] صحیح مسلم، ش: ۲۷۸۸. [۳۰۵] جامع البیان فی تأویل القرآن، معروف به تفسير طبري، ذیل آیه‌ی ۶۷ سوره‌ی زمر. گفتنی است: این روایت، به سبب ضعف یکی از راویانش به نامِ عمرو بن مالک ضعیف می‌باشد. [۳۰۶] سند ابن جریر در این روایت، عبارتست از: یونس از ابن وهب، از ابن‌زید، از پدرش زید، از رسول‌الله ص. [۳۰۷] ر.ک : تفسير طبري، ذیل آیه‌ی مذکور؛ البته این روایت، ضعیف است؛ ر.ک: سلسلة الأحادیث الضعیفة، از آلبانی/، ش: ۶۱۱۸. [۳۰۸] سلسلة الأحادیث الضعیفة، از آلبانی/، ش: ۱۰۹ [۳۰۹] سنن أبي داود، ش: ۴۷۲۳؛ سنن الترمذي، ش: ۳۳۲۰؛ آلبانی/ این حدیث را ضعیف دناسته است؛ ر.ک: ضعيف سنن أبي داود، ش: ۱۰۱۴، و ضعيف سنن الترمذي، ش: ۳۵۵۴.

خلاصه‌ی آنچه در این باب بیان شد:

۱- تفسیر این سخن پروردگار که می‌فرماید: ﴿وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ [الزمر: ۶۷].

۲- این مسایل، نزد یهود زمان پیامبر ص باقی مانده بودند و آنان، این مسایل را نه انکار می‌کردند و نه تأویل.

۳- رسول الله ص سخن آن عالم یهودی را تأیید کرد و آیه‌ای نیز در این‌باره نازل گردید.

۴- خندیدن رسول الله ص به خاطر آشکار ساختن این علم، توسط آن یهودی بود.

۵- تصریح به اینکه الله، دو دست دارد؛ و اینکه آسمان‌ها روی یک دست و زمین‌ها روی دست دیگرش قرار می‌گیرند.

۶- آشکارا یکی از دستانش، دست چپ نامیده شد. [۳۱۰]

۷- آنجا فرمانروایان ستمگر و سلطه‌جو، مورد خطاب قرار می‌گیرند.

۸- ذکر این مطلب که: «آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه در دست پروردگار رحمان و گسترده‌مهر، به‌سانِ دانه‌ای خردل در دست یکی از شماست».

۹- بزرگی کرسی نسبت به آسمان‌ها!

۱۰- عظمت عرش در برابر کرسی!

۱۱- عرش و کرسی و آب، چیزهای جداگانه‌ای هستند. [۳۱۱]

۱۲- فاصله‌ی بین آسمان‌ها!

۱۳- حد فاصل آسمان هفتم و کرسی.

۱۴- حدفاصل کرسی و آب.

۱۵- عرش بر روی آب قرار دارد.

۱۶- الله، بر فراز عرش است.

۱۷- حد فاصل زمین و آسمان.

۱۸- ضخامت هر آسمان به اندازه‌ی مسافت پانصد سال می‌باشد.

۱۹- عمق دریایی که برفراز آسمان‌هاست، به اندازه‌ی مسافت پانصد سال است. والله تعالی بهتر می‌داند.

همه‌ی حمد و ستایش، ویژه‌ی الله، پروردگار جهانیان است؛ و درود و سلام الله بر آقایمان، محمد و بر خاندان و همه‌ی یارانش.

[۳۱۰] بنا بر قول راجح، این روایت، شاذ می‌باشد؛ زیرا در حدیث از هر دو دست الله، به دست راست، تعبیر شده است؛ ضمن اینکه ذکر دست چپ در این روایت، می‌تواند بنا بر عرف و عادتی باشد که از دو دست به دست راست و چپ تعبیر می‌شود. اثبات چنین صفاتی برای الله، به معنای تجسیم یا قایل شدن جسم برای الله نیست؛ مگر نمی‌گویند: فلانی، آدم رؤوف و مهربانی است. خب، الله نیز رؤوف و مهربان است؛ پس آیا این اشتراک لفظی به معنای تشابه می‌باشد؟ قطعا خیر. [۳۱۱] عرش الله بر آب قرار دارد؛ و الله، فوق عرش است؛ و کرسی، موضع قدمین می‌باشد.