اخلاق اسلامی و آداب اجتماعی
بقلم:
نعمت الله «وثیق»
کابل مؤرخ:۲۸/۱۱/۱۳۸۵هـ ش
الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی سید المرسلین، وإمام المتقین، نبیّنا محمد وعلی آله أصحابه أجمعین. وبعد:
رحمت الهی أ براولاد آدم ازبدو تخلیق میسر بوده، بار دیگر درزمان و مکانِ تجدید نمود که همۀ معیارهای انسانی واخلاقی زیر انبار جهل و خرافات فرو رفته بود.
بالأخص اخلاق بشری که درواقع جوهروصیقل آدمی است گوهرنا یاب گردیده بود.
درهمچو زمان حساس پیامبری را فرستاد که میفرماید:
«بُعِثتُ ِلأ تمِمَ مَکَاْرِمَ الأخْلاَق» [۱] مبعوث گردیدم تا خوبیهای اخلاق را تکمیل نمایم.
پیامبری که نمونۀ اخلاق و رحمت بربشریت است.
همزمان با بعثتاش تاریکیهای جهل را به نورمُبدّل نمود.
انحرافات اخلاقی را که نوشیدن شراب، عمل قمار، ربا، عقیدۀ کهانت و فالبینی، تقسیم به تیرهای فال «لاتیری» طواف به کعبههای خود ساخته و جعلی،عصبیت قبیلوی و قومی، زنده بگور کردن دختران بخاطرعار و ننگ جاهلی، قتل اولاد بخاطر خوف فقر، بیحیائی و خود فروشی روسپیگری، وغیره... دهها عمل زشت جزء اخلاق اجتماع آن زمان محسوب میشد.
درهمچو اجتماعی معلم اخلاق را خدا وند فرستاد، که بمقام شامخ نائل و به سیادت وقیادت رسید.
پس کسانی که دین پیامبر را قبول کردند، و تعلیمات اخلاقی پیامبر را پذیرفتند، وبه عالیترین درجات فضائل اخلاقی که عبارت است از: صداقت وامانت، عدالت ومحبت، شجاعت و سخاوت، وفاء وکرم، اخلاص و متابعت شریعت، رسیدند که در مورد شان ازجانب ربُ العالمین پیامی فرستاده شد که تا زمین باقی است قرائت میگردد:
۱- راجع به مدح اخلاق پیامبر واصحاب فرمود:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡ﴾ [الفتح: ۲۹].
محمّد فرستادۀ خدا است، و کسانی که با اوهستند دربرابر کافران تند وسرسخت، ونسبت به یکدیگرمهربان ودلسوزند.
۲- راجع به محبت وایثار، اخلاق وسلوک اجتماعی شان فرمود: ﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ﴾ [الحشر: ۹] یعنی: کسانی در سرای ایمان (سرزمین مدینه) پیش ازآمدن مهاجران مسکن گزیدند وکسانی را که به سوی شان هجرت کنند دوست میدارند، ودر دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمیکنند و آنها را برخود مقدم میدارند، هر چند خود شان بسیارنیاز مند باشند؛ کسانی که از بخل وحرس نفس خویش باز داشته شدهاند رستگارانند!
بالأخره اصلاحات اخلاقی واجتماعی صحابه به حدّی رسید که ازجانب خداوند تقدیرنامه برای شان فرستاده شد که میفرماید: ﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الفتح: ۱۸] خداوند از مومنان راضی گردید همان دم که در زیردرخت با تو بیعت کردند.
اخلاق صحابه به حدّی رسید که: گنهکاران را جز خدا کسی نمیدید، با آن هم با اصرارحاضر میشدند که (ای رسول! خدا زنا کردم مرا پاک کن) ودیگری اقرارمیکند (ای! رسول خدا دزدی کردم).
بخاطرالتزام به قوانین الهی و پابندی به اخلاق اسلامی صحابه کرام [ش] قیادت عالم را بدست گرفتند، امپراطوریهای بزرگ را که راجع به آنها چیزی معلومات نداشتند فتح نمودند. قیاصره که دایماً اعراب ازظلم وجور شان درخوف ورُعب بودند مهار نمودند.
وقتی که مسلمانها اخلاق دینی را وَدَاع گفتند، انحراف اخلاقی واجتماعی در امت اسلامی توسط اغیار داخل شد، ترویج فساد و تبرج، ربا و مخدّرات و مسکرات و دیگر منکرات شایع گردید، سبب ضعف و وهن در امت مسلمه گردید، و امم دیگر را به جان و مال شان جسور گردانید و باعث جست وخیزاستعمار گردید، که درنهایت دولت وخلافت شان را به دویلات تبدیل، واقتصاد شان را ضرب صفرنمود.
پیامدهای بد اخلاقی اجتماعی به فرد محصور نبوده، بلکه اساسات دینی، اقتصادی، قوت عسکری ونظامی، روابط اجتماعی، قوت صِحی و ذهنی و نفسی را موریانه وار به باد فنا میدهد.
چون کتاب حاضردرسی است به دو بخش تقسیم گردیده است:
۱- بخش اول اخلاقی اسلامی.
۲- بخش دوم آداب اجتماعی
هربخش مشتمل برسه فصل است.
بخش اول اخلاق اسلامی:
فصل اول- مقدمات اخـلاق.
فصل دوم- لوازمات اخلاق.
فصل سوم- منافیات اخلاق.
هرفصل در بخش تدریسی مشتمل بر پنج موضوعات مهم وکلیدی بوده،که بعداً موضوعات هریک ازفصول سه گانه را به ده موضوعات مهم وکلیدی دست کم ارتقاء داده شده است.
بخش دوم آداب اجتماعی:
فصل اول- مقدمات آداب.
فصل دوم- آداب اجتماعی.
فصل سوم- آداب فردی.
در بخش دوم موضوعات آداب اجتماعی به طور خلاصه وفشرده بحث گردیده تا باعث ملالت خوانند گان نگردد.
امید وارم که خوانند گان محترم درمورد مسایل، دلایل، مراجعی که از نظر شان خطا پنداشته میشود این جانب را برعلاوۀ مشورۀ نیک معذوردارند.
درآخر از تمام برادرانی که بنده را همکاری و به دریافت مراجع کمک نمودند اظهار امطنان نموده و ازخدا وند منان برای شان اجرجمیل خواهانم. ومن الله التوفیق.
[۱] موطأ امام مالک /.
حقیقت اخلاق عبارت است از صورت باطنی انسان.
صورت باطنی: عبارت است از نفس، او صاف و معانی که مختص به انسان است:
(وهمۀ این اخلاق) بمنزلۀ شکل وصورت ظاهری است.
خلاصه: نفس انسانی دارای اوصاف خوب و بد است.
اما ثواب وعقاب بیشتر مربوط به اوصاف باطنی میشود، نسبت به اوصاف ظاهری.
چون موضوع بحث ما راجع به اخلاق اسلامی است.
دراسلام موضوعی است بنام (علمُ الاخلاق) که اخلاق اسلامی بخش از آن است.
بناءً ضرورت دانستیم که علم اخلاق را نیز تعریف نمائیم.
۱- علم اخلاق: عبارت است از علم معاشرت با خلق، مرادف است با حکمت عملی که درقرآن کریم ذکرشده. مفسرین به عنوان تهذیبُ الأخلاق (اخلاق خوب) تشریح وتعلیل نمودند که در سورۀ بقره آیۀ (۱۷۷) اوصاف دهگانه برای مومنین راجع به تهذیب الأخلاق ذکر گردیده است [۲].
۲- و یا علم اخلاق عبارت است: از تحلی انسان به فضائل و تخلی از رذائل.
=
[۲] موطأ امام مالک /.
معنای اخلاق را اهل لغت تعبیرات مختلف کردند که همۀ آنها مرادف و قریبُ المفهوماند. حالا بعضی آن معانی را بیان میکنیم:
در بخش تهذیب الاخلاق در سورۀ بقره آیۀ: ۱۷۷، قرآن کریم ده اوصاف برای مومنان ذکر نموده است:
۱- ایمان به الله أ.
۲- ایمان به روز آخرت.
۳- ایمان به فرشتگان.
۴- ایمان به کتابها.
۵- ایمان به پیامبران.
۶- خرچ کنندگان مال خود را برای: (خویشا وندان ویتیمان، مسکینان، آنهائیکه در راه خدااند (ابن السبیل) و برای گدایان ودر راه آزادی غلامان).
۷- نماز خوانان.
۸- زکات دهندگان.
۹- وفا به عهد.
۱۰- صبر، دروقت مشکلات.
به معانی ذیل استعمال شده:
۱- اخلاق جمع خُلق: به معنای دین، خوی، طبع، مروت.
۲- اخلاق بفتح همزه جمع خُلق ـ به معنای خوبیها.
۳- اخلاق: عبارت از آن اوصاف انسانی است که با یک دیگرمعامله میکنند،اطلاق برمحمود ومذموم هردو میشود
[۳].
۴- اخلاق مأخوذ ازمادۀ خلقت: به معنای صفاتی است که ازانسان جدا نمیشود، وآن گونه اخلاق جزء آفرینش انسان میگردد
[۴].
[۳] لسان العرب از ابن منظور (ا/۹۶).
[۴] تفسیر نمونه ج/۲۴/۳۷۹.
«ملکة ٌیَصدربها عن النفس افعال بسهولة من غیرِ فکرٍ ورویة» یعنی: اخلاق ملکه ای (امورنفسی) است که افعال صادرمی شود به سهولت ازغیرفکرکردن و دیدن
[۵] اکثر محققین اخلاق را به معنای (دین و تقوا) توجیه کردند.
بناءً آن کسی که دین ندارد اصلاً درقافلۀ اخلاقمندان شامل نیست، اگرچه تظاهر باخلاق کند.
[۵] ملکة: عبارت است از حفظ آهنین در نفس که به زودی زائل و فراموش نمیگردد.
اخلاق بردو قسم است:
۱- اخلاق طبیعی (خِلقی).
۲- اخلاق عادی (کَسبی).
عبارت است ازآن کیفیت وخلقت اصلی که درطبیعت ومزاج انسان است.
مثل: طبیعت گرم، طبیعت سرد، طبیعت نرم، طبیعت شدید وغیره.
عبارت است از آن اخلاقی که: ازابتداء باختیارانسان حفظ و مزاوله و تکرار وتمرین گردد، حتی که ملکه گردد، تا اینکه صادر شود از انسان به سهولت به غیر دیدن و فکر کردن.
اولاً- دلیل اخلاق طبیعی (خِلقی):
اخلاق طبیعی آن خلقت است که تغییر پذیرنیست چنانچه قرآن راجع به اخلاق شیطان میفرماید:
۱- ﴿فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِ﴾ [الکهف: ۵۰].
یعنی: سجده کردند همگی (ملائک) جزابلیس او ازجنّ بود ازفرمان پرور دگارش خارج شد.
چون درخلقت و طبیعت ابلیس فسق بود، بناءً درخلقتاش تغییر نیامد واز امر صریح خداوند انکار کرد. مقولۀ معروف است که گفته میشود:
۲- «إذَا سَمِعتُم بِجَبَلٍ زَالَ عَن مَکَانِهِ فَصَدِّ قـُوا، وَإذَا سَمِعتُم بِرَجُلٍ زَالَ عَن خِلقِهِ فَلاَ تُصَدِّقـُوا فَإنَّهُ سَیَعُودُ إلَی مَا جُبلَّ إلَیهِ».
یعنی: هرگاه شنیدید کوهی از جایش تغییر کرده تصدیق کنید، وهرگاه شنیدید انسانی اخلاقاش تغییر کرده تصدیق نکنید، زیرا انسان باز میگردد به سوی آنچه که خلق کرده شده است.
۳- اخلاق تابع برای مزاج است مزاج غیر قابل تبدیل است.
پس فایدۀ اخلاق طبیعی اینست که ظاهر میشود آن چه که ثابت و کائن در نفس است.
اخلاق عادی ویا کسبی آن است که به خاطرتعلیم و تربیۀ درست و سالم اخلاق نیکو در انسان غرس میگردد، و از اخلاق سیئه و رذائل جلو گیری میگردد.
۱- پیامبرص میفرماید: «إنَّمَا بُعِثتُ لاِ ُتَمِّمَ مَکَارِِمَ الاَ خلاَق»
[۶] یعنی: فرستاده شدهام (از طرف خدا) تا کامل کنم (برای مردم) اخلاق نیکو را. به همین خاطرعلمای اسلام میفرمایند: شریعت مصطفی ص تمام نیاز مندیهای بشری و انواع و اقسام حکمت عملی را به پایۀ اکمال رسانیده است.
۲- قرآن کریم محمدص را به عالیترین نمونۀ اخلاق معرفی نموده میفرماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: ۴].
یعنی: تودارای عالیترین اخلاق(پسندیده وافعال حمیده) هستی. به خاطر اتمام مکارم اخلاق قرآن کریم به برنامۀ تهذیبُ الأخلاق تأکید میکند.
[۶] بروایت موطأ، مستدرک وبیهقی.
تبصره: در حدیث فوق اشاره به اتمام اخلاق حسنه شده، بناءً واضح میگردد که درادیان قبلی نیز اخلاق نیکو بوده ولی اتمام واکمال آن توسط محمد ص به پایان رسیده است.
واین اکمال توسط محمد ص صرف دربخش اخلاق خلاصه نمیگردد، بلکه تمام پیام انبیاء و رسولان از آدم تا خاتم (علیهم السلام) به دو بخش تقسیم است:
۱- بخش اول: آن پیامهای که اصلا قابل تغییر و نسخ نیست. مثل: توحید ویکتا پرستی، اثبات قیامت، اخلاق نیکو، صلۀ رحم (عطوفت انسانی) وغیره مسائل مهم که از اصول دین محسوب میگردد، وازجملۀ عقاید ومُؤمَن بِهِ مسلمانها است، به استثنای اخلاق و صلۀ رحم. درموارد فوق قرآن کریم به وحدت تمام انبیآء تأکید مینماید: ﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِ﴾ [الشوری: ۱۳]. یعنی: خداوند شرع و آئینی را که برای شما (مؤمنان) بیان داشته و روشن نموده است که آن را به نوح توصیه کرده است و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم وموسی و عیسی سفارش نمودهایم (به همۀ آنان سفارش کردهایم که اصول) دین را بر پا دارید و در آن تفرقه نکنید و ا ختلاف نورزید.
۲- بخش دوم: پیامهای که در بین انبیاء قابل تغییر بوده ونبوت و رسالتها بعضاً فرق داشته، منتهی به محمد ص خاتمه یافته است، به خاطریکه خاتم نبیّن است. مثل: فروعات دین، مسائل احکام و دیگر موضوعات تشریعی که نسبت تفاوت زمان و مکان، نسبت عدم توازن برداشتها در قرون مختلف، نسبت قوت و ضعف ملتها، نسبت خشونت و عدم آن در اقوام و نژادها فرق میکند. مثل: حِلّ وحُرمَت و غیره مسایل.
خلاصه اینکه انبیاء (علیهم السلام) درمسایل فروعی وجزئی فرق دارند مثل: اوقات نماز، و تعداد رکعات، روزۀ ایام بیض، و بعضی مأکولات و مشروبات دیگری که در شرایع پیشین حلال بود و درقرآن حرام گردیده است. و یا روی علت خاصی حرام گردیده است. طوری که بر یهود خداوند نسبت خشونت گرایی و ظلم و تجاوز شان چربوی هر صاحب ناخون را حرام گردانیده است چنانچه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ﴾ [الأنعام: ۱۴۶]. یعنی: بر یهود هر(حیوان) نا خندار را حرام کرده بودیم، از گاو و گوسفند (تنها) چربیهایی آنها را برآنان حرام نموده بودیم. و این حرمت معلول بغاوت و خشونت شان بود که قرآن کریم میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِبَغۡيِهِمۡ﴾ همین قسم جزا دادیم بخاطر بغاوت شان. با تأسف که این مشترکات را نه صرف بسیاری از نویسندههای معاند ومغرض باسلام، حتی بسیاری از نویسندههای نا واقف و نا آگاه مسلمان نیزنوشتهاند که: در بسا موارد قوانین اسلامی از ادیان دیگر گرفته شده است. ومقصود شان از ادیان دیگر یهودیت و نصرانیت است، درحالیکه یهودیت و نصرانیت نه صرف این که دین کامل وجامع و بین المللی ودائمی نبودند، بلکه مقطعی وقومی بودند، بخاطررفع نیازمندیهای آن قومی به خصوص و منطقۀ به خصوص خداوندﷻ آن پیامها را مطابق به حکمت خویش فرستاد، بناءً خطاب به (یَا بَنِی اِسرَائِیل) که نسبت بقوم خاص واولادۀ یعقوب(÷) است شده.
به عکس در شریعت اسلام خطاب به (یا أیها الناس) ای تمام مردم روی زمین کرده شده است.
بعید نیست که غرض این نویسند گان مغرض ونا آگاه چند چیزبوده باشد از جمله:
۱ـ ترجیح ادیان منسوخه و محرَّفه بالای اسلام که قانون ابدی و بین المللی وآئین زندگی است.
۲ـ ترویج نظر خود شان است، که گویا اسلام هـم مثل افکار وارداتی خود شان در بسا موارد از قانـــون غرب اخذ گردیده است.
راجع به تفصیل موضوع فوق مراجعه شود به کتاب (نقش دین درجامعه) ازص ۶۰ـ ۷۹ـ که خود نویسنده است، ان شاء الله باقی سوالات شمانیزحل خواهد گردید.
(اخلاق باعتبار ملکه وهیئت) بر دو قسم است:
۱- اخلاق حسنة (اخلاق نیک): اگراخلاق صادره ازانسان نیکو باشد عقلاً و شرعاً اخلاق حسنه گفته میشود.
۲- اخلاق سیئة (اخلاق بد): اگر اخلاق صادره از انسان بَد باشد عقلاً و شرعاً اخلاق سیئه گفته میشود.
۱- در افعال طبیعی حیوان و انسان شریک است، مثل خوردن.
۲- در افعال طبیعی انسان مورد تحسین و ستایش قرار نمیگیرد.
مثال: انسان گرسنه شود نان میخورد، تشنه شود آب مینوشد، مانده شود میخوابد، ازحق خود دفاع میکند، عمل جنسی انجام میدهد، وغیره....
۳- فعل اخلاقی آن است که در سایر حیوانات به جزانسان وجود ندارد.
۴- فعل اخلاقی آن است که ازطرف خالق صرف به انسان الهام شده مطابق آیۀ: ﴿فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا﴾ [الشمس: ۸].
۵- فعل اخلاقی آن است که دایماً واقعیت است نه مصلحت، ولوبه ضررخود انسان تمام شود.
چنان صفات عالی و مکارم اخلاقی در پیامبرص جمع شده بود، که دشمان سر سخت را تحت تأثیرقرار میداد، و به تسلیم وادار میکرد، و دوستان را مجذوب میساخت. از جمله پیروزیهای پیامبر اسلام هر چند با تائید و امداد الهی بود، ولی عوامل زیادی از نظر ظاهری داشت، که یکی از مهمترین آنها جاذبۀ اخلاقی پیامبرص بود.
پس میتوانیم برخورد اخلاقی پیامبر ص را معجزۀ اخلاقی او بنامیم، چنانچه نمونۀ از این معجزه ای اخلاقی در فتح مکه مکرمه نمایان گردید: هنگامی که مشرکین سخت دل وخیانت پیشه سالیان دراز هرچه در توان داشتند برضد اسلام وشخص پیامبرص به کار گرفتند، سر انجام به چنگال مسلمین گرفتارشدند، پیامبرص برخلاف تمام برداشتها و محاسبات دوستان و دشمنان فرمود: (شخصی که داخل بیت الله گردید در امان است، و شخصی که سلاح در زمین گذاشت و در خانهاش آرام نشست درامان است، و هر که به خانه ای ابو سفیان داخل گردید در امان است.
در خطبۀ که پیامبرص بعد از فتح مکۀ مکرمه ایراد نمود فرمود: «یَا مَعشَر قـُرَیش، مَا تَرَونَ إنِّی فَاعِلٌ فِیکُم؟ قـَالُوا: خیراً، أَخٌ کـَرٍِیمٌ وَابنُ أخٍ کـَرِیم. قالَ: إذهَبُوا فَأنتـُمُ الطُلَّقـَاء»
[۷].
ای! جماعۀ قریش، چه فکر میکنید که من با شما چه معامله خواهیم نمود؟ همه گفتند: خیر، برادر کریم و برادر زادۀ نیک [ما هستی] پیامبرص فرمود: بروید پس شما آزاد کرده شد گان هستید). سرانجام فرمان عفو عمومی را صادر نموده فرمود: «لاَ تَثرِیبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللهُ لَکُم وَهُوَ اَرحَمُ الرَّاحِمِینَ» یعنی: امروزهیچ گونه سرزنش و توبیخی به شما نیست، خداوند شما را میبخشد، چرا که او مهربانترین مهربانان است.
با صدوراین فرمان تمام جنایات مشرکین را بدست فراموشی سپرد، وهمین اخلاق عالی سبب گردید که به مصداق آیۀ: ﴿يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا ٢﴾ فوج فوج قبایل مختلف جَزِیرَةُ العرب به دین اسلام داخل شوند.
راجع به حُسن خلق پیامبرص وعفو، گذشت، مهربانی، ایثار وفدا کاری اوص واقعات وداستانهای زیادی درمنابع اسلامی (تفسیروحدیث) وسیرت وتاریخ ذکرگردیده که امام ترمذی (/) راجع به شمایل پیامبرص روایات را جمع آوری نموده که معروف به شمایل ترمذی است. بخش ازآن تحت عنوان اخلاق اجتماعی پیامبرص در فصل دوم ذکرمی گردد.
آری! اگراین اخلاق کریمانه، واین رفتارشریفانه نمیبود، آن ملت عقب مانده وجاهل، وآن جمع خشن وانعطاف نا پذیر، درآغوش اسلام قرارنمی گرفتند، وبه مصداق آیۀ:
﴿لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ [آل عمران: ۱۵۹]. همه پراگنده شده متفرق میگردیدند.
ای کاش! این تعلیمات و اخلاق والا گهر نبوی و هدایات اسلامی، امروز در امت اسلامی زنده وبه تأسی از خوی واخلاق پیامبرص درمعرض تطبیق وعمل گذاشته شود.
احادیث نبوی در این زمینه، چه در بارۀ شخص پیامبرص و چه در بارۀ اخلاق و وظایف مسلمانها فراوان است که ذیلاً بعضی از آنها ذکر میگردد:
۱- «کاَنَ خُلُقـُهُ القُرآن»
[۸] سایلی ازعایشه (ل) راجع به
اخلاق پیامبرص سوال کرد که چگونه اخلاق داشت؟ درجواب فرمود: آیا قرآن را نخوانده اید (اخلاق پیامبرکاملاً موافق قرآن بود به همین خاطرعلامه ابن قیم درمدارج السالکین مینویسد که (دین اسلام تماماً اخلاق نیکواست).
۲- «إنَّ المُؤمِنَ لـَیُدرِك بِحُسن ِ خُلقِهِ دَرَجَةِ الصَائِمِ القَائِم»
[۹].
بی گمان مومن بخاطراخلاق نیک بدرجۀ نمازگزار وروزه دارمیرسد. راجع به تعلیمات اخلاقی مسلمانها اسلام بحدی اهتمام کرده که پیامبرص در این حدیث مومن ِ را که مُتخلِق به اخلاق اسلامی است دراجروثواب مرادف بدرجۀ صَایمُ الدَّهرو قایمُ اللیل قرار داده است.
۳- «أکمَلُ المُؤمِنینَ إیمَاناً، أحسَنُهُم خُلقاً»
[۱۰]
کاملترین مومنین از روی ایمان، با اخلاقترین شان است. پیامبر ص در روایت فوق اخلاق نیکو را مکمل و مرادف ایمان کامل قرار داده است.
[۷] [البدایه و النهایه، ازحافظ ابن کثیر] طبع دار ابن حزم، ج/ ۱، تهذیب سیرۀ ابن هشام، ازعبد السلام هارون، ص:۲۳۷، طبع:۱۹۹۰م مؤسسۀ الرسالۀ، بیروت].
[۸] مسلم به روایت عایشه (ل) نمبر حدیث (۱۳۹ـ ۷۴۶).
[۹] ابو داود، نمبر(۴۷۹۸) صححه الألبانی فی الجامع الصغیر برقم (۱۶۲۰).
[۱۰] ابو داود حدیث نمبر (۴۶۸۲) سنن ترمذی نمبر حدیث (۱۱۶۶۲).
دراذهان چنین سوال مطرح میشود که آیا کدام قوۀ مجریۀ برای اخلاق وجود دارد؟
جواب: نه خیراگرچه اخلاق بخش لازمی ولا ینفک قوانین اسلامی است، ولی به آن هم کدام قوۀ مجریۀ و سلطۀ تنفذیه وجود ندارد. نه صرف دربخش اخلاق بلکه درتمام بخشهای مختلف، قوۀ نافذه فقط ایمان مسلمان است که اوامر و نواهی شرعی را تطبیق و اجرا میکند.
مثال: سیرت صحابۀ کرام (ش) درموارد مختلف شاهد مدعی است:
۱- واقعۀ درستون بستن ابولُبابه (س) به خاطرافشاء اسرار (نظامی) درغزوۀ بنی قریظه
[۱۱].
۲- واقعۀ اقرار حاطب ابن ابی بلتعة (س) راجع به افشاء اسرار محرم نظامی قبل از فتح مکه
[۱۲].
۳- واقعۀ تخلف سه نفرصحابی ازاشتراک درغزوۀ تبوک که را جع به صداقت وراستی شان آیت نازل گردید چنانچه میفرماید: ﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْ﴾ [التوبة: ۱۱۸].
یعنی: خداوند توبۀ آن سه نفری را میپذیرد که (به غیرهیچ حکمی به آینده) واگذار شدند... وآن گاه خداوند بر ایشان پیغام توبه داد تا توبه کنند). و آن سه نفر عبارتاند از: کعب بن مالک، مرارۀ بن الربیع وهلال بن اُمیه. که به غیرعذرازغزوۀ تبوک تخلف کرده بودند، و راجع به تخلف شان دروغ هم نگفتند، وهرسه انصاری بودند.
۴- واقعۀ اقرار واصرار ماعز وغامدیه(ب) بخاطر ارتکاب فعل زنا
[۱۳].
منتهی درآن موارد که عدم رعایت اموراخلاقی به حقوق اجتماعی ارتباط میگیرد، ویا به امن بلاد و سلامت محیط مربوط میشود، ویا به ترویج و تشویق فحشاء منجر میگردد. در همچو موارد از طرف شارع جزای خاص برای متخلفین وضع گردیده است، وامر تنفیذ و اجرای آن به دوش حکومت اسلامی و مسؤلین مسلمانها گذاشته شده است، که عبارت از قوۀ قضائیه است.
اما در تمام بخشهای که به خود شخص ارتباط میگیرد وبه دیگران سرایت نمیکند و منافع عامه متضررنمی گردد، جزای دنیوی وضع نشده، بلکه جزای متخلف به آخرت مُحّوِل گردیده است.
از آن جمله مسایل (اخلاقی و آداب اجتماعی) است.
اما درموارد که جزا تعین گردیده است مثل زنا وسرقت و غیره ازبخش احکام محسوب میگردد.
(اگرچه ازجملۀ مسایل اخلاقی هم باشد) درهمچو موارد صرف ایمان است که به پولیس و قاضی ضرورت ندارد وانسان را به محاکمه میکشاند وملامت میکند. ممکن شما بارها تجربه کرده باشید.
مثال: شما با کسی خلاف اخلاق فاش و نا سزا گفتید، به هرصورت موضوع گذشت.
حالا همان موضوع را اگرشما درخلوت یاد کنید نزد ایمان و وجدان تان خجالت و نادیم هستید چرا؟
جواب: بخاطریکه حالا ایمان است که شما را درخلوت به سبب ارتکاب همان عمل زشت، ودنباله روی ازشیطان محاکمه نموده و سرزنش میکند. البته این ندامت به تناسب قوت و ضعف ایمان افراد واشخاص فرق میکند.
بناءً میتوان گفت که: امور اخلاقی بالاترازامورقانونی است.
اخلاق است که عدالت را برکرسی مینشاند، اخلاق است که گردن متکبرین وشیطان منشان را شکستانده آمادۀ ادای حقوق مظلومان میسازد، اخلاق است که امروز در جهان حکومت میکند. درآنجا که عدالت اخلاقی رعایت نمیشود ظلم واستبداد بیداد میکند. نالۀ وفریاد مظلومان را جزخدا کسی دیگرنمی شنود.
[۱۱] علت درستون بستن ابولبابه (س):
در سال پنجم هجرت نبوی غزوۀ احزاب (خندق) که از طرف زور مندان مکه ودیگر احزاب مختلف وقبائل عرب، مجهز با وسایل نظامی و نیروی ده هزار نفری با پلان وسیعی حمله بالای مدینه صورت گرفت، که بعد از پانزده روز محاصره، جبۀ جنگ به نفع مسلمانها به پایان رسید.پیامبرص به خانه برگشت جبرئیل آمد و خبر داد که بنی قریظه نقض عهد نموده است، عجالتاً حمله صورت گیرد. بناءً پیامبرص قوماندۀ محاصره را صادر و فرمان داد که هیچ کسی عصر را نخواند مگر این که به قریظه برسد. سپاه اسلام که تعداد شان به سه هزار بالغ میگردید دژهای آهنین بنی قریظه را محاصره کردند. خداوند در دلهای آنها خوف و رعب را انداخت. چون به خیانت خود آگاه بودند. زیرا پیامبرص در بدؤ تأسیس دولت اسلامی در محدودۀ جغرافیۀ مدینۀ الطیبه با تمام قبائل وسکان مدینه پیمان دفاعی منعقد نموده بود، که یهود بنی قریظه شامل عضویت آن پیمان و مسؤلیت دفاع مدینه را در برابر مهاجمین داشتند.
بناءً درافراد رزمی شان مورال باقی نمانده بود و به جز تسلمی دربرابر لشکر اسلام راه دیگری نداشتند، خواستند از اسرار نظامی مسلمانها و پالیسی پیامبر خود را توسط یکی ازهم پیمان نان مسلمان شان آگاه سازند.
بناءً ابو لُبابه (س) که اموال و خانوادهاش در منطقۀ آنها بود، از پیامبرص اجازه خواستند که بآن مشوره کنند، برای ابولُبابه (رض) اجازه داده شد، آنها از ابولُبابه خواستند که «آیا برحکم رسول الله گردن نهیم؟ چون ابولبابه حال آنها را با وجود ظالم بودن شان دیده رحماش آمد وگفت: «بلی» و به حُلقومش اشاره کرد. یعنی: هر کاه به حکم پیامبرگردن نهادید کشته میشوید. بلا درنگ ابو لُبابه دانست که به خدا ورسولش خیانت ورزیده است. از این رو مستقیم به مسجد نبوی رفته خود را در یکی از ستونها بسته کرد.(تا حال به «اُسطُوَانَة ُ التَوبَة» معروف است، زهاد وسائلین خوبترمیشناسند) وسوگند یاد کرد که جز رسول الله ص کسی دیگری نگشاید. (السیرة الصحیحة النبویة، د/ اکرم ضیاء العمری، ج/۲).
[۱۲] شرح واقعۀ حاطب بن ابی بلتعه (س) ازاین قرار است: == نسبت خیانت و نقض عهدی که اهل مکه در پیمان صلح حدیبیه نمودند. زیرا قریش به جانبداری بنی بکر، هم پیمانان شان، برقبیلۀ خزاعه هم پیمان مسلمانها تجاوز نموده و شامل جنگ گردیدند، خزاعه بعد از تلفات شدید مجبور به تحَصّن در داخل حرم گردیدند. زعیم شان عمرو بن سالم خزاعی از خیانت اهل مکه به مدینه رفته به پیامبرص شکایت نمود. پیامبرص نسبت تخلف صریح اهل مکه پلان حمله بر مکه را طرح نموده و صحابه و مجاهدین سربه کف را بر اظهارات نمبر یک امر نمود. در این وقت حاطب ابن ابی بلتعه یک تن از مجاهدین بدری وازمهاجرین مکی بود، نامۀ به سوی اهل مکه نوشت و از اظهارات و آمادگی مسلمانها و حمله به مکه خبر داد. و نامه را برای زنی داد تا به اهل مکه برساند، و برای آن زن جایزه مقرر نمود. و آن زن نامه را داخل گیسوهای خود پنهان و به سواری اشتر راهی مکه گردید.
و ازجریان واقعه برای پیغمیرص وحی شد، علی و زبیر و مقداد (ش) را فرستاد و دستور داد که زنی به سوی مکه روان است همرایش نامه است آن نامه را برگردانید. علی و زبیر و مقداد (ش) روان شدند و زن را در منطقۀ (خلیقه) یافتند، و آن زن را از اشتر پائین و تلاشی نمودند چیزی نیافتند، علی (رض) فرمود: قسم به خدا نه پیامبردروغ گفته و نه ما دروغ میگویم، یا نامه را میدهید ویا برهنه کرده نامه را میگیرم ! چون زن قاطعیت را دید نامه را از داخل موی سرخود بیرون نموده تسلیم کرد.
نامه را به رسول الله ص تسلیم دادند. پیامبر حاطب را طلب نموده علت را جویا گردید. حاطب (س) فرمود: قسم به خدا، به الله و رسول وی ایمان دارم و نه ایمان خود را تبدیل نمودم (منافق و مرتد نیستم) چون اهل وعیالم در مکه (تحت ظلم) است، کدام حامی و عشیره ندارم، صرف به خاطر مِنت گذاشتن بر آنها این کار را کردم. عمر (س) خواست جزا بدهد، پیامبرص فرمود: آیا نمیدانید که خداوند برای بدریها فرموده: (اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم) بکنید آنچه را که میکنید من شما را بخشودم. (تهذیب سیرۀ ابن هشام: ص/۱۹۴ـ ۱۹۸).
[۱۳] داستان ماعز و غامدیه (ب) از این قراراست:
۱) عن عبد الله بن مسعودٍ قال: جاء رجل الی النبّی ص فقال: یا رسول الله إنی عا لجتُ امرأةً فِی اقصی المَدِینـَةِ، وانی اصبت منها ما دون ان امسها فانأ هذا فاقض فِیَّ مَا شِئت، فقال له عمرلقد سترك الله لو سترت علی نفسك قال ولم یرد علیه النبیّ ص شیـئاً وقال الرجل فانطلق فاتبعه النبّی رجلاً فدعاهُ وتلا علیـه هـذه الآیه (وَاَقِم الصلاة طَرَفَیِ النَهَارِ وَزُلَفاً مِنَ الَیلِ إِنَ الحَسَنّاتِ یُذهِبنَ السیئات). (مشکوة (۱/۵۷) به حوالۀ مسلم) عبد الله بن مسعود(س) روایت میکند که مردی نزد پیامبرص حاضر شده فرمود: ای پیامبرخدا من با زنی درقسمتی آخر مدینه عملی را انجام دادم، من بآن زن کاری نمودم غیر از جماع، اینک من حاضرهستم دربارۀ من حکم کن آنچه را که میخواهید، عمر(س) فرمود: خداوند کارتو را پنهان کرده، ای کاش توهم پنهان میکردی، ابن مسعود میگوید:
نبی ص هیچ جواب نداد، و آن مرد بعد از انتظاررفت، شخصی را پیامبر فرستاد وی را وا پس طلب نمود پیامبر ص این آیه را تلاوت کرد: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ﴾ [هود: ۱۱۴] نماز را برپادارید دربخش از روز، و بخش از شب، نیکیها ذوب میکند بدیها را. ۲) مشکوة درکتاب حدود ازبریده روایت میکند که ماعزبن ما لک اسلمی نزد پیامبر ص حاضر شده فرمود:
ای پیامبر خدا مرا پاک کن، پیامبرفرمود(هلاک نشوی) برو از الله مغفرت بخواه وتوبه کن، راوی میگوید: بعد از دقایق چند، بار دوم حاضرشده وفرمود:
ای پیامبرص مرا پاک کن، پیامبـرص سخن اول را تکرار کرد بالآخره (در مرتبه چهارم) پیامبر فرمود:
از چه چیز؟ آن مرد گفت از زنا، پیامبر فرمود: آیا این دیوانه است؟ در جواب گفته شد نه خیر دیوانه نیست. پیامبر فرمود: آیا شراب نوشیده است؟
شخصی دهن وی را بوی کرد، بوی شراب نبود، پیامبر(ص) فرمود: آیا زنا کردهاید! گفت بلی: پیامبر امر کرد حَدّ را جاری کردند.
پیامبر بعد از سه چهار روز تشریف آورد و فرمود:
استغفار کنید برای ماعز، چنان توبه کرده است که اگر در میان یک جماعه تقسیم کرده شود کفایت میکند.
بعداً زنی ازقبیلۀ غامد آمدواظهارکردکه ای پیامبرخدا!مرا پاک کن! پیامبر فرمود: (ویحک) هلاک نشوی برو توبه و استغفار کن ! زن گفت: آیا میخواهی مرا رد کنید طوریکه ماعز را رد کردید! حمل من از زنی است، پیامبرص فرمود: حمل خودت! زن گفت بلی، پیامبرفرمود: تا که طفلت به دنیا نیاید(حدّ جاری نمیشود) این زن را مردی از انصار بکفالت گرفت، وقتیکه طفل پیدا شد به پیامبر خبر داد که غامدیه حملاش را وضع کـرده است. در روایت دیگراست که پیامرفرمود:
برو تا که طفل پیدا شود، وقتیکه طفلاش پیدا شد فرمود:برو تا که نان خورشود، وقتیکه آن طفل از شیر گرفته شد آن زن با طفل خود آمدعرض کرد که ای رسول خدا اینک طفل ازشیرگرفته شده است.(درروایت دیگراست که بدست آن طفل پارچۀ نان بود) پیامبرطفل را به کفالت شخصی داد و امرکرد حدّ را بالای آن جاری کردند. (مشکوة کتاب الحدود، وصحیح مسلم).
میخواهیم موضوع را به عنوان سوال و جواب مطرح نمایم تا خوبتر دلنشین شود:
سوال این است که: ضرورت به اجرای اخلاق چیست؟
جواب اول: کلمۀ انسان از إنس گرفته شده است به معنای تمایل والفت است، وهمین تمایل والفت باعث میشود که انسانها حیات اجتماعی داشته باشند، پس ضرورت حیات اجتماعی، روابط ایجاد میکند، وهمین روابط اجتماعی از طرف انسانها گاهی خوب و گاهی بد، نامیده میشود. معاملات خوب و مناسبات نیک، وقتی به عمل میآید که انسانها پیروی قواعد اخلاقی باشند. ازاینجا معلوم میشود که تعلیمات دینی راجع به اخلاق برای هر فرد از افراد جامعه لازم است، خصوصاً برای محصلین و دانشجویان محترم نهایت ضروری و حتمی است، به خاطریکه آینده سازان جامعه و میهناند، تا بتوانند در روشنی اخلاق اسلامی در بین جامعۀ اسلامی به صفت اشخاص نمونه، و قابل احترام واعتماد زندگی کنند، واعمال خوب را از اعمال زشت امتیاز نمایند.
جواب دوم: اخلاق نیکو واقعیتهای درونی انسان را در معرض نمایش گذاشته، وجوهر انسانیت را ظاهر میگرداند. به عملی نمودن اخلاق نیک انسان به مقام والای عزت وشرافت میرسد، ودر قلوب انسانها جای پیدا میکند و محبت دیگران را به سوی خود جلب میکند. و در آخرت مستحق اجر وثواب میگردد.
غرض از فلسفۀ اخلاق و خواندن آن این است که:
ما مسلمانها از اصول و قواعد اخلاقی باخبر شده و از آن پیروی کنیم، وهرعملیکه خیر ما و خیرجامعه و کشور ما درآن دخیل باشد اجرا نمائیم، و هر کاری که به ضرر ما و به ضرر جامعۀ ما تمام شود اجتناب کنیم. پس علم اخلاق علمیست که ما را از اعمال نیک وبد، یعنی از اعمال خیرو شرّ، آگاه ساخته و دساتیر مثبت اخلاقی را به ما یاد میدهد. واین آموزش وقتی کامل میگردد که به دانستههای خود عمل کنیم.
با توجه براینکه اسلام بخشهای تکلیفی مختلف دارد که شرط مقبولیت همۀ آن در پیشگاه خداوندأ موجودیت عقیدۀ درست وقرآنی است. وآن عقیده شامل ایمان به خدا، فرشتگان، کتابهای آسمانی و رسولان الهی وزندگی بعد از مرگ وتقدیر خیر وشرّ است.
اما بخش عبادت که نشانۀ ایمان صادق و به خاطر تقرب بیشتر به الله أ صورت میگرد، وبخش نظام اجتماعی که در سایۀ حکومت واداره و عدالت برقراراست، نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی که جزء همین برنامه است، بخاطرارتباط سالم ودرست بنده به خدا، وبنده با بنده صورت میگیرد، اخلاق در رأس همۀ این موضوعات قرار دارد.
و نیزدر این رابطه تردیدی وجود ندارد که بخشهای عقاید، عبادات وبخشهای تأمین عدالت اجتماعی و حکومت همه مربوط ومنوط به پابندی به ارزشهای اخلاقی است.
پیام همۀ انبیآء علیهم السلام بیانگراین حقیقت است که: رسیدن به سعادت و سر بلندی مشروط به حُسن اخلاق و پابندی به فضایل اخلاقی است.
بناءً ایمانی که تنها به وحدانیت خداأ خلاصه شود. وعبادتی که تنها به شکل وصورت ظاهری (عاری ازخلاص وطریقۀ پیامبر) آن اکتفی شود. نظام حکومت (اداره) واجتماعی که تنها درچهار چوب مجموعه ای ازقوانین وفرامین وضعی وموضوعی خلاصه شود. بهره مندی از زندگی انبیاء به لذایذ آن اکتفا شود وبه غیراندیشیدن درآفرینش.
خلقت و به غیراجرای اوامر الهی، این همه مایۀ سعادت وسر بلندی نخواهد بود.
پس همۀ پیام انبیآء (علیهم السلام) براین تأکید دارند که قطع ارتباط میان بخشهای زندگی وارزشهای اخلاقی و فضائل انسانی، زمینه را برای خواری وگمراهی ونابودی انسانها فراهم میسازد.
چنانکه امروز مشاهده میگردد: اگرساینس وتکنالوژی پیشرفته شده است، کرامت وشرافت انسانی به قهقرا کشانده شده است. واگر مادیات دنیوی طرقی کرده است، معنویات انسانی تنزل کرده است.
واگرهر قدرعلوم طبابت پیشرفته شده، به همان اندازه رذایل اخلاقی ومعنویات انسانی که نتیجۀ آن اِیدز است به مراتب پیشرفته تر گردیده است.
پس نتیجه این است که طبق سنن وهدایات انبیآء(علیهم السلام) حفظ ارزشهای اخلاقی مطابق به قوانین وفرامین الهی در سرلوحۀ همۀ خوبیها قرار دارد.
وقتیکه ما علم اخلاق را بحث میکنیم، لازم است که از یک حِسّ و حرکت شریفی که (وِجدان) نامیده میشود نیز صحبت کنیم:
وِجدَان در لغت: بمعنای در یافتن است.
دراصطلاح: عبارت است از قوۀ الهام کننده برای انسان. مطابق به فطرت.چنانچه قرآن کریم میفرماید: ﴿فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨﴾ [الشمس: ۸] یعنی: سپس به او(انسان) گناه وتقوا را الهام کرده است.
عبارت است: از قوۀ باطنی که ما را در وقت ارتکاب اعمال نیک وپسندیده خوش و راحت میسازد. ودر وقت ارتکاب عمل نا پسندیده تهدید وسر زنش مینماید.
این استعداد وقوۀ باطنی را خداوند درطبیعت و فطرت ما گذاشته است، تا توسط آن قوه از خیر وشرّ آگاه شویم. مثال: چنانچه با چشم ما راه را از چاه و کنده فرق میکنیم، تحت تأثر وجدان ما خیر را ازشرّ تمیز میکنیم.
