525

مشخصات کتاب

عقیدۀ امام ابو حنیفه




تأليف

محمد الخمیس

مقدمۀ مؤلف

بسم الله الرحمن الرحیم

کتابی که پیش رو دارید خلاصۀ عقیدۀ امام ابوحنیفه رحمه الله علیه دربارۀ توحید، صفات خداوند، ایمان و صحابه و نیز موضع‌گیری ایشان در برابر متکلمان است.

در این خلاصه؛ موضع‌گیری امام در رابطه با علم کلام، بیان می‌شود، در ادامه می‌خوانید که امام از شرک و آن‌چه منجر بدان می‌شود، نهی کرده و از آن بر حذر داشته است. و با برخی از اشکال شرکی که بوقوع پیوسته و امام و پیروان راستینش از آن‌ها نهی کرده‌اند، آشنا می‌شویم.

مبحث اول: عقیدۀ امام ابوحنیفه دربارۀ توحید

اول: عقیدۀ او در توحید «الله»

از نصوصی که در قرآن و سنت دربارۀ توحید آمده، فهمیده می‌شود که توحید بر سه قسم است:

۱- توحید در ربوبیت: اعتقاد داشتن و اعتراف نمودن به اینکه خداوند متعال تنها خالق، مدبّر و تصرف کننده در نظام هستی است.

۲- توحید در الوهیت: اعتقاد داشتن به اینکه «الله» تنها ذاتی است که سزاوار عبادت است و همۀ معبودهای دیگر باطلند. و مخصوص کردن انواع عبادات برای خداوند و شریک نگردانیدن با خداوند در عبادت.

۳- توحید در اسماء و صفات: نامگذاری و توصیف خداوند با نامهای نیکو و صفاتی که در کتاب و سنت برای خداوند متعال آمده است، با اعتقاد به اینکه این نامها و صفات بر تمامی مفاهیم کمال که شایستۀ مقام خداوند است دلالت دارند و حقیقت مفاهیم آن‌ها را با تقسیمات مذکور ثابت بدانیم.

امام ابوحنیفه می‌فرماید: «خداوند متعال به صفات مخلوقات توصیف نمی‌شود».

و می‌فرماید: «برای کسی شایسته نیست، چیزی از جانب خود در مورد «الله» بگوید، بلکه باید او را به آن‌چه خودش وصف کرده، وصف نماییم».

در جایی دیگر می‌فرماید: «الله» از بالا صدا زده می‌شود نه از پایین وصفت پایینی در توصیف ربوبیت و الوهیت جایگاهی ندارد»..‌. . و دیگر سخنانی که در این‌باره از امام نقل شده است.

این‌ها ردیست بر کسانی که تصور کرده‌اند، تقسیم بندی مذکور را ابن تیمیه از خودش ساخته است.

دوّم: توسل شرعیه جایز و باطل دانستن توسل ساختگی و ناجایز

قطعاً مسئلۀ توسل، مسئله‌ای بسیار مهم و از مسائلی است، که بدعت‌گذاری و اختلافِ در آن، میان جاهلان و هواپرستان بسیار صورت گرفته است.

توسل به دلالت نصوص قرآن و سنت دو نوع است:

۱- توسل جایز.

۲- توسل بدعی و ناجایز.

توسل جایز بر سه نوع است:

الف- توسل به اسماء و صفات خداوند متعال.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ [الأعراف: ١٨٠] (خداوند اسمهای نیکویی دارد، او را با آن‌ها بخوانید».

ب- توسل به اعمال نیکو؛ چنانکه در احادیث و داستان سه نفری که در غار محبوس شده بودند، آمده است.

ج- توسل به دعای فرد صالح زنده، بدلیل عمل آنانی که به خدمت پیامبر می‌آمدند و از ایشان درخواست دعا می‌کردند.

بجز این سه نوع، تمام انواع دیگر توسل بدعی و ناجایزند.

امام ابوحنیفه رحمة الله در باب توسل به شدت احتیاط می‌کرد؛ تا جایی که توسل با الفاظ دو پهلویی را که احتمال صحیح و اشتباه در آنها وجود داشت، مکروه می‌دانست و از به کار بردن چنین الفاظی نهی می‌کرد، امام رحمة الله می‌فرماید: «مکروه می‌دانم که فردی در دعایش بگوید؛ از تو می‌خواهم که به تکیه‌گاههای عزت عرشت، یا به‌حق مخلوقاتت،..» و دیگر سخنان نقل شده از او که در ادامۀ بحث ذکر خواهیم نمود.

با این حال می‌بینیم بسیاری از منتسبان به مذهب حنفی، از عقیدۀ امام ابوحنیفه منحرف شده و به توسل ناجایز و خود ساخته روی آورده‌اند و هر کسی آن‌ها را از این عمل ناروا منع و با آن‌‌ها مخالفت کند، متهم، به دوست نداشتن اولیاء و انبیاء می‌شود.

توسل به نامهای خداوند متعال

امام ابوحنیفه در مورد توسل شرعی جایز و نهی از توسل بدعی نا جایز، می‌فرماید: «برای کسی شایسته نیست که خداوند را، جز با دعایی که او اجازه و بدان دستور داده است، بخواند و خداوند در آیۀ دعایی زیر که توسل مشروع را بیان می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ [الأعراف: ۱۸۰] (برای خدا نامهایی نیکو است، پس او را با آن نامها بخوانید و کسانی که در نامهای او کجروی می‌کنند را رها سازید، بزودی کیفر آنچه می‌کردند را خواهند دید).

توسل با کلمات نا جایز و بدعی

۱- امام ابوحنیفه می‌گوید: «مکروه است در دعا بگوییم: خداوندا! از تو بحق فلان کس، یا بحق پیامبران و رسولانت و یا بحق بیت الحرام و مشعر الحرام، می‌خواهم مشکلم را حل کنی ویا..‌.»[۱]

۲- امام ابوحنیفه می‌گوید: برای کسی شایسته نیست خداوند را بجز با خود او(اسمها، صفات و همان روشی که مشروع قرار داده) بخواند و مکروه است که بگوید از تو می‌خواهم به تکیه‌گاههای عزتِ عرشت[۲] یا بحق مخلوقاتت..‌.»

[۱] ر. ک. به شرح العقیدة الطحاوی/۲۳۴ و اتحاف السادة ۲/۲۸۵ و شرح الفقه الأکبر/۱۹۸. [۲] امام ابوحنیفه و امام محمد معتقدند: مکروه است انسان در دعایش بگوید: پروردگارا از تو به تکیه گاه عزت عرشت می‌خواهم...» چرا که نصی بر جواز چنین دعایی وجود ندارد، اما امام ابویوسف بدلیل حدیثی که در آن پیامبر در دعایش می‌فرماید: پروردگارا، از تو به تکیه گاه عزت عرشت و منتهای رحمتت می‌خواهم...» جایز دانسته. این حدیث را بیهقی در کتاب الدعوات الکبیرة روایت کرده است. البنایة ۹/۳۸۲ و نصب الرایة ۴/۲۷۲ ؛ در این حدیث سه ایراد وجود دارد: الف- داود بن ابو عاصم از ابن مسعود حدیث نشنیده است. ب- عبدالملک بن جریج مدلس است وروایات را به صورت مرسل نقل می‌کند. ت- عمربن هارون متهم به دروغگویی است.

سوم: دیدگاه امام ابوحنیفه در اثبات صفات خداوند متعال و رد جهمیه

امام ابو حنیفه می‌گوید: خداوند با صفات مخلوقات توصیف نمی‌شود و غضب و رضای او بدون کیفیت دو صفت از صفات او تعالی بشمار می‌رود، این عقیدۀ اهل سنت[۳] و جماعت است.

و خداوند غضب می‌کند و راضی می‌شود و جایز نیست که بگوییم غضب و رضای خداوند پاداش اوست. و مسلمان باید خداوند را همان گونه که او خود وصیف کرده توصیف کند.

و می‌گوید: خداوند متعال بی‌نیاز است، نزاده و زاده نشده و کسی همتای او نیست، زنده، توانا، شنوا، بینا، آگاه و عالم است. دست خداوند بالای دستهای مخلوقات است و دست و چهرۀ خداوند متعال همانند دست و (وجه)چهرۀ مخلوقات نیست.

۱- امام می‌فرماید: خدوند متعال همانطور که خودش فرموده دست، صورت و نفس دارد و تمام آنچه در قرآن، از دست، صورت و نفس آمده بدون تعیین کیفیت، صفات خداوند است و جایز نیست که بگوییم منظور از دست خداوند قدرت و یا نعمت اوست؛ زیرا موجب تعطیل شدن صفت می‌شود و این عقیدۀ قدریها و معتزلیها است.[۴]

۲- می‌فرماید برای کسی شایسته نیست در مورد ذات خداوند اظهار نظر کند، بلکه لازم است خداوند را به آنچه خود توصیف کرده، توصیف کنیم و نباید در بارۀ خداوند متعال که پروردگار جهانیان است با رأی و نظر شخصی چیزی بگوییم.[۵]

۳- وقتی از امام دربارۀ نزول(فرود آمدن) خداوند سؤال شد، فرمود: بدون کیفیت فرود می‌آید.[۶]

۴- امام ابوحنیفه می‌گوید: خداوند متعال صدا زده می‌شود از بالا، نه از پایین چرا که پایین در صفات ربوبیت و الوهیت جایگاهی ندارد[۷]

«والله تعالى یدعى من أعلى لا من أسفل لأن الأسفل لیس من وصف الربوبیة والألوهیة فی شیء»

۵- و می‌گوید: خداوند غضب می‌کند و راضی می‌شود، وگفته نمی شود، غضب او تعالی عذاب و رضای او پاداش اوست.[۸]

۶- و می‌گوید: خداوند متعال با هیچ چیزِ مخلوقاتش شباهت ندارد و هیچ یک از مخلوقات، شبیه خداوند نیست. همواره با اسم‌ها و صفاتش بوده و خواهد بود[۹] .

۷- و می‌گوید: صفات خداوند، مخالف صفات مخلوقات است، و می‌داند نه همانند دانستن ما، قدرت دارد نه همانند قدرت ما، می‌بیند نه همانند دیدن ما، می‌شنود نه مانند شنیدن ما، و سخن می‌گوید نه همچون سخن گفتن ما[۱۰] .

۸- و می‌گوید: خداوند با صفاتِ مخلوقات توصیف نمی‌شود.

۹- و می‌گوید: هر کس خداوند را با مفهومی از مفاهیم بشری توصیف کند، بیقین کافر شده است. و از امام نعیم بن حماد رحمه الله روایت است که فرمود: هر کس خداوند را به مخلوقات تشبیه کند، بیقین که کافر شده و هر کس صفتی از صفاتی را که خداوند، خودش را با آنها توصیف کرده، نفی کند بدون شک کافر شده است...» گفتنی است که عقیدۀ همۀ سلف صالح صحابه، تابعین و تبع تابعین - همین است.

۱۰- و می‌فرماید: صفات خداوند ذاتی و فعلی است، صفات ذاتی مانند: حیات، قدرت، شنوایی، بینایی، اراده و...» و صفات فعلی مانند: آفریدن، روزی دادن، بوجود آوردن، ابداع و ساختن و ...» و خداوند متعال همواره با صفاتش بوده و خواهد بود[۱۱] .

توضیح: صفات ذاتی و فعلی که امام ذکر کرده فقط تعدادی از صفات خداوند است.

باید دانست که همۀ صفات خداوند اینها نیست و منظور امام نیز این نیست که همۀ صفات خداوند همین‌هاست.

۱۱- و می‌گوید: همواره خداوند متعال فاعل افعالش بوده و فعل از صفات ازلی[۱۲] او تعالی است و خداوند متعال فاعل است و فعل در ازل صفت او تعالی بوده و مفعول، مخلوق خداوند است.

