شامل
آثاری از علی ÷ در تفسیر قرآن
به عربى و فارسى
فَـتْـحُ البَـيَـان
فیما رُوِی عن عَلِی ÷ من تفسیرِ القرآن
لمؤلفه:
مصطفى الحسينی الطباطبائی
«عَلِيٌّ مَعَ القُرْآنِ والقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا...»
الرسول الأکرم (ص)
«على با قرآن است و قرآن با على است هرگز از یکدیگر جدا نخواهد شد...»
«إنَّ الكتَابَ لمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُنْذُ صَحِبْتُهُ...» الإمام على ÷
«کتاب خدا با مناست، از لـحظهاى که با آن همراه شدم، از آن جدا نگشتهام....».
«إنَّ عَلَى كُلِّ حقٍّ حقيقةً وَعَلَى كُلِّ صَوَابٍ نوراً فما وافق كتابَ اللهِ فَخُذُوا به، وما خالفَ كتابَ اللهِ فَدَعُوه».
الإمام أمیر المؤمنین علی ÷ (تفسیر العیاشی، ج۱، ص۸)
بر هر سخنِ دُرُسْتى، حقیقت و نورى (پرتو افکنده) است پس هر چه را که با کتاب خدا (میزان گفتارِ دُرُسْت) سازگار افتاد بگیرید و هر چه را با کتاب خدا ناسازگار آمد، واگذارید.
امیر مؤمنان على ÷
سپاس خداوند یکتا را که نعمتهای متوالی و الطاف پی در پی و آیات درخشنده و حجّتهای بالغه از آن اوست، سپاسی که با ادای آن، به آمرزش و سیع پروردگار نائل آییم و به خشنودی عظیم وی نزدیک شویم و از مقام کبریایش در خواست میکنیم تا بر محمّدِ مصطفی که او را برای ابلاغ پیامها و تکمیل آئین و اتمام نعمتش برگزید و خاتم پیامبران و رحمت جهانیانش قرار داد لطف بیشمار ارزانی دارد و بر خاندان هدایتگر و راه یافتهاش بویژه بر سرور مؤمنان و پیشوای پرهیزکاران علی مرتضی عنایت بسیار فرماید تا آن هنگام که ستارهای در آسمان بدرخشد و صبح و شام در پی یکدیگر آیند و بعد:
خدای تعالی بر این امّت منّت نهاد چون پیامبری برای ایشان فرستاد با خوی عظیم و بر او: «قرآنی نازل فرمود بزبان عربی بدون هیچ انحراف و کژی، باشد که پرهیز کاری نمایند» کتاب روشنی که: «خدا هر کس را که از خشنودی او پیروی کند بدستاویز آن، به راههای سلامت رهبری میفرماید و به توفیق خود آنان را از تاریکیها بسوی نور بیرون میبرد و به راهی راست رهنمون میشود»، «کتابی هماهنگ (با تأکیدهای) مکرّر که از (شنیدن) آن پوستهای کسانی که از خدای خویش بیم میکنند به لرزه در میآید سپس پوستها و دلهاشان بیاد خدا نرم و آرام میگردد» که اگر خدای سبحان «آن را بر کوهی نازل فرموده بود، میدیدی که از بیم خداوند به فروتنی میافتد و از هم میپاشد» این کتاب گرانمایه را خداوند بر پیامبرش فرو فرستاد تا مردم در آیاتش اندیشه کنند و اهل خرد از اندرزهایش پند گیرند چنانکه فرمود: «کتابی است خجسته که آن را بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبّر کنند و خردمندان از آن پند پذیرند».
از جمله کسانی که در اجرای فرمان خداوندش شتاب ورزید و در اطاعت از مولای خود بر دیگران پیشی گرفت علىّ بن أبی طالب بود که گوشی بس پندنیوش و ضمیری بس اندیشمند در برابر کلام و کتاب خدا داشت از همین رو محکمات قرآنی را بخوبی شناخت و به متشابهاتش ایمان آورد و به امرش عمل کرد و از نهیش دوری جست و در راه تأویل (یعنی به سرانجام رساندنش) با پیمانشکنان و سرکشان به کارزار پرداخت چنانکه رسول خدا ج در راه تنـزیل قرآن با هجوم کافران و دشمنان حقّ و عدالت مقابله نمود. آری علی ÷ با این روش، پس از رسول اکرم ج پیشوای مفسّران گردید بطوریکه پسر عمویش عبد الله بن عباس ب تفسیر قرآن کریم را از او فرا گرفت و دیگر مفسّران از ابن عباس آموختند و در تفسیر کلام الله بدو تکیه نمودند. البته همۀ آثار علی ÷ در علم تفسیر به ما نرسیده و جز بر روایاتی اندک و متفرّق همچون مرواریدهای پراکنده، در کتابها دست نیافتیم و این بنده از دیرباز آرزو داشت تا به یاری خداوند بزرگ به باز گفتن جایگاه امام علی ÷ در پیشگاه قرآن و اهتمام وی به حفظ و جمع و قرائت و تفسیر و تعلیم آن پردازم و بخشی از نکتههای تفسیر و ظرائف تعبیر علی ÷ را در کتابی گرد آورم زیرا که او براستی از فرمانروایان عرصۀ سخن و قهرمانان میدان بلاغت است و نزد خود شرط کردم تا روایاتی را بر گزینم که با منطوق و یا مفهوم قرآن سازگار باشند و آنچه را حدیثسازان و اهل غلو آوردهاند که با ظاهر قرآن کریم هماهنگی ندارد ترک کنم زیرا که نخستین معیار و مهمترین مقیاس برای پذیرش روایات و آگاهی از اخبار صحیح، همین (موافقت با متن قرآن) است چنانکه از امامان نیک سیرت علیهم السلام به گونهای متواتر نقل شده است [۱]. اما برخی از علمای تفسیر در پی سختگیری نسبت به روایات تفسیری بر نیامدهاند و آثار مزبور را از کسانی گزارش کردهاند که در نقل حدیث، آنها را موثّق نمیشمرند و این آسانگیری از آنرو صورت پذیرفته که آنچه معمولاً راویان ایشان در توضیح الفاظ و واژههای قرآنی آوردهاند، زبان عرب بر درستی آنها گواهی میدهد ولی شرطی که نویسنده خود را بدان مقید ساخته ام یعنی موافقت با ظاهر قرآن و هماهنگی با اسلوب و جریان آیات، از شرط آن گروه از علمای تفسیر مطمئن تر است، بعلاوه ایندسته از دانشمندان سر انجام از کلبى و مُقاتل و ضَحّاک و امثال اینها تفسیرهای خود را بر گرفتهاند و نگارنده، از ربانی این امّت و پیشوایی که همه در بزرگی مقام و درجه والای او اتفاق دارند یعنی على بن أبی طالب ÷ اقتباس نمودهام. همان بزرگمردی که قرآن و دانش را از دهان مبارک خاتم پیامبران ج فرا گرفت چنانکه خود وی به روایت تِرْمِذى در کتاب سنن فرموده: «چون من از رسول خدا ج پرسش مینمودم، او مرا (علم و حکمت) عطا میکرد و چون خاموش میشدم، او آغاز مینمود [۲]».
از خداوند بزرگ در خواست میکنم این کتاب را برای کسانی که از قرآن رهنمایی میجویند و آن را بر هر اثر دیگری بر میگزینند، سودمند گرداند و مرا از انحراف و لغزش در گفتار و کردار محفوظ دارد که او بهترین پشتیبان است.
مصطفی الحسینی الطباطبائی
۸ آذرماه ۱۳۸۰ هـ ش
۱۳ رمضان ۱۴۲۲ هـ ق
***
[۱] شیخ انصاری در كتاب «فرائد الأصول» گوید: «اخباری كه وارد شده دربارۀ آنكه روایات ناسازگار با كتاب و سنّت را (هر چند معارض نداشته باشند) باید دور افکند، جدّاً در حدّ تواتر است». به کتاب فرائد الأصول، المقصد الثانی فی الظّن، نگاه کنید. [۲] به کتاب الجامع الصحیح (که همان سنن ترمذی است) ج۵، کتاب المناقب، ص۵۹ بنگرید.
علی ÷ از نویسندگان وحی نبوی و حافظان قرآن کریم بود. کتاب خدا در دلش جای داشت و از اینرو مصداق آیۀ شریفه شمرده میشد که میفرماید: ﴿بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ﴾ [العنکبوت: ۴۹] «بلکه قرآنی آیاتی روشن در سینههای کسانیاست که دانش (الهی) بدانها داده شده است». این آیات، در عمل و آموزش و فرمانروایی و پیکارهای علی ÷ تجلّی مینمود چنانکه بخشی از تابشهای قرآنی را در زندگی امام ÷ اینک به نظر خوانندگان محترم میرسانیم:
۱- ابو جعفر محمّد بن جریر طبرى در تفسیرش از سلسله راویان خود گزارش نموده و آنها از مَکحوُل [۳] آوردهاند که گفت:
رسول خداص آیۀ شریفۀ ﴿وَتَعِيَهَآ أُذُنٞ وَٰعِيَةٞ ١٢﴾ [الحاقّة: ۱۲] را بر خواند که میفرماید: «گوشهای پند آن را بخاطر میسپارند». سپس روی به علی ÷ آورد و گفت: من از خداوند در خواست کردهام که گوش تو را آنچنان قرار دهد و علی ÷ میگفت: هیچ سخنی را از پیامبر خدا ج نشنیدم که آن را بدست فراموشی سپارم.
۲- محمّد بن سعد در کتاب «طبقات کبری» از علی ÷ آورده است که فرمود:
سوگند بخدا هیچ آیهای از قرآن نازل نشد مگر آنکه من میدانم در چه مورد نازل شده؟ و در کجا آمده؟ و به زیان چه کس نزول یافته است؟ خداوندم مرا دلی بس خِرَدْوَرْ و زبانی بس گویا عطا کرده است [۴].
۳- در قرآن کریم آیهای را مییابیم که هیچکس از امّت اسلامی -جز علی بن ابی طالب ÷- بدان جامه عمل نپوشاند! ابن جریر طبرى در تفسیر خود به گزارش از مجاهد [۵]، آورده که گفت علی بن ابی طالب ÷ فرموده است:
در کتاب خدای عزّ و جل آیتی است که هیچکس پیش از من بدان عمل ننمود و پس از من نیز عمل نخواهد کرد و آن آیه نجوی است که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَةٗۚ﴾ [المجادلة: ۱۲] یعنی: «ای مؤمنان! چون خواستید با فرستادۀ خدا به نجوی (یا سخن خصوصی) پردازید، پیش از نجوای خویش (اهل فقر و نیاز را) صدقهای دهید». این دستور، بصورت حکمی واجب آمد و سپس وجوب آن برداشته شد [۶].
۴- ابن ابی داود سجستانى در کتاب «مَصاحِف» از ابن سیرین [۷] آورده که گفت:
چون رسول خدا ج وفات یافت، علی ÷ سوگند خورد که ردای خویش را -جز برای نماز جمعه- بر شانه نیافکند (و از خانه بیرون نرود) تا قرآن را در مصحفی گرد آوَرَد و این کار را به انجام رسانَد.
نویسنده گوید: محمّد بن اسحاقِ ندیم مصحف علی ÷ را در زمان خویش نزد ابو یعْلی حمزة الحسنى دیده و در کتاب «فهرست» بدان گواهی داده است وما إن شاء الله، ترتیب نزول سورهها را در مصحف مزبور بزودی خواهیم آورد.
۵- علی ÷ پس از حضور در مجلس عثمان و جمعی از یاران پیامبر رأی عثمان را دربارۀ مصحفها تصویب نمود چنانکه ابو جعفر طبرى در تاریخش از سُوَید بن غَفْلَه [۸] گزارش کرده است که: جز آنچه گوشهای من از علی بن ابی طالب ÷ شنیده و قلبم بخاطر سپرده حدیث نمیگویم، من از علی ÷ شنیدم که فرمود:
نام «پاره کنندۀ مصحفها» را بر عثمان منهید که سوگند بخدا او بدینکار دست نزد (و نوشتههای مغلوط را از میان نبرد) مگر در میان گروهی از ما یاران محمّد ج ، و اگر من زمامدار بودم کاری را که او دربارۀ مصحفها کرد، من نیز میکردم.
۶- علی ÷ به اصلاح نگارش قرآن اهتمام داشت چنانکه ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» آورده است:
زید بن ثابت (از یاران پیامبر و نویسندگان وحی) چون واژۀ تابوت را (در آیه ۲۴۸ سورۀ بقره) بصورت «تابوۀ» خواند امام فرمود: آن را با تاء کشیده بنویس وزید چنان کرد.
۷- گفتهاند فصیح ترین قرائتها، قرائت عاصِم بن ابی النَّجود کوفی است که او نزد ابی عبد الرحمن سُلَمى از یاران علی ÷ قرآن را خوانده و ابو عبد الرحمن گفته است که تمام قرآن را بر علی ÷ خواندم.
۸- عددشماری آیات قرآن به شمارش کوفیان، منسوب به امیر مؤمنان علی ÷ است که آن را از رسول خدا ج شنیده. ابو علی طبرسى در تفسیر «مجمع البیان» گوید:
استاد احمد زاهد در کتاب «ایضاح» با سلسه سند خود از سعید بن مُسَیب [۹] و او از علی بن ابی طالب ÷ گزارش نموده که فرمود: از پیامبر خدا ج دربارۀ ثواب قرآن پرسیدم. رسول خدا ج (خواندن و عمل کردن به) یکایک سورههای قرآن خبر داد بدان ترتیب که از آسمان نازل شده بود (تا آنجا که فرمود) پیامبر ج چنین گفت که: جمیع سورههای قرآن، صد و چهارده سوره است و همه آیات آن، شش هزار و دویست و سی و شش آیه است و تمام حروف قرآن، سیصد و بیست و یک هزار و دویست و پنجاه حرف است و جز مردم سعادتمند کسی قرآن را فرا نگیرد و جز دوستان خداوندِ رحمن کسی قرآن را حفظ نمیکند.
۹- علی ÷ به مردم، قرآن را آموزش میداد و آنان نیز قرآن را بر او میخواندند تا قرائتشان را اصلاح کند چنانکه از زِرّ بن حُبَیش [۱۰] روایت شده که گفت: قرآن را از آغاز تا انجام در مسجد کوفه بر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب ÷ خواندم.
۱۰- علی ÷ به آموزش قاریان بسنده نمیکرد بلکه به تنهایی در بازارها براه میافتاد و گمشدگان را رهنمایی میکرد و ناتوانان را یاری مینمود و بر فروشندگان و بقّالان که میگذشت، خواندن قرآن را بر آنان آغاز میکرد و آیه ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ ٨٣﴾ [القصص: ۸۳] را بر ایشان میخواند که میفرماید: «آن سرای بازپسین را برای کسانی قرار میدهیم که نمیخواهند در زمین به استکبار و تباهکاری پردازند و سر انجام نیک از آنِ پرهیزکاران است».
۱۱- علی ÷ در برابر دشمنان خود، از آیات قرآن دلیل میآورد چنانکه مورّخان، مناظرات او را با خوارج و دیگران ثبت کردهاند. از جمله ابو حنیفه دینورى در کتاب «اخبار طوال» مینویسد: خوارج به علی ÷ گفتند: ما در آن هنگام که به حُکم دو تن داوَر راضی شدیم در حقیقت به کفر گراییدیم! ولی از اینکار بسوی خدا توبه نمودیم، اگر تو نیز همانند ما توبه کنی، به همراهت خواهیم بود و گرنه، بدان که با تو پیکار میکنیم و پیمان متقابل را بسویت میافکنیم! علی ÷ فرمود: آیا من بر کفر خود گواهی دهم؟! و سپس این آیه را بر خواند: ﴿قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦﴾ [الأنعام: ۵۶] «در آنصورت گمراه شدهام و از رهیافتگان نخواهم بود». آنگاه گفت: مردی از میان شما که او را بپسندید نزد من تا با یکدیگر گفتگو کنیم، اگر خطای من با دلیل ثابت شد، برای شما اقرار میکنم که گناه کردهام و البته بسوی خدا توبه میبرم و چنانکه خطای شما با دلیل به اثبات رسید، آنگاه از کسی بترسید که بازگشتتان بسوی اوست! خوارج، به یکی از بزرگانشان که عبد الله بن کوّاء نام داشت گفتند نزد علی ÷ برو تا با وی مناظره کنی. عبد الله بسوی امام آمد. علی ÷ دوباره به خوارج گفت آیا از اینکه او با من محاجّه کند راضی هستید؟ گفتند: خدایا تو گواه باش. سپس به عبد الله فرمود: ای پسرِ کوّاء پس از آنکه شما به حکومت من رضایت دادید و بهمراهم کارزار نمودید و از فرمانم اطاعت کردید، چه چیز شما را بر من خشمگین ساخت؟ چرا در روز جنگ جَمَل از من بیزاری نجستید؟! ابن کوّاء پاسخ داد: در آنروز موضوع حکمیت (وشک تو در حقانّیت خود) بمیان نیامد! علی ÷ فرمود: ای پسر کوّاء، آیا من رهیافتهترم یا رسول خدا؟ ابن کوّاء پاسخ داد: البته رسول خدا ج . علی ÷ فرمود: آیا نشنیدی که خدای عزّ و جل به رسولش فرمان داد که: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ﴾ [آل عمران: ۶۱] یعنی: «پس (به مخالفان خود از نصاری) بگو: بیایید تا پسرانمان و پسرانتان را بخوانیم و زنانمان و زنانتان را دعوت کنیم و خویشان نزدیک خود و خویشان نزدیکتان را فرا خوانیم (و سپس به مباهله پردازیم)» آیا خداوند شک داشت که ایشان (در ادّعای خود) دروغ میگویند؟ ابن کوّاء پاسخ داد: این، احتجاجی بر ضدّ آنان بشمار میآید ولی تو دربارۀ حقانّیت خویش آنگاه که به حکمیت دو تن رضایت دادی، شک نمودی و ما سزاوارتریم تا دربارۀ تو تردید روا داریم! علی ÷ گفت: همچنین خدایا تعالی میفرماید: ﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ﴾ [القصص: ۴۹] «بگو: کتابی از سوی خدا آورید که هدایت کنندهتر از آندو (کتاب) باشد تا من از آن پیروی کنم» (آیا خدای سبحان در کار خود تردید داشت؟!) ابن کوّاء گفت: این نیز احتجاجی از سوی خدا بر ضدّ ایشان شمرده میشود! و علی ÷ همچنان با آیاتی نظیر آیات گذشته، بر ابن کوّاء احتجاج مینمود، سر انجام ابن کوّاء گفت: تو در همۀ آنچه میگویی صادقی با وجود این، آنگاه که تن به حکمیتِ داوران دادی به کفر گراییدی! طبرى در تاریخش میافزاید که علی ÷ در پاسخ این اتهام، به خوارج فرمود: ما داوری مردمان را نپذیرفتیم، تنها داوری قرآن را قبول کردیم ولی این قرآن، خطّی است که نوشته شده و در میان دو جلد قرار دارد و روشن است که سخن نمیگویند و از اینرو داوران، معین شدند تا حکم قرآن را بیان دارند. خوارج گفتند: ما را از مهلتی که به سپاه دادی خبر ده! چرا مدّت زمانی را میان خودت و ایشان مقرّر داشتی؟ امام فرمود: برای آنکه افراد نادان (در آن فرصت اندیشه کنند و) آگاه شوند ودانایان، ثابت قدم و استوار گردند و شاید هم خداوند عزّ و جل در این فاصله، میان امت آشتی افکند. پس به شهر خود وارد شوید (و به مسلمانان بپیوندید که) خداوند شما را رحمت کند.
۱۲- و علی ÷ در نامهنگاریهای خود از آیات قرآنی گواه میآورد چنانکه یعقوبى در تاریخش بخشی از آن نامهها را آورده است. از آن جمله، نامه علی ÷ به یزید بن قَیس أرْحَبى [۱۱] است که در آنجا آمده: اما پس (از ستایش خداوند و درود بر پیامبر) تو در باز آوردن خراج، مدتی تأخیر کردهای، چه چیز تو را بر اینکار واداشتهاست؟! دیگر آنکه من تو را به پرهیزکاری از نافرمانی خدا سفارش میکنم، مبادا پاداشت را نابود کنی و جهادت را بدلیل خیانت به مسلمانان باطل سازی! پس، از خدا بترس و خود را از حرام پاک ساز و راهی برای من بر ضدّ خودت قرار مده که در آنصورت ناگزیرم با تو در افتم، مسلمانان را عزیز شمار و به کسانی که مسلمان نیستند ولی با مسلمین پیمان دارند ستم روا مدار: ﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ ٧٧﴾ [القصص: ۷۷]. «در آنچه خداوند به تو داده است سرای بازپسین را بجوی و بهرۀ خود را از دنیا فراموش مکن (امکانی را که در دنیا برای تحصیل سعادت اخروی داری از دست مده) و نیکی کن همچنانکه خداوند به تو نیکی کرده است و در زمین بدنبال تباهکاری مباش که خداوند تباهکاران را دوست ندارد».
۱۳- علی ÷ چون میخواست به سوی کارزار رهسپار بر مَرکب خود مینشست و میگفت: سپاس خداوند جهانیان را بر نعمتهایش که به ما ارزانی داشته و بر فضل بزرگش آنگاه این دو آیه را بر میخواند: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ ١٤﴾ [الزخرف: ۱۳-۱۴] یعنی: «پاک و منزّه کسی است که این مرکب را برای ما رام کرد و ما بر اینکار توانا نبودیم. و همانا بسوی خداوندمان باز میگردیم». سپس مرکب خویش را به سمت قبله میگرداند و دو دستش را بطرف آسمان بلند مینمود و میگفت: بار خدایا گامها بسوی تو برداشته شده، و دلها بسوی تو گشوده شده و دستها بسوی تو بلند شده، و دیدگان بسوی تو دوخته شدهاست، خداوندا از غیبت پیامبران و فراوانی دشمنانمان و پراکندگی آمالمان بسوی تو شکایت میآوریم ﴿رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ ٨٩﴾ [الأعراف: ۸۹] «خداوندا میان ما و قوممان بحق داوری کن که تو بهترین داورانی». آنگاه فرمان حرکت میداد و میفرمود: «سیروا على بركة الله»!
۱۴- علی ÷ چون عزم جنگ با دشمن میکرد، یارانش را با آیات قرآن به کارزار تشویق مینمود و میگفت: خدای عزّ و جل شما را به تجارتی رهمنون شده که از عذابتان رهایی میبخشد و به خیر و نیکی درمانتان میکند، شما را به ایمان به خدا و به رسولش و جهاد در راه او رهنمایی فرموده است و پاداش آن را آمرزش گناهان و سراهایی پاکیزه در با غستانهای بهشت و خشنودی خداوند -که از همه بالاتر است- قرار داده و آگاهتان ساخته که چه کسانی را دوست میدارد چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ ٤﴾ [الصف: ۴]. یعنی: «همانا خداوند کسانی را دوست میدارد که صف زده در راه او پیکار میکنند چون بُنیانی که از سُرب ریخته شده است».
۱۵- علی ÷ در پاره ای از اوقات چون کسی از یاران خود را میدید با خواندن آیات قرآنی، وی را نوید میداد چنانکه روایت شده است سلیمان بن صُرَد خُزاعى [۱۲] در حالیکه زخمی از شمشیر بر رخساره داشت نزد علی ÷ آمد. همینکه امام ÷ نگاهش بر او افتاد این آیه را بر خواند: ﴿فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا ٢٣﴾ [الأحزاب: ۲۳] یعنی: «برخی از آنان پیمان خود را به انجام رساندند (و شهید راه حق شدند) و بعضی دیگر انتظار (شهادت) میبرند و هرگز پیمان خود را تبدیل نکردند». آنگاه بدو فرموده: تو از آنانی که در انتظار بسر میبرند و هیچگاه پیمان خود را تبدیل نکردهاند.
۱۶- علی ÷ به فرماندهان سپاهیانش نامه مینوشت و آنان را با آیههای قرآنی اندرز میداد. از جمله نوشته است: «......... از ستمگری و تجاوز به مردم دوری گزینید و جلوی دست بیخردان خود را بگیرید و مواظب باشید کارهایی از شما سر نزند که خدا آنها را از ما نمیپسندد و دعای ما و شما را بدلیل اینکارها، بر میگرداند. زیرا خدای تعالی میفرماید: ﴿قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡۖ فَقَدۡ كَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ يَكُونُ لِزَامَۢا ٧٧﴾ [الفرقان: ۷۷] «بگو اگر دعایتان نباشد، خدای من چه عنایتی به شما نماید؟ همانا شما (آیات خدا را) تکذیب نمودید پس لازم خواهد شد (که کیفرش را ببینید)».
۱۷- گاهی کسی نزد علی ÷ شعری میسرود و امام دستور میداد تا به جای شعرش، آیاتی از قرآن را که در همان مضمون نازل شده بود، بر خواند. چنانکه در روایت آمده است امیر مؤمنان ÷ چون در مسیر حرکتش به سوی «صِفّین» به شهر بهرسیر رسید، مردی از یارانش که حُرّ بن سَهم بن طَریف نام داشت و به آثار کسرى مینگریست، چند بار این شعر ابن یعفَر تمیمی [۱۳] را به تناسب خواند:
جَرَتِ الرِّياحُ عَلى مكانِ ديارِهِم
فَكَأنَّما كانُوا عَلى مِيعادِ!
بادها بر خانههای آنان وزیدن گرفت (و همه را بُرد)
گویی که با یکدیگر و عده دیدار داشتند!
علی ÷ فرمود چرا نگفتی:
﴿كَمۡ تَرَكُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ ٢٥ وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ ٢٦ وَنَعۡمَةٖ كَانُواْ فِيهَا فَٰكِهِينَ ٢٧ كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ ٢٨ فَمَا بَكَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا كَانُواْ مُنظَرِينَ ٢٩﴾ [الدخان: ۲۵-۲۹]. یعنی: «چه باغستانها و چشمه سارهایی را وا گذاشتند. چه کشتها و جایگاههای نیکی را وا نهادند. و چه نعمتهایی را که در آنها شادمان و بهرهمند بودند؟! (آری) اینچنین بود و ما آن نعمتها را به گروه دیگری به میراث دادیم. پس نه آسمان برایشان گریست و نه زمین گریه کرد و نه (به هنگام هلاکشان) بدانها مهلت داده شد». سپس فرمود: آنها زمانی وارث دیگران بودند آنگاه ارث دهنده شدند! آنان سپاس نعمت را نگزاردند و بدلیل گناهکاری، نعمت دنیای خود را از دست دادند. شما از اینکه در برابر نعمتها ناسپاسی کنید بپرهیزید تا گرفتار عقوبت نشوید.
۱۸- گاهی کسی از علی ÷ پوزش میخواست و امام، عذر وی را میپذیرفت و با خواندن آیهای از قرآن رفع ملامت از او میکرد چنانکه روایت شده است چون علی ÷ از صِفّین باز میگشت و به محلی بنام نُخَیلَه رسید، مردی را دید که در زیر سایه نشسته و از چهرهاش آثار بیماری نمایان است. امام بدو سلام کرد و آن مرد به نیکی جواب داد. علی ÷ از حال وی پرسید و او را به رحمت و آمرزش خداوند نوید داد و از وی سؤال نمود: آیا در این جنگ به همراه ما بودی؟ آن مرد پاسخ داد: نه بخدا حضور نداشتم ولی دلم خواست که حاضر بودم لیکن چنانکه میبینی تأثیر تب مرا ناتوان کرده و به همین دلیل مرا از پیکار باز داشت. پس امام ÷ این آیه را بر او خواند: ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ مِن سَبِيلٖۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩١﴾ [التوبة: ۹۱] یعنی: «بر ناتوانان و بر بیماران و بر آنان که چیزی نمییابند تا انفاق کنند باکی نیست هنگامی که برای (دین) خدا و رسولش به خیر خواهی پردازند. بر نیکوکاران هیچ راه ملامتی نیست و خدا آمرزنده و مهربان است».
۱۹- علی ÷ قرآن و اهل آن را با رساترین صورت و بهترین سخنان، میستود که در فصل آینده إن شاء الله ذکر آن خواهد آمد.
۲۰- از سفارشهای علی ÷ به هنگام نزدیکی وفاتش این بود که فرمود: خدا را، خدا را دربارۀ قرآن بیادتان میآورم مبادا دیگران، بر عمل به قرآن از شما پیشی گیرند!
بدینسان علی ÷ با قرآن در رویدادهای گوناگونِ زندگی، هماهنگی مینمود و قرآن با علی ÷ همراه و موافق بود همانگونه که پیامبر خدا - ج - از این امر خبر داد چنانکه خطیب بغدادى در تاریخش از أبو ثابت آورده است که گفت: بر اُمّ سَلَمه (همسر رسول خدا ج ) وارد شدم و دیدم که از علی ÷ یاد میکند و میگرید! گفت: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: على با قرآن و قرآن با على است از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در روز رستاخیز کنار نهر بهشت به من باز گردند [۱۴].
[۳] مکحول، فقیه شام در روزگار خویش بود و حافظ حدیث شمرده میشد. وفات وی را در سال ۱۱۲ هجری قمری ضبط کردهاند. [۴] علی ÷ اهل خودستایی نبوده. از گفتن این سخنان مقصودش آن بود که نسل جدید مسلمان برای فرا گرفتن قرآن نزد وی آیند و از دانش او بهره ببرند چنانکه بارها میفرمود: «سلونی قبل أن تفقدونی» یعنی: پیش از آنکه مرا نیابید، از من (معارف اسلام) را بپرسید. [۵] مجاهد بن جبر از قاریان و مفسّران معروف مکه بودهاست که علم تفسیر را از ابن عبّاس فرا گرفت و به سال ۱۰۴ هجری وفات یافت. [۶] البته دستور مزبور از ابتدای امر، از احکام همیشگی اسلام شمرده نمیشد. زیرا قرار نبود تا رسول خدا ج برای همیشه در میان امّت خویش بسر برد. امّا با این دستور، منافقان مال پرست که خود را به رسول خدا ج نزدیک مینموند از نجوی، خودداری کردند و پرده از کارشان برداشته شد! [۷] محمد بن سیرین بصری از علمای تابعین (طبقه پس از صحابه) و از فقهای پرهیزکار و مشهور اوائل اسلام شمرده میشود. وی در سال ۱۱۰ هجری قمری وفات کردهاست. [۸] سُوَید بن غَفْلَه جُعْفِی چنانکه علامة حلّی مینویسد: از دوستان و یاران علی ÷ بودهاست (خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال، اثر علامه حلّی، ص ۱۶۳). [۹] سعید بن مسیب از یاران و معاصران علی ÷ بوده و در رجال علامه حلّی (ص۱۵۶) آمده که گویند: وی تحت ترتیب علی ÷ قرار داشته است. [۱۰] زِرُّ بْنُ حُبَیش بقول علامه حلّی: از یاران امیر مؤمنان و مردی فاضل بود (خلاصة الأقوال، ص ۱۵۲). [۱۱] این مرد، کار گزار ÷ در ری و همدان و اصفهان بود. [۱۲] سلیمان بن صُرَد از یاران با وفای علی ÷ بود که پس از حادثۀ عاشورا به خونخواهی سرور شهیدان حسین بن علی ÷ با گروهی از «توّابین» قیام کرد و به شهادت رسید (به: تنقیح المقال فی علم الرجال، اثر مامقانی، ج۲، ص۶۳ نگاه کنید). [۱۳] أسود بن یعفر تمیمی از شاعران دوره جاهلیت بوده است. [۱۴] ابن بابویه در کتاب «علل الشرائع» آورده که مقصود از همراهی همیشگی قرآن با امام، این است که قرآن در دنیا در قلب امام جای دارد و پس از مرگش نیز به همراه اوست تا به بهشت موعود رسد (به بحار الأنوار، ج۸۹، ص۱۰۶ چاپ جدید نگاه کنید).
امیر مؤمنان علی ÷ در بسیاری از موارد یارانش را بر میانگیخت تا به قرآن کریم بپردازند و ارزش والای قرآن را با بهترین بیان برای آنان روشن میساخت. در میان دانشمندان اسلام هیچکس را ندیدهایم که همچون علی ÷ بتواند قرآن را وصف کند چرا که قلب علی، آینهای قرآن نما بود و عملش، میوۀ درخت مبارک قرآن به شمار میآمد. بنابر این جا دارد که ما در ستایش قرآن خاموشی گزینیم و سخن گفتن را به امام بزرگوار بسپاریم که: «چون خورشید درخشان برآید، روشنى ستاره کیوان به چه کار آید؟!» پس گوشِ هوش به سخنانی باید سپرد که دیگران برای گفتاری فروتر از آن، بار سفر میبندند!
علی ÷ فرمود: «خداوند، محمّد ج را به حق فرستاد تا بندگانش را از پرستش بُتها به عبودیت خویش در آورد، و از فرمانبری شیطان به طاعت خود فرا خواند، با قرآنی که آن را روشن و استواء ساخت تا بندگان خدا پس از جهالت به معرفت خداوندگار خود نایل آیند، و پس از عناد و انکار به اقرار و اثبات وی رسند. از اینرو خداوند سبحان در کتابش -بیآنکه دیده شود- بر بندگان خویش تجلّی کرد و بدانان نشان داد که چگونه در کیفر مجرمان شتاب نمیورزد؟ و چگونه کسانی را مورد عفو قرار میدهد؟ و چگونه قدرت نمایی میکند؟ و ایشان را از قهر خود بیمناک ساخت و نشان داد که چگونه آیات خویش را پدید آورده است؟ و چگونه سرکشان را با کیفرها از میان برداشته است؟ و کسانی را (که در خور عقوبت بودند) از روی زمین درو کرده است؟ و چگونه (به بندگانش) روزی بخشیده و آنها را هدایت نموده و بدیشان عطا فرموده است...............».
باز از علی ÷ آمده که فرمود: «بدانید این قرآن، نیکخواهی است که خیانت نمیورزد، و هبری است که گمراه نمیکند، و سخن سرایی است که دروغ نمیگوید، و هیچکس همنشین این قرآن نشد مگر آنکه با فزونی و کاستی از کنارش برخاست، فزونی در هدایت و کاستی در کوری و ضلالت! و بدانید که هیچکس (در امر دین) پس از قرآن به چیزی نیاز ندارد و پیش از قرآن بینیاز نیست، بنابر این درمان دردهای خود را از قرآن بجویید، و در سختی و گرفتار یتان از آن یاری بخواهید زیرا در قرآن، درمان بزرگترین دردها که همان کفر و نفاق وکژروی و گمراهی باشد، آمده است. پس بوسیله آن از خداوند مسئلت کنید، و با محبت قرآن به خدا توجّه نمایید و آن را مایه در خواست از خلق قرار مدهید که بندگان خدا با هیچ دستاویزی مانند قرآن، بسوی خدا روی نیاوردهاند وبدانید که قرآن شفاعتگری است که شفاعتش پذیرفته میشود (هر کس بدان عمل کند، نجات مییابد) و سخنگویی است که سخنش تصدیق میگردد..............».
و نیز علی ÷ فرمود: «بر شما باد تا به کتاب خدا باز گردید که رشته استوار و نور آشکار است، درمان سودمند (دردها) و سیراب کننده تشنگان (معرفت) است. هر کس بدان چنگ در زند، از گناه مصون ماند و هر کس بدان آویزد (از عذاب) رهایی یابد، کژی و نادرستی در قرآن راه نیابد تا کارش به اصلاح انجامد، و به انحراف و بیراهه نرود تا مایۀ پوزش خواهی در آن فراهم آید! بازخوانی فراوان و شنیدن مکرّر، آن را کهنه نسازد، هر کس بدستاویز قرآن سخن گوید براستی تکلّم نموده و هر کس آن را بکار بندد از دیگران پیشی گرفته است».
همچنین علی ÷ فرمود: «خداوند پاک هیچکس را به چیزی همانند قرآن اندرز نداده است زیرا که قرآن، رشته استوار الهی وپیوند دهنده امین او است، مایه بهار دلها و سرچشمه دانش است، چیزی جز قرآن، دل را جلا ندهد (و زنگار از آن پاک نکند) ..........».
و نیز علی ÷ فرمود: «قرآن، هم فرماندهاست وهم باز دارنده، هم خاموش است و هم گویا! حجّت خدا بر مردم است که بر اساس آن از ایشان پیمان گرفته و آنها را در گروِ (ایمان و عمل) بدان قرار دادهاست، نور آن را تمام نموده و دین خود را بدان کامل گردانده است، و روان پیامبرش را بر گرفت در حالیکه از رساندن احکام هدایت به مردم بوسیلۀ قرآن فراغت یافته بود».
و نیز علی ÷ فرمود: «این قرآن است! از آن بخواهید تا سخن گوید و سخن از آن نخواهید شنید [۱۵]! ولی من از آن شما را خبر میدهم: بدانید که در قرآن دانشِ رویدادهای آینده (همچون رستاخیز ......) و سخن از حوادث گذشته (همچون احوال پیامبران سَلَف......) و داروی دردهای شما و مایۀ نظم کارهایتان آمده است».
و نیز علی ÷ فرمود: «قرآن را فرا گیرید که بهترین سخنان است و در آن بیاندیشید که بهار دلها است و از نور آن درمان بجویید که مایه بهبودی سینهها است و به نیکویی آن را بخوانید که سودمندترین حکایتها است».
و نیز علی ÷ فرمود: «کتاب خدا در میان شما است، سخنگویی است که زبانش خسته نمیشود و خانهای است که بنیادش و یران نمیگردد و عزّتی است که یارانش شکست نمیخورند».
و همچنین علی ÷ فرمود: «در قرآن خبر از پیشینیانتان و پیشگویی از آیندگانتان و داوری در میانتان آمده است».
و نیز علی ÷ فرمود: «ظاهر قرآن زیبا و شگفتآور و باطنش ژرف است، شگفتیهای آن تمام نشود و امور حیرتانگیزش پایان نپذیرد و تاریکیها جز بدان بر طرف نگردد».
