موقف اسلام در مورد کفر یهود و نصارا
تأليف:
یوسف قرضاوی
مترجم:
هاشم آهنگری
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله وكفى والسلام على رسله الذين اصطفى، وعلى خاتمهم المجتبى، محمد وآله وصحبه ومن بهم اقتدى فاهتدى.
اما بعد:
در این رساله قصد دارم به تصحیح مفاهیم اعتقادی بپردازم که بر بعضی از مردم مشتبه گشته و بیشتر سؤال کنندگان در این مورد سؤال میکنند. و چند سال است که نویسنده معروف مسلمان در این باره با من بحث و مجادله مینماید و شبهاتی پیرامون آن در ذهنش نقش بسته بود؛ هنگامی که آن را برایش روشن نمودم، موضوع روشن گشت و آن شبهات از بین رفتند.
نمردیم و دیدیم که چگونه امورات بدیهی عقیدتی را نیز اضطراب و تاریکی فرا گرفت، چنانکه این امر بر بعضی از عقلها مشتبه گردید حال آنکه همانگونه که معروف و آشکار نیز میباشد کفر یهود و نصاری جزء امورات ضروری و معلوم اسلام است.
ولی ما در روزگاری قرار داریم که در آن فتنه فکری رواج دارد تا آنجا که نزدیک است واقعیات را به سوی محتملات دگرگون گردانده یا با آن تعویض نمایند. اینجا بود که تصمیم گرفتم این امر را روشن نمایم و بر نویسندهای که در یکی از روزنامههای قطر مقالهای را به چاپ رسانیده است، ردی بنویسم تا آموزشی باشد برای کسانی که نمیدانند و وسیله روشنگری آنها گردد و هشدار و تذکری برای غافلان باشد و جوابی برای معاندان و نیز اقامه حجتی بر او باشد. هرکس هلاک شد با دلیل آشکار هلاک شود و هرکس زنده شد با دلیل آشکار زنده گردد.
و بیان کنم که کفر اهل کتاب اعم از یهود و نصاری کفر انکار خداوند، ملاقات و وحیاش نمیباشد بلکه کفر تحریف و تبدیل است و تباه نمودن عقیده الوهیت و نبوت میباشد.
ما معتقدیم ایشان به این دین کافرند همانگونه که ما به دینشان کافر هستیم. و این حق آنها است همانگونه که حق ما هم میباشد.
و با این حال ایشان در اسلام به اعتبار این که اهل دین آسمانی هستند و به صورت مجمل به الله، وحی، آخرت، عبادت الله و پایبند بودن به اخلاقیات با ما مشترکند، دارای جایگاه خاصی هستند.
به خاطر این جایگاه با این که به کفرشان معتقدیم، اسلام به ما اجازه میدهد که طعامشان را بخوریم و با زنانشان ازدواج نماییم و این نهایت تسامح با مخالف میباشد.
و به تحقیق نهال اسلام در ذهن هر مسلمانی مفاهیم اساسی برای مدارا کردن رویانیده است چیزی که در هیچ یک از ادیان دیگر یافت نمیشود. آن را بصورت مجمل بیان میکند تا کسی که نمیداند، بداند که اعتقاد به کفر با تسامح و مدارا متناقض نمیباشد.
از خداوند خواهانم این رساله را مایه نفعرسانی قرار دهد تا با آن سیاهی از چشمها و عقلها دور گردد تا آنجا که آن را درک نماید. خداوند حق میگوید و او راه را هدایت میکند.
دوحه: ماه مبارک صفر سال ۱۴۲۰هـ. مصادف با ژوئن۱٩٩٩م.
یوسف قرضاوی
الحمد لله وكفى، والسلام على عباده الذين اصطفى.
اما بعد:
از خطرناکترین قضایایی که در اثر مطالعه بیشتر کتابهایی که نزد من است فهمیدم، این است که: کوشش در جهت ایجاد تشکیک در مسلمات اسلام و تلاش در جهت تبدیل یقینیات به ظنیات، و قطعیات به احتمالات که قابلیت اخذ و رد کردن، جذب و تقویت نمودن، و قیل و قال داشته باشد، است.
و برای آنان کافی است که با دور کردن راستیها یا در آمیختن باطل با حق، سد محکمی را در مقابل کسانی که در صدد نابودی اسلام برمیآیند باقی نگذارند یا لا اقل پایههای آن را از بین ببرند.
در این زمان میبینیم کسانی در حرام بودن شراب یا ربا و یا مباح بودن طلاق و تعدد زوجات با شروطی که دارد، شک میکنند؛ بلکه کسانی هستند که در حجت بودن سنت نبوی تردید دارند؛ بلکه حتی کسانی را مییابیم که به سوی دور انداختن علوم قرآن و تمام فرهنگ قرآنی که وارث آنیم، دعوت میکنند و میگویند که باید آن را در کاغذ باطله انداخت.تا قرائت قرآن را از نو آغاز کنیم قرائتی که به هیچ چیز پایبند نیست و به علوم گذشته ملتزم نمیباشد و به قواعد و یا ضوابطی که علمای امت به صورت متوالی قرنها آن را قرائت کردهاند مقید نمیباشد.
والليالي من الزمان حبالى
مثقلات، يلدان كل عجيب!
[شبها آبستن حوادثاند که چیزهای عجیب از آن متولد میشود!]
و از جمله چیزهای عجیبی که از بین شبهای آبستن به وجود آمده این است که: بعضی از مردم بیپروا بدون این که اهلیت آن را داشته باشند یعنی از علوم قرآن، سنت، لغت عرب و علوم آن، اصول فقه، آثار بجا مانده از سلف شناختی داشته باشند، خود را عالم اسلامی جا زدهاند. دست به کاری میزنند که مطلوب نمیباشد و در چیزی تعمق میکنند که آن را نمیفهمند و بدون علم فتوا میدهند و بیدلیل حکم میکنند و به چیزی که به آن آگاهی ندارند، دعوت مینمایند و بر خداوند چیزهایی را میگویند که بدان علم ندارند.
و از آن جمله: گمانشان این است که اهل کتاب از یهود و نصاری کافر نیستند. اگر مقصودشان این است که آنان ملحدینی که الوهیت و وحی را انکار نمیکنند، باشد این ادعا صحیح است و خلافی در آن نیست. اما اگر مقصودشان این است که به دین محمد و رسالت و قرآنش کافر نیستند- که مراد از اطلاق کفر بر آنها همین است- این ادعا بدون شک باطل است.
کفر یهود و نصاری به نسبت سایر مسائل دین برای مسلمانی که ذرهای از علم شرعی داشته باشد از واضحترین آنهاست و تمام مذاهب و دستههای اسلامی در طول تاریخ اعم از شیعه، سنی، معتزله، خوارج و تمام دستههای امروز از اهل سنت گرفته تا زیدیه، جعفری و اباظیه در کفر یهود و نصاری و تمام کسانی که به رسالت محمد ص ایمان نداشته اختلاف نکرده و در آن شک ننمودهاند. این از مسلمات دین است که نظراً و عملاً اتفاق وجود دارد. بلکه (شناخته شدههای اساسی دین است) که خاص و عام آن را میدانند و بر آن متفق هستند و برای صحت آن نیازی به اقامه کردن دلیل و برهان نیست.
اصل بر آن است که بر کفر یهود و نصاری نه یک آیه، دو آیه، ده آیه و بیست آیه بلکه دهها آیه از کتاب خدا و احادیث رسول الله ص بر آن دلالت مینماید. همانگونه که تمام کسانی که قرآن میخوانند و حدیث آموختهاند بر آن شهادت میدهند. و من گمان نمیکنم مسلمانی باشد که به صراحت با کتاب خدا و نصوص قطعی دین با رأی و هوای خویش معارضه نماید.
و من حکم به کفر ایشان میدهم در آنچه مربوط به احکام دنیاست. مردم نزد ما به دو دسته که سومی نمیپذیرد تقسیم میشوند: کافر و مسلمان. کسی که مسلمان نباشد کافر است. اما کافران انواع و درجات مختلفی دارند. دستهای از آنها اهل کتاب و دستهای دیگر مشرکین، دستهای دهریون، کافر صلح طلب و کافر حربی میباشد که حکم هر کدام از آنها از دیگری جداست.
اما آنچه مربوط به احکام قیامت است که؛ آیا از این کفر نجات پیدا میکنند؟ یا عذاب میشوند؟
این مسأله به علم و عدل پروردگار متعال برمیگردد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا ١٥﴾ [الإسراء: ۱۵] «و ما تا پیامبری را نفرستیم کسی را عذاب نمی دهیم».
اما کافری که اصلاً دعوت اسلامی به او نرسیده، و یا دعوت اسلامی به او رسیده اما آنگونه نبوده است که او را به بحث و تفکر و اندیشیدن وادارد، و یا موانع جبری غیر قابل تحملی مانع از داخل شدن او در اسلام شده است، او از جمله کسانی که مورد عذاب و عقاب الهی واقع میشوند نیست، آنگونه که خداوند وعده نموده و مقتضای عدالت اوست.
قرآن تنها کسانی را که به خاطر تکبر و بزرگ بینی، حسادت و انجام فساد، دوست داشتن مال دنیا، تقلید کورکورانه و … بعد از این که هدایت برایشان آشکار گردید مخالفت رسول را میکنند، تهدید مینماید؛ همانگونه که میفرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ١١٥﴾ [النساء:۱۱۵]. «و هرکس بعد از آنکه هدایت برایش روشن گشت مخالفت رسول را بنماید و راهی غیر از راه مؤمنان را برگزیند وی را بدانچه روی خود را به آن کرده واگذاریم و به دوزخش اندازیم و چه بد سرانجامی است».
استاد ما شلتوت/ میگوید: در یکی از جلسات درس بعد از نماز تراویح در ماه رمضان در مسجد بزرگ دوحه حدیثی را در مورد کفر اهل کتاب بیان داشتم و نمیدانستم کسانی هم در آنجا این مسئله را تعقیب میکنند. تا این که بعضی از دوستان دانشمندم سریعاً به من در آن مورد خبر دادند. تصمیم گرفتم او را ببینم تا بدانم که در آن باره چه میگوید.
از این مقاله طولانی بسیار متعجب گشتم که روزنامه (الوطن) قطر با اسم (سراب حافظ) چاپ نموده بود. گمان کردم که آن (یک اسم مستعار) است. با خود گفتم: صاحب این مقاله این اسم را برای این اختیار نموده تا هدف خود را از حقیقت مطالبش بیان دارد که در آن (سراب) قطعه زمینی است که شخص تشنه گمان میکند در آن آب است هنگامی که به آنجا میرسد در آن چیزی نمییابد.
ولی بعضی از برادران به من گفتند: این یک اسم حقیقی و نام زنی است. به هر حال بر سر این سخن گفتگو کردیم و گوینده این سخن به من اهمیتی نمیداد. و من در برابر او صبر و حوصله نمودم تا بعداً بر آن ردی بنویسم و حقیقت روشن گردد و اقامه حجت شود و پیش خداوند معذور باشیم: ﴿لِّيَهۡلِكَ مَنۡ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٖ وَيَحۡيَىٰ مَنۡ حَيَّ عَنۢ بَيِّنَةٖۗ﴾ [الأنفال: ۴۲] «تا کسی که هلاک میشود با دلایل روشن هلاک شود و کسی که زنده میگردد با دلایل روشن زنده گردد». شاید این خواهر نویسنده به سبب قرائت ناقص نصوص یا قرائت بعضی نصوص بدون نصوص دیگری و یا به سبب فهم غلط از بعضی مفاهیم اسلامی که به خاطر کوتاهی او در آموزش شرعی و ترکیب آن با واقعیت باعث شده که حقیقت امر بر او پوشیده بماند. طالب حق اگر به دنبال آن بگردد، هدایت را مییابد و اگر خدا بخواهد برای او راه روشن میگردد و اگر بر رای خویش تعصب داشته باشد پس برای من کافیست که آن را بیان و مردم را از آن آگاه گردانم ﴿قَدۡ جَآءَكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِيَ فَعَلَيۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ ١٠٤﴾ [الأنعام:۱۰۴] «به راستی رهنمودهایی از جانب پروردگار برایتان آمده است پس هرکه به دیده بصیرت بنگرد به سود خود او، و هرکس از سر بصیرت ننگردد به زیان خود اوست و من بر شما نگهبان نیستم».
نویسنده میگوید: «مفهوم اساسی ایمان در قرآن و سنت نبوی ص ایمان به غیب است که آن ایمان به خدا و روز آخرت است که منطبق بر آیین ابراهیم میباشد و کفر درست عکس ایمان به غیب میباشد یعنی کفر به الله و روز آخرت و شرک به خداوند است که در واقع نقطه مقابل ایمان میباشد».
و در تأیید این گفته خویش آیاتی که بر واجب بودن ایمان به الله و روز آخرت دلالت مینماید را ذکر میکنم.
ما نیز چون او معتقد به ضرورت ایمان به الله و روز آخرت هستیم ولی با این حال ایمان به نبوت و رسالت و ایمان به کتابها و پیامبران که جزئی از ایمان به غیب میباشد و نویسنده آن را از دایره ایمان به غیب خارج میکند را انکار میکنیم.
مثل این که نویسنده دچار توهم شده که ایمان به کتابها را همان ایمان به ورقههایی که بر آن نوشته شده و مدادهایی که با آن کتابت شدهاند، میداند و برای این آن را از دایره ایمان به غیب خارج میکند و همچنین فکر میکند که ایمان به پیامبران یعنی ایمان به جسمهایشان که دیده میشود و در مقابل چشمانشان حرکت میکند، میباشد برای این است که آن را در شمار ایمان به غیب قرار نمیدهد. در حالی که منظور از آن: ایمان به آن چیزی است که خداوند به پیامبرانش وحی نموده و ایمان به کتابهایی است که بر ایشان نازل نموده است. و ایشان اوامر و نواهی او را رسانیدهاند که از طریق ملائکه و یا مستقیماً به ایشان الهام شده است. و همه اینها از امورات غیب میباشند. پس ایمان به الله، ملائکه، کتابها، پیامبران و روز آخرت همگی جزو ایمان به غیب میباشند.
نویسنده بعضی از آیات و احادیث که در آن به طور مجمل به ذکر ایمان به الله و روز آخرت اکتفا کرده و در آن ذکری از ایمان به پیامبران خداوند نشده است را به گواه میگیرد و گمان میکند که آن حجتی قاطع برای اوست و به یقین او در آن خطاکار است.
نصوص قرآنی و حدیثی گاهی بصورت مجمل و گاهی به صورت تفصیل بر حسب موقعیت بیان میشود.
گاهی وقتها تمام آنچه متعلق به ایمان و ارکان آن است را ذکر میکند مانند این سخن الله تعالی که میفرماید: ﴿وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [البقرة: ۱۱٧] «ولی نیکی این است که کسی به خدا، روز آخرت، ملائکه، کتاب و پیامبران ایمان آورد».
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ﴾ [البقرة: ۲۸۵] «پیامبر و مؤمنان به تمام آنچه بر او نازل شده ایمان آورده و همگی به الله، ملائکه، کتابها و پیامبران ایمان آوردهاند».
گاهی وقتها به ذکر ایمان به الله و روز آخرت میپردازد کما این که در آیاتی که نویسنده آن را ذکر کرده و در غیر آن نیز موجود است. ایمان به الله و ایمان به روز جزاء از بزرگترین ارکان ایمان هستند.
