63

مشخصات کتاب

تفسیر انوار القرآن

(جلد اول)


تأليف:

عبدالرؤوف مخلص

مقدمه

عقیده‌ی اهل سنت وجماعت دربارۀ اسماء وصفات خداوند

یکی از لازمه‌های ایمان به خداوند، ایمان به اسماء وصفات باری تعالی می‌باشد، ایمان به اینکه خداوند رحمان، رحیم، قوی، عزیز است. وباید متذکر شد که اسماء وصفات خداوند توقیفی هستند، یعنی هر اسم و وصفی که برای ذات باری تعالی در قرآن وسنت صحیح آمده است قابل استدلال است.

و باید دانست خداوند سبحان شبیه ومانند هیچ‌یک از مخلوقاتش نیست، می‌فرماید: لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر. در اینجا با وجود اثبات صفت شنیدن ودیدن برای خود، هرگونه تشبیه و همانندی را از خود نفی می‌کند.

وهمچنین در سایر اسماء وصفات وارده باید به آنها ایمان داشت و از هرگونه تأویل و تحریف و تشبیه خودداری نمود.

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٨٠ [الأعراف: ۱۸۰]. «یعنی خداوند اسم‌های زیبایی دارد، شما با ذکر آن اسم‌ها خداوند را در دعاهایتان فرا خوانید، و کسانی را که در اسم‌های خداوند دچار الحاد شدند رها کنید، به زودی خداوند آنها را به سزای اعمال‌شان می‌رساند».

از جمله صفاتی که زیاد در قرآن وسنت آمده صفت دست می‌باشد، مانند: ﴿يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡ [الفتح: ۱۰]. ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌ [المائدة: ۶۴]. ﴿قَالَ يَٰٓإِبۡلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّ [ص: ٧۵]. که در این صفات باید باور داشت که خداوند دارای دست است ولی به هیچ وجه این دست مانند دست مخلوقان نیست، و حتی نباید در ذهن تصور چنین دستی را برای خداوند سبحان کرد. و همچنین نباید آن را به قدرت یا چیزهای دیگری تأویل کرد، زیرا اگر خداوند می‌خواست چنین کلمه‌ای را به کار ببرد هیچ مانعی وجود نداشت و می‌فرمودند: قدرت خداوند بالای همه قدرت‌هاست.

و همچنین دیگر صفات خداوند، که تمامی این صفات را به گونه‌ای برای خداوند ثابت می‌کنیم که از هرگونه همانندی با مخلوقانش به دور است.

سوره فاتحه‌

مکی است، و دارای (٧) آیه است.

وجه تسمیه‌: با توجه به اینکه فاتحه به معنای آغاز هرچیز است‌، این سوره‌را نیز «فاتحة الکتاب‌» نامیدند زیرا قرآن با آن افتتاح شده است‌، از طرفی این اولین‌سوره از مصحف شریف است که کاتبان قرآن آن را می‌نویسند و اولین سوره ازکتاب مجید الهی است که خواننده آن را تلاوت می‌کند؛ هرچند از نظر ترتیب‌نزول آیات‌، این سوره اولین آیات نازل شده قرآن نیست.

سوره فاتحه دوازده نام دارد که مشهورترین آنها سه نام زیر است‌: «فاتحة‌الکتاب»، «أم‌الکتاب» و «سبع المثانی‌« [۱]. از دیگر نام‌های مشهور آن «حمد»، «صلاة» و «واقیة» [۲] می‌باشد.

فضیلت آن: در فضیلت این سوره احادیثی روایت شده است‌، از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت بخاری و احمد از ابی‌سعیدبن‌المعلی س است که گفت‌: رسول خدا ص به من فرمودند: «بدان، قبل از آن که از مسجد خارج شوی‌، تو را از بزرگ‌ترین سوره قرآن آگاه خواهم ساخت ابوسعید می‌گوید: رسول خدا ص دستم را گرفتند و همین‌که خواستند از مسجد خارج شوند، گفتم: ای رسول خدا ص! مگر شما نگفتید که تو را از بزرگ‌ترین سوره قرآن آگاه خواهم ساخت‌؟ فرمودند: آری بزرگ‌ترین سوره قرآن‌: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢. است‌؛ این همان سبع‌المثانی (هفت آیت تکرارشونده‌) و قرآن عظیمی است که به من داده شده است‌».همچنین در حدیث شریف به روایت مسلم در صحیحش و نسائی در سننش از ابن‌عباس س ، آمده است که فرمود: «جبرئیل ÷ نزد رسول خدا ص بود که بناگاه آن حضرت ص از بالای سرخویش صدایی را شنیدند. جبرئیل‌ ÷ نگاهش را به‌سوی آسمان دوخت و گفت‌: این دری است که هم‌اکنون در آسمان گشوده شد و قبل از این هرگز گشوده نشده بود. راوی ادامه می‌دهد: سپس‌، از آن درفرشته‌ای نزد رسول خدا ص فرود آمد و گفت‌: «أبشر بنورين قد أوتيتهـمـا لم يؤتهما نبي‌قبلك‌: فاتحة الكتاب وخواتيم سورة البقره، لن تقرأ حرفا منهــمـا إلا أوتيته». «مژده بادتو را به دو نوری که برایت داده شده و قبل از تو به هیچ پیامبری داده نشده است‌؛ [آنها عبارتند از] فاتحه الکتاب و آیات پایانی سوره بقره‌. [این را بدان که] هرگز هیچ حرفی از آنها را قرائت نمی‌کنی ، مگر آن که همان را داده می‌شوی‌».

سوره فاتحه متضمن معانی قرآن کریم‌، مشتمل بر اصول و فروع دین‌، دربردارنده اصول عقیده و عبادت و شریعت‌، راهنمایی به سوی درخواست هدایت از رب‌العالمین و در خواست برکنار ماندن از راه منحرفان است‌.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

از ابن عباس ب روایت شده است که فرمود : «رسول خدا ص نمی‌دانستند که چگونه میان سوره‌ها فاصله قرار داده و آنها را از هم جدا کنند تا آن که‌: بسم‌الله الرحمن‌الرحیم بر ایشان نازل شد». در حدیث شریف آمده است‌: «كل أمر ذي بال لم يبدأ ببسم الله فهو أبتر». «هرکار مهمی که به‌نام خدای آغاز نشود، آن کار ابتر [بی‌خیر و برکت] است‌». همچنین صحابه ش تلاوت کتاب خدا أ را با: (بسم الله الرحمن الرحیم‌) آغاز می‌کردند، لذا تلاوت آن در آغاز هرسخن و عمل‌نیکی‌، مستحب است‌. خواندن آن در آغاز وضوء نیز مستحب می‌باشد زیرا درحدیث شریف آمده است‌: «برای کسی‌که نام خداوند أ را بر وضوء نبرد، وضوئی‌نیست‌». همچنین خواندن آن در هنگام ذبح ـ نزد امام شافعی ـ مستحب‌است ، ولی ائمه دیگر آنرا واجب شمرده‌اند. در هنگام غذا خوردن نیز خواندن آن مستحب است زیرا در حدیث شریف آمده است‌: «قل بسم الله وكل بيمينك وكل مـمـا يليك»: وقتی می‌خواهی غذا بخوری‌، در آغاز آن بسم الله بگو، آن‌گاه با دست راستت بخور و از آنچه در جلوی تو است بخور. چنان‌که خواندن آن در هنگام مقاربت جنسی نیز مستحب می‌باشد زیرا در حدیث شریف آمده است:

«لو أن أحدكم إذا أراد أن يأتي أهله قال‌: بسم الله‌، اللهم جنبنا الشيطان وجنب الشيطان ما رزقتنا، فإنه إن يقدر بينهما ولد لم يضره الشيطان أبدا». «اگر یکی از شما آن‌گاه که می‌خواهد با همسرش همبستر شود ، بگوید: به‌نام خدا، بار خدایا! ما را از شیطان دور بدار وشیطان را از آنچه روزی مان نموده‌ای (از فرزند) بر کنار بدار؛ در این صورت اگر در میان آن دو فرزندی مقدر شود، شیطان هرگز نمی‌تواند به او آسیبی‌برساند».

«به‌نام الله بسیار بخشاینده و بسیار مهربان» الله: یعنی معبود بر حق‌؛ نام مقدس‌ذات خداوند أ است که بر غیر وی اطلاق نگردیده‌. اصل آن «اله‌» است که بر هرمعبودی ـ به حق یا به باطل ـ اطلاق می‌گردید و سرانجام اطلاق آن بر معبود برحق غالب گشت‌. به قولی‌: «الله» اسم اعظم الهی است زیرا به تمام صفات قدسی موصوف می‌شود؛ چنان‌که خداوند متعال فرموده است‌:

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ٢٢ [الحشر: ۲۲].

«الله کسی است که معبودی جز اونیست‌، دانای نهان و آشکار است ، رحمان و رحیم است‌... ».

ملاحظه می‌کنیم که در این دو آیه‌، تمام اسماء دیگر، صفات «الله» قرارگرفته اند.

و از آنجا که جز خدای تبارک و تعالی کسی دیگر به نام «الله» نامیده نشده، لذا طبق قاعده برای «الله» در سخن عرب اشتقاقی سراغ نداریم بنابراین‌، اسم الله «جامد» است نه «مشتق» و این رأی اکثر اصولیان و فقها می‌باشد.

«رحمن‌» و «رحیم‌»، دو اسم مشتق از رحمت ـ بر وجه مبالغه ـ اند، البته مبالغه «رحمان» از «رحیم‌» در معنای رحمت بیشتر است‌. چنان که ابن جریر طبری در تفسیر آنها می‌گوید: «خداوند متعال بر تمام خلق رحمان و به مؤمنان رحیم‌است». اسم «رحمن‌» نیز ویژه خداوند متعال می‌باشد که دیگران نباید بدان نامیده شوند.

بنابراین‌، معنای اجمالی «بسم الله الرحمن الرحیم‌» این است‌: قبل از هر چیز، به‌نام خدای و به یاد و تسبیح او آغاز می‌کنم در حالی‌که از او در تمام امور خویش یاری می‌جویم زیرا او پروردگار و معبود برحقی است که رحمتش بر همه‌چیز گسترده است‌، نعمت دهنده نعمت‌های بزرگ و کوچک تنها اوست و تنها بخشش و مهربانی و احسان اوست که فراوان‌، مدام و مستمر است‌.

حکم آن‌: مالکی‌ها و حنفی‌ها برآنند که‌: «بسم‌الله الرحمن‌الرحیم‌» آیه‌ای از سوره فاتحه و سایر سوره‌ها نیست، بلکه تنها آغازگر سوره‌هاست که فقط برای قراردادن فاصله میان سوره‌ها در ابتدای آنها نوشته شده است‌. اما شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌: «بسم الله الرحمن الرحیم‌» آیه‌ای از سوره فاتحه است‌، لذا خواندن آن در نماز واجب می‌باشد. از اختلاف فقهی یادشده که بگذریم‌، أمت اسلام اتفاق‌نظر دارند بر این که: «بسم الله الرحمن الرحیم‌» بخشی از یک آیه در سوره «نمل‌» است‌:

﴿إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣٠ [النمل: ۳۰].

«این نام‌های از جانب سلیمان‌است و این نامه به نام خداوند بخشایشگر مهربان است‌».

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢

«جمله ستایش‌ها شایسته خداوند است‌«حمد: ثنا و سپاس زبانی است که جهت تفضیل و برتری دادن گفته می‌شود. فرق در میان‌»حمد» و «شکر» یکی در این است که حمد فقط به زبان است‌، اما شکر هم به‌زبان‌، هم به قلب و هم به سایر اعضامی‌باشد. دیگر اینکه شکر فقط در برابر نعمت است‌، ولی حمد به جهت کمال‌محمود می‌باشد؛ هرچند در برابر نعمتی نباشد. و از آنجا که هیچ موجودی درذات‌، صفات و اسماء از خدای کاملتر نیست و هیچ نعمتی نیست مگر اینکه مستقیما یا به واسطه‌، به آن ذات متعال برتر برمی‌گردد، پس در حقیقت‌تمامی حمدها و شکرها سزاوار اوست و تنها او مالک هر حمد و شکری است‌. درحدیث شریف آمده است‌: «أفضل الذكر لا إله إلا الله‌، وأفضل الدعاء الحـمد لله‌». «بهترین ذکرها لا اله الا الله و بهترین دعاها الحـمد لله است‌». آری همه ستایش‌ها از آن خداوندی است: «که رب عالمیان است» رب‌: به معنی پروردگار، مالک‌، سرور، سالار، مصلح‌، مدبر و معبود؛ اسمی از اسمای خداوند متعال است و برغیروی ـ جز با قید و اضافت ـ اطلاق نمی‌شود؛ مثل اینکه بگویی‌: «هذا الرجل رب المنزل‌: این مرد رب (صاحب‌) منزل است‌». « عالمین» جمع عالم‌؛ عبارت از هر موجودی غیر از خداوند متعال است. بعضی برآنند که عالم مجموعه موجودات عاقل است که شامل چهار نوع انس، جن، فرشتگان و شیاطین می‌شوند. بر اساس این تعریف‌؛ به حیوانات و چهارپایان‌، عالم گفته نمی‌شود.

﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣

«بسیار بخشنده و بسیار مهربان است» تفسیر این آیه در توضیح معنای: «بسم‌الله الرحمن الرحیم‌» بیان شد. و از آنجا که در اتصاف خداوند متعال به ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ. معنای تخویف و هیبت وجود داشت، پروردگار مهربان‌، آن آیه را به‌: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣. که متضمن ترغیب و تشویق است‌، متصل ساخت تا به این‌ترتیب، در بیان صفات خویش، معنای بیم و هراس را با رغبت و امید همراه و یک‌جا گرداند زیرا این دو معنی در کنار یک‌دیگر، انگیزه بهتری برای بندگان در اطاعت و فرمانبرداری از او پدید می‌آورند.

﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤

«مالک روز جزاست» در قرائت دیگری، «ملک‌» نیز خوانده شده و هر دوقرائت: «ملک و مالک‌» صحیح و متواترند. اما بعضی گفته‌اند: «ملک‌» عامتر و بلیغ‌تر از «مالک‌» است زیرا فرمان ملک بر مالک در ملک وی نافذ می‌باشد و او نمی‌تواند جز با نظر و رأی ملک در ملک خویش تصرف کند. برخی‌دیگر گفته‌اند که‌: «مالک‌» بلیغ‌تر است زیرا خداوند متعال مالک مردم و همه جهانیان می‌باشد. ولی‌صحیح‌تر این است که تفاوت در میان دو صفت نسبت به پروردگار سبحان این‌است که: ملک وصفی برای ذات او تعالی است‌، درحالی‌که مالک وصفی برای فعل او می‌باشد.

یوم‌الدین: روز محاسبه و جزاست از سوی پروردگار سبحان برای بندگانش‌. قتاده می‌گوید: «یوم‌الدین: روزی است که خداوند أ درآن بندگان خویش را در برابر اعمال‌شان کیفر یا پاداش می‌دهد». ابن عباس س می‌گوید: «یوم‌الدین‌: روز حساب خلایق است که پروردگار متعال آنان را در برابر اعمال‌شان جزا می‌دهد؛ اگر اعمال‌شان خیر بود، پاداش خیر و اگر شر بود، به آنها کیفر شر می‌دهد، مگر آنان که مورد بخشش حق تعالی قرار گیرند». در حدیث شریف آمده است: «زیرک و هوشیار کسی است که نفس خویش را مورد محاسبه قرار داده و برای بعد ازمرگش تلاش و کوشش نماید».

﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥

«تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌خواهیم‌» یعنی‌: فقط تو را به عبادت واستعانت مخصوص می‌گردانیم‌، نه غیر از تو را نمی‌پرستیم و نه از غیر تو یاری می‌خواهیم. عبادت: در لغت‌، به معنای نهایت فروتنی و تذلل است. و دراصطلاح شریعت: عبارت از عملی است که جمع کننده هردو معنای محبت و فروتنی کامل، و خوف و بیم باشد.

به‌کاربردن دو فعل «نعبد» و «نستعین‌» به صیغه جمع، به قصد نشان دادن تواضع و فروتنی از سوی بندگان است، نه به این معنی که آنان خود را تعظیم کرده وبزرگ داشته اند. گویی که بنده به قصور و کوتاهی خویش از ایستادن به تنهایی درپیشگاه خداوند بزرگ اعتراف نموده و می‌گوید: بار خدایا ایستادن به تنهایی در آستان مناجات تو سزاوار شأن من نیست، بدین خاطر، به سایر مؤمنان پیوسته وقطره‌ای از اقیانوس ایشان می‌شوم‌، پس دعایم را با ایشان بپذیر و مقدم ساختن‌عبادت بر استعانت‌، به این سبب است که اولی وسیله‌ای برای درخواست دومی‌می‌باشد.

ابن عباس س در تفسیر: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ می‌گوید: «پروردگارا! فقط تو را به‌یگانگی می‌خوانیم و فقط از تو می‌ترسیم نه از غیر تو و بر طاعتت و بر کلیه امورخویش‌، فقط از تو یاری می‌خواهیم». قتاده می‌گوید: «خداوند أ در این آیه به‌بندگانش دستور می‌دهد تا عبادت را فقط برای او خالص گردانیده و در امورخویش فقط از او یاری بخواهند».

﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦

«ما را به راه راست هدایت فرما» راهی که ما را به سرمنزل انس و قرب تومی‌رساند. هدایت‌: عبارت است از: ارشاد، یا توفیق، یا دلالت و راهنمایی. اما شخص راهیافته و هدایت شده‌ای که از پروردگار متعال طلب هدایت می‌کند، این درخواستش به معنای طلب افزودن بر هدایت وی است‌، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ١٧ [محمد: ۱٧].

«و کسانی که هدایت یافته‌اند ، خداوند برهدایتشان افزود».

﴿ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ: راه روشن اسلام است که هیچ کجی‌ای در آن نیست‌، همان راهی است که پیامبرانبدان برانگیخته شدند تا سرانجام خداوند متعال رسالت‌خاتم ص را پایان‌بخش رسالت‌هایشان گردانید. گفتنی است که صراط مستقیم دربرگیرنده همه اموری است که انسان را به سعادت دنیا و آخرت نایل می‌گرداند؛ اعم از عقاید، احکام، آداب و غیره. در حدیث شریف به روایت نواس بن سمعان س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «خداوند برای صراط مستقیم مثلی را آورده است. بدین گونه که بر دو پهلوی صراط دو دیوار است که در آنها دروازه‌هایی گشوده شده و برآن درها پرده‌هایی آویخته شده و بر سر در صراط، دعوتگری است که می‌گوید: هان ای مردم‌! همگی در صراط داخل شوید و کج نروید. و دعوتگر دیگری است که در بلندای صراط قرارگرفته، و چون انسان بخواهد تا قسمتی از این درها را بگشاید، به او می‌گوید: وای بر تو! آن را بازنکن، که اگر باز کنی قطعا به آن وارد می‌شوی‌. بنابراین، صراط اسلام است‌، دو دیوار، حدود الهی و درهای بازشده محرمات وی‌اند، دعوتگری که بر سر صراط است‌، کتاب خدا أ است و دعوتگری که بر بلندای صراط است‌، واعظ واندرزگوی الهی در قلب هر مسلمانی است‌».

علما گفته‌اند: «خداوند متعال برای انسان پنج محور هدایت عنایت فرموده که او می‌تواند با توسل به این محورها، به قله سعادت جاودانی نایل آید:

۱- هدایت الهام فطری: که انسان از ابتدای تولد از آن برخوردار می‌باشد، چون احساس نیاز به غذا و نوشیدنی.

۲- هدایت حواس‌: که متمم و مکمل هدایت اول است‌. گفتنی است که انسان وحیوان هردو در این دو نوع هدایت مشترکند.

۳- هدایت عقل: که برتر از دو هدایت قبلی است‌.

۴- هدایت دین‌: که هدایتی خطا ناپذیر است‌.

۵- هدایت یاری و توفیق الهی: که مخصوصتر از هدایت دینی است.

و همین نوع اخیر از هدایت است که خداوند متعال در این آیه ما را به خواستن‌دائمی آن فرمان داده است».

﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ٧

«راه کسانی که به آنان نعمت ارزانی داشته‌ای» این نعمت‌یافتگان گرامی‌، همان‌کسانی هستند که در سوره « نساء» از آنان یاد شده است‌، جایی که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا٦٩ [النساء: ۶٩].

«و هرکس از خدا و پیامبر اطاعت کند، در زمره کسانی است که خداوند به‌ایشان نعمت داده است؛ اعم از پیامبران‌، صدیقان، شهیدان و صالحان وه! آنهاچه همراهان و دوستان نیکویی هستند. این فضلی است از جانب خدا و خدا دانایی‌بسنده است‌».

«نه (راه) کسانی که مورد خشم قرار گرفته‌اند» یعنی: ما را با گروهی قرار نده که از راه مستقیم منحرف شده‌اند، گروهی که از رحمت تو دورند و به‌سبب آن که‌با وجود شناخت حق از آن روی برتافته اند، به سخت‌ترین عذاب و شکنجه مبتلامی‌گردند. این مغضوبان به قول جمهور علما و طبق فرموده رسول خدا ص، یهودیانند.

«و نه» راه «گمراهان». این گروه بر اساس فرموده رسول خدا ص ـ و به قول جمهور علما ـ نصاری (مسیحیان‌) می‌باشند. یعنی از آنجایی‌که یهودیان حق را شناختند ولی آگاهانه آن را فروگذاشته و از آن روی برتافتند، سزاوار خشم وغضب الهی گردیدند و از آنجا که نصاری (مسیحیان‌) نیز از روی جهل و ناآگاهی، از راه حق منحرف شده و در مورد مقام و منزلت عیسی‌ ÷ غلو و زیاده‌روی کردند، در گمراهی آشکاری قرار گرفتند.

«آمین» یعنی‌: خداوندا! دعایمان را اجابت کن‌. در حدیث شریف به روایت عایشه ل آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «ما حسدتكم اليهود على شي‌ء ما حسدتكم على السلام والتأمـيـن». «یهود بر هیچ چیز دیگر، به‌اندازه سلام گفتن و آمین‌گفتن بر شما حسد نورزیده اند».

باید دانست که «آمین‌» دعا بوده و از کلمات و آیات قرآن نیست‌. البته آمین‌گفتن بعد از خواندن سوره فاتحه سنت است، به دلیل این حدیث شریف‌: «هنگامی‌که امام آمین می‌گوید، شما نیز آمین بگویید زیرا هرکس آمین گفتنش با آمین‌گفتن فرشتگان همراه گردد، گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود».

نظر احناف و مالکی‌ها این است که‌: آهسته خواندن آمین از بلند خواندن آن بهتر است‌. اما شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌: آمین در نمازهای سری آهسته و در نمازهای جهری بلند خوانده شود و مقتدی نیز در گفتن آمین با امامش همراهی‌کند.

علمای اسلام در باره حکم خواندن سوره فاتحه در نماز، بر دو نظرند. نظر احناف این است که مطلق قرائت قرآن در نماز ـ چه سوره فاتحه و چه غیر آن ـ به مقدار سه آیه کوتاه یا یک آیه بلند فرض است بنابراین‌، خواندن سوره فاتحه در نماز فرض نبوده بلکه واجب می‌باشد. رأی دوم‌: رأی جمهور علما (مالکی‌ها، شافعی‌ها، حنبلی‌ها) است که خواندن سوره فاتحه را در نماز فرض می‌دانند.[۱] یعنی: هفت آیه ای که قرائت آنها در نمازها تکرار می‌شود. [۲] یعنی: نگاه دارنده.

سوره بقره

مدنی است، و دارای (۲۸۶) آیه است‌.

وجه تسمیه آن: این سوره به سبب در برداشتن داستان «بقره‌»، یعنی گاوی‌که خداوند متعال بنی اسرائیل را به ذبح آن مأمور گردانید، «بقره‌» نامیده شد. به قولی‌: این سوره اولین سوره‌ای است که در مدینه نازل گردید.

فضیلت آن: در باره فضیلت آن احادیث بسیاری روایت شده است. از آن‌جمله‌؛ مسلم‌، ترمذی و احمد از نواس بن سمعان س روایت کرده‌اند که‌رسول خدا ص فرمودند: «يؤتي بالقرآن وأهله الذين كانوا يعملون به في الدنيا، تقدمهـم سوره البقرة وآل عمران‌»: «در روز قیامت، قرآن و اهل آن که در دنیا به‌آن عمل می‌کردند، آورده می‌شوند، درحالی‌که در پیشاپیش آنها سوره بقره وآل عمران قرار دارند». همچنین در حدیث شریف دیگری به روایت ابی‌امامه س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «اقرأوا القرآن فإنه شافع لأهله يوم القيامة‌، اقرأوا الزهراوين فإنهما يأتيان يوم القيامة كأنهـمـا غمامتان أو غيابتان، أو كأنهـمـا فرقان من طير صواف يحاجان عن أهلهـمـا يوم القيامة، ثم قال: اقرءوا البقرة، فإن أخذها بركة وتركها حسرة، ولا تستطيعها البطلة». «قرآن را بخوانید زیرا قرآن شفاعت‌کننده اهل‌خویش در روز قیامت است‌. زهراوین (بقره و آل عمران) را نیز بخوانید زیرا آن‌دو در روز قیامت می‌آیند؛ گویی دو پاره ابر سفید و نورانی، یا دو چتر، یا دودسته از پرندگان بال‌گشاده‌اند، آن‌گاه از اهل خود در روز قیامت محاجه (پشتیبانی‌و دفاع) می‌کنند و بر آنها سایه می‌افگنند. سپس فرمودند: بقره را بخوانید زیراخواندن آن برکت و ترک آن حسرت است و ساحران نمی‌توانند بر خواننده آن‌تسلط و سیطره و نفوذ یابند - یا ساحران نمی‌توانند آن را حفظ کنند». همچنین درحدیث شریف به روایت ابی‌هریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «لاتجعلوا بيوتكم قبورا فان البيت الذي تقرأ فيه سوره البقره لايدخله الشيطان»‌. «خانه‌هایتان را گورستان نگردانید زیرا شیطان به خانه‌ای که در آن سوره بقره خوانده شود، وارد نمی‌شود». در حدیث شریف دیگری از سهل‌بن سعد س روایت‌شده است که رسول خدا ص فرمودند: «ان لكل شي‌ء سناما، وان سنام القرآن البقره‌، وان من قرأها في بيته ليله لـم يدخلها الشيطان ثلاث ليال»‌. «همانا برای هرچیز اوجگاهی است و قطعا اوجگاه و قله قرآن، سوره بقره است، بدانید که هر کس شبانگاه آن را در خانه‌اش تلاوت کند، شیطان سه شب به آن خانه وارد نمی‌شود».

سوره بقره طولانی ترین سوره قرآن کریم است و همانند سایر سوره‌های مدنی به بنای ساختار زندگی منظم مسلمانان در جامعه مدنی و تبیین ابعاد آن توجه وعنایت دارد، جامعه‌ای که در آن دین و دولت با هم بوده و از یک‌دیگر جدانیستند زیرا این دو در نظام اسلامی همچون جسم و روح لازم و ملزوم یک‌دیگر می‌باشند. لذا بنیاد برنامه‌های شریعت اسلامی در مدینه‌، بر نهادینه ساختن عقیده اسلامی و بر پا داشتن کاخ عمل صالح که ترجمان این ایمان و عقیده است استوار می‌باشد.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

به نام الله بسیار بخشنده وبسیار مهربان

﴿الٓمٓ١ [البقرة: ۱].

خوانده می‌شود: «الف، لام، میم‌»قرطبی می‌نویسد: «حروف مقطعه‌ای که‌در اوایل بعضی از سوره‌های قرآن آمده است، سر الهی در قرآن است و جزخداوند متعال کسی دیگر این سر را نمی‌داند. سپس می‌افزاید: اما جمع بسیاری ازعلما گفته‌اند: ما دوست داریم تا درباره آنها سخن گفته و فوایدی را که درحروف مقطعه نهان است، جویا شویم و از معانی‌ای که می‌توان از آنها دریافت‌کرد، آگاه گردیم‌. پس ایشان دراین‌باره به تأویلاتی پرداخته و نظریاتی ارائه کرده‌اند که در اینجا به مشهورترین آن بسنده می‌کنیم و آن این نظر است که: خداوند أ عربها را با این حروف مقطعه به مبارزه با قرآن فرامی‌خواند، بدین معناکه این حروف به حروف هجای زبان عربی اشاره دارد تا به اعراب اعلام کند که‌قرآن مرکب از همان حروفی است که خودشان با آن سخن می‌گویند، پس اگرمدعی هستند که قرآن کلام خداوند أ نیست، نظیر آن را بیاورند! و چون عجز وناتوانی آنان در این مبارزه و هماوردطلبی آشکار است بنابراین، حجت بر آنان بلیغ‌تر و رساتر می‌گردد زیرا با وجود آن که قرآن از حروف مورد تکلمشان خارج‌نیست، نفس این واقعیت که نمی‌توانند همانند آن را ساخته و برای مبارزه با آن به‌میدان آورند، خود برهانی روشن بر حقانیت قرآن کریم و الهی بودن آن‌می‌باشد».

زمخشری می‌گوید: «حروف مقطعه همه جمعا در اول قرآن کریم واردنگردید تا مبارزه طلبی و هماوردخواهی قرآن بلیغ‌تر و جدی‌تر باشد، همان گونه‌که هدف از تکرار داستانهای قرآن نیز، تکرار اندرزها و هشدارهای الهی به بندگان است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «از این رو، هر سوره‌ای که با این حروف آغاز شده‌است، حتما ذکر برتری قرآن و بیان اعجاز و عظمت آن نیز در آن سوره وجوددارد». گفتنی است‌؛ حقیقتی که ابن کثیر در اینجا به آن پرداخته، با پژوهش‌استقرائی در بیست‌ونه سوره قرآن روشن شده است، همچون این سوره وسوره‌های: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ [آل عمران: ۱-۳]. ﴿الٓمٓصٓ١ كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ [الأعراف: ۱-۲]،. ﴿الٓرۚ كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ [إبراهیم: ۱]،. ﴿الٓمٓ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَا رَيۡبَ فِيهِ [السجدة: ۱-۲]. ﴿حمٓ١ تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٢ [فصلت: ۱-۲] ،. و دیگرسوره‌هایی که با حروف مقطعه آغاز شده‌اند.

﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ٢ [البقرة: ۲].

«این کتاب» یعنی: این قرآن عظیم «هیچ شبهه‌ای در آن نیست» یعنی: در این‌حقیقت هیچ شک و شبهه‌ای نیست که این کتاب از جانب خداوند متعال نازل شده‌است «هدایتی برای متقین است» هدایت: راهنمائی است برای رسیدن به مطلوب‌. متقین: کسانی هستند که خود را از آنچه که به زیانشان است نگاه داشته اند، به همین خاطر به اوامر الهی پایبند گشته و از نواهی و محرمات او پرهیز کرده اند.ابن عباس س در تفسیر: (هدی للمتقین) می‌گوید: «متقین کسانی هستند که ازمجازات خداوند أ پرهیز کرده و هدایتی را که می‌شناسند، فرونمی‌گذارند، و درتصدیق به آنچه که از سوی وی آمده است‌، به رحمتش امید دارند». درحدیث شریف آمده است: «لا يبلغ العبد أن يكون من الـمتقين حتى يدع ما لا بأس به حذراً مـما به بأس»‌: «بنده به جایگاه متقیان و پرهیزگاران نمی‌رسد تا آن‌گاه که آنچه رادر آن مانع و ایرادی نیست‌، به‌خاطر پرهیز از ارتکاب آنچه که در آن مانع وایرادی هست، ترک نکند». از ابوهریره س روایت شده است که مردی به وی‌گفت: «تقوی چیست‌؟ ابوهریره س از وی پرسید: آیا تاکنون با مسیر پر از خاری‌مواجه شده‌ای‌؟ آن مرد گفت‌: آری‌! ابوهریره س فرمود: در آن هنگام چه‌کرده‌ای‌؟ مرد گفت: چون خار را دیدم‌، از آن برجسته، یا از رفتن به آن راه‌منصرف گشته‌ام‌. ابوهریره س فرمود: تقوی یعنی همین»!.

شکی نیست که تقوی کانون تمام خوبی‌ها، سفارش الهی به گذشتگان وآیندگان و بهترین صفتی است که انسان مؤمن می‌تواند به آن آراسته گردد.چنان‌که ابودرداء س نیز چنین گفته است.‌

آن‌گاه خداوند متعال چهار صفت را برای متقین ذکر می‌کند، نخستین صفت‌این است:

﴿ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٣ [البقرة: ۳].

«آنان که به غیب ایمان می‌آورند» ایمان: در لغت، تصدیق و باور محض است، ولی آن‌گاه که به طور مطلق به کار برده شود؛ مراد از آن همان ایمانی است که شامل هرسه اصل اعتقاد، قول و عمل باشد. که بیشتر ائمه براین نظرند. احمدبن‌حنبل و شافعی گفته اند: «اجماع بر آن است که ایمان عبارت از: قول وعمل هردو می‌باشد». گفتنی است که ایمان به آنچه خدای نازل فرموده،تجزیه پذیر نمی‌باشد. اما «غیب‌»: هرآن چیزی است که عقلها به آن راه نمی‌یابدو رسول خدا ص از وجود آن خبر داده‌اند، مانند نشانه‌های قیامت، عذاب قبر، نشر و حشر، صراط، میزان، بهشت و دوزخ‌. در حدیث شریف آمده است که‌رسول خدا ص فرمودند: «الإيمان أن تؤمن بالله وملائكته وكتبه ورسله واليوم‌الآخر، وتؤمن بالقدر خيره وشره»: «ایمان آن است که خدا، فرشتگان، کتابها، پیامبرانش و روز آخرت را باور کنی و همچنین قدر را در خیر و شر آن تصدیق‌نمایی‌». همچنین در حدیث شریف آمده است که ابوعبیده جراح س گفت: یارسول‌الله! آیا کسی از ما اصحاب بهتر هم هست‌؛ با توجه به اینکه ما به شماایمان آورده و همراه شما جهاد کرده‌ایم‌؟ فرمودند: «آری! بعد از شما کسانی خواهند آمد که به من در حالی‌که مرا ندیده‌اند ایمان می‌آورند، آنها از شما بهترند».

دومین صفت متقیان این است: «و نماز را برپا می‌دارند» برپاداشتن نماز: ادای‌آن، با رعایت ارکان، سنن و آداب آن در اوقات تعیین شده آن است‌.

ابن عباس س در تفسیر ﴿وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ می‌گوید: «یعنی نمازهای پنج‌گانه را برپا می‌دارند». همچنین او می‌گوید: «بر پاداشتن نماز؛ یعنی بجا آوردن کامل‌رکوع، سجده، تلاوت و خشوع در آن‌». قتاده می‌گوید: «بر پاداشتن نماز؛ یعنی‌نگاه داشتن وقت، وضوء، رکوع و سجده آن‌». خلاصه این که: تقواپیشه‌گان نماز را بر وجه کامل ـ با رعایت شروط، ارکان، آداب و خشوع آن ـ برپا می‌دارند. بنابراین، نماز بی حضور همانند پیکر بی روح است‌.

سومین صفت متقیان این است: «و از آنچه به ایشان روزی داده‌ایم، انفاق‌می‌کنند» ابن عباس س می‌گوید: «یعنی زکات اموال‌شان رامی‌پردازند». اماابن‌جریر طبری می‌گوید: «آیه کریمه عام است و شامل زکات فرض و صدقات نفل - همه - می‌شود، بی هیچ گونه تفاوتی میان صدقه فرض و صدقه نفل و میان انفاق بر نزدیکان و غیر آنان‌». رأی صحیح‌تر نیز همین رأی است‌. ابن کثیر می‌گوید: «خداوند أ نماز و انفاق مال را در بسیاری از آیات باهم ذکر می‌کندزیرا نماز؛ حق خداوند متعال و انفاق مال‌؛ نیکی و احسان به مخلوقات وی است»‌.

﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ٤ [البقرة: ۴].

چهارمین صفت متقیان این است: «و آنان که به آنچه به‌سوی تو نازل شده و به‌آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان می‌آورند» یعنی: تو را در آنچه که از جانب‌خداوند أ به‌همراه آورده‌ای و نیز آنچه را که پیامبران قبل از تو به‌همراه آورده‌اند، تصدیق می‌کنند و میان پیامبران الهی: هیچ گونه تفاوتی قایل نشده وآنچه را که ایشان از بارگاه پروردگار خویش آورده‌اند، انکار نمی‌کنند. درحدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «سه تن‌اند که پاداششان را دوبار دریافت می‌کنند:

۱- شخصی از اهل کتاب که هم به پیامبر خویش و هم به من ایمان‌آورده‌. ۲ - برده‌ای که حق خدا و حق مالکانش را ادا کرده است‌. ۳ - شخصی‌که به کنیزک خویش آدابی نیکو آموخته سپس آزادش ساخته و باوی ازدواج‌کرده است‌». «و آنانند که به آخرت یقین دارند» مراد این است که آنان بی هیچ‌گونه‌شکی به برانگیخته شدن پس از مرگ، حشر و نشر و دیگر امور آخرت باور دارند، نه آن گروهی که می‌پندارند به پیامبران و کتابهای آسمانی پیشین ایمان آورده‌اند، در حالی‌که به آنچه تو به همراه آورده‌ای، کفر می‌ورزند.

مجاهد می‌گوید: «در اول سوره بقره چهار آیه در وصف مؤمنان، دو آیه در بیان صفات کافران و سیزده آیه در بیان صفات و ویژگیهای منافقان است»‌.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥ [البقرة: ۵].

«آنان از هدایتی از جانب پروردگار خویش برخوردارند» یعنی: حال این گروهی که‌تقوی، ایمان به غیب و آخرت و انجام فرایض را با هم جمع و همراه کرده‌اند،چنین است که: از نور، برهان، صلاح، استواری و پایداریی از جانب پروردگار خویش برخوردار می‌باشند و این خداوند أ است که به ایشان چنین توفیقی‌ارزانی داشته است «و تنها آنانند که رستگار و نجات یافته‌اند» در دنیا و آخرت زیرا آنچه را از خداوند أ به وسیله ایمان به او و کتاب‌ها و پیامبرانش و به وسیله اعمال شایسته و صالح درخواست کرده‌اند، دریافت داشته و از شر آنچه که از آن‌گریزان بوده‌اند، نجات و رهایی می‌یابند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٦ [البقرة: ۶].

«به راستی آنان که کافر شده اند، برای‌شان یکسان است‌؛ چه بیمشان بدهی، چه بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» یعنی: ای محمد ص! آنان که بر انکار رسالتت و انکار آیات بیناتی که به‌همراه آورده‌ای، اصرار ورزیده‌اند، با آن که حق برای‌شان واضح و روشن گشته، شک و شبهه‌هایشان کاملا از بین رفته و یقینشان به‌راستگویی‌ات فراهم آمده‌؛ آنان هرگز از هشدارهایت بهره‌مند نمی‌شوند، چرا که فقط از خواهش‌های نفس خویش پیروی می‌کنند. کفر: پوشیدن و پنهان کردن چیزی است و به کافر از آن رو کافر گفته می‌شود که او در واقع حقیقت را پوشانیده و نعمت‌های الهی بر خود را پنهان کرده است‌. البته هرکس به قرآن ایمان نداشته باشد، کافر است‌. انذار: آگاهی دادن همراه با بیم‌دهی است‌.

این آیه و آیه بعدی، تسلی بخش رسول اکرم ص است تا نه از ایمان نیاوردن قوم خود دریغ و افسوس خورند و نه به ایمانشان طمع کرده و امیدوار شوند. سبب نزول دو آیه (۶ - ٧) در صحیح‌ترین روایت این است که: این آیات درباره رؤسای یهود و از آن جمله‌؛ حیی بن أخطب و کعب بن أشرف نازل شد.

﴿خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٧ [البقرة: ٧].

«خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی‌هایشان مهر نهاده است‌» مراد این است که بر دل‌هایشان قفل نهاده‌؛ در نتیجه ایمان و نوری به آنها راه نمی‌یابد «و بربینایی‌هایشان پرده‌ای است‌» بنابراین، نور هدایت را نمی‌بینند و پیام هدایت را نمی‌شنوند و درک نمی‌کنند. ابن‌جریرطبری می‌گوید: «حقیقت این است که چون‌گناهان بر دل‌ها پیاپی در آیند، دل‌ها را قفل می‌کنند، در نتیجه نور هدایت به‌سوی دل‌هایی اینچنین، هیچ راه نفوذی ندارد و کفر قطعا دامنگیر آنان است‌». درحدیث شریف آمده است: «یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینك»‌. «ای گرداننده دل‌ها! دل‌هایمان را بر دینت پایدار بدار». «و برای آنها عذابی بزرگ و هولناک است‌» به سبب آن که آیات الهی را تکذیب کردند. پس تعبیر مهر نهادن بر دل‌ها و دیده‌هاو شنوایی‌ها، دال بر جای‌گرفتن و ریشه‌دار شدن کفر در دل‌هایشان است تا بدانجاکه آنان اسباب و انگیزه‌هایی را که زمینه ساز رهنمونی‌شان به تأمل و تفکر در دلایل ایمان و ارزش‌های آن است، گم کرده‌اند. بنابراین، از تعبیر «مهر نهادن‌» این‌معنی بر نمی‌آید که آنان قهرا بر کفر مجبور گردیده باشند، بلکه این تمثیلی برای سنت خداوند متعال است در تأثیر ممارست و تمرین کفر و اعمال آن بر دل‌هایشان تا بدانجا که کفر بر دل‌هایشان چیره شده و هیچ‌گونه استعداد و پذیرشی برای غیر آن‌در نهادشان باقی نمانده است‌. چنان‌که آیه (۸۸) همین سوره نیز این معنا را به‌روشنی بیان می‌دارد: ﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢ [البقرة: ۸۸]. :«و گفتند: دل‌هایمان غلف است‌». همچنین این حدیث شریف: «ان الـمـؤمن اذا أذنب ذنبا كانت نكته سوداء في قلبه، فان تاب ونزع واستعتب صقل قلبه، وان زاد زادت حتي تعلو قلبه‌، فذلك الران الذي قال الله تعالي: ﴿كَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٤ [المطففین: ۱۴]»‌: «هر گاه مؤمن مرتکب گناهی‌گردد، نکته‌ای سیاه در قلبش می‌نشیند، پس اگر توبه کند و از آن گناه دست بکشد و از خدای طلب خشنودی کند، قلبش صیقل می‌یابد و اگر بر گناه بیفزاید، سیاهی قلبش نیز افزون می‌شود تا بدانجا که سیاهی بر قلبش غالب می‌گردد و این‌همان زنگاری است که خداوند متعال درباره آن فرموده است: چنین نیست، بلکه بر دل‌هایشان - به سبب آنچه می‌کردند - زنگار افتاده است‌» [۳].

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ٨ [البقرة: ۸].

«و از مردم کسانی هستند که می‌گویند: ما به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم ولی‌آنان هرگز مؤمن نیستند» خدای سبحان در این سوره ابتدا از مؤمنان حقیقی و بعداز آن از کفار حقیقی یاد کرد و اینک از منافقان که از هیچ‌یک از دو گروه یاد شده نبوده بلکه به گروه سومی تبدیل شده اند، سخن به میان می‌آورد. آری! آنان درظاهر امر با گروه اول و در باطن با گروه دوم همراه شده‌اند. ولی با وجود تمام نیرنگ‌هایی که به‌کار برده‌اند، از ساکنان طبقه زیرین جهنم اند. نفاق‌: عبارت است‌از آشکارساختن خیر و پنهان داشتن شر، و بر دو نوع است‌: نفاق اعتقادی که‌صاحب خویش را در دوزخ جاودان می‌سازد و نفاق عملی که از بزرگ‌ترین گناهان‌کبیره است.‌

دلیل اینکه اوصاف منافقان در سوره‌های مدنی نازل شده این است که‌: در مکه به سبب ضعف مسلمانان نفاقی وجود نداشته زیرا کسی در مکه برای ایشان شأن و شوکتی قایل نبوده تا به دوستی و هم‌سویی با ایشان تظاهر نماید. و از آنجا که اهداف و برنامه‌های منافقان بر بسیاری از مردم پوشیده و مبهم می‌ماند، لذا خداوند متعال برای روشن ساختن احوال آنان صفات متعددی را مطرح می‌نماید که هریک از آنها بازتابی از نفاق است و مشخصه و مظهر اصلی نفاق، طمع بستن‌به قدرت‌، یا ترس و گریز از آن می‌باشد.

﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٩ [البقرة: ٩].

«آنان با خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند نیرنگ می‌کنند، حال آن که فریب نمی‌دهند مگر خودشان را» یعنی: هنگامی که منافقان خواستند، با ذاتی که فریب نمی‌خورد نیرنگ کنند، در حقیقت خود را فریب داده‌اند زیرا فریبکاری فقط با آن کسی‌ممکن است که از باطن امور آگاهی نداشته باشد «ولی‌» آنها این حقیقت را «درک نمی‌کنند» خداع‌: بر گردانیدن دیگران از مقصد و هدف‌شان با نیرنگ و فریب است که مراد از آن در اینجا آشکار ساختن اسلام و پنهان داشتن کفر می‌باشد.

﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ١٠ [البقرة: ۱۰].

«در دل‌هایشان بیماریی است‌» مراد از این بیماری‌؛ فسادی است که یا با شک ونفاق‌، یا با انکار و تکذیب در عقایدشان رخنه کرده است «و خدا بیماریشان را افزایش بخشید» با تجدید و تداوم نعمت‌ها و احسانهای دینی و دنیوی خویش برپیامبر گرامیش، لذا آنان به شک و دودلی بیشتر و حسرت و اندوه مستمر و شدت نفاق مبتلا شدند «و به کیفر دروغی که می‌گفتند» یعنی: به کیفر ادعای دروغین پذیرفتن ایمان «عذابی دردناک و جانکاه در پیش دارند».

ابن کثیر می‌گوید: «حکمت در خودداری رسول اکرم ص از کشتن منافقان - باوجود علم آن حضرت ص به حقیقت حال برخی از آنان - در این فرموده ایشان به عمر س بیان شده است: «دوست ندارم اعراب در میان خود چنین شایع کنند که محمد اصحاب خویش را می‌کشد» زیرا اعراب فقط ظاهر قضیه را ملاک قضاوت خویش قرار می‌دادند و از حقیقت ماجرا که کفر منافقان است آگاهی نداشتند». اما امام شافعی / در این باره می‌گوید: «دلیل خودداری رسول اکرم ص از کشتن‌منافقان، نمایان کردن اسلام از سوی آنان بود». چنان‌که در این حدیث شریف که همه بر صحت آن اجماع دارند، آمده است: «أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا الله، فإذا قالوها عصموا مني دماءهم وأموالـهـم إلا بحقـهـا وحسابهم على الله عزوجل». «مأمور شده‌ام که با مردم تا آن زمان بجنگم که لا اله الا الله بگویند، پس چون این کلمه را گفتند، خونها و اموال‌شان را از تعرض من در پناه نگاه داشته‌اند مگر به حق آن و در نهایت حسابشان با خدای عزوجل‌است‌». معنای این‌حدیث شریف این است که‌: هرکس کلمه طیبه را گفت، احکام اسلام در ظاهر براو جاری می‌شود، حال اگر به این کلمه اعتقاد هم داشته باشد، ثواب آن را درآخرت می‌یابد و اگر اعتقاد نداشته باشد، جاری شدن حکم مسلمانی بر وی دردنیا، هیچ سودی برایش در آخرت نخواهد داشت‌.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١ [البقرة: ۱۱].

«و چون به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید» با نفاق، برقرار ساختن پیوند دوستی با کفار و متفرق ساختن مردم از پیرامون محمد ص و قرآن و ایمان زیرا با این عمل فساد انگیزتان آنچه در زمین است - با هلاک شدن مردم و ویرانی دیارشان - تباه می‌شود «می گویند: ما اصلاحگرایانی بیش نیستیم‌» یعنی: کار ما فساد افروزی نیست بلکه ما فقط مردمانی مصلح هستیم که در جهت خیر و صلاح و اصلاح می‌کوشیم‌.

بدین‌سان است که چون خداوند أ آنان را از فساد نهی می‌کند، مدعی می‌شوند که صفت«صلاح‌» ویژه آنان است‌. خاطرنشان می‌شود که این روش مفسدان در هر زمانی است که فسادشان را در قالب «صلاح‌» معرفی می‌کنند.

اما خداوند أ این ادعایشان را با رساترین بیان رد نموده و آنان را به وصف فسادگر که درحقیقت به آن موصوف هستند، محکوم نمود و فرمود:

﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰكِن لَّا يَشۡعُرُونَ١٢ [البقرة: ۱۲].

«آگاه باشید که آنان یقینا فسادگرانند، لیکن خود نمی‌دانند» یعنی: نمی‌دانند که خود حقیقتا فسادکارند زیرا آنها با حق و اهل آن دشمنی کرده و راه خدا أ را بر روی مردم می‌بندند و خدای را نافرمانی می‌کنند، پس هرکس خدا أ رانافرمانی کند، بی‌گمان در زمین فساد نموده است زیرا صلاح کار آسمان و زمین با اطاعت و فرمان بردن از خداوند متعال می‌باشد.

ابن جریر طبری می‌گوید: «منافقان با نافرمانی پروردگارشان، ضایع ساختن فرایض وی، شک افگنی در دین وی و همکاری و هم پیمانی با دشمنان وی ورسولش، در روی زمین فسادگرند».

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ كَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰكِن لَّا يَعۡلَمُونَ١٣ [البقرة: ۱۳].

«و چون به آنان گفته شود: همان‌گونه که سایر مردم ایمان آورده‌اند، شما هم ایمان‌بیاورید، می‌گویند: آیا ما نیز همانند کم خردان و نادانان ایمان بیاوریم‌«؟ این‌گونه است که از روی استهزا و تحقیر، به مؤمنان نسبت بی خردی را می‌دهند و همین وقاحت‌شان سبب شد تا خداوند أ سفاهت و بی خردی را منحصرا به خودشان مربوط دانسته و بگوید: «آگاه باشید که آنان همان کم خردانند؛ ولی نمی‌دانند».

علت اینکه خداوند متعال در بیان فسادکاریشان: «لايشعرون‌» و در بیان ایمان نیاوردنشان: «لايعلمون‌» فرمود، این است که‌: شعور؛ ادراک امور پنهانی و علم‌؛ یقین داشتن و مطابقت فهم با واقعیت است و از آنجا که فسادانگیزی در زمین امری محسوس است و منافقان چنان حس بالایی ندارند که آن را درک کنند، پس نسبت دادن بی‌شعوری به آنان با این حال‌شان سازگار است، اما از آنجا که ایمان یک امر قلبی است و آن را فقط کسی درک می‌کند که حقیقتش را بداند، لذا به‌دلیل آن که آنها از چنین علمی بی‌بهره‌اند، پس حقیقت ایمان را نیز در نمی‌یابند، از این‌رو نسبت دادن بی علمی به آنان در اینجا نیز کاملا با حال‌شان سازگار وهماهنگ است‌.

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤ [البقرة: ۱۴].

«و چون با کسانی که ایمان آورده‌اند برخورد می‌کنند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم‌» این‌سخن را از روی نفاق و نیرنگ و ظاهر سازی می‌گویند تا در منافع و غنایم سهیم گردند «و چون با شیطانهای خود خلوت می‌کنند» شیطان‌هایشان: رؤسا و پیشوایان‌شان در کفر هستند، هم‌آنان که سازمان‌دهندگان شر و فساد می‌باشند. آری‌! به‌شیطانهایشان «می‌گویند: درحقیقت ما با شماییم‌» و در کفر خویش پایدار وثابت‌قدم می‌باشیم «ما هدفمان تنها ریشخند کردن و مسخره کردن است‌» لذا در نهان و واقعیت امر، نه با مؤمنان موافقیم و نه به آنان تمایلی داریم‌.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه در باره عبدالله بن‌ابی ویاران منافقش نازل شد، آن‌گاه که او ابوبکر و عمر و علی ش را ستود در حالی‌که قبل از آن محرمانه به یاران خود گفت: ببینید که چگونه این بی‌خردان را نسبت به شما اغفال می‌کنم‌؟! لیکن سیوطی می‌گوید: «این اسناد، جدا بی‌اساس است‌».

﴿ٱللَّهُ يَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَيَمُدُّهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١٥ [البقرة: ۱۵].

«این خداوند است که آنان را به باد تمسخر و ریشخند می‌گیرد» یعنی: حق تعالی به منظور دفاع و یاری بندگان مؤمن خویش، خواری و حقارت را بر آنان فرودآورده‌، از آنان انتقام می‌گیرد و مسخره‌شان می‌کند. نسبت‌دادن فعل استهزا به‌خداوند أ ، از باب هم شکل‌گویی (مشاکله) [۴] است، یعنی به آنان در برابراستهزایشان کیفر می‌دهد «و آنان را در سرکشی و طغیانشان فرو می‌گذارد» یعنی: مهلتشان می‌دهد «تا سرگردان شوند» یعنی: تا در کفر، لجاجت، باطل و سرکشی خودشان دست وپا زنند و همچنان حیران و سرگردان باقی بمانند.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ١٦ [البقرة: ۱۶].

«آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند» یعنی: گمراهی را باهدایت مبادله کردند. اصل ضلالت: سردرگمی و انحراف از جاده مستقیم وگم‌کردن راه و سرچشمه هدایت است «و تجارتشان سودی نبخشید» یعنی: درتجارت پیروی از کفر به جای ایمان، هیچ سودی نبردند «و» به سبب خریدن کفربه‌جای ایمان، ترک هدایت به‌سوی گمراهی، ترک جماعت به‌سوی افتراق وجدایی، رهاکردن امنیت به سوی بیم و هراس و نهایتا ترک سنت به سوی بدعت: «هدایت یافته نبودند».

خلاصه این که: خداوند متعال در آیات فوق چهار صفت از اوصاف زشت منافقان را بر شمرده، که هریک از آنها به تنهایی کافی است تا مجازات الهی را برآنان فرود آورد، این صفات عبارتند از:

۱- فریبکاری با خدای و با مؤمنان‌.

۲- فسادانگیزی و تبه‌کاری در روی زمین‌.

۳- روی گردانیدن از ایمان و عقیده صحیح‌.

۴- تردید، سردرگمی و تجاوز از مرز عقل سلیم، با نسبت دادن بی‌خردی به مسلمین‌.

﴿مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَكَهُمۡ فِي ظُلُمَٰتٖ لَّا يُبۡصِرُونَ١٧ [البقرة: ۱٧].

«مثل آنان همچون مثل کسی است که به سختی آتشی بر افروخت و همین که آتش پیرامونش را روشنایی داد، خدا نورشان را برد و در میان تاریکیهایی که نمی‌بینند رهایشان کرد» ابن‌مسعود س و جمعی‌دیگر از صحابه ش در تفسیر این آیه کریمه گفته‌اند: «بعد از هجرت رسول خدا ص به مدینه‌؛ گروهی از مردم در ظاهر اسلام را پذیرفته ولی در باطن امر نفاق را پیشه خویش ساختند، بدین سبب خدای فرمود: داستان آنان همانند داستان کسی است که گرفتار ظلمت و تاریکی‌شده و آتشی را برمی‌افروزد و این آتش پیرامون وی را روشن می‌سازد، به طوری‌که می‌تواند اطرافش را ببیند تا بدینوسیله از افتادن در آنچه که موجب آزار وی می‌شود بپرهیزد، در این اثنا آتش وی خاموش می‌شود و در نتیجه او حیران و مبهوت برجای خود می‌ایستد و نمی‌داند که چگونه خود را از اشیای موذی پیرامونش حفظ نماید! این است حال منافقی که در ظلمت شرک به سرمی‌برد و همین‌که اسلام را پذیرفت و حلال را از حرام و خیر را از شر باز شناخت و از این نعمت‌ها برخوردار گشت، بناگاه کافر می‌شود و حالش چنان واژگون می‌گردد که حلال را از حرام و خیر را از شر باز نمی‌شناسد».

امام رازی می‌گوید: «تشبیه در اینجا در نهایت درستی و صحت است زیرا منافقان در آغاز با ایمان خود نوری را کسب کردند، ولی سرانجام این نور را با نفاق خود از بین برده و در سرگردانی و گمراهی بزرگی غوطه‌ور شدند چرا که هیچ‌سرگردانی‌ای بزرگتر از سرگردانی در دین نیست‌».

﴿صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَرۡجِعُونَ١٨ [البقرة: ۱۸].

«کرند، لال‌اند، کورند بنابراین، به‌راه نمی‌آیند» یعنی: صاحبان این آتش‌برافروخته‌، پس از خاموش‌شدن آن کر شده‌اند، به طوری که صدای هیچ آوازدهنده‌ای را که به‌سوی راه راست فراشان می‌خواند نمی‌شنوند، گنگ شده‌اند؛ زیرا نمی‌توانند از راه و مقصد خویش بپرسند، کور شده‌اند؛ زیرا راه را نمی‌بینند بنابراین، قادر به بازگشت به راه خویش نیستند. و این گونهاند اهل نفاقی که اسلام آورده و سپس کافر شده‌اند.

﴿أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ يَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِيطُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ١٩ [البقرة: ۱٩].

«یا داستانشان چون‌» داستان کسانی است که در معرض «بارانی سخت از آسمان قرار گرفته اند» خداوند أ در اینجا باران را برای قرآن مثل زده‌است زیرادر قرآن آیاتی نازل شده که منافقان را مرعوب و بیمناک می‌گرداند «در آن باران تاریکی‌ها و رعدوبرقی است‌» تاریکی ها، عبارت است از: تاریکی شب تاریکی ابرو تاریکی خود باران‌. مراد از رعد: نداها و بانگ‌های تکان‌دهنده قرآن است «از بیم مرگ ناشی از صاعقه‌ها، انگشتانشان را در گوش‌هایشان می‌کنند» یعنی: از خطر به وسیله‌ای می‌پرهیزند که هرگز پناهشان در آن نیست‌. و این گونهاند منافقان که هیچ راه دیگری جز این نیافتند که گوش‌هایشان را از شنیدن آیات قرآن ببندند «ولی خداوند بر کافران احاطه دارد» احاطه: فروگرفتن از تمامی جهات و جوانب است بدان‌سان که فرد احاطه شده به هیچ وجهی از وجوه، راه گریزی نداشته باشد.

مفسران در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده‌اند: دو تن از منافقان‌مدینه از نزد رسول اکرم ص گریخته جهت پیوستن به مشرکان به سوی مکه‌می‌شتافتند، در میان راه‌، بارانی سخت که خداوند متعال در این آیه از آن یادکرده است، آنان را فراگرفت، پس هرگاه صاعقه فرود می‌آمد، آنان از بیم آن که‌مبادا هلاکشان گرداند، انگشتان خود را به گوش‌های خویش فرو می‌بردند و چون‌برق می‌درخشید، در روشنی آن اندک راهی می‌رفتند، در غیر آن در جای خودمیخکوب باقی می‌ماندند. و چون در این ظلمات سخت گرفتار شدند، گفتند: ای کاش این ظلمت شب به پایان رسد که یک‌بار دیگر نزد محمد ص رفته دست‌هایمان را در دستان ایشان بگذاریم و با ایشان صادقانه بیعت نماییم‌! و این چنین نیز شد زیرا آن دو، از آن شب پرحادثه رهیده به مدینه برگشتند و اسلامی راستین‌آوردند. پس خداوند أ آن دو تن را برای منافقانی که در مدینه بودند، مثلی‌گردانید.

آری‌! قرآن لبریز از خیر است و آیاتی که بر نزول آن از جانب پروردگارسبحان دلالت دارد همانند باران، آیات مشتمل بر بیم و وعید و عذاب همانندرعد و صاعقه و آیات در بردارنده حجتها و برهان‌های روشنگر، همانند برق است‌.

﴿يَكَادُ ٱلۡبَرۡقُ يَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ كُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِيهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَيۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٠ [البقرة: ۲۰].

«نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید» یعنی: نزدیک است که آیات قاطع و محکم قرآن، پنهان‌کاریهای منافقان را برملا سازد «هرگاه که بر آنان روشنی‌بخشد، پیش روند» یعنی: چون اموال و اولادشان بسیار می‌شود، یا به غنیمت وفتحی می‌رسند، به راه حق روان گشته و می‌گویند: بی‌شک که دین محمد ص راست و برحق است بنابراین، بر آن پایداری می‌ورزند «و چون راهشان را تاریک‌کند، بر جای خود بایستند» یعنی: چون اموال این منافقان نابود می‌گردد و بلا ومصیبتی به آنان می‌رسد، می‌گویند: این همه به سبب دین محمد ص است، آن‌گاه به کفر برمی‌گردند «و خداوند اگر می‌خواست شنوایی‌ها و بینایی‌های‌» ظاهر «آنان‌را» همچون شنوایی‌ها و بینایی‌های باطن‌شان «برمی‌گرفت زیرا خدا بر همه چیز تواناست‌» و از جمله بر نابود کردن شنوایی‌ها و بینایی‌هایشان‌.

خلاصه این که: ممکن است نفاق کوتاه مدتی راه را بر صاحب خود روشن‌گرداند، اما این امر همچون برقی جهنده زود گذر است و سپس چون آتش‌خاموش می‌شود و این خود نمایانگر آن است که نفاق دوام و پایداری ندارد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١ [البقرة: ۲۱].

«ای مردم‌! پروردگارتان را که شما و پیشینیانتان را آفریده است، بپرستید، باشد که به تقوا گرایید» «یا» در «يا ايهاالناس‌» حرف نداست و کار برد آن در ندا دادن‌کسی است که از ندا دهنده دور باشد، یا فراموش کار، یا غافل باشد، اما اگر کسی‌که نزدیک است با آن مورد ندا قرارگیرد، این به قصد بزرگداشت شخص نداشونده‌، بیدار ساختن نهادها، جلب انظار و ترغیب دل‌های غافل است‌. پس اقتضای‌حال این بود که مردم در اینجا به چنین ندایی بلیغ و مؤکد مخاطب قرار داده شوند.«خلق‌»: ایجاد و اختراع بدون داشتن مثال و نمونه سابقی است‌.

خدای نعمت آفرینش را از آن روی در این آیه به‌یادآوری مخصوص‌گردانید و با آن بر بندگان خویش منت نهاد که تمام نعمت‌ها مترتب بر این نعمت است و این نعمت اصل و اساس همه نعمتهاست زیرا بدون آن، هیچ نعمت دیگری وجود پیدا نمی‌کند. دلیل دیگر یاد آوری از نعمت آفرینش در این آیه این است‌که: مشرکان به آفرینشگری خداوند أ معتقد بودند، چنان که خداوند متعال‌می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ [الزخرف: ۸٧]. «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی‌آنان را آفریده است‌؟ قطعا می‌گویند: الله». لذا خداوند متعال بر آنان به‌چیزی منت نهاد که به آن معترفند و انکارش نمی‌کنند.

و از آنجا که مؤمنان نیز شامل این خطابند، پس دستور دادن ایشان به عبادت وپرستش، به معنای این است که ایشان باید بر ایمان خویش بیفزایند و پیوسته به آن روی آورند و بر آن پایدار باشند. اما عبادت کفار؛ مشروط به اقرار آنان به شهادتین است زیرا این اقرار، تنها راه ورودشان به عرصه عبادت حق تعالی می‌باشد. و هرچند این معنی صراحتا در آیه ذکر نشده، ولی به طور ضمنی وتلویحی از آن دانسته می‌شود چه همان‌گونه که وضو، نیت و فراهم آوردن دیگر مقدمات نماز بر شخص مأمور به نماز شرط است، شرط اولیه صحت عبادت کفار نیز ایمان می‌باشد.

﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّكُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢ [البقرة: ۲۲].

«همان خدایی‌» را بپرستید «که زمین را برای شما فرشی‌» گسترده ساخت که برآن قرار می‌گیرید «و آسمان را بنایی‌» استوار «قرار داد» که چون گنبدی بر فرازدنیایتان افراشته شده است «و از آسمان آبی فرود آورد؛ و بدان از میوه‌ها رزقی برای‌شما بیرون آورد» یعنی: از آن انواع رنگارنگی از میوه‌ها و نباتات را برای شمارویانید تا در زمان مقرر از آنها بهره بگیرید «پس برای خدا همتایانی قرار ندهید» یعنی: برای او شریکانی نگیرید که آنها را همانند وی عبادت کنید «درحالی‌که خودمی‌دانید» که این همتایان ادعائی، نه شما را آفریده‌اند، نه زمین را برایتان فرشی‌گسترده ساختهاند و نه آسمان را برایتان به صورت سقفی برافراشته‌اند، چنان‌که‌برای شما میوه‌هایی نیز بیرون نیاورده‌اند. پس بدانید که فقط ذاتی سزاوار پرستش است که شما را آفریده و با پدیدآوردن این نعمتها، استمرار حیاتتان را بر روی‌زمین نسل اندر نسل، تضمین کرده است، لذا این کائنات بزرگ، دلیل و راهنمای‌روشنی بر یگانگی باری تعالی در الوهیت، ربوبیت و عبودیت می‌باشد.

نقل است‌که ازیکی از بادیه‌نشینان عرب پرسیدند: از نظر تو دلیل وجود پرورگارمتعال چیست‌؟ گفت: «يا سبحان الله، إن البعـر يدل علی البعـير، وإن أثر الأقدام لتدل على الـمسير، فسمـاء ذات أبراج، وأرض ذات فجاج وبحار ذات أمواج‌! ألا يدل ذلك على وجود اللطيف الخبير»؟: «یا سبحان الله! فضله شتر بر وجود شتر و اثر پاها بر و جودرهگذر دلالت می‌کند، پس آیا این آسمان دارای برج‌ها، این زمین دارای دره‌ها و این دریاهای پر از امواج بر وجود خداوند لطیف خبیر دلالت نمی‌کنند»؟!.

ابن کثیر می‌گوید: «امام رازی / از امام مالک / نقل کرده است که او درپاسخ به سؤال هارون‌الرشید از این آیه، به اختلاف زبان‌ها، صداها و نغمه‌ها بریگانگی باری تعالی استدلال کرد». همچنان نقل است که برخی از زندیقان از امام‌ابوحنیفه / درباره وجود حق تعالی سؤال کردند، او به آنان گفت: «اجازه بدهیدتا درباره کاری که هم اکنون به من خبرش را داده‌اند بیندیشم، آن‌گاه پاسخ شما رامی‌دهم‌... به من گفته‌اند: کشتی‌ای سنگین‌بار که حامل انواع کالاهای تجارتی‌است، بی‌هیچ نگهبان و ناخدایی می‌آید و می‌رود و امواج دریاها را می‌شکافد»!.آن گروه دهری مشرب گفتند: «این سخنی که تو می‌گویی، از زبان هیچ عاقلی‌بیرون نمی‌آید»! امام گفت: «پس وای بر شما! آیا یک کشتی به ناخدا نیاز دارد، اما این‌همه موجودات در عالم بالا و پایین‌، با این نظام متقن و مستحکم خود، هیچ‌آفریننده‌ای ندارند»؟! همان بود که آن گروه در ماندند و به حق برگشته به دست‌آن امام همام اسلام آوردند. همچنان نقل است که از امام شافعی / در باره وجود آفریدگار سؤال کردند، او در پاسخ گفت: «این برگ توت را که می‌بینید؛ طعم آن یکی است، ولی کرم که آن را می‌خورد، از آن ابریشم تولید می‌شود، زنبور که آن را می‌خورد، از آن عسل تولید می‌شود، گوسفند و گاو و شتر که ازآن می‌خورند، از آنان سرگین و پشکل خارج می‌شود و آهو که از آن می‌خورد، از آن مشک می‌تراود. پس همین برگ توت، بزرگ‌ترین برهان بر وجود آفریدگار سبحان است‌». از امام احمد حنبل / نیز نقل است که در پاسخ به سؤالی راجع به وجود آفریدگار گفت: «در اینجا قلعه‌ای است مستحکم، صاف و براق، نه دری دارد و نه منفذی، بیرون آن چون نقره سپید و درون آن چون طلای سرخ است، بناگاه دیوار آن می‌شکافد و از آن حیوانی شنوا و بینا، زیبا و رعنا خارج می‌شود. پس این قلعه، بزرگ‌ترین دلیل بر وجود آفریدگار سبحان است‌». منظور وی از آن‌قلعه، تخم‌مرغ بود که پرنده از آن پدید می‌آید.

﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٣ [البقرة: ۲۳].

بعد از اثبات وحدانیت و نفی شرک، خداوند متعال به اثبات نبوت پرداخته ومی‌فرماید: «و اگر در آنچه بر بنده خود» محمد ص «نازل کرده‌ایم، در شک هستید» یعنی: اگر در حقانیت قرآن کریم شک دارید؛ «پس سوره‌ای مانند آن بیاورید» واین‌گونه است‌که خداوند متعال، مخالفان را به آوردن سوره‌ای - هرچند کوچک‌- همانند قرآن، که از بلاغت بی مانند، سلامت بیان، خبردادن از غیب و دیگر خصوصیات اعجازی قرآن برخوردار باشد، به مبارزه و تحدی فرامی‌خواند «وگواهان خود را ـ غیرخدا ـ فرا خوانید» یعنی: کسانی را که برای شما بر این امر گواهی‌دهندکه‌آنچه را در مقابله باقرآن آورده‌اید، همانندقرآن است، حاضرنمایید.ابن عباس س در معنای آیه می‌گوید: «یعنی از خدایان باطل خود دراین امر یاری‌و پشتیبانی بخواهید» «اگر راست می‌گویید» در اینکه محمد ص قرآن را از نزدخود برساخته است زیرا شما نیز همانند او عرب و فصیح و بلیغ هستید. سوره: بخشی از قرآن است که دارای اول و آخر می‌باشد و حداقل آن سه آیه است‌.

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ٢٤ [البقرة: ۲۴].

«ولی اگر چنین نکردید» یعنی: اگر عجزتان از آوردن نظیر قرآن بر خودتان آشکار گشت و نتوانستید این کار را بکنید «و هرگز نمی‌توانید کرد» لن: برای تأکید نفی در آینده است‌. یعنی: هرگز نظیر قرآن را نمی‌توانید آورد. البته این معجزه دیگری از اخبار غیبی قرآن است زیرا چنین معارضه‌ای از سوی کفار در گذشته وحال تحقق نیافته و در آینده نیز هرگز تحقق نخواهد یافت‌. آری‌! اکنون که عجزتان در این میدان آشکار است‌؛ بیایید با ایمان به خدا أ و کتاب‌ها و پیامبرانش و انجام فرایض و اجتناب از نواهی‌اش: «از آن آتشی که سوخت آن مردمان و سنگ‌ها هستند و برای کافران آماده شده، بپرهیزید» و دست از عناد و لجاجت در برابر حق‌بردارید. بلی‌! آتش دوزخ با همان چیزهایی برافروخته شده که سوزاندن خود آنها مورد نظر است‌. ابن کثیر می‌گوید: «مراد از سنگ‌های آتش افروز جهنم در آیه‌کریمه‌؛ سنگ کبریت سیاه است که حرارت آن بسیار بالا است - خداوند أ ما را از آن پناه دهد». به قولی دیگر: مراد سنگ‌هایی است که مشرکان از آنها بت تراشیده و آنها را می‌پرستند.

در حدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «ما من نبي من الأنبياء إلا وقد أعطي من الآيات ما آمن على مثله البشر، وإنما كان الذي أوتيته وحياً أوحاه الله إليَّ، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعاً يوم القيامة‌». «هیچ پیامبری از انبیا نیست، مگر اینکه معجزاتی به وی داده شده است که بشر به همانند آن ایمان می‌آورند، اما آنچه که به من داده‌شده، وحیی است که حق تعالی آن را بر من‌نازل نموده است، پس امیدوارم که در روز قیامت نسبت به آنان بیشترین پیروان راداشته باشم‌». یعنی: از میان همه انبیاءفقط ایشان به این امر مخصوص‌گشته‌اند که کتابشان معجزه است، برخلاف دیگر کتب الهی که - نزد بسیاری ازعلما - معجزه نیست بنابراین، چون معجزه ایشان بعد از وفاتشان نیز استمرار دارد، لذا امیدوار آن شدند که پیروانشان از پیروان دیگر پیامبرانبیشتر باشند. قرطبی‌می‌گوید: «این آیه دلیل بر عقیده اهل حق است که: دوزخ هم اکنون وجود دارد و آفریده شده است، بر خلاف اهل بدعت که می‌گویند: دوزخ تاکنون آفریده‌نشده است‌».

﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِي رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٥ [البقرة: ۲۵].

«و بشارت بده کسانی را» تبشیر: خبردادن از چیزی است که اثر مژده بخش وسرور انگیز آن بر پوست چهره انسان آشکار شود. آری‌! بشارت بده کسانی را: «که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند» یعنی: همان کارهای درست وصوابی را که از ایشان خواسته شده و بر ایشان فرض گردیده، انجام داده اند. یاکسانی که اعمالی را انجام داده‌اند که خداوند أ انجام داوطلبانه آنها را نیکوشمرده است زیرا بهشت با ایمان و عمل صالح قابل‌دسترسی است‌.

عبارت: (آمنوا وعملوا الصالحات) نزدیک به شصت‌بار در قرآن کریم به‌کاررفته است‌؛ و این خود نشان دهنده آن است که ایمان و عمل صالح لازم و ملزوم یک‌دیگرند.

آری‌! مژده بده به ایشان «که برای‌شان جناتی است‌» جنت: نام بهشت دارالخلد وسرای ثواب و پاداش است که مشتمل بر باغهای بسیاری است و آن را جنت نامیده‌اند زیرا جنت در لغت به معنی پوشانیدن است و بهشت ساکنان خود را در زیر درختهای انبوه خویش می‌پوشاند. آری‌! برای‌شان جناتی است: «که ازفرودست آنها» یعنی: از زیر درختان و قصرهای آنها «جویها روان است، هرگاه‌میوه‌ای از آن روزی آنان شود» از هر نوعی از انواع میوه‌ها که باشد؛ «می‌گویند: این‌همان است که پیش از این نیز روزی ما بوده‌» یعنی: این میوه، شبیه و نظیر و از جنس‌همان میوه است‌. این سخن را بدان سبب می‌گویند که رنگ میوه‌های بهشتی شبیه‌هم‌اند، هرچند که حجم و طعم و بوی آنها مختلف است و چون از آن‌می‌خورند، طعم آن را مخالف طعم میوه اول می‌یابند «و به ایشان همانند آن‌» میوه قبلی در خوبی و نیکویی «داده شود» زیرا هیچ‌یک از آنها پست و نامطبوع نیست و در شکل نیز مشابه همدیگرند «و در آنجا همسرانی پاکیزه دارند» که حوران‌بهشتی و غیر ایشانند «و هم در آنجا جاویدانند» نه می‌میرند و نه از آن بیرون برده‌می‌شوند. مراد از پاکیزه بودن جفت‌های بهشتی این است که‌: آنچه به زنان دنیا ازپلیدی حیض و نفاس و بزاق و سایر پلیدی‌ها می‌رسد، به همسران بهشتی نمی‌رسد.

در حدیث شریف آمده است که: هر مرد بهشتی دو همسر دارد. علما گفته‌اند: «یکی از آن دو، از زنان دنیاست و دیگری از زنان بهشت‌». خلود: بقای دایم وهمیشگی‌ای است که هرگز گسست و انقطاعی ندارد. همچنین در حدیث شریف آمده‌است: «إن أهل الجنة يأكلون فيها ويشربون، ولا يتفلون، ولا يبولون، ولا يتغوطون ولا يتمخطون، قالوا: فما بال الطعام‌؟ قال: جشاء ورشح كرشح الـمسك، ويلهمون التسبيح والتحميد كما تلهمون النفس‌». «همانا اهل بهشت در بهشت می‌خورند ومی‌آشامند، نه آب دهان می‌اندازند، نه ادرار و مدفوع می‌کنند و نه آب بینی‌می‌اندازند. اصحاب گفتند: پس غذایی که می‌خورند چه می‌شود؟ فرمودند: به‌آروغی و ترشح عرقی چون ترشح مشک‌، دفع می‌شود. و خواندن «سبحان الله»، و «الحمدلله‌» برآنان چنان الهام می‌شود که نفس کشیدن برای شما».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَسۡتَحۡيِۦٓ أَن يَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ يُضِلُّ بِهِۦ كَثِيرٗا وَيَهۡدِي بِهِۦ كَثِيرٗاۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِينَ٢٦ [البقرة: ۲۶].

«خداوند از آن شرم ندارد که هر مثلی را بزند» معنای: «لایستحیی‌: شرم ندارد» در مورد خداوند متعال حقیقت شرم و حیا نیست‌، بلکه به این معنی است‌که او مثل زدن را فرو نمی‌گذارد زیرا حیا؛ دگرگونی و در هم شکستگی‌ای است‌که از بیم عیب و نکوهش، بر انسان روی می‌دهد و این در حق خداوند متعال محال‌است‌. دلیل اینکه خدای سبحان از معنای «ترک نمی‌کند» به (شرم نمی‌کند) تعبیر کرد، این است که هرکس از چیزی شرم کند، آن را فرومی‌گذارد وفروگذاشتن آن چیز از آثار و ثمرات حیاء است، پس به کار گرفتن این تعبیر، مجاز است و از باب اطلاق ملزوم و اراده لازم می‌باشد. بنابراین، هرگاه در موردحق تعالی تعبیر «حیا» به کار رفت، مراد از آن بیمی که مبدأ و مقدمه حیا می‌باشدنیست، بلکه همان طور که گفتیم، مراد معنای لازم آن، یعنی فروگذاشتن یک کاراست‌. مثل: در لغت به معنی شبیه و نظیر است‌. مثل زدن در گفتار این است که‌:برای یک حال چیزی بیان شود که مناسب آن حال باشد و با ذکر آن مثل، حسن وقبح پنهان آن حال‌، آشکار گردد.

ابن جریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه از گروهی از صحابه ش روایت‌کرده است که فرمودند: «چون خدای با آیه: ﴿مَثَلُهُمۡ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا... ، و آیه: ﴿أَوۡ كَصَيِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ.... درباره منافقان مثل زد، منافقان گفتند: خداوند أ برتر و بزرگتر از آن است که چنین مثل‌هایی بزند. پس این آیه کریمه تا: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ. نازل شد. همچنین کفار می‌گفتند: در قرآن ذکر زنبور عسل و عنکبوت و مورچه آمده است و ذکر این اشیاء با کلام فصیحان سازگار نیست‌! خدای سبحان این سخن کفار و منافقان را نیز رد نموده و فرمود: من هر مثلی‌می‌زنم‌؛ «پشه باشد یا فروتر از آن‌» یعنی: کوچکتر و فروتر از پشه‌؛ چون بال آن -که این قول بیشتر محققان است - یا بزرگتر و فراتر از آن «پس کسانی که ایمان‌آورده‌اند، می‌دانند که آن مثل از جانب پروردگارشان حق است‌» و ثابت‌. حق: مقابل باطل است‌. «ولی کسانی که به کفر گراییده‌اند، می‌گویند: خدا از این مثل چه قصدی‌داشته است‌؟ خدا بسیاری را با آن گمراه و بسیاری را با آن هدایت می‌کند» یعنی: قصد و اراده خدا أ این است تا با این مثل، بسیاری - چون منافقان - را گمراه‌سازد و بسیاری - چون مؤمنان - را هدایت نموده و بر هدایتشان بیفزاید، چرا که هریک از دو گروه، این راه را با انتخاب خودشان برگزیده‌اند، پس خداوند أ باموجودیت سبب، بر مسبب می‌افزاید «ولی جز فاسقان را با آن گمراه نمی‌کند» ازآن روی که آنان، نافرمان شده و سخن پروردگار خود را سبک انگاشتند، پس‌خداوند أ به سبب این فسق گمراهشان می‌کند. فسق: در لغت به معنی خارج شدن است، اعراب می‌گویند: «فسقت الرطبه عن قشرها: خرمای رطب از پوست‌خود خارج شد». اما فسق در عرف شرع: به معنای خروج از طاعت خدای می‌باشد و بر کسانی که به سبب کفر یا به سبب گناه از دایره طاعت‌حق تعالی بیرون می‌روند - هردو - اطلاق می‌شود بنابراین،اصطلاح «فاسق‌» شامل کافر و مؤمن گنه‌کار هردو می‌شود، لیکن فسق کافر شدیدتر است‌. ولی با آن که صفت فسق بر کافر و مؤمن گنه‌کار هردو اطلاق می‌شود، اما مراد این‌آیه کریمه از «فاسقون‌»، کافرانند نه مؤمنان، به دلیل اینکه خداوند متعال در بیان اوصاف‌شان می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٢٧ [البقرة: ۲٧].

«همان کسانی که عهد خدا را پس از بستن آن نقض می‌کنند» یعنی آنان اولا به‌عهد خداوند أ اقرار کرده و متابعت آن را گردن نهادند، ولی بعدا کافر شده وعهد خویش را شکستند. نقض: درهم شکستن و از هم گسستن هر چیزی است که محکم و استوار گشته‌؛ اعم از بنا یا ریسمانی، یا عهد و پیمانی‌. عهد خداوند أ : اوامر و نواهی‌ای است که پایبندی به آن در قرآن به بندگان سفارش شده است‌؛ چون طاعت حق تعالی و خودداری از نواهی وی‌. میثاق: آنچه که یک چیز به وسیله آن محکم ساخته می‌شود، به طوری که شکستن آن دشوار باشد. میثاق‌عهد: محکم ساختن پیمان با سوگند است‌.

مراد از عهد خدا أ در این آیه، پیمانی است که خداوند متعال در کتابهای پیشین از بندگان خود در مورد ایمان آوردن به محمد ص در عصر رسالت ایشان‌گرفته است، همچنین عهد خدا أ به معنای فهم سنن هستی پروردگار متعال با اندیشه و تفکر و به کار گرفتن نعمت عقل و حواس در اموری است که به سوی این‌فهم راهبرند، پس شکستن پیمان به این معنی: بکار نگرفتن این موهبت‌ها در چیزی است که برای آن آفریده شده‌اند. «و» این فاسقان همان کسانیاند که: «آنچه را خدا به پیوستنش امر نموده، می‌گسلند» یعنی: صله رحم و پیوند قرابت وخویشاوندی و هر چیزی را که خدای به پیوستن و انجام دادن آن فرمان‌داده است - از قبیل بر پا داشتن احکام و رعایت حدودش - می‌گسلند و رعایت نمی‌کنند. پس صله رحم در اینجا دارای معنایی عام و گسترده است که هم پیوند رحم میان خویشان و اقوام و هم صله معنوی میان ایمان به تمام پیامبران: و پایبندی به احکام شریعت الهی و رعایت کلیه اوامر وی را دربر می‌گیرد. و این‌قول جمهور علما است‌. «و» این فاسقان همان کسانیاند که: «در زمین به فسادمی‌پردازند» یعنی: غیر خداوند متعال را پرستش کرده، در تعامل و برخورد خویش‌با دیگران به جور و جفا می‌پردازند، از شهوات پیروی می‌کنند، مرتکب معصیت‌ها می‌شوند و میان مردم فتنه برمی‌افروزند، که این‌ها نهایت فساد انگیزی است «آنانند که زیانکارانند» یعنی: آنان اهل دوزخند و چنان نیست که می‌پندارند؛ باشکستن عهدالهی به مصالح و منافع مورد نظر خویش می‌رسند زیرا وفا به عهد خداوند أ بزرگ‌ترین منفعت‌ها است، در حالی‌که آنها این منفعت برتر را از دست داده‌اند. بنابراین، فسق موجب زیان و خسارت است، چنان که طاعت موجب سود و راحت‌؛ چه خسارتی بزرگتر از محرومیت از رحمت خداوند منان‌! و چه سودی برتر از رضا و بهشت برین وی‌!.

﴿كَيۡفَ تَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَكُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡيَٰكُمۡۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨ [البقرة: ۲۸].

«چگونه به خداوند کفر می‌ورزید»؟ استفهام برای انکار و به شگفتی واداشتن ازحال آنهاست که با وصف موجودیت حجت و برهان بر حقانیت ایمان، کفر وانکار می‌ورزند. آری‌! چگونه به خداوند سبحان کفر می‌ورزید، در حالی‌که ازداستان آفرینش آگاهید و خوب می‌دانید که: «با آن که بیجان بودید» قبل ازآفرینش «او به شما جان بخشید» یعنی: خداوند متعال شما را از عدم آفرید و درشما روح دمید «سپس شما را می‌میراند» در هنگام به‌سر رسیدن اجلهایتان «و باززنده می‌کند» شما را در روز قیامت «آن‌گاه به سوی او بازگردانده می‌شوید» درمیدان محشر، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

ابن عباس س در تفسیر آیه کریمه می‌گوید: «شما قبل از آن که آفریده شوید، خاک بوده‌اید؛ و این خود، یک مرگ است، آن‌گاه شما را آفرید و زنده‌گردانید؛ و این حیات است، باز شما را می‌میراند و به گورهایتان می‌روید؛ و این‌مرگ دوم است، باز شما را در روز قیامت زنده می‌گرداند؛ پس این حیات‌دیگری است‌. بنابراین، در اینجا دو مرگ و دو زندگی است‌». آیه کریمه (۴۰) از سوره «غافر» نیز مؤید این معنی است: ﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ [غافر: ۱۱]. «گفتند: پروردگارا! ما را دوبار میرانده و دوبار زنده کرده‌ای‌...».

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٢٩ [البقرة: ۲٩].

«اوست آن ذاتی که آنچه در زمین است‌» یعنی: زمین و آنچه را که در آن است «همه را برای شما آفرید» به عنوان گرامیداشت و تکریم و نعمت و توشه و منفعتی‌برای شما از سوی خویش تا زمانی معین «سپس‌» بعد از آفرینش زمین «به سوی‌آسمان قصد کرد» با اراده خویش، به قصدی درست و استوار که مخصوص به‌خود اوست «و هفت آسمان را استوار کرد» یعنی: آفرینش آنها را استوار کرد وسامان بخشید، به‌گونه‌ای که هیچ خلل و بی‌نظمی‌ای در آنها نیست «و او به‌هرچیزی داناست‌» یعنی: علم خداوند متعال به تمام مخلوقاتش محیط و فراگیراست‌.

این آیه: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓو آیه: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: ۵]. از مشکلات تفسیر است، که علما درباره آن بر سه رأی اند:

رأی اول: مربوط به بسیاری از ائمه است که می‌گویند: ما این آیه را می‌خوانیم وبه آن ایمان داریم، ولی آن را تفسیر نمی‌کنیم‌. امام مالک / در این باره سخن مشهوری دارد که می‌گوید: «استوا معلوم است و کیفیت آن با عقل قابل درک‌نیست، ایمان به آن واجب و سؤال کردن از آن بدعت است‌».

رأی دوم: رأی فرقه «مشبهه‌» است که می‌گویند: «استواء؛ ارتفاع و قرارگرفتن بریک چیز است، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَيۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى ٱلۡفُلۡكِ [المؤمنون: ۲۸]. (و چون تو (ای نوح) و همراهانت بر بالای کشتی قرار گرفتید)». که این رأی باطل است زیرا چنین استوائی از صفات اجسام می‌باشد وخداوند متعال از آن منزه است‌.

رأی سوم: رأی برخی از علماء است که می‌گویند: مراد از «استوی‌» ارتفاع و برتری امر خداوند متعال است‌.

اما انتخاب ابن جریر طبری این است که: «استوی: در اینجا به معنای قصد کردن واراده نمودن خداوند متعال به سوی آفرینش آسمان‌هاست و ما کیفیت این قصد و اراده وی را نمی‌دانیم‌».

همچنین این آیه و دیگر آیات قرآن در این باره، دال بر وجود هفت آسمان وهفت زمین اند، ولی در سنت رسول اکرم ص چنان خبری که حقیقت آسمان‌ها وزمین را روشن سازد نیامده است بنابراین، فایده‌ای در بحث از طبیعت آنها نمی‌بینیم و فقط به ظاهر قرآن کریم در این باره ایمان داریم و به وسیله آن، برعظمت آفریدگار بزرگ استدلال می‌کنیم‌.

بایسته یادآوری است که امام رازی در تفسیر خویش نظریات علمای علم نجوم عصر خویش در باره آفرینش آسمان‌ها و زمین را نقل کرده، که این نظریات بااکتشافات علمی عصر جدید چندان همخوانی ندارد. پژوهش‌ها و کاوش‌های نجومی در عصر حاضر نیز فرضیاتی را در این باره بیرون دادهاند و هنوز هم سخت‌در تکاپوی این میدانند، ولی مهم این است که بدانیم‌؛ هرگونه کاوش و پژوهش‌بشری در این رابطه، اگر که نتیجه‌ای صحیح و منطقی به همراه داشته باشد، قطعا در راستای فهم و تفسیر عینی آیات کونی قرآن کریم است‌.

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠ [البقرة: ۳۰].

«و یاد کن‌» ای محمد ص! «که چون پروردگارت به فرشتگان گفت‌» فرشتگان اجسام نورانی و موجودات صرفا روحانی‌ای هستند که نمی‌خورند و نمی‌آشامند، به تسبیح حق تعالی و اطاعت اوامر او - از جمله تدبیر پاره‌ای از امور عالم - اشتغال دارند، از ارتکاب گناه معصوم و فاقد شهوت می‌باشند. آری‌! خداوندمتعال به فرشتگان گفت: «من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت‌» ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی: قومی را در زمین مقیم خواهم ساخت که برخی از پی برخی دیگر، قرنی‌پس از قرنی و نسلی بعد از نسلی‌، در آن جایگزین می‌شوند». گفتنی است که‌خداوند أ فرشتگان را نه از روی مشاوره، بلکه برای بیرون آوردن مافی‌الضمیرشان با این خطاب مخاطب ساخت‌. خلیفه: در پی آینده کسی است که قبل از وی وجود داشته‌است‌. به قولی: مراد از خلیفه در اینجا آدم‌ ÷ است «فرشتگان گفتند: آیا در زمین کسی را می‌گماری که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد» با شرک و ارتکاب معاصی و کشتار و آزار دیگران‌؟.

در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که فرشتگان با آن که غیب را نمی‌دانند، ازکجا دانستند که خداوند أ در زمین کسی را می‌گمارد که در آن فساد انگیخته وخونها بریزد؟ پاسخ این است که ایشان از جانب خدای سبحان نسبت به این‌موضوع به وجهی از وجوه، علم و آگاهی قبلی داشته‌اند؛ به این صورت که یا قبلا خود حق تعالی به آنان از این امر خبر داده بود، یا این قضیه را در لوح محفوظدیده بودند، یا می‌دانستند که فقط جنس خود آنان (یعنی فرشتگان) از گناه معصومند و بس، یا انسان را به جنیان که قبلا ساکن زمین بوده‌اند، قیاس کردند ویا می‌دانستند که طبیعت ماده ترکیبی از خیر و شر است‌.

ابن کثیر می‌گوید: «ظاهرا مراد فرشتگان از این سخن، شخص حضرت آدم‌ ÷ نبود، بلکه مرادشان برخی افراد از جنس بشر بود».

آری! فرشتگان این سخن را نه بر وجه اعتراض، بلکه به‌خاطر کسب آگاهی ازحکمت گماشتن این جانشین در زمین مطرح کردند، گویی آنان گفتند: پروردگارا! حکمت در آفرینش این جانشینان جدید - با وجود آن که فسادانگیزند - چیست‌؟ «و حال آن که ما تسبیح می‌گوییم به حمد تو و به پاکی تو اقرارمی‌کنیم‌» یعنی: ما همراه با ستایشت، تو را از هرگونه نقصی به تنزیه یاد کرده ومی‌گوییم: «سبحان‌الله وبحمده‌»، و تو را تمجید و تعظیم می‌کنیم‌. در حدیث شریف‌آمده است که از رسول خدا ص سؤال شد: یارسول الله! کدام سخن بهتر است؟ فرمودند: «آنچه را که خدای برای فرشتگان خویش برگزید، یعنی: «سبحان الله وبحمده‌». «و به تقدیست می‌پردازیم‌» تقدیس: تطهیر و به پاکی یادنمودن است‌. یعنی: ما تو را از آنچه که سزاوار شأن و عظمت و جلالت نیست و ملحدان به تو نسبت می‌دهند، یا منکران بر تو افترا می‌بندند؛ به تنزیه یاد کرده وتقدیست می‌کنیم، پس چرا به وجود ما (فرشتگان) اکتفا نشده است‌؟ «فرمود: هرآینه من می‌دانم آنچه که شما نمی‌دانید» از مصلحت در خلیفه ساختن آدم ÷.

قتاده در تفسیر آیه کریمه می‌گوید: «در علم ازلی خداوند أ رفته بود که ازنسل بشر؛ پیامبران و نیکان و صدیقان و عابدان و زاهدان و اولیا و اتقیا و جمله‌ساکنان بهشت به‌وجود خواهند آمد، از این رو آنان را خلیفه ساخت‌». قرطبی وغیرآن، با این آیه بر وجوب نصب خلیفه و امام (رئیس دولت) در جامعه اسلامی‌استدلال کرده‌اند تا آن امام‌، اختلافات میان مردم را حل و فصل نموده، داد مظلومانشان را از ظالمانشان بستاند، حدود را برپا دارد و سایر شئون مهمی را که‌جز با نصب حاکم، عملی نمی‌شود، به سامان آورد زیرا آنچه که واجب جز با آن‌تمام نشود؛ خود نیز واجب است‌. ابن کثیر می‌گوید: «واجب است که امام: مرد، آزاد، بالغ، عاقل، مسلمان، عادل، مجتهد، بینا به امور، سالم الأعضا، آگاه به‌آراء و اندیشه‌ها و امور جنگی و قریشی نسب باشد، اما هاشمی بودن و معصوم‌بودن وی شرط نیست‌».

باید دانست که میان علمای اهل سنت و جماعت، در وجوب امامت هیچ خلافی‌نیست‌.

﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِي بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٣١ [البقرة: ۳۱].

«و خدا همهنام‌هارا به آدم آموخت‌» یعنی: نام‌های همه اشیا و موجودات را بامعانی و او صاف و افعال آنها. بعضی گفته‌اند: مراد نام‌های فرشتگان و نام‌های یکایک نسل آدم‌ ÷ است «سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود» و از اسمای‌مسمیات‌؛ یعنی اعیان و اشخاص موجودات که آدم آنها را آموخته بود، از ایشان‌سؤال کرد «و فرمود: اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید» یعنی: اگردر این ادعای خود که به خلافت زمین از غیر خویش سزاوارترید، راستگومی‌باشید، پس نام‌های این اشیا را به من بگویید.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ٣٢ [البقرة: ۳۲].

اما فرشتگان درماندند و «گفتند: منزهی تو! ما را جز آنچه که خود به ما آموخته‌ای،هیچ دانشی نیست، تویی دانای حکیم‌» لذا به قصور و ناتوانی خویش اعتراف‌کردند. گفتنی است که این خود به برتری آدم و رمز گزینش وی بر فرشتگان - که‌آموختن چیزهایی به وی است که فرشتگان آنها را نمی‌دانند - اشاره دارد، پس‌نباید به برتری خویش بر آدم افتخار کنند.

﴿قَالَ يَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ٣٣ [البقرة: ۳۳].

«فرمود» خدای به آدم‌ ÷: «ای آدم‌! ایشان را از اسامی آنان خبر ده‌» آدم‌÷ در اجابت این فرمان حق تعالی به آنان توضیح داد که: اسم آن چیز، این‌است‌... و اسم آن چیز، این‌... و همین‌طور تا به آخر... «و چون آدم آنان را ازاسماءشان خبر داد» در این هنگام خدای سبحان خطاب به فرشتگان «فرمود: آیا به‌شما نگفتم که من نهفته آسمان‌ها و زمین را می‌دانم‌» یعنی: آنچه را که از میدان درک و دریافت مخلوقات نهان است - از جمله، به موضوع برتری آدم و نسل و تباروی به وسیله علم و دانش ایشان - دانایم‌؛ «و می‌دانم آنچه را آشکار می‌کنید» ابن‌مسعود س می‌گوید: «مراد از آن، این سخن فرشتگان خطاب به‌خداوند أ است که آیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که در آن فساد می‌کند وخونها می‌ریزد»؟ «آیه‌/۳۰». «و» نیز می‌دانم «آنچه را پنهان می‌داشتید» یعنی: آنچه را که ابلیس در درون خود از کبر پنهان می‌داشت‌. این تأویل ابن عباس ب است - واالله اعلم‌. یا مراد این است: می‌دانم آنچه را که فرشتگان به طور پنهانی‌در میان خود گفته بودند. چنان که از ابن عباس س روایت شده است که فرمود: فرشتگان در میان همدیگر گفتند: «خداوند أ هرگز موجودی گرامیتر از ما در نزد خود، نمی‌آفریند، پس ما به خلافت در زمین سزاوارتریم‌». لیکن ابن جریرطبری قول اول را - که آن هم از ابن عباس س نقل شده - ترجیح داده است‌.

امام رازی / گفته است: «آیه تعلیم نام‌های اشیا و خواص و صفات آنها به‌آدم، دلیل بر فضیلت علم است زیرا خدای سبحان، کمال حکمت خویش درآفرینش آدم‌ ÷ را جز با علم آشکار نساخت و اگر در عالم امکان چیزی گرامی تراز علم وجود می‌داشت، باید حق تعالی فضیلت آدم‌ ÷ را با آن چیز آشکارمی‌ساخت نه با علم‌».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٣٤ [البقرة: ۳۴].

«و چون فرشتگان را فرمودیم: برای آدم سجده کنید، پس همه به سجده‌درافتادند» سجود: در سخن عرب به معنای فروتنی و تذلل و خردی در برابر کسی‌است که برای وی سجده می‌شود. و در اصطلاح شرع: نهادن پیشانی بر زمین‌است‌. آری! نهادن چهره بر زمین، نمایانگر نهایت مرتبه فروتنی و خاکساری‌است‌. این آیه بیانگر نوعی دیگر از تکریم و گرامی داشت الهی از آدم‌ ÷ ونشان‌دهنده فضیلت اوست، از آن روی که خداوند أ فرشتگانش را برای او به‌سجود واداشت‌.

علما در بیان احکام سجده گفته اند: سجده کردن برای خداوند متعال به شیوه‌عبادت، و برای غیر وی به شیوه گرامی‌داشت و تحیت است‌، همچون سجده‌فرشتگان برای آدم‌ ÷ و سجده برادران یوسف‌ ÷ برای وی‌. اما باید یادآور شدکه سجده بردن برای غیر خدا أ در شریعت اسلام حرام گردیده و این کار - به‌قول‌اکثر علما - تا عصر رسول خدا ص مباح بود، ولی ایشان از آن نهی کردند. درحدیث شریف آمده است که چون درخت و شتر برای رسول خدا ص سجده کردند، اصحاب ش گفتند: یا رسول الله! ما به سجده کردن برای شما از درخت وشتررمنده سزاوارتریم‌! آن حضرت ص فرمودند: «لا ينبغي أن يسجد لأحد إلا لله رب العالمين‌». «سزاوار نیست که برای احدی غیر از خداوند پروردگار جهانیان، سجده شود». و در عوض به مصافحه (دست دادن) دستور دادند.

خلاصه این که: امت اسلام اتفاق نظر دارند بر اینکه سجده فرشتگان برای‌آدم‌ ÷، نه سجده عبادت و تعظیم، بلکه سجده تحیت و گرامی‌داشت بود.

آری‌! همه سجده کردند «جز ابلیس‌» و هرچند او از جنیان بود، ولی سجده‌کردن برای آدم‌ ÷ به این دلیل بر او واجب شده بود که در میان فرشتگان به‌سرمی‌برد. ابن عباس س می‌گوید: «نام ابلیس عزازیل بود و او در آغاز از اشراف‌فرشتگان بود، اما بعدا تمرد ورزید و ابلیس نامیده شد زیرا ابلیس به معنای نا امیداست، چرا که خداوند أ او را از همه خیرها ناامید گردانید». ولی قول اول که‌ابلیس از جن بود، برتر است چرا که آیه کریمه‌« به صراحت می‌گوید: ﴿كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ [الکهف: ۵۰]. (او از جنیان بود). همچنین به این دلیل که ابلیس امر حق راعصیان کرد و فرشتگان از این عصیان برکنارند. آری‌! او همان بود «که سر باززد» از سجده‌کردن برای آدم‌ ÷ «و کبر ورزید» و دچار آفت خود بزرگ بینی شد «و از کافران گشت‌» یا در علم خداوند أ از کافران بود. در حدیث شریف آمده‌است: «لا يدخل الجنة من كان في قلبه مثقال حبة من خردل من كبر»: «کسی که درقلبش به‌اندازه دانه ارزنی از کبر باشد، به بهشت وارد نمی‌شود». چنان‌که بر اثرهمین تکبر، ابلیس برای ابد از بهشت الهی محروم گردید.

﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ وَكُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٣٥ [البقرة: ۳۵].

«و گفتیم: ای آدم‌! تو و همسرت در بهشت سکونت گزینید و از هرکجای آن که‌خواهید، فراوان بخورید» عیش رغد: زندگی آسایشمند و گوارایی است که هیچ‌رنج و دردی در آن نیست و خوردن به رغد، خوردن به فراوانی و گوارایی بدون‌رنج و درد و بی‌هیچ‌گونه منعی است «ولی به این درخت نزدیک نشوید» در نهی‌آدم و حوا از نزدیکی به درخت - با وجود آن که نزدیک شدن به آن حرام‌نیست، بلکه خوردن از آن حرام است - معنای سد ذریعه و قطع وسیله وجوددارد. یعنی: نزدیک شدن به آن‌، خود وسیله‌ای در جهت ارتکاب نهی است، ازاین جهت به جای نهی از خوردن، از نزدیک شدن نهی شدند. آری‌! به درخت ممنوعه نزدیک نشوید: «که‌» درصورت نزدیک شدن به درخت و تناول از آن «از ستمکاران خواهید بود» بر خود؛ با معصیت و نافرمانی پروردگار.

مفسران در تفسیر: «هذه الشجرة» «این درخت‌»، اختلاف نظر دارند؛ برخی‌گفته اند: درخت ممنوعه‌؛ درخت انگور بود. برخی دیگر گفته‌اند: درخت‌ممنوعه، خوشه گندم بود. برخی دیگر برآنند که: درخت ممنوعه، درخت انجیربود. ابن جریر طبری می‌گوید: «درست آن است که گفته شود: خدای عزوجل‌آدم و زنش را از خوردن درخت معینی از درختان بهشت نهی کرد، پس آن دو ازآن درخت ممنوعه خوردند و ما دقیقا نمی‌دانیم که این درخت چه درختی بود، دلیلی هم در این باره از قرآن و سنت صحیح وجود ندارد و دانستن آن مفیدفایده‌ای نیز نیست‌».

﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٣٦ [البقرة: ۳۶].

«پس شیطان هردو را از آن لغزانید» یعنی: شیطان به‌سبب آن درخت، آن دو رابه لغزش کشانید. بعضی گفته‌اند: ضمیر «عنها: از آن‌» به جنت برمی‌گردد، یعنی: شیطان آن دو را از جنت دور گردانید. زله: اشتباه و لغزش است‌. «و از آنچه‌در آن بودند» از نعمت‌ها و کرامتها، یا از بهشت «ایشان را به‌در برد» نسبت این به دربردن از آن روی به شیطان داده شد که او اغواگر آدم گشت، چرا که آدم و حوا براثر این وسوسه او که آن درخت‌؛ درخت جاودانگی و پادشاهی ابدی است، ازآن خوردند.

آن‌گاه خداوند أ آنان را به خروج از بهشت دستور داد: «و گفتیم: فرود آیید»این دستوری به آدم و حوا و به‌تبع آن دو، نسل ایشان به بیرون آمدن از بهشت‌برین به سوی زمین است «بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید» یعنی: نسل آدم درزمین با یک‌دیگر به دشمنی و ستیز می‌پردازند. عدو: دشمن و عدوان: ظلم صریح‌و آشکار است‌. «و برای شما در زمین قرارگاهی‌» یعنی: جای استقراری «و متاعی‌است تا وقت معین‌» یعنی: تا هنگام مرگ‌. بعضی گفته‌اند: تا هنگام برپایی قیامت‌. متاع: آنچه که مورد بهره‌برداری و برخورداری قرار می‌گیرد؛ اعم از خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها و مانند آنها.

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٣٧ [البقرة: ۳٧].

«سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود» یعنی: گرفت و پذیرفت که عبارت از این دعای آدم و حوا بود: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ [الأعراف: ۲۳]. (پروردگارا! ما بر خود ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایی وبه ما رحم نکنی، مسلما از زیانکاران خواهیم بود ) «٧/۲۳»، و خداوند أ کلمات فوق را به آن دو الهام کرد. «و خداوند از او درگذشت‌» یعنی: رحمت خویش را برآدم‌ ÷ بازگرداند و توبه‌اش را پذیرفت «چرا که او توبه‌پذیر مهربان است‌» توبه: به‌معنای بازگشت است، اگر با «عن‌» متعدی شود؛ معنای آن بازگشت از معصیت واگر با «علی‌» متعدی شود - چون این آیه - معنای آن پذیرفتن توبه است‌.

علما گفته اند: توبه از انسان پذیرفته نیست مگر به چهار شرط:

۱- پشیمانی از گناهان گذشته‌.

۲- ترک گناه در حال‌.

۳- تصمیم به عدم بازگشت به آن در آینده‌.

۴- رد حقوق و مظالم بندگان و راضی نمودن خصم با رساندن حقش به او و عذرخواهی از وی به زبان‌.

﴿قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِيعٗاۖ فَإِمَّا يَأۡتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٣٨ [البقرة: ۳۸]

«گفتیم: جملگی از آن‌» یعنی: از بهشت «فرود آیید، پس اگر از جانب من به شما هدایتی رسد» در زمین‌. مراد از هدایت: کتاب خدا أ است «آنان که از هدایتم‌پیروی کنند» یعنی: کتاب من را بپذیرند و به آن عمل کنند «برایشان خوفی‌نیست‌» خوف: بیم از امری ناخوش آیند در آینده است «و محزون نخواهند شد» حزن: ضد سرور و شادمانی است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٣٩ [البقرة: ۳٩].

«ولی کسانی که کفر ورزیدند» به خدا أ و هدایتش را نپذیرفتند و به کتابهای نازل شده وی عمل نکردند «و آیات ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اصحاب دوزخند» مصاحبت دوزخیان با دوزخ‌؛ به‌معنای اقتران و پیوستگی‌شان با آن است «آنان جاودانه در آنند» در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «أما أهل النار الذين هم أهلها فلا يـمـوتون فيها ولا يحيون، ولكن أقواماً أصابتهم النار بخطاياهم فأماتتهم إماتة حتى إذا صاروا فحما أذن في الشفاعة‌». «اما اهل دوزخ - یعنی کسانی که خود اصحاب دوزخند - نه در آن می‌میرند و نه زنده می‌مانند، ولی مردمانی هستند که (از اهل دوزخ نیستند ) بلکه آتش به وسیله گناهانشان به‌آنان رسیده‌است، پس آتش آنان را می‌میراند، میراندنی تا اینکه چون به ذغال‌تبدیل‌شدند، در خصوص آنان اذن شفاعت داده می‌شود».

اینک به پاره‌ای از نظریات و احکام این آیات توجه نمایید:

۱- درباره کیفیت آفرینش حوا همسر آدم‌ ÷ میان علما دو رأی است: رأی اول این است که: او از پهلوی چپ آدم‌ ÷ آفریده شد، چنان که از آیات قرآنی واحادیث نبوی بر می‌آید. رأی دوم: رأی برخی از مفسران است که می‌گویند: حوا از جنس وجود آدم یعنی از خاک آفریده شد. استنباط این گروه از آیات‌وارده در این باب نیز همین معنی است‌. آنها در تأویل: «وخلق منها»: و آفرید ازاو...» «نساء/ ۱»، می‌گویند: مراد از آن آفرینش حوا از جنس آدم است، نه ازوجود خود وی‌. از نظر این گروه، احادیث وارده در این باب و از جمله‌حدیث شریف: «إن الـمرأة خلقت من ضلع‌»... : زن از پهلو آفریده شده است‌»، نیز چنین‌تأویل می‌شود که: چون در رفتار و اخلاق زنان نوعی عدم اعتدال وجود دارد بنابراین، به شیوه تمثیل منش اخلاقی آنها به استخوان پهلو که کج است تشبیه شد.

۲- اهل سنت اجماع دارند بر اینکه بهشتی که آدم‌ ÷ از آن فرود آورده شد، همان بهشت دارالخلد برین است‌.

۳- جمهور علما (مالک، ابوحنیفه، شافعی) بر آنند که انبیا: از گناهان صغیره و کبیره هردو معصومند زیرا اگر ارتکاب گناه در حق ایشان جایز باشد، اقتدا به‌ایشان ممکن نیست و بنابراین، خطای آدم‌ ÷ گناهی صغیره بود که قبل از نبوت وی صادر شد و عصمت انبیا: از گناه بعد از نبوت است‌. یا آنچه از وی سرزد، نسیان بود نه عصیان و سهو و نسیان منافی با عصمت نیست‌. و همین معنی‌ترجیح دارد زیرا خدای خود می‌فرماید: ﴿فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا [طه: ۱۱۵]. «آدم‌فراموش کرد و ما برای او عزمی نیافتیم‌».

﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِيٓ أُوفِ بِعَهۡدِكُمۡ وَإِيَّٰيَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠ [البقرة: ۴۰].

در آیاتی که پیش‌رو داریم، خدای امتهایی را مورد خطاب قرارمی‌دهد که رسالت‌های آسمانی در میان آنان ظهور یافته است‌. در این میان رشته‌سخن را از یهود آغاز می‌کند زیرا از یک‌سو، یهود قدیمی ترین ملت دارای کتاب‌آسمانی است، از دیگر سو، یهودیان دشمن‌ترین مردم با مؤمنانند. پس‌، از این‌آیه تا آیه (۱۴۲ ) این سوره که نزدیک به یک جزء کامل از قرآن کریم را دربرمی‌گیرد، همه پیرامون بنی اسرائیل است تا حقیقت و ماهیت کردار شان را با ابعاد منفی و زشت وجودی‌شان بر ملا گرداند.

بایسته یادآوری است که شیوه خطاب قرانی با یهودیان متنوع است‌؛ گاهی باآنان از سر عطوفت و نرمش سخن می‌رود، گاهی با تهدید و توبیخ، وقتی بایادآوری از نعمت‌ها - چون همین آیه - و زمانی با شمارش جرایم و جنایاتشان‌همراه با توبیخ و سرزنش‌.

«ای بنی‌اسرائیل‌» اسرائیل: یعقوب فرزند اسحاق فرزند ابراهیم: است، وفرزندان اسرائیل را که عبرانیان یا قوم یهودند، «بنی‌اسرائیل‌» می‌نامند و معنی‌لغوی اسرائیل‌؛ «بنده خدا» است‌. پس بنی‌اسرائیل همان اسباط دوازده‌گانه‌ای‌هستند که زاد و تبار دوازده فرزند یعقوب‌ ÷ می‌باشند. یادآور می‌شویم که‌عبارت «بنی‌اسرائیل‌» در قرآن کریم (۴۱) بار به‌کار رفته است‌. آری‌! ای بنی‌اسرائیل‌! «نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم‌» چون فرستادن پیامبراننازل‌نمودن کتاب، نجات از چنگ فرعون و غیره «به‌یاد آرید» و این نعمتهایم را شکرگزارید «و به عهدم وفا کنید» همان عهدی که از شما در مورد پیروی از محمد ص در تورات گرفته‌ام‌. بعضی گفته‌اند: مراد از عهد، ادای فرایض است «تا به‌پیمانتان وفا کنم‌» یعنی: تا به آنچه که به شما از پاداش و مزد و جای دادنتان دربیت المقدس تضمین نموده‌ام‌، وفا کنم «و تنها از من بترسید» رهبه: شدت ترس‌است‌. یعنی: فقط بیم از من را در دلهایتان جای دهید و از احدی جز من نهراسید.

﴿وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُمۡ وَلَا تَكُونُوٓاْ أَوَّلَ كَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗا وَإِيَّٰيَ فَٱتَّقُونِ٤١ [البقرة: ۴۱].

«و بدانچه نازل کردم‌» یعنی: به قرآن عظیم «ایمان آرید، که مؤید همان چیزی‌است که با شماست‌» یعنی: قرآن موافق و همخوان با تورات و اخبار انبیا: است و با حقی که نزد شماست، مطابقت دارد «و نخستین منکر آن نباشید» یعنی: اولین‌کسانی نباشید که منکر قرآن گشته‌اند، درحالی‌که شایسته این است که شما اولین‌تصدیق‌کنندگان آن باشید «و آیات مرا» یعنی: اوامر و نواهی مرا «به بهایی ناچیز» یعنی: به بهای زندگی ناچیز و ریاستی حقیر و بی‌ارزش که همانا دنیا و شهوات آن است «نفروشید». گاهی هریک از کلمات «بیع‌» و «شراء» در سخن عرب، بجای یکدیگر به کار گرفته می‌شود، پس «شراء» در اینجا به معنی فروش است «و تنها از من پروا کنید» و عهد شکنی را فروگذارید.

﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤٢ [البقرة: ۴۲].

«و حق را به باطل درنیامیزید» با هدف آشفته ساختن اذهان و تباه‌ساختن ادیان «و حقیقت را کتمان نکنید» مراد از «حقیقت‌» در اینجا: حجت‌های الهی است که تبلیغ آنها بر آنان واجب است و از آنان پیمان گرفته شده که آنها را بیان کنند، نه‌کتمان و از آن جمله بشارتهایی است که در مورد بعثت پیامبر آخرالزمان حضرت‌محمد ص در کتابشان آمده است «درحالی‌که خود می‌دانید» حقیقت امر را که‌محمد ص رسول خداوند أ است و از اخباری که دراین‌باره در کتابهایتان آمده‌است به‌خوبی آگاهید.

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ٤٣ [البقرة: ۴۳].

«و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید» یعنی: به اسلام در آیید، نماز را به همان‌شیوه‌ای که محمد ص بیان کرده‌، برپا دارید، زکات را نیز بپردازید و با مسلمانان باشید و به مساجد آنها رفته در جماعت آنها حضور یابید، چنان‌که می‌فرماید: «وبا رکوع‌کنندگان رکوع کنید» از نماز به «رکوع‌» تعبیرشد تا یهود را از نماز قدیمشان دور گرداند زیرا یهود در نماز خویش رکوعی نداشتند.

جمهور فقها بر آنند که حضور در جماعت، سنت مؤکده است و واجب نیست، ولی شریعت مقدس بر آن ترغیب بسیار کرده است‌.

﴿أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَكُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤ [البقرة: ۴۴].

ای بنی اسرائیل‌! «آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید» یعنی: آیا مردم را به‌ایمان به خدای متعال و پیامبرانش و وفا به عهد الهی و برپاداشتن نماز و پرداختن‌زکات و کلیه اعمال شایسته دستور می‌دهید «حال آن که خود را فراموش می‌کنید»؟ یعنی: خود را فرو گذاشته و به خودتان فرمان نیکی نمی‌دهید؟ این کار شما بسی‌زشت است «با اینکه شما کتاب خدا را می‌خوانید، آیا هیچ نمی‌اندیشید»؟ به بدکرداری خویش تا از این کژراهه باز گردید؟ یعنی: اگر شما از آگاهان کتب الهی وحاملان حجت حق هم نبودید، باید صرف این امر که از عقلا هستید، شما را از درپیش گرفتن چنین شیوه‌ای باز می‌داشت، اکنون که کتاب الهی هم در دسترس‌شماست، چگونه آنچه را که مقتضای عقل است، بعد از فروگذاشتن آنچه که مقتضای علم است‌، فرو گذاشته و از برابر آن بی پروا می‌گذرید؟

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس ب روایت شده است که فرمود: این‌آیه درباره یهود مدینه نازل شد زیرا چنان بود که یکی از آنان به خویشان ونزدیکان مسلمان خویش و به کسی‌که میان او و میان یکی از مسلمانان پیوند شیرخوارگی بود، می‌گفت: بر دین اسلام و بر پیروی این مرد - یعنی حضرت‌محمد ص - پایدار باش زیرا او بر حق است‌. بدین‌گونه مردم را به پایبندی به اسلام‌دستور می‌دادند، اما خود را فراموش می‌کردند.

علما گفته‌اند: خطاب در این آیه هرچند متوجه یهود است، ولی مفاد آن عام می‌باشد زیرا اعتبار به عام بودن لفظ است نه به خاص بودن سبب‌.

ابن کثیر می‌گوید: «بنابر صحیح‌ترین قول علما - اعم از سلف و خلف - امر به معروف و انجام دادن آن امر به وسیله خود امر کننده، هردو واجب است و یکی ازآنها با ترک دیگری ساقط نمی‌شود بنابراین، صحیح این است که عالم باید به معروف امر کند؛ هرچند او خود آن را انجام نمی‌دهد و از منکر نهی نماید؛ هرچند او خود مرتکب آن می‌گردد. سعید بن جبیر س می‌گوید: «اگر کار چنان بود که شخص به سبب اینکه خود را به تمام خوبی‌ها آراسته نمی‌دید؛ به معروف امر نمی‌کرد و از منکر نهی نمی‌نمود، دیگر نه کسی دیگری را به معروفی امر می‌کرد و نه از منکری نهی می‌نمود». ابن کثیر اضافه می‌کند: «ولی باید دانست‌که علم بی‌عمل نکوهیده است، از این جهت در نکوهش عالم بی عمل، احادیث‌بسیاری آمده است، از جمله این حدیث شریف: «مثل العالم الذي يعلِّم الناس الخير ولا يعـمـل به كمثل السراج يضي‌ء للناس ويحرق نفسه‌». «عالمی که خیر را به مردم می‌آموزد اما خود بدان عمل نمی‌کند، به چراغی می‌ماند که به مردم روشنایی‌می‌بخشد، ولی خودش را می‌سوزاند». در حدیث شریف دیگری آمده است: «درشب معراج بر قومی گذر کردم که زبان آنها با قیچی‌هایی از آتش بریده می‌شد، گفتم: این گروه کیانند؟ گفتند: خطیبان و سخنرانان امتت از اهل دنیا؛ از آنان که‌مردم را به نیکی امر می‌کردند ولی خود را فراموش می‌نمودند، در حالی‌که کتاب‌را می‌خوانند، مگر آنان تعقل نمی‌کنند»؟.

آن‌گاه خداوند متعال راه درمان و علاج این آفت را بر یهود نمایانده ومی‌فرماید:

﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ٤٥ [البقرة: ۴۵].

«و یاری جویید» بر امور خویش «از صبر» با بازداشتن نفس‌هایتان از شهوات وبسنده‌کردن بر طاعات‌. به قولی: مراد از صبر؛ روزه گرفتن است‌. قرطبی‌می‌گوید: «از این جهت است که رمضان ماه صبر نامیده می‌شود». «و از» گرایشی که «نماز» در شما به سوی خدا أ ایجاد می‌کند، بر واداشتن نفس‌هایتان به‌ایمان به محمد ص یاری بجویید، هرچند نفس‌هایتان این امر را برنتابند.

قرطبی و برخی دیگر از مفسران می‌گویند: «از میان سایر عبادات فقط نماز به‌یادآوری مخصوص شد تا بر اهمیت آن تأکید گذاشته شود». در حدیث شریف‌آمده است که: «رسول خدا ص چون از کاری در فشار قرار می‌گرفتند، به سوی‌نماز پناه می‌بردند». «و هرآینه نماز دشوار است‌» بر کسانی‌که به خداوند أ ایمان‌نیاورده و از طاعت وی تکبر می‌ورزند «مگر بر فروتنان‌» یعنی: آنان که نفسهایشان در پیشگاه عظمت خداوند أ فروتن و رام است و در برابر این عظمت به آرامش رسیده‌اند.

﴿ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦ [البقرة: ۴۶].

این فروتنان: «همان کسانی هستند که گمان می‌کنند» یعنی: یقین و باور دارند. اعراب گاهی یقین را نیز گمان می‌نامند. مجاهد می‌گوید: «هر ظنی در قرآن به‌معنای یقین است‌». آری‌! یقین دارند «که با پروردگار خود ملاقات خواهند کرد» درروز قیامت «و به سوی او باز خواهند گشت‌» و او پاداششان را به تمام و کمال خواهد پرداخت و از فضل خویش نیز بر آن خواهد افزود.

﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٧ [البقرة: ۴٧].

«ای بنی‌اسرائیل‌! نعمت‌هایم را که بر شما ارزانی داشتم، یاد کنید» با سپاسگزاری‌در برابر آنها. بیان این نعمت‌ها در آیه (۱۱ ) گذشت‌. یعنی: چون این نعمت‌ها رابه‌یاد آوردید، حق آنها را برپا دارید و به رسول بر انگیخته من ایمان آورید «واین که من شما را بر جهانیان برتری دادم‌» به قولی: مراد از جهانیان‌؛ جهانیان‌زمانشان هستند. به قولی دیگر: بنی اسرائیل بر تمام جهانیان برتری داده شده‌اند ودلیل این برتری ایشان، وجود انبیایی است که خداوند أ در میان‌شان برانگیخت‌. البته این برتری و فضیلت در زمانی بوده که یهود به همه پیامبران مرسل خدامؤمن بوده‌اند، اما اکنون که آنها از ایمان به محمد ص سر باز زده‌اند؛ دیگر به‌طورقطع از امت محمد ص برتر نیستند زیرا خداوند أ در وصف امت محمد ص می‌فرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: ۱۱۰]. «شما بهترین امتی هستید که برای مردم‌بیرون آورده شده‌اید». بنابراین، برتری و فضیلت بنی اسرائیل بر غیر آنان، نه عام است و نه همیشگی، بلکه از یک جهت محدود به جهانیان زمانشان می‌باشد و از سویی دیگر، وابسته به میزان پایبندی آنان به اوامر الهی است‌.

﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤٨ [البقرة: ۴۸].

«و از روزی بترسید» یعنی: از عذاب روزی بترسید. مراد روز قیامت است «که‌هیچ کس چیزی را از کسی دفع نمی‌کند» یعنی: در آن روز هیچ کس حقی را به جای‌دیگری نمی‌پردازد «و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی‌شود» اگر فرضا انسان بتواند کسی را بیاورد که نزد خدا أ برای وی شفاعت کند «و نه بجای وی عوضی گرفته‌می‌شود» از مال یا خانواده و فرزندان «و یاری هم نخواهند شد» یعنی: کسی را توان و امکان آن نیست که به آنان کمک کند و از عذاب خداوند أ نجاتشان‌دهد.

مفسران اجماع دارند بر این که: عدم سودبخشی شفاعت، فقط در حق کفاراست، اما شفاعت به مؤمنان نفع می‌رساند، پس شفاعتی که مردود است‌؛ شفاعت در حق کافران می‌باشد.

﴿وَإِذۡ نَجَّيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ٤٩ [البقرة: ۴٩].

«و به یاد آرید» ای بنی اسرائیل‌! این نعمت ما را بر خویش «آن‌گاه که شما را ازچنگ فرعونیان رهانیدیم‌» به قولی: «فرعون‌» مخصوصا نام پادشاه زمان موسی‌ ÷ بود، اما به قولی دیگر: فرعون لقب هر پادشاهی بود از مصریانی که قبل از«بطالسه‌» بر مصر قدیم حکومت می‌کردند، چنان‌که «قیصر» لقب شاهان روم و «کسری‌» لقب شاهان فارس بود. ابن کثیر نقل می‌کند که: «نام فرعون زمان‌موسی‌ ÷، ولید بن مصعب بن ریان بود و او اصالت فارسی داشت و از سرزمین‌اصطخر بود». «که آنان‌» یعنی فرعونیان «عذابی سخت را به شما می‌چشانیدند» تفسیر این عذاب سخت این است که: «پسران شما را سر می‌بریدند؛ و زنهایتان رازنده می‌گذاشتند» تا آنان را به کنیزی گرفته و ذلیلشان گردانند. دلیل اینکه فرعون به کشتن پسران بنی اسرائیل و زنده نگه داشتن دختران آنها فرمان داد، این بود که کاهنان به فرعون گفته بودند: از بنی‌اسرائیل مردی به‌دنیا می‌آید که نابودی و زوال فرمانروایی‌ات به دست اوست‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «فرعون لعنه الله ، خوابی دید که او را سخت تکان داد؛ در خواب دید که آتشی از بیت المقدس خارج شد و فقط به خانه‌های قبطیان در آمد، نه به خانه‌های بنی اسرائیل‌. لذا از مضمون خواب این‌گونه برداشت کرد که سقوط حکومتش به دست مردی از بنی اسرائیل خواهد بود، از این رو به اعمال این جنایت فجیع بر بنی اسرائیل فرمان داد». «و در این‌کار» یعنی: در عذاب و شکنجه شدنتان به دست فرعون و در نعمت رهایی‌تان از چنگ او «آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود» تا میزان و مقدار ایستادگی‌تان در میدان فرمان‌برداری از خدا أ ، ایمان به پیامبرش و شکرگزاریتان از او تعالی، در عینیت امر نمایان شود.

﴿وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِكُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَيۡنَٰكُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٠ [البقرة: ۵۰].

«و یاد کنید هنگامی را که دریا را برای شما شکافتیم‌» یعنی: بعد از اینکه شما رااز چنگ فرعونیان رهانیدیم و شما با موسی‌ ÷ از مصر خارج شدید، فرعون برای‌دنبال نمودنتان بیرون آمد، در آن هنگام دریا را برایتان شکافتیم و بستر آن رابه‌گونه‌ای خشک و آماده کردیم که بر آن روان شدید. این دریا؛ دریای قلزم‌(دریای سرخ) بود «و شما را رهانیدیم‌» از غرق شدن «و آل فرعون‌» یعنی: فرعون و پیروانش «را غرق کردیم، درحالی‌که شما نظاره می‌کردید» به سوی خودتان‌که چه سان نجات می‌یابید، و به سوی فرعونیان که درحال غرق‌شدن بودند.

نقل است که این روز، روز عاشورا بود، چنان‌که در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس س آمده است که فرمود: رسول خدا ص چون به مدینه آمدند، دیدند که یهودیان روز عاشورا را روزه می‌گیرند، پس‌، از آنان پرسیدند: «این روزی که‌شما آن را روزه می‌گیرید چه‌روزی است‌«؟، یهودیان گفتند: این روز؛ روزی‌است نیک، این روزی است که خدای در آن بنی اسرائیل را از چنگ دشمنشان نجات داد و موسی‌ ÷ آن را روزه گرفت‌. رسول خدا ص فرمودند: «من از شما به (موافقت با) موسی سزاوارترم‌»،از آن پس‌، خودشان آن را روزه‌گرفتند و به مسلمانان نیز فرمودند: «روز نهم و دهم عاشورا - هردو - را روزه بگیرید و با یهودیان مخالفت کنید».

﴿وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١ [البقرة: ۵۱].

«و» یاد کنید نعمتم را برخود «آن‌گاه که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم‌» واعدنا: از باب «مفاعله‌» است که معنای جانبینی دارد، لذا از جانب خدای سبحان وعده‌گذاشتن و از جانب موسی‌ ÷ قبول حضور در میعادگاه بود. آری‌! خدای بعد از نجات دادن بنی‌اسرائیل از چنگ فرعون، با موسی‌ ÷ وعده‌گذاشت که به «طور» بیاید تا بعد از مدت چهل شب با وی سخن بگوید و به او وحی کند. این چهل شب به قول اکثر مفسران‌؛ تمام ماه ذوالقعده و ده روز از ماه‌ذی الحجه بود. «آن‌گاه شما در غیاب او گوساله را به پرستش گرفتید» و آن را معبودخویش قرار دادید «درحالی‌که ستمکار بودید» بر نفسهای خود، با شرک آوردن به‌خدای سبحان‌.

﴿ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٥٢ [البقرة: ۵۲].

«پس از آن‌» یعنی: پس از پرستش گوساله «بر شما بخشودیم‌» و از این گناه‌عظیمی که مرتکب شدید، به فضل و منت خویش درگذشتیم «باشد که شکرگزاری‌کنید» شکر گزاری برای خداوند أ - چنان‌که سهل بن عبدالله گفته است - تلاش‌و کوشش در جهت طاعت وی و پرهیز از معصیتش در آشکار و نهان است‌.

﴿وَإِذۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣ [البقرة: ۵۳].

«و» یاد کنید نعمتم را برخود «آن‌گاه که به موسی کتاب آسمانی‌» تورات «وفرقان دادیم‌» به قولی فرقان: حجت و بیان است به وسیله معجزاتی چون عصا وید بیضا که خداوند أ به موسی‌ ÷ داد؛ و بدانها میان حق و باطل فرق نهاده می‌شد «باشد که به راه آیید».

دادن کتاب به موسی‌ ÷ بعد از بیرون آمدن بنی‌اسرائیل به سلامت از دریا بود، چنان‌که سیاق آیات سوره «اعراف‌» بر این معنی دلالت دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ إِنَّكُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَكُم بِٱتِّخَاذِكُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِكُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ عِندَ بَارِئِكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٥٤ [البقرة: ۵۴].

«و چون موسی به قوم خود گفت: ای قوم من‌» خطاب وی متوجه کسانی ازمردان و زنان قومش می‌باشد که گوساله را پرستش کردند «شما با گوساله‌پرستیتان بر خود ستم کرده‌اید، پس به درگاه آفریدگارتان توبه کنید» یعنی: به درگاه ذاتی توبه کنید که شما را آفرید، درحالی‌که شما با او، دیگران را به پرستش گرفتید «وخودتان را بکشید که این نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است‌» از علی س روایت‌شده است که فرمود: «بنی‌اسرائیل به موسی‌ ÷ گفتند: توبه گوساله‌پرستی‌مان‌چیست‌؟ موسی‌ ÷ گفت: اینکه برخی از شما برخی دیگر را بکشید. آن‌گاه خداوند متعال ابری سیاه را بر بالای سرشان فرستاد تا یک‌دیگر را در هنگام کشتن‌نبینند و مهرشان بر همدیگر نجنبد. پس کاردها و خنجرها را برگرفته به‌هم‌درآویختند و چنان شد که شخص، برادر و پدر و فرزندش را می‌کشت و پروا نداشت که چه‌کسی را کشته است تا اینکه هفتاد هزار تن از آنان به قتل رسیدند. در این هنگام خداوند أ به موسی وحی فرستاد که: فرمانشان ده تا دست‌نگه‌دارند، حقا که بر کشتگان آمرزیده شد و توبه باقی‌ماندگان نیز پذیرفته آمد». «پس خدا توبه شما را پذیرفت‌» آن‌گاه که یکدیگر را کشتید و بر باقی‌ماندگانتان هم بخشود «که او توبه‌پذیر مهربان است‌» بر بندگان توبه‌کارش‌.

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡكُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥ [البقرة: ۵۵].

«و یاد کنید چون گفتید: ای موسی‌! هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدارا آشکارانبینیم‌» مراد از جهره: دیدن به چشم سر است‌. گویندگان این سخن، هفتادتن نخبگانی بودند که موسی‌ ÷ بعد از گوساله‌پرستی بنی‌اسرائیل، آنان را انتخاب کرد و با خود به کوه طور برد تا به درگاه خداوند متعال عذرخواهی کنند «پس صاعقه‌شما را فروگرفت‌» یعنی: آتشی از آسمان به شما زد و همه مردید «درحالی‌که‌می‌نگریستید» یعنی: این رخداد را به چشم سر می‌دیدید. دلیل عذاب کردنشان این بود که آنان خواستار امری شدند که خداوند أ به آن در دنیا اجازه‌نداده‌است، و آن درخواست رؤیت وی به چشم سر بود. اما رؤیت حق تعالی درآخرت حق است و احادیث صحیح به تواتر خبر داده‌اند که بندگان پروردگارشان‌را در آخرت می‌بینند، و احادیث بر این امر دلالت قطعی دارند.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰكُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٥٦ [البقرة: ۵۶].

«آن‌گاه پس از مرگتان شما را دیگربار زنده کردیم‌؛ تا شکرگزار باشید» این نعمت ودیگر نعمت‌های ما را.

﴿وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ٥٧ [البقرة: ۵٧].

«و ابر را سایبان شما گردانیدیم‌» خداوند متعال ابری سپید و رقیق را همانند چتری سایبان بنی اسرائیل گردانید، که هرجا می‌رفتند، با آنان حرکت می‌کرد تاآنان را از گرمای خورشید در دشت «تیه‌» که صحرایی میان مصر و شام است محافظت نماید، و این هنگامی بود که بنی اسرائیل از ورود به شهر ستمگران «عمالقه‌» و جهاد با آنان امتناع کردند «و برایتان من وسلوی فرو فرستادیم‌» من: شبنمی بود که از طلوع بامداد تا طلوع خورشید چون مه برآنان از آسمان فرودمی‌آمد و شیرین گشته به عسل تبدیل می‌شد و همانند صمغ (انگم) خشک می‌شد و هرکس به اندازه کفایت یکروزه‌اش از آن بر می‌گرفت‌. گفتنی است که درفارسی به آن «گزانگبین‌» می‌گویند. در حدیث شریف آمده است: «قارچ از منی‌است که خدا أ بر موسی‌ ÷ نازل کرد و آب آن شفای چشم است‌». سلوی: به قولی پرنده «بلدرچین‌»، و به قولی دیگر عسل است‌.

و به آنان گفتیم: «از خوراکی‌های پاکیزه‌ای که به شما روزی داده‌ایم بخورید» وشکر نعمت را بجا آرید. اما آنها این همه نعمت پاکیزه حق را ناسپاسی کردند «وآنان‌» با این ناسپاسی «بر ما ستم نکردند» و زیان نزدند زیرا ما قویتر از آن هستیم‌که مورد ستم قرار گیریم «بلکه بر خود ستم می‌کردند» چرا که با این کار، سبب قطع‌این نعمت‌ها بر خودشان شدند. یعنی: به آنان فرمان دادیم که از روزی بی‌زحمت ما بخورند و با عبادت و اطاعت خالصانه و راستین خویش، شکرگزار ما باشند، اما آنها مخالفت کرده و کفر ورزیدند و بدین‌گونه بر خود ستم کردند.

ابن کثیر می‌گوید: «فرود آوردن این نعمت، افزون بر آیات روشن و معجزات قاطعی بود که آنان مشاهده کردند، از همین جاست که فضیلت اصحاب‌محمد ص بر سایر اصحاب انبیادر صبر و ثبات ایشان، آشکار می‌شود.آری‌! اصحاب محمد ص در سفرها و غزوات، رنج‌ها و بلاها را در راه خدا أ به‌جان می‌خریدند، از آن جمله در غزوه تبوک، در آن گرمای سخت و جان فرسا، تن به تحمل همه گونه سختی‌های جانکاه دادند، اما نه نق می‌زدند و نه خواستارخرق عادت و معجزه می‌شدند، با وجود آن که آوردن معجزه و خرق عادت بررسول خدا ص بسیار آسان بود».

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ فَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطَٰيَٰكُمۡۚ وَسَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٨ [البقرة: ۵۸].

«و نیز به‌یاد آرید هنگامی را که گفتیم: بدین شهر درآیید» یعنی: به شهربیت‌المقدس «و هرگونه که خواستید به خوشی و فراوانی از نعمت‌های آن بخورید وسجده‌کنان از در درآیید» دری که به وارد شدن در آن مأمور شدند، دروازه شهربیت‌المقدس بود. سجود: در اینجا به‌معنای خم شدن است‌. بعضی گفته‌اند: به معنای تواضع و فروتنی است‌. دستور دادنشان به فروتنی و خم شدن در پیشگاه‌عظمت خدا أ، برای آن بود تا این کار، اعترافی از سوی آنان بر فضل الهی درآماده‌ساختن این فتح و نصرت باشد «و حطه بگویید» که این کلمه بر توبه شما دلالت می‌کند. حطه: یعنی: خداوندا! گناهان مان را دور بریز. «تا خطاهای شما راببخشاییم و پاداش نیکوکاران‌» از شما را «خواهیم افزود» به عنوان فضلی از سوی‌خویش در برابر نیکوکاری ایشان‌.

حاصل سخن این که: بنی‌اسرائیل مأمور شدند تا در هنگام فتح بیت المقدس، با گفتار و کردار برای خداوند أ خضوع نمایند و به گناهان خویش اعتراف کرده و از آنها آمرزش بخواهند زیرا در نعمت‌ها شکور و در نکبت‌ها صبور باید بود. به‌همین دلیل آثار خضوع و فروتنی بر رسول خدا ص در هنگام پیروزی آشکارمی‌گشت، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «رسول خدا ص در روز فتح‌مکه - هنگامی که از (ثنیه علیا) وارد آن می‌شدند - به عنوان شکرگزاری، چنان برای پروردگار خویش خم شدند و خضوع کردند که موی زیر چانه ایشان به‌جلوی پالان مرکب شان رسید».

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ٥٩ [البقرة: ۵٩].

«اما کسانی که ستم کرده بودند، آن سخن را به چیزی جز آنچه به آنان گفته شده‌بود، تبدیل کردند» در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از رسول خدا ص آمده‌است که فرمودند: «به بنی‌اسرائیل گفته شد: سجده‌کنان به در درآیید و حطه بگویید، پس سخن را عوض کردند و چون از در وارد شدند، درحالی‌که برنشیمنگاه‌هایشان می‌خزیدند، می‌گفتند: حبه فی‌شعره: گندم درجو» که این‌جمله‌ای تمسخرآمیز و بی‌معناست‌. بعضی برآنند که آنها: «حنطه‌: گندم‌»می‌گفتند «پس بر سر ستمکاران به کیفر نافرمانیشان عذابی از آسمان فرو فرستادیم‌» رجز: عذاب است‌. ابن عباس ب می‌گوید: «هر رجزی در کتاب خداوند أ به‌معنای عذاب است‌». گفتنی است که این عذاب، در رأی گروهی از علما عذاب‌طاعون بود. نقل است که: در این طاعون هفتادهزار تن از بنی اسرائیل در یک روز هلاک شدند.

﴿وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَيۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ٦٠ [البقرة: ۶۰].

«و هنگامی که موسی برای قوم خود در طلب آب برآمد» استسقاء: طلب باران درهنگامی است که آب نباشد و باران نیاید. آری‌! درحالی‌که آنان در دشت تیه‌بودند، موسی‌ ÷ برای‌شان طلب آب کرد «به او گفتیم: با عصایت بر آن سنگ بزن‌» و موسی‌÷ این کار را کرد «آن‌گاه از آن، دوازده چشمه جاری شد» به‌عنوان نشانه ومعجزه‌ای از سوی خداوند أ آری‌! در هنگامی که آنها آبی برای نوشیدن‌نداشتند، خداوند متعال به‌عنوان نعمتی بزرگ، آبی حیات‌بخش را برای آنان ازسنگی جاری ساخت و این سنگ‌؛ سنگ مربعی بود که از هر طرف آن سه چشمه‌می‌جوشید و هر وقت که به آب نیاز داشتند موسی‌ ÷ با عصایش بر آن می‌زد وچشمه‌ها از آن روان می‌شدند و چون از آب بی‌نیاز می‌گشتند، چشمه‌ها خشک می‌شد «به‌گونه‌ای که هر قبیله‌ای مشرب خود را می‌دانست‌» مشرب: آبشخور، یعنی جای نوشیدن آب است‌. به قولی: هر سبطی از اسباط دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل، چشمه‌ای معین از این چشمه‌ها داشتند که متعلق به آنان بود و باید به غیرآن رجوع نمی‌کردند. اسباط: نسل‌های دوازده‌گانه از فرزندان یعقوب‌ ÷ اند. حسن بصری / می‌گوید: «آن سنگ‌؛ سنگ معینی نبود و هر سنگی را که‌موسی‌ ÷ با عصای خویش می‌زد، آب از آن می‌جوشید و بار دیگر که برآن‌می‌زد، آن سنگ خشک می‌شد. که این در ارائه حجت‌، نمایانتر و در نشان دادن‌قدرت خداوند متعال روشنگرتر است‌». آری‌! فوران و جاری شدن آب با عصای‌موسی‌ ÷، معجزه آشکاری برای وی بود.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «معجزات همه از آفرینش خداوند بزرگ وسنت جدیدی هستند که با عادات روزمره ما مغایرت دارند و میان معجزه واختراعات علمی هیچ‌گونه سنخیت و شباهتی وجود ندارد زیرا مبنای اختراعات‌علمی، قوانین و فن آوریهای علمی از طریق به کارگیری نیروهای هستی - چون‌امواج فضا، هوا، انرژی، برق و غیره است، در حالی‌که مبنای معجزه، صنع الهی‌است که سنت‌ها و قوانین ساری و جاری بر طبیعت را درهم می‌شکند». صاحب «المنیر» می‌افزاید: «گفتنی است که میان زدن عصا به سنگ و انفجار آب از آن، هیچ رابطه علی و ایجادی وجود ندارد زیرا خداوند بزرگ به انفجار آب از سنگ یا هر جای دیگری، چه با عصا، چه بی واسطه عصا نیز قادر است ولی پای عصای موسی را به میان می‌کشد تا از یک‌سو به بندگانش اصل ارتباط میان اسباب با مسببات را تعلیم دهد و از سوی دیگر، آنان را متوجه اسباب بسازد تا به قدر توان در بدست آوردن آن بکوشند».

«از روزی خداوند بخورید و بیاشامید» یعنی: به آنان‌گفتیم‌؛ از من و سلوی‌بخورید و از آب برجوشیده از سنگ خارا بیاشامید «و در زمین فتنه و فساد برپانکنید» در فساد افروزی پیشوای دیگران قرار نگیرید و نعمت‌ها را با گردنکشی پاسخ‌ندهید، که در آن صورت نعمت‌ها از شما بازپس گرفته می‌شود. «عثو»: سخت‌ترین‌نوع فساد است‌.

علما گفته اند: در شریعت ما نیز سنت استسقاء (طلب باران) با اظهار عبودیت و ذلت همراه با توبه نصوح، وجود دارد. جمهور علما برآنند که: بیرون رفتن به‌سوی مصلی و خطبه و نماز جزء سنت استسقاء است، اما حنفی‌ها آن را از سنت‌استسقاء نمی‌دانند زیرا استسقاء از نظر آنان، تنها دعاء است نه چیزی دیگر.

﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ يَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِي هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِي هُوَ خَيۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٦١ [البقرة: ۶۱].

«و» ای بنی‌اسرائیل‌! نعمتم را بر خود در فرود آوردن من و سلوی به یادآورید؛ «آن‌گاه که‌» از آن دلتنگ شدید و «گفتید: ای موسی‌! هرگز تاب تحمل تنها یک خوراک را نداریم‌» به‌سبب تکرار همه روزه و یکنواخت بودن آن و نبود غذای دیگری با آن‌. بدین‌سان از نعمت روزی پاکیزه و زندگی گوارایی که داشتید، ملول و دلتنگ شدید و مشتاق و آرزومند همان زندگی سخت و طاقت فرسایی‌گشتید که قبلا بدان خو کرده بودید «پس از پروردگارت بخواه که از آنچه زمین ازسبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز می‌رویاند، برای ما برآورد» مراد آنها سبزی‌های‌خوردنی‌؛ چون نعناع و کرفس و تره و امثال آن بود. بقل: هرگیاه بی‌ساقه‌، و شجر: رستنی‌های دارای ساقه است‌. فوم: سیر و به قولی گندم است‌. عدس و پیاز هم که‌معروفند. «موسی گفت: آیا به جای چیز بهتر خواهان چیز پست‌تر هستید»؟ یعنی: چیزهایی را که از جهات متعددی - چون تغذی، داشتن لذت، رسیدن آنها ازسوی خدا أ بی‌واسطه احدی از مخلوقاتش، حلال بودن آنها بی‌وجود هیچ شبهه‌ای و عدم رنج و سختی در به دست آوردن آنها - بر سایر خوراکی‌ها برتری‌و فضیلت دارند، جانشین چیزهایی می‌گردانید که این امتیازات را به‌همراه ندارند؟ «پس به شهری فرود آیید» از شهرهای زراعتی‌. این‌گونه بود که خداوند أ به‌آنان اجازه ورود به شهری را داد. ولی به قولی: امر در اینجا برای تعجیز است‌. «که آنچه را خواسته‌اید» از سبزی و سیر و پیاز و غیره «برای شما در آنجا مهیا است‌» ولی همراه با بیم و خواری و حقارت و قتل و قتال «و» البته این وضع برای‌یهودیان دور از انتظار نیست، بدان جهت که: «بر پیشانی آنان داغ خواری و ناداری زده شد» و آنان پیوسته در روی زمین پراکنده و آشفته حالند و اگر در قلمرودولت اسلامی به‌سر برند، هم باید جزیه بپردازند، که این نیز نشانه ذلت و خواری‌آنهاست «و به خشمی از سوی خدا بازگشتند» یعنی: سزاوار خشم وی شدند.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «باید دانست که فقر و ذلت و تنگدستی ابدی‌یهود، احساسی درون جوش و ریشه‌دار در اعماق روان آنهاست، یعنی آنهاهمیشه احساس فقر و ذلت می‌کنند، حتی اگر مالک تمام گنجینه‌های روی زمین‌هم باشند، لذا حسی ریشه‌دار از داشتن کم و کسر و فقدان وزن معنوی و مادی‌، برآنان مسلط است تا بدانجا که آنان مال دنیا را تا سر حد پرستش دوست دارند و این امر جز احساس درونی فقر در نهاد آنها، عامل دیگری ندارد. بر پایی دولتی برای یهود به نام دولت «اسرائیل‌» نیز، هیچ تضادی با این آیه کریمه ندارد زیرا ارکان اساسی یک دولت حقیقی، یعنی احساس ثبات و استقرار، برای یهود اصلا فراهم‌نیست، چرا که یهودیان دائما فکر می‌کنند که اسرائیل در خطر نابودی است‌».

«این‌» داستان ننگین ذلت در حیات ملت یهود «بدان سبب بود که آنان به آیات الهی کفر می‌ورزیدند و پیامبران را به‌ناحق می‌کشتند، این از آن روی بود که سرکشی نموده و از حد درمی‌گذشتند» یعنی: آنچه از داستان ننگین و ذلت‌بار در حیات ملت یهود گذشته است و آنچه که بعدا هم از روند بی‌پایان ذلت و در بدری بر سرشان‌می‌آید؛ فقط به‌سبب کفرشان به خدا أ و کشتن انبیای الهی چون شعیب و زکریا و یحیی: است‌. آنان با علم و باور به این امر که کشتن ایشان ظالمانه است، مرتکب این جنایت هولناک شدند و توطئه قتل عیسی‌ ÷ را نیز چیدند که‌خداوند أ او را به‌سوی خود برد و از نیرنگ آنان رهانید. در حدیث شریف به‌روایت ابن‌مسعود س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «أشد الناس عذاباً يوم‌القيامة رجل قتله نبي، أو قتل نبياً، وإمام ضلالة، ومـمـثل من الـمـمـثلين»‌: «سخت‌ترین‌مردم از روی عذاب در روز قیامت: مردی است که پیامبری او را کشته، یا اوپیامبری را کشته باشد و پیشوای گمراهی و تصویرگری از تصویرگران است‌».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔينَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢ [البقرة: ۶۲].

«درحقیقت کسانی که ایمان آوردند» یعنی: رسالت رسول خاتم ص را تصدیق‌کرده و از جمله پیروان ایشان شدند «و کسانی که یهودی شدند» بعضی گفته‌اند: معنای (هادوا)، «تابوا» است، یعنی: کسانی‌که از پرستش گوساله توبه کردند «ونصاری‌» یعنی: مسیحیان‌. نصاری نسبتی به سوی «ناصره‌» است که قریه‌ای در فلسطین می‌باشد و مسیح‌ ÷ از آن قریه بود. یا از آن رو نصاری نامیده شدند که‌مسیح‌ ÷ را نصرت و یاری دادند «و صائبان‌» قومی‌اند که از دین یهود و نصاری‌خارج شده و فرشتگان را پرستش کردند و بقایایی از آنان هنوز در عراق وجوددارند. طبری می‌گوید: «هر کس از دینی به دین دیگری برگشت، صائبی نامیده‌می‌شود؛ همانند مرتدان از اسلام‌». اما ابن کثیر می‌گوید: «قوی‌ترین قول دراین‌باره - والله اعلم - قول مجاهد و موافقان وی و وهب بن منبه است که می‌گویند: صائبین گروهی هستند که نه بردین یهودند و نه بردین نصاری و مجوس و مشرکان، بلکه گروهیاند که بر فطرت خویش باقی بوده و دین معین و مشخصی ندارند». «هر کس‌» از گروه‌های چهارگانه یاد شده «که‌» در زمان پیامبر ما ص «به خدا وروز بازپسین ایمان آورده و کار شایسته کرده‌باشد، پاداششان نزد خداوند محفوظ است‌و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهناک می‌شوند» از ابن عباس ب روایت شده است که‌فرمود: خداوند أ بعد از آن، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥ [آل عمران: ۸۵]. «و هرکه جز اسلام دینی (دیگر) بجوید، هرگز از وی پذیرفته نمی‌شود و در آخرت از زیانکاران است».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره سلمان فارسی س نازل شد زیرا هنگامی که او داستان یاران فارسی خود را به رسول خدا ص بیان‌کرد و گفت: آنان اهل نماز و نیایش بودند و انتظار بعثت شما را می‌کشیدند. رسول خدا ص فرمودند: «آنان در دوزخند». سلمان س از این امر سخت‌اندوهگین گشت‌. و چون این آیه نازل شد، گفت: «گویی کوهی را از سرم‌برداشتند». ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه با روایت بالا که از ابن عباس س نقل شده،هیچ منافاتی ندارد زیرا روایت ابن‌عباس س ناظر براین معنی است که بعد از بعثت‌رسول خدا ص از هیچ‌کس هیچ راه و روش و عملی جز آنچه که موافق با شریعت‌محمدی ص باشد، پذیرفته نیست، اما قبل از بعثت رسول خدا ص حکم این است‌که: هرکس در زمان خود از پیامبر زمانش پیروی کرده‌باشد، او از اهل هدایت ونجات است‌«.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٦٣ [البقرة: ۶۳].

«و به‌یاد آرید» ای یهود «آن‌گاه که از شما پیمانی محکم گرفتیم‌» بر اینکه به آنچه در تورات بر شما مشروع کرده‌ایم عمل کنید و به پیامبران الهی که به رسالت مبعوث می‌گردند، ایمان آورید «و طور را بر فراز شما افراشتیم‌» طور: نام کوهی‌است که خداوند أ در آن با موسی‌ ÷ سخن گفت‌. بسیاری از مفسران نوشته‌اند که: چون موسی‌ ÷ از میقات (وعده‌گاه) الهی در طور بازگشت و الواح تورات رابا خود آورد، به بنی‌اسرائیل گفت: الواح را بگیرید و بدانها عمل کنید. اما آنان‌گفتند: به آنها عمل نمی‌کنیم، مگر اینکه خداوند درباره آنها با ما نیز همچون توسخن بگوید. پس خداوندأ به فرشتگان فرمان داد تا کوهی از کوههای فلسطین‌را که طول آن یک فرسنگ و به‌اندازه اردوگاه یهود بود، از جا برکنده و چون سایبانی بر بالای سرشان قرار دهند، آن‌گاه به آنان گفته شد: «آنچه را به شماداده‌ایم، به جد و جهد» یعنی: با عزمی استوار و محکم «بگیرید» و تعهد بسپاریدکه آن را به‌کناری نیفگنید، در غیر این صورت‌؛ کوه بر سر شما فرود می‌آید. دراین هنگام، بنی اسرائیل از سر توبه، برای خدا أ به سجده در افتادند و با تعهد به‌این پیمان، تورات را گرفتند.

نقل است که سجده آنان بر نیمه بدنشان بود زیرا از بیم آن که مبادا کوه برسرشان بیفتد، طوری به سجده در افتادند که نیمی از بدنشان در سجده و نیم دیگرآن در حال نگریستن به‌سوی کوه بود و چون خدای آنان را از آن عذاب‌رهانید، با خود گفتند: سجده‌ای بهتر از این سجده نیست زیرا خداوند أ آن راپذیرفت‌! و بعد از آن نیز بر یک طرف بدن خویش سجده می‌کردند.

«و آنچه را در آن است، به‌خاطر بسپارید» مراد این است که تورات را حفظ کنید تا آن را بدانید و بدان عمل کنید «باشد که به تقوا گرایید» و با عمل به تورات، ازآتش دوزخ یا از گناهان وارهید. آری‌! هدف از فروفرستادن کتابهای الهی عمل‌بدانهاست بنابراین، صرف ترتیل و ترنم به الفاظ قرآن بدون اندیشیدن در اندرزها وعمل به احکام آن، مفید فایده‌ای نیست، چنان‌که در حدیث شریف به روایت‌ابوسعید خدری س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «إن من شر الناس رجلاً فاسقاً يقرأ القرآن، لايرعوي إلى شي‌ء منه‌» «بی‌گمان از بدترین مردم، فاسقی است‌که قرآن را می‌خواند و در برابر چیزی از آن باز نمی‌ایستد». یعنی: خواندن قرآن در او هیچ تکان و تأثیری ایجاد نمی‌کند.

﴿ثُمَّ تَوَلَّيۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَكُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٤ [البقرة: ۶۴].

«سپس شما» ای یهودیان‌! «بعد از آن‌» دادن پیمان «اعراض کردید» یعنی: از پیمانی که از شما گرفته شد، روی گرداندید «و اگر فضل خدا و رحمت او بر شمانبود» به اینکه شما را مورد لطف و رحمت خویش قرار داد و توبه کردید «مسلما از زیانکاران‌» یعنی: از بازندگان سعادت دنیا و آخرت «بودید».

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنكُمۡ فِي ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔينَ٦٥ [البقرة: ۶۵].

«و کسانی از شما را که در روز شنبه تجاوز کردند، خوب شناختید» آنان یهودیان قریه «أیله‌» بودند که حرمت روز شنبه را با نیرنگ شکستند زیرا یهودیان در روزشنبه به تعطیل نمودن کارها مأمور بودند، اما برای گریز از این حکم، حیله‌ای طراحی کرده و در آن به شکار ماهی پرداختند، که داستانشان در سوره اعراف (آیات ۱۶۶ - ۱۶۲ ) به تفصیل می‌آید. «پس به آنان گفتیم: بوزینگانی طردشده باشید» یعنی: به بوزینه مسخ شوید، در حالی‌که حقیر و ذلیل و بی‌ارزش هستید. بنابراین، جزای آنان این بود که به مرتبه حیوانی محض تنزل کرده‌، بدون عقل واندیشه زندگی کنند و همچون بوزینگان در شهوات خویش فرو روند.

جمهور مفسران بر آنند که: صورت‌هایشان مسخ شد و در شکل و صورت بوزینه‌شدند. گفتنی است‌؛ کسی‌که مسخ می‌شود، نمی‌تواند بیش از سه روز بخورد، بیاشامد و زندگی کند. ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح آن است که مسخ آنان هم‌صوری و هم معنوی بود - والله اعلم‌».

﴿فَجَعَلۡنَٰهَا نَكَٰلٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ٦٦ [البقرة: ۶۶].

«و ما آن را» یعنی: قریه «أیله‌» را که مردم آن از فرمان خدا أ تجاوز کردند «نکالی گردانیدیم‌» نکال: هشدار و عبرت است «برای قومی که پیشاپیش آن قریه‌بودند» یعنی: برای مردمی که در آن زمان می‌زیستند «و آن قوم که پس از آنان‌آیند» در زمان‌های آینده «و آن را پندی‌» و هشداری «برای پرهیزکاران‌» که پس ازآنان تا روز قیامت می‌آیند «گردانیدیم‌». در حدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «لا ترتكبوا ما ارتكبت اليهود فتستحلوا محارم الله بأدنى الحيل». «مرتکب اعمال یهود نشوید، که محارم الهی را با کمترین‌حیله‌ای حلال بشمارید».

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَكُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٦٧ [البقرة: ۶٧].

«و» ای بنی‌اسرائیل‌! این نعمت ما را بر خود به‌یاد آورید که در قضیه قتل آن یهودی برای شما عادت را خرق کردیم‌؛ «هنگامی که موسی به قومش گفت: خدا به‌شما فرمان می‌دهد که ماده‌گاوی را سر ببرید».

در میان بنی‌اسرائیل مرد عقیمی بود که ثروت کلانی داشت و تنها وارثش برادرزاده‌اش بود، پس برادرزاده‌اش به اندیشه تصاحب آن ثروت، شبانگاه او راکشت و جسدش را به محله‌ای انداخت و فردای آن علیه اهل آن محل ادعا کردکه آنان قاتل اویند، کشمکش میان‌شان بالا گرفت و نزدیک بود کار به درگیری مسلحانه بکشد، در این هنگام خردمندانشان گفتند: چرا بر یک‌دیگر اسلحه می‌کشید و خون یک‌دیگر را می‌ریزید، در حالی‌که پیامبر خدا در میان شماست‌؟ پس نزد موسی‌ ÷ به داوری رفتند. و خداوند أ برای روشن شدن حقیقت فرمان داد که گاوی را ذبح کنند... ولی آنان به موسی‌ ÷ «گفتند: آیا ما را ریشخند می‌کنی‌؟ گفت: پناه می‌برم به خدا که از جاهلان باشم‌» یعنی: چگونه کاری را به‌خداوند متعال نسبت می‌دهم که او بدان فرمان نداده‌است‌؟ این کاری است که ممکن است فقط جاهلان آن را مرتکب شوند؟ این کار بیهوده چه سان از کسی‌چون من که از عقلا هستم سر می‌زند؟.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِكۡرٌ عَوَانُۢ بَيۡنَ ذَٰلِكَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ٦٨ [البقرة: ۶۸].

«گفتند: از پروردگارت برای ما بخواه که چگونگی آن گاو را بر ما روشن کند. گفت: می‌فرماید آن گاوی است نه پیر» فارض: مسن و پیر «و نه بکر» بکر: گاو خردسالی‌است که هنوز آبستن نشده‌باشد «میانسال بینابین‌» در میان پیری و جوانی است‌. وآن گاوی است که یک یا دو شکم زاییده‌باشد «پس آنچه دستور یافته‌اید، انجام‌دهید» این تکرار فرمان به ذبح گاو، توبیخی برای‌شان دربرابر سرسختی و لجاجت‌شان بود. ابن‌عباسس می‌گوید: «اگر آنان در همان آغاز، فرمان را انجام می‌دادند وهر گاوی را ذبح می‌کردند، این کار از آنان پذیرفته می‌شد، ولی بر خود سخت‌گرفتند و خدای هم بر آنان سخت گرفت‌».

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِينَ٦٩ [البقرة: ۶٩].

«گفتند: از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند که رنگش چگونه است‌»؟ این سؤال‌آنان بیانگر بازگشتشان به سختگیری عادتی و همیشگی‌شان می‌باشد. خداوندبزرگ هم در پاسخ آنان نگفت که طرح این سؤال ضرورتی ندارد، بلکه شرط دیگری را بر آنان الزام کرد، که برآوردن آن، دست‌یابی به گاوی با آن صفت رامشکل می‌ساخت، و این شرط جدید، مجازاتی برای آنان در برابر تعنت وسختگیری‌شان بود، پس موسی‌ ÷ «گفت‌»؛ خداوند بزرگ «می‌فرماید: آن ماده گاوی است زرد، یک‌دست و روشن‌» که در آن هیچ آمیزه‌ای از رنگ دیگری‌نیست «که رنگش بینندگان را شاد می‌کند» و شگفت‌زده می‌سازد.

﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا هِيَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَيۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ٧٠ [البقرة: ٧۰].

اما آنان باز هم از گمراهی‌شان دست برنداشته، بلکه به سختگیری ذاتی خویش‌برگشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه گاوی است‌؟زیرا چند و چون این ماده‌گاو بر ما مشتبه شده‌» یعنی: چون گاوهای دارای رنگ زردخالص فراوانند، لذا خود آن گاو معین بر ما پوشیده مانده و نمی‌دانیم کدامین‌گاو، مورد نظر پروردگار ماست‌؟ «وما ان‌شاءالله» «حتما هدایت خواهیم شد» درصورتی‌که برای ما در این باره توضیح بیشتری داده شود.

﴿قَالَ إِنَّهُۥ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِيرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِي ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِيَةَ فِيهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُواْ يَفۡعَلُونَ٧١ [البقرة: ٧۱].

«گفت‌» موسی‌ ÷ «وی‌» یعنی: خداوند متعال «می‌فرماید: درحقیقت آن ماده‌گاوی است که نه ذلول است‌» ذلول: گاوی است که کار، آن را ضعیف و رنجورنگردانیده «تا زمین را شیار کند» برای کشت «و نه کشتزار را آبیاری کند» یعنی: ازحیوانات آبکش نیز نیست که در کشیدن آب کشاورزی به‌کار گرفته شود «تندرست‌» بی‌عیب و «یکرنگ است‌» که جز زرد خالص، هیچ لکه و رگه‌ای ازرنگ دیگری بر پوست آن نیست‌. «گفتند: اینک سخن درست آوردی‌» یعنی: هم‌اکنون اوصاف آن را برای ما به خوبی روشن ساختی و حقیقتی را برای ما بیان‌کردی که می‌باید دربرابر آن درنگ کرد. «پس آن را سر بریدند». نقل است که‌گاو موصوف به این صفات را برابر با پرکردن پوست آن از زر خالص به دست آوردند و با ذبح آن، فرمانی را اجرا کردند که در اصل آسان و گشاده بود، اما آنان خود نحوه اجرای آن را بر خویشتن تنگ و مشکل ساختند. این سخنشان که: (اینک سخن درست آوردی) نیز درواقع از روی تعنت و سرکشی بود زیرا موسی‌ ÷ از همان اول، فرمان الهی را برای‌شان روشن ساخته بود و سخن درست‌آورده بود. «و نزدیک بود که این کار را نکنند» به‌دلیل نیافتن گاوی با آن اوصاف، یا بالابودن بهای آن، یا از ترس رسوایی و افشاشدن قاتل‌، آن همه بهانه‌های بنی‌اسرائیلی را تراشیدند. در حدیث شریف به روایت ابوهریره س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «اگر بنی‌اسرائیل نمی‌گفتند: ما ان‌شاءالله حتما راهیاب خواهیم شد؛ هرگز به یافتن آن گاو موفق نمی‌شدند و اگر در همان آغاز کار، گاوی از گاوها را می‌گرفتند و ذبح می‌کردند، یقینا از آنان پذیرفته می‌شد، ولی برخود سخت گرفتند و خداوند أ هم بر آنان سخت گرفت‌».

از این آیات دانسته می‌شود که: سخت‌گیری در دین و اصرار و پافشاری برسؤال‌کردن بسیار در امور دینی، کار پسندیده‌ای نیست، چنان‌که در حدیث شریف به‌روایت مسلم از سعد بن ابی وقاص س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «إن أعظم الـمسلـمـين في الـمسلـمـين جرماً من سأل عن شي‌ء لم يحرم على الـمسلـمـين، فحرم عليهم من أجل مسألته». «همانا بزرگ‌ترین مسلمانان از نظر جرم بر مسلمانان، کسی‌است که از چیزی سؤال کند که آن چیز بر مسلمانان حرام نگردیده، ولی به سبب سؤال وی، بر آنان حرام شده است‌».

﴿وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِيهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا كُنتُمۡ تَكۡتُمُونَ٧٢ [البقرة: ٧۲].

«و به‌یاد آرید» ای یهودیان‌! «که چون شخصی را کشتید و درباره او به ستیزه‌» وکشمکش با یک‌دیگر «پرداختید» به گونه‌ای که هریک از شما جنایت را از خود دفع و به دیگری نسبت می‌داد، که قاتل اوست نه من «و خداوند آشکارکننده چیزی است که پنهان می‌ساختید» در میان خود از قضیه آن قتل ناحق.

﴿فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ كَذَٰلِكَ يُحۡيِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣ [البقرة: ٧۳].

«پس گفتیم: بخشی از بدن گاو را به آن‌» مقتول «بزنید» و زدند، آن‌گاه‌خداوند أ او را زنده ساخت و او قاتل خود را معرفی کرد «خداوند این‌چنین‌»یعنی: با زنده کردنی این‌چنین «مردگان را زنده می‌کند». در حدیث شریف آمده است که ابورزین عقیلی س از رسول خدا ص پرسید: خداوند أ مردگان را چگونه زنده می‌کند؟ فرمودند: «أما مررت بواد ممحل ثم مررت به خضرا». «آیا تا کنون به وادیی خشک و بی‌علف نرفته‌ای که بار دیگر آن را در وقت سبزه‌زار بودنش دیده‌باشی‌» گفت: چرا، رفته‌ام‌! فرمودند: «کذلک یحی الله الـمـوتی‌»: «خداوند مردگان را این چنین زنده می‌کند». «و» خداوند أ این چنین «معجزات خویش‌را» یعنی: نشانه‌ها و دلایل دال بر کمال قدرت خویش را «به شما می‌نمایاند تابیندیشید».

خداوند بزرگ در پنج جا از سوره «بقره‌» درباره زنده ساختن مردگان و مطلق بودن قدرت خویش در این باره، سخن گفته است:

۱- در این داستان‌.

۲- در زنده ساختن نمایندگان بنی‌اسرائیل که با موسی‌ ÷ به کوه طور رفتند -که‌داستانشان گذشت‌.

۳- در داستان کسانی که از بیم مرگ از دیارشان بیرون رفتند، در حالی‌که هزاران‌تن بودند.

۴- در داستان عزیر نبی‌ ÷.

۵- در داستان ابراهیم‌ ÷.

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤ [البقرة: ٧۴].

«سپس بعد از این واقعه‌» یعنی: بعد از زنده ساختن مقتول «دلهایتان سخت‌گردید» یعنی: دل‌هایتان از انابت و باورمندی و تسلیم در برابر معجزات الهی خالی‌شد، با وجود آن که شما زنده‌ساختن مقتول و سخن‌گفتن وی در معرفی قاتل‌خویش را مشاهده کردید، امری که ایجاب می‌کرد تا شما موضعی خلاف این داشته باشید، اما بر عکس آنچه باید می‌بود، دلهایتان سخت شد «همانند سنگ یاسخت‌تر از آن‌» یعنی: دل‌های برخی از شما در سختی مانند سنگ و دل‌های برخی‌دیگر سخت‌تر از سنگ است «چراکه بعضی از سنگ‌ها هستند که از آنها جویباران می‌شکافد» و آن جویباران‌، زمین را زنده گردانیده و گیاهان و درختان رامی‌رویاند «و پاره‌ای از آنها می‌شکافد و آب از آنها بیرون می‌آید» و چشمه‌سارانی‌سودمند از آنها سرازیر می‌شود «و برخی از آنها از بیم خدا فرو می‌ریزد» از سرکوه‌ها و صخره ها. پس ای گمراهان بنی‌آدم‌! این سنگ‌ها با وجود همه صلابت‌خود، از دل‌های شما نرم‌تر است‌.

امام رازی می‌گوید: «نیازی به این تأویل وجود ندارد که خشوع و فروتنی در سنگ را از باب مجاز بدانیم، بلکه باید گفت که خدای متعال این صفت را حقیقتا در سنگ می‌آفریند، چنان‌که در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص در وصف کوه احد فرمودند: «هذا جبل يحبنا ونحبه‌: این کوهی است که ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داریم‌». همچنان حدیث شریف ناله‌کردن ستون‌مسجدالنبی ص (حنانه) از فراق رسول خدا ص که بعد از نصب منبر، از کنار آن عبور کرده و به منبر بر نشستند؛ حدیثی است متواتر. همچنین در حدیث شریف به‌روایت مسلم آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «من سنگی را که قبل از بعثتم در مکه بر من سلام می‌گفت، هم‌اکنون می‌شناسم‌». «و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» بلکه تا زمانی معین مهلت‌تان می‌دهد، آن گاه شما را فرو خواهدگرفت‌. در حدیث شریف شریف آمده است: «لا تكثروا الكلام بغير ذكر الله، فإن كثرة الكلام بغير ذكر الله قسوة القلب، وإن أبعد الناس من الله القلب القاسي‌». «به غیر ذکرخدا أ سخن بسیار نگویید زیرا سخن‌گفتن بسیار به غیر ذکر خدا أ ، قساوت قلب‌است و قطعا شخص سنگدل، دورترین مردم از خدا أ می‌باشد».

﴿أَفَتَطۡمَعُونَ أَن يُؤۡمِنُواْ لَكُمۡ وَقَدۡ كَانَ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَسۡمَعُونَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥ [البقرة: ٧۵].

«آیا طمع دارید» ای مؤمنان‌! «که یهودیان به شما ایمان بیاورند»؟ یعنی: شمارا تصدیق کرده و به دعوت شما لبیک بگویند؟ «با آن که گروهی از آنان کلام خدا» یعنی: تورات «را می‌شنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش‌» و دریافتن آیات واحکامش «تحریف می‌کردند» و از جمله تحریف‌های آنها افزودن الفاظی درتورات، یا کاستن از آن، یا تبدیل‌کردن چیزی از آن به غیر آن، یا حلال نمودن حرام آن به این منظور بود که احکام آن با خواهش‌ها و هوسهای‌شان مطابق گردد. ونیز از آن جمله بود: تغییر دادن اوصاف رسول خدا ص در تورات و از آن جمله‌بود: ساقط کردن حدود الهی از اشراف خویش‌. «و خودشان هم می‌دانستند» یعنی: با آن که می‌دانستند که آنچه می‌کنند، تحریفی است که با دستور خدا أ درتبلیغ احکامش به همان کیفیت حقیقی آن، مخالف است، ولی باز هم مرتکب این‌عمل می‌شدند؛ پس چگونه در حال و وضعی این چنین‌، به مسلمان شدنشان طمع می‌ورزید؟

ابن‌عباس س و مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گویند: «این آیه درباره هفتاد تن یهودیانی نازل شد که موسی‌ ÷ آنان را برگزید تا با خود به کوه طورببرد و چون با وی بدانجا رفتند، کلام خدا أ را در حال امر و نهیش خطاب به‌موسی‌ ÷ شنیدند، اما هنگامی‌که به میان قوم خویش برگشتند، دو گروه شدند:گروهی حقیقت را چنان‌که بود، به راستی باز گفتند و گروهی دیگر آن را تحریف‌کردند و گفتند: شنیده ما این است که خداوند أ می‌گفت: اگر توانستید، این‌کارها را انجام دهید ولی اگر نتوانستید، باکی نیست، آنها را انجام ندهید». اما بیشتر مفسران برآنند که آیه کریمه درباره یهودیانی نازل شد که آیه رجم و اوصاف حضرت محمد ص در تورات را تغییر دادند.

﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ لِيُحَآجُّوكُم بِهِۦ عِندَ رَبِّكُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٧٦ [البقرة: ٧۶].

«و چون‌» منافقان یهود «با مؤمنان روبرو شوند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم‌. ووقتی با همدیگر خلوت می‌کنند» یعنی: چون این یهودیان نفاق پیشه با منافقانشان‌خلوت می‌کنند، «می‌گویند» به آنها با لحنی عتاب آمیز «آیا آنچه خدا بر شماگشوده‌است، با آنان درمیان می‌گذارید»؟ یعنی: آیا در مورد عذابی که خداوند أ برشما حکم کرده، با مؤمنان سخن می‌گویید «تا در پیشگاه خداوند با آن بر شماحجت آورند»؟ محاجه: ابراز حجت است‌. یعنی: مسلمانان را از عذابی که‌خداوند أ بر شما حکم کرده، آگاه نسازید که این خود حجتی برای‌شان علیه شما می‌شود. اما ابن‌کثیر در معنای آن می‌گوید: «آیا به این امر که محمد پیامبرخداست، اقرار می‌کنید با آن که خود می‌دانید که در تورات بر پیروی از وی ازشما پیمان گرفته شده است‌؟ این موضوع را انکار کنید و به آن اعتراف ننمایید» «مگر نمی‌اندیشید»؟ که از این سخنان شما چه زیان‌هایی پدید می‌آید؟ آری‌! وضعیت این گونه بود که گروهی از یهودیان مسلمان شده، سپس نفاق پیشه کردند و همینان بودند که سبب نزول مجازات الهی بر نیاکان خود را به مؤمنان عرب بازگو می‌کردند.

مجاهد در بیان سبب نزول آیه‌کریمه می‌گوید: رسول خدا ص در روز حمله به یهود بنی‌قریظه‌، در کنار قلعه‌هایشان ایستادند و خطاب به آنان گفتند: «ای برادران بوزینه‌ها! ای برادران خوکها! و ای پرستشگران طاغوت‌!» یهودیان که این اوصاف‌خود را از زبان رسول خدا ص شنیدند، به یک‌دیگر گفتند: چه کسی اوصافمان رابه محمد ص خبر داده است، این خبرها جز از میان خود ما به بیرون درز نکرده‌است‌! آیا آنچه را خداوند أ بر شما از عذاب حکم کرده، با مؤمنان در میان می‌گذارید تا حجتی علیه خودتان گردد؟ همان بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿أَوَ لَا يَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ٧٧ [البقرة: ٧٧].

«آیا نمی‌دانند که خداوند آنچه را پوشیده می‌دارند» از کفر خویش به محمد ص وتکذیب وی در هنگامی که با همدیگر خلوت می‌کنند «و آنچه را آشکار می‌کنند» از کار و سخنان خود در هنگام ملاقات با مؤمنان «می‌داند»؟.

﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٧٨ [البقرة: ٧۸].

«و بعضی از آنان امی‌هایی هستند» یعنی: از یهودیان گروه بی‌سوادی هستند که نوشتن و خواندن را نمی‌دانند، به همین جهت است «که کتاب آسمانی را جز آرزوهای باطلی نمی‌دانند» مانند این آرزوی خام و دروغین که آنان به‌سبب اعمال شایسته ادعایی خود، یا بدان سبب که - به باور خویش - پیشینیان صالحی داشتند، آمرزیده می‌شوند. بعضی گفته‌اند: «امانی‌» به معنی خواندن است، یعنی: آنان جزلق‌لق زبان و خواندن طوطی‌وار بدون فهم، چیز دیگری از تورات نمی‌دانند «وفقط پندار می‌بافند» یعنی: این‌گونه باورهای کاذب، فقط بر گمان و پنداری متکی‌است که آن را به تقلید دریافته‌اند و همین عامل است که به آنان اجازه نمی‌دهد تاچشمانشان به سوی حقایق باز شود. ابن‌جریر طبری می‌گوید: «اعراب کسانی ازمردان را که خواندن و نوشتن نمی‌دانستند، از نظر جهل و نادانی به مادرانشان نسبت می‌دادند و از این‌روی به آنان امی می‌گفتند».

این آیه کریمه، دلیل بطلان تقلید در عقاید و اصول احکام است، چنان‌که‌سلف صالح در صدر اسلام و در سه قرن اولیه، بر بطلان تقلید در عقیده اجماع‌داشته‌اند. آری‌! در آن عصر، مردم بی‌دانش‌، عقیده خویش را همراه با دلیل وبرهان آن از علما دریافت نموده و کورکورانه از ایشان تقلید نمی‌کردند.

﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ٧٩ [البقرة: ٧٩].

«پس وای‌» یعنی: هلاکت و نیستی «بر کسانی باد که کتاب را» مطابق آنچه که هواهای نفسانی‌شان به آنان القا می‌کند «با دست‌های خود می‌نویسند» با آن که نیک می‌دانند که این کتاب، دست نوشته و دست‌ساز خود آنهاست «سپس می‌گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به‌دست آرند» یعنی: این نویسندگان، فقط به تحریف و تبدیل کتاب الهی اکتفا نکرده بلکه پا را از این حد هم فراتر می‌گذارند و در محافل و مجالسشان چنین ندا در می‌دهند که: «این از جانب خداست‌«!! تا با این جنایت بزرگ خویش، بهای ناچیز و بی‌ارزشی را به‌دست آورند «پس وای بر آنان از آنچه به دست خویش نوشته‌اند» از بر ساخته‌های دروغین به‌نام خدای سبحان «و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آورند» از رشوت، در برابر فروش احکام‌دینی و تحریف حقایق‌.

مفسران در بیان سبب نزول گفته اند: «این آیه کریمه درباره اهل کتاب نازل‌شد». عباس س می‌گوید: «این آیه درباره یهودیانی نازل شد که اوصاف وشمایل پیامبراکرم ص را در تورات تغییر دادند». شمایل رسول اکرم ص درتورات چنین توصیف شده بود: «پیامبر خاتم چشمانی سیاه دارد، چهار شانه‌است، موهای مجعد و صورتی زیبا دارد»، اما یهودیان از سر حسد و تجاوز، این‌اوصاف را تغییر داده و گفتند: «اوصاف وی در تورات چنین است که: قدی بلند، چشمانی آبی و موهای افتاده دارد».

﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨٠ [البقرة: ۸۰].

«و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز روزهایی چند، به ما نمی‌رسد».

ابن عباس ب در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «یهودیان می‌گفتند: عمردنیا هفت‌هزار سال است و ما دربرابر هر یک‌هزار سال از ایام دنیا، فقط یک روزدر دوزخ عذاب می‌شویم، پس عذاب ما فقط هفت روز است و سپس قطع‌می‌شود». در روایت دیگری آمده است که آنها می‌گفتند: «ما فقط به‌مدت چهل‌شبی که گوساله را پرستیده‌ایم، عذاب می‌شویم‌». «بگو: مگر» در این باره «پیمانی از خدا گرفته‌اید؟ که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد» اما هرگز چنین نیست و شما هیچ پیمانی در این باره از خداوند أ ندارید، از این جهت درجمله بعدی حرف «ام‌» که به معنای «بل‌» است، به‌کار رفت‌: «بلکه‌» حقیقت قضیه این است که «آنچه را نمی‌دانید به دروغ به خدا نسبت می‌دهید»؟.

﴿بَلَىٰۚ مَن كَسَبَ سَيِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِيٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٨١ [البقرة: ۸۱].

«چنین نیست‌» که شما آرزو و خیال‌پردازی می‌کنید، بلکه «هرکه کار بد کرد» چون شرک و گناه کبیره و از آن توبه نکرد «و گناهان وی او را فراگرفت‌» یعنی: کسی‌که همانند اعمال شما عمل کرد و به مانند کفر شما کفر ورزید تا بدانجا که کفر وی بر حسناتش احاطه نمود و هیچ حسنه‌ای برایش باقی نماند «پس چنین کسانی‌اهل آتشند و در آن جاودانه می‌مانند» که سبب جاودانگی‌شان در دوزخ، شرک‌آوردن به خداوند متعال است‌. در حدیث شریف به روایت عبدالله بن‌مسعود س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «إياكم ومحقرات الذنوب، فإنهن يجتـمـعن على الرجل حتى يهلكنه‌». «هان‌! از گناهان اندک و کوچک شمرده شده برحذر باشید زیرا این گناهان بر شخص جمع می‌شوند تا سرانجام او را نابودمی‌کنند».

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٨٢ [البقرة: ۸۲].

«و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند» یعنی: کسانی که ایمان‌آورده‌اند به آنچه که شما یهودیان به آن کفر ورزیده‌اید و عمل کرده‌اند به آنچه‌شما آن را ترک کرده‌اید از دستورات دین خدا أ؛ «آنان اهل بهشتند و در آن‌جاودانه می‌مانند» نه فنا می‌شوند و نه از بهشت خارج می‌گردند.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّيۡتُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنكُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ٨٣ [البقرة: ۸۳].

«و به‌یاد آر» ای پیامبر ص! «که چون از بنی‌اسرائیل میثاق گرفتیم‌» مراد ازمیثاق‌؛ همان پیمانی است که خداوند أ در حیات‌شان بر زبان پیامبران خویش ازآنان گرفت‌. با علم به اینکه عهد بر دو نوع است: عهد خلقت و فطرت که‌معروف به «عهد الست‌» است و عهد نبوت و رسالت، که در اینجا مراد همین عهددوم است‌.

مضمون آن عهد این بود: «که جز خداوند را نپرستید» و به توحید وی درعبادت پایبند باشید. و این حق خداوند تبارک و تعالی است که برترین و بزرگترین‌حقوق است‌. بعد از آن مؤکدترین و برترین حق‌؛ حق والدین است، از این جهت فرمود: «و به پدر و مادر احسان کنید» احسان و نیکی به پدر و مادر عبارت است از: رفتار و معاشرت با آنان به شیوه پسندیده، فروتنی در برابر آنان و بجا آورد ن‌امرشان در غیر نافرمانی و معصیت خدا أ در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س آمده است که فرمود: از رسول خدا ص پرسیدم: کدامین عمل بهتر است‌؟فرمودند: «نمازگزاردن در وقت آن‌». گفتم: بعد از آن کدامین عمل‌؟ فرمودند:«نیکی با والدین‌». گفتم: بعد از آن‌؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا أ » «و» نیکی کنید «به خویشاوندان‌» یعنی: نزدیکان و وابستگان‌. نیکی به آنان‌؛ نگه‌داشت صله و پیوند رحم با آنان و رفع نیازمندیهایشان به اندازه توان است «و» نیکی کنید «به یتیمان‌» یتیم در میان انسان‌ها: کسی است که پدرش را ازدست داده باشد و در میان حیوانات: حیوانی است که مادرش را ازدست‌داده‌باشد. «و» نیکی کنید «به مساکین‌» مسکین: کسی است که فقر و نیازمندی او را خوار و زمین‌گیر کرده است‌. بیشتر اهل لغت و بسیاری از فقها بر آنند که مسکین از فقیر بی‌چیزتر است‌. اما از امام شافعی / روایت شده است که فرمود: فقیر از مسکین بی‌چیزتر و پریشان‌حالتر است «و با مردم به زبان خوش سخن‌بگویید» و هر آنچه که شرعا سخن نیک شمرده شود، شامل این امر قرار می‌گیرد، از آن جمله امر به معروف و نهی از منکر.

در حدیث شریف به روایت ابوذر س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «لا تحقرن من الـمعروف شيئاً وإن لم تجد فالق أخاك بوجه منطلق»‌. «هیچ امر پسندیده‌ای را حقیر نشمار و اگر چیز دیگری نیافتی، با برادر مسلمانت با چهره‌ای گشاده روبروشو». «و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید» ابن‌عطیه می‌گوید: «ادای زکات‌یهودیان چنین بود که مال زکات را در میان می‌نهادند و آنچه که پذیرفته می‌شد، آتشی از آسمان برآن نازل می‌گشت و بر آنچه که پذیرفته نمی‌شد، آتش نازل‌نمی‌گشت‌». اما صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «درباره نوع و چگونگی نماز وزکات اهل کتاب‌، روایت صحیحی در دست نیست‌». «پس به حالت اعراض روی‌برتافتید» از این عهد و میثاق و به آن عمل نکردید «جز اندکی از شما» که‌عبدالله بن سلام و یارانش از آن جمله بودند و به رسول خدا ص ایمان آوردند.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ لَا تَسۡفِكُونَ دِمَآءَكُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٨٤ [البقرة: ۸۴].

آن‌گاه خداوند متعال در مقام انکار بر یهودیانی که در زمان حضرت محمد ص در مدینه به‌سر می‌بردند و در جنگ‌های اوس و خزرج با هم‌پیمانان خود شرکت جسته و چه‌بسا خون یک‌دیگر را می‌ریختند، می‌فرماید: «و به‌یاد آرید که چون ازشما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را نریزید» یعنی: برخی از شما برخی دیگررا نکشید «و یک‌دیگر را از خانه و کاشانه‌تان بیرون نکنید، سپس اقرار کردید و خودگواهید» یعنی: شما خود گواهید که به این پیمان اقرار و اعتراف کرده‌اید. آری‌! خدای سبحان در تورات از بنی‌اسرائیل پیمان گرفته بود که همدیگر را نکشند، برده نسازند و تبعید نکنند.

﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَكُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِيقٗا مِّنكُم مِّن دِيَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَيۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن يَأۡتُوكُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيۡكُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن يَفۡعَلُ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ إِلَّا خِزۡيٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥ [البقرة: ۸۵].

«ولی باز همین شما هستید» یعنی: شما یهودیان معاصر عهد پیامبر ص هستید«که‌» در مخالفت با پیمانی که از شما در تورات گرفته شده «یک‌دیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می‌رانید و به گناه و تجاوز» یعنی: بی‌هیچ‌سبب و دلیل درستی که این کار شما را توجیه کند؛ «برضد آنان باهم همدست‌می‌شوید، و» اما «اگر کسانی از شما اسیر گردند» و نزد شما آمده خواهان پرداخت فدیه آزادی خویش گردند، شما مطابق حکم تورات: «به دادن فدیه، آنان را آزادمی‌کنید، با آن که‌» نه‌تنها کشتن، بلکه «بیرون‌کردنشان بر شما حرام شده‌است، آیاشما به پاره‌ای از کتاب‌» تورات «ایمان می‌آورید و به پاره‌ای دیگر کفر می‌ورزید»؟.

این آیه کریمه به وضعیت دو قبیله اوس و خزرج - پیش از آن که مسلمان‌شوند - اشاره دارد زیرا قبل از اسلام، یهودیان بنی‌قینقاع با خزرج و یهودیان بنی‌نضیر و بنی‌قریظه با اوس، همدست و هم‌پیمان بودند و هرگاه میان اوس وخزرج جنگی درمی‌گرفت، هریک از آن دو گروه، هم‌پیمانانشان را علیه برادران‌یهودی خویش یاری داده و در نتیجه‌، یهودی‌، یهودی دیگر را در گیرودار جنگ‌اوس و خزرج می‌کشت و آواره می‌کرد ولی بعد از آن که آتش جنگ فروکش‌می‌کرد، باز آنها اسیران خود را براساس حکم تورات بازخرید می‌کردند، درحالی‌که طبق بیان آیات سوره «حشر»، خداوند أ از بنی‌اسرائیل در تورات‌پیمان گرفته بود که:

۱- از کشتن همدیگر بپرهیزند.

۲- همدیگر را به ستم آواره نکنند.

۳- در ظلم و تجاوز همدست و همسو نشوند.

۴- اسیران خود را بازخرید و آزاد کنند.

اما بنی‌اسرائیل از این چهار حکم، تنهابه بند چهارم عمل کردند و بس‌.

«پس جزای هرکس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا» به وسیله عذاب خفت‌بار الهی «چیزی نیست و روز رستاخیز به سخت‌ترین عذابها دچارشوند» به‌سزای اینکه آیات الهی را به بازی گرفتهاند «و خداوند از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» بلکه شما را در برابر گناهانتان مجازات می‌کند.

باید دانست که شریعت مقدس ما بر حکم فدیه‌دادن اسیران تأکید نموده است، از این رو، دادن فدیه اسیران جنگی از بیت‌المال واجب است‌. علمای مالکی وغیر آنان می‌گویند: «فدیه‌دادن اسیران واجب است، هرچند در بیت‌المال یک‌درهم باقی نماند و علمای اسلام بر این حکم اجماع دارند. و اگر در بیت‌المال‌پولی موجود نبود، پرداختن فدیه اسیران بر عامه مسلمانان فرض کفایه است‌».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٨٦ [البقرة: ۸۶].

«همین کسانند که زندگانی دنیا را به بهای آخرت خریدند» یعنی: کم دنیا را بر بیش‌آخرت ترجیح دادند «پس نه عذابشان کاسته می‌شود و نه آنان کمک و یاری‌می‌شوند» لذا پشتیبانی ندارند که از عذاب جاودان دوزخ نجاتشان دهد.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ وَقَفَّيۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَكُلَّمَا جَآءَكُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُكُمُ ٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ فَفَرِيقٗا كَذَّبۡتُمۡ وَفَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧ [البقرة: ۸٧].

سپس، خداوند متعال بنی‌اسرائیل را به عناد و مخالفت و استکبار علیه انبیاو پیروی از هوا و هوس‌های بیجا وصف نموده می‌فرماید: «و همانا به موسی‌کتاب‌» تورات «را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سرهم فرستادیم‌» ایشان انبیای بنی‌اسرائیل بودند که بعد از موسی‌ ÷ به نبوت مبعوث شده و به شریعت وی‌عمل می‌کردند. مراد این است که این پیامبران‌: را پیرو موسی‌ ÷ گردانیدیم «و به عیسی پسر مریم بینات بخشیدیم‌» مراد از بینات: معجزات آشکاری است که‌خداوند متعال در سوره‌های «آل عمران‌» و «مائده‌» از آنها یاد کرده و آنها رابه دست عیسی‌ ÷ آشکار ساخت‌؛ چون زنده‌کردن مردگان، آفریدن شکل پرنده از گل و دمیدن در آن و سپس تبدیل شدن آن به پرنده جاندار، بخشیدن بهبودی به نابینای مادرزاد و بیماران مبتلا به برص و جزام، خبردادن به مردم از بسیاری امورغیبی، فرودآوردن «مائده‌» برای آنان از آسمان و نزول انجیل بر وی‌. عیسی‌ ÷را به زبان سریانی «یسوع‌» می‌نامند که به معنای سید یا مبارک است و «مریم‌» به‌زبان عبری به معنای خدمتکار است زیرا مادرش او را برای خدمت بیت‌المقدس‌نذر کرده بود «و او را با روح القدس تأیید کردیم‌» یعنی: عیسی‌ ÷ را با روح مقدس‌که جبرئیل‌ ÷ است، تأیید و تقویت نمودیم‌. گفتنی است‌؛ احادیثی نیز بر صحت‌این رأی که «روح‌القدس‌» جبرئیل امین است، روایت شده‌؛ از آن جمله: حدیث شریف زیر به روایت عایشه ل از رسول‌خدا ص است که آن‌حضرت ص برای حسان شاعر خویش منبری در مسجد نهادند و او بر آن منبر می‌ایستاد و از رسول خدا ص دفاع می‌کرد، پس ایشان در حق وی چنین دعاکردند: «اللهم أيد حسان بروح القدس كما نافح عن نبيك». «خدایا! حسان را به‌روح‌القدس تأیید و یاری کن، همان طوری که او از پیامبرت دفاع کرد». وچنان‌که در آیه (۱٩۵) از سوره «شعراء» آمده است، به جبرئیل‌ ÷ «روح‌الامین‌» نیز گفته می‌شود. بعضی گفته‌اند: مراد از «روح‌القدس‌»، روح دمیده شده در عیسی‌ ÷ است که خداوند أ او را با آن روح نیرومند تأیید کرد «پس چرا هرگاه که پیامبری احکامی برخلاف میل شما» یعنی: برخلاف هواهای‌نفسی شما «برایتان آورد، استکبار کردید»؟ و به منظور تحقیر پیامبران: و دورپنداشتن رسالت ایشان، از پذیرش آن سرباز زدید «پس گروهی را دروغگو خواندید» چون عیسی و محمد علیهماالسلام را «و گروهی را می‌کشید»؟ مراد، بیان‌حال گذشته است‌؛ یعنی: گروهی را کشتید، چون یحیی و زکریا علیهماالسلام را. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند أ از کشتن انبیا توسط یهود به صیغه ماضی تعبیر نکرد زیرا مراد حق تعالی این است که یهودیان عصر رسالت نیز در صدد کشتن‌پیامبر اسلام هستند، چنانچه آنان به وسیله زهر و جادو در پی قتل آن حضرت ص بر آمدند. شاهد این مدعا حدیث شریف رسول خدا ص در بیماری وفاتشان است که گفتند: ما زالت اکله خیبر تعادنی فهذا اوان انقطاع ابهری‌: پیوسته و هنوز هم، آن‌خوردن خیبر (از گوسفند آلوده به زهر) مرا آزار می‌دهد، پس این زمان‌؛ زمان‌قطع‌شدن ورید گردن من است‌».

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَقَلِيلٗا مَّا يُؤۡمِنُونَ٨٨ [البقرة: ۸۸].

«و» یهودیان «گفتند: دل‌های ما غلف است‌» غلف: جمع اغلف، عبارت ازچیزی است که روی آن پوششی قرار دارد. یعنی: کلام تو به دل‌هایمان نمی‌رسد. این سخن را گفتند تا چنین وانمود کنند که دعوت پیامبر ص را نمی‌فهمند و لذا پیامبر ص را از ایمان آوردن خود مأیوس کنند تا دیگر دست از دعوتشان بردارد «چنین نیست، بلکه خداوند به سزای کفرشان لعنتشان کرده است‌» یعنی: آنچه از پندار عدم فهم پیام پیامبر عنوان می‌کنند، درست نیست، بلکه خداوند أ به‌سبب‌عدم گرویدنشان به سوی ایمان، آنان را از رحمت خویش دور نموده و درحقیقت، سبب کفرشان همین است‌. لعن: طرد و دورساختن است‌. بل: برای‌اضراب یعنی انتقال از یک کلام به کلام دیگری به هدف نفی آن است‌. «از این رو،اندکی ایمان می‌آورند» آری‌! ایمان یهود که خداوند متعال از عناد و ناکسی وسرسختی و شدت لجبازی و دوریشان از اجابت گفتن به پیامبرانبه ما داستان‌ها بیان کرده، جدا اندک است زیرا آنان به بخشی از کتاب تورات ایمان‌آورده و عمل به بخشی دیگر را ترک کرده یا آن را تحریف نموده‌اند، پس حقا که این وصف شایسته شأن آنان است‌. یا معنای: (فقليلا ما يؤمنون) این است: آنان اصلا ایمان نمی‌آورند، چنان‌که اعراب می‌گویند: «قلما رایت مثل هذا قط» یعنی: هرگز مانند این ندیدم‌.

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ كِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَكَانُواْ مِن قَبۡلُ يَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٨٩ [البقرة: ۸٩].

«و هنگامی که برای آنان‌» یعنی: برای یهودیان «کتابی‌» چون قرآن «از جانب‌خداوند آمد که مؤید آن چیزی است که نزدشان است‌» یعنی: قرآن مؤید تورات وانجیل است زیرا قرآن از آنچه در کتاب‌هایشان است خبر می‌دهد و تأیید کننده آنهاست نه مخالف با آنها، «با آن که پیش از آن در برابر کافران پیروزی می‌جستند» با بعثت پیامبر آخرالزمان و از خداوند أ بر دشمنان خود به حق نبی مبعوث درآخرالزمان‌، طلب نصرت می‌کردند همان نبیی که اوصافش را در تورات می‌یافتند، «ولی همین که آنچه را می‌شناختند» یعنی: پیامبر خاتم ص «به نزدشان آمد، انکارش‌کردند».

ابن‌اسحاق از چند تن از بزرگان انصار در باره سبب نزول این آیه روایت کرده‌است که فرمودند: «هیچ طایفه‌ای از اعراب در مورد بعثت رسول خدا ص چون‌طایفه ما آگاهی نداشتند زیرا یهودیان در جوار ما در مدینه زندگی می‌کردند و آنان اهل کتاب بودند و ما بت‌پرست، و چون از سوی ما به آنان بدی و آزاری‌می‌رسید، می‌گفتند: قطعا در این روزگار نزدیک پیامبری برانگیخته می‌شود وزمان بعثتش نزدیک است، در آن هنگام ما از او پیروی کرده و همراه با او، شما را چون کشتار عاد و ارم، یک‌سره می‌کشیم و از میان برمی‌داریم‌! اما چون‌رسول خدا ص به رسالت مبعوث شدند، ما (انصار) از ایشان پیروی کردیم، ولی‌آنان (یهود) به آن حضرت ص کفر ورزیدند». «پس لعنت خدا بر کافران‌» یعنی: بر یهودیان «باد».

﴿بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن يَكۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡيًا أَن يُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٞ مُّهِينٞ٩٠ [البقرة: ٩۰].

«وه که به چه بد بهایی خود را فروختند که به آنچه خدا نازل کرده بود کافر شوند» یعنی: این خودفروشان‌، در قبال فروش خود هیچ عوضی جز کفر به کتاب منزل‌خدا أ نگرفته خود را مفت و مجانی در آتش جهنم افگندند، وه‌! این چه بدمعامله‌ای است که کردند «از سر بغی‌» یعنی: انگیزه‌شان در این کفر، بغی بود. بغی: حسد و رقابت و بخل و تجاوز است «که چرا خداوند بر هرکس از بندگانش که‌بخواهد، از فضل خویش فرومی‌فرستد» یعنی: بر اعراب حسد بردند که چرا خاتم‌النبیین ص از میان‌شان مبعوث شده، در حالی‌که آنان باید می‌دانستند که نبوت فضلی از جانب خداوند أ است که آن را بر هرکس که بخواهد می‌بخشد و این‌فضل در انحصار آنان نیست که همیشه به آنان اختصاص داشته باشد «پس به خشمی بر خشم دیگر گرفتار آمدند» خشم اول کفرشان به حضرت عیسی‌ ÷ و خشم دوم کفرشان به حضرت محمد ص است‌. یا خشم اول‌، کفرشان به حضرت‌محمد ص و خشم دوم سرکشی و تجاوزشان علیه آن حضرت ص است‌. یا خشم اول‌، به‌سبب پرستش گوساله از سوی آنان و خشم دوم به‌سبب کفرشان به حضرت‌محمد ص است «و برای کافران عذابی خفت آور است‌».

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَيَكۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِيَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٩١ [البقرة: ٩۱].

«و چون به آنان‌» یعنی: به یهودیان و امثال آنان از اهل کتاب «گفته شود؛ به‌آنچه خدا نازل کرده ایمان آورید» یعنی: به قرآن یا هرآنچه که خداوند أ از کتب‌آسمانی نازل کرده، ایمان آورید و آنها را تصدیق کنید «می‌گویند: ما به آنچه برپیامبر خودمان نازل شده، ایمان می‌آوریم‌» و آن را تصدیق می‌کنیم و همین برای ماکافی است «و به آنچه جز آن است کافر می‌شوند» یعنی گفتند: ما به غیر آن کافریم «و حال آن که آن‌» کتاب نازل شده بر محمد ص «حق و مؤید همان چیزی است که‌نزد آنان است‌» یعنی: فرق نهادن در تصدیق میان دو چیز متساوی در حقانیت‌خود - درحالی‌که هریک از آن دو مصدق دیگری است - هیچ توجیهی ندارد «بگو: اگر مؤمن بودید پس چرا پیش از این، پیامبران خدا را می‌کشتید»؟ یعنی: اگردر این ادعا که به آنچه بر شما نازل گشته مؤمن بودید، چرا پیامبران الهی راکشتید، درحالی‌که کتاب خودتان شما را از این کار نهی می‌کند؟

این خطاب هرچند متوجه یهودیان معاصر زمان خاتم‌النبیین ص است، اما مراد از آن پیشینیانشان می‌باشند و از آنجا که آنها به عملکرد پیشینیانشان راضی بودند ودر تکذیب و دشمنی با انبیا: از نقش قدم پیشینیانشان پیروی کردند، پس همانند آنان گردیدند، از این روی، فعل «قتل‌» به آنها نسبت داده شد.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَكُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٩٢ [البقرة: ٩۲].

«و قطعا موسی برای شما بینات را آورد» مراد از بینات: تورات، یا معجزات ونشانه‌های نه‌گانه‌ای است که خداوند أ در آیه (۱۰۱) از سوره «اسراء» به بیان آنها پرداخته است، که عبارت بودند از: عصا، ید بیضا، شکافتن دریا، سایبان ساختن ابر، من، سلوی، سنگی که از آن چشمه‌های دوازده‌گانه جوشید وفرود آوردن طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون به عنوان عذاب بر تکذیب‌پیشه‌گان «سپس در غیاب او شما گوساله را» به پرستش «گرفتید و شما» با این‌گوساله‌پرستی‌تان «ستمکار بودید» بر خویشتن.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَكُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَكُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِكُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا يَأۡمُرُكُم بِهِۦٓ إِيمَٰنُكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٩٣ [البقرة: ٩۳].

«و آن‌گاه که از شما پیمانتان را گرفتیم‌» که به آنچه در تورات است، عمل کنید «و طور را بر فراز شما برافراشتیم‌» داستان برافراشتن کوه طور بر بالای سرشان درآیه (۶۳) گذشت «و گفتیم: آنچه را به شما داده‌ایم، به قوت بگیرید و بشنوید» یعنی: آن اوامری را که می‌شنوید، اطاعت کنید و بپذیرید. ولی آنها در جواب‌گفتند: «شنیدیم‌» یعنی: سخن تو را با حس شنوایی‌مان شنیدیم، ولی «نافرمانی‌کردیم‌» امر تو را. یعنی: فرمان تو را نمی‌پذیریم «و مهر گوساله در دل‌هایشان سرشته شد» یعنی: مهر گوساله در دل‌هایشان چنان جای گرفت که گویی دل‌هایشان آن را می‌آشامید و با آن در می‌آمیخت، چنان‌که آب با نوشیدن، در اعضای‌وجود درهم می‌آمیزد تا بدانجا که به درون بافت‌های وجود می‌رسد. در حدیث شریف‌آمده است: «حبک‌الشی‌ء یعمی ویصم‌: مهر و محبت تو به چیزی، کور و کرت‌می‌سازد». این مهرورزیدن به گوساله «به سبب کفر آنان‌» بود، به مثابه مجازات وفرود آوردن خفت و خواری بر آنان «بگو: اگر از اهل ایمان هستید» پس بدانید که «ایمانتان شما را به بدچیزی فرمان می‌دهد» یعنی: دروغین بودن ایمان ادعایی‌تان در این مورد که گفتید؛ فقط به کتاب خودتان مؤمن و به دیگر کتاب‌ها کافر هستید، با این سخنتان که: (شنیدیم و نافرمانی کردیم!) ثابت شد، چه این سخن‌، خود دلیل کذب شما در ادعای ایمانتان می‌باشد، پس شما در واقع به هیچ‌چیز ایمان ندارید، نه به تورات و نه به قرآن‌.

﴿قُلۡ إِن كَانَتۡ لَكُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٩٤ [البقرة: ٩۴].

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل می‌کند: یهودیان گفتند؛ کسی دیگر جز ما هرگز وارد بهشت نمی‌شود. پس خداوند متعال نازل فرمود: «بگو» ای محمد ص! به یهودیان «اگر به حکم الهی سرای آخرت مختص شماست نه دیگر مردم‌» و فقط شما هستید که به بهشت وارد می‌شوید و دیگران با شما در این امر مشارکت ندارند؛ «پس اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید» زیرا کسی‌که به بهشتی بودن خود یقین داشته‌باشد، قطعا مرگ برایش از زندگی پر رنج و گداز دنیا محبوب‌تر است، چرا که دنیا زندان مؤمن می‌باشد.

در بیان معنای مراد آیه از ابن‌عباس ب روایت شده است که فرمود: «مراد این‌است که بر هریک از دو گروهی از ما یا شما که در ادعای خود دروغگوست، دعای مرگ کنید. اما یهودیان چنین دعایی نکردند، چرا که به دروغگو بودن خودیقین داشتند». ابن‌کثیر می‌گوید: «این تفسیر ابن‌عباس ب از آیه کریمه - یعنی دعابر وجه مباهله - تفسیری است صحیح زیرا میان وجود صلاح و آرزوکردن مرگ هیچ ارتباط منطقی‌ای وجود ندارد و چه بسیار افراد صالحی که مرگ را آرزو نمی‌کنند بلکه دوست دارند که عمری طولانی داشته باشند تا بر اعمال خیرشان بیفزایند و مرتبه‌شان در بهشت برتر گردد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «خیرکم من طال عمره، و حسن عمله‌: بهترین شما کسی است که عمرش‌دراز و عملش نیکو باشد». همچنین در حدیث شریف به روایت بخاری و غیر وی از ابن‌عباس ب آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «اگر یهودیان مرگ را آرزومی‌کردند، قطعا می‌مردند و جایگاههای خود را در دوزخ می‌دیدند».

﴿وَلَن يَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ٩٥ [البقرة: ٩۵].

«ولی هرگز آن را» یعنی: مرگ را «هیچ‌گاه آرزو نمی‌کنند، به سبب آنچه که‌دستهای آنان پیش فرستاده است‌» یعنی: به سبب گناهانی که انجام داده‌اند، گناهانی که مرتکب آنها نه فقط از عذاب ایمن نیست، بلکه اصلا در رسیدن به بهشت هیچ امیدی ندارد، چه رسد به اینکه آن را خاص و مخصوص خویش‌بپندارد «و خدا به حال ستمگران داناست‌» این جمله‌، اعلام ثبت‌نامشان در پرونده ودیوان ستمگران است‌.

﴿وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَيَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ يُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن يُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ٩٦ [البقرة: ٩۶].

«و هر آینه آنان را حریص‌ترین مردم بر حقیرترین زندگانی‌» یعنی: کمترین درنگی در دنیا «می‌یابی‌» چه رسد به زندگانی‌ای بسیار و درنگی طولانی وماندگار «و حریص‌تر از آنان که مشرکند» و به رستاخیز بعد از مرگ و سرای آخرت‌ایمان ندارند. بنابراین‌، یهودیان بی‌تردید از حریص‌ترین مردم بر زندگانی دنیا هستند. دلیل حرص یهود بر زندگانی دنیا تا به این حد؛ جز این نیست که آنها ازعذابی که در آخرت در انتظارشان است، به‌خوبی آگاهند «یکی از آنان دوست‌می‌دارد؛ کاش عمر داده شود» و زندگی کند «هزار سال، با آن که اگر چنین عمری هم به او داده‌شود، دور دارنده وی از عذاب نیست و خداوند به آنچه می‌کنند» بندگانش ازخیر و شر «بیناست‌» و آگاه است‌، پس قطعا هرکس را برابر عمل و اندیشه‌اش جزای مناسب می‌دهد.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «این آیات، امتحانی برای آشکار ساختن‌حقیقت ادعای یهود در میدان‌داری ایمان است و نتیجه امتحان چیزی جز شکست قطعی و خفت‌بار آنان نبوده و نیست‌».

﴿قُلۡ مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِيلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِكَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ٩٧ [البقرة: ٩٧].

ابن‌کثیر به نقل از ابن‌جریرطبری می‌گوید: «دانایان به تأویل، جملگی اتفاق نظردارند بر اینکه این آیه در پاسخ به یهودیان نازل شد، هنگامی‌که پنداشتند جبرئیل‌دشمن آنها و میکائیل دوست‌شان است‌». در بیان سبب نزول آیه، یعنی سببی که‌یهودیان این سخن را گفتند و باز این پاسخ در ردشان نازل گردید؛ میان علمااختلاف است، اما از مجموع روایات رسیده در این باب چنین بر می‌آید که سبب‌این اظهارنظرشان، مناظره‌ای بود که میان آنها و رسول خدا ص درباره نبوت آن‌حضرت ص به‌وقوع پیوست‌. یهودیان در این مناظره به آن حضرت ص گفتند: اگردوست تو فرشته دیگری غیراز جبرئیل بود، حتما ما از تو پیروی کرده و تأییدت می‌کردیم‌. رسول خدا ص از آنان پرسیدند: چه چیز شما را از تصدیق جبرئیل بازمی‌دارد؟ گفتند: جبرئیل دشمن ماست‌! «بگو: هرکس دشمن جبرئیل باشد، پس‌همانا جبرئیل به فرمان خدا قرآن را بر قلبت نازل کرده است‌» و این خود، دلیل شرف‌و حرمت جبرئیل‌ ÷ و برتری منزلت وی نزد خداوند متعال است بنابراین، هیچ‌دلیل موجهی بر دشمنی یهود با او وجود ندارد زیرا از او جز آنچه که موجب‌دوستی و محبت است صدور نیافته‌، و اینکه جبرئیل‌ ÷، قرآن کتاب برحق‌خداوند بزرگ را بر قلب پیامبر آخرالزمان فرودآورده، جرم نیست، از جهت‌دیگر، قرآن: «مؤید کتاب‌هایی است که در دست آنان است و راهنما و مژده‌دهنده به‌مؤمنان است‌» پس کتابی که خود با تورات همخوان است، چرا این اندازه بغض ونفرت در آنان برانگیزد؟ مگر نه این است که تورات کتاب آنهاست‌؟

﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ٩٨ [البقرة: ٩۸].

«هرکه دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران او و جبرئیل و میکائیل است، پس هرآینه، خداوند دشمن کافران است‌» زیرا هرکس با اولیای خدا أ و سپاهیانش دشمنی‌کند، بی‌گمان با خدای سبحان دشمنی کرده و به او کفر ورزیده‌است و خداوندمتعال هم دشمن اوست و او را مورد بازپرسی و مجازات قرار می‌دهد، پس‌دشمنی با دوستان خدا أ موجب کفر دشمنان است‌. مخصوص ساختن جبرئیل ومیکائیل به یادآوری بعد از ذکر فرشتگان به طور عام‌؛ به قصد بزرگداشت وگرامی‌داشت آن دو و اشاره‌ای است به این حقیقت که آن دو هرچند ازفرشتگانند، ولی به اعتبار امتیاز خاصی که دارند، به منزله جنس دیگری گردیده‌اند که شریف‌تر و گرامی‌تر از جنس عامه فرشتگان است‌. در حدیث شریف قدسی آمده‌است: «من عادی لي ولياً فقد بارزني بالحرب‌: هرکس با دوستی از دوستان من‌دشمنی کند؛ قطعا با من اعلام جنگ داده است‌».

﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۖ وَمَا يَكۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ٩٩ [البقرة: ٩٩].

«و همانا بر تو آیاتی روشن‌» و نشانه‌هایی واضح «فرو فرستادیم‌» که دلیل‌نبوت تو اند، آیاتی که اصول اعتقادی را با برهان‌های آنها و احکام عملی را با منافع و هدفمندیها و مصالح آنها کاملا روشن ساخته‌اند و خود بسان نوری روشن در درخشش بوده و هیچ نیازی به دلیل روشنگر دیگری ندارند «و جز فاسقان کسی‌آنها را انکار نمی‌کند» یعنی: این نشانه‌ها به‌قدری روشن‌اند که فقط کسانی که ازپذیرش فرمان خدا أ سرباز زده و از هوای نفس خویش پیروی کرده باشند، به‌آنها کفر می‌ورزند، نه آنان که با هدف پیروی از حق، جویای آن هستند. پس این‌آیه به فسق و نافرمانی یهودیان اشاره دارد.

ابن عباس ب در بیان سبب نزول می‌گوید: «ابن صوریای یهودی به‌رسول خدا ص گفت: ای محمد! چیزی به همراه نیاورده‌ای که ما آن را بشناسیم‌! و خداوند بر تو نشانه‌ای روشن نازل نکرده تا ما از تو پیروی کنیم‌! همان بود که‌خداوند بزرگ نازل فرمود: ﴿وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ....

﴿أَوَ كُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٠٠ [البقرة: ۱۰۰].

ابن‌کثیر در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل می‌کند: رسول خدا ص پیمانی راکه در تورات در ارتباط با تصدیق پیامبر آخرالزمان از یهودیان گرفته شده بود به‌یاد آنان آوردند، اما مالک بن صیف یهودی گفت: به خدا سوگند که در ارتباط بامحمد ص از ما هیچ پیمانی گرفته نشده است‌! پس خداوند أ در رد این سخن آنان نازل فرمود: «چرا هرگاه پیمانی بستند، گروهی از آنان، آن را شکستند» یعنی: آن پیمان را دور افگنده و زیرپا نهادند؟ «آری، بیشتر آنان ایمان نمی‌آورند» حسن‌بصری / می‌گوید: «قطعا هیچ عهد و پیمانی را سراغ نداریم که یهودیان به‌آن متعهد شده باشند و بعدا آن را نشکسته و پشت‌سر نینداخته باشند، امروز عهدی می‌بندند و فردا آن را می‌شکنند» [۵].

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِيقٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ كَأَنَّهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٠١ [البقرة: ۱۰۱].

«و چون پیامبری‌» یعنی: حضرت محمد ص «از سوی خداوند به نزد آنان‌آمد که‌تصدیق‌کننده حقانیت کتاب‌شان بود، گروهی از اهل کتاب‌» یعنی: یهودیان که خداوند أ به آنان کتاب داد و با آن گرامیشان داشت‌؛ «کتاب الهی‌» یعنی: تورات «را پشت سر افگندند» زیرا وقتی به رسول خدا ص و قرآن نازل شده برای‌شان کفر ورزیدند - بعد از آن که خداوند أ از آنان در تورات پیمان گرفت که آن حضرت ص را تصدیق و پیروی نمایند و حتی اوصاف‌شان را نیز برای‌شان بیان‌داشت - دیگر این کفر و انکارشان، در واقع به معنای پشت سرافگندن تورات و رد و انکار آن نیز هست «چنان‌که گویی‌» حقیقت را «نمی‌دانند» یعنی: رفتارشان چون رفتار کسی است که گویی هیچ نمی‌داند که چه خبر است و چه می‌کند.

﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّيَٰطِينُ عَلَىٰ مُلۡكِ سُلَيۡمَٰنَۖ وَمَا كَفَرَ سُلَيۡمَٰنُ وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ١٠٢ [البقرة: ۱۰۲].

«و از آنچه شیاطین‌» انس و جن «در روزگار سلطنت سلیمان می‌خواندند» یعنی: به‌هم می‌بافتند از سحر و مانند آن «پیروی کردند».

یهودیان بر این پندار بودند که دانش سلیمان همان سحر بوده ست و او سحر وجادو را اجازه داده و با آن موافق بوده است‌. چنان‌که محمدبن اسحاق در بیان سبب نزول آیه نقل می‌کند: برخی از دانشمندان یهود گفتند: آیا از محمد ص درشگفت نیستید که می‌پندارد سلیمان پیامبر بوده‌؟ به خدا سوگند که او جادوگری بیش نبوده است‌! پس خداوند أ این پندارشان را رد کرد و فرمود: «و سلیمان‌» به سحر نپرداخت و «کفر نورزید». این اعلام صریح بیزاری و تبرئه سلیمان‌ ÷ هم از سحر و هم از این اتهام یهود است که او - العیاذ باالله - برای بت‌ها سجده کرده‌است «ولی شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می‌آموختند».

ابن‌کثیر نقل می‌کند: «سلیمان‌ ÷ کتابهای سحری را که به وسیله شیاطین میان‌مردم پراکنده شده بود، گردآورده و آنها را در صندوقی نهاد و در زیر تختش دفن نمود تا مردم گمراه نشوند و می‌فرمود: اگر از احدی بشنوم که بگوید: شیاطین غیب را می‌دانند، گردنش را می‌زنم‌! و کسی از شیاطین به تخت وی نزدیک نمی‌شد مگر اینکه دردم می‌سوخت‌. چون سلیمان‌ ÷ درگذشت و دانشمندانی که‌از جریان امر آگاه بودند، نیز درگذشتند، شیطان خود را به شکل انسانی درآورده‌و به صورت سخنرانی ظاهر شد و گفت: ای مردم‌! سلیمان‌ ÷ پیامبر نبود، بلکه‌ساحر بود، اگر باور ندارید، اینک با من بیایید که شما را بر گنجینه سحر وی راهنمایی کنم‌. آن‌گاه محل دفن آن صندوق را به مردم نشان داد... در این هنگام بود که جز مؤمنان، دیگران گمراه شده سلیمان‌ ÷ را ساحر پنداشتند، و سرزنش وی بر سر زبان‌ها افتاد و پیوسته حال آنان چنین بود تا اینکه خدای عزوجل‌حضرت محمد ص را به رسالت برانگیخت و برائت سلیمان‌ ÷ از این تهمت را برزبان ایشان نازل نمود.

«نیز آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود» یعنی: شیاطین‌آنچه را بر این دو فرشته نیز نازل شده بود، به مردم تعلیم می‌دادند. مردم بابل‌قومی صابئی بودند که ستارگان هفت‌گانه را پرستش کرده و آنها را «خدایان‌» می‌نامیدند و بر این باور بودند که حوادث جهان جملگی از افعال‌آنهاست و هم‌آنان بودند که خداوند متعال‌، ابراهیم خلیل‌ ÷ را به سویشان فرستادکه آنها را به سوی توحید فراخواند.

هاروت و ماروت - بنا بر آنچه که از برخی از سلف نقل شده - در اصل از فرشتگان بودند که خواستند تا به زمین فرود آورده شوند و این خواسته‌شان برآورده شد و خداوند أ به آنها طبیعت آدمی و شهوانی داد، پس از آنان گناه سر زد و به کیفر این گناه، در چاهی در بابل عراق فروآویخته شدند. اما ابن‌کثیرمی‌گوید: «آنچه انبوه مفسران از متقدمان و متأخران، در ارتباط با داستان هاروت‌و ماروت نقل کرده‌اند، حاصل همه آنها به اخبار بنی‌اسرائیلی بر می‌گردد و ما درباره داستان هاروت و ماروت، حدیث صحیحی که اسنادی پیوسته داشته باشد، نداریم و ظاهر سیاق قرآن هم به بیان اجمالی داستان آنها بسنده نموده، لذابه آنچه در قرآن آمده، ایمان داریم و به همین حد اکتفا می‌کنیم و خداوند أ خود به حقیقت حال‌شان داناتر است‌».

«با آن که آن‌دو فرشته به هیچ کس چیزی نمی‌آموختند، مگر اینکه می‌گفتند: ماوسیله آزمایشی‌» از جانب خداوند أ «برای شما هستیم، پس زنهار کافر نشوی‌» بنابراین، شیوه آموزش آنها با هشدار و بیم‌دهی از سحر همراه بود، نه با فراخوانی به سوی سحر «اما» مردم «از آن دو فرشته چیزهایی می‌آموختند» یعنی: آن دو، چیزهایی از سحر را به مردم تعلیم می‌دادند و آنان نیز آن را می‌آموختند «که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی افگنند» زیرا سحر، در افگندن حب و بغض در دل‌ها، یک‌جاکردن و پراکنده‌ساختن و نزدیک‌ساختن و دورگردانیدن‌، دارای‌تأثیری است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «سبب تفرقه انداختن میان زن و شوهر به وسیله‌سحر؛ همانا تخیلی است که بر اثر سحر در مرد یا زن نسبت به دیگری به وجودمی‌آید، همچون زشت جلوه‌دادن سیما و قد و اندام او، یا زشت نشان‌دادن رفتاراو، یا مانند این از اسباب برانگیزاننده فرقت و جدایی‌».

در حدیث شریف آمده است: «شیطان تخت خویش را بر آب نهاده سپس‌لشکریان خود را به میان مردم می‌فرستد و نزدیک‌ترین آنان از نظر مقام و منزلت‌نزد وی، بزرگ‌ترین آنان در فتنه انگیزی است‌. یکی از آنها می‌آید و می‌گوید:پیوسته با فلان کس درآویختم تا او را در حالی ترک کردم که چنین و چنان‌می‌گفت‌...! ابلیس می‌گوید: نه به خدا، تو کار مهمی نکرده‌ای‌! آن‌گاه یکی دیگر از آنها می‌آید و می‌گوید: فلان شخص را ترک نکردم تا آن که میان او و همسرش‌جدایی افگندم‌! پس ابلیس او را به خود نزدیک ساخته و در آغوشش می‌گیرد ومی‌گوید: آری‌! این تو هستی که واقعا کاری کرده‌ای‌».

«هرچند نمی‌توانستند به وسیله آن بدون فرمان خدا به احدی زیان برسانند» یعنی: هرچند سحر در حد خود دارای تأثیر است، ولی فقط بر کسی تأثیر زیان‌بخش می‌گذارد که خداوند أ به تأثیر آن در وی فرمان داده‌باشد. علما براین که سحر ذاتا مؤثر است و دارای حقیقتی ذاتی است، اتفاق نظر دارند و جزمعتزله، ابوبکر رازی از حنفی‌ها و ابواسحاق اسفراینی از شافعی‌ها، کسی دیگر بااین اجماع مخالفت نکرده‌است‌. «و چیزی می‌آموختند که به آنان زیان می‌رساند وسودی برای‌شان نداشت‌» این بخش از آیه بر این حقیقت صراحت دارد که سحر برای صاحب خود سودی در بر ندارد و نفعی به وی نمی‌رساند، بلکه در واقع برای‌وی زیان محض است «و به خوبی می‌دانستند که هرکس خریدار آن باشد» یعنی: هرکس این برساخته‌های شیاطین را با کتاب خدا أ عوض کند «در آخرت بهره‌ای ندارد، وه‌! چه بد بود آنچه به جان خریدند اگر می‌دانستند» که دانستند، ولی به علم‌خویش عمل نکردند، از این رو نادان خوانده شدند.

ابن‌کثیر به نقل از امام رازی می‌گوید: «سحر بر هشت نوع است:

۱- سحر دروغ‌پردازانی که ستارگان سیار هفت‌گانه را می‌پرستیدند و بر این باوربودند که این ستارگان، گرداننده کار عالم و آورنده خیر و شر هستند. همینان بودند که خداوند أ برای ابطال عقیده فاسدشان، ابراهیم‌ ÷ را به میان‌شان فرستاد.

۲- سحر کسانی‌که قدرت تلقین و القای نیرومندی دارند زیرا نفس‌ها به اوهام گردن نهاده و از تلقین تأثیر می‌پذیرند.

۳- نوع دیگری از سحر؛ یاری خواستن از ارواح زمینی، یعنی جنیان است‌. جنیان بر دو قسم‌اند: مؤمنان جن، و کفار آنها که شیاطین‌شان هستند. برقرارکردن ارتباط با این ارواح زمینی، آسان‌تر از بر قرارکردن ارتباط با ارواح آسمانی است زیرا میان آنها مناسبت و نزدیکی وجود دارد.

۴- نوع دیگری از سحر؛ تخیلات و شعبده‌بازی و چشم بندی است‌. برخی ازمفسران برآنند که سحر ساحران فرعون از این نوع بود.

۵- نوع دیگری از سحر؛ کارهای شگفت انگیزی است که از ترکیب آلات وابزار بر نسبت‌های هندسی پدیدار می‌شود، چون سواری که در دست آن بوقی‌است، هرگاه که ساعتی از روز بگذرد، بر آن بوق می‌دمد، بی‌آن که کسی به آن‌دست بزند. از آن جمله، تصاویری است که رومیان و هندیان صورت‌نگاری‌می‌کنند، به طوری که بیننده میان آنها و میان انسان فرقی نمی‌گذارد. برخی دیگراز مفسران برآنند که سحر ساحران فرعون از این نوع بود.

۶- نوع دیگر از سحر؛ یاری جستن از خواص ادویه در غذاها و رنگ‌هاست‌. آری! تأثیر خاصیت‌های اشیا انکار ناپذیر است‌، چنان‌که تأثیر نیروی مغناطیس و آهن‌ربا ملموس و غیر قابل انکار می‌باشد.

٧- نوع دیگر از سحر؛ تأثیر گذاری روانی است، بدین‌گونه که - مثلا - ساحرادعا می‌کند که اسم اعظم را می‌داند و جن به فرمان وی است، پس اگر شنونده کم‌خرد باشد، این سخن را باور کرده و قلبش بدان متمایل می‌شود، لذا در روان وی نوعی از رعب و ترس پدیدار می‌گردد و چون خوف آمد، نیروی حواس‌ضعیف می‌شود، در این هنگام است که ساحر هرچه بخواهد می‌تواند به وی انجام‌دهد.

۸- نوع هشتم، سحر با سخن چینی و دو به‌هم‌زنی از راه‌های ظریف و نیرنگبازانه‌است، که این نوع سحر، میان مردم شایع می‌باشد».

ابن‌کثیر اضافه می‌کند: «دلیل اینکه بسیاری از این انواع در فن سحر برشمرده‌شده‌اند، این است که: درک و دریافت آنها بسیار ظریف است زیرا سحر از نظرلغوی عبارت از چیزی است که سبب آن پنهان باشد، از این جهت در حدیث شریف‌آمده است: «ان من البیان لسحر: همانا بعضی از بیان‌ها سحر است‌».

همچنین ابن‌کثیر در باره حکم آموختن و عمل به سحر می‌گوید: «فقها درباره‌کسی که سحر را آموخته و آن را به‌کار می‌گیرد، اختلاف نظر دارند، ابوحنیفه ومالک و احمد می‌گویند: چنین شخصی با این کار کافر می‌شود. یکی از یاران‌ابوحنیفه می‌گوید: آموختن سحر برای پرهیز از آن موجب کفر نیست، اما کسی‌که به عقیده جایز بودن، یا منفعت سحر آن را می‌آموزد کافر می‌شود. همچنین‌اگر کسی بر این باور بود که شیاطین هر آنچه را بخواهد برای او انجام می‌دهند، کافر می‌شود. پس آموزش علم سحر ممنوع نیست، بلکه آنچه ممنوع است عمل‌به آن می‌باشد».

علما درباره مجازات ساحر بر دو رأی اند: جمهور علما (ابوحنیفه، مالک واحمد ) بر آنند که ساحر کشته می‌شود زیرا در حدیث شریف آمده است: «حدالساحر ضربه با السیف‌: حد ساحر، زدن وی به شمشیر است‌». بنابراین، اگرمسلمانی عمل سحر را انجام داد، مرتد می‌شود و باید کشته شود. ولی رأی شافعی‌این است که سحر گناهی از گناهان است، پس اگر ساحر با سحر خود سبب کشتن‌کسی شد، به سبب آن کشته می‌شود و اگر موجب زیان شد، به همان مقدار، موردتأدیب قرار می‌گیرد. اما رأی اول صحیح‌تر است‌.

سعیدبن مسیب و مزنی جایز دانسته‌اند که: از ساحر خواسته شود تا سحر را ازشخص جادو شده دور کند.

علما اتفاق نظر دارند بر اینکه چشم‌زخم حق است و این معنی در حدیث شریف نیز آمده است‌.

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَيۡرٞۚ لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ١٠٣ [البقرة: ۱۰۳].

«و اگر آنان ایمان می‌آوردند» به پیامبر ص و قرآن «و پرهیزگاری می‌کردند» ازسحر و کفری که در آن فرو رفته‌اند «هرآینه پاداشی که از نزد الله می‌یافتند، بهتربود» برای‌شان از آنچه که از بهره‌های ناچیز دنیا به وسیله سحر به‌دست می‌آورند، اما «اگر می‌دانستند» به علمی درست، که چنین نیست بلکه باورهایشان متکی برپندار و تقلید است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٠٤ [البقرة: ۱۰۴].

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: کلمه (راعنا ) معمولادر میان اعراب به معنای «رعایت حال مارا بکن‌!» کاربرد داشت، اما این کلمه درزبان یهود، دشنامی زشت بود، پس یهودیان از کاربرد آن در سخن اعراب‌خوشحال شده با خود گفتند: چه بهتر! ما تاکنون پنهانی محمد را دشنام می‌دادیم، اکنون می‌توانیم این کار را علنی انجام دهیم، لذا فرصت را مغتنم شمرده نزدرسول خدا ص می‌آمدند و ایشان را را با آن مورد خطاب قرار داده می‌گفتند: «راعنا»! و می‌خندیدند، و چنین وانمود می‌کردند که گویی معنای عربی آن را مدنظر دارند، درحالی که حقیقت امر غیر از این بود. سعدبن معاذ س که به زبان یهودآشنا بود، به این امر پی‌برد و به آنان تهدیدکنان گفت: ای ملعونان‌! اگر دیگر بار این کلمه را از شما بشنوم، گردنتان را می‌زنم‌! گفتند: آیا شما خود آن را به کارنمی‌برید؟ پس نازل شد: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، نگویید راعنا» راعنا: درعربی فعل امر از ماده رعایت است، یعنی: در کار ما بنگر و رعایت حال مارابکن، اما چنان‌که گفتیم‌؛ این کلمه در زبان یهود معنایی اهانت آمیز دارد وهمریشه با «رعونت‌» است که به معنای جهل و حماقت می‌باشد. لذا خداوند أ مؤمنان را از بکاربردن آن نهی کرد تا راه را بر این نیرنگ یهودیان ببندد.

این خود دلیل بر نهی از تشبه به کفار در قول و فعل است، چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «من تشبه بقوم فهو منهم‌: هرکس خود را به قومی شبیه‌کرد، پس او از آنهاست‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «قول درست در این باره نزد ما این‌است: خدای متعال مؤمنان را از اینکه به پیامبرش ص «راعنا» بگویند نهی کردزیرا این کلمه‌ای است که خداوند أ از گفتن آن به پیامبرش کراهت دارد».

«و بگویید انظرنا» یعنی: به سوی ما بنگر و مسائل را برای ما بیان کن‌. که البته‌این کلمه فاقد آن ایهام زشت بود «و بشنوید» این توصیه را و از خداوند أ اطاعت کنید و به آنچه پیامبر ص می‌گوید، بدون طلب مراعات حال خویش گوش‌فرادهید. اما بدانید که یهود نیز بی‌مجازات نمی‌مانند، چراکه: «برای کافران عذابی‌دردناک است‌» که همانا آتش جهنم می‌باشد.

﴿مَّا يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِكِينَ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ خَيۡرٖ مِّن رَّبِّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ١٠٥ [البقرة: ۱۰۵].

«کسانی از اهل کتاب که کفر ورزیده‌اند و همچنین مشرکان‌، دوست نمی‌دارند که ازسوی پروردگارتان خیری بر شما نازل گردد» هر خیری که باشد؛ اعم از وحی یاغیرآن‌، به سبب شدت دشمنی با شما «حال آن که خداوند هرکس را بخواهد، مشمول‌رحمت خویش می‌گرداند» مراد از رحمت دراینجا؛ نبوت است‌. بعضی گفته‌اند: مراد؛ جنس رحمت است به طور عام «و خداوند دارای بخشش بیکران است‌» پس‌چرا دوست ندارند که هرکس از بندگان خویش را که می‌خواهد، به رحمت‌خویش اختصاص دهد.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: هرگاه برخی از مسلمانان به هم‌پیمانان یهودیشان می‌گفتند که به محمد ص ایمان آورید، آنان در پاسخ‌می‌گفتند: این دینی که ما را به سوی آن فرا می‌خوانید، بهتر از دین مانیست، ای‌کاش بهتر بود، که در آن صورت ما دعوت شمارا اجابت می‌کردیم‌! پس خدای این آیه را در تکذیب‌شان نازل کرد.

﴿مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَايَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَيۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١٠٦ [البقرة: ۱۰۶].

«هر آیه‌ای را که نسخ کنیم‌» نسخ در لغت: به معنای ابطال و از بین بردن است وهرچیزی که جانشین چیز دیگری شود، در حقیقت آن را نسخ کرده‌است، چنان‌که‌اعراب می‌گویند: «خورشید سایه را نسخ کرد... پیری جوانی را نسخ کرد». نسخ‌در اصطلاح شرع‌؛ عبارت است از: پایان‌یافتن تعبد مؤمنان به قرائت یک آیه، یاحکم مستفاد از آن، یا هردو. بدین‌گونه که خداوند أ حلال را حرام، حرام راحلال، مباح را ممنوع و ممنوع را مباح گرداند و این نمی‌شود مگر در باب حلال و حرام و منع و اباحت، اما در اخبار ناسخ و منسوخی نیست‌. اصل نسخ‌؛ از نسخ‌کتاب، یعنی نقل آن از نسخه‌ای به نسخه دیگر برگرفته شده، چرا که نسخ حکمی‌به حکم دیگر نیز درواقع متحول ساختن آن به غیر آن می‌باشد.

باید دانست که علمای اسلام از سلف و خلف بر ثبوت نسخ در کتاب الهی‌اتفاق نظر دارند و جز کسی‌که نظرش فاقد اعتبار است، مخالف ثبوت نسخ نیست‌. البته انکار نسخ از سوی یهود نیز مشهور است تا بدین وسیله به انکار نبوت‌محمد ص دست یابند، به همین جهت یهودیان گفتند: چون محمد برخی ازاحکامی را که در تورات است نسخ نموده، لذا او پیامبر نیست، در حالی‌که خود در این حجت خویش به آنچه که در کتاب خودشان - تورات - از نسخ وجوددارد، محکوم و مغلوبند؛ چون نسخ نکاح برادر با خواهرش، که این در شریعت‌آدم‌ ÷ حلال بود و خداوند أ آن را بر موسی‌ ÷ و قومش حرام گردانید. آری‌! هر آیه‌ای را که منسوخ کنیم «یا آن‌» آیه «را به فراموشی بسپاریم‌» یعنی: آن را فراموشتان گردانیم تا آن را نخوانید و به یاد نیاورید «بهتر از آن یا همانندش را درمیان می‌آوریم‌» یعنی: حکمی را در میان می‌آوریم که برای مردم در دراز مدت یاکوتاه مدت سودمندتر، یا در منفعت و آسانی خود همانند حکم سابق است زیراگاهی حکم ناسخ سبک‌تر می‌باشد، پس در کوتاه‌مدت برای‌شان نافع‌تر است وگاهی سنگین‌تر است و ثواب آن بیشتر، لذا در درازمدت به حال‌شان سودمندتراست‌. قتاده می‌گوید: «خدای هر چه را می‌خواست، از یاد پیامبرش‌می‌برد و هرچه را می‌خواست منسوخ می‌ساخت‌». قرائت دیگر (او ننسئ‌ها) است، که معنای آن این است: یا آن را به تأخیر می‌افگنیم‌. «آیا نمی‌دانی که‌خداوند بر هرکاری تواناست‌» و نسخ هم از جمله توانایی‌های اوست‌؟

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه چنین نقل کرده اند: مشرکان مکه گفتند؛ آیا می‌بینید که محمد ص یارانش را به کاری دستور می‌دهد و باز خلاف آن رامی‌گوید، امروز سخنی انشا می‌کند و فردا آن را نفی می‌نماید؟! پس این قرآن‌چیزی جز سخن محمد نیست‌. همان بود که این آیه در رد سخنشان نازل شد.

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٠٧ [البقرة: ۱۰٧].

«آیا نمی‌دانی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین‌» یعنی: تصرف در آنها با ایجاد واختراع و اجرای فرامین «از آن خداوند است‌» زیرا او به مصالح بندگان خویش‌داناتر است، لذا نسخ احکام هم تابع این مصالح می‌باشد و گاهی این مصالح بااختلاف زمانها تغییر می‌یابد «و شما را جز خداوند ولی و نصیری نیست‌» ولی: دوست و نزدیک و نصیر: یاور و مددکار است‌.

﴿أَمۡ تُرِيدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَكُمۡ كَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن يَتَبَدَّلِ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ١٠٨ [البقرة: ۱۰۸].

در این آیه کریمه خداوند متعال مؤمنان را از سؤال کردن بسیار از رسول‌خویش ص درباره امور مختلف - قبل از آن که آن امور واقع شوند - نهی‌می‌کند: «آیا از پیامبر خود همان را می‌خواهید که قبلا از موسی خواسته شد» آنجا که بنی اسرائیل از او خواستند که خداوند أ را آشکارا به آنان نشان دهد! همچنین‌مشرکان از رسول خد ص خواستند که خدا و فرشتگان را با آنان رویارو گرداند! «حال آن که هرکس کفر را جانشین ایمان کند، مسلما از راه راست گمراه شده است‌» یعنی: از میانه راه طاعت خدای و از راستای آن به بیراهه رفته‌است‌. درحدیث شریف آمده است: «... آنچه را که من بیان آن را فرو گذاشته‌ام، از من سؤال نکنید زیرا جز این نیست که پیشینیان شما با کثرت سؤالهایشان و اختلاف باانبیایشان هلاک شدند، پس هنگامی که شما را به امری فرمان دادم، آن را تا آنجاکه می‌توانید انجام دهید و چون شما را از چیزی نهی کردم، از آن بپرهیزید».

ابن عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رافع‌بن حرمله و وهب‌بن‌زید گفتند: ای محمد! برای ما کتابی از آسمان فرود آور تا آن رابخوانیم و جویباران را برای ما روان ساز تا ازتو پیروی کنیم‌! پس این آیه نازل‌شد.

﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٠٩ [البقرة: ۱۰٩].

در این آیات‌، خداوند متعال بندگان مؤمنش را از هم‌سویی با کفار اهل کتاب نهی کرده و ایشان را از دشمنی نهان و آشکار آنها و حسدی که بر مؤمنان دارند آگاه می‌سازد و ایشان را به گذشت و عفو و تحمل تا رسیدن میعاد جهاد مسلحانه وبه برپایی نماز و پرداخت زکات فرمان می‌دهد: «بسیاری از اهل کتاب از روی‌حسدی که در دل دارند، دوست داشتند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند» از طریق شبهه افگنی در دینتان‌. انگیزه آنان از این کار حسد است نه حرکت در مسیر حق زیرا این کارشان «پس از این‌» انجام گرفت «که حق بر آنان آشکار شد» یعنی: پس از اینکه دانستند محمد ص رسول خداست و اوصاف آن حضرت ص را درتورات و انجیل یافتند، دست به این کار زدند.

حسد بر دو نوع است: حسد پسندیده و حسد ناپسند. حسد ناپسند آن است که در آرزوی زوال نعمت از برادر مسلمانت باشی، چه همراه با آن، این آرزو را که‌آن نعمت از آن تو گردد، داشته باشی یا خیر. اما حسد پسندیده که به نام «غبطه‌»یا «منافسه‌» نامیده می‌شود؛ در این حدیث شریف معرفی شده است: «لاحسد إلا في اثنتين: رجل آتاه الله القرآن فهو يقوم به آناء الليل وآناء النهار، ورجل آتاه الله مالاً، فهو ينفقه آناء الليل وآناء النهار». «حسد مذموم است مگر در دو چیز: مردی که‌خدای به او قرآن داده (یعنی آن را حفظ دارد) و در پاس‌های شب و روزآن را بر پا می‌دارد و مردی که خدای به او ثروتی داده و او در پاسهای‌شب و روز آن را بر مستحقان انفاق می‌کند». حقیقت حسد پسندیده آن است که‌شخص مسلمان آرزو کند تا همان خیر و نعمتی را که برادر مسلمانش دارد، او نیزداشته باشد، بی‌آن که زوال آن نعمت را از برادر مسلمان خویش تمنا کند.

«پس عفو کنید و روی بگردانید» عفو: ترک بازخواست و انتقام دربرابرگناه و صفح: دور ساختن اثر گناه و خطای دیگران از نفس، یا روگردانیدن ازگنهکار است، که شامل ترک مجازات و ترک سرزنش و ملامت وی هر دومی‌شود «تا خدا فرمان خویش را بیاورد» یعنی: تا آن‌گاه که فرمانی از سوی خدای‌سبحان در مورد مجازات یهودیان برای شما برسد، عفو و گذشت پیشه کنید.مضمون این فرمان که بعدا می‌آید: قتل گروهی، تبعید برخی، تعیین جزیه بر برخی‌دیگر و در امان ماندن کسانی از یهودیان است که اسلام آورند «که خدا بر هر کاری‌تواناست‌» ابن‌عباس س می‌گوید: ﴿فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِ. را آیه: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ [التوبه:۵]. منسوخ گردانید.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که: کعب‌بن اشرف شاعری یهودی بود و رسول خدا ص را هجو می‌کرد، پس این آیه درباره وی نازل شد.

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١١٠ [البقرة: ۱۱۰].

«و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هرگونه خیری که پیشاپیش‌» برای آخرت «خویش بفرستید» بدانید که پاداش و ثواب «آن را نزد خداوند خواهید یافت‌» بدین‌سان، خداوند بزرگ مؤمنان را بر اعمال نیک بر می‌انگیزد تا برای‌شان در دنیا و آخرت پیروزی عنایت فرماید «خداوند به آنچه می‌کنید، بیناست‌» و از عمل هیچ عمل‌کننده‌ای غافل نمانده پاداش، یا کیفر هیچ عملی - چه خیر باشد و چه شر - نزد وی ضایع نمی‌شود.

﴿وَقَالُواْ لَن يَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡكَ أَمَانِيُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١١١ [البقرة: ۱۱۱].

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره یهود مدینه ونصارای نجران نازل شد زیرا یهود می‌گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمی‌شود مگرآن که یهودی باشد و نصاری می‌گفتند: هرگز کسی وارد بهشت نمی‌شود مگرآن که مسیحی باشد پس هر طایفه‌ای‌، دیگری را به گمراهی متهم می‌کرد.

«و گفتند: هرگز کسی به بهشت درنیاید، مگر آن که یهودی یا نصاری باشد. این‌آرزوهای‌» واهی «آنان است‌» یعنی: این فقط آرزوهای خامی است که آنها دردل می‌پرورانند، بی‌آن که برای این آرزوهای خام، دلیلی در کتابهای نازل شده‌خدا أ وجود داشته باشد «بگو: اگر راست می‌گویید» یعنی: اگر در این آرزوهای‌خام و ادعاهای باطلتان راست گویید «برهانتان را بیاورید» برهان: دلیلی است که‌با آن یقین به‌دست آید.

﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١١٢ [البقرة: ۱۱۲].

«چنان نیست‌» که می‌پندارند «بلکه‌» دیگران نیز به بهشت وارد می‌شوند وآنان عبارتند از: «هرکس که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند» یعنی: هر بشری‌که روی دل به سوی خدا أ نهاده و عملش را برای او خالص گرداند «و نیکوکار باشد» یعنی: اعمال شایسته انجام دهد «پس مزد وی پیش پروردگار اوست‌» یعنی: پاداش عمل وی بهشت است «و بیمی بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد» در آخرت‌. اعمال شایسته: اعمالی‌است که با شرع الهی مطابقت داشته از طریق‌پیامبران ویصادر شده‌باشد زیرا عمل مقبول الهی دو شرط دارد: اول این که‌آن عمل، خالصانه برای خداوند أ باشد. دوم اینکه آن عمل، نیکو بوده و باشریعت خداوند أ موافق باشد. پس اگر عمل‌، خالصانه برای خداوند متعال بود، ولی با شرع انور موافقت نداشت‌، پذیرفته نیست‌؛ به همین جهت، رسول خدا ص در این حدیث شریف فرموده‌اند: «من عمل عملا ليس عليه أمرنا فهو رد: هرکس عملی انجام دهد که مطابق با شریعت ما نباشد، آن عمل مردود است‌».

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١١٣ [البقرة: ۱۱۳].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن عباس روایت شده است که فرمود: چون‌هیأت نمایندگی نصارای نجران نزد رسول خدا ص آمدند، دانشمندان یهودی به ملاقات آنان شتافتند، سپس هردو گروه در محضر رسول خدا ص با یک‌دیگر به منازعه پرداختند، در این میان‌، رافع‌بن حرمله یهودی خطاب به نصاری گفت: شما بر حق نیستید. و بنابراین‌، به عیسی‌ ÷ و انجیل کفر ورزید. از آن طرف مردی از اهالی نجران در پاسخ وی گفت: این شمایید که برحق نیستید. به این ترتیب او هم منکر نبوت موسی‌ ÷ شده و به تورات کفر ورزید. همان بود که نازل شد: «یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند و مسیحیان گفتند که یهودیان برحق نیستند» هر طایفه‌ای از آنها خیر و خوبی را از دیگری نفی کرده و آن را به خوداختصاص دادند، درحالی‌که شیوه اهل انصاف این نیست زیرا منصف به حقی که نزد خصمش وجود داشته باشد اعتراف، و باطل وی را رد می‌کند و هرگز بغضی‌که علیه دشمنش دارد، او را به انکار حق وانمی‌دارد «حال آن که کتاب آسمانی رامی‌خوانند» یعنی: هریک از آنها در کتاب خود، تأیید طرف مقابل را که به او کفرورزیده‌اند، می‌خوانند «کسانی هم که هیچ‌چیز نمی‌دانند، سخنی همانند سخن آنان‌گفتند» یعنی: امتهای قبل از یهود و نصاری نیز که به کتابهای آسمانی علمی‌نداشتند، همین سخن را گفتند «پس خداوند، روز رستاخیز در آنچه باهم اختلاف‌می‌کردند، میان‌شان داوری خواهد کرد» یعنی: خداوند أ آنها را در روز قیامت با هم‌گرد خواهد آورد، آن‌گاه میان‌شان با داوری عادلانه خویش رسیدگی کرده، محق‌را به بهشت و مبطل را به دوزخ رهسپار خواهد ساخت‌.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ مَا كَانَ لَهُمۡ أَن يَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِينَۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١٤ [البقرة: ۱۱۴].

«و کیست ظالم‌تر»؟ استفهام انکاری است، یعنی: کسی ظالم‌تر نیست «ازآن کس که نگذارد در مساجد خدا نام وی برده شود» و کسانی را که برای ادای نماز،ذکر و تلاوت و تعلیم قرآن به مساجد می‌آیند، از آن بازدارد «و در ویرانی آنهابکوشد» یعنی: در ویرانسازی بنای آنها، یا در تعطیل کردن طاعات و عبادات درآنها - چون تعلیم علم، نشستن در آنها برای اعتکاف و امثال آن از فعالیت‌های مشروع دیگر - بکوشد؟ چنان‌که مشرکان در روز حدیبیه با رسول خدا ص همین‌کار را کردند، آن‌گاه‌که آن حضرت ص و همراهان‌شان را از ورود به مکه‌بازداشتند «آنان را نسزد جز اینکه ترسان و لرزان در آنها درآیند» یعنی: سزاوارشان این بود که با ترس و لرز از هیبت الله أ که پروردگارشان است‌، به مساجد واردمی‌شدند زیرا مساجد خانه‌های عبادت حق تعالی است. یا معنی این است: کفار رابا جهاد چنان مرعوب کنید که کسی از آنها با احساس امنیت وارد مساجد شمانشود «در این دنیا برای‌شان خواری است‌» یعنی: برای این گروهی که مساجد خدا أ را ویران کرده و از ذکر خدای در آنها جلوگیری می‌کنند، در دنیا از جانب خداوند متعال خواری و ذلتی سخت است، که این خواری و ذلت رابه‌دست مؤمنان جهادگر در راه دینش برآنها وارد می‌سازد، بدین‌گونه که مجاهدان‌مؤمن، آنها را می‌کشند، به اسارت می‌گیرند و بر آنان جزیه وضع می‌کنند «وبرایشان در آخرت عذابی بزرگ است‌» در آتش جهنم‌.

این آیه مؤمنان را ارشاد می‌کند که باید مساجد خدا أ را از تسلط کفار نگه‌دارند، همچنین به مؤمنان اجازه می‌دهد که هرگاه کفار بیمناک و ذلیل بودند، درهای مساجد را بر رویشان نبندند. مفسران در تعیین مراد آیه از کسانی که مؤمنان را از مساجد خدا أ باز می‌دارند و در ویرانسازی آنها می‌کوشند، بر دو قول‌اند؛ قول اول این است که: مراد از آنان نصاری هستند که مردم را از ادای نماز دربیت‌المقدس باز می‌داشتند. قول دوم این است که: مراد از آنان، مشرکان قریشندکه رسول خدا ص را در روز حدیبیه از ورود به مسجدالحرام بازداشتند. ابن‌کثیر قول دوم را ترجیح داده، و در بیان سبب نزول آن نیز هردو قول روایت شده است‌.

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ١١٥ [البقرة: ۱۱۵].

«و از آن خداست مشرق‌» یعنی طلوعگاه خورشید «و مغرب‌» یعنی غروبگاه‌آن‌. آری‌! طلوعگاه و غروبگاه خورشید و مابین آنها همه ملک خداوند أ است «پس به هر سو رو کنید» یعنی: به هر سمتی که روی آورید؛ «آنجا رو به خداست‌» اما این حکم ناظر بر وقتی است که جهت قبله بر نمازگزار پوشیده بماند، یا زمانی‌که انسان نماز نافله را سوار بر مرکب ادا می‌کند، چنان‌که رسول خدا ص سوار بر مرکبشان به هر سویی که می‌رفت، نماز می‌گزاردند «بی‌گمان خدا گشایشگر داناست‌» فضل و عطای وی محصور و محدود نیست و همه چیز و همه کس رادر برمی‌گیرد و علم وی در به سامان آوردن امور خلقش فراگیر است‌.

در این آیه، رسول خدا ص و یارانشان که از مکه اخراج شده و از مسجد ومصلای خود رانده شده بودند، مورد دلجویی قرار گرفته‌اند.

این آیه در رأی جمهور علما منسوخ است زیرا چنان‌که ابن‌جریر طبری می‌گوید:«این حکم قبل از دستور روی آوردن به قبله نازل شده بود تا این عقیده‌سردمداران ادیان پیشین را ابطال کند که می‌پنداشتند؛ عبادات جز در معابد درست‌نیست‌». ابن‌عباس ب می‌گوید: «اولین چیزی از قرآن که برای ما منسوخ شد - وخدا داناتر است - موضوع قبله بود». اما به قولی: حکم این آیه، مربوط به نمازنافله سوار بر مرکب است‌؛ چنان‌که در تفسیر آن بیان شد.

اگر کسی سعی و تلاش خود را در یافتن جهت قبله کرد ولی موفق نشد که آن رابیابد، لذا اجبارا به غیر جهت قبله نماز گزارد، نمازش نزد جمهور فقها (ابوحنیفه،مالک و احمد) جایز است، ولی در رأی مالک، اعاده نماز در وقت آن برایش‌مستحب می‌باشد. اما شافعی می‌گوید: نماز وی درست نیست زیرا قبله شرطی ازشروط نماز می‌باشد. لیکن در صحت ادای نماز نافله سوار بر مرکب - به هرسویی که روی آورد - در میان فقها اختلافی نیست‌.

﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦ [البقرة: ۱۱۶].

«و گفتند: خداوند فرزندی برای خود برگزیده است‌» یهودیان گفتند: عزیر پسرخداست، نصاری گفتند: مسیح پسر خداست و کفار عرب گفتند: فرشتگان دختران خدایند. مراد آیه کریمه - چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است - ردپندار همه این گروه‌هاست «او منزه است‌» از آنچه به وی از برگزیدن فرزند نسبت‌می‌دهند «بلکه هرآنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آن اوست‌» از آن‌جمله‌؛ عزیر وعیسی و فرشتگان همگی بندگان خاضع خداوند أ هستند که از عبادت وی سر برنمی‌تابند، لذا چگونه می‌توانند فرزندان خدا أ باشند؟ «و همه سر به راه اوهستند» یعنی: همه آنها به بندگی پروردگار قیام نموده و برای او خاضعند، پس‌چگونه فرزند وی می‌باشند؟ ابن عباس س از رسول خدا ص در حدیث شریف قدسی‌روایت می‌کند که فرمودند: «خدای متعال فرمود: فرزند آدم تکذیبم کرد و دشنامم داد؛ تکذیب وی در این است که می‌پندارد، من قادر به بازگرداندن حیات وی به شکل اولیه آن نیستم‌. اما دشنام‌دادن وی‌، در این گفته‌اش در باره من است‌که: من فرزند دارم، در حالی‌که من پاک و منزهم از آن که همسر یا فرزندی برگزینم‌».

﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ١١٧ [البقرة: ۱۱٧].

«نوپدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است‌» یعنی: حق تعالی آفرینش آنها را بدون نمونه پیشینی آغاز و ابداع کرده است «و چون به کاری اراده کند» یعنی: اراده کندکه چیزی را بیافریند، یا آن را به‌سامان آورد «فقط می‌گوید: به وجود بیا، پس بی‌درنگ موجود می‌شود» یعنی: هرچه را که اراده کند، با گفتن کلمه «کن». « باش‌»، می‌آفریند، از آن رو که قدرت وی کامل است، پس چگونه برای وی‌فرزندی است‌؟

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ لَوۡلَا يُكَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِينَآ ءَايَةٞۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَيَّنَّا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يُوقِنُونَ١١٨ [البقرة: ۱۱۸].

«بی‌خردان‌» یعنی: مشرکان عرب «گفتند: چرا خداوند» بی‌واسطه «با ما سخن‌نمی‌گوید» تا ما را از نبوت محمد ص خبر دهد و ما بدانیم که او پیغمبر است «یاچرا معجزه‌ای برای ما نازل نمی‌شود» به‌عنوان نشانه‌ای بر نبوت وی «آن کسانی که‌پیش از اینان بودند» یعنی: یهود و نصاری «نیز مانند سخن آنان را گفتند، دل ودرونشان همانند است‌» در اتفاقشان بر کفر و طرح خواسته‌های ناروا و پیشنهاد فرستادن معجزات از سوی خدای سبحان «ما نشانه‌های خود را برای مردمی که اهل‌یقین هستند» یعنی: برای آنان که به حق اعتراف کرده و به اوامر ما گردن می‌نهند و تصدیق‌کننده ما می‌باشند «روشن ساخته‌ایم‌» اما آنان که خداوند أ بر دل‌هایشان مهر نهاده و بر شنوایی و بینایی‌شان پرده‌ای است، اگر هر نشانه و معجزه‌ای را هم‌ببینند، ایمان نمی‌آورند تا آن که عذاب دردناک الهی را مشاهده کنند. چنان‌که این معنی در آیه دیگری آمده است.

سبب نزول آیه کریمه این بود که رافع‌بن خزیمه به رسول خدا ص گفت: اگرچنان‌که ادعا می‌کنی‌، به حق فرستاده خداهستی، به خدا بگو که با ما سخن بگویدتا سخن وی را بشنویم‌. پس خداوند أ این آیه را نازل کرد.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِيمِ١١٩ [البقرة: ۱۱٩].

آن‌گاه خداوند متعال بعد از رد درخواست کافران در مورد سخن‌گفتنشان با وی در مورد صحت نبوت، تأکید می‌کند که محمد ص فرستاده بر حق وی است: «ماتو را به‌حق فرستادیم تا مژده دهنده و بیم‌دهنده باشی‌» ابن‌عباس س می‌گوید: «یعنی‌تو را مژده‌دهنده بهشت و بیم‌دهنده از دوزخ فرستادیم‌». «و درباره دوزخیان از توپرسشی نخواهد شد» یعنی: وظیفه تو ابلاغ است و بس و تو در این مورد که چرا دوزخیان ایمان نیاورده‌اند، مورد بازخواست قرار نمی‌گیری و بدان که مسیرشان خواه ناخواه به سوی جهنم است‌.

﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٢٠ [البقرة: ۱۲۰].

«و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو راضی نمی‌شوند، مگر آن که از کیش آنان پیروی‌کنی‌» یعنی: اگر تمام پیشنهادات‌شان را هم بپذیری و برآورده کنی، از تو خشنود نمی‌شوند زیرا خواسته آنها، معجزات و نشانه‌هایی نیست که به تو پیشنهاد می‌کنند، بلکه خواسته واقعی آنها برگرداندنت از دینت به سوی دین خودشان وپیروی‌ات از خواسته‌ها و هوسهای‌شان است‌. همچنین است هر بدعت گذار و پیروهوای نفسی که جز پیروی از هوی و هوس خویش، هیچ‌چیز دیگر او را از اهل حق‌راضی نمی‌گرداند. پس ای محمد ص! از تلاش برای راضی‌نمودنشان دست بر دارو به آنان «بگو: هدایت‌» حقیقی «تنها هدایت الهی است‌» نه آنچه که شما برآنید از شریعت‌های منسوخ‌شده و کتاب‌های تحریف‌شده «و اگر پس از آن علمی که بر توفرود آمده‌است، باز از هوسهایشان‌» یعنی: از تحریفاتی که در کتب خودآورده‌اند، از بدعت‌آفرینی‌هایی که در دین خود کرده‌اند و از احکام واندیشه‌های ناروایشان‌؛ «پیروی کنی، دربرابر خدا سرور و یاوری نخواهی داشت‌» این‌هشدار سختی است که هرچند مخاطب آن رسول اکرم ص اند، ولی مراد کنایی ازآن امت ایشانند که باید به هوش باشند تا مبادا در کمین هواها و گرایش به آیین‌های‌دیگر بیفتند و رضای بدعت‌گزاران را بجویند؛ که هرکس چنین باشد، خوار وبی‌مقدار است‌.

سبب نزول آیه کریمه بنا به یکی از روایات این بود که: یهودیان ازرسول خدا ص خواهان متارکه شده و به ایشان وعده می‌دادند که در صورت موافقت با این پیشنهاد، ممکن است از ایشان پیروی کنند.

﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١ [البقرة: ۱۲۱].

«کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم‌» به قولی: مراد از آنان مسلمانانند. به قولی‌دیگر: مراد کسانی از اهل کتابند که مسلمان شده‌اند. چنان‌که در بیان سبب نزول آن‌آمده است: آیه کریمه درباره کسانی نازل شد که همراه جعفربن ابی‌طالب س باکشتی از سرزمین حبشه به مدینه آمدند و آنها جمعا چهل مرد از اهالی حبشه و شام بودند. اما ضحاک می‌گوید: «آیه کریمه درباره یهودیانی نازل شد که ایمان‌آوردند». آری‌! اینان «آن را چنان‌که حق تلاوت آن است، می‌خوانند» یعنی: اینان‌از کتاب خدا أ پیروی کرده و به مفاد آن عمل می‌کنند، پس حلال آن را حلال، و حرام آن را حرام می‌شناسند، تحریف و تبدیلی در آن پدید نمی‌آورند و آن رابر غیر تأویلش، معنی نمی‌کنند. این تفسیر ابن‌مسعود س از جمله: ﴿يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِ است‌. ولی عمربن خطاب س در تفسیر آن می‌گوید: «آنان کسانی هستندکه چون به آیه رحمت برسند، آن را از خداوند متعال درخواست می‌کنند و چون‌به آیه عذاب برسند، از آن به خدا أ پناه می‌برند». نقل است که رسول خدا ص نیز چنین می‌کردند. «آنان کسانی هستند که به آن‌» یعنی: به قرآن «ایمان‌می‌آورند» ولی «کسانی که بدان‌» یعنی: به کتاب الهی «کفر ورزند، همانانند که‌زیانکارانند» در دنیا و آخرت و عذاب بر آنان لازم شده است‌.

﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ١٢٢ وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ١٢٣ [البقرة: ۱۲۲-۱۲۳].

«ای بنی‌اسرائیل‌! نعمتم را که بر شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم، یاد کنید و از روزی که کسی به داد کسی نرسد و از کسی بدل و بلاگردانی پذیرفته نشود و شفاعت به حال او سود ندهد و یاری نیابند، بترسید» تفسیر نظیر این دوآیه، در آیات (۴٧ و ۴۸ ) از همین سوره گذشت‌. بقاعی می‌گوید: «خداوندمتعال آنچه را که در آغاز داستان بنی‌اسرائیل از یادآوری نعمت‌ها و هشداردادن ازعذاب بیان کرده بود، در اینجا تکرارکرد تا روشن شود که این خلاصه داستان‌است».

﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤ [البقرة: ۱۲۴].

آن‌گاه خداوند متعال برای توجه‌دادن به مقام و شرف ابراهیم خلیلش‌ ÷ واین که او را امام و پیشوای یکتاپرستی برای مردم گردانید، می‌فرماید: «و چون ابراهیم را پروردگارش ابتلا کرد» ابتلا: امتحان و آزمایش انسان با مکلف کردن وی به اموری است که انجام یا ترک آنها بر وی دشوار است تا در برابر آن پاداش دریافت دارد. و آزمایش ابراهیم‌ ÷: «با کلماتی‌» بود که این کلمات عبارت است‌از این فرموده باری تعالی: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗا «من تو را پیشوای مردم‌می‌گردانم‌». «و او آنها را به‌انجام رساند» یعنی: ابراهیم‌ ÷ با این گفته خود: «ومن ذریتی‌: و از دودمانم نیز به امامت بگمار»؛ خواهان ازدیاد مضمون آن‌کلمات شد. یا معنای: (فاتمها) این است: ابراهیم‌ ÷ به بهترین وجه به حق امامت قیام کرد. ابن‌کثیر از ابن‌عباس ب نقل می‌کند که فرمود: مراد از «کلمات‌»، ده سنت ابراهیمی است که پنج سنت از آنها مربوط به سر انسان و پنج دیگر در سایراعضای وی است که مجموعا ده خصلت‌اند و به خصلت‌های فطرت معروف می‌باشند و عبارتند از:

۱- شستن دهان‌. ۲ - شستن بینی‌. ۳ - مسواک‌کردن‌. ۴ - کوتاه‌کردن سبیل‌.۵ - بازکردن موهای سر از وسط. ۶ - ختنه‌کردن‌. ٧ - گرفتن ناخن‌ها. ۸ -تراشیدن موی زیر بغل‌. ٩ - ستردن موی زهار. ۱۰ - استنجا به آب‌.

ابن‌کثیر در مورد هدف از «کلمات‌»، روایات و نظرات دیگری را نیز بیان‌کرده، آن‌گاه به نقل از ابن‌جریر طبری می‌گوید: «جایز است که مراد از «کلمات‌» همه این روایات باشد و جایز است که بعضی از این آرا صحیح باشد. اما در این‌باره حدیث صحیح و مورد اتفاقی نداریم که حتما یکی از آنها را بنابر تعین نام ببریم‌«

«ابراهیم گفت: و از دودمانم نیز» یعنی: پروردگارا! از دودمانم نیز پیشوایانی رابرانگیز. «خداوند أ فرمود: عهد من به ستمکاران نمی‌رسد» یعنی: در میان‌دودمانت عاصیان و ستمکاران نیز وجود دارند و بدان که آنان شایستگی پیشوایی را نداشته و به حق آن قیام نمی‌ورزند، لذا این موهبت من به آنان نمی‌رسد. آری‌! امام و پیشوا - چنان‌که در روایات آمده است - ناگزیر باید از اهل عدالت و عمل به شرع باشد و هرگاه از جاده عدل و عمل به شرع منحرف شد؛ ستمگر می‌شود.

پس این آیه‌، در واقع دستوری به مؤمنان است که: هرگز ستمگری را متولی‌امور شرع و زمامدار جامعه اسلامی نگردانند زیرا امام از آن روی به پیشوایی برگزیده می‌شود که به سخن و عمل وی در امور دین اقتدا شود، پس اگر او ظالم یافاسق باشد، مقتدیان و پیروان خویش را گمراه و از صراط مستقیم منحرف‌می‌سازد. بنابراین، خواسته ابراهیم‌ ÷ فقط در حق کسانی از دودمانش اجابت شدکه شایسته امامت و پیشوایی هستند، نه در حق ستمگران آنان‌.

﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَيۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥ [البقرة: ۱۲۵].

«و یاد کنید» ای اعراب‌! این نعمتم را بر خود «که چون خانه کعبه را بازگشتگاه‌قرار دادیم‌» که حجاج بعد از پراکنده‌بودنشان در نقاط مختلف جهان، در آن‌بازگشتگاه گرد هم می‌آیند «و» قرار دادیم خانه کعبه را «حرم امن مردم‌» یعنی: محل امنی که نباید کسی در آن از کسی بترسد، چنان‌که بر کسی‌که به آن پناه‌ببرد، حد اقامه نمی‌شود، لذا کسی‌که به آن وارد شود، از هر نظر ایمن است‌. «و» گفتیم: «از مقام ابراهیم نمازگاهی بسازید».

در بیان سبب نزول آیه کریمه از عمربن خطاب س روایت شده است که فرمود؛ [هنگامی که رسول خدا ص به برابر مقام ابراهیم رسیدند] فرمودند: «این مقام‌ابراهیم است‌. گفتم: یا رسول‌الله! آیا آن را نمازگاهی نمی‌سازید؟ به همین مناسبت بود که آیه فوق نازل شد». همچنین ابن عمر از پدرش بروایت کرده است که فرمود: «با پروردگارم در سه چیز موافقت نمودم‌؛ درحجاب، در اسیران بدر و در مقام ابراهیم‌». یعنی: در هرسه مورد بر تأیید رأی‌من آیه نازل شد. مقام ابراهیم‌ ÷: سنگ معروفی است که ابراهیم‌ ÷ برای بنای‌کعبه برروی آن می‌ایستاد و هنگامی که او و پسرش اسماعیل علیهماالسلام دیوارکعبه را بالا می‌آوردند و به آن ضرورت افتاد، اسماعیل‌ ÷ آن را آورد تا پدرش‌بر آن بایستد. این سنگ به دیوار کعبه چسبیده بود و اولین کسی‌که آن را به‌جا ‌فعلی آن انتقال داد، عمربن خطاب س بود. مقام ابراهیم‌ ÷ برای مردم معروف‌است و آنان مکلفند که در آن دو رکعت نماز طواف را ادا کنند.

علما در این باره که نخستین بانی خانه کعبه چه کسی بود، اختلاف‌نظر دارند. ابن‌کثیر پس ازآن که نظرهای مختلف در این رابطه را نقل می‌کند، می‌گوید:«غالب کسانی که به این روایات استناد می‌کنند، مرجع آنها منابع اهل کتاب‌است و اینها اخباری است که نه تصدیق می‌شود و نه تکذیب و نه بر آنها - صرفا - می‌شود اعتماد کرد، اما اگر حدیثی در این باره به صحت رسید، پس بر سر و چشم‌می‌پذیریم‌».

«و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه‌ام را پاکیزه گردانید» از بتها، حضورکفار، پلیدی‌ها، از طواف کردن شخص جنب و حایض و از هر پلیدی دیگری «برای طواف‌کنندگان و معتکفان‌» عاکف: کسی است که برای انجام دادن عبادت، مقیم و پایبند مسجد می‌شود. بعضی گفته‌اند: عاکف‌، مجاور مکه است، نه مقیم مکه و از اهالی آنجا. «و» خانه‌ام را پاکیزه گردانید برای «رکوع و سجده‌کنندگان‌» یعنی: برای نمازگزاران‌.

فقها در بیان احکام این آیه گفته‌اند:

۱- گزاردن دو رکعت نماز طواف واجب است‌.

۲- کسی که وارد حریم کعبه می‌شود از انتقام گرفتن ایمن است، اما حدود درسرزمین حرم اقامه می‌شود، نه در خود خانه کعبه‌.

۳- گماردن ظالم یا فاسق به رهبری سیاسی و قضائی جامعه اسلامی جایز نیست‌. لیکن باید گفت که حاکم با ارتکاب فسق، خود به خود عزل نمی‌شود تا اهل حل وعقد او را بر کنار نکنند.

۴- نماز گزاردن در مسجدالحرام بر طواف نفل فضیلت بیشتری دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِيلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٢٦ [البقرة: ۱۲۶].

«و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را» یعنی: مکه را «شهری امن بگردان‌». در احادیث شریف آمده است که: رسول اکرم ص درباره مدینه - همانند دعای‌ابراهیم‌ ÷ در مورد مکه - دعاهای بسیاری نمودند و مدینه منوره را حرم امنی قراردادند، از جمله آنها این حدیث شریف به روایت انس‌بن مالک س است: «اللهم إني أحرم ما بين جبليها مثل ماحرم به إبراهيم مکة، اللهم بارك لـهـم في مدهم وصاعـهـم‌». «بارخدایا! من میان هردو کوه مدینه را حرام قرار می‌دهم، چنان‌که ابراهیم مکه راحرام قرار داد. بار خدایا! به آنان (مردم مدینه) در مد و پیمانه آنها برکت بده‌». «و از اهلش‌» یعنی: از اهل مکه «هر کس از آنان را که به خدا و روز بازپسین ایمان‌دارد، از میوه‌ها روزی ده‌» نه کسی را که کفر ورزیده است‌. اما خداوند متعال به‌ابراهیم‌ ÷ فرمود: «و هرکس که کفر ورزد، اندکی برخوردارش می‌کنم‌» از رزق وروزی این دنیا. یعنی: مطمئنا من مؤمنان از اهل این خانه را روزی می‌بخشم، ولی‌کافران را نیز روزی می‌رسانم زیرا رزق و روزیم همانند امامت و پیشوایی نیست‌که فقط به پارسایان و مؤمنان اختصاص داشته و به دیگری نرسد، بلکه روزی‌ام‌هم به مؤمنان می‌رسد و هم به کفار «سپس دچار عذاب دوزخش سازم‌» یعنی: کافررا در آخرت به‌گونه‌ای گرفتار عذاب آتش می‌گردانم که راه نجاتی از آن نداشته‌باشد «و چه بد سرانجامی است‌» آن سرانجام شومی که در انتظارشان است‌.

﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٢٧ [البقرة: ۱۲٧].

«و چون ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه کعبه را بر افراشتند» بر زیربنا و اساس‌ثابت و استواری، گفتند: «پروردگارا! از ما بپذیر» این کار پاکیزه را «که درحقیقت‌تویی شنوای دانا» دعای ما را می‌شنوی و نیتمان را می‌دانی‌. رسول خدا ص نیز درسی و پنج سالگی - آن‌گاه که قریش خانه کعبه را تجدید بنا می‌کردند - درساختن خانه کعبه سهم داشتند و همراه با قریشیان سنگ انتقال می‌دادند. چنان که اراده الهی بر آن بود که آن حضرت ص قرار دهنده «حجرالاسود» در محل آن‌باشند، که این داستان به تفصیل در کتابهای سیرت آمده است‌.

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨ [البقرة: ۱۲۸].

همچنان ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! ما را تسلیم‌خود قرار ده‌» یعنی: مارا بر اسلام استوار و پایدار گردان، یا بر اسلام ما بیفزای‌. افزونی در اسلام، به افزودن ایمان و اعمال نیکوست «و از نسل ما امتی فرمان‌بردارخود بساز» که عبارت است از: امت محمد ص. بعضی گفته‌اند: مراد اعرابند زیرا همانها نسل و تبار ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام هستند «و مناسک ما را به مابنما» یعنی: ما را به مناسک حج و مواضع ذبح قربانی‌مان راهنمایی فرما «و از مادرگذر که تویی توبه‌پذیر مهربان‌». مجاهد می‌گوید: «ابراهیم‌ ÷ دعا کرد:پروردگارا! مناسک ما را به ما بنما! پس جبرئیل‌ ÷ نزد وی آمد و او را به محل‌کنونی خانه کعبه آورد و گفت: ستونهای آن را برافراز. ابراهیم‌ ÷ ستونهای آن رابرافراشت و بنای آن را به انجام رساند. سپس جبرئیل‌ ÷ دست وی را گرفته و او را به سوی منی برد و چون به موضع جمره عقبه رسیدند، ناگهان دیدند که ابلیس‌در پای درخت ایستاده است، جبرئیل‌ ÷ به ابراهیم‌ ÷ گفت: تکبیر بگو و او را باسنگریزه بزن‌. ابراهیم‌ ÷ تکبیر گفت و او را به هفت سنگریزه زد. ابلیس عقب‌رفت تا به موضع جمره میانه رسید. ابراهیم‌ ÷ بار دیگر او را به هفت سنگریزه زد و تکبیر گفت و در موضع جمره سوم نیز چنان کرد. سپس جبرئیل‌ ÷ دستش راگرفت و او را به مشعرالحرام برد و گفت: این مشعرالحرام است‌. آن‌گاه به راه‌افتادند تا او را به عرفات برد و گفت: آیا آنچه را که به تو نمایاندم شناختی‌؟ وسه‌بار این جمله را تکرار کرد. ابراهیم‌ ÷ گفت: «عرفت‌: آری‌! شناختم»‌، بدین‌جهت است که آن را «عرفات‌» نامیدند. آن‌گاه به ابراهیم‌ ÷ گفت: پس برای حج ندا در ده‌. ابراهیم‌ ÷ پرسید: چگونه ندا در دهم‌؟ جبرئیل‌ ÷ گفت: بگو، هان‌! ای مردم‌! پروردگارتان را اجابت کنید. ابراهیم‌ ÷ ندا در داد و بندگان خدا أ چنین اجابت گفتند: «لبیک، اللهم لبیک‌». «به‌فرمان حاضریم پروردگارا! به فرمان‌حاضریم‌». پس هرکس در آن روز ابراهیم‌ ÷ را اجابت گفته است، او حتما حج انجام می‌دهد.

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٢٩ [البقرة: ۱۲٩].

همچنین ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام دعا کردند: «پروردگارا! در میان آنان‌» یعنی: در میان اعرابی که از نسل ما دو تن هستند «رسولی از خودشان برانگیز» که‌خداوند أ این دعای ایشان را پذیرفت و از نسل ایشان فرستاده‌ای برانگیخت که‌حضرت محمد ص اند. فرستاده‌ای: «که آیات تو را بر آنان بخواند» یعنی: دعای‌ابراهیم‌ ÷ متضمن این خواسته نیز بود که خداوند متعال بر آن پیامبر، قرآنی نازل‌کند که خوانده شود «و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد» حکمت: شناخت دین‌، فهم احکام آن و فهم شریعت است «و پاکیزه‌شان کند» از شرک و سایرگناهان «که توخود عزیز» شکست‌ناپذیر و «حکیمی‌» در افعال و سخنان خویش، پس از روی‌حکمت و فرزانه‌گی، هر چیز را در جایگاه آن قرار می‌دهی‌. در حدیث شریف به‌روایت ابوامامه س آمده است که فرمود؛ گفتم: یا رسول الله! سرآغاز کاررسالت شما چه بود؟ فرمودند: «سرآغاز آن دعای پدرم ابراهیم بود، عیسی نیز به بعثت من بشارت داد و مادرم (در خواب) دید که از وی نوری خارج شد که قصرهای شام از آن روشن گشت‌». مراد این است که اولین کسی که‌رسول خدا ص را در میان مردم یاد کرد و مشهور ساخت، ابراهیم‌ ÷ بود. ابن‌کثیرمی‌گوید: «مخصوص گرداندن سرزمین شام به ظهور نور رسالت در آن، به‌استقرار دین و نبوت آن حضرت ص در سرزمین شام اشاره دارد، از این جهت، شام در آخرالزمان دار اسلام و اهل آن خواهد بود و در آن عیسی‌بن‌مریم علیهماالسلام فرود خواهد آمد».

﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٣٠ [البقرة: ۱۳۰].

آن‌گاه خداوند أ در محکومیت عقیده شرک آلود کفار - اعم از مشرکان واهل کتاب - که مخالف با آیین ابراهیم‌ ÷ است، می‌فرماید: «و چه کسی از آیین‌ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کسی‌که سبکسر باشد» یعنی: فقط کسی از آیین‌حنیف ابراهیم روی بر می‌تابد که نسبت به خویشتن خویش جاهل بوده و درمصلحت خویش نیندیشد و لذا خود را به نابودی بکشاند «و ما او را» یعنی: ابراهیم‌ ÷ را «در دنیا برگزیدیم‌» هنگامی که او را به پذیرش و تبلیغ اسلام مأمورکردیم «و هم او، در آخرت از شایستگان است‌» و از نیکبختان‌؛ پس کسی‌که راه وروش او را فروگذاشته و گمراهی را انتخاب نماید، بسی نابخرد و نادان است‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: عبدالله بن سلام دوبرادرزاده‌اش به نام‌های سلمه و مهاجر را به سوی اسلام دعوت کرد، سلمه دعوت‌وی را پذیرفت و مسلمان شد، اما مهاجر سر باز زد؛ پس این آیه کریمه نازل‌گردید.

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٣١ [البقرة: ۱۳۱].

«هنگامی که پروردگارش به او» یعنی: به ابراهیم‌ ÷ «فرمود: تسلیم شو» یعنی: به دین اسلام چنگ بزن و برای خداوند بزرگ، مخلص و منقاد باش‌«گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم‌» و فرمان پروردگارم را لبیک گفتم‌.

﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢ [البقرة: ۱۳۲].

«و» شما منحرفان اهل کتاب، به غلط مدعی آن هستید که ابراهیم‌ ÷ وفرزندانش یهودی یا نصرانی بوده‌اند زیرا: «ابراهیم و یعقوب به همان سفارش‌کردند» یعنی: به سفارش خدا أ در تمسک به آیین اسلام، یا به گفتن کلمه: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ. سفارش کردند «فرزندان خود را» یعنی: یعقوب‌ ÷ نیزفرزندان خود را همچون ابراهیم‌ ÷ به این راه و روش سفارش نمود، درحالی‌که می‌گفت: «ای فرزندان من‌! خداوند این دین را برای شما برگزیده‌است‌» یعنی: دین‌اسلام را، همان آیینی را که محمد ص از بارگاه خدا أ آورده «پس البته نباید جز در حالت مسلمانی بمیرید» یعنی: به اسلام چنگ زنید و از آن جدا نشوید تا آن که‌چون مرگتان در رسد، درحالی بمیرید که بر دین اسلام پایدار هستید. لذا مرادیعقوب‌ ÷ فقط این نبود که تنها در هنگام مرگ بر حالت اسلام بمیرند، بلکه مراد وی پایداری ایشان بر اسلام در همه حالات تا هنگام مرگ است زیرا انسان می‌داندکه خواهد مرد، اما نمی‌داند که چه وقت‌؟.

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: یهودیان به رسول خدا ص گفتند؛ آیا تو نمی‌دانی که یعقوب در روز مرگش فرزندان خود را به یهودیت سفارش کرد؟ پس این آیه در رد این ادعای بی‌اساسشان نازل شد.

﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣ [البقرة: ۱۳۳].

آن‌گاه خداوند بزرگ در رد پندار یهود و نصاری که به ابراهیم‌ ÷ و فرزندانش‌نسبت یهودیت یا نصرانیت می‌دهند و در رد عقیده مشرکان که از آیین توحیدی‌ابراهیم‌ ÷ انحراف ورزیدند، می‌فرماید: «آیا وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید، حاضربودید»؟ یا که بر او افترا می‌بندید؟ حضور مرگ: حضور نشانه‌ها و مقدمات آن‌است‌. آری‌! شما حاضر نبودید، ولی ما حاضر و ناظر بودیم «هنگامی که به پسران‌خود گفت: پس از مرگ من چه کسی را می‌پرستید»؟ فرزندان وی در پاسخش‌«گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را که خدایی یگانه است، می‌پرستیم‌» هرچند اسماعیل‌ ÷ عموی یعقوب‌ ÷ بود، اما فرزندانش او را نیز پدر نامیدند زیرا اعراب عمو را نیز پدر می‌نامند «و ما در برابر او تسلیم هستیم‌» بدین‌گونه بود که یعقوب‌ ÷ در هنگام مرگ از فرزندانش پیمان گرفت که خدای‌یگانه را بپرستند و با او چیزی را شریک نگیرند، و آنها بر این پیمان اقرار کردند، پس این اقرارشان خود گواه این حقیقت است که آنان موحد و مسلمان بوده‌اند و یعقوب‌ ÷ نیز براساس این اعتراف به مسلمان بودنشان گواهی داد. ابن‌کثیر می‌گوید: «ظاهرا یعقوب فرزند اسحاق، در حیات ابراهیم‌ ÷ و ساره به‌دنیا آمد».

﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤ [البقرة: ۱۳۴].

«این امتی است که درگذشته است‌» تلک: به ابراهیم‌ ÷ و فرزندانش و یعقوب‌ ÷ و فرزندانش اشاره دارد. امت: یعنی: گروه و جماعت «دست‌آوردشان برای‌خودشان و دست‌آورد شما برای خودتان است و از آنچه آنان می‌کرده‌اند، شما بازخواست نمی‌شوید» این هشداری است به یهود زیرا آنان با تکیه بر این پندار که منسوب به پیشینیان صالحی هستند و با مغرورشدن به این تکیه‌گاه، از پیروی رسول اکرم ص سرباز زدند. آری‌! یهودیان باید بدانند که دست‌آورد هر گروهی به خودش‌مربوط بوده و کارنامه پدران، هیچ سودی به حال فرزندان‌شان ندارد و هرگز به‌دردشان نخواهد خورد. این آیه همچنین ردی است بر کسانی‌که به عمل‌گذشتگان خویش اتکا کرده و دل خود را با چنین آرزوهای باطلی خوش می‌کنند.چنان‌که در حدیث شریف نیز آمده‌است: «من ابطأ به عمله لم یسرع به نسبه‌»: هرکس عملش بر وی کند آید، نسبش به نفع وی شتاب نمی‌کند». مراد این است که شما از حسنات گذشتگان نسبی خود سودی نمی‌برید، به گناهانشان هم مؤاخذه نمی‌شوید و از اعمال‌شان مورد بازپرسی قرار نمی‌گیرید، چنان‌که آنان نیز از اعمال‌شما مورد بازپرسی قرار نمی‌گیرند.

﴿وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٣٥ [البقرة: ۱۳۵].

«و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا هدایت شوید» یعنی: یهودیان به مسلمانان‌گفتند: یهودی شوید و نصاری به مسلمانان گفتند: مسیحی شوید تا به حق راه‌یابید، چنان‌که در بیان سبب نزول نیز آمده است‌. «بگو: چنین نیست، بلکه‌» هدایت و رستگاری در پیروی از «آیین ابراهیم حنیف است‌» حنیف: یعنی: گرایش یافته ازتمام ادیان باطل به سوی دین حق‌. حنیفیت‌؛ کیش و آیین اسلام است «و او ازمشرکان نبود» این تعریض و کنایه‌گویی به یهود و نصاری است‌. یعنی: ابراهیم‌ ÷ مانند شما به خدای مشرک نبود، پس چگونه ادعا می‌کنید که او بر آیین‌یهودیت یا نصرانیت بوده است‌؟

﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦ [البقرة: ۱۳۶].

خداوند متعال در این آیه بندگان مؤمنش را به سوی ایمان تفصیلی به آنچه که به وسیله حضرت محمد ص بر ایشان نازل نموده و به ایمان اجمالی به آنچه که بر پیامبران پیشین نازل کرده، ارشاد می‌نماید و از برخی از پیامبران‌: به اسم نام برده و از بقیه آنها به اجمال یاد می‌کند: «بگویید» ای مسلمین‌! «ایمان آورده‌ایم به خداوند». از ابی‌هریره س روایت شده است که فرمود: اهل کتاب، تورات را به‌زبان عبرانی خوانده و آن را برای اهل اسلام به زبان عربی تفسیر می‌کردند، لذارسول خدا ص در این حدیث شریف فرمودند: «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه‌تکذیب، بلکه بگویید: به خداوند و به آنچه نازل کرده ایمان آورده‌ایم - تا به‌آخر آیه‌». «و» نیز ایمان آورده‌ایم «به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم واسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده‌» اسباط: فرزندان دوازده‌گانه یعقوب‌ ÷ هستندکه هریک از آنها فرزندانی داشته اند. «سبط» در بنی‌اسرائیل به‌منزله «قبیله‌» درمیان اعراب است «و» ایمان آورده‌ایم «به آنچه به موسی و عیسی و آنچه به همه‌پیامبران از سوی پروردگارشان داده‌شده، میان هیچ‌یک از آنان فرق نمی‌گذاریم‌» که به‌برخی از آنها ایمان آورده و به برخی دیگر کافر گردیم، چنان‌که یهود و نصاری‌کردند، بلکه ما مسلمانان به تمام انبیا و پیامبرانی که خداوند أ فرستاده و به همه کتابهایی که نازل نموده، ایمان داریم «و ما در برابر او تسلیم هستیم‌» و هیچ ستیز وکشمکشی را با او در ملکش نمی‌پسندیم‌. آری‌! بر مسلمانان است که این حقایق را اعلام نمایند و ایمان درست و راستین نیز چنین ایمانی است‌.

﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِي شِقَاقٖۖ فَسَيَكۡفِيكَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٣٧ [البقرة: ۱۳٧].

«پس اگر آنان هم به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید، ایمان آوردند، قطعا هدایت شده‌اند» یعنی: اگر اهل کتاب و غیرآنان نیز همچون شما به تمام کتابهای‌خداوند أ و به تمام پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ‌یک از آنان فرقی‌نگذاشتند، بی‌شک به راه حق هدایت شده‌اند «ولی اگر روی برتافتند، جز این نیست‌که در شقاق‌اند» شقاق: ستیزه و عناد است «و به‌زودی خداوند شر آنان را از تو کفایت خواهد کرد» این وعده‌ای از سوی حق تعالی به پیامبرش می‌باشد که یقینا کفایت شر معاندان ستیزنده و روبرتابنده از حق و حقیقت را خواهد کرد. بحمدالله که این‌وعده محقق شد زیرا مردان بنی‌قریظه به دست پیامبر ص و مؤمنان به قتل رسیدند، بنی‌نضیر به شام تبعید شدند و بر نصارای نجران هم جزیه وضع شد. «که او شنواست‌» به آنچه که می‌گویند «داناست‌» به هر کاری و به آنچه که از کینه وحسد و بغض و نفرت علیه مسلمین پنهان می‌دارند.

﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨ [البقرة: ۱۳۸].

«این‌» ایمان ناب و تسلیم همه جانبه «رنگ الله است‌» لذا خود و خانواده‌هایتان را به آن رنگ زنید. آری‌! اسلام رنگ الهی است و همان‌گونه که‌رنگ کل یک شی‌ء رنگ آمیزی‌شده را دربر می‌گیرد، همچنین است اسلام که‌حال مسلمانان متعهد را کاملا دگرگون می‌کند. پس مراد از «رنگ خدا» در اینجا ایمان، یا دین خدای است که او مردم را بر آن سرشته است‌.

گفتنی است که اصطلاح «رنگ خدا» اصلا در معارضه با این عمل نصاری به کار گرفته شد که فرزندان خود را بعد از تولد آنها در درون رنگی زرد غوطه داده و آن را غسل تعمید می‌نامیدند و سبب تطهیر نوزاد می‌شناختند و چون این‌کار را انجام می‌دادند، می‌گفتند: اکنون او نصرانی‌ای راستین گردید. پس خدای با این آیه این عمل‌شان را رد کرد. «و کیست بهتر از خداوند به اعتبار رنگ‌«؟ یعنی: آیا در عرصه وجود، رنگی بهتر از رنگ خدای حکیم دانا هم‌هست‌؟ رنگ ایمان که خداوند متعال بندگانش را به آن مزین و آراسته ساخته و با آن از پلیدیهای شرک، پاک‌شان می‌گرداند؟ پس بدانید که ما مسلمانان از رنگ‌ها و انگ‌های قلابی بشری که دین یگانه خداوند متعال را آلوده و پارچه پارچه ساخته و امت واحده را به احزابی متعارض با هم تبدیل می‌کنند، پیروی نمی‌کنیم «و ما پرستندگان او هستیم‌» به اخلاص و انقیاد تمام، لذا راه کشی‌شان و راهبان راکه پیوسته در دین حق کم و افزون نموده حلال و حرام وضع می‌کنند و رنگ توحید را از نهاد و ضمیر بشریت پاک نموده رنگ پلید شرک را بر آن می‌آلایند، پیروی نمی‌کنیم و جز خداوند أ ، پروردگاری دیگر را نمی‌پرستیم‌.

﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِي ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩ [البقرة: ۱۳٩].