- و می‌فرماید: هر کس بگوید نمی‌دانم خداوند در آسمان یا در زمین است؛ بدون تردید کافر شده است. و همین طور هر کس بگوید قبول دارم خداوند بر عرش است اما نمی‌دانم عرش در زمین است یا در آسمان، کافر می‌شود[۱۳] .

۱۲- زنی از امام سوال کرده بود: معبودی که عبادت می‌کنی کجاست؟

امام در پاسخ فرمودند: خداوند بالای آسمانهاست نه در زمین.

مردی به امام گفت: در بارۀ آیۀ ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ: (او -الله- با شماست...)چه می‌گویی؟ فرمود همراهی خداوند با بندگان همانند این است که تو در نامه‌ای به کسی می‌نویسی من با تو‌ام، در حالی که در کنار او نیستی[۱۴] .

- و می‌گوید: دست خداوند بالای دستهای مخلوقات است اما همانند دستهای مخلوقات نیست[۱۵] .

- و می‌گوید: قطعاً خداوند در آسمان است نه در زمین، مردی پرسید: در خصوص آیۀ ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ چه می‌گویی؟ گفت: او تعالی به این‌گونه همراه بنده است که تو به مردی می‌نویسی من با تو همراهم، در حالی که تو از او غایب هستی و در کنارش نیستی[۱۶] .

۱۳- و می‌گوید: خداوند قبل از آن‌که با موسی سخن بگوید، متکلم بوده است[۱۷] .

۱۴- و می‌گوید: خداوند با کلامی که شایسته مقام اوست، متکلم است و کلام در ازل از صفات او تعالی بوده است[۱۸] .

- و می‌گوید: خداوند سخن می‌گوید، نه مانند سخن گفتن ما[۱۹] .

- و می‌گوید: موسی سخن خداوند را شنیده است، همانطور که خداوند می‌فرماید: ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤ [النساء: ۱۶۴] (خداوند با موسی سخن گفت سخن گفتنی)[۲۰]

- و می‌گوید: قرآن کلام الله است که در مصحفها نوشته و در قلبها حفظ و با زبانها خوانده و بر پیامبر نازل شده است[۲۱] .

- و می‌گوید: قرآن مخلوق نیست[۲۲] .

[۳] امام ابوحنیفه در متن اصطلاح اهل‌سنت را بکار برده، این دلیلی است که این اصطلاح در عصر پیشنیان شناخته شده و معروف بوده است، چون امام در سال /۸۰ هـ متولد و در سال /۱۵۰هـ وفات کرده است و بیشتر فرقه‌های گمراه در اواخر دوران صحابه ظهور کرده و در دوران تابعین و سلف پس از آنان افزایش یافته‌اند و از همان زمان ضرورت ایجاب می‌کرد که پیروان سنت پیامبر از هواپرستان جدا و مشخص شوند و گفتنی است که: اصطلاح اهل سنت با اهل‌حدیث، طائفۀ منصوره و فرقۀ ناجیه بر یک گروه یعنی: اهل سنت اطلاق می‌شود و اینها نامهایی برای گروهی است که از پیامبر و اصحابش پیروی می‌کنند و بر عقیدۀ آنان استوارند. [۴] ر. ک. به الفقه الأکبر/۳۰۲ و معتزله فرقه‌ایست که در اواخر دوران بنی امیه بوجود آمد، موسس این فرقه واصل بن عطاء است، پیروان این فرقه را در فارسی «عدلی مذهب» نیز می‌گفتند اینها برای اثبات عقاید و افکار خود قواعد فلسفی را بکار می‌بردند و به مباحث عقلی و منطقی متوسل می‌شدند، به همین دلیل بشدت مورد نقد اغلب فرق اسلامی بویژه محدثین و اشاعره واقع شدند و این فرقه آیات قرآن را طبق قواعد کلامی تاویلهای عقلی می‌کند؛ و به عقیدۀ آنها عقل بر نقل(قرآن و سنت) مقدم است.«مترجم» [۵] ر.ک شرح العقیده الطحاوی (۲/۴۲۷)، به تحقیق دکتور ترکی و جلاء العین /۳۶۸ [۶] ر.ک عقیده السلف اصحاب الحدیث/۴۲ طبع دارالسلفیه و الاسماء و الصفات بیهقی/۴۵۶ و کوثری بر این سکون کرده است و شرح عقیده الطحاویه /۲۴۵ با تخریج آلبانی و شرح الفقه الأکبر ملا علی قاری/۶۰. [۷] الفقه الاسبط/۵۱ [۸] الفقه الاسبط /۵۶ و کوثری بر این سکوت کرده است. [۹] الفقه الأکبر/ ۳۰۱ [۱۰] الفقه الأکبر/ ۳۰۲. [۱۱] الفقه الأکبر/۳۰۱. [۱۲] منظور از ازل گذشتۀ بدون آغاز است. [۱۳] الفقه الابسط/۴۶ و ابن تیمیه این جملات را در مجموع الفتاوی۵/۴۸ و ابن قیم در اجتماع جیوش الاسلامیه/۱۳۹ و ذهبی در العلو/۱۰۱-۱۰۲ و ابن قدامه در العلو/۱۱۶ و ابن ابی العز در شرح الطحاویه/۳۰۱ از قول امام ابوحنیفه نقل کرده‌اند. از عبارت فوق استنباط می‌شود که به اعتقاد امام ابو حنیفه هر کس معتقد به صفت بالا(علو) بودن با تمام انواع اعم از بالا بودن ذات و مقام و قهر الهی، برای خداوند نباشد، کافر است. با توجه به دیدگاه این امام بزرگوار و دیگر ائمه و سلف صالح، وضعیت اعتقادی کسانی که معتقدند خداوند در هر جا هست و عقیده دارند خداوند در هیچ جهتی نیست، نه داخل عالم و نه خارج از آن و... و امثال این باورهای باطل را دارند، چیست؟؟؟ [۱۴] الاسماء و الصفات/۴۲۹ [۱۵] الفقه الابسط/۵۶ [۱۶] الاسماء و الصفات ۲/۱۷۰ [۱۷] الفقه الأکبر/۳۰۲ [۱۸] الفقه الأکبر /۳۰۱ [۱۹] الفقه الأکبر/ ۳۰۱ [۲۰] النساء/۱۶۴ [۲۱] الفقع الاکبر/۳۰۲ [۲۲] الفقه الأکبر/۳۰۱

خلاصه بحث

امام ابوحنیفه توسل با کلمات و الفاظی را که در قرآن و سنت صحیح نیامده، مکروه می‌داند.

- امام ابوحنیفه تمامی اسم‌ها و صفات نیکویی را که خداوند برای خودش ثابت دانسته، بگونه‌ای که شایستۀ مقام او تعالی است، ثابت می‌داند و همچنین معتقد است که خداوند از مشابهت به مخلوقات و مشابهت مخلوقات با او، پاک و منزه است.

- امام ابوحنیفه معتقد است، هرکس صفت علّو (بالا بودن) خداوند را انکار کند، کافر است.

- امام ابوحنیفه معتقد است، قرآن کلام خدا است و مخلوق نیست.

اقسام سه‌گانه توحید که عبارتند از: توحید ربوبیت، توحید الوهیت و توحید اسماء و صفات، در سخنان و کلام امام ابوحنیفه وجود دارد.

تبصره:

برادر مسلمان! از سخنان امام بوضوح فهمیده می‌شود که او همۀ صفات خدوند را بدون تشبیه و تمثیل ثابت می‌داند و خداوند را بدون تعطیل(نفی) صفات منزه دانسته و صفت علو را نیز برای خداوند ثابت می‌داند و بر این باور است که قرآن عربی، کلام حقیقی خداوند است و سیدنا موسی علیه‌السلام حقیقتاً سخن خداوند را شنیده و خداوند بدون کیفیت به آسمان دنیا فرود می‌آید و وجه(چهره) و ید(دست) از صفات خداوند متعال است و تأویل هیچ یک از صفات خداوند، جایز نیست.

در نتیجه: نباید کسی بگوید، منظور از دست خداوند قدرت او و منظور از غضب او عذاب و منظور از رضای الهی پاداش اوست؛ زیرا این گونه تاویل صفات موجب تعطیل صفات می‌شود که عقیدۀ جهمیه است.

با وجود این سخنان واضح و روشن امام ابوحنیفه جای بسی تعجب است که ماتریدیها عقیدۀ این امام بزرگوار ترک می‌کنند و همگام با جهمیها، منکر بالا بودن الله شده و به خلق قرآن و حادث بودن کلام ازلی قائلند و بسیاری از صفات خدای متعال را نفی و الفاظ صفات را تحریف می‌کنند؟!

مبحث دوم: عقیدۀ امام ابوحنیفه در اثبات تقدیر الهی و درجات آن.

نصوص قرآن و سنت دلالت براین دارد که ایمان به تقدیر دارای چهار درجه است و ایمان به آن کامل نمی‌شود، مگر با پذیرش هر چهار درجه که عبارتند از:

۱- ایمان به علم پیشی گیرندۀ الهی.

۲- ایمان به اینکه آن چه بوجود می‌‌آید، نوشته شده است. و این نوشته‌ها از ازل پیش از خلقت آسمانها و زمین، در «لوح محفوظ» بوده است.

۳- ایمان به ارادۀ فراگیری الهی، برای تمام مخلوقات و افعال بندگان و غیره...

۴- ایمان به این که تمام آن چه وجود دارد، خدا آفریده است.

امام ابوحنیفه سخنانی دارد که به هر یک از این درجات اشاره کرده است.

۱- مردی پیش امام ابوحنیفه آمد و دربارۀ تقدیر بحث می‌کرد، امام به او گفت: مگر نمی‌دانی کسی که در مورد تقدیر اندیشه و کاوش می‌کند، همانند کسی است که به خورشید می‌نگرد، هر چه بیشتر نگاه می‌کند، بر حیرتش افزوده می‌شود[۲۳] .

امام با این سخن می‌خواست او را از فرو رفتن در مسائل غیبی و تلاش و جستجو در این زمینه بر حذر دارد و هدف از این سخن اثبات درجات تقدیر، ذکر شده نیست.

- خداوند متعال در ازل پیش از وجود اشیاء از آنها آگاه بوده است[۲۴] .

- خداوند متعال از معدوم در حالت عدم آگاه است و می‌داند که پس از بوجود آوردنش چگونه خواهد بود و از اشیاء موجود در حال وجود و از چگونگی پس از نابودی ‌شان آگاه است[۲۵] .

- مقدرات الهی در لوح محفوظ ثبت است[۲۶] .

ما اعتراف می‌کنیم که خداوند به قلم دستور به نوشتن داد. قلم گفت: پروردگارا چه بنویسم؟ خداوند فرمود: هر چه تا روز قیامت بوجود می‌آید بنویس. به دلیل این که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَكُلُّ شَيۡءٖ فَعَلُوهُ فِي ٱلزُّبُرِ ٥٢ وَكُلُّ صَغِيرٖ وَكَبِيرٖ مُّسۡتَطَرٌ ٥٣ [القمر: ۵۲-۵۳] [۲۷] (هر چه انجام داده‌اند در نامه‌های اعمال نوشته شده و هر کوچک و بزرگ ثبت است).

- در دنیا و آخرت همه چیز به اراده‌ و خواست خداوند است[۲۸] .

- خداوند همه چیز را از عدم آفریده است[۲۹] .

- خداوند پیش از آفریدن مخلوقات هم خالق بوده است[۳۰] .

- ما معتقدیم، بنده همراه با اعمال، اقرار و شناختش مخلوق است، لذا وقتی فاعل مخلوق است افعالش بطریق اولی مخلوق است[۳۱] .

- تمام افعال بندگان اعم از حرکت و سکون کسب است، و خالق افعال‌شان خداوند است و همۀ آنچه انجام می‌دهند به خواست، آگاهی، داوری و تقدیر الهی است[۳۲] .