ولی به این نکته هم باید توجه داشته باشیم که:
گاهی باثر بیپروای و سوء استفاده قوۀ بینایی (چشم) وقوۀ شنوایی (گوش) ضعیف میشود، وظیفۀ بینایی وشنوایی خود را بدرستی انجام داده نمیتواند.
همچنان اگراین استعدادی که وجدان نامیده میشود تعلیم و تربیه صحیح نشود، تأثیر قوۀ مُحرّکۀ آن ضعیف میشود. برای این که ما معنی وجدان را خوبتر بفهمیم وآثار آن را در وجود خود مطالعه کنیم به مثال ذیل توجه نمایم:
مثال: اگرما وظایف مُحوّلۀ ویا دروس خویش را به شکل درست انجام دهیم، پس دراین صورت بعد ازاجرای وظیفه یک نوع راحت و سرور و اطمینان خاطر برای ما دست میدهد، وهمین حالتی را که ما دروجود خود مشاهده میکنیم، تأثیر وجدان است. بالعکس اگرما وظیفۀ خود را ترک کنیم ویا دروس خویش را بدرستی نیاموزیم، به بررسی مسؤلین وسوالات استادان به شکل درست جواب ندهیم، دراین حالت پریشان ومضطرب میباشیم که این پریشانی و اضطراب نیز ازاثر وجدان است. واین وجدان سالم واخلاق درست در هرمولود موجود است چنانچه پیامبرص میفرماید:
«مَا مِن مَولُودٍ إلاّ یُولَدُ عَلَی الفَطْرَةِ، فاَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ، اَویُنَصِّرَانِهِ، اَو یُمَجِّسَانِهِ....»
[۱۴].
یعنی: نمیباشد هیچ یک نوزاد، مگر تولد میشود مطابق به فطرت (اسلامی وطبیعتِ آماده به قبول دین) بعداً والدین هستند که آن مولود را تعلیم یهودیت ویا نصرانیت ویا مجوسیت میدهند. (ویا افکار غیر فطری وغیر وجدانی دیگر را میآموزانند، مثل دهریت وغیره...)
پس وای به حال آنهای که به خاطر ارتکاب فحشاء و اجرای اعمال زشت و نا پسندیده و خلاف اخلاقی، و جدان خود را ضعیف میسازند. در واقع یک انعام بزرگ الهی را ضایع کردند، زیرا بزرگواری و کرامت انسان ومزایایی اخلاقی او همه به وجدان پاک و صحیح مربوط است.
[۱۴] مسلم رقم:۲۶۶۲.اخرجه ابوداود،کتاب السنۀ، باب فی ذراری المشرکین: ص/۸۶ ـ رقم:۴۷۱۴، مشکاۀ درکتاب الایمان، باب الایمان بالقدر.
۱- امر وجدان دایماً مطابق واقعیت است. امرعقل دایماً مطابق مصلحت است.
۲- انسان میتواند خود را تسلیم دیگران کند، ولی هرگز نمیتواند وجدانش را تسلیم دیگران کند.
۳- انسان ممکن است خود را تسلیم یک جبّارویا تسلیم یک عمل زشت کند، ولی وجدان طوری است که هرگز تسلیم نمیشود.
۴- وجدان میگوید مطلقاً راست بگو، ومطلقاً دروغ نگو. چنانچه شاعری میگوید:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
۵- ملامتی بعد ازگناه عذاب وجدان است.
یعنی وجدان است که انسان را ازکردهاش پشیمان میکند. طوری جانیان وظالمان دردنیا به عذاب وجدان مبتلا میشوند واحساس رنج میکنند، بناءً بناچار خود را مصروف اعمال مسکرات ومخدّرات، قمار، تریاک، هیروئین وغیره میسازند.
(کسانی که داستان قتل عام مردم بیدفاع ویتنام را از طریق هلال احمربین المللی دیده باشند ویا مطالعه کرده باشند، به یقین میدانند که عذاب وجدان چه مفهومی دارد، زیرا تمام آن قوماندانان آدم کش بعدها خود کشی کردند).
اصول اخلاق که برفاضله و سافله تقسیم میگردد:
و هریک از اقسام فوق، برچهار اصل استوار است:
(حسنه): برچهاراصل استواراست:
ألف- صبر.
ب- عفت.
ج- شجاعت.
د- عدالت.
اول- صبرعبارت است: ازحبس نفس دربرابرسختیها ومشکلات. صبر انسان را آماده میسازد بر تحمّل و فرو بردن غضب. ومنع میکند از أذیت و شتاب زدگی. وآماده میسازد بر برد باری و نرمی.
دوم- عفت عبارت است: از پابندی باخلاق حسنه وپاکی ازگناه. عفت انسان را منع میکند از رذایل و بدختیها در کردار و گفتار، و منع میکند از فحشاء و بخل، کذب، غیبت، سخن چینی. وآماده میسازد برحیایی دینی که در رأس همۀ آن خیر و فلاح قرار دارد.
سوم- شجاعت عبارت است:ازمبارزه باخوف وترس.
شجاعت انسان را آماده میسازد بر عزت نفس و براجرای اخلاق عالی و آماده میسازد برخرچ کردن مال و سخاوت، که عبارت از شجاعت و قوت است و آماده میسازد بر خرچ کردن مال دنیا که محبوب طبیعی انسانها است.
شجاعت: آماده میسازد انسان را برفروبردن قهروغضب چنانچه پیامبرص میفرماید: «لَیسَ الشَّدِیدُ بِالصُرعَةِ، إنمَا الشَّدِیدُ: الَذِی یَملِك نَفسَهُ عِندَ الغَضَبِ»
[۱۵] شدت به تیزی نیست، بلکه شدید آن است که خود را از غضب نگاه دارد.
چهارم- عدالت عبارت است: ازبرابرکردن مطابق واقعیت ووجدان.عدالت آماده میسازد انسان را براعتدال اخلاقی ومیانه روی در بین افراط وتفریط وآماده میسازد براخلاق سخاوت و بخشش که در بین ذل وقبح قراردارد، و آماده میسازد براخلاق برد و باری که در بین غضب و مداهنت قرار دارد.
[۱۵] بخاری،کتاب الأدب،باب الحذرعن الغضب.مسلم،کتاب البروالصله.
(پست) برچهاراصل استواراست:
ألف- جهل.
ب- ظلـــم.
ج- شهوت.
د- غضـب.
اول- جهل: جهل دایماً آن مشکل اساسی است که حسن را به صورت قبح و قبح را به صورت حسن، کمال را به صورت ناقص و ناقص را به صورت کمال نشان میدهد.
دوم- ظلم: آن مرض لاعلاج است که: انسان را آماده میسازد به وضع هر چیز در غیر محل آن.
بناءً غضب کرده میشود در جایی رضا و رضا میشود در جایی غضب، بخل کرده میشود در جای خرچ، واسراف کرده میشود درجای میانه روی. ظلم پرده واقع میشود در جای عمل، وعمل میکند در جای دور شدن.
ظلم انسان را نرم میسازد درموضوع شدت، و شدید میگرداند درموضوع نرمش. ظلم انسان را متواضع میگرداند در مواضع بلندی، و متکبر میسازد در مواضع تواضع.
سوم- شهوت: آماده میسازد انسان را به حرص وبخل و اعمال پست و آماده میسازد به عدم عفت و پا کدامنی.
چهارم- غضب: آماده میسازد برکبرو حقد و حسد و بر عدوان وسفاهت، برتجاوز وحماقت.
تذکره: اخلاق بدون عقیده وایمان شبیه سایه ای است که نا پایدار، امروزاست و فردا نیست
[۱۶].
[۱۶] (مدارج السالکین:ج /۲).
از تقسیم اخلاق به سوی فطری و کسبی دانسته شد که بعضی قوتهای محرک و حساس را خداوند در نهاد انسانها گذاشته است که عبارت از قوتهای: غضبی، عقلی، شهوانی است و هریکی ازاین قوتها دارای مراتب سه گانهای ذیل است:
أ- اگر قوۀ غضبی در مرتبۀ افراط رسید تهور است:
یعنی بیباکی وبی پروایی گفته میشود که مذموم است.
ب- اگر قوۀ غضبی در مرتبۀ تفریط رسید جبن است:
یعنی بزدلی گفته میشود که غیر محمود است.
ج- اگرقوه غضبی درمرتبه متوسط قرارگرفت شجاعت است:
شجاعت: نزد همۀ عقلای بشر محمود و مرغوب است.
أ- اگر قوۀ عقلی درمرتبۀ افراط رسید جربزه: یعنی زیرکی ولیاقت است، که وجودش نادراست.
ب- اگرقوۀ عقلی درمرتبۀ تفریط رسید بلادت: یعنی کند فهمی و کودنی است.
ج- اگر قوۀ عقلی در مرتبۀ متوسط قرار گرفت حکمت (دانش) است
[۱۷].
خلاصه: پس حد متوسط این قوای سه گانه راعدالت گویند.
عدالت آن گوهر نا یاب است که قیام و بقای آسمان وزمین مربوط به عدالت است. تأمین شرافت وکرامت انسان مربوط به عدالت است. بناءً از بحث فوق دانسته میشود که:
توسط ومیانه روی درهرچیز مایۀ عزت و شرف دنیا، وباعث نجات و کامیابی آخرت است. و به همین خاطر قرآن کریم و احادیث نبوی درتمام بخشهای زندگی به توسط ومیانه روی مسلمانان را دستور میدهد. چنانجه میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾ [البقرة: ۱۴۳].
وبی گمان شما را امت میانه پیدا کرده ایم تا گواهان برمردم باشید. و یا گفته میشود (خیرُ الأمور أوسطها) میانه روی بهترین کارها است.
[۱۷] مدارج السالکین ازابن قیم.
أ- اگر قوۀ شهوانی در مرتبۀ افراط رسید فجور است:
یعنی فجور(گناه) نزد همۀ عقلای بشر قبیح است.
ب- اگرقوۀ شهوانی درمرتبۀ تفریط رسید جمود است:
یعنی یخبستن، خشکی، جمود وخمود، غیرمحمود است.
ج- اگر قوۀ شهوانی درمرتبۀ متوسط قرارگرفت عفت است: عفت وپاک دامنی نزد همۀ عقلاء بشرمحمود ومرغوب است.
حکماء میگویند: نفس مشتمل برسه قوه است:
۱- قوۀ اول در مغزاست، که منشاء حکمت است.
۲- قوۀ دوم در قلب است، که منشاء غضب است.
۳- قوۀ سوم در کبد است، که منشاء شهوت است.
ضرورتهای طبیعی انسان انواع مختلف دارد:
۱- نوع اول: محدود ووسطی است. مثل: خوردن، خوابیدن، دراین نوع حاجتها بمجردیکه ضرورت رفع گردید،رغبت انسانی هم از بین میرود، ممکن به تنفر وانزجار مبدل گردد.
مثل: خوردن و نوشیدن.
۲- نوع دوم: عمیق و دریا صفت وهیجانی است.
مثل: پول پرستی وثروت اندوزی قدرت خواهی.
۳- نوع سوم: غریزۀ جنسی (شهوت) از نظر حرارت از نوع اول است که انسان سیر میشود. ولی از نظر تمایل روحی جنس مرد و زن به یک دیگر چنین نیست، بلکه لا یشبع و دریا صفت است.
۱- جنبۀ جسمی. ۲- جنبۀ روحی. پس جنبۀ جسمی شهوت محدود است.اما جنبۀ روحی شهوت غیرمحدود است، مثل هوشیاری. پس مهار نمودن همۀ غرایز انسان و جلوگیری از افراط و تفریط در قوای سه گانۀ فوق را شریعت اسلامی برای مسلمانان آموخته که انشاء الله هر یک را درجایش بحث خواهیم نمود.
اما علاج شهوت را دین مبین اسلام در دو مورد خلاصه نموده است:
۱- علاج اول: درازدواج شرعی است، که قرآن کریم راجع به صفات مرد و زن مسلمان میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧﴾ [المؤمنون: ۴- ۷].
خداوند راجع به اوصاف مؤمنان رستگار میفرماید:
(کسانیاند که عورت خود را حفظ میکنند. مگر از همسران یا کنیزان خود، که دراین صورت جای ملامت بر ایشان نیست. اشخاصی که غیر از این (دو راه زَنا شویی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) به شمارمــی آیند (وزنا کار میباشند).
۲- علاج دوم: درروزه گرفتن است. چنانچه پیامبرص میفرماید: «فَمَن لَم یَستـَطِیع فَالّصَومُ لَهُ وَِجَاعٌ»
[۱۸]
یعنی: آن که طاقت ازدواج شرعی را ندارد روزه گرفتن علاج وی است.
امید است استاد محترم موضوع زنا را با اضرارش به زبان محصلین تشریح و توضیح دهند.
[۱۸] [متفقٌ علیه، مشکاۀ، کتاب النکاح].
ایمان عبارت از قوه زنده وفعّالی در باطن انسان است که انسان را از انحراف و سقوط در دام رذائل و پستیها نگه میدارد و از نزدیک شدن به منکرات و ارتکاب معاصی باز میدارد و انسان را به سوی اعمال خیر وکردار نیک سوق میدهد، بنابر همین تأثیر فعال و نقش محوری ایمان در اعمال انسان است که خداوند أ هر زمانی که مسلمان را به عملی امر و یا از کرداری منع میکند آن را از مقتضیات ایمان قرار داده وهمین نیروی محرک و مستقردر قلب مومن را مورد خطاب قرار داده ومی فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِي ٱلسِّلۡمِ كَآفَّةٗ﴾ [البقرة:۲۰۸] ای آنانیکه ایمان آورده اید، دراسلام به طورکامل داخل شوید و یا میفرماید: (ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا بترسید) و یا در سورۀ نساء میفرماید:
(ای کسانیکه ایمان آورده اید! به میراث گرفتن زنها برای شما حلال نیست) و یا درسورۀ مائده میفرماید:
(ای کسانیکه ایمان آورده اید به پیمان و قرار دادهای خود وفا کنید) به همین سبب صرف در سورۀ مائده که یک سورۀ مدنی است سیزده بار قرآن کریم به «یا أیها الذین آمنوا» بر اهل ایمان خطاب میکند. سوال: در تمام قرآن چقدراست؟
همچنان پیامبر ص در آحادیث متعدد و با صراحت بیان مینماید که ایمان قوی و مستحکم مُوجد و مُولد اخلاق حسنه میباشد و سقوط وانحراف اخلاقی از آثار ضعف ایمان به حساب میآید طوریکه در مورد انسان بد اخلاق و کجروی که بدون هیچ گونه احساس شرم و حیا مرتکب گناه شده و به رذایل اخلاقی دست میزند، میفرماید:
«ألحَیَاءُ وَالإیمَانُ قُرَنَاءُ جَمِیعًا فَإذَا رُفِعَ أحَدُهُمَا رُفِعَ الآخَرُ»
[۱۹].
یعنی: حیاء و ایمان بهم پیوسته و قریناند، وقتی یکی ازآن دو بردا شته شد دور گردید، دیگری آن نیزبرداشته میشود.
راجع به حفظ زبان میفرماید: «مَن کَانَ یُؤمِنُ بِاللهِ والیَومِ الآخِرَةِ فَلیَقُل خَیرًا أو لَیَصمُت»
[۲۰].
یعنی: کسی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد پس باید سخن نیک بگوید و یا خاموش باشد.
نسبت تأکید برایمان قوی و دخالت عمیق ایمان بر اخلاق درست، مشاهده مینمایم که با استناد به مقتضیات ایمان و اعتماد برصدق و کمال آن، رسول الله ص فضایل و ارزشهای اخلاقی را در اعماق نفوس امت خود غرس نموده و آن را پرورش میدهد تا بالآخره ثمرۀ طیب و میوۀ پاکیزۀ خود را آن درخت اخلاق تحویل انسانیت دهد.
با تأسف بگویم هستند کسانی که خود را نسبت به دین حنیف مینمایند، ولی تعلیمات اخلاقی، وعبادات فرضی اسلام را که اساس اخلاق و رهبری کننده به سوی خوبیها است یا کاملاً ترک میکنند ویا در نهایت تساهل وبی توجهی وبه غیر تقوا و طهارت انجام میدهند.
اما در اجتماع مسلمانها چنان خود را به نمایش میگذارند که گویا با تمام حرص و تلاش در پی اجرای احکام دینی میباشند و از هیچ نوع تظاهرهم در این مسیر دریغ نمیورزند، ولی درعین زمان گفتاروکردار شان از اخلاق اسلامی وکرامت انسانی فرسخها فاصله دارد.
پس این گونه افراد باید بدانند که خداوند أ از شه رگ انسان قریب و به همۀ اسرارنهان و اشکارانسان علم دارد.
وباید بدانند که چنین عبادت ظاهری و بیروح و جان در اسلام هیچ ارزشی نداشته وخداوند جهان آفرین چنین اعمال بیروح و منافق مآبانه را اصلا ً قبول نمیکند، بلکه چنین اشخاص را مورد تهد ید و وعید قرار داده میفرماید:
﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾ [الماعون: ۴- ۵]
یعنی: وا ویلا به حال نماز گزاران! همان کسانی که نماز خود را بدست فراموشی میسپارند. همان کسانی که ریا و خود نمایی میکنند. واز دادن کمک نا چیزخود داری میکنند و دریغ میورزند.
این گونه افراد باید بدانند که صدور حکم بر فضیلت و بزرگواری انسان، مهر تائید بر سیرت و سلوک انسان به میزانی بر میگردد که هیچگاهی به خطا نمیرود و آن میزان عبارت از ایمان صادق و اخلاق نیکو میباشد.
[۱۹] رواه الحاکم فی المستدرک.
[۲۰] (صحیح البخاری).
بطورتمهید راجع به لوازمات اخلاق باید بگویم که از ابتدا تا انتهایی این کتاب هر گاه بحث میکنیم و یا اخلاق میگویم منظور ما صرف اخلاق اسلامی است. طوری که از نام کتاب پیدا است، به خاطری که اخلاق اسلامی و آداب اجتماعی در چوکات دین، عبارت از آن اخلاق نابی است که مطابق به فطرت انسان و موافق به عقل سلیم است.
بناءً اخلاق اسلامی درهرزمان ومکان درهرجامعه دینی وهرقوم که معتقد به اساسات اسلام و پابند به اخلاق و ارزشهای دینی باشند قابل اجرا وجزء لا یُنفک زندگی شان است.
ازجملۀ همین ارزشهای اخلاقی: حفظ عفت، حفظ عورت (شرمگاه) ومراعات نمودن حجاب و پرده برای مرد وزن مسلمان موافق به حدود و ثغور وچوکات شریعت است.
مثال: از نگاه عقل و نقل ظاهر نمودن عورت (شرمگاه) برای مرد و زن درغیر ضرورت ازبدترین اخلاق درجوامع اسلامی به شمارمیرود، اما درجوامع غیراسلامی نه صرف این که بد اخلاقی نیست بلکه عدۀ ازنویسند گان غربی پیشنهاد دارند که باید آلۀ تناسلی پدر و مادر را پسران شان بیبنند. البته استدلال شان این است که دیگر کنجکاوی نکنند.
چنانچه مرتضی مطهری نویسندۀ معروف مینویسد:
(درجاهلیت بین اعراب سترعورت معمول نبود و اسلام آن را واجب کرد. در دنیای متمدن دو باره ازاین نظر به سوی همان وضع زمان جاهلیت سوق داده میشود.
«راسل» در یکی از کتابهایش به نام «تربیت» یکی از چیزهایی که از جملۀ اخلاق بیمنطق وبه اصطلاح «اخلاق تابو» میشمارد همین مسألۀ پوشانیدن عورت است.
وی میگوید: چرا پدران و مادران اصرارمی ورزند که عورت خود را از بچههای شان بپوشانند؟
این اصرار خود سبب تحریک حس کنجکاوی بچهها میگردد. اگر کوشش والدین برای کتمان عضو تناسلی نباشد چنین کنجکاوی کاذبی وجود پیدا نخواهد کرد.
باید والدین عورت خود را به بچهها نشان بدهند تا آنها هرچه که وجود دارد از اول بشناسند. بعداً اضافه میکند: لا اقل گاهی اوقات ـ مثلاً هفته ای یک بارـ درصحرا یا حمام برهنه شوند و عورت خود را در معرض دید بچهها قرار دهند.
«راسل» مسألۀ مخفی کردن عورت را یک«تابو» میداند. عجیب است که بشر به نام تمدن میخواهد به قهقرا وتوحش باز گردد. درقرآن کریم کلمۀ ﴿ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ وارد شده است. شاید اشعار به همین جهت باشد که جاهلیت قدیم نخستین جاهلیت بوده است در بعضی از روایات آمده است که «اَی سَتَکُونُ جاهلیة اُخرَی» یعنی مفهوم آیه این است که به زودی یک جاهلیت دیگر هم به وجود خواهد آمد)
[۲۱].
درحال که عقل سلیم برای ما چنین میآموزاند که همچو پیشنهادها از طرف دیوانه ممکن نیست چه رسد به نویسنده.
بناءً از بحث فوق به این نتیجه میرسیم که اخلاق مروج درجامعات فحشا زده و اِیدز آلود غیر از آن اخلاقی است که اسلام بحیث آئین زندگی و اخلاق اجتماعی امر میکند. پس نباید آن که معلم اخلاق در جوامع سکولار و اِیدز زده است، معلم درجوامع اسلامی باشد. بخاطری که آن یک معلم برهنه شدن شرمگاه را جزء اخلاق و ضدش را «تابو» میخواند، و معلم دیگری آن را جرم نا بخشودنی میداند.
اما از دید قرآن کریم همچو اخلاق رزیله جاهلیت اولی است. زیرا در جاهلیت قبل از اسلام مردم شرمگاه خود را پنهان نمیکردند (گویا مثل حیوانات وحشی امروزی پیشرفته بودند) حتی طواف بیت الله را عریان انجام میدادند. و دلیل قویتر از«راسل» داشتند و میگفتند که:
(ما با لباسهای خود گناه کرده ایم، نباید به آن لباسها طواف بیت الله کنیم) وقتیکه اسلام آمد ارزشهای انسانی و اخلاق واقعی را تعلیم، و همۀ اشکال و انواع عریانیها را جاهلیت اولی خواند.
وحالا سردمداران دنیای مادی امروزی بار دیگر بشریت را به جاهلیت اولی دعوت نموده ومیخواهند عریانی وشهوت رانی و فحشا ترویج گردد، که با اخلاق اسلامی وانسانی در تضاد کامل قرار دارد.
و از دست آوردهای مهم این جاهلیت اُولی و ثانی مرض لا علاج و وحشت آور و کشندۀ اِیدز است!
(حالا شما خوانندگان قضاوت کنید که مادیات خالی از معنویات سرنویشت انسان را به کجا میرساند؟
پس تطبیق نمودن اخلاق اسلامی و رعایت نمودن حجاب اسلامی برای مرد و زن مسلمان لازمی و درباب غرایز جنسی وشهوت رانی درواقع وقایه ازمرض کشندۀ اِیدز است. (راجع به حدود حجاب برای مرد وزن، به کتب فقه مراجعه گردد، زیرا موضوع بحث ماحالا حجاب نیست واگر بحث نمائیم موضوع را به درازا میکشاند).
[۲۱] مسئلۀ حجاب از مرتضی مطهری، ص/۱۲۹. انتشارات صدرا چاپ نهم.
تذکره: راجع به حدود حجاب مرد وزن مسلمان (استاد محترم برای شاگردان توضیح دهید).
صداقت و راستی نه صرف درافعال و کردار وگفتار و پندار مسلمان به حیث اخلاق اسلامی و ارزشهای ایمانی جایگاهی خاصی دارد، بلکه فراتر از این بخش جدا نا پذیر و کامل کنندۀ ایمان مسلمان است، صداقت و راستکاری جوهر اصلی ایمان مسلمان را تشکیل میدهد، بخاطری که انسان مسلمان صداقت را اخلاق ارزشمند وزیبندۀ اهل ایمان میداند.
زیرا خداوند اهل ایمان را به صداقت و راستی ستوده وراستکاران را مورد تمجید قرار داده واکیداً دستور میدهد که در صف صادقین قرار گیرند:
۱- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩﴾ [التوبة: ۱۱۹].
یعنی: ای مؤمنان! از خدا بترسید وهمگام با راستان باشید.
خداوند کریم آسمانها و زمین را به حق و همراه با حقیقت آفریده است و از مردم خواست تا زندگی خود را بر حق و حقیقت استوار سازند، جز حق نگویند و جزبه حق وحقیقت عمل نکنند واین دستور را بعنوان اصیلترین اصول خلقت قرار داده است. بناءً سر گردانی و بد بختی بشر ناشی از آن است که این اصل واضح و روشن را به فراموشی سپردند، در عوض آن اندیشههای واهی را بر افکار و مشاعر خود مسلط ساختهاند که این سوء فهم آنان را از راه راست منحرف و از حقایقی که باید در تمام لحظات زندگی به آن التزام میداشتند دور گردانیده است.
ازهمین جاست که جستن به صدق وراستی و رعایت کردن آن در تمام قضایای زندگی، ازپایههای اساسی وبنیادی اخلاق مسلمان و صبغۀ ثابت و تغییر نا پذیر تهذیب اسلامی بحساب میرود.
همچنان پایه گذاری و ایجاد جامعۀ اسلامی نیز مبتنی بر حقیقت و حق گرایی بوده گمانها و شایعههای دروغین را مردود میشمارد و معتقد است که تنها با ید حقایق قبول شده و مسلم در تمام جوانب حیات حاکم بوده و مورد اعتماد باشد.
خداوند صادقین را مورد تحسین وتمجید قرارداده میفرماید که اینها اهل تقویاند:
۲- ﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ٣٣﴾ [الزمر: ۳۳].
(کسانی که حقیقت وصداقت را با خود آوردهاند وکسانی که حقیقت وصداقت را باور داشتند آنان پرهیزگاران واقعی هستند).
۳- پیامبرص به عکس برداشتها و معمول روز که دروغ گویی و شایعه پردازی جزء برنامۀ جامعۀ ما گردیده است، نجات و کامیابی را در صداقت وراستی، و هلاکت و نا کامی را در کذب و دروغ در جامعۀ اسلامی و مسلمانها معرفی میکند:
«إنَّ اَلصِّدقَ یَهدِی إلَی البِرّ وَإنَّ البِرّ یَهدِی إلَی الجَنَّةِ وَإنَّ الرَّجُلَ لَیَصْدِقُ حَتَی یُکتَبَ صِدِیقاً، وَإنَّ الکِذبَ یَهدِی إلَی الفُجُور وَإنَّ الفَجَورَ یَهدِی إلَی النَّارِوَإنَِّ َالرَجُلَ لَیَکذِب حَتَی یُکتَبَ عِندَاللهِ کَذَّاباً»
[۲۲].
یعنی: بتحقیق راستی بسوی نیکی هدایت میکند ونیکی بسوی جنت، وانسان راست میگوید حتی که (درفهرست) صدیقین نوشته میشود، ویقیناً دروغ بسوی فجور رهنمایی میکند، فجور وبدکاری بسوی دوزخ رهنمایی میکند، وانسان دروغ میگوید حتی که نوشته میشود نزد خدا از(جملۀ) دروغ گویان.
۴- پیامبرص دربین صدق وکذب خط فاصل ایجاد نموده:
«دَع مَا یُرِیبُك إلَیَ مَا لاَ یُرِیبُك فَإنَّ الصِّدقُ طَمَانِینَةَ وَالکِذبَ رَیبَة»
[۲۳] (بگذار آنچه را که تو را در شک میاندازد وعمل کن به آن چه که تو را درشک نمیاندازد، چون راستی یقیناً باعث اطمنان وآرامش خاطراست ودروغ شک است).
یعنی: درچیزی که برایت شک پیش شد، ترک آن بهتراست تا یقین حاصل گردد،چون نفس مسلمان این خاصیت را دارد که ازصدق اطمنان حاصل میکند واز دروغ نفرت میداشته باشد.
۵- صداقت را پیامبراسلام برای مسلمانها ضامن جنت قرار داده است:
«عَن عُبَادَةُ بن الصَامِت قال: قال رسول اللهص «اضمَنوا لِی سِتاً مِن اَنفُسِکُم أضمَن لَکُم ُ الجَنَّةَ ؛ أصدُقُوا إذا حَدّثتُم، وَأوفـُوا إذا وَعَدتُم، وَأدُّوا إذَا ائتُمِنتُم وَاحفـَظـُوا فُرُوجَکُم وَغُضُّوا أبصَارَکُم وَکُفُّوا أیدِیَکُم»
[۲۴] عباده (س) روایت میکند که پیامبرص فرمود: شش چیزرا ازنفس خود برای من ضمانت کنید، ضمانت میکنم برای شما جنت را:
۱- صداقت را هـرگاه سخن گفتیـــد.
۲- وفابه عهد راهروقت عهد کردید.
۳- امانت رااداء کنیدهرگاه امانتدارشدید.
۴- شـرمگاهی خود را حفاظت کنید.
۵- چشمــان تان را حفاظت کنیــد.
۶- دستهای تان را (از ظلم) منع کنید.
[۲۲] (متفقٌ علیه، مسلم، فی البر والصلۀ).
[۲۳] (رواه الترمذی، فی ابواب صفۀ القیامۀ، حدیث: ۲۵۲۰).
[۲۴] [روایت کرده بخاری ومسلم ].
انسان مسلمان در گفتار و پندار با دوست و دشمن صداقت را پیشه وجزء اخلاق خود میداند، هرگاه چیزی بگوید دروغ نمیگوید، هرگاه عهد و پیمان کند مخالفت نمیکند، هرگاه امانتی را به وی بسپارند در آن خیانت نمیکند، زیرا پیامبر اسلام دروغ گویی را ازعلایم ونشان منافق گفته است:
«آیَةُ المُنَافِقِ ثَلاثَة ٌ إذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإذَا وَعَدَ اَخلَفَ، وَإذَا ائتمِنَ خَانَ»
[۲۵] نشانۀ انسان منافق سه چیز است:
۱- وقتی که حرف میزند دروغ میگوید.
۲- هرگاه با کسی وعده کند وعده خلافی میکند.
۳- هرگاه امانتی را به اوبسپارند، درآن خیانت میکند.
[۲۵] بخاری: کتاب الإیمان، باب علامۀ المنافق. مسلم: کتاب الإیمان، باب ما جاء فی علامۀ المنافق].
اضافه بر آنچه که ذکر گردید صداقت وراستی یکی از احکام مهم الهی و هدایات و ارشادات نبوی است، نتائج و ثمرات فراوانی دارد که صرف به بخشی از آنها اشاره میکنیم:
۱- یکی از پیامدهای صداقت و راستی نجات از مشکلات و سختی و هموم و غمها است. چنانچه گفته میشود:
«اَلصِّدقُ یُنجِی وَالکَذِبَ یُهلِک» صداقت اسباب نجات، و دروغ باعث هلاکت است.
۲- صداقت و راستی در کسب و کار وتجارت، فائده و برکت را بدنبال دارد، زیرا که پیامبرص میفرماید:
(خریدار و فروشنده تا زمانی که از مجلس معامله خارج نشدهاند حق فسخ معامله را دارند. اگر هریک از آنها راست بگوید و حقیقت را بیان نماید، معاملۀ آنان معاملۀ مفید و با برکت وپرثمرخواهد بود، اما اگر کتمان کنند ودروغ بگویند، برکت ازمعاملۀ آنها برداشته میشود)
[۲۶].
۳- اجروثواب صداقت راستی مساوی بدرجۀ اجروثواب شهداء است: زیرا پیامبرص میفرماید:
(هرکسی صادقانه ازخدا بخواهد (درراه جهاد) زمینۀ شهادت او را فراهم نماید، اگر دربستر خود هم بمیرد، خداوند پاداش شهداء را به او خواهد داد)
[۲۷].
۴- از نتائج صداقت و راستی آرامش نفس و راحت وجدان است، زیرا پیامبرص میفرماید: (صداقت آرامش است)
[۲۸].
۵- مسلمان در ظاهر و باطن یکسان است، ظاهر خود را برخلاف باطن آراسته به خود نمایی نمیکند، زیرا پیامبـرص میفرماید: (کسی که چیزی را ندارد، و تظاهربه داشتن آن میکند، مانند کسی است که لباس دروغ وفریب را بر تن میکند)
[۲۹].
و یا مانند کسی که درموضوعی تخصص و مسلک و سابقه ندارد، ولی بالعکس تظاهر به مسلکی بودن میکند با گفتن چند لفظ، و یا چند جمله، خود را نشان میدهد که من مسلکی و متخصص این بخش هستم، در حالیکه از عهدۀ آن موضوع برآمده نمیتواند، پس همچو اشخاص صداقت و راستی را پیشه نکرده، و بخاطر به تن کردن لباس دروغ در واقع خود را فریب، و خیانت علمی و مسلکی و تخصصی را مرتکب گردیده است.
و یا مانند تلمیذی که میخواهد به نقل خود را کامیاب کند، درجات عالی را کسب نماید، در واقع بخاطرخیانت علمی این جرمهای بزرگ را مرتکب گردیده است:
أ- صداقت وراستی و اخلاق علمی را رعایت نکرده است.
ب- دربخش علم و فضل خیانت کرده است، خیانت درهمۀ بخشها جرم است، اما در بخش علم و فضل جرم بزرگتراست.
[۲۶] [رواه البخاری].
[۲۷] [رواه مسلم].
[۲۸] [رواه الترمذی].
[۲۹] [رواه الترمذی].
۱- معنای امانت: هر آنچه که حق دیگران به آن تعلّق گیرد، نگهداری و پس دادن آن به صاحب آن واجب باشد.
مثال: علم و فضل امانت است. مال و ثروت امانت است.
چوکی و قدرت و منصب امانت است. اولاد مسلمانها نزد مربی (معلم) امانت است. دارایی عامه و بیت المال امانت است. تکالیفی را که خداوند مقرر کرده امانت است. حواس پنجگانه امانت است. ودایع مردم امانت است.
بناءً راجع به ادای امانت و حفظ آن در شریعت اسلام اکیداً تأکید گردیده، که نصوص شرعی (آیات قرآنی و آحادیث نبوی) دربخشهای مختلف و درابعاد وسیع، اصول امانتداری را بحث و ضوابط آن را به لیاقت و شایستگی و علم و فضل مربوط و منوط میگرداند ومتخلفین را به جزاهای سنگین دنیوی و اخروی محکوم میکنند.
۲- امانت در اسلام دارای مفهوم وسیع است که بر موضوعات مادی و معنوی اطلاق ومعانی متعدد را دربر میگیرد.
بناءً قرآن کریم بر ادای امانتها که معنای جامع دارد تأکید میکند: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: ۵۸] به تحقیق خداوند شما را امر میکند که امانتها را به صاحبان امانت برسانید.
۳- چون معنای امانت عام است وهمۀ افراد واشخاص شامل خطاب شرع قرار میگیرد و هیچ فردی ازمرد وزن مسلمان نمیتواند خود را از دایرۀ امانتداری فارغ و بیرون تصور کند.
بناءً مفهوم امانت در حدیث پیامبر اسلام به این نکته برمی گردد که تمام انسانها باید بدانند که از هر آنچه که برهر انسان مُحّول میگردد، اگر دیگرها بدانند و یا ندانند حتماً این انسان مورد باز پرس الهی قرار میگیرد:
چنانچه پیامبرص میفرماید: «کُلُّکُم رَاع ٍ وَکُلُّکُم مَسؤُول ٌ عَن رَعِیتِهِ فَالاِمَامُ رَاعٍ وَهُوَ مَسؤُولٌ عَن رَعِیََّتِهِ وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی أهلِهِ وَهُوَ مَسؤُولٌ عَن رَعِیَّتِهِ وَالمَرأةُ رَاعِیَةٌ فِی بَیتِ زَوجِهَا وَهِیَ مَسؤُولَةٌ عَن رَعِیَتِهَا وَالخـَادِمُ رَاعٍ فِی مَال ِسَیِّدِهِ وَهُوَ مَسؤُولٌ عَن رَعِیَتِهِ»
[۳۰] همه شما شبان (سرپرست) هستید وهمه شما مسؤل رعیت خود میباشید، امام شبان است واو مسؤل رعیت خود میباشد و مرد درخانوادۀ خود چوپان است ومسؤل رعیت خود میباشد، وزن درخانۀ شوهرخود چوپان است واو مسؤل رعیت خود میباشد، خادم درمال آقای خود چوپان است ومسؤل رعیت خود میباشد، و همۀ شما چوپان وسر پرست هستید وهمۀ شما مسؤل رعیت خود میباشید.
۴- زمانی که امانت داری در بین ملتی ارزش خود را از دست داد و رخت سفر بست، در آن وقت است که میبینی واسطهها، و سفارشها و رابطههای شخصی تمام مصالح عامه را ببازی گرفته وحقوق عامه را پامال میسازد، و توانایی و کفایت افراد کاردان را به هدر داده و افراد شایسته را ازصف مقدم کاربرای سازند گی به عقب میراند و به عوض آن، افراد نا شایسته و بیکفایت را جا گزین آنان میسازد، واین حالت نمونۀ همان فساد موعود و نابودی است که درحدیث پیامبر اسلام بعنوان برهم خوردن نظام دنیا و برپا گردیدن قیامت معرفی شده است:
«جَاءَ رَجُلٌ یَسئَلُ رَسُولَ اللهِ ص مَتَی تَقُومُ السَاعَةُ؟ فَقَالَ: إذَا ضُیِّعََتِ الأمَانَةُ فَاَنتَظِر السَّاعَةَ فَقَالَ کَیفَ إضَاعَتُهَا؟ فقَالَ إذَا وُسِّدَ الأمرُ إلَی غَیرِ اَهلِهَ فَانتَظِرُ السَّاعَة َ»
[۳۱].
یعنی: مردی نزد رسول خدا آمد وسوال کرد: قیامت چه وقت بر پا میشود؟ پیامبر خدا فرمود: آن زمانی که امانت ضایع گردد. آن مرد پرسید ضایع شدن امانت چگونه است؟ پیامبر خدا فرمود: هرگاه کارهای (اداری و وظایف دولتی) به غیر اهل آن سپرده شود پس منتظرقیامت باش.
قابل توجه: بیایید به خود و ماحول خود و جامعه وکشور خود انصافانه فکر کنیم؟
[۳۰] رواه البخاری.
[۳۱] رواه البخاری.
دیانت یعنی دین داری و معتقد بودن به خدای یگانه و پابندی به اوامر و ارشادات دین مبین اسلام.
اوامر اسلامی در بخشهای مختلف زندگی انسان به حقایق ذیل ارتبا ط میگیرد که از آن جمله:
نظام اعتقادی اسلام، نظام سیاسی اسلام، نظام اخلاقی اسلام، نظام اقتصادی اسلام، نظام حقوقی اسلام، نظام اجتماعی اسلام، نظام قضایی اسلام وغیره... است که در بخشهای مختلف از طرف شریعت صادرشده و از طرف بنده گان متدیّن تطبیق میگردد.
[ درهریکی از این بخشهای فوق به بحث و تفصیل بیشتر نیاز است که در این رسالۀ حاضر منظور ما صرف نظام اخلاقی است. زیرا بخش عقاید را درکتاب «عقیدۀ مسلمان درپرتو قرآن» در صنف اول محصلین محترم خواندهاند، و بخش نظام اجتماعی در رسالۀ «نقش دین درجامعه» مطالعه گردد].
پس مقصود از بحث دیانت در بخش اخلاق این است که اخلاق اسلامی مجزا از عقیده نیست. بلکه یک بخش ایمان مسلمان را اخلاق تشکیل میدهد، به خاطریکه در بین عقیده و اخلاق رابطۀ نهایت عمیق و محکمی وجود دارد که وجود یکی مستلزم وجود دیگراست، عقیدۀ اسلامی ازما خواهش مراعات نمودن اخلاق اسلامی و دیگر اصول و ارزشهای دینی را دارد.
بنا براساس عقیده و ایمان به خدا و تصدیق به رسالت رسول الله وباور به روزعقبا پیدا میشود.
طبیعی است انسان مال و جان خود را فدا نمیکند تا وقتیکه بریک مبدأ عالی و برترایمان نداشته باشد. نزد مسلمان مبدأ عالی و برتر ازایمان به خدا و محبت به رسول الله وملت اسلامی چیزی دیگری وجود ندارد، به همین خاطر درادوار تاریخ مسلمانها درس ونمونۀ فدا کاری بودند، از نمونههای بارز آن جهاد در راه خدا به مال و نفس است.
پس نزد آنهائی که این مبادی عقیده و ایمان و دینداری به مفهوم واقعی وجود ندارد ویا ضعیفتر ازتارعنکبوت است آیا چه فکرمی کنید که مقدسترین و پربهاترین اشیائی مادی ومعنوی، ملی واسلامی را به خاطر تحقق آرمان ومصالح شخصی شان نمیفروشند؟ و آنهائی که به باز پرس قیامت عقیده ندارند، پس مانع نزد شان از معامله گری و سودا بازی چه چیزاست؟
پس انسانیکه ازخدا نترسید، وازعذاب روزقیامت نه هرا سید، چه چیز وی را از خیانت، دروغ، فریب کاری، وعدم مسؤلیت پذیری مانع میشود؟
پس آنهایی که به غیراز مصلحت شخصی وهوا وهوس نفسی به چیزی دیگر عشق وعلاقه ندارند، چگونه میتوانید آنها را قناعت دهید که مصالح شخصی شان را فدای فضائل اخلاقی نمایند؟ زیرا اصول فدا کاری ضرورت به عقیده وایمان دارد.
دین اسلام تطبیق برنامۀ اخلاق را صرف در بین مسلمانها خاص نکرده، بلکه اخلاق اسلامی کاملاً یک امر انسانی میباشد. مسلمان مکلف است که در تمام بخشهای زندگی خویش اعم ازگفتار وپندارومعاملات با دوست ودشمن وحتی با تمام مخلوقات خداوند پابند اصول اخلاقی باشد.
مهران بن میمون که ازجملۀ علمای مشهوروتابعین امت است میگوید:
«سه چیز است که با انسانهای نیکو کار وبد کار یکسان ادا کرده میشود:۱- امانت. ۲- عهد و پیمان. ۳- صلۀ رحم.
شجاعت در لغت: به معنی دلیری، دلاوری.
دراصطلاح: آن است که نفس غضبی نفس ناطقه را انقیاد نماید تا در امور هولناک مضطرب نشود واقدام برحسب رأی او کند، تا فعلش محمود و صبرش جمیل باشد
[۳۲].
ویا بطورمختصراگربگویم: (مبارزه با خوف ترس).
شجاعت که اساس اخلاق حسنه، وپایههای نظام اخلاقی را استوار میسازد، واعتماد به نفس وسخاوت را در قبال دارد، بناءًً دین مبین اسلام از شجاعت تمجید نموده وبرای استعمال آن حدود خاص و موارد مشخص گردانیده است. و تأکید نموده که از این جوهر در کمک به محّو باطل کار گــرفته شود، زیرا که اگردرانسان نیروی شجاعت و دلاوری موجود نباشد، در برابر ظلم واستبداد مقابله کرده نمیتواند، و فریضۀ جهاد مقدس را به وجه احسن انجام داده نمیتواند. بناءً به این صفت حسنه دین اسلام پیروان خود را ترغیب وتشویق نموده و پیامبرص میفرماید:
«خیارکم فی الجاهلیة خیارکم فی الاسلام»
[۳۳] یعنی: آن که در زمان جاهلیت بهتربود (ازنگاه اخلاق ودیگراوصاف حمیده) در اسلام هم بهتراست. دراسلام خوبی و ارزشهای اخلاقی هیچ کسی نا دیده گرفته نشده است.
[۳۲] (لغت نامه دهخدا: ج ۹/ ۱۴۱۶۷).
[۳۳] [رواه مسلم، مشکاۀ کتاب العلم].