و بعضاً ایمان به الله و پیامبران را ذکر میکند همانگونه که الله تعالی میفرماید: ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ﴾ [الحديد: ۲۱] «بشتابید به سوی مغفرت پروردگارتان و بهشتی که عرض آن به اندازه عرض آسمانها و زمین است که خداوند آن را برای کسانی که به الله و پیامبران ایمان دارند آماده کرده است». ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾ [الحديد: ۱٩] «و کسانی که به خدا و پیامبران ایمان آوردهاند ایشان همان راستگویان هستند و نزد پروردگارشان گواه خواهند بود».
و بعضاً ایمان به الله و آنچه بر پیامبران نازل شده را ذکر میکند: ﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ﴾ [البقرة:۱۳۶] «گفتند به الله و به آنچه به سوی ما و آنچه به سوی ابراهیم، اسماعیل و اسحاق… نازل شد ایمان آوردهایم».
و بعضی وقتها به ذکر آنچه خداوند نازل نموده اکتفا میکند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم﴾ [النساء: ۴٧] «ای کسانی که به شما کتاب داده شده است به آنچه فرو فرستادیم و تصدیقکننده همان چیزی است که نزد شماست ایمان آورید» و خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: ﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُمۡ﴾ [البقرة: ۴۱] «و به آنچه که نازل کردم و تصدیقکننده همان چیزی است که نزد شماست ایمان بیاورید».
و گاهی نیز تنها به ذکر الله بدون ذکر بقیه ارکان میپردازد ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾ [آل عمران: ۱۱۰] «شما بهترین امتی هستید که برای مردم خارج شدهاید به معروف امر میکنید و از منکر باز میدارید و به الله ایمان دارید». ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ﴾ [التغابن: ۱۱] «و هرکس به خداوند ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت میکند». ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ﴾ [البقرة: ۲۵۶] «هرکس به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد به ریسمان محکمی چنگ زده است». ﴿وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَيَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ﴾ [الطلاق: ۱۱] «و هرکس به خداوند مؤمن شود و عمل صالح انجام دهد او را در باغهایی داخل میگردانیم».
بلکه گاهی تنها به کلمه ایمان بدون ذکر متعلقاتش بسنده میکند کما این که در آیات بسیاری مکرر این جمله تکرار شده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ «ای کسانی که ایمان آوردهاید» و میفرماید: ﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ﴾ [البقرة: ۲۵٧] «خداوند ولی کسانی است که ایمان آوردهاند و ایشان را از ظلمات به سوی نور خارج میکند».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾ [الحج: ۳۸] «همانا خداوند از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند». و این مورد در قرآن بسیار است.
و این که در بعضی از مواضع به ذکر بخشی از ارکان ایمان اکتفا میکند به معنی بینیازی از بقیه ارکان نمیباشد. بعضی از آیات قرآن، آیات دیگر را تفسیر میکنند و بعضی بعض دیگر را تصدیق مینمایند. در بعضی از مکانها به صورت اجمال و در بعضی دیگر به صورت مفصل به آن میپردازد. اگر در یک موضع مبهم باشد در موضع دیگر آن را تبیین و توضیح داده است. اگر در یک مکان بصورت مطلق آن را آورده در مکان دیگر آن را مقید نموده است و ما باید تمام قرآن را بگیریم نه این که به بعضی از آن ایمان آوریم و به بعضی دیگر کافر شویم و اگر آن از جانب خداوند نبود در آن اختلاف بسیاری را مشاهده مینمودید.
برای نمونه در بعضی از نصوص تنها به شهادت «لا إله إلا الله» اکتفا میکند و این بخاطر این است که روی کلام به مشرکین عرب میباشد و جنگ بین ایشان بر سر توحید بود اگر لا اله الا الله میگفتند به معنی استجابت محمد ص بود و هیچ کس از ایشان این را فهم نکردند که اگر لا اله الا الله را بگویند و به محمد کافر شوند جزو مؤمنین نجات یافته قرار میگیرند.
نویسنده به ذکر بعضی از احادیث بخاری و مسلم که در آن به اعلان «لا إله إلا الله» اکتفا نموده، پرداخته است؛ دوست داشتم که احادیث دیگری که در آن ایمان به کل ارکان را شرط گرفته را نیز بیان میداشت.
و مثال برای آن حدیث مشهور و معروف جبرئیل میباشد هنگامی که از پیامبر در باره ایمان سؤال نمود: رسول الله ص در جواب فرمود: «الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَبِلِقَائِهِ وَرُسُلِهِ وَتُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ بعد الموت» [۱]. «ایمان این است که به الله، ملائکه، کتابها و پیامبران و زنده شدن بعد از مرگ مؤمن باشی». از ابن عمربروایت است که رسول اللهص فرمودند: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ» [۲]«به من امر شده با مردم بجنگم تا این که به لا اله الا الله و محمد رسول الله شهادت دهند و نماز به پا دارند و زکات دهند». و از عباده بن صامتس روایت که فرمود: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَأَنَّ عِيسَى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ وَالْجَنَّةُ حَقٌّ وَالنَّارُ حَقٌّ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ عَلَى مَا كَانَ مِنْ الْعَمَلِ» [۳]. «هرکس شهادت دهد که هیچ معبود بحقی جز الله نیست و محمد بنده و رسول اوست و عیسی بنده خدا و کلمه اوست که به مریم القا شده و روحی از جانب او میباشد و شهادت دهد که بهشت و جهنم حق هستند خداوند او را بر هر عملی که باشد داخل بهشت میگرداند».
از ابن عباس ب روایت است که رسول اللهص هنگامی که معاذس را به یمن میفرستاد به او فرمود: «إِنَّكَ سَتَأْتِي قَوْمًا أَهْلَ كِتَابٍ فَإِذَا جِئْتَهُمْ فَادْعُهُمْ إِلَى أَنْ يَشْهَدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لَكَ بِذَلِكَ فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ...» [۴]. «تو به سوی قومی از اهل کتاب میروی هنگامی که پیش آنها رفتی آنان را به شهادتین دعوت کن اگر تو را در این کار اطاعت نمودند به ایشان خبر بده که خداوند نمازهای پنجگانه را بر ایشان فرض کرده است…» و از ابوهریرهس روایت است که پیامبرص فرمودند: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَا يَسْمَعُ بي أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ يَهُودِيٌّ وَلَا نَصْرَانِيٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَّا كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» [۵]. «قسم به کسی که نفس محمد در دست اوست هیچ فردی از این مجتمع که دعوت من به آنها میرسد یهودی باشد یا نصرانی ممکن نیست آن را بشنود و به آن ایمان نیاورد و سپس بمیرد مگر این که از یاران آتش میباشد».
سپس نویسنده این را شرط گرفته که مؤمنان اهل کتاب میتوانند ایمانشان مطابق آیین ابراهیم÷ باشد. نمیدانم این تعریف از ملت ابراهیم را از کجا آورده است یعنی مصدری که به آن اعتماد نموده، چیست؟
مصدر مورد اعتماد برای شناخت ملت ابراهیم همان مصدر اسلامی یعنی قرآن و آنچه که سنت آن را بیان مینماید، میباشد. قرآن تنها وثیقه آسمانی است که به آن ایمان داریم و دانستنیهایمان را از آن میگیریم بدون این که ترسی از وارد شدن باطل، وهم و تحریف درآن داشته باشیم.
[۱] اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان، حدیث رقم۱۵. [۲] مصدر سابق: ۱۵. [۳] مصدر سابق: ۱٧. [۴] رواه البخاری فی کتاب الزکاة حدیث۱۴٩۶ ومسلم فی الإیمان. [۵] رواه مسلم عن أبی هریرة برقم ۱۵۳.
در کتابم «المرجعة العليا في الإسلام للقرآن والسنة» آگاه گردانیدهام و در کتابی تحت عنوان «كيف نتعامل مع القرآن العظيم؟» بر قضیهای که در نهایت حساسیت میباشد تأکید نمودهام که آن دلگرم بودن به (متشابهات) نصوص و اعراض و دوری از (محکمات) میباشد و این حال کسانی است که در قلبهایشان انحراف وجود دارد، همانگونه که خداوند در آیه هفت سوره آل عمران میفرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ﴾[آل عمران: ٧] «اما کسانی که در دلهایشان انحراف وجود دارد و برای فتنهجویی و طلب تأویل آن از متشابه پیروی میکنند».
و این حال ثابت قدمان در علم نمیباشد کسانی که در دین به ثبات رسیدهاند. ایشان کسانی هستند که متشابهات را بر محکمات عرضه میدارند چون محکمات اصل هستند و آن اصل و پایه کتاب و بخش عمده آن است. پس واجب است که متشابهات را در روشنایی و چارچوب آن فهمید آنچنانکه ضبط شده و حکم گردیده است. ولی آنها – متأسفانه - بر عکس قضیه عمل میکنند. در این کار یا از هوای خود پیروی میکنند یا از هوای و آرزوی کسانی که جاهل هستند.
و میبینیم که نویسنده- خداوند ما و او را هدایت کند- به دنبال متشابهات نصوص میرود و میخواهد با استفاده از آن پایه و اساسی برای مقوله خویش اتخاذ نماید و از نصوص محکم و قطعی غافل میشود که در دلایل آنها هیچ شبهه و احتمالی وجود ندارد که از ارزش آن بکاهد. خصوصاً این که او به این آیات متشابه استناد میکند اما برای معنی آن به رأی علمای امت در فهم آن رجوع نمینماید… یک بار از ابن عطیه نقل میکند اما این نقل، او را از حق بینیاز نمیکند.
به این سخن الله تعالی استناد میکند: ﴿وَكَيۡفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوۡرَىٰةُ فِيهَا حُكۡمُ ٱللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوۡنَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٣﴾ [المائدة: ۴۳] «و چگونه تو را حاکم قرار دادند با این که تورات نزد آنهاست و در آن حکم خدا آمده است؟ سپس آنان بعد از این پشت میکنند و آنان مؤمن نیستند». با این که مقصود به حکم خدا در این آیه حکم رجم کسی است که از آن شانه خالی میکند کما این که بحثکننده آن را از صحیح بخاری نقل میکند.
و به این سخن الله تعالی استناد میکند که میفرماید: ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧﴾ [المائدة: ۴٧] «اهل انجیل باید به آنچه خداوند در آن نازل نموده حکم کنند و هرکس به آنچه خداوند نازل نموده حکم نکند پس آنان فاسقان هستند». در حالی که مراد از حکم به آنچه خداوند در آن نازل نموده مژده به آمدن محمد و رسالتش و باقی احکام و وصیتهای اخلاقی میباشد.
اولیتر این است برای این که حق روشن گردد به اهل خودش از ائمه و مفسرین سلف و خلف رجوع نماییم تا بدانیم در باره این دو آیه چه گفتهاند.
آیا نویسنده از این که به آنان مراجعه ننموده، میخواهد بگوید: که به آنها احتیاجی ندارد؟ او از همه علمای این امت، مفسرین، محدثین، متکلمین و فقها عالمتر بوده است!!
صاحب المنار در تفسیر این آیات میگوید:
با من تفسیر این آیات در المنار پیرامون آنچه که نویسنده به آن استناد میکند را مرور کن و آن این سخن الله تعالی میباشد: ﴿وَكَيۡفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوۡرَىٰةُ فِيهَا حُكۡمُ ٱللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوۡنَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٣﴾ [المائدة: ۴۳] «و چگونه تو را حُکم قرار دادند با این که تورات نزد آنهاست و در آن حکم خدا آمده است؟ سپس آنان بعد از این پشت میکنند و آنان مؤمن نیستند».
صاحب المنار میگوید: این تعجب بسیار الله تعالی برای پیامبرش از کار عجیب این قوم میباشد. آنها یاران شریعتی هستند که از آن روی میگردانند و به سوی پیامبری که با شریعت دیگری آمده است و در حالی که به او ایمان ندارند، میروند تا بر آنها حکم نماید. یعنی این که چگونه تو را حکم قرار میدهند در قضیه زنا یا دیه در حالی که در تورات که شریعتشان میباشد در آن حکم خدا در آنچه حکم کردی وجود دارد سپس از حکم تو بعد از این که به آن راضی شدند و آن را بر شریعتشان برتری دادند تا موافق آن باشد، روی میگردانند؟ یعنی این که هنگامی که در آن اندیشه میکنی آن را از عجیبترین کارها میبینی و سببش هم آن است که آنها ایمان درستی به تورات و به تو ندارند و این آیه در شأن ایشان است: ﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ﴾ [الجاثیة: ۲۳] «آیا دیدی کسی که هوای خود را اله قرار داده و خداوند دانسته او را گمراه گردانیده است». کسی که به شریعتی ایمان داشته باشد از آن روی نمیگرداند و به سوی غیر آن نمیرود مگر این که آنچه به سوی آن میرود نیز شریعت پروردگار باشد که اولی را تأیید نماید، یا آن به خاطر اقتضای احوال بندگانش، حکمش نسخ شده باشد. ایشان حکم تورات را ترک کردند در حالی که مدعی ایمان و تبعیت از آن بودند زیرا آن موافق هوا و هوسشان نبود. و پیش تو آمدند تا درباره ایشان حکم کنی امیدوار بودند که موافق آرزوهای آنان باشد، سپس از آن روی گرداندند و اعراض نمودند هنگامی که آن را موافق هوسهای خویش ندیدند. پس آنها نه به تورات و نه به تو و نه به توراتی که بر موسی نازل شد و نه به قرآن که بر تو نازل گشته ایمان ندارند. میگویند که مؤمن هستند و گمان میکنند همین که گفتند ایماندارند، مؤمن میشوند در حالی که از حقیقت ایمان در قلبشان و تبعیت از آن با اعمالشان و اظهار آن با زبانشان غافلند. ولی زبان دانسته یا ندانسته آن را تکذیب میکند. پس کسی که یقین داشته باشد تسلیم میگردد و مطابق آن عمل میکند زیرا تسلیم شدن همان دلیل بزرگی بر اراده است و اراده، جوارح را به عمل وا میدارد.
اما حکم رجم در تورات که امروزه نیز اینچنین میباشد مخصوص بعضی از زناکاران است. در فصل ۲۲ سفر دوم بعد از بیان این که کسی با دختری ازدواج کرد و او را دختر نیافت آنگاه در جلوی در منزل پدرش اورا رجم میکند: (هنگامی که مردی را همراه زنی شوهردار در حال زنا یافتید هر دو کشته میشوند، تا بدی از بنی اسرائیل دور گردد. در فصل ۲۳ میگوید: هنگامی که دختر خواستگاری شده را همراه مردی در حال زنا یافتید هر دوی آنها را به سوی دروازه شهر ببرید و با سنگ آنها را رجم نمایید تا زن به سبب آن بمیرد و این به سبب آن است که فریاد رسی ندارد و مرد نیز به سبب آن بمیرد چون زن دوستش را پست و ذلیل کرده است و با آن شر و بدی از میانتان دور میشود.) سپس احکام دیگری از زنا را بیان میدارد که از آن جمله قتل یکی از زناکاران، گرفتن غرامت و ازدواج با زنی که با او زنا شده است، میباشد.
و از آنچه در اینجا لازم است که آگاهی داده شود این است که داعیان مسیحی به این آیه استناد میکنند که آنچه از تورات در دست آنها و یهودیان میباشد همانی است که خداوند بر موسی نازل نموده و در آن تغییر و تحریفی عارض نشده است.