«بگو» ای پیامبر! به اهل کتاب «آیا درباره خدا با ما بحث و گفت‌وگو می‌کنید»؟ یعنی: آیا از روی عناد با ما درباره دین خدا أ ستیزه و جدال نموده و ادعا می‌کنید که دین حق، همانا یهودیت و نصرانیت است و لاغیر؟ «حال آن که او پروردگار ما و پروردگار شماست‌» و ما و شما در پناه پروردگاری او و عبودیتمان‌برایش‌، در پیشگاهش باهم برابریم، پس چگونه ادعا می‌کنید که شما از ما به‌خداوند متعال ذی حق‌تر و سزاوارترید؟ و باز در این باره با ما بحث و مشاجره هم‌می‌کنید؟ «و ما را کردارهایمان و شمارا کردارهایتان است‌» و هیچ‌کس از عمل‌دیگری مورد پرسش قرار نمی‌گیرد. آری‌! این قاعده کلی همه ادیان برحق است‌که مسئولیت فردی است، لذا شما هرگز به خدای از ما سزاوارتر نیستید «و ما به او اخلاص می‌ورزیم‌» آری‌! میان ما و شما این تفاوت فاحش وجود دارد که ما در عبادت پروردگارمان اهل اخلاصیم، اما شما چنین نیستید و ملاک برتری وخصلتی که صاحبش را به قرب و فضل خدای سبحان از دیگران سزاوارترمی‌سازد، نیز همین است، پس چگونه آنچه را که ما به آن نسبت به شما سزاوارترو ذی حق‌تر هستیم، برای خود ادعا می‌کنید؟ با آن که شما در شرک به خدای‌سبحان و ادعای الوهیت برای غیر وی مستغرق هستید و ما در اخلاص و عبادت بی‌شائبه در پیشگاه الوهیت وی؟

﴿أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠ [البقرة: ۱۴۰].

«یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا نصرانی‌بوده‌اند» و بر دین شما قرارداشته اند؟ «بگو: شما داناترید یا خداوند»؟ یعنی: خداوند أ به ما خبر داده‌است که این پیامبرانش یهودی و نصرانی نبوده‌اند، ولی‌شما ادعا می‌کنید که آنان یهودی و نصرانی بوده‌اند، پس آیا شما داناترید یاخدای سبحان؟ «و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتی را که از جانب خداوند بر اومقرر شده است، پنهان دارد»؟ قطعا کسی از چنین انسانی ستمکارتر نیست‌. هدف‌؛ نکوهش اهل کتاب بر این امر است که آنان به خوبی از این حقیقت که این جمع‌انبیایهودی و نصرانی نبوده بلکه بر آیین اسلام بوده‌اند، آگاهند، اما با پنهان‌ساختن این گواهی، بلکه حتی با ادعایی کاملا مخالف با آن، بر خود ستم‌نموده‌اند. قتاده می‌گوید: «این گروه ستمکار، اهل کتاب هستند که اسلام راکتمان کردند - درحالی‌که می‌دانند اسلام دین خدا أ است - و به یهودیت ونصرانیت چنگ زده و رسالت محمد ص را کتمان کردند، درحالی‌که می‌دانند اورسول برحق خداوند أ است‌». «و خدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» و در برابراین ستم ننگین از عذابتان دست برنخواهد داشت‌. ابوحیان می‌گوید: «این جمله در قرآن کریم نمی‌آید، مگر به دنبال ارتکاب معصیتی، پس این جمله، دربرگیرنده وعید و تهدید آنهاست‌».

﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٤١ [البقرة: ۱۴۱].

«این امتی است که درگذشته است، برای آنان است آنچه به‌دست آورده‌اند و برای شماست آنچه به‌دست آورده‌اید و شما از آنچه آنان می‌کرده‌اند، بازخواست نمی‌شوید» و هیچ‌کس از عمل دیگری مورد بازپرسی قرار نگرفته بلکه فقط از عمل خودش مورد پرسش قرار می‌گیرد. چنان‌که گفتیم، اصل مسؤولیت شخصی یا فردی، قاعده کلی ادیان الهی است، به همین جهت است که حتی این گروه انبیانیز باوجود پیشوایی و فضل خویش، در برابر عمل و کارکردشان پاداش داده می‌شوند، پس مردم دیگر سزاوارتر به آن هستند که با آنان برابر اعمال‌شان رفتار شود.

﴿سَيَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٤٢ [البقرة: ۱۴۲].

بخاری در بیان سبب نزول این آیه کریمه از براء س روایت کرده است که فرمود: چون رسول خدا ص به مدینه هجرت کردند، به فرمان خداوند متعال شانزده یاهفده‌ماه به سوی بیت‌المقدس نماز می‌گزاردند، اما در عین حال مشتاق آن بودندکه به سوی کعبه نماز بگزارند، پس خداوند أ نازل فرمود: ﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِ... [البقرة: ۱۴۴]. «ما گردانیدن رویت به سوی آسمان را نیک می‌بینیم‌... »

به این ترتیب، خداوند متعال به تغییر قبله از بیت‌المقدس به سوی کعبه دستورداد، پس بی‌خردان، یعنی یهودیان گفتند: ﴿مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِي كَانُواْ عَلَيۡهَا «چه چیز آنان را از قبله خودشان برگردانید»؟، خداوند متعال در پاسخ‌آنان فرمود: ﴿قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُ «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست‌»...

پس این آیات پایه‌گذار قضیه تغییر قبله است‌.

«به‌زودی سفیهان خواهند گفت‌» این اخباری از سوی خدای سبحان به‌پیامبرش ص و مؤمنان در باره این موضوع است که: در هنگام تغییر قبله ازبیت‌المقدس به‌سوی کعبه، مردم کم‌خرد و سبک‌مغز - از یهودیان و منافقان - این‌سخن را که می‌آید، به‌زودی خواهند گفت‌. سفهاء: کم‌خردان سبک عقل‌اند و سفاهت: اضطراب در رأی و اندیشه، یا اخلاق است‌. مراد از سفها در اینجا، منکران تغییر قبله، اعم از یهود، مشرکان و منافقانند. آری‌! بی‌خردان‌خواهند گفت: «چه چیز آنان را از قبله‌ای که بر آن بودند»؟ یعنی: از بیت‌المقدس «روی گردان کرد» به‌سوی کعبه‌؟ یعنی: مسلمانان را چه شده است که چندی به این‌طرف روی می‌آورند و باز به سویی دیگر؟ خدای سبحان در پاسخ آنها فرمود: «بگو: مشرق و مغرب از آن خداست‌» پس این در حوزه فرمانروایی اوست که به هرسمت و جهتی که بخواهد، فرمان روی‌آوردن بدهد «هرکه را بخواهد، به راه‌راست هدایت می‌کند» این تعبیر، اعلام کننده این حقیقت است که تغییر قبله‌به سوی کعبه، هدایت و رهنمونی‌ای از سوی خداوند أ برای پیامبرش ص و امت‌ایشان است‌. در حدیث شریف به روایت عایشه ل آمده است که‌رسول خدا ص درباره اهل کتاب فرمودند: «آنان با ما در هیچ چیز به اندازه حسدورزیدنشان (در سه چیز ذیل) با ما حسد نمی‌ورزند:

۱- حسد ورزیدنشان بر روز جمعه، روزی که خداوند متعال ما را به آن رهنمون‌شد ولی آنها از آن گمراه گشتند.

۲- بر قبله‌، که خداوند متعال ما را به آن رهنمون شد و آنان از آن گمراه شدند.

۳- بر آمین گفتن ما پشت سر امام‌». یعنی: این سه چیز حسد برانگیزترین امور علیه ما است‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِي كُنتَ عَلَيۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِۚ وَإِن كَانَتۡ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٤٣ [البقرة: ۱۴۳].

«و همچنین شما را امتی وسط گردانیدیم‌» وسط در لغت: میانه یا مرکز دایره یک‌چیز است، سپس برای صفات پسندیده عاریت گرفته شد زیرا هر صفت پسندیده‌ای در میانه افراط و تفریط قرار دارد. پس وسط یعنی برگزیده و بهتر، یا میانه رو. ابن‌کثیر در اینجا معنای «برگزیده و بهتر» را برای «وسط» یاد کرده و می‌گوید: «از آنجا که خداوند متعال این امت را، امت برگزیده گردانید، آن را به کامل‌ترین شریعتها و استوارترین برنامه‌ها و روشن‌ترین روش‌ها مخصوص ساخت‌؛ چنان‌که‌می‌فرماید: ﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ هُوَ ٱجۡتَبَىٰكُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ مِّلَّةَ أَبِيكُمۡ إِبۡرَٰهِيمَ... [الحج: ٧۸]. «او شما را برگزید و در دین هیچ دشواریی بر شما قرار نداد، این دین‌، آیین پدرتان ابراهیم است‌...». آری‌! شما در همه امور دین و دنیا، بهترین امت‌ها و میانه‌روترین آنها بوده و از هرگونه افراط و تفریط به دور هستید؛ نه مانند یهود ومشرکان مادی‌گرا هستید و نه مانند برخی از مسیحیان، روحانی محض، بلکه شماحق جسم و روح - هردو - را ادا کرده و با فطرت انسانی هم‌آوا می‌باشید «تا برمردم گواه باشید» یعنی: شما را امت وسط گردانیدیم تا در روز قیامت برای انبیای الهی علیه امتهایشان گواهی بدهید که: ایشان قطعا پیام خدا أ را که مأمور تبلیغ آن برای امتهایشان بوده‌اند، به آنها رسانده‌اند «و پیامبر بر شما گواه باشد» یعنی: پیامبرخاتم ص برای شما گواهی‌دهد که پیام الهی را به شما ابلاغ کرده‌است‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «نوح در روز قیامت فراخوانده می‌شود، پس به وی گفته می‌شود: آیا پیام الهی را ابلاغ کرده‌ای‌؟ می‌گوید: آری‌! آن‌گاه قومش فرا خوانده می‌شوند و به آنان گفته می‌شود: آیانوح پیام حق را به شما رساند؟ می‌گویند: نزد ما هیچ هشداردهنده‌ای نیامده است، نزد ما هیچ‌کسی نیامده است‌! آن‌گاه به نوح گفته می‌شود: چه‌کسی برای توگواهی می‌دهد؟ می‌گوید: محمد ص و امتش‌». همچنین در حدیث شریف آمده‌است که رسول خدا ص فرمودند: «أنا وأمتي يوم القيامة على كوم مشرفين على الخلائق، ما من الناس أحد إلا ود أنه منا، وما من نبي كذبه قومه إلا ونحن نشهد أنه قد بلَّغ رسالة ربه عزوجل»‌. «من و امتم روز قیامت بر تپه‌ای بلند و مشرف بر خلایق‌قرار داریم، هیچ‌یک از مردم نیست مگر اینکه آرزو می‌کند که کاش او هم ازجمله ما بود، و هیچ پیامبری نیست که قومش او را تکذیب کرده‌باشند، مگراین که ما گواهی می‌دهیم که او پیام پروردگار خویش را به آنان رسانده است‌». «و قبله‌ای را که بر آن بودی‌» یعنی: بیت‌المقدس را «مقرر نکردیم، مگر برای آن که‌کسی را که از پیامبر پیروی می‌کند، از آن‌کس که از عقیده خود برمی‌گردد، معلوم بداریم‌» یعنی: بیت‌المقدس را قبله شما نگردانیدیم مگر برای اینکه شما را بیازماییم تا چون آن را به سوی کعبه برمی‌گردانیم، مؤمن پیرو را از مرتد کافر و منافق‌، درعینیت امر باز شناسیم‌. «هرچند این کار، جز بر کسانی که خدا هدایتشان کرده، سخت‌گران می‌آید» یعنی: قضیه تحویل قبله، موضوع دشواری است که ایمان به آن جز بر راهیافتگان به راه حق که سینه‌هایشان به تصدیق تو گشاده شده، سخت گران‌می‌آید «و خداوند هرگز ایمان شما را» یعنی: نماز شما را به سوی بیت‌المقدس «ضایع نمی‌گرداند».

در بیان سبب نزول آمده است: این آیه درباره مسلمانانی نازل شد که تا هنگام مرگشان بر قبله بیت‌المقدس نماز می‌خواندند، لذا حق تعالی به مسلمانان اطمینان می‌دهد که نمازهایشان پذیرفته است‌. به قولی: مراد از این جمله که: (ایمان شمارا ضایع نمی‌گرداند)، پایدارساختن مؤمنان بر ایمانشان در هنگام تغییر قبله و نیفگندنشان در شک و تردید در این باره است، که چون شکاکان و تردید مشربان‌دیگر، راه تردید و تحیر را دنبال نکنند «به‌راستی که خداوند نسبت به مردم رئوف ومهربان است‌» رئوف: کسی است که رأفتی بسیار دارد، رأفت: از بین‌بردن زیان وناخوشی است، اما رحمت عام‌تر است زیرا هم شامل دفع ضرر می‌شود و هم‌رساندن خیر و نیکی‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص زنی از اسیران را دیدند که میان او و کودکش جدایی افتاده بود، پس او در میان اسیران می‌گشت و هرگاه کودکی ازاسیران را می‌یافت او را به آغوش‌گرفته و به سینه‌اش می‌چسباند و بازمی‌گشت تاکودکش را بیابد و چون او را یافت، محکم به آغوشش گرفته پستان خود را به‌دهانش گذاشت‌. در این هنگام رسول خدا ص فرمودند: «آیا فکر می‌کنید که این‌زن فرزندش را در آتش خواهد افگند در حالی‌که قادر است تا او را نیفگند»؟ گفتند: خیر یا رسول الله! فرمودند: «به خدا سوگند که خداوند متعال به بندگان خود از این زن نسبت به فرزندش مهربانتر است‌».

﴿قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِكَ فِي ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَيَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ١٤٤ [البقرة: ۱۴۴].

«ما گردانیدن رویت در» نگریستن به سوی «آسمان را نیک می‌بینیم‌» که به شوق و انتظار فرود آمدن فرمان تغییر قبله، گاه‌گاه به‌سوی آسمان می‌نگری‌. (تقلب‌وجهک): گاه‌گاه نگریستن تو را به سوی آسمان‌. «اینک روی تو را به سوی قبله‌ای می‌گردانیم که از آن خشنود هستی‌» یعنی: آن را دوست می‌داری و به سوی آن مشتاق هستی «پس به سوی مسجدالحرام روی آور» یعنی: در نمازت به سمت وسوی مسجدالحرام روی‌آور. کعبه، مسجدالحرام نامیده شد تا اشاره‌ای باشد به اینکه بر شخصی که دور از کعبه است، روآوردن به جهت و سمت کعبه واجب‌است، نه به سوی عین کعبه زیرا روی‌آوردن به عین کعبه برای شخصی که از آن‌دور است، متعذر و مشکل می‌باشد «و هرجا بودید» یعنی: در هرجایی از زمین که‌بودید «روی خود را به سوی آن‌» یعنی: به سوی مسجدالحرام «بگردانید و درحقیقت اهل کتاب نیک می‌دانند که این‌» تغییر قبله از بیت المقدس به سوی کعبه «حقی است‌از جانب پروردگارشان‌» و به فرمان خدا أ انجام گرفته است «و خدا از آنچه می‌کنند» با برانگیختن شبهه‌ها و ترویج فتنه‌ها «غافل نیست‌» و به زودی آنان را در برابر آن مجازات خواهد کرد. آگاهی اهل کتاب از تغییر قبله مسلمانان‌؛ یا ازجهت ابلاغ انبیایشان به آنان بود، یا این موضوع را در کتب آسمانی خودیافته‌اند.

در بخاری و مسلم از براء س روایت شده است که فرمود: «رسول خدا ص درآغاز هجرت به مدینه، به فرمان الهی شانزده یا هفده ماه به سوی بیت‌المقدس نمازمی‌گزاردند، اما بسیار مشتاق آن بودند که کعبه قبله‌شان باشد و بدین سبب فرمان‌تغییر قبله نازل شد. یادآور می‌شویم‌؛ اولین نمازی که آن حضرت ص به سوی‌کعبه خواندند، نماز عصر بود، و مردی از آنان که باپیامبر ص این نماز را درجماعت خوانده بود، از مسجد بیرون آمد و در یکی از مساجد دیگر بر نمازگزارانی گذشت که درحال رکوع بودند، پس گفت: شهادت می‌دهم به‌خدا أ که با رسول وی ص به سوی کعبه نماز گزارده‌ام‌. در این هنگام آنها همچنان‌که درحال نماز بودند، به سوی کعبه چرخیدند». ابن‌کثیر می‌گوید: «اینان‌نمازگزاران مسجد قبا بودند و آن نماز؛ نماز بامداد بود». هم‌او به نقل از مفسران می‌گوید: «حکم تغییر قبله در حالی بر رسول خدا ص نازل شد که ایشان دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بودند و ماجرای آمدن یکی از نمازگزاران و خبر دادن به‌دیگران، در مسجد بنی‌سلمه رخ داد، بدین جهت‌، این مسجد به‌نام مسجد قبلتین نامیده شد». در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «کعبه، قبله اهل مسجدالحرام است، مسجدالحرام قبله اهل حرم‌، و حرم‌قبله اهل زمین از امتم در مشرق‌ها و مغرب‌های آن‌». مفسران گفته اند: اشتیاق رسول‌اکرمص در روی آوردن به سوی کعبه سه دلیل داشت:

۱- کعبه، قبله پدرشان ابراهیم‌ ÷ بود.

۲- اعراب به لحاظ تعلق روحی‌ای که به کعبه داشتند، با تحویل قبله به سوی آن، انگیزه بیشتری برای ایمان‌آوردن پیدا می‌کردند.

۳- یهودیان می‌گفتند: محمد با ما مخالفت می‌کند، اما از قبله ما پیروی‌می‌نماید، لذا رسول خدا ص دوست داشتند که زمینه این طعنه یهود هم از میان برود.

علما دربیان احکام قبله گفته اند: فقها اتفاق نظر دارند بر اینکه روی‌آوردن به قبله، شرط صحت نماز است، مگر در حالت خوف یا اضطراب، یا در نماز نافله سوار بر مرکب (حیوان، کشتی یا هواپیما) زیرا قبله در حالت خوف، همان جهتی است که امنیت در آن وجود داشته باشد و قبله بربالای مرکب نیز همان جهتی است که مرکب به آن روی آورد. همچنین علما اتفاق نظر دارند بر این که: کعبه قبله همه افق‌هاست و نمازگزاری که در کعبه حضور دارد و آن را مشاهده می‌کند، روی‌آوردن به عین آن بر وی فرض است‌. همچنین ایشان اجماع دارند بر این که: نمازگزارانی که از کعبه دورند، باید به جهت و سمت آن روی آورند.

﴿وَلَئِنۡ أَتَيۡتَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ بِكُلِّ ءَايَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَكَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّكَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٥ [البقرة: ۱۴۵].

«و اگر هرگونه آیه‌ای برای اهل کتاب بیاوری، از قبله تو پیروی نمی‌کنند» یعنی: هیچ‌برهان و حجت و معجزه‌ای در آنان تأثیر نمی‌گذارد و به حق بازنمی‌گردند، هرچند همه‌گونه برهان و حجت هم به آنان ارائه شود زیرا آنان پیروی از حق را به سبب‌آن ترک نکرده‌اند که دلیلی داشته‌اند یا شبهه‌ای بر آنان روی نموده است، بلکه‌ترک حق از سوی آنان، جز تمرد و عناد هیچ انگیزه دیگری نداشته و ندارد.آری‌! آنان نیک می‌دانند که برحق نیستند، پس هرکس در چنین وضع وحالی‌قرارداشته باشد، بی‌گمان از معجزه و برهان نفعی نمی‌برد «و تو» نیز «پیرو قبله آنان نیستی‌» تصریح بر این امر، به منظور دفع طمع اهل کتاب و قطع امیدشان ازبازگشت مجدد رسول خدا ص به قبله سابق است «و خود آنان پیرو قبله یک‌دیگرنیستند» بدان جهت که یهود در نماز خود به سوی بیت‌المقدس روی می‌آورند و نصاری به سوی طلوعگاه خورشید «و اگر پس از علمی که بر تو آمده‌است، از هوس‌های آنان‌» یعنی: از قبله آنان «پیروی کنی‌» قبله آنان، هوی وهوسشان تلقی شد زیرا بعد از صدور امر روی‌آوردن به سوی کعبه، پیروی از این‌حکم بر آنان نیز لازم گردید، لذا باقی‌ماندنشان بر قبله دیگری غیر از کعبه، چیزدیگری جز پیروی از هوی و هوس نیست و اگر تو از هوی و هوس‌های آنان پیروی‌کنی «در آن صورت از ستمکاران خواهی بود». این خطاب هرچند متوجه‌رسول اکرم ص است، اما مراد از آن، برخی از امت ایشان می‌باشند زیرارسول خدا ص از ستم و گناه معصومند. دلیل اینکه رسول خدا ص مورد این‌خطاب قرار گرفته‌اند، بزرگ‌ساختن شأن قبله و نیز وجود این حقیقت است که‌قرآن بر ایشان نازل می‌شود، پس طبیعی است که ایشان مخاطب آن باشند.

﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٤٦ [البقرة: ۱۴۶].

«کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم، او را» یعنی: محمد ص و نبوتش را «می‌شناسند، همان‌گونه که فرزندان‌شان را می‌شناسند» و بیشترین شناخت نسبت به انسان را پدر و مادر وی دارند زیرا فرزند از همان کوچکی تا بزرگسالی زیر نظر ورعایت آنان است «و مسلما گروهی از آنان، دیده و دانسته حق را پنهان می‌دارند» آنان دانشمندان گمراه اهل کتابند که به اوصاف پیامبر آخرالزمان ص آشنایی‌دارند، نه آن گروهی که ایمان آورده‌اند؛ چون عبدالله بن سلام و یارانش‌.

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ١٤٧ [البقرة: ۱۴٧].

«حق از جانب پروردگار توست‌» یعنی: حق همان چیزی است که از سوی‌پروردگارت نازل شده‌است، نه آنچه که اهل کتاب به تو خبر داده‌اند «پس هرگزاز تردیدکنندگان نباش‌» لذا هنگامی که خدای سبحان پیامبرش ص را از شک وتردید در امر قبله و غیرآن نهی می‌کند، دیگران به پرهیز از این شک و دودلی سزاوارترند. یا خطاب متوجه رسول اکرم ص است اما مراد از آن، امت ایشانند.

﴿وَلِكُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ أَيۡنَ مَا تَكُونُواْ يَأۡتِ بِكُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٤٨ [البقرة: ۱۴۸].

«و برای هرکسی جهتی است که او روی خود را به سوی آن می‌گرداند» یعنی: برای‌اهل هر دینی - به حق یا به باطل - قبله‌ای است‌. یا مراد این است: ای امت محمد ص! برای هریک از شما قبله‌ای است که بدان روی می‌آورید؛ از شرق یاغرب، یا جنوب یا شمال زیرا قبله نسبت به اماکن مختلف، اختلاف پیدا می‌کند «پس در کارهای نیک بر یک‌دیگر پیشی گیرید» یعنی: به سوی آنچه که خداوند أ به شما امر نموده است بشتابید؛ از روآوردن به سوی مسجدالحرام و رو آوردن به‌سوی هرچیزی که می‌تواند از مصادیق خیر به‌شمار آید و به سوی ادای نماز در اول وقت آن بشتابید «هرجا که باشید، خداوند همگی شما را گرد می‌آورد» برای مکافات و مجازات روز قیامت، چنان‌که نماز شما در جهتهای مختلف را از چنان نظم و سیاقی برخوردار گردانید که گویا همه آنها به سوی جهت واحدی است «درحقیقت خدا بر همه چیز تواناست‌» از جمله‌، بر گردآوردنتان در روز قیامت.‌

﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩ [البقرة: ۱۴٩].

«و از هر جا بیرون آمدی، روی خود را به سوی مسجدالحرام بگردان‌» مسجدالحرام: مسجدی است که به کعبه احاطه دارد و مساحت آن در توسعه‌جدید از (۲٧) هزار متر، به (۱۸۰) هزار متر مربع گسترش یافته است‌. خاطرنشان‌می‌شود که نام «مسجدالحرام‌» در قرآن کریم پانزده‌بار آمده است «و البته این‌» فرمان «حق است و از جانب پروردگار توست و خداوند از آنچه می‌کنید، غافل نیست‌» پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

﴿وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيۡكُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠ [البقرة: ۱۵۰].

«و از هرجا بیرون آمدی‌» در سفرها، یعنی: هر جا که بودی‌؛ در خشکی یا دریا «روی خود را به سمت مسجدالحرام بگردان‌» تکرار امر، به منظور اهتمام و عنایت به شأن قبله است «و هرجا که بودید» ای جماعت‌های مسلمین‌! در سایر نقاط زمین‌، در مدینه منوره و در سایر مساجد بجز مسجدالحرام‌، «رویهای خود را به سوی آن‌» یعنی: به سمت کعبه «بگردانید» اگر رو آوردن به سوی عین کعبه مقدور نبود «تامردم را بر شما حجتی نباشد» یعنی: تا یهودیان علیه شما حجت و بهانه‌ای نداشته باشند زیرا یهودیان می‌گفتند: محمد ص در قبله ما با ما موافقت و همراهی می‌کند و نزدیک است که در دین ما نیز با ما موافقت و همراهی نماید. حجت: به معنای‌محاججه، یعنی مخاصمه و مجادله است‌. خداوند أ آن را حجت نامید و سپس به‌فساد آن حکم کرد؛ چرا که از ظالمی سرزده بود، بدین جهت فرمود: «غیر ازستمگرانشان‌» و آنان مشرکان عربند که به زودی بر شما احتجاج خواهند ورزید وخواهند گفت: همانا محمد ص در دین خود متحیر گشته‌، و به قبله ما روی بازنگردانید، مگر به این دلیل که ما از او راه یافته‌تریم و چنان که به قبله ما بر گشت، به‌زودی به دین ما نیز برخواهدگشت‌.

اما قتاده می‌گوید: «مراد از ستمگران‌، اهل کتابند که چون خداوند أ پیامبرش را به سوی کعبه برگرداند، گفتند: این مرد به سوی خانه پدری و دین‌قومش مشتاق گشت‌. و غیر این از سخنانی که جز از بت‌پرست یا یهودی یامنافقی، شنیده نمی‌شود». «پس، از آنان نترسید» یعنی: از طعنه‌ها و ایرادهای‌آنان نترسید زیرا این طعنه‌ها و جدالها، ناروا و بی‌حاصل است و به شما زیانی‌نمی‌رساند «و از من بترسید» زیرا من سزاوار آن هستم که از من پروا داشته باشید «و تا نعمت خود را بر شما کامل گردانم‌» یعنی: قبله و جهت روی‌نمودن به سوی‌خویش را به این خاطر به شما شناساندم تا نعمت خود را بر شما تمام گردانم‌. آری‌! هدایت به سوی قبله، اتمام نعمت است زیرا موجب آن می‌شود تا شریعت شما مستقل و کامل گردد «و تا هدایت شوید» به سوی حقی که دیگران از آن به‌بیراهه رفته‌اند. به‌همین دلیل است که این امت، شریف‌ترین و برترین امتهاست‌.

﴿كَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِيكُمۡ رَسُولٗا مِّنكُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِنَا وَيُزَكِّيكُمۡ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١ [البقرة: ۱۵۱].

آری‌! نعمت قبله را برشما ارزانی داشتیم‌؛ «همچنان‌که پیامبری از خودتان را به‌میان شما فرستادیم‌» یعنی: نعمت قبله، همانند نعمت رسالت است‌. بعضی‌گفته‌اند: معنای کلام بنا بر تقدیم و تأخیر می‌باشد، یعنی: پس مرا یاد کنید (آیه‌۱۵۲)، چنان‌که پیامبری از خودتان را به‌میان شما فرستادم‌؛ «که آیات ما را بر شما می‌خواند و شما را پاک می‌گرداند» از اخلاق پست‌، اعمال جاهلیت و پلیدی نفسها، وشمارا از تاریکی‌ها به سوی نور می‌برد «و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد» حکمت: سنت رسول اکرم ص است «و آنچه را نمی‌دانستید، به شما می‌آموزد» زیرا مسلمانان در عصر جاهلیت نادان و جاهل بودند، پس به برکت رسالت و به یمن پیامبری آن‌حضرت ص، از آن حالت جهل و نادانی بیرون آمده و حال اولیا و اخلاق وسجایای علما را پیدا کردند و داناترین و پاکدل‌ترین مردم گشتند.

﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ١٥٢ [البقرة: ۱۵۲].

«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم‌» یعنی: یاد کنید مرا به طاعت تا یاد کنم شمارا به پاداش و مغفرت‌. بعضی از سلف در معنای آن گفته‌اند: «کسی که مرا درحالی یاد می‌کند که مطیع است، بر من سزاوار است که او را به مغفرت خود یادکنم‌». در حدیث شریف قدسی آمده است: «خدای فرمود: ای فرزند آدم‌! هرکه مرا نزد خود یاد نماید، من نیز او را نزد خود یاد می‌کنم و هرکه مرا در محضرجماعتی یاد کند، او را در حضور جماعتی بهتر از آن یاد می‌کنم‌». «و مرا شکرگزارید» شکر: شناخت احسان منعم و سخن‌گفتن از آن است «و مرا کفران نکنید» کفر: در اینجا به معنای پوشیدن نعمت است‌. در حدیث شریف آمده است: «خداونددوست دارد که اثر نعمتش را بر کسی از خلقش که به او نعمتی می‌بخشد، ببیند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٣ [البقرة: ۱۵۳].

چون حق تعالی از بیان موضوع «شکر» فارغ شد، به بیان «صبر» می‌پردازد زیرا بنده از دو حال خالی نیست‌؛ یا در نعمتی است که باید بر آن شکرگزار باشد، یا در بلا و مصیبتی است که باید بر آن صبر کند.

«ای مؤمنان‌! از صبر و نماز یاری بجویید» بر انجام دادن اوامرم و دفع محنتها ودشواریهایی که برای شما پیش می‌آید. صبر بر سه نوع است:

۱- صبر بر ترک محرمات و گناهان‌.

۲- صبر بر انجام‌دادن طاعات و عبادات، که ثواب بیشتری از اولی دارد زیرا مقصود اصلی همان است‌.

۳- صبر بر مصایب و ناملایمات‌.

«زیرا خدا با صابران است‌» و آنان را به مطلوبشان می‌رساند.

﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقۡتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡيَآءٞ وَلَٰكِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤ [البقرة: ۱۵۴].

«و به آنان که در راه خدا کشته می‌شوند، نگویید که مرده‌اند» بلکه «زنده‌اند، ولی‌شما» در هنگام مشاهده اجساد شهدا بعد از قبض ارواحشان، از این حیات چیزی «نمی‌دانید» هم از این رو ظاهر حال را معتبر قرار داده و ایشان را مرده می‌پندارید، درحالی‌که ایشان در واقع امر مرده نیستند، بلکه حیات برزخی دارند.

در بیان سبب نزول آمده است که: آیه‌کریمه درباره شهدای غزوه بدر نازل شد.

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ [البقرة: ۱۵۵].

«و قطعا شما را به چیزی از ترس‌» چون آسیب دشمن یا غیرآن «و گرسنگی‌» وقحطی «و کاهش در اموال‌» به سبب بلایای طبیعی و غیر آن‌، و نیز به‌سبب آنچه که‌خداوند أ بر اموالتان از زکات و مانند آن فرض گردانیده است «و کاهش درجانها» با مرگ و کشته‌شدن در جهاد «و کمبود محصولات‌» به‌سبب رسیدن آفات‌، یا به سبب مرگ فرزندان «می‌آزماییم‌» و امتحان می‌کنیم «و مژده بده صابران را» که در بلاها صبر و شکیبایی پیشه می‌کنند.

آن‌گاه خداوند بزرگ به معرفی این صابران پرداخته، می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ [البقرة: ۱۵۶].

«کسانی که چون مصیبتی به آنان رسد» مصیبت: نکبت و سختی‌ای است که انسان از آن آزرده و رنجور می‌شود، هرچند که آن پیش‌آمد کوچک باشد «می‌گویند: ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم‌». این کلمات، ملجأ مصیبت‌رسیدگان و پناه امتحان‌شدگان است زیرا جامع معنای اقرار به عبودیت الهی واعتراف به رستاخیز و حشر و نشر می‌باشد. ام‌سلمه ل می‌گوید: «روزی‌ابوسلمه (شوهرم) از پیش رسول خدا ص آمد و گفت: از رسول خدا ص سخنی‌شنیدم که بدان شادمان شدم، ایشان در این حدیث شریف فرمودند: «هیچ بنده‌ای نیست که مصیبتی به او برسد، آن‌گاه بگوید: «﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ - «اللهم أجرني في مصيبتي وأخلف لي خيراً منها»: «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداش داده و برای‌من بهتر از آن را عوض بده، مگر اینکه خداوندأ به او پاداش داده و برایش بهتر از آن را جایگزین می‌کند». ام‌سلمه می‌گوید: پس این حدیث را از او به‌خاطر سپردم و چون او درگذشت، (انا لله وانا الیه راجعون) گفته و چنین دعا کردم: «اللهم أجرني في مصيبتي وأخلف لي خيراً منها» «بار خدایا! مرا در مصیبتم پاداش‌داده و برای من بهتر از آن را عوض بده‌»، سپس با خود گفتم: بهتر از ابوسلمه برای من از کجا پیدا خواهد شد؟! همان بود که چون عده‌ام گذشت، رسول خدا ص از من - در حالی‌که مشغول پیرایش پوستی بودم - اجازه ورودخواستند، دست‌هایم را شستم و به ایشان اذن ورود دادم، آن حضرت ص نشستند ومرا برای خودشان خواستگاری نمودند، و چون از سخن خویش فارغ شدند، گفتم: یا رسول الله! من چه کاره‌ام که به شما رغبت نداشته باشم، لیکن من زنی‌هستم که غیرتی سخت دارم، لذا از آن بیم دارم که از من چیزی ببینید که‌خداوند أ مرا به سبب آن عذاب کند، جزاین‌؛ من زنی هستم که سن و سالی ازمن گذشته است، دیگر اینکه عیالوار نیز هستم‌. رسول خدا ص فرمودند: «اما آنچه که از غیرت و رشک»چشم و همچشمی باهووها» نام بردی، پس به زودی‌خدای آن را از تو دور خواهد ساخت‌. و اینکه گفتی، سنت بالاست، من هم در این امر مانند تو هستم‌. و اما آنچه از عیالواری خویش گفتی، بدان که‌عیال «افراد تحت تکفل‌« تو عیال من هستند». ام‌سلمه می‌گوید: سپس خواسته‌رسول خدا ص را پذیرفتم و ایشان با من ازدواج کردند و چنین بود که خدای برایم جانشینی بهتر از ابوسلمه - یعنی رسول گرامی خویش ص - راعنایت کرد».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧ [البقرة: ۱۵٧].

«برآنان‌» یعنی: بر آن مصیبت‌رسیدگان صابر «صلواتی است از سوی‌پروردگارشان‌» صلوات: در اینجا به‌معنای آمرزش و ستایش نیکوست «و رحمتی‌» یعنی: بر ایشان به‌صورت پی‌درپی رأفتی است پس از رأفتی و رحمتی است پس ازرحمتی «و اینانند که راه یافته‌اند» به سوی حق و صواب و خشنودی خداوندمتعال‌.

﴿إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ١٥٨ [البقرة: ۱۵۸].

«درحقیقت صفا و مروه از شعایر الهی است‌» یعنی: از نشانه‌های مناسک‌خداوند أ است‌. صفا و مروه نام دو کوه از کوههای معروف مکه‌اند که میان آنها(٧۶۰) متر فاصله است و هم‌اکنون با سقفی زیبا پوشانده شده اند. مراد از شعایر: اماکن عبادتی است که خداوند أ آنها را به‌عنوان نشانه‌هایی برای مردم قرارداده‌است، که این اماکن‌؛ شامل عرفات، منی، مشعرالحرام، مسعی (محل سعی‌بین صفا و مروه) و منحر (محل ذبح قربانی) می‌شود. «پس چون کسی حج خانه‌خدا را به‌جاآورد» یعنی: برای ادای فریضه قصد خانه کعبه کند «یا عمره بگزارد، بر او گناهی نیست که میان آن‌دو را طواف کند» طواف در صفا و مروه به معنای تکرار پیمودن آنها، یا حرکت شتابان میان آنها در حج و عمره است‌. عمره: در لغت به‌معنی زیارت است و در اصطلاح شرع‌؛ زیارت مخصوصی است از بیت‌الحرام برای انجام عباداتی که همچون عبادات حج اند، با این فرق که در آنها وقوفی درعرفه و مزدلفه و منی نیست‌، همچنین عمره‌، وقت معینی نداشته بلکه وقت آن تمام‌ایام سال می‌باشد. خاطرنشان می‌شود که سعی میان صفا و مروه به اجماع علماعبادتی از مناسک حج و عمره به‌شمار می‌رود. جمهور فقها (مالک، شافعی،احمد) در بیان حکم آن برآنند که: سعی میان صفا و مروه رکن است و هر کس‌موفق به انجام آن نشد، باید در سال آینده حج جدیدی انجام دهد. اما حنفی‌ها برآنند که سعی واجب است نه رکن، پس با ذبح گوسفندی جبران می‌شود.

از عایشه ل روایت شده است که عروه س به وی گفت: از این آیه چنین استنباط می‌کنم که اگر کسی میان صفا و مروه سعی نکرد، بروی گناهی‌نیست‌! عایشه در پاسخش گفت: از آیه برداشت درستی نکرده‌ای ای خواهرزاده‌عزیزم‌! اگر آیه موافق این تأویل تو بود، باید عبارت آن چنین می‌بود: «فلا جناح‌عليه أن (لا) يطوف بـهمـا» به صیغه نفی‌. یعنی: «بر آن کس که میان آن دو طواف‌نکند، گناهی نیست‌»، درحالی‌که عبارت به صیغه اثبات است، ثانیا سبب نزول آیه‌این است که انصار قبل از اسلام، برای بت منات که آن را می‌پرستیدند، احرام‌می‌بستند و هرکس برای آن احرام می‌بست، از طواف به صفا و مروه احساس‌حرج و گناه می‌کرد، بدین خاطر بود که خدای این آیه را نازل کرد، سپس بعد از آن‌، رسول خدا ص حکم سعی میان صفا و مروه را روشن ساخته ومشروعیت آن را اعلام کردند؛ لذا مجاز نیست که کسی طواف میان آنها را ترک‌کند. همانا خداوند أ حج و عمره کسی را که میان صفا و مروه سعی نکند، کامل‌نمی‌گرداند زیرا آنها را از نشانه‌های عبادت خویش خوانده است و رسول خدا ص آن را بر شما فرض گردانیده، پس سعی بجا آورید».

بخاری نیز در بیان سبب نزول آن روایت کرده است: انس‌بن مالک س از صفا ومروه مورد سؤال قرار گرفت، فرمود: «ما بر این باور بودیم که سعی بین صفا ومروه از کارهای جاهلیت است لذا چون اسلام آمد، سعی در میان آن رافروگذاشتیم، سپس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود». «و هرکس افزون برفریضه، کار نیکی انجام دهد» یعنی: افزون بر هفت‌بار، سعی بجا آورد، یا اعمال‌خیری در سایر عبادات انجام دهد «خداوند قدردان و داناست‌» و پاداش آن عمل‌نیک را - هرچند اندک باشد - به بسیار می‌دهد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ [البقرة: ۱۵٩].

«کسانی که آیات رون و رهنمودهایی را که نازل کرده‌ایم، کتمان می‌کنند» کتمان: آشکار نکردن چیزی در عین نیاز و انگیزه برای آشکار ساختن آن است‌. این‌کتمان کنندگان چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است، احبار یهود و راهبان نصاری‌رسالت محمد ص را پنهان می‌کردند و جز آنان هرکس دیگر هم که حق را پنهان کند، مشمول این خطاب می‌شود. آری‌! حق را کتمان می‌کنند؛ «بعد از آن که آن‌را برای مردم در کتاب روشن ساخته‌ایم‌» کتاب: اسم جنس است که شامل تمام‌کتابهای آسمانی می‌شود «خدا آنان را لعنت می‌کند» لعنت وی: دورساختن و طردکردن آنها از رحمت خویش است «و لعنت‌کنندگان‌» یعنی: فرشتگان ومؤمنان «لعنتشان می‌کنند» بعضی گفته‌اند: هرکس که می‌تواند لعنت بفرستد، آنان را نفرین می‌کند، که جنیان نیز در زمره آنان قرار می‌گیرند.

ابن‌کثیر از ابوالعالیه و قتاده نقل می‌کند: «کافر در روز قیامت برپاساخته‌می‌شود، آن‌گاه خداوند او را لعنت می‌کند، سپس فرشتگان‌... و سرانجام همه‌مردم او را لعنت می‌کنند». تهدید و هشدار این آیه، آن‌قدر سخت است که‌نمی‌توان برای آن اندازه‌ای تصور کرد. در حدیث شریف آمده است: «من سئل عن علم فكتمه ألجم يوم القيامة بلجام من نار». «هر کس از علمی مورد سؤال قرار گیرد وآن را کتمان کند، خداوند او را در روز قیامت با دهنه‌ای از آتش لگام می‌زند». علمای اسلام برآنند که: اگر عالم به قصد کتمان علم خویش احکام را نگوید، گنه‌کار می‌شود، اما اگر قصد وی این نباشد، بیان احکام بر وی لازم نیست، به‌شرط آن که مطمئن باشد دیگران از آن حکم آگاهی دارند، ولی اگر کسی ازمسئله‌ای مورد سؤال قرار گرفت‌؛ تبلیغ آن بر وی واجب است‌. بعضی از علما برآنند که آیه کریمه بر عدم جواز مزد گرفتن در برابر تعلیم به دیگران دلالت‌می‌کند، لیکن علمای متأخر بر جواز گرفتن مزد در برابر تعلیم علوم دینی فتوی داده‌اند.

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠ [البقرة: ۱۶۰].

آری‌! آنان شایسته لعنت هستند؛ «مگر کسانی که توبه کردند» از کتمان آیات‌الهی «و به صلاح بازآمدند» یعنی: آنان که اصلاح کردند آنچه را که فاسد ساخته بودند «و آشکار کردند» حقیقت را، لذا آنچه را که خداوند أ در کتبش بیان نموده، به مردم گفتند «پس بر آنان خواهم بخشود» بنابراین، این گروه سزاوار لعنت نیستند «و من توبه‌پذیر مهربانم‌» بر آنان که به سویم به حالت زاری و فروتنی روی می‌آورند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١٦١ [البقرة: ۱۶۱].

اما: «کسانی که کافر شدند و درحال کفر مردند، لعنت خدا و فرشتگان بر آنان باد» علما با استدلال به این آیه گفته اند: لعن گفتن بر کافر معینی جایز نیست زیرا حالش در هنگام درگذشتش معلوم نمی‌باشد که آیا قطعا بر کفر مرده است یاخیر. ولی در تجویز لعن کفار به طور عام و کلی بدون تعیین فردی معین، میان علما هیچ خلافی‌نیست‌. چنان‌که لعن گنهکاران به طور عام نیز اجماعا جایز است‌. اما لعن یک گنه‌کار معین‌، به‌اتفاق جایز نیست، به دلیل روایتی که می‌گوید: «شرابخواری را به‌جرم ارتکاب عمل می‌گساری چندبار مکرر نزد رسول خدا ص آوردند، در این‌اثنا برخی از حاضران گفتند: خدا او را لعنت کند، چقدر زیاد شراب می‌نوشد! امارسول خدا ص فرمودند: علیه برادر مسلمانتان یاور شیطان نباشید». این‌حدیث شریف در بخاری و مسلم روایت شده‌است‌. باید دانست که لعن کفار، جزایی بر کفرشان‌، زجر و توبیخی برای‌شان به سبب آن کفر و آشکار ساختن قباحت وزشتی کفرشان است‌. البته از ادب اسلام به‌دور است که رودرروی کسی بر او لعنت گفته شود زیرا این فحاشی است‌.

«و لعنت تمام مردم‌» بر آنان باد. این لعنت در روز قیامت است‌. اما در دنیا؛ فرستادن لعنت بر آنان از همه مردم ساخته نیست - والله اعلم‌.

﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ١٦٢ [البقرة: ۱۶۲].

آری‌! کافرانی که در حال کفر مردند؛ «در آن‌» یعنی: در دوزخ، یا در لعنت «جاودانه می‌مانند، نه عذابشان کاسته می‌شود و نه مهلت می‌یابند» پس در این لعنت فراگیر، جاودانه ماندگارند.

﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣ [البقرة: ۱۶۳].

«و خدای شما» که سزاوار عبادت از سوی شماست «خدایی یگانه است که‌» در ذات و صفات خویش نظیر و همتایی ندارد «خدایی جز او نیست و رحمان و رحیم است‌» این آیه به این حقیقت اشاره دارد که اولین چیزی که بیان آن واجب و کتمان آن حرام است‌؛ همانا موضوع توحید می‌باشد. در حدیث شریف به روایت مسلم آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «من كان آخر كلامه لا إله إلا الله، دخل الجنة‌». «هرکس که آخرین سخنش لااله الاالله باشد، وارد بهشت می‌شود».

﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡكِ ٱلَّتِي تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِمَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَيۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ١٦٤ [البقرة: ۱۶۴].

عطاء در بیان سبب نزول این آیات می‌گوید؛ آیه‌: (و خدای شما خدایی یگانه‌است‌... ) [۱۶۳] در مدینه بر رسول خدا ص نازل شد، پس کفار قریش در مکه‌گفتند: چگونه همه مردم را یک خدا بسنده است؟ همان بود که نازل شد: «هرآینه در آفرینش آسمان‌ها و زمین و درپی هم آمدن شب و روز» یعنی: به‌دنبال هم آمدن آنها، اختلاف آنها در روشنی افشاندن و تاریکی افگندن، گرما وسرما، کمی و فزونی و در اسباب و نتایج اینها که مشحون و آکنده از حکمتهای بالغه و رعایت مصلحت مخلوقات است «و» در «کشتی‌هایی که در دریا روانند باآنچه به مردم سود می‌رسانند» با فراهم‌کردن امکان سیر و سفر دریایی مردم و انتقال‌کالاهای تجارتی و بارهای سنگینشان در میان قاره‌های مختلف زمین «و» در «آبی که خداوند از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده ودر آن هرگونه جنبنده‌ای را پراکنده کرده‌» از کلیه جنبنده‌ها و خزنده‌هایی که در زمین می‌خزند. کلمه «دابه‌» بر آن حیواناتی اطلاق شده که در سواری و باربری مورداستفاده قرار می‌گیرند. «همچنان در گردانیدن بادها» یعنی: فرستادن آنها به صورت بادهای عقیم و بارورکننده، بادهای بسیار سرد و هلاک‌کننده، باد گرم وتف آلود، باد خوشگوار و پیروزی‌آورنده، باد نرم و ملایم و باد توفانی ودرهم‌کوبنده‌. به قولی: گردانیدن باد؛ به معنای فرستادن آن به جهتهای جنوب وشمال و مشرق و مغرب است‌. بادی که به جهت مشرق می‌وزد، باد «صبا»، بادی‌که به جهت مغرب می‌وزد، باد «دبور» و باد کج که میان دو باد از بادهای چهارگانه می‌وزد، باد «نکباء» نامیده می‌شود «و در ابری که میان آسمان و زمین مسخر شده‌است‌» یعنی: به فرمان خداوند متعال رام شده است و هر جا که او بخواهد می‌رود. بعضی گفته‌اند: تسخیر آن، به معنای ثبوت و آرمیدن آن میان آسمان و زمین بدون ستون و تکیه‌گاه آشکاری است‌. آری‌! در این پدیده‌های‌شگفت‌آور و عظیم: «واقعا نشانه‌هایی وجود دارد» بر وجود و یگانگی خداوند أ «برای قومی که می‌اندیشند» زیرا هر اندیشمند و عاقلی می‌داند که هیچ‌یک ازخدایان ادعایی کفار، قادر به آوردن چیزی از این پدیده‌ها نیستند، پس هرکس فقط به یکی از این پدیده‌ها به امعان‌نظر و به‌گونه عمیق و دقیق بیندیشد و ازابزارهای علم و تجربه برای شناخت ابعاد عظمت آنها کمک بگیرد، به‌طور حتم و قطع باور خواهد کرد که صانع و آفریننده آنها خدای سبحان است‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ يَرَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ يَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥ [البقرة: ۱۶۵].

اما با وجود این دلایل روشن و مفید که نشانگر سلطه و چیرگی بی‌انتهای خداوند قدیر و حکیم است، باز هم: «برخی از مردم هستند که همتایانی برای خداوند قایل می‌شوند» یعنی: از بت‌ها و دیگر معبودان باطل برای خدای سبحان همانندهایی برگزیده و آنها را به پرستش می‌گیرند «و آنها را همچون خدا دوست‌می‌دارند» یعنی: همچنان‌که مؤمنان خداوند منان را دوست می‌دارند. یا چنان‌که‌مشرکان خداوند أ را دوست دارند؛ معبودان باطل خویش را نیز دوست می‌دارند «ولی کسانی که ایمان آورده‌اند، خداوند را دوست‌تر می‌دارند» یعنی: بیشتر از انچه که‌کفار معبودان باطل خویش را دوست می‌دارند زیرا مؤمنان در هیچ حالی از خدای روی بر نمی‌گردانند، در حالی‌که کفار فقط به هنگام سختی‌ها و انقطاع‌اسباب مادی، به خدای سبحان روی می‌آورند «کسانی که‌» با برگزیدن بت‌ها ودوست‌داشتن آنها همچون خدای سبحان، بر خود «ستم نموده‌اند، اگر می‌دانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند، تمام نیرو از آن خداست و خداوند سخت‌کیفراست‌» آری‌! اگر نیروی لایزال الهی و گرفتن ناگهانی او در روز قیامت و عجز و درماندگی خدایانشان را از دفع‌نمودن عذاب از خود، می‌دیدند؛ هرگز این معبودان باطل را به دوستی برنمی‌گزیدند. یا معنی این است‌: ای محمد! اگر توستمگران را در عذاب ببینی‌، قطعا کار بزرگی را دیده‌ای‌. که در هردو صورت‌، جواب شرط مضمر است‌.

﴿إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦ [البقرة: ۱۶۶].

«آن‌گاه که پیشوایان از پیروان بیزاری جویند» یعنی: پیشوایان کفر و رؤسا وسردمداران باطل از پیروان خویش که آنان را در کفر پیروی نموده‌اند، در روزقیامت تبری و بیزاری می‌جویند «و عذاب را مشاهده کنند» یعنی: هم پیروان و هم‌پیشوایان، عذاب را مشاهده می‌کنند. بعضی گفته‌اند: این تبری جستن، به هنگام‌مشاهده عذاب دنیاست‌. به قولی دیگر: این تبری جستن، به هنگام دیدن عذاب ومحاسبه روز آخرت است «و میان‌شان پیوندها بریده گردد» یعنی: روابط و علایقی‌که در دنیا آنها را به یک‌دیگر پیوند می‌داد؛ چون رابطه خویشاوندی و...، از هم‌گسسته می‌شود.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ كَذَٰلِكَ يُرِيهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَيۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧ [البقرة: ۱۶٧].

«و پیروان می‌گویند: کاش برای ما بازگشتی بود» به سوی دنیا «تا همان‌گونه که‌آنان از ما بیزاری جستند، ما نیز از آنان تبری می‌جستیم‌» و عمل شایسته انجام‌می‌دادیم «این‌گونه، خداوند کارهایشان را - که بر آنان مایه حسرت‌هاست - به آنان می‌نمایاند» یعنی: خداوند بزرگ عمل‌های فاسدشان را به آنان نشان می‌دهد و این‌خود مایه حسرت‌شان می‌شود. همچنان اعمال نیک و شایسته‌ای را که مکلف به‌انجام آن بوده‌اند ولی آن را ترک کرده‌اند، به آنان می‌نمایاند و این نیز مایه حسرت و افسوسشان می‌شود. آری‌! خداوند أ به آنان می‌نمایاند که اعمال‌شان بدترین اثر را بر زیان آنها داشته است زیرا این اعمال جز حسرت و بدبختی، چیز دیگری برای‌شان به ارمغان نیاورده است «و از آتش بیرون‌آمدنی نیستند» این تعبیر، گویای جاودانه ماندن کفار در دوزخ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٌ١٦٨ [البقرة: ۱۶۸].

بعد از آن که خداوند بزرگ، حقیقت توحید خویش را بیان کرد؛ اکنون به بیان‌این حقیقت می‌پردازد که فقط او روزی‌دهنده تمام مخلوقاتش می‌باشد: «ای‌مردم‌! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه را بخورید» یعنی: آنچه را که حلال وگواراست و خداوند أ بر شما حرام نکرده است، بخورید. حلال: چیزی است که‌خداوند أ آن را مباح کرده‌، حرام: چیزی است که خداوند أ آن را ممنوع‌گردانیده و حلال طیب‌: آن است که در آن هیچ شبهه و گناهی نبوده و هیچ حقی ازدیگران به آن تعلق نداشته باشد. «و از گام‌های شیطان‌» در آنچه که شرع خدا أ آن را تحریم نکرده و او بر شما حرام می‌گرداند و از سایر خواسته‌های وی «پیروی‌نکنید چرا که او دشمن آشکار شماست‌» ابن‌عباس س می‌گوید: «سوگند یا نذری که‌در حال خشم از انسان صادر شود؛ از خطوات شیطان است، پس باید آن را نقض‌کرد و کفاره آن، کفاره سوگند (یمین) است‌». همچنین روایت شده است که نزدعبدالله بن مسعود س شیر و نمکی آوردند و او همراه با جمع، شروع به خوردن آن‌کرد، در این اثنا مردی از آن جمع کناره گرفت‌. ابن مسعود س فرمود: به رفیقتان هم بدهید! اما آن مرد گفت: من نمی‌خواهم‌. ابن مسعود س پرسید: آیاروزه‌داری‌؟ گفت: نه‌! پرسید: پس چرا نمی‌خوری‌؟ گفت: بر خود حرام ساخته‌ام‌که هرگز شیر نخورم‌. فرمود: این از خطوات شیطان است، بخور و برای سوگندت کفاره بده‌. در حدیث شریف به روایت ابن عباس س آمده است: «این آیه نزدرسول خدا ص تلاوت شد، دراین هنگام سعدبن‌ابی‌وقاص س برخاست و گفت: یا رسول‌الله! از خدا بخواهید که مرا مستجاب‌الدعوه گرداند. آن حضرت ص فرمودند: ای سعد! خوراکت را پاک گردان، مستجاب‌الدعوه می‌شوی‌. سوگند به‌ذاتی که جان محمد در ید اوست، دعای انسان به سبب آن که لقمه حرامی را درشکمش می‌افگند، چهل روز پذیرفته نمی‌شود. و آن بنده‌ای که گوشت بدنش ازحرام و ربا رشد یافته باشد، آتش دوزخ به وی سزاوارتر است‌».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره قبایل «ثقیف‌»، «خزاعه‌» و «بنی‌مدلج‌» نازل شد که گوشت انواع خاصی از چهارپایان را بر خودحرام کرده بودند.

﴿إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩ [البقرة: ۱۶٩].

«او» یعنی: شیطان «شما را فقط به بدی و فحشاء فرمان می‌دهد» فحشاء: ازحد گذشتن در زشتی و قباحت است‌. بعضی گفته‌اند: فحشاء، زنا است «و» شیطان «شما را بر آن می‌دارد که آنچه نمی‌دانید به خداوند نسبت دهید» چون تحریم‌حیوانات «بحیره، سائبه و و صیله‌» که بیان آنها در آیه (۱۰۳) سوره «مائده‌» می‌آید و نظایر اینها از اموری که اهل باطل آن را برای خود دین و شریعت قرارداده‌اند. پس همه چیزهایی - از اعیان و اموال موجود در روی زمین - که برتحریم آنها نصی شرعی نیامده است، اصل و اساس در آنها حلال بودن است تاآن‌گاه که دلیلی شرعی بر حرمت آنها اقامه شود.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ١٧٠ [البقرة: ۱٧۰].

«و چون به آنان‌» یعنی به کفار «گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده‌است‌» از فرمان‌دادن به یگانه‌پرستی و حلال ساختن پاکیزگی‌ها «پیروی کنید؛ می‌گویند: نه بلکه ازچیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم، پیروی می‌کنیم‌. آیا هرچند نیاکانشان چیزی رادرک نمی‌کرده و به راه صواب نمی‌رفته‌اند» باز هم درخور پیروی هستند؟ آخر پدرانشان در گمراهی آشکاری بوده‌اند و یک نمونه آن، تحریم چیزهایی توسط آنهاست که خداوند أ آن را حرام نکرده است، پس آیا اگر راه و رسم پدران ازعقلی صحیح و نقلی صریح، یعنی از سرچشمه خرد و هدایت آسمانی بی‌بهره‌باشد، باز هم باید کورکورانه از آنان پیروی کرد؟

بنابراین آیه و امثال آن از آیات، امت اسلام اجماع دارند بر اینکه تقلید درعقاید جایز نیست و بر هر مکلف (بالغ عاقل)، آموختن عقیده توحید و یقین به‌آن فرض است‌. تقلید: نزد علما عبارت است از: قبول سخنی بدون حجت‌. اما «اتباع‌»، پذیرفتن سخن دیگری بعد از شناخت دلیل آن است‌. اما در مورد تقلید در احکام باید گفت: بر هر شخص عامی‌ای که نمی‌تواند احکام را از اصول آنهااستنباط کند، فرض است که از اهل علم بپرسد و از فتوایشان پیروی کند.

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ ٱلَّذِي يَنۡعِقُ بِمَا لَا يَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُكۡمٌ عُمۡيٞ فَهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ١٧١ [البقرة: ۱٧۱].

«و مثل کافران‌» یعنی: صفت آنان «مثل کسی است که حیوانی را که جز صدا وندایی نمی‌شنود، بانگ می‌زند» در این آیه دعوتگر و اندرزدهنده کفار، یعنی‌حضرت محمد ص، به چوپانی تشبیه شده‌اند که شتران یا گوسفندان خود را بانگ‌می‌زند، اما آن چهارپایان بی‌عقل و خرد، جز صدا و ندایی مبهم و غیرقابل‌فهم، چیز دیگری را نشنیده و ندای دعوتگر را درک نمی‌کنند. ابن عباس س می‌گوید:«داستان اینان، همانند داستان گاو و الاغ و گوسفند است، که اگر به آنها سخنی‌بگویی، سخنت را نمی‌فهمند، اما صدایت را می‌شنوند. کافر نیز چنین است، اگر او را به خیری امر یا از شری نهی کنی، یا به وی اندرزی بدهی، آنچه را که‌می‌گویی درک نمی‌کند، ولی صدایت را می‌شنود». «کر و گنگ و نابینا هستند» پس توانایی شنیدن و دیدن و سخن‌گفتن به حق را ندارند «و از این رونمی‌اندیشند» یعنی: نمی‌توانند در آنچه که به آنان گفته می‌شود، بیندیشند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢ [البقرة: ۱٧۲].

بعد از آن که خداوند متعال تمام مردم را به بهره‌برداری از خیرات و برکات زمین ارشاد فرمود، اینک در اینجا مؤمنان را به خطاب زیر مخصوص می‌گرداندزیرا ایشان به فهم کلام الهی سزاوارترند: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از نعمت‌های پاکیزه‌ای که روزی شما کرده‌ایم، بخورید» و آنچه را که ما حرام نکرده ایم‌، حرام نگردانید و از خوردن غذاهایی که اهل جاهلیت و غیر آنان از پیش خود حرام می‌گردانند، پرهیز نکنید «و خدا را شکر کنید اگر تنها او را می‌پرستید» یعنی: اگر تنها او را می‌پرستید، از پاکیزگی‌ها بخورید و از تحریمهای غیرخدایی پروا نکنید وشکرگزار این نعمت‌ها باشید زیرا خوردن پاکیزگی‌ها؛ غذای جسم شماست و شکرنعمت‌؛ غذای روح شما.

﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَيۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ١٧٣ [البقرة: ۱٧۳].

چون خداوند متعال، بهره‌برداری از آنچه را که حلال و پاکیزه است، مباح‌گردانید و چیزهای حلال هم بسیار بود، اینک حرامها را برای آنها بیان می‌کند زیراحرامها نسبت به حلال‌ها اندک هستند، پس حرامها را بر چیزهایی منحصر می‌نمایدکه اینک بیان می‌شود: «خداوند تنها میته را بر شما حرام کرده است‌» میته: خودمرده (مردار)، حیوانی است که روح از بدن آن بدون ذبح شرعی جدا شده‌باشد. مراد از «میته‌» در اینجا، حیوان مردار خشکی است نه دریا زیراخوردن تمام حیوانات بحری (آبزیان) - اعم از زنده و مرده آنها - در نزدجمهور فقها جایز است‌. اما حنفی‌ها بجز ماهی، دیگر حیوانات آبزی را استثنا کرده و خوردن آنها را حرام می‌دانند [۶]. «و» حرام کرده است بر شما «خون را» خون حرام: خون ریخته است، نه خون باقی‌مانده در عروق حیوان بعد از ذبح‌آن‌. روایت شده است که چون عایشه ل گوشت می‌پخت، زردی خون‌موجود در داخل عروق آن، به سطح دیگ یا قابلمه نمایان می‌شد، اما رسول خدا ص آن را می‌خوردند و در خوردن آن هیچ تردیدی به خود راه‌نمی‌دادند. «و» حرام کرده است بر شما «گوشت خوک را» و تمام بدن خوک‌حرام است «و» حرام کرده است بر شما «آنچه را که نام غیر خدا بر آن برده شده‌» به هنگام ذبح آن، چون نام لات و عزی و غیر آنها. اهلال: بلندکردن صداست زیرا مشرکان چون برای بتان ذبح می‌کردند، صدای خویش را به ذکر نام آنها بلند می‌کردند، مثلا با صدای بلند می‌گفتند: به نام لات‌! به نام عزی‌! از این رو هر ذبح‌کننده‌ای را «مهل‌» نامیدند، هرچند صدای خویش را به بردن نامی بلند نکند «امااگر کسی‌» به خوردن چیزی از این محرمات به منظور حفظ جان خود «ناچارشود» به‌دلیل گرسنگی و فقدان خوراکی حلالی که بدان تغذیه نماید، یا به سبب اجبار و اکراه از سوی دیگران «در صورتی که باغی و عادی نباشد» یعنی: بیشتر ازحد نیاز نخورده و از خوردن آن گریز و چاره‌ای هم نداشته باشد «بر او گناهی‌نیست‌» زیرا خداوند أ در حال اضطرار و ناچاری به او اجازه خوردن ازمحرمات را می‌دهد و او را بدان مؤاخذه نمی‌کند. مراد از «باغی‌» کسی است که بیشتر از مقدار نیاز از محرمات می‌خورد و مراد از «عادی‌» کسی است که این محرمات را در حالی می‌خورد که از آنها گریز و چاره‌ای دارد «در حقیقت خداآمرزنده‌» است گناه کسی را که درحال ناچاری از چیزهای حرام می‌خورد «ومهربان است‌» به او زیرا حرام را بر وی در هنگام ضرورت، حلال گردانیده است‌.

بنابراین آیه، محرمات حقیقی از خوردنی‌ها در شریعت اسلام عبارتند از:

۱- گوشت خود مرده (مردار)

۲- خون ریخته حیوانات‌.

۳- گوشت خوک‌.

۴- حیوان ذبح شده‌ای که به هنگام ذبح آن نام غیر خدای بر آن برده‌شود.

البته حصر تحریم در انواع چهارگانه فوق‌؛ حرمت غیر آنها را که در شریعت بیان‌شده نفی نمی‌کند بنابراین، محرمات بیان شده در آیه (۳) از سوره «مائده‌» ومحرمات دیگری که رسول خدا ص حرمت آنها را بیان کرده‌اند - که بیان آنها نیزدر این تفسیر شریف خواهد آمد - به حرام‌های چهارگانه فوق اضافه می‌شوند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ مَا يَأۡكُلُونَ فِي بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ١٧٤ [البقرة: ۱٧۴].

«کسانی که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان می‌دارند و بدان بهای ناچیزی‌به‌دست می‌آورند» زیرا متاع و بهره فانی دنیا که دربرابر پنهان‌ساختن و تغییر دادن شرع خدا أ گرفته می‌شود، هرچند بسیار پنداشته شود، بدون شک ناچیز و اندک است زیرا عوض حقیقی آن، سعادت دنیا و آخرت است که قربانی شده است «آنان جز آتش در درون خویش فرو نمی‌برند» یعنی: آن بهای ناچیزی که در قبال پنهان کردن آیات الهی دریافت می‌دارند، عذاب آخرت را بر آنان مسلم گردانیده و سبب ورودشان به دوزخ می‌شود «و خداوند روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید» به‌دلیل فرود آمدن خشم وی بر آنان و ناخشنودی از آنان‌. طبری می‌گوید: «خداوند متعال با آنان در آنچه که دوست دارند، سخن نمی‌گوید، هرچند درآنچه که دوست ندارند، با آنان سخن می‌گوید». «و پاکشان نمی‌دارد» یعنی: اعمال پلیدشان را اصلاح نمی‌کند که از گناه پاک شوند «و برای آنان عذابی است دردناک‌» که همانا آتش دوزخ است‌.

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: این آیه و آیه ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ... [آل عمران:٧٧]. ، هردو درباره یهود نازل شد زیرا رؤسا وعلمای آنان از سفلگان خویش هدایایی گرفته و به آنها وعده می‌دادند که پیامبرآخرالزمان از میان‌شان بر انگیخته می‌شود. پس چون رسول خدا ص از غیر آنان برانگیخته شدند، آنها از زوال ریاست و أخاذی‌های خویش بیمناک شده و لذا صفات حقیقی پیامبر آخرالزمان ص در تورات را کتمان کردند و اوصاف دیگری را برساخته و به عوام خویش گفتند: اینک اوصاف پیامبر آخرالزمان همین‌هاست‌، که با اوصاف محمد هیچ شباهتی ندارد! اما آیه کریمه هرکس دیگری را نیز دربرمی‌گیرد که شرع خدا أ را پنهان ساخته و دربرابر آن رشوه بگیرد، همچنین هرکسی را که در ازای منفعت عاجل و یا مصلحت زایل و زودگذری‌، به تغییردادن چیزی از دین خدا أ و کتمان حق راضی گردد.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ١٧٥ [البقرة: ۱٧۵].

«آنان همان کسانی هستند که گمراهی را به بهای هدایت و عذاب را به ازای آمرزش‌خریدند» تفسیر نظیر این جمله در آیه (۱۶) گذشت «پس چه شکیبایند بر آتش دوزخ‌!» ما: مفید تعجب است و مراد از آن به شگفت انداختن بندگان مؤمن ازحال آنان است، چرا که آنا با کمال بی‌پروایی، اسباب و علل استحقاق عذاب‌آتش را به کار گرفتند، گویی با این کار خود بر مجازات آتش جهنم شکیبا گشتند.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَفِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ١٧٦ [البقرة: ۱٧۶].

«این‌» چیزی که ذکر شد از مجازات آتش جهنم و پیامدهای دیگر برای آنان «از آن است‌» یعنی: به سبب آن است «که خداوند کتاب را به حق‌» یعنی: به صدق‌و راستی و برای برپا ساختن حق «نازل کرده است‌» پس بیان آن بر علما واجب وپرهیز از کتمان آن ضروری است، لذا هرگاه از آن مورد سؤال قرار می‌گیرند، یا نیازی به بیان آن پیش می‌آید، باید بی‌هیچ ملاحظه‌ای آن را اعلام کنند «و کسانی‌که در آن اختلاف ورزیده‌اند» با ایمان به برخی از آن و کتمان برخی دیگر آن – که یهودیانند - یا مراد مشرکانند که برخی از آنان گفتند؛ این کتاب سحر است وبرخی گفتند؛ افسانه‌های پیشینیان است، اینان همگی «در شقاق‌» یعنی: مخالفت و ستیزه و کشمکش «دور و درازی‌» از حق و حقیقت «قراردارند».

﴿لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧ [البقرة: ۱٧٧].

در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه در رد بر یهود و نصاری نازل شد که‌درباره تغییر قبله سخن گفته و طعن و ایراد بسیاری را مطرح می‌کردند، پس خدای روشن ساخت که: روی نمودن به سوی مشرق و مغرب ذاتا مقصود نیست و کار نیکی شمرده نمی‌شود. ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه کریمه، مشتمل برجملاتی بزرگ و دارای قواعدی ژرف و عمیق و عقیده‌ای خالص و استواراست‌».

«نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب (یعنی: جهات‌مختلف‌) بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به خدا ایمان بیاورد» یعنی: نیکی، نیکی کسی است که به خدا أ ایمان بیاورد. بِرّ: کلمه‌ای است که جامع هر خیر؛ اعم از ایمان، اعمال شایسته و اخلاق نیک است و این آیه کریمه آن را به اصول ایمان و اصول اعمال صالح تفسیر کرده است‌.

«و» نیز نیکی آن است که ایمان بیاورد به «روز بازپسین و فرشتگان‌» فرشتگان: موجوداتی نورانی هستند که دارای مأموریتها و وظایف متعددی می‌باشند، سرشت آنان بر طاعت حق تعالی است، اورا عصیان نمی‌کنند و هر آنچه را که‌دستور یابند، انجام می‌دهند.

«و» همچنین نیکی آن است که ایمان بیاورد به «کتاب‌» مراد از کتاب: جنس‌کتاب، یعنی تمام کتابهای آسمانی است‌.

«و» همچنین نیکی آن است که ایمان بیاورد به «پیامبران و مال خود را با وجود دوست‌داشتن آن به ذوی‌القربی‌» یعنی نزدیکان و خویشاوندان خود «بدهد» دادن مال به نزدیکان و خویشاوندان - چنانچه فقیر باشند - هم صدقه است و هم صله‌رحم.

«و» همچنین نیکی آن است که مال خود را به «یتیمان‌» فقیر بدهد زیرا آنان از فقرای غیر یتیم به دادن صدقه سزاوارترند، چرا که توان کسب وکار را ندارند.

«و» همچنین مال خود را به «مساکین‌» بدهد که چیزی را برای تأمین معیشت خود نمی‌یابند، پس نشستهاند و به دستهای مردم می‌نگرند.

«و» همچنین مال خود را به «در راه ماندگان‌» یعنی: مسافران نیازمندی بدهد که از مال خویش جدا مانده و برای‌شان امکان حاضر کردن آن وجود ندارد.

«و» مال خود را به «سائلان‌» یعنی: به متکدیانی بدهد که ناچار به گدایی ودرخواست کردن می‌شوند. باید دانست که گدایی حرام است جز برای ضرورتی، لذا برای سائل لازم است تا از حد ضرورت تجاوز نکند و به ادب درخواست‌کردن ملتزم باشد و آن این است که بدون پافشاری و اصرار درخواست کمک کند. وچنان‌که در حدیث شریف آمده است، گرفتن صدقه برای شخصی که بی‌نیاز است و قادر به کسب و کار می‌باشد، حلال نیست چه مرد باشد و چه زن و چنین شخصی باید کاری شرافتمندانه برای خود جست‌وجو کند.

«و» همچنین نیکی آن است که مال خود را «در» راه آزادکردن «بردگان‌» بدهد. مراد خریدن بردگان و آزادکردن آنهاست‌. به قولی‌دیگر: مراد آزادکردن‌اسیران است‌. در حدیث شریف آمده است:«بهترین صدقه آن است که در حال سلامتی و حرص بر مال خویش که آرزوی توانگری را داری و از فقر می‌ترسی‌؛ صدقه بدهی‌».

«و» همچنین نیکی آن است که «نماز را برپا دارد» با رعایت تمام ارکان و شرایط آن‌.

«و» همچنین نیکی آن است که «زکات را بدهد». بیان جداگانه زکات، دلیل برآن است که مراد از انفاق یاد شده در بالا، صدقه نافله است نه زکات فرض‌. چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «إن في الـمال حقاً سوى الزكاة». «قطعا در مال حقی است بجز زکات‌».

«و» همچنین نیکان «آنان‌»‌اند «که چون‌» با خدا أ یا مردم «عهد بستند، به عهد خود وفادارند» به شرط اینکه عهدشان با مردم، خلاف اوامر دینی نباشد، پس چنانچه این عهد در معصیتی بود، وفا به آن واجب نیست‌. روشن است که‌خیانت و پیمان‌شکنی و خلف وعده از نشانه‌های نفاق است، چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «نشانه منافق سه چیز است‌؛ چون سخن پردازد، دروغ‌گوید و چون وعده کند، خلاف نماید و چون امانت به وی سپرده شود، خیانت‌کند».

«و» همچنین نیکان «آنان‌»‌اند «که در سختی‌» یعنی: شدت فقر «و زیان‌» یعنی: در بیماری مزمن یا فقدان عزیزان «و به‌هنگام جنگ، صابرند» صبر: نصف‌ایمان است‌؛ زیرا صبر و شکیبایی، بر رضای انسان مؤمن به قضا و قدر الهی دلالت می‌کند. در حدیث شریف آمده است که فرار از میدان جنگ، یکی از هفت گناه‌کبیره می‌باشد.

«اینان کسانی‌اند که راست گفته‌اند» در ادعای ایمان خویش «و هم‌اینان متقیانند» تقوی: خود نگه‌داری از خشم خداوند أ با پرهیز از گناهان است‌.

علما گفته‌اند: این آیه کریمه، آیه بزرگی از امهات احکام است زیرا در کل متضمن شانزده قاعده عقیدتی و اخلاقی می‌باشد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِي ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِكَ تَخۡفِيفٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٧٨ [البقرة: ۱٧۸].

در بیان سبب نزول این آیه کریمه، دو روایت آمده است: بنا به روایتی، این آیه در رد و محکومیت عملکرد مردم در دوران جاهلیت نازل شد که به شیوه ستمگری عمل کرده‌، از حد متجاوز و پیرو شیطان بودند؛ مثلا اگر برده‌ای از یک‌قوم قوی و قدرتمند، به وسیله برده‌ای منسوب به قومی فرودست کشته می‌شد، آن قبیله قدرتمند، مغرورانه می‌گفتند: ما باید آزادی را در برابر آن به قتل‌برسانیم‌! و اگر زنی از آنان کشته می‌شد، می‌گفتند: باید مردی را در برابر آن‌بکشیم‌! همین گونه آنان فرادست را در مقابل فرودست نمی‌کشتند، اما در برابرقتل یک فرد اشرافی، چند تن از فرودستان را می‌کشتند.

به روایتی دیگر: این آیه در باره دو طایفه از اعراب نازل شد که یکی از آنها مسلمان و دیگری با مسلمانان هم‌پیمان بود، آن دو طایفه‌، زنان و بردگان واشخاص آزادی را از یک‌دیگر به قتل رسانده بودند، پس رسول خدا ص درمیانشان حکمی را صادر نمودند و آیه کریمه در تأیید حکم ایشان نازل شد.

«ای مؤمنان‌! بر شما در مورد کشتگان، قصاص مقرر شده است‌» یعنی: اگر کسی‌مسلمانی را به عمد و از روی تجاوز کشت، کشتن آن به طور همانند - در هنگام‌مطالبه صاحب حق - فرض است و صاحب حق، اولیای مقتول‌اند. قصاص: یعنی‌عملی همانند با عمل قاتل زیرا مسلمانان در میزان اسلام باهم برابرند، هرچندبعضی شریف باشند و بعضی وضیع، بعضی زیبا باشند و بعضی زشت، بعضی‌ثروتمند باشند و بعضی فقیر، بعضی مرد باشند و بعضی زن «آزاد دربرابر آزاد و برده‌دربرابر برده‌» یعنی: آزاد در برابر قتل شخص آزاد و برده در برابر قتل شخص برده‌قصاص می‌شود. از این قید چنین برمی‌آید که آزاد با قتل برده قصاص نمی‌شود -که جمهور فقها بر این نظرند - اما امام ابوحنیفه / برآن است که آزاد دربرابر برده قصاص می‌شود، به دلیل عام‌بودن آیه (۴۵) سوره «مائده‌» که تفسیر آن خواهدآمد. از حضرت علی س و ابن‌مسعود س نیز همین رأی نقل شده است‌. امام‌بخاری نیز می‌گوید: مولی با کشتن برده خویش کشته می‌شود، به دلیل این‌حدیث شریف: «هر کس برده‌اش را کشت، او را می‌کشیم و هرکس بینی‌اش را برید، بینی‌اش را می‌بریم و هرکس او را عقیم (جنسی) کرد، او را عقیم می‌کنیم‌».

جمهور فقها برآنند که مسلمان با کشتن کافر قصاص نمی‌شود. دلیل آنها این‌حدیث شریف رسول خدا ص است که فرمودند: «مسلمانی دربرابر کافری کشته‌نمی‌شود». «و زن در برابر زن‌» قصاص می‌شود، اگر او را کشت‌. اگر زنی مردی‌را کشت‌، نیز به‌طریق اولی قصاص می‌شود و اگر مردی زنی را کشت، نیز قصاص‌می‌شود، به دلیل این حدیث شریف رسول خدا ص که فرمودند: «همانا مرد دربرابرزن کشته می‌شود». همچنین مذهب ائمه اربعه - جز در یک روایت از احمدبن‌حنبل - این است که یک گروه با کشتن یک تن قصاص می‌شوند. «پس کسی که‌گذشت شد به او چیزی از خون برادرش‌» یعنی: اگر قاتل‌، یا جانی از سوی مجنی‌علیه (کسی که جنایت بر وی انجام گرفته)، یا از سوی ولی مقتول، دربرابر قتل یا جرحی که کرده بود، از انجام قصاص مورد عفو قرار گرفت، به مجنی علیه (کسی‌که جنایت بر او انجام گرفته)، یا ولی وی، دیه قتل یا دیه جراحت (ارش) تعلق‌می‌گیرد. قید (اخیه‌: برادرش) عاطفه برانگیز است و این پیام را می‌رساند که: عمل قتل، اخوت ایمانی را نمی‌گسلاند. آری‌! اگر چنین عفو و گذشتی در کاربود «پس حکم آن پیروی کردن به نیکویی است‌» یعنی: مطالبه صاحب حق از قاتل یا جانی‌، باید با رفتاری پسندیده توأم باشد، به این نحو که اگر قاتل تنگدست بود، باید صاحب حق به او مهلت دهد «و» بر قاتل «رسانیدن خون‌بهاست به وی به خوش خویی‌» بدون تعلل و امروز و فرداکردن، یا انکار، یا به‌کاربردن سخنانی‌زشت «این حکم‌» حکم عفو و دیه «تخفیف و رحمتی از سوی پروردگار شماست‌» یعنی: خداوند أ بر این امت، قصاص و عفو با عوض یا بدون عوض - هردو - را مشروع گردانید و چنان‌که بر یهود و نصاری تنگ گرفت، بر آنان تنگ نگرفت زیرا بر یهود، قصاص یا عفو بدون دیه‌، و بر نصاری‌، عفو بدون دیه را فرض‌گردانید «پس هرکس بعد از آن‌» یعنی: بعد از عفو «از اندازه درگذرد» به این‌صورت که بعد از گرفتن دیه‌، قاتل را بکشد، یا قاتل را عفو نموده و بعد از آن‌قصاصش نماید؛ «برای او عذابی دردناک است‌» در آخرت با آتش دوزخ، یا دردنیا با انجام قتل‌.

﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩ [البقرة: ۱٧٩].

«و ای خردمندان‌! برای شما در قصاص زندگانی‌ای است‌» به اعتبار اینکه قصاص به خودداری مردم از قتل یک‌دیگر می‌انجامد «باشد که به تقوا روی آورید» و از بیم قصاص، از خون‌ریزی بپرهیزید. آری‌! این است قانون «قصاص‌» در اسلام، قانونی که جامعه بشری در هیچ عصری از آن بی‌نیاز نیست و بجز آن، هیچ‌مجازات دیگری - از جمله زندان - نمی‌تواند بسیاری از افراد خونریز را از ارتکاب جنایت باز دارد، پس این قصاص است که حیاتی آرام و پایدار را برای‌جامعه فراهم کرده و از میزان جنایت قتل در جامعه بشری می‌کاهد زیرا هنگامی که قاتل به خوبی بداند که اگر بکشد، کشته می‌شود؛ یقینا از ارتکاب عمل قتل دست برمی‌دارد و در اینجاست که دو حیات محفوظ می‌ماند، یکی حیات مقتول ودیگری حیات خود قاتل‌ [٧].

﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَكَ خَيۡرًا ٱلۡوَصِيَّةُ لِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ١٨٠ [البقرة: ۱۸۰].

«بر شما فرض شده‌است که چون مرگ یکی از شما فرا رسد» فرارسیدن مرگ‌؛ فرارسیدن اسباب و علائم آن است‌. آری‌! در این هنگام بر انسان فرض است‌؛ «این که اگر خیری برجای گذارد» یعنی: اگر مالی باقی می‌گذارد، باید «وصیت کند» چرا که دیگر مجالی برای زندگی وی باقی نمانده است‌. بعضی از مفسران‌، «خیر» را به مال بسیار تفسیر کرده‌اند، اما ظاهرا - چنان‌که ابن‌عباس س و گروهی ازتابعین نیز گفته‌اند - مراد از «خیر»، مطلق مال است، چه کم باشد و چه بسیار زیرا اسم «خیر» بر مال اندک و بسیار هردو اطلاق می‌شود. آری‌! باید وصیت کند، امابرای چه‌کسی‌؟ «برای پدر و مادر و خویشاوندان خود» و بعد از اجرای وصیت وی، بقیه مالش برای فرزندانش باقی می‌ماند.

البته این حکم در اول اسلام مشروع شد و سپس وصیت برای نزدیکان با آیات میراث (در سوره نساء و غیرآن) منسوخ گردید. همچنین با این حدیث شریف: «لاوصیه لوارث‌: برای هیچ وارثی وصیتی نیست‌». نسخ وصیت برای وارث، رأی جمهور فقها و بیشتر مفسران بلکه به قول ابن‌کثیر، حکمی اجماعی است‌. اما حکم وصیت برای غیر وارث‌، به حال خود باقی است و بنابر ارشاد همین آیه و نیزاحادیث رسول خدا ص، وصیت نمودن از ثلث مال برای غیر وارث، مستحب ونافذ می‌باشد، از جمله این حدیث شریف: «ماحق امري‌ء مسلم له شي‌ء يوصي فيه يبيت ليلتين إلا ووصيته مكتوبة عنده‌». «اگر شخص مسلمان دارای مالی است که می‌باید در آن وصیت کند، نشاید که دو شب را بگذراند، مگر اینکه بایستی وصیت وی نوشته شده در نزدش نهاده‌باشد». همچنان وصیت باید «به‌طور معروف‌» یعنی‌عادلانه و پسندیده و بدون هیچ افراط و تفریطی باشد بنابراین، وصیت کننده نباید توانگری را بر فقیری برتری دهد، یا به بیشتر از ثلث (یک سوم) مال وصیت کند. ولی حنفی‌ها وصیت به کل مال را نیز در صورتی که وصیت‌کننده میراث بری ازخود به‌جا نگذاشته باشد، جایز دانستهاند «این حقی است‌» واجب و لازم «برپرهیزگاران‌». البته باید دانست که قبل از نسخ حکم وصیت با آیات میراث، وصیت نمودن واجب بود، ولی بعد از نسخ - چنان‌که گفتیم - در حق غیر وارث مستحب و در مورد وارث حرام است‌.

﴿فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١٨١ [البقرة: ۱۸۱].

«پس هر کس‌» وصیت را «بعد از شنیدنش تغییر دهد» چه آن تغییردهنده خودوصی، یا گواه بر وصیت باشد «گناهش تنها بر گردن همان کسانی است که آن را تغییر می‌دهند» و بر وصیت‌کننده هیچ بازخواستی نیست زیرا او، با انجام وصیت به تکلیف خود عمل کرده است «و خداوند شنواست‌» سخن وصیت کننده را «داناست‌» به فعل وصی و دیگران، پس آنان را در برابر عملشان جزا می‌دهد.

﴿فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَيۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٨٢ [البقرة: ۱۸۲].

«پس هرکس از اجحاف یا گناه وصیت‌کننده‌ای ترسید» جنف: گرایش از حق وعدل به سوی خطا و اشتباه و اثم: انحراف عمدی در وصیت از جاده عدل وانصاف است‌. مثال آن این است که وصیت‌کننده از ثلث مال‌، بیشتر وصیت کند، یا برای فرد توانگری وصیت نماید. در حدیث شریف آمده است: «اجحاف در وصیت‌، از گناهان کبیره است‌». آری‌! هرکس مشاهده کرد که وصیت کننده در وصیت خود ستم یاگناهی را مرتکب شده است‌؛ «پس میان‌شان اصلاح آورد» یعنی: آشفتگی و اختلافی را که میان ورثه به‌سبب آن وصیت ناروا واقع شده بود؛ به اصلاح آورد، بدین‌گونه که آن قسمت از متن وصیت را که به زیان برخی از ورثه و مخالف با شرع خداوند أ بود، ابطال و آنچه را که حق بود - چون وصیت برای نزدیکان غیر ارث برنده - ابقا و اثبات نمود، در این صورت «بر او» یعنی: بر شخصی که با هدف خیر و اصلاح، در وصیت تغییر ایجاد می‌کند «گناهی نیست زیرا خدا آمرزنده مهربان است‌» بر کسی‌که با هدف خیر و اصلاح، دروصیت تغییر به وجود می‌آورد. [۸]

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣ [البقرة: ۱۸۳].

«ای مؤمنان‌! بر شما روزه فرض گردانیده شد» روزه: خودداری از خوردن‌، نوشیدن‌، مقاربت جنسی و دیگر شکننده‌ها از طلوع بامداد تا غروب آفتاب همراه با نیت است «همان‌گونه که بر آنان که پیش از شما بودند، فرض شده بود» یعنی: همان‌گونه که روزه، بر امتهای بشری - از زمان آدم‌ ÷ تا هم‌اکنون که عهد پیامبرخاتم ص است - فرض شده بود. آری‌! تاریخ، نشان دهنده این واقعیت‌است که روزه در میان تمام ملل مشروع بوده است، حتی در میان مصریان قدیم، رومی‌ها، یونانی‌ها و هندیان‌. در تورات کنونی نیز - باوجود تحریف آن - روزه و روزه‌داران مورد ستایش قرار گرفته‌اند. این نقل نیز صحیح است که موسی‌ ÷ چهل روز، روزه گرفت، اما یهودیان عصر حاضر، یک هفته روزه می‌گیرند. همچنین، انجیل‌های کنونی‌، روزه را ستوده و آن را عبادت می‌شمارند و مشهورترین روزه نصاری، روزه بزرگ قبل از عید «فصح‌» است، سپس رؤسای کلیسا انواع دیگری از روزه را نیز بنیاد نهادند. به قولی: مراد از ﴿ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ (کسانی که پیش از شما بودند)، اهل کتابند. «باشد که به تقوی گرایید» با پایبندی به روزه زیرا روزه انگیزه‌های ارتکاب گناهان را در نهاد انسان تضعیف می‌کند و شهوت را که مبدأ معصیت است درهم شکسته لذتهای دنیا را بی‌ارزش می‌گرداند و این همه تقوی‌آفرین است‌. در حدیث شریف آمده است: «الصوم نصف‌الصبر: روزه نصف صبر است‌». همچنین روزه از ابعاد و جنبه‌های گوناگونی پدیدآورنده تقوی است، که مهم‌ترین این ابعاد عبارتند از:

۱- روزه، نفس انسان را در آشکار و نهان بر خشیت و بیم از خداوند متعال تربیت می‌کند زیرا جز پروردگار بزرگ، هیچ کس دیگری ناظر و مراقب شخص‌روزه‌دار نیست و این از بزرگ‌ترین فواید روحی روزه می‌باشد.

۲- روزه، از حدت و غلیان شهوت می‌کاهد، چنان‌که در حدیث شریف آمده‌است: «الصوم جنه‌» یعنی: روزه سپر نگه‌دارنده‌ای از آلودگی به شهوات وارتکاب گناهان است‌.

۳- روزه، احساس شفقت و رحمت به همنوع را در انسان بیدار می‌سازد.

۴- روزه، تحقق‌بخش معنای برابری میان توانگران و فقرا و اشراف و عوام است و این از فواید اجتماعی روزه می‌باشد.

۵- روزه، انسان را به نظم و برنامه‌ریزی و مهار نمودن اراده عادت می‌دهد.

۶- روزه، بنیه جسمی را تجدید نموده، سلامتی و نیروی حافظه را تقویت و بدن را از رسوبها و تخمیرات زیانبخش می‌رهاند، چنان‌که این معنی و بیش از آن نیز در این حدیث شریف آمده است: «صوموا تصحوا»: روزه بگیرید تا تندرست‌شوید».

﴿أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤ [البقرة: ۱۸۴].

آری‌! برشما فرض شده است «روزه گرفتن روزهای چند شمرده شده‌» یعنی: روزهای معلوم و معین اندکی - برای آسان‌گیری بر شما. این ایام معین به قول جمهور مفسران، عبارت از ماه مبارک رمضان است‌. ابن‌کثیر نقل می‌کند: رسول خدا ص بعد از هجرت به مدینه، از هر ماه سه روز را روزه می‌گرفتند و روزعاشورا را نیز روزه می‌گرفتند تا آن که خداوند متعال روزه رمضان را فرض نمود. «پس هرکس از شما بیمار» بود و توان روزه‌گرفتن را نداشت، خوردن برای وی‌عزیمت است و اگر توان آن را داشت، ولی همراه با قبول ضرر و مشقت، پس‌خوردن روزه برای وی رخصت است «یا» هرکس از شما «در سفر باشد» سفری به‌اندازه مسافت کوتاه‌کردن نماز، یعنی (۸٩) کیلومتر در نزد جمهور فقها و (٩۶) کیلومتر در نزد حنفی‌ها «پس لازم است‌» بر وی روزه گرفتن «شمار آن از روزهای دیگر» که باید آنها را در عوض روزهایی که خورده است‌، روزه‌گرفته و روزه‌های فوت شده را قضا کند «و بر کسانی که روزه طاقت‌فرساست» یعنی: بر کسانی‌که روزه را به دشواری تحمل می‌کنند و تاب و تحمل آن راندارند، چون پیرمردان کهن‌سال‌، زنان باردار و بیماران مزمن، پس بر اینان «فدیه‌ای است که عبارت از خوراک‌دادن به یک بینواست‌» به جای خوردن هر روز از ایام روزه، و این خوراک باید از میانه آن چیزی باشد که شخص‌، خانواده خویش‌را با آن اطعام می‌کند. مقدار آن در نزد حنفی‌ها، نصف صاع (دومد) از گندم، یاصاعی از غیر آن - چون خرما یا جو - برای هر روزی است که می‌خورد و یاغذایی آماده است که کفایت یک‌روزه مسکین را بنماید. و مقدار آن در نزدجمهور، یک مد از خوراک غالب مورداستفاده آن منطقه است‌ [٩]. «و هرکس به‌دلخواه خود خیری‌» بیشتر «انجام دهد» یعنی: بر اندازه خوراک مقرر در فدیه بیفزاید، یا به علاوه یک مسکین، مسکین دیگری را نیز غذا بدهد «پس آن برای او بهتر است و اگر بدانید روزه گرفتن برای شما بهتر است‌» یعنی: برای این گروه‌معذور، روزه‌گرفتن بهتر از روزه‌خوردن همراه با پرداخت کفاره است‌.

بیشتر ائمه (مالک، ابوحنیفه و شافعی) بر آنند که روزه‌گرفتن مسافر – چنانچه بر او دشوار نبود - برایش بهتر از روزه‌خوردن است، ولی امام احمد بر آن است‌که برای مسافر خوردن روزه بهتر از روزه‌گرفتن می‌باشد. و در نزد جمهور، پی‌درپی گرفتن روزه قضایی مستحب است نه واجب‌. و اگر چنان شد که ادای روزه از شخصی فوت شد و رمضان دیگری آمد و او آن را قضا نکرده بود، درنزد جمهور بر وی کفاره لازم است و کفاره او این است که برای هر روز، یک نفرمسکین را خوراک دهد. اما امام ابوحنیفه بر آن است که کفاره‌ای بر وی نیست‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه از مجاهد روایت شده است که گفت: این بخش ازآیه‌: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُ درباره مولایم قیس‌بن سایب نازل شد که توان روزه گرفتن را نداشت و با نزول آن او روزه را خورد و برای هر روز، یک نفر مسکین را اطعام می‌کرد.

﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٨٥ [البقرة: ۱۸۵].

«ماه رمضان‌» همان ماهی است «که در آن قرآن‌» در شب قدر به تمامی و یکباره از لوح محفوظ به بیت‌المعمور در آسمان دنیا «فرو فرستاده شده‌است‌» وسپس جبرئیل‌ ÷ آن را سوره‌به‌سوره و آیه به‌آیه در مدت بیست و سه سال بر قلب پیامبر اکرم ص نازل کرد. یا: اولین آیات آن در ماه رمضان نازل شد و نزول این‌آیات در شب قدر بود «کتابی که مردم را راهبر و» متضمن «دلایل آشکار هدایت است‌» که این دلایل آشکار، مخصوص به آیات محکم آن می‌باشد «و» کتابی‌که «جداکننده حق از باطل است‌» یعنی: قرآن، میزان و معیار جداکننده حق از باطل‌است «پس هرکس از شما این ماه را دریابد» یعنی: در آن مقیم باشد، نه مسافر «باید آن را روزه بدارد و کسی‌که بیمار یا در سفر است‌» باید به شماره آن، «تعدادی از روزهای دیگر» را روزه بگیرد و اگر در بخشی از ماه، مقیم و در بخشی دیگرمسافر بود، روزه‌گرفتن در ایام اقامت وی برایش حتمی است، اما در سفر، رخصت خوردن دارد «خدا برای شما آسانی می‌خواهد و برای شما دشواری‌نمی‌خواهد» به همین جهت است که برای مریض و مسافر، رخصت خوردن‌داده‌است‌.

باید دانست که یسر؛ یعنی آسان‌گیری و عدم سخت‌گیری، از مقاصد پروردگارسبحان در تمام امور دین است و رسول خدا ص برای تحقق بخشیدن به این‌مقصد، همیشه به آسان‌گیری ارشاد و از سخت‌گیری نهی می‌کردند، چنان‌که دراین حدیث شریف فرمودند: «یسروا ولا تعسروا، وبشروا و لاتنفروا: آسان بگیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر و پراکنده نگردانید».

«و می‌خواهد که شماره مقرر را تکمیل کنید». لام در (لتکملوا العده) برای تعلیل‌است، لذا معنی چنین می‌شود: به این علت در حالت‌های بیماری و سفر رخصت‌روزه خوردن را به شما دادیم که به شما آسانی را می‌خواهیم و می‌خواهیم که شماره ایام مقرر را تکمیل کنید، پس هرکس به سبب عذر بیماری، یا سفر، نتوانست آن را با ادا تکمیل کند، باید بعدا با قضا آن را تکمیل نماید، ازاین رو، قضا نمودن روزه برای مریض و مسافر، به منظور کامل ساختن شماره ایام ماه وتکمیل اجر و پاداش آنان است «و تا خدا را به بزرگی بستایید» با روزه گرفتن و ذکر وی در هنگام کامل ساختن شمار ایام روزه‌داری «به سپاس آن که رهنمونی‌تان‌کرده است‌» به سوی احکام سراسر منفعت بار، لذا عظمت وی و حکمت بالغه‌اش در اصلاح نمودن بندگانش را به یاد آورید و بدانید که او با مشروع‌ساختن احکام مورد نظر خویش، بندگانش را تربیت می‌کند و می‌سازد پس احکام وی همه‌؛ ازنظر معنوی و حسی برای ساختن و تربیت شخصیت آنهاست «و باشد که شکرگزاری کنید» برای خداوند أ در برابر همه این نعمت‌ها و در برابر اینکه او به هریک از دو حالت عزیمت و رخصت، حق آن را در جایگاه مقررش داده است‌.

جمهور علمای اهل تأویل بر آنند که این آیه، دلیل بر مشروعیت تکبیر گفتن درعیدفطر است‌. روایت شده است که برخی از سلف، در شب عید فطر - ازهنگامی که هلال شوال را می‌دیدند تا هنگام بیرون‌رفتن امام برای نماز عید - تکبیر می‌گفتند. لفظ تکبیر در نزد امام مالک و گروه دیگری از علما این است که‌سه بار «الله اکبر» بگوید. ولی از علما الفاظ دیگری چون: تکبیر و تهلیل وتسبیح، هرسه نقل شده است‌. اما درباره وقت و مدت تکبیر، از ابوحنیفه و مالک‌نقل شده است که گفته‌اند: در عیدفطر از وقت بیرون آمدن شخص از خانه‌اش تارسیدن وی به مصلی تکبیرگفتن مستحب است و چون نماز به پایان رسید، عید هم‌به پایان می‌رسد. ولی شافعی واحمدبن حنبل می‌گویند: تکبیر گفتن، از وقت غروب خورشید شب عید تا وقت ادای نماز عید به دنبال نمازها و در هر وقت‌دیگری مستحب است‌ [۱۰].

﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ١٨٦ [البقرة: ۱۸۶].

در بیان سبب نزول آمده است: مرد اعرابی‌ای نزد پیامبراکرم ص آمد و گفت: یارسول‌الله! آیا پروردگار ما نزدیک است‌؛ که در این صورت با وی مناجات‌کنیم؟ یا که دور است تا او را بانگ زنیم؟ رسول خدا ص سکوت کردند، همان بود که این آیه نازل شد: «و هرگاه بندگانم درباره من از تو بپرسند» به ایشان بگو: «من نزدیکم‌» به آنان با علم خویش و به آنچه که مقتضای اجابت دعاء است‌. پس مراد قرب مکانی نیست «و دعای دعاکننده را - به هنگامی که مرا بخواند – اجابت می‌کنم‌». در حدیث شریف آمده است: «إن الله تعالى ليستحيي أن يبسط العبد إليه يديه يسأله فيهـمـا خيراً فيردهــمـا خائبتين»‌. «همانا خداوند متعال حیا می‌کند از اینکه بنده دستانش را به سوی او به دعا بردارد - در حالی‌که از او در آنها خیری‌می‌خواهد - و او آنها را خالی برگرداند». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «ما من مسلم يدعو الله بدعوة ليس فيها اثم ولا قطیعة رحم إلا أعطاه الله بها إحدى ثلاث خصال: إما أن يعجل له دعوته، وإما أن يدخره له في الأخرى، وإما أن يصرف عنه من السوء مثلها». «هیچ مسلمانی نیست که در بارگاه‌خداوند أ دعایی بکند که در آن دعا گناه و قطع رحمی نیست، مگر این که‌خداوند أ به وسیله آن دعا، به وی یکی از سه خصلت زیر را می‌دهد: یا این که‌دعایش را به طور عاجل برایش مستجاب می‌گرداند. یا اجر آن را برایش درآخرت ذخیره می‌کند و یا اینکه بدیی را برابر آن دعا از وی باز می‌دارد». جمهور علما بر آنند که دعا از مهمترین مقام‌های عبودیت است زیرا خداوند بزرگ خودش از ما خواسته است که او را به دعا بخوانیم، که این خود بر فضل واهمیت دعا دلالت می‌کند. چنان‌که در حدیث شریف نیز آمده است که‌رسول اکرم ص فرمودند: «الدعاء مخ العبادة». «دعا مغز عبادت است‌».

از شرایط دعاکننده این است که:

۱- به قدرت مطلقه الهی دانا بوده و یقین داشته باشد که همه اسباب و وسایط درقبضه تسخیر وی می‌باشد.

۲- با حضور قلب و نیت راستین دعا کند زیرا خداوند أ دعا را از قلبی که غافل باشد نمی‌پذیرد.

۳- از خوردن حرام بپرهیزد.

۴- از دعاکردن ملول و دلتنگ نشود.

و از شرایط خود دعا این است که:

۱- دعا باید از امور جایز بوده و شرعا مطلوب باشد.

۲- دعا علیه حقوق مسلمانان نباشد.

۳- اوقات دعا عبارت است از: وقت سحر، وقت افطار، مابین اذان و اقامه، مابین ظهر و عصر روز چهارشنبه، وقت بیچارگی و پریشانی، حالت سفر و بیماری، هنگام نزول باران و هنگام رویارویی در جهاد فی‌سبیل الله که درباره همه اینها احادیث و روایات آمده است‌. و چون شروط دعا فراهم شد، مورد اجابت قرارمی‌گیرد.

«پس آنان‌» یعنی: بندگان من «باید برای من فرمان‌برداری کنند» یعنی: مرابخوانند «و به من ایمان آورند» یعنی: ایمان داشته باشند به اینکه چون مرابخوانند، اجابتشان می‌گویم‌. یا معنی این است: بر ایمان خویش تداوم و استحکام‌بخشند «باشد که راه یابند» و اجابت دعا شامل راهیافتن شخص دعاکننده به اسباب آن نیز می‌شود، یعنی خداوند متعال برای دعاکننده، راه‌های رزق و شفا وکامیابی و تحقق دیگر دعاهای وی را هموار و آماده می‌سازد. ابن‌کثیر می‌گوید: «بیان این آیه در میانه احکام روزه - که بر انگیزاننده مؤمنان بر دعاء است - ارشادی است بر این امر که باید در هنگام به پایان رساندن رمضان و در هنگام هر افطاری، سخت در دعا کوشید، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «للصائم عندافطاره دعوه مستجابه‌: برای روزه‌دار در هنگام افطارش، دعایی است پذیرفته‌شده و مستجاب‌».

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ١٨٧ [البقرة: ۱۸٧].

«آمیزش شما با زنانتان در شب‌های روزه برای شما حلال کرده شد» رفث: کلمه جامعی است که شامل تمام آن چیزهایی که مرد از زن خود در امور شهوانی‌می‌طلبد؛ اعم از مقاربت و غیر آن‌، می‌شود «آنان برای شما لباسی هستند و شما هم‌برای آنان لباسی هستید» بدان جهت که هرکدام شما به دیگری، همچون آمیزشی‌که میان لباس و پوشنده آن است، با همدیگر آمیزش دارید. یعنی هریک از زن ومرد، رفیقش را همچون لباسی پوشانده و او را از بدکاری باز می‌دارد. همچنان این‌تعبیر قرآنی، کنایه از نیاز هر کدام آنها به دیگری است و از این روست که خداوندمتعال بر آنها آسان گرفت و رخصت آمیزش داد «خداوند دانست که شما در حق‌خودتان خیانت می‌کردید» با آمیزش در شب‌های رمضان‌. اصل خیانت آن است که شخص بر چیزی امین گردانیده شود، ولی امانت را نگه ندارد. دلیل اینکه خداوندمتعال آمیزش‌کنندگان در شب‌های رمضان را خاین بر نفسهایشان نامید، این است که‌زیان این کار به خودشان برمی‌گردد.

ابن عباس س در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: «در آغاز فرضیت‌روزه، خوردن و نوشیدن و مقاربت بعد از نماز عشا تا افطار شب دیگر، برمسلمانان حرام بود تا آن که برخی از صحابه - و از جمله آنان عمربن‌خطاب س - بعد از عشا با زنانشان آمیزش کردند و غذا خوردند، آن‌گاه شکایتشان را از ارتکاب این عمل نزد رسول خدا ص بردند. این بود که آیه‌کریمه نازل شد». جمهور علما بر آنند که روزه کسی‌که بامداد بر وی در حال جنابت‌طلوع کرده، صحیح است‌.

«پس توبه شما را» از خیانت به نفس‌هایتان «پذیرفت و از شما درگذشت‌» مراد این است که برشما آسان گرفت و میدان را برشما فراخ گردانید «پس اکنون‌» در شب‌های ماه رمضان می‌توانید «با آنان آمیزش کنید و آنچه را خدا برای شما مقررداشته، طلب کنید» به قولی: مراد از (آنچه را خدا برای شما مقرر داشته) طلب فرزند است‌. به قولی دیگر: مراد از آن، طلب شب قدر است‌. یعنی: مشغولیت به‌آمیزش و مباحهای دیگر، نباید شما را از طلب دریافتن فضیلت لیله‌القدر غافل‌گرداند «و بخورید و بیاشامید تا رشته سپید از رشته سیاه نمودار شود» رشته سپید: سپیدیی است که در هنگام بامداد در همه پهنه افق منتشر می‌شود، نه صبح کاذب که مانند دم گرگ به صورت طولی در افق بالا رفته ولی از نظر عرضی در همه افق‌منتشر نمی‌شود، پس صبح کاذب چیزی را حرام و حلال نمی‌گرداند و فقط این‌صبح صادق است که خورد ونوش و دیگر محذورات روزه را حرام می‌گرداند. رشته سیاه: سیاهی شب است‌. نمودار شدن رشته سپید؛ جداشدن آن از سیاهی‌شب می‌باشد، که این جز با داخل شدن وقت بامداد محقق نمی‌شود. و این خود، دلیل بر استحباب تناول غذای سحر در روزه است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «تسحروا فان فی‌السحور برکه‌: در سحر غذا تناول کنید زیرا در تناول آن برکت است‌». «پس از آن‌، روزه را تا فرارسیدن شب تمام کنید» بنابراین، آغاز به اتمام رساندن روزه‌؛ وقت غروب خورشید است‌.

باید دانست که تعجیل در افطار و تأخیر در تناول سحری سنت است و مستحب‌است که روزه‌دار با چند عدد خرما افطار نماید و اگر خرما نبود با چند جرعه آب‌. چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌. روزه‌گرفتن شش روز از ماه شوال نیز مستحب‌است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «هرکس رمضان را روزه گرفت،سپس آن را با شش روز از شوال نیز دنبال کرد، این برای او همچون روزه همه‌عمر (روزگار ) است‌». در شریعت ما از «روزه وصال‌»، یعنی پیوند دادن یک یا چندین روز و شب از روزه با یک‌دیگر نهی به عمل آمده‌، چه این نوع روزه ازویژگی‌های رسول خدا ص می‌باشد. «و در حالی‌که در مساجد معتکف هستید، با زنان درنیامیزید» یعنی: با آنان مقاربت نکنید. اعتکاف: عبارت از بر عهده گرفتن طاعتی است مخصوص، در وقتی مخصوص، با شرطی خاص و در جایی خاص‌. معتکف: کسی است که مقیم مسجد گشته‌، خودش را برای این عبادت مقید می‌گرداند.

جمهور علما بر آنند که هرچند انگیزه بخش‌های جماع‌؛ چون بوسه و لمس شهوت‌انگیز بر معتکف حرام است، لیکن اگر این کارها به انزال مرد نینجامید، اعتکاف وی را فاسد نمی‌سازد. اما مالکی‌ها بر آنند که بوسه و مساس‌شهوت‌انگیز نیز، اعتکاف را فاسد می‌کند. علما اجماعا بر آنند که اعتکاف واجب‌نیست، بلکه نافله‌ای از نوافل است که رسول خدا ص و اصحاب و همسرانشان بدان عمل کرده‌اند و با نذر نیز لازم می‌شود. همچنان علما اجماعا بر آنند که اعتکاف درست نیست مگر در مسجد. ابوحنیفه و شافعی و احمد برآنند که: اقل‌مدت اعتکاف یک لحظه است و اکثر آن حد معینی ندارد [۱۱].

«اینها حدود الهی است، پس بدان‌ها نزدیک نشوید» حدود: جمع حد است وحد در لغت یعنی: مانع میان دو چیز، سپس بر آن اموری اطلاق گردید که خدای آنها را برای بندگان خویش مشروع گردانیده است‌. باید دانست که اگر بعد از ذکر حدود، (فلا تقربوها) بیاید؛ مراد از آن ممنوعات و محرمات الهی است و اگر بعد از آن، (فلا تعتدوها) بیاید، مراد از آن، احکام مقرره الهی بربندگانش می‌باشد که جایز نیست از آن تجاوز کنند. و اگر مراد از حدود؛ عامه‌احکام باشد، پس معنای (فلا تقربوها) این است که: متعرض تغییر احکام نشوید، یا به مرز میان حق و گمراهی نزدیک نشوید. «این‌گونه خداوند آیات خود را برای مردم بیان می‌کند» یعنی: چنان که خداوند أ روزه و احکام و تفاصیل آن را برای مردم بیان کرد؛ دیگر احکام خویش را نیز بر زبان پیامبرش حضرت محمد ص برای آنان بیان می‌کند «باشد که تقوی پیشه کنند» زیرا احکام الهی پدیدآورنده تقوی است.

﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُكَّامِ لِتَأۡكُلُواْ فَرِيقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨ [البقرة: ۱۸۸].

«و اموال‌تان را در میان خودتان به باطل نخورید» مراد از باطل در اینجا، خوردن آن مالی است که شریعت اسلام، گرفتن آن را از مالکش مباح نگردانیده و اگرخورده شود، به ناحق خورده شده است و این شامل هر چیزی می‌شود که بدون عوض مقابلی، یا بدون رضای مالک آن گرفته شود. مراد از خوردن اموال‌؛ گرفتن و مسلط شدن برآنهاست و از آن به خوردن تعبیر نمود زیرا بزرگ‌ترین هدف به دست‌آوردن مال، خوردن آن می‌باشد. البته خوردن مال به باطل دو صورت‌دارد:

۱- گرفتن آن بر وجه ستم و دزدی و زورگیری و مانند اینها.

۲- گرفتن آن از راه غیر شرعی، حتی اگر مالک آن را به طیب خاطر هم بدهد؛ چون پرداخت پول به زن زناکار، دادن پول قمار، دادن پاداش برای فالبین، دادن بهای شراب‌... که هرچند این اموال به طیب خاطر داده می‌شوند، اما خوردن ودادن آنها حرام و باطل است‌. پس آیه کریمه به طور کلی اینها و مانند آن از سایر وجوه حرام را شامل می‌شود.

«و آن را» یعنی: اموالتان را «به قضات ندهید» به عنوان رشوه تا به ناحق به نفعتان حکم کنند و «تا بخشی از اموال مردم را به گناه‌» یعنی: به ستم و تجاوز و با وسایل غیرمشروع‌؛ چون گواهی دادن و سوگند خوردن به دروغ، یا مانند آنها؛ «بخورید، درحالی‌که خودتان‌» هم خوب «می‌دانید» که به ناحق و ناروا مرتکب این عمل می‌گردید، که این خود، نمایانگر جرأت بر ارتکاب گناه است‌.

ابن عباس ب می‌گوید: «این آیه کریمه ناظر بر شخصی است که بر ذمه وی مالی است، اما گواه و مدرکی علیه وی وجود ندارد، پس مال را انکار نموده و بارفتن نزد حکام‌، در صدد پایمال نمودن حق است‌»، چنان‌که در سبب نزول آن‌آمده است: «امرؤالقیس‌بن عابس کندی و عبدان حضرمی بر سر موضوع زمینی‌نزد رسول خدا ص به مرافعه رفتند، امرؤالقیس مدعی‌علیه بود و عبدان مدعی و چون آیه کریمه نازل شد، امرؤالقیس خودرا از قضیه کنار کشید و زمین را به عبدان واگذاشت‌.

در بیان احکام آیه کریمه فقهای اسلام آرایی دارند: امام ابوحنیفه / بر آن است که حکم قاضی در عقدها و فسخ‌ها، ظاهرا و باطنا نافذ می‌شود، هرچندگواهان‌؛ گواهانی دروغین باشند. مثال آن این است که مردی ادعا می‌کند که زنی‌را به نکاح گرفته است، اما زن منکر این ادعا می‌شود، مرد بر ادعای خویش دوگواه دروغین می‌آورد و قاضی هم بر مبنای آن به ازدواج میان آن دو حکم‌می‌کند، در این صورت برای آن مرد آمیزش با آن زن مباح است، اما اجرای‌حکم قاضی بر این نحو مقید به دوشرط می‌باشد:

۱- اینکه قاضی نداند که گواهان دروغین هستند.

۲- این که قضیه از اموری باشد که قاضی در آنها صلاحیت انشای حکم را دارد.

اما جمهور فقها برآنند که حکم قاضی در ظاهر قابل اجراست نه در باطن، لذاحکم وی حلال را حرام و حرام را حلال نمی‌گرداند و حقی را ایجاد نمی‌نماید، به‌دلیل این حدیث شریف: «نحن نحکم باالظاهر والله یتولی السرائر: ما فقط به ظاهرحکم می‌کنیم و خداوند عهده‌دار پنهانی‌هاست‌». به هر حال‌؛ برای هیچ مؤمنی‌جایز نیست که در عین یقین به ناروابودن ادعای خویش، فقط با تکیه بر مهارت خود، یا وکلای دعوایش، به دادگاه مراجعه نماید و باید بداند که مال مؤمن برایش به ناحق حلال نیست، هرچند قاضی بدان حکم نماید، بلکه مؤمن باید قاضی‌حقیقی را که خداوند احکم‌الحاکمین است مدنظر داشته باشد. در حدیث شریف به روایت ام‌سلمه ل آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «ألا إنما أنا بشر وإنما يأتيني الخصـم، فلعل بعضكم أن يكون الحن بحجته من بعض فاقضي له، فمن قضيت له بحق مسلم فإنما هي قطعة من نار، فليحـملها أو ليذرها»: هان‌! بدانید که من‌هم بشری هستم و شما نزد من به دادخواهی می‌آیید، پس چه بسا که بعضی از شما در ارائه حجت خویش از برخی دیگر لحنی رساتر و بیانی شیواتر داشته باشد و من هم برابر چیزهایی که می‌شنوم به نفع وی حکم صادر می‌کنم، لذا کسی‌که من‌برایش از حق برادر مسلمانش چیزی حکم کردم، بداند که آن چیزی جز پاره‌ای ازآتش نیست، در این صورت او مختار است که آن را بر می‌دارد یا که می‌گذارد».

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَيۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُيُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٨٩ [البقرة: ۱۸٩].

این آیه کریمه‌، تکمیل‌کننده احکام روزه است زیرا روزه و افطار هردو به‌رؤیت هلال بستگی دارند.

«درباره هلال‌های ماه از تو می‌پرسند». ابن‌عباس س در بیان سبب نزول می‌گوید: این آیه کریمه درباره معاذبن جبل س و ثعلبه‌بن غنم س - دو تن از انصار - نازل‌شد که گفتند: یا رسول الله! چرا ماه همانند رشته نخ باریکی نمایان می‌شود وسپس بزرگ و بزرگتر می‌گردد تا که تبدیل به ماه تمام می‌شود و باز یک‌بار دیگر، قرص آن رو به کاستی و باریکی می‌گذارد تا به همان شکل اولیه خود بازمی‌گردد، چرا قرص ماه به یک حالت واحدی نیست؟ این بود که خداوند متعال به اسلوب حکیمانه خویش‌، از حکمت هلال‌های ماه به آنها خبر داد نه از حقیقت آن سؤال زیرا پاسخ‌دادن به آن، مفید فایده‌ای نیست، بدان جهت که‌رسول‌خدا ص نه معلم نجوم برانگیخته شده‌اند و نه آموزگار علوم کیهانی، پس بهتر این است که پاسخ سؤال‌، به حکمت و هدف تغییر شکل هلال بپردازد تا به ماهیت آن‌. «بگو: آن، وقت‌نمای مردم و موسم حج است‌» هلال ماه، وقت‌نما وگاه‌شمار مردم است در زمان سر رسید بدهکاریهایشان و در موسم روزه، نماز، افطار، عده زنان، مناسک حج و در همه معاملات و قراردادهایی که مدت‌داراست‌. «و نیکی آن نیست که از پشت خانه‌ها درآیید» در بیان سبب نزول آن روایت‌شده است: انصار وقتی به حج یا عمره احرام می‌بستند، قبل از تمام‌کردن حج، ازدر خانه‌های خود وارد نمی‌شدند تا سقف خانه میان آنان و آسمان حایل نگردد زیرا براین باور بودند که هیچ چیز نباید میان فرد محرم و آسمان حایل گردد، اما قریش خود را «احمسی‌»، یعنی در دین خویش سرسخت و حماسی می‌دانستند وبرای خود امتیاز ویژه‌ای قایل گشته درحال احرام از در وارد منازل می‌شدند، پس‌خداوند متعال این رسم غلط و این تبعیض ناروا را برانداخت و فرمود؛ این کار هرگز نشانه نیکی نیست «بلکه نیکی آن است که کسی تقوی پیشه کند» یعنی: نیکی‌؛ نیکی آن‌کسی است که تقوی پیشه کرده و از خدا پروا کند؛ با ترک مخالفت وی «و به خانه‌ها از در ورودی آنها درآیید» در حال احرام نیز، همچون غیر آن از اوقات‌دیگر «و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید» یعنی: از مجازات نجات یابید.

﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ١٩٠ [البقرة: ۱٩۰].

«و در راه خدا» یعنی: در راه برتری دین خدا أ و اعلای کلمه وی «با کسانی‌که با شما می‌جنگند، بجنگید ولی ستمکار» و آغازگر جنگ «نباشید زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» و دوستی خداوند بزرگ نسبت به بنده‌؛ اراده خیر وثواب برای اوست‌. چون این آیه کریمه نازل شد، رسول خدا ص با کسانی‌که سرجنگ با ایشان داشتند، می‌جنگیدند و از کسانی‌که با جنگ متعرض ایشان نمی‌شدند، دست نگه می‌داشتند تا اینکه آیه (۵) از سوره «توبه‌» نازل شد وفرمان داد: (و چون ماههای حرام به‌سر آمد، آن‌گاه مشرکان را هرجا که یافتید، بکشید... ). بعضی گفته‌اند: «ولا تعتدوا» به معنای نهی از تجاوز در اثنای جنگ ونهی از قتل زنان و کودکان و پیرمردان غیر محارب است‌.

علما درباره مشروعیت جنگ در اسلام گفته‌اند: قبل از هجرت، جنگ مسلحانه - با آیات بسیاری - ممنوع بود، سپس خداوند أ آن آیات را در مدینه منسوخ گردانید. ابوبکرصدیق س روایت می‌کند: اولین آیه‌ای که در باره صدوراذن جنگ نازل شد؛ آیه (۳٩) از سوره «حج‌» بود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِيرٌ٣٩ [الحج: ۳٩]. که تفسیر آن در جای خود می‌آید. لیکن بیشتر علمای تفسیر بر آنند که اولین آیه در خصوص صدور اجازه جنگ‌، همین آیه‌ (۱٩۰) از سوره «بقره‌» است‌.

﴿وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَيۡثُ أَخۡرَجُوكُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِيهِۖ فَإِن قَٰتَلُوكُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ كَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٩١ [البقرة: ۱٩۱].

«و هرکجا بر آنان دست یافتید، آنان را بکشید و از آنجاکه شما را بیرون راندند» یعنی: از مکه «آنان را بیرون برانید و فتنه از قتل بدتر است‌» یعنی: فتنه‌ای که آنهاخواستند تا شما را به آن دراندازند - که عبارت از برگردانیدنتان به کفر و شرک‌است - سخت‌تر و بدتر از کشتن است‌. یا مراد این است: شرک مشرکان‌، بدتر ازقتلی است که آن را بزرگ می‌پندارند. یا مراد از فتنه، انواع آزار و شکنجه‌ای بود که مشرکان علیه مسلمانان به کار می‌بردند. گروهی از علما گفته‌اند: این آیه کریمه مفید آن است که: جنگیدن در صورتی برای شما جایز است که کفار با شما بجنگند، سپس این حکم‌، با آیه: ﴿وَقَٰتِلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ كَآفَّةٗ كَمَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ كَآفَّةٗ [التوبة: ۳۶].، و نیز آیات «۵، ۲٩،۱۲۳»از همان سوره منسوخ شد. اما ابن‌عباس، عمر بن عبدالعزیز و مجاهد بر آنند که آیه کریمه محکم است و منسوخ نیست و مراد آن‌این است‌: با کفاری که با شما در حال جنگ هستند بجنگید، اما با کشتن زنان وکودکان و کشی‌شان مرتکب تجاوز نشوید. ابن‌کثیر و امام رازی نیز بر قول به نسخ اشکال وارد کرده‌اند. و در اینکه آیا سبب جنگ مسلحانه اسلامی (جهاد)، دفع آزار و تجاوز است یا محو کفر؟ جمهور فقها بر قول اول و شافعی و جمعی دیگربر قول دوم‌اند، و هریک هم دلایل خود را دارند [۱۲]. «و در مسجدالحرام» یعنی: در سرزمین حرم «با آنان نجنگید» حرم: شامل شهر مکه و پیرامون آن تا اماکن نشانه‌گذاری شده در عرفات و تنعیم و غیر آن که محدوده سرزمین حرم رامشخص می‌کنند، می‌باشد «مگر آن که آنان در آنجا با شما بجنگند، پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید که کیفر کافران چنین است‌» یعنی: اگر آنها آغازگر جنگ‌در حرم بودند، شما نیز از جنگیدن در حرم پروا نکنید و با آنان بجنگید.

ابن عباس ب در بیان سبب نزول آیات می‌گوید: این آیات در صلح حدیبیه نازل‌شد زیرا خطر آن متصور بود که مشرکان در سال بعد به پیمان خود وفا نکرده ومسلمانان را از ورود به حرم بازدارند و جنگ را آغاز کنند.

﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٩٢ [البقرة: ۱٩۲].

«پس اگر دست برداشتند» از جنگیدن با شما، و به اسلام وارد شدند «خداوند آمرزگار مهربان است‌» بنابراین، شما نیز در آن صورت‌، از آنان درگذرید زیرااسلام گناهان ماقبل خود را از بین می‌برد.

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ١٩٣ [البقرة: ۱٩۳].

«و با آنان چندان نبرد کنید تا فتنه نابود شود» یعنی: بساط شرک درهم پیچیده‌شود، و این در هنگامی متصور است که توانایی کفار در بازداشتن مردم از راه‌خدا أ به‌کلی از میان رفته و هر مسلمانی بر دین خویش ایمن باشد «و دین فقط دین الهی باشد» و قدرت و سلطه ادیان باطل به‌زیر آید. پس چون انسان‌ها از شرک دست بردارند، جنگیدن با آنان روا نیست‌. دین: عقیده، عبادت و عمل صالح - هرسه - را در بر می‌گیرد «پس اگر دست برداشتند» از شرک، در آن صورت «تجاوز جز بر ستمکاران‌» و جنگیدن جز با آنان که با شما می‌جنگند «روانیست‌». عکرمه می‌گوید: «ستمکاران کسانی هستند که از گفتن کلمه طیبه «لا اله‌الا الله» ابا می‌ورزند».

﴿ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَيۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ١٩٤ [البقرة: ۱٩۴].

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رسول خدا ص در ماه ذوالقعده سال ششم هجری (سال حدیبیه) که از جمله ماههای حرام است، به قصد ادای عمره از مدینه به سوی مکه رفتند، ولی مشرکان ایشان را از ورود به‌کعبه باز داشتند، پس خداوند أ با داخل ساختن ایشان به کعبه در همان ماه ذی‌القعده سال آینده‌، از مشرکان قصاص گرفت و آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد: «ماه حرام دربرابر ماه حرام است‌» یعنی: اگر در ماه حرام با شما جنگیدند و حرمت‌آن را پایمال کردند، به عنوان مجازاتی بر عملکرد آنان‌، حرمت‌شکنی را مقابله به‌مثل کنید؛ با جنگیدن در ماه حرام‌. ماههای حرام عبارتند از: رجب و سه ماه‌متوالی ذوالقعده، ذوالحجه و محرم، که چهار ماه در سال می‌باشد و از آن جهت به آن ماههای حرام می‌گویند که جنگیدن در آنها در شریعت حضرت ابراهیم‌ ÷ حرام بود، اما حرمت آنها در شریعت ما با آیه (٩) از سوره «توبه‌» منسوخ‌گردید. «و حرمت‌ها قصاص دارند» مراد از حرمت: چیزی است که شرع شریف از بی‌احترامی به آن منع کرده‌است، پس هرکس در مال یا جان خویش مورد تجاوز قرار گرفت، باید با متجاوز به‌طور همانند عمل کند، یعنی: بدون ظلم یا ارتکاب حرامی، تجاوز وی را مقابله به مثل نماید، که این رأی امام شافعی و جمع دیگری‌از علماء است‌. اما فقهای دیگر می‌گویند: گرفتن قصاص و استیفای حقوق مالی، منحصرا از وظایف حکام می‌باشد. «پس هرکس به شما تعدی کرد» با جنگیدن در حرم، یا در حال احرام، یا در ماه حرام «همان‌گونه که بر شما تعدی کرد بر او تعدی کنید» حق تعالی مقابله با تعدی را تعدی نامید زیرا این دو، صورتا بایک‌دیگر شباهت دارند. ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند أ حتی در برخورد با مشرکان هم به رعایت عدالت دستور داد». «و از خداوند پروا کنید» در انتقام‌گیری‌و عمل متقابل «و بدانید که او با پرهیزگاران است‌» به یاری و نصرت خویش‌.

﴿وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٩٥ [البقرة: ۱٩۵].

«در راه خدا» یعنی: در جهاد در راه وی «انفاق کنید» زیرا جهاد همان‌گونه که با جان است، با مال نیز هست، لذا مسلمانان باید برای تجهیز سپاه و تأمین هزینه‌های جهادی انفاق کنند. سپس خداوند بزرگ‌، عدم انفاق مال از سوی آنان را به معنای در هلاکت افگندن آنها به دست خود معرفی می‌نماید: «و خود را بادست خود به هلاکت نیفگنید» یعنی: تسلیم اسباب هلاکت نشوید، بلکه برای خود اسباب نجات را فراهم کنید و بدانید که نگاه‌داشتن اموال و مصرف نکردن آنها درجهاد فی‌سبیل‌الله، در معرض هلاکت افگندن خویش است زیرا این امر، دشمن را علیه شما نیرومند می‌کند «و نیکی کنید» با انفاق مال و غیر آن «که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره انصار نازل شد که پس از روبروشدن با قحطسالی‌، از انفاق در راه خدا أ دست برداشتند.

﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَكُمۡ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡيُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡيَةٞ مِّن صِيَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُكٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۚ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ فِي ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞۗ ذَٰلِكَ لِمَن لَّمۡ يَكُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِي ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ١٩٦ [البقرة: ۱٩۶].

سبب نزول آیه کریمه این است که مردی نزد رسول خدا ص آمد و سؤال کرد: یارسول الله! مرا در انجام عمره‌ام به چه چیز دستور می‌دهید؟ پس نازل شد: «وبرای خدا حج و عمره را به اتمام رسانید» یعنی: حج و عمره را با رعایت همه حقوق آنها ادا نمایید، پس هرکس به حج یا عمره احرام بست، به‌پایان رساندن آن بر وی واجب است‌. بعضی گفته‌اند: به اتمام رساندن حج و عمره این است که هریک از آنها مستقلا و به تنهایی به جای آورده شوند، نه همراه با حج «تمتع‌» و حج «قران‌». یعنی عمره باید در غیر ماههای حج ادا شود و این قول عمر س است‌.

صاحب تفسیر «المنیر» با گردآوری همه اقوال در این باره گفته است: «به‌اتمام رساندن حج و عمره عبارت است از: ادای آنها به طور تام، بدون کاستن‌چیزی از شرطها و افعال آنها و بدون اینکه چیزی از محظورات احرام در اثنای آنها از حاجی یا معتمر سرزند و این با ادای مناسک بر وجه مطلوب شرعی آن - در ظاهر - و با اخلاص برای خداوند متعال و نداشتن قصد منفعتی دنیوی - درباطن - میسر است‌. و بجز این معنی که از آن برمی‌آید؛ قید (اتموا) بیانگر این نیز هست که مسلمانان‌، ادای مناسک حج و عمره را عملا در سال ششم شروع نموده اما از به اتمام رساندن آن بازداشته شدند، پس خدای فرمود: اینک آنهارا به اتمام رسانید. از این جهت‌، عمره سال هفتم را عمره قضا می‌نامند». «و اگر محصر شدید». گفتنی است‌؛ به کسی‌که بعد از بستن احرام به دلیل بیماری یا وجود دشمن یا غیرآن از علل در مسیر راه از ورود به مکه بازداشته می‌شود، اصطلاحا «محصر» می‌گویند. آری‌! اگر از ورود به مکه بازداشته شدید؛ «آنچه ازهدی میسر است، قربانی کنید» هدی: حیوانی از شتر یا گاو یا گوسفند است که به‌خانه کعبه اهدا می‌شود تا قربه الی‌الله در مکه ذبح شده و میان فقرا تقسیم شود. حسن می‌گوید: «برترین هدیه شتر، اوسط آن گاو و کمترین آن گوسفندی‌است‌». «و تا قربانی به محل قربانگاه نرسیده‌» محل: جای فرود آوردن قربانی‌است و آن در نزد شافعی و مالک، همان محل احصار (بازداشته‌شدن از ادامه طی طریق به سوی حج) است‌. اما در نزد حنفی‌ها، محل خود حرم است‌. آری‌! تاقربانی به محل قربانگاه نرسیده «سر خود را نتراشید» یعنی: خود را حلال نسازید. این خطابی است به همه کسانی که احرام بسته‌اند، که تا وقتی قربانی خود را ذبح نمی‌کنند - اگر با خود قربانی‌ای دارند - نباید خود را با تراشیدن سر، حلال سازند «و هرکس از شما بیمار باشد، یا در سر ناراحتی‌ای داشته باشد» چون شپش زدگی، یا سردرد و ناچار شود که درحال احرام سر بتراشد «به کفاره آن باید روزه‌ای بگیرد، یا صدقه‌ای بدهد، یا قربانی‌ای بکند» یعنی: باید یکی از سه کار ذیل را انجام دهد: با سه صاع از خوراک غالب آن سرزمین، به شش نفر مسکین خوراک بدهد [۱۳]، یاگوسفندی را قربانی کند و یا سه روز، روزه بگیرد. نسک: اصلا به معنای عبادت‌است، اما در اینجا مراد از آن حیوان مذبوحه می‌باشد و آن را نسک نامیدند زیرا ذبح حیوان در حرم، از بهترین و شریف‌ترین عباداتی است که مؤمن به وسیله آن به خداوند متعال تقرب می‌جوید. «أو» برای تخییر (انتخاب) است، یعنی: اگر کسی به دلیل بیماری یا وجود ناراحتی‌ای در سر خویش، قبل از ذبح سرمی‌تراشد، باید یکی از این سه کار را انتخاب کند و انجام دهد و کسانی که بدون داشتن عذری سر می‌تراشند، نیز در این حکم، همانند شخص معذور می‌باشند. وآنان که سر نمی‌تراشند، اما - به سبب داشتن عذری یا بدون آن - از خوشبویی، پوشیدن لباس غیر احرام و استعمال روغن بهره می‌گیرند، نیز مشمول این حکم‌اند.

بخاری در بیان سبب نزول: ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا از کعب بن عجره س روایت‌می‌کند که فرمود: «در ایام مناسک‌، آن قدر بی‌حال گردیدم که مرا بر دوش خود نزد رسول خدا ص بردند، در حالی‌که شپش‌ها بر سر و صورتم می‌دویدند. رسول خداص که مرا بر این حال دیدند، فرمودند: فکر نمی‌کردم که تا بدین حد به‌زحمت افتاده باشی، آیا گوسفندی را می‌توانی بیابی‌؟ گفتم: نه‌! فرمودند: پس سه روز روزه بگیر، یا شش نفر مسکین را اطعام کن، به هر نفر مسکین نیم صاع ازطعام و آن‌گاه سرت را بتراش‌. همان بود که درباره من نازل شد: ﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا، لذا این بخش از آیه کریمه درباره من نازل شده است، ولی ای‌مسلمین‌! حکم آن در باره شما نیز عام است‌». «پس چون ایمنی یافتید» یعنی: چون از بیم دشمن ایمن شدید، یا از بیماری شفا یافتید، لذا به علت بیماری، یا بیم‌از دشمن، یا به علت احصار [۱۴]، از به‌اتمام‌رساندن مناسک باز داشته نشدید؛ «پس‌هر کس با عمره به سوی حج بهره بگیرد» یعنی: هرکس به سبب فراغت از عمره، ازمحظورات احرام بهره بگیرد، سپس مجددا در ماههای حج برای حج احرامی دوباره ببندد - که این را اصطلاحا حج تمتع می‌نامند - «بر اوست‌» یعنی: برحاجی متمتع است «که هرآنچه میسر باشد، قربانی کند» در مکه بعد از احرام‌بستن‌برای حج تا نقصی که به سبب بهره‌گیری و تمتع وی از محظورات احرام به وجودآمده، جبران شود. و بهتر این است که این قربانی را در روز نحر (عید قربان) ذبح‌نماید «پس کسی‌که قربانی‌ای نیافت‌» به‌سبب نداشتن مال، یا به‌دلیل نبودن حیوان‌قربانی «باید در هنگام حج سه روز، روزه بدارد» یعنی: در ایام حج‌، از هنگامی که برای حج احرام می‌بندد تا یوم‌النحر (روز دهم ذی‌الحجه) سه روز، روزه بدارد و بهتر این است که قبل از روز ششم ذی‌الحجه‌، روزه‌گرفتن را آغاز کند، چرا که روزه گرفتن روز عرفه مکروه است و روزه گرفتن در ایام تشریق نیز - درقول صحیح‌تر منقول از امام شافعی - جایز نیست «و هفت روز پس از بازگشت‌تان‌» به وطن و سرزمین خود باید روزه بگیرید «این ده روز کامل است‌». تأکید بر روی عدد ده روز، برای دفع این توهم است که حاجی نپندارد؛ میان گرفتن سه روز روزه در ایام حج، یا هفت روز در هنگام بازگشت به خانه خود، مخیر خواهد بود، نه‌! او مخیر نیست و این ده روز کامل را باید روزه بدارد و از آن هیچ کم‌نمی‌شود. پس مراد از تمتع‌، این است که شخص در ماههای حج برای انجام عمره احرام ببندد و سپس خود را حلال ساخته در مکه مقیم گردد تا فرارسیدن ایام حج که باز برای حج احرامی دوباره می‌بندد. بدین ترتیب است که حاجی در مقطع موجود میان دو احرام‌؛ از آن امور مباحی تمتع می‌گیرد که بهره‌گرفتن از آنها برای وی در حال احرام حلال نیست‌. «این‌» حج تمتع «برای کسی است که اهل‌مسجدالحرام نباشد» یعنی: از اهل مکه و اطراف آن تا محلات میقات نباشد - درنزد حنفی‌ها - و تا دو منزلی حرم ساکن نباشد - در نزد شافعی - بنابراین، اهل‌مکه فقط می‌توانند حاجی «مفرد» باشند، نه حاجی «تمتع‌» و نه حاجی «قران‌» زیرا تمتع، در واقع تسهیل و تخفیفی برای حجاج آفاقی یعنی غریبانی است که نیازبه این رخصت دارند، چرا که مشقتهای سفر را تحمل کرده‌اند، در حالی‌که اهل‌حرم به این رخصت نیازی ندارند «و از خدا بترسید» با رعایت دقیق اوامرش و بازداشتن خود از نواهی‌اش و بترسید از اینکه تجاوزی از شما سر زند «و بدانید که خدا سخت‌کیفر است‌» برای آنان که از حدودش تجاوز می‌کنند.

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧ [البقرة: ۱٩٧].

«حج در ماه‌های معینی است‌» یعنی: وقت انجام اعمال حج، در ماه‌های معینی است که در رأی امام مالک، عبارتند از: شوال، ذوالقعده و تمام ذوالحجه‌. ولی در رأی جمهور علما، عبارتند از: شوال، ذوالقعده و ده روز از ماه ذوالحجه‌. و کسانی که گفته‌اند: احرام بستن برای حج قبل از ماههای معین آن جایزنیست، به این آیه استدلال کرده‌اند. بنابراین، هرکس قبل از فرارسیدن این ماههااحرام بست، باید خود را با انجام‌دادن عمره حلال گرداند - و این مذهب امام‌شافعی است‌. پس از نظر امام شافعی، نیت حج جز در این وقت معین صحیح نیست‌، لذا اگر کسی قبل از ماه‌های حج احرام بست، احرام وی برای عمره منعقد می‌گردد نه برای حج‌. اما نظر جمهور فقها این است که‌: احرام بستن برای حج قبل‌از ماههای حج جایز است، ولی این کار مکروه می‌باشد زیرا سنت این است که برای حج فقط در ماههای حج احرام بسته شود. اما دلیل صحت احرام بستن درغیر ماههای حج این است که احرام شرط حج است، پس تقدیم شرط بر ادا جایزمی‌باشد، چون تقدیم وضو بر ادای نماز. «پس هرکس در این ماه‌ها، حج را بر خود لازم گردانید» یعنی: به اعمال حج شروع کرد؛ با احرام بستن در ظاهر، با نیت وقصد حج در باطن و با گفتن تلبیه در نطق و بیان، لذا با این امور و مقدمات‌؛ حج رابر خود لازم گردانید «پس نه رفثی است‌» در حج‌. رفث: مقاربت جنسی وسخن‌گفتن ولو به کنایه، درباره آمیزش با زنان است «و نه فسوقی‌» است درحج‌. فسوق: خارج‌شدن از حدود شرع است، چه با انجام دادن آنچه که مخصوصا درحال احرام، حرام است - مانند تراشیدن سر - و چه با انجام دادن آنچه که در احرام و غیر آن حرام است - چون زنا و ظلم‌. بعضی گفته‌اند: فسوق‌؛ به معنای دشنام‌دادن است «و نه جدالی است در حج‌» جدال: مجادله کردن با کسی و به‌خشم‌آوردن و به ستیزه واداشتن اوست‌. مراد از صیغه «نفی‌» در هرسه جا، «نهی‌» است، یعنی: این امور در حج حرام است «و هر کار خیری که انجام‌می‌دهید» چون دادن صدقه‌ای «خدا آن را می‌داند» و بنابراین، به شما در برابر آن‌پاداش می‌دهد. این تشویق و ترغیبی است بر انجام دادن اعمال خیر بعد از ذکر شر و بر طاعت بعد از ذکر معصیت‌. در حدیث شریف آمده است: «من قضی نسکه وسلم الـمسلـمـون من لسانه ویده، غفر له ما تقدم من ذنبه‌». «هر کس مناسک حجش را انجام داد و مسلمین از آزار زبان و دستش در امان بودند، گناهان گذشته‌اش‌آمرزیده می‌شود». «و توشه برگیرید» برای سفر حجتان‌.

سبب نزول: برخی از اعراب (اهالی یمن) می‌گفتند: چگونه ما به حج خانه پروردگارمان رفته و قصد او را می‌کنیم، اما او به ما نان نمی‌دهد؟! این ممکن‌نیست‌؛ قطعا او روزی‌مان می‌دهد. پس با اطمینان از این امر، بدون زادوبرگی به‌حج می‌رفتند و می‌گفتند: ما بر خدای سبحان توکل می‌کنیم‌. لذا خداوند أ اعلام‌فرمود که معنای توکل این نیست و ایشان را از این کار نهی کرد و فرمود: بدانید «که درحقیقت بهترین توشه تقوی است‌» یعنی بهترین توشه برای سرای آخرت وبهترین توشه دنیا، کاری است که انسان را بر تقوای حق تعالی یاری داده و او را از درخواست کمک از مردم باز دارد «و ای خردمندان‌! از من پروا کنید» الباب: جمع‌لب است و لب هر چیز؛ خالص شده آن است، از این جهت به عقل‌؛ لب گفته‌اند.

﴿لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡكُرُوهُ كَمَا هَدَىٰكُمۡ وَإِن كُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّينَ١٩٨ [البقرة: ۱٩۸].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: عکاظ، مجنه و ذوالمجاز، سه بازار تجارتی در دوران جاهلیت بود که در ایام مناسک رونق خاصی به‌خود می‌گرفت، اما بعد از اسلام، مسلمانان از اینکه درایام حج تجارت کنند، احساس گناه کردند و در این مورد، از رسول خدا ص سؤال‌نمودند، پس نازل شد: «بر شما گناهی نیست که در طلب روزی پروردگارتان برآیید» و تجارت و طلب روزی را با حج یک‌جا گردانید، ولی نباید تجارت به مقصد اصلی شما در حج تبدیل شود، و نباید مشغولیت به تجارت به نقصانی در اعمال حج شما بینجامد «و چون از عرفات‌» به سوی مزدلفه «کوچ نمودید» بعد از وقوف در عرفات زیرا وقوف - یعنی توقف در آن - بر حاجی فرض است و این عمل ازمهمترین ارکان حج می‌باشد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «حج همان‌عرفه است‌». خاطرنشان می‌شود که روز عرفه - یعنی روز نهم ذی‌الحجه - فضیلت بزرگی داشته و گناهان بزرگ در آن بخشیده می‌شود. چنان‌که درحدیث شریف آمده است: «هیچ روزی که خداوند أ بیشترین تعداد را در آن ازآتش دوزخ آزاد نماید، چون روز عرفه نیست‌...». عرفات را به این نام نامیدند، از آن‌رو که مردم در آن با یک‌دیگر معرفت و شناخت پیدا می‌کنند. آری‌! چون‌از عرفات کوچ نمودید «خدا را در مشعرالحرام یاد کنید» با تلبیه (لبیک گفتن) وادای نمازهای مغرب، عشاء و بامداد و دعا کردن بعد از نماز بامداد.

مشعرالحرام: محل کوه قزح در سرزمین مزدلفه است که امام بر آن قرار گرفته ونمازهای مغرب و عشاء روز نهم ذی‌الحجه و نماز بامداد روز دهم ذی‌الحجه را برآن اقامه می‌کند. بعضی گفته‌اند: مشعرالحرام‌؛ میان دو کوه مزدلفه از تنگه عرفه تاوادی محسر قراردارد. آن را «مشعر» نامیدند، چون نشانگاهی برای عبادت است و آن را «حرام‌» نامیدند، چون دارای حرمت است و اعمال منهیه نباید درآن انجام شود. در حدیث شریف به روایت مسلم آمده است: «رسول خدا ص درمشعرالحرام به ذکر و دعا ایستادند، چندان‌که صبح کاملا روشن شد». «و یادش‌کنید به شکرانه آن که شما را راه نموده‌است‌» یعنی: ذکر کنید خداوند متعال را به ذکری نیکو، چنان‌که به هدایتی نیکو شما را هدایت نمود و به سوی نشانه‌ها واحکام دین و مناسک حج خویش راهنمونیتان کرد «و هر آینه پیش از این، از گمراهان‌» از راه حق «بودید» هم در عقیده و هم در عمل‌؛ زیرا به عبادت بتان مشغول بوده و آنها را به پرستش و شفاعت می‌گرفتید.

﴿ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنۡ حَيۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٩٩ [البقرة: ۱٩٩].

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: قریش و قبایل هم‌کیش آن‌(قبایل حمس)، قبلا در مزدلفه وقوف می‌کردند و سایر مردم در عرفات‌. آنها درتوجیه این کارشان می‌گفتند: ما مانند سایر مردم نیستیم‌! ما «اهل الله» و حرم‌نشینان او هستیم‌. پس آیه کریمه نازل شد و این تبعیض را از میان برداشته اصل مساوات و برابری میان همه مسلمانان را بر پا و استوار گردانید: «سپس از همان‌جا که‌» انبوه «مردم روانه می‌شوند، شما نیز روانه شوید» ای قریش‌! یعنی: در صبحگاه روز عید برای رمی جمرات از مزدلفه به سوی منی روانه شوید.

و از آنجا که اعمال حج بسیار است و انسان در انجام همه آنها از کوتاهی وقصور خالی نیست بنابراین،خداوند متعال مؤمنان را به طلب آمرزش فراخواند: «و از خداوند آمرزش بخواهید» برای گناهانتان‌، در اماکن نزول رحمت و مواضع قبول دعا «که خدا آمرزنده مهربان است‌» باید دانست که خواندن دعای «سیدالاستغفار» در اینجا و در همه اوقات، فضیلت خاصی دارد. در حدیث شریف‌آمده است: «سید الاستغفار این است که بنده بگوید: «اللهم أنت ربي لا إله إلا أنت خلقتني وأنا عبدك وأنا على عهدك ووعدك ما استطعت، أعوذ بك من شر ما صنعت، أبوء لك بنعمتك عليَّ وأبوء بذنبي، فاغفرلي فإنه لا يغفر الذنوب إلا أنت‌». «هرکس این دعا را در شب بخواند و در آن شب بمیرد؛ وارد بهشت می‌شود و هرکس آن را در روز بخواند و در آن روز بمیرد؛ به بهشت وارد می‌شود». در صحیح مسلم آمده است‌که چون رسول خدا ص از نماز فارغ می‌شدند؛ سه بار از خدای طلب‌مغفرت می‌کردند. ابن‌جریر نقل می‌کند که آن حضرت ص در شامگاه روز عرفه برای امت خویش آمرزش خواستند.

﴿فَإِذَا قَضَيۡتُم مَّنَٰسِكَكُمۡ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَذِكۡرِكُمۡ ءَابَآءَكُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِكۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠ [البقرة: ۲۰۰].

«پس چون مناسکتان را ادا نمودید» یعنی: چون در ایام نحر (روزهای عیدقربان) از اعمال حجتان فارغ شدید، که اعمال این روزها عبارت است از: رمی‌جمرات، ذبح، تراشیدن سر و طواف افاضه «پس همان‌گونه که پدرانتان را یادمی‌کنید، یا بهتر و بیشتر از آن، خداوند را یاد کنید».

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: رسم اعراب این بود که چون از حج خویش فارغ می‌شدند، در محل جمرات می‌ایستادند و از مفاخر نیاکان و مناقب‌گذشتگان خویش سخن می‌گفتند، پس خدای متعال آنان را به جای این کار به ذکر و یاد خویش فرا خواند. یادآور می‌شویم که رسول خدا ص در حجه‌الوداع‌، در دومین روز از ایام تشریق‌، خطبه‌ای ایراد نموده و اعراب را به ترک این‌گونه فخرفروشی‌ها فراخواندند و آن این حدیث شریف ایشان است: «أيها الناس‌! إن ربكم واحد، وإن أباكم واحد، ألا لا فضل لعربي على عجـمـي، ولا لعجـمـي على عربي، ولا لأحـمر على أسود، ولا لأسود على أحـمر إلا بالتقوی، أبلَّغتُ؟ قالوا: بلغ رسول الله» «ای مردم‌! بی‌گمان پروردگارتان یکی است و بی‌گمان پدرتان یکی‌است، آگاه باشید که عربی را بر عجمی و عجمی را بر عربی، سرخ را بر سیاه و سیاه را بر سرخ هیچ فضل و برتری‌ای نیست مگر به تقوی‌. آیا ابلاغ کرده‌ام‌؟ همه‌یکصدا گفتند: آری‌! رسول خدا ص ابلاغ نمود».

«پس، از مردمان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا در همین دنیا به ما عطا کن و حال آن که برایش در آخرت نصیبی نیست‌» یعنی: برای چنین کسانی بهره‌ای در آخرت نیست که آن را بطلبند زیرا تمام هم و غم‌شان محدود و محصور به همین‌دنیاست‌.

در این آیه کریمه‌، مسلمانان از محدود ساختن دعاها بر طلب دنیا نهی شدهاند. پس این آیه، نکوهش‌گر کسانی است که دنیا را منت‌های آمال و بزرگ‌ترین هدف‌شان قرار می‌دهند.

﴿وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ٢٠١ [البقرة: ۲۰۱].

«و از آنان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! به ما در دنیا بهره نیک و در آخرت‌هم بهره نیک عطا فرما و ما را از عذاب دوزخ درامان بدار» که اینان مؤمنانند. بهره‌نیک دنیا: چیزهایی است که نیکوکاران در دنیا طلب می‌کنند، چون همسری زیبا و شایسته، فرزندانی صالح، روزیی پاکیزه و سلامتی و عافیت‌. و بهره نیک‌آخرت: خشنودی پروردگار رحمان‌، حور عین و دیگر پاکیزگی‌هایی است که‌خداوند أ در آن برای پرهیزگاران نیکوکار وعده داده است‌. در حدیث شریف به‌روایت بخاری و مسلم آمده است: «بیشترین دعایی که رسول خدا ص آن رامی‌خواندند، همین دعای «ربنا اتنا...» بود.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّمَّا كَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢ [البقرة: ۲۰۲].

«اینانند که از» جنس «آنچه که به‌عمل آورده‌اند» با حج و دعای مذکور «آنان را بهره‌ای است و الله سریع‌الحساب است‌» زیرا او را کاری از کار دیگری به‌خود مشغول نمی‌گرداند، و چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌؛ او تمام خلق را درمدت نصف روز از ایام دنیا محاسبه می‌کند.

﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوۡمَيۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَيۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُمۡ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٠٣ [البقرة: ۲۰۳].

«و خدا را در روزهایی معین یاد کنید» که عبارت‌اند از: روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی‌الحجه که روزهای زدن جمرات در منی بوده و بی هیچ‌اختلافی‌، ایام تشریق می‌باشند. البته ذکری که بدان مأمور شده‌اند؛ تکبیر گفتن حجاج در هنگام زدن جمرات (سنگریزه‌ها) در منی، و تکبیر گفتن سایر مسلمین در مناطق و سرزمینهایشان در تمام جهان بعد از نمازها و غیر آن، از صبح روزعرفه تا بعد از نماز عصر آخرین روز از ایام تشریق است‌. و در این ذکر، حاجی وغیر آن برابرند، جز اینکه غیر حاجی‌، در روز عرفه تکبیر می‌گوید، اما حاجی درآن تلبیه می‌گوید «پس هرکس شتاب کرد» به خارج شدن از منی و بنابراین، اعمال مربوطه «را در دو روز» انجام داد «گناهی بر او نیست‌» یعنی: هرکس در روز دوم از ایام تشریق، جمرات را زد و از منی بیرون رفت، گناهی بر او نیست «وهر کس تأخیر کرد» و جمرات را در روز سوم نیز زد، آن‌گاه از منی کوچ نمود، نیز«گناهی بر او نیست‌» چون هردو صورت مباح است و حاجی میان هردو امر مخیر می‌باشد. اما ماندن در منی به مدت سه شب و سه روز برای زدن جمرات، بهتراست «برای کسی‌که تقوی پیشه‌کرده است‌» و در حج خویش‌، از خدا پروا داشته‌است‌. یعنی: گناه به کسی تعلق نمی‌گیرد که در حج خویش تقوی داشته باشد. بعضی در معنی آن می‌گویند: گناه به کسی تعلق نمی‌گیرد که بعد از بازگشتن از حج تقوی را رعایت کند و از تمام گناهان بپرهیزد «و از خدا پروا کنید و بدانید که درپیشگاه او محشور خواهید شد» در آخرت، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزامی‌دهد.

بدین‌سان‌، خداوند متعال در هشت آیه - یعنی از آیه ۱٩۶ تا ۲۰۳ - به بیان‌عمده احکام حج و عمره و ارشادات خویش در آنها پرداخت‌. که ما در ضمن‌آیات، نظر فقها را نیز تا آنجا که مجال بود، به اجمال نقل کردیم [۱۵].

قابل ذکر است که مناسک حج در میان اعراب جاهلیت‌، از زمان ابراهیم واسماعیل علیهما السلام شناخته بوده و اسلام نیز که آمد؛ بعد از زدودن انواع شرک و منکرات از دامن آن، آن را به حال خود ابقا کرد، ولی در آن برخی از مناسک را افزود. یادآور می‌شویم که خداوند متعال‌، فریضه حج را در سال ششم هجری بر مسلمانان با این فرموده‌اش: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا [آل عمران: ٩٧].، فرض گردانید و اولین حجی که مسلمانان انجام دادند، در سال نهم‌هجری به امارت ابوبکر صدیق س بود، سپس رسول‌خدا ص خود در سال دهم هجری عازم حج گردیدند و مناسک رابه‌جای آوردند. همچنین آن حضرت ص در تمام عمرشان چهار عمره زیر را به جای آورده‌اند که همه آنها در ماه‌ذی‌القعده بود:

۱- عمره حدیبیه، در ذی‌القعده سال ششم‌.

۲- عمره قضاء، در ذی‌القعده سال هفتم‌.

۳- عمره جعرانه، در ذی‌القعده سال هشتم‌.

۴- عمره همراه با حج، در ذی‌القعده سال دهم‌.

در حدیث شریف آمده است: «ادای عمره‌ای در رمضان، معادل با ادای حجی است که همراه با من انجام شده باشد».

باید دانست که: علما در فرضیت حج اتفاق‌نظر، ولی در فرضیت عمره اختلاف نظر دارند. شافعی‌ها و حنبلی‌ها می‌گویند: عمره نیز چون حج فرض‌است‌. اما مالکی‌ها و حنفی‌ها بر آنند که عمره سنت است‌. همچنین علما در این‌باره که کدام یک از حج «قران، تمتع و مفرد» بهتر است و فضیلت بیشتری دارد؛ اختلاف‌نظر دارند. احناف بر آنند که حج «قران‌» افضل است، سپس حج‌«تمتع‌» و بعد از آن حج «مفرد». مالکی‌ها و شافعی‌ها عکس آن رامی‌گویند و حنبلی‌ها برآنند که بهتر از همه «تمتع‌»، سپس «افراد» و بعد از آن حج «قران‌» است‌. تعریف افراد، تمتع و قران به اجمال این است:

۱- حج افراد: احرام بستن فقط برای حج، سپس احرام بستن برای عمره بعد از به‌اتمام رساندن حج است‌.

۲- حج تمتع: مخصوص حاجی آفاقی است و عبارت است از: احرام بستن برای‌عمره در ماههای حج از میقات، سپس احرام بستن برای حج از مکه مکرمه‌.

۳- حج قران: آن است که شخص برای حج و عمره با هم یک‌جا احرام ببندد، یابه یکی از آنها احرام ببندد، سپس دیگری را در آن - در یکسال و در ماههای حج - داخل گرداند.

در اینجا به‌طور فهرست‌وار به احکام ذکر شده در این آیات اشاره می‌کنیم:

۱- ادای تام و کامل حج و عمره‌.

۲- حکم احصار، که تعریف آن گذشت.

۳- احرام بستن‌.

۴- ذبح هدی‌.

۵- جزای (فدیه) تراشیدن سر در حال احرام‌.

۶- فدیه حج تمتع‌.

٧- وقت حج‌.

۸- حکم مقیمان مسجدالحرام‌.

٩- ممنوعات احرام‌.

۱۰- تجارت در حج‌.

۱۱- اصل برابری و مساوات و نفی امتیازات جاهلی در حج‌.

۱۲- دعا و ذکر در حج‌.

۱۳- استغفار در حج‌.

۱۴- رمی جمرات‌.

۱۵- وقوف به عرفه‌.

۱۶- تکبیرگفتن و اوقات آن در ایام حج‌.

۱٧- تلبیه گفتن‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُعۡجِبُكَ قَوۡلُهُۥ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِي قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ٢٠٤ [البقرة: ۲۰۴].

«و از مردمان کسی هست که سخن او، تو را درباره زندگانی دنیا به شگفت می‌آورد» از آن روی که سخنش باب طبع تو و نمایانگر ایمان و خیر است‌. مراد از آنان: منافقانند که با سخنان چرب و نمکین‌، ایمان را آشکار و کفر را پنهان می‌دارند.

این آیه کریمه چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است، درباره منافقی به‌نام «اخنس‌بن شریق‌» نازل شد که نزد رسول خدا ص آمده با سخنان شیرین خویش اظهار مسلمانی کرد و همین‌که از نزدشان خارج شد، در راه برگشت خود، زمین‌های زراعتی مسلمانان را سوزانده و چهارپایان‌شان را پی و نابود کرد.

«و» آن منافق «خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه می‌گیرد» یعنی: سوگندهایی‌جدی می‌خورد و به پیامبر ص می‌گوید: خدا گواه است که شما چه‌قدر در قلب من محبوب هستید! یا خداگواه است که من چه‌اندازه به اسلام وفادار و متعهد هستم‌! «و حال آن که او سخت‌ترین دشمنان است‌».

﴿وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُفۡسِدَ فِيهَا وَيُهۡلِكَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ٢٠٥ [البقرة: ۲۰۵].

«و چون برگردد» از نزد تو ای محمد ص! «می‌شتابد» و می‌کوشد با تمام توان‌خود «که در زمین فساد نماید» با ویرانگری‌، سازماندهی اعمال خرابکارانه وایذایی و مکر و توطئه چینی علیه مسلمین «و کشت و نسل را نابود سازد و خداوند فساد را دوست ندارد» این تعبیر، همه انواع فساد را شامل می‌شود، بی‌هیچ فرقی میان آنچه که موجب فساد و تباهی در دین یا در دنیاست‌. بعضی گفته‌اند: مراداین است که چون ستمگر به حکومت برسد و در زمین فساد کند، خداوند أ بر اثرحاکمیت فسادانگیز او، باران را از خلایق بازمی‌دارد و به‌سبب این امر، کشتزارها نابود و نسل‌ها تباه می‌گردند.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٢٠٦ [البقرة: ۲۰۶].

«و چون به او گفته شود؛ از خدا پروا کن، نخوت و تکبر او را به گناه می‌کشاند» یعنی: خود بزرگ‌بینی او را از قبول پند و اندرز باز می‌دارد، به‌خاطر گناهی که درقلب وی است و علت نفاقش می‌باشد. یا: غلبه و چیرگی هوای نفس بر او، وی رابه گناه وامی‌دارد. یا: از سر استکبار و خود بزرگ‌بینی‌، مرتکب کفر می‌گردد «پس جهنم برای او بس است‌» به‌عنوان سزا و عقاب وی «و چه بد آرامگاهی است‌» مهاد: بستر آماده شده برای خواب است و جهنم از روی تهکم و ریشخند به این نام نامیده شد زیرا محل استقرار کفار می‌باشد.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧ [البقرة: ۲۰٧].

«و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشد» واز جان خویش در اعمالی چون جهاد و امربه معروف و نهی از منکر می‌گذرد. ازصهیب س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: چون از مکه قصد هجرت به سوی پیامبر ص را کردم، قریشیان به من گفتند: ای صهیب‌! هنگامی که به سرزمین ما آمدی، هیچ مال و ثروتی نداشتی و اکنون با مال و ثروت از میان ما خارج می‌شوی‌؟ به‌خدا که هرگز اجازه این کار را به تونمی‌دهیم‌! پس به آنان گفتم: اگر مالم را به شما بدهم، از سر راهم کنار می‌روید؟ گفتند: آری‌! آن‌گاه مالم را به آنان دادم و راه را بر من باز کردند. حرکت کردم تا به مدینه نزد رسول خدا ص رسیدم، همین که رسول خدا ص مرا دیدند، فرمودند: «ابایحیی معامله را برد، ابایحیی معامله را برد»! آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «اکثر علما بر آنند که این آیه کریمه درباره هر مجاهدی که‌در راه خدا أ پیکار می‌کند، نازل شده است‌». «و خدا نسبت به بندگانش مهربان است‌» پس به آنان در برابر عمل اندک، پاداشی عظیم عنایت کرده و به بیشتر ازحد توانشان مکلفشان نمی‌گرداند و از خوان بی‌کران رحمت و احسان خویش برآنان سرازیر می‌سازد و اگر چنین نبود، شر گروه مفسدان در زمین غالب و فراگیر می‌شد تا بدانجا که دیگر در آن صلاحی باقی نمی‌ماند.

علمای مالکی در بیان حکم این آیه کریمه گفته‌اند: این آیه کریمه‌، دلیل وهشداری است بر رعایت احتیاط در امور دین و دنیا و ضرورت تحقیق و تفحص‌در احوال شهود و قضات و اینکه حاکم نباید به ظاهر احوال مردم عمل کند تا از باطن کار آنان جست و جو نکرده باشد. اما قول صحیح - چنان‌که قرطبی گفته - این است که: به ظاهر عمل می‌شود تا آن‌گاه که خلاف آن آشکار شود، به دلیل این فرموده عمر س که در بخاری روایت شده است: «ای مردم‌! همانا وحی قطع‌شده است و ما هم‌اکنون شما را بر آن چیزی مؤاخذه می‌کنیم که از اعمال شما بر ما آشکار می‌شود، پس هرکس به ما خیر را آشکار ساخت، او را ایمن گردانیده و به خود نزدیک می‌گردانیم و ما را به اسرار نهان وی کاری نیست و خداوند أ خود حساب نهان او را می‌کند و هرکس به ما بدی را آشکار ساخت، نه او را ایمن‌می‌گردانیم و نه تصدیقش می‌کنیم، هرچند بگوید که کارم در نهان نیکوست‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٢٠٨ [البقرة: ۲۰۸].

بعد از آن که خدای سبحان از تقسیم‌شدن مردم به سه طایفه مؤمنان، کافران ومنافقان یاد کرد، اینک مؤمنان را چنین فرمان می‌دهد: «ای مؤمنان‌! همه یک‌جا به آیین اسلام درآیید» یعنی: به تمامی اسلام و به تمامی خود به آیین اسلام درآیید، به زبانها و دل‌های خود و به همه ارکان و شاخه‌ها و فروع اسلام‌. برخی از مفسران «کافه‌» را حال از «ادخلوا» می‌دانند، که در این صورت معنی چنین می‌شود: ای‌مسلمانان‌! همه شما به تمامی به اسلام در آیید. ابن‌کثیر می‌گوید: «اما معنای‌صحیح همان معنی اول است‌». آری‌! اسلام تجزیه‌پذیر نیست و شخص مسلمان‌در برابر احکام ثابت و قطعی اسلام‌، قدرت پذیرش یا رد ندارد، پس یا باید اسلام‌را به تمامی آن بپذیرد، یا اینکه از اسلام به تمامی آن خارج است «و از گام‌های شیطان پیروی نکنید» در تجزیه و تفرقه‌افگنی در دین، یا در اختلاف و کشمش و از شبهات و گناهانی که شیطان با هدف گمراه‌ساختن شما به شما دستور می‌دهد، اطاعت نکنید و به راه‌های او نروید «که او دشمن آشکار شماست‌».

﴿فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡكُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٢٠٩ [البقرة: ۲۰٩].

«و اگر دچار لغزش شدید» و پای شما از رفتن به راه حق لنگید و از آن انحراف ورزیده و به راه‌های شیطان گرایش پیدا کردید «پس از آن که برای شما دلایل آشکارآمد» بر اینکه ورود به اسلام، یگانه انتخاب بر حق است «بدانید که خداوند غالب‌» است و انتقام‌گرفتن از شما او را عاجز نمی‌گرداند «حکیم است‌» و جز به حق انتقام نمی‌گیرد.

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه کریمه درباره عبدالله بن‌سلام و یارانش از یهود که به اسلام مشرف شده بودند نازل شد، هنگامی که آنان روز شنبه را بزرگ داشتند و از گوشت و شیر شتر اظهار کراهت کردند و گفتند: یارسول‌الله! روز شنبه روزی است که ما آن را بزرگ می‌داریم، پس به ما بزرگداشت آن را اجازه دهید، تورات نیز کتاب خداوند أ است، لذا به ما اجازه دهید تا شبانگاه به قرائت آن بپاخیزیم‌! این بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ فِي ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٢١٠ [البقرة: ۲۱۰].

«انتظار نمی‌کشند» آنان که از ورود به آیین اسلام سر باز زده‌اند «غیر از اینکه خدا نزدشان بیاید» برای داوری نهایی و حساب و عذاب‌. یعنی: انتظار نمی‌کشند جز اینکه امر وی یا عذابش برآنان فرود آید. علمای سلف گفته‌اند: ما به صفت «آمدن‌» برای خداوند أ که در این آیه کریمه و نظایر آن از آیات بیان شده‌است، بدون تحریف و تعطیل و تکییف و تمثیل‌، ایمان داریم‌. آری‌! قول در باره صفات خداوند متعال، همچون قول در باره ذات اوست، چیزی همانند او نیست، نه در ذات، نه در صفات و نه در افعالش‌. «و» آنان که از ورود به آیین اسلام سرباز زده‌اند، انتظار نمی‌کشند جز این امر را که «فرشتگان‌» بیایند برای اجرای فرامین خدا أ در مورد این منحرفان «در سایبانهایی از ابر سپید» و نازک و رقیق «و کار» داوری خواه‌ناخواه «یک‌سره خواهد شد» و عذابشان تحقق خواهد پذیرفت «و سرانجام، کارها به خدا بازمی‌گردد» در آخرت، آن‌گاه حق تعالی به‌همه مردم در برابر اعمال‌شان جزایی مناسب می‌دهد.

این آیه کریمه اشاره‌ای است برای مؤمن به اینکه می‌باید به سوی توبه واصلاح حال خویش بشتابد تا عذاب الهی او را غافلگیر نکند زیرا اگر در دوران حیاتش قیامت او را غافلگیر نسازد، مرگ یا بیماریی که از عمل صالح بازش‌می‌دارد، غافلگیرش خواهد ساخت‌.

﴿سَلۡ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ كَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُم مِّنۡ ءَايَةِۢ بَيِّنَةٖۗ وَمَن يُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٢١١ [البقرة: ۲۱۱].

«از بنی‌اسرائیل بپرس‌؛ چه‌بسیار نشانه‌های روشنی به آنان دادیم‌» ای محمد ص! از بنی‌اسرائیل بپرس با پرسشی سرزنش‌گرانه‌، که ما به وسیله انبیای خویش چه معجزات و برهان‌های روشن بسیاری به‌سویشان فرستادیم‌؛ چون عصا، ید بیضا، شکافتن دریا، فرود آوردن من و سلوی و غیره‌. یا از آنان بپرس که درباره حقانیت رسالت تو چه آیات روشنی به آنان داده‌ایم‌؟ - که هردو تفسیر صحیح است - ولی هنگامی که آنان این نعمت‌های ما را ناسپاسی کردند، به شدیدترین وجه‌مجازات شدند، پس همچنین است حال و روز آنان در عصر رسالت‌، آن‌گاه که به‌پذیرفتن تمامی اسلام فراخوانده می‌شوند، اما به آیات الهی کفر ورزیده و ازاجابت این خواسته سر باز می‌زنند، پس باید سرنوشتی همانند نیاکانشان را انتظاربکشند «و هرکس نعمت خدا را» یعنی: هدایت و دین و آیات روشن وی را که به‌انبیای خویش داده است «پس از آن که برای او آمد دگرگون سازد» به جای شکرگزاری در برابر آنها، باید بداند «که خداوند سخت‌کیفر است‌».

این آیه کریمه حامل چنان تهدید و تخویفی برای یهودیان است که هرگز اندازه آن را نمی‌توان تصور کرد.

﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَيَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ٢١٢ [البقرة: ۲۱۲].

«زندگانی دنیا در چشم کافران آراسته گردانده شده است‌» و با فریفته شدن به همین آرایش‌هاست که کفار از زندگانی آخرت رویگردانند، اما مؤمنان، مفتون این آرایشها نگشته و رویکرد ایشان به سوی آخرت است «و» این کفار بدبخت «مؤمنان را ریشخند می‌کنند» به‌خاطر فقرشان و می‌گویند: بهره اینان از دنیا، همانند بهره رؤسای کفر و پیشتازان عرصه گمراهی نیست، هم آنان که رسیدن به متاع دنیا را سر منزل سعادت و محرومیت از آن را مایه بدبختی می‌دانند - خاطرنشان می‌شود که در زمان نزول این آیه کریمه غالب مؤمنان فقیر و تهیدست بودند - اما این تاریک‌دلان کور ذهن‌، بی‌خبر از آنند که: «پرهیزکاران در روز قیامت از آنان‌برترند» زیرا ایشان در بهشتند و کافران در دوزخ‌. درحدیث شریف به روایت علی س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «هرکس برای مرد یا زن مؤمنی خواری طلب کند، یا او را به خاطر فقر و تنگدستی‌اش‌تحقیر نماید، خدای او را در روز قیامت تشهیر نموده و رسوایش می‌گرداند و هرکس بر مرد یا زن مؤمنی بهتان بندد، یا به او چیزی نسبت دهد که در او نیست، خدای سبحان وی را در روز قیامت بر پشته‌ای از آتش می‌افگند تا آن که از نسبتی که به آن مؤمن داده است، بیرون آید، بی‌گمان جایگاه و منزلت یک مؤمن نزد خدای متعال، برتر و گرامی‌تر از جایگاه یک فرشته مقرب است وهیچ چیزی نزد خداوند أ محبوب‌تر از مرد مؤمن توبه‌کار، یا زن مؤمن توبه‌کارنیست و مؤمن در آسمان معروف و شناخته شده است، همان گونه که یک مرد در میان خانواده و فرزندانش شناخته شده است‌». «و خداوند هرکس را بخواهد، بی‌حساب‌» در دنیا «روزی می‌بخشد» بدون اندازه‌، بدون حساب ایمان و کفر یاتقوی و بدکاری وی و این از ایجابات عدل و رحمت عام او بر همه خلایق است‌. در حدیث شریف آمده است: «اگر دنیا نزد خداوند أ به‌اندازه بال پشه‌ای ارزش می‌داشت، هرگز به کافری جرعه آبی از آن نمی‌چشانید». اما در آخرت وضع این‌گونه نیست زیرا رزق مؤمن پرهیزکار در آن وسیع‌تر از رزق وی در دنیاست، در حالی‌که کافر در آنجا روزیی جز عذاب جهنم ندارد.

لیکن باید دانست که حال ملتها و امت‌ها - بر خلاف افراد - در دنیا نیز همچون آخرت کاملا متفاوت است زیرا سنت پروردگار درباره امت‌ها این است که با کار وتلاش و سازندگی به آنان عزت می‌دهد و با بی‌کاری و تنبلی، آنان را ذلیل می‌گرداند.

﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ٢١٣ [البقرة: ۲۱۳].

«مردم، امتی یگانه بودند» یعنی: همه مردم - از دوران آدم‌ ÷ تا عصرنوح‌ ÷ - بر دین یگانه‌ای بودند که همانا دین اسلام است، سپس چون زمان به‌درازا کشید، پرستش بت‌ها رایج شد و مردم به دو شاخه ایمان و کفر تقسیم شدند. بعضی گفته‌اند: مراد، نوح‌ ÷ و همراهان وی در کشتی هستند که همه بر آیین توحید بودند. اما رأی اول، رأی جمهور مفسران است‌. یادآور می‌شویم که لفظ «امت‌» در قرآن کریم به معانی ذیل به‌کار رفته است:

۱- جماعت‌. ۲ - ملت‌؛ یعنی کیش و آیین‌. ۳ - زمان‌. ۴ - امام‌. و چنان‌که گفتیم، مراد از آن در اینجا - در رأی اکثر مفسران - دین و آیین است «پس‌خداوند پیامبران را برانگیخت‌» برای هدایت بشر. اما در اینجا رأی دیگری است که می‌گوید: مردم همه در گمراهی یک امت بودند، پس خداوند أ پیامبرانرا برای هدایت بشر برانگیخت‌. ولی ابن‌کثیر رأی جمهور را ترجیح داده، یعنی‌این که: مردم همه امت هدایت بودند و بعد از آن که در کار دین اختلاف کردند، خداوند أ پیامبرانرا برانگیخت: «مژده‌آور و بیم‌دهنده‌» مژده‌آور برای اهل‌ایمان و عمل صالح و بیم‌دهنده برای اهل کفر و فساد «و با آنان‌، کتاب‌» یعنی: جنس کتب آسمانی «را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف‌داشتند» از عقاید و امور غیبی و حسن و قبح اعمال «داوری کند» یعنی: تاکتابهای آسمانی، میان مردم داور باشد. ابن‌عباس ب می‌گوید: «میان نوح و آدم علیهما السلام ده قرن فاصله بود و مردم در این ده قرن، همه بر شریعت حق پایداربودند و بعد از آن بود که در دین اختلاف پدیدار شد». پیامبرانی که قرآن از آنان‌به نام یاد کرده، هجده تن‌اند. «و هیچ‌کس در آن‌» یعنی: در کتب آسمانی سابق «اختلاف نکرد، مگر کسانی که‌» این کتاب‌ها «به آنان داده شد، پس از آن که دلایل روشن برای‌شان آمد، از رشک و رقابتی که با هم داشتند» یعنی: اختلاف نکردند، مگر به سبب حسد و حرص بر دنیا، در حالی‌که کتب آسمانی، داعی اتفاق و وحدت و مایه رهنمونی‌شان به راه هدایت بود. مراد از آنان‌؛ یهودیان و مسیحیانند «پس‌خداوند، مؤمنان را به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند، هدایت کرد» یعنی: خداوند أ امت محمد ص را با بیان علل اختلافات پیشینیان در قرآن، به سوی حق‌هدایت کرد «به اذن خویش‌» یعنی: به فرمان و علم خویش «و خداوند هر که راخواهد» از خلق خویش «به سوی راه راست هدایت می‌کند» و حکمت و حجت بالغه‌، از آن اوست‌.

در دعای مأثور آمده است: «اللهم أرنا الحق حقاً وارزقنا اتباعه، وأرنا الباطل باطلاً وارزقنا اجتنابه، ولا تجعله ملتبسا علينا فنضل، واجعلنا للمتقين إماما». «بارخدایا! به ما حق را، حق بنمایان و پیروی از آن را روزی‌مان کن وبه ما باطل را باطل بنمایان و پرهیز از آن را روزیمان کن و آن را بر ما پوشیده ومبهم نگردان که گمراه می‌شویم و ما را پیشوای پرهیزگاران بگردان‌». درحدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «ماآخرین امت (در دنیا ) و اولین آنها در روز قیامت هستیم و اولین کسانی هستیم که‌به بهشت وارد می‌شویم، لیکن امت‌های دیگر قبل از ما کتاب داده شده‌اند و ما بعد از آنان، اما خداوند أ ما را به آنچه از حق که آنان در آن اختلاف کردند، هدایت نمود، پس این روز - یعنی روز جمعه - روزی است که آنها در آن‌اختلاف کردند و خدا أ ما را به آن رهنمون شد بنابراین، مردم در آن پیرو ماهستند زیرا فردا - شنبه - برای یهود و پس فردا - یک‌شنبه - برای نصاری‌است‌». یعنی: عید ما جمعه است و عید آنها روزهای شنبه و یک‌شنبه‌.

ابن کثیر از عبدالرحمن بن زید بن اسلم س و او از پدرش نقل می‌کند که در تفسیر فرموده خداوند متعال: ﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِ فرمود: «سایر امت‌ها در روز جمعه اختلاف کردند؛ زیرا یهود روز شنبه را برای خود عیدگرفتند و نصاری روز یک‌شنبه را، پس خداوند أ امت محمد ص را به روز جمعه هدایت نمود. همچنان آنان در قبله اختلاف کردند؛ زیرا نصاری به‌سوی مشرق روی آوردند و یهود به سوی بیت المقدس، لذا خداوند متعال امت محمد ص را به سوی کعبه رهنمون شد. همین طور در نماز اختلاف کردند؛ به گونه‌ای که برخی از آنان رکوع می‌کنند نه سجده و برخی سجده می‌کنند نه رکوع، برخی در حال نماز سخن می‌گویند و برخی در حال نماز راه می‌روند، پس خداوند أ امت محمد ص را به نماز حقیقی هدایت نمود. همین گونه در روزه اختلاف کردند؛ به‌طوری که برخی از آنها قسمتی از روز را روزه می‌گیرند و برخی از آنها از غذاهای مخصوصی روزه می‌گیرند، پس خداوند أ امت محمد ص را در این امر نیز به‌حق راه نمود. همچنان در باره ابراهیم‌ ÷ اختلاف کردند؛ زیرا یهودیان گفتند که‌ابراهیم‌ ÷ یهودی بود و نصاری گفتند که او نصرانی بود، درحالی که خدای عزوجل او را مسلمانی پاک دین گردانیده بود، پس خداوند أ امت محمد ص را در این‌امر نیز به حق راه نمود. همین طور درباره عیسی‌ ÷ اختلاف کردند؛ زیرا یهودیان بر وی دروغ بسته و به مادرش بهتانی عظیم نسبت دادند و نصاری - پناه بر خدا - او را یکی از سه خدا پنداشتند - اما خداوند أ او را روح و کلمه و بنده خویش معرفی کرد و امت محمد ص را در این مورد نیز به حق راه نمود».

ابوالعالیه می‌گفت: «این‌آیه‌، راه خروجی از شبهات و گمراهی‌ها و فتنه هاست‌».

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ٢١٤ [البقرة: ۲۱۴].

«آیا پنداشتید» ای امت محمد ص «که داخل بهشت می‌شوید» یعنی: بلکه پنداشتید. زیرا «بل‌» مفید افتتاح سخنی جدید است «و حال آن که هنوز مانند آنچه بر سر پیشینیان شما آمد، بر سر شما نیامده است»؟ یعنی: پنداشتید که داخل بهشت می‌شوید؟ در حالی‌که شما همانند امت‌های پیشین مورد امتحان ما قرار نگرفته‌اید تا چنان‌که آنان شکیبایی پیشه کردند، صبر و پایداری ورزید «آنان دچار سختی و زیان شدند» یعنی: فقری بسیار سخت را تحمل کرده و بیماری‌ها و زخم‌ها در راه خدا أ برداشتند. بأساء: فقر و تنگدستی شدید و همه رنج‌هایی است که به انسان در غیر بدن وی می‌رسد؛ چون گرفتن مال، طردکردن وی از خانه و وطن و تهدید امنیت و آسایش وی‌. اما ضراء: بیماری و هر آن چیزی است که به انسان در بدنش‌می‌رسد، چون زخم و قتل‌... «و تکان‌ها خوردند» با بیم و هراس‌ها و این حالت استمرار یافت‌؛ «تا جایی که پیامبر خدا و کسانی که با وی ایمان آورده بودند، گفتند: پس نصرت الهی کی فرا می‌رسد»؟ این سخن را در طلب نصرت الهی و احساس دیر کرد و طولانی شدن زمان آن بر زبان آوردند. آن‌گاه خدای ایشان را با این گفته خویش بشارت داد: «بدانید که نصرت الهی نزدیک است‌».

از قتاده و سدی در بیان سبب نزول روایت شده است که گفتند: این آیه کریمه در غزوه احزاب - آن‌گاه که مسلمانان با رنج‌ها، مشکلات و فشارهای طاقت‌فرسایی روبرو شدند - نازل گردید تا ضمن مژده دادن‌شان به فتح و گشایش، این‌حقیقت را نیز به ایشان خاطر نشان سازد که ایمان، حقوق و واجباتی دارد که سرانجام به سعادت هردو جهان منتهی می‌شود، اما این سعادت دو جهانی را همین‌گونه مجانی و آسان نمی‌دهند، بلکه مؤمن باید مأموریت و رسالت خویش را در زندگی ایفا کند و جان‌نثارانه به میدان‌های جهاد و مبارزه با دشمن و مجاهده بانفس خویش بشتابد و کاخ ایمان را با آرایشی از عمل صالح و بر زیربنایی از تقوی و اخلاص بر افرازد تا مستحق این پاداش گردد.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَيۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ٢١٥ [البقرة: ۲۱۵].

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: مؤمنان از رسول خدا ص پرسیدند که چه چیزی از اموال خود را انفاق کنند؟ پس نازل شد: «از تو می‌پرسند، چه چیزی انفاق کنند؟ بگو: آنچه که از خیر انفاق کنید» یعنی: از مال پاک وحلال‌. چنین مالی «خیر» نامیده شد زیرا در راه‌های خیر انفاق می‌شود «پس به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مسکینان و به در راه مانده تعلق دارد و هر نیکی‌ای که‌انجام دهید، البته خدا به آن داناست‌» و در برابر آن پاداش می‌دهد. تفسیر نظیر این‌عبارت در آیه (۱٧٧) گذشت‌. ملاحظه می‌کنیم که مؤمنان از چیزی که بایدانفاق کنند پرسیدند، اما خداوند أ از نحوه مصرف صدقات به آنان پاسخ داد تا تنبیهی بر این حقیقت باشد که این امر به دانستن مقدم‌تر است‌.

صحیح آن است که این آیه کریمه محکم است نه منسوخ زیرا این آیه برای‌بیان وجوه مصرف صدقه نافله است، چرا که مقدار انفاق را تعیین نکرده است، درحالی که مقدار زکات فرض به اجماع معین است‌. در حدیث شریف آمده است: «برمادر، پدر، خواهر و برادرت، سپس بر نزدیکتر... و نزدیک‌ترت انفاق کن‌».

﴿كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ كُرۡهٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦ [البقرة: ۲۱۶].

«بر شما جهاد فرض شده است‌» و این، یکی از موارد آزمون شماست‌. مراد از جهاد در اینجا، جنگ مسلحانه با کفار است «و آن برای شما ناخوشایند است‌» کره: مشقتی است که خوشایند نفسها نیست‌. آری‌! جهاد مشقت‌آمیز است زیرا مستلزم صرف مال و صرف جان و جدایی از خانه و خانواده می‌باشد «و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید، در حالی‌که آن به سود شما باشد» همانند جهاد، که چه بسا در آن پیروز و فاتح شده، هم به غنیمت می‌رسید و هم به اجر و پاداش الهی و کسانی هم که کشته می‌شوند، به فیض شهادت نایل می‌گردند «و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید» چون استراحت و ترک جهاد «در حالی‌که آن به زیان شما باشد» زیرا در آن صورت، دشمن بر شما چیره شده و مغلوبتان می‌کند و دردرون خانه و عمق سرزمینتان‌، قصد جان و مال و ناموستان را کرده و شما را باسختی‌ها و مصایبی روبرو می‌سازد که بسیار سخت‌تر از جهادی است که شما آن را ناخوش می‌دارید و این افزون بر منافع کوتاه‌مدت و بلندمدت دیگری است که آنها را با ترک جهاد از دست می‌دهید «و خداوند می‌داند» که صلاح و رستگاری شما در چیست «و شما نمی‌دانید».

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «چون جهاد بر مسلمانان فرض شد، این کار بر آنان سخت و دشوار آمد و آن را ناخوش داشتند، پس آیه‌کریمه نازل گردید». عکرمه می‌گوید: «بعد از نزول این آیه کریمه‌، محبت جهاد در دل‌های مسلمانان ریشه‌دار شد». ابن شهاب زهری می‌گوید: «جهاد، فریضه‌ای برگردن همه آحاد امت است، چه آنان که در میدان جهادند و چه آنان که درمنازل خود هستند زیرا کسی‌که در خانه خود نشسته است، اگر به کمک فراخوانده‌شد، باید کمک کند و اگر از وی فریادرسی شد، باید به فریاد برسد و اگر به او فرمان رفتن به جهاد داده شد، باید عازم جهاد شود و اگر هم به او نیازی نبود، درخانه خویش می‌نشیند». یعنی: حقیقت امر چنین است و چنین باید باشد. از این‌جهت در حدیث شریف آمده است: «من مات ولم یغز و لم یحدث نفسه با الغزو مات میته جاهلیه‌: هرکس بمیرد، در حالی‌که جهاد نکرده و در اندیشه و نهاد خویش هم‌اندیشه و نیت جهاد را نداشته، به مرگ جاهلیت مرده است‌». جمهور علما بر آنندکه جهاد - به حسب نیاز یا به حسب حال - بر تمام مسلمانان فرض عین است، بدین ترتیب که اگر غلبه با اسلام بود، جهاد فرض کفایه است و اگر غلبه با دشمن‌بود، جهاد تا تحقق پیروزی فرض عین است‌.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِيهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِيهِ كَبِيرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَكۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَكۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا يَزَالُونَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ حَتَّىٰ يَرُدُّوكُمۡ عَن دِينِكُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن يَرۡتَدِدۡ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَيَمُتۡ وَهُوَ كَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢١٧ [البقرة: ۲۱٧].

«از تو» ای پیامبر ص! «درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند» که حکم آن‌چیست‌؟ «بگو: جنگیدن در آن گناهی بزرگ است‌» و کاری نارواست «اما بازداشتن از راه خدا و کفرورزیدن به خداوند و بازداشتن از مسجدالحرام و راندن اهل آن، در نزدخداوند نارواتر است‌» که کفار مکه، همه این اعمال را مرتکب می‌شدند «و فتنه از کشتار بزرگتر است‌» مراد از فتنه در اینجا: واداشتن و برانگیختن مستضعفان مؤمن به ترک دینشان با آزار و شکنجه است، که این بزرگتر از کشتن آنهاست - اگرحتی آنان را می‌کشتند «و اینان همچنان‌» مستمرا «با شما کارزار می‌کنند» ودشمنی می‌ورزند «تا اگر بتوانند» زمینه را برای آن آماده کنند که «شما را از دینتان برگردانند» به سوی کفر «و هرکس از شما که از دینش برگردد و درحال کفربمیرد، اعمالش در دنیا و آخرت باطل‌» و تباه «شده است‌» باید دانست که در دنیا برمرتد حکم مسلمان جاری نمی‌شود و او - چنانچه بر کفر بمیرد - چیزی از ثواب آخرت را نیز که اسلام ایجاد کننده آن است‌، به دست نمی‌آورد «و اینان دوزخی‌اند و جاودانه در آنند».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: رسول خدا ص دو ماه قبل از غزوه بدر، سریه‌ای را به فرماندهی عبدالله بن‌جحش س برای ترصد (کمین) کاروانی از قریش اعزام کردند، آنها با کاروان «عمرو بن حضرمی‌» که از طایف به مقصد مکه روان بود، روبرو شدند، شب اول ماه رجب‌الحرام بود، اما مسلمانان‌از حلول ماه حرام آگاه نبودند، پس به آن کاروان حمله برده عمروبن حضرمی راکشتند و اموال کاروان را به غنیمت گرفتند و چون نزد رسول خدا ص آمدند، آن‌حضرت ص به آنها فرمود: «سوگند به خدا که من شما را به جنگیدن در ماه حرام دستور نداده بودم‌». آن حضرت ص، غنایم را نیز از ایشان تحویل نگرفتند. ازسوی دیگر، مشرکان هم این موضوع را دست آویز خویش قرار داده، پیامبر ص رامورد سرزنش قرار می‌دادند که مقدسات را زیر پا می‌گذارد و حرمت‌ها را می‌شکند! همان بود که آیه‌کریمه نازل شد. آن‌گاه رسول خدا ص غنایم را تحویل گرفتند.

آیه کریمه بر حرمت جنگ در ماههای حرام دلالت می‌کند، لیکن جمهور علمابر آنند که حکم این آیه کریمه به آیه (۵) از سوره «توبه‌» منسوخ شده‌، لذا جنگیدن با مشرکان در ماههای حرام مباح است‌. چنانچه رسول خدا ص خود با قبیله هوازن در حنین و با قبیله ثقیف در طایف جنگیدند و این در ماه حرام بود.

بیان برخی از احکام:

۱- مالک و ابوحنیفه بر آنند که ارتداد هدر دهنده و از بین‌برنده اعمال نیک‌است، حتی اگر مرتد مجددا به اسلام برگردد. ولی شافعی می‌گوید: هدر رفتن‌عمل مرتد، مشروط به آن است که او بر کفر بمیرد.

۲- حنفی‌ها بر آنند که مستحب است تا مرتد به توبه فرا خوانده شود و اسلام بروی عرضه گردد، لیکن این کار واجب نیست، اما جمهور فقها بر آنند که فراخواندن وی به توبه قبل از کشتنش - تا سه بار - واجب است‌.

۳- میراث مرتد: از نظر ابوحنیفه / آنچه که مرتد در حال ارتداد خویش به دست‌آورده است، مال «فی‌ء» است و به بیت‌المال مربوط می‌شود، ولی آنچه که در حال اسلام به دست آورده و سپس مرتد شده، به ورثه مسلمانش تعلق می‌گیرد. اما مالک‌، شافعی و احمد بر آنند که میراث وی در هر حال متعلق به بیت‌المال می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ يَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢١٨ [البقرة: ۲۱۸].

«آنان که ایمان آوردند» و بر ایمانشان پایداری کرده‌اند «و کسانی که در راه خدا» از دار کفر به سوی دار اسلام «هجرت‌» کرده‌اند «و» آنان که «جهاد کرده‌اند، به رحمت الهی امیدوارند و خداوند آمرزگار مهربان است‌».

علما در بیان احکام گفته‌اند: از علت فرضیت هجرت چنین دانسته می‌شود که هر جا و هر گاه که این علت در هر زمان و مکانی تکرار شد، هجرت بر مسلمان فرض است، پس برای هیچ مؤمنی جایز نیست که در سرزمینی که در آن به خاطر دین و عقیده و عملش مورد آزار و تحت فشار قرار می‌گیرد، اقامت گزیند.

بیان سبب نزول‌: این آیه کریمه درباره سریه (گروه) عبدالله بن جحش س نازل شد زیرا ایشان گفتند: یا رسول‌الله! آیا می‌توانیم امیدوار باشیم که حمله به کاروان حضرمی برای ما غزوه‌ای به حساب می‌آید که در آن‌، مستحق دریافت اجر مجاهدان باشیم‌؟ همان بود که خداوند أ از این حقیقت که ایشان به‌دلیل ایمان، هجرت و جهاد خویش‌، باید امیدوار پاداش الهی باشند، خبر داد.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَتَفَكَّرُونَ٢١٩ [البقرة: ۲۱٩].

مفسران در بیان سبب نزول ابتدای آیه‌کریمه‌گفته‌اند: عمربن‌خطاب، معاذبن جبل و جمعی از انصار ش نزد رسول خدا ص آمدند و گفتند: یا رسول الله! درباره‌شراب و قمار به ما فتوی بدهید زیرا این دو از بین برنده عقل و غارتگر مال اند. پس خداوند متعال این آیه کریمه را نازل فرمود. از روایات رسیده در این‌باره چنین‌برمی‌آیدکه تحریم شراب در اسلام تدریجی بوده و چهار مرحله را پشت‌سر گذاشته‌است‌، که البته این سیاست تربیتی موفقی است‌، لذا برای درمان عادت ریشه‌دار شرابخواری و رهانیدن مردم از این آفت بزرگ، چهار آیه کریمه نازل شد:

۱- آیه: ﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِيلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَكَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًا [النحل: ۶٧].، که با نزول این آیه کریمه هنوز شراب بر مسلمانان حلال بود.

۲- آیه: ﴿قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِیعنی: همین آیه، که پس از نزول آن گروهی از شراب نوشی دست کشیدند و جمعی هم به آن ادامه دادند و نزول آن مقدمه‌ای بر حرمت قطعی شراب در سوره «مائده‌» است‌.

۳- آیه: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ... [النساء: ۴۳].، که مسلمانان را ازشراب نوشی در اوقات نماز نهی کرد.

۴- و چهارمین آیه: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ... [المائدة: ٩۰]. است که شراب و قمار... رابه طور قطع تحریم کرد.

«درباره خمر و میسر از تو می‌پرسند» شراب را «خمر» نامیدند؛ زیرا خمر به معنای پوشاندن است و شراب نیز عقل را می‌پوشاند و از کار می‌اندازد. خمر در رأی حنفی‌ها عبارت است از: آب انگوری که همچنان گذاشته شود تا به غلیان آمده و بی‌آن که آتشی به آن نزدیک شود، تیره شود و کف بیرون آورد. و از غیر آب انگور نیز، هرآنچه که عقل را بپوشاند و مستی‌آور باشد، در حکم شراب انگور است، اما بجز شراب انگور، مقدار اندک از دیگر شراب‌ها که سکرآور نباشد، حرام نیست‌. ولی در رأی جمهور فقها، «خمر» بر آب سکرآور انگور، خرما، ذرت و هر مسکر دیگری اطلاق می‌شود بنابراین، کم و بسیار آن حرام است‌.

میسر: قمار است و از «یسر» برگرفته شده که به معنای آسانی است زیرا قمار کسبی است بی‌مشقت و بی زحمت‌. قمار اعراب با تیر بود که با آنها بر سر گوشت شتر، قمار می‌کردند، بدین ترتیب که ده تیر برداشته بر روی هفت عدد از آنها سهمی معین را می‌نوشتند و سه تا از آنها را بی‌علامت و نشان باقی می‌گذاشتند، آن‌گاه شترانی را به نسیه می‌خریدند و قبل از شروع قمار، آنها را ذبح کرده به بیست و هشت یا ده قسمت تقسیم می‌کردند، آن گاه تیرهای ده‌گانه را در کیسه‌ای نهاده و شخص معتمدی از آنان بعد از حرکت‌دادن کامل آن کیسه، یکی یکی آنها را بیرون می‌آورد، پس کسی‌که تیر دارای بهره‌ای نصیبش می‌شد، بهره‌اش را می‌گرفت و کسی‌که تیر بی‌نشانی به نامش خارج می‌شد، چیزی نمی‌گرفت و به علاوه بهای همه شتران را تاوان می‌داد، سپس این بهره‌ها را به فقرا می‌دادند وخود از آن چیزی نمی‌خوردند و به این کار افتخار می‌کردند و کسی را که با آنان در این‌کار مشارکت نمی‌کرد، مورد نکوهش قرار می‌دادند. جمعی از علمای سلف گفته‌اند: «هر چیزی که در آن معنی قمار، یعنی گرفتن مال توسط فرد برنده از فرد بازنده به وسیله بازی باشد - ازقبیل نرد، یا شطرنج، یا غیر آن از بازیهایی دیگر و حتی بازی بچه‌ها با گردو و تیله - از قمار است‌».

«بگو: در آن دو» یعنی در شراب و قمار «گناهی بزرگ و منافعی برای مردم‌است‌» گناه: سخن یا عملی است که زیانبار باشد و زیان گناه یا در بدن است، یادر روان، یا در عقل‌، یا در مال، که زیان شراب شامل همه اینهاست‌. و از جمله گناهان متعلق به شراب‌؛ جنگ وجدال و فحش و ناسزاگویی، به‌تعطیل انجامیدن نمازها و ترک سایر تکالیف شرعی از سوی فرد می‌گسار است‌. منفعت شراب یا اقتصادی است، یا شهوانی‌؛ منفعت شهوانی شراب با نشاط و طراوتی است که به‌طور گذرا برای فرد شرابخوار دست می‌دهد، اما منفعت اقتصادی آن درتجارت آن است‌. گناه قمار: فقر و باختن مال و دشمنی و دل‌آزاری و کینه‌ورزی قماربازان با یک‌دیگر است و منفعت آن: سودی است که از طریق آن به فقرامی‌رسد، یا منفعت آن‌؛ به دست‌آوردن مال از سوی شخص برنده، بدون زحمت‌است «ولی گناه آنها از سود آنها بزرگتر است‌» زیرا هیچ خیر و منفعتی، با فساد عقل‌که لازمه شراب‌نوشی است، برابر نمی‌باشد و هیچ خیری در قمار نمی‌تواند با خطرکردن (ریسک) در مال و خود را در معرض فقر قرار دادن و جلب دشمنی‌هایی برابر باشد که از آن پدید می‌آید و چه بسا که قماربازی و شراب‌نوشی به ریختن خونها و هتک حرمت‌ها بینجامد. صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «برگه‌های بخت آزمایی، قمار محسوب می‌شود و حرام می‌باشد».

«و از تو می‌پرسند، چه چیزی انفاق کنند؟ بگو مازاد بر مخارج خانواده خود را» برخی از علما بر آنند که این بخش از آیه کریمه، با آیه زکات فرض منسوخ شده‌. اما صحیح آن است که حکم این آیه کریمه ثابت است و منسوخ نیست و جمهور مفسران برآنند که حکم آن در مورد صدقه نافله می‌باشد. «بدین‌سان خداوند آیات خود را برایتان روشن می‌سازد، باشد که در دنیا تفکر کنید» و مقداری از اموال خویش را برای رونق دادن به امور زندگی‌تان نگه دارید «و در آخرت‌» نیز تفکرکنید، لذا بقیه آن را در وجوهی مصرف نمایید که شما را به رونق‌دادن آخرتتان‌یاری می‌کند، لذا باید هم در کار دنیا بیندیشید و هم در کار آخرت‌. ابن عباس ب می‌گوید: «یعنی: در زوال و فنای دنیا و روی‌آوردن به‌سوی بقای آخرت بیندیشید».

در توضیح معانی آیه کریمه، احادیث بسیاری آمده است، از آن جمله حدیث شریف ذیل به روایت جابربن عبدالله س از رسول خدا ص است که فرمودند: «هرگاه یکی از شما فقیر بود، باید از خودش شروع کند و اگر از نیاز وی چیزی افزون شد، باید همراه با خود، به افراد تحت تکفلش بپردازد، سپس اگر بعد از آن افزونی‌ای یافت، باید به دیگران صدقه کند».

سبب نزول قسمت دوم آیه‌، یعنی‌: ﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ بنا به روایت ابن‌عباس س این بود که: چون صحابه ش به انفاق در راه خدا أ فرمان یافتند، جمعی از آنان نزد رسول خدا ص آمده و گفتند: ما نمی‌دانیم که این انفاقی که بدان مأمورشده‌ایم، چیست و چه مقدار از اموالمان را باید انفاق کنیم‌؟ پس نازل شد: ﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَ....

﴿فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡيَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَيۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٢٠ [البقرة: ۲۲۰].

«و در باره یتیمان از تو می‌پرسند» یعنی: از تکفل و سرپرستی ایشان و مشکلاتی که سرپرستان در این عرصه دارند زیرا اگر آنان را به حال خویش بگذارند، گنه‌کار می‌شوند و اگر مال خود را از اموال‌شان جدا سازند و برای آنها خوراک جداگانه‌ای درنظر بگیرند، این کاری است دشوار، پس چه باید بکنند؟ «بگو: کار کردن به صلاح آنان بهتر است‌» از اینکه آنان را به حال خود رها کنید «و اگر با آنان همزیستی کنید» و غذا و خوراک و برنامه معیشت آنان را با خود یک‌جا سازید «آنها برادران‌» دینی «شما هستند» یعنی: این کار جایز است و به شما در این‌باره رخصت داده می‌شود «و خدا مفسد را از مصلح بازمی‌شناسد» این هشداری به‌اولیای ایتام است‌. یعنی: خدا أ می‌داند که چه‌کسی قصد خوردن و تباه ساختن مال یتیم را دارد و چه‌کسی از این کار احساس گناه کرده و در پی اصلاح و رشد اموال یتیم و بهبود آینده وی است «و اگر خدا می‌خواست‌» دراین‌باره «شما را به دشواری می‌انداخت‌» ولی کار را بر شما گشاده گردانید و به شما اجازه همزیستی و آمیزش با ایتام را داد، پس‌، از تباه‌ساختن اموال‌شان بپرهیزید «همانا خداوند غالب وچیره است‌» بر کار خویش «حکیم‌» است در احکام و در آفرینش خویش‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: آن‌گاه که آیه: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ [الإسراء: ۳۴- انعام:۱۵۲]. «و به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به شیوه‌ای که نیکوتر است». ، و آیه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ [النساء: ۱۰]. «همانا کسانی‌که اموال یتیمان را می‌خورند... ». نازل شد؛ هر کسی‌که یتیمی در خانه‌اش بود، خوراک خود را از خوراکش و نوشیدنی خود را از نوشیدنی‌اش جدا ساخت و چنان بود که اگر از غذای یتیم چیزی باقی‌می‌ماند، آن را برایش نگه می‌داشتند که بعدا آن را بخورد و چه بسا که او نمی‌خورد و باقی مانده غذا فاسد می‌شد. پس این شیوه کار برآنان دشوار شد و ناگزیر این قضیه را با رسول خدا ص در میان گذاشتند. آن‌گاه خداوند متعال این‌آیه کریمه را نازل کرد.

بیان احکام: امام ابوحنیفه / بر آن است که اگر سرپرست یا وصی یتیم دختر، نکاح دادن وی را به صلاح حالش بداند؛ می‌تواند او را به نکاح دهد و هم می‌تواند خود با وی ازدواج کند. جصاص از مضمون آیه: ﴿قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَيۡرٞجایز بودن اجتهاد در احکام حوادث را استنباط کرده است زیرا اصلاح مورد نظر آیه کریمه در مورد یتیمان، از راه اجتهاد و حدس غالب، دانسته می‌شود.

﴿وَلَا تَنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكَٰتِ حَتَّىٰ يُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَيۡرٞ مِّن مُّشۡرِكَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡۗ وَلَا تُنكِحُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَتَّىٰ يُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَيۡرٞ مِّن مُّشۡرِكٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَكُمۡۗ أُوْلَٰٓئِكَ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ يَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَيُبَيِّنُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٢٢١ [البقرة: ۲۲۱].

«و با زنان مشرک ازدواج نکنید، مگر آن که ایمان بیاورند» مشرکات‌: زنان بت‌پرستاند و ازدواج مسلمانان با سایر زنان کافر حربی غیر کتابی نیز همانند آنان‌حرام است، مگر زنان یهودی و مسیحی‌، که ازدواج با آنان جایز است، چنان‌که‌حکم آن در آیه (۵) از سوره «مائده‌» می‌آید. «و البته کنیزی مؤمن بهتر از زن آزاد مشرکی است‌» یعنی: اگر یکی از شما با کنیزکی مسلمان ازدواج کند، این برایش از ازدواج با زن آزاد کافری بهتر است «هرچند که زیبایی او شما را به شگفت‌آورد» یعنی: هرچند آن زن کافر شما را با زیبایی، یا ثروت، یا اشرافیت خود به شگفت آورد «و زنان مسلمان را» مطلقا «به همسری مشرکان در نیاورید، مگرآن که ایمان آورند. و برده‌ای مؤمن بهتر از مرد آزاد مشرکی است، هرچند شما را به شگفت آورد» مال و ثروت و جاه و جمال وی‌. اجماع امت بر این است که مرد مشرک به هیچ وجهی از وجوه نمی‌تواند با زن مؤمنی هم‌بستر شود، به سبب خفت و ذلتی که از این کار به اسلام رخ می‌نماید، و قطعا اسلام این خفت را نمی‌پذیرد «آنان‌» اشاره به سوی مردان و زنان مشرک است «به سوی آتش دوزخ فرامی‌خوانند» یعنی: آنان با معاشرت، گفتار و کردار خود، شما را به سوی اعمالی فرامی‌خوانند که موجب آتش دوزخ است، پس خویشاوندی و معاشرت ومصاحبت آنان، خطر عظیمی را متوجه دین انسان مسلمان و فرزندان وی‌می‌گرداند، لذا هرگز برای یک فرد مسلمان جایز نیست تا خود و خانواده خویش را در معرض چنین خطری قرار دهد «و خداوند فرامی‌خواند» بر زبان پیامبرانش «به سوی بهشت و آمرزش‌» یعنی: به سوی عملی که موجب قطعی شدن بهشت برای عمل‌کننده است «به اذن خویش‌» یعنی: به اراده خویش‌. بنابراین، ازدواج مرد مؤمن نیکوکار با زن مؤمن نیکوکار، در پرتو معاشرت، گفتار و رفتار شایسته‌؛ خود فراخواننده به سوی بهشت است «و آیات خود را برای مردم روشن می‌گرداند، باشد که متذکر شوند» و خیر را از شر تمییز داده و از حکم حق تعالی سر بر نتابند.

در حدیث شریف آمده است: «تنكح الـمرأة لأربع: لـمـالـهـا ولحسبهـا ولجمالـها ولدينها، فاظفر بذات الدين تربت يداك‌». «زن برای چهار چیز به نکاح گرفته می‌شود: برای مالش، برای حسب و نسبش، برای زیبایی‌اش و برای دینش، پس تو به سوی زن دیندار بشتاب، دستهایت خاک آلود باد»!. همچنان در حدیث شریف آمده است: «الدنيا متاع وخير متاع الدنيا الـمرأة الصالحة». «دنیا (همه‌اش) متاع است و بهترین متاع دنیا زن شایسته می‌باشد». همچنان در حدیث شریف آمده است: «لا تنكحو النساء لحسنهن فعسى حسنهن أن يرديهن، ولا تنكحوهن علی أموالـهن، فعسى أموالـهن أن تطغيهن، وانكحوهن على الدين، فلأمة سوداء جرداء ذات دين أفضل»‌. «زنان را به‌خاطر زیبایی‌شان به نکاح نگیرید زیرا چه بسا زیبایی‌شان هلاکشان گرداند و با آنان به خاطر اموال‌شان ازدواج نکنید زیرا چه بسا اموال‌شان سرکش‌شان گرداند و بر اساس دینداری‌شان با آنان ازدواج کنید زیرا به‌طور قطع کنیزکی سیاه و کچل، اما متدینی بهتر است‌».

حکمت در اینکه شریعت مطهر اسلام‌، ازدواج مرد مسلمان را با زن اهل کتاب جایز، ولی ازدواج زن مسلمان با مرد کتابی را ناجایز دانسته، این است که: زن کتابی می‌تواند با ازدواج با یک مرد مسلمان، بر دین و آیینش باقی بماند زیرا مرد مسلمان به اصول ادیان آسمانی دیگر نیز باورمند است، اما زن مسلمان غالبا نمی‌تواند بدون تأثیرپذیری از مرد اهل کتاب، با وی زندگی مشترکی داشته باشد، به دلیل آن که قدرت سرپرستی با مرد است و قطعا وفاق و انسجام روحی و معنوی‌آن دو برهم می‌خورد. با این حال، ازدواج مرد مسلمان با زن کتابی نیز - در عین‌جایز بودن - مکروه می‌باشد. ائمه اربعه، بر حرمت ازدواج مسلمان با زن مجوسی‌(آتش‌پرست)، اتفاق نظر دارند.

﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡمَحِيضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ٢٢٢ [البقرة: ۲۲۲].

«و از تو درباره حیض می‌پرسند، بگو: آن اذی است‌» حیض در اصطلاح شرع: خون فاسدی است که در هر ماه یک دوره از رحم زن خارج می‌شود و کمترین مدت آن در نزد ابوحنیفه و یارانش سه روز و اکثر آن ده روز است و آنچه از این‌مدت کم یا برآن افزون شود، «استحاضه‌» [۱۶] است نه حیض‌. کمترین مدت حیض‌در نزد شافعی و احمد یک شبانه روز و در نزد مالک یک بار جهش خون حتی دریک لحظه است و اکثر آن پانزده روز است و آنچه بر این مدت افزون شد، استحاضه می‌باشد. اذی: کنایه از پلیدی و آسیب است‌. «پس در مدت حیض از زنان کناره بگیرید» مراد از این کناره‌گیری، ترک مقاربت جنسی است، نه ترک همنشینی یا لمس کردن آنان زیرا در رأی حنبلی‌ها، هر نوع بهره‌گیری و لذت‌جویی از آنان - بجز مقاربت - جایز است‌. اما در رأی جمهور فقها، کناره‌گیری از زن حایض از میان ناف تا زانوی آن واجب است‌. و چنان‌که در بیان سبب نزول آیه‌کریمه به روایت انس بن مالک س آمده است، اسلام‌؛ سنت یهود و اعراب عصر جاهلیت را که بر زنان حایض سخت می‌گرفتند و با آنان هم‌غذا و هم‌خانه نمی‌شدند، با نزول این آیه کریمه لغو گردانید. «و با آنان نزدیکی نکنید تا پاک شوند» و پاکی‌شان‌؛ با قطع‌شدن خون حیض است «پس چون پاک شدند» و به‌آب غسل کردند، با آنان نزدیکی نمایید.

در رأی جمهور فقها: نزدیکی با زن حایض بعد از قطع‌شدن حیض و غسل آن حلال است و در صورت عدم وجود آب، تیمم نیز جانشین آب می‌شود، اما دررأی حنفی‌ها، نزدیکی با زن حایض به مجرد قطع‌شدن حیض و قبل از آن که غسل‌کند، جایز است، به‌شرط آن که قطع شدن حیض در حداکثر مدت آن باشد.آری‌! چون پاک شدند؛ «از همانجا که خدا به شما فرمان داده‌است، با آنان آمیزش کنید» و آن فرج زن است‌. یا معنی این است‌: از راه حلال با زنان درآمیزید، نه از راه زنا و حرام «خداوند توبه‌کاران و پاکشوندگان را دوست می‌دارد» مراد: توبه‌کاران از گناهان و پاکشوندگان از جنابت و پلیدی‌ها می‌باشند.

﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَكُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٢٣ [البقرة: ۲۲۳].

«زنان شما کشتزار شما هستند» یعنی: آنان کشتزار نسل انسان هستند، چنان‌که زمین زراعتی کشتزار گیاهان و حبوبات است «پس بر هر روشی که خواستید، به کشتزار خویش درآیید» یعنی: از هر جهت که خواستید با آنان مقاربت کنید؛ ازجهت پس، از جهت پیش، از جهت پهلو، به طور خوابانده بر پشت و به هرشیوه‌ای دیگر، به‌شرط آن که مقاربت و آمیزش در محل کشتزار؛ یعنی فرج زن‌باشد، برخلاف شیوه یهود که می‌گفتند: جماع از پس پشت‌، سبب تولد فرزند دوبین (احول) می‌شود و چنان که بخاری و مسلم در بیان سبب نزول از جابر س نقل‌کرده‌اند، آیه کریمه در رد همین پندار یهود نازل شد. «و پیش فرستید» یعنی: اعمال صالحه را «برای خود» که بی‌گمان پاداش آن را نزد خداوند أ خواهیدیافت‌.

ابن عباس س می‌گوید: «مراد از آن، گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در هنگام جماع است‌». در حدیث شریف آمده است: «اگر کسی در هنگام آمیزش بگوید: «باسم الله،اللهم جنبنا الشيطان وجنب الشيطان مـمـا رزقتنا». «به‌نام خدا، بارخدایا! شیطان را از ما و از آنچه روزیمان ساخته‌ای، برکنار دار. پس اگر در آن آمیزش بین آن‌دو فرزندی مقدر باشد، شیطان هرگز نمی‌تواند به او آسیبی برساند». «و ازخدا بترسید» در اینکه مرتکب چیزی از محرمات وی گردید «و بدانید که او را ملاقات خواهید کرد» در هنگامه رستاخیز، پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد. این تأکیدی است بر هشدار و بیم‌دهی آنان‌. «و مؤمنان‌» تقوی پیشه «رابشارت ده‌» به رستگاری بزرگ‌.

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَيۡمَٰنِكُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢٢٤ [البقرة: ۲۲۴].

«و خداوند را دست‌آویز سوگندهای خود قرار ندهید که از کار نیک و پرهیزگاری وآشتی‌دادن بین مردم بگریزید» یعنی: هرگاه بر قطع صله رحم با نزدیکان خویش‌، سوگند خوردید، یا بر این امر سوگند خوردید که خیرات نداده و کارهای نیک را انجام ندهید، پس سوگند به خداوند سبحان را مانعی برای انجام نیکوکاریتان قرارندهید، بلکه از سوگند خود کفاره داده و آن کار نیک را انجام دهید. آیه کریمه معنای دومی نیز دارد و آن این است: به خاطر اراده خیر و نیکی و تقوی و اصلاح میان مردم بسیار سوگند نخورید زیرا سوگندخوردن بسیار، نوعی سبک انگاری وجسارت و جرأت بر خداوند متعال است، در حالی‌که مؤمن باید حق تعالی را چنان‌که شایسته است، تعظیم و توقیر نماید و حتی‌الامکان از دست‌آویز قراردادن نام وی دوری گزیند، چه در سوگند خود راستگو و چه دروغگو باشد، چنان که صاحبان زهد و تقوی، حتی سوگند راست را هم کمتر می‌خوردند. مثلا امام ابوحنیفه / بر خود الزام کرده بود که اگر به راست هم سوگند خورد، باید دیناری صدقه دهد. «و خداوند شنواست‌» سخنان شما را «داناست‌» به احوال شما. درحدیث شریف نیز آمده است: «من حلف علی یمین فرأی غیرها خیرا منها فلیکفر عن یمینه ولیفعل الذی هو خیر: هرکس بر امری سوگند خورد، سپس غیر آن را بهتراز آن یافت‌، باید که از سوگند خود کفاره داده و آن کاری را که بهتر است انجام‌دهد».

در بیان سبب نزول این آیه کریمه دو روایت آمده است: یک روایت گویای آن است که این آیه کریمه درباره ابوبکر صدیق س نازل شد زیرا او سوگند خورده بود که بر مسطح خادمش انفاق نکند؛ هنگامی‌که او در داستان افک (بهتان علیه عایشه ل) با منافقان همراه شد، چنان‌که آیه (۲۲) سوره «نور» نیز دراین باره نازل گردید. در روایتی دیگر: این آیه کریمه درباره عبدالله بن‌رواحه س نازل شد، آن‌گاه که سوگند خورد با دامادش بشیربن نعمان سخن نگوید و میان او و زنش سازش نیاورد و می‌گفت: چون بر این امر سوگند خورده‌ام، دیگر کاری ازمن ساخته نیست و نمی‌توانم سوگندم را بشکنم‌! پس خداوند متعال این آیه کریمه را نازل نمود.

﴿لَّا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتۡ قُلُوبُكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٞ٢٢٥ [البقرة: ۲۲۵].

«خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی‌کند» سوگندلغو: در نزد شافعی سوگندی است که شخص در اثنای سخن‌گفتن خویش‌، از روی عادت و بی‌اختیار - نه به‌قصد سوگندخوردن - بر زبان می‌آورد، همچنان در شوخی‌ها ومزاح‌ها... چون گفتن: آری والله! نه والله! که چنین سوگندی لغو و بیهوده است، یعنی: نه گناهی برآن مترتب است، نه حکم سوگندشکنی و نه کفاره‌ای زیرا این‌درحقیقت سوگند نیست‌. ولی در رأی جمهور (ابوحنیفه، مالک و احمد ): سوگند لغو آن است که شخص بر چیزی سوگند می‌خورد، به این گمان که آن چیزرخ داده است، سپس در واقع امر، خلاف آن آشکار می‌شود، پس چنین‌سوگندی کفاره ندارد، اما آنچه که بدون قصد سوگند خوردن بر زبان جاری‌می‌شود، در نزد آنان کفاره دارد. صاحب تفسیر «المنیر» رأی اول را ترجیح داده زیرا خداوند متعال سوگند را به دو قسم تقسیم نموده: یکی سوگند لغو و دیگری آنچه که به قصد صادر می‌شود و فقط در صورت دوم فرموده است: «ولیکن‌مؤاخذه می‌کند شما را به آنچه که قصد کرده است دل‌های شما و خداوند آمرزنده‌» است، یعنی: سوگند لغو را می‌آمرزد، از آنجا که شما را بر آنچه که بدون قصد برزبان می‌آورید، مؤاخذه نمی‌کند و از آنجا که برای شما در سوگندهای قصدی وعمدی نیز - با پرداخت کفاره - راهی به سوی حانث شدن (سوگندشکستن) قرارداده‌است «بردبار است‌» و به مجازات شما شتاب نمی‌کند.

﴿لِّلَّذِينَ يُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٢٦ [البقرة: ۲۲۶].

«برای کسانی که از زنان خود ایلاء می‌کنند» ایلاء: سوگند خوردن مرد به عدم هم‌خوابگی با زن خویش به مدت چهار ماه یا بیشتر از آن است، اما اگر به کمتر ازاین مدت سوگند خورد، باید انتظار بکشد که آن مدت بگذرد، سپس با زنش‌مقاربت نماید، ولی در صورت سوگند خوردن به چهار ماه یا بیشتر از آن، حکم‌شرع: «چهار ماه انتظارکشیدن است‌» یعنی: مرد باید چهار ماه انتظار بکشد و در سوگند آن چیز دیگری بر وی نیست، ولی بعد از گذشت چهارماه، مرد دیگر نمی‌تواند به قصد زیان زدن و آزار زن، او را همچنان بلاتکلیف به حال خود رهاکند، بلکه اگر زن مطالبه حق خود را از مرد کرد، قاضی مرد را مخیر می‌گرداند که یا به زن خویش رجوع کند و یا او را طلاق دهد، پس اگر به وی رجوع نکرد و ازدادن طلاق هم ابا ورزید، قاضی برای رفع ضرر از زن، با درخواست وی صیغه طلاق را جاری می‌کند «پس اگر بازگشتند» یعنی: از سوگند یادشده و به سوی استمرار رابطه زوجیت و نکاح بازآمدند، «خداوند آمرزنده مهربان است‌» بر بندگان گنه‌کار خویش‌. رجوع مرد به زن - در رأی جمهور - هم‌خوابگی با وی‌است‌؛ برای کسی‌که عذری نداشته باشد، اما در نزد حنفی‌ها؛ رجوع قولی هم‌صحیح است‌.

﴿وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢٢٧ [البقرة: ۲۲٧].

«و» اما «اگر آهنگ طلاق کردند» آن مردان ایلاء کننده و تصمیم گرفتند که به زنان ایلاء کرده خویش باز نگردند «در حقیقت خدا شنوای دانا است‌» گفتار آنها را می‌شنود و عزمشان را می‌داند، پس در برابر آن‌، جزای مناسب حال‌شان به آنان‌می‌دهد. یعنی: مردان ایلاء کننده بعد از گذشت چهار ماه، فقط دو انتخاب درپیش دارند؛ یا رجوع‌کردن به زنان ایلاء شده، یا طلاق دادن آنها و راه سومی درپیش نیست‌. یعنی نمی‌توانند بر مدت ایلاء بیفزایند.

ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «ایلاء مردم در جاهلیت یک یا دو سال و حتی بیشتر از این بود، پس خدای مدت چهار ماه را برای آن تعیین کرد و کمتر از این مدت ایلاء نیست‌». سعیدبن مسیب س می‌گوید: «ایلاء؛ ضرار (زیان‌رسانی) اهل جاهلیت بود، بدین‌سان که مرد خواهان زنش‌نبود، اما دوست هم نداشت که کسی دیگر با وی ازدواج کند، لذا سوگند می‌خورد که هرگز به وی نزدیکی نکند. پس، او را بلاتکلیف به حال خود وامی‌گذاشت، که خدای این ستم آشکار در حق زنان را از میان برداشت‌». مسلم در صحیح خویش روایت می‌کند که: رسول خدا ص هم ایلاء کردند و هم‌طلاق دادند. گفتنی است که سبب ایلاء آن حضرت ص درخواست زنانشان از ایشان در مورد نفقه‌ای بود که ایشان به تأمین آن - به‌گونه‌ای که زنانشان می‌خواستند - قادر نبودند.

﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِيٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَيۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٢٢٨ [البقرة: ۲۲۸].

«و زنان طلاق داده‌شده باید مدت سه قرء انتظار بکشند» قرء: در سخن عرب هم بر «طهر» یعنی بر مدت پاکی زن از عادت ماهیانه اطلاق می‌شود و هم بر «حیض‌» و این از الفاظ اضداد است‌. اصل قرء به معنی اجتماع است، پس طهر که قرء نامیده می‌شود؛ از آن روی که خون در مدت پاکی زن از عادت ماهیانه، در کل‌بدنش جمع شده است و حیض که قرء نامیده می‌شود؛ از آن روی که خون در رحم وی جمع می‌گردد. لذا مدت سه حیض یا سه طهر - بنا بر اختلاف فقها - عده زن مطلقه است‌. حکمت در مشروعیت عده‌؛ شناخت پاکی رحم زن از نطفه مرد برای جلوگیری از به هم آمیختگی در نسب‌ها است‌. «و برای‌شان روا نیست که‌آنچه را خداوند در رحم‌هایشان آفریده‌» از حیض یا حمل «پنهان دارند، اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند». این هشدار سختی است به زنانی که حمل موجود در رحم خود را پنهان می‌دارند تا زمینه ازدواج پیش‌هنگام جدیدی را برای خودمساعد گردانند، یا حیض را پنهان می‌دارند تا بر زمان استمرار نفقه شوهر بر خود در مدت عده‌شان بیفزایند. پس کسی‌که حمل یا حیض را بپوشاند؛ مستحق اسم‌ایمان نیست «و شوهران‌شان اگر» با رجوع‌کردن به زنان‌شان در طلاق رجعی «قصداصلاح را دارند» نه قصد ضرررسانیدن به آنان را «در این مدت‌» انتظار در عده «سزاوارتر به بازگرداندن آنها هستند» اما اگر مدت عده گذشت، زن سزاوارتر به تصمیم‌گیری درباره خود است «و برای زنان است‌» بر عهده مردان «همانند آنچه‌که بر عهده زنان است‌» از وظایف در قبال شوهران «به‌طور پسندیده‌» در شرع، پس مردان باید با زنان خویش به حسن معاشرت رفتار نموده و به آنها زیان نرسانند و زنان نیز متقابلا همین‌طور؛ بنابراین، ازدواج در اسلام پیمان‌بردگی و تملیک نیست، بلکه عقدی است که بر اساس مصالح کلی‌، حقوق مشترک و متساویی رادر میان زن و شوهر پدید می‌آورد «و» لیکن «برای مردان برآنان‌» یعنی: برزنان «درجه‌ای برتری هست‌» که مرد این درجه را به سبب متکفل بودن امور نفقه و تأمین هزینه خانواده، اهل جهاد بودن و داشتن تدبیر، به دست آورده است‌. یعنی: بر زن است که از اوامر مرد و خواسته‌های وی در آنچه که متعلق به شئون خانه وخانواده و حتی در امور مخصوص به خود وی است - مادامی که اوامرش‌معصیت خداوند متعال را دربر نداشته باشد - اطاعت کند، لذا این درجه برتری مرد، درجه «قوامت‌» و ولایت وی بر اداره امور خانواده است «و خداوند غالب‌» است در ملک خویش «حکیم است‌» در آنچه که برای خلقش مشروع ساخته‌است‌.

اما ابن‌کثیر می‌گوید: «درجه برتری مرد؛ فضیلت وی در خلق و خلق، مقام ومنزلت، طاعت امر الهی، دادن نفقه و پرداختن به مصالح زندگی خانواده و برتری وی در دنیا و آخرت است‌». لیکن شهید سید قطب / در تفسیر «فی‌ظلال القرآن‌» از جمله: ﴿بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَيۡهِنَّ دَرَجَةٞ برداشت دیگری دارد؛ او می‌گوید: «گمان‌می‌کنم که این درجه برتری مردان بر زنان فقط مقید به سیاق همین آیه کریمه باشد، یعنی این که: درجه برتری فقط ناظر بر حق مردان در برگرداندن زنان مطلقه‌رجعی‌شان به حوزه زندگی زناشویی در مدت عده می‌باشد و نه بیشتر از آن‌. دلیل سپردن حق رجعت به مرد هم این است که مرد خود طلاق‌دهنده است بنابراین، معقول نیست که مرد طلاق بدهد، اما حق رجعت از آن زن باشد، پس‌این حقی است که طبیعت این موقف آن را به مرد می‌دهد. لذا باید گفت که: این درجه برتری مرد بر زن، عام و مطلق نیست و فقط به همین مورد خاص مربوط می‌شود و نه بیشتر از آن‌».

آیه کریمه دلیل بر آن است که اگر زن از به پایان رسیدن عده خویش با سپری شدن حیض‌های سه‌گانه در محدوده زمانی ممکن خبر می‌دهد، خبر وی‌مورد تصدیق قرار می‌گیرد زیرا این امر از امور مخصوص به اوست که دیگران از آن آگاهی ندارند.

ابوداوود و ابن ابی‌حاتم در بیان سبب نزول آیه کریمه از اسماء بنت یزید بنت سکن انصاری ل روایت کرده‌اند که گفت: در زمان رسول خدا ص طلاق داده شدم و تا آن هنگام برای زن مطلقه عده‌ای نبود، پس‌خداوند متعال با نزول این آیه، عده طلاق را مشروع گردانید.

﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ شَيۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن يَخَافَآ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَا فِيمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٢٩ [البقرة: ۲۲٩].

حاکم و ترمذی و غیر آنان در بیان سبب نزول آیه کریمه از عایشه لروایت کرده‌اند که فرمود: «در جاهلیت سنت بر آن بود که مرد به هر تعدادی که دلش می‌خواست، زن خویش را طلاق می‌داد و اگر در عده به او رجوع می‌کرد، مجددا زن وی می‌شد، حتی اگر صد بار یا بیشتر هم او را طلاق داده بود. این وضع بعد از اسلام نیز ادامه داشت تا آن‌گاه که مردی از مسلمانان به زن خویش گفت: به‌خدا سوگند که نه تو را طلاق می‌دهم تا راه خود درپیش گیری و بروی و نه هم، هرگز تو را آرام می‌گذارم و جای و قرار می‌دهم‌! زن گفت: چگونه چنین چیزی ممکن است‌؟ مرد پاسخ داد: بدین‌گونه که تو را طلاق می‌دهم و هر بار که نزدیک بود تا عده‌ات به پایان رسد، باز به تو رجوع می‌کنم‌! زن، نزد رسول خدا ص رفت و ماجرا را به ایشان بازگفت، رسول خدا ص سکوت کردند تا اینکه نازل شد:

«طلاق دوبار است‌» یعنی: طلاقی که در آن شوهران‌، حق رجعت به زنان خودرا دارند، دو طلاق است و بعد از طلاق سوم دیگر رجعتی در کار نیست‌. یا مراد از (مرتان) این است که: دو طلاق نباید به یکباره صادر شود زیرا جمع‌کردن دو، یا سه طلاق در یک بار حرام است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «رسول خدا ص به ابن‌عمر س فرمودند؛ سنت (در طلاق) این است که طهر روی‌آورد، آن‌گاه زن در هر طهر یک طلاق داده شود». اما اگر طلاق‌دهنده برخلاف‌سنت، هرسه طلاق را در یک لفظ جمع کرد، علما در حکم آن اختلاف نظردارند: جمهور علما - از آن جمله ائمه مذاهب اربعه - بر آنند که با آن سه طلاق واقع می‌شود، اما همراه با کراهت - در نزد حنفی‌ها و مالکی‌ها - و کراهت‌، به سبب مخالفت آن با سنت است‌. اما در نزد شیعه امامیه: بر آن هیچ طلاقی واقع‌نمی‌شود. و در نزد شیعه زیدیه‌، ابن‌تیمیه و ابن‌قیم: فقط یک طلاق بر آن واقع می‌شود نه بیشتر. «پس از آن‌» یعنی: پس از هریک از این دو طلاق «یا باید او را به نیکی نگاه‌داشت‌» با رجعت به وی «یا به نیکی رها کرد» بدین‌گونه که تا پایان عده به زن رجوع نکرده و او را با رفتار نیک و پرداخت متعه و حقوقش، به خانه‌کسانش فرستاد. [۱٧] مجاهد، عطاء، جمهور سلف و علمای شهرهای معروف به فقاهت گفته‌اند: «مراد از رهاکردن زن به نیکویی: ﴿أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ طلاق سوم‌است، به دلیل حدیث شریف وارده از رسول‌خدا ص که از ایشان سؤال شد؛ خداوندمتعال می‌فرماید: (طلاق دو بار است) پس طلاق سوم کجاست‌؟ آن حضرت ص فرمودند؛ طلاق سوم: ﴿أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ است‌».

«و برای شما» شوهران «روا نیست که از آنچه به آنان داده‌اید» از مهر «چیزی بازستانید» بر وجه زیان رساندن به آنان «مگر آن که طرفین در به پاداشتن حدود خدا بیمناک باشند» یعنی: نگران این باشند که نمی‌توانند - به هر دلیلی - زندگی مشترک خویش را با حسن معاشرت ادامه دهند و زن مخصوصا نگران آن باشد که نمی‌تواند از مرد اطاعت کند «پس اگر بیمناک شدید» ای حکام جامعه اسلامی، یا ای میانجی شوندگانی که برای اصلاح میان زن و شوهر تلاش می‌کنید «که آن دو، احکام خدا را برپا نمی‌دارند» با حسن معاشرت و همزیستی پسندیده و مهرآمیز، دراین صورت «گناهی بر آنان نیست در آنچه که زن برای آزادکردن خود فدیه دهد» یعنی: برای راضی نمودن شوهر، مالی به او داده و در عوض از او طلاق بگیرد. واین همان خلع است که - اگر شوهر در صدد پس‌گرفتن آنچه به زن از مهر داده‌است و در صدد آزار رساندن به وی از این طریق نبود - جایز می‌باشد.

در حدیث شریف آمده است: «هر زنی که بدون وجود مشکلی از شوهرش طلاق‌خویش را خواست، بوی بهشت بر وی حرام است‌». «اینها حدود الهی است‌» یعنی: احکام نکاح و جدایی مذکور، حدود الهی است که شما مأمور به اطاعت و اجرای آن هستید «پس از آن‌» حدود «تجاوز نکنید» با سرپیچی از آنها «و کسانی که از حدود احکام الهی تجاوز کنند، آنان همان ستمکارانند» زیرا ظلم: نهادن یک چیز در غیر جایگاه آن است‌. این آیه، فرموده خداوند متعال: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ [البقرة: ۲۲۸]. (و شوهران‌شان به بازگرداندن‌شان ذی حق‌ترند) «بقره/‌۲۲۸» را خاص می‌گرداند زیرا شمار طلاقی را که مرد در آن حق رجعت به زن را دارد، معین می‌کند.

﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن يُقِيمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٢٣٠ [البقرة: ۲۳۰].

آن‌گاه خداوند متعال حکم طلاق سوم را که رابطه زن با مرد بعد از آن به «بینونه‌کبری‌» یعنی متارکه کامل و جدایی بزرگ می‌انجامد، بیان نموده می‌فرماید: «و اگر شوهر» بعد از دو طلاق سابق، برای بار سوم «او را طلاق داد، پس از آن، دیگر برای او حلال نیست تا اینکه زن با شوهری غیر از او ازدواج کند» و آن شوهر دیگر با او جماع (مقاربت) نموده‌، سپس یا او را به طور طبیعی طلاق دهد، یا وفات کند. ولی اگر شوهر دوم از ازدواج خود با آن زن، قصد حلال ساختن او را برای شوهر اولش داشت، این کار حرام است، به دلیل ادله‌ای‌که در نکوهش نکاح «حلال‌کننده‌» و مذمت فاعل آن وارد شده و شرع انور، هم «حلال‌کننده‌» و هم هرکس دیگری که او را برای برداشتن مانع شرعی از پیش پای شوهر اول به این کار فرا خوانده است، لعنت کرده است‌. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «ألا أخبركم بالتيس الـمستعار؟ قالوا: بلى، يا رسول‌الله! قال: هو الـمحلل، لعن الله الـمحلل والـمحلل له»‌. «آیا شما را از بز نر عاریت شده خبر ندهم‌؟ اصحاب گفتند: چرا یا رسول الله، خبر دهید. فرمودند: او فرد حلال‌کننده است، خداوند لعنت کرده است فرد حلال‌کننده را و نیز آن کسی را که زن برایش حلال کرده شده است‌». بنابراین، با نکاح محلل، زن برای شوهر اول خویش حلال نمی‌شود. ولی حنفی‌ها و شافعی‌ها می‌گویند: چنانچه درعقد، حلال‌کردن را شرط نکرده بود، آن نکاح با کراهیت صحیح است‌. «پس اگر» شوهر دوم «وی را طلاق داد» و با فسخ نکاح از زن جداشد، یا مرد، در این صورت «اگر آن دو» یعنی: زن و شوهر اول «پنداشتند که‌حدود خدا را» یعنی: حقوق متقابل زناشویی‌ای را که بر ذمه یک‌دیگر دارند «برپا می‌دارند، گناهی بر آن دو» یعنی: بر شوهر اول و زن سابقش «نیست که به یک‌دیگربازگردند» و عقد ازدواج جدیدی با یک‌دیگر منعقد کنند، که این عقد ازدواج جدید صحیح بوده و مرد را یک‌بار دیگر مالک سه طلاق جدید می‌گرداند «و اینها حدود احکام الهی است که آن را برای قومی که می‌دانند» حقایق را «بیان‌می‌کند» زیرا جاهل، امر و نهی خداوند متعال را نگه نمی‌دارد و بدان‌ها پایبند نیست‌.

مفسران در بیان سبب نزول روایت کرده‌اند: این آیه کریمه درباره عایشه دختر عبدالرحمن بن عتیک نازل شد که زن رفاعه بن‌وهب پسر عمویش بود. ماجرا این‌گونه بود که رفاعه او را سه طلاقه کرد، بعد از آن او با عبدالرحمن‌بن‌زبیرقرظی ازدواج نمود و این شوهر دومی نیز او را طلاق داد، آن‌گاه خواست تا به عقد نکاح شوهر اولش بازگردد، لذا نزد رسول خدا ص آمد و گفت: عبدالرحمن‌(شوهر دومم) قبل از آن که با من مقاربت کند، طلاقم داد، آیا می‌توانم نزد شوهر اولم باز گردم‌؟ رسول خدا ص فرمودند: «خیر! نمی‌توانی تا آن‌گاه که‌شوهر دیگری غیر از وی با تو مقاربت کند». در روایت دیگری آمده است که‌رسول خدا ص به آن زن فرمودند: «آیا می‌خواهی که به سوی رفاعه برگردی‌؟نه‌! این کار ممکن نیست تا وقتی که تو از عسیله او (عبدالرحمن) نچشی و او ازعسیله تو». مراد از چشیدن عسیله: کمترین حد دخول آلت مرد به فرج زن است‌.

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِكُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِكُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡحِكۡمَةِ يَعِظُكُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٢٣١ [البقرة: ۲۳۱].

«و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عده خویش رسیدند» یعنی: به پایان عده خویش نزدیک شدند «آن‌گاه، یا آنان را به نیکی نگاه‌دارید» بدون قصد رساندن آزار و زیان به آنها «یا به نیکی رهایشان کنید» یعنی: آنان را به حال خودشان واگذارید تا عده‌شان سپری شود و آن‌گاه با آزادی از حیطه نکاح شما، زندگی‌جدیدی را از سر بگیرند «ولی آنان را برای آزار و زیان رساندن نگاه ندارید تا به آنان‌ستم کنید» یعنی: درصورتی که نه به آنان نیازی دارید و نه هم محبتی، پس نباید به قصد طولانی ساختن عده و مدت انتظار آنان - که هدف از آن آزار وزیان رساندن به آنهاست - به آنان رجوع کنید.

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: در جاهلیت رسم بر آن بود که مردان به قصد آزار رساندن و بلاتکلیف نگاه‌داشتن زنان، آنان را طلاق داده و در پایان عده به آنان رجوع می‌کردند و تا نزدیک بود که عده‌شان به‌سرآید، باز مجددا همین کار را تکرار می‌کردند، پس نه با آنان به نیکی معاشرت می‌کردند و نه رهایشان می‌ساختند تا زندگی جدیدی را از سر بگیرند. بعد از اسلام نیز برخی از مسلمانان همین‌گونه عمل کردند، این بود که آیه کریمه در نهی از این کار نازل‌شد. «و هرکس چنین کند، قطعا بر خود ستم نموده‌است‌» زیرا خود را در معرض عذاب وجدان و عذاب الهی - هردو - قرار داده است «و آیات خدا را به تمسخر نگیرید» زیرا همه آیات الهی جدی است و هرکس در آنها به شوخی برخورد کند، حکم آنها قطعا بر وی لازم می‌شود، لذا از اعمال رایج در جاهلیت بپرهیزید.

در بیان سبب نزول این بخش اخیر از آیه کریمه آمده است: در جاهلیت رسم بر آن بود که مرد زنش را طلاق می‌داد، یا زنی را به نکاح می‌گرفت، یا برده‌اش را آزاد می‌ساخت، سپس می‌گفت: من شوخی کردم‌! پس اسلام‌، شوخی با احکام شرعی را مردود اعلام کرد. بنابراین، اگر مردی زنش را طلاق داد و گفت: شوخی‌کردم‌؛ مسلما طلاق واقع می‌شود، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «سه چیزاست که جدی گرفتن آنها جدی و شوخی‌کردن در آنها هم جدی است، نکاح‌، طلاق و رجعت‌». «و نعمت خدا را بر خود به‌یاد آورید» که عبارت از: اسلام وقوانین و برنامه‌های آن است، پس از آن که در جاهلیتی کور و تاریکی‌های انبوه تو در تو قرار داشتید «و» به‌یاد آورید «آنچه را که‌» حق تعالی «از کتاب‌» یعنی: قرآن «و حکمت‌» یعنی: سنت نبوی «بر شما نازل کرده و بدان پندتان می‌دهد» یعنی: شما را با آنها تعلیم داده و به وسیله آنها بیدار و هوشیارتان می‌گرداند، پس‌نعمت‌های عظمای کتاب و سنت را - با عمل به آنها - شکر گزارید «و از خدا پرواداشته باشید و بدانید که خدا به هرچیزی داناست‌» و از جمله به چگونگی عملکرد شما در قبال اوامر و حدود مقرر خویش، پس یقینا شما را در برابر اعمال‌تان جزامی‌دهد.

﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَيۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِكَ يُوعَظُ بِهِۦ مَن كَانَ مِنكُمۡ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِكُمۡ أَزۡكَىٰ لَكُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢٣٢ [البقرة: ۲۳۲].

بخاری و غیر آن در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: معقل‌بن یسار س، خواهرش را به عقد مردی از مسلمانان در آورده بود، آن مرد مدتی با خواهرش به سر برد، آن گاه وی را یک طلاق داد و به او رجوع نکرد تاعده‌اش به‌پایان رسید، لیکن هم آن مرد دوستدار زن بود و هم آن زن هوادار مرد، سرانجام‌، مرد عزمش را جزم کرده به همراه جمعی نزد معقل برادرش به‌خواستگاری او آمد، ولی معقل به وی گفت: ای ناکس‌! تو را با ازدواج خواهرم گرامی داشتم، اما تو طلاقش دادی‌؟! نه‌! به خدا که دیگر هرگز زنت نمی‌شود و به‌سویت بر نمی‌گردد. همان بود که خداوند متعال - که نیاز آن دو را به یک‌دیگرمی‌دانست - نازل فرمود: «و چون زنان را طلاق دادید و عده خود را به‌پایان رساندند، آنان را از ازدواج با همسرانشان، چنانچه به خیر و خوشی به توافق رسیده بودند، بازندارید». چون معقل فرمان پروردگارش را شنید، گفت: به جان و دل فرمانبرم‌! آن‌گاه شوهرخواهر سابقش را فراخواند و به او گفت: مرا ببخش‌؛ اینک خواهرم را مجددا برایت تزویج می‌کنم و گرامیت می‌دارم‌! و همین‌کار را هم کرد.

بنابراین، خطاب در آیه‌کریمه متوجه اولیای زنان است که نباید دختران یا خواهران مطلقه‌شان را از رجوع به شوهران سابقشان در هنگام عده، یا از ازدواج مجدد با آنان بعد از انقضای عده - به شرط رضایت و توافق کامل جانبین - منع‌نمایند. به قولی: خطاب متوجه شوهران سابق است‌. یعنی: شما شوهران به انگیزه ننگ و غیرت جاهلیت، زنان سابق خود را که عده‌شان را گذرانده‌اند، از ازدواج با فرد دلخواهشان ممانعت نکنید، چنان که بسیاری از سران و سلاطین، از این که‌زنان سابقشان همسر مردانی دیگر شوند، به انگیزه نام و ننگ جلوگیری می‌کنند. والبته «هر کس از شما به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشد، به این‌» دستورها عمل‌کرده و از آنها «پند می‌گیرد» پس رعایت «این امر برای شما پر برکت‌تر و پاکیزه‌تر است‌» از آلوده شدن به پلیدیهای معنوی و فساد ضمیر «و خدا می‌داند» آنچه را که برای شما از سود و صلاح در اجرای این احکام نهفته است «و شما نمی‌دانید» این‌حقیقت را، لذا از فرمان وی پیروی کنید.

﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن يُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَكِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُكَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِكَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَيۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٢٣٣ [البقرة: ۲۳۳].

چون خداوند متعال احکام نکاح و طلاق را ذکرکرد، حکم شیرخوارگی را نیز بیان می‌نماید زیرا گاهی زن و شوهر در حالی از هم جدا می‌شوند که فرزند خردسالی دارند: «و مادران، فرزندان‌شان را دو سال کامل» به طور تحقیقی نه تقریبی «شیر دهند». مراد از (والدات) در این آیه کریمه، زنانی هستند که طلاق گرفته‌اند و (یرضعن) هرچند خبر است، اما به معنی امر می‌باشد، یعنی: مادران مأمور به شیردادن فرزندان‌شان هستند. از نظر حنفی‌ها، هدف از آوردن قید «دوسال کامل‌» در اینجا؛ تعیین مدت شیرخوارگی‌ای که حرمت رضاعی در آن ثابت می‌شود، نیست زیرا مدت شیرخوارگی‌ای که سبب حرمت رضاعی می‌شود، درنزد آنان، سی‌ماه است‌. «این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی راتکمیل کند» پس شیردادن دو سال کامل حتمی نیست، بلکه هدف از تعیین آن، بیان حد نهایی مکلف بودن مادر است‌، لذا کوتاه ساختن این مدت با توافق پدر ومادر طفل جایز است‌. باید دانست که مادر مطلقه تا آن‌گاه که ازدواج مجدد نکند - به اتفاق فقها - به حضانت (نگه‌داری) طفل خویش ذی‌حق‌تر است «وخوراک و پوشاک آنان بر وجه پسندیده بر عهده پدر است‌» یعنی: تأمین مخارج‌خوراک و پوشاک مادری که به شیردادن طفل مشغول است، بر عهده پدر، یعنی آن‌کسی است که فرزند برایش متولد شده‌است و این حق مادران مطلقه است‌که به عنوان مزد شیردهی‌شان به آنان تعلق می‌گیرد. اما در مورد مادران غیرمطلقه باید گفت: تأمین نفقه و پوشاک آنها مسلما بر عهده پدر می‌باشد، حتی اگر هم‌فرزندان خود را شیر ندهند «هیچ‌کس جز به‌اندازه توانش مکلف نمی‌شود» نه زن، مکلف به شکیبایی بر مزد اندک و مخارج ناچیز است و نه پدر طفل، مکلف به پرداخت نفقه مسرفانه خارج از حیطه توانش می‌باشد، بلکه آنچه معتبر است، حداوسط نفقه در حد عرف است‌. «هیچ مادری نباید به‌سبب فرزندش زیان ببیند و هیچ پدری هم نباید به سبب فرزندش زیان ببیند» یعنی: مادر نباید پدر را به سبب فرزندش زیان برساند، بدین گونه که از وی مخارج سنگینی که از حد توانایی وی خارج است - بابت خوراک و پوشاک خویش - طلب کند و شوهر سابق هم نباید به مادر طفل زیان برساند، بدین‌سان که در چیزی از تعهدات و وظایفی که برعهده‌اوست، کوتاهی نموده، یا فرزند را بی هیچ سببی از آغوش مادرش جدا نماید.

نسبت دادن فرزند به هریک از پدر و مادر در هردو جا، برای جلب عطوفت آن دو است‌. صیغه (مضاره)، مقتضی مشارکت هریک از پدر و مادر در وارد نمودن ضرر است، تعبیری که خود گویای آن است که زیان رساندن یکی از آنها به دیگری، در واقع زیان رساندن به هردو است‌. همچنان به تبع زیان رسانی پدر ومادر به یک‌دیگر؛ طفل نیز در این بین متضرر می‌شود. «و مانند همین احکام بر عهده وارث نیز هست‌» یعنی: اگر پدر مرد؛ پرداخت مخارج شیردهی طفل، بر عهده وارث پدر، یا وارث طفل، یا وصی، یا قیم اوست، چنان‌که این مخارج در حیات پدر بر عهده خود وی بود. و اگر پدر ارثی از خود به جای نگذاشته بود، عصبه وی (یعنی اقربای صلبی درجه یک وی) باید این مخارج را بپردازند، پس مراد از «وارث‌»؛ یا وارثان پدر هستند که پرداخت نفقه و پوشاک مادر شیرده به طور عرفی و بر وجه پسندیده، بر عهده ایشان می‌باشد، یا وارثان طفل‌اند، یعنی‌کسانی که در صورت مرگ طفل از وی میراث می‌برند، که لفظ (وارث)، محتمل هردو معنی است‌. به هر حال‌؛ زیان رساندن به مادر از سوی این وارث، چه وارث طفل باشد و چه وارث پدر؛ حرام است، چنان‌که این کار بر پدر حرام‌بود.

«و اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت و مشاوره یک‌دیگر، کودک را» به‌طور پیش‌هنگام قبل از دو سال «از شیر بازگیرند، گناهی بر آن دو نیست‌» اما اگر یکی ازپدر و مادر بخواهد طفل را از شیر جدا نماید، ناگزیر باید با طرف دیگر مشورت نموده، موافقت او را جلب نماید تا توافق کامل میان آن دو به‌دست آید. «و اگرخواستید برای فرزندان خود دایه بگیرید» یعنی: شیردهی دیگر غیراز مادرانشان «برشما گناهی نیست، به شرط آن که چیزی را که پرداخت آن را به‌عهده گرفته‌اید، به‌درستی‌بپردازید» به مادران، به‌حساب آنچه که در مدت شیردهی به فرزندان شما شیرداده‌اند، یا به زنان دایه و شیرده دیگر و در پرداخت مزد آنها کوتاهی یاسهل‌انگاری نکنید زیرا چه بسا واکنش منفی آنان به طفل برگردد و این خود، انگیزه‌ای برای کوتاهی و سهل انگاریشان در حق طفل گردد.

باید دانست که مزد گرفتن مادر در برابر شیردادن به طفلش تا آن‌گاه که در قید نکاح یا عده باشد، جایز نیست، مگر در نزد امام شافعی / که این کار مطلقا جایزاست‌. جواز اجیرکردن زن شیرده دیگری غیر از مادر هم، مشروط به عدم زیان‌رساندن به مادر می‌باشد، چرا که مادر در امر نگه‌داری فرزندش حق اولویت‌دارد، چنان‌که در آغاز آیه کریمه گذشت‌. «و از خدا پروا کنید و بدانید که خداوند به‌آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد بنابراین، اگر حقوق زنان و کودکان را ادا نمودید و پدر و مادر از زیان رساندن به‌یک‌دیگر پرهیز کرده و از خداوند متعال پروا داشتند؛ فرزندان‌شان اولاد شایسته‌ای در دنیا و سبب پاداش اخروی‌شان خواهند شد، اما اگر آنان هواهای نفسانی را مدار عمل خود قرار دادند؛ یقینا فرزندان‌شان در دنیا برای‌شان بلا و فتنه و در آخرت‌هم سبب عذاب خواهند بود.

﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا فَعَلۡنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٢٣٤ [البقرة: ۲۳۴].

به دنبال بیان احکام طلاق و رجعت و مسؤولیت‌های پدران در قبال فرزندان شیرخواره و همسران مطلقه‌شان‌؛ خداوند متعال حکم عده وفات را بیان می‌کند تا این گمان پیش نیاید که عده وفات هم، مانند عده طلاق است: «و کسانی از شما که می‌میرند و همسرانی‌» یعنی: زنانی را «پس از خود بجا می‌گذارند» پس زنانشان «باید چهار ماه و ده روز» یعنی: چهار ماه و ده شبانه روز «انتظار بکشند» و پس ازآن می‌توانند ازدواج مجدد نمایند. حکمت در تعیین این مدت برای عده وفات دو چیز است:

۱- احتمال اینکه زن حامله باشد. و هرچند جنین غالبا در چهارماهگی زنده می‌شود و حرکت می‌کند، اما خدای سبحان ده شبانه‌روز دیگر را احتیاطا بر آن افزوده زیرا چه‌بسا که جنین ضعیف بوده در چهارماهگی قادر به حرکت نباشد. ودر صورت محرزشدن حمل‌؛ عده زن حامله، وضع حمل اوست‌.

۲- در تعیین این مدت، حرمت نهادن به نکاح اول نیز مورد نظر است‌. قابل ذکراست که عده وفات برای زن‌؛ چه زن صغیره‌باشد چه کبیره، چه حایضه باشد و چه‌یائسه، همان مدت چهار ماه و ده روز است و عده زن حامله چه از وفات و چه ازطلاق - به قول جمهور علما - وضع حمل اوست‌.

«پس هرگاه عده خود را به‌پایان رساندند، در آنچه آنان به نحو پسندیده درباره خود انجام می‌دهند» از آرایش‌کردن، روی‌آوردن به خواستگاران و نهایتا ازدواج مجدد، در صورتی که بر وجه پسندیده و مخالف شرع نباشد «گناهی بر شما نیست و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است‌» پس می‌داند که چه کسی زنان را به ناروا از ازدواج مجدد باز می‌دارد و چه کسی حدود و حقوق مقرر را به خوبی رعایت می‌کند بنابراین، هرکس را در برابر عملش جزا می‌دهد.

با این آیه کریمه بر وجوب «احداد» برای زن معتده در عده وفات استدلال شده است‌. احداد: عبارت است از ترک زینت و آرایش، اعم از به‌کاربردن خوشبویی، پوشیدن لباسهای جدید و زیورآلات و بیرون رفتن از منزل - جز به‌جهت ضرورت یا عذری - نیز مشمول آن می‌شود. باید دانست که در رأی‌جمهور علما، پرداخت نفقه زنی که در عده وفات شوهرش به‌سر می‌برد، واجب نیست زیرا رابطه همسری (زوجیت) میان آن دو به پایان رسیده است، لیکن اهل‌علم بر وجوب پرداخت نفقه زن حامله‌ای که طلاق ثلاثه یا طلاق رجعی داده شده است اجماع دارند. همچنان علما اجماع دارند بر اینکه اگر کسی زنش را طلاق رجعی داد، سپس قبل از به پایان رسیدن عده وی‌، وفات کرد؛ بر آن زن، عده وفات لازم است و هم او از آن شوهر ارث می‌برد. عده وفات‌؛ بر زن آزاد، کنیز، صغیره و کبیره - چه با او آمیزش انجام گرفته باشد، چه نگرفته باشد - همه آنها لازم می‌گردد. گفتنی است که سوگواری بر مرگ نزدیکان فقط سه روز است، اما سوگواری بر مرگ شوهر - چنان‌که گفتیم - چهار ماه و ده روز می‌باشد. درحدیث شریف آمده است: «برای زنی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد؛ روانیست که بر هیچ مرده‌ای بیشتر از سه روز سوگواری کند، مگر بر شوهرش، که سوگواری برای او چهار ماه و ده روز است‌...»اکثر علما بر آنند که این آیه کریمه ناسخ حکم آیه: ﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِيَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَيۡرَ إِخۡرَاجٖ [البقرة: ۲۴۰]. می‌باشد، که بیان آن خواهد آمد.

﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَكۡنَنتُمۡ فِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ سَتَذۡكُرُونَهُنَّ وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّكَاحِ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡكِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ٢٣٥ [البقرة: ۲۳۵].

«و درباره آنچه شما به طور سربسته از زنان‌» عده‌دار که در عده وفات، یا طلاق ثلاثه به‌سر می‌برند «خواستگاری کرده، یا» نیت و عزم ازدواج با آنان بعد از انقضای عده را «در دل نگه‌دارید، گناهی بر شما نیست‌» تعریض (سربسته): ضد تصریح است و به معنای این است که انسان مقصود خویش را به مخاطب با لفظی بفهماند که آن لفظ صراحتا برای مقصود او نهاده نشده است، بلکه تلویحا و اشارتا بر آن دلالت دارد و بنابراین، فهم آن به قرینه‌ای نیاز دارد، چرا که از ذهن شنونده دور است‌. پس خواستگاری به شیوه سربسته و کنایی چنین است که: خواستگار چیزی را ذکر کند که بر آنچه ذکر نکرده است، دلالت کند، مانند اینکه به زن بگوید: آمده‌ام تا بر تو سلام کنم و به چهره‌ات بنگرم‌...! ای کاش زنی شایسته برایم پیدا می‌شد!... و از این قبیل سخنان کنایه آمیز دیگر. خطبه: یعنی: آنچه که خواستگار همراه با برخورد لطف‌آمیز در گفتار و عمل، از زن می‌طلبد. «خدا می‌دانست که شما به زودی آنان را یاد خواهید کرد» یعنی: خدا أ می‌دانست که شما از بیان رغبت خویش به آن زنان شکیبایی نمی‌ورزید و قطعا این تمایل خود را با آنان در میان می‌گذارید بنابراین، به شما رخصت خواستگاری تلویحی نه تصریحی از آنان را داد «ولی با آنان قول و قرار پنهانی نگذارید» یعنی: مرد مثلا به زن عده‌دار نگوید: با من ازدواج کن، چون که دلباخته توام و باید به من قول بدهی که غیر از من با دیگری ازدواج نکنی‌... و از این قبیل سخنان دیگر «مگر آن که سخنی پسندیده بگویید» یعنی: آنچه که بر خواستگاری تلویحی‌ای که مباح گردانیده شده‌، دلالت کند، مثل اینکه بگوید: به راستی که تو زیبایی‌...! من به زنان نیاز دارم‌...! یا اینکه از خودش در برابر زن توصیف کند و مثلا بگوید: من مردی هستم که اخلاقی نیکو دارم، دست و دل باز هستم و... از این قبیل سخنان «و به عقد زناشویی تصمیم نگیرید» یعنی: عقد نکاح را منعقد نگردانید «تا زمان مقرر به‌سر آید» یعنی: تا عده زن به‌پایان رسد. حرام بودن عقد نکاح در عده، مورد اتفاق همه مذاهب است و با نکاح در حال عده، زن بر مرد حلال نمی‌شود. «و بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید» از عزم بر نکاح، یا غیر آن «می‌داند پس، از او برحذر باشید» از اینکه شما را در صورت عزم بر چنین نکاحی، مجازات نماید «و بدانید که خداوند آمرزنده است‌» بر کسی‌که از او پروا می‌کند «بردبار است‌» با به تأخیر افگندن مجازات خطاکاران‌.

پس به‌طور خلاصه، از آیه کریمه احکام ذیل برداشت می‌شود:

۱- خواستگاری صریح وبی‌پرده از زن در حال عده، اجماعا جایز نیست، لیکن خواستگاری کنایی و تلویحی از زنی که در حال عده وفات یا طلاق باین به‌سرمی‌برد، جایز است‌.

۲- خواستگاری صریح یا کنایی از زنی که در عده طلاق رجعی به‌سر می‌برد به اجماع علما جایز نیست زیرا زنی که در حال عده طلاق رجعی به‌سر می‌برد، هنوز حکم همسری او برای شوهرش پابرجاست‌.

۳- انعقاد و اجرای عقد نکاح بر زنان در حال عده، شرعا حرام بوده و اجماع علما بر آن است که تأویل مضمون: ﴿حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡكِتَٰبُ أَجَلَهُ در آیه کریمه، به معنی انقضای عده زن می‌باشد.

۴- اگر شخصی با زن در حال عده‌ای عقد نمود و عروسی کرد، قاضی باید نکاح آن دو را فسخ کند و آن نکاح به اتفاق فقها باطل است‌.

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ٢٣٦ [البقرة: ۲۳۶].

«هیچ گناهی بر شما نیست اگر زنان را طلاق دادید» یعنی: مسئولیتی - اعم از گناه یا مهر و مانند آن - بر عهده شما نیست اگر زنان را طلاق دادید؛ «در آن وقت که هنوز با آنان مساس نکرده و برای آنان مهری نیز معین نکرده‌اید» مراد از مساس‌: جماع (مقاربت) است، پس اگر جماع صورت گرفت و مهری هم از قبل تعیین نشده بود، زن مستحق مهر مثل خود می‌شود «و آنان را» یعنی: زنانی را که قبل از تعیین مهر و قبل از مقاربت طلاق می‌دهید «بهره‌مند سازید» به متعه‌. یعنی: به‌آنها چیزی - از پوشاک یا طلا یا مانند آن - به عنوان بخشش تقدیم کنید تا این بخشش‌، جایگزینی باشد برای آنچه که آنها از مهر از دست داده‌اند «توانگر به اندازه توان خود و تنگدست به اندازه توان خود» پس کیفیت متعه به وضعیت اقتصادی شوهر مربوط است، لذا متعه‌ای که شوهر غنی می‌دهد، بر متعه‌ای که شوهر فقیر می‌دهد، برتری دارد «بهره دادن بر وجه معروف‌» یعنی: بر وجهی متعه بدهید که در شرع و عرف موافق با آن، پسندیده باشد «لازم شده‌» این متعه دادن به عنوان حقی واجب «بر» ذمه «نیکوکاران‌» یعنی: کسانی که در برخورد بازنان مطلقه، روشی نیکو در پیش می‌گیرند.

﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِيضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن يَعۡفُونَ أَوۡ يَعۡفُوَاْ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَيۡنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ٢٣٧ [البقرة: ۲۳٧].

در آیه قبل، حکم زن مطلقه قبل از دخولی بیان شد که از قبل برایش مهری معین نشده بود، اما در این آیه، خداوند متعال حکم نوع دوم را بیان می‌کند و آن زن مطلقه قبل از دخولی است که برایش مهری معین شده است: «و اگر پیش از آن‌که با آنان نزدیکی کنید، طلاق‌شان دادید، درحالی‌که برای‌شان مهری معین کرده‌اید، پس‌» واجب ذمه شما این است که: «نصف آنچه را» به عنوان مهر برای‌شان «تعیین نموده‌اید» به آنان بدهید «مگر اینکه زنان خود، ببخشند» یعنی: مگر اینکه زنان مطلقه یادشده، این نیمه مهر مشخص شده‌ای را که خداوند أ برای‌شان بر عهده شوهران طلاق‌دهنده‌شان واجب گردانیده‌است، به شوهران‌شان ببخشند، که در این‌صورت مانعی وجود ندارد که شوهران این نیمه را به آنان نپردازند «یا کسی‌که سررشته نکاح در دست اوست، ببخشد» که این سر رشته‌دار - بنابر دو نظری که دراین باره میان فقها و جود دارد - یا شوهر، یا ولی زن است‌. مذهب ابوحنیفه وشافعی (در رأی جدید وی) این است که مراد از: ﴿أَوۡ يَعۡفُوَاْ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِ«یا کسی ببخشد که گره‌بند و سر رشته نکاح در دست وی است»، شوهرمی‌باشد. بنابراین قول، معنی این است: شوهر نیمه دیگر مهر معین شده را نیز به‌زن مطلقه خود ببخشد و مهرآن را کامل بپردازد، یا چنانچه مهر مسمی را قبلا به طور کامل به زنش پرداخته است، بعد از طلاق‌، نصف آن را از وی باز پس‌نستاند، که ابن جریرطبری این قول را ترجیح داده‌. قول دوم در معنای مراد آیه‌کریمه این است که مراد از: (کسی که سر رشته نکاح در دست اوست)، ولی زن‌مطلقه است، یعنی: ولی زن مطلقه‌ای که بعد از مقاربت شوهر، طلاق داده شده ومهری هم قبلا برای آن مسمی (معین) شده است، همچون خود آن زن مطلقه می‌تواند، آن نصف مهری را که زن با طلاق خویش مستحق آن شده است بر شوهرش ببخشد و آن را از وی نگیرد. «ولی‌»: یا پدر زن است، یا برادرش، یا کس دیگری از نزدیکانش که متولی عقد نکاح وی شده است‌. و این مذهب امام‌مالک است‌. زمخشری می‌گوید: «صحت قول اول آشکار است‌».

«و بخشش و بخشایش شما به تقوی نزدیک‌تر است‌» این خطابی است متوجه مردان و نیز زنان - به‌طور تغلیبی - که آنان را به گذشت و بخشش در برابر یک‌دیگر تشویق و ترغیب می‌کند، پس کسی به تقوی نزدیک‌تر است که بخشنده‌تر باشد «و بزرگواری را در بین خودتان فراموش نکنید» یعنی: هرچند طلاق روابط شما را تیره و مکدرساخته، ولی به حرمت پیوندی که میان شما وجود داشته، اجازه بدهید تا نسیمی از فضل و مهربانی و گذشت بر این فضای مکدر بوزد، پس هرگز بزرگواری و فضل نسبت به یک‌دیگر را فراموش نکنید «بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» و از اعمال شما آگاه است، پس شما را در برابر آن جزای مناسب می‌دهد.

خلاصه احکام این دو آیه کریمه عبارت است از:

۱- امام ابوحنیفه و اصحابش بر آنند که دادن متعه به زنی که قبل از دخول (آمیزش) و قبل از تعیین مهر طلاق داده شده‌؛ مطلقا واجب است، اما دادن متعه به سایر زنان مطلقه، چون زنی که بعد از دخول طلاق داده می‌شود، یا زنی که قبل از دخول اما بعد از تعیین مهر طلاق داده می‌شود، مستحب است‌. ولی در مذهب شافعی، دادن متعه به هرگونه زن مطلقه‌ای واجب است، مگر برای آن زن مطلقه‌ای که شوهرش با او آمیزش (مقاربت‌) نکرده و مهری هم برایش معین شده‌است زیرا او مستحق نصف مهر تعیین‌شده خویش می‌باشد.

۲- مذهب ابوحنیفه و احمدبن‌حنبل بر آن است که مهر با خلوت صحیحه تماما لازم می‌شود. ولی مشهور از مذهب شافعی و مالک این است که مهر با خلوت صحیحه لازم نمی‌شود؛ مگر اینکه آن خلوت‌، با دخول (مقاربت) همراه باشد.

۳- برای متعه در قرآن و سنت حدی معین نگردیده، لذا فقها در مقدار اقل و اکثر آن اختلاف‌نظر دارند. حد ادنای آن در نزد ابوحنیفه / پیراهن و چادر و لحافی‌است‌. ولی شافعی / می‌گوید: شوهر به اعطای حد معینی از متعه مجبور نشود، مگر به حد اقل آنچه که اسم متعه بر آن اطلاق گردد.

۴- به زن مطلقه قبل از دخول که مهر برایش مشخص شده است‌؛ اجماعا دادن نصف مهر واجب است‌.

۵- شوهر می‌تواند نصف دیگر مهر مسمی (معین) را برای زن مطلقه قبل ازدخول ببخشد، یا زن، یا ولی او می‌توانند از آن برای شوهر در گذرند.

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ٢٣٨ [البقرة: ۲۳۸].

«بر نمازها مواظبت کنید» یعنی: بر ادای نمازهای پنج‌گانه در اوقات آنها و بارعایت ارکان و شروط آنها همراه با خشوع قلب، مداومت و استمرار ورزید «بویژه نماز میانه‌» که به قول اکثر علمای صحابه ش و جمهور تابعین نماز عصراست زیرا قبل از آن، دو نماز و بعد از آن نیز دو نماز وجود دارد و لذا این نماز در میانه نمازهای پنج‌گانه قرار دارد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص درروز جنگ احزاب فرمودند: «خداوند أ قبرها و خانه‌هایشان (مشرکان) را پر ازآتش گرداند که ما را از نماز وسطی - نماز عصر - بازداشتند تا خورشید غروب‌کرد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «إن أحب الأعمال إلى الله تعجيل الصلاة لأول وقتها»: «بی‌گمان محبوب‌ترین اعمال نزد خدا أ ، تعجیل نماز در اول وقت‌آن است‌». «و برای خدا فروتنانه بایستید» یعنی: در نماز به وقار و طمأنینه و خشوع برپا بایستید. برپا ایستادن در نماز فرض‌، فرض است، اما در نماز نفل، نشستن یا اداکردن آن بر بالای مرکب (ماشین، قطار، هواپیما، الاغ‌...) جوازدارد. «قنوت‌» در اینجا به‌معنی سکوت، یا به معنی طاعت و خشوع، یا به معنی ذکر خداوند متعال در حال قیام همراه با خشوع است‌.

سبب نزول: ائمه شش‌گانه حدیث و غیر آنان از زیدبن ثابت س روایت کرده‌اند که فرمود: در عهد رسول خدا ص ما با یک‌دیگر در اثنای نماز سخن می‌گفتیم، یعنی: یکی از ما با رفیق پهلویی خویش سخن می‌گفت تا اینکه نازل شد: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ «و برای خدا فروتنانه بپا ایستید»، پس به سکوت مأمور شده و ازسخن گفتن در نماز نهی شدیم‌.

﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُكۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمۡ تَكُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩ [البقرة: ۲۳٩].

«ولی اگر بیمناک بودید» از دشمنی، یا از سیل، یا از درنده‌ای‌؛ پس در حال خوف «پیاده یا سواره نماز گزارید» یعنی: برای شما جایز است که در حال شدت خوف و هراس، سواره بر مرکب خود، یا در حال پیاده‌روی، رو به‌سوی قبله یا بدون آن، همراه با حرکت و انتقال و جولان و حمله و گریز، نماز را به‌جا آورید «و چون ایمن شدید» یعنی: چون خوف و هراس شما برطرف شد؛ «پس خدا را یاد کنید چنان که به شما آموخته است‌» از قوانین و برنامه‌های اسلام «آنچه که‌» قبل‌ازآن «نمی‌دانستید» یعنی: با از بین‌رفتن خوف، نماز را با رعایت تمام شروط و ارکان آن به هیأت کامل و اصلی و رو به قبله ادا کنید. این آیه کریمه ناظر بر حکم نماز خوف همراه با امام، که نمازگزاران در آن به دو قسمت تقسیم می‌شوند، نیست زیرا این حکم در سوره «نساء» می‌آید.

خلاصه احکام دو آیه گذشته این است:

۱- نماز به هیچ حالی از شخص مکلف ساقط نمی‌شود و ترک آن با هیچ گونه عذری جایز نیست، هرچند به هنگام رویارویی با دشمن در صف کارزار، یا درحال شدت بیماری باشد، از همین روی اسلام آن را به کیفیتی مشروع گردانیده که با تمام احوال، تناسب و هماهنگی داشته باشد. در حدیث شریف آمده است که‌رسول خدا ص به عمران‌بن حصین س فرمودند: «ایستاده نماز بگزار، پس اگرنتوانستی به‌طور نشسته و اگر بازهم نتوانستی به پهلو». حتی در صورت وجودعذر، نماز گزاردن به اشاره پلک‌ها، یا با اجرای ارکان آن به قلب نیز جایز است‌. و این مذهب جمهور (مالک، شافعی و احمد ) می‌باشد. اما ابوحنیفه بر آن است‌که نماز گزاردن در حالت جنگی که همراه با جولان و جست و گریز است، باطل می‌باشد و فقط در صورتی جایز است که امکان درنگ کردن بر جای خود وجود داشته باشد، در غیر آن‌، رزمندگان باید نماز را به تأخیر اندازند.

۲- در نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها؛ نماز با سخنی که به جهت مصلحت خود نماز ازروی سهو صادر شده باشد، باطل نمی‌شود، اما احناف بر آنند که نماز با سخن‌گفتن به قصد یا به سهو، یا از روی جهل و خطا، یا اجبار، با بیان حداقل دوحرف، باطل می‌شود.

۳- جمهور علما جایز دانسته‌اند که مقتدی صحیح و سالم، پشت سر امام بیماری که بر ایستادن قادر نمی‌باشد، نماز بخواند زیرا هریک از آنها فرض خویش را به اندازه توان خویش ادا می‌کند، ولی مشهور از مذهب مالک‌، باطل شدن چنین نمازی - هم برای امام و هم برای مأموم - است‌.

باید دانست که صدور دستور مواظبت برنماز در میان طرح احکام خانواده، به‌این حقیقت اشاره دارد که: شرایط متحول زندگی خانوادگی و آشفتگی‌هایی که احیانا در آن به‌ظهور می‌رسد، به‌هیچ وجه نباید ما را از نماز که یادآور عملی پیوند انسان با خدای است، به خود مشغول گرداند.

﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِيَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَيۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِي مَا فَعَلۡنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٤٠ [البقرة: ۲۴۰].

«و کسانی از شما که مرگشان فرا می‌رسد و همسرانی برجای می‌گذارند، باید برای همسرانشان وصیت کنند که آنان را تا یک سال بهره‌مند سازند» از نفقه و پوشاک ونیازهای ضروری آنان «و» آنان را از خانه شوهران «بیرون نکنند» یعنی: آنان مستحق بهره‌مندی از خوراک و لباس و اقامت در خانه‌های شوهران متوفای خود می‌باشند و نباید از خانه آنان بیرون رانده شوند.

در ابتدای اسلام - پیش از نزول آیات میراث - زنان از شوهران‌شان ارث نمی‌بردند، اما زن بعد از درگذشت شوهر، به مدت یک‌سال عده می‌کشید و باید درآن یک سال، نفقه و مسکنش از ترکه شوهرش تأمین می‌شد. پس حکم این آیه‌کریمه - در رأی جمهور - با آیه میراث در سوره «نساء» که سهم زن را از ارث شوهرش معین ساخت و آیه (۲۳۴) از همین سوره که مربوط به عده وفات است، منسوخ شد و به جای یک سال عده، چهار ماه و ده روز مقرر گشت‌. «پس‌اگر بیرون بروند» به اختیار خودشان قبل از تمام‌شدن یک سال «بر شما» یعنی: بر ولی متوفی، یا حاکم شرع، یا غیر آنها «گناهی نیست در آنچه که آنان درباره خود انجام می‌دهند» از آماده شدن برای پذیرش خواستگاران و آرایش نمودن برای آنان «به‌طور پسندیده‌» یعنی: به طوری که در شرع پسندیده است و منکر به‌شمار نمی‌رود زیرا بعد از بیرون رفتنشان از خانه شوهر متوفی، دیگر کسی بر آنان ولایتی ندارد. این خود دلیل بر آن است که: زنان در رعایت یا عدم رعایت یک سال نشستن در خانه شوهر مخیر بوده‌اند و این امر بر آنان حتمی نبوده است‌. وچنان که گفتیم‌؛ حکم این آیه کریمه - بنا بر رأی جمهور مفسران و فقها - منسوخ‌است «و خداوند عزیز» و غالب است در ملکش «حکیم است‌» در صنعش‌.

در بیان سبب نزول روایت شده است: مردی از اهالی طائف با خانواده خویش به مدینه آمد و در آنجا درگذشت، پس برای پدر و مادر و فرزندانش از ارث او سهم قرار دادند، اما به زنش چیزی ندادند، جز اینکه به ورثه متوفی امر کردند تا نفقه وی را از ترکه شوهرش به مدت یکسال بپردازند. آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد.

﴿وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِينَ٢٤١ [البقرة: ۲۴۱].

«و بهره‌مند ساختن زنان طلاق داده شده لازم است‌» به متعه «به‌طور معروف‌» یعنی: به نیکویی و به شیوه‌ای پسندیده «که بر پرهیزگاران مقرر است‌». آرای فقها در خصوص «متعه‌» را قبلا در آیه (۲۳٧) بیان کردیم‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: چون آیه ﴿وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ[البقرة:۲۳۶] تا ﴿حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ نازل شد؛ مردی گفت: «بنابراین، اگر قصد احسان و نیکی را داشتم به زن مطلقه‌ام متعه می‌دهم و در غیر آن خیر!». همان بود که این آیه کریمه نازل شد.

﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٢٤٢ [البقرة: ۲۴۲].

«بدین‌گونه‌، خداوند آیات خود را برای شما بیان می‌کند، باشد که بیندیشید» در آنچه که در احکام الهی از حکمت و مصلحت هست، پس به خیر دنیا و آخرت رهنمون شوید.

با یک جمع‌بندی اجمالی از آیات فوق، ملاحظه می‌کنیم که زنان مطلقه عموما دارای چهار حالت ذیل می‌باشند:

۱- زنان مطلقه‌ای که با شوهران‌شان آمیزش داشته‌اند و قبلا مهری هم برای‌شان مقرر شده است، که این گروه از زنان‌، مستحق کل مهریه خود هستند و عده آنان هم سه حیض یا سه طهر است‌.

۲- زنان مطلقه‌ای که نه مورد آمیزش قرار گرفته‌اند و نه هم برای‌شان مهری تعیین‌شده است‌؛ که برای این دسته از زنان، بر حسب توان شوهران‌شان متعه واجب است و مستحق مهری نمی‌شوند.

۳- زنان مطلقه‌ای که برای‌شان مهر مقرر شده، ولی مورد آمیزش قرار نگرفته‌اند، که این دسته از زنان‌، مستحق نصف مهر تعیین شده خود می‌باشند.

۴- زنان مطلقه‌ای که مورد آمیزش قرار گرفته اند، اما مهری برای‌شان مقررنگردیده، که این دسته از زنان‌، بدون هیچ‌گونه خلافی مستحق مهر مثل خودمی‌باشند. یعنی: باید دیده شود که مهر امثالشان از زنان و دختران خانواده و اقربا و خویشاوندانشان چه مقدار بوده، پس آنان نیز همان مقدار را دریافت می‌کنند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡيَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ٢٤٣ [البقرة: ۲۴۳].

«آیا از» حال «کسانی که هزاران‌هزار بودند و از بیم مرگ از خانه و کاشانه خودخارج شدند، خبر نیافتی‌«؟ ابن‌عباس س می‌گوید: «آنان چهارهزار تن بودند که از طاعون فرار نموده و گفتند: به سرزمینی می‌گریزیم که در آن از مرگ خبری نباشد...» «پس خداوند» به امر تکوینی خود «به آنان گفت: بمیرید» و همه مردند «سپس آنان را زنده کرد» بعد از هشت روز یا بیشتر؛ به دعای پیامبرشان که گویند؛ نام او «حزقیل‌» بود، پس روزگاری زندگی کردند، در حالی‌که نشان مرگ برآنان نمودار بود و آمده است که هیچ جامه‌ای را نمی‌پوشیدند مگر اینکه به شکل‌کفن بر می‌گشت‌.

ابن‌کثیر در بیان داستان این گروه می‌گوید: «بیش از یک‌تن از سلف نقل‌کرده‌اند که این گروه، اهالی شهری در زمان بنی‌اسرائیل بودند که گرفتار طاعونی‌سخت شدند، پس گریزان از مرگ به بیابان زدند و در وادی فراخی فرود آمدند و چنان بسیار بودند که کران تاکران وادی را پر کردند. در این هنگام‌،خداوند أ به سوی آنان دو فرشته فرستاد، آن‌گاه یکی از آن دو فرشته از فرودست وادی و دیگری از فراز آن بانگی مرگبار در دادند که بر اثر آن همه به‌یکباره چون مرگ یک تن مردند و بعد از مرگشان مردم دورادورشان را دیوارکشیدند و به مرور زمان اجسادشان پراکنده و پوسیده شد. چون روزگاری دراز براین واقعه گذشت، پیامبری از پیامبران بنی‌اسرائیل به‌نام «حزقیل‌» بر گورستان آنها گذشت، در این اثنا از خدای درخواست کرد تا آنان را به دست وی زنده‌گرداند، خدای متعال این درخواست وی را اجابت کرد و به او دستور داد تا بگوید: هان ای استخوان‌های پوسیده‌! خداوند أ به شما فرمان می‌دهد که فراهم‌آیید. پس استخوان‌های اجساد به همدیگر پیوستند. سپس به او دستور داد تا چنین‌ندا دردهد: ای استخوانها! خداوند أ به شما فرمان می‌دهد تا گوشت و عصب وپوست را بر خود بپوشانید. آن‌گاه - در حالی‌که آن پیامبر شاهد صحنه بود - چنین شد. سپس به وی دستور داد تا ندا کند: هان ای ارواح‌! خداوند أ به شما فرمان می‌دهد که هر روحی به همان جسد مقرر خویش که او را زنده و شاداب می‌ساخت، برگردد. در این هنگام همه آنان زنده برپا ایستادند، در حالی‌که نظاره می‌کردند و می‌گفتند: «سبحانك لا إله إلا أنت‌». که زنده‌گردانیدن مجدد ایشان، دلیلی قاطع بر وقوع معاد جسمانی در روز قیامت است‌.

«آری، خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است‌» و از جمله فضل و بخشش‌وی، زنده کردن این گروه بود «ولی بیشتر مردم‌» که همانا کافران هستند «سپاس‌نمی‌گزارند» این فضل و بخشش را. آری‌! بخشش و فضل خداوند متعال بر این‌گروهی که از ترس مرگ گریختند، زنده‌ساختن مجددشان بود تا درس عبرت بگیرند و بدانند که ترس از مرگ، راه نجات از آن نیست، اما فضل خداوند أ برمخاطبان این آیه، ارشادشان به‌سوی اندیشیدن و عبرت گرفتن از داستان این گروه است تا بدانند که خداوند متعال بر هر کاری قادر است و بدانند که پرهیز و احتیاط نمی‌تواند راه را بر قدر ببندد.

هدف از بیان این داستان، تشجیع و ترغیب مسلمین بر جهاد است، با دادن این پیام به ایشان که: حذر کردن از مرگ و ترک جهاد به خاطر آن، نجات دهنده ازمرگ نیست، چنانچه خداوند أ مرگ انسان را اراده کرده باشد.

﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٢٤٤ [البقرة: ۲۴۴].

«و در راه خدا کارزار کنید و بدانید که خداوند شنوای داناست‌» و از مرگ نترسید که جهاد عامل مرگ نیست، بلکه جهاد برای امت اسلامی حیات‌بخش است‌. علما گفته اند: باید دانست که عمر، سرنوشت، بلیات و امراض‌، همه به دست بلا کیف‌خداوند متعال است و ایمان به این امر واجب می‌باشد، ولی از آنجا که مقدرات برای ما شناخته شده نیست، لذا جایز است تا به منظور نگهداشت خویش ازناخوشی‌ها، به اسباب متوسل شویم‌، از اشیای ترسناک قبل از هجوم آنهابپرهیزیم‌، و از قراردادن خویش در معرض خطر نابودی احتیاط کنیم، اما اگر به‌رغم به کار بستن وسایل و گرفتن احتیاط، بنده دچار بلا و مصیبتی شد، باید صبر وشکیبایی را از دست ندهد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص مردم سرزمین طاعون زده را از بیرون آمدن از آن به قصد فرار و مردم خارج از آن منطقه را از ورود به آن منع کردند.

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا كَثِيرَةٗۚ وَٱللَّهُ يَقۡبِضُ وَيَبۡصُۜطُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥ [البقرة: ۲۴۵].

بعد از آن که خدای سبحان به جهاد امر کرد، اینک به انفاق مال در راه خویش نیز دستور می‌دهد زیرا جهاد نیاز به امکانات مالی دارد: «کیست آن که به خدا وام دهد وامی نیکو»؟ یعنی: به طیب خاطر و بدون فشار و آزار و منتی‌. وام دادن به خدا أ مثلی است برای تقدیم عمل نیکی چون انفاق مال، که انجام‌دهنده آن سزاوار ثواب می‌شود و ازجمله، انفاق آن سبب می‌شود: «تا خدا آن را برای او چند برابر بیفزاید» یعنی: در آن رشد و فزونی و برکت عنایت کند تا بدانجا که از ده تا بیشتر از هفتصد برابر اصل خود گردد «و خداست که‌» در روزی بندگان «قبض‌» پدید می‌آورد؛ برای ابتلایشان «و بسط پدید می‌آورد» برای امتحانشان‌. قبض: تنگی و کم ساختن رزق و بسط: گشایش و وسیع‌ساختن آن است‌. این‌خود، هشداری است براین که: هرکس به هنگام بسط و گشایش روزی بخل‌ورزد، نزدیک است که کار بر وی به قبض دگرگونه شود «و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید» ای بندگان، پس شما را در قبال آنچه که در راه وی تقدیم کرده‌اید، پاداش می‌دهد و اگر هم بخل ورزیده باشید، شما را مجازات می‌کند. ابن‌زیدمی‌گوید: «خداوند متعال از روی امتحان بر تو گشایش پدید می‌آورد، درحالی‌که تو بیرون رفتن به جهاد را نمی‌پسندی و به زمین سنگینی می‌کنی و او بر دیگری تنگ و سخت می‌گیرد، در حالی‌که مشتاق و سبکبال برای جهاد است، پس آنچه در دست داری بیرون افگن که فقط این دستگیر تو خواهد بود».

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده‌اند: چون آیه ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ [البقرة: ۲۶۱]. نازل شد، رسول خدا ص چنین دعا کردند: «رب زد امتی‌: خدایا برای امت من بیفزای‌»، آن‌گاه این آیه کریمه نازل شد. بنابراین، این آیه کریمه در نزول متأخر ولی در تلاوت، مقدم است‌.

علما دربیان احکام گفته‌اند: به وام‌دادن پول، حبوبات، خوراکی‌ها و حیوانات جایز است و بر عهده وام گیرنده باز گرداندن همانند آن چیزی است که وام گرفته‌است‌. همچنین مسلمین اجماع دارند بر اینکه قراردادن شرط افزودن در مقدار وام به هنگام بازیافت آن - ولو به مقدار یک حبه - ربا است و حرام می‌باشد.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِيّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِكٗا نُّقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ٢٤٦ [البقرة: ۲۴۶].

آن‌گاه خداوند متعال بعد از بیان داستان گذشته، این داستان را برای تشویق وترغیب مؤمنان بر جهاد و برای بیان این حقیقت که جهاد در امتهای پیشین هم‌مطلوب و مشروع بوده است، مطرح می‌کند: «آیا از» حال و داستان «ملاء از بنی‌اسرائیل پس از» درگذشت «موسی خبر نیافتی‌» ملأ: سران و اشرافند. این‌داستان‌، ناظر بر دورانی است که بنی‌اسرائیل بعد از حضرت موسی‌ ÷ به چنگال ستمگران (قوم عمالقه) گرفتار شدند و مدتی طولانی تحت ستم آنان به‌سر برده از دیار و کاشانه خویش بیرون رانده شدند «آن‌گاه که به پیامبرشان‌» که گفته‌می‌شود، شمویل‌ [۱۸] بود «گفتند: پادشاهی برای ما بگمار» که بر گرد او جمع شویم و به رأی و اندیشه او عمل کنیم «تا در راه خدا» همراه با او «پیکار کنیم‌. آن پیامبرگفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم با آن که ما از دیارمان رانده‌» و از زنان «و از فرزندانمان جدا ساخته شده‌ایم‌» باکشته‌شدن و به اسارت در آمدن زنان و فرزندانمان به وسیله قوم جالوت، لذا با وجود اقتضای جنگیدن با قوم جالوت، هیچ مانعی فراروی این امر که پیکار کنیم وجود ندارد «پس چون جنگ بر آنان فرض شد، همگی‌» به‌دلیل سستی در اراده وتصمیم و اضطراب در نیت‌ها؛ «پشت کردند» از جنگ «جز شمار اندکی از آنان‌» آنان همانهایی بودند که با طالوت از رودخانه عبور کردند. به قولی: شمار آنان به‌تعداد اهل بدر - سیصد و سیزده تن - بود «و خداوند به حال ستمگران داناست‌» پس آنان را در برابر ترک جهاد که ستمی آشکار است، مجازات می‌کند.

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَكُمۡ طَالُوتَ مَلِكٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡكُ عَلَيۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡكِ مِنۡهُ وَلَمۡ يُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَيۡكُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِي ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ يُؤۡتِي مُلۡكَهُۥ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٢٤٧ [البقرة: ۲۴٧].

«و پیامبرشان‌» شمویل «به آنان گفت: خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برگزیده است‌» او را برای فرماندهی و رهبری شما آماده نموده و شما را به فرمانبرداری ازوی و جنگیدن تحت فرمانش امر می‌کند. نقل است که طالوت، نه از نسل نبوت بود و نه از نسل پادشاهی، بلکه چوپان یا دباغی بود فقیر، و دربنی‌اسرائیل سنت بر آن بود که پیامبران از سبط «لاوی‌» و پادشاهان از سبط «یهودا» برمی‌خاستند و چون طالوت از تبار هیچ‌یک از این دو سبط نبود «گفتند:چگونه او را بر ما پادشاهی باشد با آن که ما به پادشاهی از وی سزاوارتریم و به او ازجهت مال گشایشی داده نشده‌است‌«؟ یعنی: چگونه ممکن است که طالوت پادشاه ما شود، درحالی‌که او نه از تبار شاهان است و نه هم از ثروتمندان و سرمایه‌داران تا ما به‌خاطر اشرافیت یا سرمایه او، از وی پیروی و فرمانبرداری کنیم‌؟ «پیامبرشان گفت: خداوند او را بر شما برگزیده است‌» به پادشاهی و فرمانروایی وگزینش خداوند متعال حجت قاطع است «و او را در دانش بر شما برتری بخشیده است‌» آری‌! دانش‌؛ این ویژگی‌ای که ملاک برتری انسان و گل سرسبد همه فضایل و از بزرگ‌ترین دلایل و وجوه برتری بر دیگران است «و» نیز او را «درنیروی بدنی‌» بر شما برتری داده است، نیرویی که تأثیر آن در جنگها و مانند آن از مسئولیتهای سنگین واضح و روشن می‌باشد. به قولی: او را طالوت نامیدند، به‌جهت طول قد و قامت آن زیرا او پهلوانی بود که هم در دیانت و هم در توانایی جسمی و کاردانی جنگی - یعنی اوصافی که در رهبری و فرماندهی ملاک و معیار شناخته می‌شوند - بسی نیرومند بود. آری‌! روشن است که فضایل شخصی وذاتی انسان، بر ثروت و شرافت در نسب مقدم است‌.

«و خداوند پادشاهی خود را به هرکس که بخواهد می‌دهد» زیرا ملک، ملک وی و بندگان هم بندگان وی اند، پس شما را چه جای اعتراض بر امری که نه ملک شماست و نه هم در حوزه تصرف شما قرار دارد؟ «و خدا واسع‌» و گشایشگر فضل خویش است و «داناست‌» به کسی‌که سزاوار پادشاهی است و برآن توانایی‌دارد. پس، از این دو آیه کریمه چنین بر می‌آید که: جهاد در راه خدا أ ، آمادگی روانی، تربیتی، علمی، شایستگی، جرأت و شجاعت، عزم و نیت صادقانه، اخلاص و روحیه ایثار و قربانی را می‌طلبد.

﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ءَايَةَ مُلۡكِهِۦٓ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلتَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَبَقِيَّةٞ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٤٨ [البقرة: ۲۴۸].