امام راغب اصفهانی میگوید: شجاعت بر پنج قسم است:
۱- سبوعیة (درندگی) شجاعت درندگی آن است که:غضب حرکت نموده و اقدام غلبه را نماید.
۲- بهیمیة (حیوانی) شجاعت حیوانی آن است که:غضب وجنگیدن بخاطر رسیدن به هدف خورد ونوش واشباع غریزۀ جنسی باشد.
۳- تجربیة (تجربه شده) شجاعت تجربه شده آن است که: تجربۀ جنگی گذشته اساس کامیبابی قـــرار داده شود.
۴- جهادیة (جهادی) شجاعت جهادی آن است که:جنگ وغیرت به خاطردفاع ازدین اسلام باشد.
۵- حکمیت (باحکمت) شجاعت باحکمت آن است که: با فکروهوش وبا کیفیت خوب بقدر ضرورت اجرا گردد
[۳۴].
[۳۴] نضرۀ النعیم فی مکارم اخلاق الرسول الکریم: ۶/۲۳۲۵.
چون تأمین عدالت ازموضوعات مهم اجتماعی اسلام است، بناءً راجع به عدل موضوعات ذیل بحث میگردد:
• معنای عدل.
• نقش دین راجع به عدل.
• مثال عدالت در اسلام.
• اهداف عدالت اسلامی.
عدل مصدر: اعتدال، به معنی برابری، استقامت و میل بسوی حق را گویند
[۳۵].
[۳۵] [تعریفات جرجانی].
عدالت یکی از اساسات تشکیل جامعهء اسلامی است.
بناءً در نظام اسلام به این اصل اهمیت خاصی داده شده است،عدالت ازستونهای مهم کاخ سعادت جامعۀ بشری شناخته شده است. و یگانه راهی است که افراد یک جامعه را از اِتلاف حقوق، ظلم وتعدی مامون میسازد و درپرتو آن میتوانند به فراغت خاطرزندگی کنند وازمنافع زندگی لذت ببرند. درجامعۀ که اصول عدالت اجتماعی اسلام بر قرار ومردم از آن برخور دار نباشند هــرگونه بینظمی، هرج ومرج نمو دار میشود وشیشۀ صاف و پاک دلهای مردم به کثافات حقد و کینه، بغض وعداوت مُلوث میگردد.
دین مقدس اسلام اولین چیزی را که برای بقای حفظ وبقای هستی بشر مقرر داشته، مبدأ عدالت است که بین مردم برقرار باشد.
به همین دلیل درمباحث اجتماعی اسلام روی هیچ اصلی باندازۀ عدالت تکیه نشده است.
اما آنچه که ضروری وقابل توجه است اینکه اسلام تنها توصیه به عدالت نمیکند، بلکه مهم اجرای عدالت است، خواندن آیات و احادیث که به عدالت امرمی کند، تنها برفراز منابر ویا نوشتن درکتب، اخبارات ومجلات، قوانین وضعی ویا گفتن آنها درلابلای سخنرانیها به تنهایی درد بیعدالتی وتبعیض را درجامعه در مان نمیکند، بلکه آن روز روزعظمت و مفاهیم این دستورها آشکار میگردد که درمتن زندگی مسلمانها پیاده شود.
واین نظام راستین ومعقـول با سرعت مُحیّرُ العُقول تمام جهان را تحت سیطره وتسخیر خود قرار داد وتا وقتیکه این مبادی مورد تائید وقبول جامعۀ اسلامی بود وازآن پیروی مینمودند هرنوع کامیابی وسرفرازی به استقبال شان میشتافت و از حسن زندگی وحاکمیت مادی و معنوی برخوردار بودند.
و از آن روزی که عمل به این اصل ترک شد، ظلم وجورتعدی بر جامعۀ اسلامی حاکم شد، سر نوشت مسلمانها به دست افراد و اشخاص مستبد و خدا نا شناس توسط استعمارگران واستثمارگران جهانی تفویض ومیراثی گردید، حال ِمسلمانها چنین و چنان است که میبینید و میشنوید.
اگر واقعاً جامعۀ اسلامی میخواهد عزت وکرامت از دست رفتۀ خویش را بدست آرد، بآن اصل رجوع وعمل کنند که اول این امت بآن اصل رجوع وعمل کردند.
راجع به عدالت قرآن کریم درسورتهای مکی ومدنی اعتنای خاصی نموده وروش عادلانه را با دوست و دشمن قریب وبیگانه لازم شمرده چنانچه میفرماید:
۱- ﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨﴾ [المائدة: ۸] یعنی: دشمنی مردم شما را باعث نسازدکه اصل عدالت را بگذارید وبا ایشان بیعدالتی کنید، عدالت را پیشۀ خود سازید که شما را براه تقوی نـزدیک میسازد ودرقطارپرهیز گاران حساب میشوید.
۲- ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ﴾ [النحل: ۹۰].
یعنی: خداوند أ به عدل واحسان امرمی کند.
چه قانونی از«عدل» جامعتر و گیراتر تصور میشود؟ عدل همان قانونی است که تمام نظام هستی دنیا برمحورآن میگردد، آسمانها وزمین، آفتاب ومهتاب، شب وروز وهمۀ موجودات براساس عدالت قایم است. بناءً مقولۀ مشهور است که گفته میشود:
«بالعدلِ قامتِ السماواتُ وَالأرض» یعنی بخاطر عدل وانصاف آسمان و زمین استوار است. و نیز گفته شده است دولت عادل اگرچه کافرباشد امکان بقایش است، ولی دولت ظالم با وصف مسلمان بودنش نیست ونابود میگردد.
حالا اگر به خود بنگریم جامعۀ انسانی که گوشۀ کوچکی ازاین عالم پهناوراست نیزنمیتواند ازاین قانون جهان شمول مستثنی باشد وبدون عدل به حیات سالم خود ادامه دهد.
پس عدل به معنی واقعی کلمه آنست که هرچیزی درجای خود باشد، بنا براین هرگونه انحرافات، افراط، تفریط، تجاوز ازحدّ، تعدی به حقوق دیگران برخلاف اصل عدالت است.
یک انسان سالم کسی است که تمام دستگاه بدن او هر یک کار خودش را بدون کم وزیاد انجام دهد، اما به محض اینکه یک یا چند دستگاه درانجام وظیفه کوتاهی کرد ویا درمسیرتجاوز گام نهاد، فوراً آثاراختلال درتمام بدن نمایان میگردد و بیماری حتمی است.
کل جامعۀ انسانی نیز همانند بدن یک انسان است، که بدون رعایت اصل عدالت بیمار خواهد بود.
وحدت اجتماعی مسلمانها را پیامبرص با مثال توضیح نموده میفرماید مسلمانها مثل جسد واحداند:
«وعن النعمان بن بشیرقال: قال رسول الله ص «مَثَلُ المُؤمِنِینَ فِی تَوَادِّهِم وَتَرَاحُمِهِم وَتَعَاطُفِهِم، مَثَلُ الجَسَدِ إذَا اشتَکَی مِنهُ عُضوٌ تَدَاعَـی لَهُ سَائِرُ الجَسَدِ بِاسَّهر ِوَالحُمَی»
[۳۶].
ازنعمان ابن بشیرروایت است که رسول الله ص فرمود:
مثال مسلمانها درمحبت ورحمت ومهربانی شان به همدیگر مانند یک جسد است، که هرگاه عضوی ازآن بدرد آید دیگر اعضای جسد درتب وبیدارخوابی با آن همراهی میکنند.
شرح: بدون شک هنگامیکه دریک جامعه محبت، رحمت وهمکاری حکمفرما شود، در شادیها وغمها نیز احساس واحدی برای همگان پدیدار میگردد.
و نیزشاعرمعروف و سخنور فارسی سعدی / حالت اجتماعی مسلمانها را در شعری تمثیل کرده است:
وُجود تو شهری است پُرنِیکُ و بد تو سلطان ودستورِ دانا خرد
رضا و ورع نیکنامان حُر هوی و هوس، رهزن و کِیسه بُر
چو سلطان عنایت کند با بدان کجا ماند آسایشِ بخردان؟
توراشهرتوحرصوکینوحسدچوخوندررگانندوجاندرجسد
هوی و هوس را نماند ستیز چو بینند سر پنجۀ عقل، تیز
۳- ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَ﴾ [النساء: ۱۳۵].
یعنی: ای مومنان! برانصاف استوارگردید گواهی دهنده گان برای خدا اگرچه به ضررخود شما ویا به ضررپدر ومادرویا نزدیکان شما تمام شود.
اکنون بعد از برسی ومطالعۀ اساسات اسلام ثابت میگردد که نقش دین در زندگی اجتماعی و فردی نقش صلح واخوت وحفظ کرامت است.
هیچ نوعی ایجاد تفرقه واختلاف را دربین مسلمانها اجازه نمیدهد، و لو به هراسم و رسم، نام و نشانی که باشد، ولو ایجاد تفرقه از طرف هر شخص و قومی که باشد.
[۳۶] بخاری (۶۰۱۱). مسلم (۲۵۸۶) کتاب البر والصلۀ.
۱- اسلام اقوام ونژادهای مختلف را باهم فــرق نکرده، بلکه سفید وسیاه فقیر وغنی حاکم ومحکوم مرد وزن را با هم برادر خوانده است، نمونهاش برهمگان واضح است که مسلمانها هنگام ادای نماز جماعت در مساجد در یک صف متحد استاده انجام میدهند، به غیر تفاوت وامتیاز همۀ مراسم دینی و شعائراسلامی شان اجراء میگردد.
در دنیای معاصر امروز چنین برابری را کسی سراغ ندارد، در دنیای غرب حتی درعصرحاضرنژاد سیاه پوست وسفید پوست مراسم مذهبی شان را بخاطر مسألۀ نژاد پرستی وتعصب باهم انجام داده نمیتوانند.
اما اسلام نه صرف این تعصبات جاهلیت را ملغا قرار داد بلکه بلال افریقائی، سلمان آسیائی، صهیب أروپائی را باهمۀ اعراب و قریشیها برابر در یک صف متحد عبادت و سیاست، اخوت و معاشرت قرار داد.
۲- مهمتر از همه مسلمانها عالیترین فرایض دینی و با ارزشترین اجتماع تاریخی خویش را که عبارت از حَج بیـتُ اللهِ الحَــرام است به یک شعار و یک لباس، یک هـدف و یک مرام، یک امام، یک مکان انجام میدهند.
واین عجب نیست بخاطریکه پیشوای عالم بشریت این مراسم را به غیرهیچ گونه تعصب وتبعیض عملاً اجرا نموده است.
ونیزدرخطبۀ تاریخی که پیامبر اسلام درسفرحَجَّۀ ُالوَدَاع درمیدان عرفات ارائه نمود وخط مشی نبوت واسلام را درقبال انسانیت وبشریت تا قیامت اعلان نمود چنین فرمود: (ای گروه مردم: مومنان برادراند:
خدای شما یکی است، وپدرشما یکی است،همهء شما زادۀ آدم هستید، و آدم ازخاک است، گرامیترین شما نزد خدا کسی است که پرهیز گارتراست، عرب برغیر عرب جز پرهیزگاری امتیاز ندارد....)
[۳۷].
[۳۷] [تهذیب سیرت ابن هشام و زاد المعاد از ابن قیم، این خطبه و دیگر خطابههای سفرحُجَةُ الوَدَاعِ پیامبر(ص) را نقل کردند].
رفع تبعیض و ایجاد اخوت:
۱- چون از جملۀ اهداف عدالت اسلامی، رفع تبعیض وایجاد اخوت و حفظ کرامت وشرافت انسانی است.
بناءً انسانهای کوتاه اندیش، نژاد پرست، قوم گرا را به اصل خلقت و پیدایش شان متوجه نموده ومی فرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ﴾ [الحجرات: ۱۳].
ای گروه مردم ! آفریدم شما را ازیک مرد وزن. (همانا آدم و حوّاء هستند). پس این تبعیض وتفرقه را که شما ما جرا جویان بخاطراغراض فاسد وبسبب بدست آوردن اهداف نا مشروع دامن میزنید از کجا؟ وبرای چه؟ زیرا که اصل شما ازیک آدم و حوّاء آفریده شده است.
۲- در مورد این آیۀ فوق که درخطبۀ حجةُ الوَداع نیزذکرشده درمورد شأن نزولش دو روایت نقل شده که هردو اساس اخوت اسلامی وعدالت شرعی را استوار میسازد:
آ- ابوداود در«مراسیل» از زهری نقل میکند که قبیلۀ بنی بیاضه به غلامی آزاد شدۀ خویش ابی هند مطابق به رواج.
قبل از اسلام ازدواج نکردند، بناءً این آیه نازل شد که ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ﴾
ب- پیامبرص به بلال حین فتح مکه فرمان داد که بالای بام کعبه رفته آذان گوید، یعنی شعارملکوتی اللهُ اکبر را درفراز کعبه بلند کند، بزرگان جدیدُ الایمان مکه خشمگین شدند. واین آیۀ کریمه نازل شد.
۳- به شهادت تاریخ پیامبرص اُسامه بن زید را که جوان نورس وپدرش ازجملۀ غلامان آزاد شده بود، برسپاهی کـه بزرگان صحابه ازجمله عَشرۀ مُبشره، وخُلفاء اربعه با شمول ابوبکر، عمر،عثمان، علی (ش) درآن سپاه شامل بودند امیرمقررکرد. (چون مسأله رحلت پیامبر ص پیش شد حرکت سپاه به تاخیرافتاد) بعد ازوفات پیامبرص ابوبکرصدیق خلیفۀ مسلمین پیاده واسامه سوارحرکت کردن تا اینکه خلیفه سپاه را ازمدینه رخصت کرد.
۴- با توجه باینکه باسیران غیرمسلم عنوان غلامی و بندگی را داده میشود، چون در تمام اجتماعات واقوام و ملل آن وقت و زمان بلا استثناء مروج بود، وحتی حالا درزمان شعارحقوق بشر و ترویج حقوق انسان، با تأسف دیده میشود با اسیران چگونه رفتار میشود، از حال زندانهای مهم دنیا درقرن بیست و یکم میلادی حتی مؤسسات بین المللی اطلاع ندارند.
ولی اسلام چها رده صد سال قبل چگونه به رفتارانسانی و حقوق بشری اسراء تأکید میکند.
اما درحکومتهای دموکراسی معاصر حس حقوق وحقوق خواهی، مساوات، برابری، بلکه در تمدن غربی ازآن زمان اشاعه یافت که انقلاب فرانسه در بیانیۀ که در سال ۱۷۸۹ میلادی صادر کرد، به عنوان یکی ازمبادی حقوق بشر اعلان نمود.
ازآن زمان بعد اصطلاح مساوات و برابری دربسیاری از قوانین و پیمانهای بین المللی وارد گردید.
بشر پیش از تاریخ فوق درهیچ قانونی به جز قانون شریعت اسلام حقوق نداشته است.
اصول اطاعت وفرمانبرداری دراجرای وظائف و اوامر: چون اسلام دین نظم و قانون است، بناءً به خاطر تأمین نظم اجتماع وبه خاطرجلوگیری ازخود سریها، برای زعماء و اُمراء ومقامات عالی رتبه و هم برای ما دونان و افراد پائین رتبه حقوق معین وحدود مشخص را درآمریت و مأموریت شان تعین نموده است، که هریک در داخل چوکات قانون الهی وظیفۀ محولۀ خویش را به غیر کم وکاست و به غیر استفاده جویی بیمورد انجام دهند.
وبرای آمرین(فرمان دهان) در امارت شان حدود تعین نموده است که باید امرشان مخالف امر خدا و رسول وی نباشد وبرای ما دونان نیز لازم گردانیده که اوامرآمرین مسلمان را قبول واجرا کنند، تا زمان که مخالف امر و فرمان خدا و رسول وی نباشد، درصورت که دراجرای آن معصیت و گناه باشد به هیچ صورت قابل اجراء وتعمیل نیست:
۱- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾ [النساء: ۵۹].
یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید! ازخدا (با پیروی از قرآن) و از پیغمبر(با تمسک به سنت او) اطاعت کنید، واز کارداران و فرماندهان (مسلمان) خود فرمانبرداری نمایید و اگردرچیزی اختلاف داشتید آن را به خدا (قرآن) و پیغمبر او(سنت) برگردانید، اگر به خدا و روزقیامت ایمان دارید. این کار(یعنی رجوع به قرآن وسنت) برای شما بهتر وخوش فرجام تراست.
دراین آیه خداوند مؤمنان را به اطاعت ازخود ملزم مینماید واطاعت خدا وقتی تحقق پیدا میکند که به قرآن عمل شود، وقرآن است که مشتمل بر اوامر ونواهی خداوند است که پایه واساس احکام وقوانین شریعت اسلامی را تشکیل میدهد، هروقت درمورد حادثۀ نصّی درقرآن وجود داشته باشد شریعت اسلامی هرگز سرموی از آن تجاوزنمی کند.
پس خداوند برمؤمنان دستورمیدهد تا از پیامبرش محمدص پیروی واطاعت کنند، چرا که پیامبراست که احکام ومقاصد شریعت را که در آیات مجمل قرآن نازل شده است، برای مسلمانها بیان مینماید، لذا باید یقین داشته باشیم که سنت صحیحی که از پیامبر ص نقل شده است بعد ازقرآن در مقام دوم قراردارد واصل دوم برای قانون اسلام به شمارمی آید.
بعد ازآن خداوند مؤمنان را به اصل سومی درتشریع وقانونگذاری اسلامی ارشاد وراهنمایی میکند، وآنان را ملزم به پیروی وفرمانبرداری ازآن میسازد، همانگونه که ملزم به اطاعت ازخدا و پیامبرمی باشند، واین اصل که قرآن کریم به عنوان (اُولی الامر) از آن نام میبرد، یعنی مسؤلین امری که ازشما هستند.
اُولی الامر، عبارتند ازاهل حلّ وعقد که افراد ملت به آنان مراجعه مینمایند، ونظرایشان به عنوان رأی ونظر ملت به حساب میآید.
مقصود ازاولی الامرجماعت اهل حلّ وعقد ازمسلمانان است، که عبارتند: ازاُمراء، حاکمان، علما، فرماندهان لشکر، وسایر رؤسا ومردان صاحب نفوذ و یا شخصیت ومقامهای هستند که به هنگام بروز مشکلات واحتیاج ویا تصمیم گیری برای مصلحت عمومی مردم به آنها مراجعه مینمایند، اینگونه افراد و شخصیتها هرگاه بریک امر ویا حکم اتفاق نظر پیدا کردند، برمسلمانان واجب است که دراین امرازایشان اطاعت کنند، مشروط براینکه این اشخاص، ازما مسلمانان باشند و با دستورات خدا وسنت رسول الله مخالفت نورزند و بدون اکراه واجبار و با آزادی کامل به بحث بپردازند، وبریک موضوع اتفاق نمایند، ومسألۀ که برآن اتفاق نظرمی شود، جزء مصالح عمومی واجتماعی باشد که حق دارند در بارۀ آن به بحث وبررسی بپردازند ونظرخود را در آن اِعمال نمایند، و نباید از بخش عقاید وعبادات باشد.
اهل حلّ وعقد جماعتی هستند شبیه (مجلس شوری) که برمصالح ملت نظارت دارند، ودرزمان صلح وجنگ سیاست ملت را رهبری مینمایند.
هرگاه این اشخاص خُبره ومورد اعتماد ومنتخب واقعی برمسئلۀ توافق کردند وقانونی را به تصویب رساندند برملت واجب است از آن اطاعت نمایند، وبرحاکم ورئیس مملکت هم لازم است آن را به مرحلۀ اجرا درآورد، وهرگاه حاکم از اجرای آن قانون مصوبه خود داری کند مجلس حلّ وعقد حق دارند او را عزل وبرکنار سازند.
اتفاق (اولی الامر) برموضوعی، همان است که در اصطلاح علمای اصول بدان (اجماع) میگویند.
اجماع سومین اصل ورکن اساسی از ارکان قانونگذاری دراسلام است، وهنگامی که نصّ صریحی درقرآن وسنت وجود نداشته باشد، به آن اصل توسل واستناد میگردد.
به هنگام اختلاف نظردربین (اولی الامر) واهل حلّ وعقد، خداوند راه قطع نزاع ومخالفت را مشخص کرده است، که مراجعه به قواعد عمومی دین است. با مراجعه به اصول کلی دین باید علل واسباب وشرائط موضوع را جستجو نمود وموضوع را بر نظایر واشباه آن قیاس کرد، خداوند متعال به این اصل دستورمیدهد ومیفرماید:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: ۵۹].
یعنی: اگر درموضوعی باهم اختلاف داشتید آن را(باعرضه) کردن برقرآن وسنت به خدا وپیامبر برگردانید.
عرضه نمودن موضوع براصول وقواعد، دین همان چیزی است که دراصطلاح علمای اصول به آن (قیاس) گفته میشود، وقیاس موضوعی برموضوع شبیه و نظیر آن وظیفۀ (اولی الامر) میباشد، وبرآنان لازم است جماعتی از علما و دانشمندان و اهل بینش وفقه را انتخاب کنند تا دراین مورد به بحث وتحقیق بپردازند.
قیاس چهارمین رکن ازارکان شریعت است، هنگامی که نصّ صریحی ازقرآن وحدیث در دست نباشد واجماع اولی الامرهم امکان ندارد، علما وفقهاء به قیاس موضوع برنظایر آن متوسل میشوند، البته این که میگویند: اولی الامر لازم است اتفاق داشته باشند ودرصورت بروز اختلاف باید به قیاس متوسل شوند، قیاس هنگامی است که موضوع مورد نظرازمسایل اجتماعی باشد، ولی اگر موضوع جزو عبادات باشد، برهرمجتهد لازم است طبق نظروتشخیص واجتهاد خود عمل نماید، وهرمسلمانی حق دارد از هرمجتهدی که به اواعتماد واعتقاد دارد تقلید وپیروی کند
[۳۸].
[۳۸] (روح الدین الاسلامی، ص:۵۰۰ـ ۵۰۳).
آمریت ومأموریت در اسلام بعنوان یک اصل شناخته شده است چنانکه قرآن کریم به صراحت توضیح میدهد، ولی این امرمطلق نبوده بلکه مقید است به قید عدم معصیت الهی، باین معنی که امرآمرمسلمان بالای ما دون قابل اجراء است بشرطی که دراجرای آن امرمعصیت و گناه خداوند و مخالفت پیامبر او نباشد. واگردراجرای آن امرشرعاً گناه باشد قابل تطبیق نیست. چنانچه پیامبرص میفرماید:
۲- «عََن عَبدُ اللهِ بن عُمَر(رضي اللهُ عنهما) عَنِ النّبِی ص قَالَ: «اَلسمَعُ وَالطَّاعَةُ عُلَی المَرأِ المُسلِمِ فِیمَا اَحَبَّ اَو کَرِهَ، مَا لَم یَأمُر بِمَعصِیَةٍ، فَإذَا اَمَرَ بِمَعصِیَةٍ فَلاَ سَمعَ وَلاَ طَاعَةَ»
[۳۹].
ازعبدالله ابن عمر(ب) روایت است که رسول الله ص فرمود: (سمع وطاعت برهرمسلمان واجب است درهرآنچه که خوش دارد، ویا بد، تا زمان که درآن امر گناه نباشد، وقتی امرآمربه گناه باشد، پس شنیدن واطاعت آن کردن لازم نیست).
یعنی آن امر قابل اجراء نیست. چنانکه در حدیث دیگری پیامبر ص حدود اطاعت را تعین میکند:
۳- «عَن عَلیٍ (س) قَال قَالَ: «رَسول الله ص لاَ طَاعَةَ فِی مَعصِیَةٍ إنَّمَا الطَاعَة ُ فِی المَعرُوفِ»
[۴۰].
ازعلی (س) روایت است که رسول الله ص فرمود: درگناه اطاعت نیست، یقیناً اطاعت درامرمعروف است.
مِرقاۀ شرح مشکاۀ در شرح حدیث فوق مینویسد:
«ای لا طاعة فِی معصیة لاحدٍ من الإمام والوالدین والشیخ، إنما الطاعة فی المعروفِ ای ما لا یُنکره الشرع»
[۴۱] یعنی: اطاعت نیست درگناه برای هیچ کسی ولو امام (آمر) باشد ویا والدین و یا استاد، یقیناً اطاعت و فرمانبر داری در آن امری است که مخالف شریعت نباشد.
[۳۹] بخاری کتاب الاحکام (۹۳)باب:السمع والطاعۀ، نمبرحدیث: ۷۱۴۴،مسلم:۱۸۳۹.
[۴۰] متفق علیه، مشکاۀ (ا/۳۱۹) کتاب الامارۀ والقضاء.
[۴۱] (مرقاۀ شرح مشکاۀ).
چون دین مبین اسلام دین نظم و قانون است، در همه بخشهای عبادی، سیاسی، وظایف اشخاص وافراد دراسلام تعین و تشخیص گردیده است، اگر دقیقاً فکر شود دراجرای همۀ اوامر شرعی، قبل از انجام عمل، وظایف تعین و در محدودۀ قانون شرع مردم به اطاعت وپیروی از امیرومسؤل مسلمان مؤظف گردیدند.
بگونۀ مثال نمازکه مهمترین رکن اساسی اسلام و وجبۀ شرعی واخلاقی هرمسلمان است، با رعیت نمودن نظم خاص ودسپلین معین اجراء میگردد، که ازطهارت ونظافت شروع وبا رعایت نظم اجتماعی در صفوف مرصوص اخلاص وبندگی استاده ومنتظرامر راعی (امام) میباشند، وبا قرائت، قیام، وقعده، رکوع، وسجده، اجراء میگردد وبا تقدیم تحفۀ عمومی (اَلسّلام علیکم ورحمة الله) شعار ناب واساسی اسلام بالآخره بپایان میرسد.
خلاصه: به غیررعایت نظم هیچ عمل شرعی پذیرفته نمیشود. چنانکه در روایت ذیل مطالعه میگردد، اسلام موضوع نظم وقانون را دربخش عبادت(نماز) دربخش زعامت و سیاست، دربخش حریت فردی، وملکیت شخصی ودر بخش آداب واخلاق درحین نشست وبرخواست (چوکی) چقدردقیق بررسی وبه اجرای آن مسلمانها را مأمورگردانیده است.
«عَن اَبِی مَسعُود قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهص یَؤُمُ القَومَ اَقرَأهُم لِکِتَابُ اللهِ، فَاِن کَانُوا فِی القِرَاءَةِ سَوَآء فَأعلَمُهُم بِالسُّنةِ،فَإنّ کَانُوا فِی السُنّةِ سَوَاءٌ فَاَقدَمُهُم هِجرَةً، فَإن کَانُوا فِی الهِجرَةِ سَوَاء فَاَقدَمُهُم سِنّاً، وَلاَ یَؤُمَنَّ الرَجُلُ الرَجُلَ فِی سُلطَانِهِ وَلاَ یَقعُدَ فِی بَیتـِهِ عَلَی تَکرِمَتِهِ إلاَّ بِإذنِهِ»
[۴۲].
(ازابی مسعود(س) روایت است که رسول الله ص فرمود: امامت کند مردم را قاریترین آنها به کتاب الله واگر در قرائت همه برابر بودند (در مقداروحسن قرأت وعلم) پس امامت کند عالمترین شان به سنت، واگر درسنت برابربودند، پس سابقترین شان درهجرت ذی حق است، واگردرهجرت نیز برابر بودند، پس مُسنترین شان امامت کند، ولی هیچ کس امامت نکند درمحل تعین شدۀ دیگری وهیچ کسی ننشیند درمحل (چوکی) تعین شدۀ دیگری مگر باجازۀ آن شخص
[۴۳].
پس درحدیث فوق درارتباط به تنظیم وانضباط به چند اصول اجتماعی تأکید گردیده است:
۱- تنظیم اصول واساس امامت ورهبری که معیار مؤفقیت دراین پوست همان اصل مهم اسلام که اصل شائسته سالاری، وبرتری علمی دربخش منابع شرعی که قرآن وسنت است، با درنظرداشت تقدم هجرت، یعنی مجاهدات دینی، وتقدم سنّ که بیانگر تجربه، وقار وجایگاۀ اجتماعی است.
۲- تنظیم اصول زعامت وفرماندهی، یعنی برای هیچ کس اجازه نیست دروظایف محولۀ دیگران تشبث ومداخله نماید.
۳- عدم مداخله دروظایف دیگران در محدودۀ صلاحیت وقدرت شان.
۴- احترام به مقام وجایگاه (چوکی) هرشخص و اجتناب ازنشستن درجایگاه شخص دیگری مگرباجازۀ آن شخص.
موضوع شاهد، وغرض استشهاد ازحدیث فوق همین اصل چهارم است که جزء مهم از اخلاق اجتماعی محسوب میگردد.
واین اصل حیثیت اجتماعی هر مسلمان را درهمۀ بخشها، وحتی درنشست وبرخواست تعین و به آن ارج میگذارد، و جایگاه اشخاص را ازحق مسلم شان میداند وهمه گان را دراجتماع به رعایت آن امر، و از تشبث به حقوق دگران منع میکند.
تذکره: امروز که مسألۀ چوکی ویا جایگاه دراجتماع ما اسباب تفاخرگردیده وعدم رعایت این اصل شرعی درمقاعد، وحافلات و مراکب ودر بسا موارد دیگر از معضلات مهم اجتماعی ما است.
بسیاری ازتحصیل کردگان ما که دیده میشوند درهوا وهوس آن مقام وچوکی هستند که نه حیثیت اجتماعی شان ایجاب میکند، ونه مقام دینی شان و نه میزان وچوکات اصل شائسته سالاری برای شان اجازه میدهد.
و با صطلاح روز اگر در ترازوی دِرَایت و کِفایت وزن شوند به مراتب سبک تراند از آن مقام وجایگاه.
پس حلّ این معضلۀ اجتماعی ازنگاه اسلام این است که:
دانشمندان محترم به خصوص جوانان باغرورما باید به هر صورت اصل شائسته سالاری و اصول دِرایت وکفایت را دقیقاً ازاسلام بیاموزند، و نه ازافکار و نظریات سفسطه گویان وهرزه سرایان.
اخلاق اجتماعی اسلام را درهمۀ بخشها خصوص درمجالس اولاً به خود و ثانیاً به ما دونان و اجتماع خود تطبیق نمایند.
[۴۲] (متفق علیه، ونیزدرمشکاۀ باب الامامۀ، ج/ا/۱۰۰)
[۴۳] (متفق علیه، ونیزمشکاۀ درباب الامامۀ آوره است).
از نظر دانشمندان اداری شروط اساسی برای احراز وظائف مهم دولتی ومدیریت صحیح متفاوت است، ولی آنچه را که قرآن کریم در سه مورد ذکر نموده ازمهمترین واساسیترین تمام شروط است:
۱- از زبان دختر شعیب (÷) در مورد استخدام موسی (÷) در جملۀ کوتاهی ذکر نموده است.
۲- واز زبان کارمند سلیمان (÷) راجع به انتقال عرش بلقیس ذکر گردیده.
۳- واز زبان یوسف (÷) راجع به پیشنهاد احراز وزارت اقتصاد ودارایی مصرذکر گردیده.
دراین موارد مهمترین و اساسیترین شرایط مدیریت، به صورت کلی وفشرده خلاصه گردیده است که:
۱- قدرت. ۲- امانت. ویا به عبارت دیگر«علم وآگاهی» توأم با «عدالت و تقوا» است. چنانچه میفرماید:
۱- ﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ ٢٦﴾ [القصص: ۲۶].
یعنی: یکی ازآن دو(دختر) گفت: ای پدرم! اورا استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که میتوانی استخدام کنی آن کس است که قوی وامین باشد (واوهمین مرد است).
بدیهی است که منظوراز«قدرت» تنها قدرت جسمانی نیست، بلکه مراد، قدرت وقوت برانجام مسؤلیت است.
چنانچه مشاهده میگردد: یک طبیب قوی وامین، طبیبی است که ازکارخود، آگاهی کافی و برآن تسلط کامل داشته باشد.
ویک مدیر قوی کسی است که حوزۀ مأموریت خود را به خوبی بشناسد، از«انگیزهها» باخبرباشد، در«برنامه ریزی» مسلط باشد، واز«ابتکار» سهم کافی، ودر«تنظیم کارها» مهارت لازم داشته باشد، «اهداف را روشن کند» ونیروها را برای رسیدن به هدف «بسیج» کند، درعین حال، دلسوز وخیرخواه وامین و راستکار باشد.
آنهائیکه درسپردن مسؤلیت، وکارها، تنها به امانت وپاکی قناعت میکنند، به همان اندازه در اشتباهند که برای پذیرش مسؤلیت، قدرت داشتن شخص را کافی بدانند، به غیررعایت نمودن امانت.
«متخصصان خائن وآگاهان، نا درست» عین همان ضربه را میزنند که «راستکاران نا آگاه وبی اطلاع»! میزنند.
اگر بخواهیم کشوری را تخریب کنیم، باید کارهای مهم اجتماعی را بدست یکی ازاین دو گروه بسپاریم !
«مدیران نا پاک» و «پاکان غیر مدیر» نتیجۀ هر دویکی است! تعلیمات والای قرآن ومنطق اسلام اینست که، هر کار باید بدست افراد نیرومند و توانا و امین باشد تا نظام جامعه به کامیابی برسد.
واگر دراسباب وعلل زوال حکومتها در طول تاریخ بیندیشیم، میبینیم عامل اصلی سقوط، سپردن کار بدست یکی ازدو گروه فوق بوده است.
جالب این که، در برنامههای اسلامی، درهمه جا «علم» و«تقوا» درکنارهم قرار دارد، به مفهوم این که باید: وزراء ورئیسها، قضات وفرماندهان وغیره همه عادل وعالم به امورباشند.
۲- ﴿قَالَ عِفۡرِيتٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ ٣٩﴾ [النمل: ۳۹].
یعنی: عفریتی از جنّیان سلیمان گفت: من آن را برای تو حاضرمی کنم پیش ازآن که (مجلس به پایان برسد و) تواز جای خود برخیزی. ومن نسبت به این کار توانا وامینم.
۳- ﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ ٥٥﴾ [یوسف: ۵۵] یعنی: یوسف گفت: مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن، چرا که من بسیارحافظ ونگهدار(خزائن ومستغلاّت، و) بس آگاه (ازمسایل اقتصادی و زراعتی) میباشم.
استدلال یوسف (÷) براحراز پوست خزاین مصرکه میگوید: ﴿إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ﴾ دلیل براهمیت «مدیریت» در کنار«امانت» است، ونشان میدهد که پاکی وامانت به تنهایی برای پذیزش یک پوست حساس اجتماعی کافی نیست، بلکه علاوه برآن، آگاهی وتخصص ومدیریت نیز لازم است! چرا که یوسف(÷) «علم» را درکنار«حفیظ» قرار داده است.
درآیات فوق مهمترین شرط برای یک کارمند ویا کارگرِ نمونه، دوچیز بیان شده: نخست قدرت وتوانائی ودیگر امانت وراستکاری.
البته گاهی مبانی اخلاقی وانسانی ایجاب میکند که مؤظف دارای این دو صفت باشد. (چنانکه در مورد موسی (÷) ذکر گردیده است).
وگاهی نظام جامعه وحکومت صالح ایجاب میکند که: مؤظف به این دو صفت الزاماً متصف باشد، طوری که عفریت ازجنّ اظهار میکند.
۴- درعهد خلافت راشده مقرریهای مامورین برمبنای کفایت وامانت صورت میگرفت. رسول الله ص والیان، قضات وفرماندهان را از میان انسانهای با کفایت و با صلاحیت انتخاب میکرد واگر در وظیفۀ معین کفایت وصلاحیت نمیداشت ولواین که از جملۀ اخیار صحابه هم میبود از استخدامش معذرت میخواست، چنانچه در صحیح مسلم آمده است ابوذر(س) از رسول الله ص خواست که او را درکاری مقررنماید، طوری که روایت میکند:
«قَلتُ: یَا رَسُولُ اللهِ ألاَ تَستَعمِلنِی؟ قَالَ: فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی مُنکِبِی ثُمَ قَالَ: یَا أباذر إنَّك ضَعِیفٌ وَانها أمَانَةٌ وَانها یَومَ القِیَامَةِ خِزیٌ وَنَدَامَةِ، إلاَّ مَن أخَذهَا بِحَقِهَا، وَأدَی الذِی عَلَیهِ فِیهَا»
[۴۴].
ابوذر(س) روایت میکند که گفتم: ای رسول خدا مرا بر وظیفۀ مقررنمی کنید؟ گفت: رسول الله ص دستاش را بر شانه ام زد (گذاشت) بعداً فرمود: ای ابوذریقیناً تو ضعیف هستی واین وظیفه امانت است، واین در روزقیامت رسوایی وندامت است، مگر برای کسی که گرفت آن را به حق آن (مطابق (کفایت وامانت) وادا کرد آن حق ِ را که وظیفه بالایش دارد.
در این حدیث فوق وظایف دولتی را پیامبراسلام امانت خوانده است، پس سپاریدن امانت به غیراهل آن(که شایستگی وکفایت وامانت نداشته باشد) به نصّ قرآن کریم خیانت است.
چنانچه میفرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: ۵۸]. بیگمان خداوند به شما دستورمیدهد که امانتها را به صاحبان آن برسانید.
خُلاصه اینکه رسول الله ص درمدینۀ منوره با فراهم شدن ارکان سه گانه: دولت، ملت، اقلیم، حاکمیت دولت اسلامی را برمبنای قدرت وامانت، دِرایت وکفایت اشخاص تشکیل ونظام اِداری داخلی و سیاست خارجی آن را وضع نمود، ازساکنان مدینه از میان قبایل مختلف وپیروان ادیان موجود درآن ملتی یکپارچه ومتحد ساخت.
امّا به هرحال، هیچ کار بزرگ وکوچکی درجامعه بدون موجودیت این دو شرط، انجام پذیرنیست، خواه ازتقوا سر چشمه گیرد، ویا ازنظام قانونی جامعه.
نا گفته نباید گذاشت که، در کناراین دو شرط، شروط دیگری نیزهست، اما اساس وپایه این دو است.
[۴۴] (اخرجه مسلم:۱۸۲۵، کتاب الامارۀ، باب کراهیۀ طلب الامارۀ).
چون اسلام دین تحّمل ودرگذری است ومسلمانها را دربخشهای که اجتماع را مختل نکند وبه خودِ افراد ارتباط میگیرد (امورشخصی) به عفو ودرگذری دعوت میدهد:
۱- چنانچه قرآن کریم عفوراازصفات اهل تقوا قرارداه است:
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾ [آل عمران: ۱۳۴].
یعنی:(متقی) آنانی هستند که درخوشی ومشکلات درراه الله نفقه میکنند، وآنانی که غیظ وغضب خود را فرو میبرند و مردم را عفومی نمایند، والله تعالی نیکو کاران را دوست دارد.
۲- در روایت عباده بن صامت رسول الله ص عفو ودرگذری را درامورشخصی باعث رفع درجات خوانده است:
«قَالَ رَسُولُ اللهِ ص ألاَ اُنَبِئُکُم بِمَا یُشَرِّفُ اللهُ بِهِ البُنیَانَ وَیَرفَعُ بِهِ الدَِرَجَاتِ؟ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللهِ ص فَقَالَ: تَحلِم عَلَی مَن جَهَلَ عَلَیکَ، وَتَعفُو عَمَّن ظَلَمَك وَتعطِی مَن حَرَّمَك وَتَصِل مَن قَطَعَکَ»
[۴۵].
یعنی: رسول الله ص فرمود که: آیا شما را خبرندهم به امرکه به سبب آن خداوند منازل تان را بلند، ودرجات تان را بالا میبرد؟ گفتند بلی یا رسول الله ص فرمودند: با کسانی که برتو از روی جهالت تجاوز میکند از حلم و گذشت کار بگیر، آنکه برتو ظلم میکند عفوکن، وکسی که تو را از عطای خود محروم میسازد برایش عطا کن، وآن که با تو را بطۀ خود را قطع میکند وصل کن.
۳- ازنمونههای بارزصدراسلام که عفو وگذشت را به زیباترین شکل وصورت آن به نمایش میگذارد ومانند آن را در تاریخ بشرکمترمی توان مشاهده کرد، گذشتی بود که رسول الله ص درمقابل رئیس منافقین ازخود نشان دادند.
عبدالله ابن اُبی، از دشمنان سرسخت ولجوج مسلمین و مخصوصاً شخص پیامبرص بود وهمیشه دراین انتظارمیبود تا مشکلی ویا حادثۀ برای مسلمانها اتفاق بیافتد، وی با همدستی با شیطانان انسی وجنی ازاین حادثه سوء استفاده کرده به دسیسه وتوطئه بپردازد ودرهر فرصت ممکنۀ به طعنه زدن وتجاوز به آبروی مسلمانها اقدام نماید.این شخص همان کسی بود که اتهام بیاساس ودروغی را به اُمُ المُومنین عایشه(ل) نسبت داده وبه اشاعۀ آن پرداخته وبه همکاری منافقین دیگر، آن را در بین مردم مدینه پخش نموده ودر بین خود زمزمه میکردند.
این اتهام که ازنهایت رذالت آنها بازگویی میکرد، آنقدر خطرناک بود که پایههای اجتماع اسلام را به لرزه درآورده وتشکیلات نوپای اسلامی را با خطرنا بودی مواجه میساخت. زیرا از قدیمُ الاَیام در مشرق زمین آبرو وعزت زنان ازجملۀ مقدسترین نوامیس و بلندترین مظهرعزت وشرف جامعه به حساب میآید وآن عزت وحرمت با تمام اقارب و حتی دورترین افراد آن جامعه پیوند میخورد. روی همین علت سوز ودرد این اتهام در قلب رسول الله ص ویاران پاک بازش خیلی شدید وآزار دهنده بود واحساس کمبودی وسر افگندگی، هرلحظه قلوب شان را زیر بارغم ودرد میفشرد. هیچ چارۀ جزصبرنداشتند. تا اینکه گلبانگ وحی الهی به صدا درآمد وآیات خداوندی (درسورۀ نور، ازآیه:۱۱ـ ۲۶) نازل شده وحقیقت امر را برای همه بیان نموده وپرده ازدسیسه وتوطئۀ بیشرمانۀ منافقین برداشته وپاکی وپا کدامنی مادرمومنان را ازفوق آسمانها برای همیشه اعلان نمود.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١١﴾
[النور:۱۱].
یعنی: آنانی که این تهمت برزگ را آودند (کردند) گروهی از شما بودند، واین تهمت را برای خود بد مَپندارید بلکه آن برای شما خیراست، وهست هریکی ازایشان را آنچه که کسب کرده است ازگناه، وآنکه بعهده گرفت بخش بزرگ این تهمت را ازایشان، برایش عذاب بزرگ است.
بعد از نزول آیات فوق برکسانی که درپخش این اتهام دردناک اشتراک داشتند حَدّ قذف جاری شد. ولی جرثومۀ اصلی نفاق وشرارت ازاین انتقام نجات یافت وهمچنان درپس پردههای نفاق باقی ماند تا بار دیگربه توطئه ودسیسه سازی علیه مسلمین بپردازد.
بالآخره قلم تقدیر پیروزی مسلمین را رقم زد ولشکریان خدا توانستند که خرافات قرون گذشته را ازبین برده ونور اسلام را جانشین آن سازند، و دشمنان اسلام را در محاصرۀ کامل خود گرفته ودشمنی شان در محدودۀ سینههای شان منحصر گردید. این پیروزی وسر بلندی مسلمین آنقدر برای عبدالله ابن اَبی گران تمام شد که تاب دیدن آن را نیاورده وبعد از آن که بد بویی نفاقش همه جا را متعفن ساخت، با تمام حسرت از دنیا رفت
[۴۶].
بعداً تواری جسد، وتکفین وتجهیزابن اُبی طبق سنن اسلامی، (چون ظاهراً به اسلام اعتراف داشت) انجام یافت، پیامبر ص طبق خواهش عبد الله پسروی که مرد مومن و مخلصی بود، جنازه خواند و پیراهن خود را داد تا به وی کفن کنند (زیرا برای عباس (س) کاکای پیامبراسلام درحین اسارت دربدر پیراهن خود را ابن ابی داده بود، بخاطربزرگی جسامت عباس پیراهن دیگراصحاب برابرنشد، پیامبرص خواست این احسان در دنیا تأدیه گردد).
