پاسخ به دروغهای شیعه پیرامون آیه 40 سوره توبه
تأليف:
علی حسین امیری
بسم الله الرحمن الرحیم
خواجـه اول که اول یار اوسـت
ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ اوست
صدر دین صدیق اکبر قطب حق
در همـه چیـز از همـه برده سبـق
(منطق الطیر عطار نیشابوری)
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابیـد بر کس ز بوبـکر به
عمـر کـرد اسـلام را آشکـار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهـارم علی بود جفـت بتـول
که او را به خوبی ستاید رسول
(شاهنامه، فردوسی)
﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ٤٠﴾ [التوبة: ۴۰].
«اگر شما او را یاری نکنید البته هنگامیکه کافران پیغمبر را از (مکه) بیرون کردند خدا یاریش کرد آنگاه که یکی از آن دو تن که در غار بودند به رفیق (و همسفر) خود گفت: غمگین مباش که خدا با ماست، آن زمان خدا وقار و آرامش بر او فرستاد، و او را به سپاه و لشکرهای غیبی خود که شما آنانرا ندیدهاید مدد فرمود، و ندای کافران را پست گردانید، و ندای خدا را مقام بلند داد که خدا را بر هر چیز کمال قدرت و دانائیست».
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و درود بر پیامبر اسلام و خاندان پاکش و اصحاب وفادارش.
تهمتهای شیعه نسبت به حضرت ابوبکرس و حضرت عمرس فراوان میباشند، و برای پاسخ به تمامی آنها باید کتابی در دهها جلد نوشت.
ما در اینجا فقط به دروغهایی که شیعیان [۱] در مورد آیه ۴۰ سوره توبه به هم میبافند پاسخ میدهیم، و امید است کسانی که این مطالب را خواندند به ماهیت دروغین روحانیون و مروجین خرافات و تفرقهافکنان بین امت اسلامی پیبرده و دیگر زمام عقل، دین و آخرت خویش را به دست چنین افراد بیسوادی ندهند، چون بطور حتم در آن جهان مسئول اعمال خویش هستند.
خوانندۀ محترم در مورد آیه فوق باید بداند که مشرکین در مکه اصحاب پیامبرص را مورد آزار و شکنجه قرار میدادند، و در آن زمان هم هنوز عدۀ اصحاب اندک بود و چارهای جز تحمل نداشتند، ولی وقتی قبیله اوس و خزرج (یا همان انصار) از مدینه دست یاری و کمک به سوی پیامبرص دراز کردند، و به دین اسلام گرویدند، پیامبرص و یارانش به سوی مدینه هجرت کردند که این یاران مهاجر نامیده شدند. (محض اطلاع خواننده عرض میکنم که بیش از صد آیه در قرآن به طور صریح و بعضی هم غیر صریح در مورد خشنودی خداوند از مهاجرین و انصار و اصحاب پیامبرص میباشد (مثل توبه /۱۰۰)، و آن وقت شیعیان بیانصاف میگویند: تمامی آنها پس از پیامبر مرتد شدند، و فرمان خداوند را در مورد حضرت علی زیر پا گذاشتند و خلافت را غصب کردند و هزاران مزخرف دیگر).
در هنگام هجرت مسلمین از مکه به مدینه هرکس از یاران پیامبرص با یکی دیگر از مسلمانان در مکه به سوی مدینه رفت، و وقتی ابوبکرس پیش پیامبر ص آمد و از او در مورد هجرت سوال کرد پیامبرص فرمود: تو ای ابوبکر، صبر کن تا با بهترین دوستت هجرت کنی. آن وقت روحانی مغرض شیعی در سفر حج وقتی با کاروان به بازدید غار ثور میروند میگوید: پیامبر به طور اتفاقی با ابوبکر روبرو شده و مجبور به بردن او همراه خود شده است!!!
باید به این نادان گفت: ما نمیدانیم چرا هرچه به ضرر شیعه میشود یا اتفاقی است یا تقیه است، یا مصلحتی در آن بوده، یا ......؟!