- بندگان تمام افعال‌شان را اعم از حرکت و سکون حقیقتاً کسب می‌کنند و خداوند خالق افعال‌شان است، همۀ اینها بخواست، آگاهی و تقدیر الهی است. و همۀ عبادات به فرمان، محبت، رضایت، آگاهی، داوری و تقدیر الهی واجب گردیده است. و تمام گناهان بخواست، آگاهی و قضا و قدر الهی است؛ نه با محبت، رضایت و دستور او[۳۳] .

- خداوند متعال بندگان را مبرا و پاک از کفر و ایمان آفریده[۳۴] ، سپس آنان را مخاطب قرار داده و امر و نهی کرده است. در نتیجه هر کس کافر شده با اختیار و عمل خودش حق را انکار نموده و خداوند هم او را خوار و ذلیل کرده و کافر شده است و هر کس ایمان آورده با عمل، اقرار و تصدیق خودش و توفیق و یاری خداوند بوده است[۳۵] .

- خداوند نسل آدم را از پشتش بصورت ذره خارج ساخت و به آنان عقل داده و از آنها خواسته که ایمان بیاورند و آنان را از کفر ورزیدن باز داشته و آنها به ربوبیت خداوند اعتراف کردند و همین ایمانشان بود، بنابر این آنها بر همین فطرت متولد می‌شوند و هر کس که کفر ورزید، کفر او بعد از این مرحله بوده که فطرتش را تغییر داده و مبدل ساخته است و کسی هم که ایمان آورده و تصدیق نموده بدون تردید بر فطرت الهی خویش ثابت و استوار مانده است[۳۶] .

- خداوند همه چیز را مقدر کرده و نسبت به وجود همه چیز حکم کرده است و در دنیا و آخرت هیچ چیز بدون خواست، قضا و قدر الهی صورت نمی‌گیرد و همه چیز را خداوند در لوح محفوظ ثبت کرده است[۳۷] .

- خداوند کسی را بر کفر یا ایمان مجبور نمی‌کند، لیکن همه را آزاد آفریده و ایمان و کفر عمل بندگان بوده و به اختیار خودشان است. و خداوند از کافر در حال کفر آگاه است، و اگر پس از آن ایمان بیاورد دوستش می‌دارد[۳۸] .

[۲۳] قلائد عقود العقیان/ق-۷۷-ب. [۲۴] الفقه الأکبر/۳۰۲-۳۰۳. [۲۵] الفقه الأکبر [۲۶] همان [۲۷] الوصیه مع شرحها/۲۱ [۲۸] الفقه الأکبر/۳۰۲ [۲۹] الفقه الأکبر/۳۰۲ [۳۰] الفقه الأکبر/۳۰۴ [۳۱] الوصیه مع شرحها/۴۱ [۳۲] الفقه الأکبر/۳۰۳ [۳۳] الفقه الأکبر/۳۰۲-۳۰۳ [۳۴] درست این است که خداوند بندگان را بر فطرت اسلام آفریده، این حقیقت در گفتار بعدی امام تصریح شده است. [۳۵] الفقه الأکبر/۳۰۲-۳۰۳ [۳۶] الفقه الأکبر/۳۰۲ [۳۷] الفقه الأکبر/۳۰۲ [۳۸] همان/۳۰۴

مبحث سوم: عقیدۀ امام ابوحنیفه دربارۀ ایمان

قرآن و سنت بر این دلالت دارد که که ایمان: «تصدیق به قلب اقرار به زبان و عمل به اعضاء و اندام است؛ و کم و زیاد می‌شود». این تعریفی از ایمان است که جمهور سلف به آن معتقد بود‌ه‌اند[۳۹] .

اما امام ابوحنیفه در این مسئله با دیگر بزرگان سلف اختلاف دارد و از امام سخنانی نقل شده که با تعریف فوق متفاوت است.

از جمله:

۱- امام ابوحنیفه می‌گوید: ایمان اقرار و تصدیق است»[۴۰] .

۲- و می‌گوید: ایمان اقرار بزبان و تصدیق به قلب است و اقرار به تنهایی ایمان محسوب نمی‌شود[۴۱] . این تعریف را طحاوی از امام ابوحنیفه و یارانش نقل کرده است[۴۲] .

۳- امام می‌گوید: ایمان کم و زیاد نمی‌شود[۴۳] .

این که امام می‌گوید: ایمان تصدیق به قلب و اقرار بزبان است، زیاد و کم نمی‌شود. و عمل از حقیقت ایمان خارج است؛ با عقیدۀ دیگر بزرگان و پیشوایان سلف امت اسلامی مانند: امام مالک، شافعی، احمد، اسحاق، بخاری و کسان دیگر مخالف است، در حقیقت حق با این بزرگان است.

با این که نظریۀ امام درست نیست، باز هم مأجور است و ابن عبدالبر و ابی العز حنفی مطالبی ذکر کرده‌اند که بر رجوع امام از این نظریه دلالت دارد[۴۴] . «والله اعلم»

[۳۹] گفتنی است که لفظ جمهور سلف به ظاهر به معنای اکثریت قریب به اتفاق است اما در استفاده از این لفظ در این جا، جای تأمل است چرا که در تعریف ایمان آن طور که در متن ذکر شده اجماع است. و امام شافعی می‌گوید: به اجماع صحابه، تابعین و کسانی که بعد از آنان آمده‌اند. ایمان: نیت(اعتقاد در قلب)، قول(اقرار بزبان) و عمل است. و هیچ یک از این سه تا کامل نمی‌شود مگر با دو تای دیگر».لالکائی در السنه روایت کرده است. ر.ک. به المعتقد الصحیح- الواجب علی کل مسلم اعتقاده/۵۷ عبدالسلام بر جس عبدالکریم. و برای اطلاع بیشتر به الإبانه ۱/۳۱۴ تالیف امام ابوعبدالله عبیدالله بن محمد بن بطة عکبری حنبلی، با تحقیق احمد فرید مزیدی رجوع شود.«مترجم» [۴۰] الفقه الأکبر/۳۰۴ [۴۱] کتاب الوصیه مع شرحها/۲ [۴۲] شرح العقیدة الطحاویة/۳۶۰ [۴۳] الوصیه مع شرحها/۳ [۴۴] ر.ک. به التمهید ابن عبدالبر۹/۲۴۷ و شرح العقیدة الطحاویه/۳۹۵

خلاصه:

۱- امام ابوحنیفه بر این باور است که ایمان تنها اقرار و تصدیق است و کم و زیاد نمی‌شود.

۲- جمهور سلف در این مسئله با امام ابوحنیفه اختلاف دارند.

مبحث چهارم: عقیدۀ امام ابوحنیفه دربارۀ صحابه

از آنجایی که بدعتگذاران و هواپرستان همه، یا برخی از یاران پیامبر را مورد طعن و ایراد قرار می‌دهند، علماء و دانشمندان مسلمان لازم دانستند که دربارۀ یاران پیامبر مطالبی را بیان کنند؛ امام ابوحنیفه هم که از بزرگان علم و دانش است، در این رابطه اظهار نظر کرده که به شرح زیر است:

۱- از هیچ یک از یاران پیامبر جز به نیکی یاد نمی‌کنیم[۴۵] .

۲- نسبت به هیچ یک از اصحاب پیامبر اظهار تنفر و بیزاری نمی‌کنیم و این‌گونه نیستیم که با یکی دوستی و با دیگری دشمنی کنیم[۴۶] .

یک لحظه همراهی یکی از اصحاب با پیامبر، بهتر از عمل تمام عْمِر هر یک از ما ـ هر چند طولانی باشدـ است[۴۷] .

ما معتقدیم که افضل‌ترین فرد این امت پس از پیامبر، ابوبکر صدیقس است، عمر، عثمان و علی ـرضوان الله علیهم اجمعین‌ـ به ترتیب در مراتب بعدی قرار دارند[۴۸] .

افضل‌ترین مردم پس از رسول اللهج، ابوبکر، عمر، عثمان و علیش هستند و نسبت به تمام اصحاب پیامبر چیزی جز خیر نمی‌گوییم[۴۹] .

[۴۵] الفقه الأکبر صفحه۳۰۴ [۴۶] الفقه الأبسط صفحه۴۰ [۴۷] مناقب ابوحنیفه نوشته مکی/۷۶ [۴۸] الوصیه با شرح /۱۴ [۴۹] النور الامح (ق ۱۹-ب)

چکیدۀ بحث

امام ابوحنیفه معتقد به وجوب، دوست داشتن تمام اصحاب پیامبرج است.

امام، خلفای راشدین را از دیگر اصحاب پیامبر برتر و افضلیت و برتریشان را نسبت به یکدیگر بر حسب ترتیب خلافتشان می‌داند.

امام معتقد است از اصحاب پیامبر نباید جز به خیر یاد کنیم و واجب است از طعنه زدن و ایراد گرفتن نسبت به یاران پیامبر خودداری نمائیم.

مبحث پنجم: نهی امام از هواپرستی جدال و بدعتگذاری در دین

امام ابوحنیفه از هم‌نشینی اهل کلام[۵۰] و هواپرستان و شنیدن سخنانشان ممانعت نموده و از فراگیری علم کلام بدلیل ضررهایی که دارد، نهی کرده است. و در مذمت اهل کلام و طرفداران آن ممانعتهای زیادی از امام نقل شده، در اینجا سخنان امام را می‌آوریم تا خوانندگان با دیدگاه امام در این باره آشنا شوند چنان که میگوید:

هواپرستان در بصره بسیارند، بیست سال و اندی با آنها نشست و برخواست کردم، بسی اوقات یک سال پیاپی، بیش و کم با آنها بودم؛ در آن وقت گمان می‌کردم، که علم کلام از مهمترین علوم است.

در علم کلام تا جایی مطالعه کردم و به درجه‌ای رسیدم که مرا در این علم با انگشتان دست به یکدیگر نشان می‌دادند و من نزدیک حلقه درس حماد بن ابی سلیمان می‌نشستم. تا اینکه زنی پیش من آمد و پرسید: مردی زن کنیزی دارد و می‌خواهد او را به شیوۀ سنت طلاق دهد، او را چند طلاق دهد؟ ندانستم چه بگویم، گفتم برو از حماد سؤال کن و بیا به من بگو؛ از حماد سؤال کرد و پاسخ داد: او را هنگامی که از حیض پاک شده باشد و در آن هنگام با او همبستر نشده باشد، یک طلاق بدهد و سپس بگذارد تا دو حیض بگذرد، وقتی آن زن غسل کرد، ازدواج برایش جایز می‌باشد.

زن برگشت و پاسخ را به من گفت: با خودم گفتم: به علم کلام نیاز ندارم و کفشهایم را پوشیدم و به مجلس درس حماد رفتم.

خداوند عمر بن عبید را لعنت کند که راه علم کلام را برای مردم ـ‌که سودی به حالشان ندارد‌ـ باز کرده است[۵۱] .

مردی پرسید: دربارۀ آنچه مردم در مباحث کلامی اعراض و اجسام از خود ساخته‌اند، چه می‌گویی؟ امام گفت: این‌ها گفتارهای فلسفی است. برتوست که از احادیث و شیوۀ سلف پیروی و از هر نو پیدایی (در دین) که بدعت است، دوری کنی[۵۲] .

۴- حماد فرزند امام ابوحنیفه می‌گوید: روزی پدرم نزد من آمد، در حالی که گروهی از طرفداران علم کلام با من بودند و در مورد مسائل کلامی بحث می‌کردیم؛ سر و صدای ما بلند شده بود، همین که صدای پای پدرم را در منزل شنیدم، بیرون شدم، به من گفت: حماد چه کسانی نزد تو هستند؟

گفتم: فلانی، فلانی و فلانی، کسانی را که نزد من بودند را نام بردم. پرسید: در چه موضوعی بحث می‌کنید؟ گفتم: در فلان و فلان موضوع؛ به من گفت: ای حماد! علم کلام را رها کن؛ حماد گوید: بیاد ندارم که پدرم اختلاط فکری داشته باشد؛ روزی به چیزی دستور دهد و روز دیگر از آن منع کند.