«و پیامبرشان به آنان‌گفت: نشانه‌» صدق و صحت «فرمانروایی او این است که برای شما صندوقی می‌آید که در آن آرامشی از جانب پروردگارتان است‌» یعنی: آن صندوق سبب آرامش دل‌های شما در مورد موضوع گزینش طالوت است که درآن اختلاف ورزیده‌اید و مایه ثبات و پایداریتان در هنگام رویارویی با دشمنانتان است‌. سکینه: از سکون، به معنی وقار و آرامش است‌. «و یادگاری از میراث آل‌موسی و آل هارون است‌» یادگار نهاده شده در آن صندوق عبارت بود از: عصای‌موسی و ریزه‌های الواح تورات که تورات اولین‌بار در آنها نوشته شده بود. بعضی‌چیزهای غیر اینها را نیز افزوده‌اند. به قولی: مراد از آل موسی و آل هارون، نه خاندان آنها، بلکه خود آنها هستند، یعنی: این یادگارها نه از خانواده موسی ÷ وهارون ÷ بلکه مربوط به خود آن دو بود. «و فرشتگانش آن را حمل می‌کنند» آری‌! فرشتگان به دستور پروردگار متعال، آن صندوق را که گویند از چوب‌طلا اندود ساخته شده بود، در برابر دیدگان آنها در میان آسمان و زمین حمل کرده آن‌گاه فرود آمدند و آن را در برابر طالوت بر زمین نهادند. یادآور می‌شویم‌که انبیای بنی‌اسرائیل‌، این تابوت سکینه (صندوق عهد) را در جنگ‌ها پیشاپیش خود حرکت می‌دادند و آن را وسیله پیروزی خود می‌دانستند «مسلما اگر مؤمن باشید، برای شما در این رویداد نشانه‌ای است‌» بر شایستگی طالوت به فرمان‌روایی‌. ابن‌عباس س می‌گوید: «عمالقه فلسطین در یکی از جنگ‌ها، آن صندوق را از بنی‌اسرائیل به زور گرفتند، لذا خداوند أ به نشانه حقانیت طالوت، آن را به وسیله فرشتگان به‌سوی وی باز فرستاد و فرشتگان آن را در برابر طالوت بر زمین نهادند و چون بنی‌اسرائیل این صحنه را دیدند، گفتند: اینک آری‌! پس، به طالوت تسلیم شده و او را پادشاه خود ساختند و به جهاد تحت فرمان وی آماده شدند و طالوت از میان جوانان آنها هفتاد هزار تن را برای جهاد برگزید».

﴿فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِيكُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَيۡسَ مِنِّي وَمَن لَّمۡ يَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّيٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِيَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡيَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ٢٤٩ [البقرة: ۲۴٩].

«و هنگامی که طالوت با لشکریان رهسپار شد» از شهر خویش بیت المقدس ولشکر را از شهر به جنگ «عمالقه‌» خارج کرد، فصل‌؛ فصل تابستان و هوا سخت‌گرم بود، لذا لشکریان از طالوت آب خواستند، او «گفت: خداوند شما را به وسیله رودخانه‌ای می‌آزماید» نقل است که‌: مراد از آن رودخانه‌ای در میان اردن وفلسطین است‌. گفتنی است که هدف از این آزمون، سنجش میزان اطاعت لشکریان وی بود. طالوت افزود: «پس هرکس از آن بنوشد از پیروان من نیست‌» لذا هرکس از من در این دستور اطاعت کند، در سایر فرمانها نیز مطیع من خواهد بود و هرکس این دستور را نادیده بگیرد و خواهش نفسش بر او چیره شود، پس او در سایر امور سخت و دشوار، به‌طریق اولی خداوند أ را عصیان و نافرمانی‌خواهد کرد «و هرکس از آن نخورد، قطعا او از من است، مگر کسی‌که با دستش غرفه‌ای برگیرد» اغتراف: گرفتن آب به دست یا به وسیله دیگری است و (غرفه) برگرفتن آب با یک کف دست، یا با هردو کف دست است‌. آری‌! طالوت، فقط نوشیدن یک مشت آب را به آنان رخصت داد تا آزار تشنگی را اندکی از آنان برطرف ساخته باشد و تا بدین وسیله بتوانند کشمکش نفس خویش را مهارکنند «پس همه از آن نوشیدند» و از فرمانده خویش نافرمانی کردند، لذا او نیز به آنان اجازه نداد که باوی در جنگ با دشمن همراهی‌کنند «جز اندکی از ایشان‌» که ننوشیدند و ایشان به تعداد اصحاب بدر (سیصدوسیزده تن) بودند، چنان‌که درصحیح‌بخاری و غیرآن آمده است‌.

ابن جریر از براءبن‌عازب س روایت کرده است که فرمود: «ما در میان خودمان‌چنین می‌گفتیم که اصحاب محمد ص در روز بدر سیصدوده‌تن‌واندی بودند، به شماره اصحاب طالوت که با وی از نهر گذشتند و از نهر نگذشت بجز مؤمنی‌». اما سدی می‌گوید: «تمام لشکر طالوت هشتادهزارتن بود، هفتاد و شش‌هزارتن آنان از آب نهر نوشیدند و فقط چهارهزار تن با طالوت باقی ماندند». اما با وجود این‌آزمایشی که از پایداری و اطاعت آنها به‌عمل آمد، کسانی هم که از نهر گذشتند، آنچنان که باید به هنگام رویارویی با دشمن‌، پایداری نکردند «و هنگامی که طالوت و کسانی که همراه وی ایمان آورده بودند از آن نهر گذشتند» آنان همان تعداد اندکی بودند که از وی اطاعت کردند، هرچند که در میزان یقین و صلابت دینی‌شان باهم‌تفاوت داشتند، چرا که در این هنگام بددلانشان «گفتند: امروز ما را یارای‌» مقابله با «جالوت و سپاهیانش نیست‌» جالوت: مشهورترین قهرمان فلسطینی‌ها و فرمانده‌آنان بود. اما «کسانی که به دیدار خداوند یقین داشتند، گفتند: بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با صابران است‌» یعنی: پیروزی با صبر و پایداری همراه است، نه با بسیاری تعداد.

﴿وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٥٠ [البقرة: ۲۵۰].

«و آن‌گاه که برای جنگ با جالوت و سپاهیانش به میدان آمدند» برزوا: در براز بیرون آمدند. «براز»: زمین و فضای فراخ است «گفتند: ای پروردگارما! برما» باران «صبر فروریز و گامهایمان را استوار بدار» یعنی: ما را نیرومند گردان تا به شکست روبرو نشویم و از میدان جنگ نگریزیم «و ما را بر خدانشناسان پیروزگردان‌» و یاریمان کن تا بر جالوت و سپاهیانش غالب گردیم‌.

﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا يَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٥١ [البقرة: ۲۵۱].

«پس آنان را به اذن خدا» یعنی: به امر و اراده وی «شکست دادند و داوود، جالوت را کشت‌» داوود فرزند «یسی‌» است‌، و طالوت او را جهت نبرد با جالوت برگزید و او با فلاخن و چوبدستی خویش، جالوت قهرمان طاغوت را کشت «و خداوند به او پادشاهی ارزانی داشت‌» او را به پادشاهی بنی‌اسرائیل برگزید و این در حیات طالوت بود «و» نیز به او «حکمت را» ارزانی داشت، بعد از مرگ صمویل و طالوت‌. مراد از حکمت در اینجا، نبوت است‌. خاطرنشان می‌شود که قبل از داوود، پادشاهی و نبوت برای هیچ‌کس فراهم و یک‌جا نشده بود و خداوند أ نبوت و پادشاهی را هردو یک‌جا به او بخشید، در حالی‌که قبلا چوپانی بیش‌نبود. زبور نیز بر داوود ÷ نازل شد «و از آنچه می‌خواست به او آموخت‌» یعنی: ازآنچه که مشیت خداوند متعال بر آن رفته بود، به داوود آموخت، همچون صنعت‌زره‌سازی، شناخت زبان پرندگان و داوری میان مردم در اختلافات و دعاوی آنان «و اگر خداوند برخی از مردم را» که کارگزاران اسباب شر و فساد هستند «به‌وسیله‌برخی‌دیگر» از آنان که به وسیله جهاد و امربه معروف و نهی‌ازمنکر، جلو شر وفساد و مفسدان را می‌گیرند «دفع نمی‌کرد، قطعا زمین تباه می‌شد» زیرا اهل فساد بابرپاکردن شراره‌های شر و فتنه که براندازنده نسلها و آبادانی‌ها و کشتزارهاست، برزمین غلبه می‌کردند و مسلمانان را از میان برداشته، مساجد و عبادتگاهها را ویران‌می‌ساختند، پس این اهل ایمانند که با نیرومندی مادی و معنوی خویش، بازدارنده شر و فساد از روی زمین می‌باشند «و خداوند نسبت به‌جهانیان تفضل دارد» و براساس همین فضل خویش، برخی از آنان را به وسیله برخی دیگر دفع نموده و شراره‌های شر و فتنه را فرو می‌خواباند.

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَيۡكَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٢٥٢ [البقرة: ۲۵۲].

«این‌» اموری که در این داستان مطرح شد «آیات الهی است که ما آن را به‌حق‌» یعنی: خبر صحیحی که در آن هیچ شک و شبهه‌ای نیست «بر تو می‌خوانیم وبه‌راستی تو» ای محمد ص «از جمله پیامبرانی‌» تصریح و تأکید بر رسالت آن‌حضرت ص، برای تقویت قلب و تثبیت نهاد و استوارترساختن امر نبوت ایشان و رد این سخن کفار است که می‌گفتند: تو پیامبر نیستی‌.

پرتوی از تاریخ بر داستان طالوت و جالوت: بنی‌اسرائیل مدتی پس ازدر گذشت حضرت موسی‌ ÷ به سرزمین فلسطین وارد شدند و (۳۵۶) سال درآنجا به سر بردند، در این مدت، آماج حملات ملت‌های مجاور خود - چون‌عمالقه عرب، اهالی مدین، فلسطین و آرامی‌ها - قرار گرفتند، که گاهی پیروزمی‌شدند و گاهی هم مغلوب می‌گشتند. در اواسط سده چهارم در عهد «عالی‌کاهن‌» بود که بنی‌اسرائیل در نزدیکی غزه با فلسطینی‌های ساکن‌«اشدود» درگیرشدند، آنان در این جنگ مغلوب فلسطینی‌ها گشته و صندوق مقدس (تابوت) رااز دست دادند و این صندوق‌، به چنگ فلسطینی‌ها افتاد، که این امر بر بنی‌اسرائیل‌سخت دشوار آمد. بقیه داستان اجمالا در آیات فوق آمده است‌.

﴿تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَيۡنَا عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ وَلَٰكِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن كَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يُرِيدُ٢٥٣ [البقرة: ۲۵۳].

«این پیامبران‌» که در آیه سابق با جمله: ﴿ وَإِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ به آنان اشاره شد «بعضی از آنان را بر بعضی برتری بخشیده‌ایم‌» یعنی: به بعضی از آنان، بیش از دیگران از مزایای کمال بخشیده‌ایم و ایشان را به خصلت‌های پسندیده‌ای که درغیرشان نیست مخصوص گردانیده‌ایم و از جمله پیامبر آخرالزمان حضرت‌محمد ص را. اگر گفته شد: پس وجه جمع‌نمودن میان این آیه کریمه و میان این‌حدیث شریف مرفوع ابوهریره س که رسول اکرم ص فرموده‌اند: «مرا بر انبیای دیگربرتری ندهید»، چیست‌؟ می‌گوییم: آن حضرت ص این‌سخن را یا بر سبیل تواضع‌فرموده‌اند، در عین اینکه خود به این حقیقت آگاه بوده‌اند که برترین انبیا و رسل هستند. یا این سخنشان قبل از زمانی بوده است که آن حضرت ص از برتری خویش بر دیگر انبیا آگاه گردند. یا این سخنشان حمل بر آن می‌شود که در هنگام مناقشه و مشاجره پیرامون این موضوع، مرا بر دیگر انبیا: برتری ندهید. یامرادشان این بوده که‌: به انگیزه عصبیت، مرا بر دیگر انبیا: برتری ندهید. پس‌این حدیث به هیچ وجه به معنی نفی برتری آن حضرت ص بر دیگر انبیا نیست‌. چنان‌که آن حضرت ص در حدیث شریف دیگری فرموده‌اند: «أنا سيد ولد آدم: من سرور و سالار فرزندان آدم هستم‌». ولی بنابر حدیث اول، سزاوار نیست‌که ما بنابر تعیین بگوییم که محمد ص برتر از موسی یا عیسی علیهماالسلام اند، بلکه بدون تعیین پیامبری از پیامبران می‌گوییم که: حضرت محمد ص از همه انبیا ورسل برتر هستند.

«از آنان کسی هست که خداوند با او سخن گفته است‌» و ایشان حضرات موسی و محمد علیهماالسلاماند و این از جمله برتریهایی است که خداوند أ به ایشان بخشیده است «و بعضی را درجات بلند ارزانی داشت‌» ایشان پیامبرانی هستند که جایگاه و منزلتشان در نزد خدای سبحان بسی بزرگ و متعالی است‌. احتمال دارد که مراد از این بعض، پیامبر ما حضرت محمد ص باشند، به سبب کثرت مزایایی‌که دارند و هم محتمل است که مراد از آن ادریس‌ ÷ باشد که خداوند أ وی را به جایگاهی بلند رفعت داد و به آسمان‌ها برد. یا مراد از آنان، پیامبران اولی‌العزم: هستند. در حدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «در شش چیز بر انبیا برتری داده شده‌ام:

۱- جوامع الکلم به من داده شده‌.

۲- به من با افگندن رعب و وحشت در دل دشمنانم‌، پیروزی و نصرت عطاگردیده‌.

۳- اموال غنیمت برایم حلال گردانیده شده‌.

۴- زمین برایم پاک و سجده گاه گردانیده شده‌.

۵- به سوی کافه خلق خدا أ برانگیخته شده‌ام، نه به سوی یک قوم و نژاد ومنطقه خاص‌.

۶- خاتم انبیا هستم و نبوت به من ختم گردیده‌».

«و به عیسی‌بن مریم معجزات آشکار دادیم‌» این از جمله برتریهایی است که‌خدای سبحان به او عنایت فرمود، معجزاتی چون زنده ساختن مردگان، شفادادن بیماران لاعلاج و غیره «و او را به وسیله روح‌القدس تأیید کردیم‌» روح‌القدس: جبرئیل‌ ÷ است و تفسیر آن در (آیه ۸٧) گذشت‌. پس آیه کریمه دلیل بر آن‌است که میان انبیا: در فزونی الطاف و عنایات الهی، احوال و مقامات، ویژگی‌ها، کرامت‌ها و معجزات، تفاوت و تفاضل وجود دارد، اما باید گفت که در اصل نبوت میان‌شان هیچ برتری و تفاضلی نیست و ایشان در نبوت و هدف واحدخویش، همه با هم برابرند، پس مزیت و برتری آنها بر یک‌دیگر به خصوصیات دیگری مربوط است که افزون بر اصل نبوت می‌باشد. «و اگر خدا می‌خواست‌، کسانی که پس از آنان آمدند» یعنی: پس از پیامبران، یا پس از موسی و عیسی و محمد: «بعد از آن همه دلایل روشنی که برآنان آمد، به کشتار یک‌دیگر نمی‌پرداختند، ولی‌» امتهای انبیا بعد از ایشان «اختلاف پیشه کردند» و با هم درافتادند تا بدانجا که به کشتار یک‌دیگر پرداختند و به ملت‌های گوناگونی تبدیل‌شدند «پس بعضی از آنان ایمان آوردند» و بر ایمان خویش استقامت ورزیدند «و بعضی کفر ورزیدند» همچون مسیحیان بعد از حضرت عیسی‌ ÷ و یهودیان بعد ازحضرت موسی‌ ÷. «کفر» ضد ایمان است، همچنین «کفر» به معنی انکار نعمت که ضد شکر می‌باشد، نیز آمده است «و اگر خدا می‌خواست‌» که بعد از این‌اختلاف با همدیگر نجنگند «با همدیگر کشمکش و کارزار نمی‌کردند، ولیکن خداوند هرآنچه را اراده کند، انجام می‌دهد» از یاری رساندن و توفیق بخشیدن، یا خوارساختن و رسوا نمودن هرکس که بخواهد، پس هیچ ردکننده‌ای برای حکم وی و هیچ تبدیل‌کننده‌ای برای قضا و داوری وی نیست، لذا مشیت خداوند متعال‌بر آن رفته است که این موجود بشری در همان خط سیری که هم اکنون هست قرارداشته باشد - با این ساختار دو قطبی درون خود و با این استعدادهای متضادش که هم قابل هدایت و هم قابل گمراهی است - و اراده الهی بر آن است که بشر در انتخاب راه هدایت، یا گمراهی، مختار باشد، و اختلاف و کشمکش هم لازمه اینهاست‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤ [البقرة: ۲۵۴].

«ای مؤمنان‌! از آنچه روزیتان داده‌ایم، انفاق کنید» در راه خدا أ ، مادام که بر ذخیره‌کردن آنچه که در روز قیامت به‌نفع شماست، برای خود قادرید «پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن نه دادوستدی است‌» تا آنچه را که سبب نجات است برای خود خریداری نمایید «و نه‌» در آن روز «دوستی‌» و صداقت و محبتی است «و نه شفاعتی‌» مؤثر است، مگر برای آنان که خداوند أ به ایشان اذن شفاعت بدهد. و این روز، روز قیامت است‌. «و کافران همان ستمکارانند» چرا که پیامبران: را تکذیب کرده و هشدارها را نادیده گرفتند و از اعلامیه‌ها فرمان نبردند. عطاءبن دینار گفته است: «سپاس خدای را که فرمود: کافران همانا ستمکارانند و نفرمود: ستمکاران همانا کافرانند، چرا که دیگر کار بر همگان دشوار می‌شد». به قولی: مراد از کافران‌؛ منکران فرایض الهی و از جمله ترک‌کنندگان و بازدارندگان زکاتند زیرا امر به «انفاق‌» در این آیه، ناظر بر زکات فرض می‌باشد.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ كُرۡسِيُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا يَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٢٥٥ [البقرة: ۲۵۵].

«خداست که معبودی جز او نیست‌» یعنی: معبود بر حقی جز او نیست «زنده‌است‌» یعنی: او تعالی زنده پاینده‌ای است که نه حیات وی زایل و نه متحول ودگرگون می‌شود «و» هم اوست «قیوم‌» یعنی: قیام‌کننده به تدبیر امور آفرینش ومخلوقات خویش و حفظ و نگه‌داشت آنها و برپادارنده‌ای که همه موجودات به او نیازمندند و او از همه آنها بی‌نیاز می‌باشد «نه خوابی سبک او را فرا گیرد» سنه: خواب سبک و غنودنی است که به عنوان مقدمه خواب پدید می‌آید و احساس‌رخوت و سستی و فروافتادن پلکها (چرت) نشانه آن می‌باشد. خواب: حالتی است خاص که بر جانداران عارض می‌شود و با آن، حواس ظاهری از احساس وادراک باز می‌ماند. «و نه‌» او را «خوابی گران‌» فرامی‌گیرد، پس بر حق تعالی‌هیچ نقص و غفلت و فراموشی‌ای از تدبیر امور مخلوقاتش، دست نمی‌دهد «آنچه‌در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن اوست‌» و تحت سلطه و فرمان او می‌باشد «کیست آن‌کس که جز به‌اذن او در پیشگاهش شفاعت کند»؟ هیچ‌یک از بندگانش قادر نیست که نزد وی به احدی از آنان - با شفاعت یا غیر آن - نفعی برساند تا آن‌گاه که حق تعالی خود به شفاعت کننده اذن شفاعت ندهد «می‌داند آنچه را درپیش‌رویشان است‌» از آخرت «و آنچه در پشت سرشان است‌» از دنیا. که این‌خود دلیل احاطه علم وی به تمام کائنات - اعم از گذشته، حال و آینده آنها - می‌باشد «و به چیزی از علم او احاطه و آگاهی نمی‌یابند مگر آنچه خود بخواهد و کرسی‌او آسمان‌ها و زمین را دربر گرفته‌» ابن‌عباس ب می‌گوید: «کرسی حق تعالی، علم اوست‌». طبری این رأی را ترجیح داده‌. از نظر اهل لغت نیز، اصل کرسی به‌معنای علم است، از این جهت به علما «کراسی‌» گفته می‌شود زیرا آنان تکیه‌گاه‌های مردم و محل اعتماد ایشانند. در روایتی دیگر از ابن‌عباس س آمده‌است که فرمود: «کرسی حق تعالی محل و موضع هردو قدم اوست‌». به قولی‌دیگر: مراد از کرسی، عظمت و بزرگی خدای است و الا - در حقیقت‌امر - نه کرسی‌ای است و نه نشستنی و نه هم کسی‌که بنشیند. به قولی دیگر: مراد از کرسی، فرمانروایی خداوند متعال است‌. باید دانست که به قول صحیح‌، کرسی غیر از عرش است و عرش از کرسی بزرگتر می‌باشد، چنان‌که در احادیث شریف آمده است‌.

صاحب تفسیر «المنیر» می‌گوید: «من بر آنم که واجب است تا ما به عرش وکرسی همان‌گونه که در قرآن مجید آمده است ایمان داشته باشیم و حق تعالی‌خود به مراد خویش از آنها داناتر است‌». «و نگهداری آنها بر او دشوار نیست‌» یعنی: نگه‌داشت آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آنهاست، بر خداوند متعال سنگین و دشوار نیست و به او از این کار کمترین مشقتی نمی‌رسد «و او بلند مرتبه بزرگ‌قدر است‌» بر مخلوقاتش از روی قدر و منزلت، والا و برتر و بر آنان تواناست و بر همه چیز غالب و مسلط می‌باشد. پس مراد از علو؛ علو قدر و مرتبه‌است، نه علو مکانی زیرا خدای سبحان از قرار گرفتن در مکان مبرا و منزه می‌باشد. خاطرنشان می‌شود که این آیه‌کریمه را «آیه‌الکرسی‌» می‌نامند.

فضیلت آیه الکرسی: در حدیث شریف آمده است که رسول‌خدا ص از ابی‌بن‌کعب س سؤال کردند: کدامین آیه از آیات کتاب خدای بزرگتر است‌؟ گفت: آیه‌الکرسی، فرمودند: «تهنیت باد بر تو علم، ای ابامنذر»!. همچنین در حدیث شریف به روایت اسماء بنت یزیدبن سکن آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «بی‌گمان اسم اعظم خداوند أ در این دو آیه کریمه است: ﴿ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢، و ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢ [آل عمران: ۱-۲]. همچنین در حدیث شریف آمده است: «آیه‌الکرسی سرور همه آیات قرآن است و در هیچ خانه‌ای که شیطان در آن است، خوانده نمی‌شود، مگر اینکه شیطان از آن خانه بیرون می‌رود». همچنین در حدیث شریف آمده است: «من قرأ دبر كل صلاة مكتوبة آیة الكرسي لم يمنعه من دخول الجنة إلا أن يموت‌: کسی‌که پس از هر نماز فرض آیه‌الکرسی را بخواند، هیچ چیز دیگری او را از ورود به بهشت باز نداشته است، جز اینکه بمیرد». احادیث بسیار دیگری نیز در فضیلت آیه‌الکرسی آمده است که به جهت اختصار از ذکر آنها صرف نظر کردیم‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «آیة الکرسی مشتمل بر ده جمله مستقل است که همه به ذات الهی متعلق‌اند و در آنها تمجید و تعظیم خدای یکتا می‌باشد».

﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٥٦ [البقرة: ۲۵۶].

«در دین هیچ اجباری نیست‌» یعنی: هیچ‌کس از کفار را - در صورتی که به‌پرداخت جزیه تن دردهد - به قبول اسلام اجبار و اکراه ننمایید زیرا دلایل و برهان‌های دین حق آشکار و روشن است و نیازی به این وجود ندارد که کسی را به اجبار به آن وادار نمود. در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است: گروهی از انصار مدینه گفتند: «ما قبل از اسلام با این اعتقاد که دین یهود از دین ما بهتر است‌؛ فرزندانمان را به دین آنان درآوردیم و حالا که خدای اسلام را نمایان‌گردانید، دیگر می‌باید فرزندانمان را به جبر و اکراه به پذیرش اسلام وادارنماییم‌»، پس چون این آیه کریمه نازل شد، رسول خدا ص فرزندان انصار را مخیر ساخته و آنان را به پذیرفتن اسلام، اجبار و اکراه نکردند. آری‌! اکراه واجبار منتفی است‌؛ «چرا که رشد از غی، به روشنی آشکار شده است‌» مراد از رشد دراینجا؛ ایمان و مراد از غی‌؛ کفر است‌. یعنی: راه از بی‌راهه متمایز و آشکار و ایمان با دلایل و برهان‌های خود متجلی و روشن گردیده است بنابراین، نیازی به اجبارکسی بر پذیرش اسلام وجود ندارد «پس هرکس به طاغوت کفر ورزد» طاغوت: کاهن، شیطان، بت و هر سردمداری در عرصه گمراهی است «و به خدا ایمان آورد» بعد از آن که راه از بیراهه بر وی آشکار گشته است‌؛ «هرآینه به عروه‌الوثقی‌چنگ زده است‌» عروه: یک طرف ریسمانی است که به شکل حلقه‌ای گره‌زده می‌شود و هرکس به چاهی فرو رود، یا از آن بالا آید، آن حلقه را محکم دردست خویش می‌گیرد. مراد از آن در اینجا؛ وسیله نجات است‌. وثقی: یعنی: محکم به‌هم گره‌زده‌شده و سخت استوار. آری‌! هرکس ایمان آورد؛ به‌دستاویزی محکم و استوار چنگ زده است «که گسستنی برای آن نیست‌» یعنی: آن حلقه هرگز باز و گسسته نمی‌شود تا کسی را که به آن چنگ زده‌، هلاک کند، بلکه فرد چنگ‌زننده به خود را همان‌طور به بهشت می‌رساند و از بهشت فقط کسی جدا می‌افتد که به آن حلقه چنگ نزده باشد.

ابن‌کثیر آرای علما درباره «عروة‌الوثقی‌» را چنین نقل می‌کند: «عروه الوثقی‌؛ ایمان است‌». سدی می‌گوید: «عروه‌الوثقی اسلام است‌». سعیدبن جبیر وضحاک می‌گویند: «عروه‌الوثقی‌؛ کلمه طیبه لا اله الا الله است‌». انس‌بن مالک س می‌گوید: «عروه‌الوثقی قرآن است‌». سالم‌ابن‌ابی‌الجعد می‌گوید: «عروه‌الوثقی دوست داشتن در راه الله و دشمنی ورزیدن به خاطر اوست‌». آن‌گاه ابن‌کثیر درجمع‌بندی این آراء می‌گوید: «همه این اقوال صحیح است و میان آنها هیچ‌گونه تعارضی وجود ندارد». «و خداوند شنواست‌» همه گفتنی‌ها را «داناست‌» به همه‌اعتقادات‌؛ اعم از کفر و ایمان‌. قرطبی گفته است: «از آنجا که ایمان به خدا أ وکفر به طاغوت، از اموری است که به زبان گفته می‌شود و قلب آن را باورمی‌کند، پس، مناسب بود که در اینجا صفت «سمیع‌» برای گفتنی‌ها و صفت‌«علیم‌» برای معتقدات به کار رود، که چنین شد».

این آیه کریمه قاعده‌ای بزرگ از قواعد اسلام و رکنی عظیم از ارکان سیاست، برنامه و راه و روش آن است‌. قاعده‌ای که اجبار کسی را به پذیرش دین روانمی‌داند و همچنین به کسی این اجازه را نمی‌دهد که فردی از اهل ادیان را به اجبار از دین وی خارج سازد. البته این قاعده هنگامی تحقق می‌پذیرد که مسلمانان قوی و نیرومند باشند، به گونه‌ای که بتوانند از هویت و حیات دینی‌شان در برابرفتنه‌گران حراست و حفاظت نمایند، لذا برای تأمین آزادی دعوت و ایمنی از فتنه، جهاد علیه سلطه متجاوز امری اجتناب ناپذیر است و بعد از آن، موضوع‌گردن نهادن به اسلام در حوزه فردی و گروهی، چیزی است که به قناعت اختیاری انسان‌ها از طریق حجت و برهان، یا گفت‌وگو به شیوه‌ای که نیکوتر است‌، واگذاشته می‌شود و در این میدان، دیگر نه جهاد مسلحانه‌ای در کار است و نه اجبار و فشاری‌.

صاحب تفسیر «المنیر» پس از آن که اقوال و آرای مفسران در خصوص منسوخ شدن این آیه کریمه را با آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ [التوبة: ٧۳]. نقل‌می‌کند؛ این استنباط را به دست می‌دهد که قول به نسخ آن ضعیف است‌، لذا قول صحیح این است که آیه کریمه منسوخ نیست‌. شهید سید قطب / نیز در «فی ظلال‌القرآن‌» این آیه کریمه را از بارزترین وجوه گرامی‌داشت خداوند متعال از انسان می‌داند و با بیانی مدلل نشان می‌دهد که میان اصل عدم اکراه بر دین و اصل مشروعیت جهاد مسلحانه، هیچ‌گونه تعارض و تناقضی وجود ندارد و هریک از آنها مجال خاص خود را دارا می‌باشند [۱٩].

﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡلِيَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ يُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٥٧ [البقرة: ۲۵٧].

«خداوند ولی مؤمنان‌» یعنی: یاور و سرور و کارسازشان «است، آنان را از تاریکی‌ها» یعنی: از شبهات گمراه‌کن‌، جهل و پرستش طاغوت «به سوی نور» علم و هدایت و ایمان «بیرون می‌آورد» ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند أ نور را به‌صیغه مفرد و ظلمات را به صیغه جمع یاد کرد؛ زیرا حق یکی است و متعدد نمی‌شود، اما کفر و گمراهی انواع و اقسام زیادی دارد». «و کافران سرورانشان طاغوت است که آنان را از روشنایی به سوی تاریکی‌ها خارج می‌کنند» مراد از طاغوت در اینجا؛ ائمه و فلاسفه کفرند که کافران را به کفر و الحاد امر کرده و کفر را برآنان آرایش می‌دهند و بدین‌وسیله آنان را از نور فطرت الهی که مردم را برآن سرشته است و از راه انبیاکه دعوت به‌سوی عقاید راستین و شریعت‌های روشن و مستقیم است، به‌سوی تاریکی‌های کفر خارج می‌کنند «آنان اهل آتشند، آنان در آن جاودانند».

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت می‌کند: کسانی که به‌عیسی‌ ÷ ایمان آورده بودند و چون پیامبر خاتم ص مبعوث شدند، به ایشان نیز ایمان آوردند؛ از مصادیق این آیه‌اند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡيِۦ وَأُمِيتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٢٥٨ [البقرة: ۲۵۸].

«ای محمد! آیا ندیدی‌» با قلب خویش «آن کسی را که با ابراهیم در باب پروردگارش محاجه کرد» گویند: او نمرودبن‌کنعان بود که در عراق پادشاهی می‌کرد و مرکز فرمانروایی‌اش بابل بود و نقل است که او پادشاه عالمگیر زمان خود بود که دنیا را تماما زیر سلطه و فرمان خویش درآورده بود. «در مقابل آن که خدا به اوپادشاهی داده بود» یعنی: طول مدت پادشاهی‌اش‌، او را به این طغیان و گردنکشی واداشت زیرا نقل است که او به مدت چهارصد سال بر مسند پادشاهی قرارداشت و در این پادشاهی و ناز و نعمت، مغرور و گردنکش شد، در حالی‌که نعمت اساسا انگیزه بخش شکر و سپاس است نه ناسپاسی و گردنکشی، هم ازاین روی او با ابراهیم‌ ÷ به مقابله و مکابره پرداخت، «آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگارم آن کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند» یعنی: دلیل قطعی وجودپروردگار توانا، ایجاد این پدیده‌های مشاهده شده بعد از عدم آنها و باز معدوم ساختن آنها بعد از وجودشان است و این بالضروره، دلیل بر وجود فاعل مختاری است زیرا این پدیده‌ها به خودی خود به وجود نیامده‌اند و لابد ایجادکننده‌ای آنها را آفریده است و این آفریننده، همان پروردگاری است که من به سوی پرستش وی به یگانگی فرامی‌خوانم‌. اما نمرود به کبر و نخوت خود ادامه داد و «گفت: من‌نیز زنده می‌کنم و می‌میرانم‌». ابن‌عباس س می‌گوید: «نمرود، دو مرد را که به‌اعدام محکوم بودند، احضار کرد، پس یکی از آنها را کشت و دیگری را بخشید و بدین‌گونه ادعا کرد که او زندگی بخشیده و می‌رانیده است، که البته این ادعایش مغالطه‌ای بیش نبود زیرا قصد ابراهیم‌ ÷ این بود که پروردگار متعال زندگی ومرگ را در اجساد می‌آفریند، ولی قصد نمرود کافر این بود که او قادر است تا از کشتن درگذرد؛ و این خود زنده ساختن است و قادر است تا بکشد؛ که این خود میراندن است‌. روشن است که این پاسخ ابلهانه‌ای بود که هرگز قرار دادن آن در مقابل حجت ابراهیم‌ ÷ صحیح نیست‌». آن گاه ابراهیم‌ ÷ حجتی به میدان او آورد که در آن مغالطه روی نمی‌دهد و به کافر این مجال فراهم نمی‌شود که از آن با تکبر و لجاجت بگریزد: «ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق برمی‌آورد، پس تو آن را از مغرب برآور» یعنی: هرگاه تو مدعی آن هستی که زنده می‌کنی و می‌میرانی‌؛ پس کسی‌که زنده می‌کند و می‌میراند، هم‌او در نظام هستی نیز می‌تواند تصرف کند - اعم از آفرینش آن، یا دست بردن در برنامه‌ها و نظامات آن - لذا من از تو می‌خواهم که اگر راست می‌گویی‌؛ اینک این خورشید را که هر روز ازمشرق طلوع می‌کند، از مغرب بر آور؛ «پس آن کافر مغلوب شد» و بر جای خویش میخکوب گشت و متحیرانه ساکت ماند «و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند» یعنی: به آنان حجت و برهانی را الهام نمی‌کند، بلکه حجتشان در نزدپروردگار متعال، محکوم به شکست و بطلان است‌.

سدی می‌گوید: «این مناظره میان ابراهیم و نمرود بعد از بیرون آمدن‌ابراهیم‌ ÷ - به‌سلامت از آتش - روی داد زیرا قبل از آن، میان آن دو ملاقاتی روی نداده بود». ابن‌کثیر به نقل از زید بن‌اسلم می‌گوید: «نمرود غله و خوارباری فراوان داشت و مردم برای گرفتن غله نزد وی می‌رفتند. ابراهیم‌ ÷ نیز همراه با آنان نزد وی رفت، هم در آنجا بود که این مناظره میان آن دو روی داد. پس‌نمرود به ابراهیم‌ ÷ غله‌ای نداد - چنان‌که به مردم می‌داد - و چون ابراهیم‌ ÷ ازنزد وی به سوی خانواده‌اش بر می‌گشت، در مسیر راه، بار خویش را از توده خاکی که نزدیک خانه‌اش بود پر کرد و با خود گفت: چون نزد خانواده خود بروم، آنان را با نمایاندن این بار از خود وا می‌آورم‌. به خانه که رسید، بار خود راگذاشته، تکیه داد و خوابید. زنش ساره به سوی دو کیسه همراه ابراهیم‌ ÷ که پر ازخاک بود رفت و آن دو را پر از خوراکی‌ای پاکیزه یافت و از آن غذایی گواراپخت‌. چون ابراهیم‌÷ از خواب بیدار شد، غذایی لذیذ را در برابر خود آماده یافت، پرسید: این را از کجا آورده‌اید؟ ساره گفت: از غله‌ای که همینک‌آوردی‌! پس ابراهیم‌ ÷ دانست که این، روزیی از جانب خدای بوده‌است‌«.

﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحۡيِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ كَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ يَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ يَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمۡ يَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجۡعَلَكَ ءَايَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ كَيۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٥٩ [البقرة: ۲۵٩].

«یا» ندانستی داستان «کسی را که بر قریه‌ای گذشت‌» این کس، به قول مشهور: عزیر ÷ از انبیای بنی‌اسرائیل بود که بر قریه‌ای از سرزمین بیت‌المقدس که به دست بخت‌النصر ویران شده‌بود، گذشت‌. به قولی: مراد از قریه‌؛ اهالی آن‌است‌. «که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود» یعنی: سقف‌ها و دیوارهای آن قریه بر سر ساکنان خود فرو ریخته بود. عروش: سقف‌هاست‌. به قولی: معنای آن این است: آن قریه خالی از سکنه بود، در حالی‌که خانه‌ها آباد و پابرجا بودند. عزیر ÷ با مشاهده این وضع با خود گفت: «چگونه خداوند» مردم «این ویرانکده را پس از مرگشان زنده می‌کند»؟ این‌چنین بود که او احیای مجدد آن قریه یا شهر را در حالتی که مشابه حالت مردگان است، بعید پنداشت‌. مراد وی، بعید پنداشتن زنده شدن مجدد مردم آن قریه بود «پس خداوند او را» یعنی: عزیر را «صد سال میراند، سپس برانگیختش‌» و بدین‌گونه برای او در وجود خودش، بر معاد مثل ونمونه‌ای زد. و از زنده ساختن او به «بعث‌» تعبیر شد نه «احیاء»، برای اعلام این‌امر که عزیر ÷ همچون بار اول‌؛ زنده‌ای عاقل و با ادراک کامل گردید. خداوند أ بعد از برانگیختن مجددش به او گفت: «چقدر درنگ کرده‌ای‌«؟ در حال‌مرگ‌؟ «گفت: یک روز یا پاره‌ای از روز را درنگ کرده‌ام‌» عزیر این سخن را بنابه پندار خودش گفت زیرا خدای او را در آغاز روز میراند و پس از صدسال در آخر روز زنده ساخت، پس چون دید که خورشید هنوز می‌تابد، گمان کرد که آن خورشید؛ خورشید همان روز است و او فقط چند ساعتی بیش نخوابیده است «گفت‌» پروردگار متعال «چنین نیست، بلکه صد سال درنگ کرده‌ای‌» در حال مرگ «پس به خوراک و نوشیدنی خود» که گویند؛ انجیر و شیره انگور بود «بنگر، که‌» با وجود سپری شدن این مدت طولانی، طعم و رنگ آن به قدرت لایزال ما «تغییر نکرده است و به درازگوش خود بنگر» که چگونه اعضا واجزای وجودش متلاشی شده و استخوان‌های آن درهم ریخته است و بدان که این واقعه برای آن است که هم پاسخ سؤال تورا بدهیم «و هم تو را نشانه‌ای برای مردم گردانیم‌» در مورد معاد و برانگیخته‌شدن بعد از مرگ‌. گفته‌اند: نشانه قراردادن‌عزیر، در این حقیقت بود که او بعد از گذشت صد سال، به مانند روزی که مرده بود، جوان برانگیخته شد، درحالی‌که فرزندان و نوادگان خود را همگی پیر وکهنسال یافت‌. «و به این استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را به حرکت درمی‌آوریم‌» یعنی: آنها را بر روی همدیگر قرار داده و به هم پیوند می‌دهیم «سپس گوشت را بر آن می‌پوشانیم‌» یعنی: استخوان‌ها را با گوشت می‌پوشانیم‌. ابن‌کثیر نقل می‌کند: «آن شهر ویرانه بعد از مدت هفتاد سال از مرگ عزیر ÷ آباد و مسکونی شده‌بود». گفتنی است‌؛ اولین چیزی که خداوند أ در عزیر آفرید، چشمانش بود و اوبا چشم خود می‌دید که چگونه استخوان‌هایش یکی یکی به دیگری پیوسته و سپس‌بر آنها گوشت پوشانده می‌شود، آن‌گاه بر وی روح دمیده شد «پس چون این حال برای او آشکار شد» یعنی: چون برای او آنچه را که قبل از این بعید می‌پنداشت، به عینیت آشکار گشت «گفت: به یقین می‌دانم که خداوند بر هر چیزی تواناست‌» یعنی: اکنون می‌دانم به نوع دیگری از دانستن که قبل از این نمی‌دانستم و آن علم عیان است، پس، هم‌اکنون من داناترین اهل زمان خویش به این حقیقت هستم‌. به قرائتی دیگر (اعلم‌...) آمده است‌؛ که در این صورت معنی این است: خداوند أ به او دستور داد تا این حقیقت را به نحوی بداند که در آن، آرامش و اطمینان قلبی وجود دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِي كَيۡفَ تُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِن لِّيَطۡمَئِنَّ قَلۡبِيۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّيۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَيۡكَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ يَأۡتِينَكَ سَعۡيٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٦٠ [البقرة: ۲۶۰].

«و» ای محمد ص! به‌یاد آور «آن‌گاه که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنما که چگونه مردگان را زنده می‌کنی‌«؟ جمهور علما بر آنند که این سؤال ابراهیم‌ ÷ ازروی شک و تردید در قدرت خداوند متعال نبود زیرا ابراهیم‌ ÷ هرگز در قدرت حق تعالی بر زنده‌ساختن مردگان شک و شبهه‌ای نداشت، بلکه فقط می‌خواست تا کیفیت زنده شدن را به چشم سر ببیند. ابن کثیر می‌گوید: «برای این درخواست‌ابراهیم‌ ÷ چند سبب ذکر کرده‌اند، از آن جمله اینکه چون او به نمرود گفت: (پروردگار من همان است که زنده می‌گرداند و می‌میراند)؛ دوستدار آن شد که‌در این باره، از علم الیقین به عین‌الیقین ارتقا یابد». بنابراین، ابراهیم‌ ÷ با این‌خواسته‌اش نه رؤیت قلب، بلکه رؤیت چشم را اراده داشت تا برای او طمأنینه وآرامش حاصل شود. پس خداوند أ در پاسخ وی «فرمود: مگر ایمان نیاورده‌ای‌«؟ به اینکه من به زنده‌ساختن مردگان قادرم، که اینک از من نمایاندن آن را می‌خواهی‌؟ طرح این سؤال، در عین علم خداوند أ به ایمان داشتن‌ابراهیم‌ ÷، برای تعلیم دادن به شنوندگان است «گفت: چرا» باور داشته‌ام و ایمان آورده‌ام که تو بر این کار توانایی «و لیکن برای این که‌» با یک‌جاشدن دلیل عیان همراه با دلایل ایمان «دلم آرام گیرد»، خواستار این معاینه و مشاهده گردیده‌ام‌. آری‌! ابراهیم‌ ÷ هرگز در زنده‌شدن مردگان شکاک و متردد نبود و برای پیامبران: چنین شک و تردیدی جایز هم نیست، ولی او به‌خاطر آن خواهان دیدن این امر شد که فطرت انسان براین سرشته شده که از مشاهده آنچه که ازوجود آن خبر یافته، به اطمینان دست می‌یابد.

به همین جهت، رسول خدا ص در این حدیث شریف فرموده‌اند: «خبر یافتن همچون معاینه و دیدن نیست‌». ابن‌عباس س می‌گوید: «در قرآن کریم آیه‌ای ازاین آیه کریمه امیدوار کننده‌تر نیست‌». خواجه عبدالله انصاری / می‌گوید: «یقین‌را سه رتبت است، اول علم‌الیقین، پس عین‌الیقین‌؛ پس حق‌الیقین، ابراهیم‌ ÷ خواست تا هرسه رتبت در او جمع شود و علم‌الیقین، عین‌الیقین گردد». لذا خداوند متعال خواسته ابراهیم‌ ÷ را اجابت نموده «فرمود: چهار پرنده را بگیر و آنهارا پیش خود ریزریز گردان‌» یعنی: بعد از برگرفتن چهار پرنده، هرکدام آنها راقطعه‌قطعه کن «سپس بر سر هرکوهی پاره‌ای از آنها را بگذار» یعنی: از هرکدام آنها پاره‌ای بر سر هرکوهی قرار ده «آن‌گاه آنها را فرا خوان، شتابان به‌سوی تو می‌آیند» یعنی: شتابان به سوی تو به پرواز در می‌آیند «و بدان که خداوند، عزیز حکیم است‌» یعنی: حق تعالی غالب و توانایی است که چیزی او را عاجز نمی‌گرداند و در صنع و تدبیر خویش فرزانه و باحکمت است‌.

نقل است که ابراهیم‌ ÷ چهار پرنده را از چهار نوع بر گرفت: طاووس، کرگس، کلاغ و خروسی را. ابن‌عباس س می‌گوید: «ابراهیم‌ ÷ پرندگان ریزریزشده و به هم در آمیخته را بر هفت کوه قرار داد، آن‌گاه سرهایشان رابه دست خود گرفت، سپس نگاه کرد که چگونه اجزای آنها به هم می‌پیوندد وپرهای‌شان یکی‌یکی به‌هم می‌آید و همه زنده شدند».

﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٢٦١ [البقرة: ۲۶۱].

سبب نزول: این آیه کریمه درباره عثمان‌بن عفان و عبدالرحمن‌بن عوف ب نازل شد زیرا اولی سپاه تبوک را به هزار شتر، همراه با نمد و یراق وجهاز آنها مجهز کرد و به علاوه چاه آب‌خیزی داشت که آن را نیز بر مسلمانان صدقه کرد و دومی چهار هزار درهم را در راه خدا أ انفاق نمود. ابوسعیدخدری س می‌گوید: پیامبر گرامی اسلام ص را دیدم که دستانشان را بالا برده درحق عثمان س چنین دعا می‌کردند: «پروردگارا! من از عثمان‌بن عفان راضی‌شده‌ام، پس، تو نیز از او راضی باش‌».

«صفت کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند» یعنی: در جهاد برای اعلای کلمه‌الله «همانند دانه‌ای است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‌ای صددانه باشد» یعنی: صفت انفاق‌شان مانند صفت کشت دانه‌ای با این اوصاف است‌. مراد خوشه‌های هفت‌گانه‌ای است که از یک ساقه واحد سر می‌زند، یعنی یک‌ساقه به هفت شاخه منشعب می‌شود که در هرشاخه یک خوشه و در هر خوشه صددانه است «و خداوند برای هرکس که بخواهد» پاداشش را «چند برابر می‌کند» یعنی: باز هفتصد برابر را برای کسانی که آداب انفاق را رعایت کنند [۲۰] و انفاق‌شان برای برتری کلمه خدا أ باشد، چند برابر می‌کند «و خداوند گشایشگر» است‌. یعنی فضل و بخشش وی گشاده است و از خلقش فراگیرتر و گسترده‌تر می‌باشد «داناست‌» به کسانی که مستحق این فضل و بخشش هستند و نیز به کسانی که‌مستحق آن نیستند.

این آیه کریمه اقتضا می‌کند که انفاق در جهاد پاداشی هفتصد برابر داشته باشد، در حالی‌که در آیه دیگری آمده است که یک کار نیک، ده‌برابر پاداش دارد لذا از این امر دانسته می‌شود که پاداش ده برابر، متعلق به انفاق در غیر جهاد از دیگرراه‌های خیر بوده و فقط پاداش انفاق در جهاد است که هفتصد برابر می‌باشد. امام‌احمد از عیاض‌بن غطیف روایت کرده است که گفت: نزد ابوعبیده آمدیم تا او رابه سبب ناراحتی‌ای که به پهلویش عارض شده بود، عیادت کنیم در این هنگام همسرش بر بالینش نشسته بود. پس به همسرش گفتیم: ابوعبیده س شب را چگونه‌گذراند؟ گفت: به‌خدا که شب را برخوردار از پاداش الهی گذراند. ابوعبیده س به‌سخن درآمد و گفت: نه‌! چنین نیست، من شب را با چنین حالی سپری نکرده‌ام‌. در این اثنا رویش را که به‌طرف دیوار بود، به‌سوی عیادت‌کنندگان برگرداند وگفت: آیا از من نمی‌پرسید که به زنم چه گفتم که او از سخنم چنین برداشتی کرده‌است‌؟ در حدیث شریف از رسول خدا ص شنیدم که فرمود: «هر کس مازاد بر نیاز خود را در راه خدا أ انفاق کند، پاداش وی هفتصد چند آن است و هرکس برخود انفاق کند، یا مریضی را عیادت نماید، یا چیز آزاردهنده‌ای را دور سازد، هرکار نیکی از این قبیل، پاداشی ده برابر دارد و روزه سپر مؤمن است تا آن‌گاه که‌او [با ارتکاب حرام‌] آن را نشکند و پاره نکند و هرکس که خدای او را به آفت و بلایی در جسمش مبتلا گردانید، آن آفت برایش حطه‌ای [کفاره‌ای برای‌گناهان‌] است». یعنی: زن ابوعبیده س که این حدیث رسول خدا ص را ازشوهرش شنیده بود، استنباط وی این بود که چون وی به آفتی مبتلا هست، این‌برایش پاداشی است‌.

﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا يُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٦٢ [البقرة: ۲۶۲].

«کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، سپس در پی آنچه انفاق کرده‌اند، منت و آزاری در میان نمی‌آورند» من: سخن‌گفتن شخص از بخشش و انفاق خود است، که آن سخن به گوش گیرنده می‌رسد و مایه آزار روحی وی می‌گردد و این‌از گناهان کبیره است‌. اذی: دشنام‌دادن، فخرفروشی و تکبر به انفاق مال ویادآوری آن به کسی است که فقیر دوست ندارد او از آن آگاه شود. آری‌! چنین‌کسانی که اموال‌شان را بی‌منت و آزار در راه خدا أ انفاق می‌کنند: «پاداششان برای‌شان نزد پروردگارشان‌» محفوظ «است‌». اینکه خداوند أ در اینجا انفاق‌کنندگان را به پروردگاری خود منسوب می‌سازد، گرامی داشت و بزرگ داشتی برای آنان و تأکیدی بر دریافت پاداش از سوی ایشان است «و بیمی بر آنان نیست‌» در هردو سرای دنیا و آخرت «و آنان اندوهگین نمی‌شوند» این تعبیر، بیانگر نفی همیشگی حزن و اندوه از آنان است‌.

در حدیث شریف به روایت مسلم از ابوذر س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «ثلاثة لا يكلمهم الله يوم القيامة ولا ينظر إليهم ولا يزكيهم ولـهـم عذاب أليـم: الـمنان بما أعطى، والـمسبل إزاره، والـمنفق سلعته بالحلف الكاذب»‌. «سه کس‌اند که خدای در روز قیامت با آنان سخن نمی‌گوید، به سوی آنان نمی‌نگرد، آنان را تزکیه نمی‌کند و برای‌شان عذابی دردناک است: منت‌گذارنده دربرابر آنچه‌که بخشیده است، کسی‌که در راه‌رفتن، شلوار (ولباسش) را از روی کبر وخودبزرگ‌بینی بر زمین به دنبال خود می‌کشد و کسی‌که کالای خود را با سوگند دروغ می‌فروشد».

﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ٢٦٣ [البقرة: ۲۶۳].

«گفتاری پسندیده‌» و دعا و کلامی خوش در برخورد با فرد سائل و نیازمند، ازسوی کسی‌که مورد درخواست کمک قرار می‌گیرد «و گذشت‌» و چشم‌پوشی از پافشاری و تندی سائل «بهتر از صدقه‌ای است که آزاری به‌دنبال آن باشد و خداوندبی‌نیاز بردبار است‌» این آیه کریمه در عین اینکه بیانگر این حقیقت است که برگرداندن فقرا با زبانی خوش و رفتاری نیک، بهتر از دادن صدقه به ایشان همراه با آزار و منت می‌باشد؛ دلجویی از نیازمندان و امید بخشیدن به آنان نیز هست، بادادن این پیام به آنان که: اگر از نزد اغنیا دست خالی برمی‌گردند، باید به فضل وبخشایش خداوند أ امیدوار باشند. مراد از «مغفرت‌»، پرده پوشی رفتار بدنیازمند و گذشت از وی است، چنانچه او بر درخواستش چنان پافشاری و اصرار ورزید که سبب کدورت خاطر توانگر شد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ كَٱلَّذِي يُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَيۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَكَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا يَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَيۡءٖ مِّمَّا كَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٦٤ [البقرة: ۲۶۴].

«ای مؤمنان‌! صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید» باطل‌کردن صدقات‌؛ ازبین‌بردن اثر و تباه‌ساختن ثواب آنهاست زیرا منت و آزار و ریا، صدقات را باطل و بی‌اثر می‌گرداند «همانند کسی‌که مالش را برای خودنمایی بر مردم انفاق می‌کند و به خدا و روز بازپسین ایمان ندارد» یعنی: مانند کسی‌که مالش را ریاکارانه برای نمایش‌دادن به مردم انفاق می‌کند و هدف او از این کار، کسب رضای الهی وثواب آخرت نیست، بلکه فقط می‌خواهد مدح و ستایش مردم را به‌سوی خودجلب نماید تا مردم او را به اوصاف نیک بشناسند و مثلا بگویند؛ فلان شخص، سخاوتمند و جواد است «پس مثل او همچون مثل تخته‌سنگی است‌» صاف وهموار «که بر آن خاکی باشد و باران سنگینی بر آن ببارد و آن را سخت و صاف واگذارد» یعنی: آن باران سنگین، خاکی را که بر روی آن تخته سنگ نشسته‌است، ببرد و آن را صاف و سترون باقی گذارد. پس همچنان است این فرد خودنمای ریاکار، که صدقات ریایی او نه نفعی از ثواب به او می‌رساند و نه هم مال وی باقی می‌ماند، همچون صخره‌ای که نه سبزیی بر آن می‌روید و نه هم‌خاکش باقی می‌ماند «آنان نیز از آنچه کرده‌اند، بهره‌ای نمی‌برند» یعنی: منت‌گذاران و آزاردهندگان و ریاکاران نیز، نه از آنچه انفاق کرده‌اند، پاداش وحاصلی می‌برند و نه هم بعد از انفاق، قادر به بازگردانیدن مال خود می‌باشند، درحالی‌که قبلا در به‌دست آوردن آن، چه رنجها و زحمتها کشیده‌اند! «و خداوند قوم کافر را» تا آن‌گاه که بر کفر خویش باشند «هدایت نمی‌کند» به سوی آنچه که خیر و صلاحشان در آن است‌. این تعبیر به این واقعیت اشاره دارد که ریا ومنت نهادن از صفات کفار است، نه از اوصاف مؤمنان‌.

باید دانست که:

۱- آیات کریمه، شامل انفاق نفل و فرض - هردو - می‌شود، پس نیازی نیست که بگوییم: آیه (۲۶۱) قبل از آیه زکات نازل شده و سپس با آیه زکات منسوخ گردید.

۲- آیه کریمه (۲۶۱) دلیل بر آن است که شغل کشاورزی از بهترین مشاغل‌است، بدان جهت که خدای به آن مثل زده است‌. در حدیث شریف آمده‌است: «هیچ مسلمانی نیست که نهالی می‌نشاند و یا مزرعه‌ای را کشت می‌کند که بعدا پرنده‌ای، یا انسانی، یا حیوانی از آن می‌خورد، مگر اینکه آن محصول، برایش صدقه است‌». همچنین در حدیث شریف آمده است: «روزیتان را در نهانگاه‌های زمین بجویید». یعنی: کشاورزی نمایید. آری‌! کشاورزی از جمله فرض‌های کفایی است، پس بر حاکم مسلمانان واجب است که مردم را برکشاورزی مجبور نماید.

۳- منت‌گذاری‌؛ یعنی یادآوری از احسان خویش و آن را به رخ شخص نیازمندکشیدن، از گناهان کبیره است، به دلیل احادیث وارده درباره نکوهش شدید این‌کار.

۴- در حدیث شریف آمده است: «سخن نیکو صدقه است و از امور پسندیده یکی این است که با برادر مسلمانت با چهره باز و بشاش روبرو شوی‌».

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ كَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُكُلَهَا ضِعۡفَيۡنِ فَإِن لَّمۡ يُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ٢٦٥ [البقرة: ۲۶۵].

«و مثل کسانی که اموال‌شان را برای طلب خشنودی خداوند و اعتقاد برخاسته از دل خویش انفاق می‌کنند» یعنی: آنان که با بذل اموال، دل وجان‌ونهان خویش را بر ایمان و اعتقاد و عبادات استوار و پایدار می‌سازند و انفاق مال را وسیله‌ای برای ریاضت و تمرین و عادت دادن نفس خویش بر ایمان و اعتقاد می‌شناسند و یقین‌دارند به اینکه خداوند متعال به ایشان در برابر آن پاداشی بس وافر عنایت می‌کند. یا معنای ﴿وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ این است: آنان که نفس خویش را برایمان وبذل مال در راه خدا أ ، پایدار و ثابت قدم گردانیده و آن را از بیماری بخل ومال‌دوستی تزکیه می‌کنند، مثل آنان «همچون مثل جنتی است‌» جنت: باغی است‌که در آن درختانی انبوه می‌روید تا بدانجا که آن را می‌پوشاند «که‌» این باغ «بر فراز ربوه‌ای قرار دارد» ربوه: پشته‌ای است که اندک بلندیی دارد. توصیف باغ به‌این که بر فراز پشته‌ای قرار دارد؛ برای آن است که درختان و سبزی‌هایی که بر آن‌پشته می‌روید، نیکوتر از درختان و سبزه‌زارهای دیگر مکانهاست، چه غالبا وزش بادهای نرم، به آن هوایی لطیف و گوارا و کیفیتی والا و دلپذیر می‌بخشد، هم ازاین روی است‌؛ «که اگر باران سنگینی بر آن ببارد، دو چندان محصول برآورد» میوه‌هایش نسبت به باغهای دیگر، به سبب این باران سنگین «و اگر باران سنگین برآن نبارد» دست‌کم «باران سبک‌» و ریزی هم برای آن کافی است‌. طل: باران سبکی است که قطراتی ریز دارد «و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست‌» آری‌! این‌چنین است داستان مؤمنی که اگر خداوند أ به او ثروت و سرمایه‌ای بسیار بریزاند، او هم برای رضای حق تعالی صدقه‌ای بسیار می‌دهد، اما اگر همچون باران سبک، به‌ثروتی اندک دست یابد؛ باز هم از صدقه دادن و انفاق دست برنداشته بذل و بخشش را کاملا قطع نمی‌کند و نفع این صدقه اندک در نزد خدا أ بسیار است، چرا که هدف بخشنده آن، به دست آوردن رضای الهی می‌باشد.

حسن در تفسیر ﴿وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ می‌گوید: «در صدر اسلام چون یک مسلمان وارسته قصد صدقه دادن را داشت، با خویشتن خویش درنگ و تأملی‌می‌کرد؛ پس اگر آن صدقه برای خدا أ می‌بود، آن را می‌بخشید و اگر غیراز این‌می‌بود، دست نگه می‌داشت‌». برخی دیگر در معنای آن گفته‌اند: «آنان که اموال‌شان را برای طلب خشنودی خدا أ انفاق می‌کنند، بصیرتی باز و ضمیری روشن دارند و این بصیرت و بینایی ضمیر، آنها را بر انفاق در طاعت الهی پایدار واستوار می‌گرداند زیرا ایشان به هنگام دادن صدقه می‌نگرند که آیا این صدقه رضای الهی را در پی دارد یا نه؟ پس اگر برای خدا أ بود، آن را می‌دهند ودر غیرآن دست نگه می‌دارند». تعلیل آیه کریمه به دو علت: ﴿ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ و ﴿وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ دلالت بر این دارد که: انسان مؤمن باید با عمل خویش این دو امر را مدنظر داشته باشد:

۱- طلب رضای خداوند متعال به انگیزه بندگی برای او. ۲ - تزکیه نفس خویش از شائبه‌های بخل و ریا و دیگر آلودگی‌ها.

﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمۡ أَن تَكُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡكِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّيَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِيهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَتَفَكَّرُونَ٢٦٦ [البقرة: ۲۶۶].

«آیا کسی از شما دوست دارد» همزه (أیود) برای استفهام انکاری و نفی است، یعنی: کسی دوست ندارد «که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد که از زیرآنها» یعنی: از زیر درختان آنها «نهرها روان باشد» ذکر اختصاصی خرما وانگور، درحالی که بعدا می‌فرماید: «و هرگونه میوه‌ای برایش به‌بار آورد» برای این است که خرما و انگور بهترین و نیکوترین درختان است «درحالی‌که او را پیری‌رسیده‌» و پیری شخص، او را در معرض شدت نیازمندی قرار می‌دهد زیرا شخص پیر از کار و کسب و جمع نمودن اسباب دنیا ناتوان است، از همین روی در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص در دعای خویش می‌فرمودند: «اللهم اجعل اوسع رزقک علی عند کبر سنی وانقضاء عمری»‌. «بارخدایا! وسیع‌ترین روزیت را بر من در هنگام کهنسالیم و رو به پایان آمدن عمرم قرار بده‌». «و» آن شخص «فرزندانی خردسال دارد» زیرا کسی‌که هم سن‌بالا و هم فرزندانی ضعیف داشته باشد و ناگهان «گردبادی آتشین بر آن باغ بوزد» و باغ او را که تمام هستی‌اش‌می‌باشد، یکسر «بسوزاند»؛ بدون شک، آه و افسوس و درد و اندوهش بر ازدست‌دادن آن باغ، بسیار سخت و کمرشکن خواهد بود زیرا او نه در آن سن‌وسال توش و توانی دارد که باغش را دوباره غرس کند و نه فرزندان خردسال‌او، چنین توان و نیرویی دارند. «اعصار» باد سختی‌است که همانند ستونی به‌سوی‌آسمان بالا می‌رود و سپس راست می‌ایستد، که به آن گردباد می‌گویند. مراد از«نار»، باد سرد شدید و سوزانی است که چون بر درختان وزد، همه را پاک بسوزاند «این‌گونه، خداوند آیاتش را برای شما روشن می‌گرداند تا اندیشه کنید» درعواقب امور؛ و بنابراین، صدقات و انفاق‌هایتان را در جهت رضای خدا أ با اخلاص همراه کنید و از این مثل عبرت بگیرید.

پس این آیه کریمه تمثیلی است برای کسی‌که کار خیری می‌کند، اما در کنارش کار دیگری را به آن ضمیمه می‌نماید که آن را هدر و باطل و بیهوده گرداند، در چنین صورتی، آن عمل نیک در روز قیامت - که او سخت به آن نیازدارد - دستش را نمی‌گیرد و گره‌ای از مشکل بی‌علاج او نمی‌گشاید، همچون صاحب چنان باغی که با چنان حادثه‌ای روبرو شده است‌. ابن‌کثیر در تفسیر این‌آیه کریمه روایت می‌کند: «عمر س روزی از اصحاب پرسید: به نظر شما آیه: ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمۡ... درباره چه‌کسی نازل شده است‌؟... ابن عباس س گفت: این آیه‌کریمه مثلی است برای عملی، عمر س پرسید: کدام عمل‌؟ ابن‌عباس س گفت: برای مرد توانگری که به طاعت خدا أ عمل می‌کند، سپس حق تعالی (به قصدامتحان) شیطان را به‌سوی او می‌فرستد، از آن پس به گناهان عمل می‌کند تاگناهان همه اعمال او را در خود فرو می‌برند». ابن‌کثیر می‌گوید: «همین روایت در تفسیر این آیه کریمه کافی است‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَيَمَّمُواْ ٱلۡخَبِيثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِيهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِيهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ٢٦٧ [البقرة: ۲۶٧].

«ای مؤمنان‌! از چیزهای پاکیزه‌ای که به‌دست آورده‌اید انفاق کنید» یعنی: از بهترین و برگزیده‌ترین و حلال‌ترین اموال خویش انفاق کنید. مراد از انفاق در اینجا، زکات فرض است و به قولی: معنای آن عام است در زکات فرض و صدقات دیگر «و از آنچه برای شما از زمین برآورده‌ایم‌» که عبارت از: میوه‌ها، حبوبات، سبزیجات، معادن، گنجها و دفینه‌های زیرزمین است، نیز انفاق کنید. و حاشا! «قصد انفاق‌» چیزهای «ناپاک و بد» و پست «را نکنید» یعنی: مال وامانده وناباب را به صدقات و خیرات اختصاص ندهید «درحالی‌که آن را» اگر به عنوان حقوقتان به خودتان بدهند «خود شما نیز گیرنده آن نیستید» به هیچ نحو و در هیچ زمانی «مگر آن که در آن چشم‌پوشی کنید» یعنی: اگر یکی از شما آن را در بازار ببیند که فروخته می‌شود، یا کسی آن مال پست را به وی اهدا نماید، یا دربرابر حق‌وی به وی بدهد، هرگز آن را - جز با بی‌میلی و از روی کم‌رویی و چشم‌پوشی - نمی‌پذیرد، پس هرگاه خود به آن چیز نامرغوب و ناباب رغبت ندارید، چگونه‌حق خدا أ را از آن می‌پردازید؟ «و بدانید که خداوند بی‌نیاز» است از انفاق‌های شما، پس انفاق مال قطعا به منفعت خود شماست «ستوده است‌» و سزاوار حمد و ستایش در برابر نعمت‌های وافری که به شما بخشیده است و از جمله ستایش وشکرگزاریی که سزاوار جلال و عظمت اوست، یکی هم انفاقتان از اموال پاکیزه‌ای است که به شما ارزانی نموده است، پس بدانید که خداوند أ پاک است و جز پاک را نمی‌پذیرد.

ملاحظه می‌شود که آیاتی از قرآن کریم که در آنها مطالبه انفاق مال می‌شود، غالبا یا به عبارت ﴿وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ[البقرة:۲۴٧] ختم می‌شوند، یا به عبارت ﴿ٱللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «آیه‌بعد»؛ و خود این امر ما را به این حقیقت رهنمون می‌سازد که مال انفاق شده بخشی از همان نعمتهایی است که حق تعالی خود به بندگانش ارزانی نموده است‌. درحدیث شریف آمده است: «همانا خداوند أ بدی را با بدی محو نمی‌کند، بلکه بدی‌را با نیکی محو می‌کند زیرا پلیدی نمی‌تواند محوکننده پلیدی باشد... ». همچنین‌در حدیث شریف به روایت عایشه ل آمده است که فرمود: برای رسول اکرم ص سوسماری هدیه آوردند، اما آن حضرت ص نه آن را خوردند و نه از خوردن آن نهی کردند. گفتم: یا رسول الله! آیا مساکین را با آن اطعام کنیم‌؟ فرمودند: «از آنچه خود نمی‌خورید، آنان را اطعام نکنید».

﴿ٱلشَّيۡطَٰنُ يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ يَعِدُكُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٢٦٨ [البقرة: ۲۶۸].

«شیطان شما را از فقر بیم می‌دهد» تا در راه خدا أ انفاق نکنید «و به ناشایستی و فحشا» یعنی: به گناهان و هزینه نمودن اموال در راه آنها وبخل ورزیدن از انفاق در راه‌های خیر «فرمان می‌دهد» اعراب به بخیل‌، «فاحش‌» می‌گویند، از بس که بخل در نزد آنان زشت و ناپسند است «ولی خداوند از جانب خود به شما وعده مغفرت می‌دهد» مغفرت: پوشاندن گناهان بندگان در دنیا و آخرت‌است «و فضل و بخشش‌» را وعده می‌دهد. فضل وی آن است که بهتر از آنچه راکه انفاق کرده‌اند، به آنان عوض دهد و در روزیشان گشایش و فراخی پدید آورد و در آخرت هم به آنان بهتر و بیشتر و برتر و زیباتر از آنچه که انفاق کرده‌اند، ارزانی نماید «و خداوند واسع است‌» در فضل و رحمت خویش و «داناست‌» به‌آنچه که انفاق می‌کنید، پس شما را در برابر آن پاداشی مناسب عطا می‌نماید.

﴿يُؤۡتِي ٱلۡحِكۡمَةَ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُؤۡتَ ٱلۡحِكۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِيَ خَيۡرٗا كَثِيرٗاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩ [البقرة: ۲۶٩].

«او» تعالی «به هرکس که بخواهد، حکمت می‌بخشد» حکمت: به قول جمهورعلما عبارت از: علم و دانش و قرآن است بنابراین، حکمت به نبوت اختصاص‌ندارد، بلکه از آن عام‌تر می‌باشد. به قولی دیگر: حکمت، فهم و روشن‌بینی درامور است‌. به قولی دیگر: حکمت، رسیدن به حق است در گفتار و کردار. بعضی‌هم آن را به دانش قرآن تأویل کرده‌اند. ابن‌عباس س می‌گوید: «حکمت‌؛ یعنی‌معرفت به ناسخ و منسوخ‌، محکم و متشابه‌، مقدم و مؤخر، حلال و حرام و امثال وحکم قرآن‌». در حدیث شریف آمده است: «من حفظ القرآن فقد أدرجت النبوة بين‌كتفيه غير أنه لا يوحى إليه». «هر کس قرآن را حفظ کرد، در حقیقت نبوت در میان دو شانه‌اش جاگرفته، جز اینکه به او وحی نمی‌شود». «و به هرکس حکمت داده‌شود، به یقین خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد» یعنی: فقط کسی خطاب شرع و مضمون کلام الهی را به کار می‌بندد و از آنها پند می‌پذیرد که صاحب عقل سلیم باشد.

﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠ [البقرة: ۲٧۰].

«و هر نفقه‌ای را که انفاق کردید، یا هر نذری که بر خود لازم گردانیدید، قطعا خداوند آن را می‌داند» و بر انجام آن پاداش و بر ترک آن سزایتان می‌دهد. این عبارت‌، حامل معنای مژده و تهدید هردو است‌. «نذر» در لغت‌؛ عزم بر پایبندی به چیزی‌خاص و لازم گردانیدن آن بر خود است و در اصطلاح شریعت‌؛ تعهد و پیمان بستن انسان به طاعتی است که خداوند أ آن را بر وی لازم نگردانیده است، اما چون خود انسان آن را برخود لازم می‌گرداند بنابراین، بر وی واجب و لازم می‌شود «و برای ستمکاران‌» یعنی: کسانی که با مخالفت امر به انفاق و عدم وفا به‌نذر، خود را به گناه می‌آلایند «هیچ یاوری نیست‌».

باید دانست که علما بر وجوب وفا به نذر طاعت و حرام بودن ارتکاب معصیتی‌که نذر به آن تعلق گرفته، اتفاق نظر دارند، به دلیل این حدیث شریف: «نذر بر دوگونه است: ۱ - آنچه که در طاعت خدای نذر شده‌باشد و قطعا باید به‌آن وفا کرد. ۲ - آنچه که در نافرمانی خدای نذر شده‌باشد، که این نذر برای شیطان است و در آن وفایی نیست و کفاره آن‌؛ کفاره قسم می‌باشد». اما به قول جمهور فقها؛ انسان در وفاکردن به نذر در یک کار مباح و در عدم وفا به آن مخیر است، همچون نذر به خوردن، لباس پوشیدن و امثال آن، به دلیل این‌حدیث شریف: «نذری نیست مگر در آنچه که رضای خداوند متعال با آن مدنظر باشد».

﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِيَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّ‍َٔاتِكُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٢٧١ [البقرة: ۲٧۱].

«اگر صدقات خویش را آشکار کنید، این کار خوبی است‌» و هیچ ایراد و اشکالی به همراه ندارد «و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید» یعنی: پنهانی آن را از مال خویش بیرون کرده و به فقرا بدهید «این برای شما بهتر است‌» بهتر بودن پنهان‌کاری در پرداخت صدقات، در خصوص صدقه نافله است تا از ریا دورباشد، نه در زکات فرض زیرا در پنهان‌کردن زکات فرض هیچ فضیلتی نیست، بلکه حتی اکثر علما بر آنند که آشکارساختن آن بهتر است تا دیگران هم به زکات دهنده اقتدا کنند «و» خداوند متعال با صدقه پنهان و صدقه آشکارتان «بخشی از گناهانتان را می‌زداید» نه همه گناهانتان را زیرا صدقه، همه گناهان رانابود نمی‌کند «و خداوند از آنچه می‌کنید، آگاه است‌» بنابراین، شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد، پس‌، از ریاکاری و انفاق برای غیر خدا أ حذر کنید.

در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از ابی‌هریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «سبعه يظلهم الله في ظله يوم لا ظل إلا ظله: إمام عادل، وشاب نشأ في عبادة الله، ورجلان تحابا في الله اجتمعا عليه وتفرقا عليه، ورجل قلبه معلق بالـمسجد إذا خرج منه حتى يرجع إليه، ورجل ذكر الله خالياً ففاضت عيناه، ورجل دعته امرأة ذات منصب وجمال فقال: إني أخاف الله رب العالمين ورجل تصدق بصدقة فأخفاها حتى لا تعلم شماله ما تنفق يمينه‌». «هفت کس‌اند که خدای ایشان را در سایه عرش خویش جای می‌دهد، در روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه اونیست: زمامدار عادل، جوانی که در عبادت خدا أ رشد یافته، دو کسی‌که به خاطر خدا أ باهم دوستی نموده برای او باهم جمع می‌شوند و در راه او از یک‌دیگر جدا می‌گردند، مردی که دل وی آویخته به مسجد است‌؛ از همان‌گاه که‌از آن بیرون می‌آید تا آن که مجددا به‌سوی آن برگردد، کسی‌که در خلوت‌خویش خدا أ را یاد می‌کند و چشمانش پر از اشک می‌شود، مردی که زنی صاحب جاه و جمال او را به‌سوی خویش می‌خواند، اما او می‌گوید: من ازخداوند پروردگار عالمیان می‌ترسم و مردی که صدقه‌ای را انفاق می‌کند و آن رابه گونه‌ای پنهان می‌دارد که دست چپش نمی‌داند که دست راستش چه چیز انفاق‌کرده است‌». در حدیث شریف دیگری آمده است: «صدقه السر تطفی‌ء غضب الرب عزوجل». «صدقه پنهانی، خشم پروردگار را فرو می‌نشاند».

ابن‌ابی حاتم در بیان سبب نزول می‌گوید: این آیه کریمه در شأن ابوبکر و عمر ب نازل شد زیرا عمر س نصف مالش را نزد رسول خدا ص آورد و آن را تقدیم ایشان کرد و رسول خدا ص به او فرمودند: «ای عمر! پشت سرت برای خانواده‌ات چه باقی گذاشته‌ای‌«؟ عمر گفت: نصف مالم را. اما ابوبکر س تمام مال خویش را به گونه‌ای تقدیم آن حضرت ص کرد که در نهان داشتن آن سعی بسیار داشت، طوری که می‌خواست آن را حتی از خودش نیز پنهان دارد، رسول خدا ص به او فرمودند: «برای خانواده‌ات چه باقی گذاشته‌ای ای ابوبکر»؟گفت: وعده خدا و وعده پیامبرش را. عمر س چون این ماجرا را شنید، گریست وگفت: پدر و مادرم فدایت باد ای ابوبکر! سوگند به خدای که هیچ گاه من و تو باهم در کار خیری مسابقه ندادیم، مگر اینکه تو در آن بر من سبقت گرفتی‌.

﴿لَّيۡسَ عَلَيۡكَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَلِأَنفُسِكُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٢٧٢ [البقرة: ۲٧۲].

«هدایت آنان‌» یعنی: هدایت کفار «برعهده تو نیست‌» ای پیامبر ص! «بلکه‌خدا هرکه را بخواهد هدایت می‌کند» یعنی: بر عهده تو نیست تا آنان را به اسلام درآوری و پذیرای اوامر و نواهی شرع گردانی، بلکه خدا أ هرکه را بخواهد هدایت می‌کند. این نوع از هدایت که همانا هدایت توفیق بخشیدن به راه خیر و سعادت‌است، مختص به خدای می‌باشد، پس تکلیف تو فقط تبلیغ، ارشاد وراهنمایی به سوی خیر است و بس‌.

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «تا این آیه نازل نشده بود رسول خدا ص دستور می‌دادند که جز بر اهل اسلام صدقه نکنید، اما بعد از نزول‌آن، ایشان صدقه دادن به هرفرد سائلی را - از هردینی که باشد - اجازه دادند». ازاین جهت این مقوله در میان عرفا رایج شد که: «نانش دهید و از ایمانش نپرسید».

«و هر مالی که انفاق کنید» بسیار باشد، یا کم «به سود خود شماست‌» و خدا أ را از آن سودی نیست، چه او از عالمیان بی‌نیاز است «و سزاوار نیست که انفاق‌کنید مگر برای طلب خشنودی خدا» یعنی: انفاق معتبر و مقبول، فقط همان است که برای رضای الهی باشد «و هر آنچه را که انفاق کردید، پاداش آن به‌طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمی بر شما نخواهد رفت‌» پس آن‌گاه که صدقه دهنده‌، برای خشنودی خدا أ انفاق می‌کند، پاداش وی چند برابر به او می‌رسد و دیگر او مسئول این امر نیست که صدقه وی به دست شخص خوبی رسیده، یا به دست شخص بدی زیرا او به هرحال - بنا برنیت خود - صاحب ثواب است‌.

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٌ٢٧٣ [البقرة: ۲٧۳].

«صدقات برای فقرایی است‌» یعنی: صدقات خود را برای آن تهیدستانی بدهید «که خود را وقف در راه خدا کرده‌اند» با جهاد و مبارزه «و نمی‌توانند در زمین سفر کنند» برای تجارت یا زراعت و امثال آن از مشاغل دیگر، به منظور تأمین مخارج زندگی، چرا که تمام وقت به جهاد مشغولند و خود را برای آن وقف کرده‌اند، یا هجرت کرده‌اند تا در تحت فرمان خدا و رسول وی باشند. همچون اصحاب صفه‌ [۲۱] که به‌طور دسته‌جمعی شب و روز در مسجد النبی زندگی می‌کردند و به‌عبادت و تلاوت مشغول بوده مشتاقانه در تمام غزوات و سریه‌ها داوطلب جهاد می‌شدند و چنان که در بیان سبب نزول آمده است، این آیه کریمه در شأن ایشان نازل شد.

علما در بیان احکام گفته‌اند: تکدی در اسلام حرام است مگر برای ضرورتی، پس تکدی برای کسی‌که به کسب و کار توانایی دارد، حلال نیست، به دلیل این‌حدیث شریف: «لا تحل الصدقة لغني ولا لذي مرة سوي‌». «صدقه برای شخص ثروتمند و کسی‌که توانایی دارد و سلیم الاعضاء است روا نیست‌».

علما برآنند که گدایی برای سه کس حلال است:

۱- فقیر و محتاجی که زمین‌گیر شده باشد.

۲- کسی که وامی سنگین بر عهده‌اش قرار داشته باشد. و آن وامی است که انسان خود به پرداخت آن متعهد گشته بی‌آن که در قبال آن عوضی گرفته باشد، چون مال ضمانت، یا انفاق برای اصلاح ذات‌البین و انفاق برای دفع مظلمه‌ای‌.

۳- کسی که پرداخت دیه فرد صالح، یا دوستی را بر عهده گرفته است که اگر آن دیه را ندهد، آن فرد کشته می‌شود و او از کشته‌شدن وی دردمند می‌گردد.

و این حدیث شریف جامع هرسه معنای یادشده است‌: «الـمساله لاتحل الا لذی فقرمدقع، او لذی غرم مفظع، اولذی دم موجع‌»، پس الحاح و پافشاری بر تکدی، با وجود بی‌نیازی از آن روا نیست‌. همچنین در حدیث شریف آمده است: «کسی که اموال مردم را به تکدی از آنان می‌طلبد تا سرمایه‌دار گردد، جز این نیست که اخگر آتش را برای خویش درخواست نموده است، پس او مختار است که به کم قناعت ورزد، یا همچنان افزون طلبی پیشه کند».

«و» آن فقرای مجاهد در راه خدا أ «از مناعتی که دارند، هرکس ناآگاه باشد، آنان را توانگر می‌انگارد» زیرا ایشان خود را از سؤال‌کردن بازداشته و هرگز اظهار فقر و مسکنت نمی‌کنند، به طوری‌که شخص بی‌اطلاع از حالشان، ایشان را توانگر می‌پندارد، اما شخص بابصیرت، ایشان را از نشانه‌هایشان می‌شناسد: «آنان را به‌سیمایشان می‌شناسی‌» با ضعف و بی‌حالی بدنهایشان و نشانه‌های دیگری که‌گویای فقر و نیازمندی آنهاست، که این به فراست مؤمن و بینش نافذ صاحبان خرد و بصیرت بستگی دارد. در حدیث شریف آمده است: «اتقوا فراسة الـمؤمن فإنه ينظر بنورالله». «از فراست مؤمن پروا کنید زیرا او به نور خدا می‌نگرد». «از مردم به اصرار چیزی نمی‌خواهند» یعنی: آنان مانند دیگر نیازمندان یا متکدیان نیستند که به‌اصرار و پافشاری‌، از مردم خواهان خیرات شوند، بلکه قطعا از مردم چیزی نمی‌خواهند، نه با اصرار و الحاح و نه بدون آن، به جهت وارستگی و مناعت‌طبعی که دارند. این معنی‌، بنا بر رأی جمهور مفسران است‌. اما به قولی دیگر: مراد این است که آنان از مردم درخواست کمک می‌کنند، ولی نه با پافشاری واصرار و سماجت‌. «و هر مالی که انفاق کنید، خداوند به آن آگاه است‌» پس چیزی از آن بر وی پنهان نمی‌ماند و به زودی در برابر آن بهترین پاداش را به شما خواهدداد.

﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٤ [البقرة: ۲٧۴].

«کسانی که اموال‌شان را در شب و روز و نهان و آشکارا انفاق می‌کنند» به دلیل رغبت زیاد و اشتیاق شدیدی که بر انفاق مال دارند تا بدانجا که از این کار نه در شب دست برمی‌دارند و نه در روز و به مجرد اینکه بر نیاز نیازمندان آگاهی یابند، آشکارا و پنهان، بخشش می‌کنند «پاداش‌شان نزد پروردگارشان‌» محفوظ «است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند» یعنی: از هول و هراس‌های روز قیامت ایمنند و به آن لذت‌های دنیوی‌ای که از دست داده‌اند، اندوهگین نمی‌شوند، یا نگران این امر نیستند که سرنوشت فرزندان‌شان بعد از فوتشان چه خواهد شد زیرا اینان به رستگاری بزرگ رسیده‌اند. مقدم ساختن شب بر روز و صدقه پنهانی برصدقه آشکار؛ به این حقیقت اشاره دارد که صدقه پنهانی بر صدقه آشکار برتری دارد.

از ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است: این آیه کریمه درباره تأمین علوفه اسبان جهادگر نازل شد. حدیث شریف ذیل به روایت اسماء بنت یزید ل نیز بر صحت این روایت دلالت می‌کند؛ رسول خدا ص فرمودند: «کسی که اسبی را در راه خدا پرورش می‌دهد و به منظور دریافت ثواب بر آن خرج می‌کند، بداند که سیری و گرسنگی‌، سیرابی و تشنگی و ادرار و سرگین آن اسب، همه روز قیامت در میزان حسنات وی گذاشته می‌شود».

﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥ [البقرة: ۲٧۵].

چون خداوند متعال حال مؤمنان وارسته پرداخت کننده زکات و صدقات را بیان کرد، اکنون به بیان حال کسانی می‌پردازد که رباخوار و حرام‌خوارند: «کسانی که ربا می‌خورند» ربا: در لغت‌؛ افزودن است و در اصطلاح شریعت‌؛ افزودن مالی است مخصوص بدون عوضی در مبادله مال با مال‌. یا افزودن در مقدار یا مدت معامله دادوستد یا وام است‌.

در جاهلیت عملکرد غالب این بود که چون زمان پرداخت وام سر می‌رسید، طلبکار به وامدار می‌گفت: یا وامت را می‌پردازی و یا بر مبلغ می‌افزایی‌! پس اگر وامدار وام را نمی‌پرداخت، بر اصل مالی که بر ذمه وی بود، مقداری می‌افزود ودر مقابل، طلبکار به او تا مدتی دیگر مهلت می‌داد. که این، «ربای نسیه‌» نامیده‌می‌شود و به اتفاق علمای اسلام حرام است‌. و هرچند هشدار این آیه کریمه متوجه‌خود رباخواران است، اما حدیث شریف زیر، دیگران را نیز که در این قضیه به نوعی دخیلند، به رباخوار ملحق گردانیده است، رسول اکرم ص فرمودند: «خدا لعنت‌کند خورنده، خوراننده، نویسنده و گواهان ربا را». و فرمودند: «آنان همه باهم‌برابرند».

آری‌! این رباخواران «برنمی‌خیزند» یعنی: در روز قیامت از قبرهایشان به‌سوی میدان محشر «مگر مانند برخاستن کسی‌که شیطان براثر تماس، آشفته سرش‌کرده است‌» یعنی: مانند کسی برمی‌خیزند که شیطان بر او چیره شده و او را مجنون‌کرده است‌. مفسران می‌گویند: رباخوار در روز قیامت همچون مجنون برانگیخته‌می‌شود - به‌عنوان مجازاتی برای وی و نفرت‌انگیز کردن وی نزد اهل محشر - زیرا حرص و آز و شیفتگی او به جمع‌کردن مال دنیا، او را در دنیا آن‌چنان ازجای برکنده و مدهوش و بیخود گردانیده بود که در حرکت خود شبیه دیوانگان گردیده بود. خبط: برخاستن به‌طور ناموزون و بدون برخورداری از تعادل است، همانند برخاستن شخصی که دچار بیماری صرع شده‌باشد و تا می‌خواهد برخیزد، تلوتلو می‌خورد و بر زمین می‌افتد. مس: جنون است‌. «این‌» حال و فرجام بدرباخواران «بدان سبب است که آنان گفتند: جز این نیست که دادوستد مانند رباست‌» یعنی: آنان خرید وفروش و ربا را یک چیز پنداشتند، به این دلیل که انسان همان‌طوری که در دادوستد سود می‌برد، در ربا نیز سود می‌برد.

خداوند أ این قیاس فاسدشان را این‌گونه رد می‌کند: «و حال آن که خداوند دادوستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است‌» یعنی: فرق میان آنها این است که‌خداوند أ دادوستد (بیع) را حلال و نوعی از انواع آن را که داد وستد همراه بارباست، حرام گردانیده زیرا دادوستد (بیع) انجام نمی‌گیرد، مگر به روی نیازی و آن معاوضه و مبادله‌ای است عادلانه که زیان آشکاری در آن نیست، اما ربا صرفا بهره‌برداری سوء از نیازمندی انسان گرفتار و درمانده است که هیچ عوضی در قبال آن وجود ندارد. رد این پندار آنان که بیع مانند رباست با این تعبیرکه: خداوند أ بیع را حلال و ربا را حرام گردانیده است‌؛ برای قطع جدال وبگومگوی آنها و بیان سخنی فیصله‌کن در این رابطه است‌. بلی‌! تو تا آنجا که می‌خواهی میان بیع و ربا وجوه مشابهت را جست‌وجو کن، ولی سخن این است‌که آیا مؤمن هستی یا نه‌؟ پس اگر مؤمنی، شأن مؤمن آن است که بی‌هیچ جدال و بگومگویی خدای را در تمام اوامر و نواهی‌اش اطاعت می‌کند و الا اگر پای دلیل و حجت هم درمیان باشد، بدون شک، مفاسد ربا و محاسن بیع وتجارت بر هیچ فرد عاقل و آگاهی پوشیده نیست، پس چگونه می‌گویند که بیع مانند رباست؟

اما ابن‌کثیر می‌گوید: «این سخن مشرکان که (بیع مانند رباست) به معنی قیاس ربا به بیع از سوی آنان نیست زیرا مشرکان به مشروعیت اصل بیعی که خداوند أ آن را در قرآن مشروع گردانیده، اعتراف نداشتند و اگر این سخن آنان از باب‌قیاس می‌بود؛ باید می‌گفتند: انما الربا مثل البیع‌: همانا ربا مانند بیع است، درحالی‌که گفتند: «انمـا البیع مثل الربا»: بیع مانند ربااست، پس چرا آن مباح و این‌حرام گردانیده شده‌«؟. «پس هرکس اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید» که نهی از ربا از آن جمله است «و» بنابرآن «از رباخواری بازایستاد» امر خدا أ واندرز وی را اجرا و اطاعت کرد و دربرابر آن رام و فرمانبردار شد، پس «آنچه گذشته، از آن اوست‌» یعنی: او در رباخواریهای گذشته دوران جاهلیت خویش، موردمؤاخذه نیست زیرا سودی که او در گذشته خورده، قبل از نزول حکم تحریم ربا بوده است «و کارش به خدا واگذار می‌شود» در بخشیدن گناهش و ساقط کردن بار تبعات گذشته از گردنش «و هرکه به سودخواری بازگشت‌» یعنی: به معامله سود. یا: هرکه به‌سوی این سخن بازگشت که خریدوفروش مانند رباست‌؛ «آنان اهل‌آتشند و جاودانه در آنند» مراد از خلود و جاودانه ماندن در آتش - در باره مؤمنانی که مرتکب این جنایت می‌شوند – ماندگار بودن در دوزخ به‌مدت دور و درازی است، نه برای همیشه‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «باب ربا بر بسیاری از دانشمندان از مشکل‌ترین ابواب است، چنان‌که عمر س فرمود: آیه ربا از آخرین آیات قرآن کریم از نظر زمان نزول بود و رسول خدا ص رحلت کردند و آن را برای ما به‌طور شافی بیان نفرمودند، پس هرآنچه را که شبهه‌ناک است فرو گزارید و به‌سوی چیزهایی روی آرید که‌شبهه‌ناک نیست‌». در حدیث شریف به روایت ابی‌هریره س از رسول خدا ص آمده‌است که فرمودند: «ربا هفتاد بخش است و آسانترین آن از نظر مجازات، همانند مجازات آن مردی است که با مادر خود هم‌بستر شود». هم‌او در حدیث شریف‌دیگری از رسول خدا ص روایت نموده که فرمودند: «يأتي على الناس زمان يأكلون فيه الربا. قال: قيل له: الناس كلهـم‌؟ قال: من لـم يأكله منهم ناله من غباره». «بر مردم‌زمانی می‌آید که در آن ربا می‌خورند. راوی می‌گوید: از آن حضرت ص سؤال‌شد که آیا همگی مردم در آن روزگار ربا می‌خورند؟ فرمودند: «هر کس ازآنان که ربا نخورد، غباری از آن بدو می‌رسد».

﴿يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ٢٧٦ [البقرة: ۲٧۶].

«خداوند ربا را نابود می‌سازد» یعنی رکت آن را در دنیا از بین می‌برد، هرچندکه بسیار هم باشد. یا کلا آن را از دست صاحبش بیرون برده و مالش را پاک نابود می‌سازد. چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «إن الربا وإن كثر، فإن عاقبته تصير إلى قل‌: ربا هرچند بسیار باشد، لیکن سرانجام آن به کمی و کاستی می‌گراید».

«و» خداوند متعال «بر صدقات می‌افزاید» یعنی: در مالی که زکات و صدقات آن داده شده می‌افزاید، و در ثواب آن برکت نهاده آن را مضاعف می‌گرداند و برپاداش صدقه دهنده می‌افزاید، چنان که در حدیث شریف آمده است: «هر کس‌پیمانه‌ای از خرما را که از کار پاکیزه به‌دست آورده‌باشد - زیرا خداوند أ جزپاکیزه را نمی‌پذیرد - صدقه دهد، پس بی‌گمان خداوند أ آن را با دست بلاکیف راست خود پذیرفته سپس آن را برای صاحبش پرورش می‌دهد، همان طوری‌که یکی از شما کره اسب خود را پرورش می‌دهد تا بدانجا که چون کوه بزرگ‌می‌شود». «و خداوند هیچ ناسپاس گناهکاری را دوست نمی‌دارد» یعنی: حق تعالی ناسپاس در دل و گنه‌کار در گفتار و کردار را دوست نمی‌دارد زیرا دوستی خدای مخصوص توبه‌کاران و پاکیزگان از آلودگی‌هاست‌. در این آیه کریمه هشداری سخت و محکم بر کسانی است که ربا می‌خورند و می‌گویند: فرقی میان بیع و ربا نیست، که خداوندأ با کلمه (کفار) به کفران و ناسپاسی آنها حکم‌نموده و در واقع اعلام داشته است که سودخواری از افعال اهل کفر است نه از اعمال اهل اسلام‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٧ [البقرة: ۲٧٧].

«به راستی کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و نماز برپا داشته و زکات‌داده‌اند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنهاست و نه آنان اندوهگین می‌شوند» خداوند متعال نماز و زکات را به یادآوری مخصوص گردانید – با آن که تعبیر (کارهای شایسته) شامل نماز و زکات نیز می‌شود - به خاطر اهتمام وعنایت به شأن این دو عبادت بزرگ زیرا این دو عمل، بزرگ‌ترین دو رکن عبادات عملی اسلام هستند.

این آیه کریمه مقایسه و مقارنه‌ای است میان کفار و مؤمنان تا فرق میان این دوگروه آشکار شود.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٧٨ [البقرة: ۲٧۸].

آن‌گاه خداوند متعال بندگان مؤمن خویش را به رعایت تقوی فرمان داده وآنان را از آنچه که سبب دوری از رضایش می‌شود نهی می‌کند: «ای کسانی که‌ایمان آورده‌اید، از خداوند بترسید و بازمانده ربا را» که در نزد دیگران باقی مانده «رها کنید» و واگذارید «اگر واقعا مؤمنید» پس ایمان شما مستلزم آن است که از اوامر الهی امتثال نموده و از نواهیش اجتناب کنید.

این آیه کریمه اموال ربایی را که هنوز رباخواران آنها را قبض نکرده‌اند، ابطال نموده و گرفتن آنها را حرام نموده است‌.

﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩ [البقرة: ۲٧٩].

«و اگر چنین نکردید» و آنچه را از ربا باقی مانده رها نکرده و از آن پرهیزننمودید «پس با خبر باشید به جنگی از جانب خدا و رسولش‌» یعنی: در آن صورت‌، خدا و رسولش به شما اعلام جنگ می‌دهند. بنابراین، بر زمامدار مسلمین است که به رباخواران اعلام جنگ دهد تا آن که از ربا دست بردارند. ابن‌عباس س می‌گوید: «هر کس به رباخواری پایدار باشد و از آن دست نکشد، بر امام مسلمین لازم است تا او را به توبه فرا خواند، اگر توبه کرد و دست کشید، چه بهتر، درغیراین صورت، گردنش را بزند». بنابراین‌، خوردن ربا و عمل به آن از گناهان کبیره است «و اگر توبه کردید» یعنی: از ربا «پس اصل مالهایتان از آن شماست‌» که آن را می‌گیرید «نه شما ستم می‌کنید» بر بدهکاران خود با گرفتن سود مازاد براصل رأس‌المال «و نه بر شما ستم می‌شود» از سوی آنان، با تأخیر و امروز و فرداکردن و کم دادن اصل مال‌. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص درخطبه حجه‌الوداع فرمودند: «آگاه باشید! هر ربایی که در جاهلیت بود، از ذمه‌شما برداشته شده است و برای شماست اصل اموالتان، نه ستم می‌کنید و نه بر شماستم می‌رود».

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول از عکرمه روایت کرده است که گفت: این دوآیه کریمه درباره قبیله ثقیف نازل شد و ثقیفیان بعد از نزول آن گفتند: ما را تاب جنگ با خدا و رسولش نیست‌. پس توبه کردند و فقط اصل اموال‌شان را از بدهکاران گرفته و از سود آن چشم پوشیدند.

﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠ [البقرة: ۲۸۰].

«و اگر بدهکار تنگدست بود» و مالی را نیافت تا بدان وام خویش را بپردازد «پس لازم است مهلت دهید تا» هنگام «گشایش‌» و توانگری وی‌. مفاد این آیه کریمه عام است درباره تمام کسانی که بدهکارند «و اگر بدانید؛ بخشیدن آن برایتان بهتر است‌» یعنی: برای شما بهتر است که وام را از آنان که به راستی قدرت‌پرداخت ندارند، کاملا ساقط نمایید و صرفا به دادن مهلت به آنها اکتفا نکنید. درحدیث شریف آمده است: «هر کس دوست دارد که خداوند أ او را در سایه عرش‌خویش جای دهد - در روزی که سایه‌ای جز سایه او نیست - پس باید بر تنگدست آسان بگیرد، یا اصلا وام را بر او ببخشد».

کلبی در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: بنی‌عمروبن‌عمیر که اموالی را برای بنی‌مغیره به سود داده بودند، به آنان گفتند: اصل اموالمان را بدهید و ما از شما سودی نمی‌خواهیم، ولی بنی‌مغیره در پاسخ آنان گفتند: ما هم‌اکنون تنگدست هستیم و چیزی برای پرداختن نداریم، پس به ما مهلت دهید تا میوه‌ها به دست‌آید. اما بنی‌عمرو تقاضایشان را نپذیرفتند. این بود که خداوند متعال این آیه‌کریمه را نازل نمود.

﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٢٨١ [البقرة: ۲۸۱].

«و از روزی بترسید که در آن به سوی خداوند بازگردانده می‌شوید» و آن روز مردن‌است «سپس به هرکسی جزای هرکاری که کرده است، به تمامی داده می‌شود و بر آنان ستم نمی‌رود» ابن‌عباس س می‌گوید: «آخرین آیه قرآن که بر رسول خدا ص نازل شد، همین آیه: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِ... بود و در میان نزول آن و رحلت رسول خدا ص فقط سی‌ویک روز فاصله بود». در این باره روایات دیگری چون نه شب، هفت شب، سه شب یا سه ساعت نیز آمده است‌. همچنین از رسول خدا ص روایت شده است که در این حدیث شریف فرمودند: «در امتهای پیشین تاجری بود که به مردم قرض می‌داد و چون تنگدستی را می‌دید، به خدمتکارانش می‌گفت: از او درگذرید، شاید خدای از ما درگذرد. پس‌خدای (به فرشتگان) فرمود: ما از این شخصی که از مردم درمی‌گذشت، به گذشت نمودن سزاوارتریم، پس از وی در گذرید».

خلاصه احکام بیان شده در آیات مبارکه (۲٧۵ - ۲۸۱) متضمن پنج‌موضوع است:

۱- جواز انواع دادوستد.

۲- تحریم ربا و محکومیت سخت رباخواران‌.

۳- مهلت دادن به بدهکار تنگدست‌.

۴- پاداش ایمان و عمل شایسته‌.

۵- و امر به تقوی‌.

ربا بر دو نوع است:

۱- ربای نسیه‌. ۲ - ربای افزوده‌. ربای نسیه یا در وام است، یا در دادوستد. صورت آن در وام این است که مقدار معینی از مال برای مدت محدودی به وام‌داده شود؛ به این شرط که در صورت تمدید مدت، بر اصل مبلغ افزوده شود و این‌همان نوع ربایی است که در زمان جاهلیت متعارف بود. این نوع از معامله ربوی هم اکنون نیز در سیستم‌های بانکی رایج است‌. مثال ربای نسیه در معاملات ودادوستدها: فروختن یک کیلو از گندم به یک کیلو و نیم به این شرط است که مثلا بعد از دو ماه به فروشنده پرداخت شود و چنان‌که گفتیم، این نوع ربا به اتفاق حرام است‌.

اما ربای افزوده در دادوستدها و معاملات این است که: مال معینی با شرط افزودن یکی از دو عوض بر دیگری، در حال نقدا فروخته شود، چون فروش یک‌کیلو خرما به دو کیلو. که این نوع ربا نیز حرام است‌. ربای افزوده در وام این است‌که: مثلا کسی صد درهم وام به دیگری می‌دهد، به این شرط که سال آینده دویست درهم از وی بازستاند. که این نیز حرام است‌. پس با توجه به اینکه آیات‌کریمه به قید ربای نسیه مقید گردانیده نشده و به طور مطلق ذکر گردیده‌اند، لذا برحرمت تمام معاملات ربوی - اعم از ربای نسیه رایج در جاهلیت و انواع ربای مرسوم فعلی - دلالت می‌کنند، چنان که برتحریم مصالحه میان وام‌دهنده وبدهکار در وام مدت‌دار بر مقداری کمتر از اصل وام، نیز دلالت می‌کنند، چرا که‌این هم به معنی ربای جاهلیت می‌باشد. مثالش این است که کسی از دیگری مبلغ‌هزار دینار تا مدتی معین طلبکار است، پس با بدهکار به مبلغ پانصد دینار به طورنقد مصالحه می‌کند. گفتنی است که از انواع ربا، فروش وام به وام می‌باشد، که این نیز حرام است‌.

باید دانست که از نظر جمهور فقها - از آن جمله ائمه مذاهب چهارگانه - حرمت ربا به شش نوع معینی که در حدیث شریف ذیل ذکر شده محدود و منحصرنمی‌باشد، بلکه حرمت آن به هرچیزی که علت ربا در آن موجود باشد، تسری‌می‌یابد. آن حدیث شریف این است: «طلا در برابر طلاست، نقره در برابر نقره،گندم در برابر گندم، جو در برابر جو، خرما در برابر خرما، نمک در برابر نمک، مثل در برابر مثل، برابر با یک‌دیگر، دست به دست، اما چون این اجناس مختلف‌شد، معامله کنید هرگونه که خواهید، به شرط اینکه دادوستد باشد». یعنی: جنس و بها بلافاصله معاوضه و قبض گردد.

از نظر جمهور فقها، چون عقد ربا باطل است، لذا فسخ آن نیز واجب می‌باشد، ولی احناف عقد ربا را فاسد می‌دانند، پس از نظر آنان، ربا ساقط می‌گردد، اما اصل بیع صحیح است‌. بنا بر مذهب ابوحنیفه، مالک و شافعی، بدهکاری که مدعی ورشکستگی مالی است، باید زندانی شود تا ورشکست بودن وی مدلل وثابت گردد [۲۲].

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُۚ وَلۡيَكۡتُب بَّيۡنَكُمۡ كَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا يَأۡبَ كَاتِبٌ أَن يَكۡتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡيَكۡتُبۡ وَلۡيُمۡلِلِ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا يَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَيۡ‍ٔٗاۚ فَإِن كَانَ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِيهًا أَوۡ ضَعِيفًا أَوۡ لَا يَسۡتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلۡيُمۡلِلۡ وَلِيُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ مِن رِّجَالِكُمۡۖ فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا يَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَكۡتُبُوهُ صَغِيرًا أَوۡ كَبِيرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِيرُونَهَا بَيۡنَكُمۡ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَكۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَايَعۡتُمۡۚ وَلَا يُضَآرَّ كَاتِبٞ وَلَا شَهِيدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِكُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٢٨٢ [البقرة: ۲۸۲].

این آیه کریمه که به آیه «تداین‌» معروف است، با (۱٧۲) کلمه و (۵٧٩) حرف، بلندترین آیه قرآن کریم می‌باشد.

«ای مؤمنان‌! اگر تا میعادی مقرر با یک‌دیگر به دین معامله کردید». «عین‌» در نزداعراب عبارت از مالی است که حاضر باشد و «دین‌» مالی است که غایب باشد. از قید: (تا میعادی مقرر)، استدلال شده است به این که: قید نکردن زمان در معاملات مدت‌دار جایز نیست و مخصوصا زمان معامله‌«سلم‌» باید معین باشد.«سلم‌»، یا «سلف‌» فروش نسیه به نقد است و «سلف‌» بر وام نیز اطلاق می‌شود.آری‌! اگر با یک‌دیگر به وام و قرض معامله کردید، پس باید «آن را بنویسید» یعنی: معامله دین را با زمان و سررسید آن بنویسید زیرا نوشتن چنین معامله‌ای، به دفع هرنوع نزاع و قطع ریشه هرنوع خلافی میان طرفین معامله، کمک شایانی می‌کند «و باید نویسنده‌ای‌» صورت معامله را «براساس عدالت میان شما بنویسد» این دستوری است به طرفین عقد معامله دین که: باید نویسنده‌ای را انتخاب کنند که در قلب و قلم وی، طرفداری و تمایلی به نفع یکی از جانبین عقد و به زیان دیگری وجود نداشته باشد، بلکه نویسنده باید در بین طرفین معامله جویای حق وعدالت باشد «و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن‌» سند عقد تداین «خودداری کند، همان‌گونه که خداوند او را آموزش داده است‌» با این فرموده خود که: نوشته‌اش باید براساس عدالت باشد. یا معنی این است: باید او به همان شیوه‌ای بنویسد که‌خداوند أ از نویسندگی به او آموخته است، لذا در نوشتن بخالت نکرده و در آن کوتاهی نورزد «و کسی‌که وام بر عهده اوست، باید» به نویسنده آنچه را که باید بنویسد «املا کند و نویسنده بنویسد و از خدا که پروردگار اوست پروا کند و چیزی از آن نکاهد» و از آنجا که موضوع گواهی و شهادت، بر این اقرار بدهکار که دین برذمه‌اش ثابت است‌، بنا می‌گردد لذا حق تعالی وی را به املا و دیکته کردن مطلب ومضمون مربوطه بر نویسنده و رعایت تقوی در آنچه که به او دیکته می‌کند دستورداد و او را از کاستن از اصل مقدار وام در اقرارش نهی کرد. بعضی گفته‌اند: بلکه نهی از کاستن متوجه نویسنده است «پس اگر کسی‌که حق بر ذمه اوست، سفیه بود» سفیه: کسی است که به‌سبب سفاهت و کم عقلی، نمی‌تواند در مال به درستی‌تصرف کند «یا» اگر کسی‌که حق بر ذمه اوست «ضعیف بود» ضعیف: پیرمرد سالمند و خرف، بچه خردسال، شخص گنگ، یا کسی است که توانایی تعبیر و بیان را به‌طور باید و شاید ندارد «پس ولی او باید با عدالت املا نماید» یعنی: ازجای افراد ناتوان یاد شده، باید اولیا و اوصیاءشان، یا شخص مترجمی، املا و دیکته کند «و دو شاهد از مردانتان را بر آن گواه بگیرید» یعنی: دو مرد مسلمان را که‌بر سند دین (بدهکاری) گواهی دهند، فرا خوانید و آنان را گواه بگیرید. بنابراین، شاهدگرفتن بر عقد «مداینه‌» واجب است‌. بعضی گفته‌اند: شاهدگرفتن مستحب است و در آغاز امر واجب بود، اما با آیه بعدی: ﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي ، وجوب آن منسوخ گردید.

«پس اگر دو مرد حاضر نبودند، یک مرد را با دو زن گواه بگیرید از آن گواهانی که می‌پسندید» گواهی دادن آنها را، به سبب دیانت و عدالت ایشان‌. گفتنی است که یک مرد و دو زن، کمترین حد نصاب شهادت در این معامله است‌. و علت گرفتن دو شاهد زن این است «که اگر یکی از آنها فراموش کرد، آن دیگری به‌یادش آورد» یعنی: اگر یک زن فراموش کرد، زن دیگر به‌یادش آورد زیرا برخلاف مردان، چنین ضعفی بر زنان عارض می‌شود و چه بسا که یک بخش از شهادت را این‌یکی فراموش کند و بخش دیگری را آن یکی، لذا هریک از آن دو، می‌تواند دریادآوری مطلب به رفیق خود کمک کند. فراموشی از شهادت، فراموش‌کردن‌جزئی از آن و به‌یادآوردن جزء دیگری است «و چون گواهان فرا خوانده شوند»یعنی: چون گواهان برای ادای شهادتی که قبلا متحمل آن شده‌اند، فرا خوانده‌شوند. بعضی در معنای آن گفته‌اند: چون به منظور دریافت و قبول شهادت، فراخوانده شوند «نباید خودداری ورزند» از ادا، یا قبول شهادت «و ملول و ناراحت نشوید از اینکه آن را» یعنی: بدهی را «چه اندک باشد، چه بسیار تا میعاد آن بنویسید» زیرا چه بسا نظر به بسیاربودن معامله وامگیری و وامدهی، یا بسیار بودن مقدار آن، از نوشتن آن خسته و دلتنگ شوید، پس نباید از این کار غفلت کنید.

سپس خداوند متعال به این امر تأکید بیشتری نموده و می‌فرماید: «این نوشتن شما نزد خدا عادلانه‌تر» و صحیح‌تر و در حفظ و نگه‌داشت مفاد عقد، مؤثرتر «وبرای شهادت درست‌تر» یعنی: بر اقامه شهادت، شما را یاری کننده‌تر و از نظرمحکم‌کاری، مفیدتر است «و برای اینکه دچار شک نشوید» به احتیاط «نزدیکتراست‌» زیرا نوشتن سند در معامله مدت‌دار، هرنوع شک و شبهه‌ای را از آن معامله برطرف می‌سازد «مگر آن که داد و ستد نقدی باشد» با حاضربودن هردوعوض، یعنی هم کالا و هم بهای آن «که آن را میان خود» دست به‌دست «دستگردان می‌کنید» مراد از آن‌: معاملات پایاپای و دست‌به‌دست است، که «دراین صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید، و» اما «چون دادوستد کردید، برآن گواه بگیرید» یعنی: به‌هرحال، اگر در تجارت و معامله پایاپای، نوشتن لازم‌نیست، گرفتن گواه لازم است‌. بعضی گفته‌اند؛ معنی این است: هرگاه دادوستدکردید - هرنوع دادوستدی - چه پایاپای باشد و چه مدت‌دار، برآن گواه بگیرید. خاطرنشان می‌شود که نزد جمهور فقها، امر در اینجا بر ارشاد و استحباب حمل‌می‌شود نه بر وجوب‌. نقل است که ابن‌عمر ب چون معامله نقدی‌می‌کرد، گواه می‌گرفت و چون به نسیه معامله می‌کرد، آن را می‌نوشت‌.

«و هیچ نویسنده و گواهی نباید زیان رسانده شود» یا زیان برساند، با تحریف وتبدیل و زیاد و کم‌کردن در نوشتن یا گواهی‌. یا معنی این است: نباید طرفین عقد بر نویسنده و گواهان زیان برسانند، به اینکه آنان را هنگامی برای نوشتن سند یاقبول و ادای شهادت فراخوانند که به کار مهمی از مهمات خویش مشغولند، پس نباید در هنگام فراخوانی‌شان بر آنها سخت بگیرند و درصورتی‌که تأخیری از آنهادر این جوابگویی به وجود آید، یا اینکه از جایی دور به حضور در جلسه شهادت یا کتابت فراخوانده شوند، نباید به آنها رنج و آزاری برسانید «و اگر چنین‌کنید» و به گواهان، یا نویسنده آزار و زیان برسانید، یا گواهان و نویسنده به طرفین معامله زیان برسانند «پس این‌» کار «از نافرمانی شماست‌» یعنی: در این‌صورت، از طاعت حق به نافرمانی آن روی آورده‌اید «و از خدا پروا کنید» در امرو نهی وی «و خدا» بدین‌گونه در این آیات و غیرآن از آیات خویش «به شماآموزش می‌دهد» آنچه را که به دانستن آن نیاز دارید «و خدا به هرچیزی داناست‌» از جمله به حقایق امور و مصالح و عواقب آنها زیرا علم وی به تمام کائنات محیط است و هیچ چیز بر او پنهان نمی‌ماند.

﴿وَإِن كُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ كَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا فَلۡيُؤَدِّ ٱلَّذِي ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ٢٨٣ [البقرة: ۲۸۳].

«و اگر در سفر بودید» و معامله مدت‌دار انجام دادید. و هرچند فقط بر سفر تصریح شد، اما هر عذر دیگری - همچون عذر سفر - نیز مشمول این حکم است «و نویسنده‌ای نیافتید، پس باید رهنی بگیرید» رهن: عبارت است از وثیقه‌ای که بدهکار (راهن) به طلبکار (مرتهن) می‌دهد که هرگاه پس از سررسید معین، وام خویش را نپردازد، طلبکار بتواند حق خویش را از جنس مورد رهن به‌دست‌آورد. جمهور فقها بر آنند که در رهن، «قبض‌» یعنی دریافت گروی، یابه‌اصطلاح «عین مرهونه‌» شرط و معتبر بوده و «رهن‌» جز با گرفتن «عین‌»آن تمام نمی‌شود. اما امام مالک بر آن است که گرونهادن (ارتهان)، با ایجاب وقبول صحیح می‌شود، هرچند در آن قبض عین هم صورت نگیرد. بخاری و مسلم از انس س روایت می‌کنند که فرمود: «رسول خدا ص رحلت نمودند درحالی‌که زره ایشان در نزد یهودیی - در برابر مقداری از جو که برای خوراک خانواده‌شان‌گرفته بودند - در گرو بود». پس بنابر این سنت رسول اکرم ص، گروی در حضرنیز جایز است‌.

«و اگر برخی از شما برخی‌دیگر را امین دانست‌» یعنی: اگر طلبکار، بدهکار را برحق خویش امین دانست و لذا از وی گروی نگرفت، یا مورد وام را ننوشت و وثیقه‌ای ترتیب نداد «پس آن‌کس که امین شمرده شده‌» یعنی: بدهکار «باید امانت‌وی را بازپس دهد» یعنی: وامی را که بر ذمه وی است باید به طلبکار بازپس دهد. وام را «امانت‌» نامید؛ بدان جهت که در آن طلبکار، وامدار را در مالی که به وی‌داده است و در قبال آن رهنی نگرفته و وثیقه و گواهی نخواسته، امین گردانیده‌است «و باید از خداوند که پروردگار اوست، پروا کند» یعنی: وامدار نباید چیزی ازحق طلبکار را انکار نماید. شعبی در تفسیر آن می‌گوید: «اگر همدیگر را امین‌دانستید، پس باکی نیست که عقد معامله مدت‌دار را ننویسید، یا بر آن گواه نگیرید». بنابراین تفسیر، این آیه کریمه ناسخ وجوب شاهدگرفتن در عقد مدت‌دار است «و شهادت را پنهان نکنید» آن‌گاه که برای ادای شهادت فراخوانده می‌شوید «و هرکه آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است‌» یعنی: او شخص فاجری است که از افتادن در معصیت خدا أ پروایی ندارد زیرا ممکن است با کتمان شهادت وی، حق صاحب حق ضایع شود. حق تعالی قلب را مخصوصا گناهکارنامید؛ زیرا اولا: قلب، محل پذیرش شهادت است، ثانیا: اگر قلب گناه کرد، دیگر اعضا از آن پیروی می‌کنند «و خداوند به آنچه انجام می‌دهید، داناست‌» وچیزی از امور شما بر او پنهان نیست‌.

موضوع این دو آیه کریمه: مستند ساختن معاملات مدت‌دار و وامها به سه وسیله نوشتن سند (قولنامه)، گواه‌گرفتن و گرو نهادن است‌.

ملاحظه می‌کنیم که معاملات و داد وستدهای مدت‌دار در این دو آیه، بر سه نوع معرفی شده اند:

۱- معامله با نوشتن قولنامه و سند و گواه‌گرفتن‌.

۲- معامله با سپردن گروی دریافت شده‌.

۳- معامله بر اساس اعتماد مطلق طرفین عقد به یک‌دیگر.

ابن عباس س می‌گوید: «این آیه کریمه مخصوصا درباره معاملات (سلم) نازل شده است‌». یعنی سبب نزول آیه «سلم‌»، اهالی مدینه بوده اند، پس هرچند که‌سبب نزول این دو آیه کریمه خاص است، ولی موارد و مصادیق آنها عام بوده وهمه معاملات مدت‌دار (نسیه) را در بر می‌گیرد.

باید دانست: حکمت در احکامی که خدای در این دو آیه کریمه بدانها امر فرموده‌؛ حفظ روابط دوستی در میان مردم و جلوگیری از بروز کشمکش‌هایی است که در میان آنان بر محور مسائل مالی بروز می‌نماید و به قطع روابط میان آنها می‌انجامد.

﴿لِّلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ يُحَاسِبۡكُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَيَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٢٨٤ [البقرة: ۲۸۴].

«آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن خداست و اگر آنچه در دل‌های خود دارید» از شر و بدی و تصمیم بر آن «آشکار یا پنهان کنید، خداوند شما را بر آن محاسبه می‌کند، آن‌گاه هرکه را بخواهد می‌آمرزد و هرکه را بخواهد عذاب می‌کند و خداوند بر هرچیزی تواناست‌» یعنی: خداوند أ بندگان را محاسبه می‌کند؛ هم بر آنچه که آشکار سازند و هم بر آنچه که در ضمیر و اندرونشان - از اموری که بر آنها حساب و بازپرسی مترتب می‌شود - پنهان دارند؛ همچون کتمان شهادت، شک‌، نفاق‌، تکذیب در دین و مانند آن‌. اما چنانچه بنده در دل با خود بگوید که: فلان وفلان گناه را انجام می‌دهم، ولی در عمل مرتکب آنها نشود، پس او بخشوده است، به‌دلیل این حدیث شریف: «إن الله غفر لـهذة الأمة ما حدثت به أنفسـها ما لـم تتكلم أو تعمل به». «همانا خداوند أ برای این امت آنچه را که در درون خود حدیث‌کنند، آمرزیده است تا آن‌گاه که به آن سخن نگویند یا بدان عمل نکنند». ابن‌عباس می‌گوید: «چون این آیه کریمه نازل شد، مسلمانان سخت بی‌قرار شدند زیرا وسوسه‌ای که در نهاد انسان خطور می‌کند، از توان و اختیارش خارج است، از این رو، کار محاسبه به سخن و عمل وابسته شد نه به حدیث نفس و قصد درونی‌».

در روایت ابوهریره س آمده است: چون این آیه کریمه بر رسول خدا ص نازل‌شد؛ این معنی بر اصحابشان سنگین آمد، پس به محضر آن حضرت ص آمدند وگفتند: یا رسول الله! پیش از این به اعمالی مکلف شده بودیم که تاب و توان آنها را داشتیم‌؛ مانند نماز، روزه، جهاد، صدقه و... اما اکنون که خدای این آیه کریمه را نازل فرموده، ما تاب و توان آن را نداریم‌! رسول‌خدا ص فرمودند: «آیا می‌خواهید همان سخنی را بگویید که اهل کتاب قبل از شما گفتند: سمعنا وعصینا: شنیدیم و نافرمانی کردیم‌! نه چنین نکنید، بلکه شما باید بگویید: «سمعنا وأطعنا غفرانك ربنا وإليك المصير». پس چون مسلمانان این را گفتند... خداوند متعال با نزول آیه: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا[البقرة:۲۸۶]. حکم این آیه کریمه را منسوخ گردانید.

هرچند که ظاهر این روایت بر منسوخ بودن این آیه به آیه ما بعدش: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ.... دلالت می‌کند - همان‌گونه که برخی از مفسران صحابه و تابعین از آن چنین فهمیده‌اند - لیکن قول راجح آن است که این آیه کریمه منسوخ نیست ومراد از این سخن ابوهریره س که: «خداوند آن را منسوخ ساخت‌» نیز این است که حق تعالی آنچه را که مایه نگرانی اصحاب بود، از خاطرشان دور ساخت، پس‌آیه: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ... ناسخ آن نه، بلکه واضح کننده مفاد آن می‌باشد. حدیث یادشده نیز این معنی را روشن می‌سازد. همچنین حدیث شریف زیر که ابن‌کثیر آن را از بخاری و مسلم نقل نموده است: «قال الله! إذا همَّ عبدي بسيئة فلا تكتبوها عليه، فإن عملها فاكتبوها سیئة، وإذا همَّ بحسنة فلم يعملها فاكتبوها حسنة، فإن عملها فاكتبوهاعشراً - وفي روایة - كتبها الله عنده عشر حسنات إلى سبعمائة ضعف إلى أضعاف‌كثيرة». «رسول خدا ص فرمودند: خدای فرمود؛ چون بنده من قصدگناهی نمود، آن را به زیان وی ننویسید، ولی اگر قصد خود را عملی کرد، بر اویک گناه بنویسید و چون به کار نیکی قصد نمود، اما آن را عملی نکرد، برای وی یک ثواب بنویسید و اگر آن را عملی کرد، برای وی ده ثواب بنویسید – در روایت دیگری آمده است - خداوند آن کار نیک را در نزد خود، از ده نیکی تا هفتصد برابر و تا مراتب بسیار بیشتری، می‌نویسد».

خلاصه این که: خدای سبحان هرچند محاسبه و بازپرسی می‌کند، لیکن کسی را جز در آنچه که در حوزه توان اوست عذاب نمی‌کند و وسوسه‌های درونی ازتوان انسان خارج است‌.

﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٢٨٥ [البقرة: ۲۸۵].

چون خدای سبحان در سوره مبارکه «بقره‌» احکام بسیاری را بیان کرد، در پایان آن، عظمت مقام سبحانیت خود را با آیه: ﴿لِّلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ... تبیین نموده و پس از آن، تصدیق پیامبر خود ص و تصدیق مؤمنان را به تمام این احکام و اعتقادات مطرح می‌کند و می‌فرماید: «پیامبر بدانچه از جانب‌پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است‌» یعنی: پیامبر خدا ص به تمام احکام واعتقاداتی که در این سوره ذکر شد، تصدیق و باور نموده است، همچنین «مؤمنان همگی، به خدا و فرشتگان ایمان آورده‌اند» یعنی: ایمان آوردهاند که فرشتگان وجود دارند و بندگان مکرم الهی و واسطه میان او و انبیایش در فروآوردن پیامهایش می‌باشند «و» ایمان آورده‌اند «به کتابهای وی‌» زیرا این کتاب‌ها دربرگیرنده برنامه‌ها و قوانینی هستند که بندگان به وسیله آنها خدای رابندگی می‌کنند «و» ایمان آورده‌اند «به پیامبرانش‌» زیرا ایشان مبلغان پیامهای الهی برای بندگانش هستند. و مؤمنان می‌گویند: «میان هیچ‌یک از فرستادگانش فرق نمی‌گذاریم‌» در اینکه فرستاده الله أ و مبلغ شریعت اویند و برخی را بر برخی دیگر در این امر برتری نمی‌دهیم‌، پس چنان نیست که به برخی از پیامبران ایمان داشته و منکر رسالت برخی دیگر از آنان گردیم «و می‌گویند» یعنی: پیامبر ومؤمنان که «شنیدیم و اطاعت کردیم‌» یعنی: پروردگارا! با شنوایی‌هایمان پیامهای‌تو را دریافته و با ادراکمان آنها را فهمیده و به آنچه که در آنهاست گردن نهادیم ودعوت تو را اجابت گفتیم، پس «پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم‌» یعنی: آمرزشت را بر ما فروریزان‌! «و بازگشت به‌سوی توست‌» با حشر و نشر در روزقیامت‌.

﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَيۡنَآ إِصۡرٗا كَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٨٦ [البقرة: ۲۸۶]

«خداوند هیچ‌کس را جز به اندازه توانایی‌اش مکلف نمی‌سازد» تکلیف: امر نمودن به چیزی است که در آن مشقت و سختی وجود دارد. وسع: طاقت و توان است «هر کس هرچه نیکی کند، به سود او» است و پاداش آن مربوط به خود وی است «و هرچه بدی کند، به زیان اوست‌» و باید پیامدهای آن را خودش متحمل شود زیرا مسئولیت، فردی است‌. و نیز مؤمنان می‌گویند: «پروردگارا! اگر فراموش‌کردیم، یا به خطا رفتیم، بر ما مگیر». در حدیث شریف آمده است: «چون مؤمنان این‌دعا را خواندند، حق تعالی فرمود: به‌تحقیق که اجابت کردم‌. پس گناه خطا وفراموشی را از آنان برداشت».

علما اتفاق نظر دارند بر این که: گناه در حال خطا و فراموشی از ذمه مؤمن برداشته است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است: «همانا خداوند أ از امت من در سه چیز درگذشته است: از خطا و فراموشی و اینکه [در سخن یا عمل‌] مجبور به‌انجام کار حرامی گردند». «پروردگارا! بار گرانی بردوش ما مگذار، همچنان که بر پیشینیان ما گذاشتی‌» اصر: تکلیف سنگین و کار دشوار و سخت است‌. آیه کریمه به اصحاب ش تعلیم می‌دهد که از خدای سبحان بخواهند تا از تکالیف سنگینی که بر دوش امتهای قبلی نهاده، بر دوش آنها نگذارد هرچند تاب و توان آن را هم‌داشته باشند، چنان که بر بنی‌اسرائیل سخت گرفت و تکالیفی چون قتل نفس درتوبه و قطع موضع نجاست در پاک ساختن جامه را بر آنان وضع کرد.

«پروردگارا! آنچه تاب وتوان آن را نداریم، بر دوش ما مگذار» مراد از آن: تکالیف شاقه‌ای است که انسان به آسانی تاب و تحمل آنها را ندارد. درحدیث شریف آمده است: «بعثت باالحنفیه السمحه‌: به دین حق‌گرای آسان برانگیخته شده‌ام‌». پروردگارا! «و از ما در گذر» در آنچه که میان ما و توست - از تقصیرات و لغزشهای ما - که تو به آنها داناتری «و بر ما بیامرز» آنچه را که در میان ما و بندگان توست، پس بدیها و اعمال زشتمان را برآنان آشکار نگردان‌. یعنی بر گناهانمان قلم عفو بکش و آنها را بپوشان «و بر ما رحمت آور» یعنی: بر ما - با رحمتی از جانب خویش - در آینده کار ما نیز تفضل نما پس به توفیق خویش ما را دریاب و ما را دیگر در گناه در نیفگن «تو مولای مایی‌» یعنی: توحامی و مددکار و سرور و سالار مایی و ما غلامان و چاکران تو هستیم «پس ما را بر گروه کافران پیروز گردان‌» زیرا از حق مولی است که غلامان و بندگانش را نصرت دهد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «خدای متعال به‌دنبال هر دعایی از این دعاها فرمود: به‌تحقیق که اجابت کردم‌».

آری‌! حق تعالی امت محمد ص را به چیزی از خطا یا فراموشکاری مؤاخذه نمی‌کند، تکالیف سنگینی را که بر دوش امتهای قبلی نهاده بود بر دوش آنان ننهاده، احکامی که تاب و تحمل آن را ندارند بر آنها وضع نکرده، از آنان درگذشته‌، آنان را آمرزیده و مشمول رحمت بی‌کران خویش گردانیده و بر خدانشناسان پیروزشان ساخته است - که ستایش مخصوص پروردگار عالمیان‌است‌.

در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس س راجع به فضیلت این سه آیه آخر سوره بقره آمده است: رسول خدا ص چون آخر سوره بقره و آیه‌الکرسی را می‌خواندند، می‌خندیدند و سپس می‌فرمودند: «أعطيتهما من كنز الرحمن تحت العرش‌». «این‌دو را از گنجی که در زیر عرش رحمان است، داده شده‌ام‌». همچنین در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س از رسول خدا ص آمده است: «من قرأ بالآيتين من آخر سورة البقرة في ليلة كفتاه‌». «هر کس دو آیه آخر سوره‌بقره را در شبی بخواند، این دو آیه کریمه او را بسنده است‌». یعنی: دافع هر شر وبلایی از اوست‌. احادیث وارده در فضل این دو آیه کریمه بسیارند. ابن‌جریرمی‌گوید: «چون آیه ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ... بر رسول خدا ص نازل شد، جبرئیل‌ ÷ به رسول خدا ص گفت: همانا خدای تو و امتت را به نیکوترین وجه ستوده است، لذا از او بخواه که خواسته‌ات اجابت می‌شود. پس‌رسول خدا ص چنین درخواست نمودند: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا... تا به آخر آیه»...‌

خلاصه احکام سه آیه فوق این است:

۱- ایمان تجزیه‌پذیر نیست و مؤمن باید به تمام آنچه که خدای وحی و ابلاغ نموده و به برحق بودن تمام رسالت‌های آسمانی ایمان داشته باشد.

۲- ایمان مستلزم اطاعت است‌.

۳- اسلام دین سهولت و آسانی است و پیروان خویش را در حد توان آنها مکلف گردانیده، نه بیش از آن‌.

۴- مسئولیت، فردی است و هیچ کس بار گناه دیگری را بر نمی‌دارد.

۵- گناه و مؤاخذه‌، از دو حالت خطا و فراموشی، برداشته شده است‌.

[۳] قرآن کریم [۱۴/۸۳] [۴] مشاکله در علم بلاغت: به معنای هماهنگ بودن دوجمله در لفظ به همراه اختلاف آنها در معنی است؛ مانند این فرموده خداوند متعال در سوره شوری (و جزاء سیئه سیئه مثلها : و پاداش بدی، بدیی همانند آن است) [۴۲/۴۰] در حالی‌که پاداش بدی در حقیقت بدی نیست، بلکه مجازات بدکار نوعی عدالت و احسان است، لذا اسم بدی در اینجا به طریق مشاکله بر آن اطلاق گردیده است. [۵] معاهدات کنونی یهود با فلسطینیان نیز از مصادیق بارز این مقوله است. [۶] تفصیل این احکام را در کتب فقه بجویید. [٧] تفصیل احکام قصاص در کتب فقه بیان شده و در اینجا مجال تفصیل بیشتر نیست. [۸] برای آشنایی با احکام تفصیلی وصیت به کتب فقه رجوع نمایید. [٩] مد (۶٧۵) گرم است و صاع در نزد حنفی ها (۳٩۰۰) گرم و در نزد جمهور (۲٧۵۱) گرم است. [۱۰] احکام تفصیلی روزه را در کتب فقه و فتوی بجویید [۱۱. تفصیل احکام روزه و اعتکاف را در کتب فقه بجویید. [۱۲] نگاه کنید به تفسیر المنیر ۲/۱۸٧. [۱۳] صاع: چهار مد است که نزد حنفی ها (۲٩۰۰) گرم و نزد جمهور (۲٧۵۱) گرم می‌باشد. مد: (۶٧۵) گرم است. [۱۴] علامه رشید احمد گنگوهی در کتاب «زبدة المناسک» می‌گوید: محرمی که به سبب خوف دشمن یا درنده یا به علت غلبه بیماری در راه بماند، در اصطلاح او را «محصر» می‌نامند، اگر این فرد محصر مفرد است یا معتمر پس باید یک دم یا قیمت آن را به کسی داده آن را به مکه بفرستد تا جانور را در حرم ذبح کنند، و تاریخ وقت ذبح باید از قبل معین باشد تا محرم بعد از ذبح بتواند حلال شود. برای این ذبح ایام نحر ضروری نیست و اگر برای کسی این دم یا قیمتش میسر نباشد، پس تا زمانی که در حرم حیوانی ذبح کرده نشود و یا خودش رفته طواف و سعی و حلق نکند، نمی‌تواند حلال شود و محصری که قارن باشد دو دم بفرستد و اگر یکی بفرستد از هیچ احرامی نمی‌تواند خارج شود. و اگر محصر نتواند دم بفرستد بلکه محصور بماند تا وقتی که مانع زائل شود و سپس خود او برود، این کار هم درست است. آنجا رفته زمان حج را دریابد چه بهتر و الا افعال عمره را ادا کرده حلال شود. و کسی‌که محصر می‌شود، فقط با ذبح حلال می‌شود، چه حلق بکند یا نکند. اگر پیش از ذبح حلال شد، یا مطلع شد که ذبح در حرم واقع نشده بلکه در سرزمین حل واقع شده است، پس بر وی کفاره جنایت واجب است، اگر جنایت تکرار شود، باید کفاره هم مکرر بدهد. [۱۵] تفصیل این احکام را باید در کتب جست. [۱۶] استحاضه، خونی است که به علت بیماری یا عارضه دیگری غیر از حیض، پدید می‌آید. خون استحاضه ـ در مذهب احناف ـ نه مانع روزه است، نه مانع نماز و نه مانع هم‌بستر شدن. [۱٧] بیان متعه در آیه (۲۳۶) می‌آید. [۱۸] شمویل، معرب صمویل است. [۱٩] نگاه کنید به ترجمه فارسی المنیر (۲/۴۲ـ۴۰) ومتن عربی «فی ظلال القرآن ۱/۲٩۳ـ۲٩۶»، طبع دار الشروق. [۲۰. آداب انفاق را در آیات بعد می‌خوانیم. [۲۱] صفه: سایبه بانی بود پیوسته به مسجد النبی ج. و اصحاب صفه از مهاجران قریش بودند که نه در مدینه مسکنی داشتند و نه قوم و قبیله ای و در صفه مسجد النبی به سر می‌بردند و تعدادشان چهارصد تن بود. [۲۲] در مورد علت تحریم ربا و زیان‌های فردی و اجتماعی آن؛ نگاه کنید به تفسیر المنیر، ترجمه فارسی (۳/۱۳۴).

سوره آل عمران

مدنی است و دارای (۲۰۰) آیه است‌.

وجه تسمیه‌: این سوره بدان سبب «آل عمران» نامیده شد که داستان خانواده عمران پدر مریم و شرح رخداد تولد عیسی: در آن بیان شده است‌.سوره بقره و آل عمران مشترکا به نام «زهراوین» نیز نامیده می‌شوند زیرا این دوسوره، بسان دو نور روشنگر؛ خواننده خویش را با فروغ هدایتبخش خویش، به‌سوی حق و حقیقت رهنمون می‌گردند. یا بدان جهت که خواننده این دو سوره، در روز قیامت از نوری تمام برخوردار می‌شود. یا به سبب آن که هردو سوره، متضمن اسم اعظم خداوند أ هستند.

این سوره اجماعا مدنی است‌.

ابن‌ابی حاتم، ابن جریر طبری، ابن‌اسحاق و ابن‌منذر در بیان سبب نزول آغاز این‌سوره تا آیه هشتاد و سوم آن گفته‌اند: این آیات درباره وفد (هیأت نمایندگی) نصارای نجران نازل شد که در سال نهم هجری همراه با شصت سوار به مدینه‌آمدند و چهارده تن از اشراف آنان، از جمله رئیس، وزیر و اسقف‌هایشان نیز درمیانشان بودند. آنها با رسول خدا ص درباره عیسی‌ ÷ و عقاید نصرانی خویش‌مناظره کردند، همان بود که این آیات نازل‌شد و سیمای حق و حقیقت را از میان‌پندارهای باطلشان، نمایان گردانید.

فضیلت آن‌: در فضیلت این سوره و سوره بقره ـ به‌طور مشترک ـ احادیثی‌روایت شده است که بخشی از آنها در آغاز سوره «بقره» نقل شد، از آن جمله‌این حدیث شریف به روایت مسلم از نواس‌بن‌سمعان س است که رسول خدا ص فرمودند: «در روز قیامت، قرآن و اهل آن که در دنیا به آن عمل می‌کردند،آورده می‌شوند، درحالی‌که سوره‌های بقره و آل‌عمران، پیشاپیش آنها قراردارند».

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

به نام الله بسیار بخشنده وبسیار مهربان

﴿الٓمٓ١ [آل عمران: ۱].

«الف‌. لام‌. میم» خدای به مراد خویش از آوردن این حروف در آغازسوره‌ها، داناتر است‌. سخن پیرامون حروف مقطعه، در آغاز سوره «بقره» نیزگذشت‌.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢ [آل عمران: ۲].

«الله؛ جز او معبودی نیست، حی قیوم است» تفسیر «حی» و «قیوم»، در سوره‌«بقره‌/آیه ۲۵۵» گذشت‌. همچنین در آنجا گفتیم که این آیه کریمه و آیه‌الکرسی حامل اسم اعظم خداوند أ می‌باشند.

﴿نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ٣ [آل عمران: ۳].

ای محمد ص! خداوند أ «این کتاب را» یعنی‌: قرآن را «به حق» یعنی‌: به‌راستی و به حجت غالب «بر تو نازل کرد، درحالی‌که مصدق است» یعنی‌: موافق‌است با «آنچه که پیش از آن می‌باشد» از کتب آسمانی «و تورات و انجیل را فرودآورد» بر موسی و عیسی علیهماالسلام‌. تورات‌: کلمه عبری به معنی شریعت است ومشتمل بر پنج سفر می‌باشد که عبارت‌اند از: سفر تکوین، سفر خروج، سفرلاویین، سفر عدد و سفر تشنیه اشتراع‌. و به آن «عهد قدیم» نیز می‌گویند. انجیل‌:کلمه یونانی است که به معنی «تعلیم جدید»، یا «بشارت» است و آن را «عهدجدید» نیز می‌نامند و مشتمل بر سیرت مسیح‌ ÷ و برخی از تعالیم وی می‌باشد.

﴿مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٤ [آل عمران: ۴].

«پیش از آن» یعنی‌: حق تعالی تورات و انجیل را پیش از نازل کردن قرآن فرود آورد «برای هدایت مردم» یعنی‌: برای هدایت تمام بشریت در زمان رسالت خود آن پیامبران. یادآور می‌شویم که امت ما نیز به پیروی از آن بخش ازشرایع آسمانی سابق که منسوخ نگردیده است، مکلف هستند به‌شرط آن که درقرآن یا سنت صحیح، از آن امور بر وجه تأیید و اثبات آنها ذکری رفته باشد «وفرقان را نازل کرد» فرقان‌: قرآن کریم است‌. یعنی کتابی که در مورد حقیقت امرعیسی‌ ÷ و غیر آن از امور، جداکننده حق از باطل می‌باشد «کسانی که به آیات خداکفر ورزیدند، بی‌تردید عذابی سخت در پیش دارند و خداوند غالب» و «صاحب‌انتقام» سخت و بزرگی «است» برای آنان که آیات او را تکذیب و پیامبرانش را انکار می‌کنند. نقمت‌: مجازات است‌. مردم می‌گویند: «فلانی از فلانی انتقام‌گرفت»؛ آن‌گاه که به‌سبب جرم سابقش، او را به کیفر برساند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَخۡفَىٰ عَلَيۡهِ شَيۡءٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ٥ [آل عمران: ۵].

«هرآینه هیچ چیز بر خدا پوشیده نمی‌ماند، نه در زمین و نه در آسمان» و از جمله‌آنچه که بر وی پوشیده نمی‌ماند، ایمان مؤمنان و کفر کافران است‌. آسمان وزمین را مخصوصا یاد کرد زیرا حس بشری از محدوده آنها به عوالم دیگر فراترنمی‌رود.

﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٦ [آل عمران: ۶].

«اوست کسی‌که شما را آن‌گونه که می‌خواهد در رحمها صورتگری می‌کند» از پسر ودختر، زیبا و زشت، سیاه و سفید، بلند و کوتاه، و نیز شکل‌دادن به اعضا؛ اعم ازچشم و گوش و بینی و غیر آن از اندامها و همین گونه، آفرینش طبایع، اخلاقیات، حامل‌های وراثتی و غیره «هیچ معبودی جز آن توانای حکیم نیست» که در ملکش‌غالب و در آفرینش و صنعش، صاحب حکمت است‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧ [آل عمران: ٧].

«اوست کسی‌که کتاب» قرآن «را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکم‌است» محکم‌: آیه‌ای است که به‌سبب وضوح و روشنی‌اش احتمال بیش از یک وجه تفسیری را ندارد، لذا صرف توجه به آن، مفید فهم معنی مورد نظر از آن می‌باشد، پس در آن امکان تغییر و تحریف از معنی و وجه حقیقی آن وجود ندارد«آنها ام‌الکتاب اند» یعنی‌: آیات محکم، اصل و اساس قرآنند که مبنا و تکیه‌گاه‌آن قرار می‌گیرند پس هرآنچه که به ظاهر با آیات محکم مخالف باشد، به سوی‌آنها برگردانده می‌شود تا وجه و معنی حقیقی آن دانسته شود. ابن‌کثیر می‌گوید:«آیات محکم‌؛ حجت پروردگار، پناهگاه بندگان و دفع‌کننده دشمنانند که هرگزاز آن معانی‌ای که برای آنها وضع شده‌اند، قابل تحریف و تغییر نمی‌باشند». «وبخش دیگر متشابهات است» متشابه‌: آیه‌ای است که امکان دگرگون ساختن وتحریف و تأویل در معنی آن وجود دارد و این تشابه، یا از خفا و عدم واضح‌بودن معنی مراد، یا وجود احتمالات متعدد در آن و یا تردد در میان چند وجه‌تفسیری ناشی می‌شود، همچون حروف مقطعه اوایل برخی از سوره‌ها. قرطبی‌می‌گوید: «متشابه چیزی است که خداوند أ علم آن را به خودش منحصرگردانیده و کسی از مخلوقاتش را بر آن آگاه نساخته است، همچون وقت برپایی‌قیامت و مانند آن از امور غیب».

علت وجود آیات متشابه در قرآن کریم ـ با علم به اینکه قرآن به عنوان‌هدایتگر مردم نازل شده ـ همانا متمایز ساختن مؤمنان راستین از افراد سست ایمان‌و روشن ساختن فضیلت راسخان در علم، یعنی کسانی‌است که در آیات الهی‌اندیشه، تدقیق و پژوهش می‌کنند و از کژروی در قرآن می‌پرهیزند.

«اما آنان که در دل‌هایشان زیغ است» زیغ‌: میل و انحراف از حق است‌. آری‌! آنان «برای فتنه‌جویی» یعنی‌: فتنه‌انگیزی و گمراه کردن مردم در دینشان و پوشانیدن حقیقت بر آنان «و در طلب تأویل آن» یعنی‌: طلب تأویل آیات متشابه بر وجهی که دلخواهشان و موافق با مذاهب فاسدشان است «از متشابه آن پیروی می‌کنند» یعنی‌: به متشابهات قرآن چنگ می‌زنند و به وسیله آنها در مؤمنان شک‌و تردید بر انگیخته و آن متشابهات را در بدعتی که برآن قراردارند، دلیل وتکیه‌گاه خویش می‌گردانند «حال آن که تأویل آن» آیات متشابه «را جز خداوند و راسخان در علم نمی‌دانند» یعنی‌: راسخان و ریشه‌داران در علم نیز، تأویل‌متشابهات را می‌دانند، در حالی‌که‌: «می‌گویند: به آن ایمان آوردیم» یعنی‌: به همه‌قرآن ـ اعم از محکم و متشابه آن ـ ایمان آوردیم «همه از جانب پروردگار ما است» یعنی‌: از آنجا که همه قرآن از بارگاه پروردگار متعال است، پس اختلافی‌در آن نیست بنابراین، ما به همه آن ایمان داشته، متشابه آن را که احتمالات متعددی دارد، به‌سوی محکم آن که احتمالی جز حق را ندارد، برمی‌گردانیم وارجاع می‌دهیم و بدین‌وسیله است که معنی مراد از متشابه نیز بر ما روشن می‌شود. ابن‌عباس س می‌گوید: «من از کسانی هستم که تأویل متشابهات را می‌دانند». سخن ابن عباس س عین حقیقت است زیرا در حدیث شریف آمده است که رسول‌خدا «در حق وی چنین دعا کردند: «اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل‌». «خدایا! او را در دین فقیه و دانا کن و تأویل را به او بیاموز».

به قولی‌دیگر، معنای‌: ﴿وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ... این‌است‌: تأویل متشابه را جز خدا أ هیچ کس دیگر، حتی راسخان و ثابت‌قدمان درعلم هم نمی‌دانند. بنابراین قول، در قرائت، بر کلمه «الله» وقف می‌شود و در این‌صورت، عبارت‌: ﴿وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ... جمله مستأنفه مستقلی است که معنی آن‌چنین می‌شود: «راسخان در علم می‌گویند: ایمان آوردیم به اینکه متشابه ازبارگاه خداوند أ است و ما معنی و تأویل آن را نمی‌دانیم». بر اساس این قول‌؛ مراد از متشابه‌: مسائلی چون وقت برپایی قیامت، ماهیت روح و مانند آن از اموری است که بشر آنها را نمی‌داند «و جز خردمندان کسی پند نمی‌گیرد».

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص از راسخان در علم مورد سؤال‌قرار گرفتند، در پاسخ فرمودند: «مَن برت يمينه، وصدق لسانه واستقام قلبه ومن عفَّ بطنه و فرجه، فذلك من‌الراسخين في العلم‌: کسی‌که به راستی و درستی سوگندخورد، زبان او راست گوید، قلب او مستقیم باشد و کسی‌که عفت را در شکم وفرج خود نگاه دارد، او از راسخان در علم است». همچنین در حدیث شریف آمده‌است که رسول خدا ص این آیه کریمه را تلاوت نمودند، آن‌گاه فرمودند: «چون‌کسانی را دیدید که در قرآن مجادله می‌کنند، آنان همان کسانی هستند که در این‌آیه کریمه مورد نظر خداوند أ می‌باشند [یعنی فتنه‌گرند] پس از آنان حذرکنید». همچنین در حدیث شریف به روایت امام احمد از ابوامامه س آمده است که‌رسول‌خدا «در تفسیر: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ. فرمودند:«هم الخوارج‌: آن (منحرفان کج رو) خوارج اند». ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌حدیث، اگر هم حدیث موقوف ـ یعنی سخن صحابی باشد ـ معنی آن صحیح‌است زیرا اولین بدعتی که در اسلام پدید آمد، فتنه خوارج بود».

حق تعالی در آیه دیگری قرآن را تماما محکم معرفی نموده است‌: ﴿كِتَٰبٌ أُحۡكِمَتۡ ءَايَٰتُهُ [هود: ۱]. «این کتابی است که آیات آن تماما محکم گردانیده شده است» [هود/ ۱]. مراد از آن این است که قرآن کلامی است بر حق، دارای الفاظی فصیح ومعانی‌ای صحیح که در آن هیچ عیب و نقصی وجود ندارد. در آیه دیگری تمام‌قرآن متشابه معرفی شده‌: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا [الزمر: ۲۳]. «خداوند بهترین‌کلام را نازل فرمود که تماما متشابه است» [زمر/۲۳]، به این معنی که برخی از آیات قرآن با برخی دیگر در زیبایی، راستی، هدایت‌گری و سالم بودن از تناقض، متشابه و همانند است، لذا معنی این دو آیه کریمه با آیه مورد بحث ما در اینجا درتضاد نیست و میان آیات هیچ‌گونه تعارضی وجود ندارد.

این آیه کریمه درباره نصارای نجران نازل شد که می‌گفتند: «خداوند وقتی ازخودش در قرآن سخن می‌گوید، صیغه جمع‌: «نحن‌: ما»، و «انا: ما» را به‌کارمی‌برد، و این ضمایر برای جمع‌اند، لذا خداوند سوم سه خداست». پاک و برتراست خدای سبحان از آنچه می‌گویند. پس خدای متعال آنان را به برگردانیدن این موارد به‌سوی آیات محکم خویش دستور داد، چون آیه‌: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ [الإخلاص: ۱]. (بگو: الله یگانه است)، و آیه‌: ﴿إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ[النساء:۱٧۱]. (جز این نیست که‌خداوند یگانه است).

﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨ [آل عمران: ۸].

سپس خداوند متعال از راسخان در علم چنین خبر می‌دهد: آنان چون پیروان متشابه و کژروان از راه راست را می‌بینند، چنین دعا می‌کنند: «پروردگارا! پس از آن که ما را هدایت کردی» به‌سوی حق «دلهایمان را دستخوش انحراف نگردان» یعنی‌: دل‌هایمان را با پیروی نمودن از متشابهات منحرف نگردان، چنان‌که دلهای‌کسانی که از متشابهات پیروی می‌کنند، منحرف گردیده است‌. در حدیث شریف به روایت عایشه ل آمده است که رسول خدا ص این دعا را بسیارمی‌خواندند: «يا مقلب القلوب ثبت قلبي على دينك». «ای گرداننده دل‌ها! دلم را بردینت پایدار بدار». «و رحمتی» بزرگ و وسیع فقط «از جانب خود بر ما ارزانی دار، هرآینه تو خود بخشنده‌ای» و برای هرکس که خواهی، بخششی فراوان عنایت‌می‌کنی‌. در حدیث شریف به روایت سعیدبن مسیب س از عایشه ل آمده‌است که رسول خدا ص چون شبانگاه از خواب بیدار می‌شدند؛ این دعا رامی‌خواندند: «لا إله إلا أنت سبحانك‌، أستغفرك لذنبي، واسألك رحمتك، اللهم زدني علما ولا تزغ قلبي بعد إذ هديتني، وهب لي من لدنك رحمة، إنك أنت الوهاب» [۲۳].

﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ جَامِعُ ٱلنَّاسِ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ٩ [آل عمران: ٩].

همچنان راسخان در علم چنین دعا می‌کنند: «پروردگارا! تو گردآورنده مردمانی» یعنی‌: برانگیزاننده و زنده‌کننده و گردهم آورنده آنانی «در روزی» یعنی‌: برای‌حساب روزی «که هیچ شکی در آن نیست» که همانا روز قیامت است و در وقوع آن و وقوع حساب و جزا در آن، هیچ شکی نیست «قطعا خداوند در وعده خلاف نمی‌کند» یعنی‌: ای معبود برحق من‌! وفا به عهد لایق شأن توست و در این امرشکی نیست‌. این دعا خود می‌رساند که هم و غم راسخان در علم، کار آخرت وفکر و سودای آن است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغۡنِيَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ وَقُودُ ٱلنَّارِ١٠ [آل عمران: ۱۰].

«در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند، اموال و فرزندان‌شان چیزی از عذاب الهی را ازآنان دفع نمی‌کند» یعنی‌: اموال و فرزندان‌شان نمی‌توانند در نزد خداوند أ سودی به آنان رسانده و آنان را از عذاب الهی نجات دهند «و آنان خود، هیزم جهنم‌اند» یعنی‌: آتش‌انگیز جهنم‌اند که جهنم با سوختن آنها شعله‌ور می‌شود.

﴿كَدَأۡبِ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ١١ [آل عمران: ۱۱].

«همانند شیوه آل فرعون» یعنی‌: شیوه و عادت آنان همچون عادت و شیوه فرعونیان و چگونگی رفتار آنان با موسی‌ ÷ است، و چنان‌که اموال و اولاد فرعونیان نتوانست برای آنان کاری بکند، همچنین اموال و فرزندان اینان نیزنمی‌توانند برای‌شان کاری از پیش ببرند «و» نیز شیوه و عادت آنان همچون عادت «کسانی» است «که پیش از آنان» یعنی پیش از فرعونیان «بودند» از امتهای کافرو خدانشناس «که آیات ما را دروغ شمردند، پس خداوند آنان را گرفت» یعنی‌: باجزاهای مهلک مجازاتشان کرد «به گناهانشان» که از جمله این گناهان، یکی هم‌دروغ انگاشتن آیات الهی بود «و خدا سخت کیفر است».

﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغۡلَبُونَ وَتُحۡشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٢ [آل عمران: ۱۲].

«به کسانی که کفر ورزیده‌اند بگو» مراد از آنان یهود، و به قولی‌: مشرکان مکه‌اند. آری‌! به آنان بگو: «به‌زودی مغلوب خواهید شد» در دنیا «و» سپس درآخرت «در دوزخ محشور می‌شوید و چه بدجایگاهی است» دوزخ‌. سپاس بر خدای که این تهدید خویش را با کشتن بنی‌قریظه، جلای وطن کردن بنی‌نضیر، فتح خیبر، تحمیل جزیه بر سایر یهود و پیروزکردن مسلمانان در بدر، عملی‌گردانید.

﴿قَدۡ كَانَ لَكُمۡ ءَايَةٞ فِي فِئَتَيۡنِ ٱلۡتَقَتَاۖ فِئَةٞ تُقَٰتِلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَأُخۡرَىٰ كَافِرَةٞ يَرَوۡنَهُم مِّثۡلَيۡهِمۡ رَأۡيَ ٱلۡعَيۡنِۚ وَٱللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصۡرِهِۦ مَن يَشَآءُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ١٣ [آل عمران: ۱۳].

ای یهودیان‌! «قطعا در برخورد میان آن دو گروه» مسلمانان و مشرکان که در روزبدر باهم رودررو شدند؛ «برای شما نشانه‌ای است» بزرگ که بر صدق و راستی‌این امر دلالت می‌کند که حق تعالی عزت‌دهنده دین و یاری‌دهنده پیامبرش وبرفرازنده دعوت و رسالت وی می‌باشد، پس ای یهودیان‌! شما باید از روزی چون روز بدر حذر کنید تا خداوند أ آنچه را بر سر مردم مکه آورد، بر سر شما نیاورد، روزی که در آن «گروهی در راه خدا می‌جنگیدند و دیگر» گروه «کافر بودندکه مسلمانان آن کافران را به چشم» یعنی‌: با دیدی روشن و آشکار، بی‌هیچ‌گونه ابهامی «دو برابر خویش می‌دیدند». مشرکان در بدر سه برابر مسلمانان بودند، پس‌خداوند أ آنان را در دید مسلمانان اندک ـ دوبرابر ـ نشان داد تا دل‌هایشان قوی‌گردد ـ با عنایت به این امر که قبلا به مسلمانان اعلام شده بود که صد تن از ایشان‌بر دویست تن از کفار غالب می‌گردند ـ «و خدا هرکه را بخواهد، به نصرت خویش‌تأیید می‌کند» یعنی‌: کسانی را که اراده تأیید و تقویتشان را داشته باشد، نصرت می‌دهد و ازجمله این نصرت‌؛ تأیید اهل بدر با اندک دیدن شمار نیروهای دشمن بود «یقینا در این امر» یعنی‌: در اندک دیدن شمار بسیار مشرکان «عبرتی است» و موعظه‌ای بزرگ «برای اولی‌الابصار» یعنی‌: برای صاحبان بینشهای نافذ که ازآنچه می‌بینند، درس عبرت می‌گیرند، پس ای یهودیان‌! آیا شما از این امور عبرت نمی‌گیرید تا ایمان آورید؟

ابن‌کثیر می‌گوید: «اگر کسی گفت که وجه جمع نمودن میان این آیه کریمه وآیه (۴۴) از سوره «انفال» چیست که در آنجا خداوند متعال می‌فرماید: «وآن‌گاه که آنان را ـ چون رو در رو شدید ـ در چشم شما اندک نمود و شما را نیزدر چشم آنان اندک نمود تا خداوند کاری را که کردنی بود، به انجام رساند»؟ می‌گوییم‌: آن کم نمایاندن مسلمانان در چشم مشرکان در حالتی بود، و این بسیارنمایاندن در حالت دیگری‌.

از ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول آیات (۱۲ ـ ۱۳) روایت شده است که‌فرمود: چون اهل بدر به آن پیروزی شگرف دست یافته و به مدینه بازگشتند، رسول خدا ص یهودیان را در بازار بنی قینقعاع گردآورده و خطاب به آنان فرمودند: «ای گروه یهود! اسلام آورید پیش از آن که خداوند أ آنچه را که به‌قریش رسانید به شما نیز برساند». ولی آنان در پاسخ پیامبر ص گفتند: ای محمد! به خود مغرور نشو که چند نفری از قریشیان را کشتی، آنها کارناآزموده و بی‌تجربه بودند و به فنون رزم آشنایی نداشتند، سوگند به خدا که اگر با ما بجنگی، می‌دانی‌که ما مرد میدانیم و می‌دانی که تاکنون به رزم‌آورانی چون ما رویارو نشده‌ای‌! پس خدای متعال این آیات را نازل فرمود.

﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِينَ وَٱلۡقَنَٰطِيرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ وَٱلۡخَيۡلِ ٱلۡمُسَوَّمَةِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ وَٱلۡحَرۡثِۗ ذَٰلِكَ مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلۡمَ‍َٔابِ١٤ [آل عمران: ۱۴].

«دوستی شهوات برای مردم آراسته شده» یعنی‌: خداوند متعال، شهوات را درچشم مردم ـ به منظور آزمایش و امتحانشان ـ آراسته است‌. یا آرایش‌دهنده شیطان است که با برانگیختن مردم به سوی شهوات، آنان را از واجبات وتکالیفشان غافل می‌گرداند. این شهوات عبارت‌اند از: تمام خواستنی‌ها وآرزوهای نفسی‌ای که مفرح قلب‌اند و قلب از آنها احساس لذت و خوشی‌می‌نماید. «از جمله» آراسته شده برای شما دوستی «زنان و پسران» زنان را در رأس این خواستنی‌ها ذکر فرمود، به سبب کثرت اشتیاق و تمایل نفسهای مردان به‌سوی آنان‌. و پسران را به‌یاد آوری مخصوص گردانید نه دختران را زیرا محبت دختران عام و فراگیر نیست‌. در حدیث شریف آمده است‌: «ما ترکت بعدی فتنه اضرعلی الرجال من النساء: بعد از خود، فتنه‌ای زیانبارتر از زنان را بر مردان سراغ ندارم». اما اگر هدف از محبت به زنان، پاکدامنی و توالد و تناسل فرزندان شایسته باشد؛ این امر مطلوب، بلکه مستحب است، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «الدنيا متاع وخير متاعها الـمرأة الصالحة». «دنیا همه متاع است و بهترین متاع آن، زن شایسته می‌باشد». «و» برای مردم آراسته شده، محبت «قناطیر مقنطره از زر وسیم» قناطیر: جمع قنطار و هر قنطار صد رطل است، و مراد از آن مال هنگفت وبسیار می‌باشد. مقنطره‌: یعنی به مقادیر زیاد مضاعف گردانیده‌شده‌. از سعیدبن‌جبیر س نقل شده است که مراد از آن، صدهزار دینار می‌باشد. یادآور می‌شویم که به هنگام ظهور اسلام، صد مرد سرمایه‌دار از مقنطرها در مکه وجود داشتند.«و» برای مردم آراسته شده «اسبان مسومه» یعنی‌: اسبانی که در چراگاهها ومراتع رها شده‌اند. یا مسومه‌: یعنی نشانه‌گذاری شده با نشانه‌ای که به وسیله آن از دیگر اسبان تمییز داده می‌شوند «و» برای مردم آراسته شده «محبت چهارپایان» که عبارت‌اند از: شتر و گاو و گوسفند «و محبت زراعت» یعنی‌: مزارع، که شامل‌خود زمین و کشت آن می‌شود. «این همه بهره زندگانی دنیاست» یعنی‌: آنچه ذکرشد، تماما بهره‌های گذرای زندگانی دنیاست که فنا می‌شود و باقی نمی‌ماند «و» حال آن که «فرجام نیکو» که می‌ماند و جاودانه است «نزد خداست».

باید دانست که هدف آیه کریمه قطعا این نیست که انسان را از محبت معتدل شهوات که امری فطری است باز دارد، به دلیل اینکه حق تعالی در آیه دیگری‌می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ [الأعراف: ۳۲]. «ای محمد! بگو: چه کسی زینت خدا را که برای بندگانش بیرون آورده و روزی‌های پاکیزه را حرام گردانیده‌»؟. پس آنچه منع شده‌؛ افراط و زیاده‌روی در محبت شهوات و گرفتارشدن در گردونه آن است، به‌گونه‌ای که با طغیان شهوات، دین و وظایف دنیوی و آخرتی انسان به فراموشی سپرده شود. عبارت‌: ﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ نیز مستدعی پلیدی و منفوربودن شهوات نیست، بلکه این تعبیر، بیانگر طبیعت این شهوات است، پس مطلوب آن است که بندگان خدا أ شهوات را در جایگاه طبیعی آن قرار دهند، به‌گونه‌ای که دلبستگی به آن سبب طغیان علیه ارزشهایی نشود که در عرصه وجود از شهوات گرامی‌تر و برترند. بنابراین، اسلام‌نیازهای فطری را به رسمیت می‌شناسد و در صدد سرکوب غرایز نیست‌.

صاحب تفسیر «معارف القرآن» می‌گوید: «خدای متعال طبعا محبت این چیزهارا در دل انسان قرار داده و در این امر هزاران حکمت وجود دارد؛ از آن جمله‌این‌که‌: اگر طبیعت انسان به طرف این چیزها مایل نبود، نظام جهان به‌هم می‌خوردزیرا در آن صورت چه کسی نیاز داشت که زحمت کشاورزی و کارگری وصنعت‌گری را متحمل شود، یا تمام مساعی خویش را در تجارت مبذول دارد.

آبادی و بقای جهان در این نهفته است که محبت این اشیا در طبیعت انسان ایجاد شود تا او خود درصدد تهیه و جمع‌آوری آنها برآید، کارگر صبح هنگام با این فکر از خانه بیرون می‌آید که مقداری پول به‌دست آورد، ثروتمند با این اندیشه خانه را ترک می‌کند که قدری پول صرف کرده کارگری بیاورد تا از او کاربگیرد، تاجر، وسایل لوکس تهیه کرده در انتظار مشتری می‌نشیند تا سرمایه‌ای‌بیندوزد، مشتری نهایت سعی خود را به‌کار می‌برد تا با پولی که دارد، اسباب ووسایل مورد نیاز خود را خریداری کند، اگر اندکی تأمل شود، همین علایق دنیوی است که همه را از خانه‌هایشان بیرون آورده‌است و نظام تمدن جهان را براساس اصولی منظم و مستحکم قرار داده است‌.

حکمت دیگر این است که اگر میل و محبت نعمت‌های دنیوی در قلب انسان قرارنداشته باشد، نمی‌تواند طعم نعمت‌های اخروی را درک کند و نه به آنها تمایل‌داشته باشد، پس چه نیازی دارد که درصدد انجام اعمال نیک باشد تا بهشت راکسب نماید و از اعمال بد پرهیز کند تا از دوزخ نجات یابد.

حکمت سوم که در اینجا بیشتر مورد توجه است، این است که محبت این اشیاطبعا در دل انسان ایجاد شده تا از او امتحان گرفته شود که چه کسی در محبت آنهاغرق شده و آخرت را فراموش می‌کند و چه کسی بر حقیقت گذرا بودن و فانی‌بودن آن وقوف یافته و فقط به حد ضرورت و معقول به فکر آنها می‌باشد و آنهارا در مسیر سعادت اخروی به‌کار می‌برد. چنان‌که در آیه (٧) از سوره «کهف» حکمت این تزیین به همین صورت بیان شده‌است‌: ﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِينَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَيُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا٧ [الکهف: ٧]. «ما آنچه را که بر روی زمین است برای زمین زینتی قراردادیم تا مردم را مورد آزمایش قرار دهیم که چه کسی عمل نیک انجام می‌دهد».

ولی در بعضی از آیات، این نوع تزیین به شیطان نسبت داده شده‌؛ مانند آیه‌(۴۸) سوره «انفال»: ﴿زَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ [الأنفال: ۴۸]. مراد از آن، تزیین چیزهایی است‌که شرعا و عقلا بد باشند، یا مراد آن درجه تزیین است که به سبب گذشتن از حدبد باشد وگرنه تزیین مباحات نه تنها بد نیست بلکه در آنها فواید بسیاری نیز وجوددارد، بنابراین، در بعضی آیات این تزیین صراحتا به خداوند أ نسبت داده شده، همان‌طور که ذکر آن گذشت‌.

شکی نیست که دائما به فکر مسایل مادی بودن، روح و جان انسان را خسته می‌سازد و مهلت استفاده از دنیا را نیز از انسان سلب می‌کند و خود این، نوعی عذاب برای انسان است‌. بنابراین، تلاش در میدان امور دنیوی باید رعایت احکام الهی را همراه با اعتدال در نصب العین خود داشته و رستگاری دو جهان را مدنظر داشته باشد؛ لذا به‌کار بردن آن در راه‌های نادرست و یا زیاده روی در راه صحیح که به‌سبب آن انسان از آخرت غفلت ورزد، مایه هلاک است‌.

مولانای رومی چه‌قدر این مضمون را به‌طور عالی به نظم کشیده آنجا که‌می‌گوید:

آب‌اندر زیرکشتی پشتی‌است آب‌در کشتی هلاک کشتی‌است‌

متاع دنیا برای وجود انسان مانند کشتی‌ای است که اگر آب زیر آن باشد برایش مفید و یاریگر است، ولی اگر آب به درون کشتی راه یابد، غرق شدن و نابودی آن را به دنبال خواهد داشت» [۲۴].

آیه بعدی به‌همین حقیقت ناظر است‌:

﴿قُلۡ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيۡرٖ مِّن ذَٰلِكُمۡۖ لِلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ١٥ [آل عمران: ۱۵].

«بگو: آیا به بهتر از اینها» یعنی‌: به بهتر از این خواستنی‌ها و آرزومندیهای بی‌ارزش دنیوی «آگاهتان کنم‌«؟ اینک آگاهتان می‌کنم‌؛ آن چیز بهتر این است‌: «برای آنان که تقوا پیشه کرده‌اند، باغهایی است که از فرودست آنها جویباران جاری‌است، جاودانه در آنند» چنان جاودانگی‌ای که مرگ و فنا به آن گزندی نمی‌رساند «و جفتهایی پاکیزه دارند» یعنی‌: همسرانی دارند که از پلیدیهای حیض و نفاس ودیگر پلیدی‌هایی که به همسران دنیایی عارض می‌گردد، پاکند «و» به‌طور مستمر «از خشنودی خداوند برخوردارند» که این برخورداری، ایشان را از دگرگون شدن نعمت ایمن و آسوده خاطر می‌گرداند «و خدا بر بندگانش بیناست» لذا، هرکس رابراساس استحقاق و برحسب ایمان و عملش پاداش و جزا می‌دهد. دلیل این که‌حق تعالی متقیان را به دریافت این نعمت برتر مخصوص گردانید این است که فقط آنان سزاوار این نعمت برتر می‌باشند.

آن‌گاه خداوند متعال بندگان با تقوایش را چنین توصیف می‌کند:

﴿ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٦ [آل عمران: ۱۶].

«آنان که می‌گویند؛ پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم» به تو و به کتاب‌ها و پیامبرانت «پس» به فضل و رحمت خویش «گناهان ما را بیامرز و ما را از عذاب دوزخ نگاهدار».

﴿ٱلصَّٰبِرِينَ وَٱلصَّٰدِقِينَ وَٱلۡقَٰنِتِينَ وَٱلۡمُنفِقِينَ وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِينَ بِٱلۡأَسۡحَارِ١٧ [آل عمران: ۱٧].

«آنان صابران»‌اند که بر طاعت خدا أ و از محرمات وی شکیبایی و پرهیزمی‌کنند «و صادقان»‌اند که نیتها و دل‌ها و زبانهایشان در آشکار و نهان راست ومستقیم است «و فرمانبرداران» خدایند که دل‌هایشان برای او خاشع و تپنده است «و آمرزش خواهان در سحرگاهان اند» و در فضیلت استغفار در اوقات سحر، احادیث بسیاری آمده است‌. بعضی می‌گویند: مراد از آن، نمازگزاران نماز بامداد یا نماز آخر شب‌اند. البته شروع اوقات سحر از هنگامی است که شب پشت می‌کند تا آن‌گاه که بامداد طلوع می‌نماید. در حدیث شریف آمده است‌: «ينزل الله تبارك وتعالى في كل لیلة إلى سماء الدنيا حين يبقى ثلث الليل الأخير، فيقول‌: هل من‌سائل فأعطيه‌؟ هل من داع فأستجيب له‌؟ هل من مستغفر فأغفر له»؟ «خداوند متعال هرشب ـ آن‌گاه که یک سوم آخر شب باقی می‌ماند ـ به آسمان دنیا فرود می‌آید، پس می‌فرماید: آیا درخواست‌کننده‌ای هست که به او ببخشم‌؟ آیا دعاکننده‌ای هست که دعایش را اجابت کنم‌؟ آیا آمرزش خواهی هست که او را بیامرزم‌». استغفار: طلب آمرزش به زبان همراه با حضور قلب است زیرا خداوند متعال دعای کسی را که قلبش غافل است، نمی‌پذیرد. گفتنی است که نزد علمای سلف مراد ازفرود آمدن حق تعالی فرود آمدنی است که سزاوار ذات وی است، بدون تعیین کیفیت و مکان‌. و هرچند قرطبی آن را به فرود آمدن فرشتگان حق تعالی تأویل‌کرده، ولی رأی اول راجح است‌.

﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٨ [آل عمران: ۱۸].

«گواهی داد الله» یعنی‌: بیان کرد و اعلام داشت و آگاهی داد؛ با آیات تکوینی و تشریعی و حجت‌های روشن خود «که جز او هیچ معبودی نیست» پس حق تعالی با آنچه که بیان کرده و آنچه که آفریده، ما را به‌سوی و حدانیت خویش و اینکه فقط او معبود بر حق است، راهنمایی کرده است «و فرشتگان» نیز گواهی‌می‌دهند، که گواهی آنها، اقرار به وحدانیت الله أ است «و صاحبان دانش» نیزگواهی می‌دهند. گواهی آنان به معنی ایمانشان به وحدانیت الله أ و بیان این حقیقت به مردم با زبان است‌. و در اینکه خداوند أ نام علما را با نام خود و نام فرشتگان خویش مقرون ساخته، فضیلتی بزرگ و فخر و شرفی سترگ برای اهل‌علم است‌. از زبیربن عوام س روایت شده است که فرمود: از رسول خدا ص در عرفه شنیدم که این آیه کریمه را تلاوت کردند، سپس در این حدیث شریف فرمودند: «ای پروردگارم‌! من نیز بر این حقیقت از گواهان هستم». «همواره به عدل قیام‌دارد» یعنی‌: خداوند أ در تمام امور به عدل قیام دارد، یا همواره برپادارنده عدل و داد است «جز او که توانا و حکیم است، هیچ معبودی نیست» در حدیث شریف‌آمده است‌: «هر کس به هنگام خواب این آیه کریمه را بخواند، حق تعالی هفتادهزار فرشته می‌آفریند که تا روز قیامت برایش طلب آمرزش می‌کنند».

مفسران در بیان سبب نزول گفته‌اند: این آیه کریمه در پاسخ سؤال دو تن از اسقف‌های شام نازل شد که به مدینه آمدند و از رسول خدا ص پرسیدند: بزرگ‌ترین گواهی و شهادت خدای در کتابش چیست‌؟ و چون این آیه نازل‌شد، آن دو ایمان آوردند. ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ وَمَا ٱخۡتَلَفَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ١٩ [آل عمران: ۱٩].

«در حقیقت، دین» مقبول و پذیرفته شده «نزد خدا همان اسلام است» و حق تعالی دینی غیر از آن را از احدی نمی‌پذیرد. آری‌! دین مورد رضای الهی‌اسلام است، یعنی این آیینی که مبتنی بر توحید حق تعالی است و انبیای عظام پیام‌آور آن بوده‌اند و مورد اتفاق همه ایشان بوده است‌. کلمه «اسلام» در اینجا، دربرگیرنده ایمان نیز هست، از آن روی که اسلام‌؛ مشمول تصدیق، قول وعمل ـ هرسه ـ می‌شود «و کسانی که کتاب به آنان داده شده، با یک‌دیگر در دین خدابه اختلاف نپرداختند» یعنی‌: یهودیان در میان خود، نصاری در میان خود و بازیهودیان و نصاری در میان همدیگر، در امر دین به اختلاف نپرداختند «مگر پس ازآن که علم برای‌شان آمد» علمی که دو کتاب آسمانی تورات و انجیل مشمول آن‌بود، که این علم، بر وجوب توحید باری تعالی و لزوم طاعت وی و تسلیم‌شدن به فرمانش صراحت دارد «آن هم به سبب بغیی که میان‌شان وجود داشت» یعنی‌: اختلاف یهود و نصاری در این حقیقت که آیا پیامبر خاتم ص به‌حق پیامبر است یاخیر، همچنان اختلافشان در نبوت عیسی‌ ÷ و اختلافات دیگری که در میان خود داشته و دارند، فقط به‌سبب حسدی است که در میان‌شان وجود داشته و دارد، این اختلاف تا بدانجاست که یهودیان گفتند: نصاری برحق نیستند، و نصاری گفتند: یهودیان برحق نیستند. آری‌! همه این اختلافات به‌سبب دوری آنها از حق و به انگیزه کبر و خودخواهی و خودبرتربینی و حسد است «و هرکس به آیات خدا کفر ورزد، پس بداند که خدا سریع‌الحساب است» و آنان را بسیار زود مجازات می‌کند.

﴿فَإِنۡ حَآجُّوكَ فَقُلۡ أَسۡلَمۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّهِ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِۗ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ ءَأَسۡلَمۡتُمۡۚ فَإِنۡ أَسۡلَمُواْ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡكَ ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠ [آل عمران: ۲۰].

«پس» ای محمد ص! «اگر با تو» درباره توحید باری تعالی «محاجه کردند» یعنی‌: جدال و مناظره کردند؛ با شبهات باطل و سخنان تحریف شده خویش «بگو: من روی خود را تسلیم خدا نموده‌ام» یعنی‌: دین و عبادت خویش را برای او خالص گردانیده و رو به‌سوی او نموده‌ام‌. ذکر «وجه» به‌جهت شرف آن است، و وقتی‌چهره برای حق تعالی تسلیم بود، غیر آن به‌طریق اولی به او تسلیم است «و هر که مرا پیروی کرده» از مسلمانان، او نیز خود را تسلیم خداوند أ نموده و نیت خویش را برای او خالص گردانیده‌.

«و به اهل کتاب و امیین بگو» امیین‌: یعنی قوم بی‌کتاب، که در اینجا مراد مشرکان عرباند زیرا آنها کتاب آسمانی‌ای نداشتند که آن را بخوانند. آری‌! به‌آنان بگو: «آیا اسلام آورده‌اید»؟ یعنی‌: برای شما برهان‌های قاطع بسیاری آمده است که شما را به قبول اسلام وامی‌دارد، اینک آیا اسلام را پذیرفته و به موجبات آن عمل کرده‌اید، یا خیر؟ «پس اگر اسلام آورده‌اند، قطعا هدایت شده‌اند» یعنی‌: به هدایتی که بی‌شک بهره‌ای بزرگ است، نایل گردیده و به رستگاری دنیا وآخرت رسیده‌اند «و اگر روی برتافتند» از قبول حجت «فقط رساندن پیام برعهده‌توست» یعنی‌: مسئولیت تو فقط رساندن پیام الهی به آنهاست و تو بر آنان مسلط نیستی، پس مبادا جانت را از حسرت‌خوردن بر عدم ایمانشان بفرسایی «و خداوند به» امور و احوال «بندگانش بیناست» لذا مطمئن باش که آنان را در برابر اعمال‌شان جزا می‌دهد.

این آیه کریمه و امثال آن از آیات، از آشکارترین دلایل بر عام بودن بعثت آن حضرت ص به‌سوی تمام خلق است، چنان‌که کتاب و سنت در بیشتر از یک آیه وحدیث بر آن دلالت دارند. در حدیث شریف آمده است‌: «بعثت إلى الأحـمـر والأسود»: «به‌سوی سرخ و سیاه [یعنی کافه خلق] مبعوث گردیده‌ام». همچنین درحدیث شریف آمده است‌: «پیامبران همه، مخصوصا به‌سوی قوم خودشان فرستاده‌می‌شدند، اما من به سوی عموم مردم مبعوث گردیده‌ام».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَيَقۡتُلُونَ ٱلَّذِينَ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ مِنَ ٱلنَّاسِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٢١ [آل عمران: ۲۱].

«کسانی که به آیات خدا کفر می‌ورزند و پیامبران را به ناحق می‌کشند» مراد از آنان در اینجا، مخصوصا یهودیاناند که برخی از انبیای ماقبل را کشتند و به‌جان رسول اکرم ص نیز سوء قصد نمودند «و می‌کشند کسانی را که به قسط» یعنی‌: به‌عدل‌وداد «امر می‌کنند از مردم» آنان آمران به معروف و ناهیان از منکرند که ظالم را از ظلم وی بازمی‌دارند «پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده» بشارت‌: خبرسرورانگیز است و بکارگرفتن آن در خبر بد، به قصد تهدید، تحقیر و استهزاء آنهاست‌.

مبرد در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «گروهی از بنی‌اسرائیل بودند که پیامبران به نزدشان آمده و آنان را به‌سوی خداوند أ دعوت کردند، ولی آنان پیامبران را کشتند، سپس بعد از آن پیامبران، مؤمنان دیگری به مسئولیت دعوت قیام کرده آنها را به‌سوی دین خدا أ فراخواندند، ولی ایشان را نیز کشتند. پس این آیات درباره آنان نازل شده است». مراد آیه‌؛ شرمسار ساختن یهودیان منحرف از راه حق تا روز قیامت و تهدید و سرزنش یهودیانی است که در زمان آن‌حضرت ص به‌سر می‌بردند.

در حدیث شریف آمده است که ابوعبیده جراح س از رسول خدا ص پرسید: «چه‌کسی در روز قیامت عذاب سخت‌تری دارد؟ فرمودند: مردی که پیامبری را، یا امر کننده به معروف و نهی کننده از منکری را کشته باشد. آن‌گاه این آیه کریمه راتلاوت کردند». یادآور می‌شویم که امر به معروف و نهی از منکر بر امتهای پیشین نیز واجب بود. همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «کسی که به معروف امر یا از منکر نهی می‌کند، او خلیفه خداست در زمینش و خلیفه رسول اوست و خلیفه کتاب اوست».

باید دانست که از شروط امر کننده به معروف و نهی‌کننده از منکر ـ در نزد اهل‌سنت و جماعت ـ این نیست که حتما او از اهل عدالت باشد، بلکه این واجب‌عامی بر ذمه تمام مسلمانان است‌. همچنین مسلمانان بر اینکه تغییر دادن منکر برهر کسی‌که بر آن تواناست واجب می‌باشد، اجماع دارند. البته مراحل تغییر منکررا احادیث شریف معین ساخته است، ولی همه این احادیث، به قید استطاعت مقید می‌باشند. و باز هم ما در مورد امربه معروف و نهی از منکر، احکامی را دراین تفسیر شریف ـ در آیات مربوطه آن ـ بیان خواهیم کرد.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ٢٢ [آل عمران: ۲۲].

«همانانند که اعمال‌شان در دنیا و آخرت تباه شده است» یعنی‌: برای اعمال نیکی‌که آن کافران پیامبرکش حق ستیز در دنیا انجام داده‌اند، اثری باقی نمی‌ماند تا با آنان همچون اهل حسنات معامله شود، پس در دنیا مورد لعنت قرار گرفتند وخواری و ذلت و پستی بر آنان رو نمود و در آخرت هم که مسلما حال و روزگاربدتری دارند «و برای‌شان هیچ یاوری نیست» که عذاب را از آنان دفع کند.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ٢٣ [آل عمران: ۲۳].

«آیا ندیدی کسانی را که بهره‌ای از کتاب» تورات «داده شدند» آنان احبار وعلمای یهود‌اند «که چون به‌سوی کتاب الله» یعنی‌: همان کتابی که از آن بهره‌ای داده شده‌اند «فراخوانده می‌شوند تا میان‌شان حکم کند، آن‌گاه گروهی از آنان به حال‌اعراض» از اجابت آنچه که به‌سوی آن فراخوانده شده‌اند «روی بر می‌تابند» درعین علم و آگاهی‌ای که از آن دارند و در عین اینکه به وجوب عمل به آن هم‌معترفند.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۖ وَغَرَّهُمۡ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٤ [آل عمران: ۲۴].

«این» روی‌گرداندنشان از قبول حکم حق تعالی «بدان سبب بود که آنان» برحسب پندار غلط خود «گفتند: آتش دوزخ جز چند روزی معین به ما نمی‌رسد» وآن فقط همان مقدار اندکی است که ما گوساله را پرستیده‌ایم «و آنچه افترامی‌کردند» و به دروغ برمی‌ساختند «آنان را در دینشان فریفته کرده است» که ازجمله آن، همین سخنی است که بیان شد، و ازجمله آن، این سخنشان است که‌: ما فرزندان و دوستان خدا هستیم‌! پس آنان این دروغ‌های خود را راست پنداشتند و پیروانشان نیز، این دروغها را باور کردند.

از ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: رسول‌خدا ص به‌منظور دعوت یهودیان به‌سوی خدا أ ، به مدرسه دینی آنان رفتند وآنان را به‌سوی دین خدا أ دعوت کردند، دراین هنگام نعیم‌بن عمرو و حارث‌بن‌زید خطاب به آن حضرت ص گفتند: ای محمد! تو بر کدامین دین و آیین هستی‌؟ آن حضرت ص فرموند: «بر دین ابراهیم‌ ÷ هستم». گفتند: آخر ابراهیم هم که‌یهودی بود! رسول خدا ص فرمودند: «اگر چنین است، پس تورات را بیاورید که در میان ما و شما داوری کند». اما آنان نپذیرفتند. آن‌گاه خدای عزوجل، آیات (۲۳ ـ ۲۴) از این سوره را نازل کرد و بعد از آن تهدیدکنان فرمود:

﴿فَكَيۡفَ إِذَا جَمَعۡنَٰهُمۡ لِيَوۡمٖ لَّا رَيۡبَ فِيهِ وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٢٥ [آل عمران: ۲۵].

«پس چگونه خواهد بود» حال‌شان «آن‌گاه که آنان را در روزی که هیچ شکی در آن نیست» و هیچ آدم عاقلی در وقوع آن به خود شکی راه نمی‌دهد، که روز قیامت است «گرد آوریم‌«؟ آنان باید بدانند که خواه ناخواه در دام آن روز گرفتار می‌شوند و با چنین حیله‌ها و دروغ‌پردازی‌هایی، نمی‌توانند آن را از خود دفع‌کنند. آری‌! در آن روز به آنان و امثالشان از کسانی که با خدا و رسولش سر ستیز داشته‌اند و با فریفته‌شدن به برساخته‌های خویش، بر خداوند متعال جرأت وجسارت ورزیده‌اند، روشن می‌شود که این دروغ‌بافی‌ها و حیله‌گریها به حال‌شان سودی نداشته و چون خدای سبحان آنان را نزد خویش گردآورد و سؤال وحساب در میان آید، این اکاذیب نزد وی عذری قابل پذیرش نیست «و» چگونه خواهد بود حال‌شان در آن روز که «به هرکس جزای کردارش به تمامی داده شود و به آنان ستم نرود» با افزودن گناهی بر گناهانشان، یا کاستن چیزی از اعمال شایسته‌شان ؟.

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٦ [آل عمران: ۲۶].

«بگو» ای محمد ص! در مقام تعظیم و شکر پروردگار خویش، درحالی‌که‌کار را همه به او سپرده و بر او توکل کرده‌ای «بارخدایا، ای مالک ملک» یعنی‌: ای مالک جنس و حقیقت فرمانروایی «هرآن کس را که بخواهی، فرمانروایی می‌بخشی و از هرکه بخواهی فرمانروایی را می‌گیری، هرکه را بخواهی عزت می‌بخشی و هرکه رابخواهی خوار می‌گردانی، همه خیر» از روی آفرینش و تقدیر «به‌دست توست» نه به‌دست غیر تو «و تو بر هر چیز توانایی» و توانایی‌ات مطلق است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «در این آیه کریمه خدای سبحان پیامبر خویش ص و امتشان را به‌سوی شکر نعمت خویش ارشاد و توجیه می‌کند زیرا او نبوت را از بنی‌اسرائیل گرفت و آن را به پیامبر قریشی عربی، فرستاده خویش به‌سوی انس و جن و خاتم الانبیاء علی‌الاطلاق ص تفویض کرد و این پیامبر محبوب خویش را به ویژگی‌هایی مخصوص گردانید که به هیچ پیامبری از پیامبران داده نشده است، چون دادن علم صفات و شریعت خویش به آن حضرت ص، آگاه ساختنشان بر پاره‌ای از اخبارغیبی گذشته و آینده، آشکارساختن حقایق آخرت بر ایشان، منتشر ساختن امتشان در مشارق و مغارب زمین و غیر این از موهبت‌هایی که همه سزاوار شکر وسپاس اند».

در بیان سبب نزول آمده است‌: رسول خدا ص از خداوند متعال درخواست کردند تا فرمانروایی روم و فارس را به امتشان ببخشد، پس این آیه کریمه نازل شد.

﴿تُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَتُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِۖ وَتُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَتُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّۖ وَتَرۡزُقُ مَن تَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٖ٢٧ [آل عمران: ۲٧].

همچنان بگو ای محمد ص! پروردگارا! تو همانی که «شب را به روز و روز را به‌شب درمی‌آوری» یعنی‌: از درازی این می‌کاهی و بر کوتاهی آن می‌افزایی، آن‌گاه‌برابر می‌شوند، سپس از آن یکی می‌کاهی و بر این یکی می‌افزایی تا با هم تفاوت یابند، آن‌گاه بار دیگر آنها را میزان و برابر می‌گردانی، و این قانون ثابتت در تمام‌فصلهای سال است، پس هرچه از یکی از آنها بکاهی، در دیگری می‌افزایی‌. بنابرهمین قانونمندی خداوند متعال است که زمان شب و روز در تمام ایام سال به‌طورثابت (۲۴) ساعت است و این مقدار ثابت، در هیچ فصلی با فصل دیگر و درهیچ مکانی با مکان دیگر اختلاف ندارد «و زنده را از مرده بیرون می‌آوری و مرده را از زنده» یعنی‌: انسان ذی روح و زنده را از نطفه مرده بیرون می‌آوری، سپس‌نطفه مرده را از شخص زنده، همین‌گونه تخم را از مرغ بیرون می‌آوری و مرغ را از تخم، درخت خرما را از هسته آن بیرون می‌آوری، سپس هسته را از درخت‌خرما. بعضی گفته‌اند که معنی این است‌: مؤمن را از کافر بیرون می‌آوری و کافر را از مؤمن «و هرکه را بخواهی، بی‌حساب روزی می‌دهی» یعنی‌: به او روزی‌ای فراخ و فراوان می‌بخشی‌. در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس ب آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «اسم اعظم خداوند أ که چون او را بدان بخوانند، دعایشان را اجابت می‌کند، در این آیه آل عمران است».

﴿لَّا يَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَلَيۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِي شَيۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ٢٨ [آل عمران: ۲۸].

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس س روایت کرده است‌که فرمود: گروهی از یهودیان با جمعی از انصار مدینه رابطه دوستی برقرار کرده‌بودند تا از این طریق، ایشان را از دینشان بر گردانند، در این میان جمعی ازمسلمانان دلسوزانه به آن انصاریان گفتند: از این یهودیان مکار حذر کنید و از این پیوند دوستی بپرهیزید، مبادا شما را در دینتان به فتنه در افگنند. اما آن انصاریان، نصیحت برادران دینی خویش را نپذیرفتند، همان بود که نازل شد: «مؤمنان نباید کافران را ـ به جای مؤمنان ـ به دوستی بگیرند» و با آنها مهر و محبت بورزند و قلبا به همیاری با آنان متمایل باشند «و هرکه چنین کند» یعنی‌: هرکه کافران را به‌جای‌مؤمنان به ولایت و دوستی بگیرد «در هیچ چیز از الله نیست‌» یعنی‌: او را ازدوستی خداوند أ هیچ بهره‌ای نیست، بلکه او در همه احوال خویش از حق تعالی بریده و او نیز از وی بیزاری جسته است «مگر آن که به‌نوعی از حذر کردن شر آنان رادفع کنید» یعنی‌: مگر آن که ظاهرا با زبانهایتان با آنان اظهار دوستی کنید، درحالی که دلهایتان از آنان ناراحت است، و این کار هم در صورتی مباح است که شما در میان کفار به حال استضعاف به‌سر برید و در برابر آنان تاب‌وتوانی نداشته باشید.

ابن‌عباس س می‌گوید: «در این آیه، خدای سبحان مؤمنان را از ملاطفت با کفار و گرفتن آنها به‌عنوان محرم اسرار به جای هم‌کیشان مؤمنشان نهی کرده‌. مگر در صورتی‌که کفار بر مؤمنان غالب باشند، ایشان از روی ناچاری می‌توانند در ظاهر امر با آنان اظهار لطف و محبت نموده اما در کار دین با آنها مخالفت‌ورزند». هم‌او می‌گوید: «تقیه به زبان عبارت است از این که‌: کسی به گفتن سخنی مجبور ساخته شود که آن سخن معصیت خدا أ است، لذا از ترس مردم‌آن سخن را بر زبان می‌آورد، در حالی‌که قلبش به ایمان مطمئن است، چنین‌تقیه‌ای به وی زیانی در دین نمی‌رساند. ولی باید دانست که تقیه فقط به زبان است‌و چنین نباشد که تحت عنوان «تقیه»، دست به کشتن کسی دراز کند، یا خود را به‌گناهی بیالاید، که در این صورت معذور شناخته نمی‌شود». ابودرداء س می‌فرماید: «إنا لنكشر في وجوه أقوام وقلوبنا تلعنـهـم‌». «ما بر روی مردمی می‌خندیم، درحالی که دل‌هایمان آنان را لعنت می‌کند». «و خداوند شما را از خود » یعنی‌: از مجازات خود «برحذر می‌دارد» اگر کفار را در آشکار و نهان به دوستی و ولایت بگیرید «و بازگشت به‌سوی خداوند است» پس شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

صاحب تفسیر «معارف‌القرآن» می‌گوید: «در بسیاری از آیات قرآن، مسلمانان به طور مجمل و مفصل از دوستی و موالات با غیر مسلمانان به شدت منع شده‌اند. مسلمانان ناآگاه از مطالعه چنین آیات صریحی، در این شبهه قرار گرفته‌اند که در دین مقدس اسلام هیچ‌گونه مجالی برای مدارا و حسن اخلاق با دگراندیشان وجودندارد. از طرف دیگر؛ از بسیاری آیات قرآن، فرمانها و عملکرد پیامبر ص، رفتارخلفای راشدین و صحابه کرام ش چنان احسان و سلوک و اظهار همدردی وغمخواری با غیر مسلمین ثابت می‌شود که مانند آن را در میان هیچ‌یک از ملل‌جهان نمی‌توان یافت‌. پس اگر مسلمانان به طور سطحی قضاوت کنند، میان احکام و فرمانهای قرآن و سنت پیامبر ص تعارض خواهند یافت‌؛ اما این تصورات نتیجه برخورد سطحی با تعالیم حقیقی قرآن است‌. اگر آیات قرآن را که مربوط به این‌موضوع است از مواضع مختلف جمع‌کرده و در آنها بیندیشیم، در آن صورت، نه برای غیر مسلمانان جای شکایتی باقی می‌ماند و نه در میان احادیث و آیات‌تعارضی مشاهده خواهد شد و این موضوع به گونه‌ای روشن خواهد شد که در آن فرق بین موالات، احسان، همدردی و غمخواری و حقیقت هر یکی معلوم گردد، و این‌که از آنها چه اندازه جایز و چه مقدار ناجایز است و آن که ناجایز است، وجوه و دلایل عدم جواز آن چه چیزهایی است‌.

اصل این است که تعلق و رابطه بین دو شخص یا دو گروه، دارای درجات متفاوتی است‌؛ یک درجه از تعلق، موالات قلبی یا محبت و مودت قلبی است که فقط مختص مؤمنان است و این گونه تعلق مؤمن با غیر مؤمن در هیچ صورتی جایزنیست‌.

درجه دوم مواسات است که به معنی همدردی و خیر خواهی و نفع رسانی‌است‌. البته این کار به غیر از کفار حربی‌ای که با مسلمانان بر سر پیکارند با سایرین جایز است‌. در آیه هشتم از سوره «ممتحنه» تفصیل آن چنین بیان شده است‌: ﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ [الممتحنة: ۸]. «خدای تعالی شما را منع نمی‌کند از کسانی که با شما نمی‌جنگند در دین وبیرون نکرده‌اند شما را از خانه‌هایتان که با احسان و انصاف با آنان رفتار کنید».

سوم، درجه مدارا است که معنی آن خوش خلقی ظاهری و برخورد دوستانه است، که این با تمام غیر مسلمانان در مواردی جایز است، از جمله وقتی که مقصد از آن، فایده رساندن دینی باشد، یا آنان مهمان باشند، یا هدف، حفظ خود شخص از ضرر و شر آنها باشد، که مراد از آیه‌: ﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ دراینجا، همین درجه مداراست‌. یعنی‌: با کفار موالات جایز نیست مگر در حالی‌که بخواهید خود را از شر آنان حفظ کنید و چون مدارا صورتا موالات می‌باشد بنابراین، این مورد از حکم نهی از موالات با کفار مستثنی شده است‌.

چهارم، درجه معاملات است که با آنان تجارت یا اجاره یا پیمان کارگری و معاملات صنعت و حرفه انجام شود. این نیز با غیر مسلمانان جایز است بجز موقعی که از آن معامله، ضرری به عموم مسلمانان برسد.

عمل رسول خدا ص و خلفای راشدین و دیگر صحابه ش گواه این مدعا است‌. بر همین اساس است که فقها فروش اسلحه به کفار حربی را ممنوع کرده و باقی‌معاملات را اجازه داده‌اند. اما به کار گرفتن کفار یا خود برای‌شان کار کردن، هر دوجایز است‌.

رسول خدا ص که رحمه‌للعالمین است با غیر مسلمانان آنچنان احسان و همدردی و خوش رفتاری می‌نمود که نظیرش در جهان یافت نمی‌شود. سالی که در مکه مکرمه قحط سالی شد، پیامبر ص به دشمنانی که آن‌حضرت ص را از وطن بیرون کرده بودند، کمک کرد و هنگامی که مکه مکرمه به دست پیامبر ص فتح شد و همه دشمنان مغلوب لشکریان اسلام شدند، همه را آزاد کرد و فرمود: «لا تثريب عليكم اليوم». یعنی شما امروز تنها بخشیده نمی‌شوید بلکه بر مظالم وجرایم گذشته خود نیز سرزنش نخواهید شد. وقتی آن حضرت ص در جنگ با دشمنان کسی را به اسارت می‌گرفتند، آن چنان با وی رفتار می‌کردند که کسی با اولاد خویش چنان رفتار نمی‌کند. کفار و مشرکین انواع آزار و شکنجه را به آن حضرت ص روا داشتند اما هیچ‌گاه ایشان به فکر انتقام‌گیری نیفتاد و هیچ‌وقت در حق آنان نفرین نکرد.

حضرت عمر فاروق س برای ذمیان نیازمند غیر مسلمان مانند دیگر مسلمانان از بیت‌المال حقوق مقرر کرد. تاریخ گواه این مطلب است که خلفای راشدین و صحابه کرام ش چگونه با این قبیل افراد رفتار کرده‌اند؛ همه اینها در حد مواسات ومدارا و معاملات انسانی بود نه موالاتی که از آن نهی شده است» [۲۵].

بعد از آن حق تعالی علم محیط خود به همه مخلوقات را بیان نموده می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِن تُخۡفُواْ مَا فِي صُدُورِكُمۡ أَوۡ تُبۡدُوهُ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٩ [آل عمران: ۲٩].

«بگو» ای محمد ص «اگر آنچه را در سینه‌های شماست» از دوستی و همدلی باطنی با کفار، یا غیر آن از اموری که رضای حق تعالی در آن نیست «پنهان دارید یا آشکارش کنید، خدا آن را می‌داند» پس در برابر آن شما را جزا می‌دهد «و نیز آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است، می‌داند» بنابراین، علم وی عامتر وفراگیرتر از آن اموری است که شما آن را پنهان یا آشکار می‌دارید «و خداوند برهر چیزی تواناست» لذا او را نافرمانی نکنید زیرا در آن صورت، با مجازات او روبرو خواهید شد.

صاحب تفسیر «المنیر» در بیان احکام می‌گوید:

۱- این دو آیه کریمه و امثال آن از آیات، از عقد پیمان و قرارداد میان مسلمانان با غیر آنان نهی نمی‌کند، چنان‌که پیامبر خدا ص با قبیله خزاعه ـ در حالی‌که هنوزبر شرک خویش بود ـ پیمان بستند. ولی شرط این است که به کفر کافران رضایت باطنی وجود نداشته باشد. اما دوستی و موالات با کفار حربی‌ای که اسباب آزارمسلمانان را فراهم آورده باشند، جایز نبوده بلکه دشمنی با آنها واجب است‌.

۲- برخی از مالکی‌ها برآنند که این آیات، دلیل بر آن است که یاری جستن از کفار در جنگ روا نیست‌. ولی بیشتر پیروان مذاهب اربعه، یاری جستن از کافر علیه کافر را جایز می‌دانند، در صورتی که آن کافر، به مسلمانان پندار و اندیشه نیک داشته باشد. ولی شافعی‌ها حتی این یاری جستن را نیز به این شرط مشروط گردانیده‌اند که مسلمانان به یاری آنها نیاز داشته باشند.

۳- آیه کریمه (۲۸)، دلیل بر مشروعیت «تقیه» است‌. تقیه عبارت است از: نگهداری جان، یا آبرو، یا مال از شر دشمنان، که این بر حسب نوعیت دشمن بر دو نوع تقسیم می‌شود؛ زیرا دشمن یا دشمن دین است، یا دشمن دنیا. اگر دشمن دین باشد؛ پس مسلمانی که در مکانی قرار دارد که در آن بر آشکار ساختن دین‌خویش قادر نیست، بر وی واجب است که از آن مکان هجرت کرده به جایی برود که در آن توانایی اظهار دینش را دارد و اگر از مستضعفان است و قادر به هجرت نیست، بر وی رواست که در دار کفر بماند و به قدر ضرورت با آنها در ظاهر امر همراهی و موافقت کند، اما این اظهار موافقت، رخصت است و آشکار ساختن دین خویش عزیمت‌. و اگر دشمن، دشمن دنیای انسان باشد و او به سبب مال، یا امور دنیوی خویش در جایی احساس خطر کند، به‌قول راجح، در این صورت نیز هجرت بر وی واجب است‌.

﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا وَمَا عَمِلَتۡ مِن سُوٓءٖ تَوَدُّ لَوۡ أَنَّ بَيۡنَهَا وَبَيۡنَهُۥٓ أَمَدَۢا بَعِيدٗاۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٣٠ [آل عمران: ۳۰].

«روزی که هرکسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده می‌یابد و آرزو می‌کند: کاش میان او و آن» کارهای بد «فاصله‌ای دور بود» حسن‌می‌گوید: «هر یک از شما در آخرت دوست دارد که هرگز با عمل بد خویش روبرو نشود، اما در دنیا حال برعکس است و او از گناه خویش لذت می‌برد». علت تکرار عبارت‌: «و خداوند شما را از خودش برحذر می‌دارد» که در آیه (۲۸) نیز آمده، تأکید بر این هشدار است تا این هشدار بزرگ، همیشه آویزه گوش و هوش مؤمنان باشد و فراموششان نگردد ولی حق تعالی درعین‌حال، از روی لطف و مهربانی‌ای که بر بندگانش دارد، این تهدید شدید و هشدار سخت را به رأفت خویش پیوسته می‌گرداند: «و خدا به بندگانش رئوف است» حسن بصری می‌گوید: «از رأفت حق تعالی بربندگان است که آنان را از کیفر خویش برحذر می‌دارد». بعضی در معنی آن می‌گویند: خداوند متعال به خلقش رئوف و مهربان است، پس دوست دارد که آنان بر راه مستقیم و دین قویمش پایدار و پیرو پیامبر گرامی‌اش باشند.

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١ [آل عمران: ۳۱].

«بگو» ای محمد ص! به مدعیان دوستی من «اگر خدا را دوست دارید» یعنی‌: اگر به‌حق در ادعای محبت خداوند أ صادق و راستگو هستید «پس، از من‌پیروی کنید» در راه اسلام زیرا شما می‌دانید که من پیامبر بر حق خداوند أ هستم «تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما بیامرزد و خداوند آمرزنده مهربان است» لذا محبت خداوند أ بر بندگان، اثر پیروی آنان از پیامبر ص و فرمانبرداری از وی است و اثر محبت خدا أ بر بنده، انعام وی بر او به آمرزش و فضل و رحمت می‌باشد. ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه کریمه، حکمی است علیه کسانی که ادعای محبت خدا أ را دارند، اما رهرو طریقه محمدی ص نیستند». پس چنین کسانی در واقع امر در ادعایشان دروغگو هستند تا آن‌گاه که در همه گفتار و کردارخویش، از شریعت محمدی و دین نبوی ص پیروی کنند، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «هرکس کاری بکند که مطابق با شریعت ما نباشد، آن کار مردود است».

در بیان سبب نزول این آیه کریمه از حسن بصری / روایت شده است که گفت‌: در زمان رسول خدا ص مردمی بودند که می‌گفتند: ای محمد! سوگند به خداوند که ما ذات متعال او را دوست می‌داریم‌. همان بود که حق تعالی نازل فرمود: (بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید...).

﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ٣٢ [آل عمران: ۳۲].

«بگو» ای محمد ص! «خدا و پیامبر او را اطاعت کنید» در تمام اوامر و نواهیش «پس اگر رویگردان شدند» از اطاعت و محبت خدا و رسولش، بدانند که «قطعا خداوند کافران را دوست ندارد» بر آنان نمی‌آمرزد و آنان را مورد خشم خودقرارمی‌دهد. این آیه دلیل بر آن است که مخالفت از راه و روش محمدی ص کفراست‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٣ [آل عمران: ۳۳].

چون خدای سبحان به بیان این حقایق پرداخت که دین مورد پسندش، دین‌اسلام است و محمد ص پیامبر برحقش می‌باشد که محبت هیچ کس به او، جز با اطاعت و پیروی از این پیامبر برگزیده‌اش صدق پیدا نمی‌کند و اختلاف اهل کتابهای انجیل و تورات در این حقیقت، هم فقط وفقط برخاسته از انکار خدا أ و حسد با این پیامبر ص است‌؛ اکنون به اثبات رسالت عیسی‌ ÷ و بیان این حقیقت می‌پردازد که او از اهل بیت نبوت، از معدن رسالت و در عین حال مخلوق تربیت یافته‌ای از مخلوقات وی است، بنابراین، غلو و افراط در تقدیس وی سزاوارنیست‌. و بیان این حقیقت با این مقدمه آغاز می‌شود: «به‌یقین خداوند آدم و نوح وخاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید» یعنی‌: خداوند أ این قافله انبیارا از میان جهانیان به نبوت برگزید. تخصیص آدم‌ ÷ به یادآوری برای آن‌است که او پدر همه بشر است، و بر گزیدنش به این معنی است که حق تعالی او را به دست بلاکیف خویش آفرید، در او از روح خویش دمید، فرشتگان خویش را برای او به سجده در افگند، به او نام‌های همه اشیاء را تعلیم داد و او را به بهشت برین خویش ساکن گردانید. ذکر نوح‌ ÷ نیز بدان جهت است که او آدم ثانی و اولین پیامبر برانگیخته الهی برای دفع شرک و مبارزه با طغیان می‌باشد. ذکر آل‌ابراهیم‌ ÷ برای این است که رسول خدا ص و بسیاری از پیامبران دیگر، از این‌خاندان برانگیخته شده‌اند. و ذکر آل عمران برای این است که عیسی‌ ÷ از این‌خاندان است زیرا مریم، دختر عمران و مادر عیسی است‌. پس خدای متعال، این گروه را از میان انبیا: مخصوصا بدان سبب یاد کرد که تمام انبیا و رسل از نسل ایشانند.

﴿ذُرِّيَّةَۢ بَعۡضُهَا مِنۢ بَعۡضٖۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٣٤ [آل عمران: ۳۴].

«در حالی‌که این جماعت» انبیا«نسلی بودند بعضی از آنان از بعضی دیگر پیدا شده» در نسب، چنان‌که برخی از آنان، در نیت و عمل و اخلاص و توحید نیز، از تبار برخی دیگر بودند «و خداوند شنوای داناست» شنواست سخنانشان را، داناست به احوال ایشان‌.

﴿إِذۡ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ عِمۡرَٰنَ رَبِّ إِنِّي نَذَرۡتُ لَكَ مَا فِي بَطۡنِي مُحَرَّرٗا فَتَقَبَّلۡ مِنِّيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٥ [آل عمران: ۳۵].

«آن‌گاه که زن عمران» که نامش حنه بود «گفت‌: پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم، نذر تو کردم» یعنی‌: برای عبادتت «تا آزاد از هر قید» و مشغله دنیایی، خالصانه پرستشگر تو و خادم معبدت «باشد» و چیزی از امور دنیا او را به خود مشغول نگرداند «پس از من بپذیر» این نذر را که در رحم دارم «که تو شنوای دانایی» دعایم را می‌شنوی و به نیت مخلصانه‌ام دانایی‌. ابن کثیر به نقل ازمحمدبن اسحاق می‌گوید: «حنه مادر مریم ـ همسر عمران ـ زنی بود که باردار نمی‌شد، روزی پرنده‌ای را دید که جوجه خویش را صدا می‌زند، در این هنگام آرزو کرد که کاش او هم فرزندی می‌داشت، پس به بارگاه حق تعالی دعا کرد و حق تعالی دعایش را اجابت نمود و در نتیجه او از شوهرش باردار شد، آن‌گاه‌گفت‌: (پروردگارا! آنچه در شکم خود دارم، نذر تو کردم‌...). یادآور می‌شویم که نذر کردن فرزند در شریعتشان جایز بود و فرزند هم باید از نذر پدر و مادراطاعت می‌کرد.

﴿فَلَمَّا وَضَعَتۡهَا قَالَتۡ رَبِّ إِنِّي وَضَعۡتُهَآ أُنثَىٰ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا وَضَعَتۡ وَلَيۡسَ ٱلذَّكَرُ كَٱلۡأُنثَىٰۖ وَإِنِّي سَمَّيۡتُهَا مَرۡيَمَ وَإِنِّيٓ أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٣٦ [آل عمران: ۳۶].

«پس چون فرزندش را بزاد، گفت‌: پروردگارا! هرآینه من دختر زاده‌ام» حنه زن عمران از زادن فرزند دختر افسوس خورد و محزون شد زیرا آنچه را امیدوار بود ونزد خود فکر و برنامه‌ریزی کرده بود ـ یعنی زادن فرزند پسر ـ محقق نگشته بود «و خدا به آنچه او زایید، داناتر است» این از کلام خدای سبحان بر سبیل بزرگداشت شأن آن نوزاد دختر ـ یعنی مریم ـ و اعلام این حقیقت به مادرش هست که‌: نباید از زادن دختر، محزون و متأثر باشد، چه، پروردگار به‌زودی این‌دختر وی و فرزندش ـ عیسی‌ ÷ ـ را آیت و نشانه‌ای برای همه جهانیان خواهدگردانید «و پسر مانند دختر نیست» این از سخن مادر مریم و دنباله اظهار حسرت وحزنش می‌باشد. یعنی‌: پسری را که برای نذر شایستگی داشت و من می‌خواستم که خادم مسجدالاقصی باشد، مانند دختر نیست که از نظر نیرومندی و از جهاتی‌دیگر، برای این خدمتگزاری آمادگی کامل ندارد «و من نامش را مریم نهادم» مریم به زبان عبری، یعنی‌: خدمتکار پروردگار. ابن کثیر می‌گوید: «این آیه‌کریمه، دلیل بر جایز بودن نامگذاری فرزند در روز تولد وی است». چنان‌که این‌حکم در سنت نیز ثابت شده است زیرا در حدیث شریف آمده است که رسول‌خدا ص فرمودند: «امشب فرزندی برایم متولد شد که او را به نام پدرم، ابراهیم نام نهادم».

آن‌گاه مادر مریم به دعای خویش چنین ادامه داد: «و هر آینه من، او و نسل وی را از شر شیطان ملعون در پناه تو می‌کنم» تا شیطان بر اغوا نمودن او و فرزندانش قادر نباشد. و خداوند أ این دعایش را مستجاب گردانید زیرا در حدیث شریف‌آمده است‌: «هیچ نوزادی نیست مگر اینکه شیطان او را در هنگام ولادتش مساس می‌کند، جز مریم و پسرش».

﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٖ وَأَنۢبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنٗا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّاۖ كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا ٱلۡمِحۡرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزۡقٗاۖ قَالَ يَٰمَرۡيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَاۖ قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ٣٧ [آل عمران: ۳٧].

«پس پروردگار، مریم را قبول کرد قبولی نیک و بالنده ساخت او را بالیدنی نیک و زکریا را به سرپرستی» و اداره امور «او برگماشت» قتاده می‌گوید: «مریم، دختر سرور و پیشوای قوم بود زیرا عمران پدرش امامشان در نماز بود، از این جهت، علما و کشی‌شان همه داوطلب سرپرستی از وی شدند و هیچ‌یک از آنان حاضرنبود تا این امتیاز را به دیگری ببخشد، سرانجام برای تعیین سرپرست وی به قرعه‌کشی تن دادند و قرعه به‌نام زکریا ـ شوهرخواهر، یا شوهر خاله‌مریم ـ برآمد و بدین سان بود که زکریا سرپرستی و تربیت وی را بر عهده‌گرفت». «هر بار که زکریا در محراب بر او وارد می‌شد» محراب‌: ایوانی در جلو معبد است که دری دارد و به وسیله نردبانی کوچک بر آن بالا می‌روند و کسی‌که درآن قرار داشته باشد، از دید کسانی که در معبد هستند پنهان می‌ماند، لذا محراب،گرامی‌ترین جایگاه برای نشستن است‌. و اهل کتاب به آن «مذبح» می‌گویند.آری‌! هر بار که زکریا ÷ به محراب نزد مریم می‌رفت‌: «نزد او خوراکی می‌یافت» یعنی‌: نوعی از انواع خوراکی‌ها را نزد وی می‌یافت‌. در روایات است آمده است‌: چون زکریا بر وی وارد می‌شد، میوه زمستان را در فصل تابستان و میوه تابستان را در فصل زمستان نزد وی می‌یافت‌. ابن کثیر می‌گوید: «این خود دلیل کرامت اولیا می‌باشد». و چون زکریا این میوه‌ها را نزد وی یافت‌: «گفت‌: ای‌مریم‌! این از کجا برای تو آمده است‌«؟ و آن زمان، زمان قحطی و خشکسالی نیز بود «مریم» در پاسخ گفت‌: «این از نزد خداوند است» لذا، دیدن این میوه‌ها نزد من جای شگفتی و استبعاد ندارد، چرا که «خدا به هرکس بخواهد، بی حساب روزی می‌بخشد» به هنگام فصل و موسم آن روزی و بدون آن‌.

﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةٗ طَيِّبَةًۖ إِنَّكَ سَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ٣٨ [آل عمران: ۳۸].

«آنجا بود» یعنی‌: در این مکانی که زکریا نزد مریم ایستاده بود و با مشاهده این حالات و مقامات برای مریم بود که او نیز به شوق و طمع فرزند افتاد، هرچند خود پیرمردی کهنسال، و زنش نیز پیر زنی نازا بود. آری‌! آنجا بود «که زکریا به درگاه پروردگارش دعا کرد و گفت‌: پروردگارا! به من از نزد خود فرزندی پاک و پسندیده عطاکن، که تو شنوای دعایی» و پذیرنده آن‌. آری‌! زکریا بی درنگ به این حقیقت‌پی برد، که همان خدایی که به فراهم نمودن چنین میوه‌های بهشتی برای مریم قادراست، بی‌تردید بر پدید آوردن فرزند از پیرمردی کهنسال و زنی نازا و عقیم نیزتواناست‌.

﴿فَنَادَتۡهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَهُوَ قَآئِمٞ يُصَلِّي فِي ٱلۡمِحۡرَابِ أَنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحۡيَىٰ مُصَدِّقَۢا بِكَلِمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَسَيِّدٗا وَحَصُورٗا وَنَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٣٩ [آل عمران: ۳٩].

«آن‌گاه درحالی که در محراب به نماز ایستاده بود، فرشتگان ندایش دادند» به قولی‌: مراد از فرشتگان، جبرئیل‌ ÷ است «که خداوند تو را به» تولد «یحیی مژده می‌دهد» اسم یحیی در انجیل «یوحنا» بود «که تصدیق کننده» حقانیت «کلمه‌ای است از جانب الله» یعنی‌: تصدیق کننده عیسی‌ ÷ است‌. عیسی‌ ÷ را«کلمه الله» نامیدند زیرا او با کلمه «کن» از سوی خدای سبحان به وجود آمد.چنین بود که یحیی‌ ÷ به‌دنیا آمد و به نزدیک بودن بعثت عیسی‌ ÷ مژده داد، وعیسی‌ ÷ در زمان وی مبعوث شد. یادآور می‌شویم که یحیی پسرخاله عیسی‌ ÷ و اولین کسی بود که به وی ایمان آورد و تصدیقش کرد. همچنین یحیی «سید است و حصور» سید: کسی است که با بردباری، بزرگواری و پرهیزکاری، بر قوم خویش سیادت و سروری می‌کند. حصور: کسی است که از زنان، خوددار و پرهیزنده‌است‌. آری‌! یحیی‌ ÷ از نزدیکی به زنان محصور بود و مانند دیگر مردان با آنان مقاربت نمی‌کرد، یا به سبب آن که بر این کار قادر نبود، یا از روی زهد و عفت نفس، خود را از این کار باز می‌داشت‌.

قاضی عیاض در کتاب «شفاء» می‌گوید: «بدان که کناره‌گیری یحیی از زنان، به سبب آن نبود که او آلت مردی نداشت زیرا این نقیصه‌ای است که لایق شأن‌انبیانیست، بلکه معنای آن این است که او از گناهان معصوم بود، گویی ازنزدیکی به گناه باز داشته می‌شد». «و» یحیی «پیامبری از شایستگان است» یعنی‌: او پیامبری است که فرایض و تکالیف الهی و حقوق مردم را ادا می‌کند. این دومین مژده در مورد یحیی‌ ÷ بعد از بشارت به تولد وی است‌.

﴿قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٞ وَقَدۡ بَلَغَنِيَ ٱلۡكِبَرُ وَٱمۡرَأَتِي عَاقِرٞۖ قَالَ كَذَٰلِكَ ٱللَّهُ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ٤٠ [آل عمران: ۴۰].

زکریا که سالمند بود «گفت‌: پروردگارا! چگونه مرا پسری باشد درحالی که پیری‌ام بالا گرفته است» و کهنسال گشته‌ام‌. گویند که او نود، یا صد و بیست سال عمرداشت‌. «و» درعین حال «زنم عاقر است» عاقر: زنی است که نمی‌زاید، یعنی‌: عقیم بودن، مانع بچه‌دارشدن وی می‌شود. به این ترتیب، زکریا به وجود آمدن فرزند را از خود و همسرش دور پنداشت زیرا عادت حکم می‌کند که فرزند از چنین مرد و زنی به‌وجود نیاید «گفت» پروردگار متعال «همچنین است، خدا هرچه بخواهد می‌کند» از کارهای عجیب و شگفت‌آور، و در پیشگاه قدرت وی هیچ کاری دشوار نیست‌. پس، ای زکریا! چرا این کار را بعید می‌پنداری‌؟

﴿قَالَ رَبِّ ٱجۡعَل لِّيٓ ءَايَةٗۖ قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ ٱلنَّاسَ ثَلَٰثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمۡزٗاۗ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ كَثِيرٗا وَسَبِّحۡ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ٤١ [آل عمران: ۴۱].

زکریا «گفت‌: پروردگارا! برای من نشانه‌ای قرار ده» که با آن از باردار شدن زنم آگاه شوم و این نعمت را با سپاس و شکر تو دنبال کنم «فرمود: نشانه‌ات این است‌که سه روز نمی‌توانی با مردم سخن گویی جز به رمز» یعنی‌: در این سه روز ـ باآن که صحیح و سالم هستی ـ از سخن گفتن با مردم ـ اما نه از اذکار و نیایش‌ها ـ بازداشته می‌شوی‌. حق تعالی این نشانه را برای آن قرار داد تا زکریا در این سه روز به شکرانه نعمتی که بر وی ارزانی داشته است، کاملا خود را برای ذکر وی فارغ‌گرداند. رمز: اشاره نمودن با لبها، یا چشمها، یا ابروها، یا دستهاست «و پروردگارت را بسیار یاد کن و شامگاهان» از هنگام زوال خورشید تا غروب آن «وبامدادان» از طلوع صبح تا چاشتگاه «او را تسبیح گوی» و نماز بگزار. نماز راتسبیح نامید زیرا در آن تنزیه و تقدیس خداوند متعال از بدی‌ها و عیب‌هاست‌.

﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٢ [آل عمران: ۴۲].

«و یاد کن هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم‌! خداوند تو را برگزیده» برای اینکه نامت را با ولادت مسیح، بلند و برتر گرداند. در حدیث شریف به روایت‌انس س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «بهترین زنان جهان چهار تن‌اند؛ مریم دختر عمران، آسیه زن فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر رسول‌خدا ص». همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «از مردان کسان بسیاری به پایه کمال رسیده‌اند، اما از زنان غیر از مریم دختر عمران و آسیه زن فرعون کسی دیگر به پایه کمال نرسیده، و همانا فضل و برتری عایشه بر سایر زنان، همچون برتری آب‌گوشت بر سایر غذاهاست». «و پاک ساخته» تورا ای مریم از کفر، یا از همه پلیدیهای حسی و معنوی «و تو را بر زنان جهان برگزیده» تا روز قیامت‌. پس‌مریم‌ ÷ دوبار برگزیده شده، یکی گزینش وی برای ولادت مسیح، و دیگری گزینش وی بر تمام زنان جهان‌. یا گزینش اول‌؛ پذیرفتن وی به خدمتگزاری بیت‌المقدس و گزینش دوم‌؛ متولدشدن پیامبری از وی است‌.

﴿يَٰمَرۡيَمُ ٱقۡنُتِي لِرَبِّكِ وَٱسۡجُدِي وَٱرۡكَعِي مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ٤٣ [آل عمران: ۴۳].

«ای مریم‌! فرمانبردار پروردگار خود باش» یعنی‌: برای خدای خویش خاشع و فروتن باش و نماز بگزار و در نمازت قیام را طولانی گردان‌. قنوت‌: طاعت همراه‌با فروتنی است «و سجده کن و با رکوع‌کنندگان رکوع کن» یعنی‌: نماز را با جماعت نمازگزاران ادا کن‌. یا همانند آنان نماز بگزار، هرچند که همراه با آنان نمازنگزاری‌.

﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۚ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَيُّهُمۡ يَكۡفُلُ مَرۡيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ٤٤ [آل عمران: ۴۴].

ای محمد ص! «این» اموری که به تو در این آیات خبر دادیم «از اخبار غیب است که بر تو وحی می‌کنیم» و تو از مشاهده آنها غایب بوده‌ای «و تو در نزد آنان» یعنی‌: در حضور آنان «نبودی، آن‌گاه که قلمهایشان را انداختند که کدامیک مریم راسرپرستی کنند و تو در نزد آنان نبودی هنگامی که با یکدیگر کشمکش می‌کردند» درامر تربیت مریم، که چه‌کسی حضانت وی را بر عهده گیرد؟ عکرمه می‌گوید: «آنان سرانجام قرعه کشی کرده و قلمهای قرعه را در آب جاری (نهر اردن) انداختند، به این شرط که قلم هرکس که در آب ایستاد و با آب روان نشد، اوسرپرست مریم است، پس قلمهای همگی، بجز قلم زکریا، در آب روان شد». آری ای پیامبر ص! تو دراین صحنه‌ها حاضر نبودی، بلکه خداوند أ تو را با وحی خویش از این امور باخبر ساخت، چون همگان اذعان دارند که تو از کسانی نبودی که انجیل را می‌خواندند، یا با نصاری معاشرت و همنشینی داشتند، پس خبر دادنت از این امور، دلیل صدق و راستی تو در ادعای رسالت است‌.

﴿إِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٖ مِّنۡهُ ٱسۡمُهُ ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ وَجِيهٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ٤٥ [آل عمران: ۴۵].

«چنین بود که فرشتگان گفتند: ای مریم‌! خداوند تو را به کلمه‌ای از جانب خود بشارت می‌دهد» این کلمه خود عیسی‌ ÷ است که با کلمه «کن» به وجود آمد.یعنی خداوند أ فرمود: «کن‌: موجود شو»، و عیسی‌ ÷ به‌وجود آمد «که نام او مسیح است» عیسی‌ ÷ به سبب آن «مسیح» نامیده شد که‌: هیچ بیماری را با دست خویش مساس نمی‌کرد، مگر اینکه آن بیمار شفا می‌یافت‌. یا بدان سبب که بسیار سیاحت می‌کرد. یا بدان سبب که او خود به «برکت» مورد مساس‌قرارگرفت، یعنی‌: بر او روغنی مالیده شد که بر انبیامالیده می‌شود. این تعبیرخداوند متعال‌: «عیسی فرزند مریم» با وجود آن که مخاطب کلام خود مریم‌است و ظاهرا نیازی به ذکر نام وی نبود، برای توجه دادن به این حقیقت است که‌عیسی‌ ÷ بدون پدر متولد می‌شود، و به همین دلیل او به مادرش نسبت داده شد «و در دنیا و آخرت وجیه است» وجیه‌: کسی است که دارای جاه و کرامت باشد. وجاهت عیسی‌ ÷ در دنیا به نبوت و در آخرت به شفاعت و علو درجه است «و ازمقربان» بارگاه الهی «است».

﴿وَيُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗا وَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٤٦ [آل عمران: ۴۶].

«و او در گهواره» به اعجاز «و در میانسالی» به وحی و رسالت «با مردم سخن‌می‌گوید» مهد: گهواره طفل در دوران شیرخوارگی اوست‌. کهل‌: میان‌سالی است «و از شایستگان است» یعنی‌: عیسی‌ ÷ از بندگان صالح و شایسته خدا أ است‌.پس این بشارت‌: ولادت عیسی‌ ÷، سخن‌گفتن وی در گهواره، رسیدن وی به سن‌کهولت، بودن وی از بندگان شایسته خدا أ ، برخورداری وی از وجاهت، بودن وی از زمره علما و بودن وی از شمار پیامبران را، جملگی دربر می‌گیرد.

﴿قَالَتۡ رَبِّ أَنَّىٰ يَكُونُ لِي وَلَدٞ وَلَمۡ يَمۡسَسۡنِي بَشَرٞۖ قَالَ كَذَٰلِكِ ٱللَّهُ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٤٧ [آل عمران: ۴٧].

«مریم گفت‌: پروردگارا! چگونه برایم فرزندی باشد، با آن که هیچ بشری به من دست نزده است»؟ از آنجا که مریم تولد فرزند را بدون مردی که پدرش باشد، متضمن خرق عادت دید، بعید پنداشت که از وی به شیوه معمول، فرزندی بدین‌گونه به‌دنیا آید. اما حق تعالی در پاسخ وی «فرمود: خداوند بدین‌سان هرچه را بخواهد می‌آفریند، چون اراده او به کاری تعلق گرفت، فقط به آن می‌گوید: موجود شو،پس بی‌درنگ موجود می‌شود» بدون کار و کوشش و حرکتی و این نیست مگر به‌سبب کمال قدرت حق تعالی‌.

﴿وَيُعَلِّمُهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ٤٨ [آل عمران: ۴۸].

«و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد» مراد از کتاب‌: خط ونویسندگی است و مراد از حکمت‌: علم نافع و قوت فهم و حسن تدبیر در امور، بانهادن هر کاری در جایگاه مناسب آن است‌.

﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنِّي قَدۡ جِئۡتُكُم بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ أَنِّيٓ أَخۡلُقُ لَكُم مِّنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ وَأُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۖ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأۡكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٤٩ [آل عمران: ۴٩].

«و» عیسی‌ ÷ را به عنوان «پیامبری به‌سوی بنی‌اسرائیل» می‌فرستد، همراه باپیامی که مضمون آن این است‌: «من از سوی پروردگارتان برای شما معجزه‌ای آورده‌ام» به‌عنوان نشانه‌ای بر نبوت خویش‌. یادآور می‌شویم که عیسی‌ ÷ به‌سوی غیر بنی‌اسرائیل فرستاده نشده بود، مگر از آنجا که آنان او را انکار و تکذیب‌کردند، او برخی از پیروانش را به‌سوی بعضی از امتهای دیگر، چون اهالی انطاکیه‌فرستاد. [۲۶] آن‌گاه عیسی‌ ÷ در شرح معجزه خویش گفت‌: «من از گل برای شما چیزی به هیأت پرنده» یعنی‌: مانند شکل و هیأت پرنده «می‌سازم، آن‌گاه در آن می‌دمم، پس پرنده‌ای» جاندار «می‌شود» و مانند سایر پرندگان می‌پرد «به اذن‌الهی» یعنی‌: اگر اذن خدای نبود، آن مخلوق قدرت پریدن نداشت، پس‌درحقیقت، آفرینش به فعل خدای سبحان بود که آن را به دست عیسی‌ ÷ اجرامی‌کرد بنابراین، برابر ساختن گل و دمیدن در آن، از عیسی‌ ÷ و آفرینش از خدای بود «و نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می‌بخشم» پیسی عارضه‌ای است معروف و عبارت از لکه‌های سفیدی است که بر پوست بدن انسان ظاهر می‌شود. دلیل اینکه خدای سبحان فقط از این دو بیماری یاد کرد، این است که این دو بیماری غالبا به معالجه بهبود نمی‌یابند «و مردگان را به اذن الهی زنده می‌کنم و از آنچه می‌خورید و در خانه‌هایتان ذخیره می‌کنید، به شما خبر می‌دهم» البته مردم قاعدتا برآنچه که انسان در خانه‌اش ذخیره می‌کند، یا در خانه‌اش می‌خورد، آگاهی پیدانمی‌کنند، پس این خود، معجزه‌ای برای عیسی‌ ÷ بود «مسلما در این» معجزات «برای شما نشانه‌ای است» بر صدق رسالت من «اگر مؤمن باشید» و آیات روشن الهی را تصدیق کنید.

﴿وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي حُرِّمَ عَلَيۡكُمۡۚ وَجِئۡتُكُم بِ‍َٔايَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ٥٠ [آل عمران: ۵۰].

«و» عیسی‌ ÷ گفت‌: آمده‌ام تا «تصدیق‌کننده تورات باشم که پیش از من» نازل شده «است» یعنی‌: از آنجا که تورات به بعثت عیسی‌ ÷ بشارت داده و اوصاف وی را بیان کرده است، پس بعثت عیسی‌ ÷ در حقیقت، تصدیقی برای‌تورات است‌. یادآور می‌شویم که عیسی‌ ÷ احکام تورات را در آن چیزهایی که به نسخ آنها مأمور نشده بود، رعایت می‌کرد، که این خود در راستای تصدیق تورات قرار داشت «و تا پاره‌ای از آنچه را که بر شما حرام شده، برای شما حلال‌کنم» یعنی‌: همچنان برانگیخته شدم تا بعضی از آن چیزهایی را که خداوند أ درتورات بر شما حرام گردانیده بود، چون چربی حیوانات و هر حیوان دارای ناخن وغیر آن از محرماتی را که خداوند أ به منظور تنبیه بنی‌اسرائیل، با تحریم آنها برآنان سخت گرفته بود، بر شما حلال گردانم‌. بعضی گفته‌اند: فقط چیزهایی بر یهودیان حلال گردانیده شد که نه تورات، بلکه احبار یهود خود بر آنان حرام ساخته بودند «و از جانب پروردگارتان برای شما معجزه‌ای آورده‌ام، پس از خداوند پروا کنید و مرا اطاعت کنید» در دینم، که عقیده به توحید و یگانگی حق تعالی‌است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٥١ [آل عمران: ۵۱].

«بی‌گمان، خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که راه راست همین است» و تمام پیامبران بر پیمودن این راه اتفاق نظر دارند.

به این ترتیب، عیسی‌ ÷ صراحتا اعلام کرد که پروردگارشان نیست، لذا زیاده‌روی نصاری در مورد وی بعد از بردنش به آسمان و ادعای اینکه او یکی از سه‌خدا می‌باشد، یک بهتان بیش نیست، بلکه عیسی‌ ÷ خود گفت‌: من نیز بنده‌خدایم، چنان‌که شما همگی بندگان خدا هستید، پس دیگر چرا نصاری عیسی‌ ÷ را به خدایی می‌گیرند؟

﴿فَلَمَّآ أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنۡهُمُ ٱلۡكُفۡرَ قَالَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٥٢ [آل عمران: ۵۲].

«پس چون عیسی از آنان احساس کفر کرد» یعنی‌: دانست به علمی که در آن هیچ شبهه‌ای نیست، همچون دریافت آنچه که به وسیله حواس درک می‌شود. به‌کار گرفتن «احساس» در ادراک امور معنوی، مجاز است نه حقیقت، آری‌! اودر این هنگام «گفت‌: انصار من در راه خدا چه کسانی‌اند»؟ انصار: جمع نصیر، به‌معنی یاران و یاوران است‌. یعنی‌: یاران من در دعوت به‌سوی خداوند أ ورساندن پیام وی به مردم چه کسانی اند؟ «حواریون» که دوازده مرد از شاگردان ومقربان نزدیک عیسی‌ ÷ بودند «گفتند: ما انصار خدا هستیم» یعنی‌: ما یاوران دین‌خدا أ و پیامبرانش هستیم‌. حواری‌: در لغت به معنی یار و یاور است «به خدا ایمان آورده‌ایم و گواه باش که ما تسلیم هستیم» یعنی‌: ای عیسی‌! تو در روز قیامت برای ما گواهی بده که ما در ایمانمان مخلص و وفاکیش و در برابر خواسته تو فرمانبردار و منقاد بوده‌ایم‌. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است‌: «رسول خدا ص چون در روز احزاب داوطلب خواستند، زبیر س داوطلب میدان‌شد، بار دیگر داوطلب خواستند، باز هم او داوطلب شد، در این اثنا فرمودند: برای هر پیامبری حواریی است و حواری من زبیر است».

﴿رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلۡتَ وَٱتَّبَعۡنَا ٱلرَّسُولَ فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٥٣ [آل عمران: ۵۳].

حواریون در ادامه گفتند: «پروردگارا! به آنچه نازل کرده‌ای ایمان آوردیم و ازپیامبرت پیروی کردیم، پس ما را در زمره گواهان» بر وحدانیت خویش و تصدیق پیامبرت «بنویس» و قرار بده‌.

﴿وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٥٤ [آل عمران: ۵۴].

«و» کسانی که عیسی‌ ÷ از آنان احساس کفر کرد، یعنی کفار بنی‌اسرائیل «مکر ورزیدند» مکر: تدبیری پنهانی است که شخص مکر شده را به ورطه‌هایی می‌افگند که در محاسبه‌اش قرار نداشته است و استعمال آن در توطئه و برنامه‌ریزی بد و فتنه‌گرانه غالب شده است «و خداوند هم مکر در میان آورد» و مکر وی استدراج‌ [۲٧] وی برای بندگان از جایی است که نمی‌دانند. بعضی گفته‌اند: مکر خدا أ در اینجا؛ عبارت از افگندن شباهت عیسی‌ ÷ بر یکی از حواریون و بالابردن خود عیسی‌ ÷ به‌سوی آسمان بود، به‌طوری که لشکریان کفر که به قصد کشتن‌عیسی‌ ÷ به محل اقامت وی آمدند، همان حواریی را که شبیه عیسی‌ ÷ بود، گرفته او را کشتند و به دار آویختند و گمان کردند که عیسی‌ ÷ را کشته و به دارآویخته‌اند «و خداوند بهترین مکرکنندگان است» یعنی‌: او در مکرورزی از آنان قویتر، در تدبیر و برنامه‌ریزی از آنان نافذتر و بر رساندن ضرر به آنان که بخواهد ـ از جایی که آنها هرگز حساب آن را هم نکرده‌اند ـ نیرومندتر است، اما جز با مکرکنندگان مکر نمی‌کند.

﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَجَاعِلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوكَ فَوۡقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ فِيمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ٥٥ [آل عمران: ۵۵].

«هنگامی که خداوند گفت‌: ای عیسی‌! من برگیرنده توام» از زمین‌. ابن کثیر می‌گوید: «مراد از برگرفتن (وفات) در اینجا، به خواب بردن وی است». آن‌گاه او در این‌باره به آیات و احادیثی استشهاد می‌کند، از جمله آیه‌: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُم بِٱلَّيۡلِ [الأنعام: ۶۰]. «اوست ذاتی که شما را در شب می‌میراند». همچنین به این‌حدیث شریف که رسول خدا ص هرگاه از خواب بیدار می‌شدند، می‌فرمودند: «الحمدلله الذي أحيانا بعد ما أماتنا». «سپاس خدایی را که ما را زنده گردانید بعداز آن که میرانید...». اما قرطبی می‌گوید: «صحیح آن است که حق تعالی، عیسی‌ ÷ را بدون وفات و خواب به آسمان برد». طبری نیز همین قول را اختیارکرده، از ابن عباس ب نیز همین قول به صحت رسیده، امام شوکانی نیز بر همین معنی تأکید می‌کند و قول صحیح نزد محققان از علما نیز همین است‌. «و بالابرنده توام به‌سوی خویش» در آسمان، و بدین‌گونه نگه‌دارنده توام از آسیب کفار واین که به تو دست یابند، یا تو را به قتل رسانند «و پاک کننده توام از کسانی که کافرشده‌اند» یعنی‌: پاک کننده توام از مجاورت با کفار؛ با بالابردنت به‌سوی‌آسمان، دور کردنت از آنان و نجات دادنت از آنچه که تو را بدان متهم می‌کردند «و برترگرداننده پیروان تو تا روز قیامت بر کافران هستم» یعنی‌: کسانی را که از تو وپیامت پیروی کرده‌اند تا روز قیامت بر کافران برتری می‌دهم‌. مراد از ایشان، نخبه‌یاران و پیروان عیسی‌ ÷ هستند که زیاده روی در تقدیس وی را به جایی نرساندند که او را خدا بخوانند. همچنین در این زمره‌اند مسلمانان زیرا ایشان نیز از آنچه‌عیسی‌ ÷ آورد، پیروی نموده و او را ـ بی هیچ غلو و زیاده روی‌ای ـ به اوصافی‌که سزاوار آن است توصیف کردند. به قولی دیگر معنی آیه کریمه این است‌: نصارای پیرو عیسی‌ ÷، پیوسته و مدام بر نسل‌های باقی‌مانده از یهودیان غالبند زیرا یهودیان به عیسی‌ ÷ کفر ورزیدند، و غلبه نصاری بر آنان با قوت و عزت وپیروزی آنهاست ـ والله اعلم‌. «آن‌گاه بازگشت شما به‌سوی من است و در آنچه در آن اختلاف ورزیدید بین شما داوری می‌کنم» در روز قیامت‌.

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ٥٦ [آل عمران: ۵۶].

«اما کسانی که کفر ورزیدند، در دنیا و آخرت به سختی عذابشان می‌کنم» در دنیا؛ باکشتن و اسیر ساختن و به دار مجازات آویختن و در آخرت‌؛ با عذاب آتش «و یاورانی ندارند» تا آنان را از این عذاب سخت برهاند.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٧ [آل عمران: ۵٧].

«و اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، خداوند مزدشان رابه‌تمامی» یعنی‌: به طور کامل و فراهم شده «به آنان می‌دهد» با نیلشان به سعادت و آرامش در دنیا و بهشت در آخرت «و خداوند بیدادگران را دوست ندارد» این، کنایه از خشم خداوند متعال بر آنهاست‌.

﴿ذَٰلِكَ نَتۡلُوهُ عَلَيۡكَ مِنَ ٱلۡأٓيَٰتِ وَٱلذِّكۡرِ ٱلۡحَكِيمِ٥٨ [آل عمران: ۵۸].

ای محمد ص! «اینهاست» اشاره به اخبار عیسی‌ ÷ و دیگران است که بیان‌شد «که ما آن را از آیات و ذکر حکیم بر تو می‌خوانیم» مراد از «ذکر حکیم» قرآن‌کریم است که دربرگیرنده حکمتها و آیات محکمی است که هیچ خللی در آنهانیست‌.

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌ابی حاتم روایت شده است‌: راهبان نجران نزد رسول خدا ص آمدند، پس یکی از آنها از رسول خدا ص پرسید: «پدرعیسی‌ ÷ کیست‌«؟ و عادت رسول خدا ص این بود که در پاسخ دادن شتاب نمی‌کردند و منتظر می‌ماندند تا از جانب پروردگارشان به ایشان چه می‌رسد. همان‌بود که این آیه کریمه نازل شد.

در تفسیر «معارف القرآن» آمده است‌: «لازم بود که احوال و خدمات حضرت عیسی‌ ÷ برای امت اسلام به‌گونه‌ای واضح بیان شود تا به هنگام نزول ایشان، هیچ شک و تردیدی برای این امت باقی نماند. البته در این باره، حکمت‌ها ومصالح فراوانی نهفته است، از جملهظ‌:

۱- اگر شناخت حضرت عیسی‌ ÷ برای امت اسلامی محدود و کم باشد، امت اسلامی به هنگام نزول ایشان دچار تردید خواهد شد و تصور خواهد کرد که حضرت عیسی‌ ÷ به آنان ربطی ندارد و چگونه ممکن است که به کمک ایشان بشتابد؟

۲- هرچند حضرت عیسی‌ ÷ به هنگام نزول در آخرالزمان به عنوان رسول و نبی تشریف نمی‌آورد ولی او از منصب نبوت و رسالت معزول نشده، بلکه به عنوان خلیفه رسول الله ص جهت رهبری امت تشریف می‌آورد؛ مانند آنکه والی ناحیه‌ای برای انجام مأموریت به منطقه دیگری برود که از والی‌گری منطقه خویش معزول نیست‌. لذا همان گونه که در زمان حیات نخست ایشان، انکار نبوتش کفر به شمار می‌رفت، در آن هنگام نیز انکار نبوتش کفر خواهد بود. لذا امت مسلمان که از قبل بر اساس اشارات قرآن به نبوت او ایمان آورده بود، اگر هنگام نزول او را نشناسد، در انکار مبتلا می‌شود. بنابراین، علایم و صفات او بیش از حد، نیاز به‌توضیح داشت‌.

۳- واقعه نزول عیسی‌ ÷ در آخر عمر جهان به‌وقوع می‌پیوندد. اگر احوال و علایم او مبهم می‌بود، امکان داشت که کسی دیگر مدعی شود که من مسیح پسر مریم هستم‌؛ لذا به وسیله همین علایم است که چنین مدعیانی محکوم به‌شکست‌اند، چنان‌که در هندوستان شخصی به‌نام میرزا احمدقادیانی مدعی شد که من مسیح موعودم و علمای امت بر اساس همین علایم، قول او را رد کردند».

﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَۖ خَلَقَهُۥ مِن تُرَابٖ ثُمَّ قَالَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٥٩ [آل عمران: ۵٩].

مفسران در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گویند: هیأت نمایندگی نصارای نجران‌به رسول خدا ص گفتند: چرا تو رفیق ما عیسی‌ ÷ را دشنام می‌دهی‌؟ رسول‌خدا «فرمودند: مگر من در حق او چه می‌گویم‌؟ گفتند: می‌گویی او بنده خداست‌! رسول خدا ص فرمودند: آری‌! او بنده خدا و کلمه اوست که او را بر دوشیزه باکره القا کرد. آنها خشمگین شدند و گفتند: آیا تا کنون انسانی را دیده‌ای که بدون پدر آفریده شده‌باشد؟ اگر راست می‌گویی نظیر او را به ما معرفی کن‌.همان بود که خداوند متعال نازل فرمود: «به راستی مثل عیسی در نزد خدا همچون مثل آدم است» در اینکه عیسی‌ ÷ هم مانند آدم‌ ÷ بدون پدر آفریده شد، بلکه حتی آفرینش آدم از آفرینش عیسی‌ ÷ نیز شگفت انگیزتر است زیرا آدم‌ ÷ بدون پدر و مادر آفریده شد، چرا که حق تعالی «او را از خاک آفرید، سپس بدو گفت‌: موجود شو، پس بی‌درنگ موجود شد» همچنین است عیسی‌ ÷ که خداوند أ به اوگفت‌: بدون پدر موجود شو، و او موجود شد. لذا شما چگونه او را به خدایی می‌گیرید، درحالی‌که اقرار دارید به اینکه آدم‌ ÷ بشری است مخلوق‌؟ پس‌عیسی‌ ÷ نیز همچنین است، بلکه حتی او به مخلوق بودن اولی است‌. مثل‌: عبارت از شأن و وضع عجیب و حیرت‌آور است‌. آری‌! تشبیه عیسی به آدم، از باب تشبیه امری عجیب به امری عجیب‌تر از آن می‌باشد تا بدین وسیله این مثل درنفسهای بشری اثری بیشتر گذاشته و سخن خصم را قاطعانه‌تر در هم بکوبد.

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ٦٠ [آل عمران: ۶۰].

«حق از جانب پروردگار توست، پس از تردیدکنندگان نباش» این خطاب، متوجه هر شنونده‌ای است‌. یعنی‌: ای مخاطبان‌! سخن راست و درست درباره عیسی‌ ÷ همان است که بیان شد، پس کسی از شما در این حقیقت مردد و دودل نباشد. یا خطاب متوجه پیامبر اکرم ص است و نهی ایشان از تردید، برای افزودن بر تثبیت و پایداری‌شان می‌باشد.

﴿فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ٦١ [آل عمران: ۶۱].

«پس هرکه با تو محاجه کند» ای محمد ص! «دراین باره» یعنی‌: درباره عیسی‌ ÷، و مدعی باشد که او ـ العیاذ باالله ـ خداست «پس از دانشی که برای تو آمده» یعنی‌: بعد از آن که خداوند متعال در آیات پیشین تو را از حقیقت امرعیسی‌ ÷ خبر داد، در آن صورت «بگو: بیایید» یعنی‌: بشتابید و به میدان آیید تا «پسرانمان و پسران‌تان و زنانمان و زنان‌تان و اشخاص خود و اشخاص شما را فراخوانیم» یعنی‌: هریک از ما و شما خود و فرزندان و زنان خویش را فراخوانیم «سپس مباهله کنیم» ابتهال‌: در اصل‌؛ بلندکردن دست‌ها به بارگاه خداوند أ ودعاکردن به لعن و نفرین یا غیر آن، از روی جد و با تضرع و زاری است «و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم» یعنی‌: همه ما در دعاهایمان بگوییم‌: خدایا! لعنت خویش را بر هریک از ما دو گروه که دروغگوست قرار بده‌. در روایات آمده است که‌: نصارای نجران با رسول خدا ص محاجه و مناظره کرده مدعی الوهیت عیسی‌ ÷ شدند، در این هنگام رسول خدا ص آنان را به «مباهله» فراخواندند. برخی از علما می‌گویند: «معنی آیه کریمه این است که‌: اگر نصرانی‌ای با تودرباره عیسی‌ ÷ مجادله کرد، او را به مباهله فراخوان».

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡقَصَصُ ٱلۡحَقُّۚ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٦٢ [آل عمران: ۶۲].

«هرآینه داستان حق و حقیقت همین است و معبودی جز خدا نیست» یعنی‌: آنچه‌که خداوند أ بر پیامبرش در شرح حال عیسی‌ ÷ ـ از همان هنگام ولادت و پیدایش وی تا رسالتش ـ بیان کرد، همان با واقعیت منطبق است‌؛ لذا هیچ معبود برحق دیگری که سزاوار پرستش باشد، جز خدای یگانه وجود ندارد، لذا مبالغه نصاری در این باره، خلاف واقع و عاری از حقیقت است «و خداوند غالب و حکیم است» پس هیچ‌کس نمی‌تواند با او در صنعش برابری کند.

در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است‌: «رسول خدا ص خواستند تا با نمایندگان نصارای نجران ملاعنه [مباهله] کنند، اما یکی از آنان [که باهوش‌تر از دیگران بود] به رفیق خود گفت‌: با او ملاعنه نکنید زیرا سوگند به خدا که اگر او پیامبر باشد و با او ملاعنه کنیم، نه ما و نه آنان که در پشت سر ما هستند [یعنی قوم ما]، هرگز از عذاب الهی نمی‌رهیم و شما نیک دانستید که او پیامبر مرسل است و در موضوع عیسی به شما سخنی قاطع و روشنگر آورد، پس اگر با او مباهله کنید؛ سرتاسر این وادی بر شما آتشفشان می‌شود. همان بود که تن به مباهله ندادند و از سر تسلیم در آمده و در پاسخ به درخواست رسول خدا ص گفتند: آنچه می‌خواهی به تو می‌دهیم [یعنی جزیه می‌پردازیم] لذا با ما مردی امین را بفرست، رسول خدا ص فرمودند: برخیز ای اباعبیده‌! و چون ابوعبیده به پاخاست، فرمودند: این شخص، امین این امت است».

این آیه کریمه از جمله نشانه‌های روشن و حجتهای مبرهن نبوت حضرت محمد ص است زیرا اثبات می‌کند که ایشان مسیحیان را به «مباهله» فراخواندند، اما از آنجا که آنها بر بطلان عقیده خویش و صحت و درستی عقیده اسلام باور داشتند، تن به مباهله نداده و به پرداخت جزیه راضی شدند.

﴿فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُفۡسِدِينَ٦٣ [آل عمران: ۶۳].

«پس اگر رویگردان شدند، همانا خداوند به» حال «مفسدان داناست» یعنی‌: اگر از این حق واضح و روشن اعراض کردند، بدان که این عینا همان فساد افروزی در روی زمین است زیرا چنین موضع‌گیری ای، بازگشت به شرک و کفر می‌باشد و شرک و کفر زاینده فساد و تباهی است و خدای سبحان به حال مفسدان داناست و آنان را در برابر اعمال‌شان مؤاخذه می‌کند.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۢ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ أَلَّا نَعۡبُدَ إِلَّا ٱللَّهَ وَلَا نُشۡرِكَ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَتَّخِذَ بَعۡضُنَا بَعۡضًا أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقُولُواْ ٱشۡهَدُواْ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ٦٤ [آل عمران: ۶۴].

«بگو» ای پیامبر! خطاب به یهود و نصاری «ای اهل کتاب‌! بیایید به‌سوی‌سخنی که میان ما و شما برابر است» یعنی‌: دعوت من از شما این است که‌: بیایید تابه سخنی که در کتاب آسمانی ما و کتاب آسمانی شما به طور برابر و یکسان موجود است و شریعت‌های آسمانی در آن هیچ اختلافی ندارند، اقرار کنیم، آن سخن این است‌: «که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم» یعنی‌: چیزی از مخلوقات را با خالق سبحان مورد پرستش قرار ندهیم‌. و این است پیام توحید ومتن دعوت همه انبیای الهی «و» بیایید «بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خداوند به‌پروردگاری نگیرد» و هیچ‌کس از ما دیگری را سجده نکند، بلکه همگی متفقا برای خدای عالمیان سجده کنیم و مانند کسانی نباشیم که به پروردگاری مسیح و عزیرمعتقدند.

این آیه کریمه حجت است بر این امر که‌: در مسایل دینی‌؛ چون عبادات وحرام و حلال، جز به سخن پیامبر معصوم، به سخن کسی دیگر ـ چون امام وفقیه ـ استناد نمی‌شود، در غیر این صورت‌؛ شرک در ربوبیت ـ یعنی امری که‌قرآن کریم در آیات بسیاری آن را مردود اعلام کرده است ـ به وقوع می‌پیوندد.

«پس اگر از این» دعوت «اعراض کردند، بگویید: گواه باشید به اینکه ما مسلمانیم» یعنی‌: ما به احکام پروردگار تسلیم و منقاد، به خداوندی او خشنود وبه نعمتهایی که در این دین قویم بر ما ارزانی نموده، معترفیم‌. ابن‌عباس س به نقل‌از ابوسفیان می‌گوید: هرقل نامه رسول خدا ص را طلب کرد و آن را خواند. درآن نامه چنین آمده بود: «به‌نام خداوند بخشایشگر مهربان‌. از محمد رسول خدا به هرقل بزرگ روم‌! سلام بر آنان که پیرو هدایت اند. اما بعد! همانا من تو رابه‌سوی اسلام دعوت می‌کنم‌. مسلمان شو تا در سلامت بمانی، در این صورت‌خداوند أ پاداش تو را دوبار می‌دهد، اما اگر روی برتافتی، بی‌گمان، گناه رعایایت هم بر دوش توست، و: ای اهل کتاب‌! بیایید به سوی سخنی که میان ماو شما یکسان است، که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم‌...».

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمَآ أُنزِلَتِ ٱلتَّوۡرَىٰةُ وَٱلۡإِنجِيلُ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٥ [آل عمران: ۶۵].

از ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیات (۶۵ ـ ۶٧) روایت شده است که‌فرمود: نصارای نجران و احبار یهود به نزد پیامبراکرم ص گرد آمده و در حضور ایشان با یک‌دیگر نزاع و مشاجره کردند؛ احبار یهود گفتند: جز این نیست که‌ابراهیم یهودی بود. و نصاری گفتند: جز این نیست که ابراهیم نصرانی بود. پس‌حق تعالی نازل فرمود: «ای اهل کتاب‌! چرا درباره ابراهیم محاجه می‌کنید، با آن که تورات و انجیل بعد از او نازل شده‌است‌؟ آیا تعقل نمی‌کنید»؟ به این ترتیب، خدای‌سبحان پندارشان را رد کرد و این حقیقت را روشن ساخت که آئین‌های یهود ونصاری بعد از ابراهیم‌ ÷ پدید آمده‌اند زیرا یهودیت بعد از موسی‌ ÷ پدید آمد وکتاب موسی‌ ÷ تورات است، و نصرانیت بعد از عیسی‌ ÷ پدید آمد و کتاب وی انجیل است، درحالی‌که ابراهیم‌ ÷ روزگاری دراز قبل از آنها می‌زیست، پس‌چگونه ابراهیم‌ ÷ می‌تواند یهودی یا نصرانی باشد ؟!

﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِيمَا لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِيمَا لَيۡسَ لَكُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٦٦ [آل عمران: ۶۶].

«هان، شما» ای یهودیان «همان کسانی هستید که درباره آنچه نسبت به آن علمی داشتید، محاجه کردید، پس چرا در مورد چیزی که بدان علمی ندارید محاجه می‌کنید؟ وخداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» مراد از آنچه که یهودیان نسبت به آن علمی داشتند، احکام موجود در تورات ـ اعم از حلال و حرام و انواع عبادات ـ است، هرچند که آنان در آنها نیز به مقتضای دانش خویش عمل نکردند و در این‌دانسته‌های خود نیز به ناحق جدال و مشاجره نمودند. اما آنچه که بدان علمی‌ندارند، این پندارشان است که ابراهیم‌ ÷ بر دینشان بود.

علما گفته اند: این آیه کریمه بر وجوب محاجه در امر دین‌؛ یعنی‌: اقامه دلیل وحجت علیه باطل‌گرایان، دلالت می‌کند.

﴿مَا كَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٦٧ [آل عمران: ۶٧].

«ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حنیف» یعنی‌: گرایش یافته بود از تمام ادیان باطل به‌سوی آیین توحید و «مسلمان بود» یعنی‌: مطیع خداوند أ وپرستشگر او بود و دینش، دین اسلام بود «و از مشرکان نبود».

﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٨ [آل عمران: ۶۸].

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است‌: یهودیان به رسول خدا ص گفتند؛ ای‌محمد! سوگند به خدا که تو می‌دانی ما از تو و دیگران به دین ابراهیم سزاوارتر وبه او نزدیکتریم‌؛ زیرا ابراهیم یهودی بود و جز حسد هیچ چیز دیگری تو را ازپذیرش این امر باز نمی‌دارد! پس حق تعالی نازل فرمود: «درحقیقت، نزدیکترین‌مردم به ابراهیم» یعنی‌: سزاوارترین مردم در وابستگی به وی «همان کسانی‌هستند» از یاران و پیروانش «که او را پیروی کرده‌اند» یعنی‌: به او ایمان آورده و از او اطاعت کرده‌اند و از آیینش پیروی کرده و به دینش اقتدا نموده‌اند «و» نیز نزدیکترین مردم به ابراهیم‌ ÷ «این پیامبر» یعنی‌: محمد ص است‌. اولویت رسول‌خدا ص به ابراهیم‌ ÷ از آن جهت است که ایشان از نسل ابراهیم‌ ÷ اند، همچنان بسیاری از امور در شریعت محمدی ص با آیین ابراهیم‌ ÷ موافق است‌. درحدیث شریف آمده است‌: «إن لكل نبي ولاية من النبيين وإن وليي منهم أبي وخليل ربي إبراهيم‌÷: همانا برای هر پیامبری دوستی از پیامبران است و دوست من از ایشان، پدرم و خلیل پروردگارم عزوجل، ابراهیم‌ ÷ است». «و کسانی که‌ایمان آوردند» از امت محمد ص، آنان نیز به ابراهیم‌ ÷ نزدیک‌تر و سزاوارترند «وخدا کارساز مؤمنان است» با نصرت و تأیید خویش‌.

﴿وَدَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يُضِلُّونَكُمۡ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٦٩ [آل عمران: ۶٩].

در بیان سبب نزول آمده است‌: آیه کریمه درباره طوایف یهودی بنی‌نضیر، بنی‌قریظه و بنی‌قینقاع نازل شد، آن‌گاه که گروهی از مسلمین را به‌سوی دین خویش دعوت کردند: «گروهی از اهل کتاب» یعنی‌: راهبان و رؤسای گمراهشان «آرزو کردند که کاش شما را گمراه سازند» یعنی‌: آنان بسیار دوست دارند که شما رابا پیرو ساختن به راه و روش باطل خویش، گمراه سازند «در صورتی‌که جز خودشان را گمراه نمی‌کنند» چرا که گام‌های مؤمنان در راه ایمان ثابت و استوار است و مسلما وبال کار کسانی که بخواهند مؤمنان را از دینشان منحرف نمایند، به خودشان برمی‌گردد «و» اما آنها این حقایق را «نمی‌فهمند».

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٧٠ [آل عمران: ٧۰].

«ای اهل کتاب‌! چرا به آیات خدا کفر می‌ورزید»؟ یعنی‌: چرا به آنچه که در کتابهای شما از دلایل نبوت محمد ص آمده است، یا به قرآن که در برگیرنده اوصاف آن حضرت ص و آشکارترین دلیل بر صدق و راستی ایشان می‌باشد، کفرمی‌ورزید؟ «با آن که خود گواهی می‌دهید» بر آنچه که در کتابهای شما از این دلایل وجود دارد و می‌دانید که این دلایل حق است؟

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَلۡبِسُونَ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٧١ [آل عمران: ٧۱].

«ای اهل کتاب‌! چرا حق را به باطل درمی‌آمیزید» آمیختن حق به باطل‌؛ خلط کردن آن با تحریفات عمدی و داخل کردن آن چیزهایی در دین است که از دین نیست و منحرفان به این منظور آن را در دین وارد می‌کنند تا حقایق را بر مردم پوشانیده و آنان را گمراه سازند «و» چرا «حقیقت را کتمان می‌کنید، با آن که خود می‌دانید» که رسول خدا ص بر حق است ؟.

﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱكۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٧٢ [آل عمران: ٧۲].

«و جماعتی از اهل کتاب گفتند». آنان چنان‌که در سبب نزول آمده است‌؛ رؤسا واشراف یهود بودند که به فرومایگان قوم خود گفتند: «به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان آورید و در پایان روز کافر شوید» و بدین‌سان در وقتی اندک مرتدگردید «شاید آنان برگردند» یعنی‌: تا مؤمنان در دین خویش به شک بیفتند وبرخی از آنان از اسلام برگردند زیرا آنان از این ارتداد زودرس شما به این نتیجه می‌رسند که گویا شما بر چیز باطلی از دینشان آگاهی یافته‌اید که به این زودی ازآن برگشته اید بنابراین، در حقانیت دین خویش به شک می‌افتند. این از یک‌جهت‌؛ از جهت دیگر، پذیرش اسلام و برگشت فوری از آن، کار را بر کسانی که می‌خواهند مرتد شوند، آسان می‌سازد زیرا دیگران را می‌بینند که قبل از آنان به ارتداد گراییده‌اند.

ولی توطئه این گروه شیاد و مغضوب یهودی کاملا بی‌اثر است زیرا آنان نمی‌دانند که خداوند أ دل‌های مؤمنان را بر اسلام پایدار و گامهایشان را در این راه محکم و استوار گردانیده است، پس هرگز یاوه‌های دشمنان خدا أ ، دل‌ها وگامهایشان را متزلزل نمی‌سازد و بادهای عناد، اراده‌هایشان را از جا نمی‌جنباند.

﴿وَلَا تُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّا لِمَن تَبِعَ دِينَكُمۡ قُلۡ إِنَّ ٱلۡهُدَىٰ هُدَى ٱللَّهِ أَن يُؤۡتَىٰٓ أَحَدٞ مِّثۡلَ مَآ أُوتِيتُمۡ أَوۡ يُحَآجُّوكُمۡ عِندَ رَبِّكُمۡۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِيَدِ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٧٣ [آل عمران: ٧۳].

«و جز به کسی‌که از دین شما پیروی می‌کند، ایمان نیاورید» این سخن چنان که دربیان سبب نزول آمده است از جمله سخنان احبار یهود به زیردستانشان بود. یعنی‌: رؤسای یهود به فرومایگانشان گفتند: تصدیق و باور راستین خود را فقط به پیروان دین و اهل آیین خود اختصاص دهید، اما اگر برای مسلمانان، تصدیقی هم نشان می‌دهید، این فقط ظاهرسازی و فریبکاری‌ای بیش نباشد. ابن‌کثیر در تفسیر آیه‌کریمه می‌گوید: «یعنی‌: به هیچ کس اطمینان نکنید و رازتان را جز به پیروان‌دینتان، با هیچ کس دیگری در میان نگذارید و آنچه از علم می‌دانید، برای‌مسلمانان آشکار نگردانید زیرا آن را از شما می‌آموزند و با شما در آن برابر وهم‌طراز می‌شوند و حتی به وسیله آن بر شما ممتاز نیز می‌گردند زیرا آنان شدیدا به‌ایمان خویش پایبند و پایدارند. یا اینکه مسلمانان با تمسک به آنچه که خود شماگفته‌اید، علیه شما دلیل و حجت ارائه می‌کنند».

«بگو: هرآینه هدایت، هدایت الهی است» یعنی‌: هدایت فقط به‌دست اوست والا اگر هدایت مولود و نتیجه شناخت حق می‌بود، شما گروه یهود، حق را به خوبی‌شناختید، ولی نفس‌هایتان با شما بر ایمان به‌حق همراهی و موافقت نکرد. این بیان الهی جمله معترضه‌ای در میانه سخن رؤسای یهوداست و به دنبال آن ادامه سخنشان در توجیه بازداشتن پیروان خویش از ایمان می‌آید که گفتند: «نکند به‌کسی نظیر آنچه به شما داده شده است داده شود، یا در پیشگاه پروردگارتان با شما محاجه کنند» یعنی‌: ما بدان جهت این نقشه پنهان‌کاری را کشیده‌ایم که از اینکه مسلمانان صاحب نبوت و کتاب شوند، بر آنان رشک می‌بریم و داشتن این فضیلت را برای‌شان تحمل نمی‌کنیم و دیگر برای اینکه مسلمانان در روز قیامت به‌پیشگاه خدا أ بر ما احتجاج نورزند که ما در دنیا حق را می‌شناختیم، اما از آن‌پیروی نکردیم‌. یا آنها ایمان آوردن کسانی از ما را که مسلمان شده‌اند و بر اسلام‌خویش ثابت‌قدم‌اند، حجت نیاورند. «بگو: بی‌شک فضل به‌دست خداست» و ازجمله فضل وی، نبوت و دین اسلام است «آن را به هرکس که بخواهد، می‌بخشد» پس هیچ‌کس نمی‌تواند فضل الهی را از کسی بازدارد، یا در بازگردانیدن آن از کسی‌که خدا أ می‌خواهد تا بدو رسد، تحکم کند و این حقیقت مسلمی است که‌خدای خواسته است تا محمد ص و امت ایشان را به این فضل آشکار؛ یعنی این دین مبین اختصاص دهد «و خداوند گشایشگر داناست» فضل وی بر اهل‌فضل وسیع و گسترده است و او خود به اهل فضل داناست‌.

﴿يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٧٤ [آل عمران: ٧۴].

«هر کس را که بخواهد، به رحمت خود مخصوص می‌گرداند» به قولی‌: مراد از رحمت، نبوت است «و خداوند صاحب فضل عظیم است» فضل وی فراگیر و بزرگ، و رحمتش بر همه چیز گسترده است‌.

﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مَنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِقِنطَارٖ يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّنۡ إِن تَأۡمَنۡهُ بِدِينَارٖ لَّا يُؤَدِّهِۦٓ إِلَيۡكَ إِلَّا مَا دُمۡتَ عَلَيۡهِ قَآئِمٗاۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ سَبِيلٞ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٥ [آل عمران: ٧۵].

«و از اهل کتاب کسی هست که اگر او را بر قنطاری» از طلا «امین شماری، آن را به تو بازمی‌دهد» قنطار: صد رطل است و هر رطل دو کیلو و نیم می‌باشد. این تعبیر، کنایه از بسیاری مال امانت است‌. «و از آنان کسی هست که اگر دیناری» واحد «به‌او امانت دهی، آن را به تو بازنمی‌دهد» این تعبیر، کنایه از قلت مقدار مال امانت وشدت حرص و طمع شخصی است که امانت بدو سپرده شده‌. یعنی‌: در میان اهل‌کتاب، امانت‌دارانی هستند که امانت خویش را می‌پردازند، هرچند مال امانت بسیار و هنگفت باشد. همچنین از آنان خائنانی هستند که امانت را باز پس‌نمی‌دهند، هرچند بی‌ارزش و ناچیز هم باشد. و شکی نیست که هرکس در بسیار امانت نگاهدار باشد، در کم به‌طریق اولی امین است، و هرکس در کم خاین‌باشد، در بسیار به طریق اولی خاین است‌. آری‌! این خاینان حتی یک دینار امانت را باز پس نمی‌دهند؛ «مگر آن که پیوسته بر سرش ایستاده باشی» یعنی‌: مگر آن که دائما برای اثبات حق خود با مدرک و گواه، مطالبه مکرر، اعمال فشار، تنگ‌ساختن حلقه گریز بر وی و تقاضای مصرانه حق خود، بر سر وی به پا بایستی «این بدان سبب است که آنان گفتند: بر ما در باب امیین هیچ راهی نیست» امیین‌: قوم‌عرب و دیگر امتهاییاند که اهل کتاب نیستند. یعنی‌: بر ما در ستم‌نمودن به آنان وخوردن مالشان هیچ گناه و حرجی نیست، چه آنان در دین با ما مخالفند! عجیب‌تر اینکه ادعا کردند: دستور این ستمگری به آنان در کتاب آسمانی‌شان‌داده شده است‌!! «و با اینکه خودشان می‌دانند، بر خدا دروغ می‌بندند» یعنی‌: این یاوه‌هایی که می‌گویند، در دینی که خداوند أ بر آنان نازل کرده نیست، بلکه تماما ساخته و پرداخته خودشان است، و آنان دانسته بر خدای سبحان دروغ برمی‌بندند.

نقل است که مردی از ابن‌عباس س پرسید: هنگامی که ما به جهاد می‌رویم، از اموال اهل ذمه چیزهایی ـ مثلا مرغ ماکیان و گوسفند ـ را برای خود می‌گیریم‌. ابن‌عباس س فرمود: درباره آنچه می‌گیرید چه نظری دارید؟ گفت‌: می‌گوییم‌؛ برما در این کار هیچ گناهی نیست‌. ابن‌عباس ب فرمود: این سخن شما همچنان است که اهل کتاب گفتند: ﴿لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ سَبِيلٞ «بر ما در خوردن مال امیین هیچ‌گناهی نیست»! بدانید که آنها چون جزیه را پرداختند، اموال‌شان برای شما حلال نیست، مگر به طیب خاطر ایشان‌.

﴿بَلَىٰۚ مَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ وَٱتَّقَىٰ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَّقِينَ٧٦ [آل عمران: ٧۶].

«نه چنان است» که می‌پندارند و به‌هم می‌بافند، بلکه آنان قطعا بر دروغهایی که می‌بندند و بر حلال شمردن اموال قوم عرب بر خود، مورد بازپرسی و مجازات قرار می‌گیرند و چنانچه مال کسی را به ناحق خوردند ـ هرچند آن کس کافر، یامخالف دینشان هم باشد ـ گناه و مسئولیت این خیانت را بر عهده دارند زیرا «هرکه به پیمان خود» با حق تعالی «وفا کند» و از او فرمانبرداری کرده و به شریعتش عمل نماید «و پرهیزگاری نماید» یعنی‌: مال کسی را به باطل نخورد و حقوق و امانتها رابه اهل آنها بسپارد «بی‌تردید خداوند پرهیزگاران را دوست دارد» و دوستانش را اکرام می‌کند و گرامی می‌دارد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا أُوْلَٰٓئِكَ لَا خَلَٰقَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيۡهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٧٧ [آل عمران: ٧٧].

«کسانی که در عوض عهد الهی و سوگندهای خود بهای ناچیزی را می‌گیرند» زیرا بهایی که سبب عذاب انسان گردد؛ هرچند بسیار باشد، اندک است‌. آنان یهودیان و همانندانشاناند که چون اموال و حقوق دیگران را می‌خورند، منکر خوردن آن می‌شوند و اگر بر این امر سوگند هم داده شوند، به دروغ سوگند می‌خورند «آن‌گروه» یعنی‌: آنان که چنین صفتی دارند «در آخرت بهره‌ای ندارند و خداوند با آنان سخن نمی‌گوید» هیچ سخنی را به کلی‌. یا با آنان سخنی نمی‌گوید که اسباب خوشحالی‌شان گردد و نشانه لطف وی به آنان باشد «و به‌سویشان نمی‌نگرد» به‌نظر رحمت، بلکه بر آنان خشم می‌گیرد و آنان را دربرابر گناهانشان عذاب می‌کند «و پاکشان نمی‌گرداند» از گناهان و پلیدی‌ها، بلکه فرمان می‌دهد که آنان را به دوزخ در افگنند «و عذابی دردناک در پیش دارند».

از ابن‌مسعود س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که‌رسول خدا ص فرمودند: «هرکس به دروغ سوگند خورد تا بدین‌وسیله مال‌شخص مسلمانی را تصاحب کند، در حالی با خدا ملاقات می‌کند که او بر وی‌خشمگین است‌. در این هنگام صحابی‌ای که مدعی مال خود بر یهودی‌ای بود وشاهدی هم نداشت، گفت‌: یا رسول‌الله! پس در این صورت، او سوگند دروغ می‌خورد و مالم ازبین می‌رود! همان بود که خدای نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا....

از این آیه کریمه استنباط می‌شود که در شریعت خدای میان مسلمان وغیر آن در ادای حقوق و امانت‌ها مطلقا فرقی وجود ندارد زیرا حق به ذات خود محترم است و حق، حرمت و منزلت خود را از اشخاص نمی‌گیرد تا در این صفت خود از آنان تأثیر پذیر گردد.

﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِيقٗا يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٧٨ [آل عمران: ٧۸].

«و از آنان» یعنی‌: از یهودیان «گروهی هستند که زبان خود را» به خواندن «کتاب» تحریف شده‌ای «می‌پیچانند» یعنی‌: آنچه را بر کتاب خدا أ افزوده‌اند و تحریف کرده‌اند، چنان می‌خوانند که گویی این هم از کتاب خدا أ است «تاآن را از کتاب بپندارید» و گمان کنید که آن هم از کلام نازل شده خداوند متعال‌است «با اینکه آن از کتاب نیست» و قطعا مطالب بر بافته خودشان است «ومی‌گویند: آن از نزد خداوند است» یعنی‌: به‌دروغ و افترا چنین سخنی می‌گویند «درصورتی‌که آن از سوی خداوند نیست و بر خدا دروغ می‌بندند با اینکه خودشان می‌دانند» که دروغگویند و این از بزرگ‌ترین گناهان است‌.

در بیان سبب نزول آمده است‌: این آیه کریمه نیز درباره رهبران و علمای یهودنازل شد.

﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّ‍ۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ٧٩ [آل عمران: ٧٩].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: هنگامی که علمای یهود و هیأت نصارای نجران نزد رسول خدا ص گرد آمدند ورسول خدا ص آنان را به اسلام دعوت نمود؛ ابورافع قرظی یهودی گفت‌: ای‌محمد! آیا می‌خواهی تا چنان‌که نصاری عیسی را می‌پرستند، ما نیز تو را پرستش‌کنیم‌؟ رسول خدا ص فرمودند: پناه بر خدا أ از چنین کاری‌! پس خدای متعال به‌این ارتباط نازل فرمود: «هیچ بشری را نسزد که خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد، سپس او به مردم بگوید: به جای خدا بندگان من باشید» یعنی‌: چنین مقوله‌ای،نه سخنی راست و درست است و نه هم سزاوار گفتن زیرا انبیای عظام‌: در ادای‌امانت رسالت، سفیران برگزیده الهی میان او و خلقش هستند، که او ایشان را به وحی خویش مخصوص گردانیده، پس بی‌تردید از مختصات ایشان، راست فهمی‌و اخلاص برای خدای است بنابراین، هرگز از هیچ پیامبری چنین ادعایی‌سرنمی‌زند که مردم را به‌سوی کفر فراخوانده و بگوید: ای مردم‌! مرا پرستش کنید نه خدای را! زیرا این برخلاف طبیعت اشیاء است‌.

آیه کریمه در رد نصاری نازل شد که بر عیسی‌ ÷ سخنانی را افترا بستند که اصلاصحت ندارد و گفتن چنین سخنانی در باره وی و هریک از برادرانش ـ ازخانواده پیامبران ـ سزاوار هم نیست‌.

«و ليكن» پیامبر الهی می‌گوید: «ربانی باشید» ربانی‌: کسی‌است که به دین رب، دانا، به طاعت وی سخت متمسک و همراه با آن از حلم و حکمت برخوردار است‌. چنانکه محمدبن حنیفه در روز وفات ابن‌عباس س گفت‌: «اليوم مات رباني هذة الأمة‌». «امروز ربانی این امت در گذشت». آری‌! پیامبر الهی‌می‌گوید: ربانی باشید «به سبب آن که کتاب تعلیم می‌دادید و به سبب خواندن آن» یعنی‌: به همراه علمتان به کتاب آسمانی، به طاعت پروردگار سخت پایبند و متمسک و در این میدان نیرومند باشید زیرا شما کتاب الهی را می‌خوانید، آن را به‌مردم درس می‌دهید و آنان را به تمسک بدان امر می‌کنید، پس کسی‌که حق را به‌دیگران می‌آموزد، قطعا خود وی باید بیشتر از دیگران به آن پایبند باشد.

﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠ [آل عمران: ۸۰].

«و شما را فرمان نمی‌دهد که فرشتگان و پیامبران را به پروردگاری بگیرید» یعنی‌: و برای هیچ پیامبری ـ چه عیسی‌ ÷ باشد، چه غیر وی ـ سزاوار نیست که بعد ازیافتن دانش و هدایت از سوی خداوند متعال، مردم را به پرستش خود یا پرستش‌فرشتگان و پیامبران دیگر دستور دهد، و قطعا هیچ فرستاده الهی چنین‌کاری‌نمی‌کند «آیا پس از آن که مسلمان شده‌اید، شما را به کفر فرمان می‌دهد»؟.

یادآور می‌شویم که در عرف قرآن، دین تمام انبیااسلام است زیرا اسلام دین فطرت می‌باشد، به همین جهت این تعبیر به‌کار گرفته شد.

آیه کریمه دلالت می‌کند بر این که‌: علم درست، فقاهت عمیق و فهم صحیح اسرار شرعی‌؛ می‌طلبد که عالم به تکالیف شرعی، بدان عامل و پایبند نیز باشد.

﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِكُمۡ إِصۡرِيۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَكُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨١ [آل عمران: ۸۱].

بعد از آن که حق تعالی این حقیقت را که پیامبران به یگانگی و توحید واخلاص برای وی دستور می‌دهند، روشن ساخت، در اینجا به بیان این حقیقت می‌پردازد که ایشان همه رسالت‌های الهی را تصدیق و تأیید نموده و امتهای خویش‌را نیز به تصدیق آن دستور می‌داده‌اند زیرا حق تعالی از انبیای خویش پیمان گرفته‌است تا برخی از آنها در امر ایمان تصدیق‌کننده برخی دیگر بوده و همدیگر را به‌این کار سفارش کنند و امتهای خود را نیز به آن دستور دهند: «و هنگامی که خداوند از پیامبران میثاق گرفت» میثاق‌: عهد مؤکد و محکمی است که عهدکننده برخود لازم می‌گیرد، بدان متعهد می‌شود و آن تعهد را به‌سوگند، یا به چیزی دیگراز صیغه‌های تأکید؛ مؤکد می‌گرداند. آری‌! از ایشان بر این امر پیمان گرفت‌: «که هرگاه به شما کتاب و حکمتی دادم» یعنی‌: اگر چیزی از کتاب و حکمت به شما دادم «آن‌گاه پیامبری به‌سویتان آمد که آنچه را با خود دارید، تصدیق کرد» یعنی‌: پیام ودعوت او با آنچه که به شما داده‌ام، موافق بود «بر شماست که به او ایمان آورید ویاریش دهید» و از آنجا که گرفتن میثاق، به‌منزله سوگنددادن است، از این‌رو، این جمله در حکم جواب قسم می‌باشد. یعنی‌: رسالت‌های انبیاهمگی‌کامل‌کننده یک‌دیگرند و هدف همه آنها یکی است، گذشته از این، همگی آنها در اصول متفق‌اند و اختلافشان در فروع هم به خیر و مصلحت خود امتهاست، چرا که فروعات، همراه با دگرگونی حیات انسان و هماهنگ با زمان و زندگی، می‌تواند متغیر و دگرگون باشد. اما اگر دو پیامبر ـ مثلا ـ در یک عصر و یک امت با هم همزمان شدند ـ مانند موسی و هارون علیهماالسلام ـ آن دو در تمام‌امور با هم متفق‌اند. و اگر اقوام آنها مختلف بود، پس پیامبری که متأخر است، به‌دعوت پیامبر متقدم ایمان می‌آورد، چنان‌که حضرت لوط ÷ به حضرت ابراهیم‌ ÷ ایمان آورد و پشتیبان دعوت وی شد. و اگر دو پیامبر در پی یک‌دیگرآمدند، مانند موسی و عیسی علیهماالسلام، در این‌صورت هریک از آنها دعوت‌دیگری را تصدیق می‌کند. همچنین است بعثت پیامبر خاتم ص که باید از سوی‌تمام امتهای انبیای گذشته مورد تأیید و تصدیق قرار بگیرد.

از علی س روایت شده است که فرمود: «خداوند أ هیچ پیامبری را ـ ازآدم‌ ÷ گرفته تا پیامبران بعد از وی ـ برنینگیخت، مگراین که از وی درباره محمد ص پیمان گرفت که اگر در زمانش به رسالت مبعوث گشت، باید به او ایمان آورده و یاری‌اش کند. همچنین خداوند متعال به هریک از پیامبران دستور داد تا از قوم خویش نیز در این باره پیمان بگیرد». در حدیث شریف آمده است‌: «لو کان موسی وعیسی حیین لـمـا وسعـهـمـا الا اتباعی‌». «اگر موسی و عیسی زنده می‌بودند، ایشان را جز پیروی از من، هیچ گنجایش دیگری نبود». پس پیامبر خاتم ص درواقع امام اعظمی هستند که اگر در هر عصری می‌بودند، اطاعت ایشان بر همه‌انبیاواجب بود و از این جهت، در شب اسراء ـ آن‌گاه که ارواح همه انبیا:در بیت‌المقدس گردهم آمدند ـ رسول خدا ص امامت ایشان را در نماز عهده‌دارشدند. همچنین آن حضرت ص شفیع روز محشر هستند، قضیه‌ای که در آن روزحتی پیامبران اولی‌العزم از آن می‌گریزند. «آن‌گاه» خداوند متعال خطاب به‌پیامبرانش «فرمود: آیا اقرار کردید و گرفتید بر این کار اصر مرا»؟ خداوند أ عهدی را که از پیامبرانش گرفت، «اصر» نامید زیرا اصر: به معنای پیمان سخت ومحکمی است که صاحب خویش را به وفا نمودن به آنچه که بر خود لازم گرفته وامی‌دارد و این خود نشان دهنده محکم ساختن این پیمان از سوی پروردگار متعال است «گفتند: آری‌! اقرار کردیم‌. فرمود: پس گواه باشید و من با شما ازگواهانم‌» یعنی‌: من بر اقرار شما و گواهی‌دادن بعضی از شما بر بعضی دیگر دراین امر، از گواهان هستم‌.

﴿فَمَن تَوَلَّىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٨٢ [آل عمران: ۸۲].

«پس کسانی که بعد از این» پیمانی که از تمام پیامبران و تمام امت‌ها گرفته‌شده «روی برتابند» از تو ای محمد ص! «پس آن گروه، همانا فاسقان اند» یعنی‌: بیرون رفتگان از دایره فرمان الهی‌اند.

﴿أَفَغَيۡرَ دِينِ ٱللَّهِ يَبۡغُونَ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا وَإِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ٨٣ [آل عمران: ۸۳].

«آیا جز دین الله را می‌جویند»؟ یعنی‌: آیا مردم، دینی غیر از دین خدای آفریننده موجودات را می‌طلبند و از آن پشتیبانی می‌کنند؟ «با آن که هرکه در آسمانها» از فرشتگان «و» هر که در «زمین است» از تمام مخلوقات موجود در آن «خواه و ناخواه برای الله منقاد است» مفسران در معنی (کرها: ناخواه) گفته‌اند: یعنی همه چیز در آسمان‌ها و زمین ـ حتی حیوانات و جمادات ـ منقاد فرمان الهی بوده، از قوانین کونی وی اجبارا اطاعت و انقیاد می‌کنند و حتی کافر نیز ناخواسته فرمانبردار خدای و پیرو قوانین هستی اوست، هرچند که دل و زبانش منکر باشد. به قولی‌: مراد، اسیران مسلمان امت‌ها هستند که در زنجیرها وقلاده‌های اسارت خویش به‌سوی بهشت برده می‌شوند. همزه (أفغیر الله ...) همزه انکار است، یعنی طلب دینی جز دین الله أ ، کاری بس نارواست‌. و مفعول که‌: (غیر دین الله) است بر فعل‌: (یبغون) مقدم ساخته شد زیرا مفعول در اینجا مهم‌تر است، از آن رو که انکار متوجه معبودان باطل می‌باشد. طلب دینی غیر از دین‌الهی‌؛ فرمانبردن و تسلیم شدن دربرابر آن دین و پرستش باطل می‌باشد «و به‌سوی‌او بازگردانیده می‌شوند» در روز قیامت، پس حق تعالی هرکس را مطابق عمل وی پاداش می‌دهد.

﴿قُلۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٨٤ [آل عمران: ۸۴].

ای محمد ص! «بگو: به خدا و آنچه بر ما نازل شده ایمان آوردیم» و این حقیقت را از سوی خود و امت خویش اعلام کن «و» بگو: ایمان آوردیم به «آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده» اسباط: قبایل بنی‌اسرائیل از احفاد و نوادگان فرزندان دوازده‌گانه یعقوب‌ ÷‌اند که به موسی‌ ÷ ایمان آوردند «و» ایمان آوردیم به «آنچه به موسی و عیسی و پیامبران» دیگر «از جانب پروردگارشان داده شده و میان هیچ‌یک از آنان فرق نمی‌گذاریم» چنان‌که یهود ونصاری فرق گذاشته، به بعضی از پیامبران ایمان آوردند و به برخی دیگر کافرشدند. تفسیر نظیر این آیه کریمه در سوره «بقره/‌۱۳۶» گذشت‌. «و ما او را فرمانبرداریم» یعنی‌: ما برای حق تعالی منقاد و مخلص هستیم‌.

﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥ [آل عمران: ۸۵].

«و هرکه جز اسلام، دینی دیگر بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است» پس بعد از بعثت محمد ص، دین دیگری جز دین ایشان پذیرفته نیست، چون دین ایشان ناسخ همه ادیان دیگر است، لذا، کسی‌که به دین اسلام‌گردن ننهاده‌باشد، در روز قیامت برای وی نجاتی نیست‌. در حدیث شریف به روایت ابوهریره س از رسول خدا ص آمده است‌: «در روز قیامت، اعمال می‌آیند، درآغاز نماز می‌آید و می‌گوید: پروردگارا! من نماز هستم‌. پروردگار متعال‌می‌فرماید: تو بر خیر هستی‌. آن‌گاه زکات می‌آید و می‌گوید: پروردگارا! من‌زکات هستم‌. پروردگار متعال می‌فرماید: تو بر خیر هستی‌. آن‌گاه روزه می‌آید ومی‌گوید: پروردگارا! من روزه هستم‌. پروردگار متعال می‌فرماید: تو بر خیر هستی و امروز به‌سبب تو می‌گیرم و به‌سبب تو می‌دهم».

مجاهد و سدی در بیان سبب نزول روایت کرده‌اند: این آیه کریمه درباره حارث‌بن سوید انصاری نازل شد که با دوازده تن از اسلام برگشته و به کفار مکه پیوست‌. ابن‌عباس ب می‌گوید: حارث بعد از نزول این آیات مجددا به اسلام‌گرایید.

﴿كَيۡفَ يَهۡدِي ٱللَّهُ قَوۡمٗا كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ وَشَهِدُوٓاْ أَنَّ ٱلرَّسُولَ حَقّٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٨٦ [آل عمران: ۸۶].

«چگونه خداوند قومی را که بعد از ایمانشان کافر شدند، هدایت می‌کند؟ با آن که شهادت دادند که این رسول، برحق است و برای‌شان دلایل روشن آمد» یعنی‌: بعیداست که خداوند أ قومی را به‌سوی حق هدایت کند که بعد از ایمان آوردن وگواهی دادن به حقانیت پیامبر اکرم ص و بعد از آمدن دلایل روشن از کتاب خدای‌سبحان و معجزات پیامبر ص، و بعد از شناخت آنها از این دلایل و آگاهی از مقتضیات آن، به کفر برگشتند «و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمی‌کند» که مرتدان از دین برگشته، از آن جمله اند. شکی نیست که گناه مرتد بزرگتر از گناه کسی‌است که بر کفر باقی مانده و اصلا اسلام را نپذیرفته است زیرا مرتد، حق را شناخته و سپس از روی عناد و تمرد از آن روی برتافته و سبب ایجاد شک و شبهه در دین‌گردیده است‌.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُمۡ أَنَّ عَلَيۡهِمۡ لَعۡنَةَ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ٨٧ [آل عمران: ۸٧].

«آنان» یعنی‌: مرتدان «سزایشان این است که لعنت خدا» یعنی‌: دوری و طرد از رحمت وی «و لعنت فرشتگان و مردم، همگی برآنان است» یعنی‌: مرتدان سزاوار این همه لعنت هستند.

﴿خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ٨٨ [آل عمران: ۸۸].

«در آن» لعنت، یا در آتش دوزخ که نشانه آن است «جاودانه می‌مانند، نه عذاب از آنان کاسته می‌گردد و نه به آنان مهلت داده می‌شود» و در کار عذابشان به آنان تأخیری داده می‌شود.

سپس حق تعالی توبه‌کنندگان را استثنا کرده و می‌فرماید:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ وَأَصۡلَحُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ٨٩ [آل عمران: ۸٩].

«مگر کسانی که پس از آن» یعنی‌: پس از ارتداد «توبه کردند و به اصلاح آوردند» یعنی‌: آنچه را که با ارتداد از دین خویش تباه ساخته بودند، به وسیله اسلام به اصلاح و سامان آوردند «پس بی‌گمان خداوند آمرزنده مهربان است» و این از لطف و رأفت و رحمت وی بر خلقش می‌باشد که توبه توبه‌کاران را می‌پذیرد و برآنان می‌آمرزد. باید دانست که توبه مرتد ـ چنانچه مخلصانه به‌سوی اسلام بازگردد ـ نیز پذیرفته می‌شود. امام شوکانی می‌گوید: «در حد علم من، دراین‌باره میان علما هیچ اختلافی نیست».

از ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: مردی از انصار، اسلام آورد و سپس مرتد شده به شرک پیوست، آن‌گاه پشیمان گشته کسی را به‌سوی قومش فرستاد که از رسول خدا ص بپرسید: آیا برایم توبه‌ای هست‌؟ همان بود که این آیه‌کریمه نازل شد و بعد از آن که قومش به وی اطمینان‌دادند، مجددا اسلام آورد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّن تُقۡبَلَ تَوۡبَتُهُمۡ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلضَّآلُّونَ٩٠ [آل عمران: ٩۰].

«به راستی کسانی که پس از ایمانشان کافر شدند، سپس بر کفر خود افزودند» باپایداری در کفر و افزودن بر نیرنگ و توطئه علیه اسلام و اهل آن «هرگز توبه آنان پذیرفته نمی‌شود» به هنگام مرگ، چنان که خداوند متعال در آیه (۴/۱٧) می‌فرماید: (و توبه کسانی که مرتکب کارهای ناشایست می‌شوند و سرانجام چون‌مرگ هریک از آنان فرا رسد، می‌گویند: اینک توبه کردم‌؛ پذیرفته نیست). بعضی برآنند که این آیه کریمه ناظر بر یهودیان است زیرا آنان بودند که به‌عیسی‌ ÷ کفر ورزیدند، سپس چون حضرت محمد ص به رسالت مبعوث‌گردیدند، به ایشان نیز کافر شدند«و آنان خود گمراهان اند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٞ فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡ أَحَدِهِم مِّلۡءُ ٱلۡأَرۡضِ ذَهَبٗا وَلَوِ ٱفۡتَدَىٰ بِهِۦٓۗ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ٩١ [آل عمران: ٩۱].

«در حقیقت کسانی که کافر شده و در حال کفر مرده‌اند» چه کفار اصلی باشند، چه مرتدان و از دین حق برگشتگان «هرچند فراخنای زمین را پر از طلا کنند و آن را فدیه دهند» یعنی‌: هرچند در روز قیامت برای نجات خویش از عذاب دوزخ، به‌اندازه گنجایش روی زمین از طلا فدیه آورند «هرگز از هیچ‌یک از آنان پذیرفته نمی‌شود، آنان را عذابی دردناک است و هیچ یاری دهنده‌ای نخواهند داشت» یعنی‌: هیچ کسی‌نیست که در روز قیامت از عذاب خداوند أ نجاتشان دهد. در حدیث شریف آمده است‌: «در روز قیامت مردی از اهل دوزخ آورده می‌شود، آن‌گاه حق تعالی به او می‌گوید: آیا از عذابم به اندازه گنجایش زمین از طلا فدیه می‌دهی‌؟، آن مردمی‌گوید: آری‌! پروردگار می‌فرماید: دروغ گفتی، کمتر از این را از تو خواستم‌؛ از تو در صلب پدرت آدم عهد گرفتم که به من چیزی را شریک نیاوری، ولی تو ابا ورزیدی». اما علت اینکه افعال نیک دنیوی کافر، در آخرت سودی به حالش‌ندارد، در این حدیث شریف بیان شده است‌: رسول خدا ص از عبدالله بن جدعان مورد پرسش قرار گرفتند ـ و او شخص مهمان نوازی بود، اسیران را بازخرید می‌کرد و آزاد می‌ساخت و مردم را اطعام می‌نمود ـ که آیا اعمال خیر دنیوی وی برایش در آخرت سودی دربر دارد؟ آن حضرت ص فرمودند: «لا، أنه لـم يقل يوماً من الدهر: رب اغفر لي خطيئتي يوم الدين»‌. «نه‌! چیزی از آنها به حالش سودی ندارد زیرا او در طول زندگی خود حتی روزی از روزها هم نگفت‌: پروردگارا! خطاهای مرا در روز قیامت بیامرز».