این بدان خاطر است که آنها نیز به مانند یهود از قرآن آنچه که موافق هوا و هوسشان میباشد را میگیرند و آنچه مخالف ایشان است را دور میاندازند. ایمانداران کسانی هستند که به تمام کتاب ایمان داشته باشند. قرآن برای ما بیان میکند که آن توراتی که آنان از آن سخن میگویند و ادعا میکنند که شریعتشان است در آن حکم خداوند در مورد آن قضیهای که پیش رسول اللهص رفتند تا در بینشان حکم کند وجود داشت و خداوند راست میگوید و او راستگوترین گویندگان است. و همچنین برای ما بیان میکند ایشان کلام را از جایگاهی که در آن قرار داشت تحریف کردند. و بهرهای از آنچه به آنها داده شده بود را فراموش کردند آنها قسمتی از کتاب را برگزیده و قسمت دیگر را فراموش کرده و آن را ضایع نمودند. و به تحقیق خدوند متعال در این فرموده نیز راست فرمود. هنگامی که امت قرآن به وسیله قرآن از میان امتها خارج شدند و تاریخ اهل کتاب و غیر ایشان مانند بابلیان را شناختند برایشان آشکار گردید خبرهایی که قرآن در آن باره بیان داشته از جمله معجزات قرآن است و دلالت میکند که آن از جانب خداست. از این رو برایشان آشکار گردید که توراتی که موسی آن را نوشت از دست داده و آن را نیافتند، بلکه تنها بعضی از علمایشان آنچه از تورات را که حفظ نموده بودند با آنچه از آن نبود و با آن مخلوط گشته بود را نوشتند و توراتی که در دستشان است آن را ثابت میکند کما این که آن را در تفسیر اول سوره آل عمران و تفسیر آیه ۱۴و۱۵ از این سوره هم بیان نمودهام.
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ [المائدة: ۴۴] «ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود نازل کردیم. پیامبران به موجب آن برای یهود داوری میکردند و بزرگان و دانشمندان به سبب آنچه از کتاب خدا به آنها سپرده شده و برآن گواه بودند. پس از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهای ناچیزی مفروشید و کسانیکه به موجب آنچه که خداوند نازل نموده حکم نکند، آنان خود کافرانند». تا آنجا که میفرماید: ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤﴾ [المائدة: ۴٧] «اهل انجیل باید به آنچه خداوند در آن نازل نموده حکم کنند و هرکس به آنچه خداوند نازل نموده حکم نکند پس آنان فاسقان هستند».
صاحب المنار میگوید: این آیات رشته پیوسته قبل و بعد از خود میباشد و هدف از آن بیان این نکته است که تورات برای بنی اسرائیل مایه هدایت بود، پس هنگامی که فساد در میانشان زیاد گشت از عمل به آن اعراض نمودند و مثل آن را برای انجیل و اهلش بیان میکند.سپس به ذکر نازل شدن قرآن، مزیت و حکمت آن میپردازد. دانسته میشود که هدف از آن هدایت شدن به وسیله دین است و کسی که خود را به آن نسبت میدهد اما به آن عمل نمیکند به او نفعی نمیرساند از این رو از هدایت و نورش جز با اقامه کردن و عمل نمودن به آن بهرهمند نمیگردد. همانا اهل کتاب هوسهایشان را بر هدایت دینشان ترجیح دادند. و آن باعث شد که ایشان را از نور قرآن و اقتدا به آن کور نماید. خداوند میفرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ﴾ [المائدة: ۴۴] یعنی این که «ما تورات را بر موسی نازل کردیم که مشتمل بر هدایت در عقیده و احکام بود» و به وسیله آن بنی اسرائیل را از بتپرستی مصریها و گمراهیشان خارج نمود و بر نوری که با آن راه دین و دنیایشان را روشن مینماید، آنان را بهرهمند نمودیم. ﴿يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ﴾ [المائدة: ۴۴] قانونی برای حکم کردن نازل نمودیم که به وسیله پیامبران- موسی و پیامبران بعد از او از بنی اسرائیل- برای طایفه زمان خود حکم میکردند که با بعثت عیسی ابن مریم- علیهما السلام- آن پایان یافت. و آنان کسانی هستند که خود را تسلیم خداوند نمودند و برای او دین را بر اساس دین ابراهیم- علیه السلام- خالص گردانیدند. پس اسلام دین همه پیامبران است و تمام آنچه که یهود و نصاری از اسباب تفرق در دین ایجاد کردند باطل و گمراهی آشکاری میباشد. آنها تنها برای اهل یهود حکم میکردند زیرا شریعت مخصوص یهود بود و عالمگیر نبود. و برای آن بود که آخرین آنها عیسی÷ فرمود: من جز به سوی دروغگویان گمراه بنی اسرائیل فرستاده نشدهام. و برای داود، سلیمان و عیسی ‡ غیر از آن شریعتی نبود.
الله تعالی میفرماید: ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾ [المائدة:۴٧] جمهور ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ﴾ را به صیغه امر قرائت نمودهاند که بازگوکننده لفظ سخنی است که از آن حذف شده است.- مانند آن در قرآن بسیار است.- یعنی معنی آن این میشود که: و گفتیم اهل انجیل به احکامی که خداوند در انجیل نازل نموده حکم کنید یعنی به آنها دستور دادیم که به آن عمل کنند، که مانند این سخن است که در باره اهل تورات گفته شد: ﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ﴾ [المائدة: ۴۵] و ما بر آنان در آن این را نوشتیم. ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ﴾ با کسره لام قرائت نمود. یعنی اهل انجیل به آنچه خداوند در آن نازل نموده بود حکم کنند. و جایز است: ﴿وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ ٤٦﴾ [المائدة: ۴۶] مفعولُ لاجله و ﴿وَلۡيَحۡكُمۡ﴾ عطف بر آن باشد با اظهار کردن لام که دارای فاعلهای مختلفی هستند. هرگونه آن را قرائت و تفسیر کنی آیه دلالت نمیکند بر این که قرآن به نصاری امر کند که به انجیل حکم کنند همانگونه که داعیان مسیحی به گمان خویش به وسیله آن عوام مسلمان را به اشتباه انداختهاند. به عبارت دیگر، اگر فرض کنیم که به ایشان چنین امری هم بکند برای تعیین امری میباشد که از انجام آن ناتوانند و اقامه حجتی بر آنها است زیرا آنها نمیتوانند به انجیل عمل کنند و هیچگاه توانایی آن را ندارند. و برای آن تکمیل کنندهای میآید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧﴾ [المائدة: ۴٧] یعنی ایشان از چارچوب دین خارج شدهاند و جزء دینداران به حساب نمیآیند یا این که با تجاوز به احکام و آداب آن از اطاعت خداوند خارج شدهاند. و خداوند بعد از آن میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٤٨ وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ ٤٩ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠﴾ [المائدة: ۴۸ – ۵۰].
«و ما این کتاب را به حق به سوی تو فرو فرستادیم در حالی که تصدیقکننده کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنها بر اساس آنچه خداوند نازل نموده حکم کن و از هواهایشان از حقی که به سوی تو آمده پیروی مکن. برای هریک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد ولی خواست تا شما را در آنچه داده بیازماید پس در کارهای نیک به سوی خدا سبقت بگیرید. بازگشت همه به سوی خداست آنگاه در باره آنچه با هم اختلاف میکنید آگاهتان خواهد کرد. و میان آنها به موجب آنچه خداوند نازل کرده داوری کن و از هواهایشان پیروی مکن و از آنان برحذر باش مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند پس اگر پشت کردند بدان که خدا میخواهد آنان را فقط به سزای پارهای از گناهانشان برساند، و در حقیقت بسیاری از مردم نافرمانند. آیا خواستار حکم جاهلیتند؟ و برای مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟»
صاحب تفسیر المنار میگوید: این آیات تمامکننده بحث قبلی میباشد: خداوند تورات را و سپس انجیل را بر بنی اسرائیل نازل نمود و آن را که در آن دو هدایت و نور بود، قرار داد؛ برپا داشتن آن را بر ایشان واجب نمود و تأکید نمود هرکس حکم آن را ترک کند دچار گناه شده است. بعد از آن قرآن را بر خاتم پیامبران و فرستادگان که موافق کتابهای پیشین بود را نازل نمود. حکمت او تعدد شریعتها و راههای هدایت را اقتضا نمود پس آنان مقدمه و وسیله بودند و این مقصد و نتیجه میباشد. خداوند میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ﴾ [المائدة: ۴۸] «و ما این کتاب را به حق به سوی تو فرو فرستادیم در حالی که تصدیقکننده کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست». بنابراین وقتی که به طور مطلق اسم کتاب الهی به میان میآید منظور قرآن مجید است- و حکمت از بکار بردن کتاب بعد از این که کتاب موسی را به اسم خاص خود[تورات] و کتاب عیسی را به اسم خاص خود[انجیل] بکار برد همین میباشد- و همانگونه که لفظ نبی در کتابهایشان آمده است بر همین امر دلالت مینماید- و معنی ﴿بِٱلۡحَقِّ﴾ این میشود که ما آن را نازل کردیم و به حق آن را یاری میکنیم و محتویات آن را پابرجا میداریم و باطل بر آن راه ندارد، تصدیقکننده کتابهای قبل از خود مانند تورات و انجیل میباشد یعنی تصدیق میکند که آن از جانب خداست و پیامبرانی که برای آن آمدند چیزی از طرف خود بر آن نبستند.
و اما این سخن: ﴿وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ﴾ - یعنی بر کتابهای الهی- نگهبان و شاهد است؛ حقیقت حال در زمان نازل شدن را بیان میکند و در باره شأن آن، از فراموش کردن فایدههای عظیم آن و تباه نمودنش، و تحریف بیشتر آنچه باقی مانده بود و تفسیر نادرست آن، و اعراض از حکم و عمل به آن سخن میگوید و او بر آن حکم میکند زیرا بعد از آن آمده است. ابن جریر از ابن عباس ب که گفت: ﴿وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِ﴾ - یعنی بر آن امین است و بر کتابهایی که قبل از آن بودند، حکم میکند. و فریابی، سعید بن منصور، بیهقی و روایتکننده تفسیر مأثور از ابن عباس ب نقل میکنند که گفت: ما بر آن امین هستیم و در روایت دیگری گفت: بر همه کتابهای پیشین شاهد است.
نویسنده بر احادیثی که در آن راه نجات و خلاصی انسان را در گفتن: «لا اله الا الله» یعنی عدم شرک قرار میدهد و در آن ذکری از شهادت به محمداً رسول الله نشده است، استناد میکند. و برای ما تمام احادیثی که صحاح در این باره روایت نمودهاند را ذکر میکند.
ما منکر صحت این احادیث نیستیم ولی ما آنچه از آن فهم کرده است را انکار میکنیم که آن به چند دلیل اشتباه میباشد:
در مقابل این احادیث، احادیث صحیح دیگری وجود دارد که شهادتین را برای نجات شرط قرار داده است در جایی دیگر بعضی از این احادیث را ذکر میکنیم. امانت علمی اقتضا میکند که تمام احادیث را در این زمینه بیاوریم تا آنچه مفید است، مورد استفاده قرار گیرد و نسبت به آنچه که باطل است، دور انداخته شود.
بعضی از این احادیث نسبت به احادیث دیگر مختصر میباشند و در روایات دیگری شهادتین را با هم ذکر کرده است. در حدیث معاذ اینگونه آمده: هرکس بگوید «لا إله إلا الله» داخل بهشت میشود یا خداوند او را بر آتش جهنم حرام میکند. و در بعضی از روایات بخاری شهادتین را با هم آورده است کما این که در کتاب العلم از رسول الله ص روایت میکند که فرمود: «مَا مِنْ أَحَدٍ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلَا أُخْبِرُ بِهِ النَّاسَ فَيَسْتَبْشِرُوا قَالَ إِذًا يَتَّكِلُوا وَأَخْبَرَ بِهَا مُعَاذٌ عِنْدَ مَوْتِهِ تَأَثُّمًا» [۶]. «هیچ کسی شهادتین را از صمیم قلب نمیگوید مگر این که خداوند او را بر آتش حرام میکند. گفتم ای رسول خدا آیا آن را به مردم بشارت ندهم؟ فرمود: آن هنگام آن را اختیار میکنند و از انجام کار خیر دست برمیدارند. معاذ در هنگام مرگش از ترس این که مبادا با نگفتن آن دچار گناه گردد از آن خبر داد».
علما راز این اختصار را بیان کردهاند؛ در ذکر حدیث «هر کس لا اله الا الله بگوید داخل بهشت میشود» فرمودهاند: مراد از آن همراه قول محمد رسول الله است ولی هرکس قسمت اول آن را بگوید کفایت میکند زیرا آن شعاری برای هر دوی آن گردیده است. [٧]
این اختصار بر شهادت توحید «لا إله إلا الله» یا بر ترک شرک (هرکس خدا را ملاقات کند و در حالی که شریکی برای او قرار نداده است)- در آنچه نویسنده آن را برای صحت ایمان مسیحیان و اهل توحید یا اهل لا اله الا الله بودن آنان ادعا میکند بیفایده است. زیرا امت محمد به تنهایی اهل این کلمه میباشند. اما مسیحیان، خداوند در شأنشان میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾ [التوبة: ۳۱] «دانشمندان و راهبان و عیسی پسر مریم را به جای خدا به ربوبیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز این که خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه شریک میگردانند». خداوند به صراحت نسب ایشان را به شرک برمیگرداند و اگر آنها را مشرک نمینامد به خاطر قابل تمییز بودن آنها از بتپرستان میباشد.
مسیحیان به اهل تثلیث معروف میباشند. آنها معتقد به خدایی مسیح هستند و اهل توحید نیستند و قرآن حکم به کفر آنها نموده است. کما این که میفرماید: ﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ﴾ [المائدة: ٧۲] «به تحقیق کسانی که گفتند مسیح فرزند مریم خداست کافر شدند». ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾ [المائدة: ٧۳] «کسانی که گفتند خداوند سومین سه است کافر شدند و هیچ الهی غیر از خداوند واحد وجود ندارد». و رسول اللهص دعوتش را به سوی اهل کتاب با این آیه پایان میداد: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤﴾ [آل عمران: ۶۴] «بگو: ای اهل کتاب، بیایید به سوی کلمهای که میان ما و شما یکسان است و آن این است که هیچ کس را جز الله نپرستیم و چیزی را با او شریک نگردانیم و بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدا به خدایی نگیرد. پس اگر روی گرداندند بگویید شهادت دهید که ما مسلمانیم». و خداوند با این نداء صریح رو به آنها میکند و میگوید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا ١٧١﴾ [النساء: ۱٧۱] «ای اهل کتاب در دینتان غلو نکنید و در باره خداوند جز راست مگویید. مسیح، عیسی بن مریم پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکنده و روحی از جانب او میباشد. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید سه گانه است. باز ایستید که برای شما بهتر است خداوند فقط معبود یگانه است منزه از آن است که برای او فرزندی باشد آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست. و کافی است که خداوند وکیل باشد».
[۶] فتح الباری ج۱/۳۰۱،۳۰۰ چاپ سلفیه حدیث۱۲۸. [٧] فتح الباری ج۱/۲۵۸.
از مسلمات بدهی و آشکار در دین اسلام که رکن اساسی از ارکان عقیده میباشد ایمان به نبوت و وحی، و تصدیق رسالات الله تعالی و رسولانی که به سوی مردم آمدهاند، کسانی که خداوند آنها را به عنوان بشارتدهنده و ترساننده فرستاد تا بعد از فرستادن رسولان مردم بر خداوند حجتی نداشته باشند، میباشد.
مؤمن ایمانش صحیح نمیباشد و داخل در دین خداوند نمیگردد و در جماعت مؤمنان قرار نمیگیرد مگر این که به تمام کتابها که از طرف خداوند نازل شده و به تمام پیامبران که ارسال گردیدهاند، ایمان داشته باشد. و این امر در کتاب خدا و سنت رسولش از مسائل بسیار واضح و آشکار میباشد که مسلمان در آن شک نمیکند، و عقل در آن تردید نمینماید و زبان در گفتن آن شک به خود راه نمیدهد.