***
[۱۵] سخن گفتن قرآن، دلالت آن بر مراد و مقصود پروردگار است (نه نطق ظاهری) و البته اهل تدبّر در قرآن، با این منطق آشنایی دارند (نه همه کس)!.
امام ÷ در سخنان خویش بندگان خدا را به دو گروه تقسیم نموده است. گروه نخستین کسانی هستند که هوای نفسانی را مغلوب ساختهاند و از کلام خدا پیروی میکنند و هرجا که قرآن کریم فرود آید، آنها نیز همانجا فرود میآیند و بدینصورت قرآن پیشوا و رهبر آنان شمرده میشود. گروه دیگر، منحرفان و هوی پرستانند که رأی و نظر خود را بر قرآن تحمیل میکنند گویی که ایشان امام و پیشوای کتاب خدایند، نه قرآن پیشوای آنان!
علی ÷ دربارۀ یکی از افراد دسته نخستین چنین میفرماید:
«وی دادگری را بر خویشتن واجب دانسته (خود را بدان پای بند ساخته)، پس نخستین مرحلۀ عدالتش آنست که هوای نفس را از روان خویش نفی کرده است. در وصف حق سخن میگوید و خود بدان عمل مینماید. هیچ غایتی از خیر را وا نمیگذارد مگر که قصد آن میکند، و هیچ گمان نیکی در باره کاری نمیبرد مگر که آهنگ آن را دارد. زمام اختیارش را به کتاب خدا سپرده است و قرآن رهبر و پیشوای او به شمار میآید. هر جا که بار قرآن فرود آید، او نیز فرود میآید و در هر محلّی که قرآن منزل گیرد، او نیز منزل میکند».
آنگاه امام ÷ به توصیف کسی از گروه دوم میپردازد و میفرماید:
«و بندۀ دیگری است که دانشمند نام گرفته ولی اهل دانش نیست! نادانیها را از نادانان فراگرفته، و گمراهیها را از گمرَهان آموخته است. دامهایی از رشتههای فریب و گفتار دروغین بر سر راه مردم افکنده است، و کتاب خدا را به سوی آراء خود میکشاند و حق را با هوای خویش پیوند میدهد»!
و باز میفرماید:
«پس از من روزگاری بر شما خواهد آمد که چیزی پنهانتر از حق و آشکارتر از باطل و فراوانتر از دروغ بر خدا و رسولش نباشد. هیچ کالایی نزد مردم آن روزگار زیانمندتر از قرآن -چون آن را به شایستگی خوانند- یافت نشود و هیچ متاعی پر رُونق تر از قرآن -هنگامی که به تفسیر نابجای آن پردازند- به دست نیاید. در شهرها ناشناختهتر از «معروف» و شناختهتر از «منکر» چیزی وجود نداشته باشد. حاملان قرآن آن را به کنار افکنند و حافظان قرآن آن را به فراموشی سپارند. در آن روزگار، قرآن و قرآنیان در میان مردم رانده و مطرود خواهند بود و دو یار همدم و همراه هستند که کسی بدانها جایگاهی ندهد. پس آنها در آن روزگار (ظاهراً) میان مردمند اما (باطناً) در میان ایشان نیستند و با مردمند ولی با آنان نیستند! زیرا که گمراهی و هدایت با یکدیگر سازش ندارند هر چند گرد هم آیند. پس آن مردم، در تفرقه به وحدت میرسند! و از وحدت به پراکندگی میگروند. گویی که ایشان پیشوایان قرآنند و قرآن، پیشوای ایشان نیست! در نتیجه جز نامی از قرآن نزد آنها باقی نمیماند و جز خط و نگارشی از آن را نمیشناسند! و پیش از آن روزگار نیز بر صالحان، انواع شکنجهها را روا میدارند و سخن راست آنان را بر خدا، دروغ مینامند و ایشان را در برابر عمل نیکشان به کیفرِ کار ناصواب میرسانند..........».
نویسنده گوید: اساس این سخن از رسول خدا - ج - روایت شده است و امیر مؤمنان - ÷- بخشی از آن را گرفته و با برترین بیان و بهترین توضیح به شرحش پرداخته است. شیخ کلینى در کتاب «روضة کافى» از علی بن ابراهیم قمّی، از پدرش، از نوفلی، از سَکونی، از ابو عبد الله صادق، از امیر مؤمنان از رسول خدا - ج - آورده است که فرمود:
«روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز خطّی و از اسلام جز نامی نمیماند [۱۶]. آنها مسلمان نامیده میشوند ولی دورترین مردم از اسلامند! مسجدهایشان (از حیث ظاهر) آباد و به لحاظ هدایت، ویران است! فقهیان آن روزگار بدترین فقها در زیر سایۀ آسمانند، فتنه از ایشان سر میزند و به خودشان باز میگردد»!
همچنین امیر مؤمنان ÷ در نهی از تفسیر قرآن بنا بر رأی اشخاص فرمود:
«روز رستاخیز ندا کنندهای بانگ میزند: آگاه باشید که (امروز) هر بذر افشانی گرفتار کشتۀ خود و عاقبت کار خویش است جز کشتکاران قرآن! پس شما از کشت کنندگان و پیروان قرآن باشید و در معرفت خداوندتان آن را راهنما قرار دهید و از قرآن برای خود نصیحت جویی کنید و آراءِ خویش را در برابر آن متّهَم سازید و هوسهای خود را دربارۀ قرآن خیانتگر شمارید».
نویسنده گوید: شک نیست که قرآن کریم از سوی خداوند جهانیان نازل شده تا مردم در آیاتش تدبّر کنند و به وسیلۀ آن رهنمایی شوند. بنابر این، مراد از تفسیر به رأی که امیر مؤمنان ÷ آن را نهی فرموده آنستکه آراءِ گرفته از مسلکهای گوناگون را بر قرآن تحمیل کنند چنانکه امروز اینکار نزد پیروان مذاهب مختلف، رواج دارد (و به قول شاعر عرب: همگی ادّعا مینمایند که به وصال لیلا رسیدهاند ولی لیلا هیچکدام را قبول ندارد). امّا اگر کسی تأویلات صوفیان و آراءِ فلسفی و اقوال کلامی و جز اینها را کنار نهد و به رشتۀ قرآن چنگ در زند و حلّ مشکل قرآن را از خودش بجوید و آیهای را با آیۀ دیگر یا با سنّت پیامبر ج تفسیر کند، قطعاً به راه راست رهنمون شده است و روش صحیح در تفسیر قرآن مبین، جز این نیست چنانکه در سخنان امیر مؤمنان ÷ بدان اشارت رفته است و میفرماید:
«کتاب خدا است که با آن (حقایق را) میبینید و از آنها سخن میگویید و آنها را میشوند و بخشی از قرآن از بخش دیگر سخن و قسمتی از قرآن بر قسمت دیگر گواهی میدهد و دربارۀ خدا به اختلاف سخن نمیگوید و همراه خود را از خدا جدا نمیسازد».
و نیز میفرماید:
«کارهای دشوار و شبهه ناک خود را به خدا و رسولش باز گردان زیرا خداوند به مردمی که دوست داشته آنان را رهنمایی کند، فرموده است: (ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا و رسولش و فرمانداران خود اطاعت کنید پس اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و رسولش باز گردانید) و باز گرداندن امور به خدا یعنی گرفتن محکمات قرآن، و باز گردندان آنها به رسول یعنی گرفتن سنّت او که مسلمانان را گرد میآورد و پراکنده نمیسازد».
بنابر این بر عهدۀ مفسّر است تا به جانب هدفی حرکت کند که قرآن بدان سو توجّه دارد و دربارۀ چیزهایی که خدا از آنها ساکت است، خاموشی گیرد و خود را در بیرون بردن معانی آیات از ظواهر آنها، به تکلّف نیافکند، و از حدود خداوند سبحان در گفتارش درنگذرد چنانکه امیر مؤمنان ÷ فرمود:
«همانا خداوند واجباتی را بر شما مقرّر داشته، آنها را تباه مسازید و حدودی را برایتان معین فرموده از آنها تجاوز نکنید و از چیزهایی بازتان داشته، نسبت بدانها بیاحترامی مکنید و دربارۀ چیزهایی سکوت نموده و از راه فراموشی آنها وانگذاشته، خود را در آن موارد به سختی نیافکنید»!
اینست روش علی ÷ در تفسیر قرآن حکیم.
***
[۱۶] این پیش بینی تأسف انگیز در عین حال نوید میدهد که خطّ قرآن در میان مسلمانان پایدار میماند و تحریف نمیشود.
در میان مسلمانان مشهور است که قرآن کریم دارای ظاهر و باطنی است. چنانکه این معنا را در سخنان امیر مؤمنان ÷ نیز مییابیم، آنجا که میفرمایند:
«همانا ظاهر قرآن زیبا و شگفت آور و باطنش ژرف است، شگفتهای آن تمام نشود و امور حیرت انگیزش پایان نپذیرد، و تاریکیها جز بدان بر طرف نگردد».
گروهی از اهل باطل این سخن را دستآویز قرار دادهاند و به بهانۀ باطن قرآن آیات إلـهی را از معنای درست خود بیرون بردهاند، و به تعبیر دیگر: راه تأویلهای نا بجا را دربارۀ قرآن پیش گرفتهاند. آنان، معانی ویژهای را برای باطن قرآن به میان آوردهاند که همانند معانی مزبور از رسول خدا ج و صحابه و تابعین [۱۷] هرگز گذارش نشده است.
حق آنستکه مراد از ظاهر قرآن همان واژههایی فصیح و نظم و اسلوب عجیب در کلمات قرآنی است، و مقصود از باطن قرآن، معانی ژرف و مفاهیم لطیف آن است، چنانکه از علی ÷ آوردهاند که فرمود:
«هیچ آیهای در قرآن مجید نیست مگر آنکه چهار جهت دارد: ظاهر و باطن و حد و مطلع. ظاهر آنستکه خوانده میشود و باطن آنستکه به فهم در میآید و حد آنست که حلال و حرام را در بر دارد و مطلع چیزی است که خدا آن را از بندۀ خود میخواند».
بنابراین، باطن کتاب خدا چنانکه در این روایت به طور آشکار آمده ژرفای معنای آنست که از راه تدبر و تأمل فهمیده میشود. اما اندک روایتی که به عنوان معانی باطنی قرآن گزارش شده با توجه به اینکه آیات قرآنی بهیچ صورت دلالتی بر آنها ندارند البته نمیتوانند از مقاصد باطنی قرآن به شمار آیند (و چگونه چیزی را که قرآن به دلالت لفظی یا معنوی نشان نمیدهد، میتوان از معانی و مقاصد آن شمرد؟!). آری، سزاوارتر آنستکه گفته شود روایات مزبور از سوی «فرقة باطنیه» [۱۸] و دیگر گمراهان ساخته شده تا مردم را فریب دهند و به راههای بدعت آمیز خود خوانند.
***
[۱۷] تابعین، طبقۀ پس از اصحاب پیامبر ج را گویند. [۱۸] باطنیه فرقهای را گویند که برای آیات قرآنی معانی مخفی و مرموزی قائل شدهاند، و البته از اینکار در روزگار گذشته، بیشتر مقاصد سیاسی را دنبال میکردند. فاطمیان مصر و فرقۀ اسماعیلیه (سبعیه) غالباً مذهب باطنی داشتند.
دستهای از مسلمانان بر این باورند که معانی قرآن کریم از دسترس فهم بشر دور است وجز پیامبر خاتَم و امام معصوم کسی بدرستی قرآن را نمیفهمد. این رأی، صحیح نیست وبطلانش واضح وآشکار است زیرا اولاً با دعوت خدای بزرگ نمیسازد که بندگان خود را به اندیشیدن در قرآن فرا خوانده است تا بدانند که قرآن حق است و از سوى او نازل شده ثانیاً با سخن پیامبر خدا ج نیز مخالفت دارد که به روایت از علی ÷ گزارش شده است.
اما دعوت خدای بزرگ را در خلال این آیات شریفه میتوان یافت که میفرماید:
۱- ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ ١٧﴾ [القمر: ۱۷، ۲۲، ۳۲ و ۴۰].
«همانا (این) قرآن را برای پند گرفتن آسان ساختیم پس آیا هیچ پند پذیری هست؟»
۲- ﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾ [ص: ۲۹].
«(این) کتابی است فرخنده که آن را بر تو فرو فرستادیم تا در آیاتش بیاندیشند و خردمندان از آن پند گیرند».
۳- ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢﴾ [النساء: ۸۲].
«آیا در (این) قرآن نمیاندیشند که اگر از نزد کسی جز خدا بود همانا در آن اختلاف بسیاری مییافتند».
و امّا سخن پیامبر ج که بوسیلۀ علی ÷ گزارش شده چنان است که رسول خدا ج فرمود:
«بدانید که بزودی فتنهای در میان خواهد آمد! علی ÷ گفت: من از پیامبر پرسیدم: ای رسول خدا راه گریز از آن فتنه کدام است؟ پاسخ داد: کتاب خدا است که از احوال گذشتگان و آیندگان شما خبر میدهد و در میانتان داوری میکند و حق را از باطل جدا میسازد و شوخی بر نمیدارد. هر ستمگری آن را فرو گزارد، خدا او را درهم میشکند و هر کس هدایت را در غیر آن بجوید، خدا وی را به گمراهی میسپارد. و آن کتاب رشته ای استوار خدا است، و پندآموزی حکمت آمیز است، و (نماینگر) راه راست است که هواهای مردمان را به انحراف نمیکشد و زبانها با تکیه بر آن، از اشتباه مصون میمانند و دانشمندان از آن سیر نمیشوند و با بازخوانی مکرر کهنه نمیگردد و شگفتیهایش پایان نمیپذیرد و این کتاب همانست که چون جنّیان آن را شنیدند گفتند: ما قرآن شگفتانگیز شنیدیم که به راه راست رهنمایی میکند. هر کس با قرآن سخن بگوید گفتارش قابل تصدیق است، و هر کس بدان عمل کند پاداش میگیرد. و هر کس با آن به داوری پردازد، به عدالت حکم میکند و هر کس به سوی آن دعوت نماید ، به راه راست رهنمون شده است».
این روایت را ترمذی و دارمی از اهل سنت در کتب سنن خود آوردهاند و از امامیه نیز محمد بن مسعود عیاشی در تفسیرش (با اندک اختلافی در الفاظ) نقل کرده است.
حدیث مزبور دلالت دارد بر اینکه گروهی از جنّیان، قرآن را فهمیدند (از آن رو که دانستند به راه راست هدایت میکند) و بدان ایمان آوردند، پس چگونه میشود که آدمیان آن را نفهمند با اینکه قرآن به زبان ایشان نازل شده است؟!
و نیز حدیث مذکور گواه است بر اینکه: «هر کس هدایت را در غیر از قرآن بجوید، خدا وی را به گمراهی میسپارد» با وجود این، آیا میتوان گفت که رجوع به قرآن برای یافتن راه هدایت، باطل یا بیهوده است و فایدهای از آن عاید نمیشود؟! باری، هرچند قرآن درخور فهم بشر نازل شده است ولی میتوان گفت که برای فهم دقایق یا نکتههای قرآن، درجات و مراتبی وجود دارد و پیامبر خدا ج در بالاترین درجه قرار داشته و جایگاه علی ÷ در مرتبۀ والایی از آن بوده است از اینرو از وی پرسیدند که: «آیا کتابی نزد شما (خاندان پیامبر ج ) هست؟ پاسخ داد: نه ! جز کتاب خدا یا فهمی که به مرد مسلمانی بخشیده شده است! و نیز این صحیفه (که در غلاف شمشیر من جای دارد...)».
این روایت را بخاری در صحیح خود آورده و فیض کاشانی (از علمای امامیه) نیز در تفسیرش گزارش کرده است و در عبارت فیض چنین آمده: «مگر آنکه خداوند، فهمی دربارۀ قرآن به بندۀ خود داده باشد».
اثر مزبور نشان میدهد ممکن است بندۀ مسلمانی به نکته ای از قرآن پِی بَرَد که آن نکته به فهم دیگری نرسیده باشد.
همچنین از علی ÷ روایت شده که فرمود:
«هر کس قرآن را بفهمد از دانش انبوهی پرده برداشته است».
و نیز فرمود: «آیا شما را خبر دهم که چه کسی براستی فقیه است؟ گفتند: آری، ای امیر مؤمنان. فرمود: آن کس که مردم را از رحمت خدا ناامید نسازد و از عذاب او آسوده خاطر نکند و در نافرمانی از خدا بدانها رخصت ندهد و قرآن را با رویکرد به سخن دیگر، ترک ننماید. بدانید که هیچ خیر در دانشی نیست که فهمیدن در آن نباشد و هیچ خیر در قراءتی نیست که اندیشیدن در آن نباشد و نیز خیر در عبادتی نیست که درک معانی در آن نباشد».
نتیجۀ این سخنان آنست که قرآن کریم از سوی خداوند بزرگ نازل شده تا مردم معانی آن را دریابند و بوسیلۀ آن هدایت شوند بنا بر این هر کس در راه فهم قرآن بیشتر کوشش نماید، بهرۀ فراوانتری از آن میبرد.
این معنایی است که ما از سخنان امیر مؤمنان علی در یافتهایم، سلام و رحمت و برکات خداوند بر او باد.
***
توالی آیات در هر سورهای از قرآن به تعیین پیامبر - ج - بستگی داشته است و زمینهای برای اظهار نظر دیگران نسبت به آن در میان نبود ولی ترتیب سورهها چنانکه امروز در مصحفهای قرآنی دیده میشود بنا به تعیین وفرمان ویژۀ پیامبر ج صورت نگرفت و گزینش صحابه در اینکار تأثیر داشت چرا که بنا بر روایات تاریخی، مصحفهای یاران پیامبر ج ماننده مصحف أُبی بن کعب ب و مصحف عبد الله بن مسعود ب و مصحف علی بن أبی طالب ÷ بلحاظ توالی سورهها، گوناگون بودهاند. اساساً مصحف را برای قرائت آن مینویسند از اینرو همانگونه که سورههای قرآن را میتوان بدون رعایت ترتیب نزول خواند، به همان صورت جایز است که آنها را به نگارش درآورد. با وجود این، احترام ترتیب کنونی سورهها، امری لازم است که نتیجۀ اجماع صحابه (نخستین گواهان وحی و تنزیل) شمرده میشود که با موافقت امیر المؤمنین علی ÷ نیز همراه بوده است.
اما مصحفی که علی ÷ به خط خود نگاشت، برخی از نویسندگان در سدههای نخستین آن را دیدهاند. بعنوان نمونه، یحیی بن حسین بن قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن حسن بن علی بن ابی طالب ÷ ملقب به امام هادی (متوفی به سال ۲۹۸ هجری قمری) که از پیشوایان فرقۀ زیدیه شمرده میشوند در کتاب «احکام» خود گزارش نموده است که مصحفی را به خط علی ÷ نزد پیرزنی از خاندان امام حسن مجتبی ÷ دیده که با آنچه در دست مردم بوده، همانندی داشته است.
همچنین محمد بن اسحاق ندیم در قرن چهارم مصحفی را به خط علی بن ابی طالب ÷ نزد ابو یعلی حمزة حسنی یافته و در کتاب «فهرست» خود از آن خبر داده است چنانکه مینویسد:
«و من به روزگار خودمان، مصحفی را نزد ابو یعلی حمزة حسنی که خدایش رحمت کند دیدم، به خط علی بن ابی طالب ÷ که چند برگ از آن افتاده بود و مصحف مزبور را فرزندان حسن ÷ با گذشت روزگار به میراث برده بودند وترتیب سورهها در آن مصحف چنین بود...».
متأسفانه ترتیب مذکور در تمام نسخههایی که از کتاب «فهرست» به ما رسیده، حذف شده است! با وجود این، ترتیب سور قرآن به روایت از امیر مؤمنان ÷ در آثار علمای دورههای بعد یافت میشود چنانکه در تفسیر «مجمع البیان» اثر ابو علی فضل بن حسن طَبْرِسی (از دانشمندان امامیه در سدۀ ششم) و در تفسیر «مفاتیح الأسرار ومصابیح الأبرار» اثر محمد بن عبد الکریم شهرستانی (از دانشمندان قرن ششم) و نیز در کتب علمای دیگر با مقداری اختلاف، وجود دارد.
ما ترتیبی را که در بخش اول کتاب «مقدمتان فی علوم القرآن» از علی ÷ رسیده بر دیگر روایت ترجیح میدهیم زیرا که مصنف این کتاب، روایت امام علی ÷ را به طور کامل آورده و آن را تقطیع نکرده است، بر خلاف شیخ طبرسی که بخشی از روایت مزبور را نقل نموده و بقیه را حذف کرده است اما روایت شهرستانی که از طریق مقاتل بن سلیمان از علی ÷ رسیده خطاهای بسیاری را در بردارد که مانع از اعتماد ما بدان میشود.
مصنف بخش اول از کتاب «مقدمتان» که یکی از علمای مغرب است به اساند خود از سعید بن مسیب و او از علی ÷ گزارش نموده که گفت: «از پیامبر - ج - دربارۀ ثواب قرآن پرسیدم. رسول خدا ج مرا از ثواب تک تک سورههای قرآن چنانکه خداوند از آسمان فرو فرستاده بود، آگاه ساخت و فرمود: نخستین سورهای که بر او در مکه نازل شد:
فاتحة الکتاب است، سپس: إقرء باسم ربک، آنگاه: ن و القلم، سپس: یا أیها المدّثّر، بعد: با أیها المزّمّل، سپس: إذا الشمس، آنگاه: سبّح اسم ربک، بعد: واللیل، آنگاه: والفجر، سپس: و الضحی، بعد: ألم نشرح، سپس: و العصر، و آنگاه: و العادیات، وبعد: الکوثر، و پس از آن: ألهاکم، و آنگاه: أرأیت، و بعد: الکافرون، و سپس: ألم تر کیف، و بعد: الفلق، و آنگاه: الناس و پس از آن: الإخلاص، سپس: عبس، و بعد: إنّا أنزلناه، آنگاه: و الشمس، و بعد: البروج، سپس: و التین، و بعد: لإیلاف، پس از آن: القارعة، سپس: القیامة، بعد از آن: هُمَزه، سپس: المرسلات، بعد از آن: ق، آنگاه: البلد، بعد: الطارق، سپس: الساعة، پس از آن: ص، سپس: المص، آنگاه: قل أوحی، بعد: یس، سپس: الفرقان، بعد: الملائکه، آنگاه: کهیعص، پس از آن: طه، سپس: الواقعة، بعد: الشعراء، در پی آن: النّمل، پس از آن: القصص، آنگاه: سبحان، بعد: یونس، سپس: هود، در پی اش: یوسف، آنگه: الحِجْر، بعد: الأنعام، سپس: الصّافّات، پس از آن: لقمان، آنگاه: سبأ، بعد: الزّمر، آنگه: سورههایی که به حم آغاز میشوند یکی در پی دیگری آمدهاند، سپس: والذاریات، آنگه: الغاشیة، بعد: الکهف، پس از آن: النحل، آنگاه: إنَّا أرسلنا، بعد: إبراهیم، و آنگه: الأنبیاء، بعد: المؤمنون، سپس: الم السجدة، در پی آن: والطور، در پس آن: الملک، سپس: الحاقة، بعد: سأل سائل، سپس: عم یتساءلون، آنگاه: النازعات، بعد: انفطرت، پس از آن: الروم، در پی آن: العنکبوت، سپس: المطففین، بعد: انشقت.
و آنچه در مدینه نازل شده است: نخست سورة البقرة، بعد: الأنفال، پس از آن: آل عمران، سپس: الأحزاب، در پی آنم الممتحنة، آنگاه النساء، بعد إذا زلزلت آنگاه الحدید سپس سورة محمد ج بعد: الرعد، پس از آن: الرحمن، سپس: هل أتى، سپس: الطلاق، سپس: لم یکن، آنگاه: الحشر، بعد: إذا جاء نصر الله، بعد از آن: نور، سپس: الحج، پس از آن: المنافقون، بعد: المجادلة، سپس: الحجرات، آنگاه: التحریم، بعد: الجمعة، سپس: التغابن، بعد: الفتح، آنگاه: المائدة، بعد: التوبة، بعد از آن: النجم، این سورهها در مدینه نازل شدهاند [۱۹]».
نویسنده گوید: این روایت از مهمترین روایات در ترتیب سورههای قرآنی به شمار میآید، در عین حال، متأسفانه کاستی و اشتباه در آن راه یافته است، بدین معنى که سورۀ «المسد» در آن یافت نمیشود (و جایگاه این سوره، پس از المزمل است) و همچنین سورۀ «الصف» را در آن نمیبینیم (که بعد از التغابن باید آورده شود) و نیز سوره «النجم» در آخر این جدول نهاده شده، با اینکه سورهای مکی است و پس از سورۀ «الإخلاص» فرود آمده است چنانکه در «مجمع البیان» و دیگر کتب از ابن عباس گزارش نمودهاند. همچنین سورۀ هود لازم است در این فهرست پیش از سورۀ یونس آید [۲۰].
به گمان من ، امیر مؤمنان علی ÷ دو بار قرآن را جمع کرده است، یکبار آن را به ترتیب نزول سورهها فراهم ساخته و بار دیگر، به ترتیبی که امروز در مصحفها میبینیم گرد آورده است چنانکه یحیی بن حسین ملقب به هادى در سده سوّم بدان گواهی داده و گفته است که: مصحف علی ÷ با آنچه در دست مردم بود، همانندی داشت.
یعقوبی (در تاریخش) گردآوری سوّمی را نیز به أمیر مؤمنان ÷ نسبت میدهد بطوریکه امام ÷ در خلال آن، قرآن را به هفت بخش، تقسیم نموده است و خدایتعالی به درستی این قول داناتر است.
***
[۱۹] دنبالۀ این حدیث را در صفحۀ ۸ از همین کتاب بخوانید. [۲۰] برای روشن شدن این امر، آیۀ ۱۳ از سورۀ هود را با آیه ۳۸ سورۀ یونس مقایسه نمایید. ضمناً قول «مجاهد» از قدمای مفسران را -که سورۀ هود را پیش از سورۀ یونس آورده- در کتاب فهرس اثر محمد بن إسحق ندیم ملاحظه کنید.
سورۀ فاتحه نخستین سورهای است که در مکه بر پیامبر - ج - نازل شد [۲۱] چنانکه این معنا را در روایت امام علی ÷ مییابیم آنجا که میفرماید: «نخستین چیزى که در مکه بر پیامبر فرو فرستاده شد، فاتحة الکتاب بود.
اینک آنچه دربارۀ سورۀ فاتحه از امیر مؤمنان ÷ گزارش شده به نظر خوانندگان گرامی میرسد:
۱- دارقُطنى و بیهقى در کتاب سنن خود از عبد خیر [۲۲] آوردهاند که گفت: از علی ÷ دربارۀ «سبعُ المثَانى» پرسیده شد، فرمود: مراد، سورۀ حمد است. گفتند: آن سوره، شش آیه دارد (و در سبع المثانی از رقم هفت سخن آمده است)! فرمود: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ١﴾ نیز آیتی از سوره مزبور است (که با شمارش آن، سورۀ حمد به هفت آیه میرسد).
نویسنده گوید: این سخن را آنچه از پیامبر خدا - ج - گزارش شده، تأیید میکند که فرمود:
«چون حمد را خواندید، بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را نیز بخوانید که این سوره «اُم القرآن» و «اُمُّ الْکتَابِ» و «سبع المثانى» است و بسم الله الرحمن الرحیم یکی از آیاتش به شمار میآید».
این روایت را دارقطنی آورده و آن را صحیح شمرده و نیز بیهقی در سنن خود آن را نقل کردهاست.
۲- از طر یق امامیه، محمّد بن علی بن حسین بن بابویه، به اِسناد خود از امیر مؤمنان علی ÷ گزارش نموده که گفت: از رسول خدا ـ ج ـ شنیدم که میگفت: خدایا تعالی مرا فرمود: ای محمّد! ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَٰكَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِي وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِيمَ ٨٧﴾ [الحجر: ۸۷] «همانا تو را سبع المثانی و قرآن بزرگ دادیم». پس خداوند بوسیلۀ فاتحه الکتاب به تنهایی بر من منّت نهاد و آن را در برابر قرآن بزرگ قرار داد و «فاتحة الکتاب» گرانبهاترین چیزی است که در گنجهای عرش وجود دارد.
۳- ابن بابویه در کتاب «توحید» روایت نموده که «مردی از علی بن حسین ÷ معنای «بسم الله الرحمن الرحیم» را پرسید، فرمود: پدرم از برادرش حسین بن علی ÷ و او از پدرش امیر مؤمنان ÷ آورد که (در روزگارِ وی) مردی برخاست و پرسید: ای امیرِ مؤمنان، مرا از «بسم الله الرحمن الرحیم» خبر ده که معنایش چیست؟
علی ÷ پاسخ داد: واژۀ «الله» که در گفتارت آمد، بزرگترین نام از نامهای خدای بزرگ است و همان اسمیاست که سزاوار نیست کسی جز خدا، بدان نامیده شود و هیچ آفریده ای هم بدان نامیده نشده است. آن مرد گفت: تفسیر کلمه «الله» چیست؟ فرمود: او کسیاست که هر آفریده ای در نیازها و سختیها و به هنگام قطع اسباب و ناامیدی از غیر خود، به بندگی او روی میآورد زیرا هر کس که در این دنیا به مقام مهتری و بزرگی دست یابد، هر چند در کمال بینیازی و سرکشی باشد و دیگران نیاز فراوان بدو پیدا کنند، سر انجام زمانی فرا خواهد رسید که دیگران به کاری نیازمند شوند که او از عهدۀ انجامش ناتوان مانَد و خود نیز به چیزی نیازمند گردد که توانایی بر آن نداشته باشد و ناگزیر به هنگام ضرورت و نیازِ خود، امید از دیگران میبُرَد و رو به سوی «الله» میبَرَد. تا آنکه چون خداوند درخواستش را کفایت کند، او (لطف خدا را به فراموشی میسپرد و) دوباره به شرک (و سرکشی) خود باز میگردد! آیا نشنیدهای که خدای عزّ و جلّ میفرماید: ﴿قُلۡ أَرَءَيۡتَكُمۡ إِنۡ أَتَىٰكُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ أَوۡ أَتَتۡكُمُ ٱلسَّاعَةُ أَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَدۡعُونَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ ٤٠ بَلۡ إِيَّاهُ تَدۡعُونَ فَيَكۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَيۡهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوۡنَ مَا تُشۡرِكُونَ ٤١﴾ [الأنعام: ۴۰-۴۱].
یعنی: «بگو در صورتیکه عذاب خدا شما را در رسد یا قیامت بر شما آید اگر راست گویید خبر دهید که آیا جز «الله» چه کسی را میخوانید؟ بلکه تنها او را میخوانید و چون او بخواهد (عذابی) را که به خاطرش وی را خواندید از شما بر میدارد و آنچه را شریکش میپندارید فراموش میکنید».
پس خدای بزرگ به بندگانش میفرماید: ای نیازمندان رحمتم، در همۀ احوال شما را به خود محتاج ساختم و در همۀ اوقات، فروتنی بندگی را برایتان لازم شمردم پس در هر کاری که آغاز نمودهاید و آرزوی به پایان بُردن آن را دارد و امید رسیدن به نهایتش را در دل جای دادهاید، بسوی من تضرّع کنید که من چون بخواهم چیزی را بر شما ببخشم، دیگری بر مَنعش توانا نباشد و چون بخواهم چیزی را از شما منع کنم، دیگری بر بخشیدنش ناتوان ماند. پس من سزاوارترین کسی هستم که از او حاجت خواسته شود و به سوی وی تضرّع گردد. بنابر این در آغاز هر کار -کوچک باشد یا بزرگ- بگویید: بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. یعنی: در این کار از خدایی یاری میجویم که رسم بندگی، برای هیچکس جز او شایسته نیست. همان «الله» که چون از او یاری خواهند، یاری نماید و چون او را بخوانند، پاسخ دهد. همان «رحمن» که باگستردن روزی خود بر ما، رحمتش را به ما ارزانی میدارد. همان «رحیم» که در کار دیانت و دنیا و آخرتمان بر ما ترحّم میکند و اوست که دین را برای ما سهل و آسان و (تکلیف را) بر ما سبک ساخته است و با جدا سازی ما از دشمنانش، ما را به رحمت خود مینوازد.
سپس علی ÷ گفت: رسول خدا ـ ج ـ فرمود: هر کس به کاری پردازد که به اندوهش افکند، اگر با خلوص نیت و از صمیم دل، روی به خدا آورَد و بگوید: بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، از دو امر (سودمند) جدا (و بی بهره) نماند. یا به حاجت خویش در دنیا دست یابد و یا نزد خداوند (پاداشی) برابر آن را اندوخته کند و آنچه نزد خدا برای مؤمنان ذخیره شود، بهتر و پایدارتر است».
نویسنده گوید: رحمن و رحیم دو واژه است که از «رحمت» گرفته شدهاند و در «رحیم» رقّتِ بیشتری اعتبار میشود چنانکه در حدیث ابن عبّاس از رسول خدا ـ ج ـ آمده است که فرمود: «فالرَّحِيْمُ أرقُّ من الرَّحْمَنِ وكلاهما رفيقان». یعنی: «در معنای کلمۀ رحیم، رقّت بیشتری از رحمن وجود دارد و هر دو کلمه، همراه و رفیق یکدیگرند». و این معنا در سخن امیر مؤمنان ÷ نیز دیده میشود چنانکه معنای «رحمن» را بر این امر حمل نموده که: «با گستردن روزی خود بر ما، رحمتش را به ما ارزانی میدارد» و «رحیم» را با آن معنا تطبیق داده که: «در کار دیانت و دنیا و آخرتمان بر ما ترحّم میکند و دین را برای ما سهل و آسان و (تکلیف را) بر ما سبک ساخته است» همانگونه که خداوند (در کتابش) میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا ٢٨﴾ [النساء: ۲۸]. یعنی: «خدا میخواهد تکلیف شما را سبک گرداند زیرا که انسان، ضعیف آفریده شده است». در عین حال باید دانست که رقّت (یا دلسوزی) از صفات آفریدگان است و خدای سبحان بدان وصف نمیشود و مُراد از این تعبیر در حدیث، آثار رقّت یعنی بخشش و تخفیف و آمرزش است چنانکه علی ÷ دربارۀ خداوند سبحان فرمود: «بَصِیرٌ لا یوصَفُ بِالحَاسَّةِ، رَحِیمٌ لا یوصَفُ بالرِّقَّةِ». یعنی: «او بینا است ولی به داشتن حسّ بینایی وصف نگردد، و رحیم است امّا به رقّت و دلسوزی مُتَّصِف نشود».
۴- از امیر مؤمنان علی ÷ گزارش شده که فرمود: «(خداوند با ذکر) رحمن و رحیم، نا امیدی را از آفریدگانش میزداید».
۵- بیهقى از علی ÷ آورده که گفت: پیامبر خدا ـ ج ـ گروهی از خویشان خود را به پیکار فرستاد و دعا کرد که: خداوند اگر ایشان را به سلامت باز گردانی تو را چنانکه سزاوار سپاست باشد، سپاس میگزارم! چیزی نگذشت که آنان به سلامت برگشتند. پیامبر ج گفت: «الحمد لله عَلَى سابِغِ نِعَمِ الله» (خدای را بر کمال نعمتهایش سپاس تمام باد). علی ÷ گفت: من به پیامبر ـ ج ـ گفتم: ای رسول خدا آیا شما نگفتید که اگر خداوند آنان را به سلامت بازگرداند او را چنانکه سزاوار سپاسش باشد، سپاس میگزارم؟! فرمود: مگر من آن کار را نکردم؟!
نویسده گوید: مقصود از «الحمد» (با توجه به الف و لام آن) گاهی سپاس کامل و گاهی ستایش تمام است چنانکه باز هم از پیامبر خدا ـ ج ـ رسیده که فرمود: هیچ چیز نزد خدایا تعالی از «حمد» محبوبتر نیست از اینرو خود را با «الحمد لله» ثنا گفت (یعنی ستایش نمود).
۶- أبو علی فضل بن حسین طَبْرِسِى در تفسیر «جوامع الجامع» در معنای کلام خداوند که فرمود (بگویید): ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦﴾ آورده است: از علی ÷ روایت کردهاند که معنای ﴿ٱهۡدِنَا﴾ آنست که: ما را ثابت و استوار دار.
نویسنده گوید: هر گاه بنده بدرگاه خداوند بگوید ﴿ٱهۡدِنَا﴾ در حالی که نسبت به راه راست در تردید و دو دلی باشد، مرادش آنستکه: راه راست را به ما بنما. و چون بگوید ﴿ٱهۡدِنَا﴾ در حالی که آئین راستین خدا را باور داشته باشد، مقصودش آنست که: ما را در راه راست، ثابت و استوار دار (و مراد از إهْدِنا در سورۀ فاتحه همین معنا است).
۷- شیخ طبرسى در «مجمع البیان» گفته است که مفسّران. دربارۀ معنای ﴿ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦﴾ اقوال گوناگون آوردهاند. یکی از آنها اینست که راه مستقیم همان راه «کتاب خدا» است و این قول از پیامبر خدا ج گزارش شده است.
نویسنده گوید: شیخ در اینجا به سخنی از رسول خدا ـ ج ـ اشاره نموده که از علی ÷ رسیده است و در روایت علی ÷ چنین آمده که رسول خدا ج فرمود: «کتاب خدا است که در آن خبر از پیشینیانتان رفته و پیشگویی از آیندگانتان شده و داوری در میانتان آمده است (تا آنجا که میفرماید) و قرآن، ذکر حکیم و صراط مستقیم است».