ولی عدالت الهی موضوع ابن ابی را درهمین جا قطع نموده وآیات ذیل را نازل نمود:
﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٨٠﴾ [التوبة: ۸۰] یعنی: چه برای آنان مغفرت بخواهی ویا نخواهی، حتی اگرهفتاد بار(کنایه ازکثرت) مغفرت بخواهی، هرگز خداوند آنان را مغفرت نمیکند، به این علت که آنان به الله و رسول وی کافرشدند والله تعالی قوم فاسق را هدایت نمیکند.
دراین واقعه کمال درگذری پیامبراسلام ص مشاهده میگردد، ونیزقابل درک است که ایمان به خدائی تعالی وتصدیق به روزعقبی اسباب نجات از آخرت است، نه حلوای شب مردهها، واشتراک کلانها، وتشریفاتهای بیمحتوی.
زیرا اجرای مراسم دینی مطابق به سنت رسول الله وادای جنازه واستغفاربرای مومن ومخلص مفید وپرثمراست، نه برای هربی دین، کافر، منافق، بیاخلاص، وبی اعتقاد.
پس اسلام دینی است که برپایههای عفو ودرگذری وسخاوت وکرم بوده، به همین علت است که همیشه فرزندان خود را توصیه میکند تا قلوب شان سخاوتنمد و دستهای شان بخشاینده و ایثارگر باشد وایشان را ترغیب مینماید تا درتقدیم کردن انواع احسان ونیکی ازیک دیگر پیشی کرده، خیر رسانی ونیکو کاری را وظیفهء دایمی خود گردانیده وهیچ وقت آن را ترک نکنند.
[۴۵] (روایت ازمعجم طبرانی).
[۴۶] (اخلاق مسلمان، غزالی). شمائل ترمذی/ ج/۲ ص:۲۲، باب ماجاء فی تواضع رسول الله ص.
نمونۀ ازخلاق پیامبرص درفصل اول ذکرگردید اکنون میخواهیم اخلاق اجتماعی پیامبراسلام را نیزبشناسم، زیرا اخلاق والا گهرو زیبای رسول الله در مواجه با مردم و حرمت گزاری به ایشان، نمونۀ بینظیر و شنیدنی است:
چنانچه که در«شمائل ترمذی» ازحسن بن علی(ب) نقل شده که سوال کردم «هند بن ابی هاله» را (که راجع به توصیف اخلاق پیامبرص شهرت داشت) چشم دید خود را هند بن ابی هاله راجع به اخلاق اجتماعی ایشان چنین مطرح میکند: «پیامبرص زبان را جز به سخنان مفید و ارزشمند باز نمیکردند» ازسخنان بیهوده و چرندیات جداً نفرت داشتند، سخن به حد ضرورت میگفنتد و عبارات شان بسی رسا و در عین حال، فشرده بود.
«با یاران خویش اُنس واُلفتی خاصی داشتند وازایشان جدا نمیشدند» از حضوردر جمع شان لذت میبردند، عزلت و گریز ازجامعه خوی وعادت شان نبود؛ روحیۀ اجتماعی قوی داشتند وگنجینه ئی از اُنس و اُلفت بودند.
«بزرگوارهر قومی را گرامی میدانستند وآن را متولی امور قومش میگماشتند» انسانهای ارجمند در چشم شان عزیزبودند وآنها را شایستۀ سرپرستی امورمردم میدانستند. «از یاران شان تفقد و باز جویی میکردند» حرمتی را که به اطرافیان داشتند، ایشان را واداشته بود که پیوسته هریک را به یاد داشته باشند؛ غیابت هر یکی، ایشان را اندوهگین میکرد که مبادا دچار مشکلی شده باشند؛ لذا از احوالش معلومات میگرفنتد و این در حق همه یکسان بود؛ چنانکه باری از احوال زنی پرسیدند که گاهی مسجد را جاروب میکرد و یکی دو روزی معلوم نبود؛ در جواب شان گفته شد که او درگذشته است. یاران به خاطر زحمت ندادن به ایشان، درتشییع جنازه خبرشان نکرده بودند، که این امر جناب شان را متأثر ساخت و بر سر قبر او رفته و برایش دعا کردند.
«ازآن چه در میان مردم میگذشت پرس وجو میکردند» در برابراوضاع جامعه بیتفاوت نبوده واحساس مسؤلیت میکردند.
«آن چه نیکو بود مورد تحسین و حمایت شان قرار میگرفت و از بدی اظهار نفرت نموده و تقبیح میکردند»
درنگاه شان ارزش و ضد ارزشها یک سان نبود؛ ارزشها را ارج گذاشته و تقویت میکردند و بنیان ضد ارزشها را با مخالفت خویش متزلزل میساختند.
«بهترین مردم نزد شان کسی بود که خیرش به مردم بیشترمی رسید و بزرگترین جایگاه را نزد شان کسی داشت که با مردم همدردی بهتر وازایشان حمایتی قوی ترمی نمود» گویا این که همدردی وهم یاری با مردم را، یگانه معیاری قرارداده بودند که بزرگ را از کوچک وسره را از نا سره جدا میکرد؛ آن چه که بیان گر اوج مردم داری ایشان است. راوی، در توصیف جوّ اخلاقی حاکم بر مجلس پیامبراسلام علاوه میکند:
«هیچ نشست و بر خواستی نداشتند مگر این که در آن بـه یاد خدا (أ میپرداختند» ذکر و یاد الهی، در همۀ عرصهها و حالات زندگی شان متجلی بود.
«جای خاصی را درمیان یاران برای خود نمیپسندیدند و هر کجا برابرمی شد، ولو درآخر مجلس مینشستند و دیگران را نیز بر رعایت این ادب اجتماعی، توصیه میکردند» تشریفات تبعیض گونه را در میان مسلمانها مخلّ با اخلاق اجتماعی شان میدانستند.
«توجه مسا ویانۀ شان درنگاه و گفتار ودیگراموربا اهل مجلس، طوری بود که هر یک ازهم نشینان را بدین مفکوره وا میداشت که جناب ایشان بیش ازهر کسی او را گرامی دانسته اند» طوری نبود که سخن کسی را گوش داده و از برخی دیگرغافل شوند؛حتی نگاههای شان هم تقسیم شده بود؛ توجه مساویانه با همه اهل مجلس را، از حقوق و کرامت انسانی شان میدانستند.
«فراخ دلی و اخلاق ستودۀ شان، همه گان را شامل میشد» باران رحمتی بود که بر سرهمه گان یک سان میبارید.
«درنتیجه (بمنزلۀ پدر) مهربان برای شان شده بودند و فقط این حق بود که درجات قرب شان را نزد رسول الله تعین میکرد؛ کما این که تقوی یگانه معیاری بود که فضیلت هریکی بدان سنجیده میشد»
«حلم وحیا وصبر و امانت از خصوصیات لا ینفک مجلس شان بود» همه اهل برد باری و تحمل بودند، حیا آنان را از سخنان و حرکات بیجا مانع میشد، بد گویی کسی در آن صورت نمیگرفت وبه آبروی کسی تاخته نمیشد، راز یک دیگر را فاش نمیکردند و بد خواه یک دیگر نبودند.
«در مجلس پیامبرص آوازها بالا نمیگرفت وتقوا اهل مجلس را وا میداشت که با هم مهربان باشند، بزرگ سالان مورد احترام وخرد سالان مورد شفقت و نوازش قرار میگرفتند. حاجت مند را جلو انداخته، او را بر خود ترجیح میدادند و با اشخاص غریب ابراز اُلفت و اُنس میکردند» و چنین در تربیت گاه آن معلم وَالا مقام تعلیم دیده شده بودند.
راوی درنوبتی دیگرمی گوید:
«ایشان همیشه تبسم شیرینی برلب داشتند» خوش رویی و بر خورد شیرین شان، حتی دشمنان را شیفتۀ شان میساخت.
«نرم خو واهل مدارا بودند واز ترش رویی و خورده گیری نفرت داشتند؛ نه کسی را زخم زبان میزدند ونه به کسی تملق میکردند»
«در بارۀ خود سه چیز را ترک گفته بودند:
۱- خود نمایی.
۲- پر حرفی.
۳- پر داختن به امور بیارزش.
و در برابرمردم نیز از سه چیزخود داری میورزیدند:
أ- بد گویی کسی را نمیکردند؛
ب- هیچ کس را برسرننگ نمیآوردند.
ج- وازکسی عیب جویی نمیکردند».
«زبان جز به آن چه امید پاداش آن نمیرفت، نمیگشودند و چون سخن میگفتند هم نشینان سرها شان را به زیر میانداختند، تو گویی پرنده برسرشان نشسته باشد و چون سکوت میکردند، ایشان لب به سخن میگشودند؛ در حضور شان منازعه صورت نمیگرفت و در میان حرف یک دیگر نمیتاختند» و این گونه از جناب ایشان ادب آموخته بودند.
«از خندۀ یاران ایشان نیز میخندیدند و از تعجب ایشان، اظهار تعجب میکردند» و این گونه درهمۀ اموربا ایشان مشارکت نموده وخود را جدا ازایشان وبی پروا ازامورایشان نمیدانستند «درشت حرفی بعضی افراد تازه وارد و تهذیب نیافته را تحمّل میکردند» و از آن بر افروخته نمیشدند و اقدام به انتقام نمیکردند.
«اطرافیان را توصیه میکردند تا حاجت حاجت مندان را به ایشان برسانند» وایشان را درادای رسالت وعمل به احساس انسان دوستی شان کمک کنند
[۴۷].
این بود شمۀ ازاخلاق اجتماعی پیامبراسلام ص در ارج گزاری به مقام و کرامت انسانی؛ پس چه نیکو است که کمر همت بسته و با جدیت تمام، به سوی آن قافلۀ تعالِی به حرکت درآییم «واین برخداوند دشوار نیست».
[۴۷] شمائل ترمذی/ ج/۲ ص:۲۲، باب ماجاء فی تواضع رسول الله ص.
خیانت درلغت: نقیض نصیحت است اهل لغت میگویند:
«اَلخونُ أن یُؤتَمَنَ الإنسَانُ فَلاَ یُنصَحَ وَمِن ذَلِكَ اَخذَ الرِشوَة وقَبُولِهَا یَعُّدُ خِیانة لمن ائتمنهُ عَلی اَدَاءِعَمَلٍ مُعَیَّنٍ»
[۴۸] خیانت آن است که شخصی به کسی اعتماد کند، ولی آن شخص خیر خواهی وی را نکند. و از همین جمله رشوت و قبول آن خیانت است نسبت به شخصی که بر ادای عمل معین بر وی اعتماد کرده شود و آن شخص به اخذ رشوت خیانت کند. (راجع به رشوت بحث مفصل خواهیم نمود إن شآء الله تعالی).
خیانت: درهمۀ بخشها زشت وبد است، منتهی درجات آن فرق میکند! آنکه خیانت به دین، ایمان و منافع ملتها میکند به مراتب بدتر و زشت تراست از آن که در چیزهای حقیرخیانت میکند، آن که در اهل مال کسی خیانت میکنــد بـه مراتب بد است از آن که درامورخورد وریزه خیانت میکند.
[۴۸] (قاموس المحیط ازفروز آبادی (۲/ ۲۸۱) مادۀ غش].
خیانت لفظ عربی است طوری که واضح گردید، معنی جامع دارد، بناءً خیانت در فعل و قول و عمل اطلاق میگردد:
یعنی هر آن کار ووظیفۀ که برای انسانی سپرده شود، آن کار را به رضا و رغبت و یا خواهش خود قبول کند، بعداً دراجراء و پیشبرد آن کارقصداً کوتاهی کند، و یا در پیشبرد آن کار جدّیت به خرچ ندهد، و یا بخواهد در عوض آن وظیفه ازطریق غیرمشروع اجرت بیشتربدست آورد، این عمل خیانت است.
خیانت در افشاء اسراردر آن موضوعاتی اطلاق میگردد که صاحب آن نمیخواهد آن راز افشاء گردد، و یا درمجلس گفته میشود که محرم است، و به پنهان نگهداری آن موضوع اشاره میگردد، زیرا که پیامبرص میفرماید:
«اَلمَجَالِسُ بِا لأمَانَةِ إلاَّ ثَلاثَة َ مَجَالِسَ: مَجلِسُ سَفك دَم ٍ حَرَام ٍ أو فَرج ٍ حَرَام ٍ أو إقتِطَاع ِ مَال ٍ بِغَیرِ حَقّ ٍ»
[۴۹].
یعنی: (راز) مجالس امانت است بجز از سه مجلس، مجلسی که در آن ریختن خون حرام طرح ریزی گردد، و یا برنامه برای زنا باشد، ویا برنامۀ غصب مال دیگران به ناحق باشد.
بسیاری از افشا گریها است که باعث ریختن خون مسلمان میگردد. بناءً برهر مسلمان واجب است که اسرار مسلمان را فاش نکند، تا برآن ضرر برسد.
اما این سه مجلس تجاوز درحقوق دیگران، و مغایر امر وفرمان الهی است امانت نیست.
[۴۹] (رواه ابوداود).
خیانت راعی بررعیت آن است که قدرتمندان بر زیر دستان خود ظلم کنند و یا اموال و پول شان را بگیرند. و یا خون شان را به نا حق بریزانند. و یا بر زیر دستان شان توهین وتحقیر کنند. و یا وجایب ومقرراتی را که دارند برای شان ندهند. و یا درمصالح ومنافع شان اهمال وسهل انگاری کنند.
چنانچه پیامبرص میفرماید: «مَا مِن اَمِیرٍ یَلِی أمرَ المُسلِمِینَِ ثُمَ لاَ یَجتَهَد لَهُم وَیَنصَح إلاَّ لَم یَدخُل مَعَهُم ُ الجَنَّةَ»
[۵۰].
یعنی: نمیباشد هیچ امیر وزعیم که قدرت وزعامت مسلمانها را بدست میآورد، بعداً در پیشبرد منافع ومصالح مسلمانها جَدّ وجُهد نمیکند، مگراین که با مسلمانها داخل جنت نمیشود.
در روایت دیگر همۀ مسؤلین مسلمانان را از خیانت بر حذر داشته میفرماید که جنت بر خیانت کاران حرام گردانیده شده است:
«ماَ مِن عَبدٍ یَستَرعِیه اللهُ رَعِیة یَمُوتُ یَومَ یَمُوت وَهَوَ غَاشٍ لِرَعِیتهِ إلاَّ حَرَّمَ اللهُ عَلَیهِ الجَنَّة»
[۵۱].
نیست هیچ بندۀ که خداوند آن را مسؤل ونگهبان (منافع و مصالح بنده گان) گرداند میمیرد روزی که میمیرد، در حال که خیانت بر رعیت (ما دون) خویش نموده است، مگرخداوند جنت را برآن حرام گردانیده است.
[۵۰] (مسلم، ۳/ ۱۴۶۰نمبر(۲۲ـ ۱۴۲).
[۵۱] (بخاری(۴/۳۳۱) نمبر۷۱۵۱)، مسلم (۳/ ۱۴۶۰) نمبر(۲۱ـ ۱۲۴) لفظ ازمسلم).
ألف- خیانت درخرید وفروش و اجناس، بسا فروشندههای هستند که درنوع جنس خیانت میکند، مال رَدِی وپست را، مال اول گفته میفروشند، در مواردی قسم نا حق میخورند. و یا دروسط جنس خوب جنس خراب را میگذارند.
چنانچه ازابوهریره(س) روایت است که پیامبرص روزی در بازار تشریف بردند، درفروش گاه انبار گند میرا معاینه نمودند که داخل آن تر و بیرونش خشک است صاحب گندم را مخاطب قرار داده فرمودند:
«مَا هَذَا یَا صَاحِبَ الطّعَامِ» این چه (خیانت) است ای صاحب گندم! فروشنده گفت: «أصابتهُ السمآء...» باران رسیده است. پیامبرص فرمود: «أفَلاَ جَعَلتَهُ فَوقَ الطَعَامِ کَی یَرَاهُ النَّاسُ» پس چنین بود چرا تری را دربالا نگذاشتی تا مردم ببینند. (این غش وخیانت است) «مَن غَشَّ فَلَیسَ مِنِّی» آن که خیانت کند ازمن نیست
[۵۲].
در روایت ابو داود بلفظ «مَن غَشَّنَا فلَیسَ مِنَّا» ذکرگردیده است
[۵۳]. یعنی: آن که با ما (مسلمانها) خیانت کند ازما مسلمانها نیست.
پس حکم حدیث فوق عام است ازجملۀ قواعد عامۀ است که همه بخشهای اصول اجتماعی قوانین فقهی را مشتمل است، بخاطری که پیامبرص دراجتماع عام و محل داد و ستد، این عمل فریب کارانه و خاینانه را درهمۀ انواع و الوان و اشکالش ردّ نموده برائت خویش را از همۀ عاملین مکرو فریب اعلان نموده فرمود: خاینین از ما نیستند.
ب- درتول و ترازو، مترو سانتی کم کردن و فریب نمودن عمل زشتی است که سابقۀ تاریخی دارد.
خداوند (أ) یکی از اسباب هلاکت قوم شعیب (÷) را همین خیانت بشری را ذکر نموده است، که آنها در مرکز تجارت جهانی آن زمان بنام مدین قرار داشتند و اخلاق تجاری که عبارت از صداقت و راستی است ضایع نموده در عوض به خیانت نمودن در وزن و پیمانه سر مایه اندوزی را اختیار نمودند چنان که امروز در میان بسیاری از مسلمانها معمول است. چنانکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥۖ قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ٨٥﴾ [الأعراف: ۸۵]. یعنی: شعیب را به سوی اهل مدین که خود از آنان بود فرستادیم برایشان گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید (وبدانید) که جزاو معبودی ندارید. معجزه ای از سوی پرورد گارتان (برصحت پیغمبری من) برا یتان آمده است.
(پیام آسمانی این است که در زندگی بویژه در تجارت و معامله با دیگران راست و درست باشید) ترازو وپیمانه را به تمام و کمال بکشید و بپردازید و از حقوق مردم کم نکنید، و در زمین بعد از اصلاح آن (توسط خدا، یا به دست انبیآء) فساد وتباهی نکنید. این کاربه سود شما است اگر(به خدا وحقیقت) ایمان دارید
[۵۴].
در پرتو آیۀ فوق چنین برداشت میشود که: نفوذ هرگونه خیانت و تقلب در امر معاملات و داد و ستد اطمنان و اعتماد
عمومی را که بزرگترین پشتوانۀ اقتصادی ملتها است متزلزل و ویران میسازد، و ضایعات غیر قابل جبرانی را برای جامعه به بارمی آورد، به همین دلیل موضوعی را که شعیب (÷) به آن نهایت تأکید نمود بعد از توحید همین موضوع اقتصادی بود.
ج- خداوند در قرآن کریم سورتی را نازل نموده که مسمی به سورۀ کم کنند گان (مطففین) است، در آن سوره برهمۀ خاینین ملی واجتماعی وتجاری وعید ذکر نموده و از وخامت آیندۀ عمل زشت و خاینانه ای شان برحذر میدارد:
﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ ٣﴾ [المطففین: ۱- ۳] یعنی: وای به حال کم کنند گان (ازجنس وکالای مردمان به هنگام خرید وفروش با ایشان)! کسانی که وقتی (درمعامله) برای خود پیمانه کنند (یا وزن و مترکنند) به طور کامل وپوره و بیشتراز اندازۀ لازم میگیرند. وهنگامی که (درمعامله) برای دیگران پیمانه یا وزن میکنند، از اندازۀ لازم میکاهند.
[۵۲] (مسلم (۱/ ۹۹) نمبر(۱۶۴).
[۵۳] (ابو داود (۵/ ۳۴۵).
[۵۴] مَدیَن: نام شهر قوم شعیب (÷) است در مقابل تبوک واقع شده در ساحل بحر قلزم در شش منزلی، واز تبوک بزرگتر است. چاهی که گوسفندان موسی (÷) از آن سیر آب شده اند در این مکان است. [لغات نامه ازمعجم البلدان نقل نموده است]. و نیز گفته شده: مدین: در مشرق «خلیج» قرار داشته، ومردم آن از فرزندان اسماعیل (÷) بودند، و با مصر و لبنان و فلسطین تجارت داشتند. امروز شهر مدین «معان» نامیده میشود، ولی بعضیها نام مدین را بر مردمی اطلاق کردند که درمیان «خلیج عقبه (تا) کوه سینا» میزیستند. [تفسیر نمونه: ج/ ۱۳/ ۵۶۲].
۱- تنگ دلی و بیصبری: حتی که انسان تنگ نظر نه قادر بر صبراست و نه تحمل حفظ اسرار را دارد:
۲- بیاعتنایی و اهانت به اخلاق امانتداری، و سهل انگاری دراسرار مردم.
۳- ضعف ایمان: برزگترین عامل باز دارنده از خیانت ایمان مسلمان است. آن که ایمان ضعیف دارد، عامل باز دارندۀ ضعیف دارد، طبیعی است که فرصت خیانت را پیدا کند دریغ نمیورزد.
۴- تأثیرمحیط: درآن محیط و شرایطی که در رَدّههای بالا و افراد بلند رتبه مستقیم و یا غیرمستقیم به خیانت واختلاس، تزویر و جعل کاری دست بزنند و یا به خاطر عدم شفافیت در کار کردهای شان متهم باشند. و این چنین ما حول تأثیر سوء بر افراد پائین رتبه میگذارد.
۵- دنیا پرستی: رغبت بیحدّ وحصردر محبت مال وطلب جاه ومقام.(فکرکنید این مرض امروزچقدرعام وساری است).
به همین خاطر است که هوس مال وطلب جاه برهوش وفکر همچو اشخاص چیره شده، دست به بیعدالتی درتول و ترازو، خیانت در داد و گرفت و قبول رشوت در ادارات، خیانت در عهد و پیمان و اختلاس در اموال عامه و دارایی ملت بیچاره میزنند.
۱- خیانت راعی بررعیت موجب غضب وعذاب الهی میگردد. چنانچه دو حدیث از بخاری مسلم در اصل موضوع ذکر گردید.
۲- خیانت در وزن و پیمانه موجب نفرین الهی وعذاب اخروی میگردد.
۳- اگر خیانت در اقتدار وحاکمیت باشد، اسباب شرّ و فساد و باعث هلاکت همگانی میگردد.
۴- اگرخیانت در بیع و شراء صورت گیرد: در میان جامعه حقد وحسد را به بار میآورد.
۵- اگرخیانت درافشای اسرار(امورمحرم) صورت گیرد، باعث خصومت وفراق در اجتماع میگردد.
۶- خیانت در مجموع اسباب فساد (بیخیری) در بَرّ و بحّر میگردد. چنانچه میفرماید:
﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٤١﴾ [الروم: ۴۱] یعنی: تباهی و خرابی در دریا و خشکه به خاطر کارهای پدیدار گشته که مردمان انجام میدادهاند. بدین وسیله خدا سزای برخی از کار هایی را که انسانها انجام میدهند برای شان میچشاند تا این که آنان (بیدارشوند و از دست زدن به معاصی) برگردند
[۵۵].
[۵۵] مراد ازفساد: تباهی، بلاها و مصیبتها مثل خشک سالی، امراض کشنده و مهلک چون ایدز وسرطان واز بین رفتن خیرات و برکات است. مراد ازکسب مردم: زنا وفحشاء، عیاشی و فحاشی، قتل وغارت، چور وچپاول، اختلاس و دزدی، خیانت و بد بختی است.
۱- پولیـــس و قاضــــــی مخلص و با انضباط.
۲- نظام قانونی وتطبیق جدی آن به غیرتبعیض.
۳- اعتقاد جازم وعملکرد مخلصانۀ خود مجریان قانون.
این سه صورتی است که در دنیای امروز با تفاوت، جاری وساری است ولی بیتأثیر ونا کام است، به خاطر که افراد پائین جامعه ومردم عامه دربرابرقانون وقانون گذاران مشکوک و معترض ومبغوضاند. زیرا که قانون دایماً در عوض درنظرگرفتن منافع مادی و معنـوی جامعه و به خاطر تسهیلات منافع دینی و دنیوی ملتها تسوید گردد، بیشتر به خاطر تآمین منافع و اقتدار دست اندر کاران ترتیب وتسوید میگردد واحیاناً به خاطر دوام قدرت، قدرت مندان، به خاطرتأمین منافع قشر خاص ساخته میشود.
بناءً حتمی است که چنین قانونها بیاعتمادیهای عامۀ مردم و قانون شکنیهای افراد جامعه را به بار آورده و اخلاص مندی نسبت به قانون تحت سوال قرار میگیرد.
۴- وسایل جلو گیری ازخیانت مختلف است ولی آنچه که از همه مؤثر و مجرب است: وآن عبارت از ایمان کامل به خدا، یقین کامل به جواب دهی روز فردا وحاضر و ناظر دانستن خدا درهر حالت و وجدان ایمانی و اخلاقی است. ولی با تأسف دنیای امروز از آن غافل و بیخبراست. چنان که گفته میشود (وجدان محکمۀ است که به پولیس و قاضی ضرورت ندارد). قرآن کریم بطور تحذیرمی فرماید:
﴿ يَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡيُنِ وَمَا تُخۡفِي ٱلصُّدُورُ ١٩﴾ [المؤمن: ۱۹].
یعنی: خداوند از چشمهای خائن واز رازی که سینهها پنهان میدارند آگاه است. باید مسلمان ترس خدا را درهرحالت در نظر داشته، و بداند که خداوند به چشمهای خاین و به اسرار پنهان آگاه است. چون خیانت در برابر حقوق خالق و مخلوق ممنوع قرارداده شده است. بناءً میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِكُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٧﴾ [الأنفال: ۲۷].
یعنی: ای مؤمنان! به خدا و پیامبر خیانت نکنید، و درامانات خود نیز آگاه هانه خیانت روا مدارید.
پس آنهای که به اوامر خدا و رسول خیانت کردند، به اوامرو وظایف محولۀ مخلوق حتماً خیانت میکنند. چنانچه فرمان عمر(س) دلیل مدعی است:
عبدالله ابن عمر (ب) روایت میکند که عمر(س) راجع به مسؤلین سیاسی ونظامی قلمرو خلافت زمانش نوشت:
«عَن عَبداللهِ بن عمر، أن عُمر بن الخطاب کَتَبَ إلَی عُماَلِهِ: إنَّ اَهَمَّ اُمُور ِکُم عِندِی الصَّلاَة فَمَن حَفِظَهَا وَحَافَظ َ عَلَیهَا، حَفِظ َ دِینَهُ. وَمَن ضَیَّعَهَا فَهُوَ لِمَا سِوَاهَا أضیَع»
[۵۶] عبد الله ابن عمر(ب) روایت میکند که عمربن الخطاب (س) به همۀ مؤظفین (کارمندان ملکی ونظامی قلمروخلافت اسلامی) نوشت که:
ازجملۀ مهمترین وظائف شما نزد من نمازاست. آن شخصی که نمازرا حفظ کرد(مسائل مربوط به نماز: ازصحت وجوازو فساد وغیره) و محافظت کرد برادای نماز و مسارعت کرد براوقات نما ز(درواقع) مُحافظت کرده است دین خود را. وآن شخصی که نماز را ضایع کرد (به ترک آن و یا به تأخیر آن) پس دیگر وظائف مُحولۀ این شخص حتماً ضایع شونده است (حتماً ترک میکند).
یعنی: مهمترین تعهد و پابندی شما نزد من پابندی به نماز است، شخصی که نماز را ضایع (ترک) کرد دیگر تعهدش را حتماً ضایع میکند.
درحقیقت اقرار به کلمه یک تعهد اجمالی با خداوند ص درتمام بخشهای دین است. پس آنهای که این تعهد را درعمل و اخلاص پیاده نمیکنند، شباهت به کسی دارند که با کسی دیگرتعهد میکند که فردا در گِل کاری خودت اشتراک میکنم، ولی فردا نیامد، اگرگفته شود چرا نیامدی؟ جواب مید هد که من صرف در زبان کارکردم، طبیعی است این گونه جواب را نقض عهد درعرف وشرع خوانده میشود.
پس کلمه خواندن به غیرعمل واخلاص نفاق است. زیرا خواندن کلمه اقرار بندگی است، وعمل باحکام اسلام اظهار بندگی است.
پس هر شخصی که از خدا نترسید و امر خالق و مولای حقیقی خویش را اجرا نکرد، چه فکر میکنید که امر مخلوق (شما) را اجرا میکند؟ و آن شخصی که رواتب (تنخواه) مادامُ العمر خدا را (که برای انسان داده) در نظر نگرفت.
مثال: در ادای پنج وقت نمازخیانت کرد ومسؤلیت ایمانی و وجدانی خویش را راجع به ادای نماز درعادیترین اوقات اجرا نکرد، آیا اوامرجناب شما آمر صاحب را درمشکلترین فرصت، در اوقات محاربه اجرا میکند؟ آیا خود شما امر آمر حقیقی تان را اِجرا کرده اید؟
درحالیکه رواتب شما صرف درعوض کاراست، رواتب خداوند مادامُ الحیات به غیر کار و وظیفه جاری است.
بناءً فکر کنید عمر(س) چقدر حکیمانه و مدبرانه هدایت داده که (هرکه با خدای خویش خیانت کرد، با مخلوق حتماً خیانت میکند).
[۵۶] (مؤطأ مالک، کتاب وقوت الصلاۀ، باب وقوت الصلاۀ، ص/ ۳۹).
درسی را که از موضوع فوق میآموزیم این است که:
باید ما مسلمانها افراد وما دونان خویش را با روحیۀ ایمان داری و عقاید اسلامی، تقوی گرای تربیه کنیم، و گرنه به جز راه ایمان به خدا ویقین به آخرت دیگرهمه راههای جلو گیری از خیانت بیثمروعقیم است. [اگر قبول ندارید بحال کشورمظلوم خویش فکر کنید].
سرقت: بمعنای گرفتن مال محفوظِ غیر به طریقۀ خفیه به غیر اجازه را گویند.
چون نظام امنیت جهانی بر حفظ ملکیت افراد و اشخاص استوار است، مصؤنیت ملکیت از مقتضای فطرت انسانی، ومطابق شریعت اسلامی است.
بناء خداوند أ برمتخلفین نظام امنیت، نظام فطرت، نظام شریعت، مجازات شدید را وضع کرده است. چنانکه میفرماید: ﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٣٨﴾ [المائدة: ۳۸].
دست مرد و زن دزد را بخاطر عملی که انجام دادهاند به عنوان مجازاتی الهی قطع کنید! خداوند (برکارخود) غالب و (درقانون گذاری خویش) حکیم است.
بناءً برای هرجنایتی جزای مناسبی وضع کرده تا مانع پخش آن جنایت گردد.
مال و ثروت بخشش وعطای الهی بربندگان است وامانت و امتحان خداوندی است درکیفیت مصرف وادای حقوق الهی مثل(زکاۀ) وغیره فرائض وواجبات را باید مطابق به فرمان الهی اجراء گردد.
خداوند راجع به نظام مالی در اسلام و حفظ اموال مردم قوانین خاصی را وضع کرده است که در هیچ نظام مالی دنیا وجود ندارد، ازهمین جمله است مجازات دزد، منتهی سرقت ودزدی عملی مشخصی است که تعریف مشخص و شروط و ضوابط مشخص دارد که ازدیگربخشهای دزدی مجزا است. مثل: خیانت، اختلاس، غلول، طرار، نباش، انتهاب (چورچپاول) و... اگرچه جرم و گناهی دیگر بخشهای دزدی کمتر از سرقت نیست چنانکه پیامبر اسلام میفرماید:
۱- «شرّاك مِن نَارٍ اَو شِراَکَان مِن نَارٍ»
[۵۷].
این حدیث بخش ازروایت ابوهریره است، مفهوم حدیث چنین است:آنکه از مال غنیمت و لو یک ویا دو بند بوت را (خفیه) میگیرد درآتش دوزخ است.
۲- راجع به غلول و یا خیانت در مال غنیمت و دیگر اموال مسلمانها قرآنکریم میفرماید: ﴿وَمَن يَغۡلُلۡ يَأۡتِ بِمَا غَلَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ [آل عمران: ۱۶۱] وهرکس خیانت کند، در روز قیامت آنچه را که در آن خیانت کرده است با خود (به صحنۀ محشر) میآورد.
راجع به جلوگیری ازاجرای حدود وقصاص، یک سلسله ترحم کاذب وجود دارد که گفته میشود که دست دزد را بریدن قساوت است، ویا به انسانیت وانسان دوستی جور نمیآید. خیر دزد اگردزدی هم کرد دستش را نبُریم بگذاریم که باشد وبعداً تربیت میکنیم! تربیتهای که نتیجهاش را همیشه دردنیا دیدهایم.
جواب: واقعیت چنین نیست که هرزه گویان ودنباله روان بیهدف میگویند، بلکه نتیجۀ ترحم کاذب بردزدان، جنایتکاران، وزنا کاران همان است که فعلاً میبینیم.
بلکه واقعیت آن است که، اگر به قانون خدا عمل شود، ودست یک نفر دزد بریده شود، دیگر تخم دزدی برچیده میشود، درصورتی که ما حالامی بینیم به خاطر دزدی چه جنایتها و آدم کشیها میشود! یعنی خود دزدی مستلزم آدمکشیها وجنایتهای خیلی فوق العاده است.
زیرا ترحم بردزد و زانی، ظلم وستم برتمام مظلومان است. قرآن میفرماید: ﴿وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ﴾ [النور: ۲].
یعنی: دراجرای دین (قانون) خدا رأفت(ورحمت کاذب) نسبت به ایشان نداشته باشید. زیرا درآن جای که پای مجازات الهی درمیان است، مجازات به مصلحت تمام بشریت است.
چنانچه سعدی میگوید:
ترحم با پلنگ تیزدندان
واقعیت این است که عاطفۀ انسانی نزدیک را میبیند نه دور را، اگرمی توانست دور را مثل نزدیک ببیند، اصلاً چنین ترحم کاذبی را نمیکرد.
خلاصه اینکه دزدی به هرشکل واشکال که باشد و ازهر کسی که باشد واز هر جای واز هرمال که باشد عمل زشت و منفور خلاف شرع وخلاف اخلاق انسانی و اسلامی است.
ضررهای گونا گونی را متوجه جامعه میسازد از جمله:
۱- موجودیت سرقت و دزدی سبب اخلال امنیت عامه و باعث رنج و عذاب مردم واهالی مسکونی میگردد.
۲- باعث تشویش و رعب و علت بیاعتمادی جامعه نسبت به یک دیگر میگردد.
۳- باعث اسراف و تبذیرسرمایۀ باد آورده میگردد، و اسراف از نگاه شرع مبین حرام است.
۴- دزدی سبب رفع ایمان مؤمن میگردد، چنانچه پیامبر ص میفرماید: «عَن أبّو هُریرة (س) أنَّ رَسُولُ الله ص قَالَ: لاَ یَزنِی الزَّانِی حِینَ یَزنِی وَهُوَ مُؤمِن وَلاَ یَسرِقُ السَارِ قُ حِینَ یَسرِق وَهُوَ مُؤمِن وَلاَ یَشرِبُ الخمرَ حِینَ یَشرِبهَا وَهُوَ مُؤمِن»
[۵۸] یعنی: زانی زنا نمیکند درحالت ایمان، دزد، دزدی نمیکند در حالت ایمان، شرابی شراب را نمینوشد درحالت ایمان. به این معنی که درحالت زنا، درحالت دزدی، در حالت شراب نوشی ایمان از مسلمان دور میشود، و بعد از اِجرای آن عمل زشت ایمان برمیگردد.
اِمام نووی(/) درشرح حدیث فوق مینویسد:
«اَی لاَ یَفعَلَ هَذِهِ المَعَاصِیَ وَهُوَ کَامِلُ الإیمَان...» یعنی: آن که دارای ایمان کامل است مرتکب چنین معاصی نمیگردد
[۵۹].
[۵۷] صحیح مسلم، باب غلظ تحریم الغلول.
[۵۸] (صحیح مسلم، باب نقصان الإیمان بالمعاصی).
[۵۹] استاد گرامی! با در نظر داشت شروط چهار گانۀ که درتعریف ذکر گردیده. وبا در نظر داشت مقدار سرقت. و آرای فقهای کرام و توجیهات شان. و با در نظر داشت اوامر پیامبراسلام ص راجع به حدود (الحدود تندرء با لشبهات) درصورت امکان شروط و ظروف، سوالات محصلین و شبهات واهی عقلانیها ومرضیها را کاملاً تشریح و تحلیل نماید.
رشوت عبارت است از آن بلای اجتماعی و خیانت اخلاقی وایمانی که تودههای مظلوم را از حق مسلمّ شان محروم وباعث غرس حقد و کین در دلها ومانع تأمین عدالت اجتماعی در میان مسلمانها وباعث ترویج فساد و سوء مدیریت و علت فساد اداری و باعث اِزدیاد رنج و ألم مظلومان میگردد.
«مَا یُعطِیهِ الشَخّصُ لِلحَاکِم وغَیرِهِ لِیَحکُمَ لَهُ، اَو یَحمِلَهُ عَلَی مَا یُرِیدُ، وجَمعُهَا رَشَا»
[۶۰].
رشوت عبارت است: ازآن مال و متاع که داده میشود برای حاکم وغیرحاکم تا بنفع دهنده فیصله کند، ویا بگرداند (همان دوسیه وتحقیق را) مطابق به میل پول دهدنده.
چون معاملۀ رشوت بیشتردر میان حاکمان و قدرتمندان مروج و معمول است، بناءً قرآن کریم ازهمین نقطه اساسی زجر و توبیخ را شروع نموده میفرماید:
۱- ﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُكَّامِ لِتَأۡكُلُواْ فَرِيقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٨﴾ [البقرة: ۱۸۸].
واموال خود تان را به باطل (ونا حق، همچون رشوت و ربا وغصب و دزدی...) در میان خود نخورید وآن را به اُمراء و قضات تقدیم نکنید تا ازروی گناه، بخشی ازاموال مردم را بخورید، درحالیکه شما میدانید.
خداوند أ دراین آیه اکیداً دستور میدهد که نباید برخی از مردم مال برخی را به ناحق بخورند، زیرا هر جنایتی که در جامعه بروز میکند دیر و یا زود دامن گیرتمام افراد آن جامعه میگردد. به همین دلیل است که خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم﴾ یعنی مال خود تان را به ناحق نخورید. واین دستوراِلهی وحدت و یگانگی و تضامن ملت را نشان میدهد وبیان میدارد که افراد ملت مسلمه بمنزلۀ یک جسد هستند و مال بعضی مال همۀ آنان است، زیرا ثروت ومال شریان زندگی ملت است.
بناءً بخاطربقای حیات وزندگی ملت وجسد واحد باید هریک ازاعضای آن درحفظ وحراست ازآن کوشا باشند.
۲- پیامبر ص راشی ومرتشی (دهنده و گیرنده) را لعنت و نفرین نموده و هردو را مساوی دراین فساد اجتماعی برابر معرفی وساعی ودلالی که زمینۀ این عمل منفور وزشت را مساعد میگرداند شریک جرمی شان دانسته میفرماید:
«لَعنَة ُاللهِ عَلَی الرَاشِی وَالمُرتَشِی»
[۶۱].
ابن ماجه ازعبدالله بن عمر[ ب] روایت میکند که رسول الله ص فرمود: لعنت خدا نازل باد بررشوت دهنده و گیرنده.
در روایت احمد وطبرانی وصحیح ابن حبان لفظ «الرَّائِش» نیزاضافه گردیده است که به معنی واسطه ودلال است (هرآن کسی واسطه دربین رشوت دهنده وگیرنده میباشد).
۳- آنهای که در ارگانهای قضایی واجرایی دولتی وظیفه داراند، اصلاً رشوت نمیگیرند ونه رشوت گفته برای شان داده میشود، ولی هدایا و تحایف برای شان آورده میشود، و آنها نیز قبول میکنند که گویا رشوت نیست. ولی این گونه هدایا اصل رشوت است که به صورت هدیه وتحفه تقدیم میگردد، زیرا این مطلب در روایتی وارد شده:
«عَن اَبی حُمَیدٍِ عَبدُ الرَحمن بن سَعد السَاعِدِی«س» قَالَ إستـَعمَل رَسُولُ اللهِ ص رَجُلاً مِنَ الأزدِ یُقَالُ لَهُ إبنُ اللُّتَّبِیَّةِ عَلَی الصَّدَقَةِ، فَلَمَّا قَدِمَ قَالَ هذا لَکُم وهذا أهدِیَ إلَیَّ ! فَقَامَ رَسُولُ اللهِص عَلَی المُنبَر فَحَمِدَ اللهَ وأثـنَی عَلَیهِ ثُمَ قَالَ: أمَا بَعدَ: فَاِنِّی أستَعمِلُ الرَّجُلَ مِنکُم عَلَی العَمَلِ مِمَّا وَلاَّنِیَ اللهُ فَیَأتِی فَیَقُولُ هذَا لَکُم وَهَذَا اُهدِیَ إلیَّ أفلاَ جَلَسَ فِی بَیتِ أبِیهِ وَأمِّهِ حَتَی تَأتِیَهُ هَدِیَّتُهُ إن کَانَ صَادِقاً، وَاللهِ لاَ یَأخُذُ أحَدٌ مِنکُم شَیئاً بِغَیرِ حَقِّهِ إلاَ لَقِیَ اللهَ تَعَالَی یَحمِلُهُ یَومَ القِیَامَةِ»
[۶۲].
ترجمه: ازابوحُمید ساعدی [ س ] روایت است که: پیامبر ص مردی از قبیلۀ (اَزد) را که ابن اللتبیه نام داشت مأمور جمع آوری صدقات گردانید. آن مرد زمانی که از جمع آوری صدقات برگشت گفت: این مال شما میباشد و این مال را برای من هدیه دادهاند، رسول الله ص با شنیدن این سخن بر منبر بلند شد و بعد ازحمد ثنای خداوند فرمود:
اما بعد: من طبق وظیفۀ که خداوند برایم سپرده است یکی از شما را به وظیفۀ میگمارم و زمانی که میآید، میگوید: این مال شما است واین برایم هدیه داده شده است، اگرراست میگوید چرا در خانۀ پدرومادرش ننشست تا هدیه برایش برسد. بخدا أ قسم هیچ یک از شما چیزی را بدون حق نمیگیرد مگر اینکه با خداوند أ درحالتی رو برومی شود که آن را بدوش خود حمل میکند.
ازحدیث فوق به وضاحت معلوم گردید که گرفتن پول ازمردم درحین عهده وقدرت رسمی و دولتی وَلو به هراسم و رسم که باشد رشوت و نا جایز است اگر چه که نام آن را تحفه، شیرینی، بخشش، جوانی وغیره بگذارند، زیرا به تغیراسم درمسمّی تغیر نمیآید. به تبدیل نام حرام قطعی حلال نمیگردد. واین گونه تغیروتبدیل دربسا موارد دیگرنیزمشاهده میگردد:
چنانچه امروزمردم فحشا را آزادی، رشوت را شیرینی، اِلحاد را روشن فکری، رقص و رقاصگی را هنر مندی وغیره... دها و صدها موارد دیگر در بخشهای سیاسی، واداری، فکری موجود است که عمداً دراعمال زشت وحرام خلاف شرع نام جدید گذاشته شده است.
[۶۰] [المصباح المنیر(۱/۳۱۰) مادۀ:رشا].
[۶۱] [سنن ترمذی رقم: (۱۳۳۶) ابوداود رقم: (۳۵۸۰) و درصحیح سنن ابن ماجه شیخ البانی صحیح گفته رقم:۱۸۷۱].
[۶۲] [روایت کرده است صحیح مسلم] مشکاۀ با تفاوت لفظی.