گفتم: پدر: مگر خود شما به من دستور ندادی، علم کلام را فرا گیرم. گفت: آری فرزندم، امّا امروز تو را از آن منع می‌کنم؛ پرسیدم: چرا؟

گفت: فرزندم اینهایی که اختلافاتشان را در مسائل علم کلام مشاهده می‌کنی، قبلاً یک نظریه در دین داشتند تا اینکه شیطان با وسوسه در میانشان دشمنی و اختلاف انداخت لذا با یکدیگر مخالف شدند[۵۳] .

۵- امام ابوحنیفه به ابویوسف می‌فرماید: هرگز با عموم مردم در مسائل اصول دین، از علم کلام بحث نکن، چرا که آنان مردمی هستند که از تو تقلید می‌کنند و در نتیجه سرگرم چنین مسائلی می‌شوند[۵۴] .

اینها بخشی از سخنان و عقیدۀ امام ابوحنیفه دربارۀ اصول دین و موضع‌گیری او در برابر علم کلام و متکلمان است.

[۵۰] اهل کلام گروهی از مسلمین بودند که در اواخر قرن اول هجری ظهور کردند و برای اثبات عقاید خویش در مسائلی از قبیل توحید، تجسیم، جبر و اختیار، ایمان و کفر از دلایل و براهین عقلی استفاده می‌کردند که معمولاً با بحثها و مناقشات فروان بی پایان و منحرفی همراه بود. «مترجم» [۵۱] ذم الکلام هروی/۲۸-۳۱ این که امام ابوحنیفه رحمه‌الله عمربن عبید را لعنت می‌کند بر خطرناک بودن بدعتی دلالت دارد که دروازۀ آن را باز کرده است، چون در غیر این صورت لعنت کردن مسلمانی معین جایز نیست. [۵۲] ذم الکلام هروی/۱۹۴-ب. [۵۳] مناقب ابوحنیفه نوشته مکی /۱۸۴-۱۸۳ [۵۴] مناقب ابوحنیفه، مکی -۳۷۳

چکیده بحث

۱- امام ابوحنیفه از فراگیری علم کلام و جدل و جر و بحثها در اصول دین ممانعت می‌کرد.

۲- از آنجاییکه طرفداران علم کلام دروازه‌های شرارت را باز کرده و منحرف شدند، امام با آنها به شدت مقابله می‌کرد و به همین سبب عمرو بن عبید را لعنت کرد.

مبحث ششم: ممانعت امام ابوحنیفه از شرک و اسبابی که منجر به شرک می‌شود

اسلام بر حمایت از توحید خالص برای خداوند و بستن روزنه‌‌های شرک به او تعالی و نابودی آن بسیار تاکید کرده است.

بدون شک غلو و زیاد روی در حق صالحان و نیکو کاران، اولین و قدیمیترین سبب و علت شرک بوده است و شرک در میان قوم نوح از راه غلو و زیاده روی در حق نیکان و صالحان آغاز شد؛ این حقیقت از ابن عباس و کسان دیگر با روایات صحیح ثابت است. لذا در اسلام بر بستن این دروازه‌ها تاکید فروان شده است و علمای اهل‌سنت در انکار غلو و زیاده روی در حق مردگان و حمایت از توحید بشدت سخت‌گیر و حساس بوده‌اند. و امام ابوحنیفه از علمایی است که در این خصوص سختگیر بوده‌اند، در این بحث با مطالعۀ سخنان او و پیروانش به واقعیت بیشتر پی خواهیم برد. «انشاء الله»

اسباب و وسائلی که منجر به شرک می‌شود

امام ابوحنیفه و پیروانش از اسبابی که منجر به شرک می‌شود نهی کرده‌اند و برخی از اسبابی که منجر به شرک می‌شود عبارتند از:

گچ کاری[۵۵] و ساختن بنا (گنبد، ضریح و ساختمانهایی که روی قبرها می‌سازند) و بلند کردن قبر از زمین[۵۶] و نوشتن بر آن[۵۷] و مسجدنمودن قبور،[۵۸] و چراغ و... بر قبرها روشن نمودن[۵۹] و آن را محل اجتماع قرار دادن[۶۰] و بقصد زیارت آن اسباب سفر بستن[۶۱] و بصورت خاص و به نیت کسب ثواب به زیارت قبور رفتن و... نهی کرده است.

[۵۵] مسلم و دیگر محدثین از جابر روایت کرده‌اند که: «پیامبر از گچ کاری(به کار بردن گچ)قبور و نشتن وساختن بنا و ساختمان بر آنها نهی کرده است». برای آشنایی با مواضع امام ابوحنیفه و بسیاری از پیروان ایشان در این باره به کتابهای زیر مراجعه شود:۱-البدائع الصنائع۱/۳۲۰، تحفة الفقهاء۲/۲۵۶، المتانه/۲۰۱، فتح الملهم۲/۱۲۱-۱۲۲، معارف السنن۳/۳۰۵-۳۰۷، حاشیة الطحطاویه بر مراقی الفلاح/۳۳۵، حاشیه رد المحتار ابن عابدین۲/۲۳۷، الفتاوی الهندیه۱/۱۹۴، البحرائق۲/۱۹۴، المبسوط۲/۶۲، حاشیه المراقی الفلاح/۴۰۵، والابداع/۱۹۷ و زیارة القبور/۲۹. [۵۶] ساختن بناء روی قبرها بدلیل حدیثی که مسلم و دیگر محدثین از علی روایت است که پیامبر او را فرستاد که هیچ قبر ساخته شده‌ای را نگذارد مگر این که با زمین یکسان کند. برای آگاهی بیشتراز موضع گیری پیشوایان حنفی در این باره به کتابهای زیر رجوع شود: تبیین الحقائق زیلعی ۱/۲۶۴، فتح الملهم۲/۵۰۶، روح المعانی۱۵/۲۳۷ و فتح القدیر ۲/۱۴۱. [۵۷] ابوداود، ترمذی و... از جابر روایت کرده‌اند که پیامبر‌ از بکار بردن گچ در قبرها و نوشتن بر آن نهی کرده است. برای آگاهی بیشتر از عقیدۀ امام و پیروانش در این باره به البدئع الصنائع۱/۳۲۰، تحفة الفقهاء۲/۲۵۶، تبین الحقائق۱/۲۶۴، حاشیة مراقی الفلاح و مراقی الفلاح/۴۰۵ و الابداع/۱۶۷ رجوع شود. [۵۸] دلیل عدم جواز این مسئله این است که پیامبر می‌فرماید: «خداوند یهود و نصارا را لعنت کند که قبور پیامبرانشان را مسجد(سجدگاه و محل نماز خواندن) قرار دادند» (متفق علیه) و می‌فرماید: «آگاه باشید، آنانی که پیش از شما بودند، قبرهای پیامبرانشان را مسجد قرار می‌دادند، لذا شما را از این کار نهی می‌کنم». این حدیث را مسلم و دیگر محدثین روایت کرده‌اند. برای آگاهی از موضع‌گیری احناف می‌توان به تبیین الحقائق۱/۲۶۴، روح المعانی۱۵/۲۳۷، المرقاة شرح المشکاة ۲/۲۲، الکواکب الدراری۱/۳۱۶-۳۱۷، زیارة القبور تالیف برعوی/۲۹ و المجالس الاربعه/۱۳. [۵۹] رسول اللهج می‌فرماید:لعن الله زوارات القبور و المتخذین علیها المساجد و السرج»: (خداوند زنانی را که به زیارت قبرها می‌روند و کسانی را که قبرها را مسجد قرار می‌دهند و بر آنها چراغ روشن می‌کنند؛ لعنت کند). این حدیث را احمد، ترمذی و دیگر محدثین روایت کرده‌اند. برای آشنایی بیشتر از موضع‌گیری احناف به کتابهای زیر رجوع کنید: الکوکب الدراری۱/۳۱۷، والإبداع/۱۸۹، زیارة القبور/۲۹ و المجالس الاربعة/۱۳. [۶۰] ابوداود بصورت مرفوع از پیامبر روایت می‌کند که فرمود: «خانه‌هایتان را با نخواندن نماز و قرآن به قبرستان تبدیل نکنید و قبر مرا محل اجتماع و عبادت قرار ندهید و به من درود بفرستید که هر جا باشید درود شما به من می‌رسد». برای آگاهی از موضع احناف به الإبداع/۱۸۵ رجوع شود [۶۱] امام احمد از ابوسعید روایت می‌کند که پیامر فرمود:«برای کسی شایسته نیست که به قصد رفتن به مسجدی و خواندن نماز در آن، بار سفر ببندد، به استثنای مسجد الحرام، مسجد من(مسجد النبی در مدینه) و مسجد الاقصی». برای آگاهی از موضع احناف در مورد نهی از سفر کردن بقصد ثواب بجز از سه مورد مذکور به حجة الله البالغه۱/۱۹۲-۱۹۳.

چکیدۀ بحث

سخنان زیادی از امام ابوحنیفه و پیروانش در خصوص ممانعت از تمام آنچه منجر به شرک و بزرگداشت قبرها و اموات غلو و زیاده روی در آنها می‌شود نقل شده است که می‌توان در کتابهای احناف مطالعه نمود.

بخش دوم: نمونه‌هایی از شرکی که امام ابوحنیفه و پیروانش نسبت به آن هشدار داده‌اند.

از مسائلی که بسی اوقات موجب تعجب و شگفتی می‌شود این است که وقتی می‌گوییم عربها مشرک توحید ربوبیت را قبول داشتند و شرکشان در الوهیت و عبادت غیر خدا بوده است، یعنی: منکر توحید الوهیت بودند و غیر الله را عبادت می‌کردند؛ عده‌ای با اظهار تعجب این واقعیت را انکار می‌کنند.

و باز از مسائل دیگری که شگفت انگیزتر از این است، وجود بسیاری از مظاهر شرک در ربوبیت در میان مسلمانان است. اما شگفتی و تعجب خواننده بعد از ذکر تفصلی و توضیح برخی از مظاهر شرکی، بر طرف خواهد شد.

محمد علاء‌الدین حصکفی[۶۲] در خصوص کسی برای غیر خدا نذر می‌کند، می‌گوید: باید دانست آنچه بیشتر عوام‌الناس در مورد مردگان انجام می‌دهند و پولهایشان را صرف نذر روشن کردن شمع و ...در کنار قبر و ضریح و گنبد اولیاء و بزرگان می‌کنند تا کسب ثواب نموده و به خدا نزدیک شوند به اجماع باطل و حرام است[۶۳] . و ابن عابدین شارح این متن می‌گوید:

این که می‌گویند: به تقرب و نزدیکی به آنان و گرفتن پاداش فلان قدر غذا، شمع و روغن زیتون نذر فلان پیر و... می‌کنم و می‌گویند: ای فلان پیر و...! ای آقای من! اگر گمشده‌ام را به من برگردانی یا بیمارم را شفا دهی یا نیازم را بر آورده کنی؛ این قدر و آن قدر پول، طلاء، نقره و و و...‌نذر تو می‌کنم این اعمال به دلایلی باطل و حرام است. ازجمله:

این فرد برای مخلوق نذر کرده و چنین نذری جایز نیست؛ زیرا نذر عبادت است و عبادتِ مخلوق جایز نیست. ودیگر اینکه آن چه نذر کرده برای مرده بوده و مرده قدرت و اختیاری از خود ندارد.