لابد اتفاقی هم ابوبکر تمام اموالش را در راه اسلام خرج کرده، و اتفاقی به همراه پیامبرص در غار رفته، و اتفاقی جانش را به خطر انداخته، و بعد هم به طور اتفاقی دخترش عایشه را به پیامبر داده، و به طور اتفاقی بلال و بردههای دیگر را آزاد کرده، و به طور اتفاقی فوری مسلمان شده، و اتفاقی چند تن دیگر را همراه خود مسلمان کرده، و اتفاقی امیر حج شده و اتفاقی در آخرین روزهای زندگی پیامبرص پیش نماز شده، تمامی اینها از نظر شیعه کاملاً به طور اتفاقی میباشند.
هرچه در آیات قرآن و احادیث و تاریخ به نفع ابوبکر و عمر باشد اتفاقی و دروغ است، و یا تقیه است، و یا مصلحتی در آن بوده است، و خدا نکند در جایی از تاریخ لغزشی مثلاً از حضرت عمر ثبت شده باشد، شیعه چنان آن را بزرگ و آشکار میکند و هیاهو براه میاندازد که بیا و ببین، ولی اگر در گوشهای از بحارالأنوار مجلسی مطلبی به نفع غلام حضرت علی باشد، آن غلام را تا مرز خدایی بالا میبرند.
ولی اهل سنت واقعگرا هستند و مسائل را به طور کلی میبینند، ابوبکر و عمر را دوست دارند، ولی دیگر غلو هم در موردشان نمیکنند، و صحابه را معصوم نمیدانند، و علی را نیز دوست دارند.
برای بررسی یک شخصیت باید تمام زندگی و کارهایی که کرده را مد نظر داشت، نه اینکه فقط بنشینی و عیب تراشی کنی، آری وقتی از کسی متنفر باشی و با دیدی منفی به او بنگری کارهای خوب او هم در نظرت زشت مینماید، و برعکس اگر کسی را بدون شناخت و از روی افراط دوست داشته باشی اگر خطایی هم کند فوری آن را توجیه میکنی و میگویی حتماً مصلحتی بوده. شیعه دقیقاً همین کار را در مورد ابوبکر و عمر و علی میکند و متاسفانه نمیتواند در مورد اشخاص راه میانه را طی کند، بلکه حتماً باید راه افراط و تفریط را برود حضرت علی÷ فرموده: «دو شخص در مورد من به هلاکت میافتند: شخصی که در دوستی من افراط کند و شخصی که در دشمنی با من افراط میکند، و به باطل میرود»، و فرموده: «در مورد ما راه میانه را بروید» [۲]. ولی شیعه راه غلو و قبرپرستی و دادن صفات خداوند به امامان را بیشتر دوست دارد، و به حرفهای حضرت علی توجهی ندارد و در واقع شیعه علی نیست، بلکه شیعه شیطان است.
شیعه قادر نیست شخصی عادی را که امکان اشتباه دارد را قبول کند بلکه حتماً باید شخصی خارق العاده و معصوم و فوق بشری باشد و از هر انگشت او معجزهای بیرون آید، ایشان باید بدانند که شخصی را میتوان الگو قرار داد و از او پیروی کرد که مثل خود ما بشر و معمولی باشد نه اینکه عجیب و غریب باشد. ما پیامبری عادی و علی معمولی و امامانی ساده که با ما وجه تشابه دارند را بهتر دوست داریم، و بهتر از آنان پیروی میکنیم و به آنها افتخار میکنیم، و به عنوان الگویی خوب برایمان هستند، نه پیشوایی که شما شیعیان برای خود تراشیدهاید و میبینید که به هیچ عنوان برای جوانان خودتان نیز قابل پیروی نیستند، چونکه واقعی نیستند.
پیامبرص فرموده: «الْمَرْءُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ» یعنی: «هر کس بر دین (و روش) دوستش است» [۳].
حضرت علی÷ فرموده: «هر کس را از آنکه دوست اوست میشناسند» [۴].