خداوند متعال حقیقت نیکی و ارکان ایمان را در رد یهود که غوغا و فریاد را هنگام تحویل قبله از بیت المقدس به کعبه راه انداختند به روشنی بیان میکند: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [البقرة: ۱٧٧] «نیکی آن نیست که روی خود را به سوی مشرق یا مغرب بگردانید بلکه نیکی این است که به خدا، روز آخرت، ملائکه، کتاب و پیامبران مؤمن باشید». و میفرماید: ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨٥﴾ [البقرة: ۲۸۵] «پیامبر و مؤمنان به تمام آنچه بر او نازل شده ایمان آورده و همگی به الله، ملائکه، کتابها و پیامبران ایمان آوردهاند. بین هیچ یک از پیامبران فرقی نمینهیم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم پروردگارا از ما در گذر و بازگشت ما به سوی توست». در این آیه به صراحت ایمان به الله، ملائکه، کتابها و پیامبران را ذکر میکند و با این سخن ﴿غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ ٢٨٥﴾ به ایمان به روز آخرت اشاره مینماید.
الله تعالی میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١٣٦﴾ [النساء: ۱۳۶] «ای کسانی که ایمان آوردهاید به الله، ملائکه، پیامبران و کتابی که بر رسولش نازل نموده و کتابی که قبل از آن نازل کرده ایمان آورید و هرکس به الله، ملائکه، کتابها، رسولان و روز آخرت کافر شود در گمراهی دوری افتاده است».
نویسنده شبههای پیرامون این آیه مطرح میکند و برای اولین و آخرین بار کلامی از بعضی مفسرین نقل میکند که مراد از آن مسلمانان میباشند پس آنان کسانی هستند که به حقیقت ایمان آوردهاند. من نیز این سخن را قبول دارم ولی دلیلش برای این قسمت از کلمه «مَن» چیست که میفرماید: ﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ﴾ این به تمام مسلمانان و غیر ایشان تعمیم داده میشود زیرا لفظ «مَن» از الفاظ عمومی است همانگونه که معلوم میباشد.
الله تعالی میفرماید: ﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ٢١﴾ [الحدید: ۲۱] «بشتابید به سوی مغفرت پروردگارتان و بهشتی که عرض آن به اندازه عرض آسمانها و زمین است که خداوند آن را برای کسانی که به الله و پیامبران ایمان دارند آماده کرده است».
در سنت، حدیث جبرئیل مشهور میباشد هنگامی که از رسول اللهص در باره ایمان سؤال نمود و پیامبرص در جواب فرمود: «الْإِيمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَتُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ» [۸] «ایمان این است که به الله، ملائکه، کتابها، پیامبران و روز آخرت و قدر مؤمن باشی».
قرآن ایمان به قدر را ذکر نمیکند زیرا آن از جمله ایمان به الله تعالی است و آن ایمان به مقتضی کمال الله تعالی میباشد. براستی او بر هر چیزی علم دارد و قبل از وقوع آن را اراده میکند: ﴿وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ ٥٩﴾ [الأنعام: ۵٩] «هیچ دانهای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتابی مبین قرار دارد».
مهم این است که ایمان به پیامبران شکی در آن وجود ندارد و اختلافی در این باره نیست.
و برای این است که مردم را روز قیامت میآورند و دو سؤال اساسی از آنان میکنند:
اول اینکه: چه کسی را میپرستیدید؟
دوم اینکه: جواب پیامبران را چگونه دادید؟
الله تعالی میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦٥ فَعَمِيَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ يَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا يَتَسَآءَلُونَ ٦٦﴾ [القصص: ۶۵ – ۶۶] «و روزی که آنان را ندا میدهد و میفرماید: فرستادگان را چه پاسخ دادید؟ پس در آن روز اخبار بر ایشان پوشیده میگردد و از یکدیگر نمیتوانند سؤال کنند».
و قرآن دروغگویان را رد مینماید کسانی که از فرستادگان خداوند که بشارتدهنده و انذارکننده بودند و آنان را به سوی راه راست هدایت میکردند، دوری گزیدند.
خداوند بر زبان نوح÷ میفرماید: ﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٦٣﴾ [الأعراف:۶۲] «آیا تعجب کردید که ذکری از جانب پروردگار برای یکی از شما آمد تا شما را انذار کند و شما پرهیزگاری کنید تا مورد مرحمت قرار گیرید؟» و بر زبان هود÷ میفرماید: ﴿وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦٧ أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنَا۠ لَكُمۡ نَاصِحٌ أَمِينٌ ٦٨ أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡۚ﴾ [الأعراف: ۶٧ – ۶٩] «ولی من رسولی از جانب پروردگار جهانیانم. پیامهای پررودگارم را به شما میرسانم و من برای شما خیرخواهی امینم. آیا تعجب کردید که ذکری از جانب پروردگار برای یکی از شما آمد تا شما را انذار کند؟» و الله تعالی در شأن خاتم پیامبران محمدص میفرماید: ﴿أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنۡ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ رَجُلٖ مِّنۡهُمۡ أَنۡ أَنذِرِ ٱلنَّاسَ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنَّ لَهُمۡ قَدَمَ صِدۡقٍ عِندَ رَبِّهِمۡۗ﴾ [یونس: ۲] «آیا برای مردم شگفتآور است که به مردی از خودشان وحی کردیم که مردم را انذار کن و به کسانی که ایمان آوردهاند بشارت ده که برای آنان نزد پروردگارشان سابقه نیک است؟» علمای مسلمین در قدیم و جدید نیاز بشر به وحی و رسالت را بیان کردهاند و از جمله کتابهایی که در عصر حاضر در این زمینه نوشته شده، کتاب امام محمد عبده به نام میباشد.
مهم این است که به تمام پیامبران خدا ایمان داشته باشیم که عقیده اسلامی بر آن اساس میباشد و هرکس رسولی از رسولان خدا را که به حق پیامبر هستند را تکذیب کند مانند این است که تمام پیامبران را تکذیب نموده است.
و قرآن این جمله را تأیید میکند. در سوره شعراء میفرماید: ﴿كَذَّبَتۡ قَوۡمُ نُوحٍ ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٠٥﴾ [الشعراء: ۱۰۵] «قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند». در حالی که آنها جز نوح را تکذیب ننمودند. ﴿كَذَّبَتۡ عَادٌ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٢٣﴾ [الشعراء: ۱۲۳] «قوم عاد پیامبران را تکذیب کردند». درحالیکه آنان جز هود را تکذیب ننمودند. ﴿كَذَّبَتۡ ثَمُودُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٤١﴾ [الشعراء: ۱۴۱] «ثمود پیامبران را تکذیب کردند». و ایشان جز صالح را تکذیب نکردند و همچنین در باره قوم لوط و شعیب نیز همین را میگوید. و تکذیب پیامبران را به آنها نسبت میدهد زیرا آنها یک پیامبر را تکذیب کردند پس تکذیب آن مانند این است که مبدأ رسالت را انکار کرده باشند.
کسی که مدعی ایمان به خدای متعال باشد ولی پیامبران یا یکی از آنها که رسالتش ثابت شده است را تکذیب نماید او در ادعای خویش دروغ میگوید. از این رو حقیقت ایمان آن است که بر زبان رسول صادق آمده و آیات آن را تأیید میکنند. و کسی که به یک یا مجموعهای از پیامبران مؤمن نباشد یا غیر آنان را مانند آنها یا برتر از آنان بداند او در ادعای ایمانش دروغ گفته است بلکه قرآن آن در باره میگوید که او به حقیقت کافر است.
با من این سخن الله تعالی را بخوان که می فرمایید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٥١﴾ [النساء: ۱۵۰ - ۱۵۱] «همانا کسانی که به الله و رسولانش کافر میشوند و میخواهند بین خدا و پیامبرانش جدایی اندازند و میگویند به بعضی مؤمن هستیم و به بعضی کافر میشویم و میخواهند در این بین راهی برگزینند. آنها به حقیقت کافرند و خداوند برای کافران عذابی خوارکننده آماده کرده است».
این دو آیه در شأن یهود و نصاری نازل شده است. یهود به موسی ایمان آوردند و به عیسی و محمدص کافر شدند و نصاری به موسی و عیسیإ ایمان آوردند اما به محمدص کافر گشتند. و مسلمانان تنها کسانی بودند که به تمام پیامبرانی که خداوند فرستاده، و تمام کتابهایی که خداوند نازل نموده بود، ایمان آوردند. همانگونه که الله تعالی میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٥٢﴾ [النساء: ۱۵۲] «و کسانی که به الله و پیامبران ایمان آوردند و بین هیچ یک از ایشان فرقی نگذاشتند خداوند به زودی پاداش آنها را خواهد داد و خداوند نسبت به آنان بخشایندهای مهربان میباشد».
[۸] رواه مسلم.
این از جمله مسائل روشن و آشکار اسلام است که در آن شکی نیست و اختلافی وجود ندارد و برای همه معروف و شناخته شده میباشد که: رسالت محمدص همه را در بر میگیرد و تنها مخصوص عرب نیست کسی که در میانشان مبعوث گردید و رشد و نما کرد. و یهود و نصاری نیز جزئی از این عالمی هستند که محمد به سویشان فرستاده شده تا آنان را از گمراهی به سوی هدایت و از تاریکی به سوی نور بیاورد.
و انجام این کار توسط او از مسلمات و ضروریات دین اسلام میباشد دلیل بر آن بسیار است که در شماره نمیآید. و ما در اینجا به ذکر بعضی از آن دلایل میپردازیم: الله تعالی خطاب به پیامبرش میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ۱۰٧] «و ما تو را جز رحمتی برای عالمیان نفرستادیم». ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٢٨﴾ [سباء: ۲۸] «و ما تو را جز بشارتدهنده و انذارکننده برای مردم نفرستادیم». ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾ [الأعراف: ۱۵٧] «بگو ای مردم من رسول خدا به سوی همه شما هستم». ﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١﴾ [الفرقان: ۱] «مبارک است کسی که فرقان را بر بنده خویش نازل نمود تا برای عالمیان انذارکنندهای باشد». و در سه سوره از قرآن کریم این آیه آمده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِ﴾ [التوبة: ۳۳]، [الفتح: ۲۸] و [الصف: ٩] «او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر تمام دینها غالب گرداند». و معنی آن برتری اسلام بر تمام ادیان که از آن جمله دین اهل کتاب میباشد.
و بیشتر از آن قرآن به ارسال محمدص به طور خصوص به سوی اهل کتاب تصریح میکند و این حقیقتی واضح و آشکار میباشد. خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١٩﴾ [المائدة: ۱٩] «ای اهل کتاب، پیامبر ما به سوی شما آمده که در دوران فترت رسولان برای شما بیان میکند، تا مبادا بگویید: برای ما بشارتدهنده و انذارکنندهای نیامد. پس قطعاً برای شما بشارتدهنده و انذارکننده آمده است. و خداوند بر هر چیزی تواناست». ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ ١٥ يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٦﴾ [المائدة: ۱۵ - ۱۶] «ای اهل کتاب، پیامبر ما به سوی شما آمده است که بسیاری از چیزهایی از کتاب را که پوشیده میداشتید برای شما بیان میکند و از بسیاری در میگذرد. قطعاً از جانب خداوند برای شما روشنایی و کتابی روشنگر آمده است. خداوند هر کس را که از خشنودی او پیروی کند به وسیله آن به راههای سلامت هدایتشان میکند».
و آیات قرآن به صورت متوالی یهود و نصاری را به سوی ایمان به رسالت محمد ص و به آن کتابی که خداوند بر او نازل نموده و تصدیقکننده کتابهای قبل از خود و نگهبان و شاهد بر آنهاست یعنی تصحیحکننده و تکیملکننده آنهاست، دعوت میکند و از تخلف و سرپیچی از این ایمان آنها را برحذر میدارد. الله تعالی خطاب به بنی اسرائیل میفرماید: ﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِيٓ أُوفِ بِعَهۡدِكُمۡ وَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ ٤٠ وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُمۡ وَلَا تَكُونُوٓاْ أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بَِٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا وَإِيَّٰيَ فَٱتَّقُونِ ٤١ وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢﴾ [البقرة: ۴۰ - ۴۲] «ای بنی اسرائیل نعمتهایی را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آورید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید. بدآنچه نازل کردهام که تصدیقکننده همان چیزی است که با شماست, ایمان آورید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز مفروشید و تنها از من پروا کنید. و حق را به باطل در نیامیزید و حقیقت را با آنکه خود میدانید کتمان نکنید». در اینجا خداوند امر میکند که به آنچه از قرآن نازل نموده و تصدیقکننده همان چیزی است که نزد ایشان است، ایمان آورند و جزو نخستین کسانی که به آن کافر شدند نباشند.
و خداوند به جایگاه یهود در قرآن اشاره میکند و میفرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَيَكۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ﴾ [البقرة: ٩۱] «و چون به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل نموده ایمان آورید میگویند: به آنچه بر خودمان نازل شده ایمان میآوریم. و به غیر آن با آنکه حق و مؤید همان چیزی است که با آنان است کافر میشوند».
خداوند موقف بنی اسرائیل را نسبت به پیامبران به روشنی بیان مینماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَقَفَّيۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَفَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ ٨٧ وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَقَلِيلٗا مَّا يُؤۡمِنُونَ ٨٨ وَلَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٨٩ بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن يَكۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡيًا أَن يُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٞ مُّهِينٞ ٩٠﴾ [البقرة: ۸٧ - ٩۰] «همانا به موسی کتاب را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سر هم فرستادیم و به عیسی پسر مریم معجزات آشکار بخشیدیم و او را با روح القدس تأیید کردیم پس چرا هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد تکبر ورزیدید؟ گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید. و گفتند: دلهای ما در غلاف است بلکه خداوند به سزای کفرشان لعنتشان کرده است. پس آنان که ایمان میآورند چه اندک شمارند. و هنگامی که از جانب خداوند کتابی که تصدیقکننده آنچه نزد آنان است برایشان آمد و از دیر باز بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی میجستند؛ ولی همین که آنچه را میشناختند برایشان آمد، بدان کافر شدند. پس لعنت خدا بر کافران باد. وای که به چه بد بهایی خود را فروختند که به آنچه خداوند نازل کرده بود از سر رشک انکار کردند، که چرا خداوند از فضل خویش بر هرکس از بندگانش که بخواهد فرو میفرستد پس به خشمی بر خشم دیگر گرفتار آمدند. و برای کافران عذابی خفت وار است».
یهود قبل از بعثت محمدص هرگاه با عرب میجنگیدند به آنها میگفتند: به زودی رسولی از نزد پروردگار مبعوث میگردد به آن ایمان خواهیم آورد و با شما میجنگیم و بر شما پیروز میشویم.
الله تعالی میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ وَمَا يَكۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ ٩٩ أَوَ كُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ١٠٠ وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِيقٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ كَأَنَّهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ١٠١﴾ [البقرة:٩٩ - ۱۰۱] «همانا بر تو آیاتی روشن فرو فرستادیم و جز فاسقان کسی به آن کافر نمیشود. و مگر نه این بود که هرگاه پیمانی بستند گروهی از ایشان آن را دور افکندند؟ بلکه بیشترشان ایمان نمیآورند. و آنگاه که فرستادهای از جانب پروردگار برایشان آمد که آنچه را با آنان بود تصدیق میداشت گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر انداختند چنانکه گویی نمیدانند».