و این سخن را گفتار خدای تعالی تأیید مینماید که میفرماید: ﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ﴾ [الإسراء: ۹] یعنی: «همانا این قرآن به استوارترین راه رهنمایی میکند» و نیز فرمود: ﴿وَهَٰذَا صِرَٰطُ رَبِّكَ مُسۡتَقِيمٗاۗ﴾ [الأنعام: ۱۲۶] یعنی: «این راه راست خداوند تو است» و نیز فرمود: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾ [الأنعام: ۱۵۳]. یعنی: «این راه من است پس آن را پیروی کنید و در پی راههای دیگر نروید که شما را از راه او پراکنده میکنند». و در کتاب خدا، «صراط مستقیم» به «بندگی خالص» تفسیر شده است چنانکه میفرماید: ﴿وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١﴾ [یس: ۶۱]. یعنی: «و اینکه مرا بندگی کنید، اینست راه است» و چون ابلیس ـ لَعَنَهُ الله ـ گفت: ﴿وَلَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٣٩ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٤٠﴾ [الحجر: ۳۹-۴۰]. یعنی: «سوگند (به عزّت تو) که همۀ (فرزندان آدم) را به گمراهی میکشم، جز آن بندگانت از میان ایشان که خالص شدهاند» خدای عزّ و جل در پاسخ او فرمود: ﴿هَٰذَا صِرَٰطٌ عَلَيَّ مُسۡتَقِيمٌ ٤١﴾ [الحجر: ۴۱] «این راهی است مستقیم بسوی من»! و شک نیست که این نعمتِ و الا و درجۀ بلند (بندگی خالص) نعمتی است که خدای تعالی نصیب پیامبران گرامی و بندگان شایستۀ خود فرموده است و از اینرو (در پی آیۀ گذشته) فرمود: ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ﴾ (راه کسانی که به ایشان نعمت دادهای).
۸- محمّد بن علی بن حسین بن بابویه در کتاب «معانِی الأخبار» به اسناد خود از حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام آورده است که دربارۀ این گفتار خدای عزّ و جل که ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ﴾ فرمود: یعنی بگویید: ما را به راه کسانی هدایت فرما که نعمت توفیق در دین و فرمانبرداری از خود را بدانها دادهای و ایشان اشخاصی هستند که خداوند عزّ و جل دربارۀ آنان فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾ [النساء: ۶۹]. یعنی: «هر کس از خدا و فرستادۀ او فرمان بَرَد، آنان با کسانی خواهند بود که خدا به ایشان نعمت داده است از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان و ایشان نیکو رفیقانی هستند». و این تفسیر عیناً از امیر مؤمنان علی روایت شده است.
۹- محدّث بَحرانی در تفسیر «البُرهان» از امیر مؤمنان علی گزارش نموده که فرمود: خداوند بندگان خود را فرمان داد تا راه کسانی را که به ایشان نعمت داده است از او بخواهند و آنان، پیامبران و صدّیقان و شهیدان و صالحانند و نیز (فرمان داد) تا از راه کسانی که بر ایشان خشم گرفته به خدا پناه برند و آنان یهودند که خدا دربارۀ آنها فرمود: ﴿قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَۚ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٦٠﴾ [المائدة: ۶۰] یعنی: «بگو آیا شما را خبر دهم که چه کسی در پیشگاه خدا، سر انجامی بدتر از این دارد؟ آنکس که خدا او را از رحمتش دور کرد و بر او خشم گرفت و کسانی از ایشانرا بوزینگان و خوکها ساخت و آنکس که طاغوت را بندگی نمود، اینان جایگاه بدتری دارند و از راه اعتدال گمراهترند». و نیز خداوند فرمان داد تا (اهل ایمان) از راه گمراهان به خدا پناه برند و آنان کسانی هستند که خداوند دربارۀ ایشان فرمود: ﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٧٧﴾ [المائدة: ۷۷]. یعنی: «بگو ای اهل کتاب در دین خود بناحق غلوّ مکنید و پیرو هوسهای گروهی نشوید که پیش از این گمراه شدند و بسیاری را گمراه ساختند و از راه اعتدال به بیراهه رفتند» و آنان نصارى هستند. همچنین علی ÷ فرمود: هر کس به خدا کفر ورزد مورد خشم او قرار گرفته و از راه خدا دور و گمراه است».
نویسنده گوید: ذکر یهود و نصاری در تفسیر «غضب شدگان» و «گمراهان» از باب تعیین مصداق و تطبیق با مورد آمده است ولی البته «مورد، مخصَّص نیست» (یعنی همچنانکه علی ÷ فرمود خشم خدا و گمراهی از صراط مستقیم، به یهود و نصاری اختصاص ندارد و هر کافری را فرا میگیرد).
۱۰- ابن بابویه در کتاب «عیون أخبار الرّضا» از امیر مؤمنان علی ÷ به نقل از رسول خدا ج آورده است که: «خدای ﻷ فرمود: فاتحةُ الکتاب را میان خود و بنده ام تقسیم کردهام. نیمی از این سوره از آنِ من است و نیم دیگرش از آن بندۀ من و آنچه بندهام در خواست میکند سهم اوست. چون بنده گوید: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ﴾ خدای جلَّ جلالُه میفرماید: بندهام به نام من آغاز کرد، سزاوار است که کارهایش را به انجام رسانم و در احوالش برکت نهم و چون بنده گوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ خدای ـ جَلَّ جلالُه ـ فرماید: بنده ام ستایش نمود و دانست که نعمتهایش همه از سوی من است و بلاهایی که از او دفع کردهام همه از بخشایش من سر زده است. (ای فرشتگان) شما را گواه میگیرم که نعمتهای آخرت را بر مواهب دنیوی او بیافزایم و عقوبتهای آخرت را از او دفع کنم چنانکه بلاهای دنیا را دفع کردم. و چون بنده گوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣﴾ خدای عزّ و جل میفرماید: بندهام برای من گواهی داد که من رحمن و رحیم هستم. شما را (ای فرشتگان) گواه میگیرم که از رحمت خود، بهرۀ فراوان بدو دهم و از بخشش خود، نصیب بزرگ بدو بخشم. پس چون بنده گوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ خدای ـ جلّ جَلالُه ـ (به فرشتگان) میفرماید: شما را گواه میگیرم چنانکه بندهام اعتراف نمود که من، خداوندِ روز (حساب یا روز) پاداش و کیفرم، به روز محاسبه، حسابش را آسان گیرم و از بدیهایش در گذرم. پس چون بنده گوید ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ﴾ خدای ـ جلّ جلالُه ـ میفرماید: بندهام راست گفت تنها مرا بندگی میکند، شما را گواه میگیرم که او را بر بندگیش پاداشی دهم که مخالفان عبادتش بر او غبطه خورند. پس چون بنده گوید: ﴿وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ خدای ـ عزّ و جل ـ میفرماید: بندهام از من یاری خواست و به سوی من پناه آورد، شما را گواه میگیرم که او را یاری کنم و در سختیها به فریادش رسم و به روزِ گرفتاریهایش دستش را بگیرم. پس چون بنده گفت: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦﴾ تا پایان سوره، خدایا تعالی میفرماید: این (مقام) از آنِ بنده من است و از آنِ اوست در خواست نمود، همانا دعوت بندهام را اجابت فرمودم و آنچه را آرزو کرد بدو بخشیدم و از آنچه بیم نمود، او را ایمن داشتم».
***
[۲۱] در میان مفسّران قرآن مشهور است که سورۀ فاتحۀ الکتاب پس از نزول پنج آیه از سورۀ «عَلَق» نازل شده است. [۲۲] این نام در کتب «رجال» برای دو تن آمده که هر دو از یاران علی ÷ بودهاند.
مفسّران دربارۀ حروف مقطّعه که برخی از سورههای قرآن با آنها آغاز شده، آراء گوناگونی آوردهاند و بهترین و استوارترین سخن از میان اقوال، سخن امیر مؤمنان علی ÷ است که فرمود: حروف مزبور به «نامهاى خداوند» اشاره دارد و از اینرو امام ÷ در پیکارها و دعاهای خود، خدایا تعالی را با آن حروف میخواند چنانکه نصر بن مُزاحم مَنْقَرى در کتاب «وَقْعَة صِفّین» از اَصْبَغ بن نُباته [۲۳] آورده است که گفت: «در هیچ پیکاری نبود مگر آنکه علی ÷ ندا در میداد: کهیعص»! و ابن ماجه در تفسیر خود از نافع و او از ابو نُعیم قاری و او از فاطمه [۲۴] دختر علی بن أبی طالب ÷ نقل کرده است که وی از پدرش شنید که میگفت: «یا کهیعص مرا بیامرز». همانند این روایت را ابن جریر طبرى در تفسیر خود، به سند دیگری گزارش نموده است.
چیزی که این سخن را تأیید میکند روایتی است که ابن مردویه از ابو صالح و او از اُمّ هانى (خواهر امام علی ÷) گزارش کرده که اُمّ هانی از رسول خدا ج شنید که در معنای «کهیعص» فرمود: کافى، هادى، أمین [۲۵]، عالم و صادق.
و از طریق امامیه، محمّد بن علی بن حسین بن بابویه در دو کتاب «معانِی الأخبار» و «توحید» به اسناد خود از امام حسین بن على ÷ روایت نموده که فرمود:
«مردی یهودی به نزذ پیامبر ج آمد و پرسید که حروف هجاء چه سودی دارد؟ پیامبر ج به علی ÷ که در آنجا حضور داشت فرمود: به او پاسخ ده و دعا کرد که: خداوندا علی را در گفتن سخن درست موفّق فرما. علی ÷ گفت: هیچ حرفی از حروف مزبور نیست مگر آنکه بر نامی از نامهای خداوند عزّ و جل دلالت دارد...... (تا پایان حدیث که امام، حروف هجاء را با اسماء الله تطبیق داد).
و نیز میبُدی در تفسیر خود آورده است که: «امیر مؤمنان علی ÷ به کهیعص سوگند یاد مینمود» و سوگند را در شرع جز به نامهای خدای تعالی نتوان یاد کرد.
امّا آنچه حکایت نمودهاند که امام علی ÷ فرمود:
«هر کتابی گزیدهای دارد و گزیدۀ این کتاب (قرآن کریم) حروف تهَجّی است» این روایت با تفسیر امیر مؤمنان در پیوند با «أسماء الله» منافاتی ندارد زیرا گزیده (و چکیدۀ) قرآن همان نامهای مقدّس خداوند است که کلید معرفت پروردگار و وسیله دعا و پرستش وی به شمار میآید، چنانکه در قرآن مجید فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ﴾ [الأعراف: ۱۸۰]. یعنی: «نیکوترین نامها از آن خداست پس او را با آنها بخوانید».
عرب نیز با حروف مقطّعه، سخن گفته چنانکه شاعر ایشان گوید: «قلنا لها قفی، فقالت قاف...!» یعنی: «به آن زن گفتیم بایست، گفت: قاف!» و قاف در این بیت به جای «وَقَفْتُ = ایستادم» بکار رفته است و در واقع آن زن با گفتن این یک حرف، تمام مقصود خود را ادا کرد. همچنین حروف مقطّعه در کلام الهی، هر یک به مقصود کاملی اشاره میکنند که همان نامهای خداوند تعالی باشد.
این تفسیر، بیش از دیگر آراء در خور کتاب خدا است و با قرآن تناسب دارد و گروهی از یاران پیامبر ج از جمله عبد الله بن عبّاس و عبد الله بن مسعود رضی الله عنهما نیز بر این قول رفتهاند و گفتهاند که «هر حرفی از حروف مقطّعه از نامهای خداوند عزّ و جل مشتق شده» چنانکه طبرى در تفسیر خود از ایشان گزارش نموده است. امّا سایر اقوال دربارۀ این حروف حقّاً ناشی از ظنّ و گمان است که دلیلی بر درستی آنها نداریم مانند اینکه گفته اند: حروف مزبور، رمزهایى میان خدا و رسول اوست! در حالیکه جای رمز گویی در کتاب روشن خداـ که برای راهنمایی عموم مردم آمده ـ نیست بویژه کتابی که خدای تعالی آن را برای پند گرفتن آسان ساخته [القمر: ۱۷] و به اندیشیدن در آن سفارش نموده [النساء: ۸۲] و در بارهاش فرموده است: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤﴾ [النساء: ۱۷۴] «ما نوری آشکار بسوی شما فرو فرستادیم».
***
[۲۳] علمای رجال، اصبغ بن نباته را از یاران و خواصّ امیر مؤمنان علی ÷ شمردهاند. [۲۴] شیخ مفید در کتاب «ارشاد» فاطمه را در شمار دختران علی ÷ آورده که البته مادرش غیر از فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است. [۲۵] امین به معنای درستکار و مورد اعتماد، از نامهای خداوند شمرده میشود (در دعای جوشن کبیر، فقرة ۷۷ نیز در ردیف نامهای خدا آمدهاست).
در میان مسلمانان اختلاف نیست که قرآن کریم آیات محکم و متشابهی را در بر دارد چنانکه خدای عزّ و جل فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٧﴾ [آل عمران: ۷].
یعنی: «اوست کسی که این کتاب (قرآن مجید) را بر تو فرو فرستاد، بخشی از آن، آیاتی محکماند که اساس کتاب شمرده میشوند و بخشی دیگر متشابهاتند. امّا کسانی که در دلهایشان انحراف (از حق) وجود دارد برای فتنه جویی و (نیز) در جستجوی تأویل متشابهات، آنها را دنبال میکنند با آنکه جز خدا کسی تأویل آیههای متشابه را نمیداند و ژرفنگران در دانش گویند که بدان ایمان آوردیم همه (محکم و متشابه) از سوی خداوند ماست و جز خردمندان کسی پند نمیپذیرد».
مفسّران مسلمان در معنای محکم و متشابه اختلاف کردهاند. قول مشهور در میان ایشان آنستکه محکم در قرآن به آیاتی اطلاق میشود که بلحاظ معنا، تنها یک احتمال را میپذیرند. متشابه آیاتی را گویند که از حیث معنا، دو احتمال یا بیشتر را قبول میکنند بدون آنکه احتمالی بر احتمالات دیگر، ترجیح داده شده باشد!
این دسته از مفسّران از ذکر «قرینههاى پیوسته و ناپیوسته [۲۶]» در قرآن غفلت کردهاند که توجه بدانها موجب میشود تا معنای مناسب در هر جا فهمیده شود و فراموش کردهاند کتابی که احتمالات گوناگون (از معانی ناسازگار با یکدیگر) را بپذیرد نمیتواند راهنمای مردم باشد و آنها را به راه راست رهبری کند بلکه ایشان را در سرگردانی و تردید میافکند و این معنا با قول خداوند منافات دارد که فرموده است: ﴿ هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ ١٣٨﴾ [آل عمران: ۱۳۸]. یعنی: «این (قرآن) برای مردم، روشنگر است و رهنمود و اندرزی برای متّقیان است». و نیز میفرماید: ﴿كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٠٣﴾ [آل عمران: ۱۰۳]. یعنی: «اینچنین خداوند آیاتش را برای شما روشن (واضح) میکند شاید که هدایت شوید» و امثال این آیات.
امّا امیر مؤمنان على ÷ بر این قول رفته است که متشابهات قرآن حکیم، آیاتی شمرده میشوند که از «غیب مستور» سخن میگویند همانند صفات خداوند و اسرار فرمانروایی او بر جهان هستی و آنچه خدا علمش را از بندگان خود پنهان داشته است و همچنین امام ÷ بر این رأی بوده که راسخان و فرو رفتگان در دانش، متشابهات قرآن را باور دارند هر چند تأویل آنها را نمیدانند و از اسرارشان با خبر نیستند زیرا که این آگاهی، ویژۀ خداوند است [۲۷] چنانکه محمّد بن علی بن حسین بن بابویه در کتاب «توحید» و شریف رضى در «نهج البلاغه» آوردهاند و ابن أبى الحدید در شرح بر نهج البلاغه مینویسد: مَسْعَدَةَ بن صَدَقَة روایت کرده که امام صادق ÷ فرمود: روزی امیر مؤمنان خطبهای را (که أشباح نام دارد) بر منبر کوفه خواند چرا که مردی بسوی وی آمد و گفت: ای امیر مؤمنان خدای خود را چنان برای ما وصف کن که گویی او را آشکارا میبینیم! تا محبّت و معرفت ما بدو افزون گردد. امام ÷ از این سخنِ (جسورانه) در خشم شد و ندا در داد تا مردم به نماز در مسجد گرد آیند. چون آنان حاضر شدند و مسجد از اهل نماز پُر شد -امام در حالیکه خشمگین بود و رنگش دگرگون مینمود- بر فراز منبر بر آمد. آنگاه ستایش و ثنای خدا را بجای آورد و بر پیامبر خدا درود فرستاد سپس گفت: «ستایش خدای راست که نبخشیدنِ (نعمتهایش) چیزى بر او نمیافزاید و بخشیدن (مواهبش) او را به بىچیزى نمىکشاند (تا آنجا که فرمود:) پس اى پرسشکننده! نیک بنگر و آنچه را که قرآن دربارۀ اوصاف خداوند به تو نشان داده پیشواى خود قرار ده و از نور هدایت قرآن روشنایى بجوى و چیزى را که شیطان به دانستن آن وادارت کرده ولى در کتاب خدا بر تو واجب نشده و در سنّت پیامبر و پیشوایان هدایت [۲۸] اثرى از آن دیده نمىشود، رها کن و علمش را به خداى سبحان واگذار که این نهایتِ حقّ خدا بر تو است (خداوند بیش از آن، چیزى از تو نمىخواهد) و بدان که راسخان در دانش کسانى هستند که اعترافشان به نادانى دربارۀ تفسیر «غیب مستور» ایشان را از ورود به درهاى بستۀ آن، بىنیاز ساخته است و خداوند اعتراف آنان را به عجز و نادانى از احاطه بر آن امور، ستایش نمود و فرو نرفتن ایشان را در چیزهایى که ادراک کنْهشان را از آنان نخواسته «ژرفنگرى» نامید. پس تو هم به همین اندازه بسنده کن و عظمت خداوند پاک را با عقل خود نسنج که از اهل هلاکت خواهى شد».
نویسنده گوید: آنچه این سخن استوار و نصّ آشکار را تأیید میکند، گفتار خداوند تعالی است که فرمود: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ﴾ یعنی: «امّا کسانی که در دلهایشان انحراف (از حق) وجود دارد برای فتنهجویی و (نیز) در جستجوی تأویل متشابهات، آنها را دنبال میکنند». پس اگر علم و آگاهی از تأویل متشابهات، و یژۀ خداوند نبود در آنصورت کسانی را که به دنبال علم مزبور میروند سرزنش نمیفرمود و تنها از فتنه جویی ایشان مذمّت مینمود [۲۹]. این نکتهای است دقیق که از کتاب خدا فهمیده میشود [۳۰]، پس دربارۀ آن بیاندیش و آن را غنیمت شمار.
***
[۲۶] قرینۀ پیوسته، از متن آیه یا سیاق آن بدست میآید و قرینۀ ناپیوسته، از آیۀ دیگری که «وحدت موضوعی» با آیۀ اوّل دارد استفاده میشود. قرائن عقلی و عرفی نیز گاهی در رفع ابهام از آیات مؤثّرند. [۲۷] جا دارد کسی بپرسد: چگونه ممکن است خداوند سبحان آیاتی را فرو فرستد که جز خودش، کسی از معانی آنها با خبر نباشد؟! پاسخ اینست که: اشکالی در فهم معانی آیات نیست چه محکم باشند و یا متشابه زیرا که از اسلوب زبان عرب بلحاظ لغت و اعراب بیرون نرفتهاند بلکه اشکال در فهم «تأویل آیات متشابه» است یعنی در فهم حقایق و مصادیق آنها مانند حقیقت عرش و لوح محفوظ و نامة اعمال و امثال این امور که مربوط به عوالم غیباند. [۲۸] این عبارت [ولی در کتاب ................ دیده نمیشود] در برخی از اسناد نیامده مانند آنچه از طریق زید بن اسلم گزارش شده است. [۲۹] بنابر این، حرف واو بر سَرِ ﴿وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ﴾ برای استیناف یعنی شروع جملة جدید است و حرف عطف نیست. [۳۰] از اینجا میفهمیم که چرا امام ÷ از پُرسش آن مرد دربارۀ بحثی که قرآن از آن نهی کرده خشمگین شد.
خداوند بزرگ با بندگان برگزیدهاش به صورتهای گوناگون سخن گفته است. بخشی از آن سخنان بشکل الهام یا وحی در خواب یا بیداری رخداده که آنها را «وحى قلوب» مینامند. و بخشی دیگر بصورت نداء و صدایی بوده که بگوش میرسیده است. و پاره ای دیگر در سیمای رساندن وحی از راه فرستادن فرشته، جلوه گر شده است چنانکه خدای تعالی در کتاب ارجمند خود میفرماید:
﴿۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ ٥١﴾ [الشوری: ۵۱]. یعنی: «خدا با هیچ بشری سخن نمیگوید مگر از راه وحی، یا از پسِ پردۀ (غیب)، یا فرستادهای را روانه میسازد سپس آن (فرشته) با اجازۀ او، آنچه را که (خدا) میخواهد وحی میکند، همانا خدا والا مرتبه و فرزانه است».
صورت دیگری از سخن گفتن خداوند را نیز میشناسیم که آن را «وحى تکوینى» گویند چنانکه در این آیات کریمه بدان اشاره شده است:
﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا﴾ [فُصَّلت: ۱۱] «(خداوند) به آسمان و زمین گفت خواه و ناخواه (بسوی فرمان من) پیش آیید!».
﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٨٢﴾ [یس: ۸۲]. «فرمانش جز این نیست که چون امری را بخواهد، بدو گوید بشو! پس میشود».
﴿وَقِيلَ يَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِي مَآءَكِ وَيَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِي﴾ [هود: ۴۴]. «و گفته شد که ای زمین، آب خود را فرو بر! و ای آسمان (بارانت را) باز دار!» و امثال این آیات... .
و امّا امیر مؤمنان على ÷ سخن گفتن خدای تعالی را در خلال خطبههای خود به درست ترین صورت تفسیر نمودهاست چنانکه هنگام تلاوت این آیه: ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾ فرموده است: «در روزگاران دراز و پیایى و بهنگام نبودن پیامبران، همواره خداوند بندگانى داشته که در فکرشان با آنان زمزمه مىکرده و در درون عقلشان با ایشان سخن مىگفته است».
در اینجا امام ÷ جایگاه الهام را در انسان، «اندیشه و عقل» او شمرده نه «قلب و سینهاش!» زیرا که الهام با ذهن آدمی پیوند دارد و این، تعبیر دقیقی است.
علی ÷ در خطبۀ دیگری از سخنرانیهای شکوهمند خود میفرماید:
«(خداوندى که) با موسى سخن گفت و برخى از آیات بزرگش را بدو نشان داد، بدون آنکه داراى پیکره سخن گفتن باشد و ابزار نطق و زبان (بزرگ و) کوچک داشته باشد»!
و این هم صورت دیگری از تکلّم خداوند است که در آن، خدای تعالی از پس غیب بندهاش را ندا میکند و او ندای خدا را میشنود. البته خداوند سبحان با آفریدگان سنجیده نمیشود و همانند ایشان به اعضاء و اجزاء نیاز ندارد.
امام ÷ در وصف فرشتگانی که حامل وحی به پیامبرانند نیز سخن گفته و در این باره فرموده است:
«آنها عظمت و شکوه خداوند را تقدیس مىکنند و آنچه را در مخلوقات از قدرت و صعنت الهى آشکار شده، به خود نسبت نمىدهند و ادّعا ندارند چیزهایى را که آفرینش آنها ویژۀ خداوند است [۳۱] مىتوانند به همراه او بیافرینند بلکه آنان بندگان گرامى خدا هستند که در سخن گفتن بر وی پیشى نمىگیرند و به فرمان او عمل میکنند. خداوند ایشانرا در علومى که نزدشان در آنجا هست، امانتدار خود ساخته و آنان را به همراه سپردههایى از اوامر و نواهى خویش، بسوى پیامبران فرستاده است».
امیر مؤمنان علی ÷ در تفسیر سخنِ خداوند که فرمود: ﴿كُن فَيَكُونُ ١١٧﴾ نیز گفتاری ارزنده دارد که در خلال آن، شکل دیگری از کلام الهی را توضیح داده و میفرماید:
«(خداوند سبحان) هر کس (و هر چیز) را که که بخواهد ایجاد کند، بدو فرمان مىدهد که: «بشو»! و او بوجود مىآید. امّا این فرمان نه با صدایىاست که آن را در فضا بکوبد و نه با ندائىاست که بگوش کسى رسد بلکه کلام خداوند پاک، فعل اوست که آن را پدید آورده چنانکه پیش از آن وجود نداشتهاست که اگر پیوسته موجود بود، خداى دوّمى بشمار مىآمد!».
بر این تفسیر زیبا بنگر که از گنجهای گرانبهای دانش و نمونههای نغز حکمت است.
***
[۳۱] در اینجا امام ÷ به «توحید خالقیت» اشاره میفرماید.
علی ÷ سخت علاقمند بود تا از یگانگی خداوند (و عظمت بیمانند او) یاد کند و این کار را سر آغاز سخنرانیها و هدف نهایی خود قرار داده بود، از همین رو در بیشتر نمازهایش سورۀ «توحید» را میخواند. ابن بابویه به اسناد خود از عمران بن حُصَین [۳۲] گزارش کرده که پیامبر خدا ـ ج ـ گروهی را به مأموریت فرستاد و علی ÷ را به فرماندهی آنان گماشت.
چون آن گروه از مأموریت بازگشتند، پیامبر ج از آنها (دربارۀ کارهایشان) پرسید، گفتند: همۀ کارها به خوبی گذشت (و مشکلی پیش نیامد) جز آنکه علی در تمام نمازها (پس از فاتحه الکتاب) سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ را برای ما میخواند! پیامبر ج فرمود: ای علی، چرا چنین میکردی؟ علی ÷ پاسخ داد: چون ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ را دوست میدارم. فرمود: پیش از آنکه تو آن سوره را دوست داشته باشی، خدا ترا دوست داشته است [۳۳] (که محّبت آن را در دلت افکند).
سپس امام ـ ÷ ـ این سورۀ کریمه را به هنگام پرسش مسلمانان برای آنان تفسیر نمود چنانکه در «مجمع البیان» از عبد خیر گزارش شده است که مردی از علی ÷ دربارۀ تفسیر این سوره پرسید، امام فرمود:
«قُلْ هوَ اللهُ أحَدٌ: بلا تأويل عددٍ. الله الصَّمَدُ: بلا تبعيضِ بدَدٍ. لَمْ يَلِدْ: فيكون موروثاً هالِكَاً. وَلَمْ يُولَدْ: فيكونَ إلهاً مشَارَكاً. وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا من خلقِهِ أَحَدٌ» یعنی: «بگو اوست، خدای یکتا، بیآنکه یکتایی وی به شمارش آید. خدا است که در همۀ نیازها ـ بدون جدا کردن نصیبی [۳۴]ـ روی بدو آورند. کسی را نزاییده تا میراث از او برده شود و مرگ پذیرد و از کسی زاییده نشده تا در مقام خدایی شریک وی باشد. و هیچیک از آفریدگانش همتای او نبوده و نخواهد بود».
همچنین علی ÷ معنای صحیح یکتایی خدا را که در این سورۀ کریمه بدان اشاره شده برای مسلمانان روشن ساخت چنانکه ابن بابویه در کتاب «معانِی الأخبار» و نیز در کتاب «التّوحید» به اسناد خود از مِقْدام بن شُرَیح [۳۵] گزارش کرده است که گفت: «در روز جنگ جَمَل، مردی بادیه نشین در برابر علی ÷ برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان، تو میگویی که خدا یکی است؟! مردم بر او پرخاش نمودند و گفتند که ای بادیه نشین! مگر نمیبینی که امیر مؤمنان سرگرم دسته بندی قلب سپاه است؟! امیر مؤمنان ÷ فرمود: او را رها کنید! چیزی که این بادیه نشین میخواهد همان است که ما از مخالفان میطلبیم (که تسلیم خدای یکتا باشند). سپس فرمود: ای اعرابی، اینکه گفته شود خدا یکی است به چهار صورت تقسیم میگردد، که دو صورت از آن، بر خدا روا نیست و دو صورت دیگر دربارۀ خدا ثابت است. امّا آندو صورتی که بر خدا روا نیست، یکی آنستکه کسی بگوید، یکی است و از این سخن، باب «اَعداد» را در نظر گیرد. این بر خدا روا نیست زیرا یکتایی که دوّمی ندارد، در باب اعداد داخل نمیشود، نمیبینی کسی که بگوید: خدا، یکی از سه تا است (اب و ابن و روح القُدُس) خداوند، به او نسبت کفر داده است؟ دوّمین صورت آنستکه کسی بگوید: یکی، و مرادش فردی از یک جنس باشد (چون: یکی از مردمان) چنین و حدتی نیز بر خدا روا نیست زیرا این قول به «تشبیه» میپیوندد و خدای ما بزرگتر از آنستکه همانندی داشته باشد. امّا آندو صورت از یکتایی که برای خدا ثابت است، نخست آنستکه گفته شود: یکی است به معنای آنکه در میان اشیاء نظیر و مانندی ندارد، آری خدای ما چنین است و دیگر آنکه گفته شود: در معنا یکی است و مراد آن باشد که در وجود و عقل و پندار به تقسیم در نیاید، چنین است خداوندگار ما عزّ و جلّ».
همچنین امام ÷ در برخی از خطبه هایش واژۀ «صَمَد» را بدینگونه بکار برده است: «وَلا صَمَدَهُ مَنْ أشار إليه وتَوَهَّمَهُ» یعنی: «کسی که به خدا اشاره کند و او را در پندار آوَرَد، آهنگِ وی نکرده است». پس صمد به معنای کسی میآید که در نیازها و گرفتاریها قصد وی کنند و بدو روی آورند.
و نیز روایت شده که علی ÷ دربارۀ «صَمَد» فرمود: «الصَّمَدُ الَّذي ليس فوقه أحدٌ» یعنی: «صمد کسی است که هیچکس بالاتر از او نیست» و البته میان ایندو معنا، ناسازگاری وجود ندارد (چون با یکدیگر قابل جمعاند) یعنی میتوان گفت: صمد آن ذات بینیازی است که در نیازها رو بسوی وی برند، همان کسی که مقامی بالاتر از او نبوده و نیست، جَلَّ ذِكْرُهُ وتَعالى شَأْنُه.
***
[۳۲] عمران بن حُصَین خُزاعی از فضلای یاران پیامبر ج و از اصحاب علی ÷ بوده است (تنقیح المقال، ج۲، ص۳۵۰). [۳۳] این گزارش را مُسلم در صحیح خود نیز آورده ولی فرماندۀ آن گروه، در روایت او یاد نشده است (به صحیح مسلم، ج۱، ص۵۵۶، بابُ فَضْلْ قِرائَةِ قُلْ هُوَ اللهُ أحَدٌ نگاه کنید). [۳۴] یعنی اینچنین نیست که بر دادن نصیبی به نیازمندان توانا باشد و بر نصیب دیگر توانا نباشد! (بَدَد، در لغت به معانی گوناگون و از جمله به معنای «حِصَّه یا نصیب» آمده است (به لسانُ العرب، اثر ابن منظور بنگرید). [۳۵] شریح بن هانئ از یاران خالص علی ÷ بوده است (تنقیح المقال، ج۲، ص۸۳).
از عاصم بن حُمَید [۳۶] گزارش شده که گفت: از علی بن حسین یعنی امام سجّاد ÷ دربارۀ توحید پرسیدند، فرمود: خداوند بزرگ میدانست که در واپسینِ زمان، گروههایی از مردم، اهل نظر، و ژرف اندیشاند و به همین مناسبت سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ و آیات نخستین از سورۀ «حدید» تا ﴿وَهُوَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ٦﴾ فرو فرستاد. پس هر کس از این آیات فراتر رَوَد (و دور شود) به هلاکت افتد!
نویسنده گوید: از جمله آیات مزبور، این گفتار خدای تعالی است که فرمود:
﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ٣﴾ [الحدید: ۳] و امیر مؤمنان علی ÷ در سخنرانیهای خود به بهترین شکلی که در خور این آیۀ کریمه باشد، آن را تفسیر نموده است چنانکه فرمود:
«ستایش خدایی را که اوّل است پس چیزی قبل از او نبود، و آخِر است پس چیزی بعد از او نخواهد بود، و ظاهر است پس چیزی بالاتر از او نباشد، و باطن است پس چیزی نزدیکتر از او نیست».
آنچه علی ÷ در تفسیر این آیه گفته عیناً سخنی است که از رسول خدا ـ ج ـ رسیده چنانکه تِرمِذى در کتاب سُنَن از پیامبر ج گزارش نموده که در دعای خود میگفت: «.... أنْتَ الأوّلُ فَلَيْسَ قَبْلَكَ شَيْءٌ. وَأنْتَ الآخِرُ فَلَيْسَ بَعْدَكَ شَيْءٌ. والظّاهِرُ فَلَيْسَ فَوْقَكَ شَيءٌ، والبَاطِنُ فَلَيْسَ دُونَكَ شَيءٌ» [۳۷]. یعنی: «....(خداوندا) تو اوّلى پس قبل از تو چیزی نبود، و تو آخِرى پس بعد از تو چیزی نخواهد بود [۳۸]، و ظاهرى پس بالاتر از تو چیزی نباشد [۳۹]، و باطنى پس نزدیکتر از تو چیزی نیست..... [۴۰]».
در این تفسیر، کلمۀ «ظاهر» به معنای «غالب» آمده است چنانکه خدای تعالی در کتاب ارجمندش فرمود: ﴿فَأَيَّدۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِينَ ١٤﴾ [الصف: ۱۴]. یعنی: «مؤمنان را بر دشمنشان یاری کردیم پس آنان چیره شدند».
امیر مؤمنان ÷ تفسیر دیگری نیز برای «ظاهر» و «باطن» دارد که در برخی از خطبههایش آن را بیان فرموده چنانکه گفته است:
«(خدایی که) با شگفتیهای تدبیرش، در نظر اهل بینش ظاهر است و با شکوه عزّتش، از اندیشۀ پندارگران پنهان است».
باز فرمود: «او با نمونههایی از تدبیر استوار و احکام پایداری که به ما نشان داده، بر خِرَدها ظاهر شده است».
در این عباراتِ روشنی بخش، واژۀ «ظاهر» در برابر «پنهان» و به معنای «آشکار» آمده است و میان این تفسیر و تفسیر پیشین، ناسازگاری وجود ندارد زیرا که لفظ آیه، هر دو معنا را در بر میگیرد.
***
[۳۶] عاصم بن حمید (به ضمّ حاء) چنانکه در کتب رجال آمده مردی موثَّق و راستگو بوده است (به خلاصه الرجال، اثر علامه حلّی، ص۲۲۰ نگاه کنید). [۳۷] به سنن ترمذی، ج۵،ص۴۴۰ بنگرید. [۳۸] یعنی: همه فانیاند و تو باقی. [۳۹] یعنی: تو بر همگان چیرهای. [۴۰] این نزدیکی، در عین احاطه به موجودات است: ﴿أَلَآ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ ٥٤﴾ [فصّلت: ۵۴].
بخشی از آنچه در سورۀ «حدید» [۴۱] نازل شده (و علی ÷ آن را تفسیر نموده) بدینصورت است که میفرماید: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ٤﴾ یعنی: «او با شماست هر جا که باشید و خدا به آنچه میکنید بینا است». در اینباره إبراهیم بن محمد ثقفی در کتاب «الغارات» از حارث بن عبد الله أعور [۴۲] گزارش کرده است که گفت:
«علی ÷ ( در ایام خلافت) روزی وارد بازار شد وندا در داد: ای گوشت فروشان! هر کس از شما در گوشت (حیوانی که ذبح کرده) بدمد (و آن را فربه نشان دهد) از ما نیست. در آن هنگام امیر مؤمنان ÷ مردی را یافت که پشت به او نموده بود و به دیگری میگفت: سوگند به کسی که در پس هفت پرده نهان شده، اینچنین نیست! علی ÷ دستی به پشت او زد و گفت: ای گوشت فروش، چه کسى در پس هفت پرده نهان شده است؟! آن مرد گفت: خداوند جهانیان، ای امیر مؤمنان! علی ÷ فرمود: خطا گفتی مادرت سوگمندت شود [۴۳]! میان خدا و آفریدگانش هیچ پردهای نیست زیرا آفریدگان هرجا هستند، خدا با آنها است. مرد گوشت فروش گفت: ای امیر مؤمنان، کفّارۀ سخنی که گفتم چیست؟ امام فرمود: کفّارۀ سخنت آنستکه بدانی در هرجا هستی، خدا با تو است. آن مرد دوباره پرسید: آیا مسکین را (به کفارۀ سوگند نادرست خود) خوراک دهم؟ علی ÷ گفت: نه، زیرا تو به غیر خداوندت سوگند یاد کردی [۴۴]!».
آنگاه امیر مؤمنان علی ÷ بودن خداوند را با آفریدگانش در خطبههای پر شکوه خویش برای مسلمانان تفسیر نمود و از جمله فرمود:
«او با همه چیز هست، نه اینکه همنشین آنها باشد و غیر همه چیز است، نه آنکه از آنها جدا باشد» و نیز فرمود:
«او در اشیاء فرو نرفته تا گفته شود که درون آنها است، و از اشیاء دور است، بدون آنکه از آنها جدا است». و نیز فرمود:
«او به اشیاء نزدیک است، بدون آنکه با آنها آمیخته باشد و از اشیاء دور است، بدون آنکه از آنها جدا باشد». و نیز فرمود: «او درون اشیاء نیست و بیرون از آنها هم نیست». و نیز فرمود:
«او از راه پیوستن، به اشیاء نزدیک نشده و با گسستن نیز از آنها دور نگشته است».