خوب، حالا ما میآئیم و به همنشینان پیامبرص نگاه میکنیم، و اگر خدایی ناکرده بخواهیم از دیدی که شیعه به آنها مینگرد ما هم بنگریم آنها بدترین و ظالمترین و غاصبترین افراد در طول تاریخ بشریت هستند، و این یعنی اینکه نعوذبالله خود پیامبر هم چنین صفاتی داشته، طبق حدیث حضرت علی که هر کسی از همنشینش مشخص میشود، این سخن شیعه که تمامی صحابه بعد از رحلت پیامبرص دستور خداوند در مورد علی را زیر پا گذاشتند، یعنی اینکه حاصل بیست و سه سال زحمت و تلاش پیامبر فقط سه یا چند نفر شدهاند، آنها هم علی و سلمان و ابوذر و مقداد هستند، خوب حالا با این نظریه وقتی شخصی مثلاً مسیحی میخواهد مسلمان شود میگوید: دین شما فایدهای ندارد و من مسلمان نمیشوم، چون وقتی خود پیامبر شما در قید حیات بود و با وحی در ارتباط بود حاصل بیست و سه سال زحمت و تلاش و جنگ و نزول فرشتگان و همراهی خداوند با آنان فقط سه نفر شده، و تازه بقیه اصحاب هم از بدترین و ظالمترین افراد شدهاند، پس دیگر تکلیف من در این دوره معلوم است، و دین شما قابل پیروی نمیباشد.
فکر میکنید وقتی روزنامهای در اروپا به پیامبر اسلام توهین میکند و کاریکاتور میکشد، مقصر این توهینها چه کسی است؟ مقصر شیعیان هستند، و این راهی است که شیعه جلوی پای اروپا گذاشته، چون وقتی شیعیان به حضرت عایشه همسر پیامبرص و همینطور به حضرت ابوبکر و حضرت عمر که از یاران باوفا و مخلص، خویشان و نزدیکان پیامبرص بودهاند توهین میکند و آنها را لعن میکند و صحابه را مرتد میداند دیگر ما چه انتظاری از مسیحیان و کمونیستها داریم.
[۱] هرجا صحبتی در نکوهش شیعیان میکنیم منظور شیعیان غالی، صفوی و رافضی هستند، نه شیعیان واقعی مکتب اهل بیت. [۲] نهج البلاغة خطبه ۱۲٧. [۳] مسند احمدبن حنبل۲/۳۰۳. پیامبرص نیز فرموده: «العبد مع من أحب» یعنی: «هر بندهای با کسی که دوست دارد همراه است». (کنزالعمال/ ٩/۸/ ۲۴۶۶٧). [۴] نهج البلاغة نامه۶٩. به من بگو با چه کسانی دوست هستی تا بگویم چگونه آدمی هستی. (امرسون)
شیعه وقتی مرتب دست و پا میزند تا از حضرت ابوبکر عیبی پیدا کند [۵]، و آن را در بوق و کرنا کند، آنگاه وقتی چیزی پیدا نمیکند میآید و معنای آیات را تحریف میکند، و در مورد همین آیه روحانی شیعه میگوید: در این آیه پیامبرص به ابوبکر گفته: ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ و ابوبکر در غار از مشرکان ترسیده و میخواسته پیامبرص را به مشرکین تحویل دهد، ولی به اذن خدا زبانش لال شده، و نتوانسته جای پیامبرص را افشا کند و ابوبکر ایمان نداشته و .....!
آن وقت مردم بیخبر از قرآن هم شروع میکنند به شکر خدا از اینکه ابوبکر نتوانسته پیامبر را به مشرکان دهد. و چقدر باید شیعیان بیانصاف باشند در تفسیر آیات، چونکه در پایان آیه آمده که خدا ندای کافران را پست گردانید، ایشان هم حضرت ابوبکر را با کافران یکی دانسته، و میگویند: زبان او لال شد، و شکر خدا که نتواست به پیامبر خیانت کند.
در جواب روحانی رافضی میگوئیم: ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ به معنی غمگین مباش است، نه به معنی مترس، و با ترسیدن و لا تخف فرق دارد، و از این گذشته در قرآن خطاب به پیامبرص نیز ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ آمده، و همینطور به پیامبران دیگر ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ و «حتی لا تخف» هم خطاب شده، و همینطور خطاب به مسلمین که در صفحات بعدی میآوریم.