آلوسی در توصیف استغاثه کنندگان از غیر الله و وابستگی شدیدشان به مردگان که انواع عبادتهایی مانند: نذر، دعا و... را برای غیر خدا انجام می‌دهند، در تفسیر آیه‌ی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن يَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا [الحج: ۷۳] (آنانی که غیر از الله را می‌خوانند(و صدا می‌زنند، آن اشیاء و افراد) هرگز نمی‌توانند مگسی بیافرینند...).

می‌گوید: این آیه اشاره‌ایست به مذمت و نکوهش غلو کنندگان در محبت اولیاء خدا که از آنان در هنگام گرفتاری یاری می‌خواهند و از خداوند غافلند و برای آنها نذرها می‌کنند!! و عاقلانشان می‌گویند: اینها واسطه‌هایی بین ما و خداوند هستند و ما برای خدا نذر می‌کنیم و ثواب آن را به ولی می‌بخشیم!! روشن است که آنان در دعاها و خواسته‌هایشان، در جملۀ اول که می‌گویند: شبیه‌ترین مردم به بت پرستانی هستند که می‌گفتند: ﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ [الزمر: ۳] (آنان را ۳معبودان -غیر ازخدا- را عبادت نمی‌کنیم مگر برای اینکه ما را به خدا نزدیک کنند).

و در سخن دوم‌شان اگر درخواست شفای بیماران و پیدا کردن گمشده گان و یا امثال اینها را نکنند، ایرادی نیست[۶۴] .

محمد بن یحیی بن محمد کاندهلوی حنفی[۶۵] می‌گوید: قبرها را مسجد(محل نماز خواندن) قرار دادن بدلیل تشبیه به یهودیان که قبرهای پیامبران و بزرگان‌شان را مسجد قرار می‌دادند و بدلیل بزرگداشت اموات و شباهت به بت پرستان، جایز نیست و روشن کردن چراغ روی قبرها اسراف در مال است و از آن نهی شده؛ و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا ٢٧ [الإسراء: ۲۷] (قطعاً اسراف کنندگان برادران شیاطین‌اند، و شیطان نافرمان پروردگارش است).

در روشن کردن چراغ شبیه یهودیانند چون آنها بر قبور بزرگانشان چراغ روشن می‌کردند و سرگرم شدن به تعظیم قبور از امور بیهوده است.

آلوسی حنفی می‌گوید: کسانی را دیدم که در بلند کردن و ساختن قبور صالحان با سنگ و آجر و... و آویزان کردن چراغ بر آنها و نماز خواندن به طرف قبور، لمس کردن و بوسه زدن قبرها و جمع شدن در کنار قبور در اوقاتی مخصوص را همانند جاهلان مباح می‌دانند. بدون شک همۀ اعمال مذکور دشمنی با خدا و رسول و پدید آوردن دین جدیدی است که خداوند بدان اجازه نداده، و برای شناخت گمراهی این افراد همین بس که اصحاب رسول اللهج چگونه قبر پیامبر را که افضلترین قبرهاست؛ زیارت می‌‌کردند.

لذا هر کس دنبال حقیقت است‌ می‌تواند، روش و عمل صحابه را در نحوۀ زیارت صحیح الگو قرار دهد.

شاه ولی الله دهلوی می‌گوید:

اگر می‌خواهید از صحت آن چه در مورد عقاید مشرکان و اعمالشان گفته شده آگاه شوید. به خرافه پرستان این زمانه، بویژه پارسایان(صوفیان) و کسانی که در گوشه و کنار «دار الاسلام» ساکنند، بنگرید. و عقیده‌یشان را در بارۀ ولی و اولیاء را مورد بررسی قرار دهید، با این که آنها ولایت اولیاء پیشین را قبول دارند، معتقدند که وجود اولیاء در این زمانه از محالات است و همواره به آستانه‌ها و قبور می‌روند و انواع شرکها، بدعتها و خرافات را انجام می‌دهند و تحریف دین و شباهت به کفار در آنها چنان در میانشان رواج دارد که تمام قلب و دلشان را فرا گرفته است؛ تا جایی که عمل‌شان بطور کامل مصداق حدیث پیامبر است که ‌می‌فرماید: «لتتبعن سنن من كان قبلكم...»: (قطعاً از راه روش ملتهای پیشین پیروی خواهید نمود). و این بلایی از بلاهاست نه آزمایشی از آزمایشات الهی که گروهی از مسلمانان که فقط نامشان مسلمان است؛ بدان مبتلاء شده‌اند. خداوند ما را از این اعمال و عقاید نجات دارد.

خلاصه مطلب اینکه: رحمت خدای متعال اقتضا کرد که سردار پیامبران محمد بن عبداللهج را در جزیره العرب مبعوث کند و به او دستور دهد که دین حنیف را استوار و پابرجا کند و به شیوۀ قرآنی با آنان مجادله و بحث کند، تا با استدلال به مسلمات به جای مانده ‌دین ابراهیمی با آنان بحث و آنان را با دلیل مغلوب و وادار به پذیرش نماید[۶۶] .

و در «البدور البازغه» می‌گوید: راست گفت رسول الله آنجا که می‌گوید: «لتتبعن سنن من كان قبلكم شبراً بشير و ذارعاً بذراع حتي لو دخلوا حجر ضب اتبعتموهم قالوا يا رسول الله: اليهود و النصاري؟ قال فمن»[۶۷] .

قطعاً از راه و روش ملتهای پیشین‌تان وجب به وجب و ذراع به ذراع پیروی خواهید نمود، تا جایی که اگر به سوراخ سوسماری بروند از آنان پیروی می‌کنید: ای رسول خدا آیا منظور شما یهود و نصاری است؟

فرمود: پس کیست؟!

مگر نه این است که مشرکان مکه معترف بودند که سلسلۀ این هستی به خداوند متعال منتهی می‌شود. و خداوند متعال در مورد آنها می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ [لقمان: ۲۵] (اگر از آنان مشرکان- سوال کنی که آسمانها و زمین را چه کسی آفریده، قطعاً خواهند گفت الله).

اما این اعتقاد آنان را از شرک به خدا باز نداشت.

چه بسا که اخبار و روایات همواره در گوش انسان این هشدار را زمزمه می‌کند که نزدیکیهای قیامت علم از میان برداشته می‌شود، تا جایی که دو نفر با هم در مورد ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ [الفاتحة: ۵] جر و بحث می‌کنند یکی می‌گوید: «ایاک ستین»: (فقط شصت...‌) و دیگری می‌گوید: «ایاک سبعین»: (فقط هفتاد...‌). و آن دو این مسئله ‌را برای داوری به نزد داناتر از خودشان می‌برند، او می‌گوید: «ایاک تسعین»: (فقط نود خدا) و به ذاتی که جانم در دست اوست سوگند که مانند این در آیات دیگر نیز اتفاق خواهد افتاد و در آن زمان همه مبتلاء به شرک می‌شوند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦ [یوسف: ۱۰۶] [۶۸] (بیشتر ایشان به خداوند ایمان نمی‌آورند مگر این که مشرکند).

خداوند متعال مشرکان مکه را به علت این که مردی سخاوتمندی را که برای پذیرایی حاجیان سویق( غذای مخصوصی است که با آرد، روغن و خرما درست می‌شود) آماده می‌کرد. در مقام الوهیت قرار داده بودند و در هنگام گرفتاریها از او یاری می‌خواستند، کافر خوانده است.

ترمذی از عدی بن حاتم روایت کرده که گفت شنیدم پیامبرج آیه‌ی: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ [التوبة: ۳۱] (یهود نصارا علاو از خدا علمای دینی و پارسایان خود را هم به خدایی گرفتند). را تلاوت می‌کند و می‌گوید: «آنها علما و پارسایان خود را عبادت نمی‌کردند ولی وقتی چیزی را برایشان حرام می‌کردند، مردم هم آن را حلال می‌دانستند و هر گاه چیزی را حرام می‌کردند، آن را حرام می‌دانستند»[۶۹] .

در این روایت رسول اللهج به ما آموزش می‌دهد که شرک تنها در عبادت به مفهوم خاص محدود نیست، بلکه بصورت مذکور نیز افراد به شرک مبتلاء می‌شوند. و چه بسا که فردی لجوج بگوید: چگونه چنین چیزی ممکن است؟! بسیاری این کارها را می‌کنند و به ما گفته‌اند: این کارها-استمداد از غیر الله و‌‌- هیچ ایرادی ندارد، در پاسخ باید گفت: تحریف-آن طور که از مفهوم عام آن فهمیده می‌شود- تنها عوض کردن کلمه‌ای بجای کلمه‌ای دیگر نیست. بلکه مسئلۀ تحریف خطرناکتر و مهمتر از اینهاست و بیشترین نوع تحریف موجود به این صورت است که معنای ظاهری لفظ را طبق خواستهای شخصی و به پیروی از هواها و هوسها تغییر می‌دهند. پیامبر خدا فرموده: بزودی کسانی پیدا خواهند شد که بر شراب نام دیگری می‌نهند و برای زنا نام دیگری را و سپس می‌گویند: اینها را خداوند در کتابش حرام نکرده، این کار را بکنید که ایرادی ندارد، آیا مشاهده نمی‌کنید کسانی را که می‌گویند: مست‌کننده‌ای که از عسل، خرما ومانند آن گرفته شده است، خمر نیست و آن را حلال می‌دانند. رسول خدا در موردشان فرموده است: کسانی هستند که می‌گویند، هرگاه مرد با کنیز فرزندش همبستر شود، برایش جایز و حلال است.

چنین افرادی نگونسار و بدبخت شده و فریب رؤیاها و آ‌رزوهایشان را خورده‌اند، بزودی خواهند دانست که درغگوی بد طینت کیست؟ آیا نمی‌بینید کسانی را که به نظریات خویش غره شده و در دل خویش آنچه را که حلال ساخته‌اند به عنوان حلال پذیرفته‌اند تا جایی که نزدیک است که در صدر کسانی که آیات الهی را برایشان تلاوت می‌کنند، قرار گیرند. آیا نمی‌بینید آن هنگام که دیگران به آن‌ها می‌گویند: ما را از بند سخنان مردم رها سازید، چرا که سخنان برخی درست و برخی نادرست است و بر شماست که از قرآن و پیامبر پیروی کنید، در پاسخ می‌گویند: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣ [الزخرف: ۲۳] (ما پدران‌مان را بر دینی یافتیم و به آنان اقتدا می‌کنیم).

آنان در این باورشان اشتباه کرده‌اند، و ممکن است در صورت توانایی، داعیان به قرآن و سنت را بکشند، باید دانست که این‌ها مشرکان حقیقی‌اند.

و هنگامی که شنیدیم در افسانه‌ها آمده، مردی موصوف به بزرگواری و فضیلت؛ گفته‌است: اگر در روز قیامت خداوند بر شکلی غیر از فلان شکل ظاهر شود که من (حقیقتاً) او را ندیده‌ام[۷۰] ، متجلی شود، از اینکه مقام خداوند متعال را از مقام فلان شخص پایین آورده بود، از شدت خشم موی بر بدنم راست شد که اگر این روایت درست باشد، هیچ عذری در پیشگاه خداوند متعال ندارد[۷۱] .

شاه اسماعیل دهلوی در کتاب «تقویت الایمان» که ابوالحسن ندوی آن را به عربی ترجمه کرده و «رساله التوحید» نامیده، تحت عنوان: «اهمیت و بزرگی فتنۀ شرک و بی خبری مردم» می‌گوید: باید دانست که در این زمانه شرک در میان مردم بسیار است و توحید حقیقی و خالص غریب شده است، ولی بیشتر مردم معنای شرک را نمی‌دانند و ادعای ایمان دارند در حالی که در شرک غوطه‌ور و به آن آلوده‌اند؛ بنابراین پیش از هر چیز این مسئله مهم است که مردم معنای توحید و شرک را بفهمند و حکم آن را در قرآن و حدیث بشناسند.