به خاطر فیصلۀ قاضی وحکم حاکم نه حرام حلال میگردد و نه حلال حرام. چنانچه پیامبرص میفرماید:
«عَن اُمِ سَلمَةَ (ل) عَنِ النبیص قَال: «إِنَّمَا اَنَا بَشَرٌ، وَإنَّکُم تَختَصِمُونَ إلَیَّ، وَلَعَلَ بَعضکُم أن یَکُونَ ألحَنَ بِحُجَّتِهِ مِن بَعضٍ، وَأقضِیَ لَهُ عَلَی نَحوِ مَا أسمَعُ، فَمَن قَضَیتُ لَهُ مِن حَقِّ أخِیِهِ شَیئاً فَلاَ یَأخُذ، فَإنَّمَا أقطَعُ لَهُ قِطعَة ٌ مِن النَِارِ»
[۶۳].
ام سلمه (ل) از پیامبرص روایت میکند که فرمود:
به یقین من بشرم، (مثل شما، ومأمورم طبق ظاهر میان شما داوری وقضاوت کنم) شما طلب حلّ مخاصمه میکنید به سوی من، و شاید بعضی ازشما دانا و آکاه ترباشد در اظهاردلیل (وصورت دعوی) ازدیگران، ومن به مقتضای ظاهر ودلیلش به سود او قضاوت میکنم، کسی را که فیصله کردم برای او ازحق برادرش چیزی را (درواقع مال او نیست) پس باید نگیرد، پس یقیناً فیصله کرده شده است برای اوقطعۀ از دوزخ.
پیغمبر ص دراین حدیث فوق دستور میدهد که به خاطرفیصلۀ حاکم و قاضی حق دیگران برای شما حلال نمیگردد، زیرا من مثل شما بشرم مطابق ظاهرآنچه را که از طرفین مخاصمه میشنوم فیصله میکنم، ولی بعضی از دعوی گران در ارائۀ دلیل و صورت دعوی آگاه و دانا تر است از دیگران، درصورت چالاکی آن شخص اگرحق دیگری برایش داده میشود نه صرف حلال نیست، بلکه آتش دوزخ است باید آن را برای صاحبش واپس کند.
دراین حالت ایمان قوی و و جدان بیدار ضرورت است که حق را ازباطل امتیازوحرام را که در واقع سبب دخول دوزخ است به صاحبش مسترد کند.
۴- رشوهخواری و یا (ما فیهای اجتماعی): رشوه ستانی یکی از بلاهای برزگ وفساد اجتماعی است که از قدیمُ الاَیام دامنگیر جامعۀ بشری بوده و امروز با شدّت هرچه بیشتر و نیرنگ قویتر وتزویر سریعتر نیز ادامه دارد، بلای رشوه خواری یکی از بزرگترین موانع اجرای عدالت اجتماعی در بین مسلمانها بوده وهست. وهمین فساد سبب میشود که قوانین قاعدتاً باید حافظ منافع طبقات ضعیف جامعه باشد به نفع ظلم طبقات نیرومند که باید آنها را محدود کند به کار بیفتد.
زیرا زور مندان و اقویا، همواره قادرند که با نیروی خود، از منافع خویش دفاع کنند، واین ضعفا هستند که باید منافع و حقوق آنها درپناه قانون حفظ شود، بدیهی است اگر باب رشوه گشوده شود قوانین درست نتیجۀ معکوس خواهد داد، زیرا اقویا و زور مندان هستند که قدرت پرداختن رشوت را دارند و در نتیجه قوانین بازیچۀ تازه در دست آنها برای ادامۀ ظلم وستم وتجاوز به حقوق ضعیفان خواهد شد.
به همین خاطردر هراجتماعی که رشوت نفوذ کند، شیرازۀ زندگی آنها ازهم میپاشد و ظلم وفساد و بیعدالتی و تبعیض در همۀ بخشهای آن نفوذ میکند و از قانون عدالت جز نامی باقی نخواهد ماند لذا در اسلام مسألۀ رشوت خواری باشدت هرچه بیشتر مورد تقبیح قرار گرفته ومحکوم شده است ویکی از گناهان کبیره محسوب میشود.
ولی این قابل توجه است که زشتی رشوت سبب میشود که این هدف شوم در لابلای عبارات و عناوین فریبندۀ دیگر انجام گیرد (چنانکه قبلاً تذکرداده شد) و رشوه خوارو رشوه دهنده از نامهایی مانند هدیه، تعارف، حق و حساب، حقُ الزَّحمه و انعام استفاده کنند ولی روشن است این تغییر نامها به هیچ وجه تغییری درماهیت آن نمیدهد و درهر صورت پولی که ازاین طریق گرفته میشود حرام و نا مشروع است
[۶۴].
[۶۳] بخاری کتاب الحیل (۹۰) باب (۱۰) حدیث رقم:۶۹۶۷، و کتاب الشهادات (۵۲) باب من اقام البینّۀ بعد الیمین(۲۷). مسلم: ۱۷۱۳.
[۶۴] [نمونه ج/۲/۶]
شراب: را درشریعت اسلامی اُم الخَبائث خواده شده است به خاطری که شراب نوشی دارای اضرارقبیحۀ ذیل است:
۱- اضرار فردی.
۲- اضراراجتماعی.
۳- اضرار دینی.
۴- اضرار صحی.
۵- اضرار اخلاقی.
۶- اضرار اقتصادی.
دو پدیدۀ منفی و دو عامل فساد اجتماعی است که ازدید عقل و نقل منفور وازاسباب تباهی جامعه به شمار میرود، پدیدههای منفی وعداوت ودشمنی را در قبال دارد.
به همین خاطر قرآن کریم شراب و قمار را از عمل شیطانی خوانده است. چنانچه میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠﴾ [المائدة: ۹۰].
ای مؤمنان! شراب نوشی و قماربازی و بتان (سنگی که در کنارآنها قربانی میکنید) وتیرها (وسنگها و اوراقی که برای بخت آزمایی وفال زنی وغیبگویی به کار میبرید، همه وهمه ازلحاظ معنوی) پلیدند وازعمل شیطانی میباشند. پس از(این کارهای) پلید دوری کنید تا اینکه رستگار شوید.
درقرآنکریم اطلاق خمربرشراب گردیده است.
خمردر لغت: به معنای پنهان کردن است شراب نیزعقل انسان را پنهان میکند.
خمر دراصطلاح: قال الراغب: «الخمر اِسمٌ لِکُلِ ِمُسکِرٍ». راغب میگوید: شراب نام برای هرمُسکر (سستی آرنده) است.
شراب نوشی دارای اضرارذیل است:
۱- فردی.
۲- اجتماعی.
۳- دینـی.
۴- صحـی.
۵- اخلاقــی.
۶- اقتصادی.
الف- شراب بالای عقل وهوش وحواس نوشنده تأثیر سوء گذاشته، عقل را مغلوب و قوت را غالب میسازد.
ب- عقل بزرگترین عطای الهی و اسباب شرافت و کرامت انسانی است، اما بخاطر شراب پنهان میگردد.
ج- ضرر اقتصادی دارد، نه صرف فرد معتاد بلکه جامعه را متضرر میسازد.
د- بسیاری از اشخاص معروف را که مردند، سوال میشود که چه مریضی داشتند؟ جواب میدهند که موصوف درمواد الکولی (شراب) افراط میکرد.
مثال مشهور: در رمضان ۱۴۲۸قمری درشهرکراچی پاکستان بأثر شراب نوشی طبق اعلانات رسمی به تعداد پنجاه و پنج نفر مسموم شدند که از جمله چهل نفر شان مردند
[۶۵].
ونیز یکسال قبل در۲۰۰۶میلادی طبق اخبارات بین المللی در شهر بمبی هندوستان بیش از هشتاد نفر باثر شراب نوشی جانهای شیرین خود را از دست دادند. البته در هر دو واقعه تحلیل مطبوعات این بود که این نوع شراب محلی ویا خانگی بوده است. به هرحال این را تمام سازندهها و نوشندههای شراب میپذیرند که اگردر مواد شراب ویا مواد الکولی بیاحتیاطی و افراط صورت گیرد حتماً باعث مرگ فوری میگردد، چنانکه ازدو واقعۀ فوق واضح گردید.
پس قضاوت کنید: آیاعاقلانه است هرمواد که بخاطربی احتیاطی باعث مرگ دسته جمعی و فوری گردد، در بین جامعۀ بشری استعمال آن قانونی باشد چنانکه که امروز است؟ وآیا این رحم بربشریت است که این گونه مواد مثل شراب ترویج گردد، تجارت واستعمالش مجوزعقلی داشته باشد؟
سوالی که درذهن بسیاری ازمعتادین است این که میگویند شرابی که توسط اشخاص فنی ساخته میشود و امروز در دنیای غرب و دیگر کشورها مروج است خطرات مرگ را ندارد. ونه شنیده شده که مثل واقعۀ کراچی کسی مرده باشد.
جواب:هیچ نوع شراب خالی ازضررومرگ تدریجی نیست.
زیرا در بازارهای جهانی امروزانواع واقسام مختلف از شراب یافت میشود، چنانکه سید سابق در فقه السنۀ بیش از بیست قسم آن را نامبرده است، و همه اقسام آن از نگاه شریعت اسلامی حرام، واز نگاه صحی خالی ازضررنیست.
منتهی اگرمرگ فوری باشد مثل مرگ شرابیهای کراچی وبمبی. واگرتدریجی باشد مثل مرگ شرابیهای غربی و شرقی. زیرا که درشراب موادی وجود دارد که مجرای شریانهای اعصاب را تنگ میسازد و بالآخره به مرورزمان باعث سکتۀ قلبی ومغزی وغیره امراض میگردد. ودرنتیجه سبب مرگ تدریجی میگردد. چنانچه که دانشمندان طبی به همین نظراند.
خلاصه: اکثراً آنهایکه درماحول فساد درعنفوان شبابت خویش زندگی کردند و یا به خاطرتأثرات منفی شراب حیات خویش را از دست دادند و یا به مرضهای مختلف مبتلا گردیدند، برهرحالت درزمان کهولت از گذشتههای شان رنج میبرند. (استاد محترم! در این مورد توضح دهید!).
[۶۵] مطابق اخبارمنتشره ساعت شش ونیم شام از رادیوی بی بی سی و دیگر رادیوها مؤرخ:۲۲/۹/۲۰۰۷م.مطابق ۳۱ میزان ۱۳۸۶ ش مصادف به دهم رمضان المبارک ۱۴۲۸ قمری.
الف- ما درجامعۀ خویش مشاهده میکنیم وقتی رانندۀ تصادم میکند و یا از حدّ معمول به سرعت حرکت میکند که خطرش جامعه را تهدید میکند، تمام ناظرین میگویند (الله اکبر) دُریور نشه است.
ب- هرگاه حادثۀ ترافکی را مشاهده میکنیم که حتماً عطوفت انسانی متألم میشود، فوراً مردم میگویند: راننده نشه بوده. اگرچه این موضوع عموم نیست، ولی اکثراً چنین است.
ج- دریک اجتماع که اکثر ویا ثـُلث ورُبع آن معتاد به مواد مشروبات و یا مسکرات باشند، پس در آن جامعه چه اقتصاد وسرمایه باقی میماند؟ خصوص در دول فقیرو عقب مانده.
د- شراب نشه آور است، دربسا موارد منجربه هلاکت و بیعزتی و بیعفتی میگردد.
هـ - شراب اسباب فحشاء و هزیان و هتک حرمت به دیگران میگردد.
و- زیانهای اجتماعی الکُل:
راجع به زیانهای اجتماعی اَلکُل صرف همین احصائیه کافی است که، طبق آماری که «انستیتوت» طبی قانون شهر«نیون» درسال ۱۹۶۱ تهیه نموده است جرایم اجتماعی اَلکُلیستها از این قرار است:
مرتکبین قتلهای عمومی ۵۰ درصد. ضرب و جرحها دراثر نوشیدن الکُل ۸/۷۷ درصد، سرقتهای مربوط به الکلیستها (شرابیها) ۵/۸۸ درصد. جرایم جنسی مربوط به الکُلیها ۸/۸۸ درصد، میباشد. این آمار نشان میدهد که اکثریت قاطع جنایات وجرایم بزرگ درحال مستی روی میدهد. (تفسیرنمونه).
الف- قرآن کریم شراب وقماررا عمل شیطانی خوانده ومنع میکند پس برای مسلمان لازم است ازمنهیات خداوند منع شود.
ب- پیامبرص شراب را اُم الخبائث فرموده یعنی: در رأس همۀ حرامها قرار دارد.
ج- دین اسلام شراب و قمار را منع قرار داده.
پیامبراسلام ص میفرماید: (هرمسلمان که شراب بنوشد در آن وقت ایمان از وی مرتفع میگردد)
[۶۶].
د- نشۀ شراب مسلمان را از ذکرخدا منع میکند، زیرا قلب مسلمان معلق به یاد خدا است. چنان که گفته میشود:
(دست به کار، دل به یار) در واقع مصروفیتهای عامه مسلمان را از یاد خدا أ غافل نمیگرداند.
پس شراب است که انسان را از یاد خدا غافل میگرداند.
درشریعت اسلامی لعنت و گناه صرف متوجه نوشندۀ شراب نیست، بلکه در روایت که ابوداود نقل نموده:
تمام کسانیکه درترتیب وتنظیم شراب شاملاند، شرکای جرمی شراب خوانده شده و مورد لعنت الهی قرارمی گیرند.
چنانچه پیامبر ص میفرماید: «لَعَنَ اللهُ الخَمرَ وَشَارِبَهَا وَسَاقِیَهَا وَمُبتَاعَهَا وَبَائِعَهَا وَعَاصِرَهَا وَمُعتَصِرَهَا وَحَامَلَهَا وَالمَحمُولَةِ إلَیهِ»
[۶۷].
یعنی: خداوندأ شراب را لعنت ونفرین کرده است وهمچنین کسی را که شراب را مینوشد وکسی را که به عنوان ساقی به دیگران شراب میدهد وکسی را که شراب را میخرد، کسی را که شراب را میفروشد، و کسی را که شراب را میسازد، کسی را که برایش ساخته میشود، کسی را که شراب را میبردارد، کسی را که شراب به سویش حمل میشود، لعنت و نفرین کرده است. درروایت انس که ترمذی روایت کرده: به ده نفرلعنت شده.
در این حدیث فوق پیامبر ص در لعنت شراب هشت نفر دست اندر کاران شراب را نیز لعنت نموده است، بخاطری که در روایت دیگر پیامبراسلام شراب را مفتاح همه شرّ وفساد خوانده است: «عَن أبِی الدَّردَاء(س) أنَّهُ قَال: اَوصَانِی خَلِیلِی ص لاَ تَشرِبِ الخَمرَ، فَإنَّهَا مِفتَاحُ کُلِّ شَرّ ٍ»
[۶۸].
«ازابودرداء (س) روایت است که دوستم ص برایم وصیت کرد که شراب را ننوش زیرا شراب نوشی عامل تمام شرّ و فساد است».
درکتاب «روح دین الاسلامی» اضرارشراب را جمعاً بطور محققانه وعلمی بیان نموده که ماعین عبارت را ذیلا ً نقل نمودیم:
«اساس شراب بر اَلکُل است، و مقدار فراوانی از ألکُل در شراب وُجود دارد، البته مقدار بسیار کمی از ألکُل برای هضم قند خون به طورطبیعی در بدن انسان آفریده شده است، و وُجود ألکُل دراین حدّ برای جسم مفید است، ولی به هیچ وجه نباید بر میزانی که خداوند به طور طبیعی آن را در بدن آفریده است اضافه شود، زیرا مضرات و زیانهای فراوانی را به وجود میآورد، مخصوصاً اگر برای مدت طولانی ادامه داشته باشد، شراب باعث ایجاد تشنج شدید درسیستم اعصاب وکِلیه میگردد و شرایین ورگها را خشک و سفت مینماید، وکبد را سفت وسخت میسازد وموجب ضعف قلب میشود.
اکثر میگویند: چرا باید مقدار کمی از شراب هم حرام باشد؟ در جواب ایشان میگوئیم: شراب با مواد دیگرفرق میکند، حتی کمترین مقدار آن بر اراده و تصمیم و قضاوت انسان اثر میگذارد و آنها را تضعیف مینماید، و تشنجات روحی را ایجاد میکند که این امر، خطری است بسیار جدی،
زیرا شخص به کلی عوض میشود وبه صورت دیگر در میآید و اراده و تصمیماتش تحت تأثیر قرار میگیرد وبه حالت حالت طبیعی باقی نخواهد ماند، تا جائی که شرابخوار درحالت عادی یقین دارد که شراب برای اومضر وزیان آور است، ولی ارادهاش ضعیف گشته و نمیتواند نفس خود را از خوردن آن مقدار کم منع نماید وقتی تحت تأثیرآن مقدار کم قرار گیرد و نتواند ازآن دوری نماید اکثر در این حد کم، باقی نمیماند و میزان و اندازۀ مشخص را رعایت نخواهد کرد وهر اندازۀ که مقدور باشد مینوشد؛ از طرف دیگر مقدار شراب و ألکُل هر اندازه هم کم باشد لرزش و ارتعاش را در اعصاب ایجاد مینماید، وبدترازهمه ارادۀ انسان است که به اندازه ای ضعیف میشود که او را به صورت بردۀ ذلیل در مقابل عادت میخوارگی درمی آورد.
هر گاه دراثرخوردن شراب، ده گرم (گرام) اَلکُل وارد خون انسان شود اثرات نا مطلوب آن آشکار میشود، آزمایشهای انجام شده در این مورد نشان میدهد که یک پیاله شراب (ویسکی) یا (کنیاک) بیش از ده گرم اَلکل به همراه دارد، گاهی میخوار با خوردن پیاله ای به حالت مستی درنمی آید، ولی به طور کلی برخصوصیات جسمی و عقلی او تأثیر میکند. اگر اوضاع و خصوصیات مزاجی و فکری اینگونه افراد را در چنین حالتهائی مورد بررسی قرار دهیم، معلوم میشود که درجۀ درک و شعور و تصمیم و قضاوت و اندازه گیری و برآورد شان عملاً تغییر کرده است. مثلاً اگر نویسنده باشد میزان اشتباهاتش نسبت به حالت عادی بیشتراست، و اگر راننده باشند مقررات رانند گی را رعایت نمیکنند، آمارنشان میدهد که ۱۳% کُلِ تصادفات به علت شرابخواری است. حتی یک جرعه شراب باعث بالا رفتن فشار خون میشود، اگرچه گاهی این بالا رفتن فشار خون به تنهائی زیاد مضِّر نیست، ولی اگر شخص خود مبتلا به فشار خون باشد و شراب هم بخورد آنگاه خطر جدی میگردد. اگر در این حالت مقداری بیشتری بخورد، باعث ایجاد هیجان میشود و این هیجان درجۀ فشار خون را به حدی بالا میبرد که غالباً خون ریزی مغزی را به همراه دارد، که شخص یا فلج و ذلیل میشود و یا میمیرد.
بدیهی است کسانی که فشارخونشان بالا است لازم است، در آرامش روحی و زندگی آرام به سر برند و هر اضطراب
وهیجانی درجۀ فشار را افزایش میدهد تا جائی که به مرحلۀ قطع شریان و خون ریزی و سکته، منتهی میگردد، این در حالی است، که انسان مست نمیتواند احساسات وعواطف خود را کنترل کند، ومحیط آرامی برای خود به وجود آورد.
شراب برای کسانی که به آن معتاد نیستند زخم معده بوجود میآورد، گاهی باعث خونریزی معده یا استفراغ میشود و هرگاه جرعۀ شراب بزرگ باشد معده را متشنج میسازد و هاضمه را کُند و ضعیف مینماید.
برخی از دکتوران معتقداند: شراب هر چند کم باشد، برای مواد مترشحه ای که در طول کانالهای گوارش موجود است، مضر و خطر ناک است و باعث از بین بردن آنها است، این در حالی است که وجود این مواد برای ادامۀ حرکت هضم به حالت طبیعی ضروری است.
شراب بر وراثت و تولید نسل هم اثر میگذارد، تجربه نشان داده است، که اولاد انسانهای شرابخوار اکثراً نا سالم و ضعیف هستند، و درجۀ فهم و شعور شان پائین است، و طبعاً علاقه به جرم و گناه و فساد دارند
[۶۹].
کسانی که درکتابهای طبی مضرات شراب را میخوانند و با مرضهای گونا گونی که از آن ناشی میشود آشنا میشوند، به خوبی میدانند شراب تا چه اندازه مایۀ بد بختی فردی و اجتماعی است.
توجه فرمائید ! علم ثابت کرده است که شراب هیچ فایدۀ دوائی ندارد واین تصور که شراب برای بعضی دردها دوا است، غلط و نا درست میباشد البته قبل ازاینکه علم این حقیقت را تأیید کند، اسلام آن را اعلام نموده است.
(از طارق بن سوید روایت شده که او دربارۀ شراب از پیغمبرسوال کرد، وپیغمبرص طارق را ازشراب منع نمود، طارق گفت:«شراب را به خاطردوا میسازم، پیغمبرص فرمود:
«إنَّهَا لَیسَت بِدَوَاءٍ وَلَکِنَّهَا دَاءٌ»
[۷۰].
«بیگمان شراب دوا نیست بلکه درد و بیماری است».
بعضی ازنویسند گان غرب به تعریف و تمجید شریعت اسلام درمورد تحریم شراب پرداختهاند، یکی از آنان به نام (بتنام) درکتاب خود به نام (اصول شرایع) چنین میگوید:
«شراب درممالک شمالی انسان را به صورت ابله و نادان و درممالک جنوبی به صورت دیوانه درمیآورد، ولی شریعت ودین محمد تمام انواع شراب را حرام کرده است، که به حقیقت تحریم شراب یکی ازمحاسن ومزایای دین اواست»
[۷۱].
[۶۶] متفق علیه.
[۶۷] (رواه الترمذی وابن ماجه).
[۶۸] ابن ماجه (۳۳۷۱) وقال فی الزوائد: اسناده حسن.
[۶۹] توجه: واقعاً اگر به حال اولاد شاهان فاسد و شرابی قرن جاری وماضی دقیق فکر شود، این تجربه کما کان صادق است که تعداد اولاد شان گاهی از تولی بیشتربه کندک میرسد، ولی در میان شان یک نفر با استعداد پیدا نمیشود، و همۀ شان به فساد و فحشاء علاقمند واسیراند.
[۷۰] (رواه مسلم).
[۷۱] روحُ الدین الاسلامی، ص ۷۶۰ـ ۷۶۲. ازعفیف عبد الفتاح طیاره.
(زیانهای شراب و نوشابههای الکُلی در صحت و دیگر بخشهای زندگی:
الف ـ اثر الکُل درعمر: یکی ازدانشمندان مشهورغرب اظهار میدارد که هرگاه از جوانان ۲۱ ساله تا ۲۳ ساله معتاد به مشروبات الکلی ۵۱ نفر بمیرند در مقابل از جوانان غیر معتاد ده نفرهم تلف نمیشوند.
دانشمند مشهور دیگری ثابت کرده است که جوانان بیست ساله که انتظارمی رود پنجاه سال عمر کنند در اثر نوشیدن الکُل بیشتر از ۳۵ سال عمرنمی کنند. براثر تجربیاتی که کمپانیهای «بیمه عمر» کردهاند ثابت شده است که عمر معتادین به اَلکل نسبت به دیگران ۲۵ الی ۳۰ درصد کمتر است.
آمار گیری نشان میدهد که حد متوسط عمربا رعایت نکات طبابت از۶۰ سال به بالا است.
ب ـ اثراَلکُل درنسل: کسی که درحین انعقاد نطفه مست است ۳۵ درصد عوارض الکلیسم حاد را به فرزند خود منتقل میکند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند، صد در صد عوارض حاد در بچه ظاهر میشود برای اینکه به اثر اَلکل در فرزندان بهتر توجه شود آماری را در اینجامی آوریم:
کود کانی که زود تر از وقت طبیعی به دنیا آمدهاند از پدران ومادران اَلکُلی ۴۵ درصد، و از مادران اَلکُلی ۳۱ در صد، و از پدران اَلکُلی ۱۷ درصد، بودهاند.
کود کانی که هنگام تولد توانائی زندگی را ندارند،ازپدران اَلکُلی ۶ درصد، و از مادران اَلکُلی ۴۵ درصد، کود کان که کوتاه قد بودهاند ازپدران و مادران اَلکُلی ۷۵ درصد، و ازمادران ۴۵ درصد بوده است، کود کانی که فاقد نیروی کافی عقلانی و روحی بودهاند از مادران و پدران اَلکُلی نیز۷۵ درصد بوده است. (البته اشتباه نشود که یک نوع کوتاهی طبیعی است، ولی بحث اینجا ازآن کوتاهی عارضی وغیر وراثی و غیرمعمول است).
درشخص الکلی عاطفۀ خانوادگی ومحبت به زن وفرزند ضعیف میشود بطوریکه مکرر دیده شده که پدران (شرابی) فرزندان خود را با دست خود کشتهاند.
یکی از دکتوران معروف میگوید: متأسفانه حکومتها حساب منافع وعایدات مالیاتی شراب را میکنند، ولی حساب بودجههای هنگفت دیگری را که صرف ترمیم مفاسد شراب میشود، نکردهاند، اگر دولتها حسابهای بیماریهای روحی را در اجتماع و خسارتهای جامعۀ منحط، واتلاف وقتهای گرانبها، و تصادفات را نندگی دراثر مستی وفساد نسلهای پاک، وتنبلی وبی قیدی وبی کاری وعقب ماندن فرهنگ وزحمات و گرفتاریهای پولیس، و پرورشگاها جهت سر پرستی اولاد اَلکُلیها و بیمارستانها و تشکیلات داد گستری برای جنایات آنها وزندانها برای مجرمین از اَلکُلیها و دیگر خسارات ناشی از میگساری را یک جا بکنند خواهند دانست درآمدی که ازآن به عنوان عوارض ومالیات شراب عاید میگردد، در برابر خسارات نا مبرده هیچ است، بعلاوه نتایج اسف انگیز صرف مشروبات اَلکُلی را تنها با دالر وپول نمیتوان سنجید، زیرا مرگ عزیزان وبه هم خوردن خانوادهها، و آرزوهای برباد رفته وفقدان مغزهای متفکر انسانی، به هیچ وجه قابل مقایسه با پول نمیباشد.
خلاصه: ضررهای اَلکل آنقدر زیاد است که به گفتۀ یکی از دانشمندان اگر دولتها ضمانت کنند دروازۀ نیم از میخانهها را ببندند، میتوان ضمانت کرد که از نیمی بیمارستانها و تیمارستانها بینیاز شویم.
ازآنچه گفته شد، اگر درتجارت شراب سودی برای بشرباشد و یا فرضاً چند لحظه بیخبری وفراموش کردن غمها برای انسان سودی محسوب شود، زیان آن به درجات بیشتر، وسیع تر وطولانی تر است بطوری که این دو با هم قابل مقایسه نیستند
[۷۲].
اجتناب از شراب نوشی بخاطر جزء اخلاق حسنه است که شراب غضب را تحریک نموده ونفس اماره را به طغیان سوق داده وقوۀ شهوانی را تحریک وانسان را به ارتکاب فحشاء میکشاند.
[۷۲] (نمونه/۴/۱۲۴).
مخدر درلغت: مأخوذ از خدر است که به معنای ضعف وتنبلی وسستی میآید. چنانچه میگویند: «تخدرالعضو» وقتی که عضو شل گردد ونتوان حرکت کند
[۷۳].
مخدر دراصطلاح: علامه قرافی (/) میگوید: «هِیَ ما غیّبَ العقلَ، والحواسَ دُونَ اَن یصحب ذلِك نشؤة او سرور». یعنی: مخدرآن چیزی است که عقل وحواس را مختل کند بغیرآن که نشئه وشادیی دربرداشته باشد
[۷۴].
درموسوعۀ ُالفقهیۀ میگوید: «التخدیر تغطیة العقل من غیرشدةٍ مطربةٍ» تخدیر پوشاندن عقل است بغیر آنکه طربی شدید در برداشته باشد
[۷۵].
واین تعریف شامل تمام انواع مواد مخدر فعلی وآنچه درآینده پدید آید میباشد. اعم از هیروئین، مورفین، کوکاین، تریاک، چرس، بنگ، نسوار، سیگار، چیلم وغیره....
[۷۳] مواد مخدر درفقه اسلامی.
[۷۴] مرجع فوق.
[۷۵] مرجع فوق.
هدف وغرض از مخدّرات: هرمواد نوشیدنی و کشیدنی است که درجسم انسان فـُتور وسستی ایجاد کند. مثل: تریاک، پودر وهیروئین و کوکاین
[۷۶] مورفین
[۷۷] چرس، و چیلم، سگریت و ناسوار، خوش بختانه که دنیا از اضرار مخدرات آگاه گردیدند.
اگرچه ضرر نا سواروسگریت بدرجۀ هیروین تا حال سرو صداها را بلند نکرده است. ولی از نگاه حکم حدیث ابوداود با مواد دیگر فرقی ندارد. اگرچه درجامعۀ ما ناسواروسگریت رایج است و درحکم اسراف که حرام است مردم حساب نمیکنند. ولی عمل مردم به جای خود، دراحکام شریعت تغییر نمیآورد. و اینها از جملۀ اسراف وتبذیر ودرمفترات ومحرمات نیزداخلاند. چنانچه درروایت ابو داود وارد شده: «نَهَی رَسولُ اللهِ صعَن کُلِّ مُسکِر ٍ وَمُفتِر ٍ»
[۷۸] یعنی: رسول الله ص ازهر بیهوش کننده وسست کننده منع نموده است.
چون درسرلوحۀ همۀ مخدّرات ومفترات تریاک قرار دارد. بناءً بحث تریاک را با توضیح بیشتربیان نمودیم:
[۷۶] کوکاین بخاطر تداوی دندان وعملیاتهای خرد وکوچکی که تخدیرکلی درآن ضرورت نیست استعمال میگردد، چون تأثیربی حسِّی درجسم دارد، و بخاطر تآثیرشدید که درمغز دارد، بناءً درترکیب بسیاری ازدواهای ضد سرفه وغیره.... استعمال میگردد. (احکام الادویۀ...).
[۷۷] مورفین معمولاًدر طبابت بخاطر دردهای: شکستگی، وجراحت ها(عملیاتها) و سوختگیها وسکتههای قلبی ودردهای سرطانی استعمال میگردد. الاحکام الادویۀ فی الشریعۀ الاسلامیۀ، ا/۲۵۳، د/ حسن الفکی، رساله دکتورا، طبع مکتبۀ دارالمهاج، ریاض سعود.
[۷۸] ابوداود (۳۶۸۶) حافظ ابن حجر درفتح الباری (۵/۹۳) حسن گفته است.
راجع به تریاک موضوعات ذیل بحث میگردد:
۱- تعریف تریاک.
۲- خواص درمانی.
۳- تاریخچه.
۴- منبع شبه افیونیها.
۵- شکل ظاهری.
۶- استفادهها.
۷- احساسهای پدیدآمده.
۸- خطرات وشیوع اِیدز.
۹- اعتیاد.
۱۰- تاریخ هیروهین.
۱۱- ترویج هیروهین.
۱۲- اساس نشه.
۱۳- هیروهین چیست؟
تریاک عصارۀ درهوا خشک شدۀ گل خشخاش است که با تِیغ کشیدن به دور کاسبرگ (کاسُک) این مواد به دست میآید. واژه تریاک با ریخت تریاق به عربی هم راه یافته است.
این واژه درزبان فارسی معنای پادزهر را میرساند. این واژه به گونه وارد زبانهای اروپایی نیز شده است.
راجع به گیاه خشخاش ازموضوعات ذیل بحث میشود:
تریاک ازترکیبات مختلفی تشکیل میشود که عملکرد همگی آنها دربدن همانند کارهورمونهای ضد درد(اندورفینها) است که از طریق تاثیر بر سلسله اعصاب مرکزی موجب تخفیف احساس درد در بدن میشوند، برای سایر استفادههای طبی تریاک و مشتقات آن میتوان ازکنترل کردن سرفه، اسهال ونشانههای سرما خوردگی و درمان افسردگی نام برد. سرخوشی و نشئگی که توسط این مواد ایجاد میشود همواره موجب سوء مصرف این دارُو از زمان پی بردن بشر به اثرات این ماده بوده است.
کشت خشخاش نخستین بار۳۴۰۰ سال پیش از میلاد در جنوب میان رودان صورت گرفت.
سومریها آن را گیاه لذت مینامیدند، هنرکشت خشخاش بعدها به آشوریان و سپس به بابلیها منتقل شد و از آن جا به مصر راه یافت.
در سدهء ۱۳ پیش ازمیلاد دوران طلایی تریاک با کشت گسترده آن درتبس پایتخت مصر آغاز شد، بازر گانان تریاک را از مصر به کارتاژ، یونان واروپا میبردند.
پس ازآن کشت خشخاش در قبرس پیشرفت قابل ملاحظهای داشت وتریاک که یکی از مهمترین داروهای یونان در آن هنگام شمرده میشد از طریق حمله اسکندر (مقدونی) به ایران و هند راه یافت.
تریاک در قرن چهارم میلادی به چین هم رسید، اما فقط پس از پایان سدههای میانه و آغازسفرهای دریایی دولتهای اروپایی بود که آنان تجارت پرسود تریاک را دریافتند.
برخی از مواد شبه افیونی مانند مورفین و کدئین به طور طبیعی در تریاک موجودند.
مواد شبه افیونی دیگرمانند هروئین با اضافه کردن مواد شیمیایی دیگر به مورفین ساخته میشوند. البته امروزه بسیاری داروهای شبه افیونی ازتریاک استخراج نمیشوند بلکه به طورمصنوعی ساخته میشوند.
ازجملۀ داروهای شبه افیونی که شرکتهای دارویی آنها را میسازند میتوان به اکسی کدون، مپریدین، هیدروکدون وهیدرومورفین اشاره کرد.
داروهای شبه افیونی با استفاده طبی به اشکال گونا گون، قرص، کپسول، شربت، محلول و شیاف وجود دارند. تریاک مادهای صمغ
[۷۹] مانند است که ازتخمدان گل گیاه خشخاش به دست میآید و معمولاً به صورت تکهها یا گرد قهوهای تیره عرضه میشود و معمولاً تدخین یا خورده میشود.
هروئین به صورت گردی سفید یامایل به خرمایی ارائه میشود.
[۷۹] صمغ:(بفتح اول وسکون ثانی) مادهء چسبناک که از درخت خارج و در روی پوست آن ظاهر میگردد، صموغ جمع. فرهنگ عمید.
داکتران دندان شبه افیونیها را برای تسکین دادن دردهای حاد یا مزمن ناشی از بیماری، جراحی یا جراحتها تجویز میکنند. داروهای شبه افیونی همچنین برای تخفیف دادن سرفه متوسط تا شدید واسهال نیز به کار میروند.
شبه افیونی هایی مانند متادون و بوپرونورفین برای معالجه اعتیاد به شبه افیونیهای دیگر مانند هروئین کار برد دارند.
افراد هم چنین برای نشئه شدن و ایجاد سر خوشی به سوء مصرف شبه افیونیها میپردازند.گرچه دراین مورد معمولاً توجه به داروهای غیرقانونی مثل هروئین معطوف میشود،اما برخی از داروهای شبهافیونی قانونی تجویز شده توسط پزشکان کدئین، هیدرومورفون، اکسیکدون، مرفین و... نیز مورد سوء مصرف قرار میگیرند. یک علامت هشدار دهنده در این مورد تجدید مکرر نسخه این داروها است. افرادی که این دادهها را مورد سوء مصرف قرار میدهند ممکن است به پزشکان مختلف مراجعه کنند واز هر یک ازآنها نسخه این داروها را بگیرند. این داروها همچنین از داروخانهها نیز دزدیده شده ودرخیابان به فروش میرسند، خود شاغلان حِرفۀ طبی هم که به این داروها دسترسی دارند در خطر سوء مصرف این داروها قرار دارند و ممکن است به آنها وابسته شوند.
نحوۀ اثر مواد شبه افیونی به چند عامل بستگی دارد: مقدارمصرف- توالی بین موارد مصرف ومدت کلی مصرف ـ شیوه مصرف، خوراکی یا تزریقی - خلق و خوی، انتظارات و محیط زندگی- سن فرد مصرف کننده - وجود بیماری جسمی یا روانی قبلی - مصرف الکل و سایر داروها اعم از داروهای تجویز شده توسط داکتران، داروهای بدون نیاز به نسخه، داروهای گیاهی و داروهای غیرقانونی. مقادیرکم مواد شبه افیونی احساس درد و پاسخ عاطفی درد را مهار میکند. این مواد همچنین نشئگی و خواب آلودگی، آرمیدگی عضلانی، اشکال درتمرکز، تنگ شدن مردمکها
[۸۰]اندکی کاهش یافتن در سرعت تنفس، تهوع،
[۸۱] استفراغ، بیاشتهایی و تعریق به وجود میآورند. با مقادیربالاتر مصرف این مواد این آثار شدیدتر میشوند و مدت بیشتری به طول میانجامد. سرعت و شدت آثار مواد شبه افیونی بستگی به چگونگی مصرف دارو دارد.
هنگامی که این مواد به طورخوراکی مصرف میشوند،این آثار به تدریج ظاهر میشوند و معمولاً پس از ده تا بیست دقیقه احساس میشود هنگامی این مواد به صورت تزریق داخل وریدی مصرف میشوند، آثار با بیشترین شدت و در طول یک دقیقه احساس میشوند. این احساسات چه مدت به طول میانجامد هنگامی که شبه افیونیها برای تخفیف دادن درد خورده میشوند، طول مدت اثر آنها تا حدی بر حسب نوع مصرف شده متفاوت است، گرچه به طور کلی یک خوراک، بسیاری از این مواد میتواند برای چهار تا پنج ساعت درد را تسکین دهد.
[۸۰] مَردُمک: (بفتح اول وضم سوم وفتح چهارم) سیاهی میان دائرۀ چشم که عکس اشیاء واشخاص درآن میافتد، مردمه ومردم نیز میگویند. عمید.
[۸۱] تَهَوّ ُع: (بفتح اول وثانی وضم وتشدید ثالث) انقلاب معده، بهم خوردن دل، (دلبدی). معجم فارسی.
شبه افیونیها در صورتی که بدون نظارت طبیب مصرف شوند خطرنا کند. همه مواد شبه افیونی به خصوص هروئین هنگامی مقدارزیاد مصرف شوند یا هنگامی به همراۀ سایر داروهای مهار کنندۀ مغز مانند الکل یا داروهای (بنزودیا زپینی مانند دیازپام) مصرف شوند ممکن است باعث مرگ فرد شوند. علت این است که مواد شبه افیونی فعالیت بخشی از مغزکه عهده دارکنترل کردن تنفس است مهار گردد و در مقادیر زیاد ممکن است باعث قطع تنفس ومرگ شوند. علائم مسمومیت با مقادیر زیاد این مواد شامل کند شدن تنفس، کبودی پوست و بالآخره اغما است.
مرگ معمولاً به علت قطع تنفس رخ میدهد. این افراد را اگربه موقع به بیمارستان رسانند، میتوان با داروهایی مانند (نا لوکسان) که آثارمواد شبه افیونی از جمله آثار آنها در مهار کردن تنفس را برطرف میکنند، معالجه کرد. افرادی که به دنبال آثارنشه زای مواد شبه افیونی هستند، ممکن است با توجه به بیاثر شدن تدریجی این مواد برای رسیدن به حالت نشئگی مداوماً مقدار مصرف خود را افزایش دهند. با افزایش میزان مصرف، فرد درمعرض خطرمسمومیت وداروزدگی قرارمی گیرد. اگر افرادی که به علت مصرف دراز مدت دچار تحمل نسبت به این مواد شدهاند، مدتی مصرف این مواد را قطع کنند وسپس همان مقداری را که پیش از قطع مصرف میکردهاند، دو باره آغازکنند، خطرمسموم شدن زیاداست. برخی افراد برای افزایش شدت اثر نشه آور مواد شبه افیونی را تزریق میکنند.
تزریق این مواد در موارد غیر پزشکی خطر بالای سرایت عفونت و بیماریها به علت سرنگ (سرنج)های آلوده، استفاده مشترک ازسرنگ وناخالصیهای موجود در مواد را ایجاد میکند.
شیوع اِیدز درمیان مصرف کنند گان تزریقی این مواد بالا است. مواد مخدر خیابانی تقریباً هیچ گاه خالص نیستند و قرصها و کپسولهای دارویی، هنگامی که برای تزریق رقیق میشوند، حاوی موادی هستند که میتوانند به طوردائم به وریدها یا اندام صدمه بزنند، استفاده ازشبه افیونیهای کوتاه اثرمانند هروئین حین بارداری میتواند باعث زا یمان زودرس، وزن کم هنگام زایمان، بروز علائم ترک درنوزاد و مرگ نوزاد شود. زنان بارداری که به شبه افیونیها معتادند با متادون، یک شبه افیونی طولانی اثر، مورد درمان قرار میگیرند تا از به وجود آمدن علائم ترک جلوگیری شود.
شبه افیونیها میتوانند اعتیاد ایجاد کنند. هنگامی که مواد شبهافیونی به طورگاهگاهی تحت نظارت دکتورمصرف شوند، خطراعتیاد وخوگیری نا چیزاست اما افرادی که به طورمنظم به خاطر آثارلذت بخش این مواد را مورد مصرف قرارمیدهند، به زودی نسبت به این آثار دچار سنگین شدن عمل میشوند (به این معنا که با همان مقدار قبلی مصرفشان نشه نمیشوند) این افراد برای رسیدن به همان شدت اثر مجبورند تا مقدار بیشتری از دارو را مصرف کنند.
مصرف مزمن یا سوء مصرف شبه افیونیها میتواند به وابستگی جسمی و روانی منجر شود.
افراد هنگامی «وابستگی روانی» به یک دارو یا ماده پیدا میکنند که آن ماده یا دارو به محور افکار، احساسات وفعالیتهای آنها بدل میشود به طوری که نیازبه مصرف آن داروبه صورت یک اجبار یا میل شدید در میآید.
در«وابستگی جسمی» بدن به حضور دار وعادت میکند و در صورت کاهش یا قطع مصرف دار وعلائم ترک بروز میکند. فردی که وابستگی جسمی به شبه افیونیها دارد حدود شش تا ۱۲ساعت پس از آخرین مصرف یک شبه افیونی کوتاه اثرمانند هروئین و یک تا سه روزپس از آخرین مصرف یک شبه افیونی طولانی اثرمانند متادون دچار علائم ترک خواهد شد. علائم ترک درشبه افیونیهای کوتاه اثر شدید است و به سرعت به سراغ فرد میآید، درشبه افیونیهای طولانی اثراین علائم تدریجی تربروزمی کند وشدت کمتری هم دارد.
شامل نا آرامی، خمیازه کشیدن،اشک ریزش، اسهال، دردهای قولنجی شکم، دانه دانه شدن پوست و آبریزش بینی است. این علائم با میل شدید به دارو وجستجو برای پیدا کردن آن است. این علائم معمولاً پس از یک هفته فروکش میکند، گرچه برخی علائم مانند اضطراب، بیخوابی و میل شدید برای ماده مخدر ممکن است برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند. علائم ترک مواد شبه افیونی، برخلاف علائم ترک الکل، ندرتاً حیات فرد را به خطر میاندازد.
آثار دراز مدت مصرف شبه افیونیها چیست؟
مصرف دراز مدت شبه افیونیها میتواند باعث نا پایداری خلقی، تنگ شدن مردمک ها (اختلال دردیدِ شبانه) یبوست، کاهش میل جنسی وبی نظمیهای قاعدگی شود. اعتیاد به مواد شبه افیونی میتواند به آثارمخرب درازمدت اجتماعی، مالی وعاطفی منجرشود
[۸۲].