از همه گذشته، حضرت ابوبکر برای پیامبر ص غمگین بوده، و اگر حضرت ابوبکر از به خطر افتادن جان خویش میترسید اصلاً دنبال پیامبرص نمیرفت. و شما میگوئید: وقتی مشرکان پشت غار آمدند ابوبکر ترسید، ما میگوئیم: اگر ابوبکر به قول شما ایمان نداشته و میخواسته جای پیامبرص را در غار افشا کند باید از دیدن مشرکین خوشحال میشده است، نه اینکه بترسد، و چرا پیامبرص پس از اینکه ترسیدن ابوبکر را مشاهده کرد باز بعد از هجرت او را به خود نزدیکتر کرد و حتی دختر ابوبکر را به همسری انتخاب کرد؟! از دیدی که شیعیان به قضایا مینگرند در مورد غصب خلافت هم میبایست بگویند: مقصر اصلی به خلافت رسیدن ابوبکر و عمر شخص پیامبر بوده، چون مرتب آنها را به خود نزدیک میکرده، و دختران ایشان را به همسری میگرفته، و دو دختر خویش را به عثمان دادهاست.
شیعه میگوید: ابوبکر در غار ترسید، ما میگوئیم: چرا در مکه وقتی فوری مسلمان شد از مشرکان نترسید؟! در اول بعثت پیامبرص هرکس مسلمان میشد چیزی جز شکنجه در انتظارش نبوده، حضرت ابوبکر با مسلمان شدنش اموال خویش را در راه اسلام خرج کرد و بردهها را آزاد کرد، و بسیاری از اهل مکه را با خود دشمن کرد، آیا انسانی ترسو چنین کاری میکند؟ یا اینکه راحت در خانه خویش مینشیند و برای خود درد سر درست نمیکند؟! اگر او واقعاً ایمان نداشته مسلمان شدن چه سودی برایش داشته؟! آن هم در همان اول اسلام، و نه چندین سال بعد مثل بسیاری از اهالی مکه که در فتح مکه و در اواخر کار مسلمان شدند. شیعه در جواب میگوید: ابوبکر و عمر منظور داشتهاند و به فکر غصب خلافت بودهاند!!!، در جواب چنین ابلهانی میگوئیم: چطور ابوبکر بیست و سه سال قبل از جریان خلافت به فکر غصب آن بوده؟! و تمامی این آزار و اذیتهایی که در این بیست و سه سال دیده، و اموالی که خرج کرده فقط برای دو سال خلافت کردن بوده، دو سال خلافتی که در آن هیچ سوء استفادهای نکرد، نه مالی جمع کرد نه فرزندش را به جای خود گذاشت، و نه هیچ کار دیگری، آخر هر انسانی برای کاری که میکند انگیزهای دارد، و چرا این فکر به ذهن ابولهب و ابوجهل و دیگران نرسید؟! لابد ابوبکر علم غیب داشته است و میدانسته که خلیفه میشود ولی پیامبرص نمیدانسته، و مرتب علی را معرفی میکرده!! و چطور ابوبکر موضوع خلافت را میدانسته ولی نمیدانسته در غار خطری برایش نیست و ترسیده است؟!!، چرا آن همه کمک خداوند به پیامبران که در قرآن ذکر شده و کمک فرشتگان به آنها ناگهان در مورد جانشین آخرین فرستاده قطع شده است؟!!
در تاریخ میخوانیم که انصار زودتر از همه در سقیفه جمع شدند و بعد به ابوبکر و عمر اطلاع دادند و آنها خود را به سقیفه رساندند، اگر ابوبکر از بیست و سه سال قبل به فکر خلافت بوده و قصد توطئه و کودتا را داشته است، پس ما نمیدانیم این چه کودتایی بوده که خود آنها از آن بیخبر بودهاند؟! و به آنها خبر دادهاند و بعد آنها بدانجا رفتهاند؟! و گیریم که ابوبکر و عمر با علی دشمن بودهاند، میشود بفرمائید انصار در سقیفه چکار میکردهاند؟! آیا آنها هم با علی دشمن بودهاند، و آیا منطقی میباشد که همه ناگهان پس از بیست و سه سال فداکاری و جهاد در یک روز فرمان خداوند را زیر پا بگذارند؟!!، آن هم فرمانی به این مهمی، و آیا دیگر میتوان به اسلامی که به دست ما رسیده اعتماد کرد؟!!، چون هنگامی که صحابه فرمانی به این بزرگی را نادیده بگیرند دیگر چه اعتمادی به سایر اموری که در دین هست میتوان داشت؟!!
در خلافت میل نیست ای بیخبر
میـل کی آید ز بوبـکر و عمر؟!