[۶۲] محمدبن علی بن محمد حصکفی معروف به علاء الدین حصکفی، مفتی احناف در دمشق بوده‌است، که «درالمختار شرح تنویر الابصار» و «افاضة الانوار شرح اصول المنار» از تالیفات اوست، وی در سال/۱۰۸۸ ه. وفات نموده است. به خلاصة الاثر۴/۶۳-۶۵ والاعلام۶/۲۹۴ رجوع شود. [۶۳] الدر المختار۲/۴۳۹. [۶۴] ایشان محمد بن اسماعیل کاندهلوی حنفی، شخصیتی ادیب، عالم، فاضل و دارای ملکۀ علمی استوار بوده است و کتاب الکواکب الدراری از تألیفات اوست؛ در سال ۱۳۳۴ وفات کرده است. به مقدمۀ مصنف بن ابی شیبه ۱/۲۷ و العناقید الغالیه/۴۷ رجوع شود. [۶۵] الکواکب الدراری۱/۳۱۶-۳۱۷. [۶۶] الفوز الکبیر/۲۶ به چاپ قدیمی رجوع شود. [۶۷] این حدیث را امام بخاری در صحیح بخاری و در کتاب احادیث الانبیاء باب ما ذکر عن اسرائیل (۶/۴۹۴ و۳۴۵۶) و کتاب العلم باب اتباع سنن الیهود و النصاری و مسلم در (۴/۲۰۵۴) حدیث (۲۶۶۹) از طریق عطاء بن یسار از ابوسعید خدری روایت کرده است. [۶۸] آنان از این جهت که خداوند را خالق، مالک و رازق می‌دانند؛‌ ایمان دارند. ولی چون بتها را عبادت می‌کنند و صفات خاص خداوند را برای انبیا، و اولیا قائلند و مزار بعضی از آنها را همانند کعبه طواف می‌کنند و آنها را بفریاد می‌خوانند و داز آنها درخواست کمک می‌نمایند و مشرکند. [۶۹] ترمذی کتاب تفسیر قرآن باب و من سورة التوبه۵/۲۱۸ ش/۳۰۹۵ و ابن جریر طبری۱۰/۱۱۴ و بیهقی در السنن۱۰۱۱۶ تر مذی گوید: این حدیث غریب است. [۷۰] یعنی: آن فردی که دیده، خدا نبوده بلکه کسی غیر از خدا را دیده‌ است. و در واقع ادعا دارد که خدا را دیده است. [۷۱] البدور البازغه/۱۶۷-۱۷۰

مظاهر شرک و صورتهای گوناگون آن

یکی از مسائلی که امروزه بسیار به چشم می‌خورد این است که بسیاری از مردم در گرفتاریها و مشکلات از بزرگان، پیامبران، أئمه[۷۲] ، شهداء، ملائکه و جن‌ها کمک می‌گیرند و آنها را با نامهایشان صدا می‌زنند و بر آورده شدن حاجات و آرزوهای خویش را از آنها می‌طلبند.

ابوالحسن ندوی می‌گوید: و برایشان نذرها و قربانیها تقدیم می‌کنند تا حاجتها و نیازهایشان بر آورده شود و بخاطر دفع بلا، فرزندانشان را به آنها منسوب می‌کنند و بسی اوقات به همین هدف بعضی از آنها را عبدالنبی و...‌ نام می‌نهند و بعضی دیگر نامهایی همانند: علی بخش، حسین بخش، پیر بخش، مدار[۷۳] بخش و سالار[۷۴] بخش و... برای فرزندانشان انتخاب می‌کنند.

شکی نیست که محبت و احترام انبیاء و اولیاء و بزرگداشت آنها ایرادی ندارد ولی هرگاه آنها را با خداوند برابر بدانیم و بر این باشیم که آنها با خداوند در یک مقامند، بدون شک مرتکب شرک شده‌ایم و ما چنین اعتقادی نداریم بلکه بر عکس معتقدیم آنها مخلوقات و بندگان خدایند. و هرگز نمی‌پذیریم که به سبب آنچه خداوند به آنها به طور خاص عطا کرده، در عالم دارای قدرت و تصرف هستند. چون حقیقت این است که آنها بدون اذن و رضای خداوند از هیچ چیز برخوردار نیستند؛ اما کسانی که از آنها کمک می‌گیرند و در مشکلات آنها را بفریاد می‌خوانند و ادعا می‌کنند که خدا را صدا می‌زنند و از خداوند کمک می‌گیرند و می‌گویند این بدان دلیل است که آنها در نزد خداوند مقام و مرتبه‌ای دارند که دیگران از آن بی بهره‌اند، و حقیقت این است که آنها در عالم از قدرتی برخوردار نیستند و این که طرفداران‌شان، عقیده‌ دارند آنها می‌توانند هر کاری که بخواهند بکنند و حکمشان در میان خلق خدا جاری است و می‌توانند احکام را باطل و یا تأیید کنند؛ عقیدۀ باطلی است. و مریدانشان اعتقاد دارند آنها واسطه‌هایشان در نزد خداست و هر کس از آنها بهرمند گردد و در نزد آنها مرتبه‌ای کسب کند، در واقع در نزد خدا کسب کرده‌ است و بر این باورند که هرچه معرفتشان نسبت به ‌آنها بیشتر شود به همان اندازه معرفتش نسبت به خدا افزایش می‌یابد.

و دیگر باورها و تأویلات باطلی که خداوند هیچ دلیلی در مورد آنها نازل نکرده است. و راز این انحراف در این است که مردم قرآن و سنت پیامبر را رها کردند و به عقلهای قاصرشان اجازه دادند در مسائلی که مجالی برایشان نیست دخالت کنند و به افسانه‌ها و روایاتی که سند و متن معتبری ندارند، چنگ زنند و راه و رسم خرافی و عادات جاهلی را حجت قرار دادند. اگر آنها به قرآن اعتماد و عمل می‌کردند قطعاً حقیقت برایشان روشن می‌شد و متوجه می‌شدند که سخنان و باورهایشان چیزی جز همان تاویلات و دلایلی است که کفار در عصر پیامبر به آن متوسل می‌شدند و استدلالها همان استدلالهاست اما خداوند متعال آن تاویلات و استدلالها را از آنها نپذیرفت، بلکه در سورۀ یونس آنها را تکذیب کرده و می‌فرماید: ﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ١٨ [یونس: ۱۸] (و غیر از الله آن چه را که به آنها ضرر نمی‌رساند، عبادت می‌کنند و می‌گویند: اینها واسطه‌ها و میانجیهای ما در نزد خدایند، بگو آیا به خدا از چیزی خبر می‌دهید که از وجود آن در آسمانها و زمین بی خبر است، او پاک است و از آن چه شریک او می‌گردانید، برتر و بلندمرتبه‌تر است).

از این آیه بوضوح می‌فهمیم که در آسمانها زمین کسی نیست که برای احدی شفاعت کند و شفاعتش برای کسی سودمند افتد و شفاعت پیامبران هم به اجازۀ پروردگار است. خدوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ ٢٨ [الأنبیاء: ۲۸] (برای کسی شفاعت نمی‌کنند مگر با رضایت(پروردگار) و آنان از ترس و بیم پروردگار در هراسند).

حقیقت این است که ما هر چه آنها را بفریاد بخوانیم و یا از آنها کمک بگیریم و فریاد رسی کنیم در تحقق امری و روی دادن واقعه‌یی هیچ تاثیری ندارند؛ مگر آنچه خدا بخواهد.

[۷۲] منظور از أئمه، أئمۀ اهل‌بیت است که روافض در حق‌شان غلو و زیاده روی می‌کنند و آنها را بحدی بزرگ و مقدس می‌دانند که تصور می‌کنند آنها معصوم و از غیب آگاهند و عقیده‌شان دربارۀ امامت بگونه‌ایست که مقام امامت و نبوت را مشترک و حتی در بسیاری از خصوصیات آن را رقیب نبوت می‌دانند و اهل‌سنت هند که بدستور حاکمان و امیران با شیعیان زندگی می‌کنند، به علت بی خبری از اسلام در بسیاری از مسائل تحت تاثیر عقایدشان قرار گرفته‌اند. [۷۳] ابو الحسن ندوی در مورد او می‌گوید: وی شیخ بزرگ بدیع الدین مدار حلبی مکنپوری، یکی از مشایخ مشهور در هند است که عمرى از او گذشته بود، و مردم به او اتفاقات عجیب و غریبی نسبت می‌دهند که عقل آنها را نمی‌پذیرد؛ عامۀ مردم هند یکی از ماههای سال را به او نسبت می‌دهند و نامش در ضرب المثلهای رایج در میان مردم وارد شده و بنیان گذار فرقۀ صوفیۀ مداریه است که در این اواخر بسیار منحرف شده وبسیاری از خرافات و ریاضتها به این فرقه راه‌یافته است و در سال /۸۴۴ وفات کرده است. [۷۴] سید سالار مسعودی غازی از مشایخ مشهور هند است که در موردش افسانه‌های فراوانی بافته‌اند و ابن بطوطه در سفرنامه‌‌ی خود می‌گوید: اطلاعات علمی و تاریخی کافی از او در دست نیست، می‌گویند: بیشتر آن سر زمین را فتح کرده است و چیزهای شگفت انگیز و جنگهای مشهوری به او نسبت می‌دهند و در سال/۵۸۸ وفات کرده‌است قبر او زیارتگاه بسیاری از کسانی است که معتقدند مجرد مرده به همین دلیل هر ساله برایش جشن عروسی برگزار می‌کنند و دخترانشان را به ازدواج او در می‌آورند و برایش نذرها و بر قبرش پرچم نصب می‌کنند!!! ابوالحسن ندوی

حقیقت شرک و گمراهی عصر جاهلیت

با توجه به آن چه گفته شد، روشن است که کافران در عصر جاهلیت(زمان بعثت پیامبر) خدایانشان را با خداوند متعال برابر نمی‌دانستند و عقیده‌یشان این نبوده که مقام معبودانشان با مقام خداوند متعال برابر است و اقرار می‌کردند که آنها را خداوند آفریده و مخلوق خداوند هستند و هرگز چنین باوری نداشتند که قدرت و توانایی معبودانشان با قدرت خداوند برابرند، یا با خداوند در یک سطح هستند، بلکه کفر و سرکشی آنان این بود که در گرفتاریها و سختیها معبودانشان را صدا می‌زدند و از آنها کمک می‌خواستند و بنام شان نذرها و قربانیها می‌نمودند و آنها را وکیل و واسطه قرار می‌دادند؛ بنابراین هر کس رفتاری همچون کفار با معبودی غیر از الله داشته باشد، حتی اگر معترف باشد نذر و قربانی که برای قبر، فرد و یا هر چیز دیگر می‌کند آنها مخلوق خدایند؛ چنین افرادی در کفر و شرک با ابوجهل برابرند و در ردیف دیگر مشرکان قرار دارند؛ چه بپذیرند چه نپذیرند.

صورتها و اشکال مختلف شرک و اعمال شرکی

باید دانست شرک تنها این نیست که انسان کسی را بدون تفاوت با الله شریک و برابر بداند، بلکه حقیقت شرک این است که انسان اعمال و کارهایی را که خداوند متعال مخصوص ذات خود و شعار بندگی قرار داده برای کسی دیگر از انسانها انجام دهد، مانند سجده، ذبح، نذر و قربانی برای غیر خدا و در هنگام گرفتاریها از غیر الله کمک خواستن و هر جا حاضر و ناظر دانستن غیر الله و اعتقاد داشتن به قدرت و تصرف در جهان برای غیر الله؛ تمام موارد مذکور شرکند و هر کس چنین اعتقادی داشته باشد مشرک است، هر چند اعتقاد داشته باشند که مقام آن انسان، قبر و غیر که اعمال فوق را برایش انجام می‌دهند از الله پایین‌تر است، و خداوند خالق آنهاست آنها بنده و مخلوق‌اند. و در این مورد هیچ فرقی بین اولیاء، پیامبران، جنها، شیاطین، دیوها و پریها نیست، هر کس چنین اعمالی داشته باشد مشرک است، به همین دلیل خداوند یهود و نصارا را که در محبت عالمان و پارسایان خویش زیاده روی می‌کردند در ردیف مشرکانی قرار داده که در خصوص معبودانشان غلو و زیاده روی می‌کردند و آن منحرفان(غلو کنندگان) را همانند غلو کنندگان مشرک مورد خشم و غضب قرار داده است.