نویسنده گوید: همۀ این تعبیرها دربارۀ اینکه خدای سبحان با اشیاء است از این حقیقت به ما خبر میدهد که خداوند بر همه چیز «احاطه» دارد بدون آنکه در خور قیاس با خلق و تشبیه به آفریدگان باشد. چنانکه باز هم علی ÷ در خلال سخنانش فرمود:
«او به هر چیز احاطه دارد و بر همۀ اشیاء چیره است و به همه چیز توانایی دارد». و نیز فرمود:
«هیچ صورتی همانند وی نیست و با حواس به احساس درنمیآید و با اشخاص قیاس نمیشود...».
مذهب خاندان پیامبر علیهم السلام و مسلمانان نخستین -رضی الله عنهم- دربارۀ «صفات خداوند» چنین بوده است.
***
[۴۱] سورة الحدید: آیة ۴. [۴۲] حارث بن عبد الله أعور از یاران موثق علی ÷ شمرده میشود، علمای شیعه در کتب رجال خود او را ستودهاند و در خور اعتماد دانستهاند و برخی دانشمندان اهل سنّت چون ابن معین و دیگران نیز وی را توثیق نمودهاند. [۴۳] در احتجاج طبرسی ص ۱۱۰ بجای: «مادرت سوگمندت شود» تعبیر: «وای بر تو» آمده است که به خوی علی ÷ و ادب او نزدیکتر است. [۴۴] به: الغارات، اثر ثقفی، ج۱، ص ۱۱۱ نگاه کنید.
در خلال آیاتی چند از قرآن کریم، تعبیر «وجه خداوند» بکار رفته است مانند آیۀ شریفۀ: ﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾ [الرحمن: ۲۶-۲۷]. یعنی: «هر کس بر زمین (زندگی میکند) فناپذیر است. و (تنها) وجه خداوندگار شکوهمند و ارجمندت ماندنی است» و نیز آیۀ: ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾ [القصص: ۸۸]. یعنی: «هر چیزی -جز وجه او- هلاک پذیر است» ... از اینجا برخی از سخن ناشناسان بدین گمان رسیدهاند که خدای سبحان دارای وجهی است جدا از ذات اقدسش (همچون چهرۀ آدمیان که از پیکرشان جدا است) و بدینسان در طریق شناسایی خداوند، لغزیده و به تنگنای تشبیه (خدا با خلق) در افتادهاند، گویی سخن خدایتعالى را نشیندهاند که فرمود: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ﴾ [الشورى: ۱۱] یعنی: «هیچ چیزی همانند او نیست».
اما امام علی -÷- این گمان باطل را (در خطبههای پندار اهل تشبیه را باطل شمرده و معنای صحیح آیات مزبور را نمایان ساخته است چنانکه محمد بن علی بن بابویه در کتاب «توحید» به اسناد خود از سلمان پارسی -رحمه الله- آورده است که سلمان گفت:
«پس از وفات رسول خدا ج جاثلیق (پیشوای مسیحیان) با صد تن از نصرانیان به مدینه آمد (و او را به نزد علی ÷ رهنمایی کردند) وی از امام مسائلی را پرسید که بدانها پاسخ داد. از جمله پرسشهای آن مرد، یکی این بود که گفت: مرا از وجه خدایتعالى خبر ده! علی ÷ آتش و هیزم خواست و آن را بر افروخت، چون آتش شعلهور شد به جاثلیق فرمود:
وجه این آتش کجا است؟ وی پاسخ داد: همهاش وجه است، از تمام جوانب آن! علی ÷ فرمود: این آتشی است که به تدبیر (آدمی) بر افروخته شده و مصنوعی بیش نیست با وجود این، وجهش را (جدای از آن) نتوان شناخت و آفریدگار آتش، همانند آن نیست (پس چگونه میتوان وجهی جداگانه برای او قائل شد ؟!) آنگاه علی ÷ این آیۀ شریفۀ را بر خواند ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ﴾ [البقرة: ۱۱۵] یعنی: «خاور و باختر از آن خداست پس به هر سو که رویگردانید، آنجا وجه خدا است (به خدا روی آوردهاید)» و هیچ امر نهانی بر خداوند ما پنهان نیست...».
نویسنده گوید: واژۀ «وجه» در زبان عرب به معنای حقیقت و ذات چیزی، بسیار بکار رفته است، چنانکه گویند: «هذا وجه الأمر وذاك وجه الرأي». که مقصود، خود آن کار و اندیشه است (نه چیزی جدا از آندو) و در سخنان امیر مؤمنان علی ÷ نیز آمده است که فرمود: «عَمِيَ وجهُ الأمر» [۴۵] یعنی: «حقیقت آن امر پنهان شد» و نیز فرمود: «رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولُ الله ص شَيْئاً (حديثاً) لَمْ يحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ» [۴۶] یعنی: «مردی است که از رسول خدا ج حدیثی شنیده و آن را بصورت اصلی و حقیقیاش حفظ نکرده است». و باز فرمود: «وَاسْتَظْهَرَ زَادَاً لِيَوْمِ رَحِيلِهِ ووَجْهِ سَبِيلِهِ» [۴۷] یعنی: توشه ای برای روز کوچیدن و (پیمودن) راهش آماده ساخت که در هر سه مورد وجه، چیزی جدا از (امر، حدیث، راه) نیست. بنا بر این «وجه خداوند» همان ذات زنده و پایندۀ او است چنانکه از امیر مؤمنان علی ÷ رسیده که در دعای خود میگفت: «اللهم إني أسألك برحمتك التي وسعت كل شيء... وبوجهك الباقي بعد فناء كل شيء» [۴۸].
البته برای واژۀ «وجه» معانی دیگری نیز وجود دارد که هر کدام را در موارد ویژهاش، میتوان یافت.
***
[۴۵] نهج البلاغة، خطبۀ ۱۵۱. [۴۶] نهج البلاغه، خطبۀ ۲۱۰. [۴۷] نهج البلاغه، خطبۀ ۸۳. [۴۸] به کتاب: مصباح المتهجد، تألیف شیخ ابو جعفر طوسی، ص ۵۸۴ نگاه کنید.
محمد یعقوب کلینی در کتاب کافی از امام صادق ÷ راویت نموده که فرمود: هنگامی که امیر مؤمنان ÷ علی ÷ بر فراز منبر کوفه سخن میگفت، مردی «ذِعْلِبْ» نام که سخنور و پُر دل بود برخاست و از امام ÷ پرسید: ای امیر مؤمنان؛ آیا خداوندت را دیدهای؟! علی ÷ پاسخ داد: وای بر تو ای ذِعْلِبْ! دیدگان از راه مشاهده او را ندیدهاند ولی دلها با حقیقت ایمان، وی را رؤیت کردهاند...
آنگاه علی ÷ بخشی از آنچه را که اندیشۀ تابناک و دل پاکش از اوصاف خدایتعالی در یافته بود، برای ذِعْلِبْ بیان داشت و از جمله فرمود:
«با آفرینش چیزهای متضاد دانسته میشود که خداوند سبحان را ضدّی نیست (چرا) که او روشنایی را ضد تاریکی و خشکی را ضد تری و درشتی را ضد نرمی و سردی را ضد گرمی قرار داد! اشیاء دور و متضاد را با یکدیگر گرد آورد و اشیاء نزدیک و مشابه را از هم دور ساخت و با دور ساختن و گرد آوردنشان، بر وجود جدا سازنده و ترکیب کنندۀ آنها دلالت فرمود و این همان معنای سخن خدایتعالى است که فرمود: ﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٤٩﴾ یعنی: «از هر چیز جفت آفریدیم شاید متذکر شوید». پس میان «قبل» و «بعد» جدایی افکند تا دانسته شود که او را قبل و بعدی نیست! و با پدید آوردن غرائز، گواهی داد که آفرینندۀ آنها محکوم غرائز نمی باشد. و با تعیین اوقات، خبر داد که پدیدآورندۀ زمانها، مشمول زمان نیست. برخی از اشیاء را از برخی دیگر در پرده بُرد تا دانسته شود که هیچ پردهای میان او و آفریدگانش وجود ندارد... ».
نویسنده گوید: امام ÷ در این تفسیر، معنای آفریدن زوجین را (بر خلاف برخی از مفسّران) [۴۹] گسترش داده است تا همۀ اشیاء را فرا گیرد (چنانکه در آیۀ کریمه از زوج بودن کل شیء سخن به میان آمده) و این از دقت علی ÷ در تفسیر قرآن حکایت میکند و نیز از زوجیت اشیاء استدلال فرموده است که پدید آورندۀ این ازواج، از قانون زوجیت بیرون است و او را ضد و همانندی نیست چنانکه در پایان آیۀ کریمه به این حقیقت اشارت رفتهاست و میفرماید: ﴿لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ ٤٩﴾ یعنی: همۀ ازواج (و اضداد) را پدید آوردیم شاید متذکر شوید که آفریدگارتان، فرد و یگانه است و او را از سر اخلاص بندگی کنید همانگونه که در پی آیۀ مورد بحث میفرماید: ﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ ٥٠ وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ ٥١﴾ [الذاریات: ۵۰-۵۱].
یعنی: «پس بسوی خدا بگریزید که من از سوی او بیم رسانی آشکارم، و با خدا معبود دیگری را قرار مدهید که من از سوی او بیم دهندهای آشکار».
***
[۴۹] چنانکه زمخشری/ در کشاف، زوجین را با وجود اطلاق و شمولش، به حیوانات نر و ماده تفسیر کرده است!
سید رضی در کتاب «نهج البلاغه» آورده است که امام علی ÷ در روزگار خلافتش روزی خطبه ای خواند و در آن به اوصاف تُرکان مغول اشاره کرد و از فتنۀ ایشان خبر داد [۵۰]. در آن هنگام مردی از قبیله بنی کلب که از یاران امام بود، روی بدو کرد و گفت: همانا که علم غیب به تو بخشیده شده است! امام ÷ خندید و فرمود: ای برادر کلبی! آنچه گفتم علم غیب نیست بلکه درسی است که از دانای آن (یعنی رسول خدا ج ) آموختهام و علم غیب، آگاهی از هنگام فرا رسیدن قیامت است و آنچه خداوند سبحان (در سورۀ لقمان) شمارش فرموده که: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ﴾ [لقمان: ۳۴].
یعنی: «همانا دانش رستاخیز نزد خدا است، و او باران را فرو میریزد، و آنچه را در رَحِمْها است میداند، و هیچکس نمیداند فردا چه خواهد کرد؟ و هیچکس نمیداند در کدامین جایگاه خواهد مرد؟ همانا خدا (به همۀ این امور) دانا و آگاه است».
سپس علی ÷ جملۀ: ﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ﴾ را برای آن مرد تفیر نمود و گفت: «پس خدای سبحان آنچه را در رحمها است میداند که پسر است یا دختر، و زشت است یا زیبا، و سخاوتمند است یا بخیل، و هیمۀ دوزخ است یا همنشین پیامبران در بهشت!»
آنگاه فرمود: «اینها علم غیبی است که هیچکس غیر از خدا آنها را نمیداند. و جز اینها دانشی است که خداوند به پیامبرش تعلیم داده و او نیز به من آموخت و دعا کرد که سینهام آن را فرا گیرد (و از یاد نبرم)».
نویسنده گوید: «آنچه امیر مؤمنان علی ÷ در تفسیر ﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ﴾ فرموده، تفسیر وسیعی است که با وسعت دانش خداوند بزرگ میسازد اما مفسری که آیۀ شریفه را به آگاهی خداوند از جنس جنین (پسر است یا دختر) تأویل میکند، معنای آیه را بدون دلیل محدود مینماید و علم الهی بسی فراگیر تر از اینها است و «هیچ چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست» [۵۱].
و اما آنچه علی ÷ دربارۀ علم غیبی که ویژۀ خداوند است در این خطبه گزارش شده عیناً از رسول خدا ج مروی است چنانکه احمد بن حنبل در کتاب «مُسْنَد» [۵۲] از پیامبر گرامی ج آورده که فرمود:
«پنج چیز است که جز خدا کسی آنها را نمیداند (سپس این آیه را خواند:) ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ ٣٤﴾.
***
[۵۰] پیشگویی دربارۀ یورش ترکان مغول، از نشانههای نبوت پیامبر بزرگوار اسلامص شمرده میشود که چند تن از صحابه آن را گزارش کردهاند و در کتابهایی که پیش از حملۀ مغول تألیف شده -همچون صحیح بخاری (کتاب الجهاد، باب قتال الترک، ص۵۳)- ثبت شده است. [۵۱] ترجمۀ آیۀ ۳۸ از سورۀ کریمۀ ابراهیم است. [۵۲] مسند امام احمد بن حنبل، جلد ۵، ص ۳۵۳.
سید رضی در «نهج البلاغه» و ابن بابویه در «من لا یحضره الفقیه» و ابن شعبه در «تحف العقول» آوردهاند که امیر مؤمنان علی ÷ فرمود:
«همانا برترین دستاویزی که اهل توسّل با آن به خدای سبحان نزدیک میشوند، ایمان به خدا و به فرستادۀ او است و نیز جهاد در راه خدا که قلّۀ بلند اسلام است، و کلمۀ لا إله إلا الله که با فطرت آدمی پیوند دارد، و برپاداشتن نماز که آیین (مسلمانی) است، و دادن زکات که تکلیفی واجب است، و روزۀ ماه رمضان که سپری در برابر عذاب (الهی) است و حج و عمرۀ خانۀ کعبه که نابودکنندۀ فقر و شوینده گناهند، و پیوند با خویشاوندان که مایۀ فزونی مال و طول عمر میشود، و صدقۀ پنهانی که پوشانندۀ خطاها است، و صدقۀ آشکار که از مرگ بد جلوگیری میکند، و کارهای پسندیده که شکست و خواری را دور میسازد».
نویسنده گوید: وسیلۀ بسوی خدا دستاویزی است که بنده با به کار گرفتن آن به خدایتعالى نزدیک میشود و امیر مؤمنان ÷ در این خطبه که دیباج (به معنای جامۀ حریر) نام دارد و به خوبی روشن فرموده که برترین دستاویز برای نزدیکی به خدا، ایمان به او و عمل به احکام شریعت است، اما کسانی که به پرستش غیر خدا روی میآورند و به گمان آنکه ایشان وسائل تقرّب به حق هستند از آنان در خواست میکنند تا گزند و آسیب را از وجودشان بزدایند و به خیر و رحمت تبدیل سازند! این گروه از راه یکتاپرستی به کنار افتادهاند و از بندگی خالص خدا منحرف شدهاند چنانکه خداوند بزرگ میفرماید:
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا ٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥٓۚ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحۡذُورٗا ٥٧﴾ [الإسراء: ۵۶-۵۷].
یعنی: «بگو کسانی را که غیر خدا پنداشته اید بخوانید، آنها نمیتوانند آسیب را از سما بزدایند و نه آن را به نیکی تبدیل سازند، آن کسانی که (گمراهان) ایشان را میخوانند -هرکدام که نزدیکتر به حق هستند- به سوی خداوندشان توسّل میجویند و به رحمتش امیدوارند و از عذابش بیمناکند که البته از عذاب خداوندت باید پرهیز کرد».
***
سید رضی در «نهج البلاغه» گوید که ابو جعفر باقر ÷ از امیر مؤمنان علی ÷ حکایت نموده که فرمود:
«در زمین دو چیز مایه امان از عذاب خدا بود (اینک) یکی از آندو برداشته شده، پس دیگری را دریابید و بدان چنگ زنید. اما آن امانی که برداشته شده، رسول خدا ج است و آن امانی که باقی مانده، استغفار (یعنی آمرزش خواهی از خدا) است (بدلیل آنکه) خدای بزرگ میفرماید:
خدا آنها را به هنگامی که تو در میانشان بودی عذاب نمی کرد و (نیز) خدا عذابکنندۀ آنها نبود، در حالیکه از او آمزرش میخواستند».
سید رضی (در ذیل این عبارت) گفته است: این سخن از بهترین نمونههای استخراج معانی و از دریافتهای لطیف است [۵۳].
نویسنده گوید: سبط ابن الجوزی در «تذکرۀ الخواصّ» و شیخ طبرسی در «مجمع البیان» نیز این سخن را از علی ÷ گزارش نمودهاند و ابو جعفر طبری همانند این استنباط لطیف را در تفسیرش از ابن عباس ب نقل نموده و مینویسد:
«ابن عباس گفته است: در میان مسلمانان دو امان وجود داشت: پیامبر خدا ج و استغفار، پیامبر از میان ما رفت و استغفار مانده است» [۵۴].
آنچه بیشتر بنظر میآید اینست که ابن عباس این سخن را از امیر مؤمنان علی ÷ گرفته زیرا از او روایت کردهاند که گفت:
«آنچه از تفسیر قرآن فرا گرفته ام، از علی ابن ابی طالب است» [۵۵].
بنا بر این ما باید در این روزگار که پیامبر خدا - ج - را نمییابیم، به خداوند یکتا پناه بریم و از او برای گناهانمان آمرزش بخواهیم بدین امید که ما را بخشوده و در سایههای امن و رحمتش جای دهد.
***
[۵۳] به نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارۀ ۸۸ نگاه کنید. [۵۴] به تفسیر جامع البیان، اثر طبری، جزء نهم، ص۲۳۵ بنگرید. [۵۵] به تفسیر المحرر الوجیز، اثر ابن عطیة اندلسی، ج۱، ص ۱۸ نگاه کنید.
امیر مؤمنان علی ÷ هنگامی که مالک اشتر نخعی [۵۶] را به ولایت مصر فرستاد، نامه ای جامع (در شیوۀ حکومتداری) برای وی نگاشت. این نامه را شریف رضی در «نهج البلاغه» و ابن شعبه در «تحف العقول» [با اندک اختلافی] آوردهاند. در خلال نامۀ مزبور، این تفسیر درخشنده را میبینیم که فرموده است:
«کارهایی را که بر تو سنگین میآید و شبهه ناک میگردد به خدا و رسولش باز گردان زیرا خدایتعالی برای گروهی که دوست داشته آنها رهنمایی شوند، فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾.
یعنی: ای کسانیکه ایمان آوردید، از خدا و رسول و فرمانداران خودتان اطاعت کنید پس اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و رسول باز گردانید.
مراد از باز گرداندن به خدا، گرفتن محکمات کتاب اوست و مقصود از باز گرداندن به رسول گرفتن سنّت وی است که وحدت میبخشد و پراکنده نمیسازد».
نویسنده گوید: علی ÷ کسی بود که خود به این پیمان در زندگانی فرخندۀ خویش عمل میکرد. روایت شده که خوارج با او در کار «حکمیت» به ستیزه برخاستند و گفتند که: تو داوری را به غیر خود سپردی با آنکه نزد ما از همۀ مردم به داوری آشناتر بودی! پس به گمراهی افتادی چرا که به داوری مردان در دین خدا، رضایت دادی!
امیر مؤمنان ÷ با کتاب و سنّت به آنان پاسخ داد و گفت:
«اما این سخن شما که: من داوری را به غیر خود سپردم با آنکه نزد شما از همۀ مردم به داوری آشناتر بودم (پاسخش اینست که) رسول خدا ج داوری را در جنگ با یهود بنی قُرَیظَه، به سعد بن معاذ [۵۷] و اگذار کرد با آنکه همگان به داوری آشناتر بود و خدایتعالی فرموده است: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾ [الأحزاب: ۲۱] یعنی: همانا در رسول خدا برای شما سرمشقی نیکو است. و من، به رسول خدا - ج - اقتدا کردم. اما این سخنتان که من به داوری مردان در دین خدا، رضایت دادم، هرگز چنین نیست بلکه من کلام خداوندم را به داوری پذیرفتم که آن را میان اهل قرآن داور قرار داده است. (بعلاوه) خداوند دربارۀ پرندهای (که شخص در حال احرام آن را شکار کند) به داوری مردان رضایت داده و فرموده است: ﴿وَمَن قَتَلَهُۥ مِنكُم مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ﴾ [المائدة: ۹۵].
یعنی: هر کس از شما (در حال احرام) صیدی را کشت باید نظیر آن را چهار پایان کفاره دهد (و دربارۀ همانند بودن آن) دو تن دادگر از شما (مسلمانان) حکم نمایند.
و البته خونهای مسلمانان از خون پرندهای به مراتب مهمتر است [۵۸]».
بنگر که چگونه علی ÷ نزاع خوارج را با خود، به محکمات قرآن و سنّت پیامبر ج برگرداند و بدینوسیله بر آنها اتمام حجت نمود و عذرشان را قطع کرد پس هیچ گریز گاهی برای آنان باقی نماند (و بقول قرآن مجید:) ﴿وَّلَاتَ حِينَ مَنَاصٖ ٣﴾ [ص: ۳]!
***
[۵۶] این مرد از دلاورترین و برجستهترین یاران امیر مؤمنان ÷ بوده است بطوریکه گزارش شده امام، پس از مرگش فرمود: او برای من چنان بود که من برای رسول خدا ج بودم! [۵۷] سعد بن معاذ از یاران جلیل القدر پیامبر اسلام ج و رئیس طائفۀ أوس بود. وی پی از غزوۀ خندق به شهادت رسید. [۵۸] ارزش پرنده چون از چهارپا کمتر است باید شکار کنندهاش، پس از آنکه دو تن دادگر قیمت شکار را تعیین کنند، با بهای آن غذایی تهیه کند و صدقه دهد.
امیر مؤمنان علی ÷ در خلال خطبهای که سید رضی آن را در «نهج البلاغه» گزارش نموده [۵۹]، فرموده است:
«ای گروه بندگان! خدا را بیاد آرید، خدا را بیاد آرید به هنگام تندرستی پیش از آنکه بیمار شوید، و به هنگامی که از فرصتِ فراخ بهره دارید پیش از آنکه در تنگنا افتید، پس بکوشید تا گردنهای خود را از گرو عذاب رهایی دهید پیش از آنکه درهای گرو گرفتن بسته شود، چشمان خویش را به بیداری (برای عبادت خدا) وا دارید، و شکمهایتان را (با پرهیز از پُرخوری) لاغر سازید، و گامهایتان را (در راه خشنودی خدا) به کار اندازید، و از اموالتان (به نیازمندان) انفاق کنید، و از اجسام خود بگیرید و به ارواحتان ببخشید و در اینکار، بخل نورزید. خدای سبحان میفرماید:
﴿إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ ٧﴾ [محمد: ۷].
«اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری خواهد کرد و گامهایتان را استوار میسازد».
باز میفرماید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ كَرِيمٞ ١١﴾ [الحدید: ۱۱].
«کیست که به خدا وام دهد، وامی نیکو تا آن را برایش چند برابر کند و برای او مزدی گرانبها است».
خداوند از راه خواری و ناتوانی از شما یاری نخواسته است و از فقر و تنگدستی وام نطلبیده، خدا در حالی از شما یاری میخواهد که سپاهیان آسمانها و زمین از آن اوست و خود پیروز و پُر دانش است و در حالی از شما وام میطلبد که گنجهای آسمانها و زمین از آن وی است و خود بینیاز و ستوده است، پس تنها با اینکار خواسته تا شما را بیازماید که کدامین نیکوترید؟».
نویسنده گوید: ممکن است کسی گمان برد که خدای سبحان بندگانش را میآزماید تا آنها را بشناسد و از درونشان آگاه شود! این گمان، پنداری نادرست و موهوم است که شایستۀ مسلمان نیست. امیر مؤمنان ÷ ضمن تفسیر آیۀ شریفۀ: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ﴾ [۶۰] ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ ٢٨﴾ [الأنفال: ۲۸] فرموده است:
«معنای آیه اینست که خداوند مردم را با اموال و فرزندانشان میآزماید تا ناسپاس در برابر نعمتش را از سپاسدار قسمتش، جدا سازد و هر چند خدای سبحان آگاهتر از خود مردم به احوال ایشان است اما (آنان را در معرض آزمون قرار میدهد) تا اعمالی که مردمان را سزاوار پاداش و کیفر میکند، آشکار گردد».
***
[۵۹] نهج البلاغه، خ ۱۸۳. [۶۰] جز این نیست که اموال و فرزندانتان مایۀ آزمایشاند.
به نام خداوند بخشندۀ مهربان
سپاس خداوندگار جهانیان را که تمامکنندۀ نعمتها و دورکنندۀ محنتها است، و سلام بر واپسین پیامبرانش که همچون چراغی تابان تاریکیها را از دود و امَّتها را رهنمود، بر او و بر خاندانش رحمت بیشمارِ حق باد.
این نیمۀ دوّم از کتاب «فتح البیان» است که تفسیر بخش مهمّی از «آیات احکام» را در خلال آن گرد آورده ام و همگی از امیر مؤمنان علی ÷ گزارش شدهاست و در این بخش نیز شرطی را که پیش از این گذشت (تا احادیث کتاب با منطوق یا مفهوم قرآن هماهنگ باشد) رعایت نمودهام. از خدواند بزرگ در هر کار، هدایت و توفیق میطلبم که هیچ کنبش و توانی جز به عنایت او نیست.
مؤلف
***
شریف رضی در «نهج البلاغه» از امیر مؤمنان ÷ روایت نموده که به یارانش فرمود: «امر نماز را بر عهده گیرید و آن را حفظ کنید و بسیار نماز گزارید و با آن به خدا نزدیک شوید. همانا نماز دستوریاست که بر مؤمنان (در اوقات معین) واجب گشتهاست ﴿كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣﴾ [النساء: ۱۰۳]. آیا پاسخ دوزخیان را نشنیدید که چون از آنان پرسیده شود: چه چیز شما را به دوزخ آورد؟ گویند: از نماز گزاران نبودیم! ﴿قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣﴾ [المدّثّر: ۴۳]. نماز چون ریزش برگ درختان، گناهان را میریزد و همچون باز کردن گره، عقدههای گناهان را میگشاید. پیامبر خدا ج نماز را به چشمۀ آب گرمی که بر در سرای مردی روان باشد تشبیه نمود که وی در هر روز و شب پنج بار خود را در آن بشوید، پس نشاید که دیگر چرکی بر او باقی ماند! [۶۱] و براستی مردانی از مؤمنان، حق نماز را شناختهاند که زیور کالای دنیا آنان را سرگرم نمیکند و نور دیدگان یعنی فرزند و مال نیز آنان را از نماز باز نمیداد. خدای سبحان (در اینباره) میفرماید: ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ﴾ [النور: ۳۷]. یعنی: «مردانی که بازرگانی و داد و ستد آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زکات به غفلت نمی برد». پیامبر خدا ج پس از آنکه نوید بهشت به او داده شد، باز هم در گزاردن نماز خود را به رنج میافکند و این برای سخن خداوند سبحان بود که بدو فرمود: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ﴾ [طه: ۱۳۲] یعنی: «خانوادۀ خود را به نماز دستور ده و خود بر آن شکیبا باش». و او همواره خانوادهاش را به نماز فرمان میداد و خود بر آن شکیبایی میورزید...».
نویسنده گوید: «این خطبه را کلینی نیز در کتاب جهاد از فروع کافی به روایت از عقیل خزاعی [۶۲] آوردهاست و عقیل گفته که امیر مؤمنان ÷ چون امر کارزار پیش میآمد مسلمانان را با این سخنان به نماز سفارش مینمود (آنگاه ایشان را به پیکار با دشمن بر میانگیخت).
در روایت کلینی، اندک تفاوتی با آنچه شریف رضی در نهج البلاغه آورده، دیده میشود. اما دربارۀ تفسیر سخن امام ÷ که فرمود: «نماز چون ریزش برگ درختان، گناهان را میریزد» امام زید بن علی ÷ از پدرش و او از نیای وی روایت نمودهاست که امیر مؤمنان ÷ فرمود: نمازهای پنجگانه کفارۀ خطاهاییاست که میان آنها پدید میآید بشرط آنکه از گناهان کبیره دوری شود و این معنای سخن خداوند بزرگست که فرمود: ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ ١١٤﴾ [هود: ۱۱۴] یعنی: «کارهای نیک بدیها را میزداید».
***
[۶۱] این حدیث نبوی را اهل سنت نیز از پیامبر خدا - ج- نقل کردهاند (به صحیح بخاری ج۱، ص ۱۴۱ بنگرید). [۶۲] شیخ طوسی در فهرست خود، عقیل خزاعی را از معاصران و یاران علی ÷ شمرده است.
۱- ابن جریر طبری در تفسیرش از علی ÷ گزارش نموده که او برای هر نماز وضوئی میساخت و این آیه را بر میخواند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ﴾ [المائدة: ۶].
ابو علی طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» در معنی سر غاز این آیه گفته است:
«یعنی: چون خواستید نماز گزارید و طهارت شرعی نداشتید (بیوضوء بودید) بر شما باد که وضوء بسازید.... و گفته شده که معنای آیه اینست که: چون خواستید نماز گزارید، بر شما است تا وضوء بگیرید (چه طهارت شرعی داشته یا نداشته باشید) و این قول از عِکرِمَه [۶۳] رسیدهاست و داود $$ [۶۴] نیز بر این رأی رفته و گفتهاست که علی ÷ برای هر نماز وضوئی میساخت و این آیه را بر میخواند. ولی قول اول درستاست و همۀ فقهاء بر آنند و آنچه دربارۀ تجدید وضوء آوردهاند به امر مستحب حمل میشود».
نویسنده گوید: در آیۀ شریفه امر به وضوء، ترجیح این عمل را بر ترک آن میرساند و این معنا، مشترک میان وجوب و استحباباست بنا بر این اگر به نماز بر خاستیم و وضوء نداشتیم واجبست تا وضوء بسازیم و چنانچه از طهارت شرعی بر خوردار بودیم میتوانیم از باب استحباب وضوء بگیریم زیرا خداوند فرموده است: ﴿أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ﴾ [المائدة: ۶] میفرماید: اگر یکی از شما از جایگاه قضای حاجت آمد و آبی نیافت (تا وضوء گیرد) تیمُّم کند. پس کلام خدا دلالت دارد بر اینکه وضوء ساختن بر کسی واجبست که طهارت شرعی نداشته باشد و اگر نه، وضوی وی مستحب شمرده میشود و این معنا را حدیث نبوی تأیید میکند که فرمود: «من توضأ على طهر كتب له عشر حسنات». یعنی: «هر کس با داشتن طهارت، وضوء گیرد ده حسنه برای او ثبت میشود» [چنانکه خداوند ﻷ فرمود: ﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ﴾ [الأنعام: ۱۶۰]].
۲- محمد بن حسن طوسی در کتاب «تهذیب الأحکام» به اسناد خود آورده که ابو جعفر باقر ÷ فرمود:
عمر بن خطاب، یاران پیامبر ج را گرد آورد و علی ÷ نیز در میانشان بود، پرسید که: دربارۀ مسح بر کفش و چکمه چه میگویید؟ مُغِیرَه بن شُعْبَه برخاست و گفت: من دیدم که رسول خدا ج بر موزهاش مسح میکرد. علی ÷ پرسید: آیا این کار پیش از نزول سورۀ مائده رخ داد (که در آن سوره پاها برای وضوء معین شدهاند) یا پس از نزول سورۀ مائده؟ مغیره گفت: نمی دانم! علی ÷ فرمود: قرآن از مسح بر موزه پیشی گرفته (و آن را پشت سر افکنده است) و سورۀ مائده دو یا سه ماه پیش از وفات رسول خدا ج نازل شد.
۳- سیوطی در تفسیر «الدُّرُّ المنثور» از أبو عبد الرحمن آورده که حسنین - علیهما السلام- آیۀ وضوء را بر میخواندند و به ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ﴾ رسیدند، علی ÷ آن را شنید در حالیکه سرگرم داوری میان مردم بود، فرمود: ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ﴾ بفتح لام از انواع سخنانیاست که به تأخیر آمدهاند ولی مقدّم شمرده میشوند.
نویسنده گوید: اصل این خبر را ابن جریر طبری در تفسیر «جامع البیان» از أبو عبد الرحمن (که همان عبد الله بن عمر باشد) آوردهاست و به صورت دیگری نیز گزارش شده که قاضی أبو زرعۀ مالکی آن را در کتاب «حُجَّة القِراءات» یاد نموده، در آن روایت میخوانیم که: «أبو عبد الرحمن گفت: من به همراه حسنین -علیهما السلام- نزدیک علی ÷ بودیم و آیۀ وضوء را بر میخواندیم در حالیکه گروهی از مردم او را مشغول کرده بودند، تا بدانجا رسیدیم که خواندیم: ﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ﴾ مردی گفت: ﴿أَرۡجُلَكُمۡ﴾ به کسر لام باید خوانده شود! علی ÷ این سخن را شنید و بدو فرمود: چنان که گفتی نیست ﴿أَرۡجُلَكُمۡ﴾ به فتح لام آمده ... تا آخر حدیث (که در روایت پیشین گذشت)».
***
[۶۳] عکرمه بن عبد الله از مفسران قدیم و شاگرد عبد الله بن عباس در تفسیر قرآن بوده است. [۶۴] داود بن علی اصفهانی، پیشوای فرقۀ ظاهریه شمرده میشود.
خداوند سبحان در کتابش بندگان خود را بر عبادت خویش ترغیب فرموده و به ویژه بر اقامۀ نماز و حفظ آن تشویق نمودهاست و میفرماید: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ ٢٣٨﴾ [البقرة: ۲۳۸].
یعنی: «نمازها و نماز میانه را حفظ کنید و به فرمانبرداری از خدا بر خیزید».
خداوند در این آیۀ شریفه از میان نمازها بویژه «نماز میانه» را یاد فرموده تا بر اهمیتش تأکید ورزد و بندگان خود را بر حفظ آن (بیش از سایر نمازها) بر انگیزد. پس میان مفسران قرآن در تعیین این نماز اختلاف شده، برخی گفتهاند که مقصود، نماز سپیده دماست و بعضی گفتهاند که نماز ظهراست و دستهای نماز مغرب را یاد کردهاند و گروهی از نماز عشاء سخن به میان آورده اما ابو علی طبرسی در تفسیرش از امیر مؤمنان علی ÷ آورده که مراد از نماز میانه، نماز عصر است.
نویسنده گوید: پیش از نماز عصر، نمازهای سپیده دم و ظهر برگزار میشود و پس از آن، نیز نماز مغرب و عشاء میآید بنا بر این نماز عصر در میان نمازها قرار گرفتهاست (و نماز میانه شمرده میشود) و این قول را روایت دیگری که طبری در تفسیرش از علی ÷ گزارش نموده تأیید میکند و آن روایت چنیناست که امام ÷ فرمود:
«بت پرستان در روز جنگ احزاب ما را به پیکار مشغول کردند و از نماز عصر باز داشتند تا آنجا که شنیدم رسول خدا ج فرمود: آنان ما را از نماز میانه باز داشتند و به جنگ سرگرم کردند، خدا درونشان را از آتش (دوزخ) انباشته سازد».
باز طبری به اسناد خود از ابی صَهْباء بَکری گزارش نموده که گفت: از علی بن ابی طالب ÷ دربارۀ نماز میانه پرسیدم، فرمود: همان نماز عصراست که سلیمان بن داود (علیهما السلام) دربارۀ آن به آزمایش افتاد [۶۵].
همچنین طبری به اسناد خود از مردی آوردهاست که گفت: ابو بکر و عمر مرا که کودک بودم نزد رسول خدا - ج - فرستادند تا دربارۀ نماز میانه بپرسم. پیامبر ج انگشت کوچک مرا گرفت و فرمود: این نماز سپیده دم است. سپس انگشت بعدی را گرفت و فرمود این نماز ظهر است. آنگاه انگشت ابهام مرا گرفت و فرمود: این نماز مغرب است. سپس شست مرا گرفت و فرمود: این نماز عشاء است. بعد پرسید: کدام انگشت تو باقی مانده؟ گفتم: انگشت میانی! فرموده: کدام نماز باقی مانده؟ گفتم: نماز عصر. فرمود: نماز میانه همان نماز عصر است.
***
[۶۵] در این باره به سورۀ صاد آیه ۳۱ و ۳۲ نگاه کنید.
برای نمازگزار جایزاست تا هر سورهای را که در نماز میخواند آن را با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز کند جز سورۀ براءة (که بسم الله در آغازش نیامده است) زیرا که در این سوره بدلیل پیمان شکنی مشرکان، قرار داد صلح با ایشان فسخ شدهاست و شک نیست که نام خداوند و صفت رحمت او را بر بندگان، بهنگام آشتی و امان یاد میکنند و در وقت فسخ پیمان و اعلام جنگ نمینویسند از اینرو روایت شده که عبد الله بن عباس ب گفت که: «از امیر مؤمنان علی ÷ پرسیدم چرا در آغاز سورۀ براءة، آیۀ «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشته نشده است؟ فرمود: چون این آیه برای امان بخشی بکار میرود و سورۀ براءة با شمشیر یعنی برای اعلام جنگ (به مشرکان پیمان شکن) نازل شده است». این روایت را سیوطی در تفسیر «الدّرّ المنثور» و طبرسی در «مجمع البیان» آوردهاند و عبارت شیخ طبرسی چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز سورۀ براءة نازل نشده زیرا بسم الله برای امان دادن و رحمت بکار میرود و سورۀ براءة بمنظور رفع امان و جنگ آمده و این قول از علی ÷ رسیده است».
نویسنده گوید: اگر گفته شود که پیامبر خدا ج برای کافران نامه مینوشت و در آغاز نامهاش آیۀ بسم الله الرحمن الرحیم را مینگاشت چنانکه در نامۀ به هرقل (هراکلیوس، امپراتور روم شرقی) و دیگران آمده است. پاسخ میدهیم که: نگارش بسم الله الرحمن الرحیم در نامههای مزبور به هنگامی نبوده که کافران، پیمان پیامبر ج را شکستند و اعلام جنگ بدانها فرمود بلکه در آغاز دعوت آنها، صورت میپذیرفت و از اینرو میبینیم که پیامبر خدا ج فرمان داد تا در نامۀ به هرقل این آیه را نیز (پس از بسم الله) بنگارند که: «السَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الهُدَى» (چنانکه بخاری در صحیح خود گزارش نموده است) و این سخن را بهنگام فرا خواندن کسی به سوی حق و اسلام یاد میکنند چنانکه موسی و هارون -علیهما السلام- بهنگام نخستین بر خورد با فرعون و دعوت او بسوی فرمان خدا، اظهار داشتند همانگونه که در قرآن کریم آمده است:
﴿فَأۡتِيَاهُ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرۡسِلۡ مَعَنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَلَا تُعَذِّبۡهُمۡۖ قَدۡ جِئۡنَٰكَ بَِٔايَةٖ مِّن رَّبِّكَۖ وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلۡهُدَىٰٓ ٤٧﴾ [طه: ۴۷].