چون قوانین شریعت اسلامی به خاطرجلب مصالح ودفع اضراردنیوی و اخروی انسانها از جانب الهی مقرر گردیده است، بنا براین هر انچه که بر ضرر انسانها بانجامد حرام قرار داده شده است، مخدرات ازجملۀ آن موادی است که اضرار گونا گونی را در قبال دارد، ازجملۀ اضرار آن، آنچه را که علما حساب نمودند به بیش از یکصد و بیست ضرر دنیایی و دینی میرسد. که در بحث چرس نقل خواهیم نمود
[۸۳].
چون بحث فوق راجع به تریاک بود، هیروئین آن مواد نشه آور وسست کنندۀ است که از تریاک به دست میآید، بناءً تاریخ هیروهین را باید بشناسیم:
[۸۲] (دایرۀ المعارف فارسی).
[۸۳] فقه السنۀ:ج/۲ ص۵۳۶.
اولاً از تریاک مورفین ساخته میشود، درمورفین توسط طرق ساینسی مواد دیگر علاوه گردیده ازآن هیروئین را استحصال میکنند. گفته شده که بخاطرکم کردن تاثیر معتاد شدن با مورفین تصادفاً هیروئین ساخته شد که قدرت معتاد شدن آن از مورفین بیشتر بود. بعداً مردم به سطح تجارتی تولید آن را شروع کردند.
تا سال ۱۹۷۹ میلادی در بعضی مناطق صوبه سرحد پاکستان زمیندارها به اساس جواز حکومت طورقانونی یک مقدار خاص افیون را تولید میکردند که مورد دسترسی فابرکات دولتی، کمپنیهای ادویه سازی وبعضی معتادین راجستر شدۀ تریاک قرار میگرفت. مگر زمیندارها در خفا مقدار زیادی تریاک را تولید کرده وآنها را در قسمتهای ازسرحد پنهان میکردند. که این قسمت برای ممالک دیگر شکل مندویهای آزاد تریاک را تشکیل میداد. مگر وقتی که درپاکستان بالای تمام مواد نشه آور پابندی عاید گردید، برای آنهائی که به صدها تـُن افیون را زخیره کرده بودند، کشیدن وصدورآن برای شان مشکل بود. آنها تبدیل کردن تریاک را به هیروئین شروع کردند که از این طرق وزن زیاد افیون به یک چیزی کم وزن تبدیل گردید. از دوازده کیلوگرام تریاک یک کیلو گرام هیروئین به دست میآید. شاید به نوع وکیفیت تریاک فرق کند، که درقیمت ونشه به مراتب از تریاک قیمتی تر است. به این ترتیب رواج هیروئین عام ونسبت به ممالک دیگر ارزان مورد دسترسی قرار میگیرد.
قبل از دهۀ ۱۹۹۰ میلادی کسی در پاکستان وافغانستان بنام هیروئین آشنایی نداشت. در کشورهای خارج باراول این وباء در فامیلهای مردمان ثروتنمد رایج گردید، چون نسبت قیمت گزاف هرکس توان خرید آن را نداشت. با افزایش تولید، در قیمت آن کاهش به وجود امد وساحۀ استعمال آن نیز وسیع گردید. درشروع آن مردم هیروئین را استعمال میکردند که قبلاً به نشههای دیگرعادی بودند مگر بعدها مردم دیگر نیزاستعمال هیروئین را شروع کردند. (که پیمانۀ پودریها وآوازۀ شان به سطح جهانی رسید).
اگربه واقعیت سگریت را به عنوان اساس نشه قبول کنیم، نه صرف اینکه غلط نکرده ایم، بلکه عین واقعیت را درک کردهایم. زیرا درشروع جوانان مست وپولدارصرف به خاطر فشن ومُود، شوق وتظاهر، کشیدن سگریت را آغازمیکنند، بعد از چند وقت این نشه برای شان کفایت نکرده، به خاطر مزۀ جدید در سگریت خود چرس را نیز علاوه نموده استعمال میکنند، وقتیکه چرس برای شان عادی گردید درجستجوی نشۀ قویتر میبرآیند، عاقبت کار به دود کردن زهرآگینترین مادۀ نشه آور همانا هیروئین شروع میکنند.
جواب: تریاک که از آن هیروئین بدست میآید سیاه نگ بوده لیکن توسط تعاملات کیمیاوی رنگ نصواری ویا سفید را اختیار میکند. هیروئین دارای نوعیت خوب، سفید رنگ میباشد که عموما به کشورهای خارجی ومصرفی فرستاده میشود. هیروهین در پاکستان به فروش میرسد نصواری رنگ میباشد که نشۀ آن، آنقدرتیز نبوده وارزان به دست میآید، مگر در کشورهای خارجی به قیمت زیاد فروخته میشود. ازاین خاطر است که قاچاقبران برای بدست آوردن کمایی بیشترزندگی خود ودیگران را به مخاطره مواجه میسازند.
مواد نشه آور دیگری که از قدیم ُالایام رایج بوده و اضرارش کمتراز مواد فوق نیست وآن بوتۀ چرس است.
بناءً موضوع چرس را همراه با حکم شرعی آن وفتوای علمای اسلام ذیلاً ذکر مینمایم:
مفردات که راجع به شناخت چرس توضیح میگردد:
۱- چرس.
۲- بنگ.
۳- حشیش.
۴- تاریخ پیدایش چرس.
۵- گسترش چرس.
۶- نامهای دیگر چرس.
۷- روش مصرف.
۸- اضرارچرس.
۹- فرق بین عادت ونشه.
۱۰- اسباب وعوامل اعتیاد (نشه).
۱۱- حکم مواد نشه آور، ازنگاه شرع.
چرس: گردِ بنگ است که کولوله وجمع کرده، پس(ازآن) درغلیان نهاده بکشند وکیفیتی دهد که جُبن وبیم وواهمه واشتها را بیفزاید وازمسکرات است
[۸۴].
ویا چرس: حشیشی که از رزین آماده شده از سر شاخه هاى گل دار و به میوه نشستهء گیاهی بالغ شاهدانه تهیه میشود و از انواع دیگر آن مرغوب تر است.
بنگ: (بفتح با) گردی که ازبَرگ شاهدانه میگیرند وازآن بنگ درست میکنند ومانند مسکرات مینوشند. ویا مانند توتون (تنباکو) درسرغلیان وچلم میریزند و تدخین میکنند، و آن را حشیش هم میگویند. بعربی«بنج» گویند
[۸۵].
[۸۴] ناظم الاطباء).
[۸۵] (فرهنگ عمید).
حشیش: مادۀ است که از ترشحات چسبنده گل، برگ وساقه گیاه شاهدانۀ مؤنث به صورت صمغ
[۸۶] به دست میآید، رنگ آن سبزتیره وگاهى قهوهاى مایل به سبزوتقریبا شبیه حنا است.
شاهدانه: درحالت گیاهی، ماریجوانا
[۸۷] و در حالت صمغی، حشیش یا گراس نامیده میشود. در اصل حشیش شکل خالص تری از ماری جوانا است. روغنی که از صمغ شاهدانه تهیه میشود، خالصترین حالت ماده توهم زای مصرفی است که از شاهدانه به دست میآید. تاثیر حشیش، ناشی از مادهایست به نام (تترا هیدرو کانا بینول) که یک ماده توهم زای طبیعی به شمار میرود.
[۸۶] صمغ: عبارت است ازترشحات (شیرۀ) درختان که اغلب در فصل بهاراز شاخههای درخت خارج میشود. معاجم فارسی.
[۸۷] ماری: به اصطلاح محلی (کِشته) مثال گفته میشود کِشتۀ زرد آلو. ماریجوانا: مادۀ (چسپندۀ) که ازمخلوط برگهای مثمر یا گلدار بوتۀ شاهدانه به دست آورده میشود.
راجع به پیدایش حشیش که ازمدتها قبل شناخته شده است. وآنچه که ثابت گردیده این است که (۲۷۰۰) سال قبل ازمیلاد نزد هندیان وچینائیان شناخته شده است
[۸۸].
[۸۸] (مواد مخدردرفقه اسلامی).
۱- شیخ الاسلام ابن تیمیه (/) معتقد براین است که آغاز ظهورحشیش در بین مسلمانها در اواخر قرن ششم واوایل قرن هفتم میباشد، آنگاه که دولت تا تاریها غلبه پیدا کرد، ظهور حشیش همراه بود با غلبۀ شمشیر چنگیزخان برکشورهای اسلامی که دراثر بروز گناهان به وقوع پیوست.
۲- اما ابن کثیر(/) درحوادث سال ۴۹۴ هـ مینویسد: حسن بن صباح رهبرطایفۀ حشاشیش، دومادۀ جوز وشونیزرا باعسل آمخته به کسانی میداد که دعوت او را میپذیرفتند تا مزاج آنها سوخته ومغزشان فاسد گردد و ازاواطاعت کنند.
پس به وقت ظهوراین طایفه این نوع، ازمخدرات شناخته شد
[۸۹].
۳- شیخ محمد بن حسن مالکی میگوید: «ائمۀ مجتهدین وعلمای دیگرسلف برگیاه معروف به حشیش بحث نکردهاند، زیرا درزمان آنان وجودی نداشته است، وهنگامی که در اواخر قرن ششم پدید آمد و درقلمرو تا تاریان گسترش یافت، مورد بحث علما قرارگرفت. علقمی در شرح جامع گفته است: حکایت کردهاند که مردی عجمی به قاهره آمد وبر حرمت حشیش دلیل خواست، وبرای این موضوع جلسۀ برگزار گردید که علمای آن زمان درآن حضوربهم رسانیدند.
حافظ زین الدین عراقی (/) به حدیث ام سلمه (ل): «نَهَی رَسُولُ اللهِ ص عَن کُل مُسکِرٍ وَمُفتِر ٍ» یعنی: رسول خداص ازاستعمال هرمسکر و مفتر(سست کننده) نهی فرموده.
استدلال کرد وحاضرین درجلسه را درشگفت آورد
[۹۰].
[۸۹] البدایه والنهایه لابن کثیر، ج۱۲، ص۱۵۹.
[۹۰] (تهذیب الفروق بهامش الفروق،ج۱، ۲۱۶).
دراصطلاحات عامیانه (به جای حشیش): بنگ، گراس، علف، ماری جوانا (فرم گیاهی)، سیگاری استعمال میشود.
حشیش معمولاً پیش از مصرف پخته شده (با چند ثانیه شعله مستقیم) و به یکی از روشهای دود کردن زیر مصرف میگردد، حشیش قابل مصرف به صورت خوردن یا بخارکردن هم میباشد. همراه با توتون در سیگارمخلوط میگردد.
دراصطلاح عامیانه به این شکل، سیگاری میگویند و معمولا با خالی کردن و دوباره پر کردن (بار زدن) توتون سیگار آماده و تهیه میشود.
• توهم ذهنی.
• افزایش اشتها.
• احساس تشنگی.
• سرخی چشمها.
• آسیبهای مغزی.
• تغییردررنگ وصدا.
• گیجی و بی توجهی به اطراف.
• خشک شدن وکف کردن بزاق دهان.
• تند شدن ضربان قلب و افزایش اضطراب.
علامه ابن حجر هیثمی (/) ضررهای زیادی برای چرس ذکرنموده وفرموده است که دراستعمال آن صد و بیست ضرر دینی ودنیوی وجود دارد. که ازآن جمله میتوان مواد ذیل را نام برد:
۱- نسیان را پدید میآورد.
۲- موت نا بهنگام را به دنبال دارد.
۳- درعقل خلل وفسادایجاد میکند.
۴- دندانها را ازبین میبرد.
۵- منجربه رعشه ولرزۀ بدن میشود.
۶- بیماریهای جذام پیسی وسل را ایجاد میکند.
۷- حیا وعفت را از بین میبرد.
۸- مروت واحسان را نابود میکند.
۹- شب کوری پدید میآورد.
۱۰- ذکاوت و زیرکی را ضایع میکند.
۱۱- کثرت خواب وسستی به دنبال دارد.
۱۲- پرخوری ایجاد میکند.
۱۳- درد سرپدید میآورد.
۱۴- نسل را ازبین میبرد.
۱۵- منی را میخشکاند.
۱۶- نا مردی پدید میآورد.
۱۷- به هنگام مرگ، شهادتین را فراموش میگرداند
[۹۱].
خلاصه: به صورت کل راجع به تمام انواع واقسام اعتیاد، اعم ازشراب، چرس وچلم ونسوار، سگریت، تریاک پودر(هیروین) وغیره، خصوص(شراب وهیروین) را میتوان خود کشی تدریجی نام نهاد.
[۹۱] الزواجر،ج ۱، ص ۲۱۵.
۱- عادت: عبارت ازحالت است که محدود به خود شخص بوده ودرصورت ترک گفتن اثرات ناگوار روحی وجسمی را به وجود انسان بار نمیآورد.
۲- نشه: عبارت ازحالت است که شخص نشۀ از خود ومحیط خود بیخبرشده وبرای به دست آوردن نشۀ خود، غیراز نشه راجع به هیچ چیزی دیگر فکرنمی کند. این شخص بار دوش خانواده واجتماع شده، در صورت ترک کردن نشه تکالیف جسمی وروانی برایش بوجود میآید، که در نتیجه از عضویت فعّال جامعه بکلی خارج گردیده هرلحظه انتظار مرگ را میکشد.
قبل ازاین که به بررسی عوامل اعتیاد بپردازیم، لازم میدانیم که خود اعتیاد را اولاً تعریف نمایم:
اعتیاد: یعنی عادت کردن، خوگرفتن
[۹۲].
بناءً هرمواد مائع وجامد که استعمال آن برای انسان عادت
گردد، که بغیراستعمال آن درفکروهوش وحواس وحرکات انسان تغیرایجاد گردد، وخواهش انسان به بدیل مباح آن تسکین نگردد وترک آن برای معتاد مشکل آور باشد، آن شخص معتاد است.
عوامل اعتیاد (نشه) قرار زیل است:
• عدم توجه والدین ومربیان درقسمت تربیۀ اطفال شان.
• عدم موجودیت مصروفیتهای سالم ومهیا شدن زمینۀ بیکاری.
• عدم اهتمام بوقت وارزشهای آن.
• عدم آگاهی ازاضرارمواد مخدرواعتیاد(سیگارونسوار).
• عدم اعتماد به خود، ونادیده گرفتن کرامت انسانی.
• تأثیرات منفی وسوئی اَفلام مُبتذل وگمراه کننده.
• تأثیرات منفی وسوئی وسایل اِعلام امروزی.
• تقلید کورـ کورانه ازجوامع که مذهب ودین درآن نقش ندارد(تقلید ازغرب).
• تقلید کور، کورانه ازمحیط نا سالم، وفحشازده.
• تقلید نا سالم ازهمنشینان نشئی (دفتر، اطاق، مکتب، سفر وغیره...).
• گاهی فشارهای روحی ویکنواخت در زندگی.
• گاهی بخاطرخوشحالی رفیقها.
• گاهی بخاطرخود را کلان وبا صلاحیت نشان دادن.
• گاهی بخاطرمستی وکیف ونشه.
• گاهی حِس کنجکاوی بعضیها.
خلاصه:
۱- تربیۀ نا سالم.
۲- میحط فاسد.
۳- فراغ وبیکاری.
[۹۲] معاجم فارسی.
راجع به حکم شرعی مواد نشه آور وسست کننده وتمام موضوعات که درفوق به عنوان نشه واعتیاد ذکرگردید، فتوای شرعی علمای معروف را ذیلاً ذکر مینمائیم:
۱- علامه ابن عابدین شامی (/) در فتاوای معروف خود ردالمحتار که از مراجع مهم کتب فتاوای مذهب احناف است مینویسد: (... خوردن بنگ وحشیش حرام است زیرا آنچه درعقل خلل آورد حلال نمیباشد....) و نیز میگوید: (... همانند حشیش، بنگ،افیون وذهرالقطن (گل پنبه) است. زیرا این قوی التفریج است که به حد نشه آوری، مورد استعمال قرار گیرد، حرام میباشد....)
[۹۳].
۲- امام تمرتلی حنفی در شرحش برقدوری میگوید: «... خوردن بنگ، حشیش وتریاک جایز نیست وهمۀ اینها حراماند، زیرا که عقل را فاسد میکنند تا جایی که در انسان هرزگی و بیحیایی و فساد پدید میآورند و او را از یاد خدا و نماز بازمیدارند...»
[۹۴].
۳- شیخ الاسلام ابن تیمیه درفتاوای خود دربارۀ حشیش میگوید:
«واما الحشیشة الملعونة المسکرة فهی بمنزلة غیرها من المسکرات والمسکر منها حرامٌ باتفاق العلماء بل کل ما یزیل العقل فانه یحرم اکله ولو لم یکن مسکراً کالبنج»
[۹۵]..
یعنی: حشیش لعنتی مسکر، مانند مسکرات دیگر است، وهر آنچه از آنها مسکر باشد به اتفاق علما حرام است. بلکه هرچه عقل را از بین ببرد خوردنش حرام است اگرچه نشه آور نباشد، مانند بنگ.
۴- حافظ ابن حجر درفتح الباری مینویسد:
(از مطلق بودن حدیث پیامبرص «کُلُ مسکرٍ حرامٌ» (هرمسکر حرام است) برتحریم هر نشه آور، اگر چه شراب نباشد، استدلال شده است. بنا براین، حشیش وغیره در این داخل هستند. علامه نووی وعدۀ دیگری گفتهاند که اینها مخدراند؛ اما این گفتۀ آنها مکابرۀ بیش نیست. زیرا مشاهده میگردد که آن طرب ونشه ای که از خمر پدید میآید، از اینها نیز پدید میآید وتداوم وانهماکی که درشراب وجود دارد، در اینها هم موجود است.
۵- امام نووی در«المجموع» به نقل از رویانی مینویسد: «النبات الذی یُسکر ولیس فیه شدة مطربة یُحرم اکلهُ ولا حَدّ علی آکله»
[۹۶] یعنی: گیاهی که نشه آوراست ولی طرب شدیدی دربرندارد، خوردنش حرام است وبرکسیکه آن را میخورد، حد شرعی واجبُ الاجرا نیست
[۹۷].
۶- علامه منوفی مالکی: مؤلف تهذیب الفروق میگوید: «اتفق الفقهاء اهل عصر علی المنع من النبات المعروف بالحشیشة التی یتعاطا اهل الفسوق اعنی کثیراً المغیب للعقل»
[۹۸]..
یعنی: فقهای عصر حاضر، برمنع وجلو گیری ازآن مقدار زیاد حشیش که عقل را از بین میبرد واهل فسق، آن را استعمال میکنند، اتفاق نظر دارند.
این بود فتاوای علماء مشهور از مذاهب چهار گانه که با مراجع آن ذکر نمودیم.
باقی مفاد این مواد خبیثه ولعنتی را باید معتادین آن بر شمرده، وخود قضاوت کنند که آیا نوشیدن شراب واستعمال موادهای نشه آوروسست کننده ارزش این قدر تباهیهای دنیوی وخسران اخروی را دارد؟
و نیزاضراراین دو(تریاک (هیروهین) چرس) برمعتادین، حتی برجامعۀ جهانی مخفی نیست، اکثرکشورهای پیش رفتۀ دنیا برجوانان شان حتی استعمال سگریت را ممنوع قراردادهاند.
اما بردولتهای عقب مانده صادرمی کنند باید فکرکنیم که چرا وتا چه وقت؟
آیا این گونه صادرات مخرب کشورهای مدعی عدالت وبشر دوستی نوعی بشرکشی واستثمار منافع ملل مظلوم نیست؟
آیا عاقلانه نیست که اگرصادر کنند گان برجوانان شان ممنوع قرار دادند، سردمداران ما به حیث مسلمان برتمام مردم ممنوع قراردهند؟
تا ازاسراف وتبذیرواستثماراجانب از یک سو وازنقصان مادی ومعنوی ازسوی دیگردرامان بمانیم.
به همین علت موضوع ناسواروسگریت را بعنوان مستقل بحث نمودیم:
[۹۳] حاشیه ابن عابدین(شامی) ج،۶ص۴۵۸ و۴۵۸). مواد مخدر درفقه اسلام.
[۹۴] شرح جوهره، ۲/ ص۲۷۰.
[۹۵] (مجموع فتاوای شیخ الاسلام ابن تیمیه، ج۲۴، ص۲۰۴).
[۹۶] فتح الباری،ج ۱۰، ص۳۸.
[۹۷] المجموع، ج۹، ص۳۰.
[۹۸] تهذیب الفروق برحاشیه الفروق، ۱، ص ۲۱۴.
سیگار ونسوار که از گیاه تنباکو به دست میآید،
راجع به «تنباکو» موضوعات ذیل بحث میگردد:
۱- تنباکو یعنی چه؟
۲- این گیاه اصلاًازکجا نشأت کرده؟
۳- توسط چه کسانـی به دنیا ترویج وپخش گردیده؟
۴- درآسیا چه وقت، وتوسط چه کسانی وارد شد؟
۵- اضرارآن به چه پیمانه است؟
۶- حکم استعمال تنباکـوچیست؟
۷- اضرار د خانیات (تنباکو).
سیگارونسوارکه عموماً ازگیاه «تنباکو» ویا «توتون» ویا «تبغ» ساخته میشود. بناءً لازم میدانیم که راجع به «تنباکو» موضوعات مهم را فهمیده شود:
حالا به شرح هریکی ازموضوعات فوق به ترتیب میپردازیم:
تنباکو: یک گیاه است. ویا به «ترکی» توتون که در بعضی کشورها به این نام شهرت دارد، ازاین گیاه سیگارونسوار میسازند.
دراصل یک گیاه است مثل عام گیاهائیکه خداوند آفریده وخالی از حکمت نیست. ازجملۀ آن حکمتها یکی هم استعمال اینها در تداوی است) تنباکو ازجمله گیاهای زهر داراست، مثل:
گیاه تریاک، گیاه حشیش، گیاه که ازآن چرس بوجود میآید.
موطن اصلی این گیاه امریکا است، وتا قبل ازکشف امریکا درهیچ جا سیگارونسوار کشیده نمیشد.
ترویج وپخش آن اصلاً توسط سفیرها وقوتهای استعماری شده است.
در سال ۱۴۹۷میلادی توسط اسپانویها وارد اروپا گردید. زیرا «رومانوپانو» اسپانوی که درسفر دوم «کریستف کلعب» همراه او به امریکا رفته بود نخستین بارسیگارکشیدن را بومیان امریکا را شرح داد. وتخم توتون ویا تنباکو را ابتدا به اسپانیا بردند. ودرسال ۹۶۷ هـ ق تخم تنباکورا ازامریکا به انگلستان آورده زراعت نمودند.
سفیرفرانسه درحدود سال ۱۵۶۰ میلادی توتون (تنباکو) را به پاریس فرستاد تا درطبّ به عنوان دوا بکاربرند.
پس ازآن درممالک مختلف زراعت آن معمول گردید.
جواب: درسال ۱۶۰۵میلادی کم وبیش درقلمروخلافت عثمانی ودول عربی ومصر، هند شناخته شد.
توسط انگلیسها به دکن (یکی ازشهرهای هندوستان) آورده شد، و ازآنجا درهند در عهد اکبر پادشاه رواج یافت.
تنباکو ظاهراً توسط پرتغالها وارد ایران شده.
تاریخ وُرودش را بعضی ۱۵۹۰ م / ۹۹۹ هـ ق، و برخی ۱۵۹۹ م / ۱۰۰۸ هـ ق نویشتهاند.
لفظ «سیگار» ویا «سگریت» مأخوذ از اسپانیایی، واصلاً مأخوذ از نام توتون (تنباکو) بزبان بومی (احتمالاً زبان مالایی) است.
ویا (توتون) سگریت وچلم (چپق) و دخانیات:
ازجملۀ ضررهای تنباکو: تنباکومُحتوِی برمادۀ سمّی خطر ناکی است موسوم به «نیکوتین» دربدن انسان دارای آثاری است کاملاً مقابله میکند باقهوه وچای، کشیدن برگ تنباکو سزاوارنیست
[۹۹].
از جمله ضررهای سیگار وتنباکو که دانشگاه طبی انگلیس اعلام نموده عبارتند از:
۱- درانگلیس، سالانه (۲۷۵۰۰) نفرسیگاری درفاصلۀ میان عمر(۳۴ ـ ۶۵) میمیرند.
۲- در انگلیس درخلال دهۀ هشتاد(۱۵۵۰۰۰) نفردراثر سرطان ریه مردهاند.
۳- نود درصد مرگهای ناشی ازسرطان ریه، نتیجۀ کشیدن سیگار بوده است.
۴- اسباب اصلی مرگ ومیردرمیان سیگاریها عبارتند از: ابتلا به سرطان ریه، برونشیت، ضایع شدن کبد، بیماری عروق قلبی، زخم سینه،سرطان دهان، سرطان حلق وحنجره، به علاوه نوزاد انی که از زنان سیگاری متولد میشوند سبکتراز وزن طبیعی خود هستند ومادران سیگاری بیشتر سقط جنین میکنند.
همانطورکه درمجلۀ طبی انگلیسی زبان اعلام شده سیگار کشیدن یک بیماری است وامر طبیعی نیست وبلایی است که دامنگیری افراد خانواده خواهد شد ویا عادتی است که کرامت وشخصیت انسان را مکدر میسازد.
شمارمردگان دراثر سیگار چند برابرمرگ ومیر دراثر حوادث رانندگی است وبه عنوان نصیحت میگوید:
داکتری که سیگاری باشد در شغل خود امین نخواهد بود.
[۹۹] لغات نامۀ دهخدا).
حکم استعمال «دُخانیات» سگریت وناسواروچلم وغیره ازنگاه شریعت اسلام:
برابراست که به شکل محلی باشد یعنی ناسواروچیلم (چپق) ویا به شکل پیش رفته باشد، سیگاروغیره...
مادۀ که از آن سگریت وناسوار بوجود میآید به نام (تنباکو) یا (دخان) ویا (تبغ) یا(توتون) میگویند:
تنباکو ویا توتون درکشورهای اسلامی بنا براختلاف اقوال درآخرقرن دهم هجری کم وبیش طوری که توضیح داده شد، پیدا شده علماء آن زمان به ضررآن متوجه نبودند، یعنی به آن پیمانه که حالا ظاهر گردیده معلوم نبود، بناءً حالا که مراکز تحقیق ومتخصصین طبی اضراراین ماده را پژوهش وبر رسی کردند، علمای معاصر دربارۀ آن اظهار نظر کردند:
ازجمله نویسندۀ مشهور دکتوریوسف قرضاوی اگرچه در مسایل بغرنج مشهورومعروف به تساهل است، بآن هم راجع به (تنباکو) درجواب سوالی، تحقیق وبررسی نموده واقوال وفتاوای ونظرات علما را جمع نموده، درنتیجه فتوا به حرمت داده است.
زیرا درابتدای ظهوراین گیاه ضررآن معلوم نبود علماء چندین قول دارند:
۱- حرام. ۲- مکروه. ۳- وغیره... بخش آخرتحقیق آن را نقل میکنیم: (... دراستعمال دخانیات ضرردیگری نیزهست (قبلاً اضرارتنباکو ذکرگردیده) که بسیاری ازنویسندگان ازآن غافل میباشند، وآن ضررو زیان روانی است، به عبارت دیگراینکه اعتیاد به دخانیات وامثال آن، ارادۀ انسان را به بردگی میکشاند واورا اسیر این عادت پلید میگرداند تا جایی که اگر روزی بنا به دلائلی ازقبیل احساس ضرربربدن، یا تأثیرسوء آن برروی فرزندانش، یا نیازبه پول آن که در راه مفید تر ولازم تری آن را هزینه نماید و یا بخواهد خود را از آن برهاند، قادر به آن نباشد وبا توجه به این بردگی روانی، بعضی ازاشخاص سگاری را میبینیم که به خاطر ارضای این عادت واعتیاد به خرچی فرزندان وما یحتاج خود وخوانوادهاش ظلم وستم روا میدارند؛ زیرا دیگرنمی تواند ازآن اعتیاد رهایی یابند. واگر روزی بنا به موانع داخلی یا خارجی، از دستیابی به سیگار نا توان باشد، زندگی او مضطرب وتعادلش به هم میخورد، حالش بد، وفکرش مشوش واعصاب او با دلیل و بدون دلیل به هم میریزد.
و بدون هیچ شک وتردیدی، این گونه ضررها هنگام صدورحکم براشخاص سیگاری قابل اعتبارند.
از بررسیها وتحقیقاتی که بیان نمودیم، معلوم گردید که اعتقاد به مباح بودن دخانیات به طور مطلق فاقد دلیل وبلکه به صراحت غلط میباشد. اگرباز براین اعتقاد اصرارورزیم، به طورکلی از جوانب مسأله غافل گشتهایم.
همان مقدار زیان، که عبارت ازتباهی جزئی ازمال در چیزی که هیچ سودی ندارد، به علاوه بُوی بَد آزار دهنده ای که به دنبال دارد، وهمچنین زیان که بعضی واقعی بعضی مظنون ویا احتمالی است، برای علت ممنوعیت استعمال آن کافی است. علاوه براین اگرهنگام اولین روزهای پیدایش توتون (تنباکو) درسال یک هزارهجری که دانشمندان به اثبات ضرر وزیان آن دست نیافته بودند توجیهی باشد، درعصرما که سازمانهای علوم طبی نسبت به ضرر وآثار زشت آن اجماع واتفاق نمودهاند، وحتی خواص وعوام از آن آگاهی دارند وزیان آمار مؤید آن است، دیگر توجیهی برای فقیه ومفتی نخواهد ماند. (همان آمار سازمانهای طبی جهان که درسؤال مذکورشد کافی است). (وآن سوال این است):
وقتی که نظریۀ مباح بودن مطلق ساقط شد ومردود گردید، نظریۀ فتوا به کراهیت و یا تحریم آن برای ما باقی مانده است. وازآن چه قبلاً بیان گردید، دلیل تحریم آن موجه تر وقوی ترمیباشد وبه خاطرتحّقق ضرربدنی، مالی وروانی در شخص معتاد به سیگار، ما هم نظریۀ تحریم آن را ترجیح دادهایم.
کسانی هم که فقط به کراهیت سیگارقائل شوند باید دید که آیا منظور، کراهیت تنزیهی است یا تحریمی؟ کراهیت تحریمی ظاهرتر است. به سبب قوت اعتبارات ودلایلی که بیانگرقول به تحریم آن هستند واگر کسی از صدور حکم حرام تنازل نموده باشد از درجۀ کراهیت تحریمی آن پایین ترنیامده است.
درهرصورت ازجملۀ مقررات شریعت اسلامی این است که اصرار برصغایر، انسان را به کبایر نزدیک میگرداند واینجاست که بیم میرود، اصرار برمکروه انسان را به حرام نزدیک گرداند. به علاوه بعضی افراد در این قضیه دارای شرایط ووضعیتی هستند که دیگران فاقد آن میباشند. با وجود آن شرایط واعتبارات، موجب تأکید حرمت آن میگردد وحتی به کراهیت تحریمی انتقال مییابد.
مثال آن مانند این که، شخصی بنا به نسخۀ طبیب مطمئین ویا برحسب تجربۀ شخصی خود ویا دیگران، استعمال سیگار برای اومضرباشد. ویا مانند اینکه شخصی برای نفقه ومخارج خود، خانواده ویا کسانی که شرعاً نفقۀ آنان براو واجب میباشد، به پول وبهای آن دخانیات نیازمند باشد ویا مانند این که سیگار ودخانیات از کشورهای دشمن مسلمانان، وارد گردد وپول آن سیگارها موجب تقویت آنان در برابر مسلمانان گردد و یا مانند اینکه وَلِی امر ویا حاکم شرعی مسلمانان دستورممنوعیت استعمال سیگار را نموده باشد، درصورتی که اطاعت چنین اُولُی الاَمری درغیر معصیت خدا واجب میباشد ویا مانند اینکه شخصی درعلم ودیانت اُلگُو واُسوۀ دیگران باشد. مانند عالمان دینی وطبیبان وغیره...)
[۱۰۰].
[۱۰۰] دیدگاههای فقهی معاصر:۲/۱۲۴، از، د/ یوسف قرضاوی).
راجع به اضرار مواد نشه آور درمباحث دیگر بحث نمودیم وحالا در ارتباط به ضرر تنباکو ودخانیات صرف همین اعلان سازمان صحی جهانی کافی است که میگوید:
(درقرن بیستم میلادی استعمال دخانیات صد ملیون انسان را به کام مرگ کشانده است. اگرحکومتها ازاستعمال دخانیات (تنباکو) را کاهش ندهند درقرن جاری(۲۰۰۱) میلادی ممکن این تلفات انسانی (ناشی از اثردود تنباکو) به یک ملیارد برسد)
[۱۰۱].
چون بحث ما راجع به مواد نشه آور ومضراست قماربازی یکی از اعمال مضر دربخش اموال واجتماع است:
[۱۰۱] رادیوی بی بی سی مؤرخ:۱۹/۱۱/۱۳۸۶هـ ش. مطابق: ۸/۲/۲۰۰۸میلادی.
موضوعات مربوط به قمار:
۱- معنی قمار.
۲- حکم قمار.
۳- اضرار قمار:
الف- اسباب عداوت ودشمنی.
ب- اساب فقـر فاملـــی.
ج- باعث اضراراجتماعی.
د- باعث اضرار اقتصادی.
هـ- ارتباط قمار با جنایات.
و- قمار بزرگترین عامل هیجان.
قمار درلغت: «اِسمٌ لنوع ٍمِن لعبِ الکُفار ِ فِی الجاهلیةِ، التی تدل عَلی اِنفتاَح ِ شِئ ٍ وخفـّتهِ».
قمارنام برای یک نوع بازی زمان جاهلیت است که دلالت میکند برگشادگی (بیقانونی) وسبکی.
قمار در اصطلاح: «کُلُ لُعبٍ یَشترطُ ُ فِیهِ الغَالبُ من المتغالبین آخذ شیئ ٍ مِن المَغلوبِ معهُ». هربازی که شرط گرداند درآن غالب شونده گرفتن چیزی (مال ومتاع) بازی کننده را
[۱۰۲].
تعریف قمار: ازبحث ذیل باین نتیجه میرسیم که قماریعنی:
(قربانی کردن مال وشرف برای بدست آوردن مال غیر به خدعه وتزویرواحیاناً به عنوان تفریح ونرسیدن به هیچکدام).
[۱۰۲] تعریفات جرجانی. نضرۀ النعیم فی مکارم اخلاق الرسول الکریم.
فعل قمار یکی از اعمال زشت وضایع کنندۀ وقت و مال مسلمان است. واز نگاه شرع وعقل سلیم مذموم است و ضررش بمراتب بیشترازنفع آن است. چنانچه قرآنکریم میفرماید: ﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَا﴾ [البقرة: ۲۱۹] عنی: در بارۀ شراب وقمار ازتو سوال میکنند. بگو: درآنها گناه بزرگی است و فایده هم برای مردم دارند. ولی گناه آنها بیش ازنفع آنها است.
بناءً شریعت اسلام فعل قمار را نیز همراه با شراب منع قرارداده و از عمل شیطانی خوانده است. به خاطری که از لحاظ معنوی پلید وناشی ازعمل وواسواس شیطان است.
قمار: دربردارندۀ عداوت ودشمنی وزیان مالی واضرار مختلف است ازجمله:
۱- قمار اسباب عداوت و دشمنی: دایماً قماردربین طرفین برنده و بازنده ایجاد کینه و بغض میکند به هر اندازۀ که سُود و نفع برنده بیشترشود زیان بازنده بیشترمی شود، به همان پیمانه دشمنی وعداوت در بین شان بیشترمیگردد، زیرا درظرف چند دقیقه برنده غاصب وارانه تمام دار و مدار بازنده را میرباید.
چون مال به طورطبیعی رگ جان است، ایجاد کینه و دشمنی حتمی است. به همین سبب بازنده همیشه در صدد انتقام از طرف برنده است. وگاهی بازنده کنترل اعصاب را ازدست داده ودست به خود کشی میزند واین گونه واقعات هر روز درجامعه به طور اسفناکی مشاهده میگرد د.
۲- قماراسباب فقرفاملی: به واقعیت قمارنابود کنندۀ خانواده وجامعه است. بسیارند فاملهایی که در رفاه و آسایش زندگی کردند، ولی به خاطر قمار بازی رئیس خانواده تمام دارایی خود را نا گهان از دست دادهاند و به خاطرقمار به فقرو ذلت دچارشدهاند.
چون هرعمل زشت و فردی بالآخره به جامعه و اجتماع سرایت میکند، بناءً به خاطر جلو گیری ازبد بختیهای فردی واجتماعی و اضرار ناشی از قمار، دین مقدس اسلام به شدّت تمام به مبارزه با قماربرخاسته وآن را حرام مطلق قرار داده و قماربازی را به منزلۀ عمل شیطان خوانده و ممانعت از آن را و ظیفۀ هر راعی و مسؤلین مسلمانان و کلان فامل قرار داده است.
۳- اضرار اجتماعی قمار: بسیاری ازقمار بازان به علت این که گاهی برنده میشوند و دریک ساعت ممکن است هزاران روپیه سرمایۀ دیگران را برجیب خود بزند، حاضر نمیشوند تن به کارهای تولیدی و اقتصادی بدهند، در نتیجه چرخهای تولیدی واقتصادی به همان نسبت لنگ میشود، واگر درست دقت کنیم میبینیم که، تمام قماربازان و فاملهای آنها بار دوش اجتماع هستند وبدون اینکه کمترین سودی دراین اجتماع برسانند از دست رنج مردم استفاده میکنند و گاهی هم که دربازی قماررا باختند، برای جبران آن دست به سرقت میزنند.
خلاصه: زیانهای ناشی ازقماربحدی است که حتی بسیاری کشورهای غیر مسلمان آن را قانوناً ممنوع اعلام داشتنهاند اگر چه عملاً بطور وسیع آن را انجام میهند.
مثلاً انگلیستان در سال ۱۸۵۳؛امریکا درسال ۱۸۵۵؛ شوروی درسال ۱۸۵۴ وآلمان درسال ۱۸۷۳ قمار راممنوع اعلام نمودند.
۴- اضرار اقتصادی قمار: درطول هرسال میلیونها بلکه ملیاردها ثروت مردم جهان دراین راه ازبین میرود، گذشته ازساعات زیادی که ازنیروی انسانی دراین راه تلف میشود، حتی نشاط کارمداوم را درساعات دیگرسلب میکنند، مثلاً درگزارشها چنین آمده است: درشهر«مونت کارلو» که یکی از مراکز معروف قمار در دنیا است، یک نفردر مدت ۱۹ ساعت قماربازی ۴ میلیون ثروت خود را از دست داد، وقتی درهای قمار خانه بسته شد مستقیم به جنگل رفت وبا یک گلوله مغز خویش را متلاشی کرد، وبه زندگی خود خاتمه داد، گزارش دهنده اضافه میکند که جنگلهای «مونت کارلو» بارها شاهد خود کشی این قمار بازها بوده است.
۵- ارتباط قمار با جنایات: یکی از بزرگترین مؤسسات جهان ثابت کرده است که: ۳۰ درصد جنایات با قمار رابطۀ مستقیم دارد، واز عوامل به وجود آمدن ۷۰ درصد جنایات دیگر نیز بشمارمی رود.
موضوع جالب که به جنایات ارتباط میگیرد این که: طبق آماری که بعضی ازمحققان تهیه کردند، کِسه بُری ۹۰ درصد، فساد اخلاقی ۱۰ درصد، ضرب وجرح ۴۰ درصد،
جرایم جنسی ۱۵ درصد، طلاق ۳۰ درصد وخود کشی ۵ در صد معلول و زادۀ قمار است.
۶- قمار بزرگترین عامل هیجان: کلیۀ دانشمندان وروان شناسان پیسیکولوژی، معتقداند که هیجانات روانی عامل اصلی بسیاری از بیماریهاست، مثلاً کم شدن ویتامینها، زخم معده، جنون ودیوانگی، بیماریهای عصبی روانی به صورت خفیف وحاد و مانند آنها دربسیاری از موارد ناشی از هیجان میباشد، وقمار بزرکترین عامل پیدایش هجان است تا آنجا که یکی ازدانشمندان امریکا میگوید: درهرسال دراین کشور فقط دوهزار نفر دراثرهیجان قمار میمیرند، وبطور متوسط قلب یک «پوکرباز» (یک نوع بازی قمار) متجاوز ازصد بار در دقیقه میزند، قمار گاهی سکتۀ قلبی ومغزی نیزایجاد میکند، و بطور قطعی عامل پیری زود رس خواهد بود.
بعلاوه به گفتۀ دانشمندان شخصی که مشغول قماربازی است، نه تنها روح او دست خوش تشنج است بلکه تمام جهازات بدن او در یک حالت فوق العاده بسرمی برد، یعنی ضربان قلب بیشتر میشود، مواد قندی در خون او میریزد، در ترشحات غدد داخلی اختلال حاصل میشود، رنگ صورت میپرد، دچار بیاشتهایی میشود وپس از پایان قمار به دنبال یک جنگ اعصاب وحالت بحرانی به خواب میرود، وغالباً برای تسکین اعصاب وایجاد آرامش دربدن متوسل به اَُلکُل وسایر مواد مخدر میشود، که در این صورت زیانهای ناشی از آن را نیز باید به زیانهای مستقیم قمار اضافه کرد.
از زبان دانشمندان دیگر میخوانیم: قمار باز انسان مریض است که دایماً احتیاج به مراقبت روانی دارد، فقط باید سعی کرد به او فهماند که یک خلع روانی وی را به سوی این عمل ناهنجارسوق میدهد، تا درصدد معالجۀ خویش برآید
[۱۰۳].
[۱۰۳] (نمونه:۲/۱۲۶).
۱- در قمار خوشحالی شیطان وغضب رحمن است.
۲- قمار نظام اجتماعی سالم را درهم وبرهم میزند.
۳- قمار مسلمانان را از یاد خدا ص غافل میگرداند.
۴- قمار انسان را از خودش واهلش غافل میگرداند.
۵- قمارعداوت ودشمنی راایجاد واختلاف را دامن میزند.
۶- قمار از جمله شکارهای شیطان است که انسان را در. معاصی مبتلاء میگرداند.
۷- قمار احساس انسان را ضعیف ساخته حتی به عِرض. و دینش بیبند بار میسازد.
خلاصه این که: ضرر وزیان شراب و قماراکثراً مشترک و اجتماعی است مبدأ و منبع تمام شّر و فساداند، بناءً در قرآن حرمت شان مرادف ذکر گردیده است.
دروغ: که در عربی کذب گفته میشود: به معنای خلاف واقعیت است.
دروغ گفتن ازجملۀ بدترین خصلت ومذمومترین عادت است، که درچوکات بد اخلاقی حد و نهایت ندارد. زیرا که دروغ در زبان و عمل ظاهر میگردد، و به جز خدا هیچ کسی نمیداند. چون دروغگو میخواهد جوهر زیبای حقیقت را تبدیل، ودروغ خویش را در آن اظهار کند. بناءً قرآن کریم از این عمل زشت منع و این اخلاق بد را در ردیف بُت پرستان قرار داده میفرماید:
۱- ﴿فَٱجۡتَنِبُواْ ٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ ٣٠﴾ [الحج: ۳۰] یعنی: از پرستش پلیدها. یعنی بتها دوری کنید، و از گفتن دروغ بپرهیزید.
۲- دروغگو و کافرمورد هدایت خدا قرار نمیگیرد، چنانچه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ ٣﴾ [الزمر: ۳].
خداوند هدایت نمیکند آنکه را که دروغگو ونا سپاس باشد.
۳- مراتب دروغ به تناسب اشخاص فرق میکند، هردروغ که زیان ان بیشتر باشد، نهی ازآن شدید تروگناه آن بزرگتراست، واین نوع دروغ از جملۀ گناهان کبیره میباشد، چنانچه پیامبرص میفرماید:
«ثَلاَثَة ٌ لاَ یَنظُرُ اللهُ إلَیهِم وَلاَ یُزَکِهِم وَلَهُم عَذَابٌ شَدِیدٌ: شَیخٌ زَان ٍ وَمَلِك کذَابٌ وَعَائلٌ مُستَکبِرٌ»
[۱۰۴].