خداوند متعال در سورۀ توبه آیۀ /۳۱ می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١ [التوبه: ۳۱] (یهودیان و مسیحیان علاوه از خدا علمای دینی و پارسیان خویش و همچنین عیسی ابن مریم را به خدایی پذیرفتند، حال آنکه به آن‌ها جز این دستور داده نشده بود که تنها معبود یگانه را عبادت کنند، معبودی به حق جز او نیست و از آن‌چه با او شریک قرار می‌دهند، پاک و منزه است.

در این آیه خداوند متعال یادآور شده است که همۀ مخلوقات، اعم از علماء زاهدان، حاکمان و یا پادشاهان در این‌که بندگان خاضع در برابر پروردگار، و عاجز و ناتوان‌اند، برابرند. هیچ یک از آنها مرگ، زندگی برانگیختن پس از مرگ را در اختیار ندارد و آنگاه که خداوند آنان را پس از مرگ برانگیزد و احضار کند، چیزی ندارند جز اینکه فروتن، تسلیم، فرمانبردار و منقاد در برابر خدای متعال بایستند.

خداوند متعال در سورۀ مریم می‌فرماید: ﴿إِن كُلُّ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِي ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا ٩٣ لَّقَدۡ أَحۡصَىٰهُمۡ وَعَدَّهُمۡ عَدّٗا ٩٤ وَكُلُّهُمۡ ءَاتِيهِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَرۡدًا ٩٥ [مریم: ۹۳-۹۵] (هیچ کدام از آنان که در آسمان‌ها و زمین‌اند، جز به بندگی و خضوع ـ به پیشگاه الله ـ رحمان نمی‌آیند. به راستی ـ خداوند ـ همۀ آنها را حساب کرده و بر شمرده است، و هر یک از آنان تنها در نزد او حاضر خواهند شد).

بنابراین روشن شد که تنها متصرف و صاحب اختیار خداست، خداوند کسی دیگر را مالک و متصرف نگردانیده و به کسی چنین توانی نداده است و هر کس به تنهایی به حضور پروردگارشان حاضر می‌شود و کسی نمی‌تواند جلوی احضارشان را بگیرد و یا مانع حضور دیگری شود، و آیات بسیاری این حقیقت را تأیید می‌کند.

هر کس دو یا سه آیه از آیاتی که ذکر کردیم و دیگر آیاتی را که مجال ذکرشان نیست مورد تأمل و اندیشه قرار دهد، فرق توحید و شرک را بخوبی می‌شناسد و حقیقت این دو برایش روشن می‌شود.

در این جا شایسته است، اعمال و رفتاری را که خداوند مخصوص ذات بلند مرتبه‌اش قرار داده و اجازه نداده کسی دیگر از آن‌ها بهره‌ای داشته باشد، ذکر کنیم، این اعمال بسیار زیادند، و از آنجایی که ذکر همۀ آنها زیاداست و موجب طولانی شدن بحث می‌شود. ناگزیر به ذکر بعضی از آنها بسنده می‌کنیم. و فقط آن دسته از این اعمال را ذکر می‌کنیم که خوانندۀ با هوش بتواند دیگر اعمال از این نوع را به آن قیاس کند و حق را از باطل و هدایت را از گمراهی باز شناسد.

علم احاطه‌کننده و فراگیر از ویژگیهای خداوند متعال است

در مقدمۀ این مسائل باید بدانیم که این فقط از شأن و مقام خداوند متعال است که هر جا حاضر باشد و ریز و درشت امور را بداند و از دور و نزدیک، پوشیده و ظاهر آگاه باشد. و هیچ پنهانی برای او پوشیده نیست و او آن‌ها را می‌داند و در علم خداوند بین نور و ظلمت، آسمان‌ها و زمین، و بین قلۀ کوه‌ها و اعماق دریاها، تفاوتی وجود ندارد.

این علم محیط و فراگیر خداوند در هر زمان و مکان، علمی است که به اندازۀ ذره‌ای از او پوشیده نیست و این صفت خاص خداوند است، بدون این‌که کسی در این صفت شریک او باشد.

هر کسی شیفتۀ نام احدی از مخلوقات شود و او را ایستاده و نشسته، از دور و نزدیک و در هنگام گرفتاری‌ها صدا بزند، با زاری و فریاد از او برای نجات از دشمنان یاری بطلبد و با نام او مهر تأیید بر هر چیزی بزند و از او بترسد و فکرش را بر او متمرکز و سعی و همت خویش را به سمت او مصروف سازد و چنان تصور کند که گویا صورتش را می‌بیند و معتقد باشد که هرگاه نام او را بر زبان جاری سازد و یا در دل او را به یاد آورد و یا صورت و قبرش را در ذهن ترسیم کند، آن شخص از این موضوع آگاه و مطلع می‌شود و هیچ کارش از او پوشیده نیست و او از تمام حالات او از قبیل بیماری و سلامتی، سختی و آسانی، مرگ و زندگی، غم و شادی خبر دارد و هر چه بگوید و هر اندوهی که به او برسد و هر اندیشه‌ای که به ذهنش خطور کند، همه‌اش را می‌داند و از همه آگاه است؛ چنین فردی مشرک است و همۀ موارد مذکور در شرک داخلند و این نوع شرک را «شرک در علم الهی» می‌نامند و این اثبات صفت علم محیط و فراگیر برای غیر الله است، هر چند این صفت را به پیامبر، ولی، شیخ، امام، امامزاده، دیو و یا جنی نسبت دهد، برابر است فرد معتقد باشد، علم و آگاهی مذکور از خود افراد است یا از بخشش و عنایت الهی که بعداً آن علم برای فرد صفتی مستقل شده و از او جدا نمی‌شود، همۀ موارد مذکور شرک به خداست.

«خداوند به حیث کمالی که دارد با قدرت و ارادۀ خویش بر تمام هستی تصرف کامل دارد و این از ویژگی‌های اوتعالی‌ست».

دومین چیزی که واجب است انسان به آن اعتقاد داشته باشد، این است که تصرف در علم با اراده و صادر کردن امر و نهی، میراندن و زنده کردن آنگونه که بخواهد، ایجاد تنگی و گشادگی در روزی دادن، سلامتی و بیماری، پیروزی و شکست، مسخر کردن قضا و قدر برای انسان، دوست دائمی هم پیمان خویش بودن و همه‌یی امور دنیا در جهت سعادت و بهرورزی وی باشد و یا بر عکس امور دنیا از وی روی‌گردان شود و در جهت شقاوتش قرار گیرد، موفق گرانیدن در جهت رسیدن به خواسته‌ها و برآورده کردن آرزوها و دفع فتنه‌ها و یاری دادن در گرفتاریها و متوجه نمودن گنه‌کاران، دستگیری از افتادگان و درماندگان، همه از ویژگیها و خصوصیات خداوند متعال است و کسی از پیامبران و اولیاء، شهداء، نیکان، دیوها و پری‌ها در موارد مذکور با خداوند شریک نیست.

بنابراین هرکس این نوع تصرف مطلق را برای کسی دیگر ثابت‌ بداند و نیازهایش را از خداوند بخواهد به خاطر برآورده شدن نیازها برای غیر الله قربانی و نذر کند و یا در هنگام گرفتاریها و اتفاقات ناگوار غیر الله را به یاری بطلبد، مشرک است و این نوع شرک «شرک در تصرف» نامیده می‌شود، برابر است فرد معتقد باشد، افراد مذکور فی نفسه قادرند یا الله این نوع قدرت را به آن‌ها بخشیده و این بزرگواری را به آن‌ها داده است.

تمام اعمال و شعائر عبادی مخصوص خداوند است

سومین چیزی که خداوند به خودش اختصاص داده اعمالی است که به قصد تعظیم و بزرگداشت انجام می‌گیرد، این نوع اعمال را «عبادت» می‌نامند. مانند: رکوع، سجده، ایستادن با خشوع و فروتنی و گذاشتن دست راست بر روی دست چپ[۷۵] و اینکه فرد بنام کسی که او را صالح و بزرگ می‌پندارد، انفاق کند و بخاطر او روزه بگیرد و از سرزمینهای دور به قصد زیارت خانه‌اش اسباب سفر بر بندد، چنانچه هر کسی او را ببیند گمان کند که او به عنوان به جای آورندۀ حج و زائر قصد خانۀ خدا کرده است و در مسیر راه با نام فرد مورد نظر لبیک گویان حرکت کند و از اعمالی از قبیل همبستری و به زبان آوردن کلمات زشت و گناه و شکار حیوانات و ..‌. پرهیز کند و با این آداب و قید و بندها، خانه‌اش را طواف کند؛ برایش سجده بجای آورد، قربانی با خودش ببرد و در آنجا نذرها کند، آن خانه را همچون کعبه بپوشاند و رو به آستانه‌اش بایستد و دعا و استغاثه کند و درخواست برآورده شدن نیازهای دنیوی و اُخروی و رسیدن به آرزوها را بکند، سنگها ودیوارهای زیارتگاه را ببوسد و خودش را به آن بچسباند، پرده‌هایش را بگیرد و چراغ و شمع در اطراف آن به هدف بزرگداشت و عبادت روشن کند و خودش را به این گونه اعمال در آنجا سرگرم نماید و تمام کارهایی را که خدمتکاران از قبیل جارو زدن و روشن کردن چراغها، انجام می‌دهند برای او انجام دهد و آنجا را فرش کند و آب چاه را به قصد تبرک بنوشد و با آن غسل نماید و آن را در میان مردم تقسیم کند و برای کسانی که به آنجا نیامده‌اند هم ببرد و هنگام خروج از آن به پشت برگردد بگونه‌ای که پشت آن به طرف خانه قرار نگیرد و چنان با نهایت احترام و ادب رفتار کند که شکارش را نکشد، درختان و گیاهان آن را از بین نبرد، و در محدودۀ آن اجازه ندهد حیوانات بچرند! تمام اینها اعمالی هستند که پروردگار جهانیان آنها را مختص خود دانسته و به بندگانش آموزش داده که اینها را فقط برای او انجام دهند. و هر کس چنین اعمالی را برای مرشد ـ شیخ طریقه‌اش ـ یا پیامبری، جنی یا قبری چه حقیقی وجه جعلی و یا بت و مجسمه‌ای و یا محل عبادتی که یکی از نیکان در آن عبادت و ذکر کرده و ریاضت می‌کشیده، و خانه و یا نشانه‌ای از آثار بجای ماندۀ یکی از صالحان که به آن تبرک می‌جویند و یا علامتی باشد که با آن شناخته می‌شود، انجام دهد شرک ورزیده و نیز اگر به تابوتی سجده و رکوع کند و بنام یکی از نیکان روزه بگیرد[۷۶] . و با تواضع و فروتنی در مقابلش دست بسته بایستد، یا حیوانی برای آن قربانی نماید و به قصد یکی از زیارتگاهها و مقبرها اسباب سفر ببندد و اینکه به هدف بزرگداشت و عبادت در آن چراغ روشن کند و آن را همانند کعبه با پارچه‌ای مخصوص بپوشاند و یا بر ضریح آن پارچه‌ای بگذارد و پرچم و چوبی بنام او بلند کند و چون بخواهد از آن جا بر گردد رو به قبر و به پشت برگردد و یا همانند خدمتکاران که با بادبزن از چهرۀ سرورانشان مگس را دور می‌کنند، مگسها را از قبرش دور کند و برایش خیمه‌ برپا نماید. یا رو به آستانه‌اش با فروتنی دست بسته بایستد، و برای ضریح آن نگهبانها و خدمه استخدام کند و با درختان و گیاهان اطرافش مقدس مابانه بر خورد کند و با کنْدن و بی احترامی نسبت به آنها بر خورد نکند، بدون تردید مرتکب شرک شده است، فرقی ندارد که معتقد باشد اینها شایستۀ بزرگداشت و تعظیم هستند و اعتقاد داشته باشد که خداوند از تعظیم اینها خشنود می‌شود و به برکت این عمل مشکلاتشان را بر طرف می‌کند. این نوع شرک را شرک در عبادت می‌نامند.