در سوره نساء خداوند سبحانه و تعالی صراحتاً اهل کتاب را ندا میدهد که به آنچه بر محمد نازل کرده ایمان آورند و در صورتی که آن را انجام ندهند با مسخ و لعن ایشان را تهدید میکند. الله تعالی میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا ٤٧﴾ [النساء: ۴٧] «ای کسانی که به شما کتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستادیم و تصدیقکننده همان چیزی است که با شماست ایمان بیاورید پیش از آنکه چهرههایی را محو کنیم و در نتیجه آنها را به قهقرا بازگردانیم یا همچنانکه اصحاب سبت را لعنت کردیم آنان را لعنت کنیم و فرمان خدا همواره تحقق یافته است.» روشنی این نص مانند روشنی خورشید در روز بهاری است.
سرانجام پیامبرص نمایندگانی را به سوی پادشاهان اهل کتاب از نصاری فرستاد که حامل نامه او برای ایشان بودند که در آن آنها را به سوی اسلام و ترک آنچه از کفر و ضلالت بر آن بودند دعوت میکرد. همچنین نمایندگانی را به سوی کسری پادشاه فارس، و رئیس مجوس که آتش پرست بودند، و به سوی قیصر پادشاه روم که به هرقل معروف بود و همچنین به سوی نجاشی پادشاه حبشه و به سوی مقوقس فرماندار مصر که از طرف دولت روم بر آن قرار داشتند و به سوی امیران شهرهای شام که همه آنها اهل کتاب و نصرانی بودند فرستاد و آنان را دعوت نمود که تسلیم اسلام گردند تا خداوند دو بار به آنها پاداش دهد: یک بار به خاطر دینشان که قبل از تبلیغ دعوت اسلام بر آن بودند و بار دوم به خاطر داخل شدنشان در دین اسلام. سپس نامههایش را با این آیه به پایان میرساند: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤﴾ [آل عمران: ۶۴] «بگو: ای اهل کتاب، بیایید به سوی کلمهای که میان ما و شما یکسان است و آن این است که هیچ کس را جز الله نپرستیم و چیزی را با او شریک نگردانیم و بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدا به خدایی نگیرد. پس اگر روی گرداندند بگویید شهادت دهید که ما مسلمانیم».
و این آیه به صراحت روشن مینماید که نصاری توحیدشان را با شرک مخلوط نمودند و بعضی از آنها بعضی دیگر را به جای خداوند به خدایی گرفتند پس از راه مستقیم که ملت ابراهیم حنیف بر آن میباشد منحرف شدند. و این از اموراتی است که خداوند بر ایشان از قول خودشان آن را ثبت نموده است که گفتند: ﴿قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ﴾ [المائدة: ٧۳] «خداوند سومین سه است» ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ﴾ [المائدة: ٧۲] «خداوند همان مسیح بن مریم است». ﴿ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: ۳۰] «مسیح پسر خداست». و الله تعالی میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾ [التوبة: ۳۱] «دانشمندان و راهبان وعیسی پسر مریم را به جای خدا به ربوبیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز این که خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی بر حقی جز او نیست. منزه است او از آنچه شریک میگردانند».
از دلایل دیگری که بر کفر اهل کتاب دلالت مینماید این سخن الله تعالی است: ﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ﴾ [البقرة: ۱۲۰] «و یهود و نصاری تا از آنان تبعیت ننمایی از تو راضی نخواهند شد». و این دلیل است بر این که آنها بر ملتی غیر از ملت اسلام که آن ملت ابراهیم حنیف میباشد، قرار دارند. آنچنانکه الله تعالی به رسولش در مورد آن میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّنِي هَدَىٰنِي رَبِّيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ دِينٗا قِيَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۚ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٦١﴾ [الأنعام: ۱۶۱] «بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است: دینی پایدار، آیین ابراهیم حق گرا! و او از مشرکان نبود». الله تعالی میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ﴾ [المائدة: ۵۱ - ۵۲] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، یهود و نصاری را به دوستی مگیرید بعضی از آنان دوستان بعض دیگرند. و هرکس از شما آنها را به دوستی بگیرد از آنان خواهد بود. خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند. میبینی کسانی که در دلهایشان بیماری است در آن شتاب میورزند».
معلوم است که خداوند از این که مؤمنان به دوستی گرفته شوند، نهی نمینماید بلکه از دوستی کافران نهی میکند کما این که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا ١٤٤﴾ [النساء: ۱۴۴] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، به جای مؤمنان کافران را به دوستی مگیرید آیا میخواهید علیه خود حجتی روشن برای خدا قرار دهید؟».
﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا ١٣٨ ٱلَّذِينَ يَتَّخِذُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَيَبۡتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلۡعِزَّةَ فَإِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا ١٣٩﴾ [النساء:۱۳۸ - ۱۳٩] «منافقین را به عذابی دردناک بشارت بده. کسانی که غیر از مؤمنان کافران را به دوستی میگیرند. آیا سربلندی را نزد آنان میجویند؟ عزت همه از آن خداست». و در سیاق آیهای که در آن از اتخاذ یهود و نصاری به عنوان دوست نهی نموده بود به رسولش میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ هَلۡ تَنقِمُونَ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلُ وَأَنَّ أَكۡثَرَكُمۡ فَٰسِقُونَ ٥٩ قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَۚ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٦٠ وَإِذَا جَآءُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِٱلۡكُفۡرِ وَهُمۡ قَدۡ خَرَجُواْ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكۡتُمُونَ ٦١﴾ [المائدة: ۵٩ - ۶۱].
«بگو: ای اهل کتاب، آیا جز این بر ما عیب میگیرید که ما به خدا و به آنچه پیش از این فرود آمده است ایمان آوردهایم، و این که بیشتر شما فاسقید؟ بگو آیا شما را به بدتر از این کیفر در پیشگاه خداوند خبر دهم؟ همانها که خداوند لعنتشان کرده و بر آن خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده، و آنانکه طاغوت را پرستش کردهاند. اینان هستند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست دور شدهاند. و چون نزد شما آیند میگویند: ایمان آوردیم در حالی که با کفر وارد شده و قطعاً با همان بیرون رفتهاند. و خداوند به آنچه پنهان میداشتند، داناتر است».
و الله سبحانه میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۖ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٨﴾ [المائدة: ۶۸] «بگو: ای اهل کتاب، تا به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نکردهاید بر هیچ نیستید. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده بر طغیان و کفر بسیاری از آنان خواهد افزود. پس بر گروه کافران اندوه مخور».
خداوند بیان میدارد که اهل کتاب تا آنجا که به تورات و انجیل و آنچه به سوی ایشان از جانب پروردگار که همان قرآن عظیم میباشد عمل نکنند بر هیچ دینی قرار ندارند.
بلکه واجب است که هر مؤمنی تمام دین را قبول کند و حق ندارد چیزی اساسی و قطعی را در دین رد نماید که اگر آن را انکار کند به مانند تیری که از کمان خارج میشود او نیز از دین خارج میگردد. و قرآن بنی اسرائیل را به خاطر این که به بعضی از کتاب ایمان آوردند و به بعضی کافر شدند مورد عتاب قرار میدهد و به شدت از آنها انتقاد میکند و مورد سرزنش قرار میدهد زیرا آنچه خداوند برایشان حرام کرده بود را گرفتند و از آنچه برایشان حلال کرده بود اعراض نمودند. پس به کسانی تبدیل شدند که در دین حکم میکردند و هر آنچه میخواستند میگرفتند و از آنچه ناپسند میداشتند، پرهیز مینمودند.
الله تعالی میفرماید: ﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٨٥ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٨٦﴾ [البقرة:۸۵ - ۸۶] «آیا به قسمتی از کتاب ایمان میآورید و به پارهای از آن کافر میشوید؟ پس جزای هرکس از شما که چنین کند جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز آنان را به سختترین عذابها باز دارند، و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست. همین کسانند که زندگی دنیا را خریدند و آخرت را از دست دادند پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یاری میشوند».
بر این اساس اگر مسلمانی آیهای یا سوره کوتاهی مثل اخلاص، عصر، کوثر یا یکی از معوذتین از قرآن را انکار کند او العیاذ بالله کافری مرتد است.
و اگر حکمی از احکام اسلام را که قطعی و مشخص میباشد انکار کند او کافری مرتد میباشد.
یهود و نصاری در اعتقاد مسلمانان کافر هستند زیرا به رسالت محمدص ایمان ندارند کسی که برای تمام مردم و برای ایشان خصوصاً فرستاده شده است کما این که در آیاتی که به صراحت به آن پرداخته بیان داشتهایم: ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [المائدة: ۱٩] «ای اهل کتاب پیامبر ما به سوی شما آمده که در دوران فترت رسولان برای شما بیان میکند». و به بعضی از پیامبران ایمان آوردند و به بعضی کافر شدند پس آنها به نص صریح قرآن کفر هستند: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ﴾ [النساء: ۱۵۱] .
و آنها نه تنها به کفر به رسالت محمدص و اعراض از آن اکتفا ننمودند بلکه بر آن گرد آمده و نسبت به آن شروع به مکر و حیله نموده و دیگران را از راه خدا باز داشتند کما این که الله تعالی میفرماید: ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَيَأۡبَى ٱللَّهُ إِلَّآ أَن يُتِمَّ نُورَهُۥ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٣٢﴾ [التوبة: ۳۲] «میخواهند نور خداوند را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمیگذارد تا نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید».
یهود و نصاری کافر هستند زیرا کتابهایشان را تحریف نموده و دینشان را تبدیل کرده و بدون علم بر خداوند سخن رانده و حقیقت الوهیت را در کتابهایشان تباه کرده و خداوند را به آنچه لایق جلال و کمالش نبود وصف نمودند و نقص، عجز و جهل بشر را به او نسبت دادند همانگونه که آنها صورت نبوت و انبیاء را که خداوند آنها را به عنوان رهبر و پیشوا و هدایت برای مردم قرار داده بود را دگرگون کرده و آن را از حالت واقعی خویش خارج نمودند. پس رذائل و پستیها را به آنها نسبت دادند که عوام مردم را به آن نسبت نمیدادند و این در (اسفار تورات) ثابت است که یهود و نصاری به آن ایمان دارند. تمام آنچه را که یهود نسبت به الله و پیامبران معتقدند، نصاری نیز به آن ایمان دارند زیرا توراتی که در دستشان میباشد (کتاب مقدس) تحریف شده است.
و نصاری در این میدان از یهود پیشی گرفتند و در شأن مسیح گفتند که او خدا یا پسر خدا یا یکی از خدایان سه گانه است. و این را قرآن به وضوح بیان مینماید و بیان میکند که آن کفر است. همانگونه که خداوند در سوره مائده و از جمله آخرین آیاتی هستند که نازل شدهاند میفرماید: ﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ﴾ [المائدة: ٧۲] «به تحقیق کسانی که گفتند خداوند همان مسیح بن مریم است کافر شدند». و میفرماید: ﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ﴾ [المائدة: ٧۳] «کسانی که گفتند خداوند سومین سه است کافر شدند و هیچ الهی غیر از خداوند واحد وجود ندارد».
و در سوره توبه- و این نیز از جمله آیاتی است که در آخر نازل شده است- میفرماید: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡۖ يُضَٰهُِٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ ٣٠ ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾ [التوبة: ۳۰ - ۳۱] «و یهود گفتند عزیر پسر خداست و نصاری گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که بر زبان میآورند و به گفتار کسانی که پیش از آنان کافر شدند شباهت دارد. خداوند آنان را بکشد چگونه باز گردانده میشوند؟ آنان دانشمندان و راهبانشان و مسیح پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز این که خدای یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه شریک میگردانند».
دوست دارم این را آگاه گردانم زیرا بعضی از برادران از نصاری یا مسیحیان دفاع میکنند و دوست دارند که از نامهای مسیحیان برای نامگذاری استفاده کنند. آنها را دارای ایمان میدانند در حالی که آن را برای یهود جایز نمیدانند.
و به خاطر بد فهمیشان نسبت به این سخن الله تعالی دچار گمراهی شدهاند: ﴿۞لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ﴾ [المائدة: ۸۲] «مسلماً یهودیان و کسانی را که شرک ورزیدهاند دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان و کسانی را که گفتند: ما نصاری هستیم نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت».
اینگونه فهم کردند که- به خاطر شدت عداوت یهود با اهل ایمان که همان مسلمانان هستند و نزدیکی نصاری در دوستی به آنها- یهود از ملت ابراهیم دورتر و نسبت به نصاری کفرشان مشخصتر میباشد. در حالی که بین این دو امر هیچ ملازمهای وجود ندارد.
در واقع یهود دچار تشبیه و تجسیم شدند. موسی را به اله نگرفتند همانگونه که نصاری عیسی را تبدیل به اله کردند. و یهود به مانند نصاری معتقد به تثلیث نبودند در حالی که مسیحیان در آن سقوط نمودند.
و در شریعت: یهود پسرانشان را ختنه میکنند همانگونه که سنت ابراهیم میباشد اما نصاری آنان را ختنه نمینمایند.
یهود آنچه از گوشت حیوانات و پرندگان خورده میشود را ذبح میکنند در حالی که نصاری ذبح نمیکنند. بولس به ایشان گفت: هر چیز که پاک است برای پاکان میباشد.
یهود مجسمه را حرام و نصاری آن را برای مسیح- که نزد ایشان یکی از خدایان حق است- و برای انبیاء و قدیسین جایز میدانند. و برای همین است که کنیسههایشان را با عکس و مجسمه پر کردهاند.
قرآن یهود و نصاری را اهل کتاب مینامد و این بدین معنی نیست که آنان ایماندارند بلکه بدین معناست که آنها در اصل اهل دین آسمانی بودن و این مزیتی برایشان است. ما میدانیم که قرآن در تعبیر یهود و نصاری چند صیغه بکار برده است، صیغهای برای مدح، صیغهای برای ذم و صیغهای که بر هر دو حمل میشود. و آن با جستجو و دقت بدست میآید.
صیغه اول: صیغه ﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ﴾ «کسانی که به ایشان کتاب دادیم» صیغه مدح در قرآن است.
صیغه دوم: صیغه ﴿ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ «کسانی که بهرهای از کتاب به آنان دادیم» صیغه ذم در قرآن است.
و صیغه سوم: صیغه ﴿أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ یا ﴿ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ﴾ «کسانی که کتاب به آنان داده شده است». میباشد که در بعضی جاها به عنوان مدح و در جای دیگر به عنوان ذم به کار میرود. به ذکر آیاتی در رابطه با این صیغهها در قرآن میپردازیم:
در صیغه اول این سخن پروردگار را مییابیم که میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٢١﴾ [البقرة: ۱۲۱] «کسانی که کتاب به آنان دادهایم آن را چنانکه باید میخوانند، ایشانند که به آن ایمان دارند». مقصود از ایشان: کسانی است که خداوند آنها را هدایت نمود تا به محمد و رسالت و کتابش ایمان آورند.
و مانند آن این سخن الله تعالی میباشد که میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٥٢ وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ ٥٣﴾ [القصص: ۵۲ - ۵۳] «کسانی که قبل از آن به ایشان کتاب دادیم به آن (قرآن) ایمان میآورند. و هنگامی که بر آنان خوانده میشود میگویند به آن ایمان آوردیم که آن درست است و از طرف پروردگار ماست ما پیش از آن از تسلیم شدگان بودیم». و میفرماید: ﴿ وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّ﴾ [الأنعام: ۱۱۴] «و کسانی که به آنها کتاب دادهایم میدانند که آن به حق از جانب پروردگار توست». و میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَۚ فَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن يُؤۡمِنُ بِهِۦۚ﴾ [العنكبوت: ۴٧] «همچنین ما به سوی تو کتاب را نازل کردیم پس کسانی که به ایشان کتاب داده بودیم به آن ایمان میآورند». و آیات در این زمینه بسیار است.