یعنی: «پس به سوی وی (فرعون) روید و بگویید که ما فرستادگان خداوند تو هستیم، بنابراین فرزندان اسرائیل را با ما بفرست و عذابشان مکن، برای تو آیتی از سوی خداوندت آوردهایم و سلامت کسی راست که از هدایت پیروی کند».
***
خدای بزرگ در کتاب ارجمند و خطاب گرانقدرش به ما دستور داده تا (به پاداش تلاشها و مجاهدات) پیامبر برگزیدهاش، بر او درود فرستیم و در این باره فرمودهاست:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا ٥٦﴾ [الأحزاب: ۵۶].
برخی از یاران پیامبر ج دربارۀ چگونگی این درود (یا دعاء) از ایشان پرسش مینموده و از جملۀ آنان علی ÷ بود که از وی روایت شده پرسیدم:
«ای رسول خدا چگونه بر تو درود فرستیم؟ پیامبر ج فرمود، بگویید: «اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما صليت على إبراهيم وآل إبراهيم. إنك حميد مجيد».
یعنی: «خداوندا بر محمد و آل او لطف و عنایت فرما چنانکه بر ابراهیم و آلش فرمودی، همانا تو ستوده و بزرگواری». این گزارش را سیوطی در تفسیر «الدّرّ المنثور» آورده است».
نویسنده گوید: صلوات خدا بر بندگانش همان لطف و رأفت وی نسبت به ایشاناست که در ردیف رحمت او در قرآن آمده همانگونه که فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ﴾ [البقرة:۱۵۷] و از جمله امور پسندیده آنست که شخص مسلمان، درود و دعا برای پیامبر خدا را بر دعاهای خودش پیش افکند چنانکه باز هم از علی ÷ روایت شده که فرمود:
«هر گاه که از خدای سبحان در خواستی داشتی، ابتدا دربارۀ پیامبرش دعا کن (بر او درود فرست) آنگاه حاجت خود را از خدا بخواه زیرا خداوند، بزرگوارتر از آنست که چون دو حاجت با یکدیگر از او بخواهند، یکی را بر آورد و از روا ساختن دیگری خودداری ورزد»!
این روایت را شریف رضی در نهج البلاغه آورده است [۶۶].
[۶۶] به: «نهج البلاغه»، بخش سوم (سخنان کوتاه) شمارۀ ۳۶۱ بنگرید.
خداوند بزرگ در کتاب ارجمندش فرمود:
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ٦٠﴾ [المؤمن: ۶۰]. یعنی: «خدای شما گفت مرا بخوانید تا دعایتان را پاسخ دهم همانا کسانی که با تکبّر از بندگی من روی گردانند با خواری به دوزخ وارد خواهند شد».
کلینی در «اصول الکافی» از امام صادق ÷ روایت نموده که گفت: امیر مؤمنان علی ÷ مردی بود که اهتمام بسیار به دعا داشت و میفرمود که: «دعا سپر مؤمناست و هر گاه که دری را بسیار بکوبی، به رویت باز خواهد شد» ونیز میگفت که: «دعا کلید رستگاریاست و بهترین دعا آنست که از دلی پاک و پرهیزکار بر آید» و همچنین میگفت که: «پیش از در خواست (از خدا) باید به ستایش (او) پرداخت، پس چون بدرگاه خداوند دعا کردی، بزر گواری و عظمت وی را یاد کن (تا دعایت را بر اساس معرفت بنا نموده باشی)».
نویسنده گوید: در سورۀ فاتحة الکتاب همین شیوه را مییابیم که ابتدا ستایش خداوند و آنگاه دعا بدرگاه او آمدهاست (چنانکه بنده میگوید: الحمد لله رب العالمین... و سپس از معبود خود در خواست هدایت میکند).
سید رضی در «نهج البلاغه» از امیر مؤمنان علی ÷ آورده که فرمود:
«بدان آنکس که گنجهای آسمانها و زمین در دست اوست بتو اجازه داده او را بخوانی، و بر عهده گرفته تا دعایت را اجابت کند، و تو را فرمان داده که از او بخواهی تا بر تو ببخشد، و از او در خواست رحمت کنی تا بر تو رحم آورد، و میان تو و خودش کسی را نگماشته تا او را از تو بپوشاند، و مجبورت نساخته بسوی کسی روی که نزد وی برایت شفاعت کند، و اگر به بدی روی آوری تو را از توبه باز نداشته است، و در کیفرت شتاب نورزیده است، و بهنگام بازگشت، بر تو عیب نگرفتهاست .... پس چون او را ندا کنی ندایت را میشنود، و چون با او آهسته سخن گویی، نجوایت را میداند، و تو حاجت خویش را بسوی او میبری، و آنچه در جان داری نزد او باز میگویی، و از اندوههای خود نزد وی شکایت میکنی، و زدودن گرفتاریهایت را از او میخواهی، و در کارهایت از او یاری میجویی، و از گنجهای رحمتش چیزهایی میطلبی که جز او کسی بر بخشیدن آنها توانایی ندارد، چون فزونی عمر و تندرستی و فراخی روزی. آنگاه کلیدهای خزائن خود را -با اجازهای که در دعا بتو داده- در دستت نهادهاست پس هر گاه که خواستی با دعا درهای نعمتش را میگشایی، و باران ریزان رحمتش را طلب میکنی، پس تأخیر در اجابتش تو را ناامید نکند زیرا که بخشش به اندازه نیتاست، و چه بسا اجابت دعایت به تأخیر میافتد تا پاداش در خواست کننده بیشتر شود و جزای آرزومند کاملتر گردد، و چه بسا چیزی را میخواهی که بتو داده نمی رسد زیرا که خیر تو در همان است، و چه بسا چیزی را میخواهی که اگر داده شوی، نا بودی دین تو در آن خواهد بود. پس خواسته هایت به گونهای باشد که خیر و زیبایی آن برای تو بماند و رنج و محنتش از تو دور گردد...».
نویسنده گوید: این روایت را (علاوه بر سید رضی) ابن شعبه نیز در کتاب «تحف العقول» با اندک اختلافی در الفاظ آورده است. ضمناً امیر مؤمنان علی ÷ از برخی دعاها نهی فرموده مانند اینکه کسی بگوید: «خدایا، من از فتنه به تو پناه میبرم»! چنانکه روایت شده امام ÷ شنید مردی چنین میگوید، فرمود: میبینم که از مال و فرزندت به خدا پناه میبری! زیرا که خداوند (در قرآن مجید) میفرماید: ﴿أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ﴾ [أنفال: ۲۸] یعنی: جز این نیست که مالها و فرزندانتان فتنه (وسیلۀ آزمایش)اند. بنا بر این بگو: «خداوند از فتنههای گمراه کننده به تو پناه میبرم».
این سخن را محمد بن حسن حرّ عاملی در کتاب «وسائل الشیعه» گزارش نمودهاست و همانندش را شریف رضی در نهج البلاغه نقل کردهاست که امام ÷ فرمود:
«کسی از شما نگوید که خداوند از فتنه به تو پناه میبرم! زیرا هیچکس نیست مگر آنکه فتنه را در بر دارد ولی کسی که میخواهد پناه جوید، از فتنههای گمراه کننده به خدا پناه برد زیرا که خدای سبحان فرموده: بدانید که مالها و فرزندانتان فتنه (مایۀ آزمایش)اند. و معنای آیه چنانست که خداوند با مال و فرزندان، اشخاص را میآزماید تا آنکس را که نا راضی از روزی اوست از راضی و سپاسدار قسمتش جدا سازد و هر چند خدای سبحان از خود ایشان به احوال آنها آگاهتراست ولی آنها را به آزمایش میافکند تا اعمالی که بدانها سزاوار پاداش و کیفر میشمرند و برخی به افزایش مال دلبستهاند و از کاهش مال، سخت ناراضیاند».
شریف رضی گوید: این از سخنان کم نظیریاست که در تفسیر از علی ÷ شنیده شدهاست.
***
خداوند بزرگ در کتاب پندآموز و سنجیدۀ خود فرمود: ﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢﴾ [المؤمنون: ۲].
در این آیۀ شریفه خدای سبحان، بندگان با ایمانش را بدلیل خشوعشان در نماز، ستوده است. اما خشوع چیست و چه فرقی با «خضوع» دارد؟
خشوع به معنای کوچکی نمودن و خود شکستن میآید و به نزد برخی از مفسران تفاوتی میان آن و خضوع نیست و گفتهاند که ایندو واژه، مترادفاند. اما برخی دیگر میان ایندو واژه فرق نهادهاند و گفتهاند که خشوع، کار اندام است و خضوع، کار دل است. ولی این قول درست بنظر نمیرسد زیرا خداوند در کتابش فرموده: ﴿۞أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾ [الحدید: ۱۶].
یعنی: «آیا هنگام آن برای مؤمنان فرا نرسیده که دلهای ایشان بیاد خدا خاشع گردد؟...».
خداوند در این آیۀ شریفه «خشوع» را به «دلها» نسبت داده همچنانکه در آیۀ دیگری آن را به پارهای از اعضای انسان منسوب داشتهاست و میفرماید: ﴿أَبۡصَٰرُهَا خَٰشِعَةٞ ٩﴾ [النازعات: ۹]. یعنی: «دیدگانشان به خشوع افتاده است».
امام زید بن علی از پدرانش از امیر مؤمنان علی ÷ آورده که فرمود: «پیامبر خدا ج مردی را دید که در نمازش با ریش خود وَر میرفت! پیامبر فرمود: بدانید اگر دل اینمرد به خشوع افتاده بود اعضایش نیز خاشع میگشت».
این حدیث دلالت دارد بر آنکه خشوع در نماز، در دل و نیز در اعضاء راه مییابد ولی اصل آن، در دل پدیدار میشود و از آنجا به اندام سرایت میکند. حقیقت خشوع در دل، روی آوردن به عظمت خدا و پناه بردن بدو و نیز رویگرداندن از غیر اوست و در اعضاء، نگاه به این سو و آنسو و نپرداختن به کارهای عبث است. چنانکه در کتاب «وسائل الشیعه» از علی ÷ گزارش شده که فرمود: «دیدۀ خویش را در نماز از سجدگاه فراتر میافکن».
از آداب دیگر نماز، خواندن قرآن در آن بارعایت «ترتیل» است. خدای بزرگ میفرماید: ﴿وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا ٤﴾ [المزمِّل: ۴] یعنی: «شب را جز اندکی برخیز... و قرآن را با ترتیل کامل بخوان». و ترتیل، واضح و شمرده خواندن کلاماست چنانکه خدای تعالى میفرماید: ﴿وَرَتَّلۡنَٰهُ تَرۡتِيلٗا ٣٢﴾ [الفرقان: ۳۲]. یعنی: قرآن را بتدریج و با تأنی و درنگ آوردیم (تا فهم و حفظ آن را آسان سازیم).
طبرسی در تفسیر «جوامع الجامع» از امیر مؤمنان علی ÷ در معانی ﴿وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا ٤﴾ آوردهاست که فرمود:
«آن را به روشنی بیان کن و تند و پیاپی همچون شعر، آن را مخوان و مانند دانههای شن پراکندهاش مساز اما (چنان بخوان که) دلهای سخت را با آن بکوبی و کسی از شما همت بر رسیدن (هر چه زودتر!) به پایان سوره مبندد».
این روایت را کلینی نیز در «اصول کافی» گزارش نموده است.
شیخ طُرَیحی [۶۷] در کتاب «مجمع البحرین» از علی ÷ نقل کرده که دربارۀ «ترتیل قرآن» فرمود ترتیل: «رعایت جایگاههای وقف و ادای روشن حروف است».
نویسنده گوید: خواندن قرآن در نماز، از ارکان آن شمرده میشود و خوشا به حال کسی که همۀ قرآن را در حافظه دارد و آن را در نمازها با ترتیل میخواند. امام زید بن علی از پدرانش از امیر مؤمنان علی ÷ روایت نموده که فرمود: «کسی که قرآن را خواند و به حفظ آن توفیق یافت آنگاه گمان کرد که نعمتی برتر از آنچه به او داده شده (خداوند) به کسی داده است، بیشک آنچه را که خدا کوچک شمرده، او بزرگ پنداشته و آنچه را که خدا بزرگ داشته، او کوچک انگاشته است»!
این روایت در میان شیعۀ امامیه و زیدیه و اهل سنت، مورد اتفاقاست (و همگی در نقل آن شرکت نمودهاند) [۶۸].
از آداب دیگر نماز، خواندن دعای «استفتاح» است که در آغاز نماز، پس از تکبیرة الإحرام خوانده میشود چنانکه از علی ÷ رسیده که چون نمازش را آغاز میکرد، میگفت:
((اللهُ أكبرُ، وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ المُشْرِكِينَ. إنَّ صَلوتي ونُسُكي ومَحْيايَ ومَماتي لله رَبِّ العالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وبِذلِكَ أُمِرْتُ وأنَا مِنَ المُسْلِمين)) [۶۹]. و این کلام عظیم از قرآن کریم (سورۀ انعام، آیۀ ۷۹، ۱۶۲ و ۱۶۳) اقتباس شده است.
***
[۶۷] شیخ فخر الدین طریحی نجفی از علمای امامیه به شمار میآید، وی کتاب «مجمع البحرین ومطلع النیرین» را دربارۀ تفسیر واژههای کمیاب قرآن و حدیث به نگارش در آورده است. [۶۸] به مسند الإمام زید، ص ۳۸۷ و الأصول من الکافی، ج۲، ص ۶۰۴ و الجامع الصغیر، ج۲، ص ۱۶۵ نگاه کنید. [۶۹] به مسند الإمام زید، ص ۱۰۳ و سنن النسائی، ج۲، ص۱۳۰ بنگرید (نسائی این دعا را به سند خود از علی ÷ و او از پیامبر خدا ج نقل کرده است.
خداوند بزرگ در هر جمعه، نمازی را بر مسلمانان واجب فرموده که باید به جماعت بر گزار کنند و این نماز، همان «نماز جمعه» است. خداوند عز و جل در کتابش میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٩ فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠﴾ [الجمعة: ۹-۱۰].
یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردید هنگامی که برای نمازِ روزِ آدینه ندا در دادهشد پس به سوی ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید که این برای شما بهتراست اگر در مییافتید * سپس چون نماز به پایان رسید در زمین پراکنده شوید و فضل خدا را بجویید و خدا را بسیار یاد کنید شاید که رستگار شوید».
ظاهر این آیات دلالت دارد بر اینکه نماز جمعه بر هر کس که خدا و رسولش را باور دارد واجباست مگر کسانی که دلیل جداگانهای آنان را از دایرۀ این وجوب، بیرون برد و از اینرو امیر مؤمنان علی ÷ فرمود:
«نماز جمعه بر هر مؤمنی واجباست جز کودک، و بیمار، و دیوانه، و پیرمرد فرتوت، و نابینا، و مسافر، و زن، و مملوک، و کسی که بر سر دو فرسنگ (فاصله تا نماز جمعه) قرار گرفته باشد».
چنانکه ابن بابویه این سخن را در کتاب «من لا یحضره الفقیه» گزارش نموده است.
با وجود این، شخصی که نماز جمعه بر او واجب نیست چون در این نماز حضور یابد، نماز ظهر از او ساقط میگردد چنانکه امام علی ÷ فرمود:
«چون زن یا مملوک به نماز آدینه حاضر شوند، این نماز، آندو را از نماز نیمروز کفایت میکند».
سفر در روز جمعه -پیش از نکه نماز بر گزار شود- مکروهاست مگر آنکه ضرورتی پیش آید که علی ÷ فرمود: «در روز آدینه سفر مکن تا در نماز حضور یابی جز آنکه برای پیکار در راه خدا بیرون روی یا کاری پدید آید که در آن معذور باشی».
وقت نماز جمعه، هنگام ظهراست همانگونه که از امیر مؤمنان ÷ رسیده که فرمود:
«نماز آدینه، به هنگام گذشتن خورشید از میان آسمان بر گزار میشود».
نماز جمعه، دارای دو خطبه و دو رکعتاست و در اینباره نیز امام ÷ فرمود:
«نماز آدینه، دو رکعت قرار داده شده چرا که دو خطبۀ آن، بجای دو رکعت آخر (از نماز ظهر) است».
از آداب دیگر نماز جمعه آنست که چون امام بر فراز منبر رود و به حاضران روی نماید، بر آنها سلام کند همانگونه که شیخ طوسی در روایت از امیر مؤمنان ÷ آورده که فرمود:
«از سنت (پیامبر ج ) است که چون امام بر منبر آید همینکه روی به مردم نماید، بر آنان سلام کند».
و بر مردم نیز لازمست که به هنگام خطبۀ امام، گوش بدو فرا دهند و خاموش باشند آنگونه که علی ÷ فرمود:
«هنگامی که امام، خطبه میخواند کسی نباید سخن گوید و بدین سو و آن سو بنگرد مگر به اندازهای که در نماز جایز است». این روایت را نیز ابن بابویه در «من لا یحضره الفقیه» آورده است [۷۰].
همچنین سنتاست که امام جمعه در رکعت اول نماز خود (پس از خواندن حمد) سورۀ جمعه و در رکعت دوم، سورۀ منافقین را بخواند چنانکه از ابن أبی رافع [۷۱] گزارش شده که گفت:
«امیر مؤمنان ÷ در رکعت نخستین از نماز آدینه، سورۀ جمعه و در رکعت دوم، سورۀ منافقین را میخواند».
آنچه از آداب نماز جمعه در این فصل گزارش شد، همه را از کتابها و مآخذ شیعه بر گرفتهام و خوانندگان محترم بیشتر آنها را در کتب و مدارک اهل سنت نیز میتوانند یافت و خدا را بر این هماهنگی سپس باد.
***
[۷۰] نمونهای از خطبههای در خشندۀ علی ÷ را در یکی از روزهای جمعه، میتواند در بخش عربی از همین کتاب (ص ۱۳۶ و ۱۳۷) ملاحظه فرمایید. [۷۱] عبید الله بن ابی رافع، خزانه دار امیر مؤمنان علی ÷ و از نزدیکان امام بوده است.
فقهاء در سجدههای واجب قرآن اختلاف نمودهاند، آنچه از علی ÷ روایت شده اینست که فرمود:
«سجدهها واجب در قرآن به چهار (آیه) محدود میشود که در سورههای سجده، و فصّلت، و نجم و علق آمدهاند».
همانند این سخن از ابو عبد الله جعفر بن محمد ÷ نیز روایت شده که فرمود: جز این چهار آیه در سورههای مزبور، دیگر سجدهها در سراسر قرآن، مستحباست و واجب نیست.
نویسنده گوید: چهار آیهای که واجبست پس از خواندن آنها سجده کرد بدین قرارند:
۱- ﴿إِنَّمَا يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ۩ ١٥﴾ [السجدة: ۱۵].
یعنی: «تنها کسانی به آیات ما میگروند که چون آن آیات به ایشان یادآور شود، سجده کنان فرو میافتند و خادوند خود را پاک شمرده میستایند و آنان تکبّر نمی ورزند».
۲- ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلَّيۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ٣٧﴾ [فصلت: ۳۷].
یعنی: «از نشانههای او، شب و روز و خورشید و ماه است، برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدایی سجده کنید که آنها را آفریدهاست اگر تنها او را میپرستید».
۳- ﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩ ٦٢﴾ [النجم: ۶۲].
یعنی: «پس برای خدا به سجده در آیید و بندگی کنید».
۴- ﴿كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩ ١٩﴾ [العلق: ۱۹].
یعنی: «و سجده کن و (بخدا) نزدیک شو».
پس هر کس یکی از این آیات را در نمازش بخواند باید فوراً به سجده رود سپس برخیزد و قرائتش را پی گیرد یا برخیزد و به رکوع رود. احمد بن عیسی بن زید ÷ در أمالی خود، از پدران بزرگوارش از امیر مؤمنان علی ÷ روایت نموده که فرمود:
«رسول خدا -ص- به هنگام سپیده دم، در (نماز) روزهای جمعه (پس از حمد) سورۀ سجده را میخواند و سپس سجده میکرد....».
و همچنین أحمد بن عیسی ÷ آوردهاست که: علی ÷ سورۀ «نجم» را در نماز سپیده دم خواند و چون در پایان سوره، آیۀ سجده را تلاوت نمود به سجده رفت و سپس بر خاست و سورۀ ﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ﴾ را برخواند، آنگاه تکبیر گفت و به رکوع رفت.
کسی که میخواهد از آراء گوناگون در این باب و همچنین در فروع این مسئله آگاهی یابد، باید به کتابهای فقه رجوع کند.
***
زید بن علی از پدرش و او از نیایش و او از امیر مؤمنان علی ÷ روایت نموده که فرمود [۷۲]:
«دو رکعت نماز پس از نماز مغرب را در سفر و حضر ترک مکن زیرا سخن خدای بزرگ به آندو اشاره دارد که فرمود: ﴿وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ ٤٠﴾ [ق: ۴۰] یعنی: در پی سجود او را تسبیح گوی. و همچنین دو رکعت نماز پیش از نماز سپیده دم را و امگذار زیرا سخن خدا تعالى به آندو اشاره میکند که فرمود: ﴿وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ ٤٩﴾ [الطور: ۴۹] یعنی: بعد از پشت کردن ستارگان، به تسبیح او پراداز».
ابو علی طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» به هنگام تفسیر آیه ﴿وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ ٤٠﴾ میگوید:
«در معنای این آیه اقوال گوناگونی آمده است. نخست آنکه مقصود، گزاردن دو رکعت نماز، پس از نماز مغرباست چنانکه مراد از ﴿وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ ٤٩﴾ برگزاری دو رکعت نماز، پیش از نماز صبحاست و این معنا را از علی ÷ گزارش کردهاند».
ابن جریر طبری نیز در تفسیرش آورده که ابو کرَیب از ابو فُضَیل از رشید بن کریب از پدرش روایت نمودهاند که ابن عباس گفت: رسول خدا ج به من فرمود: «ای پسر عباس، دو رکعت پس از نماز مغرب، همان أَدْبَار السُّجُود است».
نویسنده گوید: خدا تعالی در کتاب خود، پیامبرش ج را به تسبیح گفتن در شب و صبح دستور دادهاست چنانکه میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ ٤٠﴾ و نیز: ﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ ٤٩﴾ و بسیاری از فرمانهای خداوند به تسبیح، بر بپا داشتن نماز اشارت دارد زیرا که در نماز، تسبیح خداوند میشود مانند آیۀ شریفۀ: ﴿وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا ٤٢﴾ [الأحزاب: ۴۲] و آیۀ کریمۀ: ﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ وَحِينَ تُصۡبِحُونَ ١٧﴾ [الروم: ۱۷]. پس، مراد از تسبیح گویی بعد از سجود، بپا داشتن نافلۀ مغرباست که پس از نماز مغرب برگزار میشود و مقصود از تسبیح گفتن بعد از پشت کردن ستارگان، بپا داشتن نافلۀ سپیدهدم است چنانکه علی ÷ تفسیر نموده و ابن عباس نیز از رسول خدا ج روایت کرده است.
***
[۷۲] به کتاب «الاعتصام بحبل الله المتین» اثر قاسم بن محمد (از ائمة زیدیه)، ج۲، ص ۹۰ نگاه کنید.
خدای تعالی دادن زکات را با ادای نماز در بسیاری از آیات قرآن همراه نمودهاست و میان آندو را در شرع چنان پیوندی بر قرار کرده که هیچیک بدون دیگری پذیرفته نخواهد شد همانگونه که از امیر مؤمنان علی ÷ روایت شده که هنگام وفات خود به فرزندش حسن ÷ فرمود: «تو را به دادن زکات در جایگاه خود، سفارش میکنم زیرا که نماز از کسی که زکات ندهد، پذیرفته نمیشود» [۷۳].
بنابراین، شخص مسلمان (چون مالش به حد نصاب رسد) باید تا به رضایت خاطر زکات آن را بپردازد همانگونه که لازمست نماز خود را از سر اخلاص برای خدا بخواند چنانکه خدای عز و جل در کتاش فرمود: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ [البینة: ۵].
یعنی: «و آنها فرمان نیافتند جز آنکه خدا را بندگی کنند و دین (خویش) را برای او خالص گردانند و نماز بگزارند و زکات دهند و دین استوار همین است».
وشریف رضی در «نهج البلاغه» از امیر مؤمنان علی ÷ آوردهاست که فرمود:
«همانا پرداخت زکات بهمراه برگزاری نماز مایه نزدیک شدن مسلمان به خدا است پس آنکس که زکات را با رضایت خاطر ببخشد، اینکار کفارۀ گناهان او قرار داده میشود و بازدارنده و نگاهدارنده وی از آتش است».
نویسنده گوید: همراهی نماز و زکات در قرآن و سنت پیامبر - ج - امری آشکار است. احمد بن عیسی، از حسین بن علوان، از ابو خالد واسطی [۷۴]، از زید بن علی، از پدران گرامیش، از علی علیهم السلام روایت نموده که رسول خدا ج فرمود:
«نماز جز به دادن زکات تمام نمی شود و صدقه از (دستاورد) خائن پذیرفته نمیگردد» [۷۵].
مناوی (از اهل سنت) نیز در کتاب «کنوز الحقائق» [۷۶] از پیامبر خدا ج آوردهاست که فرمود: «نماز کسی که زکات نمی پردازد پذیرفته نیست».
زکات دارای شاخههای بسیاراست که آنها را در کتب حدیث و فقه باید جستجو کرد.
***
[۷۳] أمالی أحمد بن عیسی، ج۱، ص۲۶۳. [۷۴] ابوخالد واسطی از یاران نزدیک زید بن علی ÷ شمرده میشود و گردآورندۀ مجموعۀ فقهی و حدیثی وی بوده است. [۷۵] أمالی احمد بن عیسی، ج۱، ص ۲۶۴. [۷۶] نام کامل این کتاب: «كنوز الحقائق في حدیث خیر الخلائق» است و مؤلف آن عبد الرؤوف مناوی نام دارد.
خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٤ شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ١٨٥﴾ [البقرة: ۱۸۳-۱۸۵].
یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، روزه بر شما مقرر گشت چنانکه بر کسانی که پیش از شما بودند مقرر شد، باشد که پروا کنید * روزهای معینی را (روزه بدارید) پس هر کس از شما که بیمار یا بر سفر بود چندی از روزهای دیگر را (روزه گیرد) و کسانی که به سختی طاقت آن را دارند در عوض (روزه گرفتن) باید بینوایی را خوراک دهند. و هر کس بدلخواه خودش بیشتر نیکی کند برای او بهتراست و اگر بدانید، روزه گرفتن برای شما نیکوتر است *
(آن روزهای معین همان) ماه رمضاناست که قرآن در آن فرو فرستاده شده در حالی که رهنمون مردم و (در بر دارندۀ) دلائل روشن هدایت و جداسازی (حق از باطل) است. پس هر کس از شما که این ماه را دریابد باید روزه بگیرد وآنکس که بیمار یا بر سفر بود چندی از روزهای دیگر را (روزه گیرد) -خداوند برای شما آسانی میخواهد و سختی را نمی خواهد- تا شمارۀ (روزههایتان) را تکمیل کنید و خدا را بخاطر آنکه هدایتتان کرده بزرگ شمارید و باشد که سپاس گزارید» *
چقدر این آیات برای کسی با تأمل در آنها بنگرد روشن است! با وجود این، ما به پاسخ برخی از پرسشها در پیرامون همین آیات نیازمندیم مانند اینکه بدانیم: آنان که به سختی طاقت روزه گرفتن را دارند، چه افرادی هستند؟ و بدانیم که آیا جایزاست قضای روزهها را پشت سر هم نگرفت (و پراکنده بجای آورد)؟ و آیا کسی که در میان ماه رمضان اسلام آورد وظیفۀ او نسبت به روزه چیست؟ ما با استدلال بدانچه از امیر مؤمنان علی ÷ روایت شده به پرسشهای مزبور پاسخ میدهیم و میگوییم:
در جواب از پرسش اول باید دانست که ابو جعفر طبری در تفسیرش از امیر مؤمنان علی ÷ آورده که دربارۀ ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ﴾ فرمود: «این حکم در مورد پیرمرد فرتوت آمدهاست که توان روزه گرفتن را ندارد، چنین شخصی میتواند روزه نگیرد و بجای هر روز، بینوایی را خوراک دهد».
و همچنین در مسند امام زید بن علی از پدرانش از امیر مؤمنان علی ÷ روایت شده که چون خدای بزرگ فریضۀ ماه رمضان را فرو فرستاد... پیرمردی فرتوت که بر دو مرد در اطراف خود تکیه کرده بود آمد و گفت: ای رسول خدا، این ماه رمضان است که فرا رسیده و فریضۀ روزه مقرر شده ولی من توان روزه گفتن را ندارم. پیامبر ج فرمود: «برو و بجای هر روز، نیم پیمانه به بینوایان خوراک بده».
نویسنده گوید: حکم پیر زن و پیر مرد در این مسئله یکیاست و هر دو مساویند.
و در جواب پرسش دوم باید دانست که احمد بن عیسی بن زید ÷ در أمالی خود از امیر مؤمنان علی ÷ آورده که فرمود: «قضای روزههای رمضان پشت سر هم است و اگر آنها را پراکنده بجای آوردی، تو را کفایت میکند».
نویسنده گوید: این قول با اطلاق آیۀ شریفه سازگار فرمود: ﴿فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ﴾ یعنی چندی از روزهای دیگر را روزه بگیرد. بدون آنکه قید مُتَتابِعات (پشت سر هم) را بدان افزوده باشد ولی روزه گرفتن پشت سر هم، به قیاس روزهای ماه رمضان بر تر است.
و در جواب پرسش سوم باید گفت که در مسند زید بن علی ÷ از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب ÷ نقل شده که: «مردی در ماه رمضان نزد رسول خدا ج آمد و گفت: ای پیامبر خدا، هلاک شدم! پیامبر ج فرمود: آیا میتوانی بردهای را آزاد کنی؟ آن مرد گفت: نه بخدا! هر گز آفریدهای نداشتهام. فرمود: پشت سر هم روزه بگیر. آن مرد گفت: توان این کار را ندارم. پیامبر ج فرمود: برو شصت تن بینوا را خوراک بده. آن مرد گفت: بر اینکار قدرت ندارم. رسول خدا ج او را فرمود: پانزده پیمانه انفاق کن که سهم هر بینوایی یک مد (۸۰۰ گرم) باشد، آن مرد پاسخ داد: سوگند به کسی که تو را به پیامبری فرستادهاست در این شهر خانوادهای نیست که نیاز مندتر از ما به این خوراک باشد! پیامبر ج فرمود: برو و آن را با خانوادهات بخور».
نویسنده گوید: «از این حدیث فهمیده میشود که شکستن روزه در ماه رمضان اگر عمدی باشد، کفاره ای متناسب با توان شخص دارد و بهمان نسبت، قابل تخفیف است».
و در جواب از پرسش چهارم باید گفت که: نعمان بن محمد (قاضی نعمان) در کتاب «دعائم الإسلام» از علی ÷ آورده که دربارۀ این آیۀ شریفه: ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِينَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ﴾ [۷۷] [البقرة: ۲۸۶] فرمود: این دعا دربارۀ کسی که در ماه رمضان از روی فراموشی غذایی خورده یا چیزی آشامیده، به استجابت رسیدهاست (یعنی گناهی بر او نیست و روزهاش باطل نشده است).
در جواب از پرسش پنجم باید گفت که كلینی در «فروع کافی» به اسناد خود از ابو عبد الله جعفر بن محمد ÷ از پدرانش روایت نموده که علی ÷ دربارۀ مردی که در نیمه رمضان اسلام آورده گفت: «بر او لازم است که فقط روزهای آینده را (تا پایان ماه) روزه بگیرد».
***
[۷۷] «خداوند اگر فراموش کردیم یا به خطا افتادیم بر ما مگیر».
خداوند تبارک و تعالى میفرماید: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ ٩٦ فِيهِ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧﴾ [آل عمران: ۹۶-۹۷].
یعنی: «محققاً نخستین خانهای که برای مردم وضع شده همانست که در مکه قرار دارد. خجسته و مایة هدایت برای جهانیان است * در آن (خانه) نشانههایی روشن وجود دارد (از جمله) مقام ابراهیم و هر کس درون آن خانه رود در اماناست و بر عهدۀ مردماست برای خدا حج آن خانه کنند (البته) هر کس توانایی داشته باشد که راهی بسوی آنجا برد و کسی که کفر ورزید پس خدا از جهانیان بینیاز است».
ابن جریر طبری در تفسیرش به اسناد خود از خالد بن عُرعُره گزارش نموده که مردی در برابر امیر مؤمنان علی ÷ ایستاد و گفت: از خانۀ کعبه مرا خبر نمیدهی؟ آیا آن نخستین خانهایاست که در روی زمین بنا شده؟ علی ÷ در پاسخ وی فرمود: نه! ولی نخستین خانۀ خجسته و هدایتگریاست که برای همۀ مردم در روی زمین بنا شدهاست: «در آنجا مقام ابراهیم قرار دارد و هر کس به درون آن خانه رود ایمن باشد». و در گزارشی دیگر آمده که علی ÷ فرمود: پس قوم نوح و هود در کجا میزیستند؟ لیکن خانۀ کعبه، نخستین خانۀ خجسته و هدایتگریاست که برای عموم مردم بنیانگذاری شده است.
نویسنده گوید: مراد امام ÷ آن بوده که خانۀ کعبه نخستین معبد عمومی یا مسجدیاست که برای همۀ مردم بپا شده چنانکه از أبو ذر (صحابی مشهور) رضی الله عنه نقل کردهاند که گفت به رسول خدا ج عرض کردم: ای پیامبر خدا، نخستین مسجدی که تأسیس شده کدامست؟ فرمود: مسجد الحرام... [۷۸].
و نیز ابن جریر در تفسیرش به اسناد خود از حارث [۷۹] گزارش نموده که علی ÷ گفت رسول خدا ج فرمود:
«هر کس توشه و مرکبی داشته باشد و به حج نرود، یهودی یا نصرانی خواهد مرد. زیرا که خداوند میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧﴾ ترمذی نیز این حدیث را در سنن آورده است.
نویسنده گوید: نظر پیامبر خدا در اینکه فرمود: «یهودی یا نصرانی خواهد مرد» به آخر آیۀ شریفه معطوفاست (یعنی: ﴿وَمَن كَفَرَ﴾) و مقصود از کفر، انکار وجوب حجاست که ضروری دین شمرده میشود و منکر آن مانند یهود و نصاری بر غیر آئین اسلام میمیرد.
در مسند زید بن علی از پدرش از جدّش از امیر مؤمنان علی ÷ روایت شده که دربارۀ این آیۀ شریفه: ﴿۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ﴾ [۸۰] فرمود: «(پیش از ظهور اسلام) بر بالای صفا و مروه بتهایی نهاده بودند، از اینرو بر مسلمانان دشوار میآمد که در میان آن دو طواف کنند آنگاه خدای بزرگ این آیه را فرو فرستاد تا طواف با وجود بتهایی که در آنجا بودند، بر مسلمین دشوار نیاید».
نویسنده گوید: طواف در میان صفا و مروه از ارکان حج و واجبات آن بشمار میآید با این حال خدای تعالى میفرماید: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ﴾ یعنی: بر طواف کنندۀ آن دو، گناهی نیست». علی ÷ در روایت مزبور، سبب ورود این تعبیر را در کلام الهی بیان کرده است.
همچنین در مسند زید بن علی از امیر مؤمنان علی ÷ گزارش شده که فرمود: چون آیۀ شریفۀ ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ﴾ فرود آمد، مردی در برابر رسول خدا ج ایستاد و پرسید: ای رسول خدا آیا حج همه ساله بر ما واجباست یا یکبار؟ پیامبر ج فرمود: یکبار و اگر گفته بودم همه ساله، واجب میشد!
نویسنده گوید: این حدیث را نسائی در سنن خود از ابو هریره بدین صورت گزارش کردهاست که گفت: رسول خدا ج برای مردم سخنرانی کرد و فرمود: خداوند ﻷ، حج را بر شما واجب گردانده است. مردی پرسید: آیا در هر سال (واجب شده)؟! پیامبر سکوت نمود تا آن مرد سؤال خود را سه بار تکرار کرد. رسول خدا ج فرمود: نه! و اگر گفته بودم آری البته بر شما واجب میشد. و اگر بر شما واجب میگردید، بدان قیام نمیکردید! بنابراین مرا با آنچه که میانتان نهادم و اگذارید، کسانی که پیش از شما بودند در اثر پرس و جو و اختلاف بسیار با پیامبران خود به هلاکت رسیدند پس هر دستوری که به شما دادم تا آنجا که توانایی دارید آن را اجرا کنید و از هر چه شما را باز داشتم، بپرهیزید.
همچنین در مسند زید از علی ÷ آمدهاست که: مردی از پیامبر خدا ج پرسید: ای رسول خدا آیا عمره نیز مانند حج، واجب است؟ پیامبر اکرم ج فرمود: نه ولی اگر آن را به جای آوری برای تو بهتر است.
نویسنده گوید: اگر گفته شود که خدا تعالی میفرماید: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ...﴾ در اینجا خداوند به انجام عمره «امر» نموده و امر خداوند ﻷ دلالت بر وجوب دارد. پاسخ آنست که: خداوند در این آیۀ شریفه، امر به اتمام حج و عمره دادهاست نه آغاز کردن آندو، مانند آنکه میفرماید: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ...﴾ [الإنسان: ۷] و ما میدانیم که وفای به نذر واجباست ولی اصل نذر کردن واجب نیست (البته وجوب حج از آیۀ دیگری استفاده میشود).