میـل اگر بـودی در آن دو مقـتدا
هردو کردندی پسر را پیشوا
کی روا داری که اصحاب رسول
مرد ناحق را کنند از جان قبول
یا نشـاننـدش به جـای مصـطفا
بر صحابه نیست این باطل روا
اختیار جملهشان گر نیست راست
اختیار جمع قرآن پس خطاست
بلکه هرچه اصحاب پیغمبر کننـد
حـق کننـد و لایـق حـق درکنند
دایـما صدیـق مـرد راه بـود
فـارغ از کـل لازم درگـاه بود
مال و دختر کرد و جان بر سر نثار
ظلم نکند اینچنین کس شرم ساز
[۶]
(منطق الطیر عطار نیشابوری)
اگر دستوری از جانب خداوند در مورد جانشینی بلافصل حضرت علی وجود داشت خود خداوند آن را بطور صریح در قرآن بیان میکرد. وقتی به علما و روحانیون شیعه این مطلب را بگویی جواب میدهند تعداد رکعات نماز نیز در قرآن وجود ندارد، و برای فهمیدن آن میبایست به حدیث پیامبرص رجوع کرد. در پاسخ میگوئیم: اولاً: شما قیاس را قبول ندارید و در کتاب اصول کافی حدیث دارید که امام شما ابوحنیفه را لعن کرده که چرا قیاس میکرده است، و قیاس عمل شیطان است. ثانیاً: این قیاس قیاسی مع الفارق است، و جانشینی علی چه ربطی به رکعات نماز دارد؟! شما امامت را از اصول دین میدانید در حالیکه تعداد رکعات نماز فرعی از فروع دین است [٧]. ثالثاً: اصول دین همگی در قرآن به صورت متواتر مرتب بیان شده، مثل توحید یا معاد که در جای جای قرآن میباشند، و تازه فروع دین نیز میباشند، مثل نماز، روزه و زکات، و حتی بعضی از فروع فروع هم در قرآن آمده مثل وضو که در سوره مائده /۶ بیان شده است، پس چطور مسئله جانشینی پیامبرص که اینقدر هم از نظر شما حساس میباشد، و آن را از مهمترین اصول دینی میدانید، در نیم آیه از قرآن هم وجود ندارد؟!
مسائل مهمی که در سرنوشت انسانها دخالت دارند و باعث جهنمی یا بهشتی شدن آنها میشوند همگی به صورت محکم، واضح و آشکار در قرآن بیان شدهاند. آری، مسائل جزئی به صورت اشاره آمده یا نیامده، و میبایست برای فهم آنها به سنت و احادیث پیامبرص رجوع کرد. حال خندهدارترین مسئله اینجاست که وقتی به مهمترین حدیث مورد استناد شیعیان یعنی حدیث غدیرخم رجوع میکنیم آن نیز به هیچ وجه معنی خلافت نمیدهد، و اصلاً کلمه «مولی» بیست و هفت معنی دارد که هیچ کدام معنی خلافت بلافصل از جانب خدا را نمیدهد، و معنی آن در جمله مشخص میشود همانطور که پیامبرص نیز قرینه آن را آورده و فرموده: خدایا، دوست بدار هرکس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هرکس او را دشمن بدارد [۸]. و اصلاً صحبت از دوستی و دشمنی است نه از زمامداری و حکومت. کلمه «مولی» مثل کلمه شیر در فارسی است، آیا وقتی کسی به شما بگوید: شیر، شما متوجه میشوید منظور او کدام شیر است؟ ولی وقتی میگوید: شیر جنگل، شما متوجه میشوید، و معنای آن در جمله پیدا میشود، همانطور که مولوی چنین سروده است:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
البته نقد ادعای شیعیان در مورد غدیر خم دلائل فراوان دیگری دارد، و به اندازه چند جلد کتاب میتوان در این مورد مطلب نوشت، و فعلاً جای آن در این بحث مختصر ما نیست، و ما فقط اشارهای کردیم، چون عاقل را اشارهای کافی است (عاقل به یک اشاره).
[۵] افتراهایی هست که در برابرش حتی معصومیت جرات خود را از دست میدهد. (ناپلئون) [۶] ای شیعه نادان شرمساز از این تهمتهایی که به ابوبکر میزنی. [٧] حتی مراجع شیعی میگویند: ما در اصول عقاید خود قیاس داریم ولی در فروع دین قیاس را قبول نداریم!! در حالیکه در اینجا با فروع دین قیاس میکنند یعنی تعداد رکعات نماز، از قدیم گفتهاند دروغگو کم حافظه است. [۸] البته برخی از علما این جمله را قبول ندارند، و آنرا جعلی و کذب میدانند، ولی به هر حال وجود آن نیز ادعای شیعه را ثابت نمیکند.