و در صیغه دوم در سوره آل عمران این سخن الله تعالی را مییابیم که میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ ٢٣ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۖ وَغَرَّهُمۡ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٢٤﴾ [آل عمران: ۲۳ - ۲۴] «آیا داستان کسانی که بهرهای از کتاب را یافتهاند ندانستهای که به سوی کتاب خدا فراخوانده میشوند تا میانشان حکم کند، آنگاه گروهی از ایشان به حال اعراض روی برمیتابند؟ این بدان سبب بود که آنان گفتند: هرگز آتش جز چند روزی به ما نخواهد رسید و بر ساختههایشان آنان را در دینشان فریفته کرده است». واضح است که مراد از آن یهود میباشد زیرا یهود آن را بر زبان جاری نمودند.
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا ٥١ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا ٥٢﴾ [النساء: ۵۱ - ۵۲] «آیا کسانی را که از کتاب خدا بهرهای یافتهاند ندیدهای؟ که به بت و طاغوت ایمان دارند و در باره کسانی که کفر ورزیدهاند میگویند: اینان از کسانی که ایمان آوردهاند راه یافته ترند. اینها هستند که خداوند لعنتشان کرده و هرکه را خدا لعنت کند هرگز برای او یاوری نخواهی یافت». واضح است که مراد از آن یهود میباشد همانگونه که سیاق آیه و اسباب نزول برآن دلالت مینماید. هنگامی که مشرکین مکه از یهودیان پرسیدند: ما بر هدایت هستیم یا محمد؟ گفتند: بلکه شما بر حق هستید.
و در صیغه سوم در قسمت مدح خداوند میفرماید: ﴿لَيۡسُواْ سَوَآءٗۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ يَتۡلُونَ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ وَهُمۡ يَسۡجُدُونَ ١١٣ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١١٤﴾ [آلعمران: ۱۱۳ - ۱۱۴] «از میان اهل کتاب گروهی درست کارند که آیات خدا را در دل شب میخوانند و سر به سجده مینهند. به خدا و روز قیامت ایمان دارند؛ به کار پسندیده فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند؛ و در کارهای نیک شتاب میکنند، و آنان از شایستگانند». همانگونه که واضح میباشد مدح مربوط به جماعتی از ایشان است.
﴿وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَمَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِمۡ خَٰشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشۡتَرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ١٩٩﴾ [آل عمران: ۱٩٩] «و از میان اهل کتاب کسانی هستند که به خدا و آنچه به سوی شما نازل شده و آنچه به سوی خودشان فرود آمده، ایمان دارند، در حالی که در برابر خداوند خاشعند و آیات خدا را به بهای اندک نمیفروشند. اینها هستند که در نزد پروردگار پاداش خود را خواهند داشت». مدح مربوط به جماعتی از آنها است که به هر دو کتاب ایمان آوردهاند.
و در قسمت ذم این سخن الله تعالی را مییابیم: ﴿مَّا يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ خَيۡرٖ مِّن رَّبِّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ١٠٥﴾ [البقرة: ۱۰۵] «نه کسانی از اهل کتاب که کافر شدهاند و نه مشرکین دوست ندارند خیری از جانب پروردگارتان به سوی شما فرود آید».
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ﴾ [البقرة: ۱۰٩] «بسیاری از اهل کتاب بعد از این که حق برایشان آشکار گردید از روی حسدی که در وجودشان بود آرزو میکردند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند». ﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ ٧٠ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٧١﴾ [آل عمران: ٧۰ - ٧۱] «ای اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر میورزید با آنکه خود گواهی میدهید؟ ای اهل کتاب چرا حق را به باطل در میآمیزید و حقیقت را کتمان میکنید با آنکه خود میدانید؟». ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعۡمَلُونَ ٩٨ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ تَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَأَنتُمۡ شُهَدَآءُۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٩٩﴾ [آل عمران: ٩۸ - ٩٩] «ای اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر میورزید؟ با آنکه خدا بر آنچه میکنید گواه است. بگو ای اهل کتاب چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا باز میدارید و آن را کج میشمارید با آنکه خود گواهید؟ و خداوند از آنچه میکنید غافل نیست».
قسمت اول سوره آل عمران در باره مباحثههای اهل کتاب خصوصاً نصاری میباشد و آن مربوط به رهبران نصاری نجران است که به دیدار رسول الله ص رفتند و او آنها را مورد احترام قرار داد و به بهترین شیوه با آنان رفتار نمود تا آنجا که عبای خویش را برایشان پهن نمود و آنها را داخل مسجدش کرد و به آنان اجازه داد که در آنجا نماز بخوانند، ولی ایشان را مسلمان ندانست بلکه آیاتی در رد شبهاتشان نازل شد و حجت آشکاری را بر آنها اقامه نمود و آشکار نمود که ادعایشان در این که مسیح خداست یا پسر خداست باطل میباشد و در این باره خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٥٩ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ ٦٠ فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ ٦١﴾ [آل عمران: ۵٩ - ۶۱] «حال عیسی نزد خدا مانند آدم است که او را از خاک آفرید، سپس بدو گفت باش پس وجود یافت. حق از جانب پروردگار توست پس از تردید کنندگان مباش. هرکس بعد از آنکه حق برای تو آمد با تو به محاجه برخواست بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان، زنانمان و زنانتان، و ما ذاتهای خود و شما ذاتهای خویش را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُفۡسِدِينَ ٦٣ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٦٤ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمَآ أُنزِلَتِ ٱلتَّوۡرَىٰةُ وَٱلۡإِنجِيلُ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٦٥﴾ [آل عمران: ۶۳ - ۶۵] «پس اگر رویگردان شدند همانا خداوند به فساد کنندگان داناست. بگو ای اهل کتاب بیایید به سوی کلمهای که میان ما و شما یکسان است و آن این است که هیچ کس را جز الله نپرستیم و چیزی را با او شریک نگردانیم و بعضی از ما بعض دیگر را غیر از خدا به خدایی نگیرد. پس اگر روی گرداندند بگویید شهادت دهید که ما مسلمانیم. ای اهل کتاب چرا در باره ابراهیم مجادله میکنید با آنکه تورات و انجیل بعد از آن نازل شده است؟ آیا تعقل نمیکنید؟».
﴿۞وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِينَارٖ لَّا يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَيۡهِ قَآئِمٗاۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ سَبِيلٞ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٥﴾ [آل عمران: ٧۵] «و از اهل کتاب کسانی هستند که اگر او را بر مال فراوان امین شماری، آن را به تو بر میگرداند و از آنان کسانی هستند که اگر او را بر دیناری امین شماری آن را به تو باز نمیگردانند مگر این که دائماً نگهبانی بر وی گماری این بدان سبب است که آنان گفتند در مورد کسانی که کتاب آسمانی ندارند مسئولیتی بر ما نیست».
سوره آل عمران از جمله سورههایی است که در آن کلمه اهل کتاب زیاد تکرار شده است.
از جمله سورههای کوچکی که کودکان مسلمانان حفظ میکنند سوره بینه میباشد که در آن خداوند میفرماید: ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ ١ رَسُولٞ مِّنَ ٱللَّهِ يَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ ٢﴾ [البينة: ۱ - ۲] «کافران اهل کتاب و مشرکین تنها زمانیکه دلیل آشکار برایشان آمد از دین حق جدا شدند. فرستادهای از جانب خدا که صحیفههای پاک را تلاوت میکند». و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ شَرُّ ٱلۡبَرِيَّةِ ٦﴾ [البينة: ۶] «کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیدند و مشرکین در آتش جهنمند و در آن جاودانند و ایشان بدترین مخلوقاتند».
این دو آیه و امثال اینها ما را آگاه میگرداند که در آنجا بعضی از کافران، اهل کتاب و بعضی از مشرکین بودند و هر دو از جمله کافران محسوب میگردند.
﴿أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ﴾ در بعضی جاها در معنی مدح آمده است: ﴿وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ﴾ [البقرة: ۱۴۴] «و کسانی که به آنان کتاب داده شده است میدانند که آن حق است و از جانب پروردگار میباشد». و در بعضی جاها در بردارنده معنی نکوهش است: ﴿وَلَئِنۡ أَتَيۡتَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ بِكُلِّ ءَايَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَكَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّكَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٤٥﴾ [البقرة: ۱۴۵] «و اگر هر معجزهای را برای اهل کتاب بیاوری از قبله تو پیروی نمیکنند. و در ادامه میفرماید: و اگر از هواهای ایشان بعد از علمی که به سوی تو آمده، پیروی کنی، در آن صورت قطعاً از ستمگران خواهی بود».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ ١٠٠﴾ [آل عمران: ۱۰۰] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از گروهی از اهل کتاب فرمان برید شما را پس از ایمانتان به کفر بر میگردانند».
﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَتُبَيِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَكۡتُمُونَهُۥ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ وَٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَبِئۡسَ مَا يَشۡتَرُونَ ١٨٧﴾ [آل عمران: ۱۸٧] «و هنگامی که خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده بود پیمان گرفت که حتماً باید آن را برای مردم بیان نمایید و کتمانش مکنید. پس آن را پشت سر خود انداختند و در برابر آن بهای ناچیز بدست آوردند و چه بد معاملهای کردند».
﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ﴾ [التوبة: ۲٩] «بجنگید با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز آخرت ایمان نمیآورند و حرام خدا و رسولش را حرام نمیدانند و دین حق را نمیپذیرند».
نویسنده میگوید: «خداوند بر مؤمنین امت محمدص ایمان به شریعتهایی که به سوی بشر قبل از قرآن وحی شده مکلف نموده است زیرا آن در دایره تواناییشان است. قرآن نزدیک به یک سوم از آیات خویش را به بیان داستان پیامبران و رسولان پیشین خصوصاً داستان ابراهیم، موسی و عیسیإ و کتاب حقی که بر ایشان نازل شده که همان تورات و انجیل میباشد را اختصاص داده است.
اما ایمانداران اصحاب شریعتهای سابق... منطق درست این است که خداوند آنها را مکلف ننموده که به شریعتی که بعد از دین آنها که قرآن میباشد ایمان آوردند زیرا آن خارج از دایره تواناییشان میباشد. تمام داستانها و احکام قرآن برای مسلمانان است و در کتابهای مقدسشان از آن ذکری نشده است و در آن تنها به بعثت رسول کریم که احمد میباشد بشارت داده شده است...»
می گویم: این کلام مشتمل بر اشتباهات و توهمات بسیار است. نویسنده در آن حق را با باطل و هدایت را با گمراهی در آمیخته است. به طور اجمالی به آن اشاره مینماییم:
اول اینکه: نویسنده گمان میکند که امت محمد ص عرب یا بتپرستان عرب هستند, و فراموش کرده که تمام دنیا امت محمد میباشند یعنی امتی هستند که به دین اسلام دعوت میشوند همانگونه که الله تعالی میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾ [الأعراف: ۱۵۸] «بگو: ای مردم، من رسول خدا به سوی همه شما هستم».
دوم اینکه: نویسنده میخواهد ایمان به آنچه خداوند از کتابها نازل نموده و آنچه از پیامبران مبعوث داشته را از دایره توانایی بشر خارج کند و این ادعا هیچ منطق دینی یا عقلی ندارد چون سخت است انسان معتقد باشد خداوند بندگانش را به حال خود رها کرده که هر چه میخواهند بکنند. خداوند آنها را بیهوده رها نمیکند بلکه به سوی آنان پیامبرانی را مبعوث داشته تا برای آنان بشارتدهنده و انذارکننده باشند. و همچنین کتاب را به حق نازل نمود تا به وسیله آن میان مردم در آنچه اختلاف داشتند، حکم کنند. این مورد پسند مکلفین است که به آن ایمان آورند، آیا در این سختی وجود دارد؟ خیر بلکه این یک انتقال و تغییر موضع است.
آنچه در اینجا مهم است این است که به مبدأ و به آنچه به سوی ایشان به وسیله وحی آمده، مؤمن باشیم. و اما ایمان به رسالت محمد ص ایمان به رسالتی است که دلایل آشکار بر صدق آن اقامه گردیده است. و نزدیکترین مردم به درستی آن، اهل کتاب میباشند. پس محمد که تصدیقکننده کتابهای آنان و نگهبان و شاهد بر آن بود، آمد؛ محمدی که در کتابای سابق به آن بشارت داده شده و تصدیق آن کاری مورد انتظار و معقول بود زیرا دینش روشن و پاک بود و مفاهیم گذشته را تصحیح نموده و آن را تکمیل کرده بود. پس چگونه از آن اعراض نمودند؟!
هنگامی که بتپرست، مجوس و ملحد خواهان ایمان به رسالت محمد هستند اهل کتاب به آن اولیتر میباشند: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَۚ فَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن يُؤۡمِنُ بِهِۦۚ﴾ [العنكبوت: ۴٧] «همچنین ما به سوی تو کتاب را نازل کردیم پس کسانی که به ایشان کتاب داده بودیم به آن ایمان میآورند».
﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّۖ﴾ [الأنعام: ۱۱۴] «و کسانی که به ایشان کتاب دادهایم میدانند که آن به حق از جانب پروردگارت نازل شده است».
سوم اینکه: ایمان حقیقتی واحد است و با گذشت زمان تغییر نمیپذیرد زیرا آن متضمن اعتقاد قطعی به حقایق ثابت از جانب خداست که از آن جمله اعتقاد به جهانی است که در آن زندگی میکنیم؛ خلافتی که انسان در زمین دارد؛ سرنوشت، مسئولیت و علاقهاش به خالق و خودش و به آنچه در اطرافش اعم از جاندار و بیجان وجود دارد.
و این حقایق تکذیب نمیشوند و دگرگونی نمیپذیرند. پس فرض بر این است که مؤمن در هر عصری نیاز به ایمان به این حقایق دارد.
چهارم اینکه: کجای این جمله منطقی است که صاحبان کتابها و شریعتهای سابق توانایی تبعیت از شریعت قرآن را ندارند در حالی که خداوند حفاظت کتابشان را ننموده بلکه حفظ آن را به اهلشان واگذار کرده بود به همین خاطر کتابهایشان تبدیل و تحریف گشت و این دلیل است بر این که این شریعتها محدود به زمان و مکان بودهاند. تمام پیامبران تنها به سوی قومشان فرستاده شده و رسالت جهانی نداشته و بعثتشان برای مدت زمان معینی بوده است و رسالتشان ختمکننده و همیشگی نبوده بلکه همه آنها به نبی بعد از خود که میآید، بشارت دادهاند.
نویسنده میگوید: «قرآن همه امتها را در صورتی که از شریعت قرآن روی برتافته باشند به عمل به شریعتشان بر اساس مبادی و احکام و فرائض فرا میخواند».
گویی این که عمل به شریعت قرآن امری داوطلبانه و اختیاری است. و بر این دعوی خویش به آنچه که آن را نقض میکند و تأییدی برآن نیست استناد میکند. این سخن الله تعالی را ذکر میکند که در آن به رسولش میفرماید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ﴾ [المائدة: ۴۸] «و ما این کتاب را به حق به سوی تو فرو فرستادیم در حالی که تصدیقکننده کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنها بر وفق آنچه خداوند نازل نموده حکم کن و از هواهایشان از حقی که به سوی تو آمده پیروی مکن. برای هریک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم».
این آیه اقرار میکند که قرآن نگهبان و شاهد بر کتابهای سابق و حاکم بر آنهاست و قرآن آنچه از اشتباهات و هوا و آرزوهای بشری که در کتابهای سابق داخل شده است را اصلاح میکند.
سپس به پیامبرص امر میکند که بین ایشان به آنچه خداوند نازل نموده حکم کند یعنی به قرآن که خداوند آن را از تحریف و تبدیل محفوظ داشته حکم نماید.