یعنی: سه گروه هستند که خداوند در روز قیامت با آنان سخن نمیگوید و عذاب سخت دارند: پیرزنا کار، حاکم (قدرتمند) دروغگو، فقیر متکبّر.
[۱۰۴] (روایت ازمسلم).
وعده خلافی: یعنی مخالفت کردن از وعدۀ قبلی. پس شخص که وعده میکند در واقع تعهد به اجرای آن نموده است، زیرا «عهد» از نظر اسلام مفهوم وسیع و فراخی دارد که اخلاق فردی و اجتماعی را شامل است. پابندی انسان عقلاً، شرعاً و ازلحاظ اخلاق لازم و فرض است. زیرا پیغمبرص عهد شکن را پیوسته بیدین خوانده است:
۱- «لاَ اِیمَانَ لِمَن لاَ اَماَنَة َ لَهُ، وَلاَ دِینَ لِمَن لاَ عَهدَ لَهُ»
[۱۰۵] امام احمد(/) ازانس بن مالک (س) روایت میکند که رسول اللهص فرمود: دین ندارد آن که امانت ندارد (امانت را خیانت میکنــد) و دین ندارد آن که عهد ندارد.
درصورت مخالفت، جرم اخلاقی را مرتکب گردیده است، بناءً قرآن کریم به مسؤلیت عهد تأکید نموده است:
۲- ﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا ٣٤﴾ [الإسراء: ۳۴].
یعنی: وبه عهد و پیمان (خود که باخدا ویا با مخلوق بست اید) وفا کنید چرا که از(شما روز قیامت در بارۀ) عهد سوال کرده میشود. وقتیکه انسان در وعدۀ خود مخالفت میکند، نوع دروغ را مرتکب گردیده است، و اگر انسان در وعدۀ خود خیانت میکند نوع خیانت را مرتکب گردیده است.
۳- وعده خلافی نه صرف از نظر شریعت اسلام اخلاق بد است بلکه پیامبراسلام ازاخلاق وعادت منافق برشمرده است:
«آیَةُ المُنَافِق ِثَلاَثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذَب، وَإِذَا وَعَدَ أخلَفَ، وَإذَا ائتُمِن خَانَ»
[۱۰۶].
ابوهریره (س) روایت میکند که رسول الله ص فرمود:
نشان منافق سه است:
۱- وقتی سخن گوید دروغ میگوید.
۲- وقتی (باکسی) وعده کند خلاف میکند.
۳- وقتی امانت (نزدش گذاشته شود) خیانت میکند.
[۱۰۵] [رواه البیهقی فی شعب الایمان و احمد، مشکاۀ ۱/۱۵، کتاب الایمان].
[۱۰۶] [متفقٌ علیه، بخاری کتاب الإیمان، باب علامۀ المنافق].
فعل زنا اگرچه به رضای جانبین باشد از نگاهی شریعت اسلامی جرم قانونی و اخلاقی پنداشته شده است. چون برای زنا مقدمه و انگیزه است، قرآن کریم اولاً ازنزدیک شدن به آن منع نموده است:
۱- ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِيلٗا ٣٢﴾ [الإسراء: ۳۲].
و(با انجام عوامل و انگیزههای زنا) به زنا نزدیک نشوید که زنا بسیار زشت و بدترین راه و شیوه است.
دراین آیه قرآن کریم از عوامل قربت زنا و مقدمات آن از قبیل: چشم چرانی، بیحجابی، خلوت با زن اجنبی، رفتن به اماکن فساد، نگاه کردن به فیلمهای آلوده و...منع نموده است.
چون عمل زنا فاحشه و زشت است بناءً جزایش نیز سنگین تعین گردیده است:
۲- ﴿ٱلزَّانِيَةُ وَٱلزَّانِي فَٱجۡلِدُواْ كُلَّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا مِاْئَةَ جَلۡدَةٖۖ وَلَا تَأۡخُذۡكُم بِهِمَا رَأۡفَةٞ فِي دِينِ ٱللَّهِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ وَلۡيَشۡهَدۡ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢﴾ [النور:۲].
یعنی: هریک از زن و مرد زنا کار(مؤمن، بالغ، حرّ، و ازدواج نا کرده) را صد درّه بزنید و در(اجرای قوانین) دین خدا رأفت (ورحمت کاذب) نسبت به ایشان نداشته باشید، اگر به روز قیامت ایمان دارید، و باید گروهی ازمؤمنان براجرای حکم حاضر باشند.
البته این حدّ برای آن زانی و زانیۀ است که نکاح شرعی نکردهاند.
و اگر نکاح شرعی (عروسی) کرده باشند، «مُحصِن» گفته میشود که جزای شان رجم (زدن به سنگ) است.
دلیل جَلد در قرآن کریم باقی التلاوۀ است چنانکه در فوق ذکرگردید.
اما دلیل رَجُم نیزدر قرآن کریم وارید گردیده است، فرق اینکه (باصطلاح اهل اصول) این چنین حکم را (منسوخ التلاوۀ) میگویند، طوری که برای اهل علم ودانشمندان اسلامی پوشیده نیست.
چون امروز مسألۀ عقلانیت دربخش قوانین اسلامی از هرزمان دیگری بیشتردامن زده میشود، بناءً یک سلسله سرو صداها را شنیده میشود که گویا رجم درقرآن وجود ندارد، پس باید مثل ادیان منسوخه وقوانین جعلی دیگررجم زانی ازمیان مسلمانها هم دور گردد:
۱- جواب: اینکه حکم رجم درنصّ قرآن کریم موجود بوده چنانکه تذکردادیم، منتهی دراصطلاح علم اصول فقه (قوانین شرع) نسخ بردو قسم است: یکی هم (منسوخُ التلاوۀ وباقی الحکم) ودیگری (منسوخ الحکم والتلاوۀ) است که تمام علماء ودانشمندان مسلمان به همین نظراند.
۲- جواب: اگرچند لحظه تسلیم کنیم که درقرآن ازنگاه تلاوت وجود ندارد، ولِی لازم نیست که هرقانون شریعت به نصّ صریح، حتی موافق به ذوق عالمنما هان جاهل وعقلانیهای بیخبرازشریعت موجود باشد. بلکه دلیل شرع چهار است: (قرآن، سنت، اجماع امت، قیاس مجتهدین).
واین کدام منطق است که هرحکم که درقرآن (مَتلُو) نباشد، ویا از قرآن اشخاص جاهل و نادان فهمیده نتوانست انکار گردد، قبل ازاینکه به سه مراجع دیگرمراجعه گردد.
۳- جواب: جواب این بیخبران بیباک را،عُمر(س) درزمان خلافتاش ازفراز منبر رسولص درخطابۀ اِیراد نموده است که در تمام کتب حدیث، خصوص درکتب صحاح الستة موجود است:
«عَن ابن عَباس (رضي الله عنهما) یَقُول:قَالَ عُمَرُ بنُ الخَطَاب (رضي الله عنهما) وَهُوَ جَالِسٌ عَلَی مُنبَرِ الرَسُول اللهِ ص إنَّ اللهَ قَد بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالحق، وَاَنزَلَ عَلَیهِ الکِتَابَ، فَکانَ مِمَا اَنزَلَ اللهُ عَلَیهِ آیَة ُالرَّجُم، قَرَأنَاها وَوَعَینَاها وَعَقَلنَاها، فَرَجَمَ رَسُولُ اللهِ ص وَرَجَمنَا بَعدَهُ، فَاَخشَی إن طَالَ بِالنّاس ِ زَمَانٌ آن یَقُولَ قَائِلٌ: مَا نَجِدُ الرَّجمَ فِی کِتَابُ اللهِ تَعَالَی، فَیَضِلُوا بِتَرك فَرِیضَةٍ أنزَلَهَا اللهُ، وَإنّ الرَّجمَ فِی کِتَابِ اللهِ حَق ٌعَلَی مَن زَنَی إذَا أُحصِن مِن الرِجَالِ وَالنّسَاءِ ؛ إذَا قَامَةِ البّیّنة ُ، أوکَانَ الحَملُ أوِ الاِعتِرَافُ»
[۱۰۷].
ازعبد الله ابن عباس (ب) روایت است که میگوید: عمرابن الخطاب(س) درمنبررسول الله نشسته بود فرمود:
یقیناً الله تعالی محمد ص فرستاد، وبراو کتاب نازل کرد، واز جملۀ آنچه نازل کرده آیت رجم است، آیۀ رجم را خواندیم، وحفظ کردیم، وفهمدیم، (ومطابق آن آیه) رسول الله ص رجم کرد (مثل: ماعزوغامدیه) ورجم کردیم ما بعد از رسول الله، پس من میترسم که زمان بیشتر برمردم بگذرد، گویندۀ بگوید که: ما آیت رجم را درکتاب، الله تعالی نیافیم، پس گمراه میشوند به خاطرترک نمودن فرض که الله نازل کرده است ویقیناً رجم درکتاب خدا حق است درحق کسیکه زنا کرد، اگرنکاح کرده شده باشد (عروسی شده باشد) ازمردان وزنان؛ بشرطیکه دلیل برزنای آن قایم شود، (چهارشاهد) (به همان شروط که مخصوص که درکتب فقه ذکراست) ویا حمل ثابت شود ویا اعتراف کنند.
۴- چرا این عقلانیها به وارد نمودن شبهات بیمورد درباب حدود دروازۀ فحشاء وایدز را باز میکنند، درحالیکه حدود شرع به خاطرمنع شدن ازفحشاء است وگرنه آن قیود وشروط را که شریعت اسلامی درباب زنا شرط نموده است: (دیدن چهارشاهد در حالت زنا مثل: سرمه چوب در داخل سرمه دان ویا وجود حمل، ویا اعتراف از طرف خود زانی و زانیه) به ندرت تحقّق میپذیرد.-
سوال: شاید در اذهان بعضیها سوال مطرح شود که: غریزۀ جنسی فطری است و در رفع آن انسان نیاز دارد، چرا چنین جزای سنگین وضع گردیده است؟
جواب: بعید نیست که رجم واعدام اشدّ مجازات و سختترین جزا است، اما اگربه واقعیت فکر شود، پیامدهای منفی را که زنا و لواطت درقبال دارد وآن عبارت از سرایت مکروب و جراثم توسط آمیزش غیر قانونی است.
مثل: مکروب «ایدز» جزاعدام این افراد ایدز آلود راه دیگری وجود ندارد. زیرا که این گروهی فحشا زده و لواطتگر، در صورتی که به جراثم (ایچ، آی، وی) مبتلا شوند جز انتظار مرگ راهی دیگری در پیش ندارند.
زیرا خداوندأ قبل از خلقت انسان و قبل از وقوع زنا و لواط و همجنس گرایی میدانست که چه مشکلی لاینحل و وباء انسانی را عمل لواط در قبال دارد. بناءً خداوند جزای موافق عمل تعین نموده که عین عدالت و عین واقعیت است.
[۱۰۷] (بخاری: کتاب الحدود،۸۶، باب الاعتراف بالزنی،۳۰ رقم حدیث: ۶۸۲۹ـ ۶۸۳۰ـ ۲۴۶۲. مسلم:۱۶۹۱).
چنانکه زنا حرام است لواطت نیز حرام است، بلکه لواط بدتراز زنا است بخاطریکه قوم لوط (÷) به همین سبب هلاک گردیدهاند، داستان آنها را خداوند بخاطر عبرت دیگران در قرآن کریم ذکرنموده است:
۱- ﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٨٠ إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ شَهۡوَةٗ مِّن دُونِ ٱلنِّسَآءِۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ ٨١﴾ [الأعراف: ۸۱].
یعنی: لوط را هم فرستادیم و او به قوم خود گفت: آیا کار بسیار زشت و پست را انجام میدهید که کسی ازجهانیان پیش از شما مرتکب آن نشده است؟! (جای شگفت است که) شما به جای زنان به مردان دل میبندید و با آنان میآمیزید! اصلاً شما مردمان تجاوز پیشه اید) و به انگیزۀ شهوت رانی وهوا پرستی ازمرز فطرت میگذرید).
۲- چون این عمل زشت، خلاف فطرت و طبیعت است پیامبرص مجازات عاملین را چنین میفرماید:
«مَن وَجَد تـُمُوهُ یَعمَلُ عَمَل قَومَ لُوطٍ فَاقتُلُوا الفَاعِلَ وَالمَفعُولَ بِهِ»
[۱۰۸].
یعنی: هرکه را یافتید که عمل قوم لوط را انجام میداد فاعل و مفعول هردو را بکشید.
سرنوشت درد ناک قوم لوط (÷) در چندین سورۀ قران از جملۀ سورۀ «هود» و«حجر» و«شعراء» و«أنبیآء» و«نمل» و«عنکبوت» ذکرگردیده است.
[۱۰۸] [روایت کرده است ابو داود، و ترمذی].
همجنسگرایی: یعنی به نکاح گرفتن مرد، مرد را ویا زن، زن را مطابق به قانون غیراخلاقی وغیرفطری وغیر طبیعی، قانون سازان عصرإیدز وفحشاء.
همجنس گرائی چه درمردان باشد وچه درزنان، درقانون اسلام ازگناهان بزرگ است وهردو دارای مجازات شرعی است:
البته راجع به اجرای حدّ شرعی درمورد لوطی، شرائط دقیق و حساب شده دارد که در کتب فقه تشریح گردیده است مراجعه گردد.
در قانون اسلام راجع به همجنس گرائی به اشدّ مجازات محکوم و بدترین نمونه و مثال از هلاک قوم لوط (÷) به عبرت گذاشته شده است. مسلمانان جداً از این عمل ننگین برحذر داشته شدهاند.
گرچه در دنیای غرب آلودگیهای جنسی فوق العاده زیاد است و از اولین عرضهکنند گان مرض «إیدز» در جهاناند.
بناءً نزد شان این گونه زشتیها مورد تنفّر نیست.
حتی که شنیده میشود در بعضی از کشورها مانند «انگلیستان» و«امریکا» و... طبق قانون که با کمال وقاحت از پارلمان گذشته این موضوع جواز قانونی پیدا کرده است. ولی ترویج این گونه زشتها هرگز از قبح آن نمیکاهد، و مفاسد اخلاقی و روانی و اجتماعی و سرایت إیدز از آن در جای خود باقی است.
بعضی ازشهوت را نان کُور دل که این گونه آلودگیها را دارند، برای توجیه عمل ننگین شان میگویند: ما هیچ گونه منع طِبی را برای همجنس گرائی سراغ نداریم!
در جواب شان باید گفت: که انتظار بیش از چهل و چهار ملیون انسان مرگ را بخاطرإیدز نزد شما منع طبی نیست؟ و یا منع طبی مهم تر از این وَبَای عام ۲۰۰۸ ملادی است.
آیا فراموش کردند که هرگونه انحراف جنسی در تمام روحیات و ساختمان انسان تأثیر منفی میگذارد وتعادل عقلی و فطری و اخلاقی را برهم میزند.
بناءً مُولدین: مرض کشندۀ إیدز، مرویجین دخانیات (سیگاروغیره) مبتکرین وبای هیروئین،اشاعه گران مشروبات لعنتی اَلکُل، مقنینین فحشآء وهمجنس گرایی در دنیای معاصر باید بدانند که اگر قرنها (به تعبیرخود شان) درخدمت بشر قراربگیرند وهزارها ابتکار را به نفع بشر انجام دهند، نه صرف اینکه جنایات ودست آوردهای لگام گسختگی شان را جبران نکردند، بلکه گناه همین جرم وجنایات ابتکار إیدز برای شان تا روز قیامت کافی است.
واین لکۀ ننگ که بیش از ۴۴ ملیون انسان به خاطر همجنس گرایی وترویج فحشاء درانتظار مرگ هستند، درقرن بستم میلادی بیش ازصد ملیون انسان بأثردخانیات مردند وبیش از یک ملیارد انسان دیگردر قرن جاری منتظرمرگاند، این آمار تلفات اصلاً جبران شدنی نیست
[۱۰۹].
دراین شک نیست که استقرار صلح وامنیت جهانی برهمۀ ملتها وگروهها واجب وضروری است. ولی اگر به تاریخ جهان دیده شود، درطول تاریخ آیا کهها بودند که صلح وامنیت جهانی، اجتماعی، شخصی مردمان را به مخاطره مواجه نمودند؟ به عوامل ذیل توجه گردد:
۱- اگربه علل وعوامل جنگهای اول ودوم جهانی دیده شود؟
۲- اگربه علل وعوامل اشغال گریهای پس منظرجنگ دوم جهانی به سر زمینهای ملل مظلوم تا امروز دیده شود؟
۳- اگربه علل وعوامل ترویج مشروبات لعنتی شراب دیده شود؟
۴- اگربه علل وعوامل ترویج فحشآء وهمجنس گرایی دیده شود؟
۵- اگربه علل وعوامل هیروئین چرس ودیگرمواد نشه آوردیده شود؟
۶- اگربه علل وعوامل ترویج دخانیات (سیگاروغیره) دیده شود؟
همۀ واقعیتها مبین این است که همین مورویجین إیدز بودند که بشر را به خطرات فوق مواجه کردند ومی کنند.
وحالا نیزهمین مرویجین موارد فوقاند که خود را حامی صلح وامنیت عرضه میکنند وهمینها هستند که خود را محافظین حقوق انسانی معرفی میکنند. وای بحال این مدعیان دروغین وبشرکش!
پس انصاف اینست که از تباهیهای جنگهای گذشته واز امراض کشندۀ که هرلحظه بشریت را درکام مرگ فرو میبرد عبرت گرفته شود وبه شکل واقعی باخلاق اسلامی که ناجی بشریت است رجوع گردد.
ملتهای عقب مانده درپی نجات خویش برآیند وبه شعارهای مغرضانه ومکارانۀ دشمنان بیشترازاین فریب نخورند.
[۱۰۹] اعلامیۀ سازمان صحی جهانی، طبق اخبار، رادیوی بی بی سی، مؤرخ:۱۹/۱۱/۱۳۸۶هـ ش. مطابق: ۸/ ۲/ ۲۰۰۸ میلادی.
این بخش مشتمل برسه فصل است:
۱- فصل اول مقدمات آداب:
تمهید - تعریف آداب.
- اقســـام آداب.
- ضرورت به آداب.
۲- فصل دوم آداب اجتماعی:
* آداب سلام.
* هفت آداب سورۀ حجرات.
۳- فصل سوم آداب فردی:
۱- آداب حضر. ۲- سفر.
- آداب بیداری. آداب مجلس.
- آداب خوردن ونوشیدن.
- آداب مهمان وعطسه، خمیازه.
- آداب خلاء وخواب:
- آداب عیادت مریض.
۲- آداب سفر.
پیامبرص فرستادۀ خداأ معلم ایمان، عبادات، احکام واخلاق وآداب بود وهمۀ خوبیها را دراین راستا بیان نموده وگفتههای خود را عملاً انجام داده تا امت به وی اقتدا کنند.
پس سیرت مطهرۀ پیغمبر ص هم تعلیم وآموزش بود وهم تربیت وپرورش، آداب زندگی فردی واجتماعی را از تولد تا وفات بیان نموده، سیرت طیبۀ پیامبرص به انسان میآموزاند که زندگی خود را با اخلاق اسلامی وآداب اجتماعی زینت بخشد. زیرا سنن وآداب اسلامی با فطرت انسانی کاملاً موافق وساز گار است.
سنن وآداب اسلامی انسان را درخوردن ونوشیدن، در خوابیدن وپوشیدن،درنشستن وبرخواستن، درسیرت وصورت ازتمام حیوانات مُجزا میکند. آنهائی که درسنن وآداب از پیامبرص پیروی نمیکنند، زندگی شان به حیوانیت نزدیک تراست تا به انسانیت، چنانچه قرآن کریم میفرماید:
وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأۡكُلُونَ كَمَا تَأۡكُلُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ﴾ [محمد: ۱۲].
آنانی که کافر شدند لذت وبهره میبرند ومیخورند چنانچه که چهار پایان میخورند.
یعنی: میخورند ومینوشند مثل چهارپایان استاده، به غیررعایت نمودن طریقۀ رسول الله ص وشکرگذاری مولاء ومُنعیم حقیقی.
با تأسف که درعصرحاضرمردم، درخوردن و نوشیدن، درقیافه وشکل وصورت ظاهری و بخشهای دیگر، طرز زندگی اروپا وامریکا را اُلگُو واُسوۀ خود قراردادهاند، هر روش را که پیروان مکتب اِیدز وجراثیم ایجاد میکنند، به غیرچون وچرا و با نهایت اشتیاق به آن عمل میکنند.
هستند کسانی که بظاهرخود را نسبت به اسلام میکنند، و ادعا دارند که اُمت محمد ص هستند، ولی طرز زندگی وروش اخلاقی پیشوای اسلام محمد ص را عار وننگ میدانند. وعمل کردن به روش وسنتهای محمد ص را عقب گرائی ومایۀ شرم ساری وبد نامی میپندارند وبه دیگران تبلیغ میکنند.
عجب! به روش وآداب ملل دیگر که قرنها قبل از محمد ص گذشتهاند، کور، کورانه عمل میکنند، آیا این تقلید بیمفهوم و بوزینه مأبانۀ شان، عقب گرایی نیست؟. درحالی که از قلادۀ نکتایی ۲۰۰۸ سال میگذرد، هیچ کس این را عقب گرایی نمیگوید!!!
واقعیت این است که هردو گروه (مُنتقِد ومُنتقـَد) حقیقت اسلام را درک نکرده، یا جاهل مرکب ویا مُغرِض مُفرطاند.
زیرا سیرت و صورت محمد ص نشان و شعار مسلمان و پیروی از روش محمد ص علایم سعادت مسلمان است.
چنانکه معمول است همۀ اهل فکردرجهان ازمؤسس وپیشوای خود پیروی میکنند. حتی پیروان مکتب مادیت وآنهایی که اصلاً به هیچ دینی قایل نیستند.
پس احساس شرم وحقارت کردن از روش وتعلیمات کسی که شفیع مسلمانها است، خداوند وی را به حیث اُلگُو ونمونه فرستاده ومحبت خود را موقوف به پیروی او قرار داده، کاملاً حماقت وبی خبری وبیخردی، ظاهرفریبی وخود نمایی است.
چنانچه میفرماید: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱].
بگو: ای پیامبر! (برای مسلماها) اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان تان را ببخشاید، وخداوند آمرزنده ومهربان است.
دراین آیه محبت وبخشش وسرفرازی دنیا وآخرت مسلمانها را درپیروی رسول الله ص قرار داده است.
بیشک سربلندی وسرفرازی دنیا وآخرت درطریقه و روش محمد ص است، ذلت ورسوایی ونا کامی درمخالفت رسول الله ص است.
وما توفیقی إلا بالله.
ادب درلغت: آداب جمع ادب به معنای، روشهای نیکو، عادات ورسوم پسندیده.
دراصطلاح: ألف- عبارت است از شناخت هرآن چیزی که انسان را از تمام انواع خطا باز دارد
[۱۱۰].
ب- ملکۀ است که انسان را از نا سزاها باز دارد
[۱۱۱].
ج- عبارت است ازجمع شدن خصال خیردرانسان
[۱۱۲].
[۱۱۰] تعرفات جرجانی.
[۱۱۱] لغت نامۀ دهخدا).
[۱۱۲] مدارج السالکین.
ادب برسه قسم است:
اول- ادب با خداأ.
دوم- ادب با رسول وشریعت خداأ.
سوم- ادب با مخلوق خداأ.
برسه قسم است:
۱- نگاه داشتن معاملات ازاینکه منجربه نقض امرخدا گردد.
۲- نگاه داشتن قلب از اینکه ملتفت به غیرالله گردد.
۳- نگاه داشتن إراده ازاینکه معلق گردد بآنچه که سبب غضب خدا أ میگردد.
ادب با پیامبرخداأ عبارت است: از تسلیم کامل وفرمانبر داری از اوامر او، وپذیرفتن اخبار او، به غیر چون و چرا.
ادب با خلق خدا أ عبارت است از برخورد نمودن مطابق به مراتب شان:
۱- با والدین ادب خاص است.
۲- با عالم ادب خاص است.
۳- با سلاطین (اهل اقتدار) ادب خاص است که لایق به حال شان است.
۴- با رُفقا وهمنشنان ادبی است که مناسب باحال شان است.
۵- با بیگانه گان ادبی است که غیر از ادب با اقرباء است.
۶- با مهمانان ادبی است که غیرازادب با اهل واقارب است.
خلاصه: از نگاه شریعت اسلامی در هر حالت آداب خاصی است:
در وقت خوردن آداب است، در نوشیدن آداب است، درسواری آداب است، دردخول وخروج از منزل آداب است، درسفر واقامت وخواب آداب است، در حالت بول آداب است، درحالت سخن گفتن، سماع وسکوت آداب است
[۱۱۳].
[۱۱۳] مدارج السالکین.
۱- ضرورت به آداب را میتوان دراین جمله تمثیل کرد که:
آداب کامل در انسان علایم وعنوان سعادت وکامیابی او است. وقلت ادب علایم ونشان هلاکت انسان است.
۲- علامه ابن قیم (/) درمدارج السالکین مینویسد:
«الدین کُله ادبٌ» اوامر دینی تماماً ادب است.
مثال: سترعورت ادب است. غسل از جنابت ادب است. پاکی (ظاهری وباطنی) ادب است.
۳- اقوال علما راجع به ضرورت ادب:
الف- عبد الله ابن مبارک میگوید: (ما به آمخوختن ادبِ کمتر، نسبت به علم بیشترمحتاجتریم.
ب- ابوعلی رقاق میگوید: ترک ادب سبب راندن است: کسیکه دربالای فرش (چوکی) بیادبی کند، رانده میشود به سوی دروازه، کسیکه در دروازه بیادبی کند، رانده میشود به سوی تربیۀ دوابّ.
ج- نوری میگوید: کسیکه ادب را دروقت آن اجرا نکند، وقت غضب را برآن اجرا میکند.
د- نمیرابن اوس میگوید: صلاح از جانب خدا أ وادب از جانب آباء است
[۱۱۴].
[۱۱۴] نضرۀ النعیم فی مکارم اخلاق رسول النبی الکریم.
فصل دوم مشتمل برمباحث ذیل است:
۱- آداب سلام.
۲- حکم سلام.
۳- درس ازآداب سلام (تحفۀ اسلام).
۴- هفت آداب سورۀ حُجرات.
• عظمت امرالله وپیامبر.
• توقیرامرالله وپیامبر.
• تحقیق در امور.
• اصلاح در بین مردم.
• احترام ومحبت واجتناب ازاهانت: * نهی ازمسخره. * نهی ازالقاب زشت.
• نهی از اسباب عداوت ودشمنی: * نهی از بد گمانی. * نهی ازجستجو(تجسس). * نهی از نمامی. * نهی ازغیبت. * حالاتی که غیبت جواز دارد. * کفّارۀ غیبت.
• معیار برتری ایمان وتقوی است.
تطبیق واجرای آداب اجتماعی درشریعت اسلامی یکی ازامور مهم وضروری پنداشته میشود که برمرد وزن، خرد وبزرگ، حاکم ومحکوم وهمۀ اقشار ملت اسلامی نهادینه گردیده است. از آن جمله یکی هم تقدیم تحفۀ:
(السَلاَمُ عَلیکُم) است که بالفاظ خاصی تقدیم وبه اسلوب معین استماع وبه لفظ (وعَلیکُمُ السَلام) جواب داده میشود.
تقدیم سلام از نگاه فقهی وحقوقی نه فرض است ونه واجب، بلکه فقهای اسلام میفرمایند: حکم سلام در اسلام سنت است وجواب آن واجب است، به این معنی که بالاتراز احکام حقوقی است. زیرا موضوعات حقوقی طلب کرده میشود.
اما موضوعات اخلاقی وادبی به غیر طلب انسان بامر وجدان ومحکمۀ ایمان اجرا میگردد، مثل سلام.
پس از این آداب اجتماعی این دروس را باید آموخت وبه دیگران تلقین باید کرد:
بیشک سلام ازآداب اسلامی است، ولی دربعضی حالات مکروه است:
۱- برای کسی که درمسجد انتظار نماز را دارد.
۲- برای کسی که درحالت تلاوت قرآن است.
۳- برای کسی که در حالت ذکر وازکار است.
۴- برای کسی که در حالت خواندن نمازاست.
۵- برای کسی که در حالت طهارت است.
۶- برای کسی که حالت غسل (حمام) است.
۷- برای کسی که در حالت قتال است.
۸- برای کسی که در حال تلبیۀ حج است.
۹- برای کسی که به خطابه مصروف است.
۱۰- برای کسی که بوعظ ونصیحت مصروف است.
۱۱- برای کسی که مشخول به درس است.
۱۲- برای کسی که در بحثی علمی مصروف است.
۱۳- برای کسی که درحالت آذان است.
۱۴- برای کسی که مصروف قضا وفیصله است.
۱۵- برای کسی که مشغول قضای حاجت است.
پس هرکسی که سلام داد دراین حالات (سلام دهنده) مستحق جواب نمیگردد. (تربیت الاولاد فی الاسلام، ۲/۴۲۹).
بدلیل قاعدۀ فقهی: «المَشغُولُ لا یُشغَل» آن که مصرف کاری است، به کاری دیگری مشغول کرده نمیشود.
أ- اسلام دراصل ذات و طبیعت خویش دین صلح وسلام است. زیرا دراولین برخورد میان پیروانش درس صلح واحترام متقابل را میآموزاند.
ب- دراولین برخورد انسانها را باجرای حقوق متقابل آشنا میگرداند.
ج- فراموش نباید کرد که این طرز برخورد میان انسانها، گوهرنا یاب ودُرّی کمیابی است که صرف در اخلاق وآداب اسلامی آموخته شده است وبس. در هیچ یکی از افکار دنیا به جز پیروان ملت ابراهیمی علیه لسلام معمول نبوده ونیست.
د- سلام درعربی به معنی صلح است، این تحفۀ بیانگراین است که اسلام ازاول ظهورش مبلغ ومرویج صلح بوده وهست.
سالها قبل از اینکه اسلام به شبه جزیرۀ عربستان ظهور کند، اعراب به قبایل مختلف تقسیم ونظام ملوکُ الطوایفی حاکم، همیش با یک دیگر درجنگ وستیزبودند، صلح وسلام در میان شان جایگاه نداشت، روی همین منظوربخاطر موضوعات پیش پای افتاده عمرها در جنگ بودند.
اسلام برای چنین قبایل جنگ جویی بیهدف پیام آور صلح دایمی بود، ازآن بعد مسلمانها وقتیکه با یک دیگر روبروی میشدند، امر شد که باید با صلح و سلام یک دیگر را استقبال کنند.
بناءً دعوت به صلح نه صرف با فرهنگ اعراب، بلکه با فرهنگ همۀ مسلمین جهان عجین و وسیلۀ برای احترام متقابل تلقی گردید.
قرآن کریم آداب اجتماعی را درسورتهای مختلف بیان نموده است که ذکرهمۀ آن و یا اکثر آن به درازا میانجامد، ما در اینجا صرف آداب هفت گانه ای که در سورۀ حُجرات ذکر گردیده به طور نمونه بیان میکنیم:
چون سورۀ حجرات مدنی است (بعد ازهجرت نازل شده) دراین سوره هفت آداب معاشره بیان گردیده بخاطری که قبلاً مژدۀ فتح و نوید قیام خلافت اسلامی را داده است. دراین سوره مسلمانها را به اجرای آدابی امر میکند که سبب نظم اجتماع واسباب بقای خلافت شان میگردد:
چنانچه میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ١﴾ [الحجرات: ۱].
اى کسانى که ایمان آورده اید! در برابر(امر) خدا و پیامبرش [در هیچ کارى] پیشى مجویید و از خدا بترسید که خدا شنوا ودانا ست.
مراد این است که برمسلمانان لازم است هیچ حکمی را برحکم خدا وپیغمیرش مقدم ندانند. زیرا ادب عالیترین سرمایه است، دین مقدس اسلام اهمیت زیادی به مسألۀ رعایت آداب، وبرخورد توأم با احترام وادب با همه کس، وهرگروه، تأکید نموده است.
کوتاه سخن اینکه مسألۀ رعایت ادب در برابر همه گان بخش مهمی از دستورات اسلامی را شامل میشود.
به تعبیردیگرآداب اسلامی: یعنی انضباط اسلامی که در همه چیز وهمه جا مهم وضروری است، خصوصاً مسألۀ مدیریت وفرماندهی بدون رعایت انضباط هرگزبه سر منزل مقصود نمیرسد، واگر بخواهند کسانی که تحت پوشش مدیریت ورهبری قرار دارند به طورخود سرانه عمل کنند شیرازۀ کارها ازهم میپاشد، اگرچه هر قدر رهبروفرمانده لایق وشایسته هم باشند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ ٢﴾ [الحجرات: ۲].
اى کسانى که ایمان آورده اید! صدایتان را بلند تراز صداى پیامبر مکنید و همچنانکه بعضى از شما با بعضى دیگر بلند سخن مىگویید با او به صداى بلند سخن مگویید مبادا بى آنکه بدانید کردههایتان تباه شود.
یعنی: در برابر سنتهای پیامبرص از اقوال و روشهای مخلوق خودداری کنید.
چنانچه میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ [الحجرات: ۶].
اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر فاسقى برایتان خبرى آورد دقیق برسى کنید مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید و [بعداً] از آنچه کرده اید پشیمان شوید.
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩﴾ [الحجرات: ۹].
و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو طایفه اصلاح نمائید و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدى کرد با آن [طایفهاى] که تعدى مى کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد پس اگر باز گشت میان آنها داد گرانه سازش دهید وعدالت کنید که خدا داد گران را دوست میدارد.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ١١﴾ [الحجرات: ۱۱].
اى کسانى که ایمان آوردهاید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کنند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان [دیگر] را [ریشخند کنند ] شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهاى زشت مدهید چه نا پسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند. در این آیه خداوند أ از چند چیز منع نموده است:
مسخره بدون سبب ظاهری، خواه به زبان باشد ویا به اشاره ویا به شکل واشکال دیگری که سبب حقارت انسان گردد نا جایز است. زیرا هر شخصی که مورد اهانت قرار میگیرد، ارزش وکرامتاش پائین وشعورش جریحه دار، روحاً اذیت میشود، که این باعث دشمنی وعداوت دربین مسلمانها میگردد.
ممکن مسخره کرده شده نزد خدا از مسخره کننده بهتر باشد.
عیبجویی وطعنه زدن بردیگران ازجملۀ اخلاق وآداب زشتی است که دلها را جریحه دار وباعث عداوت ودشمنی عمیق دربین مسلمانها میگردد. بناءً قرآن کریم به شدت منع میکند.
یاد کردن مسلمان به القاب نا پسنیده وزشت از جملۀ اعمال بدی است که قرأن کریم فسق قرارداده است. زیرا هرآنچه که سبب عداوت گردد به مصلحت جامعه واجتماع نیست.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ ١٢﴾ [الحجرات: ۱۲].
اى کسانى که ایمان آوردهاید از بسیارى گمانها بپرهیزید که پارهاى از گمانها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى را نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است.
یک سلسله اعمال زشتی که در این آیه منع گردیده:
بد گمانی در بسیاری اوقات منجربه افتراء وخیانت میگردد، بهمین خاطردر روایتی که بخاری از ابوهریره روایت میکند، گمان بد را دروغترین سخن فرموده است:
«اِیَاکُم وَالظَّنَّ فَإنَّ الظَّنَّ اَکذبُ الحدِیثِ» از گمان بد پرهیز کنید براستی گمان بد دروغترین سخن است.
ازهمین خاطرگفته میشود از جاهای تهمت برانگیز پرهیز کنید.
جاسوسی وجستجوی عیوب مردم سبب برانگیختن کینه وحسد میگردد. چنانچه ابوداود ازمعاویه (س) روایت کرده است که پیامبر ص فرمود:
«إنَّك إنّ اتَّبَعتَ عَورَات النِاس اَفسَدتَهُم، اوکِدتَ اَن تُفسِدهُم» یعنی: اگر درجستجوی عیبهای مردم باشی آنها را تباه میکنی، یا نزدیک است تباهشان کنی.
ترمذی ازابی برزه اسلمی روایت کرده که: رسول الله ص بالای منبربا صدای بلند فرمود: «یَا مَعشَرمن اَسلمَ بلسانِهِ، ولم یُفضَ الایمان اِلی قَلبهِ، لا تؤذو المُسلمین ولا تعَیِّرُوهُم، ولا تتبعُوا عوراتهِم، فانَّ من تتبِّع عورة اَخِیهِ المسلم، تتبَّع اللهُ عوراته، ومن تتبَّع الله عَورته، یَفضَحهُ ولو فی جوفِ رحلهِ» ای گروه کسانی که به زبان مسلمان هستید، وایمان به دلتان وارد نشده است، مسلمانان را اذیت نکنید وبه آنها طعنه نزنید، ودر جستجوی عیب آنها نباشید، هرکسی در جستجوی عیب برادر مسلمانش باشد، خدا وند جستجوی عیب او را میکند، وکسی را خداوند عیبش را جستجوی کند رسوا میکند، اگرچه دربین خانهاش باشد. یکی هم از اخلاق بد وزشت نَمامی وسخن چینی است:
نمامی یعنی: خبررسانی در میان دو نفرتا روابط شان خراب گردد. و یا برملا کردن آنچه که کشف آن نا پسند باشد.
مثال: نمامی برای شخصی بگوید: دربارۀ تو فلان شخص چنین وچنان میگوید.
شخصی که از نمام چیزی را میشنود مراتب ذیل را در نظر بگیرد:
۱- تصدیق و باور نکند.
۲- نمام را بخاطر خدا بد ببیند.
۳- نمام را منع کند تا ازسخن چینی منع گردد.
۴- دربارۀ مَنقُولٌ عَنهُ بد گمان نشود. زیرا مسلمان ازگمان بد منع شده.
درمحضرعمربن عبدالعزیز(/) شخصی دیگری را به بدی یاد کرد، عمربرایش گفت: اگر میخواهی ما در بارۀ این خبرچینی توتحقیق میکنیم، اگر دروغگو برآمدی پس شامل این آیت خواهی بود: ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾ [الحجرات: ۶]
[۱۱۵].
[۱۱۵] (اذکار امام نووی).
غیبت عبارت است از: یاد کردن مسلمان به آن نام وصفتی که از آن بد میبرد.
از ابوهریره روایت است که رسول الله ص فرمود: «آیا میدانید غیبت چیست؟ صحابه گفتند: الله ورسولش بهتر میداند فرمود: یاد کردنت برادرت را به چیزی (صفت) که از آن کراهیت دارد. صحابه گفتند: اگر درآن شخص این اوصاف بد موجود باشد؟ پیامبر ص درپاسخ فرمود: دراین صورت غیبت اورا کرده اید (همین غیبت است) واگر آنچه گفتید در وی موجود نباشد، پس درحقیقت براو بهتان بستهاید»
[۱۱۶].
امنیت کامل وهمه جانبۀ اجتماعی در دستورهای ششگانۀ فوق مطرح شده: نهی ازسخریه، وعیبجوئی، والقاب زشت، و گمان بد، تجسس، غیبت، هرگاه به طورکامل دریک جامعه پیاده شود آبرو وحیثیت افراد جامعه را ازهرنگاه حفظ میکند، هیچ کسی نمیتواند دیگران را وسیلۀ تفریح وسخریۀ خود قرار دهد، ونه میتواند زبان به عبیبجوئی این وآن بکشاید، ونه با القاب زشت حرمت وشخصیت افراد را درهم بشکند.
جان ومال، ناموس، وآبرو، سرمایۀ اساسی انسان است باید در دژهای قانون الهی قرار گرفته محفوظ بماند.
ازانس روایت گردیده که رسول الله ص فرمود: «وقتی مرا درشب معراج به آسمان بردند گروهی را دیدم که ناخنهای مِسِی داشتند وروی وسینههای خود را باین ناخنها میخرا شیدند، پرسیدم: اینها کیستند ای جبریل؟ پاسخ داد اینها کسانیاند که گوشت مردم را میخوردند ودرعزت وشرف مردم تبصرههای بد میکردند»
[۱۱۷].
بشکل عموم غیبت وپس گوئی نا جایز وحرام است، منتهی دربعضی موارد خاص مستثنی است.
[۱۱۶] (مسلم وابوداود).
[۱۱۷] (سنن ابوداود).
موضوع غیبت مانند هرقانون دیگر استثنا هائی دارد، ازآن جمله:
۱- شکایت ازظالم: جایز است که بگوید: فلان کس درحقم ستم کرده است.
۲- کمک خواستن برای تغییرمنکرجوازدارد که برای شخص که قدرت ازالۀ منکررا دارد بگوید: فلان چنین و چنان کرده است.
۳- طلب فتوا: جواز دارد برای مفتی بگوید: فلان کس درحقم چنین
کرده است؟
۴- جرح راویان مجروح، ذکر اسم ولد و بیان عیب وعلت جرح شان.
۵- کسی که فسق و بدعت خود را علنی انجام میدهد، جواز دارد که تشهیرگردد مانند: شرابخور، فالبین، مبتدع، خرافی.
زیرا درصحیح بخاری روایت شده: هند زن ابوسفیان برای رسول الله ص گفت: ابو سفیان مرد بخیل است.... وحدیث فاطمه بنت قیس، راجع به مشورۀ که داشت، وپاسخ رسول الله ص برای وی این بود: معاویه نا توان ونا دار است وابوجهم عصا را از گردن خود پائین نمیکند.
کفارۀ غیبت توبه کردن است. زیرا«غیبت» مانند بسیاری از صفات قبیحۀ دیگر تدریجاً به صورت یک بیماری روانی درمی آید، حتی که غیبت کننده از غیبت خود لذت میبرد، واز این که پیوسته آبروی این وآن را بریزد احساس رضا وخوشنودی میکند، واین یکی از مراحل بسیار خطر ناک اخلاقی است.
از آنجا که غیبت جنبۀ «حَقُ العِباد» داشته باشد کفارۀ آن ازاین قراراست:
۱- درقدم اول عذر خواهی است ازغیبت کرده شده.
۲- اگر دسترسی به صاحب غیبت دارد ومشکل تازه ای هم ایجاد نمیکند، از او عذرخواهی کند، مثلاً بگوید: از شما غیبت کرده ام مرا ببخش، وشرح بیشتر ندهد.
۳- واگر دسترسی ندارد، ویا او را نمیشناسد، ویا از دنیا رفته است، برای او استغفارکند ومغفرت بخواهد.
اگر گناه در (حقوق الله) باشد صورت توبۀ آن از این قرار است:
۱- از ارتکاب آن گناه بلا فاصله دست بکشد.
۲- از آن چه که مرتکب گردیده اظهارندامت وپشیمانی کند.
۳- تصمیم قاطع وعملی براجتناب آن بگیرد.
و این را نباید فراموش کرد که نه تنها غیبت کردن حرام است، بلکه گوش گرفتن ودرمجلس غیبت حضور یافتن نیز حرام است. برای مسلمان واجب است غیبت را رد کرده و از برادر مسلمانش دفاع کند. چه زیبا است جامعۀ که اصول اخلاقی اسلام درآن دقیقاً اجرا شود.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ ١٣﴾ [الحجرات: ۱۳].
اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید در حقیقت ارجمند ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست بى تردید خداوند دانا و آگاه است. (این موضوع در نقش دین با تفصیل بیان گردیده است مراجعه گردد).
این فصل مشتمل برمباحث ذیل است:
آداب فردی بردو قسم است:
۱- آداب حضر:
الف- آداب بیداری:
- آداب مجلس.
- آداب خوردن و نوشیدن.
- آداب مهمان ومیزبان.
- مدت مهمان نوازی.
- ایجابت دعوت واجب است.
- آداب عطسه وخمیازه.
- آداب خلاء.
- آداب طهارت.
ب- آداب خواب:
- آداب رؤیا.
۲- آداب سفـر:
- آداب خدا حافظی.
- آداب عیادت مریض
ألف- آداب بیداری.
ب- آداب خواب.