[۷۵] ابوالحسن ندوی مترجم می‌گوید: مانند اینکه بردگان در مجلس پادشاهان در کشورهای عجمی (غیر عرب) می‌ایستند. مؤلف می‌گوید: از همین قبیل است که بسیاری از قبر پرستان نادان را مشاهده می‌کنیم که در مسجد النبی دست راست را روی دست چپ می‌گذارند و با نهایت خشوع و فروتنی رو به قبر پیامبر می‌ایستند و خشوعشان در چنین حالتی بیشتر از خشوعشان در نماز برای خداوند است. [۷۶] ابوالحسن ندوی می‌نویسد: چنان به نظر می‌رسد که بدعت روزۀ بنام نیکان در عصر کهن در هند بوجود آمده و بسی اوقات بنام شخصیتهای خیالی روزه می‌گرفتند که اصلاً وجود خارجی نداشتند و این روزه در نیت و افطار احکام مخصوص دارد و در روزهای محدودی انجام می‌شود و با این روزه از افرادی که بنامشان روزه می‌گیرند. درخواست کمک و برآورده نمودن نیازهایشان را می‌کنند. شیخ احمد بن عبدالاحد سرهندی (م.۱۰۳۴) طی نامه‌ای به یکی از خانمهایی که از ایشان پیروی می‌کرده، این نوع روزه را تقبیح کرده و آن را شرک در عبادت بحساب‌ آورده است. (نامۀ شمارۀ ۳/۴۱)

تمام نشانه‌هایی که بر عبودیت و فروتنی دلالت دارد، مختص خداوند متعال است.

چهارم: خداوند راه راست و حق را در کتابش به بندگان معرفی کرده و بوسیلۀ آن آنها آموزش داده و بر حیات دنیویشان برکت نازل نموده، تا بوسیله‌‌ی آن خواسته‌هایشان بر آورده شود؛ از جمله در نذر کردن برای خداوند در هنگام سختی و نزول بلاها و بفریاد خواستن خداوند در مشقتها و مشکلات، آغاز کردن هر کاری با نام او، ذبح کردن حیوانی جهت شکر و سپاسگزاری از خداوند در هنگامی که به انسان فرزندی عطا می‌کند و انتخاب اسمهایی برای فرزندان که توحید و عبودیت «الله» در آنها جلوه‌گر باشد؛ مانند: عبدالله، عبدالرحمن، هبه الله، جادالمولی، عطاء الله، أمه الله و عطیه الرحمن[۷۷] . اینها نشانه‌هایی از عبودیت و بندگی خداوند است.

اختصاص دادن قسمتی از درآمد کشاورزی و محصول باغها و نذر کردن قسمتی از اموال و حیوانات برای خدا و بردن قربانی و نشان نمودن آن به خانۀ خداوند-کعبه-و اطاعت از دستورات خداوند و پرهیز از منهیات در خوردن، نوشیدن، پوشش و داشتن باور قطعی به این که هر خیر و شر، گرسنگی، ارزانی، گرانی، سلامتی، بیماری، پیر.زی و شکست، نیکبختی و بدبختی، بهرمندی غم و شادی که می‌رسد همه بدست خداوند است. و لازم است هر کاری ‌می‌خواهد انجام دهد به مشیت و خواست خداوند مقیدکند و بگوید فلان کار را «ان‌شاء الله» خواهم نمود، و تعظیم و بزرگداشت نام خدا بگونه‌ای که در آن قدرت خداوند و عجز بنده ‌نمایان باشد. بعنوان مثال بگوید: ربی، سیدی، خالقی و هر گاه بخواهد قسم بخورد فقط بنام او قسم بخورد و دیگر نشانه‌های تعظیم؛ همه را فقط مختص الله بداند.

هر کس اعمال مذکور را برای پیامبران، شهدا، دیوها و جنیات انجام دهد؛ بطور مثال در هنگام گرفتاریها و مشکلات برایشان نذر کند و یا در هنگام بیماری و تب آنها را با نامهای‌شان صدا زند و یا کارهایشان را بنام آن شروع کند و هرگاه فرزندی به او عطاء شد برای آنان نذرها کند و یا فرزندانش را به نامهایی چون؛ عبدالنبی، امام بخش، پیربخش نامگذاری کند و قسمتی از سبزیجات و میوه‌هایش را به آنها اختصاص دهد و از محصولاتی که از زمین بدست می‌آید، برای دستیابی به اغراض خویش به آنها پیش‌کش کند.

و یا از اموال و حیواناتش به غیر خدا اختصاص دهد و آن را مقدس بداند، و جهت احترام و بزرگداشت آن را نزند و از هیچ علف و کاه منع نکند و به رسوم قدیمی و عرفهای رایج در خوردن، نوشیدن و پوشیدن تمسک جوید و به آن همانند احکام شرعی پایبند باشد.

و غدا و لباسی را برای دسته‌ای از مردم حرام کند و دسته‌ای از مردم؛ همانند مردان و زنان را از آن‌ باز دارد؛ مثلاً بگوید مردان نباید به فلان غذا نزدیک شوند؛ فلان غذا را نباید دختران یا زنانی که شوهر دوم گرفتند بخورند و کسانی که از قلیان استفاده می‌کنند از غذایی را که بنام شیخ عبدالحق[۷۸] آماده می‌شود، نباید بخورند. و خیر و شر، مشقت و آسایشی که به او میرسد به اولیاء و مشایخ نسبت دهد و بگویند: فلانی را لعنت فلان پیر یا امامزاده ..‌. گرفته است، به همین جهت دیوانه، مطرود یا فقیر شده است.

و یا فلان کس از برکت فلان پیر به نعمت و آسایش رسید، یا بخت او را یاری کرده، خوشبختی به او روی آورده و یا بر اثر فلان ستاره مردم دچار گرسنگی شدند و یا فلانی خودش را بدلیل اینکه در فلان روز و فلان ساعت انجام داد، موفق شد و کارش را به پایان نرساند.

و یا بگوید: اگر خدا و رسول او بخواهد یا بگوید اگر مرشد و پیر من بخواهد فلان کار خواهد شد، و اسمها و صفات مخصوص خداوند را به کسی که بزرگش می‌داند نسبت دهد، صفاتی مانند عظمت، کبریایی، بی‌نیازی از مخلوقات قدرت مطلق سخاوتی که پایان‌پذیر نیست، قهر، جبروت، معبود، بی‌نیازترین، بی‌نیازها، معبود معبودان، مالک الملک و صاحب جهان، پادشاه پادشاهان و یا به پیامبر، علی یا یکی از فرزندان علی (ائمۀ گانه) یا شیخ و قبرش قسم بخورد، از تمام موارد مذکور شرک محقق می‌شود و شرک در عبادت نام دارد.

شرک در عبادت یعنی: تعظیم و بزرگداشت غیرالله و انجام اعمالی که معمولاً جهت تعظیم انجام می‌گیرد و جز برای خدا شایسته نباشد.

انواع چهارگانه شرک که ذکر کردیم، به صراحت در قرآن و احادیث ذکر شده است.

اینها نمونه‌هایی از انواع شرکهایی است که علمای حنفی برای توضیح و معرفی شرکی که در میان امت بوقوع پیوسته ذکر کرده‌اند و بروشنی سخن آنانی را که می‌گویند امکان وقوع و ظهور شرک اکبر در امت محمد غیر ممکن است، باطل و بی‌اساس می‌سازد و برای هر عاقل و خردمند روشن است که اشکال متنوع و متعدد شرک اکبر در امت محمد واقع شده و خواهد شد و برای اثبات این مدعا همین دلیل بس که پیامبر می‌فرماید: «لا تقوم الساعة حتى تلحق قبائل أمتي بالمشركين وحتى تعبد قبائل من أمتي أوثان»[۷۹] .

وفی روایة: «حتى يعبد فئات من أمتي الأوثان»: (قیامت برپا نمی‌شود تا اینکه قبایلی از امت من به مشرکین بپیوندند و نیز قبایلی از امت من بتان را بپرستند).

و در روایتی دیگر آمده :(تا گروههایی از امت من بتان را بپرستند).

[۷۷] در این جا مولف نامهای هندی که با توحید منطبق و بر گرفته از عقیدۀ صحیح است، ذکر کرده؛ مانند: خدابخش(هبة الله) الله دیا(عطیة الله) و ابوالحسن ندوی گوید: آنها را به عربی ترجمه کردم. [۷۸] ابوالحسن ندوی می‌گوید: شیخ (شاه) عبدالحق معروف به محدث دهلوی یکی از مشایخ بزرگ و مرشدی از مرشدهای طریقه چشتیه در هند است، که در«ردولی» از توابع لکنو متولد و بزرگ شده است و در توحید، تعظیم شریعت، محافظت بر فرائض، سنتها و دعوت مردم به سوی الله مقام بلندی داشته و در سنة/۸۳۶ هـ. وفات کرده است. ندوی می‌نویسد: غالیان و جاهلان غذایی با آداب و رسوم خاصی که بشدت بر آن پایبندند هر ساله بنام شیخ عبدالحق درست می‌کنند. این نظر ابوالحسن ندوی دربارۀ عبدالحق محدث دهلوی بود. اما مؤلف(عبدالرحمن خمیس) در تعلیقش بر این گفتار ندوی می‌نویسد: طریقۀ چشتی منتسب به خواجه معین الدین حسن بن حسن سنجزی چشتی م/۲۲۷هـ است. به زندگینامۀ وی در نزهة الخواطر مراجعه شود. گفتنی است که محور و مدار این فرقه صوفیه بر ذکر جهری، مرتبط دانستن قلب به شیخ و مرشد، روزۀ همیشگی و پی در پی -لازم به ذکر است که رسول‌اللهج از روزۀ پی در پی نهی کرده است- و عبادت تمام شبها و کم سخن گفتن، کم غذا خوردن و دیگر بدعتهاست و کانون پیروان این فرقه در هند است و شاخه‌های زیادی دارد. به الثقافة الإسلامیة/۱۸۰-۱۸۰-۱۸۱. [۷۹] ابوداود کتاب الفتن و دلائلها حدیث/۴۲۵۲ اصل این حدیث در مسلم است۲/۲۲۱۵ و آلبانی در تحذیر الساجد/۱۲۰ می‌گوید: این حدیث با شرط مسلم صحیح است.

خلاصه:

مظاهر و اشکال شرک اکبر در ربوبیت مانند شریک قرار دادن با «الله» در تصرف تدبیر فراگیر و شرک در الوهیت مانند: انجام عبادتها برای غیر خدا بخصوص در آنچه که مربوط به اولیاء و صالحان و ..‌. می‌شود. همچنان در امت وجود دارد.

۲- علمای احناف از هیچ کوشش در مقابله کردن و هشدار دادن به این صورتها دریغ نکرده‌اند و بسیاری از گفته‌هایشان در همین بحث ذکر شد.

والسلام علی من اتبع الهدی