و بعد از این که هدایت خداوند به سویش آمد او را از تبعیت هوا و آرزوهای ایشان و ترک کردن خداوند سبحان برحذر میدارد.
آیهای که بعد از آن میآید تأکیدی بر این آیه میباشد: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ ٤٩ أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ ٥٠﴾ [المائدة: ۴٩ - ۵۰] «و میان آنها به موجب آنچه خداوند نازل کرده داوری نما و از هواهایشان پیروی مکن و از آنان برحذر باش مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند پس اگر پشت کردند بدان که خدا میخواهد آنان را فقط به سزای پارهای از گناهانشان برساند، و در حقیقت بسیاری از مردم نافرمانند. آیا خواستار حکم جاهلیتند؟ و برای مردمی که یقیین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است؟».
نویسنده همچنین بر ادعای خویش به این سخن الله تعالی استناد میکند که میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۖ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٦٨﴾ [المائدة: ۶۸] «بگو ای اهل کتاب تا به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نکردهاید بر هیچ نیستید. و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده بر طغیان و کفر بسیاری از آنان خواهد افزود. پس بر گروه کافران اندوه مخور».
می گوید: «آیه از اهل کتاب میخواهد در صورتی که از شریعت محمد اعراض نمودند تورات و انجیل را برپا دارند و بر احکامشان نیافزایند یعنی به آنچه به سوی ایشان آمده حکم کنند.»
بسیار متعجب شدم: چگونه نویسنده از این قسمت واضح و آشکار قرآن که بعد از ذکر تورات و انجیل میفرماید: ﴿وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ﴾ «و به آنچه از جانب خدا به سوی شما نازل شده است که همان قرآن میباشد». غفلت نموده است. پس اگر آنان به آنچه از احکام تورات و انجیل که باقی مانده و آنچه خداوند از احکام قرآن که تصدیق کننده، اصلاحکننده و تکمیلکننده آن است را برپا ندارند آنان بر هیچ دینی نیستند.
نمی توان گفت که قرآن بر آنان نازل شده است در حالی که بر امت محمد فرو فرستاده شده است؟
میگوییم: آنها نیز از جمله امت محمد ص میباشند یعنی امت دعوت هستند و امت قبول و اجابه نمیباشند همانگونه که آن نزد علمای قدیم معروف است. زیرا محمد به سوی تمام مردم که آنها نیز جزو این مردم میباشند فرستاده شده است. پس ایشان با این سخن الله تعالی مورد خطاب قرار میگیرند: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣﴾ [الأعراف: ۳] «و آنچه را از جانب پروردگارتان به سوی شما آمده است، پیروی کنید و جز او از معبودان دیگر پیروی ننماید. چه اندک پند میگیرید!».
این آیات محکم دارای دلایل بسیار واضحی هستد جایز نیست از آن تعرض نمود و به آیات متشابه که نزد اهل علم معروف میباشند، چسبید مراد این سخن الله تعالی است که میفرماید: ﴿وَكَيۡفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوۡرَىٰةُ فِيهَا حُكۡمُ ٱللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوۡنَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٤٣﴾ [المائدة: ۴۳] «و چگونه تو را حُکم قرار دادند با این که تورات نزد آنهاست و در آن حکم خدا آمده است؟ سپس آنان بعد از این پشت میکنند و آنان مؤمن نیستند».
نویسنده میخواهد مسیحیت را از عقیده الوهیت مسیح، تثلیث و این سخن مسیحیت که مسیح پسر خداست، را تبرئه نماید. و بر آن سه دلیل ارائه میدهیم:
وصیت اول از وصیتهای دهگانه میباشد [انا هو الرب إلهك، لا يكن لك إله غيري] «من همان خدای تو هستم و غیر از من خدایی نیست». و این حجتی بر علیه آنهاست نه این که دلیلی برای آنها باشد زیرا آنان خدا را رها کردند و از مخلوقات او خدایان دیگری را اتخاذ نمودند.
نویسنده میگوید: مسیحیان که مسیح را با لفظ پسر خدا وصف میکنند سایر مؤمنان را نیز با همین لفظ وصف مینمایند همانگونه که در انجیل متی آمده: [طوبي لصانعي السلام، لأنهم أبناء الله يدعون] «خوشا به آغازکننده سلام زیرا آنان پسران خدا هستند که دعوت میکنند». ما هم این را قبول داریم ولی آنها معتقد نیستند که مسیح مانند سایر مردم است بلکه معتقدند او معبودی به حق از جانب خداست. و از اصطلاحات معروف و مکرر نزدشان خدای پدر و خدای پسر میباشد.
پس آیا میشود نویسنده بیشتر از مالک نسبت به ملکش آگاهی داشته باشد؟ یا چیزی را به مسیحیان نسبت میدهد که آن را نگفتهاند؟
نویسنده میگوید: «ما در این مباحثه تسلیم هستیم!! انجیلها تحریف شدهاند. از عدل خداوند بدور است که مسیحیان امروز را به خاطر آنچه که پدران و اجدادشان در گذشته از تحریف کتابهایشان مرتکب شدهاند مجازات کند. در حالی که هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد.»
و این از عجیبترین سخنان نویسنده است که میگوید: ما در این مباحثه تسلیم هستیم گویی این که منکر آن است؛ در حالی که مسلمانان از گذشته تا به حال تحریف تورات و انجیل نزدشان ثابت شده میباشد. کما این که آن در کتاب علمی با ارزش شیخ/ هندی با نام (اظهار الحق) آشکار است و همچنین در مناظرات و نوشتههای احمد دیدات، آن به چشم میخورد. کما این که مباحثین بیطرف غربی نیز بر آن کتابهای با اهمیت بسیاری را نوشتهاند.
و این کافی است که انجیلی که در حال حاضر در دست مسیحیان است همان انجیلی نیست که از طرف خداوند نازل شده است. در آن تنها بعضی از موعظههایش که شاگردانش یا شاگردان شاگردانش نوشتهاند یافت میشود. در حال حاضر چهار انجیل معروف که به نامهای نویسندگان آن است موجود میباشد: متی، مرقس، لوقا و یوحنا. و نسخی که به زبانی که نازل شده باقی نمانده است و تنها ترجمههای آن در دست است. این چهار انجیل از میان هفتاد انجیل انتخاب شده است و بقیه را سوزاندند. همانگونه که در تاریخ مسیحیت مشهور و معروف میباشد.
به هر حال در باره عدل خداوند نسبت به مسیحیان که گناه پدارانشان را به دوش میکشند که آن گناه همان تحریف کلام از جایگاهش میباشد، میپردازیم. میگویم: این منطق مورد قبول مسیحیت است. ایشان تمام بشریت را حملکننده گناه پدرشان آدم میدانند- هنگامی که از درخت ممنوعه خورد- در حالی که آن هزاران سال قبل اتفاق افتاد و جز خداوند آن را نمیداند و بر شهادت آن، آنها و پدران و اجدادشان شاهد نبودند. با این حال مسیحیان میگویند: هر آدمی که متولد میشود گناه پدرش آدم بر گردن اوست!
اما با استفاده از منطق اسلام هیچ کس گناه دیگری را حمل نمیکند مگر این که به آن گناه راضی باشد یا آن را احداث کند و یا از آن دفاع نماید و یا بر راهش استمرار داشته باشد. در این حالت ضمن این که گناه خود را حمل میکند تا زمانیکه گناه ادامه داشته باشد حملکننده آن نیز میباشد. بر این اساس قرآن بنی اسرائیل زمان رسول الله ص را مورد خطاب قرار میدهد و آنها حملکننده گناه پدرانشان میباشند و ایشان را مخاطب قرار میدهد گویی این که آنان آن را انجام دادهاند زیرا آنها به آن راضی بودند بلکه بر سنت پدرانشان باقی ماندند و به آنان افتخار نمودند و آنها را بزرگ داشتند. پس بطور قطع در گناه ایشان شریک هستند. الله تعالی میفرماید: ﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ ٥١ ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٥٢ وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ٥٣ وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ إِنَّكُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَكُم بِٱتِّخَاذِكُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ عِندَ بَارِئِكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ٥٤ وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡكُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ ٥٥﴾ [البقرة: ۵۱ - ۵۵] «و آنگاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم آنگاه در غیاب وی شروع به گوساله پرستی کردید در حالی که ستمکار بودید…...تا.... و چون گفتند: ای موسی تا خدا را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالی که مینگریستند صاعقه شما را فرو گرفت…» گناه پدرانشان بر آنها حمل میشود زیرا اقتدا به گناه آنان کرده بودند.
نویسنده میگوید: «هنگامی که فقه اسلامی حکم بر کفر یا مشرک بودن اهل کتاب کرده و آنان را در مرتبه کفار و مشرکین قرار داده است در آن صورت عقیده آنها فاسد بود و در دین اسلام جایگاه خاصی به آنها داده نمیشد. چیزی که باعث شد از بکار بردن اعمال شدید و سختگیرانه بر علیه آنها خودداری شود و با دستهای که ضد برادران مسیحی ما هستند جنگ شود، که مسلمانان از آنها چشم برنمی داشتند. الله تعالی میفرماید: ﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ...﴾ [التوبة: ۵] «چون ماههای حرام سپری شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید...».
به نویسنده میگویم: علمای فقه اسلامی حکم کفر اهل کتاب را صادر نکردند بلکه خداوند در آیات کتابش آن را صادر نمود و بر زبان رسول اللهص آن را جاری ساخت و بر این علمای فقه، توحید، تفسیر، حدیث و تمام علمای امت در رشتههای اختصاصی بر آن متفق شدند.
بر این حکم اصلی احکام فرعی بسیاری مترتب میگردد کما این که در قسمت ارث، مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمیبرد. یهود و نصاری از مسلمان و بلعکس ارث نمیبرند. و همچنین در شهادت دادن و جنایات مثل هم نیستند (مسلمان به خاطر کافر کشته نمیشود.)- کما این که جمهور فقهاء ظاهر آن را گرفته اند- و غیر از آنچه که گفته شد.
و این بدین معنی نیست که آنها در مرتبه واحدی با مشرکین که قرآن آنها را ذکر میکند، هستند. و آنچه قرآن در آن باره نازل شد مربوط به بتپرستان عرب و امثال آنها میباشند. و آنان کسانی هستند که آیه سوره توبه به خاطرشان نازل شد: ﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ﴾.
قرآن به نکاح در آوردن زنان مشرک را حرام میکند و نکاح زنان اهل کتاب را اجازه میدهد. و این نهایت تسامح با مخالفین عقیده است و هیچ دینی از ادیان چنین تسامحی را نداشتهاند.
کما این که قرآن به مجادله با آنها به شیوه احسن امر میکند: ﴿۞وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ﴾ [العنكبوت:۴۶] «و با اهل کتاب جز به شیوه نیکو مجادله ننمایید مگر کسانی از ایشان که ظلم کردند».
سپس این که کفار- حتی مشرکینشان- در اسلام دارای یک جایگاه نمیباشند. بعضی از آنها صلح پذیر و بعضی اهل محاربه میباشند. و بر حسب جایگاهشان اسلام با آنها رفتار میکند.
آنچه که گفته شد در دو آیه از قرآن که نحوه معامله با غیر مسلمانان را بیان میدارد توضیح داده میشود: ﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨ إِنَّمَا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ قَٰتَلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَأَخۡرَجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ وَظَٰهَرُواْ عَلَىٰٓ إِخۡرَاجِكُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ وَمَن يَتَوَلَّهُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٩﴾ [الممتحنة: ۸ - ٩] «خداوند شما را از نیکی کردن و عدالت با کسانی که در دین با شما نجنگیده و از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمیدارد زیرا خداوند دادگران را دوست میدارد. بلکه شما را از دوستی با کسانی باز میدارد که در دین با شما جنگ کرده و از خانه هایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با همدیگر همدست شدهاند و هرکس آنان را به دوستی گیرد آنان همان ستمگرانند.» خداوند در این آیه ما را از نیکی کردن و رفتار عادلانه با مخالفان هر چند مشرک باشند، منع نمیکند همانند کسانی که دو آیه سوره ممتحنه در شأن آنها نازل شد. قرآن لفظ (البر) را به کار برده و این کلمه از بزرگترین حقوق بعد از حق الله است که آن حق پدر و مادر میباشد. پس گفته شده: [بر الوالدين] «به پدر و مادرتان نیکی کنید». و این ردی بر نویسنده است که گفت: اگر عقیده آنها فاسد بود اسلام برای ایشان منزلت خاصی را قائل نمیشد.
در ادامه بیشتر از تسامح مسلمانان با مخالفینش سخن میگوییم با این که بر بطلان دین و عقیده آنها معتقدیم.
بسیاری از مسلمانان را میبینیم که با زنان مسیحی ازدواج نمودند و آنها نیز بر دین خود ماندند و با همسران مسلمانشان در نهایت اکرام زندگی کردند.
و مفهوم آنچه نویسنده ذکر میکند این است که شدت و تندی باید با مشرکین و بتپرستان باشد و جایز نیست آن را برای اهل کتاب به کار برد! در حالی که ما شدت و تندی را برای هیچ کس هر چند بتپرستی مشرک باشد جز بر اساس شروط و ضوابطش جایز نمیدانیم.
نویسنده میگوید: «فقه اسلامی با اشکال اساسی مواجه است. در حالی که یهود و نصاری را کافر یا بر وجه عموم آنها مشرک به الله میداند در همان حال ازدواج با زنانشان را مباح میپندارد. چگونه این صحیح است در حالی که ازدواج مسلمانان با کفار و مشرکین و زنان مشرک در این سخن الله تعالی حرام شده است: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكَٰتِ حَتَّىٰ يُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَيۡرٞ مِّن مُّشۡرِكَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡۗ وَلَا تُنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَيۡرٞ مِّن مُّشۡرِكٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَكُمۡۗ أُوْلَٰٓئِكَ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ يَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَيُبَيِّنُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٢٢١﴾ [البقرة: ۲۲۱] «و با زنان مشرک ازدواج مکنید تا ایمان بیاورند قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است هرچند او شما را به شگفت آورد. به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان آورند. قطعاً برده با ایمان بهتر از آزاد مشرک است هر چند شما را به شگفت آورد. آنان به سوی آتش فرا میخوانند و خداوند به فرمان خود به سوی بهشت و آمرزش میخواند، و آیات خود را برای مردم روشن میگرداند باشد که متذکر شوند».
به نویسنده میگویم: فقه ما با اشکالی که مطرح نمودی مواجه نمیباشد. قرآن ازدواج با زنان مشرک را حرام کرده و ازدواج با زنان اهل کتاب را حرام نکرده است، اگرچه کافر باشند. و اگر نویسنده به قرآن مراجعه نماید اصل آن را خواهد یافت که (بت پرستان) را با لفظ [مشرکین] و [مشرکات] یا [الذین اشرکوا] نام میبرد: ﴿مَّا يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ خَيۡرٖ مِّن رَّبِّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ١٠٥﴾ [البقرة: ۱۰۵] «نه کسانی که از اهل کتاب کافر شدهاند و نه مشرکان دوست نمیدارند خیری از جانب پروردگارتان به سوی شما فرود آید».
و الله تعالی میفرماید: ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ ١﴾ [البينة: ۱] «کافران اهل کتاب و مشرکین تنها زمانیکه دلیل آشکار برایشان آمد از دین حق جدا شدند».
و همچنین میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ شَرُّ ٱلۡبَرِيَّةِ ٦﴾ [البينة: ۶] «کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیدند و مشرکین در آتش جهنمند و در آن جاودانند و آنان بدترین مخلوقاتند».