این مسئله (استحباب عمره) را آنچه ترمذی در کتاب سنن از جابر عبد الله انصاری آورده تقویت میکند که از پیامبر خدا ج پرسیده شد: آیا عمره نیز مانند حج واجب است؟ فرمود نه! و اگر عمره به جای آورید بهتر است.
طبری نیز در تفسیرش از ابو صالح حنفی روایت نموده که پیامبر خدا فرمود: «حج (بمنزلۀ) جهاد است و عمره، نکویی بدلخواه کردن است».
خداوند تبارک و تعالی فرمود: ﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ...﴾ [البقرة: ۱۹۷].
در کتاب «الاعتصام بحبل الله» از علی ÷ گزارش شده که فرمود: «ماههای حج، شوال و ذو القعده و ده روز اول از ذو الحجه است».
خداوند ﻷ فرموده: ﴿وَأَذَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلنَّاسِ يَوۡمَ ٱلۡحَجِّ ٱلۡأَكۡبَرِ﴾ [التوبة: ۳].
روایات فراوانی از امیر مؤمنان علی ÷ رسیده که مقصود از «حجِّ اکبر» همان روز قربانیاست چنانکه ابن جریر طبری از رسول خدا ج نیز آورده که به یارانش فرمود: آیا میدانید امروز، چه روزی است؟ گفتند: روز قربانی فرمود: درست گفتید، روز حجّ اکبر است.
***
[۷۸] به تفسیر طبری (جامع البیان) ج۳، ص۸ نگاه کنید. [۷۹] مقصود، حارث بن عبد الله اعور همدانی از امیر مؤمنان علی ÷ است. [۸۰] همانا صفا و مروه از شعائر خدااست پس هر کس که حج خانه گزارد یا عمره به جای آورد، گناهی بر او نیست که بر آندو طواف کند (بقره:۱۵۸).
خداوند بزرگ در کتابش میفرماید: ﴿ٱنفِرُواْ خِفَافٗا وَثِقَالٗا وَجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤١﴾ [التوبة: ۴۱].
یعنی: «سبک بار و سنگین بار (برای پیکار) حرکت کنید و با مالها و جانهایتان در راه خدا به جهاد پردازید که اینکار برای شما -اگر بدانید- بهتر است».
كلینی در فروع کافی به اسناد خود از أصْبَغ من نُباتَه [۸۱] گزارش نمودهاست که گفت: امیر مؤمنان علی ÷ فرمود:
«خداوند بر مردان و زنان جهاد را مقرر داشت، جهاد مرد بذل مال و جان (تا پای کشته شدن) در راه خدا است و جهاد زن نیکو شوهرداری است».
و از مالک بن أعین روایت نموده که گفت:
«امیر مؤمنان -صلوات الله علیه- مردم را در جنگ صفّین به نبرد تشویق نمود و (با اشاره به آیات سورۀ صف) فرمود: خدای بزرگ شما را به تجارتی رهنمون شده که از عذاب دردناک رهاییتان میبخشد و شما را به خیر و نیکی نزدیک میسازد (این تجارت سودمند) ایمان به خدا و جهاد در راه اوست که پاداش آن را آمرزش گناه و سراهای پاکیزه در بهشت جاودان قرار داده است. خدای عز و جل میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ ٤﴾ [الصف: ۴].
یعنی: «خداوند کسانی را دوست میدارد که راه او صف زده (و یکپارچه) میجنگند، گویی ایشان بنایی هستند که از فلز ریخته شده است...» [۸۲].
و در گزارش کلینی از عقیل خزاعی آمده که گفت:
چون هنگام پیکار فرا میرسید امیر مؤمنان علی ÷ مسلمانان را به سخنانی چند سفارش مینمود (از جمله میفرمود): «جهاد برترین اعمال پس از اسلام شمرده میشود (زیرا) مایۀ پایداری دیناست و پاداشی بزرگ در پی دارد که با عزت و سربلندی قرین است. یورشیاست که نیکیهای (فراوان) را در بر دارد. خداوند عز و جل میفرماید:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ﴾ [آل عمران: ۱۶۹].
یعنی: «البته گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند بلکه آنان زندهاند [۸۳] و در پیشگاه خداوندشان روزی داده میشوند».
سپس ترس و هراس از جهاد با کسی که در خورِ آناست و با آنانکه پشتیبان گمراهیاند، مایۀ ضلالت در دین و از دست دادن دنیا با خواری و حقارت میشود و بدلیل فرار از جمع دشمن بهنگام فرا رسیدن پیکار، موجب ورود در آتش (دوزخ) خواهد شد. خدای عز و جل میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ١٥﴾ [الأنفال: ۱۵].
یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید چون با انبوه کافران روبرو شدید به آنان پشت نکنید...».
بنا بر این، فرمان خدا را در این جایگاهها حفظ کنید که پایداری در آنها بزرگمردی بشمار میآید و مایۀ تجات در دنیا و آخرت او ترس شدید و بیم الهی میشود...».
نویسنده گوید: خداوند سبحان در کتابش میفرماید:
﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ ١٩٠﴾ [البقرة:۱۹۰].
یعنی: «در راه خدا با کسانی که با شما میجنگند پیکار کنید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزگران را دوست نمیدارد».
و پیامبر ج تجاوز در جنگ را برای یارانش توضیح داده و فرموده است:
«... نوزادان و کودکان و زنان و پیرمردان را نکشید، و چشمه ای را خشک نکنید، و درختی را نبرید مگر درختی که بشما زیان میرساند (و مانع پیشروی شما میشود) و انسان و حیوان را مثله نکنید، و مکر و خیانت بکار نبرید و چون مردی از شما -بزرگترین یا کمترینتان- مردی دیگر از مشرکان را به اشارت فراخواند و او پیش آمد، وی را امان دهید تا کلام خدا را بشنود آنگاه اگر پذیرفت در آن صورت برادر دینی شما خواهد شد و چنانچه نپذیرفت وی را به جایگاه امنش برسانید...» [۸۴] همانگونه که علی ÷ از رسول خدا ج گزارش نموده است.
و امیر مؤمنان علی ÷ نیز در این امور دقیقاً از پسر عموی خود رسول خدا ج پیروی میکرد چنانکه کلینی با اسناد خود از ابو حمزة ثمالی [۸۵] آورده که گفت به علی بن حسین -صلوات الله علیهما- گفتم که: امیر مؤمنان علی ÷ دربارۀ اهل قبله، بر خلاف سیرۀ رسول خدا ج دربارۀ اهل شرک رفتار نمود! امام سجاد از این سخن خشمناک شد، آنگاه نشست سپس گفت: سوگند به خدا که او در مورد اهل قبله همانند رسول خدا ج در روز فتح مکه رفتار کرد. علی ÷ به مالک اشتر که روز جنگ بصره در پیشاپیش سپاهش بود، نوشت: « بر کسی که به جنگ ایشان نمیآید نیزه نزند، و کسی را که پشت کرده و میگریزد نکشد، در قتل کسی که زخم خورده شتاب نورزد، و به هر کس که در خانهاش را ببندد، امان دهد».
و رسول خدا ج با فرماندهان سپاهش در روز فتح مکه پیمان بست که جز با کسی که با ایشان کارزار میکند با هیچکس پیکار نکنند (چنانکه خداوند فرمود: ﴿وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمۡ﴾ علی ÷ نیز به مَعْقِلِ بن قیسٍ فرماندۀ سپاهش فرمود که: جز با کسی که به جنگت آید، پیکار مکن [۸۶].
و در گزارش عبد الرحمن بن جُندُب از پدرش آمده است: در هر مقامی که با دشمن خود روبرو میشدیم امیر مؤمنان ÷ به ما دستور میداد: «با این قوم نجنگید تا آنان جنگ را با شما آغاز کنند زیرا که شما -بحمد الله- بر آنها حجت دارید و ترک جنگ با ایشان تا زمانی که آنها کارزار را بیاغازند، حجت دیگری برای شما بشمار میآید. پس چون شکست خوردند و پراکنده شدند، کسی را که میگریزد نکشید و در قتل کسی که زخم خورده شتاب مورزید، و عورت کسی را آشکار مکنید، و کشتهای را مثله نسازید» [۸۷].
***
[۸۱] اَصْبَغ بن نُباته از خواص یاران علی ÷ بود و مدتها پس از امام ÷ زندگی کرد. وی مورد وثوق دانشمندان علم رجال است. [۸۲] تمام خطبه را در فروع کافی، ج۵، ص۹ میتوان دید. [۸۳] این زندگانی، همان حیات برزخی در قالب لطیف مثالیاست نه حیات دنیوی. [۸۴] این اثر را اهل سنت و شیعه زیدیه و امامیه متفقاً از رسول خدا ج گزارش کردهاند. به التاج الجامع للأصول، ج۴، ص۳۶۷ و أمالی ابو طالب، ص۲۹۰ و وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۳ نگاه کنید. [۸۵] ابو حمزة ثمالی (ثابت بن دینار) از یاران علی بن حسین ÷ بوده است. علمای رجال، او را مورد وثوق و استوار در دین شمردهاند. وی چهار پسر داشت که همگی به همراه زید بن علی ÷ به شهادت رسیدند. [۸۶] به أنساب الأشراف، اثر بلاذری، ج۲، ص۴۷۹ نگاه کنید. [۸۷] به فروع کافی، ج۵، ص۳۸ بنگرید.
ابو جعفر اسکافى (متوفّی به سال ۲۴۰ هـ ق) در کتاب «المعیارُ والموازَنَة» از امیر مؤمنان علی ÷ روایت نموده که فرمود:
«از آنچه خداوند دوستان خود را با سرزنش علمای یهود اندرز داده عبرت گیرید در آنجا که میفرماید: ﴿لَوۡلَا يَنۡهَىٰهُمُ ٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ عَن قَوۡلِهِمُ ٱلۡإِثۡمَ وَأَكۡلِهِمُ ٱلسُّحۡتَۚ﴾ [المائده: ۶۳]. یعنی: چرا خدا پرستان و دانشمندان یهود، آنان را از گفتار گناه آلود و حرام خواری ایشان باز نمیدارند؟ و نیز فرمودهاست: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩﴾ [المائدة: ۷۸-۷۹]. یعنی: کسانی از بنی اسرائیل که کفر ورزیدند، به زبان داود و عیسی بن مریم، نفرین شدند زیرا که نافرمانی و سرکشی میکردند. آنها از هیچ کار زشتی که انجام می دادند یکدیگر را باز نمی داشتند، حقّاً که چه بد بود آنچه میکردند.
خداوند آنان را سرزنش فرموده و بر آنها عیب نهاده زیرا از ستمگرانی که در میانشان میزیستند کارهای ناپسند و تباهی در شهرهای خود را میدیدند ولی آنها را از تبهکاری باز نمیداشتند به طمع آنکه از ستمگران مزبور بهره گیرند و از بیم آنکه از ایشان بدانها آسیبی رسد.
همچنین خداوند می فرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا ٱلتَّوۡرَىٰةَ فِيهَا هُدٗى وَنُورٞۚ يَحۡكُمُ بِهَا ٱلنَّبِيُّونَ ٱلَّذِينَ أَسۡلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلرَّبَّٰنِيُّونَ وَٱلۡأَحۡبَارُ بِمَا ٱسۡتُحۡفِظُواْ مِن كِتَٰبِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيۡهِ شُهَدَآءَۚ فَلَا تَخۡشَوُاْ ٱلنَّاسَ وَٱخۡشَوۡنِ﴾ [المائدة: ۴۴]. یعنی: ما تورات را که در آن هدایت و روشنایی بود فرو فرستادیم، پیامبرانی که تسلیم فرمان خدا بودند بر طبق آن، بر یهودیان حکم مینمودند و همچنین خدا پرستان و عالمان یهود زیرا که نگاهبانی از کتاب خدا به ایشان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند. پس (ای خدا پرستان و دانشمندان) از مردم نترسید و از من بترسید.
و نیز خداوند فرمودهاست: ﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾ [التوبة: ۷۱]. یعنی: مردان مؤمن و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند به نیکیها فرمان میدهند و از زشتیها باز میدارند. خداوند (در این آیۀ شریفه) از امر به معروف و نهی از منکر آغاز نموده که وظیفۀ واجبی از سوی اوست زیرا که میداند چون این فریضه بجای آورده شود، دیگر واجبات -چه آسان و چه دشوار- برپا خواهند شد چون امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام است به همراه مخالفت با ستمگریها و ستمگران...
***
۱- خدای بزرگ فرموده است:
﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ ٱلۡمَيۡلِ فَتَذَرُوهَا كَٱلۡمُعَلَّقَةِۚ﴾ [النساء: ۱۲۹]. یعنی: «شما هرگز نمیتوانید میان زنان عدالت کنید هرچند (در اینکار) حرص ورزید پس (به یک طرف) بکلی میل نکنید که دیگری را بلا تکلیف رها سازید...........».
در مُسند امام زید بن علی از پدرش از جدّش از امیر مؤمنان علی ÷ روایت شده که در باره ﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ﴾ فرمود: «این (ناتوانی در عدالت) مربوط به محبّت و آمیزش جنسی است ولی دربارۀ مخارج و پوشاک و شب را به سر بُردن، ناگزیر مرد باید عدالت ورزد (و برابری را رعایت کند)».
۲- خدای ﻷ فرموده است:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أُحِلَّ لَكُمُ ٱلطَّيِّبَٰتُۖ وَطَعَامُ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حِلّٞ لَّكُمۡ وَطَعَامُكُمۡ حِلّٞ لَّهُمۡۖ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ...﴾ [المائدة: ۵]. یعنی: «امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شد و غذای کسانی که به آنها کتاب داده شده بر شما حلالاست و غذای شما برای آنها حلالاست و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن مسلمان و زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب داده شده (برایتان حلال است) زمانی که مَهرهای آنان را به ایشان دادید...».
از طریق عُبَید بن محمّد بن عُمَر بن علی ÷ رسیده که جدّش امیر مؤمنان ÷ فرمود: مرد یهودى و نصرانى نمىتواند با زن مسلمان ازدواج کند ولى مرد مسلمان مىتواند با زن یهودى و نصرانى ازدواج کند.
نویسنده گوید: این حکم از قول خداوند (در سورۀ مائده) استنباط میشود که به مردان مسلمان اجازه داده با زنان اهل کتاب ازدواج کنند ولی عکسِ آن را اجازه نفرموده است در صورتیکه ازدواج با بُت پرستان را از دو جانب حرام نموده و میفرماید: ﴿لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّۖ﴾ [الممتحنة: ۱۰]. یعنی: نه زنان مسلمان برای مردان مشرک حلالند و نه مردان مشرک برای زنان مسلمان!
۳- در مسند امام زید از علی ÷ آمده دربارۀ مردی که همسرش فرزندی آورده است و او آن فرزند را از خود نمیداند! امیر مؤمنان ÷ فرموده: میان مرد و زن «مُلاعِنَه» صورت میگیرد (بدین ترتیب که مرد چهار بار خدا را گواه میگیرد که از راستگویاناست و بار پنجم، لعنت خدا را بر خود روا میشمرد اگر از دروغگویان باشد. سپس زن چهار بار خدا را گواه میگیرد که شوهرش از دروغگویاناست و بار پنجم، خشم خدا را بر خود روا میشمرد اگر شوهرش از راستگویان باشد. چون مرد و زن چنین گفتند، پیشواى مسلمانان میان آندو جدایى مىافکند و هرگز با یکدیگر نتوانند زناشویى کنند و فرزند، به مادرش ملحق مىشود.........
نویسنده گوید: این تفسیر آیاتی است که دربارۀ «لِعان» در سورۀ شریفۀ نور (از آیۀ ۶ تا ۹) آمده است.
۴- همچنین در مسند امام زید از علی ÷ آمده است که فرموده: ایلاء همان سوگند خوردن است، چون مرد سوگند خورَد که چهار ماه یا بیشتر با همسرش نزدیکى نکند، در آن صورت ایلاء نمودهاست و اگر کمتر از چهار ماه باشد، او را ایلاء کننده نتوان گفت.
نویسنده گوید: توضیح امام ÷ با این آیات پیوند دارد که خدای تعالی میفرماید: ﴿لِّلَّذِينَ يُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٢٦ وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٢٢٧﴾ [البقرة: ۲۲۶-۲۲۷]. یعنی: «کسانی که دربارۀ زنانشان سوگند میخورند (تا با آنان آمیزش جنسی نکنند) چهار ماه (مهلت) دارند پس اگر (به آشتی) باز آمدند خدواند آمرزنده و مهربان است و چنانچه آهنگ جدایی کردند، خداوند شنوا و داناست.
۵- خداوند عزّ و جل فرموده است:
﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِيٓ أَرۡحَامِهِنَّ...﴾ [البقرة: ۲۲۷]. یعنی: «زنانِ طلاق داده شده باید به مدت سه حیض انتظار کشند و برای ایشان روا نیست که آنچه را خدا در رَحِم آنان آفریده، کتمان کنند».
قُرُوء، جمع قُرْء است و مفسّران در معنای آن اختلاف نمودهاند. گروهی گفتهاند که مراد از «قُرُوء» چند بار پاک شدن از حیض است و دستۀ دیگر گفتهاند که مقصود از آن، چند بار حیض دیدن است و این قول را از علی ÷ نقل کردهاند و از میان صحابه، عبد الله بن مسعود و عبد الله بن عبّاس نیز بر این رأی رفتهاند.
و قول درست آنست که واژۀ «قُرْء» در لغت عرب، به معنای حیض دیدن و پاک شدن از آن، هر دو آمده است ولی در شرع، به نظر میرسد که مراد از آن، همان حیض دیدن باشد (که نشانۀ حامله نبودن است) چنانکه (در مسند امام زید) از علی ÷ گزارش شده و دلیل آن نیز از قرآن، این آیۀ شریفهاست که میفرماید: ﴿وَٱلَّٰٓـِٔي يَئِسۡنَ مِنَ ٱلۡمَحِيضِ مِن نِّسَآئِكُمۡ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَٰثَةُ أَشۡهُرٖ﴾ [الطلاق: ۴]. یعنی: «زنانی از شما که از حیض دیدن نا امیدند ـ اگر در شک افتادهاید ـ پس عدّۀ آنان سه ماه است». خداوند سبحان در این آیه مدّت سه ماه را بجای سه بار حیض دیدن نهاده است و از پیامبر اکرم ص نیز روایت شده که به فاطمه دختر أبى حُبَیش فرمود: نماز را در روزهای أَقْراء خود واگذار! یعنی در روزهایی که حائض شده ای. با اینهمه، مسئلۀ مزبور، امری اختلافی (در میان فقها است) و از امیر مؤمنان علی ÷ در این باره رأی دیگری نیز حکایت شده و خدا داناتر از حقیقت امر است.
۶- خداوند عزّ و جل فرموده است:
﴿وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِيضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن يَعۡفُونَ أَوۡ يَعۡفُوَاْ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَيۡنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ ٢٣٧﴾ [البقرة: ۲۳۷]. یعنی: «و اگر زنان را پیش از آنکه با ایشان آمیزش (جنسی) کنید طلاق دادید در حالیکه مَهر (معینی) برای آنان مقرّر داشتید پس نصف آنچه را که قرار دادهاید (باید به آنها بپردازید) مگر آنکه ایشان ببخشند یا کسی که گرهِ ازدواج به دست اوست بخشش کند و اگر ببخشید به تقوی نزدیکتر است و بزرگواری را در میان خود فراموش نکنید که خدا بدانچه می کنید بینا است».
ابن جریر طبرى در تفسیر خود از امیر مؤمنان علی ÷ گزارش نموده که از شُرَیح (قاضی روزگار خود) پرسید: کسی که گرهِ ازدواج را بدست دارد، کیست؟ پاسخ داد: او ولّی زن است! علی ÷ فرمود: نه! او شوهر است.
نویسنده گوید: معنای این سخن (باد در نظر گرفتن مفهوم آیه) آنست که زن اگر بخواهد میتواند از گرفتن نصف مهرش صرف نظر کند یا شوهر چنانچه بخواهد می تواند تمام مهر او را به همسرش بپردازد. و کسی که گوید مقصود از ﴿ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِۚ﴾ ولّی زن است، سخن درستی نگفته زیرا اوّلاً ولّی زن، در مهر او حقّی ندارد تا بتواند آن را ببخشد (مهر زنان از آن خود ایشان است). ثانیاً ولّی زن، گِرِهِ ازدواج را در دست ندارد (تا هر وقت بخواهد بتواند آن را بگشاید) بلکه در دست او گِرِهْ زدنِ ازدواج است یعنی او می تواند اجازه دهد تا ازدواج صورت پذیرد و امّا کسی که گره ازدواج را در دست دارد و میتواند آن را بگشاید یا نگاهدار، همان شوهر است.
۷- محمد بن مسعود عیاشى در تفسیر خود از محمّد بن سیرین و او از عبیده گزارش نموده که: مرد و زنی به نزد علی ÷ آمدند در حالی که با هر کدام گروهی از مردم همراه بودند. امیر ـ مؤمنان ÷ این آیۀ شریفه را بر خواند و فرموده: ﴿فَٱبۡعَثُواْ حَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَكَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ﴾ [النساء: ۳۵]. یعنی: «پس داوری از خانوادة شوهر و داوری از خانوادۀ زن تعیین کنید». آنگاه به داورها فرمود: آیا میدانید چه وظیفهای بر عهدۀ شماست؟ بر عهدۀ شما است که اگر صلاح دیدید آندو آشتی کنند، آندو را به یکدیگر پیوند دهید و چنانچه صلاح دیدید تا از یکدیگر جدا شوند، آندو را از هم جدا کنید. زن گفت: راضی هستم به کتاب خدا، چه به زیان من باشد و چه به سودم! و مرد گفت: امّا به جدایی راضی نیستم! علی ÷ به آن مرد فرموده: تو از اینجا حرکت نخواهی کرد تا به همان سخنی که زنت راضی شد، رضایت دهی!
نویسنده گوید: حقّ آشتی دادن یا جدا ساختن از شؤون «حَکمِیت» شمرده می شود و هنگامی که خدای تعالی (در اختلاف زن و شوهر) به حکمیت دستور داده (آیۀ ۳۵ سورۀ نساء) در آن صورت حقّ مزبور را به داوران تفویض فرموده است.
***
خدا را بر نعمتهایش سپاس میگویم و بر محمّد و آلش درود میفرستم. و بعد،
این بخش سوّم از کتاب «فتح البیان» است و در خلال آن تفسیر مسائل پراکندهای از قرآن کریم را گرد آوردهام که از امیر مؤمنان علی ÷ گزارش شدهاست و نیز اقتباسهای امام ÷ را از قرآن بر آن افزودهام. و با این بخش، کتاب ما به یاری خداوند بخشـنده و توانا به پایان میرسد.
مؤلّف
***
۱- قال ÷: ((الزهد كلُّه بين الكلمتين من القرآن. قال الله سبحانه: ﴿لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ﴾ [الحدید: ۲۳]. وَمَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى المَاضِي وَلَمْ يَفْرَحْ بِالآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ)) (نَهْج البَلاغَةِ: باب حكم أمير المؤمنين ÷، الحكمة رقم ۴۳۹).
أقول: فليكن فرح المؤمن الزاهد بما نال من ثواب الآخرة أكثر من فرحه بعوائد الدنيا كما قال الله تعالى: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ ٥٨﴾ [یونس: ۵۸] ويؤيد هذا المعنى وصيته ÷ لابن عباس س حيث قال له: ((فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ، وَلْيَكُنْ أَسَفُكَ عَلَى مَا فَاتَكَ مِنْهَا، وَمَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاكَ فَلا تُكْثِرْ بِهِ فَرَحاً، وَمَا فَاتَكَ مِنْهَا فَلا تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً.)) (نهج البلاغة: الكتاب ۲۲).
علی ÷ فرمود: همۀ پارسایی در میان دو جمله از قرآن آمدهاست، خداوند سبحان میفرماید: «تا بر آنچه از دست دادهاید اندوه مخورید و بدانچه (از دنیا) به شما داده شادی مکنید». و کسی که بر گذشته اندوه نخورد و به آینده شادمان نشود، پارسایی را از دو سوی آن بر گرفتهاست.
نویسنده گوید: مراد آنست که شادمانی مؤمن پارسا به کسب پاداش آخرت، باید بیش از شادی او به یافتن مال و منال دنیوی باشد چنانکه خداوند میفرماید: »بگو به فضل و رحمت خدا (مؤمنان) باید شادمانی کنند که آن بهتر است از هرچه (دیگران) گرد میآورند». و این معنا را سفارش امام ÷ به ابن عبّاس ب تأیید میکند آنجا که میفرماید: «پس شادمانی تو بدانچه از آخرت خود یافتهای باید باشد و اندوهت از آنچه در این باره از دست دادهای. و از دستآورد دنیوی خود بسیار شادمان مباش و از آنچه در این مرحله از دستت رفته با بی تابی اندوه مخور».
۲- وقال ÷: ((لا تَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هَذِهِ الأُمَّةِ عَذَابَ الله لِقَوْلِهِ تَعَالَى ﴿أَفَأَمِنُواْ مَكۡرَ ٱللَّهِۚ فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩٩﴾ [الأعراف: ۹۹]، ولا تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هَذِهِ الأُمَّةِ مِنْ رَوْحِ الله لقوله تعالى: ﴿لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [يوسف: ۸۷] . (نَهْج البَلاغَة: باب حكم أمير المؤمنين ÷، الحكمة رقم ۳۷۷).
علی ÷ فرمود: بر بهترین فرد این امّت از عذاب خدا، خاطر آسوده مدار چرا که خدای تعالی فرمود: «از ترفند خدا جز گروه زیانکار، کس ایمن نشود» و از رحمت خدا بر بدترین فرد این امّت نا امید مباش چرا که خدای تعالى فرماید: «همانا از رحمت خدا جز گروه کافران، کسی ناامید نگردد».
۳- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَجَآءَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِيدٞ ٢١﴾ [ق: ۲۱]. ((سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا وَشَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغة (الخُطَب:۸۵).
علی ÷ دربارۀ آیۀ: ﴿وَجَآءَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِيدٞ ٢١﴾ هر کس (روز رستاخیز) به همراه سوق دهنده و شاهدی خواهد آمد» فرمود: سوق دهندهای که او را به سوی محشرش میراند و شاهدی که بر کردار وی گواهی میدهد.
۴- وقال ÷: ((إِنَّ الله يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَحَبْسِ الْبَرَكَاتِ وَإِغْلاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِبٌ وَيُقْلِعَ مُقْلِعٌ وَيَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ وَقَدْ جَعَلَ الله سُبْحَانَهُ الِاسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَرَحْمَةِ الْخَلْقِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: ﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا ١٠ يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا ١١ وَيُمۡدِدۡكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ جَنَّٰتٖ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ أَنۡهَٰرٗا ١٢﴾ [النوح:۱۰-۱۲] فرحم الله امرأً استقبل توبته واستقال خطيئته وبادر مَنِيَّتَهُ)) رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغة (الخُطَب:۱۴۳).
علی ÷ فرمود: خداوند بندگان خود را بهنگام کارهای ناپسند گرفتار میکند و به کاهش میوهها و جلوگیری از نزول برکات و بستن گنجهای خیرات مبتلا میسازد تا آنکس که آهنگ توبه دارد، باز گردد و گناهکار، دل از گناه برکنَد و پند گیرنده، پند گیرد و بازدارنده (مردم را) از نافرمانی خدا باز دارد. و خداوند سبحان آمرزش خواستن را وسیلۀ فرو ریختن روزی و رحمت بر خلق قرار داده و فرمودهاست: «از خدواند خویش آمرزش بخواهید که او بسى آمرزندهاست. (و اگر چنین کنید) باران را بر شمایى دریى مىفرستد. و شما را با اموال و پسران یارى مىدهد. و بر ایتان باغها مىسازد و نهرها پدید مىآوَرَد». پس رحمت خدا بر آنکس باد که به پیشوازِ توبۀ خود روَد و از گناهش پوزش طلبد پیش از آنکه مرگش در رسد.
۵- وقال ÷: ((قال الله تعالى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠﴾ [فصلت: ۳۰]: وَقَدْ قُلْتُمْ رَبُّنَا الله فَاسْتَقِيمُوا عَلَى كِتَابِهِ وَعَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ وَعَلَى الطَّرِيقَةِ الصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِه.ِ ثُمَّ لا تَمْرُقُوا مِنْهَا وَلا تَبْتَدِعُوا فِيهَا وَلا تُخَالِفُوا عَنْهَا، فَإِنَّ أَهْلَ المُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَ الله يَوْمَ الْقِيَامَةِ)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الخُطَب: ۱۷۶).
علی ÷ به یاران گفت: خدای تعالی فرمودهاست: «همانا کسانی که گفتند پروردگار (وصاحب اختیار) ما خدا است سپس پایدارى ورزیدند، فرشتگان بر آنان فرود خواهند آمد که بیم به خود راه مدهید و اندوه مخورید و به بهشتى که وعده داده شده بودید شادمان باشید». اینک شما گفتهاید: «پروردگار (و صاحب اختیار) ما خداست» پس بر کتاب او و فرمان روشنش پایداری ورزید و بر شیوۀ صحیح بندگیش استوار باشید. پس از این، از آن راه بیرون نروید و بدعت در آن نیاورید و راهی بر خلاف آن را نپیمایید که رحمت خدا در روز رستخیز از کجروان قطع خواهد شد.
۶- وقال ÷: ((إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالأَنْبِيَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ، ثُمَّ تَلا: ﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ﴾ [آل عمران: ۶۸] ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللهَ وَإِنْ بَعُدَتْ لُـحْمَتُهُ، وَإِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللهَ وَإِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: ۹۶).
علی ÷ فرمود: همانا نزدیکترین کسان به پیامبران داناترین آنهایند بدانچه (پیامبران) آوردند. سپس امام ÷ این آیه را بر خواند: ﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ﴾ (براستی که نزدیکترین کسانی به ابراهیم آنان بودند که وی را پیروی کردند و این پیامبر و مؤمنان هستند). سپس فرمود: دوست محمّد کسیاست که خدا را فرمان بَرَد، هر چند خویشاوندیش دور باشد و دشمن محمّد کسیاست که نافرمانی خدا کند، هر چند پیوند خویشاوندیش نزدیک باشد.
۷- وقال ÷ حين سَمِعَ رَجُلاً يَقُولُ: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦﴾ [البقرة: ۱۵۶]: ((إِنَّ قَوْلَنَا «إِنَّا لله» إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالمُلْكِ، وَقَوْلَنَا «وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالهُلْكِ)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: ۹۹).
علی ÷ شنید که مردی میگوید: «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازگشت کنندهایم». فرمود: اینکه گوییم: «ما از آنِ خداییم» اقراریاست از سوی ما به مملوک بودن مان، و اینکه میگوییم: «بسوى او بازگشت کنندهایم» اعترافیاست از سوی ما به رفتنی بودنمان!.
۸- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ﴾ [البقرة: ۲۳۱]: ((مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ الله هُزُواً)). رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: ۲۲۸).
علی ÷ دربارۀ این سخن که خدای تعالی فرمود: «آیات خدا را به استهزاء مگیرید» گفت: هر کس قرآن را بخواند آنگاه بمیرد و در آتش (دوزخ) رَوَد او از کسانی بوده که آیات خدا را به استهزاء میگرفتند!.
۹- سُئِلَ عليٌّ ÷ عن قوله تعالى: ﴿فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ﴾ [النحل: ۹۷]: فَقَالَ هِيَ الْقَنَاعَةُ. رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: ۲۲۹).
از علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالی پرسیده شد که فرموده: «او را زندگى مىبخشیم، زندگانى پاکیزهاى» امام ÷ پاسخ داد: مقصود از زندگانی پاکیزه، زندگانی همراه با قناعت است.
۱۰- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ﴾ [النحل: ۹۰]: الْعَدْلُ الإِنْصَافُ وَالإِحْسَانُ التَّفَضُّلُ. رواه الرّضي أيضاً في نهج البلاغه (الحِكَم: ۲۳۱).
علی ÷دربارۀ این سخن خدای تعالى که فرمود: «همانا خدا به عدالت و احسان فرمان مىدهد» گفت که: مراد از عدالت، همان انصافاست (یعنی هر چه را بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسندی) و مقصود از احسان، بخششاست (یعنی که دیگران را به دلخواه، بیش از حقّشان بهره دهی).
۱۱- وقال عليه السلام: ((أربعٌ تعليمٌ من الله ﻷ لسنَ بواجباتٍ. قوله: ﴿فَكَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِيهِمۡ خَيۡرٗاۖ﴾ [النور: ۳۳] فمَنْ شاء كاتب رقيقه وَمَنْ شاء لم يكاتب. وَقَوْلُهُ: ﴿وَإِذَا حَلَلۡتُمۡ فَٱصۡطَادُواْۚ﴾ [المائدة: ۲]: فمن شاء اصطاد ومن شاء لم يصطد. وَقَوْلُهُ: ﴿فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّۚ﴾ [الحج: ۳۶]: فمن شاء أكل وَمَنْ شاء لم يأكل. وَقَوْلُهُ: ﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ [الجمعة:۱۰]: فمن شاء انتشر وَمَنْ شاء جلس)). (رواه القاضي النعمان بن محمّد في دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۸۵).
علی ÷ فرمود: چهار چیز است که از سوی خدواند بزرگ آموزش داده شده ولی (بکار بردن آنها) واجب نیست. یکی آنکه فرمود: «اگر خیرى در بردگان (اسیر جنگ) سراغ داشتید با آنها قرادرداد بنویسید» پس هر کس خواست، قراردادِ باز خرید با بردهاش بنویسد و هر کس خواست، ننویسد [۸۸]. دیگر اینکه فرمود: «چون از احرام بیرون آمدید شکار کنید» پس هر کس خواست، به شکار پردازد و هر که خواست شکار نکند (مباحاست نه واجب). سوّم آنکه فرمود: «از (گوشت قربانى) بخورید و به تنگدست و بینوا بخورانید» پس هر کس خواست بخورد و هر که خواست، نخورد. چهارم آنکه فرمود: «چون نماز جمعه به پایان رسید در زمین پراکنده شوید» پس هر کس خواست، پراکنده شود و هر که خواست در مسجد بنشیند.
۱۲- وقال ÷: ((لا حَبْسَ على مٌعْسِرٍ قال الله ﻷ: ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ﴾ [البقرة:۲۸۰])). رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج۲، ص۷۱.
علی ÷ فرمود: (بدهکارِ) تنگدست را نباید به زندان افکند، خدای ﻷ میفرماید: «اگر (بدهکار)، تنگدست باشد تا هنگام گشایش مهلتى بدو باید داد».
۱۳- وقال ÷ فی قوله تعالى: ﴿أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ﴾ [المائدة: ۸۹]: ثوبان لكل إنسان. (رواه القاضی النعمان بن محمّد أیضاً فی دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۰۲).
علی ÷ دربارۀ سخن خدای تعالى (در مسئلۀ پوشاک فقیران به عنوان کفّارۀ سوگند) فرمود: برای هر انسانی دو جامه باید فراهم ساخت (و روی هم رفته برای ده تن مسکین، بیست جامه).
۱۴- وقال عليه السلام: ((أيعجز أحدكم إذا مرض أن يسأل امرأته فتهب له من مهرها درهما فيشتري به عسلا فيشربه بماء السماء فإن الله ﻷ يقول في المهر: ﴿فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا فَكُلُوهُ هَنِيٓٔٗا مَّرِيٓٔٗا ٤﴾ [النساء: ۴] ويقول في العسل: ﴿فِيهِ شِفَآءٞ لِّلنَّاسِۚ﴾ [النحل: ۶۹]: ويقول في ماء السماء: ﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَكٗا﴾ [ق: ۹])). رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج۲،ص۱۴۸.
علی ÷ فرمود: آیا کسی از شما نمیتواند که چون بیمار شود از همسرش در خواست کند تا یک درهم از مهرش را به او ببخشد و با آن عسل بخرد و به همراه آب باران بنوشد؟ چرا که خداوند ﻷ دربارۀ مهر میفرماید: «پس اگر چیزى از آن را با رضایت خاطر به شما بخشیدند، آن را حلال و گوارا بخورید» و دربارۀ عسل میفرماید: «در آن بهبودى براى مردماست» و دربارۀ آب باران میفرماید: «از آسمان، آبى مبارک فرو فرستادیم».
۱۵- وقال عليه السلام: ((إذا تزوَّج الرجلُ المرأةَ فدخل بها أو لم يدخل بها، حَرُمَتْ عليه أمُّها. وذلك لقول الله تعالى ﴿وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ﴾ [النساء: ۲۳] فهي مبهمة محرِّمة في كتاب الله تعالى)) . (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۳۲).
علی ÷ فرمود: چون مردی با زنی ازدواج کند چه با وی همبستر شود یا نشود، مادرزنش بر او حرام میگردد زیرا که خدای تعالى بطور کلّی و سربسته در کتاب خود فرمودهاست: «و مادرزنانتان (بر شما حراماند)».
۱۶- وقال ÷ في قول الله ﻷ: ﴿وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ﴾ [النساء: ۲۳] ((هي ابنة امرأته، عليه حرام إذا كان دخل بأمها، فإن لم يكن دخل بأمها فتزويجها له حلال)). (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۳۲).
علی ÷ دربارۀ این سخن خداوند ﻷ که فرمود: «دختر زنانتان که در کنار شما پرورش یافتهاند از همسرانى که با ایشان همبستر شدهاید (بر شما حراماند)» گفت: (رَبیبَه) همان دختر زنِ شخص است ازدواج با او در صورتی بر مرد حرام است که آنمرد با مادرش همبستر شده باشد ولی اگر با مادرش همبستر نشده باشد، در آن صورت برای او حلالاست.