با نگاهی به آیات (۸٩ ـ ٩۰)، ملاحظه می‌کنیم که خداوند متعال، کافران رادر مجموع به سه گروه تقسیم کرده است‌:

۱- آنان که صادقانه توبه کردند و آیه (۸٩) ناظر بر ایشان است‌.

۲- آنان که توبه‌شان صحیح نبوده و آیه کریمه (٩۰) ناظر بر آنان است‌.

۳- آنان که اصلا توبه نکرده و بر کفر مرده‌اند، که آیه کریمه (٩۱) ناظر بر آنان است‌.

﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ٩٢ [آل عمران: ٩۲].

«هرگز به نیکوکاری نمی‌رسید» یعنی‌: هرگز به درجه «ابرار» که عبارت از ایمان راستین، شایستگی در عمل و قبول آن است نمی‌رسید و هرگز ثواب «بر» را که‌بهشت است در نمی‌یابید «تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید» یعنی‌: مگر آن که نفقه شما در راه خدا أ ـ اعم از جهاد و غیر آن از طاعات ـ از آن اموالی باشد که آن را دوست دارید. در احادیث شریف آمده است که شماری از اصحاب ش بعد از نزول این آیه کریمه نزد رسول خدا ص آمده و نفیس‌ترین اموال‌شان را پیشکش راه خدا أ کردند. «و از هرچه انفاق کنید، قطعا خدا بدان داناست» و بر آن پاداشتان می‌دهد.

﴿كُلُّ ٱلطَّعَامِ كَانَ حِلّٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسۡرَٰٓءِيلُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ مِن قَبۡلِ أَن تُنَزَّلَ ٱلتَّوۡرَىٰةُۚ قُلۡ فَأۡتُواْ بِٱلتَّوۡرَىٰةِ فَٱتۡلُوهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٩٣ [آل عمران: ٩۳].

«همه خوراکی‌ها برای بنی‌اسرائیل حلال بود، جز آنچه پیش از نزول تورات، اسرائیل بر خود حرام کرده بود» به قول جمهور مفسران، مراد از «اسرائیل» در اینجا یعقوب‌ ÷ است، نه ملت اسرائیل زیرا «اسرائیل»، لقب یعقوب پسر اسحاق پسرابراهیماست‌. نقل است که یعقوب‌ ÷ گوشت و شیر شتر را بر خود حرام کرده‌بود، به قولی دیگر: او هر گوشت دارای رگ و پی‌ای را بر خود حرام کرده‌بود. ابن‌عباس س ـ به استناد فرموده رسول خدا ص در پاسخ به سؤال یهودیان از آن‌حضرت ص در باره علت این تحریم ـ می‌گوید: «یعقوب‌ ÷ بیماری عرق‌النساء (سیاتیک) داشت، پس برای خدا أ نذر کرد که اگر از این بیماری شفایش بخشد، رگ‌وپی (عرق) و گوشت هر حیوانی را که دارای رگ و پی باشد، نمی‌خورد و حق تعالی شفایش بخشید، بعدا فرزندانش نیز از سنت وی پیروی‌کردند. لذا این تحریم مربوط به قبل از نزول تورات است، و تمام خوراکی‌ها در تورات حلال بود. «بگو: اگر راست می‌گویید» و سخن مرا باور ندارید «تورات را بیاورید و آن را بخوانید» تا راستی و درستی آنچه را که قرآن از این داستان برای شما بیان کرده است، دریابید زیرا تورات بر آنچه گفتم، ناطق است‌.

نقل است که پیامبرما ص نیز، عسل یا خادمشان ماریه را بر خود حرام کردند، اما خداوند أ ایشان را در این امر تأیید نکرد و آیه (۱) از سوره «تحریم» را دراین ارتباط نازل فرمود ـ که تفسیر آن خواهد آمد.

فقها در این مسئله که اگر کسی چیز مباحی را بر خود حرام ساخت، بر وی کفاره لازم می‌شود یا خیر؟ بر دو رأی اند؛ در مذهب احناف بر وی کفاره لازم‌می‌شود و در مذهب شافعی بروی کفاره لازم نمی‌شود.

﴿فَمَنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٩٤ [آل عمران: ٩۴].

«پس کسانی که بعد از این» یعنی‌: بعد از آوردن تورات و تلاوت آن، یا بعد از این تحدی و هماوردطلبی با آنان در خصوص آنچه که در کتاب خودشان آمده‌است‌؛ «بر خدا دروغ بندند، آنان خود ستمکارانند» زیرا کسی‌که به داوری کتاب‌خودش و آنچه که اعتقاد شرعی درست خویش می‌شناسد، فرا خوانده شود و باز هم بعد از آن جدل‌کنان بر خدای سبحان دروغ بربندد، هیچ‌کس از وی ستمکارترنیست‌.

﴿قُلۡ صَدَقَ ٱللَّهُۗ فَٱتَّبِعُواْ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٩٥ [آل عمران: ٩۵].

«بگو» ای پیامبر به یهودیان «خداوند راست گفت‌. پس از کیش ابراهیم که حنیف بود و از مشرکان نبود، پیروی کنید» یعنی‌: مادام که صدق رسالت من با تمام وضوح و درخشش بر شما روشن شده، از آیین اسلام که من بر آن هستم پیروی کنید. حنیف‌: گراینده از ادیان باطل به سوی دین حق‌.

﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ٩٦ [آل عمران: ٩۶].

مجاهد در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است‌: مسلمانان و یهودیان برسر کعبه و بیت‌المقدس به همدیگر فخر می‌ورزیدند؛ یهودیان می‌گفتند که بیت‌المقدس از کعبه برتر است، بدان جهت که محل هجرت انبیامی‌باشد و درسرزمین مقدس قرار دارد. و مسلمانان می‌گفتند: بلکه کعبه برتر است، همان بودکه نازل شد: «درحقیقت اولین خانه‌ای که برای مردم نهاده شده» به منظور عبادت حق تعالی در زمین «همان است که در بکه است» یعنی‌: خانه کعبه است، که بنیان‌گذار آن ابراهیم‌ ÷ بود «و مبارک» است‌. برکت کعبه‌؛ بسیاری خیر آن برای کسی است که در آن مقیم می‌شود، یا قصد زیارت آن را می‌کند، به جهت بسیاری نعمت‌ها و خیراتی که از همه‌جا به‌سوی مکه سرازیر می‌شود و به‌سبب ثواب مضاعفی که در آن نصیب مؤمنان می‌گردد «و هدایتی است برای جهانیان » چه بسا به این سبب که توحید باری تعالی در آن برپا می‌گردد، در مشاعر مقدسه ذکر وی بسیار می‌شود و سنت خلیلین (ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام) در آن احیا می‌گردد.

خداوند متعال با توصیف کعبه به عنوان اولین پرستشگاه‌؛ بر افضلیت آن نسبت به اماکن عبادی دیگر تأکید می‌گذارد. در حدیث شریف به روایت ابوذر س از رسول‌خدا ص آمده است‌: «اولین مسجدی که در روی زمین بنا شد، مسجدالحرام ودومین آن مسجدالاقصی بود، که به فاصله چهل سال از بنای کعبه بنا گردید». «بکه» همان مکه است‌. به قولی‌: وجه تسمیه آن به بکه این است که ستمگران رابرآن دسترسی نیست و اگر به آن قصد تجاوز داشته باشند، مکه گردنهایشان رامی‌شکند. یا سبب این نامگذاری، ازدحام مردم در آن است، به طوری که زنان در نماز، به سبب کثرت ازدحام، پیش روی مردان قرار می‌گیرند. ابن‌کثیرمی‌گوید: «برای مکه نام‌های بسیاری را یاد کرده‌اند، چون مکه، بکه، بیت‌العتیق، بیت‌الحرام، بلدالامین، ام‌القری، قادس [۲۸]‌، مقدسه، حاطمه، رأس، بنیه، بلده وکعبه».

﴿فِيهِ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٧ [آل عمران: ٩٧].

«در آن نشانه‌هایی روشن است» که از جمله این نشانه‌ها؛ «مقام ابراهیم است» و آن صخره‌ای است که ابراهیم‌ ÷ در هنگام بنای کعبه بر آن می‌ایستاد و نقش پاهای وی در آن صخره به‌طور برجسته نمایان است‌. و حق تعالی به ما دستور داده‌که آن را نمازگاه خویش قرار دهیم [۲٩]‌. آری‌! این سنگ از نشانه‌های روشن الهی است، چرا که نیکی‌ها در آن مقام دو برابر می‌شود و پرنده از فراز آن نمی‌تواند پرواز کند «و» از جمله نشانه‌های روشن الهی در کعبه این است که «هر که در آن‌درآید، در امان است» یعنی‌: هرکه از دشمنی یا چیزی بیمناک باشد و به بیت‌الحرام درآید، از همه ترسها ایمن می‌گردد و بر مردم واجب است که متعرض او نشوند؛ هرچند خونی را ریخته باشد، یا مالی را گرفته باشد، تا آن که از حرم خارج شود، ولی هرکس در داخل حرم مرتکب جرمی شد، دستگیر می‌شود و جزا بر او اقامه می‌گردد زیرا خود او بوده که هتک حرمت حرم را آغاز کرده است و بنابراین، مشمول این حکم خداوند متعال قرارگرفته که می‌فرماید: ﴿وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞ [البقرة:۱٩۴]. «وهتک حرمت‌ها قصاص دارد». از جمله نشانه‌های روشن در مکه، وجود صفا و مروه و منی و عرفه و دیگر مشاعر مقدس است و از آن جمله، نابودشدن کسانی از جباران است که قصد تجاوز به حریم آن را بکنند.

«و برای الله است بر عهده مردمان حج خانه کعبه» این تأکیدی بر حق باری تعالی و بزرگداشتی از حرمت خانه کعبه است «برای کسی‌که توانایی رفتن به آن را دارد» تقدیر آن چنین می‌شود: کسی راهی حج خانه کعبه بشود که استطاعت رفتن به آن‌را دارد، این استطاعت عبارت از: زاد و راحله، یعنی توشه و اسباب سفر است «وهر که کفر ورزد» یعنی‌: نشانه‌های روشن و فضایل کعبه را انکار نماید «یقینا خداوند از جهانیان بی‌نیاز است» و طاعات و عبادات بندگان اصلا به او نفعی نمی‌رساند، بلکه این خود بندگان هستند که با ادای این طاعات به کمال انسانی خویش نایل‌می‌گردند.

عکرمه در بیان سبب نزول‌: ﴿وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ می‌گوید: چون آیه ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا... [آل عمران:۸۵]. «هر که جز اسلام دینی دیگر بجوید، هرگز از وی پذیرفته نمی‌شود». نازل شد، یهودیان گفتند: اکنون که چنین است، ما هم مسلمان هستیم‌! رسول خدا ص به آنان فرمودند: «خدای حج خانه کعبه را بر مسلمانان فرض گردانیده»، اما آنان در پاسخ گفتند: «ولی آن را بر ما فرض‌نگردانیده‌«، لذا از انجام مناسک حج سر باز زدند. همان بود که این آیه کریمه‌نازل شد.

بیان احکام‌:

۱- امام ابوحنیفه بر آن است که اگر کشتن کسی در زمین حل به علت قصاص، ارتداد یا زنا واجب باشد و او به سرزمین حرم پناه برد، بر وی تعرض نمی‌شود، ولی نباید به او، جا، غذا و آب بدهند و با او خرید و فروش و معامله کنند تا به بیرون آمدن از سرزمین حرم ناگزیر گردد. اما امام مالک و امام شافعی می‌گویند: قصاص گرفتن در حرم از قاتل قتل عمد، جایز است‌.

۲- حج در عمر یک بار فرض و تکرار آن در هر پنج سال یک‌بار سنت است‌.

۳- امام ابوحنیفه، امام مالک و امام احمدبن حنبل برآنند که ادای حج در همان سال اولی که شخص مکلف واجد استطاعت و بقیه شرطهای ادای آن می‌شود، فرض است‌. ولی امام شافعی و محمدبن حسن شیبانی بر آنند که در ادای حج مبنی بر مهلت (تراخی) است نه بر فوریت‌.

۴- بنا به مذهب امام مالک، نیابت در حج جایز نیست، اما جمهور فقها آن را به جای کسی‌که فوت کرده و حج نکرده است و به جای بیماری که قادر به ادای حج نیست، جایز می‌دانند. لیکن مالکی‌ها حج را از ذمه بیمار زمین‌گیری که قدرت نگه‌داشتن خود را بر بالای مرکب ندارد، ساقط دانسته‌اند. در نزد آنان نیز، اجیرکردن شخص برای انجام دادن حج به جای کسی‌که مرده است و قبل از مرگش به این امر وصیت کرده، جایز است‌.

۵- استطاعت حج منوط به داشتن توشه راه و وسیله نقلیه، به‌اضافه عدم وجود مانع بدنی‌؛ چون بیماری، ترس از دشمن و عدم امنیت راه است‌.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعۡمَلُونَ٩٨ [آل عمران: ٩۸].

«بگو: ای اهل کتاب‌! چرا به آیات خدا کفر می‌ورزید، درحالی‌که خداوند شاهد و ناظر کردار شماست» و برآنچه می‌کنید آگاه است‌؟ پس آن‌گاه که کلمه کفر را بر زبان می‌آورید، یا افعالی را انجام می‌دهید که کفر به دلایل حق و معجزات نبوت، یا کفر به آیات تورات است، او شما را می‌بیند.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لِمَ تَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ تَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَأَنتُمۡ شُهَدَآءُۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٩٩ [آل عمران: ٩٩].

«بگو: ای اهل کتاب‌! چرا کسی را که ایمان آورده است، از راه خدا باز می‌دارید» پس‌توطئه‌ها می‌چینید، نیرنگها می‌اندیشید و برنامه‌ها می‌ریزید تا در میان مؤمنان، فتنه کفر و شرک را برپا سازید و با همه توان تلاش می‌کنید تا میان مردم و ایمان به‌حق تعالی حایل گردید «و برای آن راه کجی‌ای می‌طلبید» یعنی‌: می‌خواهید تا با القای این شبهات و موهومات که راه خدا أ ناهموار و ناهنجار است‌؛ این راه را برای مردم کج و بی‌بهره از اعتدال و استقامت معرفی کنید تا ادعاهای باطلتان را تثبیت نمایید «با آن که خود» به راستی آن «گواهید» و می‌دانید که اسلام تنها دین‌مقبول و پذیرفته الهی است، چنان‌که این حقیقت را از کتاب‌های نازل‌شده برپیامبران خود دانسته‌اید، پس چرا علیه اسلام این‌همه کید و توطئه می‌چینید؟ «وخدا از آنچه می‌کنید، غافل نیست» ولی شما را تا رسیدن موعد عذابتان مهلت می‌دهد و آن‌گاه مجازاتتان می‌کند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ١٠٠ [آل عمران: ۱۰۰].

ابن‌جریر طبری و ابن‌اسحاق در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس س روایت کرده‌اند که فرمود: مردانی از مسلمانان بر اساس پیوند همجواری و پیمانهایی که در جاهلیت بود، با برخی از یهودیان روابط صمیمانه‌ای داشتند، پس خدای نازل فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از فرقه‌ای از اهل کتاب فرمان برید» یعنی‌: اگر به دسایس و نیرنگ‌های آنان گوش فراداده و به سخنان آنان اعتماد کنید، شما را به‌سوی همان هدفی که خود دارند، سوق می‌دهند و آن این‌است که‌: «شما را پس از ایمانتان به کفر برمی‌گردانند».

﴿وَكَيۡفَ تَكۡفُرُونَ وَأَنتُمۡ تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ وَفِيكُمۡ رَسُولُهُۥۗ وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٠١ [آل عمران: ۱۰۱].

«و چگونه کفر می‌ورزید» مراد این نیست که آن گروه از مسلمانان کافر شده‌اند، چرا که به صفت ایمان‌: (يا أيـهـا الذين آمنوا) مخاطب گردیده‌اند، بلکه مراد این‌است که راه دوستی با یهودیان، به کفر منتهی می‌شود. آری‌! چگونه به راهی‌می‌روید که سرانجام آن کفر است «با آن که آیات الهی بر شما خوانده می‌شود» پس‌بر شماست که این آیات را بخوانید و به آنها چنگ زنید تا از اهداف توطئه‌آمیزی که یهودیان در قبال شما دارند، آگاه شوید «و رسول خدا در میان شماست» پس به‌او رجوع نمایید و قضایا را به او ارجاع دهید، که در این صورت قطعا نیرنگ یهودیان بی‌اثر می‌شود. البته رجوع به شخص پیامبر ص در حال حیات ایشان بود، اما بعد از درگذشت ایشان‌؛ آثار و نشانه‌ها و سیرت ایشان و قرآنی را که از جانب‌حق تعالی آورده‌اند و سنت ایشان، همگی در میان ما باقی است و علمای امت هم این منابع و معارف را می‌شناسند، پس چنان است که رسول خدا ص برای همیشه در میان ما هستند، به شرط آن که به آستان سنت و سیرتشان رجوع کرده و بدانها تمسک جوییم تا از دسایس و فتنه‌های کفار اهل کتاب و غیر آنان در امان مانیم «و هرکس به خداوند پناه برد، به راه راست هدایت شده‌است» بنابراین، خداوندمتعال مؤمنان را به پناه بردن به خود و ترک اعتماد و گرایش به دشمنانش ارشادمی‌کند تا راه هدایت به رویشان هموار شود و از گمراهی‌ای که از سوی دشمنان برای‌شان برنامه ریزی شده است، رهایی یابند.

ابن‌جریر طبری در بیان سبب نزول این آیات از زیدبن اسلم روایت کرده است که فرمود: شاس‌بن قیس یهودی پیرمردی بسیار عقده‌ای و کینه‌توز علیه مسلمانان بود، روزی نامبرده از برابر مجلس اوس و خزرج که با هم گرم گفت‌وگو بودند گذشت، پس محبت و الفت و صفایی را که از آنان دید، او را سخت برآشفته ساخت و روزگار جاهلیت را به یاد آورد که اوس و خزرج با هم درگیر جنگی طولانی و دشمنی‌های دراز دامنی بودند. در این اثنا جوانی از یهودیان را که با وی بود، دستور داد که برود و با آنان بنشیند و روز «بعاث» را که در آن میان اوس وخزرج جنگی سخت شعله‌ور شده بود به خاطرشان بیاورد. جوان یهودی چنین‌کرد. پس احساسات دوران جاهلیت در میان آنان بر انگیخته شد و مشاجره آغاز گشت و کارچنان بالا گرفت که به میدان جنگ و سلاح کشید. رسول خدا ص که‌از ماجرا آگاه شدند، به سویشان شتافته و خطاب به آنان فرمودند: آیا درحالی که من در میان شما هستم، داعیه جاهلیت را سر داده‌اید؟ آن‌گاه در این باره، خطابه‌ای موجز و بلیغ ایراد کردند که بر اثر آن مسلمانان به خود آمدند و دانستندکه این انگیزه، بر اثر وسوسه شیطان و مکر دشمنانشان بوده است‌. آن‌گاه همدیگررا به گرمی در آغوش گرفته و به آیین مهر و صفا بازگشتند. و خداوند متعال این‌آیات را نازل نمود.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢ [آل عمران: ۱۰۲].

«ای مؤمنان‌! از خداوند ـ چنان‌که سزاوار پروای اوست ـ پروا کنید» یعنی‌: ازحق تعالی چنان پروا کنید که سزاوار الوهیت اوست‌. تقوایی این‌گونه، عبارت است از این که‌: بنده اموری را که انجام دادن آنها بر وی لازم است، انجام داده واموری را که ترک‌کردن آنها بر وی لازم است، ترک کند و در این جهت، نهایت سعی و کوشش خویش را به‌خرج دهد «و جز در حال مسلمانی نمیرید» یعنی‌: برحالی جز حال اسلام قرار نداشته باشید تا چون مرگ شما در رسد ـ و چه‌بسا که‌ناگهانی آید ـ درحالی بر شما آید که مسلمان باشید. ابن‌مسعودس در تفسیر: (حق تقاته) می‌گوید: «حق تقوی این است که خدای سبحان مورد اطاعت قرارگرفته و از او نافرمانی نشود، یاد کرده شود و فراموش نگردد و مورد شکر و سپاس‌قرار گیرد نه کفران و ناسپاسی». ابن‌عباس س می‌گوید: «معنای (حق تقاته) این‌است که‌: حق تعالی حتی به مدت یک چشم برهم زدن هم، مورد نافرمانی قرار نگیرد».

مفسران می‌گویند: چون این آیه کریمه نازل شد، به‌کار بستن این تکلیف بر اصحاب ش دشوار آمد، پس گفتند: یا رسول الله! چه کسی توان این‌چنین تقوایی‌را دارد؟! همان بود که آیه‌: ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ [التغابن:۱۶]. «تا آنجا که می‌توانید تقوای الهی را پیشه کنید». نازل شد و آیه مورد بحث ما را منسوخ گردانید. بعضی گفته‌اند: معنی این است که از خدا آنچنان تقوی کنید که سزاوار تقوای اوست تا آنجا که می‌توانید. پس بنابراین معنی، آیه کریمه منسوخ نیست‌.

﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠٣ [آل عمران: ۱۰۳].

«و همگی به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید» حبل الله: عهد خدا، یا دین وی، یا قرآن، یا اسلام است و همه اینها در معنی با هم مترادفند. پس خدای سبحان مؤمنان را به چنگ‌زدن جمعی به ریسمان اسلام، یا قرآن دستور داده وایشان را از پراکندگی‌ای که ناشی از اختلاف در دین است، نهی می‌نماید. البته‌اختلافی که از آن نهی شده است، اختلاف در اصول دین و حاکم ساختن هواها وامیال نفسانی و منافع شخصی است، اما اختلاف اجتهادی در فروعات دین، نکوهش نگردیده بلکه پسندیده و ستوده است و از نشانه‌های آسان‌گیری شریعت‌خدای منان می‌باشد ـ چنان‌که این حقیقت از نصوص قرآنی و احادیث نبوی برمی‌آید. «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن‌گاه که دشمنان همدیگر بودید» وهمدیگر را می‌کشتید و غارت و چپاول می‌کردید، پس به‌سبب این نعمت‌؛ همگی‌باهم برادر شدید. چنان‌که قبل از اسلام، قبایل اوس و خزرج در یثرب، درگیر جنگ خانگی خونینی بودند، ولی به نعمت اسلام، با هم یار و برادر شدند: «پس‌میان دل‌های شما الفت انداخت تا به نعمت او برادران هم شدید. و بر لبه پرتگاه آتش‌بودید» به سبب کفری که در آن قرار داشتید «و او شما را از آن» با اسلام «رهانید» یعنی‌: شما بر لبه گودال دوزخ بودید زیرا هرکس از شما که می‌مرد به دوزخ می‌افتاد، پس حق تعالی حضرت محمد ص را فرستاد و به وسیله ایشان، شما را ازاین پرتگاه رهانید. در حدیث شریف آمده است‌: «کتاب خدا أ ریسمان الهی‌ای است که از آسمان به‌سوی زمین کشیده شده‌است». «این‌گونه خداوند آیات خود رابرای شما به‌روشنی بیان می‌دارد تا هدایت شوید».

﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤ [آل عمران: ۱۰۴].

«و باید از شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند» یعنی‌: باید گروهی از شما به فریضه امر و نهی و دعوت اسلامی قیام کنند و با تعلیم و موعظه و ارشاد و با سلطه و قدرت و حکومت، مردم را به سوی آنچه که سود دنیا و آخرتشان در آن است، فراخوانند و دستور دهند. به قولی مراد این است‌: همگی شما باید امتی باشید که دعوت الی‌الله و امربه معروف و نهی از منکر می‌کنید. ولی قول اول صحیح‌تر است زیرا «من» در آیه کریمه مفید بعضیت است، لذا امر به معروف ونهی از منکر فرض کفایه می‌باشد که انجام آن بر فرد فرد امت، فرض عین نیست واجرای آن سزاوار شأن هر کسی هم نیست‌. ابن‌کثیر از ابوجعفر باقر س نقل می‌کند که رسول خدا ص این آیه کریمه را خواندند و سپس در این حدیث شریف فرمودند: «الخير اتباع القرآن وسنتي»‌. «خیر؛ در پیروی قرآن و سنت من است» «و» باید ازشما گروهی باشند که «به کار پسندیده امر و از کار ناپسند منع کنند» به دست، یا به‌زبان‌. باید دانست که امر به معروف و نهی از منکر در نزد جمهور فقها، از فرایض کفایی اسلام است که اگر اهل علم ـ یعنی آنان که می‌دانند معروف چیست تا به‌آن امر کنند و منکر چیست تا از آن نهی کنند ـ به آن قیام کنند، فرضیت آن از دیگران ساقط می‌گردد و در غیر آن، فرضیت آن بر ذمه هر فرد مسلمانی باقی می‌ماند، همان گونه که عمومیت این فریضه، از آیه (۱۱۰) نیز برمی‌آید.

آری‌! امر به معروف و نهی از منکر از بزرگ‌ترین واجبات شریعت مطهر اسلام واصلی مهم از اصول آن می‌باشد زیرا با این واجب بزرگ است که نظام اسلامی‌کامل می‌شود، بدان جهت که گاهی بعضی از پیروان دین حق، به‌سبب جهل وناآگاهی، یا به انگیزه پیروی از هواها و خواهشهای نفس، از دین خویش منحرف‌می‌شوند، یا از ادای تکالیف و مسئولیت‌های خویش شانه خالی می‌کنند، یا به‌یک‌دیگر ظلم می‌کنند، پس اگر کسی نباشد که راه را روشن، جاده رانشانه‌گذاری، گمراه را راهنمونی، مقصر را موعظه و ظالم را بر سر جای خود بنشاند، بدون شک انحرافات بزرگ و بسیاری در جامعه پدید می‌آید، هم بدین‌جهت است که حق تعالی ما را از دچار شدن به سرنوشت و عاقبتی همانندسرنوشت و عاقبت بنی‌اسرائیل برحذر می‌دارد، آنجا که آنان را به علت فروگذاشتن فریضه امر به معروف و نهی از منکر، لعنت می‌نماید: (بنی‌اسرائیل‌مورد لعنت قرار گرفتند؛ چرا که سرکشی کردند و از حد درگذشتند، آنان‌یک‌دیگر را از منکری که مرتکب می‌شدند نهی نمی‌کردند، چه بد است کار وکردارشان) «مائده/‌٧٩». «و آن گروه» یعنی‌: گروهی که به فریضه امر به معروف ونهی از منکر قیام کردند «ایشانند رستگاران» یعنی‌: ایشانند اختصاص یافتگان به‌فلاح و رستگاری‌. در حدیث شریف آمده است‌: «من رأی منکم منکرا فلیغیره بیده، فان لم یستطع فبلسانه، فان لم یستطع فبقلبه، وذلک أضعف الایمان‌: هرکس از شمامنکری را دید، باید آن را به دست خود تغییر دهد، اگر نتوانست به زبان خود و اگرنتوانست به قلب خود و این ضعیف‌ترین پایه ایمان است».

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ [آل عمران: ۱۰۵].

«و همانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و با هم اختلاف کردند» آنان یهود ونصاری هستند که خدای متعال از پراکندگی و اختلاف در آنچه که به آنان نازل‌شده بود، نهیشان کرد ولی آنها سرپیچیدند و اختلاف پیشه کردند؛ «پس از آن که بینات برای‌شان آمد» بینات‌: آیات روشنی است که تبیین‌کننده حق و موجب عدم اختلاف است‌. بعضی گفته‌اند: آنان که پراکنده شدند، بدعت‌گذاران از امت اسلام و فرقه‌هایی‌اند که خود را از جماعت عظیم امت جدا نموده و با آنچه که ازضروریات و بنیادهای دین است، مخالفت می‌ورزند «و برای‌شان عذابی بزرگ‌است». در حدیث شریف آمده است‌: «یهود به هفتاد و یک یا هفتاد و دو فرقه‌تقسیم شدند و نصاری همچنان، اما امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می‌شوند». در روایتی دیگر اضافه شده است‌: «همه آنها در آتش‌اند مگر یک گروه، اصحاب پرسیدند؛ آن گروه کیست یا رسول الله؟ فرمودند: آنان که رهرو راه من و اصحاب من‌اند».

﴿يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞۚ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ١٠٦ [آل عمران: ۱۰۶].

آری‌! برای‌شان در روز قیامت عذابی سهمگین است‌؛ «روزی که چهره‌هایی سفیدو چهره‌هایی سیاه شود» یعنی‌: هنگامی که از قبرهایشان برانگیخته می‌شوند، چهره‌های مؤمنان سپید و چهره‌های کفار سیاه است «اما سیاهرویان» به آنان گفته‌می‌شود: «آیا بعد از ایمانتان کافر شدید؟ پس به سزای آن که کفر می‌ورزیدید، عذاب را بچشید» سیاهرویان بنابرقولی‌: اهل کتاب، به قولی‌: مرتدان، به قولی‌: منافقان و به قولی دیگر: مبتدعان اند.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١٠٧ [آل عمران: ۱۰٧].

«و اما سپیدرویان همواره در رحمت خدا» یعنی‌: در بهشت و سرای کرامت وی «جاویدانند».

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَيۡكَ بِٱلۡحَقِّۗ وَمَا ٱللَّهُ يُرِيدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعَٰلَمِينَ١٠٨ [آل عمران: ۱۰۸].

«اینها آیات خداست که آن را به حق بر تو می‌خوانیم» یعنی‌: ای محمد ص! درحالی این آیات و حجتهای روشن خویش را بر تو می‌خوانیم که این آیات، باحق ـ که همان عدل و راستی است ـ درهم تنیده است «و خداوند هیچ ستمی برجهانیان نمی‌خواهد» با عذاب کردن آنان، مگر آن که خود مستحق عذاب باشند. لذا حق تعالی حاکم و داور عادلی است که ستم نمی‌کند زیرا او به همه چیز دانا وتواناست و با داشتن این اوصاف، هیچ نیازی به آن ندارد که به کسی از خلقش ستم کند.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ١٠٩ [آل عمران: ۱۰٩].

«و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن خداست» پس در آن هرگونه که خواهد و به هر نحوی که اراده کند، تصرف می‌کند «و کارها همه به سوی خدا بازگردانده می‌شود» هم از این رو است که خدای از ظلم بی‌نیاز است، چرا که تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است، در قبضه اوست و او مرجع همه اموراست‌.

﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۚ مِّنۡهُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَأَكۡثَرُهُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١١٠ [آل عمران: ۱۱۰].

«شما» امت اسلام «بهترین امتی هستید» یعنی‌: در علم خدا أ «که برای مردم بیرون آورده شده است» یعنی‌: پدید آورده شده است‌. به قولی معنی این‌است‌: شما بهترین امت هستید؛ از آنجا که ایمان آورده‌اید. این آیه دلیل بر آن است که امت اسلام علی‌الاطلاق بهترین امتهاست و این بهترین بودن، در بین اول این امت و آخر آن مشترک می‌باشد، هرچند که اصحاب ش ، در مجموعه امت بهترین آنان‌اند. به قولی دیگر معنی این است‌: شما سودمندترین مردم برای مردم هستید. آری‌! این بهتر و سودمندتر بودن شما به خاطر آن است که‌: «به معروف امرمی‌کنید و از منکر نهی می‌نمایید و به خدا ایمان دارید» یعنی‌: بهترین امت هستید تا آن‌گاه که بر این اوصاف متصف و به این شیوه از عقیده و عمل رهرو باشید، پس‌چون ایمان به خدا أ ، امر به معروف و نهی از منکر را کنار گذاشتید، این بهترین بودن از شما سلب شده و همراه با آن، عزت و اعتبار و غلبه شما هم از بین‌می‌رود.

دلیل اینکه امر به معروف و نهی از منکر بر ایمان مقدم ذکر شد، این است که ذکر این خصلت، به برتری مسلمانان بر غیر آنان دلالت‌کننده‌تر است، بدان جهت‌که غیر مسلمانان نیز ادعای ایمان را دارند، هرچند که از حقیقت ایمان دورگشته‌اند. در حدیث شریف به روایت ابوبکر صدیق س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «از امت من هفتادهزار تن به من داده شدند که بدون حساب به بهشت داخل می‌شوند، چهره‌هایشان همچون ماه شب چهارده است، دل‌هایشان همه بر دل یک تن از ایشان، پس از خدای افزون برآن طلب کردم و در نتیجه او مرا با هریک از آنان، هفتادهزار تن افزون داد». همچنین در حدیث شریف آمده‌است‌: «أهل الجنة عشرون ومائة صف، هذه الأمة من ذلك ثمانون صفاً». «اهل بهشت‌صد و بیست صف اند و این امت هشتاد صف از ایشان را تشکیل می‌دهند».

«و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند» یعنی‌: اگر یهود به خدا أ و پیامبران و کتاب‌هایشان ایمانی همچون ایمان مسلمین آورده بودند «قطعا برای‌شان بهتر بود» ولی آنها چنین نکردند، پس چه کردند؟ «برخی از آنان مؤمن‌اند» یعنی‌: همان کسانی که به رسول خدا ص ایمان آوردند «ولی بیشترشان فاسق‌اند» یعنی‌: از راه‌حق خارج، در باطل خویش سرگردان و تکذیب کننده رسول خدا ص هستند.

عکرمه و مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه کریمه درباره ابن‌مسعود، ابی‌بن کعب، معاذبن جبل و سالم برده آزاد شده ابوحذیفه نازل‌شد، بدان جهت که مالک بن صیف و وهب بن یهوذای یهودی به این گروه ازاصحاب ش گفتند: دین ما بهتر از دینی است که شما ما را به آن دعوت می‌کنید و ما از شما برتر و نیکوتریم‌! پس خداوند أ این آیه کریمه را نازل کرد.

﴿لَن يَضُرُّوكُمۡ إِلَّآ أَذٗىۖ وَإِن يُقَٰتِلُوكُمۡ يُوَلُّوكُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ١١١ [آل عمران: ۱۱۱].

مقاتل در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت کرده است‌: رؤسای یهود در صدد آزار و اذیت کسانی از میان‌شان که ایمان آورده بودند ـ چون عبدالله بن سلام وهمراهان وی ـ برآمدند، پس خداوند أ نازل فرمود: «هرگز زیان نرسانند به شما جز اندک آزاری» یعنی‌: هرگز نمی‌توانند هیچ نوعی از انواع زیان را به شما برسانند، مگر نوعی از اذیت و آزار را که عبارت از دروغ بستن و تحریف و بهتان است، اما بر وارد ساختن زیانی که در حقیقت زیان باشد ـ چون جنگ و غارت و امثال‌آن ـ قادر نیستند «و اگر با شما بجنگند، به شما پشت می‌کنند» یعنی‌: شکست‌می‌خورند و قادر به مقاومت در برابر شما نیستند، چه رسد به اینکه بتوانند به شمازیانی برسانند «سپس نصرت داده نمی‌شوند» بلکه کارشان همچنان پیوسته زار است‌. پس شما مسلمانان باید این اوصاف سه‌گانه‌: «امر به معروف، نهی از منکرو ایمان به خدا أ » را پیوسته حفظ کنید تا این امتیاز و برتری برای شما باقی بماندو در غیر آن، ورق به زیان شما برخواهد گشت‌.

یادآور می‌شویم که مژده شکست یهود در برابر سلف صالح ما ـ به عنوان اخبار از غیب ـ تحقق یافت زیرا یهودیان مدینه با همه طوایف خود شکست خوردند و از جزیرة العرب محو شدند.

﴿ضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَيۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَسۡكَنَةُۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ١١٢ [آل عمران: ۱۱۲].

«هر کجا یافته شوند» یعنی‌: در هر جایی که یهودیان باشند و آنان را بیابید «برآنان خواری زده شد» یعنی‌: یهود را هرکجا ذلت و خواری در احاطه گرفته «مگر به عهدی از سوی خدا» یعنی‌: فقط عقد ذمه و قبول جزیه و گردن نهادن آنها به‌کتاب خدا أ است که به آنان پناه می‌دهد «و مگر به عهدی از مردمان» یعنی‌: زنهار و امان مسلمین، یا یاری و پشتیبانی کسان دیگری غیر از مسلمین است که‌برای آنان مجالی فراهم می‌کند «و به خشمی از خدا گرفتار آمدند» یعنی‌: خشمی ازسوی خدا أ که سزاوار آن هستند، دامنگیرشان شد «و مهر بینوایی بر آنان زده شد» یعنی‌: فقر و مسکنت و خشم و ذلت از تمام جوانب بر آنان احاطه کرد وگرفتار فقر و ذلتی بی‌پایان، یا احساس آن در ضمیر و شعور و روان خود هستند «این» زدن مهر ذلت و بینوایی و فقر بر آنان و گرفتار شدنشان به خشم الهی «بدان سبب است که به آیات خدا کفر می‌ورزیدند و پیامبران را به ناحق می‌کشتند و این به سزای آن است که نافرمانی کردند و از حد درگذشتند».

باید دانست که فقر و مسکنت ابدی یهودیان، ربطی به مال و دارایی آنها ندارد، چه این فقر و ذلت در اعماق روان آنها ریشه دار است، لذا آنها همیشه احساس فقر می‌کنند، حتی اگر مالک تمام گنجینه‌های دنیا هم باشند [۳۰].

بعد از نزول این آیه کریمه، همه موارد یاد شده بر یهودیان و اهل کتاب واقع‌شد و هیچ معرکه‌ای میان مسلمین و اهل کتاب روی نداد، مگر اینکه خداوند أ در آن پیروزی را به‌نام مسلمین رقم زد تا آن‌گاه که به دین و شریعت خویش پایبندبودند، ولی چون از دین خویش فاصله گرفتند، ورق به زیان آنها برگشت‌.

﴿لَيۡسُواْ سَوَآءٗۗ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ أُمَّةٞ قَآئِمَةٞ يَتۡلُونَ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ وَهُمۡ يَسۡجُدُونَ١١٣ [آل عمران: ۱۱۳].

«آنان یکسان نیستند» یعنی‌: اهل کتاب برحال ذلت باری که بیان شد، یکسان و همانند نیستند، بلکه «از میان اهل کتاب گروهی درست‌کردار» و به ضوابط امر وشرع الهی، برابر و مستقیم «اند که آیات الهی را در اوقات شب می‌خوانند» یعنی‌:آیات قرآن را در نماز شب (تهجد) و در ساعات مختلف شب می‌خوانند «و سربه سجده می‌نهند» درحالی‌که نماز می‌خوانند. تعبیر از نماز به سجده، برای آن‌است که سجده نمونه خضوع و تذلل بنده در بارگاه الهی است‌.

ابن‌کثیر در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: «مشهور در نزد بسیاری از مفسران این است که این آیات درباره آن عده از دانشمندان اهل کتاب نازل شد که ایمان آوردند؛ چون عبدالله بن سلام، اسد بن عبید، ثعلبه‌بن سعیه و غیر ایشان».

﴿يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١١٤ [آل عمران: ۱۱۴].

این گروه از اهل کتاب‌: «به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به معروف امر و از منکر نهی می‌کنند» به مفهوم عام این واجب دینی‌. ولی بعضی برآنند که مراد از امر به‌معروف در این‌جا؛ امرشان به پیروی از پیامبر ص و نهی‌شان از مخالفت با آن حضرت ص است «و در کارهای خیر شتاب می‌کنند» و تنبلی و کاهلی نمی‌ورزند زیرا ارزش ثواب کارهای خیر را می‌شناسند «و آنان از شایستگان‌اند» یعنی‌: با شایستگانند که همانا صحابه ش می‌باشند. پس بنابر تعریفی که از این گروه ارائه شد، این مجموعه از اهل کتاب نیز در زمره بهترین امتی هستند که برای مردم پدیدآورده شده است، یعنی همان امت اسلام که ذکرش گذشت‌.

﴿وَمَا يَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَلَن يُكۡفَرُوهُۗ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلۡمُتَّقِينَ١١٥ [آل عمران: ۱۱۵].

«و هر کار خیری که انجام دهند» هرچه باشد. و به قرائت‌: (تفعلوا) معنی این‌است‌: هر کار خیری که شما امت اسلام انجام دهید «هرگز درباره آن ناسپاسی‌نبینند» یعنی‌: بدون ثواب و پاداش نخواهند ماند، بلکه ثواب آن به ایشان داده می‌شود «و خداوند به تقواپیشگان داناست» پس هرگز پاداش آنان نزد وی ضایع نمی‌شود.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغۡنِيَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١١٦ [آل عمران: ۱۱۶].

چون خداوند أ از مؤمنان اهل کتاب یاد کرد، در این آیه کریمه از کفارشان‌نیز سخن می‌گوید: «کسانی که کفر ورزیدند» به قولی‌: مراد از آنان بنی قریظه وبنی‌نضیر از یهودند «هرگز اموال‌شان و اولادشان چیزی را» از هزیمت و عذاب و بدفرجامی‌ای که خداوند أ می‌خواهد تا آنان را در آن درافگند؛ «از آنان دفع نمی‌کند». اولاد را مخصوصا یاد کرد زیرا اولاد محبوب‌ترین نزدیکان به انسان و امیدانگیزترین پایگاه اتکای وی برای دفع بلاها و سختی‌ها هستند «و آنان اهل آتش‌اند و در آن جاودانه خواهند بود».

﴿مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِي هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا كَمَثَلِ رِيحٖ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتۡ حَرۡثَ قَوۡمٖ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَأَهۡلَكَتۡهُۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ ٱللَّهُ وَلَٰكِنۡ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ١١٧ [آل عمران: ۱۱٧].

آن‌گاه خداوند متعال در بیان عدم کارایی اموال‌شان که آن را در دشمنی باخدا أ و رسولش و نبرد علیه اسلام مصرف می‌کنند، می‌فرماید: «مثل آنچه آنان در زندگانی این دنیا خرج می‌کنند» یعنی‌: صفت این اموال‌شان در عدم سود و ثمردهی و ناکارایی خود «همانند بادی است که در آن سرمای سوزانی است» صر: سرمای سخت و سوزان است «که به کشتزار قومی که بر خود ستم کرده‌اند، بوزد و آن‌را نابود سازد» پس صاحبان آن کشتزار بعد از همه امیدهایی که به سود و ثمر آن بسته بودند، هیچ بهره‌ای از آن نمی‌گیرند و به علاوه، اموالی را هم که صرف این زراعت کرده بودند، نیز از دستشان می‌رود، همچنین‌اند کفار که از این کشت بی‌ثمر خود طرفی نمی‌بندند. بعضی گفته‌اند: این مثلی است برای آن کارهای خیری که کفار با اموال خود در حال کفر انجام می‌دهند و در روز قیامت متوجه می‌شوند که ثمره آن به‌کلی نابود شده است «و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کرده‌اند» هنگامی‌که اموال خویش را در ستیزه جویی با خداوندی که هرگز مغلوب نمی‌شود، نابود کردند. آری‌! همانند این باد سوزان که کشت آن قوم ستمگر را پاک از بین برد، اینان نیز اموال‌شان را صرف کردند، اما باد سوزان شرک، تلاشها و تکاپوها و سرمایه‌گذاریهای باطلشان را نابود کرد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ لَا يَأۡلُونَكُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِي صُدُورُهُمۡ أَكۡبَرُۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ١١٨ [آل عمران: ۱۱۸].

ابن جریر طبری و ابن‌اسحاق در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس س روایت کرده‌اند که فرمود: مردانی از مسلمانان به اساس پیوند همجواری و پیمانهایی که در جاهلیت بود، با برخی از یهودیان روابط صمیمانه‌ای داشتند، پس‌خدای نازل فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از غیر خودتان‌» یعنی‌: از غیرمسلمین که کفار و منافقانند، «بطانه نگیرید» بطانه شخص‌: یاران خصوصی‌و همدل و همراز ویاند که در بطن امور وی قرار دارند و او آنها را از رازها و امور خصوصی خود آگاه می‌سازد. آری‌! از آنان دوست و همراز نگیرید زیرا آنان «از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمی‌ورزند» و به هر آنچه که کار را بر شما خراب سازد، متوسل می‌گردند. خبال‌: فساد در فعل و جسم و عقل است «و به رنج و محنت افتادن شما را دوست دارند» یعنی‌: آرزو دارند تا در آنچه که مایه درد و رنج و سختی و زیان است، درافتید «بغضاء از لحن و سخنشان آشکار شده‌است» بغضاء: شدت بغض است، که این در سخنانشان هویداست، پس از شدت حسد بر خود می‌پیچند و زبانهایشان از سر ضمیرشان خبر داده است، لذا تقیه راکنار گذاشته و صراحتا به تذکیب روی آورده‌اند و سرانجام، خبث و پلیدی نهاد واندرونشان از آنچه از زبانهایشان می‌لغزد، کاملا برملا شده است «و آنچه سینه‌هایشان نهان می‌دارد، بزرگتر است» به‌طوری که این لغزشهای زبانی، در مقایسه با آنچه که در سینه‌های پراز کینه‌شان علیه دین و دعوت و امت نهان می‌دارند، بسیار اندک است‌؛ پس ای مؤمنان‌! «درحقیقت ما نشانه‌ها را برای شما بیان کرده‌ایم، اگر تعقل کنید» لذا باید دشمنانتان را بشناسید و دوست و دشمن را از یک‌دیگر تمییز و تشخیص دهید.

﴿هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّونَهُمۡ وَلَا يُحِبُّونَكُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۚ قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١١٩ [آل عمران: ۱۱٩].

«هان» ای حامیان کسانی که از آنان برای خود دوست و همراز نهانی گرفته‌اید؛ بدانید که فقط «شمایید که آنان را دوست دارید، ولی آنان شما را دوست ندارند» از آنجا که غیظ و حسد در سینه‌هایشان علیه شما آکنده شده و استحکام یافته است «و شما به همه کتاب‌ها ایمان دارید» و ازجمله کتاب آنان، پس شما را چه شده است که درحالی آنان را به دوستی می‌گیرید که به کتاب شما ایمان نمی‌آورند؟ «و چون با شما رودررو شوند، می‌گویند» از روی نفاق و تقیه «ایمان آوردیم‌. و چون خلوت کنند، از شدت خشم بر شما، سر انگشتان خود را می‌گزند» ازروی حسرت و تأسف که چرا از انتقام‌گرفتن از شما عاجزند «بگو: به غیظ خویش بمیرید» یعنی‌: قطعا خداوند أ تمام‌کننده نعمت خویش بر مؤمنان و پیروز کننده و به روی صحنه آورنده دین خویش است، پس اینک بر غیظ خود بیفزایید تا بر اثر آن دق مرگ شوید «که خداوند به راز درون سینه‌ها» یعنی‌: به همه خلجانهایی که بر سینه‌ها می‌گذرد و به همه اندیشه‌هایی که در نهانها شکل می‌گیرد «داناست» و ازجمله بر آنچه که این گروه در دل‌هایشان پنهان می‌دارند. مراد این آیه کریمه، منافقان اهل کتاب اند.

﴿إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ وَإِن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ يَفۡرَحُواْ بِهَاۖ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيۡ‍ًٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ١٢٠ [آل عمران: ۱۲۰].

«اگر به شما خیری برسد» از پیروزی، نعمت و فراوانی، یا نیرومندی و غیره، هرچند هم که اندک باشد «آنان را ناخشنود و ناراحت می‌کند؛ و اگر به شما بدی وناخوشی‌ای برسد، از آن شاد می‌شوند» پس هرکس در چنین موضعی قرارداشته باشد، هرگز شایسته آن نیست که به دوستی و همدلی گرفته شود. باید دانست که‌در دو جمله‌: ﴿إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ ، و: ﴿وَإِن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ ، تعبیر شگرف بلاغی قرآن به خوبی نمایان است زیرا تعبیر «مساس حسنه»، مفید آن است که این دشمنان نفاق پیشه، از رسیدن کمترین خیری به مسلمانان ناراحت می‌گردند و تعبیر«اصابه سیئه»، مفید آن است که تا زمانی مصیبت بر مسلمانان کاملا فراگیر و همه‌جانبه نباشد و به اصطلاح، کارد به استخوانشان نرسد، خوشحال نمی‌شوند «و اگرصبر کنید» بر دشمنی آنان، یا بر دشواری‌های جنگ با آنان «و پرهیزگاری نمایید» از دوستی و مهرورزی به آنان «نیرنگ آنان هیچ زیانی به شما نمی‌رساند» و اندیشه‌ها و حرکتهای سوء آنان علیه شما و دینتان، کاملا بی‌اثر است «یقینا خداوند به آنچه می‌کنند، احاطه دارد» پس، بر اعمال و افکارشان آگاه و بر بی اثر ساختن توطئه‌هایشان تواناست‌.

علما در بیان احکام گفته‌اند: برای مسلمانان جایز نیست تا کفار ـ اعم از یهود، نصاری و مشرکان ـ را دوست همراز، مشاور و امین خویش قرار دهند، ولی جایزاست که از آنها به عنوان کارگزار و کارمند در کارهای حکومتی‌ای که به مسائل حساس و محرمانه امت و رازهای سیاسی آنها مربوط نباشد، استفاده شود، چنانچه این روش در سیره خلفا دیده شده است‌. همچنین بنابراین آیات، گواهی‌دشمن علیه دشمنش صحت ندارد ـ که علمای مدینه و حجاز بر این نظراند، اما ازامام ابوحنیفه جایز بودن آن روایت شده است‌.

﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ١٢١ [آل عمران: ۱۲۱].

آن‌گاه خداوند متعال به بیان داستان احد می‌پردازد، آزمونی که مؤمنان و منافقان را از یک‌دیگر متمایز گردانید و صابران پایدار در عرصه‌های سختی را نمایان ساخت‌. آری‌! سیاق قرآنی به ذکر جنگ با قریش در بدر و احد منتقل می‌شود تا یهودیان درس عبرت بگیرند و بدانند که اگر درگیر جنگ با مسلمانان شوند، چه فرجام بدی در انتظارشان خواهد بود. پس، در مجموع شصت آیه‌کریمه ـ از آیه ۱۲۰ تا ۱۸۰ ـ پیرامون غزوه احد می‌باشد.

«و یاد کن زمانی را که بامدادان از پیش خانواده‌ات بیرون آمدی» یعنی‌: ای پیامبر! زمان بیرون آمدن از خانه‌ات را در صبحگاه روز شنبه، هفتم شوال سال سوم هجری به یادآور، آن‌گاه‌که بیرون آمدی، «و مؤمنان را در مواضعی برای جنگیدن فرود می‌آوردی» یعنی‌: آنها را در سنگرها مستقر و آماده رویارویی با دشمن می‌کردی «و خداوند شنواست» سخنان مؤمنان را در مشاوره با تو «داناست» به همه نیتها و کردارهای بندگانش‌.

﴿إِذۡ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمۡ أَن تَفۡشَلَا وَٱللَّهُ وَلِيُّهُمَاۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٢٢ [آل عمران: ۱۲۲].

«آن‌گاه که دو طایفه از شما بر آن شدند که بزدلی کنند» این دو طایفه عبارت از: بنی‌سلمه از قبیله خزرج و بنی‌حارثه از قبیله اوس بودند که روز احد در دو جناح لشکر قرار داشتند، پس خواستند تا از همراهی با رسول اکرم ص در این غزوه‌منصرف گردند، اما خدای ﻷ دل‌های مؤمنان را از تسلیم شدن به سستی و جبن حفظ کرد و بنابراین، بازنگشتند «و حال آن که خداوند یاورشان بود» هم بدین‌سبب، آنان را از سستی و ترسویی در پناه خود قرار داد و از میدان کارزار بازنگشتند، چنان‌که منافقان به رهبری عبدالله بن‌ابی بازگشتند «و مؤمنان باید تنها برخدا توکل کنند» نه بر غیر وی‌.

﴿وَلَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٢٣ [آل عمران: ۱۲۳].

«و یقینا خداوند شما را در بدر یاری کرد در حالی که» به‌سبب کمی تعداد خویش «ناتوان بودید» تا بدانید که پیروزی از جانب حق تعالی است و به کثرت عده وعده وابسته نیست‌. این جمله مستأنفه‌ای است که برای پایدارساختن مؤمنان در میدان معرکه ایراد شد تا این حقیقت را به یادشان آورد که پیروزی، نتیجه صبر وپایداری است «پس، از خدا پروا کنید، باشد که سپاسگزاری نمایید» زیرا تقوی برانگیزاننده شکر و سپاس است‌.

﴿إِذۡ تَقُولُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ أَلَن يَكۡفِيَكُمۡ أَن يُمِدَّكُمۡ رَبُّكُم بِثَلَٰثَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُنزَلِينَ١٢٤ [آل عمران: ۱۲۴].

«آن‌گاه که به مؤمنان می‌گفتی» یعنی‌: ای پیامبر! به‌یاد آور هنگامی را که در روز بدر به مؤمنان می‌گفتی‌: «آیا شما را کفایت نمی‌کند که پروردگارتان شما را با سه‌هزار فرشته فرود آمده یاری کند»؟ یعنی‌: براساس برداشت تو، مؤمنان این اندازه مدد از فرشتگان را ناکافی می‌پنداشتند.

﴿بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ١٢٥ [آل عمران: ۱۲۵].

«بلی، اگر صبر کنید» بر شدت و سختی جنگ و پایداری ورزید در معرکه [و تقوا پیشه سازید] «وکافران بر شما با همین جوش‌وخروش خود بتازند» در موعدی که مقرر کرده‌اند«همان‌گاه پروردگارتان شما را با پنج‌هزار فرشته نشاندار مدد می‌رساند» یعنی‌: همان‌گاه که آنان بر سر شما فرود آیند، فرشتگان هم بی هیچ‌گونه تأخیری به میدان جنگ حاضر می‌شوند، درحالی‌که خود را با نشانه‌هایی نشاندار کرده‌اند. البته رسم کار در معرکه‌ها چنین بود و چنین هست که افراد شجاع و نترس، خود را با پیشانی‌بندی سرخ‌رنگ یا نشانه‌ای دیگری نشانه‌گذاری می‌کنند تا جایگاه و پایگاهشان در صف کارزار شناخته شود. روایت شده است که فرشتگان در روزبدر دستارهایی سفید، یا سرخ، یا سبز، یا زردرنگی بر سرهای خویش بسته بودند. به قولی‌: آنها بر اسبانی ابلق سوار بودند.

امام فخرالدین رازی در «تفسیر کبیر» می‌گوید: «اهل تفسیر و سیر اجماعا برآن‌اند که فرشتگان در روز بدر با کافران به صورت عینی (فیزیکی) جنگیدند»، پس چنان نبود که امداد؛ امدادی معنوی باشد، آن گونه که صاحب تفسیر«المنار» می‌گوید. ابن‌عباس س می‌گوید: «فرشتگان در جنگ بدر عملا شرکت کردند، اما در دیگر غزوات حضوری به شمار و مدد داشتند، ولی عملا نمی‌جنگیدند».

﴿وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ لَكُمۡ وَلِتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُكُم بِهِۦۗ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ١٢٦ [آل عمران: ۱۲۶].

«و خدا آن را» یعنی‌: امداد با فرشتگان را «جز مژده‌ای برای شما قرار نداد» تا به وسیله آن به پیروزی خویش شادمان گردید «و تا دلهایتان به آن» یعنی‌: به رسیدن امداد فرشتگان «آرام گیرد، و» لیکن باید بدانید که «پیروزی جز از جانب خداوند توانای حکیم نیست» پس، بسیاری رزمندگان و امکانات جنگی ـ جز با یاری پروردگار و تأیید و توفیق وی ـ هیچ تأثیری در سرنوشت جنگ ندارد و اگرخدای می‌خواست، بدون جنگی از سوی شما، به کار آنان پایان می‌دادو دین خود را نصرت می‌بخشید، ولی این جنگ را ترتیب داد و آن را برای شما به‌عنوان تکلیف شرعی مقرر گردانید تا ایمان و پایداری شما را بیازماید، چنان‌که‌می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖ [محمد: ۴]. «و اگر خدامی‌خواست از آنان انتقام می‌کشید، ولی تا برخی از شما را به وسیله برخی‌دیگربیازماید». پس، داستان مشارکت فرشتگان در این آیات (۱۲۴ ـ ۱۲٧)، به قول قوی و راجح، مربوط به غزوه بدر است نه غزوه احد، هرچند به قولی‌: مراد آیات، امداد مؤمنان در روز احد می‌باشد زیرا حق تعالی به‌ایشان وعده داد که اگر در احد پایداری ورزند، ایشان را به فرشتگان مددمی‌رساند، اما پایداری نکردند، لذا یک فرشته را هم به یاریشان نفرستاد، چه اگربه فرشتگان مدد می‌شدند، شکست نمی‌خوردند.

﴿لِيَقۡطَعَ طَرَفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَوۡ يَكۡبِتَهُمۡ فَيَنقَلِبُواْ خَآئِبِينَ١٢٧ [آل عمران: ۱۲٧].

«چنین کرد تا هلاک کند بخشی از کافران را» یعنی‌: شما را در بدر پیروز ساخت تا طایفه‌ای از کفار را نابود سازد و آنان کسانی بودند که در روز بدر کشته شدند «یا آنان را خوار سازد» اویکبتهم‌: یا اندوهگین‌شان ساخته، دایره را بر آنان تنگ گرداند و جلو تکبر و سرمستی آنها را گرفته خوار و تارومارشان کند «تا نومیدانه بازگردند» بی‌آن که به هدف و مرام خود دست یافته باشند. یادآور می‌شویم که غزوه بدر در روز جمعه، هفدهم رمضان المبارک سال دوم هجری اتفاق افتاد.

﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨ [آل عمران: ۱۲۸].

ابن‌عمر س در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: رسول خدا ص مشرکان را نفرین کرده و در نفرین خود مردانی از آنان را به اسم یاد می‌کردند، همان بود که حق تعالی نازل فرمود: «اختیار این کار با تو نیست» یعنی‌: خداوند أ اختیارکارشان را دارد و هرچه بخواهد با آنان می‌کند؛ از نابود ساختن، شکست دادن وعذاب نمودنشان، یا بازگردانیدنشان به‌سوی رحمت و هدایت خود با تشرف ایشان به اسلام، چنان‌که می‌فرماید: «یا از آنان درگذرد، یا عذابشان کند» در دنیا وآخرت «چراکه ستمکارند» و مستحق این عذاب می‌باشند.

این آیه کریمه دربردارنده این اشاره است که‌: فرجام کار قبیله قریش ایمان خواهد بود. از روایات دیگر نیز بر می‌آید که رسول خدا ص بعد از غزوه احد که در آن به مسلمانان آسیب سختی وارد شد و حضرت حمزه س به شهادت رسید، مشرکان را در قنوت نماز صبح نفرین می‌کردند، اما بعد از نزول این آیه کریمه، دیگر آنان را در نماز نفرین نکردند.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٢٩ [آل عمران: ۱۲٩].

«و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آن خداست» پس بدانید که گستره ملک خداوند متعال، فراخ است «هرکه را بخواهد» بیامرزد، «می‌آمرزد و هرکه رابخواهد» عذاب کند، «عذاب می‌کند» پس ملک، ملک اوست و هرچه بخواهد در آن می‌کند و هرچه اراده کند، به ثبوت می‌رساند «و خداوند آمرزنده مهربان است» این اشاره‌ای به این حقیقت است که رحمت حق تعالی بر خشم وی پیشی گرفته و لذا این دعوتی است از قریش که در موضع خود در قبال اسلام، تجدیدنظر کنند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠ [آل عمران: ۱۳۰].

آن‌گاه خداوند متعال در بین داستان احد، آیه معترضه‌ای را در مورد نهی از رباخواری می‌آورد تا مؤمنان از خوردن ربا دست برداشته و اموال‌شان را در راه‌خدا أ انفاق نمایند و برای نشر اسلام آماده باشند: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! ربا را چند و چندین برابر نخورید» حرام بودن ربا در همه حالات و به همه صور واشکال آن، واضح و آشکار است، لیکن آیه کریمه در اینجا ناظر بر شکلی خاص از رباست که در میان اعراب مرسوم بود، آن شکل و شیوه چنین بود که آنان مال را تا زمانی معین به وام ربوی می‌دادند و چون وقت بازپرداخت وام سر می‌رسید، هم بر مال می‌افزودند و هم در زمان بازپرداخت وام و این کار را برای بارهای پیاپی تکرار می‌کردند تا بدانجا که فرد رباخوار چندین برابر وامی را که در آغازداده بود، باز پس می‌گرفت‌. یادآور می‌شویم که امروزه این نوع ربا را «سودمرکب» می‌نامند. قید (أضعافا مضاعفة)‌: (چند و چندین برابر) برای بیان واقعیت ستم زشتی است که مردم در جاهلیت به آن مبتلا بودند و قطعا به این معنی نیست که اگر ربا کم بود، خوردن آن جایز باشد بنابراین، کم و بسیار ربا همه حرام قطعی‌است و از اشد گناهان کبیره محسوب می‌شود «و از خداوند پروا کنید» بافروگذاشتن ربا «باشد که رستگار شوید».

﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِيٓ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ١٣١ [آل عمران: ۱۳۱].

«و از آتشی که برای کافران آماده شده است، پرواکنید» این ارشادی است به مؤمنان که باید از آنچه کفار در معاملاتشان انجام می‌دادند، بپرهیزند. یعنی‌: خوردن ربا، از عملکرد و شیوه کفار است، پس شما مؤمنان باید از ربایی که ایمان را از شما سلب می‌کند و با آن همچون کفار مستوجب آتش می‌شوید؛ بپرهیزید.

﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٣٢ [آل عمران: ۱۳۲].

«و از خدا و رسول او فرمان برید» در هر امر و نهیی «باشد که» با فرمان بردن ازخدا أ و رسولش ص «مشمول رحمت قرار گیرید».

﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ١٣٣ [آل عمران: ۱۳۳].

«و بشتابید به‌سوی آمرزشی از جانب پروردگار خویش و بهشتی که پهنای آن مانند عرض آسمان‌ها و زمین است» و چون آسمان و زمین در حد علم بندگان، عریض‌ترین و فراخ‌ترین مخلوقات خدای سبحان اند، بدین جهت در تشبیه از آنها یاد شد «برای پرهیزگاران آماده شده است» پس چگونه مرتکب کارهایی می‌شوید که شما را از بهشتی به این وسعت و عظمت محروم گرداند، در حالی‌که برای‌پرهیزگاران آماده شده‌است؟ و چرا ربا می‌خورید که شما را در دوزخی فروافگند که برای کافران آماده شده‌است ؟.

این آیه کریمه دلیل بر آن است که بهشت و دوزخ هم‌اکنون آفریده شده‌اند وموجودند. قول جمهور علما نیز همین است‌. در حدیث شریف آمده است‌: «مردی‌به محضر رسول خدا ص آمد و گفت‌: حق تعالی فرموده است‌: (بهشتی که پهنای‌آن مانند آسمان و زمین است)، پس به من خبر دهید که در این صورت، دوزخ‌در کجاست‌؟ رسول خدا ص فرمودند: آیا می‌بینی که چون می‌آید همه چیزرا می‌پوشاند، در آن وقت روز در کجاست‌؟ آن مرد گفت‌: در آن جایی که‌خدا أ بخواهد. رسول خدا ص فرمودند: پس همچنین است دوزخ، در آن‌جایی است که خدا بخواهد».

﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٣٤ [آل عمران: ۱۳۴].

پرهیزگاران «همانان»‌اند «که در سراء» یعنی‌: حالت آسانی و گشایش و راحت «و ضراء» یعنی‌: در تنگی و سختی و رنج «انفاق می‌کنند و خشم خود را فرومی‌خورند» آن را در دل‌های خویش حبس کرده و به‌سبب خشم و غیظ خود به‌کسی ظلم نمی‌کنند. گفته می‌شود: «کظم غیظه‌: خشم خود را فروخورد و آن رابروز نداد». در حدیث شریف آمده است‌: «هرکس خشم خود را فرو خورد درحالی‌که بر اظهار و اجرای آن قادر است، خدای درونش را پر از امن وایمان می‌کند». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص ازاصحاب ش پرسیدند: «شما در میان خود به چه کسی پهلوان می‌گویید»؟ گفتند: به‌کسی که پهلوانان نتوانند او را در کشتی به زانو در آورند. فرمودند: «نه‌! چنین‌نیست، بلکه قهرمان کسی است که در هنگام خشم بر خود مسلط است». درباره شیوه فرونشاندن خشم نیز در حدیث شریف آمده است‌: «همانا خشم و غضب ازشیطان است و شیطان از آتش آفریده شده، پس چون یکی از شما خشمگین شد، باید وضو بگیرد». «و» پرهیزگاران هماناناند که «از مردم درمی‌گذرند» یعنی‌: از مجازات کسی‌که به آنان بد کرده و مستحق مؤاخذه است، درمی‌گذرند. البته‌این فضیلت و کرامت در صورتی است که بر انتقام‌کشی قادر باشند. در حدیث شریف‌آمده است که رسول‌اکرم ص فرمودند: «سه چیز است که بر آن سوگند می‌خورم‌:

۱- هیچ مالی از صدقه‌دادن کم نمی‌شود.

۲- خداوند أ دربرابر عفو و گذشت، جز عزت نمی‌افزاید.

۳- هرکه برای خدا أ تواضع کند، خداوند أ او را رفعت می‌دهد».

نظر به این‌همه فضیلت است که خداوند أ این مقام را از مقامات احسان برشمرده و می‌فرماید: «و خداوند محسنان را دوست می‌دارد» یعنی‌: آنانی را که با انفاق و بردباری و گذشت در امورشان، روش احسان و نیکوکاری را در پیش‌می‌گیرند.

﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٣٥ [آل عمران: ۱۳۵].

«و» پرهیزگاران «آنان»‌اند «که چون فاحشه‌ای مرتکب شوند» فاحشه‌: هر کار زشت و هر معصیتی است، اما اختصاص آن به زنا، در استعمال غلبه یافته زیرا زنا از زشت‌ترین معاصی است «یا چون بر خود ستم روا دارند» با ارتکاب گناهان‌. بعضی گفته‌اند: فاحشه گناه کبیره و ستم بر خود، گناه صغیره است‌. آری‌! در آن‌هنگام‌: «یاد کنند الله را» با زبانها و دل‌های خویش «پس آمرزش خواهند برای گناهان خویش» از بارگاه خدای آمرزگار. انس س می‌گوید: به من رسیده است که‌چون این آیه کریمه نازل شد، ابلیس گریست (که بیچاره شدم). «و چه‌کسی جز خدا، گناهان را می‌آمرزد» با آمرزش کاملی که به‌دنبال خود سرزنش و عقوبتی نداشته‌باشد؟ لذا هیچ گناهی ـ هرچند هم که بزرگ باشد ـ در برابر مغفرت الهی چنان بزرگ نیست که سبب عدم آمرزش وی شود. در حدیث شریف آمده است‌: «ابلیس گفت‌: پروردگارا! سوگند به عزتت که پیوسته فرزندان آدم را گمراه می‌کنم تا آن‌گاه که ارواحشان در اجسادشان باشد. حق تعالی فرمود: سوگند به‌عزت و جلالم که پیوسته بر آنان می‌آمرزم تا آن‌گاه که از من آمرزش بخواهند». «و» پرهیزگاران «بر آنچه مرتکب شده‌اند» از گناهان «با آن که می‌دانند» و آگاهند که آن کار گناه است «اصرار نمی‌کنند» مراد از اصرار: عزم بر بازگشت به گناه و عدم دست کشیدن نهایی از آن با توبه است‌.

عطاء در بیان سبب نزول از ابن‌عباس ب روایت کرده است‌: آیه کریمه درباره خرما فروشی به‌نام «بنهان التمار» نازل شد که کنیتش «ابومقبل» بود، روزی زنی خوبرو از او خرما خرید، پس او آن زن را به‌سوی خود کشید و او را بوسید، اما بعدا از این عمل خویش پشیمان گشته به خدمت رسول خدا ص آمد و داستان خویش را به ایشان باز گفت‌. آن‌گاه این آیه کریمه نازل گردید.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ١٣٦ [آل عمران: ۱۳۶].

«آنان پاداششان آمرزشی از جانب پروردگارشان و باغهایی است که از فرودست آن جویباران جاری است، جاودانه در آن بمانند و پاداش اهل عمل چه نیکوست» یعنی‌: پاداش پرهیزگارانی که اعمال نیک یادشده را انجام می‌دهند، این است که بر گناهانشان قلم عفو کشیده می‌شود و به بهشت درمی‌آیند. در حدیث شریف به روایت ابوبکر صدیق س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «هیچ‌کسی نیست که‌مرتکب گناهی شود، سپس به هنگام یادآوری از گناهش برخیزد و وضو بگیرد، آن‌گاه دو رکعت نماز خوانده و از خدای از آن گناه خویش آمرزش بخواهد، جز اینکه خداوند أ بر او می‌آمرزد ـ آن‌گاه این آیه کریمه را تلاوت کردند».

﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُمۡ سُنَنٞ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ١٣٧ [آل عمران: ۱۳٧].

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است‌: چون مؤمنان در واقعه احد شکست خوردند و هفتاد تن از آنان به شهادت رسید، خداوند متعال نازل نمود: «قطعا پیش از شما سنت‌هایی سپری شده‌است» یعنی‌: وقایعی که حق تعالی آنها را در امت‌های تکذیب‌کننده حق به اجرا درآورده و از سنتهای وی به‌شمار می‌روند، که از جمله این سنتها، یکی هم رابطه اسباب و مسببات با همدیگر است «پس» اگر در وقوع این سنت‌ها شک دارید «در زمین بگردید» به قصد عبرت‌گرفتن «و بنگریدکه فرجام تکذیب‌کنندگان چگونه بوده است‌«؟ زیرا شکی نیست که مشاهده آثار امتهای بربادرفته، تأثیری در نفوس انسان‌ها به جامی‌گذارد که تنها شنیدن ویادآوری اخبار آنها، دارای چنان تأثیری نیست، به‌همین دلیل است که خدای ما را به گردشگری و نگرش در احوال امت‌ها دستور داده‌است‌.

﴿هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ١٣٨ [آل عمران: ۱۳۸].

«این» امر به سیر و سفر در زمین و نگریستن در عاقبت حال ستمگرانی که هلاک شده و دیارشان را خالی و متروک و درهم‌فروریخته باقی گذاشته‌اند وآیات این قرآن‌؛ «بیانی برای مردم است» اعم از تکذیب‌کنندگان دعوت حق و غیر آنان «و رهنمود و اندرزی برای پرهیزگاران است» پس قرآن بیانگر عبرت‌ها برای‌تمام مردم ـ اعم از مؤمن و کافرشان ـ است، ولی فقط برای پرهیزگاران رهنمودو اندرزی است، نه برای غیر ایشان‌.

﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٣٩ [آل عمران: ۱۳٩].

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: اصحاب پیامبر ص در روز احد شکست خوردند، دراین اثنا خالدبن ولید با دسته‌ای از سواران مشرک از فرازکوه حمله‌کنان روی آورد، پس رسول خدا ص چنین دعا کردند: «بارالها! آنان‌را بر ما پیروز و مسلط نگردان، خدایا! ما جز تو نیرویی نداریم، بارالها! در این‌سرزمین کسی جز همین نفرات وجود ندارد که تو را عبادت کند». آن‌گاه حق تعالی این آیات را نازل فرمود. همان بود که عده‌ای از تیراندازان مسلمان برآنان حمله‌ور شده و سواران مشرک را زدند و از کوه عقب راندند. و این است معنای فرموده خداوند أ : ﴿وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَو....

«و سستی نورزید و اندوهگین نشوید» وهن‌: سستی، ناتوانی، ترک آمادگی، دل زدگی و عدم توسل به اسباب قوت و نیرومندی است‌. آری‌! سست و اندوهگین نشوید، بلکه بدانید «که شما برترید» بعد از این واقعه بر دشمنانتان و برآنان پیروزید «اگر مؤمن باشید» یعنی‌: اگر مؤمنید، سست و اندوهگین و افسرده نشوید. یا اگر مؤمن باشید، برترید.

خداوند متعال در این آیه کریمه مؤمنان را به شکیبایی و پایداری فراخوانده مصایب روز احد را به آنان تسلیت و تعزیت می‌گوید و آنان را بر جنگ با دشمنانشان برانگیخته از سستی و ترس و بزدلی باز می‌دارد.

﴿إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيۡنَ ٱلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٠ [آل عمران: ۱۴۰].

راشد بن سعد در بیان سبب نزول آغاز این آیه کریمه می‌گوید: هنگامی که رسول خدا ص اندوهگین و ناراحت از احد بر می‌گشتند، زنی همراه با جنازه‌های شوهر وپسرش که هردو شهید شده بودند، می‌آمد و به خاطر آن دو فغان و شیون می‌کرد و بر سر و صورتش می‌زد، در این اثنا پیامبراکرم ص مناجات‌کنان با پروردگارشان‌گفتند: «آیا با پیامبرت همچنین می‌کنند»؟! پس حق تعالی نازل فرمود: «اگر به‌شما قرحی رسیده» قرح‌: زخم و آسیب است «آن قوم را نیز آسیبی همانند آن رسیده است» یعنی‌: اگر آنها در روز احد بر شما دست یافتند و آسیب واردکردند، شما نیز در روز بدر آنان را ـ با کشتن هفتاد تن از نخبگان وسردمدارانشان ـ خوار و ذلیل ساختید؛ «و ما این روزها» ی پیروزی و نصرت «رادر میان مردم به نوبت می‌گردانیم» در وقایعی که میان امت‌ها و ملتها در جنگ‌ها روی‌می‌دهد. آری‌! سنت ما بر این رفته است که پیروزی را میان امت‌ها دستگردان نماییم، گاهی این گروه غلبه نماید و گاهی آن گروه دیگر، چنان‌که ای مسلمین‌! برای خود شما در روز بدر و احد این رخداد اتفاق افتاد، اما بدانید که سرانجام، پیروزی با مؤمنان است «و تا خداوند مؤمنان را معلوم بدارد» یعنی‌: با پایداریشان درمیدانهای نبرد، کاملا متمایزشان گرداند تا پاداش به آنان تعلق گرفته بتواند و الاخدای سبحان به علم ازلی خود همه چیز را می‌داند.

ابن‌ابی حاتم از عکرمه در بیان سبب نزول آخر این آیه کریمه روایت کرده‌است‌: چون خبر نتیجه جنگ احد در مدینه دیر رسید، زنان از شهر بیرون رفتند تا از اخبار احد آگاهی یابند، در این هنگام دو تن را دیدند که سوار بر شتر از رزمگاه می‌آمدند، پس زنی از آنان پرسید: از رسول خدا ص چه خبر دارید؟ یکی از آن‌دو پاسخ داد: ایشان زنده‌اند. زن گفت‌: اکنون دیگر باکی ندارم که خدای از بندگانش هرچه بخواهد شهید برگیرد. پس قرآن کریم مطابق آنچه که‌او گفت نازل شد: «و» تا خداوند أ «از میان شما شهدایی بگیرد» یعنی‌: ایشان‌را به فیض و کرامت شهادت نایل گرداند. باید دانست که کشتگان راه خدا أ را ازآن رو «شهید» نامیدند که ایشان در راه دعوت به‌سوی الله أ کشته شده‌اند و نزد وی علیه کسانی که به قتلشان رسانده‌اند بر این حقیقت گواهی می‌دهند که‌: کشتنشان به ستم و تجاوز بوده است‌. بعضی گفته‌اند: بلکه سبب نامگذاری آنها به «شهید» این است که‌: نیل به بهشت برای‌شان شهادت داده شده‌است «و خداوندستمکاران را دوست ندارد» پس سلطه ستمگران بقا و دوامی نداشته و سرانجام حق تعالی آنان را عذاب می‌کند.

﴿وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمۡحَقَ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٤١ [آل عمران: ۱۴۱].

«و» نیز این آسیبی که به شما رسید، برای آن بود «تا خدا، مؤمنان را پاک گرداند» ایشان را از گناهانشان بپالاید و خالص گرداند و پس از آن، صحیفه‌های اعمال‌شان پاک و پاکیزه شده و جز حسنات هیچ شایبه دیگری در آنها باقی نماند.تمحیص‌: پاکسازی است‌. «و کافران را نیست و نابود سازد» یعنی‌: ریشه‌شان را به‌سبب سرکشی و طغیانشان از بیخ برکند و آنها را مستأصل گرداند زیرا آنان چون پیروز گردند، سرکش و مغرور و متجاوز می‌شوند و این خود سبب تباهی و نابودی‌آنان می‌گردد. پس این آیات، بیانگر حکمت غلبه نهایی کفار بر مؤمنان در روز احد است، که در اینجا به سه حکمت پرداخته شده است‌:

۱- متمایزساختن و معلوم‌گردانیدن اهل ایمان و پایداری در صحنه عمل‌.

۲- رسیدن بعضی از مؤمنان به فیض شهادت‌.

۳- افگندن کفار در چاله طغیان و استکبار تا این امر به استدراج و نابودی کاملشان بینجامد.

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٤٢ [آل عمران: ۱۴۲].

«آیا پنداشتید که وارد بهشت می‌شوید، حال آن که خداوند هنوز مجاهدان شما را متمایز نساخته و پیش از آن که صابران را معلوم بدارد»؟ یعنی‌: آیا پنداشتید که به بهشت وارد می‌شوید قبل از آن که اهل جهاد و اهل پایداری و صبر از میان شما، به علم ظهور، از دیگران متمایز گردند؟ پس اینک در غزوه احد از همدیگر متمایز گشتند. مراد از: ﴿وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ.... «هنوز خدا جهادگرانتان را معلوم نداشته»؛ نفی علم از حق تعالی نیست، بلکه مراد از آن، عدم ظهور عینی این امر در عرصه واقعیت است، چرا که در حقیقت، خدای همه چیز را از ازل می‌داند، پس هدف‌؛ برپا داشتن حجت بر مردم است تا از آنان کاری به عرصه ظهور آید که موجب ورودشان به بهشت و احراز شایستگی آمرزش حق تعالی‌گردد.

﴿وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ١٤٣ [آل عمران: ۱۴۳].

«و شما مرگ را سخت آرزو می‌کردید» مؤمنان در آرزوی روزی بودند که در آن جنگی میان آنها و کفار به وقوع آید تا به فیض شهادت نایل گردند و کسانی که دربدر حضور نداشتند، می‌گفتند: ای کاش ما را هم روزی چون روز بدر بود که درآن با مشرکان می‌جنگیدیم و به خیری در آن آزموده می‌شدیم، آن گونه که در بیان سبب نزول آیه کریمه نیز آمده است‌. اما چون واقعه احد پیش آمد، به هزیمت‌روی آوردند، با آن که خود ایشان بودند که سخت پافشاری کردند تا پیامبر ص برای صف آرایی علیه کفار، از مدینه خارج شود، ولی در میدان عمل جزتعدادی از آنان پایداری نکردند، که انس‌بن نضر س عموی انس‌بن مالک س یکی‌از ایشان بود. آری! در آرزوی مرگ بودید: «پیش از آن که با آن روبرو شوید» سبب اینکه مؤمنان آرزوی جنگ و آرزوی مرگ را می‌کردند، آرزوی شهادت از سوی ایشان بود «پس آن را دیدید» یعنی‌: مرگ را «درحالی‌که نگاه می‌کردید» هنگامی که تعدادی از شما به شهادت رسیدند. در حدیث شریف آمده است‌: «لا تتمنوا لقاء العدو، وسلو الله العافية، فإذا لقيتـمـوهم فاصبروا، واعلموا أن الجنة تحت ظلال السيوف»‌. «آرزوی رویارویی با دشمن را نکنید و از خدا عافیت بخواهید، اما چون با آنان روبرو شدید، پایداری ورزید و بدانید که بهشت در زیر سایه‌های شمشیرهاست».

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤ [آل عمران: ۱۴۴].

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است‌: هنگامی‌که رسول خدا ص در احد مجروح شدند، شیطان فریاد زنان گفت‌: اینک محمد کشته شد! پس برخی از مسلمانان سست و منفعل شدند تا بدانجا که گوینده‌ای گفت‌: محمد ص که کشته‌شد دیگر مقاومت چه فایده‌ای دارد، لذا تسلیم شوید زیرا آنان (مشرکان)، نیز برادران شما هستند. دیگری گفت‌: اگر او پیامبر بود کشته نمی‌شد! پس نازل شد: «و محمد جز فرستاده‌ای نیست، پیش از او هم پیامبرانی گذشته‌اند» لذا او هم می‌میرد چنان‌که پیامبران دیگر مردند، همچنین ممکن است کشته شود، چنان‌که‌بعضی از آنها کشته شدند. البته این، قبل از نزول آیه (۶٧) از سوره «مائده» بودکه خداوند أ در آن حفظ جان پیامبرش ص را از گزند دشمنان دعوت تضمین‌کرد. «آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما بر پاشنه‌های خود برمی‌گردید» یعنی‌: اگر اودر گذشت یا کشته شد، چگونه مرتد می‌شوید و دین و عقیده خویش را رهامی‌کنید، با آن که می‌دانید که پیامبرانبرای همیشه زنده نمی‌مانند، بلکه‌می‌میرند و این پیروانشان هستند که به دین ایشان تمسک می‌جویند، هرچندپیامبران خود ـ به سبب مرگ یا شهادت ـ در میان‌شان نباشند؟ «و هرکس بر پاشنه‌های خود برگردد» با پشت‌کردن از جنگ، یا با ارتداد از اسلام «پس هرگزهیچ زیانی به خدا نمی‌رساند» بلکه به خودش زیان می‌رساند «و خداوند به زودی شکرگزاران را پاداش می‌دهد» یعنی‌: کسانی را که پایداری کرده، جنگیدند و به شهادت رسیدند زیرا ایشان بدین وسیله، نعمت خدای بر خود را که اسلام است، شکرگزاری کرده‌اند.

در هنگام درگذشت پیامبراکرم ص که اصحاب بسیار سراسیمه و حیران شده بودند تا بدانجا که عمر س تهدید کنان می‌گفت‌: اگر کسی بگوید که محمد ص رحلت کرده‌است، گردنش را می‌زنم‌! آری‌! در این هنگام، ابوبکر صدیق س فرمود: «هرکس محمد ص را می‌پرستید، پس بداند که یقینا محمد ص درگذشت و هرکس خدا أ را می‌پرستد، بدون شک خداوند أ زنده است و نمی‌میرد. آن‌گاه این آیه کریمه را تلاوت نمود». لذا این آیه کریمه خود، تمهید وزمینه‌سازی برای امر درگذشت پیامبراکرم ص است‌.

﴿وَمَا كَانَ لِنَفۡسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ كِتَٰبٗا مُّؤَجَّلٗاۗ وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَن يُرِدۡ ثَوَابَ ٱلۡأٓخِرَةِ نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَاۚ وَسَنَجۡزِي ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٥ [آل عمران: ۱۴۵].

«و هیچ نفسی را نرسد که جز به اراده الله» یعنی‌: به قضا و قدر وی «بمیرد، نوشته شده است به قید وقت» یعنی‌: خداوند أ مرگ را برای هر شخصی در موعدی معین که هیچ پس‌وپیش نمی‌شود، مقرر کرده است‌؛ بسیار دیده شده که مردان قهرمان و شجاع در میدان‌های نبرد زنده مانده‌اند و انسانهای ترسو و بزدل در مأوا و مأمن‌شان مرده‌اند، پس انسان‌های ترسو باید به خود آیند و در محاسباتشان تجدیدنظر کنند. سپس حق تعالی هدف و مقصد خلقت بشر را بیان می‌کند؛ این‌هدف از دیدگاه بشر یا خواستن دنیاست، یا خواستن آخرت‌: «و هرکه» با عملش‌«پاداش این دنیا را بخواهد» چون غنیمت و مانند آن «به او از آن» یعنی‌: ازپاداش آن «می‌دهیم و هرکه» با عمل خویش «پاداش آخرت را» که همانا بهشت است «بخواهد، به او از آن می‌دهیم» و حسنات وی را چند و چندین برابر به فراوانی‌پاداش می‌بخشیم‌. فرموده خدای عزوجل‌: (یرد: بخواهد)؛ به این حقیقت اشاره دارد که‌: این اراده شخصی است که طبیعت عمل ـ از خیر یا شر ـ را تعیین می‌کند «و به‌زودی شکرگزاران را پاداش خواهیم داد» یعنی‌: کسانی را که اوامر و فرمانهای ما را در عرصه جنگ و پایداری و غیره اطاعت می‌کنند. از علی س روایت شده است که فرمود: «پایداران بر دین خویش، ابوبکر و اصحاب وی هستند»، و علی س همیشه می‌فرمود: «ابوبکر امیر شکرگزاران بود».

﴿وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّيُّونَ كَثِيرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَكَانُواْۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِينَ١٤٦ [آل عمران: ۱۴۶].

«و چه بسیار پیامبری که همراه او خداپرستان بسیاری نبرد کردند» یعنی‌: بسیاری‌از پیامبرانبا دشمنان خدای جنگیدند و علما و عابدان ربانی همراه با ایشان نبرد کردند. ربیون‌: ربانیان هستند که به خداپرستی و شناخت مقام ربوبیت‌حق تعالی نسبت داده شده‌اند. یا (ربیون) به معنای جماعت‌های بسیار است، که‌مفرد آن «ربی»، به معنای جماعت و گروه می‌باشد. «پس به‌سبب مصیبتی که درراه خدا به آنها رسید، سستی نکردند» یعنی‌: دوستان خدا أ با کشته شدن پیامبرانشان و یا کشته شدن همراهان و همسنگرانشان سست نشدند «و ناتوانی‌نکردند» از استمرار نبرد با دشمن «و زبونی نکردند» به‌سبب رنجها و مصیبتهایی‌که در جهاد به آنان رسید. استکانت‌: ذلت و خضوع و تسلیم‌شدن است «و خداوند صابران را دوست می‌دارد» لذا به آنان پاداش می‌دهد.

این آیه کریمه نوعی تعریض و کنایه‌گویی به آن عده از مسلمانانی است که در احد از شایعه کشته‌شدن رسول خدا ص لرزه بر اندامشان افتاد و در حالی‌که اراده‌تسلیم‌شدن به مشرکان را داشتند، می‌گفتند: ای کاش قاصدی از سوی ما نزد عبدالله بن ابی برود تا او برای ما از ابوسفیان رهبر مشرکان (در آن زمان) امان بگیرد.

﴿وَمَا كَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِيٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٤٧ [آل عمران: ۱۴٧].

«و سخن ایشان» یعنی‌: سخن آن گروهی که در هنگام رویارویی با دشمن، همراه انبیای الهی بودند «جز این نبود که گفتند: پروردگارا! بیامرز بر ما گناهان ما را» به قولی‌: مراد از آن، گناهان صغیره است «و ازحد گذشتن ما را در کارمان» به قولی‌: مراد از آن، گناهان کبیره است‌. اسراف‌: زیاده‌روی و گذشتن از حداست‌. آری‌! ایشان از روی شکسته‌نفسی و فروتنی، ملتمسانه آمرزش خواستند، با آن که ربانیان عابدپیشه‌ای برای الله أ بودند «و گام‌های ما را استوار دار» درمیدان‌های نبرد و جبهه‌های پیکار «و ما را بر گروه کافران نصرت ده».

﴿فَ‍َٔاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا وَحُسۡنَ ثَوَابِ ٱلۡأٓخِرَةِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٤٨ [آل عمران: ۱۴۸].

«پس خداوند به آنان» به‌سبب این پایداری و انابت «پاداش این دنیا» را ـ ازپیروزی، غنیمت، عزت و مانند آنها «و پاداش نیک آخرت را» که نعمت عظمای بهشت است «عطا کرد و خداوند نیکوکاران» در امور جنگ را «دوست می‌دارد» پس در دنیا و آخرت به آنان پاداشی درخور و شایسته عنایت می‌کند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ١٤٩ [آل عمران: ۱۴٩].

علی‌بن‌ابی‌طالب س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌فرماید: این آیه کریمه در ارتباط با سخن منافقان نازل شد که در هنگام شکست احد به مؤمنان می‌گفتند: نزدبرادران خود (مشرکان) بر گردید و به دینشان در آیید! لذا این آیه کریمه، داعیه‌کسانی را که بعد از برگشتن ورق به‌نفع مشرکان در غزوه احد، دعوت به تسلیم شدن کردند و امیدوار بودند که مشرکان با آنان برخورد نیک بنمایند، رد می‌کند.

«ای مؤمنان‌! اگر از کسانی که کفر ورزیده‌اند، اطاعت کنید، شما را بر پاشنه‌های شما برمی‌گردانند» یعنی‌: شما را از دین اسلام به‌سوی کفر برمی‌گردانند «و آن‌گاه زیانکار می‌شوید» یعنی‌: در این بازگشت به کفر، سراسر زیان می‌کنید؛ در دنیا با انقیاد از دشمن و چشیدن طعم ذلت و حقارت و تبدیل نمودن اسلام به کفر و در آخرت‌؛ با حرمان از بهشت و معذب‌شدن در دوزخ‌.

﴿بَلِ ٱللَّهُ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلنَّٰصِرِينَ١٥٠ [آل عمران: ۱۵۰].

«بلکه خداوند مولای شماست و او بهترین یاری‌دهندگان است» یعنی‌: پس به سوی مشرکان بازنگردید و از آنها پشتیبانی نکنید و از حزب خدا أ باشید و همدست و هم‌پیمان علیه دشمنان وی زیرا فقط خداوند أ مولای شماست نه آنها و فقط خداوند أ یاریگر شماست نه غیر وی‌.

﴿سَنُلۡقِي فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ بِمَآ أَشۡرَكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗاۖ وَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ وَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلظَّٰلِمِينَ١٥١ [آل عمران: ۱۵۱].

از سدی در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است‌: آن‌گاه که ابوسفیان و مشرکان از احد بازگشته و به‌سوی مکه روی آوردند؛ بعد از اینکه قسمتی از راه را پیمودند پشیمان شده و با خود گفتند: وه‌! چه بدکاری کردیم‌؛ آنان را کشته و زخمی‌کردیم تا آن که چون مشتی بیش از آنان باقی نماند، همین‌گونه رهایشان‌کردیم‌! اینک بیاییم که برگردیم و آنها را ریشه‌کن ساخته کار را یک‌سره کنیم‌. پس چون عزم خود را بر این کار جزم کردند، حق تعالی در دل‌هایشان رعب و وحشت افگند و از این تصمیم خویش منصرف گردیدند، آن‌گاه نازل شد: «به‌زودی در دل‌های کافران رعب و هراس خواهیم افگند» زودا که دل‌هایشان را پر ازترس و بیم و بیقراری کنیم «به سبب شرک ورزیدنشان به خدا که بر آن هیچ‌گونه حجت و برهانی نفرستاده» یعنی‌: خداوند أ هیچ‌گونه دلیل و بیان و برهانی بر شرک قرار نداده «و جایگاه‌شان آتش است و جایگاه ستمکاران چه بد است» پس ای سست‌ایمانان‌! چگونه از آنان پشتیبانی می‌کنید؟ قطعا اگر شما از آنان پشتیبانی کنید، شما هم با آنانید. در حدیث شریف به روایت جابربن عبدالله س آمده است که رسول‌خدا ص فرمودند: «به من پنج خصلت داده‌شده است که به هیچ پیامبری قبل از من‌داده نشده‌:

۱- با افگنده‌شدن بیم و رعب بر قلب دشمن، به‌اندازه مسافت یک ماه راه، نصرت داده شده‌ام‌.

۲- زمین همه برایم سجده‌گاه و پاکیزه قرار داده شد.

۳- غنایم برایم حلال گردانیده شد.

۴- اجازه شفاعت به من داده شد و در حالی‌که انبیای قبل از من این امتیاز خود رادر دنیا خواستند، من آن را برای بندگانی که شرک به خدا أ نیاورده‌اند، به آخرت نگه داشته‌ام‌.

۵- پیامبران قبل از من مخصوصا به‌سوی قوم خویش برانگیخته می‌شدند، ولی من به‌سوی همه مردم مبعوث گردیده‌ام».

﴿وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ إِذۡ تَحُسُّونَهُم بِإِذۡنِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَيۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰكُم مَّا تُحِبُّونَۚ مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنۡيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۚ ثُمَّ صَرَفَكُمۡ عَنۡهُمۡ لِيَبۡتَلِيَكُمۡۖ وَلَقَدۡ عَفَا عَنكُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٥٢ [آل عمران: ۱۵۲].

در بیان سبب نزول آمده است‌: این آیه‌کریمه هنگامی نازل شد که بعضی از مسلمین گفتند؛ از کجا دچار این شکست و مصیبت شدیم، درحالی که خداوند أ به ما وعده پیروزی داده بود؟ پس حق تعالی در پاسخشان فرمود: «و قطعا خداوند وعده خود را در حق شما راست گردانید» با نصرت دادنتان «آن‌گاه که به فرمان او آنان را می‌کشتید» و تارومار می‌ساختید زیرا در آغاز نبرد احد، فتح و ظفر با مسلمین بود تا بدانجا که آنان نه تن از پرچمداران دشمن را که یکی پس از کشته‌شدن دیگری پرچمشان را به دوش می‌گرفت، کشتند و نزدیک بود که کار مشرکان یک‌سره شود، که در این هنگام مسلمین به جمع‌آوری غنایم مشغول شده وتیراندازان محافظ گذرگاه کوه احد، سنگر مهم و کلیدی خود را به طلب غنیمت ترک کردند و همین امر بود که سبب هزیمت شد «تا آن‌گاه که سست‌شدید» یعنی‌: جبون و ضعیف شدید «و در امر» و دستور پیامبراکرم ص که به‌تیراندازان فرمان داده بود: در مواضع خود محکم و استوار و پایدار بمانند، «بایک‌دیگر به نزاع پرداختید» زیرا برخی از تیراندازان گفتند: سپاه ما پیروز شد، پس‌جای درنگ نیست، برویم و به غنایم برسیم‌! اما برخی‌دیگر که فرمانده‌شان‌عبدالله بن جبیر س نیز در میان‌شان بود، گفتند: طبق فرمان رسول خدا ص در جای‌خود می‌مانیم و نباید تکان بخوریم‌! «و پس از آن که آنچه را دوست داشتید» ازپیروزی و نصرت «به شما نشان داد» در آغاز جنگ احد، آن‌گاه «نافرمانی‌کردید» از دستور پیامبر ما ص و گلوگاه مهم کوهی را برای طلب غنایم ترک‌کردید. جمله قبل از «اذا» ی شرطیه، بر جواب آن دلالت می‌کند، پس معنی‌چنین می‌شود: حق تعالی نیز در برابر این عملتان، نصرت خود را از شما بازداشت «برخی از شما دنیا را می‌خواست» با دست یافتن به غنیمت «و برخی از شما آخرت را می‌خواست» یعنی‌: پاداش آخرت را؛ با باقی ماندن در سنگرهای خود به پیروی ازفرمان رسول خدا ص ـ همچون عبدالله بن جبیر س و همراهانش ـ «سپس برای آن که شما را بیازماید، از آنان بازتان گردانید» یعنی‌: بعد از آن که بر مشرکان استیلا یافته بودید، شما را از آنان ـ با فرار و هزیمت‌تان ـ بازگردانید تا امتحانتان کند ودر نتیجه انسانهای مخلص از ناخالصان متمایز گردند. مراد این است که حق تعالی با شما چون کسانی معامله کرد که مورد امتحان قرار می‌گیرند، در غیر آن‌خدای متعال به حقایق امور داناست و به امتحان کردن کسی نیاز ندارد «و هر آینه ازشما درگذشت» به سبب آن که دانست‌؛ از کرده خویش پشیمان شده‌اید، لذا بعد از نافرمانی‌تان شما را از ریشه برنکند. نافرمانی‌شان چنان‌که گفتیم‌؛ در مورد دستور رسول خدا ص به تیراندازان بود. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص به‌تیر اندازان فرمودند: «اگر دیدید که کشته می‌شویم، به یاریمان نیایید و اگر دیدید که فتح کردیم و غنیمت گرفتیم، نیز با ما در جمع‌آوری غنایم مشارکت نکنید». یعنی‌: به هیچ صورتی نباید مواضع خود را ترک کنید. اما آنها چون شکست مشرکان را دیدند، مواضع و سنگرهای خود را ترک کردند «و خدا نسبت به مؤمنان صاحب تفضل و بخشش است» با عفونمودن و در گذشتن از آنان‌.

﴿إِذۡ تُصۡعِدُونَ وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ فَأَثَٰبَكُمۡ غَمَّۢا بِغَمّٖ لِّكَيۡلَا تَحۡزَنُواْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا مَآ أَصَٰبَكُمۡۗ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٥٣ [آل عمران: ۱۵۳].

«آن‌گاه که درحال گریز بالا می‌رفتید» یعنی‌: به یاد آورید زمانی را که راه خویش‌را در پیش گرفته، سراسیمه و هراسناک در حال گریز از وادی احد دور می‌شدید «و به هیچ‌کس التفات نمی‌کردید» یعنی‌: آنچنان به گریز از میدان معرکه مستغرق بودید که کسی به دیگری توجه و التفاتی نداشت، یا به فریادهای رسول خدا ص توجهی نداشتید «و پیامبر شما را از پشت سرتان می‌خواند» فریاد پیامبر ص با گروه اندک همراه وی به دنبالتان این بود: «هان ای بندگان خدا أ ! باز گردید، ای‌بندگان خدا أ ! به نزد من بشتابید». اما شما به این فریادها بی‌اعتنا بودید. یادآور می‌شویم که در آن هنگام با رسول خدا ص جز دوازده تن، هیچ‌کس دیگری باقی نمانده بود «پس جزا داد شما را به اندوهی بر اندوهی» یعنی‌: به اندوه شکست و فرار تان از دشمن، به سبب اندوهی که با نافرمانی خود، بر رسول خدا ص وارد ساختید. پس غم اول‌؛ شکست خوردن، محرومیت از غنیمت و شهادت برخی از یاران بود و غم دوم که سبب غم اول گردید؛ درد و ناراحتی‌ای بود که رسول‌خدا ص را به سبب نافرمانی‌تان در آن افگندید. و چنان که ابن‌جریر طبری گفته است، این همان قول راجح در معنای آیه کریمه می‌باشد «تا سرانجام بر آنچه از کف داده‌اید» از غنیمت «و برای آنچه به شما رسیده است» از هزیمت «اندوهگین نشوید و خداوند به آنچه می‌کنید، آگاه است».

﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا يَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنكُمۡۖ وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ يَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِۖ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ يُخۡفُونَ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبۡدُونَ لَكَۖ يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ كُنتُمۡ فِي بُيُوتِكُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِينَ كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِيَبۡتَلِيَ ٱللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمۡ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٥٤ [آل عمران: ۱۵۴].

از زبیربن عوام س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: در روز احد سرم را بلند کردم و همین‌طور به اطرافم می‌نگریستم، پس کسی از اصحاب نبود مگر اینکه سرش بر اثر خواب سبک به گریبانش فرو می‌افتاد، سوگند به خدا أ که در حال خواب سخن معتب‌بن قشیر را بسان رؤیایی می‌شنیدم که می‌گفت‌: اگر رأی و نظر ما در کار بود و چیزی از اختیار به ما واگذاشته می‌شد؛ در اینجا کشته نمی‌شدیم‌! پس این جمله وی را به خاطر سپردم، آن‌گاه خدای این آیه کریمه را نازل فرمود: «سپس بعد از آن اندوه و محنت، آرامشی بر شما نازل کرد» با وجود آن که اسباب ترس و هراس فراهم بود و این آرامش به صورت «خوابی سبک» بود «که گروهی از شما را فرا گرفت» و آنان مؤمنانی بودند که در طلب پاداش الهی به جنگ رفته بودند، پس این خواب سبک سبب آرامش و سکون دل و زوال غم و پایداریشان در نبرد گردید. اما طایفه دیگر عبارت بودند از: معتب‌بن قشیر و یارانش از منافقان که به طمع غنیمت بیرون آمده بودند و بعد از دگرگون شدن اوضاع، از تأسف بر خود می‌پیچیدند و حتی از حضور در معرکه آنچنان پریشان و نگران بودند که سخنانی درهم و برهم می‌گفتند. آری‌! «و گروهی فقط در غم جان خویش بودند» و تمام هم‌وغم آنها فقط غم جانشان بود و طبعا در چنین حالتی از اضطراب و التهاب نمی‌توانست خواب بر آنها غلبه کند و از جانبی، مستحق این آرامش هم نبودند «و درباره خدا، گمانهای ناروا همچون گمانهای جاهلیت می‌بردند» پندارشان این بود که رسالت‌پیامبر ص برحق نیست و ایشان پیروز نمی‌شوند و دعوتشان به سوی دین حق، پا نمی‌گیرد «می‌گفتند» به رسول خدا ص «آیا ما را در این کار بهره‌ای هست‌» ازنصرت و غلبه بر دشمن تا از غنیمت برخوردار شویم‌؟ هدف‌شان از این سخن این بود که‌: البته ما را بهره‌ای نیست‌؛ زیرا آن منافقان عقیده نداشتند که دین اسلام، دین بر حقی است «بگو: سررشته کارها یک‌سر به‌دست خداست» پس نه شما و نه دشمن شما را در آن نقشی نیست، نصرت و فتح از جانب او و شکست و هزیمت هم به‌دست اوست، بدانید که عنایت خدا أ در حق پیامبرانش، مانع از آن نیست که پیروزی و شکست در جنگ نوبتی نباشد، اما چیزی که مهم است، این است‌که‌: سرانجام کار چیست و از آن کیست‌؟ «آنان چیزی را در دل‌هایشان پوشیده می‌داشتند» که نفاق بود و آن را برای تو اظهار نمی‌کردند، بلکه از تو همانند کسی‌که مطلبی را نمی‌داند و خواهان فهم آن است، سؤال می‌کردند «می‌گفتند» گویی کسی می‌پرسد که آنچه را در دل‌هایشان پنهان می‌داشتند چیست‌؟ پس‌حق تعالی می‌گوید: آنها در میان خود، یا در دل‌های خود می‌گفتند: «اگر ما در این‌کار اختیاری داشتیم، در اینجا کشته نمی‌شدیم» یعنی‌: کسانی از ما که در این معرکه از بین رفتند، کشته نمی‌شدند «بگو: اگر شما در خانه‌های خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده، قطعا» با پای خود «به‌سوی قلتگاههای خویش می‌رفتند» و گزیری نداشتند از اینکه به‌سوی قتلگاههای خود بیرون نیایند زیرا قضای الهی برگشت‌ناپذیر است «تا بدین‌سان خداوند آنچه را در دل‌های شماست» از اخلاص و یقین و ثبات و توکل‌؛ در عینیت امر «بیازماید و آنچه را در دل‌های شماست» از وسوسه‌های شیطان «پاک گرداند» و تزکیه‌تان کند «و خداوند به راز سینه‌ها آگاه است» و چیزی از آن بر او پنهان نیست، پس سبب آن که بندگان را امتحان می‌کند، این است تا به مردم حقایق را بنمایاند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ١٥٥ [آل عمران: ۱۵۵].

«کسانی از شما که روز برخورد دو گروه» در غزوه احد «پشت کردند» و منهزم شدند، جز این نیست که «شیطان آنان را به لغزش کشاند» یعنی‌: آنان را با وسوسه ارتکاب گناه، دچار شکست و هزیمت نمود و این شکست نبود «مگر به‌سبب بعضی از کار و کردار» گناه آلود خود «شان» که عبارت از مخالفت با فرمان‌پیامبر ص بود، پس در ازای این مخالفت، از نصرت الهی‌ای که به آنان وعده داده‌شده بود، باز داشته شدند. این خود دلیل بر آن است که گناه انسان را به گناه می‌کشاند، چنان که طاعت به اطاعت وا می‌دارد «و قطعا خداوند از آنان درگذشت» به‌سبب توبه و عذرخواهی‌شان «زیرا خداوند آمرزگار بردبار است» در مجازات شتاب نکرده و به بنده فرصت می‌دهد تا خطایش را جبران و تقصیرش را درمان کند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَقَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ إِذَا ضَرَبُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ كَانُواْ غُزّٗى لَّوۡ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِكَ حَسۡرَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١٥٦ [آل عمران: ۱۵۶].

«ای مؤمنان‌! مانند کسانی نباشید که کفر ورزیدند» مراد: منافقان ـ به رهبری عبدالله بن‌ابی ـ‌اند «و به برادرانشان» یعنی‌: در حق برادرانشان در کفر، یا درنسب، یا در دوستی و رفاقت «هنگامی که» به منظور تجارت و مانند آن «به سفررفتند» و در سفر مردند «یا جهادگر شدند» یعنی‌: به جهاد بیرون رفته و در جنگ کشته شدند «گفتند: اگر نزد ما می‌ماندند، نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند» این سخن راگفتند، چرا که به قضا و قدر الهی ایمان نداشتند «تا خداوند این» پندار را که اگر به جهاد بیرون نمی‌رفتند، کشته نمی‌شدند «در دل‌هایشان مایه حسرتی قرار دهد» آری‌! حق تعالی این پندار را برای افزودن این حسرت در دل‌هایشان ایجاد کرد «و خداست که زنده می‌کند و می‌میراند» هر زمانی که بخواهد و در هرجایی که بخواهد؛ در جهاد، سفر، یا غیر آن و نشستن در خانه بازدارنده مرگ نیست، پس ای مؤمنان‌! موضع شما در هنگام مرگ برادر یا عزیزی در سفر، یا تجارت، یا جنگ، همانند موضع کفار نباشد، چنان نباشد که شما بر شهادت شهیدان خویش حسرت و افسوس بخورید و باید از صابرانی باشید که به مقدرات الهی ایمان راسخ دارند «و خدا به آنچه می‌کنید، بیناست» و هیچ چیز از امور پیدا و پنهان بر او پوشیده نیست‌.

﴿وَلَئِن قُتِلۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَوۡ مُتُّمۡ لَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَحۡمَةٌ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ١٥٧ [آل عمران: ۱۵٧].

«و اگر در راه خدا کشته شوید» در جهاد «یا بمیرید» در سفر، یا در غیر آن «قطعا آمرزشی از خدا و رحمتی از او، بهتر است از آنچه آنان جمع می‌کنند» یعنی‌: مزیت کشته‌شدن، یا مردن در راه خدا أ و تأثیر شگرف آن در جلب مغفرت و رحمت الهی، بهتر از آن چیزهایی است که مردم از دنیا و منافع آن، جمع‌آوری می‌کنند، پس برای مؤمن شایسته نیست که آمرزش خدای و رحمت وی را بر بهره‌های فانی دنیا ترجیح دهد زیرا آنچه باقی و ماندگار است، بهتر از چیزهای گذرا و فانی است‌.

﴿وَلَئِن مُّتُّمۡ أَوۡ قُتِلۡتُمۡ لَإِلَى ٱللَّهِ تُحۡشَرُونَ١٥٨ [آل عمران: ۱۵۸].

«و اگر مردید، یا کشته شدید» به هر وجه و صورتی «قطعا به‌سوی خدا گرد آورده می‌شوید» یعنی‌: مرگ برادران شما، فراقی ابدی نیست که دیگر ملاقاتی در پی نداشته باشد، بلکه همه به‌سوی خدای گرد آورده می‌شوید و او همه را با هم در پیشگاه خود حشر می‌کند.

﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ١٥٩ [آل عمران: ۱۵٩].

«پس به سبب رحمتی از جانب الله» بر تو و بر آنان بود که «با آنان نرمخو شدی» یعنی‌: نرمش و مهربانی پیامبر ص بر مردم، نیست جز به سبب رحمت بزرگی که به عنوان مددی از سوی حق تعالی بر آن حضرت ص ارزانی داشته شد تا دل‌های یارانشان به ایشان گرایش پیدا کند و کار دین اوج گیرد و استوار گردد «و اگر درشتخوی» فظ: تندخوی درشتگوی، بی‌عاطفه و بدخلق «و سخت‌دل بودی» غلظت قلب‌: سنگدلی و عدم حساسیت و انفعال و تأثیرپذیری آن برای خیر است «قطعا از پیرامون تو پراکنده می‌شدند» و سر خود گرفته هریک به راهی می‌رفتند ومتفرق می‌شدند «پس از آنان درگذر» در آنچه که به تو تعلق می‌گیرد از حقوق «و برآنان آمرزش بخواه» از خداوند أ در آنچه که به حق خدای سبحان تعلق می‌گیرد «و با آنان در کارها مشورت کن» یعنی‌: در اموری که در مانند آن مشورت صورت می‌گیرد، یا با آنان در امر جنگ مشورت کن‌. این دستور به علاوه اینکه خاطر اصحاب ش را خوش‌ساخته و مودت ایشان را جلب می‌کند، معرف مشروعیت اصل مشورت در میان امت بعد از رحلت پیامبر ص نیز هست‌. مراد: مشاوره در اموری است که شرع درباره آنها موضع روشن و واضحی اتخاذ ننموده و میدان را برای تضارب آرا در آن بازگذاشته است، نه در امور مسلم شرعی و رسول‌خدا ص عملا با یارانشان در چنان اموری مشورت می‌کردند. ترمذی ازابوهریره س روایت کرده است که فرمود: «هیچ‌کس بیشتر از رسول خدا ص مشورت نمی‌کرد». چنان‌که آن حضرت ص در غزوه بدر، غزوه خندق، غزوه‌حدیبیه و حتی در داستان افک با اصحابشان مشورت کردند [۳۱].

بنابراین، بر زمامداران امور جامعه اسلامی واجب است که با علما در آنچه که نمی‌دانند، یا در آنچه از امور دین که برای‌شان مشتبه و مشکل می‌شود، با کارآگاهان و فرماندهان ارتش در آنچه که متعلق به امور جنگ است، با خبرگان و اندیشه‌وران مردم در آنچه که متعلق به مصالح مردم است و با سران رجال دیوانی، مأمورین دولت و وزرا در آنچه که به سازندگی کشور و مصالح آن مربوط می‌شود؛ مشاوره و رایزنی کنند. قرطبی می‌گوید: «در وجوب معزول ساختن زمامداری که با اهل علم و دین مشورت نمی‌کند، هیچ خلافی نیست». «و چون عزمت را جزم نمودی» یعنی‌: چون بعد از مشاوره، بر اجرای امری مصمم گشتی ودلت بر آن تصمیم مطمئن شد «بر خدا توکل کن» در انجام آن امر «زیرا خداوند توکل‌کنندگان را دوست می‌دارد».

باید دانست که توکل به معنای ترک اسباب نیست، بلکه به معنای سپردن نتایج کارها به حق تعالی بعد از توسل به اسباب است‌. امام رازی می‌گوید: «آیه کریمه دلالت براین دارد که‌: توکل این نیست که انسان خودش را به خودش واگذارد و هیچ کاری انجام ندهد ـ چنان‌که بعضی از جهال می‌پندارند ـ و اگر چنین باشد، امر به مشورت، با امر به توکل در منافات قرار می‌گیرد، بلکه توکل بر حق تعالی این است که انسان اسباب ظاهری را به‌کار بندد، لیکن در قلبش بر آنها اطمینان نداشته باشد، بلکه اطمینانش بر پناه و عصمت حق تعالی باشد». و حدیث شریف وارده درباره داستان آن اعرابی، حدیث مشهوری است‌: اعرابی‌ای نزد رسول‌خدا ص آمد و خواست تا شتر خویش را همین‌گونه به حال خودش رها کند وگفت‌: یا رسول الله! آیا شتر خویش را رها کنم و بر خدا توکل کنم، یا آن را ببندم و بر خدا توکل نمایم‌؟ رسول خدا ص فرمودند: «آن را ببند و بر خدا توکل کن». همچنین در حدیث شریف به روایت علی س آمده است که رسول خدا ص از «عزم» موردسؤال قرار گرفتند، پس در تعریف آن فرمودند: «عزم، مشاوره با اهل رأی و سپس پیروی از ایشان است».

ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول می‌گوید: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ درباره ابوبکر وعمر ب نازل شد که حواریان رسول خدا ص و وزیران ایشان و پدر همه مسلمین بودند. همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص به‌ابوبکر و عمر ب فرمودند: «اگر شما دو تن در مشورتی با یک‌دیگر هم‌رأی و متفق شوید، من هرگز از رأی شما برنمی‌گردم».

﴿إِن يَنصُرۡكُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمۡۖ وَإِن يَخۡذُلۡكُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِي يَنصُرُكُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٦٠ [آل عمران: ۱۶۰].

«اگر خداوند شما را نصرت دهد، هیچ‌کس بر شما غالب نیست» یعنی‌: پس فقط پیرو فرمانهای حق تعالی بوده و فقط او را پشتیبان خویش بدانید و فقط به او اتکا کنید «و اگر شما را فروگذارد» و در نبردتان علیه دشمنانتان دست از یاری شمابردارد، «چه‌کسی بعد از او شما را نصرت خواهد داد»؟ پس سرچشمه حقیقی قدرت و پیروزی، حق تعالی است «و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» نه بر اسباب و ادوات و نیروی ظاهری خود.

﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّۚ وَمَن يَغۡلُلۡ يَأۡتِ بِمَا غَلَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ١٦١ [آل عمران: ۱۶۱].

در بیان سبب نزول آمده است‌: آیه کریمه در مورد قطیفه سرخ‌رنگی نازل گردید که در روز بدر از اموال غنیمت گم شد و یکی از مردم گفت‌: شاید رسول خدا ص آن را برداشته باشند! «و هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد» یعنی‌: هرگز خیانت از پیامبری بر نمی‌آید تا به چیزی از غنایم دست برده و آن را بدون اطلاع یارانش به خود اختصاص دهد زیرا خدای پیامبرانش را از کارهای زشت و فرومایه معصوم داشته است، لذا کار نامناسب از ایشان صادر نمی‌شود.

این آیه کریمه انبیای الهی را از «غلول» تنزیه می‌کند. غلول‌: آن است که انسان از مال مسلمین چیزی را که حقی در آن ندارد، به خودش برگیرد، خواه آن چیز از اموال غنیمت باشد، یا از اموال زکات، یا از اموال هدیه، و ـ بر اساس این آیه‌کریمه ـ غلول حرام است و از گناهان کبیره می‌باشد. در حدیث شریف آمده است‌که رسول خدا ص رشته کرکی را از پشت شتری از شتران غنیمت برگرفته و خطاب به یارانشان فرمودند: «حق من در این موی کرک، همانند حق هریکی ازشماست‌. پس هان‌! از غلول بر حذر باشید زیرا غلول در روز قیامت خواری و رسوایی‌ای بر صاحب خویش است‌. حتی باید نخ و سوزن و مافوق این از غنایم راتسلیم کنید». «و هرکس خیانت ورزد، روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده، بیاید» این جمله، متضمن تحریم غلول و خیانت و برحذرساختن شدید از آن است زیرا غلول در غنیمت، تنها گناهی است که فاعل آن در روز قیامت در حضور مردم و زیر نگاه آنان مجازات می‌شود و همه اهل محشر از کار وی آگاه می‌گردند، این‌مجازات‌؛ آمدن او در روز قیامت همراه با مال خیانت در حالی است که حامل آن مال است و آن مال و بال گردن اوست، قبل از آن که مورد محاسبه قرارگیرد. درحدیث شریف آمده است‌: «رسول خداص مردی به‌نام ابن‌لتیبه از قبیله «ازد» را به جمع‌آوری اموال زکات برگمارده بودند، پس با اموال جمع‌آوری شده آمد و گفت‌: این بخش مال شماست، اما این بخش دیگر، مال من است که به من هدیه داده شده‌! رسول خدا ص بر منبر رفتند و فرمودند: چه شده است عامل را که او را بر عملی می‌فرستیم، پس می‌گوید: این از آن شماست و این‌دیگر به من هدیه داده‌شده‌! چرا در خانه پدر و مادر خود ننشست تا بنگرد که آیا به وی هدیه داده‌می‌شود یا خیر؟! سوگند به ذاتی که جان محمد ص در دست بلاکیف اوست، یکی از شما به آن خیانت نمی‌کند، مگر اینکه در روز قیامت می‌آید و آن مال برگردن او آویخته است، اگر شتر باشد؛ آن را بانگ شتر، اگر گاو باشد آن را آواز گاو و اگر گوسفند باشد، آن را آواز گوسفند است‌...». «آن‌گاه به هرکس جزای کارو کردارش به تمامی داده می‌شود» چه اعمال خیر انجام داده‌باشد، چه اعمال شر «و بر آنان ستم نرود» با افزودن بر حجم اعمال بدشان‌.

﴿أَفَمَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِ كَمَنۢ بَآءَ بِسَخَطٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٦٢ [آل عمران: ۱۶۲].

«آیا کسی‌که خشنودی خدا را پیروی کرده» و در اوامر و نواهی الهی جویای رضای وی است ـ چون انبیای وارسته و منزه الهی از آلودگی به محرمات «همانند کسی است که» به‌سبب مخالفت اوامر و نواهی الهی و خیانت ـ از جمله، غلول در غنایم «به خشمی» عظیم «از خدا دچار شده و جایگاهش جهنم است‌«؟ نه، قطعا این دو، باهم سرنوشتی یکسان و عاقبتی همانند ندارند، چرا که عاقبت آنان بهشت برین و عاقبت اینان وادی جهنم است «و چه بد بازگشتگاهی است» جهنم برای مغضوبان عصیان پیشه‌.

﴿هُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ١٦٣ [آل عمران: ۱۶۳].

«آنان نزد خداوند درجاتی دارند» متفاوت از همدیگر زیرا درجات کسانی که پیرو رضای الهی هستند، همچون مراتب کسانی که دچار خشم و عذاب وی‌شده‌اند، نیست، درجات آنان در جنات نعیم است و درکات اینان طبقات جحیم‌؛ و پایین‌ترین طبقه دوزخ، طبقه مربوط به منافقان است «و خداوند به آنچه می‌کنند، بیناست» پس چیزی از اعمال آنها ـ از تزکیه نفوس گرفته تا بلندترین درجات و ازفروگذاشتن تزکیه تا پایین‌ترین درکات ـ بر او پوشیده نیست و به‌زودی جزای اعمال‌شان را به طور کامل می‌دهد.

﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤ [آل عمران: ۱۶۴].

«به‌یقین خداوند بر مؤمنان منت نهاد، آن‌گاه که پیامبری از خودشان در میانشان برانگیخت» چه اگر پیامبر از غیر جنس بنی‌آدم می‌بود، با بعثت او کمال نوع‌انسان ـ به سبب اختلاف در جنسیت ـ محقق نمی‌شد. آری‌! این پیامبر برانگیخته از میان خودشان، کسی است‌: «که آیات او را بر آنان می‌خواند» یعنی‌: قرآن را برآنان می‌خواند، بعد از آن که اهل جاهلیت بودند و چیزی از قوانین و برنامه‌های حق را نمی‌شناختند «و پاکیزه‌شان می‌دارد» از نجاست کفر «و به آنان کتاب» قرآن «و حکمت» سنت «می‌آموزد، در حالی‌که قطعا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» که هیچ شکی در آن نیست‌. پس این‌ها به طورکلی چهار نعمت بزرگ است که خدای با بعثت آن رسول معظم، بر امت اسلام ارزانی داشت‌.

علما در بیان احکام گفته اند:

۱- هرگاه کسی در چیزی از اموال غنیمت خیانت کرد و آن مال نزد وی دیده‌شد؛ از وی باز گرفته شده و تأدیب و تعزیر می‌گردد. تعزیر و تأدیب وی در مذهب احمدبن‌حنبل چنین است که کالا و اثاثیه وی ـ بجز سلاح و جامه تنش و زین ویراق اسب و مرکبش و اموال غنیمت که از وی باز پس گرفته می‌شود ـ دیگراموالش سوزانده می‌شود. اما مذهب مالک، شافعی و ابوحنیفه این است که کالا و اثاثیه خیانت‌کار در غنیمت، سوزانده نمی‌شود، ولی جایز است که او را مجازات مالی کنند.

۲- علما اتفاق نظر دارند بر اینکه اگر کسی در اموال غنیمت خیانت کرد؛ باید قبل از آن که مردم متفرق شوند، آن را به تقسیم کننده غنایم برگرداند و اگر او را ندید، (یک پنجم) سهم آن را به امام (زمامدار) مسلمانان برگرداند و بقیه را صدقه کند.

۳- هدایایی که از اموال غنیمت به متولیان امور فرستاده می‌شود، یا تعلق می‌گیرد، از جمله غلول (خیانت) در غنیمت است و حکم آن در رسوایی آخرت، حکم خیانت‌کار در غنیمت می‌باشد.

﴿أَوَلَمَّآ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَدۡ أَصَبۡتُم مِّثۡلَيۡهَا قُلۡتُمۡ أَنَّىٰ هَٰذَاۖ قُلۡ هُوَ مِنۡ عِندِ أَنفُسِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٦٥ [آل عمران: ۱۶۵].

«آیا هنگامی که به شما مصیبتی رسید» مراد شکست و کشته‌شدن در روز احد است «که دوچندان آن را» بر دشمنان خود «وارد آورده بودید» در روز بدر ـ زیرا در روز احد هفتاد تن از مسلمین به شهادت رسیدند، درحالی که در روز بدر؛ هفتاد تن از مشرکان کشته و هفتاد تن دیگر اسیر گشتند. آری‌! با آن که ضربه دوچندان به مشرکان وارد آورده بودید «گفتید» از روی تعجب «این از کجاست‌«؟ یعنی‌: این شکست و کشته‌شدن ما از چه روی است‌؟ حال آن که ما درراه خدا أ می‌جنگیم و رسول خدا ص نیز با ماست و خداوند أ هم به ما وعده پیروزی بر مشرکان را داده است ؟ «بگو: آن» شکست «از نزد خودتان است» به‌سبب مخالفت تیراندازان از این فرمان پیامبر ص که‌: به هیچ حالی از احوال نبایدسنگرهای خود را ترک کنند «بی‌گمان خدا به هرچیزی تواناست».

عمر س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: مسلمانان به علت آنچه در بدر ـ از گرفتن فدیه از اسیران ـ انجام داده بودند، در روز احد مجازات شدند. ازعلی س نیز نظیر این تفسیر روایت شده است‌.

﴿وَمَآ أَصَٰبَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٦٦ [آل عمران: ۱۶۶].

«و آنچه در روز برخورد دو گروه به شما رسید» مراد کشتار و جراحت و شکست در روز احد است «به اذن خدا بود» یعنی‌: به قضا و قدر وی بود. بعضی در معنای‌آن گفته‌اند: آنچه در روز برخورد دو گروه به شما رسید، کار خدا أ بود که میان شما و آنان را خالی گذاشت و آنان را بر شما پیروز گردانید «و تا مؤمنان را معلوم بدارد» در عرصه ظهور و امتحان‌. پس شکست شما از روی حکمتی بود که تربیت مؤمنان، بر حذر داشتنشان از نافرمانی و متمایز ساختن مؤمنان از منافقان، جلوه‌هایی از آن است‌.

﴿وَلِيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ نَافَقُواْۚ وَقِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ قَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَوِ ٱدۡفَعُواْۖ قَالُواْ لَوۡ نَعۡلَمُ قِتَالٗا لَّٱتَّبَعۡنَٰكُمۡۗ هُمۡ لِلۡكُفۡرِ يَوۡمَئِذٍ أَقۡرَبُ مِنۡهُمۡ لِلۡإِيمَٰنِۚ يَقُولُونَ بِأَفۡوَٰهِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يَكۡتُمُونَ١٦٧ [آل عمران: ۱۶٧].

«همچنین تا منافقان را معلوم بدارد» مراد از معلوم داشتن آنان، آشکار ساختن وضعشان و سرانجام متمایز گردانیدن صفشان از مؤمنان است‌. مراد از منافقان، عبدالله بن‌ابی و یاران وی هستند. از ابن شهاب و غیر وی در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است‌: رسول خدا ص با هزار تن از یارانشان به‌سوی احد بیرون رفتند، پس چون منزلی از راه بین احد و مدینه را پیمودند، عبدالله بن‌ابی خود باثلث (یک سوم) مردم، از صف ایشان کنار کشید، درحالی که می‌گفت‌: محمد ص از آنان اطاعت کرد (و از مدینه بیرون رفت) و حرف مرا در باقی ماندن در مدینه و دفاع از درون شهر، نپذیرفت، به خدا سوگند که ما نمی‌دانیم چرا و به چه‌خاطر، خود را در اینجا به کشتن بدهیم‌؟ همان بود که با پیروان خود از اهل شک و نفاق بازگشت‌. «و چون به آنان گفته شد، بیایید در راه خدا بجنگید» اگر از مؤمنان به‌خدا أ و روز آخرت هستید «یا دفاع کنید» از خود و فرزندان و دیارتان، اگر به‌خدا أ و روز آخرت ایمان ندارید. به قولی‌: مراد این است که شما از پشت سر ما دفاع کنید، ولی در خط مقدم نجنگید. به قولی دیگر: مراد این است که شما جمعیت و سیاهی‌لشکر ما را بیشتر سازید. اما منافقان از پذیرش همه این درخواستها ابا ورزیده و «گفتند: اگر می‌دانستیم جنگی خواهد بود» و برخوردی رخ خواهد داد «مسلما از شما پیروی می‌کردیم» و همراه با شما می‌جنگیدیم، ولی درآنجا جنگی در کار نیست‌! بعضی گفته‌اند؛ معنی این است‌: اگر ما به جنگیدن آشنا و بر آن توانا بودیم، یا آن را به مصلحت مقرون می‌دانستیم، از شما پیروی می‌کردیم‌. «آن روز، آنان به کفر نزدیک‌تر بودند» یعنی‌: روزی که با خفت و خواری‌از شما کنار کشیدند و این سخن را گفتند، به کفر نزدیک‌تر بودند «تا به ایمان» در نزد کسانی که می‌پنداشتند؛ آنان مسلمانند. «به زبان خود چیزی می‌گویند که در دل‌هایشان نیست» یعنی‌: منافقان ایمان را اظهار و کفر را پنهان می‌دارند. ابن‌کثیردر معنی آن می‌گوید: «سخنی که می‌گویند، به صحت آن ایمان ندارند، از آن‌جمله این سخنشان‌: (اگر می‌دانستیم جنگی خواهد بود، از شما پیروی‌می‌کردیم)؛ زیرا آنها قطعا و یقینا می‌دانستند که لشکری از مشرکان برای انتقام‌کشی از مسلمانان به مرز مدینه آمده است، پس طرح این موضوع به گونه‌یک معما از سوی منافقان، جای بسی تأمل دارد». «و خدا به آنچه نهان می‌دارند، داناتر است» و می‌داند که چه نیرنگ‌هایی را علیه مسلمانان پنهان داشته‌اند. شکی نیست که این تهدیدی آشکار و رسوایی‌ای بزرگ برای منافقان است‌.

﴿ٱلَّذِينَ قَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ وَقَعَدُواْ لَوۡ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُواْۗ قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِكُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٦٨ [آل عمران: ۱۶۸].

«آنان» یعنی‌: آن منافقان، همان کسانی هستند که خود در خانه «نشستند» و از جهاد خودداری کردند «و در باره برادران» و نزدیکان «خویش» از مؤمنان که در واقعه احد به شهادت رسیدند «گفتند: اگر از ما پیروی می‌کردند» در بیرون نرفتن از مدینه «کشته نمی‌شدند» در این جنگ «بگو: اگر راست می‌گویید، مرگ را ازخودتان دور کنید» یعنی‌: کسی نمی‌تواند از قدر الهی حذر کند و بی‌گمان هر که کشته شد؛ به اجل خود کشته شده است و هیچ کس را از مرگ گریزی نیست، پس‌اگر شما راست می‌گویید که نشستن در خانه، انسان را از مرگ و کشته شدن به‌سلامت نگه می‌دارد؛ باید نمیرید، حال آن که مرگ بر شما آمدنی است، هرچند که در قصرها و برج‌هایی نیرومند نیز قرار داشته باشید.

﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ١٦٩ [آل عمران: ۱۶٩].

«و هرگز کسانی را که کشته شدند» از مؤمنان در روز احد و همین‌طور تمام مؤمنانی را که در سایر اماکن کشته شدند، یا کشته می‌شوند «در راه خدا» یعنی‌: برای اعلای کلمه‌الله و یاری دادن دین وی «مرده مپندار» یعنی‌: گمان نکن که‌مرده‌اند «بلکه» آنان «زنده‌اند» به زندگانی حقیقی، چنان که در حدیث شریف‌آمده است‌: «ارواح شهدا در جوف پرندگانی سبز در بهشت قرار دارند و دربهشت می‌خورند و می‌خرامند و روزی داده می‌شوند». البته این امر منافاتی با این‌معنی ندارد که آنان نسبت به ما مرده نباشند زیرا حیات شهدا، حیاتی برزخی است که جزء غیب است و خدای خود به کیفیت آن داناتر می‌باشد. «که» آن شهدا «نزد پروردگارشان» یعنی‌: در پناه کرامت وی، نه اینکه به وی از نظر مکان و قرب مسافت نزدیک باشند «روزی داده می‌شوند» یعنی‌: حق تعالی در پناه کرامت خود، به آنان از خوراکی‌ها و میوه‌های بهشتی، غذا و نوشیدنی می‌دهد وروزیشان نزد وی مستمر است، هرچند که رزقشان از دنیا با شهادتشان قطع شده‌است‌.

در مورد غسل، کفن و نماز جنازه شهدا، فقها دو نظر دارند: احناف برآنند که شهید را با جامه‌اش کفن نموده و بر وی نماز بخوانند و اگر مکلف و پاک بود، غسل داده نمی‌شود. اما جمهور فقها بر آنند که‌: شهید نه غسل داده می‌شود، نه کفن می‌شود و نه بر او نماز خوانده می‌شود و اگر نجاست موجود بر بدن وی غیراز خون بود، آن نجاست از بدن وی پاک گردانیده می‌شود.

﴿فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ بِهِم مِّنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١٧٠ [آل عمران: ۱٧۰].

«به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است، شادمانند» یعنی‌: شهدا به آنچه که حق تعالی از کرامت شهادت به آنان ارزانی نموده است و به حیات حقیقی‌ای که در آن قرار دارند و به آنچه که از رزق و روزی خدای سبحان به ایشان می‌رسد، خوشحال و مسرورند «و برای کسانی که از پی ایشانند» از برادران مؤمنشان «و هنوز به آنان نپیوسته‌اند» و به‌شهادت نرسیده‌اند «شادی می‌کنند؛ که نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می‌شوند» یعنی‌: خوشحالند از اینکه بر برادران مؤمنشان که در آینده به‌شهادت می‌رسند، یا بر ایمان می‌میرند؛ هیچ بیم و اندوهی در فردای آخرت نیست‌.

﴿يَسۡتَبۡشِرُونَ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٧١ [آل عمران: ۱٧۱].

«شادی می‌کنند» برای برادرانشان از اهل ایمان و جهاد «بر نعمت و فضل خدا» چون بهشت برین و خشنودی حق تعالی، که نزد وی دیده‌اند «و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمی‌گرداند» یعنی‌: دریافتند که خداوند أ پاداش هیچ مؤمنی‌را که عمل نیک انجام داده باشد، ضایع نمی‌کند، پس برای این امر نیز شادمانند.

در حدیث شریف آمده است‌: شهدا چون به بهشت رفتند و آن همه قدر و منزلت و نعمتی را که برای‌شان در بهشت هست، دیدند، گفتند: ای کاش برادرانمان در دنیا از این‌همه کرامتی که نصیب ما شده‌است، آگاه می‌شدند تا به میدان‌های کارزار شتافته و به شهادت می‌رسیدند و به این خیری که ما دست یافته‌ایم نایل می‌گشتند.پس پروردگارشان به ایشان خبر داد که‌: من خبر و چگونگی حالتان را بر پیامبرتان نازل کردم‌! آن‌گاه شهدا از این امر خوشحال و شادمان شدند. و این است معنای‌: ﴿وَيَسۡتَبۡشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَمۡ يَلۡحَقُواْ....

﴿ٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِيمٌ١٧٢ [آل عمران: ۱٧۲].

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: غزوه احد در ماه شوال رخ داد و تجار در ماه ذی‌قعده به حوالی مدینه آمده و در محل بدرالصغری اردو می‌زدند و بازاری را بر پا می‌کردند. آنان در این سال نیز، بعد از واقعه احد به آنجا آمده بودند و در حالی‌که مؤمنان از احد زخم‌ها بر تن و جان خویش داشتند، رسول خدا ص از ایشان جهت تعقیب دشمن داوطلب خواستند... و فرمودند: «من خود رونده‌ام، هرچند هیچ‌کس با من همراه نشود». پس ابوبکر، عمر، عثمان، علی، زبیر، سعد، طلحه، عبدالرحمن‌بن عوف، عبدالله بن مسعود، حذیفه و ابوعبیده با هفتاد تن از صحابه ش آمادگی‌شان را اعلام کرده داوطلبانه بیرون‌آمدند و در تعقیب ابوسفیان حرکت کردند تا به منطقه «صفراء» رسیدند، در این هنگام حق تعالی نازل فرمود: «آنان که دعوت خدا و پیامبر را اجابت کردند» آن‌گاه که ایشان را بعد از بازگشت از احد، به تعقیب کردن ابوسفیان و لشکر قریش‌فراخواند تا با نشان دادن قوت و نیرومندی مسلمین، مشرکان را مرعوب گرداند «بعد از آن که زخم برداشته بودند» و با پیکرهای فروکوفته و زخم‌خورده از آسیب جنگ، به مدینه بازگشته بودند، بی‌درنگ فرمان پیامبر ص را لبیک گفته با همان پیکرهای رنجور و زخمی، افتان و خیزان به تعقیب دشمن پرداختند؛ «برای کسانی‌از آنان که نیکی و پرهیزگاری کردند، پاداشی بزرگ است».

از عایشه ل روایت شده است که به عروه‌بن زبیر س فرمود: «ای‌خواهرزاده‌ام! پدرانت زبیر و ابوبکر ب، از زمره این نیکان و پرهیزگاران بودند». یادآور می‌شویم که این غزوه، به‌نام غزوه «حمراءالاسد» نامیده شده است که تابع غزوه احد می‌باشد.

﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣ [آل عمران: ۱٧۳].

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول این آیه کریمه می‌گوید: ابوسفیان وقتی خواست تا از احد برگردد، خطاب به رسول خدا ص گفت‌: وعده ما و شما سال آینده در بدر است، همان جایی که یارانمان را به قتل رساندید. رسول خدا ص نیزفرمودند: اگر خدا خواست، وعده ما با شما در همانجاست‌. پس چون سال بعد فرا رسید، ابوسفیان با مکیان بیرون آمده در محلی به نام «مجنه» از ناحیه «مرالظهران» فرود آمد، اما حق تعالی در دل وی رعب و وحشت افگند وبازگشت به مکه را قرین مصلحت یافت‌. در این اثنا با نعیم‌بن مسعود اشجعی که ازعمره بازگشته بود، برخورد، پس به او گفت‌: من با محمد و یارانش در موضع بدر وعده گذاشته بودم، ولی از آنجا که امسال‌؛ سال قحطی و خشکسالی است، صلاح نیست که ما با آنان درگیر شویم، این کار باید سالی باشد که در آن از گیاهان بچرانیم و شیر بنوشیم‌. اما من دوست ندارم که محمد به وعده‌گاه آید، ولی ما نیامده باشیم‌. لذا به مردم مدینه بپیوند و آنان را از خارج شدن به میدان سست و منفعل گردان و در برابر این خدمت، ده شتر پاداش داری‌. نعیم به مدینه‌آمد و مأموریت بی‌سرانجام خود را انجام داد، پس نازل شد: «همان کسانی که‌مردم به آنان گفتند» مراد از مردم، همان شخص اعرابی، یعنی نعیم‌بن مسعوداشجعی است که ابوسفیان او را فرستاده بود و او به مسلمانان گفت‌: «مردمان» یعنی‌: ابوسفیان و سپاهش «برای شما گرد آمده‌اند، پس از آنان بترسید» آری‌! ابوسفیان از باب جنگ روانی علیه مسلمانان، این پیام را به‌طور غیر مستقیم ـ ازطریق نعیم‌بن‌مسعود اشجعی ـ به پیامبر ص و مؤمنان فرستاد، اما به جای ترس وجبن، این کار «بر ایمانشان افزود» و هیچ تزلزلی در عزم و اراده مؤمنان ایجاد نکرد «و گفتند: خداوند ما را بس است و چه نیکو کارسازی است» یعنی‌: خداوند أ شر آنان را از ما دفع می‌کند و او ما را بسنده است و هم‌اوست که بر وی توکل می‌کنیم و تمام امورمان را به او می‌سپاریم‌. پس طبق وعده به بدرالصغری رفتند و همراهشان اسباب و وسایل تجارتی‌ای بود، لذا خرید و فروش و معامله کرده و نان‌روغنی و کشمش خریدند و سودی بسیار برده سالم و سرفراز به مدینه بازگشتند.

در حدیث شریف آمده است‌: چون در مشکلی عظیم در افتادید، «حسبنا الله ونعم الوكيل». بگویید. همچنین در حدیث شریف به روایت عایشه ل آمده‌است که فرمود: چون غم بر پیامبر ص شدت می‌گرفت، آن حضرت دست خویش را بر سر و محاسن خویش کشیده و بعدا نفسی بلند می‌کشیدند و می‌فرمودند: «حسبي‌الله ونعم الوكيل».

﴿فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِيمٍ١٧٤ [آل عمران: ۱٧۴].

«پس بازگشتند» یعنی‌: بعد از آن که مسلمانان برای رویارویی با لشکر قریش ازمدینه بیرون رفتند؛ بازگشتند «با نعمتی از جانب خدا» که سلامت و عافیت از گزند دشمنشان بود «و فضلی» یعنی‌: با پاداشی که خداوند أ بر آنان عنایت کرد. بعضی در معنی آن گفته‌اند: با سودی در تجارت «در حالی‌که هیچ آسیبی به آنان نرسیده بود» از کشته‌شدن، یا جراحت «و همچنان جویای خشنودی الهی بودند» در آنچه که انجام می‌دادند و آنچه که فرو می‌گذاشتند، که از جمله آن، خارج‌شدنشان به میدان در این غزوه بود «و خداوند دارای فضل عظیم است».

﴿إِنَّمَا ذَٰلِكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ يُخَوِّفُ أَوۡلِيَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٧٥ [آل عمران: ۱٧۵].

«جز این نیست که این خبردهنده» که می‌خواهد تا شما مؤمنان را از نبرد با دشمن سست و کند سازد «شیطان است که از دوستان خود می‌ترساند» یعنی‌: ابلیس لعین است که با وسوسه انگیزی خود، مؤمنان را از دوستان خویش که کافران‌اند می‌ترساند و در ایشان این واهمه را القا می‌کند که گویا کفار دارای قدرت و شوکتی هستند. بعضی گفته‌اند: مراد از شیطان، آن شخص اعرابی یادشده است که هشدار ابوسفیان را به مؤمنان انتقال داد «پس، از آنان نترسید» یعنی‌: از کفار نترسید، چه آنان دوستان شیطان‌اند و محکوم به شکست ورسوایی، لذا برمبنای این ترس موهوم، از رویارویی با دشمن و دنبال نمودن وی جبون نشوید و سستی نکنید «و از من بترسید، اگر مؤمنید» پس آنچه را به شما فرمان می‌دهم، انجام دهید و منهیاتم را فرو گذارید زیرا من سزاوار آن هستم که از من پروا کرده و از اوامر و نواهی‌ام حساب ببرید، چرا که خیر و شر همه به‌دست من است‌.

﴿وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَلَّا يَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا فِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٧٦ [آل عمران: ۱٧۶].

«و» ای محمد ص «آنان که در نصرت کفر می‌شتابند، تو را اندوهگین نسازند» به قولی‌: آنان قومی بودند که مرتد شدند و پیامبراکرم ص از این کارشان سخت مغموم و اندوهگین گشتند زیرا آن حضرت ص بر ایمان مردم سخت مشتاق بودند، لذا خدای سبحان ایشان را تسلیت گفته و از اندوه خوردن نهی کرد. به قولی دیگر: رسول خدا ص در اندوه خوردن بر کفر قوم خویش، بسیار افراط می‌کردند، پس‌حق تعالی ایشان را از افراط در این کار نهی نمود، چنان‌که در آیه (۸) از سوره «فاطر» نیز می‌فرماید: ﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍ... [فاطر: ۸]. (پس مبادا جانت را از حسرت خوردن بر آنان بفرسایی). «اینان هرگز به خدا هیچ زیانی نمی‌رسانند» یعنی‌: کفر آنان از ملک خدای سبحان چیزی کم نمی‌کند. یا مراد این است‌: آنان هرگز به دینی که پروردگار برای بندگانش مشروع ساخته است، نمی‌توانند زیانی برسانند «خداوند می‌خواهد که در آخرت برای‌شان بهره‌ای» در بهشت، یا بهره‌ای از ثواب «قرار ندهد و برای آنان عذابی بزرگ است» به‌سبب کوشش و شتابشان درگرایش به‌سوی کفر، پس زیان کفرشان به خودشان برگشته و محرومیت از بهره آخرت را به‌سویشان جلب می‌کند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡكُفۡرَ بِٱلۡإِيمَٰنِ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٧٧ [آل عمران: ۱٧٧].

«در حقیقت، کسانی که کفر را به بهای ایمان خریدند» یعنی‌: کفر را به ازای ایمان گرفتند، چنان‌که خریدار، کالا را در قبال بهای آن می‌گیرد «هرگز به خداوند هیچ زیانی نمی‌رسانند و برای‌شان عذابی دردناک است».

﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٧٨ [آل عمران: ۱٧۸].

«و کافران هرگز نپندارند که مهلت دادن ما به آنان» با طول عمر و فراوانی در ارزاق، یا پیروزی مقطعی و ناپایدار در روز احد «به‌سودشان است» قطعا موضوع چنین نیست، بلکه «ما فقط» از آن روی «به آنان مهلت می‌دهیم تا بر گناه خویش بیفزایند و عذاب خفت‌باری» در کمین خویش «دارند». پس خدای سبحان به شیوه استدراج، به کفار طول عمر و زندگی مادی گوارا می‌دهد تا بر گناهان خویش بیفزایند و مهلت‌دادن به گناهکاران جزء سنن الهی است زیرا اگر خداوند أ هرگناه و بدی‌ای را بلافاصله در دنیا جزا می‌داد، چهره جهان تغییر می‌یافت و«تکلیف» و «اختیار» انسان به حال خود باقی نمی‌ماند.

﴿مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُطۡلِعَكُمۡ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَجۡتَبِي مِن رُّسُلِهِۦ مَن يَشَآءُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمۡ أَجۡرٌ عَظِيمٞ١٧٩ [آل عمران: ۱٧٩].

ابوالعالیه در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: مسلمانان از رسول خدا ص درخواست کردند تا به ایشان نشانه‌ای داده شود که به وسیله آن، میان منافق ومؤمن تمییز دهند، پس حق تعالی نازل فرمود: «خداوند برآن نیست که مؤمنان را براین حالی‌که شما بر آن هستید» از آمیختگی با منافقان «واگذارد» بلکه اسبابی را پدید می‌آورد و آزمونهایی ـ همچون صدور فرمان جهاد و هجرت ـ را به وقوع می‌پیونداند «تا آن که پلید» یعنی‌: منافق و نافرمان «را از پاک» که همانا مؤمن پاکیزه و وارسته است «جدا کند» پس محنتها و سختی‌های جهاد و هجرت، میدان واقعی این جداسازی است، چنان که در احد رسوایی منافقان آشکار گشت «و خدا بر آن نیست که شما را از غیب آگاه گرداند» تا بتوانید پاک و ناپاک را از یک‌دیگرتمییز دهید زیرا خداوند أ علم غیب را مخصوص خودش گردانیده و هیچ‌کس رابر آن آگاه نمی‌گرداند، پس تصور نکنید که جدا ساختن مؤمن از منافق بر اساس وحی الهی‌؛ به معنای آگاه ساختنتان از امور غیب است «ولیکن خدا از فرستادگانش هرکه را بخواهد برمی‌گزیند» و او را بر چیزی از غیب خویش آگاه می‌گرداند تامؤمن و منافقتان را از یک‌دیگر بازشناساند. چنان‌که از رسول اکرم ص چنین‌اخبار غیبی‌ای ـ و از جمله معرفی بسیاری از منافقان ـ صادر شد، جز پیامبراکرم ص، دیگر مؤمنان روشن‌بین نیز ممکن است گاهی منافقان را با بسیاری گناهان و بدی احوالشان و قرائنی که از آنان نمودار می‌شود، تشخیص دهند «پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگاری کنید، برای شما پاداشی بزرگ خواهد بود».

﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَيۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١٨٠ [آل عمران: ۱۸۰].

جمهور مفسران در بیان سبب نزول این آیه کریمه برآن‌اند که این آیه درباره بازدارندگان زکات نازل شد. «و کسانی که به آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطاکرده، بخل می‌ورزند» و آن را در راه خدا أ انفاق نمی‌کنند «هرگز تصور نکنند که آن بخل برای‌شان خوب است» و به سودشان می‌باشد «بلکه آن به زیانشان است، به زودی آنچه که به آن بخل ورزیده‌اند، روز قیامت طوق گردنشان می‌شود» یعنی‌: به‌زودی اموالی که به آن بخل ورزیده‌اند، بر گردنهایشان طوقی از آتش می‌شود. بخل‌: آن است که انسان حقی واجب را از صاحب حق بازداشته و از انفاق مال درجایی که لازم است، خودداری کند «و میراث آسمان‌ها و زمین از آن خداست» یعنی‌: هر آنچه که اهالی عالمهای آسمان‌ها و زمین میراث‌بر آن می‌شوند، برای‌خدا أ است، پس چرا انسان‌ها به اموال بخل ورزیده و آن را در جایی که به آنان دستور داده‌ایم، انفاق نمی‌کنند، درحالی‌که این اموال، نزدشان عاریتی است برگشت پذیر؟ «و خدا به آنچه می‌کنید، آگاه است» و شما را مطابق آن جزا می‌دهد.

در حدیث شریف به روایت ابی‌هریره س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «من آتاه الله مالا فلم یؤد زکاته، مثل له شجاعا اقرع له زبیبتان یطوقه یوم القیامه، یأخذ بلهزمتیه ثم یقول‌: انا مالک، انا کنزک»‌. کسی‌که خداوند أ به او مالی‌داد، اما او زکات مالش را نپرداخت، آن مال در روز قیامت به‌شکل افعی سرتاسی برای او در می‌آید [که از بس زهر دارد، موهایش ریخته است]) و آن افعی [مهیب] طوق گردن او شده سپس دو طرف دهان آن شخص را گرفته او را می‌گزد تلاوت کردند.

از آنجا که پس از نابودی خلق، دارایی‌ها و اموال بدون وجود هیچ‌گونه مدعی‌ای باقی می‌مانند، لذا ـ بنابر عادت ـ از این چیزها به عنوان میراث حق تعالی تعبیر شد، با آن که اینها در حقیقت نسبت به حق تعالی میراث نیستند زیرا وارث کسی است که چیزی را به ارث برد که قبلا مالک آن نبوده است، درحالی‌که خدای متعال مالک آسمان‌ها و زمین و همه موجودات می‌باشد.

﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ سَنَكۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ١٨١ [آل عمران: ۱۸۱].

سبب نزول آیه کریمه‌: یهودی‌ای به‌نام فنحاص به ابوبکر صدیق س گفت‌: ما به خدا هیچ نیازی نداریم و اوست که به ما نیازمند است، ما چنان‌که او نزد ما تضرع می‌کند، نزد وی تضرع نمی‌کنیم و اگر او از ما بی‌نیاز بود ـ چنان‌که رفیق شما می‌پندارد ـ از ما وام نمی‌خواست‌. ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول می‌گوید: «هنگامی که حق تعالی آیه‌: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا [الحدید: ۱۱- البقرة: ۲۴۵]. را نازل نمود، یهودیان نزد رسول خدا ص آمده و گفتند: ای محمد ص! آیا پروردگارت فقیر است که از بندگانش طالب قرض می‌شود؟ همان بود که نازل گردید: «مسلما خداوند سخن کسانی را که» از روی غرور ثروت و جهل به حقیقت حال خداوند متعال «گفتند: خدا نیازمند است و ما توانگریم، شنید» به قولی‌: مراد آنها این بود که اگر به راستی خداوند أ بر زبان محمد ص از ما طالب قرض شده باشد، پس اوفقیر است‌. لذا خواستند تا با این القاءات خود در دین اسلام شک‌افگنی کنند «به زودی آنچه را گفتند، خواهیم نوشت» در صحیفه‌های فرشتگان نویسنده اعمال وآن را نگه داشته و در برابر آن مجازاتشان خواهیم کرد «و به ناحق‌کشتن پیامبران رابه دست آنان می‌نویسیم» این سخن یهود را که گفتند: خداوند ـ پناه براو ـ نیازمند است، با گناه کشتن پیامبران توسط آنان پیوسته ساخت تا تنبیهی بر وقاحت و بزرگی گناه این سخنشان باشد. نسبت دادن قتل پیامبران به یهودیان عصر رسالت ـ هرچند آنان مجری آن قتلها نبودند ـ برای این است که آنها از عملکرد اجداد خویش راضی بوده و آن را مورد تأیید قرار می‌دادند «و می‌گوییم‌: عذاب سوزان را بچشید» یعنی‌: با این سخنی که به آنان در دوزخ می‌گوییم، ازآنان انتقام می‌گیریم‌. حریق‌: آتش شعله‌ور و سوزان است‌.

﴿ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ١٨٢ [آل عمران: ۱۸۲].

«این» عذاب سوزان «به خاطر کار و کردار پیشین شماست» و زندگی غرق درگناه و معصیت شما در دنیا، وگرنه «خداوند هرگز نسبت به بندگان بیدادگر نیست» پس عذابی که به شما می‌چشاند، ستم نیست بلکه عین عدالت است‌.

﴿ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ عَهِدَ إِلَيۡنَآ أَلَّا نُؤۡمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأۡتِيَنَا بِقُرۡبَانٖ تَأۡكُلُهُ ٱلنَّارُۗ قُلۡ قَدۡ جَآءَكُمۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِي بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَبِٱلَّذِي قُلۡتُمۡ فَلِمَ قَتَلۡتُمُوهُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٨٣ [آل عمران: ۱۸۳].

«اینان کسانی هستند که گفتند: خداوند با ما پیمان بسته است که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم، مگر آن که برای ما قربانی‌ای بیاورد که آتش، آن را بسوزاند» سنت در بنی‌اسرائیل براین بود که آنها قربانی‌ای را عرضه می‌کردند، سپس پیامبرشان برمی‌خاست و دعا می‌کرد، آن‌گاه آتشی از آسمان فرود می‌آمد و آن قربانی را می‌سوخت‌. البته حق تعالی این شیوه را جزء آیینهای دینی همه پیامبران خویش قرار نداده و آن را به عنوان دلیل صدق نبوت ایشان نگردانیده‌. اما بنی‌اسرائیل ادعا کردند که از بارگاه الهی در این باره عهد و پیمانی دارند و با این شیوه میان کسانی که به‌دروغ ادعای نبوت می‌کنند و کسانی که به‌حق پیامبرند، فرق‌می‌گذارند. پس حق تعالی این ادعایشان را رد نموده و فرمود: «بگو: قطعا پیش از من پیامبرانی بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید» از تقدیم قربانی به شکل فوق «برای شما آوردند، پس اگر راست می‌گویید، چرا آنان را کشتید»؟ همچون یحیی فرزند زکریا، اشعیاءو سایر پیامبرانی را که به دست شما یهودیان به قتل‌رسیدند؟. پس قضیه‌؛ قضیه مخالفت و عناد است، نه قضیه قناعت و حجت وبرهان‌. قربان‌: هر چیزی است که به وسیله آن به‌سوی خدای سبحان تقرب جسته‌شود؛ اعم از حیوانات یا چیزهای دیگر.

﴿فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدۡ كُذِّبَ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ جَآءُو بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُنِيرِ١٨٤ [آل عمران: ۱۸۴].

آن‌گاه حق تعالی برای دلجویی پیامبر گرامی خویش می‌فرماید: «پس اگر تو را تکذیب کردند، بدان که پیامبرانی هم که پیش از تو» همانندت «معجزات و صحیفه‌ها و کتاب روشنگر آورده بودند، با انکار و تکذیب مواجه شدند» لذا بر سخنان یاوه آنان شکیبا باش و با آنان مبارزه کن‌. زبر: جمع زبور، به معنای کتاب است‌.

﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ١٨٥ [آل عمران: ۱۸۵].

«هر نفسی چشنده مرگ است» حق تعالی مرگ را سرنوشت هر موجود زنده‌ای گردانیده‌است، خواه این موجود بشر باشد، یا فرشته، یا جن، یا حیوان، پس هیچ‌کس را از سرکشیدن جام مرگ گریزی نیست «و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به‌طور کامل به شما داده می‌شود» و فقط در این روز است که پاداش به طور کامل‌پرداخته می‌شود، پس آنچه که در دنیا، یا در عالم برزخ به انسان داده می‌شود، فقط بخشی از پاداشهاست‌. این خود به این حقیقت اشاره دارد که بخشی ازپاداشها ـ خیر باشند یا شر ـ گاهی در دنیا، یا قبر به انسان می‌رسند. در حدیث شریف‌آمده است‌: «إن القبر روضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النار». «همانا قبر، باغی از باغهای بهشت، یا حفره‌ای از حفره‌های دوزخ است». «پس هر که ازآتش دوزخ دور داشته شده و به بهشت درآورده شد، قطعا کامیاب شده است» یعنی‌: به آنچه می‌خواسته دست یافته و از آنچه هراس داشته، نجات یافته‌است زیرا هرگونه کامیابی و رستگاری‌ای ـ هرچند که برآورنده تمام خواسته‌های انسان‌باشد ـ بدون بهشت هیچ است و نجات از هرگونه زیانی هم ـ چنانچه صاحب آن از آتش دوزخ نجات یابنده نباشد ـ نجات نیست «و زندگانی دنیا جز متاع غرور نیست» متاع‌: هرآن‌چیزی است که انسان از آن نفع و بهره می‌گیرد. غرور: فریفته‌شدن به آرزوها و خواهشهای دنیاست‌.

این آیه کریمه، متضمن مژده و بیم (وعد و وعید) به تصدیق‌کنندگان و تکذیب‌کنندگان پیامبر ص است‌. از سعیدبن جبیر س روایت شده است که فرمود: وعید و تهدید در این آیه کریمه، فقط متوجه کسی است که دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهد، اما کسی‌که آخرت را به وسیله دنیا می‌طلبد، دنیا برایش بهترین‌متاع و بهره‌ای است و این هشدار شامل وی نمی‌شود. در حدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «حقیقتا جای یک تازیانه دربهشت، بهتر از دنیا و مافیهاست، اگر می‌خواهید آیه‌: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ... را بخوانید تا این حقیقت بر شما روشن شود».

علما در بیان احکام گفته اند: سنت است که در هنگام احتضار و جان کندن، به انسان کلمه شهادت تلقین شود، بدون خواستن از وی که آن را تکرار کند زیرا چه بسا که تکرار، سبب ملال و دلتنگی وی گردد. همچنین مستحب است که در آن هنگام سوره «یس» نیز بر وی خوانده شود زیرا در حدیث شریف آمده است که‌خواندن «یس»، مردن را بر شخص محتضر آسان می‌سازد. همچنان سنت است که در بردن مرده به‌سوی گورستان تعجیل شود.

﴿لَتُبۡلَوُنَّ فِيٓ أَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَذٗى كَثِيرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٨٦ [آل عمران: ۱۸۶].

«و شما قطعا در مال‌ها و جان‌هایتان آزموده خواهید شد» یعنی‌: به طور قطع در اموال خود مورد امتحان و آزمایش قرار می‌گیرید؛ با از دست دادن آنها بر اثرحوادث و مصایب، بذل و انفاق‌های واجب و سایر تکالیف شرعی‌ای که متعلق به اموال است‌. همچنان در جانهای خود مورد امتحان و آزمایش قرار می‌گیرید؛ بامرگ، مبتلا شدن به بیماری‌ها، ازدست‌دادن عزیزان و کشته شدن در راه خدا أ .

با توجه به اینکه آیه کریمه بعد از هجرت مؤمنان به مدینه و قبل از غزوه بدر نازل شد؛ این خطابی است به رسول خدا ص و امت ایشان جهت تسلیت ودلجویی‌شان بر کید و آزارهای کافران و فاسقان که در آینده با آن روبرو خواهند شد تا مؤمنان خود را به پایداری و شکیبایی بر تحمل رنجها و ناخوشی‌ها آماده ساخته، از هم‌اکنون راه دشواری را که پیش‌رو دارند، درنظر بگیرند «و از کسانی‌که پیش از شما به آنان کتاب داده شده» یعنی‌: از یهود و نصاری «و همچنان از کسانی که به شرک گراییده‌اند» که سایر طوایف کفر از غیر اهل کتاب‌اند؛ «سخنان دل‌آزار بسیاری خواهید شنید» از طعن و تمسخر در دین و مقدسات و آبروی‌خویش‌.

بنا به روایتی در سبب نزول، این بخش از آیه کریمه درباره کعب‌بن اشرف یهودی نازل شد که رسول خدا ص را با اشعار خویش هجو می‌کرد و در این اشعار؛ کفارقریش را علیه آن حضرت ص بر می‌انگیخت‌.

«ولی اگر صبر کنید و تقوی پیشه نمایید» صبر: مقید ساختن و پایبند کردن نفس برچیزی است که آن را ناخوش دارد، همچون فروخوردن خشم و مقاومت در برابرسختی‌ها با روحیه پایداری و احساس رضایت‌. تقوی‌: دوری گزیدن از گناهان وپایبندی به دستورات الهی است‌. آری‌! اگر چنین کنید، بی‌تردید «این‌» صبر وپرهیزگاری «از عزم امور است» یعنی‌: از آن کارهایی است که بر شما واجب است تا تصمیم خود را بر آن استوار کنید. گفته می‌شود: «عزم‌الامر»، آن‌گاه که‌شخص کار را محکم کرده و آن را به سامان رساند و استوار گرداند.

قول راجح این است که‌: حکم این آیه کریمه منسوخ نیست زیرا جدال به شیوه نیکوتر، همیشه مطلوب است، چنان‌که رسول اکرم ص با وجود آن که به جهاد دستور داده شده بودند، با یهودیان مدارا می‌کردند و از منافقان در می‌گذشتند.

﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَتُبَيِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَكۡتُمُونَهُۥ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ وَٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَبِئۡسَ مَا يَشۡتَرُونَ١٨٧ [آل عمران: ۱۸٧].

«و یاد کن هنگامی را که خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده شده» یعنی‌: ازیهود و نصاری «پیمان گرفت، که حتما باید آن را برای مردم بیان نمایید و کتمانش نکنید» یعنی‌: نبوت آن حضرت ص را برای مردم بیان نموده و آن را پنهان ندارید «پس آن عهد را پشت سر خود انداختند» یعنی‌: عهد و پیمان الهی را بی‌محابا پشت‌سر افگندند «و آن را به بهای ناچیزی» از بهره‌های پست و پلید و بی‌ارزش دنیا «فروختند، چه بد است آنچه خریدند»!.

این آیه کریمه متضمن هشداری سخت برای علماء است تا چیزی از علم سودمند را پنهان نکنند. در حدیث شریف آمده است‌: «من سئل عن علم فکتمه الجم یوم القیامه بلجام من نار: هرکس از علمی مورد پرسش قرار گیرد و آن علم را بپوشاند، در روز قیامت به دهنه‌ای از آتش لجام زده می‌شود». که این خود بروجوب نشر علم برای مردم دلالت می‌کند. علی س می‌فرماید: «خداوند أ ازمردم جاهل و نادان عهد نگرفته که بیاموزند، اما از علما عهد گرفته که بیاموزانند».

﴿لَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحۡمَدُواْ بِمَا لَمۡ يَفۡعَلُواْ فَلَا تَحۡسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٖ مِّنَ ٱلۡعَذَابِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٨٨ [آل عمران: ۱۸۸].

«هرگز کسانی را که به آنچه کرده‌اند شادمانی می‌کنند و دوست دارند که بر آنچه نکرده‌اند، موردستایش قرار گیرند، رسته از عذاب مپندار و آنان عذاب دردناکی در پیش‌دارند» یعنی‌: هرکس به کارهای نیکی که انجام داده، شادمانی کند و دوست داشته باشد که مردم به آنچه هم که نکرده است، او را ستایش کنند، پس او را نجات یافته از عذاب مپندارید.

بخاری و مسلم و غیر آنان در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت کرده‌اند: روزی مروان برای دربان خود گفت‌: ای رافع‌! نزد ابن‌عباس س برو و به او بگو: اگر چنان باشد که هر شخصی از ما که به آنچه کرده شادمان است و دوست دارد که به آنچه نکرده ستوده شود؛ موردعذاب قرار گیرد، بی‌گمان همه ما مورد عذاب قرار می‌گیریم‌؟ ابن‌عباس س در پاسخ فرستاده وی فرمود: «این آیه کریمه به شما چه ارتباطی دارد؟ حقیقت امر این است که این آیه درباره اهل کتاب نازل‌شد»، سپس آیه ماقبل را تلاوت نمود: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ... .همچنین ابن‌عباس س در همین رابطه می‌گوید: «رسول خدا ص از اهل کتاب درباره چیزی سؤال کردند ولی آنها در پاسخ، حقیقت را کتمان نموده و سخنی‌دروغین آوردند و درحالی از نزد رسول خدا ص بیرون رفتند که به ایشان چنین وانمود می‌کردند که به سؤالشان پاسخ درستی داده‌اند و با این پاسخ در پیشگاه آن‌حضرت ص قابل ستایش خواهند بود! از سوی دیگر شادمان بودند از اینکه پاسخ واقعی را از ایشان پنهان داشته‌اند. همان بود که آیه کریمه این صحنه‌سازی آنان رابرملا و مال کارشان را هویدا ساخت‌.

به روایتی دیگر، آیه کریمه درباره کسانی از منافقان نازل شد که از جهاد تخلف می‌کردند، اما هنگامی‌که رسول خدا ص از جهاد بر می‌گشتند، به حضور ایشان آمده عذرخواهی می‌نمودند و دوست داشتند که به آن چیزی مورد ستایش‌قرار گیرند که انجام نداده بودند. حافظ ابن‌حجر عسقلانی می‌گوید: «جمع‌کردن‌میان این دو روایت ممکن است زیرا محتمل است که آیه کریمه در مورد هردو گروه نازل شده‌باشد».

﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١٨٩ [آل عمران: ۱۸٩].

«و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن خداست و خداوند بر هرچیزی تواناست» این‌آیه کریمه در رد و تکذیب سخن جاهلانه یهودیانی نازل شد که گفتند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُ [آل عمران:۱۸۱] (خدا فقیر و ما توانگر هستیم) «آیه۱۸۱».

﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ [آل عمران: ۱٩۰].

«مسلما در آفرینش آسمان‌ها و زمین و درپی یک‌دیگر آمدن شب و روز» و تفاوت‌آنها در درازی و کوتاهی و گرمی و سردی و غیره «آیاتی است» یعنی‌: نشانه‌ها و راهنماهای روشن و برهان‌های واضحی است که بر وجود آفریننده سبحان دلالت می‌کند، اما «برای صاحبان خرد»‌های ناب از شائبه‌های نقص و عقلهای وارسته ازکجی‌ها و انحراف زیرا مجرد تفکر در نشانه‌هایی که خدای سبحان در این آیه‌کریمه از آنها یاد کرده است، برای عاقل بسنده و کافی است تا او را به ایمانی پیوند دهد که هیچ شک و شبهه‌ای نمی‌تواند آن را متزلزل کرده و به درون آن رخنه نماید بنابراین، واجب است که ایمان انسان بر پشتوانه دلایل یقینی متکی ومستظهر باشد، نه بر تقلید و وراثت‌. در حدیث شریف آمده است‌: «وای بر کسی‌که این آیه کریمه را بخواند و در آن تفکر نکند». همچنان روایت شده است که درشب نزول این آیه کریمه، رسول خدا ص تا بامداد پیوسته می‌گریستند.

باید دانست که میدان تفکر، آفریده‌های حق تعالی است نه ذات وی زیرا درک حقیقت ذات الهی محال و ناممکن است‌.

﴿ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١ [آل عمران: ۱٩۱].

آن‌گاه حق تعالی صاحبان خرد را چنین تعریف و توصیف می‌کند: «هم‌آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می‌کنند» یعنی‌: صاحبان خرد کسانی هستند که میان فکر و ذکر جمع نموده و خداوند متعال را در همه احوال یادمی‌کنند، چنان‌که پیامبراکرم ص خدای را در همه اوقات یاد می‌کردند.به قولی‌: مراد از «ذکر» در اینجا نماز است‌. یعنی‌: کسانی که نماز را در هیچ حالی‌از احوال ترک نمی‌کنند و آن را در حال نبود عذر ایستاده و درحال وجود عذر، نشسته و به پهلو خوابیده ادا می‌کنند «و در آفرینش آسمان‌ها و زمین تفکر می‌کنند» یعنی‌: در صنع بدیع و متقن آسمان‌ها و زمین و استحکام و ثبات آنها و عظمت و بزرگی اجرام آنها می‌اندیشند. یادآور می‌شویم که دعوت به تأمل در شگفتیهای آفرینش از مضامین اصلی قرآن است‌.

این آیه کریمه و آیات مشابه آن، ناظر بر «برهان اتقان صنع» در حکمت اسلامی است‌.

این متفکران و اندیشمندان ذاکر می‌گویند: «پروردگارا! اینها را بیهوده» و به‌بازی و عبث «نیافریده‌ای» بلکه اینها را دلیلی بر حکمت و قدرت خویش‌آفریده‌ای تا زمین را میدان آزمایش بندگانت قرار داده و فرمانبردارانت را از سرکشانت متمایز گردانی «منزهی تو» از آنچه که لایق شأن خداوندی‌ات نیست «پس ما را از عذاب آتش دوزخ درامان بدار».

﴿رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ١٩٢ [آل عمران: ۱٩۲].

همچنان متفکران و اندیشمندان ذاکر می‌گویند: «پروردگارا! هر که را تو در آتش‌افگنی، یقینا رسوایش کرده‌ای» و خوار و بی‌مقدارش ساخته‌ای «و برای ستمکاران» یعنی‌: برای کافران «هیچ یاورانی نیست».

﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فَ‍َٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَيِّ‍َٔاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ١٩٣ [آل عمران: ۱٩۳].

همچنان متفکران و اندیشمندان ذاکر می‌گویند: «پروردگارا! همانا ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا می‌خواند» که این دعوتگر همانا رسول خدا ص است وبه قولی‌: دعوتگر، قرآن است «که به پروردگار خود ایمان آورید، پس ایمان‌آوردیم» یعنی‌: به ندای این دعوتگر لبیک گفته و ایمان آوردیم «پروردگارا» تکرار ندا برای اظهار فروتنی و تضرع است «گناهان ما را بیامرز و سیئات ما را بزدای» یعنی‌: گناهان کبیره و صغیره‌مان را به مغفرت خویش درپوشان، یا آن کوتاهی‌هایی را که در حقوق بندگانت از ما سر زده است، برملا و آشکار نکن، باعذاب کردن ما در برابر آنها «و ما را در زمره ابرار بمیران» ابرار: جمع «بار» است و ایشان کسانیاند که در طاعت پروردگار سعی بلیغ و کوشش وسیع می‌نمایند و گستره طاعاتشان بسیار وسیع است‌. به‌قولی‌: ایشان پیامبران الهیو صالحان‌اند.

﴿رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ١٩٤ [آل عمران: ۱٩۴].

همچنان متفکران و اندیشمندان ذاکر می‌گویند: «پروردگارا! و آنچه را که به وسیله فرستادگانت به ما وعده داده‌ای، به ما عطا کن» وعده‌ای که بر زبان‌پیامبرانداده‌شده، همانا پاداش خداوند أ بر اهل طاعت وی است «و ما را روز رستاخیز رسوا نگردان» که این رسوایی، ذلت و حقارتی ننگین است «زیرا تو وعده‌ات را خلاف نمی‌کنی» آری‌! خداوند متعال به دلیل قدرت و کمال و انعام بزرگ خویش، وعده‌هایی را که بر زبان پیامبرانشبه بندگان مؤمن و نیکوکار خویش سپرده و کتابهایش نیز متضمن آن هستند ـ چون آمرزش گناهان، نجات از عذاب و رهیافتنشان به بهشت ـ هرگز خلاف نمی‌کند، درصورتی‌که مستحق آن‌باشند. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص هنگامی که به نماز تهجد برمی‌خاستند، آیات ده‌گانه آخر سوره آل عمران را می‌خواندند و سپس با خدای خویش چنین مناجات می‌کردند: «اللهم اجعل في قلبي نوراً، وفي سمعي نوراً، وفي بصري نوراً، وعن يميني نوراً، وعن شمالي نوراً، ومن بين يدي نوراً، ومن خلفي نوراً، ومن فوقي نوراً، وأعظم لي نوراً يوم القيامة‌». «بارخدایا! در قلبم نوری را پدید آور ودر شنوایی‌ام نوری را و در بینایی‌ام نوری را و از جانب راست من نوری را و از جانب چپم نوری را و از پیشاپیش من نوری را و از پشت سرم نوری را و از فراز سرم نوری را و برای من در روز قیامت نوری بزرگ قرارده».

علما بر آنند که‌: خواندن این آیات دهگانه بعد از بیدار شدن از خواب درشب ـ با اقتدا به رسول اکرم صـ مستحب است‌.

﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ١٩٥ [آل عمران: ۱٩۵].

«پس پروردگارشان دعایشان را اجابت کرد» با دادن این وعده‌: «که من عمل هیچ صاحب عملی از شما را ضایع نمی‌کنم» با ندادن ثواب آن «از مرد یا زن» تصریح بر زنان، به‌خاطردلخوش کردن آنهاست، وگرنه آنان نیز در عموم معنای (الذین آمنوا وعملوا الصالحات) داخلند. آیه کریمه ضمنا زنان را به مشارکت در دعوت اسلامی و آنچه که از هجرت و جهاد به‌دنبال خود دارد، تشویق و ترغیب می‌نماید «همه از همدیگرید» یعنی‌: مردان شما در طاعت حق تعالی مانند زنان شما هستند و زنان شما مانند مردان شما، مردان از زنان به وجود آمده‌اند و زنان ازمردان و هردو از یک اصل منشعب گردیده‌اند زیرا هردو جنس، از نسل آدم وحوا بوده و هردو جنس مکلف می‌باشند.

در بیان سبب نزول آمده است‌: آیه کریمه هنگامی نازل شد که ام سلمه ل به رسول خدا ص گفت‌: یا رسول الله! من نمی‌شنوم که حق تعالی از هجرت زنان نیز سخنی به میان آورده‌باشد. «پس کسانی که هجرت کرده‌اند» به‌سوی رسول خدا ص از مردان و زنان‌؛ با ترک دار و دیار خود «و» کسانی‌که «از خانه‌های خود رانده شده»‌اند در طاعت خدای «و» کسانی‌که «در راه من آزار دیده‌اند» مراد آزارهایی است که به سبب ایمان خویش به حق تعالی از مشرکان می‌دیدند تا از دین خویش برگردند، اما این آزارها، جز تمسک بیشترشان به دین حق، هیچ اثر دیگری بر آنان نداشت و همه کسانی‌که به سبب تمسکشان به‌دین الهی، مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار می‌گیرند، در خطاب آیه کریمه داخل‌اند «و» کسانی‌که «جنگیده‌اند» با دشمنان خدا أ «و» کسانی‌که «کشته‌شده‌اند» در راه خدا أ ـ که این برترین مقامات است‌. مراد، به‌شهادت رسیدن‌برخی از آنهاست، آری‌! اینانند که‌: «سیئاتشان را می‌زدایم‌» زیرا هجرت در راه خدا أ گناهان ما قبل خود را محو می‌کند و جهاد و شهادت در راه خدا أ ، تمام گناهان ـ بجز وام را ـ پاک می‌گرداند، چنان‌که در احادیث آمده است «و آنان را در باغ‌هایی که از فرو دست آنها جویباران روان است، درمی‌آورم‌. این پاداش الهی است و پاداش نیکو نزد خداوند است» که به عمل‌کنندگان تعلق می‌گیرد.

﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ١٩٦ [آل عمران: ۱٩۶].

در بیان سبب نزول آمده است‌: این آیه کریمه درباره مشرکان مکه نازل شد زیرا آنان در آسایش و رفاه و نعمت به‌سر می‌بردند و تجارت می‌کردند، پس برخی ازمسلمانان گفتند: دشمنان خدا أ را در امر معیشت و گذران زندگانی شان به خیر ونیکی می‌یابیم، حال آن که ما از فقر و فاقه و سختی به‌جان آمده‌ایم‌! همان بود که‌نازل شد: «گشت‌وگذار کافران در شهرها» و ترتیب دادن سفرهای تجارتی از سویشان با هدف رونق بخشیدن به زندگی مادی «تو را نفریبد» زیرا این متاعی‌است اندک که در این دنیا از آن بهره‌مند می‌شوند و سپس بازگشتشان به‌سوی دوزخ است‌. عکرمه می‌گوید: «مراد؛ آمد و رفت شب و روز آنان و نعمتهایی است که از آن بهره می‌برند».

﴿مَتَٰعٞ قَلِيلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ١٩٧ [آل عمران: ۱٩٧].

«این» متاع دنیا «بهره‌مندی ناچیزی است» که نسبت به پاداش خدای سبحان هیچ‌گونه اعتبار و ارزشی ندارد «سپس جایگاهشان دوزخ است و چه بد آرامگاهی است» آن جایگاهی که با کفر خود، در دوزخ برای خود آماده کرده‌اند. بایسته یادآوری است که دوزخ از روی ریشخند و سرزنش، آرامگاه نامیده شد.

﴿لَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا نُزُلٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۗ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ١٩٨ [آل عمران: ۱٩۸].

«لیکن» درمقابل جهنم برای کفار؛ «کسانی که تقوای پروردگارشان را پیشه ساخته‌اند» به علاوه همه منافع بسیار دیگری که از این کار می‌برند «برای ایشان باغهایی است که جویباران از فرودست آن جاری است و جاودانه در آنند، نزلی از جانب خدا است» نزل‌: آنچه که برای میهمان آماده می‌شود؛ از پذیرایی و هدیه، یا منزلی‌که در آن جای می‌گیرد «و آنچه نزد خداوند است» از نعمتهایی‌که برای پیروان ومطیعان خویش آماده نموده «برای نیکوکاران بهتر است» از منافعی که کفار در سفرهای تجارتی و در مشاغل دیگر به‌دست می‌آورند.

﴿وَإِنَّ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَمَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِمۡ خَٰشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشۡتَرُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ ثَمَنٗا قَلِيلًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ١٩٩ [آل عمران: ۱٩٩].

«و البته از میان اهل کتاب، کسانی هستند که به الله ایمان می‌آورند و به آنچه فرود آورده شد به‌سوی شما و به آنچه فرود آورده‌شده به‌سوی خودشان» نیز ایمان می‌آورند «در حالی‌که در برابر خدا خاشع‌اند» یعنی‌: برخی از اهل کتاب بهره‌ای از دین برده‌اند و همانند دیگران، شریک رسوایی‌هایی که خداوند أ از آن درآیات این سوره و آیات مشابه آن سخن گفته، نیستند زیرا این «بعض»، میان ایمان به الله أ و آنچه بر پیامبرش حضرت محمد ص فرود آورده و آنچه که برانبیای خودشان نازل کرده، جمع می‌کنند و «عوض آیات خدا بهایی اندک نمی‌ستانند» یعنی‌: پیروی حضرت محمد ص را به‌خاطر کسب مقام یا جاه دنیوی‌ای، فرو نمی‌گذارند «اینانند که نزد پروردگارشان پاداش خود را دارند» پاداشی مکرر، نه یک‌بار، بلکه دوبار، چنان که در «سوره قصص/‌۵۴» آمده‌است‌. «آری‌! خداوند سریع الحساب است».

ابن‌کثیر در بیان سبب نزول می‌گوید: «آیه کریمه درباره نجاشی پادشاه حبشه نازل شد، که رسول خدا ص بر وی نماز جنازه غایب گزاردند». ولی حسن‌بصری‌؛ می‌گوید: «آیه‌کریمه درباره آن عده از اهل کتاب نازل شد که قبل ازحضرت محمد ص می‌زیستند و بعد از بعثت آن حضرت، از ایشان پیروی کرده و به اسلام گرویدند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠ [آل عمران: ۲۰۰].

«ای مؤمنان‌! صبر پیشه کنید و پایداری ورزید» حق تعالی مؤمنان را به صبر بر طاعات و شکیبایی از شهوات برمی‌انگیزد. باید دانست که‌: یکی «صبر» است ودیگری «مصابره»، یعنی‌: پایداری دربرابر دشمنان و شکیبایی بر سختی‌های‌جنگ، که مصابره از صبر سخت‌تر و دشوارتر است «و برای جهاد آماده باشید» یعنی‌: در مرزهای سرزمین اسلامی در حال آماده‌باش قرارداشته باشید، درحالی‌که اسبان و دیگر وسایل جهاد را مهیای کار نگاه می‌دارید و این آمادگی را اصطلاحا «مرابطه» می‌نامند. انتظارکشیدن نمازها در مساجد نیز از «رباط» است‌. بنابراین، «رباط»، محکم کردن مرزها و پایبندی به مساجد است «و از خداپروا کنید، باشد که رستگار شوید» پس تقوای الهی سبب رستگاری است، تقوایی که این سوره با سفارش به آن ختم و سوره بعدی با سفارش به آن آغاز می‌شود.

از ابوهریره س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: درحقیقت در زمان رسول اکرم «چنان غزوه‌ای نبود که مؤمنان در آن مرابط(به‌حال آماده‌باش) باشند، لیکن این آیه کریمه درباره کسانی نازل شد که با خواندن نمازها در اوقات آن و سپس باقی ماندن در مساجد و ذکر خدای عزوجل‌در آنها، مساجد را آباد نگاه می‌دارند. در حدیث شریف آمده است که رسول‌خدا «فرمودند: «آیا شما را از آنچه که خداوند أ با آن گناهان را محو ودرجات را بلند می‌سازد آگاه نکنم‌؟ (اینک آگاهتان می‌کنم): کامل ساختن وضو با وجود سختی‌ها، گام نهادن بسیار به‌سوی مساجد و انتظار کشیدن نمازی بعد ازنمازی‌؛ این است رباط، این است رباط، این است رباط».

در فضیلت آمادگی (رباط) در راه خدا أ و پشتیبانی از مسلمانانی که در سرزمین دشمن در مقابل آن قرار دارند، نیز احادیث بسیاری آمده است، از آن جمله این حدیث شریف است‌: «آمادگی یک روز در راه خدا أ بهتر از دنیا ومافیهاست». همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «هرکسی‌که می‌میرد، بر عمل وی مهر ختام زده می‌شود، جز مرابط در راه خدا أ که عملش بر وی ـ تابرانگیختنش در روز قیامت ـ جریان داده می‌شود، چنان‌که از عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر نیز ایمن می‌گردد».

[۲۳] ترجمه‌: خدایا! جز تو معبودی نیست، پاکی توراست، از تو برای گناهانم آمرزش می‌خواهم و ازتو رحمتت را می‌طلبم، خدایا! برعلم من بیفزای، قلبم را منحرف نگردان و به من از جانب خودت رحمتی‌ببخش، همانا تو بسیار بخشنده‌ای‌. [۲۴] تفسیر «معارف القرآن‌«، ترجمه فارسی از علامه محمدیوسف حسین‌پور ـ با تلخیص‌. [۲۵. تفسیر «معارف القرآن‌»، ترجمه فارسی از علامه محمدیوسف حسین‌پور ـ با تلخیص‌. [۲۶] نگاه کنید به سوره «یس ۲٧ ـ ۱۲». [۲٧] استدراج‌: نزدیک‌کردن مجرمان به تدریج و درجه‌به‌درجه به‌سوی عذاب است، بدان‌سان که‌خداوند أ به آنان با وجود گناه و نافرمانی‌شان نعمت می‌بخشد تا به آن سرمست شوند و از یاد مرگ و توبه غافل گردند. پس استدراج درواقع، گرفتن الهی به‌طور آهسته و به شیوه‌ای است که گمانش را نمی‌برند. [۲۸] قادس‌: پاک‌کننده از گناهان‌. [۲٩] نگاه، سوره «بقره/‌۱۲۵». [۳۰] رجوع کنید به تفسیر المنیر، ۱٧۴/۱. [۳۱] نگاه کنید به مختصر تفسیر ابن‌کثیر ۳۳۱/۱ و ترجمه فارسی تفسیر المنیر /۳ ۱۶۸.

سوره نساء

مدنی است و دارای (۱٧۶) آیه است‌.

وجه تسمیه‌: چون احکام متعلق به زنان در این سوره بسیار است‌، از این‌جهت‌، آن را سوره «نساء الکبری»، و در مقابل آن‌، سوره «طلاق» را سوره «نساء القصری» نامیده‌اند. از عبدالله بن مسعود س روایت شده است که فرمود: در سوره «نساء» پنج آیه است که اگر تمام دنیا و مافیها را در عوض آنها به من بدهند، مرا بدین اندازه شادمان نمی‌کند، این پنج آیه عبارتند از: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ [النساء: ۴۰]. و: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ [النساء: ۳۱]. «آیه ۳۱» و: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِ [النساء: ۴۸].» و آیه‌: ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ [النساء: ۶۴].

سوره مبارکه «نساء» متضمن احکام خانواده کوچک؛ یعنی هسته اولیه اجتماع و خانواده بزرگ؛ یعنی جامعه اسلامی و رابطه آن با کل جامعه انسانی می‌باشد، به‌همین دلیل است که این سوره در نخستین آیه‌، وحدت اصل و منشأ آفرینش انسان‌را با بیانی روشن و شگرف تبیین کرده و تقوای الهی را به عنوان مراقب و نگهبان این رابطه عام اجتماعی معرفی می‌نماید.

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١ [النساء: ۱].

«ای مردم‌! از پروردگارتان پروا کنید، همو که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را نیز از او پدید آورد» یعنی‌: شما را از آن یک‌تنی آفرید که در آغاز او را خلق‌کرد ـ و او آدم‌ ÷ است ـ سپس از پهلوی چپ آدم‌ ÷ جفتش را که حواء است‌درحالی آفرید که آدم‌ ÷ در خواب بود، پس چون بیدار شد و حواء را دید، ازوی خوشش آمد و به وی متمایل گردید و حواء نیز با او انس گرفت‌. درحدیث شریف آمده است‌: «همانا زن از پهلو آفریده شده و کج‌ترین بخش پهلوقسمت بالای آن است‌، پس اگر بخواهی که آن را راست‌سازی؛ آن را شکسته‌ای‌و اگر از آن بهره‌برداری کنی؛ درحالی بهره‌برداری کرده‌ای که کجی در آن‌هست». «و از آن دو» یعنی‌: از آدم و حواء «مردان بسیار و زنان‌» بسیاری را درروی زمین «پراکند» با زاد و ولدشان «و از خدایی پروا نمایید که به‌نام او از همدیگر درخواست می‌کنید» چنان‌که می‌گوییم‌: «به خاطر خدا أ و به‌نام او از تومی‌خواهم که چنین و چنان کنی». در حدیث شریف آمده است‌: «من سألکم باالله فاعطوه». «هر که از شما به نام خدا أ کمک خواست‌، پس به او بدهید». «همچنین از گسستن پیوند ارحام پروا کنید» یعنی‌: همان طوری که بر شما لازم است تا از خدا أ پروا کنید، همین‌گونه باید صله رحم را رعایت نموده و از نزدیکان خویش نگسلید زیرا صله رحم از جمله اموری است که خداوند أ به‌رعایت آن دستور داده است‌. ارحام‌: نام تمام نزدیکان و خویشاوندان ـ اعم ازمردان و زنان ـ بدون فرقی بین محرمان و غیر آنهاست‌، اما مراد از آن در اینجا: نزدیکانی هستند که از جهت پدر و مادر با انسان قرابت داشته باشند. علما اتفاق‌نظر دارند بر اینکه صله رحم واجب است‌. «همانا خداوند همواره بر شما نگهبان‌است‌» پس او اعمال خیر و شر شما را زیر نظر داشته و شما را در برابر آن جزامی‌دهد. در حدیث شریف آمده است‌: «خداوند أ را چنان عبادت کن که گویی اورا می‌بینی زیرا اگر تو او را نمی‌بینی‌، قطعا او تو را می‌بیند».

در روایت ابراهیم‌نخعی‌، قتاده‌، اعمش و حمزه‌: (الارحام) به جر خوانده شده‌، که بنابراین قرائت؛ از آیه کریمه جایز بودن درخواست به نام رحم و به حق پیوند آن نیز بر می‌آید و البته این‌، به معنای سوگندخوردن به غیر باری تعالی نیست‌.

﴿وَءَاتُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ بِٱلطَّيِّبِۖ وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَهُمۡ إِلَىٰٓ أَمۡوَٰلِكُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ حُوبٗا كَبِيرٗا٢ [النساء: ۲].

«و اموال یتیمان را به آنان بازدهید» این خطاب متوجه اولیا و اوصیای یتیمان است‌. یتیم‌: کسی است که پدر نداشته و هنوز به دوران بلوغ نرسیده است زیرا درحدیث شریف آمده است‌: «پس از بلوغ‌، یتیمی‌ای نیست». و ـ چنان‌که از آیه (۶) همین سوره بر می‌آید ـ اموال ایتام فقط زمانی به ایشان برگردانده می‌شودکه به سن بلوغ برسند، که در آن زمان در حقیقت یتیم نیستند، پس اطلاق یتیم به‌آنها در این آیه‌، مجاز است‌، به اعتبار حالت یتیمی‌ای که قبل از رسیدن به سن بلوغ داشته‌اند «و پلید را با پاک بدل نکنید» یعنی‌: ای مؤمنان‌! با اموال ایتام همان‌کاری را نکنید که در جاهلیت مبنای رفتار مردم با آنان بود زیرا در جاهلیت مردم اموال سره و مرغوب ایتام را گرفته و اموال ناسره و نامرغوب خود را به جای آن می‌گذاشتند. بعضی گفته‌اند؛ معنی ﴿وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ بِٱلطَّيِّبِ این است‌: اموال ایتام را که برای شما حرام و پلید است نخورید، بلکه اموال پاک و حلال خودتان‌را بخورید «و اموال آنان را همراه‌» و با ضمیمه کردن «با اموال خود نخورید، که این گناهی بزرگ است‌».

در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است‌: این آیه درباره مردی از قبیله غطفان نازل‌شد که از پسر برادر یتیمش اموال بسیاری نزد وی بود، پس چون آن یتیم به سن بلوغ رسید، اموال خویش را از عمویش طلب کرد، اما او از دادن اموال وی‌سرباز زد. و بعد از آن که این آیه نازل شد، اموالش را به وی باز داد.

﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ٣ [النساء: ۳].

«و اگر ترسیدید که در حق دختران یتیم به عدل و انصاف رفتار نکنید، در این صورت از زنانی که می‌پسندید به نکاح خود درآورید» از غیر دختران یتیم که بر شما حلالند، نه از زنانی‌که خداوند أ بر شما حرام گردانیده «دو زن‌، یا سه زن یا چهار زن‌» یعنی‌: یک‌، دو، سه‌، یا چهار تن را به همسری خویش درآورید. و جمع کردن بیشتر از چهار زن برای یک مرد جایز نیست‌.

بیان معنای مراد آیه‌: در جاهلیت‌، اولیای دختران یتیم ـ چون پسرعموهایشان ـ آنان را به نکاح خویش درمی‌آوردند، اما حقوق مقرر در نکاح ـ چون مهر ـ را به آنان نپرداخته و در این باره با آنان مانند غیرشان از همسران رفتار نمی‌کردند، پس خدای از نکاح آنان توسط اولیایشان نهی کرد، مگر اینکه با ایشان به عدل و داد رفتار شود و بالاترین مهری را که مستحق آن هستند و سایر حقوق زناشویی به آنان داده شود، در غیر این صورت باید ـ بجز دختران یتیم ـ از زنان دیگر موردپسند خویش به همسری بگیرند. لذا هرکس به‌گمان غالب خود می‌پندارد که در حق دختر یتیم چنان‌که باید عدالت نمی‌کند، باید از ازدواج با او صرف نظر کرده و یک زن دیگر، یا در صورت ضرورت حتی تا چهار زن را به نکاح خود درآورد و در حق دختر یتیم ستم نکند «و اگر می‌ترسیدید که به عدالت رفتار نکنید» میان همسرانتان در نوبت هم‌خوابی‌، نفقه‌، معاشرت و مانند آنها، پس فقط «به یک زن اکتفا کنید» نه بیشتر از آن‌. به قولی‌معنی این است‌: اگر می‌ترسیدید که میان آنها در محبت عدالت نمی‌کنید ـ پس‌فقط یک زن بگیرید نه بیشتر. اما قول راجح این است که‌: عدالت معنوی‌، یا محبت قلبی در آیه کریمه مورد نظر نیست زیرا این امر از وسع و توان انسان خارج‌است‌، همان گونه که رسول خدا ص خود به عائشه ل ـ در مقایسه باسایر ازواج مطهرات ـ محبت قلبی بیشتری داشتند. چنانکه در حدیث شریف آمده‌است‌: «اللهم هذا قسمي فيما أملك فلا تؤاخذني فيما تملك ولا أملك»‌. «بار خدایا! این‌تقسیم من است در چیزی که من مالک آن هستم‌، پس مرا در آنچه که تو مالک‌آن هستی (یعنی محبت قلبی) و من مالک آن نیستم‌، مورد مؤاخذه قرار نده». «یا» اکتفا کنید «به آنچه که مالک شده‌اید» از کنیزان‌، هرچند تعدادشان بسیار باشد. مراد: معاشرت جنسی با کنیزان از طریق ملکیت است‌، نه از طریق ازدواج‌. خاطرنشان می‌شود که کنیزان ملکی‌، حقی در نوبت هم‌خوابی ندارند.

در یکی از روایات در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است‌: مردم از خوردن اموال یتیمان احساس گناه کرده و خود را از آن باز می‌داشتند، اما در امر زنان‌، با دست باز عمل کرده و هرچه می‌خواستند از آنان به ازدواج خویش در می‌آوردند و گاهی میان‌شان عدالت کرده و چه بسا که عدالت را در میان‌شان رعایت نمی‌کردند، پس چون از احکام یتیمان سؤال کردند، پیوست با جواب آن این آیه‌هم نازل شد تا ایشان را به این امر متوجه سازد که همان گونه که از بی‌عدالتی درمورد یتیمان بیم دارند، در مورد زنان نیز از بی‌عدالتی بیمناک بوده و بیشتر از آن‌تعدادی را که رسیدگی به حقوق آنها برای‌شان ممکن نیست‌، نکاح نکنند زیرا زنان نیز در ضعف و ناتوانی‌شان همانند یتیمان هستند. لذا از این روایت معنای دیگری‌نیز برمی‌آید. اما آنچه قبلا در تفسیر آیه گفتیم‌، بر مبنای روایت عائشه ل بود، اما این معنی که از سبب نزول بر می‌آید؛ قول ابن‌عباس س است‌.

«این نزدیک‌تر به آن است که ستم نکنید» یعنی‌: اکتفا نمودن به یک زن‌، نسبت به جمع‌کردن میان دو زن یا بیشتر از آن‌، به سالم ماندنتان از آلودگی به جور و ستم‌، نزدیک‌تر است‌. امام شافعی؛ در معنی (الا تعولوا) گفته است‌: «به نکاح گرفتن یک‌زن نزدیک‌تر به آن است که عیالوار نشوید». سفیان گفته است‌: «الا تعولوا ـ به این معنی است‌: اکتفا نمودن به یک زن‌، نزدیک‌تر به آن است که فقیر نشوید».

بیان احکام‌:

۱- امام ابوحنیفه به جایز بودن نکاح دختر یتیم در حال صغارت وی نظر دارد. اما امام مالک‌، امام شافعی و جمهور علما برآنند که نکاح دختر یتیم تا آنگاه که بالغ نگردد، جایز نیست‌.

۲- ولی دختر یتیم ـ مثلا پسر عموی وی ـ در صورت عدالت در پرداخت مهر، می‌تواند بعد از بلوغش با وی ازدواج کند و این رأی ابوحنیفه است‌، اما زفر و شافعی بر آنند که ولی نمی‌تواند ـ به عنوان عقدکننده ـ او را به ازدواج خودش درآورد، مگر به اجازه حاکم و زمامدار زیرا ولایت در نکاح‌، شرطی از شروط عقد است‌.

در تفسیر «معارف القرآن» آمده است‌: «بعضی از عدم توجه به آیات در یک سوء تفاهم عجیبی قرار گرفته‌اند و آن این است که‌: در این آیه دستور رسیده که اگر احساس خطر کنید که نمی‌توانید عدل و مساوات را بر قرار نمایید، به ازدواج با یک زن اکتفا کنید و در آیه دیگری واضح ساخته که قطعا نمی‌توان عدل ومساوات را رعایت نمود. پس نتیجه این شد که نکاح بیش از یک زن مطلقا نا جایزاست‌.

اما باید اندیشید که اگر هدف خداوند أ در این آیات‌، جلو گیری از نکاح بیش از یک زن می‌بود، او چه نیازی داشت که به این تفصیل بپردازد که‌: ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ یعنی نکاح کنید از زنان مورد پسندتان دودو، سه سه و چهار چهار» زیرا در آن صورت بی عدالتی یقینی است؛ پس «احساس خطر» در این مورد معنایی نخواهد داشت‌. به علاوه‌، بیان قولی و عملی رسول خدا ص و صحابه کرام ش و تعامل متداوم آنها بر این گواه است که اسلام هیچ‌گاه ازدواج با بیش از یک زن را جلو گیری ننموده و حقیقت همان است که‌رعایت عدالت و مساوات در امور اختیاری و عدم توان مساوات در امور غیراختیاری یعنی در محبت و تمایل قلبی است؛ لذا بین این دو آیه هیچ‌گونه تعارضی‌وجود ندارد و نه در این آیات دلیلی بر ممنوعیت تعدد زوجات آمده است».

﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا فَكُلُوهُ هَنِيٓ‍ٔٗا مَّرِيٓ‍ٔٗا٤ [النساء: ۴].

«و مهر زنان را از روی طیب خاطر» به‌عنوان هدیه‌ای «به ایشان بدهید و اگر به میل خودشان چیزی از آن را به شما واگذاشتند، پس آن را حلال و گوارا بخورید» لذا آنچه در حلال بودن این واگذاری معتبر است‌، خوشی خاطر زنان است‌، نه مجرد موافقت آنها با الفاظی که از آن رضایت و طیب خاطر بر نمی‌آید. ابن‌عباس س درتفسیر ﴿هَنِيٓ‍ٔٗا مَّرِيٓ‍ٔٗا می‌گوید: «هرگاه زن بدون زیان رساندن و فریب مرد، مهرخود را به وی بخشید، پس آن هنی‌ء و مری‌ء؛ یعنی نوشین و گواراست». هنی‌ء: در لغت؛ غذایی است که خورنده از آن لذت می‌برد و مری‌ء: غذایی است که خوب هضم شده و از آن تغذی به عمل آید.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است‌: رسم بر آن بود که چون مردی دخترش را به نکاح می‌داد، مهرش را برای خود گرفته و آن را به دختر نمی‌داد، [۳۲] پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود. اما به قولی دیگر: مخاطب آیه شوهران‌، اولیا و سرپرستان زنان‌اند که از خوردن مهر آنان منع شده‌اند.

﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ ٱلَّتِي جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ قِيَٰمٗا وَٱرۡزُقُوهُمۡ فِيهَا وَٱكۡسُوهُمۡ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٥ [النساء: ۵].

«و به سفیهان اموالتان را ندهید» مراد: اموال خود ایتام است و دلیل اینکه حق تعالی اموال را به اوصیای ایتام نسبت داد این است تا بدین‌وسیله ایشان را به نگهداری از اموال ایتام همچون اموال خودشان برانگیزد. اصل «سفه» آشفتگی وناهنجاری در خرد و رفتار است‌. مراد از سفیهان در اینجا؛ اطفال نابالغ‌، یا انسانهای کم‌خرد و سست‌اندیشه‌ای ـ اعم از مرد و زن‌، بزرگسال یا خردسال ـ هستند که به طرق بازدهی اموال که سبب رشد و بهره‌وری بیشتر آن می‌شود، آشنانبوده و از راه‌های زیان که سبب نابودی و تباهی اموال می‌شود، نمی‌توانند پرهیزکنند بنابراین‌، چنین کسانی از تصرف در اموال‌شان ممنوع (محجور) قرار داده‌می‌شوند زیرا «که خداوند آن را» یعنی‌: اموال را «سبب قوام معیشت شما قرارداده است‌» به‌طوری که امور زندگی‌تان به وسیله همین اموال سر و سامان می‌گیرد، پس اگر سفیهان کم‌خرد این اموال را تباه سازند، بار دوش شما می‌شوند «و از آن‌، خوراک و پوشاکشان دهید» یعنی‌: برای‌شان از اموال خودشان مقرری‌ای‌بپردازید که به وسیله آن مخارج خوراک و پوشاک خویش را تأمین کنند «و با آنان سخنی پسندیده بگویید» یعنی‌: به آنان وعده نیکو بدهید. مثلا بگویید: هرگاه به سن رشد رسیدید، یا خردتان به رشد رسید؛ اموالتان را به خودتان بر می‌گردانیم‌.

﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْۚ وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن كَانَ فَقِيرٗا فَلۡيَأۡكُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا٦ [النساء: ۶].

در بیان سبب نزول آمده است‌: آیه کریمه درباره ثابت فرزند رفاعه و عمویش نازل شد زیرا رفاعه در حالی در گذشت که فرزندش ثابت خردسال بود، سپس عمویش به محضر رسول اکرم ص آمد و عرض کرد: پسر برادرم یتیم است و درخانه‌ام تحت تکفلم به‌سر می‌برد، بفرمایید که چه چیز از مالش برایم حلال است وچه وقت مالش را به وی باز دهم‌؟ در این هنگام بود که خداوند متعال نازل فرمود: «و یتیمان را بیازمایید» این آزمایش چنین است که‌: سرپرست یتیم در دیانت واخلاق وی تأمل کند تا به نجابت و حسن تصرفش پی ببرد، همچنان چیزی از مالش‌را به وی داده و او را بیازماید تا از نحوه تصرف وی در مالش‌، حقیقت حالش رابداند. ترتیب دادن این آزمایش ـ در نزد ابوحنیفه و شافعی ـ قبل از بلوغ و در نزد مالک بعد از بلوغ است «تا هنگامی که به حد نکاح‌» یعنی‌: به سن بلوغ «برسند» سن بلوغ نزد شافعی و احمد بن حنبل / پانزده سالگی و نزد مالک وابوحنیفه‌: هفده سالگی است‌. از علامات بلوغ در مرد: فرودآمدن آب منی و روییدن موی ظهار و در زن‌: باردارشدن وی و دیدن عادت ماهانه (حیض) است «پس اگر در ایشان رشد» یعنی‌: حسن‌تدبیر و کاردانی «سراغ یافتید» و از این امر مطمئن شدید «اموال‌شان را به آنان برگردانید» لذا اموال یتیمان به آنان داده نمی‌شود، مگر بعد از بلوغ و بعد از دریافت رشد و کاردانی آنان با حسن تصرف در اموالشان‌، به‌گونه‌ای که اموال خود را در جای معقول و مورد ضرورت مصرف نموده و در آن اسراف و تبذیر نکنند. رشد: در نزد شافعی عبارت است از: صلاح در دین و حسن تصرف در مال‌. اما در نزد جمهور فقها (/) رشد، فقط اهلیت تصرف در مال است‌.

امام ابوحنیفه بر آن است که هرگاه یتیم به سن بیست و پنج سالگی رسید، مالش به هرحال به وی باز گردانده می‌شود، هرچند در او رشد و فهمی هم سراغ نشد. اما مذهب جمهور این است که‌: تا وقتی رشد و اهلیت یتیم ثابت نشود، مال وی به وی داده نمی‌شود؛ در هر سنی که باشد. «و آن اموال را» در کودکی و کوچکی آنان «به اسراف و شتاب نخورید، از ترس آن که بزرگ شوند» و اموال خویش را دراختیار بگیرند. یعنی‌: این‌گونه نباشد که شما از هم اکنون که آنها صغیرند، با خود بگویید: باید قبل از اینکه یتیم به سن بلوغ برسد و اموال خویش را از چنگم بیرون برد، اموالش را در راهی که دلخواه من است‌، مسرفانه و به‌شتاب مصرف کنم‌! «وهرکس توانگر بود، باید که پرهیزگاری کند» و از اموال یتیم دوری گزیند «و هرکس تنگدست بود، باید در حد عرف از آن بخورد» و چنان نباشد که با اموال ایتام‌خوشگذرانی و عشرت نموده و در خوردن‌، نوشیدن و پوشیدن‌، مسرفانه ومرفهانه عمل نماید. بعضی گفته‌اند؛ معنی این است‌: وصی یا ولی نباید جز به اندازه مزد کارشان در مال یتیم‌، از آن بخورند. «پس چون اموال‌شان را به آنان برگرداندید» بعد از بلوغ و رشدشان «بر آنان گواه بگیرید» که اموال خویش را از شما دریافت کرده‌اند و بدین‌گونه است که تهمت‌ها از شما دفع شده و از عاقبت دعواها و جنجال‌های بعدی ایمن می‌شوید. گواه گرفتن در نزد مالکی‌ها وشافعی‌ها، واجب و در نزد احناف‌، مستحب است‌. «و خداوند برای حسابرسی کافی است‌» و در هرآنچه انجام می‌دهید، حسابگر اعمال و گواه احوال شماست‌.

﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَۚ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا٧ [النساء: ٧].

سبب نزول‌: در دوران جاهلیت رسم آن بود که به زنان و پسربچه‌هایی که قدرت جنگیدن نداشتند، میراث نمی‌دادند؛ پس نازل شد: «مردان از آنچه پدر و مادر وخویشاوندان برجای گذارند، سهمی دارند و زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان برجای گذارند، سهمی‌، آن مال کم یا زیاد باشد» یعنی‌: از تمام آنچه که متوفی برجای می‌گذارد، برای مردان و زنان نزدیک به وی که ارث‌بر هستند، سهم وبهره‌ای است‌، هرچند مال متروکه جز برای استفاده مردان صلاحیت نداشته باشد؛مثلا سلاح جنگی باشد، یا اینکه فقط برای استفاده زنان صلاحیت داشته باشد،چون زیورآلات «که به عنوان سهمی معین و مقرر گردیده است‌» یعنی‌: این حقی‌است ثابت که خداوند متعال آن را فرض ساخته و دست‌بردن در آن باهدف‌ازبین‌بردن‌، یا کاستن از آن جایز نیست‌.

﴿وَإِذَا حَضَرَ ٱلۡقِسۡمَةَ أُوْلُواْ ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينُ فَٱرۡزُقُوهُم مِّنۡهُ وَقُولُواْ لَهُمۡ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٨ [النساء: ۸].

«و چون خویشاوندان‌» غیر ارث‌بر «و یتیمان و مستمندان بر سر تقسیم ترکه حضور یابند، پس به آنها چیزی از آن بدهید» هر مقداری که ورثه به طیب خاطر می‌دهند «و با آنان سخنی پسندیده بگویید» سخن پسندیده‌، سخنی است که از منت و آزار بدور باشد، چون عذرخواهی از آنان بدین مضمون‌: ببخشید، ما مالک این اموال نیستیم‌، بلکه این اموال از آن یتیمان است‌.

ابن‌عباس ب می‌گوید: «آیه میراث (آیه ۱۱) حکم این آیه را منسوخ‌گردانید». این قول ابن‌عباس ب، مذهب جمهور فقها و ائمه اربعه نیز هست‌. اما از ابن‌عباس س در روایتی دیگر نقل شده است که فرمود: آیه کریمه محکم است ومنسوخ نیست‌، لذا امر به دادن چیزی از ارثیه به نزدیکانی که ارث‌بر نیستند، مفید وجوب است‌، هرچند که مردم عمل به آن را ترک کرده‌اند. ولی به‌نظر فقهای مذاهب‌، دادن چیزی از ترکه متوفی به نزدیکان غیر ارث بر، مستحب است نه واجب‌.

﴿وَلۡيَخۡشَ ٱلَّذِينَ لَوۡ تَرَكُواْ مِنۡ خَلۡفِهِمۡ ذُرِّيَّةٗ ضِعَٰفًا خَافُواْ عَلَيۡهِمۡ فَلۡيَتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡيَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدًا٩ [النساء: ٩].

«و کسانی‌که اگر فرزندان ناتوانی از خود برجای گذارند، بر» آینده «آنان بیم دارند، باید» از ستم بر یتیمان مردم نیز «بترسند، پس باید از خدا پروا دارند و باید» اوصیا به یتیمان‌، یا حاضران به فرد محتضر «سخنی استوار و درست بگویند» که با حق وعدالت موافق باشد. این خطاب متوجه اوصیای ایتام و دربرگیرنده این اندرز و موعظه برای ایشان است‌: باید با یتیمانی که تحت تکفل خویش دارند، همان کنندکه دوست دارند بعد از درگذشت ایشان با فرزندان خودشان انجام شود. ابن‌عباس س می‌گوید: «این آیه ناظر بر مردی است که درحال احتضار قرار دارد و کسی‌که در نزد وی حاضر است می‌شنود که او وصیتی می‌کند که به حال ورثه‌اش مضر است‌، پس خداوند أ این شخص شنونده وصیت را امر می‌کند تا فرد محتضر را در مورد وصیتش به راه حق و عدالت برگرداند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغۡنِيَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ وَقُودُ ٱلنَّارِ١٠ [آل عمران: ۱۰].

«هرآینه آنان که اموال یتیمان را به ظلم می‌خورند، جز این نیست که در شکم خویش آتش را می‌خورند» و روز قیامت با این نوع از عذاب معذب می‌شوند «و به‌زودی درآتشی فروزان درآیند» فروزش آتش؛ شعله‌ها و زبانه‌های آن است‌. در حدیث شریف‌آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «در روز قیامت گروهی از مردم درحالی ازقبرهای خود برانگیخته می‌شوند که شعله‌های آتش از دهانهایشان زبانه می‌کشد. سؤال شد: یا رسول‌الله ص! آنان کیستند؟ فرمودند: آیا نمی‌بینید که خداوند متعال‌فرموده است‌:.﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡيَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا....

﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍۗ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١١ [النساء: ۱۱].

در بیان سبب نزول آمده است‌: این آیه کریمه در پاسخ به سؤال جابربن عبدالله انصاری س و شکایت زن سعدبن ربیع از عموی فرزندانش در مورد عدم پرداخت مال ارثیه پدرشان به آنان نازل شد. خاطرنشان می‌شود که این آیه کریمه‌، آیه بعداز آن و آیه پایان‌بخش این سوره‌، آیات علم میراث (فرایض) اند. در حدیث شریف‌آمده است‌: «فرایض را فراگیرید و آن را به مردم نیز تعلیم دهید زیرا فرایض نصف‌علم است و این علم فراموش می‌گردد و اولین چیزی است که از میان امت من‌برداشته می‌شود» [۳۳].

«خداوند به شما در حق اولادتان حکم می‌کند» یعنی‌: در باره میراث فرزندان کسانی از شما که می‌میرند، چنین حکم می‌کند که‌: «پسر را» از آنها «برابر بهره دو دختر است‌» مراد حالتی است که فرزندان بجا مانده از متوفی‌، ذکور و اناث باهم باشند، پس در این حالت‌، میراث پسر دو برابر میراث دختر است زیرا مرد برای تأمین هزینه‌ها و مخارج زندگی خانواده‌، سامان دادن به شغل وحرفه و تجارت و تحمل تکالیف زندگی‌، به این سهم مضاعف نیاز دارد. باید دانست که اگر در میان میراث‌بران‌، فرزندان ذکوری بودند، آنچه که از میراث‌بران سهم‌بر (ذوی الفروض) باقی می‌ماند، برای آنان است‌، به دلیل این حدیث شریف‌: «فرایض (سهام معین در میراث‌) را به اهل آنها بسپارید و آنچه که از ذوی‌الفروض (صاحبان سهام معین‌) باقی ماند، برای نزدیکترین مرد از ذکوراست». اما اگر متوفی دارای فرزندی نبود، فرزندان پسران (نوه‌ها) این سهم را صاحب می‌شوند «و اگر» همه ورثه متوفی «دختر» باشند و همراه آنها پسری‌نباشد و این دختران «از دو تن بیشتر باشند، پس سهم آنان دوسوم ماترک‌» متوفی «است‌» و اگر دختران فقط دو تن بودند، باز هم سهم آنان دوسوم میراث بجامانده از متوفی است؛ در قیاس به دو خواهری که آخرین آیه از این سوره حکم میراث آنها را صراحتا بیان کرده و گفته است‌: (اگر متوفی فرزندی نداشت ودو خواهر از خود بجا گذاشت‌، آن دو خواهر مستحق دوسوم میراث وی‌اند). بنابراین‌، هرگاه دو خواهر، مستحق دوسوم ترکه باشند، دو دختر به طریق اولی‌مستحق این سهم هستند.

«و اگر» دختر «یکی باشد، پس برای اوست نصف ترکه‌» متوفی «و برای هریک از پدر و مادر وی‌» اگر بعد از مرگش زنده بودند «یک‌ششم از ارثیه‌» متوفی مقررشده است «اگر متوفی دارای فرزندی باشد» از ذکور یا اناث‌، یک تن یا بیشتر، یانوه پسری داشته باشد «ولی اگر متوفی فرزندی نداشته‌باشد» یعنی‌: نه فرزندی و نه فرزند پسری (نوه‌ای) «و وراثان او پدر و مادر وی باشند» به‌تنهایی و انفراد، یعنی با آنها هیچ وارث دیگری همراه نباشد، چون فرزند و نوه و شوهر، یا همسر و فقط آن دو وارث فرزندشان باشند: «پس برای مادرش یک‌سوم است‌» و بقیه ارثیه‌، یعنی دوسوم دیگر را پدر می‌برد. اما اگر همراه با آنها شوهر یا همسر متوفی نیز وجود داشتند، در این صورت مادر فقط مستحق یک‌سوم ارثیه متوفی ـ بعد ازپرداخت سهم شوهر یا همسر ـ می‌باشد و سهم شوهر نصف ارثیه و سهم همسر یک‌چهارم آن است «و اگر متوفی برادرانی‌» یا خواهرانی «داشته باشد، مادرش یک‌ششم سهم دارد» از مال ارثیه‌، چه آنان برادران متوفی باشند چه خواهرانش و چه یک برادر با یک خواهر باشند، چه دوتن یا بیشتر. اما یک برادر، یا یک‌خواهر، مادر را از یک‌سوم به یک‌ششم سهم ماترک محجوب نمی‌گرداند. البته‌این تقسیم میراث «پس‌از ادای وصیتی است که متوفی بدان سفارش کرده‌، یا بعد از ادای دین‌» یعنی‌: دوسوم‌، یا یک‌سوم‌، یا یک‌ششم‌، یا غیر اینها از ارثیه برای آنانی که ذکر شد تعلق نمی‌گیرد، مگر بعد از پرداختن به وصیت متوفی و بعد از پرداخت وامهایی که بر ذمه اوست‌.

علما ـ از سلف و خلف ـ اجماعا برآنند که پرداخت وام بر وصیت مقدم است و بعد از پرداخت وام و اجرای وصیت است که باقی‌مانده ترکه بر ورثه تقسیم می‌شود. لذا وصایایی که به بیشتر از یک‌سوم مال ارثیه تعلق گیرد، قابل اجرا نیست‌. «پدرانتان و فرزندانتان‌، شما نمی‌دانید که کدام‌یک برای شما سودمندترند» یعنی‌: ازاین رو است که خداوند أ میراث را بدین‌گونه در میان اصول و فروع شما تقسیم کرد و تقسیم میراث را به خود شما محول ننمود و برخلاف رسوم جاهلیت‌، در اصل استحقاق میراث‌، پدران و فرزندان را با هم برابر گردانید.

این احکام مندرج در این آیه «فریضه‌ای است‌» مقرر و معین بر عهده شما «ازجانب الله، هر آیینه الله دانا» است به مصالح شما «حکیم است‌» به آنچه در حق‌شما برنامه ریزی کرده است‌.

﴿وَلَكُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَكَ أَزۡوَٰجُكُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَكُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِينَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡتُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّكُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَكُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَكۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٖۗ وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمۡ شُرَكَآءُ فِي ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍ غَيۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِيَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٞ١٢ [النساء: ۱۲].

«و نیمی از میراث زنان شما از آن شماست‌، اگر فرزندی نداشته باشند» خطاب در اینجا متوجه شوهران است‌. مراد از فرزند: پسر، یا دختر، یا فرزندان پسرمی‌باشند، چه از شوهر آن میراث‌بر باشند چه نباشند «پس اگر ایشان را فرزندی‌باشد، شما را از آنچه بگذاشته‌اند یک چهارم سهم است‌» یعنی‌: در صورتی که زن فرزندی نداشته باشد، نصف ارثیه زن از آن شوهر است‌، اما با وجود فرزند ـ هرچند در رده‌های پایین هم باشد (یعنی نوه و نتیجه زن باشد) ـ سهم شوهر یک‌چهارم ارثیه زنش هست‌، البته این سهام «پس از انجام وصیتی‌» است «که به آن سفارش کرده باشند، یا» پرداخت «وامی که دارند».

اما حکم میراث بردن زنان از شوهران‌شان چنین بیان شده است‌: «و برای زنان است یک چهارم سهم از آنچه شما بگذاشته‌اید، اگر فرزندی نداشته باشید» چه این‌فرزند از زنتان ارث‌بر باشد، چه نباشد «پس اگر شما را فرزندی باشد، در این صورت‌برای زنان یک هشتم سهم است از آنچه بگذاشته‌اید، بعد از ادای وصیتی که به آن سفارش کرده باشید، یا پرداخت بدهی‌ای‌» و باید دانست‌: زن در سهمی که ـ با وجود فرزند و بدون وجود آن ـ دارد، با زنان دیگر شوهرش مشارکت دارد. یعنی‌: اگر زن موجود در عقد نکاح شوهر یکی باشد، این سهم از آن وی است‌، اما اگر شوهر بجز وی‌، زن یا زنان دیگری هم داشته باشد، همه زنان وی در این‌سهم ـ بی هیچ خلافی ـ باهم شریکند و آن را به‌طور مشترک مستحق می‌شوند. سخن در مورد بدهی و وصیت متوفی هم بر آن وجهی است که گذشت‌. «و اگرمرد، یا زنی که از او ارث می‌برند کلاله باشد» کلاله‌: متوفایی است که نه فرزندی دارد، نه پدر و نه جدی‌. یادآور می‌شویم که اعراب هر متوفایی را که پدر، یافرزند، یا جدی از راه نسبی (تعصیب) از وی میراث نبرد، (کلاله) می‌نامند، پس‌کلاله‌، مردان یا زنان متوفایی هستند که برادران‌، یا عموها، یا پسر عموهایشان از ایشان میراث می‌برند. اصل (کلاله) از «اکلیل» است و مناسبت میان آنها این است که همچنان که اکلیل بر سر احاطه دارد، این میراث بران نیز از حواشی متوفی بروی احاطه داشته و از اصول و فروع وی نمی‌باشند. آری‌! اگر مرد یا زنی کلاله باشد «و برادر، یا خواهری داشته باشد» علما اجماع دارند بر این که‌: مراد از برادر و خواهر در اینجا، برادران و خواهران مادری (اخیافی) هستند. البته حکم میراث‌برادران و خواهران پدری و مادری (اعیانی) و برادران و خواهران پدری‌(علاتی)، در آخر سوره می‌آید. «پس برای هریک از آن دو یک ششم سهم ترکه‌است‌» چه برادر مادری او باشد و چه خواهر مادری او و ذکور و اناث در این‌حکم برابرند، اما به شرط اینکه تنها باشند؛ «اما اگر آنان زیاده از این بودند» یعنی‌:اگر برادران اخیافی‌، یا خواهران اخیافی منفردا، یا به‌طور مختلط، بیشتر از یک‌تن‌بودند «پس آنان در یک سوم ماترک باهم شریکند» یعنی‌: فقط ثلث (یک‌سوم) ارثیه را مالک می‌شوند، با تساوی تمام در میان مذکر و مؤنث خویش‌.

ابن کثیر می‌گوید: «برادران و خواهران اخیافی با بقیه ورثه از چند وجه‌اختلاف دارند؛ اول این که‌: آنها با کسی‌که بدو منسوبند ـ یعنی با مادرشان ـ میراث می‌برند. دوم این که‌: ذکور و اناث آنها در میراث با هم برابرند. سوم این که‌: میراث نمی‌برند، مگر آن‌گاه که مرده ایشان کلاله باشد، یعنی‌: نه فرزندی‌داشته باشد، نه پدر و نه جدی‌. بنابراین‌، آنان همراه با پدر و جد و فرزند و فرزند فرزند متوفی‌، میراث نمی‌برند. چهارم این که‌: سهم ایشان به هیچ وجه از ثلث‌مال بیشتر نمی‌شود، هرچند ذکور و اناث آنها بسیار هم باشند». البته «پس ازانجام وصیتی که بدان سفارش شده یا بعد از پرداخت بدهی‌ای که دارند و باید که او در وصیت و بدهی به‌حال ورثه زیان‌رسان نباشد» و به هیچ وجهی از وجوه زیان واضرار، قصد زیان رساندن به آنان را نداشته باشد. مثلا به این صورت که برای کسی به چیزی اقرار کند که بر ذمه وی نبوده است‌، یا برای کسی چیزی را وصیت‌کند و هدفش از این اقرار و وصیت‌، جز زیان رساندن به ورثه چیز دیگری نباشد.یا مطلقا برای وارث یا برای غیر آنان بیشتر از ثلث ارثیه را وصیت کند، در حالی‌که ورثه آن را اجازه نداده و به چنین امری راضی نیستند. بنابراین‌، هر اقراری به بدهکاری‌، یا هر وصیتی که هدف از آن زیان رساندن به ورثه باشد؛ باطل و مردود است و هیچ چیز از آن اجرا نمی‌شود ـ نه ثلث و نه کمتر از آن‌.

از ابن عباس س روایت شده است که فرمود: «زیان رساندن در وصیت ازگناهان کبیره است». «این است وصیت خدا» پس هر وصیتی از سوی بندگانش که‌مخالف آن باشد، مسبوق به وصیت الهی است‌، لذا وصیت خداوند أ به پیروی‌سزاوارتر می‌باشد بنابراین‌، وصایایی که مخالف آن باشد کنار گذاشته می‌شود،همچون وصایایی که متضمن برتری دادن برخی از ورثه بر برخی دیگر، یا مشتمل‌بر وجهی از وجوه زیان‌رسانی به آنان است «و خداوند دانا» است به میراث بران‌«بردبار است‌» بر اهل جهالت و نادانی از شما. در حدیث شریف آمده است که‌رسول خدا ص فرمودند: «مرد، یازنی‌، شصت سال تمام به طاعت حق عمل‌می‌کنند، سپس چون مرگ ایشان در می‌رسد، در وصیت زیان می‌رسانند و در اثرآن آتش دوزخ برای‌شان واجب می‌گردد».

﴿تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٣ [النساء: ۱۳].

«اینها» که گذشت از احکام «حدود مقرره الله است‌» یعنی‌: مرزهای تعیین شده اوست که تجاوز از آن ها روا نیست‌. حدود: جمع حد، عبارت است از: قوانین و احکامی که خداوند أ آنها را برای بندگانش وضع کرده است تا به آن عمل کنند و از آن تجاوز ننمایند. گاه حدود بر محرماتی اطلاق می‌شود که خداوند أ آنها را منع کرده است‌، به همین جهت‌، مجازاتهای معین در شریعت‌، «حدود» نامیده شده‌اند. «و هرکه از خدا و پیامبرش اطاعت کند» در تقسیم میراث وغیر آن از احکام «او را به بهشت‌هایی در آورد که جویباران از فرودست آنها جاری‌است‌، جاودانه در آن هستند و این همان کامیابی بزرگ است‌» که هیچ رستگاری وکامیابی‌ای در دنیا با آن نمی‌تواند برابری کند.

﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٤ [النساء: ۱۴].

«و هرکه الله و رسول او را نافرمانی کند و از حدود مقرر او تجاوز کند» با تغییر دادن این احکام‌، یا فرو گذاشتن عمل به آنها «خداوند او را در آتشی درآورد که جاودانه در آن است و او راست عذاب خفت بار و رسوا کننده‌» در حدیث شریف به‌روایت ابن‌مسعود س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «فرائض (علم میراث‌) را فراگیرید و آن را به مردم نیز تعلیم دهید زیرا من شخصی درگذشتنی هستم و همانا علم نیز برچیده خواهد شد و فتنه‌ها پدیدار خواهد گشت تا بدانجا که دوتن درباره فریضه میراث با هم اختلاف پیدا می‌کنند، اما کسی را نمی‌یابند که در مورد آن حکم کند».

﴿وَٱلَّٰتِي يَأۡتِينَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مِن نِّسَآئِكُمۡ فَٱسۡتَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِنَّ أَرۡبَعَةٗ مِّنكُمۡۖ فَإِن شَهِدُواْ فَأَمۡسِكُوهُنَّ فِي ٱلۡبُيُوتِ حَتَّىٰ يَتَوَفَّىٰهُنَّ ٱلۡمَوۡتُ أَوۡ يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلٗا١٥ [النساء: ۱۵].

«و کسانی از زنان شما که مرتکب فاحشه می‌شوند» فاحشه‌: فعل ناشایست است و مراد از آن در اینجا، فعل «زنا» است «بر آنان چهار مرد را از جنس خویش‌» ازمسلمانان عادل «گواه طلبید، پس اگر» چهار مرد بر جرم آنان «شهادت دادند، آنان را در خانه‌ها محبوس کنید تا آن که مرگ عمرشان را پایان دهد» و از آمیزش با مردم منعشان کنید. یادآور می‌شویم که این حکم در اول اسلام بود، سپس منسوخ شد.آری‌! حکم همین است که آنان باید در خانه‌ها زندانی شوند «یا خداوند برای‌شان راهی مقرر کند» به اینکه در موردشان حکمی دیگر نازل کند. و با نزول آیه «حد» برای مرد و زن زناکار، چنین هم کرد. ابن‌عباس ب می‌گوید: «در آغازاسلام‌، زن چون زنا می‌کرد، در خانه (به‌طور مادام‌العمر) زندانی می‌شد... تااین که آیه مبارکه سوره نور نازل شد: ﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ [النور: ۲]. و به این ترتیب خداوند أ برای آنان راهی از این حالت گشود، ازآن پس‌، هرکس مرتکب زنا می‌شد، دره (تازیانه) می‌خورد و رها می‌شد». ازاین رو در حدیث شریف آمده‌است که رسول خدا ص بعد از نزول آیه حد فرمودند: «بگیرید از من (این حکم‌را): به تحقیق که خداوند برای آنان راهی مقرر کرد، [آن راه این است که‌:] مجازات زنای بکر با بکر (زنی که شوهر نکرده و مردی که زن نگرفته‌) صد تازیانه و تبعید یک‌سال است و مجازات زنای ثیب با ثیب (مردی که زن گرفته و زنی که‌شوهر کرده‌) صد تازیانه و سنگ‌باران است».

اما حنفی‌ها بر آنند که بعد از تازیانه زدن‌، دیگر تبعیدی نیست‌، که رأی جمهور فقها برخلاف آن است‌. البته مرد و زن متأهل زناکار ـ در نزد جمهور ـ فقط رجم می‌شوند، بدون تازیانه‌. اما احمد بن حنبل می‌گوید: رجم و تازیانه هردو برآنان جاری می‌گردد. و حکم گواهی چهار شاهد مسلمان عادل بر عمل زنا، باقی‌است و منسوخ نشده است‌.

﴿وَٱلَّذَانِ يَأۡتِيَٰنِهَا مِنكُمۡ فَ‍َٔاذُوهُمَاۖ فَإِن تَابَا وَأَصۡلَحَا فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ تَوَّابٗا رَّحِيمًا١٦ [النساء: ۱۶].

«و آن دوکس از شما که زنا می‌کنند» یعنی‌: آن مرد و زنی که از میان مردان و زنان شما مرتکب عمل زشت زنا می‌گردند «پس آنان را آزار دهید» وبرنجانیدشان؛ با زدن و توبیخ و تشر و سرزنش‌. خطاب در اینجا متوجه حکام و «اولی‌الامر» جامعه اسلامی است‌. آری‌! در آغاز، حکم زن زناکار، زندانی‌ساختنش در خانه و آزار رساندن به وی ـ هردو ـ بود و حکم مرد زناکار آزار رساندن او بود بدون زندان‌. «پس اگر توبه کردند» از فعل زنا «و به صلاح آمدند» و نیکوکاری پیش گرفتند «از» تعذیب و آزار «آنان دست بردارید، زیرا خداوند توبه‌پذیر مهربان است‌» این حکم چنان‌که گفتیم‌، قبل از نزول آیه حد بود و با نزول آن منسوخ گردید.

﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا١٧ [النساء: ۱٧].

«جز این نیست که وعده قبول توبه بر الله لازم است‌» یعنی‌: حق تعالی خود بر خویشتن واجب گردانیده که توبه توبه‌کاران را ـ چنانچه به‌سویش توبه‌کارشوند ـ بپذیرد و از آنها درگذرد، اما اعتقاد ما بر این است که پذیرفتن توبه‌، عقلا بر خدای متعال واجب نیست‌. البته پذیرش توبه «تنها برای کسانی است که از روی جهالت مرتکب ناشایستی‌» یعنی‌: گناهان «می‌شوند» مراد از جهالت در اینجا: عدم شناختن گناه نیست‌، بلکه سبکسری و بی‌شرمی در ارتکاب عمل گناه آلودی است که ارتکاب آن سزاوار شأن شخص خردمند نمی‌باشد. البته این حالت‌سبکسری‌، در هنگام فوران شهوت‌، یا فوران خشم بر انسان پدید می‌آید. ولی‌ابن‌عباس ب می‌گوید: «هرکس که مرتکب عمل ناشایستی می‌شود، او قطعا نادان و جاهل است زیرا ارتکاب کار ناشایست‌، خود اثر جهالت اوست». آری‌! آن جاهلان سبکسری که مرتکب گناه می‌شوند «سپس به‌زودی توبه می‌کنند» ازگناهانشان «آنانند که خداوند توبه‌شان را می‌پذیرد» در حدیث شریف آمده است‌:«تحقیقا خداوند توبه بنده را ـ مادامی که در حال غرغره مرگ و جان‌کندن‌نباشد ـ می‌پذیرد». بنابراین‌، مراد از توبه کردن در زمانی نزدیک؛ توبه کردن درفاصله زمانی میان ارتکاب گناه تا هنگام مشاهده فرشته مرگ‌، یعنی‌: (ملک‌الموت) از سوی شخص توبه‌کار است‌. «و خداوند دانای حکیم است‌» پس در همه امور از روی دانایی و فرزانگی حکم می‌کند.

﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ وَلَا ٱلَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمۡ كُفَّارٌۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٨ [النساء: ۱۸].

«و وعده قبول توبه برای کسانی نیست که گناه می‌کنند تا وقتی که مرگ یکی از آنان‌در رسد» به‌گونه‌ای که می‌داند که حالا دیگر حتما می‌میرد و هیچ امیدی به‌زنده ماندنش باقی نمانده است و در آخرین هنگام «می‌گوید: اکنون توبه کردم‌» که این توبه هیچ سودی به حال وی ندارد «و نیز توبه کسانی که درحال کفر می‌میرند» زیرا کسانی که بر کفر می‌میرند، اساسا توبه‌ای ندارند و وجود آن درحق ایشان همانند عدم آن است «برای اینان‌» یعنی‌: برای هردو گروه «عذابی دردناک آماده ساخته‌ایم‌» به جزای گناهان آنان‌.

علما در بیان احکام گفته اند:

۱- توبه از گناه به اتفاق امت بر مؤمنان فرض است‌.

۲- توبه از گناهی‌، همراه با ادامه‌دادن در گناه دیگری‌، جایز است‌.

۳- توبه کسانی‌که این دو آیه ناظر بر احوال ایشان است‌، پذیرفته می‌شود، نه توبه شخص محتضر در حال احتضار و نه توبه کافر در قیامت‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا١٩ [النساء: ۱٩].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، برای شما روا نیست که زنان را برخلاف میلشان به‌ارث برید» یعنی‌: برای شما حلال نیست که آنان را از طریق ارث برای خویش‌گرفته و محبوس و مقیدشان گردانید، با این پندار که شما از خودشان به نفس‌هایشان ذی‌حق‌تر هستید، چنان‌که اهل جاهلیت چنین می‌کردند و می‌کنند، لذا شما باید بدانید که زن کالایی نیست که به ارث برده شود «و نیز» ای شوهران‌! یا ای‌اولیای شوهر متوفی‌! برای شما حلال نیست که «ایشان رامنع کنید» از اینکه بادیگری غیر از شما ازدواج کنند تا با این منع بتوانید میراث ایشان را ـ هنگامی‌که‌می‌میرند ـ از آن خود سازید، یا بتوانید از این وسیله فشار برای بازپس گرفتن مهر ایشان استفاده کرده و آن گاه به ایشان اجازه ازدواج بدهید.

زهری و ابومجلز می‌گویند: «رسم و عادت اهل جاهلیت بر این بود که چون مرد می‌مرد و از خود همسری بجا می‌گذاشت‌، پسر آن مرد از غیرآن زن‌، یا یکی دیگر از نزدیکان نسبی وی‌، جامه خویش را بر او می‌افگند و با این کار به آن زن از خود زن و از اولیایش ذی‌حق‌تر می‌شد». بخاری نیز در بیان سبب نزول آیه‌کریمه از ابن‌عباس ب روایت کرده است که فرمود: «رسم اهل جاهلیت بر این بود که چون مرد می‌مرد، اولیای متوفی به (تصاحب) زن وی سزاوارتر تلقی می‌شدند، پس اگر یکی از آنان می‌خواست‌، او را به نکاح می‌گرفت و اگرمی‌خواستند، او را به دیگری به زنی می‌دادند و اگر هم نمی‌خواستند، او را اصلابه نکاح نمی‌دادند، پس به‌هرحال؛ آنها به تصمیم گیری درباره وی ذی‌حق‌تر و سزاوارتر بودند». در روایتی‌دیگر از ابن‌عباس س آمده‌است‌: «اگر آن زن زیبا می‌بود، یکی از بستگان نزدیک شوهر متوفایش او را به نکاح خویش می‌گرفت واگر زشت و نازیبا می‌بود، او را در بند خویش می‌داشت تا بمیرد و میراثش رابگیرد، یا اورا وامی داشت که خود را بازخرید کند و در قبال آزادی وی از اوفدیه‌ای می‌گرفت و رهایش می‌کرد». در روایت بخاری اضافه شده‌است‌: «همان بود که این آیه‌کریمه نازل شد». حاصل مطلب این که‌: آنها مهر را همچون ثمن وبهایی برای زن به‌حساب می‌آوردند.

آری‌! این کار را نکنید «تا بخشی از آنچه را به آنان داده‌اید، به‌دست آرید» ومهر را از آنان بازپس گرفته و از چنگشان به در برید «مگر آن که مرتکب زشتکاری‌آشکاری شوند» این استثنا مخصوص شوهر است نه نزدیکان وی‌. یعنی‌: فقط شوهر این امکان را دارد که با زن فسادپیشه خود روشی سختگیرانه داشته باشد. ابوقلابه می‌گوید: «هرگاه زن شخص مرتکب زنا شد، پس باکی نیست که به او زیان رسانده و در معاشرت بر وی سخت بگیرد و او را زیر فشار و آزار بگذارد تاآن که از مهر خویش برای وی درگذرد. یعنی اینکه از وی فدیه بازستاند». جمعی گفته‌اند: مراد از (فاحشه‌: زشتکاری) در آیه کریمه‌، بدزبانی زن وناسازگاری وی با شوهر است‌. اما ابن‌جریر ترجیحا برآن است که کلمه (فاحشه) عام است و شامل زنا، ناسازگاری‌، بدزبانی و اعمالی از این دست همه می‌شود «و با زنان به وجه پسندیده زندگانی کنید» یعنی‌: به آن شیوه‌ای که در شریعت و درمیان خانواده زن‌، پسندیده شناخته شده؛ چون خوشرفتاری‌، انفاق بر آنان به طوردرست و دادن حق آنان در شب گذرانی‌. البته این معنی در کمربند همان اموری‌است که خدای حلال گردانیده است بنابراین‌، خوشرفتاری با زنان به معنی آزاد گذاشتن آنان در ارتکاب محرمات نیست‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول‌اکرم ص فرمودند: «خیرکم خیرکم لاهله وانا خیرکم لاهلی‌». «بهترین شما، بهترین شماست برای خانواده‌اش و من بهترین شما هستم برای خانواده‌ام». «و اگر آنان را» یعنی‌: زنانتان را «دوست ندارید» به‌سببی از اسباب‌، بی‌آن که مرتکب بدکاری‌، یا ناسازگاری شده باشند، پس باید صبر کنید و شکیبایی ورزید و در امر جداشدن از آنان شتاب نکنید «زیرا چه‌بسا چیزی را ناخوش بدارید و خداوند در آن خیر بسیاری نهاده باشد» از قبیل استمرار ومداومت صحبت و به دنیا آمدن فرزندان صالح و شایسته از آن زنی که دوستش‌ندارید. چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «مرد مؤمن از زن مؤمنه نفرت نورزد زیرا اگر از نظر شکل و شمایل و رفتار، او را نمی‌پسندد، چه بسا از بعدی دیگر ازوی راضی گردد».

﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيۡ‍ًٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٢٠ [النساء: ۲۰].

«و اگر خواستید همسری‌» جدید «را جانشین همسری‌» دیگر، یعنی زن پیشین خود «کنید و به یکی از آنها قنطاری داده باشید» به‌عنوان مهر، یا هدیه‌. قنطار: صد رطل طلا است و هر رطل دو کیلو و نیم است «پس چیزی از او پس نگیرید» یعنی‌: اگر مرد، زن خویش را از روی بی‌میلی به او طلاق داد، بی‌آن که طلاق به‌انگیزه بدکاری و ناسازگاری وی باشد، پس در این صورت برای مرد حلال نیست که چیزی از آنچه را که به او به‌عنوان مهر یا هدیه داده‌است‌، از او بازپس بگیرد «آیا آن را به ستم و تعدی آشکار» یعنی‌: به ناحق و حرامی واضح «می‌گیرید» ای‌مردان ؟ بهتان‌: ستم و دروغی است که طرف مورد تعدی را مبهوت و حیرت‌زده گرداند، که این بدون شک‌، حرام و گناهی بزرگ است‌.

﴿وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا٢١ [النساء: ۲۱].

«و چگونه آن را می‌ستانید» این تعبیر، مفید انکار بعد از انکار است «با آن که از یک‌دیگر کام گرفته‌اید»؟ ابن‌عباس س می‌گوید: «افضاء: مقاربت جنسی است‌، ولی حق تعالی از آن به کنایه یاد کرد، برای آن که به مسلمانان ادبی برتر رابیاموزد». «و» چگونه از زنان مهر یا هدیه را باز پس می‌ستانید، در حالی‌که «زنان از شما عهدی محکم گرفته‌اند»؟ که این عهد، همانا عقد نکاح است‌، عقدی که مرد و زن را با نیرومندترین رابطه به‌هم پیوند داده و قوی‌ترین تعهدات را میان‌آنها ایجاد می‌کند. پس اگر مرد بعد از عقد نکاح‌، با زنش مقاربت یا خلوت شرعی‌کرد، زن مستحق کل مهر خویش است و بر شوهر، گرفتن چیزی از وی در صورت طلاق دادنش حرام است‌، مگر در حالتی که زن مرتکب زنا، یا ناسازگاری شده باشد ـ چنان‌که بیان آن گذشت‌. در نزد احناف و حنبلی‌ها، مهر با «خلوت صحیحه» ثابت می‌گردد، اما شافعی‌ها و مالکی‌ها بر آنند که مهر با مقاربت مقرر وثابت می‌شود نه به صرف خلوت‌.

خلاصه اینکه آیات فوق بر چهار حق از حقوق مسلم زنان تصریح و تأکید دارد:

۱- تحریم به ارث بردن زنان‌.

۲- نهی از ممانعت زن از ازدواج مجدد در صورت وقوع طلاق‌.

۳- حق زن در برخورداری از معاشرت به شیوه نیکو و پسندیده‌.

۴- حق زن در دریافت مهریه خویش به طور کامل‌.

﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِيلًا٢٢ [النساء: ۲۲].

در بیان سبب نزول آمده است‌: در جاهلیت رایج بود که چون پدران می‌مردند، فرزندانی که از غیر زنانشان بودند، زنان پدرانشان را به نکاح خویش درمی‌آوردند، پس نازل شد: «و با زنانی که پدرانتان آنان را به ازدواج خود درآورده‌اند، ازدواج نکنید» به جهت رعایت کرامت و احترام و بزرگداشت پدرانتان‌. این جمله مفید نهی از آن عادت زشت جاهلیت است «مگر آنچه که در گذشته‌» قبل از نزول این آیه «رخ داده‌است‌» که خداوند أ شمارا بر آن مؤاخذه نمی‌کند «همانا این کار ناشایست و منفور می‌باشد و بدراهی است‌».

در جاهلیت‌، نکاح پسر با زن پدر را ـ چنانچه پدر می‌مرد یا زن خود را طلاق می‌داد ـ نکاح «مقت» یعنی نکاح مبغوض و منفور می‌نامیدند زیرا این کار از نظرصاحبان خرد، سخت منفور و ناپسند و بدترین رسم و روش است‌. تعبیر(آباء: پدران)، به اجماع علما؛ اجداد (پدر بزرگ‌ها) را نیز در بر می‌گیرد.

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٢٣ [النساء: ۲۳].

این آیه؛ آیه تحریم محارم نسبی‌، محارم رضاعی و محارم به وسیله پیوندهای خویشاوندی (سببی) است‌، چنان‌که ابن‌عباس س فرمود: «بر شما هفت گروه در نسب و خویشاوندی حرام شده است‌. سپس این آیه را تلاوت کرد».

«بر شما مادرانتان حرام شده است‌» یعنی‌: به‌نکاح گرفتن آنان‌. لفظ (مادران)، شامل مادر بزرگان پدری و مادری ـ هرچند در مرتبه‌های بالاتر قرار داشته باشند ـ نیز می‌شود زیرا همه آنها مادران شخص می‌باشند. «و» بر شما حرام‌شده است «دخترانتان‌» دختران‌: شامل دختران فرزندان هم می‌شود، هرچند در مرتبه‌های پایین‌تری قرار داشته باشند (چون نوه‌ها و نتیجه‌ها)، چه آن دختران از پسران شخص باشند و چه از دختران وی‌. جمهور فقها (ابوحنیفه‌، مالک واحمدبن حنبل) نکاح دختر زنا را بر پدر زانی‌اش که از آب نطفه (منی) وی متولد شده‌است‌، بر وی حرام می‌دانند زیرا او نیز در واقع دختر وی است‌، هرچند که حرامزاده می‌باشد. «و» بر شما حرام شده است «خواهرانتان‌» خواهران‌: شامل‌خواهران اعیانی (پدری و مادری)، خواهران اخیافی (مادری) و خواهران علاتی (پدری)، همه می‌شود.

«و» برشما حرام شده است «عمه‌هایتان‌» عمه‌: اسم هر زنی است که خواهر پدرتان‌، یا خواهر یکی از اجدادتان باشد. گاهی عمه از جهت مادر است و آن خواهر پدر مادر می‌باشد. «و» بر شما حرام شده است «خاله‌هایتان‌» خاله‌: اسم هر زنی است که خواهر مادرتان‌، یا خواهر یکی از مادربزرگ‌هایتان باشد. گاهی‌خاله از جهت پدر است و آن خواهر مادر پدر می‌باشد. «و» برشما حرام شده‌است «دختران برادر» دختر برادر: اسم هر مؤنثی است که برادر شما با او نسبت ولادت مباشر و مستقیم‌، یا نسبت ولادت باالواسطه‌ای داشته باشد، هرچند هم درمراتب خود دور باشد. «و» برشما حرام شده است «دختران خواهر» دخترخواهر: اسم هر مؤنثی است که خواهر شما با او نسبت ولادت مستقیم یا بالواسطه‌ای داشته باشد، هرچند در مرتبه خود دور هم باشد.

«و» برشما حرام شده است «آن مادران شما که شما را شیر داده‌اند» در طول‌دوره دوساله شیرخوارگی‌. اما بعد از آن مدت‌، شیرخوردن از زنی سبب تحریم نمی‌شود. در احادیث صحیح تعداد شیرخوردن به پنج‌مرتبه مقید شده است‌، اما مسئله در بین مذاهب مورداختلاف است‌: شافعی‌ها بر آنند که تحریم به کمتر از پنج‌بار شیردادن ثابت نمی‌شود، اما احناف و مالکی‌ها برآنند که شیرخوردن اندک در اثبات تحریم‌، همچون شیرخوردن بسیار است‌، هرچند یک قطره بیشترنباشد. و حنبلی‌ها بر آنند که کمتر از سه بار شیردادن حرام نمی‌گرداند. «و» برشما حرام شده است «خواهران رضاعی شما» خواهر رضاعی‌: دختری است که طفلی با او از پستان یک زن شیر خورده باشد. بنابراین‌، خدای شیرخوارگی را به منزله نسب قرار داد و زن شیردهنده را مادر «شیرخوار» نامید، از این رو، شوهر شیردهنده؛ پدر رضاعی وی است و پدر و مادر او؛ پدربزرگ و مادربزرگ وی و خواهر او؛ عمه وی و هر فرزندی که برای شوهر زن شیردهنده متولد گردد، هرچند از غیر آن زن شیرده باشد ـ چه قبل از شیرخوردن او متولدشده باشد و چه بعد از آن ـ همه برادران و خواهران وی هستند و مادر زن‌شیرده‌، مادربزرگ وی است و خواهرش خاله وی و هر آن کسی‌که برای آن زن از همین شوهر به دنیا آید، برادران و خواهران پدری و مادری وی هستند و هر آن‌کسی که برای زن شیرده از غیر آن شوهر متولد شود؛ حکم برادران و خواهران مادری وی را دارند.

«و» بر شما حرام شده است «مادران زنانتان‌» که عبارتند از: مادرزن و مادربزرگ‌های او، که به مجرد عقد نکاح دختر، بر شوهر حرام می‌شوند «و» بر شما حرام شده است «دختران زنانتان‌» یعنی‌: دختراندرهایتان «که در کنار شماپرورش یافته‌اند ـ از بطن آن زنانتان که با آنان همبستر شده‌اید» ربیبه‌: دختری است که تحت رعایت و سرپرستی ناپدری (شوهر مادر) تربیت می‌شود. البته تربیت و پرورش دختراندر ـ بنا بر قول جمهور ـ در تحریم وی معتبر نیست زیرا دختر زن هنگامی که شوهر با مادرش آمیزش جنسی (مقاربت) کند، بر وی حرام می‌شود، ولواین که آن دختر در خانه ناپدری خویش تربیت هم نشده باشد، لذا قید تربیت و پرورش در اینجا، بنا بر غالب عرف بیان شده و لذا آن را در اصل تحریم‌، هیچ دخلی نیست «پس اگر با آنها همبستر نشده‌اید، بر شما گناهی نیست‌» یعنی‌: در نکاح دختر اندرانتان بر شما گناهی نیست‌، اگر قبل از همبسترشدن با مادرانشان از آنها جدا شده باشید.

علما از همین آیه این قاعده شرعی را استنباط کرده‌اند که‌: «مادران را نکاح دختران‌، و دختران را مقاربت با مادران حرام می‌گرداند». اما در سایر محرمات سببی که عبارتند از: زن پدر، زن پسر و مادرزن‌، باید گفت که به مجرد عقد نکاح مرد با زن‌، این گروه بر وی حرام می‌شوند، حتی اگر هم با زن خویش آمیزش جنسی نکرده باشد.

«و» برشما حرام شده است «زنان پسرانتان‌» یعنی‌: زنان پسرانتان به‌مجرد عقد نکاح پسرانتان با آنان‌، بر شما حرام می‌شوند، هرچند که فرزندانتان با آنان مقاربت هم نکرده باشند، اما مشروط بر اینکه این فرزندان‌، فرزندانی باشند: «که از پشت شما باشند» یعنی‌: پسرخوانده‌های شما نباشند، پس زنان پسرخوانده‌های شما که از پشت غیرشما هستند، بر شما حرام نیستند، بر خلاف آنچه که در جاهلیت مرسوم بود.

«و» بر شما حرام شده است «این که جمع کنید میان دو خواهر» یعنی‌: ازدواج با خواهرزنتان پیش از آن که از وی با طلاق‌دادن یا مرگش جدا شوید، بر شما حرام‌شده است‌. همچنین جمع‌نمودن میان زن و عمه وی‌، یا میان زن و خاله وی‌، یا میان زن و دختر برادر یا دختر خواهر وی حرام است‌. البته قاعده کلی در این مورداین است‌: هر آن دو زن دارای قرابتی که اگر یکی از آنها را مذکر فرض کنیم؛ نکاح آن دیگری برایش حرام باشد، جمع کردن میان آنها در نکاح حرام است و این حرمت تا آن‌گاه باقی می‌ماند که یکی از آن دو در عقد مرد باشد. «مگر آنچه‌گذشته است‌» یعنی‌: خداوند أ بر آنچه که از این نکاح‌های حرام قبل از نزول تحریم گذشته باشد، شما را مؤاخذه نمی‌کند. همچنین مسلمین اجماع دارند براین که معنای فرموده حق تعالی‌: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ... تا آخر آیه‌، این است که عمل جنسی با این گروه‌، چه از طریق نکاح و چه از طریق ملک یمین (تملک از طریق بردگی) حرام است و هردو حرمت باهم برابر است و این حرمت در هردو گروه ساری و جاری است‌.

پس آیه کریمه بر تحریم هفت کس از نسب دلالت می‌کند که عبارتند از:

۱- مادر و مادر بزرگ‌ها، هرچند که در مرتبه‌های بالاتر قرار داشته باشند.

۲- دختر و دختران فرزندان‌، هرچند که در مرتبه‌های پایین‌تر قرار داشته باشند.

۳- خواهر.

۴- عمه‌.

۵- خاله‌.

۶- دختر برادر.

٧- دختر خواهر.

چنان‌که آیه کریمه بر تحریم شش کس از غیر نسب نیز دلالت دارد، که عبارتند از:

۱- مادر رضاعی‌.

۲- خواهر رضاعی‌. و مانند آن است تمام اصول و فروع زن شیرده‌.

۳- دختران زنانی که با مادرانشان مقاربت انجام گرفته است‌.

۴- زنان پسران‌.

۵- جمع‌کردن میان دو خواهر، یا میان زن و عمه وی‌، یا میان زن و خاله وی‌، یا میان زن و دختر برادر و دختر خواهر وی‌ [۳۴].

«بی‌گمان خداوند آمرزنده است‌» و آنچه را قبل از ابلاغ این تحریم‌ها گذشته است‌، بر شما می‌آمرزد «مهربان است‌» بر شما زیرا فقط کسانی را بر شما حرام ساخته که تحریم آنها رحمتی برای شماست و در تحریم آنها حکمت‌های بالغه‌ای وجود دارد که در دنیا و آخرت خویش از آنها مستفید و بهره‌مند می‌شوید.

﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا٢٤ [النساء: ۲۴].

«و زنان شوهردار بر شما حرام شده است‌» پس زن شوهردار برای غیر شوهر خویش حلال نیست‌، مگر اینکه از شوهر خویش جدا گردد و عده او سپری شود «به استثنای زنانی که مالک آنان شده‌اید» یعنی‌: کنیزانی را که به ملک یمین از دارحرب اسیر کرده‌اید ـ هرچند که در دارحرب شوهر هم داشته باشند و شوهران‌شان در دار حرب باشند ـ بر شما حلالند، اما اگر مردی کنیز شوهرداری را خریداری کرد، کام‌جویی جنسی از آن کنیز برایش حلال نیست‌، مگر اینکه شوهرش از وی جدا گردد.

بعد از آن که حق تعالی محرمات نسبی و سببی را معرفی کرد، می‌فرماید: «این فریضه الهی است که بر شما مقرر شده‌است‌» یعنی‌: این حکمی است لازمی که تغییردادن آن بر کسی روا نیست‌، پس‌، از حدود مقرر وی بیرون نروید و به شریعت وی پایبند باشید «و بر شما سوای این محرمات‌» که در این آیات ذکر شد «حلال است‌، که طلب نکاح کنید به اموال خویش‌» یعنی‌: بر شما حلال است که با دادن مهریه از اموال حلال خویش‌، ازدواج با زنان یا کنیزانی را طلب کنید که خداوند أ آنها را بر شما حلال گردانیده است و مبادا با اموال خویش حرام راطلب کنید.

ذکر «اموال» در این مقام‌، دلیل بر آن است که نکاح جز به مهر صحت پیدا نمی‌کند و هرچند در هنگام عقد از مهر نام برده نشود، مهر واجب می‌گردد. آری‌! طلب نکاح کنید به اموال خویش «عفت طلب‌کنان‌» از آلوده‌شدن به زنا «نه شهوت‌رانان‌» یعنی‌: نه زناکنندگان‌. احصان‌: عفت‌طلبی و نگهداشت نفس از فروافتادن در حرام است‌. مسافح‌: از سفح است‌، سفح عبارت است از: ریختن آب منی در غیر جایگاه صحیح آن‌، که همانا فرج حلال زن باشد. یعنی‌: طلب نکاح شما با اموالتان باید در حلال باشد، نه در زناکاری و حرام «پس کسی از زنان که ازاو بهره گرفتید»یعنی‌: با جماع و آمیزش جنسی به وسیله نکاح شرعی‌، از اوبرخوردار شدید «پس مهرشان را» که بر آن با هم به توافق رسیده بودید «به عنوان فریضه‌ای به آنان بدهید» یعنی‌: مهر برای زنان از جانب خدای متعال مقررشده است‌. بعضی گفته‌اند: مراد آیه‌کریمه‌، زنانی هستند که از آنان با نکاح متعه بهره گرفته می‌شود. یادآور می‌شویم که نکاح متعه در صدر اسلام مشروع بود وسپس منسوخ شد. چنان‌که در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از علی س آمده است که فرمود: «رسول خدا ص در روز خیبر از نکاح متعه و از خوردن‌گوشت خران اهلی‌، نهی کردند». «و بر شما در آنچه که با یک‌دیگر بعد از مهر مقرر به توافق رسیدید گناهی نیست‌» یعنی‌: اگر شما زنان و شوهران بعد از مقررکردن مهر، با رضایت یک‌دیگر مهر را زیاد یا کم کنید، باکی بر شما نیست‌، چه زن حاضر شود که از مقدار مهر خویش کم نماید، یا کل آن را به شوهر خویش ببخشد و چه شوهر تصمیم بگیرد که بر مقدار مهر زن بیفزاید و یا هرگونه تصمیمی که‌درباره ادامه‌، یا از هم‌گسستن زندگی زناشویی خویش بگیرید «هر آینه الله دانای حکیم است‌» دانا و صاحب حکمت است در آنچه که آفریده و در احکامی که برای خلق خویش مشروع گردانیده است و از جمله در احکام مربوط به عقد نکاح که سبب حفظ نسب‌ها، بقای نسل و خوشبختی زن و مرد می‌شود.

قابل ذکر است که (محصنات) در قرآن کریم به سه معنی به‌کار رفته است‌:

۱- زنان شوهردار ـ نظیر همین آیه‌.

۲- زنان پاکدامن «نور/۴».

۳- زنان آزاد (آیه بعدی).

﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٥ [النساء: ۲۵].

«و هرکس از شما که طول‌» یعنی‌: توانایی و امکانات مالی «نداشته باشد که‌» به وسیله آن «با زنان آزاد» و پاکدامن «مؤمن ازدواج کند، پس باید که از آنچه دست شما از کنیزان باایمان مالک شده است‌، نکاح کند» یعنی‌: برای چنین کسی رواست که کنیز مسلمانی را که در ملک دیگری غیراز خود وی است به نکاح گیرد. اما اگر توانایی مالی ازدواج با زن آزادی را داشت‌، ازدواج با کنیز بر وی حرام است‌. نکاح کنیز کتابی نیز جایز نیست و این رأی جمهور فقهاست‌. اما رأی احناف ـ که در ادامه همین آیه ذکر می‌شود ـ بر جایز بودن آن است‌. «و خدا به ایمان شما داناتر است‌» پس در صورت ضرورت‌، از ازدواج با کنیزان امتناع نورزید زیرا چه‌بسا که ایمان برخی از آنان‌، از ایمان برخی از زنان آزاد بهتر باشد. البته این قید، به این امر توجه می‌دهد که باید ظاهر ایمان آنان را پذیرفت «همه از یک‌دیگرید» زیرا همه شما ـ چه کنیز و چه آزاد ـ فرزندان آدم‌ ÷ هستید. این تعبیر هشداری است بر این که‌: نباید به نسبها و حسبها فخر ورزید «پس کنیزان را با اجازه اهل آنان نکاح کنید» یعنی‌: با اجازه مالکان آنها.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این آیه دلیل بر آن است که مالک کنیز، ولی او می‌باشد و ازدواج کنیز بدون اجازه وی صحیح نیست». «و مهرهایشان را به وجه معروف به‌آنان بدهید» یعنی‌: بر آن وجهی که در شرع و عرف نیکو، معروف و پسندیده است و چنان نباشد که به‌خاطر کنیز بودنشان‌، چیزی از مهرهایشان را از روی اهانت فروگذار نموده‌، یا در این امر به آنان زیان برسانید. و مالکان آنان مالک‌مهرهایشان نیز هستند «در حالی‌که عفیفه باشند» و پاکدامن «نه زناکار» یعنی‌: کنیزانی را به نکاح نگیرید که به‌طور علنی مرتکب زنا می‌گردند «و نه دوست پنهانی‌گیرنده‌» او زنی است که به طور پنهانی با فردی زنا می‌کند. یادآور می‌شویم که اعراب در جاهلیت زنای علنی را عیب می‌پنداشتند، اما گرفتن دوست پنهانی را عیب نمی‌شمردند. پس‌، خدای سبحان بدین‌گونه از به نکاح گرفتن و به نکاح دادن کنیزی که به طور آشکار، یا پنهانی به عمل زنا آلوده باشد، نهی کرد «آن‌گاه چون ازدواج کردند، اگر مرتکب فاحشه شدند» فاحشه‌: در اینجا عبارت از عمل زنا است «پس بر آنان نیمی از عقوبت زنان آزاد است‌» یعنی‌: چنان عقوبتی که تجزیه آن ممکن باشد و آن عبارت از: جلد (زدن تازیانه) است‌، نه رجم زیرا رجم (سنگسار) نصف نمی‌شود. بنابراین‌، مجازات کنیزان زناکار پنجاه تازیانه است زیرا حد زنای زن آزاد غیر محصنه (شوهرنکرده) صد تازیانه می‌باشد.

امام شافعی می‌گوید: «مسلمانان اتفاق نظر دارند بر اینکه اگر برده مرتکب زناشد، بر وی رجمی نیست‌، به دلیل همین آیه که مجازاتشان را نصف مجازات زنان‌آزاد گردانیده است». از قید (اذا احصن‌: درصورتی که ازدواج کرده باشند) دانسته می‌شود که‌: اگر کنیزی زنا کرد که ازدواج نکرده بود، حدی بر وی نیست بنابراین‌، ابن‌عباس ب بر آن است که بر چنین کنیزی حد جاری نمی‌شود، بلکه فقط به منظور تأدیب مورد لت وکوب قرارمی‌گیرد. اما جمهور علما بر آنند که حد بر کنیز ازدواج نکرده‌ای نیز که مرتکب زنا گردد، جاری می‌شود. «این‌» ازدواج با کنیزکان مملوک «برای کسی از شما» رخصت است «که از آلایش گناه بیم دارد» به‌دلیل اینکه تمکنی ندارد تا با ازدواج با زن آزاد، عطش شهوت خویش را فرو نشاند. عنت‌: مشقت و زیان و ترس از درافتادن در گناه است‌. اما امام ابوحنیفه و یارانشان ـ برخلاف رأی جمهور ـ در جایز بودن نکاح کنیزان‌، ترس از آلوده‌شدن به گناه و عدم توان مالی بر ازدواج با زنان آزاد را شرط نکرده‌اند، بلکه گفته‌اند: هر گاه مرد با زن آزادی در حال ازدواج نبود، نکاح کنیز مؤمن و کتابی برایش جواز دارد، چه قدرت مالی ازدواج با زن آزادی را داشته باشد، چه نداشته باشد و چه از آلایش به گناه بیم داشته باشد، چه نداشته‌باشد زیرا مراد از آیه‌: ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ [المائدة: ۵]. زنان پاکدامن‌اند و این معنی عام است در زنان آزاد و غیرآزاد. «و صبر کردن‌» از نکاح کنیزان «برای شما بهتر است‌» از نکاح با آنان زیرا نکاح با آنان به برده ساختن فرزند، خوارساختن نفس و کاستی مقام و منزلت شخص می‌انجامد «و خداوند آمرزنده مهربان است‌» لغزش‌های شما را می‌آمرزد و آنچه را که سبب مشقت است‌، به رحمت خویش از شما دور می‌گرداند.

﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٢٦ [النساء: ۲۶].

«خداوند می‌خواهد» احکام خویش را «برای شما بیان کند» و آنچه را که از اعمال نیک و مصالح شما بر شما پنهان است‌، برایتان روشن سازد «و شما را به سیره و سنت پیشینیان‌» یعنی‌: انبیای گذشته و پیروان صالح ایشان «راهبر شود» تابه سنتهای حسنه آنان اقتدا کنید «و» نیز می‌خواهد تا «از شما در گذرد» یعنی‌: بر شما به رحمت بازگردد و به شما توفیق عطا فرماید تا از آن مخالفت‌هایی که داشتید، توبه کنید و از همین روست که به شما در ازدواج با کنیزان رخصت داد «و الله دانای حکیم است‌» داناست به مصالح بندگان خویش‌، صاحب حکمت است درآنچه که برای‌شان مشروع گردانیده است‌.

﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧ [النساء: ۲٧].

«و خدا می‌خواهد که بر شما به رحمت بازگردد» و از شما درگذرد. این تأکیدی است بر (ویتوب علیکم) در آیه قبل و تکرار آن به سبب ذکر کسانی است که در مقابل این توبه قرار دارند: «و آنان که پیروی شهوات را می‌کنند» که عبارتند از: زناکاران از کفار و فجار «می‌خواهند که میل کنید» به سوی راه و روش فسادآلود آنان و میل کنید از راه میانه به سوی راه ستم‌، از حق به سوی باطل و کجروی پیشه کنید به «کجروی بزرگ‌» یعنی‌: می‌خواهند که بدون در نظر داشت هیچ قید و بند شرعی‌، بدکاریهای آنان را انجام دهید زیرا زناکاران فقط به فکر شهوت‌رانی خود هستند، بی‌آن که در عواقب امور، یا در حلال و حرام خداوند أ بنگرند. مراد ازشهوات در اینجا: فقط آن خواهشهایی است که شرع شریف آنهارا حرام نموده‌، نه آنچه که در شریعت حلال است‌.

﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا٢٨ [النساء: ۲۸].

«خداوند می‌خواهد که سبک کند از شما» بار شما را در امر قوانین و اوامر و نواهی‌خود، به همین جهت برای شما نکاح کنیزان و غیرآن از آسان گیری‌های دیگر را رخصت داده است «و انسان ضعیف آفریده شده‌است‌» در برابر شهوات‌، پس ناتوان است از اینکه بر نفس خویش چیره شده و بر شهوت سرکش خویش مهاربزند و در برابر آن مقاومت کند، از همین روست که خداوند أ خواسته است تا براین موجود ضعیف آسان گرفته و بسیاری از امور را بر او مباح گرداند، چنان‌که دراین آیات روشن ساخته است‌.

سیاق آیه کریمه می‌رساند که این ضعف‌، ناظر بر ضعف انسان در برابر زنان است‌، به همین جهت‌، حق تعالی دایره را برای وی در امر زنان فراخ گردانید. وکیع می‌گوید: «در امر زنان‌، عقل مرد از سر وی می‌پرد».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً عَن تَرَاضٖ مِّنكُمۡۚ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا٢٩ [النساء: ۲٩].

«ای مؤمنان‌! اموال خود را در میان خود به ناحق نخورید» یعنی‌: به شیوه‌ای که شریعت آن را مباح نگردانیده ؛ همچون دزدی‌، خیانت‌، زورگیری‌، قمار، معاملات ربوی و امثال آن‌. تفسیر نظیر این آیه‌، در سوره بقره «آیه‌/۱۸۸» گذشت «مگر آن که تجارتی باشد» تجارت‌: دادوستد با معامله خریدوفروش است‌. حق تعالی مخصوصا از تجارت یاد کرد، نه از سایر انواع دادوستدها زیرا دادوستد از طریق خریدوفروش‌، اکثر و اغلب دادوستدها را تشکیل می‌دهد. آری‌! تجارتی‌باشد «به تراضی خودتان‌» تراضی‌: عبارت از آگاهی هریک از خریدار و فروشنده است از آنچه که می‌گیرد ـ بدون غش زدن یا پنهان کردن عیب جنس یاپول ـ و سپس جدا شدن آنهاست بعد از معامله به توافق و رضایت‌. و قبل از جدا شدن آن دو خیار (اختیار) فسخ معامله پابرجاست که اصطلاحا آن را «خیارمجلس» می‌نامند. اما احناف برآنند که‌: چون طرفین معامله‌، عقد را با توافق ورضایت بستند، آن معامله جایز است‌، هرچند که از محل عقد متفرق هم نشده‌باشند. همچنان از نظر احناف؛ آیه کریمه بر جواز دادوستد دست به دست (بیع به‌تعاطی) دلالت می‌کند، اما شافعی‌ها آن را جایز نمی‌دانند «و خود را نکشید» یعنی‌: ای مسلمین‌! بعضی از شما بعضی دیگر را نکشید، مگر به سببی که شرع‌شریف آن را به رسمیت شناخته باشد و خودکشی نیز نکنید.

نسفی در تفسیر این نهی‌، پنج مورد را ذکر کرده که همه آنها حرامند:

۱- نکشید کسی را که از جنس شماست از مؤمنان؛ زیرا مؤمنان همه چون یک‌تن‌اند.

۲- هیچ کس نباید خودکشی‌کند، یعنی نباید به وسیله‌ای از وسایل خودکشی انتحار نماید.

۳- نباید با ستم نمودن به یک‌دیگر در اموال‌، همدیگر را بکشید زیرا کسی‌که بر دیگری ستم می‌کند، چنان است که خودش را نابود می‌سازد.

۴- از هواهای نفستان پیروی نکنید، که در آن صورت خود را به هلاکت افگنده‌اید.

۵- مرتکب عملی نشوید که موجب قتل گردد.

در حدیث شریف آمده است‌: «هرکس خودش را با کارد و آهنی بکشد، روز قیامت کاردش در دست اوست و شکم خویش را در آتش جهنم با آن می‌درد ـ در آن جاودان و ابدی است و هرکس به وسیله سمی خودکشی کند، سم وی دردست وی است و آن را در آتش جهنم جرعه‌جرعه می‌نوشد ـ در آن جاودان و ابدی است و هرکس خود را از کوهی فرو افگند و بکشد، او در آتش جهنم فروافگنده شده است ـ در آن جاودان و ابدی است». همچنین در حدیث شریف آمده‌است‌: «هرکس خود را به چیزی بکشد، به وسیله همان چیز در روز قیامت عذاب‌می‌شود». «بی‌گمان خداوند نسبت به شما مهربان است‌» و از رحمت وی به‌شماست که شما را به اموری متوجه و متنبه ساخته که سبب صیانت اموال و بقای ابدان شماست‌، در حالی‌که امت‌هایی چون بنی اسرائیل را در امر توبه‌، به خودکشی مکلف ساخت‌.

﴿وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ عُدۡوَٰنٗا وَظُلۡمٗا فَسَوۡفَ نُصۡلِيهِ نَارٗاۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرًا٣٠ [النساء: ۳۰].

«و هرکس چنین کند» یعنی‌: مال مردم را به ناروا بخورد، یا مرتکب قتل خود یا دیگران شود، «از روی تجاوز و ستم‌» یعنی‌: در حالی‌که قصد و مرام وی در این اعمال‌، تجاوز و ارتکاب ناروا ـ چون گرفتن مال دیگران به جور و چپاول‌، یاغصب و زورگیری‌، کشتن دیگران به غیر خطا و در غیرقصاص یا ارتداد، یا اجرانمودن حد ـ باشد، «پس به زودی وی را در آتشی‌» عظیم و مخصوص «درمی‌آوریم و این کار» یعنی‌: درآوردن او به آتش «بر خدا آسان است‌» زیرا هیچ‌چیز نمی‌تواند حق تعالی را ناتوان سازد.

﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا٣١ [النساء: ۳۱].

«اگر از کبائر منهیات پرهیز کنید» یعنی‌: اگر از گناهان کبیره‌ای که حق تعالی شما را از آنها نهی کرده است‌، دوری کنید «از شما سیئات شما را» یعنی‌: گناهان صغیره شما را «نابود می‌سازیم و شما را به جایگاهی ارجمند درمی‌آوریم‌» یعنی‌: به جایگاهی شایسته‌، نیکو و دلخواه‌، که بهشت برین است‌. خاطرنشان می‌شود که احادیث در باب گناهان کبیره بسیار است‌، که بعضی از این احادیث آنها را به هفت گناه و بعضی به کمتر از آن محدود ساخته اند. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «از هفت چیز هلاک کننده بپرهیزید»، در این اثنا از ایشان سؤال شد که این هفت چیز هلاک کننده چیست‌؟فرمودند: «الشرك بالله، وقتل النفس التي حرم الله إلا بالحق‌، والسحر، وأكل الربا، وأكل مال اليتيم‌، والتولي يوم الزحف‌، وقذف الـمحصنات الغافلات الـمؤمنات‌». «این هفت چیز عبارتند از: شرک به خدا أ ، کشتن نفسی که خداوند متعال کشتن آن را حرام گردانیده است ـ جز به حق ـ خوردن ربا، خوردن مال یتیم‌، پشت کردن در روز جنگ و تهمت زدن به زنان پاکدامن مؤمنی که از آن اتهام به دور و بی‌خبرند». لیکن ابن‌عباس س می‌گوید: «گناهان کبیره از هفت به هفتاد نزدیک‌تر است». هم او می‌گوید: «گناه کبیره هر گناهی است که خداوند أ آن را به آتش‌، یا غضب‌، یا لعنت‌، یا عذاب خویش ختم کرده باشد». امام شمس‌الدین ذهبی نیز در باب کبائر کتابی نوشته و در آن هفتاد گناه کبیره را بر شمرده است‌.

﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَۚ وَسۡ‍َٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٣٢ [النساء: ۳۲].

از مجاهد در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است‌: ام‌سلمه گفت؛ یارسول‌الله! مردان به جهاد می‌روند و ما نمی‌رویم و نیز برای ما نصف میراث است؟ همان بود که خدای نازل کرد: «و چیزی را که خداوند بدان بعضی ازشما را بر بعضی برتری بخشیده است‌، آرزو نکنید» اما جایز است که شخص آرزوکند تا حال وی مانند حال رفیقش باشد، بی‌آن که در آرزوی زوال این حال ازرفیقش باشد «مردان از آنچه حاصل کرده‌اند بهره‌ای دارند و زنان نیز از آنچه حاصل کرده‌اند بهره‌ای‌» پس خداوند أ به حسب اقتضای اراده و حکمت خویش‌، برای هریک از دو گروه بهره‌ای از کار و کردارشان قرار داده‌است که آنان را در برابرآن جزای مناسب می‌دهد «و فضل خدا را از وی درخواست کنید» یعنی‌: بجای اینکه به تمنا و آرزوی نعمت و مقام این و آن مشغول شوید، خود کار و تلاش کنید و از خداوند أ خواهان خیر و فضل وی گردید زیرا فضل او گسترده و فراگیراست و از آن به شما ارزانی می‌دارد. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س آمده‌است که رسول خدا ص فرمودند: «سلوا الله من فضله‌، فإن الله يحب أن يسأل‌، وإن أفضل العبادة انتظار الفرج‌». «از فضل خداوند درخواست کنید زیرا حق تعالی دوست دارد که مورد درخواست قرار بگیرد و بهترین عبادت انتظار گشایش است». «بی‌گمان خدا به هر چیزی داناست‌» پس فضل و بخشش وی از روی علم است و چون مورد درخواست قرارگیرد، آن را می‌داند، لذا بر خدای سبحان درکار، یا حکمی از افعال و احکام وی اعتراض نکنید.

﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَۚ وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فَ‍َٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدًا٣٣ [النساء: ۳۳].

«و برای هر یک‌» از شما، یا برای هر مالی «از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان نزدیک بجا گذاشته‌اند، میراث‌برانی قرار داده‌ایم‌» که آن مال را احراز می‌کنند. موالی‌: نزدیکان ارث‌بر انسان هستند که به میراث وی نزدیک شده آن را مالک می‌شوند «و کسانی که با آنان پیمان بسته‌اید، نصیبشان را به ایشان بدهید» مراد نزدیکان و دوستان هم‌پیمانی هستند که اصطلاحا آنان را «موالی موالاه» می‌نامند.

در جاهلیت رسم برآن بود که هم‌پیمانان از یک‌دیگر ارث می‌بردند، بدین‌سان که مردی با مرد دیگری پیمان دوستی می‌بست و به‌او می‌گفت‌: تو از من میراث می‌بری و من از تو! این رسم کهن‌، در دوران جاهلیت و در آغاز اسلام نیز پابرجا بود، سپس با آیه‌: ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ [الأنفال: ٧۵]. «خویشاوندان نسبت به یک‌دیگر از دیگران در کتاب خدا سزاوارترند». منسوخ گردید و برای هم‌پیمان فقط وصیت و نیکوکاری باقی ماند، به دلیل این فرموده حق تعالی‌: ﴿إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِكُم مَّعۡرُوفٗا [الأحزاب: ۶]. «مگر آن که بخواهید به دوستان خود (وصیت یا) احسانی بکنید».

ولی در نزد احناف‌، حکم این آیه منسوخ نیست و اگر کسی با دیگری عقد «موالاه» بست‌، از وی میراث می‌برد، اما بعد از صاحبان فروض (سهم بران) وبعد از عصبه‌ [۳۵] و ذوی‌الارحام‌. پس تفسیر آیه کریمه نیز از نظر احناف چنین‌است‌: چون مرد یا زنی مسلمان شد و وارثی نداشت‌، از قوم عرب نبود و برده‌آزاد شده هم نبود، می‌تواند به شخص مسلمان عربی بگوید که‌: با تو براین شرط پیمان دوستی می‌بندم که اگر جنایت کردم‌، بجای من دیه بدهی و اگر مردم از من‌میراث بری‌! و آن دیگری هم بگوید: پذیرفتم‌! پس در این صورت عقد «موالاه» منعقد گردیده و آن شخص عرب از هم‌پیمان خود میراث می‌برد؛ در صورتی که کسی از اصحاب فروض‌، عصبه‌، یا خویشاوندان شخص هم‌پیمانش که از او در ارث ذی‌حق‌ترند، وجود نداشت «همانا خداوند همواره بر هر چیزی گواه است‌» و او دانای آشکار و نهان می‌باشد بنابراین‌، بر عقدها و معاملات شما نیز گواه است‌،پس به تعهدات خود در قبال همدیگر وفا کنید. این فرموده حق تعالی بلیغ‌ترین مژده و هشداری است زیرا وقتی خداوند أ بر پیمانهای ما گواه باشد، ما را در برابر وفا به آنها پاداش داده و در برابر پیمان‌شکنی مجازات می‌کند.

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا٣٤ [النساء: ۳۴].

«مردان بر زنان قیم‌اند» ابن‌کثیر در تفسیر (قوامون‌...) می‌گوید: «یعنی‌: مرد رئیس زن‌، بزرگ و حاکم او و مؤدب اوست ـ اگر کژروی پیشه کرد ـ بنابراین‌، بر زنان است تا از مردان در امور پسندیده و معروفی که به ایشان دستور می‌دهند، اطاعت کنند». این ریاست مرد بر زن «به‌سبب آن است که الله برخی آدمیان را بر برخی برتری داده است‌» یعنی‌: مردان به خاطر آن مستحق این مزیت شدند که خدای ایشان را به اوصافی در عقل و جسمشان بر زنان برتری بخشیده است تا بدانجا که از میان آنان خلفا و حکام و امرا و جهادگران برمی‌خیزند. همچنان فضیلت مردان برزنان در امور دیگری است که زنان در آن امور، شایستگی وتوانایی کاملی ندارند، چون کامل بودن روزه و نماز مردان و چون نبوت‌، خلافت‌، امامت‌، اذان‌، خطبه‌، جماعت‌، جمعه‌، گواهی در حدود و قصاص‌، مالک بودن نکاح و طلاق و ثابت شدن نسب از آنان‌. این سبب اول «قوامیت» مردان بر زنان بود، سبب دوم این است‌: «و نیز به‌سبب آن که مردان از اموال خویش‌» بر زنان «خرج کردند» و می‌کنند. یعنی‌: مهر و نفقه بر دوش مردان است‌. این آیه‌، دلیل وجوب پرداخت نفقه زنان از سوی مردان می‌باشد.

اما در عصر حاضر، برخی از مردم کوتاه‌نظر و سطحی بین‌، قضیه «قوامت» مرد بر زن را به معارضه کشانده و به این استدلال واهی تکیه می‌کنند که در برخی‌از دولتها، زنان به ریاست و حاکمیت رسیده و اعتبار و جایگاه بلندی را احراز نموده‌اند. پاسخ این است که‌: قاعدتا در چنان احوال و اوضاعی‌، نتایج برآمده از حاکمیت زنان را باید ـ نه فقط در کوتاه‌مدت‌، بلکه در کوتاه مدت و بلندمدت هردو ـ مورد ارزیابی قرار داد و آن‌گاه قضاوت کرد. «پس زنان شایسته‌» ونیکوکار، «فرمانبردارند» برای خدا أ و برای شوهران‌شان و برپا دارنده حقوقی هستند که رعایت آن برای آنها واجب است؛ اعم از حقوق خدا أ و حقوق شوهران‌شان «و نگاه‌دارنده‌اند واجب غیابت را» یعنی‌: هر آنچه را که حفظ آن در هنگام غیاب شوهران‌شان بر آنان واجب است‌، حفظ می‌کنند، از جمله‌: حفظ و نگه‌داشت نفس خویش‌، حفظ پاکدامنی خویش و حفظ فرزندان شوهر و خانه و اموال و اسرار وی‌. در حدیث شریف آمده است که رسول‌اکرم ص فرمودند:«بهترین زنان‌، زنی است که چون به‌سوی وی بنگری‌، تو را شاد سازد و چون به‌وی دستور دهی‌، از تو فرمان برد و چون از وی غایب شوی‌، تو را حفظ کند درنفس خویش و مال تو». بلی‌! زنان شایسته نگهدارنده این امورند «به نگاه‌داشت‌الله» یعنی‌: حفظ و نگهداری امور فوق در غیاب شوهر از سوی زنان‌، به سبب حفظ الهی و یاری و توفیق وی است «و زنانی را که از نشوزتشان بیم دارید» نشوز: سرکشی و نافرمانی و برتری‌جویی بر شوهر است‌. اعراب می‌گویند: «نشزت الـمرأه‌»: «زن بر شوهرش گردنکشی کرد»، یعنی از امرش اطاعت نکرد، از تمکین (مباشرت جنسی) در برابر وی بدون عذری سر باز زد، بدون اجازه شوهرش ازخانه بیرون رفت و مانند این از امور «پس‌» در برخورد با چنین زنان ناشزه‌ای‌، نخست «پندشان دهید» یعنی‌: آنچه را که خدای بر عهده آنان نهاده‌است؛ از اطاعت شوهر، حسن معاشرت و دیگر واجبات ذمه آنان رابه یادشان آورید و نصیحتشان کرده به پذیرش این امور ترغیب و از عواقب سرکشی و نشوزت بیمشان دهید. و این اولین راه حل است‌.

در حدیث شریف آمده است‌: «اگر من کسی را دستوردهنده می‌بودم که برای کسی سجده کند، بی‌گمان زن را دستور می‌دادم که برای شوهرش سجده کند ـ به سبب حق بزرگی که شوهر بر ذمه وی دارد». «و سپس‌» دومین راه حل این‌است که‌: «آنان را در خوابگاه‌ها ترک کنید» یعنی‌: از خوابگاه‌هایشان دوری کنید وآنان را در زیر روانداز (لحاف) خویش جای ندهید. این تعبیر، کنایه از عدم آمیزش جنسی با آنان است‌. بعضی گفته‌اند: دوری‌گزیدن در خوابگاه آن است که شوهر در بستر خواب به وی پشت کند «و» اگر این هم تأثیر نکرد، پس سومین راه حل این است که‌: «آنان را بزنید» چنان زدنی که به قصد تأدیب و اصلاحشان باشد، نه زدنی سخت و گزنده و آزاردهنده‌. خاطرنشان می‌شود که سنت‌رسول‌اکرم ص این زدن را مقید به آن نموده است که با نرمی و ملایمت باشد، به طوری که به نقص عضوی در وی نینجامد و اثری از خود بر جای نگذارد «پس اگر از شما اطاعت کردند» چنان که باید و شاید و سرکشی و نشوزت را فروگذاشتند «دیگر بر آنها هیچ راهی را نجویید» به چیزی از گفتار، یا کرداری که آنان را ناخوش آید، پس آنان را به عشق‌ورزی و محبت نسبت به خود مجبور و مکلف نگردانید، که این در اختیارشان نیست‌، لذا بهانه‌جویی و زیاده‌روی نکنید «بی‌گمان خدا بلند مرتبه بزرگ است‌» پس بدانید که قدرت خداوند أ بر شما بزرگتر از قدرت شما بر زنانتان می‌باشد بنابراین‌، بر آنان ستم نکنید و قدرت خدای متعال را بر خود به‌یاد آورید زیرا قدرت او فوق همه قدرت‌هاست.

﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَيۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصۡلَٰحٗا يُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَيۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرٗا٣٥ [النساء: ۳۵].

این حالت اول بود که نشوز و نفور و ناسازگاری در آن از سوی زن است‌. اینک حالت دوم را در این آیه بیان می‌کند: «و» ای اولیای امور و ای قضات و حکام شرع‌! «اگر از بالا گرفتن اختلاف میان آنان‌» یعنی‌: میان زن و شوهر «بیمناک بودید، پس بفرستید» به‌سوی زن و شوهر «داوری از خانواده مرد و داوری از خانواده زن را» چنان داورانی را که از نظر عقل و دین و انصاف‌، به حکمیت و داوری میان آن دو شایستگی داشته باشند. در اینجا خداوند متعال مشخص می‌سازد که داوران باید از خانواده و خویشان مرد و زن باشند، چرا که خانواده مرد و زن‌، به احوال آنان آشناتر، رازهای خصوصی و محرم آنان را نگه‌دارنده‌تر و بر ایجاد فضای صلح و سازگاری میان آن دو و سامان‌یافتن مجدد کار و بار زندگی‌مشترکشان مشتاق‌ترند. البته تعیین داوران فقط در زمانی است که روابط میان زن وشوهر، به‌گونه‌ای پیچیده و نابسامان باشد که طرف ناحق در میان آنها مشخص‌نگردد، اما اگر طرف ناحق شناخته شده بود، در این حالت‌، حق طرف دیگر قطعا از وی گرفته می‌شود.

آری‌! بر داوران است که کوشش مقدورشان را در اصلاح میان زن و شوهر به خرج دهند، پس اگر بر این اصلاح قادر بودند، به مقتضای آن حکم می‌کنند، به این ترتیب که در صورت مقصر بودن مرد؛ وی را از آزار زنش بازداشته و در عین‌حال وی را به پرداخت نفقه ملزم می‌کنند. و اگر زن مقصر بود؛ مانع انفاق بر وی می‌شوند. یا مانند این از فیصله‌هایی که بعد از بررسی مشکلات میان آن‌دو، درکار داوری خویش اعمال می‌نمایند. ولی اگر اصلاح میان زن و شوهر از توان داوران خارج بود و آنها در نتیجه‌گیری‌شان به این حقیقت رسیدند که دیگر ادامه این زندگی مشترک به‌طور سالم و طبیعی آن ممکن نیست و باید آن‌دو از هم جدا شوند، در این صورت‌، می‌توانند میان آنها دوری و جدایی افگنند.

علما اجماع دارند بر اینکه فیصله داوران در امر جمع‌نمودن میان زن و شوهر نافذ است‌. ولی فیصله آنها در تفریق و جدایی‌افگندن‌، به نزد جمهور علما نافذ، اما از نظر احناف نافذ نیست زیرا احناف برآنند که داوران صلاحیت جمع‌کردن را دارند، نه صلاحیت جدایی‌افگندن را و در صورتی که قادر به جمع‌کردن و ایجاد سازش و تفاهم میان آن دو نبودند، قضیه را به قاضی ارجاع دهند، لذا تفریق میان آن‌دو، جز به حکم قاضی انجام نمی‌گیرد. «اگر داوران اصلاح‌» میان زن و شوهر «را بخواهند» و نیت آنها در این مورد، نیتی صادقانه و دلسوزانه باشد «خداوند میان آن‌دو» یعنی‌: میان زن و شوهر «سازگاری می‌دهد» تا به الفت و حسن‌معاشرت بازگشته و به زندگی مشترکشان سروسامانی دوباره بدهند. اما اگر داوران در کار داوریشان با یک‌دیگر اختلاف کردند، حکم آنها ـ به اجماع علما ـ نافذ نیست «هرآینه خداوند دانا و آگاه است‌» داناست به اراده داوران و آگاه است به‌کسی ـ از زن یا شوهر ـ که ستمگر می‌باشد.

﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا٣٦ [النساء: ۳۶].

«و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک نگردانید» در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص به معاذبن جبل س فرمودند: «آیا می‌دانی که حق خداوند أ بربندگان چیست‌؟ معاذ گفت‌: خدا و رسولش داناترند. فرمودند: اینکه او رابپرستند و چیزی را با او شریک نیاورند. سپس فرمودند: آیا می‌دانی که اگر این‌کار را کردند، حق بندگان بر خدا أ چیست‌؟ حق آنان این است که ایشان راعذاب نکند». پس اولین امر و اولین فریضه؛ همانا معرفت خداوند متعال‌، خواندن وی به‌یگانگی‌، طاعت وی‌، و عدم شرک آوردن به وی در شأن الوهیت و ربوبیت وی است «و به پدر و مادر احسان کنید» در سخن و عمل و انفاق بر آنان در هنگام نیازشان «و به خویشان و یتیمان و مسکینان‌» نیز احسان کنید. تفسیر آن در سوره‌بقره «آیه‌/۱٧٧» گذشت «و به همسایه خویشاوند» نیز احسان کنید. او کسی است که به همراه همسایگی در مسکن‌، به انسان نزدیکی نسبی نیز داشته باشد. یا مراد از: ﴿وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ همسایه نزدیک و دیوار به دیوار است‌. «و به همسایه بیگانه‌» یعنی‌: بیگانه و اجنبی‌، یا همسایه دور نیز احسان کنید. بعضی گفته‌اند: مراد از آن‌، همسایه یهودی و نصرانی است‌. خاطرنشان می‌شود که حق همسایه به حسب نزدیکی و دوری منزل وی تفاوت پیدا می‌کند، پس به هراندازه که منزلش دورتر باشد؛ حق وی هم ضعیف‌تر می‌شود و به هراندازه که منزلش نزدیک‌تر باشد، حق وی هم قوی‌تر می‌شود. در حدیث شریف آمده است که رسول‌اکرم ص درباره حق همسایه فرمودند: «جبرئیل پیوسته به من درباره همسایه سفارش می‌کرد تا بدانجا که گمان بردم؛ همسایه از همسایه ارث می‌برد».

«و» احسان کنید «به هم‌نشین در پهلو نشسته‌» یعنی‌: به همسر، به رفیق سفر و به رفیق اقامت در تحصیل علم‌، یا آموزش صنعت‌، یا انجام تجارت‌، یا مانند اینها «و» احسان کنید به «ابن السبیل‌» یعنی‌: به مسافری که به‌طور گذرا از نزد شما می‌گذرد، پس بر مقیم است تا به مسافر احسان کند. سبیل‌: یعنی‌: راه‌. بعضی‌گفته‌اند: مراد از آن‌، مسافر در راه‌مانده‌ای است که توشه راهش تمام شده باشد. به قولی دیگر: مراد از آن میهمان است «و» احسان کنید «به آن کسی‌که دست شما مالک وی شده‌» و ایشان غلامان و کنیزان اند، چنان‌که رسول خدا ص دستور دادند که غلامان و کنیزان باید از همان غذایی اطعام شوند که مالک آنان می‌خورد و از همان لباسی پوشانده شوند که مالک آنان می‌پوشد. همچنین در حدیث شریف‌آمده است‌: «برده مستحق غذا و پوشاک خویش است و از کار جز به حد توان خود مکلف ساخته نشود». «هرآینه الله دوست ندارد کسی را که مختال‌» یعنی‌: متکبر و بی‌پروا و بی‌ملاحظه باشد بر مردم و بر همسایگان خویش «و فخرفروش باشد» فخر: خود ستایی‌، برشمردن مناقب و افتخارات خویش و گردن‌فرازی و خود بزرگ‌نمایی است‌. اما اگر کسی نعمت‌های حق تعالی را بر خود به منظور اعتراف به فضل وی‌، برشمرد، او شکرگزار است و به واجب شکر حق تعالی قیام ورزیده‌، لذا سزاوار نکوهش نیست ـ چنان‌که در آیه بعد آمده است‌.

﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا٣٧ [النساء: ۳٧].

همچنان خداوند متعال دوست ندارد: «همان کسانی را که بخل می‌ورزند» درآنچه که در دست دارند و بنابراین‌، از ادای حقوق خود سرباز می‌زنند «و مردمان را به بخل می‌فرمایند» گویی آنان از جود و سخاوت دیگران در مال و دارایی‌شان نیز احساس انزجار و دلتنگی می‌کنند! و این نهایت خست و پستی و حماقت و نادانی و بی‌حیایی و اوج زشتی و فرومایه‌گی طبع است «و» همان کسانی که «آنچه را خداوند از فضل خویش بدانها ارزانی داشته‌، پوشیده می‌دارند» یعنی‌: به فقر و مسکنت تظاهر می‌کنند تا نیازمندان به برخورداری‌هایشان پی نبرند. درحدیث شریف آمده است‌: «خداوند أ چون بر بنده‌ای نعمتی می‌دهد، دوست دارد که اثر آن نعمت بر وی هویدا گردد». «و برای کافران عذابی خوارکننده آماده کرده‌ایم‌» که به وسیله آن در آخرت خوار و بی‌مقدارشان می‌گردانیم‌.

﴿وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ وَمَن يَكُنِ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِينٗا فَسَآءَ قَرِينٗا٣٨ [النساء: ۳۸].

«و» حق تعالی دوست ندارد «کسانی را که اموال‌شان را برای نمایش‌، پیش چشم مردمان می‌بخشند» و می‌خواهند به مردم چنین وانمود کنند که سخی و بخشنده‌اند تا به کرم و دهش مشهور شده و میان مردم به آن فخر و مباهات ورزند. و آنان منافقان یا کافران‌اند، به دلیل این جمله‌: «و به الله و روز قیامت‌، معتقد نیستند. و هر که شیطان قرین او باشد» قرین‌: یار و همنشین است «پس وی چه بدهمدمی‌است‌» زیرا شیطان همدمش را به ورطه‌های هلاک درافگنده‌، او را به بخل‌، فخرفروشی‌، خودستایی و بخشش مال با هدف نمایش و ریا و شهرت دستور می‌دهد و با این کار از پاداش انفاق مال در راه حق محرومش گردانیده و درعین‌حال با انفاق مال وی در راه باطل‌، مالش را نیز بر وی تلف می‌گرداند، پس رفیق و همدمی این‌چنین‌، بسیار بدهمدمی است‌! در حدیث شریف آمده است‌: «صاحب مالی که مالش را به‌خاطر آن انفاق و صدقه می‌کند تا به او گفته شود که‌: فلان فردی بخشنده است‌، در زمره اولین سه تنی است که آتش در روز قیامت برآنان شعله‌ور می‌شود».

﴿وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا٣٩ [النساء: ۳٩].

«و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان می‌آوردند و از آنچه خدا به آنان روزی داده‌، انفاق می‌کردند، چه زیانی برای‌شان داشت ؟ و خدا به‌» کار و کردار «آنان داناست‌» و آنان را به حال‌شان رها نمی‌کند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا٤٠ [النساء: ۴۰].

«و هرآینه خداوند به وزن ذره‌ای ستم نمی‌کند» ذره‌: واحد «ذر» است و ذر عبارت است از: مورچه بسیار ریز و کوچک‌. بعضی گفته‌اند: هر جزء از اجزای غبار و گرد، یک ذره است‌. امروزه به یک واحد اتم که با چشم عادی دیده نمی‌شود، نیز «ذره» می‌گویند. یعنی‌: خداوند أ از ثواب اعمال‌شان چیزی کم نمی‌کند و در عذاب گناهانشان هموزن ذره‌ای نمی‌افزاید، چه رسد به مافوق آن‌.در حدیث شریف طولانی شفاعت آمده است‌: «... آن‌گاه خدای خطاب به‌فرشتگان می‌فرماید: برگردید و کسی را که در قلب وی به اندازه همسنگ دانه‌سپندی از ایمان یافتید، از دوزخ بیرون آورید». در روایت دیگری آمده است‌: «به مقدار پایین‌ترین پایین‌ترین پایین‌ترین هموزن ذره‌ای از ایمان‌... پس فرشتگان خلقی بسیار را از دوزخ بیرون می‌آورند». آن‌گاه راوی حدیث فرمود: اگر می‌خواهید آیه‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ را بخوانید.

«و اگر آن‌» ذره «عمل نیکی باشد، دوچندانش می‌کند» به مراتب بسیار و آن راچند و چندین برابر مضاعف می‌سازد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «همانا خداوند پاداش یک حسنه را به دوهزار برابر مضاعف می‌گرداند». اما حق تعالی کیفر گناه و بدی را دوچندان نمی‌سازد «و از نزد خویش پاداشی بزرگ می‌بخشد» به‌صاحبان اعمال نیک‌.

﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١ [النساء: ۴۱].

«پس حال‌شان چگونه باشد آن‌گاه که از هر امتی گواهی آوریم‌«؟ یعنی‌: حال و روز این کافران چگونه خواهد بود آن‌گاه که از هر امتی علیه آنان گواهی به میدان‌آوریم‌؟ البته این گواهان از کسانی هستند که آنها را به‌سوی خدای عزوجل‌فراخوانده و عهد الهی را به آنان یادآوری کرده‌اند، اما آنان در پاسخ‌، راه انکار واعراض را در پیش گرفته‌اند. پس گواهان‌، انبیای عظام‌:‌اند که در روز قیامت برامتهایشان گواهی می‌دهند «و تو را بر آنان گواه آوریم‌» یعنی‌: ای محمد ص! تو رابر کسانی که پیام الهی را به آنان ابلاغ کرده‌ای‌، گواه می‌آوریم تا بر مؤمنان به‌ایمانشان‌، بر کافران به کفرشان و بر منافقان به نفاقشان گواهی دهی‌. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س آمده است که گفت‌: رسول خدا ص به من فرمودند: «برمن قرآن بخوان‌! گفتم‌: یا رسول ا ، من بر شما قرآن بخوانم درحالی‌که قرآن برشما نازل شده است‌؟ فرمودند: آری‌! من دوست دارم که قرآن را از دیگران‌بشنوم‌. پس سوره «نساء» را خواندم تا چون به این آیه رسیدم‌: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا٤١ فرمودند: دیگر کافی است‌. در این اثنا متوجه شدم که چشمان آن حضرت ص از اشک لبریز شده است».

﴿يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا٤٢ [النساء: ۴۲].

«آن روز، آنان که کفر ورزیده‌اند و از پیامبر نافرمانی کرده‌اند، آرزو می‌کنند که ای کاش زمین بر آنان هموار گردد» یعنی‌: آرزو می‌کنند که ای کاش زمین بشکافد وآنان در آن فرو روند، سپس خاک بر آنان به همان شکل اول خود هموار گردد وهیچ نام و نشانی از آنان باقی نماند تا به مکافات عمل خویش دچار نشوند «ونمی‌توانند هیچ سخنی را از خداوند پنهان کنند» بلکه رازهایشان همه بر وی آشکار و ارائه شده است و سخنانی که در میان خویش ردوبدل کرده‌اند، به نزد وی معلوم است و بر نهان کردن آن از آن رو توانا نیستند که اندامهایشان بر ضدشان گواهی‌می‌دهد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا٤٣ [النساء: ۴۳].

از علی س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: عبدالرحمن‌بن‌عوف میهمانی‌ای ترتیب داد و برای ما غذایی آماده کرد و شرابمان نوشانید، پس شراب در ما اثر کرد و چون موقع نماز فرا رسید، فلان‌... را در نماز امام ساختند و او سوره ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١ [الکافرون: ۱]. را این‌چنین خواند: (قل يا أيـها الكافرون‌، ما أعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون)! پس خداوند أ نازل فرمود: «ای مؤمنان‌! درحال مستی به نماز نزدیک نشوید» یعنی‌: درحال مستی نماز نخوانید، یا در این حال به مساجد داخل نشوید «تا زمانی که بدانید چه می‌گویید» یعنی‌: تا آن‌گاه که اثر سکر و مستی از شما برطرف شود و بدانید که چه می‌گویید زیرا شخص مست نمی‌داند که چه می‌گوید. این خود می‌رساند که هدف عبادت‌، فقط با آن عبادتی برآورده می‌شود که عبادتی خاشعانه باشد. خاطرنشان می‌شود که این آیه ناظر بر مرحله سوم از مراحل تحریم شراب است‌، سپس در چهارمین مرحله ـ در سوره مائده ـ هرگونه شراب مستی‌آوری به کلی حرام گردید «و هنگامی که جنب هستید به نماز نزدیک نشوید» جنب‌: کسی است که به وی جنابت رسیده است و جنابت‌، اثر هر مقاربت جنسی‌، یا انزالی است‌، چه همراه با احتلام باشد، یا بدون آن «مگر آن که راهگذر باشید تا زمانی که غسل کنید» زیرا در حال سفر برای شما جایز است که در صورت نیافتن آب‌، با تیمم نماز بخوانید. البته این‌تفسیر، ناظر بر نحوه فهم احناف از آیه کریمه است‌. اما بعضی گفته‌اند: معنی این‌است که در حال جنابت به مواضع نماز، یعنی به مساجد نزدیک نشوید، مگر اینکه از یک سوی مسجد به‌سوی دیگر آن درحال گذر باشید زیرا در نزد جمهورفقها (ابوحنیفه‌، مالک و شافعی) جنب می‌تواند از مسجد گذر کند، اما نمی‌تواند در آن بنشیند زیرا درنگ‌کردن وی در مسجد حرام است تا آن که غسل نموده یا در صورت عدم وجود آب‌، تیمم کند. اما امام احمدبن‌حنبل درنگ نمودن جنب‌در مسجد را در صورتی که با وضو باشد، جایز می‌داند.

آن‌گاه حق تعالی حکم تیمم را بیان نموده می‌فرماید: «و اگر بیمار بودید» و در صورت استعمال آب‌، یکی از شما در حال یا آینده‌، از تلف‌شدن یا آسیب دیگری بر خود بیم داشت‌، یا چنان سست بنیه بود که توان رسیدن به جای آب رادر خود نمی‌دید «یا در سفر بودید» این قید مفید معنی جواز تیمم برای هرکسی است که اطلاق اسم مسافر بر وی صادق است و این شرط نیست که سفر، سفر قصر (کوتاه کننده نماز) باشد. بعضی گفته‌اند: در صورت عدم وجود آب‌، فرد مقیم نیز می‌تواند تیمم کند. «یا یکی از شما از قضای حاجت آمد» کنایه از ادرار و مدفوعی است که از انسان خارج می‌شود «یا با زنان آمیزش کرده‌اید» با بوسیدن و دست‌مالی‌، یا تماس‌دادن غیر آن از بدن آنان با هدف برآوردن شهوت وبهره‌گیری و لذت‌جویی جنسی‌. مذهب ابوحنیفه / این است که مراد از آن فقط جماع (مقاربت) است‌. ابن جریر طبری می‌گوید: «این رأی به صواب اولی است‌، به دلیل صحت این خبر وارده از رسول‌اکرم ص که ایشان بعضی از زنان خویش را می‌بوسیدند و سپس نماز می‌خواندند، بی‌آن که وضو بگیرند». ابن‌کثیر نیز این رأی را ترجیح داده است «و آب نیافتید» در نزدیکی خود بعد از جست‌وجوی‌آن‌، یا اینکه استعمال آب برای شما زیان داشت‌، یا مانعی دیگر چون دشمن‌، یا درنده‌، یا بیماری‌، یا عدم وجود ابزار آب‌کشی‌، شما را از دسترسی به آب بازمی‌داشت «پس‌» در همه مواردی که ذکر شد «تیمم کنید» یعنی‌: قصد کنید «برصعید پاک‌» صعید: روی زمین است‌، چه بر آن خاکی باشد، یا نباشد. به سطح زمین صعید گفتند زیرا سطح زمین آخرین قسمتی از آن است که بر آن صعود می‌کند. و این مذهب مالک است‌. ولی شافعی و احمدبن حنبل بر آنند که‌: صعید فقط خاک است‌، پس تیمم جز بر خاک بر چیز دیگری روا نیست‌، لذا تیمم بر صخره سنگ و سنگریزه جایز نیست‌. اما ابوحنیفه می‌گوید: تیمم بر هر چیزی صحیح است که از جنس خاک باشد، مانند سنگریزه‌، آهک و زرنیخ «پس چهره‌ها و دستهایتان را به آن‌» یعنی‌: به آن زمین پاک و طاهر «مسح کنید» به نیت تیمم‌. کیفیت تیمم این است که‌: شخص هردو کف دست خویش را به زمین زده‌، آن‌گاه آنها را طوری بر روی خود بکشد که تمام روی وی را در بر گیرد و بار دوم هردو کف دست خویش را به زمین زده و با دست راست‌، دست چپ خویش را از سر انگشتان تا انتهای آرنج مسح کند و باز با دست چپ‌، دست راست خود را همین‌گونه مسح نماید، طوری که هیچ بخشی از دستان وی تا آرنج بدون مسح باقی نماند «هرآینه الله عفوکننده آمرزنده است‌» چنان‌که بر شما عفو کرد و کوتاهی و تقصیر شما را در این موارد آمرزید و با رخصت دادن در تیمم و فراخ ساختن عرصه تکلیف‌، بر شما رحم نمود بنابراین‌، شما می‌توانید در هنگام وجود عذر، بدون وضو یا غسل نماز بخوانید.

در حدیث شریف آمده است که رسول‌اکرم ص فرمودند: «بر امتهای دیگر به سه‌چیز برتری داده شده‌ایم‌: اول اینکه صفوف ما در نماز مانند صفوف فرشتگان گردانیده شد. دوم اینکه همه عرصه زمین برای ما مسجد گردانیده شد. و سوم اینکه خاک زمین برای ما پاک‌کننده گردانیده شد ـ هرگاه که آب نیافتیم».

سبب نزول مشروعیت تیمم‌: بخاری از عائشه ل روایت کرده است که فرمود: «با رسول خدا ص در سفری بیرون رفتیم و چون به بیابان‌، یا به «ذات‌الجیش» رسیدیم‌، گردن‌بند من پاره شد، پس رسول خدا ص درنگ کردند تا گردن‌بند من پیدا شود، مردم نیز همراهشان درنگ کردند و در آن بیابان نه آبی بود و نه هم با ما آبی وجود داشت‌، در این هنگام مردم نزد ابوبکر پدرم رفتند وگفتند: آیا نمی‌بینی که عائشه چه کرد؟ رسول خدا ص و مردم را معطل ساخت‌، در حالی‌که در اینجا نه آبی است و نه مردم آبی به همراه دارند؟! پس درحالی که رسول ص سرشان را بر زانویم نهاده و به خواب رفته بودند، ابوبکر س آمد وسرزنش‌کنان به من گفت‌: رسول خدا ص و مردم را معطل ساخته‌ای درحالی‌که نه در اینجا آبی است و نه آنها آبی به همراه دارند؟! و همین‌گونه به سرزنشم ادامه می‌داد و می‌گفت آنچه خدا خواسته بود که بگوید، آن‌گاه شروع به زدن در پشت من کرد و چیزی جز خواب رسول خدا ص بر روی زانویم مرا از تحرک بازنمی‌داشت‌. در این اثنا رسول خدا ص از خواب برخاستند و حق تعالی آیه تیمم را نازل کرد و مسلمانان همه تیمم کردند. هم در این وقت اسیدبن حضیر گفت‌: ای خانواده ابوبکر! این اولین برکت شما نیست‌. آن‌گاه شتری را که من سوار آن بودم از جا به حرکت درآوردم و گردن‌بند خود را در زیر آن یافتم».

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِيلَ٤٤ [النساء: ۴۴].

«آیا به کسانی که بهره‌ای از کتاب داده شده‌اند» مراد یهودیاناند «ننگریستی‌» به‌قلب خویش‌؟ مراد از کتاب‌، تورات است «آنان گمراهی را می‌خرند» و به هدایت بدل می‌کنند، چرا که بعد از روشن‌شدن حجت بر صحت نبوت پیامبر ما حضرت محمد ص و وجود بشارت به بعثت ایشان در تورات و انجیل‌، هنوز هم بر یهودیت باقی مانده‌اند «و می‌خواهند که شما نیز راه را گم کنید» یعنی‌: آنان به گمراهی خودشان اکتفا نکرده بلکه می‌خواهند که با کتمان و انکار حق و با نیرنگ‌های دیگر، شما مؤمنان را نیز از راه حق بدر برند تا به محمد ص کفر ورزید.

﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِأَعۡدَآئِكُمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَلِيّٗا وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ نَصِيرٗا٤٥ [النساء: ۴۵].

«و» ای مؤمنان‌! «خدا به دشمنان شما داناتر است‌» و به آنچه که برای شما از گمراهی می‌طلبند، پس از آنان بر حذرتان می‌دارد «و کافی است که خدا سرپرست شما باشد و کافی است که خدا یاور شما باشد» یعنی‌: کافی است که خدا أ کارساز و یاور شما بوده و در جبهه‌ها و سنگرهای نبرد، نصرت‌تان دهد، پس به ولایت و نصرت وی اکتفا کنید و دیگران را به ولایت و نصرت نطلبید.

﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَيَقُولُونَ سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا لَيَّۢا بِأَلۡسِنَتِهِمۡ وَطَعۡنٗا فِي ٱلدِّينِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا وَٱسۡمَعۡ وَٱنظُرۡنَا لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَقۡوَمَ وَلَٰكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا٤٦ [النساء: ۴۶].

«برخی از آنان که یهودی اند» یعنی‌: ای مؤمنان‌! خدا أ شما را بر یهودیان معاند نصرت می‌دهد. همچنین محتمل است که این عبارت ابتدای سخن باشد، یعنی‌: از یهودیان گروهی هستند که «کلمات را از جاهای خود برمی‌گردانند» و ازجمله اوصاف رسول اکرم ص را از مواضع آن برداشته و در عوض کلماتی دیگررا بجای آن قرار می‌دهند. یا مراد این است که‌: کلمات را بر غیرتأویل حقیقی آن تأویل می‌کنند «و می‌گویند: شنیدیم‌» سخن تو را «و نپذیرفتیم‌» امر تو را. محتمل است که این سخن را آهسته گفته باشند «و بشنو» که «ناشنوا گردی‌» این نفرینی از سوی آنان علیه پیامبراکرم ص است ـ مرگشان باد که این‌گونه از حق‌برمی‌گردند! یا معنای‌: ﴿وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ این است‌: سخن ما را بشنو و نشنیده بگیر. که این سخن‌، ظاهرا احتمال مدح و ذم هردو را دارد، مدح به این معنی‌که‌: گوش تو سخن ناخوش را نشنود و ذم به این معنی که‌: ای کاش ناشنوا گردی‌! ﴿وَرَٰعِنَا : یعنی‌: به ما التفات کن‌. [۳۶] و این سخن را «با پیچانیدن زبان خود» می‌گویند. یعنی دشنام خویش را طوری در لفافه سخن در هم می‌آمیزند که کسی به‌حقیقت مرادشان پی نبرد. آری‌! با زبان‌بازی از گفتن حق طفره رفته و از خبث وپلیدی‌ای که دارند زبان‌هایشان را با تعریض و کنایه به‌سوی چیزهایی برمی‌گردانند و کج می‌سازند که در دل‌هایشان پنهان داشته‌اند «و به قصد طعنه زدن در دین‌» این سخن را می‌گویند زیرا چنین استدلال می‌کنند که‌: اگر او پیامبر بود، قطعا می‌دانست که ما با گفتن (راعنا) او را دشنام می‌دهیم‌! که خدای سبحان با آگاه ساختن پیامبر خویش ص از این امر، این استدلالشان را بی‌اثر گردانید «و اگر آنان می‌گفتند: شنیدیم‌» سخنت را «و فرمان بردیم‌» از دستورت «و بشنو» آنچه راکه ما می‌گوییم «وبه ما بنگر» یعنی‌: اگر آنان به جای (اسمع غیر مسمع‌: بشنو ونشنیده بگیر)، می‌گفتند: (اسمع‌: بشنو)، و اگر به جای (راعنا) که در زبان عبری دشنام است‌، می‌گفتند: (انظرنا: در کار ما بنگر)؛ «قطعا برای آنان بهتر» بود از آنچه گفتند «و درست‌تر بود» یعنی‌: این در نزد خداوند أ درست‌تر و استوارتر و بهتر از سخن اولشان‌، یعنی جمله‌: ﴿سَمِعۡنَا وَعَصَيۡنَا وَٱسۡمَعۡ غَيۡرَ مُسۡمَعٖ وَرَٰعِنَا بود، «ولی‌» آنان راه و روش درستی را در پیش نگرفتند و از همین رو «خدا آنان را به سبب کفرشان لعنت کرده است‌» یعنی‌: از رحمت خویش طردشان نموده است «و درنتیجه ایمان نمی‌آورند مگر اندکی‌» و آن عبارت است از: ایمانشان به بعضی از کتابهای آسمانی و به بعضی از پیامبران الهی‌، نه به کتب و پیامبران دیگر. یا معنی این است‌: فقط اندکی از آنان ایمانی راستین می‌آورند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا٤٧ [النساء: ۴٧].

«ای اهل کتاب‌! به آنچه فرو فرستادیم و تصدیق‌کننده همان چیزی است که با شماست‌، ایمان آورید» یعنی‌: به قرآنی که تصدیق‌کننده تورات است‌، ایمان آورید. سپس حق تعالی آنان را به خشمی از سوی خویش بیم می‌دهد، بدان جهت که آنان حق را شناخته و با وجود آن‌، پیروی از آن را فروگذاشتند و به ضدآن عمل کردند. آری‌! ایمان آورید «پیش از آن که چهره‌هایی را مسخ و محو کنیم‌» یعنی‌: صورتهای شما را با محو نشانه‌ها و مشخصات آن محو کنیم‌، بدین‌گونه که چهره‌هایتان را همچون پشت گردنهایتان گردانیده و بینی‌ها و دهانها وابروها و چشم‌هایتان را از میان برداریم «پس آنها را بازپس گردانیم‌» یعنی‌: بعد از محو کردن علائم صورت‌، آنها را به موضع قفا باز پس گردانیم‌، بدین‌گونه که صورتهایتان را از طرف پشتهایتان بگردانیم که به قهقرا راه روید و چشمانتان را ازپشت گردنتان بیرون آوریم‌. یا چهره‌هایتان را به پایین بدنتان و پایین بدنتان را به بالای بدنتان آوریم‌، طوری که سر و صورتتان بر زمین و پاهایتان رو به هوا باشد. که این خود، بر عذاب سخت و سهمگین بودن مجازاتشان دلالت می‌کند «یا آنان را لعنت کنیم‌، چنان‌که اصحاب سبت را لعنت کردیم‌» لعنت اصحاب سبت (حرمت‌شکنان روز شنبه) عبارت بود از: مسخ نمودن آنان به بوزینه و خوک‌.بعضی گفته‌اند: مراد، خود لعنت اصحاب سبت است که به هر زبانی ملعون‌اند «وامر الهی انجام پذیر است‌» یعنی‌: فرمان وی خواه‌ناخواه تحقق یافتنی است‌، در هر زمانی که او تحقق آن را اراده نماید. روایت شده است که این آیه‌، سبب‌مسلمان‌شدن کعب احبار گردید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨ [النساء: ۴۸].

«مسلما خداوند این را که به او شرک ورزیده‌شود، نمی‌بخشاید» یعنی‌: برای‌کسی که بر شرک مرده و قبل از مرگ از آن توبه نکرده است‌، احتمال آمرزش‌شرک وی وجود ندارد «و غیرآن را بر هرکه خواهد می‌آمرزد» یعنی‌: غیر اهل شرک از گنهکاران مسلمین در مشیت آمرزش حق تعالی داخلند و این امر موکول به اراده وی است‌، پس حق تعالی برای هرکس از موحدان که بخواهد می‌آمرزد، ولو اینکه هر گناهی را ـ اعم از کبیره یا صغیره ـ مرتکب گردیده و از گناه خویش توبه هم نکرده باشند ـ که این مذهب اهل سنت و جماعت است ـ و هرکه را هم که بخواهد عذاب می‌کند «و هرکس که به خدا شرک ورزد، درحقیقت گناه عظیمی را بربافته است‌» زیرا شرک بزرگ‌ترین گناهان کبیره است‌. در حدیث شریف به روایت عائشه ل آمده است‌: «دیوانهای اعمال در نزد خدای سه دیوان است‌: دیوانی است که حق تعالی به آن اهمیتی نمی‌دهد و دیوانی است که‌حق تعالی چیزی از آن‌را فروگذار نمی‌کند و دیوانی است که حق تعالی آن را نمی‌آمرزد. اما دیوانی که حق تعالی آن را نمی‌آمرزد، دیوان شرک ورزیدن به اوست‌، خدای فرموده است‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِ...، و فرموده است‌: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّا [المائدة: ٧۲]. «در حقیقت هرکس به خداوند شرک ورزد، خداوند بر او بهشت را حرام گردانیده است». اما دیوانی‌که به آن اهمیت نمی‌دهد؛ دیوان ستم بنده بر خود در میان خود و خدای خویش است ـ از روزه یا نمازی که آن را ترک کرده ـ زیرا خدای متعال این رانمی‌آمرزد، ولی اگر بخواهد از آن در می‌گذرد. و اما دیوانی که خداوند أ چیزی از آن را فرو نمی‌گذارد؛ دیوان ظلم و ستم بندگان بر یک‌دیگر است‌، که خواه‌نخواه قصاص دارد».

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٤٩ [النساء: ۴٩].

«آیا به‌سوی کسانی که خود را پاک می‌شمارند» با ادعای فضایل و برتری هایی که‌مربوط به آنان نیست «ننگریسته‌ای‌« چنان‌که یهود و نصاری گفتند: ما فرزندان ودوستان خداییم‌! یا مانند این سخن برخی از مردم که می‌گویند: ما هیچ گناهی نداریم و همچون کودکان از گناه پاکیم‌! بعضی گفته‌اند: مراد آیه کریمه‌، ستایش بعضی مردم از بعضی‌دیگر است‌. البته این هشداری است عام برای هر کسی که‌خود را تزکیه می‌کند، می‌ستاید و پاکیزه و بی عیب می‌شناسد. حق تعالی‌می‌فرماید: چنین نیست «بلکه خداست که هرکه را بخواهد پاک می‌گرداند» زیرا فقط او به کسانی از بندگانش که سزاوار این تزکیه هستند و کسانی از آنان که سزاوار آن نیستند، داناست‌، پس بندگان باید تزکیه خود را ـ با هدف برتری‌طلبی و تفاخر برهمدیگر ـ فروگذاشته و یک‌دیگر را مورد مدح و ستایش قرار ندهند. درحدیث شریف به روایت مقدادبن‌اسود س آمده است: «رسول خدا ص به ما دستوردادند که بر روی مداحان خاک بپاشیم». در روایت ابی‌بکره س آمده‌است‌: «... اگر یکی از شما خواسته یا نخواسته‌، رفیقش را مدح کرد، باید بگوید: احسبه کذلک ولا ازکی علی الله احدا: او را چنین‌... می‌پندارم و کسی را بر خدا تزکیه نمی‌کنم». «و به قدر فتیلی بر آنان ستم نمی‌رود» فتیل‌: نخ رشته‌مانند روی هسته‌خرماست‌. معنی این است‌: این گروهی که خود را تزکیه می‌کنند، به‌اندازه گناه تزکیه خویش عذاب می‌شوند و افزون برآن ـ ولو به اندازه رشته روی هسته‌خرمایی ـ موردستم قرار نمی‌گیرند و از ثوابی نیز که مستحق آن باشند، به مقدار رشته روی هسته خرمایی کم نمی‌شود.

﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَكَفَىٰ بِهِۦٓ إِثۡمٗا مُّبِينًا٥٠ [النساء: ۵۰].

«ببین چگونه بر الله دروغ می‌بندند» در تزکیه خود و این ادعا که فرزندان و دوستان خدایند «و بس است که این یک گناه آشکار باشد» یعنی‌: همین دروغ به مثابه آشکارترین دلیل بر بدکاری دروغگو و ارتکاب عمدی معصیت از سوی وی کافی است‌.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا٥١ [النساء: ۵۱].

ابن‌ابی حاتم در بیان سبب نزول آیه کریمه از عکرمه روایت کرده است که گفت‌: حیی‌بن اخطب و کعب‌بن اشرف یهودی به مکه رفتند، مردم مکه به آنان گفتند: شما اهل کتاب و اهل علم هستید، لذا نظرتان را در باره قضیه ما و محمد به مابگویید؟ پس آنها از مکیان پرسیدند: شما بر چه راه و روشی قرار دارید و محمد برچه راه و روشی‌؟ مشرکان پاسخ دادند: ما کسانی هستیم که صله ارحاممان را به‌جا می‌آوریم‌، گله شتر را قربانی می‌کنیم‌، مردم را شیر و آب می‌نوشانیم‌، اسیران را آزاد می‌کنیم و حجاج را سیراب می‌گردانیم‌، اما محمد مرد بی همه‌کس و بی‌همه‌چیزی است که صله ارحام ما را بریده و رهزنان حجاج از قبیله «غفار» از او پیروی می‌کنند، پس آیا ما بهتریم یا او؟ یهودیان گفتند: شما از وی بهتر و راه‌یافته‌ترید! پس‌، خدای نازل فرمود: «آیا ندیدی به سوی کسانی که بهره‌ای از کتاب داده شدند» و آنان یهودیاناند «که به جبت و طاغوت ایمان می‌آورند» جبت‌: سحراست‌. و طاغوت‌: کاهن و هرآنچه که بجز الله أ مورد پرستش قرار گیرد و هر معبودی بجز خدا أ که به پرستش خویش راضی باشد، یا در نافرمانی خدا أ مورد اطاعت قرار گیرد. «و در باره کافران می‌گویند» یعنی‌: یهودیان درباره کافران می‌گویند: «اینان از کسانی که ایمان آورده‌اند، راه‌یافته‌ترند» از همین رو بود که یهودیان در جنگ احزاب با مشرکان همدست شدند.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا٥٢ [النساء: ۵۲].

«اینان گروهی هستند که خداوند لعنتشان کرده‌است‌» یعنی‌: آن یهودیان را از رحمت خویش دور ساخته است‌، از آن رو که قریش را ـ با وجود کفرشان به خدای و پرستش بت‌ها ـ بر رسول خدا ص و مؤمنان برتری دادند و به‌خاطر پیروی از هوای نفس‌، به‌طور آگاهانه با حق به ستیزه برخاستند و چنین نکردند مگر به‌خاطر اینکه یاری و پشتیبانی قریش را جلب کنند «و هرکه را خدا لعنت کند، هرگز برای او یاوری نخواهی یافت‌» که عذاب و خشم فرودآمده الهی را از وی دفع کرده و وی را یاری و یاوری نماید.

﴿أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ فَإِذٗا لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا٥٣ [النساء: ۵۳].

«آیا آنان‌» یعنی‌: یهودیان «نصیبی از حکومت دارند»؟ استفهام مفید انکار است‌. یعنی‌: آنان در دنیا بهره‌ای از حکومت و فرمانروایی‌، یا بهره‌ای از ملک الهی ندارند و اگر هم داشتند «در آن هنگام به مردم به‌قدر نقیری هم نمی‌دادند» به سبب شدت بخل و حسدی که دارند. نقیر: نقطه پشت هسته خرماست‌.

﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا٥٤ [النساء: ۵۴].

«بلکه به مردم حسد می‌ورزند» یعنی‌: یهودیان با رسول خدا ص و اصحابشان رشک و حسد می‌ورزند «بر آنچه که خدا از فضل خویش به ایشان عطا کرده است‌» چون قرآن و نبوت و نصرت و سرکوب دشمنان و عزت روزافزون «در حقیقت مابه خاندان ابراهیم‌» نیز «کتاب و حکمت دادیم و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم‌» یعنی‌:آنچه ما به محمد ص و اصحابش از فضل خویش داده‌ایم‌، چیز تازه و نوی نیست زیرا یهودیان خوب می‌دانند که ما به خاندان ابراهیم‌ ÷ که بنی‌اسرائیل هم ازتبارشان هستند، نیز کتاب و حکمت و فرمانروایی عظیمی دادیم‌. به قولی‌: یهودیان با رسول خدا ص به این حسد ورزیدند که خدای سبحان برای ایشان ازدواج با نه زن را مباح گردانید و گفتند: او جز ازدواج با زنان هم و غم دیگری ندارد. پس خدای آنچه را در این باره به ابراهیم‌ ÷ و خاندانش ـ که‌سلیمان و داوود علیهماالسلام نیز از ایشانند ـ بخشیده بود، به‌یادشان آورد زیرا خداوند أ به ایشان نیز هم کتاب و حکمت و حکومت بخشیده بود و هم زنانشان بسیار بیشتر از زنان حضرت محمد ص بودند.

﴿فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَمِنۡهُم مَّن صَدَّ عَنۡهُۚ وَكَفَىٰ بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا٥٥ [النساء: ۵۵].

«پس برخی از آنان‌» یعنی‌: از یهودیان «به وی‌» یعنی‌: به پیامبر ما ص «ایمان‌آوردند و برخی از آنان از او روی برتافتند» به قولی‌، مراد این است که‌: برخی از یهودیان از داستان خاندان ابراهیم‌ ÷ و فضایل داده شده به ایشان اعراض کردند ـ که این تفسیر با سیاق آیات بیشتر انسجام و هماهنگی دارد «و برای آنان دوزخ پرشراره بس است‌» به عنوان مجازاتی بر کفر و عناد و مخالفتشان‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِيهِمۡ نَارٗا كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا٥٦ [النساء: ۵۶].

«در حقیقت کسانی را که به آیات ما کفر ورزیده‌اند، به زودی در آتشی‌» عظیم «درآوریم که هرگاه پوستهایشان پخته‌» و سوخته گردد «پوستهای دیگری‌» که ناسوخته باشد «بر جایش نهیم‌» زیرا این کار در رساندن عذاب به بدنهایشان‌، تأثیری فزونتر دارد. بعضی گفته‌اند؛ معنی این است که حق تعالی همان پوست اولی را دوباره به تنشان باز می‌گرداند «تا عذاب را بچشند» یعنی‌: از آنجا که‌پوست سوخته احساس درد و الم را ازدست می‌دهد، پوستشان را از نو بازمی‌گردانیم تا هرگز احساس درد و الم از آنان قطع نشده و همیشه برآنان دوام واستمرار داشته باشد. در روایتی از عمر س آمده است‌: «در هر ساعت صدبار پوست بدنشان عوض می‌شود» «هرآینه الله غالب حکیم است‌» یعنی‌: غالب است در انتقام گرفتن‌، با حکمت است در آنچه که با مجرمان انجام می‌دهد.

این آیه از آیات معجز علمی قرآن کریم است زیرا این حقیقت علمی که احساس درد مستقیما با پوست بدن رابطه داشته و اعصاب حسی در پوست بدن قرار دارد، حقیقتی است که علم طب اخیرا به کشف آن قادر شده‌است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّهُمۡ فِيهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَنُدۡخِلُهُمۡ ظِلّٗا ظَلِيلًا٥٧ [النساء: ۵٧].

«و به‌زودی کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، در باغهایی که از زیر آن جویباران جاری است‌، درآوریم‌. برای همیشه در آن جاودانند و در آنجا برای آنان زنان پاکیزه وجود دارد» که از همه پلیدیهایی که بر زنان دنیا عارض می‌شود، پاکند «و آنان را به سایه‌ساری سایه‌گستر درآوریم‌» ظل‌ظلیل‌: سایه‌ساری انبوه و خوب و پایداری است که هرگز گرما و سموم را به اندرون آن راهی نیست‌. بدین‌سان است که جاودانگی در بهشت برای آنان‌، با لذت نگاه و لذت برخورداری و لذت‌فضا و محیط، یک‌جا می‌گردد ـ که خدای منان روزیمان گرداند ـ درحدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «همانا در بهشت درختی است که سوار در سایه‌سار آن صد سال راه می‌پیماید، اما آن رابه‌پایان نمی‌رساند ـ این درخت‌، شجره‌الخلد (درخت جاویدان) است».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا٥٨ [النساء: ۵۸].

«خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهل آنها بسپارید» خطاب الهی در این آیه شامل تمام مردم در تمام امانتها می‌شود، پس این خطاب‌، هم ادای فرایض و تکالیف را که امانت حق تعالی بر دوش انسان است و هم امانت‌های عادی در میان مردم را دربر می‌گیرد. اما زمامداران از نخستین مخاطبان آیه کریمه و در پیشاپیش آنان قراردارند، پس ادا کردن امانت‌، رد مظالم و جستن عدل در احکام و فرامین صادره از سوی آنان‌، جزء اولین واجبات و تکالیفشان در مسند زمامداری است‌. و چنان که گفتیم؛ غیرآنان از مردم نیز در این خطاب داخلند بنابراین‌، بر همه مردم واجب است تا امانت‌ها را بازگردانده‌، در گواهی‌ها و اخبار تحقیق و بررسی نموده و در همه امور، داوری صحیح نمایند. در حدیث شریف‌آمده است‌: «به کسی‌که تو را امین گردانیده‌، امانت را بسپار و بر آن کس که به توخیانت کرده‌، خیانت نکن». «و به شما فرمان می‌دهد که چون میان مردم حاکم شوید، به عدالت حکم کنید» مراد از عدالت در اینجا این است که‌: حاکم یا قاضی‌، به‌سوی یکی از طرفین دعوی گرایش نیابد و بنابراین‌، هیچ کس را به‌خاطر قرابت وی‌، یا جاه و مقام‌، یا مصلحت و منفعتی که از او تمنا دارد، یا هر غرض هوس‌آلود دیگری بر خصمش برتری ندهد، بلکه باید مطابق آنچه که قرآن عظیم‌و سنت نبوی کریم برای وی روشن ساخته است‌، فقط به نفع همان کسی حکم کند که حق از آن وی است‌. آری‌! حاکم باید در میان مردم براساس مساوات حکم کند، بی‌آن که یکی را بر دیگری برتری دهد، مگر اینکه کسی واقعا صاحب این فضل و برتری باشد، مثلا در عمل صالح سخت‌کوش بوده‌، یا از اهل خبره‌، یاعلم‌، یا نیرومندی در جهاد، یا نظایر اینها باشد «در حقیقت نیکو چیزی است آنچه خدا شما را به آن پند می‌دهد، در حقیقت خدا شنوا» است به آنچه حکم می‌کنید «بیناست‌» به حاکم‌، هنگامی‌که حکمش را صادر می‌کند، پس او می‌داند که آیاحاکم در حکم خویش جویای عدالت است‌، یا اینکه مطابق هوای نفس خویش‌حکم کرده است‌. در حدیث شریف آمده است‌: «خدای همراه حاکم است تا آن‌گاه که ستم نکند، پس چون ستم کرد، او را به خودش وامی‌گذارد».

در بیان سبب نزول آمده است‌: رسول خدا ص در روز فتح مکه‌، کلید خانه کعبه را از عثمان‌بن طلحه گرفتند و وارد خانه شدند و هنگامی که از خانه خارج شدند این آیه را تلاوت می‌کردند، آن‌گاه عثمان‌بن طلحه را فراخوانده و کلید را به او بازپس دادند.

به هر حال‌، بیشتر مفسران برآنند که‌: حکم این آیه عام است و شامل همه مردم می‌باشد. بعضی هم گفته‌اند: این آیه فقط در مورد حکام و زمامداران جامعه اسلامی نازل شده است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩ [النساء: ۵٩].

آن‌گاه که خدای سبحان قضات و ولات امر جامعه اسلامی را فرمان داد که چون میان مردم حکومت و داوری می‌کنند، باید به حق و عدل حکم نمایند؛ دراینجا مردم را به اطاعت از آنان فرمان می‌دهد: «ای مؤمنان‌! خدا را اطاعت کنید» با اطاعت از کتاب وی «و پیامبر را اطاعت کنید» با اطاعت از شخص وی در حیاتش‌و اطاعت از سنت وی بعد از وفاتش «و» اطاعت کنید «اولی الامر را از جنس‌خویش‌» یعنی‌: اولی‌الامر مسلمان را، اما حاکم غیر مسلمان نه بر مسلمان ولایتی دارد و نه طاعتی‌. فرمان اطاعت از خدا و رسول بر فرمان اطاعت از حکام از آن رو مقدم است که اگر حاکم یا قاضی یا غیرآنان‌، حکمی مخالف با حکم خداو رسول وی صادر نمایند، حکمشان مردود است‌. و (اولی‌الامر) عبارتاند از: سلاطین و قضات و کلیه کسانی که دارای ولایت شرعی می‌باشند نه ولایت طاغوتی‌. البته مراد آیه؛ اطاعت آنان در اوامر و نواهی ایشان تا آن‌گاه است که‌این اوامر و نواهی متضمن معصیت الهی نباشد زیرا برای هیچ مخلوقی در معصیت‌الله أ اطاعتی نیست‌، چنان‌که این حکم در احادیث بسیاری از رسول خدا ص نیز ثابت شده است‌. بعضی گفته‌اند: اولی‌الامر؛ اهل قرآن و فقاهت اند، یعنی‌: آنان که به حق امر می‌کنند و به حق فتوی می‌دهند درحالی که به آن علم دارند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «روشن است که معنای اولی‌الامر در آیه‌کریمه عام است و علما و امرا هردو را شامل می‌شود ـ والله اعلم». باید دانست؛ از مفاد حدیث شریف دیگری به روایت ابوهریره س برمی‌آید که‌: در هنگام کثرت خلفا و امرا، باید به بیعت اولین آنها وفا کرد. «پس هرگاه اختلاف کردید» میان یک‌دیگر، یا اختلاف کردید با حکام خود «در چیزی‌» از امور؛ «آن را به سوی خدا و پیامبر عرضه بدارید» عرضه داشتن به‌سوی خدا؛ همانا ارجاع دادن امر مورد اختلاف به کتاب حکیم وی است و عرضه داشتن به‌سوی پیامبر؛ ارجاع دادن آن امر به‌سوی ایشان است در حیات‌شان با سؤال نمودن از ایشان و عرضه داشتن آن است بر سنت مطهره ایشان بعد از وفاتشان‌. آری‌! باید این‌چنین کنید «اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید» پس این عرضه داشتن و بازگشت دادن امور مورد اختلاف به کتاب و سنت‌، بر اختلاف‌کنندگان امری حتمی و الزامی بوده و از شأن کسانی است که به خدا أ و روز آخرت ایمان دارند زیرا بازگشت به کتاب و سنت در حالت نزاع وکشمکش‌، مقتضای طاعت است «این‌» بازگشت دادن امر اختلافی به مراجع یاد شده «بهتر» است برای شما در کوتاه مدت «و نیکوتر است به اعتبار تأویل‌» یعنی‌: این امر به اعتبار عاقبت و انجام کار نیز برای شما بهتر از تأویلی است که‌خود در هنگام اختلاف و نزاع به آن دست می‌یابید ـ چنانچه امر مورد اختلاف را به غیر خدا و رسول وی برگردانید.

در اینجا علما سؤالی را مطرح کرده‌اند و آن این است‌: اگر انسان در شرایطی قرار گرفت که نظام حاکم بر جامعه‌، کافر یا غیر مشروع بود، او از چه کسی باید اطاعت کند؟ شیخ سعیدحوی در تفسیر خویش «الأساس فی‌التفسیر» به این سؤال این‌گونه پاسخ داده است‌: «در اینجا دو نوع طاعت است؛ یکی طاعت اجباری از نظام و قانون که انسان در قبال آن اختیاری نداشته باشد و خواه‌نخواه باید به آن گردن نهد و دیگری طاعت اختیاری است‌. باید گفت که‌: طاعت اختیاری در همچو حالتی‌، نه از آن‌حکام‌، بلکه از آن علمای ربانی است زیرا ایشان میراث‌بران نبوت هستند». در فتاوای ابن‌عابدین آمده است‌: «فقهای احناف در این‌باره که اگر زمامدار حکمی صادر کرد که اکثریت تنفیذ حکم وی را زیانبار می‌دانستند، گفته‌اند: در همچو حالی باید از رأی اکثریت پیروی کرد».

سبب نزول آیه کریمه‌: مناقشه خالدبن ولید و عماربن یاسر در یکی از سریه‌ها (گروه‌های اعزامی برای جنگ) بود زیرا عمار به فردی از مشرکان امان داد، ولی‌خالد که امیر گروه بود، امان دادن وی را نمی‌پذیرفت و وقتی آنها نزد رسول خدا ص آمدند؛ رسول خدا ص در عین حالی‌که امان دادن عمار را نافذ ساختند، ولی او را از اینکه در آینده به رغم خواسته امیر به کسی امان بدهد، نهی کردند، آن‌گاه آیه کریمه نازل شد. بنابراین‌، از سبب نزول نیز بر می‌آید که اطاعت امرا واجب است‌.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠ [النساء: ۶۰].

«آیا ننگریستی به‌سوی کسانی که می‌پندارند» یعنی‌: ادعا می‌کنند که «به آنچه برتو نازل شده‌» از وحی و قرآن «و به آنچه پیش از تو نازل شده‌» بر پیامبران الهی «ایمان آورده‌اند» ولی با این‌همه «می‌خواهند که داوری میان خود را به‌سوی طاغوت ببرند»؟ این آیه بیانگر انکار و استبعاد از سوی خدای است بر هر کسی‌که ادعای ایمان را دارد ولی با وجود آن می‌خواهد تا در قضایا و دعاوی خویش‌، به‌سوی غیرکتاب خدا أ و سنت رسولش ص به داوری و دادخواهی برود. پس‌چگونه می‌توان گفت؛ کسانی که نزد کاهنان و بتان و طاغوتان به داوری می‌روند، به کتابهای آسمانی ایمان دارند؟! طاغوت‌: کاهن و هرکس و هر مرجعی است که به غیر کتاب و سنت حکم کند. به قولی‌: مراد از طاغوت در اینجا، شیطان است با لشکریان و پیروان خویش‌. به قولی دیگر: طاغوت هر کسی است که در طغیان وتجاوز و مبارزه علیه اسلام از حد می‌گذرد. و همه این اقوال صحیح است «باآن که قطعا فرمان یافته‌اند که بدان کفر ورزند» یعنی‌: چگونه می‌خواهند داوری میان‌خود را به‌سوی طاغوت ببرند، درحالی‌که کتاب‌های آسمانی به آنان چنین فرمان می‌دهد که به هرکسی که به دین و پیام خداوند أ حکم نمی‌کند، کفر ورزند «وشیطان می‌خواهد که آنان را به گمراهی دور و درازی‌» از حق «بکشاند» یعنی‌: به گمراهی‌ای که تا هنگام مرگشان استمرار داشته باشد.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١ [النساء: ۶۱].

«و چون به آنان گفته شود» یعنی‌: به منافقان «به‌سوی آنچه خدا نازل کرده و به‌سوی پیامبر بیایید» یعنی‌: به داوری خواهی به سوی کتاب خدا أ و شخص‌پیامبر ص در حیاتش و به‌سوی سنت وی پس از وفاتش بیایید «منافقان را می‌بینی که به‌کلی از تو اعراض می‌کنند» یعنی‌: با تنفر و انزجار تمام‌، از داوری قرآن وپیامبر ص روی بر می‌تابند.

﴿فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا٦٢ [النساء: ۶۲].

«پس چگونه است آن گاه که به آنان به سبب کار و کردار پیشینشان مصیبتی برسد» یعنی‌: حال‌شان چگونه خواهد بود و چه خواهند کرد آن‌گاه که به‌سبب گناهانی که‌مرتکب شده‌اند و از جمله؛ بردن قضایای خویش به سوی طاغوت‌، گرفتار مصیبت سنگینی گردند؟ آری‌! یقین است که آنان در چنین حالتی‌، از دفع آن مصیبت‌ناتواناند «سپس نزد تو می‌آیند» و از کارکرد خویش عذرخواهی می‌کنند «و به‌خدا سوگند می‌خورند که ما جز نیکویی و موافقت قصدی نداشتیم‌» یعنی‌: ما از بردن قضایای خویش به داوری نزد غیر تو، جز احسان و نیکوکاری و ایجاد سازش وتوافق میان دو خصم‌، هیچ قصد دیگری نداشته‌ایم‌، پس قطعا هدف ما ستیز ومخالفت با تو نبوده است و به صحت آن داوری هرگز اعتقاد نداشته‌ایم‌!.

اما خدای آنان را این‌گونه تکذیب می‌کند:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا٦٣ [النساء: ۶۳].

«اینان گروهی‌اند که خدا می‌داند آنچه در دل‌هایشان است‌» از نفاق و دشمنی باحق‌. یعنی‌: قطعا می‌داند که آنان منافق‌اند «پس از آنان اعراض کن‌» و از پذیرش‌عذرشان روی برتاب «و پندشان ده‌» یعنی‌: از فرجام شوم نفاق بیم و هشدارشان‌ده «و به آنان بگو در دل‌های آنان‌» یعنی‌: در حق نفسهای آنان‌. یا به آنها در خلوت‌که جز خودشان کس دیگری در آن محضر نباشد، بگو: «سخنی مؤثر را» یعنی‌سخنی رسا و بلیغ را که در امر پنددهی آنان‌، راه به مقصود برد و در آنان مؤثرافتد، مثلا آنان را به ریختن خونها و سلب اموال‌شان بیم ده‌، یا سخنی به آنان بگوکه در دل‌هایشان مؤثر افتد و آنان را به بدی و انحراف راه و روش‌شان باورمند گرداند.

در بیان سبب نزول روایت شده است‌: این آیات درباره مردی از انصار و مردی‌از یهود نازل شد که با هم در قضیه‌ای دعوا و مرافعه داشتند، یهودی می‌گفت‌: میان من و تو محمد ص داور باشد! اما انصاری می‌گفت‌: میان من و تو کعب‌بن‌اشرف داور باشد! ابن‌کثیر بعد از آن که روایات دیگر در بیان سبب نزول این آیات را نیز نقل می‌کند، چنین می‌گوید: «آیات عام‌تر از همه اینهاست زیرادر مورد نکوهش هر کسی است که از کتاب و سنت عدول کرده و به داوری باطل‌تن در دهد. مراد از طاغوت در این آیات نیز هر باطلی است».

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤ [النساء: ۶۴].

«و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آن که اطاعت شود» در آنچه که امر ونهی می‌کند «به اذن الله» یعنی‌: به علم وی‌، یا به توفیق وی‌. بنابراین‌، او پیام‌رسان خدای است‌، پس اطاعت از وی‌، در واقع اطاعت از خداوند متعال می‌باشد، لذا اطاعت از وی را برامتش فرض گردانیدیم «و اگر این جماعت‌» که ذکرشان در بالا گذشت «هنگامی که به خود ستم کردند» با ترک اطاعتت و داوری‌خواستن از طاغوت «پیش تو می‌آمدند» درحالی که از نفاق و شقاق وجنایات و مخالفتهایشان دست‌بردار و توبه‌کار بودند «و از الله آمرزش می‌خواستند» برای گناهان خویش «و پیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش می‌کرد» یعنی‌: نزد تو نیزتضرع و زاری می‌کردند تا به شفاعت آنان برمی‌خاستی و برای آنان طلب آمرزش می‌کردی «هرآینه خدا را» بسیار «توبه‌پذیر» و بسیار «مهربان می‌یافتند» برای‌خود [۳٧].

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥ [النساء: ۶۵].

«چنین نیست‌» که پندار منافقان در مورد ایمان به پیام‌های نازل شده بر تو و پیشینیانت راست باشد، بلکه «به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا آن که تو را در آنچه میان‌شان مایه اختلاف است‌» و در آن باهم کشمکش و مشاجره دارند «داور گردانند» یعنی‌: تو را در تمام امورشان میان خود حاکم و داور گردانیده و احدی‌جز تو را به داوری برنگزینند و «آن‌گاه در آنچه داوری کردی‌، هیچ دلتنگی در خودنیابند» پس صرف پذیرش و تن دادن به داوری رسول خدا ص کافی نیست تا آن‌گاه که این اذعان و پذیرش‌، از صمیم قلب نبوده و از رضایت و اطمینان و طیب‌خاطر برنخاسته باشد «و تسلیم شوند» یعنی‌: در ظاهر و باطن اذعان و انقیادکنند «به تسلیم‌شدنی‌» کامل که هیچ تردیدی در آن آمیخته نباشد و شائبه هیچ مخالفتی آن را نیالاید. بدین‌سان ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی ایمان را که سرمایه حقیقی بندگان صالح خدا أ است‌، از منافقان نفی کرد تا آن‌گاه که مقصد ومرامشان داور قرار دادن رسول خدا ص نباشد. چنان که در حدیث شریف نیز آمده‌است‌: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست‌، یکی از شما ایمان‌نمی‌آورد تا آن که هوس و خواسته‌اش پیرو آن چیزی باشد که من آورده‌ام».

در یکی از روایات وارده در بیان سبب نزول آیه کریمه آمده است‌: دو مرد نزد رسول خدا ص به مرافعه (داوری) رفتند و رسول خدا ص به نفع شخص ذی‌حق علیه طرف ناحق حکم کردند، اما آن شخص محکوم گفت‌: من به این داوری راضی نیستم‌! طرف از وی پرسید: پس من چه باید بکنم‌؟ گفت‌: اینکه نزد ابوبکر س به مرافعه برویم‌! و نزد ابوبکر س رفتند، او گفت‌: حکم همان است که‌رسول خدا ص فرموده اند. اما رفیق وی به فیصله ابوبکر س هم راضی نشد وگفت‌: نزد عمر س می‌رویم‌! نزد عمر س رفتند و صاحب حق ماجرا را به عمر س باز گفت‌، عمر س از شخص محکوم پرسید: آیا موضوع چنین است که این مرد می‌گوید؟ محکوم پاسخ داد: آری‌! آن‌گاه عمر س به خانه‌اش رفت و با شمشیری برهنه بیرون آمده سر آن محکوم را از تنش جدا کرد. همان بود که این آیه کریمه نازل شد.

﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا٦٦ وَإِذٗا لَّأٓتَيۡنَٰهُم مِّن لَّدُنَّآ أَجۡرًا عَظِيمٗا٦٧ وَلَهَدَيۡنَٰهُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٦٨ [النساء: ۶۶-۶۸].

«و اگر ما بر آنان می‌نوشتیم‌» یعنی‌: مقرر می‌داشتیم و فرض می‌گردانیدیم «که خود را بکشید» همچنان که بر بنی‌اسرائیل چنین مقرر داشتیم «یا از خانه‌های خویش بیرون روید» یعنی‌: از دار و دیار خویش هجرت کنید «این کار را جز اندکی از آنان‌» که خود را برای خداوند متعال خالص ساخته‌اند «نمی‌کردند» بدان جهت که کار دین بر ناخالصان دشوار است و مخلصان هم که نادراند.

این آیه کریمه بیانگر مقدار حقی است که حق تعالی بر بندگانش دارد و آن این است که باید او را در شرع و امرش اطاعت کنند، پس اگر حق تعالی بندگانش را به‌قتل همدیگر دستور می‌داد، یا به اینکه خودکشی کنند، یا به ترک منازل وموطنشان تن در دهند، بی‌گمان اطاعت حضرت وی بر بندگانش واجب بود، اما اگر او این کار را می‌کرد، جز اندکی از بندگانش فرمانش را اجرا نمی‌کردند.

در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است‌: جماعتی از صحابه که عمر س از زمره آنان بود، در هنگام نزول این آیه گفتند: اگر پروردگار ما بر ما چنین مقرر می‌داشت‌، ما فرمان او را به‌کار می‌بستیم‌، ولی ستایش او را که ما را از چنین تکالیف سختی عافیت بخشید. پس رسول خدا ص فرمودند: «همانا از امت من مردانی هستند که ایمان در دل‌هایشان پایدارتر از کوههای محکم و استوار است». «و اگر آنان آنچه را که بدان پند داده می‌شوند» از پیروی شرع و انقیاد رسول خدا ص «به‌کار می‌بستند؛ قطعا» این کار «برایشان بهتر بود» در دنیا و آخرت «ومحکم‌تر» بود «در استواری‌» گامهایشان بر حق و پایداری و ثبات ایمانهایشان وقطعا آنها در این هنگام در امر دین خویش لحظه‌ای تردید و اضطراب به خود راه نمی‌دادند «و در آن صورت‌» یعنی‌: درصورتی که در قبال اوامر ما چنین گوش به‌فرمان می‌بودند، ما هم «یقینا پاداشی بزرگ‌» و مستمر «از نزد خویش به آنان‌می‌دادیم‌» که هرگز قطع نمی‌شد «و قطعا آنان را به راهی راست هدایت می‌کردیم‌» ودلهایشان را به‌سوی آن راهیاب می‌ساختیم‌.

﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا٦٩ [النساء: ۶٩].

«و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی هستند که خداوند بر آنان انعام نموده است‌» به وارد نمودنشان در بهشت و رساندنشان به آنچه که برای‌شان «از» همراهی «پیامبران و صدیقان‌» آماده نموده است‌. صدیقان پیروان فاضل‌انبیای عظام‌: هستند. صدیق‌: کسی است که تصدیق به دین خداوند أ و کتاب‌ها و پیامبرانش را به نهایی‌ترین مراتب خود رسانده و در این میدان به جایگاه‌های بلندی رسیده‌است‌، به‌طوری که ظاهرش آراسته به صداقت و باطنش در حال مراقبه وحضور است‌. «و» نیز کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی‌هستند که حق تعالی برای‌شان همراهی «شهیدان‌» راه خود «و» همراهی «صالحان‌» یعنی‌: صاحبان اعمال شایسته را که احوالشان به صلاح و سامان آمده و اعمال‌شان نیکو گشته‌، آماده نموده است «و اینان نیک رفیقانی‌» یعنی‌: همرهان و همدمانی «هستند». ابن‌کثیر می‌گوید: «معنای این حدیث شریف که آن‌حضرت ص به هنگام رحلتشان فرمودند، نیز همین است‌: «اللهم الرفيق الأعلى». «بارخدایا! رفیق والاتر و برتر را انتخاب می‌کنم». همان‌گونه که از احادیث دیگر نیز بر می‌آید؛ هیچ پیامبری نیست‌، جز اینکه در بیماری وفات خویش‌، میان دنیا وآخرت مخیر ساخته شده است‌.

از عائشه ل در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده‌است که فرمود:مردی نزد رسول اکرم ص آمد و گفت‌: یا رسول‌ا ! یقینا شما نزد من از خودم محبوبترید و یقینا شما نزد من از فرزندم محبوبترید و من چون در خانه خویش هستم و به‌یاد شما می‌افتم‌، نمی‌توانم بر فراق شما شکیبایی کنم‌، پس از جا برمی‌خیزم و نزد شما می‌آیم و چون به‌سوی شما می‌نگرم (دلم آرام می‌گیرد)، اما هنگامی که مرگ خود و شما را در پیش نظر می‌آورم‌، می‌دانم که شما چون به‌بهشت درآیید، به مقام و جایگاه والای خویش همراه انبیا: بالا برده می‌شوید، ولی اگر من به بهشت درآیم‌، از آن بیم دارم که شما را نبینم‌! رسول خدا ص درپاسخ وی چیزی نگفتند تا اینکه جبرئیل‌ ÷ فرود آمد و این آیه را آورد:. ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم.... لذا این آیه برای تسلی او و امثالش از مؤمنان نازل شد.

﴿ذَٰلِكَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِيمٗا٧٠ [النساء: ٧۰].

«این بخشش الهی است‌» یعنی‌: آنچه این مطیعان از پاداش عظیم و رفاقت وهمراهی پیامبران و صدیقان به دست می‌آورند، همانا فضل و بخشش الهی است «و خدا دانای بسنده است‌» می‌داند که چه کسی مستحق این بخشش و فضل است‌، پس او را از گروهی که ذکر شد قرار می‌دهد و از آنان که مستحق این گرامیداشت نیستند، ممتاز می‌گرداند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذۡرَكُمۡ فَٱنفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ ٱنفِرُواْ جَمِيعٗا٧١ [النساء: ٧۱].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید» دربرابر دشمن سلاح برگیرید و همیشه «بر حذر باشید» از اینکه دشمنان دین‌، شما را غافلگیر نموده و ریشه‌کن سازند، لذا همیشه بیدار، هشیار، مجهز و آماده باشید «پس‌» بپاخیزید و برای نبرد با دشمن «رهسپار شوید، گروه‌گروه‌» یعنی‌: به دسته‌ها و گروههای جداگانه متشکل‌، گروهی‌بعد از گروهی و دسته‌ای پس از دسته‌ای‌. این فرمان؛ شامل دستور جنگ به شیوه چریکی نیز می‌شود «یا بیرون روید به‌طور دسته جمعی‌» یعنی‌: در ترکیب یک سپاه واحد تا این خروج دسته‌جمعی و انبوه شما، از جهتی بر دشمنتان سخت‌تر وسنگین‌تر باشد و از سوی دیگر، از این خطر که دشمن در صورت خروج انفرادی شما را برباید و از پای در آورد، ایمن گردید، پس در حالتی که به‌خروج دسته‌جمعی برای جهاد احساس نیاز می‌شود، باید به طور دسته جمعی به جنگ‌دشمن رهسپار شوید، اما اگر به بیرون آمدن به‌طور دسته‌جمعی (نفیر عام) نیازی نیست و به میدان رفتن برخی از شما می‌تواند پاسخگوی دشمن باشد، این نیز کافی است‌. ولی به هر حال؛ حقیقتی که نباید هیچ‌گاه از آن غفلت کنید این است که‌: خطر کفر جز با جهاد دفع نمی‌شود. چنان‌که از وقتی مسلمانان فریضه جهاد را فراموش کردند، دشمن بر سرزمین‌هایشان مسلط شد و هر طماعی به داشته‌هایشان چشم طمع دوخت بنابراین‌، میزان بازگشت به اسلام؛ جهاد در راه خدا أ است‌.

﴿وَإِنَّ مِنكُمۡ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنۡ أَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةٞ قَالَ قَدۡ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيَّ إِذۡ لَمۡ أَكُن مَّعَهُمۡ شَهِيدٗا٧٢ [النساء: ٧۲].

«و قطعا از میان شما کسی است که درنگ و سستی می‌کند» تبطئه‌: کندی‌، درنگ و تأخیر است‌. مراد منافقان‌اند که هم خود از جهاد باز می‌نشستند و هم دیگران را از این امر باز می‌نشاندند. یعنی‌: از جنس شما و از آنان که در حقیقت از شما نیستند، ولی خود را در جمع شما درآورده و به شما منسوب ساخته‌اند و از روی نفاق در برابر شما اظهار ایمان می‌کنند، کسانی هستند که مؤمنان را از جهاد سست‌و کند می‌سازند «پس اگر مصیبتی به شما برسد» چون قتل‌، یا هزیمت‌، یا نابودی مال و ثروت «می‌گوید» این منافق «خدا بر من نعمت بخشید که با آنان حاضر نبودم‌» در غیر آن به من نیز همان می‌رسید که بدانها رسید! و بدین‌گونه واپسگرایی از جهاد را نعمت خداوند أ بر خود می‌پندارد، در حالی‌که از این حقیقت غافل است که پاداش عظیم جهاد و شهادت را از دست داده است‌. این است منطق و دیدگاه منافقان که به امور از عینک منافع شخصی خود نگاه می‌کنند، نه از زاویه تکلیف و واجب الهی و همه امور را به مقیاس و معیار سود و زیان دنیوی‌شان می‌سنجند، نه به مقیاس طاعت خدا أ و در عین حال شناختشان از حق تعالی بسیار ناقص و قاصر است زیرا تصور می‌کنند که تخلف و سرپیجی از دستور الهی به همراه نجات از مصایب‌، دلیل رضای الهی است‌، در حالی‌که چنین نیست‌.

﴿وَلَئِنۡ أَصَٰبَكُمۡ فَضۡلٞ مِّنَ ٱللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمۡ تَكُنۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُۥ مَوَدَّةٞ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ مَعَهُمۡ فَأَفُوزَ فَوۡزًا عَظِيمٗا٧٣ [النساء: ٧۳].

«و چون به شما فضلی‌» یعنی‌: غنیمتی‌، یا فتحی «از جانب خداوند برسد، البته می‌گوید» این منافق‌، همچون سخن یک حاسد نادم «چنان که گویی هرگز میان شما و میان وی دوستی نبوده‌» یعنی‌: گویی او اصلا با شما سابقه دوستی نداشته و اصلا از اهل دین شما نبوده است؛ «ای کاش همراه ایشان بودم تا به فوزی عظیم‌می‌رسیدم‌!» یعنی‌: آرزو می‌کند که کاش با مؤمنان به میدان نبرد می‌رفت تا بهره خویش از غنیمت را به‌دست می‌آورد. پس این منافق‌، دستیابی به غنیمت را فوزی عظیم برای خویش دانسته و جز این‌، هیچ هدف و مرام دیگری ـ چون اعلای‌کلمه‌الله و پیروزی اسلام ـ ندارد. یا معنی این است‌: آن منافق می‌گوید؛ چرا مرا در غنیمت و فتح خویش شرکت نمی‌دهید؟ گویی من اصلا شما را دوست نداشته و یاریتان نکرده‌ام‌؟

﴿فَلۡيُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۚ وَمَن يُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيُقۡتَلۡ أَوۡ يَغۡلِبۡ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا٧٤ [النساء: ٧۴].

«پس باید آنان‌که زندگی دنیا را به آخرت می‌فروشند» که مؤمنان‌اند «در راه خدا بجنگند» یعنی‌: اگر این گروه منافق سست‌گام غنیمت‌پرست‌، با دشمنان دین نجنگیدند، پس باید مؤمنان با اخلاصی که جانهایشان را نثار راه الله أ نموده و زندگانی دنیا را به آخرت می‌فروشند، با آنان بجنگند.

این انگیزش و تشویقی از سوی حق تعالی برای مؤمنان است که‌: هلا! به سوی‌میادین جنگ بشتابند. و در عین حال‌، هشداری است به ناخالصان‌، که باید نیت‌هایشان را برای او خالص گردانند. در حدیث شریف آمده است که رسول‌خدا ص فرمودند: «هرکس به‌خاطر این بجنگد که فقط کلمه الله أ برتر باشد، پس فقط همان جهاد، در راه خدا أ است». همچنین در حدیث شریف دیگری فرمودند: «هرکس در دفاع از مال خویش کشته شود، شهید است و هرکس در دفاع از جان خویش کشته شود، شهید است».

سپس حق تعالی جنگجویان در راه خویش را ـ در هردو صورت فوز به شهادت یا پیروزی ـ به پاداش و اجر عظیم جهاد فی‌سبیل‌الله به همراه برتری و غنیمت در دنیا وعده داده‌، می‌فرماید: «و هرکس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروزشود، به‌زودی پاداشی بزرگ به او خواهیم داد» چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «خداوند أ برای مجاهد در راه خویش تضمین نموده است که اگر او را [باشهادت‌] به‌سوی خویش بازگیرد، به بهشتش در آورد، یا [اگر شهید نشد] او رابه سلامت همراه با پاداش‌، یا غنیمت [به‌خانه‌اش‌] برگرداند».

﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلظَّالِمِ أَهۡلُهَا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا وَٱجۡعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا٧٥ [النساء: ٧۵].

«و چرا شما در راه خدا و در راه نجات مستضعفین نمی‌جنگید» که عبارتند از: «مردان و زنان و کودکان‌» گرفتار در دست کفار «هم‌آنان که می‌گویند: پروردگارا! مارا از این شهری که مردمش ستم پیشه‌اند، بیرون آر» مراد از شهری که مردمش ستم پیشه‌اند، شهر مکه است که در وقت نزول آیه کریمه این چنین بود، ولی خداوند متعال ستم را صراحتا به مکه نسبت نداد؛ به‌خاطر تشریف و تکریم آن‌. اما این‌وصف‌، بر هر شهر و مکانی که مردمانی ستم پیشه داشته باشد، نیز مصداق دارد «و» آن مستضعفان تحت ستم می‌گویند: پروردگارا! «برای ما از جانب خویش کارسازی مقرر کن و برای ما از جانب خویش یاوری تعیین فرما» مراد از مستضعفان دراینجا: مؤمنانی هستند که در مکه زیر فشار و شکنجه کفار به‌سر برده و از هجرت به‌سوی سرزمینی که در آن زندگی باعزتی داشته‌باشند، عاجز و ناتوان بودند و هم آنانند که رسول خدا ص برای ایشان چنین دعا می‌کردند: «خدایا! ولید بن ولید، سلمه بن هشام‌، عیاش‌بن ربیعه و همه مستضعفان از مؤمنان را نجات ده». عبدالله ابن عباس س می‌گوید: «من و مادرم نیز از مستضعفان بودیم».

از آیه کریمه چنین بر می‌آید که‌: نجات‌دادن مستضعفان از زیر یوغ ستم و اسارت مستکبران‌، از بزرگ‌ترین و بارزترین وجوه جهاد در راه خدا أ است زیرا «راه خدا» مفهوم عام و کلی‌ای است که شامل هر امر خیری می‌شود. و باید دانست که هر عصری مستضعفان خویش را دارد، چنان‌که مستضعفان عصر ما بسیارند، در حالی‌که همت و عزم ما در جهاد برای رهانیدنشان از زیر یوغ ستم‌، بسی اندک و ناچیز است‌.

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱلطَّٰغُوتِ فَقَٰتِلُوٓاْ أَوۡلِيَآءَ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّ كَيۡدَ ٱلشَّيۡطَٰنِ كَانَ ضَعِيفًا٧٦ [النساء: ٧۶].

«مؤمنان در راه خدا کارزار می‌کنند» یعنی‌: جنگ آنها برای این هدف و مقصد است‌، نه غیر آن از مقاصد «و کافران در راه طاغوت‌» یعنی‌: در راه شیطان و آنچه‌که او در دل‌های مردم می‌افگند «می‌جنگند» و بر سر این راه با هم کارزار می‌کنند. چون جنگیدن برای نمایش غیرت و فخرفروشی‌، طلب پیروزی به ناروا، برتری‌جویی بر دیگران‌، چپاول اموال مردم‌، انتقام‌گیری به ناحق‌، افتخار به عصبیتها و قومیتها و دیگر کژراهه‌های شیطان «پس با یاران شیطان بجنگید که کید شیطان‌» یعنی‌: مکر و نیرنگ او و پیروانش از کفار، در نهایت امر «ضعیف است‌» زیرا این نیرنگ‌، برپایه غروری میان تهی مبتنی است که هیچ حاصلی ندارد و نیز نیرنگ شیطان از آن جهت ضعیف و بی بنیاد است که در مقابل نصرت خدا أ برای مؤمنان قرار دارد.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ كَخَشۡيَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡيَةٗۚ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖۗ قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٧٧ [النساء: ٧٧].

در عصر ما کسانی پیدا می‌شوند که تصور می‌کنند؛ اسلام فقط نماز و روزه وزکات‌... است‌، اما اینکه جهاد و مبارزه نیز از اسلام باشد، خیر! در پندار آنها چنین چیزی نیست‌، درحالی که این تصور، تصور نادرستی است که حق تعالی بندگان مؤمن و با تقوایش را از آن برحذر داشته و می‌فرماید: «آیا ندیدی کسانی را که به آنان گفته شد» فعلا «دست از جنگ نگهدارید و نماز را برپا دارید و زکات بدهید» ایشان اصحاب پیامبر ص بودند که به ترک جنگ در مکه مأمور شدند، اما در برابر اذیت و آزاری که از مشرکان می‌دیدند، بی‌تاب گشته و از پیامبر ص اجازه می‌خواستند تا دست به شمشیر برده و شر مشرکان را از خود بازدارند و نزد آن‌حضرت ص رفته می‌گفتند: هنگامی که ما مشرک بودیم‌، عزت و شوکتی داشتیم‌، اما چون ایمان آوردیم‌، خوار و درمانده شدیم‌! پیامبر اکرم ص ایشان را به صبر وتحمل فراخوانده و می‌فرمودند: «به من دستور داده شده تا با گذشت و مدارا عمل‌کنم‌، پس [فعلا] با اینان درگیر جنگ نشوید». و یاران پیامبر ص به پیروی از دستور ایشان‌، دندان بر روی جگر گذاشته خویشتن‌داری می‌کردند تا آن که به مدینه هجرت کردند «ولی همین که‌» در مدینه «کارزار بر آنان مقرر شد، بناگاه گروهی از آنان‌، از مردم مانند ترس از خدا، یا ترسی سخت‌تر می‌ترسند» یعنی‌: برخی‌از آنان از مردم به مقدار ترسی که از خدا أ دارند می‌ترسند و برخی حتی از آن هم بیشتر و سخت‌تر بنابراین‌، در مدینه ـ نه از روی شک در دین‌، بلکه از ترس‌مرگ و بیم و هول شدید از کشته‌شدن ـ از جنگ سستی و کندی ورزیدند.

شیخ ابومنصور ماتریدی می‌گوید: «این ترس‌، ترسی طبعی است زیرا سرشت انسان بر آن است که از آنچه بیم هلاکت وی در آن می‌باشد، غالبا کراهت دارد، پس منشأ ترس مؤمنان از جنگ‌، نفرت از فرمان الهی نیست». بعضی برآنند که‌آیه کریمه درشأن منافقان است که قبل از فرضیت جهاد، اسلام آوردند، اما چون جهاد فرض شد، از آن نفرت و کراهت ورزیده و سستی کردند «و گفتند: پروردگارا، چرا بر ما جهاد را مقرر داشتی‌؟ چرا ما را تا مدتی کوتاه مهلت ندادی‌«؟ یعنی‌: چرا ما را تا مدتی‌دیگر ـ ولو کوتاه ـ مهلت ندادی تا در این مدت از زندگی دنیا بهره‌مند و برخوردار می‌شدیم‌؟ این آیه شبیه به آیه دیگری در سوره «محمد» است‌: ﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَوۡلَا [محمد:۲۰]. و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: چرا سوره‌ای ـ درباره جهاد ـ نازل نمی‌شود؟ اما چون سوره‌ای صریح نازل شد و در آن نام جهاد آمد، آنان‌که در دل‌هایشان مرضی است‌، مانند کسی‌که به حال بیهوشی مرگ افتاده به تو می‌نگرند، ولی فرمان‌پذیری و سخنی شایسته برای آنان بهتر است و چون کار به تصمیم کشد، قطعا خیر آنان در این‌است که با خداوند صادق باشند) «محمد/۲۰». «بگو: بهره‌مندی دنیا اندک است‌» وزودگذر، که بر صاحبش هرگز نمی‌پاید، ولی پاداش «آخرت برای کسی‌که تقوی‌پیشه کند، بهتر است‌. و بر شما به‌اندازه فتیلی هم ستم نخواهد رفت‌» فتیل‌: رشته باریکی در پشت هسته خرما است‌. یعنی‌: بر شما در آخرت به اندازه ذره ناچیزی هم ستم نمی‌رود، پس از جهاد رو برنتابید.

﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖۗ وَإِن تُصِبۡهُمۡ حَسَنَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَقُولُواْ هَٰذِهِۦ مِنۡ عِندِكَۚ قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ فَمَالِ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلۡقَوۡمِ لَا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ حَدِيثٗا٧٨ [النساء: ٧۸].

آن‌گاه خداوند متعال در جهت تشویق و برانگیختن آن عده از مسلمانانی که از بیم مرگ دست از جهاد کشیده‌اند و در بیان فساد جبن و ترسی که درون آنها را پرکرده و در روان آنها درآمیخته است‌، می‌فرماید: «هرکجا باشید، مرگ شما را درمی‌یابد» و «حذر»، نمی‌تواند شما را از «قدر» نجات دهد، پس مرگ خواه‌ناخواه آمدنی است و هرکه با شمشیر نمیرد، به‌غیرآن از اسباب دیگر می‌میرد و این امری قطعی است «هرچند در بروج مشیده باشید» بروج مشیده‌: برجهای بسیار محکم‌، بلند و سر به فلک کشیده است‌. یعنی‌: چون اجل انسان در رسد، برجهای بسیار محکم و سر به فلک کشیده هم نمی‌توانند مرگ را از وی دفع کنند. پس حق تعالی نفرت از جنگ را با دو نسخه درمان می‌کند: یکی شناساندن حقیقت دنیا نسبت به آخرت‌. و دیگری فهماندن این حقیقت که مرگ پس و پیش نمی‌شود و برای آن میعادی است معین‌.

بعد از آن‌، حق تعالی به بیان بیماری دیگری می‌پردازد که خواستاران تأخیر فریضه جهاد به آن دچار شده‌اند، این بیماری نیز همچون بیماری اول‌، بیماری‌ای است که ممکن است مسلمانان در هر زمان و مکانی به آن مبتلا شوند: «و چون به‌آنان خیری برسد» یعنی‌: نعمتی چون فراوانی و آسوده حالی «می‌گویند: این ازسوی خداوند است‌» تا اینجای کار سخنشان درست است و هیچ اعتراضی هم برآن نیست‌، اما آنچه مورد اعتراض است این سخن است‌: «و اگر شری به آنان برسد، می‌گویند: این از سوی توست‌» یعنی‌: اگر به منافقان نعمتی برسد، آن را به‌خداوند متعال نسبت می‌دهند، ولی اگر به آنان نقمت و بلایی چون قحطی وسختی رسید، آن را ـ در عصر نزول آیه ـ به رسول خدا ص نسبت می‌دادند و ممکن است امثال آنان در هر عصری‌، این نسبت را به میراث‌بران پیامبر ص بدهند. «بگو» موضوع چنان نیست که شما می‌پندارید، بلکه «همه از سوی خداونداست‌» چه خیر و چه شر «پس چه حال است این قوم را، نزدیک نیستند که سخنی را بفهمند» تا بدانند که گیرنده و دهنده همانا خداوند متعال است و همه اینها از حکم او صادر می‌شود ؟!.

﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ وَأَرۡسَلۡنَٰكَ لِلنَّاسِ رَسُولٗاۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا٧٩ [النساء: ٧٩].

«هرچه به تو برسد» ای انسان‌! «از خوبیها» و نعمت‌های زندگی‌، چون آسایش‌ها و آرامش‌ها و فراوانی‌ها و سلامتی‌... «از جانب خداست‌» و به فضل و رحمت وی زیرا کسی را بر خدا أ هیچ حقی نیست «و هر شری که به تو برسد، ازخود توست‌» یعنی‌: هر سختی و بدبختی و بلا و مشقتی که به تو برسد، آن نیز ازسوی خدا أ است ولی به سبب و علتی از جانب خودت‌؛ چون گناهی که مرتکب آن شده‌ای و به کیفر آن‌، مبتلای بلا و بدبختی و عذابی گردیده‌ای‌. پس‌اشتباه منافقان دراین است که به جای آن که به‌سوی خدا أ باز گردند و به طورکلی به او التجا کنند تا خشم و عذاب خویش را از آنان بر دارد، رسول خدا ص را سبب این مصیبت‌ها معرفی می‌کنند، در حالی‌که رسول خدا ص رحمتی برای‌جهانیان است «و تو را برای مردم به پیامبری فرستادیم‌» یعنی‌: ای محمد ص! تو رحمت و نعمتی برای مردم هستی‌، تو از گناه معصوم هستی و تو جز مبلغی برای مردم نیستی بنابراین‌، مقدرات خلایق به‌دست تو نیست تا سود و زیان و خیر و شر از سوی تو باشد و چیزی از امر الهی در تصرف تو نیست تا مصائبی که به آنان می‌رسد، از جانب تو باشد «و گواه بودن خدا» بر این حقیقت که او تو را به رسالت فرستاده است «بس است‌» و او میان تو و میان آنان بر این حقیقت گواه می‌باشد.

﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا٨٠ [النساء: ۸۰].

«هرکس از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خداوند اطاعت کرده است‌» لذا فرمانبرداری از پیامبر ص، در واقع فرمانبرداری از خدا أ است زیرا پیامبر جز به آنچه که خدا أ به وی فرمان داده دستور نمی‌دهد و جز از آنچه که خدا أ از آن نهی نموده‌، نهی نمی‌کند، پس اطاعت از مبلغ و پیام‌رسان‌، درواقع اطاعت از آن‌کسی است که او را به این مأموریت برانگیخته است و هرکس این حقیقت را درک‌کند، قطعا در نهایت انضباط و اخلاص‌، از رسول خدا ص اطاعت می‌کند.

خاطرنشان می‌شود که رسول‌خدا ص فرمان‌بردن از امرای مسلمان را نیز شامل اطاعت از خود گردانیده‌اند، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «هرکس از من اطاعت کند، در حقیقت از خدا أ اطاعت کرده است و هرکس از من نافرمانی کند، در حقیقت خدا أ را نافرمانی کرده است و هرکس از امیر اطاعت کند، درحقیقت از من اطاعت کرده است و هرکس امیر را نافرمانی کند، در حقیقت مرا نافرمانی کرده‌است». «و هرکس رویگردان شود» یعنی‌: از اطاعت تو اعراض کند و سر برتابد، پس او در حقیقت خدای را نافرمانی کرده است زیرا ما «تو را نگهبان ایشان‌» یعنی‌: نگهبان اعمال ایشان «نفرستاده‌ایم‌» بلکه بر عهده تو فقط و فقط تبلیغ است‌، نه اینکه دل‌هایشان را به حق گرویده و باورمند گردانی زیرا این‌کار در توان تو نیست‌.

﴿وَيَقُولُونَ طَاعَةٞ فَإِذَا بَرَزُواْ مِنۡ عِندِكَ بَيَّتَ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ غَيۡرَ ٱلَّذِي تَقُولُۖ وَٱللَّهُ يَكۡتُبُ مَا يُبَيِّتُونَۖ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا٨١ [النساء: ۸۱].

آن‌گاه خداوند متعال از حال منافقانی خبر می‌دهد که در ظاهر امر از خود موافقت و طاعت بروز می‌دهند، اما در باطن‌، خلاف آن را پنهان می‌دارند: «ومی‌گویند؛ فرمانبرداریم‌» یعنی‌: وقتی نزد تو باشند، می‌گویند: «سمعا و طاعتا»، کارما فرمانبرداری است «ولی چون از نزد تو بیرون می‌روند، گروهی از آنان شبانه جز آنچه تو می‌گویی تدبیر می‌کنند» یعنی‌: سخنت را تغییر داده و سخنی‌دیگر می‌اندیشند و بر زبان می‌آورند. یا معنی این است‌: سخنت را در مورد مأموریتی‌که به آنان سپرده‌ای و ایشان را بر آن گمارده‌ای‌، تحریف و تغییر می‌دهند «و الله می‌نویسد» در نامه‌های اعمال‌شان «آنچه را که شبانه می‌گویند» تا در برابر آن مجازاتشان کند «پس از آنان روی برتاب‌» یعنی‌: آنان را به حال و کار و کردارشان واگذار «و بر خدا توکل کن‌» در کار آنان تا فرصت و مجال انتقام از آنان را فراهم گرداند «و خداوند کارسازی را کافی است‌» برای کسانی که بر وی توکل کنند. بدین‌سان حق تعالی به پیامبرش فرمان می‌دهد که در مقابله با این عمل منافقان‌، توکل را با روی برتافتن از آنان یکجا سازد.

آن‌گاه حق تعالی عامل این بیماری‌شان را که همانا عدم تدبر در کتاب خدا أ است‌، بیان داشته می‌فرماید:

﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢ [النساء: ۸۲].

«آیا در» آیات «قرآن نمی‌اندیشند»؟ یعنی‌: آیا از قرآن روی برتافته و در معانی و مبانی آن تأمل و اندیشه نمی‌کنند تا به هدف و مرام قرآن پی ببرند؟ بی‌شک اگر آنان ـ چنان‌که باید ـ در آن اندیشه و تعمق نمایند، به این حقیقت می‌رسند که در قرآن هیچ اختلاف‌، ناهماهنگی و تعارضی نیست و قطعا در آن‌صورت‌، معنای این فرموده حق تعالی را که‌: (همه از جانب خداست) «آیه/‌٧۸»، واین فرموده وی‌: (و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از خود توست) «آیه/‌٧٩»، را می‌فهمند «و اگر» قرآن «از جانب غیر خدا می‌بود» چنان‌که کفار می‌پندارند «قطعا در آن اختلاف بسیاری می‌یافتند» و در آن تفاوت و تناقض فاحش و عدم انطباق با واقع را ملاحظه می‌کردند زیرا این عوارض از خصوصیات کلام بشر است‌، بویژه هنگامی که سخن بشر طولانی شود و گوینده‌اش از امور غیبی خبر دهد؛ قطعا اندک بررسی‌ای در سخنان وی نشان خواهد داد که درستی و مطابقت با واقع‌، به‌ندرت در آن مشاهده می‌شود، درحالی‌که معانی قرآن کریم در همه امور ـ چون توحید، حلال و حرام‌، خبر دادن از غیب‌... ـ بعضا مکمل و مؤید بعضی دیگرند. یا معنی این است‌: اگر قرآن از نزد غیر خدا أ می‌بود، قطعا آنها از نظر بلاغت و بیان معانی‌، در آن تفاوت‌های آشکاری می‌دیدند.

علما با این آیه در رد سخن برخی از فرقه‌ها استدلال کرده‌اند که می‌گویند: «فهم معنای قرآن جز به تفسیر پیامبر ص و امام ممکن نیست».

آن‌گاه حق تعالی قضیه مهم دیگری را در موضوع جهاد مطرح می‌کند که به جنگ شایعه‌ها و جنگ روانی ارتباط دارد و راه درمان آن را نیز بیان می‌نماید:

﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا٨٣ [النساء: ۸۳].

«و چون خبری‌» حاکی از «ایمنی‌، یا وحشت به آنان برسد، انتشارش می‌دهند» گروهی از سست ایمانان بودند که وقتی خبری را که مایه آرامش بود ـ چون خبر پیروزی مسلمین و نابودی دشمنانشان ـ یا خبری را که مایه نگرانی و وحشت بود ـ چون خبر شکست مسلمین ـ می‌شنیدند، آن خبر را فاش می‌کردند. به قولی‌: آنان خبرهای فتنه‌انگیز و روحیه‌برانداز منافقان را به‌گوش مسلمانان می‌رساندند و شایعه‌های دروغین را پخش می‌کردند، که از این امر فسادی آشکار و خللی دامنه‌دار پدید می‌آمد «حال آن که اگر آن را به سوی پیامبر و به سوی اولی‌الامرخویش ارجاع می‌کردند» اولی‌الامر: اهل علم و اندیشه‌، یا فرمانروایاناند که مردم‌در امور خویش به آنها رجوع می‌کنند «آن‌گاه اهل استنباط ایشان به آن پی می‌بردند» یعنی‌: اگر چنان می‌کردند، اهل درک و استنباط، با تدبیر و اندیشه سالم‌خویش‌، درستی یا نادرستی آن خبر را استخراج و از همدیگر تفکیک می‌کردند، لذا شیوه درست و صحیح برخورد با اخبار و رویدادها این بود که آنها از پخش اخبار پرهیز کنند تا رسول خدا ص خود آن را پخش نمایند، یا اولی‌الامرشان عهده‌دار این مهم گردند؛ زیرا ایشان به‌خوبی می‌دانند که چه چیزی باید افشا گردد و چه چیزی در پرده کتمان باقی بماند «و اگر فضل خدا بر شما نبود» با پاکسازی‌شما از این شائبه‌ها «و رحمت وی‌» بر شما نبود، با فرستادن پیامبر و فرودآوردن کتاب خویش بر شما و نگهداشت‌تان از فروافتادن در راه باطل «یقینا از شیطان پیروی می‌کردید» در وسوسه افگنی‌های وی «جز اندکی‌» از شما و ایشان کسانی‌اند که از فطرتی صاف و پاک برخوردارند.

اگر این حقیقت را مورد لحاظ قرار دهیم که (اولی‌الامر) بنابر یکی از وجوه تفسیری‌، علما می‌باشند؛ وجاهت رأی کسانی را در می‌یابیم که قضیه اجتهاد را ـ که عبارت از استنباط احکام است ـ و قضیه مجتهدینی را که علم و تقوی و ملکات باطنی‌شان آنان را شایسته استنباط احکام گردانیده؛ شامل مضمون این آیه گردانیده‌اند.

در روایت مورد اتفاق بخاری و مسلم راجع به سبب نزول آمده است‌: چون این خبر به عمر س رسید که رسول خدا ص زنان خویش را طلاق داده‌اند، به مسجدالنبی رفت و از مردم شنید که این سخن را در میان‌شان ردوبدل می‌کنند، پس‌نتوانست شکیبایی کند و یک‌راست به خانه پیامبر ص رفت و اجازه ورود خواست‌، آن‌گاه از رسول خدا ص پرسید که آیا زنان خویش را طلاق داده‌اند؟رسول خدا ص فرمودند: خیر! گفت‌: الله اکبر! آن‌گاه بر سر در مسجد ایستاد و باصدای بلند گفت‌: آگاه باشید، رسول خدا ص زنان خویش را طلاق نداده‌اند. سپس این آیه نازل شد.

﴿فَقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفۡسَكَۚ وَحَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَكُفَّ بَأۡسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَٱللَّهُ أَشَدُّ بَأۡسٗا وَأَشَدُّ تَنكِيلٗا٨٤ [النساء: ۸۴].

پس از آن که خدای تمام مؤمنان را در یک فرمان عام به جهاد فراخواند و سست‌دلان را سرزنش کرده و آفت‌های چندی را درمان نمود، اینک هر فرد را به طور جداگانه نیز ـ از خلال فرمان دادن به رسول خویش ـ به جهاد دستور می‌دهد: «پس‌» ای محمد! ص «در راه خدا پیکار کن‌» به نفس نفیس خویش «جز عهده‌دار شخص خود نیستی‌» یعنی‌: تو مسؤول عمل اصحاب خویش نیستی‌که جهاد می‌کنند یا نه‌، بلکه به اجرای فرمان خدای بر نفس خود ملزم هستی‌، پس اگر تو را تنها هم گذاشتند، به تنهایی بجنگ «و مؤمنان را برانگیز» برمبارزه و جهاد «نزدیک است که خداوند بلای کافران را بگرداند» و با پیروزساختنت آسیب آنان را بازدارد. کلمه (عسی) که در مورد خداوند أ مفید قطعیت است‌، مؤمنان را به بازداشتن بلا و آسیب کافران از ایشان‌، متوقع و امیدوار می‌سازد، لذا این وعده‌ای از سوی خدای سبحان است و وعده او خواه‌نخواه انجام شدنی است «و خداست که قدرتش بیشتر» و صولتش بزرگتر است «و» عذاب و «کیفرش‌سخت‌تر است‌» از این تعبیر چنین بر می‌آید که مقاومت کفار در برابر مؤمنان نیز شدید است‌، ولی عذاب خداوند أ و اعمال قدرت وی بر آنان شدیدتر می‌باشد.چنان‌که از آیه کریمه این حقیقت نیز بر می‌آید که‌: سرسختی کافران علیه اهل ایمان‌، جز با نیروی بازدارنده جهاد مهار نمی‌شود بنابراین‌، باید مؤمنان را از راه سخنرانی‌، انتشار کتب و اعلامیه‌ها به جهاد برانگیخت‌. و از مثالهای برانگیختن مؤمنان به جهاد از سوی آن حضرت ص؛ این فرموده ایشان در روز بدر خطاب به‌یارانشان است‌: «قوموا إلى جنة عرضها السموات والأرض‌: یاران‌! بپاخیزید به‌سوی بهشتی که پهنای آن همانند آسمان‌ها و زمین است».

﴿مَّن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةً حَسَنَةٗ يَكُن لَّهُۥ نَصِيبٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن يَشۡفَعۡ شَفَٰعَةٗ سَيِّئَةٗ يَكُن لَّهُۥ كِفۡلٞ مِّنۡهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا٨٥ [النساء: ۸۵].

«هرکس شفاعت پسندیده‌ای بکند، از» خیر «آن نصیبی می‌برد و هرکس شفاعت ناپسندیده‌ای کند، از» شر «آن نصیبی می‌برد» شفیع‌: کسی است که دیگری را به‌انجام کاری سفارش و تشویق می‌کند. و شفاعت پسندیده‌، سفارش دیگران به انجام امور نیک و طاعت حق تعالی است‌، پس هرکس در کار خیری شفاعت وسفارش کند تا نفعی به دیگران برساند، یا شری را از کسی دفع نماید، از پاداش‌آن شفاعت بهره و نصیبی می‌برد و هرکس به شر و بدی‌ای سفارش کند، از گناه آن نصیب می‌برد؛ چون کسی‌که به سخن‌چینی و غیبت می‌پردازد، یا دیگری را به دزدی و فحشا سفارش می‌کند، یا به‌طور کلی در جلب ضرر یا دفع منفعت یا در امر غیر جایزی سفارش می‌کند «و خداوند همواره بر هرچیزی مقتدر است‌» و هم‌اونگهبان مقادیر اعمال شماست‌، پس شما را بر اعمال‌تان جزا می‌دهد. درحدیث شریف آمده است‌: «اشفعوا تؤجروا، ویقضی‌الله علی لسان نبیه ماشاء: شفاعت کنید تا اجر و پاداش داده شوید، اما خداوند أ هرچه را خواسته‌است‌، بر زبان پیامبر خویش حکم می‌کند».

مجاهدبن‌جبیر در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: این آیه درباره سفارش‌ها و واسطه‌شدن‌های مردم برای یک‌دیگر نازل شد. برخی از مفسران با توجه به سیاق آیات‌، «شفاعت حسنه» را به جهاد در راه خدا أ و «شفاعت سیئه» را به جهاد در راه شیطان تفسیر کرده‌اند زیرا جهاد در راه خدا أ تنها وسیله نجات مستضعفان از چنگال مستکبران می‌باشد.

﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَسِيبًا٨٦ [النساء: ۸۶].

«و چون شما را به تحیتی بنوازند» تحیت‌: سلام گفتن است‌. بعضی گفته‌اند: تحیت در اینجا، دادن پاسخ عطسه زننده با گفتن‌: «یرحـمـک الله» است‌. یاران امام ابوحنیفه برآنند که مراد از تحیت در اینجا هدیه دادن است‌، به‌دلیل این فرموده‌حق تعالی‌: (پس با تحیتی بهتر از آن پاسخ دهید). یعنی‌: هدیه بهتر از آنچه به‌شما داده‌اند، بدهید. و اگر مراد از «تحیت» سلام باشد، پس تحیت بهتر این است‌که در جواب سلام کسی‌که به گفتن سلام ابتدا می‌کند، چیزی را بیفزاید، مثلا چون سلام‌دهنده گفت‌: «السلام علیکم»، جواب‌دهنده بگوید: «و علیکم‌السلام ورحمه‌الله». که این جواب بر لطف و طراوت و صفای تحیت می‌افزاید. و افزودن در جواب سلام مستحب و پیش‌دستی در سلام گفتن سنت است که در باره آن‌ترغیب فراوان آمده‌، اما دادن جواب سلام فرض است‌، به‌دلیل فرموده‌حق تعالی‌: «پس با تحیتی بهتر از آن‌، یا همانند آن پاسخ دهید» یعنی‌: اگر جواب‌سلام را به شیوه بهتر ندادید؛ حداقل به مانند آن پاسخ دهید، اما ندادن جواب‌سلام به‌طورکلی‌، جایز نیست زیرا جواب سلام فرض است‌. و کم‌کردن جواب‌سلام از مقداری که سلام‌کننده با آن به سلام ابتدا نموده است‌، نیز جایز نیست‌.

در حدیث شریف به روایت سلمان فارسی س آمده است‌: مردی نزد رسول خدا ص آمد و گفت‌: «السلام علیک یا رسول الله». رسول خدا ص در جواب وی فرمودند: «و علیک‌السلام و رحمه الله». سپس دیگری آمد و گفت‌: «السلام علیک یا رسول‌الله و رحمته». رسول خدا ص در جواب وی فرمودند: «وعلیک السلام ورحمه‌الله وبرکاته». سپس دیگری آمد و گفت‌: «السلام علیک یا رسول‌الله و رحمه الله وبرکاته». رسول خدا ص در جواب وی فرمودند: «وعلیک». آن شخص گفت‌: یارسول‌الله! پدر و مادرم فدای شما باد، فلان و فلان که نزد شما آمدند و بر شماسلام گفتند، سلام آنها را به بیشتر از جواب سلام من برگردانیدید؟! رسول خدا ص فرمودند: «آخر تو برای ما چیز بیشتری باقی نگذاشتی‌، حق تعالی‌فرموده است‌: و چون شما را به تحیتی بنوازند، با تحیتی بهتر از آن پاسخ دهید یا همانند آن را برگردانید. و ما همانند آن را به تو برگردانیدیم». ابن‌کثیر می‌گوید: «در این حدیث دلالتی است بر اینکه افزودن بر کلمات سلام به بیشتر از: السلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته‌، مشروع نیست».

فقها گفته‌اند: غیر مسلمانان در جواب‌دادن سلام به همانند آن‌، یا به نیکوتر از آن‌، از عمومیت آیه مستثنی می‌باشند زیرا در حدیث شریف به روایت صحیح مسلم آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «در سلام گفتن بر یهود و نصاری آغازگر نباشید و اگر با آنان در راهی روبرو شدید، آنان را به در پیش گرفتن تنگ‌ترین قسمت راه ناگزیر گردانید». و چنان‌که از احادیث دیگر نیز برمی‌آید، اگر غیرمسلمانی به مسلمانی سلام گفت؛ باید فقط در جواب آن بگوید: «و علیکم‌: برشما باد». اما احناف از حکم عدم جایز بودن ابتدا نمودن به سلام برای‌غیرمسلمانان‌، حالتی را که مسلمان در آن نیازی به شخص ذمی‌ای دارد، استثنا کرده و ابتدا کردن به سلام را در چنین حالتی برای وی جایز دانسته‌اند.

صاحب «هدیه علائیه» از حنفیه می‌گوید: «سلام‌گفتن بر فاسقی که فسقش علنی باشد مکروه است‌، چنان‌که سلام گفتن بر کسی‌که حقیقتا از دادن جواب سلام عاجز می‌باشد نیز مکروه است‌، چون سلام‌دادن بر شخصی که مشغول‌خوردن غذاست‌، یا بر کسی‌که شرعا از جواب دادن عاجز است‌، همچون خواننده نماز، خواننده قرآن‌، ذکرکننده‌، سخنران‌، کسی‌که به ایشان گوش فراداده است‌، تکرارکننده فقه در تدریس‌، کسی‌که مشغول حل‌وفصل دعاوی میان‌مردم است‌، کسی‌که در حالت مذاکره علم شرعی است‌، مؤذن‌، اقامت گوینده‌، مدرس‌، کسی‌که به نماز و تسبیح نشسته است‌، کسی‌که تلبیه می‌گوید، سلام گفتن بر دختران جوان بیگانه‌، بر کسی‌که بازی غیر مباحی را انجام می‌دهد، کسی‌که غیبت مردم را می‌کند، یا کبوتر پرواز می‌دهد، بر پیرمرد بذله‌گو، بر دروغگو، بربیهوده‌کار، بر کسی‌که مردم را دشنام می‌دهد، یا به چهره دختران و زنان نامحرم‌می‌نگرد ـ تا آن‌گاه که به توبه اینان علم نداشته باشیم ـ همچنان سلام گفتن برکسی که با همسرش مشغول عمل جنسی و معاشقه است‌، بر کسی‌که عورت وی‌برهنه است‌، بر کسی‌که در حال قضای حاجت قرار دارد، بر کسی‌که به خواب سبک یا خواب سنگینی فرورفته است و بر کسی‌که در حمام است‌، مکروه می‌باشد.

باید دانست که در هر جایی که سلام‌گفتن در آن مشروع نیست‌، دادن جواب سلام نیز مشروعیتی ندارد، همچنان دادن جواب سلام طفل و شخص مست و دیوانه واجب نیست و دادن جواب «سلام علیکم» به سکون میم در «سلام» نیز واجب نیست‌. همچنان حنفیه می‌گویند: «انسان باید با سلام گفتن؛ تجدید عهد با اسلام و این امر را نیت کند که به مؤمنی در مال‌، یا آبرویش زیانی نرساند».

صاحب تفسیر «معارف القرآن» می‌گوید: «در همه کشورهای جهان رایج است که وقتی مردم با یک‌دیگر ملاقات کنند، کلمه‌ای را برای موافقت و اظهار محبت فیما بین‌، اظهار می‌دارند؛ اما اگر مقایسه شود، معلوم می‌گردد که هیچ احوال‌پرسی‌ای به اندازه سلام اسلامی جامع نیست؛ زیرا در الفاظ سلام اسلامی تنها محبت نیست‌، بلکه ادای حق محبت نیز هست‌. در واقع سلام گوینده ازخداوند چنین می‌خواهد که شما را از تمام آفات و آلام سالم نگهدارد... سلام‌، دعای حیات طیبه در حق برادر مسلمان است‌، اظهار این حقیقت هم هست که همه‌ما محتاج حق تعالی هستیم و نمی‌توانیم بدون اذن او به یکدیگر نفع برسانیم و به‌اعتبار این معنی این کلمه یک عبادت هم هست و وسیله‌ای برای تذکر برادرمسلمان به این‌که یاد خدا را فراموش نکند نیز هست‌. همچنین کسی‌که از خدامی‌خواهد که دیگری از تمام آفات و تکالیف حفظ شود، گویی او در ضمن این‌، وعده می‌کند که شما از دست و زبان من مأمون هستید و من محافظ جان و مال وآبروی شما نیز هستم».

صاحب تفسیر «معارف القرآن» می‌افزاید: «ابن عربی در (احکام القرآن) قول امام ابن عیینه را نقل فرموده که می‌گوید: «اتدری ما السلام‌؟ یقول انت آمن منی» یعنی شما می‌دانید که سلام چیست‌؟ سلام کننده در واقع می‌گوید: شما از جانب من در امان هستید. خلاصه اینکه تحیه اسلامی جامعیت جهانی دارد، در آن ذکرخدا أ است‌، تذکیر نیز هست‌، نوعی اظهار محبت با برادر مسلمان هم هست‌، برای او بهترین دعا نیز هست‌، با او این معاهده نیز هست که تو از دست و زبان من ایمنی‌. کاش مسلمانان این کلمه را به مثل رسم عموم و بر مبنای عادت ادا نمی‌کردند، بلکه حقیقت آن را درک کرده و به مضامین بلند آن متوجه می‌شدند» [۳۸]. «همانا خداوند حسابگر همه چیز است‌» و شما را بر هر ریز و درشتی محاسبه می‌کند، ازجمله در سلام گفتن و تحیت‌. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست‌، به بهشت وارد نمی‌شوید تا ایمان نیاورید و ایمان نمی‌آورید تا با همدیگر محبت نورزید، آیا شما را بر امری راهنمایی نکنم که اگر آن را انجام دهید، با همدیگر مهر و محبت‌می‌ورزید؟ سلام گفتن را در میان خود منتشر کنید».

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِۗ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ حَدِيثٗا٨٧ [النساء: ۸٧].

«الله کسی است که هیچ معبودی جز او نیست‌» پس الوهیت فقط مخصوص اوست «به یقین در روز قیامت‌» یعنی روز قیام کردن مردم از قبرها «که هیچ شکی درآن نیست‌» نزد آنان که حجت‌ها و برهان‌های خدای را درمی‌یابند «شما را گرد می‌آورد» به‌سوی حساب «و راستگوتر از خدا در سخن کیست‌«؟ آری‌! هیچ‌کس از خدای در اخبار و سخنانی که می‌گوید، راستگوتر نیست‌، به‌دلیل بی‌نیازی‌، قدرت و کمال حق تعالی و به دلیل اینکه دروغ گفتن بر آن ذات‌متعال محال است‌.

ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی در این آیه‌، بر حشر نمودن مردم در صحرای محشر سوگند خورده است‌.

﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِئَتَيۡنِ وَٱللَّهُ أَرۡكَسَهُم بِمَا كَسَبُوٓاْۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَهۡدُواْ مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا٨٨ [النساء: ۸۸].

مجاهد در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: مردمانی از اهالی مکه نزد پیامبراکرم ص آمده و از روی ریا اسلام می‌آوردند، سپس به‌سوی قوم خویش بازگشته و در بت‌پرستی نگونسار می‌گشتند و هدف‌شان از این کار این بود که هم در اینجا و هم در آنجا ایمن باشند، پس خدای دستور داد که اگر از کفار کناره نگیرند و به راه صلاح بازنیایند، با آنان پیکار شود. به روایتی دیگر: این آیه درباره منافقانی نازل شد که از میانه راه احد به مدینه برگشتند، پس اصحاب‌رسول خدا ص در تصمیم گیری پیرامون آنان به دو گروه تقسیم شدند؛ گروهی‌می‌گفتند: با آنان می‌جنگیم و گروهی دیگر می‌گفتند: نه‌! با آنان نمی‌جنگیم‌.

«شما را چه شده‌است که درباره منافقان دو دسته شده‌اید» یعنی‌: چرا درباره آنان اختلاف پیدا کرده‌اید تا بدانجا که در این باره به دو رأی متفرق گشته‌اید، آخر چرا قاطعانه به کفر آنان حکم نمی‌کنید؟ «و حال آن که خداوند آنان را به سزای آنچه انجام داده‌اند، سرنگون ساخته‌است‌» یعنی‌: آنان را به‌سوی کفر باز گردانده و برکفر هلاکشان ساخته است‌. رکس‌: سرنگون ساختن یک چیز، یا بازگردانیدن اول آن به‌سوی آخر آن است‌. یعنی‌: به سبب کار و کردارشان که همانا پیوستن به دارکفر است‌، در وادی کفر سرنگونشان ساخته است‌. بدین جهت‌، از مفاد آیه جوازکشتن آنان برمی‌آید «آیا می‌خواهید کسی را که خدا در گمراهی‌اش وا نهاده‌، به راه آورید»؟ یعنی‌: آیا می‌خواهید کسی را در جمله راهیافتگان قراردهید که خداوند أ او را در کفر و گمراهی نگونسار ساخته و قتلش را جایز شمرده است‌؟ یا معنی این است‌: آیا می‌خواهید آنان را راهیافته بنامید، در حالی‌که خداوند أ گمراهی‌شان را آشکار گردانیده است‌؟ این تعبیر، مفید سرزنش آن گروه از مؤمنانی است که با منافقان به نرمش برخورد می‌کردند «و حال آن که هرگز برای کسی‌که خداوند در گمراهی‌اش وانهاده‌» به سبب عملکرد ناروایش «راهی به‌سوی هدایت نخواهی‌یافت‌» یعنی‌: جستن راه هدایت برای چنین کسی‌، سودی دربرندارد. ممکن است که از نص آیه فهم دیگری نیز بیرون آید و آن این است‌: خداوند أ بر هرکس گمراهی را خواسته باشد، تو هرگز برای وی هیچ راهی نمی‌یابی‌، بلکه او در هر راهی سرگردان است و نمی‌تواند هیچ راه روشنی را درپیش بگیرد. و این خود نشانه منافق است که همیشه در حال تحیر، جابجا کردن موضع‌گیری‌ها، تناقض در رفتار و تنش درونی بسر می‌برد.

﴿وَدُّواْ لَوۡ تَكۡفُرُونَ كَمَا كَفَرُواْ فَتَكُونُونَ سَوَآءٗۖ فَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ أَوۡلِيَآءَ حَتَّىٰ يُهَاجِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡۖ وَلَا تَتَّخِذُواْ مِنۡهُمۡ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرًا٨٩ [النساء: ۸٩].

«آنان دوست دارند که شما نیز کافر شوید، همان‌گونه که خودشان کافر شده اند» یعنی‌: این گروه منافق‌، از روی عناد و کفر و درازدستی در گمراهی‌، در آرزوی کافرشدن مؤمنان به‌سر می‌برند «تا در نتیجه‌» شما و آنها «باهم برابر باشید» درکفر «پس زنهار، از میان آنان برای خود دوستانی اختیار نکنید تا آن که در راه خدا هجرت کنند» یعنی‌: برای هیچ‌کس از آنان یار و پشتیبان نباشید تا آن که با هجرت‌، ایمانشان را اثبات کنند زیرا در آغاز اسلام‌، هجرت اعلان عملی مسلمان شدن‌بود، از آن رو که هجرت‌، موالات عملی با اسلام و مسلمین است‌. آری‌! خدای ما را از ولایت و دوستی با چنین مردمی نهی نموده است؛ مگر بعد از اینکه در سخن و عمل‌، ولاء و وابستگی کامل خود را به اسلام و اهل اسلام و دار اسلام اثبات کنند «پس اگر روی برتافتند» از ایمان و هجرت «هرکجا آنان رایافتید» یعنی‌: بر آنان دست یافتید «آنان را به اسارت بگیرید و بکشید و از آنان یار ویاوری برای خود نگیرید» یعنی‌: نه آنان را یاری کنید و نه از آنان یاری را بپذیرید. البته این حکم درباره مردمی است که ادعای مسلمانی نموده‌، سپس معاندانه به دارحرب پیوستند، نه درباره منافقانی که با مؤمنان در مدینه یک‌جا ساکن بودند زیرا منافق در داراسلام وضع خاص خود را دارد و کشته نمی‌شود، مگر اینکه نفاق خویش را آشکار کند، یا زمامدار مسلمان (امام) با داشتن گواه و مدرک‌، به‌کشتن وی حکم نماید. بنابراین‌، حکم اصلی درباره منافقان خارج از داراسلام‌، یاحیطه دولت آن‌، کشتن و عدم یارگیری از آنها و یاری دادن آنهاست‌.

اما این حالت استثناهایی هم دارد:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٌ أَوۡ جَآءُوكُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن يُقَٰتِلُوكُمۡ أَوۡ يُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَيۡكُمۡ فَلَقَٰتَلُوكُمۡۚ فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا٩٠ [النساء: ٩۰].

«مگر کسانی که با قومی که بین شما و آنها پیمانی است‌، پیوند دارند» یعنی‌منافقانی را که از راه «جوار» و «حلف» به قومی می‌پیوندند که میان شما و آنان میثاق و پیمانی است‌، نکشید زیرا عهد و پیمان شامل آنان نیز می‌شود. بعضی گفته‌اند: مراد از «پیوند» در اینجا، پیوند نسبی است‌. این اولین صورت استثنا شده از حکم قتل منافقان خارج از حیطه دار اسلام است‌.

اما صورت دوم‌: «یا نزد شما بیایند درحالی‌که سینه آنان از جنگیدن با شما یاجنگیدن با قوم خود، به‌تنگ آمده‌است‌» یعنی‌: از یک‌سو دل‌هایشان از جنگیدن با شما به‌تنگ آمده و از جانبی جنگیدن با قومشان به‌نفع شما نیز بر آنان آسان نیست‌، پس دوست ندارند که در جنگ طرف هیچ جناحی را بگیرند، لذا آنان نیزاز دستور قتال مستثنی هستند. ابن‌کثیر برای این گروه مثالی زده و گفته است‌: «نمونه این گروه‌، جمعی از بنی‌هاشم بودند که در بدر با بی‌میلی با مشرکان همراه شدند ـ همچون حضرت عباس و دیگران ـ هم از این‌رو بود که در آن روز رسول خدا ص از کشتن عباس س منع کرده و دستور دادند تا به اسارت گرفته‌شود». «و اگر خدا می‌خواست‌، قطعا آنان را بر شما مسلط می‌ساخت‌» برای ابتلا وآزمایش شما، یا برای پاکسازی صف شما، یا به مثابه مجازاتی بر گناهان شما و درآن صورت «حتما با شما می‌جنگیدند» و موقف بی‌طرفی اختیار نکرده‌، به صف‌کارزار با شما می‌پیوستند «پس اگر از شما کناره‌گیری کردند و با شما نجنگیدند و با شما طرح صلح افگندند» یعنی‌: اگر به وسیله عهد و پیمانی که با شما منعقد می‌کنند،به سازش و کنارگذاشتن جنگ با شما متمایل شدند «پس‌» دیگر «خدا برای شما راهی بر آنان قرار نداده‌است‌» بنابراین‌، نه کشتن آنان بر شما رواست و نه به اسارت درآوردن و چپاول اموال‌شان زیرا وارد شدن آنها از در تسلیم‌، مانع هرنوع تجاوزی بر آنان گشته و این کار را علیه آنان حرام ساخته است‌.

بنابراین‌، خدای مسلمانان را از متعرض‌شدن به جنگ دو گروه زیر نهی‌کرد:

۱- گروهی که با مسلمانان عهد و پیمان بسته و به عهد و پیمان خویش پایبندند.

۲- گروهی که از جنگ با مسلمانان کناره‌گرفته و به بستن عقد صلح و سازش با ایشان مایلند.

﴿سَتَجِدُونَ ءَاخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأۡمَنُوكُمۡ وَيَأۡمَنُواْ قَوۡمَهُمۡ كُلَّ مَا رُدُّوٓاْ إِلَى ٱلۡفِتۡنَةِ أُرۡكِسُواْ فِيهَاۚ فَإِن لَّمۡ يَعۡتَزِلُوكُمۡ وَيُلۡقُوٓاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ وَيَكُفُّوٓاْ أَيۡدِيَهُمۡ فَخُذُوهُمۡ وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَيۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكُمۡ جَعَلۡنَا لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا٩١ [النساء: ٩۱].

در بیان سبب نزول آمده است‌: گروهی از اهالی تهامه از رسول خدا ص امان خواستند و هدف آنها این بود که در نزد مسلمانان و قوم خویش هردو ایمن باشند، پس نازل شد: «به‌زودی‌، گروهی دیگر را خواهید یافت که می‌خواهند هم از شما درامان باشند و هم از قوم خودشان‌» این گروه در سیمای ظاهری خویش مانند گروه قبلی‌، اما در نیت باطنی خود غیر از آن گروهند زیرا اینان قومی منافق هستند که نزد شما اسلام را آشکار می‌سازند و نزد قوم خویش کفر را تا با این ترفند از آسیب هردو گروه ایمن باشند، پس فرق اینان با گروه قبلی در این است که اینان در باطن با کفارند، درحالی‌که گروه اول در موضع‌گیری بی‌طرفانه خویش صادق بودند «هرگاه که به فتنه بازگردانیده می‌شوند» یعنی‌: هرگاه قومشان آنان را به‌سوی فتنه شرک و جنگ فرا می‌خوانند و از آنان می‌طلبند که با مسلمانان بجنگند «در آن نگونسار انداخته می‌شوند» یعنی‌: در دام کفر گرفتار آمده‌، در آن فرو می‌روند ونگونسار می‌شوند، هم از این رو به‌سوی قوم خویش بازگشته با شما می‌جنگند و از هیچ‌گونه آزار و زیانی علیه شما دست برنمی‌دارند، لیکن در عین حال‌، کار بر آنها آشفته و تحیر و سردرگمی بر آنها چیره است «پس اگر از شما کناره‌گیری نکردند و به شما پیشنهاد صلح نکردند» و چنان عهد و پیمانی به شما ندادند که به سبب آن از عدم مشارکتشان در جنگ با خود مطمئن شوید «و از» جنگیدن با شما «دست برنداشتند، هرکجا آنان را یافتید به اسارت بگیرید و بکشیدشان‌» یعنی‌: هرکجا که‌آنان را یافته و بر آنها دست پیدا کردید، آنها را به اسارت بگیرید و به قتل‌برسانید.

لذا در مجموع از آنان سه چیز خواسته شده است‌:

۱- کناره‌گرفتن از جنگ با مسلمانان‌.

۲- مسلمان‌شدن کامل و پشت‌نمودن قطعی به کفر و در غیر آن حکمشان حکم مرتدان است‌.

۳- دست نگه‌داشتن از آزار مسلمین‌.

پس اگر این سه چیز را عملا اثبات نکردند، در معرض هجوم فیصله‌کن شما قرار می‌گیرند و در این صورت‌: «آنانند که ما برای شما علیه آنان حجتی آشکار قرارداده‌ایم‌» که با این حجت آشکار، بر آنها مسلط می‌شوید و سرکوب و محکومشان می‌کنید. آری‌! این حجت روشن‌، سرنگون‌شدنشان در فتنه بدون کمترین مقاومتی دربرابر آن و آشکار شدن حال‌شان در کفر و خیانت و زیان‌رسانی به مسلمین است‌.

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَ‍ٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَ‍ٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا٩٢ [النساء: ٩۲].

مجاهد و دیگران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: این آیه درباره عیاش‌بن‌ابی‌ربیعه برادر مادری ابوجهل نازل شد که در روز فتح مکه مردی را که به خاطر اسلام در مکه شکنجه‌اش می‌کرد، کشت‌، درحالی‌که بی‌خبر از آن بود که این مرد مسلمان شده و حتی هجرت نیز کرده است‌.

«و هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمنی را ـ جز به خطا ـ بکشد» یعنی‌: مؤمن همچون کافر ـ که حکم انفاذ قتل آن گذشت ـ نیست بنابراین‌، برای مؤمن به هیچ حالی روا نیست که مؤمنی دیگر را ـ جز به خطا و اشتباه ـ به قتل رساند. خاطرنشان‌می‌شود که وجوه خطا و اشتباه بسیار است‌، و ضابطه در همه آنها، عدم وجود قصد و تعمد می‌باشد. در حدیث شریف آمده است‌: «ریختن خون شخص مسلمانی‌که به یگانگی خدا أ و رسالت من گواهی می‌دهد، حلال نیست مگر به یکی ازسه چیز: کشتن نفس دربرابر نفس‌، کشتن شخص دارای همسری که مرتکب زنا می‌شود و کشتن کسی‌که ترک‌کننده دین خویش و جداشونده از جماعت مسلمین‌است». و اگر یکی از این امور سه‌گانه روی داد، باز هم‌، کسی از رعیت حق اجرای قتل را ندارد، بلکه این کار بر عهده زمامدار مسلمانان‌، یا جانشین وی می‌باشد «و هرکس که مؤمنی را به‌خطا بکشد، بر اوست که برده مؤمنی را آزاد کند» یعنی‌: باید غلام یا کنیز مؤمنی را به کفاره این قتل خطا آزاد نماید. حکمت در آزاد کردن برده مؤمن در این مورد این است که‌: چون او شخص مؤمنی را از قطار زندگان خارج ساخته‌، لذا بر او لازم است تا جان مؤمن دیگری مانند وی را درقطار اشخاص آزاد در آورد زیرا آزادسازی‌اش از قید بردگی‌، همچون زنده‌کردن وی است‌. این واجب اول بر عهده وی میباشد؛ «و» واجب دوم این‌است که‌: «به اهل او دیه پرداخت کند» دیه‌: مالی است که به عنوان خون‌بهای‌مقتول به ورثه وی داده می‌شود تا آن را همچون میراث میان خود تقسیم نمایند. مراد از (اهل)، ورثه مقتول است‌.

تفاصیل احکام دیه در سنت پاک رسول خدا ص تبیین شده و فقها احکام آن را تدوین کرده‌اند.

در نزد احناف‌، جنس دیه به‌حسب پول رایج هر سرزمین چنین سنجیده می‌شود: برای دارندگان طلا هزار دینار، برای دارندگان نقره ده‌هزار درهم و برای دارندگان شتر، صد شتر. قابل ذکر است که دیه در قتل خطا بر «عاقله قاتل» لازم می‌گردد نه بر خود وی‌. و «عاقله» در نزد علمای حجاز، نزدیکان قاتل از جهت پدری وی ـ یعنی عصبه وی هستند ـ ولی در نزد احناف‌، «عاقله» کسان و نزدیکان ثبت شده در دیوان (ثبت احوال) قاتل‌اند، آن‌گونه که عمر س این دیوان را تنظیم نموده است‌. و اگر عاقله از پرداخت دیه ناتوان شد، دیه مقتول از بیت‌المال عمومی (خزانه دولت) پرداخت می‌شود.

«مگر اینکه آنان صدقه کنند» یعنی‌: پرداخت دیه به هر حال برای ورثه مقتول واجب است‌، مگر اینکه آنان این دیه را بر خانواده قاتل ببخشند. ملاحظه می‌کنیم که آیه کریمه این بخشش را ـ به‌جهت ترغیب و برانگیختن مؤمنان برپرداخت آن ـ صدقه نامید «پس اگر مقتول از گروهی است که دشمنان شمایند» یعنی اگر مقتول منسوب به کفار حربی است «در حالی‌که خود وی مؤمن است‌» یعنی‌: خود مقتول مؤمن است «قاتل باید بنده مؤمنی را آزاد کند» بنابراین‌، اگرمسلمانی‌، مسلمان دیگری را می‌کشد که در بلاد کفار است و از آنان بوده‌، اما مسلمان شده ولی هجرت نکرده‌، هیچ دیه‌ای بر قاتل وی نیست‌، بلکه قاتل فقط باید برده مؤمنی را آزاد کند و دیه از ذمه عاقله وی ساقط است زیرا کسی‌که ایمان‌آورده اما هجرت نکرده‌، حرمت و کرامت وی نسبت به مؤمنی که ایمان آورده و هجرت کرده‌، کمتر است «و اگر» مؤمن مقتول «از قومی باشد که‌» کافرند و اما «میان شما و میان آنان پیمانی است‌» موقتی یا دائمی «پس باید به خانواده وی دیه پرداخت نماید» یعنی‌: عاقله قاتل این فرد مؤمن‌، باید به ورثه آن مقتول که از اهل‌ذمه‌، یا از هم‌پیمانان مسلمین هستند، دیه بپردازند «و» قاتل وی باید «برده مؤمنی را» نیز «آزاد نماید» چنان‌که گذشت «و هرکس بنده‌ای نیافت‌» یا مال وی برای خریدن برده گنجایش نداشت «بر اوست که دو ماه پیاپی روزه بگیرد» به طوری که هیچ روزی از ایام این دو ماه را نخورد و اگر روزی از روزهای این دو ماه راخورد، باید همه این دو ماه را باز از سر، روزه بگیرد. اما خوردن روزه به‌سبب وجود عذری چون حیض (عادت ماهانه زنان) و مانند آن‌، موجب ازسرگرفتن روزه نیست‌. ولی در خوردن به‌سبب عارض‌شدن بیماری‌، میان فقها اختلاف است‌، که رأی امام ابوحنیفه‌، از سرگرفتن روزه می‌باشد.

این کفاره «به عنوان توبه‌» قاتل مشروع شده «است از جانب الله» به عنوان رحمتی از سوی وی «و خداوند دانای حکیم است‌» داناست؛ چون در هر موردی به حکم مقرر آن فرمان می‌دهد، حکیم است؛ چون از روی حکمت اوامرش را مشروع می‌گرداند. تعبیر قرآنی‌: (فمن لم یجد: هرکس برده‌ای نیافت)، مظهری از مظاهر اعجاز قرآنی است زیرا این حقیقت را می‌رساند که بیان قرآن از نظر دقت چنان بالاست که همه زمان و مکان را می‌گنجاید زیرا مفهوم آن‌، هم شامل عدم توانایی مالی شخص در خریدن برده می‌شود و هم شامل نبودن برده ـ همچون عصر و زمان ما.

﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا٩٣ [النساء: ٩۳].

«و هرکس عمدا مؤمنی را بکشد» درحالی‌که می‌داند که او مؤمن است «پس جزای او جهنم است که جاودانه در آن می‌ماند و خداوند بر او خشم می‌گیرد و لعنتش می‌کند» یعنی‌: از او انتقام می‌گیرد و او را از رحمت خویش طرد می‌کند «و برای او عذابی عظیم آماده ساخته است‌» و او به سبب گناه بزرگی که مرتکب شده‌،مستحق این همه مجازات است‌. نشانه قتل عمد: کشتن انسان با وسیله‌ای از وسایل‌کشنده‌ای است که عمل قتل عادتا به مانند آن وسیله انجام می‌گیرد؛ چون شمشیر، تفنگ‌، سم و امثال آن‌. ولی کسی‌که از قتل عمد توبه‌کار شد، سزاوار این کیفر نیست‌. اما باید دانست که در توبه قتل عمد، قاتل ناگزیر باید به قتل اعتراف و خود را برای قصاص تسلیم کند؛ چنانچه قصاص واجب بود، یا دیه بپردازد ـ چنانچه قصاص واجب نبود ـ درصورتی که قاتل توانگر بوده و بر پرداخت کل دیه یا بعضی از آن قادر باشد، چه در قتل عمد، عاقله قاتل متحمل دیه قتل نبوده بلکه دیه به مال خود وی تعلق می‌گیرد.

اما اگر قاتل قتل عمد، از این گناه عظیم توبه کرد و عزم خود را بر این امر که‌دیگر به قتل هیچ‌کسی دست نیالاید جزم نمود، بی‌آن که به قتل اعتراف نموده وخود را به عدالت تسلیم نماید، در این صورت به قبول توبه وی یقین قاطع نداریم‌، ولی خدای ارحم‌الراحمین است و اوست که میان بندگان خویش در آنچه‌که میان خویش اختلاف داشته‌اند، داوری می‌کند. هرچند که در این آیه کریمه‌برای قاتل قتل عمد، توبه و کفاره‌ای ذکرنشده‌، چنان‌که برای قاتل خطا ذکرشده‌،که این خود دلیل عدم پذیرش این دو از قاتل در قتل عمد است‌. چنان‌که‌ابن‌عباس س نیز بر آن است که قتل عمد توبه‌ای ندارد، به‌دلیل احادیث بسیاری که‌بر بزرگی این جنایت دلالت می‌کنند و از جمله این حدیث شریف رسول خدا ص: «اولین قضیه‌ای که میان مردم در روز قیامت فیصله می‌شود، قضیه خونهاست».در حدیث شریف دیگری آمده است‌: «قطعا نابودی دنیا در نزد خدا، آسان‌تر ازکشتن شخص مسلمانی است». همچنین در حدیث شریف دیگری آمده است‌: «اگراهالی آسمان‌ها و زمین بر کشتن مرد مسلمانی گردآیند، بی‌گمان خداوند همه را برروهایشان در آتش می‌افگند». همچنین در حدیث شریف دیگری آمده است‌: «هرکس بر کشتن مسلمانی یاری نماید ـ هرچند با بخشی از یک کلمه ـ روزقیامت درحالی می‌آید که میان هردو چشمش چنین نوشته شده‌: این شخص از رحمت خدا نومید است».

اما جمهور فقها بر آنند که توبه قاتل عمد پذیرفته می‌شود. مراد از جاودانه ماندن وی در دوزخ نیز در رأی جمهور، درنگ‌کردن وی به‌مدت دورودرازی است‌، نه ماندگار بودن همیشگی وی زیرا از رسول خدا ص به تواتراحادیثی نقل شده‌است که مفاد همه آنها این است‌: «هرکس در قلبش کمترین ذره‌ای از ایمان باشد، سرانجام از دوزخ بیرون آورده می‌شود». بنابر همین رأی جمهور است که علما گفته‌اند: «در قتل عمد سه حق است‌: حق خدا أ ، حق مقتول و حق اولیای دم‌. اما حق اولیای دم‌، تسلیم کردن قاتل به آنان است که یا قصاصش کنند یا از وی دیه بگیرند، همچنان می‌توانند او را عفو کنند. و حق خداوند أ به توبه ساقط می‌شود ـ چنانچه خدای آن توبه را بپذیرد. اما حق مقتول به روز قیامت باقی می‌ماند، که یا خدای او را از قاتلش راضی گرداند، یا اگر بخواهد وی را عذاب کند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا٩٤ [النساء: ٩۴].

ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: مردی از قبیله بنی‌سلیم بارمه گوسفندی از نزد گروهی از یاران رسول خدا ص گذشت و بر ایشان سلام‌گفت‌. در این اثنا ایشان در میان خود گفتند: این شخص بر ما سلام نگفت مگربه‌خاطر اینکه از ما ایمن باشد! این سخن را گفتند و بروی حمله برده به قتلش‌رساندند و گوسفندانش را به عنوان غنیمت نزد رسول خدا ص آوردند. همان بودکه نازل شد: «ای مؤمنان‌! چون در راه خدا سفر کنید» یعنی‌: چون به جهاد بیرون روید، یا دشمن دین را با سلاح بکوبید «پس نیک تفحص کنید» یعنی‌: نیک‌پرس‌وجو و تأمل کنید تا یقین حاصل نمایید که آن کس که بر وی ضربه می‌زنید، از مؤمنان نیست «و به کسی‌که نزد شما اسلام را» یعنی کلمه شهادت را «اعلام و اظهار نموده است‌، نگویید: تو مؤمن نیستی‌» به قولی دیگر معنی این است‌: برای کسی‌که به شما «السلام علیکم» گفته‌، نگویید که تو مسلمان نیستی‌. «تا بدین‌وسیله متاع زندگانی دنیا را بجویید» یعنی این اشتهای غنیمت است که شما را از تحقیق و بررسی در مورد مسلمانی آن شخص باز می‌دارد، درحالی‌که این غنیمت چیزی جز بهره فانی دنیای دون نیست «و نزد الله غنیمت‌های بسیاری است‌» از آنچه که بی ارتکاب هیچ محظوری برای شما حلال می‌باشد و با برخورداری از این حلالهای پاکیزه‌، از کشتن و به غنیمت گرفتن مال کسانی که از در تسلیم و انقیاد درآمده‌اند، بی‌نیاز می‌گردید «قبلا خودتان نیز همین‌گونه بودید» یعنی‌: خودتان نیز قبلا از کفار بودید «ولی خداوند بر شما منت نهاد» و از ریختن خون‌های شماجلوگیری کرد ـ آن‌گاه که کلمه شهادت را بر زبان جاری ساختید. یا معنی این است‌: شما نیز همان‌گاه که به اسلام درآمدید، کلمه شهادت را بر زبان آوردید وخون‌ها و اموالتان به سبب آن از تعرض مصون ماند، بی‌آن که کسی درپی کسب اطمینان از این امر باشد که آیا در اظهار اسلام‌، دلهایتان با زبان‌هایتان هماهنگ وهمراه بوده است یا خیر! یا معنی این است‌: ای مسلمانان‌! شما نیز در آغاز کار، اسلام خویش را در میان قوم خویش پنهان می‌داشتید، چنان‌که این شخصی که در اثنای جنگ به شما اظهار اسلام کرد، مسلمانی خود را در میان قوم خویش پنهان می‌داشت‌، ولی چون شما به صحنه آمدید، او فرصت و زمینه آن را یافت که مسلمانی خویش را علنی کند، لذا حال و وضع نخستین خویش را فراموش نکرده وبه امثال خودتان رحم کنید «پس به‌درستی تفحص کنید» و پرس‌وجو نمایید تا مرتکب قتل ناحق نشوید. تکرار برای تأکید است «همانا خداوند به آنچه می‌کنید، آگاه است‌» پس شما را در برابر اعمال‌تان مؤاخذه خواهد کرد. سعیدبن جبیر س می‌گوید: «این جمله‌، تهدید و هشداری است».

از این آیه کریمه می‌فهمیم که‌: فرق اساسی در میان جنگ مسلمانان و جنگ دیگران این است که‌: غیر مسلمانان برای دنیا می‌جنگند، اما مسلمانان برای برتری کلمه‌الله.

﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَفَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا٩٥ [النساء: ٩۵].

«مؤمنان خانه‌نشین غیراهل ضرر، با آن مجاهدانی که با مال و جان خود در راه خدا جهاد می‌کنند، یکسان نیستند» اهل ضرر: اهل معاذیراند که عذرهایی چون بیماری‌، معلولیت‌، نابینایی‌، لنگی و غیره به آنان ضرر وارد نموده‌، تا بدانجا که ازجهاد بازشان داشته است‌، پس اگر نیت و عزم مؤمنان معذور فقط این باشد که در صورت نبود عذر، قطعا به جهاد می‌رفتند، در این صورت‌، آن معذوران نیز در درجه مجاهدان قرار داشته و همانند پاداش ایشان را دارند، چنان‌که در حدیث شریف‌آمده است‌: رسول خدا ص دریکی از غزوات خطاب به مجاهدان فرمودند:«قطعا در مدینه مردمی هستند که شما هیچ مسیری را نپیموده و هیچ وادی‌ای را پشت‌سر نگذاشته‌اید، مگر اینکه با شما در آن همراهند. اصحاب گفتند: یارسول الله! درحالی‌که در مدینه هستند با ما همراهند؟ فرمودند: آری‌! وجود عذرایشان را بازداشته است».

آن‌گاه خدای در بیان برتری مجاهدان بر خانه‌نشینان می‌فرماید: «خداوند کسانی را که با مال و جان خود جهاد می‌کنند، به درجه‌ای بر خانه‌نشینان مزیت بخشیده‌» یعنی‌: یاد و نام آنان را بلند گردانیده و با مدح و ثنای خود، به ایشان برتری بخشیده است‌. مراد از درجه برتری دراینجا، برتری آنها بر غیر معذوران است‌، چه دارندگان عذر در صورتی که نیتشان صحیح باشد، درجه‌ای همانند بامجاهدان را دارند ـ چنان‌که گفتیم «و خداوند همه را» اعم از مجاهدان وخانه‌نشینان را «وعده نیکو داده‌» یعنی‌: وعده پاداش نیکو داده که همانا بهشت است «و خداوند جهادگران را بر جهاد گریزان به پاداشی عظیم برتری داده‌است‌» که این پاداش عظیم عبارت است از:

﴿دَرَجَٰتٖ مِّنۡهُ وَمَغۡفِرَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا٩٦ [النساء: ٩۶].

«درجات‌» و مرتبه‌هایی «بس بزرگ از جانب او» به قولی‌: مراد از درجات در اینجا، همان درجه سابق است‌. به قولی دیگر معنی این است‌: حق تعالی مجاهدان را بر خانه‌نشینان معذور، به یک درجه برتری داده‌، اما مجاهدان را بر خانه‌نشینان جهادگریز غیر معذور، به درجات و مرتبه‌های بیشتری برتری بخشیده است‌. درحدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «دربهشت صد درجه است که خداوند أ آنها را برای مجاهدان فی‌سبیل‌الله آماده نموده و فاصله میان هردو درجه‌، همانند فاصله میان آسمان و زمین است». «و» نیز ارزانی داشته است به آنان «آمرزش و بخشایش را و خدا آمرزنده مهربان است‌» چرا که عذر را می‌پذیرد و پاداش را ارزانی می‌دارد.

باید دانست که این آیه بر جهاد فرض کفایی دلالت دارد. جهاد فرض کفایی جهادی است که اگر تعدادی کافی از مسلمانان به آن بپردازند، مجاهدان به سبب آن از پاداش برخوردار می‌گردند و خانه‌نشینان هم در نرفتن به آن گنه‌کار نمی‌شوند، درحالی‌که اگر جهاد، فرض عین باشد، یا فرض کفایه باشد ولی شمار کافی از مسلمانان بدان نپرداخته باشند، در این صورت‌، خانه‌نشینان مرتکب گناه عظیمی شده‌اند که به سبب آن سزاوار ورود به دوزخ هستند.

اما اینکه چه وقت جهاد فرض عین و چه وقت فرض کفایه است‌؟ پاسخ به این‌سؤال‌، تفصیلات بسیاری دارد، که اینک برخی از اشکال آن را به اختصار بیان می‌داریم‌:

۱- جهاد فرض عین است‌، اگر امام (زمامدار مسلمانان)، اعلام بسیج عمومی (نفیر عام) نماید.

۲- جهاد فرض عین است‌، اگر سرزمینی اسلامی مورد تهاجم قرار بگیرد، در این صورت اگر اهالی آن توان دفاع از خود را نداشتند، فرضیت عینی به همجواران آنان انتقال می‌یابد و همین طور دایره فرضیت قدم‌به‌قدم گسترده‌تر می‌شود تا آن که کل امت را در بر می‌گیرد.

۳- جهاد فرض عین است اگر مرتدان یا کافران بر منطقه‌ای از مناطق مسلمانان مسلط شده باشند.

و اگر همه مسلمانان در امنیت قرار داشته باشند، جهاد فرض کفایه است‌. یعنی در این صورت‌، باید در راه انتشار دعوت اسلامی با جبهه‌ای از جبهات دار حرب بجنگند.

در بیان سبب نزول آمده است که این آیه کریمه درباره غزوه بدر نازل شد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا٩٧ [النساء: ٩٧].

در بیان سبب نزول آمده است‌: در مکه مسلمانانی بودند که به مدینه هجرت نکرده بلکه در میان کفار باقی مانده بودند، درحالی‌که کفار مکه آنان را از اظهار اسلام و انجام عبادات و شعائر دینی‌شان بازداشته و چه بسا که اجبارا آنان را با خود به جنگ علیه مسلمانان می‌کشاندند و مجاهدان مسلمان بی خبر از اینکه آنها مسلمان‌اند، به قتلشان می‌رساندند، پس نازل شد: «هرآینه آنان که فرشتگان‌» یعنی‌: ملک‌الموت و همکارانش «جانشان را می‌گیرند» با قبض ارواحشان «در حالی‌که بر خویشتن ستمکار بوده‌اند» با هجرت نکردن از دیار کفر. پس ظلم وستمشان بر خویشتن‌، همزیستی با کفار و ترک فریضه هجرت است «فرشتگان به‌ایشان‌» یعنی‌: به این مسلمانان ستمکار باقی مانده در دار حرب «می‌گویند: شما در چه حال بودید»؟ این سؤال‌، سؤالی توبیخی است‌، یعنی‌: موقف شما دربرابر دینتان چگونه بود؟ آیا شما با وجود همزیستی با کفار و ترک هجرت‌، اهل دیانت هم بودید؟! یا معنی این است‌: آیا شما در زمره اصحاب پیامبرص بودید، یا در زمره‌مشرکان‌؟ آنان پوزش خواهانه «پاسخ می‌دهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم‌» که به اظهار دین و هجرت از سرزمین خویش توانا نبودیم‌. فرشتگان در رد این‌سخنشان سرزنش کنان «می‌گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید» و خود را از زیر بار ستم کفار نجات داده همراه با مسلمین به عبادت خدای بپردازید؟ چرا! شما این امکان را داشتید زیرا انسان اگر به کاری تصمیم بگیرد، حتما راهکار آن را هم پیدا خواهد کرد. مراد از (ارض) در اینجا، هر مکان و منطقه‌ای از مناطق کره زمین است که برای هجرت آماده و مناسب باشد، اما مراد از (ارض) اول‌، هر سرزمینی است که هجرت از آن واجب است «پس آن گروه جایشان دوزخ است و چه بدجایی است‌» یعنی‌: آن گروه مسکن و مأوایی جز دوزخ ندارند و چه بد جا و چه بد سرانجامی است‌.

پس این آیه‌، دلیل فرضیت هجرت از دار کفر به سوی دار اسلام است برای هر کسی‌که به برپاداشتن دین خویش در دار کفر قادر نباشد. ابن‌کثیر می‌گوید: «بر این امر اجماع وجود دارد». اما اگر به برپاداشت دین خویش در دار کفر قادر بود، آیا باز هم هجرت از دارحرب به‌سوی دار اسلام و از دار ظلم به‌سوی دارعدل و از دار بدعت به‌سوی دار سنت بر وی واجب است‌؟ علما در این باره بر دو قول‌اند. احناف می‌گویند: هجرت بر او واجب است‌. و شافعی‌ها می‌گویند: باقی‌ماندن در دار کفر برای وی مستحب می‌باشد.

﴿إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ حِيلَةٗ وَلَا يَهۡتَدُونَ سَبِيلٗا٩٨ [النساء: ٩۸].

«مگر آنان که حقیقتا مستضعف‌اند از مردان و زنان و کودکان‌» همانند بیماران مزمن و فرودستان دیگری «که چاره‌جویی نمی‌توانند» در جهت گریز از دیار کفر با توسل به اسباب نجات‌، چرا که به این اسباب دسترسی ندارند «و هیچ راهی نمی‌یابند» برای گریز از این بن‌بست‌. ابن‌عباس ب می‌گفت‌: «من و مادرم از مستضعفان حقیقی بودیم».

﴿فَأُوْلَٰٓئِكَ عَسَى ٱللَّهُ أَن يَعۡفُوَ عَنۡهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَفُوًّا غَفُورٗا٩٩ [النساء: ٩٩].

«پس آن جماعت‌» مستضعفان بیچاره و بی‌وسیله که در واقع عذری داشته‌اند «باشد که خدا از ایشان درگذرد» این وعده‌ای قطعی از سوی حق تعالی به درگذشت از آنان است زیرا کلمه (عسی) هرچند در اصل برای طمع و توقع می‌باشد، اما هرگاه خدای در چیزی به طمع افگند، آن چیز وجوبا واقع‌می‌شود، چرا که وقتی آن ذات کریم بنده خود را به طمع افگند، به وعده خویش وفا می‌کند «همانا خداوند همواره عفوکننده و آمرزنده است‌» این تعبیر، تأکیدی بر فریضه هجرت از دیار کفر است تا بدانجا که تارک هجرت به سبب عذر که هجرت بر وی واجب نیست نیز چنین بپندارد که ترک هجرت برای وی‌، گناهی‌است که می‌باید از آن طلب عفو و بخشایش کرد.

﴿وَمَن يُهَاجِرۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٠ [النساء: ۱۰۰].

«و هرکه در راه خدا هجرت کند» یعنی‌: هجرت وی با قصدی درست و نیتی خالصانه همراه بوده و به چیزی از انگیزه‌ها و شائبه‌های دنیوی آلوده نباشد «در زمین اقامتگاههای فراوان خواهد یافت‌» که به‌رغم میل قومی که از نزدشان هجرت کرده است و به کوری چشم و خاری آنان‌، در آن اقامتگاهها ساکن می‌شود. مراغم‌: سرزمین هجرت است که انسان به کوری چشم دشمنش‌، راه آن را در پیش‌می‌گیرد «و» در هجرت خویش «گشایشها» خواهد یافت‌، هم در سرزمینی که به‌سوی آن هجرت می‌کند و هم در رزق و روزی خویش «و هرکه از خانه خود هجرت‌کنان به‌سوی الله و پیامبرش به‌در آید» و به آنجایی برود که خدا أ ورسولش ص دستور داده‌اند «سپس مرگش در رسد» قبل از آن که به مکانی که قصد هجرت به‌سوی آن را کرده است‌، برسد «حقا که پاداش‌» هجرت «او» به‌طور کامل «بر الله ثابت شده است‌» یعنی‌: پاداش وی در نزد حق تعالی چنان ثابت شده‌است که هرگز برگشت‌پذیر نیست‌، هرچند که به دار هجرت هم نرسد «وخدا آمرزنده مهربان است‌» به عمل مؤمن می‌آمرزد و به نیت وی رحم می‌کند.

علما گفته‌اند: «هر هجرتی برای طلب علم‌، یا حج‌، یا جهاد، یا رفتن شخص به سرزمینی با هدف افزودن بر طاعت‌، یا با هدف قناعت‌، یا زهد و طلب روزی پاکیزه؛ هجرت به‌سوی خدا و رسول وی است». اما در اعمال‌، نیت معتبر است‌، چنان‌که در حدیث شریف آمده‌است‌: «... هرکس هجرت وی به‌سوی الله و رسولش‌باشد، قطعا هجرت وی به‌سوی الله و رسول وی است و هرکس هجرت وی به‌سوی دنیایی باشد که به آن دست یابد، یا به‌سوی زنی باشد که آن را تزویج کند، پس هجرت وی به‌سوی همان چیزی است که به قصد دستیابی به آن هجرت کرده است».

از ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده‌است که فرمود: ضمره‌بن جندب س از خانه‌اش هجرت‌کنان به‌در آمد و به قومش گفت‌: مرا بر دوش برداشته از سرزمین شرک به‌سوی رسول خدا ص بیرون برید. اما پیش از آن که نزد رسول خدا ص برسد، در راه هجرت درگذشت‌. پس این آیه کریمه در شأن وی نازل شد.

﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا١٠١ [النساء: ۱۰۱].

«و چون در زمین رهسپار سفر شدید، بر شما گناهی نیست که نماز را کوتاه سازید» یعنی‌: نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت بخوانید. این آیه دلیل بر آن است که کوتاه کردن (قصر) نماز بر مسافر واجب نیست‌، بلکه مسافر مخیر است که اگر بخواهد نماز را قصر کند و اگر بخواهد آن را کامل بخواند، چنان‌که این مذهب شافعی / است‌. اما در نزد امام ابوحنیفه /، قصر در سفر عزیمت است نه‌رخصت‌، پس قصر در سفر الزامی بوده و کامل خواندن نماز در آن جایز نیست زیرا رسول خدا ص در تمام سفرهایشان به کوتاه‌خواندن نماز پایبند بوده‌اند و به دلیل این فرموده عمر س: «فرض نماز در سفر بر زبان پیامبرتان‌، دو رکعت کامل بدون قصر است»، همچنان این فرموده عائشه ل: «اولین‌بار که نماز فرض‌شد، دو رکعت بود، پس این دو رکعت در سفر تثبیت و در اقامت وحضر برآن افزوده شد». باید دانست که سفر مباح کننده قصر در نزد احناف مسیرسه روز راه است که به مقیاس امروزی (٩۶) کیلومتر می‌شود. بلی‌! نماز را باید قصر کنید «اگر می‌ترسید که کافران شما را در بلا می‌افگنند، چرا که کافران برای شما پیوسته دشمنی آشکارند» ظاهر این آیه‌، مفید آن است که قصر در سفر جایز نیست‌، مگر اینکه با خوف فتنه و بلا از سوی کافران همراه باشد و لذا با وجود ایمنی از جانب آنان‌، قصر نماز جواز ندارد. لیکن در سنت نبوی ص به اثبات رسیده‌است که رسول خدا ص با وجود ایمن بودن از آزار کفار، نماز را در سفر قصر نمودند بنابراین‌، در نزد اهل سنت‌، خوف و هراس از دشمن‌، شرط جایز بودن قصر نماز در سفر نیست‌.

﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٠٢ [النساء: ۱۰۲].

این آیه خطابی است به رسول خدا ص و به هر امیر و فرماندهی بعد از ایشان‌، که باید در هنگام خوف با همراهانشان نماز خوف را برپا دارند. یادآور می‌شویم که رسول خدا ص دوبار نماز خوف خوانده‌اند، یک‌بار در «عسفان»، بار دیگر در سرزمین «بنی‌سلیم» و اصحاب ایشان نیز بعد از رحلتشان‌، بارها نماز خوف خوانده‌اند ـ چنان‌که معروف است‌. «و چون در میان مؤمنان بودی‌» در هنگام خوف «و برای‌شان نماز برپا داشتی‌، پس باید گروهی از ایشان با تو بایستند» یعنی‌: بعد از اینکه آنان را به دو گروه تقسیم کردی‌، یک گروه در برابر دشمن قرارگیرند و گروهی دیگر همراه تو در نماز بایستند «و باید که سلاح‌های خود را نیز برگیرند» یعنی‌: هم گروهی که با تو نماز می‌خوانند و هم گروهی که دربرابر دشمن می‌ایستند، هردو باید سلاح‌های خود را برگیرند. اما نمازگزاران باید آن مقدارسلاح برگیرند که مانع نمازشان نگردد. مراد این است که باید حامل اسلحه خود باشند، به گونه‌ای که در هنگام نیاز بتوانند بی‌درنگ به آن دسترسی داشته باشند تا این مجهزبودن به سلاح‌، امید دشمن‌شان را از هر نوع بهره‌برداری از فرصت‌، قطع نماید «پس چون‌» نمازگزاران همراه با تو «به سجده روند» یعنی‌: یک رکعت‌یا تمام نماز را با تو ادا نمایند «آن گروه دیگر باید که پشت سر قرار گیرند» یعنی‌:گروه اول بعد از فراغت از آن رکعت یا فراغت از تمام نماز، باید برای حراست در مقابل دشمن قرارگیرند، آن‌گاه گروه دوم به نماز بایستند.

احناف و بسیاری دیگر از فقها در تفسیر آن می‌گویند: چون گروه اول یک رکعت خویش را با دو سجده برگزار کرد، باید برگردد و در برابر دشمن بایستد وگروه دوم به نماز بپیوندد و چون گروه دوم نماز خویش را به‌پایان رساند، گروه‌اول در همان جایی که هست‌، نماز خویش را تکمیل نماید، یا مجددا به جایی که‌در اول نماز گزارده برگردد و نماز خویش را تکمیل نماید. اما مالک / می‌گوید: نماز گروه اول با همان یک رکعت به پایان می‌رسد زیرا در نزد وی‌، نماز خوف فقط یک رکعت است «و باید که آن گروه دیگر که هنوز نماز نخوانده‌، بیاید» و آن همان گروهی است که در برابر دشمن ایستاده و هنوز نماز نگزارده «پس با تو نماز خوانند» در رکعت دوم بر همان وصفی که گروه اول نماز گزارده است‌، بعد از آن رسول خدا ص سلام دهند و گروه دوم یک رکعت دیگر خویش را به اتمام‌برساند. در نزد مالک / با این یک رکعت نماز هردو گروه به اتمام می‌رسد، اما در نزد غیر وی از فقها، هریک از دو گروه‌، باید آنچه را که از وی فوت شده‌است‌، کامل گرداند. نخست گروه دوم و بعد از آن گروه اول «و باید که بگیرند» یعنی‌: این گروه دیگر «احتیاط خود را» یعنی‌: باید به هوش باشند و اگر ابزاری چون زره و مانند آن دارند، به‌کار بگیرند «و سلاحهای خود را برگیرند» گرفتن سلاح درنزد شافعی شرط و در نزد احناف مستحب است‌. آیه کریمه روشن نمی‌سازد که هریک از دو گروه چه‌مقدار نماز باید بخوانند، پس ذکر دو رکعت در اثنای شرح و تفسیر، به این اعتبار است که غالبا نماز خوف در سفر برگزار می‌شود و نمازهادر سفر، اغلب دو رکعتی است‌.

باید دانست که نماز خوف دارای اشکال و اوصاف متعددی است که بیان آنها در سنت وارد شده و همه آنها درست است و هرکس به یکی از آن صورتها نماز بگزارد، بی‌گمان دستور شریعت را انجام داده‌است و آنچه در این آیه ذکرشده‌، جامع همه آن صور می‌باشد. لیکن احناف به استناد احادیث وارده در این باب‌، کیفیت نماز خوف را چنین بیان نموده‌اند: «امام مردم را به دو گروه تقسیم نماید، گروهی با وی بایستند و گروهی دربرابر دشمن قرار گیرند، آن‌گاه امام با گروه اول‌یک رکعت و دو سجده بگزارد، بعد از آن این گروه دربرابر دشمن بروند و گروه‌دوم از برابر دشمن بیاید و امام با ایشان یک رکعت دیگر با دو سجده گزارده وسلام دهد، اما مقتدیانش که مسبوق هستند سلام ندهند، بلکه باید پیاده برای حراست به‌مقابل دشمن بشتابند، سپس گروه اول به جای اولی بازآیند، یا برای‌کم‌ساختن از تحرک‌، نماز خود را در همان جایگاه و سنگرشان منفردا و بدون‌قرائت به‌اتمام رسانند زیرا آنان حکم لاحق را دارند. سپس تشهد خوانده‌، سلام دهند و برای حراست در مقابل دشمن بازگردند، آن‌گاه گروه دوم بیایند و نمازشان را با قرائت سوره‌ای همراه باسوره فاتحه به‌اتمام برسانند، چرا که ایشان‌در ابتدا همراه امام در نماز داخل نشده‌اند، پس در حکم مسبوق به‌شمار می‌روند». خاطرنشان می‌شود که این کیفیت نماز خوف‌، از زهری‌، نافع‌، ابن‌عمر و ابن‌عباس روایت شده‌است‌. احناف درباره نماز خوف در وقت مغرب می‌گویند: «امام با گروه اول دو رکعت و با گروه دوم یک رکعت نماز بگزارد».

آن‌گاه حق تعالی در بیان حکمت مشروعیت نماز خوف می‌فرماید: «کافران آرزو دارند که شما از سلاحها و سازوبرگ خویش غافل شوید، پس یکباره بر شما حمله کنند» و با تمام نیرو و توان خویش چنان بر شما بتازند و کار را بر شما چنان دشوار سازند که دیگر به حمله دومی نیاز نداشته باشند «و اگر از باران در زحمتید، یا بیمارید، گناهی برشما نیست که جنگ افزارهای خود را بر زمین بگذارید، ولی مواظب خودباشید» تا دشمن غافلگیرانه بر شما حمله‌ور نشود. به این ترتیب‌، حق تعالی برای مجاهدان‌، نهادن سلاح به هنگام زحمت باران و در حال بیماری را رخصت داد وسپس ایشان را به گرفتن احتیاط و مواظبت از خویشتن فرمان داد تا دشمن از فرصت بهره‌برداری سوء نکند «بی‌گمان خداوند برای کافران عذاب خفت‌باری آماده کرده است‌» پس بدانید که دستور رعایت احتیاط از آن‌رو نیست که انتظار آن متصور باشد که کفار بر شما غلبه کنند، بلکه این دستور، امری تعبدی از سوی حق تعالی است‌.

﴿فَإِذَا قَضَيۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمۡۚ فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا١٠٣ [النساء: ۱۰۳].

«و چون نماز را تمام کردید» یعنی‌: چون از ادای نماز خوف فارغ شدید «پس خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلوهای خویش‌» یعنی‌: در تمام احوال و حتی در حال جنگ «یاد کنید و چون آسوده‌خاطر شدید» از وجود دشمن و حالت خوف از میان رفت «نماز را برپا دارید» یعنی‌: نمازی را که وقت آن داخل می‌شود، بر صفت مشروعه آن به‌طور کامل و با رعایت اذکار و ارکان و طمأنینه آن‌، برپا دارید «زیرا نماز بر مؤمنان فرض وقت معین شده‌ای است‌» یعنی‌: نماز فریضه‌ای است که خدای آن را بر بندگان خویش در اوقات معلوم و معینی فرض گردانیده و هر وقتی از اوقات آن دارای آغاز و انجامی است‌، لذا برپاداشتن نمازها در غیر اوقات آنها جایز نیست‌، مگر به خاطر وجود عذری شرعی‌، چون به خواب ماندن‌، یا سهوکردن‌، یا مانند آن‌، به همین دلیل است که خدای عزوجل شما را به برپاداشتن نماز در حال خوف ـ به کیفیتی که بیان شد ـ دستور داده وحتی در این حالت نیز، به تأخیر انداختن آن را از وقت معین آن اجازه نداده است‌.

در بیان سبب نزول روایت شده است‌: رسول خدا ص با یارانشان در «عسفان» بودند که مشرکان به فرماندهی خالدبن ولید در رسیده و در میان مسلمانان و قبله مستقر شدند، آنها با خود گفتند: هم اکنون وقت نمازی بر آنان فرامی‌رسد که ازخود و فرزندان‌شان برای‌شان محبوب‌تر است‌، پس مترصد آن فرصت باشید! همان بود که جبرئیل‌ ÷ این آیات را در میان ظهر و عصر فرود آورد.

﴿وَلَا تَهِنُواْ فِي ٱبۡتِغَآءِ ٱلۡقَوۡمِۖ إِن تَكُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ يَأۡلَمُونَ كَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا يَرۡجُونَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا١٠٤ [النساء: ۱۰۴].

«و در تعقیب قوم سستی نکنید» یعنی‌: در جست‌وجو و دنبال کردن گروه کفار، از خود ضعف و سستی نشان ندهید، بلکه نیرومندی و چابکی را به نمایش گذارید زیرا «اگر شما دردمند می‌شوید، آنان نیز همان‌گونه که شما درد می‌کشید، درد می‌کشند» لذا کفار از شما به پایداری در میدان کارزار و تحمل مرارت جنگ‌، سزاوارتر نیستند، پس شما را چه می‌شود که همانند آنان پایداری نمی‌ورزید «حال آن که‌» شما از آنها به پایداری سزاوارترید زیرا «شما از الله» پاداشی بزرگ و اجری عظیم را در آخرت و پیروزی دین خویش را بر سایر ادیان در دنیا «امیدوارید» یعنی‌: «آنچه که آنها امید ندارند» به‌سبب کفر و انکارشان‌، پس به هرحال‌، شما به پایداری در میدان معرکه سزاوارترید، چرا که شما و آنان درآسیب و درد جنگ‌، با هم برابرید، اما این فقط شما هستید که در امیدواری ثواب و یاری و تأیید پروردگار، برگ برنده را در اختیار دارید و آنها از این امیدواری محروم‌اند «و الله همواره دانای حکیم است‌» داناست به دردهایی که می‌کشید، حکیم است در آنچه که به شما دستور می‌دهد.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا١٠٥ [النساء: ۱۰۵].

سبب نزول این آیات این بود که‌: مردی از منافقان به‌نام طعمه‌بن‌ابیرق که ازطایفه «بنی‌ابیرق» بود، مقداری مواد خوراکی و سلاح را از رفاعه‌بن‌زید دزدید، اما شخص پاک و شایسته‌ای به‌نام لبیدبن‌سهل را به آن متهم ساخت‌. به روایتی‌دیگر: او زرهی از آن اموال دزدی را در خانه مرد یهودی‌ای به‌نام زیدبن سمین‌افگند. و چون برخی از مردم سارق حقیقی را ـ که آن شخص منافق بود ـشناختند، قومش نزد رسول خدا ص از وی به دفاع پرداختند تا بدانجا که نزدیک‌بود رسول خدا ص ـ به این استناد که متهم‌کننده آن منافق گواه و مدرکی ندارد ـ در داوری خویش به‌سوی آنان گرایش یابند. این بود که نازل شد: «ما این کتاب رابه‌حق و راستی بر تو نازل کردیم‌» ای محمد ص! «تا به‌موجب آنچه خدا به توآموخته‌» به وسیله وحی‌، یا به موجب آموخته‌های دیگری که تو را بدان راه‌نموده‌است؛ چون اجتهاد «میان مردم حکم کنی‌» برخی از علمای اصول ـ ازجمله ابومنصور ماتریدی ـ با استناد به این آیه گفته‌اند: رسول خدا ص حق داشته‌اند که به اجتهاد خویش حکم کنند، چنان‌که در حدیث شریف نیز آمده‌است که‌رسول خدا ص فرمودند: «جز این نیست که من هم بشری هستم‌، لذا برمبنای آنچه که می‌شنوم‌، حکم صادر می‌کنم و چه بسا یکی از شما در بیان حجت خویش لحن رساتری نسبت به بعضی دیگر داشته باشد و بنابراین‌، به نفع وی حکم صادر کنم‌، پس بدانید؛ آن کسی‌که من حق مسلمانی را برای وی حکم کرده‌ام‌، قطعا آن چیزپاره‌ای از آتش است‌، پس با علم به این حقیقت‌، باید آن را بر دارد، یا بگذارد». «و زنهار جانبدار خیانتکاران مباش‌» که به‌خاطر آنان با ذی‌حقان جدال کنی‌.

این آیه دلیل بر آن است که دفاع و جانبداری از کسی جایز نیست‌، مگر بعد از آن که به برحق‌بودن وی یقین داشته باشیم‌. و وکیلان مدافع شامل حکم عام این آیات هستند زیرا آنان در بسیاری از حالات‌، جز دفاع از گنهکاران و خائنان‌، هم و غم دیگری ندارند. پس باید دانست که دفاع از گنهکاران و خائنان به خدا أ ، پیامبرش ص و مسلمانان‌، به هیچ‌وجه جایز نیست‌.

﴿وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٦ [النساء: ۱۰۶].

«و از خدا آمرزش بخواه‌» در این امر که از بنی‌ابیرق جانبداری کردی «که خدا آمرزنده مهربان است‌» نقل است که رسول خدا ص در دفاع از بنی ابیرق به قتاده پسر برادر رفاعه‌بن زید که مال‌باخته بود، گفته بودند: «قصد اهل‌بیتی را کردی که از آنان به اسلام و صلاح یاد شده‌است‌، آنان را به سرقت متهم می‌کنی‌، بی‌آن که‌دلیل و بینه‌ای داشته باشی». پس چون آیه‌کریمه نازل شد و راز حقیقی سرقت را برملا ساخت‌، بنی‌ابیرق سلاح را به مال‌باخته برگرداندند.

﴿وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِينَ يَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا١٠٧ [النساء: ۱۰٧].

«و از کسانی که به خویشتن خیانت می‌کنند» چرا که مرتکب معصیت می‌شوند وزیان معصیتشان به خودشان بازمی‌گردد «دفاع نکن‌» یعنی‌: از جایشان حجت و دلیل ارائه نکن «زیرا خداوند هرکس را که خیانتگر و گناه پیشه باشد، دوست ندارد» پس وقتی خداوند أ خیانتکاران را دوست ندارد، دیگر هیچ مسلمانی نباید ازآنان دفاع کند. خوان‌: بسیار خیانت پیشه‌. اثیم‌: بسیار گناه‌پیشه‌.

﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطًا١٠٨ [النساء: ۱۰۸].

«اینان پنهان می‌دارند از مردم‌» اعمال ناشایست خود را، چرا که از آنان حیامی‌کنند و از آسیب و زیانشان بیم دارند «و از خداوند پنهان نمی‌کنند» اعمال زشت خود را و ملاحظه این امر را نمی‌کنند که خداوند أ بر آشکار و نهانشان‌آگاه است‌. پس باید بدانند که نمی‌توانند چیزی را از او پنهان بدارند، چرا که هیچ‌چیز از او پنهان نمی‌ماند، پس باید از حق تعالی حیا کنند «و» چگونه می‌توانند اعمال خود را از او پنهان کنند، در حالی‌که «او با آنهاست آن‌گاه که درشب چاره‌اندیشی می‌کنند» و در میان خود در مورد «آنچه که خدا از سخنان نمی‌پسندد» به رایزنی و برنامه‌ریزی می‌پردازند. نیرنگ پردازی و چاره‌اندیشی را «تبییت» نامید؛ زیرا عادتا این کارها در شب طراحی می‌شود و در روز به اجرا درمی‌آید «و خدا به آنچه انجام می‌دهند، همواره احاطه دارد» و علم و اراده وی بر آنها محیط است‌، پس چگونه است که از او حیا نکرده و به نافرمانی او می‌پردازند.

﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَمَن يُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا١٠٩ [النساء: ۱۰٩].

«هان‌، شما همانان هستید که از خیانت‌کنندگان در زندگی دنیا جانبداری کردید» مراد کسانی از طایفه بنی ابیرق‌اند که از قوم دزد خویش دفاع کردند «پس چه‌کسی‌در روز رستاخیز از آنان در برابر خدا جانبداری خواهدکرد» هنگامی که خدای آگاه بر همه طرحها و تدبیرهایشان‌، آنان را در برابر گناهانشان عذاب نماید؟ «یا کیست که برای‌شان وکیل باشد» یعنی‌: کیست که بتواند به وکالت از آنان در موضع دفاع وجانبداری آنان قرار گرفته و عذاب الهی را از آنان باز دارد؟ خدایا! هیچ کس نیست که در برابر تو یارای دفاع از کسی را داشته باشد.

﴿وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١١٠ [النساء: ۱۱۰].

«و هرکس کار سوئی کند» سوء: زشتی و بدی‌ای است که اثر آن به دیگران متعدی شود و در اینجا مراد از آن گناه است نه شرک «یا بر خود ستم ورزد» با انجام معصیتی از معاصی‌ای که اثر آن به دیگران متعدی نمی‌شود «سپس از خدا آمرزش بخواهد» یعنی‌: از حق تعالی بخواهد تا گناهانی را که مرتکب شده است بروی بپوشاند و اثر آنها را از وی محو کند، با این سخن خویش‌: «استغفرالله‌«: ازخدا آمرزش می‌خواهم»، یا: «اللهم اغفرلی»‌: خدایا! بر من بیامرز»؛ در این‌صورت «خدا را آمرزنده می‌یابد» برای گناهانش و «مهربان‌» می‌یابد به خودش‌.

ابن‌عباس س می‌گوید: «خدای مهربان در این آیه بندگانش را از بردباری‌، عفو، کرم‌، رحمت و مغفرت گسترده خویش آگاه می‌سازد و اگر گناهان بنده از آسمان‌ها و زمین و کوهها هم بزرگتر باشد، بی‌گمان خدای آن را بر کسانی که توبه واستغفار کنند، می‌آمرزد». همچنین در این آیه‌، آن شخص دزد از قوم بنی‌ابیرق‌، مورد ترغیب قرار می‌گیرد که به‌سوی توبه شتافته و از خدا أ آمرزش بخواهد وبداند که او را آمرزنده و مهربان خواهد یافت‌. اما حکم آیه کریمه عام است درباره همه بندگانی که مرتکب گناه شده و سپس از خدای سبحان آمرزش می‌طلبند. در حدیث شریف به روایت ابوبکر صدیق س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «هیچ مسلمانی نیست که مرتکب گناهی از گناهان بشود، سپس وضو ساخته و دو رکعت نماز بگزارد و آن‌گاه از خداوند أ برای آن گناهش آمرزش‌طلبد، مگر اینکه بر وی آمرزیده می‌شود».

﴿وَمَن يَكۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا يَكۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا١١١ [النساء: ۱۱۱].

«و هرکس گناهی مرتکب شود، فقط آن را به زیان خود مرتکب شده‌» چرا که فرجام و پیامد آن به خودش برمی‌گردد. یعنی‌: قوم آن شخص دزد، نباید از دزدی وی در تنگنا و فشار قرار گیرند، به گونه‌ای که آنان را وادارد تا از وی به ناحق دفاع‌کنند زیرا گناه سرقت وی فقط متوجه خود وی است و این گناه اصلا به آنان مربوط نیست «و الله دانای حکیم است‌» داناست به گنهکاران و صاحب حکمت است؛ از آن رو که به این قاعده بزرگ حکم کرد تا بدان عمل کنید و بدانید که گناه فقط گریبان صاحب خویش را می‌گیرد و بس‌.

﴿وَمَن يَكۡسِبۡ خَطِيٓ‍َٔةً أَوۡ إِثۡمٗا ثُمَّ يَرۡمِ بِهِۦ بَرِيٓ‍ٔٗا فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا١١٢ [النساء: ۱۱۲].

«و هرکس خطا یا اثمی مرتکب شود» خطا: لغزشی‌است که به عمد یا غیر عمد از انسان سرزند، اما «اثم» فقط عامدانه انجام می‌شود. و بعضی گفته‌اند: «خطا»، گناه صغیره است و «اثم» گناه کبیره «سپس آن را به گردن بی‌گناهی بیندازد» بی‌گناه‌در این داستان‌، همانا لبیدبن سهل است که بنی‌ابیرق او را به ناحق به دزدی متهم‌ساختند «قطعا بهتان و گناهی آشکار را بر دوش گرفته است‌» بهتان‌: دروغ بستن برشخص بی‌گناه است‌. آن را بهتان نامیدند زیرا بی‌گناه از آن در بهت و حیرت قرارمی‌گیرد، به دلیل اینکه از آن برکنار و بی‌خبر است‌، لذا چون می‌شنود که آن دروغ را به وی نسبت داده‌اند، مبهوت و متحیر می‌شود.

﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡۖ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيۡءٖۚ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا١١٣ [النساء: ۱۱۳].

«و اگر فضل خدا و رحمت او بر تو نبود» خطاب متوجه رسول خدا ص است‌. مراد از این فضل و رحمت بر ایشان این است که‌: پروردگار متعال ایشان را به لطف و عنایت و نگه‌داشت خویش‌، در قضیه «بنی‌ابیرق» از حق و حقیقت آگاه‌ساخت‌. آری‌! اگر این امر نبود «طایفه‌ای از آنان‌» یعنی‌: از گروه مدافع بنی‌ابیرق‌، که اسیدبن عروه و یارانش بودند «قصد آن کرده بودند که تو را گمراه سازند» از حکم‌کردن به حق «و گمراه نمی‌کنند مگر خود را» زیرا فرجام این‌کارشان به خودشان برمی‌گردد «و هیچ‌گونه زیانی به تو نمی‌رسانند» زیرا خدای‌سبحان نگهبان توست از کید و نیرنگ و زیان و گمراهسازی مردمان و او درهمه حال مؤید توست‌. و نیز بدان جهت که تو در این قضیه دزدی‌، به‌ظاهر امر و به اجتهاد خویش عمل کرده‌ای‌، پس قبل از نزول وحی درباره آن‌، هیچ زیانی متوجه تو نیست و اینک وحی آمد و حقیقت را برتو روشن ساخت «و خداوند برتو کتاب نازل کرد» یعنی‌: او قواعد و احکام و اموری را ـ در این آیات و غیرآن ـ در حوزه شریعت تو قرار داد که دربردارنده خیر بسیاری است «و» نیز بر تو «حکمت‌» نازل کرد. حکمت‌: سنت است که خدای آن را بر رسول خویش فرو فرستاد «و به تو آموخت آنچه را» که قبلا «نمی‌دانستی‌» از احکام وامور «و فضل الهی بر تو بزرگ‌» و بسیار «است‌» زیرا لطف و فضلی بزرگتر از نبوت و نزول وحی نیست‌. خطاب به رسول‌خدا ص، در واقع خطاب به امتشان نیز هست‌، پس امت رسول خدا ص این فضل را از طریق کتاب و سنت‌، از آن‌حضرت ص به ارث برده‌اند.

﴿لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا١١٤ [النساء: ۱۱۴].

«در بسیاری از نجواهایشان خیری نیست‌» نجوا: رازگویی و مشورت پنهانی در امری از امور به‌طریق درگوشی و پوشیده بین دو یا چند تن‌، غالبا در حضور دیگران است‌، به‌طوری‌که سوءظن حاضران غیرشنونده را برمی‌انگیزد. پس مراد آیه کریمه این است که در اغلب رازگویی‌های این‌چنینی مردم‌، خیری نیست «مگر» رازگویی در امور سه‌گانه زیر:

«کسی که‌» به وسیله نجوا «به صدقه یا معروفی فرمان دهد» معروف‌: لفظ عامی‌است که شامل تمام انواع نیکوکاری‌ها و امور پسندیده می‌شود «یا» فرمان دهدبه «اصلاح بین مردم‌» اصلاح بین مردم‌؛ عام است در همه مشاجراتی که میان آنان در خونها، آبروها، اموال و دیگر دعواها و مرافعات روی می‌دهد. درحدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «آیا شما را از کاری که درجه‌آن بهتر از درجه روزه و نماز و زکات است آگاه نگردانم ؟ یاران گفتند: چرا یارسول‌الله! فرمودند: این کار اصلاح ذات البین است زیرا فساد ذات‌البین تراشنده‌است‌، نمی‌گویم تراشنده موی است؛ بلکه تراشنده دین است». «و هرکس برای‌طلب خشنودی الله چنین کند» یعنی‌: به این امور سه‌گانه فرمان دهد «به‌زودی او را پاداش بزرگی خواهیم داد» ولی هرکسی که به‌انگیزه دیگری جز خشنودی الله أ ـ همچون انگیزه ریا و ریاست‌طلبی ـ به امور یادشده فرمان دهد، نه‌تنها مستحق این‌ستایش و پاداش نیست‌، بلکه حتی ممکن است از گناه آن هم نجات نیابد زیرا اعمال‌، وابسته به نیت است‌. در حدیث شریف به روایت ام‌حبیبه ل از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «کلام ابن آدم کله علیه لا له‌، الا ذکرالله عزوجل‌، او امر بـمـعروف‌، اونهی عن منکر». «سخن فرزند آدم تماما به زیان اوست نه به‌سود او، بجز ذکر خدای عزوجل‌، یا امر به معروفی‌، یا نهی از منکری».

﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥ [النساء: ۱۱۵].

«و هرکس پس از آن که راه هدایت برای او آشکار شد، با پیامبر مشاقه کند» مشاقه‌: در اصل به‌معنای دشمنی و مخالفت است‌. یعنی‌: هرکه با نجواگری در گناه و تجاوز و نافرمانی پیامبر ص، راه شقاق و مخالفت با ایشان را در پیش‌بگیرد، پس از آن که راه هدایت بر او روشن و مشخص شده و صدق و صحت رسالت را با براهین قاطعه آن دانسته است «و» هرکس «راهی جز راه مسلمانان را» که همانا پایداری در دین اسلام و تمسک به احکام آن است «پیروی کند» وبا اهل کفر و گمراهی پیوند دوستی برقرار نماید «او را بدانچه روی خود را بدان سوکرده‌، وا می‌گذاریم‌» یعنی‌: او را به کفار و گمراهان ملحق می‌کنیم و به آنچه که در دنیا انتخاب نموده وا می‌گذاریم «و به دوزخش می‌کشانیم‌» یعنی‌: در آخرت به او عذاب آتش را می‌چشانیم «و» دوزخ «چه بازگشتگاه بدی است‌!».

در تفسیر «کشف‌الاسرار» خواجه عبدالله انصاری / آمده‌است‌: «مراد از (سبیل مؤمنین) که در این آیه بر لزوم پیروی از آن تأکید شده‌است‌، اجماع اهل حق در هر عصری است». شافعی / نیز این آیه را بر صحت اجماع دلیل گرفته است زیرا عصمت مؤمنان از اینکه بر خطا اجماع و اتفاق کنند، تضمین شده است‌. چنان‌که رسول خدا ص در این حدیث شریف فرمودند: «لا یجتـمع امتی علی الضلاله‌». «امت من بر گمراهی جمع نمی‌شود».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١١٦ [النساء: ۱۱۶].

«خداوند این را که به او شرک آورده شود، نمی‌آمرزد و فروتر از آن را بر هرکه بخواهد می‌آمرزد و هرکس به خداوند شرک ورزد، قطعا دچار گمراهی دور و درازی شده است‌» چرا که او قوانین عقل را معطل ساخته‌، نگرش‌های وی فاسد شده‌، روش وی ازجاده اعتدال و استقامت منحرف و سعادت دنیا و آخرت از دستش رفته است‌. تفسیر نظیر این آیه در آیه (۴۸) نیز گذشت‌.

﴿إِن يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ إِنَٰثٗا وَإِن يَدۡعُونَ إِلَّا شَيۡطَٰنٗا مَّرِيدٗا١١٧ لَّعَنَهُ ٱللَّهُۘ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنۡ عِبَادِكَ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا١١٨ [النساء: ۱۱٧-۱۱۸].

«مشرکان بجای خدا جز بتهای مادینه را نمی‌پرستند» یعنی‌: بتهایی را می‌خوانند که به نام دختران نامگذاری کرده‌اند، چون لات‌، عزی و مناه‌. بعضی گفته‌اند: مراد از (اناثا) فرشتگان‌اند زیرا مشرکان می‌گفتند: فرشتگان دختران خدایند. ضحاک می‌گوید: «مشرکان می‌گفتند: فرشتگان دختران خدایند و ما از آن‌رو آنان را می‌پرستیم تا ما را به خدا نزدیک سازند، بنابر همین دیدگاه بود که آنها رابه خدایی گرفته و تصاویر و تمثالهایی از دختران برای آنان تراشیدند و زروزیور و گردن‌بند و جواهر بر آنان آویختند و گفتند: اینها شبیه آن دختران خدا هستند که‌ما ایشان را می‌پرستیم‌! یعنی شبیه فرشتگان‌اند». بعضی دیگر از مفسران (اناثا) رابه اشیای غیرذی روح‌، چون سنگ و چوب خشک و غیره تفسیر کرده‌اند، که بنابراین تفسیر، معنی چنین می‌شود: «مشرکان جز مردگانی بی‌جان رانمی‌پرستند». «و نمی‌پرستند جز شیطان مرید را» که ابلیس لعین است زیرا پیروی آنان از فرمان‌های ابلیس و آرایش‌های او به این معنی است که در واقع او راپرستیده‌اند. مرید: یعنی‌: متمرد، سرکش و متجاوز از حد. «که خدا او را لعنت کرد» یعنی‌: خداوند أ شیطان را از رحمت خویش طرد کرد و او را از مقامات عالیه بیرون راند «و او گفت‌: همانا از بندگان تو سهم معینی برمی‌گیرم‌» یعنی‌: یقینا بخش معینی از بندگانت را که در علم ازلی‌ات رفته است‌، در زیر پوشش گمراهیم قرار می‌دهم تا آنها را از عبادتت به سوی کفر و انکارت منحرف سازم‌. قتاده می‌گوید: «از هر هزار تن؛ نهصد و نود ونه تن رهسپار دوزخ‌اند».

﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّيَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَّخِذِ ٱلشَّيۡطَٰنَ وَلِيّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِينٗا١١٩ [النساء: ۱۱٩].

«و البته آنان را گمراه می‌کنم و البته آنان را در آرزوی باطل‌» دور و دراز «درمی‌افگنم‌» آرزوهایی که ناشی از وسوسه افگنی‌ها و آرایش‌های من است‌، چرا که فروگذاشتن راه تو را به آنان می‌آرایم و با درافگندنشان در آرزوهای باطل‌، آنان را به تأخیر توبه و امروز و فردا کردن در آن فرمان می‌دهم و این پندار خام را درآنان می‌افگنم که عمرشان طولانی خواهد بود و خیلی آرزوها دارند که باید به آن دست یابند و از این قبیل‌... «و البته وادارشان می‌کنم تا گوش‌های چهارپایان رابشکافند» و ببرند. چنان‌که کفار به امتثال امر شیطان و پیروی از رسم و راه وی‌، گوش‌های حیوانات «بحیره‌، سائبه و وصیله» [۳٩] را به‌نشانه اختصاص‌دادن آنها به بتان می‌شکافتند «و البته وادارشان می‌کنم تا آفرینش الله را تغییر دهند» به قولی‌؛ مراد از آن‌: خایه‌کشی‌، برکندن چشم‌ها و بریدن گوش‌های حیوانات اختصاص یافته به بتان است‌. به قولی دیگر: مراد از آن‌، تغییردادن فطرت و خلقتی است که‌خدای مردم را بر آن سرشته است‌. خاطرنشان می‌شود که گروهی از علما خایه‌کشی چهارپایان را اگر به قصد ازدیاد منافع آنها چون چاقی بیشتر و... باشد رخصت داده‌اند، اما خایه‌کشی انسان‌ها روا نیست زیرا این کار، مثله و تغییردادن آفرینش خدا أ است‌. بعضی دیگر ـ چون شاه ولی‌الله دهلوی ـ خال‌کوبی بدن و شبیه‌سازی مردان به زنان و زنان به مردان را نیز جزو آن می‌دانند. و درباره همه اینها احادیث آمده است «و هرکس که شیطان را به جای خداوند دوست گیرد» با پیروی از وی و امتثال اوامرش و فروگذاشتن پیروی الله أ و امتثال اوامر وی «قطعا دستخوش زیان آشکاری شده‌است‌» آری‌! کدامین زیان بزرگتر از باختن هدایت در دنیا و باختن آخرت ـ با رهسپارشدن به دوزخ است‌؟!.

﴿يَعِدُهُمۡ وَيُمَنِّيهِمۡۖ وَمَا يَعِدُهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠ [النساء: ۱۲۰].

«به آنان وعده می‌دهد» شیطان‌، وعده‌های باطل و بی‌اساس را، از قبیل این که‌: نه بهشتی در کار است‌، نه دوزخی‌، نه رستاخیز و نه حسابی «و آنان را در آرزو می‌افگند» به آرزوهای نابکار و بیهوده‌«و شیطان به آنان وعده نمی‌دهد» با افگندن این وسوسه‌های میان‌تهی در اندرونشان «بجز غرور» یعنی‌: آنان را با این وعده‌های خام می‌فریبد و در این وعده‌ها منافعی را به آنان می‌آراید، درحالی‌که در آنها جز زیان محض چیز دیگری نیست‌. ابن‌عرفه می‌گوید: «غرور چیزی است که ظاهری دوست‌داشتنی‌، اما باطنی نفرت‌آلود دارد».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ وَلَا يَجِدُونَ عَنۡهَا مَحِيصٗا١٢١ [النساء: ۱۲۱].

«آن گروه‌» یعنی‌: دوستان شیطان که به وسوسه‌های وی لبیک گفته و در دام فریب وی در افتاده‌اند «جایگاهشان جهنم است و از آن گریزگاهی ندارند» یعنی‌: جایی را ندارند که از عذاب جهنم به‌سوی آن بگریزند.

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَنُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا١٢٢ [النساء: ۱۲۲].

سپس خدای حال نیک‌بختان پرهیزگار را با کرامتهایی که دارند ذکر نموده می‌فرماید: «و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، به زودی آنان رادر باغهایی که از زیر درختان آنها نهرها جاری است درآوریم‌، همیشه در آن جاودانند» بدون زوال و بدون انتقال «وعده خدا حق است‌» یعنی‌: خداوند أ این را به آنهاوعده داده است به وعده راستین و وعده او خواه‌نخواه انجام‌شدنی است «وچه‌کسی در سخن از خدا راستگوتر است‌«؟ یعنی‌: هیچ‌کس در سخن از خدا أ راستگوتر نیست‌. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص در خطبه خویش‌چنین می‌گفتند: «ان اصدق الحدیث کلام الله، وخیر الهدی هدی محمد، وشر الامور محدثاتها، و کل محدثه بدعه‌، وکل بدعه ضلاله‌، وکل ضلاله فی‌النار: همانا راست ترین سخن‌، سخن خدا أ است و بهترین روش‌، روش محمد ص است و بدترین امور، امور نوپدید است و هر نوپیدایی بدعت و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی‌ای در دوزخ است» [۴۰].

﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا١٢٣ [النساء: ۱۲۳].

قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: نقل است که مسلمانان و اهل کتاب بر همدیگر فخرفروشی کردند، اهل کتاب گفتند: پیامبران ما قبل از پیامبر شما بوده‌اند و کتاب ما قبل از کتاب شماست‌، پس ما از شما بهتریم‌! و مسلمانان‌گفتند: پیامبر ما خاتم پیامبران است و کتاب ما ناسخ کتابهای شماست‌، پس ما نزدالله أ از شما بهتریم‌! این بود که نازل شد: «کار بر وفق آرزوهای شما و آرزوهای اهل‌کتاب نیست‌» یعنی ورود به بهشت‌، یا فضل و قرب نزد خداوند أ و رهایی ازعذاب وی‌، به‌صرف آرزو در دسترس نیست‌، چه این آرزوها به اهل کتاب‌مربوط باشد؛ چنان‌که گفتند: ما فرزندان و دوستان خداییم و آتش جز چند روزی معدود به ما نمی‌رسد! و چه این آرزوها به مسلمانان مربوط باشد؛ چنان‌که برخی از آنها گفتند: در روز قیامت منادی‌ای ندا می‌کند و می‌گوید: هرکس اسم اومحمد است به بهشت درآید! یا هرکس در روز جمعه‌، یا در فلان شهر درگذشته‌است‌، به بهشت در آید...! آری‌! همه اینها آرزوهای بی‌اساسی‌است‌، بلکه «هرکس بدی کند، دربرابر آن کیفر داده می‌شود و برای خود بجز الله هیچ دوست و هیچ یاری‌دهنده‌ای نمی‌یابد» لذا هرکس مرتکب کار بدی ـ اعم از شرک یا غیرآن ـ بشود، در دنیا یا آخرت در برابر کارکردش کیفر می‌بیند و دراین امر میان مسلمان وکافر هیچ فرقی نیست‌.

در حدیث شریف آمده است که چون این آیه فرود آمد، مفاد آن بر بسیاری از اصحاب سخت تمام شد تا بدانجا که برخی از آنها ـ از جمله ابوبکر صدیق س ـ گفتند: یا رسول‌الله! چگونه ما بعد از نزول این آیه رستگار می‌شویم‌، آخر در برابر هر عمل بدی کیفر می‌یابیم؟! رسول خدا ص فرمودند: «خدا بر تو بیامرزد ای ابوبکر! آیا تو بیمار نمی‌شوی‌؟ آیا در رنج و تعب نمی‌افتی؟ آیا به تو اندوه و دردی نمی‌رسد»؟ ابوبکر صدیق س گفت‌: چرا یا رسول‌الله! فرمودند: پس اینها ازجمله آن چیزهایی است که با آن کیفر داده می‌شوید».

بنابراین روایت و روایات متعدد دیگر، هر درد و مصیبتی که به انسان مسلمان می‌رسد و حتی خاری که بر بدنش می‌خلد، کفاره گناهانش می‌باشد. چنان‌که درحدیث شریف دیگری به روایت ابوهریره س و ابی‌سعید از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «هیچ درد و رنج و بیماری و آفت و حزن و حتی نگرانی‌ای به‌مسلمان نمی‌رسد، مگر اینکه خدای با آن‌، گناهانش را کفاره می‌کند». همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «چون گناهان بنده بسیار شود و او دارای چنان اعمال نیکی نباشد که کفاره گناهانش گردد، خدای او را به غم واندوهی مبتلا می‌گرداند تا این امر گناهان وی را کفاره نماید». همچنین درحدیث شریف به روایت ابن‌عباسس آمده است که فرمود: «از رسول خدا ص پرسیدند: یا رسول‌الله! هرکسی که مرتکب بدی‌ای شود، در برابر آن جزا داده می‌شود؟ رسول خدا ص فرمودند: آری‌! اما هرکس که کار نیکی انجام دهد دربرابر آن ده پاداش داده می‌شود، پس نابود شد کسی‌که یگان‌های وی ده‌گان‌هایش را مغلوب گردانید».

﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ نَقِيرٗا١٢٤ [النساء: ۱۲۴].

«و کسانی که کارهای شایسته کنند، چه مرد باشند چه زن‌، درحالی‌که مؤمن باشند، ایشان وارد بهشت شده و به‌قدر نقیری مورد ستم قرار نمی‌گیرند» یعنی‌: به‌اندازه ذره ناچیزی هم از پاداش آنان کاسته نمی‌شود. نقیر: گودی کوچک پشت هسته‌خرماست‌. و مقید ساختن عمل به ایمان‌، دلیل این عقیده اهل سنت و جماعت است که‌: عمل از ایمان نیست‌، بلکه عمل نشانه‌ای بر ایمان و کمالی در آن است‌.

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ وَٱتَّبَعَ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۗ وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِيمَ خَلِيلٗا١٢٥ [النساء: ۱۲۵].

«و کیست نیکوتر به اعتبار دین از آن‌کس که روی دل به درگاه خدا آورده و نیکوکار باشد» یعنی‌: خود را برای خدا أ خالص گرداند در حالی‌که به نیکویی‌ها عامل باشد. پس ظاهر عمل‌، به متابعت شرع نیکو می‌شود و باطن آن‌، به اخلاص و چون یکی از این دو شرط موجود نبود، عمل فاسد و تباه است «و» کیست نیکوتر به اعتبار دین از آن‌کس که روی دل به درگاه خدا آورده و نیکوکار باشد ودر عین حال «از آیین حنیف ابراهیم پیروی کند»؟ پاسخ این است که هیچ‌کس به‌اعتبار دین از چنین کسی نیکوتر نیست‌، «و» چگونه نیکوتر از او باشد درحالی‌که‌: «خدا ابراهیم را خلیل گرفت‌» یعنی‌: او را برگزیده خویش ساخت و به کرامت‌های خاص خود مخصوصش گردانید. حنیف‌: یعنی‌: گراینده از ادیان باطل به‌سوی دین حق‌، که اسلام است‌. خلیل‌: نزدیکترین دوستت به توست که تو او را با محبت و الفت خویش مخصوص می‌گردانی و او تو را. البته درجه «خلت» برترین مقامات «محبت» است که خدای ابراهیم‌ ÷ را در نزد خویش به این‌مقام برگزید. ذکر مقام و جایگاه ابراهیم‌ ÷ در اینجا، از باب ترغیب در پیروی از آیین وی است زیرا کسی‌که خدای او را به دوستی گرفت‌، سزاوار آن است که از راه و روش وی پیروی شود.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطٗا١٢٦ [النساء: ۱۲۶].

«و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن خداست‌» آیه کریمه به این حقیقت اشاره دارد که خداوند أ ابراهیم را برای این خلیل خویش نگرفت که به او فخر نماید و از او نیرو برگیرد، بلکه او را به‌خاطر طاعت وی و به عنوان پاداشی‌برای وی در برابر عبودیت خالصانه‌اش‌، خلیل خویش گرفت بنابراین‌، حق تعالی‌به ابراهیم‌ ÷ و احدی از خلقش نیازمند نیست‌، چرا که هرچه در آسمان‌ها و زمین‌است از آن اوست «و خداوند بر همه چیز احاطه دارد» با علم خویش و هیچ‌چیزکوچک و بزرگی نیست مگر اینکه در حیطه و دایره علم وی است و او بر همه چیز چیره و مسلط است ـ پاکی و ستایش ویژه اوست‌.

﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ فِي يَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡيَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِهِۦ عَلِيمٗا١٢٧ [النساء: ۱۲٧].

«و از تو در باب زنان طلب فتوی می‌کنند» که با آنان چه نوع رفتار باید کرد؟ افتاء: روشن ساختن امری مبهم و استفتاء: سؤال‌کردن از حکم خدای در مورد امور مبهم است‌. «بگو: الله به شما در باب زنان فتوی می‌دهد» یعنی‌: در موردآنچه از آن سؤال کردید، حکم را برای شما بیان می‌کند «و آنچه خوانده می‌شود بر شما در کتاب‌» یعنی‌: آنچه از قرآن که در آغاز سوره «نساء» نازل شده است‌.مراد از آن آیه‌: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم... است؛ «درحق آن زنان یتیمی نازل شده که حق مقررشان را به ایشان نمی‌دهید» یعنی‌: مفاد آیه سوم این سوره که تفسیر آن گذشت‌، این است که‌: برخی از شما حق دختران یتیم را در مهریه و میراث به آنان نمی‌پردازید؛ «و» در عین حال «رغبت می‌کنید که با آنان نکاح کنید» به سبب زیبایی و جوانی‌شان‌، پس چنین نکنید مگر آن که مهرآنان را همچون امثالشان کاملا به آنان بپردازید. یا معنی این است‌: شما از نکاح کردن آنان به سبب زشتی و بدشکلی‌شان روی بر می‌گردانید، اما در عین حال‌، نکاح دادن آنان به دیگران را نیز ناخوش می‌دارید زیرا در آن صورت‌، آن دختر یتیم شوهرش را شریک مالش می‌گرداند «و» آنچه که بر شما درباره زنان یتیم ودرباره کودکان مستضعف در آیه (۱۱) سوره «نساء» خوانده شد و آن آیه‌: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ [النساء: ۱۱]. است «درباره کودکان مستضعف نازل شده است‌» یادآور می‌شویم که اهل جاهلیت‌، میراث زنان و کودکان مستضعف را نمی‌دادند، بلکه فقط به مردانی میراث می‌دادند که آماده جنگ و دیگر امور مهم می‌بودند، پس حکم پروردگار درباره آنان که در آغاز سوره نیزگذشت‌: «این است که در حق یتیمان به عدل و انصاف رفتار کنید» و حکام جامعه اسلامی و اولیای ایتام‌، مکلف به رعایت این حکم هستند. بلی‌! درباره این استفتایی که مطرح کردید، آیات اول سوره پاسخگوی شماست‌.

علامه شاه ولی‌الله دهلوی می‌گوید: «پاسخ این استفتا تفصیلی داشت‌، پس حق تعالی بعضی مسائل را به آیات سابقه حواله فرمود و آن مسئله تحریم ظلم بر دختران یتیم است و بعضی را در اینجا جواب داد و آن مسئله نشوز و تحریم میل کلی به یک زن و اعراض از زن دیگر و اباحت طلاق در صورت ضرورت است ـ که در آیات بعدی (۱۳۰ ـ ۱۲۸) می‌آید». «و هر خیری که انجام دهید» در رعایت حقوق کسانی که ذکرشان رفت «قطعا خدا به آن داناست‌» و شما را برحسب کارکرد شما پاداش می‌دهد.

﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞۗ وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ وَإِن تُحۡسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٢٨ [النساء: ۱۲۸].

«و اگر زنی از نشوز یا اعراض شوهرش بیمناک باشد» نشوز مرد از زنش‌: دوری گزیدن و بدبردنش از وی‌، میلش به جدایی از وی‌، بازداشتن نفقه از وی و زدن یا دشنام‌دادن وی است‌. و «اعراض» وی از زنش این است که به سبب کبرسن‌، یا زشتی و ناهنجاری‌ای در خلقت یا خلق وی‌، یا به سبب دلتنگی از وی و چشم‌دوختن به ازدواج با زنی دیگر، یا غیر این از علل‌، با وی انس و الفت نگیرد و با وی کمتر سخن بگوید «پس‌» اگر چنین بود «بر آن دو گناهی نیست در آن که صلح آورند در میان خود به‌نوعی از» انواع «صلح‌» مثلا با ساقط کردن تمام نوبت‌زن‌، یا بخشی از نوبت وی‌، یا ساقط کردن بخشی از نفقه یا بخشی از مهرش‌. و درمقابل؛ امتیازی که مرد به زن می‌دهد این است که او را همچنان در حباله نکاح خویش نگه دارد «و صلح بهتر است‌» یعنی‌: صلح و سازشی که دل‌ها بر آن آرام گرفته و اختلافات با آن برطرف شود، بهتر از جدایی‌، یا ادامه کشمکش وخصومت میان زن و شوهر است‌.

ابن‌جریرطبری از عائشه ل روایت کرده است که گفت‌: «این آیه‌ناظر بر مردی است که دو زن دارد و یکی از آنها بدشکل یا بزرگسال است‌، و او به‌وی چندان مایل نیست‌، پس این زن به شوهرش می‌گوید: طلاقم نده و در مقابل آن تو درباره من مخیر هستی (که حقم را در نوبت شب رعایت نکنی). چنان که‌سوده بنت زمعه همسر رسول خدا ص نیز که پا به سن گذاشته بود، از بیم آن که مبادا رسول خدا ص طلاقش دهند، به آن حضرت ص گفت‌: یا رسول‌الله! نوبت‌من از آن عائشه باشد». آری‌! او ترجیح داد که افتخار همسری رسول خدا ص را از دست ندهد و رسول خدا ص هم درخواست وی را پذیرفتند تا امتشان درمشروعیت و جواز این امر به ایشان تأسی و اقتدا کنند «و بخل در نفوس حضوردارد» حق تعالی خبر می‌دهد که بخل در نفس هریک از زن و شوهر، بلکه در تمام‌نفس‌ها لانه دارد، به‌طوری که‌گویی همیشه در نفس‌ها حضور و غلبه داشته و به حکم سرشت و طبیعت‌، در هیچ حالی از آنها غایب نمی‌شود، لذا این بخل است که مرد را وامی دارد تا از حسن معاشرت‌، تأمین نفقه زن به‌طور پسندیده و مانند آن از حقوقی که بر عهده وی است امتناع کند، همچنین این بخل است که زن را وامی دارد تا وجایبی را که در قبال شوهرش دارد، به ایفا نگرفته و حاضر نباشد تا از چیزی از حقوقش دربرابر وی درگذرد «و اگر نیکوکاری و پرهیزگاری کنید» یعنی‌: اگر شما مردان با زنان خویش معاشرت نیکو داشته و از آنچه که جایز نیست؛ چون ناسازگاری و رویگردانی‌، بپرهیزید «قطعا خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است‌» وشما را در قبال آن به زودی پاداش می‌دهد.

﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ وَإِن تُصۡلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٢٩ [النساء: ۱۲٩].

«و شما هرگز نمی‌توانید میان زنان عدالت کنید» در محبت و مقاربت جنسی ونفقه و گفت‌وگو و انس و الفت و غیره‌، به‌گونه‌ای که به یکی از آنها به هیچ وجهی‌از وجوه نسبت به دیگری تمایل بیشتری نداشته باشید «هرچند بر عدالت حریص باشید» از آن رو که طبایع بشری بر تمایل بیشتر به یکی از آنها سرشته شده است‌، به‌طوری که مردان دراین‌باره مالک دل‌هایشان نبوده و هرگز نمی‌توانند نفسهایشان‌را به رعایت برابری تام و تمام میان زنانشان وادارند، از این جهت در حدیث شریف‌آمده است که رسول خدا ص می‌گفتند: «خدایا! این نوبت‌بخشی و تقسیم من‌است در آنچه که من مالک آن هستم‌، پس مرا در آنچه که مالک آن نیستم سرزنش نکن» «پس‌» اکنون که هرگز نمی‌توانید میان زنان تماما عدالت کنید «به یک‌طرف یکسره تمایل نورزید» که طرف دیگر را تماما ترک نمایید «تا آن که او را مانند معلقه رها کنید» معلقه‌: زنی است که نه به معنای واقعی وجود شوهر را احساس می‌کند و نه مطلقه است که تکلیف خود را بفهمد، لذا در سرگشتگی وبلاتکلیفی دست‌وپا می‌زند. شکی نیست که این حال و وضع‌، زیان بزرگی را متوجه او می‌سازد بنابراین‌، لازم است تا مرد برای او از نفس خویش سهمی بدهد، هرچند که این سهم اندک باشد «و اگر به اصلاح بپردازید» یعنی‌: اگر آنچه را که تباه ساخته‌اید از امر معاشرت نیکو با زنانتان و رعایت عدالت در میان آنان‌، به صلاح و اصلاح آورید «و پرهیزگاری نمایید» از خدا أ با ترک آنچه که رضای وی در آن نیست و از تمایل یکسره به یک طرف بپرهیزید، بدانید که «یقینا خداوند آمرزنده مهربان است‌» و به کوتاهی‌هایی که قبلا از شما سر زده‌، شما را مؤاخذه نمی‌کند.

﴿وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغۡنِ ٱللَّهُ كُلّٗا مِّن سَعَتِهِۦۚ وَكَانَ ٱللَّهُ وَٰسِعًا حَكِيمٗا١٣٠ [النساء: ۱۳۰].

«و اگر آن دو از یک‌دیگر جدا شوند» یعنی‌: اگر به صلح و سازشی نرسند و به وسیله خلع یا طلاق‌، از هم جدا شوند «خداوند هریک را بی‌نیاز می‌گرداند» ازدیگری‌، بدین‌سان که برای مرد زنی را مهیا می‌گرداند که با وی سازش داشته باشد و چشم و دلش به او آرام گیرد و برای زن نیز مردی را نصیب می‌کند که ازمصاحبت با وی لذت برده و کاملا احساس خوشبختی نماید و بنابراین‌، حق تعالی هردو را «از توانگری خویش‌» روزی می‌دهد، به چنان روزی‌ای که آنان را بی‌نیاز گرداند. از علی س درباره این آیه سؤال نمودند، فرمود: «این آیه ناظر بر مردی است که دو زن دارد و یکی از آن دو ناتوان شده‌، یا بدشکل و بدهیکل‌است و لذا مرد می‌خواهد تا از وی جدا گردد، اما زن بر این اساس با وی صلح می‌کند که او یک شب نزد وی باشد و چند شب دیگر نزد زن دیگرش‌، لیکن وی را طلاق ندهد، پس آنچه که زن به خاطر خوشی به آن راضی شود، باکی در آن‌نیست‌، اما اگر زن از قرارداد صلح برگشت‌، مرد باید میان آنها به برابری رفتارنماید». «و خداوند گشایشگر حکیم است‌» گشایشگر است در دهش و بخشش‌خویش‌، صاحب حکمت است؛ از آن‌رو که اجازه داده تا رشته چنین ازدواج تلخی با طلاق از هم گسسته شود.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدٗا١٣١ [النساء: ۱۳۱].

«و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است‌، از آن خداوند است‌. و ما به کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده‌شده‌، سفارش کردیم‌» یعنی‌: در کتابهایی که بر آنان فرود آوردیم به آنان امر کردیم «و نیز به شما» یعنی‌: هم به آنان و هم به‌شما امر کردیم که «از خدا پروا کنید» و تقوی پیشه کنید. لذا امر به تقوی مخصوص امت ما نیست و این سفارش دیرینه‌ای است که خدای پیوسته بدان توصیه کرده است‌، چه فقط به وسیله تقوی است که بنده نزد خدا أ خوشبخت می‌شود.و چنان‌که حق تعالی ما و پیشینیان‌مان را به تقوی دستور داد، هم به آنان فرمود وهم به ما می‌فرماید: «و اگر کفر بورزید» چه باک‌، که «آنچه در آسمان‌ها و زمین است‌، از آن خداست و خدا بی‌نیاز ستوده صفات است‌» یعنی‌: بی‌نیاز است از خلق‌خویش و از پرستش آنان و سزاوار آن است که ستوده شود. فایده این تکرار، تأکید است تا بندگان به گسترایی ملک پروردگار پی ببرند و در آن بیندیشند و تأمل‌کنند و بدانند که خداوند أ از خلقش بی‌نیاز و بر آنان تواناست و بنابراین‌، از حق وی است که مورد اطاعت قرار گیرد، نه مورد نافرمانی‌.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا١٣٢ [النساء: ۱۳۲].

«و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است‌، از آن خداست و خدا کارسازی را کافی است‌» این آیه بیانگر موجبات تقوی و توکل است زیرا وقتی خلق همگی ازآن خدای متعال‌اند و او آفریننده و مالک آنهاست؛ پس این حق اوست که درمیان خلقش مطاع بوده و مورد نافرمانی قرار نگیرد و در همه امور فقط به او توکل شود نه بر غیر وی‌. پس سیاق این آیات دلیل بر آن است که رأس همه امور توحید و توکل است‌.

آن‌گاه حق تعالی بندگانش را چنین بیم می‌دهد:

﴿إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ أَيُّهَا ٱلنَّاسُ وَيَأۡتِ بِ‍َٔاخَرِينَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ قَدِيرٗا١٣٣ [النساء: ۱۳۳].

«ای مردم‌! اگر خدا بخواهد شما را از میان می‌برد» یعنی‌: شما را فنا می‌سازد و می‌میراند «و دیگرانی را پدید می‌آورد» یعنی‌: مردمی دیگر غیراز شما، یا خلقی دیگر غیر از انسان‌ها را پدید می‌آورد، آن‌گاه ایشان نه همانند شما، بلکه مطیع وگوش به فرمان خواهند بود «و خداوند بر این کار تواناست‌».

﴿مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ ثَوَابُ ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا١٣٤ [النساء: ۱۳۴].

«هر که طالب جزای دنیا باشد» یعنی‌: هرکس در عقیده و عمل و رفتار و جهاد خویش چیزی از پاداش دنیا را بخواهد ـ مثلا مجاهدی که طالب غنیمت جنگ‌باشد نه مزد اخروی جهاد «پس پاداش دنیا و آخرت نزد خداست‌» بنابراین‌، چنین کسی به کمترین و حقیرترین دو پاداش اکتفا کرده است‌، آخر چرا او آن قدر بلندهمت نیست که با عمل خویش پاداش دنیا و آخرت هردو را از خدا طلب کند و احراز نماید «و خدا شنوای بیناست‌» شنواست سخنان بندگان را، بیناست به کارو کردارشان‌. این هم وعده و هم وعید است‌.

چون معانی مالکیت‌، قدرت و پاداش دهی پروردگار متعال در دنیا و آخرت‌، در نفسها استقرار پیدا کرد؛ حق تعالی به رعایت عدالت دستور صادر نموده ومی‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٣٥ [النساء: ۱۳۵].

«ای مؤمنان‌! پیوسته‌» با سعی و سخت‌کوشی تمام «به عدالت قیام کنید» درمیان مردم‌، در آنچه که از امورشان بر عهده می‌گیرید و نیز به عدالت قیام کنید در حق کسانی‌که زیر دست شمایند از زنان و فرزندان‌. خطاب آیه کریمه‌، قضات وامرا را نیز دربر می‌گیرد «و برای خدا گواهی دهید» یعنی‌: در ادای گواهی‌، خدا أ را درنظر داشته‌باشید و رضای او را طلب کنید؛ با برپاداشتن گواهی در میان مردم بر وجه راستین آن که همانا اظهار حق است «ولو آن که‌» این گواهی حق «به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندانتان باشد» رعایت عدالت در گواهی دادن علیه‌خود؛ اقرار به حقوقی است که بر ذمه خود انسان قرار دارد و رعایت عدالت درگواهی دادن علیه پدر و مادر و خویشاوندان؛ گواهی دادن او به حقی است که دیگری بر ذمه آنان دارد. پدر و مادر از آن‌رو ذکر شده‌اند که نیکی کردن به آنها واجب است و در عین حال آنها دوست‌داشته‌ترین خلق برای فرزند هستند. همین‌طور نزدیکان انسان نیز در مظان دوستی و تعصب وی قرار دارند، پس هرگاه انسان در میزان عدل و حق‌، علیه این محبوبترین کسان خویش گواهی داد، بدون شک گواهی حق وی علیه مردم بیگانه‌، حتمی است «اگر» کسی‌که علیه وی گواهی داده می‌شود «توانگر باشد» پس نباید به خاطر توانگر بودنش و جلب منافع یا دفع زیانش‌، از گواهی‌دادن علیه وی صرف نظر شود «یا» اگر «فقیر باشد» نباید به‌انگیزه دلسوزی و ترحم بر وی و رعایت حالش‌، ادای گواهی علیه وی فروگذاشته شود «به هرحال خدا به آن‌دو» از شما «سزاوارتر است‌» و مهربانتر «پس از خواهش نفس پیروی نکنید» در جلب منفعت برای خود، یا والدین و نزدیکان خویش و دفع زیان از آنان «با ترک عدالت‌» پس فریفته‌شدن به خواهشها و منافع‌، شما را به ترک عدالت وا ندارد «و اگر سخن را بپیچانید» یعنی‌: اگر حقی را که ادای درست آن برشما واجب است‌، فروگذارید؛ با تحریف نمودن شهادت برخلاف حقیقت آن ـ به روشی که خواهش نفس شما را برآورد و ازجمله با زبان‌بازی «یا اعراض نمایید» از ادای شهادت به‌طورکلی‌، با کتمان نمودن آن «قطعا خدا به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است‌» و شما را در برابر آن جزا می‌دهد.

این آیه عام است در باره قضات و شهود. اعراض شهود از ادای شهادت‌، روشن است و صریح آیه به آن ناطق می‌باشد، اما اعراض و زبان‌بازی قاضی نیز این است که‌: او در جریان دادرسی از یکی از دو طرف دعوی روی گرداند، یا ازسخن‌گفتن با وی سربپیچد. بعضی گفته‌اند: آیه کریمه مخصوص به شهود است زیرا در جاهلیت چنان بود که شخص اگر شهادت حقی درباره پسرعمو یا خویشاوند خویش می‌داشت و او را فقیر و تنگدست می‌یافت‌، زبانش را از ادای آن شهادت علیه وی درمی‌پیچید، یا آن شهادت را به‌طور کلی پنهان می‌کرد تا آن‌گاه که آن خویشاوند و نزدیک وی‌، توانگر شود و دینش را بپردازد. این بودکه آیه کریمه نازل شد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «بهترین گواهان کسی است که گواهی‌اش را قبل از آن که از وی خواسته شود، ادا نماید».

از آنجا که ایمان رکن اساسی تقوی است و این سوره در حقیقت شارح اصل «تقوی» که در آغاز سوره «بقره» مطرح شد، می‌باشد بنابراین‌، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١٣٦ [النساء: ۱۳۶].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فروفرستاده ایمان بیاورید» یعنی‌: بر ایمانتان ثابت‌قدم بوده و بر آن مداومت ورزید و آن راپیوسته تجدید نمایید. پس این دستور، از باب تحصیل حاصل نیست‌، بلکه از باب افزودن بر کمال کامل است‌، چنان‌که مؤمن در هر نمازی می‌گوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦ . «ما را به راه راست هدایت کن». یعنی‌: بر هدایتمان بیفزای و ما را بر آن بر راه راست ثابت‌قدم نگهدار «و» ایمان آورید «به کتابهایی که قبلا نازل کرده است‌» این دستور، شامل ایمان به همه کتابهای آسمانی می‌شود. ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی در اینجا پنج رکن از ارکان ایمان را ذکر کرد زیرا رکن ششم که ایمان به قدر حق تعالی است‌، بخشی از مضمون ایمان به خداوند أ می‌باشد «و هرکه به الله و به فرشتگان او و کتاب‌هایش و پیامبرانش و روز آخرت کفر ورزد، درحقیقت گمراه شده است‌» از راه راست «به گمراهی دور و درازی‌» زیرا کفر به هر رکنی از ارکان ایمان‌، کفر به کل آن می‌باشد، پس چنین کسی هرچه زودتر باید به راه هدایت برگردد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ سَبِيلَۢا١٣٧ [النساء: ۱۳٧].

«کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند، سپس کافر شدند، آن‌گاه بر کفر خود افزودند، هرگز الله آنان را نمی‌آمرزد و هرگز به آنان راهی نمی‌نماید» زیرا پس از این‌همه فروروی در لجن کفر و نفاق‌، دیگر از آنها کاملا بعید است که‌خود را برای خدا أ خالص گردانیده و به او ایمانی راستین بیاورند، چه اضطراب و کفر مستمر و انکار دائم آنها، دلیل بر آن است که آنها با دین حق بازی می‌کنند و در گرویدن به حق‌، نیت درست و تصمیم خالصانه‌ای ندارند. این گروه عبارتند از: منافقان و زندیقان‌، که چون نزد مسلمانان و تحت اشراف و نظر آنان باشند، ادعای اسلام می‌کنند، ولی آن‌گاه که از نزد مسلمانان بروند، اظهار کفر می‌نمایند.

افزودن کفر از سوی آنان؛ پایداری آنها بر کفر تا هنگام مرگ است‌. به همین جهت ابن‌عباس س می‌گوید: «درصورتی بر آنان آمرزیده نمی‌شود که بر کفر خویش تا دم مرگ استمرار ورزند». در غیر آن‌، اگر کافر ایمان آورد و ایمانش را خالص گرداند و از کفر تماما دست بکشد، در این صورت خدای او را به راه راست هدایت نموده است و اسلام ماقبلش را محو می‌نماید و ویران می‌سازد. علی س با این آیه که در آن کفر بعد از ایمان سه بار ذکر شده است‌، چنین‌استدلال می‌کند که‌: مرتد باید سه بار به توبه فراخوانده شود.

ذکر منافقان بعد از این آیات‌، مشعر بر آن است که حال فوق از احوال منافقان است‌:

﴿بَشِّرِ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ بِأَنَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا١٣٨ [النساء: ۱۳۸].

«منافقان را بشارت ده که عذابی دردناک در پیش دارند» بشارت دادن عذاب به منافقان‌، استهزا به آنان است زیرا این در واقع بیم دادن است نه بشارت‌.

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّخِذُونَ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَيَبۡتَغُونَ عِندَهُمُ ٱلۡعِزَّةَ فَإِنَّ ٱلۡعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعٗا١٣٩ [النساء: ۱۳٩].

«همان کسانی که کافران را دوست خود می‌گیرند» یعنی‌: کافران را بر کفرشان پشتیبانی و بر گمراهی‌شان یاری می‌کنند و دل‌ها و عواطفشان با کافران است «بجزمؤمنان‌» یعنی‌: مؤمنان را دوست خویش نمی‌گیرند «آیا عزت را نزد آنان می‌جویند» که این خیالی خام است «چرا که عزت‌، همه از آن خداست‌» پس به هر که بخواهد از آن می‌بخشد و آن را از هرکه بخواهد باز می‌دارد. باید دانست که عزت و ارجمندی موجود در نزد غیر حق تعالی‌، همه از فیض و فضل اوست‌، پس مؤمن‌، عزت را جز از خداوند أ نمی‌طلبد. عزت‌: غلبه و قوت و نیرومندی است‌. تفسیر عملی این آیه در عصر ما، وابستگی برخی از فرزندان مسلمین به احزاب کفر و جریانهای انحرافی دین ستیز یا دین گریز است‌، که این ساده‌لوحان‌، عزت خویش را در پیوستن به آنان می‌جویند.

﴿وَقَدۡ نَزَّلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أَنۡ إِذَا سَمِعۡتُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ يُكۡفَرُ بِهَا وَيُسۡتَهۡزَأُ بِهَا فَلَا تَقۡعُدُواْ مَعَهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦٓ إِنَّكُمۡ إِذٗا مِّثۡلُهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ جَامِعُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡكَٰفِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا١٤٠ [النساء: ۱۴۰].

«و البته خدا در کتاب‌» خویش قرآن و دقیقا در آیه (۶۸) از سوره «انعام»؛ «بر شما نازل کرده که‌: هرگاه شنیدید آیات خدا مورد انکار و ریشخند قرار می‌گیرد، باآنان ننشینید تا به سخنی غیراز آن درآیند» یعنی‌: در هنگام شنیدن کفر و استهزا به‌آیات خدا أ، با کفار همنشین مشوید تا به سخنی دیگر غیراز آن بپردازند «چرا که در این صورت شما هم مثل آنان خواهید بود» یعنی‌: اگر در مجالس تمسخر و استهزای آنان بنشینید و از این کار دست برندارید، در آن صورت‌، شما هم در کفرمانند آنان هستید، پس اجتناب از مجالس کسانی که به آیات الهی کفر ورزیده وآن را مورد استهزا قرار می‌دهند، از تقوی است و بدانید که‌: «خداوند گردآورنده منافقان و کافران است همه یکجا در دوزخ‌» به جهت یکجا بودن آنها در کفر و استهزا در دنیا، پس چنان‌که منافقان با کافران در کفرشان مشارکت کردند؛ همچنین خداوند متعال میان آنان در جاودانه بودن در دوزخ مشارکت می‌آورد. آیه (۶۸) سوره «انعام» این است‌: ﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ... [الأنعام: ۶۸]. : و چون دیدی کسانی به قصد تخطئه در آیات ما فرو می‌روند، از آنان روی برتاب تا در سخنی غیر از آن درآیند). این حکم آن‌گاه نازل شد که گروهی از مسلمانان با مشرکان ویهودیان همنشینی می‌کردند، درحالی که آنها در مجالس خویش قرآن را به ریشخند و استهزا می‌گرفتند، پس مؤمنان از این همنشینی‌ها منع شدند.

برخی از علما با استدلال به همین آیه‌، همنشینی با فاسقان و اهل بدعت را از هر جنسی که باشند، حرام دانسته‌اند.

آن‌گاه حق تعالی با بیان اوصاف بیشتری از منافقان بر شناختمان از آنان می‌افزاید:

﴿ٱلَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمۡ فَإِن كَانَ لَكُمۡ فَتۡحٞ مِّنَ ٱللَّهِ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡ وَإِن كَانَ لِلۡكَٰفِرِينَ نَصِيبٞ قَالُوٓاْ أَلَمۡ نَسۡتَحۡوِذۡ عَلَيۡكُمۡ وَنَمۡنَعۡكُم مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلَن يَجۡعَلَ ٱللَّهُ لِلۡكَٰفِرِينَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ سَبِيلًا١٤١ [النساء: ۱۴۱].

«همانها که مترصد شمایند» یعنی‌: انتظار می‌کشند که چه بر سر شما می‌آید و کدامین خیر یا شری به شما می‌رسد «پس اگر از جانب خداوند به شما فتحی برسد» با پیروزساختنتان بر مخالفان کافرتان «می‌گویند: مگر ما با شما نبودیم‌» در آراستگی به اسلام و پایبندی به احکام آن‌؟ لذا سهم ما را از غنیمت بدهید «و اگر کافران نصیبی برند» از پیروزی و غلبه بر شما، به سبب حکمتی که خداوند أ تحقق آن را اراده کرده است «می‌گویند» این منافقان به کافران‌: «مگر ما بر شما تسلط نداشتیم‌» یعنی‌: مگر ما به شما روشن نساختیم که بر کیش شما هستیم‌، ولی با مسلمانان درمی‌آمیزیم تا آنها را از جنگیدن با شما سست کنیم‌؟ یا معنی این است‌: آیا ما بر شما تسلط نداشتیم و این امکان برای ما موجود نبود که شما رابکشیم و مسلمانان را علیه شما برانگیزیم‌؟ «و آیا شما را از ضرر مسلمانان بازنداشتیم‌«؟ یعنی‌: آیا ما با سست ساختن و ترسانیدن مسلمانان از شما، آنها را از شما دور نکردیم تا بدانجا که دل‌هایشان از دفاع سست شد و از انتقام گرفتن از شما ناتوان شدند؟

مراد آیه این است که‌: منافقان به آن گروهی گرایش پیدا می‌کنند که غلبه و پیروزی با وی باشد و به گروه غالب چنین وانمود می‌کنند که با آنان علیه گروه مغلوب همدست بودند. این است شیوه منافقان ـ خداوند أ لعنتشان کند.

کسانی از اهل اسلام که به پیروی از روش منافقان در کسب مال و جاه و قدرت‌، به صاحبان بهره‌های دنیا تمایل ورزند و با آنان از در تملق و دوستی وخضوع و فروتنی درآیند و در جانب مقابل با کسانی که بهره‌ای از دنیا ندارند، به‌درشتی و سختی و بداخلاقی رفتار کنند و آنها را تحقیر و تمسخر نموده و با آنها به گونه ناپسند رفتار کنند، نیز شبیه این منافقان هستند ـ که خدای اخلاق اهل نفاق را محو و آنان را سیه‌روی و بی‌پناه گرداند. «پس خداوند روز قیامت میان شما داوری می‌کند» یعنی‌: ای مؤمنان و منافقان‌! بدانید که خداوند أ به زودی درروز قیامت میان شما داوری می‌کند و در این روز است که حقایق آفتابی شده وپنهان‌کاریها برملا می‌گردد «و خداوند هرگز برای کافران‌، بر» زیان «مؤمنان راه‌تسلطی قرار نداده است‌» اگر مراد از (راه تسلط )، پیروزی و نصرت مؤمنان برآنان باشد، این در روز قیامت است و اگر مراد از آن‌، حجت و برهان باشد، این در دنیاست‌. یعنی‌: خداوند أ کافران را بر مؤمنان در حجت غلبه نمی‌دهد، بلکه حجت همواره از آن مؤمنان است‌. برخی آیه را چنین معنی می‌کنند: خدای سبحان برای کافران بر زیان مؤمنان راه تسلطی قرار نمی‌دهد، مادامی که آنان پایبند عمل به حق بوده و به باطل راضی نباشند، پس تا زمانی که مؤمنان به شریعت خداوند أ عامل بوده و به‌طور بایدوشاید رهرو راه شریعت باشند، حتما حق تعالی کفار و منافقان را سرکوب نموده و با برترساختن درجات مؤمنان بر درجات کفار و منافقان‌، کرامت اهل ایمان را نمایان می‌گرداند.

صاحب تفسیرالمنیر و حضرت شاه‌ولی‌الله دهلوی می‌گویند: «مراد آیه کریمه این است که خداوند أ کافران را بر مؤمنان چنان مسلط نمی‌سازد که اهل اسلام را به کلی مستأصل و ریشه‌کن ساخته و شوکت و دولت آنها را تماما از بین ببرند بنابراین‌، آیه کریمه پاسخی است به منافقانی که به انتظار زوال و نابودی کامل دولت مؤمنان بودند و با کفار از آن‌رو سازش و همکاری می‌کردند که ـ به پندارخام خود ـ در هنگام ریشه‌کن شدن مؤمنان‌، از پایمال شدن بیمناک بودند».

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا١٤٢ [النساء: ۱۴۲].

«منافقان با خدا نیرنگ می‌کنند» با آشکارساختن ایمان و پنهان داشتن کفر. یامعنی این است‌: منافقان به دوستان خدا أ نیرنگ می‌زنند. پس به این معنی‌، حق تعالی فریب‌بازی با دوستانش را ـ به عنوان گرامیداشتی برای مؤمنان ـ فریب‌بازی با خود معرفی کرد، چنان‌که در حدیث شریف قدسی آمده است‌: «هرکس دوست مرا آزار داد، بی‌گمان مرا آزار داده است». «و حال آن که خداوند به آنان نیرنگ می‌زند» یعنی‌: خداوند متعال با آنان چون نیرنگ‌زننده‌ای رفتارمی‌کند، بدین‌گونه که آنان را در دنیا بر همان حال تظاهر به اسلام وا می‌گذارد تا بدین‌وسیله خونها و اموال‌شان از تعرض مصون بماند و عذابشان را به سرای آخرت محول کرده و دربرابر نیرنگشان‌، درک اسفل از دوزخ را جایگاهشان می‌گرداند «و چون منافقان به‌سوی نماز برخیزند، با کسالت بر می‌خیزند» پس درحالی نمازمی‌خوانند که کاهل‌، کسل‌، دلمرده و گرانبارند، نه به ثوابی امیدوارند و نه از عذابی بیمناک و «با مردم ریا می‌کنند» ریا: نمایاندن کار و رفتاری پسندیده و زیبا به منظور نمایش دادن به مردم است‌، نه به منظور پیروی از امر خدا أ . درحدیث شریف آمده است‌: «هرکس نماز را در جایی که مردم او را می‌بینند، نیکوبخواند، اما در خلوت که کسی او را نمی‌بیند، آن را سرسری از سر بگذراند، این‌توهینی است که به آن بر پروردگار اهانت روا داشته است». «و یادنمی‌کنند» منافقان «الله را جز اندکی‌» یعنی‌: نماز نمی‌خوانند مگر اندکی زیرا منافقان اصلا دور از دیدگان مردم نماز نمی‌خوانند. یا معنی این است‌: منافقان خدا أ را به تسبیح و تهلیل ـ جز به طور اندک و نادر ـ ذکر نمی‌گویند و اگر این ذکر اندک هم خالصانه برای خدا أ بود؛ قطعا بسیار بود، ولی این هم خالصانه نیست‌.

در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص در وصف نماز منافق فرمودند: «این نماز منافق است‌، این نماز منافق است‌، این نماز منافق است‌: منتظر آفتاب می‌ماند تا چون آفتاب در میان دو شاخ شیطان قرار گرفت (یعنی در شرف غروب بود)، برمی‌خیزد، پس چهار منقار می‌زند و در آن خدا أ را جز اندکی یاد نمی‌کند». همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «سنگین‌ترین نمازها برمنافقان نماز عشاء و نماز بامداد است و اگر آنها می‌دانستند که در این دو نماز چه پاداشی‌است‌، حتما به این دو نماز می‌آمدند، هرچند به حالت سینه‌خیز ـ یعنی بر روی زانو و شکم خویش‌...».

﴿مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا١٤٣ [النساء: ۱۴۳].

«در میان این و آن مترددند» یعنی‌: منافقان در کار خویش میان مؤمنان و مشرکان و میان کفر و ایمان‌، متردد و دودل‌اند، نه ایمانی خالصانه می‌آورند و نه صراحتا به کفر می‌پیوندند «و هرکه را خدا گمراه کند» یعنی‌: هرکه را خداوند أ خوار سازد و توفیق را از وی سلب نماید «پس هرگز راهی برای او نخواهی یافت‌» یعنی‌: راهی که او را به حق برساند، یا اصلا برای او هیچ راهی نخواهی یافت؛ بلکه او هر روز در راهی است و هیچ ثبات و استقراری ندارد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينًا١٤٤ [النساء: ۱۴۴].

«ای مؤمنان‌! کافران را دوست نگیرید» یعنی‌: کافران را از خواص و نزدیکان خویش نگردانید و با آنان رابطه دوستی برقرار نسازید «بجای‌» برادرانتان از «مؤمنان‌» چنان‌که منافقان چنین کردند «آیا می‌خواهید در پیشگاه خداوند برای خود حجتی روشن‌» و الزام‌آور «قرار دهید» که شما را به‌سبب این حجت‌، یعنی موالات و دوستی با کافران‌، عذاب کند؟ ابن‌عباس ب می‌گوید: «سلطان» درقرآن همه‌جا به معنای حجت است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا١٤٥ [النساء: ۱۴۵].

«هرآینه منافقان در درک اسفل جهنم‌اند» درک‌: فروترین پله و طبقه است و به آنچه در بالا قرار دارد، «درج» گفته می‌شود. یعنی‌: درجه در بلندی به کار می‌رود و «درک» در پایینی‌. روایت شده است که دوزخ دارای هفت طبقه است و منافق در فروترین طبقه آن که «هاویه» نامیده می‌شود، قرار دارد «و هرگز برای‌آنان هیچ یاوری نخواهی یافت‌» که از این درک اسفل نجاتشان دهد. عبدالله بن‌مسعود س می‌گوید: «منافقان در درک اسفل در صندوقهای سربسته‌ای ازآتش قرا دارند». دلیل سخت‌تر بودن عذاب منافق از کافر این است که‌:

۱- منافق در دنیا از شمشیر مسلمانان در امان مانده است‌، پس عدالت ایجاب می‌کند که در آخرت تاوان آن را بازپس دهد.

۲- علاوه براین که منافق در کفر خود همانند کافر است‌، اسلام و مسلمین را هم به ریشخند گرفته است‌.

۳- کفر منافق شدید و غائله‌ها و فتنه‌گری‌های او بسیار است‌.

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا١٤٦ [النساء: ۱۴۶].

«مگر کسانی که توبه کردند» از نفاق خویش «و اصلاح نمودند» آنچه را با نفاق از احوال خویش فاسد ساخته بودند «و به خدا چنگ زدند» چنگ‌زدن به‌حق تعالی؛ تمسک به او و اعتماد به وعده‌های وی است «و دین خود را برای خدا خالص گردانیدند» به‌طوری که به اطاعت غیر وی آلوده نگردد «پس آن گروه‌، همراه مؤمنانند» در احکام دنیا و آخرت‌. سپس خداوند متعال آنچه را که به این مؤمنان وعده داده است‌، بیان نموده می‌فرماید: «و خداوند به‌زودی به مؤمنان پاداش بزرگی می‌بخشد» پس باید منافقان به سوی توبه و اصلاح بشتابند زیرا برای کسانی‌که به راه خلوص و صلاح برمی‌گردند، نیز مانند این پاداش است‌.

﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمٗا١٤٧ [النساء: ۱۴٧].

«اگر شکر کنید و ایمان آورید، خدا می‌خواهد با عذاب شما چه کند»؟ بدون تردیدعذاب نمودن شما چیزی بر ملک و اقتدار حق تعالی نمی‌افزاید، چنان‌که عذاب نکردن شما چیزی از قدرت و ملک وی نمی‌کاهد، پس اگر شکرگزار و مؤمن‌باشید، خدا أ از عذاب نمودن شما چه منفعتی می‌برد؟

ملاحظه می‌کنیم که در این عبارت‌، دعوتی لطف‌آمیز به منافقان پیشکش شده‌است تا خود را اصلاح نمایند. حق تعالی شکر را بر ایمان مقدم گردانید زیرا شخص عاقل در آغاز به نعمت‌های بزرگی که در وجود وی و دنیای هستی قراردارد، می‌نگرد آن‌گاه شکر و سپاس مبهمی را تقدیم منعم خود می‌نماید و چون نگرش‌هایش به شناخت منعم انجامید، در اینجاست که به منعم ایمان می‌آورد، آن‌گاه دیگر پیوسته شکرگزار وی است «و خدا همواره شکرپذیر داناست‌» یعنی‌: قدردان بندگانش در برابر طاعت آنهاست و در قبال شکرگزاریشان به ایشان اجر عظیمی می‌دهد و آن را از ایشان می‌پذیرد.

﴿لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا١٤٨ [النساء: ۱۴۸].

«خداوند بانگ برداشتن به بدزبانی را دوست ندارد» مانند دادکشیدن و صدا بلند کردن در فحش و دشنام‌، حتی اگر آنچه که به شخص دشنام داده شده نسبت می‌دهند، صحیح نیز باشد؛ «مگر از کسی‌که بر او ستم رفته باشد» یعنی‌: کسی‌که مورد ستم قرار گرفته‌، این حق را دارد که بانگ بردارد، داد بکشد وبگوید: فلانی بر من ستم کرد. به قولی دیگر: مراد این است که مظلوم می‌تواند ستمگر خود را نفرین کند. در حدیث شریف آمده است‌: «از دعای مظلوم بپرهیزید زیرا در میان او و خداوند أ هیچ حجابی نیست». همچنین مظلوم می‌تواند از ظالم شکایت کند و بگوید: «فلان بر من ستم کرد، یا فلان شخص ستمگری است». لذا برای کسی‌که موردستم قرار می‌گیرد، جایز است تا علیه ستمگرش سخنی را بر زبان آورد که برای او بد و آزار دهنده باشد. در حدیث شریف آمده است‌: «تعلل وبهانه‌جویی بدهکاری که به پرداخت بدهی خویش قادر است‌، ظلم است و موجب رواشدن مجازات و پایمال کردن حرمت و آبروی وی می‌گردد». اما برای مظلوم جایز نیست که در فریادزدن به بدی علیه ظالم‌، از حق خود تجاوز کند که اگر چنین‌کرد، تجاوزگر به‌شمار می‌رود «و خداوند شنوای داناست‌» داد و فریاد مظلوم را می‌شنود و ظلم ظالم را می‌داند.

آن‌گاه حق تعالی بندگانش را به گذشت و عفو برانگیخته و می‌فرماید:

﴿إِن تُبۡدُواْ خَيۡرًا أَوۡ تُخۡفُوهُ أَوۡ تَعۡفُواْ عَن سُوٓءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوّٗا قَدِيرًا١٤٩ [النساء: ۱۴٩].

«اگر خیری را آشکار کنید، یا پنهانش دارید» یعنی‌: اگر خیری را آشکارا یا پنهانی انجام دهید؛ «یا از بدی‌ای‌» که در حق شما می‌شود «عفو کنید» و اصلا آن‌را به دل نگیرید «هرآینه خدا عفوکننده است‌» از بندگانش و «توانا» است برانتقام گرفتن از آنان به سزای آنچه کرده‌اند. یعنی‌: به خدای سبحان اقتدا کنید زیرا او درعین توانایی‌ای که دارد، درمی‌گذرد و عفو می‌کند پس شیوه عفو و گذشت حتی در مواردی که شخص حق به‌جانب نیز باشد، بهتر است‌. در حدیث شریف به‌روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «بار مسؤولیت دو شخص دشنام‌دهنده بر کسی است که شروع به دشنام دادن می‌کند تا آن‌گاه که مظلوم از حد درنگذرد». همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «هیچ مالی ازصدقه دادن کم نشد و خداوند أ در برابر عفو جز عزت نیفزود و هرکس برای‌رضای خدا أ تواضع کند، حق تعالی وی را رفعت می‌دهد». پس عفو و گذشت از سوی کسی‌که به گرفتن حق خویش قادر است ولی در عین حال آن را به‌خدا أ وا می‌گذارد، بهتر است اما کسی‌که از گرفتن حق خویش ناتوان است‌، عفو و گذشت وی هم ارزشی ندارد.

این دو آیه بر این امر دلالت دارند که عفو و گذشت و نگه‌داشت زبان‌، از قضایای اساسی در موضوع ایمان است زیرا سیاق آیات کلا درباره ایمان می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا١٥٠ [النساء: ۱۵۰].

«کسانی که به خدا و پیامبرانش کفر می‌ورزند» کفر به برخی از پیامبران‌، در واقع کفر به خدا أ و به تمام پیامبرانش می‌باشد «و می‌خواهند میان خدا و پیامبران او جدایی اندازند» یعنی‌: آنها به‌سبب کفر به برخی از پیامبران‌، به همه ایشان کفر ورزیده‌اند ولی در عین حال مدعی هستند که به خداوند أ ایمان دارند پس این در واقع جدایی‌افگندن است میان خدا و میان پیامبرانش «و می‌گویند: به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار می‌کنیم‌» مراد از آنان یهودیان‌اند که به حضرت موسی ایمان آورده و به حضرات عیسی و محمدکفر ورزیدند. همچنین مراد نصاری‌هستند که به حضرت عیسی ایمان آورده اما به حضرت محمد ص کفر ورزیدند «و می‌خواهند میان این دو، راهی برای خود اختیار کنند» یعنی‌: می‌خواهند تا در میان ایمان و کفر، دینی بینابین را در پیش بگیرند تا خود را از حجتی که گریبانگیرشان می‌شود، برهانند.

این آیه محکوم کننده اندیشه و رفتار کسانی است که تحمل نام کافر بر آنان دشوار می‌آید ولی در عین حال به تمام الزامات ایمان گردن نمی‌نهند و حق و حرمت آن را چنان که باید رعایت نمی‌کنند.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٥١ [النساء: ۱۵۱].

«آنان به حق کافرند» یعنی‌: آنان در کفر خویش کامل و تمام عیارند؛ کفری حقیقی و واقعی «و ما برای کافران عذابی خفت‌بار آماده کرده‌ایم‌».

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٥٢ [النساء: ۱۵۲].

«و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ‌کدام از آنان‌» با دیگری «فرق نمی‌گذارند» بلکه به همگی آنها ایمان دارند ـ و این صفت بعد از بعثت حضرت محمد ص در کسی جز پیروان ایشان فراهم نیست زیرا این امت محمد ص است که به تمام پیامبران و تمام کتاب‌های آسمانی ایمان دارد ـ آری‌! هم‌آنان‌اند که «خداوند به‌زودی پاداششان را خواهد داد و خدا آمرزنده مهربان است‌» آمرزنده‌گناهانشان است‌، اگر گناهی داشته باشند؛ مهربان است به ایشان در دنیا و آخرت‌.

این یکی از قواعد فهم موضوع کفر و ایمان بود و آن‌گاه که این قاعده تثبیت شد، سیاق آیات به بیان ستمگری یهودیانی می‌پردازد که به رسول خدا ص ایمان نیاوردند:

﴿يَسۡ‍َٔلُكَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيۡهِمۡ كِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَكۡبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ بِظُلۡمِهِمۡۚ ثُمَّ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ فَعَفَوۡنَا عَن ذَٰلِكَۚ وَءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا١٥٣ [النساء: ۱۵۳].

«اهل کتاب از تو می‌خواهند که یکباره کتابی از آسمان برای‌شان نازل کنی‌». در بیان‌سبب نزول آمده است‌: یهودیان از رسول خدا ص خواستند تا در برابر دیدگانشان به‌آسمان بالا رفته و بر صحت ادعای خود کتاب نوشته شده‌ای را که دلیل راستگویی ایشان باشد، یکباره بر آنان فرود آورند چنان‌که موسی یکباره تورات را به میان آنان آورد. گفتنی است که این درخواستشان به انگیزه عناد و سرسختی و لجاجت بود، نه از روی حقیقت‌جویی‌، به‌دلیل اینکه آن ملعونان‌: «از موسی بزرگتر از این‌را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده پس صاعقه آنان را فروگرفت‌» یعنی‌: آتشی از آسمان برآنان فرود آمد و هلاکشان‌ساخت «به سزای ظلمشان‌» که ازروی عناد ولجبازی چنین درخواستی را مطرح کردند و گرنه موسی‌ ÷ خود نیز از خداوند أ همین درخواست را کرد ولی درخواست وی از روی ایمان و شوق بود اما آنان ایمان آوردن خود را به تحقق این درخواست مشروط و معلق ساختند درحالی که رؤیت عینی پروردگار در دنیا ممتنع است‌. البته این امر، مستلزم امتناع رؤیت پروردگار در آخرت نیست‌، به‌دلیل اینکه در باره وقوع حتمی این رؤیت احادیث متواتری آمده است پس هرکه با این آیه بر امتناع رؤیت پروردگار در روزقیامت استدلال کرده‌، مرتکب اشتباه آشکاری شده‌است‌. و از احادیث وارده درباره رؤیت پروردگار متعال در آخرت‌، این حدیث شریف رسول خدا ص است‌: «بی‌گمان شما در آخرت پروردگارتان را خواهید دید چنان که این ماه را می‌بینید، در رؤیت پروردگار بر یک‌دیگر ازدحام نمی‌کنید و در جای بر یک‌دیگر تنگ نمی‌گیرید پس اگر می‌توانستید که نمازی قبل از طلوع خورشید و نمازی قبل از غروب آن از شما فوت نشود، حتما این کار را بکنید».

«سپس گوساله را به پرستش گرفتند» [۴۱] بجز خدا أ «بعد از آن که بینات برای آنان آمد» یعنی‌: بعد از آن که معجزات نه‌گانه موسی‌ ÷ را نیز دیدند، گوساله را به‌پرستش گرفتند. بینات‌: معجزات روشن ـ چون ید بیضا، عصا و شکافته شدن دریاست «و از آن هم درگذشتیم‌» یعنی‌: از آن لجبازی و عناد و گوساله‌پرستی‌شان هم ـ از روی فضل و بخشایش خویش ـ درگذشتیم و آنان را پاک برنینداختیم «و به موسی سلطانی روشن‌» یعنی‌: حجتی آشکار «عطا کردیم‌» که عبارت ازمعجزات و نشانه‌های دیگر بود. اما آنان با وجود همه این معجزات‌، باز هم به‌انحراف و عناد خویش ادامه دادند.

حق تعالی «حجت» را «سلطان» نامید زیرا هرکس دارای حجت باشد، خصمش را مقهور و منکوب می‌گرداند.

﴿وَرَفَعۡنَا فَوۡقَهُمُ ٱلطُّورَ بِمِيثَٰقِهِمۡ وَقُلۡنَا لَهُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُلۡنَا لَهُمۡ لَا تَعۡدُواْ فِي ٱلسَّبۡتِ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا١٥٤ [النساء: ۱۵۴].

«و کوه طور را برای گرفتن پیمانشان بالای سرشان برافراشتیم‌» روایت شده است که‌: چون قوم یهود از قبول شریعت موسی‌ ÷ و پایبندی به احکام تورات سرباز زدند، خدای کوه طور را بر بالای سرشان برافراشت تا بدانجا که کوه همانند سایبانی بر بالای سرشان قرارگرفت «و به آنان گفتیم‌: سجده‌کنان از در درآیید» یعنی‌: به دروازه شهر بیت‌المقدس در حالی وارد شوید که سرهایتان را فروانداخته باشید و این در هنگامی بود که خداوند أ به آنان اذن فتح بیت‌المقدس را داد اما آنان فرمان خدا أ را دگرگون کردند و درحال خزیدن بر نشیمنگاههایشان وارد شهر شدند و در اینجا نیز عصیان ورزیدند، چرا که طبیعتشان با عصیان و مخالفت در آمیخته است «و به آنان گفتیم‌: در روز شنبه تجاوز نکنید» و به شکار ماهی نپردازید اما به شیوه همیشگی‌شان مخالفت ورزیدند و عصیان کردند «و از آنان پیمانی محکم گرفتیم‌» این همان پیمانی است که پروردگار متعال از آنان در تورات گرفت‌، بر این که‌: اوصاف حضرت محمد ص را که در تورات است‌، بیان کنند و آن را پنهان ننمایند.

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ وَكُفۡرِهِم بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَقَتۡلِهِمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَقَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَلۡ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَيۡهَا بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا١٥٥ [النساء: ۱۵۵].

«پس به سزای پیمان‌شکنی‌شان‌» حرام ساختیم برآنان پاکیزگی‌هایی را که برآنان حلال بود. گفتنی است که تحریم پاکیزگی‌ها بر آنان‌، همان نتیجه‌گیری‌ای است که بعد از ادامه بحث در آیه (۱۶۰): ﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا [النساء: ۱۶۰]. مطرح می‌شود. و ادامه ماجرا این است‌: «و انکارشان نسبت به آیات خدا و کشتار ناحق آنان از انبیا» کشته‌شدگان حضرات یحیی و زکریا علیهماالسلام و غیر ایشان بودند «و گفتارشان که دل‌های ما غلف است‌» غلف‌: جمع اغلف‌، به‌معنای پوشیده با غلاف است‌، یعنی‌: دل‌هایمان در پرده است‌، از این رو آنچه را که تو می‌گویی‌، فهم نمی‌کنیم «نه بلکه خدا به سبب کفرشان بر دل‌هایشان مهر زده‌» پس عدم پذیرش‌حق از سوی آنان‌، به سبب درغلاف بودن دل‌هایشان ـ به آن معنایی که اراده دارند ـ نیست بلکه بر اساس مهر زدن حق تعالی بر دل‌هایشان است «و در نتیجه‌، جزشماری اندک ایمان نمی‌آورند» بنابراین‌، سبب عدم پاسخگویی‌شان به ندای حق‌، کمی یا نبود ایمان در آنان است‌.

﴿وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا١٥٦ [النساء: ۱۵۶].

«و به سبب کفرشان‌» به مسیح ÷ «و سخنشان که به مریم بهتان بزرگی زدند» آن سخن‌، متهم ساختنش به زنا با شخصی به نام یوسف نجار از صالحان‌، بود.

﴿وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا١٥٧ [النساء: ۱۵٧].

«و به‌سبب گفته‌شان که ما مسیح عیسی بن مریم‌، پیامبر خدا را کشتیم‌» یهودیان به دروغ ادعا کردند که عیسی‌ ÷ را کشته‌اند و به قتل وی افتخار کردند. شاید یادکردن عیسی به‌نام پیامبر خدا از سوی آنان نیز، به قصد استهزا و ریشخند بود زیرا یهود منکر رسالت عیسی‌ ÷ هستند و به اینکه عیسی‌ ÷ پیامبر است اعتراف نمی‌کنند. بنابراین‌، آنها فقط به کفر اکتفا نکردند بلکه به ادعای کشتن عیسی‌ ÷ نیز افتخار و شادمانی کردند «و حال آن که نه او را کشتند و نه بر دار کردند» و این‌ادعایشان دروغی بیش نیست «ولیکن امر بر آنان مشتبه شد» یعنی‌: شبه عیسی‌ ÷ بر غیر وی افگنده شد و آنها کس دیگری را به جای عیسی‌ ÷ کشتند درحالی که از حقیقت حال وی در شک بودند «و بی‌گمان کسانی که در باره عیسی اختلاف‌کردند» به این ترتیب که برخی از آنان گفتند: او را کشتیم‌! اما کسانی که بالا بردن وی به‌سوی آسمان را دیدند، گفتند: نه‌! او را نکشتیم‌. بعضی گفته‌اند: اختلاف در میان‌شان از آنجا ناشی شد که فرقه نسطوری‌ها از نصاری گفتند: عیسی ـ العیاذباالله ـ از جهت انسانی (ناسوت) خود بر دار کشیده‌شد نه از جهت‌خدایی (لاهوت) خود. و فرقه ملکانی‌ها گفتند: کشتن و بر دار کشیدن مسیح به کمال و تمام در ناسوت و لاهوت وی انجام شده‌. پس آنها «از حال او در شکند» و در تردد و سردرگمی‌، در این شک و تردیدشان دست و پا زده و در جهل خویش سرگردان و متحیرند «و هیچ علمی بدان ندارند، فقط از حدس و گمان پیروی می‌کنند» یعنی‌: آنان به حال مسیح علمی قاطع ندارند بلکه فقط از گمانشان پیروی می‌کنند و از این‌رو مضطرب و مترددند «و او را به یقین نکشته‌اند» یعنی‌: کشتن وی در نزدشان یقینی نیست بلکه امری مشکوک و موهوم است‌. یا معنی این‌است‌: قطعا و یقینا او را نکشته‌اند.

﴿بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٥٨ [النساء: ۱۵۸].

«بلکه خدا او را به‌سوی خود بالا برد» بیان بالا بردن عیسی‌ ÷ به آسمان در سوره «آل عمران/‌۵۵» گذشت‌. در روایت ابن‌عباس س آمده‌است‌: «آن‌گاه که خدای اراده بالابردن عیسی را کرد... عیسی‌ ÷ به یارانش که دوازده تن از حواریون بودند، گفت‌: کدامیک از شما حاضر است تا شباهت من در وی افگنده شده و بجایم کشته شود و به‌پاداش این کار، در عین درجه و مرتبه‌ام (در بهشت) همراه من باشد؟ پس تازه‌جوانی از کم سن‌وسال‌ترین ایشان برخاست و داوطلب این کار شد... آن‌گاه شباهت عیسی‌ ÷ در وی افگنده شد و عیسی‌ ÷ از روزنه‌ای که در آن خانه بود، به‌سوی آسمان برکشیده شد. یهودیان که خانه را در محاصره خود داشتند، به‌طلب وی به خانه درآمدند و شبیه وی را گرفته به قتلش رساندند، سپس بر دارش آویختند...». «و خدا غالب و حکیم است‌» غالب و تواناست؛ پس هرکس که به آستانش التجا نماید، بی‌پناه نمی‌ماند، با حکمت است؛ در تمام‌آنچه که می‌آفریند یا انجام می‌دهد و از جمله در امر بالابردن عیسی‌ ÷.

﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا١٥٩ [النساء: ۱۵٩].

«و از اهل کتاب کسی نیست‌، مگر آن که پیش از مرگ خود حتما به او ایمان می‌آورد» یعنی‌: هیچ یهودی یا نصرانی‌ای نمی‌میرد، مگر اینکه به مسیح ایمان آورده باشد. به قولی معنی این است‌: عیسی‌ ÷ نمی‌میرد مگر اینکه تمام اهل‌کتاب در عصر وی ـ آخرالزمان ـ به او ایمان می‌آورند. به قولی دیگر معنی این است‌: گروه‌هایی از اهل کتاب در زمان برانگیختن عیسی‌ ÷ در آخرالزمان‌، او را درمی‌یابند و به او ایمان می‌آورند. پس مراد؛ ایمان آوردن به وی در هنگام فرودآمدنش از آسمان در آخرالزمان است چنان‌که احادیث زیادی در این باره نقل شده و قول راجح نیز همین است‌. خاطر نشان می‌شود که امت اسلام برفرودآمدن عیسی‌ ÷ از آسمان در آخرالزمان اجماع دارند و از رسول خدا ص بیشتر از هفتاد حدیث و از صحابه کرام ش بیشتر از چهل اثر در این باره وارد شده‌است. [۴۲] نصاری نیز بر همین عقیده‌اند و از کتابهای یهود نیز این استنباط برمی‌آید.

در حدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول اکرم ص فرمودند: «فرزند مریم به عنوان حاکمی عادل در میان شما فرود می‌آید، صلیب رامی‌شکند، خوک (دجال) را می‌کشد، جزیه را وضع می‌کند، مردم را به سوی اسلام فرامی‌خواند و خدای در زمان وی تمام ملل ـ بجز ملت اسلام ـ را هلاک می‌گرداند... سپس در روی زمین امنیت عام و تام برپا می‌شود... و عیسی‌چهل سال زندگی می‌کند، آن‌گاه می‌میرد و مسلمانان بر وی نماز جنازه می‌گزارند...». «و روز قیامت او» یعنی‌: عیسی‌ ÷ «بر آنان‌» یعنی‌: بر اهل کتاب «گواه است‌» علیه یهود شهادت می‌دهد که او را تکذیب کرده‌اند و علیه نصاری شهادت می‌دهد که در وی غلو و افراط کرده‌اند تا بدانجا که گفتند: او فرزند خداست‌. همچنین عیسی‌ ÷ در حق کسانی که حقیقتا به او ایمان آورده‌اند، گواهی می‌دهد.

﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ وَبِصَدِّهِمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرٗا١٦٠ [النساء: ۱۶۰].

«پس به سزای ستمی که از یهودیان سر زد» که این ستم بزرگ عبارت از: جرایم متعدد آنهاست‌، همان جرایم و جنایاتی که در آیات سابق برشمرده شد، «و» نیز «به‌سبب اینکه آنان‌» خود و دیگران «بسیاری را از راه خدا بازداشتند» باجلوگیری از پیروی محمد ص، تحریف کتاب خدا، کشتن انبیاو دیگرگناهان معروفی که از آنان سرزد. آری‌! به همه این اسباب‌: «چیزهای پاکیزه‌ای را که برآنان حلال بود، حرام کردیم‌» نه به‌سبب دیگری پس این پندارشان نادرست است که‌این محرمات بر پیشینیانشان نیز حرام بوده است‌.

خدای سبحان چیزهای پاکیزه‌ای را که بر آنان حرام شد، در آیه‌: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖ... [الأنعام: ۱۴۶]. بیان نموده است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «ممکن است این تحریم‌، تحریم قدری باشد، به این معنی که خداوند متعال آنان را برتأویل و تحریف کتابشان برگماشت به‌طوری که چیزهای حلال را بر خود حرام کردند تا بر خود سخت بگیرند. همچنین محتمل است که این تحریم‌، تحریم شرعی بوده و از سوی حق تعالی انجام گرفته باشد. به هر حال؛ مهم این است که‌بدانیم‌: این فرموده حق تعالی ﴿حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ. «برآنان چیزهای پاکیزه‌ای را حرام نمودیم که برای‌شان حلال شده بود»، متعلق به تمام ماقبل و مابعد خود؛ یعنی به تمام آیات (۱۶۶) تا (۱۵۵) مربوط است و بسان نتیجه‌گیری‌ای برای این آیات می‌باشد».

﴿وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ وَأَكۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٦١ [النساء: ۱۶۱].

«و نیز به‌سبب رباگرفتنشان ـ با آن که از آن نهی شده بودند ـ و به ناروا مال مردم خوردنشان‌» به رشوه و سایر وجوه حرامی که می‌گرفتند؛ ما آن چیزهای پاکیزه را برآنان حرام ساختیم «و ما برای کافرانشان عذابی دردناک آماده کرده‌ایم‌» در آخرت هم‌، به علاوه عذاب دنیا.

﴿لَّٰكِنِ ٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ مِنۡهُمۡ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَۚ وَٱلۡمُقِيمِينَ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَٱلۡمُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ أُوْلَٰٓئِكَ سَنُؤۡتِيهِمۡ أَجۡرًا عَظِيمًا١٦٢ [النساء: ۱۶۲].

ابن‌کثیر در بیان سبب نزول می‌گوید: آیه کریمه درباره عبدالله بن سلام‌، ثعلبه‌بن سعیه‌، اسد و زیدبن سعیه و اسدبن عبید نازل شد که به اسلام در آمده ورسالت حضرت محمد ص را تصدیق کردند.

«لیکن راسخان آنان در علم‌» یعنی‌: پایداران و ثابت‌قدمان از اهل کتاب در علم کتاب «و مؤمنان‌» مراد از مؤمنان‌، یا مؤمنان اهل کتاب‌اند، یا مؤمنان مهاجر وانصار، یا همگی آنان‌. آری‌! اینان «به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل شده‌، ایمان دارند و بخصوص نمازگزاران و زکات دهندگان و مؤمنان به خدا و روزبازپسین‌، به‌زودی به ایشان پاداشی بزرگ خواهیم داد».

آن‌گاه حق تعالی خبر می‌دهد که فرستادن وحی و فرودآوردن کتاب بر محمد ص امری نوپدید نیست بلکه خداوند متعال چنان‌که بر سایر پیامبرانوحی فرستاد؛ به آن حضرت ص نیز وحی و کتاب فرستاد:

﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَيۡمَٰنَۚ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا١٦٣ [النساء: ۱۶۳].

«ما همچنان‌که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم‌، به تو نیز وحی‌فرستادیم‌» پس ای محمد ص! کار تو در امر رسالت‌، مانند کار انبیای پیشین است و تو تافته جدا بافته‌ای نیستی‌. از نوح‌ ÷ مخصوصا یادآوری شد زیرا او اولین پیامبری است که بر زبانش قوانین الهی مشروع گردید.

ابن‌اسحاق از ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول روایت می‌کند: آیه کریمه درباره جمعی از یهودیان ازجمله عدی‌بن زید نازل شد که به رسول خدا ص گفتند: خداوند أ پس از موسی به هیچ‌کس وحی نفرستاده است‌. «و نیز به سوی ابراهیم واسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط وحی فرستادیم‌» اسباط: قبایل‌اند از تباریعقوب‌، یعنی‌: به‌سوی پیامبران آن قبایل وحی فرستادیم ـ والله اعلم‌. «و» نیز وحی فرستادیم به‌سوی «عیسی و ایوب و یونس و سلیمان و به داوود زبور بخشیدیم‌» زبور: کتاب نازل شده بر داوود ÷ است‌. قرطبی می‌گوید: «زبور دارای یکصدوپنجاه سوره است که در آنها حکمی از احکام و حلال و حرام بیان نشده بلکه همه آنها حکمت و اندرز است». مزمور: فصلی است مشتمل برسخنانی از داوود ÷ که در آن به بارگاه خدای از دشمنانش دادخواهی می‌کند، خداوند أ را علیه آنها به یاری می‌خواند و گاهی هم در آن به موعظه‌هایی می‌پردازد.

﴿وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا١٦٤ [النساء: ۱۶۴].

«و پیامبرانی‌» یعنی‌: فرستادیم پیامبرانی را «که داستان آنان را بر تو خوانده‌ایم‌» و اخبار آنان را به‌تو گفته‌ایم «پیش از این‌» در همین سوره و در غیرآن از سوره‌های قرآن ـ که ایشان مجموعا بیست‌وپنج پیامبر‌اند «و پیامبرانی‌که داستان آنان را بر تو نخوانده‌ایم‌» و سرگذشت آنان را به تو بازگو نکرده‌ایم زیرا در قرآن از آنها ذکری نرفته است «و خداوند آشکارا با موسی سخن گفت‌» حقیقتا نه مجازا، بی‌میانجی و واسطه‌ای‌. گفتنی است که مخصوص ساختن موسی‌ ÷ به‌سخن‌گفتن‌، تشریف و گرامیداشتی برای وی است که نشانه قدر و منزلتش به بارگاه خدای سبحان می‌باشد و بدین جهت‌، موسی‌ ÷ «کلیم‌الله» لقب گرفت‌. درحدیث شریف به روایت ابوذر س آمده است که‌: «از رسول خدا پرسیدم که شمار انبیا چند تن است‌؟ فرمودند: صد و بیست و چهار هزار تن. گفتم‌: رسولان ایشان چند تن‌اند؟ فرمودند: سیصد و سیزده تن ـ جمعی بسیارند». ابن‌کثیر می‌گوید: «انبیایی که نامهایشان در قرآن ذکر شده است عبارتند از: آدم‌، ادریس‌، نوح‌، هود، صالح‌، ابراهیم‌، لوط، اسماعیل‌، اسحق‌، یعقوب‌، یوسف‌، ایوب‌، شعیب‌، موسی‌، هارون‌، یونس‌، داوود، سلیمان‌، الیاس‌، الیسع‌، زکریا، یحیی‌، عیسی‌، ذوالکفل و سرور همه آنان محمد علیهم الصلاه والسلام».

﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٦٥ [النساء: ۱۶۵].

«پیامبرانی که مژده‌دهنده و بیم‌دهنده بودند» مژده‌دهنده بودند به مطیعان و بیم‌دهنده بودند به گناهکاران «تا پس از فرستادن پیامبران‌، مردم را بر خداوند حجتی نباشد» یعنی‌: آنها را به‌خاطر آن فرستادیم تا بعد از فرستادنشان‌، هیچ بهانه و عذری برای هیچ بهانه‌جویی باقی نماند. همین مضمون در سوره‌«طه‌/۱۳۴» چنین آمده است‌: (و اگر پیش از آن آیات و معجزات‌، آنان را به عذابی نابود می‌ساختیم‌، بی‌شک می‌گفتند: پروردگارا! چرا پیامبری به‌سوی ما نفرستادی تا پیش از آن که خوار و زار شویم‌، از آیات تو پیروی کنیم‌؟) «و خدا عزیز و حکیم است‌» یعنی‌: بر مجازات منکران در برابر انکارشان غالب و تواناست و در برانگیختن پیامبران دارای حکمت است‌. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «هیچ کس ازخداوند أ غیرتمندتر نیست‌، بدین جهت بی‌حیایی و زشتی‌ها را ـ چه علنی باشد چه پنهان ـ حرام گردانید و هیچ کس از خداوند أ مدح و ستایش را بیشتر دوست ندارد بدین جهت‌، او خودش را ستایش گفت و هیچ کس عذر را بیشتر ازخداوند أ دوست ندارد، بدین جهت است که او پیامبران را مژده دهنده وبیم‌دهنده فرستاد» تا برای هیچ‌کس در رد و انکار حق‌، عذری باقی نماند.

شهید سید قطب در تفسیر «فی‌ظلال‌القرآن» می‌گوید: «چون خدای سبحان می‌دانست که عقل انسان در رساندن وی به سرمنزل هدایت‌، ابزار ناقصی است وعقل از ترسیم راه و روشی راستین برای انسان در زندگی دنیا قاصر است پس حکمت و رحمت وی چنین اقتضا کرد که پیامبران را به‌سوی مردم بفرستد و مردم را مورد بازپرسی قرار ندهد مگر بعد از تبلیغ و رسالت».

﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًا١٦٦ [النساء: ۱۶۶].

ابن‌اسحاق در بیان سبب نزول آیه کریمه از ابن‌عباس س روایت کرده است که فرمود: گروهی از یهودیان نزد رسول خدا ص آمدند، رسول خدا ص به آنان فرمودند: به‌خدا سوگند من خوب می‌دانم که شما به خوبی می‌دانید که من فرستاده خدا هستم‌! ولی آنان در جواب آن حضرت «گفتند: خیر! ما به چنین چیزی علم و آگاهی نداریم‌! این بود که خدای نازل فرمود: «لیکن خدا به‌» حقانیت «آنچه بر تو نازل کرده است‌، گواهی می‌دهد و آن را به علم خویش نازل کرده است‌» یعنی‌: چون حق تعالی به شایسته بودنت برای رسالت‌، عالم وداناست‌، از این‌رو قرآن را بر تو فرودآورده‌، علمی که دیگران از آن بی‌بهره اند. یا کتاب را به سبب علمی که به مصالح بندگان داشت‌، فرودآورد. دلیل اینکه حق تعالی قرآن را به علم خویش فروفرستاد این است که‌: قرآن دربرگیرنده اموری است که علم انسان مطلقا از آنها قاصر است و هرگز ممکن نیست که علم وی به آنها برسد ـ مانند دانستن امور غیبی ـ یا مخصوصا در زمان نزول قرآن ممکن نبود که علم انسان به آنها برسد ـ چون بسیاری از رازهای این کائنات «و فرشتگان نیز گواهی می‌دهند» به نبوت و رسالت رسول خدا ص «و کافی است که خدا گواه باشد» بر معجزاتت که دلیل صحت نبوت توست‌، هرچند دیگران گواهی ندهند پس بر تکذیب کفار اندوهگین نباش زیرا گواهی خدای برایت کافی است و معجزاتی که به تو داده است دلایل روشن و قاطعی بر صحت نبوت توست‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ قَدۡ ضَلُّواْ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١٦٧ [النساء: ۱۶٧].

«هرآینه کسانی که کافر شدند و از راه خدا» که دین اسلام است‌، مردم را «بازداشتند» با انکار نبوت حضرت محمد ص و با این سخنشان که‌: اوصاف وی‌را در کتاب خویش نمی‌یابیم بلکه آنچه می‌دانیم این است که نبوت در نسل هارون و داوود منحصر می‌باشد! و با این سخنشان که‌: شریعت موسی‌ ÷ منسوخ نمی‌شود؛ آنان «بی‌تردید به گمراهی دور و درازی افتاده‌اند» زیرا به علاوه کفر خود، دیگران را نیز از راه حق بازداشته‌اند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا١٦٨ إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا١٦٩ [النساء: ۱۶۸-۱۶٩].

«هرآینه کسانی که کفر ورزیدند» با انکار وجود خدای سبحان و انکار آیات و کتاب‌ها و پیامبرانش «و ظلم کردند» به دیگران؛ با بازداشتنشان از راه راست‌، یا ظلم کردند بر محمد ص؛ با کتمان نبوت ایشان‌، یا ظلم کردند بر خود؛ با کفر خویش «خداوند بر آن نیست که آنان را بیامرزد» چنانچه بر کفر خویش استمرار ورزند و برکفر بمیرند «و» خداوند برآن نیست که آنان را «به راهی هدایت کند» در راستای خیر و رشد و رستگاری؛ «مگر راه جهنم‌» زیرا آنان با انتخاب بدی که داشتند و با زیاده‌روی در شقاوت خویش‌، مرتکب اعمالی شدند که موجب این فرجام نامیمون برای آنان می‌شود «که جاودانه تا ابد در آن می‌مانند» یعنی‌: به جاودانگی همیشگی‌ای که هیچ پایانی ندارد «و این امر» یعنی‌: جاودانه ماندن ابدی آنان درجهنم «بر خدا آسان است‌» زیرا هیچ‌چیز بر خدای سبحان دشوار نیست‌.

این آیه و آیه قبل‌، در مورد گروهی است که خدای به علم ازلی خویش دانسته است که آنان ایمان نمی‌آورند بلکه بر کفر می‌میرند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُمُ ٱلرَّسُولُ بِٱلۡحَقِّ مِن رَّبِّكُمۡ فَ‍َٔامِنُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا١٧٠ [النساء: ۱٧۰].

«ای مردم‌! این پیامبر، حق و حقیقت را از جانب پروردگارتان برای شما آورده است‌پس ایمان بیاورید که به خیر شماست‌» یعنی‌: ایمان‌آوردن برای شما بهتر است و به خیر و صلاح شماست بنابراین‌، کسی‌که دین حق و راستین خدای عالمیان رامی‌خواهد، باید بداند که آن دین؛ فقط دین محمد ص است «و اگر کافر شوید» یعنی‌: اگر بر کفرتان پایدار باشید، بدانید که‌: «آنچه در آسمان‌ها و زمین است‌، از آن خداست‌» پس کسی‌که آفریننده شما و کائنات دیگر باشد، قطعا بر مجازاتتان دربرابر افعال زشتتان نیز تواناست و هم او از شما و از ایمانتان بی‌نیاز بوده و از کفر و ناسپاسی‌تان متضرر نمی‌شود «و خدا دانای حکیم است‌» داناست به آنان‌که ایمان می‌آورند یا کفر می‌ورزند و با حکمت است؛ از آن‌رو که میان مؤمن و کافر در جزا برابری قائل نمی‌شود.

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا١٧١ [النساء: ۱٧۱].

«ای اهل کتاب‌! در دین خود غلو نکنید» غلو: افراط و درگذشتن از حد است‌. مراد، غلو نصاری درباره عیسی‌ ÷ است ـ تا بدانجا که او را به خدایی گرفتند. درحدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «در مدح و ستایش من مبالغه نکنید چنان‌که نصاری درباره عیسی‌بن مریم مبالغه کردند زیرا جز این نیست که من بنده خدا هستم پس بگویید: محمد بنده خدا و رسول وی». در مقابل افراط نصاری در تقدیس عیسی‌÷، تفریط یهود در دشمنی و اهانت به وی است تا بدانجا که به او ـ پناه برخدا ـ نسبت حرامزادگی دادند. گفتنی است که غلو دری فراخ دارد و شامل امور بسیاری می‌شود؛ از عقاید گرفته تا عبادات و غیره «و» ای اهل کتاب‌! «بر الله جز حق را نگویید» یعنی‌: حق تعالی را جز به صفات علیا و اسمای حسنای وی و جز به آنچه که سزاوار وی است از حق وصف نکنید پس‌برای او زن و فرزند قرار ندهید چنان‌که یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصاری‌گفتند: مسیح پسر خداست‌. قطعا چنین باورهای ناروایی در مورد پروردگارسبحان‌، تجاوز از حق و حقیقت است «جز این نیست که مسیح ـ عیسی‌بن‌مریم ـ پیامبر خداست‌» پس او نه فرزند خدای سبحان است و نه پروردگار بلکه پیامبری است همچون سایر پیامبران‌. ابن منظور در لغت‌نامه «لسان‌العرب» درباره وجه تسمیه مسیح چند وجه یاد کرده‌است‌، ازجمله این که‌: چون عیسی‌ ÷ بیماران اکمه و ابرص را با مسح کردن بدن آنها به اذن الهی شفا می‌بخشید؛ او را مسیح نامیدند. یادآور می‌شویم که کلمه مسیح یازده بار در قرآن به‌کار رفته است‌. «و» مسیح «کلمه اوست که آن را به‌سوی مریم افگنده‌» یعنی‌: پروردگار متعال‌مسیح‌ ÷ را با کلمه (کن) تکوینی خویش ایجاد کرد لذا او بی واسطه پدر، بشری گردید و مانند سایر افراد بشر با مقیاس‌های عالم اسباب آفریده نشد. یا مراد این است که‌: عیسی‌ ÷ کلمه خداست زیرا او وسیله هدایت قرار می‌گیرد چنان‌که کلمات وسیله هدایت قرار می‌گیرند «و روحی از جانب الله است‌» زیرا حق تعالی‌جبرئیل‌ ÷ را فرستاد تا بر گریبان پیراهن مریم بدمد و او بعد از آن به اذن الله أ باردار شد.

نسبت دادن روح به‌سوی الله أ در اینجا، برای تکریم و تشریف است چنان که اضافت ناقه و بیت به‌سوی حق تعالی در آیه ﴿هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ [الأعراف: ٧۳]. ، و آیه‌: ﴿وَطَهِّرۡ بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ [الحج: ۲۶]. برای تکریم و تشریف بیت و ناقه است وگرنه تمام ارواح‌، تمام شترها و تمام خانه‌ها آفریده حق تعالی است‌. مسیح (روح) نامیده شد؛ زیرا او به اذن الله أ مردگان جسم و جان را زنده می‌کرد و مرده دلان را نیز به‌اذن الله أ با انوار حیاتبخش دین حق حیات می‌بخشید «پس به خداوند و پیامبرانش ایمان بیاورید» یعنی‌: ایمان آورید به اینکه حق تعالی خدای یگانه‌ای است که کسی را نزاده‌، از کسی زاده نشده و هیچ‌کس همتای وی نیست و ایمان آورید به اینکه پیامبرانش همگی راستگویند پس نه تکذیب‌شان کنید و نه در مورد آنان چنان غلو و افراط نمایید که برخی از آنها را به خدایی برگزینید «و نگویید معبودان سه‌اند» نصاری با مذاهب و فرقه‌های گونه‌گونی که دارند، همگی بر تثلیت (سه‌گانه‌پرستی) متفق‌القول‌اند. البته مرادشان از (ثلاثه)، اقانیم سه گانه است‌، بدین‌گونه که آنان خدای سبحان را «جوهر واحد» یعنی موجود قائم به نفسی می‌شناسند که دارای سه اقنوم (اصل و تشخص) است‌، اقنوم وجود، اقنوم حیات و اقنوم علم‌. و بسا می‌شود که از اقانیم ثلاثه به «اب» و «ابن» و «روح‌القدس» تعبیر می‌کنند. همچنین مرادشان از معبودان سه‌گانه‌، خدای سبحان‌، مریم و مسیح است‌. شکی نیست که نصاری در این پندارهایشان‌، در گزافه و نادانی و خبطی عمیق درافتاده‌اند. «بازایستید از این‌» عقیده باطل تثلیث «که به خیر شماست‌» این بازایستادن لذا از این عقیده کفرآمیز بدر آیید «جز این نیست که الله معبودی یگانه است‌» و برای او شریکی نیست «پاک و منزه از آن است که برای او فرزندی باشد» به پاکی و تنزیهی تمام‌، آخر چگونه برای او فرزندی است درحالی که‌: «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن اوست‌» پس شریک یا فرزندی هم که برای او قرار دادید، نیز از جمله این‌آفریده‌ها و در قلمرو ملک اوست «و خداوند کارسازی را کافی است‌» او تدبیر کار آسمان‌ها و زمین را بسنده است پس کسی به فرزند نیاز دارد که خودش از عهده کاری برنیاید و لذا به فرزندی نیازمند گردد که او را یاری نماید در حالی‌که خدای‌سبحان از همه چیز بی‌نیاز است و همه به او نیازمندند پس چگونه او دارای فرزندی‌است‌؟!

﴿لَّن يَسۡتَنكِفَ ٱلۡمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبۡدٗا لِّلَّهِ وَلَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ٱلۡمُقَرَّبُونَۚ وَمَن يَسۡتَنكِفۡ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيَسۡتَكۡبِرۡ فَسَيَحۡشُرُهُمۡ إِلَيۡهِ جَمِيعٗا١٧٢ [النساء: ۱٧۲].

«مسیح هرگز ابا ندارد از اینکه بنده خدا باشد» یعنی‌: مسیح نه از بندگی خدا ننگ و نفرت دارد، نه عبودیت برای حق تعالی را عیب می‌پندارد و نه خود را ازمقام بندگی که بلندترین مقام برای انسان است برتر می‌شناسد بلکه او به‌حق این بندگی را کرامتی بزرگ برای خود دانسته و هرگز از آن برائت نمی‌جوید، چنانچه نصاری خود در انجیل می‌خوانند که‌: عیسی‌ ÷ پیوسته به‌سوی خدا تضرع و زاری می‌کرد و او را پرستش می‌نمود و می‌گفت‌: پروردگار معبود ما، خدایی است یگانه‌. «و نه فرشتگان مقرب ابا می‌ورزند» و تکبر می‌کنند از اینکه بندگان مطیع‌خدای سبحان باشند. این رد پندار نصاری و پرستندگان فرشتگان از قوم عرب‌است‌. مراد از: فرشتگان مقرب‌، «کروبیان»، یعنی فرشتگانیاند که پیرامون عرش به‌سر می‌برند، چون جبرئیل و میکائیل و اسرافیل‌: و کسانی که در طبقه ایشان قرار دارند.

علما در باب افضلیت بشر بر فرشتگان گفته‌اند: خواص بشر ـ یعنی‌انبیایشان ـ بهتر از خواص فرشتگان‌، یعنی رسولان ایشانچون جبرئیل و میکائیل و عزرائیل‌... هستند اما خواص فرشتگان از عوام مؤمنان بشر بهترند و عوام مؤمنان بشر ـ که مراد صالحان ایشانند ـ بهتر از عوام فرشتگان‌اند. «و هرکس از پرستش حق تعالی ابا داشته باشد و کبر بورزد» یعنی‌: هرکس به انگیزه تکبر و بزرگ‌شماری خویش‌، از عبادت خداوند متعال سرباز زند «پس به زودی خداوند همگی آنان را» اعم از اباآورندگان و غیر آنان را «نزد خویش گرد می‌آورد» و با حسابرسی عادلانه خویش‌، هرکس را در برابر عملش‌، جزای مناسب می‌دهد.

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُوَفِّيهِمۡ أُجُورَهُمۡ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۖ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡتَنكَفُواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ فَيُعَذِّبُهُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا١٧٣ [النساء: ۱٧۳].

«اما کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، پاداششان را به تمام و کمال می‌دهد و از فضل خود به ایشان افزون‌تر می‌بخشد و اما کسانی که استنکاف و استکبار ورزیده‌اند، به عذابی دردناک دچارشان می‌سازد و در برابر خداوند برای خود هیچ یار ویاوری نمی‌یابند» تفسیر نظیر این آیه گذشت‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا١٧٤ [النساء: ۱٧۴].

«ای مردم‌! درحقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده‌است‌» با کتابهاو پیامبرانی که به‌سوی شما فرستاده و با معجزات و برهانهایی که برای شما نمایانده‌است‌. برهان‌: دلیل از بین‌برنده عذر، و حجت‌: دورکننده شبهه است‌. «و ما به‌سوی شما نوری تابناک نازل کردیم‌» که همانا قرآن است‌. قرآن را نور نامید زیرا به وسیله آن از ظلمت گمراهی به فراخنای نور هدایت‌، راهیاب توان شد پس این نور تابناک راه شما را روشن می‌سازد و همه قضایا را فرارویتان واضح و آشکار می‌گرداند به‌طوری که در برابر عقل‌ها و دلهایتان هیچ تاریکی‌ای باقی نمی‌گذارد.

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَيُدۡخِلُهُمۡ فِي رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ وَفَضۡلٖ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَيۡهِ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا١٧٥ [النساء: ۱٧۵].

«اما کسانی که به الله ایمان آوردند و به او چنگ زدند» یعنی‌: به آستان الله أ ، یا به نور یادشده که قرآن است‌، چنگ زدند «پس به‌زودی آنان را در جوار رحمت و فضلی از جانب خویش در» بهشت در «آورد و ایشان را به‌سوی خود، به راهی راست هدایت کند» راهی که در آن هیچ کژی‌ای نیست‌، که این راه عبارت است از: تمسک به اسلام و ترک غیرآن از ادیان‌. در حدیث شریف به روایت علی س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «قرآن صراط مستقیم خداوند و حبل متین اوست». همچنین در حدیث شریف به روایت علی س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «هان‌! آگاه باشید که به زودی فتنه‌هایی رخ خواهد داد. گفتم‌: یا رسول‌الله! راه خروج از آن فتنه‌ها چیست‌؟ فرمودند: کتاب خدا...».

﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَۚ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَۚ وَإِن كَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۗ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ١٧٦ [النساء: ۱٧۶].

در بیان سبب نزول آیه کریمه از جابربن عبدالله س روایت شده است که فرمود: من بیماری از هوش رفته بودم که رسول خدا ص به عیادتم آمدند، آن‌گاه بر من آبی پاشیدند، به هوش آمدم و به ایشان گفتم‌: میراث‌بران من فقط «کلاله» هستند، بفرمایید که تقسیم میراث ایشان چگونه است‌؟ در این هنگام حق تعالی آیه‌فرائض (میراث) را نازل کرد.

«از تو فتوی می‌طلبند» درباره کلاله «بگو: خداوند درباره کلاله به شما چنین فتوی می‌دهد» کلاله‌: کسی است که پدر و فرزندی ندارد. تفسیر آن در آغاز این سوره‌«آیه‌/۱۲» نیز گذشت‌. «اگر مردی هلاک شود» یعنی‌: بمیرد «و فرزندی نداشته باشد» فرزند: لفظ مشترکی است که بر پسر و دختر هردو اطلاق می‌شود. به ذکرعدم وجود فرزند در اینجا بسنده شد ـ با آن که عدم وجود پدر نیز در کلاله معتبراست ـ به‌خاطر روشن بودن این حکم‌. والله اعلم «و» آن مرد کلاله «خواهری داشته باشد پس نصف ترکه از آن اوست‌» مراد از خواهر: به اجماع علما خواهر اعیانی است که از پدر و مادر شخص است و اگر خواهر اعیانی نبود، خواهر پدری (علاتی) نیز قائم مقام اوست‌، نه خواهر مادری (اخیافی) زیرا سهم خواهر مادری ـ چنان‌که در آیه (۱۲) از همین سوره گذشت ـ سدس (یک ششم) قسمت مال متروکه است‌.

جمهور علما برآنند که خواهران پدری و مادری (اعیانی)، یا خواهر پدری (علاتی) همراه با دختران متوفی‌، عصبه به‌شمار می‌روند و اگر با آنان برادری نبود، مال باقی مانده از ذوی‌الفروض (سهم‌بران) را همراه با دختران متوفی به ارث می‌برند بنابراین‌، اگر از متوفی یک دختر و یک خواهر بجا ماند، سهم دختر نصف ترکه و سهم خواهر نیز نصف آن است و اگر از وی یک دختر و یک دختر پسر ویک خواهر بجا ماند، سهم دختر، نصف و سهم دختر پسر، سدس و سهم خواهر، باقی‌مانده مال است ـ از راه عصبه بودن‌. «و» اگر زنی بمیرد و برادری داشته باشد «آن برادر از او ارث می‌برد» یعنی‌: همه ترکه خواهرش را به ارث می‌برد «در صورتی‌که زن فرزندی نداشته باشد» مراد فرزند ذکور است‌. همچنان برادر، ترکه باقی‌مانده از ذوی‌الفروض را به ارث می‌برد. مثلا اگر از زن‌، شوهر و برادری بجا ماند، شوهر نصف ترکه را می‌برد و باقی‌مانده ترکه‌، یعنی نصف دیگر، به‌طریق تعصیب از آن برادر می‌شود. این حکم کلی در مورد همه عصبات است‌که اگر با خود ذوی‌الفروضی نداشته باشند، کل مال متروکه را می‌برند و درغیرآن‌، ایشان باقی‌مانده مال متروکه را بعد از سهم ذوی‌الفروض‌، به ارث می‌برند «پس اگر خواهران دو تن باشند» یا بیشتر از دو تن «برای آنان دوسوم ترکه میت است‌» اگر میت فرزندی نداشته باشد ـ چنان‌که گذشت «و اگر آنان‌» که از راه اخوت میراث می‌برند «گروهی برادر و خواهر باشند» یعنی‌: برادر و خواهر باهم مختلط باشند «پس برای هر مرد» از آنان «سهمی مانند سهم دو زن است‌» درآنچه از ترکه که از راه تعصیب می‌گیرند «خدا برای شما بیان می‌کند» حکم میراث «کلاله» و سایر احکام را «تا گمراه نشوید» زیرا دوست ندارد که در ظلمت نادانی‌، از وادی گمراهی سر بیرون آورید «و خداوند به هرچیزی داناست‌» و ازجمله به تقسیم نمودن میراثهای شما در میان بازماندگان ارث‌برتان‌، به روش شایسته و نمونه‌ای که مقتضای حکمت بالغه اوست‌.

در حدیث شریف به روایت عمر س آمده است که فرمود: از رسول خد ص هیچ حکمی را بیشتر از حکم کلاله سؤال نکردم تا بدانجا که آن حضرت ص از اصرار زیاد من بر این سؤال به ستوه آمده و با انگشت خویش به سینه‌ام زدند و فرمودند: «مگر آیه صیف [۴۳] که در آخر سوره نساء است‌، برایت کفایت نمی‌کند»؟. خطابی می‌گوید: «حق تعالی درباره کلاله دو آیه نازل کرد، یکی را در زمستان؛ وآن آیه اول سوره نساء است که حکم کلاله را به اجمال بیان می‌کند و دیگری در تابستان‌، که آیه آخر سوره نساء است پس آیه اول را آیه (شتاء: زمستان) و آیه‌دوم را آیه (صیف‌: تابستان) نامیدند». همچنان از عمر س روایت شده‌است که فرمود: «ای کاش رسول خدا ص در مورد سه قضیه زیر به ما فرمانی می‌دادند که در برابر آن بازمی‌ایستادیم و حکم نهایی و فیصله‌کنی از آن می‌گرفتیم‌: ۱ـ حکم‌میراث جد (پدر بزرگ). ۲ـ حکم میراث کلاله‌. ۳ـ بابی از بابهای ربا».

[۳۲] چنانکه هم اکنون رسم و رواج حاکم در بسیاری از مناطق افغانستان چنین است‌. [۳۳] احکام تفصیلی میراث را در کتب فقه جویا شوید. [۳۴] تفصیل احکام محرمات را در کتابهای فقه بجویید. [۳۵] عصبه: نزدیکان انساناند از جهت پدر وی. آنان را عصبه نامیدند زیرا به شخص احاطه میکنند و او به سبب ایشان نیرو میگیرد و از حمایت و پشتیبانی ایشان برخوردار میگردد.لسانالعرب. [۳۶] سخن در باب (راعنا) در سوره بقره «آیه/۱۴۰» گذشت. (راعنا) در زبان عبری از ریشه «رع» به معنای شر و برابر با واژه «بد» در زبان انگلیسی است. [۳٧] ابن جریر طبری می‌گوید: «تفسیر کلام پروردگار یکتا در آیه ۶۴ سوره النساء: ﴿...وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا [النساء: ۶۴]. «... واگر آنان هنگامی که به خود ستم روا می‌داشتند، پیش تو می‌آمدند واز خدا طلب آمرزش می‌نمودند، وپیغمبر نیز برای آنان درخواست بخشش می‌کرد، بیگمان خدا را بس توبه پذیر ومهربان می‌یافتند». ابو جعفر می‌گوید: خداوند سبحان در این آیه مبارکه می‌فرمایند: اگر آن منافقان (آنانیکه در آیات پیشین سخنشان بمیان آمد ـ از آیه ۶۰ همین سوره ـ وقتی که بسوی حکم وقضاوت خداوند وداوری پیغمبر او ج خوانده شدند... بدو پشت نموده واز او میگریزند ودیگران را نیز از او باز می‌دارند: ﴿يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا [النساء: ۶۱]. ﴿إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ با ارتکاب گناهان کبیره واز آنجمله داوریشان پیش طاغوت. وسرباز زدنشان از حکم کتاب الهی واز فرامین رسول وفرستاده پروردگار آنگاه که بسوی او خوانده می‌شوند. ﴿جَآءُوكَ به نزد تو ای محمد (ج) می‌آمدند. یعنی: آنگاه که به پیش طاغوت رفته بودند وبه داوری او سر تسلیم خم نموده وراضی شده بودند، توبه کنان وپشیمان از کرده خویش پیش تو می‌آمدند. و از خداوند عاجزانه درخواست می‌کردند که از گناهانشان در گذرد ورسوایشان نکند. وآنگاه پیامبر خدا ج نیز از خداوند متعال آمرزش ایشان را درخواست می‌کرد. و این است معنای گفته الهی:.﴿فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ. **** و عبارت.﴿لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا «بیگمان خداوند را بس توبه پذیر و مهربان می‌یافتند». بدانها می‌گوید: اگر چنانچه می‌کردند و از کرده خویش پشیمان شده توبه می‌نمودند بیگمان که خداوند را توبه پذیر می‌یافتند. یعنی: خداوند آنها را از آنچه پست وزشت می‌پندارند بدانچه می‌پسندند بر می‌گرداند. و او را ﴿رَّحِيمٗا یعنی؛ با آنها مهربان می‌یافتند. که از روی مهر خویش آنها را بر گناهانی که از آن توبه کرده‌اند باز خواست نمی‌کرد. * * * * مجاهد می‌گوید: این آیه اشاره دارد به آن یهودی و مسلمانی که برای داوری پیش کعب بن اشرف رفته بودند...». [۳۸] بقیه مسائل و آداب سلام را در کتب آداب بجویید. [۳٩] تعریف آنها در آیه (۱۰۳) سوره «مائده‌« می‌آید. [۴۰] مراد از امور نوپیدا ـ چنان‌که از تعریف امام شاطبی از بدعت برمی‌آید ـ پدید آوردن امور نو در حوزه دینی بدون هیچ استنادی به شرع خدای عزوجل است‌، نه نو آوریها در امور دنیا. [۴۱] داستان گوساله‌پرستی‌شان در سوره‌های «بقره/‌۵۴»، «اعراف/‌۱۵۳ ـ ۱۴۸» و «طه/‌٩۸ ـ ۸» بیان‌شده است‌. [۴۲] عبدالحی لکنوی در این باره‌، کتابی به‌نام‌: «التواتر الصریح فی نزول المسیح‌« تألیف نموده است‌، کسی‌که خواهان تحقیق در این موضوع است‌، به آن کتاب مراجعه کند. [۴۳] یعنی‌: آیه‌ای که در تابستان نازل شده است‌.

سوره مائده

مدنی است و دارای (۱۲۰) آیه است‌.

وجه تسمیه‌: این سوره را به‌سبب آن که دربرگیرنده داستان مائده است‌، سوره «مائده» نامیدند. به‌نام سوره «عقود» و سوره «منقذه» نیز نامیده می‌شود.

سوره مائده دربرگیرنده احکام تشریعی و سه داستان است‌. از عائشه‌ل روایت شده‌است که فرمود: «مائده آخرین سوره‌ای است که نازل‌شد پس آنچه که در آن از حلال می‌یابید؛ حلال بشمارید و آنچه که در آن ازحرام می‌یابید؛ حرام بشناسید». بعضی گفته‌اند: مراد عائشه ل از سخن‌فوق این است که‌: هیچ آیه منسوخه‌ای در این سوره وجود ندارد. اما ابن‌عباس ب برآن است که دو آیه در آن منسوخ می‌باشد ـ که در جای خود بیان‌خواهیم کرد.

صاحب تفسیر «فی‌ظلال‌القرآن» می‌گوید: «در این سوره با موضوعات مختلفی روبرو می‌شویم اما آنچه که همه آنها را به هم مربوط می‌سازد، هدف یگانه‌ای است که قرآن کریم برای به ثمر رساندن آن آمده است‌، این هدف عبارت است از: به وجودآوردن امت‌، برپاساختن دولت و شیرازه ساختن جامعه‌ای ویژه‌، بر اساس عقیده‌، جهانبینی و ساختاری مخصوص که در آن‌یگانگی خدای درالوهیت‌، ربوبیت و حاکمیت‌، اصل و اساس امور است‌، خداوندی که انسان مؤمن‌، راه و رسم زندگی‌، نظامنامه‌ها، معیارها و ملاکهای ارزشی خود را فقط از او می‌گیرد...».

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِۚ أُحِلَّتۡ لَكُم بَهِيمَةُ ٱلۡأَنۡعَٰمِ إِلَّا مَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ غَيۡرَ مُحِلِّي ٱلصَّيۡدِ وَأَنتُمۡ حُرُمٌۗ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ مَا يُرِيدُ١ [المائدة: ۱].

«ای مؤمنان» نقل است که شخصی نزد عبدالله بن‌مسعود س آمد و به او گفت‌: به من اندرزی ده‌! ابن‌مسعود س فرمود: «چون شنیدی که خداوند متعال می‌فرماید: (یا ایهاالذین آمنوا: ای مؤمنان‌!) پس خوب گوش فراده زیرا یا خیری است که حق تعالی به آن امر می‌کند، یا شری است که از آن نهی می‌نماید». آری‌! ای مؤمنان‌! «به عقود وفا کنید» مراد از عقود: عهدها و پیمانهایی است که‌خداوند أ در مورد اجرای احکام و قوانین خویش از بندگانش گرفته و آن پیمانها را بر ذمه‌شان لازم گردانیده و ایشان نیز آنها را به گردن گرفته‌اند و با این‌سخن خود: (سمعنا واطعنا: شنیدیم و اطاعت کردیم‌)، یا مانند آن از تعبیرات‌، به‌آن متعهد شده‌اند چنان‌که این عقدها شامل پیمانها و معاهداتی که مؤمنان در میان همدیگر استوار می‌کنند نیز می‌شود، از جمله‌، قراردادها، معاهدات و معاملاتی‌که از دوران جاهلیت در میان مردم باقی مانده بود. پس معنای اجمالی آیه کریمه‌این است‌: به عهدها و قراردادهایی که با خدا و خلقش بسته‌اید وفا کنید. درحدیث شریف آمده‌است‌: «هر حلف و پیمانی که در جاهلیت بود، اسلام جز محکمی بیشتر چیز دیگری بر آن نیفزود اما در اسلام حلفی نیست». گفتنی است‌که وفاکردن به پیمانهای بجا مانده از دوران جاهلیت‌، به آن معاهدات و پیمان‌هایی محدود می‌شود که در حوزه تعاون و همیاری بر امور خیر قرارداشته باشد، نه پیمانها و قراردادهای مبتنی بر گناه و تجاوز.