پیامبراکرمص وقتی همراه حضرت ابوبکرس به مدینه هجرت کرد، حضرت علی÷ را به جای خویش گذاشت، و حضرت علی در رختخواب پیامبرص خوابید.
شیعه معتقد است مسئله جانشینی و خلافت از همان اوایل بوده است، مثل یوم الانذار که شیعه اعتقاد دارد در آنجا هم پیامبرص علی را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.
حالا ما از شیعیان میپرسیم: اگر علی جانشین پیامبرص بوده وقتی مشرکین به داخل منزل پیامبرص ریختند و جانشین او را در رختخواب مشاهده کردند چرا او را نکشتند؟
بطور حتم جانشین هرکس بسیار مهم است، چون بعد از او زمام امور را به دست میگیرد، مخصوصاً در مورد پیامبرص و علی÷، چون پیامبرص به هنگام هجرت بیش از پنجاه سال داشته است، و حضرت علی جوانی حدود بیست ساله بوده، و بعد از رحلت پیامبرص سالها حکومت میکرده است، و اگر جانشین پیامبرص بود پس میبایست مشرکین اقدام به قتل او میکردند.
آنکه او تن را بدین سان پی کنـد
حرص میری و خلافت کی کند؟
زان بهظاهر کوشد اندر جاه وحکم
تا امیـران را نمایـد راه و حکـم
تا امـیری را دهــد جانی دگـر
تا دهـد نخـل خلافــت را ثمــر
(مثنوی معنوی - مولوی)
در قرآن کریم خطاب به پیامبرص هم ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ آمده است، پس شما شیعیان به پیامبرص هم توهین کنید که چرا غمگین شده؟!
شما که از توهین به ابوبکر و صحابه شرم و حیا ندارید، به پیامبرص هم توهین کنید، و خیال خودتان را یکباره راحت کنید.
در سوره آل عمران آیه ۱٧۶ آمده:
﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَلَّا يَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا فِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ ١٧٦﴾[آلعمران: ۱٧۶].
«ای پیامبر، تو اندوهناک مباش که گروهی به راه کفر میشتابند، آنها به خداوند هرگز زیان نرسانند، و خدا میخواهد که آنان را هیچ نصیبی در عالم آخرت نباشد، و نصیبشان عذاب سخت خواهد بود».
در سوره نحل آیه ۱۲٧ نیز آمده:
﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ ١٢٧﴾ [النحل: ۱۲٧].
«و (تو ای پیامبر) صبر کن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفیق خدا باشد!، و بر آنها غمگین مباش و از مکر و حیله آنان دلتنگ مباش».
در سوره مائده آیه ۴۱ نیز آمده:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْۛ سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ سَمَّٰعُونَ لِقَوۡمٍ ءَاخَرِينَ لَمۡ يَأۡتُوكَۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ مِنۢ بَعۡدِ مَوَاضِعِهِۦۖ يَقُولُونَ إِنۡ أُوتِيتُمۡ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمۡ تُؤۡتَوۡهُ فَٱحۡذَرُواْۚ وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٤١﴾ [المائدة: ۴۱].
«ای پیغمبر، غمگین از آن مباش که گروهی از آنان که به زبان اظهار ایمان کنند و به دل ایمان نیاورند به راه کفر میشتابند (و نیز اندوهناک مباش) از آن یهودانی که جاسوسی کنند، سخنان فتنه و دروغ را بسیار گوش دهنده هستند، و گوش دهنده هستند به قوم دیگری که پیش تو نیامدهاند، کلمات را از مواضع و معانی خود تحریف میکنند و به همدیگر میگویند: اگر این را که ما میخواهیم داده شدید پس او را بگیرید و اگر عطا نشدید پس دوری بجوئید و هرکس را خدا به آزمایش و رسوائی افکند هرگز تو او را از قهر خدا نتوانی رهانید، آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهاشان را از پلیدی کفر و جهل پاک گرداند، آنان را در دنیا ذلت و خواری نصیب است، و در آخرت عذاب بزرگ مهیاست».