۱۷- وقال ÷ في قول الله ﻷ: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ﴾ [النساء: ۲۲]: ((إذا نكح رجلٌ امرأةً ثم توفِّيَ عنها أو طلَّقها، لم تحلَّ لأحدٍ من ولده إن دخل بها أو لم يدخل بها)). (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۳۳).
علی ÷دربارۀ این سخن خداوند ﻷ که فرمود: «زنانى را که پدرانتان با آنها ازدواج کردهاند، به ازدواج خود در نیاورید» گفت: چون مردی با زنی ازدواج کند سپس بمیرد یا زنش را طلاق دهد، آن زن بر هیچیک از فرزندان وی حلال نیست چه مرد مزبور با همسرش همبستر شده باشد و چه نشده باشد.
۱۸- وقال ÷ في قول الله ﻷ: ما كان في الحولين فهو رضاع ولا رضاع بعد الفطام. قال الله ﻷ: ﴿۞وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِۖ﴾ [البقرة: ۲۳۳] (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج۲، ص ۲۴۱).
علی ÷ فرمود: آنچه از شیر دادن به کودک در دو سال (از تولّد نوزاد) رخ دهد، شیرخوارگی به حساب میآید و پس از آنکه کودک از شیر گرفته شد (بعد از دو سالگی) شیرخوارگی در کار نیست (احکام شرعی آن، جاری نمیگردد). خداوند ﻷ میفرماید: «مادران، دو سال تمام فرزندان خود را شیر مىدهند».
۱۹- وقال عليه السلام في قول الله ﻷ: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٦﴾ [النور: ۶]: ((من قذف امرأته فلا لعان بينه وبينها حتَّى يدَّعِي الرُّؤْيَةَ فيقول: رأيتُ رجلا بين رجليها يزني بها)). (رواه القاضي النعمان بن محمّد أيضاً في دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۸۱).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدواند عزّ و جل که فرمود: «کسانى که به همسران خود نسبت زنا مىدهند و جز خودشان گواهانى ندارند، هر یک از آنان باید چهار بار خدا را گواه بگیرد (سوگند بخورد) که بطور قطع او از راستگویاناست.... تا آخر آیه» گفتهاست: کسی که به زنش نسبت زنا دهد، میان آندو «لِعان» صورت نمیگیرد تا آنکه مرد مزبور ادّعای «رؤیت» کند یعنی بگوید: من با چشم خود دیدم که مردی با وی زنا میکرد!.
۲۰- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿يَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ ١٠٥﴾ [البقرة: ۱۰۵] قال: ((أن المراد برحمته هنا النبوة)). (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج۱،ص۱۰۴).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که: «خدا هر کس را بخواهد به رحمت خود اختصاص مىدهد» فرمود: مراد از رحمت در این آیه، نبوّتاست.
۲۱- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَمِنۡهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ٢٠١﴾ [البقرة: ۲۰۱]. ((هي المرأة الصالحة في الدنيا، وفي الآخرة الجنة)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲،ص۱۶۷).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که: «برخى از ایشان گویند خداوند در دنیا به ما نیکى ده و در آخرت (نیز) نیکى ده و ما را از عذاب آتش محفوظ دار» فرمود: نیکی در دنیا، زن شایسته و نیکی در آخرت، بهشت (برین) است.
۲۲- وقال ÷ في معنى قوله تعالى: ﴿وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ ٢٠٢﴾ [البقرة: ۲۰۲]: ((إنه يحاسب الخلق دفعةً كما يرزقهم دفعةً)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲، ص۱۶۸).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که: «خدا سریعُ الحساب است» فرمود: او به حساب آفریدگان یکباره میرسد چنانکه آنها را یکباره روزی میدهد.
۲۳- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٢٠٧﴾ [البقرة: ۲۰۷]: إن المراد بالآية الرجل الذي يُقْتَلُ على الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲، ص۱۷۵).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى: «از میان مردم کسىاست که جان خود را براى رضاى خدا مىفروشد و خدا به (چنین) بندگان مهرباناست» فرمود: مراد از این آیه، مردیاست که در داه «راه به معروف و نهى از منکر» کشته شود.
۲۴- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَا فِيمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ﴾ [البقرة: ۲۲۹]: المهر فقط. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲، ص۲۳۵). أقول: يؤيد هذا الرأي قوله تعالى: ﴿وَلَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ شَيًۡٔا﴾ [البقرة: ۲۲۹] أي لا تأخذوا من مهورهن شيئا وهذا في الرجعيات وأما في المختلعات فيرفع المنع ويؤخذ مما منعوا من قبل من أخذ المهور.
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که فرمود: «گناهى بر آندو (زن و شوهر) نیست که زن فدیه دهد (و طلاق گیرد)» گفتهاست: این فدیه، به اندازه مهر است و بس! (بر خلاف کسانی که گویند در طلاق رجعی، بیش از مهر هم میتوان از زن فدیه گرفت!)
نویسنده گوید: این رأی را سخن خدای تعالى تأیید مینماید که فرمود: «بر شما حلال نیست از آنچه به زنان داده اید (یعنى از مهر ایشان) چیزى را (بهنگام طلاق رجعى) باز پس گیرید». امّا در طلاق خُلعى، این منع برداشته میشود و لذا جایز است که همان مهر را از ایشان بگیرید.
۲۵- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّۧنَ﴾ [آل عمران: ۷۹]: أي كونوا علماء فقهاء (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۳، ص۱۲۷).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که: «لیکن ربّانى باشید» فرمود: یعنی دانشمندانِ دین شناس باشید.
۲۶- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلنَّبِيِّۧنَ لَمَآ ءَاتَيۡتُكُم مِّن كِتَٰبٖ وَحِكۡمَةٖ ثُمَّ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مُّصَدِّقٞ لِّمَا مَعَكُمۡ لَتُؤۡمِنُنَّ بِهِۦ وَلَتَنصُرُنَّهُۥۚ قَالَ ءَأَقۡرَرۡتُمۡ وَأَخَذۡتُمۡ عَلَىٰ ذَٰلِكُمۡ إِصۡرِيۖ قَالُوٓاْ أَقۡرَرۡنَاۚ قَالَ فَٱشۡهَدُواْ وَأَنَا۠ مَعَكُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٨١﴾ [آل عمران: ۸۱]: ((لم يبعث الله نبياً آدم فمن بعده إلا أخذ عليه العهد لئن بَعَثَ الله محمداً وهو حيٌّ ليؤمِنَنَّ به ولينصرَنَّهُ وأمره أن أخذ العهد بذلك على قومه)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۳، ص۱۳۱).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که فرمود: (بیاد آر) هنگامى را که خدا از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمت دادم سپس رسولى به سویتان آمد که آنچه را با شما است تصدیق کرد البته به او ایمان آورید و حتماً یاریش کنید. (خدا) فرمود آیا اقرار کردید و پیمان مرا در اینباره پذیرفتید؟ گفتند: اقرار کردیم، فرمود: «پس گواه باشید که من نیز با شما از گواهان هستم». گفتهاست: «خداوند هیچ پیامبری ـ از آدم به بعد را ـ نفرستاد مگر آنکه از او پیمان گرفت که چون محمّد را (به رسالت) فرستد و آن پیامبر، زنده باشد، حتماً به وی ایمان آوَرَد و یاریش کند و فرمان داد که این پیمان را از قوم خود نیز بگیرد........».
۲۷- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ﴾ [النساء: ۴۳]: ((أي إلا أن تكونوا مسافرين فيجوز لكم أداؤها بالتيمُّم)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۵، ص۱۱۲).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که «به نماز در حال مستی نزدیک نشوید تا بدانید که چه مىگویید و نیز در حال جنابت (نماز نگزارید) مگر آنکه رهگذر باشید....». گفتهاست: یعنی مگر آنکه مسافر باشید (در این صورت چون آب نیافتید) جایز است نماز را با تیمّم برگزار کنید.
۲۸- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ﴾ [النساء: ۴۳]: ((المراد به الجماع)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۵، ص۱۱۳).
أقول: يؤيد هذا التفسير ما روى عنه ÷ في نهج البلاغة حيث قال: ((إِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْيُلامِسْ أَهْلَهُ فَإِنَّمَا هِيَ امْرَأَةٌ كَامْرَأَتِهِ.)) (الحِكَم:۴۲۰).
علی ÷ در معنای این سخن خدای تعالى که: «یا با زنان ملامسه کرده باشید» فرمود: مراد از آن، آمیزش جنسی است.
نویسنده گوید: این تفسیر را سخن دیگری که از امام ÷ در نهج البلاغه آمده تأیید میکند آنجا که فرمود: چون یکى از شما به زنى نگریست و آن زن، وى را به شگفتى افکند باید تا با همسرش بیامیزد زیرا که او نیز زنى همچون زن وى است! (در اینجا نیز ملامسه بجای جماع بکار رفتهاست).
۲۹- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ﴾ [النساء: ۴۸]: ((ما في القرآن آيةٌ أرجى عندي من هذه الآية)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۵، ص۱۲۴).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که فرمود: «همانا خدا نمىآمرزد که بدو شرک ورزیده شود و جز آن را براى هر کس که بخواهد مىآمرزد» گفته است به نظر من در قرآن از این آیه، امیدبخشتر وجود ندارد!
وقال ÷: ((كان القرآن ينسخ بعضه بعضاً وإنما كان يؤخذ من أمر رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بآخره وكان من آخر ما نزل عليه سورة المائدة نسخت ما قبلها ولم ينسخها شيء. لقد نزلت عليه وهو على بغلة شهباء وثقل عليه الوحى حتى وقفت وتدلى بطنها حتى رأيت سرتها تكاد تمس الأرض وأغمى على رسول الله -ص- حتى وضع يده على رأسه شبيه بن وهب الجمحى ثم رفع ذلك عن رسول الله فقرأ علينا سورة المائدة فعمل رسول الله -ص- وعملنا)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۶، ص۶).
علی ÷ فرمود: بخشی از قرآن بخش دیگر را نسخ میکرد و این موضوع از آخرین دستور رسول خدا ج بدست میآمد. از واپسین سورههایی که بر پیامبر نازل شد، سورۀ مائده بود که (پارهاى از) احکام گذشته را نسخ مىکرد و هیچ چیزى آن سوره را نسخ ننمود. این سوره بر پیامبر فرود آمد در حالی که بر استرِ خاکستری رنگ خود سوار بود و وَحْی چنان سنگین بر او فرود آمد که استرش از راه رفتن باز ماند و کمرش خم شد بطوریکه من دیدم نزدیکاست شکمش بر زمین رسد و سول خدا ج (نیمه) بیهوش گشت و دستش را بر سر شَیبة بن وَهْب جُمحى نهاد. سپس حالت وحی از رسول خدا ج بر طرف شد و سورۀ مائده را بر ما خواند و خود بر طبق آن عمل کرد و ما نیز عمل کردیم.
۳۰- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِۚ﴾ [المائدة: ۴۲]: ((السحت هو الرشوة في الحكم.. الحديث)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۶،ص۹۹). أقول: وقد رُوِىَ مثلُ هذا القول عن النبى.
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که فرمود: «مال حرام بسیار مىخورند» گفتهاست که مقصود از مال حرام، رشوه خواری در داوریاست... نویسنده گوید: همانند این سخن از رسول ج نیز روایت شدهاست [۸۹].
۳۱- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿فَأَوۡجَسَ فِي نَفۡسِهِۦ خِيفَةٗ مُّوسَىٰ ٦٧﴾ [طه: ۶۷]: ((لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ÷ خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَدُوَلِ الضَّلالِ.)). (رواه الرضى نهج البلاغة (الخُطَب: ۴).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که فرمود: «پس موسى در خود احساس ترس کرد» فرمود: موسی ÷ احساس ترس نسبت به خود نکرد بلکه از پیروزی جاهلان و غلبۀ دولت گمراهان، بیمناک شد.
۳۲- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٦﴾ [هود: ۵۶]: ((إنه على حق، يجزي بالإحسان إحسانا وبالسيئ سيئا، ويعفو عمن يشاء ويغفر سبحانه وتعالى)) (رواه العياشى فى تفسيره، ج۲، ص ۱۵۱).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که: «همانا خداوندِ من بر راه راست است» فرمود: یعنی خداوند بر طریق حق (و عدالت) است، نیکی را به نیکی و بدی را به بدی پاداش میدهد و هر کس را که بخواهد و (و لایق بداند) میبخشاید و میآمرزد.
۳۳- وقال ÷: ((إذا حلف الرجل بالله فله ثنياها إلى أربعين يوما وذلك أن قوما من اليهود سألوا النبي - صلَّى الله عليه وآله وسلَّم - عن شيء، فقال ائتوني غدا - ولم يستثن - حتى أُخْبِرَكُمْ، فاحتبس عنه جبرئيل ÷ أربعين يوما ثم أتاه، وقال ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ﴾ [الکهف: ۲۳-۲۴])). (رواه العيّاشى فى تفسيره، ج۲،ص۳۲۴).
علی ÷فرمود: چون کسی به خداوند سوگند یاد کند (که کاری را انجام دهد) تا چهل روز میتواند بگوید: «اگر خدا خواست» زیرا که گروهی از یهود چیزی را از پیامبر ج پرسیدند، فرمود: فردا بیایید تا شما را خبر دهم و إن شاءَ الله نگفت! آنگاه چهل روز، نزول جبرئیل ÷ بر او متوقّف شد سپس جبرئیل ÷ بسویش آمد و این (پیام آسمانی را) برخواند: «همانا در هیچ کارى مگو که من فردا آن را انجام خواهم داد، مگر آنکه (بگویى اگر) خدا بخواهد و چون فراموش کردى، خداوندت را یاد کن».
۳۴- وقال عليه السلام في تفسير قوله تعالى: ﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا ٣٣﴾ [الإسراء: ۳۳]: ((والإسراف في القتل أن تقتل غير قاتلك، فقد نهى الله عن ذلك، وهو الغشم الذي نهى الله عنه)). (رواه أبو جعفر الإسكافي، في كتاب المعيار والموازنة، ص۹۷).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که فرمود: «و کسی که مظلوم کشته شود بىگمان براى وارثِ او سُلطهاى قرار دادیم (تا بتواند قصاص بخواهد) پس نبایدِ در قتل زیاده روى کند، همانا او (در شریعت) یارى شدهاست» گفتهاست که: زیاده روی در قتل آنست که کسی را بکشی و او قاتل تو نباشد (یعنی برای کشتن تو، اقدامی نکرده باشد)خداوند از اینکار نهی فرمود و این همان ستمی بشمار میآید که خدا (ما را) از آن باز داشتهاست.
۳۵- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَن ذِي ٱلۡقَرۡنَيۡنِۖ﴾ [الکهف: ۸۳]: ((إنه كان عبداً صالحاً أحب الله وأحبه الله وناصح الله وناصحه. قد أمر قومه بتقوى الله فضربوه على قرنه ضربة بالسيف فذلك قرناه وفيكم مثله)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۱۵، ص۱۸۹).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدای تعالى که: «تو را از ذى القرنین مىپرسند» فرمود: او بندۀ شایستهای بود که خدا را دوست میداشت و خدا نیز او را دوست میداشت و او خیر خواهِ (دینِ) خدا بود و خدا نیز خیر خواهش بود (و علّت شهرتش به ذو القرنین یعنی کسی که دارای دو شاخ است! این بود که): وی قوم خود را به پرهیز از نافرمانی خدا دستور داد و آنها با شمشیر ضربهای بر یک سوی سرش زدند آنگاه تامدّتی که خدا میخواست، از ایشان پنهان شد و دوباره به سویشان بازگشت و آنان را به خدا پرستی فرا خواند. بار دیگر ضربتی با شمشیر بر جانب دیگر سرش زدند و این (جای شمشیرها) همان دو شاخ وی بود، سپس علی ÷ فرمود: در میان شما نیز کسی هست همانند وی (که جای دو زخم شمشیر بر سر دارد و یا خواهد داشت). و در این سخن اشاره به خود فرمود.
۳۶- روى أن يهوديا سأل على بن أبي طالب عليه السلام عن مدة لبث أصحاب الكهف في كهفهم فأخبر بما في القرآن من قوله تعالى: ﴿وَلَبِثُواْ فِي كَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِينَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا ٢٥﴾ [الکهف: ۲۵] فقال: إنا نجد في كتابنا ثلاثمائة، فقال عليه السلام: ذاك بسني الشمس وهذا بسني القمر.(رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۱۵، ص۱۴۶).
روایت شده که مردی یهودی از علی بن أبی طالب ÷ دربارۀ مدّت درنگ اصحاب کهف در غارشان پرسید، امام ÷ بدانچه در قرآن مجید از این بابت آمدهاست، خبر داد چنانکه خدواند فرمودهاست «در غارشان سیصد سال درنگ کردند و نُه سال (نیز) بر آن افزودند».
یهودی گفت: ما در کتاب خود (آن مدّت را) سیصد سال یافتیم! امام ÷ پاسخ داد: آن (سیصد سال) بنابر سالهای شمسیاست و این (سیصد و نه سال) بنابر سالهای قمری [۹۰].
۳۷- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهٗا ٦٩﴾ [الأحزاب: ۶۹]: ((إن موسى وهارون عليهما السلام صعدا الجبل فمات هارون، فقالت بنو إسرائيل أنت قتلته فأمر الله الملائكة فحملته حتى مروا به على بني إسرائيل وتكلمت الملائكة بموته حتى عرفوا أنه مات، وبرّأه الله من ذلك)) (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲۲، ص۱۷۱).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «ای کسانی که ایمان آوردید مانند کسانی نباشید که موسی را (به تهمت) آزردند پس خدا وی را از آنچه گفتند تبرئه نمود و او نزد خدا آبرومند بود»، گفته است که موسی و هارون علیهما السلام بر فراز کوه رفتند و هارون در آنجا وفات کرد. بنی اسرائیل به موسی گفتند که تو او را کشتی! (و با این سخن وی را آزار دادند) پس خداوند فرمان داد تا فرشتگان، جسد هارون را حمل کردند و از میان بنی اسرائیل گذر دادند و از مرگ هارون سخن گفتند تا ایشان باور کردند که (به مرگ طبیعی) مُرده است و بدین صورت خداوند، موسی را از آن اتّهام تبرئه فرمود.
۳۸- وقال ÷ في قصة دواد النبي ÷ التي جاءت في سورة صاد: ((لا أوتى برجل يزعم أن داود تزوج امرأة أوريا إلا جلدته حدين، حدا للنبوة وحدا للإسلام)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲۳، ص۱۰۸).
قال ابن جزّي: وقد اختلف الناس في هذه القصة وأكثروا فيها قديما وحديثاً حتى قال علي بن أبي طالب س: ((مَنْ حدَّث بما يقول هؤلاء القصَّاص في أمر داود ÷ جلدته حدَّين لما ارتكب من حرمة من رفع الله محلَّه)) [۹۱].
علی ÷ دربارۀ ماجرای داوُد پیامبر ÷ که در سورۀ صاد آمده، فرمود: هیچ مردی را (به نزد من) نیاوردند که پندارد داوُد ÷ (با حیله ونیرنگ) همسر اوریا را به زنی گرفت مگر آنکه وی را دو بار با شلاّق حد میزنم! یک حد برای اهانت به مقام نبّوت، و حدّ دیگر برای رعایت قانون اسلام (دربارۀ تهمت زنا).
ابن جُزَی [۹۲] گفته است: مردم دربارۀ این قصّه به اختلاف سخن گفتهاند و چه در گذشته و چه به تازگی در اینباره سخنان بسیار آوردهاند تا آنجا که (امام) علی بن أبی طالب رضی الله عنه فرمودهاست: هر کس حدیث این قصّه سرایان را دربارۀ داوود ÷ بگوید او را دو بار حد میزنم زیرا به کسی بی احترامی نموده که خداوند، جایگاه او را بلند داشتهاست.
۳۹- وقال ÷: في قوله تعالى: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ ١٤﴾ [الفجر: ۱۴] معناه: إنَّ ربَّك قادر على أن يجزي أهل المعاصي جزاءهم. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۳۰، ص ۱۰۹).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «همانا خدای تو در کمین (ستمگران) است» گفته معنایش اینست که: خدای تو توانایی دارد تا گناهکاران را به کیفر رساند.
۴۰- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَهَدَيۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَيۡنِ ١٠﴾ [البلد: ۱۰]: أي سبيل الخير وسبيل الشر. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۳۰،ص۱۱۹).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که «او را به دو راه رهنمایی کردیم» فرمود: یعنی راه خیر و اره شر.
۴۱- رُوِيَ أنَّ ابنَ الكوَّا سأل أمير المؤمنين عليَّاً عليه السلام وهو يخطب على المنبر، فقال: ما ﴿وَٱلذَّٰرِيَٰتِ ذَرۡوٗا ١﴾؟ قال: الرياح، قال: ﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا ٢﴾؟ قال: السحاب. قال: ﴿فَٱلۡجَٰرِيَٰتِ يُسۡرٗا ٣﴾؟ قال: السفن. قال: ﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا ٤﴾ [۹۳]؟ قال: الملائكة. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲۷، ص۷).
روایت شده که عبد الله بن كَوّا (یکی از رؤسای خوارج) از امیر مؤمنان علی ÷ -هنگامی که بر منبر کوفه سخن میگفت- پرسید مقصود از «پراکندهکنندگان ذرّه»ها چیست؟ فرمود: بادها است. گفت: «حاملان بارها» کدامند؟ فرمود: ابر است (که قطرات آب را حمل میکنند). گفت: مراد از «روندگان آسان رو» چیست؟ فرمود: کشتیها است. پرسید: «پخشکنندگان امور» چه کسانند؟ فرمود: فرشتگانند [۹۴].
۴۲- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُكِ ٧﴾ [الذاریات: ۷]: معناه: ذات الحسن والزينة. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲۷، ص۷).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «سوگند به آسٍمان که دارای حُبُک است» گفت یعنی: دارای نیکی و آراستگی است.
۴۳- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا ١﴾ أنها الملائكة ينزعون أرواح الكفار عن أبدانهم بالشدَّة. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۳۰، ص۱۸).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «سوگند به کسانی که (جانها را) به سختی بر میکنند»، گفت: آنان، فرشتگانند که ارواح کافران را به سختی از پیکرهاشان جدا میکنند.
۴۴- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠﴾ [الشورى: ۳۰] قال رسول الله صلَّى الله عليه وآله وسلَّم: ((خير آية في كتاب الله هذه الآية، يا علي! ما من خدش عود ولا نكبة قدم إلا بذنب وما عفا الله عنه في الدنيا فهو أكرم من أن يعود فيه، وما عاقب في الدنيا فهو أعدل من أن يثنى على عبده)). (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۲۴،ص۵۴).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «هر مصیبتی که به شما رسد، به سبب دستاورد خودتان است و خدا از بسیاری در میگذرد!» گفت: رسول خدا ج فرمود: این آیه بهترین آیه در کتاب خداست! ای علی، هیچ خراشی از چوب و آسیبی به پای (مؤمن) نمیرسد مگر به کیفر گناهی است (که انجام داده) و هر چه را که خدا در دنیا عفو کند، البته بزرگوارتر از آنست که دوباره آن را از سر گیرد و هر گناهی را که خدا در دنیا به کیفر رساند، عادلتر از آنستکه دوباره بندۀ خود را بدان کیفر دهد.
۴۵- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥﴾ [المطففین: ۱۵] يعني محرومون عن ثوابه وكرامته. (رواه الطبرسي أيضاً في مجمع البيان، ج۳۰، ص ۵۶).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «چنین نیست، آنان در آنروز از خداوندگارشان در حجاباند» گفت: یعنی از پاداش و بخشش خداوند محرومند.
۴۶- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ ١٥ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ ١٦﴾ [التکویر: ۱۵-۱۶] يعني النجوم تكنس بالنهار وتبدو بالليل. (رواه الطبرسي في جامع البيان، ج۳۰، ص۷۵).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «سوگند به آن ناپدیدشوندگان، همان روندگان پنهان شونده» گفت: مقصود: ستارگانند که در روز پنهان میشوند و در شب آشکار.
۴۷- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ ١٧﴾ [التکویر: ۱۷] يعني: إذا أدبر بظلامه. (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج۳۰، ص۴۴).
أقول: «عسعس» من الأضداد بمعنى «أقبل» و«أدبر» كما جاء في هذه الآية الكريمة بالمعنى الأخير.
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که: «سوگند به شب چون پشت كند» فرمود: معنایش آنستکه چون با تاریکی خود پشت کرده و بروَد.
نویسنده گوید: فعل «عَسْعَس» از لغات ضدّ است که هم در معنای «روی آورد» میآید و هم به معنای «پشت کرد» چنانکه در این آیۀ شریفه، به معنای دوّم بکار رفتهاست.
۴۸- وروى عنه ÷ في معنى قول الله ﻷ: ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ ٦٠﴾ [الرحمن: ۶۰] قال: (( سمعت رسول صلى الله عليه وآله وسلم يقول: إن الله ﻷ قال: ما جزاء من أنعمت عليه بالتوحيد إلا الجنة)). (رواه ابن بابويه في كتاب التّوحيد، ص۲۸).
أقول: من دان بالتوحيد فعليه أن يخاف مقام ربه ويترك الهوى. قال الله تعالى: ﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ ٤١﴾ [النازعات: ۴۰-۴۱].
روایت شده از علی ÷ دربارۀ معنای این سخن خداوند که فرمود: «آیا پاداش نیکی، جز نیکیاست؟» گفت: شنیدم از رسول خدا ÷ که میفرمود: خداوند ﻷ فرمودهاست: پاداش کسی که نعمت توحید را بدو بخشیدم جز بهشت چیست؟
نویسنده گوید: هر کس به آئین توحید گروید، باید از حضور در برابر خداونش بیم کند و هوای نفس را ترک نماید چنانکه خدواند فرمود: «و امّا کسی که از ایستادن در حضور خداوندش ترسید و نفس خود را از هوس باز داشت، پس جایگاه او همان بهشت است».
۴۹- وقال ÷ في قوله تعالى: ﴿لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّٗا وَيَحِقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٧٠﴾ [یس:۷۰] أي من كان عاقلاً. (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج۲۳، ص۳۸).
علی ÷ دربارۀ این سخن خداوند که فرمود: «تا (پیامبر) بیم رساند هر کس را که زنده است» گفت: یعنی هر کس را که از عقل برخوردار است.
۵۰- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾ [الماعون: ۷]، هي الزكوة المفروضة. (رواه الطبرسي في مجمع البيان، ج۳۰، ص ۲۴).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که: «از دادن ماعون خودداری میکند» فرمود: ماعون، همان زکاة واجب است.
۵۱- و رُوِيَ أن علياً عليه السلام نظر في رجوعه من صفين إلى المقابر فقال: هذه كفاة الأموات أي مساكنهم. ثم نظر إلى بيوت الكوفة فقال: هذه كفاة الأحياء ثم تلا قوله تعالى: ﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ كِفَاتًا ٢٥ أَحۡيَآءٗ وَأَمۡوَٰتٗا ٢٦﴾ [المرسلات: ۲۵-۲۶]. (رواه عليُّ بنُ إبراهيمَ في تفسيره، ص۷۰۸).
روایت شده که علی ÷ به هنگام بازگشت از صفّین، به گورهای (مردم کوفه) نگریست و فرمود: «اینها در برگیرندۀ مُردگانند». سپس به خانههای ایشان نگاه کرد و فرمود: «اینها دربرگیرندۀ زندگانند». آنگاه این سخن خدایتعالى را بر خواند که: «آیا زمین را دربرگیرندۀ زندگان و مردگان قرار ندادیم؟».
وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ﴾ [البقرة: ۲۵۸]: هو نمرود بن كنعان. (رواهالسيوطي في الدُّرّ المنثور، ج۱، ص ۳۳۱).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که: «آیا به (ماجرای) کسی که با ابراهیم دربارۀ خداوندش محاجّه مینمود توجّه نکردی؟» فرمود: او نِمْروُد پسر کنعان بوده است.
۵۲- وقال عليه السلام لمرتدٍّ: إن كنتُ لمستتيبه ثلاثاً. ثم قرأ هذه الآية: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ﴾ [النساء: ۱۳۷]. (رواه السيوطي في الدّرّ المنثور، ج۲، ص۲۳۵).
علی ÷ به شخصِ از دین بر گشتهای فرمود: «همانا از تو سه بار خواسته میشود که توبه کنی» سپس این آیه را بر خواند: «کسانی که ایمان آوردند و پس از آن، کافر شدند باز ایمان آوردند و پس از آن کافر شدند، سپس بر کفر (خود) افزودند......».
۵۳- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾ [المائدة: ۳] أنزلت هذه الآية على رسول صلى الله عليه (وآله) وسلم وهو قائم عشية عرفة. (رواه السيوطي في الدّرّ المنثور، ج۲، ص۲۵۸).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که: «امروز دین شما را برایتان به کمال رساندم» فرمود: این آیه بر پیامبر خدا ج در شامگاه عرفه در حالیکه (به عبادت) قیام کره بود، نازل شد.
۵۴- وقال عليه السلام فينا والله أهل بدرٍ نزلت ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ إِخۡوَٰنًا عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ ٤٧﴾ [الحجر: ۴۷]. (رواه السيوطي في الدّرّ المنثور، ج۴، ص۱۰۱).
علی ÷ فرمود: (این آیه) دربارۀ ما اصحاب بَدْر، نازل شدهاست: «و کینهها را از سینههای ایشان بر کنیم، برادرانه روبروی یکدیگر بر تختها نشینند».
۵۵- وقال عليه السلام: إني لأرجو أن أكون أنا وعثمان والزبير وطلحة ممن قال الله: ﴿وَنَزَعۡنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنۡ غِلٍّ﴾ [الحجر: ۴۷]. (رواه السّيوطي أيضاً في الدّرّ المثنور، ج۴، ص۱۰۱).
علی ÷ فرمود: امیدوارم من و عثمان و زبیر و طلحه از کسانی باشیم که خدا دربارۀ آنان فرمودهاست: «و کینهها را از سینههای ایشان بر کنیم».
۵۶- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿وَأَلۡزَمَهُمۡ كَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [الفتح: ۲۶] هي لا إله إلا الله. (رواه السّيوطي أيضاً في الدّرّ المنثور، ج۶، ص۸۰).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «کلمۀ تقوی را ملازم آنها ساخت» گفت کلمۀ تقوی: لا إله إلاّ الله است.
۵۷- وقال عليه السلام: قيل للنبي هل عبدت وثنا قط؟ قال: لا. قالوا: فهل شربت خمرا قط؟ قال: لا وما زلت أعرف الذي هم عليه كُفْرٌ وما كنت أدرى ما الكتاب ولا الإيمان وبذلك نزل القرآن: ﴿مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ﴾ [الشورى: ۵۲]. (رواه السّيوطي في الدّر المنثور، ج۶،ص۱۳).
علی ÷ فرمود: از پیامبر - ج - پرسیده شد که: «آیا هیچگاه بُتی را پرستیدهای؟ گفت: نه. سؤال شد: آیا هیچگاه شرابی آشامیدهای؟ فرمود: نه و پیوسته میدانستم آئینی که قوم من بر آنند، کفر است و با وجود این، نمیدانستم که کتاب و ایمان چیست؟ و قرآن نیز به همین معنا نازل شد چنانکه میفرماید: «تو نمیدانستی که کتاب و ایمان چیست؟».
۵۸- وقال عليه السلام في قوله تعالى: ﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ﴾ [القصص: ۸۵] قال: الجنّة. (رواه السّيوطي في الدّرّ المنثور، ج۵،ص۱۴۰).
علی ÷ دربارۀ این سخن خدایتعالى که فرمود: «همانا کسی که قرآن را بر تو فرض کرد قطعاً تو را به وعدهگاه باز میگرداند» گفت: مراد از وعدهگاه، بهشت است.
۵۹- ورُوِيَ أن رجلاً قام إلى عليٍّ ÷ فقال: ﴿فَٱلۡعَٰصِفَٰتِ عَصۡفٗا ٢﴾[المرسلات:۲]. قال: الرياح. (رواه السّيوطي في الدّرّ المنثور، ج۶،ص۳۰۳).
روایت شده که مردی برخاست و از علی ÷ پرسید که مقصود از: «وزندههای سخت» چیست؟ فرمود بادها است.
۶۰- وقال ÷: إن الله - وله الحمد - افتتح الكتاب بالحمد لنفسه، وختم أمر الدنيا ومجيء الآخرة بالحمد لنفسه فقال: ﴿وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِيلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٧٥﴾ [الزمر: ۷۵]. (رواه ابن بابويه في كتاب التّوحيد، ص۳۲).
علی ÷ فرمود: خداوند -که او را ستایش باد- کتاب خود را با ستایش آغاز نمودهاست و پایان کار دنیا و آمدن آخرت را نیز با ستایش خود همراه کرده و فرمودهاست:
و میان ایشان به حق داوری خواهد شد و گفته شود:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾
***
[۸۸] که این برده، سر انجام از سهم زکات مسلمانان آزاد میشود، بدلیل آیۀ شریفۀ: ﴿۞إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡعَٰمِلِينَ عَلَيۡهَا وَٱلۡمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمۡ وَفِي ٱلرِّقَابِ﴾ الآیة [التوبة: ۶۰]. [۸۹] به تفسیر مجمع البیان طبرسی، ج۶،ص۹۹ نگاه کنید. [۹۰] این حساب، تقریباً درست است زیرا هر سال از سالهای شمسی و قمری قریب ۱۹ روز با یکدیگر تفاوت دارند که باید آن را در عدد ۳۰۰ ضرب کرد و حاصلش رابر ۳۵۴ که تعداد روزهای قمری باشد تقسیم نمود، در این صورت همان عدد ۹ بدست میآید (باقیمانده مختصری که با عدد ۹ همراه است به عنوان ایام کبیسه باید حذف شود). [۹۱] راجع: کتاب التّسهیل لعلوم التَّنزیل، لمحمّد بن أحمد بن جُزَی الکلبی، ج۳،ص۱۸۲. [۹۲] این جُزَی کلبی از فقهای اسلام در قرن هشتم هجری شمرده میشود. وی از اهالی اندلس بوده و دارای تألیفات ارزشمندی است. وفات وی را در سال ۷۴۱ هجری قمری نوشتهاند (به: الاعلام زرکلی، ج۶، ص۲۲۱ نگاه کنید). [۹۳] راجع: سورۀ الذّاریات: ۱الی ۴. [۹۴] به سورۀ ذاریات، از آیۀ ۱ تا ۴ نگاه کنید.
امام علی ÷ در خلال بسیاری از سخنان خود، از قرآن حکیم آیاتی را اقتباس مینمود و کلامش را با آنها زینت میبخشید. در این فصل، نمونههایی از آن اقتباسها به نظر خوانندگان میرسد:
۱- از علی ÷ رسیده که فرمود: «از گروهی به خدا شکایت میبرم که نادان زندگی میکنند و گمراه میمیرند! در میانشان کالایی کم بهاتر از کتاب (خدا) نیست هنگامی که به شایستگی خوانده شود و کالایی سودآورتر و گرانبهاتر از کتاب نیست هنگامی که به تحریف آن از معانی و مواردش پردازند [۹۵]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از آیۀ ۱۲۱ سورۀ بقره بر گرفتهاست که میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ﴾ همچنین از آیۀ ۱۳ سورۀ مائده اقتباس نموده که میفرماید: ﴿مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ﴾.
۲- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «همانا مال و پسران (فرزندان) زراعت این دنیایند و کردار نیکو، کشتِ آخرت است که گاه خداوند هر دو را برای مردمی گرد میآورَد. پس، از (خشم) خدا بپرهیزید چنانکه خداوند شما را از خود بر حذر داشته است [۹۶]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از دو آیۀ قرآن بر گرفته است. یکی آنکه در آیۀ ۴۶ از سورۀ کهف فرمود: ﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِينَةُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَٱلۡبَٰقِيَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَيۡرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابٗا وَخَيۡرٌ أَمَلٗا ٤٦﴾ و دیگر آنکه در آیۀ ۲۸ از سورۀ آل عمران فرمود: ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ﴾.
۳- و از علی ÷ رسیده که به خوارج - چون جاهلانه از او خواستند تا بر کفر خود گواهی دهد! فرمود: «آیا پس از ایمان به خدا و جهاد بهمراه رسول خدا ج بر کفر خود گواهی دهم؟! در آنصورت بیتردید گمراه شده و از رهیافتگان نخواهم بود ».
نویسنده گوید: امام ÷ بخش اخیر از سخن خود را از آیۀ ۵۴ سورۀ انعام بر گرفته است که میفرماید: ﴿قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِينَ ٥٦﴾.
۴- و از علی ÷ رسیده که فرمود: اُف بر شما باد! از سرزنشتان خسته شدم، آیا در برابر آخرت به زندگی دنیا راضی شدهاید؟! و بجای عزّت، ذلّت را گزیدهاید؟! چون شما را به جهادِ دشمنتان فرا میخوانم چشمانتان در حدقه میچرخد گویی که مرگ، شما را فرو پوشیده است! [۹۷]». نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از دو آیه قرآن بر گرفته است. یکی آیۀ ۳۸ از سورۀ توبه که میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَا لَكُمۡ إِذَا قِيلَ لَكُمُ ٱنفِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِيتُم بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ﴾ و دیگر، آیۀ ۱۹ از سورۀ احزاب که میفرماید: ﴿فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَيۡتَهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ﴾.
۵- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «خدای سبحان شما را بیهوده نیافرید و مهمل و انگذارْد......... آثارتان را یاد نمود و کردارتان را دانست و سرآمدتان را مقرّر داشت، و کتابی بر شما فرو فرستاد که هر چیز (از امور دین) را بیان مینماید و پیامبرش را در میانتان مدّتها زندگی بخشید تا دینی را که خود پسندیده بود بوسیلۀ کتابش که فرو فرستاد برای او و شما کامل کرد [۹۸]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از چند آیۀ قرآن برگرفته است. یکی آیۀ ۱۱۵ از سورۀ مؤمنون که فرمود: ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا﴾ و دیگر آیۀ ۳۶ از سورۀ قیامت که فرمود: ﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى ٣٦﴾ و سوّم، آیۀ ۸۹ از سورۀ نحل که فرمود: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ و چهارم آیۀ ۳ از سورۀ مائده که فرمود: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾.