«بر شما چارپایان از قسم انعام حلال گردیده» انعام‌: اسمی است که بر شتر و گاو و گوسفند اطلاق می‌شود «جز آنچه حکمش بر شما خوانده خواهد شد» و آن‌عبارت از محرماتی است که خدای سبحان در آیه (۳) از همین سوره بیان کرده‌است «در حالی‌که نباید شکار را در حال احرام‌، حلال بشمارید» این جمله استثنا از (بهیمه الانعام‌) است‌، یعنی‌: برشما چارپایان مذکور حلال گردیده‌، جز حیوانی که در حال احرام شکار می‌کنید زیرا شکار خشکی و خوردن از گوشت آن برای شخص محرم (در حال احرام‌) حرام است‌، همچنین شکار حرم مکه بر محرم وغیرآن حرام می‌باشد. مراد از (حرم‌): کسی است که به حج‌، یا عمره‌، یا به هردو احرام بسته باشد. «خداوند هر حکمی که بخواهد مقرر می‌دارد» از احکامی که مخالف با عادات و رسوم اعراب است زیرا فقط اوست که حق حلال ساختن وحرام ساختن و قانون‌گذاری را دارد، چرا که او پروردگار شماست بنابراین‌، به مصالح بندگان خویش داناتر است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحِلُّواْ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ وَلَا ٱلشَّهۡرَ ٱلۡحَرَامَ وَلَا ٱلۡهَدۡيَ وَلَا ٱلۡقَلَٰٓئِدَ وَلَآ ءَآمِّينَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّهِمۡ وَرِضۡوَٰنٗاۚ وَإِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْۚ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ أَن صَدُّوكُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ أَن تَعۡتَدُواْۘ وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٢ [المائدة: ۲].

«ای مؤمنان‌! شعائر الله را هتک حرمت نکنید» با اخلال وارد کردن به چیزی از مناسک حج‌، یا با ایجاد مانع میان این شعائر و میان کسانی که می‌خواهند به بزرگداشت آنها پرداخته و عبادت خدای را در آنها به جای آورند. شعائر: جمع شعیره‌؛ عبارت از هر چیزی است که به مثابه شعار و نشانه قرار داده‌شده باشد اما مراد از آن در اینجا، پاسداشت و رعایت حرمت اماکن اعمال حج‌؛ اعم از صفا و مروه و غیر آن است‌. یا مراد از شعائر در اینجا: فرایض و مقدسات الهی است «و هتک حرمت نکنید ماه حرام را» یعنی‌: حرمت ماههای چهارگانه حرام را که عبارت‌اند از: ذی‌القعده‌، ذی‌الحجه‌، محرم و رجب‌، با جنگیدن در آنها و بازداشتن حاجیان و عمره‌گزاران از بیت‌الله الحرام‌، در هم نشکنید و حلال نشمارید.

اجماع علما بر آن است که خدای جنگیدن با مشرکان و کافران را در ماه‌های حرام و غیر آن از ماه‌های سال‌، حلال گردانیده است بنابراین‌، حکم این بخش از آیه منسوخ است‌. اما به قولی دیگر معنی آیه این است‌: در ماه‌های حج اعمالی را انجام ندهید که سبب بازداشتن مردم از انجام حج گردد. بنابراین تفسیر، نسخی در کار نیست‌. «و نه» هتک حرمت کنید «هدی را» هدی‌: جمع هدیه‌، به‌معنی قربانی‌ای است که به بیت‌الله الحرام اهدا می‌شود؛ اعم از شتر، یا گاو، یاگوسفند. پس حق تعالی مؤمنان را نهی می‌کند از اینکه حرمت حیوانات اهدایی را رعایت نکنند، به اینکه مثلا آن را از صاحبش بگیرند، یا میان هدیه و میان رسیدن آن به بیت‌الحرام مانع ایجاد کنند «و نه» هتک حرمت کنید «آنچه را که در گردن آن قلاده می‌اندازند» و آن عبارت از چهارپایانی است که در هنگام اهدای آنها به بیت‌الحرام‌، بر آنها گردن‌بند می‌نهند و هتک حرمت آنها، گرفتن آنها به‌غصب است‌. عطف (قربانی‌های قلاده‌دار) بر (هدی‌)، از باب عطف خاص به‌عام و به منظور سفارش بیشتر مؤمنان به رعایت حرمت قربانی است‌. خاطر نشان می‌شود که نهادن گردن‌بند (قلاده‌) بر گردن حیوانات قربانی‌، سنت ابراهیمی است که اسلام نیز آن را ابقا کرد. ابن‌کثیر در معنی آیه کریمه می‌گوید: «افگندن قلاده برگردن حیوانات هدیه را ترک نکنید تا بدین‌وسیله‌، حیوانات هدیه از چهارپایان دیگر متمایز گردند و این امر شناخته شود که آنها به کعبه اهدا گردیده‌اند تا اگر کسی قصد تعرض به آنها را دارد، از این کار دست بردارد». «و نه» هتک‌حرمت کنید «قصدکنندگان بیت‌الحرام را که فضل و خشنودی پروردگار خویش را می‌طلبند» یعنی‌: حرمت زائران و راهیان بیت‌الحرام را نیز نگه دارید، به این معنی که ایشان را از رفتن به بیت‌الحرام به منظور ادای حج‌، یا عمره‌، یا سکونت درحریم آن‌، یا تجارت در آن منع نکنید، همانان که در گشایش معاش و بدست‌آوردن منافع تجارت‌، جویای فضل پروردگار خویش و با انجام دادن مناسک حج‌، جویای خشنودی و رضای وی هستند. پس مراد از فضل در اینجا: تجارت‌، یا ثواب است‌.

بنا به روایتی‌، سبب نزول آیه کریمه این بود که‌: مشرکان بنا بر آیین خود، به حج و عمره می‌آمدند و قربانی اهدا می‌کردند، در این میان مسلمانان خواستند تا برآنها حمله برند، همان بود که آیه‌: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحِلُّواْ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ... نازل شد و تجاوز به آنان را حرام گردانید. اما بعد از آن حق تعالی با این فرموده‌اش‌: ﴿فَلَا يَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَا [التوبة: ۲۸]. «مشرکان بعد از این سال‌، دیگر نباید به‌مسجدالحرام نزدیک شوند».، این حکم را منسوخ کرد. ابن‌جریر نقل‌کرده است‌: اجماع بر آن است که قتل مشرک ـ چنانچه به وی امان داده نشده بود ـ جواز دارد، هرچند قصد بیت‌الحرام یا بیت‌المقدس را هم کرده باشد. علمامی‌گویند: حتی اگر مشرک‌، برگردن یا بازوهای خویش تماما پوست درختان حرم را هم آویخته باشد، کشته می‌شود، در صورتی‌که پیمان یا امانی از سوی‌مسلمانان نداشته باشد. ولی جمعی بر آنند که آیه کریمه منسوخ نیست بلکه از محکمات است و حکم آن مربوط به حجاج و زوار مسلمان می‌باشد. «و چون از احرام خود بیرون آمدید پس» می‌توانید «شکار کنید» در بیرون از سرزمین حرم‌.

از زیدبن اسلم س در بیان سبب نزول روایت شده است که گفت‌: رسول خدا ص با یارانشان در حدیبیه بودند که مشرکان ایشان را از ورود به حرم بازداشتند و این برمسلمانان بسیار سخت و ناگوار بود، در این میان‌، گروهی از مشرکان اهالی مشرق که قصد انجام عمره را داشتند، از راه رسیدند. اصحاب رسول خدا ص موقع را مغتنم شمرده گفتند: اینک نوبت ماست‌، ما نیز اینان را از ورود به حرم بازمی‌داریم چنان‌که یارانشان ما را از آن بازداشتند! پس خدای نازل فرمود: «و البته کینه‌توزی سخت گروهی که شما را از مسجدالحرام بازداشتند، نباید شما را به تعدی وادارد» یعنی‌: بغض و دشمنی شما با آنان ـ به‌سبب آن که شما را از مسجدالحرام بازداشتند ـ نباید شما را به تجاوز برآنان وا دارد. برخی از سلف گفته‌اند: نیکوترین شیوه برخورد با کسی‌که خدای را در مورد تو نافرمانی‌کرده‌، این است که‌: تو حق تعالی را در مورد وی فرمان بری‌. پس فقط تعامل به این شیوه است که تحسین برانگیز می‌باشد.

«و در بر و پرهیزگاری با یک‌دیگر همکاری کنید» یعنی‌: باید برخی از شما در نیکوکاری و پرهیزگاری‌، با برخی‌دیگر همکار و مددکار باشید. بر: کلمه فراگیری است که «آیه بر» در سوره «بقره» آن را تفسیر کرده است‌. همچنان این‌حدیث شریف‌: «البر ما اطمأنت الیه النفس‌...: بر چیزی است که روان انسان به آن‌آرام گیرد...». از سیاق آیه دانسته می‌شود که مراد از (بر) در اینجا، عفو وگذشت و پرهیز از انتقام‌گیری است‌. همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «الدال علی الخیر کفاعله»‌. «کسی که بر کار خیر راهنمایی می‌کند، همچون انجام‌دهنده آن‌کار خیر است». «و با یک‌دیگر بر اثم و عدوان همکاری نکنید» اثم‌: نافرمانی‌خداوند أ ، و عدوان‌: تعدی بر مردم به ستم و نارواست‌. گفتنی است که این نهی‌الهی شامل هزاران شکل از اشکال عمل بشری می‌گردد زیرا روابط اجتماعی غالبا از دوحال خارج نیست‌؛ یا تعاون بر نیکوکاری و بر و تقوی است‌، یا تعاون بر گناه و تجاوز «و از خدا پروا دارید که خدا» بر نافرمانان بی‌تقوی و معاونان بر گناه وتجاوز «سخت کیفر است».

صاحب تفسیر «معارف القرآن» می‌گوید: «در این جمله اخیر از این آیه‌، قرآن‌کریم در باره یک مسئله اصولی و اساسی که روح کل نظام عالم بوده و صلاح و فلاح و زندگی و بقای انسان به آن بستگی دارد که همان مسأله تعاون و همیاری با یکدیگر است‌، قضاوت حکیمانه‌ای فرموده است زیرا هر انسان هوشیارو دانایی به این مسأله واقف است که انتظام کامل جهان بر تعاون و همکاری استوارگردیده و هیچ فرد دانشمند، یا ثروتمند و یا قدرتمندی به تنهایی قادر به تهیه لوازم‌زندگی خویش نمی‌باشد مثلا انسان قادر نیست جهت تهیه نان خود از کشت گندم گرفته تا بهره‌گیری از آن و یا جهت آماده کردن لباس از کشت پنبه تا درست شدن پارچه‌های مورد نظر تمام مراحل را به تنهایی طی نماید.

منظور این است که انسان در هر قسمتی از زندگی خویش به همیاری هزارها وشاید صدهاهزار انسان دیگر نیازمند است‌. زیرا نظام کل جهان بر این تعاون متکی‌است‌. با اندکی تأمل معلوم می‌شود، انسان نه تنها در مورد زندگی دنیوی خویش به همیاری و همبستگی دیگران احتیاج دارد بلکه در مرحله مردن تا دفن در قبر وحتی بعد از آن به دعای مغفرت و ایصال ثواب بازماندگان محتاج است‌.

خداوند جل شأنه از حکمت بالغه و قدرت کامله خویش برای این جهان نظام محکمی ساخته‌، هر انسان را محتاج دیگری قرار داده‌است‌. مستمند را به ثروتمند، ثروتمند را جهت انجام کارش به کارگر، تاجر را به مشتری‌، مشتری را به تاجر، معمار را به آهنگر... محتاج ساخته و همه آنان نیازمند به خداوند أ هستند. اگر این احتیاج همگانی نمی‌بود و تعاون تنها بر برتری اخلاقی قرار می‌داشت چه کسی کار دیگری را انجام می‌داد؟ عاقبت چنین وضعی مانند سرانجام ارزش‌های اخلاقی موجود در این دنیا می‌شد. چنانچه این تقسیم کار ازطرف سازمان دولتی یا بین‌المللی‌ای به‌صورت یک قانون مطرح می‌گردید امروزدر سراسر جهان همانند دیگر قانونهای بین‌المللی که دچار چالش اند، با مشکل روبرو می‌شد. پس این تنها نظام الهی قادر مطلق و حکیم‌الحکما است که در قلوب مردمان مختلف آرزو و استعداد کارهای گوناگون را پدید آورده تا آنان محورزندگی خویش را بر این شیوه زنجیره‌ای از تعاون قرار دهند.

هریکی را بهر کاری ساختند *** میل او را در دلش انداختند

آری‌! اگر یک اداره بین المللی یا دولتی در میان مردم تقسیم کار انجام می‌داد و گروهی را برای آب رسانی‌، بعضی را برای تهیه غذا مقرر می‌کرد، چه کسی ازچنین دستوراتی اطاعت می‌کرد که مثلا راحتی و خواب خوش شب خود را ترک کرده و در این کار مشغول باشد. الله تعالی هر انسانی را برای انجام کار خاصی خلق کرده و رغبت آن امور را در قلبش ایجاد کرده تا بدون اجبار قانونی به آن مشغول بوده و از آن طریق ارتزاق نماید.

نتیجه این نظم است که انسان با مصرف مقداری پول قادر است لوازم زندگی‌خویش را به آسانی فراهم نماید. مثلا خوراک پخته و لباس دوخته شده و اثاثیه ساخته شده منزل و خانه‌های آماده با پول به آسانی تهیه می‌گردد. و اگر چنین نظمی وجود نمی‌داشت یک انسان میلیاردر با خرج تمام ثروتش قادر به تهیه یک دانه گندم نبود.

بر اثر همین نظام خداوندی است که اگر شما در هتل باشید و غذای مورد استفاده خویش را خوب مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهید پی خواهید بردکه آرد آن از جایی‌، روغن آن از جایی‌، گوشت از جایی‌، ادویه از جاهای مختلف‌، ظروف و میز و صندلی از کشورهای دیگر، کارگر و آشپز از شهرهای مختلف است و لقمه‌ای که به دهان شما می‌رسد و سبب ترشح بزاق می‌گردد نتیجه کار و فعالیت صدها انسان و کارخانه و حیوان می‌باشد.

چنانچه صبح از خانه بیرون آیید و بخواهید یکی دو فرسخ راه را طی کنید از تاکسی و یا اتوبوس و غیره جهت کار خویش استفاده می‌کنید در صورتی که آهن آن مثلا از استرالیا، چوب از برمه‌، موتور از آمریکا، راننده از جایی و کمک راننده از جایی دیگر است‌، این همه وسایل خلق خدا از کجا و چرا آن هم برای‌مبلغی ناچیز در خدمت شما هستند، آیا دولت موظف و مجبورشان کرده تا چنین‌آمادگی را داشته باشند؟ با اندکی تأمل در خواهید یافت که این یک قانون الهی است که خداوند أ به‌طور تکوینی در دل‌ها ایجاد و به مرحله اجرا درآورده است» [۴۴].

﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦ وَٱلۡمُنۡخَنِقَةُ وَٱلۡمَوۡقُوذَةُ وَٱلۡمُتَرَدِّيَةُ وَٱلنَّطِيحَةُ وَمَآ أَكَلَ ٱلسَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيۡتُمۡ وَمَا ذُبِحَ عَلَى ٱلنُّصُبِ وَأَن تَسۡتَقۡسِمُواْ بِٱلۡأَزۡلَٰمِۚ ذَٰلِكُمۡ فِسۡقٌۗ ٱلۡيَوۡمَ يَئِسَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣ [المائدة: ۳].

«بر شما حرام شده است مردار» یعنی‌: حیوانی که خود ـ بدون ذبح‌شرعی ـ می‌میرد.

«و» بر شما حرام شده است «خون» یعنی‌: خون ریخته سیال اما خوردن خون کبد، سپرز (طحال‌) و خونی که بعد از ذبح در عروق حیوان باقی می‌ماند، مباح است‌.

«و» بر شما حرام شده است «گوشت خوک و» بر شما حرام شده است «آنچه نامی جز خدا به هنگام ذبحش برده باشند» علما درباره مذبوحه‌ای که بردن نام‌خدا أ عمدا یا سهوا درآن ترک شده باشد، اختلاف نظر دارند، که بیان آرایشان در سوره «انعام» خواهد آمد. تفسیر محرمات یاد شده‌، در آیه (۱٧۳) سوره «بقره» نیز گذشت‌.

«و» بر شما حرام شده است «آنچه به خفه‌کردن مرده باشد» براثر فعل خود حیوان‌، یا براثر فعل آدمی‌، یا به غیر آن از علل‌؛ فی‌المثل ریسمان در گردن آن بپیچد تا بمیرد. یادآور می‌شویم که اهل جاهلیت گوسفند را خفه می‌کردند و چون می‌مرد آن را می‌خوردند.

«و» بر شما حرام شده است «آنچه به سنگ یا چوب مرده باشد» بی آن که ذبح شود. در حدیث شریف آمده است که عدی‌بن‌حاتم س گفت‌: یا رسول‌الله! من‌شکار را با معراض‌ [۴۵] هدف قرار می‌دهم و شکارش می‌کنم‌. فرمودند: «اگر شکار را با معراض زدی و تیر در بدنش فرو رفت‌، آن را بخور و اگر با پهنا به نشانه اصابت کرد، بدان‌که آن (وقیذ) است پس آن را نخور». اجماع فقها نیز بر مفاد این حدیث شریف منعقد شده‌است‌.

«و» بر شما حرام شده است «آنچه از بلندی افتاده باشد» مثلا به چاهی افتاده باشد، یا از کوهی به پایین افتاده و بر اثر آن مرده باشد.

«و» بر شما حرام شده است «آنچه به شاخ زدن حیوان دیگری مرده باشد» بدون ذبح‌، هرچند شاخ آن حیوان او را خونی کرده و حتی از ذبحگاهش هم خون خارج شده باشد.

«و» بر شما حرام شده است «آنچه درنده از آن خورده باشد» یعنی‌: آنچه را که درنده نیشداری چون شیر و پلنگ و گرگ‌، از هم دریده‌، برخی از آن را بخورد و حیوان بر اثر آن جراحت‌، بدون ذبح بمیرد «مگر آنچه» که بعد از این آفت‌ها «ذبح کرده باشید» یعنی‌: آنچه را که قبل از مردن آنها به‌موقع ذبح شرعی کرده باشید و هنوز در آنها آثار و نشانه‌های حیات باقی مانده باشد به طوری که در هنگام ذبح‌، از خود اضطراب و عکس‌العمل نشان دهند؛ بر شما حلالند. گفتنی است که این استثنا بر حیوان خفه کرده و مابعد آن جاری می‌شود نه بر ماقبل آن زیرا استثنا از (منخنقه‌: حیوان خفه کرده‌) شروع می‌شود و این مذهب جمهورفقها (ابوحنیفه‌، شافعی و احمد) است‌.

«و آنچه برای نصب ذبح شده است» به‌منظور تعظیم و بزرگداشت آنها «بر شما حرام است» نصب‌: سنگ‌هایی بود که در جاهلیت نصب می‌شد و مورد پرستش قرار می‌گرفت و بت‌پرستان خون حیوانات ذبح‌شده را بر آنها می‌ریختند. مجاهد می‌گوید: «نصب‌، سنگ‌هایی بود در حوالی مکه که مشرکان حیوانات را بر روی آنها ذبح می‌کردند».

«و» بر شما حرام شده است «این که شناخت قسمت و نصیب خود را به تیرهای ازلام طلب کنید» ازلام‌: تیرهای مخصوصی بود که اعراب به وسیله آنها فال می‌گرفتند وآنها را به سه قسمت تقسیم کرده در دسته اول جمله «بکن» و در دسته دوم جمله «نکن» را می‌نوشتند و دسته سوم سفید بود و هیچ‌چیز بر آنها نوشته نشده بود و چون کسی از مشرکان می‌خواست تا شانس و قسمت خود را ـ مثلا در ازدواج یا سفر یا امر مهم دیگری ـ بشناسد، آن تیرهای شبیه به هم را در کیسه‌ای می‌انداخت‌، سپس دستش را به آن کیسه داخل می‌کرد و یکی از آنها را بیرون می‌آورد، اگر از تیرهای «بکن» بیرون می‌آمد، آن کاری را که برآن تصمیم‌گرفته بود انجام می‌داد، اگر از تیرهای «نکن» بیرون می‌آمد، آن کار را انجام نمی‌داد و اگر از تیرهای سفید بیرون می‌آمد، فال زدن را تکرار می‌کرد تا یکی ازتیرهای دسته اول یا دوم بیرون آید. پس خدای این کار را حرام گردانید زیرا این کار نوعی ادعای علم غیب و از «تکهن» است‌.

«اینها همه فسق است» یعنی‌: این محرمات یاد شده‌، یا این تیرهای ازلام‌، خروج از طاعت حق تعالی است‌. (فسق‌) در اینجا، شدیدتر از کفر است «امروز کافران از دین شما ناامید گردیده‌اند» یعنی‌: امروز آنها از نابودکردن دینتان و اینکه شما رابه دین خویش برگردانند، ناامید شده‌اند. خاطر نشان می‌شود که این آیه‌، در روز عرفه سال دهم هجری در حجه‌الوداع نازل شد. ابن‌عباس ب در تفسیر این آیه می‌گوید: «اهل مکه از این امر که شما مسلمانان به دین‌شان ـ یعنی پرستش بتان ـ بازگردید، مأیوس شده‌اند». در حدیث شریف آمده است‌: «شیطان از اینکه نمازگزاران در جزیره‌العرب او را پرستش کنند، مأیوس شده است و به این راضی‌شده که در غیر این از اموری که آن را حقیر می‌پندارید، مورد اطاعت قرار گیرد...». «پس از آنان نترسید» از اینکه بر شما غلبه کنند، یا دینتان را نابود گردانند «و از من بترسید» به‌طور خالصانه تا شما را همیشه برآنان نصرت بخشیده و در دنیا و آخرت از آنان برتر گردانم «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم» با غالب ساختن آن بر همه ادیان و با کامل ساختن احکامی که مورد نیازتان است‌؛ اعم از حلال و حرام و غیره‌.

این آیه در روز جمعه ـ که روز عرفه نیز بود ـ بر رسول اکرم ص درحالی نازل شد که خدای اسلام را پیروز ساخته و پیامبرش را نصرت داده بود. روایت شده‌است که مردی از یهودیان نزد عمربن خطاب س آمد و گفت‌: ای امیرالمؤمنین‌! شما آیه‌ای را در کتاب خویش می‌خوانید که اگر بر ما جماعت یهود نازل می‌شد، قطعا روز نزول آن را عید می‌گرفتیم‌. عمر س پرسید: کدام آیه‌؟ یهودی گفت‌: آیه‌: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ عمر س فرمود: «به‌خدا سوگند که من به روز و ساعتی که این آیه بر رسول خداص نازل شد، دانایم و آن ساعت‌، شبانگاه روز عرفه و روز جمعه بود». «و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم» باکامل ساختن دین‌، فتح مکه‌، سرکوب کفار و نا امید کردن‌شان از غلبه و پیروزی بر شما همان طوری که کامل ساختن نعمت را با این فرموده‌ام به شما وعده داده بودم‌: ﴿وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ [البقرة: ۱۵۰]. «و دین اسلام را برای شما پسندیدم» همین دینی را که شما امروز برآنید، به عنوان دین پسندیده و آیین برگزیده خویش تا واپسین دم از عمر دنیا برگزیدم‌. ابن‌جریر می‌گوید: «رسول خدا ص پس از این تاریخ‌، فقط هشتاد و یک روز زنده بودند، سپس به‌سوی رفیق اعلی شتافتند».

بیان نعمت کامل ساختن دین در سیاق بیان حکم این محرمات‌، نشان‌دهنده این حقیقت است که تحریم پلیدیهای یاد شده‌، از کمال این دین می‌باشد.

«و هرکس در مخمصه‌ای ناچار شود» یعنی‌: هرکس به‌حکم ضرورت و اضطرار گرسنگی‌، مجبور به خوردن گوشت مردار و دیگر محرماتی که بعد ازآن ذکرشد، گردد «بی آن که به گناه متمایل باشد» یعنی‌: بی‌آن که این محرمات را به قصد لذت‌جویی یا تجاوز از حدود الهی و نافرمانی وی تناول کند «بی‌تردید خدا آمرزنده مهربان است» بر آن فرد مضطر می‌آمرزد و نسبت به وی مهربان است‌، چرا که آن چیزهای حرام را بر وی مباح گردانیده است‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «فقها برآنند که تناول گوشت مردار ـ بر حسب حالات مختلف ـ گاهی واجب‌، گاهی مستحب و گاهی مباح است‌؛ و وجوب تناول آن در زمانی است که شخص بیم هلاک داشته و چیز دیگری غیراز آن را برای‌خوردن نیابد». همچنان ابن‌کثیر می‌گوید: «در جواز تناول گوشت مردار، این امرشرط نیست که بر شخص سه روز بگذرد و او غذای حلالی برای خوردن نیابد ـ چنان‌که بسیاری از مردم عوام و غیرآنان چنین می‌پندارند ـ بلکه هرگاه که ناچار شد، خوردن آن برایش جایز است». در حدیث شریف به روایت ابن‌عمر س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «قطعا خدای دوست دارد که رخصتهایش عملی گردد، همان‌گونه که از انجام معصیت خود بد می‌برد».

این آیه بنابر قول محققان‌، آخرین آیه نازل شده قرآن نیست بلکه آخرین آیه‌؛ آیه کریمه‌: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِ [البقرة: ۲۸۱]. می‌باشد.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ قُلۡ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُ وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ ٱللَّهُۖ فَكُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَكۡنَ عَلَيۡكُمۡ وَٱذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ٤ [المائدة: ۴].

در بیان سبب نزول آمده‌است‌: عدی‌بن‌حاتم و زیدبن‌مهلهل از رسول‌خدا ص سؤال کردند: یارسول‌الله! حق تعالی گوشت مردار را حرام گردانیده پس بفرمایید که از خوردنی‌ها چه‌چیزهایی برما حلال است‌؟ همان بود که نازل شد: «از تومی‌پرسند چه‌چیز» از خوراکی‌ها «برایشان حلال شده است‌؟ بگو» ای پیامبر ص «برای شما همه پاکیزه‌ها حلال گردیده» یعنی‌: هرآنچه که پلید نیست بر شما حلال است‌. آری‌! این پاکیزه‌ها، شامل همه چیزهایی می‌شود که حکم تحریم آنها درکتاب خدا أ ، یا سنت پیامبرش‌، یا اجماع امت‌، یا قیاس اثبات نشده است‌.برخی (طیبات‌) را به حیوانات ذبح‌شده‌ای که به هنگام ذبح آنها نام خدا أ برده‌می‌شود، تفسیر کرده‌اند «و آنچه دست‌آموز کرده باشید از حیوانات شکاری در حالتی که شکار تعلیم‌دهندگانید» مکلب‌: مربی سگهای شکاری است که کیفیت شکارکردن را به آنها تعلیم می‌دهد و مربی سایر حیوانات و پرندگان شکاری را نیز مکلب می‌نامند. پس مکلب کسی است که انواع فوت‌وفن‌های شکار را به جانوران شکاری آموزش می‌دهد. یعنی‌: همچنین خداوند متعال بر شما صید حیوانات شکاری دست‌آموزتان را حلال گردانیده است‌، که این حیوانات‌شکاری عبارت‌اند از: سگ‌ها تازی‌ها و سایر درندگان و پرندگان شکاری‌، همچون چرغ و باز که انسان به‌کمک آنها شکار می‌کند. قرطبی می‌گوید: «اگرسگ از شکاری که آن را صید می‌کند چیزی نخورد و در شکار از زخم یا نیش‌خود اثری بجا گذاشت و مسلمان شکارچی در هنگام فرستادن آن به شکار نام‌خدا أ را بر آن برد، قطعا شکار آن درست است و بی هیچ خلافی خورده‌می‌شود». «که با آنچه خدا به شما آموخته است» یعنی‌: با آنچه که خداوند أ درشما آفریده است‌، از عقل و خردی که راهکارها و روشهای آموزش و تمرین دادن حیوانات شکاری را به وسیله آن فرامی‌گیرید «آنها را دست‌آموز می‌کنید» و در نتیجه آن آموزش‌هاست که این حیوانات‌، شکاری می‌شوند. نشانه شکاری بودن حرفه‌ای سگ بعد از آموزش دادن آن این است که‌: صید را به‌طور مکرر وحداقل تا سه‌بار متوالی بگیرد و از آن صید چیزی هم نخورد. «پس» اگر حیوانات شکاری با این شرایط برای شما شکار کردند «از آنچه برای شما نگه‌داشته‌اند بخورید» اما اگر خودآنها از شکار خوردند، این دلیل بر آن است که صید را برای خود شکار کرده و برای خود نگه‌داشته‌اند پس خوردن آن برای شما حلال نیست‌. که این حدیث شریف رسول اکرم ص در خطاب به عدی‌بن حاتم نیز دلیل بر حرمت آن است‌: «چون سگ دست‌آموز خویش را به شکار فرستادی و نام خدا أ را بر آن بردی‌، از آنچه برای تو می‌گیرد و نگه می‌دارد بخور ولی اگرخودش از آن صید خورد، تو دیگر از آن نخور زیرا از آن بیم دارم که آن را فقط برای خودش نگه‌داشته باشد».

ولی برخی از فقها گفته‌اند: اگر پرنده شکاری از شکار خویش خورد، خوردن آن‌، شکار را حرام نمی‌گرداند زیرا صرف انس گرفتن پرنده شکاری به صاحبش وبرگشتن وی نزدش همراه با شکار، نشانه آموزش‌دیدگی وی است‌. «و نام خدا را بر آن ببرید» یعنی‌: بر حیوان شکاری در هنگام فرستادن آن به شکار، نام خدا أ را ببرید و اگر صیاد نام خدا أ را بر آن نبرد، آن شکار در نزد جمهور فقها ـ بجز شافعی ـ حلال نیست‌، مگر اینکه نام خدا أ را به فراموشی ترک کرده باشد. و اگر صیاد شکار را درحالی دریافت که صید دارای حیات یقینی بود، باید آن را ذبح کند و نام خدا أ را بر آن ببرد. گفتنی است که صید تیر نیز همانند صید حیوان است و چنان‌که در حدیث شریف آمده‌است‌، باید در هنگام شلیک‌کردن تیر به‌سوی صید، نام خدا أ برده شود. «و از خداوند پروا کنید» یعنی‌: از مخالفت امر وی در تمام احکام فوق بپرهیزید «که الله زود حساب کننده است» و از شما در برابر افعالتان حساب می‌گیرد.

﴿ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡۖ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِيٓ أَخۡدَانٖۗ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلۡإِيمَٰنِ فَقَدۡ حَبِطَ عَمَلُهُۥ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٥ [المائدة: ۵].

«امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده» حق تعالی این حکم را به عنوان تأکیدی بر احسان و منت خویش‌، تکرار فرمود «و طعام اهل کتاب برای شما حلال است» طعام‌: نام هرچیزی است که خورده می‌شود، که مذبوحه اهل کتاب از آن جمله است‌. لذا تمام خوراکی‌های پاکیزه یهود و نصاری ـ بدون فرق میان گوشت و غیرآن ـ برای مسلمین حلال است‌. اما در اینجا مراد آیه از طعام ـ از باب ذکر عام و اراده خاص ـ مذبوحه اهل کتاب است‌. علی‌، عائشه و ابن‌عمر ش گفته‌اند: «اگر می‌شنوی که شخص کتابی‌ای نام غیرخدا أ را در هنگام ذبح حیوان برآن می‌برد، از گوشت آن حیوان نخور». ولی مالک / گفته است‌: «بردن نام غیرخدا أ از سوی اهل کتاب در هنگام ذبح حیوان‌، سبب کراهیت خوردن از آن می‌شود نه سبب حرمت آن». ولی درصورتی‌که مسلمان از این امر آگاهی نداشت که شخص کتابی در هنگام ذبح حیوان چه گفته است‌، در آن صورت‌، خوردن مذبوحه وی بی‌هیچ خلافی حلال است زیرا این خبر به صحت رسیده‌است که رسول خدا ص از گوسفند به زهرآلوده‌ای که زن یهودی به ایشان اهدا کرد، تناول کردند. لیکن مذبوحه مجوس (آتش‌پرستان‌) حلال نیست‌، همچنین مذبوحه ملحدان و بت‌پرستان و هر کافر دیگری غیر از یهود و نصاری حلال نیست‌. نکاح زنانشان نیز جایز نیست زیرا آنها اهل کتاب نیستند. اما بجز حیوانات مذبوحه‌، سایر غذاهایشان به اجماع حلال است‌، چرا که این غذاها برای عموم مردم مباح می‌باشد و هیچ دلیلی بر تخصیص و تبعیض آنها وجود ندارد «وطعام شما برای آنان حلال است» یعنی‌: طعام مسلمین برای اهل کتاب حلال است بنابراین‌، هیچ گناهی بر مسلمانان نیست که اهل کتاب را از حیوانات مذبوحه خویش اطعام کنند چنان‌که ایشان از حیوانات مذبوحه آنها می‌خورند و این از باب پاداش‌دهی و مقابله به‌مثل و مبادله نیکویی‌هاست‌.

«و» نیز ای مؤمنان‌! برای شما حلال است «ازدواج با زنان عفیفه مؤمن» نه زنان زناکار. نسفی می‌گوید: «عفیف بودن‌، یا آزاد بودن زن مؤمن‌، شرط صحت نکاح نیست بلکه از این ارشاد الهی استحباب برمی‌آید نه وجوب بنابراین‌، نکاح کنیز مسلمان و نکاح زنان غیرپاکدامن نیز برای مسلمان حلال است». فقها نیز ـ بجز امام احمدبن‌حنبل ـ عفت را شرط صحت عقد ازدواج میان مرد و زن مسلمان قرار نداده‌اند «و زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده» نیز برای شما با ازدواج حلالند.

ملاحظه می‌کنیم که آیه کریمه از این مسأله که طعام ما مسلمین برای اهل کتاب حلال است یاد کرد اما از این امر که زنان مسلمان برای مردان اهل کتاب حلالند، ذکری به‌میان نیاورد، که این خود، دلیل حرمت زنان مسلمان بر آنان است‌. شرط حلال بودن زن کتابی برای ما ـ در نزد جمهور فقها ـ پاکدامنی اوست بنابراین‌، در تحت این آیه‌کریمه زنان آزاد عفیفه یهودی و نصرانی داخل می‌شوند، نه زنان زناکار و بدکاره آنها «به شرط اینکه مهرهای آنان را به آنان بپردازید» این قید دلیل‌بر آن است که مهر، حق زن است ـ چه مسلمان باشد و چه غیرمسلمان ـ بنابراین‌، مهر گرفتن از زن حرام می‌باشد چنان‌که بعضی از غربی‌ها چنین‌می‌کنند بلکه عکس آن که همانا دادن مهر به زن باشد، واجب است «و» به شرط اینکه «عفت جوینده باشید» یعنی‌: انگیزه شما از ازدواج با زنان کتابی‌، طلب پاکدامنی و عفت برای خودتان باشد «نه شهوت رانان» یعنی‌: نه به زنای آشکارروآورندگان «و نه آن که زنان را پنهانی دوست خویش بگیرید» با هدف شهوت‌رانی و زناکاری با آنان‌. خدن‌: در اینجا به معنای دوست و معشوقه است و بر مرد و زن هردو اطلاق می‌شود.

ملاحظه می‌کنیم که خدای عزوجل‌؛ عفت‌جویی‌، عدم روآوردن به زنای آشکار و عدم گرفتن دوستان پنهانی را در ازدواج مردان مسلمان با زنان کتابی شرط قرار داد چنان‌که در زنان اهل کتاب نیز، عفیفه بودن آنها را شرط قرارداد «وهر کس به ایمان کفر ورزد» یعنی‌: هرکس مرتد گردیده و به شرایع و قوانین اسلام کفر ورزد «قطعا عمل» نیک سابق «وی تباه شده و او در آخرت از زیانکاران است» زیرا بهشت را باخته و به جای آن جاودانگی ابدی در دوزخ را خریده است‌پس چه زیانی از این بزرگتر می‌باشد؟!

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُم مِّنۡهُۚ مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٦ [المائدة: ۶].

«ای مؤمنان‌! چون به نماز برخاستید» و بی‌وضو بودید «پس روهای خود را بشویید» با آب و وضو بگیرید. فریضه وضو قبلا با فرضیت نماز در مکه فرض گردیده بود و در اینجا بر فرضیت آن تأکید می‌شود تا جزء آیات تلاوت شده قرآن قرار گیرد. یادآور می‌شویم که وضوگرفتن برای هر وقت نمازی مستحب است و فقط آن‌گاه فرض می‌شود که انسان بی‌وضو بوده و قصد نماز گزاردن را داشته باشد. انس‌بن مالک س فرمود: «رسول خدا ص به هنگام ادای هر نماز، وضویی جدید می‌گرفتند. از وی پرسیده‌شد: شما چگونه عمل می‌کردید؟ فرمود: ما نمازها را ـ تا آن‌گاه که بی‌وضو نمی‌شدیم ـ با یک وضو می‌خواندیم». بنابراین‌، وضو بالای وضو فقط یک امر مستحبی است‌، اما فضیلت زیادی دارد، چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «وضو بالای وضو، نوری بر بالای نور است». نقل است که‌: «هر کس بر بالای وضو، وضو کند برایش ده حسنه نوشته می‌شود». همچنین در حدیث شریف آمده است‌: رسول خدا ص در روز فتح مکه همه نمازها را با یک وضو خواندند، عمر س از ایشان پرسید: امروز شما کاری کردید که تاکنون نمی‌کردید. رسول خدا ص فرمودند: «ای عمر! من قصدا این کار راکردم»، یعنی‌: تا چنین تصور نشود که وضو کردن برای هر نماز، واجب است‌.

فقها گفته‌اند: مضمضمه و استنشاق (آب در دهان و بینی کردن‌) نیز جزء شستن روی است چنان‌که بر خلال‌کردن ریش نیز دلیل شرعی آمده و در صورتی که ریش انبوه باشد، خلال کردن آن مستحب است‌. در مذهب مالک و شافعی‌، مضمضه و استنشاق در وضو و غسل مستحب‌، در مذهب احمدبن حنبل واجب و در مذهب ابوحنیفه در غسل فرض و در وضو مستحب است‌. «و» بشویید «دستهای خود را تا مرفق» مرفق‌: مفصلی است میان مچ دست و بازو که آرنج نامیده می‌شود. و چون نمازگزار وضو می‌کند، باید آب را بر هردو آرنج خویش نیز سرازیر نماید «و سرهای خود را مسح کنید» با آب‌. فرض مسح در نزد احناف‌؛ مقدار یک‌چهارم سر، در نزد حنبلی‌ها و مالکی‌ها؛ کل سر و در نزد شافعی‌؛ حداقل آنچه که اسم مسح بر آن اطلاق می‌شود، در این‌باره کافی است حتی اگر بخشی جزئی از موی سرش را هم مسح کرد. همچنین در مذهب شافعی‌، تکرار مسح تا سه‌بار مستحب است‌، در مذهب احناف‌، سه‌بار مسح با یک آب مستحب است ودر مذهب احمدبن حنبل‌، یک بار مسح‌کردن کافی است «و پاهای خود را تاشتالنگ بشویید» شتالنگ‌: قوزک پاهاست و قوزکها عبارت از دو استخوان مدورمانند برآمده در پایین‌ترین قسمت استخوان ساق پایند. خاطر نشان می‌شود که احادیث درباره شستن پا بسیار است‌، از آن جمله در حدیث شریف آمده است که‌رسول اکرم ص وضو گرفته و هردو پایشان را شستند و فرمودند: «این وضویی است که خداوند أ نماز را جز با آن قبول نمی‌کند». مسح بر موزه‌ها نیز به احادیث متواتر ثابت شده‌است‌.

«و اگر جنب بودید پس غسل کنید» یعنی‌: تمام بدن خود را با آب بشویید، طوری که چیزی از آن ناشسته باقی نماند «و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یکی از شما از قضای حاجت آمد، یا با زنان نزدیکی کرده باشید و آبی نیافتید پس با خاک پاک تیمم‌کنید و از آن به چهره و دستهایتان بکشید» تفسیر نظیر این مقطع از آیه‌، در سوره‌نساء (آیه/‌۴۳) به‌طور شافی و کافی بیان شد، همچنین سخن درباره ملامست زنان و تیمم بر خاک پاک در آنجا گذشت‌. «خداوند نمی‌خواهد برای شما دشواری قرار دهد» در باب طهارت‌، به‌همین سبب است که به شما در هنگام بیماری وفقدان آب ـ به عنوان گشایش و رحمتی از سوی خویش ـ رخصت تیمم داد «لیکن می‌خواهد تا شما را پاک سازد» از گناهان‌، یا می‌خواهد شما را با خاک‌، پاک سازد زیرا پاکسازی با آب برای شما مقدور نبود. پس انسان مسلمان به وسیله وضو از پلیدی‌های حسی و معنوی هردو پاک شده و در نماز پاک و مصفا به‌محضر پروردگارش قرار می‌گیرد. در حدیث شریف آمده‌است‌: گناهان همراه با قطرات آب وضو از اعضای بدن انسان فرومی‌ریزند. «و» خداوند أ می‌خواهدکه «نعمت خود را بر شما تمام کند» با رخصت دادن تیمم برای شما در هنگام نبودن آب‌. یا می‌خواهد که نعمت خود را بر شما تمام کند؛ به وسیله مشروع کردن احکام شرعی‌ای که به سبب آنها شما را شامل ثواب گردانیده است «باشد که شکرگزاری کنید» نعمت‌های پروردگار را بر خود و با شکرگزاری‌، مستحق ثواب شکرگزاران گردید.

در حدیث شریف آمده است‌: «کلید بهشت نماز و کلید نماز وضوء است». همچنین در حدیث شریف آمده است‌: «کسی از شما نیست که وضو کند و وضویش را کامل سازد و بعد از آن بگوید: «أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله»؛ «مگر اینکه درهای هشت‌گانه بهشت برایش گشوده می‌شود که از هر دری می‌خواهد به‌آن درآید». در حدیث شریف دیگری آمده‌است که رسول خدا ص وضوکنندگان را تشویق کردند که بعد از وضوی خود بگویند: «اللهم اجعلني من التوابين واجعلني من الـمـتطهرين». «خدایا! مرا از توبه‌کاران و پاک شدگان قرارده».

﴿وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَمِيثَٰقَهُ ٱلَّذِي وَاثَقَكُم بِهِۦٓ إِذۡ قُلۡتُمۡ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٧ [المائدة: ٧].

«و نعمت الله را بر خود به‌یاد آورید» مراد؛ نعمت والای اسلام عزیز است «و» به‌یادآورید «میثاق الله را که به آن با شما عهد بسته است‌، آن‌گاه که گفتید: شنیدیم و فرمانبرداری کردیم» یعنی‌: به‌یاد آورید پیمان خود را هنگامی که این‌سخن را گفتید و با گفتن آن در حقیقت با خدا أ عهدی محکم بستید. به قولی‌: مراد از این پیمان‌، عهدی است که رسول خدا ص در شب عقبه از مسلمانان‌گرفتند، به این مضمون که‌: در سختی و آسانی از ایشان بشنوند و فرمان برند. بعد از آن‌، هرکس دیگری هم که به اسلام مشرف می‌شد، با رسول خدا ص بر این شرط بیعت می‌کرد. این خود دلالت می‌کند بر اینکه سخن مؤمنان‌: «سمعنا وأطعنا».(شنیدیم و اطاعت کردیم‌)؛ عهد و میثاقی با رسول خدا ص نیز هست‌.

خدای این پیمان را به این دلیل به خود منسوب ساخت که عقد آن در «عقبه» [۴۶]، به امر و اذن او بود چنان‌که می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ [الفتح: ۱۰].: «ای پیامبر! همانا کسانی‌که با تو بیعت می‌کنند، جز این نیست که با خدا بیعت‌می‌کنند...». بایسته یادآوری است که این آیه با آیه اول این سوره‌: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَوۡفُواْ بِٱلۡعُقُودِۚ[مائده:۱] در معنی به‌هم پیوسته است‌. در کتب حدیث آمده است که صیغه بیعت مؤمنان با رسول خدا ص چنین بود: «بایعنا رسول الله علی السمع و الطاعه‌، فی منشطنا ومکرهنا، وأثره علینا، وأن لا ننازع الامر أهله». بارسول خدا ص بر شنیدن و فرمان بردن در همه اوامر و در آسانی و سختی بیعت کردیم‌، به‌عنوان یک انتخاب و گزینشی که ما برای خود برگزیده‌ایم و بر اینکه در کار (حکومت‌) با اهل آن کشمکش نکنیم». به قولی دیگر: مراد از میثاق الهی در این آیه‌، عهدی است که حق تعالی در روز (الست‌) از بنی‌آدم گرفت‌، عهدی که آیه کریمه‌: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ... [الأعراف: ۱٧۲]. ، از آن خبر داده است‌. مجاهد می‌گوید: «هرچند که ما آن پیمان را به یاد نمی‌آوریم اما همین که خدای از آن به ما خبر داده‌، کافی‌است». «و از خدا پروا دارید» در شکستن پیمان «که خداوند به راز دلها» یعنی‌: به آنچه که دل‌ها از خیر و شر پنهان می‌دارند «آگاه است» این جمله‌، هم وعده و هم وعید است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ٨ [المائدة: ۸].

«ای مؤمنان‌! به داد برخیزید برای خدا» یعنی‌: به برپاداشتن حق الله أ متعهد باشید و برآن بپاخیزید؛ به منظور کسب رضا و تعظیم امر وی و به انگیزه طمع در ثواب و بیم از عقاب وی‌، نه برای رضای مردم و کسب نام نیک در میان آنان‌.تفسیر نظیر آن در سوره نساء (آیه/‌۱۳۵) نیز گذشت‌. تعبیر (قوامین‌) به صیغه مبالغه‌، مفید آن است که مؤمنان مأمورند تا به بهترین شکل به برپاداشتن حق الهی بپاخیزند «گواهی‌دهندگان به قسط باشید» نه به ستم‌. قسط: عدل است «و دشمنی قومی‌، شما را بر ترک عدالت واندارد» در حق آنان تا گواهی‌ای را که به نفع آنان است‌، پنهان کنید «عدالت کنید که آن» یعنی عدالت «به تقوا نزدیک‌تر است» همان تقوایی که نه یک‌بار بلکه همیشه به آن مأمور شده‌اید. یا عدالت کنید که عدالت به پرهیزنمودنتان از آتش دوزخ نزدیک‌تر است «و از خدا پروا دارید» در اوامر ونواهی وی «که خدا به آنچه می‌کنید، آگاه است» این جمله نیز، هم وعده و هم وعید است‌. رعایت مساوات میان فرزندان و عدم تبعیض میان آنها نیز، از عدالت می‌باشد.

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٞ٩ [المائدة: ٩].

«خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، به آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده‌است» این پاداش بزرگ بهشت است‌، وه‌! چه بزرگ است این پاداش‌!.

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ١٠ [المائدة: ۱۰].

«و کسانی که کافر شدند و آیات» تشریعی و تکوینی «ما را تکذیب کردند، ایشانند اهل دوزخ» که هرگز از آن جدایی ندارند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ هَمَّ قَوۡمٌ أَن يَبۡسُطُوٓاْ إِلَيۡكُمۡ أَيۡدِيَهُمۡ فَكَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١ [المائدة: ۱۱].

«ای مؤمنان‌! نعمت الله را بر خود یاد کنید، آن‌گاه که قومی آهنگ آن کردند که بر شما دست یازند» و به قتلتان برسانند «و خدا دستانشان را از شما کوتاه داشت و از خدا پروادارید و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند» زیرا اوست که مصائب و بلیات را از ایشان دفع می‌کند و هم‌او ایشان را کافی است‌. آری‌! این نعمت الهی‌، نعمتی است مکرر که صحابه ش آن را بارها مشاهده کردند و مسلمانان در هر عصر و زمانی آن را لمس می‌کنند.

از ابن‌عباس س در بیان سبب نزول روایت شده است‌: یهودیان بنی‌نضیر خواستند تا در یک سوء قصد برنامه‌ریزی شده علیه جان پیامبر ص، سنگی بزرگ را از فراز قلعه خویش بر سر پیامبر ص و همراهانشان که به منظور فیصله دادن قضیه‌ای به آنجارفته بودند، بیفگنند. جبرئیل‌ ÷ آمد و پیامبراکرم ص از این توطئه باخبر ساخت‌، همان بود که رسول خدا ص و یاران همراهشان بی‌درنگ از آنجا برخاستند و به مدینه پیوستند، آن‌گاه این آیه نازل شد. بعضی برآنند که سبب نزول آیه کریمه‌، این روایت جابربن عبدالله س است‌: «رسول خدا ص در یکی ازسفرها به محلی فرود آمدند و یارانشان برای دور ماندن از آزار گرمای سوزان‌آفتاب‌، به سایه درختان بیابانی پناه بردند، خود رسول خدا ص نیز شمشیر خویش را به درختی آویخته بودند. در این اثنا اعرابی‌ای برجست و شمشیر آن حضرت ص را برگرفته از غلاف کشید و تهدیدکنان به‌سوی ایشان رو آورد وگفت‌: چه‌کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟ رسول خدا ص با آرامش واطمینان کاملی فرمودند: خداوند! اعرابی دو، یا سه‌بار همین تهدیدش را تکرار کرد و رسول اکرم ص با کمال خونسردی فرمودند: خداوند! در اینجا بود که آن اعرابی شمشیر را در غلاف کرد. رسول خدا ص یاران خویش را فراخوانده و ایشان را از کار آن اعرابی آگاه ساختند در حالی‌که او در کنار ایشان نشسته بود اما او را مجازات نکردند».

با تأمل در این مقطع از آیات‌، ملاحظه می‌کنیم که خدای ندای (ای‌مؤمنان‌) را پنج بار تکرار نموده است‌؛ بار اول‌: در امر به وفا به عهدها و پیمان‌ها. بار دوم‌: در کار حلال ساختن امور معینی بر ایشان‌. بار سوم‌: در امر به طهارت‌. بار چهارم‌: در امر به عدالت‌. و بار پنجم‌: در یادآوری از نعمت‌ها. همچنان ملاحظه می‌کنیم که در خلال این نداها، امر به رعایت تقوا نیز بسیار تکرار می‌شود. پس مؤمن باید همیشه در قلب‌، زبان و دیگر اعضای خویش به خدای سبحان تسلیم بوده و پیوسته عهد خود با خدای خویش را به‌یاد داشته باشد. و از مقتضای آن این است که‌: خود را از پلیدی‌های حسی و معنوی برکنار داشته و به نماز پایبند باشد و از مقتضای پاکیزگی و نماز این است که‌: در شکم و شهوت مرتکب حرام نگردد، از محرمات الهی اجتناب کند، به کسی در گناه و تجاوز دست یاری و کمک ندهد، بر نیکوکاری و تقوا یار و یاور باشد و نعمت‌های الهی را بر خود به‌یاد آورد. پس این اوامر همه در یک تسلسل منطقی و در یک انسجام و هماهنگی کاملی‌، باهم مرتبط و به‌هم پیوسته می‌باشند.

﴿وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗاۖ وَقَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مَعَكُمۡۖ لَئِنۡ أَقَمۡتُمُ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَيۡتُمُ ٱلزَّكَوٰةَ وَءَامَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرۡتُمُوهُمۡ وَأَقۡرَضۡتُمُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ فَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ مِنكُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ١٢ [المائدة: ۱۲].

«و همانا خداوند از بنی‌اسرائیل پیمان گرفت» به‌طور مؤکد و محکم‌، در رابطه با آنچه که در آخر همین آیه می‌آید «و از میان آنان دوازده نقیب برانگیختیم» نقیب‌: سالار و سرکرده قوم است ـ چون به ساماندهی و تدبیر امورشان برگزیده شود. به قولی‌: مراد از برانگیختن این سرکردگان این است که هریک از آنها به نمایندگی‌از یک «سبط» و در مجموع دوازده نقیب از دوازده سبط، به‌عنوان پیشاهنگ برگزیده شدند تا اخبار و اوضاع سرزمین شام و فلسطین و مردم ستمگر آن را به بررسی و تحقیق گرفته و نیرو و توان جنگی‌شان را مورد سنجش قراردهند؛ نقبای یاد شده پس از مطالعه اوضاع دریافتند که ستمگران آن دیار از نیرویی بس عظیم برخوردارند لذا این تصور برآنان چیره شد که بنی‌اسرائیل توان رویارویی با فلسطینیان را ندارند. ولی آنان در میان خود عهد بستند که این راز را از بنی‌اسرائیل مخفی نگهداشته و آن را فقط با موسی‌ ÷ در میان گذارند. اما پس از برگشت از آن سفر مطالعاتی‌، ده‌تن از آنان خیانت کردند و کسان و نزدیکان خویش را از اوضاع مطلع ساختند. همان بود که این خبر شایع شد تا بدانجا که حمله بنی‌اسرائیل به فلسطین کلا خنثی گردید و بنی‌اسرائیل به موسی‌ ÷ گفتند: تو و پروردگارت بروید بجنگید، ما همین‌جا نظاره‌گریم‌! به قولی دیگر: آن نقبا و سرکردگان‌، مأموریت دیگری داشتند و آن این بود که‌: هر نقیبی کفیل و ضامن سبط خویش بوده و از سبط خویش بر ایمان و خداترسی بیعت بگیرد و این است معنای برانگیختن‌شان‌.

«و خداوند گفت» به بنی‌اسرائیل‌. و این همان مضمون پیمانی است که از آنان گرفت‌: «من با شما هستم» با نصرت و یاری و حمایت خود «اگر نماز را برپا داشتید» به شیوه درست آن‌، همان‌گونه که آن را مشروع ساخته‌ایم «و اگر زکات را دادید» مراد صدقاتی است که حق تعالی بر ایشان فرض گردانیده بود «واگر به پیامبران من ایمان آوردید» بدون فرق نهادن میان احدی از آنان «و ایشان را تقویت کردید» یعنی‌: اگر ایشان را گرامی داشتید، یا دشمنانشان را از ایشان دفع کردید و نصرت و یاریشان دادید «و اگر الله را وام دادید وامی نیک» یعنی‌: اگر در راه‌های خیر بی هیچ منت و آزاری انفاق کردید؛ آری‌! اگر این کارها را کردید: «البته از شما گناهان شما را نابود سازم و البته شما را به باغهایی که جویباران از فرودست آنها جاری است درآورم اما اگر پس از این» میثاق «کسی از شما کفر ورزد، قطعا راه راست را گم کرده است» یعنی‌: از راهی که مقصد نهایی آن رسیدن به خشنودی خدا أ است‌، خارج گردیده است‌.

همچنین رسول خدا ص در شب عقبه ـ در آستانه هجرت به مدینه ـ که قبایل اوس و خزرج به دعوت ایشان لبیک گفته بودند، دوازده تن نقیب از آنان برگزیدند، سه تن از اوس و نه تن از خزرج و از آنان پیمان گرفتند که‌: به خدای چیزی را شریک نیاورند، شرایع و قوانین اسلام را برپادارند و رسول خدا ص را حمایت کنند و یاری دهند و در قبال وفا به این پیمان‌، پاداش ایشان بهشت است لذا آن دوازده‌تن نمایندگان اوس و خزرج‌، به نمایندگی از قوم خود با رسول خدا ص بیعت کردند و پیمان بستند. چنان‌که تفصیل این واقعه در کتب سیرت آمده است‌.

ملاحظه می‌کنیم که از بنی‌اسرائیل در پنج چیز میثاق گرفته شد ولی آنها پیمان را شکستند و به کیفر این پیمان‌شکنی به قسوت قلب و لعنت دچار شدند چنان‌که در آیه بعدی می‌خوانیم‌. پس هرکس در دل خویش قسوت و سختی‌ای یافت‌، باید بنگرد که در کدام‌یک از این امور یا سایر اوامر الهی کوتاهی نموده است‌.

در عصر ما دل‌های مردم بسیار سخت شده است پس باید به دنبال راهی باشیم که دل‌هایمان را نرم گرداند و این راه چیزی جز برگشت به دین خدا أ نیست‌.

﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِيَةٗۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَآئِنَةٖ مِّنۡهُمۡ إِلَّا قَلِيلٗا مِّنۡهُمۡۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱصۡفَحۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٣ [المائدة: ۱۳].

«پس به سبب پیمان‌شکنی‌شان‌، لعنت‌شان کردیم» یعنی‌: یهودیان را به این سبب‌، از رحمت خویش طرد نمودیم و دور ساختیم «و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم» چنان‌که خیری را فرانمی‌گیرند و دربرابر سخن خیر و حرکت خیر، هیچ نرمش و رقت و انعطافی از خود نشان نمی‌دهند تا بدانجا که «کلمات را از مواضع آنها تحریف می‌کنند» یعنی‌: آنها را تغییر می‌دهند، یا برخلاف تأویل حقیقی آنها تأویل‌می‌کنند [۴٧] و قطعا سنگدلی‌ای سخت‌تر از افترا بستن بر خدای و تغییردادن وحی اش وجود ندارد «و بخشی از آنچه را که بدان اندرز داده شده بودند، به فراموشی سپردند» یعنی‌: آنان بخش بزرگی از تورات را ترک نموده‌، یا آن را به غفلت و فراموشی سپردند «و تو همواره بر خائنه‌ای از آنان آگاه می‌شوی» خائنه‌: خیانت‌، دروغ‌، نافرمانی‌، بدکارگی‌، نیرنگ و توطئه است که یهودیان پیوسته با پیامبران الهی به‌کار می‌بردند و ای رسول ما! با تو نیز همین شیوه را به‌کار می‌برند «مگر عده‌اندکی از آنان» آنان مؤمنان ایشان ـ چون عبدالله بن سلام و یارانش ـ هستند لذا از ایشان بیم خیانت نداشته باش «پس از آنان درگذر و اعراض کن که خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد» یعنی‌: از خیانت‌کاران بنی‌اسرائیل در گذر و از کردار ناشایست‌شان چشم‌پوشی کن و فعلا از جنگیدن با آنان صرف نظر نما. سپس‌حق تعالی این حکم را در (آیه/‌۲٩) از سوره «توبه» منسوخ گردانید و فرمود: ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ [التوبة: ۲٩]. ؛ و پیامبر ص را به جنگیدن با آنان تا هنگامی که در کمال ذلت و حقارت به دست خویش جزیه بپردازند، فرمان داد.

﴿وَمِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰٓ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَهُمۡ فَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَأَغۡرَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَاوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَسَوۡفَ يُنَبِّئُهُمُ ٱللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ١٤ [المائدة: ۱۴].

«و از کسانی که گفتند: ما نصاراییم‌؛ میثاق آنان را گرفتیم» یعنی‌: از کسانی که به ادعای نصرت دادن حق تعالی خود را نصاری نامیدند، نیز مانند پیشینیانشان از بنی‌اسرائیل ـ که قبلا ذکرشان رفت ـ پیمان گرفتیم «پس بخشی از آنچه را که بدان اندرز داده شده بودند، فراموش کردند» یعنی‌: بخش بزرگی از میثاقی را که از آنان گرفته شده بود، بی‌درنگ پس از گرفتن آن نادیده گرفته و پشت‌پا افگندند «پس ما هم تا روز قیامت میانشان» یعنی‌: میان یهود و نصاری‌، یا مخصوصا میان نصاری «دشمنی و کینه افگندیم» که به فرقه‌های متعددی ـ چون یعقوبیه‌، نسطوریه وملکانیه ـ تقسیم و تجزیه شده‌، همدیگر را تکفیر کرده و آشکارا در میان خویش به دشمنی پرداختند، که این دشمنی همچنان تا روز قیامت ادامه دارد «و خداوند به‌زودی آنان را از آنچه می‌کردند، خبر می‌دهد» یعنی‌: به زودی جزای پیمان‌شکنی‌شان را در روز قیامت در می‌یابند.

آیه کریمه دلالت می‌کند بر این که‌: به‌فراموشی سپردن بخشی از وحی الهی و فروگذاشتن عملی آن‌، به دشمنی و کشمکش میان یک امت می‌انجامد پس ما امت اسلام نیز که عملا بخش‌هایی از وحی الهی را ترک کرده‌ایم‌، باید به دین مبین خویش رو آوریم‌؛ باشد که خدای میان دل‌هایمان الفت افگند.

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ كَثِيرٗا مِّمَّا كُنتُمۡ تُخۡفُونَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖۚ قَدۡ جَآءَكُم مِّنَ ٱللَّهِ نُورٞ وَكِتَٰبٞ مُّبِينٞ١٥ [المائدة: ۱۵].

«ای اهل کتاب‌! پیامبر ما» یعنی‌: حضرت محمد ص «به‌سوی شما آمده‌است تا بسیاری از آنچه از کتاب آسمانی» تورات و انجیل که بر شما نازل شده بود «پنهان داشته‌اید» چون آیه «رجم»، داستان «اصحاب شنبه» که به بوزینه مسخ شدند و اوصاف پیامبر آخرالزمان «را بر شما روشن کند و از بسیاری» دیگر از اموری که پنهان داشته‌اید «در می‌گذرد» و آن را بیان نمی‌کند زیرا انسانیت دیگر به بیان آنها نیازی ندارد. یا معنی این است‌: از بسیاری از شما درمی‌گذرد و بنابراین‌، شما رادر قبال خطاهایی که از شما سر می‌زند، مؤاخذه نمی‌کند «هرآینه از جانب الله نوری و کتاب روشنی برای شما آمده است» مراد از نور: حضرت محمد ص اند. بعضی گفته‌اند: مراد از نور، اسلام یا قرآن است‌.

﴿يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٦ [المائدة: ۱۶].

«که خداوند به‌سبب آن» نور و کتاب روشن «کسانی را که از رضای او پیروی می‌کنند» یعنی‌: از آنچه که او پسندیده و به آن راضی است «به‌سوی راه‌های سلامت» و نجات از عذاب «رهنمون می‌گردد» راههایی که به «دارالسلام» که همانا بهشت‌برین است منتهی می‌شود؛ بهشتی که از هرگونه آفتی پاک و مبراست «و آنان را به اراده» و توفیق «خویش از تاریکی‌ها» ی کفر و شرک و شک و نفاق و فسق و فجور «به‌سوی نور» اسلام «بیرون می‌برد و به راهی راست هدایت‌شان می‌کند».

از عکرمه در بیان سبب نزول روایت شده است که گفت‌: یهودیان نزد رسول خدا ص آمده و حکم «رجم» را از ایشان پرسیدند. رسول خدا ص به آنان فرمودند: داناترین شما کیست؟ آنها به‌سوی «ابن‌صوریا» اشاره کردند. رسول خدا ص ابن‌صوریا را به خداوندی که تورات را بر موسی‌ ÷ نازل کرد و طور را بر بالای سرشان برافراشت و پیمانهایی از آنان گرفت‌، سوگند دادند که‌: حقیقت را پنهان نکند و بگوید که آیا ادعای پیامبر اسلام ص در بودن آیه رجم در تورات‌، با واقع امر منطبق نیست‌؟ ابن‌صوریا از سوگندهای جدی رسول خدا ص به لرزه درآمد و از بیم عذاب‌، حقیقت را افشا نمود و گفت‌: واقعیت این است که‌چون عمل زنا در میان ما رایج شد، آیه رجم را کنار نهادیم و مرتکبان زنا را صد تازیانه زده و به جای رجم‌، سر مجرم را تراشیدیم‌. همان بود که رسول خدا ص به‌رجم زناکار یهودی حکم کردند و این آیه کریمه نازل شد.

﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ أَن يُهۡلِكَ ٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَأُمَّهُۥ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗاۗ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧ [المائدة: ۱٧].

«کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است‌، مسلما کافر شده‌اند» یعنی‌: با این سخن‌شان از کافران شده‌اند و چه کفری زشت‌تر از آن است که به بشری نسبت خدایی دهند «بگو: اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هرکه را که در زمین است‌، جملگی به هلاکت رساند، چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد»؟ یعنی‌: چه‌کسی قادر است که حق تعالی را از این کار بازدارد؟ پس هرگاه کسی قادر به بازداشتن خداوند أ از این کار نیست‌، نتیجه طبیعی چنین امری این است که جز آن ذات یگانه‌، هیچ خدا و رب و معبود برحقی وجود ندارد و اگر چنان‌که نصاری می‌پندارند، مسیح خدا می‌بود، قطعا باید قدرت و سلطه‌ای در اختیارمی‌داشت‌، در نتیجه باید قادر می‌بود که هر نیرنگ و توطئه‌ای را از خود دفع نماید. درحالی‌که به پندار شما او به دار آویخته شده و به قتل رسیده‌است پس اگر او به‌راستی خدا بود، چرا این حمله ـ به ظن شما ـ نابودکننده را از خود دفع نکرد و چرا قادر نشد که مرگ را از مادرش به هنگام در رسیدن اجل وی دفع کند؟ پس هرگاه او توان دفع مرگ را از مادر ـ این گرامی‌ترین موجود برای خود ـ نداشته‌، مسلما از دفع نمودن چیزی از عذاب خدا أ از شما، عاجزتر و ناتوان‌تر است «وفرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه مابین آنهاست‌، از آن خداست‌، هرچه بخواهد، می‌آفریند» چنان‌که عیسی را بدون واسطه پدر از مادری آفرید لذا قدرت حق تعالی مطلق است بنابراین‌، از مرد و زن هردو فرزند می‌آفریند؛ چون عموم انسانها، از زن بدون مرد فرزند می‌آفریند؛ چون آفرینش عیسی‌ ÷ و بدون مرد و زن هم انسان می‌آفریند؛ چون آفرینش آدم‌ ÷ «و خدا بر هر چیزی تواناست» واینها همه دلایل روشن عظمت و نشانه‌های کمال قدرت وی است پس چگونه به چیزی از اینها، بر خدایی غیر وی استدلال می‌کنید.

سیاق آیات همه در رد بر نصاری است‌.

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥۚ قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۚ وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ١٨ [المائدة: ۱۸].

«و یهودیان و مسیحیان گفتند: ما پسران خدا و دوستان اوییم» یهودیان همان چیزی را برای خودشان ادعا کردند که برای «عزیر» ادعا کرده بودند، آنجا که گفتند: (عزیر پسر خداست‌)! نصاری نیز آنچه را که برای مسیح می‌پنداشتند ـ آنجا که گفتند: (مسیح پسر خداست‌)! ـ به خود نیز منسوب ساختند پس خود را ـ به‌صرف ادعاهای باطل و آرزوهای لاطائل و بیهوده ـ دوستان خدا أ وپسران وی پنداشتند «بگو» اگر به راستی شما در این جایگاه و منزلت قرار دارید «پس چرا» خداوند أ «شما را بر گناهانتان عذاب می‌کند» با کشتن و مسخ کردتتان در دنیا و با آتش دوزخ در آخرت‌؟ که خود نیز به این عذاب معترفید. ای بی‌خردان‌! آیا نمی‌دانید که پسر از جنس پدر خویش است و چیزی که صدور آن از پدرش محال باشد، از او سر نمی‌زند درحالی که از شما گناه صادر می‌شود؟! آیا نمی‌دانید که دوست‌؛ دوست خویش را عذاب نمی‌کند درحالی که شما مورد عذاب قرار می‌گیرید؟! پس این خود، دلیل بر آن است که شما در این ادعایتان دروغ گویید «بلکه شما هم بشری هستید از جمله کسانی که» حق تعالی «آفریده است» همچون سایر بندگان خویش پس از جنس بشر هستید نه فرزندان وی پس بدانید که حق تعالی بر تمام بندگان خویش حاکم است‌: «هرکه را بخواهد، می‌آمرزد و هرکه را بخواهد، عذاب می‌کند» یعنی‌: بندگان خود را در برابر خیر و شر محاسبه می‌کند و هرکس را در برابر عملش جزا می‌دهد پس او خواسته است که هرکه را بر کفر می‌میراند، به عدل خویش عذاب کند و بر کسانی که از کفر توبه کرده‌اند، به فضل خویش بیامرزد و گنهکاران را ـ اگر بخواهد عفو و اگر بخواهد، عذاب کند «و فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آنهاست‌، از آن خداوند است و بازگشت همه به‌سوی اوست».

از ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که فرمود: نعمان‌بن اضاء، بحری‌بن‌عمرو و شاس‌بن عدی نزد رسول خدا ص آمدند و با آن‌حضرت ص گفت‌وگو کردند. رسول خدا ص آنان را به‌سوی خدای دعوت نموده و از عذابش بیم دادند ولی آن سیه‌رویان گفتند: ای محمد! تو ما را از چه‌چیز می‌ترسانی؟ آیا نمی‌دانی که‌: (ما پسران خدا و دوستان وی هستیم‌؟) همان بود که پروردگار متعال آیه‌: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُ را نازل‌فرمود.

﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ قَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمۡ عَلَىٰ فَتۡرَةٖ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٖ وَلَا نَذِيرٖۖ فَقَدۡ جَآءَكُم بَشِيرٞ وَنَذِيرٞۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٩ [المائدة: ۱٩].

«ای اهل کتاب‌! هرآینه پیامبر ما» حضرت محمد ص «به سوی شما آمده است که برای شما بیان می‌کند» حقایق و معارف الهی‌، احکام و قوانین شرعی و آنچه را که پنهان می‌کردید و آنچه را که در آن دچار اختلاف شده بودید «در دوران فترت رسولان» زیرا قبل از بعثت حضرت محمد ص، رسالت آسمانی مدت مدیدی انقطاع یافته بود. روایت شده است که ابن‌عباس س فرمود: «میان میلاد عیسی ÷ و محمدص پانصد و شصت و نه سال فاصله بود». ابن‌کثیر می‌گوید: «بنابراین‌، نعمت بعثت آن حضرت ص در آن برهه از زمان‌، از کامل‌ترین نعمت‌ها بود و نیاز به این بعثت هم‌، نیازی بود عام و فراگیر زیرا فساد بر همه بلاد دامن گسترده و طغیان وجهل بر همه بندگان ـ بجز اندکی از احبار یهود و زهاد نصاری که بر بقایایی از دین حق متمسک باقی مانده بودند ـ خیمه فروهشته بود».

آری‌! پیامبر ما به‌سوی شما آمده است‌: «تا نگویید» در روز قیامت «که هیچ مژده دهنده و بیم دهنده‌ای نزد ما نیامد» یعنی‌: ما پیامبر خود را فرستادیم تا مبادا درمقام عذرخواهی از کوتاهی و تقصیر خویش‌، در روز قیامت چنین سخنی بگویید «پس قطعا برای شما مژده‌دهنده و بیم‌دهنده‌ای آمده است» یعنی‌: راه این عذر و بهانه بر شما مسدود شد زیرا اینک پیامبر مژده‌بخش و هشداردهنده‌ای نزد شما آمده‌است که مؤمنان را بشارت و کفار را بیم می‌دهد «و خدا بر هر چیزی تواناست» پس از کمال قدرت وی است که حضرت محمد ص را با این‌همه کمالات به رسالت فرستاد، مطیعان را در راه حق ثابت‌قدم و استوار و نافرمانان را در گمراهی و فلاکت نگونسار گردانید.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَعَلَ فِيكُمۡ أَنۢبِيَآءَ وَجَعَلَكُم مُّلُوكٗا وَءَاتَىٰكُم مَّا لَمۡ يُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٠ [المائدة: ۲۰].

«و یادکن زمانی را که موسی به‌قوم خود گفت‌: ای قوم من‌! نعمت خدا را بر خود یاد کنید» در آغاز از آنها خواست که نعمت خدا أ را اجمالا بر خود به‌یاد آورند، آن‌گاه ـ به‌طور خاص ـ سه نعمت از این نعمت‌ها را به تفصیل این‌گونه یادآوری‌کرد: «آن‌گاه که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را پادشاهانی ساخت» یعنی‌: درمیان شما پیامبرانی برانگیخت و برخی از شما را پادشاه ساخت‌. اطلاق پادشاهان به‌آنان از این باب است که مثلا نزدیکان شاه می‌گویند: ما پادشاهانیم‌! بعضی‌گفته‌اند: مراد از (ملوکا) این است که‌: آنان مالک امر و صاحب اختیار خویش شدند، بعد از آن که مملوکانی در قبضه تصرف فرعون و قبطیان بیش نبودند. مجاهد می‌گوید: (وجعلکم ملوکا) به این معنی است‌: شما را صاحب خانه‌ها، همسران و خدمتکاران گردانید». به تأیید این دیدگاه تفسیری‌، روایت شده است‌که‌: «مردی از عبدالله بن‌عمروبن‌عاص س پرسید: مگر ما از فقرای مهاجرین نیستیم؟ عبدالله به وی گفت‌: آیا زنی داری که نزد وی قرار و آرام یابی؟ مرد پاسخ داد: آری‌! گفت‌: آیا مسکنی داری که در آن سکونت گزینی؟ مرد پاسخ داد: آری‌! گفت‌: پس تو از اغنیا هستی‌. آن مرد گفت‌: خدمتکاری نیز دارم‌. عبدالله گفت‌: در این صورت از پادشاهان هستی». «و داد به شما» یهودیان «آنچه که به هیچ‌یک از عالمیان نداد» چون نعمت من و سلوی‌، سنگ چشمه‌بار، ابر سایه‌بان در صحرای سینا، کثرت انبیا، کثرت شاهان و غیر این از نعمتها. یامعنی این است‌: داد به شما آنچه که به هیچ‌یک از عالمیان زمانتان نداد زیرا بنی‌اسرائیل در زمان خویش نسبت به یونانیان و قبطیان و سایر تیره‌های بنی‌آدم‌، شریف‌ترین مردم بودند. ابن‌کثیر نیز این معنی دوم را ترجیح داده است‌.

﴿يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَارِكُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِينَ٢١ [المائدة: ۲۱].

آن‌گاه موسی‌ ÷ بر یادکرد نعمت‌، یک امر و یک نهی را بنیان نهاد، امر این‌بود: «ای قوم من‌! به سرزمین مقدس» فلسطین «درآیید» مقدس‌: یعنی پاک‌شده‌، یا مبارک «که خداوند برای شما مقرر داشته است» یعنی‌: خداوند أ آن سرزمین را در علم ازلی خویش قسمت و تقدیر شما کرده و مسکن و مأوای شما گردانیده است‌. اما باید دانست که این قسمت و تقدیر مربوط به زمانی بود که بنی‌اسرائیل نیکوکار بودند و چون فاسد شدند و به فسادگری روی آوردند، خداوند أ به وسیله بندگان شایسته‌اش آنها را از آن سرزمین اخراج کرد و امروز نیز که یهودیان تبه‌کارترین قوم روی زمین هستند، هرگز شایستگی حضور در آن را ندارند.

و نهی موسی به آنان این بود: «و بر پشت خود روگردان نشوید» یعنی‌: از فرمان من رونگردانید و به عقب باز نگردید و دستور من در مورد جنگ با ستمگران را به‌سبب ترسویی و ضعف‌، بر زمین نگذارید «که» در آن صورت «زیانکار می‌شوید» و خیر دنیا و آخرت را از دست می‌دهید.

﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِيهَا قَوۡمٗا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ٢٢ [المائدة: ۲۲].

«گفتند: ای موسی‌! در آنجا قومی زورآور هستند» یعنی‌: در فلسطین مردمی هستند زورآور با قامتهای بلند و پیکرهای تنومند که مردم را بر آنچه که بخواهند، مجبور می‌گردانند. مراد از آنان‌: قوم «عمالقه»‌اند «و تا آنان از آنجا بیرون نروند، ما هرگز وارد آن نمی‌شویم» یعنی‌: با جنگ وارد آن نمی‌شویم «پس اگر از آنجا بیرون روند» بدون جنگ «ما وارد می‌شویم». این بیان صریح علت امتناعشان از ورود به فلسطین است‌، یعنی‌: عدم ورود ما به آن‌، علتی جز این ندارد.

﴿قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٢٣ [المائدة: ۲۳].

«دو مرد از آنان که می‌ترسیدند و خداوند بر آنان انعام کرده بود گفتند» آن دو مرد، یوشع‌بن‌نون و کالب‌بن‌یوفنا از نقبای دوازده‌گانه بنی‌اسرائیل و از خداترسان ومتقیان بودند. یا آنها از ضعف و جبن بنی‌اسرائیل می‌ترسیدند. و خداوند أ با پایدارساختن‌شان در ایمان و دادن یقین به وعده‌های نصرت و پیروزی خویش‌، بر آنان نعمت داده بود. آری‌! آن دو گفتند: «ای قوم‌! از راه دروازه بر آنان وارد شوید» یعنی‌: از دروازه شهر بر ستمگران عمالقه وارد شوید «که اگر از آن درآمدید، قطعا پیروز خواهید شد» آن دو این سخن را با ایمان و اطمینانی که به وعده‌های الهی داشتند، گفتند چنان‌که در پایان سخنشان افزودند: «و اگر مؤمنید، به خدا توکل کنید» زیرا ایمان به خداوند متعال‌، مقتضی توکل است‌. توکل‌: عبارت است از: قطع علایق و پیوندهای قلبی از غیر خدا أ و ترک کرنش و تملق ناروا در برابر مخلوقات وی‌.

﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَآ أَبَدٗا مَّا دَامُواْ فِيهَا فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ٢٤ [المائدة: ۲۴].

«گفتند» بنی‌اسرائیل به حضرت موسی‌ ÷ «ای موسی‌! ما ابدا در آن وارد نمی‌شویم مادام که آنان» یعنی‌: عمالقه «در آنجا هستند» این سخنشان از روی جبن و بزدلی‌، یا به انگیزه عناد و جسارت بر خدای و رسول وی بود. به‌این‌ترتیب‌، آنها ورود به شهر بیت‌المقدس را نفی کرده و سپس این نفی را با ذکر (ابدا) مؤکد ساختند، آن‌گاه ورود به آن را به بیرون رفتن جباران از آن مشروط ساختند «پس تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همین جا می‌نشینیم» یعنی‌: ماپیوسته در این مکان می‌مانیم‌، نه با تو پیش می‌رویم و نه به عقب برمی‌گردیم‌. این‌سخن را از روی نادانی نسبت به خدای و صفات وی و به انگیزه کفر به‌حقایق و واجبات مربوط به ذات و صفات الهی گفتند. نقل است که‌: «رسول خدا ص در روز بدر، از باب کسب رأی اصحابشان با ایشان مشورت نموده فرمودند: اینک جنگ حتمی است پس چه باید کرد؟ مقدادبن‌عمرو س به نمایندگی از دیگر اصحاب برخاست و گفت‌: سوگند به ذات اقدس الهی که ما چون بنی‌اسرائیل نیستیم که بگوییم‌: تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همین‌جا نشسته‌ایم‌! بلکه ما از سمت راست‌، از سمت چپ‌، از پیش رو و ازپشت سر شما با آنان می‌جنگیم‌. یاران دیگر نیز با تعابیری از این دست‌، اعلام آمادگی کردند... عبدالله ابن مسعود س می‌گوید: آن‌گاه دیدم که چهره مبارک آن‌حضرت ص از این سخنان شکفت و ایشان بسیار شادمان شدند.

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ إِلَّا نَفۡسِي وَأَخِيۖ فَٱفۡرُقۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ٢٥ [المائدة: ۲۵].

«گفت» موسی‌ ÷ از باب شکوی به‌سوی پروردگار خویش‌: «پروردگارا! من» در راه یاری دادن دینت «جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم» اما قوم من که از فرمانم سرپیچیدند و تو خود شاهد هستی‌! «پس میان ما و میان این قوم نافرمان جدایی بینداز» ما را از آنان متمایز گردان و در مجازات به آنان نپیوندان‌. یا معنی این است‌: تو خود میان ما و آنان فیصله کن‌.

﴿قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيۡهِمۡۛ أَرۡبَعِينَ سَنَةٗۛ يَتِيهُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ٢٦ [المائدة: ۲۶].

«فرمود» خداوند متعال به موسی «پس آن سرزمین» یعنی‌: سرزمین مقدس «چهل سال» نه بیشتر از آن «بر آنان» یعنی‌: بر آن گروه سرکش و نافرمان «حرام شده است» به‌سبب سر باززدنشان از جنگ با ستمگران «در زمین سرگردان می‌شوند» و حیران و سرگشته این سو و آن سو می‌روند و می‌آیند، بی آن که راه ومقصد روشنی در پیش داشته باشند. سعیدبن جبیر می‌گوید: «بنی اسرائیل در طول این چهل سال‌، هر روز بامداد به‌راه افتاده سرگشته و حیران در بیابانها راه می‌پیمودند و هیچ وقت قرار و آرام نداشتند. این سرزمین حیرانی و پریشانی‌، سرزمین سینا بود که قرآن آن را «تیه» یعنی محل سرگردانی و گم‌گشتگی نامید وموسی‌ ÷ نیز در دشت تیه با آنان بود». ابن‌عباس س می‌گوید: «آنان چهل سال تمام‌، گم‌گشته و سرگردان بودند چنان که موسی و هارون و نیز همه کسانی که‌عمرشان از چهل‌سال متجاوز بود، در تیه در گذشتند و چون آن چهل سال گذشت‌، یوشع‌بن‌نون که بعد از موسی‌ ÷ رهبر قوم گردید، آنان را به خیزش وجهاد فراخواند و با بهره گیری از توان معنوی نسل نوپایی که به‌دست موسی‌ ÷ برمبانی ایمان و جهاد و دانش و پایداری‌، تربیت و پرورش یافته بودند، قیام کرد وفلسطین را فتح کرد». مفسران نقل کرده‌اند: احدی از کسانی که گفته بودند: (ما وارد آن شهر نمی‌شویم مادام که آن جباران در آن هستند...)، در آن چهل سال‌، وارد سرزمین فلسطین نشد. «پس» ای موسی‌! «بر گروه فاسق ستمگر اندوهگین نباش» بدین‌سان خدای به‌سبب ترک جهاد فرض‌، دوبار آن گروه از بنی‌اسرائیل را «فاسق» نامید.

ملاحظه می‌کنیم که این داستان‌، متضمن سرزنش یهود و بیان رسوائی‌هایشان و نیز مخالفتهایشان با خدای و پیامبر وی است‌.

﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱبۡنَيۡ ءَادَمَ بِٱلۡحَقِّ إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ يُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ قَالَ لَأَقۡتُلَنَّكَۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ٢٧ [المائدة: ۲٧].

«و» ای پیامبر خاتم ص! «بر آنان داستان دو پسر آدم را به راستی بخوان‌، هنگامی که هریک از آن‌دو قربانی‌ای عرضه داشت» قربان‌: آنچه که به وسیله آن به خدای تقرب جسته می‌شود؛ از ذبح حیوان یا تقدیم صدقه‌ای «پس‌، از یکی از آن دو» قربانی‌اش «پذیرفته شد» او هابیل بود «و از دیگری پذیرفته نشد» که او قابیل بود.

ابن‌کثیر در شرح داستان قابیل و هابیل می‌گوید: «درآن زمان سنت چنان بود که حوا در یک شکم دو فرزند توأمان به دنیا می‌آورد که یکی از آنها پسر و دیگری دختر بود. آدم به ضرورت حال‌، دخترانش را به پسرانش تزویج می‌کرد؛ به این نحو که دختر این شکم را به عقد پسر شکم دیگر در می‌آورد. و این کار در آن زمان روا بود. از قضا خواهر هابیل از جمال بی‌بهره و خواهر قابیل زیبا بود. آدم‌ ÷ طبق سنت و قانون آن زمان‌، خواست تا خواهر هابیل را به عقد قابیل و خواهر قابیل را به عقد هابیل در آورد اما قابیل نپسندید و گفت‌: من با خواهر خودم عقد می‌کنم‌! آدم‌ ÷ گفت‌: حال که تو نمی‌پسندی پس هر دویتان قربانی‌ای تقدیم کنید، قربانی هرکس که پذیرفته شد، آن دختر زیبا از آن وی باشد. قربانی قابیل دسته‌ای از خوشه گندم بود زیرا او شغل کشاورزی داشت و او آن را از پست‌ترین محصول گندم خویش انتخاب کرد ولی هابیل که صاحب گوسفندانی بود، گوسفندی از بهترین آنها را برای قربانی برگزید. پس خدای قربانی هابیل را پذیرفت و آن را به بهشت بالا برد اما قربانی قابیل مورد قبول قرار نگرفت و در اینجا بود که قابیل با هابیل حسد ورزید» «گفت» قابیل به هابیل «حتما تو را خواهم کشت» انگیزه وی از این سخن‌، غیرت و رشک بود «هابیل گفت‌: خدا فقط از متقیان می‌پذیرد» گویی او به برادرش گفت‌: آنچه دیدی از خودت دیدی‌، نه ازمن زیرا سبب عدم پذیرش قربانیت‌، همانا بی‌تقوایی خودت بود. آن‌گاه افزود:

﴿لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقۡتُلَنِي مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ يَدِيَ إِلَيۡكَ لِأَقۡتُلَكَۖ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٨ [المائدة: ۲۸].

«اگر دست به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی» یعنی‌: اگر قصد قتلم را بکنی «من دستم را به‌سوی تو دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم‌، چرا که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌ترسم» یعنی‌: من عمل تبه‌کارانه تو را با عملی همانند آن‌، پاسخ نمی‌دهم زیرا در آن صورت من و تو هردو در ارتکاب گناه باهم برابر می‌شویم و بدان که علت اقدام نکردن من به قتل‌، همانا ترس از رب‌العالمین است‌.

این سخن هابیل به‌معنی تسلیم‌شدن وی به قتل است‌. در حدیث شریف آمده‌است‌: «آن‌گاه که فتنه برخاست‌، مانند بهترین دو فرزند آدم باش». ایوب سختیانی‌می‌گوید: «درحقیقت اولین کسی‌که به این آیه عمل کرد، عثمان‌بن عفان س بود». چنان که سعدبن‌ابی‌وقاص س به هنگام فتنه زمان عثمان س گفت‌: گواهی می‌دهم که این حدیث شریف را از رسول خدا ص شنیده‌ام که فرمودند: «همانا به‌زودی فتنه‌ای روی خواهدداد که در آن شخص نشسته بهتر از شخص ایستاده‌، شخص ایستاده بهتر از شخص رونده و شخص رونده بهتر از شخص شتابنده است». گفتم‌: یارسول الله! اگر کار چنان بود که شخص مهاجم بر من در خانه‌ام وارد شد و خواست تا مرا به قتل رساند؟ فرمودند: «در آن صورت همانند فرزندآدم (هابیل) باش».

هر چند در شریعت ما دفاع از نفس ـ اجماعا ـ جایز است و کسی‌که به ناحق مورد هجوم قرار می‌گیرد، مأمور به دفاع از خود می‌باشد اما در اینکه این دفاع بروی واجب است یا خیر؟ میان علما اختلاف نظر وجود دارد اما قول صحیح‌تر، وجوب دفاع از نفس است زیرا در آن معنای نهی از منکر وجود دارد و نیز به دلیل این فرموده خداوند متعال‌: ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ [البقرة: ۲۵۱]. «واگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، همانا فساد زمین را فرا می‌گرفت‌». گفتنی است که ارجحیت دفاع از نفس‌، در شرایطی است که فتنه و شبهه‌ای در میان نباشد ولی آن‌گاه که فتنه به‌پا خاسته بود و هریک از طرفین چنین می‌پنداشت که در راه خدا أ می‌جنگد پس از نظر برخی؛ در چنین شرایطی‌، ترک دفاع از نفس ـ به‌دلیل همین آیات ـ اولی و ارجح است‌.

﴿إِنِّيٓ أُرِيدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثۡمِي وَإِثۡمِكَ فَتَكُونَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ٢٩ [المائدة: ۲٩].

هابیل در ادامه گفت‌: «من می‌خواهم که گناه مرا ببری» یعنی‌: گناه کشتن مرا «وگناه خود را» یعنی‌: گناهانی را که قبل از کشتنم مرتکب شده‌ای‌، نیز برداری‌، و به‌سبب همین گناهان هم بود که قربانیت پذیرفته نشد. یادآور می‌شویم که آن گناهان قابیل عبارت بود از: نافرمانی والدین‌، کینه و حسد «پس در نتیجه از اهل دوزخ باشی و این است سزای ستمگران» یعنی‌: دوزخ سزای ستمگران است‌.

﴿فَطَوَّعَتۡ لَهُۥ نَفۡسُهُۥ قَتۡلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُۥ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٣٠ [المائدة: ۳۰].

«پس نفس وی کشتن برادرش را در نظرش سهل و آسان نمود» یعنی‌: نفس «اماره باالسوء» قابیل‌، کشتن برادر را بر وی آسان نمایان ساخت و او را بدان ترغیب کرد و این تصور را در او القا نمود که قتل برادر بسیار سهل و گواراست و او از آن شرف و دستاوردی خواهد داشت «پس» با آهنی که در دست داشت «او را کشت و از زیانکاران شد» با ریختن خون به‌ناحق برادر.

﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا يَبۡحَثُ فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيُرِيَهُۥ كَيۡفَ يُوَٰرِي سَوۡءَةَ أَخِيهِۚ قَالَ يَٰوَيۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَكُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِيَ سَوۡءَةَ أَخِيۖ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلنَّٰدِمِينَ٣١ [المائدة: ۳۱].

«پس خداوند زاغی را فرستاد که زمین را» با چنگال و منقارش «می‌کاوید تا بدین‌وسیله به او بنمایاند که چگونه جسد برادرش را پنهان کند» آری‌! چون قابیل برادرش هابیل را کشت‌، نمی‌دانست که چگونه جسدش را پنهان کند زیرا هابیل اولین کس از اولاد آدم بود که جان باخته بود پس خداوند أ دو زاغ را فرستاد وآن دو زاغ در پیش چشم قابیل باهم جنگیدند و درنهایت یکی از آنها دیگری را کشت‌، آن‌گاه با چنگ و منقار برایش گودالی حفر کرده جسدش را در آن افگند و سپس بر آن خاک پاشید، قابیل که این صحنه را دید «گفت‌: ای ویل بر من»‌! ویل‌: کلمه‌ای ناشی از حسرت و حزن و به معنی هلاکت است‌، یعنی‌: ای خاک نابودی بر سرم باد! «آیا ناتوان هستم از آن که مانند این زاغ باشم و سوأت برادر خود رابپوشم» سوأت‌: یعنی پیکر جان باخته قابیل را. «پس از پشیمان‌شدگان شد» آن‌گاه با افسوس و اندوه جسد برادر را به خاک سپرد. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «هیچ شخصی به ستم کشته نمی‌شود، مگر اینکه اولین قاتل فرزند آدم نیز از خون وی سهمی دارد زیرا قابیل اولین کسی بود که شیوه کشتن را بنیان گذاشت».

﴿مِنۡ أَجۡلِ ذَٰلِكَ كَتَبۡنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ أَنَّهُۥ مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم بَعۡدَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡأَرۡضِ لَمُسۡرِفُونَ٣٢ [المائدة: ۳۲].

«به این جهت» یعنی‌: به‌سبب قتل یادشده بود که «بر بنی‌اسرائیل حکم کردیم» یعنی‌: حادثه پدیدآمده در میان دو فرزند آدم و انواع مفاسد برآمده از قتل عمد بود که سبب مشروع ساختن این حکم بر بنی‌اسرائیل گردید: «که هرکس کسی را به غیر عوض کسی» یعنی‌: به غیرعوض کشتن کسی‌که موجب قصاص است «یا به غیرفساد در روی زمین» که همانا شرک به خدای می‌باشد «بکشد پس چنان است که همه مردم را کشته باشد» مجاهد می‌گوید: «یعنی‌: خدای جزای کسی را که انسان مؤمنی را به عمد می‌کشد، جهنم قرارداده‌، بر او خشم گرفته‌، او را لعنت کرده و عذابی بزرگ را برایش آماده ساخته است پس اگر او بر فرض تمام مردم را هم می‌کشت‌، جزای وی بیش از این نبود».

برخی در تفسیر (فساد در زمین‌) گفته‌اند: فساد در زمین عام است در شرک و غیر آن و برخی از مظاهر فساد عبارت است از: راهزنی‌، خون‌ریزی‌، دریدن و پایمال‌کردن مقدسات و نوامیس و ارزشها، غارت و چپاول اموال‌، تجاوز بر بندگان خدا أ به‌ناحق‌، ویران‌کردن آبادیها، قطع درختان‌، از بین بردن و خشکاندن نهرها و هرگونه فساد دیگری که موجب کشتن فاعل آن باشد. «و هر کس‌، کسی را زنده بدارد» یعنی‌: هرکس از کسی‌که قتلش واجب شده‌، درگذرد. مجاهد می‌گوید: «زنده داشتن نفس‌، نجات دادن وی از غرق‌، یا از آتش سوزی‌، یا از زیر آوار، یا از ورطه نابودی است» «پس چنان است که همه مردم را زنده داشته است» یعنی‌: سپاسگزاری از وی بر همه مردم لازم است‌. برخی در معنی آن گفته‌اند: یعنی‌: پاداش وی چنان عظیم است که گویی همه مردم را زنده داشته‌است‌. با توجه به اینکه حکم فوق در همه ادیان عام و مشترک است‌، شاید دلیل تخصیص بنی‌اسرائیل به این حکم در این آیه‌، که از عبارت‌: (بر بنی‌اسرائیل حکم‌کردیم‌) بر می‌آید، این باشد که‌: آنان اولین امتی بودند که وعید الهی در مورد قتل نفس‌، بر ایشان نازل شد چنان‌که عامل دیگر این تخصیص‌، کثرت خونریزی وکشتن پیامبران از سوی آنان است‌. «و هرآینه پیامبران ما برای بنی‌اسرائیل نشانه‌های روشنی آوردند پس از آن‌، بسیاری از آنان در زمین زیاده‌روی می‌کنند» در کشتار و خونریزی تا بدانجا که آنان پیامبرانرا کشتند.

﴿إِنَّمَا جَزَٰٓؤُاْ ٱلَّذِينَ يُحَارِبُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوٓاْ أَوۡ يُصَلَّبُوٓاْ أَوۡ تُقَطَّعَ أَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ يُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِۚ ذَٰلِكَ لَهُمۡ خِزۡيٞ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ٣٣ [المائدة: ۳۳].

این آیه کریمه درباره حد «حرابه» یا حکم راهزنان (قطاع‌الطریق‌) و کسانی از مسلمانان نازل شد که به فسادافگنی در روی زمین می‌پردازند.

«همانا جزای کسانی که با خدا و پیامبر وی به محاربه برمی‌خیزند» با ستیز علیه دین‌خدا أ و کتاب و شریعت و دوستان وی‌. محاربه با خدا أ ؛ عصیان و گردنکشی علیه وی‌، محاربه با رسول خدا ص؛ حمل سلاح برضد ایشان است و جنگیدن با مسلمانان در عصر پیامبر و بعد از آن همانند آن می‌باشد؛ چنانچه محاربان با اسلحه بر مردم حمله کنند و راهها را به منظور غصب اموال مردم و کشتن آنها بدون وجود شبهه‌، یا اراده اصلاح‌، یا دفع فسادی قطع نمایند. باید دانست که حکم آیه‌کریمه در مورد مشرکان و غیر آنان از کسانی‌که مرتکب این جنایت بزرگ می‌گردند، عام است‌. امام ابوحنیفه و یارانشان می‌گویند: «محاربه‌، فقط شامل راهزنی‌است و حمله به دیگران در شهرها شامل این مضمون نمی‌شود زیرا در شهرها برای فریادگر امکان فریادرسی هست‌، برخلاف راهها که از چنین امکانی به‌دور می‌باشد». «و» همانا جزای کسانی که «در زمین به قصد فساد می‌شتابند» یعنی‌: در آن فساد افروزی می‌کنند «این است که کشته شوند» بدون‌به دار آویختن و قطع دست و پا، چنانچه فقط نفس بی‌گناهی را به‌قتل رسانده بودند «یا بر دار کرده شوند» چنانچه هم مال را گرفته و هم کشتار کرده بودند. به‌دارآویختن فقط بعد از کشتن است پس جایز نیست که محارب قبل از کشته شدن به دار آویخته شود «یا دستها و پاهایشان در خلاف جهت یک‌دیگر بریده‌شود» چنانچه فقط مال را گرفته و مرتکب کشتار نشده بودند. مراد ازآن‌: فقط بریدن دست راست و پای چپ است «یا از وطن تبعید شوند» چنانچه نه مرتکب قتل نفس شده و نه مالی را گرفته باشند بلکه با راهزنی مسلحانه فقط به ارعاب مردم پرداخته باشند زیرا راهزن مسلح و دارای نیرو مورد تعقیب قرار داده می‌شود تا آن که دستگیر شود و حد بر وی اقامه گردد، یا به تعقیب وی تا بدانجا ادامه داده می‌شود که از دار اسلام بگریزد و دیگر امکانی برای تعقیب وی وجود نداشته باشد.

فقها در تفسیر «نفی» یعنی تبعید، آرای متعددی دارند. شافعی / در معنی آن‌می‌گوید: «از شهری به شهری و از سرزمینی به سرزمینی گریزانده می‌شوند و مورد تعقیب و جست‌وجو قرار داده می‌شوند تا حد بر آنان اقامه گردد». مالک / می‌گوید: «راهزن از سرزمینی که این جنایت را در آن مرتکب شده‌، به محل دیگری تبعید می‌گردد و در آنجا زندانی می‌شود، همانند زناکار». احمدبن‌حنبل / می‌گوید: «معنای نفی این است که محاربان تارومار شوند و به آنان امکان اقامت در هیچ سرزمینی داده نشود». ابوحنیفه و یارانش ـ رحمهم الله ـ می‌گویند: «مراد از نفی در اینجا، زندانی‌کردن راهزن است». اما از ظاهر آیه چنین استنباط می‌شودکه‌: راهزن فقط از آن سرزمینی که در آن مرتکب این عمل شده‌، طرد می‌شود، بدون اینکه زندان یا مجازات دیگری بر وی اعمال شود. برخی دیگر از علما گفته‌اند: امام (حاکم‌) در میان به کار بردن این مجازاتهای چهارگانه مخیراست پس هرچه از آنها را که می‌خواهد، اعمال نماید.

بنابراین‌، مجازات راهزنان مسلح (قطاع‌الطریق‌) مجموعا دارای چهار حالت است‌:

۱- کشتن آنان‌؛ درصورتی‌که فقط مرتکب قتل شده باشند.

۲- به دار آویختن آنان‌؛ چنانچه مرتکب قتل و چپاول اموال ـ هردو ـ گردیده باشند.

۳- بریدن دست و پای آنان به کیفیتی که ذکر شد؛ چنانچه فقط مال را چپاول کرده و مرتکب قتل نشده باشند.

۴- نفی و تبعیدشان از وطن ـ با تفصیلی که فقها به آن نگریسته‌اند.

باید دانست که در «محاربان» سه شرط باید تحقق یابد:

۱- این که‌: محاربان دارای قوت و شوکت و اسلحه باشند، چه محارب یک تن باشد، یا بیشتر از آن تا از دزدان متمایز گردند.

۲- این که‌: عمل راهزنی در دار اسلام انجام گرفته باشد.

۳- ـ این که‌: محاربان مال را علنا بگیرند زیرا اگر آن را پنهانی بگیرند، دزد به شمارمی‌روند نه محارب‌، که در آن صورت حد آنها حد سرقت است‌.

«این» مجازات هایی که ذکرشد «خزیی برای آنان در دنیاست» خزی‌: ذلت و رسوایی است «و در آخرت هم برای آنان عذابی بزرگ است» که همانا آتش دوزخ می‌باشد.

در بیان سبب نزول آیه «حرابه» از انس‌بن مالک س روایت شده است که فرمود: گروهی هشت نفره از قبیله «عکل» به مدینه نزد رسول خدا ص آمده و بر اسلام بیعت کردند اما آب‌وهوای مدینه بر آنان سازگار نیفتاد و بیمار شدند پس از این‌حالت نزد رسول خدا ص شکایت کردند، آن حضرت ص فرمودند: «آیا با ساربان به صحرا بیرون نمی‌روید تا از شیر و ادرار شتران وی بنوشید (و بهبود یابید)»؟ گفتند: چرا! بیرون می‌رویم‌. پس بیرون رفتند و از شیر و ادرار شتران نوشیدند و بهبود یافتند، آن‌گاه ساربان را به قتل رسانده و شتران را ربودند. خبر به رسول خدا ص رسید، آن حضرت ص به تعقیب آنان فرستادند. سرانجام مأموران گماشته تعقیب‌، دستگیرشان کرده نزد آن حضرت ص آوردند. آن حضرت ص دستور دادند تا دستها و پاهایشان را بریده و بر چشمهایشان میخ آهنین بکوبند، سپس آنان را در آفتاب افگنند تا به ذلت بمیرند. و چنان کردند.

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٤ [المائدة: ۳۴].

«مگر کسانی که پیش از آن که بر آنان دست یابید، توبه کرده باشند» یعنی‌: در این صورت‌، حدود یاد شده از آنان ساقط می‌شود، جز آنچه که به حق بندگان (حق‌العباد) مربوط باشد «پس بدانید که الله آمرزنده مهربان است» اگر توبه کنند، آنان را می‌آمرزد و بر آنان رحمت آورده و عذابشان نمی‌کند.

لذا آیه کریمه آن محاربانی را که قبل از دست یافتن بدیشان توبه می‌کنند، از مجازات استثنا کرده است بنابراین‌، محاربی که قبل از قدرت‌یافتن بر وی توبه می‌کند، به هیچ بندی از بندهای مجازات یاد شده در آیه قبل‌، مورد مجازات قرارنمی‌گیرد. ولی بعضی از اهل علم‌، ازجمله احناف برآنند که‌: توبه محارب قبل از قدرت‌یافتن به وی‌، مجازات قصاص و سایر حقوق بندگان را از وی ساقط نمی‌گرداند. حکم دیگری که در مورد «محارب» وجود دارد، این است که‌: طالب خون (ولی‌دم‌) هیچ سلطه و اختیاری در مورد مجازات محارب قاتل ندارد و عفوش در مورد وی جایز و نافذ نیست بلکه قضیه موکول به امام (حاکم‌) است که در محدودده اختیاراتش در قبال وی تصمیم بگیرد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ وَجَٰهِدُواْ فِي سَبِيلِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٣٥ [المائدة: ۳۵].

«ای مؤمنان‌! از خداوند پروا دارید» با پرهیز از نواهی وی «و به‌سوی او طلب وسیله کنید» یعنی‌: چیزی را طلب کنید که شما را به او نزدیک سازد. پس «وسیله» به‌اتفاق و اجماع مفسران‌، عبارت است از: عمل قربت و طاعتی که به آن قرب الهی خواسته می‌شود و از مصادیق آن تقوا و دیگر صفات نیکی است که بندگان با توسل به آن به پروردگارشان تقرب می‌جویند. اما توسل به مخلوق‌، اگر به معنی طلب دعا از وی باشد، در جایز بودن آن شکی نیست‌؛ در صورتی که آن مخلوق زنده باشد، همان‌گونه که عمر س در هنگام استسقا (دعای طلب باران‌) به حضرت عباس س عموی پیامبراکرم ص توسل جست‌. ولی اگر آن مخلوق مرده باشد، توسل به وی جایز نیست و این گونه توسل از بدعت‌هایی است که هیچ‌یک از سلف صالح آن را انجام نداده‌اند. امام ابوحنیفه / نیز توسل‌جستن به یکی ازبندگان و قسم دادن خداوند متعال را به حق یکی از مخلوقات وی‌، ناجایز دانسته ورأی ابن‌تیمیه نیز همین است‌. بایزید بسطامی می‌گوید: «استغاثه مخلوق به مخلوق مانند استغاثه زندانی به زندانی دیگر است». لیکن علامه «الوسی» در تفسیر«روح المعانی» با آن که توسل به اسماءالله را ترجیح می‌دهد اما توسل به‌رسول خدا ص را در زندگی و مرگشان نیز جایز می‌داند.

«و در راه او جهاد کنید» یعنی‌: علیه کسانی که دین و آیین‌شان مورد قبول حق‌تعالی نیست‌، با مالها، جانها و زبانهایتان جهاد کنید «باشد که رستگار شوید» بنابراین‌؛ تقوی‌، عمل صالح و جهاد، راه رستگاری است پس کسی‌که در یکی از اینها کوتاهی کرد، قطعا در حرکت به‌سوی رستگاری کوتاهی کرده است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لِيَفۡتَدُواْ بِهِۦ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنۡهُمۡۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٣٦. [المائدة: ۳۶].

«در حقیقت‌، اگر تمام آنچه در زمین است برای کافران باشد و مثل آن را نیز با آن داشته باشند تا به وسیله آن خود را از عذاب روز قیامت باز خرند، هرگز از آنان قبول نمی‌شود و برای آنان است عذابی دردناک» پس هیچ راه نجاتی فرارویشان نیست‌.

﴿يُرِيدُونَ أَن يَخۡرُجُواْ مِنَ ٱلنَّارِ وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنۡهَاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّقِيمٞ٣٧ [المائدة: ۳٧].

«می‌خواهند که از دوزخ بیرون آیند، در حالی‌که از آن بیرون آمدنی نیستند و برای آنان عذابی پایدار است» این عذاب دائم و پایدار، برای کفار است نه برای گنهکاران مسلمین زیرا گنهکاران مسلمین بعد از معذب شدن در دوزخ به‌اندازه گناهانشان‌، از آن بیرون آورده‌شده و به بهشت وارد ساخته می‌شوند چنان‌که در احادیث شریف آمده است‌.

﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٣٨ [المائدة: ۳۸].

چون خدای سبحان حکم «محارب» را که به زورگیری علنی اموال مردم و راهزنی آشکار می‌پردازد، بیان داشت‌، اکنون به دنبال آن‌، حکم دزد (سارق‌) را که به ربودن پنهانی مال مردم می‌پردازد، بیان می‌نماید: «و مرد دزد و زن دزد؛ دست آنان را ببرید» یعنی‌: حد شرعی مرد و زن دزد این است که دست راست هریک از آنان را از بند ببرید «به کیفر آنچه کرده‌اند» از عمل دزدی‌. این مجازات «نکالی است» یعنی‌: عذابی است بازدارنده و عبرت‌انگیز «از جانب الله» پس بر آنان اندوهگین نباشید «و خداوند عزیز حکیم است» یعنی‌: حق تعالی غالبی است که در حکم خویش مورد معارضه قرار نمی‌گیرد، همان گونه که در حکم خویش بر بریدن دست مرد و زن دزد، صاحب حکمت نیز هست‌. سرقت‌: گرفتن چیزی‌است که دارای حفاظ یا نگهبان (حرز) باشد به‌طور پنهانی از چشم دیگران‌. مال دارای حرز؛ یعنی مال دارای حریم حفاظتی بر دو نوع است‌: یکی آن مالی است‌که خود دارای حرز می‌باشد، چون مال نهاده شده در خانه یا صندوق کسی‌. دیگری مالی است که دارای حرز بیرونی است‌، چون اماکنی که پاسبان و نگهبان دارد.

مال مسروقه باید چهار صفت داشته باشد:

۱- باید به مقدار نصاب شرعی باشد. لازم به ذکر است که نصاب سرقت در نزد احناف‌، یک دینار یا ده درهم شرعی است و در کمتر از ده درهم حدی جاری نمی‌شود. اما نصاب سرقت در نزد جمهور فقها، ربع دینار، یا سه درهم است‌.

۲- مال مسروقه باید از نظر شرعی‌، مالیت و ملکیت داشته و فروش آن جایز باشد. پس اگر شراب و خوک ـ مثلا ـ که مالیت ندارند، مورد دستبرد قرار گیرند، مال مسروقه به شمار نمی‌روند.

۳- سارق در مال مسروقه‌، ملکیت یا شبهه ملکیت نداشته باشد.

۴- مال مسروقه باید از جمله اموالی باشد که سرقت در آن موضوعیت داشته باشد، نه ـ مثلا ـ برده بزرگسال که سرقت آن موضوعیت ندارد.

اما شرایط معتبر در سارق عبارت است از:

۱ ـ بلوغ‌. ۲ ـ عقل‌. ۳ ـ عدم ملکیت مال مسروقه‌. ۴ ـ عدم ولایت وی بر کسی‌که مالی را از او می‌دزدد.

باید دانست که حدود به شبهات دفع می‌شوند چنان‌که در حدیث شریف آمده است‌: «ادراوا الحدود باالشبهات‌: حدود را با شبهه‌ها دفع کنید».

﴿فَمَن تَابَ مِنۢ بَعۡدِ ظُلۡمِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَتُوبُ عَلَيۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ٣٩ [المائدة: ۳٩].

«پس هرکه بعد از ستم کردنش» یعنی‌: بعد از بریدن دستش به‌سبب دزدی «توبه کند و به صلاح آورد» عمل خویش را با برگرداندن مال دزدی شده «خدا توبه او را می‌پذیرد زیرا خداوند آمرزنده مهربان است» از در رحمت به سوی وی باز می‌گردد و توبه وی را می‌پذیرد. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص بعد از قطع دست سارقی به وی فرمودند: «به‌سوی خدا توبه کن». سارق گفت‌: توبه کردم‌. فرمودند: «خداوند توبه‌ات را پذیرفت».

در سنت پیامبر اکرم ص دلایلی وجود دارد بر این که‌: اگر حدود به‌سوی ائمه (حکام‌) ارجاع شد، اجرای آنها واجب و لازم و اسقاط آنها ممتنع است اما اگر قبل از ارجاع به‌سوی حاکم‌، سارق مورد عفو قرار گرفت‌، یا توبه کرد، حد از وی ساقط می‌گردد.

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَيَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٤٠ [المائدة: ۴۰].

«آیا ندانسته‌ای» ای محمد ص! یا ای انسان‌! «که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن خداست‌، هرکه را بخواهد عذاب می‌کند» پس او خواسته‌است تا کسانی را که برکفر مرده‌اند، عذاب نماید «و هرکه را بخواهد، می‌بخشد» و او وعده داده است که‌توبه‌کاران را بیامرزد «و خدا بر هرچیزی تواناست» از جمله بر عفو و بر عذاب‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ لَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِ مِنَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَلَمۡ تُؤۡمِن قُلُوبُهُمۡۛ وَمِنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْۛ سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ سَمَّٰعُونَ لِقَوۡمٍ ءَاخَرِينَ لَمۡ يَأۡتُوكَۖ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ مِنۢ بَعۡدِ مَوَاضِعِهِۦۖ يَقُولُونَ إِنۡ أُوتِيتُمۡ هَٰذَا فَخُذُوهُ وَإِن لَّمۡ تُؤۡتَوۡهُ فَٱحۡذَرُواْۚ وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡۚ لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ٤١ [المائدة: ۴۱].

مفسران در بیان سبب نزول گفته‌اند: این آیات درباره مرد و زن یهودی‌ای نازل‌شد که زنا کرده بودند و یهودیان که حکم سنگسار (رجم‌) زناکاران را لغو کرده ومجازاتی سبک را جانشین آن ساخته بودند، در آن قضیه نزد رسول خدا ص آمدند، بدین منظور که ایشان نیز برآن مرد و زن یهودی همچون خود یهودیان حکم کنند تا بدین‌وسیله بتوانند در پیشگاه خداوند أ بر تغییر دادن حکم تورات در مورد رجم‌، حجتی به‌دست آورند. اما رسول خدا ص به رجم آن دو فرمان دادند [۴۸].

«ای پیامبر! کسانی که در کفر شتاب می‌ورزند» به هنگام وجود هر فرصت و به اندک بهانه‌ای «تو را اندوهگین نسازند؛ از آنان‌که به زبان خود گفتند: ایمان آوردیم‌!حال آن که دل‌هایشان ایمان نیاورده‌است» و آنها منافقان‌اند «و از آنان که یهودی‌شدند» گروهی هستند که‌: «به سخن دروغ گوش می‌سپارند» یعنی‌: سخنان دروغ رؤسای تحریف‌گرشان را که به تحریف تورات پرداخته‌اند، می‌پذیرند. یا معنی این است‌: شنوای سخن تو هستند تا بر تو دروغ بسته‌، سخنت را تحریف نمایند «برای گروه دیگری خبرچینی می‌کنند» که این گروه دیگر «هنوز پیش تو نیامده‌اند» و به مجلست حاضر نشده‌اند. آنها طایفه‌ای از یهودیان بودند که به انگیزه تکبر و تمرد، خودشان به مجلس رسول اکرم ص حاضر نمی‌شدند اما از میان خود جاسوسانی را به مجلس آن حضرت ص فرستاده و آنها را با تعلیمات خود توجیه می‌کردند «اینان کلمات» کتاب آسمانی «را از جاهای خود بعد از ثبوت آنها در مواضع آنها تحریف می‌کنند» یعنی‌: از جمله اوصاف گروه یادشده این است که‌: کلمات خدا أ را از مواضع آن که حق تعالی در آن نهاده‌است‌، از حیث لفظ یا از حیث معنی تغییر می‌دهند. شاید مراد این باشد که‌: آنها تورات را تحریف می‌کنند و از جمله این تحریفاتشان‌، حکم رجم (سنگسارکردن‌) مرد و زن زناکار بود که بجای آن‌، حکم سیاه کردن روی و رسواکردن زناکاران را نهادند.

«می‌گویند» این تحریف‌گران به پیروان خود «اگر این» حکم تحریف شده «به شما داده شد، آن را بپذیرید» و بدانید که آن حق است «و اگر این به شما داده نشد پس دوری کنید» یعنی‌: اگر محمد ص این سخن تحریف شده ما را به شما تحویل داد، آن را بگیرید و بدان عمل کنید اما اگر غیر آن را به شما گفت‌، از پذیرفتن آن و عمل به آن بپرهیزید «و هرکه الله فتنه او را» یعنی‌: گمراهی او را «اراده کند، هرگز برای او در برابر خداوند ازدست تو چیزی برنمی‌آید» یعنی‌: تو هرگز نمی‌توانی آن فتنه و گمراهی را از او دفع کنی و قادر نیستی که به او نفعی رسانده و او را به راه راست هدایت کنی‌. این عبارت‌، قطع کننده امید آن حضرت ص از ایمان آوردن آنهاست «اینان کسانی هستند که خداوند نخواسته است دل‌هایشان را پاک کند» از پلیدیهای کفر و نفاق چنان که دل‌های مؤمنان را پاک ساخت زیرا آنها خود کفر و نفاق را برگزیده‌اند «در دنیا برای آنان رسوایی‌ای است» از سوی خداوند متعال‌، باآشکار کردن نفاق منافقان‌، تحمیل جزیه بر کافران یهود و برملا کردن تحریفها وپنهان‌کاری‌های آنان در مورد احکام منزله الهی در تورات «و برای آنان در آخرت عذاب بزرگی است» که همانا جاودانگی در دوزخ می‌باشد.

﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِۚ فَإِن جَآءُوكَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُمۡ أَوۡ أَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡۖ وَإِن تُعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَإِنۡ حَكَمۡتَ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٤٢ [المائدة: ۴۲].

«آنان پذیرا و شنوای سخن دروغ و خورنده سحت اند» سحت‌: هر مال حرامی است و به معنی زایل شدن است‌، چرا که حرام طاعات را ازبین برده و پاداش آن‌را محو می‌کند. بعضی گفته‌اند: مراد از سحت در اینجا رشوه است زیرا آیه کریمه درباره یهودیان نازل شد که چون مجرم و مقصر با رشوه نزد حکامشان می‌رفت‌، سخن وی شنیده می‌شد و به قول خصم محق وی‌، هیچ توجهی به‌عمل نمی‌آمد «پس اگر نزد تو آمدند، میان آنان حکم کن‌، یا از آنان روی بگردان» یعنی‌: ای رسول ما ص! تو در قبال آنان مخیری‌، که در میان‌شان حکم کنی یا از آنان روی برگردانی‌.

علما اجماع دارند بر اینکه اگر مسلمان و ذمی‌ای نزد حکام مسلمین در قضیه‌ای دادخواهی کردند، بر آنها واجب است تا میان آنان حکم نمایند اما در مورد دادخواهی اهل ذمه نزد حکام مسلمان در قضایای داخلی‌شان‌، میان علما اختلاف نظر وجود دارد؛ به قولی‌: حکم‌نمودن میان آنان جایز است‌، یعنی حاکم مسلمان می‌تواند میان‌شان حکم کند و هم می‌تواند آنان را برگردانده و در میان‌شان حکم نکند. به قولی دیگر: حکم کردن میان آنان واجب است‌. بنابراین قول‌، جمعی از مفسران برآنند که مخیرکردن رسول خدا ص و حکام مسلمان بعد از ایشان در این مورد، منسوخ شده است به این فرموده حق تعالی‌: ﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ... [المائدة: ۴٩]. «و در میان آنان بر حسب آنچه خداوند نازل کرده است‌، حکم‌کن‌». «و اگر از آنان روی برتابی‌، هرگز زیانی به تو نمی‌رسانند» یعنی‌: اگر انتخاب تو اعراض و روی گردانی از آنان و حکم نکردن در میان‌شان باشد، آنها هیچ راهی به‌سوی سلطه‌گری و زیان رسانی بر تو ندارند «و اگر حکم کردی» یعنی‌: اگر انتخابت‌، داوری کردن در میان‌شان بود «پس در میان‌شان به قسط حکم‌کن» یعنی‌: به عدالت و انصافی که حق تعالی تو را بدان فرمان داده و آن را بر تو نازل کرده است «هرآینه الله عدالت‌کنندگان» در همه امور «را دوست می‌دارد».

﴿وَكَيۡفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ ٱلتَّوۡرَىٰةُ فِيهَا حُكۡمُ ٱللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوۡنَ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٣ [المائدة: ۴۳].

«و چگونه تو را داور قرار می‌دهند و حال آن که تورات در نزد آنان است که در آن حکم خدا آمده است» در این آیه‌، رسول خدا ص از این امر که از سوی یهودیان به حکمیت برگزیده شوند، به تعجب درافگنده می‌شوند، چنین امری از آن رو شگفت برانگیز است که یهودیان نه به آن حضرت ص ایمان دارند و نه به کتاب نازل شده بر ایشان‌، از سوی دیگر، آنچه که رسول خدا ص را در مورد آن به‌داوری فرامی‌خوانند، نزد خودشان در کتابشان تورات موجود است ـ چون حکم رجم و نظایر آن ـ بنابراین‌، فراخواندن رسول خدا ص به داوری از سوی آنها، فقط می‌تواند از یک عامل ناشی شده باشد و آن طمع آنها به موافقت و همراهی پیامبر ص با تحریف‌گری‌ها و هوسبازی‌های آنان است و بس اما هنگامی که پیامبرخدا ص با اهداف ناپاک‌شان همراه و هم‌آوا نشدند «آن‌گاه آنان بعد از این» داوری خواهی‌، از پیامبر خدا ص «پشت می‌کنند و واقعا آنان مؤمن نیستند» نه به تو و نه به کتاب خودشان‌.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِي ثَمَنٗا قَلِيلٗاۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٤ [المائدة: ۴۴].

«همانا ما تورات را فرود آوردیم‌، در آن هدایت و نوری است» آن هدایت و نور عبارت است از: بیان احکام شرعی‌، مژده بعثت محمد ص و وجوب پیروی ازایشان «که به موجب آن» یعنی‌: به موجب تورات «پیامبرانی که مسلم اند» یعنی‌: انبیای بنی‌اسرائیل که مسلمان و منقاد فرمان خدا أ بودند «برای یهود حکم می‌کردند» ﴿ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ: (آنان‌که مسلمان بودند)؛ صفتی است در مدح پیامبران بنی‌اسرائیلکه پروردگار با این توصیف‌، پوزه یهود را به خاک می‌مالد، چرا که در واقع به آنها می‌گوید: ای نگونبختان‌! پیامبرانتان پیرو و منقاد دین اسلامی بوده‌اند که اکنون محمد ص برای احیای آن برانگیخته شده‌است‌، در حالی‌که شما در ورطه‌های هلاک دست‌وپا می‌زنید! آری‌! به هیچ پیامبری ازپیامبران‌، یهودی یا نصرانی گفته نمی‌شود بلکه تمام آنها مسلمان بوده‌اند «وهمچنین ربانیون» به تورات حکم می‌کنند. ربانیون‌: علمای برخوردار از حکمت و بینش و آگاه به سیاست مردم و تدبیر امور آنان‌اند. همچنین «احبار» یعنی‌: دانشمندان فهیم و خبره یهود به تورات حکم می‌کنند. آری‌! همه آنها به تورات حکم می‌کردند و حکم می‌کنند «به‌سبب آنچه از کتاب خدا به آنان سپرده شده‌بود» یعنی‌: انبیای بنی اسرائیل‌، آن علمای ربانی را به نگهداری تورات از هرگونه تغییر و تبدیلی امر کرده و آن را به عنوان امانتی به ایشان سپرده بودند «و بر آن‌، شهدا بودند» شهدا: یعنی‌: ایشان مراقبان و نگهبانانی بودند که با نظارت خویش‌، تورات را از تغییر و تبدیل حفظ می‌کردند و بر کتاب الله أ گواه بودند. «پس» ای رؤسای یهود! «از مردم نترسید و از من بترسید و آیات مرا به بهای ناچیزی نفروشید» یعنی‌: حکم کردن به کتاب نازل شده الهی را به سبب ترس از دیگران‌، یا به‌انگیزه تمایل به منفعت‌، یا به‌دست آوردن رشوه‌ای‌، کنار نگذارید «و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند، آنان خود کافرند» حکم این‌آیه شامل همه کسانی نیز می‌شود که عهده‌دار امر حاکمیت جامعه اسلامی می‌شوند اما به کتاب خدا أ حکم نمی‌کنند. بعضی برآنند که این آیه محمول برآن است که فروگذاشتن (حکم بما انزل الله)؛ از روی استخفاف‌، یا حلال شمردن‌، یا انکار احکام منزله الهی باشد.

از ابن‌عباس س روایت شده‌است که فرمود: «هر کس منکر حکم کردن به‌آنچه که خدا أ نازل کرده‌، گردد، قطعا کافر شده است ولی کسی‌که به (ما انزل الله) معترف و مؤمن بود اما به آن حکم نکرد، قطعا ظالم و فاسق است». همچنان از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: «مراد از این کفر؛ کفری نیست که حاکم مسلمان را از آیین اسلام خارج سازد بلکه کفر مراتبی دارد و این کفری است در مرتبه‌ای پایین‌تر چنان‌که ظلم هم مراتبی دارد و ظلمی است فروتر از ظلمی دیگر، همان‌طوری که فسق نیز مراتبی دارد و فسقی است فروتر ازفسقی دیگر پس کفر و ظلم و فسق دارای پله‌ها و مراتبی است».

باید یادآور شد که‌: در اینجا در خصوص حکم نکردن به (ما انزل الله) سه آیه داریم که عبارتند از: آیات (۴۴، ۴۵ و ۴٧). در آیه (۴۴) آمده‌است‌: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ : «و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل‌کرده‌، حکم نکنند پس آنان کافرند». در آیه (۴۵) آمده است‌: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ : «و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده‌، حکم نکنند پس آنان ستمگرند» و در آیه (۴٧) آمده‌است‌: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤٧: «و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده‌، حکم نکنند پس آنان فاسق اند». ابن‌جریرطبری می‌گوید: «آیه اول درباره مسلمین‌، آیه دوم درباره یهود و آیه سوم درباره نصاری است».

﴿وَكَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ وَٱلۡعَيۡنَ بِٱلۡعَيۡنِ وَٱلۡأَنفَ بِٱلۡأَنفِ وَٱلۡأُذُنَ بِٱلۡأُذُنِ وَٱلسِّنَّ بِٱلسِّنِّ وَٱلۡجُرُوحَ قِصَاصٞۚ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِۦ فَهُوَ كَفَّارَةٞ لَّهُۥۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٥ [المائدة: ۴۵].

«و در آن» یعنی‌: در تورات «بر آنان» یعنی‌: بر یهود «مقرر داشتیم که جان در برابر جان است» یعنی‌: در تورات قصاص را ـ با کشتن نفس دربرابر نفس ـ بر یهود لازم گردانیدیم‌، چه مقتول بزرگسال باشد چه خردسال‌، چه مرد باشد و چه زن‌. یادآور می‌شویم که شریعت پیشینیان ما ـ اگر منسوخ نشده باشد ـ شریعت ما نیز هست بنابراین‌، حکم قصاص بر ما نیز لازم است‌.

امام ابوحنیفه / با استدلال به عام بودن این آیه برآن است که‌: مسلمان در برابر کافر ذمی و آزاد در برابر برده کشته می‌شود. اما رأی جمهور فقها در این دو حکم‌، مخالف با رأی ایشان است‌. لیکن جمهور فقها در حکم قصاص مرد در برابر زن‌، متفق‌القول‌اند «و چشم در برابر چشم است» یعنی‌: اگر چشم انسانی توسط انسان دیگری به عمد کور ساخته شد، یا از حدقه در آورده شد و در آن هیچ امکانی برای بینایی باقی نماند، در این صورت‌، چشم شخص جنایتکار در برابر آن کور ساخته می‌شود یا برکنده می‌شود «و بینی در برابر بینی است» یعنی‌: اگر کسی بینی کسی را تماما برید، بینی جنایت پیشه در برابر آن بریده می‌شود «و گوش دربرابر گوش است» یعنی‌: اگر کسی گوش کسی را تماما برید، گوش وی در برابر آن بریده می‌شود «و دندان در برابر دندان است» یعنی‌: اگر دندان کسی به عمد کنده یا شکسته شد، مقابلتا با دندان جانی همان گونه عمل می‌شود و در همه دندانها به‌طور برابر عمل می‌شود و بعضی بر بعضی دیگر برتری ندارند پس هیچ فرقی میان دندانهای پسین‌، دندانهای نیش‌، دندانهای آسیاب و... نیست‌. همچنان لازم است تا قصاص گرفتن از جانی با آنچه که بر مجنی علیه رفته است‌، همانند باشد، مثلا دربرابر گوش راست باید گوش راست قصاص شود، نه گوش چپ «و زخم‌ها نیز» به همان ترتیب «قصاص دارند» لذا، از جانی همانند زخمی که بر مجنی علیه وارد نموده‌، قصاص گرفته می‌شود؛ چنانچه از قصاص گرفتن زخم‌، بیم اتلاف نفس نمی‌رفت و در عین حال‌، مقدار زخم از نظر عمق یا طول یا عرض شناخته می‌شد، در غیرآن‌، از جانی ارش (دیه جراحت‌) گرفته می‌شود.

بایسته یادآوری است که ائمه فقه‌، ارش هر زخمی را به مقادیری مشخص‌، تعیین کرده‌اند. ابن‌کثیر می‌گوید: «زخم گاهی در مفصل است‌: چون قطع دست‌، پا و مانند آن‌، که اجماعا قصاص در آن واجب است‌. گاهی در مفصل نیست بلکه در استخوان است‌، که فقها در این بخش اختلاف‌نظر دارند. ابوحنیفه / و یارانش‌می‌گویند: بجز دندان‌، در سایر استخوان‌ها قصاص واجب نیست‌. شافعی / می‌گوید: قصاص گرفتن از استخوانها، مطلقا در هیچ موردی واجب نیست‌. مشهور از مذهب امام احمد / نیز همین است». اینها همه درصورتی است که جنایات فوق به‌گونه عمدی صادر شده باشد اما جنایت درحال خطا موجب دیه یا تعویض قضائی است «و هرکه از آن قصاص درگذرد پس آن‌، کفاره گناهان اوست» که خدای با درگذشت از وی‌، گناهانش را محو می‌کند. در حدیث شریف به روایت ابودرداء س از رسول‌اکرم ص آمده است که فرمودند: «هیچ مسلمانی‌نیست که در چیزی از جسمش به وی عمدا زخم و جراحت وارد گردد و از آن درگذرد، مگر اینکه خداوند أ با آن‌، درجه‌ای به وی برتری داده و گناهی را از وی کم می‌کند».

«و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند، آنان خود ستمگرند» یعنی‌: قطعا ستمی که از آنان سرزده‌، ستمی به غایت بزرگ است زیرا تحقق عدالت جز با حکم خدای متصور نیست لذا هرکس از حکم وی روی برتابد، یقینا مرتکب ستم بزرگی شده است‌.

﴿وَقَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ فِيهِ هُدٗى وَنُورٞ وَمُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِينَ٤٦ [المائدة: ۴۶].

«و به دنبال این پیامبران» مسلمان که قبلا وصفشان گذشت «عیسی پسر مریم را فرستادیم درحالی که تورات را که پیش از او بود، مصدق بود» یعنی‌: عیسی پسر مریم را ادامه دهنده و دنبال‌کننده راه پیامبران بنی‌اسرائیل گردانیدیم درحالی که او به تورات مؤمن بود، به مفاد آن حکم می‌کرد و آن را اساس دین و دعوت خویش قرار داده بود «و به او انجیل را عطا کردیم که در آن هدایت و نوری است و تصدیق‌کننده تورات قبل از آن است» لذا حقایق آن را تأیید و تثبیت می‌کند، نه اینکه ناقض آن باشد «و» انجیل همچنان «هدایت و موعظه‌ای برای متقیان است» زیرا فقط آنان‌اند که از اندرزها و هدایات آن پند می‌گیرند.

﴿وَلۡيَحۡكُمۡ أَهۡلُ ٱلۡإِنجِيلِ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِيهِۚ وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٤٧ [المائدة: ۴٧].

«و باید که اهل انجیل به آنچه که خدا در آن نازل کرده‌، حکم کنند» یعنی‌: به اهل انجیل فرمان دادیم که به آن حکم کنند «و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده‌حکم نکنند، آنان خود فاسقند» یعنی‌: از دایره طاعت حق تعالی خارجند. پس دستور الهی به مسیحیان این بود که نباید به انگیزه رغبت در دنیا، یا بیم و هراس ازمردم‌، احکام انجیل را ترک کنند. آری‌! حکم کردن به انجیل قبل از بعثت محمدی ص حق بود اما بعد از آن‌؛ این حقیقت روشن است که پیروان انجیل در چندین‌جا از کتاب خودشان به عمل بر آنچه که خداوند أ در قرآن بر محمد ص نازل کرده‌، مأمور شده‌اند زیرا قرآن ناسخ آن بخش از احکام کتابهای نازل شده قبلی است که با احکام آن مخالف باشد.

شیخ ابومنصور ماتریدی می‌گوید: «جایز است که هرسه آیه (۴٧، ۴۵ و۴۴) را بر منکران حکم (بمـا انزل الله) حمل کنیم‌، یعنی منکران حکم (بمـا انزل الله)؛ هم کافر، هم ظالم و هم فاسق‌اند زیرا ظالم و فاسق مطلق‌، کافر است‌، نه شخص مسلمان». قول دیگر در تفسیر: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ در هرسه آیه این است‌: هرکس به آنچه خداوند أ نازل کرده حکم نکند، او به نعمت حق تعالی کافر، در حکم خود ظالم و در فعل خود فاسق است‌.

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ٤٨ [المائدة: ۴۸].

آن‌گاه خداوند متعال خطاب به پیامبرش حضرت محمد ص می‌فرماید: «و ما این کتاب» یعنی‌: قرآن «را به‌حق به‌سوی تو نازل کردیم درحالی که تصدیق‌کننده کتابهای پیشین» یعنی‌: کتابهایی است که حق تعالی بر انبیای پیشین نازل کرده «است» زیرا قرآن دربرگیرنده دعوت به‌سوی الله أ ، امر به خیر و نهی از شر است چنان‌که کتابهای پیشین مشتمل بر اینهاست «و» به علاوه آن‌، قرآن «بر آنها مهیمن است» یعنی‌: قرآن شاهد صحت و درستی کتابهای نازل شده پیشین و تثبیت‌کننده آن بخش از آیات و احکام آنهاست که منسوخ نگردیده‌اند و ناسخ آن بخش است که مخالف آیات آن می‌باشد. پس با توجه به معنای (هیمنه‌)، باید گفت که‌:

۱- قرآن بر کتب پیشین مراقب و ناظر است‌.

۲- قرآن نگهبان اصول قوانین و برنامه‌های دینی آنهاست‌.

۳- قرآن بر آنها حاکم و غالب است زیرا قرآن تنها مرجع شناخت محکم و منسوخ آنها می‌باشد.

۴- قرآن بر آنها امین و مؤتمن است زیرا مشتمل بر احکام و آیاتی از کتب پیشین است که مورد عمل قرار می‌گیرند، یا منسوخ و متروک گردیده‌اند.

۵- و نهایتا اینکه قرآن بیان‌کننده بسیاری از امور و احکامی‌است که علمای یهود و نصاری آنها را تحریف کرده و در آنها دست برده‌اند. و لفظ (مهیمن‌) در آیه کریمه‌، شامل همه این معانی است‌.

«پس در میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده» در قرآن «حکم کن». جمهور علما بر آنند که این آیه‌، مخیر گذاشتن پیامبر ص در امر حکم کردن یا حکم نکردن میان اهل کتاب را که در آیه «مائده/‌۴۳» آمده است‌، منسوخ می‌کند. «و از هواهایشان» یعنی‌: از هوس‌ها و خواهش‌های امت‌های پیشین «پیروی نکن‌، با دور شدن از حقی که به‌سوی تو آمده» یعنی‌: با دورشدن از حقی که خدا أ بر تو نازل کرده زیرا پیروان هر دین و آیینی در این اندیشه هستند که کار بر وفق مراد آنان و مطابق با اعتقادات و احکام و قوانینی باشد که از پیشینیان خود دریافت کرده‌اند، هرچند آن قوانین‌، باطل و منسوخ گشته یا از حکم حقیقی‌ای که خداوند بر انبیانازل کرده‌، با دست‌بردها و تحریفات بشری فاصله گرفته باشد. چنان‌که یهود احکامی چون سنگسار (رجم‌) زناکار و نظایر آن را در تورات تحریف نمودند پس تو ای محمد ص! با پیروی از هوس‌هایشان‌، از راه حق عدول یا انحراف نکن «برای هریک از شما» امت‌ها «شریعت و راه روشنی قرارداده‌ایم» یعنی‌: تورات‌، انجیل و قرآن را برای پیروانشان‌، شریعت و برنامه روشنی قرار داده‌ایم‌. گفتنی است که این حکم قبل از منسوخ شدن شریعت‌های پیشین به وسیله قرآن بود اما بعد از آن‌، دیگر جز آنچه حضرت محمدص با خود آورده‌اند، هیچ شریعت و راه حقی در میان نیست «و اگر خدا می‌خواست شما را یک امت می‌گردانید» با داشتن یک شریعت‌، یک کتاب و یک پیامبر «ولی چنین نکرد تا شما را در آنچه به شما بخشیده است» یعنی‌: از شریعت‌های مختلف برشما نازل کرده است «بیازماید» با اختلاف شریعت‌ها؛ تا میزان متابعت و فرمانبرداری هر امت از شریعت آن‌، در عمل نمایان گردد که آیا بدان پایبند هست و بدان اذعان و باور دارد، یا اینکه آن را ترک کرده و به هواها و هوسهایش متمایل گشته و خریدار گمراهی در برابر هدایت گردیده است‌.

این آیه دلیل بر آن است که یکی از حکمت‌های اختلاف شریعت‌ها، به علاوه رعایت مصالح بندگان که با اختلاف زمان‌ها و اشخاص مختلف می‌شود، ابتلا و آزمایش امت‌هاست «پس در انجام کارهای نیک سبقت بگیرید» یعنی‌: ای مسلمانان‌! بر غیرخود از اصحاب شریعت‌هایی که بر اساس شریعت خودشان به‌سوی طاعت الله أ شتافته‌اند، سبقت گرفته و براساس شریعت خود، به طاعت الله أ عمل کنید «بازگشت همه شما یکجا به‌سوی خداست‌، سپس درباره آنچه که درآن اختلاف می‌کردید، شما را آگاه خواهد ساخت» با جزادادنتان به آنچه که مناسب حال شماست‌، امری که میان اهل حق و اهل باطل از شما جدایی افگنده و این دو گروه را از یک‌دیگر متمایز می‌گرداند. این جمله علت سفارش به سبقت گرفتن درکارهای نیک را بیان می‌کند.

﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩ [المائدة: ۴٩].

«و میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده‌، حکم کن» این تأکید مجددی بر وجوب حکم کردن به احکام منزله الهی است «و از خواهش‌های آنان پیروی نکن» یعنی‌: اگر اهل کتاب نزد تو آمدند تا در میان‌شان حکم کنی و تو هم می‌خواستی که میان‌شان حکم کنی پس باید حکمت موافق با آن چیزی باشد که بر تو نازل کرده‌ایم‌، نه طبق آنچه که هواها و هوس‌های آنان می‌طلبد، یا طبق آنچه که در کتابهای تحریف‌شده آنهاست «و از آنان برحذر باش‌؛ مبادا که تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده‌، به فتنه دراندازند» یعنی‌: مبادا تورا از آن به بیراهه برند. ملاحظه می‌کنیم که خدای پیامبرش را ـ با آن که معصوم و امین‌بودند ـ نسبت به فتنه کفار هشدار داد تا امت ایشان به ایشان اقتدا کنند و تا طمع اهل هوا و هوس از این امت به‌کلی قطع گردد «پس اگر اعراض کردند» از پذیرفتن‌حکمت «بدان که خدا می‌خواهد آنان را به کیفر بعضی از گناهانشان برساند» یعنی‌: بدون شک این اعراضشان بدان جهت است که خداوند أ اراده کرده تا آنان را به‌کیفر برخی از گناهانشان برساند که این گناهشان عبارت است از: روگردانی از تو و پشت نمودن به آنچه که به همراه آورده‌ای‌، «و هرآینه بسیاری از مردم نافرمانند».

آیه کریمه دلالت می‌کند بر این که‌: هیچ انسان یا امت یا گروه یا حکومتی‌، از حکم خداوند متعال روبر نمی‌تابد، مگر اینکه خداوند أ به‌سبب این روگردانی‌، مصیبت دنیوی‌ای را بر او نازل خواهد کرد. ابن‌عباس س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: کعب‌بن اسد، ابن‌صلوبا، عبدالله بن صوریا و شاس‌بن قیس یهودی‌با یک دیگر گفتند: بیاییم نزد محمد برویم‌، شاید بتوانیم او را از دینش رویگردان کنیم‌! پس نزد رسول خدا ص آمدند و گفتند: ای محمد! تو می‌دانی که ما دانشمندان یهود و اشراف و رهبران ایشان هستیم لذا اگر ما از تو پیروی کنیم‌، تمام یهودیان از ما پیروی می‌کنند و با ما مخالفت نمی‌ورزند پس اینک به تو پیشنهادی‌می‌دهیم‌؛ آن پیشنهاد این است که میان ما و قوم‌مان خصومتی است و ما در این خصومت تو را به داوری خواهیم طلبید، آن وقت تو به نفع ما علیه آنان حکم کن‌، که در این صورت به تو ایمان می‌آوریم و از تو پیروی می‌کنیم‌! همان بود که آیه‌کریمه نازل شد.

﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ حُكۡمٗا لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٥٠ [المائدة: ۵۰].

«آیا خواستار حکم جاهلیت‌اند»؟ یعنی‌: ای پیامبر! آیا از حکم تو که مبتنی بر آیات الهی است رو برگردانده به آن پشت می‌کنند و حکم دوران جاهلیت را که برآیند جهل‌، کوته‌فکری و هوس‌های آنان است می‌طلبند؟!. در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس ب از رسول اکرم ص آمده است که فرمودند: «منفورترین مردم نزد خدای دوکس‌اند؛ اول‌: کسی‌که در اسلام سنت جاهلیت را می‌طلبد. دوم‌: کسی‌که خون شخصی را به ناحق می‌طلبد تا آن را بر زمین بریزد». «و برای‌مردمی که یقین دارند، داوری چه کسی از خدا بهتر است‌«؟ یعنی‌: در نزد اهل یقین‌، حکمی بهتر از حکم خداوند أ وجود ندارد، برخلاف اهل جهل و هوا که فقط همان حکمی را می‌پسندند که با هوسهای‌شان سازگار باشد، ولو اینکه آن حکم‌، باطل و بی‌اساس هم باشد.

این آیه بر فضیلت یقین دلالت می‌کند و نشان می‌دهد که تجدید حیات امت اسلامی بر مبنای قرآن و شریعت‌، جز با پرورش یقین در نهاد مسلمانان امکان پذیر نیست‌.

ابن‌کثیر در تعلیقی بر این آیه می‌گوید: «در زمان ما، تاتارها کتابی به‌نام (یاسا) را که برساخته سیاستهای پادشاهشان چنگیزخان و آمیزه‌ای از احکام برگرفته از شریعت‌های یهودی‌، نصرانی‌، اسلام و غیره است و بسیاری از احکام آن بر هواهای خود آن پادشاه مبتنی است‌، حاکم ساخته و آن را بر کتاب خدا أ وسنت رسول وی ص مقدم می‌گردانند پس هرکس از آنان چنین کند، کافر است و جنگیدن با وی واجب می‌باشد تا آن‌گاه که به حکم خدا أ و رسول وی ص برگردد».

شیخ سعید حوی در تفسیر «الاساس» می‌گوید: «آنچه که ابن‌کثیر آن را نمونه قابل استشهاد در عصر و زمان خودش دیده‌، ما هم‌اکنون در بسیاری از کشورهای اسلامی به‌صورت حاکمیت قوانین غیراسلامی مشاهده می‌کنیم و به همان فتوایی نیز فتوا می‌دهیم که ابن‌کثیر به آن فتوا داده‌است». سپس می‌افزاید: «ما هرحکومتی را که مجموعه برنامه‌ها و قوانین حاکم برآن‌، ناقض شهادتین شمرده شود، کافر می‌شناسیم‌، همین گونه مؤیدان و پشتیبانان آن حکومت را ولی اضافه می‌کنیم که‌: حکم تکفیر یک نظام حاکم‌، به این معنی نیست که بر هر فردی از افرادی که در آن نظام کار می‌کنند، به کفر حکم شود بلکه گاهی ممکن است یک نظام‌، نظامی کافر شناخته شود ولی رئیس خود آن نظام مسلمان باشد پس حکم کفر بر افراد ـ بنابر تعین ـ تابع فتوای شخص آگاه و بابصیرتی است».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١ [المائدة: ۵۱].

در بیان سبب نزول این آیات روایات متعددی آمده‌است‌. به روایت سدی این آیات درباره دو مردی نازل شد که یکی از آنان بعد از غزوه احد به رفیقش گفت‌: اما من نزد فلان یهودی می‌روم و به آیین وی درمی‌آیم تا اگر حادثه‌ای روی داد، یا خطری پدید آمد، این کار برایم سودمند باشد. آن دیگر نیز گفت‌: من هم نزد فلان نصرانی در شام رفته به آیین وی درمی‌آیم و به وی پناه می‌گیرم‌.

«ای مؤمنان‌! یهود و نصاری را دوست نگیرید» بجای خدا أ تا با آنان همیاری و هم‌پیمانی کنید. به قولی‌: مخاطب این سخن منافقان‌اند که با یهود و نصاری موالات و دوستی برقرار می‌کردند و وصفشان به ایمان‌، به اعتبار ظاهر حال‌شان است‌. سپس حق تعالی علت نهی از موالات با یهود و نصاری را ذکر نموده می‌فرماید: «بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند» یعنی‌: یهودیان دوستان یکدیگر و نصاری نیز دوستان یک‌دیگرند پس اگر با شما اظهار دوستی نمایند هرگز در این‌امر صادق نخواهند بود. به قولی دیگر: مراد آیه این است که یهودیان در دشمنی‌با پیامبر ص و دشمنی با دعوت ایشان‌، دوستان و پشتیبانان نصاری و نصاری دوستان و پشتیبانان آنانند، هرچند که در میان خود نیز درگیر دشمنی و تضاد می‌باشند لذا کفار در برابر اسلام و مسلمین ملت واحده‌ای هستند «و هرکس از شما آنان را دوست گیرد، جزو آنان است» یعنی‌: او از جمله آنان و در شمار آنان است‌.این جمله‌، وعید و هشدار سختی است به مسلمانانی که در برقرارساختن پیوند دوستی با یهود و نصاری متساهلاند «همانا الله گروه ستمکاران را» یعنی‌: کسانی راکه با موالات و دوستی با کفار، بر خود ستم می‌کنند «هدایت نمی‌کند» به سوی راه‌راست‌.

﴿فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ٥٢ [المائدة: ۵۲].

«پس کسانی را که در دل‌هایشان بیماری است» یعنی‌: بیماری نفاق و شک در دین است «می‌بینی که در» دوستی و هم‌پیمانی با «یهود و نصاری می‌شتابند» وآن‌گاه در توجیه هم‌پیمانی با آنان «می‌گویند: می‌ترسیم به ما حادثه ناگواری برسد» یعنی‌: بیماردلان‌، دوستی و موالات خود با یهود و نصاری را این‌گونه توجیه می‌کنند: می‌ترسیم کفار بر محمد ص غلبه کنند، آن‌گاه دولت و شوکت ازآن ایشان گردد و دولت محمد ص برافتد و در آن صورت از سوی آنان بر سرما بلایی بیاید. در زمان ما نیز منافقان به آستان کفار و به خدمت آنان می‌شتابند و به وسایل و شیوه‌هایی پناه می‌برند که آنهارا به کفار نزدیک گرداند «پس نزدیک است که الله فتح را بیاورد» که همانا غلبه و پیروزی محمد ص بر کافران است‌. که لله‌الحمد این وعده به زودی هم تحقق یافت زیرا طوایف یهود از مدینه تارومارگردیدند؛ بدین‌سان که جنگندگان طایفه بنی‌قریظه کشته شده و زنان و کودکانشان به اسارت درآمدند و طایفه بنی‌نضیر از سرزمین خود تبعید گردیدند. به قولی‌دیگر: مراد، فتح سرزمین‌های مشرکان و پدیدآوردن گشایش و رهایشی در کار مسلمانان است‌. «یا» زودا که خداوند أ «امر دیگری را از جانب خود» بیاورد، چنان امری که شکوه و شوکت یهود و همراهان و هم‌پیمانانشان را درهم شکند. به‌قولی‌: مراد از آوردن امر دیگر، افشای حال منافقان و آگاهانیدن رسول خدا ص از اندیشه‌های پنهانی درون آنها و صادرنمودن فرمان قتل آنهاست «تا سرانجام ازآنچه در دل خود پنهان داشته‌اند» از نفاقی که آنها را بر دوستی و موالات با کفار واداشت «پشیمان گردند» به سبب آشکار گشتن بطلان اسباب و عللی که برای موالاتشان با کفار تصور می‌کردند و ثبوت خلاف آن در عرصه واقعیت‌. بنابراین‌، اصلی را که باید دریابیم این است که‌: نفاق‌، بیماری‌ای است در قلب‌، همچون بیماری کفر یا حسد یا کینه یا کبر و غیره‌، که نمود و مظهر اصلی آن‌، ولایت ودوستی با کافران و منافقان است‌؛ این ولایت گاهی پنهانی است و گاهی آشکار،گاهی به شکل و شیوه‌ای است و زمانی به شیوه‌ای دیگر پس انسان مؤمن باید همیشه به‌هوش بوده و در جهت پاکسازی نهاد خویش از شائبه‌های نفاق و مظاهر ولایت و دوستی با کفار و منافقان‌، تلاش ورزد.

﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡۚ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ٥٣ [المائدة: ۵۳].

«و مؤمنان می‌گویند: آیا اینان» یعنی‌: منافقان‌، که در آیه کریمه از آنان به اشاره (أهؤلاء) تعبیر شده‌. آری‌! چون نفاق منافقان آشکار گردد، مؤمنان به یک‌دیگر می‌گویند، یا مؤمنان یهودیان را مخاطب ساخته و در حالی‌که به سوی منافقان اشاره می‌کنند، می‌گویند: آیا اینان «بودند که سخت‌ترین سوگندهایشان را به‌نام خدا می‌خوردند که جدا همراه و همدست شمایند» با یاری‌کردن و پشتیبانی ازشما در جنگ‌. «جهد ایمان»: غلیظترین سوگند هاست‌. «امروز اعمال آنان نابودشد» یعنی‌: امروز اعمالی که منافقان در موالات با کفار و یهود و نصاری انجام دادند، تباه گشت‌. یا هر عملی که انجام داده بودند، تباه گشت‌. این از سخن خدای به عنوان گواهی‌ای بر هدر رفتن اعمال‌شان است «پس زیانکار گشتند» در دنیا و آخرت‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ٥٤ [المائدة: ۵۴].

بعد از بیان این حقیقت که موالات با کفار از سوی مسلمانان‌، کفر و نوعی از انواع ارتداد است‌، حق تعالی در این آیه به بیان احکام مرتدان می‌پردازد: «ای‌مؤمنان‌! هرکس از شما از دین خود برگردد پس به زودی خدا قومی را به عرصه می‌آورد که ایشان را دوست می‌دارد و ایشان نیز او را دوست می‌دارند» مراد از این قوم که‌خدای سبحان آوردنشان را به عرصه وعده داده است‌، ابوبکر صدیق س و لشکرش از صحابه و تابعین‌اند که بعد از رحلت رسول خدا ص با اهل رده (مرتدان‌) جنگیدند. همچنان آیه کریمه همه مؤمنانی را در بر می‌گیرد که بعد ازایشان می‌آیند و با مرتدان می‌جنگند؛ در همه زمانها. پس این مؤمنانی که با مرتدان جنگیدند، یا در آینده می‌جنگند، همگی دارای اوصاف عظیمی هستند که در مدح و ستایش پروردگار متعال از ایشان جلوه‌گر شده است‌، چون این وصف که‌: ایشان خدای را دوست می‌دارند و او نیز دوست‌شان می‌دارد و این که‌آنان‌: «با مؤمنان مهربان و فروتن و بر کافران درشت‌طبع و سخت‌گیرند» یعنی‌: در برابر مؤمنان عاطفه و شفقت و فروتنی و در برابر کفار، شدت و غلظت وگردن‌فرازی را به نمایش می‌گذارند و چون این وصف بزرگ که‌: «در راه الله جهاد می‌کنند و از ملامت هیچ ملامتگری نمی‌ترسند» یعنی‌: آنان به حدی در عقیده و عمل خویش راسخ و پایدار و سرسخت هستند که اصلا به نیرنگ‌های دشمنان حق و حزب شیطان که به انگیزه حسد و بغض و نفرت از حق و اهل آن‌، مؤمنان را مورد تحقیر و تمسخر قرارداده و خوبی‌ها و زیبایی‌هایشان را زشت و کارنامه‌ها ومفاخرشان را معیوب جلوه‌گر می‌سازند، هیچ ارزش و اهمیتی نمی‌دهند.

در حدیث شریف به روایت ابوذر س آمده است که فرمود: «خلیل من رسول خدا ص مرا به هفت‌چیز فرمان داد:

۱- این که با مساکین دوستی و نزدیکی کنم‌.

۲- این که همیشه به فرودست خود بنگرم‌، نه به فرادست خود.

۳- این که صله رحم (پیوند با نزدیکان‌) را بجا آورم‌، هرچند آنان به من پشت کنند.

۴- این که از کسی چیزی درخواست نکنم‌.

۵- این که سخن حق را بگویم‌، هرچند تلخ باشد.

۶- این که در راه خدا أ از سرزنش و ملامت هیچ ملامتگری نترسم‌.

٧- و اینکه (لا حول ولا قوه الا باالله) را بسیار بگویم زیرا این کلمات از گنجی در زیر عرش خدای سبحان است».

«این» اوصافی که ذکر شد: «فضل الهی است که آن را به هرکه بخواهد می‌دهد وخداوند گشایشگر داناست» از گشایشگری وی است که فضل و رحمتش بسیار است و از دانایی وی است که این اوصاف را به کسانی می‌بخشد که شایستگی آن‌را داشته باشند.

باید دانست که این آیه کریمه‌، نمایانگر بعدی از ابعاد اعجاز قرآن کریم است زیرا درحالی از ارتداد اعراب خبر می‌دهد که هنوز این پدیده در میان‌شان ظهور نکرده بود و یک امر غیبی به‌شمار می‌رفت‌. آری‌! بعد از مدتی پدیده ارتداد ظهور کرد و در عهد ابوبکر صدیق س به شکل گسترده‌ای خود را نشان داد به طوری که قبایل بزرگی از اعراب‌، چون «غطفان» و «فزاره» و «بنی‌سلیم» و در مجموع یازده گروه مرتد شدند.

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥ [المائدة: ۵۵].

«جز این نیست که ولی شما، تنها الله است» یعنی‌: خداوند تبارک و تعالی ولی و یاوری است که دوست داشتن و موالات با وی فرض عین ذمه هر مسلمانی است «و» جز این نیست که ولی شما «رسول اوست و کسانی که ایمان‌آورده‌اند؛ همان‌کسانی که نماز را برپا می‌دارند و زکات را می‌دهند در حالی‌که در رکوع‌اند» مراد از رکوع‌: خشوع و خضوع برای الله أ است‌. یعنی‌: نماز را درحالی که خاشع و خاضع‌اند برپا می‌دارند و زکات را در حالی‌که بر فقرا تکبر نورزیده و بر آنان برتری نمی‌جویند، می‌پردازند پس ایشان پیوسته فروتن‌اند. خداوند متعال (ولی‌) رادر آیه کریمه به صیغه مفرد آورد درحالی که از ولایت یک جمع یاد شده است‌؛ تا به این حقیقت توجه دهد که ولایت وی اصل و ولایت غیر وی تبع است و اگر به صیغه جمع «اولیاؤکم‌...» می‌فرمود؛ دیگر در سخن‌، اصل و تبعی مطرح نبود.

﴿وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ٥٦ [المائدة: ۵۶].

«و هرکس که خدا و پیامبر او و مؤمنان را ولی خود بداند» پیروز است‌، چرا که «حزب خدا همان پیروزمندانند» حزب خدا أ : مؤمنانی هستند که به یاری شریعت‌خدا أ برخاسته اند. به این ترتیب‌، خدای به کسانی وعده پیروزی بر دشمنانشان می‌دهد که او و پیامبرش و مؤمنان را به دوستی بگیرند.

در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت شده‌است‌: چون طایفه یهودی بنی‌قینقاع با رسول خدا ص جنگیدند، عبدالله بن‌ابی منافق بر اساس پیمانی که با آنان داشت‌، از یاری مسلمانان سر باز زد درحالی که می‌گفت‌: من مردی هستم که از روز بد می‌ترسم و از اتحاد با دوستانم دست بر نمی‌دارم‌! اما عباده‌بن‌صامت س که او نیز دوستان و هم‌پیمانان زیادی از یهودیان داشت‌، نزد رسول خدا ص رفت و از حلف و دوستی با یهودیان برائت جست و از تمام تعهداتی که با آنها داشت‌، خلع‌ید کرد و گفت‌: از هم‌سوگندی و ولایت و دوستی با این کافران به بارگاه خدا أ و پیامبرش بیزاری می‌جویم‌.

این سه آیه‌، اوصاف حزب الله را بیان کرده‌اند پس بر هر فرد و هر جمع مسلمانی است که به خود بنگرد و نیک بیندیشد که آیا این اوصاف در او هست یاخیر؟.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَكُمۡ هُزُوٗا وَلَعِبٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَٱلۡكُفَّارَ أَوۡلِيَآءَۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٥٧ [المائدة: ۵٧].

«ای مؤمنان‌! کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته‌اند، چه از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و چه از کافران‌، دوستان خود نگیرید» این آیه از موالات و هم‌پیمانی با کسانی نهی می‌کند که دین خدا أ را به تمسخر و ریشخند می‌گیرند و این معنی عام است در تمام کسانی که به ورطه مخالفت با دین‌خدا أ درمی‌افتند؛ اعم از مشرکان‌، اهل کتاب و اهل بدعت‌هایی که به اسلام منتسباند «و اگر به راستی مؤمنید، از خداوند پروا کنید» و گرد دوستی و یاری و هم‌پیمانی با گروههای دشمن با خدا أ و رسولش نگردید، چنان نباشد که آنان دینتان را به مسخره بگیرند اما شما در مقابل‌، آنان را به دوستی بگیرید بلکه باید این کار آنها با انکار و دشمنی از جانب شما، مقابله شود.

ملاحظه می‌کنیم که اگر آیه (۵۱) از موالات با یهود و نصاری نهی کرد، این آیه‌، نهی از موالات با همه کفار، اعم از ملحدان‌، مشرکان‌، آتش‌پرستان‌، هنود، بودایی‌ها و دیگر فرقه‌های معاند با اسلام را دربر می‌گیرد.

﴿وَإِذَا نَادَيۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ ٱتَّخَذُوهَا هُزُوٗا وَلَعِبٗاۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ٥٨ [المائدة: ۵۸].

«و چون به‌سوی نماز ندا می‌کنید، آن را به مسخره و بازی می‌گیرند» برخی ازیهودیان به هنگامی که صدای أذان را می‌شنیدند، آن را به مسخره گرفته و می‌گفتند: خدا دروغگو را لعنت کند! و چون مسلمانان به نماز برمی‌خاستند و رکوع و سجده می‌کردند، به مسلمانان می‌خندیدند و ایشان را مسخره می‌کردند «این به‌سبب آن است که آنان مردمی‌اند که نمی‌اندیشند» زیرا نفس عادت استهزا و تمسخر، شأن و شیوه نابخردان و سبک مغزان است‌، چه رسد به آن که شعائر دین حق مورد تمسخره قرارگیرد.

در روایات آمده است که‌: أذان بعد از هجرت به هنگام تحویل قبله به‌سوی کعبه مشروع شد و أذان از شعائر اسلام و نشانه جداکننده میان «دارحرب» و «داراسلام» است چنان‌که رسول خدا ص چون گروه جنگی (سریه‌) ای را به جهاد می‌فرستادند، به آنان دستور می‌دادند که اگر در محله و سرزمینی صدای أذان را شنیدند، دست به سلاح نبرند و اگر در آن صدای أذان را نشنیدند، حمله برند.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ هَلۡ تَنقِمُونَ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلُ وَأَنَّ أَكۡثَرَكُمۡ فَٰسِقُونَ٥٩ [المائدة: ۵٩].

«بگو: ای اهل کتاب‌! آیا جز به خاطر این بر ما عیب می‌گیرید» یا با ما ستیزه می‌کنید، یا انکار می‌ورزید، یا نسبت به ما بدبین هستید: «که به خدا و آنچه بر ما و آنچه پیش از ما نازل شده‌است‌، ایمان داریم» درحالی‌که به خوبی می‌دانید که ما برحق هستیم؟ «و آیا» این شیوه رفتار شما با ما «جز به خاطر آن است که بیشتر شما فاسقید»؟ با ترک ایمان و بیرون رفتن از حوزه امتثال اوامر الله أ ؟ آری‌! عیب‌جویی و انکار شما ناشی از فسق و نافرمانی شماست‌.

﴿قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَۚ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ٦٠ [المائدة: ۶۰].

آن‌گاه خدای سبحان این حقیقت را به پیامبرش روشن می‌کند که در اینجا مردمی هستند نکوهیده و دارای عیب که به‌واقع باید آن را عیب گفت و آن کفرشان است که موجب لعنت خدای‌سبحان و خشم وی بر آنان گردید تا بدانجا که این لعنت و خشم به فرجام نامیمون مسخ آنان انجامید: «بگو» ای پیامبر ص «آیا شما را به بدتر از این به اعتبار مثوبت» یعنی‌: به اعتبار کیفر ثابت و غیر قابل برگشت «در پیشگاه الله خبر دهم‌«؟ اینک شما را از این مردم بد عاقبت‌تر خبر می‌دهم‌: «همانان که خدا لعنت‌شان کرده» یعنی‌: از رحمت خویش طردشان نموده «و برآنان خشم گرفته و آنان را بوزینگان و خوکان گردانید» یعنی‌: برخی را به صورت بوزینه و برخی را به صورت خوک مسخ کرد. مراد قوم یهودند زیرا خدای سبحان حرمت‌شکنان روز شنبه را به بوزینه مسخ کرد ـ چنان‌که تفصیل داستان آن در سوره «اعراف» می‌آید ـ و از نصاری نیز، منکران مائده نازل شده بر عیسی‌ ÷ رابه خوک مسخ کرد. (مثوبت‌): غالبا در مورد احسان و نیکی به‌کار می‌رود اما در این آیه به معنای کیفر و مجازات به‌کار رفته‌. «و» نیز گردانید از آنان «پرستشگران طاغوت» یعنی‌: کسانی که طاغوت را می‌پرستند. طاغوت‌: شیطان‌یا کاهن است «اینانند که از نظر منزلت» و جایگاه در روز قیامت «بدتر و از راه‌راست گمراه‌ترند» پس آنچه در مورد گمراهی مسلمانان می‌پندارند، ناروا و بی‌اساس است بلکه این وصف‌الحال خودشان می‌باشد.

﴿وَإِذَا جَآءُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِٱلۡكُفۡرِ وَهُمۡ قَدۡ خَرَجُواْ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكۡتُمُونَ٦١ [المائدة: ۶۱].

«و چون نزد شما می‌آیند، می‌گویند: ایمان آوردیم» یعنی‌: اظهار اسلام می‌کنند «و حال آن که با کفر وارد شده و قطعا با کفر بیرون رفته‌اند» یعنی‌: ای پیامبر ص! نزد تو در حال کفر وارد شدند و باز با کفر از نزد تو بیرون رفتند پس آنچه از تو شنیدند؛ قطعا در آنان هیچ تأثیری نکرد بلکه همان طوری که وارد شده بودند، به همان وضع هم بیرون رفتند «و الله داناتر است به آنچه پنهان می‌داشتند» در نزد تو از کفر و اظهار می‌داشتند از اسلام‌، همراه با آشکار کردن شادمانی ظاهری برای تو.

﴿وَتَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٦٢ [المائدة: ۶۲].

«و بسیاری از آنان را» یعنی‌: از منافقان‌، یا از یهود، یا جمعا از هردو گروه را «می‌بینی که در گناه شتاب می‌کنند» یعنی‌: به‌سوی دروغ‌، یا به‌سوی شرک می‌شتابند «و» می‌شتابند به‌سوی «تعدی» یعنی‌: ستمی که به دیگران متعدی می‌شود، یا به‌سوی در گذشتن از حد در ارتکاب گناهان «و» نیز شتاب می‌ورزند به‌سوی «حرامخواری خویش» سحت‌: مال حرام و مخصوصا رشوه است «واقعا چه اعمال بدی انجام می‌دادند».

﴿لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ٦٣ [المائدة: ۶۳].

«چرا خداپرستان و دانشمندان‌، آنان را از دروغ‌گفتن‌شان و حرامخوارگی شان نهی نمی‌کنند»؟ یعنی‌: چرا علمایشان مردم را از منکراتی چون دروغگویی‌، حرامخواری و رشوت و ظلم که در میان‌شان شیوع یافته‌، نهی نمی‌کنند و نهی ازمنکر را فروگذاشته‌اند؟ «راستی چه بد است آنچه انجام می‌دادند» یعنی‌: چه بد است این کار و کردار علمایشان که قوم و مردم خویش را می‌بینند که در حرام و گناه فرورفته‌اند ولی با وجود آن‌، آنها را به‌حال خود وا می‌گذارند، بی آن که هیچ اهمیتی به این امر بدهند، یا در صدد تغییر این حالت برآیند، یا از مشاهده این‌منکرات چهره درهم کشند.

ملاحظه می‌کنیم که خدای سبحان در این آیه‌، «خواص» را که علمای تارک «امربه‌معروف» و «نهی‌ازمنکر» اند، به شدیدترین وجه و حتی سخت‌تر از توبیخی که در حق انجام‌دهندگان این گناهان روا داشته‌، توبیخ و سرزنش می‌کند زیرا این علما از آن جاهلان به گناه و ستم و حرام آلوده‌، بدبخت‌تر و تیره روزتر و بد فرجام‌تر و مجرم‌ترند. پس خدای سبحان ببخشاید و نگه دارد آن عالمی را که در موضوع فریضه امر به معروف و نهی از منکر، به مسؤولیت خود قیام می‌کند. در صحیح ترمذی آمده است‌: «آن‌گاه که مردم ظالم را ببینند اما دست وی را از ارتکاب ظلم نگیرند، نزدیک است که خداوند أ آنان را به عذابی عام از نزد خود درافگند». از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: «این آیه شدیدترین آیه قرآن در رابطه با توبیخ علما می‌باشد». ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌۚ غُلَّتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْۘ بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيۡفَ يَشَآءُۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۚ وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُۚ وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٦٤ [المائدة: ۶۴].

دربیان سبب نزول آمده است که این آیه درباره «فنحاص» یهودی نازل شد که گفت‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُ [آل عمران: ۱۸۱]. «خدا فقیر و ما بی‌نیاز و ثروتمند هستیم». ، در این هنگام ابوبکر صدیق س بر او سیلی‌ای زد. [۴٩] به قولی دیگر: این آیه درباره یهودی دیگری نازل شد که گفت‌: ای محمد! پروردگارت بخیل است و انفاق نمی‌کند.

«و یهودیان گفتند: دست خدا بسته است» مراد یهودیان ـ لعنه‌الله علیهم ـ در اینجا این است که خداوند ـ العیاذ باالله ـ بخیل است «به گردن بسته باد دستهای آنان» این نفرینی است علیه آنان که‌: به بخل گرفتار گردند. همچنان جایز است مراد آیه این باشد که‌: دستهای آنان با اسارت در دنیا، یا با عذاب در آخرت‌، بسته می‌شود «و به‌سبب آنچه گفتند، لعنت شدند» یعنی‌: به‌سبب آن که گفتند: دست خدا أ بسته است‌، از رحمت خداوند أ دور ساخته شدند. «بلکه هردو دست او گشاده است» یعنی‌: چنان نیست که شما یهودیان ملعون می‌پندارید بلکه حق تعالی در منت‌های جود و سخا و بخشش و گشاده دستی قراردارد، آیا این‌همه نعمت‌هایی که در آسمان‌ها و زمین است‌، جز ثمره فضل دستان بلاکیف اوست؟ سپاس و ثنا بر وی باد! ملاحظه می‌کنیم که یهودیان به صیغه مفرد گفتند: (دست‌خدا بسته‌است‌)! اما خدای سبحان در پاسخ آنان به صیغه تثنیه فرمود: (بلکه هردو دست او گشاده است‌) تا منت‌های جود و سخای خویش را نشان دهد، چرا که اوج جود و سخای یک جواد در آن است که با هردو دست خود ببخشد «هرگونه که بخواهد انفاق می‌کند» یعنی‌: بخشش و انفاق خدای سبحان به مقتضای مشیت اوست پس اگر بخواهد رزق و روزی را گشاده می‌دارد و اگر هم بخواهد آن راتنگ می‌گرداند زیرا پدیدآورنده گشایش و تنگدستی اوست لذا اگر روزی ونعمت را تنگ گرداند، این نیز به مقتضای حکمت بالغه او می‌باشد. در حدیث شریف به روایت ابوهریره س از رسول‌اکرم ص آمده است که فرمودند: «همانا دست خدا پر است و بخشش و انفاق‌، از آن چیزی کم نمی‌کند...». «و قطعا آنچه به‌سوی تو از جانب پروردگار تو فرو فرستاده شده» از قرآن که دربرگیرنده احکام نیکوست «بر طغیان و کفر بسیاری از آنان» یعنی‌: بسیاری از یهود و نصاری «می‌افزاید» یعنی‌: آیات منزله برتو، بر کفر و طغیان آنان می‌افزاید، به‌سبب رشک و حسدی که در نهادشان است «و در میان آنان» یعنی‌: در میان یهود، یا در میان یهود و نصاری «تا روز قیامت دشمنی و کینه افگندیم» که این دشمنی و کینه هرگز انقطاع نمی‌پذیرد و اگر اتفاق و هم‌پیمانی‌ای هم در میان‌شان مشاهده شود، این فقط یک پدیده ظاهری و نمایشی است «هربار که آتشی را برای جنگ‌برافروختند، خداوند آن را خاموش ساخت» یعنی‌: هربار که جمعی را به جنگ رسول خدا ص بسیج کردند و برای آن سازوبرگ و نیرو آماده نمودند، خدای‌سبحان جمعشان را پراکنده و نیرویشان را متلاشی ساخت پس نه کاری ازپیش بردند و نه سودی به چنگ آوردند. آری‌! آنها پیوسته علیه اسلام جنگ‌افروزی کرده و برای آن ساز و برگ و نیرو گرد می‌آورند اما خدای این تلاش‌ها و تکاپوهایشان را بی‌اثر و بی‌سرانجام می‌گذارد. در عصر ما نیز یهود ونصاری در برخی از نبردها بر مسلمانان پیروز نگشتند، مگر بدین سبب که در برابر پرچمهایی می‌جنگیدند که به‌نام اسلام برافراشته نشده بود «و در زمین به فساد می‌کوشند» یعنی‌: در ارتکاب اعمالی که فسادبار و فسادانگیز است جد و جهد می‌ورزند، که تلاش در جهت نابودی اسلام و توطئه علیه اهل اسلام از بزرگ‌ترین مصادیق فسادانگیزیهایشان است چنان‌که انتشار فحشا و نابودی اخلاق ملت‌ها نیز از مفاسد بزرگشان می‌باشد «و خداوند مفسدان را دوست نمی‌دارد».

﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٦٥ [المائدة: ۶۵].

«و اگر اهل کتاب ایمان می‌آوردند» به آنچه که محمد ص به همراه آورده است‌، همان‌طوری که در کتاب‌های نازل شده الهی بر خود به این کار مأمور شده‌اند «و» اگر «پرهیزگاری می‌کردند» از گناهان‌، که شرک به خداوند متعال و انکار دعوت رسول‌اکرم ص از بزرگ‌ترین آنهاست «قطعا گناهانشان را» که مرتکب شده‌اند، هرچند هم بسیار و گوناگون است «می‌زدودیم و آنان را به بوستانهای» بهشتی «پرنعمت درمی‌آوردیم» چرا که دیگر در شمار مسلمانان درآمده بودند.

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَكَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۚ مِّنۡهُمۡ أُمَّةٞ مُّقۡتَصِدَةٞۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ سَآءَ مَا يَعۡمَلُونَ٦٦ [المائدة: ۶۶].

«و اگر آنان تورات و انجیل را بر پا می‌داشتند» یعنی‌: اگر احکام مندرج در آنها را که ایمان به رسالت محمد ص از جمله آن است‌، بر پا می‌داشتند «و» اگر آنان «آنچه را که از سوی پروردگارشان بر آنها نازل شده‌است» از دیگر کتب الهی‌، برپامی‌داشتند «قطعا از بالای سرشان» از برکات آسمانی «و از زیر پاهایشان» ازبرکات زمینی «برخوردار می‌شدند» با فراهم‌شدن اسباب رزق و روزی و کثرت وتعدد انواع آن بر ایشان‌. آیه کریمه دلالت می‌کند بر اینکه عمل به طاعت خدای سبب گشایش رزق است «از میان آنان گروهی میانه‌رو هستند» و آنان‌مؤمنانشان ـ چون عبدالله بن‌سلام و پیروانش و طایفه‌ای از نصاری هستند. ابن‌کثیرمی‌گوید: «حق تعالی اقتصاد و میانه‌روی را بلندترین مقامات یهود و نصاری ذکرکرد درحالی که میانه‌روی از مقامات متوسط این امت است و مرتبه (سابقین‌) فوق آن می‌باشد»، چنان‌که در سوره «فاطر/۳۲» آمده‌است‌: ﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ [فاطر: ۳۲]. که ترجمه و تفسیر آن خواهد آمد. «و بسیاری از آنان چه بدکردارند» آنان کسانی‌اند که بر کفرشان اصرار ورزیده و از اجابت دعوت محمد ص وایمان‌آوردن به رسالت ایشان سربر می‌تابند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٧ [المائدة: ۶٧].

«ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به‌سویت نازل شده‌، ابلاغ کن» در این‌دستور، پیامبر خدا ص مأمور شدند تا تمام آنچه را که از سوی خدای به‌ایشان نازل شده‌، به مردم برسانند و چیزی از آن را پنهان نکنند و هیچ چیز از احکام و معارف منزله الهی بر خود را، با احدی به‌عنوان راز در میان نگذارند بلکه آن را به همگان ابلاغ کنند. و رسول خدا ص این مأموریت را به شایسته‌ترین شکل‌آن انجام دادند. بخاری از عائشه ل روایت می‌کند که فرمود: «هر کس به تو بگوید: محمد ص چیزی از احکام و امور منزله الهی را پنهان ساخته در حالی‌که خدای به او چنین مأموریت داده است که‌: ﴿بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ ؛ بدان‌که او دروغگوست». همچنان از عائشه ل روایت شده‌است که فرمود: «اگر حضرت محمد ص پنهان‌کننده چیزی از قرآن می‌بود، باید این آیه را که درمورد ازدواج ایشان با زینب است پنهان می‌کرد: ﴿وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ [الأحزاب: ۳٧].: «و چیزی را که خدا آشکارکننده آن بود، تو در دل خود پنهان می‌کردی و از مردم می‌ترسیدی‌، با آن که خدا سزاوارتر بود که از وی بترسی‌...». «و اگر چنین نکنی» یعنی‌: اگر برخی از این آیات منزله را، هرچند تا مدتی پنهان سازی «پیامش را نرسانده‌ای». و به‌خاطر اهمیت امر تبلیغ بود که رسول خدا ص بعد از رساندن پیام الهی به مردم‌، در چندین‌جا آنان را گواه گرفتند و فرمودند: «هل بلغت؟ آیا پیام الهی را به شما رسانده‌ام»؟. و مردم به‌ابلاغ رسالت از سوی ایشان گواهی دادند. «و خدا تو را از گزند مردم نگاه می‌دارد» مراد از مردم در اینجا، کفاراند، به‌دلیل مابعد آن‌: «هرآینه خداوند گروه کافران را هدایت نمی‌کند» زیرا آنان خود راه هدایت را انتخاب نکرده‌اند، همین‌گونه‌، آنان را بر رساندن آسیب و گزندی به تو راه نمی‌نماید زیرا از امروز به بعد خدای منان تو را بی‌هیچ وسیله‌ای از کید و توطئه کسانی که خواسته باشند به توآسیبی برسانند، نگاه می‌دارد پس دیگر هیچ مانعی فراروی تو در ابلاغ همه آنچه که از جانب حق تعالی به سویت وحی می‌شود، وجود ندارد لذا چیزی از آن راپنهان نکن‌.

خدای سبحان در این آیه به رسولش ازآن رو وعده حفظ و حمایت می‌دهد تا این توهم دشمنان را که گویا مصلحت‌اندیشی رسول خدا ص در امر نگهداشت خود از آسیب مردم‌، ایشان را به پنهان کردن پیام الهی وا می‌دارد، دفع نماید. از عائشه ل روایت شده است که فرمود: «رسول خدا ص از سوی اصحابشان مورد حراست قرار می‌گرفتند و چون آیه ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ نازل شد، سر خویش را از قبه بیرون آورده و خطاب به نگهبانان فرمودند: ای مردم‌! بازگردید زیرا خدای مرا در پناه نگهبانی خویش گرفت». و هر کس‌توطئه‌ها و سوءقصدهای فراوان علیه جان پیامبر ص را از جانب قریش‌، یهود وغیر آنان را مورد بررسی قراردهد و به رغم اینها، سالم ماندن آن حضرت ص را از آسیب این توطئه‌ها ملاحظه نماید؛ کمال این معجزه را درمی‌یابد.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ طُغۡيَٰنٗا وَكُفۡرٗاۖ فَلَا تَأۡسَ عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡكَٰفِرِينَ٦٨ [المائدة: ۶۸].

از ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده‌است که فرمود: نافع بن حارثه‌، سلام بن مشکم‌، مالک بن صیف و رافع بن حرمله از یهود، نزد رسول اکرم ص آمدند و گفتند: ای محمد! آیا تو نمی‌پنداری که به دین و آیین ابراهیم هستی و به آنچه که از تورات نزد ما است ایمان داری و گواهی می‌دهی که اینها به راستی از سوی خداوند متعال است‌؟ رسول خدا ص فرمودند: «آری‌! چنان است که می‌گویید ولی شما بدعت‌ها پدید آوردید و آنچه را که در تورات در مورد گرفتن پیمان از شما در امر تصدیق من آمده است‌، انکار کردید و به آنچه که مأمور تبیین آن به مردم شده بودید، کفر ورزیدید لذا من نیز از این بدعت‌هایتان برائت جستم». گفتند: حال که چنین است‌، بدان که ما بر حق و هدایت قرارداریم و به آنچه در دست ما است‌، تمسک می‌جوییم‌، لذا نه به توایمان می‌آوریم و نه از تو پیروی می‌کنیم‌! همان بود که خدای در رد این‌پندارهایشان نازل نمود: «بگو» ای پیامبر ص «ای اهل کتاب‌! شما بر چیزی» ازحق و هدایت «نیستید تا» آن‌گاه که «به تورات و انجیل عمل نکرده‌اید» یعنی‌: تا آن‌گاه که به تمام اوامر و نواهی‌ای که در تورات و انجیل وجود دارد ـ و از جمله دستور به پیروی از محمد ص و پرهیز از مخالفت با وی ـ عمل نکرده‌اید «و» نیزتا برپا ندارید «آنچه را که به شما از سوی پروردگارتان نازل شده‌است» که قرآن است‌، چرا که عمل به آن دو کتاب‌، بدون عمل به این کتاب اخیر، صحت پیدا نمی‌کند «و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده‌، بر طغیان و کفر بسیاری از آنان می‌افزاید» یعنی‌: نزول قرآن‌، کفری بر کفرشان و طغیانی بر طغیانشان می‌افزاید «پس بر قوم کافر اندوه مخور» یعنی‌: دیگر دریغ وافسوس‌خوردن بر این گروه را بس کن و بدان که با وجود پیروان مؤمنت‌، تو را به‌آنها و ایمانشان هیچ نیازی نیست‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلصَّٰبِ‍ُٔونَ وَٱلنَّصَٰرَىٰ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٩ [المائدة: ۶٩].

«کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند، و صابئین» بیان معنای (صابئین‌) در سوره «بقره/‌۶۲» گذشت «و نصاری» یعنی‌: حاملان انجیل «هرکس» از آنان «که به خدا و روز آخرت ایمان آورد و کار نیکو کند پس نه ترسی بر آنان است‌» در هنگام لقاءالله «و نه اندوهگین می‌شوند» بنابراین‌، هرکسی از آن طوایف که به این باورها ایمانی راستین و خالصانه داشته باشد و کارهای شایسته انجام دهد، البته بر او هیچ بیم و اندوهی نیست‌، یعنی اندیشه و اعتقاد سابقش به او هیچ زیانی نمی‌رساند.

بایسته یادآوری است که اجماع مسلمانان منعقد است براین که‌: یهودیان‌، نصرانیان و صابئیانی که دعوت رسول خدا ص به آنان رسیده اما مسلمان نشده‌اند، از اهل دوزخ می‌باشند.

﴿لَقَدۡ أَخَذۡنَا مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ رُسُلٗاۖ كُلَّمَا جَآءَهُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُهُمۡ فَرِيقٗا كَذَّبُواْ وَفَرِيقٗا يَقۡتُلُونَ٧٠ [المائدة: ٧۰].

«همانا ما از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم» بر توحید و یکتاپرستی «و به‌سوی آنان پیامبرانی را فرستادیم» تا برنامه‌ها و قوانین دین را به آنان بشناسانند و از مخالفتها بیم‌شان دهند اما «هرگاه که پیامبری احکامی برخلاف دلخواهشان آورد، گروهی را به دروغ نسبت دادند و گروهی را کشتند» یعنی‌: برخی از آن پیامبران را دروغگو انگاشته و برخی را هم کشتند، که از جمله تکذیب شدگان‌، عیسی و امثال وی از انبیا هستند و از شمار کشته شدگان‌، زکریا و یحیی علیهما السلام.

﴿وَحَسِبُوٓاْ أَلَّا تَكُونَ فِتۡنَةٞ فَعَمُواْ وَصَمُّواْ ثُمَّ تَابَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ ثُمَّ عَمُواْ وَصَمُّواْ كَثِيرٞ مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ٧١ [المائدة: ٧۱].

«و پنداشتند که فتنه‌ای در کار نیست» یعنی‌: بنی‌اسرائیل پنداشتند که آزمایش وامتحانی ـ با انواع سختی‌ها ـ در کار نخواهد بود تا میزان پایبندی‌شان به پیمان مذکور در عرصه واقعیت آشکار شود. گفتنی است که این پندارشان به خاطر این‌بود که می‌گفتند: (ما فرزندان خدا و دوستان وی هستیم‌) «مائده/‌۱۸» بنابراین ازسودای امتحان آسوده خاطر می‌باشیم‌. «پس کور و کر شدند» یعنی‌: از دیدن راه هدایت کور و از شنیدن حق کر شدند، آن‌گاه که با احکام تورات مخالفت ورزیده و «اشعیاء» پیامبر را کشتند «سپس» بعد از آن که توبه کردند «خدا توبه آنان را پذیرفت» و قحطی را از آنان برداشت‌؛ «دیگربار بسیاری از آنان کور و کر شدند» اشاره به اعمالی است که بعد از توبه مرتکب شدند؛ چون کشتن یحیی فرزند زکریا و سوء قصد به جان حضرت عیسی ÷ «و خداوند به آنچه می‌کنند، بیناست» پس آنان را بر حسب اعمال‌شان جزا می‌دهد.

﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ٧٢ [المائدة: ٧۲].

«قطعا کسانی که گفتند: الله همان مسیح پسر مریم است‌، کافر شدند» گویندگان این سخن‌، فرقه‌ای از نصاری به‌نام «یعقوبیه»، و به قولی‌: فرقه دیگر به‌نام «ملکانیه» [۵۰] بودند که گفتند: خداوند أ در ذات عیسی حلول کرده است‌! اماخدای سبحان این پندار غلطشان را با این فرموده‌اش رد می‌کند: «حال آن که مسیح‌می‌گفت‌: ای بنی‌اسرائیل‌! الله را بپرستید؛ پروردگار من و پروردگار شما» پس در حالی‌که مسیح خود دعوتگر راه توحید بود، آنها چگونه به خود اجازه می‌دهند که در حق کسی ادعای الوهیت کنند که خودش به بندگی اعتراف می‌کند ومی‌گوید: من هم بنده‌ای همچون یکی از شما هستم؟ همان مسیحی که گفت‌: «هر کس به خدا شریک ورزد، قطعا او بهشت را بر وی حرام کرده است و جایگاه وی دوزخ است و برای ستمکاران هیچ یاری‌دهنده‌ای نیست» آری‌! این سخن نیز، حکایت ادامه سخن عیسی‌ ÷ است‌. اما به قولی دیگر: این سخن‌خداوند أ است‌.

﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٣ [المائدة: ٧۳].

«هرآینه کسانی که گفتند: الله سوم سه کس است‌، کافر شدند» مراد از سه کس‌: خدای سبحان‌، عیسی و مریم‌اند. به قولی‌دیگر: مراد این سخن‌شان است که گفتند: خداوند از حیث شخصیت سه‌گانه است‌، در عین اینکه طبیعت یا ذات اویگانه می‌باشد. این سه شخصیت یا سه «اقنوم»، عبارتند از: «اقنوم پدر»، «اقنوم پسر» و «اقنوم روح‌القدس». «و حال آن که خدایی جز خدای یکتا نیست» یعنی‌: در دایره هستی‌، معبود برحقی جز خدای سبحان نیست‌. به قولی‌: این دنباله سخن نصاری است‌. یعنی گفتند: خدایان سه شخص‌اند، در عین‌حال آن سه خدا، یکتا و یگانه‌اند «و اگر از آنچه می‌گویند» که سراسر کفر است «باز نایستند» و آن راترک نکنند «به کافرانشان عذابی دردناک خواهد رسید» اما کسانی که اسلام آوردند، یا اسلام می‌آورند، از این حکم مستثنا هستند.

﴿أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى ٱللَّهِ وَيَسۡتَغۡفِرُونَهُۥۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٧٤ [المائدة: ٧۴].

«آیا توبه نمی‌کنند» و رجوع نمی‌نمایند «به سوی الله و از وی آمرزش نمی‌خواهند» از بستن چنان افترایی که خدای را بر سر خشم می‌آورد وآنان را در برابر مجازات سخت و سنگین وی قرار می‌دهد؟ «و خدا آمرزنده مهربان است» و این از منت‌های کرم و جود و لطف و رحمت وی بر خلقش می‌باشد که با وصف ارتکاب این افترا و بهتان عظیم‌، باز هم آنان را به سوی توبه و مغفرت فرامی‌خواند.

﴿مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٧٥ [المائدة: ٧۵].

«عیسی پسر مریم جز پیامبری که پیش از او نیز پیامبرانی گذشته اند، نیست» یعنی‌: عیسی‌ ÷ فقط در مقام پیامبری قرار دارد و هرگز مقام او از این محدوده فراتر نرفته و نمی‌رود تا به پندار باطلشان به مرتبه الوهیت یا فرزندی خدای ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ [الإخلاص: ۳]. برسد بلکه او از جنس پیامبرانی است که قبل از وی آمده بودند و معجزاتی هم که خدای سبحان به‌دست وی پدیدار ساخت‌، موجب الوهیت وی نمی‌شود زیرا پیامبران قبل از وی نیز، نظیر این معجزات را آورده‌اند چنان‌که حق تعالی عصا را در دست موسی زنده گردانید و آدم را بدون پدر آفرید لذا اگر طبق پندار آنان‌، عیسی‌ ÷ به خاطر این معجزات‌، خدا یا فرزند خدا گردیده پس پیامبران قبل از وی نیز ـ العیاذ باالله ـ خدا بوده‌اند!! «و مادرش زنی صدیقه بود» یعنی‌: مریم زنی صادق و راستگو، یا تصدیق‌کننده فرزندش عیسی‌ ÷ دررسالت وی بود لذا این امر که او مادر عیسی بود، مستلزم الوهیت وی نیست بلکه‌او هم در وصف زن بودنش‌، زنی مانند دیگر زنان است چنان‌که تصدیق عیسی‌ ÷ از سوی مادرش مریم‌، دلیل بر آن است که مریم پیامبر نیز نبود. پس نظر ابن‌حزم وجمعی دیگر مبنای محکمی ندارد که مادر عیسی‌، مادر موسی و ساره زن ابراهیم‌: را پیامبر می‌دانند، با استدلال به اینکه فرشتگان با ساره و مریم سخن گفته‌اند و پروردگار متعال درباره مادر موسی فرموده است‌: (و به مادر موسی وحی کردیم که موسی را شیر بده‌) «قصص/‌٧».

آری‌! رأی جمهور علما بر آن است که خداوند أ جز از جنس مردان‌، پیامبری برای بشر برنینگیخت‌. حتی شیخ ابوالحسن اشعری می‌گوید: «مسلمین بر این امر اجماع دارند». «هر دو غذا می‌خوردند» یعنی‌: عیسی و مریم همچون سایر افراد بشر غذا می‌خوردند پس کسی‌که چون سایر آفریدگان غذا بخورد، قطعا پروردگار نیست زیرا فقط کسی غذا می‌خورد که به غذا نیازمند باشد و اگر غذا خوردن را ترک نماید، هلاک گردد. همچنان‌، کسی‌که غذا بخورد، برای قضای حاجت به مستراح می‌رود درحالی که پروردگار سبحان نه به غذا نیازی دارد و نه می‌میرد ـ پاک و برتر است پروردگار سبحان از این افتراها به پاکی و برتریی بزرگ «بنگر چگونه آیات خود را برای آنان روشن می‌سازیم» و بطلان‌پندارهای بی‌بنیادشان را برملا می‌گردانیم‌؟ و این عبارت‌، مخاطبان را از حال این‌گروهی که بشری را بر مسند خدایی می‌نشانند، به تعجب در می‌افگند. «باز بنگر چگونه رویگردان می‌شوند» از شنیدن حق و تأمل در آن‌، بعد از این بیان روشن‌؟ عجبا بر حال این گروه‌!.

﴿قُلۡ أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاۚ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٧٦ [المائدة: ٧۶].

«بگو» ای پیامبر ص «آیا غیر از خدا چیزی را می‌پرستید که اختیار زیان و سودی را برای شما ندارد»؟ پس کسی‌که نه می‌تواند به‌شما سودی برساند و نه می‌تواند زیانی را از شما باز دارد، چگونه از سوی شما مورد پرستش قرارمی‌گیرد؟ مراد، مسیح ومادرش مریم علیهما السلام‌اند «و همانا خداوند شنوای داناست» و هرکس چنین باشد، فقط او به رساندن نفع و بازداشتن زیان تواناست‌، بدان جهت که او بر هر شنیدنی ودانستنی‌ای احاطه دارد بنابراین‌، فقط او خدای برحق است نه غیر وی‌.

﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ٧٧ [المائدة: ٧٧].

«بگو» ای پیامبر ص «ای اهل کتاب‌! در دین خود به ناحق از حد نگذرید» یعنی‌: افراط گرایی و گزافه‌گویی و تجاوز از حد ـ چون ادعای الوهیت عیسی و در پیش‌گرفتن روشهای افراطی ناروا ـ را کنار بگذارید. ولی باید دانست که غلو و افراط در حق‌، یعنی به کارگرفتن تمام سعی و کوشش بشری در جست‌وجوی حق وحقیقت و کشف آن‌، مطلوب است و چنین افراطی مذموم نیست «و خواهشهای نفسی قومی را که پیش از این گمراه شدند و بسیاری» از مردمان «را گمراه کردند وخود از راه راست منحرف شدند، پیروی نکنید» آنان‌، پیشینیان و پیشوایان یهود ونصاری قبل از بعثت محمدی ص بودند. مراد این است که اسلاف یهود و نصاری خود قبل از بعثت حضرت محمد ص گمراه شده و بسیاری از مردم را در آن دوران‌گمراه ساختند و آیندگان‌شان نیز بعد از بعثت آن حضرت ص به روش گمراه سازی مردم ادامه دادند زیرا روش گمراهی را برای پسینیان خود بنیان گذاشته و خط انحراف را ترسیم کردند.

﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٧٨ [المائدة: ٧۸].

«کسانی از بنی‌اسرائیل که کفر ورزیدند، به زبان داوود و عیسی‌بن مریم» یعنی‌: درتورات و انجیل «مورد لعنت قرار گرفتند، این بدان سبب بود که عصیان ورزیده و از حد می‌گذشتند» مانند از حدگذشتن‌شان در شکستن حرمت روز شنبه و کفرشان به‌عیسی‌ ÷. یعنی‌: سبب این لعنت و نفرین‌، نافرمانی و تجاوزشان بود، نه چیزدیگری‌.

آن‌گاه در تفسیر بیشتر این عصیان می‌فرماید:

﴿كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩ [المائدة: ٧٩].

«آنان یک‌دیگر را از عمل زشتی که مرتکب آن می‌شدند، منع نمی‌کردند» یعنی‌: آن‌لعنت‌شدگان بنی اسرائیل‌، انسانهای گنه‌کار و متجاوز را از تکرار گناهی که انجام داده بودند، یا از ارتکاب گناهی که برای انجام دادن آن آماده می‌شدند، نهی نمی‌کردند.

لازم به یادآوری است که امربه معروف و نهی از منکر، از مهمترین قواعد اسلام و بزرگ‌ترین فرایض شرعی آن است‌. ابن‌عطیه می‌گوید: «اجماع مسلمانان بر این است که نهی از منکر بر کسی‌که توان آن را دارد و در صورت انجام دادن آن‌، از رسیدن زیان بر خود و بر مسلمانان ایمن است‌، فرض می‌باشد اما اگر بیم‌چنین زیانی متصور بود، باید در دلش منکر را انکار نموده و مرتکب منکر را ترک نماید و با وی آمیزش نکند». «چه بد است آنچه می‌کردند» از ترک انکار آنچه که انکارش بر آنان فرض بود. در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س ازرسول خدا ص آمده است که فرمودند: «همانا اولین نقصی که در کار بنی‌اسرائیل وارد آمد، از آنجا ناشی شد که چون مردی با مرد دیگری روبرو می‌شد و وی را در منکری می‌دید، به او می‌گفت‌: ای مرد! از خدا پروا کن و از این منکر دست بردار زیرا این کار بر تو جایز نیست اما همین‌که فردای آن بار دیگر با همان شخص ملاقات می‌کرد، ارتکاب منکر از سوی او، وی را از اینکه با او در یک‌جا بخورد و بیاشامد و همنشینی کند، بازنمی‌داشت پس وقتی چنین کردند، خداوند دل‌های بعضی از آنها را به بعضی دیگر زد (یعنی در میان‌شان بغض و دشمنی‌افگند) و سپس لعنت‌شان کرد». همچنان رسول خدا ص در حدیث شریف فرمودند: «همانا خداوند عامه مردم را به عمل خاصه آنان (یعنی اندکی از آنان که مرتکب منکرات می‌شوند) عذاب نمی‌کند تا آن‌گاه که منکر را در میان خویش ببینند و با وجود آن که بر انکار آن قادرند، آن را انکار نکنند پس وقتی چنین کردند، خداوند (خشک و‌تر را باهم می‌سوزاند) و خاصه و عامه هردو را عذاب‌می‌کند».

﴿تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ أَن سَخِطَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَفِي ٱلۡعَذَابِ هُمۡ خَٰلِدُونَ٨٠ [المائدة: ۸۰].

«بسیاری از آنان را» یعنی‌: از یهودیان را «می‌بینی که با کافران» یعنی‌: با مشرکان «دوستی می‌کنند» درحالی‌که مشرکان بر دین استوار و حقی قرار ندارند «راستی چه زشت است آنچه نفس‌های آنان برای آنان پیش فرستاده است» از کارنامه ننگینی که با آن به عرصه‌گاه قیامت وارد می‌شوند «آن چیز خشم‌گرفتن الله بر آنان است و آنان در عذاب جاودانند» یعنی‌: آنها در واقع برای خود خشم‌خداوند أ در آخرت را پیش فرستاده‌اند پس چون در روز قیامت برانگیخته شوند، در جایگاه خشم الهی فرود می‌آیند و این‌، جایگاه حتمی آنهاست‌.

﴿وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٨١ [المائدة: ۸۱].

«و اگر به خدا و پیامبر» یعنی‌: پیامبر خود، یا پیامبر آخرالزمان «و آنچه که‌به‌سوی او فرود آمده» از کتاب «ایمان می‌آوردند» به ایمانی خالصانه بدون هیچ آمیزه‌ای از نفاق‌، در این صورت «آنان را» یعنی‌: مشرکان را «به دوستی نمی‌گرفتند» زیرا خدا أ و پیامبرش آنها را از دوستی با مشرکان نهی کرده‌اند پس دوستی با مشرکان خود دلیل نفاق است «ولی بسیاری از آنان فاسقند» یعنی‌: ازدایره ولایت و طاعت الله أ خارج گردیده و به کفر و نفاق خویش استمرار می‌دهند.

﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٨٢ [المائدة: ۸۲].

ای مخاطب‌! «مسلما یهودیان و مشرکان را دشمن‌ترین مردم نسبت به مسلمانان می‌یابی» پس‌، خطاب متوجه هرکسی‌است که صلاحیت مخاطب شدن با آن رادارد. یعنی‌: یهودیان و مشرکان ـ لعنهم‌الله ـ سرسخت‌ترین همه مردم در دشمنی با مؤمنان اند.

صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» در بیان دشمنی تاریخی یهودیان با مؤمنان می‌گوید: «کسی که جنگ احزاب را علیه مسلمانان برانگیخت‌، یهودی‌بود... کسی‌که در فتنه زمان عثمان س عوام را برانگیخت‌، گروه‌ها را برشوراند و شایعات را پراکند، یهودی بود... کسی‌که حرکت وضع احادیث دروغین از رسول خدا ص و وضع روایات جعلی را در تاریخ و سیر رهبری کرد، یهودی‌بود... کسی‌که نعره‌های قومی را در آخرین خلافت مسلمانان (دوران عثمانی‌) برانگیخت‌، آتاتورک یهودی بود... و شما در پشت سر هر فتنه و توطئه‌ای علیه مسلمین‌، دست یهودیان را می‌بینید. از اینکه بگذریم‌؛ در پشت سر اندیشه مادی الحادی‌، یک یهودی است‌... در ورای اندیشه ویرانگر محوری بودن غریزه‌جنسی در زندگی انسان‌، یک یهودی قراردارد... و بالاخره در پشت سر همه مکاتب و اندیشه‌های ویرانگر، یهودیان قرار دارند». «و قطعا مهربانترین مردم نسبت به مؤمنان کسانی را می‌یابی که گفتند: ما نصاراییم‌، این بدان سبب است که از آنان کشی‌شان و راهبانی هستند» یعنی‌: نصاری را به دوستی و مودت با مؤمنان ازآن رو نزدیک‌تر می‌یابی که در میان نصاری‌، کشی‌شان دانشمند و راهبان حق‌پرستی هستند که فروتنی برای خداوند أ ، رحم‌، سودرسانی به مردم و حق‌جویی را به‌آنان آموزش می‌دهند. مراد از کشی‌شان در آیه‌کریمه‌، نیایشگران حق‌پرست وپیروان دانشمندان دینی هستند. رهبانیت و ترهب‌: عبارت است از: تعبد در صومعه‌ها و کلیساها «و نیز» دوستی و محبت نصاری با مؤمنان «به سبب آن است که آنان کبر نمی‌ورزند» از پذیرفتن سخن حق بلکه در برابر آن متواضعند، بر خلاف یهودیان که از این وصف به‌دور می‌باشند زیرا کفرشان‌، کفر عناد و انکار است‌. نسفی می‌گوید: «آیه کریمه دلیل برآن است که علم سودمندترین چیزهاست‌، هرچند علم کشی‌شان باشد. همین‌طور بیزاری از کبر، سودمندترین چیزهاست‌؛ هرچند این بیزاری از سوی نصرانی‌ای باشد».

﴿وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣ [المائدة: ۸۳].

«و چون اینان» یعنی‌: این دسته از نصاری که وصفشان گذشت «آنچه را بر این‌پیامبر نازل شده است بشنوند، می‌بینی که چشمانشان از اشک لبریز می‌شود» یعنی‌: آنها در هنگام شنیدن قرآن‌، به پری چشمانشان اشک می‌ریزند «به سبب آنچه ازحق شناخته‌اند» یعنی‌: به‌سبب آنچه که از قرآن شنیده‌اند زیرا دریافته‌اند که این شنیده‌هایشان حق و حقیقت است زیرا این حقایق را در کتاب خود (انجیل‌) نیزیافته‌اند «می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم» به این کتابی که از سوی تو برمحمد ص نازل شده است و نیز ایمان آورده‌ایم به پیامبری که این کتاب را بر وی نازل کرده‌ای «پس ما را در زمره گواهان بنویس» یعنی‌: ما را در شمار امت محمد ص قرار ده‌، همانان که بر مردم در روز قیامت گواهی می‌دهند. یا ما را در زمره گواهان بر صدق و راستگویی محمد ص و اینکه او فرستاده برحقت به‌سوی مردم است‌، بنویس‌.

﴿وَمَا لَنَا لَا نُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡحَقِّ وَنَطۡمَعُ أَن يُدۡخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلصَّٰلِحِينَ٨٤ [المائدة: ۸۴].

«و ما را چه شده است که به خدا و آنچه از حق که به ما رسیده‌، ایمان نیاوریم» یعنی‌: چه سد و مانعی در میان ما و ایمان به‌حقیقت ـ که همانا رسالت حضرت محمد ص است ـ می‌تواند حایل شود درحالی که مقتضی ایمان موجود است و آن طمع‌ما به دریافت انعام الهی است‌: «و حال آن که طمع داریم که‌پروردگارمان ما را با قوم صالحان همراه و وارد کند» یعنی‌: در حالی‌که ما چشم داریم تا در مصاحبت صالحان ـ از انبیاو پیروان فرمانبردارشان ـ به بهشت وارد شویم زیرا دیگر هرگز به عواملی که ما را بر کفر به خداوند أ و پیامبرش وادارد، التفاتی نمی‌کنیم‌.

﴿فَأَثَٰبَهُمُ ٱللَّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٨٥ [المائدة: ۸۵].

«پس به پاس آنچه گفتند، خدا به آنان باغهایی پاداش داد که از زیر درختان آن نهرها جاری است‌، در آن جاودانه می‌مانند و این پاداش نیکوکاران است» آری‌! خدای در برابر این سخنشان که آن را به اخلاص گفتند و به مضمون آن نیز معتقد و باورمند بودند، چنین پاداش شایسته‌ای به ایشان داد.

در بیان سبب نزول آمده‌است‌: رسول خدا ص عمروبن‌امیه ضمری را همراه با نام‌های به‌سوی نجاشی پادشاه حبشه فرستاده او را به دین حق دعوت کردند پس‌نجاشی به دنبال راهبان و کشی‌شان فرستاده همه آنان را گرد آورد، سپس از جعفربن‌ابی‌طالب س خواست تا بر آنان قرآن بخواند، جعفر س بر ایشان سوره «مریم» را قرائت کرد پس همه آنان ایمان آوردند و چشمانشان از اشک لبریز شد و همانان‌اند که خداوند أ آیه‌: ﴿وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ را تا ﴿فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ در شأن ایشان نازل کرد.

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ٨٦ [المائدة: ۸۶].

و برای اینکه کسی از آیات قبل چنین برداشت نکند که ستایش یادشده‌، شامل همه نصاری است‌، خداوند متعال می‌فرماید: «و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اهل دوزخ اند» پس بدانید که ثنا و ستایش ذکر شده‌، از آن گروه خاصی از نصاری است که اوصاف فوق در آنها یکجا شده است‌؛ که پذیرفتن اسلام از سوی ایشان در رأس آن اوصاف است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٨٧ [المائدة: ۸٧].

از ابن عباس س دربیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده‌است‌: گروهی ازصحابه ـ که عثمان بن مظعون س یکی از ایشان بود ـ گفتند: آلت‌های تناسلی‌خود را قطع می‌کنیم و شهوات دنیا را ترک نموده فقط به عبادت و نیایش‌حق تعالی مشغول می‌شویم و همانند راهبان به منظور عبرت‌گرفتن و عبادت‌، در زمین به سیر و سفر می‌پردازیم‌! چون این خبر به رسول خدا ص رسید، آن حضرت ص به‌دنبال ایشان فرستاده و شنیده‌های خود را در این باره با آنها در میان گذاشتند. آنان خبر رسیده را تصدیق کردند و گفتند: آری‌! چنین گفتیم و قصد چنین کاری را داریم‌! رسول خدا ص فرمودند: «ولی من روزه می‌گیرم ومی‌خورم‌، نماز می‌خوانم و می‌خوابم و با زنان ازدواج می‌کنم پس هرکس به‌سنت من چنگ زند، او از من است و هرکس به سنت من چنگ نزند، او از من‌نیست». همان بود که درباره این گروه از صحابه نازل شد:

«ای مؤمنان‌! طیباتی را که الله برای شما حلال ساخته است حرام نشمارید» طیبات‌: لذایذی است که خدای آنها را به بندگانش حلال ساخته است‌. بنابراین‌، خداوند متعال مؤمنان را نهی می‌کند از اینکه چیزی از پاکیزگی‌ها را برمبنای این پندار بر خود حرام سازند که حرام کردن پاکیزگی‌ها، به‌معنای طاعت و تقرب به حق تعالی‌است و از مقوله زهد و رویگردانی از دنیا می‌باشد، یا به هر بهانه دیگری نباید حلالی از حلال‌های خداوند أ را بر خود حرام گردانند. چنان‌که برخی از عوام‌الناس در هر عصر و زمانی چنین می‌کنند؛ مثلا می‌گویند: این چیز بر من حرام است‌! آن چیز را بر خود حرام ساختم‌! و الفاظی مانند اینها ـ که نهی قرآنی شامل آن می‌شود «و از حد در نگذرید» با حلال‌کردن آنچه که حق تعالی آن را بر شما حرام گردانیده‌. یعنی: در اعمال رخصتها و فرورفتن در تساهل و آسان‌گیری‌، کار را به آنجا نرسانید که حرامی را بر خود حلال گردانید زیرا این کار نیز بر شما نارواست‌، همان‌گونه که سخت‌گیری‌های بی‌مورد، چون حرام‌کردن حلالها ناجایز می‌باشد «همانا الله ازحدگذرندگان را دوست نمی‌دارد».

امام ابوحنیفه‌، امام احمدبن حنبل و پیروانشان برآنند که‌: هرکس چیزی را تناول کرد که آن را بر خود حرام ساخته بود، بر وی کفاره یمین (سوگند شکنی‌) لازم می‌شود.

﴿وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٨٨ [المائدة: ۸۸].

«و آنچه الله به شما روزی داده‌است‌؛ حلال و پاکیزه بخورید» لذا نه آنها را بر خود حرام بشمارید و نه پلید و نجس «و از آن خدایی که به او ایمان دارید پروا دارید» یعنی‌: در همه امور از خداوند متعال پروا دارید، از جمله در حلال و حرام وی‌. این آیه دلالت می‌کند بر اینکه ایمان به خداوند أ ، موجب تقوا و پرواداشتن از وی در امر و نهی وی است‌.

و از آنجایی‌که حرام کردن پاکیزگی‌ها بر خود، غالبا با سوگند همراه است پس بیان حکم سوگند در اینجا مناسب می‌نمود، به همین جهت فرمود:

﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَۖ فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖۚ ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡۚ وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٨٩ [المائدة: ۸٩].

«خداوند شما را به سوگندهای لغو بازخواست نمی‌کند» یعنی‌: سوگندهای لغو، بازپرسی و مؤاخذه‌ای ندارند و پرداخت کفاره هم در آنها واجب نیست‌. سوگند لغو: در مذهب شافعی / این است که شخص در اثنای سخنش بگوید: نه والله! آری والله!، بی‌آن که از آن قصد قسم خوردن را داشته‌باشد، که این نوع ازسوگندهای بیهوده‌، اغلب به‌طریق عادت از انسان صادر می‌شود. اما از نظر جمهور فقها: سوگند لغو آن است که شخص در خبردادن از گذشته یا از حال‌، گمان خویش را بر مبنای وقوع مفاد آن خبر قرار داده و بر وقوع آن امر پنداری سوگند بخورد؛ درحالی‌که واقعیت امر برخلاف آن باشد. بیان حکم سوگند لغو درسوره «بقره» نیز گذشت‌. «ولی شمارا به‌سبب محکم کردن سوگندها به‌قصد مؤاخذه می‌کند» یعنی‌: شما را به سوگندهای محکم و منعقده‌ای که از روی قصد و اراده یاد می‌کنید، مؤاخذه می‌کند، در صورتی که این سوگندها را بشکنید.

پس سوگندها عموما بر دو نوع اند:

۱ـ سوگندهای لغو. ۲ـ سوگندهای محکم و از روی اراده‌. اما در این‌جا نوع سومی از سوگند است که آن را «یمین غموس» می‌نامند. سوگند غموس در نزد احناف عبارت است از: سوگندخوردن قصدی بر وقوع امری در گذشته یا حال که واقع نشده است‌. احناف برآنند که سوگند «غموس» کفاره‌ای ندارد زیرا سزای آن فروغلتیدن و غوطه‌ور شدن در جهنم است چنان‌که از نام آن پیداست‌. «پس‌کفاره آن» یعنی‌: کفاره سوگند منعقده‌، از کسی‌که با اراده و آگاهانه سوگند می‌خورد و سوگند خود را می‌شکند: «طعام دادن ده مسکین است از جنس میانه آنچه که خانواده خود را می‌خورانید» یعنی‌: آن ده مسکین را از میانگین آنچه که عادتا به کسان و خانواده خود می‌خورانید، اطعام کنید و طعام دادن ایشان ازغذاهای اعلا بر شما واجب نیست‌، همان‌گونه که خوراندن به مسکین از طعام ادنی و پست نیز جایز نمی‌باشد و اطعام آنها تا سرحد سیرکردن آنهاست‌. احناف می‌گویند: اطعام به‌طور اعلی‌؛ سه نوبت غذا دادن با نان‌خورش‌، اطعام به‌طور ادنی‌؛ یک‌بار غذادادن از خرما یا جو و اطعام به طور اوسط؛ دو نوبت غذادادن در نهار و شام است‌. عمر و عائشه ب گفته‌اند: برای هریک از ده مسکین‌، نیم صاع از گندم یا خرما بپردازد. رأی احناف نیز همین است‌. اما شافعی‌می‌گوید: برای هر مسکین یک «مد» [۵۱] بپردازد. «یا» کفاره سوگند قصدی «پوشانیدن آنان است» یعنی‌: پوشانیدن لباسی به آن ده مسکین است که بدنشان رابپوشاند، هرچند یک قواره لباس باشد. به قولی‌: مراد از (کسوت‌)، آن مقدار ازلباس است که با پوشیدن آن‌، خواندن نماز جایز باشد. ولی احناف برآنند که حد ادنای لباس‌، لباسی‌است که تمام بدن را بپوشاند، از این جهت‌، دادن فقط یک ازار و عمامه کافی نیست‌. «یا» کفاره سوگند قصدی «آزاد کردن برده‌ای است» ازقید بردگی‌. شافعی شرط کرده است که آن برده باید مؤمن باشد اما احناف‌، مؤمن‌بودن وی را شرط نکرده‌اند. بنابراین‌، کسی‌که سوگند می‌خورد و باز سوگند می‌شکند، در میان سه کار یاد شده مخیر است و هریک از آنها را که می‌خواهد، می‌تواند انجام دهد.

«پس هرکه اینها را نیافت‌، بر اوست که سه روز روزه بگیرد» یعنی‌: هرکس یکی از سه چیز یادشده را نیافت‌، روزه گرفتن سه روز پیاپی‌، کفاره وی است‌. و این رأی جمهور فقهاست‌. اما مالکی‌ها می‌گویند: گرفتن سه روز روزه به‌طور متفرق نیز درست است‌. «این است کفاره سوگندهای شما هنگامی‌که سوگند خوردید» و بعداز آن سوگند شکسته و حانث گردیدید زیرا دادن کفاره قبل ازسوگندشکنی ـ چنان‌که احناف گفته‌اند ـ جایز نیست «و سوگندهای خود را نگاه دارید» این عبارت به سه معنی است‌:

۱- سوگندهای خود را نگاه‌دارید و به سوگندخوردن شتاب نورزید.

۲- سوگندهایی را که خورده‌اید نگاه‌دارید و به شکستن آنها نشتابید.

۳- چنانچه سوگندهای خود را شکستید، در پرداخت کفاره سهل‌انگاری نکنید.

«این‌گونه خداوند برای شما آیات خود را بیان می‌کند» با این‌چنین بیان روشنی «باشد که شکر کنید» این نعمتهایی را که او بر شما منت نهاده‌است‌، چون نعمت بیان شریعت و روشن‌ساختن احکام خود.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ [المائدة: ٩۰].

«ای مسلمانان‌! جز این نیست که خمر و میسر» تفسیر خمر و میسر (شراب وقمار) در سوره «بقره» گذشت‌. از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: تمام انواع قمار از «میسر» است‌، حتی بازی بچه‌ها با گردو و مهره‌های نرد. «و» جزاین نیست که «انصاب» یعنی‌: بتانی که برای پرستش نصب شده بودند «و ازلام» یعنی‌: تیرهای قرعه‌، که تفسیر آن در اوایل این سوره گذشت «رجس‌است» رجس‌: بر پلیدی‌ها و نجاستها اطلاق می‌شود «و از عمل شیطان است» زیرا این شیطان است که اعمال یادشده را برای شما نیکو جلوه داده و آنها را آرایش‌می‌دهد «پس‌، از آن پرهیز کنید» یعنی‌: از پلیدی‌، یا از عمل شیطان پرهیز کنید؛ ودر هردو صورت معنی یکی است‌. «باشد که رستگار شوید» و به فیض رستگاری نایل گردید.

ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی با چندین تأکید، شراب و قمار را حرام اعلام کرد: تأکید اول این که‌: آنها را در ردیف پرستش بتان قرار داد. تأکید دوم این که‌: آنها را رجس‌، یعنی نجس معنوی معرفی کرد، هرچند به قول بعضی‌: در شراب نجاست حسی نیز هست‌. تأکید سوم این که‌: آن دو را از عمل شیطان نامید و روشن است که از شیطان جز شر خالص سر نمی‌زند. تأکید چهارم این که‌: مؤمنان را دستور داد تا از آن بپرهیزند، که این تعبیر در نهی‌، از معنای (ترک‌کردن‌) بلیغ‌تر است‌. و نهایتا این که‌: پرهیز از آنها را موجب رستگاری اعلام کرد پس هرگاه پرهیز از آنها رستگاری باشد، روشن است که ارتکاب آنها، سراسر زیان و خسارت است‌.

از ابن‌عمر ب روایت شده‌است که فرمود: درباره شراب سه آیه نازل شده است‌، اولین آنها آیه‌: ﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ [البقرة: ۲۱٩]. است و بعد از نزول آن‌، برخی از اصحاب ش چنین تبصره کردند که شراب حرام گشته لذا به رسول خدا ص گفتند: اجازه بدهید تا چنان‌که خداوند متعال در این آیه فرموده‌، از منافع شراب بهره گیریم‌! رسول خدا ص در قبال این درخواست آنها سکوت نمودند. بعد از آن آیه‌: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ [النساء: ۴۳]. نازل شد، باز برخی چنین تبصره کردند که شراب حرام شده است لذا اصحاب ش گفتند: یا رسول‌الله! بسیار خوب‌؛ در نزدیک اوقات نماز شراب نمی‌نوشیم‌. باز هم رسول خدا ص سکوت نمودند. سپس آیه‌: ﴿إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ... نازل شد. در این هنگام رسول خدا ص فرمودند: اکنون دیگر شراب (به‌طور قطع‌) حرام گردید.

در حدیث شریف آمده است‌: «كل مسكر خـمـر، وكل مسكر حرام‌، ومن شرب الخمر فمات وهو يدمنها لـم يتب‌، لم يشربها في الآخرة»‌. «هر چیز مستی‌آوری شراب است وهر مستی‌آوری حرام است پس هر کس شراب نوشید و در حالی مرد که هنوز به آن معتاد بود و از آن توبه نکرده بود، آن را در آخرت نمی‌نوشد».

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١ [المائدة: ٩۱].

بعد از آن که حق تعالی در آیه سابق حکم تحریم شراب و قمار را اعلام کرد، اکنون در این آیه حکمت تحریم آنها را بیان می‌کند: «همانا شیطان می‌خواهد با شراب و قمار، میان شما دشمنی و کینه بیندازد» این از مفاسد دنیوی شراب و قماراست «و» از مفاسد دینی نیز در آنها بسیار است‌، از جمله اینکه شیطان می‌خواهد: «شما را از یاد الله و از نماز بازدارد پس آیا شما دست برمی‌دارید»؟ و ازآنها به‌طور نهایی بازمی‌ایستید؟ یعنی‌: دیگر بس است‌، بازایستید! عمر س چون این آیه را شنید، فرمود: بازایستادیم پروردگارا!

احناف برآنند که‌: بازی با نرد، شطرنج‌، قاب قمار، منقل چینی‌، ورق و مانند اینها مکروه تحریمی است‌، هرچند که با قمار همراه نباشد اما امام ابویوسف بازی با شطرنج را مباح دانسته‌، مشروط به این شرایط که‌:

۱- بازی شطرنج با قمار همراه نباشد.

۲- شخص به‌طور دایم به آن پایبند نباشد.

۳- به واجبی از واجبات وی خلل وارد نسازد.

۴- بر آن بسیار سوگند نخورد.

﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَٱحۡذَرُواْۚ فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٩٢ [المائدة: ٩۲]

«و از خدا و پیامبر اطاعت کنید و برحذر باشید» از نافرمانی خدا أ و پیامبرش‌، یعنی‌: ترس و حذر از مخالفت را با طاعت خدا أ و رسولش یکجا گردانید «پس اگر رو گردانیدید» از فرمانبرداری و ترس از خدا أ و اطاعت رسولش ص «بدانید که بر پیامبر ما جز پیام رساندن آشکار نیست» یعنی‌: در آن صورت‌، شما بر پیامبر هیچ زیانی وارد نساخته‌اید زیرا مأموریت وی فقط ابلاغ آیات است و بس بلکه برخود زیان رسانده‌اید؛ چرا که از تکلیف خویش روی برتافته‌اید.

﴿لَيۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جُنَاحٞ فِيمَا طَعِمُوٓاْ إِذَا مَا ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّءَامَنُواْ ثُمَّ ٱتَّقَواْ وَّأَحۡسَنُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٩٣ [المائدة: ٩۳].

«بر کسانی که ایمان آوردند و اعمال شایسته کردند، در آنچه خوردند» قبل ازتحریم شراب‌، از هر نوع خوراکی و نوشیدنی‌ای که میل داشتند «گناهی نیست‌، چون تقوا پیشه کردند» یعنی‌: چرا که از آنچه بر آنان حرام گشته بود؛ چون شرک وغیره‌، پرهیز کردند «و ایمان آوردند و اعمال شایسته کردند و باز تقوا پیشه کردند» وپرهیزگاری کردند از آنچه که بعدا بر آنان حرام شد، با وجود آن که قبلا برآنان مباح بود «و ایمان آوردند» به تحریم آن «و باز تقوا پیشه کردند» و پرهیزگاری‌کردند از آنچه که بعد از آن تحریم‌، بر آنان حرام شد و قبلا بر آنان مباح بود «و نیکوکاری کردند» یعنی‌: اعمال نیک انجام دادند.

مراد از تقوا و ایمانی که در اول ذکر شد؛ تحقق اصل تقوا و اصل ایمان در آنان است‌، مراد از تقوا و ایمانی که بار دوم ذکر شد؛ ثبات و دوام ایشان بر تقوا و ایمان است و مراد از تقوای سوم‌؛ پرهیز از ظلم بر بندگان و احسان و مواسات با آنان است‌. یا مراد از تقوای اول‌؛ خودداری از شرک‌، مراد از تقوای دوم‌؛ خودداری از محرمات و مراد از تقوای سوم‌؛ خودداری از شبهات است «و الله نیکوکاران را دوست می‌دارد».

سبب نزول‌: چون آیه تحریم شراب و قمار نازل شد، گروهی از صحابه گفتند: چگونه خواهد بود سرانجام کار کسانی از ما که قبل از تحریم درگذشتند درحالی که تا دم مرگ شراب می‌نوشیدند و تا دم مرگ اموال به دست آمده از قمار را می‌خوردند و درحالی مردند که این غذاهای حرام در شکم‌شان بود؟ پس‌آیه کریمه نازل شد و روشن ساخت که چون آنها قبل از تحریم شراب و قمار درگذشته‌اند لذا بر آنان گناهی نیست درحالی که پرهیزگار هم بوده‌اند.

بایسته یادآوری است که حد شراب‌، بنابر رأی جمهور فقها هشتاد شلاق (دره‌) است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَيَبۡلُوَنَّكُمُ ٱللَّهُ بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلصَّيۡدِ تَنَالُهُۥٓ أَيۡدِيكُمۡ وَرِمَاحُكُمۡ لِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَخَافُهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِيمٞ٩٤ [المائدة: ٩۴].

«ای مؤمنان‌! هرآینه خداوند شما را به چیزی از شکار که در دسترس شما و نیزه‌های شما باشد خواهد آزمود» یعنی‌: شما را به چنان شکار آماده‌ای می‌آزماید که در آن به‌تیراندازی‌، راندن حیوانات شکاری و تعقیب و دنبال نمودن آنها نیازی نباشد بلکه آن شکارها ـ به منظور آزمایشتان ـ همه در دسترس و در برد نیزه‌هایتان قرارداشته باشد. آری‌! شکار یکی از موارد تأمین زندگی مادی اعراب بود و خدای ایشان را با تحریم آن در حال احرام و در سرزمین حرم‌، مورد آزمایش‌قرار داد چنان‌که بنی‌اسرائیل را با عدم تجاوز از حدود مقرره در روز شنبه‌، موردآزمایش قرار داد «تا معلوم بدارد که چه‌کسی غایبانه از وی می‌ترسد» یعنی‌: خدای این آزمایش را ترتیب خواهد داد تا به علم ظهور معلوم بدارد که چه‌کسی از شما پنهان از چشم مردم‌، از او پروا می‌دارد، همان‌گونه که از او در پیش چشم و گوش مردم پروا می‌دارد زیرا پروا داشتن ازخداوند أ به‌طور غایبانه و نهان ازچشم و گوش مردم‌، خود برهان ایمان است «پس هرکس بعد از آن تجاوز کند، برای اوست عذاب دردناک» به‌جهت مخالفت وی با امر و شرع الهی‌.

مقاتل در بیان سبب نزول می‌گوید: این آیه در عمره حدیبیه نازل شد، آن‌گاه که انبوهی از جانوران و پرندگان بر مسلمانان در محل اردویشان درآمده و آن محل را پوشانیدند، به‌گونه‌ای که ایشان در گذشته چنین جمع انبوهی از حیوانات وپرندگان شکاری را هرگز ندیده بودند. همان بود که خدای ایشان را ازکشتن شکار در حال احرام نهی کرد.

بایسته یادآوری است که این آزمایش برای مؤمنان تا روز قیامت استمرار دارد چنان‌که می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞۚ وَمَن قَتَلَهُۥ مِنكُم مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ هَدۡيَۢا بَٰلِغَ ٱلۡكَعۡبَةِ أَوۡ كَفَّٰرَةٞ طَعَامُ مَسَٰكِينَ أَوۡ عَدۡلُ ذَٰلِكَ صِيَامٗا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمۡرِهِۦۗ عَفَا ٱللَّهُ عَمَّا سَلَفَۚ وَمَنۡ عَادَ فَيَنتَقِمُ ٱللَّهُ مِنۡهُۚ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٩٥ [المائدة: ٩۵].

«ای مؤمنان‌! درحالی‌که محرمید» یعنی‌: درحالی که جهت انجام حج یا عمره یا هر دو، احرام بسته‌اید «شکار را نکشید و هرکس از شما عمدا آن را بکشد» یعنی‌: درحالی آن را بکشد که به‌یادآورنده احرام خویش است‌، یا از حرمت کشتن آن آگاه است «باید نظیر آنچه کشته است کفاره‌ای بدهد» یعنی‌: بر وی تحمل کیفر و پرداخت کفاره‌ای همانند با آنچه کشته‌؛ واجب است «از چهارپایان» یعنی‌: از شتر، یا گاو، یا گوسفند «که حکم کند به آن» یعنی‌: به آن جزا و کیفر، یا به همانند بودن آنچه که کشته است «دو تن عادل از میان شما» یعنی‌: دو مرد معروف به عدالت از میان مسلمانان به آن حکم کنند پس چون آن دو به آن حکم کردند، آن کفاره بر وی لازم می‌شود «و به صورت هدی به کعبه برسد» یعنی‌: اگر دو تن حکم عادل به کفاره حکم کردند، با آن حیوان کفاره‌، همان کاری انجام می‌شود که باقربانی انجام می‌شود؛ از فرستادن آن به‌سوی مکه و ذبح نمودن آن در آنجا. البته مراد آیه عین کعبه نیست زیرا قربانی در خود کعبه ذبح نمی‌شود بلکه مراد سرزمین حرم است و هیچ خلافی در این نیست «یا باید کفاره‌ای بدهد که عبارت است از: طعام دادن مساکین‌، یا برابر آن روزه بگیرد» اما بر کسی‌که بدون عمد شکار را می‌کشد، کفاره‌ای نیست‌. برخی گفته‌اند: بر وی نیز کفاره است‌.

بایسته یاد آوری است که علما مقدار کفاره در هرگونه صیدی را مقرر داشته‌اند. شاه ولی‌الله دهلوی می‌گوید: «جزای صید یکی از سه چیز تواند بود:

۱- همانند صید را در حرم ذبح کند. این همانندی در نزد شافعی به خلقت و هیأت و در نزد ابوحنیفه به قیمت است زیرا مماثلت به خلقت و هیأت متعذر می‌باشد پس مراد مماثلت معنوی است و داوران باید قیمت آن را بسنجند نه حیوانی مانند آن را.

۲- به قیمت صید، خوراکی‌ای خریده و آن را به مسکینان بدهد. در نزد شافعی باید به هر مسکین مدی از طعام و در نزد ابوحنیفه به هر مسکین نیم صاع از گندم یایک صاع از جو بدهد [۵۲].

۳- بجای اطعام هر نفر مسکین به شمار مسکینان یک روز روزه بدارد. پس جانی در میان سه نوع کفاره یادشده مخیر است «تا وبال کردار خود را بچشد» وبال‌: یعنی‌: سرانجام بد و جزای کشتن شکار را «الله از آنچه گذشت» از جانب شما، درمورد شکارکردن صید حرم قبل از نزول حکم کفاره «عفو کرده است ولی هر کس‌که بازگردد» به‌سوی کشتن شکار، بعد از این بیان قاطع «پس خدا از او انتقام می‌گیرد» در آخرت و او را به‌سبب گناهانش عذاب می‌کند «و خداوند غالب و صاحب انتقام است» بر کسی‌که از حدود اسلام تجاوز کند. برخی گفته‌اند: معنی‌این است که خداوند أ از او با وضع نمودن کفاره انتقام می‌گیرد چنان‌که جمهور فقها از جمله امام ابوحنیفه‌، پرداخت کفاره را بر تکرارکننده این جنایت‌، واجب‌شناخته‌اند بنابراین‌، در نزد آنان جزا با تکرار شکار تکرار می‌شود زیرا جزای‌آخرت مانع وجوب جزای دنیا بر وی نیست‌. اما شریح و سعیدبن جبیر گفته‌اند: او در اولین‌باری که مرتکب این عمل‌شد، باید کفاره بدهد، ولی اگر این عمل را تکرار کرد، بار دوم بر وی به کفاره حکم نمی‌شود بلکه به وی گفته می‌شود: برو که خدای از تو انتقام می‌گیرد! یعنی‌: گناه تو بزرگتر از آن است که با کفاره جبران شود.

خاطر نشان می‌شود که بر مبنای احادیث شریف‌، حیوانات و حشرات موذی ذیل از حکم قتل صید در حالت احرام مستثنا هستند: ۱ ـ کلاغ‌. ۲ ـ زغن (غلیواج‌). ۳ ـ عقرب‌. ۴ ـ موش‌. ۵ ـ سگ درنده‌. و گرگ نیز به سگ ملحق می‌شود. پس در کشتن آنها گناه و کفاره‌ای نیست‌.

﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُۥ مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِلسَّيَّارَةِۖ وَحُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَرِّ مَا دُمۡتُمۡ حُرُمٗاۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٩٦ [المائدة: ٩۶].

«برای شما» حتی در حال احرام نیز «شکار دریا حلال شده است» شکار دریا: شکار حیوانات آبی (آبزیان‌) است‌. مراد از دریا در اینجا: هر آبی است که درآن شکار دریایی یافت می‌شود، هرچند آن آب‌، آب نهر یا چاهی باشد «و» همچنین برای شما حلال شده «طعام دریا» طعام دریا: خوردنی‌ای از خوردنی‌های آن است که دریا به بیرون افگند، یا بر روی آب آید. اما در نزد ابوحنیفه‌، ماهی مرده‌ای که بر روی آب دریا می‌آید، خورده نمی‌شود و بجز ماهی‌، خوردن سایر حیوانات دریایی نیز در نزد احناف روا نیست‌. ولی غیر احناف‌، (صید) را در آیه کریمه به شکاری که از دریا زنده گرفته می‌شود و (طعام‌) را به آنچه که دریا بعد از مردن آن را به بیرون می‌افگند، تفسیر کرده‌اند. آری‌! شکار و طعام دریا را برای شما حلال گردانیدیم «تا برای شما منفعتی باشد» و مقیمانی که آن را به طور تازه مصرف می‌کنند، از آن نیرو برگیرند «و برای قافله» یعنی‌: منفعتی باشد برای مسافران شما که از آن توشه برمی‌گیرند و گوشت حیوان شکارشده را خشک می‌کنند، یا آن را در یخچالها نگهداری می‌کنند ـ چون عصر حاضر ـ «ولی شکار بیابان بر شما حرام گردیده است‌، مادام که محرم باشید» یعنی‌: تا آن‌گاه که لباس احرام بر تن داشته باشید. همچنان شکار غیر محرم بر محرم حرام است‌، اگر غیر محرم آن را جهت استفاده محرم شکار کرده بود، مگر در رأی احناف که خوردن شکار خشکی را که به وسیله غیرمحرم صید شده باشد؛ در هرحال برای محرم جایز می‌دانند، چه به منظور استفاده وی شکار شده باشد، چه در غیر آن‌. شکار خشکی شامل هر حیوانی می‌شود که در خشکی تخم‌گذاری و تولید نسل نماید، هرچند پاره‌ای از اوقات در دریا زندگی‌کند، چون مرغابی «و از خدایی که نزد او محشور می‌شوید پروا دارید» زیرا او شما را در برابر اعمال‌تان جزا می‌دهد.

﴿جَعَلَ ٱللَّهُ ٱلۡكَعۡبَةَ ٱلۡبَيۡتَ ٱلۡحَرَامَ قِيَٰمٗا لِّلنَّاسِ وَٱلشَّهۡرَ ٱلۡحَرَامَ وَٱلۡهَدۡيَ وَٱلۡقَلَٰٓئِدَۚ ذَٰلِكَ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ٩٧ [المائدة: ٩٧].

«خداوند کعبه را که بیت الحرام است‌، سبب قوام امور مردمان» یعنی‌: مایه و مدار سامان‌یابی و انتظام امور معاش و معاد و دین و دنیایشان «گردانید» زیرا در حج‌، منافع و مصالحی نهفته است که سبب رونق دین و دنیایشان می‌شود؛ آری‌! در حج نیایشگرانشان به اوج عبودیت واصل می‌شوند، خائف و هراسناکشان ایمن می‌شود، ضعیفشان نصرت داده می‌شود، تجارشان در آن سود می‌برند، فقرایشان در آن اطعام می‌شوند و اخیرا اینکه خداوند أ مناسک حج را سبب آبادانی وادی‌ای غیرمزروع گردانید، وگرنه در آن هیچ کسی اقامت نمی‌گزید «و» خداوند أ «ماه حرام را» نیز سبب انتظام و سامان یافتن امور مردم گردانید، طوری‌که مردم در ماههای «حرام ـ ذوالقعده‌، ذوالحجه‌، محرم ورجب »ـ نه خونی را می‌طلبند، نه با دشمنی می‌جنگند و نه به امر مقدس و ارزش مورداحترامی بی‌حرمتی می‌کنند پس ماههای حرام ـ از این حیث ـ نیز مایه قوام وانتظام امور مردم است‌. ولی باید گفت که‌: حرمت قتل و قتال عادلانه در ماههای حرام‌، در شریعت ما منسوخ شده است «و» خداوند أ «هدی را» یعنی‌: حیواناتی را که به مکه اهدا می‌شود «و قربانی‌های قلاده‌دار را» نیز سبب انتظام امور مردم گردانید زیرا بجز منافع دیگری که در آنهاست‌، وقتی کسی حیوان دارای گردن‌بند (قلاده‌) را با خود همراه کند، فهمیده می‌شود که او عزم حج یا عمره را دارد و بنابراین‌، کسی متعرض وی نمی‌گردد. و قربانی قلاده دار را مخصوصا یاد کرد درحالی که این نوع قربانی نیز از (هدی‌) است‌، به خاطر آن که ثواب آن بیشتر و شکوه حج با آن جلوه‌گرتر است «این بیان برای آن است تا بدانید که الله آنچه را که در آسمان‌هاست و آنچه را که در زمین است می‌داند و تا بدانید که الله به همه چیز داناست» پس براساس حکمت و علم مطلق خویش‌، احکام را مشروع می‌گرداند.

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ وَأَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٩٨ [المائدة: ٩۸].

«بدانید که عقوبت الله سخت است» بر کسی‌که احکام وی‌، حرم قدسی وی و حرمت احرام را سبک انگارد و به مقدسات و ارزش‌های وی بی‌حرمتی کند «وبدانید که خدا آمرزنده مهربان است» بر تائبان و بازگشت‌کنندگانی که به آستان عفو و رحمت وی باز می‌آیند.

﴿مَّا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَكۡتُمُونَ٩٩ [المائدة: ٩٩].

«بر عهده پیامبر جز رساندن پیغام» برای شما «نیست» پس اگر امتثال و اطاعت نکردید، مسلما جز به‌خودتان زیان نرسانده و جز در حق خودتان جنایت نکرده‌اید اما تا جایی‌که به رسول خدا ص مربوط است‌؛ ایشان به تکلیف خود عمل کرده‌، دستور خدای را انجام داده و به واجب تبلیغ قیام کرده است پس‌برای شما در کوتاهی‌ها و تقصیرهایتان هیچ عذری نیست «و خداوند آنچه را آشکار می‌کنید و آنچه را پنهان می‌دارید، می‌داند» لذا نفاق یا وفاق شما بر او پنهان نمی‌ماند.

﴿قُل لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡخَبِيثُ وَٱلطَّيِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِۚ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠٠ [المائدة: ۱۰۰].

«بگو» ای پیامبر ص «خبیث و طیب» یعنی‌: پلید و پاک «برابر نیست» مراد از خبیث‌: حرام و مراد از طیب‌: حلال است‌. یا مراد؛ انسان‌های بد و شرور و مردمان خوب و پاکند. یا مراد؛ اعمال بد و اعمال نیک است‌. قرطبی می‌گوید: «لفظ، عام است و همه این معانی را دربر می‌گیرد». آری‌! این دو برابر نیستند «هرچند کثرت پلیدی‌ها تو را به شگفت آورد» زیرا پلیدی یک چیز، سود و ثمر آن را از بین‌برده و برکت آن را نابود می‌کند «پس ای صاحبان خرد! از الله پروا کنید» و اعمال صالحه را بر کردارهای ناشایست برگزینید و از پاکان و نیکان مردم باشید، نه از تبهکاران و پلیدان آنها «تا رستگار شوید».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ وَإِن تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡهَا حِينَ يُنَزَّلُ ٱلۡقُرۡءَانُ تُبۡدَ لَكُمۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهَاۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٞ١٠١ [المائدة: ۱۰۱].

پس از آن که خداوند أ حکم شکار در حال احرام را بیان کرد، در اینجا مؤمنان را از مطرح کردن پرسش‌هایی که به انگیزه گرایش به تحریم اشیا عنوان می‌شود، نهی کرده و به آنان چنین ادب می‌آموزد: «ای مؤمنان‌! از آن چیزهایی‌نپرسید» که به پرسیدن از آنها نیازی ندارید و به شما در امر دینتان مدد نمی‌رسانند. آری‌! از پیامبر خدا أ در چنین مواردی سؤال نکنید «زیرا اگر حقیقت آنها برای شما آشکار شود، شما را غمگین می‌کند» و بر شما ناخوش می‌آید. از جهتی دیگر، سؤال‌کردن از امور بی‌فایده و از آنچه که بدان نیازی نیست‌، ممکن است سبب وجوب آن امر بر سؤال‌کننده و بر دیگران شود چنان‌که یکی ازروایات وارده در بیان سبب نزول این آیه‌، دال بر این امر است‌. در این روایت آمده‌است‌؛ یکی از اصحاب از رسول خدا ص پرسید: آیا حج در هر سال فرض است؟ رسول خدا ص خشمگین شدند و فرمودند: اگر بگویم‌: آری‌! بی‌گمان بر شما واجب می‌شود. همان بود که آیه کریمه نازل شد. «و اگر از آنها هنگامی که قرآن نازل می‌شود سؤال کنید» بدانید که با وجود رسول خدا ص در میانتان و نزول وحی‌بر وی‌؛ «البته برای شما روشن ساخته می‌شود» جواب آن سؤالتان‌؛ با پاسخ رسول‌اکرم ص یا با نزول وحی در باره آن موضوع «خدا از آنها گذشت» یعنی‌: خدا أ از آنچه در گذشته سؤال کردید درگذشت پس دیگربار به این شیوه بازنگردید. یا خدا أ از مکلف کردنتان به آن تکالیف درگذشت «و خداوند آمرزنده بردبار است» و از بردباری وی است که شما را ـ جز بعد از هشداردادنتان ـ مجازات نمی‌کند.

حاصل معنی این است‌: در پیرامونتان اموری است که قرآن از آنها سکوت کرده و شما را در مورد آنها به چیزی مکلف نکرده است پس‌، از آن چیزها سؤال نکنید ولی اگر به‌رغم این سؤال کردید، حکم آن بر شما نازل می‌شود، هرچند که شما را غمگین کند. در حدیث شریف آمده است‌: «بزرگترین مسلمانان در میان مسلمانان از نظر جرم‌، کسی است که از چیزی سؤال می‌کند که حرام نشده است اما به‌سبب سؤال وی حرام می‌شود».

بعد از نزول این آیه‌، صحابه رسول خدا ص به این ادب پایبند شدند به طوری که از طرح سؤالات بی‌فایده پرهیز کرده و فقط به آنچه که پیامبراکرم ص به ایشان ابلاغ می‌نمود، اکتفا می‌کردند. اما بعد از عصر رسول اکرم ص، طرح سؤالات در مورد امور شرعی جایز است زیرا امروزه دیگر بیم آن نمی‌رود که حلال یا حرامی نازل شود.

﴿قَدۡ سَأَلَهَا قَوۡمٞ مِّن قَبۡلِكُمۡ ثُمَّ أَصۡبَحُواْ بِهَا كَٰفِرِينَ١٠٢ [المائدة: ۱۰۲].

«همانا قومی پیش از شما، از مانند آنها سؤال کردند، باز به آن کافر شدند» یعنی‌: کسانی از امت‌های پیشین‌، سؤال‌هایی مطرح کردند که نیازی به طرح آنها نبود و ضرورتی دینی طرح آنها را ایجاب نمی‌کرد اما چون بر اساس پرسشهای خود به تکالیفی مکلف شدند، به آن تکالیف عمل نکردند، که نمونه این‌چنین اموری در آیین‌های یهود و نصاری فراوان است‌.

پس قاعده‌ای که از این آیات برمی‌آید این است‌: از رسول خدا ص ابتدائا چیز نوی را نپرسید اما جایز است که درباره آنچه نازل شده‌، به قصد فهمیدن و عمل‌کردن به آن‌، توضیح بخواهید.

﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ وَلَٰكِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَۖ وَأَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ١٠٣ [المائدة: ۱۰۳].

«الله هیچ بحیره و سائبه و وصیله و حامی‌ای را مشروع نگردانیده است» بحیره‌: ماده‌شتری بود که اهل جاهلیت گوش آن را می‌شگافتند و شیر آن را به بتان اختصاص می‌دادند پس کسی حق دوشیدن آن را برای خود نداشت و شگافتن گوش آن نشانه‌ای بر این امر بود. سائبه‌: ماده‌شتری بود که نذر بتان می‌کردند ورهایش می‌ساختند، یا شتر نری بود که کسی به این نیت مشروط نذر بتان می‌کردکه اگر مثلا خداوند أ او را از بیماری‌ای به‌سلامت برهاند، یا او را از سفر به منزل و مأوایش برگرداند، در این صورت آن شتر را آزاد بگذارد که در هر جایی می‌خواهد به چرا و آب برود و کسی بر آن سوار نشود. وصیله‌: ماده شتری بود که اگر دوشکم مادینه می‌زایید، به خودشان تعلق می‌گرفت اما اگر نرینه‌ای می‌زایید، به بتان اختصاص می‌یافت‌. حامی‌: شتر نری بود که چون از پشت وی ده فرزند به‌وجود می‌آمد، می‌گفتند: حالا دیگر پشتش داغ شده پس رهایش می‌کردند ودیگر نه کسی بر آن سوار می‌شد، نه او را از آب و علفی باز می‌داشتند. اینها اموری چند بود که اهل جاهلیت آنها را اختراع کرده و در آنها به روش پیشینیان‌شان تمسک می‌جستند. «ولی کافران بر الله دروغ می‌بندند» زیرا آنها این‌چیزها را به انگیزه تدین و تعبد بر خود حرام کرده و این تحریم را به خدای سبحان نسبت می‌دادند؛ درحالی‌که خدای آنها را حرام نکرده بود «و بیشترشان تعقل نمی‌کنند» زیرا افعال و دیدگاه آنان از عقل و فهم نشأت نمی‌گیرد. چنان‌که آیه بعدی‌، نمونه دیگری از جهل و بی‌خردی آنان را این گونه معرفی می‌کند:

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ قَالُواْ حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَهۡتَدُونَ١٠٤ [المائدة: ۱۰۴].

«و چون به آنان گفته شود: به‌سوی آنچه خدا نازل کرده و به‌سوی پیامبرش بیایید؛ می‌گویند: آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم ما را بس است» یعنی‌: هرگز به قرآن و به پیامبر ایمان نمی‌آوریم زیرا دین پدرانمان برای ما کافی است «آیا هرچند پدرانشان چیزی نمی‌دانسته و هدایت نیافته بودند» یعنی‌: حتی اگر هم پدرانشان جاهلانی گمراه بوده باشند، باز هم بر دین آنان باقی می‌مانند؟ حال آن که سزاوار نیست کسی فقط به‌خاطر اینکه پیشینیانش در راهی روان بوده‌اند، به کیش و آیین آنان باقی بماند، بویژه آن گاه که فساد شیوه‌های پیشینیان آشکار باشد، یا راه و روش‌آنان با کتاب خدا أ و سنت پیامبرش ص در مخالفت قرار داشته باشد. بنابراین‌، اگر اقتدا به کسی لازم است‌؛ آن‌کس باید عالمی راه‌یافته باشد درحالی که پدرانشان نه علمی داشتند و نه از هدایتی برخوردار بودند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٠٥ [المائدة: ۱۰۵].

«ای مؤمنان‌! به خودتان بپردازید» یعنی‌: شما در قبال خودتان مسؤول هستید پس خودتان را بپایید، یا خودتان را نگاه دارید «هرگاه شما راه‌یافته باشید، کسی‌که گمراه شده‌است‌، به شما زیان نمی‌رساند» یعنی‌: چنانچه شما خود در حدود مسؤولیت نفس خویش‌، به‌سوی حق راهیاب و هدایت‌شده باشید، گمراهی کسانی از مردم که گمراه شده‌اند، به شما زیانی نمی‌رساند.

باید دانست که این آیه به معنای نفی وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیست زیرا آیات قرآنی و احادیث نبوی بسیاری‌، بر وجوب حتمی و قطعی امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر دلالت می‌کنند. پس این آیه کریمه که بر مسؤولیت شخصی تأکید می‌کند، بر کسانی حمل می‌شود که توانایی قیام به واجب «امر به معروف و نهی ازمنکر» را ندارند، یا بر کسانی حمل می‌شود که گمان نمی‌کنند امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر به هیچ حالی از احوال در مخاطبشان تأثیری بجا گذارد، یا از آن بیم دارند که از امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر با چنان زیانی روبرو شوند که صرف تصور وقوع آن‌، ترک آن را به آنان توجیه می‌کند. در حدیث شریف به روایت ابوبکرصدیق س آمده است که فرمود: شما این آیه را می‌خوانید و آن را در غیر جایگاه آن می‌نهید... (یعنی آن را بر ترک امر به معروف و نهی از منکر حمل‌می‌کنید) درحالی که من از رسول خدا ص شنیدم که فرمودند: «آن‌گاه که مردم منکر را دیدند و آن را تغییر ندادند، نزدیک است که خدای همه آنان رابه عذاب خویش گرفتار کند». از ابوثعلبه خشنی نیز روایت شده‌است که فرمود: درباره این آیه از شخص بسیار آگاهی سؤال کردم‌، آری‌! درباره آن ازرسول خدا ص سؤال کردم پس در حدیث شریف فرمودند: «بلکه باید به معروف امر و از منکر نهی کنید تا آن‌گاه که چون [در زمانی قرار گرفتید که فقط] از بخل وحرص اطاعت و از هوای نفس پیروی می‌شد و خودپرستی و دنیامحوری مدار اعتبار بود و هر صاحب رأی و نظری فقط به رأی خویش دلخوش و فریفته می‌گردید پس در آن وقت بر شما مخصوصا مسئولیت نفس خود شماست‌...». «بازگشت همگی شما به‌سوی خداوند است‌، آن‌گاه شما را از آنچه انجام می‌دادید، آگاه می‌سازد» یعنی‌: راه‌یافتگان و گمراهان هردو به سوی خدا أ باز می‌گردند و او به‌زودی تمام آنها را از اعمال‌شان خبر داده و در برابر عملشان محاسبه‌شان خواهد کرد، سپس همگی را در برابر اعمال‌شان جزا خواهد داد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَيۡنِكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ حِينَ ٱلۡوَصِيَّةِ ٱثۡنَانِ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ أَوۡ ءَاخَرَانِ مِنۡ غَيۡرِكُمۡ إِنۡ أَنتُمۡ ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَأَصَٰبَتۡكُم مُّصِيبَةُ ٱلۡمَوۡتِۚ تَحۡبِسُونَهُمَا مِنۢ بَعۡدِ ٱلصَّلَوٰةِ فَيُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ لَا نَشۡتَرِي بِهِۦ ثَمَنٗا وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰ وَلَا نَكۡتُمُ شَهَٰدَةَ ٱللَّهِ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلۡأٓثِمِينَ١٠٦ [المائدة: ۱۰۶].

آیات سه‌گانه زیر از نظر اعراب‌، لفظ و حکم‌، از دشوارترین آیات قرآنی است‌:

«ای مؤمنان‌! نصاب شهادت در میان شما» شهادت در اینجا: عبارت از گواهی‌ای است که از سوی شهود ارائه می‌شود. آری‌! نصاب شهادت در میان شما «هنگامی که مرگ یکی از شما حاضر آید» حضور مرگ‌: حضور علائم و نشانه‌های آن است «این است که در موقع وصیت باید از میان خود دو تن را» یعنی‌: دو تن از مردان مسلمان را «به گواهی در میان خود فراخوانید که عادل باشند» یعنی‌: این دو تن شاهد مسلمان باید عادل باشند «یا دو تن از غیرتان را» یعنی‌: از کفار را «به گواهی فراخوانید، اگر در زمین سفر کرده باشید» و گواه مسلمانی موجود نبود «ومصیبت مرگ شما را فرارسید» یعنی‌: نشانه‌های مرگتان در رسید. پس در چنین‌شرایطی می‌توانید دو تن کافر را به گواهی فراخوانید که بعد از مرگتان حامل وصیت‌تان به‌سوی ورثه‌تان گردند و نیز حامل مال بجامانده از شما به‌سوی آنان باشند.

آیه کریمه دلیل جایز بودن گواهی اهل ذمه بر مسلمانان در سفر و در مورد وصایا می‌باشد. یعنی‌: جواز گواه گرفتن کافر، مقید به دو شرط یاد شده است‌. واگر به گواهان کافر مشکوک شده و علیه آنها ادعای خیانت کردید: «آنان را» برای ادای سوگند «بعد از نماز» عصر، یا غیرآن از نمازها «بازدارید». خاطرنشان می‌شود که ادای سوگند و فیصله قضایا بعد از نماز عصر در میان مسلمانان مرسوم بود. و حکمت در سوگند دادن بعد از نماز، تغلیظ و به تکان واداشتن وجدان و ضمیر سوگندخورنده است «پس اگر در صداقت آنان شک کردید» و مردد بودید «به الله قسم خورند» آن دو تن شاهد، به این مضمون «که‌: ما این حق را به هیچ قیمتی نمی‌فروشیم» یعنی‌: ما بهره‌مان از سوی خداوند أ را به این متاع ناچیز دنیا نمی‌فروشیم تا به‌خاطر دستیابی به مال دنیا، به‌نام مقدس او سوگند دروغ یادکنیم‌! «هرچند کسی‌که به‌نفع او گواهی می‌دهیم‌، صاحب قرابت باشد» یعنی‌: هرچندفرد (مشهودله‌) از نزدیکان ما باشد، ما قطعا حق و راستی را بر رضای وی ترجیح‌می‌دهیم «و گواهی الله را پنهان نمی‌کنیم» یعنی‌: گواهی‌ای را که خدای به نگهداری و بزرگداشت آن امر کرده‌، پنهان نمی‌کنیم «که در غیر این صورت‌، از گناهکاران خواهیم بود» این جمله نیز در حکم قسم داخل است‌.

﴿فَإِنۡ عُثِرَ عَلَىٰٓ أَنَّهُمَا ٱسۡتَحَقَّآ إِثۡمٗا فَ‍َٔاخَرَانِ يَقُومَانِ مَقَامَهُمَا مِنَ ٱلَّذِينَٱسۡتَحَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَوۡلَيَٰنِ فَيُقۡسِمَانِ بِٱللَّهِ لَشَهَٰدَتُنَآ أَحَقُّ مِن شَهَٰدَتِهِمَا وَمَا ٱعۡتَدَيۡنَآ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠٧ [المائدة: ۱۰٧].

«و اگر معلوم شد که آن‌دو دستخوش گناه شده‌اند» یعنی‌: اگر بعد از اجرای مراسم تحلیف‌، آگاهی حاصل شد که آن دو شاهد، یا آن دو وصی‌، با دروغ گفتن درشهادت یا در سوگند، یا با ظهور خیانتی دیگر مرتکب گناهی گردیده‌اند؛ «پس دوکس دیگر بجای آنها بایستند که قرابت نزدیکتری به متوفی داشته باشند» یعنی‌: دوتن دیگر که از نزدیکان متوفی باشند، بجای آن دو، جهت ادای سوگند علیه آنها بپا ایستند و بر آنچه که حق و حقیقت است‌؛ شهادت بدهند یا سوگند بخورند «از گروهی که هریک از دو گواه دروغ به زبردستی بر آنان‌، مال را حق خود ساخت» یعنی‌: این دو تن شاهد نزدیک به متوفی‌، از کسانی باشند که از سوی آن دو شاهد اول‌، بر آنان جفا رفته و ستم شده است «پس به الله سوگند خورند که گواهی ما درست‌تر ازگواهی آن دو است» یعنی: علیه دو شاهد کافر سوگند یاد کنند که‌: شهادت ما ازشهادت آنها درست‌تر است و آنها دروغگو و خائن هستند و ما امانت‌دار وراستگو «و ما از حد تجاوز نکرده‌ایم» یعنی‌: ما این سوگند را علیه آنها به دروغ و بهتان نخورده‌ایم «و در غیر این صورت از ستمکاران باشیم» اگر در کارمان دروغ و دغلی وجود داشته باشد.

﴿ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِٱلشَّهَٰدَةِ عَلَىٰ وَجۡهِهَآ أَوۡ يَخَافُوٓاْ أَن تُرَدَّ أَيۡمَٰنُۢ بَعۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡمَعُواْۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ١٠٨ [المائدة: ۱۰۸].

«این» روش «نزدیکتر است به آن که شهادت را بر وجه آن ادا کنند» یعنی‌: این روش نزدیک‌تر به آن است که گواهان بردارنده گواهی وصیت‌، گواهی را بر وجه درست و به‌طور شاید و باید آن ادا کنند و آن را تحریف و تبدیل نکرده و در آن خیانت نورزند «یا از آن بترسند که سوگندها بعد از سوگندهای آنان برگردانده شود» یعنی‌: این روش نزدیک‌تر به آن است که گواهان وصیت ایمن باشند از این ترس که سوگندها به ورثه برگردانده شده و آنها برخلاف گواهی آنان سوگند بخورند زیرا اگر کسی بداند که بعد از سوگند وی‌، سوگند دیگری از جانب مدعی نخواهد بود، سوگند دروغ می‌خورد لذا سوگند ورثه بعد از سوگند شهود وصیت‌، سبب می‌شود تا شهود وصیت از سوگند خوردن به‌دروغ‌، پرهیز و احتیاط کنند «و از خدا پروا دارید» در امر خیانت و سوگند دروغ «و حکم او را بشنوید» به شنیدن پذیرش و اجابت «و الله گروه فاسقان را راه نمی‌نماید» یعنی‌: بیرون‌روندگان از دایره اطاعت خود را به حق راهیاب نمی‌گرداند.

حاصل معنای دو آیه کریمه فوق این است‌: اگر به کسی نشانه‌های مرگ دررسد، باید وصیت کند و دو تن شاهد عادل مسلمان را بر وصیت خود گواه بگیرد و چنانچه در سفر بود و جز کافران کس دیگری در حول‌وحوش وی نبود و دو تن شاهد مسلمان نیافت‌، جایز است تا دو تن شاهد کافر را بر وصیت خویش گواه بگیرد. سپس اگر ورثه شخص وصیت‌کننده‌، در گواهی آن دو تن شک کردند، باید آن دو کافر به خداوند أ سوگند بخورند بر این که‌: به‌حق شهادت داده و چیزی از شهادت را کتمان نکرده‌اند و در مال متروکه متوفی که به آنها سپرده‌، خیانت ننموده‌اند. آن‌گاه اگر بعد از این سوگند، در عمل خلاف سوگندشان به‌ظهور رسید، یا تصور می‌رفت که چیزی از ترکه متوفی به وجهی از وجوه در ملکیت آن دو تن درآمده است‌، در این هنگام‌، دو تن از مردان ورثه متوفی‌، علیه آن دو گواه کافر سوگند بخورند و بعد از آن به مفاد این سوگند عمل‌می‌شود.

از ابن‌عباس س دربیان سبب نزول این آیه کریمه روایت شده است که فرمود: «تمیم داری و عدی‌بن بداء دو تن از نصرانیانی بودند که در مکه تجارت می‌کردند... و چون رسول‌اکرم ص به مدینه هجرت کردند، آنان مرکز تجاری خویش را به مدینه انتقال دادند. در مدینه‌، یک تن از مسلمانان به‌نام بدیل سهمی‌یکجا با آنان به‌قصد تجارت عازم شام گردید، بدیل در راه بیمار شد و احساس کرد که از آن بیماری جان به‌سلامت نخواهد برد پس به‌دست خویش وصیتی نوشته و آن را در درون کالای تجارتی‌اش پنهان نمود، آن‌گاه وصیت کرد و آنهارا بر وصیت خویش گواه گرفت‌. و چون درگذشت‌، آنها از میان کالای تجارتی‌اش ظرفی را که با طلا نقش‌ونگار یافته بود، برای خود برداشتند و چون به‌مدینه آمدند، ماجرای بیماری و مرگ بدیل را به خانواده‌اش بازگفته و اموالش رابه آنان سپردند. هنگامی‌که خانواده بدیل کالایش را گشودند، وصیت‌نامه او را که‌صورت اموال خود را نیز درآن نوشته بود، یافتند اما از آن ظرف خبری نبود. لذا نزد رسول‌اکرم ص شکایت نمودند، همان بود که آیات مبارکه نازل شد...».

ابن‌جریر طبری می‌گوید: «ترجیح این است که حکم آیه منسوخ نیست بلکه محکم است».

﴿يَوۡمَ يَجۡمَعُ ٱللَّهُ ٱلرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَآ أُجِبۡتُمۡۖ قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ١٠٩ [المائدة: ۱۰٩].

«روزی که خدا، پیامبران را گرد می‌آورد» که همانا روز قیامت است‌. مخاطب آیه مؤمنانند که باید این روز را به‌یاد آورند، یا از آن حذر کنند. آری‌! روزی که‌خداوند أ پیامبران را گرد می‌آورد «پس می‌فرماید: چه پاسخی به شما داده شد»؟ یعنی‌: امت‌هایتان که خدای شما را به سوی آنان برانگیخت‌، به‌شما چه پاسخی دادند؟ «می‌گویند: ما علمی نداریم‌، تویی که دانای رازهای نهانی» باآن که پیامبرانبه چگونگی پاسخی که امت‌هایشان به ایشان داده‌اند دانا بودند ولی به‌منظور اظهار عجز و ناتوانی خود در پیشگاه خدای علام‌الغیوب‌، چنین گفته و پاسخ این سؤال حق تعالی را به خود وی تفویض کردند. به قولی‌دیگر:پیامبراناز هول و وحشت عرصه محشر، پاسخ امت‌هایشان را از یاد بردند. واین قولی است که می‌تواند یکجا کننده این سخن‌شان با گواهی‌ای باشد که بعدا درباره امت‌هایشان می‌دهند. به قولی‌دیگر: محتمل است که مراد پیامبراناین‌باشد که‌: ما به اخلاص امت‌هایمان علمی نداریم زیرا فقط تویی که دانای آشکار و نهان هستی‌.

﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ٱذۡكُرۡ نِعۡمَتِي عَلَيۡكَ وَعَلَىٰ وَٰلِدَتِكَ إِذۡ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ تُكَلِّمُ ٱلنَّاسَ فِي ٱلۡمَهۡدِ وَكَهۡلٗاۖ وَإِذۡ عَلَّمۡتُكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَۖ وَإِذۡ تَخۡلُقُ مِنَ ٱلطِّينِ كَهَيۡ‍َٔةِ ٱلطَّيۡرِ بِإِذۡنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيۡرَۢا بِإِذۡنِيۖ وَتُبۡرِئُ ٱلۡأَكۡمَهَ وَٱلۡأَبۡرَصَ بِإِذۡنِيۖ وَإِذۡ تُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ بِإِذۡنِيۖ وَإِذۡ كَفَفۡتُ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَنكَ إِذۡ جِئۡتَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ١١٠ [المائدة: ۱۱۰].

«هنگامی که خداوند گفت‌: ای عیسی پسرم مریم‌! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به‌یاد آور» ابن‌کثیر می‌گوید: «یادآوری این نعمت به عیسی‌ ÷ بعد از بالابردن وی به‌سوی آسمان بود. یا این یادآوری به وی در روز قیامت است و تعبیر از آن به‌صیغه ماضی‌، برای آن است که بر وقوع حتمی آن دلالت کند». هدف از یادآوری نعمت براو و بر مادرش‌، همانا آشنا ساختن امت‌ها به کرامت‌، علو مقام و رفعت شأنی است که خداوند أ آن‌دو را بدان مفتخر، معزز و ممتاز گردانید چنان‌که این یادآوری‌، دربرگیرنده توبیخ کسانی نیز هست که آن دو را به خدایی گرفتند زیرا آنان در واقع از این حقیقت غفلت کرده‌اند که این انعام‌ها بر عیسی و مادرش همه از جانب خدای سبحان بوده و آن‌دو، بندگانی از زمره بندگان وی‌اند که از این نعمت‌هایش برخوردار شده‌اند پس عیسی و مریم هیچ صلاحیت وقدرتی‌، افزون برآنچه که خدای سبحان به آنها عنایت کرده‌، ندارند. آری‌! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به‌یاد آور «آن‌گاه که تو را تأیید کردم» یعنی‌: نیرو دادم «به روح‌القدس» یعنی‌: روح پاکی که خداوند أ عیسی‌ ÷ را به آن مخصوص گردانید. به قولی‌: روح‌القدس‌، جبرئیل‌ ÷ است‌. یعنی‌: تو را به وسیله جبرئیل تأیید و تقویت کردم «با مردمان در گهواره» به اعجاز «سخن‌می‌گفتی» در حال کودکی «و در میانسالی» نیز سخن می‌گفتی‌، و سخن گفتنت در هردو حالت‌، هیچ تفاوتی باهم نداشت «و آن‌گاه که به تو کتاب را آموختم» یعنی‌: خط و سواد، یا مطلق کتاب ـ یعنی جنس آن را «و حکمت» یعنی‌: سخن محکم و استوار را «و تورات» یعنی‌: کتاب موسی‌ ÷ را «و انجیل را» یعنی‌: کتابی را که بر خودت وحی کردم «و آن‌گاه که به اذن من از گل به‌شکل پرنده می‌ساختی‌، آن‌گاه در آن می‌دمیدی پس به‌اذن من پرنده‌ای می‌شد» متحرک و زنده‌، مانند سایر پرندگان «و کور مادرزاد و پیس را به‌اذن من شفا می‌دادی و آن‌گاه که مردگان را بیرون می‌آوردی» زنده از قبرهایشان و این برای تو معجزه‌ای بزرگ بود؛ «به اذن من» همه اینها به حکم و فرمان الهی بود و عیسی‌ ÷ در همه اینها هیچ نقشی جز این نداشت که فقط از امر الهی پیروی کند «و هنگامی که بازداشتم» یعنی‌: دفع‌کردم و برگردانیدم «از تو شر بنی‌اسرائیل را» وقتی قصد کشتن تو را کردند «آن‌گاه که برای آنان حجتهای آشکار» یعنی‌: معجزه‌های روشن «آوردی پس کسانی از آنان‌که کافر شده‌بودند گفتند: اینها جز سحر آشکار نیست» چون در برابر درخشش این معجزات بزرگ خیره ماندند و تجلی آنها، چشم و روانشان را پر ساخت‌، قادر به‌انکار کلی آنها نشده بلکه آنها را به سحر و جادو نسبت دادند.

﴿وَإِذۡ أَوۡحَيۡتُ إِلَى ٱلۡحَوَارِيِّ‍ۧنَ أَنۡ ءَامِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّنَا مُسۡلِمُونَ١١١ [المائدة: ۱۱۱].

«و چون وحی کردم» یعنی‌: الهام کردم «به‌سوی حواریون‌، که به من و پیامبرم ایمان آورید» پس نور توحید و اخلاص را در دل‌هایشان افگندم‌. به قولی دیگر معنی‌این است‌: به حواریون بر زبان پیامبرم عیسی‌ ÷ دستور دادم که به من و رسالت پیامبرم ایمان آورید. حواریون‌: شاگردان و پیروان راستین عیسی‌ ÷ بودند «گفتند: ایمان آوردیم» یعنی‌: آنها دعوت عیسی‌ ÷ را اجابت کردند «و» گفتند: «گواه باش که ما مسلمانیم» یعنی‌: پروردگارا! گواه باش به اینکه ما در ایمان خویش‌کاملا مخلص و به تو کاملا تسلیم هستیم‌.

﴿إِذۡ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ هَلۡ يَسۡتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِۖ قَالَ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١١٢ [المائدة: ۱۱۲].

این آیه بیانگر داستان «مائده» است‌، داستانی که این سوره نسبت خود را ازآن بر گرفته‌.

«هنگامی که حواریون گفتند: ای عیسی پسر مریم‌! آیا پروردگار تو می‌تواند که بر ما مائده‌ای از آسمان فرو فرستد»؟ به قولی‌: این درخواست حواریون ازآن‌رو نبود که در توانایی خداوند متعال شک کرده باشند زیرا آنها به قدرت حق تعالی باور راسخ داشتند بلکه به سبب نیاز آنها به خوراکی بود. به قولی‌دیگر: آنها با درخواست مائده‌، خواستار طمأنینه و آرامش قلبی شدند چنان‌که ابراهیم‌ ÷ گفت‌: (پروردگارا! به من بنمایان که مردگان را چگونه زنده می‌کنی‌...) «بقره/‌۲۶۰». و آیه بعد، گواه هردو قول است زیرا نیاز به خوراک و اطمینان قلبی‌هردو در آن مطرح شده است‌. مائده‌: سفره‌ای است که بر آن غذا نهاده شده باشد. عیسی‌ ÷ در پاسخ حواریون «گفت‌: اگر مؤمنید، از خدا پروا کنید» یعنی‌: چنانچه در ایمان خود راستگویید، از خدا پروا کنید و از این درخواست و امثال آن صرف‌نظر نمایید زیرا از شأن مؤمن به‌دور است که چنین پیشنهاداتی را به حق تعالی ارائه کند.

﴿قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأۡكُلَ مِنۡهَا وَتَطۡمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعۡلَمَ أَن قَدۡ صَدَقۡتَنَا وَنَكُونَ عَلَيۡهَا مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ١١٣ [المائدة: ۱۱۳].

«گفتند: می‌خواهیم که از آن بخوریم» زیرا جمع بزرگی با عیسی‌ ÷ همراه بودند که غذای کافی برای خوردن نداشتند «و دل‌های ما آرام گیرد» با مشاهده کمال قدرت خداوند أ ، یا به این امر که خداوند متعال درخواست ما را مورد اجابت قرار داده است «و بدانیم که به ما راست گفته‌ای» یعنی‌: به عین الیقین بدانیم که تو در ادعای نبوتت به ما راست گفته‌ای «و در نزول آن» یعنی‌: در فرود آمدن مائده از آسمان «از گواهان باشیم» در نزد کسانی از بنی‌اسرائیل یا از سایر مردم که شاهد فرودآمدن آن نیستند.

﴿قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ ٱللَّهُمَّ رَبَّنَآ أَنزِلۡ عَلَيۡنَا مَآئِدَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ تَكُونُ لَنَا عِيدٗا لِّأَوَّلِنَا وَءَاخِرِنَا وَءَايَةٗ مِّنكَۖ وَٱرۡزُقۡنَا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ١١٤ [المائدة: ۱۱۴].

چون «عیسی‌بن مریم» این سخنان آنها را که بیانگر هدف‌شان از فرود آوردن مائده بود، شنید «گفت‌: بارالها! پروردگارا! از آسمان خوانی» پر از غذا «بر ما نازل فرما تا عیدی برای ما باشد» یعنی‌: تا روز فرودآمدن آن برای ما عیدی باشد «برای اول و آخر» امت «ما» یعنی‌: هم برای آنان‌که در عصر ما زندگی می‌کنند و هم برای کسانی که بعد از ما می‌آیند. به قولی‌: نزول مائده بر آنان در روز یکشنبه بود و از این جهت نصاری آن روز را عید خود قرار دادند «و» تا «نشانه‌ای از جانب تو» باشد. یعنی‌: دلالت و حجت روشنی باشد بر کمال قدرتت و درستی ادعای کسی‌که به رسالتش فرستاده‌ای «و ما را روزی ده» که با آن بر عبادتت نیروگیریم «و تو بهترین روزی‌دهندگانی» بلکه در حقیقت‌، غیر از تو روزی‌دهنده‌ای نیست‌.

﴿قَالَ ٱللَّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيۡكُمۡۖ فَمَن يَكۡفُرۡ بَعۡدُ مِنكُمۡ فَإِنِّيٓ أُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا لَّآ أُعَذِّبُهُۥٓ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ١١٥ [المائدة: ۱۱۵].

«خدای سبحان» خواسته عیسی‌ ÷ را اجابت کرد و «فرمود: من فرو فرستنده آن بر شما هستم» و وعده من حق است و من خلف وعده نمی‌کنم «ولی پس از آن» یعنی‌: پس از فرودآوردن مائده «اگر کسی از شما کافر شود» و انکار ورزد «پس او را به عذابی تعذیب کنم که به آن» یعنی‌: به مانند آن «هیچ‌یک از اهل عالم را عذاب نکرده باشم» چرا که آنها در آن صورت‌، معجزه‌ای را تکذیب کرده‌اند که محسوس است و آن را به چشم سر دیده‌اند پس عذابشان نیز عذابی سنگین و بی‌مانند خواهد بود.

جمهور مفسران بر آنند که مائده بر آنان نازل شد، برخلاف قولی که می‌گوید: وقتی آنها به عذاب تهدید شدند، گفتند: به نزول مائده نیازی نداریم‌. از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: «مائده‌، بر عیسی‌ ÷ و حواریون نازل شد و آن خوانی آماده از ماهی و نان بود که از آن در هرجایی که می‌رفتند و در هر زمانی که می‌خواستند، می‌خوردند». ابن‌کثیر بر اساس روایت عماربن یاسر س می‌گوید: «... آنها مأمور بودند که خیانت نکرده و غذای امروز را برای فرداذخیره نکنند اما خیانت نموده و ذخیره کردند پس پروردگار به کیفر آن‌، به خوک و بوزینه مسخشان کرد».

ابن‌عباس س روایت کرده‌است که قریش نیز به رسول‌اکرم ص گفتند: از پروردگارت بخواه تا کوه صفا را برای ما طلا گرداند و آن وقت به تو ایمان می‌آوریم‌...! رسول‌اکرم ص دعا کردند و جبرئیل‌ ÷ فرود آمد و گفت‌: پروردگارت بر تو سلام می‌گوید و می‌فرماید: اگر می‌خواهی‌، کوه صفا را برای آنان به طلا تبدیل می‌کنم اما اگر کسی بعد از آن کفر ورزید، او را چنان عذاب کنم که احدی از جهانیان را عذاب نکرده باشم‌. و اگرهم می‌خواهی‌، در توبه و رحمت را به‌روی آنان گشاده بدارم [و کوه صفا را به طلا تبدیل نکنم].رسول خدا ص گفتند: «بلکه در توبه و رحمت را [برکوه طلا] ترجیح می‌دهم».

صاحب تفسیر «فی‌ظلال القرآن» می‌گوید: «این گفت‌وگو میان عیسی‌ ÷ و حواریون‌، ما را به طبیعت قوم عیسی‌ ÷ و برگزیده‌ترین‌هایشان آشنا می‌سازد.. ملاحظه می‌کنیم که میان آنها و اصحاب رسول اکرم ص فرقی است بزرگ زیرا حواریون با آن‌همه معجزات حسی آشکاری که از عیسی‌ ÷ دیدند، باز هم خواستار معجزه‌ای دیگر شدند درحالی که اصحاب محمد ص بعد از آن که اسلام آوردند، حتی یک معجزه هم درخواست نکردند... این است تفاوت عظیم حواریون عیسی‌ ÷ با حواریون محمد ص».

﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَٰهَيۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَيۡسَ لِي بِحَقٍّۚ إِن كُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِي وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِي نَفۡسِكَۚ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ١١٦ [المائدة: ۱۱۶].

«و یاد کن هنگامی را که خداوند گوید: ای عیسی بن مریم‌! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را بجز خداوند به خدایی گیرید»؟ یعنی‌: ای محمد ص! روز قیامت را به یادآور که حق تعالی در آن روز این سخن را به عیسی‌ ÷ می‌گوید. این رأی جمهورمفسران در تفسیر آیه کریمه است‌. ولی به قولی دیگر: خداوند متعال این سخن را به هنگام بالابردن عیسی‌ ÷ به آسمان‌، جهت رد پندارهای نصاری در باره وی بعد از بالابردنش به آسمان به وی گفت‌. و با آن که خداوند أ می‌دانست که عیسی‌ ÷ چنین سخنی به نصاری نگفته است اما به منظور توبیخ نصاری و قطع حجت‌شان‌، از عیسی‌ ÷ در این باره سؤال کرد. به قولی‌: حق تعالی این سخن را بدان جهت نیز عنوان کرد تا به مسیح‌ ÷ بیاگاهاند که قومش بعد از او منحرف گردیده و به او پندارهایی دروغین بسته‌اند؛ چون گرفتنش به خدایی و پرستش وی و مادرش درحالی که خداوند متعال او را به‌سویشان برای این فرستاد که آنان را به‌یگانگی پرستی دعوت نماید. «عیسی گفت‌: تو را به‌پاکی یاد می‌کنم» یعنی‌: پروردگارا! تو منزهی و من تو را از این بهتان‌ها تنزیه می‌کنم «مرا نسزد که آنچه را از حق من نیست بگویم» یعنی‌: سزاوار من نیست که به خود چیزی را که از حق و حد من نیست‌، ادعا کنم‌. سپس عیسی‌ ÷ این امر را به علم الهی ارجاع داد وگفت‌: «اگر این سخن را گفته باشم پس بی‌شک تو آن را دانسته‌ای» یعنی‌: من‌به‌سوی تو چه عذری پیش آورم درحالی که تو خود به حقیقت امر دانایی «می‌دانی آنچه را در ضمیر من است» و آن را از مردم پنهان می‌دارم «و نمی‌دانم آنچه را در ضمیر توست» لیکن من به علم نهان تو و آنچه که می‌خواهی انجام دهی‌، هیچ آگاهیی ندارم «این فقط تو هستی که دانای رازهای نهانی» یعنی‌: تو فقط دانای هر چیزی هستی که از دسترس حواس و ادراک بنی‌آدم دور است‌.

﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِي بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۚ وَكُنتُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا مَّا دُمۡتُ فِيهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّيۡتَنِي كُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِيبَ عَلَيۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ١١٧ [المائدة: ۱۱٧].

«جز آنچه خود مرا به آن فرمان داده بودی‌، به آنان نگفته‌ام» یعنی‌: به آنان جز آنچه را که تو خود به من فرمان داده بودی‌، فرمان نداده‌ام بنابراین‌، من به آنان گفته‌ام‌: «که خداوند را که پروردگار من و پروردگار شماست‌، بپرستید و مادام که در میان‌آنان بودم‌، بر آنان شاهد بودم» یعنی‌: بر آنان نگهبان و ناظر بودم و احوالشان را تحت اشراف و مراقبت خود داشتم و آنان را از مخالفت فرمانت بازمی‌داشتم «پس آن‌گاه که مرا متوفی کردی‌، تو خود بر آنان نگهبان بوده‌ای» یعنی‌: چون مرا به‌آسمان بردی‌، تو خود بر آنان نگهبان و به آنان دانا و گواه بوده‌ای‌. پس (وفات‌) در اینجا به‌معنی مرگ نیست زیرا عیسی‌ ÷ در آسمان بر همان حیاتی که در دنیا داشت‌، باقی است تا آن که در آخرالزمان به زمین فرود آید «و تو بر همه چیز نگهبانی» هم بر سخن و عمل من و هم بر سخن و عمل آنان‌.

﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨ [المائدة: ۱۱۸].

«اگر آنان را عذاب کنی‌، آنان بندگان تواند» پس با آنان هرآنچه خواهی‌، می‌کنی «و اگر بر آنان بیامرزی پس تویی عزیز» یعنی‌: قادر و توانا بر این کار «حکیم» و فرزانه هستی در افعال خویش‌.

عیسی‌ ÷ این سخن را بر وجه استعطاف‌، یعنی درخواست مهربانی از حق تعالی برای آنان‌، مطرح کرد چنان‌که مولی در حق غلام خویش مورد این درخواست قرار می‌گیرد. همچنان ملاحظه می‌کنیم که عیسی‌ ÷ در این سخن‌، از توانایی‌حکم کردن در مورد امتش در روز قیامت بیزاری می‌جوید بلکه حکم‌کردن در باره آنان را فقط به خداوند یگانه متعال مربوط می‌داند که هرچه خواهد با آنان می‌کند. در حدیث شریف به روایت ابوذر س آمده‌است که رسول خدا ص شبی تا بامداد این آیه را تلاوت نموده و با همین یک آیه‌، رکوع و سجده می‌کردند پس‌چون صبح دمید، گفتم‌: یا رسول‌الله! شما تمام شب پیوسته تا بامداد این آیه را می‌خواندید و با آن رکوع و سجده می‌کردید، راز این کار در چیست؟ فرمودند: «من [در این شب] برای امت خود از پروردگار درخواست شفاعت نمودم و او این شفاعت را به من عطا کرد. امت من به این شفاعت دست می‌یابد ـ ان‌شاءالله ـ اما این شفاعت مخصوص کسی است که به خدای چیزی را شریک نیاورد».

﴿قَالَ ٱللَّهُ هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡۚ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١١٩ [المائدة: ۱۱٩].

«خداوند فرمود: این روزی است که در آن راستگویان را راستی‌شان» یعنی‌: راستگویی‌شان در دنیا، یا: راستگویی‌شان در آخرت «نفع می‌رساند» و ممکن است هردو قول را جمع کرد و گفت‌: یعنی راستگویی پیوسته‌شان در دنیا وآخرت به آنان در روز قیامت نفع می‌رساند. «برای آنان باغهایی است» یعنی‌: دربهشت «که از فرودست آن جویباران جاری است‌، جاودانه درآنند، خدا از آنان خشنود شد» با طاعات خالصانه‌ای که برای وی انجام دادند «و آنان نیز از او خشنود شدند» با پاداشی که دریافت کردند، پاداشی فراوان که اصلا به خیالشان خطورنمی‌کرد و عقلهایشان از تصور آن عاجز بود «این است فوز عظیم» زیرا این رستگاری‌، باقی و ماندگار است درحالی که رستگاری دنیا ناپایدار می‌باشد. فوز: دست‌یافتن به مطلوب به کاملترین و عالی‌ترین شکل آن است‌.

﴿لِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا فِيهِنَّۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرُۢ١٢٠ [المائدة: ۱۲۰].

«فرمانروایی آسمان‌ها و زمین برای الله است» پس این فرمانروایی نه ازآن عیسی‌ ÷ است‌، نه از آن مادرش‌، نه از آن سایر کسانی که به دروغ به پروردگاری نسبت داده شده‌اند و نه هم از دیگر مخلوقات خدای سبحان «و» برای الله است «فرمانروایی آنچه در آنهاست» یعنی‌: فرمانروایی آنچه در آسمان‌ها و زمین است از تمام خلایق‌، همگی تماما ملک خداوند متعال‌اند، از آن رو که او از داشتن فرزند و پدر منزه است «و او بر همه‌چیز تواناست» پس هرگز به یاری دادن یاریگری از آنان محتاج نیست‌.

[۴۴] به نقل از تفسیر «معارف القرآن‌» با تلخیص ـ ترجمه علامه محمد یوسف حسین پور. [۴۵] معراض‌: تیر بی‌پر و ستبرمیانی است که به پهنا به نشانه برسد، نه به نوک‌. [۴۶] داستان بیعت عقبه در کتابهای سیرت آمده است‌. [۴٧] نگاه کنید به تفسیر آیه (۴۶) از سوره «نساء». [۴۸] داستان در کتب حدیث به تفصیل آمده است‌. [۴٩] نگاه کنید به آیه «۱۸۱/آل عمران». [۵۰] اصطلاح رایج معاصر در مورد این دو فرقه، «کاتولیک‌» و «ارتودکس‌» می‌باشد. [۵۱] صاع‌: عبارت از (۲٧۵۱) گرم، و مد: یک‌چهارم صاع است‌. [۵۲] یک صاع (۲٧۵۱) گرم است، و مد یک‌چهارم صاع است‌.

سوره انعام

مکی است و دارای (۱۶۵) آیه است‌.

وجه تسمیه‌: به سبب آن که در آیات (۱۳٩، ۱۳۸) این سوره‌، از (انعام: چارپایان‌) سخن رفته است‌، آن را «انعام‌» نامیدند.

فضیلت آن: در حدیث شریف به روایت ابن‌عمر ب از رسول خدا ص آمده است‌که فرمودند: «سوره انعام تماما یکباره بر من نازل شد درحالی که هفتادهزار فرشته با بانگ تسبیح و تحمید آن را همراهی می‌کردند». علمای اسلام می‌گویند: این‌سوره صف آرای محاجه و مبارزه با مشرکان و تکذیب‌کنندگان معاد است و به‌پایدارساختن اصول عقیده و ایمان در بنیاد اندیشه و خرد و ضمیر انسان توجه دارد.

شش آیه از این سوره مدنی است‌.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ثُمَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ١ [الأنعام: ۱].

در آغاز این سوره‌، حق تعالی همراه با ستایش خود، از قدرت کامله خویش خبر می‌دهد، حقیقتی که یگانگی و شایستگی‌اش برای تمام ستایش‌ها را اثبات‌می‌کند پس می‌فرماید: «ستایش آن خدایی راست که آسمان‌ها و زمین را آفرید وتاریکی‌ها و نور» یعنی: سیاهی شب و روشنی روز و تاریکی‌های کفر و نور ایمان «را پدید آورد» (ظلمات‌) را به صیغه جمع اما (نور) را به صیغه مفرد ذکر کرد، ازآن‌رو که ظلمات کفر و نفاق بسیار و نور هدایت یکی است «آن‌گاه کافران‌» باوجود این حجتها و نشانه‌ها «با پروردگار خویش‌» غیر وی را «برابر می‌کنند» یعنی: کافران بعد از مشاهده این آفرینش عظیم‌، بجای آن که فقط حق تعالی را ستایش کنند، نعمت‌هایش را ناسپاسی کرده‌، معبودان باطلی را با او برابر می‌کنند و شریک می‌آورند که بر چیزی از آنچه که خداوند متعال بدان تواناست‌، قادر نیستند و این‌، نشان‌دهنده منت‌های حماقت و نادانی و بی‌شرمی آنهاست‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٖ ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاۖ وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُۥۖ ثُمَّ أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَ٢ [الأنعام: ۲].

«اوست آن که شما را از گل آفرید» مراد، آفرینش آدم‌ ÷ است که اصل و بنیاد نوع بشر می‌باشد «آن‌گاه اجلی را مقرر داشت‌» برای شما، یعنی: وقت مرگ شما را «و نزد او میعادی معین است‌» برای برپاساختن قیامت‌. به قولی: اجل اول‌؛ فاصله میان آفرینش انسان تا مرگ او و اجل دوم‌؛ فاصله میان مرگ تا زنده شدن مجدد اوست‌. به قولی‌دیگر: اجل اول‌؛ مدت عمر دنیاست و اجل دوم‌؛ مدت عمر انسان تا هنگام مرگ وی است «با این‌همه شما شک می‌کنید» یعنی: با آن که مشاهده می‌کنید که از آغاز تا انتها بر شما چه می‌رود، باز هم در امر بعثت خویش‌، شک می‌کنید!! آیا نمی‌دانید؛ آن ذاتی که شما را از گل آفرید و زندگانی دانا و با خردگردانید و برای شما این حواس و این اندامها را پدید آورد، سپس همه آنها را ازشما سلب کرده و شما را بعد از آن‌، مردگانی بی‌جان و استخوان‌هایی پوسیده وپراکنده می‌گرداند به‌طوری که به اصل جمادی خود باز می‌گردید؛ همان ذات قادر متعال‌، از برانگیختن مجدد شما نیز ناتوان نیست و یقینا اجسام شما را به‌شکل اولیه آن برمی‌گرداند و ارواح را بدان بازمی‌گرداند؟!

﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ يَعۡلَمُ سِرَّكُمۡ وَجَهۡرَكُمۡ وَيَعۡلَمُ مَا تَكۡسِبُونَ٣ [الأنعام: ۳].

«و اوست الله در آسمان‌ها و در زمین‌» یعنی: اوست معبود، یا مالک‌، یا متصرف آسمان‌ها و زمین «نهان و آشکار شما را می‌داند و نیز آنچه را که عمل می‌کنید می‌داند» و هیچ پوشیده‌ای بر او پنهان نیست‌.

آیات سه‌گانه فوق‌، در واقع چون مقدمه‌ای برای سوره «انعام‌» است و به مضمون اصلی این سوره که عبارت از محاجه با مشرکان و منکران معاد و پایدار ساختن اصول عقیده در نهاد بشر است‌، اشاره دارد.

﴿وَمَا تَأۡتِيهِم مِّنۡ ءَايَةٖ مِّنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا كَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِينَ٤ [الأنعام: ۴].

.«و برای آنان‌» یعنی: برای مشرکان «هیچ نشانه‌ای از نشانه‌های پروردگارشان نمی‌آید» همانند معجزات انبیاو سایر نشانه‌هایی که از قدرت حیرت‌انگیز پروردگار صادر می‌شود «مگر اینکه از آن روی بر می‌تافتند» بی‌آن که بدان کمترین توجه و التفاتی داشته باشند. آری‌! آنها از نشانه‌هایی روی برمی‌تابند که هرکس ذره‌ای عقل و خرد داشته باشد، نمی‌تواند در این حقیقت که آنها اثر فعل خدای سبحان‌اند، شک کند، آنها باید به وسیله همین آیات و نشانه‌ها، به یگانگی خداوند متعال راه می‌یافتند اما اسفا! که هیچ نشانه‌ای از این نشانه‌ها را ندیدند، جز اینکه از آن روی برتافتند. روایت شده است که‌: مشرکان مکه به رسول خدا ص گفتند؛ دعاکن تا ماه دو نیم شود، آن‌گاه ما ایمان می‌آوریم‌! ایشان دعاکردند و ماه دونیم شد، نیمی از آن به جانب کوه حراء رفت و نیمی به جانب دیگر، چنان‌که ابن مسعود س می‌گوید: «من کوه حراء را در میان دو نیمه ماه دیدم‌». اما آنها با وجود مشاهده این معجزه ایمان نیاوردند و گفتند: این سحری است آشکار!.

﴿فَقَدۡ كَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ فَسَوۡفَ يَأۡتِيهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٥ [الأنعام: ۵].

«به تحقیق آنان حق را» یعنی: قرآن را «تکذیب کردند» زیرا قرآن بزرگ‌ترین معجزه و نشانه پروردگار است‌، به‌دلیل اینکه چون آنها در مورد قرآن به معارضه (تحدی‌) فراخوانده شدند، از آوردن مانند آن ناتوان گردیدند. یا معنی این است: اگر آنان از نشانه‌های الهی رو بگردانند، جای استبعاد نیست درحالی که بزرگتر از آن‌، یعنی قرآن را «آن‌گاه که به سویشان آمد» تکذیب کردند و به قولی معنی این است: آن گاه که محمد ص به‌سویشان آمد، او را تکذیب کردند «پس به‌زودی اخبار آنچه بدان استهزا می‌کردند، به آنان خواهد رسید» یعنی: به زودی برای آنان آشکار خواهد شد که آنچه بدان استهزا و تمسخر می‌کردند، در جایگاه استهزا قرار نداشته است و آشنایی‌شان به این حقیقت: در هنگام ارسال عذاب الهی بر آنان‌، یا در هنگام پیروزی و غلبه اسلام در دنیا، یا در روز قیامت است‌.

﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَكِّن لَّكُمۡ وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمۡ فَأَهۡلَكۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِينَ٦ [الأنعام: ۶].