و در سوره انعام آیه۳۳ نیز آمده:
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣﴾ [الأنعام: ۳۳].
«ما میدانیم که کافران در تکذیب تو سخنانی میگویند که تو را افسرده و غمگین میسازد که آن ستمکاران نه تنها تو را بلکه همه آیات رسولان خدا را انکار میکنند».
و در سوره فرقان آیه ۴۱ آمده:
﴿وَإِذَا رَأَوۡكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا ٤١﴾ [الفرقان: ۴۱].
«(ای رسول ما، غمگین مباش) که این کافران هرگاه تو را ببینند کاری ندارند جز آنکه تو را به تمسخر گرفته و گویند: آیا این مرد همانستکه خدا به رسالت خلق فرستاده».
و در سوره لقمان آیه۲۳ آمده:
﴿وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحۡزُنكَ كُفۡرُهُۥٓۚ إِلَيۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٢٣﴾ [لقمان: ۲۳].
«ای رسول ما،) تو از کفر هرکه کافر میشود محزون مباش که رجوعشان به سوی ماست، و ما آنان را سخت از کیفر کردارشان آگاه میسازیم که همانا خدا از اسرار دلهای (خلق) آگاهست».
اگر کسی بگوید: پیامبرص در این آیات برای هدایت نشدن کافران غمگین بوده، و نه برای جانش، ولی ابوبکر برای جانش غمگین شده. در جواب میگوئیم:
اولاً: شما از کجا میدانید ابوبکر برای جانش غمگین بوده؟ مگر شما علم غیب دارید و از ضمیر انسانها آگاهید؟!!
ثانیاً: ابوبکر نیز برای پیامبر ص غمگین بوده نه برای خودش، و اگر از مشرکین ترسی داشت در همان ابتدا در مکه مسلمان نمیشد.
ثالثاً: در بسیاری از آیات قرآن که خواهیم آورد پیامبران برای خودشان ترسیدهاند، و حتی در آیه به آنها «لا تخف» خطاب شده، یعنی مترس و نه ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ که از حزن و اندوه است، مثل آیاتی که به حضرت موسی÷ خطاب شده است.
آیات زیر در مورد سایر پیامبران در قرآن میباشد که به آنها﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ و «لا تخف» خطاب شده است:
سوره طه آیه ٧٧:
﴿وَلَقَدۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَسۡرِ بِعِبَادِي فَٱضۡرِبۡ لَهُمۡ طَرِيقٗا فِي ٱلۡبَحۡرِ يَبَسٗا لَّا تَخَٰفُ دَرَكٗا وَلَا تَخۡشَىٰ ٧٧﴾ [طه: ٧٧].
«و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه از شهر مصر بیرون بر راهی خشک از میان دریا بر آنها پدید آور و نه از تعقیب و رسیدن فرعونیان ترسناک باش و نه بترس».
سوره طه آیات ۶٧ و ۶۸:
﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ ٦٧ قُلۡنَا لَا تَخَفۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٦٨﴾[طه: ۶٧-۶۸].
«در آنحال موسی سخت بترسید * گفتیم: مترس که تو بر آنها البته همیشه غلبه و برتری خواهی داشت».
سوره طه آیه ۴۶:
﴿قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ ٤٦﴾ [طه: ۴۶].
«خدا فرمود: هیچ مترسید که من با شمایم میشنوم و میبینم».
سوره طه آیه ۲۱:
﴿قَالَ خُذۡهَا وَلَا تَخَفۡۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا ٱلۡأُولَىٰ ٢١﴾[طه: ۲۱].
«خدا فرمود: عصا برگیر و از آن مترس که ما او را به صورت اول بر میگردانیم».
سوره الشعراء آیه ۱۲:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ١٢﴾ [الشعراء: ۱۲].
«(موسی) گفت: پروردگارا، از آن میترسم که مرا تکذیب کنند».
سوره الشعراء، آیه ۲۱:
﴿فَفَرَرۡتُ مِنكُمۡ لَمَّا خِفۡتُكُمۡ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكۡمٗا وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٢١﴾ [الشعراء: ۲۱].
«پس هنگامى که از شما ترسیدم فرار کردم و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد!».