۶- از علی ÷ رسیده که فرمود: «(خداوند) پیامبر را فرستاد در حالی که مردم گمراه و سرگردان بودند............... وی در نصیحت آنان بسیار کوشید و راه خدا را پیمود و خلق را به حکمت و اندرز نیکو فرا خواند [۹۹]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از دو آیۀ قرآنی برگرفته است. یکی آیۀ ۲ از سورۀ جمعه که میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ ٢﴾ و دیگری آیۀ ۱۲۵ از سورۀ نحل که فرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ﴾.
۷- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «... من شما را از دنیا بر حذر میدارم...... متاع دنیا فریبنده وناپایدار است و هر کس در دنیا زندگی میکند فانی است و هیچ خیری در توشههای آن نیست مگر در توشۀ تقوی! [۱۰۰]».
نویسنده گوید: امام ÷ سخن خود را از آیۀ ۵ سورۀ فاطر گرفته است که میفرماید: ﴿فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا﴾ و نیز از آیۀ ۲۶ سورۀ الرّحمن که میفرماید: ﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦﴾ و همچنین از آیۀ ۱۹۷ سورۀ بقره که فرمود: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾.
۸- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «برای روزی به عمل پردازید که (جا دارد) زاد و توشه ذخیره شود و اسرار (آدمیان) فاش میگردد [۱۰۱]».
نویسنده گوید: امام ÷ بخشِ اخیرِ سخن را از آیۀ ۹ و ۱۰ سورۀ طارق برگرفته است که میفرماید: ﴿يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ ٩ فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ ١٠﴾.
۹- و از علی ÷ رسیده که به ابو ذر رضی الله عنه فرمود: «آگر آسمانها و زمینها به روی بندهای بسته باشند، سپس برای خدا تقوی پیشه کند، خداوند برای وی از سوی آندو، گشایشی فراهم آوَرَد [۱۰۲]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از آیۀ ۳۰ سورۀ انبیاء بر گرفتهاست که میفرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ كَانَتَا رَتۡقٗا فَفَتَقۡنَٰهُمَاۖ﴾ و نیز آیۀ ۲ سورۀ طلاق که میفرماید: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا ٢﴾.
۱۰- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «.......خداوندا سپاس تو راست آنچه میستانی و میبخشی ..... سپاسی که شمارش آن قطع نشود و تداوم آن از میان نرود. (خداوندا) دانش ما به کنْهِ عظمت تو نخواهد رسید جز آنکه ما میدانیم تویی زندۀ پاینده، خواب سبک و سنگین تو را نمیگیرد و هیچ اندیشهای به تو نمیرسد و هیچ دیدهای تو را در نمییابد. تو دیدگان را در یافتهای و اعمال (آدمیان) را شماره نمودهای و موی پیشانیها و قدمها (زمام امور خلق) را بدست قدرت گرفتهای.... [۱۰۳]».
نویسنده گوید: امام ÷ مضمون این دعا را از آیۀ ۲۵۵ سورۀ بقره گرفته که میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ﴾ و نیز از آیۀ ۱۰۳ سورۀ انعام که میفرماید: ﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ﴾ و همچنین از آیۀ ۴۱ سورۀ الرحمن که میفرماید: ﴿يُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِيمَٰهُمۡ فَيُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِي وَٱلۡأَقۡدَامِ ٤١﴾.
۱۱- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «ای آفریدۀ راست قامت (و موزون پیکر!) و ای پدیدهای که در تاریکیهای رَحِم و در لابلای چند پرده، نگاهداری شدهای! آغاز آفرینشَت از عُصارۀ گِل بود و در جایگاه استواری نهاده شدی تا زمانی معّین و سرآمدی مقدَّر ....... تا پایان خطبه [۱۰۴]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از آیۀ ۱۲ و ۱۳ سورۀ مؤمنون بر گرفتهاست، آنجا که میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ ١٢ ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِي قَرَارٖ مَّكِينٖ ١٣﴾ و نیز آیات ۲۰ و ۲۱ و ۲۲ سورۀ مرسلات که میفرماید: ﴿أَلَمۡ نَخۡلُقكُّم مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ ٢٠ فَجَعَلۡنَٰهُ فِي قَرَارٖ مَّكِينٍ ٢١ إِلَىٰ قَدَرٖ مَّعۡلُومٖ ٢٢﴾.
۱۲- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «شما را ـ ای بندگان خدا ـ به پرهیز (از نافرمانی) خدا سفارش میکنم که (پرهیزکاری) زمامدار امور و مایۀ استواری کارها است. پس رشتههای موثَّق آن را محکم بگیرید و به حقایق آن چنگ در زنید تا شما را به سر منزلهای آرامش و جایگاههای فراخ و پناهگاههای مطمئن و منزلگاههای عزّت برساند، در روزیکه دیدگان خیره مانند و آفاق در نظر آدمی تیره گردد و رمههای شترانِ ده ماهه (که از اموال نفیس عرب بشمار میآیند) واگذاشته شوند و در صُور دمیده شود........... و کوههای بلند و صخرههای استوار فرو ریزند و سنگهای سختِ آنها چون سرابی، نرم (و محو) گردد و بلندیهای آنها با زمین هموار شود، در آنروز نه شفاعت کننده ای باشد که به شفاعت پردازد، و نه دوستی که سود بخشد و نه پوزشی که دفع بلا سازد [۱۰۵]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخنانِ تکاندهنده را از چند آیۀ قرآن برگرفته است. یکی آیۀ ۴۲ از سورۀ ابراهیم که میفرماید: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢﴾ دیگر، آیۀ ۴ از سورۀ تکویر که در آن آمده است: ﴿وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ ٤﴾.
و همچنین آیۀ ۱۸ از سورۀ نَبَأ یعنی: ﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا ١٨﴾ و نیز آیۀ ۲۰ سورۀ نبأ یعنی: ﴿وَسُيِّرَتِ ٱلۡجِبَالُ فَكَانَتۡ سَرَابًا ٢٠﴾ و همچنین آیۀ ۱۸ سورۀ غافر که در آنجا میخوانیم: ﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨﴾ و آیۀ ۵۲ همان سوره که میفرماید: ﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِينَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ﴾.
۱۳- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «پس چه حالی خواهید داشت اگر که عمر شما به سر آید و گورها زیر و رو شوند (مردگان قبور برخیزند)؟! آنجا است که هر کس آنچه را پیش فرستاده میآزماید و به سوی خدا، مولای حقیقی خویش بازگردانده میشوند و آنچه را به دروغ بر میساختهاند از دست میدهند [۱۰۶]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از دو آیۀ قرآن برگرفته است یکی آیۀ ۴ سورۀ انفطار یعنی: ﴿وَإِذَا ٱلۡقُبُورُ بُعۡثِرَتۡ ٤﴾ و دیگر، آیۀ ۳۰ از سورۀ یونس که میفرماید: ﴿هُنَالِكَ تَبۡلُواْ كُلُّ نَفۡسٖ مَّآ أَسۡلَفَتۡۚ وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٣٠﴾.
۱۴- و از علی ÷ رسیده که به معاویه نوشت: «............... جز این نیست که شوری، از آن مهاجران و انصار است، پس اگر آنان بر (انتخاب) مردی گرد آمدند و او را امام نامیدند، این کار مایۀ خشنودی خدا است. آنگاه چنانچه کسی با عیب جویی یا بدعت آوری از امر ایشان بیرون رفت، او را بدان باز میگردانند، و اگر خودداری ورزید (و با دولتِ مُنتخَب در اُفتاد) با وی میجنگند زیرا که راهی جز راه عموم مؤمنان را سپردهاست و خداوند او را بدانچه روی کرده واگذارَد....... [۱۰۷]».
نویسنده گوید: امام ÷ پایانِ این نامه را از آیۀ ۱۱۵ سورۀ نساء اقتباس نموده که میفرماید: ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ﴾.
۱۵- و از علی ÷ رسیده که در دعای خود گفت: «............. خداوند از اینکه پیامبرمان در میان ما نیست و دشمنانِ ما فراوانند و خواسته هایمان پراکنده است، به سوی تو شکایت میآوریم. خدایا در میان ما و قوممان (که به دشمنی با ما روی آورده اند) به حق داوری کن که تو بهترین داورانی [۱۰۸]».
نویسنده گوید: امام ÷ پایان دعای خود را از آیۀ ۸۹ از سورۀ اعراف بر گرفته است که از قول شُعَیب ÷ میگوید: ﴿رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡفَٰتِحِينَ ٨٩﴾.
۱۶- از علی ÷ رسیده که به معاویه نوشت: «............ سپس از آنچه میان من و عثمان گذشت، یاد کردی، تو خود باید به خاطر خویشاوندی نزدیکی که با وی داری، پاسخگوی این امر باشی! آیا کدامیک از ما دشمنی بیشتری با او نشان داد و به کشته شدن وی رهنمون گشت؟ آیا کسی که یاری خود را بدو عرضه داشت (و نپذیرفت) و خواست تا بر سر جای خود نشیند و دست از عمل باز دارد! یا کسی که عثمان از وی یاری خواست و او دریغ ورزید و با این کار، اسباب مرگ را به سوی وی کشاند تا حکم تقدیرش بر او فرود آمد؟ نه هرگز، سوگند به خدا که: «خداوند بازدارندگان شما وکسانی را که به برادرانشان میگفتند به سوی ما آیید و جز اندک زمانی به جنگ نمیآیند، کاملاً میشناسد!».
و من عذر نمیآورم که به خاطر کارهای تازه، بر عثمان عیب میگرفتم و اگر ارشاد و راهنمایی من بدو گناه بشمار آید، چه بسیارند کسانی که بدون گناه، ملامت شدهاند! و گاهی خیرخواهان، تهمت و بدگمانی بدست میآورند! و من جز اصلاح تا آنجا که توان داشتم چیزی نخواستم و توفیق من جز به یاری خدا نیست بر او توکل کرده ام و به سوی او باز میگردم [۱۰۹].
نویسنده گوید: امام ÷ در این بخش از نامۀ خود، از آیۀ ۱۸ سورۀ احزاب اقتباس نموده که میفرماید: ﴿۞قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِينَ مِنكُمۡ وَٱلۡقَآئِلِينَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَيۡنَاۖ وَلَا يَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِيلًا ١٨﴾ و نیز از آیۀ ۸۸ سورۀ هود که میفرماید: ﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ ٨٨﴾.
۱۷- و علی ÷ در وصیت خود به فرزندش حسن ÷ نوشته است: «...... دربارۀ خدا چنانکه سزاوار اوست بکوش و از ملامت هیچ سرزنش کنندهای باک نداشته باش [۱۱۰]».
نویسنده گوید: امام ÷ سخن خود را از آیۀ ۷۸ سورۀ حج گرفته است که میفرماید: ﴿وَجَٰهِدُواْ فِي ٱللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِۦۚ﴾ و نیز از آیۀ ۵۴ سورۀ مائده که میفرماید: ﴿يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ﴾.
۱۸- و از علی ÷ رسیده که به مالک اَشْتَر نخعی رضی الله عنه هنگامی که او را به زمامداری مصر فرستاد، چنین نوشت [۱۱۱]: «....... خدای -که نامش بلند است- این امر را بر عهده گرفته تا هر کس را که به یاری (دین) وی خیزد، نصرت دهد و هر کس را که (دین) وی را عزیز دارد، عزّت بخشد».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از آیۀ ۴۰ سورۀ حج بر گرفته که میفرماید: ﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ٤٠﴾ باز علی ÷ نوشته است: و (خداوند) بدو فرمان داد تا نفس خود را بهنگام شهوات و خواهشها فرو نشاند و بهنگام سر کشیها آن را باز دارد زیرا که «نفس، به بدی، بسیاری فرمان میدهد مگر کسی را که خدا رحمت آوَرَد». نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را نیز از آیۀ ۵۳ سورۀ یوسف اقتباس نموده که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓۚ إِنَّ رَبِّي غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥٣﴾.
باز مرقوم داشته است: «پس، از عفو و گذشتِ خود آنان را بهره مند ساز همچنانکه دوست داری و میپسندی که خدواند از عفو و گذشتِ خویش تو را بهرهمند کند». و این بخش از سخن امام ÷ نیز از آیۀ ۲۲ سورۀ نور بر گرفته شده که میفرماید: ﴿وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ﴾ و همچنین مرقوم داشته است: «از ایشان (با تکبّر) روی بر متاب» که آیۀ ۱۸ سورۀ لقمان را به یاد میآورد چنانکه میفرماید: ﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ﴾ و نیز مرقوم داشته است: «از منّت نهادن بر زیردستان خود بهنگام نیکوکاری با ایشان به پرهیز........... که منّت نهادن، احسان را باطل میسازد». و این سخن نیز گفتار خداوند را در آیه ۲۶۴ سورۀ بقره به یاد میآورد که فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾.
۱۹- و از علی ÷ رسیده که در نامۀ خود نوشته است: «...... خدای سبحان، دنیا را برای پس از آن، آفرید و اهل دنیا را در اینجا آزمود تا بداند (شاهد باشد) که کدامین نیکوکارترند [۱۱۲]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از آیۀ ۲ سوره مُلْک بر گرفته که میفرماید: ﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾.
۲۰- و از علی ÷ آمده که نواشت است: «............. هر کس لجاجت کرد و گمراهی را ادامه داد، همان نگونساری است که خدا بر دلش زنگار بسته، و پیشآمد ناگواری بر گرد سرش میگردد [۱۱۳]!».
نویسنده گوید: این تعبیرِ امام ÷ از دو آیۀ قرآن بر گرفته شده، یکی آیۀ ۱۴ سورۀ مطفّفین که میفرماید: ﴿بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ١٤﴾ و دیگر، آیۀ ۹۸ سورۀ توبه یعنی: ﴿عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۗ﴾.
۲۱- و از علی ÷ رسیده که به اهل مصر نوشت: «....... آیا به اطرافتان نمینگرید که (چگونه) کاسته شده است؟ (بخشهایی از سرزمینتان به دست دشمن افتاده) و بر شهرهایتان پیروزی یافتهاند؟! [۱۱۴]».
نویسنده گوید: امام ÷ این تعبیر را از دو آیۀ قرآنی برگرفته است، یکی آیۀ ۴۴ از سورۀ انبیاء که میفرماید: ﴿أَفَلَا يَرَوۡنَ أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَآۚ أَفَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٤٤﴾ و دیگری آیۀ ۴۱ سورۀ رعد که در آنجا میخوانیم: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَأۡتِي ٱلۡأَرۡضَ نَنقُصُهَا مِنۡ أَطۡرَافِهَاۚ﴾.
۲۲- و از علی ÷ رسیده که به معاویه نوشت: «...... سوگند به خدا تا آنجا که من دانستهام، دل تو در غلاف (و حجاب از پذیرفتن حق) است [۱۱۵]»! و امام ÷ این تعبیر را از آیۀ ۸۸ سورۀ بقره گرفته است که میفرماید: ﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ﴾ و نیز آیۀ ۱۵۵ سورۀ نساء یعنی: ﴿وَقَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ﴾.
۲۳- و باز از علی ÷ رسیده که به معاویه نوشت: «پس از حق، جز گمراهی آشکار چیست؟ و بعد از بیان، جز اشتباه و در آمیختن به باطل کدامست؟! [۱۱۶]» وامام ÷ این سخن را از آیۀ ۳۲ سورۀ یونس اقتباس نموده که فرمود: ﴿فَذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ﴾.
۲۴- و از علی ÷ رسیده که به معاویه نوشت: «............ همانا سزاوارترین کس به زمامداری این امّت، چه در گذشته و چه حال، کسیاست که از همه نزدیکتر به رسول خدا ج ، و از همه داناتر به کتاب خدا، و از همه فقیهتر در دین خدا، و از همه پیشقدمتر در پذیرش اسلام، و از همه برتر در جهاد برای خدا، و از همه شکیباتر و نیرومندتر در تحمّل کارهای مردم باشد. پس، از (نافرمانی) خداوندی بپرهیزید که به سوی او بازگردانده میشوید و حق را به باطل نیامیزید و آن را با اینکه میدانید، کتمان نکنید [۱۱۷]».
نویسنده گوید: امام ÷ ذیل سخن خود را از آیه ۹۶ سورۀ مائده اقتباس نموده که میفرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ ٩٦﴾ و نیز از آیۀ ۴۲ سورۀ بقره که میفرماید: ﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢﴾.
۲۵- و از علی ÷ رسیده که به حُذَیفَه [۱۱۸] نوشت: «............. بال خود را برای زیر دستانت فرو گستر (به مهر و تواضع با آنها رفتار کن)، و در مجلس خویش میان ایشان به برابری رفتار کن، و نزدیک و دور نزد تو در امر حق، باید یکسان باشند، و در کار خدا از سرزنش هیچ ملامتگری باک مدار و خدا با کسانی است که تقوی پیشه گرفتند و آنانکه نیکوکارند [۱۱۹]».
نویسنده گوید: امام سخن را از چند آیۀ قرآنی بر گرفته است. یکی آنکه در آیۀ ۲۱۵ سورۀ شعراء میفرماید: ﴿ٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥﴾ دیگر آنکه در آیۀ ۵۴ از سورۀ مائده آمده است: ﴿وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ﴾ و سوّم آنکه در آیۀ ۱۲۸ سورۀ نحل میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ ١٢٨﴾.
۲۶- از علی ÷ رسیده که به معاویه نوشت: «........... پس، از (نافرمانی) خدا بپرهیز، و از کسانی مباش که از بزرگی و جلال خدا بیم ندارند، و آنانکه فرمان عذاب بر ایشان واجب آمد زیرا که خدا در کمین (ستمکاران) است [۱۲۰]».
نویسنده گوید: امام سخن خود را از آیۀ ۱۳ سورۀ نوح بر گرفته که میفرماید: ﴿مَّا لَكُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا ١٣﴾ و نیز آیۀ ۷۱ سورۀ زُمَر که در آنجا آمده است: ﴿وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ ٧١﴾ و نیز از آیۀ ۱۴ سورۀ فجر که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ ١٤﴾.
۲۷- و از علی ÷ رسیده که (ضمن نامهای) به گروهی از سرکشان در «یمَن» چنین نوشت: «.......من خدایی را میستایم که جز او معبودی نیست و حُکمش باز داشته نشود و قضای او ردّ نگردد وعذابش از گناهکاران بر گردانده نخواهد شد........ پس هر کس نیکی کند، به سود خود کرده، و هر که بدی کند، به زیان خویش نموده و خداوندت بر بندگان ستمگر نیست [۱۲۱]».
۲۸- و از علی ÷ رسیده که به مردم «کوفه» نوشت: «........... من خدایی را میستایم که معبودی جز او نیست. امّا بعد همانا خداوند، داوری بس دادگر است». در حقیقت خدا نعمتهای قومی را دگرگون نمیسازد تا اینکه ایشان نفسانیات خود را تغییر دهند و چون خدا برای قومی بد بخواهد هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او هیچ یاوری برای آنان نخواهد بود [۱۲۲]».
نویسنده گوید: این سخن عیناً از آیۀ ۱۱ سورۀ رعد برگرفته شده که میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ ١١﴾.
۲۹- و از علی ÷ رسیده که یه یکی از مأمون خود که وی را برای گرفتن زکات فرستاده بود، چنین نوشت: «....... بیشک رهنمود روشنی از سوی خداوندتان برای شما آمده است، پس پیمانه و ترازو را تمام دهید، و اموال مردم را کم مدهید، و در زمین تباهکارانه به سرکشی مپردازید، باقیماندۀ (حلال) خدا برای شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من بر شما نگهبان نیستم. چون این نامهام به تو رسید آنچه را در دست داری نگهداری کن تا کسی که قرار است از تو بستاند، بسویت آید والسّلام [۱۲۳]».
نویسنده گوید: امام ÷ مضمون این نامه را از آیۀ ۸۵ سورۀ اعراف بر گرفته است که میفرماید: ﴿قَدۡ جَآءَتۡكُم بَيِّنَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡۖ فَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ...﴾ و همچنین از آیۀ ۸۵ و ۸۶ سورۀ هود اقتباس نموده که میفرماید: ﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ ٨٥ بَقِيَّتُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَيۡكُم بِحَفِيظٖ ٨٦﴾.
۳۰- و از علی ÷ رسیده که به فرزند خود محمّد [۱۲۴] رضی الله عنه نوشت: «.......... آراء مردمان را با یکدیگر گردآور و از میان آنها سخنی را بر گزین که نزدیکتر به صواب و دورتر از شک و تردید باشد......... [۱۲۵]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخنان را از معنای آیۀ ۱۸ سورۀ زُمَر بر گرفته است که میفرماید: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ﴾.
۳۱- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «اعمال بندگان در دنیا، پیش چشم آنان در آخرت است [۱۲۶]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۳۵ سورۀ نازعات بر گرفته که میفرماید: ﴿يَوۡمَ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا سَعَىٰ ٣٥﴾.
۳۲- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «ای فرزند آدم ! چون دیدی که خدای سبحان نعمتهایش را پیایی بر تو ارزانی میدارد و تو به نافرمانی میگذرانی، از او بر حذر باش [۱۲۷]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۴۴ از سورۀ انعام اقتباس نموده است که میفرماید: ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ ٤٤﴾.
۳۳- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «هیچکس چیزی را در ضمیر خود پنهان نکرد مگر آنکه در سخنانِ بیاندیشه (و در چهرهاش) آشکار شد [۱۲۸]!».
نویسنده گوید: گویا امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۱۱۸ سورۀ آل عمران برگرفته است که میفرماید: ﴿قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِي صُدُورُهُمۡ أَكۡبَرُۚ﴾ و نیز آیۀ ۳۰ سورۀ محمّد ج که فرمود: ﴿وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِي لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِۚ﴾ و همچنین آیۀ ۲۷۴ سورۀ بقره که میفرماید: ﴿تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ﴾.
۳۴- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «برترین پارساریی، پنهان کردن پارسایی است [۱۲۹]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۲۷۱ سورۀ بقرۀ برگرفته است که میفرماید: ﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِيَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ﴾.
۳۵- و از علی ÷ رسیده که فرموده: «هنگامی که تو به زندگی پشت میکنی و مرگ به تو روی میآورد، ملاقات چه زود رُخ میدهد؟! [۱۳۰]».
نویسنده گوید: گویا امام سخن را از معنای آیۀ ۸ سورۀ جمعه بر گرفته است که میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡۖ...﴾.
۳۶- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «بخشیده باش ولی ولخرج مباش! و اندازه نگه دار ولی سخت گیر مباش [۱۳۱]».
نویسنده گوید: امام ÷ سخن را از معنای آیۀ ۶۷ سورۀ فرقان بر گرفته است که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ﴾.
۳۷- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «هنگامی که به تو درودی گفته شد، درودی بهتر از آن را در پاسخ بگو [۱۳۲]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از آیۀ ۸۶ سورۀ نساء بر گرفته است که میفرماید: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآۗ...﴾.
۳۸- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «فقیهِ کامل کسی است که مردم را از رحمت خدا ناامید نکند و از مهربانی او مأیوس نسازد و از مکر (عذاب) خدا ایمن ندارد [۱۳۳]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۵۳ سورۀ زُمر بر گرفته که میفرماید: ﴿لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ...﴾ و نیز از معنای آیۀ ۸۷ سورۀ یوسف یعنی: ﴿وَلَا تَاْيَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ﴾ و همچنین از معنای آیۀ ۹۹ اعراف که میفرماید: ﴿فَلَا يَأۡمَنُ مَكۡرَ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٩٩﴾.
۳۹- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «هیچ کاری با وجود تقوی، اندک نیست و چگونه اندک باشد آنچه که (از سوی خداوند) پذیرفته میشود؟! [۱۳۴]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۲۷ سورۀ مائده بر گرفته است که میفرماید: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٢٧﴾.
۴۰- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «چه بسا کسی که با احسان (خداوند به او) به تدریج به عذاب نزدیک میشود........... و خدا هیچکس را همچون شخصی که بدو مهلت میدهد، نیازمودهاست [۱۳۵]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۴۴-۴۵ سورۀ قلم برگرفته است که میفرماید: ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ ٤٤ وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ ٤٥﴾.
۴۱- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «شگفت دارم از کسی که پیدایشِ بازپسین را انکار نماید در حالیکه پیدایشِ نخستین را میبیند [۱۳۶]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۲۰ سورۀ عنکبوت برگرفته است که میفرماید: ﴿فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَۚ ثُمَّ ٱللَّهُ يُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَۚ﴾.
۴۲- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «خداوند برای هیچ بنده ای (از یکسو) درِ شکر گزاری را نمیگُشاید (و از سوی دیگر) درِ برکت را ببندد! و درِ دعا را باز نمیکند و درِ اجابت را مسدود کند! و درِ توبه را نمیگشاید و درِ آمرزش را بربندد [۱۳۷]!».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای سه آیۀ قرآنی بر گرفته است. نخست، آیۀ ۷ سورۀ ابراهیم که میفرماید: ﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ...﴾ و دوّم، آیۀ ۶۰ سورۀ غافر که میفرماید: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ﴾ و سوّم، آیۀ ۱۷ سورۀ نساء که میفرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ...﴾.
۴۳- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «سخن گویید تا شناخته شوید زیرا که شخص، در زیر زبانش پنهان است [۱۳۸]!».
بقول شاعر پارسی:
تا مَرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد!
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۳۰ سورۀ محمّد ج بر گرفته است که میفرماید: ﴿وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِي لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِۚ﴾.
۴۴- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «از کسانی مباش که بدون عمل، امید به آخرت دارند [۱۳۹]!».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۱۲۳ و ۱۲۴ سورۀ نساء بر گرفته است که میفرماید: ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٢٣ وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ و نیز از آیۀ ۱۱۰ سورۀ کهف که میفرماید: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا...﴾.
۴۵- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «(از کسانی مباش که) چون عافیت مییابند به خود میبالند، و چون مبتلا میگردند ناامید میشوند، و چون در گرفتاری میافتند، پریشان حال دعا میکنند، و چون گشایشی در میرسد، مغرورانه روی میگردانند [۱۴۰]!».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۴۹ سورۀ زُمَر بر گرفته است که میفرماید: ﴿فَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ...﴾ و نیز از معنای آیۀ ۴۹ سورۀ فصّلت که میفرماید: ﴿لَّا يَسَۡٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَيۡرِ وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَئَُوسٞ قَنُوطٞ ٤٩﴾ و همچنین از معنای آیۀ ۵۱ سورۀ فصّلت که میفرماید: ﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنََٔابِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِيضٖ ٥١﴾ و نیز از معنای آیۀ ۸ سورۀ زُمَر که میفرماید: ﴿۞وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِيبًا إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدۡعُوٓاْ إِلَيۡهِ مِن قَبۡلُ...﴾.
۴۶- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «برای هر شخصی، سرانجامی شیرین یا تلخ است [۱۴۱]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۱۰۵ سورۀ هود گرفته که میفرماید: ﴿فَمِنۡهُمۡ شَقِيّٞ وَسَعِيدٞ ١٠٥﴾ و نیز آیۀ ۷ سورۀ شوری که در آن آمده است: ﴿فَرِيقٞ فِي ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِيقٞ فِي ٱلسَّعِيرِ ٧﴾.
۴۷- و از علی ÷ رسیده که فرمود: مردم دشمن اموری هستند که از آنها چیزی نمی دانند [۱۴۲]!».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۳۹ سورۀ یونس اقتباس نموده که میفرماید: ﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ﴾.
۴۸- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «کسی که از آراء گوناگون استقبال کند، موارد خطا را خواهد شناخت [۱۴۳]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۱۸ سورۀ زُمَر بر گرفته است که میفرماید: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ﴾.
۴۹- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «بُردْباری و تحمّل ابزار ریاست است [۱۴۴]».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را ز معنای ۱۵۹ سورۀ آل عمران بر گرفته که میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ...﴾.
۵۰- و از علی ÷ رسیده که فرمود: «دو دعوت به اختلاف نیافتند مگر آنکه یکی از آن دو، به گمراهی روَد [۱۴۵]!».
نویسنده گوید: امام ÷ این سخن را از معنای آیۀ ۳۲ سورۀ یونس بر گرفته است که میفرماید: ﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ﴾.
آنچه در این فصل آوردیم، اندکی از بسیار و رودی از دریای سخنانی است که از امیر مؤمنان علی ÷ رسیده و از مشکات قرآن کریم اقتباس شده است. هر کس در سایر سخنان امام ÷ تأمّل کند معنای این حدیث مروی از رسول اکرم ج را به خوبی در مییابد که فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ القُرْآنِ والقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حتى يردا عليَّ الحوض يوم القيامة [۱۴۶]».
علی با قرآن است و قرآن با علی است هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا به روز رستاخیز در کنار نهر بهشت به من باز گردند [۱۴۷].
والحمد لله أولا وآخراً
مصطفی الحسینی الطباطبائی
***
[۹۵] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۷. [۹۶] نهج البلاغه، خطبۀ ۲۳. [۹۷] نهج البلاغه، خطبۀ ۳۴. [۹۸] نهج البلاغه، خطبۀ ۸۶. [۹۹] نهج البلاغه، خطبۀ ۹۵. [۱۰۰] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۱۱. [۱۰۱] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۲۰. [۱۰۲] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰. [۱۰۳] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۶۰. [۱۰۴] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۶۳. [۱۰۵] نهج البلاغه، خطبۀ ۱۹۵. [۱۰۶] نهج البلاغه، خطبۀ ۲۲۶. [۱۰۷] نهج البلاغه، نامه ۶. [۱۰۸] نهج البلاغه، ۱۵ (از دعاهای امام ÷). [۱۰۹] نهج البلاغه، نامۀ ۲۸. [۱۱۰] نهج البلاغه، نامه ۳۱. [۱۱۱] نهج البلاغه، نامه ۵۳. [۱۱۲] نهج البلاغه، نامه ۵۵. [۱۱۳] نهج البلاغه، نامه ۵۸. [۱۱۴] نهج البلاغه، نامه ۶۲. [۱۱۵] نهج البلاغه، نامه ۶۴. [۱۱۶] نهج البلاغه، نامه ۶۵. [۱۱۷] مستدرک نهج البلاغه، تألیف کاشف الغطاء، ص۱۱۱. [۱۱۸] حُذَیفَة بن الیمان از یاران پیامبر خدا ج بوده است که علی ÷ در دوران حکومت خود، او را به فرماندهی گماشت. [۱۱۹] مستدرك نهج البلاغه، ص۱۱۷. [۱۲۰] مستدرك نهج البلاغه، ص ۱۳۴. [۱۲۱] مستدرك نهج البلاغه، ص ۱۳۵. [۱۲۲] مستدرك نهج البلاغه، ص ۱۳۴. [۱۲۳] مستدرك نهج البلاغه، ص ۱۳۸. [۱۲۴] محمّد بن حَنَفیه، یكی از فرزندان علی ÷ بوده است. وی را از اینرو «ابن حنفیه» میخواندند كه مادرش «خوله» دختر جعفر بن قیس از قبیله بنی حنفیه بوده است. [۱۲۵] مستدرك نهج البلاغه، ص ۱۵۲. [۱۲۶] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۷). [۱۲۷] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۲۵). [۱۲۸] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۲۶). [۱۲۹] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۲۸). [۱۳۰] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۲۹). [۱۳۱] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۳۳). [۱۳۲] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۶۲). [۱۳۳] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۹۰). [۱۳۴] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۹۵). [۱۳۵] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۱۶). [۱۳۶] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۲۶). [۱۳۷] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۴۳۵). [۱۳۸] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۳۹۲). [۱۳۹] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۵۰). [۱۴۰] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۵۰). [۱۴۱] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۵۱). [۱۴۲] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۷۲). [۱۴۳] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۷۳). [۱۴۴] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۷۶). [۱۴۵] نهج البلاغه، حكمتها (شمارۀ ۱۸۳). [۱۴۶] تاریخ بغداد، تألیف خطیب بغدادی، ج۱۴، ص ۳۲۱. [۱۴۷] برای آگاهی از تفسیر حدیث فوق، به پاورقی صفحۀ ۲۲ از همین كتاب نگاه كنید.
۱- جامع البیان عن تأویل آی القرآن محمد بن جریر الطبری
۲- مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن الحسن الطبرسی
۳- الدرّ المنثور فی التفسیر بالمأثور جلال الدین السیوطی
۴- المحرّر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ابن عطیة الأندلسی
۵- الکشّاف عن حقائق غوامض التنـزیل محمود بن عمر الزمخشری
۶- کشف الأسرار وعدّة الأبرار أبو الفضل المیبدی
۷- تفسیر جوامع الجامع فضل بن الحسن الطبرسی
۸- التسهیل لعلوم التنـزیل أحمد بن جُزی الأندلسی
۹- البرهان فی تفسیر القرآن هاشم بن سلیمان البحرانی
۱۰- کتاب الصافی فی تفسیر القرآن محمد بن مرتضى الکاشانی
۱۱- کتاب التفسیر (تفسیر العیاشی) محمد بن مسعود بن عیاش
۱۲- مفاتیح الأسرار ومصابیح الأبرار محمد بن عبد الکریم الشهرستانی
۱۳- مقدمتان فی علوم القرآن ابن عطیة الأندلسی و غیره
۱۴- الإتقان فی علوم القرآن جلال الدین السیوطی
۱۵- المصاحف عبد الله بن أبی داوود السجستانی
۱۶- حجة القراآت أبو زرعة عبد الرحمن بن محمد زنجلة
۱۷- صحیح البخاری محمد بن إسماعیل البخاری
۱۸- صحیح مسلم مسلم بن الحجاج النیشابوری
۱۹- الجامع الصحیح (سنن الترمذی) محمد بن عیسى الترمذی
۲۰- سنن النسائی أحمد بن شعیب النسائی
۲۱- التاج الجامع للأصول من أحادیث الرسول منصور علی ناصف
۲۲- الجامع الصغیر من أحادیث البشیر النذیر جلال الدین السیوطی
۲۳- کنوز الحقائق فی حدیث خیر الخلائق عبد الرؤوف المناوی
۲۴- الطبقات الکبرى محمد بن سعد (کاتب الواقدی)
۲۵- مسند أحمد بن حنبل أحمد بن محمد بن حنبل الشیبانی
۲۶- نهج البلاغة محمد بن الحسن الموسوی الرضی
۲۷- شرح نهج البلاغة عبد الحمید بن أبی الحدید
۲۸- الأصول من الکافی محمد بن یعقوب الکلینی
۲۹- الفروع من الکافی محمد بن یعقوب الکلینی
۳۰- الروضة من الکافی محمد بن یعقوب الکلینی
۳۱- وسائل الشیعة محمد بن الحسن الحر العاملی
۳۲- تهذیب الأحکام محمد بن الحسن الطوسی
۳۳- من لا یحضره الفقیه محمد بن علی بن بابویه
۳۴- معانی الأخبار محمد بن علی بن بابویه
۳۵- التوحید محمد بن علی بن بابویه
۳۶- عیون أخبار الرضا ÷ محمد بن علی بن بابویه
۳۷- بحار الأنوار محمد باقر المجلسی
۳۸- مناقب آل أبی طالب محمد بن علی بن شهر آشوب
۳۹- فرائد الأصول مرتضى الأنصار التستری
۴۰- الغارات إبراهیم بن محمد الثقفی الکوفی
۴۱- الاحتجاج على أهل اللجاج أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی
۴۲- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد محمد بن محمد النعمان
۴۳- مصباح المتهجد محمد بن الحسن الطوسی
۴۴- وقعة صفین نصر بن مزاحم المنقری
۴۵- مستدرک نهج البلاغة الهادی کاشف الغطاء
۴۶- تاریخ الطبری (تاریخ الأمم والملوک) محمد بن جریر الطبری
۴۷- تاریخ بغداد........................... أحمد بن علی الخطیب
۴۸- تاریخ الیعقوبی أحمد بن أبی یعقوب
۴۹- الکامل فی التاریخ علی بن أبی الکرم (ابن الأثیر)
۵۰- الأخبار الطوال أحمد بن داوود الدینوری
۵۱- الفهرست محمد بن إسحاق الندیم
۵۲- أنساب الأشراف أحمد بن یحیى البلاذری
۵۳- مسند الإمام زید ÷ روایة أبی خالد الواسطی
۵۴- أمالی أحمد بن عیسى روایة محمد بن منصور
۵۵- درر الأحادیث النبویة بالأسانید الیحیویة روایة عبد الله بن محمد بن حمزة
۵۶- الاعتصام بحبل الله المتین قاسم بن محمد بن علی
۵۷- تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب روایة جعفر بن أحمد بن عبد السلام
۵۸- دعائم الإسلام النعمان بن محمد
۵۹- علل الشرائع محمد بن علی بن بابویه
۶۰- تذکرة الخواص یوسف بن فزعلی (سبط بن الجوزی)
۶۱- خلاصة الأقوال فی معرفة الرجال حسن بن یوسف الحلی
۶۲- تنقیح المقال فی علم الرجال عبد الله المامقانی
۶۳- جامع الرواة محمد بن علی الأردبیلی
۶۴- الفهرست محمد بن الحسن الطوسی
۶۵- لسان العرب محمد بن مکرم (ابن منظور)
۶۶- مجمع البحرین ومطلع النیرین فخر الدین محمد الطُّرَیحی
۶۷- فروق اللغات نور الدین الجزائری
۶۸- المعیار والموازنة محمد بن عبد الله الإسکافی
۶۹- الحاکم الجُشَیمی و منهجه فی تفسیر القرآن
۷۰- الأعلام (قاموس تراجم) خیر الدین الزرکلی
***