مشرکین بر کسانی که از اهل کتاب کافر شدهاند عطف گردیده است پس مشرکین دسته دیگری میباشند. از این رو عطف- همانگونه که معروف میباشد- مقتضی مغایرت بین معطوف و معطوف علیه است.
الله تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبِِٔينَ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلۡمَجُوسَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡصِلُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ﴾ [الحج: ۱٧] «کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابئی ها، مسیحیان، زرتشتیان و کسانی که شرک ورزیدند البته خداوند در روز قیامت میانشان داوری خواهد کرد».
آیه همراه ایمانداران یاران ملتهای دیگر را هم بیان میکند: یهود و نصاری از اهل کتاب، مجوس از آتش پرستان، و از مشرکین بتپرستان را ذکر میکند. و این دلالت میکند که مشرکین صنفی جدا از یهود و نصاری هستند.
و خداوند ازدواج مسلمان با زن اهل کتاب را مباح کرده است- با این که به کفر آن معقتد است- و این نهایت تسامح با مخالفین است و این نوعی مشخص و معین از تعامل با ایشان است و این در حق آنها شگفتآور میباشد: ازدواج مسلمان با زن مسیحی، در حالی که او به تثلیث و خدایی مسیح و غیره از اباطیل معتقد است. و با این که این اعتقاد کفر است با این حال آن را به عنوان شریک زندگی، مربی خانهاش و مادر فرزندانش انتخاب میکند و با او به آرامش میرسد و بین ایشان مودت و رحمت بر قرار میشود همانگونه که الله عز و جل تشریع نموده است. سپس بر آن خویشاوندی مترتب میگردد خویشاوندان زن خویشاوند او، پدر همسرش پدر بزرگ فرزندانش، و مادر همسرش مادر بزرگشان میشود. و برادر همسرش دایی بچههایش و خواهر همسرش خاله آنها میشود و بر آنها حقوق خویشاوندی و صله رحم جاری میگردد.
بر این جمهور مسلمانان از عهد صحابه قرار دارند و در زمان اصحاب جز عبدالله بن عمرب مخالفی نداشت او منکر ازدواج با مسیحیان بود و آنان را مشرک میدانست. و میگفت: آیا شرکی بزرگتر از این است که بگویی: پروردگار او عیسی است در حالی که او بندهای از بندگاه خداست؟!
در اینجا بعضی از حقایقی را که بعضی از مردم از آن غفلت میکنند را گوشزد میکنم:
اول اینکه: کفری که به اهل کتاب نسبت داده میشود کفر انکار الوهیت نیست پس کفر ایشان مانند کمونیستها، مادیگرایان که همه ماوراء حس و ماوراء ماده را انکار میکنند و به غیب ایمان ندارند، نمیباشد. در کل آنها به خدا ایمان دارند اگرچه در ایمانشان آلودگیهایی وجود دارد و عقیده اسلامی آن را انکار میکند. همچنین ایشان در کل به وحی و نبوت ایمان دارند و فقط منکر نبوت محمدص میباشند و در کتابهایشان به انبیاء بد کردند. و به آخرت و جزا و پاداش آن مؤمنند و اگر این عقیده را هم داشته باشند موافق آنچه محمد بر آن است، نمیباشند.
و این همان چیزی است که به اهل کتاب منزلت خاصی در اسلام بخشیده است که به بتپرستان و دیگران نداده است. اسلام اجازه داده که از خوردنیهایشان بخوریم و با آنان ازدواج نماییم و این نهایت تسامح با ایشان است که در میان ادیان هیچ دینی به چنین مرتبهای نمیرسد.
به همین خاطر آیات اول سوره روم بیان میکند که روم- یعنی نصاری- به مسلمانان از فارس نزدیکترند و فارس زرتشتی بودند و آتش میپرستیدند. الله تعالی میفرماید: ﴿الٓمٓ ١ غُلِبَتِ ٱلرُّومُ ٢ فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ﴾ [الروم: ۱ - ۵] «الف، لام، میم. رومیان شکست خوردند و در نزدیکترین سرزمین و بعد از شکستشان در ظرف چند سالی به زودی پیروز خواهند شد. کار در گذشته و آینده از آن خداست و در آن روز است که مؤمنان از یاری خداوند شادمان میشوند».
و به همین سبب ما را دعوت به گفتگو با اهل کتاب میکند؛ به خاطر داشتن موارد مشترک که ممکن است وسیله تجمع گردد و از آنها امتی بسازیم و با هم در آن جمع شویم و بر ضد الحاد و بیدینی و بر ضد کسانی که میخواهند ایمان و اخلاق را از بین ببرند، قرار گیریم.
حقیقت دوم اینکه: ما معتقدیم که یهود و نصاری به دین ما کافرند. اما جایز نیست آنها را با [يا ايها الكفار يا الكافرون] ندا دهیم زیرا قرآن آنها را با این لفظ ندا نداده است و همچنین طایفهای از طوایف مشرکین و یا غیر ایشان را که با شرک یا کفر وصف شدهاند اینگونه ندا نکرده است بلکه در نداء کافران میگوید: [يا أيها الناس] یا [يا بني آدم] یا مانند اینها.
همانگونه که یهود و نصاری را با نداء [یا أهل الکتاب] صدا میزند چیزی که دلها را به همدیگر نزدیک میگرداند و از دوری دلها جلوگیری میکند.
در قرآن [يا ايها الذين كفروا] نیامده است مگر در یک آیه درسوره تحریم که در آن بعد از این که کافران داخل جهنم میشوند خداوند ندا میدهد و میگوید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَعۡتَذِرُواْ ٱلۡيَوۡمَۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٧﴾ [التحريم: ٧] «ای کسانی که کافر شدید امروز عذر نیاورید که به آنچه انجام داده بودید مجازات میشوید».
و در یک آیه خطاب به رسول الله ص آمده: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢﴾ [الكافرون: ۱ - ۲] «بگو ای کافران آنچه را میپرستید نمیپرستم».
و آن مناسب آن حال بود که خدا میخواهد با آن حماسه و شور را در مقابل مشرکان ببندد و حرص و آزشان را در این که رسول اللهص از آنها تبعیت نماید قطع کند؛ این که رسول اللهص خدایان ایشان را در مدتی از زمان بپرستد و آنها نیز خدای او را در همین مدت بپرستند. پس این لفظ را در آن باره به کار برد و بعد از آن در قرآنی که در مکه و مدینه نازل شد دیگر آن را تکرار ننمود.
حقیقت سوم اینکه: چگونه بین اعتقاد به کفر اهل کتاب و دعوت کردنشان به سوی تسامح با آنها توافق ایجاد کنیم؟
در اینجا میگویم: هر صاحب دینی بلکه هر صاحب اصلی ایمان دارد به این که او بر حق است و کسی که دشمن اوست بر باطل قرار دارد همانگونه که الله تعالی میفرماید: ﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ﴾ [البقرة: ۲۵۶] «هرکس به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد به ریسمان محکمی چنگ زده است». هرکس مادیگرا باشد به الله کافر و هرکس به الله مؤمن باشد به ماده کافر است. کسی که به نظام سرمایه داری معتقد باشد به نظام کمونیستی کافر و کسی که معتقد به نظام کمونیستی است به نظام سرمایه داری کافر میباشد. کسی که نظام دمکراسی را قبول دارد به نظام دیکتاتوری کافر است و بالعکس.
و مسیحیت بر حسب اعتقادش مسلمان را کافر میداند نه این که آنها به خداوند کافر باشند بلکه به عقیده مسیحیت که تثلیث و غیره است، کافرند.
و این درست است و اگر همچون اعتقادی نسبت به مسلمانان نداشته باشد او در دینش دروغ میگوید و یا به خاطر نیکو معاشرت نمودن با مسلمانان است.
و همچنین مسلمان معتقد به کفر نصاری و مسیحیان میباشد. و این بدان معنی نیست که آنها ملحد میباشند بلکه به عقیده اسلام و رسالت محمدص کافرند.
و برای این است که مسیحیان در نظر مسلمانان کافر و گمراه هستند. کوشش بیهودهای را برای یاری رساندن صرف میکنند تا آنها را از گمراهیشان خارج کنند. هیچ یک از تلاشها و کمکهای انسان دوستانه همانگونه که با آن نام نهادهاند، جاهلانه نمیباشد که با عصر استعمار شروع شد و در رکابش به راه افتاد و در سرزمینهای اسلامی در آسیا و آفریقا از حمایت آنها بهرهمند شدند تا آنجا که کمک انسان دوستانه به اندونزی که به مدت پنجاه سال از بزرگترین شهرهای اسلامی بود، وارد شد و آنان را در گناه غرق نمود، نشاطشان را تیره و تاریک کرد. ولی خداوند زحماتشان را بر باد داد و کیدشان را باطل نمود اگرچه بعضی از پیروزیشان را تحقق بخشید.
و تا به امروز از انجام عمل، انفاق و تلاش برای آن دست نکشیدهاند و مبلغان آمریکایی در شهر کلورادو آمریکا در سال ۱٩٧۸ کنفرانسی تحت عنوان مسیحی کردن مسلمانان عالم تشکیل دادند که در آن نزدیک به چهل مقاله خوانده شد و معاهدهای تحت نام زویمر به امضاء رسید و برای آن هزار میلیون دلار در نظر گرفتند.
و این سؤال مهم و آشکار احتیاج به جواب دارد.
و آن اینکه: اسلام چگونه این عقیده را حلال کرده است؟ یعنی چگونه مسلمان با کسی که معتقد به کفرش است تسامح دارد؟
در اینجاست که حکمت اسلام و عظمت آن در معامله با غیر مسلمان به رغم این که مسلمان معتقد به کفر اوست روشن میگردد. و این را قبلاً در کتابی تحت عنوان «غير المسلمين في المجتمع الإسلامي» با عنوان «أساس التسامح الإسلامي» بیان کردهام.
نکتهای که در تسامح مد نظر است این است که اسلام مسلمان را به فلسفه معین یا به مفاهیم فکری آراسته کرده است که در نتیجه آن نفرت، غضب و سختی را نسبت به غیر مسلمانان دور نموده است و نسبت به آنها به بهترین شیوه معاشرت کند و به آنها نیکی نماید و نسبت به آنان عدالت را رعایت کند که خداوند عدالت کنندگان را دوست دارد.
مهمترین این مفاهیم عبارتند از:
هر مسلمانی به کرامت انسانی معتقد است. فرق نمیکند که چه دینی داشته یا از چه جنس یا رنگی باشد. خداوند میفرماید: ﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ﴾ [الإسراء: ٧۰] «و به تحقیق ما به بنی آدم کرامت بخشیدیم». و این کرامت برای هر انسانی حق احترام و رعایت را واجب میکند. در بخاری از جابر بن عبداللهس روایت است که «مَرَّتْ بِهِ جِنَازَةٌ فَقَامَ فَقِيلَ لَهُ: انها جِنَازَةُ يَهُودِيٍّ فَقَالَ: أَلَيْسَتْ نَفْسًا»«جنازهای از کنار پیامبرص گذشت پیامبر برای آن جنازه برخاست. به او گفته شد: ای رسول خدا آن جنازه یک یهودی بود! در جواب فرمود: آیا یک انسان نبود؟!» بلی برای هر انسانی در اسلام حرمت و جایگاهی وجود دارد. جایگاهی که در آن هراس نیست و تفسیر و توضیحی که در آن ترسی وجود ندارد!
مسلمان معتقد است که اختلاف در دین به خاطر مشیت پروردگار است؛ کسی که به بندهاش اختیار و آزادی داده تا هر چه میخواهد انجام دهد: ﴿فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ﴾ [الكهف: ۲٩] «هرکس خواست مؤمن میشود و هرکس خواست کافر میگردد». ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا يَزَالُونَ مُخۡتَلِفِينَ ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَۚ وَلِذَٰلِكَ خَلَقَهُمۡۗ﴾ [هود: ۱۱۸ – ۱۱٩] «و اگر پروردگار تو میخواست قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار میداد در حالی که پیوسته در اختلافاند مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است».
مفسران میگویند: یعنی برای اختلاف آنها را خلق کرده است، زیرا به آنان عقل و اراده بخشیده است پس مشیت او اقتضا میکند که اختلاف داشته باشند.
مسلمان یقین دارد که خواست پروردگار رد شدنی نیست و نمیتوان او را بازخواست نمود. کما این که او جز آنچه در آن خیر و حکمت باشد، نمیخواهد، مردم آن را بدانند یا به آن جاهل باشند. و برای این است که مسلمان هیچ وقت فکر نمیکند که مردم را مجبور کند به این که همه مسلمان گردند. چگونه میتواند همچون فکری بکند در حالی که الله تعالی به رسول کریمش میفرماید: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩﴾ [يونس: ٩٩] «و اگر پروردگار تو میخواست، قطعاً هرکه در زمین است همه آنها یکسره ایمان میآوردند پس آیا تو مردم را مجبور میکنی که ایمان آورند؟».
وظیفه مسلمانان این نیست که کافران را به خاطر کفرشان محاسبه کنند یا گمراهان را بر گمراهیشان مجازات کنند، این حق آنها نیست و موعد آن این دنیا نمیباشد بلکه حساب آنها در روز قیامت با خداست. و جزای ایشان در روز قیامت با اوست. الله تعالی میفرماید: ﴿وَإِن جَٰدَلُوكَ فَقُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٦٨ ٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ ٦٩﴾ «و اگر با تو مجادله کردند بگو خدا به آنچه میکنید داناتر است. خداوند در روز قیامت در مورد آنچه با یکدیگر در آن اختلاف کردید، داوری خواهد کرد».
و پیامبرشص را در شأن اهل کتاب مورد خطاب قرار میدهد و میفرماید: ﴿وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ ١٥﴾ [الشوري: ۱۵] «به دعوت بپرداز و همانگونه که مأموری ایستادگی کن و از هواهای آنان پیروی مکن و بگو: به هر کتابی که خدا نازل کرده است ایمان آوردم و مأمور شدم که میان شما عدالت کنم. الله پروردگار ما و پروردگار شماست. اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست؛ میان ما و شما خصومتی نیست؛ خداوند میان ما را جمع میکند و سرانجام کار به سوی اوست».
و عیسی÷ در روز قیامت به پروردگارش میگوید: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾ [المائدة: ۱۱۸] «اگر آنها را عذاب دهی پس بندگان تو هستند و اگر از آنها در گذری همانا تو شکست ناپذیر حکیم هستی».
در وجود مسلمان نوعی آرامش و راحتی وجود دارد یعنی در آن بین اعتقادش به کفر کافر و نیکی کردن و رفتار عادلانه نسبت به او تضادی نمییابد.
مسلمان به این ایمان دارد که خداوند به عدالت دستور میدهد، و آن را دوست دارد و به سوی اخلاق زیبا هر چند با مشرکین هم باشد دعوت مینماید و ظلم را ناپسند میدارد و ظالمین را اگرچه مسلمان هم باشد مجازات میکند. الله تعالی میفرماید: ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [المائدة: ۸] «و نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است». و رسول اللهص میفرماید: «اتَّقُوا دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ وَإِنْ كَانَ كَافِرًا فَإِنَّهُ لَيْسَ دُونَهَا حِجَابٌ» [٩]. «از دعای مظلوم بترسید اگرچه کافری باشد زیرا میان او و خدا حجابی نیست». و الله تعالی میفرماید: ﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٨﴾ [الممتحنة: ۸] «خداوند شما را از کسانی که در دین با شما نجنگیده و از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمیدارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید زیرا خداوند دادگران را دوست میدارد».
والحمد لله أولا وآخراً، وصلی الله على نبيه محمد وعلى آله وصحبه وسلم تسليماً.
[٩] رواه احمد فی المسند.