از جملۀ آداب بیداری:
۱- قبل از وارد شدن درمجلس اگراطاق بند باشد باید اجازه گرفته شود. (طمابق آیۀ ۲۷ سورۀ نور).
۲- چون وارد مجلس گردید قبل از کلام تحفۀ (السلامُ عَلیکُم) را تقدیم نماید.
۳- در صورتی که در کار دیگران خللی واقع میگردد، بغیر مصافحه، اکتفاء به سلام نموده، آرام نشته شود.
۴- برای هیچ کسی روا نیست که کسی را ازجایش بلند نموده در جای آن بنشند، بلکه درجای خالی باید بنشند.
و اگر در مجلس جایی نبود اهل مجلس باید برای تازه وارد جای تهیه کنند
[۱۱۸].
۵- هرگاه درمجلس سه نفر باشند، دو نفرآن نباید با هم آهسته صحبت کنند؛ زیرا سومی از این عمل نا راحت میشود. و این عمل را (نَجوَی) گفته میشود، قرآن منع نموده است.
۶- دو نفری که در مجلس باهم نشسته است، برای هیچ کسی روا نیست که بدون اجازه در بین آنها بنشند.
۷- درمجلس نباید پراگنده نشست، بلکه جمع وگِرد وبا الفت نشسته شود (زیرا اجتماع سبب اُلفت ومحبت است، تفرق سبب نفرت است).
۸- هرگاه برادر مسلمانی آمد برای احترام او تکان خورده شود.
۹- هرچیز سرداری دارد، سردار مجلس کسی است که رو به قبله نشسته است.
۱۰- سخنان که در مجلس شنیده میشود امانت است، نقل آن در جایی دیگرخلاف امانتداری وگناه است.
[۱۱۸] روایت از صحیح البخاری.
«سُبحآنَکَ اللَّهُمَّ وَ بِحََمدِکَ، أَشهَدُ أن لاَ إلهَ إِلاَّ أنتَ، أستَغفِرُکَ وَ أتُوبُ إلَیکَ».
پاکی تراست ای خدا یا، حمد و ستایش تو را (میگویم) گواهی میدهم که معبودی جز تو نیست و ازتو بخشش میخواهم، ورجوع به سوی تو میکنم.
آداب قبل از طعام
سنن وآداب پیامبراسلام ص راجع به طعام ازاین قراراست:
۱- شستن دستها قبل ازخوردن وبعد ازخوردن موجب برکت است. چنانچه در روایت سلمان فارسی (س) است:
«بَرَکة الطَعَامِ اَلوُضُوءُ قَبلَهُ، وَالوُضُوءُ بَعدَهُ»
[۱۱۹].
مقصود ازوضوء، معنی لغوی است، یعنی شستن دستها. مرقات درشرح مشکاۀ میگوید: مراد شستن دستها ودهان است.
۲- قبل ازخوردن طعام، بسم الله گفتن
[۱۲۰].
۳- با دست راست خوردن.
۴- ازپیش خود خوردن. نه ازهر طرف کاسه. واگر طعام مختلف باشد از هرطرف خوردن باکی ندارد
[۱۲۱].
۵- ازاطراف کاسه خوردن، نه ازوسط آن، زیرا در وسط کاسه برکت نازل میشود
[۱۲۲].
۶- اجتناب ازخوردن ونوشیدن به دست چپ، زیرا شیطان به دست چپ میخورد و مینوشد
[۱۲۳].
۷- درشروع بسم الله گفته شود، هرگاه فراموش شد، هر وقت یاد شد «بِسمِ اللهِ اَوَلِهِ وآخِرِهِ» گفته شود
[۱۲۴].
۸- خوردن به سه انگشت، وصاف نمودن انگشتها قبل ازمسح کردن.
۹- هرگاه لقمۀ که ازدست افتاد (دردسترخوان) بعد از پاک کردن خورده شود وبرای شیطان گذاشته نشود
[۱۲۵].
۱۰- درحالت تکیه از خوردن منع شده است. زیرا ازعادت متکبرین است.
۱۱- یکجا طعام خوردن، سبب برکت است. اگرچه که تنها، تنها خوردن نیزجایزاست. طوریکه درسورۀ نور میفرماید: «گناهی برشما نیست که به طوردسته جمعی غذا بخورید ویا تنها تنها بخورید».
زیرا کسانی نزد رسول الله ص از سیر نشدن خود شکایت کردند پیامبر ص فرمود: یکجا بخورید و نام خدا را یاد کنید، در طعام تان برکت انداخته میشود
[۱۲۶].
۱۲- لیسیدن کاسه: هرگاه کاسه لیسیده شود (صاف کرده شود) دعا میکند که خدا تو را از دوزخ آزاد کند چنانکه تو مرا ا ز شیطان آزاد کردی
[۱۲۷].
۱۳- کم خوردن، پیامبرص میفرماید: شکم را سه تقسیم کنید: یک حصه برای خوردن، ویک حصه برای نوشیدن، یک حصه برای نفس کشیدن بگذارید.
۱۴- عیبنگرفتن: زیرا رسول اللهص هیچ طعامی را عیب نمیگرفت، اگر میخواست میخورد، وگرنه ترک میکرد.
[۱۱۹] ابو داود،رقم: ۳۷۶۱. مشکاۀ کتاب الاطعمۀ.
[۱۲۰] به روایت بخاری ومسلم، ازعمر بن ابی سلمه.
[۱۲۱] مرجع فوق.
[۱۲۲] به روایت مسلم، ازجابر.
[۱۲۳] (ابوداود، رقم:۳۷۷۶).
[۱۲۴] به روایت ابوداود، ترمذی ازعایشه ل).
[۱۲۵] (مسلم به روایت جابر).
[۱۲۶] (ابو داود، مشکاۀ، به روایت انس).
[۱۲۷] (مشکاۀ).
بعد ازخوردن طعام گفتن دعاهای ذیل سنت است:
۱- ابوداود از ابوسعید خدری روایت میکند که:
وقتی رسول الله ص ازنان فارغ میگردید میگفت:
«اَلحَمدُ للهِ الَّذِی اَطعَمَنَا وَسَقَانَا وَجَعَلَنَا مِنَ المُسلِمِینَ»
[۱۲۸].
حمد وثنا خاص الله را است ذاتی که نان وآب داد وگرداند ما را از جملۀ مسلمانان.
[۱۲۸] ابوداود (۳۸۵۰) وترمذی.
«اَللَّهُمَ بَارِك لـَهُم فِیمَا رَزَقتَهُم وَغفِرلَهُم وَارحَمهُم»
[۱۲۹].
ای بارخدا یا برکت عطا کن درآنچه که برایشان دادی، ومغفرت ورحم کن.
ویا این دعا را بخواند: «اَفطَرَ عِندَکُم الصَائِمُونَ وَاَکَلَ طَعَامَکُم الاَبرَارُ وَصَلَّت عَلَیکُمُ المَلا ئِکَة».
یعنی: افطارنمود نزد شما روزه داران، وخورد طعام شما را نیکو کاران، واستغفارنمود برشما ملائکهها.
[۱۲۹] مسلم (۲۰۴۲) وابوداود(۳۷۲۹)
۱- ازانس (س) روایت است که رسول الله ص از نوشیدن درحالت ایستاده منع فرمود
[۱۳۰].
۲- در روایت علی (س) آب زمزم از این حکم استثنی گردیده است
[۱۳۱].
۳- تکیه زده نباید خورد ونوش کرد
[۱۳۲].
۴- درظروف طلایی نباید نوشید.
۵- در روایت ابوسعید خدری است که رسول الله ص از پوف کردن و تنفّس کردن در آب منع نمود.
۶- در روایت عبد الله بن عباس است که رسول الله ص از نوشیدن آب ازدهان مشک ودیگرظروف (اگر ظرف کلان باشد) منع نموده است
[۱۳۳].
۷- در روایت انس س است که رسول الله ص فرمود: آب به سه نفس نوشیده شود
[۱۳۴].
در روایت عبد الله بن عباس است که رسول الله ص فرمود: وقتیکه کسی از شما شیر نوشید این دعا را بخواند:
«اَللّهُم بَارِك لَنَا فِیهِ، وَزِدنَا مُنهُ ؛»
[۱۳۵].
الهی! برای ما دراین (شیر) برکت عطا کن، وازاین بیشتر کن.
۸- آب از طرف راست نوشانده شود.
۹- ساقی درآخر بنوشد
[۱۳۶].
۱۰- آداب وقواعد اسلامی در خورد ونوش نشسته است، مگرحالتهای خاص وضرورت مستثنی است
[۱۳۷].
[۱۳۰] (مسلم (۲۰۲۴)
[۱۳۱] (در این رابطه خطابی تشریح علما را ذکر نموده است: ۱ـ آب زمزم از قاعده مستثنی است. ۲ـ این حالت بخاطرتعلیم بود تا مردم ببینند. ۳ـ بخاطر إزدحام وکثرت نفوس بوده. (ابوداود:۳۷۱۷).
[۱۳۲] (بخاری، مشکاۀ،۲/۳۶۳).
[۱۳۳] (ابوداود(۳۷۱۹).
[۱۳۴] (مسلم:۲۰۴۲، ابوداود:۳۷۲۷).
[۱۳۵] (ابوداود:۳۷۳۰، ترمذی: ۳۴۵۱).
[۱۳۶] (مسلم، ابوداود: ۳۷۲۵).
[۱۳۷] (مشکاۀ،۲/۳۷۱.
ضیافت ومهمان نوازی از محاسن شریعت اسلامی واز مکارم اخلاق نبوی است که راجع به این آداب کریمانۀ نصوص صریح درقرآن وحدیث وارد شده از آن جمله:
۱- ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ ٢٤ إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ ٢٥ فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ ٢٦﴾ [الذاریات: ۲۴].
آیا خبرمهمانان بزرگوارابراهیم (÷) به تو رسیده است؟ چون زمانی که بر او داخل شدند وگفتند: سلام (برتو!) گفت: سلام برشما! مردمان نا شناسید، پس آهسته به سوى خانوادۀ خود رفت و گوساله اى فربه [وبریان کرده شده] آورد، آن را به نزدیکشان برد [و] گفت مگر نمىخورید؟!.
چون ابراهیم (÷) و ملائکهها هردو به غیب نمیدانند. زیرا ابراهیم ÷ نفهمید که اینها ملائک هستند وملائک نفهمیدند که ابراهیم ÷ به خاطرذبح کردن گوساله رفته است تا منع کنند.
۲- در روایت جابر(س) است که:
«لَمَّا قَدِمَ النَّبِی ص اَلمدِینَة َ نَحَرَ جَزُورًا اَو بَقَرَةً»
[۱۳۸].
وقتیکه نبّی ص به مدینه تشریف آورد، شترویا گاوی را ذبح کردند.
[۱۳۸] (ابوداود:۳۷۴۷).
۱- بخاطر مهمان تکلف صرف یک روز است.
۲- ضیافت (مهمان نوازی) سه شب وروزاست.
۳- وآنچه را که بعد ازسه روز میدهد صدقه واحسان است.
۴- اگربعد از سه روز بخواهد بدهد واگر بخواهد ترک کند. باستناد روایت ذیل:
«عَن أبِی شُرَیح الکعبـِی، أنَّ رَسُولُ اللهِ ص قَالَ: مَن کَانَ یُؤمِنُ بِاللهِ وَالیَومِ الآخِرِ فَلیُکرِم ضِیفَهَ، جَائِزَ تهُ یَوم وَلَیلَةٍ، اَلضِیَافة ُ ثَلاثَة ُ أیَامٍ، وَمَا بَعدُ ذلِك فَهُوَ صَدَقَة ٌ، وَلا یَحِلّ ُلَهُ أن یَثوِیَ عِندَهُ حَتی یُحّرِجَهُ»
[۱۳۹].
ازابی شریح روایت است که رسول الله ص فرمود: آنکه بخدا و روز آخرت ایمان دارد، باید یک شب و یک روز مهمان خود را اکرام کند، ومهمانداری سه روز است، وآنچه زائد از این باشد صدقه است. جایز نیست برای مهمان تاحدّی بماند که میزبان را تنگ کند.
خطابی راجع درشرح حدیث فوق میگوید:
میزبان تکلف کند بالاترازمعمول یک روز، در روز دوم وسوم حاضرکند آنچه را که معمول است، وآنچه را که بعد از سه روز میدهد صدقه است، واگر بخواهد بدهد واگر بخواهد ترک کند. و جایز نیست برای مهمان که بعد ازسه روز باقی بماند (مگر به اجازه واصرارصاحب خانه) تا که حوصلۀ صاحب خانه را تنگ کند واجرش باطل گردد.
[۱۳۹] (اخرجه البخاری فی الادب(۸/۱۳) ابوداود: ۳۷۴۸).
۱- کسی را که دعوت کنند واو(به غیرعذرشرعی) اجابت نکند، نافرمانی خدا وپیامبر را نموده است.
۲- هرکسی بدون اینکه او را دعوت کنند برای خوردن به جایی برود، مانند یک دزد است.
۳- اگر کسی به ولیمه (عروسی) دعوت داده شود باید اجابت کند. (بشرط که منکر نباشد) ولی بدترین طعامها طعام ولیمه است، بخاطریکه اغنیا خواسته میشوند وفقرا ترک کرده میشوند.
۱- پیامبرص فرمودند: اگرکسی ازشما عطسه زد باید: (اَلحَمدُ لله) بگوید، و کسی که میشنود درجواب الحمد لله عطسهکننده (یَرحَمَك الله) بگوید. شخص عطسه کننده در جواب آن (یَهدِ یکُمُ اللهُ وَیُصلِح بَالَکُم) بگوید.
۲- عطسه کننده با پارچۀ چهرۀ خود را بپوشاند و نگذارد تا صدای عطسه ومخاط بلند شود.
۱- پیامبرص میفرماید: هرگاه خواستید خمیازه بکشید دست را بردهان گذاشته ومانع شوید؛ زیرا به سبب خمیازه دهان باز شده، شیطان داخل میشود.
۲- هرگاه خمیازه کشیدید صدای (هَا) نکشید؛ زیرا شیطان میخندد.
آداب قبل از خلاء:
۱- دروقت قضای حاجت نباید روی ویا پشت بسوی قبله باشد.
۲- اجتناب از قضای حاجت درزیر درخت میوه دار وسایه داروآب استاده.
۳- اجتناب از بول وبراز در راه عامه.
۴- درجایی وضو، وحمام نباید قضای حاجت کرد.
۵- هرآنچه که درآن نام خدا باشد دربیت الخلاء بردن ممنوع است.
۶- درحین قضای حاجت سخن گفتن وذکرنمودن ممنوع است.
۷- قبل ازداخل شدن دربیت الخلاء این دعا خوانده شود:
«اَللّهُم إنّی اَعُوذ ُبك مِنَ الخُبُثِ وَالخَبَائِثِ».
ای بارخدا یا بتو پناه میبرم ازپلیدی(شیطان)های نر وماده.
۱- با سه سنگ یا کلوخ (ویا هرآنچه که وظیفۀ این دو را ادا کند) استنجاء کرده شود، پاک کردن با سرگین حیوانات واستخوان ممنوع است، جمع دربین استنجائی آبی و خاکی بهتر است.
۲- محل بول وبراز را با دست راست مَس کردن واستنجا کردن ممنوع است.
۳- بعد ازخروج از بیت الخلاء این دعا خوانده شود:
«غُفرَانَکَ» الهی از تو بخشش میطلبم.
آداب درحین طهارت و بعد ازطهارت دعاهای ذیل سنت است:
۱- «أشْهَدُ أنْ لا إلَهَ إلا اللهُ وَحْدَهُ لاً شَرِیك لَهُ وَأشهَدُ أنَّ مُحَّمَداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».
۲- «اَللَّهُمَّ اجعَلنِی مِنَ التَّوَّابـِینَ وَاجعَلنِی مِنَ المُتَطهِّرِینَ».
طبعاً این ادعیه بعد ازغسل هم خوانده میشود.
۱- پیامبرص میفرماید: هنگام خواب چراغ را خاموش کنید.
۲- هنگام استراحت رخت خواب(بستر) را بتکانید، با وضو برپهلوی راست خوابیده، دست راست را زیررخساربگذارید.
۳- برچهره خوابیدن مورد پسند خداوند أ نیست.
۴- برسقفی که ستون ندارد و مورد اعتماد نیست نخوابید.
۵- کسی که ازخواب بیدار میشود، هرگز دست خود را در ظرف آب داخل نکند، تا که سه بار نشوید، زیرا نمیداند که در طول شب دستش کجا بوده است.
۶- پیامبرص ارشاد فرموده: اگر کسی از خواب بیدار شد وطهارت کرد، سه بار بینی خود را فشرده تمیز کند؛ زیرا که شیطان شب را در خیشوم (سوراخ) بینی او گذرانیده است.
۱- وقتی که انسان دربسترداخل میشود سورههای:
(قل هُو الله أحد. قل أَعوذ برب الفلق. قل أعوذ برب الناس) را سه بار خوانده به کف هردو دست شف کرده شود، وبعداً از سر شروع کند هرجائی از بدنش که دستانش میرسید بمالد.
۲- خواندن آیه: ۲۵۵ از سورۀ بقره (آیة الکرسی) نیز در روایت بخاری وارد شده. کسیکه این را دربسترش بخواند تا صبح محافظی ازجانب خداوند بروی است وشیطان قریب شده نمیتواند.
۳- کوتاهترین دعای خواب: «بِإسمِك اللهم أمُوتُ وَأَحیَا» الهی به نام تو میمرم (میخوابم) وزنده میشوم (بیدارمیشوم).
۴- ونیزادعیۀ مأثوردیگر درآداب خواب وارید گردیده است، مثل خواندن آیۀ: ۲۸۵-۲۸۶ آخر سورۀ بقره وغیره.
(به تفصیل بیشترموضوع به کتب ادعیه و دعوات مراجعه گردد).
کسیکه خواب میبیند، از دوحال خالی نیست: یا خوش آیند است ویا نا پسند. اگرخوابی را بیبند که خسته کن ورنج آوراست، باید آداب ذیل را مراعات نماید:
۱- وقتیکه بیدار میشود، طرف چپ سه بار تف کند.
۲- سه بار «أعوذ بالله» گفته وبگوید به خدا پناه میبرم ازشرّاین خواب.
۳- وبه هیچ کسی قصه نکند.
۴- ازآن طرف که این خواب را دیده، پهلو بگرداند.
۵- برخواسته نماز بخواند، اگربخوهد
[۱۴۰].
[۱۴۰] (مسلم، ۴/۱۷۷۲ـ ۱۷۷۳)
«اَللهُ اَکبَر، اَللهُ اَکبَر، اَللهُ اَکبَر، ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ ١٤﴾ [الزخرف: ۱۳- ۱۴] «اَللَّهُمَّ إنَّا نَسألُك فِی سَفَـَر ِنَا هذ َا اَلبِرَّ وَالتَّقوََی وَمِن العَمَل ِ مَا تَرضَی، اَللَّهُمَّ هَوِّن عَلَینَا سَفَرَنَا هذَا وَاطو ِعَنَّا بُعدَهُ، اَللَّهُمَّ أنتَ الصَّاحِبُ فِی السَّفَرِ، وَالخَلِیفَة ُ فِی الأهل ِ، اَللـَّهُمَّ إنِّی أعُوذُ بِك مِن وَعَثَاءِ السَّفَر ِ، وَکَابةِ المَنظَر ِ، وَسُوءِ المُنقَلَبِ فِی المَال ِ وَالأَهل ِ» وقتی که ازسفرواپس شد همین دعای فوق را به اضافۀ این کلمات بخواند: «آئِبُونَ، تَائِبُونَ، عَابِدُونَ، لِرَبِّنـَا حَامِدُونَ»
[۱۴۱].
ترجمه: خدا کلان است... پاکی خدایی را است که اواین سواری را در اختیارما گذاشت، در حال که ما با قدرت خویش هرگز قادر به تسخیر آن نبودیم. بدون تردید ما به سوی پرورد گارمان باز خواهیم گشت. خدا یا ما از تو در این سفرنیکی و پرهیزگاری میخواهیم، وتوفیق آن عملی را میخواهیم که تو راضی شوی، خدا یا این سفررا برما آسان بگردان وفاصلۀ آن را برما کوتاه کن، خدا یا توئی همراه ما دراین سفر، وتوئی نگاهدارنده پشت سرما دراهل و عیال ما، خدا یا ازتو پناه میطلبم ازسختیهای سفر واز(دیدن) مشاهدۀ اوضاع وحالات بد، واز برگشت بد بسوی مال و اولاد.
[۱۴۱] (مسلم،۲/۹۹۸).
«أستَودِ عُکُمُ اللهَ الَّذی لا تَضِیعُ وَ دَائِعُهُ»
یعنی: شما را به آن خدایی میسپارم که هرگزامانتها نزد وی ضایع نمیگردد.
«أستَودِعُ اللهَ دِینَکَ، وَ أمَانَتَکَ، وَ خَوَاتِیمَ عَمَلِکَ»
یعنی: دین وامانتداری وخاتمۀ اعمال تو را به خدا میسپارم.
عیادت مریض: یعنی به خاطرحال پرسی مریضی رفتن.
(بیماربینی) یکی ازجملۀ سنتهای شرعی وآداب اسلامی هم عیادت مریض است که پیامبرص در این باره تأکید نموده وخود به عیادت مریضان رفته وبرای شان دعای خیر نموده وتسلی داده است، ومسلمانان را نیزبه این سنت امرنمودهاند.
پیامبرص علاوه برذکراهمیت وفضیلت بیش ازحد عیادت، بعضی آدابی را نیز برای آن بیان فرمودهاند که ازجمله:
آداب عیادت از این قرار است:
۱- بعد ازتقدیم سلام، بالای سرمریض نشسته، و برای مریض گفته شود:
«کـَیفَ تـَجدُکَ؟» طبیعتت چطور است؟.
۲- بعداً تسلی داده گفته شود: «لا بَأسَ طَهُورٌ إنشاءَ اللهُ»
[۱۴۲].
جای پریشانی نیست، اگر خدا بخواهد به واسطۀ همین بیماری گناهانت را زایل میگرداند.
۳- شخصی که به عیادت مریض میرود، در کنار مریض نشسته، برایش سخنان تسلی بخش وشفایابی را گفته، اورا به صبرو شکر تلقین نماید. وذهن مریض را به این امرمتوجه ومعطوف نگهدارد که مریضی نیزبرای مسلمان رحمت الهی میباشد، زیرا رسیدن اندکترین تکلیف برای مسلمان، کفّارۀ گناهان وتقصیراتاش میگردد.
۴- اگرمریضی شدید باشد نباید زمان دراز نزد مریض نشست.
[۱۴۲] رواه البجاری ۱۰/۱۰۳.
۱- «بِسمِ اللهِ أرقِیکَ، مِن کُلِّ شَیءٍ یُؤذِیکَ، مِن شَرِّ کُلّ نَفس ٍ أو عِین ٍ حَاسِدٍ، اَللهُ یَشفِیکَ، بـِسمِ اللهِ أرقِیکَ»
[۱۴۳].
بنام الله ازهرچه اذیتت میکند مداوایت مینمایم، ازشرهرنفس یاچشم حسود،الله تعالی شفایت میدهد، بنام الله مداوایت میکنم.
۲- «اَللهُمَّم رَبِّ النَاسِ اَذهَبِ البَأسَ وَاشفِ اَنتَ الشَّافِی لاَ شِفَاءَ اِلاَ شِفَاءُك شِفاءً لاَ یُغَادِرُ سَقَماً».
ازاُم المومنین عایشه (ل) روایت است که رسول الله ص هنگام عیادت ازبیماران، دست راست خود را بالای جسم مریض کشیده ودعا میفرمود: «ای پروردگار انسانها! رنج وتکلیف این مریض را دورساز، وشفا بخش که توشفا دهنده هستی، شفا بخشیدن خاص تراست، این مریض را شفای کامل بخش که اثر بیماری در وجودش باقی نماند.»
۳- ابوداود ازعبدالله بن عباس(ب) روایت میکند که نبی ص فرمود: «کسی که مریضی را عیادت کند، واین دعا را هفت بار بالای آن مریض بخواند:
«أَسألُ اللهَ العَظِیم رَبَّ العَرش ِ العَظِیم أن یَشفِیَکَ» خداوند آن مریض را ازآن مرض صحت یاب میگرداند، بشرطیکه اجلش پوره نشده باشد.
۴- بَرَاء بن عَازِب (س) روایت میکند که:
«أمَرَنَا رَسُولُ اللهِ ص بِعِیَادَةِ المَرِیضِ، وَإتبَاعِ الجَنَازَةِ، وَتَشمِیتِ العَاطِس ِ، وَإبرَار ِ المُقسِمِ، وَنَصر ِالمَظلُومِ، وَإجَابَتِ الدَّاعِی، وَإفشَاءِ السّلام ِ»
یعنی: رسول الله ص ما را به احوال پرسی مریض وتشییع جنازهها ودعا برای عطسه زننده و بجای آوردن سوگند وکمک مظلوم وپذیرفتن دعوت وآشکارکردن سلام امرنمودند.
[۱۴۳] رواه مسلم (۲۱۸۶).
درپرتو مباحث فوق به وضاحت روشن گردید که تمام هدایات و قوانین اسلامی راجع به آداب واخلاق، فطری وطبعی بوده، همگام با واقعیتهای خِلقِی انسان است.
پس دوری از اخلاق اسلامی و آداب اجتماعی نه صرف یک جرم شرعی پنداشته میشود، بلکه مقابله با اصل خلقت و طبیعت انسان است.
لازم است که مطابق به عقل و منطق سلیم بپذیریم که:
حفظ اخلاق اسلامی در واقع حفظ صحت وعقل وجسم انسان است. چنانچه مشاهده میگردد آنهائی که به عمل غیر اخلاقی دست میزنند، وضع نورمال ندارند، خصوصاً آنهائی که به عمل لواط عادت دارند، درفکر وعقل روح شان تغییراست. ومشکل شان کمتر ازمشکل معتادین به مواد مخدر نیست.
پس اگرهمۀ مبحث را دریک جمله نتیجه گیری کنیم اینست که:
رعایت اخلاق اسلامی وتطبیق احکام شرعی، درواقع نجات ووقایه ازهمۀ امراض کشنده ونا علاج (اِیدز و...) معاصر است.
ومن الله التوفیق.
۱- «مصحف شریف»
۲- تفسیر ابن کثیر، اسماعـیل ابن کثیر، طبع دارالریان للتراث مصر.
۳- الجامع لاحکام القرآن،ابوعبدالله القرطبی،طبع بیروت.
۴- تفسیرنمونه، ناصرمکارم با همکاری جمعی ازنویسند گان. طبع:طهران ایران.
۵- تفسیرعلامه عثمانی، مشهوربه کابلی طبع لاهور.
۶- صحیح البخاری،محمد بن اسماعیل البخاری طبع: مصطفی البابی الحلبی.
۷- فتح الباری، احمدبن علی ابن حجرالعسقلانی.
۸- صحیح مسلم، مسلم بن حجاج القشیری «بشرح نووی» طبع: دارالریان للتراث.
۹- سنن ابی داود، سلیمان بن الاشعث السجستانی، طبع: دارالحدیث حمص سوریه.
۱۰- سنن ترمذی،ازابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره، طبع دارالکتب بیـروت.
۱۱- مسنداحمد،ازامام احمدبن حنبل/ طبع: دارصادر بیروت لبنان.
۱۲- سنن نسائی،ازابوعبدالرحمن احمدبن شعیب النسائی.
۱۳- ابن ماجه،ابوعبدالله محمدبن یزید بن ماجه القزوینی.
۱۴- مشکاة المصابیح، ازولی الدین محمد بن عبدالله تبریزی. التبریزی، طبع:دارالاشاعة العربیه کویته، پاکستان.
۱۵- اشعة ُاللمعات، ترجمۀ فارسی مشکاۀ، از مولانا عبدالحق دهلوی «رح».
۱۶- مؤطأ، مالک بن أنس امام دارالهجرة.
۱۷- فقه السنة، از سید سابق.
۱۸- روحُ الدین الاسلامی، ازعفیف عبدالفتاح طیاره.
۱۹- فقه الاسلامی وادلته، ازدکتورذهیلی، طبع،بیروت.
۲۰- البدایة والنهایة، ازحافظ ابن کثیر، طبع دارابن حزم.
۲۱- تهذیب سیرۀ ابن هشام، ازعبد السلام هارون، طبع: ۱۹۹۰مؤسسۀ الرسالة، بیروت.
۲۲- السیرة الصحیحة، د/ اکرم ضیاء العمری.
۲۳- القاموس المحیط، ازفیروزآبادی طبع: دار الاحیاء التراث العربی بیروت، لبنان.
۲۴- الموسوعة المیسره طبع: دارالندوۀ الشباب ریاض.
۲۵- المعجم الوسیط، جمعی ازدانشمندان، مصری، طبع: دارالدعوة، استانبول، ترکیه.
۲۶- کتاب التعریفات،ازشریف علی بن محمدالجرجانی، دارالکتب علمیه بیروت.
۲۷- لغت نامۀ دهخدا،علی اکبردهخدا،مؤسسـۀانتشارات ایران.
۲۸- مصباح المنیر.
۲۹- نضرة النعیم فی مکارم اخلاق الرسول الکریم. تحت اشراف صالح بن عبدالله، خطیب حرم مکی. طبع ثانی ۲۰۰۴ میلادی، جده، سعودی.
۳۰- احکام الادویة فی الشریعة الاسلامیة، د/ حسن فکی، رسالۀ دکتوراه، طبع، دارالمنهاج، ریاض.
۳۱- آداب اسلامی، مولانا عاشق الهی. طبع زاهدان، ایران.
۳۲- اذ کارامام نووی. طبع، اول پشاور.
باحترام:
طالب دعایی مستجابۀ شما نعمت الله «وثیق»
مؤرخ: ۱۴سنبلۀ ۱۳۸۵ خورشیدی.
مطابق:۲۲شعبان المعظم۱۴۲۸قمری.
وصلی الله تعالی علی خیر خلقه محمد وعلی آله وأصحابه أجمعین.
۱- العقیدة وِفق الکتاب والسنة.
(عقیدۀ مسلمان در پرتو قرآن)
بزبان فارسی، مطبوع درسی.
۲- نقش دین در جامعه، فارسی.
مطبوع درسی.
۳- اخلاق اسلامی و آداب اجتماعی.
فارسی مطبوع درسی دو بخش.
۴- تنازل الزوجة عن حقوقها،عربی.
مخطوط.
۵- العلاقات الدولیةُ فی القرآن عربی.
مخطوط.
۶- هل یقبل روایة الثقه؟، عربی.
مخطوط.
۷- اسلام دین کار وعمل، فارسی.
مخطوط.
الحمد لله والصلاة والسلام علی رسول الله وعلی آله وصحبه ومن والاه. وبعد:
دراین هیچ گونه شک وتردیدی وجود ندارد که برای تربیه وپرورش افراد سالم و ایجاد جامعه ومحیط سالم، تأسیس وبنای دولت سالم، وبالآخره برای بنیان گذاری تمدن وفرهنگ سالم، بعد از ایمان و عمل صالح اخلاق نیک و پسندیده که دربجا آوردن فضایل و ترک رذایل خلاصه میگردد، نه تنها نقش بسیارعمده وارزنده داشته بلکه یکی از ضرورتهای بسیارمهم وحیاتی به شمار میرود که میتوان آن ضرورتها را در چند نقطه برشمرد:
۱- ضرورت انسانی؛ چون داشتن اخلاق نیک وپسندیده یکی از مهمترین امتیازات انسان از سایرحیوانات است. اما فراموش نباید کرد که اخلاق وقتی ما به الإمتیازانسان ازحیوان شده متواند که در تربیه وپرورش آن نقش بارز داشته ودر زندگی عملی آن ترسیم گردد.
۲- استمرارحیات وزندگی بهتر اجتماعی طوریکه آسایش واطمینان خاطر، امن واعتماد باهمی، دوستی ومحبت، احترام مشاعر واحساسات یک دیگر در آن حکم فرما باشد بدون موجودیت اخلاق که ضامن دوام واستقرار حیات اجتماعی است امکان پذیرنیست.
۳- تأسیس وبنای دولت قوی و مستحکم بدون موجودیت اخلاق امکانپذیر نیست؛ چون ایجاد همچو دولت تنها توسط افرادی صورت میگیرد که درمدرسه وکانون آموزشی اخلاق تربیت وپرورش دیده وتمام مسؤلیت و وجایب خویش را به وجه نیک واحسن انجام داده امانت وشایستگی، عدالت وصداقت،عطوفت واخوت انسانی را در انجام تمام وظایف شان مراعات نمایند.
۴- ونیز فراموش نباید کرد که اخلاق دروقایه وحفاظت دولت واجتماع که عامل اصلی واساسی سقوت آن همانا انتشار جرایم وانحرافات است نقش بس مهم وحیاتی دارد.
لذا نظر به ضرورتهای فوق واهمیت نقش وَالا وبزرگ اخلاق درتربیت فرد و جامعه «استاد نعمت الله (وثیق)» بخاطر انجام دادن رسالت ایمانی ووظیفویاش کتاب درسی را به شیوۀ علمی وتحقیقی تحت عنوان «اخلاق اسلامی و آداب اجتماعی» تالیف نموده درآن مزایای اخلاق حسنه را با قباحتها واثرات منفی اخلاق سیئه معرفی نمودهاند.
خدا کند که علاقمندان وخوانند گان محترم مخصوصاً قشرجوان کشور ما ازمطالعه وخواندن آن استفادۀ اعظمی برده بتوانند.
در پایان از خداوند مهربان توفیق واجرعظیم را برای نویسنده وخونندگان خواهانم.
با احترام:
پوهنمل دوکتور عبدالباری (حمیدی) استاد پوهنحی
شرعیات پوهنتون کابل وخطیب مسجد حاجی یعقوب.
الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام علی معلم الأخلاق وإمام المرسلین وعلی آله وصحابته ومن دعا بدعوته إلی یوم الدین، وبعد.
اگر به مشکلات امروزی بشریت نظر کنیم به وضاحت معلوم خواهد شد که در رأس همه اسباب و انگیزهائی آن فقدان و یا عدم رعایت اخلاقی قرار دارد.
با وجودی که اخلاق از نظر بحث و بررسی علمی، و از ناحیۀ نظری یک بعد مستقل به نظر میآید، اما از ناحیۀ علمی و امتزاج آن در تمام ابعاد زندگی همه زوایایی زندگی انسان را در برمیگیرد، و در همه تصرفات وی دخیل است:
* درعقیده، عبادات، محاکمات، روابط خوانواده، روابط همسایه. روابط بین المللی (درصلح وجنگ...) علم و تکنالوژی وغیره.
* عقیده وعبادت بدون رعایت اخلاق ارزش ندارد، زیرا تاجر خائی ازامت رسول اکرم ص به شمارنمی رود.
* بهترین انسانها آن است که با اهل وفامیلش روش نیک داشته باشد.
* کسیکه همسایهاش ازوی ناراحت است مؤمن کامل شده نمیتواند.
* قاضی رشوت خوروبد اخلاق مستحق لعنت خداوند است.
* درجهاد وجنگ تعرض به غیر نظامیان دشمن روا نیست.
* درصلح ومعاهدات پابندی والتزام فرض بوده، وهرنوع غدروعهد شکنی حرام و از علامات نفاق به شمارمی رود.
* علمی که قیادت آن بدست اخلاق نباشد (برابراست که علم شرعی باشد، ویا علوم معاصر) بجائی اینکه باعث نفع برای بشریت شود، سبب شقاوت وبد بختیها میگردد.
اگرچه خوش بختانه دین اسلام به چهرها تعریف نمیشود، بلکه چهرها توسط آن شناخته میشود، زیرا اسلام عنوان برای یک منهج کامل زندگی است که برای سعادت انسان دردنیا وآخرت آمده است.
امروزدرجهان غرب همه چیزاست،علم وتکنالوژی پیشرفته، اقتصاد وارتش مدرن... اما چون اخلاق نسیت، لذا هیچ چیزوجود ندارد. مفهوم سعادت در آراموش خاطروسکون روانی است، که آن را فقط در جانب ایمان، اخلاق تضمین میکند.
کتابی را که برادر محترم و دانشمند مولوی صاحب نعمت الله «وثیق» تحت عنوان «اخلاق اسلامی و آداب اجتماعی» به قید تحریر درآورده، درشرایطی که اگرگوئیم «همه چیزهست بجز اخلاق» مبالغه نخواهد بود. این بزرگترین خدمت وارزندهترین هدیه وتحفه برای مردم است خصوصاً نسل جوان که امروز در برابر خطرناکترین تهاجم فرهنگی واخلاقی بیگانه قرار گرفته است.
خداوند أ این جهد وکوشش ایشان را بدرگاه خود قبول کند وبرای جوانان توفیق وهمت بخشد تا از این کتاب مفید مستفید شوند.
با احترام:
دوکتور محمد ایاز (نیازی) استاد پوهنحی شرعیات
پوهنتون کابل و خطیب مسجد جامع وزیر اکبر خان.
قال الله تعالی: ﴿ وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾. تعریف اخلاق لغتاً واصطلاحاً:
اخلاق در لغت:
اخلاق در اصطلاح:
۲ـ تقسیم اخلاق
۱- اخلاق طبیعی:
۲- اخلاق عادی:
دلیل هردو قسم:
ثانیاً- دلیل اخلاق عادی (کسبی):
اقسام اخلاق طبیعی:
فرق دربین فعل طبیعی واخلاقی:
۳- نمونۀ از اخلاق پیامبر ص
۴- قوۀ مجریه برای اخلاق
۵- ضرورت به اخلاق
۶- غرض از فلسفۀ اخلاق
۷- وجدان اخلاقی
وجدان اخلاقی
فرق در بین وجدان و عقل:
که من خموشم واو درفغان وغوغاست
۸- اصول اخلاق
ا- اخلاق فاضله
۲- اخلاق سافله
۹- قوتهای فطری انسان
۱- قوۀ غضبی:
۲- قوۀ عقلی:
۳- قوۀ شهوانی:
علاج شهوت
شهوت دو جنبه دارد:
۱۰- ضعف اخلاق دال بر ضعف ایمان
فصل دوم:
لوازمات اخلاق
تمهید:
۱- صداقت و راستی
موارد صداقت و راستی
ثمرات و نتائج صداقت و راستی
۲ـ امانت و امانتداری در اسلام
۳- دیانت و دینداری از نگاه اسلام
اصول فدا کاری:
۴- شجاعت
اقسام شجاعت
۵- عدالت
۱- معنی عدل:
۲- نقش دین راجع به عدالت:
۳- مثال عدالت در اسلام:
۴- از جملۀ اهداف عدالت اسلامی
۶- اطاعت
اُولُی الامر چه کسانیاند؟
جایگاه اجماع:
جایگاه قیاس بر نظایر:
شروط آمریت و مأموریت:
۷- نظم و دسپلین
۸- شرط مدیریت صحیح
۹- عفو و گذشت
۱۰- اخلاق اجتماعی پیامبراسلامص
فصل سوم:
منافیات اخلاق
۱- خیانت
اقسام خیانت:
۱- خیانت در فعل:
۲- خیانت در اسرار وسخن:
۳- خیانت راعی بر رعیت (آمر برما دون):
۴- خیانت در خرید و فروش و...:
اسباب و عوامل خیانت:
جزای خیانت:
موانع خیانت:
فرمان عمر فاروق (س)
درس از موضوع فوق
۲- سرقت (دزدی)
ستمکاری بود برگوسفندان
۳- رشوت
معنای رِشوت:
بخاطر فیصلۀ قاضی حرام را حلال نمیگردد:
۴- شراب
شراب و قمار:
معنی شراب:
۱- اضرار فردی:
۲- اضرار اجتماعی:
۳- اضرار دینی:
۴- اضرار صحی شراب:
۵- اضرار اخلاق شراب (الکُل):
۶- اضرار اقتصادی شراب (الکُلی):
۵- مخدرات: (مواد نشه آور)
معنی مُخدّر:
هدف از مخدرات:
۶- تریاک
۱- تعریف تریاک:
۲- خواص درمانی:
۳- تاریخچه:
۴- منبع شبه افیونیها:
۵- شکل ظاهری:
۶- استفادهها:
۷- احساسهای پدیدآمده:
۹- خطرات:
میزان شیوع ایدز:
۹- اعتیاد:
علائم ترک:
۱۰- تاریخ هیروئین
۱۱- ترویج هیروئین
۱۲- اساس نشه:
۱۳- سوال: هیروئین چه است؟
چرس
حشیش (چرس):
تاریخ پیدایش حشیش (چرس)
راجع به گسترش حشیش:
نامهای دیگر:
روش مصرف:
اثرات مصرف (اضرار)
فرق در بین عادت و نشه:
اسباب وعوامل اعتیاد (نشه):
حکم استعمال مواد نشه آور ازنگاه شرع؟
سیگار و نسوار
۱- تنباکو: یعنی چه؟
۲- نشأت اصلی:
۳- مرویجین تنباکو:
۴- در آسیا چه وقت وارد گردیده؟
۵- اضرار (تنباکو):
۶- حکم استعمال تنباکو از دیدگاه شرع؟
۷- اضرار دخانیات (تنباکو):
۷- قمار
۱- معنی قمار(مَیسِر):
۲- حکم قمار:
۳- اضرار قمار:
اضراراجمالی قمار:
۸- دروغگویی و وعدهخلافی
وعده خلافی
۹- فحشاء و رذائل: زنا و لواط
لواطت
۱۰- همجنسگرایی
فلسفۀ تحریم همجنس گرائی:
بخش دوم:
آداب اجتماعی
تمهید
فصل اول:
مقد مات آداب
۱- تعریف آداب:
۲- اقسام ادب:
اول- ادب با خدا
دوم- ادب با پیامبر ص:
سوم- ادب با خلق خداأ:
۳- ضرورت به آداب:
فصل دوم:
آداب اجتماعی
۱- آداب سلام:
۲- حکم سلام در اسلام:
حالاتی که سلام (دادن) مکروه است:
۳- درس از آداب سلام:
۴- آداب هفت گانۀ سورۀ حُجرات:
آداب اول: عظمت امر خدا و پیامبر:
آداب دوم- توقیر پیامبر ص:
آداب سوم- تحقیق در امور:
آداب چهارم- اصلاح در بین مردم:
آداب پنجم- احترام و محبت، اجتناب از اهانت:
۱- نهی از مسخره و اهانت:
۲- نهی از عیبجویی:
۳- نهی ازالقاب زشت:
آداب ششم- اجتناب از اساباب عداوت و دشمنی:
۱- نهی از بدگمانی:
۲- نهی از جستجوی عیب دیگران:
۳- نهی از نمامی (سخن چینی)
۴- نهی از غیبت:
حالاتی که غیبت جواز دارد:
کفارۀ غیبت:
آداب هفتم- معیار برتری ایمان و تقوی است:
فصل سوم:
آداب فردی
۱- آداب حضر:
آداب مجلس
دعای مجلس و کفّارۀ آن
آداب خوردن:
آداب بعد از خوردن
دعا برای صاحب خانه بعد از طعام:
آداب نوشیدن:
آداب مهمان نوازی
مدت مهمان نوازی:
اجابت دعوت واجب است:
آداب عطسه
آداب خمیازه
آداب بیتُ الخلاء
آداب بعد از خلاء
آداب طهارت:
آداب خواب
آداب (دعای) خواب:
آداب رؤیا (خواب دیدن)
۲- آداب سفر
آداب و دعای سواری:
دعای مسافر برای مقیم
دعای مقیم برای مسافر
آداب عیادت مریض
دعاء برای مریض:
پایان بحث و نتیجهگیری:
فهرست مصادر ومراجع
أ- قرآن کریم:
ب- مصادر تفسیر:
ج- مصادر سنت:
د- مصادر فقه:
هـ- مصادر تاریخ:
و- مصادر لغت:
ز- مصادر مختلفه:
از جملۀ آثار نویسنده:
تقریظ دوکتور عبد الباری (حمیدی)
تقریظ دوکتور محمد ایاز (نیازی)