«آیا ندیده‌اند که پیش از آنان چه بسیار قرن‌ها را هلاک کردیم‌» قرن: بر مدت انقضای عمر اهل هر عصری اطلاق می‌شود. یعنی: آیا از طریق شنیدن اخبار و معاینه آثار، این حقیقت برای‌شان آشکار نشده که چه بسیار امت‌ها را در عصری پس از عصر دیگر ـ به‌سبب اینکه انبیای خود را تکذیب می‌کردند ـ نابود کردیم «امتهایی که آنان را در زمین به قدری تمکین داده بودیم که شما را تمکین نداده‌ایم‌» یعنی: ما به آن امت‌های تکذیب پیشه که قبل از شما بودند، از مال دنیا و طول عمر و نیرومندی بدنی‌، به اندازه‌ای اقتدار و امکانات داده بودیم که به شما نداده‌ایم ولی با این حال‌، همگی آنان را نابود کردیم پس نابود کردن شما با این ضعف و بی‌اقتداریتان بر ما آسان‌تر است‌. گفتنی است که مردم مکه نخستین مخاطبان قرآن در این موردند. «و بارانهای آسمان را پی‌درپی بر آنان فروفرستاده‌بودیم و رودبارها را از زیر آنان‌» یعنی: از زیر درختان و منازل آنان «روان ساختیم‌، آن‌گاه آنان را به سبب گناهانشان هلاک کردیم‌» پس اقتدار و امکاناتشان هیچ سودی به حال‌شان نکرد «و بعد از آنان امتی دیگر» یعنی: نسلی دیگر «پدید آوردیم‌» تا آنان را بیازماییم اما آن نسل نیز همانند آنها عمل کردند وهمانند آنها هم نابود شدند پس شما ای اهل مکه‌! و ای منکران در همه‌جا و هر زمان‌! به خود آیید.

این آیه بیانگر سنت الهی در عذاب‌کردن و نابودساختن جوامعی است که غرق گناه و نافرمانی حق تعالی می‌شوند. باید دانست: از اموری که مردم در آن بسیارزود فریب می‌خورند، این است که بدکاران سرکش و مفسدان عاصی‌، یا ملحدان‌کافر را در زمین‌، مقتدر و متمکن می‌بینند... ولی حقیقت این است که مردم درقضاوت خویش شتاب می‌کنند، آنها آغاز یا میانه راه را می‌بینند اما به پایان راه‌فکر نمی‌کنند و پایان راه فقط آن‌گاه دیده می‌شود که تحقق یابد! پایان راه دیده نمی‌شود، مگر در ویرانه‌های گذشتگان و خرابه‌های ستمگران‌. که قرآن در بسیاری از داستان‌های خود، ما را به همین وادهای ویران می‌برد تا درس عبرت بگیریم‌.

﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ كِتَٰبٗا فِي قِرۡطَاسٖ فَلَمَسُوهُ بِأَيۡدِيهِمۡ لَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ٧ [الأنعام: ٧].

سبب نزول: این آیه کریمه درباره نضربن حارث و دو تن دیگر از قریشیان نازل شد که گفتند: ای محمد! به تو ایمان نمی‌آوریم تا برای ما از نزد خداوند نوشته‌ای نیاوری که چهار فرشته همراه آن بر صحت آن و درستی رسالتت گواهی دهند.

«و اگر کتابی نوشته بر کاغذ بر تو نازل می‌کردیم‌، آن‌گاه آنان با دستان خویش آن را لمس می‌کردند» تا بدانجا که از طریق حس بینایی و بساوایی‌شان هر دو، آن را درمی‌یافتند «قطعا کافران‌» آنان «می‌گفتند: این‌، جز سحری آشکار نیست‌» بنابراین‌، به آنچه که مشاهده و لمس کرده بودند، از روی عناد و سرکشی ایمان نمی‌آوردند پس درحالی که رفتار آنان با یک حقیقت دیدنی و محسوس این‌چنین باشد، دیگر حال آنها با وحی مجرد بر رسول خدا ص که به وسیله فرشته موکلی نازل می‌شود که نه آن را می‌بینند و نه احساس می‌کنند، چگونه خواهد بود؟

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ مَلَكٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَكٗا لَّقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ٨ [الأنعام: ۸].

سبب نزول: رسول خدا ص قوم خویش را به‌سوی اسلام فراخواندند و حکم خدای را به آنان ابلاغ کردند اما جمعی از سران قریش گفتند: ای محمد! کاش با تو فرشته‌ای همراه گردانیده می‌شد تا درباره رسالتت با مردم سخن می‌گفت‌...! همان بود که نازل شد: «و کافران گفتند: چرا بر پیامبر فرشته‌ای فرودآورده نشد» یعنی می‌گویند: ای محمد! چرا خداوند بر تو فرشته‌ای نازل نکرد، به‌گونه‌ای که ما آن را ببینیم و او با ما دراین‌باره که تو پیامبر هستی‌، سخن بگوید تا به تو ایمان آورده و از تو پیروی کنیم‌؟ «و اگر فرشته‌ای نازل می‌کردیم‌» یعنی: به همان اوصافی که آنها پیشنهاد کردند، به گونه‌ای که او را مشاهده کرده و با اوسخن می‌گفتند و از او سخن می‌شنیدند؛ «قطعا کار تمام شده بود» یعنی: بی‌تردید آنان را هلاک ساخته بودیم‌؛ چنانچه در هنگام فرود آمدن فرشته و دیدن وی‌، ایمان نمی‌آوردند «باز دیگر مجال و مهلتی داده نمی‌شدند» بعد از فرود آمدن ومشاهده آن فرشته‌. یا معنی این است: اگر فرشته را مشاهده می‌کردند، از هول و هراس دیدن او جان می‌باختند و نابود می‌شدند. انبیاهم که گاهی فرشتگان را به صورت اصلی آنها می‌دیدند ـ چنان‌که در مورد رسول‌اکرم ص روایت شده است ـ به این دلیل بود که ایشان با وجود آن که بشرند ولی استعداد و قابلیت‌های روانی و روحی و قلبی آنها با بشر عادی فرق می‌کند.

﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ٩ [الأنعام: ٩].

«و اگر آن فرستاده را فرشته‌ای می‌گردانیدیم‌، بی‌گمان او را به‌صورت مردی درمی‌آوردیم‌» یعنی: اگر هم آن فرستاده به‌سوی پیامبراکرم ص را فرشته‌ای می‌گردانیدیم که او را مشاهده کنند و مورد خطابش قراردهند، بی‌گمان او را مردمی گردانیدیم زیرا انسان‌ها نمی‌توانند فرشتگان را به صورت حقیقی‌ای که حق تعالی‌ایشان را بر آن آفریده‌، ببینند، مگر بعد از آن که به‌شکل اجسام مشابه با اجسام بنی‌آدم ـ با همان تراکم و جسامت و چگالی آن ـ مجسم شوند چنان‌که ابن‌عباس س فرمود: «اگر آنها فرشته را به صورت اصلی آن می‌دیدند، قطعا می‌مردند زیرا تاب و توان دیدن فرشته را نداشتند». حتی در مقیاس عالم ماده نیز ثابت شده‌است که: میدان درک حواس بشر محدود است و چشم بشر نمی‌تواند ماده را در صورت تلطیف شده آن‌، یا در حالتی که دارای چگالی و تراکم بسیار بالایی باشد، ببیند، همان گونه که «انشتین‌» این قانون را توضیح داده‌است‌. پس هرگاه در عالم ماده چنین باشد، در عالم غیب چگونه خواهد بود؟ بنابراین‌، اگرخدای رسول خویش به‌سوی بشر را فرشته مشاهده شده مورد خطابی قرارمی‌داد، قطعا انسان‌ها از او می‌گریختند و با او انس نمی‌گرفتند و رعب و وحشت از او سراپای وجودشان را فرا می‌گرفت‌، آن وقت‌، طبیعی بود که ترس حاصله ازاین امر، آنان را از سخن‌گفتن با آن فرشته و مشاهده وی باز می‌داشت «و هرآینه کار را بر آنچه که هم‌اکنون اشتباه می‌کنند، بر آنان مشتبه می‌گردانیدیم‌» یعنی: همین التباس و خلطیتی که هم‌اکنون درآنند و می‌گویند که پیامبر هم بشری مانند ماست‌، در آن صورت نیز اتفاق می‌افتاد زیرا وقتی آنان فرشته را به صورت انسانی وی می‌دیدند، قطعا می‌گفتند: این هم انسان است و فرشته نیست پس کار همچنان بر آنان مشتبه و آشفته باقی می‌ماند.

﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَحَاقَ بِٱلَّذِينَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ١٠ [الأنعام: ۱۰].

آن‌گاه حق تعالی پیامبراکرم ص را از اینکه با تکذیب دروغ انگاران قومش روبرو می‌گردد، تسلیت و دلجویی نموده می‌فرماید: «و همانا پیش از تو نیز پیامبرانی به استهزا گرفته شدند» یعنی: اگر تو با استهزای آنان روبرو هستی‌، انبیای پیشین نیز در معرض چنین استهزایی قرارداشته‌اند «اما آنچه را ریشخند می‌کردند، گریبانگیر ریشخندکنندگان آنان شد» یعنی: آنچه بدان ریشخند می‌کردند، بر خودشان فرود آمد و استهزایشان به «حق‌»، سبب نابودیشان گردید.

﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ١١ [الأنعام: ۱۱].

«بگو» ای پیامبر ص «در زمین سیر کنید، آن‌گاه بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است‌«؟ یعنی: در زمین سیروسفر کرده و آثار و ویرانه‌های بجامانده ازپیشینیانتان را بنگرید تا بدانید که چه عقوبت‌هایی بر سر آنان فرود آمده است‌، بعد ازآن که در نعمت‌های بزرگ مستغرق بودند پس اگر شما نیز همچنان شیوه نادرست و نقش پای آنان را در تکذیب حق دنبال کنید، به آنان پیوسته و بسان آنان هلاک می‌شوید.

﴿قُل لِّمَن مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُل لِّلَّهِۚ كَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَۚ لَيَجۡمَعَنَّكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٢ [الأنعام: ۱۲].

«از آنان بپرس‌» ای پیامبر ص که «آنچه در آسمان‌ها و زمین است‌، از آن کیست‌؟ بگو: از آن خداست‌» یعنی: از آنان این سخن را بپرس پس اگر پرسیدند: از آن کیست‌؟ بگو: از آن خداست‌، به اعتراف خودتان ـ چرا که مشرکان در این‌حقیقت شکی نداشتند ـ یا برای آنان در این‌باره که آسمان‌ها و زمین از آن خدا أ است‌، حجت و دلیل بیاور و چون به این اصل اعتراف کردند؛ فهم این حقیقت که خدای مالک آسمان‌ها و زمین بر فرودآوردن عذابی عاجل قادر است‌، نیز بر آنها دشوار نخواهد بود ولی حق تعالی «رحمت را بر خود مقرر کرده‌است‌» مراد این است که: با وعده‌ای مؤکد، رحمت خویش را به بندگانش وعده داده‌است و وعده او خواه‌ناخواه تحقق پذیرفتنی است بنابراین‌، بندگانش را به شتاب عذاب نمی‌کند بلکه از آنان توبه و انابت را می‌پذیرد چنان‌که فرستادن پیامبران، فرودآوردن کتابهای آسمانی و برپاداشتن ادله بر حقانیت حق نیز از رحمت وی بر آنهاست‌.

در حدیث شریف به روایت ابوهریره س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «آن‌گاه که خدای آفرینش خلق را به پایان رساند، نام‌های به عبارت زیر نوشت و آن را در نزد خویش بر بالای عرش نهاد: همانا رحمت من بر خشمم پیشی گرفته‌است‌». «یقینا شما را در روز قیامت گرد می‌آورد که هیچ شکی در آن‌نیست‌» یعنی: هیچ شکی در روز قیامت یا در گرد آوردنتان نیست اما خداوند متعال مهلت‌تان می‌دهد و گردآوردنتان را از قبرهایتان تا روزی که منکر آن هستید، به تأخیر می‌اندازد «کسانی که بر خود زیان زده‌اند، ایمان نمی‌آورند» یعنی: کسانی که به این حقیقت ایمان ندارند، به زودی در روز گردآوری‌، بر آنان روشن خواهد شد که با این عمل خویش به خود زیان زده و خود را غرق خسران کرده‌اند.

﴿وَلَهُۥ مَا سَكَنَ فِي ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٣ [الأنعام: ۱۳].

«و برای اوست آنچه در شب و روز ساکن است‌» یعنی: همه چیزهایی که در شب و روز آرام و ساکنند، از آن حق تعالی هستند. آری‌! با تأمل در پدیده‌های‌هستی‌، ملاحظه می‌کنیم که بعضی اشیا همه‌وقت درحال سکون و آرامش به‌سرمی‌برند؛ چون جمادات و بعضی اشیا در شب آرام‌اند؛ چون اغلب حیوانات وبعضی از آنها در روز آرام‌اند؛ مانند بسیاری از پرندگان و درندگان و حشرات‌.به قولی: مراد این است که هرچه در شب و روز آرام است و هرچه هم که تحرک‌و تکاپو دارد، جملگی از آن حق تعالی است‌.

عنوان کردن حرکت و سکون در این مقام‌، به معنای برپاداشتن حجت علیه‌کافران است زیرا حرکت و سکون‌، مقتضی حدوث عالم است و حدوث عالم‌، بروجود آفریننده‌ای برای آن دلالت می‌کند و آفریننده آن مالک آن است و چیزی‌از وی پنهان نیست‌، به همین دلیل‌، آیه کریمه را این‌گونه به‌پایان برد: «و اوست‌شنوای دانا» لذا هیچ چیز بر او پنهان نیست‌. پس هرگاه چنین است‌، مکلفان باید ازروز قیامت حذر کنند زیرا ذاتی که احوال و اوضاعشان را نقد می‌کند، به همه امورآگاه و بیناست و حساب هم سخت است‌، جز بر کسی‌که خدا أ خود آن را بروی آسان سازد.

﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ يُطۡعِمُ وَلَا يُطۡعَمُۗ قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَسۡلَمَۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٤ [الأنعام: ۱۴].

«بگو» ای پیامبر ص «آیا غیراز خدا ـ فاطر آسمان‌ها و زمین ـ را ولی خود گیرم‌«؟ در حالی‌که اوست که آنها را از کتم عدم اختراع کرده و آفریده است‌؟ نقل است که مشرکان رسول خدا ص را به پرستش بتان دعوت کردند پس آن‌حضرت ص مأمور شدند که این سخن را به آنان بگویند «و اوست که به همگان‌روزی می‌خوراند و خود روزی نمی‌خورد» یعنی: حق تعالی به مردم رزق و خوراک می‌دهد در حالی‌که خود از خوردوخوراک و کسی‌که اطعامش کند بی‌نیاز است پس از آنجایی که هیچ نیرویی جز خدای سبحان نمی‌آفریند و روزی نمی‌دهد لذا شایستگی این را که به پرستش گرفته شود، نیز ندارد. آری‌! ای پیامبر! بعد ازآن که ولایت و سروری غیرخدا أ را انکار می‌کنی‌، به آنان «بگو: من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و به من فرمان داده شده که هرگز از مشرکان نباش‌» مأمورم تا اولین کسی از قوم خود باشم که به طاعت و توحید حق تعالی گردن می‌نهد و اولین کس از این امت باشم که دربست تسلیم فرمان خدای است‌. به‌راستی هم‌چنین بود زیرا رسول خدا ص از همه امت خویش در اسلام جلو بودند.

﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٥ [الأنعام: ۱۵].

«بگو» ای پیامبر ص «اگر پروردگار خود را نافرمانی کنم‌» با پرستش غیر وی‌، یا مخالفت امر یا نهی وی «هرآینه از عذاب روز بزرگ می‌ترسم‌» که همانا روز قیامت است‌، آن‌گاه که گردنکشان و نافرمانان در برابر اعمال‌شان مورد محاسبه و عذاب قرار می‌گیرند ـ جز آن کس که خداوند أ او را شامل رحمت خویش گرداند.

﴿مَّن يُصۡرَفۡ عَنۡهُ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمَهُۥۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡمُبِينُ١٦ [الأنعام: ۱۶].

«آن روز، کسی‌که عذاب از وی برگردانده شود» یعنی: هرکسی که عذاب از وی در روز قیامت بازداشته شود «قطعا خدا بر او رحمت آورده‌» یعنی: یقینا او از اهل رحمت عظمی‌، یعنی از اهل نجات است و به‌زودی به بهشت وارد خواهد شد «و این همان فوز آشکار است‌» فوز: عبارت از به دست آوردن سود و منتفی شدن زیان است لذا مسلم است که نجات در روز قیامت‌، فوز و رستگاری کامل و آشکاری است‌.

﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يَمۡسَسۡكَ بِخَيۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٧ [الأنعام: ۱٧].

«و اگر خداوند به تو زیانی برساند» و سختی و بلا و ضرری چون فقر، بیماری یا بلای دیگری را بر تو نازل کند «کسی جز او برطرف‌کننده آن نیست‌» یعنی: کسی جز او قادر به برداشتن آن زیانی که بر تو نازل می‌شود، نیست «و اگر خیری به توبرساند» چون گشایش و نعمت و رفاه‌، یا عافیت و سلامتی‌، یا غیر آن از نعمت‌ها «پس او بر همه چیز تواناست‌» و از جمله این توانایی وی‌، رساندن شر و خیر است‌. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص چنین دعا می‌کردند: «اللهم لا مانع لما أعطيت ولا معطي لما منعت ولا ينفع ذا الجد منك الجد». «بارخدایا! عطای تو را هیچ بازدارنده‌ای نیست و آنچه را که تو بازش داری‌، هیچ بخشنده‌ای نیست وجایگاه و ثروت هیچ صاحب جلال و ثروتی در دنیا، در آخرت به وی از جانبت سودی نمی‌رساند» بلکه آنچه که به وی سود می‌رساند، ایمان و عمل صالح است و بس‌.

بعد از آن که خدای پیشنهاد کافران را در مورد فرستادن فرشته و فرود آوردن نام‌های از آسمان که دال بر تصدیق رسالت باشد، بیان کرد و روشن ساخت که این‌گونه پیشنهادات‌، ناشی از عناد و استهزای آنان است‌، نه از سر اشتیاق به کشف و دریافت حقیقت‌، اینک در این آیات به پیامبرش دستور می‌دهد که به مشرکان چهار سخن را بگوید و به کار بستن این چهار دستور، داروی درد کافران است پس هرکس از اهل کفر که بخواهد ایمان آورد، راه همین است که باید برود:

۱- سیروسفر در زمین و عبرت گرفتن از فرجام کار تکذیب‌کنندگان‌.

۲- شناخت مالکیت و فرمانروایی همه‌جانبه حق تعالی و دیدن آثار رحمت وی بر همه چیز.

۳- نگرش در آفرینش حق تعالی‌.

۴- اعلان ترس و نگرانی از عذاب خدا أ .

﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡخَبِيرُ١٨ [الأنعام: ۱۸].

«و اوست قاهر» یعنی: غالب و چیره و برتر «بر بندگان خود» که گردنهای گردنکشان دربرابر وی فرو افتاده و سرهای جباران در پیشگاه وی به ذلت نگونسار شده است‌. خاطر نشان می‌شود؛ در «قهر» معنای مزیدی است که در «قدرت‌» نیست و آن بازداشتن دیگران از رسیدن به مراد و مقصود خویش است «و اوست حکیم‌» در اجرای مراد خود «آگاه‌» به آن کس که سزاوار قهر است از بندگان وی‌.

﴿قُلۡ أَيُّ شَيۡءٍ أَكۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِيدُۢ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۚ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ أَئِنَّكُمۡ لَتَشۡهَدُونَ أَنَّ مَعَ ٱللَّهِ ءَالِهَةً أُخۡرَىٰۚ قُل لَّآ أَشۡهَدُۚ قُلۡ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَإِنَّنِي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ١٩ [الأنعام: ۱٩].

«بگو» ای پیامبر ص «چه کسی برتر است در باب شهادت‌» یعنی: کدامین گواه در گواهی خود برتر است‌؟ پاسخ این است: «بگو: خدا، که میان من و شما گواه است‌» پس وقتی خدای سبحان میان پیامبر خود ص و میان آنان گواه باشد، قطعا او در گواهی برای رسول خویش‌، برتر است‌. به قولی: جواب سؤال در ﴿قُلِ ٱللَّهُ تمام می‌شود، یعنی: خدا برتر است در گواهی دادن‌. دراین صورت‌، جمله بعد ازآن: ﴿شَهِيدُۢ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ جمله مستقل دیگری است‌. یعنی: او میان من و میان شما گواه است «و این قرآن به من وحی شده است تا شما را با آن بیم دهم و کسی را نیز که قرآن به او می‌رسد، بیم دهم‌» آوردن این عبارت بعد از بیان گواهی خدای عزوجل‌، این معنی را می‌رساند که فرود آوردن قرآن بر پیامبر ص ، بخشی ازگواهی حق تعالی برای پیامبرش می‌باشد. یعنی: قرآن بدان جهت بر من وحی شده است تا شما و تمام مردم ـ اعم از انس و جن ـ را با همه ملل و اقشار و اصناف مختلفشان‌، چه آنان که در حال حاضر موجودند و چه آنان که در زمان‌های آینده ـ تاروز قیامت ـ به‌وجود خواهند آمد، با آن بیم و هشدار دهم زیرا احکام قرآن‌، فراگیر همه بشر و همه جن است‌، چه آنان‌که در عصر رسالت موجود بوده‌اند و چه آنان‌که بعدا به وجود آمده یا می‌آیند، به‌شرط آن که دعوت اسلام به آنان برسد و این قرآن را بشنوند. همین طور، پیامبر ص نیز بیم‌دهنده آنهاست زیرا آنان در هنگام لقای الهی از چگونگی پاسخ‌گویی خود به دعوت الله أ که به وسیله پیامبرش ابلاغ شده و از اعمالی که در دنیا انجام داده‌اند، مورد سؤال و بازخواست قرار می‌گیرند چنان‌که رسول اکرم ص در حدیث شریف فرمودند: «ازسوی خدای (پیام وی را) برسانید و ابلاغ کنید زیرا هرکس آیه‌ای از کتاب خدا به او برسد، در حقیقت فرمان خداوند به او رسیده است‌».

«آیا شما شهادت می‌دهید که خدایان دیگری با الله وجود دارند؟ بگو» ای پیامبر ص! اگر شما شهادت دهید «من چنین شهادتی نمی‌دهم‌» زیرا این شهادت از باطل‌ترین باطل‌هاست «بگو: جز این نیست که او معبودی یگانه است و بی‌تردید، من‌از آنچه شما شریک او قرار می‌دهید، بیزارم‌» یعنی: از بتانی‌که آنها را خدایان خویش قرار می‌دهید، یا از شرک‌آوردنتان به خدای عزوجل‌، بیزار و برکنارم زیرا من فقط به یگانگی خداوند متعال گواهی می‌دهم‌.

آیه کریمه دلیل بر آن است که تبلیغ اسلام بر مسلمانان فرض است‌.

﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمُۘ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٠ [الأنعام: ۲۰].

«کسانی که به آنان کتاب آسمانی داده‌ایم‌» چون تورات و انجیل «او را می‌شناسند» یعنی: رسول خدا ص را با شمایل و اوصافش می‌شناسند زیرا این شمایل و اوصاف در کتاب‌هایشان بیان شده است «همان گونه که فرزندان‌شان رامی‌شناسند» و کسی همچون پدر و مادر انسان‌، او را نمی‌شناسد پس اهل کتاب در این سخن خود که: ما محمد ص را نمی‌شناسیم‌، دروغگویند. روایت شده است که بعد از هجرت رسول خدا ص به مدینه‌، عمر س به عبدالله بن سلام گفت: خدای این آیه را ـ که شما پیامبر خاتم وی را همچون فرزندانتان می‌شناسید ـ نازل فرموده لذا به من بگو که شناخت شما از ایشان چگونه است‌؟ عبدالله بن سلام گفت: سوگند به خدا أ که چون او را در میان شما دیدم‌، چنان شناختمش که فرزندم را می‌شناسم‌، حتی من ـ بدون تردید ـ محمد ص را ازفرزندم نیز بهتر می‌شناسم زیرا من نمی‌دانم که زنان چه کرده‌اند...»!. «کسانی که بر خود زیان زده‌اند» از مشرکان و ملحدان و منکران رسالت ـ اعم از اهل کتاب وتمام کفار «آنان ایمان نمی‌آورند» یعنی: انکارشان از رسالت پیامبر ص ناشی ازعدم شناخت نیست بلکه ناشی از عناد و تمردشان است‌، عناد و تمردی که به سبب آن به خود زیان وارد کرده‌اند.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِ‍َٔايَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢١ [الأنعام: ۲۱].

«و کیست ستمکارتر از آن‌کس که بر خدا دروغ بسته‌» یعنی: هیچ کس ستمکارتر از آن‌کس نیست که بر خدا أ دروغ بسته و مدعی بودن چیزی در تورات یا انجیل یا قرآن شده که در آنها نیست «یا آیات او را» یعنی: معجزات روشن و آشکار، یا آیات قرآن عظیم او را «تکذیب کرده‌» و با این تکذیب‌، دروغ بستن بر خدای را با دروغ انگاشتن فرمان وی در مورد لزوم و وجوب ایمان به قرآن و پیامبر ص، یکجا گردانیده و به این ترتیب‌، هم کاذب شده و هم مکذب «بی‌تردید ستمکاران رستگار نمی‌شوند» و چگونه رستگار می‌شوند؛ درحالی که دو چیز باطل ـ یعنی دروغ انگاشتن دین حق و دروغ بستن بر خداوند أ ـ را باهم یکجا کرده‌اند؟.

﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشۡرَكُوٓاْ أَيۡنَ شُرَكَآؤُكُمُ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٢٢ [الأنعام: ۲۲].

«و» ای محمد! یادآوری کن به آنان از «روزی که همه آنان را حشرمی‌کنیم‌» یعنی: از روز قیامت‌، که خدای پرستندگان و پرستش‌شدگان باطل را همه یکجا در آن گرد می‌آورد «آن‌گاه به کسانی که شرک آورده‌اند، می‌گوییم‌» از روی توبیخ «شریکان شما که آنها را شریک خدا می‌پنداشتید، کجایند»؟ یعنی: کجایند خدایان پنداری شما که در چنین حالی به شما هیچ سودی نمی‌رسانند؟ یا خدایانشان احضار می‌شوند ولی از آنجایی که به هیچ وجه منفعتی‌از آنان بر نمی‌آید، وجود آنها همانند عدم وجودشان است بنابراین‌، خدای سبحان با این خطاب آنان را توبیخ می‌کند. آری‌! درحقیقت شریکی برای خدای وجود نداشته بلکه آنها بوده‌اند که به ناروا معبودان باطلی را که بجز خدای یگانه یا همراه با او مورد پرستش قرار می‌دادند، شرکای وی نامیدند.

﴿ثُمَّ لَمۡ تَكُن فِتۡنَتُهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ٢٣ [الأنعام: ۲۳].

«آن‌گاه فتنه آنان جز این نیست که می‌گویند: قسم به الله ـ پروردگارمان ـ که ما مشرک نبوده‌ایم‌»یعنی: جواب آنها جز انکار و بیزاری جستن از شرک‌، چیز دیگری نیست‌. مفسران در بیان معنای «فتنه‌» در این آیه‌، چند وجه ذکر کرده‌اند که قوی‌ترین آن «عاقبت‌» است‌. یعنی: عاقبت و فرجام کفرشان که به آن افتخار کردند و بر سر آن جنگیدند، چیزی جز انکار و بیزاری جستن از شرک نیست‌. از دیگر وجوه در معنای «فتنه‌»، این نظر ابن‌عباس س است: «فتنه آنان‌، یعنی‌حجت آنان‌». عطاء می‌گوید: «فتنه آنان‌، یعنی عذرخواهی آنان‌».

﴿ٱنظُرۡ كَيۡفَ كَذَبُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡۚ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٤ [الأنعام: ۲۴].

«بنگر، چگونه بر خود دروغ بستند» با انکار شرکی که از آنان در دنیا روی داد «و آنچه افترا می‌کردند از آنان گم گشت‌» یعنی: افترایشان بر باد رفت و نابود شد و این پندار یاوه‌شان که شریکان آنها را به خدا أ نزدیک می‌کنند، متلاشی و باطل گشت و میان آنها و چیزهایی که بجز الله أ پرستش می‌کردند، جدایی افتاد و در نتیجه‌، این معبودان باطل نتوانستند هیچ نیازی را برای آنان برآورده کنند.

﴿وَمِنۡهُم مَّن يَسۡتَمِعُ إِلَيۡكَۖ وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَكِنَّةً أَن يَفۡقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِن يَرَوۡاْ كُلَّ ءَايَةٖ لَّا يُؤۡمِنُواْ بِهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوكَ يُجَٰدِلُونَكَ يَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ٢٥ [الأنعام: ۲۵].

ابن‌عباس س و دیگران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفته‌اند: ابوجهل و سران قریش شبانگاه دور از دیده مردم و بی‌آن که یکی از آنها از حال دیگری آگاه باشد، به قرآن گوش می‌سپردند پس نازل شد: «و از آنان‌» یعنی: از مشرکان «کسانی هستند که به تو گوش می‌دهند» آن‌گاه که قرآن می‌خوانی «ولی ما بردلهایشان پرده‌ها افگنده‌ایم تا آن را نفهمند» یعنی: درحالی‌که قطعا ما بر دل‌هایشان پرده‌هایی کشیده‌ایم‌، چون دوست نداریم که آنها قرآن را درک کنند «و در گوش‌هایشان سنگینی‌ای نهاده‌ایم‌» یعنی: از شنیدن قرآن ناشنوایشان ساخته‌ایم «تا بدانجا که کافران چون نزد تو آیند، با تو مجادله می‌کنند» یعنی: آنها در کفر وعنادشان بدانجا رسیده‌اند که به صرف ایمان نیاوردن اکتفا نکرده بلکه جدال‌کنان نزد تو می‌آیند و «می‌گویند: این جز افسانه‌های پیشینیان نیست‌» یعنی: این قرآن‌، جز از جنس داستان‌ها و افسانه‌های بی‌پایه‌ای که پیشینیان آن را در کتاب‌هایشان نوشته‌اند، نیست‌. آری‌! آنها پنداشتند که حضرت محمد ص قرآن را از این داستان‌ها و اخبار برگرفته است درحالی که قرآن جز فروفرستاده خدای عزیز و حمید نیست‌.

﴿وَهُمۡ يَنۡهَوۡنَ عَنۡهُ وَيَنۡ‍َٔوۡنَ عَنۡهُۖ وَإِن يُهۡلِكُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٢٦ [الأنعام: ۲۶].

«و آنان مردم را از او باز می‌دارند و خود نیز از او دور می‌شوند» یعنی: مشرکان هم‌مردم را از ایمان به قرآن‌، یا محمد ص بازمی‌دارند و هم خود از آن حضرت ص دور می‌شوند. یا: مردم را از آسیب رساندن به آن حضرت ص باز می‌دارند اما درعین حال‌، خود نیز از رسول خدا ص دوری می‌گزینند. بنابر روایتی دربیان سبب نزول: این آیه درباره ابوطالب عموی پیامبر ص نازل شد زیرا او در همان حالی‌که کفار را از آزاردادن پیامبر ص بازمی‌داشت‌، خود نیز از اجابت دعوت پیامبر ص در مورد پذیرش اسلام دوری می‌کرد. «و هلاک نمی‌کنند مگر خود را ولی نمی‌دانند» یعنی: آنچه از بازداشتن مردم و دور شدن از اجابت دعوت حق از آنان سر می‌زند، سبب نابودی خود آنان می‌شود زیرا با این کار، خود را در معرض عذاب الهی و خشم وی قرار می‌دهند اما نمی‌دانند که چه بلایی بر سر خویش می‌آورند.

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ يَٰلَيۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٧ [الأنعام: ۲٧].

«و اگر آنان را هنگامی که بر آتش عرضه می‌شوند، ببینی‌» بی‌تردید منظره هولناک و حالت دهشتناکی را خواهی دید زیرا در حالی‌که بر پل (صراط) بر فراز جهنم نگاه داشته می‌شوند و آتش را مشاهده می‌کنند؛ «می‌گویند: ای کاش بازگردانیده شویم‌!» به‌سوی دنیا «آن‌گاه آیات پروردگار خویش را به دروغ نسبت ندهیم و از مؤمنان شویم‌» و گذشته عبرت‌انگیز خود را جبران نماییم‌. آری‌! چنین آرزویی می‌کنند ولی هیهات که این آرزویشان برآورده شود.

﴿بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخۡفُونَ مِن قَبۡلُۖ وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٢٨ [الأنعام: ۲۸].

«نه‌؛ بلکه آنچه را پیش از این نهان می‌داشتند، بر آنان آشکار شده است‌» یعنی: چون عقاید و اعمال نابکارشان برآنان آشکار شد و دانستند که حتما به سبب شرکشان نابود می‌شوند، از روی استیصال و درماندگی‌، به آرزوها و وعده‌های دروغین روی آوردند. یا: حقیقت باوری که در دنیا به راستگویی محمد ص داشتند اما آن را پنهان کرده و در محافل و مجامع خود ایشان را تکذیب می‌کردند، بر آنان در آخرت آشکار شد. یا: کفر و شرک‌شان که آن را درآخرت با این سخن پنهان می‌کردند: (به خدا ـ پروردگار ما ـ سوگند که ما مشرک نبودیم‌) «انعام/‌۲۳»، در آخرت با گواهی دادن اعضا و اندامهایشان‌، بر آنان آشکار شد. پس آیه کریمه سه وجه تفسیری دارد. «و اگر بازگردانده هم بشوند» به‌سوی دنیا، آن طور که آرزو کردند «قطعا برمی‌گردند به‌» انجام دادن «آنچه از آن نهی شده بودند» از امور ناروایی که در رأس آنها شرک است‌، همان‌گونه که ابلیس دید آنچه را از آیات الهی دید ولی بازهم عناد ورزید و سر به تمرد برداشت «و قطعا آنان دروغگویند» در این وعده‌شان که در صورت بازگشت به دنیا از مؤمنان می‌گردند بلکه این سخن را فقط به انگیزه نجات از مهلکه‌ای که در آن درافتاده‌اند، می‌گویند.

آری‌! وقتی با این طبیعت نابهنجار و این منش نابکارشان آشنا شویم‌، آن‌گاه درمی‌یابیم که چرا سزاوار جاودانگی در دوزخ گردیده‌اند.

﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ٢٩ [الأنعام: ۲٩].

«و گفتند: حیاتی جز همین زندگی این جهانی ما نیست‌» لذا ما همه توانمان را برای ساماندهی این زندگانی دنیا و بهره‌برداری شهوانی در آن‌، مایه می‌گذاریم و هرگز برای آخرت کاری نمی‌کنیم زیرا آخرت وجود ندارد «و ما برانگیختنی نیستیم‌» بعد از مرگ‌. وه‌! این چه جهالتی است بزرگ‌!!.

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ قَالَ أَلَيۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ٣٠ [الأنعام: ۳۰].

«و اگر ببینی آن‌گاه که درحضور پروردگار خویش بازداشته می‌شوند» برای حساب‌وکتاب‌، یقینا کاری بزرگ‌، منظره‌ای هولناک و دهشت انگیز را مشاهده کرده‌ای‌، در آن حال که «خدا به آنان می‌گوید: آیا این حق نیست‌«؟ یعنی: آیا این رستاخیزی که شما منکر آن بودید، حقیقت ندارد؟ و آیا این کیفری که شما آن را انکار می‌کردید، حاضر و آماده نیست‌؟ «می‌گویند: چرا، سوگند به‌پروردگارمان‌» که این حق است‌. آری‌! آنها به آنچه منکر آن بودند، اعتراف می‌کنند و این اعترافشان را با سوگند، مؤکد می‌سازند «می‌گوید» حق تعالی «پس به سبب آن که کفر می‌ورزیدید، این عذاب را بچشید» یعنی: به سبب کفرتان به حق‌، اینک کیفرتان را دریابید.

﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ قَالُواْ يَٰحَسۡرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطۡنَا فِيهَا وَهُمۡ يَحۡمِلُونَ أَوۡزَارَهُمۡ عَلَىٰ ظُهُورِهِمۡۚ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ٣١ [الأنعام: ۳۱].

«در حقیقت‌، کسانی که لقای الهی را دروغ انگاشتند زیانکار شدند» مراد، تکذیب‌شان به رستاخیز و کیفر آخرت است «تا آن‌گاه که قیامت بناگاه بر آنان دررسد، می‌گویند: ای دریغ بر ما، بر آنچه درباره آن کوتاهی کردیم‌» یعنی: ای دریغ‌ها! ما را فراگیرید، وای و صد افسوس و حسرت برما و بر غفلت و قصور بسیار مان در باب قیامت‌! که بدان بها ندادیم و اهمیت قائل نشدیم و آن را تصدیق نکردیم‌! «و آنان بارهای خویش را» یعنی: بار گناهان خویش را «بر می‌دارند» به این معنی که چون‌گناهان گریبانگیرشان شده است‌، از بر دوش کشیدن آن گرانبار شده‌اند، گویی این‌گناهان بر پشت آنهاست «آگاه شوید؛ چه بد است آنچه برمی‌دارند» و چه زشت است آنچه بر دوش می‌کشند! یعنی: آنها در حالی حشر می‌شوند که گناهانشان بر پشت‌شان است تا به سبب آن عذاب شوند.

﴿وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَعِبٞ وَلَهۡوٞۖ وَلَلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٣٢ [الأنعام: ۳۲].

«و زندگانی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست‌» مراد آیه‌، تکذیب این سخن کفار است که: حیاتی جز این زندگانی دنیا نیست‌. لذا بشر باید بداند که حیات حقیقی‌ای که باید برای آن کار کرد، همانا حیات آخرت است زیرا حیات آخرت‌، دائمی و ناگسستنی است «و قطعا سرای آخرت برای کسانی که پرهیزگاری می‌کنند» از شرک ومعاصی «بهتر است‌» این عبارت دلیل بر آن است که جز اعمال متقیان هرچه هست‌؛ بازی و سرگرمی و بیهودگی است «آیا درنمی‌یابید»؟ و اندیشه نمی‌کنید تا ایمان آورید؟ و آیا به بی‌ارزش بودن زندگی دنیا نسبت به زندگی آخرت هیچ نمی‌اندیشید تا برای آخرت عمل کنید؟ آخر باید بیندیشید که حیات‌؛ محدود به این مقطع کوتاه عمر دنیوی نیست بلکه حیات از نظر طولی در عمق زمان‌، از نظر عرضی در عمق آفاق و از نظر عمقی در ژرفای عوالم بی‌کران باری تعالی امتداد یافته و از نظر حقیقت خود هم متنوع است‌.

﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ٣٣ [الأنعام: ۳۳].

«همانا می‌دانیم که آنچه آنان می‌گویند تو را اندوهگین می‌کند» یعنی: پس اندوهگین نباش که «در واقع آنان تو را تکذیب نمی‌کنند» یعنی: به شخص تو نسبت دروغگویی نمی‌دهند زیرا آنان به راستگویی و صداقت شخص تو معترفند ولی تکذیب آنها به آنچه که از پیام الهی به همراه آورده‌ای‌، برمی‌گردد، از این جهت فرمود: «ولی ستمکاران آیات الله را انکار می‌کنند» یعنی: آنها درحقیقت آیات الهی و کتاب وی را تکذیب می‌کنند. چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است: ابوجهل به‌رسول اکرم ص گفت: بدان که ما شخص تو را دروغگو نمی‌شناسیم ولی آنچه راکه با خود آورده‌ای‌، دروغ می‌دانیم‌. در روایت دیگری آمده است که گفت:... به‌خدا سوگند که من می‌دانم او پیامبر است ولی ما چه وقت پیرو طایفه «عبد مناف‌» بوده‌ایم که حالا باشیم‌؟!

﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣٤ [الأنعام: ۳۴].

«و هرآینه پیامبرانی پیش از تو نیز تکذیب شدند» پس طبیعت نفس بشری‌ای که به کفر آلوده شده‌، در هر عصر و زمانی این‌گونه بوده است «ولی‌» آن پیامبران «بر آنچه تکذیب شدند و بر آزاری که دیدند صبر کردند تا یاری ما به آنان رسید و برای وعده‌های الله» در یاری دادن به پیامبرانش «هیچ تغییر دهنده‌ای نیست‌» این آیه‌، دلجویی از رسول خدا ص و تسلی بخش ایشان است‌. یعنی: ای رسول گرامی ما! بر آزارها و انکارها شکیبا باش و به پیامبران پیش از خود اقتداکن و اندوه نخور چنان‌که آنان بر آزارها و انکارها صبر پیشه کردند تا پیروزی و نصرت ما به تو نیز برسد چنان‌که به ایشان رسید و تو یقینا بر دروغ انگاران پیروز و غالب هستی ـ و سپاس خدای را که چنین هم شد «و همانا از اخبار پیامبران به تو رسیده است‌» یعنی: بعضی از اخبار پیامبران و کیفیت نجات دادن ایشان و همراهان مؤمن‌شان و اینکه چگونه خدای تکذیب‌کنندگان را هلاک گردانید، به تو رسیده است پس این اخبار، خود دلیل روشن آن است که سرانجام ما تو را پیروز می‌گردانیم‌.

﴿وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِيَهُم بِ‍َٔايَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ٣٥ [الأنعام: ۳۵].

«و اگر رویگردانی آنان بر تو گران می‌آید» آری‌! رویگردانی قوم رسول خدا ص از اجابت دعوت حق بر ایشان سخت گران می‌آمد و آن را بسیار بزرگ انگاشته بر آن سخت اندوهگین می‌شدند پس خدای سبحان به آن حضرت ص روشن‌ساخت که آنچه از رویگردانی کفار از دعوت حق می‌بینند، خواه‌ناخواه روی دادنی است‌، بدان جهت که این کار در علم او سبقت گرفته است لذا اصلاح حال‌شان قبل از آن که او بدان اذن دهد، از توان آن حضرت ص خارج است‌.آری‌! اگر رویگردانی آنان بر تو گران می‌آید؛ «پس اگر می‌توانی که نقبی در زمین بجویی‌» تا از آن نقب برای آنان نشانه و معجزه‌ای بیاوری «یا نردبانی درآسمان‌» بجویی «تا برای آنان معجزه‌ای بیاوری‌» چنین کن‌! ولی چنین نتوانی کرد پس حزن و اندوه را کنار بگذار. آری‌! خدای سبحان در این امر که به‌پیامبرش ص معجزه حسی دائمی نداد، حکمت روشنی قرار داده است زیرا اگر اوبه پیامبرش معجزه‌ای می‌داد که به وسیله آن کفار را به ایمان آوردن ناچار سازد، در آن صورت‌، برای «تکلیف‌» که مدار آن بر ابتلا و امتحان بندگان است‌، هیچ معنی و موضوعیتی باقی نمی‌ماند، به همین دلیل است که فرمود: «و اگر خدا می‌خواست‌، قطعا آنان را بر هدایت گرد می‌آورد» به شیوه اجبار و اکراه ولی او این‌کار را نخواست بلکه موضوع را به انتخاب خود آنان وا گذاشت ـ و از آن خداست حکمت بالغه «پس از جاهلان نباش‌» زیرا شدت اشتیاقت به اجابت کفار و سختی اندوهت بر اعراض آنان ـ قبل از آن که خداوند متعال به ایمانشان اذن دهد ـ از کارکرد اهل جهل است و تو قطعا از آنان نیستی‌. یا: از کسانی نباش که این حقیقت را نمی‌دانند و حکمت‌های بزرگ حق تعالی را در این کار درنمی‌یابند.

﴿إِنَّمَا يَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ يَسۡمَعُونَۘ وَٱلۡمَوۡتَىٰ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَيۡهِ يُرۡجَعُونَ٣٦ [الأنعام: ۳۶].

«تنها کسانی اجابت می‌کنند» دعوت حق را «که می‌شنوند» به شنوایی فهم و قبول‌، بدان‌گونه که عقل اقتضا می‌نماید و فهم ایجاب می‌کند؛ که گروه یاد شده از آنان نیستند بلکه آنان به منزله مردگانی هستند که نه می‌شنوند و نه درک می‌کنند «و مردگان را خداوند در روز قیامت برمی‌انگیزد پس به‌سوی او بازگردانیده می‌شوند» یعنی: چنان‌که خداوند أ در روز قیامت مردگان را برمی‌انگیزد، همین‌طور ممکن است که دل‌های مرده این گروه کفار را به‌سوی فهم آنچه که تو به‌همراه‌آورده‌ای‌، متمایل و راهیاب گردانیده و این دلمردگان را زنده دل گرداند. ابن‌کثیرمی‌گوید: «خدای کفار را که مرده‌دل اند، به تن مردگان تشبیه کرد و این از باب تهکم و استهزای آنهاست‌».

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن يُنَزِّلَ ءَايَةٗ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٣٧ [الأنعام: ۳٧].

«و گفتند: چرا آیه‌ای از سوی پروردگارش بر او نازل نشده‌است‌«؟ مرادشان از (آیه‌) در اینجا، نشانه و معجزه‌ای است که به ایمان آوردن ناچارشان گرداند، مانند فرودآوردن فرشتگان در جلو چشم آنان‌، یا برکندن کوه و بالابردن آن برفراز سرشان‌... پس خدای به پیامبرش دستور داد: «بگو» ای پیامبر ص درپاسخ آنان «بی‌گمان خداوند قادر است برآن که آیه‌ای فروفرستد» بر من که شما را به ایمان آوردن مجبور گرداند ولی او این کار را نکرد تا فایده «تکلیف‌» که ابتلا وامتحان است‌، نمایان گردد. همچنان‌، اگر حق تعالی نشانه‌ای از آن دست که آنان طلب کردند، نازل می‌کرد، دیگر بعد از نزول آن نشانه‌، به آنان مهلت نمی‌داد بلکه اگر ایمان نمی‌آوردند، بی‌درنگ عذابشان می‌کرد «ولی بیشتر آنان نمی‌دانند» که خداوند أ بر فرودآوردن معجزه پیشنهادی آنان قادر است‌، همچنان نمی‌دانند که در صورت فرودآوردن این معجزه پیشنهادی‌، فرجام آن‌، چه‌قدر برای‌شان سنگین و فاجعه‌بار خواهد بود.

﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ يَطِيرُ بِجَنَاحَيۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُكُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يُحۡشَرُونَ٣٨ [الأنعام: ۳۸].

«و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست و نه هیچ پرنده‌ای که با دو بال خویش می‌پرد مگر آن که آنها» نیز «امت‌هایی همانند شما هستند» یعنی: آنها گروهها و دسته‌های گوناگونی همانند شما هستند که هریک در پیدایش‌، چگونگی زیست‌، تجمع‌، تغذیه‌، نیاز به کارپرداز و مدبر... و غیر این از شئون زندگی خویش‌، دارای نظام وبرنامه مخصوص به خود می‌باشند و خدای آنان را نیز همچون شما آفریده و روزی داده است و این گروههای مختلف از مخلوقات خدای عزوجل نیز، در حیطه علم و تقدیر و سلطه و احاطه وی قرار دارند. به قولی‌دیگر: (أمثالکم: همانند شما هستند) به این معنی است: این امت‌ها نیز در ذکر خدای و راهیابی فطری به‌سوی وی و برخورداری از هدایت تکوینی‌، همانند شما هستند. قید پرواز پرندگان با (دو بال‌)، برای نفی مجاز و تأکید بر اراده معنای‌حقیقی پرواز است‌. «در کتاب هیچ چیزی را فروگذار نکرده‌ایم‌» از امور شما و امور این امت‌ها. مراد از «کتاب‌»، لوح محفوظ است زیرا خداوند متعال تمام حوادث را در آن به ثبت رسانده‌است‌. یا مراد؛ قرآن است‌. یعنی: هیچ چیز از آنچه را که خلق به بیان آن نیاز دارند، فروگذار نکردیم‌، مگر اینکه قرآن را فراگیر آن‌ساختیم‌.

بیان حقیقت جامعیت و فراگیری قرآن کریم در سیاق ذکر انواع جنبندگان زمین‌، به اعجاز علمی قرآن کریم اشاره دارد، که علم زیست‌شناسی گوشه‌هایی از این اعجاز را به نمایش گذاشته‌است‌.

«پس همه به‌سوی پروردگارشان محشور می‌شوند» یعنی: همه امت‌های مذکور، در قیامت حشر می‌شوند. این تعبیر براین حقیقت دلالت دارد که امت‌های جنبنده و پرنده نیز همچون بنی‌آدم محشور می‌شوند. از ابوهریره س روایت شده‌است که فرمود: «هیچ جنبنده و پرنده‌ای نیست مگر اینکه در روز قیامت محشور خواهد شد، آن‌گاه برای برخی از آنها از برخی دیگر قصاص گرفته می‌شود، حتی ازحیوان شاخ‌دار برای حیوان بی‌شاخ‌، سپس به آن حیوان گفته می‌شود: به خاک‌تبدیل شو! و در این هنگام است که کافر می‌گوید: (یا لیتنی کنت ترابا: ای کاش‌من هم خاک بودم‌!). اما به قولی: مراد از «حشر» در اینجا، مرگ این جانوران است‌. به قولی‌دیگر: مراد از «حشر»، حشر کفار است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا صُمّٞ وَبُكۡمٞ فِي ٱلظُّلُمَٰتِۗ مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ وَمَن يَشَأۡ يَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٣٩ [الأنعام: ۳٩].

«و کسانی که آیات ما را دروغ انگاشتند، کرند» یعنی: با گوش‌هایشان سخن حق را نمی‌شنوند «و گنگ‌اند» با زبانهایشان سخن حق را نمی‌گویند «و در تاریکی‌هایند» یعنی: در تاریکی‌های کفر و جهل و حیرت سرگشته‌اند و به چیزی که صلاحشان در آن است‌، راهیاب نمی‌شوند زیرا از بینایی‌ها و شنوایی‌هایشان بهره نمی‌گیرند، از این رو همچون حواس‌باختگانی هستند که به هیچ حال ازحواس خود بهره گرفته نمی‌توانند، همانند شخص کر و کور و لالی که در تاریکی سختی دست‌وپا می‌زند، نه می‌تواند راهش را ببیند، نه مردم را به‌یاری فراخواند تا او را راهنمایی کنند و نه هم کسی او را از دور می‌بیند تا راهنمایی‌اش کند پس‌چگونه چنین کسی به‌سوی راه نجات رهنمون می‌شود و به مقصد خویش می‌رسد؟ «الله هرکه را بخواهد، گمراه می‌کند و هرکه را بخواهد، بر راه راست قرارش می‌دهد» به این شیوه که او را به سوی اسلام هدایت می‌کند.

این آیه دلیل بر آن است که: حق تعالی خالق افعال است و معاصی شامل اراده ویاند و وضع «اصلح‌» بر او واجب نیست‌.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتَكُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ أَوۡ أَتَتۡكُمُ ٱلسَّاعَةُ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَدۡعُونَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٤٠ [الأنعام: ۴۰].

«بگو» ای پیامبر ص «به من خبر دهید: اگر عذاب الهی به شما دررسد، یا قیامت به شما دررسد، آیا کسی جز خدا را می‌خوانید»؟ یعنی: آیا در این حالت ـ که حالت رسیدن عذاب یا برپایی قیامت است ـ کسی غیر خدا أ را ـ از قبیل بتانی که پرستش می‌کنید ـ به زاری می‌خوانید، یا فقط خدای سبحان را می‌خوانید؟ «اگر راستگویید» در این ادعای خود که بتان شما نفع و ضرر می‌رسانند و چنان‌که می‌پندارید، خدایانند؟

﴿بَلۡ إِيَّاهُ تَدۡعُونَ فَيَكۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَيۡهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوۡنَ مَا تُشۡرِكُونَ٤١ [الأنعام: ۴۱].

«نه بلکه تنها او را می‌خوانید» نه دیگران را. آری‌! در آن احوال سخت که پریشانی بر شما چیره شده و دستتان از اسباب مادی کوتاه می‌گردد، فقط او را می‌خوانید، آن هم با نهایت اخلاص و تضرع «پس‌» خداوند متعال «اگر بخواهد آنچه را که برای دفع آن دعا می‌کنید، دفع می‌کند» و آن عذاب و وحشت را از شما برمی‌دارد «و آنچه را که برای او شریک قرار داده‌اید، فراموش می‌کنید» از بتان و مانندآنها پس در آن حال نه آنها را می‌خوانید و نه دفع بلیه‌ای را که در آن افتاده‌اید، از آنها انتظار دارید بلکه از آنها همانند روگردانی فراموشکار، رو برمی‌گردانید زیرا می‌بینید که در آن هنگام از آنها برای شما هیچ سودی متصور نیست‌. آری‌! بازگشت انسان در مواقع سختی به سوی خدای عزوجل‌، خود دلیل قاطعی است براین که ایمان به خدا أ و یگانگی وی‌، در فطرت انسان سرشته شده است‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَتَضَرَّعُونَ٤٢ [الأنعام: ۴۲].

«و به‌یقین ما به‌سوی امت‌هایی که پیش از تو بودند، پیامبرانی فرستادیم و آنان را به بأساء دچار ساختیم‌» بأساء: فقر و مصایب در اموال است «و به ضراء» ضراء: بیماری و مصایب در ابدان است «تا زاری کنند» یعنی: تا ما را با تضرع که همانا شکستگی و خاکساری است بخوانند و از گناهان خویش توبه کنند زیرا قاعده این است که دل‌ها در هنگام فرود آمدن سختی‌ها، خاشع و فروتن می‌شوند.

﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰكِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٤٣ [الأنعام: ۴۳].

«پس چرا وقتی که عذاب ما به سراغشان آمد، تضرع نکردند» به سبب شدت تمرد و افراط در کفر چنان‌که می‌فرماید: «ولی‌» حقیقت این است که «دلهایشان قسی‌شد» یعنی: سخت و درشت شد پس از این عذاب درس عبرت نگرفته بلکه بر سرکشی‌شان افزودند «و شیطان‌، کار و کردارشان را در نظرشان آراست‌» یعنی: با مصمم ساختن‌شان بر کفر، به اغوایشان پرداخت‌.

﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤ [الأنعام: ۴۴].

«پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند» یعنی: چون هشدارها و تذکرهای عبرت‌انگیز ما در یادآوری مصیبتهای مالی و جانی‌، هیچ اثری از پندپذیری و دردوسوز در آنان ایجاد نکرد و از این پندها روی برتافتند؛ «درهای همه چیز را بر آنان گشودیم‌» یعنی: از باب «استدراج‌»، درهای نعمت را با همه انواع آن به روی آنان باز کردیم «تا چون به آنچه داده شده بودند» ازنعمت‌های گونه‌گون «شاد شدند» به شاد شدن سرمستی و ناسپاسی و گردنکشی و تکبر و پنداشتند که از این همه رفاه و نعمت به سبب آن برخوردار گشته‌اند که کفر و انکارشان درست و برحق است‌؛ «ناگهان آنان را فروگرفتیم‌» به‌طور غیرمترقبه و به‌گونه‌ای که اصلا انتظار آن را نداشتند «پس یکباره نومید شدند» مبلس: کسی‌است که به سبب شدت بدبختی و بدروزی‌ای که بر وی فرود آمده است‌، غرق حزن و اندوه گردیده و از هرخیری مأیوس می‌شود.

اگر به تاریخ‌، نگاهی گذرا داشته باشیم‌، ملاحظه می‌کنیم که واقعیت زندگی بشر، نمونه چنین امت‌هایی را فراوان شناخته است‌؛ زیرا امت‌های بسیاری را می‌یابیم که خدای سبحان آنها را در اوج مدنیت و رفاه و نعمت‌، به سراشیب اضمحلال و فروپاشیدگی درافگنده است و این سنت الهی است و سنت الهی را هیچ دگرگونی‌ای نیست‌. عقبه‌بن عامر س از رسول خدا ص روایت کرده است که در حدیث شریف فرمودند: «چون دیدی که خدای در عین فروروی بنده در نافرمانی‌های وی‌، به او دوست‌داشتنی‌های دنیا را می‌دهد پس بدان که آن استدراج است‌»، آن‌گاه این آیه کریمه را تلاوت کردند. همچنین از عباده‌بن‌صامت س روایت شده است که رسول خدا ص در حدیث شریف فرمودند: «چون خداوند برای قومی بقا یا رشد و بالندگی را اراده داشته باشد، به آنان وارستگی و میانه‌روی در تنعمات را ارزانی می‌کند و چون به آنان اراده نابودی و ریشه‌کن شدن را داشته باشد، در خیانتی را بر آنان می‌گشاید». آن‌گاه این آیه کریمه و آیه بعدی را تلاوت کردند.

﴿فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٥ [الأنعام: ۴۵].

«پس بنیان و ریشه ستمکاران برکنده شد» یعنی: همه آنها از اول تا آخر به طور یکپارچه ریشه‌کن و نابود شدند و بعد از آن‌، دیگر به ساحت وجود دنیوی و دوران رشد و توسعه و بالندگی باز نمی‌گردند «و سپاس خداوند راست که پروردگار جهانیان است‌» یعنی: سپاس خدای را بر نابودی آنان‌.

این آیه به مؤمنان می‌آموزد که باید در هنگام فرودآمدن نعمت ها ـ که نابودی ظالمان از بزرگ‌ترین آنهاست ـ خدای را ستایش گویند زیرا ظالمان ـ یعنی آنان که در زمین فساد کرده و در صلاح نمی‌کوشند ـ بر بندگان خدای از هر سختی و مصیبتی سخت‌تر و خطرناکترند. پس بارخدایا! بندگان مؤمنت را از ظلم ظالمان برهان و شر آنها را از سرشان کم کن و ریشه آنها را برکن و بر ویرانه‌های ستم آنان کاخ عدل همگانی و همه‌جایی را برافراز.

همچنین از این آیات درمی‌یابیم که: رفاه و نعمت‌، همچون ابتلای شدت‌، ابتلای دیگری است و ابتلا در نعمت‌، سخت‌تر از ابتلا در مصیبت است‌.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَخَذَ ٱللَّهُ سَمۡعَكُمۡ وَأَبۡصَٰرَكُمۡ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِكُم مَّنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِهِۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ هُمۡ يَصۡدِفُونَ٤٦ [الأنعام: ۴۶].

«بگو» ای پیامبر ص: «به من خبر دهید» یعنی به نظر شما: «اگر الله شنوایی شما را و چشمهای شما را بازگیرد» یعنی: نیروهایی را که در این دو حاسه شماست‌، از شما بازگیرد، یا هردو حاسه یادشده را کاملا محو و نابود گرداند «و بر دلهایتان مهر نهد» تا بدانجا که دیگر فهم چیزی در امکان آنها نباشد «کیست معبودی غیر از خداوند که آنها را به شما برگرداند»؟ پس در این امر خوب بیندیشید. «بنگر» ای‌محمد ص! «که چگونه آیات خود را گونه‌گون بیان می‌کنیم‌«! این جمله مفید «تعجیب: به‌شگفتی واداشتن‌» است‌، یعنی: از این بیان بلیغ و بدیع در شگفت شو. تصریف آیات: آوردن آنها بر وجوه مختلف‌؛ گاهی با هشدار و انذار، زمانی با نمایاندن عذرها، وقتی با ترغیب و گاهی با تخویف و ارعاب و تهدید است «آن‌گاه آنان روی برمی‌تابند» از این آیات‌؟!.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتَكُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ بَغۡتَةً أَوۡ جَهۡرَةً هَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٧ [الأنعام: ۴٧].

«بگو» ای پیامبر ص «به‌نظر شما اگر عذاب الله بر شما بیاید» یعنی: به من خبر دهید که اگر عذاب خدا أ به شما برسد؛ «ناگهانی‌» بغته: به‌طور غافلگیرانه و بدون بروز هیچ‌گونه نشانه و مقدمه‌ای که بر رسیدن عذاب دلالت کند «یاآشکارا» جهره: عذاب آشکار این است که بعد از بروز مقدماتی که بر وقوع آن دلالت کند، روی دهد و با آن نشانه‌ها دریابند که لابد عذاب الهی آمدنی است‌.آری‌! اگر چنین شود؛ «آیا جز قوم ستمکار هلاک می‌شوند»؟ یعنی: قطعا اگر چنین شود، جز گروهی که با کفر به پروردگار بر خود ستم کرده‌اند، به عذاب وخشم الهی نابود نمی‌شوند.

﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَۖ فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٤٨ [الأنعام: ۴۸].

«و ما پیامبران را نمی‌فرستیم جز بشارت‌دهنده‌» به وعده پاداش بزرگ برای کسانی که از ایشان پیروی کنند «و بیم‌دهنده‌» از عذاب سخت برای کسانی که ایشان را نافرمانی کنند «پس هرکه ایمان آورد» به آنچه که پیامبرانبا خودآورده‌اند «و اصلاح کرد» حال خود را با انجام دادن آنچه که پیامبرانبه‌سوی آن فرامی‌خوانند «پس هیچ بیمی‌» به هیچ وجهی از وجوه «بر آنان نیست‌» نسبت به آینده‌ای که پیش رو دارند «و نه اندوهگین می‌شوند» بر آنچه که از دنیا از دست داده‌اند.

﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَمَسُّهُمُ ٱلۡعَذَابُ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ٤٩ [الأنعام: ۴٩].

«و کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند، به آنان به‌سبب فسقشان عذاب می‌رسد» یعنی: به‌سبب خارج شدنشان با کفر از دایره فرمان‌های خدای عزوجل‌، به عذاب گرفتار می‌شوند.

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَكُمۡ إِنِّي مَلَكٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ٥٠ [الأنعام: ۵۰].

«بگو» ای پیامبر ص «به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های‌» قدرت «خدا نزد من است‌» تا هر معجزه‌ای را که پیشنهاد کنید، بیاورم‌«و نمی‌گویم که غیب را می‌دانم‌» تا از امور ناپیدا به شما خبر داده و شما را از رویدادهایی که در روزگاران آینده واقع خواهد شد، آگاه گردانم‌.

گفتنی است که خداوند أ پیامبرش را بر پاره‌ای از علوم غیب آگاه گردانید و به هر مسلمان دیگری نیز گاهی امر حقی را الهام می‌کند ـ که چه‌بسا این نیز به نوعی با امر غیبی‌ای پیوند داشته باشد ـ ولی باید دانست که این اساس و زیر بنایی نیست که یک مسلمان همه امور خویش را بر آن بنا کند.

«و به شما نمی‌گویم که من فرشته هستم‌» تا مرا به کارهای خارق العاده‌ای مکلف گردانید که بشر تاب‌وتوان آن را ندارد «من جز آنچه را که به‌سویم وحی می‌شود» و به تبلیغ آن برای شما مأمور گردیده‌ام «پیروی نمی‌کنم‌» و حتی یک سر سوزن هم از آن تخطی نمی‌نمایم «بگو» ای پیامبر ص «آیا نابینا و بینا برابرند»؟ یعنی: گمراهان و هدایت‌یافتگان‌، یا کافر و مسلمان‌، هرگز با هم برابر نیستند «آیا تفکر نمی‌کنید» در این امر تا عدم برابری میان آنها را دریابید و آن‌گاه از روش کسانی پیروی کنید که حق را دیده و راه را یافته‌اند؟

﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٥١ [الأنعام: ۵۱].

«و به وسیله قرآن کسانی را که از محشورشدن در نزد پروردگارشان اندیشناکند، هشدار بده‌» زیرا هشدار دادن در آنها تأثیر می‌کند، به سبب اینکه خداترس‌اند، برخلاف کسانی از گروه‌های کفر که به سبب انکار رستاخیز، از حشرونشر نمی‌ترسند و بنابراین‌، هشدار دادن در آنها تأثیری نمی‌کند.

این آیه دربرگیرنده همه کسانی است که به برانگیخته‌شدن پس از مرگ ایمان دارند؛ اعم از مسلمانان‌، اهل ذمه و برخی از مشرکانی که هرچند ـ در اصل ـ روز حشر را باور ندارند ولی از آن بیم دارند که خبر دادن رسول خدا ص در این مورد، صحت داشته باشد. بنابراین‌، کسانی که به معاد اعتقاد داشته و از فرا رسیدن آن بیمناک اند، پنددادنشان مفیدتر و هشدار دادنشان سودمندتر است‌. و این خود نشان‌دهنده آن است که اولین قضیه مهم در دعوت اسلامی‌؛ قضیه ایمان است‌. چنان‌که روایت شده‌است که ابن‌عمر ب فرمود: «قبل از آن که قرآن به ما آموخته شود، ایمان به ما داده می‌شد». «برای آنان بجز الله هیچ دوست و شفیعی نیست‌» یعنی: به وسیله قرآن کسانی را هشدار بده که از آن بیمناکند که جز خداوند أ هیچ دوست و یاور و شفاعت‌گری نداشته باشند تا آنان را یاری ونصرت دهد، یا در نزد خدای شفاعت و سفارش آنان را بکند تا در نتیجه از عذاب وی نجات یابند «باشد تا پرهیزگاری کنند» یعنی: به وسیله این هشدار، در زمره اهل تقوی درآیند.

این آیه‌، پندار کسانی از کفار معترف به حشر را رد می‌کند که تصور می‌کنند؛ پدران یا بتانشان برای‌شان شفاعت می‌کنند و آنان منحرفان اهل کتاب‌، یا مشرکانی هستند که می‌پندارند؛ بتان برای‌شان شفاعت می‌کنند.

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِكَ عَلَيۡهِم مِّن شَيۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَكُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٢ [الأنعام: ۵۲].

از ابن‌مسعود س دربیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده‌است که فرمود: مصعب‌، بلال‌، عمار، خباب و غیر آنها از ضعفا و فقرای مسلمانان در محضر رسول خدا ص بودند، که گروهی از اشراف قریش نزد آن حضرت ص آمدند و گفتند: ای محمد! آیا به همین گروه بی‌همه‌چیز دل خوش کرده و از قومت بریده‌ای‌؟ آیا همین گروه بینوا هستند که خداوند از میان ما بر آنان منت نهاده است‌؟ آیا می‌پنداری که ما پیرو همین‌ها می‌شویم‌؟! آنان را از خود بران‌! شاید اگر آنان را برانی‌، ما از تو پیروی کنیم‌! همان بود که نازل شد: «و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان به نیایش می‌خوانند در حالی‌که خشنودی او را می‌خواهند، از خود مران‌» یعنی: کسانی را که صبح و شام برای حق تعالی نماز می‌گزارند و ذکر او را بر دل و بر زبان دارند در حالی‌که در عبادت خود اخلاص داشته و جز رضای او هیچ هدف و مرام دیگری را دنبال نمی‌کنند، از خود مران‌. سعیدبن مسیب می‌گوید: «مراد، ادا کنندگان نمازهای فرض اند». آری‌! اینان را از خود مران بلکه از نزدیکان و رازداران خود قرار بده «چیزی از حساب آنان بر تو و چیزی از حساب تو بر آنان نیست‌» نه تو عهده‌دار چیزی از حساب آنان هستی و نه آنان عهده‌دار چیزی از حساب تو پس دیگر چرا آنان را از خود می‌رانی‌؟ پس به آنان روی آور، با آنان بنشین و مبادا به انگیزه رعایت حق کسانی که در دین و فضل به پایه و مقام آنها نیستند، آنان را از خود برانی «که برانیشان و از ستمکاران گردی‌» یعنی: اگر آنان را برانی‌، از ستمکاران می‌گردی‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّيَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنۢ بَيۡنِنَآۗ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰكِرِينَ٥٣ [الأنعام: ۵۳].

«و بدین‌گونه ما برخی از آنان را به برخی دیگر آزمودیم‌» یعنی: مستکبران را با مستضعفان آزمودیم و امتحان کردیم «تا بگویند» مستکبران و گردنکشان «آیا اینانند» کسانی «که خدا از میان ما بر آنان منت نهاده است‌» و آنان را با واصل کردن به حق‌، گرامی داشته است‌؟ در حالی‌که ما رؤسا و پیشوایان قوم هستیم‌؟ خداوند متعال فرمود: «آیا خداوند خود به احوال شکرگزاران آگاه‌تر نیست‌«؟ پس شما را چه شده است که جاهلانه اعتراض می‌کنید و منکر فضل فضلا می‌گردید؟.

شایان یادآوری است که غالب پیروان رسول خدا ص در آغاز بعثت‌، مستضعفان و بینوایان ـ از مردان و زنان و بردگان ـ بودند و از اشراف ـ جز اندکی ـ از آن حضرت ص پیروی نکردند، که خدای در این آیات‌، از این مستضعفان و همه مستضعفان دیگری که در طول تاریخ‌، پیشگام پذیرفتن حق و پیشاهنگ قافله آن می‌شوند، تجلیل کرده است‌.

﴿وَإِذَا جَآءَكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۖ كَتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ أَنَّهُۥ مَنۡ عَمِلَ مِنكُمۡ سُوٓءَۢا بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَأَنَّهُۥ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٥٤ [الأنعام: ۵۴].

«و چون کسانی که به آیات ما ایمان دارند، نزد تو آیند» آنان همان مستضعفان مؤمنی هستند که خداوند أ پیامبرش را از راندن ایشان نهی کرد «پس بگو» ای پیامبر ص برای خوش ساختن خاطر و تجلیل و گرامی داشت مقدم‌شان: «سلام بر شما». یا معنی این است: سلام خداوند أ را به آنان برسان‌. و چنان بود که رسول خدا ص بعد از نزول این آیه‌، هر وقت آن مستضعفان را می‌دیدند، در سلام گفتن بر ایشان‌، سبقت می‌جستند «پروردگارتان بر خود رحمت را لازم گردانیده‌» یعنی: به آن مستضعفان بگو که پروردگارتان از روی فضل و احسان خویش‌، این رحمت و مهربانی را بر خود واجب گردانیده پس ایشان را به رحمت وسیع پروردگارشان مژده بده‌. به قولی‌دیگر، معنی این است: پروردگارتان در لوح محفوظ برخود رحمت را نوشته است‌. «هر کس از شما که از روی جهالت مرتکب کار ناشایستی شود» یعنی: کار جاهلان را انجام دهد، نه کار اهل حکمت و تدبیر را [۵۳] «آن‌گاه بعد از آن‌» یعنی: بعد از ارتکاب آن عمل زشت «توبه کند و اصلاح نماید» آنچه را که با معصیت و گناه فاسد کرده بود پس‌، از روی اخلاص به راه صواب و عمل طاعت بازآید «بداند که خداوند آمرزنده مهربان است‌» بر اهل ایمان می‌آمرزد و رحم می‌کند.

﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِتَسۡتَبِينَ سَبِيلُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٥٥ [الأنعام: ۵۵].

«و بدین‌سان آیات خود را به روشنی بیان می‌داریم‌» در امر دین و حکم هر گروهی را با نسبتی که به دین دارند، به تفصیل و توضیح تمام روشن می‌سازیم «تا راه و رسم مجرمان آشکار گردد» یعنی: تا ای پیامبر ص! راه و روش کافران و معاندانی که تو را به راندن مستضعفان امر می‌کنند، از راه و روش مؤمنان‌، بر تو متمایز گردد.

﴿قُلۡ إِنِّي نُهِيتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَكُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ٥٦ [الأنعام: ۵۶].

«بگو» ای پیامبر ص «من نهی شدم‌» یعنی: به ادله سمعی و عقلی برگردانیده شدم از این «که آن کسانی را که شما بجز الله می‌پرستید، عبادت کنم‌. بگو: من از هوا و هوس‌های شما» یعنی: از راه و رسم‌ها و هدفهای فاسدتان که مسبب افتادن در گمراهی می‌شود «پیروی نمی‌کنم‌» از قبیل این خواسته که معبودان باطلتان راپرستش کنم و مستضعفان مؤمن را از خود برانم‌! «آن‌گاه‌» اگر از هوا و هوس‌های شما پیروی کنم «گمراه شده باشم و از راه‌یافتگان نباشم‌».

آیه کریمه روشن می‌سازد که پیروی از هوا و هوس‌، سبب فروافتادن در گمراهی است و آنان به همین سبب‌، از راه‌یافتگان نبودند.

﴿قُلۡ إِنِّي عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبۡتُم بِهِۦۚ مَا عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦٓۚ إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ يَقُصُّ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰصِلِينَ٥٧ [الأنعام: ۵٧].

«بگو» ای پیامبر ص «هرآینه من از سوی پروردگار خود بر حجت آشکاری هستم‌» یعنی: من از جانب پروردگار خود به پشتوانه برهان و یقین روشنی استوار هستم و شک و هوا و هوس‌، تکیه‌گاه من نیست چنان‌که شما در پیروی از شبهات باطل و شک‌ورزیهای بی‌اساس‌، هیچ تکیه‌گاهی جز هوس‌های ناروا ندارید «و شما آن را دروغ پنداشتید» یعنی: پروردگار را، یا حجت آشکار را. «آنچه به‌شتاب از من می‌طلبید» از عذاب الهی «در نزد من نیست‌» یعنی: در اختیار من‌نیست‌. نقل است که مشرکان از فرط تکذیب و از روی استهزا و تمسخر، خواستار نزول عذاب عاجل و شتابان الهی می‌شدند. بعضی در معنای آن گفته‌اند: معجزاتی‌که از من به شتاب می‌طلبید در نزد من نیست «حکم جز به‌دست خداوند نیست‌» در همه‌چیز، از جمله در اجابت یا عدم اجابت درخواست عجولانه عذاب‌، یا فرودآوردن معجزات «او گویای حق است‌» یعنی: خداوند متعال در آنچه که بدان حکم می‌کند، بیان‌کننده حق و حقیقت است و هیچ حکمی از احکام وی خالی ازحکمت نیست‌. یا او بیان کننده قضایای حق است «و او بهترین فیصله‌کنندگان است‌» میان حق و باطل‌، با آنچه که در میان بندگانش حکم می‌کند و فیصله می‌دهد. فصل: قضاوت و داوری است‌.

﴿قُل لَّوۡ أَنَّ عِندِي مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۗ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِٱلظَّٰلِمِينَ٥٨ [الأنعام: ۵۸].

«بگو» ای پیامبر ص «اگر آنچه را به شتاب از من می‌طلبید، نزد من بود» یعنی: اگر فرودآوردن عذاب درخواست شده شما در توان من بود «همانا کار بین من وشما یکسره می‌شد» زیرا آن را بر شما فرود می‌آوردم‌، آن‌گاه دیگر کار میان من و شما به انجام خود می‌رسید «و خداوند به ستمکاران آگاه‌تر است‌» به همین جهت‌، عذاب را ـ به‌مقتضای علم و حکمتش ـ در وقت مناسب آن فرود می‌آورد.

﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٥٩ [الأنعام: ۵٩].

بعد از این گفت وگوی طولانی که خدای میان پیامبرش و معاندان دین حق ترتیب داد، اینک سیاق آیات به موضوع علم الهی می‌پردازد: «و کلیدهای غیب‌» یعنی: گنجینه‌های غیب‌. یا کلیدهای گنجینه‌های غیب «تنها نزد اوست‌، هیچ کس جز او آن را نمی‌داند» یعنی: احدی از خلقش به چیزی از امور غیبی‌ای که او علم آنها را به خودش مخصوص ساخته‌، آگاهی ندارد.

این آیه‌، اباطیل و یاوه‌گویی‌های کاهنان‌، منجمان‌، رمالان و دیگرانی را که مدعی دانستن اموری فراتر از حد و شأن خویش هستند، دفع می‌کند. در حدیث شریف آمده است: «هر کس نزد عراف (کاهن‌، منجم‌، رمال‌) برود و از او چیزی را سؤال کند، چهل شب از وی نمازی پذیرفته نمی‌شود». همچنین درحدیث شریف راجع به «علم غیب‌» آمده است: «کلیدهای غیب پنج چیز است که جز خدای سبحان کسی به آنها علم ندارد:

۱- کسی جز خدا أ نمی‌داند که فردا چه‌کاری انجام می‌دهد.

۲- کسی جز خدا أ نمی‌داند که در رحم‌ها چیست «از اوصاف اخلاقی و ایمانی‌جنین‌».

۳- کسی جز خدا أ نمی‌داند که باران چه‌وقت نازل می‌شود.

۴- کسی جز خدا أ نمی‌داند که قیامت چه‌وقت برپا می‌شود.

۵- و کسی جز خدا أ نمی‌داند که در کدام سرزمین می‌میرد» [۵۴].

«و آنچه را در خشکی و دریاست‌» از نبات و حیوان و جماد و جواهر و عناصر وغیره «می‌داند» به علم تفصیلی «و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر اینکه آن را می‌داند» یعنی: هیچ برگی از هیچ درختی فرونمی‌افتد، مگر اینکه حق تعالی به آن آگاه است و شمار، زمان و مکان سقوط آن را می‌داند «و هیچ دانه‌ای‌» نیست «در تاریکی‌های زمین‌» یعنی: در اماکن تاریک آن‌، چون بطن زمین «و هیچ‌تر وخشکی نیست‌» این تعبیر، شامل تمام موجودات می‌شود «مگر اینکه در کتابی روشن ثبت است‌» که همانا لوح محفوظ، یا علم خداوند متعال می‌باشد.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُم بِٱلَّيۡلِ وَيَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ ثُمَّ يَبۡعَثُكُمۡ فِيهِ لِيُقۡضَىٰٓ أَجَلٞ مُّسَمّٗىۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ مَرۡجِعُكُمۡ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٦٠ [الأنعام: ۶۰].

«و اوست آن که در شب شما را قبض روح می‌کند» یعنی: در شب شما را به خواب فرو می‌برد و ارواح شما را که به وسیله آن قادر به تمییز و تصرف می‌گردید، در آن قبض می‌کند، از این‌رو گفته‌اند که: خواب مرگ صغری است‌. «و آنچه را در روز کسب کرده‌اید» یعنی: آنچه را از خیر و شر با اندامها و اعضای وجود خود در روز انجام داده‌اید «می‌داند» این تعبیر بدان معنی نیست که حق تعالی افعالی را که ما در شب انجام می‌دهیم‌، نمی‌داند، یا ما را در روز به وسیله خواب قبض روح نمی‌کند زیرا مخصوص ساختن یک چیز به یادآوری‌، دلیل بر نفی ماعدای آن نیست «سپس شما را در آن‌» یعنی: در روز «برمی‌انگیزد» مراد بیدار شدن انسان از خواب در روز است «تا میعاد معین‌» یعنی: تا میعادی که برای زندگی و رزق و روزی هر فردی از افراد بندگان تعیین شده است‌، «به‌انجام رسانده شود، سپس بازگشت شما به‌سوی اوست‌، آن‌گاه شما را از آنچه می‌کردید خبر می‌دهد» این آیه کریمه بر احاطه علم خداوند متعال به‌تمام مخلوقاتش در همه احوال و اطوار هستی و مرگشان دلالت می‌کند.

خدای در این آیه‌، خواب را «وفات‌»، و در جای دیگری آن را «مرگ‌» نامیده‌؛ بنابراین‌، از تعابیر فوق چنین برمی‌آید که ما می‌توانیم به وسیله خواب‌، چیزهایی را در مورد عالم مرگ‌، عالم برزخ‌، عذاب‌، یا نعمت‌های قبر بدانیم زیرا در همان حالی‌که ما شخص به خواب رفته را ساکن و آرام و بی‌حرکت می‌بینیم‌، ممکن است او درحال عذاب یا نعمت قرار داشته باشد و با خوابهایی که می‌بیند، این حالات را احساس کند. البته این بدان معنی نیست که حال شخص مرده و شخص به خواب‌رفته یکی است بلکه این بدان معنی است که خواب تابلویی کوچک‌شده از مرگ است‌. در حدیث شریف آمده است: «النوم اخو الموت: خواب برادر مرگ است‌».

﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۖ وَيُرۡسِلُ عَلَيۡكُمۡ حَفَظَةً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا يُفَرِّطُونَ٦١ [الأنعام: ۶۱].

«و اوست قاهر بر بندگان خود» یعنی: حق تعالی بر کار خود درباره آنها غالب است «و بر شما نگهبانانی می‌فرستد» یعنی: فرشتگانی که آنها را نگهبان شما از افتادن در آفات قرار داده‌است چنان‌که این فرشتگان‌، اعمال شما را نیز نگاه می‌دارند. در حدیث شریف آمده است: «در میان شما فرشتگانی در شب و فرشتگانی در روز پی‌درپی می‌آیند، این دو گروه در نماز بامداد و نماز عصر باهم یکجا می‌شوند، سپس آنان که شب را در میان شما گذرانده بودند، عروج‌می‌کنند، آن‌گاه پروردگارشان ـ درحالی‌که او خود به کار ایشان داناتر است ـ ازایشان می‌پرسد: بندگانم را در چه حالی بجا گذاشتید؟ می‌گویند: آنان را درحالی‌ترک کردیم که نماز می‌خواندند و درحالی به میان‌شان آمدیم که نمازمی‌خواندند».

حکمت در این امر که فرشتگان نگهبان‌، اعمال انسان را می‌نویسند ـ با آن که‌خدای خود به همه‌چیز از همه‌کس داناتر است ـ همانا آوردن دلیل مادی محسوسی برای اقامه حجت بر انسان است و نیز بدان جهت که اگر انسان بداند که اعمالش این‌گونه دقیق‌، ضبط و تدوین می‌شود، خود را از منهیات بازداشته و به طاعات و عبادات روی می‌آورد. «تا وقتی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، فرشتگان ما او را قبض روح می‌کنند» که این فرشتگان‌، ملک‌الموت (عزرائیل‌) ویاوران او هستند. توفته: یعنی: طلب کرد دریافت روح او را. «درحالی‌که آنان تفریط نمی‌کنند» یعنی: آن فرشتگان‌، در آنچه که بدان ـ از اکرام یا اهانت به ارواح ـ مأمور گشته اند، هیچ کوتاهی و فروگذاشتی نمی‌کنند. در اینجا بخشی ازیک حدیث شریف طولانی‌ای را که به این ارتباط در تفسیر ابن‌کثیر آمده‌است‌، نقل‌می‌کنم‌. ابوهریره س از رسول‌اکرم ص روایت می‌کند که فرمودند: «فرشتگان درحال احتضار شخص بر بالای سر وی حاضر می‌شوند پس اگر آن شخص نیکوکار باشد، می‌گویند: بیرون‌آی ای روح پاکیزه‌ای که در جسم پاکیزه‌ای بوده‌ای‌، بیرون آی خوشحال و ستوده‌، نه خشم‌آلود و ناستوده‌... و اگر شخص بدکرداری باشد، می‌گویند: بیرون‌آی ای روح پلیدی که در جسم پلیدی بوده‌ای‌، بیرون آی نکوهش شده و مژده باد تو را به جوشاب و چرکاب‌...».

﴿ثُمَّ رُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۚ أَلَا لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَهُوَ أَسۡرَعُ ٱلۡحَٰسِبِينَ٦٢ [الأنعام: ۶۲].

«آن‌گاه به‌سوی خداوند ـ مولای برحقشان ـ بازگردانیده می‌شوند» یعنی: فرشتگان موکل مرگ‌، ارواح بندگان را بعد از قبض نمودن آنها، به‌سوی خدای که مالک عادل آنهاست باز می‌گردانند «آگاه باشید که حکم از آن اوست‌» در دنیا و آخرت پس اگر خدانشناسان ظاهرا در دنیا با حق تعالی کشمکش‌می‌کنند، قطعا در آخرت چنین نیست‌؛ در آنجا حکم در ظاهر و باطن از آن اوست «و او سریع‌ترین حسابرسان است‌» لذا در کار حسابرسی و حسابگری به تأمل نیازی ندارد چنان‌که بندگان در حسابرسی به تفکر و تدبر و تأمل نیاز دارند.

﴿قُلۡ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ تَدۡعُونَهُۥ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةٗ لَّئِنۡ أَنجَىٰنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ٦٣ [الأنعام: ۶۳].

«بگو» ای پیامبر ص! «کیست که شما را از تاریکی‌های بیابان و دریا نجات می‌دهد»؟ آن‌گاه که «او را به زاری و مناجات پنهانی می‌خوانید که: اگر ما را نجات دهد» یعنی: اگر ما را نجات دهی «از این محنت‌» و شدتی که بر ما فرود آمده است «بی‌گمان از شکرگزاران خواهیم شد» برای تو به اخلاص تمام‌، در برابر نعمت نجات دادن‌مان از این سختی‌ها.

﴿قُلِ ٱللَّهُ يُنَجِّيكُم مِّنۡهَا وَمِن كُلِّ كَرۡبٖ ثُمَّ أَنتُمۡ تُشۡرِكُونَ٦٤ [الأنعام: ۶۴].

«بگو» ای پیامبر ص «الله شما را از آن‌» تاریکی‌ها و سختی‌ها «نجات می‌دهد و از هر کربی‌» کرب: غم و اندوهی است که روح انسان را می‌آزارد «و باز شما شرک می‌ورزید» به خدای سبحان بعد از آن که به شما احسان کرد؛ با رهاساختنتان ازچنگال سختی‌ها و محنت‌ها و غمها و گرفتاری‌ها در حالی‌که شریکان نمی‌توانند هیچ سودی به شما برسانند و هیچ گرفتاری‌ای را از شما برطرف کنند پس چگونه این شرک‌گزاری را به جای آن شکرگزاری‌ای که خود وعده داده بودید، قرار می‌دهید؟ چه‌قدر غافل و ناسپاس هستید؟!

﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَفۡقَهُونَ٦٥ [الأنعام: ۶۵].

«بگو» ای پیامبر ص «اوست توانا براین که بر شما عذابی را بفرستد» از همه اطراف و جوانبتان: «از بالای سر شما» و آن عذابی است که از آسمان فرود می‌آید؛ چون بارانهای ویرانگر، باریدن سنگ و صاعقه‌های مهلک ـ چنان‌که پروردگار متعال‌، قوم لوط و اصحاب فیل را سنگ‌باران کرد «یا از زیر پاهای شما» با فروبردنتان در زمین (خسف‌) و با زلزله و غرق چنان‌که فرعون را غرق وقارون را در زمین فرو برد. در حدیث شریف مربوط به «نشانه‌های قیامت‌» آمده‌است: «همانا در میان این امت‌، قذف‌، خسف و مسخ پدید می‌آید». «یا شما را گروه‌گروه به‌هم اندازد» یعنی: حق تعالی تواناست بر اینکه شما را گرفتار هواهای متضاد، نحله‌ها و اندیشه‌های مختلف‌، آرا و نظریات تفرقه‌بار و اختلاف کلمه نماید به‌طوری که سرتاپا غرق کشمکش و معارضه درونی با یک‌دیگر گردید، یا با یک‌دیگر بجنگید «و شر و بلای بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند» چون کشتن و غارت و به اسارت گرفتن همدیگر چنان‌که در عصر حاضر، امت اسلام در بسیاری از نقاط زمین مبتلای این عذاب است «بنگر چگونه آیات خود را گونه‌گون بیان می‌کنیم‌» یعنی: حجت‌ها و دلایل آشکار را از وجوه مختلف و به‌شیوه‌های گونه‌گون برای‌شان بیان می‌کنیم «باشد که بفهمند» حقیقت را پس به وسیله بیانهای متنوع و روشهای گونه‌گون‌، به‌سوی حقی که آن را برای‌شان روشن‌ساخته‌ایم‌، بازگردند. در حدیث شریف به روایت سعدبن‌ابی‌وقاص س آمده است که فرمود: روزی رسول خدا ص از محل اقامت خود در بالای مدینه‌، به‌سوی قسمت سفلای آن آمدند و چون در راهشان به مسجد بنی‌معاویه (قریه‌ای از قرای انصار) رسیدند، به آن مسجد وارد شده و در آن دو رکعت نماز گزاردند و ما نیز با ایشان نماز گزاردیم‌، آن‌گاه با پروردگارشان مناجات طولانی‌ای نمودند، سپس به‌سوی ما بازگشتند و فرمودند: «از پروردگارم سه چیز را درخواست کردم‌؛ اما او دو تا از آنها را به من داد و یکی را از من بازداشت: از او خواستم که امتم را با غرق‌نمودن و با قحطی هلاک نکند؛ و او این دو را به من عطا کرد و از او خواستم که شر وبلای آنان را در میان خودشان نیفگند (آنان را دچار اختلاف کلمه نگرداند) اما او آن را از من بازداشت‌». البته این حدیث شریف بدین معنی نیست که بخش‌هایی از این امت‌، هرگز به قحطی و غرق گرفتار نمی‌شوند بلکه به این معنی است که امت اسلام با این بلیات ریشه‌کن نمی‌شود و کاملا نابود نمی‌گردد. ابن‌کثیر نقل می‌کند که رسول‌اکرم ص در حدیث شریف فرمودند: «من بر امتم جز از ائمه (حکام) گمراه‌گر بیم ندارم زیرا چون شمشیر در میان امتم نهاده شد تا روز قیامت از میان‌شان برداشته نخواهد شد».

﴿وَكَذَّبَ بِهِۦ قَوۡمُكَ وَهُوَ ٱلۡحَقُّۚ قُل لَّسۡتُ عَلَيۡكُم بِوَكِيلٖ٦٦ [الأنعام: ۶۶].

«و آن را قوم تو دروغ شمردند درحالی که آن حق است‌» یعنی: قومت قریش‌، قرآن یا عذاب را تکذیب کردند درحالی که اینها حق و راستاند «بگو» ای‌پیامبر ص! «بر شما نگهبان نیستم‌» یعنی: من نگهبان اعمال شما نیستم تا شما را در برابر تکذیبتان کیفر دهم بلکه من رسول پروردگارم هستم و بر رسولان بلاغ باشد و بس‌.

﴿لِّكُلِّ نَبَإٖ مُّسۡتَقَرّٞۚ وَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٦٧ [الأنعام: ۶٧].

«هر خبری را مستقری است‌» یعنی: هر خبری که قرآن از آن خبرمی‌دهد ـ اعم از امور دنیا یا آخرت ـ وقت وقوعی دارد که لابد در آن وقت به‌وقوع می‌پیوندد. یا برای هر خبر در آینده سرانجامی است که این امر که آن خبر حق یا باطل بوده است‌، در آن آشکار می‌شود «و به‌زودی خواهید دانست‌» نهایت و سرانجام آنچه را که من از وقوع و نزول آن بر شما خبر داده‌ام‌. این هشداری محکم و مؤکد بر وقوع و تحقق اخبار قرآن است‌.

﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ يَخُوضُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيۡرِهِۦۚ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّكۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٦٨ [الأنعام: ۶۸].

«و چون کسانی را که در آیات ما فرو می‌روند» به قصد تخطئه‌، یا تکذیب و رد و استهزا «ببینی‌، از آنان روی گردان‌» یعنی: آنان را به‌حال خود واگذار و با آنان درگوش سپردن به همچو منکر بزرگی همراه مشو. پس اگر با گروهی نشستی و در این اثنا، آنان به کندوکاو تخطئه‌گرانه و فروروی جدال پردازانه در آیات ما پرداختند، بی‌درنگ از مجلس آنان برخیز «تا وقتی که به سخنی غیراز آن بپردازند» یعنی: تا سخنی را که با آن مغایر باشد، در میان آورند. بدین‌سان خدای رسول خویش و به‌تبع ایشان مؤمنان را، به رویگردانی و اعراض از مجالسی که در آنها به آیات خدا أ توهین روا داشته می‌شود و از هم‌نشینی و انس‌گرفتن با بدعت‌گذاران گمراه‌کننده نهی می‌کند زیرا در همنشینی و مؤانست با آنان‌، چندین برابر آفاتی است که در همنشینی با گناهکاران وجود دارد.

از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: آیه کریمه ناظر بر همنشینی با کسانی است که در آیات خدای جدال و بگومگو می‌کنند. «و اگر شیطان تو را به فراموشی انداخت‌» که از مجلس آنان برخیزی و ترکشان کنی «پس بعد از آن که به‌یاد آوردی‌» فرمان ما را «با قوم ستمکار منشین‌» بلکه دردم برخیز.

باید یادآور شد که بر انبیادر تبلیغ احکام شرع که برای‌شان واجب است‌، اصلا فراموشی روی نمی‌دهد بلکه پدید آمدن فراموشی بر ایشان‌، در امور عادی همچون سهو در اثنای نماز و مانند آن ممکن است‌.

علما گفته‌اند: هرکس در آیات خدای به ناحق و در غیرصواب فروروی کرد ـ چه مؤمن بود، چه کافر ـ باید همنشینی با وی فروگذاشته شود وآمیزش و معاشرت با فاسق مطلقا مکروه است‌، مگر اینکه معاشرت با بدعتیان وفسادپیشگان‌، به‌قصد موعظه و اندرزدهی و اصلاح مفاسدشان باشد.

﴿وَمَا عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَلَٰكِن ذِكۡرَىٰ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٦٩ [الأنعام: ۶٩].

«و چیزی از حساب کافران بر عهده پرهیزگاران نیست‌» یعنی: بر کسانی که از جدال و فروروی تخطئه‌گرانه در آیات خدا أ می‌پرهیزند، از همنشینی با فروروندگان در این آیات ـ چنانچه با آنان همنشینی کردند ـ هیچ گناهی نیست زیرا گناه فرورونده در آیات الهی‌، بر عهده خود وی است «ولی بر آنان پنددادن لازم است‌» یعنی: پرهیزگاران باید از مجلس آنان برخیزند تا با این کار خود، عظمت گناهشان را، به آنان یادآور شوند «باشد که پرهیز کنند» آن گمراهان واین عمل ناشایست خود را ترک نمایند.

تفسیر آیه کریمه دو وجه دارد: بنابر وجه اول‌؛ هم‌نشینی با کفار برای متقیان مؤمن ـ چنانچه در فروروی‌هایشان مشارکت نورزند ـ رخصت داده شده زیرا روایت شده‌است که مسلمانان گفتند: اگر ما در هر وقتی که آنان به قرآن استهزا می‌کنند، از مجالسشان برخیزیم‌، دیگر نه می‌توانیم در مسجدالحرام بنشینیم و نه طواف کنیم‌! همان بود که به ایشان در این امر رخصت داده‌شد. وجه دوم این‌است: اگر از هم‌نشینی با آنان پرهیز کردید، گناه فروروی آنان در آیات خدا أ بر عهده شما نیست‌.

﴿وَذَرِ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَهُمۡ لَعِبٗا وَلَهۡوٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَاۚ وَذَكِّرۡ بِهِۦٓ أَن تُبۡسَلَ نَفۡسُۢ بِمَا كَسَبَتۡ لَيۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ وَإِن تَعۡدِلۡ كُلَّ عَدۡلٖ لَّا يُؤۡخَذۡ مِنۡهَآۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ أُبۡسِلُواْ بِمَا كَسَبُواْۖ لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِيمٖ وَعَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡفُرُونَ٧٠ [الأنعام: ٧۰].

«و کسانی را که دین خود را» همان دین حقی که پذیرش و عمل به آن بر آنان واجب است «به بازی و سرگرمی گرفتند، رها کن‌» و هرچند مأمور رساندن حجت به آنان هستی اما دلت را آویخته آنان نکن زیرا آنها اهل تعصب و سرسختی و گردنکشی هستند «و زندگانی دنیا آنان را فریفته است‌» تا بدانجا که آن را بر حیات جاودانی آخرت ترجیح داده و منکر رستاخیز گشته‌اند «و به وسیله این قرآن اندرز ده‌، مبادا کسی به‌سبب کار و کردارش به مهلکه افتد» ابسال: تسلیم شدن شخص‌به هلاکت است‌. یعنی: چه بسا کسی‌که به وسیله قرآن پند گرفته‌، بخواهد که خود را از عذاب الهی ـ قبل از آن که بدان گرفتار آید ـ نجات دهد زیرا آن‌گاه که‌عذاب نازل شد: «او را دربرابر خداوند نه یاوری است و نه شفیعی و اگر هر فدیه‌ای بدهد، از او پذیرفته نمی‌شود» یعنی: اگر این انسانی که به عذاب الهی وا نهاده شده‌، هر فدیه و عوضی را برای رهایی خود تقدیم کند، آن فدیه از وی پذیرفته نمی‌شود و درنتیجه‌، او همچنان در مهلکه خویش دست‌وپا می‌زند «آن گروه‌» که دین‌خویش را به بازی گرفته‌اند، هم‌آنان «اند که به وبال آنچه کردند به مهلکه گذاشته شدند» یعنی: همان گروه هستند که به سبب کار و کردار خویش‌، به هلاکت‌سپرده شدند «برای آنان آشامیدنی‌ای از آب جوشان است‌» که چون آن را می‌نوشند، روده‌هایشان را قطع می‌کند «و برای آنان است عذاب دردناک‌» و سخت «به‌سبب آن که کافر بودند».

﴿قُلۡ أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعۡقَابِنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ كَٱلَّذِي ٱسۡتَهۡوَتۡهُ ٱلشَّيَٰطِينُ فِي ٱلۡأَرۡضِ حَيۡرَانَ لَهُۥٓ أَصۡحَٰبٞ يَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَى ٱئۡتِنَاۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۖ وَأُمِرۡنَا لِنُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٧١ [الأنعام: ٧۱].

«بگو» ای پیامبر ص! به این گروه کفار «آیا به جای خداوند چیزی را بخوانیم که نه سودی به ما می‌رساند و نه زیانی‌» یعنی: چگونه به جای خداوند أ بتانی را بپرستیم که اگر از آنان طالب منفعتی گردیم‌، به هیچ وجه نمی‌توانند سودی به ما برسانند چنان‌که به هیچ وجه از زیان آنها نیز بیمی نداریم‌؟ پس کسی‌که فاقد هرگونه توان و سلطه‌ای باشد، قطعا سزاوار پرستش نیست «و آیا بعد از آن که خدا ما را هدایت کرده است‌، بر پاشنه‌های خود بازگردانیده شویم‌«؟ یعنی: به سوی شرک و گمراهی‌ای بازگردیم که خدای‌سبحان ما را از آن بیرون آورده و به اسلام هدایت کرده است‌؟ «مانند کسی‌که شیطان‌ها در زمین او را از راه به در برده‌اند» آنان غول‌های بیابانی‌، یا سرکشان از جنیان‌اند که در بیابان راه را بر انسان گرفته و او را به نام و نام پدر و جدش فرامی‌خوانند و او هم ـ با این پندار که او را به راه سلامت رهنمون می‌شوند ـ از آنان دنباله‌روی می‌کند اما چون بر سر عقل می‌آید و چشم باز می‌کند، می‌بیند که او را به بیابان برهوت بی آب و علف و ناپیدایی درافگنده‌اند که در آن سربه‌نیست می‌شود و از تشنگی می‌میرد. این است مثل کسی‌که بجز خدای برحق لاشریک‌، خدایان دروغین را به پرستش گیرد. آری‌! این انسان درافتاده دردام غولان بیابان: «حیران است‌» و سرگشته‌، نه راه به‌جایی می‌برد و نه می‌داند که‌چه‌کار باید بکند تا از این مهلکه به درآید «برای وی یارانی است که او را به سوی راه راست می‌خوانند، که: به سوی ما بیا» یعنی: آن شخص سرگشته‌، در راه رفیقان و همراهانی دارد که وی را به سوی راه راستی که به مسکن و مأوایش می‌رساند، فرامی‌خوانند و به او می‌گویند: با ما بیا! اما او به سخن آنان گوش فرانمی‌دهد و از راهنمایی آنان بهره نمی‌گیرد زیرا او حیران است و نمی‌داند که کدام یک از طرفین او را به راه درست فرامی‌خوانند «بگو» ای پیامبر ص! «بی‌گمان هدایت‌، همان هدایت الهی است‌» یعنی: قطعا دین راست و درست‌، دین وی است که آن را برای بندگانش پسندیده و غیر از آن هرچه هست‌، باطل و گمراه‌کننده است «و» بگو: «دستور یافته‌ایم به اینکه تسلیم پروردگار جهانیان باشیم‌» یعنی: خالصانه او را عبادت کنیم و کسی را با وی شریک قرار ندهیم‌.

﴿وَأَنۡ أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّقُوهُۚ وَهُوَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٧٢ [الأنعام: ٧۲].

«و اینکه نماز را برپا دارید و از او بترسید» یعنی: همچنین دستور یافته‌ایم به اینکه نماز را برپا داشته و خداترس باشیم‌. پس این همان راه هدایت است «وهم‌اوست که به سویش محشور می‌شوید» یعنی: تنها و تنها به‌سوی او گرد آورده می‌شوید و حکم در محشر و بعد از آن تنها و تنها به دست اوست و در آن روز، جز آنچه از اعمال نیکو ـ که در رأس آنها تقوا و نماز است ـ پیش فرستاده‌اید، هیچ چیز دیگر به شما سودی نمی‌رساند.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ وَيَوۡمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُۚ قَوۡلُهُ ٱلۡحَقُّۚ وَلَهُ ٱلۡمُلۡكُ يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِۚ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡخَبِيرُ٧٣ [الأنعام: ٧۳].

«و او کسی است که آسمان و زمین را آفرید، به‌» آفرینشی «حق‌» یعنی: با تدبیری محکم و به عدل پس اوست آفریننده و مالک و مدبر آسمان‌ها و زمین و هرچه در آنهاست «و روزی که بگوید: موجود شو، بی‌درنگ موجود شود؛ سخن او حق‌است‌» یعنی: چون خلایق را به حشر و رستاخیز فرمان می‌دهد، جملگی از وی فرمان می‌برند، چرا که هرچیزی بی‌درنگ به‌دستور او موجود می‌شود و همه سخنان و کارهای او مبتنی بر حق و حکمت است پس چگونه ما به جای این خدای بزرگ‌، چیزی را بخوانیم که نه منفعتی به ما می‌رساند و نه زیانی و از آن گذشته‌، با پرستش آن به قهقرا برمی‌گردیم‌؟ «و روزی که در صور دمیده شود؛ فرمانروایی از آن اوست‌» صور: شاخی (شیپوری‌) است که اسرافیل‌ ÷ در آن می‌دمد، که دمیدن اول برای میراندن زندگان و دمیدن دوم برای احیای مجدد آنهاست‌. مراد در اینجا دمیدن دوم است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «درحقیقت سه نفخه (دمیدن‌) است‌، نفخه‌اول‌؛ برای ایجاد هول و هراس از قیام قیامت‌، نفخه دوم‌؛ برای هلاک ساختن خلق و نفخه سوم‌؛ نفخه برخاستن برای حضور در پیشگاه رب‌العالمین است‌» «دانای غیب و شهود است‌» خدای سبحان داناست به هر آنچه که نهان است و هر آنچه که پیداست «و اوست حکیم‌» یعنی: فرزانه استوارکار در تمام آنچه که از وی سرمی‌زند، از جمله در زنده ساختن و میراندن «آگاه‌» است به همه چیز، از جمله به حساب و جزا.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّيٓ أَرَىٰكَ وَقَوۡمَكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٧٤ [الأنعام: ٧۴].

«و یاد کن هنگامی را که ابراهیم به پدر خود آزر گفت‌» ابراهیم ابوالانبیا، دهمین‌فرد از اولاد «سام‌» جد بزرگ اعراب است که در شهر «اور» (یعنی نور) از سرزمین «کلدان‌» که هم‌اکنون به‌نام «اورفه‌» معروف است و در جنوب ترکیه درمجاورت مرز سوریه واقع شده‌، به دنیا آمد. به قولی: نام پدر ابراهیم‌، «تارح‌» بود، به قولی‌دیگر: پدرش دو نام داشت: آزر و تارح‌. آری‌! ابراهیم به پدرش گفت: «آیا بتان را به خدایی می‌گیری‌«؟ و آنها را می‌پرستی‌؟ در حالی‌که آنها شایسته الوهیت نیستند؟ این استفهام‌، توبیخی است «همانا من تو و قومت را» که باتو در پرستش بتان موافقند «در گمراهی‌ای آشکاری می‌بینم‌» از راه حق و حقیقت‌.آری‌! کدامین گمراهی آشکارتر و بزرگتر از گرفتن غیر خداوند أ به خدایی است‌؟.

﴿وَكَذَٰلِكَ نُرِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ مَلَكُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِيَكُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِينَ٧٥ [الأنعام: ٧۵].

«و این‌گونه‌، ملکوت آسمان‌ها و زمین را» یعنی: آنچه که در آنها از آفرینش وعظمت و قدرت و فرمانروایی است «به ابراهیم نمایاندیم‌» نری: نمایاندیم و نشان دادیم‌. آری‌! چنان بود که آزر و قومش‌؛ بتان‌، ستارگان‌، خورشید و مهتاب را می‌پرستیدند پس خدای خواست تا آنها را به اشتباهشان متوجه گرداند لذا با نمایاندن گستره فرمانروایی خویش بر ابراهیم‌ ÷، زمینه احتجاج وی را بر قومش فراهم گردانید. به قولی: حق تعالی گستره ملک و فرمانروایی عظیم خود در پهنای آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم‌ ÷ بدانسان نمایان و مکشوف ساخت که او از بالا به‌سوی عرش و از پایین به‌سوی فروترین طبقات زمین نگریست‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «محتمل است که خداوند أ حجاب‌ها را از برابر بینایی حسی ابراهیم‌ ÷ دور کرده باشد و بنابراین‌، او آنها را به چشم سر دیده باشد. همچنین احتمال دارد که ابراهیم‌ ÷ با بصیرت قلبی و بینش درونی خود، این حقایق را دیده و دریافته باشد». به قولی‌دیگر: ابراهیم‌ ÷ فقط آنچه را که خداوند متعال در این آیه از ملکوت آسمان‌ها و زمین حکایت کرده‌است‌، مشاهده کرد «تا از جمله یقین‌کنندگان باشد» یعنی: عجایب آفرینش و غرایب ملکوت خود را به ابراهیم‌ ÷ نشان دادیم تا او پیامبری برخوردار از علم و آگاهی بوده و علم وی از روی یقین باشد به‌طوری که نسبت به عظمت و قدرت حق تعالی بر همه چیز، ذره شکی در نهاد خود نداشته باشد.

﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيۡهِ ٱلَّيۡلُ رَءَا كَوۡكَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِينَ٧٦ [الأنعام: ٧۶].

«پس چون شب بر او پرده افگند» یعنی: او را با تاریکی خویش پوشاند «او ستاره‌ای را دید» نقل است که ابراهیم‌ ÷ ستاره مشتری‌، یا زهره را دید «گفت: این پروردگار من است‌» درباره این سخن ابراهیم‌ ÷ و سایر سخنان وی در این‌باب ـ که در دو آیه بعدی می‌آید ـ میان مفسران دو نظر وجود دارد؛ یک نظر این‌است که: ابراهیم‌ ÷ این سخنان را هنگامی گفت که در دوره طفولیت خویش‌به‌سر می‌برد و دارای بینش آنچنان عمیقی نبود. نظر دوم این است که: او این سخنان را در مقام مناظره و به‌مثابه حکایت از حال و اعتقادات آن بت‌پرستان می‌گفت تا آنان را در حجت ملزم گرداند پس هدفش از طرح این سخنان‌، اقامه حجت علیه قومش بود، نه اینکه به آنها باور داشته باشد. ابن‌کثیر این قول را که‌سخنان ابراهیم‌ ÷ در این باب‌، در مقام مناظره بود، نه از روی تأمل و قناعت‌درونی وی‌؛ ترجیح داده است «پس چون افول کرد» یعنی: چون آن ستاره غروب کرد «گفت‌» ابراهیم‌ ÷: بی‌گمان آنچه غروب کند، خدا نیست زیرا خدا؛ زنده‌، پاینده و تدبیرکننده امور آسمان‌ها و زمین می‌باشد پس «من افول‌کنندگان را» یعنی: خدایانی را که غروب می‌کنند «دوست ندارم‌».

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّيۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ يَهۡدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّينَ٧٧ [الأنعام: ٧٧].

«پس چون ماه را تابان دید» یعنی: طلوع‌کنان دید «گفت: این است پروردگار من‌! آن‌گاه چون افول کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند» به‌سوی راه و روش‌حق «قطعا از گروه گمراهان می‌شوم‌» یعنی: از کسانی می‌شوم که به حق راه نیافته و بر خود ستم می‌کنند و خود را از بهره خیر خویش‌، محروم می‌گردانند. بدین‌سان‌، ابراهیم‌ ÷ به قومش فهماند که هرکس ماه را به خدایی بگیرد؛ گمراه است‌. و چرا ابراهیم‌ ÷ به افول استدلال کرد نه به طلوع‌؟ زیرا استدلال به افول‌، بر بطلان الوهیت آن چیز افول کننده‌، دلالت‌کننده‌تر است‌.

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَآ أَكۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِكُونَ٧٨ [الأنعام: ٧۸].

«پس چون خورشید را طلوع‌کرده دید، گفت: این پروردگار من است‌» زیرا «این بزرگتر است‌» از ستارگان و مهتاب لذا این سزاوارتر به آن است که خدا باشد «وچون افول کرد، گفت: ای قوم من‌! هرآینه من از آنچه شریک مقرر می‌کنید بیزارم‌» یعنی: از اجرام فلکی‌ای که آنها را شرکای خدا قرار داده و به پرستش آنها می‌پردازید، بیزار و برکنارم‌. ابراهیم‌ ÷ این سخن را هنگامی گفت که برایش روشن شد که این پدیده‌ها آفریدگانی هستند که به رساندن نفع و دفع زیانی قادر نمی‌باشند و هیچ‌یک آنها هم خدای هستی نیستند، به‌دلیل اینکه افول می‌کنند. یا ابراهیم‌ ÷ از باب مناظره‌، قوم خود را قدم‌به‌قدم با شیوه حکیمانه و منطقی‌، به‌سوی این باور رهنمونی کرد که اعتقاداتشان‌، هیچ پشتوانه‌ای از دلیل و برهان ندارد.

﴿إِنِّي وَجَّهۡتُ وَجۡهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِيفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٧٩ [الأنعام: ٧٩].

«همانا من روی خود را» یعنی: تمام و کلیت وجود و شخصیت و عبادت خود را «به‌سوی کسی گردانیدم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است‌» و آنها را از کتم عدم پدید آورده است «در حالی‌که حنیف هستم‌» یعنی: گراینده هستم از همه ادیانی که چیزی از خلق خدا أ را با وی شریک می‌آورند به سوی دین حق‌، پاکدین و پاکدل هستم «و از مشرکان نیستم‌» که چیزی از خلق خداوند أ را با وی شریک گردانم‌.

﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّي فِي ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِكُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَشَآءَ رَبِّي شَيۡ‍ٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٨٠ [الأنعام: ۸۰].

از دلایلی که تأیید می‌کند؛ ابراهیم‌ ÷ این سخنان را در مقام مناظره با قوم خود گفت‌، نه از سر تأمل و گرایش به الوهیت این پدیده‌ها؛ این فرموده خداوند متعال است: «و قومش با او محاجه کردند» یعنی: با او در امر توحید ستیزه و مجادله کردند، همان توحید خالصانه‌ای که او به آن رسیده بود پس خواستند تا او را به صحت و درستی پرستش خدایان باطل قانع نموده و او را از زیان و خشم آن خدایان بترسانند «گفت: آیا با من درباره الله محاجه می‌کنید» یعنی: در باره این‌حقیقت روشن که او از شریک و همتا منزه است «حال آن که او مرا هدایت کرده است‌» به‌سوی توحید و یگانگی خویش درحالی که شما می‌خواهید تا من در شرک و گمراهی و جهالت و عدم هدایت‌، همانند شما باشم‌؟ «و من از آنچه شریک او می‌سازید، بیمی ندارم‌» یعنی: من از آنچه که خود مخلوقی از مخلوقات خداست ـ چون سنگی که نه زیانی می‌رساند و نه نفعی ـ هیچ بیمی ندارم «مگر آن که پروردگارم چیزی‌» از زیان برایم «اراده کند» دربرابر گناهی که مرتکب گردیده باشم‌، که در این هنگام فرمان از آن اوست و در این صورت‌، این زیان از سوی اوست نه از سوی معبودات باطل شما «و علم پروردگار من به هر چیزی احاطه یافته است‌» و به همه‌چیز فراگیر است پس اگر فرود آوردن شری را بر من اراده کند، آن شر، خواه‌ناخواه به من می‌رسد «پس آیا پند نمی‌گیرید» و متذکر نمی‌شوید تا میان توانا و ناتوان تمییز دهید؟.

﴿وَكَيۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَكۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّكُمۡ أَشۡرَكۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَيۡكُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَيُّ ٱلۡفَرِيقَيۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١ [الأنعام: ۸۱].

«و چگونه از آنچه شریک خدا می‌گردانید، بترسم درحالی‌که شما از آن که برای خداوند چیزی را شریک ساخته‌اید که هیچ دلیلی بر آن بر شما فرونفرستاده‌است‌، نمی‌هراسید»؟ یعنی: چگونه از آنچه که نه زیان می‌رساند و نه سود، نه می‌آفریند و نه روزی می‌دهد، بترسم حال آن که شما از شریک آوردن به خدای لاشریک نمی‌ترسید، با آن که او زیان‌رسان و نفع‌رسان و آفریننده و روزی‌دهنده است و از سوی دیگر، او هیچ حجت و دلیلی هم بر این شرک بر شما نازل نکرده که به آن استدلال و احتجاج کنید «پس کدام یک از ما دو گروه به امن‌» و امان از عذاب «سزاوارتر است‌«؟ گروه مؤمنان به خدای قوی قادر و کافران به بت ناتوان‌، یا گروه مؤمنان به بت ناتوان و کافران به خدای قوی قادر؟ آری‌! به من خبر دهید که کدام یک از این دو گروه‌، به امن و امان و عدم ترس و بیم سزاوارتر است «اگر می‌دانید» و برهان‌های راستین را شناخته و آنها را از شبهه‌های نادرست و باطل تمییز می‌دهید؟.

سپس ابراهیم‌ ÷ خود به این سؤال چنین پاسخ داد:

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢ [الأنعام: ۸۲].

«کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، آن گروه ایشان راست ایمنی‌و ایشانند راه‌یافتگان‌» یعنی: ایشان از کسانی که شرک آورده‌اند، به ایمن بودن سزاوارترند. معنای: ﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ این است که: ایشان ایمانشان را به‌شرک نیالودند زیرا مراد از ظلم در اینجا، شرک است‌.

از ابن‌مسعود س روایت شده‌است که فرمود: چون آیه کریمه نازل شد، این حکم بر اصحاب رسول خدا ص دشوار آمد و گفتند: کدام یک از ما بر نفس خود ظلم نمی‌کند؟ اگر کار چنان باشد که همه ما از ایمنی بی‌بهره باشیم‌، در این صورت همه بیچاره گشته‌ایم‌؟ همان بود که رسول خدا ص در حدیث شریف فرمودند: «معنای آیه‌کریمه چنان نیست که شما می‌پندارید بلکه چنان است که لقمان به فرزندش گفت: فرزندم‌! به خدا شریک نیاور زیرا بی‌گمان شرک ظلمی است عظیم‌». یعنی: مراد از ظلم در این آیه‌، شرک است‌.

﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ٨٣ [الأنعام: ۸۳].

«و آن حجت ما است‌» یعنی: حجت‌هایی که ابراهیم‌ ÷ بر قومش اقامه کرد و بیان آن گذشت‌، حجت ما است «که به ابراهیم در برابر قومش دادیم‌» یعنی: او را با آموختن این حجتها نصرت دادیم و به وسیله آنها بر قومش غلبه کرد «درجات هرکس را که بخواهیم بلند می‌گردانیم‌» با هدایت و راهنمایی وی به‌سوی حق و تلقین حجت و علم و حکمت به وی چنان‌که درجات و مراتب ابراهیم‌ ÷ را بلند بردیم «هرآینه پروردگار تو حکیم است‌» در بلند بردن مقام و مرتبه هرکسی که بخواهد «داناست‌» به کسانی که شایستگی این رفعت و برتری را دارند.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ٨٤ [الأنعام: ۸۴].

«و به او» یعنی: به ابراهیم‌ ÷ «اسحاق و یعقوب را بخشیدیم‌» به‌عنوان بخششی از سوی خود. یعقوب‌ ÷ فرزند فرزندش اسحاق‌ ÷ است «و هریک از آنان را هدایت کردیم‌» زیرا همه ایشان را به نبوت برگزیدیم «و نوح را» که جد ابراهیم‌ ÷ است «پیش از این هدایت کردیم‌» این خود، ما را به فضل الهی بر ابراهیم‌ ÷ در اجداد و احفادش نیز رهنمایی می‌کند «و از نسل او» یعنی: از نسل نوح‌ ÷ «داوود و سلیمان‌» فرزند وی را «و ایوب و یوسف‌» فرزند یعقوب «و موسی و هارون را هدایت کردیم‌» نسل نوح را جداگانه نام برد زیرا یونس و لوط که در آیه بعد از آنها نام برده می‌شود، از نسل ابراهیم‌ ÷ نیستند، چرا که لوط فرزند هاران فرزند آزر، برادرزاده ابراهیم‌ ÷ است‌. دلیل اینکه خدای سبحان هدایت این گروه انبیارا از زمره نعمتهایی بر می‌شمارد که بر ابراهیم‌ ÷ ارزانی داشت‌، این است که: فضل و شرف فرزندان‌، به پدران می‌پیوندد «و این‌گونه‌، نیکوکاران را پاداش می‌دهیم‌» یعنی: همان گونه که این گروه انبیا را که اعمال خود را با جهاد و دعوت و پایداری نیکو ساختند، پاداش دادیم‌، همچنین هر نیکوکار دیگری را پاداش می‌دهیم‌.

﴿وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٨٥ [الأنعام: ۸۵].

«و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از صالحان بودند، هدایت کردیم‌» به قولی: الیاس‌، همان ادریس است‌. ولی این قول درست نیست زیرا ادریس قبل از نوح می‌زیست درحالی که الیاس از نسل نوح است زیرا او برادرزاده هارون برادر موسی ـ علیهما السلام ـ است‌. چنان‌که این آیات نیز بر این امر دلالت می‌کند.

ذکر عیسی در زمره نسل ابراهیم یا نوح‌، دلیل بر آن است که فرزندان دختری از نسل مرد به‌حساب می‌آیند زیرا نسبت عیسی به ابراهیم از راه مادرش مریم است‌. داخل‌بودن حسن و حسین ب در نسل رسول خدا ص نیز مانند این است چنان‌که در حدیث شریف به روایت صحیح‌البخاری آمده‌است که آن حضرت ص به حسن بن علی ب فرمودند: «همانا این فرزندم سید است و شاید که خداوند أ به وسیله او میان دو گروه عظیم از مسلمانان‌، صلح و آشتی برقرار کند».

﴿وَإِسۡمَٰعِيلَ وَٱلۡيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَكُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٦ [الأنعام: ۸۶].

«و اسماعیل و یسع را هدایت کردیم‌» به قولی: یسع‌، خضر ÷ است‌.به قولی دیگر: او از اصحاب الیاس‌ ÷ است و آن دو، قبل از یحیی و عیسی ـ علیهما السلام ـ می‌زیستند «و» نیز هدایت کردیم «لوط را» لوط برادرزاده ابراهیم‌ ÷ بود «وهریک را بر عالمیان برتری دادیم‌» یعنی: هریک از این گروه پیامبران را با نبوت‌، بر غیر وی از مردم برتری دادیم پس انبیابهترین بشرند.

﴿وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡۖ وَٱجۡتَبَيۡنَٰهُمۡ وَهَدَيۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٨٧ [الأنعام: ۸٧].

«و برخی از پدرانشان و فرزندان‌شان و برادرانشان را» هدایت کردیم و بر جهانیان برتری دادیم «و آنان را برگزیدیم‌» اجتباء: برگزیدن‌، یا خالص ساختن‌، یا برتری دادن است «و آنان را به‌سوی راه راست هدایت کردیم‌» یعنی: به‌سوی اسلام که همانا دین یگانه خداوند أ در همه عصرهاست‌.

ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی در آیات فوق‌، اولا چهارتن از انبیارا نام‌برد که عبارتند از: نوح‌، ابراهیم‌، اسحاق و یعقوب، سپس از ذریه (نسل‌) آنان چهارده تن دیگر از انبیارا ـ که در مجموع هجده تن می‌شوند ـ ذکر کرد. اما ترتیب در میان‌شان معتبر نیست زیرا حرف «و» در این آیات‌، موجب ترتیب نمی‌باشد.

حکمت دراین که انبیا: دراین آیات به سه دسته تقسیم شده‌اند، عبارت‌است از این که‌:

۱- داوود، سلیمان‌، ایوب‌، یوسف‌، موسی و هاروندر میان نبوت و پادشاهی جمع کردند زیرا داوود و سلیمان پادشاه بودند، ایوب امیر، یوسف وزیر و موسی و هارونحاکم بودند چنان‌که فرموده خداوند متعال درباره ایشان: ﴿وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ نیز به این معنی است که نیکوکاران را با یکجا ساختن میان ریاست دنیا و نعمت‌های آن و نعمت هدایت دینی و ارشاد مردم‌، این‌گونه پاداش‌می‌دهیم‌.

۲- زکریا، یحیی‌، عیسی و الیاسبه زهد در دنیا ممتاز بودند لذا خدای ایشان را به وصف (صالحین‌) توصیف کرد.

۳- اسماعیل‌، یسع‌، یونس و لوط، نه از پادشاهان بودند؛ مانند گروه اول و نه از دنیا رویگردان بودند؛ مانند گروه دوم بلکه بر جهانیان زمان خود برتری داشتند، ازاین جهت به فضل و برتری بر جهانیان توصیف شدند.

﴿ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٨٨ [الأنعام: ۸۸].

«این است هدایت الله» یعنی: هدایت و برتری و گزینشی که از آیات گذشته در مورد انبیادانسته شد، همانا هدایت الله أ است «که هرکه را از بندگان خویش بخواهد، به آن هدایت می‌کند» از روی فضلش و هرکه را بخواهد گمراه می‌گرداند؛ از روی عدلش و هدایت‌یافتگان کسانی هستند که خداوند أ ایشان را به گزینش خیر و پیروی از حق توفیق داده‌است «و اگر ایشان‌» یعنی: آن گروه انبیای یاد شده و وابستگان و پیروانشان «شریک مقرر می‌کردند، قطعا حبطه شدی از آنان‌» یعنی: ازحسناتشان «آنچه انجام داده بودند» حبوط: بی‌اثر گردیدن و تباه‌شدن است‌.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّيۡسُواْ بِهَا بِكَٰفِرِينَ٨٩ [الأنعام: ۸٩].

«این گروه‌» انبیایی که ذکرشان رفت «کسانی هستند که آنان را کتاب و حکم دادیم‌» حکم: یعنی علم و حکمت «و نبوت‌» دادیم که بلندترین مراتب بشری و بلندترین مقامات عبودیت برای حق تعالی‌است «پس اگر این گروه‌» یعنی: کفارقریش که معاندان رسول خدا ص هستند و غیر آنان از سایر اهل زمین «به آیات قرآن کافر شوند، بی‌گمان ما برای ایمان به آن‌» یعنی: برای ایمان به آیات قرآن «گروهی دیگر را گماردیم که هرگز کافر نمی‌شوند» نه چیزی از قرآن را انکار می‌کنند و نه یک حرف از آن را رد می‌نمایند و ایشان مهاجرین و انصارند که به برداشتن بار این امانت توفیق داده‌شدند تا بدانجا که گویی بر این کار گمارده شده‌اند. همچنان از موکلان و گماشتگان به ایمان کسانی هستند که رسول خدا ص درحدیث شریف به ایشان چنین اشاره کرده‌اند: «گروهی از امت من پیوسته بر حق آشکار قرار دارند و مخالفان ایشان به ایشان زیانی رسانده نمی‌توانند تا آن که امرخدا أ (قیامت‌) در رسد».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِينَ٩٠ [الأنعام: ٩۰].

«این جماعت‌» انبیای ذکر شده «کسانی هستند که الله آنان را هدایت کرد پس به‌هدایت آنان اقتدا کن‌» لذا رسول خدا ص در اموری که بر ایشان درباره آن نصی نازل نشده بود، به اقتدای انبیای پیشین مأمور بودند «بگو» ای پیامبر ص «از شما هیچ مزدی برآن درخواست نمی‌کنم‌» یعنی: دربرابر انجام رسالت خویش و تبلیغ قرآن از شما هیچ مزدی نمی‌طلبم «این قرآن جز تذکری برای جهانیان نیست‌» یعنی: قرآن: موعظه‌، یادآور و بیدارگری برای تمام خلق‌، اعم از جن وانس و همه کسانی است که در هنگام نزول آن موجود بودند، یا آنان که بعدا به وجود می‌آیند.

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَيۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ٩١ [الأنعام: ٩۱].

«و خداوند را چنان‌که سزاوار اوست‌، قدر نگذاشتند» یعنی: قدر و حرمت خداوند متعال را چنان‌که باید نشناختند، یا او را چنان‌که شایسته عظمت اوست‌، بزرگ نشمردند؛ «آن‌گاه که گفتند: خداوند هیچ چیز را بر هیچ بشری نازل نکرده است‌» یعنی: آن‌گاه که مشرکان قریش‌، منکر ارسال پیامبران و نزول کتاب‌ها از سوی حق تعالی‌شدند «بگو» ای پیامبر ص «چه کسی کتابی را که موسی آن را آورده است فروفرستاد»؟ شما مشرکان به فرودآوردن تورات بر موسی اذعان و اعتراف دارید واز طریق اخباری که از یهودیان دریافت کرده‌اید، این امر را می‌دانید، از این‌گذشته یهودیان را در فرودآمدن چنین کتابی بر آنان تصدیق هم می‌کنید؟ «همان‌کتابی که‌» یعنی: توراتی که «روشنی و هدایتی برای مردم بود، و آن را به صورت طومارها در می‌آورید» خطاب از مشرکان به‌سوی یهود برمی‌گردد، یعنی: شمایهودیان تورات را ورق‌پاره‌های جدا شده و از هم شکافته‌ای می‌گردانید تا به این ترتیب‌، هدفتان از تحریف و تبدیل تورات برحسب دلخواهتان از جمله پنهان ساختن اوصاف حضرت محمد ص که در آن ذکر شده است‌، برآورده شود «آنچه را از آن می‌خواهید آشکار می‌کنید» از کاغذهایی که از تورات جدا کرده‌اید «و بسیاری را» یعنی: بسیاری از تورات را «پنهان می‌کنید» پس یهودیان‌، تورات را به دو بخش طومارهای جداگانه‌ای تقسیم کرده بودند تا به آشکارساختن یا پنهان کردن آنچه که می‌خواستند، قادر گردند «در صورتی‌که به شما» یهودیان در قرآن «آنچه که شما و پدرانتان نمی‌دانستید آموخته شد» آموزه‌های یهودیان از قرآن‌، اخباری است که پیامبر ما حضرت محمد ص از وحی خداوند أ به ایشان دادند زیرا وحی الهی در قرآن مشتمل بر خبرهایی است که یهود و نصاری نه از کتب خویش آنها را آموخته بودند، نه از زبان پیامبران خویش دریافته بودند و نه پدرانشان آنها را آموخته بودند. یا خطاب متوجه این امت است‌، که در این‌صورت معنی چنین می‌شود: چه‌کسی بر شما قرآنی را که در آن اخبار گذشتگان و آیندگان است‌، نازل کرد؟ اخباری که نه شما آن را می‌دانستید و نه پدرانتان‌؟ «بگو: خدا» یعنی: خدا أ آن را نازل کرد «آن‌گاه آنان را بگذار تا در کندوکاوشان بازی کنند» یعنی: آن‌گاه رهایشان کن تا همانند کودکان بازی‌گوش‌، در ژرفای باطل خود بازی کنند و هیچ پروایشان را نداشته‌باش‌.

سعیدبن جبیر س در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: مردی از یهودیان به‌نام مالک‌بن صیف نزد رسول خدا ص آمد و با ایشان مشاجره کرد، آن‌گاه از سرخشم گفت: (ما أنزل الله علی بشر من شی‌ء): خداوند هیچ چیز بر هیچ بشری نازل نکرده است‌)! پس این آیه کریمه در رد پندار وی نازل شد. اما روایت راجح در بیان سبب نزول‌، روایت ابن‌عباس س است که می‌گوید: آیه کریمه درباره قریش نازل شد.

﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ مُّصَدِّقُ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَاۚ وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَهُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ يُحَافِظُونَ٩٢ [الأنعام: ٩۲].

«و این‌» قرآن «کتابی است مبارک‌» یعنی: بسیار بابرکت و دارای منافع و فواید عظیم‌؛ بدان جهت که مشتمل بر منافع دنیا و آخرت و علوم اولین و آخرین است «که ما آن را فروفرستادیم‌» بر محمد ص پس شما یهودیان چگونه می‌گویید که: (خداوند هیچ‌چیز بر هیچ‌بشری نازل نکرده‌است‌)؟ «تصدیق کننده آن چیزی است‌که پیش از آن آمده است‌» یعنی: قرآن موافق کتابهایی چون تورات و انجیل است‌که خداوند أ بر پیامبران پیشین نازل کرده است «و تا مردم ام‌القری و کسانی را که پیرامون آنند» از قبایل عرب و سایر طوایف بنی‌آدم‌؛ از عرب و عجم «بیم دهی‌» ام‌القری (مادرشهر): مکه مکرمه است که در منزلت و جایگاه خویش‌، ازهمه شهرها بزرگتر می‌باشد زیرا اولین خانه‌ای که برای عبادت مردم بنا گردیده‌، درآن واقع شده‌است‌، همچنان‌، به‌خاطر آن که مکه قبله‌گاه این امت و محل حج آنان است و در ناف زمین قرار دارد لذا ابلاغ پیام به مردم مکه و هشداردادن آنان‌، معنا انذار و بیم‌دهی سایر اهل زمین را نیز دربر دارد، چرا که اهل زمین تابع این مادرشهر بزرگ امت اسلام‌اند «و البته مؤمنان به آخرت‌، به قرآن ایمان می‌آورند وآنان بر نماز خود محافظت می‌کنند» یعنی: سزاوار کسانی که به سرای آخرت معتقدند، آن است که به این کتاب ایمان آورند زیرا تصدیق به آخرت و بیم ازعاقبت‌، موجب پذیرفتن دعوت کسی است که مردم را به سوی چیزی فرامی‌خواندکه خیر آخرت به وسیله آن در دسترس و دفع زیان آخرت هم به وسیله آن مقدورمی‌باشد پس ایمان به آخرت و خوف از عاقبت‌، اصل دین و نماز هم ستون دین است‌، بدین جهت از این دو امر مخصوصا یاد شد.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَلَمۡ يُوحَ إِلَيۡهِ شَيۡءٞ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثۡلَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۗ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُۖ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَكُنتُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِهِۦ تَسۡتَكۡبِرُونَ٩٣ [الأنعام: ٩۳].

«و ستمکارتر از کسی‌که بر خدا دروغ بر می‌بندد کیست‌«؟ همچون کسانی که گفتند: خداوند أ بر هیچ بشری هیچ چیز نازل نکرده‌است‌. یا معنی این است: چگونه می‌گویید که خداوند أ بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است درحالی که‌این سخن شما مستلزم تکذیب انبیااست و هیچ کس ستمکارتر نیست از آن کس که بر خدا أ دروغ بربندد و چنین بپندارد که پیامبر است درحالی که در واقع امر پیامبر نیست‌، یا بر خدای سبحان در چیزی از چیزهای دیگر ـ همچون تحریم حیوانات اختصاص‌یافته به بتان ـ دروغ بربندد «یا» کیست ستمکارتر از آن کس‌که «می‌گوید: به من وحی شده‌، حال آن که در حقیقت چیزی بر وی وحی نشده است‌» همچون کسانی که به دروغ مدعی نبوت می‌شوند پس اینان نیزستمکارترین مردم‌اند. آری‌! بی‌گمان خدای انبیایش را از گفتن دروغ‌، مصون و محفوظ نگه داشته است‌، بر خلاف آنچه شما مشرکان در مورد ایشان می‌پندارید زیرا ادعای دروغ‌، شأن و شیوه رهبران کذاب جریانهای ضلالت ـ همچون مسلیمه کذاب‌، اسود عنسی و سجاح است ـ که به‌دروغ مدعی‌نبوت شدند «و» کیست ستمکارتر از «آن کس که گفت: به‌زودی نظیر آنچه را خدانازل کرده است‌، نازل می‌کنم‌» چرا که بر معارضه قرآن توانا هستم و می‌توانم قرآنی همانند آن انشا کنم‌. «انشاء» را از باب مشاکلت‌، «انزال‌» نامید.

در بیان سبب نزول آمده است‌: آیه کریمه در مورد کسانی نازل شد که گفتند: ﴿لَوۡ نَشَآءُ لَقُلۡنَا مِثۡلَ هَٰذَآ إِنۡ هَٰذَآ [الأنفال: ۳۱]. «اگر می‌خواستیم‌، قطعا مانند این قرآن را می‌گفتیم‌».یک روایت دیگر در بیان سبب نزول آیه کریمه این است که: آیه کریمه در باره‌عبدالله بن‌ابی‌سرح نازل شد که نویسنده وحی بود و چون رسول خدا ص آیه: ﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَ [المؤمنون: ۱۴]. را بر او املا کردند، بی‌درنگ با خود گفت: ﴿فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ. آن حضرت ص به او فرمودند: «بنویس‌؛ این‌چنین نازل شده است که توخواندی‌». پس چون سخنش با وحی موافق گردید، در شک افتاد و با خود گفت: اگر محمد در ادعای نبوت راستگو باشد؛ در واقع به من نیز مانند او وحی فرستاده شده و اگر دروغگو باشد؛ من هم سخنی همسان سخن وی گفته‌ام‌! بنابراین‌، ازاسلام مرتد شد و به مشرکان پیوست‌. اما در روز فتح مکه مجددا اسلام‌آورد ـ چنان‌که داستان وی معروف است‌.

«و اگر بنگری آن‌گاه که ظالمان در غمرات مرگ باشند» غمرات: جمع غمره‌، به‌معنی شدت است یعنی: اگر بنگری آن‌گاه که ظالمان ـ یعنی منکران وحی‌خدا أ ، یا مدعیان دروغین نبوت‌، یا پرچمداران معارضه با قرآن ـ در سکرات مرگ و سختی‌های جان‌کندن قرار دارند؛ بی‌گمان کار بزرگی را دیده‌ای «وفرشتگان دستهایشان را بر آنان گشوده‌اند» برای گرفتن ارواحشان‌، یا برای عذاب نمودنشان درحالی‌که پتکهای آهنین در دستهایشان است و به آنان چنین نهیب می‌زنند: «روح‌های خود را بیرون آرید» از این شداید و سختی‌های جان‌کندن که در آن در افتاده‌اید، یا جانهای خود را از دست ما بیرون آرید و آنها را از عذاب نجات دهید، یا ارواح خود را بیرون آرید تا آن را از اجساد شما برگیریم وجانهایتان را برای ما تسلیم کنید «امروز به‌سبب آنچه به‌ناحق به خداوند نسبت می‌دادید» از انکار فرودآوردن کتاب‌ها از سوی خدای متعال بر پیامبرانش و ادعای اینکه خدای شرکایی دارد «و به سبب آن که از آیات او سرکشی می‌کردید» یعنی: از تصدیق آیات الهی و عمل به آنها تکبر می‌ورزیدید؛ «به کیفر عذاب خوارکننده می‌رسید» پس این عذاب خوارکننده‌ای که بدان کیفر یافته‌اید، کیفری متناسب و برابر با جرم شماست‌.

﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَكۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰكُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِكُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَكُمۡ شُفَعَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِيكُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَيۡنَكُمۡ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩٤ [الأنعام: ٩۴].

«و» می‌گوییم به آنان در روز قیامت: «همانا پیش ما تنها آمده‌اید» یعنی: یکی‌یکی‌، جدا از خانواده و مال و یاران و پشتیبانان خود و هرآنچه که بجای خدای سبحان می‌پرستیدید، پیش ما آمده‌اید و امروز چیزی از آنها به‌کارتان نمی‌آید «چنان‌که شما را نخستین‌بار آفریدیم» یعنی: بر همان وصفی پیش ما می‌آیید که در هنگام خارج‌شدن از شکمهای مادرانتان بر آن قرار داشتید؛ عریان وختنه نشده «و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت سر خود نهاده‌اید» خول: ناز و نعمت‌ها و خدم و حشمی را که در دنیا به شما بخشیده بودیم‌، همه را پشت سر نهاده و چیزی از آنها را نزد ما با خود همراه نیاورده‌اید و نه به وجهی از وجوه‌، ازآنها به‌نفع خود استفاده کرده‌اید. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «فرزند آدم می‌گوید: مال من‌! مال من‌! و مگر برای تو از مالت جز آن‌چیزی است که خورده‌ای و فنایش ساخته‌ای‌، یا پوشیده‌ای و کهنه‌اش کرده‌ای‌، یا صدقه داده‌ای و باقی گذاشته‌ای‌؟ بدان که هرچه جز این گذاشته‌ای‌، همه از بین رفتنی است و در واقع آن را برای مردم گذاشته‌ای‌». «و شفاعت‌کنندگان شما را باشما نمی‌بینیم‌» همانان که در دنیا عبادتشان کردید و گفتید: (ما آنها را جز برای‌آن که هرچه بیشتر ما را به خدا نزدیک کنند، نمی‌پرستیم‌) «۳٩/۳». «همانان که گمان می‌کردید؛ در عبادت شما شریکند» با خداوند متعال و از سوی شما سزاوار پرستش می‌باشند، همان‌گونه که حق تعالی سزاوار آن است «به‌یقین پیوند میان شما بریده شد» یعنی: اینک در آخرت پیوند میان شما و معبودان باطلتان بریده شد «و آنچه را که می‌پنداشتید» از شرک و شرکا «از دست شما رفت» و میان شما و میان آنان‌، فاصله وصل نشدنی افتاد.

ابن‌جریرطبری دربیان سبب نزول روایت کرده است‌؛ نضر بن حارث گفت: لات و عزی برای من شفاعت می‌کنند! همان بود که آیه‌کریمه نازل شد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰۖ يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَمُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتِ مِنَ ٱلۡحَيِّۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ٩٥ [الأنعام: ٩۵].

«هرآینه الله شکافنده دانه‌ها و هسته‌هاست‌» شکافنده دانه‌هاست که از آنها گیاهان و نباتات را بیرون می‌آورد و شکافنده هسته‌هاست که از آنها درختان را بیرون می‌آورد. نوی: جمع «نواه‌»، بر هر میوه و محصولی اطلاق می‌شود که دارای هسته باشد، مانند خرما و زردآلو و هلو. «زنده را از مرده بیرون می‌آورد» یعنی: موجود دارای حیات حیوانی و نباتی را از موجود ضعیف و ناچیزی همچون نطفه و بیضه و زمین مرده بیرون می‌آورد درحالی که آنها فاقد حیات هستند.

در تفسیر جدید علمی گفته شده: مراد از بیرون آوردن زنده از مرده‌؛ شکل‌گیری وقوام‌پذیری حیاتی موجودات زنده از غذاهاست بنابراین‌، موجود زنده با خوردن اشیای مرده رشد و نمو می‌کند زیرا غذا مرده است و رشد نمی‌کند.

«و بیرون‌آورنده مرده از زنده است‌» یعنی: بیرون‌آورنده نطفه و بیضه از حیوانات زنده است‌. یا معنای دو جمله فوق این است: بیرون‌آورنده مؤمن از کافر وبیرون‌آورنده کافر از مؤمن است ـ با ولادت‌.

در تفسیر جدید علمی گفته شده: مراد از بیرون آوردن مرده از زنده‌؛ خارج‌شدن مایعاتی همچون شیر از بدن موجودات زنده است زیرا شیر مایع سیالی است که در آن چیز زنده‌ای وجود ندارد درحالی که نطفه دارای حیوانات (سلولهای‌) زنده‌ای است که از بدن حیوان زنده خارج می‌شود.

«این‌» یعنی: صانع این صنع عجیب و پدیدآورنده این کارگاه بدیع که ذکر شد، همانا «الله است پس چگونه به بیراهه برگردانیده می‌شوید»؟ یعنی: با آن که این صنع بدیع و این قدرت کامل پروردگار را می‌بینید، چگونه از حق برگشته و از آن روی بر می‌تابید؟.

﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ وَجَعَلَ ٱلَّيۡلَ سَكَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ٩٦ [الأنعام: ٩۶].

«هم اوست که شکافنده صبح است‌» یعنی: شکافنده ستون صبح از تاریکی شب است‌، یا آفریننده نور و روشنی روز است «و شب را آرامگاه گردانید» که مردم درآن از جنب‌وجوش و تکاپو برای معاششان آرام گرفته و از خستگی روز می‌آسایند و به خواب می‌روند، همان‌گونه که دوستان خداوند متعال‌، شبانگاه از وحشت خلق به‌سوی انس با حق‌، آرام می‌گیرند «و خورشید و ماه را معیار حساب گردانید» یعنی: آنها را وسیله و نشانه حساب و کتابی قرارداد که مصالح بندگان به‌آن وابسته است زیرا سیروسفر خورشید و ماه‌، بر اندازه‌های معینی استوار می‌باشد که کم و زیاد نمی‌شود و هریک از آنها را منازلی است که در تابستان و زمستان ودیگر فصلهای سال‌، آن را می‌پیمایند پس اختلاف شب و روز از نظر درازی وکوتاهی‌، بر این حرکت مترتب است‌. آری‌! بدین‌سان پروردگار متعال خورشید و ماه را وسیله و معیار حساب قرار داد تا بندگانش را به قدرت عظیم و صنع بدیع خویش رهنمون گردد «این است اندازه‌گیری آن توانای دانا» و ذات ذوالجلالی که از توانایی‌ها و دانایی‌های او، یکی هم راهبری خورشید و ماه بر چنین تدبیر استوار و محکمی است‌.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٩٧ [الأنعام: ٩٧].

«و اوست آن که برای شما ستارگان را بیافرید تا به وسیله آنها در تاریکی‌های‌» شب‌، به هنگام راهپیمایی‌تان در: «خشکی و دریا راه یابید» آری‌! هنگامی که راه‌های خشکی و دریا بر شما مشتبه و ناپیدا می‌شود، ستارگان بهترین وسیله پیداکردن راه برای شماست و این یکی از منافعی است که خدای ستارگان را برای برآوردن آن آفریده‌است‌.

بی مناسبت نیست اگر به این حقیقت «علمی ـ تجربی‌» اشاره کنیم که: خطوط طول و عرض‌، به شکلی از اشکال به وضعیت ستاره قطب ارتباط دارند و این خطوط، اساس راهیابی انسان معاصر در فضا، دریا و خشکی می‌باشند «به یقین ما آیات خود را برای گروهی که می‌دانند، به روشنی بیان کرده‌ایم‌» پس تدبر و علم و معرفت است که افق روشنی را به‌سوی آیات و نشانه‌های الهی می‌گشاید.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ فَمُسۡتَقَرّٞ وَمُسۡتَوۡدَعٞۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَفۡقَهُونَ٩٨ [الأنعام: ٩۸].

«و اوست آن که شما را از یک تن‌» یعنی: از آدم‌ ÷ «پدید آورد» که این در عین دلالت بر قدرت حق تعالی‌، بر وحدت اصل و نوع انسانی نیز دلالت می‌کند، امری که خود مقتضی لزوم شناخت و تعاون میان مردم است‌، چه آنان همه از یک‌پدرند و برادران یکدیگر می‌باشند و برادر با برادر یار و غمخوار است‌، نه دشمن مکار «پس برای شما قرارگاهی است و ودیعتگاهی‌» یعنی: برای شما بر روی زمین قرارگاهی و در اندرون آن ودیعتگاهی است‌. به قولی دیگر معنی این است: برای شما قرارگاهی است در رحم زنان و ودیعتگاهی است در صلب (پشت‌) مردان‌. «هرآینه آیات را به تفصیل برای قومی که می‌فهمند» و اهل درک و خردند «بیان کرده‌ایم‌».

ملاحظه می‌کنیم که خداوند متعال در ذکر نجوم‌، تعبیر: ﴿لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ و در اینجا تعبیر: ﴿لِقَوۡمٖ يَفۡقَهُونَ را به‌کار برد زیرا پی‌بردن به حکمت آفرینش بشر از یک‌تن واحد و تطور آن به احوال مختلف‌، به دقت نظر و عمق فهم و فکر نیاز دارد،که معنای «فقه‌» نیز همین است اما دانستن جایگاههای ستارگان و راهیابی به وسیله آنها در خشکی و دریا، با مقداری از دانش و مشاهده ظاهری هم ممکن است و به‌دقت‌نظر و تفکر عمیق متوقف نیست‌، از این جهت‌، تعبیر «علم‌» برای آن متناسب بود بنابراین‌، هریک از دو تعبیر فوق‌، مطابق مقتضای حال می‌باشد.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ نَبَاتَ كُلِّ شَيۡءٖ فَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهُ خَضِرٗا نُّخۡرِجُ مِنۡهُ حَبّٗا مُّتَرَاكِبٗا وَمِنَ ٱلنَّخۡلِ مِن طَلۡعِهَا قِنۡوَانٞ دَانِيَةٞ وَجَنَّٰتٖ مِّنۡ أَعۡنَابٖ وَٱلزَّيۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُشۡتَبِهٗا وَغَيۡرَ مُتَشَٰبِهٍۗ ٱنظُرُوٓاْ إِلَىٰ ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَيَنۡعِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكُمۡ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٩٩ [الأنعام: ٩٩].

«و اوست آن که از آسمان آبی فرودآورد» که آب باران است «پس به وسیله آن‌آب‌، هرگونه گیاه‌» یعنی: گونه‌های مختلف گیاهی «را برآوردیم‌» تعبیر: ﴿فَأَخۡرَجۡنَا بِهِ : (پس به وسیله آن بر آوردیم‌)؛ التفاتی است از حالت غایب به حالت تکلم‌، که این «التفات‌»، مفید عنایت به شأن انسان و نعمتهایی است که به زندگی او مربوط می‌شود «و از آن گیاه‌، جوانه سبزی بیرون آوردیم‌» خضر: سبزیجات تروتازه است «که از آن جوانه سبز، دانه‌های متراکمی برمی‌آوریم‌» یعنی: دانه‌های درهم‌رسته‌ای که برخی با برخی به هم پیوسته‌اند چنان‌که در ترکیب خوشه‌ها می‌بینیم «و از شکوفه درختان خرما خوشه‌هایی است نزدیک به زمین‌» یعنی: به فرمان حق تعالی خوشه‌های درختان خرما از شکوفه‌های آن بیرون می‌آید، درحالی که «دانیه‌» است‌. دانیه: یعنی: نزدیک است به‌طوری که شخص در هردو حال ایستاده و نشسته به آن دسترسی دارد. زجاج می‌گوید: «معنی این است که: بعضی از این خوشه‌ها نزدیک و در دسترس است و بعضی دور. و جمله (بعضی‌از آنها دور است‌) حذف شد زیرا ماقبل آن بر آن دلالت می‌کرد». «و نیزباغهایی از درختان انگور و زیتون و انار ـ همانند و غیرهمانند ـ بیرون آوردیم‌» یعنی: میوه‌هایی که در حجم و رنگ همانند و در طعم و مزه غیرهمانند هستند.

سپس خدای سبحان به فرزندان آدم‌ ÷ فرمان می‌دهد تا به‌سوی این میوه‌ها در مرحله شکوفه‌دهی و در مرحله پختگی و نضج آنها که مرحله بهره‌برداری از آنهاست و برای بدنشان در آن هنگام بسیار سازگار و مفید است‌، به دیده عبرت بنگرند و در این حقیقت نیک تأمل کنند که خدای چگونه از خاک تیره‌میوه‌های الوان پدید می‌آورد، چگونه از یک خاک و یک آب‌، هزاران گونه گیاه و ثمر با هزاران گونه خواص و طعم و رنگ تقدیم انسان می‌کند؟ پس فرمود: «به میوه آن چون ثمر دهد بنگرید» که چگونه شکوفه آن ضعیف و غیرقابل بهره‌گیری است «و» نیز بنگرید به‌سوی «پختگی آن‌، آن‌گاه که برسد. قطعا در اینها برای مردمی که ایمان می‌آورند، نشانه‌هاست‌» یعنی: در آنچه که به اجمال و تفصیل ذکر شد؛ برای اهل ایمان نشانه‌هایی است راه‌گشا به‌سوی وجود و یگانگی خدای توانای حکیم زیرا پدید آوردن اجناس مختلف و گوناگون از یک اصل‌؛ فقط به‌قدرت آفریننده توانایی ممکن است که به راز و رمزهای مخلوقاتش به‌خوبی آگاه است پس تأمل در هر بخشی از آنها، فتح بابی به‌سوی این آیات و نشانه‌هاست‌.

آری‌! آیه (٩٩) تا (٩۵)، متضمن چهار نوع از ادله بر وجود خدای آفریننده و بر یگانگی‌، علم‌، قدرت و حکمت وی است:

نوع اول: برگرفته از دلالت احوال نباتات و حیوانات است‌.

نوع دوم: برگرفته از احوال نجوم و افلاک است‌.

نوع سوم: برگرفته از احوال انسان و خلقت وی از یک اصل و یک ریشه است‌.

و نوع چهارم: برگرفته از روش رویانیدن و تنوع گونه‌های اشجار و نباتات و اختلاف انواع میوه‌ها و محصولات است‌. که علم جدید در هر بابی از این ابواب‌، میادین عظیمی را پیموده و افقهای جدیدی را در جهت ایمان و یقین به روی عقل و قلب انسان رهپوی جستجوگر گشوده است‌. پس در واقع ما در این آیات‌، دربرابر کتاب باز شده هستی پروردگار قرار داریم‌. اسفا! که غافلان هر لحظه از کنار آنها می‌گذرند اما لختی هم در برابر آنها درنگ نکرده و دمی دیده جان و دلشان را بر شگفتی‌ها و ابداعات آن باز نمی‌کنند.

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِينَ وَبَنَٰتِۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يَصِفُونَ١٠٠ [الأنعام: ۱۰۰].

«و برای خدا شریکانی از جن قرار دادند» یعنی: مشرکان‌، شیطان‌های جنی را شریک خدای پنداشته و به پرستش و تعظیم آنها پرداختند، همان‌گونه که به پرستش و تعظیم پروردگار می‌پرداختند «حال آن که خداوند آنان را آفریده است‌» یعنی: در حالی‌که به قطعیت می‌دانند که خداوند أ جنیان را آفریده‌است‌. یا: در حالی‌که مشرکان به‌طور قطع می‌دانند که خدای عزوجل آفریننده آنهاست پس چگونه دیگران را با آفریدگار متعال خود به پرستش می‌گیرند؟ «و برای او، پسران و دخترانی تراشیدند» یعنی: مشرکان در خیال خود برای خداوند متعال پسران و دخترانی برساختند زیرا ادعا کردند که فرشتگان دختران خدایند. نصاری نیز ادعا کردند که مسیح‌ ÷ پسر خداست‌، یهود هم ادعا کردند که عزیر پسر خداست «بدون علم‌» بلکه از روی جهل خالص و نادانی محض «او پاک است‌» و مقدس «و برتر است‌» و فراتر «از آنچه وصف می‌کنند» برایش از سخنان باطل و بی‌اساس‌.

﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَكُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ كُلَّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٠١ [الأنعام: ۱۰۱].

«نوپدیدآورنده آسمان‌ها و زمین است‌» یعنی: حق تعالی مبدع و نوآورنده آنها بر این وضع محکم و متین و منظم و استوار، بدون نمونه‌برداری پیشینی است «چگونه برای او فرزندی باشد» یعنی: چگونه کسی‌که به وصف آفرینندگی آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست‌، موصوف می‌باشد؛ دارای فرزند است‌؟ آخر چگونه او آنچه را که خود آفریده‌، به فرزندی می‌گیرد؟ از سوی دیگر، ولادت از صفات اجسام است و مخترع اجسام‌، خود جسم نیست تا برایش فرزندیا مانندی باشد «در صورتی که برای او همسری نبوده‌» پس هرگاه برایش همسری وجود نداشته باشد، وجود فرزند هم برای وی ناممکن است‌. همچنان فرزند باید از دو شیئی که با هم تناسب داشته باشند، متولد گردد در حالی‌که هیچ چیز ازمخلوقات خداوند متعال با او هیچ نوع تناسب و تشابهی ندارد؛ زیرا «او همه‌چیز را آفریده است‌» و از آن‌جمله فرشتگان و مسیح و عزیر را «و او به هرچیزی داناست‌» پس هرکس بر این اوصاف باشد، از همه چیز بی‌نیاز است درحالی که فقط نیازمندان خواستار فرزند هستند.

﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ١٠٢ [الأنعام: ۱۰۲].

«این است الله، پروردگار شما» یعنی: ذات متصف به اوصاف برتر سابق‌، همانا الله پروردگار شماست «هیچ خدایی جز او نیست‌، آفریننده همه‌چیز است پس او رابپرستید» یعنی: هرکس جامع این اوصاف باشد، فقط او سزاوار پرستش است بنابراین‌، غیراو را نپرستید «و او بر همه چیز نگهبان است‌» و ناظر همه اعمال شما می‌باشد.

﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٠٣ [الأنعام: ۱۰۳].

«چشم‌ها او را درنمی‌یابند» یعنی: چشم‌ها به کنه حقیقت او نمی‌رسند. لذا آنچه در اینجا نفی شده است‌، دریافتن و احاطه نمودن بر حق تعالی است‌، نه اصل رؤیت وی‌؛ زیرا مؤمنان‌، خداوند متعال را در آخرت می‌بینند چنان‌که خود می‌فرماید: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣ [القیامة: ۲۲-۲۳]. «در آن روز، صورتهایی شاداب و مسرورند و به پروردگار خویش می‌نگرند». همچنان دیدن حق تعالی در آخرت با احادیث متواتر ـ به چنان تواتری که شک و شبهه‌ای را در آن راهی نیست ـ نیز ثابت شده است «و او دیدگان را درمی‌یابد» یعنی: حق تعالی به آنها احاطه می‌کند و به کنه و حقیقت آنها می‌رسد به طوری که هیچ پوشیده‌ای از آنها بر او پنهان نمی‌ماند.

از عکرمه درباره آیه: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ. «چشم‌ها او را درنمی‌یابند»، سؤال شد، در پاسخ گفت: آیا شما آسمان را نمی‌بینید؟ گفتند: چرا؟ گفت: آیا همه آن را می‌بینید و نگاهتان همه آن را احاطه می‌کند؟ گفتند: خیر! گفت: پس دیدن خداوند متعال در آخرت نیز این‌چنین است‌. قتاده می‌گوید: «او بزرگتر از آن است که دیدگان او را دریابند».

صاحب تفسیر «فی‌ظلال القرآن‌» می‌گوید: «بینایی بشر و حواس و ادراکات ذهنی او همه برای آن آفریده شده تا او به وسیله آنها با این کائنات تعامل کرده و به تکلیف خلافت در زمین قیام نماید و آثار وجود الهی را در صفحات این هستی آفریده شده درک نماید اما در باره ذات خدای سبحان باید گفت که: قدرت دریافت وی به بشر داده نشده زیرا حادث توان آن را ندارد که وجود ازلی و ابدی را ببیند... بگذریم از اینکه قیام به امر خلافت در زمین‌، مستلزم دیدن خدای سبحان نیز نیست‌... به هر حال‌؛ اگر پیشینیان گاهی چنین درخواستی می‌کردند، می‌گوییم که آنها ساده‌اندیش و کوته‌نظر بوده‌اند ولی درخواست معاصران در این مورد را بر امری جز سماجت نمی‌توان حمل کرد زیرا اینان از «اتم‌» و «الکترون‌» و «پروتون‌» و «نیوترون‌» سخن می‌گویند درحالی که هیچ‌یک از آنها، اتم والکترون و امثال آنها را ندیده‌اند ولی چون آثار این پدیده‌ها را می‌بینند؛ وجود آنها را هم مسلم گرفته‌اند اما وقتی برای آنان از وجود خدای سبحان سخن می‌رود، آن هم از طریق آثار بی‌نهایتی که وجود مطلق وی دارد؛ بی‌هیچ دانش و هدایت و برهان روشنی‌، دراین موضوع جدال می‌کنند و خواهان دلیل مادی محسوس می‌گردند، گویی این هستی به تمامی خود و این زندگی با همه اعجوبه‌هایش کافی نیست که در مقام این دلیل قرار گیرد». «و اوست لطیف‌» یعنی: حق تعالی بر بندگانش مهربان است‌. لطف از سوی حق تعالی: توفیق و عصمت اوست‌. بعضی گفته‌اند: لطیف کسی است که رازها را به آسانی درک می‌کند. و اوست «آگاه‌» که به همه اشیاء، اعم از آشکار و نهان آنها احاطه علمی دارد.

﴿قَدۡ جَآءَكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِيَ فَعَلَيۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ١٠٤ [الأنعام: ۱۰۴].

«به‌راستی بصائری از سوی پروردگارتان برای شما آمده است‌» بصائر: جمع بصیرت‌؛ به چند معنی اطلاق می‌شود: نور و باور قلب‌، شناخت ثابت و پایدار، یقین‌، عبرت و نیرویی که به وسیله آن حقایق علمی درک و دریافت می‌شود. و درمقابل آن «بصر» قرار دارد که اشیای حسی به وسیله آن درک می‌شود پس مراد از بصائر: حجتها و برهان‌های روشنی است که هرکس در آنها به‌چشم خرد بنگرد، حق را می‌بیند. این حجتها در آیات این سوره و غیر آن از سوره‌ها، و همچنین در احادیث رسول خدا ص که وحی خفی می‌باشد، تجلی یافته است‌. «پس هرکه به دیده بصیرت بنگرد، به سود خود اوست‌» یعنی: هرکس حجت را خردورزانه درک و باور کرده و به مفاد آن عمل کند؛ این‌کار به‌نفع خود اوست «و هرکس نابیناماند» از دیدن حجت و آن را درک نکرده و به آن باور ننماید «پس به زیان خود اوست‌» و خود او از مشاهده حقیقت کور مانده است‌.

بگو: ای محمد! ص «و من بر شما نگهبان نیستم‌» تا اعمال‌تان را بر شما شمرده و بر شما نظارت و نگهبانی کنم بلکه من پیامبری هستم که پیامهای پروردگارم را به شما می‌رسانم و اوست که بر شما نگهبان است‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِيَقُولُواْ دَرَسۡتَ وَلِنُبَيِّنَهُۥ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ١٠٥ [الأنعام: ۱۰۵].

«و این‌گونه‌، آیات خود را گوناگون بیان می‌کنیم‌» به گونه‌های وعد و وعید، القای بیم و امید و موعظه و تنبیه در بیان عقیده توحید «تا مبادا بگویند: تو درس‌خوانده‌ای‌» مشرکان در هنگام شنیدن آیات قرآن خواهند گفت: ای محمد! بی‌گمان تو این پیام را از سوی پروردگار نیاورده‌ای بلکه این همان علم و دانش اهل کتاب است که آن را فراگرفته و از آنان آموخته‌ای‌. پس خدای متعال برای دفع این شبهه‌؛ قرآن را به‌طوری گوناگون بیان کرد تا مجال این القائات نادرست برای آنان فراهم نشود زیرا بیانی این‌چنین‌، به‌صرف خواندن کتابهای پیشین و بدون وحی الهی‌، از کسی برنمی‌آید «و تا اینکه آن را» یعنی: قرآن را «برای گروهی که می‌دانند» حق را؛ پس از آن پیروی می‌کنند و می‌شناسند باطل را؛ پس از آن اجتناب می‌کنند «بیان کنیم‌».

﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٠٦ [الأنعام: ۱۰۶].

«پیروی کن‌» ای محمد! «از آنچه از جانب پروردگارت به‌تو وحی شده‌» در اینجا خدای متعال به پیامبرش دستور می‌دهد که ذهن و فکر خود را به مشرکان مشغول نکند بلکه به پیروی آنچه که بدان مأمور شده است‌، مشغول باشد «هیچ معبودی جز او نیست‌» از این‌رو فقط باید به وحی و امر وی اندیشید و از آن پیروی کرد «و از مشرکان روی بگردان‌» با عفو و گذشت و تحمل آزارها و ترک‌نمودنشان به نرمی و ملایمت‌؛ تا خدای بر تو و دعوتت از طریق هجرت و جهاد و غیر آن گشایشی پدید آورد و آن‌گاه بتوانی احکام خداوند أ را در میان‌شان برپاداری‌. این حکم قبل از نزول آیه «قتال‌» بود و به آیه قتال منسوخ شد.

﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكُواْۗ وَمَا جَعَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٖ١٠٧ [الأنعام: ۱۰٧].

«و اگر خدا می‌خواست آنان شرک نمی‌آوردند» یعنی: قطعا خداوند متعال قادر است بر اینکه همه آنان را مؤمن گرداند به‌طوری که شرک نیاورند و اگر می‌دانست که ایمان را انتخاب می‌کنند، یقینا آنان را به‌سوی ایمان رهنمایی می‌کرد ولی حق تعالی به علم فراگیر خویش دانست که آنان شرک را انتخاب می‌کنند، هم از این‌رو برای آنان شرک را اراده کرد؛ پس فرمان در دست اوست لذا ای محمد ص! تو این‌قدر بر ایمانشان حریص نباش‌. این آیه دلیل بر آن است‌که: شرک نیز به مشیت خدای سبحان تعلق دارد. «و تو را برآنان نگهبان نگردانیدیم‌» یعنی: تو را مراقب و ناظر اعمال آنان و محکوم به‌سبب جرایم آنان نگردانیدیم «و تو وکیل آنان نیستی‌» یعنی: تو قیم آنچه که نفعشان در آن است نیستی تا منفعت را به‌سوی آنان جلب کنی لذا تو جز ابلاغ رسالت‌، هیچ مسؤولیت و تعهد دیگری در قبال آنان نداری‌.

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٠٨ [الأنعام: ۱۰۸].

از ابن‌عباس س دربیان سبب نزول این آیه کریمه روایت شده است که فرمود: مشرکان مکه گفتند: ای محمد! یا از دشنام‌دادن خدایان ما دست بردار، یا که‌پروردگارت را هجو می‌کنیم و او را به‌باد دشنام و ناسزا می‌گیریم‌! همان بود که‌نازل شد: «و» ای مسلمانان‌! «آنهایی را که مشرکان جز خدا می‌پرستند، دشنام ندهید چرا که آنها از سر دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد» یعنی: خدایان باطل مشرکان را دشنام ندهید زیرا در آن صورت‌، آنها از روی ظلم و تجاوز از حق و از روی نادانی نسبت به آنچه که در حق خدای سبحان از تقدیس و تعظیم واجب است‌، او را دشنام خواهند داد «این‌گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم‌» یعنی: به مانند آرایش دادن این باطل آشکار در پیش چشم و دل مشرکان‌، برای هر امتی از امت‌های کفر، کردار آنان را آراستیم «آن‌گاه بازگشت‌شان به سوی پروردگارشان است و او آنان را از حقیقت کار و کردارشان آگاه می‌سازد» و در برابر آن جزایشان می‌دهد.

چه‌قدر زشت و نفرت‌بار است حال کسانی که دشنام دادن پروردگار متعال در پیش چشم و دلشان‌، برای دفاع از بت یا طاغوتی آراسته می‌شود. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «کسی که پدر و مادرش را دشنام می‌دهد، ملعون است‌. اصحاب گفتند: یا رسول‌الله! چگونه شخص پدر و مادرش را دشنام می‌دهد؟ فرمودند: او پدر شخص دیگری را دشنام می‌دهد و آن شخص هم مقابلتا پدرش را دشنام می‌دهد، همچنان او مادر شخص دیگری را دشنام می‌دهد و آن شخص هم مقابلتا مادرش را دشنام می‌دهد». پس در صورتی‌که فراهم ساختن زمینه دشنام دادن پدر و مادر، مستوجب این همه توبیخ باشد، چگونه است حال کسانی که سبب دشنام دادن خداوند تعالی و تقدس می‌شوند!.

شیخ سعیدحوی در تفسیر «الاساس‌» به مناسبت این آیه‌، سخنی را از علامه الوسی نقل کرده‌، آن‌گاه چنین نتیجه می‌گیرد: «چنانچه طاعت‌، فرض یا واجب یا سنت یا مستحب بود، باید آن را انجام داد، بدون پروا داشتن از پیامدی که بر آن مترتب می‌شود اما اگر امری از امور، مباح بود و بر انجام دادن آن مفسده و مصلحتی مترتب می‌گشت‌؛ در این صورت‌، شخص باید ببیند که جنبه مصلحت مقدم‌تر است یا جنبه دفع مفسده‌، آن‌گاه با در نظر داشت آن عمل کند و در هردو صورت هم مأجور است‌».

﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَتۡهُمۡ ءَايَةٞ لَّيُؤۡمِنُنَّ بِهَاۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَا يُشۡعِرُكُمۡ أَنَّهَآ إِذَا جَآءَتۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٠٩ [الأنعام: ۱۰٩].

«و» مشرکان «با سخت‌ترین سوگندهایشان به خدا سوگند خوردند» یعنی: به سخت‌ترین سوگندهایی که در قدرت و توانشان بود «که اگر معجزه‌ای برای آنان بیاید، حتما به آن ایمان می‌آورند» یعنی: اگر محمد ص معجزه‌ای از معجزاتی را که آنان پیشنهاد داده‌اند یا می‌دهند، بیاورد؛ قطعا به او ایمان می‌آورند. و از آنجا که مشرکان عقیده داشتند که خداوند أ ، خدای اعظم است‌، از این‌رو به‌نام اوسوگند خوردند. «بگو» ای پیامبر ص «جز این نیست که معجزات تنها در اختیار الله است‌» این معجزه پیشنهادی شما و غیر آن از معجزات‌، همه در اختیار حق تعالی است و هیچ چیز از این معجزات در اختیار من نیست پس اگر خدا أ بخواهد، آن‌را فرود می‌آورد و اگر نخواهد فرود نمی‌آورد «و شما چه می‌دانید که اگر معجزه‌ای هم بیاید، باز ایمان نمی‌آورند» یعنی: ای مسلمانان‌! چه چیز شما را آگاه ساخته است که اگر معجزه‌ای برای آنان بیاید، ایمان می‌آورند؟ نه‌! چنین نیست‌، آنان ایمان نمی‌آورند و حقیقت حال همین است که من شما را از آن آگاه ساختم پس این‌قدر بر ایمان آوردنشان حریص نباشید.

از محمدبن‌کعب قرظی دربیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که گفت: رسول خدا ص با قریش گفت‌وگو کرده و از آنان خواستند که ایمان بیاورند اماآنها در پاسخ گفتند: ای محمد! به ما خبر می‌دهی که با موسی عصایی بود... عیسی مردگان را زنده می‌کرد... ثمود ماده‌شتری داشت و... پس تو هم برای ما از این‌گونه معجزات بیاور تا تو را تصدیق کنیم‌! رسول خدا ص فرمودند: «دوست دارید که به شما چه چیزی را بیاورم‌«؟ گفتند: کوه صفا را برای ما طلاگردان‌. فرمودند: «اگر چنین کنم‌، مرا تصدیق می‌کنید»؟، گفتند: آری‌! والله که اگر چنین کنی‌، ما همه از تو پیروی می‌کنیم‌. آن‌گاه رسول خدا ص برخاستند و به دعا مشغول شدند، همان بود که جبرئیل‌ ÷ دررسید و به ایشان چنین فرمود: «اگرمی‌خواهی‌، خداوند أ کوه صفا را به طلا تبدیل می‌کند اما اگر در آن هنگام نیز تورا تصدیق نکردند، قطعا عذابشان می‌کند و اگر هم می‌خواهی آنان را به حال خودشان واگذار تا توبه‌کارشان توبه کند». رسول خدا ص فرمودند: «بلکه ترجیح‌می‌دهم که توبه‌کارشان توبه کند». همان بود که خدای آیه: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ... را نازل کرد.

﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ كَمَا لَمۡ يُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١١٠ [الأنعام: ۱۱۰].

«و دل‌ها و دیدگانشان را برمی‌گردانیم‌» در روز قیامت بر شعله‌های سوزان و اخگرهای فروزان جهنم «چنان‌که نخستین بار به آن‌» یعنی: به قرآن «ایمان نیاوردند» در دنیا بلکه درباره قرآن آرا و اندیشه‌های باطلی را به‌هم بافتند و سخنان درهم و برهم بسیاری گفتند. یا ممکن است معنی چنین باشد: شما چه می‌دانید که ما دل‌ها و دیدگانشان را بر می‌گردانیم‌، در نتیجه حقیقت را درنیافته و حق را نمی‌بینند بنابراین‌، اگر حتی معجزه‌ای محسوس هم نازل شود ایمان نمی‌آورند چنان‌که اولین‌بار در هنگام نزول آیات ما ایمان نیاوردند «و آنان را رها می‌کنیم‌» یعنی: در دنیا مهلت‌شان می‌دهیم و مجازاتشان نمی‌کنیم «تا در طغیانشان سرگردان بمانند» و سرگشته و حیران در طغیان و تجاوزشان دست‌وپا زنند.

﴿وَلَوۡ أَنَّنَا نَزَّلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَحَشَرۡنَا عَلَيۡهِمۡ كُلَّ شَيۡءٖ قُبُلٗا مَّا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَجۡهَلُونَ١١١ [الأنعام: ۱۱۱].

«و اگر ما» درخواست این گروه مشرک را اجابت کرده و «فرشتگان را به سوی آنان می‌فرستادیم‌» تا به چشم سر آنها را دیده و با آنان سخن بگویند و از زبان ایشان از صدق و راستگویی‌ات باخبر شوند «و اگر مردگان با آنان سخن می‌گفتند» یعنی: اگر طبق پیشنهاد دیگری که دادند، مردگانی که برای آنان شناخته شده هستند، به‌فرمان ما زنده ساخته می‌شدند و به آنان می‌گفتند: همانا این‌پیامبر ص در ادعای رسالتش از سوی خدا أ راستگوست پس به او ایمان آورید؛ «و» اگر «بر آنان هر چیزی را» از جنس معجزات و نشانه‌ها «دسته دسته گردمی‌آوردیم‌» قبلا: دسته‌دسته و گروه‌گروه‌، یا به‌طور رویاروی و قابل مشاهده «هرگز ایمان نمی‌آوردند» به اختیار و انتخاب خود «مگر آن که خدا بخواهد» که ایمان آورند. یعنی: پس تو ای پیامبر! دل‌نگران ایمان آوردنشان نباش بلکه همچنان که مأمور شده‌ای‌، فقط پیامت را به آنها ابلاغ کن‌. «ولی بسیاری از آنان نمی‌دانند» این حقیقت را تا از خداوند متعال ملتمسانه درخواست هدایت کنند. یا معنی این است: بسیاری از مؤمنان نمی‌دانند که حتی اگر خواسته‌ها و پیشنهادات اینان برآورده هم بشود؛ باز هم ایمان نمی‌آورند.

ابن‌عباس ب در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت می‌کند: گروهی از کفار مکه و زعمای آن نزد رسول خدا ص آمده و به ایشان گفتند: یا فرشتگان را به ما نشان بده که بر رسالت تو گواهی بدهند، یا بعضی از مردگانمان را زنده کن تا از آنان بپرسیم که آیا تو بر حق هستی یا خیر؟ یا خدا و فرشتگان را با ما رویاروی گردان‌...! همان بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّٗا شَيَٰطِينَ ٱلۡإِنسِ وَٱلۡجِنِّ يُوحِي بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ زُخۡرُفَ ٱلۡقَوۡلِ غُرُورٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا يَفۡتَرُونَ١١٢ [الأنعام: ۱۱۲].

«و بدین‌گونه برای هر پیامبر دشمنانی را پدید آوردیم‌» یعنی: چنان‌که تو را به کفر و عناد این مشرکان معاند مبتلا کردیم‌، پیامبران قبل از تو را نیز به این آزمایشها مبتلا کرده و بر هریک از آنان دشمنانی از کفار زمانشان برگماردیم زیرا ابتلا سبب ثبات و پایداری و بسیار شدن اجر و ثواب است‌. نقل است که ورقه‌بن نوفل به رسول خدا ص گفت: «قطعا هیچ‌کس پیامی همچون پیام تو نیاورده است مگر اینکه مورد دشمنی قرار گرفته‌». آری‌! این دشمنان «از شیاطین انس‌» اند، چون کاهنان و ساحران و رؤسای کفر ـ که از خدای ذوالجلال نمی‌ترسند «و» از شیاطین «جن‌» اند. شیاطین جن: فرزندان ابلیس لعنه‌الله هستند که سایر جنیان وهمچنان آدمیان را گمراه می‌سازند. در حدیث شریف آمده است که ابوذر س نمازمی‌خواند، رسول خدا ص به او فرمودند: «ای ابوذر! آیا از شیاطین انس و جن‌پناه جستی‌«؟. ابوذر گفت: مگر از آدمیان هم شیاطینی وجود دارند؟رسول خدا ص فرمودند: «آری‌!» آن‌گاه این آیه را تلاوت کردند. «بعضی از آنها به بعضی‌دیگر سخنان به ظاهر آراسته القا می‌کنند» یعنی: بعضی از آنها بعضی‌دیگر را به‌طریق پنهانی وسوسه می‌کنند و سخنان باطل خود را با روکشی دروغین می‌آرایند «تا فریب دهند» با آن سخنان همدیگر را «و اگر پروردگار تو می‌خواست‌، چنین نمی‌کردند» یعنی: اگر او می‌خواست‌، شیاطین را از وسوسه‌افگنی بازمی‌داشت ولی او این کار را نکرد تا مؤمنان را بیازماید و بر ثوابشان بیفزاید «پس آنان را با آنچه به دروغ می‌سازند» بر تو و بر خداوند أ «واگذار» زیرا حق تعالی آنان را مجازات نموده و سرانجام‌، تو را بر آنان پیروز می‌گرداند.

﴿وَلِتَصۡغَىٰٓ إِلَيۡهِ أَفۡ‍ِٔدَةُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَلِيَرۡضَوۡهُ وَلِيَقۡتَرِفُواْ مَا هُم مُّقۡتَرِفُونَ١١٣ [الأنعام: ۱۱۳].

«و» شیاطین سخنان فریبنده به ظاهر آراسته را القا می‌کنند «تا دل‌های کسانی که‌به آخرت ایمان ندارند، میل کند» یعنی: تا دل‌های باطل‌پرستان و عاشقان دنیا به‌سوی باطل و به‌سوی ظاهرآرایی‌های شیاطین انس و جن‌، میل کند «و تا» این باطل‌پرستان «آن‌» فریب و سخن باطل «را بپسندند» برای خود، بعد از گوش‌سپردن وگرویدن به آن «و تا هرچه عمل کننده آنند، بکنند» از گناهان و معاصی‌ای که لایق شأنشان است‌.

﴿أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِي حَكَمٗا وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ١١٤ [الأنعام: ۱۱۴].

«بگو» ای پیامبر ص «آیا داوری جز خدا طلب کنم‌«؟ حق تعالی به پیامبرش دستور می‌دهد تا درخواست مشرکان را در تعیین داور میان خود و آنان در مورد آنچه که بر سر آن اختلاف دارند، رد کند زیرا خدای سبحان میان او و آنان داوری عادل است و چگونه داوری جز او می‌طلبند: «با اینکه اوست که این کتاب را به‌سوی شما واضح شده فروفرستاد» یعنی: کتابی را به شما فروفرستاد که شیوا و روشن‌، تبیین شده و فراگیر، جداکننده میان حق و باطل و به‌طور مفصل جوابگوی همه قضایاست «وکسانی که بدیشان کتاب داده‌ایم‌» یعنی: اهل کتاب «می‌دانند که قرآن از جانب پروردگار تو به راستی فرو فرستاده شده‌است‌» و به این حقیقت علم راسخ دارند، هرچند که اظهار انکار و مکابره کنند، چرا که نزد آنان در کتب منزله‌الهی ـ چون تورات و انجیل ـ بر این حقیقت دلایل روشنی وجود دارد «پس‌، ازتردیدکنندگان مباش‌» نقل است که رسول خدا ص بعد از نزول این آیه فرمودند: «نه شک و تردید می‌کنم و نه سؤال می‌نمایم‌». پس این خطاب مقتضی وقوع شک از سوی آن حضرت ص نیست‌. یا خطاب متوجه شنونده است‌، یعنی: ای شنونده‌! در اینکه اهل کتاب به حق و حقیقت دانا هستند، از تردیدکنندگان مباش‌.

﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١١٥ [الأنعام: ۱۱۵].

«و سخن پروردگارت به صدق و عدل سرانجام گرفته است‌» یعنی: بی‌گمان خدای وعده خویش را به اتمام رسانده و شریعت خویش را نازل کرده و به وسیله آن حق را آشکار و باطل را رسوا نموده است‌، وعده‌ها، هشدارها و خبرهای او آراسته به صدق و راستی و اوامر و احکام و قوانینش برخوردار از عدل و داد است «کلمات او را دگرگون‌کننده‌ای نیست‌» نه در آنها خلافی است و نه برای آنچه که او به آن حکم کرده‌، تغییردهنده‌ای است «و او شنوای داناست‌» شنواست به آنچه می‌گویند، داناست به آنچه که در اندرون خویش پنهان می‌دارند.

﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ١١٦ [الأنعام: ۱۱۶].

«و اگر از بیشتر اهل زمین‌» یعنی: از کفار «فرمانبرداری کنی‌» زیرا آنان اکثریت هستند «تو را از راه خدا گمراه می‌کنند» و از دین وی به بیراهه می‌کشند.

آری‌! سنت خدای‌سبحان در خلقش بر آن رفته‌است که حق جز به‌دست اقلیتها پای نمی‌گیرد اما اکثر مردم‌، پیرو خواهش‌ها و هواهای نفسانی خویش در امور دین هستند و «جز از وهم و گمان پیروی نمی‌کنند» وهم و گمانی که هیچ اصل و اساسی‌از علم و عقل ندارد، مثلا این گمان که: معبودان باطل سزاوار پرستش‌اند و آنان بندگان را به خداوند متعال نزدیک می‌سازند! همچنان سایر پندارهای بی‌اساس در اندیشه دینی بشر «و جز این نیست که دروغ می‌بافند» یعنی: آنان در ادعاهای باطل‌خود، حدس و تخمین و دروغ به‌هم می‌بندند.

﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سَبِيلِهِۦۖ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ١١٧ [الأنعام: ۱۱٧].

«بی‌گمان پروردگار تو به کسانی که از راه وی دور می‌شوند داناتر است و او به راه‌یافتگان نیز داناتر است‌» پس ادعاهای آنچنانی‌، در نزد وی هیچ قدر و قیمتی ندارد.

﴿فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كُنتُم بِ‍َٔايَٰتِهِۦ مُؤۡمِنِينَ١١٨ [الأنعام: ۱۱۸].

«پس‌، از آنچه نام خدا به هنگام ذبح بر آن برده شده‌است‌، بخورید» و چیزی از آن را بر خود حرام نگردانیده و تحت عنوان تدین‌، از خوردن آن امتناع نکنید زیرا حیوان حلال گوشتی که در هنگام ذبح آن نام خدا أ بر آن برده شود، حلال است «اگر به آیات او» یعنی: اگر به احکام او از اوامر و نواهی «ایمان دارید» فقط گوشت حیواناتی را بخورید که نام خدا أ بر آن برده می‌شود، نه نام خدایان پنداری آنان و نه گوشت حیوان خود مرده (مردار) را.

﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تَأۡكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَقَدۡ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيۡكُمۡ إِلَّا مَا ٱضۡطُرِرۡتُمۡ إِلَيۡهِۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا لَّيُضِلُّونَ بِأَهۡوَآئِهِم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُعۡتَدِينَ١١٩ [الأنعام: ۱۱٩].

«و شما را چه شده‌است که از آنچه نام خدا بر آن برده شده‌، نمی‌خورید»؟ یعنی: چه چیز شما را از خوردن گوشت حیوان حلالی که نام خدا أ را در هنگام ذبح آن برده‌اید، بازمی‌دارد، بعد از آن که خدای خود برای شما از آن اذن خوردن داده‌است «حال آن که خداوند آنچه را بر شما حرام کرده‌، به‌تفصیل برایتان بیان کرده‌است‌» یعنی: خوراکی‌های حرام را به بیانی مفصل و روشن که هیچ جایی برای شک‌وشبهه برایتان باقی نمی‌گذارد، با این فرموده خود: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا [الأنعام: ۱۴۵]. ـ که تفسیر آن بعدا می‌آید ـ بیان کرده است‌. همچنین بیان محرمات در آیات (۵ ـ ۱) سوره «مائده‌» نیز گذشت «جز آنچه بدان ناچار باشید» یعنی: جز محرماتی که به خوردن آن ناچار و مضطر باشید زیرا ضرورت‌، حرام را مباح می‌گرداند «و همانا بسیاری‌، مردم را به خواهش نفس خویش از روی نادانی گمراه می‌کنند» همانند کفاری که حیوانات «بحیره‌» و «سائبه‌» و مانند آنهارا بر خود تحریم کردند [۵۵] و نیز همه کسانی که با تحریم و تحلیل‌های برخاسته ازهوی و هوس خود، مردم را گمراه ساخته‌اند و مردم نیز از آنها پیروی کرده و غافل از آنند که این راه و رسم‌، پیروی از جهل و گمراهی است چنان‌که در میان بسیاری از ملتها محرماتی رواج دارد که منشأ تحریم آنها فقط هوی و هوس و نادانی می‌باشد «بی‌گمان پروردگار تو به تجاوزکاران‌» از حق به‌سوی باطل «داناتر است‌».

﴿وَذَرُواْ ظَٰهِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَبَاطِنَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡسِبُونَ ٱلۡإِثۡمَ سَيُجۡزَوۡنَ بِمَا كَانُواْ يَقۡتَرِفُونَ١٢٠ [الأنعام: ۱۲۰].

«و گناه آشکار و پنهان را رها کنید» گناه آشکار: گناه اعضا و اندامهای بیرونی وگناه پنهان: افعال قلب است‌. یا معنی این است: هم گناهانی را که آشکارا مرتکب می‌شوید و هم گناهانی را که در نهان انجام می‌دهید، همه را ترک کنید. به‌قولی‌دیگر: مراد زنای علنی و زنای پنهان‌، یا انجام فعل زنا با زناکاران معروف و مشهور، یا با معشوقه‌های پنهانی است‌. در حدیث شریف به روایت نواس‌بن‌سمعان س آمده است که گفت: از رسول خدا ص راجع به گناه پرسیدم‌، فرمودند: «الإثـم ما حاك في صدرك وكرهت أن يطلع الناس عليه». «گناه چیزی است که در دلت رسوخ کند و دوست نداشته باشی که مردم برآن آگاه شوند». «بی‌شک کسانی که مرتکب گناه می‌شوند، جزا داده خواهند شد» در قیامت «در برابر آنچه که می‌کردند» در دنیا.

﴿وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ١٢١ [الأنعام: ۱۲۱].

«و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید» چون حیوانات مردار (خودمرده‌) و آنچه که به نام غیرخدا أ ذبح شده است‌. اما حیوانی که مسلمان آن را ذبح‌کرده است‌، ترک عمدی نام بردن از الله أ در هنگام ذبح آن ـ در نزد جمهورفقها ـ موجب حرمت تناول آن می‌گردد ولی ترک آن به فراموشی زیانی ندارد. ولی شافعی و دیگران گفته‌اند: بردن نام خدا (بسم الله...) در هنگام ذبح‌، مستحب است نه واجب پس اگر مسلمان آن را ـ ولو به عمد ـ ترک کرد، هیچ زیانی ندارد و موجب حرمت نمی‌گردد زیرا نام خدا أ در قلب هر مسلمانی وجود دارد. بعضی گفته‌اند: آیه کریمه در بیان حکم حیوانات مردار (خودمرده‌ای‌) که اصلا ذبح نشده‌اند و حکم حیواناتی نازل شده که به‌نام غیر خدا أ ذبح گردیده‌اند. «وآن قطعا فسق است‌» یعنی: خوردن گوشت حیوانی که به نام غیرخدا أ ذبح شده و خوردن گوشت خودمرده و مانند آن‌، بیرون رفتن از دایره فرمان حق تعالی وحکم وی است «و هرآینه شیاطین وسوسه القا می‌کنند به‌سوی دوستان خویش تا با شما خصومت کنند» یعنی: شیاطین در ذهن و ضمیر دوستان خود القائات و شبهاتی می‌افگنند که پایه خصومت و جدال آنان با شما قرار می‌گیرد، مانند این سخن آنان در مورد خوردن گوشت حیوان خودمرده به دوستانشان: «شگفتا! از آنچه‌که خدا آن را کشته است‌، نمی‌خورید اما از آنچه که شما خود آن را کشته‌اید، می‌خورید»؟، که این القای باطل‌، آنان را به خوردن حیوانات خودمرده و جدال با شما در این امر، بر می‌انگیزد «و اگر از آنان فرمانبرداری کنید» در امر و نهی‌شان و در مورد حلال شمردن حلالهای خدا أ «قطعا شما هم مشرک هستید» مانند آنان زیرا هرکس به حلال کردن چیزی که خداوند أ آن را حرام کرده‌، اعتقاد یقینی داشته باشد، قطعا کافر است‌.

از ابن‌عباس س در بیان سبب نزول روایت شده‌است که فرمود: چون آیه: وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ... نازل شد، فارسیان که در جاهلیت از دوستان قریش بودند و میان‌شان مراوده و مکاتبه برقرار بود، نزد قریش فرستاده و به آنان چنین پیغام دادند: با محمد جدال کنید و به او بگویید؛ آیا حیوانی را که تو با دست خود به وسیله کارد ذبح می‌کنی حلال است اما آنچه که خداوند أ با کاردی از طلا آن را ذبح نموده (یعنی حیوان خودمرده‌)، حرام می‌باشد؟! همان بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿أَوَ مَن كَانَ مَيۡتٗا فَأَحۡيَيۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا يَمۡشِي بِهِۦ فِي ٱلنَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُۥ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ لَيۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلۡكَٰفِرِينَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٢٢ [الأنعام: ۱۲۲].

«آیا کسی‌که مرده بود پس زنده‌اش گردانیدیم‌» یعنی: کافر بود پس به‌سوی اسلام هدایتش نمودیم زیرا ایمان حیاتبخش دلهاست «و نوری به او بخشیدیم که با آن میان مردم راه می‌رود» مراد از نور در اینجا: هدایت و ایمان است‌. بعضی گفته‌اند: نور، قرآن است‌. به قولی‌دیگر: نور، حکمت است‌. پس صاحب ایمان و قرآن و حکمت‌؛ در امور زندگی و در میان مردم‌، با پشتوانه بصیرت و بینشی از سوی پروردگار خویش حرکت می‌کند و زندگی می‌نماید، آری‌! آیا چنین کسی «همانند کسی است که وصفش این است که گرفتار تاریکی‌ها» ی کفر و گمراهی «است و از آن بیرون‌آمدنی نیست‌» و زمینه و فضای این را که از کفر و گمراهی دست بکشد، از دست داده است‌؟ «بدین‌سان برای کافران کار و کردارشان آراسته شده است‌».

از زیدبن اسلم دربیان سبب نزول نقل شده است که گفت: این آیه در شأن عمربن‌الخطاب س و ابوجهل‌بن هشام نازل گردید زیرا آن دو در حال گمراهی مرده بودند اما خدای عمر س را به اسلام زنده گردانید و عزت بخشید و ابوجهل را در کفر و گمراهی‌اش ابقا کرد و این بدان جهت بود که رسول خدا ص دعا کردند: «بارخدایا! اسلام را به ابی‌جهل‌بن هشام یا عمربن الخظاب عزت بخش‌» و دعایشان در حق عمر س مستجاب گردید. ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح‌آن است که مفاد آیه کریمه عام است و شامل هر مؤمن و کافری می‌شود».

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا فِي كُلِّ قَرۡيَةٍ أَكَٰبِرَ مُجۡرِمِيهَا لِيَمۡكُرُواْ فِيهَاۖ وَمَا يَمۡكُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ١٢٣ [الأنعام: ۱۲۳].

«و بدین گونه‌» که بزرگان مکه را فاسقان آن قرار دادیم «در هر شهری گناهکاران بزرگش را پدید آوردیم تا در آن مکر ورزند» مکر: تدبیر پنهانی برای برگردانیدن دیگری از برآوردن خواسته‌اش با حیله و نیرنگ یا چرب‌زبانی است و معنای آن در اینجا: گردنکشی و ستم و به‌کار بردن حیله و نیرنگ در مخالفت باراه استقامت می‌باشد. گفتنی است که مخصوص ساختن گناهکاران بزرگ به‌یادآوری از آن‌روست که رؤسا و سردمداران بر ارتکاب فساد تواناتر و جسورترند «و بی‌گمان مکر نمی‌ورزند مگر در حق خود» یعنی: وبال و فرجام بد مکر ورزیدنشان به خودشان برمی‌گردد «و درک نمی‌کنند» این حقیقت را از فرط جهل و فروروی‌شان در خواهش‌ها و هوس‌های پلید.

آری‌! سنت خدای در جوامع بشری این است که کشمکش میان حق و باطل را برافروخته و صف‌بندی میان ایمان و کفر را تشدید می‌کند و در آغاز؛ نفوذ و تسلط از آن سردمداران جرم و رهبران فسق و عصیان و اهل انحراف است ولی سرانجام کار؛ فوز و فلاح نهایی از آن اهل حق و ایمان و استقامت می‌باشد.

﴿وَإِذَا جَآءَتۡهُمۡ ءَايَةٞ قَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ رُسُلُ ٱللَّهِۘ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا كَانُواْ يَمۡكُرُونَ١٢٤ [الأنعام: ۱۲۴].

«و چون آیتی برآنان بیاید» یعنی: چون آیتی از آیاتی را که خدای بر تو نازل کرده است‌، به بزرگان و رؤسای قریش خبر دهی‌، یا برای‌شان معجزه‌ای بیاوری‌؛ «می‌گویند: هرگز ایمان نمی‌آوریم تا آن‌گاه که مانند آنچه به پیامبران الهی داده شده‌، به ما نیز داده شود» مرادشان این است که: ایمان نمی‌آورند مگر آن که به وحی و رسالت برگزیده شوند «خدا بهتر می‌داند رسالتش را در کجا قرار دهد» زیرا رسالت‌، مانند مناصب دنیوی نیست که بتوان آن را به سعی وکوشش و مال و جاه به‌دست آورد، بلکه فضلی از جانب الله أ و مقام و منصبی دینی است که ضوابط و شرایط مخصوص به خود را دارد لذا حق تعالی آن را به هر که خواهد می‌بخشد پس بدانید که انتخاب الهی براین قرار گرفته تا رسالت را درشخص محمد ص، رسول برگزیده و محبوب خویش قرار دهد لذا آنچه را که از شأن شما نیست و لیاقت آن را ندارید، درخواست نکنید. از وائله‌بن‌اسقع روایت شده است که رسول خدا ص در حدیث شریف فرمودند: «خداوند از اولاد ابراهیم‌، اسماعیل را برگزید و از قریش‌، بنی‌هاشم را و از بنی‌هاشم مرا». «به‌زودی این مجرمان را از جانب الله صغاری خواهد رسید» صغار: خواری و ذلت و رسوایی‌است «و عذابی سخت به‌سبب آن که مکر می‌کردند» زیرا این سردمداران نگفتند آنچه راکه گفتند، مگر به‌سبب کبری که در دل‌هایشان وجود داشت‌.

این آیه چنان‌که در بیان سبب نزول آمده است‌؛ درباره ولیدبن مغیره نازل شد که‌گفت: اگر به‌راستی نبوت حق بود، بی‌گمان من از محمد به آن سزاوارتر بودم زیرا من هم سنا از او بزرگترم و هم در مال و اولاد از او بیش و افزونتر می‌باشم‌!.

﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ١٢٥ [الأنعام: ۱۲۵].

«پس هرکه را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه وی را برای اسلام گشاده می‌کند» یعنی: دلش را باز و گشاده می‌کند تا اسلام را با سینه باز و منشرح بپذیرد. در حدیث شریف به روایت عبدالرزاق‌، ابن‌جریرطبری و غیر ایشان آمده است: اصحاب از رسول خدا ص راجع به این آیه پرسیدند ؛ یا رسول‌الله! چگونه سینه انسان راه‌یافته گشاده می‌شود؟ رسول خدا ص فرمودند: «نور يقذف فيه‌، فينشرح له وينفسح: نوری است که در او افگنده می‌شود پس سینه‌اش از آن نور، باز و گشاده می‌شود». گفتند: آیا برای این گشادگی و انشراح‌، نشانه‌ای هم هست که با آن شناخته شود؟ فرمودند: «الإنابة إلى دار الخلود، والتجافي عن دار الغرور، والاستعداد للـمـوت قبل لقاء الـمـوت»: آری‌! نشانه آن رجوع به‌سوی سرای جاودانگی‌، دل برکندن از سرای غرور و قرار و آرام نگرفتن در آن‌، و آمادگی برای مرگ قبل از روبروشدن با آن است‌». همچنین در حدیث شریف آمده است که از رسول خدا ص سؤال شد: از مؤمنان چه کسی هشیارتر و زیرکتر است‌؟ فرمودند: «بیشترین آنان در یادآوری از مرگ و بیشترین آنان در آمادگی برای بعد از مرگ‌». «و هرکس را که‌» خداوند أ «بخواهد گمراه کند، سینه‌اش را تنگ می‌گرداند در نهایت تنگی‌» به‌طوری که در آن هیچ جایی برای ایمان و هدایت‌نباشد. ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی سینه‌اش را برای پذیرش (لااله الا الله) تنگ‌می‌گرداند تا بدانجا که این کلمه طیبه به آن وارد نمی‌شود». زجاج می‌گوید: «حرج‌، نهایت تنگی است‌». «چنان‌که گویی به‌زحمت در آسمان بالا می‌رود» زیرا کسی‌که به آسمان بالا رود، به دلیل فشار هوا و کمبود اکسیژن‌، سخت احساس سینه‌تنگی می‌کند، گویی نزدیک است که خفه شود.

گفتنی است که با اکتشافات جدید علمی‌، روشن شده که این تشبیه از معجزات قرآن کریم می‌باشد زیرا حقیقت علمی‌ای که این آیه به بیان آن پرداخته‌، در عصر نزول قرآن کریم شناخته شده نبود. آری‌! این آیه‌، حال معنوی کسی را که به‌سوی اسلام فراخوانده می‌شود ـ درحالی‌که برای وی گمراهی مقدر شده است ـ به حالت حسی کسی تشبیه می‌کند که از بالا رفتن به سوی آسمان سخت احساس سینه‌تنگی می‌کند، گویی می‌خواهد خفقان بگیرد و این معنی که صعود به بالا سبب نفس تنگی می‌شود در روزگار نزول قرآن کریم شناخته شده نبود. خاطر نشان می‌شود؛ آوردن این آیه معجز در سیاق این فقره که با بیان درخواست معجزه از سوی مشرکان آغاز گردید، پیام بس روشنی به همراه دارد. «این‌گونه خداوند رجس را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند می‌اندازد» رجس: پلیدی و ناپاکی‌، یا عذاب‌، یا هر چیزی است که فاقد خیر باشد.

﴿وَهَٰذَا صِرَٰطُ رَبِّكَ مُسۡتَقِيمٗاۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَذَّكَّرُونَ١٢٦ [الأنعام: ۱۲۶].

«و این راه پروردگار توست‌» یعنی: راهی که پیامبراکرم ص و همراهان مؤمنشان بر آن هستند، دین پروردگار است «که مستقیم است‌» و هیچ کجی وانحرافی در آن نیست «هرآینه ما آیات خود را برای گروهی که پند می‌پذیرند» یعنی: دارای فهم و درک پندپذیری از سوی خدا و رسول وی هستند «به روشنی بیان کرده‌ایم‌».

﴿لَهُمۡ دَارُ ٱلسَّلَٰمِ عِندَ رَبِّهِمۡۖ وَهُوَ وَلِيُّهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٢٧ [الأنعام: ۱۲٧].

«برای آنان‌» یعنی: برای این گروهی که پند می‌پذیرند «نزد پروردگارشان دارالسلام است‌» دارالسلام: بهشت است زیرا بهشت‌، سرای سلامتی از هر ناخوشی و ناملایماتی است و مؤمنان از آن‌رو مستحق این سرای سلامتی هستند که با سیر در صراط مستقیم از آفات انحراف و کجروی سالم باقی مانده‌اند «و او ولی آنان است‌» یعنی: خداوند أ مددکار و کارساز و متولی امر آنان است تا آن که درحالی به بهشت درآیند که از هر ستم و ناخوشی‌ای ایمنند «به‌سبب آنچه می‌کردند» یعنی: به سبب اعمال نیک و پاکیزه‌شان‌.

﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَكۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِيَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِيٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰكُمۡ خَٰلِدِينَ فِيهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ١٢٨ [الأنعام: ۱۲۸].

«و روزی که خداوند همه آنان را یکجا حشر کند» یعنی: همه بشر و جن را در محشر گرد آورد، می‌فرماید: «ای گروه جنیان‌» یعنی: ای شیطانهای جنی «از آدمیان پیروان بسیار گرفتید» یعنی: از آنان بسیاری را اغوا و گمراه کردید تا درحکم پیروان شما شدند، در نتیجه‌، ما نیز آنان را با شما یکجا حشر کردیم‌. «و دوستان آنها از آدمیان می‌گویند» یعنی: پیروانشان از کفار انسی‌، در پاسخ به آن فرموده حق تعالی می‌گویند: «پروردگارا! ما از همدیگر بهره‌مند شدیم‌» بهره‌برداری جنیان از آدمیان‌، لذت‌گرفتن‌شان از پیروی آدمیان است اما بهره‌مندی آدمیان ازجنیان این است که: چون آرایش‌دهی گناهان را از جنیان پذیرفتند و در گناهان فروافتادند، از آن گناهان لذت بردند و بهره‌مند شدند، همچنان اهل جاهلیت وهم‌قطارانشان‌، جنیان را در القائاتشان تصدیق می‌کردند و از این تصدیق خویش لذت می‌بردند و کاهنان و عرافان هم در برابر آن‌، به چیزی از بهره‌های دنیا دست می‌یافتند «و به میعادی که برای ما مقرر داشته بودی‌، رسیدیم‌» یعنی: به میعاد روز قیامت‌. این نوعی حسرت خوردن بر گذشته و اعترافی از سویشان به فرارسیدن میعادگاه الهی‌ای است که آن را در دنیا تکذیب می‌کردند. «خدا می‌فرماید: آتش دوزخ جایگاه شماست‌» یعنی: اقامتگاه و منزلگاه شما و دوستان شماست «جاودانه درآنید مگر آنچه خدا بخواهد» مگر در آن وقتی که خداوند أ ، نبودنتان را در دوزخ بخواهد. یا: مگر در آن اوقاتی که از عذاب سوزان به عذاب سرد زمهریر یا آب جوشان درآیید «بی‌گمان پروردگار تو حکیم داناست‌» به آنچه که با دوستان و دشمنانش انجام می‌دهد.

روایت شده‌است که ابن‌عباس ب در تبصره‌ای بر این آیه فرمود: «برای هیچ‌کس سزاوار نیست که بر خدای در مورد خلقش حکم کرده و آنان را از پیش خود به بهشت یا دوزخ فرود آورد». مراد ابن‌عباس ب این است که نباید کسی حکم خدا أ را در مورد کسی ـ اعم از مؤمن یا کافر ـ پیشگویی کرده و قاطعانه بگوید که: جایگاه فلان ـ مثلا ـ در بهشت یا در دوزخ است‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ نُوَلِّي بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضَۢا بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٢٩ [الأنعام: ۱۲٩].

«و این‌گونه بعضی از ستمکاران را بر بعضی دیگر مسلط می‌کنیم‌» یعنی: این گونه ستمکاران جن را بر ستمکاران انس و نیز بعضی از ستمکاران را بر بعضی دیگرمسلط می‌کنیم تا آنان را هلاک کنند و به ذلت کشانند. یا معنی این است: بعضی از ستمکاران را در دوزخ‌، دوستان یا پیروان بعضی دیگر قرار می‌دهیم‌؛ «به کیفر آنچه می‌کردند» یعنی: مسلط ساختن بعضی از ظالمان بر بعضی‌دیگر، به سبب کار وکردار کفرآمیز و گناه‌آلودشان است‌. از اعمش روایت شده‌است که گفت: «ازسلف صالح شنیدم که می‌گفتند: چون زمانه فاسد شود، خدای بدترین مردم را بر مردم حاکم می‌کند». فضیل‌بن عیاض گفت: «هرگاه دیدی که ظالمی‌از ظالم دیگر انتقام می‌گیرد پس بپاخیز و با خوشحالی تماشا کن‌».

﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَقُصُّونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِي وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ شَهِدۡنَا عَلَىٰٓ أَنفُسِنَاۖ وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ١٣٠ [الأنعام: ۱۳۰].

«ای گروه جن و انس‌» یعنی: روزی که آنان را محشور می‌کنیم‌، به آنان از باب سرزنش می‌گوییم: ای گروه جن و انس‌! «آیا از میان شما فرستادگانی برای شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از ملاقات این روزتان شما را بیم دهند»؟ یعنی: آیا فرستادگانی از انس نزد شما نیامدند که کتابهای خداوند أ را بر انس و جن تلاوت کنند و شما را از ملاقات روز قیامت بیم دهند؟ زیرا جمهور سلف و خلف برآنند که از جن پیامبری مبعوث نشده است و جنیان فقط حامل پیامی به‌سوی طایفه خویش هستند که آن را از پیامبر انسی می‌شنوند. «می‌گویند: برخود اعتراف کردیم‌» که پیامبران آمدند و پیامت را به ما ابلاغ کردند. این اقراری از سویشان به این حقیقت است که حجت خدای بر آنان در فرستادن پیامبرانش واجب گردیده است «و زندگی دنیا آنان را فریب داده بود» زندگی دنیا با آرایشها و زینتهای‌خود، آنان را به خود مشغول گردانیده بود بنابراین‌، دل‌هایشان به‌سوی آن گروید تا بدانجا که این گرایش‌، آنان را به‌سوی تکذیب پیامبران کشانیده و از ایمان به ایشان باز داشت «و بر خود گواهی دادند که کافر بوده‌اند» در دنیا به پیامبران مرسل حق تعالی و آیاتی که ایشان با خود آورده بودند. این گواهی دیگری از سوی آنان بر ضد خودشان است‌.

﴿ذَٰلِكَ أَن لَّمۡ يَكُن رَّبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا غَٰفِلُونَ١٣١ [الأنعام: ۱۳۱].

«این‌» فرستادن پیامبران و خواندن آیات «به‌سبب آن است که هرگز پروردگار تو هلاک‌کننده شهرها از روی ستم نیست درحالی که مردم آنها غافل باشند» آری‌! خدای هلاک‌کننده مردم شهرها به‌ستم نیست زیرا او برتر از آن است که ستم کند بلکه به امت‌ها عذر نمایانده و فقط در صورتی هلاکشان می‌کند که سزاوار این هلاکت باشند و او با فرستادن پیامبران حامل بیم و امید به‌سوی مردم‌، پرده پندار و غفلت و بی‌خبری را از جلو روی آنان برمی‌دارد. یا معنی این است: خداوند أ هلاک‌کننده شهرها نیست به سبب ستمی که کرده‌اند، مگر بعد از برپاکردن حجت بر آنان‌.

﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا يَعۡمَلُونَ١٣٢ [الأنعام: ۱۳۲].

«و برای هریک طبق کار و کردارشان درجاتی است‌» برای هریک از دو گروه جن و انس در آخرت‌، برحسب اعمالشان‌، درجات و مراتب متفاوتی ـ در بهشت یا دوزخ ـ است «و پروردگارت از آنچه می‌کنند، غافل نیست‌» ابویوسف و محمد ـ رحمهماالله ـ با این آیه استدلال کرده‌اند بر این که: جنیان نیز در برابر طاعت حق تعالی پاداش داده می‌شوند و به بهشت وارد می‌شوند.

﴿وَرَبُّكَ ٱلۡغَنِيُّ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ وَيَسۡتَخۡلِفۡ مِنۢ بَعۡدِكُم مَّا يَشَآءُ كَمَآ أَنشَأَكُم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوۡمٍ ءَاخَرِينَ١٣٣ [الأنعام: ۱۳۳].

«و پروردگار تو غنی و صاحب رحمت است‌» یعنی: خدای سبحان از خلقش بی‌نیاز است‌، نه به خودشان نیازی دارد نه به عبادتشان‌، نه ایمانشان به وی نفعی می‌رساند، نه کفرشان به وی زیانی اما با وجود این بی‌نیازی‌، بر آنان صاحب رحمت و مهربانی است‌، که رحمت وی بر ایشان با وجود کمال بی‌نیازی‌، خود بیانگر منت‌های فضل و کرم وی است و از رحمت اوست که آنان را به تکالیف چندی مکلف کرده است تا ایشان را در معرض منافعی همیشگی قرار دهد «اگر بخواهد، شما را از میان می‌برد» و با عذاب ریشه‌کن می‌کند ای بندگان نافرمان‌! «وبعد از شما» یعنی: بعد از نابود ساختنتان «هرکه را بخواهد» از خلقش «جانشین می‌سازد» از آنان که نسبت به شما در برابر او فرمان پذیرترند «همچنان که شما را از نسل قومی دیگر پدید آورد» به قولی: مراد از آن قوم‌، سرنشینان کشتی نوح‌ ÷ اند.

﴿إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَأٓتٖۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ١٣٤ [الأنعام: ۱۳۴].

«قطعا آنچه به شما وعده داده می‌شود» از برانگیختن در قیامت و مجازات در آخرت «آمدنی است‌» خواه‌ناخواه و به‌طور حتم زیرا خداوند أ خلف وعده نمی‌کند «و شما گریزنده نیستید» از عذاب من و نمی‌توانید مرا درمانده کنید. اعراب می‌گویند: «أعجزنی فلان: فلان مرا درمانده ساخت‌»؛ آن‌گاه که از نزد وی بگریزد و او نتواند خود را به وی برساند. این تعبیر رد کننده این پندار مشرکان است که می‌گفتند: «من مات فقد فات: هرکس مرد؛ در حقیقت فنای ابدی شد وجان به در برد». از ابی‌سعید خدری س روایت شده است که رسول خدا ص درحدیث شریف فرمودند: «يا بني آدم‌، إن كنتم تعقلون فعدوا أنفسكم من الـمـوتى‌، والذي نفسي بيده إنما توعدون لآت وما أنتـم بمعجزين». «ای فرزندان آدم‌! اگر شما اهل خرد و اندیشه هستید، خود را از مردگان بشمارید زیرا سوگند به آن ذاتی که جانم در ید اوست‌، آنچه وعده داده شده‌اید البته آمدنی است و شما گریزنده نیستید».

﴿قُلۡ يَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنِّي عَامِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن تَكُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ١٣٥ [الأنعام: ۱۳۵].

«بگو» ای پیامبر ص «ای قوم من‌! بر حالت خویش عمل کنید» این جمله دارای دو معنی است:

۱- بر همان راه و روشی که هستید پایداری کنید، اگر می‌پندارید که بر جاده هدایت روان هستید.

۲- هرچه در توان شماست انجام دهید و بر کفر و دشمنی‌تان پای بفشارید.

«من نیز عمل‌کننده‌ام‌» من هم بی‌پروا به شما و بی‌آن که به کفرتان اهمیتی بدهم‌، بر راه و روش و برنامه خود پایبند و پایدار و مقاوم و برقرار هستم «به‌زودی خواهید دانست‌» چه‌کسی برحق است و چه‌کسی بر باطل و به‌زودی خواهید دانست «که عاقبت پسندیده سرا» یعنی: پیروزی و وراثت زمین در سرای دنیا ونیک‌فرجامی سرای آخرت «از آن کیست‌» آیا از آن ماست یا از آن شما؟ «بی‌گمان ستمکاران‌» یعنی: کافران «رستگار نمی‌شوند» آری‌! خدای عزوجل وعده‌اش را برای پیامبرش محقق کرد و او را بر سرزمین‌های مخالفانش مسلط گردانیده مکه را برای وی گشود و او را بر تکذیب‌کنندگان قومش غالب و بر کل جزیره‌العرب مسلط گردانید و همه اینها در حیات آن حضرت ص روی داد و بعداز حیات ایشان در دوران خلفای ایشان نیز، شهرها و قلمروهای بزرگ دیگری فتح گردید.

در این آیه خدای سبحان یکی از شیوه‌های ادبی انذار و هشدار را که تعجیز و تحدی است و در قرآن کریم نمونه‌های دیگری نیز دارد، به‌کار برده است‌.

﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِيبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَاۖ فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمۡ فَلَا يَصِلُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَىٰ شُرَكَآئِهِمۡۗ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ١٣٦ [الأنعام: ۱۳۶].

در آیات ذیل‌، خدای انواعی چند از احکامی را که اهل جاهلیت برای خود اختراع کرده بودند، در میان می‌گذارد، که نوع اول عبارت است از: «و برای‌خداوند از زراعت و چهارپایانی که خود او آفریده‌است‌، بهره‌ای قائل شدند و به پندار خود گفتند که: این سهم برای الله است و این سهم برای شرکایی که ما مقرر کرده‌ایم‌» یعنی: کفار عرب برای خداوند أ از آنچه خود از کشت و میوه درختان و نسل‌های چهارپایان آفریده‌، سهمی مقرر کرده آن را صرف مسکینان و میهمانان می‌کردند، همین‌گونه برای خدایان باطل خود نیز بهره‌ای از این اشیا مقرر کرده وآن را صرف متولیان بتان و خدمتکاران آستان آنان می‌کردند و چون اموال اختصاص یافته به بتان تمام می‌شد؛ از سهمی که برای خدا مقرر کرده بودند، برداشته و به وجوه مصارف بتان می‌افزودند و می‌گفتند: خداوند از این وجوه بی‌نیاز است‌. یا اگر چیزی از سهم خداوند أ در سهم بتان در هم می‌آمیخت‌، آن‌را به حال خود واگذاشته و می‌گفتند: خدا بدان نیازی ندارد. ولی اگر از سهم بتان در سهم خداوند أ در می‌آمیخت‌، آن را جدا کرده و می‌گفتند: بتان بدان نیازمندند. «پس آنچه خاص شرکایشان بود، به خدا نمی‌رسید» یعنی: به مصارفی نمی‌رسید که خداوند أ صرف اموال در آنها را مشروع گردانیده‌، همچون صدقه‌، صله‌رحم و اطعام میهمان «ولی آنچه خاص خدا بود، به شرکای آنان می‌رسید» یعنی: آن را در مصارف مربوط به دستگاه بتان و بت‌سالاران مصرف می‌کردند «چه بد حکم می‌کنند» در اینکه خدایان باطل خود را بر خدای سبحان برگزیده و مخلوقی ناتوان را بر خالق توانا ترجیح می‌دهند. قطعا این‌گونه سخنان و اعمال‌، صرفا بر پندار غلط آنان متکی است‌، که خداوند أ نه آنها را بدان امر کرده‌، نه همچو تقسیم‌بندی‌ای را برای‌شان مشروع گردانیده است‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَكَآؤُهُمۡ لِيُرۡدُوهُمۡ وَلِيَلۡبِسُواْ عَلَيۡهِمۡ دِينَهُمۡۖ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا يَفۡتَرُونَ١٣٧ [الأنعام: ۱۳٧].

نوع دوم از احکام اختراع‌کرده اهل جاهلیت عبارت بود از: «و این گونه‌» که شیاطین اختصاص دادن سهمی برای خدا أ و سهمی دیگر برای بتان را در چشم مشرکان آراستند، همین‌گونه «شرکایشان در نظر بسیاری از آنان قتل فرزندان‌شان را آراستند» یعنی: شیاطین این عمل زشت را نیز در چشم و دلشان نیکو جلوه دادند «تا آنان را هلاک کنند» یعنی: تا سرانجام‌، آن دختران و پسران بی‌گناه را هلاک کنند، با کشتن و زنده‌به‌گورکردن به‌ناحق آنان‌. یا شیاطین‌، مشرکان را با گمراه‌کردنشان هلاک و نابود کنند «و تا مشتبه‌» و درهم و برهم «سازند» شیاطین «بر آنان دین‌شان را» و در نتیجه آنان نتوانند میان آنچه که برای‌شان مشروع است‌، با آنچه که مشروع نیست‌، فرق بگذارند. بعضی گفته‌اند :مراد از شرکا در اینجا، خدمتکاران بتان از کاهنان و پرده‌داراناند که زنده‌به‌گور کردن دختران را از بیم نیازمندی یا به اسارت درآمدن آنها و کشتن فرزندان را از بیم فقر و درویشی‌، در چشم و دل مشرکان می‌آراستند. همین طور به‌نام خدای بزرگ سوگند یاد می‌کردند که اگر به آنان این تعداد (عددی معین را ذکر می‌کردند) از اولاد پسر عنایت نماید، یکی از آنان را برای او قربانی می‌کنند چنان‌که عبدالمطلب‌، چنین نذر کرد و قرعه به‌نام عبدالله پدر پیامبر اکرم ص برآمد، و سرانجام او با فدیه دادن صد شتر، از ذبح وی منصرف شد «و اگر خدا می‌خواست چنین نمی‌کردند» یعنی: این جنایت از سوی آنان به اراده تکوینی‌خداوند أ سرزد، بر اساس حکمتی که او خود به آن داناتر است «پس آنان را با آنچه افترا می‌بندند واگذار» یعنی: آنان و افترابستن‌شان بر خدای سبحان را رها کن‌؛ زیرا این اعمال‌شان به تو زیانی نمی‌رساند.

﴿وَقَالُواْ هَٰذِهِۦٓ أَنۡعَٰمٞ وَحَرۡثٌ حِجۡرٞ لَّا يَطۡعَمُهَآ إِلَّا مَن نَّشَآءُ بِزَعۡمِهِمۡ وَأَنۡعَٰمٌ حُرِّمَتۡ ظُهُورُهَا وَأَنۡعَٰمٞ لَّا يَذۡكُرُونَ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَا ٱفۡتِرَآءً عَلَيۡهِۚ سَيَجۡزِيهِم بِمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ١٣٨ [الأنعام: ۱۳۸].

نوع سوم از انواع احکام ساختگی اهل جاهلیت این بود: «و گفتند: این چهارپایان و زراعت ممنوع است‌» یعنی: حرام و ممنوع (قرنطینه‌) است زیرا به بتان ما اختصاص دارد «و جز کسی‌که ما بخواهیم‌، هیچ‌کس نباید از آن بخورد، به‌زعم خودشان‌» و آنان خدمتگزاران بتان و مردان بودند که منحصرا حق استفاده از آن اموال را داشتند «و چهارپایانی دیگر است که سواری بر پشت آنها حرام شده‌است‌» و آن عبارت است از: حیوانات «بحیره‌»، «سائبه‌» و «حام‌» که به‌نوعی توتم عصر جاهلی بودند. [۵۶] پس از روی جهالت‌، سواری یا حمل بار بر این نوع از چهارپایان را تحریم می‌کردند «و چهارپایان دیگری است که نام خدا را بر آنها نمی‌گیرند» این نوع سوم از چهارپایان ذکرشده در این آیه است و آن عبارت از: چهارپایانی است که آنها را به‌نام بتانشان و برای آنان ذبح می‌کردند، نه به‌نام خداوند أ . بعضی گفته‌اند: مراد آیه این است که حتی آنان سوار بر این چهارپایان به مناسک حج هم نمی‌رفتند تا بر پشت آنها نام خدا أ را ببرند «به‌محض افترا بر خدا» یعنی: در این ادعای خود که این اعمال از دین خدا أ است‌، دروغ گو بوده و بر خدا افترا می‌بستند «خداوند به‌زودی آنان را در برابر آنچه که افترا می‌بستند، جزا خواهد داد».

﴿وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِنَاۖ وَإِن يَكُن مَّيۡتَةٗ فَهُمۡ فِيهِ شُرَكَآءُۚ سَيَجۡزِيهِمۡ وَصۡفَهُمۡۚ إِنَّهُۥ حَكِيمٌ عَلِيمٞ١٣٩ [الأنعام: ۱۳٩].

«و گفتند: آنچه در شکم این چهارپایان است‌» مراد آنها جنین‌های شکم چهارپایان «بحیره‌» و «سائبه‌» بود «خاص مردان ماست‌» یعنی: فقط برای آنها حلال است «و بر همسران ما حرام است‌» مرادشان همه زنان اعم از دختران‌، خواهران‌، همسران و مانند آنها از زنان بودند. بعضی برآنند که مراد آیه: شیر آن حیوانات بود که آن را برای مردان حلال و برای زنان حرام گردانیدند «و اگر مرده باشد» یعنی: اگر جنینی که در شکم آن چهارپایان است‌، مرده باشد «پس آنان همه در آن‌» یعنی: در جنین مرده «شریکند» و مرد و زن هردو از آن می‌خورند. از ابن‌عباس ب روایت شده است که فرمود: «اگر گوسفند، جنین نر می‌زایید، آن‌را ذبح می‌کردند و فقط مردان حق تناول از آن را داشتند نه زنان و اگر جنین ماده می‌زایید، آن را رها کرده و ذبح نمی‌کردند و اگر جنین‌، مرده متولد می‌شد، مردان و زنان همه در آن شریک بودند چنان‌که حق تعالی در این آیه فرموده است‌». «خداوند به‌زودی وصف آنان را جزا خواهد داد» یعنی: به‌زودی در برابر این‌سخنان و احکام اختراعی‌شان به آنان سزای مناسب خواهد داد «زیرا او حکیم‌» است در افعال و اقوال و شریعت و مقدرات خویش «داناست‌» به عقیده واعمال خیر و شر بندگان خویش پس جزای همه را به کاملترین وجه خواهد داد.

﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ سَفَهَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُ ٱفۡتِرَآءً عَلَى ٱللَّهِۚ قَدۡ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ١٤٠ [الأنعام: ۱۴۰].

«هرآینه کسانی که فرزندان خود را» یعنی: دختران خود را «کشتند» با زنده به گور کردنشان «از روی سفاهت و نادانی‌» نه از روی حجت عقلی یا شرعی «زیانکار شدند» سفاهت: سبک‌مغزی‌، کم‌خردی و نادانی است‌. آری‌! آنان از روی جهل و کم خردی ندانستند که این خداوند أ است که روزی دهنده فرزندان‌شان است‌، نه خودشان «و» نیز زیانکار شدند کسانی که «آنچه را خداوند روزیشان داده بود، حرام کردند» از چهارپایانی که آنها را «بحیره‌» و «سائبه‌» می‌نامیدند «از روی افترا به خداوند» زیرا خدای سبحان هیچ چیز از این اشیا را حرام نکرده است «در حقیقت آنان گمراه شدند و راه یافته نبودند» به‌سوی راه صواب در این حرام ساختن‌های خویش‌.

از ابن‌عباس ب روایت شده‌است که فرمود: «اگر دوست داری که از جهالت اعراب آگاه شوی پس آیات بعد از صدوسوم از سوره انعام: ﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِينَ قَتَلُوٓاْ... را بخوان‌».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَيۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ وَٱلنَّخۡلَ وَٱلزَّرۡعَ مُخۡتَلِفًا أُكُلُهُۥ وَٱلزَّيۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُتَشَٰبِهٗا وَغَيۡرَ مُتَشَٰبِهٖۚ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ١٤١ [الأنعام: ۱۴۱].

«و اوست کسی‌که باغهای داربست‌دار» یعنی: برداشته شده بر ستونها «و بدون داربست را» یعنی: درختان فروگذاشته بر روی زمین را که بر ستونها برافراشته نیستند «پدید آورد» به‌قولی: درختان داربست‌دار (معروشات‌)، درختانی است که بر روی زمین پهن می‌شود، مانند انگور و خربزه و خیار و غیره‌، یا به وسیله ستونها برپا می‌شود تا شاخه‌ها بر آن فرو غلتد و درختان بدون داربست (غیرمعروشات‌)، درختانی است که بر ساق خود ایستاده باشد، مانند درخت خرما و سایر درختان ستون‌دار «و پدید آورد درختان خرما و زراعتی را که محصولات آن گوناگون است‌» یعنی: بر وبار و طعم و لذت و میوه آن و دانه یا گوشتی که از آن می‌خورند، گوناگون است‌. بدین‌سان خدای با این گوناگونی طعمها و لذتهایی که برای نوع بشر آفریده است‌، مهربانی‌اش را بر بندگانش منت می‌گذارد «و پدید آورد زیتون و انار را که شبیه به یک‌دیگر و غیرشبیه‌اند» در رنگ و طعم‌خود. تفسیر این مفاهیم در آیه (٩٩) گذشت «بخورید از میوه‌های آن چون میوه داد» هرچند که آن میوه به پختگی نرسید «و حق آن را در روز بهره‌برداری از آن بدهید» به قولی: این آیه مبین فرضیت ادای زکات کشت و میوه است‌. به قولی دیگر: بر مالک واجب است تا در روز درویدن و چیدن کشت و میوه‌، بر مساکینی که بر سر چیدن محصول حاضرند، مقداری از آن‌؛ چون یک مشت‌، یا یک دسته و مانند آن بدهد و آنان را محروم نکند. امام ابوحنیفه / با تمسک به این آیه و عام بودن حدیث نبوی‌ای که بخاری آن را در این مورد از ابن‌عمر ب روایت کرده‌است‌، پرداخت زکات را در هرآنچه که از زمین می‌روید، چه مواد خوراکی باشد یا غیرآن ـ بجز هیزم و علف خشک و سبزیجات تازه و انجیر و شاخه خشک درخت خرما و نی‌بوریا (اقارون‌) و نی‌شکر ـ واجب دانسته است‌. آن حدیث شریف به روایت ابن‌عمر ب این است: «در آنچه که آسمان آن را آب می‌دهد، عشر است و در آنچه که به وسیله شتر یا به وسیله دلو و چرخ آبکش‌آبیاری می‌شود، نصف عشر است‌».

اما رأی جمهور فقها بر این است که: زکات در کشت و میوه واجب نیست‌، مگر در آنچه که قابل بهره‌برداری غذایی و قابل ذخیره‌کردن باشد. وقت وجوب زکات ـ به‌قول راجح که همانا رأی ابوحنیفه / است ـ روز چیدن یا روز درو کردن است «ولی اسراف نکنید» یعنی: در خوردن یا در صدقه دادن «که او اسراف‌کاران را دوست ندارد» زیرا آنان حق را پایمال کرده و از حد در گذشته‌اند.

ابن‌جریج در بیان سبب نزول می‌گوید: آیه ﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ... درباره ثابت بن قیس بن شماس نازل شد که خرمای نخلستان خود را چید و گفت: هیچ‌کس امروز نزد من نمی‌آید مگر اینکه او را اطعام می‌کنم پس تا شامگاه مردم را با چنان دست‌و دلبازی‌ای اطعام کرد که هیچ چیز برای خودش باقی نماند.

﴿وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ حَمُولَةٗ وَفَرۡشٗاۚ كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ١٤٢ [الأنعام: ۱۴۲].

«و نیز پدید آورد از چهارپایان‌، حیوانات بارکش و حیوانات کرک و فرش دهنده را» یعنی: خداوند متعال برای شما از چهارپایان‌، اصناف هشت‌گانه‌ای را پدید آورد که در آیه بعدی ذکر می‌کند، در حالی‌که باربردارنده و فرش‌دهنده‌اند. حموله: حیوان باری‌، یعنی شتر است اما فرش: حیوانی است که مردم از مو و پشم وکرک آن برای خود فرش می‌سازند. بعضی گفته‌اند: حموله‌؛ شتران بزرگ‌سالاند وفرش: شتران خردسال که بر آنها بار حمل نمی‌شود «از آنچه الله» از این اشیاء «شما را روزی داده است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید» چنان‌که مشرکان کردند؛ با تحریم آنچه که خداوند أ حرام نکرده و حلال ساختن آنچه که او حلال نگردانیده «هرآینه او برای شما دشمنی آشکار است‌» پس همیشه شیطان لعین را در امر دینتان متهم و محکوم بدانید.

﴿ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۖ مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَيۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّكَرَيۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَيۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۖ نَبِّ‍ُٔونِي بِعِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٤٣ [الأنعام: ۱۴۳].

در بیان سبب نزول آمده است‌: مالک بن عوف و یارانش گفتند؛ آنچه در شکم این چهارپایان «بحیره‌» و «سائبه‌» است خاص مردان ماست‌، لذا فقط برای آنها حلال است و بر همسران ما حرام می‌باشد پس نازل گردید:

«آفرید» برای شما از چهارپایان بارکش و حیوانات دارای کرک و پشم «هشت جفت را» یعنی: هشت فرد را زیرا هریک از نر و ماده جفت آن دیگر است و به آن «زوجان‌» هم گفته می‌شود «از گوسفند دو قسم‌» نر و ماده‌. ضأن: گوسفندان دارای پشم‌اند «و از بز دو قسم‌» نر و ماده‌. معز: برخلاف ضأن‌، گوسفند موداری است که گوش‌های کوتاهی دارد «بگو» ای پیامبر ص «آیا خداوند این دو نر را یا این دو ماده را حرام کرده است‌«؟ مراد از دو نر: قوچ و بز نر و مراد از دو ماده: میش و بز ماده است «یا آنچه را که رحم آن دو ماده در بر گرفته است‌«؟ این‌استفهام‌؛ انکار و توبیخ بر مشرکان در امر تحریم این حیوانات است‌، یعنی: آیا رحم حیوان بیش از یک نر یا یک ماده را دربر می‌گیرد پس چرا بعضی از آن را حرام و بعضی را حلال می‌گردانید؟ اگر به‌نظر شما ماده بودن حیوان سبب حرمت‌آن است‌، باید هر حیوان ماده‌ای حرام باشد، و اگر نر بودن سبب حرمت آن است‌، باید هر حیوان نری حرام باشد، و اگر هر چیزی که رحم حیوان آن رابرمی‌دارد حرام باشد پس باید همه جنین‌ها حرام باشند، نه فقط جنین حیوان ماده پس علت و قیاس شما همه فاسد است‌. «مرا از روی علم خبر دهید» یعنی: به علمی که مستند به خبر خبردهنده صادقی باشد لذا هرگاه دلیل عقلی‌ای بر این تحریم ندارید پس نقلی صحیح از کتب الهی یا از شریعت ابراهیم و اسماعیل ـ علیهما السلام ـ و دلیلی‌از کلام خداوند متعال بیاورید «اگر راستگو هستید» در اینکه خدای متعال آنها را حرام کرده است‌.

این آیه بیانگر جهل اعراب قبل از اسلام در مورد آن چیزهایی است که بر خود از چهارپایان تحریم می‌کردند. یعنی خدای می‌فرماید: ما نه این چهارپایان و نه چیزی از نتاج آنها را بر شما حرام نساخته‌ایم‌، بلکه همه آنها را برای بهره‌برداری بنی‌آدم آفریده‌ایم‌.

﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَيۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّكَرَيۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَيۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۖ أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ وَصَّىٰكُمُ ٱللَّهُ بِهَٰذَاۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا لِّيُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٤ [الأنعام: ۱۴۴].

«و همچنین از شتر دو قسم و از گاو دو قسم‌» یعنی: نر و ماده «آفرید. بگو» ای پیامبر ص «آیا نرهای آنها را حرام کرده‌است یا ماده‌های آنها را، یا آنچه را که رحم‌های‌آن دو ماده در بر گرفته است‌«؟ استفهام همچون آیه قبل انکاری و توبیخی است‌. پس حالا که دلیل عقلی‌ای بر این تحریم ندارید، دلیل نقلی‌ای بیاورید: «مگر وقتی که خداوند شما را به آن سفارش کرد، حاضر بودید»؟ یعنی: اگر دلیل مستند علمی‌ای در دست ندارید؛ آیا در هنگامی که خداوند أ به این تحریم حکم کرد، حاضر و شاهد بودید که آنها را حرام می‌پندارید؟ نقل است که مالک بن‌عوف در این‌هنگام سکوت کرد و چیزی نگفت‌. رسول خدا ص فرمودند: بگو، چرا سخن نمی‌گویی‌؟ گفت‌: تو بگو، من حرفی برای گفتن ندارم‌، من می‌شنوم‌. لذا آن حضرت ص دنباله آیه را خواندند: «پس چه کسی ستمکارتر است از آن‌کس که برخدا دروغ بندد تا مردم را بی‌هیچ علم و اطلاعی به گمراهی بکشاند»؟ یعنی: هیچ‌کس از آن کس که بر خدا أ دروغ بندد و چیزی را حرام گرداند که باری تعالی آن را حرام نکرده‌، و باز آن را به دروغ و افترا به خدای سبحان نسبت دهد، ستمکارتر نیست چنان‌که رهبران مشرکان چنین کردند «بی‌گمان خداوند قوم ستم‌پیشه را هدایت نمی‌کند» یعنی: کسانی را که علم وی برآن پیشی‌گرفته که بر کفر می‌میرند، به سبب آنچه که از ستم مرتکب گردیده‌اند.

این آیه بیانگر بزرگی گناه کسی است که چیزی از آفریده‌های حق تعالی را بدون دلیل و سند صحیحی تحریم می‌کند.

﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ يَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن يَكُونَ مَيۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَيۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٤٥ [الأنعام: ۱۴۵].

«بگو» ای پیامبر ص «در آنچه به من وحی شده‌است‌» تا ساعت نزول این آیه ـ زیرا بعد از نزول این آیه‌، چیزهایی حرام گردید ـ «هیچ‌چیز بر خورنده‌ای که‌آن را می‌خورد حرام نمی‌یابم‌» از خوردنیها و آشامیدنی‌ها. یا معنی این است: درآنچه بر من از قرآن وحی شده است‌، هیچ چیز حرامی نمی‌یابم زیرا وحی از طریق سنت چیزهایی را حرام گردانید. یا معنی این است: در آنچه بر من در مورد چهارپایان وحی شده است‌، هیچ چیز حرامی نمی‌یابم «مگر آن که مردار باشد» مردار: عبارت از حیوان حلال‌گوشتی است که ذبح نشده باشد «یا خون‌ریخته‌» یعنی: خون روان اما خون غیر ریخته‌؛ چون خونی که بعد از ذبح در عروق حیوان باقی می‌ماند و خون کبد و طحال (جگر و سپرز) و آنچه از گوشت حیوان که در هنگام ذبح به خون آغشته شده‌، بخشوده و مباح است «یا گوشت خوک زیرا که این‌» یعنی: خوک «پلید است‌، یا آنچه که از روی فسق به‌هنگام ذبح نام غیرخدا بر آن برده شده باشد» یعنی: به‌نام بتان ذبح شده باشد. که این کار به سبب فروروی مرتکب آن در فسق و نافرمانی‌، فسق نامیده شد. از ابن‌عباس‌، ابن‌عمر و عایشه ش روایت شده‌است که فرمودند: «جز آنچه که خدای سبحان در این آیه ذکر کرده‌، هیچ حرام دیگری وجود ندارد». آری‌! آیه: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِي مَآ أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا... ، بر انحصار محرمات در آنچه که ذکر شد، دلالت می‌کرد ـ اگر این آیه مکی نمی‌بود ـ اما چون این آیه مکی است‌، بعد از آن در مدینه منوره با نزول سوره «مائده‌» چهار چیز دیگر که عبارت از: (منخنقه‌، موقوذه‌، متردیه و نطیحه‌) است‌، نیز بر محرمات فوق اضافه شد. [۵٧] به علاوه اینها، تحریم هر درنده نیش‌دار، هر پرنده چنگال دار، خر اهلی و سگ نیز در سنت رسول‌اکرم ص به‌اثبات رسیده است‌. «پس کسی‌که بدون سرکشی و زیاده خواهی ناچار» به خوردن این محرمات «گردد، قطعا پروردگار تو» بر شخص مضطر و ناچار چنانچه از محرمات یادشده تناول کرد «آمرزنده مهربان است‌» [۵۸].

از ابن‌عباس ب روایت شده است که فرمود: «اهل جاهلیت چیزهایی را می‌خوردند و چیزهایی را پلید می‌دانستند و نمی‌خوردند پس خدای عزوجل پیامبرش را برانگیخت و کتابش را نازل کرد و حلال خود را حلال و حرام خود را حرام نمود لذا آنچه را که خداوند متعال حلال گردانیده‌، حلال است و آنچه را که حرام کرده‌، حرام است و آنچه که از آن سکوت کرده‌، بخشوده است‌. آن‌گاه این آیه کریمه را تلاوت نمود».

﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَايَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِبَغۡيِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ١٤٦ [الأنعام: ۱۴۶].

آن‌گاه خداوند متعال روشن می‌سازد که آنچه را در تورات بر یهودیان حرام کرده بود، محرماتی است که در این آیه ذکر می‌شود پس اهل جاهلیت از کجا و با چه استنادی چیزهای خاصی را بر خود تحریم کردند درحالی که تحریم آنها نه درتورات آمده است و نه در قرآن‌؟

«و بر یهود هر جانور ناخن‌داری را حرام ساختیم‌» از مجاهد روایت شده است که گفت: «مراد از جانور ناخن‌دار: هر حیوانی است که انگشتان پای آن از هم شکافته نباشد زیرا حیواناتی که انگشتان آنها از هم شکافته است‌، بر یهودیان حلال بود. او اضافه می‌کند: چون انگشتان پای مرغ خانگی و گنجشک از هم شکافته است پس این پرندگان‌، بر یهودیان حلال بود و یهودیان از گوشت آنها می‌خوردند اما چون کف پای شتر، شترمرغ و غاز، دارای انگشتان شکافته‌شده نیست‌، اینها و هر پرنده یا حیوان دیگری که دارای سپل (سم‌) بوده و انگشتان از هم شکافته‌شده‌ای ندارند، بر آنان حرام بود». «و از گاو و گوسفند، پیه آن دو را بر آنان حرام‌کردیم‌» که عبارت از: پیه کلیه‌ها و پیه رقیقی است که بر روی شکمبه آنها قراردارد. آن‌گاه حق تعالی پیه پشت و روده‌ها و استخوان‌ها را از این تحریم استثنا کرده فرمود: «مگر آنچه بر پشت آن دو، یا بر روده‌هاست‌، یا آنچه به استخوان چسپیده است‌» در تمام مواضع بدن حیوان و از آن جمله دنبه وی زیرا دنبه به استخوان دم حیوان چسپیده است پس این سه نوع پیه و چربی‌، بر یهودیان حرام نیست «این‌» تحریم «را به سزای ستم‌کردنشان به آنان کیفر دادیم‌» یعنی: این اشیائی که بر یهودیان حرام گردید و در قرآن حرام اعلام نشده‌، اساسا از پاکیزه‌هاست اما به مثابه کیفری بر ظلم و ستم و تجاوز یهودیان‌، بر آنان حرام گردانیده شد «و همانا ما راستگوییم‌» در خبری که پیرامون تحریم اشیای فوق بر یهودیان‌، به تو دادیم پس این پندارشان که یعقوب (اسرائیل‌) آنها را بر خود حرام کرده بود، اصلا درست نیست‌. یا معنی این است: ما در کیفری که به آنان دادیم‌، عادل هستیم‌.

﴿فَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل رَّبُّكُمۡ ذُو رَحۡمَةٖ وَٰسِعَةٖ وَلَا يُرَدُّ بَأۡسُهُۥ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ١٤٧ [الأنعام: ۱۴٧].

«پس اگر تو را دروغگو انگاشتند» یعنی: اگر یهودیان تو را در این اموری که به تو وحی نمودیم‌، دروغگو شمردند، یا: اگر مشرکانی که چهارپایان را به اقسام مختلف ذکر شده در آیات (۱۳٩ ـ ۱۳۸) تقسیم کردند و بعضی از آنها را حلال و بعضی را حرام پنداشتند، تو را دروغگو شمردند؛ «بگو: پروردگار شما صاحب رحمتی گسترده است‌» و از رحمت اوست حلم و بردباری او به شما و عدم شتابش به کیفردادنتان «ولی عقوبت او از گروه مجرمان بازگردانده نمی‌شود» زیرا اگر سزاوار عذاب شتابان و عاجل باشند، آن را بر آنها فرود می‌آورد پس دروغ‌انگاران نباید به رحمت واسعه باری تعالی فریفته شده و از بیم عذابش آسوده‌خاطر باشند.

در این آیه ترغیب و ترهیب (بیم و امید) با هم پیوست گردانیده شده و این شیوه قرآن کریم در بسیاری از آیات آن است‌.

﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ١٤٨ [الأنعام: ۱۴۸].

«زود باشد که مشرکان‌» قریش و غیرآنان «بگویند» بر سبیل مناظره و شبهه پراکنی: «اگر خدا می‌خواست‌، نه ما و نه پدرانمان شرک نمی‌آوردیم و چیزی را» خودسرانه «تحریم نمی‌کردیم‌» هدف مشرکان از این سخن این است که آنچه انجام داده‌اند، حق است و اگر حق نمی‌بود، باید خدای سبحان به‌سوی پدرانشان پیامبرانی می‌فرستاد تا آنها را به فروگذاشتن شرک و ترک تحریم آنچه که او حرام نگردانیده و حلال نشمردن آنچه که او حرام گردانیده‌، دستور دهند پس هرگاه حق تعالی چنین نکرده‌، این بدان معنی است که او از این اعمال‌شان راضی بوده‌است «پیشینیان آنان هم به همین‌گونه تکذیب کردند» یعنی: پیشینیانشان هم با استناد به همچو حجت‌های بی‌اساسی‌، پیامبران خویش را تکذیب کردند «تا آن که عقوبت ما را چشیدند» و عذاب خویش را بر آنان فرود آوردیم‌. پس اگر حجت آنان درست می‌بود، خدای سبحان به آنان عذاب نمی‌چشانید «بگو: آیا نزد شما علمی هست تا آن را برای ما آشکار کنید» یعنی: آیا دلیلی بر این امر در دست دارید که خدای سبحان به شرک شما و نیز به حلال‌سازیها و حرام‌سازی‌های شما راضی بوده است‌؟ قطعا چنین نیست پس بدانید که صرف وقوع فساد از سوی شما، به هیچ‌وجه بر خشنودی خداوند متعال از شما دلالت نمی‌کند، چرا که مشیت باری‌تعالی در همه حال‌، عین رضای او نیست «شما جز از گمان پیروی نمی‌کنید» یعنی: حقیقت این است که شما جز از پندار و خیال و اعتقادات فاسد پیروی نمی‌کنید، پندارها و باورهایی که خواستگاهی جز جهل و نادانی و اشتباه ندارند «و شما جز دروغگو نیستید» یعنی: شما فقط دروغ و خیال به‌هم می‌بافید.

﴿قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّةُ ٱلۡبَٰلِغَةُۖ فَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰكُمۡ أَجۡمَعِينَ١٤٩ [الأنعام: ۱۴٩].

«بگو» ای پیامبر ص «حجت رسا و روشن‌» که عذرهایشان در پیشگاه آن منقطع شده و شبهه‌ها، پندارها و توهماتشان در برابر آن هیچ می‌شود «از آن خداوند است‌» و مختص و ویژه اوست «پس اگر خدا می‌خواست‌» که همگی شمارا یکجا بدون تعلیم و ارشاد و اندیشه و استدلال‌، هدایت کند، «قطعا همه شما را هدایت می‌کرد» و چون فرشتگان شما را خلقتا همیشه مؤمن و مطاع می‌گردانید تا در حوزه انتخاب و اراده و تمییز دادن میان خیر و شر و حق و باطل‌، هیچ نقشی‌نداشته باشید ولی از حکمت اوست که هدایت و گمراهی ـ هردو ـ را بر اسباب آنها معلق گردانید لذا در کسانی که شایستگی هدایت را دارند ـ به توفیق خویش ـ هدایت را آفرید و در کسانی که سزاوار گمراهی هستند ـ به عدل خویش ـ گمراهی را آفرید.

﴿قُلۡ هَلُمَّ شُهَدَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ يَشۡهَدُونَ أَنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَ هَٰذَاۖ فَإِن شَهِدُواْ فَلَا تَشۡهَدۡ مَعَهُمۡۚ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ١٥٠ [الأنعام: ۱۵۰].

«بگو» ای پیامبر ص «گواهان خود را که گواهی می‌دهند به اینکه خدا اینها را» یعنی: این اشیای پنداری شما را «حرام کرده است بیاورید پس اگر هم شهادت دادند» بدون علم و اطلاع و فقط از روی گزافه‌گویی و تعصب «تو با آنان شهادت نده‌» یعنی: تو آنان را تصدیق نکن و به این گواهی دروغ آنان تسلیم نشو «و از هوس‌های کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و کسانی که به آخرت ایمان نمی‌آورند، پیروی نکن‌» زیرا آنان سردمدار دروغ انگاران آیات ما بوده و به آخرت ناباوراند «و آنان با پروردگار خود همتا قرار می‌دهند» یعنی: برای او از مخلوقاتش ـ چون بتان ـ همتایانی قرار می‌دهند پس چگونه از کسانی پیروی می‌کنی که خردهایی این‌چنین سست و بی‌بنیاد داشته و فقط از هوا و هوسشان پیروی می‌کنند؟.

آیه کریمه دلیل بر آن است که تکذیب‌کنندگان آیات الهی‌، پیرو هوا و هوس خویش هستند زیرا اگر از دلیل پیروی می‌کردند، باید آیات الهی را تصدیق می‌نمودند.

﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمۡ عَلَيۡكُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكُمۡ وَإِيَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١ [الأنعام: ۱۵۱].

ابن‌مسعود س فرمود: هرکس می‌خواهد به وصیت مهر شده رسول خدا ص بنگرد، باید آیات «۱۵۳ـ۱۵۱» از سوره «انعام‌» را بخواند:

«بگو» ای پیامبر ص «بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده‌است‌، برای شما بخوانم‌» این محرمات الهی عبارت‌اند از: «این که چیزی را با او شریک قرارندهید» یعنی: نخستین چیز از محرمات این است که: حق تعالی بر شما لازم‌گردانیده‌، یا شما را برای آن آفریده که چیزی را با او شریک قرار ندهید. «و به پدر و مادر احسان کنید» با امتثال امر و نهی آنها و این خود به معنای نهی از نافرمانی آنها نیز هست‌. «و فرزندان خود را از بیم املاق نکشید، ما شما و آنان را روزی می‌رسانیم‌» زیرا رزق بندگان بر عهده مولایشان است‌. بنابراین‌، سومین حرام‌؛ کشتن فرزندان است‌. املاق: فقر است‌. یادآور می‌شویم که اهل جاهلیت فرزندان خود را ـ اعم از ذکور و اناث ـ از بیم فقر و تنگدستی می‌کشتند و به‌علاوه درخصوص دختران‌، این رفتار ظالمانه را از بیم عار و ننگ نیز اعمال می‌کردند. «وبه فواحش‌» یعنی: گناهان «نزدیک نشوید» و از آن جمله است زنا و لواط «آنچه آشکار باشد از آن و آنچه پوشیده باشد» یعنی: چه آن کارهای زشت و ناشایست علنی باشد، چه پنهان‌. این چهارمین حرام است‌. «و هیچ نفسی را که خداوند کشتنش را حرام ساخته است‌، جز به‌حق نکشید» کشتن نفس به قصاص‌، کشتن آن به‌سبب ار تکاب زنا در حال احصان و کشتن آن به‌سبب ارتداد، از حق است و این همان اسبابی است که شرع شریف در باب قتل مسلمان آنها را مشروع گردانیده‌است‌. چنان‌که احادیث بسیاری بر آن ناطق است‌، از آن جمله روایت ابن‌مسعود س از رسول خدا ص است که در حدیث شریف فرمودند: «ریختن خون شخص مسلمانی که بر یگانگی خداوند و رسالت من گواهی می‌دهد حلال نیست مگر به یکی از سه سبب: زنای مرد زن دار یا زن شوهردار، کشتن نفس به قصاص‌نفس و کشتن کسی‌که دین خود را ترک کرده و از جماعت مسلمین بریده است‌».پس حرام پنجم کشتن نفس به ناحق است‌. «اینهاست که خدا شما را به آن سفارش‌کرده‌است‌» یعنی: شما را به آنها امر کرده و رعایت آنها را بر شما فرض گردانیده است «باشد که شما بفهمید» امر و نهی خداوند متعال را.

﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡيَتِيمِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ١٥٢ [الأنعام: ۱۵۲].

«و به مال یتیم نزدیک نشوید» یعنی: به هیچ‌وجه متعرض مال یتیم نشوید «مگربه‌» شیوه و «نحوه‌ای که‌» آن شیوه «هرچه نیکوتر باشد» نسبت به غیر آن از شیوه‌ها و آن شیوه‌ای است که صلاح و نفع یتیم و رشد و نمو مال وی‌، در آن نهفته باشد «تا زمانی که به حد رشد» یعنی: کمال بلوغ و سن جوانی «خودبرسد» و آن زمانی است که یتیم در تصرفات مالی خویش‌، شیوه‌ای استوار و به‌هنجار و راه و روش رشدیافتگان را دنبال کند، نه روش بی‌خردان و اسراف‌کاران را. پس ششمین حرام‌؛ خوردن مال یتیم است‌. «و پیمانه و ترازو را به قسط» یعنی: به عدالت تمام در دادوستد «بپیمایید» در هنگام خرید و فروش‌. پس هفتمین حرام‌؛ کاستن از پیمانه و وزن است‌.

«هیچ‌کس را جز به قدر توانش تکلیف نمی‌کنیم‌» در تمام تکالیف شرعی و از آن جمله تکلیف پیمودن پیمانه و ترازو به شیوه عادلانه‌ای که پرهیز از کاستن و افزودن در آن ممکن باشد «و چون سخن گویید» در داوری‌، یا شهادت‌، یاجرح‌، یا تعدیل [۵٩] «پس انصاف را رعایت کنید» و در سخن خویش جویای صواب باشید، لذا به‌خاطر رعایت نزدیکی کسی‌، یا به انگیزه دوری کسی‌؛ روش متعصبانه و طرفدارانه‌ای را در پیش نگیرید و هرگز به حساب حق و عدل‌، به‌سوی دوستی ـ به‌خاطر دوستی‌اش ـ متمایل نشوید و بر دشمنی ـ به صرف دخالت‌دادن انگیزه دشمنی خود با وی ـ اجحاف و ستم روا ندارید بلکه در میان مردم به عدل و داد رفتار کنید «هرچند» آن صاحب دعوی‌، که سخن به نفع یا علیه اوست «صاحب قرابت باشد» با شما. پس حرام هشتم‌؛ دروغ‌گفتن و شهادت دادن به ناحق و نارواست‌.

«و به عهد الله وفا کنید» یعنی: هرگاه در نذر، یا سوگند، یا هر امر حق دیگری با خدا أ عهد بستید، به آن وفا کنید. همچنان کسی‌که اسلام آورده است‌، درحقیقت با خدای بر طاعت وی عهد بسته است بنابراین‌، تعبیر وفا به عهد خدای عزوجل‌، شامل عهد وی در اعتراف به ربوبیتش و عهد وی بر طاعتش در امر و نهیش نیز می‌شود. پس نهمین حرام عهدشکنی است‌. «اینها» که ذکر شد «خدا شما را به آن سفارش کرده‌است‌» یعنی: با امری مؤکد و محکم‌، شما را به آنها فرمان داده است «باشد که پند گیرید» و از آنچه خدا أ شما را از آن نهی کرده‌، خود را باز دارید.

﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣ [الأنعام: ۱۵۳].

«و بدانید که این است راه راست و درست من‌» یعنی: راه رساننده به سرمنزل رضای من که همانا دین من است‌، همین راه است «پس‌» فرمان من به شما این است که «از آن پیروی کنید و از راه‌های دیگر پیروی نکنید» یعنی: از ادیان واندیشه‌هایی که راه‌های متضاد و بینابینی را دنبال می‌کنند، پیروی نکنید «که این راهها شما را جدا می‌کنند» یعنی: دور می‌افگنند و منحرف می‌کنند «از راه الله» یعنی: از راه راست الله أ که همانا دین اسلام است‌. تعبیر (راههای دیگر) در آیه کریمه‌، مفهومی است عام که شامل یهودیت‌، نصرانیت‌، مجوسیت و سایرملل و نیز تمام شیوه‌های مبتنی بر بدعت و گمراهی و متکی بر هواها و اندیشه‌های انحراف انگیز و فساد آمیز می‌شود. پس دهمین حرام‌؛ پیروی از راه و روشهای غیرالهی است‌.

در حدیث شریف به روایت ابن‌مسعود س آمده است که فرمود: «رسول خدا ص با دست مبارک خود در زمین خطی کشیدند، سپس فرمودند: این راه راست و مستقیم خداست‌، آن‌گاه خطوطی از راست و چپ آن خط کشیدند وفرمودند: اینها راه‌های دیگر است و هیچ راهی از آنها نیست مگر اینکه بر آن شیطانی قرار دارد که به‌سوی آن فرامی‌خواند. آن‌گاه آیه کریمه: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا... را تلاوت کردند». «اینهاست که خدا شما را به آن سفارش‌کرده است‌، باشد که تقوا پیشه کنید» و از پیروی هوی و هوسها بپرهیزید.

از عباده‌بن صامت س روایت شده‌است که رسول‌اکرم ص در حدیث شریف خطاب به اصحاب خود فرمودند: «کدام یک از شما بر مفاد این سه آیه با من بیعت می‌کند؟ سپس تلاوت نمودند: ﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ... تا از تلاوت هرسه آیه فارغ شدند... آن‌گاه فرمودند: هرکس به آنها وفا کند، پاداش وی بر خدا أ است و هرکس از آنها چیزی کم کند و خدای او را در دنیا (به‌مجازات‌) دریابد، این همان کیفر اوست و هرکس را که به آخرت بیندازد پس سروکارش با اوست که اگر خواهد، وی را بدان مورد مؤاخذه قرار می‌دهد و اگرخواهد، از وی درمی‌گذرد». پس اینها در مجموع‌، ده وصیت الهی برای انسان است‌.

ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی آیه اول از این سه آیه را با ﴿لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ، آیه‌دوم را با ﴿لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ و آیه سوم را با ﴿لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ به‌پایان آورد، که مناسبت هریک از تعابیر در هریک از آیات روشن است زیرا اگر انسان‌ها تعقل و تفکر کنند، به هوش می‌آیند و پند می‌گیرند و اگر پند گرفتند؛ از محرمات پرهیز کرده و به تقوی می‌گرایند پس هریک از آنها زمینه‌ساز دیگری است‌.

﴿ثُمَّ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ يُؤۡمِنُونَ١٥٤ [الأنعام: ۱۵۴].

«آن‌گاه به موسی کتاب آسمانی دادیم‌» تقدیر سخن چنین است: ای محمد! به مشرکان بگو؛ ما قبل از آن که قرآن را بر محمد ص نازل کنیم‌، به موسی نیز کتاب‌آسمانی دادیم بنابراین‌، توصیه‌هایی که ذکرشد، درشریعت‌های الهی دیگر نیزآمده است‌. پس روی سخن در مجموع با مشرکان است‌. ﴿تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ مفسران این جمله را به دو وجه معنی کرده‌اند:

۱- تورات را به شیوه‌ای که نیکوترین و جامع‌ترین شیوه‌هاست‌، به اتمام‌رساندیم‌.

۲- به این منظور به موسی کتاب آسمانی دادیم تا نعمت را بر کسی‌که با پایبندی به طاعت خدای نیکی کرده‌است ـ که خود موسی‌ ÷ است ـ به پایه اتمام برسانیم‌. «و برای اینکه همه چیز را به‌روشنی بیان کنیم‌» یعنی: احکام همه‌چیز را «و» برای اینکه تورات «هدایت و رحمتی باشد تا آنان‌» یعنی: بنی‌اسرائیل «به‌ملاقات پروردگار خویش ایمان بیاورند» یعنی: رستاخیز و حساب و دیدار پروردگار در محشر را باور کنند.

﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٥٥ [الأنعام: ۱۵۵].

«و این‌» قرآن کریم «کتابی مبارک است‌» یعنی: بسیار بابرکت است‌، به سبب آن که دربرگیرنده خیر و منفعت دینی و دنیوی است «که ما آن را نازل کرده‌ایم پس‌از آن پیروی کنید» و پیروی از آن بر شما حتمی است «و پرهیزگاری کنید» از مخالفت با قرآن و تکذیب آنچه که در آن است «باشد که شما» اگر آن رابپذیرید و با آن مخالفت نورزید «مورد رحمت‌» خداوند متعال «قرار گیرید».

﴿أَن تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أُنزِلَ ٱلۡكِتَٰبُ عَلَىٰ طَآئِفَتَيۡنِ مِن قَبۡلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمۡ لَغَٰفِلِينَ١٥٦ [الأنعام: ۱۵۶].

«تا نگویید» ای اعراب «که کتاب آسمانی‌» یعنی: تورات و انجیل «فقط بر دو طایفه پیش از ما نازل شده‌است‌» که یهود و نصاری هستند و بر ما کتابی نازل نشده «و به‌تحقیق که ما از تلاوت آنان‌» یعنی: از تلاوت کتابهای آنان به زبانهایشان «بی‌خبر بوده‌ایم‌» یعنی: نمی‌دانستیم که در آنها چه بوده است‌، چرا که زبانشان را نمی‌فهمیده‌ایم و مخاطب آن کتاب‌ها نبوده‌ایم‌.

مراد؛ اثبات حجت بر مشرکان با فرودآوردن قرآن بر محمد ص است تا مشرکان در روز قیامت نگویند که: تورات و انجیل بر دو امت قبل از ما نازل گردیده بود و ما از مضامین آنها غافل بودیم‌.

﴿أَوۡ تَقُولُواْ لَوۡ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَيۡنَا ٱلۡكِتَٰبُ لَكُنَّآ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمۡۚ فَقَدۡ جَآءَكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَصَدَفَ عَنۡهَاۗ سَنَجۡزِي ٱلَّذِينَ يَصۡدِفُونَ عَنۡ ءَايَٰتِنَا سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصۡدِفُونَ١٥٧ [الأنعام: ۱۵٧].

«یا بگویید که: اگر کتاب آسمانی بر ما نازل می‌شد» چنان‌که بر دو طایفه پیش از مانازل شد «قطعا از آنان راه‌یافته‌تر بودیم‌» زیرا ما اعراب‌؛ اذهانی بیدارتر، فهمی راسختر و حافظه‌ای نیرومندتر داشتیم‌. بنابراین‌، چنین سخن و چنین معذرتی ازسوی شما با فرستادن محمد ص و فرودآوردن قرآن بر وی‌، به‌کلی ناوارد و مردود است «پس به‌تحقیق که برای شما حجتی از جانب پروردگارتان آمده است‌» یعنی: ای گروه عرب‌! خداوند أ بر پیامبرتان کتابی روشن نازل کرده و این پیامبر از میان خود شماست پس به عذرهای باطل و بهانه‌های مردود و ناوارد توسل نجویید «و هدایت و رحمتی است‌» این کتاب الهی برای بندگانی که پیرو آنند «پس ستمکارتر از آن‌کس که آیات خدا را» که رحمت و هدایتی برای مردم‌اند «دروغ پندارد و از آنها اعراض کند» و با رویگردانی از آنها گمراه شود «کیست‌؟ به‌زودی کسانی را که از آیات ما روی می‌گردانند، به‌سبب اعراضشان‌، به عذابی سخت مجازات خواهیم کرد».

﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ١٥٨ [الأنعام: ۱۵۸].

«آیا جز این انتظار دارند» یعنی: ما حجت را بر وحدانیت و ثبوت رسالت پیامبر خویش برپاداشته و باورهای نادرست‌شان را ابطال کرده‌ایم لذا بعد از این‌، جز این انتظاری ندارند؛ «که فرشتگان به‌سویشان بیایند» یعنی: فرشتگان مرگ برای قبض ارواحشان بیایند «یا پروردگار تو بیاید» در روز قیامت برای داوری نهایی میانشان «یا بعضی از نشانه‌های پروردگار تو بیاید» یعنی: نشانه‌ها و علائمی که بر فرارسیدن قیامت دلالت می‌کند «روزی که بعضی از نشانه‌های پروردگار تو بیاید» یعنی: همان نشانه‌هایی که آنان پیشنهاد کرده‌اند و عبارت از نشانه‌هایی است که آنان را به ایمان آوردن مجبور می‌کند؛ چون طلوع خورشید از مغرب و خروج «دابه الارض» که با آنها سخن می‌گوید؛ در آن روز: «نفعی نمی‌بخشد هیچ کسی را ایمان‌آوردن آن‌» به‌سبب اینکه در آن روز تکلیف ایمان آوردن برداشته می‌شود زیرا آن‌روز، روزی است که همگان حق را به رأی‌العین می‌بینند و همه باالاجبار به آن ایمان می‌آورند بنابراین‌، ایمان آوردن در آن به کسی سودی نمی‌رساند، چرا «که ایمان نیاورده بود پیش ازاین‌» یعنی: پیش از آمدن بعضی از آن نشانه‌ها «یا در ایمان آوردن خود خیری به‌دست نیاورده بود» با عمل صالحی که تقدیم کرده باشد. یعنی: در آن روز که بعضی از نشانه‌های پروردگارت بیاید، از هیچ‌کس عمل صالحی پذیرفته نمی‌شود؛ در صورتی که قبلا به آن عمل صالح عامل نبوده باشدبنابراین‌، هرکس پیش از آمدن نشانه‌های قیامت‌، فقط ایمان آورده اما در ایمان خویش هیچ عمل شایسته‌ای نکرده‌باشد، یا عمل شایسته‌ای کرده ولی ایمان نیاورده باشد؛ بی‌گمان این ایمان یا این عمل نیک‌، به حال وی هیچ سودی ندارد «بگو: انتظار بکشید» یکی از سه‌چیز یاد شده در اول آیه را، «ما نیز منتظریم‌» برای شما یکی از آنها را.

در حدیث شریف آمده است: «قیامت برپا نمی‌شود تا آن که خورشید از غروبگاه خود طلوع نکند پس چون خورشید از غروبگاه خود طلوع کرد و همه مردم آن را دیدند، در آن هنگام همگی آنها ایمان می‌آورند اما این ایمان آوردنشان در وقتی است که برای هیچ کسی ایمان آوردن آن سودی نمی‌بخشد...».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ١٥٩ [الأنعام: ۱۵٩].

«به تحقیق کسانی که دین خود را پراکنده ساختند» یعنی: دین خود را تکه تکه کرده‌، برخی از آن را گرفتند و برخی را وانهادند. مراد: یهود، نصاری و مشرکان‌اند که بعضی از آنها بتان را پرستیدند و بعضی فرشتگان را، همچنان مراد همه کسانی هستند که در دین خدا أ بدعت نهاده و اموری را به‌میان می‌آورند که خدای بدانها فرمان نداده است «و فرقه‌فرقه شدند» یعنی: گروه‌گروه وحزب‌حزب شدند. پس این معنی بر هر امتی صادق است که اساس کارشان در امر دین بر وحدت و اجتماع و یگانگی استوار بوده‌، سپس هر گروهی از آنان‌، رأی نادرست شخصی از سرکردگان خود را پیروی کرده و در نتیجه‌، از آنها فرقه‌ها وگروههای مختلفی پدید آمده‌است «تو هیچ‌گونه مسؤول آنان نیستی‌» یعنی: تو از بدعت‌ها و تفرقه سازی‌های آنان‌، بیزار و پاک و مبرا هستی و بر تو فقط هشدار دادن وبیم دادن است و بس‌. عمر س روایت کرده است که رسول خدا ص در حدیث شریف به عایشه صدیقه ل فرمودند: «کسانی که دین خود را پراکنده ساخته و فرقه‌فرقه شدند، آنها اصحاب بدعتها و اصحاب هواها و اصحاب گمراهی از این‌امت هستند، ای عائشه‌! بدان‌که برای هر صاحب گناهی توبه‌ای است‌، بجز صاحبان بدعتها و هواها که برای‌شان توبه‌ای نیست‌، من از آنان بیزارم و آنان نیز از ما بیزارند». «جز این نیست که‌کارشان فقط با خداوند است‌» پس اوست که به آنچه مقتضای مشیت وی است‌، مجازاتشان می‌کند «آن‌گاه‌» در روز قیامت «آنان را از حقیقت آنچه می‌کردند» از اعمالی که مخالف با شریعت و تکالیف و واجبات معینه وی بر آنان بود «آگاه می‌سازد» و حقیقت اعمال‌شان را به آنان خبر می‌دهد.

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ١٦٠ [الأنعام: ۱۶۰].

«هر کس کار نیکی بیاورد، ده‌چندان آن پاداش دارد» این همان پاداشی است که خدای منان آن را بر خود لازم گردانیده‌. و گاهی بر ده‌چندان نیز می‌افزاید، همانند دانه‌ای که هفت خوشه می‌رویاند و در هر خوشه صد دانه است‌. حتی روایاتی آمده است که بر اساس مفاد آن‌، انجام‌دهنده بعضی از اعمال نیک‌، پاداشی بی‌حساب دریافت می‌کند به‌طوری که نمی‌توان آن را به حدومرزی معین محدود کرد «و هرکس کار بدی بیاورد» از کارهای ناشایست «پس جز مانند آن جزا داده نمی‌شود» بی‌آن که بر آن افزوده شود. پس کیفر کار بد، بدی‌ای همانند آن است در سبکی و سنگینی خود. مثلا کیفر شرک‌، جاودانگی در آتش است و کیفر گناهی که یک مسلمان انجام می‌دهد، سزایی همانند آن است‌. البته این درصورتی است که مرتکب معصیت توبه نکند اما چنانچه توبه کرد، یا ثوابهایش بر گناهانش غلبه کرد، یا خدای منان او را به رحمت خود درپوشانید و با آمرزش‌خویش بر او بخشید پس در همه این صورتها، بر وی مجازاتی نیست‌. گفتنی است‌که حد و کیفر عقوبات در دنیا نیز مشخص ساخته شده‌است‌.

در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس س از رسول خدا ص آمده است که فرمودند: «بی‌گمان پروردگارتان رحیم است پس هرکس قصد کار نیکی کند ولی آن را انجام ندهد، برایش یک حسنه نوشته می‌شود اما اگر آن را انجام داد، از ده تا هفتصد حسنه تا مراتب بسیار بیشتر از آن‌، برای او نوشته می‌شود و هرکس قصد انجام کار بدی را بکند اما آن را به‌عمل نیاورد، برای او یک بدی نوشته می‌شود، یا هم خدای آن بدی را از کارنامه وی محو می‌کند...» «و بر آنان‌» یعنی: بر کسانی که کار نیک یا بدی در آخرت می‌آورند «ستم نخواهدشد» با کاستن از ثواب حسنات نیکوکاران‌، یا افزودن بر کیفر بدکاران‌.

﴿قُلۡ إِنَّنِي هَدَىٰنِي رَبِّيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ دِينٗا قِيَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۚ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٦١ [الأنعام: ۱۶۱].

«بگو» ای پیامبر ص «هرآینه پروردگارم مرا به‌سوی راه راست هدایت کرده است‌» این راه راست‌؛ «دینی است استوار» و پایدار، که در آن هیچ کجی‌ای نیست‌، این راه و روش استوار؛ «آیین ابراهیم حنیف است‌» حنیف: یعنی: حق‌گرا «و او از مشرکان نبود». در حدیث شریف آمده است که چون رسول‌اکرم ص شب رابه صبح می‌آوردند، می‌فرمودند: «اصبحنا علی مله الاسلام وکلمه الاخلاص ودین نبینا محمد ومله ابراهیم حنیفا وما کان من الـمشرکـیـن». «بر آیین اسلام و کلمه اخلاص‌و دین پیامبرمان حضرت محمدص و ملت حق‌گرای ابراهیم که از مشرکان نبود، صبح کردیم‌».

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢ [الأنعام: ۱۶۲].

«بگو» ای پیامبر ص «درحقیقت نماز من‌» مراد از نماز: تمام انواع نمازهاست «و نسک من‌» نسک: جمع نسیکه‌، به‌معنای ذبیحه است‌. یعنی: قربانی من‌. بعضی گفته‌اند: نسک به‌معنی عبادت است‌، یعنی: عبادات من «و زندگانی و مرگ من‌» یعنی: آنچه را که از اعمال خیر در زندگانی‌ام انجام می‌دهم‌، یا اعمال خیری که ثواب آنها پس از مرگم به من می‌رسد؛ چون وصیت‌کردن به صدقات و انواع دیگر از اموری که خیر جاری است و مایه تقرب به‌سوی خدا أ است‌. بعضی‌گفته‌اند: مراد؛ خود زندگانی و مرگ است‌. آری‌! اینها همه «برای خدا، پروردگار جهانیان است‌» یعنی: خاص و خالص برای اوست‌.

﴿لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٦٣ [الأنعام: ۱۶۳].

«او را هیچ شریکی نیست‌» یعنی: هیچ چیز را با او در نماز و نیایش و زندگانی و مرگم شریک نمی‌آورم «و به همین راه و روش فرمان یافته‌ام‌» از سوی پروردگارم «و من نخستین مسلمانانم‌» یعنی: نخستین مسلمان امت خویش هستم زیرا اسلام هر پیامبری بر اسلام امتش مقدم است‌. در حدیث شریف به روایت علی س آمده‌است که رسول خدا ص چون نماز را شروع می‌کردند، چنین می‌گفتند: «وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض تا ـ و انا اول المسلمین‌». که شافعی‌ها با استدلال به همین روایت‌، بعد از تکبیر افتتاح این آیه را می‌خوانند و حنفی‌ها: (سبحانك‌اللهم‌...) را می‌خوانند ولی مالکی‌ها بعد از تکبیر هیچ چیز دیگر نخوانده و رأسا به قرائت فاتحه آغاز می‌کنند.

﴿قُلۡ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِي رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيۡءٖۚ وَلَا تَكۡسِبُ كُلُّ نَفۡسٍ إِلَّا عَلَيۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرۡجِعُكُمۡ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ١٦٤ [الأنعام: ۱۶۴].

«بگو» ای پیامبر ص «آیا غیر از الله پروردگاری بجویم‌» یعنی: چگونه جز الله أ پروردگاری دیگر جسته و پرستش الله أ را رها کنم‌؟ یا چگونه برای الله أ شریکی قرارداده و آن دو را باهم پرستش کنم‌؟ «و» حال آن که «اوست پروردگار همه‌چیز» پس آنچه که مرا به عبادتش فرامی‌خوانید، پرورده او و مخلوقی همانند من است و بر رساندن نفع یا ضرری قادر نیست پس چگونه جز حق تعالی پروردگاری دیگر بجویم‌؟ «و هیچ‌کس جز بر زیان خود گناهی انجام نمی‌دهد» یعنی: هیچ‌کس قادر نیست که گناهی به زیان غیر خود انجام دهد پس اگر گناهی انجام‌دهد، این گناه به زیان خود اوست «و هیچ باربرداری‌، بار گناه دیگری را برنمی‌دارد» بنابراین‌، هیچ انسان پاک و بی‌گناهی‌، گناه شخص ناپاک و گنه‌کاری را برنمی‌دارد و به گناه او مؤاخذه نمی‌شود «سپس بازگشت‌تان به‌سوی پروردگارتان است‌، آن‌گاه شما را از حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتید» در امر ادیانی که در آنها متفرق گشته بودید «آگاه می‌سازد» و تفرقه‌سازان را به کیفر می‌رساند.

در این آیه‌، روش اهل جاهلیت که با گناه یک شخص‌، کسی از نزدیکانش را، یا با گناه عضوی از یک قبیله‌، عضو دیگری از آن قبیله را مورد مؤاخذه قرار می‌دادند، مردود اعلام شده است‌. یادآورمی‌شویم که فرموده حق تعالی در آیه (۲۵) از سوره «نحل‌»: ﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ... [النحل: ۲۵]. : (تا روز قیامت‌، بار گناهان خود را تمام بردارند و نیز بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می‌کنند. آگاه باشید؛ چه بدباری را می‌کشند)!، بدین معنی است که: شخص گمراه‌گر، بخشی از بار گناه گمراهی پیروانش را نیز در روز قیامت بر دوش می‌کشد، بی‌آن که از گناه آن شخص گمراه چیزی کم شود.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَكُمۡ خَلَٰٓئِفَ ٱلۡأَرۡضِ وَرَفَعَ بَعۡضَكُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِيمُۢ١٦٥ [الأنعام: ۱۶۵].

«و اوست کسی‌که شما را در زمین جانشین یک‌دیگر قرار داد» یعنی: شما را در عمران و آبادانی زمین‌، خلیفه و جانشین یک‌دیگر گردانید. بعضی گفته‌اند: مراد این است که نوع انسان در زمین‌، خلیفه خداوند أ است «و برخی از شما را بربرخی‌دیگر به درجاتی برتری داد» در خلقت و رزق و نیرومندی و فضل و علم و او در این کار حکمتهایی دارد «تا شما را در آنچه به شما داده است‌» از این نعمت‌ها «بیازماید» که چگونه این نعمت‌ها را شکر می‌گزارید و غنی با فقیر، شریف با وضیع و حاکم با محکوم چگونه رفتار می‌کند؟! «همانا پروردگار تو زودکیفر است‌» و هرچند این کیفر در آخرت می‌باشد، لیکن هر امر آمدنی‌ای نزدیک است «و هم‌او آمرزنده مهربان است‌» یعنی: حق تعالی بر کسانی که به او و پیامبران و کتابهایش ایمان آورند و آنچه را که از هدایت نازل کرده‌، پیروی کنند و شکرگزارش باشند، بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است‌.

ملاحظه می‌کنیم که خدای منان بر حقیقت آمرزگاری و مهربانی خود نسبت به سرعت در کیفرش‌، بیشتر تأکید می‌گذارد و این خود می‌رساند که رحمت حق تعالی از خشمش وسیع‌تر و بزرگتر است چنان‌که رسول خدا ص در حدیث شریف‌فرموده‌اند: «آن‌گاه که خداوند أ خلقش را آفرید، در کتابی که نزد وی بر فراز عرش قرار داشت‌، چنین نوشت: بی‌گمان رحمت من بر خشمم غلبه کرده است‌». همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که رسول خدا ص فرمودند: «خدای رحمت را صد بخش گردانید، نودونه بخش از آن را در نزد خویش نگه‌داشت و فقط یک بخش از آن را به زمین فرود آورد پس از همین یک بخش است که خلایق در میان یک‌دیگر به مهر و مرحمت می‌پردازند تا بدانجا که حیوان سُم خود را از بچه‌اش دور نگه می‌دارد، از بیم آن که سُمش به وی اصابت کند و به او آسیبی برسد».

مکی است و دارای (۲۰۶) آیه است‌.

وجه تسمیه‌: این سوره به‌سبب آمدن اسم اعراف در آن ـ که داستانش خواهد آمد ـ «اعراف» نامیده شد.

سوره اعراف ـ بجز هشت آیه از آن ـ مکی است، که آیات مکی از این فرموده خداوند متعال‌: ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ... [ الأعراف۱۶۳] شروع و تا آیه‌: ﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ كَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ [الأعراف:۱٧۱]. ادامه دارد.

موضوع این سوره مبارکه، بیان اصول عقیده و تفصیل داستان‌های انبیااست‌.

﴿الٓمٓصٓ١ [الأعراف: ۱].

«الف‌. لام‌. میم‌. ص» از حروف مقطعه است و خداوند أ به مرادش از آوردن این حروف داناتر می‌باشد. گفتنی است که سخن در باره حروف مقطعه در آغاز سوره «بقره» نیز گذشت‌.

﴿كِتَٰبٌ أُنزِلَ إِلَيۡكَ فَلَا يَكُن فِي صَدۡرِكَ حَرَجٞ مِّنۡهُ لِتُنذِرَ بِهِۦ وَذِكۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِينَ٢ [الأعراف: ۲].

«کتابی است» یعنی‌: این قرآن کتابی است «که به‌سوی تو فرو فرستاده شده پس نباید در سینه‌ات از ناحیه آن هیچ تنگی‌ای باشد» یعنی‌: ای محمد ص! از بیم آن که مردم تو را در ابلاغ این کتاب تکذیب کرده و به تو آزار و اذیتی برسانند، هیچ تنگدل مباش زیرا خدای خود نگهبان و یاور توست‌. همچنان از این امرتنگدل مباش که به قرآن ایمان نیاورده و به دعوت تو لبیک نگفته‌اند زیرا وظیفه‌تو فقط بلاغ است و بس‌. به قولی دیگر؛ مراد این است‌: نباید در این امر که قرآن کتاب حق تعالی است و آن را برای دعوت بندگان خویش به‌سوی دین حق بر تو نازل کرده، در سینه‌ات هیچ تردید و ابهامی وجود داشته باشد. «تا به وسیله آن هشدار دهی» یعنی‌: قرآن برتو فرود آورده شد تا به وسیله آن مردم را بیم و هشدار دهی «و برای مؤمنان پندآموزی باشد» زیرا کتاب خدا أ مردم را گاه‌به‌گاه به‌یاد پروردگارشان افگنده و ایشان را به آنچه که شایسته طاعت وی است، رهنمون می‌شود پس این کتاب، در واقع از طریق پیامبر اکرم ص به‌سوی مردم فرستاده شده‌است‌.

﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٣ [الأعراف: ۳].

«آنچه را از جانب پروردگارتان به‌سوی شما فرود آورده شده، پیروی کنید» که همانا قرآن عظیم و سنت نبی کریم ص است زیرا سنت، مبین و مفسر قرآن می‌باشد چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ [الحشر: ٧].: «و آنچه را که پیامبر به‌شما داده، بگیرید و از آنچه شما را بازداشته، بازایستید». «و بجز او از دوستان دیگر پیروی نکنید» این جمله دو وجه دارد:

۱- غیر خدا أ را معبود خویش نگیرید و آنها را شرکای خدای یگانه قرار ندهید.

۲- بجای کتاب خداوند أ از دوستانی پیروی نکنید که دین خویش را از آنان تقلید کرده‌اید چنان‌که اهل جاهلیت با اطاعت از رؤسای خود در حلال و حرام، چنین می‌کردند.

«چه اندک پند می‌گیرید!» یعنی‌: بشر از آن رو به حقیقت امر ایمان کم توجه کرده و این حق بدیهی را فراموش می‌کند، یا از برابر آن به نادانی می‌گذرد، که دین خدای را فروگذاشته و از مراجع و معبودان دیگر پیروی می‌کند.

﴿وَكَم مِّن قَرۡيَةٍ أَهۡلَكۡنَٰهَا فَجَآءَهَا بَأۡسُنَا بَيَٰتًا أَوۡ هُمۡ قَآئِلُونَ٤ [الأعراف: ۴].

«و چه بسیار شهرها که هلاکشان کردیم» یعنی‌: بسیاری از مردم شهرهای تکذیب‌کننده حق را به‌سبب مخالفت‌شان با پیامبرانشان نابود کردیم «پس، شبانگاه عذاب ما به سوی آنان آمد» درحالی که به خواب آرمیده بودند «یا به‌هنگامی که در قیلوله بودند» قیلوله‌: خواب نیمروز است‌. بعضی گفته‌اند: قیلوله، استراحت در نیمروز به‌سبب شدت گرماست، چه با خواب همراه باشد چه نباشد. خدای سبحان این دو وقت را مخصوصا برای فرودآوردن عذاب مقرر کرد زیرا این دو وقت، اوقات آرامش و استراحت است لذا فرود آمدن عذاب در آنها سخت‌تر و وحشتناک‌تر می‌باشد. نسفی می‌گوید: «قوم لوط ÷ شبانگاه به وقت‌سحر و قوم شعیب‌ ÷ به وقت قیلوله نابود ساخته شدند».

﴿فَمَا كَانَ دَعۡوَىٰهُمۡ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَآ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ٥ [الأعراف: ۵].

«و هنگامی که عذاب ما بر آنان آمد، سخنشان جز این نبود که گفتند: به‌راستی که ما ستمکار بودیم» یعنی‌: دعای آنان به بارگاه پروردگارشان در هنگام فرودآمدن عذاب، جز اعترافشان به ظلم بر خویشتن، چیز دیگری نبود اما این اعتراف بعد از وقت، هیچ سودی به‌حالشان نداشت‌.

﴿فَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلَّذِينَ أُرۡسِلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَنَسۡ‍َٔلَنَّ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٦ [الأعراف: ۶].

«پس، قطعا از کسانی که پیامبران به‌سوی آنان فرستاده شده‌اند» یعنی‌: از امتهای گذشته «خواهیم پرسید» از اینکه به دعوت پیامبرانشان چه پاسخی داده‌اند «وقطعا از خود فرستادگان نیز خواهیم پرسید» یعنی‌: از پیامبرانی که آنان را برانگیخته‌ایم نیز خواهیم پرسید که امتهایشان به دعوتشان چه پاسخی داده‌اند، چه‌کسی از آنان اطاعت کرده و چه‌کسی عصیان ورزیده است‌.

ابن‌عباس س در تفسیر آن می‌گوید: «از پیامبران در مورد آنچه که ابلاغ کرده‌اند، خواهیم پرسید و این پرسش‌ها به‌خاطر آن است که این حقیقت بر همگان هویدا گردد که ما بر مردم شهرهای نابود شده ستم نکردیم، هنگامی که نابودشان ساختیم بلکه آنان خود با تکذیب پیامبرانبر خویشتن ستمگر بوده‌اند». در حدیث شریف آمده است‌: «همه شما راعی هستید و همه از رعیت خویش مورد پرسش قرار می‌گیرید پس امام (زمامدار) از رعیت خویش، مرد ازخانواده خویش، زن از خانه شوهر خویش و برده از مال مولای خویش مورد سؤال قرار می‌گیرند».

﴿فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيۡهِم بِعِلۡمٖۖ وَمَا كُنَّا غَآئِبِينَ٧ [الأعراف: ٧].

«همانا از روی علم به آنان بیان خواهیم کرد» یعنی‌: آنچه را که در میانشان به هنگام دعوت پیامبرانروی داده‌است، به آنان گزارش خواهیم داد درحالی که به حقیقت آن رخدادها و به احوال آشکار و نهانشان در نحوه پاسخگویی به‌پیامبرانشان دانا هستیم «و ما غایب نبوده‌ایم» از آنان و احوالشان تا چیزی از آنچه که در میان‌شان روی داده است، بر ما پنهان باشد.

این خود دلیل بر آن است که پرسش حق تعالی از آنان، به‌خاطر کسب آگاهی از اخبار مجهولی نیست بلکه برای آگاه کردنشان از رویدادهایی است که در میان‌شان واقع شده است‌.

﴿وَٱلۡوَزۡنُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٨ [الأعراف: ۸].

«و در آن روز وزن حق است» یعنی‌: اعمال بندگان در روز قیامت به وسیله میزان (ترازو)، به شیوه عادلانه و بی ذره‌ای ستم و اجحاف، به وزن حقیقی سنجیده می‌شود. و هرچند که اعمال اعراض‌اند و در حقیقت امر، جرم و جسامتی ندارند ولی ـ چنان‌که از ابن‌عباس س روایت شده‌است ـ حق تعالی در روز قیامت آنها را به اجسام تبدیل می‌کند «پس هرکس که کفه اعمال او» یعنی‌: کفه اعمال نیک وزن‌شده او «سنگین باشد، ایشان خود رستگارانند».

جمهور علما برآنند که نامه‌های اعمال در روز قیامت با ترازویی که دارای زبانه و دو پله است و زن می‌شود تا خلایق به‌سوی آن بنگرند و درنتیجه، عدل الهی‌آشکار و راه عذر بر معذرت‌خواهان مسدود شود چنان‌که زبانها و اندامهایشان نیز بر اعمال‌شان گواهی می‌دهند. بسیاری از علما برآنند که وزن اعمال مخصوص مؤمنان است و اعمال کفار؛ هرچه باشد نابود می‌شود.

﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَظۡلِمُونَ٩ [الأعراف: ٩].

«و هرکس کفه اعمال» نیک «او سبک باشد» و کفه بدیها و گناهانش برتری و سنگینی یابد «پس آن گروه، آنانند که به خود زیان زده‌اند، به‌سبب آن که به آیات ما ستم می‌کردند» یعنی‌: با آیات ما برخلاف شیوه‌ای که سزاوار آن بود، تعامل می‌کردند زیرا سزاوار آیات ما این بود که مورد تعظیم و احترام قرار گیرند، نه اینکه با تکذیب و انکار روبرو شوند. ظلم‌: نهادن یک چیز در غیر جایگاه آن است‌.

﴿وَلَقَدۡ مَكَّنَّٰكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلۡنَا لَكُمۡ فِيهَا مَعَٰيِشَۗ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ١٠ [الأعراف: ۱۰].

«و همانا شما را در زمین استقرار دادیم» یعنی‌: برای شما در آن، جای بودوباش قرار دادیم، یا شما را بر تصرف در زمین توانا گردانیدیم «و برای شما در آن وسایل معیشت نهادیم» از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و غیره «اما چه کم سپاسگزاری می‌کنید» شکرگزاریتان در برابر این نعمت‌ها چه اندک است‌!.

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَٰكُمۡ ثُمَّ صَوَّرۡنَٰكُمۡ ثُمَّ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ لَمۡ يَكُن مِّنَ ٱلسَّٰجِدِينَ١١ [الأعراف: ۱۱].

«و به‌تحقیق که شما را آفریدیم» یعنی‌: آدم‌ ÷ را از خاک آفریدیم «باز به صورتگری شما پرداختیم» یعنی‌: آدم‌ ÷ و به تبع آن همه شما را صورت بخشیدیم‌. یا معنی این است‌: ما اولا ارواح را آفریده و سپس کالبدها را در آنها صورت و سامان بخشیدیم‌. یا معنی این است‌: شما را در پشتهای مردان آفریده و در رحمهای زنان صورت‌نگاری کردیم «آن‌گاه به فرشتگان گفتیم‌: برای آدم سجده کنید» به سجده تحیت و شادباش «پس سجده کردند» فرمان ما را اجابت کردند و بی‌درنگ سجده نمودند «مگر ابلیس که از سجده‌کنندگان نبود» و به انگیزه تکبر ازسجده‌کردن برای آدم‌ ÷ ابا ورزید.

﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُكَۖ قَالَ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ١٢ [الأعراف: ۱۲].

«فرمود» خداوند متعال به ابلیس «چون تو را به سجده امر کردم، چه چیز تو را از اینکه سجده کنی بازداشت‌«؟ طرح این سؤال به منظور برپاداشتن حجت علیه ابلیس و نمایاندن کفر و کبر و عناد و افتخار او به اصل خویش و برای کوبیدن وتوبیخ وی است، وگرنه خدای سبحان به علت سرپیچی ابلیس از اطاعت فرمانش داناست و به طرح این پرسش نیازی ندارد «گفت» ابلیس در پاسخ خداوند متعال «برای اینکه من از او بهترم» لذا به پندار ابلیس، عامل بازدارنده‌اش از سجده برای آدم‌؛ باورش به برتری بر آدم و عیب پنداشتن این امر بود که کسی به پایه وی‌برای کسی به‌پایه آدم‌ ÷ سجده کند «مرا از آتشی آفریده‌ای و او را از گل» ابلیس براین باور بود که عنصر آتش از عنصر گل بهتر است، به دلیل اینکه عنصر آتش نورانی و عنصر گل ظلمانی است درحالی که این قیاس ابلیس، قیاسی باطل واشتباهی آشکار از سوی آن ملعون بود زیرا از شأن خاک و گل، سنگینی و وقار وبردباری و پایداری است چنان‌که گل محل رویش سبزه و رشد و بالندگی و اصلاح نیز هست درحالی که از شأن آتش، سوزندان و شتاب و سبکی است چنان‌که آتش وسیله عذاب نیز می‌باشد درحالی که خاک چنین نیست، به همین دلیل بود که عنصر سازنده ابلیس او را تباه ساخت درحالی‌که عنصر سازنده آدم، او را به ساحل توبه و انابت و انقیاد و نهایتا مغفرت و نجات کشانید.

﴿قَالَ فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَٱخۡرُجۡ إِنَّكَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِينَ١٣ [الأعراف: ۱۳].

«فرمود» خداوند أ به ابلیس «پس از آن فروشو» یعنی‌: اکنون که تکبر ورزیده‌ای، از آسمان فرودآی زیرا آسمان جایگاه فرمانبردارانی چون فرشتگان است که خدای را در فرمان وی سرکشی نمی‌کنند، از این مقام به‌سوی زمینی فرو شو که مقر عاصیان و مطیعان هردوست «پس تو را نرسد که در آن تکبر نمایی» زیرا آسمان برای متکبرانی چون تو که از فرمان پروردگار خویش سربرمی‌تابند، جایگاهی مناسب و آماده نیست «پس بیرون شو» یعنی‌: از بهشت «هرآینه تو از خوارشدگانی» تو به کیفر استکبار و گردن‌کشی‌ات، نزد خدای سبحان و بندگان نیکوکارش، از اهل خواری و ذلت و حقارت هستی و هرکسی که ردای استکبار را بر دوش افگند، با پوشش خواری و خردی و بی‌مقداری عذاب می‌شود و هرکسی‌که ردای تواضع و فروتنی را درپوشد؛ خدای قدر و مرتبتش را گرامی و فراتر می‌گرداند.

﴿قَالَ أَنظِرۡنِيٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٤ [الأعراف: ۱۴].

«گفت» ابلیس «بارالها! مرا تا روزی که آدمیان برانگیخته شوند مهلت ده» گویی او درخواست کرد که هرگز نمیرد زیرا پس از روز رستاخیز، دیگر مرگی درکار نیست‌. اما او تا برانگیخته‌شدن آدم و ذریه‌اش برای حسابرسی روز قیامت، یعنی تا دمیدن در صور مهلت داده شد، نه بیشتر.

﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ١٥ [الأعراف: ۱۵].

«فرمود» خداوند أ به ابلیس «همانا تو از مهلت داده‌شدگانی» نه تا روز رستاخیز بلکه تا روز دمیدن در صور. به‌قولی‌: حکمت در مهلت دادن به وی‌: قراردادن بندگان در معرض آزمایش است تا مطیعان از عاصیان در عرصه ظهور شناخته شوند. گفتنی است که ابلیس با وجود نافرمانی‌اش، جسارت این درخواست را به خود داد زیرا به حلم ذات ذوالجلال دانا بود.

﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ١٦ [الأعراف: ۱۶].

«گفت» ابلیس «پس به‌سبب آن که مرا گمراه کردی، من هم برای فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو می‌نشینم» یعنی‌: به‌سبب آن که مرا به بیراهه افگندی تا بدانجاکه سجده برای آدم را ترک کردم و درنتیجه مرا به عذابی مهلک روبرو ساختی، اینک من هم در فریفتن آدمیان از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنم تا به‌سبب من تباه‌گردند، همچنان‌که من به‌سبب فروگذاشتن سجده برای پدرشان آدم، تباه گردیدم بنابراین، بر سر راه اسلام در کمین آنان می‌نشینم تا ایشان را به دام گمراهی خویش درافگنم چنان‌که دشمن بر سر راه دشمن کمین می‌کند.