سوره نمل، آیه ۱۰:
﴿وَأَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰ لَا تَخَفۡ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ ٱلۡمُرۡسَلُونَ ١٠﴾ [النمل: ۱۰].
«و عصاى خود را بیفکن، پس چون آن را دید که مىجنبد، گویى که آن مارى است. روى به پشت کرد و باز نگشت [فرمودیم:] اى موسى، مترس. که رسالت یافتگان در نزد من نمىترسند».
در سوره قصص آیات ٧ و ۱۳ و ۲۵ و ۳۱ خطاب ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ و «لا تخف» آمده است، و در سوره عنکبوت آیه ۳۳ خطاب به حضرت لوط÷ هم «لا تخف» آمده، و هم ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾:
﴿وَلَمَّآ أَن جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِيٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗاۖ وَقَالُواْ لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ ٣٣﴾ [العنکبوت: ۳۳].
«و چون رسولان ما نزد لوط آمدند، (لوط) از آمدن آنها اندوهگین و دلتنگ گردید، (فرشتگان) گفتند: هیچ بیمناک و غمگین مباش که ما تو را با اهل بیتت غیر از آن زن (کافرت) که در میان اهل هلاک وامانده، همه را نجات دهیم».
سوره ذاریات آیه ۲۸ خطاب به حضرت ابراهیم÷ ﴿لَا تَخَفۡۖ﴾ آمده است:
﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ ٢٨﴾ [الذاریات: ۲۸].
«(ابراهیم) از آنها احساس وحشت کرد بدو گفتند: هیچ مترس، و او را به پسر دانا بشارت دادند».
در سوره آل عمران آیه ۱۳٩ خطاب به مسلمین ﴿لَا تَحۡزَنُواْ﴾ آمده است، پس لابد شما شیعیان تمام مسلمین را بیایمان و ترسو میدانید، و فقط خود را شجاعترین افراد روی کره زمین میدانید.
﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣٩﴾ [آلعمران: ۱۳٩].
«و [در انجام فرمانهاىِ حق و در جهاد با دشمن] سستى نکنید و [از پیش آمدها و حوادث و سختىهایى که به شما مىرسد] اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید».
همانطور که مطالعه کردید در تمامی این آیات خطاب ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ و «لا تخف» حتی به پیامبران اولوالعزم شده است، ولی چون متاسفانه عوام از قرآن بیخبرند، هر حرفی که روحانیون بگویند فوری قبول میکنند و نمیگویند: این صحبت تو با قرآن مخالف است، و چرا ما را بیجهت گمراه میکنی؟ امیدواریم شما خواننده عزیز در مورد سایر مسائل دیگر نیز مثل همین آیه بروید و تحقیق کنید تا آخرت خویش را به خاطر مشتی دروغ به باد ندهید، در پایان نکتهای قابل توجه را در این آیه میآوریم:
در سوره توبه آیه ۴۰ آمده که﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾ یعنی: «غمگین مباش که خدا با ماست»، مطلب مورد نظر ما در مورد ﴿ٱللَّهَ مَعَنَا﴾ است، اکثر علما میدانند که بهترین تفسیر آیات قرآن تفسیر آیه با آیه است، یعنی این آیه را با آیات دیگر معنی کنیم، حال ما میپرسیم در قرآن الله معنا و همراهی خداوند نسبت به چه کسانی آمده است، هر شخص عادی که مقداری از سورههای قرآن را خوانده باشد میداند که در همه جای قرآن الله معنا یا در مورد صابرین است مثل: مع الصابرين یا متقين، مع المتقين و یا مؤمنين و غیره ... و در هیچ جا در مورد افراد ظالم، منافق و غاصب خلافت چنین چیزی نیست، پس در آیه ۴۰ سوره توبه که فرموده: ﴿ٱللَّهَ مَعَنَا﴾ یعنی: «خدا با ماست»، یعنی خدا با ابوبکر و پیامبرص است، و آنها را یاری میکند، چنانکه یاری هم کرد، و این یکی از بزرگترین امتیازات حضرت ابوبکرس است، ولی متاسفانه روحانیون و علمای شیعه از بازگو کردن آن بخل میورزند، و تازه توهین هم میکنند و میگویند: چرا به ابوبکر خطاب ﴿لَا تَحۡزَنۡ﴾ آمده است؟!!
پایان
پاییز ۱۳۸۶ هجری شمسی