﴿ثُمَّ لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ١٧ [الأعراف: ۱٧].

«آن‌گاه بر آنها از پیش‌روی آنان می‌تازم» تا ایشان را در امر آخرت به شک درافگنم «و از پشت سرشان» بر آنان می‌تازم تا ایشان را به‌دنیا راغب گردانم «و از طرف راست‌شان» یعنی‌: از طرف نیکی‌ها و حسناتشان بر آنان می‌تازم تا ایشان‌را از آن برگردانم «و از طرف چپ‌شان» یعنی‌: از طرف گناهان و بدکاریهایشان نیز برای‌شان می‌تازم تا ایشان را به آن درافگنم‌؛ پس با این هدف که آنان را به هر وسیله ممکن از راه راستت به بیراهه برم، از هر چهار جهت بر آنان می‌تازم زیرا دشمن از همین چهار جهت بر دشمنش می‌تازد. ذکر دو جهت بالا و پایین را به‌سبب آن فروگذاشت که رحمت از بالا به‌سوی آدمیان فرود می‌آید و پایین هم محل سجده است‌.

از عبدالله بن عمر س روایت شده‌است که فرمود: رسول خدا ص هیچ‌گاه این دعاها را در صبح و شام ترک نمی‌کردند: «اللهم إني أسألك العافية في‌الدنيا والآخرة، اللهم إني أسألك العفو والعافية في ديني ودنياي وأهلي ومالي، اللهم استر عوراتي وآمن روعاتي، اللهم احفظني من بين يدي ومن خلفي وعن يميني وعن شمالي ومن فوقي وأعوذ بعظمتك أن أغتال من تحتي» [۶۰].

آن‌گاه شیطان افزود: «و بیشترشان را شکرگزار نمی‌یابی» به علت تأثیر وسوسه و اغوای من در آنان‌.

آری‌! بدین‌سان بود که ابلیس در بنی‌آدم گمانی زد و تیر گمانش به هدف نشست و بنابراین، اکثریت بنی‌آدم از شاکران‌؛ یعنی از مؤمنان نشدند چنان‌که باری تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٠ [سبأ: ۲۰]. «قطعا شیطان گمان خود را در مورد آنها راست یافت و جز گروهی از مؤمنان، بقیه از او پیروی کردند».

﴿قَالَ ٱخۡرُجۡ مِنۡهَا مَذۡءُومٗا مَّدۡحُورٗاۖ لَّمَن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمۡ أَجۡمَعِينَ١٨ [الأعراف: ۱۸].

«فرمود» خداوند متعال خطاب به ابلیس «از آن بیرون رو» یعنی‌: از آسمان، یا از بهشت «نکوهیده و رانده‌شده» از رحمت من «که قطعا هرکه از آدمیان از تو پیروی کند، قطعا دوزخ را از همه شما یکجا پر می‌کنم» این سوگند و هشداری از سوی‌حق تعالی به کسانی است که طاعت او را وانهاده و از راه شیطان پیروی می‌کنند.

﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ فَكُلَا مِنۡ حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٩ [الأعراف: ۱٩].

«و گفتیم‌: ای آدم‌! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید» این سخن بعد از اخراج ابلیس از آسمان، یا از بهشت به ایشان گفته شد «پس از هرجا که می‌خواهید بخورید» از هر نوعی از انواع میوه‌های بهشتی که می‌خواهید. «ولی به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد» با نافرمانی من و مخالفت امر من‌. پس‌حق تعالی بهره‌گیری از تمام درختان بهشت را ـ بجز این یک درخت ـ برای آدم و حوا مباح گردانید.

مفسران در نوعیت این درخت ممنوعه اختلاف‌نظر دارند و در تعیین آن روایت صحیحی هم نقل نشده است لذا از بحث درباره آن فایده‌ای متصور نیست، و ما وارد این بحث نمی‌شویم‌.

﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ لِيُبۡدِيَ لَهُمَا مَا وُۥرِيَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰكُمَا رَبُّكُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَكُونَا مَلَكَيۡنِ أَوۡ تَكُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِينَ٢٠ [الأعراف: ۲۰].

«پس شیطان آن‌دو را وسوسه کرد» یعنی‌: با آنان به‌طور آهسته و به تکرار سخن گفت «تا برای‌شان آنچه را از شرمگاه‌هایشان که از دیدشان پوشیده بود آشکار گرداند» یعنی‌: شیطان خواست تا با آشکارساختن عورتهای آدم و حوا که از دیدشان مستور بود، به آنان بدی کند زیرا قبل از آن، آدم و حوا نه خود عورتهای‌خویش را می‌دیدند و نه یکی از آنها عورت دیگری را می‌دید.

این آیه دلیل بر آن است که برهنگی (کشف عورت‌)، از بزرگ‌ترین مصیبتهاست و پوشش عورت از ایجابات طبع و عقل سلیم می‌باشد چنان‌که برهنگی، فطرتی حیوانی است که انسان سلیم به آن گرایش نمی‌یابد. علما گفته‌اند: عورت آدم و حوا فقط برای خودشان آشکار گردید نه برای دیگران «و گفت» ابلیس به آدم و حوا «پروردگارتان شما را نهی نکرده‌است» از خوردن «این درخت، جز برای اینکه مبادا دو فرشته گردید» یعنی‌: برای آن که فرشته نگردید «یا از جاودانگان شوید» یعنی‌: تا از کسانی نگردید که هرگز نمی‌میرند و همیشه ساکن بهشت هستند.

﴿وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ٢١ [الأعراف: ۲۱].

«و برای آن دو، سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم» زیرا من پیش‌از شما ساکن این مکان بوده‌ام و می‌دانم که راز جاودانگی در چیست‌. یا معنی این است‌: چنان‌که ابلیس بر خیرخواهی خویش برای آنان سوگند خورد، آن‌دو نیز، برقبول این مرام او سوگند خوردند، یعنی آدم و حوا او را تصدیق کردند و این اندیشه در نهادشان خطور نکرد که او دروغگوی گمراه‌کننده‌ای است و تعبیر (قاسمهما) که از باب مفاعله است و بر انجام دو طرفه فعل دلالت می‌کند، نیز مؤیداین معنی است‌.

﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ٢٢ [الأعراف: ۲۲].

«پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید» تدلیه و ادلاء: فرستادن یک چیز از بالایی به‌سوی پایینی است‌. پس معنی این است‌: شیطان به وسیله این سوگند دروغ فریبنده و با این وسوسه خود، آدم و حوا را از مرتبه بلندی و برتری که همانا مرتبه طاعت و کرامت است، به پستی و هبوط کشانید «پس چون آن دو از آن درخت چشیدند» یعنی‌: چون از آن درخت خوردند «عورت‌هایشان بر آنان آشکار شد» زیرا لباس از تن‌شان فروریخت «و شروع کردند به چسبانیدن برگ‌های درختان بهشت بر خود» به قولی‌: آن برگ‌ها؛ برگ درخت انجیر بود که آن را بر عورت‌های خود به صورت طبقه‌ای از برگ‌ها بر بالای طبقه‌ای دیگر می‌چسباندند تا عورت‌های خود را بپوشانند «و پروردگارشان به آنان ندا درداد» درحالی‌که سرزنش‌کنان به‌آنان می‌گفت‌: «که مگر شما را از این درخت نهی نکرده بودم» آری‌! این خطاب، عتاب و سرزنشی از سوی خداوند متعال بر آدم و حواست، از آن رو که آنان بادستور خدا أ مخالفت کرده و از آن درخت معین ممنوعه خوردند و از آنچه که باید حذر و احتیاط می‌کردند ـ که همانا کید شیطان بود ـ حذر نکردند در حالی‌که حق تعالی قبلا آنان را از نیرنگ‌های شیطان برحذر داشته بود چنان‌که می‌فرماید: «و به شما نگفته بودم که بی‌گمان شیطان دشمن آشکار شماست» یعنی‌: دشمنی وی با شما تا بدانجا آشکار است که او این دشمنی خویش را پنهان هم نمی‌کند.

﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣ [الأعراف: ۲۳].

«گفتند» آدم و حوا «پروردگارا! بر خود ستم کردیم» اعتراف می‌کنیم که با این مخالفت، مرتکب گناه گردیده‌ایم و بر خود ستم کرده‌ایم‌. این اعتراف آدم و حوا، برخلاف شیوه ابلیس بود که از معصیت خویش عذرخواهی نکرد و از پروردگار خویش آمرزش نخواست بلکه استکبار ورزید «و اگر بر ما نیامرزی و به‌ما رحم نکنی، قطعا از زیانکاران خواهیم بود». البته این دعا و زاری نیز نمایانگر توبه آنهاست‌.

﴿قَالَ ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٢٤ [الأعراف: ۲۴].

«فرمود: فرود آیید» این خطاب الهی هم شامل آدم و حوا و ذریه آن دو و هم شامل ابلیس است «بعضی از شما برای بعضی‌دیگر دشمنید» خداوند متعال دشمنی آنها در میان یک‌دیگر را، نوعی از مجازات برای آنان قرار داد «و برای شما در زمین مستقری است» یعنی‌: جایگاه استقراری است «و» برای شما در آن «بهره‌مندی‌ای است» که در آن از خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها و مانند آنها برخوردار و بهره‌مند می‌شوید «تا وقتی معین» که همانا وقت مرگ شما، یا وقت برپایی قیامت است‌.

﴿قَالَ فِيهَا تَحۡيَوۡنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥ [الأعراف: ۲۵].

«فرمود» خداوند متعال‌: «در آن» یعنی‌: در زمین «زندگی می‌کنید و در آن می‌میرید و از آن برانگیخته می‌شوید» به‌سوی سرای آخرت، به منظور دریافت پاداش و جزای خویش‌.

ملاحظه می‌کنیم که حق تعالی در این آیات، سه نمونه از خلق خویش را معرفی می‌کند: نمونه‌ای که در طاعت مطلق و تسلیم کامل قراردارد، نمونه دیگری که در عصیان مطلق و استکبار منفور غوطه‌ور است و طبیعت سوم که ترکیبی از خیر وشر را باهم دارد، که همانا طبیعت بشری است‌.

﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكُمۡ لِبَاسٗا يُوَٰرِي سَوۡءَٰتِكُمۡ وَرِيشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِكَ خَيۡرٞۚ ذَٰلِكَ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ٢٦ [الأعراف: ۲۶].

«ای فرزندان آدم‌! هرآینه ما بر شما لباسی را فرود آوردیم که عورتهای شما را می‌پوشاند» این لباس از پشم و پنبه و از سایر اجناسی است که خداوند متعال صنعت آنها را به فرزندان آدم آموخت و با فرودآوردن آنها بر آنان منت گذاشت تا عورتهای خود را که ابلیس بر آنان آشکار ساخت، بپوشانند. و از آن به «انزال‌: فرودآوردن» تعبیر شد؛ زیرا آب که به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم سرمنشأ همه منافع و از آن جمله لباس است، از آسمان فرود می‌آید. «و برای شما ریشی است» مراد از ریش در اینجا: لباس زینت است، یعنی بر شما دو لباس فرود آوردیم، لباسی برای پوشش عورتهایتان و لباس دیگری برای آرایشتان پس حکمت از انواع لباسها و پوشیدنی‌هایی که حق تعالی استفاده از آنها را به بنی‌آدم الهام کرد، هم پوشش و هم زینت است‌. در حدیث شریف به روایت علی س آمده‌است که فرمود: از رسول خدا ص شنیدم که در هنگام پوشیدن لباس فرمودند: «الحمد لله الذي رزقني من الرياش ما أتجمل به في الناس وأواري به عورتي»‌. «ستایش‌خدایی را که به من از جامه‌های فاخر، آن مقدار ارزانی فرمود که با آن در میان‌مردم خود را بیارایم و عورتم را نیز با آن بپوشانم». «ولی لباس تقوا؛ این بهتراست» یعنی‌: لباس ایمان و عمل صالح، لباس زهد و پرهیزگاری از گناهان و لباس ترس از خدای عزوجل‌؛ بهترین و زیباترین لباس‌هاست‌. به قولی‌: مراد از لباس تقوا، زره و کلاهخودی است که مجاهد فی‌سبیل‌الله آن را در جهاد می‌پوشد «این» فرودآوردن انواع لباسها و بیان لباس تقوا «از نشانه‌های الله است» که بر فضل و رحمت وی به بندگانش دلالت می‌کند «باشد که متذکر شوند» و این نعمت عظیم را بشناسند.

ملاحظه می‌کنیم که خداوند متعال در این آیه، نعمت خویش بر ما بندگان را به دادن دو لباس‌؛ یعنی لباس حسی و لباس تقوی یادآور گردید زیرا درواقع میان هردو نوع لباس، تلازم وجود دارد چه لباس تقوی‌؛ عورتهای ضمیر و قلب انسان را می‌پوشاند و نهاد وی را به نور معنویت می‌آراید و لباس حسی‌؛ عورتهای جسم وی را می‌پوشاند و تن وی را می‌آراید پس پوشش جسم نیز نشانه‌ای از نشانه‌های تقواست‌.

﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ لَا يَفۡتِنَنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ كَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَيۡكُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ يَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ يَرَىٰكُمۡ هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٧ [الأعراف: ۲٧].

«ای فرزندان آدم‌! زنهار تا شیطان شما را گمراه نسازد چنان‌که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند» یعنی‌: برحذر باشید از اینکه شیطان شما را بفریبد و از طاعت الهی به بیراهه برد؛ آن‌گاه از تنتان لباس حسی، یا از روح و قلبتان لباس تقوا را بیرون کشد و در نتیجه، شما را از ورود به بهشت محروم کند. یا برهنگی را در برابر دید کسانی که نظرکردن به عورتتان بر آنان حلال نیست، در چشم و دلتان بیاراید؛ زیرا شیطان را در این میدان ید طولایی است ـ همان‌گونه که پدر و مادرتان را فریفت «و لباس‌شان را از آنان برکند تا عورت‌هایشان را بر آنان نمایان کند» بدین‌سان ایشان را در معصیتی درافگند که مجازات آن نمایان گشتن عورت‌هایی بود که ازدیدشان پنهان بود «هرآینه شیطان و قبیله‌اش شما را از آنجا که آنها را نمی‌بینید، می‌بینند» لذا خود را از اینکه شیطان شما را عریان ببیند، نگهدارید زیرا حق تعالی شما را از نمایان ساختن عورتهایتان نهی کرده است‌.

تردیدی نیست که هرکس ـ همانند شیطان ـ فرزندان آدم را از آنجایی ببیند که آنان او را نمی‌بینند، بی‌گمان چنین کسی دارای نیرنگ بس بزرگی است پس شایسته آن است که انسان در قبال چنین دشمن بزرگی، نهایت خودداری وپاسداری را از حریم ارزش‌های خویش بنماید. چنان‌که احادیث وارده در این باب نیز، مؤکد این معنی‌است‌. ذوالنون مصری می‌گوید: «اگر شیطان تو را از جایی می‌بیند که تو او را نمی‌بینی‌؛ پس تو هم از کسی یاری بخواه که شیطان را از جایی می‌بیند که او وی را نمی‌بیند. آن کس‌؛ همان کریم پرده‌پوش و رحیم آمرزگار است». (قبیله‌): یعنی قبیله شیطان‌. مراد از قبیله شیطان، یاران و لشکریان و نسل‌وتبار وی از شیاطین‌اند «همانا ما شیاطین را اولیای نامؤمنان گردانده‌ایم» یعنی‌: ما شیاطین را بر کافران یاور و توجیه‌کننده و مربی و مسلط ساخته‌ایم‌.

علامه «الوسی» در تفسیر «روح المعانی»، در ذیل این آیه تحقیقی را پیرامون امکان دیدن جن بیان کرده و از آن چنین نتیجه می‌گیرد: آیه کریمه قضیه مطلق وهمیشگی‌ای را بیان نمی‌کند بنابراین، نفی دیدن جن برحسب عادت است و دیدن‌آن برای بشر امکان دارد چنان‌که در احادیث و اخبار و آثار آمده است‌.

﴿وَإِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةٗ قَالُواْ وَجَدۡنَا عَلَيۡهَآ ءَابَآءَنَا وَٱللَّهُ أَمَرَنَا بِهَاۗ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَأۡمُرُ بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ أَتَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٢٨ [الأعراف: ۲۸].

«و چون کار زشتی کنند، می‌گویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است» درحالی‌که بودن پدرانشان بر راه‌ورسمی زشت و ناشایست، هرگز انجام‌دادن آن کار زشت را از سوی آنان توجیه نمی‌کند و خدای سبحان هرگزآنان را به کارهای زشت فرمان نداده است بلکه آنان را به پیروی از شیوه و راه انبیاو عمل به کتابهای نازل‌شده فرمان داده و از مخالفت با انبیاو کتابهای‌خویش و از جمله ارتکاب فحشا و دیگر اعمال خلاف عفت، نهیشان کرده است‌.

در بیان سبب نزول آمده‌است‌: این آیه درباره طواف برهنه مشرکان به خانه کعبه نازل شد زیرا مشرکان با اقتدا به پدران خویش، به‌طور برهنه به خانه کعبه طواف می‌کردند و مدعی بودند که از سوی خدای سبحان به این شیوه مأمور هستند. تأویلشان نیز این بود که در جامه‌ای طواف نمی‌کنند که خدا أ را در آن جامه نافرمانی کرده‌اند. «بگو: قطعا خدا به کار زشت فرمان نمی‌دهد» پس چگونه چنین افترایی بر خدای سبحان می‌بندید؟ «آیا چیزی را که نمی‌دانید به خداوند نسبت می‌دهید»؟ درحالی‌که سخن‌گفتن از روی جهل و نادانی، در هر امری زشت وناپسند است پس کار چگونه خواهد بود اگر این سخن برخواسته از جهل و آمیخته با دروغ، به خدای سبحان نسبت داده شود؟

﴿قُلۡ أَمَرَ رَبِّي بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَۚ كَمَا بَدَأَكُمۡ تَعُودُونَ٢٩ [الأعراف: ۲٩].

«بگو» ای پیامبر ص «پروردگارم به قسط فرمان داده‌است» و به آنچه که در نزد هر عاقلی نیکو و زیباست پس او چگونه به زشتی‌ها فرمان می‌دهد؟ آری‌! اوامر وفرمانهای خداوند متعال، مبتنی بر قسط است لذا به من بگویید که برهنگی و دیگر اعمال زشت شما درکجای این قاموس جای دارد و اینها را از کجا آورده‌اید ؟. قسط: عدل است و خدای با تعبیر به قسط، روشن می‌سازد که به عدل فرمان می‌دهد نه به فحشا؛ آن‌گونه که آنان پنداشته‌اند «و» فرمان داده است به «این که در هر مسجدی روی خود را مستقیم کنید» یعنی‌: در هر مسجدی که بودید،برای حق تعالی نماز بگزارید درحالی که در نماز خویش روی دل به‌سوی او کرده و روی تن به‌سوی قبله نمایید «و او را بخوانید درحالی‌که دین خود را برایش خالص‌گردانیده‌اید» یعنی‌: خداوند متعال را در حالی عبادت کنید که دعا یا عبادت خویش را برای او خالص گردانیده و چیزی را با او شریک نمی‌آورید «همچنان‌که شما را آفرید، به‌سوی او برمی‌گردید» یعنی‌: همان‌گونه که شما را در آغاز آفرینش‌تان پدید آورد، باز آفرینش‌تان را اعاده می‌کند و بازآفرینی از نوآفرینی بر او مشکل‌تر نیست‌. به قولی دیگر: چنان‌که شما را از شکم‌های مادرانتان عریان و بی‌همه‌چیز بیرون آورد، باز به‌سوی او درحالی برمی‌گردید که هیچ‌چیز با شما نیست چنان‌که در حدیث شریف به روایت ابن‌عباس ب آمده است که رسول خدا ص در موعظه‌ای فرمودند: «ای مردم‌! بی‌گمان شما لخت و عریان و ختنه‌نشده به‌سوی خدای حشر می‌شوید. آن‌گاه این آیه‌کریمه را تلاوت کردند: ﴿يَوۡمَ نَطۡوِي ٱلسَّمَآءَ كَطَيِّ ٱلسِّجِلِّ لِلۡكُتُبِۚ كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ وَعۡدًا عَلَيۡنَآۚ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ١٠٤ [الأنبیاء: ۱۰۴].

با این آیات، متوجه این حقیقت می‌شویم که موضوع لباس و پوشش و نحوه آرایش‌؛ جدا از شریعت خدا أ و برنامه وی برای زندگی نیست، از این جهت است که در سیاق آیات، میان موضوع لباس، و موضوع ایمان و شرک، چنین ارتباطی برقرار گردیده است‌.

﴿فَرِيقًا هَدَىٰ وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلضَّلَٰلَةُۚ إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّيَٰطِينَ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٠ [الأعراف: ۳۰].

آری‌! به‌سوی حق تعالی درحالی باز می‌گردید که به دو گروه تقسیم شده‌اید: «گروهی را راه نمود» که همانا گروه نیکبختان یعنی مسلمانانند «و گروهی گمراهی برآنان ثابت شده است» که گروه بدبخت کفار می‌باشند «زیرا آنان شیاطین را به‌جای‌خدا سرور و معبود خود گرفته‌اند» یعنی‌: این بدبختی و گمراهی‌شان به‌سبب آن است که شیاطین را در نافرمانی خدا أ اطاعت کرده‌اند «و می‌پندارند که راه‌یافته اند» واین حال و وضع هرکافری است که با وجود قرار داشتن در نهایت گمراهی‌؛ می‌پندارد که درنهایت هدایت و معرفت و صواب قرار دارد.

﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ٣١ [الأعراف: ۳۱].

«ای فرزندان آدم‌! زینت خود را در هر مسجدی برگیرید» به این ترتیب، خداوند متعال بندگانش را به آراسته‌شدن به زینت و پوشیدن عورت در هنگام حضور در مساجد جهت انجام نماز و طواف، دستور می‌دهد.

این آیه ـ چنان‌که در بیان سبب نزول به روایت ابن‌عباس س آمده‌است ـ عمل مشرکانی را که در خانه کعبه برهنه طواف می‌کردند، مردود اعلام می‌کند. به دلیل همین آیه و احادیثی که در معنی آن روایت شده‌است، سنت است که شخص نمازگزار درحال نماز به بهترین شکل‌وشمایل خویش حاضر شود زیرا نماز، مناجات با پروردگار متعال است بنابراین، به‌کارگرفتن زینت و استعمال خوشبویی در هنگام ادای نماز مستحب می‌باشد و چنان‌که در احادیث شریف آمده‌است، لباس سفید از بهترین لباسهاست‌. جمهور فقها برآنند که پوشیدن عورت، فرضی از فرایض نماز است‌. «و بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید» یعنی‌: اسراف و زیاده‌روی در خوردونوش و در همه‌چیز، ناپسند است «هرآینه الله اسراف‌کاران را» یعنی‌: متجاوزان از حلال به سوی حرام را «دوست ندارد» بنابراین، باید با رعایت میانه‌روی از پاکیزگی‌ها بهره‌برداری کرد پس ترک غذا و نوشیدنی، از زهد نیست و کسی‌که کلا غذا و نوشیدنی را ترک می‌کند، کشنده نفس خویش است و از اهل دوزخ می‌باشد و کسی‌که غذا و نوشیدنی را به گونه‌ای کم می‌خورد که دراثر آن بدن وی به ضعف گراید و از انجام تکالیف خویش ـ اعم از طاعات و عبادات، یا ادای مسؤولیت‌های مربوط به خود و کسان تحت تکفلش ـ ناتوان گردد؛ با اوامر و ارشادات الهی مخالفت کرده است‌. همان‌گونه که اسراف در انفاق مال و خورد و نوش و آرایشها و آسایشهای زندگی بر وجهی که جز بی‌خردان و اسراف‌ورزان بدان روی نمی‌آورند، نیز مخالف با فرامین و احکامی است که حق تعالی برای بندگانش مشروع گردانیده‌است‌. و همه اینها در این نهی قرآنی داخل است‌.

برخی از سلف گفته‌اند: خداوند متعال همه علم طب را در نصف آیه گردآورده است‌: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ.

﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِيَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا خَالِصَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٣٢ [الأعراف: ۳۲].

«بگو» ای پیامبر ص «چه‌کسی زینت الهی را که برای بندگانش بیرون آورده، حرام کرده است»؟ زینت‌: چیزی است که انسان خود را به آن می‌آراید، اعم از لباس یا غیرآن از اشیای مباح‌؛ همچون زیورآلات، جواهر و غیره‌. معنای‌: (برای‌بندگانش بیرون آورده‌) این است که‌: باری تعالی این زینت‌ها را برای‌شان رام ومسخر گردانیده‌؛ با آفریدن اصل آنها ـ همچون آفرینش پنبه از زمین و ابریشم از کرم ـ بنابراین، بر کسی‌که جامه فاخر و گران‌قیمت می‌پوشد، هیچ مانع و حرجی نیست، چنانچه در حد اسراف داخل نشود و آن پوشیدنی از چیزهایی نباشد که‌حق تعالی آنها را حرام کرده است‌. همچنان بر کسی‌که خود را به چیزی می‌آراید که آن را تحت عنوان کلی «زینت» می‌توان جای داد، هیچ حرجی نیست، درصورتی‌که مانع شرعی در برابر آن وجود نداشته باشد و هرکس می‌پندارد که بهره‌گیری از زینت الهی با این مصادیقی که ذکر کردیم، مخالف با زهد وپرهیزگاری است، بدون شک در اشتباه است‌.

«و» نیز خداوند متعال حرام نکرده‌است «پاکیزه‌ها را از رزق» یعنی‌: خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های پاک را پس بدان‌که ترک این پاکیزگی‌ها نیز از زهد نیست‌. ترک خوردن گوشت و خوردنی‌های پاکیزه و لذیذ دیگر ـ چون میوه‌ها، شیرینی‌ها و غیره ـ نیز شامل این نهی الهی می‌باشد. آری‌! آیه‌کریمه برای این آمده است تا بر کسانی که این پاکیزگی‌ها و زینتها را بر خود یا بر دیگران تحریم می‌کنند، انکار نماید و این روش نادرست‌شان را مردود اعلام کند. از رسول خدا ص روایت شده‌است که در حدیث شریف فرمودند: «دور از خودپسندی و تکبر و اسراف بخورید، بنوشید، صدقه کنید و بپوشید زیرا حق تعالی دوست دارد تا اثر نعمتش را بر بنده‌اش ببیند».

«بگو» ای پیامبر ص «این نعمت‌ها برای مؤمنان در زندگانی دنیا است» یعنی‌: این نعمت‌ها ـ اعم از خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها و دیگر پاکیزگی‌ها ـ اصالتا در زندگانی دنیا برای مؤمنان است، هرچند کفار نیز به‌طور تبعی و طفیلی در این برخورداریها با آنان مشارکت دارند تا آن‌گاه که زنده باشند «برای آنان در روز قیامت خالص شده است» یعنی‌: این نعمت‌ها در روز قیامت نیز خاص و مختص مؤمنان می‌باشد و کفار در آنها با ایشان مشارکت ندارند «بدین‌سان آیات خود را بیان می‌کنیم» تا حلال از حرام متمایز گردد «برای گروهی که می‌دانند» که خدای شریکی ندارد.

﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣ [الأعراف: ۳۳].

«بگو» ای پیامبر ص «جزاین نیست که پروردگارم فواحش را حرام کرده است» فواحش‌: گناهان بسیار زشت و ناشایست است «آنچه آشکار باشد از آن و آنچه پوشیده باشد» یعنی‌: چه این فواحش به‌گونه علنی انجام بگیرد و چه به‌طور پنهانی «و گناه را حرام کرده است» و این معنی، شامل هرگونه معصیتی است که سبب عذاب الهی گردد «و» حرام کرده‌است «تعدی ناحق را» یعنی‌: ستم و کبر و گردنکشی‌ای بر مردم را که از حد و حق متجاوز است «و اینکه چیزی را با خدا شریک مقرر کنید که او هیچ دلیلی بر حقانیت آن نازل نکرده است» البته روشن است که خدای سبحان بر این امر که دیگری با او شریک گردانیده شود؛ هرگز حجت و برهانی نازل نمی‌کند پس این تعبیر، به منظور رد پندار مشرکانی به‌کار گرفته شده که ادعا کردند؛ به فرمان خدا أ شرک آورده‌اند «و» حرام کرده است بر شما «این که چیزی را که نمی‌دانید» حقیقت آن را و اینکه خداوند أ آن را گفته باشد؛ «به خدا نسبت دهید» مانند حلالها و حرامهایی که مشرکان به خدای سبحان نسبت می‌دادند در حالی‌که خداوند أ هرگز بدانها فرمان نداده است‌.

﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٞۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ٣٤ [الأعراف: ۳۴].

«و برای هر امتی اجلی است» یعنی‌: برای هر امتی وقت معین و محدودی است که حق تعالی آن امت را در آن میعاد معین می‌میراند و هلاک می‌گرداند «پس چون اجلشان فرارسد» یعنی‌: چون میعاد امتی از امت‌ها فرارسد «نه ساعتی پس افتند و نه ساعتی پیش افتند» و آنچه بر آنان مقدر گردیده است، هم در آن ساعت واقع‌می‌شود. اما از نظر معنوی، حیات و عزت و سعادت یک امت، به پیروی از شرع خدای و پایبندی و تمسک به دین و اخلاق و فضیلت وابسته است چنان‌که مرگ و بدبختی آن امت، به روگردانی از دین و انتشار مفاسد و منکرات و مظالم وابسته می‌باشد و این مرگ نیز میعاد معینی دارد.

﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ إِمَّا يَأۡتِيَنَّكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَقُصُّونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِي فَمَنِ ٱتَّقَىٰ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٣٥ [الأعراف: ۳۵].

«ای فرزندان آدم‌! اگر برای شما پیامبرانی از جنس خودتان بیایند» یعنی‌: اگر نزد شما پیامبرانی از جنس خودتان آمدند که «آیات مرا بر شما می‌خوانند» یعنی‌: احکام من را به شما خبر می‌دهند و آن را برای شما تبیین می‌کنند پس از این گروه پیامبراناطاعت کنید و ایشان را تصدیق و پیروی نمایید «پس هرکه پرهیزگاری کند» از معاصی خدای سبحان «و اصلاح کند» حال نفس خویش را؛ با پیروی ازپیامبران‌: و لبیک‌گفتن به ندای دعوت آنان «پس هیچ ترسی بر آنان نیست» از ستم یا عذابی که در آینده گریبانگیرشان شود «و نه ایشان اندوهگین می‌شوند» در روز قیامت بر آنچه که در دنیا پشت سر گذاشته‌اند. یا معنی این است‌: آنها اصلا در هیچ حالی بیمی ندارند؛ زیرا در تمام امور خویش زیر سایه عنایت الهی به‌سر می‌برند و در هیچ حالی هم اندوهگین نیستند زیرا در همه امورشان به‌خدا أ توکل می‌کنند.

﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٣٦ [الأعراف: ۳۶].

«و کسانی که آیات ما را» که پیامبران ما بر آنان خوانده‌اند «دروغ انگاشتند و از آنها» یعنی‌: از اجابت و عمل به آنچه که در آنهاست «تکبر ورزیدند، اینان همدم دوزخند و در آن جاودانند» لذا به‌سبب کفرشان هرگز از آن بیرون برده نمی‌شوند. ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِ‍َٔايَٰتِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ يَنَالُهُمۡ نَصِيبُهُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوۡنَهُمۡ قَالُوٓاْ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ٣٧ [الأعراف: ۳٧].

«پس ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد، یا آیات او را تکذیب کند، کیست‌«؟ یعنی‌: هیچ‌کس ستمکارتر از آن کس نیست که بر خدای سبحان دروغ بسته و از کار دین چیزی را مشروع گرداند که او بدان فرمان نداده است، یا آنچه را که پیامبران آورده‌اند، تکذیب نماید «آن گروه» دروغگو بر خدای و دروغ‌انگار آنچه که به وسیله پیامبرانبه‌سویشان آمده است‌؛ «به آنها بهره آنان از آنچه در کتاب» یعنی‌: در لوح محفوظ «بر آنان نوشته شده» از خیر و زینت دنیا و پاکیزگی‌های آن ـ اعم از خوردنی و نوشیدنی و پوشیدنی «می‌رسد تا آن‌گاه‌که چون نزد آنان فرستادگان ما» یعنی‌: ملک‌الموت و همکارانش «بیایند که جانشان را بستانند، گویند: کجاست آنچه بجز خداوند می‌پرستیدید»؟ یعنی‌: کجاست خدایان باطلی که بجز خداوند می‌خواندید و می‌پرستیدید؟ اینک آنها را جست‌وجو کنید تا امروز برای شما کاری بکنند و نفعی برسانند «می‌گویند: آنان از نظر ما ناپدید شدند» و ما را گم کردند پس نمی‌دانند که ما کجاییم‌. یا از نزد ما رفتند و ناپدید شدند و ما نمی‌دانیم که آنها کجایند «و علیه خود گواهی دادند که کافر بوده‌اند» یعنی‌: به کفر خود اعتراف و اقرار کردند.

﴿قَالَ ٱدۡخُلُواْ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ فِي ٱلنَّارِۖ كُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا ٱدَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعٗا قَالَتۡ أُخۡرَىٰهُمۡ لِأُولَىٰهُمۡ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ أَضَلُّونَا فَ‍َٔاتِهِمۡ عَذَابٗا ضِعۡفٗا مِّنَ ٱلنَّارِۖ قَالَ لِكُلّٖ ضِعۡفٞ وَلَٰكِن لَّا تَعۡلَمُونَ٣٨ [الأعراف: ۳۸].

«می‌فرماید» خداوند متعال «که داخل آتش شوید در میان امت‌هایی که پیش از شما بوده‌اند» یعنی‌: همراه با امت‌هایی که قبل از شما گذشته‌اند؛ «از جن و انس» و آنان کفار دو نوع جن و انس از همه امت‌ها هستند «هرگاه که امتی در آتش درآید» از امتهای گذشته «امت دیگر مانند خود را لعنت می‌کند» یعنی‌: امت دیگری را که قبل از او به دوزخ درآمده است، لعنت می‌کند، چرا که این امت اخیر به‌سبب اقتدا به امت پیشین، به این سرانجام شوم پیوسته است «تا وقتی که چون همه یکجا در دوزخ به یک‌دیگر رسند» اعم از امتهای پیشین و پسین و رهبران و پیروان‌. تدارک‌: به یک‌دیگر پیوستن و ملحق شدن، پی‌درپی‌آمدن و گردهم آمدن است «می‌گوید گروه متأخر از آنان» یعنی‌: کسانی که در ورود به دوزخ آخرین‌هایند، که فرومایگان و پیروان یا متأخران در زمان می‌باشند «در حق گروه متقدم از آنان» ک ه‌در ورود به دوزخ بر آنان پیشگام بوده‌اند و آنان رؤسا و بزرگانشان، یا متقدمان در زمان‌اند. آری‌! می‌گویند: «پروردگارا! آنان ما را گمراه کردند» جایزاست مرادشان این باشد که‌: گروه متقدم ما را گمراه کرده‌اند زیرا ما متأخران از آنان تبعیت کرده و بعد از آنان به دین‌شان اقتدا کردیم و آنان را الگو و پیشوای خویش قرار دادیم‌. همچنان جایز است مراد این باشد که‌: رؤسا و رهبران ما را گمراه کردند «پس از عذاب آتش، مضاعف به آنان بده» ضعف‌: افزون شدن بر مانند خود به یک‌بار یا چندین بار است، یعنی‌: عذابی دوچند یا چند و چندین برابر به آنان بده «الله می‌فرماید: برای هرکدام عذاب مضاعف است» یعنی‌: هر گروه از شما؛ چه‌گروه اول و چه آخر، چه متقدمان و چه متأخران، چه رهبران و چه پیروان، همه عذابی دوچندان یا به‌مراتب چندین برابر دارید زیرا اگر پیروان نمی‌بودند، رهبران از خود هیچ سلطه‌ای نداشتند و اگر متأخران از متقدمان پیروی نمی‌کردند، نمی‌توانستند چنین کنند «ولی شما نمی‌دانید» عذابی را که برای هر گروه هست‌. یا یک گروه مقدار عذاب گروه دیگر را نمی‌داند.

﴿وَقَالَتۡ أُولَىٰهُمۡ لِأُخۡرَىٰهُمۡ فَمَا كَانَ لَكُمۡ عَلَيۡنَا مِن فَضۡلٖ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ٣٩ [الأعراف: ۳٩].

«و گروه متقدم از آنان به گروه متأخر می‌گویند» یعنی‌: پیش‌درآمدگان در دوزخ به کسانی که بعدا به آنان می‌پیوندند، یا پیشوایان به پیروان می‌گویند: «شما را بر ما هیچ برتریی نیست» یعنی‌: برای شما هیچ تخفیفی در عذاب نیست زیرا آنچه در اینجا معتبر است، دستاورد و عمل خود انسان است و در اینکه در دنیا پیرو باطل بوده است نه پیش‌رو در آن، هیچ عذری از او پذیرفنه نیست لذا ما هردو گروه‌؛ اعم از پیشوا و پیرو، در کفر و استحقاق عذاب، برابریم «پس عذاب آتش را بچشید» چنان‌که ما چشیده‌ایم «به‌سبب آنچه می‌کردید» از نافرمانی‌های حق تعالی و کفر به وی‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَٱسۡتَكۡبَرُواْ عَنۡهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمۡ أَبۡوَٰبُ ٱلسَّمَآءِ وَلَا يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ حَتَّىٰ يَلِجَ ٱلۡجَمَلُ فِي سَمِّ ٱلۡخِيَاطِۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُجۡرِمِينَ٤٠ [الأعراف: ۴۰].

«هرآینه کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و از پذیرفتن آنها تکبر ورزیدند، هرگز برای آنان» یعنی‌: برای ارواحشان، آن‌گاه که بمیرند «دروازه‌های آسمان گشوده نمی‌شود» چنان‌که در این باب احادیث بسیاری نیز روایت شده‌است‌. به قولی‌دیگر: درهای آسمان به‌روی دعاهایشان‌؛ چون دعا نمایند و به‌روی اعمالشان‌؛ چنانچه عمل نیکی بکنند، گشوده نمی‌شود پس دعا و عملشان نه به‌سوی خدای برداشته می‌شود و نه مورد پذیرش قرار می‌گیرد بلکه به‌خودشان برگردانده می‌شود، آن‌گاه فرشتگان آن را بر رویشان می‌کوبند. ابن‌جریج می‌گوید: «نه درهای آسمان به‌روی ارواحشان گشوده می‌شود و نه به‌روی اعمالشان». که این سخن، جامع هردو قول است‌. «و به بهشت درنمی‌آیند تا وقتی که شتر در سوراخ سوزن درآید» یعنی‌: در هیچ حالی از احوال به بهشت درنمی‌آیند، بدین جهت درآمدنشان به بهشت را به محال معلق گردانید و فرمود: (تا وقتی که شتر در سوراخ سوزن درآید). سوراخ سوزن را بویژه از این جهت یاد کرد که در غایت تنگی قرار دارد. جمل‌: شتر نر است‌. بعضی گفته‌اند: جمل به معنی طناب کلفت است «و بدین‌سان» یعنی‌: به‌مانند این جزای وحشتناکی که‌بیان کردیم «مجرمان را کیفر می‌دهیم».

﴿لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٞ وَمِن فَوۡقِهِمۡ غَوَاشٖۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلظَّٰلِمِينَ٤١ [الأعراف: ۴۱].

«آنان را از دوزخ فرشهاست» مهاد: فرش است «و از بالایشان‌پوشش‌هاست» غواشی‌: لحافهاست، یعنی از بالایشان آتش‌هایی است که آنان را همانند لحاف می‌پوشاند. حاصل سخن این که‌: بسترها و بالاپوش‌هایشان از آتش‌جهنم است «و این‌گونه، بیدادگران» بر نفس‌های خویش «را سزا می‌دهیم».

آن‌گاه به سرانجام نیک مؤمنان پرداخته، می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَا نُكَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٤٢ [الأعراف: ۴۲].

«و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، هیچ‌کس را جز به قدر توانش مکلف نمی‌کنیم» بنابراین، چنین فهمیده نشود که ورود به بهشت‌؛ منوط به انجام دادن اعمالی است که در حیطه توان و امکان انسان قرار ندارد «آن گروه» مؤمن نیکوکردار «همدم بهشتند، ایشان در آنجا جاودان می‌باشند».

﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلّٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ لَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّۖ وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٤٣ [الأعراف: ۴۳].

«و هرگونه کینه‌ای را از سینه‌هایشان می‌زداییم» یعنی‌: خدای کینه‌هایی را که بهشتیان در دنیا بر یک‌دیگر داشته‌اند، از سینه‌هایشان پاک می‌کند و می‌سترد تا بدانجا که دل‌هایشان صاف و شفاف می‌شود و یک‌دیگر را از ته دل دوست می‌دارند، چه اگر در دل‌هایشان به مانند دنیا غل‌وغش و کینه وجود داشته باشد، قطعا این امر در التذاذ و برخورداریشان از نعمت‌های بهشت کاستی و کمی پدید می‌آورد زیرا کسانی که با یک‌دیگر کینه می‌ورزند، زندگی بر آنان در کنار هم خوش نمی‌گذرد. غل‌: کینه پنهان در سینه‌هاست‌. بعضی برآنند که‌: زدودن کینه در بهشت، به این معنی است که بهشتیان در برتری مقام‌ها و درجات و منزلت‌هایشان، با یک‌دیگر حسد نمی‌ورزند. در حدیث شریف به روایت ابوسعید خدری س آمده‌است که رسول خدا ص فرمودند: «آن‌گاه که مؤمنان از آتش دوزخ نجات می‌یابند، بر سر پلی که میان بهشت و دوزخ است متوقف ساخته می‌شوند، سپس در مظالمی که میان‌شان در دنیا بوده است از یک‌دیگرشان قصاص گرفته می‌شود تا آن که چون پاک و مصفا گشتند، به آنان اجازه ورود به بهشت داده می‌شود. سوگند به ذاتی که جانم درید اوست، آنان منزل و مأوای خویش در بهشت را بهتر از مسکنی که در دنیا داشته‌اند، می‌شناسند».

علی س دربیان سبب نزول آیه کریمه فرموده‌است‌: «به‌خدا که این آیه درباره ما اهل بدر نازل گردید». «از زیر قصرهایشان نهرها جاری است و می‌گویند: ستایش خدایی‌راست که ما را به این، هدایت نمود» یعنی‌: ما را به این پاداش بزرگ که همانا جاودانگی در بهشت و زدودن کینه از دل‌هایمان است، راه نمود. یا در دنیا به ایمان و عمل صالح که وسیله این رستگاری عظیم است، هدایتمان نمود «و ما هرگز مستعد راه‌یافتن نبودیم» و توان راه‌یابی به این‌همه فیض و منزلت را نداشتیم «اگر الله ما را رهبری ننمودی» پس او راهبر شد تا ما راه یافتیم «بی‌شک فرستادگان پروردگار ما به راستی و درستی آمدند» بهشتیان از سر شادمانی و شادکامی از عاقبت‌خوشی که بدان رسیده‌اند، این سخن را می‌گویند «و ندا داده شوند» به مثابه پیام‌تبریکی برای‌شان بر این نعمت عظمای الهی‌: «اینک این بهشتی است که آن را به پاداش آنچه انجام می‌دادید، میراث یافته‌اید» یعنی‌: آن را با عمل خویش که از فضل الهی برشما بود، به‌دست آورده‌اید. در حدیث شریف آمده است‌: «راستی ودرستی پیشه کنید و با اعمال شایسته به خدا تقرب جویید ولی بدانید که هرگز کسی با عملش وارد بهشت نمی‌شود. اصحاب گفتند: حتی شما یارسول‌الله؟ آن‌حضرت ص فرمودند: حتی من‌؛ مگر اینکه خدای مرا به رحمت خویش درپوشاند». پس اگر فضل خدای سبحان بر شخص عمل‌کننده نباشد و او را بر عمل توانایی نبخشد، او هرگز موفق به انجام عمل شایسته نمی‌شود. همچنین روایت شده‌است که رسول خدا ص در حدیث شریف فرمودند: «بهشتیان چنین مورد خطاب قرارمی‌گیرند: صحیح و تندرست باشید؛ و هرگز بیمار نشوید، شادمان و نیکوحال و در نازونعمت باشید؛ و هرگز در رنج و سختی و آزار قرار نگیرید، جوان شوید؛ و هرگز پیر و فرتوت نگردید، جاودان باشید؛ و هرگز نمی‌رید».

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ أَن قَدۡ وَجَدۡنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّٗا فَهَلۡ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمۡ حَقّٗاۖ قَالُواْ نَعَمۡۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُۢ بَيۡنَهُمۡ أَن لَّعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ٤٤ ٱلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَيَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ كَٰفِرُونَ٤٥ [الأعراف: ۴۴-۴۵].

«و اهل بهشت اهل دوزخ را ندا دهند» بعد از آن که هریک از دو گروه در منزل و مقام خویش استقرار می‌یابند: «که ما آنچه را پروردگارمان به ما» از نعمت‌ها «وعده داده بود، راست یافتیم» یعنی‌: به آن رسیدیم «پس آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما» از عذاب دردناک «وعده کرده بود، راست یافتید» یعنی‌: به آن رسیدید؟ بهشتیان این سخن را در مقام اعتراف به نعمت‌های خداوند أ مطرح می‌کنند «گفتند» دوزخیان «آری» ما نیز وعده پروردگارمان را راست یافتیم‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «رسول خدا ص کشتگان مشرکان در بدر را که به چاهی افگنده شدند، نیز با این ندای کوبنده مورد خطاب قراردادند: ای ابا جهل بن هشام‌! ای عتبه بن ربیعه‌! ای شیبه بن ربیعه‌...! آیا آنچه را که پروردگارتان به‌شما وعده کرده بود، راست یافتید؟ زیرا من آنچه را که پروردگارم به من وعده کرده بود، راست‌یافتم». در این اثنا عمر س گفت‌: یا رسول‌الله! شما گروهی را مورد خطاب قرارمی‌دهید که اکنون گندیده‌اند؟ رسول خدا ص فرمودند: «سوگند به خدایی که‌جانم در ید اوست، شما به آنچه من می‌گویم، نسبت به آنها شنواتر نیستید ولی آنان نمی‌توانند پاسخ دهند».

«آن‌گاه آوازدهنده‌ای در میان آنان» یعنی‌: در میان دو گروه «آواز درمی‌دهد» به‌قولی‌: این آوازدهنده از فرشتگان گماشته بر دوزخ است «که‌: لعنت خدا بر ستمگران باد! هم‌آنان که مردم را از راه الله» یعنی‌: از پیمودن راه حق «باز می‌داشتند و برای آن راه کجی را می‌خواستند» یعنی‌: مردم را از آن راه می‌رمانیدند و در راستی و درستی آن راه، عیب و اشکال وارد می‌کردند؛ با این سخن‌شان که این راه، راه ناحق و ناصوابی است و حق فقط همان چیزی است که ما خود در آنیم «و آنان آخرت را منکرند» از این رو، باکی از سخنان و اعمال منکرشان ندارند، چرا که از عقاب و حسابی نمی‌ترسند.

﴿وَبَيۡنَهُمَا حِجَابٞۚ وَعَلَى ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٞ يَعۡرِفُونَ كُلَّۢا بِسِيمَىٰهُمۡۚ وَنَادَوۡاْ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَن سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۚ لَمۡ يَدۡخُلُوهَا وَهُمۡ يَطۡمَعُونَ٤٦ [الأعراف: ۴۶].

«و در میان آن دو، حجابی است» یعنی‌: در میان آن دو گروه، یا در میان بهشت و دوزخ، دیواری است «و بر اعراف مردمانی هستند» اعراف‌: بلندیهای دیواری است که در میان بهشتیان و دوزخیان زده شده است و در لغت‌: به معنی مکان بلند و مرتفع می‌باشد.

علما درباره اصحاب اعراف بر چند وجه اختلاف‌نظر دارند: بعضی برآنند که اصحاب اعراف، شهدایند. بعضی برآنند که آنان، فضلا و صلحای مؤمنان‌اند که فارغ از مشغله وانفسای خود در اعراف به مطالعه احوال مردم مصروف می‌باشند ـ که این قول مجاهد است‌. بعضی برآنند که اصحاب اعراف، فرشتگانی‌اند که بر آن دیوار گماشته شده‌اند و مؤمنان و کافران را قبل از ورودشان به بهشت و دوزخ از هم جدا می‌کنند. بعضی برآنند که آنان مردمی‌اند که ثواب‌ها و گناهانشان برابر است و اعمال نیکشان کمتر از آن است که بتوانند به وسیله آن وارد بهشت گردند، سپس به فضل و رحمت الهی وارد بهشت می‌شوند و آخرین کسانی که به بهشت وارد می‌شوند، ایشان‌اند. که این قول ابن‌عباس و ابن‌مسعود ب و عده دیگری از سلف است و ابن‌کثیر نیز این قول را ترجیح داده و از دیگر اقوال قوی‌تر می‌باشد. به‌هرحال‌؛ بر اعراف مردمانی هستند: «که هریک از اهل بهشت و دوزخ را به سیمای آنان می‌شناسند» یعنی‌: به نشانه‌های آنان‌؛ چون سپیدی یا سیاهی چهره‌هایشان «و اهل بهشت را ندا می‌دهند» یعنی‌: کسانی که بر اعرافند، هنگامی که اهل بهشت را می‌بینند، ایشان را به‌عنوان تحیت و شادباش و اکرامشان چنین ندا می‌دهند: «که سلام بر شما باد. اینان هنوز وارد بهشت نشده‌اند اما طمع آن را دارند» یعنی‌: اصحاب اعراف هنوز وارد بهشت نشده‌اند ولی به ورود درآن طمع داشته و چنین امیدی را در سر می‌پرورانند زیرا فضل و رحمت الهی بر اهل بهشت را می‌بینند و می‌نگرند که رحمت خداوند متعال بر خشم وی غلبه کرده است‌.

روایت شده است که رسول اکرم ص در حدیث شریف فرمودند: «آن‌گاه که رب‌العالمین از داوری میان بندگانش فارغ می‌شود، به اصحاب اعراف می‌گوید: شما آزادکردگان منید پس در هر جایی از بهشت که می‌خواهید، بهره ببرید و بخرامید».

﴿وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٤٧ [الأعراف: ۴٧].

«و چون چشمانشان» یعنی‌: چشمان اصحاب اعراف «به‌سوی دوزخیان گردانیده شود، می‌گویند: پروردگارا! ما را در زمره گروه ستمکاران» که به دوزخ درافتاده‌اند «قرار نده».

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٗا يَعۡرِفُونَهُم بِسِيمَىٰهُمۡ قَالُواْ مَآ أَغۡنَىٰ عَنكُمۡ جَمۡعُكُمۡ وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ٤٨ [الأعراف: ۴۸].

«و اهل اعراف مردانی» از سران کفار «را ندا می‌دهند که آنان را به قیافه‌هایشان می‌شناسند» یعنی‌: به نشانه‌هایشان و «می‌گویند: جمعیت شما» که آن را برای بازداشتن از راه خدا أ گرد می‌آوردید. یا آن مالهایی را که در جهت باطل گرد می‌آوردید «و آن‌همه سرکشی که می‌کردید» یعنی‌: استکبار و گردنکشی‌تان «کفایت‌تان نکرد» و به کارتان نیامد، بلکه سرانجام به این روزگار بد و این عذاب ابد درافتادید.

﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمۡتُمۡ لَا يَنَالُهُمُ ٱللَّهُ بِرَحۡمَةٍۚ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٤٩ [الأعراف: ۴٩].

«آیا هم‌اینان بودند که شما سوگند یاد می‌کردید که هرگز خدا شامل هیچ رحمتی قرارشان نمی‌دهد»؟ یعنی‌: اصحاب اعراف در حالی‌که به‌سوی فقرا و مستضعفان مسلمان که به بهشت درآمده‌اند، اشاره می‌کنند، خطاب به کفار می‌گویند: مگر هم‌اینان نبودند که شما آنها را به حساب نمی‌آوردید و سوگند یاد می‌کردید که‌خدا أ هیچ رحمتی به آنان نخواهد رسانید «اینک به بهشت درآیید، نه بیمی برشماست و نه اندوهگین می‌شوید» این از ادامه سخن اصحاب اعراف است‌. یعنی اصحاب اعراف به مسلمانان می‌گویند: اینک به بهشت درآیید... به قولی‌دیگر: این سخن خداوند أ خطاب به خود اصحاب اعراف است که ایشان را به رحمت‌خود وارد بهشت می‌گرداند.

از سدی نقل شده است که گفت‌: «اصحاب اعراف مردم را از سیمایشان می‌شناسند؛ اهل دوزخ را با سیاهی چهره‌هایشان و اهل بهشت را با سپیدی چهره‌هایشان پس چون از برابر گروهی که آنان را به‌سوی بهشت می‌برند، عبور می‌کنند؛ می‌گویند: سلام علیکم‌! و چون از برابر گروهی که آنان را به‌سوی دوزخ می‌برند، عبور می‌کنند؛ می‌گویند: پروردگارا! ما را با قوم ستمگر همراه مگردان».

﴿وَنَادَىٰٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَنۡ أَفِيضُواْ عَلَيۡنَا مِنَ ٱلۡمَآءِ أَوۡ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُۚ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٥٠ [الأعراف: ۵۰].

«و دوزخیان بهشتیان را ندا می‌دهند که‌: چیزی از آب، یا از سایر آنچه که الله به‌شما روزی داده‌است، بر ما بریزید» چرا آنان ـ درحالی‌که از اجابت طلب خویش مأیوس‌اند ـ از بهشتیان چنین درخواستی می‌کنند؟ برای آن که شخص درمانده و متحیر، سخنان بافایده و بی‌فایده هردو را می‌گوید. و تعبیر (افیضوا: بر ما بریزید)، دلیل بر آن است که بهشت بر فراز دوزخ قرار دارد «می‌گویند» اهل بهشت «هرآینه الله این هردو را» یعنی‌: آب و دیگر خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های گوارا را «بر کافران حرام ساخته است» پس ما با چیزهایی که خدای سبحان بر شما حرام کرده است‌؛ نمی‌توانیم به شما مدد و معاونتی بکنیم‌.

﴿ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَهُمۡ لَهۡوٗا وَلَعِبٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَاۚ فَٱلۡيَوۡمَ نَنسَىٰهُمۡ كَمَا نَسُواْ لِقَآءَ يَوۡمِهِمۡ هَٰذَا وَمَا كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ٥١ [الأعراف: ۵۱].

آن‌گاه خداوند متعال می‌فرماید: «کسانی که دین خود را به بازی گرفتند و زندگانی دنیا فریبشان داد» لذا آخرت را فراموش کرده و به بقای طولانی در دنیا فریفته شدند «پس امروز آنان را فراموش می‌کنیم» یعنی‌: در دوزخ رهایشان می‌کنیم «چنان‌که آنان ملاقات این روز خویش را» یعنی‌: ملاقات روز آخرت را «فراموش کردند و چنان‌که آیات ما را انکار می‌کردند» بنابراین، خصلت‌هایی که سبب هلاکت‌شان گردید، عبارت بود از: حب دنیا، فراموش کردن آخرت و دروغ انگاشتن آیات الهی‌.

﴿وَلَقَدۡ جِئۡنَٰهُم بِكِتَٰبٖ فَصَّلۡنَٰهُ عَلَىٰ عِلۡمٍ هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥٢ [الأعراف: ۵۲].

آن‌گاه حق تعالی برای اعلام این حقیقت که با فرستادن پیامبران‌: به‌سوی مشرکان، حجت را بر آنها تمام کرده و جای هیچ‌گونه عذری را برای‌شان باقی نگذاشته است، می‌فرماید: «و هرآینه برای آنان کتابی آوردیم» که همانا قرآن است «که روشن و شیوایش ساخته‌ایم» یعنی‌: حلال و حرام و اندرزها و داستانهای آن‌را روشن و متمایز ساخته‌ایم «از روی علم» یعنی‌: درحالی که به کیفیت روشن‌ساختن احکام آن دانا و عالم بوده‌ایم «و هدایت و رحمتی برای اهل ایمان است» پس قرآن در عین اینکه واضح و روشن است، هدایت و رحمتی نیز هست، لیکن برای مؤمنان‌.

﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا تَأۡوِيلَهُۥۚ يَوۡمَ يَأۡتِي تَأۡوِيلُهُۥ يَقُولُ ٱلَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُ رَبِّنَا بِٱلۡحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَآءَ فَيَشۡفَعُواْ لَنَآ أَوۡ نُرَدُّ فَنَعۡمَلَ غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُۚ قَدۡ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٥٣ [الأعراف: ۵۳].

«آیا آنان جز در انتظار تأویل آنند»؟ یعنی‌: کفار جز عذابی را که در قرآن به آنان وعده داده شده است، انتظار نمی‌کشند، عذابی که سرانجام، کارشان بدان منتهی خواهد شد. ربیع در تفسیر آن می‌گوید: «پیوسته از تأویل قرآن مسائلی نو به‌میان می‌آید تا آن که روز حساب فرارسد و در آن روز است که تأویل آن به اتمام می‌رسد». «روزی که تأویل آن فرارسد» که همانا روز قیامت است «کسانی که آن‌را پیش از آن فراموش کرده بودند» یعنی‌: کسانی که قرآن را قبل از آن که مصداق وعده‌های آن فرارسد و فرجام مورد بحث در آن، تحقق یابد، ترک کرده بودند؛ «می‌گویند: بی‌شک فرستادگان پروردگار ما حق و حقیقت را آورده بودند» بدین‌گونه، در جایی به این حقیقت اقرار و اعتراف می‌کنند که این اعتراف در آنجا هیچ سودی به حال‌شان ندارد «پس آیا امروز ما را شفاعتگرانی هست‌«؟ این جمله به معنای تمناست‌. یعنی‌: ای کاش برای ما شفاعتگرانی می‌بود «تا برای ما شفاعت‌کنند» در نزد پروردگار ما تا ما را از عذاب دوزخ معاف گرداند «یا بازگردانیده شویم» یا برای ما شفاعت کنند که خدای سبحان ما را به‌سوی دنیا بازگرداند «آن‌گاه عمل کنیم» اگر بازگشت داده شویم «غیر آنچه می‌کردیم» از معاصی واعمال شرک‌آلود «به‌راستی که به خود زیان زدند» یعنی‌: آنان از زندگی و توانمندیهای خود در جهت صلاح و فلاح خویش هیچ بهره‌ای نگرفتند پس زندگی آنان بر آنان بلا و محنت گردید، گویی هستی خود را باخته‌اند، همانند تاجری که رأس‌المال خود را می‌بازد «و گم شد از آنان آنچه افترا می‌کردند» یعنی‌: دروغ‌بافی‌هایشان که در دنیا برمی‌ساختند، تباه و نابود شد، یا معبودهایی که در دنیا شریک خدای سبحان قرار می‌دادند، از نزدشان ناپدید شد و هیچ سودی به آنان نرسانید.

﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٥٤ [الأعراف: ۵۴].

«همانا پروردگار شما آن اللهی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید» به قولی‌: این روزها از روزهای دنیا بود. به قولی‌دیگر: این روزها از روزهای آخرت بود که هر روز آن به‌اندازه هزار سال دنیاست‌. نقل است که‌: اولین روز از این روزهای شش‌گانه، یک‌شنبه و آخرین آن، روز جمعه بود.

علما در بیان حکمت این آفرینش تدریجی گفته‌اند:

۱- هرچند خدای سبحان بر آفرینش خلقت در یک آن واحد هم قادر است و همین که به آن بگوید: «کن‌: موجود باش»، بی‌درنگ موجود می‌شود ولی‌برای هرچیز نزد او میعادی است و سنتش بر آن رفته که آفرینش روند تدریجی داشته و مرحله‌به‌مرحله به تکامل برسد.

۲- باری تعالی با این آفرینش تدریجی، خواسته است تا به ما تأنی در امور را بیاموزاند.

۳- ایجاد یک چیز بعد از چیز دیگر، بر وجود آفریننده مدبر مرید مختار و فعال ما یشاء دلالت‌کننده‌تر است‌.

«سپس بر عرش مستوی شد» استواء: عبارت از برتری و استقرار است و خدای سبحان خود به کیفیت آن داناتر می‌باشد و ما به آن به‌گونه‌ای که به جلال و عظمت وی سزاوار است، عقیده داریم‌. از ام‌سلمه در تفسیر: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ روایت شده‌است که فرمود: درک کیفیت استوا در حیطه عقل نیست اما استوا مجهول هم نیست، و اقرار به آن ایمان و انکار آن کفر است‌. از مالک‌بن‌انس س نیز روایت شده است که شخصی از وی پرسید: خدای سبحان چگونه برعرش استوا یافت؟ مالک گفت‌: «استوا معلوم است (یعنی در لغت‌) و کیف (یعنی کیفیت این استوا) مجهول است و ایمان به آن واجب و سؤال کردن از آن بدعت می‌باشد». این است مذهب سلف صالح در این باب‌. عرش‌: عبارت از تخت جهانداری است که بزرگ‌ترین مخلوقات خدای می‌باشد. «شب را به روز می‌پوشاند» یعنی‌: حق تعالی شب را همچون پرده‌ای برای روز می‌گرداند که با ظلمت خویش، روشنی آن را می‌پوشاند «شب، روز را به‌شتاب می‌طلبد» یعنی‌: درحالی شب را به روز می‌پوشاند که شب شتابان در طلب روز است و در هیچ حال و لحظه‌ای از طلب آن سست نمی‌شود. گفتنی است که این تعبیر، یکی از معجزات بزرگ علمی قرآن کریم است که حرکت و دوران محوری زمین را اثبات می‌کند. «و آفتاب و ماه و ستارگان را» آفرید «که رام‌شده فرمان اویند» یعنی‌: برطبق اراده و امر تکوینی او بی‌هیچ‌گونه تخلفی سیر می‌کنند «آگاه شو که خلق و امر او راست» یعنی‌: کائنات همه آفریده او و فرمان در آن، فرمان اوست‌. «امر» عبارت از: فرمانهای تکوینی و احکام تشریعی حق تعالی است «الله، پروردگار جهانیان به غایت بزرگ است» یعنی‌: برکت و خیر او بسیار بزرگ و پرگستره است‌.

ابودرداء س از رسول‌اکرم ص در حدیث شریف این دعای مأثور را روایت کرده‌است‌: «اللـهـم لك الـملك كله ولك الحـمـد كله وإليك يرجع الأمر كله، أسالك من الخير كله وأعوذ بك من الشر كله‌». «بارخدایا! تمام ملک ازآن توست و تمام حمد از آن توست و تمام امر به‌سوی تو برمی‌گردد پس، از تو تمام خیر را می‌طلبم و از تمام شر به تو پناه می‌برم».

﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةًۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٥٥ [الأعراف: ۵۵].

«پروردگارتان را به زاری بخوانید» یعنی‌: با تضرع و تذلل و تملق و اخلاص و رغبت، به‌سوی او دعا کنید «و» پروردگارتان را به «خفیه» بخوانید. خفیه‌: خواندن خداوند متعال به‌طور پنهان از چشم و گوش مردم است زیرا خواندن حق تعالی بدین شیوه، رگ‌وریشه ریا را به‌کلی قطع می‌کند. احناف با این آیه، برخفیه خواندن آمین در نماز استدلال کرده‌اند زیرا در نزد آنان، آمین دعاء است‌. «هرآینه او از حدگذرندگان را» یعنی‌: تجاوزکنندگان از مرز اوامر خود را ـ چه در دعا و چه در امور دیگر ـ «دوست ندارد».

یادآور می‌شویم‌؛ تجاوز در دعا چنین است که‌: دعاکننده در دعا صدایش را بسیار بلند کند و فریاد برآورد، یا در دعایش چیزی را بخواهد که حق وی نیست‌؛ چون جاودانگی در دنیا، یا دست‌یافتن به آنچه که ذاتا محال است، یا دستیابی به منازل و مقامات انبیادر آخرت‌. چنان‌که از ابوموسی اشعری س روایت شده است که فرمود: مردم صداهایشان را در دعا بلند نمودند پس رسول خدا ص در حدیث شریف فرمودند: «ای مردم‌! بر خود آسان بگیرید زیرا شما ذات ناشنوا یا غایبی را نمی‌خوانید بلکه ذاتی را می‌خوانید که شنوا و نزدیک است‌...».عبدالله بن مغفل س از فرزندش شنید که می‌گوید: «بارخدایا! من از تو می‌خواهم‌که چون به بهشت وارد می‌شوم، به من قصری سپید ببخشی‌! عبدالله گفت‌: فرزندم‌! از خدا بهشت را بخواه و به او از دوزخ پناه ببر و همین قدر کافی است زیرا من از رسول خدا ص شنیدم که در حدیث شریف فرمودند: «گروهی هستند که در دعا و وضو، از حد در می‌گذرند».

خلاصه آداب دعا این است‌:

۱- دعاکننده باید باوضو باشد.

۲- رو به قبله باشد.

۳- قلبش را از خطرات و مشغولیت‌ها خالی گرداند.

۴- دعا را با درود آغاز و با درود به‌پایان برد.

۵- دست‌ها را به‌سوی آسمان بردارد.

۶- مؤمنان را در آن شریک سازد.

٧- جویای ساعاتی باشد که ساعات اجابت دعاست‌؛ همچون ثلث اخیر شب، وقت افطار، روز جمعه، حالت سفر و دیگر مواردی که در روایات آمده است‌.

﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٦ [الأعراف: ۵۶].

«و در زمین بعد از اصلاح آن فساد نکنید» یعنی‌: بعد از آن که خدای منان با فرستادن پیامبرانو نازل کردن کتب و تبیین قوانین و احکام، زمین را به صلاح آورد و بعد از آن که مؤمن یا کافری آن را آبادان کرد، درآن فساد نکنید؛ با کشتن مردم و ویران ساختن منازلشان و قطع درختانشان و مسدود ساختن انهارشان‌. و ازجمله فساد در زمین‌: کفر به خدای سبحان، افتادن در معاصی وی و لغو کردن قوانین و شرایع وی بعد از برقرار شدن آنهاست «و او را با بیم و امید بخوانید» بیم ازاین که خدای دعایتان را اجابت نکند و امید به اینکه دعایتان را مورد اجابت قراردهد. ابن‌کثیر در تفسیر آن می‌گوید: «بیم از فرجام فلاکت‌بار عذاب باری تعالی و امید به ثواب خجسته و فرخنده وی». «هرآینه رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است» این تعبیر، بندگان را به‌سوی خیر ترغیب و به آنها در این جهت نشاط و شادابی می‌بخشد. نیکوکاران‌: کسانی‌اند که ایمان به وجود و یگانگی خدای سبحان را با ایمان به غیب یکجا کرده، فرایض خدا أ را بجاآورده و از محرمات وی می‌پرهیزند و ترس و مراقبت الله أ را در دل دارند، هم از این رو اعمال‌شان را نیک می‌گردانند.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ بُشۡرَۢا بَيۡنَ يَدَيۡ رَحۡمَتِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَقَلَّتۡ سَحَابٗا ثِقَالٗا سُقۡنَٰهُ لِبَلَدٖ مَّيِّتٖ فَأَنزَلۡنَا بِهِ ٱلۡمَآءَ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِۚ كَذَٰلِكَ نُخۡرِجُ ٱلۡمَوۡتَىٰ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٥٧ [الأعراف: ۵٧].

این آیه، متضمن ذکر نعمتی از نعمت‌های بی‌شماری است که خداوند أ بر بندگانش ارزانی نموده، در عین‌حال که دلیلی از دلایل وحدانیت و ثبوت الوهیت حق تعالی نیز هست‌: «و اوست آن که بادها را مژده‌رسان پیشاپیش رحمت خود» که باران است «می‌فرستد» یعنی‌: بادها مژده‌رسان بارانند «تا آن‌گاه که ابرهای گرانبار را بردارند» یعنی‌: تا آن‌گاه که چون بادها ابرهایی را که با محموله آب خود گرانبارند، حمل کنند، دراین هنگام‌: «آن را» یعنی‌: ابر را «به‌سوی زمین مرده‌ای» یعنی‌: سرزمین بایر و بی‌گیاهی «می‌رانیم‌. پس، از آن» ابر گرانبار «آب فرود می‌آوریم» به آن سرزمین بایر و مرده «آن‌گاه از آن هر میوه‌ای برآوریم» یعنی‌: با آن آب همه‌گونه میوه و سبزه می‌رویانیم و برمی‌آوریم «بدین‌سان مردگان را بیرون می‌آوریم» یعنی‌: مردگان را نیز همانند بیرون آوردن میوه‌ها و رستنی‌ها، در روز محشر از قبرها بیرون می‌آوریم زیرا وقتی در پیشگاه قدرت حق تعالی بیرون آوردن میوه‌ها به این صورت عجیب و با این عملیه پیچیده و عظیم، ممکن بود، دیگر چه چیزی، آن قادر لایزال را از بیرون‌آوردن مردگان از قبرهایشان ناتوان می‌گرداند؟ «باشد که پند گیرید» و به قدرت عظیم خداوند متعال و صنع بدیع وی و اینکه او بر زنده ساختن مجدد و برانگیختن دوباره شما تواناست، پی ببرید زیرا میان دو بیرون آوردن فوق، هیچ فرقی نیست‌.

﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ يَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَٱلَّذِي خَبُثَ لَا يَخۡرُجُ إِلَّا نَكِدٗاۚ كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَشۡكُرُونَ٥٨ [الأعراف: ۵۸].

«و شهر پاک، گیاهش به اذن پروردگارش برمی‌آید» در اینجا مراد از بلد: زمین وخاک است‌. یعنی‌: خاک پاک، گیاهش به اذن پروردگار و فراهم‌ساختن شرایط ضروری برای روییدن آن‌؛ به نیکوترین، تمامترین و کاملترین شکل خود بیرون می‌آید «و آن زمینی که ناپاک است، گیاهش جز اندک و بی فایده برنمی‌آید» یعنی‌: خاک پلید، جز گیاهی پلید و ناچیز بیرون نمی‌آورد. نکد: یعنی بی‌خیر و ناچیز. این تمثیلی برای دلهاست، که قلب پندپذیر مؤمن را به زمین پاکیزه و قلب فاسق پندگریز را به زمین پلید تشبیه کرده است «این‌گونه، آیات خود را برای مردمی که شکرگزاری می‌کنند» از حق تعالی و به نعمت‌های وی اعتراف می‌کنند «گونه‌گون بیان می‌کنیم».

ابن‌عباس ب در تفسیر: ﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ... می‌گوید: «این مثلی است که خدای برای مؤمن زده است زیرا می‌فرماید: مؤمن پاکیزه است و عملش نیز پاکیزه است چنان که زمین پاکیزه میوه پاکیزه دارد، و: ﴿وَٱلَّذِي خَبُثَ... مثلی است که برای کافر زده شده است زیرا او همانند زمین شوره‌زاری است که از آن برکت برنمی‌آید پس کافر خود پلید است و عمل وی نیز پلید می‌باشد».

از ابی‌موسی اشعری س روایت شده‌است که رسول خدا ص در حدیث شریف فرمودند: «مثل آنچه که حق تعالی مرا بر آن از هدایت و علم برانگیخته است‌؛ همانند بارانی بسیار است که بر زمینی فرود آید پس بخشی از آن زمین، پاک و حاصلخیز است که آب را می‌پذیرد و علف و سبزه فراوان می‌رویاند و بخشی از آن خشک و سخت است که آب را بر بستر خود نگه می‌دارد و خداوند أ مردم را از آبش نفع می‌رساند که از آن نوشیده و حیوانات خود را سیراب می‌کنند و با آن کشت و زرع می‌نمایند. اما بخش دیگری از آن زمین، بیابانی هموار است که نه آبی را بر بستر خود نگه می‌دارد و نه گیاهی را می‌رویاند. پس این است مثل کسی‌که در دین خدای آگاهی کسب نموده و بنابراین، آنچه که خدای مرا بر آن برانگیخته، به وی نفع بخشیده است از این رو، هم خود آن را دریافته و هم آن را به دیگران تعلیم داده‌است‌. همچنان این است مثل کسانی که هدایت و علم الهی که برای ابلاغ آن برانگیخته شده‌ام، به آنان رسیده اما در برابر آن سری بلند نکرده و آن را نپذیرفته‌اند».

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ٥٩ [الأعراف: ۵٩].

خداوند متعال داستان آدم‌ ÷ را در آغاز سوره بیان کرد، اکنون به بیان داستانهای انبیای دیگرپرداخته و ابتدا از نوح‌ ÷ آغاز می‌کند زیرا او اولین فرستاده خداوند أ به‌سوی بشر بعد از آدم‌ ÷ است‌: «هرآینه نوح را به‌سوی قومش‌فرستادیم» نوح‌ ÷ در سرزمین عراق می‌زیست و خدای او را در سن پنجاه سالگی به رسالت مبعوث گردانید. ابن‌کثیر می‌گوید: «میان آدم و نوح ـ علیهما السلام ـ ده قرن فاصله بود، که در طول این ده قرن، مردم همه بر آیین اسلام و توحید پایدار بودند و در عصر نوح بود که شرک و انحراف پدیدار شد». نام نوح، (۴۳) بار در قرآن کریم ذکر شده و داستان وی نیز به تفصیل در سوره‌های اعراف، هود، مؤمنون، شعرا، قمر و نوح آمده است و شغل وی نجاری بود. ترمذی و دیگران گفته‌اند: تمام خلق هم‌اکنون از نسل نوح‌ ÷ هستند. بعضی برآنند که ادریس‌ ÷ قبل از نوح‌ ÷ می‌زیسته است‌. «گفت» نوح‌ ÷ «ای قوم من» فقط «خدا را بپرستید که شما را بجز او هیچ خدایی نیست» تا سزاوار این باشد که معبود شما قرار گیرد. بدین‌سان، نوح‌ ÷ پرچم دعوت خویش را بر مبنای توحید و پرستش حق تعالی برافراشت و از قومش خواست تا به‌سوی آیین توحید بازگردند، همان آیینی که آدم‌ ÷ و نسل‌های بعد از وی بر آن بوده‌اند «هرآینه من بر شما از عقوبت روزی بزرگ بیمناکم» یعنی‌: اگر خدای سبحان را نپرستید، بر شما از عذاب روز قیامت، یا عذاب روز طوفان بیمناکم‌. قوم نوح‌ ÷ بتانی را برای پرستش برگزیده بودند که خداوند متعال در سوره «نوح» به ذکر آنها پرداخته است و نام‌های آنها: ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر بود.

ماجرای پدید آمدن اولین بت‌پرستی در میان فرزندان آدم این‌گونه بود که‌: در میان آنها اشخاص نیکوکار و صالحی زندگی می‌کردند و چون آنها مردند، قوم‌شان بر سر گورهایشان مساجدی بنا کرده و تمثال آنها را در آن مساجد به تصویر کشیدند تا احوال نیک آنها را همیشه به‌یاد آورده و خود را پایبند شیوه ایشان گردانند و چون زمان درازی بر این منوال گذشت، رفته‌رفته مجسمه‌ها و نمادهایی بر مثال این تصویرها ساخته و آنها را به نام آن گروه صالح نام‌گذاری کردند و در نتیجه، بتانی به‌نام‌های ود، سواع، یغوث، یعوق و نسر که همه ازصالحان بودند، تراشیدند.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٦٠ [الأعراف: ۶۰].

«ملأ از قوم نوح گفتند» ملأ: اشراف و رؤسای قوم‌اند «بی‌گمان ما تو را در گمراهی آشکاری می‌بینیم» در دعوتت به‌سوی پرستش خداوند یگانه‌.

﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي ضَلَٰلَةٞ وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦١ [الأعراف: ۶۱].

«گفت» نوح‌ ÷ «ای قوم من‌! در من هیچ‌گونه گمراهی‌ای نیست بلکه من پیامبری‌از سوی پروردگار عالمیان هستم» که مرا به‌سوی شما فرستاده است تا خیر و فضیلت را به‌سوی شما سوق داده و شر و رذیلت را از شما دفع کنم‌. بدین‌سان بود که‌نوح‌ ÷ ضلالت را از خود نفی و رسالت را برای خود اثبات نمود.

﴿أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢ [الأعراف: ۶۲].

«به شما پیام‌های پروردگارم را می‌رسانم» که حق تعالی آن پیامها را برای ابلاغ به شما به من وحی کرده است «و برای شما نیکخواهی می‌کنم» یعنی‌: نیت خود را در خیرخواهی برای شما، از شائبه‌های فساد خالص گردانیده‌ام و فقط صلاح امورشما را می‌جویم «و از جانب خداوند چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید» از اوصاف بی‌مثال، قدرت عظیم و شدت خشم وی بر دشمنانش زیرا حق تعالی مرا از این امور آگاه می‌گرداند.

﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣ [الأعراف: ۶۳].

«او عجبتم» آیا بعید پنداشتید، یا: تکذیب کردید، یا: انکار ورزیدید و تعجب کردید «از آن که به‌شما ذکری» یعنی‌: وحی و موعظه‌ای «از جانب پروردگارتان بر مردی از خودتان آمد»؟ یعنی‌: بر زبان مردی از میان خودتان که او را می‌شناسید واو از جنس دیگری ـ مثلا از جنس فرشتگان و جن ـ نیست تا از او برمید بلکه بشری همانند شماست که به او انس می‌گیرید، همچنان او مردی از خود شماست که او را از اوان نوجوانی به راستگویی و امانتداری می‌شناسید و می‌دانید که نه گمراه بوده‌است و نه دروغگو و آمده‌است «تا شما را بیم دهد» از عاقبت کفر «وتا شما پرهیزگاری کنید و باشد که» به‌سبب فوایدی که این بیم‌دادن به شما می‌رساند و به‌سبب پرهیزگاریتان «مورد رحمت» و رضای خدای سبحان «قرار گیرید».

﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيۡنَٰهُ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ فِي ٱلۡفُلۡكِ وَأَغۡرَقۡنَا ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمًا عَمِينَ٦٤ [الأعراف: ۶۴].

«اما او را تکذیب کردند پس او و کسانی را که با وی بودند» یعنی‌: ایمان آورده و همراه وی بودند «نجات دادیم در کشتی» این همان کشتی‌ای است که خداوند متعال نوح‌ ÷ را به ساختن آن دستور داد تا او و مؤمنان همراهش به وسیله آن از خطر طوفان نجات یابند «و کسانی را که آیات ما را دروغ پنداشتند» و بر این شیوه ناروا استمرار ورزیده به‌سوی توبه بازنگشتند «غرق کردیم» در همان دار ودیارشان «زیرا آنان گروهی نابینا بودند» یعنی‌: کوردل بودند، به‌گونه‌ای که نه موعظه‌ای به آنان سود می‌رسانید و نه پندی در آنان کارگر بود. تفصیل این‌داستان در (آیات ۴۸ ـ ۳۵) سوره «هود» آمده است‌.

﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٦٥ [الأعراف: ۶۵].

«و به‌سوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم» یعنی‌: یکی از اعضای قبیله آنها به‌نام «هود» را زیرا «برادر» در اینجا به معنی برادر نسبی نیست‌.

قبیله عاد، قومی عرب از قدیمی‌ترین امتهای موجود در روی زمین و ظاهرا قدیمی‌تر از قوم ابراهیم‌ ÷ بوده‌اند لذا ذکر داستانشان بعد از داستان نوح‌ ÷ مناسب می‌نمود. مراد از قوم عاد در اینجا، قوم عاد اول است که ساکن احقاف ـ ریگزار میان عمان و حضرموت در سرزمین یمن ـ بوده‌اند و بعد از نابودی آنان، قبیله عاد دیگری پدید آمد که آنها نیز ساکنان یمن ـ اما نه در احقاف بلکه در حدود سرزمین قحطان و سبا ـ می‌زیسته‌اند که آنان را عاد دوم می‌نامند. گفتنی است که ذکر عاد بجز قرآن، در سایر کتب آسمانی نیامده است‌. «گفت‌: ای قوم من‌! خدا رابپرستید که برای شما معبودی جز او نیست پس آیا پرهیزگاری نمی‌کنید»؟ چنین بود که هود ÷ آنان را به‌سوی عبادت و توحید الهی دعوت کرد، دعوتی که درنهایت به تقوی و پرهیزگاری می‌انجامد.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰكَ فِي سَفَاهَةٖ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٦٦ [الأعراف: ۶۶].

«اشراف و بزرگانی که کافر بودند از قومش، گفتند: هرآینه ما تو را در سفاهت می‌بینیم» سفاهت‌: سبک‌خردی و حماقت است‌. بدین‌گونه بود که آنها به ناروا آن‌پیامبر عالیقدر را به سبک‌مغزی و کم‌خردی متهم کردند و وقیح‌تر اینکه گفتند: «و هرآینه ما تو را از دروغگویان می‌پنداریم» در ادعای رسالت‌.

﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ لَيۡسَ بِي سَفَاهَةٞ وَلَٰكِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦٧ أُبَلِّغُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَأَنَا۠ لَكُمۡ نَاصِحٌ أَمِينٌ٦٨ [الأعراف: ۶٧-۶۸].

«گفت‌: ای قوم من‌! در من سفاهتی نیست بلکه من فرستاده‌ای از بارگاه پروردگارعالمیان هستم، پیامهای پروردگارم را به شما می‌رسانم و برای شما خیرخواهی امینم» امین‌: شناخته‌شده به امانت‌داری و صداقت، که ضد خیانت است‌. یعنی‌: مطمئنا من در پیامهای الهی هیچ‌گونه تغییری وارد نکرده‌ام‌.

﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَكُمۡ ذِكۡرٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنكُمۡ لِيُنذِرَكُمۡۚ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ قَوۡمِ نُوحٖ وَزَادَكُمۡ فِي ٱلۡخَلۡقِ بَصۜۡطَةٗۖ فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٦٩ [الأعراف: ۶٩].

«آیا تعجب کردید که بر مردی از خودتان پندی از جانب پروردگارتان برایتان آمده تا شما را بیم دهد؟ و یاد کنید زمانی را که خداوند شما را پس از قوم نوح جانشینان آنان قرار داد» هود ÷ به فرمان خداوند أ نعمتی از نعمتهایش را به قوم خود یادآوری کرد، این نعمت‌؛ قراردادن آنها به عنوان ساکنان زمین بعد از هلاکت قوم نوح‌ ÷،یا قراردادن آنها به‌عنوان پادشاهان روی زمین بود. آن‌گاه به ذکر نعمت دیگری پرداخت‌: «و در خلقت، بر قوت شما افزود» یعنی‌: در آفرینش، به شما قدوقامتی تنومند و بلند ـ افزون بر آنچه که دیگران از نظر بدنی داشتند ـ عنایت نمود. نقل‌است که‌: بلندی قامت شخص بلندقدشان صد گز و از کوتاه‌قدشان شصت گز بود «پس نعمت‌های خدا را به‌یاد آورید» بر خود که از جمله آنها، نعمت جانشین ساختنتان در زمین و افزودن در خلقت و نیرومندیتان و سایر نعمتهایی است که به شما ارزانی داشته است «باشد که رستگار شوید» زیرا یادآوری نعمت، انگیزه‌بخش شکر آن است و هرکه شکر و سپاس حق تعالی را بجا آورد، بی‌شک رستگار می‌گردد.

﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِنَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَحۡدَهُۥ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٧٠ [الأعراف: ٧۰].

«گفتند: آیا به‌سوی ما آمده‌ای تا تنها الله را بپرستیم» حال آن که این شیوه یگانه‌پرستی در نزد ما ناشناخته و ناپسند است زیرا ما پدرانمان را برخلاف این شیوه ـ که تو ما را به‌سوی آن می‌خوانی ـ یافته‌ایم‌. از همین رو گفتند: «و» آیا «آنچه را که پدرانمان می‌پرستیدند، رها کنیم» و دیگر دنبال راه و رسم پدران خویش نگردیم‌؟ نه‌! چنین چیزی از ما ساخته نیست «پس اگر از راستگویان هستی، آنچه را به ما وعده می‌دهی، برای ما بیاور» آنها از بس که در برابر خدای سبحان متمرد و متکبر بودند، با این سخن عذابی را که هود ÷ بدان هشدارشان می‌داد، به شتاب طلبیدند.

﴿قَالَ قَدۡ وَقَعَ عَلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌۖ أَتُجَٰدِلُونَنِي فِيٓ أَسۡمَآءٖ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّا نَزَّلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٖۚ فَٱنتَظِرُوٓاْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُنتَظِرِينَ٧١ [الأعراف: ٧۱].

«گفت‌: به‌راستی که بر شما از جانب پروردگارتان عقوبت و خشم ثابت شد» یعنی‌: حقا که سزاوار خشم و عذاب الهی گشتید و خواه‌ناخواه این عذاب و خشم بر شما فرودآمدنی است‌. هود ÷ عذابی را که انتظار وقوع آن می‌رفت، همانند امر واقع معرفی کرد، به‌منظور دادن این هشدار به آنان که این عذاب حتما برآنان واقع می‌گردد. رجس‌: عذاب سخت است «آیا با من در باب نامهایی چند مجادله می‌کنید» یعنی‌: نام‌های بتانی که می‌پرستید؟ هود ÷ بتان را مجرد نام‌های بی‌مسمی معرفی کرد زیرا نه فقط مسمیات آنها دارای هیچ حقیقتی نیست بلکه حتی اطلاق نام «خدایان» برآنها در اصل بی‌پایه است پس گویی این خدایان، معدوم‌اند و هیچ وجود خارجی ندارند و آنچه که موجود است، فقط نام‌های آنهاست‌؛ «که شما وپدرانتان نامگذاری کرده‌اید» یعنی‌: شما و پدرانتان از نزد خود معبودان باطلتان را به ایننام‌هانامیده‌اید و در واقع امر، اینها هیچ حقیقتی ندارند «و خداوند هیچ حجت وبرهانی بر آن نازل نکرده‌است» که به آن بر صحت این راه‌ورسم باطلتان حجت آورید. سپس آنان را به سخت‌ترین هشدار تهدید کرد و فرمود: «پس منتظر باشید که من هم با شما از منتظرانم» یعنی‌: منتظر عذابی باشید که آن را درخواست کرده‌اید زیرا من هم با شما از منتظران نزول این عذاب هستم و این عذاب قطعا بر شما آمدنی است‌.

﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَقَطَعۡنَا دَابِرَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَاۖ وَمَا كَانُواْ مُؤۡمِنِينَ٧٢ [الأعراف: ٧۲].

«پس او و کسانی را که با او بودند» یعنی‌: به دعوتش ایمان آورده بودند «به رحمتی از جانب خویش نجات دادیم» از عذاب فرودآمده بر کافران «و کسانی را که آیات ما را دروغ شمردند، ریشه‌کن کردیم» به‌طوری که حتی یک تن از آنان هم باقی نماند که جانشین‌شان گردد «و از مؤمنان نبودند» یعنی‌: ریشه این قوم سرکشی را که میان تکذیب به آیات و عدم ایمان به‌حق جمع کرده بودند، بریدیم پس این ریشه‌کن کردن در جای مناسب خود بود.

یادآور می‌شویم‌؛ عذابی که خدای سبحان بر قوم هود ÷ نازل کرد، تندباد سرکش بسیار سردی بود که دیار و اشجارشان را پاک ویران کرد، تندبادی که صخره‌های بزرگ را با خود حمل می‌کرد و بر چهره‌هایشان می‌کوبید و آنها را از جا برکنده بر زمین می‌کوفت چنان‌که حق تعالی در سوره «الحاقه» می‌فرماید: (اما عاد؛ به وسیله تندبادی توفنده و سرکش هلاک شدند که خدا آن را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان گماشت پس آن قوم را در آن مدت فروافتاده می‌دیدی، گویی آنها تنه نخلهای میان تهی هستند) «آیات ۸ ـ ۶».

﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَكُمۡ ءَايَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡكُلۡ فِيٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَيَأۡخُذَكُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٧٣ [الأعراف: ٧۳].

«و» فرستادیم «به‌سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را» ثمود: قبیله‌ای از اعراب اولیه بودند که در منطقه «حجر» واقع در شمال مدینه منوره در میان حجاز و شام نزدیک وادی‌القری سکونت داشتند. قبیله ثمود بعد از قوم عاد وارث دیار وسرزمین آنها شدند چنان‌که آیه (٧۴) از همین سوره تصریح می‌کند. این قبایل همه از اعراب اولیه بوده‌اند که قبل از ابراهیم‌ ÷ می‌زیسته‌اند. ابن‌عمر ب روایت می‌کند که رسول خدا ص در سال نهم هجری ـ هنگامی که به مقصد تبوک روان بودند ـ از برابر دیار و منازل قوم ثمود گذشتند، او می‌گوید: «چون رسول خدا ص لشکر را در تبوک فرود آوردند، مردم ازچاههای آبی که قبیله ثمود آب آشامیدنی خود را از آنها تهیه می‌کردند، آب کشیدند و از آن آب خمیر ساخته دیگها را نصب کردند تا غذا بپزند، رسول خدا ص به آنان فرمان دادند که غذای دیگها را بیرون ریخته و خمیرها را علوفه شتران کنند، آن‌گاه ایشان را از آن محل کوچانیدند تا به چاهی رسیدند که شتر صالح‌ ÷ از آن می‌نوشید پس در آن محل فرود آمدند». همچنین آن‌حضرت ص اصحاب‌شان را از ورود به منازل قومی که به عذاب الهی گرفتار شده بودند، نهی می‌کردند و می‌فرمودند: «در حقیقت، من می‌ترسم که به‌شما مانند آنچه که به آنان رسید، برسد لذا به منازلشان وارد نشوید». باید یادآور شد که آثار مدائن صالح‌ ÷ تا به امروز باقی است و به‌نام «فتح‌الناقه» شناخته می‌شود.

«گفت» صالح‌ ÷ «ای قوم من‌! خدا را بپرستید، برای شما معبودی جز او نیست» صالح‌ ÷ قومش را به عبادت خدای‌سبحان فراخواند، عبادتی که باری تعالی خلق را به‌خاطر آن آفریده‌است، او به آنان فهماند که عبادت جز برای خدای یگانه سزاوار نیست و جز وی هیچ معبودی این صلاحیت را ندارد که به پرستش گرفته شود. آری‌! دعوت به‌سوی توحید و نفی شرک، خلاصه و عصاره دعوت همه پیامبران بوده است چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: (و همانا درهر امتی پیامبری فرستادیم، با این پیام که‌: خدای یگانه را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید) «نحل / ۳۶». صالح‌ ÷ خطاب به قومش افزود: «در حقیقت، برای شما از جانب پروردگارتان بینه‌ای آمده است» بینه‌: یعنی معجزه روشن و آشکار، که عبارت بود از: بیرون‌آوردن ماده‌شتری از سنگ سخت و خارا «این ماده شترخداست که معجزه‌ای برای شماست پس آن را بگذارید تا در زمین خدا بخورد» یعنی‌: آن را رها کنید و آزاد بگذارید که در زمین خدا أ بچرد و هرچه خواست از آن بخورد زیرا این شتر؛ شتر خدا أ است و زمین هم که زمین وی می‌باشد پس او را از آنچه که مال و ملک شما نیست، بازندارید. صالح‌ ÷ آن را شتر خدا أ نامید زیرا آن شتر با امر تکوینی خداوند أ بدون داشتن پدر و مادری آفریده شده بود «و به او» هیچ‌گونه «آسیبی نرسانید» یعنی‌: به هیچ وجه با گزند و آزار متعرض او نشوید «که آن‌گاه شما را عذابی دردناک فرومی‌گیرد».

نقل است که قوم صالح‌ ÷ خود از او خواستند تا برای‌شان از صخره سنگی خارا، ماده‌شتری بیرون آورد که خروج آن را به رأی‌العین ببینند پس صالح‌ ÷ از آنها عهدها و پیمانها گرفت که اگر خواسته‌شان را اجابت کند، قطعا به او ایمان خواهند آورد و چون آنها این عهدها و پیمان‌ها را سپردند، صالح‌ ÷ دعا کرد و آن صخره سنگ به جنبش در آمد و ـ همان‌گونه که خواسته بودند ـ ماده‌شتری پاک، تنومند و بی‌عیب از آن بیرون آمد و چنان بزرگ و قوی و پرهیبت بود که چون از برابر چهارپایان دیگر می‌گذشت، همه از او می‌رمیدند. در این هنگام، رئیس آن قوم و پیروانش ایمان آوردند. صالح‌ ÷ به فرمان خدای چنین‌مقرر کرد که یک روز آن ماده‌شتر آب چاهشان را بنوشد و روز دیگر آنان از آب آن چاه استفاده کنند و در آن روز که او آب چاه را می‌نوشید، آنها از شیر وی می‌نوشیدند زیرا چنان شیرآور بود که چون او را می‌دوشیدند، هر مقدار از ظروفی که می‌خواستند، از شیر آن پر می‌شد و قوم همه از شیرش سیر و سیراب می‌شدند.

﴿وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ جَعَلَكُمۡ خُلَفَآءَ مِنۢ بَعۡدِ عَادٖ وَبَوَّأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورٗا وَتَنۡحِتُونَ ٱلۡجِبَالَ بُيُوتٗاۖ فَٱذۡكُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ٧٤ [الأعراف: ٧۴].

«و به‌یاد آورید هنگامی را که شما را پس از قوم عاد جانشینان آنان گردانید» یعنی‌: حق تعالی شما را در زمین جانشین قوم عاد گردانید. یا شما را در آن فرمانروا گردانید «و به شما در زمین جای مناسب داد» یعنی‌: شما را در آن مستقر گردانید، به‌طوری «که از بخش‌های هموار و نرم آن برای خود قصرها می‌ساختید» یعنی‌: ازخاکهای آن سرزمین، خشت و آجر و مانند آن از مصالح ساختمانی دیگر ساخته و با آن، کاخ‌ها و قصرها بنا می‌کردید. (بوأ): از مصدر «مباءه»، عبارت است‌از: منزلی که انسان در آن ساکن می‌شود «و از کوه‌ها برای خود خانه‌هایی می‌تراشیدید» قوم ثمود، با بهره‌گیری از نیرو و صلابت بدنی و تنومند بودن هیکل‌هایشان، کوهها را تراشیده و در دل کوه‌ها برای خود مغاره‌ها و خانه‌های مسکونی می‌ساختند. به قولی‌: انتخاب درون صخره‌های سخت و کوههای مستحکم برای سکونت از سوی آنها، به این دلیل بود که ساختمان‌ها و سقف‌های دیگر، قبل از به پایان‌آمدن عمرشان ویران می‌شد ـ از بس عمر طولانی‌ای داشتند «پس نعمت‌های خدا را به یاد آورید» تفسیر نظیر این عبارت در داستان قبل گذشت «و در زمین سر به فساد بر ندارید» یعنی‌: در آن با نافرمانی خدا و رسولش، فتنه وفساد برپا نکنید.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِمَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُمۡ أَتَعۡلَمُونَ أَنَّ صَٰلِحٗا مُّرۡسَلٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلَ بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٧٥ [الأعراف: ٧۵].

«سران قوم او که استکبار می‌ورزیدند، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند» وتحت ستم و استضعاف آنان قرار داشتند «گفتند: آیا می‌دانید که صالح از سوی پرورگارش فرستاده شده است‌«؟ این سخن را از باب استهزا و تمسخر گفتند. «اهل ایمان» یعنی‌: پیروان صالح‌ ÷ «گفتند: بی‌تردید ما به آنچه وی بدان رسالت یافته‌است، مؤمنیم» یعنی‌: ما نه فقط به صدق و راستی او در این ادعا داناییم بلکه به او و رسالتش مؤمن بوده و از آن گذشته، تابع و مطیع امرش هستیم‌.

﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا بِٱلَّذِيٓ ءَامَنتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ٧٦ [الأعراف: ٧۶].

...«کسانی که استکبار می‌ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آورده‌اید» یعنی‌: به رسالت صالح‌ ÷ «کافریم» این سخن را درحالی گفتند که معجزه آشکار و حجت پایدار حق تعالی درمیان آنان بود ـ پس لعنت خداوند أ بر کافران باد.

﴿فَعَقَرُواْ ٱلنَّاقَةَ وَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ وَقَالُواْ يَٰصَٰلِحُ ٱئۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٧٧ [الأعراف: ٧٧].

«پس آن ماده‌شتر را پی کردند» یعنی‌: پی‌های آن را بریدند، یا آن را ذبح کردند. و با آن‌که همه آنها درکشتن ماده‌شتر مستقیما شرکت نداشتند بلکه یک تن از آنان او را کشت ولی از آنجا که این کار با رضا و موافقت همگی آنان انجام گرفت لذا این عمل به همه آنان نسبت داده شد «و از فرمان پروردگار خود سرپیچیدند» یعنی‌: از قبول فرمان باری تعالی در مورد ماده‌شتر و همچنان ازگردن نهادن به دین وی استکبار و عناد ورزیدند «و گفتند: ای صالح‌! اگر از پیامبران هستی، آنچه را به ما وعید می‌دهی» از عذاب «برای ما بیاور» این سخن را از روی تحدی (مبارزه‌طلبی‌) و استخفاف گفتند.

﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ٧٨ [الأعراف: ٧۸].

«پس آنان را رجفه فرو گرفت» رجفه‌: یعنی زلزله سخت‌. برخی گفته‌اند: رجفه، فریادی سخت و سهمگین بود که با یک تکان سخت، دل‌هایشان را از جا برکند «و در سرای خویش» یعنی‌: در شهر و سرزمین خویش «از پا در آمدند» جاثمین‌: بر زانوها و چهره‌های خویش به زمین چسبیده و بی‌جان و بی‌حرکت گردیدند، همانند پرنده‌ای که بر روی درافتد و از پا درآید. روایت شده است که‌: پی‌کردن ماده‌شتر از سوی آنان در روز چهارشنبه و نزول عذاب بر آنان در روز شنبه بود پس همه ـ جز صالح‌ ÷ و پیروانش از اهل ایمان ـ هلاک شدند.

﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُحِبُّونَ ٱلنَّٰصِحِينَ٧٩ [الأعراف: ٧٩].

«پس صالح از آنان روی برتافت» آن‌گاه که از اجابت دعوت حق از سوی آنان مأیوس شد و درحالی‌که به آنان پشت کرده و از آنان رویگردان شده بود، ازسرزمین‌شان رفت «و گفت» صالح‌ ÷، در بیان حقیقت حال خویش به آنان‌: «ای‌قوم من‌! به راستی که من پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیر خواهی‌کردم ولی شما نصیحتگران را دوست نمی‌دارید» من از هیچ کوششی در ابلاغ رسالت حق به شما فروگذار نکردم، اما شما این دعوت را نپذیرفتید و از آن سر برتافتید پس عذاب الهی بر شما لازم گشت و اینک آنچه را که تکذیب کرده و به شتاب می‌طلبیدید، بر شما فرود می‌آید. همچنان محتمل است که صالح‌ ÷ این سخن را بعد از مرگشان ـ از روی حسرت بر آنچه که از ایمان و سلامتی از عذاب از دست دادند ـ خطاب به آنان گفته باشد.

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٠ [الأعراف: ۸۰].

«و» فرستادیم «لوط را» به رسالت‌. لوط ÷ فرزند هاران فرزند آزر، برادزاده ابراهیم‌ ÷ بود که با عمویش ابراهیم‌ ÷ از سرزمین عراق به سرزمین بیت‌المقدس هجرت کرد، سپس خدای او را به‌سوی اهالی شهری به‌نام «سدوم» در نزدیکی بیت‌المقدس، به رسالت برانگیخت «هنگامی که به قوم خود گفت‌: آیا آن فاحشه را مرتکب می‌شوید» یعنی‌: آن خصلت بسیار زشت و سخت ناشایست را که فعل لواط می‌باشد «که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است‌«؟ یعنی‌: احدی قبل از شما آن را مرتکب نگردیده است‌؟ زیرا فعل لواط، قبل از آنان در میان هیچ امتی از امت‌ها شایع نبود.

﴿إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ٨١ [الأعراف: ۸۱].

«همانا شما از روی شهوت، به جای زنان با مردان در می‌آمیزید» یعنی‌: شما، همسرانی را که خداوند متعال برایتان آفریده است و به‌حسب فطرت برای آمیزش آماده بوده و صلاحیت مقاربت را دارند و فقط آنانند که جایگاه برآوردن شهوت و موضع لذت‌جویی می‌باشند، فروگذاشته و به فعل لواط با مردان رو می‌آورید، فعل ناشایستی که هدفی سازگار با عقل و فطرت سالم نداشته و جز شهوت‌رانی هیچ منظور دیگری از آن ندارید پس شما در ارتکاب این عمل زشت، همانند چهارپایانی هستید که صرفا به انگیزه شهوت‌رانی بر همدیگر فرومی‌جهند «بلکه شما قومی مسرف و تجاوز کارید» که این فعل شما مستوجب لعنت و خشم‌خداوند أ است زیرا این فعلی است انحرافی که با عقل سلیم و فطرت مستقیم هیچ سازگاری ندارد و علت خارج بودن آن از مقتضای فطرت، اسراف و خارج شدن لواطکار از حد اعتدال بشری می‌باشد.

امام ابوحنیفه برآن است که‌: گواهی دوتن در انجام فعل لواط کافی است و مجازات لواطکار این است که از مکانی مرتفع به‌پایین افگنده شده سپس با پرتاب سنگ دنبال گردد چنان‌که با قوم لوط چنین شد و این جزا تعزیر است نه حد. اما جمهور فقها (مالک، شافعی و احمدبن‌حنبل‌) برآنند که‌: مجازات لواط، حد است نه تعزیر و حد لواط، رجم (سنگسار) فاعل و مفعول تا مرگ آنهاست، خواه شخص لواطکار محصن (زن‌دار) باشد، خواه غیر محصن‌. در یک روایت‌دیگر از شافعی / حد لواط مانند حد زنا است بنابراین، اگر لواطکار محصن بود، رجم می‌شود، در غیرآن، صد شلاق زده می‌شود. مقاربت با زنان از راه پشت (دبر) نیز که «لواط صغری» نامیده می‌شود، به اجماع علما حرام است‌.

﴿وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ٨٢ [الأعراف: ۸۲].

«ولی جواب قوم او» دربرابر انکار و محکوم‌کردن این عمل از سوی لوط ÷ «جز این نبود که گفتند: آنان را» یعنی‌: لوط و پیروانش را «از شهرتان بیرون کنید» و از روی استهزا افزودند: «هرآینه آنان مردمی منزه طلب هستند» که از افتادن در عمل لواط تبری جسته و پاکی می‌طلبند بنابراین، نباید با ما در شهر ما سکونت داشته باشند. این پاسخ استهزا آلودشان، هیچ ارتباطی به نصیحت لوط ÷ نداشت بلکه پاسخ مناسب این بود که نبوت وی را تصدیق کرده و از فرمان وی اطاعت می‌کردند و به خواسته وی پاسخ مساعد می‌دادند ولی آنان این پاسخ زشت را که از نفس‌های پلید و فطرتهای واژگونه‌شان برخاسته بود، به وی تحویل‌دادند، عجبا از این منطق واژگونه‌! منطقی که می‌گوید: باید کسانی که پاک و پرهیزکارند، از شهر بیرون روند تا پلیدان و ناپاکان در آن باقی بمانند؟! این منطق‌؛ منطق جاهلیت در هر زمان و مکانی است چنان‌که در عصر حاضر نیز مشاهده می‌کنیم که اغلب پاکان و پرهیزکاران، در طرد و تبعید به‌سر می‌برند.

﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٨٣ [الأعراف: ۸۳].

«پس او و اهل خانه او رانجات دادیم» آن‌گاه که در صبحگاه شبی که عذاب ما بر مردم شهر «سدوم» فرود آمد، لوط و خانواده‌اش را از آن شهر بیرون‌آوردیم‌ [۶۱] «مگر زنش را» حق تعالی زن لوط ÷ را از اهلش استثنا کرد زیرا او به لوط ÷ ایمان نیاورده بود «که» به همین جهت زن لوط ÷ «از باقی‌ماندگان بود» در عذاب خداوندی و حکم حق تعالی این بود که او نیز در زمره نابودشدگان باشد.

﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهِم مَّطَرٗاۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٨٤ [الأعراف: ۸۴].

«و بر سر آنان بارشی بارانیدیم» غیراز آن بارشی که بدان عادی بودند، که این بارش، همانا بارش گل پخته سنگ‌شده بر آنان بود چنان‌که در آیه‌: ﴿وَأَمۡطَرۡنَا عَلَيۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّيلٖ [هود: ۸۲]. آمده است‌. «پس بنگر که آخر کار مجرمان» یعنی‌: کافران «چگونه بود»!.

﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٨٥ [الأعراف: ۸۵].

این پنجمین داستان از داستانهای انبیادر این سوره، بعد از داستانهای نوح، هود، صالح و لوطاست‌:

«و به‌سوی قوم مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم» یعنی‌: به‌سوی مردم مدین، پیامبری از خودشان را که شعیب‌ ÷ بود فرستادیم‌. شعیب‌ ÷ ـ پیامبر قومش مدین ـ از انبیای عرب است و از وی در قرآن کریم ـ در سوره‌های اعراف، هود، شعراء و عنکبوت ـ یازده بار یاد شده است و بعثت وی به‌پیامبری، قبل از حضرت موسی‌ ÷ بود. علما او را خطیب انبیامی‌نامند، به‌سبب آن‌که او دعوت خویش را با حجتی رسا به قومش ابلاغ کرد. یادآور می‌شویم که شهر «مدین»، نزدیک «معان» واقع در جنوب‌شرق اردن بر سر راه حجاز قرار دارد و مدین هم بر قبیله مدین و هم بر شهرشان اطلاق می‌شود «گفت‌: ای قوم من‌! خدا رابپرستید، برای شما هیچ معبودی جز او نیست» شعیب‌ ÷ با یادآوری این نکته به‌قومش که آنان قوم او هستند و او یکی از خود آنهاست پس طبعا دوست‌دار چیزی است که صلاحشان در آن می‌باشد، آنها را به‌سوی پرستش خداوند أ دعوت کرد سپس آنها را به یگانه‌شناسی و یگانه‌پرستی که در رأس دعوت همه پیامبرانقرار دارد، فرمان داد و این پندار را که پرستش چیزی از بتانشان حق باشد، رد کرد و همه را باطل و نابود شده خواند «در حقیقت، برای شما از جانب پرورگارتان برهانی روشن» یعنی‌: معجزه‌ای آشکار «آمده است» ولی قرآن بیان نکرده که معجزه شعیب‌ ÷ چه بود پس این خود دلیل بر آن است که هر پیامبری معجزه‌ای داشته است، چه معجزه وی بیان شود و چه نشود. آری‌! این پیام شعیب‌ ÷ بود به قومش از جنبه اعتقادی آن، اما او از جنبه عملی نیز، به روی عمده‌ترین انحراف عملی‌شان انگشت گذاشت و گفت‌: «پس پیمانه و ترازو را تمام نهید» یعنی‌: به خریدار یا فروشنده، با به‌کار گرفتن پیمانه یا عیاری ناقص، کم ندهید و به غیر آن از شیوه‌های دیگر کاستن و افزودن در اشیای مورد معامله، به حق‌خوری از دیگران نپردازید. آری‌! قوم شعیب‌ ÷ معاملات خود را با پیمانه و ترازو انجام می‌دادند ولی پیمانه و ترازو را تمام ننهاده و از حق صاحب حق می‌کاستند «و به مردم اشیای آنان را ناقص ندهید» بخس‌: عبارت است از: نقص وآن یا با معیوب ساختن کالا، یا با کم‌کردن از آن، یا به تردستی، فریبکاری و نیرنگبازی انجام می‌گیرد و همه اینها شامل معنای خوردن اموال مردم به نارواست‌. بعضی گفته‌اند: قوم شعیب‌ ÷ از هر چیزی که در بازارهایشان وارد می‌شد، عوارض و حقوق گمرکی می‌گرفتند و نهی الهی ناظر بر این معنی است «ودر زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید» تفسیر نظیر این عبارت، در آیه (۵۶) گذشت «این» رهنمودها «برایتان بهتر است» در دنیا و آخرت «اگر باور دارید» سخنم را.

﴿وَلَا تَقۡعُدُواْ بِكُلِّ صِرَٰطٖ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مَنۡ ءَامَنَ بِهِۦ وَتَبۡغُونَهَا عِوَجٗاۚ وَٱذۡكُرُوٓاْ إِذۡ كُنتُمۡ قَلِيلٗا فَكَثَّرَكُمۡۖ وَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٨٦ [الأعراف: ۸۶].

«و بر سر هر راهی ننشینید که بترسانید» مردم را از شکنجه و آزارتان‌. نقل است که‌: قوم شعیب‌ ÷ بر سر راه‌هایی که به خانه وی منتهی می‌شد، می‌نشستند و کسانی را که قصد رفتن به‌نزد وی را داشتند، از عذاب و عقاب خویش بیم داده ومی‌گفتند: او شخصی است کذاب لذا نزد او نروید «و» تا «کسی را که به او ایمان آورده است، از راه الله بازدارید» مراد از بازداشتن از راه الله أ ، بازداشتن مردم از رسیدن به شعیب‌ ÷ است‌. بعضی گفته‌اند: مراد؛ نهی آنان از نشستن بر سر راه دین و بازداشتن کسانی است که قصد رفتن به آن را دارند، نه نشستن حقیقی بر سرراه‌ها پس حقیقت لفظ، مراد نیست «و برای آن راه، کجی نجویید» یعنی‌: برای راه‌خدا أ کجی، ناهمواری و ناهنجاری نجویید و آن را برای مردم به این وصف معرفی نکنید «و هنگامی را به یادآورید که شما اندک بودید» از نظر تعداد «پس شما را بسیار گردانید» از طریق توالد و تناسل‌. بعضی در معنی آن گفته‌اند: شما فقیر بودید، اما حق تعالی شما را توانگر گردانید «و بنگرید که فرجام کار فسادکاران» از امتهای گذشته‌؛ چون قوم نوح و هود و صالح و لوط«چگونه بوده است‌«؟ مگر جز این بود که خدای هلاکشان کرد و آثار وجودشان را از عرصه هستی محو گردانید؟!

﴿وَإِن كَانَ طَآئِفَةٞ مِّنكُمۡ ءَامَنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَطَآئِفَةٞ لَّمۡ يُؤۡمِنُواْ فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ يَحۡكُمَ ٱللَّهُ بَيۡنَنَاۚ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨٧ [الأعراف: ۸٧].

«و اگر گروهی از شما به آنچه من بدان فرستاده شده‌ام ایمان آورده و گروهی دیگر ایمان نیاوردند پس صبر کنید» یعنی‌: انتظار بکشید «تا خداوند در میان ما حکم کند، که او بهترین حکم‌کنندگان است» زیرا حکم و داوری او، بر حق و عدل مبتنی است و بیم آن نمی‌رود که او در حکم خویش ستم کند. آری‌! حکم خداوند أ درمیان دو گروه، مانند حکم کردن میان دو خصم است‌: یعنی این‌که محقان را بر مبطلان پیروز می‌سازد.

در این آیه، مؤمنان به صبر بر آزار کفار مأمور گردیده‌اند تا آن‌که خدای پیروزشان گرداند.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَنُخۡرِجَنَّكَ يَٰشُعَيۡبُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَكَ مِن قَرۡيَتِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۚ قَالَ أَوَلَوۡ كُنَّا كَٰرِهِينَ٨٨ [الأعراف: ۸۸].

«سران قومش که استکبار ورزیده بودند» یعنی‌: اشراف و بزرگان سرکش، مستکبر و کافرشان «گفتند: ای شعیب‌! یا بی‌گمان تو و کسانی را که با تو ایمان‌آورده‌اند، از شهر خودمان بیرون می‌کنیم، یا به کیش ما برگردید» بدین گونه، آن سران مستکبر فقط به ترک ایمان و انکار دعوت حق اکتفا نکرده بلکه از روی سرکشی، سبکسری، غرور، ناسپاسی و تجاوز، پا را از این حد فراتر گذاشتند وپیامبر خویش و مؤمنان را به بیرون‌کردن از شهر نیز تهدید کردند. یعنی از نظر آنها، شعیب‌ ÷ و همراهانش ناگزیر دو راه بیشتر در پیش رو ندارند: یا بیرون شدن از شهر و یا بازگشت به کیش باطل کفری آنان «گفت» شعیب‌ ÷ «حتی اگر دلمان نخواهد»؟ یعنی‌: آیا ما را به کیش خویش باز می‌گردانید، هرچند ما از بازگشت به آن کراهت و نفرت داشته باشیم‌؟ یا معنی این است‌: آیا از شهر بیرونمان می‌کنید، هرچند ما خواهان بیرون شدن از آن نباشیم‌؟ قطعا شما چنین حقی ندارید و برای شما روا نیست به چیزی مجبورمان کنید که دلمان آن را نمی‌خواهد زیرا کسی‌که زیر فشار و اجبار قرار گیرد و از خود اختیاری نداشته باشد، نه موافقتش موافقت به حساب می‌آید و نه بازگشتش به آیین دیگری، بازگشت حقیقی تلقی می‌شود.

﴿قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَاۚ وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمًاۚ عَلَى ٱللَّهِ تَوَكَّلۡنَاۚ رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ٨٩ [الأعراف: ۸٩].

«در حقیقت، اگر بعد از آن‌که خدا ما را از آن نجات بخشید، به دین شما» که شرک است «برگردیم، به خدا دروغ بسته‌ایم» زیرا شرک، دروغ‌بستن به خدای سبحان است، ازآن‌رو که کائنات جز آفریدگار، مدبر و معبودی یگانه که همانا الله أ است، آفریدگار دیگری ندارد پس هرکس به خدای سبحان شریک قایل شود، بی‌گمان به او دروغ بسته و مدعی نقص الوهیت و ربوبیت وی شده است‌. جمله‌: (بعد از آن‌که خدا ما را از آن نجات بخشید) مفید این معنی است که جرم بازگشت مؤمن به کفر، بزرگتر از جرم کسی است که حق برای وی روشن نشده و در اصل کافر بوده است زیرا کسی‌که بعد از ایمان مرتد می‌شود، در کفری بزرگتر و الحادی سخت‌تر از کفر کسانی فرورفته که در اصل کافر بوده‌اند «و هرگز ما را نسزد» یعنی‌: هرگز برای ما درست نیست و نه هم اصولی و قاعده‌مند است «که به‌آن بازگردیم» به هیچ حالی از احوال، بعد از آن‌که خداوند أ ما را از آن نجات بخشید «مگر آن‌که الله، پروردگار ما بخواهد» یعنی‌: مگر آن‌که در مشیت خداوند أ چنین رفته باشد که ما به کفر برمی‌گردیم زیرا امور کائنات همه ـ اعم از خیر و شر ـ به مشیت او وابسته است «پرورگار ما از روی دانش بر هر چیزی احاطه دارد» یعنی‌: علم وی به همه موجودات احاطه دارد پس او می‌داند که چه دگرگونی‌هایی بر احوال بندگانش روی می‌دهد «بر خدا توکل کرده‌ایم» فقط بر او تکیه و اعتماد کرده‌ایم در این‌که ما را بر ایمان پایدار و ثابت‌قدم بدارد، میان ما و کفر و اهل آن مانع و حائل ایجاد کند، نعمت خویش را بر ما تمام گرداند و ما را از عذاب خود در پناه عصمت خویش نگه‌دارد «پروردگارا! میان ما و میان قوم ما به‌راستی فیصله کن، که تو بهترین فیصله‌کنندگانی» یعنی‌: میان ما و میان قوم ما به‌حق و راستی حکم و داوری کن، با پیروز ساختن اهل حق بر اهل باطل‌. گویی ایشان خواستار فرود آمدن عذاب بر کافران شدند.

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ لَئِنِ ٱتَّبَعۡتُمۡ شُعَيۡبًا إِنَّكُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ٩٠ [الأعراف: ٩۰].

«و آن اشرافی از قومش که کافر بودند، به یاران خود گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید» یعنی‌: اگر به دین وی در آیید و دین خودتان را فروگذارید «در این صورت قطعا زیانکارید» مرادشان از زیانکار شدن‌؛ هلاکت‌شان است‌. یا مراد: زیان کردن به‌سبب تمام دادن پیمانه و وزن و ترک کم‌فروشی‌ای است که بر اساس آن با مردم معامله می‌کردند.

﴿فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ٩١ [الأعراف: ٩۱].

«پس رجفه» یعنی‌: زلزله «آنان را فرو گرفت» بعضی گفته‌اند: رجفه، بانگ مرگبار عذاب بود «پس در سرای خویش، مرده به زانو درافتاده صبح کردند» و کاملا از پا درآمدند. تفسیر نظیر این عبارت، در داستان صالح‌ ÷ گذشت‌.

﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَأَن لَّمۡ يَغۡنَوۡاْ فِيهَاۚ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيۡبٗا كَانُواْ هُمُ ٱلۡخَٰسِرِينَ٩٢ [الأعراف: ٩۲].

«کسانی که شعیب را تکذیب کرده بودند، گویی خود هرگز در آن سرزمین ساکن نبوده‌اند» یعنی‌: آن قوم چنان ریشه‌کن شدند و آن دیار بعد از نزول عذاب، چنان خراب و خالی شد که گویی کسی قبلا در آن سکونت نداشته است‌. اعراب می‌گویند: «غنیت باالـمکان» آن‌گاه که در مکانی اقامت گزینند «تکذیب کنندگان شعیب، خود همان زیانکاران بودند» که خود و مایملک خویش را همه پاک باختند. یعنی‌: آن گونه نبود که اشراف مستکبر ادعا می‌کردند زیرا بر عکس پندارشان، آن زیان، نصیب مؤمنان به شعیب‌ ÷ نگردید بلکه آن زیان در فرجام به خود آنان وموافقانشان پیوست‌.

﴿فَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ يَٰقَوۡمِ لَقَدۡ أَبۡلَغۡتُكُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّي وَنَصَحۡتُ لَكُمۡۖ فَكَيۡفَ ءَاسَىٰ عَلَىٰ قَوۡمٖ كَٰفِرِينَ٩٣ [الأعراف: ٩۳].

«پس، از آنان روی برتافت» یعنی‌: شعیب‌ ÷ چون نزول عذاب را بر آنان مشاهده کرد، از آنان روی برتافت «و گفت‌: ای قوم من‌! به راستی که پیامهای پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم، دیگر چگونه بر قوم کافر» به‌خدای سبحان، پای‌فشارنده بر کفر و متمرد از اجابت دعوت حق «اندوه بخورم‌«؟ نه‌! هرگز بر آنان دریغ و اندوه نمی‌خورم‌.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَضَّرَّعُونَ٩٤ [الأعراف: ٩۴].

«و در هیچ شهری، پیامبری» از پیامبران «را نفرستادیم» که بعد از آن مردم آن شهر و منطقه او را تکذیب کرده باشند «مگر آن‌که مردم آن را به بأساء» یعنی‌: سختی و فقر «و ضراء» یعنی‌: رنج و مرض «گرفتار کردیم تا باشد که به زاری درآیند» یعنی‌: برای این‌که به زاری و خاکساری در آیند و در نتیجه، استکبار و تکذیب پیامبرانرا فروگذارند.

﴿ثُمَّ بَدَّلۡنَا مَكَانَ ٱلسَّيِّئَةِ ٱلۡحَسَنَةَ حَتَّىٰ عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدۡ مَسَّ ءَابَآءَنَا ٱلضَّرَّآءُ وَٱلسَّرَّآءُ فَأَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٩٥ [الأعراف: ٩۵].

«سپس» بعد از گرفتارکردن مردم آن شهرها و مناطق به احوال بد، تنگدستی‌و مرض و عدم عبرت‌گرفتن و بیدارشدن آنها از خواب غفلت و سکرات غرور و استکبار، وضع را دگرگون ساخته و «به‌جای بدی» ای که به آنان از بلاها و محنت‌ها رسانیده بودیم‌؛ «نیکی را قرار دادیم» به قصد امتحان، که بر اثر آن در خیر، فراوانی‌، ایمنی و گشایش قرار گرفتند «تا آن‌که انبوه شدند» در جمعیت و درمال و مکنت خویش «و گفتند: پدران ما را هم همین‌گونه رنج و راحت می‌رسیده است» یعنی‌: قطعا آنچه که به ما از رنج‌، فقر و بیماری و بعدا از فراوانی‌، گشایش و نعمت رسید، همان رخدادی است که قبل از ما بر پدران و نیاکانمان نیز همانند آن گذشته است‌.

مرادشان از این سخن این بود که‌: رخدادها و دگرگونی‌های مشتمل بر سختی وآسانی و رنج و راحت، گردش روزگار و عادت زمانه است که در پیشینیان و آیندگان همه یکسان جاری و ساری بوده و می‌باشد و تا زمان و زندگی بوده، این‌تحولات هم بوده است پس قطعا این از باب مؤاخذه و مجازات در برابر اعمال ورفتار ما و به عنوان ابتلا و امتحان ما نیست‌.

با چنین نحوه نگرشی بود که آنها تصدیق نکردند که این رویدادها از جانب خدای سبحان با هدف ابتلای آنها و مجازاتشان در برابر ظلم و ستم‌شان بوده‌است‌. البته حال این مکذبان برخلاف حال مؤمنانی است که در راحتی و نعمت شکر کرده و بر رنج و ناخوشی صبر می‌کنند چنان‌که در حدیث شریف به روایت‌بخاری و مسلم آمده‌است‌: «شگفتا بر کار مؤمن‌؛ خدای هیچ حکمی را براو اجرا نمی‌کند، مگر این‌که آن حکم برایش خیر است زیرا اگر به او رنج وسختی‌ای برسد؛ صبر پیشه می‌کند و این به خیر اوست و اگر به او خوشی و راحتی‌ای برسد؛ شکر می‌گزارد و این هم به خیر اوست». همچنین در حدیث شریف‌دیگری آمده است‌: «مؤمن پیوسته مبتلای رنج و بلاست تا آن‌که از گناهانش پاک و صفا بیرون آید، اما مثل منافق، همچون مثل خر است، که نمی‌داند صاحبش او را در کجا و به‌خاطر چه بسته کرده و به‌خاطر چه رها کرده است».

«سپس آنان را بناگاه فروگرفتیم» یعنی‌: به‌دنبال آن‌که این سخن را گفتند، بناگاه‌آنان را بی هیچ تأخیر و مهلتی گرفتار عذاب کردیم‌. در حدیث شریف آمده است‌: «موت الفجأة رحـمه للـمـؤمن وأخذه أسف للکافر»: مرگ ناگهانی، رحمتی برای مؤمن و فروگرفتن تأسف‌باری برای کافر است». آری‌! آنان را بناگاه فروگرفتیم «درحالی‌که بی‌خبر بودند» از این فروگرفتن ناگهانی و اصلا انتظار وقوع آن رانداشتند. این نحوه فروگرفتن‌شان از جانب باری تعالی، خود برای افزودن برعذاب‌شان است، چه حق تعالی آنان را درحالی فرو نگرفت که در رنج و سختی بودند بلکه درحالی آنان را گرفتار سرپنجه عذاب خویش ساخت که در نعمت و راحتی و گشایش و رفاه قرار داشتند تا این‌گونه گرفتارساختن‌؛ عذاب‌شان را سخت‌تر و هولناک‌تر گرداند.

﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٩٦ [الأعراف: ٩۶].

«و اگر اهل آن شهرها» که پیامبران خویش را به‌سویشان فرستادیم «ایمان آورده‌بودند» به آن پیامبران‌: «و پرهیزگاری کرده بودند» از پافشاری بر کفر و اصرار بر زشتی‌ها و پلیدی‌هایی که مرتکب می‌گشتند «قطعا بر آنان برکاتی از آسمان و زمین‌می‌گشودیم» یعنی‌: برای آنان خیرات و برکات آسمان و زمین را فراهم و میسر می‌ساختیم چنان‌که درهای بسته با بازکردن گشوده می‌شود. مراد از خیر آسمان‌: باران و مراد از خیر زمین‌: رستنی‌ها و سایر برکات آن است‌. این آیه دلیل بر آن‌است که رفاه سالم اقتصادی، با ایمان و تقوی و پایبندی به شریعت الله أ در دسترس است «ولیکن» اهالی آن شهرها «تکذیب کردند» آیات و پیامبران ما را، از این رو، نه ایمان آوردند و نه تقوی پیشه کردند «پس آنان را به» سبب «آنچه می‌کردند» از گناه و کفر «فروگرفتیم» به عذاب و بلا.

﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا بَيَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ٩٧ [الأعراف: ٩٧].

«آیا اهل شهرها» یعنی‌: کافران آنها «ایمن شده‌اند از این‌که عذاب ما شبانگاه ـ درحالی که به خواب فرو رفته‌اند ـ به آنان برسد»؟ مراد؛ ساکنان شهرهایی چون عاد و ثمود و مدین‌اند که قبلا ذکرشان رفت‌. به قولی‌دیگر: مراد از «قری»، شهر مکه و ماحول آن است، از آن رو که رسول خدا ص را تکذیب می‌کردند.

﴿أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن يَأۡتِيَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ يَلۡعَبُونَ٩٨ [الأعراف: ٩۸].

«یا اهل شهرها ایمن شده‌اند از این‌که عذاب ما نیمروز به آنان در رسد» آن‌گاه که آفتاب می‌درخشد و بالا می‌آید «درحالی که به‌بازی سرگرمند» یعنی‌: در حالی‌که مشغول اموری هستند که هیچ فایده‌ای برای‌شان در بر ندارد لذا بیشتر به بازی می‌ماند؟ ﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩٩ [الأعراف: ٩٩].

«آیا از مکرالله» یعنی‌: از عذابی که برای‌شان اندیشیده است ـ در حالی‌که از آن بی‌خبرند «ایمن شده‌اند»؟ به قولی دیگر: مکر خدا در اینجا، استدراج او برای آنان با بخشیدن نعمت و سلامتی و فروگذاشتن‌شان بر همین حال‌؛ سپس فروگرفتن ناگهانی‌شان است «با آن‌که جز گروه زیانکار» که همانا کافرانند «کسی خود را از مکر خدا ایمن نمی‌داند».

﴿أَوَ لَمۡ يَهۡدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ أَهۡلِهَآ أَن لَّوۡ نَشَآءُ أَصَبۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡۚ وَنَطۡبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ١٠٠ [الأعراف: ۱۰۰].

«آیا برای کسانی‌که زمین را پس از هلاک ساکنان آن به ارث می‌برند، روشن نشده است که اگر می‌خواستیم آنان را به کیفر گناهانشان می‌رساندیم» و نابودشان می‌کردیم، همان گونه که ساکنان قبلی آن سرزمین را نابود کردیم‌؟ «و بر دل‌هایشان طبع می‌نهیم تا دیگر نشنوند» طبع‌: مهر نهادن و قفل کردن چیزی است به‌طوری که هیچ چیز به اندرون آن نفوذ نکند. یعنی‌: آنها به‌سبب مهر نهادن بر دلهایشان، چنان گشته‌اند که پندها، حجتها و بیم و هشدارهای پیامبران الهی را نمی‌شنوند لذا حقیقت گرفتار ساختن‌شان به چنگ عذاب ـ با وصف روشنی و وضوح خود ـ برآنها روشن نمی‌شود و از این امر غافلند که میان آنان و پیشینیانشان هیچ‌گونه فرقی وجود ندارد.

﴿تِلۡكَ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَيۡكَ مِنۡ أَنۢبَآئِهَاۚ وَلَقَدۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبۡلُۚ كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلۡكَٰفِرِينَ١٠١ [الأعراف: ۱۰۱].

«این شهرها را» که قبلا ذکر آنها رفت و نابودشان ساختیم، که عبارت از: شهرهای اقوام نوح، هود، صالح، لوط و شعیببودند، «برخی از خبرهای آن‌را بر تو» ای محمد ص «حکایت می‌کنیم» ولی آنها خبرهای دیگری هم دارند که ما آن را بر تو حکایت نکرده‌ایم «در حقیقت پیامبرانشان معجزات روشن برای‌شان آوردند، اما آنان بر آن نبودند که ایمان آورند» در هنگام آمدن پیامبران حامل معجزات، «به آنچه قبلا تکذیب کرده بودند» یعنی‌: قبل از آن‌که پیامبران آن‌معجزات را برای‌شان بیاورند. یا معنی این است‌: هنگامی که این معجزات را دیدند، ایمان نیاوردند، به‌سبب آن‌که قبل از دیدن آن معجزات تکذیب پیشه کرده بودند پس حال‌شان در هنگام آمدن پیامبران با این معجزات، همانند حال‌شان قبل از آن است «این گونه، خدا بر دل‌های کافران مهر می‌نهد» زیرا دانسته است که آنها پایداری بر کفر را انتخاب می‌کنند، از این رو، هیچ پند و تذکر، ترغیب و تشویق وبیم و تهدیدی در آنان سودمند واقع نمی‌شود.

﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَكۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖۖ وَإِن وَجَدۡنَآ أَكۡثَرَهُمۡ لَفَٰسِقِينَ١٠٢ [الأعراف: ۱۰۲].

«و در بیشتر آنان» یعنی‌: در بیشتر مردم «وفای به عهد نیافتیم» بلکه عهدشکنی خوی و شیوه آنهاست‌. مراد از (عهد)، همان عهدی است که از بشر در«عالم ذر» [۶۲] گرفته شد. به قولی دیگر: مراد از عهدشکنان، کفارند به‌طور عام که اکثرشان عهد و وفایی ندارند و فقط اندکی از آنان گاهی به عهد خویش وفا نموده و بر آن پایدار باقی می‌مانند «و بیشتر آنان را جدا نافرمان یافتیم» لذا علت هلاک ساختن مردم آن شهرها، جز این نبود که فرمانهای ما را پشت پا افگنده و آن راپاس نداشتند.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ فَظَلَمُواْ بِهَاۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُفۡسِدِينَ١٠٣ [الأعراف: ۱۰۳].

«آن‌گاه بعد از آنان» یعنی‌: بعد از پیامبران یاد شده «موسی را فرستادیم» یعنی موسی فرزند عمران‌ ÷ بزرگ‌ترین انبیای بنی‌اسرائیل را «به همراه آیات خویش» یعنی‌: با معجزاتی که ذکر آن می‌آید؛ چون اژدها، ید بیضا و غیره‌. یادآور می‌شویم که نام موسی‌ ÷ بیش از صدوسی بار در قرآن کریم ذکر شده و زندگی او ـ از همان آغاز تولد که مادرش او را در درون صندوقی نهاد و به نیل انداخت تا مرحله تربیتش که در کاخ فرعون سپری شد، سپس هجرتش، باز بعثتش‌و داستانهای بعد از آن ـ داستانهای شگفتی دارد. آری‌! او را با معجزات خویش «به‌سوی فرعون» پادشاه مصر «و ملاء وی» یعنی‌: اشراف قومش فرستادیم‌. مخصوص‌ساختن اشراف قوم فرعون به یادآوری، ازآن‌روست که دیگران پیروانشان هستند. شایان ذکر است‌؛ در آن دوران هر کسی‌که بر سرزمین مصر پادشاهی می‌کرد، فرعون لقب می‌گرفت لذا نام فرعون زمان موسی‌ ÷ بنا به قولی‌: منتاح فرزند رمسیس «۱۲۲۵ ق‌.م» بود. «ولی آنها به آیات ما ستم کردند» یعنی‌: آیات ما را تکذیب کردند زیرا تکذیب به آنچه که از راست‌ترین راست‌هاست، بدون‌شک ستمی بزرگ است‌. به قولی دیگر معنی این است‌: بر مردم به‌سبب این‌آیات ما ستم کردند زیرا آنها را از ایمان به این آیات باز داشتند. یا معنی این است‌: در حق خود به‌سبب این آیات ستم کردند، از آن‌رو که این آیات را دروغ انگاشتند «پس ببین که فرجام مفسدان چگونه بود» یعنی‌: پایان کار دروغ‌انگاران وکافران به این آیات، پایانی بس ننگین بود زیرا آنان به دریا غرق شدند.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ يَٰفِرۡعَوۡنُ إِنِّي رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠٤ [الأعراف: ۱۰۴].

آن‌گاه خدای از مناظره موسی‌ ÷ با فرعون و لگام‌زدن او بر وی با حجت و آشکارساختن معجزات روشن به دست او در حضور فرعون و قومش‌خبر داده می‌فرماید: «و موسی گفت‌: ای فرعون‌! بی‌تردید من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان هستم» پس کسی‌که فرستاده پروردگار تمام جهانیان باشد، قطعا شایسته اجابت و سزاوار تصدیق است‌.

﴿حَقِيقٌ عَلَىٰٓ أَن لَّآ أَقُولَ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ قَدۡ جِئۡتُكُم بِبَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ فَأَرۡسِلۡ مَعِيَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ١٠٥ [الأعراف: ۱۰۵].

«سزاوارم که به خداوند جز سخن حق نسبت ندهم» یعنی‌: من سخت مشتاق و سزوار آن هستم که شما را از متن پیام خویش ـ چنان‌که هست، بی هیچ دخل‌وتصرفی در آن ـ با خبر و آگاه گردانم «من در حقیقت برای شما از سوی‌پروردگارتان بینه‌ای آورده‌ام» یعنی‌: برهان‌هایی به همراه آورده‌ام که به وسیله آنهاراستگویی‌ام در این حقیقت که فرستاده‌ای از سوی رب‌العالمین هستم، واضح و آشکار می‌شود «پس بنی‌اسرائیل را همراه من بفرست» موسی‌ ÷ از فرعون خواست تا بنی‌اسرائیل را آزاد بگذارد تا همراه وی به سرزمین مقدس بازگردند زیرا بنی‌اسرائیل در آن زمان نزد فرعون در تبعید و اسارت قرار داشته و از بازگشت به بیت‌المقدس باز داشته شده بودند.

﴿قَالَ إِن كُنتَ جِئۡتَ بِ‍َٔايَةٖ فَأۡتِ بِهَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ١٠٦ [الأعراف: ۱۰۶].

«گفت» فرعون به موسی‌ ÷، نه تو را در آنچه که گفتی تصدیق می‌کنم و نه تو را در آنچه خواستی اجابت می‌نمایم ولی «اگر معجزه‌ای آورده‌ای» از نزد خداوند أ چنان‌که ادعا می‌کنی «آن را حاضر کن» تا آن را مشاهده کنیم و در آن بنگریم «اگر از راستگویان هستی» در ادعای خود.

﴿فَأَلۡقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعۡبَانٞ مُّبِينٞ١٠٧ [الأعراف: ۱۰٧].

«پس موسی عصایش را افگند و بناگاه» در واقعیتی قابل رؤیت، به‌طور نمایان وبی هیچ‌گونه التباسی «اژدهایی آشکار شد» و چون فرعون این اژدهای واقعی را دید، متوحش گشته از جای خود برجست و فریاد زد؛ ای موسی‌! آن را بگیر! که‌به تو ایمان می‌آورم‌...! و موسی‌ ÷ آن را گرفت‌. ثعبان‌: اژدهای بزرگ نرینه است‌.

﴿وَنَزَعَ يَدَهُۥ فَإِذَا هِيَ بَيۡضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ١٠٨ [الأعراف: ۱۰۸].

«و دست خود را بیرون کشید» یعنی‌: موسی‌ ÷ دست خود را از گریبان خویش‌خارج کرد، یا آن را از زیر بغل خویش بیرون کشید «پس بناگاه برای تماشاگران‌سپید و درخشنده پدیدار شد» یعنی‌: دست وی به‌گونه‌ای سپید و درخشان پدیدار شد و از آن چنان نوری ساطع می‌گشت که برای هر بیننده‌ای آشکار بود، بی‌آن‌که آن سپیدی به علت پیسی و عیب دیگری باشد.

﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٞ١٠٩ [الأعراف: ۱۰٩].

«ملاء» یعنی‌: اشراف «از قوم فرعون با یک‌دیگر گفتند» هنگامی که تبدیل شدن عصا را به اژدها و درخشان شدن دست موسی‌ ÷ را بی هیچ‌گونه پیسی یا عیب دیگری مشاهده کردند؛ «بی‌شک این شخص» یعنی‌: موسی‌ ÷ «ساحری داناست» یعنی‌: او در علم سحر، بسیار داناست‌.

همین سخن در سوره «شعراء»، در حکایت از زبان فرعون نه اشراف قومش بیان شده است پس طریق جمع کردن در میان دو آیه این است که‌: یا فرعون و اشراف قومش هردو این سخن را گفتند، یا در آغاز، فرعون این سخن را گفت، سپس اشراف قوم، سخنش را مبنا قرار دادند.

﴿يُرِيدُ أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُمۡۖ فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ١١٠ [الأعراف: ۱۱۰].

آن‌گاه برخی به برخی دیگر گفتند، یا فرعون به آنان گفت‌: «می‌خواهد شما را از سرزمینتان» که سرزمین مصر بود «بیرون کند پس چه می‌فرمایید» یعنی‌: درباره موسی چه رأی و نظری دارید و چه دستور می‌دهید؟ گویی فرعون می‌خواست چنین وانمود کند که او اجراکننده اوامر آنهاست در حالی‌که فقط چند لحظه قبل (انا ربکم الاعلی‌) می‌گفت‌.

﴿قَالُوٓاْ أَرۡجِهۡ وَأَخَاهُ وَأَرۡسِلۡ فِي ٱلۡمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ١١١ [الأعراف: ۱۱۱].

«گفتند» اشراف قوم فرعون در پاسخ وی‌: «ای فرعون‌! او و برادرش را بازدار» یعنی‌: موسی و برادرش را باز دار و مجازات آنها را تا زمانی دیگر به تأخیر انداز «و گردآورندگانی را به شهرها بفرست» یعنی‌: گروهی را در شهرهایی که ساحران در آن زندگی می‌کنند، بفرست‌.

﴿يَأۡتُوكَ بِكُلِّ سَٰحِرٍ عَلِيمٖ١١٢ [الأعراف: ۱۱۲].

«تا» آن گروه گماشته «هر ساحر دانایی را» که در فن سحر مهارت داشته و به این فن بسیار دانا و آشناست «نزد تو آورند» شایان ذکر است که سحر در آن زمان، رواج و رونق بسیاری داشت‌.

﴿وَجَآءَ ٱلسَّحَرَةُ فِرۡعَوۡنَ قَالُوٓاْ إِنَّ لَنَا لَأَجۡرًا إِن كُنَّا نَحۡنُ ٱلۡغَٰلِبِينَ١١٣ [الأعراف: ۱۱۳].

«و ساحران نزد فرعون آمدند» یعنی‌: فرعون گروهی را به شهرها فرستاد و آنها ساحران را جمع کردند و نزد فرعون آوردند «و گفتند: همانا ما را مزدی می‌باید اگر غالب شویم» ساحران از فرعون خواستند تا اگر با سحر خویش بر موسی‌ ÷ غالب شدند، برای‌شان پاداشی درخور و شایسته مقرر دارد.

﴿قَالَ نَعَمۡ وَإِنَّكُمۡ لَمِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ١١٤ [الأعراف: ۱۱۴].

فرعون در پاسخ آنان «گفت‌: آری‌! و مسلما شما از مقربان خواهید بود» یعنی‌: قطعا اگر غالب شوید، برایتان پاداشی بزرگ خواهد بود و به علاوه آن، نزد من‌مقام و قربی ویژه نیز خواهید یافت‌. یعنی‌: او به آنان وعده منصب و مقام را داد.

﴿قَالُواْ يَٰمُوسَىٰٓ إِمَّآ أَن تُلۡقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ نَحۡنُ ٱلۡمُلۡقِينَ١١٥ [الأعراف: ۱۱۵].

«گفتند: ای موسی‌! اول تو می‌افگنی» عصایت را «یا این‌که ما می‌افگنیم‌«؟ یعنی‌: انتخاب نوبت با تو است‌. این سخن را گفتند تا اعتمادبه‌نفس خویش را در این کار به نمایش گذاشته و چنین وانمود کنند که پیروز میدان خواهند بود؛ هرچند که نوبت آخر از آنان باشد.

﴿قَالَ أَلۡقُواْۖ فَلَمَّآ أَلۡقَوۡاْ سَحَرُوٓاْ أَعۡيُنَ ٱلنَّاسِ وَٱسۡتَرۡهَبُوهُمۡ وَجَآءُو بِسِحۡرٍ عَظِيمٖ١١٦ [الأعراف: ۱۱۶].

موسی‌ ÷ در پاسخشان «گفت‌: شما بیفگنید» موسی‌ ÷ ترجیح داد تا آنان شروع کننده باشند و این خود، نشانه این واقعیت بود که او به آنها اهمیتی نمی‌دهد و از آنچه با خود آورده‌اند، ترس و واهمه‌ای ندارد زیرا موسی‌ ÷ یقین کامل داشت که هیچ چیز بر معجزه غالب نمی‌شود. نقل است که‌: حکمت درمقدم ساختن ساحران این بود تا مردم کار آنها را بنگرند و در آن خوب تأمل کنند و چون از مشاهده باطل بزک‌کرده آنها فارغ شوند، آن‌گاه حق آشکار و روشن در میان آید، که قطعا در این هنگام، اثر آن در نهادشان عمیق‌تر خواهد بود «پس چون افگندند» ساحران ریسمانها و عصاهای خود را «دیدگان مردم را به سحر بستند» یعنی‌: آنان با باطل بزک‌کرده و آرایش‌داده خویش و با نیروی خیالی‌ای که جادوگران، شعبده‌بازان و فن‌آوران عرصه تردستی و حقه‌بازی در دیگران می‌افگنند، چشمان مردم را از این‌که بتوانند ادراکی درست و واقعی داشته باشند، فروبستند «و مردم را به هول و هراس انداختند» ترس و هراس سختی در دل‌های مردم افگندند «و سحری بزرگ در میان آوردند» در چشمهای بینندگان و تماشاگران‌؛ هرچند که سحرشان در واقع امر، هیچ حقیقتی نداشت و نوعی از سحربود که خیال‌افگنی و تردستی بیش نیست‌. [۶۳] در روایات آمده است که ساحران فرعون در زیر طنابها و عصاهایشان ماده «زئبق» را جاسازی کردند و چون آن ماده براثر نیروی حرارت به تمدد آغاز کرد، طناب‌ها و عصاهای‌شان نیز به حرکت وجنب‌وجوش در آمد.

﴿۞وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۖ فَإِذَا هِيَ تَلۡقَفُ مَا يَأۡفِكُونَ١١٧ [الأعراف: ۱۱٧].

«و به موسی وحی فرستادیم که عصای خود را بیفگن‌! پس» عصایش را انداخت و اژدها شد و «آنچه را به دروغ ساخته بودند» از ریسمانها و عصاها «فروبلعید» حق تعالی ساخته‌هایشان را دروغ نامید زیرا آن ساخته‌ها در واقع دارای هیچ حقیقتی نبود بلکه شعبده‌بازی و خیال‌افکنی‌ای بی‌اساس و دروغین بود و بس‌.

﴿فَوَقَعَ ٱلۡحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١١٨ [الأعراف: ۱۱۸].

«پس حق واقع شد» یعنی‌: حق با آنچه که موسی‌ ÷ با خود آورده بود، آشکار و روشن گشت «و آنچه آنان می‌کردند» از سحر «باطل شد» یعنی‌: بطلان سحرشان آشکار شد.

﴿فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ وَٱنقَلَبُواْ صَٰغِرِينَ١١٩ [الأعراف: ۱۱٩].

«پس مغلوب شدند» فرعون و پیروانش و ساحران «در آنجا» یعنی‌: در آن صحنه‌ای که سحر خویش را به میدان افگندند و «بازگشتند» از آن صحنه و میدان «خوار شده» و خرد و ذلیل و شکست‌خورده، با کارها و کوشش‌های برباد رفته‌.

﴿وَأُلۡقِيَ ٱلسَّحَرَةُ سَٰجِدِينَ١٢٠ [الأعراف: ۱۲۰].

«و ساحران» بی‌اختیار «به سجده در افتادند» زیرا آنها از آنچه دیده بودند، سخت تکان خورده و به حقیقت ماجرا پی برده بودند لذا برای خدای به سجده درافتادند.

﴿قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٢١ رَبِّ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١٢٢ [الأعراف: ۱۲۱-۱۲۲].

«گفتند» ساحران «به پرودگار عالمیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون» آنها دانستند که کار موسی‌ ÷ سحر نیست و امکان ندارد که معجزه وی ساخت دست بشر باشد لذا این حقیقت را به صراحت اعلام کردند که به پروردگارجهانیان‌؛ پروردگار موسی و هارون ایمان آورده‌اند تا گمانه‌زنانی از قوم فرعون در این گمان نیفتند که سجده آنها برای فرعون بوده است‌.

﴿قَالَ فِرۡعَوۡنُ ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَمَكۡرٞ مَّكَرۡتُمُوهُ فِي ٱلۡمَدِينَةِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَاۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ١٢٣ لَأُقَطِّعَنَّ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَرۡجُلَكُم مِّنۡ خِلَٰفٖ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّكُمۡ أَجۡمَعِينَ١٢٤ [الأعراف: ۱۲۳-۱۲۴].

«فرعون گفت‌: آیا پیش از آن‌که من به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید»؟ این پرسش، ناشی از سوء اندیشه و سبکی خرد فرعون بود زیرا او از این امر غفلت یا تغافل کرد که ایمان آوردن به حق، به اجازه کسی مربوط نیست، چرا که نجات انسان، در گرو این ایمان و نابودی وی در ترک آن است پس چگونه حرکت به‌سوی نجات و فرار از ورطه هلاک، به اذن کسی نیازمند است‌؟ اما فرعون که غرق خودپرستی بود، به سخن خویش چنین ادامه داد: «قطعا این مکری است که آن را در این شهر اندیشیده‌اید» یعنی‌: این نیرنگی است که شما ساحران به همدستی موسی ـ براساس قرار و توافقی که از قبل با یک‌دیگر داشته‌اید ـ درشهر به راه انداخته‌اید «تا از آن» یعنی‌: از شهر مصر «اهل آن را» از قبطیان «بیرون کنید» و خود بر آن مسلط شوید و با بنی‌اسرائیل در آن حاکم گردید. معنای‌: (فی‌الـمدینه‌) این است‌: شما این نیرنگ و توطئه را هنگامی سازماندهی و تدارک دیدید که در شهر بودید، قبل از آن‌که با موسی به میدان خارج از شهر جهت مبارزه بیرون آیید «پس به زودی خواهید دانست» که‌: «البته دستها و پاهایتان را به خلاف یک‌دیگر» یعنی‌: پای راست و دست چپ، یا پای چپ و دست راست هریک از شما را «می‌برم، آن‌گاه همگی‌تان را» بدون استثنا «به دار می‌آویزم» بر تنه‌های درختان خرما.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ١٢٥ [الأعراف: ۱۲۵].

«گفتند» ساحران‌؛ هرچه خواهی بکن، ما از مرگ هیچ پروایی نداریم زیرا «ما به‌سوی پرورگارمان باز خواهیم گشت» و به او روی خواهیم آورد و یقین داریم که به‌زودی خدای تو را در قبال این عملت مجازات خواهد کرد و با ما ـ به پاداش آنچه که در راه وی به جان خریده‌ایم ـ به نیکویی رفتار خواهد نمود.

پس هنگامی که فرعون ساحران را به عذاب دنیا هشدار داد، ایشان او را به عذاب الهی در آخرت هشدار دادند.

﴿وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ إِلَّآ أَنۡ ءَامَنَّا بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتۡنَاۚ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَيۡنَا صَبۡرٗا وَتَوَفَّنَا مُسۡلِمِينَ١٢٦ [الأعراف: ۱۲۶].

«و بر ما عیب و ایراد نمی‌گیری» و ما را کینه‌توزانه مجازات نمی‌کنی «جز برای این‌که ما به معجزات پروردگارمان ـ هنگامی‌که برایمان آمد ـ ایمان آوردیم» با آن‌که این ایمان آوردن، یقینا شرفی بزرگ و خیری کامل است و آراسته شدن به این شرف بزرگ و این خیر و کمال، مستوجب درود و شادباش و تحسین است، نه عیب و انکار و انتقام‌گیری‌.

آن‌گاه ساحران، گفت‌وگو با فرعون را فروگذاشته روی سخن به جناب معبود برحق خویش آوردند، تحفه نیاز پیشکش کردند و با سپردن کار خویش به او گفتند: «پروگارا! بر ما شکیبایی فرو ریز» یعنی‌: چنان بارشی از صبر و شکیبایی بر ما فروریز که ریزش قطرات نورانی و اطمینان‌بخش آن، کاملا غرقمان گرداند. بدین‌گونه بود که آنها بلیغ‌ترین و کاملترین انواع صبر را درخواست کردند زیرا اولا بر عذابی که از سوی فرعون در شرف فرودآمدن بود، آمادگی عام و تام داشتند و خود این درخواست، نشانه روشن این آمادگی است و ثانیا هدف‌شان از این درخواست این بود که خود را به پایداری در راه حق و ثابت‌قدمی بر ایمان مصمم ساخته و با استقامت، پیمانی استوار ببندند، از آنجا که به پروردگار استقامت پیوسته‌اند «و ارواحمان را در حالی قبض کن که مسلمان باشیم» نه تحریف‌گر وتقلب‌گر، نه تبدیل‌کننده باطل به حق و نه فریفته باطل و باطل‌پرستان، یا فریبنده مردم از راه راستی‌.

از سدی روایت شده‌است که گفت‌: «فرعون همه آن ساحران را کشت و قطعه‌قطعه‌شان کرد». ابن‌عباس س می‌گوید: «آنها در آغاز روز ساحرانی فریبگر و در آخر آن، شهدایی پاکیزه روح پاک‌پیکر بودند».

﴿وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِيُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَيَذَرَكَ وَءَالِهَتَكَۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡ وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ١٢٧ [الأعراف: ۱۲٧].

«و اشراف از قوم فرعون گفتند: آیا موسی و قومش را رها می‌کنی تا در زمین فساد کنند»؟ با افگندن پراکندگی، برهم‌زدن وحدت و یکپارچگی و نابود کردن دینی که‌مردم این سرزمین بر آن قرار دارند؟ این‌گونه است که دعوت به‌سوی حاکمیت خداوند أ و براندازی حاکمیت طاغوت، از نظر طاغوتیان، فسادافگنی در زمین شناخته می‌شود «و» آیا موسی را رها می‌کنی تا «تو را رها کند»؟ یعنی‌: ازعبادتت برائت جسته و به پرستشت گردن ننهد «و» همچنان، عبادت «معبودانت را» رهاکند؟ به قولی‌: فرعون بتانی داشت که قومش آنها را به قصد قربت می‌پرستیدند و به قولی‌دیگر: فرعون خود، خورشید را می‌پرستید «فرعون گفت‌: به زودی پسرانشان را می‌کشیم و دخترانشان را زنده نگاه می‌داریم» یعنی‌: فرزندان ذکور بنی‌اسرائیل را می‌کشیم و فرزندان اناثشان را برای خدمتکاری و کنیزی، زنده نگاه می‌داریم‌.

این دومین فرمان از سوی فرعون بر این جنایت بود؛ زیرا او قبل از تولد موسی‌ ÷ نیز ـ به سبب پیشگویی منجمان ـ با بنی‌اسرائیل چنین کرده بود، اما در عمل، خلاف برنامه‌ریزی وی تحقق یافت زیرا به فرمان الهی، موسی‌ ÷ در درون کاخش پرورش یافت «و ما بر آنان مسلطیم» یعنی‌: بر بنی اسرائیل برتریم و با قهر و غلبه خویش، بر آنان دست بالا را داریم پس آنان مقهور و محکوم ما هستند و هرچه بخواهیم با آنان می‌کنیم‌. ولی فرعون از آنچه که خدای سبحان برای وی وپیروانش برنامه‌ریزی کرده بود، غافل بود و نمی‌دانست که چه فرجام شومی در انتظار وی است‌!.

﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ١٢٨ [الأعراف: ۱۲۸].

«موسی به قوم خود گفت» آن گاه که ایشان از این تهدید فرعون به وحشت افتادند «از خدا مدد طلب کنید و صبر نمایید» بر این محنت «چراکه زمین از آن خداونداست، آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد، به میراث می‌دهد» این وعده‌ای ازسوی موسی‌ ÷ به قومش، به پیروزی بر فرعون و قوم وی است‌. سپس آنان را بشارت داد به این‌که‌: «و عاقبت از آن پرهیزگاران است» یعنی‌: عاقبت نیک وسرانجام ستوده و پسندیده در دنیا و آخرت، از آن بندگان پرهیزگار حق تعالی، یعنی من و همراهان من است‌. عاقبت هر چیز: آخر آن است‌.

﴿قَالُوٓاْ أُوذِينَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِيَنَا وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَاۚ قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُهۡلِكَ عَدُوَّكُمۡ وَيَسۡتَخۡلِفَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرَ كَيۡفَ تَعۡمَلُونَ١٢٩ [الأعراف: ۱۲٩].

بنی اسرائیل غرولندکنان از روی شک و تردید «گفتند» ای‌موسی‌! «پیش از آن‌که تو نزد ما بیایی» به عنوان پیامبر «مورد آزار قرار گرفتیم» هنگامی که فرعون قبل از تولدت، فرزندان ذکور ما را می‌کشت «و بعد از آن‌که به‌سوی ما آمدی» به‌عنوان پیامبر، نیز مورد آزار قرار گرفتیم زیرا هم اکنون نیز فرزندان ذکورمان به قتل می‌رسند. به قولی دیگر معنی این است‌: قبل از آن‌که تو نزد ما بیایی، مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم‌؛ با به‌کارگرفتنمان از سوی فرعون در اعمال شاقه بدون مزد و بعد از آن‌که نزد ما آمدی، نیز مورد اذیت و آزار قرار گرفتیم‌؛ با ترسی که هم اکنون در مورد خود و فرزندان و خانواده‌هایمان داریم‌. «گفت» موسی‌ ÷ «امید است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند و شما را در زمین خلیفه گرداند» یعنی‌: به شما در زمین فرمانروایی و پادشاهی عنایت کند. این تصریحی است بر آنچه که موسی‌ ÷ قبلا به‌طور رمزگونه و سربسته به آن اشاره کرده بود، آنجا که گفت‌: (زمین از آن خداست، آن را به هرکس از بندگانش که‌بخواهد به میراث می‌دهد...) «۱۲۸». «آن‌گاه بنگرد که چگونه عمل می‌کنید» آیا شما نیز همانند فرعون و قومش استکبار می‌ورزید، یا به شیوه‌ای عمل می‌کنید که مورد رضای حق تعالی است‌.

﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِينَ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَذَّكَّرُونَ١٣٠ [الأعراف: ۱۳۰].

«و در حقیقت ما آل فرعون را» مراد از آل فرعون در اینجا، قوم وی است «به قحطی‌ها گرفتار کردیم» یعنی‌: به خشکسالی‌ها و قحطی‌های پیاپی و مصیبت‌بار «و به نقصان میوه‌ها» به‌سبب عدم فرود آمدن باران و بسیاری آفات و بلیات «باشد که عبرت گیرند» و پند بپذیرند و در نتیجه از گمراهی باز گردند؛ زیرا مردم در سختی‌ها، نرمدل‌تر و فروتن‌تر اند.

﴿فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةٞ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓۗ أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٣١ [الأعراف: ۱۳۱].

«پس هنگامی که حسنه‌ای به آنان روی می‌آورد» مراد از حسنه ؛ گشایش و فراوانی نعمت و ارزانی نرخ‌هاست «می‌گفتند: سزاوار این هستیم» یعنی‌: این نعمت‌ها را بر اساس لیاقت و استحقاق خودمان به دست آورده‌ایم و این از شایستگی‌های خود ماست «و اگر به آنان ناخوشی‌ای می‌رسید» چون خشکسالی و قحطی و بسیاری امراض و مانند آن از بلیات «به موسی و همراهان او شگون بد می‌زدند» یعنی می‌گفتند: این همه از شومی آنهاست‌! «آگاه باشید که شگون بد آنان تنها نزد خداست» یعنی‌: سبب و منشأ خیر و شر و گشایش و قحطی‌ای که به آنان می‌رسد، همه از نزد خداوند متعال است، نه از نزد موسی و همراهانش‌. این پاسخی است به آنان به‌همان شیوه اعتقاد و فهم خودشان، به همین دلیل‌؛ از خیر وشری که به قدر خداوند متعال و حکمت و مشیت وی جاری می‌شود، به «طائر» یعنی فال و شگون تعبیر شد و این از باب «مشاکله» [۶۴] است لذا مراد از آن، اثبات اعتقاد به فال و شگون نیست‌. «ولی بیشتر آنان نمی‌دانند» این حقیقت را که همه چیز از نزد خداوند متعال است بلکه فقط از روی جهل و نادانی، خیر و شر را به غیر خداوند متعال نسبت می‌دهند.

﴿وَقَالُواْ مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَايَةٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَكَ بِمُؤۡمِنِينَ١٣٢ [الأعراف: ۱۳۲].

«و گفتند» قوم فرعون، ای موسی‌! «هر گونه نشانه شگرفی برای ما بیاوری که به وسیله آن ما را سحر کنی، ما به تو ایمان آورنده نیستیم» عناد و اصرار بر کفر و فساد، چنان با جان و روانشان درهم آمیخته بود که ادعا کردند؛ میان معجزه و سحر هیچ‌گونه فرقی نیست و بر مبنای این پندار بود که به موسی گفتند: اگر بسان ساحران که با سحر خویش پدیده‌های شگرفی می‌آورند؛ تو نیز به ما هرچه بیاوری تا ما را از این راه و روش‌مان برگردانی، ما به تو ایمان نمی‌آوریم‌. بدین‌گونه، خواستند موسی‌ ÷ را کاملا از ایمان آوردن خود مأیوس کنند تا دیگر دعوت حق را به آنان پیشکش نکند.

﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ وَٱلۡجَرَادَ وَٱلۡقُمَّلَ وَٱلضَّفَادِعَ وَٱلدَّمَ ءَايَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ وَكَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ١٣٣ [الأعراف: ۱۳۳].

«پس برآنان طوفان را فرستادیم» طوفان‌: سیلی سخت و فراگیر است که زمین را غرق و منازل و درختان را نابود می‌کند. به قولی دیگر: مراد از طوفان‌؛ مرگ است «و ملخ» را فرستادیم تا کشتزارهایشان را بخورد و فوج ملخ چنین کرد «و قمل» یعنی‌: شپش و کنه‌ریز را فرستادیم‌. به قولی‌: «قمل»، ملخ کوچک (ملخ‌پیاده‌) است قبل از آن‌که بپرد. به قولی دیگر: کک است «و غوک‌ها» رافرستادیم‌. غوک (قورباغه): حیوان معروفی است که در آب زندگی می‌کند «و خون را» فرستادیم‌. روایت شده است که رود نیل بر آنان خون سیلان کرد. به قولی دیگر: مراد از آن، خون‌بینی است‌. آری‌! اینها را فرستادیم «به صورت نشانه‌هایی مفصل» یعنی‌: روشن و آشکار «و باز هم استکبار کردند» یعنی‌: بعد از فرود آوردن این نشانه‌ها، باز هم از ایمان به خداوند متعال تکبر ورزیدند «و قومی مجرم بودند» که به حق راه نیافته و از باطل دست نمی‌کشیدند.

﴿وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَۖ لَئِن كَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَكَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ١٣٤ [الأعراف: ۱۳۴].

«و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد» با آفات و بلیاتی که ذکر شد. به قولی‌: مراد از عذاب در اینجا، طاعون است که فقط در یک روز هزاران تن از قبطیان را به‌کام خود کشید «گفتند: ای موسی‌! پروردگارت را به آن عهدی که نزد تو دارد، برای‌ما بخوان» یعنی‌: او را به آن اسماء و ادعیه‌ای که به تو وحی کرده است، یا به‌آنچه که تو را به وسیله آن به نبوت مخصوص گردانیده است، برای ما بخوان‌. یا برای ما درحالی دعا کن که به عهد و پیمانی که از حق تعالی نزد خود داری، متوسل می‌گردی «اگر این عذاب را از ما برطرف کنی، حتما به تو ایمان می‌آوریم» یعنی‌: نبوتت را تصدیق می‌کنیم «و بنی‌اسرائیل را قطعا با تو می‌فرستیم» که با تو به سرزمین مقدس بروند.

﴿فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ١٣٥ [الأعراف: ۱۳۵].

«و چون عذاب را ـ تا مدتی که آنان بدان رسنده‌اند ـ از آنان برداشتیم» یعنی‌: تامدتی که برای هلاک‌ساختن‌شان به وسیله غرق مقرر کرده بودیم «بناگاه عهد می‌شکستند» و آن پیمانی را که داده بودند، بی‌محابا پشت‌پا می‌زدند، هم از این رو برخلاف آنچه که قبلا بدان متعهد گردیده بودند، از فرستادن بنی‌اسرائیل با موسی‌ ÷ امتناع ورزیدند.

﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ١٣٦ [الأعراف: ۱۳۶].

«سرانجام از آنان انتقام گرفتیم» چرا که عهدشکنی کردند «و در دریا غرقشان ساختیم، به‌سبب آن‌که آیات ما را دروغ می‌انگاشتند و از آنها غافل بودند» یعنی‌: در نشانه‌های شگرف ما هیچ نمی‌اندیشیدند.

﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ١٣٧ [الأعراف: ۱۳٧].

«و به آن قومی که به استضعاف کشیده می‌شدند» یعنی‌: به بنی‌اسرائیل که با کشته‌شدن و خدمتکاری فرعون و قومش، پیوسته به خواری و تحقیر کشیده می‌شدند «مشارق و مغارب سرزمینی را که در آن برکت نهادیم» و سرزمین فلسطین بود «به میراث دادیم» برکت نهادن در سرزمین فلسطین‌؛ بیرون آوردن میوه‌ها ومحصولات زراعتی در آن به بهترین و سودبارترین شکل است زیرا سرزمین فلسطین، حاصلخیزترین و آماده‌ترین سرزمین‌ها برای کشاورزی است «و وعده‌نیک پروردگارت بر بنی‌اسرائیل تحقق یافت» یعنی‌: آن وعده به شکل کامل خودتحقق و استمرار یافت، که عبارت بود از: ﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥ [القصص: ۵]. «می‌خواهیم بر کسانی که در زمین به استضعاف کشیده شده‌اند، منت نهاده و ایشان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم‌». «به سبب آن‌که صبر کردند» بر آنچه که به آنان از سوی فرعون و قومش می‌رسید، همین‌گونه بر جهاد در راه خدا أ نیز صبر وپایداری کردند «و آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند» از آبادیها و قصرها و کارخانه‌ها «و آنچه که بر می‌افراشتند» از بوستانها «ویران کردیم» به قولی‌: (یعرشون‌) به معنای «یبنون» است، یعنی‌: کاخ‌های استواری را که بنا می‌کردند، کاملا ویران کردیم‌. آری‌! خداوند متعال فلسطین را به بنی‌اسرائیل داد ـ هنگامی‌که مسلمان بودند ـ و اکنون آن را به ما داده است زیرا ما مسلمان هستیم و آنها کافر پس فلسطین امروز و فردا از آن مسلمانان است و بر آنان است که آن را از چنگ دشمن بازگیرند.

﴿وَجَٰوَزۡنَا بِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡبَحۡرَ فَأَتَوۡاْ عَلَىٰ قَوۡمٖ يَعۡكُفُونَ عَلَىٰٓ أَصۡنَامٖ لَّهُمۡۚ قَالُواْ يَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا كَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ قَالَ إِنَّكُمۡ قَوۡمٞ تَجۡهَلُونَ١٣٨ [الأعراف: ۱۳۸].

«و بنی‌اسرائیل را از دریا گذراندیم» یعنی‌: به آنان قدرت و توان عبور از «دریای سرخ» را دادیم، آن‌گاه که موسی با عصایش به آن دریا زد و آب دریا از هم شکافته شد و ایشان از آن عبور کردند «تا به قومی رسیدند که بر بتان خویش مجاورت می‌کردند» یعنی‌: بتان خود را عبادت می‌کردند. به قولی‌: آنان از قبیله «لخم» بودند و بتانشان عبارت بود از: تمثال‌های گاو. به قولی دیگر: آن قوم از کنعانیان بودند. «گفتند» بنی‌اسرائیل «ای موسی‌! همان‌گونه که برای آنان خدایانی است، برای ما نیز معبودی قرار ده» یعنی‌: برایمان بتی قرار ده که آن را پرستش‌کنیم، همان‌گونه که این قوم بتانی را می‌پرستند «گفت‌: به‌راستی شما قومی هستیدکه نادانی می‌کنید» زیرا شما چنان معجزات و نشانه‌های روشنی را مشاهده کردید که هرکس کمترین علم و دانایی‌ای می‌داشت، بعد از مشاهده آنها، از پرستش غیرحق تعالی وحشت می‌کرد و سخت تکان می‌خورد، اما شما در جهل و عناد و رنگ‌به‌رنگ‌شدن، سرسخت‌ترین خلق خدا هستید زیرا با وجود مشاهده آن همه معجزات، چنین درخواست وقیحانه‌ای را عنوان می‌کنید.

در روایات آمده است‌: یاران رسول‌خدا ص دیدند که مشرکان درختی به‌نام «ذات‌انواط» را به پرستش گرفته و سلاح خویش را بر آن می‌آویزند پس به رسول خدا ص گفتند: «برای ما نیز ذات‌انواطی قرار دهید چنان‌که آنها ذات‌انواطی دارند»! رسول خدا ص برآشفتند و فرمودند: «نزدیک است شما نیز همان سخنی را بگویید که قوم موسی به وی گفتند: برای ما خدایی قرار ده چنان‌که آنان خدایانی دارند»!.

﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ مُتَبَّرٞ مَّا هُمۡ فِيهِ وَبَٰطِلٞ مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٩ [الأعراف: ۱۳٩].

آن‌گاه موسی‌ ÷ بر جهل آنان تأکید نهاده گفت‌: «در حقیقت آنچه این‌گروه» بت پرست «در آنند» از پرستش بتان «بر باد و نابود است» تبار: نابودی و تباهی است «و آنچه انجام می‌دادند باطل است» یعنی‌: تمام اعمالی که انجام می‌دادند ـ و از جمله پرستش بتان ـ بر باد و بی‌بنیاد است پس ای قوم جاهل من‌! چرا از حق دلتنگ شده و دنبال این مزخرفات می‌گردید؟.

﴿قَالَ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِيكُمۡ إِلَٰهٗا وَهُوَ فَضَّلَكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ١٤٠ [الأعراف: ۱۴۰].

«گفت» موسی‌ ÷ «آیا غیر از خدا معبودی برای شما بجویم» یعنی‌: چگونه غیر از خدا أ معبودی برای شما بجویم درحالی‌که شما نشانه‌ها و معجزات بزرگی را از جانب حق تعالی مشاهده کرده‌اید که حتی مشاهده بعضی از آنها هم برای گرایشتان به یگانه‌پرستی کافی بود، آخر چگونه چنین کنم‌: «با آن‌که او شما را بر جهانیان» زمانتان «برتری داده است‌«؟ با نعمت هایی که بر شما بخشیده است‌؛ چون نابودکردن دشمنانتان، جانشین‌ساختنتان در زمین، بیرون کردنتان از زیر بار خواری و پستی به‌سوی جایگاه برتری و عزت و هدایت نمودنتان به‌سوی دین حق‌؟ چگونه این همه نعمت معبود یگانه را با پرستش غیر وی پاسخ می‌دهید؟!

نسفی به مناسبت این آیه چنین روایت کرده‌است‌: «یهودی‌ای به حضرت علی س گفت‌: شما بعد از درگذشت پیامبرتان ـ قبل از آن‌که حتی آب وی [۶۵] خشک شود ـ باهم اختلاف کردید! علی س در پاسخ وی فرمود: شما هنوز آب‌پاهایتان‌ [۶۶] خشک نشده بود که به موسی‌ ÷ گفتید: بتی را برای ما خدا قرارده‌«!!.

﴿وَإِذۡ أَنجَيۡنَٰكُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡۚ وَفِي ذَٰلِكُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّكُمۡ عَظِيمٞ١٤١ [الأعراف: ۱۴۱].

«و یاد کنید هنگامی که شما را از دست فرعونیان نجات دادیم، که شما را سخت شکنجه می‌کردند؛ پسرانتان را می‌کشتند و دخترانتان را زنده می‌گذاشتند» و شما را با چنان عذاب سختی تعذیب می‌کردند تا بدانجا که به آن عذاب عادت کرده بودید، همانند شتری که به چراگاه خویش عادت می‌کند پس چگونه بعد از نجات از چنان عذابی، بازهم دیگران را با ما شریک می‌گردانید؟ «و در این» نجات دادنتان اززیانها و عذابهای بزرگ «برای شما از جانب پروردگارتان آزمایشی بزرگ بود» یعنی‌: نعمت بزرگی بود که خداوند أ شما را با آن نعمت، آزمایش و امتحان می‌کرد که‌آیا به حق شکرگزاری وی قیام می‌کنید یا خیر؟

﴿وَوَٰعَدۡنَا مُوسَىٰ ثَلَٰثِينَ لَيۡلَةٗ وَأَتۡمَمۡنَٰهَا بِعَشۡرٖ فَتَمَّ مِيقَٰتُ رَبِّهِۦٓ أَرۡبَعِينَ لَيۡلَةٗۚ وَقَالَ مُوسَىٰ لِأَخِيهِ هَٰرُونَ ٱخۡلُفۡنِي فِي قَوۡمِي وَأَصۡلِحۡ وَلَا تَتَّبِعۡ سَبِيلَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ١٤٢ [الأعراف: ۱۴۲].

«و با موسی، سی شب وعده گذاشتیم» از جمله گرامیداشت و تجلیل خداوند أ از موسی‌ ÷، تعیین این مدت به‌عنوان موعدی برای مناجات و سخن گفتن با وی بود. شاید بردن او به این میعادگاه برای آن بود تا حق تعالی بر ایمان و یقینش بیفزاید چنان‌که با محمد ص در شب «اسراء و معراج» چنین کرد ونیز برای آن بود تا با وی پیمان ببندد و تورات را به وی بسپارد پس موسی‌ ÷ به میعادگاه رفت و آن مدت را روزه گرفت «و آن میعاد را با ده شب دیگر به اتمام رساندیم تا آن‌که میعاد پروردگارش در چهل شب به سر آمد» یعنی‌: بعد از آن‌که موسی‌ ÷ به وعده‌گاه رفت، بر آن میعاد، ده شب دیگر افزودیم‌.

بیشتر مفسران برآنند که آن چهل‌شب عبارت بود از: تمام ماه ذی‌القعده و ده روز از ماه ذی‌الحجه بنابراین، موسی‌ ÷ میقات را در روز عید قربان به اتمام رسانید و حق تعالی با وی در این روز سخن‌گفت‌. همچنین در همین روز بود که خداوند متعال، دین اسلام را برای حضرت محمد ص به اکمال رسانید چنان‌که می‌فرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا [المائدة: ۳]. «و موسی به برادرش هارون گفت» هنگامی که عازم کوه طور ـ میعادگاه مناجات با پرورگارش ـ بود «در میان قوم من جانشین من باش و در اصلاح» حال بنی‌اسرائیل «بکوش» با حسن سیاست، اداره امور آنان به مهربانی و رسیدگی دلسوزانه به اوضاع و احوال آنان «و از راه و روش فسادگران پیروی نکن» یعنی‌: راه عاصیان را نرو و یاور ستمگران نباش بلکه راه اهل صلاح و اصلاح را بپیمای‌. این سخن‌؛ نصیحت، بیدارباش و تذکری از سوی موسی به برادرش هارون بود و الا هارون خود، نزد خداوند متعال پیامبری بزرگ مقدار است‌.

﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِيقَٰتِنَا وَكَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ قَالَ رَبِّ أَرِنِيٓ أَنظُرۡ إِلَيۡكَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِي وَلَٰكِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَكَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِيۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٤٣ [الأعراف: ۱۴۳].

«و چون موسی به وعده‌گاه ما آمد» برای سخن‌گفتن با ما «و پروردگارش با او سخن گفت» یعنی‌: کلام خویش را بی‌واسطه و بدون کیفیت به او شنوانید. به قولی‌: موسی‌ ÷ کلام خداوند متعال را از تمام جهات شنید و آن هفتاد تنی که برای رفتن با وی به میعادگاه انتخاب شده بودند، نیز کلام حق را شنیدند «عرض‌کرد: پرورگارا! مرا به خویش بینا کن تا به‌سوی تو بنگرم». قتاده می‌گوید: «چون موسی کلام الهی را شنید، به دیدن وی نیز طمع بست و مشتاق دیدارش گردید». «فرمود» خدای سبحان «هرگز مرا نخواهی دید» با این چشم فانی در این دنیای فانی بلکه رؤیت من با چشمی ممکن است که باقی باشد، در سرایی که باقی و جاویدان است‌.

تعبیر ﴿لَن تَرَىٰنِي مفید آن است که موسی خداوند متعال را در وقتی که طالب دیدن وی شد، ندید، اما دیدن حق تعالی در آخرت به احادیث متواتر به اثبات رسیده است، چنان تواتری که بر آشنایان به سنت مطهر پیامبر ص مخفی نیست، هم ازاین‌رو، خداوند متعال نفرمود: «لن أری‌»: من هرگز دیده نمی‌شوم» بلکه فرمود: (لن ترانی‌: تو مرا نمی‌بینی‌). «ولی به کوه بنگر پس اگر بر جای خود قرارگرفت، مرا خواهی دید» یعنی‌: نه تو توان دیدن مرا داری و نه آنچه که از نظر جرم، صلابت و قوت از تو بزرگتر است ـ که عبارت از کوه می‌باشد ـ لذا اگر در هنگامی که من خود را به کوه می‌نمایانم، کوه بر جای خود قرار گرفت و متزلزل نشد «مرا خواهی دید» ولی اگر کوه از برداشت تجلی رؤیت من ناتوان گشت، بدان‌که تو از کوه ناتوان‌تری‌. این سخن به منزله ارائه تمثیلی برای موسی‌ ÷ به وسیله کوه است‌. «پس چون پروردگارش به کوه تجلی کرد» یعنی‌: به کوه ظهور کرد. تجلی یک چیز، نمایان شدن آن است «آن کوه را ریزریز کرد» یعنی‌: تجلی ذات حق، آن کوه را پخش و متلاشی کرد، چندان که کوه در هم فروریخت و به‌زمین همواری تبدیل شد. به قولی‌: آن کوه‌؛ کوه طور بود. در حدیث شریف مرفوع انس آمده است‌: «کوه در زمین فرو رفت». «و موسی بیهوش بر زمین افتاد» صعقا: مأخوذ از صاعقه است، یعنی‌: از هوش رفت و بر زمین فروافتاد. «وچون به خود آمد» از آن بیهوشی «گفت‌: تو منزهی» سبحانک‌: ای خدای سبحان‌! تورا تنزیه می‌کنم و به پاکی یاد می‌نمایم، به تنزیهی تمام «به درگاهت توبه کردم» از تکرار چنان درخواستی در دنیا «و من نخستین مؤمنانم» به تو، قبل از قوم خود که به عظمت و جلالت معترفند. در حدیث شریف آمده‌است که رسول خدا ص فرمودند: «حجاب پروردگار نور است، اگر آن را بردارد، انوار روی وی، تمام آنچه را که در منظرش از مخلوقاتش قرار می‌گیرند، می‌سوزاند».

﴿قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِي وَبِكَلَٰمِي فَخُذۡ مَآ ءَاتَيۡتُكَ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤ [الأعراف: ۱۴۴].

«فرمود: ای موسی‌! همانا من تو را به پیامها و به کلام خویش بر مردم برگزیدم» یعنی‌: تو را از میان مردم روزگارت به رسالت و شنوانیدن سخن خود ـ بی هیچ واسطه‌ای ـ مخصوص گردانیدم «پس آنچه را به تو عطا کرده‌ام، بگیر» یعنی‌: این شرف بزرگ و این فخر عظیم نبوت و حکمت، یا کلام ومناجات را بگیر «و از شکرگزاران باش» بر این عطای بزرگ و این اکرام سترگ‌.

﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ فَخُذۡهَا بِقُوَّةٖ وَأۡمُرۡ قَوۡمَكَ يَأۡخُذُواْ بِأَحۡسَنِهَاۚ سَأُوْرِيكُمۡ دَارَ ٱلۡفَٰسِقِينَ١٤٥ [الأعراف: ۱۴۵].

«و برای موسی در الواح از هر چیزی» یعنی‌: از هر آنچه که بنی‌اسرائیل در دین و دنیایشان به آن نیاز داشتند «موعظه‌ای» قراردادیم، که بنی‌اسرائیل و غیر آنان از آن پند و اندرز بگیرند «و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم» از احکامی که به روشنگری و تفصیل نیاز دارد «پس فرمودیم‌: آن را به قوت بگیر» یعنی‌: ای‌موسی‌! الواح را، یا موعظه‌ها و روشنگری‌های همراه با تفصیل را، با جدیت ونشاط بگیر و به آنچه در آنهاست، عمل کن‌. الواح‌: به‌قول راجح، الواح تورات بود «و به قومت دستور بده تا به بهترین آنچه در آن است عمل کنند» یعنی‌: به بهترین احکامی که در تورات است ـ از تکالیفی که پاداش آنها بیشتر است ـ عمل کنند. شایان ذکر است که صبر و پایداری در برابر نیرنگ و تجاوز دیگران، عفو وگذشت، عمل به عزیمت نه رخصت، انجام دادن احکام شرعی به نیکوترین وجه آن و ترک اعمال منهیه، از جمله بهترین موعظه‌ها و احکام تورات بود. بدین‌سان، موسی‌ ÷ مأمور شد تا خودش احکام تورات را با قوت و شدتی بیشتر از آنچه که قومش را بدان امر می‌کند، بگیرد و بدانها عمل کند «به‌زودی سرای نافرمانان را به شما نشان خواهم داد» تا از دیدن آن عبرت بگیرید. به قولی‌: مراد ازسرای نافرمانان، منازل کفار از ستمگران فرعونی و عمالقه است‌.

﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَإِن يَرَوۡاْ كُلَّ ءَايَةٖ لَّا يُؤۡمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلرُّشۡدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗا وَإِن يَرَوۡاْ سَبِيلَ ٱلۡغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلٗاۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ١٤٦ [الأعراف: ۱۴۶].

«به زودی کسانی را که در زمین به‌ناحق تکبر می‌ورزند، از آیات خود» یعنی‌: از فهم کتاب خود، یا از ایمان آوردن به آن «باز خواهم داشت» زیرا تکبر، فقط شایسته ذات من است «به‌طوری که اگر هر نشانه‌ای را بنگرند، به آن ایمان نیاورند» با وجود بسیاری نشانه‌ها و معجزه‌ها و دلالت روشن آنها بر حق «و اگر راه راستی را ببینند، آن را در پیش نگیرند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را راه خود قرار دهند، این» بازداشتن و رویگردان ساختن‌شان از نشانه‌های حق و مخالفت‌شان با حق «بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و از آن غافل ماندند» به غفلت عناد و اعراض، نه غفلت سهو و جهل‌. یعنی‌: حق تعالی دل‌هایشان را بدان جهت از ایمان و تصدیق به رسالت برگردانید که آنها به انگیزه استکبار و گردنکشی، بر تکذیب و رویگردانی از حق اصرار ورزیدند، به رغم آن‌که معجزات بسیاری را هم دیدند.

﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡۚ هَلۡ يُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٤٧ [الأعراف: ۱۴٧].

«و کسانی که آیات ما و دبدار آخرت را» یعنی‌: روبروشدن با آنچه را که در آخرت بدان وعده داده شده‌اند «تکذیب کردند، اعمال‌شان حبط شده است» با آن‌که این اعمال در جایگاهی قرار داشت که از آن امید منفعت برده می‌شد. حبط شدن‌: بی‌اثر شدن اعمالی است که صورت ظاهر آنها، صورت طاعت است‌؛ چون صدقه و صله رحم «آیا جز در برابر کار و کردارشان جزا می‌یابند»؟ یعنی‌: خداوند به هیچ وجه برآنها ستم نکرده و بر کیفری که سزاوار آن بوده‌اند، نیفزوده است‌.

﴿وَٱتَّخَذَ قَوۡمُ مُوسَىٰ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِنۡ حُلِيِّهِمۡ عِجۡلٗا جَسَدٗا لَّهُۥ خُوَارٌۚ أَلَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّهُۥ لَا يُكَلِّمُهُمۡ وَلَا يَهۡدِيهِمۡ سَبِيلًاۘ ٱتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَٰلِمِينَ١٤٨ [الأعراف: ۱۴۸].

«و قوم موسی پس از او» یعنی‌: پس از رفتنش به کوه طور «از زیورهای خود» یعنی‌: از زیورهایی که در شب گریز خود، از مصریان به عاریت گرفته بودند «مجسمه گوساله‌ای برای خود ساختند» یعنی‌: تمثالی از گوساله کامل بی روحی «که صدای گاو داشت» آن‌گاه این گوساله را به خدایی گرفتند. شایان ذکر است که گاوپرستی عادتی از عادات قوم فرعون بود. خوار: صدای گاو است، چون بانگ برکشد.

روایت شده‌است که موسی با قوم خود وعده گذاشت که به مدت سی شب به طور برود و پس از آن، از میعادگاه برگردد. اما چون مأمور شد که ده شب دیگر را بر آن مدت بیفزاید، نتوانست سر قرار معین به‌میان قومش بازگردد. دراین هنگام «سامری» که بنی‌اسرائیل از وی حرف‌شنوی داشتند، به آنان گفت‌: با شما زیوراتی از کسان فرعون است که آنها را به عاریت گرفته بودید تا خود را در مراسم عید بیارایید و اکنون که خداوند کسان او را غرق کرده، آن زیورات را نزد من آورید. بنی‌اسرائیل از وی اطاعت کرده زیورات را به وی سپردند و او از آنها تمثال گوساله‌ای ساخت، سپس مشتی از خاکی را که از نقش سم اسب جبرئیل‌ ÷ برگرفته بود، در آن افگند و در نتیجه، آن تمثال آواز گاو برداشت‌. «آیا ندیدندکه آن گوساله با آنان هیچ سخن نمی‌گوید» چه رسد به این‌که قادر به جلب منفعت یا دفع مضرتی از آنان باشد «و هیچ راهی بدانها نمی‌نمایاند»؟ یعنی‌: آیا ندیدند که‌آنان را به هیچ راه خیر حسی یا معنوی‌ای دلالت و راهنمایی نمی‌کند؟ پس چگونه او را بر کسی ترجیح می‌دهند که اگر تمام دریاها مرکب گردند تا کلماتش را بنویسند، قبل از آن‌که کلمات وی به‌پایان آید، آب دریاها تمام می‌شود و هم‌اوست که خلق را به سوی حق هدایت کرده‌است‌؟ «آن» گوساله «را گرفتند» به خدایی و پرستش «در حالی‌که ستمکار بودند» بر نفس خود به این کار.یا ستمکار بودند در همه چیز. و چه ستمی از شرک بزرگتر است‌؟

﴿وَلَمَّا سُقِطَ فِيٓ أَيۡدِيهِمۡ وَرَأَوۡاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمۡ يَرۡحَمۡنَا رَبُّنَا وَيَغۡفِرۡ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ١٤٩ [الأعراف: ۱۴٩].

«و چون سخت پشیمان شدند» از پرستش گوساله‌. به قولی‌: این ندامت‌شان پس از بازگشت موسی‌ ÷ از میقات بود «و دیدند که واقعا گمراه شده‌اند» یعنی‌: دریافتند که با پرستش گوساله، به معصیت خدای سبحان مبتلا گشته‌اند «گفتند: اگرپرودگار ما به ما رحم نکند و بر ما نبخشاید، قطعا از زیانکاران خواهیم بود» در دنیا وآخرت‌.

چنین بود که با فریاد و استغاثه و تضرع مخلصانه، به خدای منان پناه بردند و با خلوص دل به وی التجا کردند.

﴿وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰٓ إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ غَضۡبَٰنَ أَسِفٗا قَالَ بِئۡسَمَا خَلَفۡتُمُونِي مِنۢ بَعۡدِيٓۖ أَعَجِلۡتُمۡ أَمۡرَ رَبِّكُمۡۖ وَأَلۡقَى ٱلۡأَلۡوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأۡسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُۥٓ إِلَيۡهِۚ قَالَ ٱبۡنَ أُمَّ إِنَّ ٱلۡقَوۡمَ ٱسۡتَضۡعَفُونِي وَكَادُواْ يَقۡتُلُونَنِي فَلَا تُشۡمِتۡ بِيَ ٱلۡأَعۡدَآءَ وَلَا تَجۡعَلۡنِي مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ١٥٠ [الأعراف: ۱۵۰].

«و چون موسی خشمناک و اندوهگین به‌سوی قوم خود بازگشت» از کوه طور.بعضی گفته‌اند: تأسف، حالتی فراتر و سخت‌تر از خشم است «گفت‌: پس از من، چه بد جانشینی برای من بودید!» و در غیابم چه بد عمل کردید! «آیا بر فرمان پروردگارتان شتاب کردید» یعنی‌: آیا بر میعاد چهل روزه‌ای که پروردگارم به من وعده داده بود، شتاب کردید؟ چرا مهلت ندادید که این میعاد به‌سر آید؟ و درغیابم این عمل زشت و نامیمون را مرتکب شدید؟ یا معنی این است‌: آیا با پرستش‌گوساله به‌سوی عذاب پروردگارتان شتاب کردید؟ «و الواح را افگند» یعنی‌: موسی‌ ÷ چون بر قومش وارد شد و دید که به پرستش گوساله زانو زده و معتکف عبادت آن هستند، از شدت خشم و تأسف، الواح را بر زمین افگند. این قول‌جمهور علما ـ از سلف و خلف ـ است‌. نقل است که الواح تورات از زمرد، یا ازیاقوت بود. در حدیث شریف آمده است‌: «خداوند بر موسی ببخشاید؛ به‌راستی که بیننده چون شنونده نیست زیرا وقتی خدای به او خبر داد که قومش بعد از او گمراه شده‌اند، با شنیدن این خبر الواح را به زمین نیفگند ولی چون آنان را به معاینه و مشاهده در این حالت دید، الواح را به زمین افگند». «و سر برادرش را گرفت و او را به‌طرف خود می‌کشید» موسی‌ ÷ در اعتراض به این امر که چرا برادرش هارون، جلو این فتنه سامری را نگرفته و رسم باطل پرستش گوساله را تغییر نداده، سر وی را گرفت و او را می‌کشید «هارون گفت‌: ای فرزند مادرم‌! این قوم مرا ضعیف شمردند و چیزی نمانده بود که مرا بکشند» پس توان آن را نداشتم که این انحراف و باطلشان را تغییر دهم‌. دلیل این‌که هارون‌ ÷ گفت‌: ای فرزند مادرم‌! و نگفت‌: ای برادرم‌! این بود که آن جمله، جمله‌ای مهرانگیز و عاطفه‌باری بود وگرنه، موسی و هارون دو برادر اعیانی (پدری و مادری‌) یک‌دیگر بودند. دلیل دیگر این بودکه مادرشان ـ چنان‌که گفته‌اند ـ زنی مؤمنه بود «پس مرا دشمن شاد نکن» با مؤاخذه و اهانت به من، که این همان آرزوی قلبی گوساله‌پرستان است «و مرا در شمار گروه ستمگر قرار نده» یعنی‌: با خشمگین شدنت بر من، مرا در شمار قوم‌ستمگر، یعنی گوساله‌پرست قرار نده، آخر من بسان آنان مرتکب این عمل زشت نگردیده‌ام‌. یا معنی این است‌: به این باور نباش که من هم از آنان هستم‌.

﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِأَخِي وَأَدۡخِلۡنَا فِي رَحۡمَتِكَۖ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ١٥١ [الأعراف: ۱۵۱].

پس چون برای موسی‌ ÷ برائت هارون محقق شد «گفت‌: پرودگارا! من و برادرم را بیامرز» موسی‌ ÷ خواست تا با این دعا، بیم شماتت و دشمن‌کامی را از ساحت برادرش برطرف سازد، گویی او نحوه رفتار خود با برادرش را به نکوهش گرفت وچنین نشان داد که رفتاری این‌گونه با وی، هیچ توجیهی نداشته است و در عوض کوتاهی و قصوری که از او در حق برادرش سرزد، برایش از بارگاه حق تعالی‌طلب مغفرت کرد و به علاوه آن، از پروردگارش چنین تمنا کرد: «و ما را در پناه رحمت خود درآور، که تو مهربان‌ترین مهربانانی» پس عصمت خویش در دنیا وبهشت خویش در آخرت را از ما دریغ نکن‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ سَيَنَالُهُمۡ غَضَبٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَذِلَّةٞ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُفۡتَرِينَ١٥٢ [الأعراف: ۱۵۲].

«همانا کسانی که گوساله را گرفتند» به خدایی و پرستش «به زودی خشمی ازجانب پروردگارشان به آنان خواهد رسید» و چه‌بسا که این خشم، همان کیفر کشتن یک‌دیگر باشد که در دنیا بر آنان نازل شد [۶٧] زیرا مأمور شدنشان به کشتن یک‌دیگر؛ از خشم خداوند أ بود «و» به زودی به آنان «ذلتی در زندگی دنیا» خواهد رسید. این ذلت مخصوص کسانی است که گوساله را به پرستش‌گرفتند و شامل نسل‌های بعد از آنان نمی‌شود «و ما افتراکنندگان را این‌گونه جزامی‌دهیم» و از آن جمله، این گروهی را که به عبادت تمثال گوساله روآوردند، درحالی‌که معبودشان نبود. پس هر کسی‌که بر خدای سبحان افترا و دروغ بندد، به‌زودی در زندگی دنیا بر او خشم و خواری‌ای از سوی خدای سبحان خواهدرسید چنان‌که به آن گوساله‌پرستان رسید.

علما می‌گویند: هر صاحب بدعتی ذلیل است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِنۢ بَعۡدِهَا وَءَامَنُوٓاْ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعۡدِهَا لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ١٥٣ [الأعراف: ۱۵۳].

«ولی کسانی که مرتکب سیئات شدند» هر سیئه‌ای‌؛ اعم از کفر و معاصی «سپس بعد از آن توبه کردند و ایمان آوردند» با خلوص نیت و از صدق دل «قطعا پروردگار تو بعد از آن» یعنی‌: بعد از آن توبه، یا بعد از ارتکاب آن سیئه «آمرزگار مهربان است» لذا کارنامه سیاهشان را محو کرده و به رحمت خویش آنان را به بهشت وارد می‌کند.

البته این حکم عامی است که شامل پرستشگران گوساله نیز می‌شود تا بدانند که گناه هرچند بزرگ باشد، عفو خداوند متعال از آن بزرگتر است‌.

﴿وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى ٱلۡغَضَبُ أَخَذَ ٱلۡأَلۡوَاحَۖ وَفِي نُسۡخَتِهَا هُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِينَ هُمۡ لِرَبِّهِمۡ يَرۡهَبُونَ١٥٤ [الأعراف: ۱۵۴].

«و چون خشم موسی خاموش شد، الواح را» که در هنگام خشم خویش آنها را افگنده بود «برگرفت» از «سکون» خشم به «سکوت» آن تعبیر شد، گویی خشم انسان در حالت فوران و جوشش، سخن می‌گوید. زمخشری می‌گوید: «این آیه‌خشم را به‌صورت شخص برآشفته‌ای تصویر می‌کند که امر و نهی می‌کند و مثلا به موسای خشم‌آلود می‌گوید: به قومت چنین و چنان بگو، الواح را بینداز، سر برادرت را بکش‌! و این از لطایف تشبیه قرآنی است». «و در نسخه آن برای کسانی‌که از پروردگارشان بیمناک بودند، هدایت و رحمتی بود» یعنی‌: در آنچه که از الواح شکسته استنساخ گردیده و به الواح جدید نقل داده شده بود، هدایت و رحمتی بود، هدایتی که بنی‌اسرائیل به وسیله آن به احکام شرعی راه می‌یافتند و رحمتی که از عمل به آن احکام، بر آنان فیضان می‌شد.

قتاده می‌گوید: «موسی گفت‌: ای پروردگارم‌! من در الواح تورات اوصاف امتی را می‌یابم که بهترین امت پدید آورده شده در روی زمین برای مردم هستند، امتی که به معروف امر و از منکر نهی می‌کند.. پس آنان را امت من گردان‌! پروردگار متعال فرمود: آن امت‌؛ امت احمد است‌. موسی گفت‌: ای پروردگارم‌! من در الواح اوصاف امتی را می‌یابم که در آفرینش خویش آخرین، اما در ورود به بهشت، پیش‌آهنگ است، پروردگارا! ایشان را امت من گردان‌! پروردگارمتعال فرمود: آن امت‌؛ امت احمد است‌. موسی گفت‌: ای پروردگارم‌! من در الواح اوصاف امتی را می‌یابم که مصاحفشان در سینه‌هایشان است و آن را ازسینه‌های خویش می‌خوانند، پروردگارا! ایشان را از امت من گردان‌. پروردگار متعال فرمود: آن امت‌؛ امت احمد است‌. قتاده می‌گوید: به ما نقل شده است که در این هنگام موسی‌ ÷ الواح را بر زمین انداخت و گفت‌: بار خدایا! پس مرا نیز از امت احمد بگردان». [۶۸]

﴿وَٱخۡتَارَ مُوسَىٰ قَوۡمَهُۥ سَبۡعِينَ رَجُلٗا لِّمِيقَٰتِنَاۖ فَلَمَّآ أَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ قَالَ رَبِّ لَوۡ شِئۡتَ أَهۡلَكۡتَهُم مِّن قَبۡلُ وَإِيَّٰيَۖ أَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَّآۖ إِنۡ هِيَ إِلَّا فِتۡنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَتَهۡدِي مَن تَشَآءُۖ أَنتَ وَلِيُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡغَٰفِرِينَ١٥٥ [الأعراف: ۱۵۵].

«و موسی از میان قوم خود هفتاد مرد را برای میقات ما» یعنی‌: برای آوردن ایشان به وعده‌گاهی که ما برایش مقرر کرده بودیم «برگزید» زیرا بعد از آن که قومش به‌گوساله‌پرستی روی آوردند، پروردگار به وی دستور داد که با جمعی از بنی‌اسرائیل، در آن میعاد معین به کوه طور بیاید تا نمایندگان قومش از پرستش‌گوساله عذرخواهی کنند «و چون رجفه» یعنی‌: زلزله سخت «آنان را فروگرفت» نقل است که آنها را چنان زلزله‌ای فروگرفت که همه مردند «موسی‌گفت‌: ای پروردگار من‌! اگر می‌خواستی آنان را و مرا پیش از این هلاک می‌کردی» موسی‌ ÷ این سخن را از سر افسوس و اندوه گفت‌. یعنی‌: اگر اراده نابود ساختن ما را داشتی، ای کاش ما را قبل از آن‌که به سویت بیاییم، به علت‌گناهانمان نابود می‌کردی زیرا اکنون از آن بیم دارم که بنی‌اسرائیل بگویند؛ من‌آنان را با نیرنگ و توطئه پیش‌ساخته‌ای از سوی خود، به قتلگاه کشانیده‌ام‌! آن‌گاه ادامه داد: «آیا ما را به سزای آنچه کم‌خردان ما کرده‌اند، هلاک می‌کنی‌«؟ به قولی‌: مراد موسی‌ ÷ از «کم خردان»، سامری و یارانش بودند «این‌حادثه جز امتحان تو نیست» یعنی‌: قضیه سامری و پرستش گوساله، فقط آزمایشی از سوی توست «هر که را بخواهی به وسیله آن گمراه و هرکه را بخواهی، هدایت می‌کنی» پس تو هستی که هدایت و گمراهی به دست توست، امر؛ امر تو و حکم‌؛ حکم توست، هرکه را بخواهی، هدایت می‌کنی و هرکه را بخواهی، گمراه می‌گردانی، ملک‌؛ تماما ملک تو و خلق و امر همه از آن توست لذا اگر بخواهی، قطعا این بی‌خردان را هدایت می‌کنی‌.

آن‌گاه موسی‌ ÷ به‌سوی دعا و جلب مهربانی پروردگار بازگشت و گفت‌: «تو ولی مایی» یعنی‌: متولی و کارساز امور مایی «پس ما را بیامرز» در برابر لغزش‌ها و گناهانی که مرتکب شده‌ایم «و به ما رحم کن» به رحمت گسترده خویش که فراگیر همه چیز است «و تو بهترین آمرزندگانی».

﴿وَٱكۡتُبۡ لَنَا فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ إِنَّا هُدۡنَآ إِلَيۡكَۚ قَالَ عَذَابِيٓ أُصِيبُ بِهِۦ مَنۡ أَشَآءُۖ وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلَّذِينَ هُم بِ‍َٔايَٰتِنَا يُؤۡمِنُونَ١٥٦ [الأعراف: ۱۵۶].

«و بنویس» یعنی‌: مقدر کن «برای ما در این دنیا نیکی‌ای» یعنی‌: با توفیق دادن ما بر انجام اعمال صالح، یا با سرازیرساختن نعمت‌ها در این دنیا بر ما فضل و عنایت بفرما، که در رأس آنها، نعمت عافیت و گشایش در رزق است «و در آخرت نیز» یعنی‌: در آخرت نیز برای ما بهشت را بنویس «زیرا که ما به‌سوی تو بازگشته‌ایم» و از گمراهی توبه کرده‌ایم‌. از حضرت علی س روایت شده است که فرمود: «بنی‌اسرائیل را ازآن‌رو، یهود نامیدند که آنان گفتند: اناهدنا الیک». «خداوند فرمود: عذاب خود را به هرکس بخواهم می‌رسانم» از کسانی‌که برآن نیستم تا آنان را ببخشایم‌. مراد از عذاب‌: زلزله سختی است که بدان گرفتار شدند، یا هرگونه عذابی ـ از جمله عذاب این گروه ـ در تحت آن داخل است «و رحمتم همه چیز را فراگرفته است» اعم از مکلفان و غیرآنها و مسلمان و کافر را.

سپس حق تعالی خبر می‌دهد که او به‌زودی این رحمت فراگیر را بر گروههای زیر مقرر خواهد داشت‌:

«و به زودی رحمت کامله خود را برای کسانی که پرهیزگاری می‌کنند» از شرک وگناهان «و زکات» فرض «را می‌دهند و کسانی‌که به آیات ما ایمان می‌آورند» یعنی‌: به‌تمام کتاب‌های ما تصدیق و اذعان می‌کنند، «مقرر می‌دارم» که اینان امت محمد ص هستند.

﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧ [الأعراف: ۱۵٧].

«همانان که از این پیامبر امی پیروی می‌کنند» که محمد ص است‌. امی‌: یعنی‌: از امت‌های غیر اهل کتاب‌. به قولی‌: امی کسی است که خواندن و نوشتن را نمی‌داند و در اصل از «ام» یعنی مادر است، به این معنی که مادرش او را از خود جدا نکرده تا علم و دانش بیاموزد. کلمه «امی» به‌عنوان وصف رسول گرامی اسلام، فقط دو بار در قرآن کریم به‌کار رفته است، یکی در این آیه و دیگری در آیه‌بعدی «همان که او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می‌یابند» یعنی‌: یهود ونصاری، نام و اوصاف آن حضرت ص را در دو کتابی که مرجع دینی آنهاست، نوشته می‌یابند.

از عطاءبن‌یسار روایت شده است که گفت‌: با عبدالله بن‌عمروبن‌عاص ـ رضی الله عنهما ـ ملاقات کردم و به او گفتم‌: مرا از اوصاف رسول خدا ص بیاگاهان‌! فرمود: «آری والله! آن حضرت ص در تورات به بعضی‌از اوصافی که در قرآن برای ایشان ذکر شده، توصیف شده‌اند، از جمله این‌که درتورات آمده است‌: ای پیامبر آخرالزمان‌! بی‌گمان ما تو را شاهد، مژده‌دهنده، بیم‌دهنده و پناهگاهی برای امی‌ها فرستادیم، تو بنده ما و پیامبر ما هستی، ما تو را متوکل نامیده‌ایم، تو نه درشتخو هستی نه سنگدل، نه جیغ و دادکننده در بازارها، تو بدی را با بدی پاداش نمی‌دهی بلکه عفو می‌کنی و درمی‌گذری و هرگز خداوند تو را قبض روح نمی‌کند تا آن‌گاه که به وسیله تو ملت کج و منحرف را راست گرداند، به این‌که بگویند: «لااله‌الاالله» و به وسیله تو چشمهای نابینا و گوش‌های ناشنوا و دل‌های غلف‌شده را باز می‌گرداند». «پیامبری که آنان را به معروف امر می‌کند» معروف‌: تمام مکارم اخلاقی‌ای است که در دل‌ها پسندیده است، نه زشت و ناپسند «و آنان را از منکر نهی می‌کند» منکر: یعنی آنچه که دل‌ها آن را زشت و ناپسند می‌شناسد؛ چون بدی‌ها و ناهنجاری‌های اخلاقی و کردارها و گفتارهای زشت و نامیمون‌. در حدیث شریف آمده است که آن حضرت ص فرمودند: «چون‌حدیثی را از من شنیدید که دل‌های شما آن را می‌پسندید و موها و پوستهای شما برای آن نرم و ملایم می‌شد (یعنی بر جان و دل شما می‌نشست و بر تن و روان شماتأثیر می‌گذاشت) و چنین می‌یافتید که آن حدیث به (قلب‌) شما نزدیک است پس من سزاوارترین شما به (گفتن‌) آن حدیث هستم، اما اگر حدیثی را از من شنیدید که دلهایتان آن را نپسندید و موها و پوستهایتان از آن نفرت ورزید (یعنی‌از شنیدن آن منزجر شدید) و چنین می‌یافتید که آن حدیث از شما دور است‌؛ بدانید که من دورترین شما از آن حدیث هستم». «و پیامبری که برای آنان پاکیزه‌ها را حلال می‌گرداند» یعنی‌: اشیای لذیذ را و به‌خصوص آنچه را که بر بنی‌اسرائیل به‌سبب گناهان‌شان حرام گردیده بود «و چیزهای ناپاک را برای‌شان حرام می‌گرداند» یعنی‌: نجاست‌ها و پلیدی‌های حقیقی ـ همانند حشرات و گوشت خوک ـ را، به سبب قبح و زیانی که در آنهاست‌. خبائث‌: هر چیزی است که طبع سلیم آن را پلید و نفس آن را ناپاک بشمارد و تناول آن سبب درد و آفت گردد. بعضی از علما می‌گویند: هر خوراکی‌ای را که خداوند متعال حلال گردانیده، آن خوراکی پاکیزه است و هم در جسم و هم در دین سودمند می‌باشد و هرچه را که خداوند متعال حرام گردانیده، آن چیز ـ هم در جسم و هم در دین ـ پلید و زیانباراست‌. «و پیامبری که از دوش آنان بار گران آنان را» یعنی‌: تکالیف شاقه سنگین را «و قیدوبندهایی را که بر آنان بوده است، بر می‌دارد».

تکالیف شاقه‌ای که بنی‌اسرائیل به آن مکلف بودند، تکالیفی نبود که در آن مصلحتی ذاتی نهفته باشد بلکه آن تکالیف، به‌عنوان مجازاتی بر اعمال بدشان برآنان وضع شده بود؛ چون تحریم غنایم جنگی، تحریم همنشینی با زن حائض، بریدن موضع نجاست از لباس و قتل نفس به‌عنوان نشانه‌ای بر توبه پس بدانید که‌این پیامبر امی‌؛ پیام‌آور آسانی و بخشایش است چنان‌که در حدیث شریف آمده‌است‌: «بعثت بالحنيفية السمحة‌: به دین حق‌گرای آسان برانگیخته شده‌ام».

«پس کسانی‌که ایمان آوردند» از شما بنی‌اسرائیل و از دیگران «به او» یعنی‌: به محمد ص «و بزرگش داشتند» یعنی‌: حرمت او را نگه‌داشتند «و یاریش کردند» یعنی‌: به یاری وی علیه دشمنانش قیام کردند «و» به‌همراه پیروی از خودش «نوری را» یعنی‌: قرآنی را «که با او نازل شده است، پیروی کردند» با عمل به سنت وی که شامل اوامر و نواهی است «آنان همان رستگارانند» که به خیر وفلاح فائز شده‌اند، نه غیر آنان از امتهای دیگر.

این اوصافی است که اولا و قبل از هرکس دیگر بر صحابه بزرگوار، پاک‌کردار و منقبت آثار رسول خدا ص انطباق دارد، صحابه عالی مقداری که به آن پیامبر هدی ایمان آورده و همراه با ایشان جهاد کردند، ایشان را بزرگ و گرامی داشتند، از ایشان حمایت کردند و جانهای خود را در راه نشر دعوت ایشان فدا نمودند. بعداز آن این اوصاف، بر تابعین آنان، یعنی کسانی که از صحابه به‌نیکی تبعیت‌کردند، انطباق دارد. سپس بر هرکس دیگری که تا روز قیامت بر روش و سیرت ایشان حرکت کند. البته کسانی از بنی‌اسرائیل که به پیامبر ما ص ایمان آورده و ایشان را یاری کرده‌اند، یا می‌کنند، نیز شامل این بشارت هستند.

پس در روز میعاد با بنی‌اسرائیل در کوه طور بود که خدای قباله رحمت را به‌نام امت اسلامی نوشت‌. از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: «موسی‌ ÷ از پروردگارش درخواستی کرد، اما خدای آنچه را او خواسته بود، به محمد ص و امت‌شان داد و فرمود: ﴿فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ... لذا هرچه راکه موسی‌ ÷ از پروردگارش در این آیه خواسته بود، همه را به محمد ص عنایت کرد».

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٨ [الأعراف: ۱۵۸].

«بگو: ای مردم‌!» این خطابی عام برای همه مردم است، اعم از سرخ و سیاه و عرب و عجم‌شان «من پیامبر خدا به‌سوی همه شما هستم» بدون استثنا. بنابراین، رسول خدا ص به‌سوی همه بشریت و فراتر از آن به‌سوی کافه انس و جن فرستاده شده‌اند، نه چون غیرشان از پیامبران که مخصوصا به‌سوی قوم خود برانگیخته می‌شدند. پس آشکارترین مزیت رسالت اسلامی این است که‌: این رسالت‌؛ عام، فراگیر و ابدی است‌.

احادیث بسیاری نیز بر اصل عمومیت رسالت نبوی ص تأکید گذاشته‌اند، چون حدیث شریف وارده به روایت جابربن عبدالله س از رسول خدا ص که فرمودند: «به من پنج خصلت داده شده که به هیچ‌یک از انبیای قبل از من داده نشده است‌:

۱- با رعب و وحشتی که از من در قلب دشمنم افگنده می‌شود، به اندازه مسافت یک ماه راه، نصرت داده شده‌ام‌.

۲- تمام زمین برایم سجده‌گاه و پاک قرار داده شده پس هرکس از امتم در هرجایی از زمین که هست، همین‌که وقت نمازش فرا می‌رسد، باید نماز بگزارد.

۳- غنایم جنگ برایم حلال شده، درحالی‌که قبل از من برای کسی حلال نشده‌بود.

۴- به من (حق‌) شفاعت داده شده‌.

۵- پیامبران قبل از من مخصوصا به‌سوی قوم خویش برانگیخته می‌شدند، درحالی‌که من به‌سوی عموم مردم برانگیخته شده‌ام». [۶٩]

آری‌! ای پیامبر! بگو: من فرستاده خدا أ به‌سوی عموم شما هستم «همان خدایی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آن اوست، هیچ معبودی جز او نیست» زیراکسی که فرمانروای آسمان و زمین و مابین آنها باشد، فقط او معبود برحق است‌. همچنین بگو: پروردگار من کسی است «که زنده می‌کند و می‌میراند» لذا فقط او سزاوار یگانگی در ربوبیت است «پس به خدا و به پیامبرش که نبیی امی است ایمان‌آرید» امی‌بودن پیامبر ص، از بزرگ‌ترین ادله رسالت ایشان است زیرا پیامبری که خود امی است، قرآنی را به‌عنوان معجزه نبوت خود آورده که شگفتی‌های آن پایان ناپذیر است و سنتی را با خود به همراه آورده که کمالات آن حدومرزی ندارد «کسی که الله و کلمات او را تصدیق می‌کند» یعنی‌: پیامبری که آنچه را پروردگار بر خودش و بر انبیای قبل از وی نازل کرده، تصدیق می‌کند «و او را پیروی کنید، باشد که هدایت شوید» به‌سوی راه راست‌. یعنی‌: بی‌گمان راه‌یابی به امور دین، با پیروی از آن حضرت ص ممکن و میسر است، چه از سوی بنی‌اسرائیل و چه غیرشان از امت‌ها و ملت‌ها.

﴿وَمِن قَوۡمِ مُوسَىٰٓ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٥٩ [الأعراف: ۱۵٩].

بعد از آن‌که خداوند متعال، داستان سامری و یارانش و تزلزل بنی‌اسرائیل را در دین‌شان بیان کرد، در اینجا حال گروه دیگری از قوم موسی‌ ÷ را بیان می‌کند که با آن گروه مخالفند: «و از میان قوم موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند» یعنی‌: مردم را به‌سوی هدایت دعوت می‌کنند، در حالی‌که خود به لباس حق ملبس و به زیور هدایت آراسته‌اند. یا معنی این است‌: به وسیله حقی که خود به آن آراسته‌اند، مردم را راهنمون می‌شوند «و به آن» یعنی‌: به حق «داوری می‌نمایند» به شیوه عادلانه در حکم و قضاوت میان خویش‌. یا به حق عمل می‌کنند ـ همچون عبدالله بن سلام و امثال وی از اهل کتاب‌.

﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَيۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗاۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَىٰٓ إِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰهُ قَوۡمُهُۥٓ أَنِ ٱضۡرِب بِّعَصَاكَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنۢبَجَسَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَيۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۚ وَظَلَّلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡغَمَٰمَ وَأَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ١٦٠ [الأعراف: ۱۶۰].

«و آنان را» یعنی‌: قوم موسی‌ ÷ را «به دوازده سبط تقسیم کردیم» یعنی‌: بعضی از آنان را از بعضی دیگر متمایز گردانیدیم، تمایزی که به تقسیم شدن آنها به واحدهای «اسباط» انجامید به‌طوری که هر سبط منفردا معروف و شناخته شده بود و ازخود نقیب (نماینده‌ای‌) داشت‌. اسباط جمع سبط: نام واحد اجتماعی یهودیان قدیم است «که هریک امتی بودند» یعنی‌: هر سبط، قبیله‌ای از نسل یک پدر ـ از فرزندان یعقوب‌ ÷ ـ بودند «و به موسی وحی فرستادیم، آن‌گاه که قومش از او آب خواستند» هنگامی که در دشت (تیه‌) دچار تشنگی شدند «که با عصایت بر سنگ بزن پس، از آن جوشید» یعنی‌: موسی‌ ÷ با عصایش به سنگ زد، آن‌گاه ازآن سنگ جوشید و روان شد «دوازده چشمه» به تعداد اسباط و برای هر سبطی‌چشمه‌ای پدید آمد که از آن می‌نوشیدند «هرگروهی آبشخور خود را بشناخت» یعنی‌: هر سبطی چشمه مخصوص به خود را که از آن می‌نوشید، شناخت «و ابر را بر فراز آنان سایبان کردیم» تا در آن دشت، آنان را از گرمای خورشید نگهبان باشد و هرجا که می‌رفتند، آن ابر سایبان با آنان حرکت می‌کرد و می‌رفت و هرجا که اقامت می‌گزیدند، با آنان می‌ایستاد و مقیم می‌شد «و بر آنان‌من و سلوی» یعنی‌: ترنجبین و بلدرچین «را نازل کردیم» توضیح من و سلوی، درسوره «بقره/‌۵٧» گذشت «از چیزهای پاکیزه‌ای که روزی‌تان کرده‌ایم بخورید» یعنی به‌آنان گفتیم‌: از چیزهای لذیذ و پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم، بخورید «و بر ماستم نکردند» با مخالفت و کفران نعمت و عدم قدرشناسی آنچه که باید پاس آن‌را می‌داشتند «بلکه بر خودشان ستم می‌کردند» زیرا فرجام شوم این ناسپاسی‌شان، به خودشان برمی‌گشت‌.

پس قومی که با پیامبر خودشان چنین رفتاری داشته باشند، از آنان بعید نیست که دین و دعوت جدید را هم رد نمایند لذا ای امت محمد ص! موضع‌گیری‌های یهود در قبال دعوت اسلامی را بعید نپندارید، در عین حال، به هوش باشید که مانند آنان در این منجلاب نیفتید.

﴿وَإِذۡ قِيلَ لَهُمُ ٱسۡكُنُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةَ وَكُلُواْ مِنۡهَا حَيۡثُ شِئۡتُمۡ وَقُولُواْ حِطَّةٞ وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا نَّغۡفِرۡ لَكُمۡ خَطِيٓـَٰٔتِكُمۡۚ سَنَزِيدُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٦١ [الأعراف: ۱۶۱].

«و یادکن هنگامی را که به آنان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید» یعنی‌: درشهر بیت‌المقدس «و از آن بخورید» یعنی‌: از نعمت‌ها و پاکیزگی‌هایی که در آن سرزمین است، بخورید «هرجا که خواستید» یعنی‌: در هر مکانی از مکانهای آن که‌خواستید «و بگویید: حطه» تفسیر «حطه» در سوره «بقره/‌۵۸» گذشت «و سجده‌کنان از دروازه شهر در آیید» یعنی‌: با گفتن کلمه «حطه»، از دروازه بیت‌المقدس سجده‌کنان درآیید «تا گناهان شما را بر شما ببخشاییم» یعنی‌: چون پیروزمندانه وارد شهر بیت‌المقدس شدید و غرور و بدمستی پیروزی بر شما چیره نشد، در نتیجه برای ما خاشع و زبون و فروتن گشته گوشی شنوا و جانی مطیع و به‌فرمان داشتید؛ این خود آمرزشی برای گناهان شماست «و به زودی بر پاداش نیکوکاران خواهیم افزود» با نعمت‌هایی که بر آنان می‌بخشاییم‌.

به‌این‌ترتیب، به آنان دو وعده داده شد: یکی وعده آمرزش عام برای همگی به شرط اطاعت و دیگری وعده‌ای مخصوص به نیکوکاران در مورد افزودن بر پاداششان‌. از روایات چنین بر می‌آید که‌: دستور ورود به بیت‌المقدس برای یهودیان، در زمان یوشع، جانشین موسی‌ ÷ داده شد.

﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَظۡلِمُونَ١٦٢ [الأعراف: ۱۶۲].

«پس کسانی از آنان که ستم کردند، سخنی را که به آنان گفته شده بود، به سخن دیگری تبدیل کردند» یعنی‌: به جای (حطه‌)، کلمه بی‌معنای دیگری چون «حنطه» یا «حبه فی شعره» گفتند، که بیان آن در سوره «بقره» گذشت «پس به سزای آن‌که ستم می‌کردند» یعنی‌: به‌سبب ستم‌شان «عذابی از آسمان بر آنان فرو فرستادیم» که‌این عذاب به قول گروهی از علما، عذاب طاعون بود. گویند: در این طاعون، هفتادهزارتن از بنی اسرائیل در یک روز هلاک شدند.

نظیر این آیه در سوره «بقره/‌۵٩» نیز گذشت‌.

﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَتۡ حَاضِرَةَ ٱلۡبَحۡرِ إِذۡ يَعۡدُونَ فِي ٱلسَّبۡتِ إِذۡ تَأۡتِيهِمۡ حِيتَانُهُمۡ يَوۡمَ سَبۡتِهِمۡ شُرَّعٗا وَيَوۡمَ لَا يَسۡبِتُونَ لَا تَأۡتِيهِمۡۚ كَذَٰلِكَ نَبۡلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ١٦٣ [الأعراف: ۱۶۳].

«و سؤال کن» ای محمد ص! «از یهود» برای توبیخ، یادآوری ومتوجه ساختن آنها نسبت به آنچه بر گذشتگانشان روی داد، همانان که چون دین خدای را به بازی گرفتند و بر امر و نهی وی نیرنگ‌بازی کردند، مسخشان کرد، آنان عبارت بودند: «از اهالی آن شهری که در کنار دریا بود» بیشتر مفسران برآنند که‌: مراد از آن، شهر «ایله» است که در جوار خلیج عقبه واقع شده‌. امروزه نیز خلیج «ایلات» معروف است و یهودیان نام قدیمی آن را احیا کرده وشهر مجاورش را «ایلات» نامیده‌اند. به قولی‌دیگر: آن شهر، شهر «طبریه» بود. اعراب، شهر را قریه می‌نامند، به این جهت، تعبیر: ﴿وَسۡ‍َٔلۡهُمۡ عَنِ ٱلۡقَرۡيَةِ گویای معنی است‌. «هنگامی که تجاوز می‌کردند» از حدود الهی با شکار ماهی «در روز شنبه» درحالی‌که در آن روز از شکار ماهی منع شده بودند «آن‌گاه که روز شنبه آنان» یعنی‌: روزی که آنان به تعظیم روز شنبه مشغول می‌شدند «ماهیهایشان به‌طور آشکاری بر روی آب می‌آمدند» به‌گونه‌ای که در دسترس و آماده شکار بودند «و روزی که شنبه نمی‌داشتند» یعنی‌: روزهای دیگر، غیر از روز شنبه «به‌سوی آنان» ماهی‌ای برروی آب «نمی‌آمد، این‌گونه ما آنان را به‌سبب آن‌که نافرمانی می‌کردند، می‌آزمودیم» یعنی‌: خدای به‌سبب ظهور نافرمانی در میانشان، آنان را مورد ابتلا و آزمایش قرار داد و با دستور بزرگداشت روز شنبه، ازشکارکردن در آن روز که سبب حرمت‌شکنی آن می‌شد، نهی‌شان کرد ولی درعین حال، برای آزمایش آنان چنین مقدر کرد که در آن روز، ماهیان بسیاری برسطح آب بیایند به‌طوری که گرفتن و شکارکردن آنها بسیار سهل و ساده بود، اما در روزهای دیگر، ماهی‌ها اصلا به سطح دریا و بر روی آب نمی‌آمدند به‌طوری‌که به سختی قادر به شکارکردن آنها بودند.

آری‌! این فرمان الهی، امتحانی برای آنان بود که میزان توانایی‌شان را بر شکیبایی در برابر محرمات الهی نشان می‌داد پس گروهی از آنان نتوانستند از شکار در این روز شکیبایی کنند لذا برای شکار در آن، حیله‌ای اندیشیدند ـ که تفصیل آن در سوره‌های «بقره» و «نساء» گذشت‌.

﴿وَإِذۡ قَالَتۡ أُمَّةٞ مِّنۡهُمۡ لِمَ تَعِظُونَ قَوۡمًا ٱللَّهُ مُهۡلِكُهُمۡ أَوۡ مُعَذِّبُهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗاۖ قَالُواْ مَعۡذِرَةً إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ١٦٤ [الأعراف: ۱۶۴].

«و آن‌گاه که گروهی از آنان گفتند» گروهی از صالحان آن شهر به جمعی دیگر از صالحان که در نصیحت و موعظه تجاوزگران و حرمت‌شکنان روز شنبه جدوجهدی بلیغ می‌کردند، گفتند: «برای چه قومی را پند می‌دهید که خداوند هلاک‌کننده آنهاست» یعنی‌: ریشه‌کن کننده آنهاست با عذاب‌؟ «یا عذاب‌کننده آنان است به عذابی سخت» به‌سبب حرمت‌شکنی و گناه و نافرمانی‌شان‌؟ این سخن را هنگامی گفتند که از قبول موعظه از سوی حرمت شکنان و دست‌کشیدنشان از ارتکاب گناه، مأیوس شدند. «گفتند» اندرز دهندگان‌: «تا برای ما عذری نزد پروردگارتان باشد» یعنی‌: اندرز ما به آنان در حکم پیشکش کردن معذرتی به درگاه پروردگار است تا حق تعالی ما را به ترک امر به معروف و نهی از منکر که از واجبات مهم دینی بر ذمه ماست، مورد مؤاخذه و بازپرسی قرار ندهد «و شاید آنان پرهیزگاری کنند» و بر اثر این اندرزهای پی هم ما، از نافرمانی‌ای که در آن غوطه‌ورند، دست بکشند.

بایسته یادآوری است که بنی‌اسرائیل، در مورد شکار در روز شنبه به سه گروه تقسیم شده بودند: گروهی نافرمانی نموده و شکار کردند، گروهی بی‌طرفی و گوشه‌گیری اختیار کرده نه از آن نهی کردند و نه خود نافرمانی نمودند و گروه سوم در عین این‌که خود نافرمانی نکردند، حرمت‌شکنان را نیز از نافرمانی نهی کردند.

﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦٓ أَنجَيۡنَا ٱلَّذِينَ يَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلسُّوٓءِ وَأَخَذۡنَا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابِۢ بَ‍ِٔيسِۢ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ١٦٥ [الأعراف: ۱۶۵].

«پس هنگامی که آنچه را بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند» یعنی‌: هنگامی که نافرمانان آن شهر، پند و موعظه صالحان نهی‌کننده از منکر را نادیده گرفتند و از یاد بردند «کسانی را که از کار بد نهی می‌کردند، نجات دادیم و ستمکاران را» که همان نافرمانان تجاوزگر در روز شنبه بودند «به عذابی سخت گرفتار کردیم» بئیس‌: یعنی‌: شدید و سخت «به‌سبب آن‌که نافرمانی می‌کردند» با بیرون رفتن از دایره فرمان و اطاعت ما.

﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ قُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔينَ١٦٦ [الأعراف: ۱۶۶].

«و چون از ترک آنچه که از آن نهی شده بودند، سرپیچی کردند» یعنی‌: چون حرمت‌شکنان روز شنبه، در نافرمانی خداوند متعال به انگیزه تمرد و تکبر، از حد گذشتند «به آنان گفتیم‌: بوزینگانی خوار شده شوید» و همان گونه که به آنان فرمان دادیم، بوزینگانی زبون و مطرود شدند، به‌این‌ترتیب‌؛ آنان را به عذاب مسخ، عذاب کردیم‌.

از ابن‌عباس س روایت شده‌است که فرمود: «نهی‌کنندگان از منکر نجات یافتند و مرتکبان منکر هلاک شدند ولی من نمی‌دانم که با بی‌طرفان خاموش چگونه عمل شد؟ به خدا سوگند؛ اگر می‌دانستم آن قومی که گفتند: چرا این قوم را پند می‌دهید... با نهی‌کنندگان نجات یافته‌اند، این امر برایم از شتران سرخ‌فام دوست‌داشتنی‌تر بود ولی می‌ترسم که عذاب بر هردو گروه، یعنی مرتکبان حرام و بی‌طرفان خاموش ـ باهم ـ نازل شده باشد». همچنین از عکرمه روایت شده‌است که فرمود: «پیوسته به ابن‌عباس س دلیل می‌گفتم تا سرانجام در این نظر با من همراه شد که آن بی‌طرفان نیز نجات یافته‌اند و چون به این نتیجه رسید، بر من به‌عنوان جایزه حله‌ای‌ [٧۰] پوشانید».

﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبۡعَثَنَّ عَلَيۡهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَن يَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِۗ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ١٦٧ [الأعراف: ۱۶٧].

«و یاد کن هنگامی را که پروردگارت اعلام داشت» به بنی‌اسرائیل «که البته تا روز قیامت بفرستد» یعنی‌: مسلط سازد و برگمارد «برآنان، کسانی را که بدیشان عذاب سخت بچشانند» این وعده الهی است و وعده الهی حق است، بدین جهت‌؛ یهودیان در طول تاریخ به‌دست ملت‌های مختلف، خوار و زبون و زیر شکنجه و عذاب بوده‌اند و همیشه جزیه می‌پرداخته‌اند و تا روز قیامت نیز درگیر عذاب خواهند بود؛ چنان‌که حق تعالی سلیمان‌ ÷ را بر آنان برگماشت تا به آنان عذاب بچشاند پس از وی بابلی‌های مجوس را بر آنان برگماشت که به فرماندهی «بخت‌النصر» بر آنان یورش برده کشتند و بردند و به اسارت گرفتند و بر آنان جزیه نهادند، سپس نصاری را برآنان برگماشت و در نهایت مسلمانان را «آری‌! پروردگار تو زود کیفر است و همو آمرزنده بسیار مهربان می‌باشد».

شایان ذکر است که سلطه معاصر یهودیان بر فلسطین، امری عارضی و موقت است که به اذن پرورگار از بین‌رفتنی است چرا که ما به وعده و کلام الهی ایمانی راسخ داریم‌.

﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗاۖ مِّنۡهُمُ ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنۡهُمۡ دُونَ ذَٰلِكَۖ وَبَلَوۡنَٰهُم بِٱلۡحَسَنَٰتِ وَٱلسَّيِّ‍َٔاتِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ١٦٨ [الأعراف: ۱۶۸].

مجازات یادشده در آیه قبل برای یهودیان، اولین مجازاتشان است و دومین مجازاتشان این است‌: «و بنی‌اسرائیل را در زمین به‌صورت گروههایی پراکنده ساختیم» پس هیچ منطقه‌ای از نواحی روی زمین نیست، مگر این‌که گروهی ازآنان در آن وجود دارند «برخی از آنان صالحانند» ایشان کسانی‌اند که به حضرت‌محمد ص ایمان آوردند، یا در آینده ایمان می‌آورند و نیز کسانی از ایشانند که قبل از بعثت محمدی ص بر حق مرده‌اند، بی‌آن‌که در اعتقاد و عمل خویش تحریف و تبدیلی آورده‌باشند «و برخی از آنان جز اینند» یعنی‌: برخی دیگر، در صلاح و شایستگی غیر از آن گروه‌اند، به این معنی که‌: فاسق و نافرمان می‌باشند «و آنان را به حسنات و سیئات آزمودیم» یعنی‌: با خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، خیر و شر، امنیت و ناامنی، فراوانی و تنگدستی و نعمت و مشقت امتحانشان کردیم، همچون سنت ما در هر امتی «باشد که آنان بازگردند» از کفر و معاصی‌ای که درآن هستند.

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَيَقُولُونَ سَيُغۡفَرُ لَنَا وَإِن يَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ يَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ يُؤۡخَذۡ عَلَيۡهِم مِّيثَٰقُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن لَّا يَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِيهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦٩ [الأعراف: ۱۶٩].

«آن‌گاه بعد از آنان، جانشینانی بد از پی آمدند» یعنی‌: نسلی که جانشین آن گروه صالح شده و بعد از آنان به عرصه وجود آمدند، مردمانی ناشایست بودند. خلف‌: به سکون لام، بر جانشین صالح و بد هردو اطلاق می‌شود، اما «خلف» به فتح لام، فقط بر جانشین صالح اطلاق می‌شود «و» این جانشینان بد «وارث کتاب شدند» یعنی‌: تورات را از اسلاف‌شان به میراث بردند و هرچند آن را می‌خواندند ولی بدان عمل نمی‌کردند، به همین جهت است «که متاع این دنیای پست را اختیار می‌کنند» یعنی‌: به‌سوی منافع آن می‌شتابند؛ با گرفتن رشوت و مال حرام در مقابل تحریف کلمات خدا أ ، رسمی‌ساختن باور سهل‌انگارانه در عمل به احکام تورات و کتمان آیات آن «و می‌گویند: آمرزیده خواهیم شد» یعنی‌: به بهانه این‌که شامل مغفرت الهی قرار خواهند گرفت، در گناهان می‌لولند و با آن‌که در گمراهی‌درازدست و جسورند، از سر غفلت و سماجت می‌گویند: بر ما باکی نیست، هرچه بکنیم، خداوند آمرزنده است‌.

قرطبی می‌گوید: «این وصفی که خدای سبحان یهودیان را بر آن نکوهش کرده، هم‌اکنون در میان ما مسلمانان موجود است‌. آن‌گاه روایتی از معاذ بن جبل س را نقل می‌کند که فرمود: «به زودی قرآن در سینه گروههایی از مردم چنان کهنه خواهد شد که جامه کهنه می‌شود، آن را می‌خوانند ولی از آن لذت و بهره‌ای نمی‌برند، پوست میشان را بر دل گرگان می‌پوشانند، اعمال‌شان همه از روی طمع است و با خوف الهی آمیخته نیست، اگر در عمل کوتاهی ورزند؛ می‌گویند: باز کامل می‌کنیم‌! و اگر بدی کنند؛ می‌گویند: به زودی بر ما آمرزیده می‌شود زیرا ما به خداوند چیزی را شریک نمی‌آوریم‌«!. «و اگر متاعی مانند آن بدیشان برسد، باز آن را می‌ستانند» و باز هم مغفرت الهی را بهانه و تکیه‌گاه جنایت خود قرار می‌دهند و این‌گونه است که پیوسته، باری بعد از بار دیگر، مرتکب جنایت می‌شوند و هر بار هم به مغفرت الهی استناد می‌کنند.

سدی می‌گوید: «بنی‌اسرئیل هیچ قاضی‌ای را به کار قضاوت برنمی‌گماشتند، مگر این‌که رشوه می‌گرفت پس اگر از او می‌پرسیدند: چرا رشوه می‌خوری‌؟ می‌گفت‌: بر من آمرزیده می‌شود! پس بر او ایراد می‌گرفتند و طعن می‌زدند، اما اگر او می‌مرد یا برکنار می‌شد و شخصی از آنان که بر او طعن زده‌بود، به جایش‌منصوب می‌گشت، باز خود او هم رشوه می‌گرفت پس مراد خداوند متعال ازعبارت‌: (و اگر متاعی مانند آن بدیشان برسد، باز آن را می‌ستانند)، همین‌است». آنها غافل از آنند که اصرار بر گناه و به ازاء آن، استناد به مغفرت الهی، پایه و مبنایی ندارد چراکه‌: «آیا از آنان در کتاب» آسمانی تورات «پیمان گرفته نشده که بر خداوند جز راستی و درستی نسبت ندهند» بدون تحریف یا تبدیل کلام وی به انگیزه بیم یا طمع از کسی‌؟ «با این‌که آنچه را که در تورات است خوانده‌اند»؟ یعنی‌: عمل به این پیمان را درحالی ترک کرده‌اند که آنچه را درتورات است، خوانده و دانسته‌اند پس مفاد این پیمان را از روی علم و آگاهی ترک کرده‌اند، نه از روی جهل و نادانی و این گناهی شدیدتر و جرمی بزرگتر است «و سرای آخرت بهتر است» از این متاع پست و ناقابل دنیوی «برای کسانی که پروا پیشه می‌کنند» از خدا أ لذا از ارتکاب معاصی وی اجتناب و از تحریف کلام وی و نیرنگ‌جویی بر وی، حذر می‌کنند «آیا باز هم تعقل نمی‌کنید»؟ یعنی‌: کسانی که از این شیوه دست برنمی‌دارند، از چنان عقل و خردی برخوردار نیستند که آنها را از این راه و رسم باطل باز دارد، به همین جهت، به‌سوی این تعقل فراخوانده شدند.

﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ١٧٠ [الأعراف: ۱٧۰].

«و کسانی که به کتاب تمسک می‌کنند» یعنی‌: از یهودیان گروهی هستند که به کتاب تورات تمسک جسته و به آنچه که در آن است، عمل می‌کنند و در امر دین خویش به آن رجوع می‌کنند «و نماز را برپا داشته‌اند» نماز؛ به‌جهت اهمیتی که دارد، به یادآوری مخصوص شد. پس آنان نیکوکارانی هستند که پاداش آنها نزد خدا أ ضایع نمی‌شود زیرا چنگ زدن به کتاب آسمانی، نماد و نشانه نیکوکاریشان است لذا بدانند که «ما پاداش مصلحان را ضایع نمی‌کنیم».

﴿وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ كَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ خُذُواْ مَآ ءَاتَيۡنَٰكُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٧١ [الأعراف: ۱٧۱].

«و یادکن هنگامی را که کوه را بر فرازشان برافراشتیم» یعنی‌: کوه طور را از ریشه برکنده بر فراز سرشان قراردادیم «گویی که سایبانی بود» یعنی‌: گویی آن کوه، ابری سایبان‌آسا بود «پس چنان پنداشتند که کوه بر سرشان فرو خواهد افتاد» و به‌آنان گفتیم‌: «آنچه را که به شما داده‌ایم به قوت بگیرید» یعنی‌: آن را با جدوجهد و تصمیم بگیرید «و آنچه را که در آن است» از احکامی که برای شما مشروع گردانیده‌ایم «به خاطر بسپارید» و فراموش نکنید «شاید که به تقوی گرایید».

قتاده می‌گوید: خدای کوه را از ریشه برکند و آن را بر فراز سرشان قرارداد، سپس فرمود: یا دستور مرا بگیرید، یا شما را با این کوه تیرباران می‌کنم‌.آنها همان لحظه آن را پذیرفتند ولی بعد از آن، مجددا به نافرمانی روی آوردند، درحالی‌که اقتضای فطرت غیر از این بود چنان‌که می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ١٧٢ [الأعراف: ۱٧۲].

«و یاد کن» عهد فطرت را «هنگامی را که پرورگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت» چنان‌که در روایات آمده است‌: خدای سبحان چون آدم را آفرید، پشتش را مسح کرد و ذریه وی را از آن بیرون آورد، آن‌گاه از آنان بر ربوبیت خویش عهد گرفت، که این عهد را «عهد الست» و آن عالم را؛ «عالم ذر» می‌نامند لذا خداوند متعال فطرت بشر را بر توحید و خداشناسی سرشته است «وآنان را بر خودشان گواه ساخت» یعنی‌: هریک از آنان را بر شخص خودش گواه ساخت «که آیا پروردگار شما نیستم‌؟ گفتند: چرا، گواه شدیم» بر خودمان به این‌که توپروردگار ما هستی «تا مبادا روز قیامت بگویید، ما از این امر بی‌خبر بودیم» یعنی‌: از شما عهد گرفتیم تا در روز قیامت نگویید: ما به این امر که الله پروردگار ما، یگانه و لاشریک است‌؛ هیچ علم و آگاهی قبلی نداشته‌ایم‌.

﴿أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ١٧٣ [الأعراف: ۱٧۳].

«یا بگویید که‌: پدران ما در گذشته مشرک بوده‌اند و ما نسلی پس از آنان بودیم» که به حق راه نیافته و راه صواب را نمی‌شناختیم لذا کار در میان ما نیز بر همان شیوه‌ای استمرار یافت که پیشینیان ما برآن بودند «آیا ما را به خاطر آنچه باطل‌اندیشان» از پدران ما «انجام داده‌اند، هلاک می‌کنی‌«؟ در حالی‌که ما گناهی نداریم، چرا که در جهل قرار داشته و از اندیشیدن ناتوان بوده‌ایم و فقط از ردپای پدرانمان پیروی کرده‌ایم‌؟ یعنی‌: اگر حجت برآنان بر پا نمی‌شد و از آنان عهد قبلی گرفته نمی‌شد، از این عذر و بهانه‌ها می‌آوردند.

علما در تفسیر آیه «عهد الست» بر دو رأی‌اند: رأی اول‌؛ رأی سلف و رأی دوم‌؛ رأی خلف است‌. رأی سلف بر آن وجهی است که ما تفسیر کردیم، یعنی‌این‌که‌: پروردگار حقیقتا ذریه آدم را از پشت وی بیرون آورد و از آنان عهد و پیمان گرفت‌. اما رأی خلف این است که‌: این آیه از باب مجاز و تمثیل است و خدای ذریه آدم را از پشت وی بیرون نیاورد بلکه ادله کونی را بر وحدانیت خویش اقامه کرد و عقل‌های بنی‌آدم بر وحدانیت حق تعالی گواهی داد پس اقامه ادله بر توحید، به منزله آن است که گویا باری تعالی به مخلوقش گفته است‌: آیا من پروردگار شما نیستم‌؟ آنان هم پاسخ داده‌اند: چرا، تو پروردگار مایی و ما بر این حقیقت گواهیم‌. لذا مراد از این گواه گرفتن، خلقت فطری آنها بر توحید و یگانه‌پرستی است‌. این گروه از علما می‌گویند: به همین دلیل است که پروردگار نفرمود: ما ذریه را از پشت آدم بیرون آوردیم‌. بلکه فرمود: ذریه را از پشت بنی‌آدم بیرون آوردیم‌. یعنی‌: نسل‌های بنی‌آدم را یکی از پی دیگری آفریدیم و برای هر نسل هم از طریق پیامبران ص و کتابهای آسمانی و همچنان کتاب مشاهد و منظور کونی خویش ـ که کائنات است ـ دلایل توحیدی اقامه کردیم و آن نسل‌ها در طول عصرها به زبان قال و حال هر دو، بر توحید ما گواهی دادند.

ابن‌کثیر میان این دو توجیه تفسیری ـ از حیث قاعده و مبدأ ـ هیچ‌گونه تعارضی نمی‌بیند و هردو را موجه می‌داند. در باب بیرون آوردن نسل آدم‌ ÷ ازپشت وی در عالم «ذر»، احادیثی آمده است، که قائلان به رأی دوم (رأی‌خلف‌)، احادیث را نیز بر معنای مورد نظر خود تفسیر کرده‌اند.

﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ١٧٤ [الأعراف: ۱٧۴].

«و این‌گونه، آیات خود را به تفصیل بیان می‌کنیم و باشد که آنان بازگردند» به‌سوی حق، و باطلی را که برآنند ترک کنند.

از این دو آیه چنین می‌فهمیم که خداوند متعال برای هیچ کس، در فرار از عبودیت خود، عذر و حجتی باقی نگذاشته است‌.

﴿وَٱتۡلُ عَلَيۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِيٓ ءَاتَيۡنَٰهُ ءَايَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَكَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِينَ١٧٥ [الأعراف: ۱٧۵].

«و خبر آن کس را که به او آیات خود را بخشیده بودیم، بر آنان بخوان» یعنی‌: واقعه دیگری را که برای یکی از اسلاف بنی‌اسرائیل روی داد، به آنان یادآوری کن، همان کسی‌که به او علم آیات خویش را بخشیده بودیم، هنگامی که فرمان پروردگار خود را به خاطر هوای نفسش ترک کرد و خدای سبحان هم به کیفر آن در کفر نگونسارش ساخت‌. از ابن‌عباس س روایت شده است که فرمود: «اومردی به‌نام بلعم‌بن‌باعورا از اهالی بیت‌المقدس بود که اسم اعظم خداوند أ را می‌دانست، چون موسی‌ ÷ با سپاه بنی‌اسرائیل به قصد حمله به جباران (عمالقه‌) فرود آمد، خویشان بلعم همراه با پسرعموهایش نزد وی آمدند و گفتند: موسی مردی تندمزاج و خشم‌آلود است و با او لشکری است بسیار، شکی نیست که اگر بر ما پیروز شود، همگی‌مان را نابود می‌کند لذا به بارگاه خداوند دعا کن تا موسی و همراهانش را از ما برگرداند. بلعم گفت‌: اگر من به بارگاه الله أ چنین دعایی بکنم، دنیا و آخرتم همه از دست می‌رود. بنابراین، این درخواست‌شان را رد کرد، اما آنها از وی دست برنداشتند و پیوسته اصرار کردند تا سرانجام به خواسته آنان تسلیم شد و به بارگاه الهی دعا کرد. در روایات آمده است‌: هر دعایی که او علیه موسی و همراهانش می‌کرد، خداوند أ زبانش را به‌سوی قوم خودش برمی‌گردانید و هر دعایی که به سود قوم خودش می‌کرد، خداوند أ زبانش را به‌سوی بنی‌اسرائیل برمی‌گردانید. قومش که ناظر این صحنه بودند، به او گفتند: ای بلعم‌! آیا می‌دانی‌که چه می‌کنی‌؟ آخر به نفع آنها و علیه ما دعا می‌کنی‌! گفت‌: این دیگر، چیزی است که در اختیار من نیست، این چیزی است که خداوند أ برآن غلبه کرده است‌. راوی می‌افزاید: در این اثنا، زبانش از کامش برروی سینه‌اش بیرون افتاد و به آنان گفت‌: حالا دیگر، دنیا و آخرت از دست من رفت و جز نیرنگ و حیله چیز دیگری برایم باقی نماند. پس به آنان این نیرنگ را آموخت که زنان را آرایش کرده به‌میان لشکر بنی‌اسرائیل بفرستند. آنها چنین کردند و مردی از بنی‌اسرائیل با یکی از آنان زنا کرد، آن‌گاه خداوند أ بر بنی‌اسرائیل طاعونی نازل کرد که در یک روز هزاران تن از آنان را به کام مرگ کشید...».

«پس، از آن آیات عاری گشت» یعنی‌: بلعم باعورا از علم آن آیات به کلی تهی گشت چنان‌که گوسفند از پوست خویش کشیده می‌شود و برهنه می‌گردد «و آن‌گاه شیطان در پی او افتاد» یعنی‌: شیطان او را دنبال کرد تا به او رسید و قرین و همدم وی شد «پس از گمراهان گشت» گمراهانی که در گمراهی جا افتاده‌اند، که کفار فجاراند.

﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ ٱلۡكَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَيۡهِ يَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُكۡهُ يَلۡهَثۚ ذَّٰلِكَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ١٧٦ [الأعراف: ۱٧۶].

«و اگر می‌خواستیم، قدر او را به‌سبب آن آیات بالا می‌بردیم» یعنی‌: اگر می‌خواستیم، به سبب علم آن آیات، قدر و منزلتش را بالا برده و او را گرامی می‌داشتیم و به جایگاه علمای ابرار، ارتقایش می‌دادیم «اما او به زمین گرایید» یعنی‌: به‌سوی دنیا گرایید و آن را بر آخرت ترجیح داد «و از هوای نفس خود پیروی کرد» در ترجیح دادن دنیا و لذتهای آن بر آخرت و نعمت‌های جاودانه‌اش‌. آری‌! او به جیفه دنیای دون که ستمگران به وی دادند تا علیه اهل‌حق دعا کند و بر آنان نیرنگ زند، دل بست «از این‌رو وصف او» در پستی و خست «مانند وصف سگ است» در پست‌ترین احوال آن‌که بیرون آوردن زبان از کام خویش است «که اگر بر آن حمله‌ور شوی، زبان از کام برآورد و اگر هم آن را به حال خود واگذاری، باز هم زبان از کام برآورد» یعنی‌: بلعم باعورا چنان است که اگر فهم وحکمت را بر او بار کنی، آن را برنمی‌دارد و اگر هم او را به حال خودش واگذاری، به خیری راه نمی‌یابد. به قولی دیگر معنی این است‌: اگر پندش دهی،گمراه می‌شود و اگر او را به حال خودش واگذاری، نیز گمراه می‌شود پس او در گمراهی‌ای پیوسته قرار داشته و گمراهی همیشه گریبانگیرش می‌باشد، به سبب آن‌که از آیات پرورگارش تهی و عاری شده لذا او همچون سگی است که اگر به‌حال خود رها باشد، زبان از دهان بیرون می‌آورد و اگر بر وی حمله‌ور شوند، نیز زبان از دهان بیرون می‌آورد، درحالی‌که سایر حیوانات چنین نیستند زیرا اگر بر آنان حمله‌ور شوی، زبان از دهان بیرون می‌آورند و در غیر آن خیر، اما سگ در هردو حالت، زبان از دهان بیرون می‌آورد.

«این مثل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند» یعنی‌: این مثل پست و خفت‌بار، مثل و وصف گروهی است که بعد از علم و آگاهی به آیات ما، آنها را تکذیب نمودند و تحریف کردند؛ اعم از یهود و غیر آنان «پس این داستان‌ها رابرآنان حکایت کن» یعنی‌: داستان مرد تهی شده از آیات ما و غیر آن از داستانهای پندآموز را بر آنان حکایت کن چرا که مثل و وصفشان، همانند مثل این گروهی از یهود است که تو را تکذیب می‌کنند «شاید آنان بیندیشند» و از گمراهی باز آمده به‌سوی راه صواب روی آورند.

﴿سَآءَ مَثَلًا ٱلۡقَوۡمُ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَأَنفُسَهُمۡ كَانُواْ يَظۡلِمُونَ١٧٧ [الأعراف: ۱٧٧].

«چه زشت است از روی مثل» یعنی‌: چه زشت است داستان و وصف «قومی که آیات ما را تکذیب کردند» چرا که افعالشان زشت است «و به خود ستم‌می‌کردند» یعنی‌: با تکذیب آیات بر کسی دیگر جز بر خود ستم نمی‌کردند.

﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِيۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٧٨ [الأعراف: ۱٧۸].

«هر که را خدا هدایت کند، همانا او راه‌یافته است» به سوی شرع و امر خداوند أ به بندگانش پس هدایتی جز به توفیق حق تعالی و آفرینش وی نیست «وکسانی را که گمراه نماید، آن گروه ایشانند زیانکاران» که در زیان کامل فرو افتاده‌اند.

﴿وَلَقَدۡ ذَرَأۡنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا يَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡيُنٞ لَّا يُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا يَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ١٧٩ [الأعراف: ۱٧٩].

«و در حقیقت، بسیاری از جن و انس را» که عبارت‌اند از کفار هردو گروه «برای جهنم آفریدیم» البته خداوند متعال درحال آفرینش‌شان می‌دانست که فرجام کارشان سرانجام به‌سوی جهنم است، چرا که اختیارا به عمل اهل دوزخ عمل می‌کنند. آری‌! او ـ قبل از آن‌که آنان به دنیای هستی قدم گذارند ـ می‌دانست که در زندگی خود چگونه عمل خواهند کرد. آن‌گاه در علت جهنمی بودنشان می‌فرماید: «چرا که آنان دل‌هایی دارند که با آنها در نمی‌یابند» حقایق‌را چنان‌که رهیافتگان درمی‌یابند «و چشمانی دارند که با آنها نمی‌بینند» راه رشد و راستی و نشانه‌های الهی را «و گوشهایی دارند که با آنها نمی‌شنوند» پندها و اندرزهارا بنابراین، از چشمانشان دیدن راه هدایت رخت بربسته، هرچند که چشمانشان در غیر این میادین، از دید و بینایی برخوردار است و از گوش‌هایشان شنیدن پندهای سودمند و قوانین و احکامی که کتابهای منزل و سنن پیام‌آوران خدا أ دربردارند، از بین رفته لذا این چیزها را نمی‌شنوند، هرچند که از نیروی شنوایی کلا بی‌بهره نبوده و غیر آن از سخنان را می‌شنوند و می‌پذیرند «آنان» که موصوف به این اوصافند «همانند چهارپایانند» در سود نگرفتن از حواس و مشاعر خود «بلکه گمراه‌ترند» از چهارپایان زیرا چهارپایان آنچه را که به سود و زیانشان است، درمی‌یابند و بنابراین، از آنچه که برای‌شان سودمند است، سود گرفته و از آنچه که زیانبار است، پرهیز می‌کنند، اما این گروه‌؛ در میان سود و زیان خود ـ به اعتبار آنچه که خدای از آنان خواسته و آنها را بدان مکلف نموده ـ هیچ‌گونه تمییزی نمی‌دهند «آن گروه، همانا غافلانند» یعنی‌: آنان نسبت به خداوندی خدا أ و آیات و شریعت وی و آنچه که برای اهل طاعت و معصیت آماده کرده است، در غفلت کامل قراردارند.

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ سَيُجۡزَوۡنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٨٠ [الأعراف: ۱۸۰].

«و برای الله نام‌های نیکو است» یعنی‌: نیکوتریننام‌هااز آن خداوند أ است و به وی اختصاص دارد زیرا نام‌های وی بر نیکوترین مسمی که ذات ذوالجلال اوست و بر شریف‌ترین معانی‌؛ چون رحمت، قدرت، علم، حکمت، آگاهی، عزت و غیره دلالت می‌کنند «پس او را به آننام‌هابخوانید» مثلا بگویید: یا الله! یارحمن‌! یا رحیم‌! یا علیم‌!... زیرا خواندن خدای سبحان با نام‌های نیکوی وی، از اسباب اجابت دعاء است «و کسانی را که در مورد نام‌های الله کژروی می‌کنند واگذارید» یلحدون‌: الفاظ یا معانی نام‌های الهی را تحریف می‌کنند«به زودی به‌سزای آنچه انجام می‌دادند، کیفر خواهند یافت».

شایان ذکر است که الحاد (کجروی‌) در اسماء خداوند متعال بر سه وجه است‌:

۱- تغییردادن اسماء الهی ـ چنان‌که مشرکان کردند ـ زیرا آنها اسم «لات» را ازالله، اسم «عزی» را از عزیز و اسم «مناه» را از منان گرفتند.

۲- افزودن بر نام‌های الله أ ، چون اختراع نامهایی برای وی که بدانها اذن نداده‌است زیرا نام‌های خداوند متعال، توقیفی است که در آنها مجال دخل و تصرف وجود ندارد.

۳- کم کردن از اسمای خداوند متعال‌؛ با انکار بعضی از آنها.

در بیان سبب نزول آمده است‌: این آیه درباره مردی از مسلمانان نازل شد که درنماز خویش می‌گفت‌: یا رحمن‌! یا رحیم‌! در این اثنا کسی از مشرکان گفت‌: مگرمحمد و یارانش نمی‌پندارند که پروردگار یگانه‌ای را می‌پرستند پس چرا این مرد دو پروردگار را می‌خواند؟ در حدیث شریف به روایت ابوهریره س آمده است که‌رسول خدا ص فرمودند: «همانا خدای نودونه نام دارد ـ صد تا بجز یکی ـ و هر کسی‌که آنها را بشمارد (حفظ کند) به بهشت وارد می‌شود. هماناخداوند متعال فرد است و عدد فرد را دوست دارد».

﴿وَمِمَّنۡ خَلَقۡنَآ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ١٨١ [الأعراف: ۱۸۱].

«و از میان کسانی‌که آفریده‌ایم» آنها را برای بهشت «گروهی هستند که به حق دلالت می‌کنند و به حق حکم می‌کنند» به قولی‌: مراد از آنان فرقه‌ای از این امت مرحومه هستند که پیوسته بر جاده آشکار حق روانند و اصطلاحا «فرقه ناجیه» نامیده می‌شوند ـ چنان‌که در حدیث صحیح آمده است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ١٨٢ [الأعراف: ۱۸۲].

اما فرقه دوم‌: «و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، آنان را به تدریج از جایی که نمی‌دانند فرو می‌گیریم» استدراج‌: فروگرفتن تدریجی و پایه به پایه، با فروریختن نعمت‌ها بر مستدرجان و افگندن فراموشی شکر این نعمت‌ها بر دل و جان و زبانشان است‌؛ در حالی‌که پندار مستدرجان این است که پی‌درپی آمدن نعمت‌ها بر آنان، نشانه نزدیکی‌شان به خداوند أ و اکرام و گرامیداشت او از آنهاست و غافل ازآنند که این امر، نشانه خواری و دوری و مهجوری آنها از الطاف حق تعالی می‌باشد زیرا آنان با سرازیر شدن نعمت‌ها در غفلت فرورفته، به لجن گمراهی غوطه‌ور می‌شوند و به راه‌های هدایت پشت می‌کنند.

﴿وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ١٨٣ [الأعراف: ۱۸۳].

«و به آنان مهلت می‌دهم» یعنی‌: مدت این بهره‌گیری‌هایشان را طولانی ساخته و از آنان مجازات را به تأخیر می‌اندازم «همانا کید من استوار است» کید خداوند أ تدبیر اوست و او تدبیر خویش را «کید» نامید زیرا فروریختن نعمت در عین مهلت دادن به آنان ظاهرا کید است‌؛ چرا که در ظاهر امر احسان ولی درحقیقت امر خواری و خسران می‌باشد.

﴿أَوَلَمۡ يَتَفَكَّرُواْۗ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٌ١٨٤ [الأعراف: ۱۸۴].

«آیا نیندیشیده‌اند که همنشین آنان هیچ جنونی ندارد»؟ یعنی‌: آیا در این امر نیندیشیده‌اند که رسول خدا ص که همنشین‌شان است هیچ جنونی ندارد و او به هیچ‌وجه دیوانه نیست «او جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیست» که آنان را از سوی خداوند أ بیم و هشدار می‌دهد و بر نبوت خویش دلیل و برهان آشکار هم دارد.

قتاده در بیان سبب نزول آیه کریمه می‌گوید: رسول خدا ص به کوه صفا بالا رفته، قبیله قریش را یکایک به‌نام تیره‌ها و شاخه‌های آن فراخواندند، آن‌گاه خطاب به آنان فرمودند: ای بنی‌فلان‌! ای بنی‌فلان‌!.. و آنان را از عذاب خداوند أ و رخدادهای عبرت‌بار وی برحذر ساختند. در این اثنا سخنگویی از آنان گفت‌: بی‌گمان این همنشین شما دیوانه است‌! و تا بامداد بر این سخن عربده می‌کشید، همان بود که آیه کریمه نازل شد.

﴿أَوَلَمۡ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٖ وَأَنۡ عَسَىٰٓ أَن يَكُونَ قَدِ ٱقۡتَرَبَ أَجَلُهُمۡۖ فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ١٨٥ [الأعراف: ۱۸۵].

«آیا در ملکوت آسمان‌ها و زمین ننگریسته‌اند»؟ یعنی‌: در حقیقت، این گروه در فرمانروایی عظیم پروردگار بر آسمان‌ها و زمین و مخلوقاتش، به دیده تأمل و استدلال ننگریسته و نیندیشیده‌اند تا از این نگرش و اندیشه بهره‌مند شده و به‌وسیله‌آن به‌سوی ایمان به وجود و وحدانیت پروردگار متعال راه‌یابند «و» نیز آیا نیندیشیده‌اند «در آنچه که خداوند از هر چیزی آفریده است» اعم از حیوان و نبات و افلاک‌....؟ قطعا نیندیشیده‌اند زیرا اگر می‌اندیشیدند، آفرینش خدای سبحان خود، بازتابگر تجلیات وجود و عظمت اوست و قطعا نظر و اندیشه درآن، راهگشاست «و» آیا نیندیشیده‌اند در «این‌که چه بسا اجلشان نزدیک شده باشد» و به‌زودی بمیرند؟ پس چرا قبل از آن‌که مدت تعیین شده برای اندیشه و ایمان و عبادت، با به‌سررسیدن اجلهایشان به پایان آید، در آنچه که وسیله هدایت و منفعت‌شان است تأمل و اندیشه نمی‌کنند؟ «پس بعد از قرآن، به کدام سخن ایمان می‌آورند»؟ یعنی‌: اگر به قرآن ایمان نیاورند، جز آن به کدام سخن ایمان می‌آورند در حالی‌که از قرآن هیچ سخنی بهتر و انگیزه‌بخش‌تر بر اندیشه و تأمل و عبرت‌گرفتن و ایمان، نیست‌؟.

﴿مَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَا هَادِيَ لَهُۥۚ وَيَذَرُهُمۡ فِي طُغۡيَٰنِهِمۡ يَعۡمَهُونَ١٨٦ [الأعراف: ۱۸۶].

«هرکه را خداوند گمراه کند، برای او هیچ هدایتگری نیست و» خداوند أ «آنان را در طغیانشان» یعنی‌: در کفرشان «سرگردان وا می‌گذارد» یعنی‌: سنت وی این است که آنان را واگذارد تا در تاریکی‌های گمراهی‌شان سرگردان بمانند.

باید دانست که نسبت دادن گمراه‌سازی به خداوند متعال در آیه کریمه، از باب نسبت دادن آن به‌سوی نظامی است که او وضع کرده و به‌سوی سنتی است که درآفرینش انسان منظور داشته است لذا اگر انسان خود گمراهی را انتخاب کند، غیر از خدا أ هیچ کس را راهبر خویش نخواهد یافت چرا که سنت وی، واگذاشتن گمراهان در تاریکی‌های گمراهی است بنابراین، از سوی خداوند أ هیچ اجباری بر گمراه ساختن‌شان وجود ندارد.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ يَسۡ‍َٔلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ١٨٧ [الأعراف: ۱۸٧].

«از تو سؤال می‌کنند» سؤال‌کنندگان که یهودیانند و به قولی‌: قریش‌اند «درباره ساعت» یعنی‌: در باره قیامت‌. قیامت را (ساعت‌) نامید زیرا به طور ناگهانی روی می‌دهد. یا این‌که قیامت با وجود فاصله زمانی خود، در نزد خدای همچون ساعتی از ساعات در نزد خلق وی است‌. آری‌! از تو می‌پرسند: «که استقرار آن چه وقت است‌«؟ یعنی‌: خداوند أ چه وقت قیامت را برپا می‌کند؟ مرساها: لنگرگاه آن چنان‌که کشتی‌ای که از آن سوی دریا می‌آید، در کنار ساحل لنگر می‌اندازد «بگو: علم آن، تنها نزد پروردگار من است» و جز او کسی دیگر آن‌را نمی‌داند پس باری تعالی نه وقت آن را به فرشته مقربی خبر داده و نه به پیامبری‌. حکمت در پنهان نگه‌داشتن وقت قیامت این است که‌: پنهان نگه داشتن وقت آن، بر طاعت خدای برانگیزاننده‌تر و بر بازداشتن از گناه، هشداردهنده‌تر است چنان‌که حق تعالی وقت مرگ را نیز به همین دلیل پنهان نگه داشته است «جز اوهیچ کس آن را به موقع خود آشکار نمی‌گرداند» یعنی‌: جز خدای سبحان کسی دیگر آن را پدید نیاورده و پرده غیب را از برابر آن کنار نمی‌زند «بر آسمان‌ها و زمین گران است» یعنی‌: آسمان‌ها و زمین به دلیل بزرگی حادثه قیامت تاب و توان تحمل‌آن را ندارند زیرا در هنگام این رخداد، آسمان شگافته شده، ستارگان تار و مار می‌شوند و دریاها می‌خشکند. یا معنی این است‌: فرشتگان و جن و انس، همه در آرزوی آن هستند که وقت آن را بدانند و پنهان بودن این امر بر آنان گران وسنگین است «جز ناگهان به شما نمی‌رسد» یعنی‌: درحالی به‌شما می‌رسد که شمارا غافلگیر می‌کند و شما از بیم وقوع آن ایمن‌اید.

در حدیث شریف آمده است‌: «بی‌گمان قیامت مردم را هیجان زده و سراسیمه می‌سازد زیرا درحالی فرا می‌رسد که شخصی حوضش را مرمت می‌کند، دیگری چهارپایانش را آب می‌دهد، آن دیگر کالایش را در بازار به نمایش می‌گذارد و ترازویش را بالا و پایین می‌برد...».

«از تو می‌پرسند چنان‌که گویا تو از آن آگاهی» یعنی‌: چنان‌که گویی تو از زمان وقوع آن آگاهی‌. یا چنان‌که گویی تو از آن کاوش کرده و درباره آن بسیار پرس‌وجو می‌کنی‌؛ «بگو: جز این نیست که علم آن تنها نزد خداست ولی بیشتر مردم نمی‌دانند» که علم قیامت مخصوص خداوند أ است‌.

گفتنی است‌؛ کلیدهای غیب که جز خدای کسی آنها را نمی‌داند، پنج چیز است و یکی از آنها وقت برپایی قیامت می‌باشد. [٧۱]

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ١٨٨ [الأعراف: ۱۸۸].

«بگو: جز آنچه خدا خواسته است، برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم» این آیه تأکیدی بر آیه قبلی است که حاکی از عدم علم پیامبر در باره موعد فرارسیدن قیامت و چند و چون آن بود. یعنی‌: هرگاه برای خودم اختیار سود و زیانی را ندارم، دیگر به طریق اولی، بر دانستن آنچه که خداوند أ علم آن را ویژه خودگردانیده، نیز توانا نیستم «و اگر غیب» یعنی‌: آینده را «می‌دانستم، قطعا خیربیشتری می‌اندوختم» پس ـ مثلا ـ خرید می‌کردم‌؛ هنگامی که در خریدم منفعتی می‌بود و می‌فروختم‌؛ هنگامی که منفعتم در فروختن می‌بود و در نتیجه، مالم بسیار می‌شد. از سوی دیگر، در هیچ معامله‌ای زیان نمی‌کردم زیرا فقط به‌سوی آن معامله‌ای می‌شتافتم که سود آور است‌... و همین‌گونه در تمام امور؛ به‌طوری‌که ـ مثلا ـ در جنگها همیشه پیروز می‌بودم «و هرگز هیچ ناگواری‌ای به من نمی‌رسید» زیرا با علمی که به غیب داشتم، خود را از هر زیان و ناخوشی و آسیبی‌حفظ می‌کردم «من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند، نیستم» یعنی‌: من مبلغی از سوی خداوند أ برای احکامش هستم که مردم را به وسیله آن بیم و بشارت می‌دهم و قطعا من کسی نیستم که غیب خدای سبحان را بداند لذا نه خبر دادن از غیب در حوزه مأموریت من است و نه علم و آگاهی به‌آن، از اوصاف و خصوصیات من‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا لِيَسۡكُنَ إِلَيۡهَاۖ فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِيفٗا فَمَرَّتۡ بِهِۦۖ فَلَمَّآ أَثۡقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَيۡتَنَا صَٰلِحٗا لَّنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ١٨٩ [الأعراف: ۱۸٩].

«اوست کسی‌که شما را از نفس واحدی آفرید» که آدم‌ ÷ است‌. به قولی‌: مراد از نفس واحد، جنس و شکل یگانه است، یعنی‌: شما را از یک جنس و به یک ساختار آفرید «و همسرش» حوا «را از وی پدید آورد» و او را از یکی از دنده‌های آدم آفرید «تا» آدم «بدان آرام گیرد» و انس یابد زیرا جنس با جنس خویش، انس و آرامش می‌یابد. البته این رخداد در بهشت بود «پس چون آدم با او آمیزش‌کرد» تغشاها: کنایه از جماع (مقاربت جنسی‌) است «باردار شد» حوا «به باری سبک» یعنی‌: بعد از جماع، نطفه جنین در رحم حوا بسته شد و این دوره اول بارداری (علقه‌) است که زن از آن درد و مشقتی احساس نمی‌کند «پس چندی با آن بار سبک رفت و آمد کرد» یعنی‌: حوا چندی با آن حمل گذراند، برمی‌خاست ومی‌نشست و حرکت می‌کرد و به رتق‌وفتق امور خویش می‌پرداخت و از آن حمل، احساس سنگینی نمی‌کرد «و چون سنگین‌بار شد» به سبب بزرگ‌شدن بچه درشکمش «هر دو» یعنی‌: آدم و حوا «به جناب پروردگار خویش دعا کردند که اگر به ما فرزندی شایسته عطا کنی» یعنی‌: فرزندی صالح که دارای اخلاقی به‌هنجار و اندامهایی استوار باشد «قطعا از شکرگزاران خواهیم بود» برای تو در برابر این نعمت و همچنان، نسل‌های برآمده از ما. به قولی‌: مراد از فرزند صالح، فرزند سالم و طبیعی است، نه فرزند ناقص‌الخلقه‌ای که ایشان از تولدش بیمناک بودند.

﴿فَلَمَّآ ءَاتَىٰهُمَا صَٰلِحٗا جَعَلَا لَهُۥ شُرَكَآءَ فِيمَآ ءَاتَىٰهُمَاۚ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٩٠ [الأعراف: ۱٩۰].

«پس چون خداوند» دعایشان را اجابت کرد و «به ایشان فرزندی صالح عطا کرد، برای او در عطایش شریکانی مقرر کردند و خدا از آنچه با او شریک می‌گردانند برتر است» سخن در اینجا از آدم و حوا به نسل پدید آمده از ایشان ـ از مرد وزن ـ حمل می‌شود بنابراین، جمعی از مفسران بر آنند که شریک آورندگان در عطای الهی از جنس بنی‌آدمند، نه خود آدم و حوا. حسن بصری می‌گوید: «مراد از این مشرکان، یهود و نصاری‌اند که حق تعالی به آنان فرزندانی سالم عطا کرد، اما آنها یهودی و نصرانی شدند».

ابن‌کثیر این تفسیر را از نیکوترین تفاسیر در این موضوع دانسته و می‌گوید: «ما قاطعانه برآنیم که آدم و حوا شرک نورزیدند و مراد آیه، برخی از نسل ایشان است».

ولی برخی دیگر از مفسران ـ چون سیوطی و شاه ولی‌الله دهلوی ـ بر آنند که‌: مراد خود آدم و حوا هستند. تکیه این گروه از مفسران بر حدیث ضعیفی است به روایت سمره س از رسول خدا ص که فرمودند: «چون حوا زایمان کرد، ابلیس نزد وی آمد و به وی گفت‌: فرزندت را عبدالحارث نام کن، که اگر چنین کنی، زنده می‌ماند ـ و قبلا چنان بود که فرزندان وی می‌مردند ـ پس این از القاآت شیطان بود». به تأیید این روایت، روایات اسرائیلی بسیاری که هیچ پایه و اساسی‌ندارند، نقل شده است که نمی‌توان برآنها استناد کرد. آری‌! شرک و امثال آن، از اعمال لایق شأن انبیانیست ـ چنان‌که از آیه بعدی که به صیغه جمع آمده است، نیز پیداست‌:

﴿أَيُشۡرِكُونَ مَا لَا يَخۡلُقُ شَيۡ‍ٔٗا وَهُمۡ يُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا يَسۡتَطِيعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٢ [الأعراف: ۱٩۱-۱٩۲].

«آیا موجوداتی را با او شریک می‌گردانند که چیزی را نمی‌آفرینند» یعنی‌: آیا مشرکان پدیدآمده از نسل آدم و حوا، بتان را در امر پرستش شرکای خدای سبحان قرار می‌دهند، با آن‌که می‌دانند که آنها چیزی از مخلوقات را نیافریده‌اند تا سزاوار آن باشند که مورد پرستش قرارگیرند «و خودشان مخلوقند»؟ یعنی‌: این بتان، یا شیاطین، یا دیگر چیزهایی که مشرکان آنها را شریک خدای سبحان قرار می‌دهند؛ خود مخلوق و آفریده پروردگار لاشریک هستند «و نمی‌توانند یاری‌ای به آنان برسانند» اگر مشرکان از آنها یاری بجویند «و نه می‌توانند خود را یاری دهند» اگر کسی آنها را درهم بشکند و نابود کند. پس هرکس از یاری دادن به‌خود عاجز باشد، مسلما از یاری دادن دیگران عاجزتر است‌.

﴿وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا يَتَّبِعُوكُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ١٩٣ [الأعراف: ۱٩۳].

«و اگر بتان را به راه هدایت فراخوانید، از شما پیروی نمی‌کنند» و شما را در این دعوت اجابت نمی‌کنند «چه آنها را بخوانید، یا خاموش بمانید، برای شما یکسان است» حال آنها در هنگام خواندن و عدم خواندن شما یکسان است زیرا آنها چیزی بیش از سنگ‌های تراشیده و جامد نیستند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُكُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٩٤ [الأعراف: ۱٩۴].

«در حقیقت، کسانی را که به جای الله می‌خوانید، بندگانی امثال شما هستند» حتی‌شما از آنها کامل‌ترید زیرا شما زندگانی هستید که سخن می‌گویید، راه می‌روید، می‌شنوید و می‌بینید، درحالی‌که بتان این‌گونه نیستند ولی همانندی آنها با شما دراین است که آنها نیز مانند شما مملوک خدای یگانه و رام شده فرمان وی می‌باشند «پس آنها را بخوانید» برای جلب منفعت یا دفع زیانی «اگر راست می‌گویید» دراین ادعایتان که آنها بر رساندن نفع و ضرر قادراند «باید شما را اجابت کنند» اگر که زنده‌اند؟ خطاب از باب تعجیز و بیان ناتوانی آنهاست‌.

﴿أَلَهُمۡ أَرۡجُلٞ يَمۡشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَيۡدٖ يَبۡطِشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَعۡيُنٞ يُبۡصِرُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ ءَاذَانٞ يَسۡمَعُونَ بِهَاۗ قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ١٩٥ [الأعراف: ۱٩۵].

آن‌گاه، همانندی کامل بتان با انسان‌ها را نفی نموده می‌فرماید: «آیا بتان پاهایی دارند که با آن راه بروند»؟ یعنی‌: این بتانی که شما آنها را در پرستش، شرکای خدای سبحان قرار داه‌اید، چیزی از وسایل و ابزارهایی را که شما دارید، ازجمله، ابزار راه رفتن را در اختیار ندارند «یا دستهایی دارند که با آن کاری انجام دهند»؟ یبطشون بها: به وسیله آن چیزی را بگیرند، یا به وسیله آن بزنند «یا چشمهایی دارند که با آن ببینند، یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند» همانند شما؟ قطعا چنین نیست پس چگونه چیزهایی را که این همه ناتوان و بی‌آلت و ابزار و تا این حد عاجز و بیچاره هستند، به خدایی می‌خوانید؟ بطش‌: گرفتن به قوت است «بگو: شریکان خود را بخوانید» ای مشرکان‌! «سپس در باره من حیله به‌کاربرید» یعنی‌: اگر شما و آنان بر چیزی از نیرنگ و توطئه علیه من توانا هستید، به اتفاق هم‌؛ هر کید و نیرنگ و بداندیشی‌ای که دارید، در باره من روا دارید و هیچ کوتاهی نکنید «و مرا مهلت ندهید» یعنی‌: در فرود آوردن آسیب و زیان به من، هیچ تأخیری روا ندارید. بدین‌گونه، خدای متعال پیامبرش را مأمور مبارزه‌طلبی با آنان کرد تا عجز و ناتوانی خدایان باطل‌شان را در انجام کارها، برآنان آشکار گرداند.

ابن‌کثیر روایت می‌کند: «معاذبن‌عمروبن‌جموح و معاذبن‌جبل دو نوجوان بودند که با هجرت رسول خدا ص به مدینه مسلمان شدند، آن دو نوجوان غیور مسلمان، شبانگاه بر بتان مشرکان هجوم برده آنها را می‌شکستند و خرد و ریز نموده و از آنها برای بیوه‌زنان، هیزم درست می‌کردند تا قومشان از این امر عبرت بگیرند و به ماهیت بی‌جان و بی‌ارزش بتان پی ببرند. از قضا که عمروبن‌جموح پدرمعاذبن‌جبل که رئیس قومش نیز بود، بتی داشت که آن را می‌آراست و معطر می‌کرد و می‌پرستید پس آن دو شبانگاه می‌آمدند و بت وی را بر سرش واژگون کرده آن را به پلیدی‌ها می‌آغشتند. عمروبن‌حجوح که به خانه می‌آمد و بت خویش را بر این وضع می‌دید، از این وضع ناراحت شده آن را می‌شست و خوشبو می‌ساخت و نزد آن شمشیری نهاده خطاب به آن می‌گفت‌: از خودت دفاع کن‌! اما آن دو نوجوان، بازهم این کار را با آن بت تکرار می‌کردند و او نیز مجددا آن بت را می‌شست و می‌آراست‌. تا این‌که سرانجام، آنها بتش را گرفته و آن را با سگ مرده‌ای به هم بستند و آن دو را بر ریسمان چاهی که در آن نزدیکی بود، آویختند. چون عمرو آمد و این منظره را دید، تأملی کرد، آن‌گاه به خودآمد و متوجه شد که دین وی، دین باطل و بی‌بنیادی بوده است پس گفت‌:

«تالله لو كنت إلـها مستدن لـم تك والكلب جـميعا في‌قرن‌»

به خدا سوگند؛ اگر تو خدایی سزاوار پرستش بودی‌؛

این‌گونه با سگ مرده هم آغوش نمی‌شدی‌.

سپس اسلام آورد و مؤمنی نیکو شد و در روز احد به فیض شهادت نایل گشت ـ که خداوند أ از او راضی باد!

﴿إِنَّ وَلِـِّۧيَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡكِتَٰبَۖ وَهُوَ يَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِينَ١٩٦ [الأعراف: ۱٩۶].

«بی‌تردید، کارساز من الله است، آن‌که قرآن را فرو فرستاده» یعنی‌: چگونه از بتانی که دارای اوصاف کذایی هستند، هراسی در دل راه دهم، درحالی‌که سرور و کارسازی چون خدای دارم که به‌سوی او پناه می‌برم، از او یاری می‌جویم و او مرا بر شما پیروز می‌گرداند «و همو متولی صالحان است» یعنی‌: اوست که شایستگان را حفظ می‌کند، ایشان را نصرت می‌دهد و میان آنان و میان دشمنانشان مانع می‌شود و این از سنت وی است‌. صالح‌: هر کسی است که عقیده‌اش از خرافات و اوهام سالم و اعمالش نیکو باشد.

﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَكُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ يَنصُرُونَ١٩٧ وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا يَسۡمَعُواْۖ وَتَرَىٰهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ وَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ١٩٨ [الأعراف: ۱٩٧-۱٩۸].

«و کسانی را که به جای او می‌خوانید، نمی‌توانند شما را یاری کنند و نه خود را یاری دهند و اگر آنها را به راه هدایت فراخوانید، نمی‌شنوند» زیرا آنها نه عقلی دارند و نه حیاتی «و آنها را می‌بینی که به‌سوی تو می‌نگرند در حالی‌که هیچ نمی‌بینند» مشرکان، بتان را به‌صورت تمثال‌هایی به شکل آدمیان، یا حیوانات دارای دست و پا و چشم می‌ساختند و چشمان آنها را چنان باز به نقش و تصویر می‌کشیدند که گویی خیره به دیگران می‌نگرند، لیکن آن پیکرهای بی‌جان، تمثال‌های جامدی بیش نبودند که نه می‌توانستند چیزی را بگیرند، نه کاری را انجام دهند، نه راه بروند و نه چیزی را ببینند.

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ١٩٩ [الأعراف: ۱٩٩].

«عفو پیشه کن» خذالعفو: یعنی آنچه را که سهل و آسان است از اخلاق و اعمال و صدقات مردم، بگیر و بپذیر، بی‌آن‌که به امری مکلفشان گردانی که بر آنان دشوار است‌. سپس بعد از نزول این آیه، مسلمانان به اجرای حدود و پرداخت زکات مکلف شدند. لذا مراد از «عفو» در این آیه، در پیش‌گرفتن شیوه بخشایش و آسان‌گیری، نه سخت‌گیری و فشار در رفتار و معامله با مؤمنان است‌.

آری‌! رسول خدا ص به پیروی از این دستور، هیچ‌گاه در میان دو کار مخیر ساخته نشدند، مگر این‌که آسان‌ترین آن را انتخاب کردند، مشروط به این‌که آن کار آسان‌تر، گناه نمی‌بود چنان‌که در حدیث شریف فرمودند: «آسان بگیرید وسخت نگیرید و بشارت دهید و نفرت برنینگیزید». «و به معروف امر کن» معروف‌: هر خصلت پسندیده‌ای است که عقل‌ها آن را بپسندد و روان‌ها بدان اطمینان یابد «و از نادانان روی بگردان» یعنی‌: چون در دستور دادنشان به معروف، برای آنان حجت بر پا داشتی، اما آن کار معروف را انجام ندادند، در این صورت از آنان روی بر تاب و در مقابل این جهالتی که از آنان سر می‌زند، با آنان بگومگو و مشاجره نکن‌.

باید یادآور شد که قواعد و اصول سه‌گانه مطرح شده در این آیه، تبیین کننده اصول فضایل و مکارم اخلاقی در اموری است که به رفتار و معامله انسان با دیگران تعلق می‌گیرد. در حدیث شریف آمده است که چون این آیه نازل شد، رسول خدا ص فرمودند: «ای جبرئیل‌! توضیح این آیه چیست‌؟ جبرئیل گفت‌: پروردگارت می‌فرماید: توضیح آیه این است که با کسی‌که با تو قطع پیوند می‌کند، بپیوندی و به کسی‌که تو را محروم می‌گرداند، بدهی و از کسی‌که بر تو ستم می‌کند، درگذری». جعفرصادق س فرمود: «در این آیه، خداوند متعال پیامبرش را به مکارم اخلاق دستور می‌دهد و در قرآن، آیه‌ای جامع‌تر از این آیه درباره مکارم اخلاق وجود ندارد».

﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٌ عَلِيمٌ٢٠٠ [الأعراف: ۲۰۰].

از آنجا که دستور روگرداندن از جاهلان، با دستور پناه بردن به خداوند سبحان از شر شیاطین ـ برای پرهیز از مفاسد و شرارتهایشان ـ مناسبت داشت پس فرمود: «و اگر از شیطان وسوسه‌ای به تو رسد، به خدا پناه بر زیرا که او شنوای داناست» یعنی‌: به او التجا کن زیرا او این التجای تو را می‌شنود و می‌داند بنابراین، شر شیطان را از تو دفع می‌کند. نزغ‌: وسوسه کردن به فساد است، اعراب می‌گویند: نزغ بیننا: یعنی در میان ما فساد افگند.

خطاب در این آیه، متوجه کل مکلفان و در رأس آنان، پیامبر اکرم ص است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١ [الأعراف: ۲۰۱].

«در حقیقت، متقیان چون وسوسه‌ای از جانب شیطان بدیشان رسد، خدا را به یاد آورند» یعنی‌: عظمت امر و نهی پروردگارشان را به‌یاد می‌آورند «و بناگاه بینا شوند» یعنی‌: بیدار می‌شوند و می‌دانند که این خیال و خطره شیطانی است لذا خود را از نافرمانی خدای سبحان باز داشته بر شیطان می‌شورند و او را نافرمانی می‌کنند. وسوسه شیطان‌: آراستن گناه و دستور دادن او به انجام بدی در هنگام خشم است‌. طائف‌: یعنی وسوسه طوافگر زیرا وسوسه القایی از سوی شیطان است که به وسوسه خیال شباهت دارد، بر انسان سرک می‌کشد و چون طوافگری بر گرد او می‌تند.

﴿وَإِخۡوَٰنُهُمۡ يَمُدُّونَهُمۡ فِي ٱلۡغَيِّ ثُمَّ لَا يُقۡصِرُونَ٢٠٢ [الأعراف: ۲۰۲].

«و برادرانشان آنان را به گمراهی می‌کشانند و هیچ کوتاهی نمی‌کنند» یعنی‌: شیاطین، برادران و یاران بدکار و فاسق خویش از گمراهان انسی را، در راه گمراهی جلو داده و ریسمان فساد را برای‌شان رها می‌کنند تا در چراگاههای گمراهی بچرند. گمراهان انسی نیز این جلوداری را از شیاطین پذیرفته به آنان اقتدا می‌کنند و بسان حیوانی رام، مشتاقانه به چراگاههای فساد و انحراف و ظلمت وارد می‌شوند پس شیاطین در این عرصه هیچ فروگذاشت و کوتاهی نورزیده و هرگز از رها کردن ریسمانهایشان باز نمی‌ایستند و میان گمراهان انسی و خواسته‌های گناه‌آلودشان هیچ مانعی ایجاد نمی‌کنند بلکه پیاپی بر وسوسه و گمراه کردنشان می‌افزایند تا سرانجام در باتلاق فساد و گمراهی نابود شوند.

اصل در این مضمون تشبیه‌گونه این است که‌: مالک حیوان، رسنش را در دست خویش گرفته آن را وا می‌گذارد که بچرد و چون حیوان، محیط نزدیک به خود را از علف پاک کرد، باز مالکش، چندی دیگر از آن ریسمان را رها می‌کند تا آن حیوان در میدانی وسیع‌تر از آن بچرد، اما اگر حیوان می‌خواست به جایی برود که از رفتن به آنجا برایش زیانی متصور بود، صاحبش، ریسمان را جمع کرده و حیوان را به‌سوی خود واپس می‌کشاند. ولی شیطان چنین نیست بلکه گمراهان را در میادین ضلالت و ظلمت تا بدانجا پیش می‌افگند که هلاک گردند.

﴿وَإِذَا لَمۡ تَأۡتِهِم بِ‍َٔايَةٖ قَالُواْ لَوۡلَا ٱجۡتَبَيۡتَهَاۚ قُلۡ إِنَّمَآ أَتَّبِعُ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ مِن رَّبِّيۚ هَٰذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٢٠٣ [الأعراف: ۲۰۳].

«و هرگاه برای آنان آیه‌ای نیاوری، می‌گویند: چرا از خود برنگزیدی‌«؟ چون نزول وحی به تأخیر می‌افتاد، کفار به رسول خدا ص می‌گفتند: چرا آیات را از نزد خود انشا نمی‌کنی‌؟ «بگو: من فقط آنچه را که از پروردگارم به من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم» و به شما ابلاغ می‌نمایم «این» قرآن نازل شده بر من، همانا «روشنگریهایی از سوی پروردگارتان است» که هرکس آن را بپذیرد، به وسیله آن راهیاب شده و به نیروی بینش ایمانی مجهز می‌شود، اما مرا در آن دخل و تصرفی نیست «و برای گروهی که به آن ایمان می‌آورند، هدایت و رحمتی است» که مؤمنان به وسیله آن به آنچه که مایه رضا و خشنودی پروردگارشان است، رهنمون می‌شوند.

﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤ [الأعراف: ۲۰۴].

«و چون قرآن خوانده شود، به آن گوش بسپارید و خاموش مانید» تا بدان نفع گیرید و به آنچه که در آن از حکمتها و مصلحت‌های بزرگ است، بیندیشید. البته گوش فرا دادن و خاموش ماندن در هنگام تلاوت قرآن ـ در نماز و غیر آن ـ یک واجب عام است بنابراین، قرآن را چون سایر سخنان قرار ندهید که هرکس بخواهد، از آن روی بر می‌گرداند «تا مشمول رحمت شوید» یعنی‌: تا با امتثال امر خدای سبحان در شنیدن آیات کتابش، به رحمت و رستگاری نایل گردید.

آیه کریمه از جمله دلایل احناف بر کراهیت قرائت مقتدی پشت سر امام است‌.

﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٢٠٥ [الأعراف: ۲۰۵].

«و پروردگار خود را در دل خویش یاد کن» به‌طور آهسته و همراه با تأمل و تدبر. این حکمی عام در همه اذکار است‌؛ اعم از قرائت قرآن، دعا، تسبیح، تهلیل وغیره‌. آری‌! یادکن باری تعالی را «به زاری و ترس و بدون بانگ برداشتن» یعنی‌: طوری او را با ترس و زاری یادکن که به خودت بشنوانی پس صدایت را در ذکر بلند نکن زیرا یاد کردن پنهانی، به اخلاص نزدیک‌تر و به اندیشیدن ممدتر است‌. آری‌! او را این‌گونه یادکن «در بامدادان» غدو: اوقات بامداد و غدوه‌: بامداد است «و شامگاهان» یعنی‌: در اوقات شبانگاه‌. اصیل‌: بعد از عصر تا مغرب است «و از غافلان نباش» یعنی‌: از غافلان ذکر و یاد خدای و از غافلان قرائت در نماز نباش‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ يَسۡجُدُونَۤ۩٢٠٦ [الأعراف: ۲۰۶].

«به یقین، کسانی که نزد پروردگار تو هستند» مراد فرشتگانند «از عبادت او گردنکشی نمی‌کنند و او را تسبیح می‌گویند» یعنی‌: خداوند متعال را به بزرگی می‌ستایند و او را از هر عیب و نقصی به پاکی یاد می‌کنند «و فقط برای او سجده می‌کنند» یعنی‌: او را به عبادت سجده که شریف‌ترین عبادات است، مخصوص می‌گردانند.

این اولین سجده تلاوتی در قرآن کریم است که بر خواننده و شنونده آن ـ اجماعا ـ سجده واجب می‌شود.

[۵۳] باید گفت که هر گناهی از روی جهالت سر می‌زند. نگاه کنید به تفسیر «نساء/ ۱٧». [۵۴] برای آگاهی بیشتر از مفاد و مصادیق این امور، نگاه کنید به تفسیر سوره «لقمان / ۳۴». [۵۵] نگاه کنید به تفسیر «مائده/۱۰۳». [۵۶] نگاه کنید به تفسیر «مائده/‌۱۰۳». [۵٧] نگاه کنید به تفسیر آیه سوم از سوره «مائده». [۵۸] تفسیر «مضطر» و حالت «اضطرار» در سوره «بقره» آیه (۱٧۳) گذشت. [۵٩] حکم به بطلان صحت روایت، یا ادای شهادت کسی را بهخاطر وجود عیب و ایراد شرعی در وی،جرح و حکم به عدالت شخص را تعدیل گویند. [۶۰] بارخدایا! از تو در دنیا و آخرت عافیت میطلبم. بارخدایا! من از تو در دین و دنیایم و در خانوادهو مالم عافیت میطلبم. خدایا! عیبهایم را بپوشان و نگرانیهایم را به آرامش مبدل کن. خدایا! مرا از پیشرویم و از پشت سرم و از جانب راستم و از جانب چپم و از فرازسرم حفظ کن و به بزرگیات پناه میبرم ازاین که از طرف پایین گرفتار گردم. [۶۱] تفصیل این داستان در سوره هود ( آیات ۸۳ ــ ٧٧ ) آمده است [۶۲] نگاه کنید به تفسیر ( اعراف/۱٧۲) . [۶۳] ولی نوعی از سحر ، دارای حقیقت و تأثیر است . نگاه کنید به تفسیر ( بقره/‌۱۰۲ ) . [۶۴] مشاکله : به معنای هم‌شکل گویی؛ عبارت از : اتحاد در لفظ و اختلاف در معنی است . [۶۵] یعنی : آب غسل وی ، یا آبی که بر قبرش پاشیدید . [۶۶] بعد از خروج از دریای سرخ . [۶٧] نگاه کنید به تفسیر سوره ( بقره/‌۵۴ ) . [۶۸] ابن‌کثیر این روایت را در تفسیر خویش نقل کرده و آن را ضعیف هم نخوانده است‌ [۶٩] این حدیث شریف ، برای استشهاد ، در چندین جا از این تفسیر شریف به تکرار نقل شده است . [٧۰] حله‌: جامه‌ای است که همه تن را می‌پوشاند. [٧۱] نگاه کنید به ( انعام/‌۵٩) .