تاریخ حدیث و ضبظ و ثبت احادیث
تأليف:
استاد فاضل حاج ملا عبدالله احمدیان
خدا را سپاسگزارم که دین مبین اسلام را به ما بخشیده است، و درود بر پیامبرش ج که او را برای ابلاغ آخرین فرمانش برگزیده است و درود بر یاران و یاوران پیامبر ج که حلقههای وصل کتاب و سنت به جوامع بعدی بودهاند، وسلام بر قاریان و مفسران کتاب الله و راویان و شارحان سنت رسولالله ج که جوامع اسلامی را از الفاظ و معانی آنها آگاه نمودهاند.
و بعد، کتابی را که از نظر میگذارنید، موضوع بحثش «تاریخ حدیث» است البته بیشتر از دیدگاه اهل سنت مورد بررسی قرار گرفته است. و چون تاریخ هر امری ـ اعم از جاندار و بیجان ـ یادآور تحولاتی است که در مسیر رشد و تکامل آن امر و گامی در سیر قهقرایی آن، مراحلی از صعود و نزول و فراز و نشیبها را نشان میدهد، و حدیث هم به معنی «اقوال و افعال و اخلاق و تأییدهای پیامبر ج» امری است کامل و ثابت و لایتغیر، بنابراین «تاریخ حدیث» به معنی بررسی تحولات و مشاهدۀ فراز و نشیبهایی است، که در ضبط احادیث در سینهها و ثبت آنها در صحیفهها، و همچنین اثبات استناد آنها به پیامبر ج و جدا کردن صحیح و غیر صحیح آن استنادها به وقوع پیوستهاند، و به اقتضای دلایل زیر، در زمان اصحاب و تابعین و اتباع تابعین و در تمام ادوار تاریخ اسلامی، همواره نسبت به حفظ و حراست احادیث، و مشخص کردن صحیح آنها از طریق ضبط و ثبت آنها و توجه به سلسلۀ اسناد روایت آنها، اهتمام کامل به عمل آمده است.
اول: اطاعت از دستور صریح پیامبر ج که فرمانهای مؤکدی را در جهت حفظ و صیانت احادیث و انتشار آنها صادر فرموده که در صفحات بعدی از آنها بحث خواهیم کرد.
دوم: یک حالت خاص حقگرایی و حقخواهی مسلمانان، و اینکه هر مطلبی را تنها به خاطر حق بودنش بپذیرند، نه به خاطر عناوین مقدسی که دارد، توضیح اینکه عادت پیروان ادیان قبل از اسلام بر این بوده به مجرد اینکه مطلبی را با نام و عنوان مقدسی میشنیدند: «مثلاً خداوند متعالأ چنین فرموده و یا ابراهیم و موسی و عیسی پیامبران بزرگ خدا † چنین دستور دادهاند» بدون مشاهدۀ دلیلی بر صحت و حقانیت آن و تنها از حیث مقدس بودن عنوان آن، آن را میپذیرفتند و در اعماق دل خویش جا میدادند اما بعد از نزول قرآن کریم، با توجه به آیۀ:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ ﴾ [فاطر: ۲۴].
«ما تو را بحق (براى بشارت و انذار) فرستادیم».
و با توجه به اینکه بیش از دویست و چهل بار کلمۀ حق در آیههای قرآن مشاهده گردید، در رد و قبول مطالب تحول عظیمی به وجود آمد و مسلمانان پیرو قرآن تا آن اندازه حقگرا و حقخواه گردیدند که هرگز مطلبی را به مجرد اینکه با نام و عنوان مقدسی ذکر گردیده از کسی قبول نمیکردند، و بلکه تنها زمانی مطلب را قبول میکردند که با برهان خاص خود:
﴿قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾ [النمل: ۶۴].
«بگو اگر راست مىگویید برهان و دلیلتان را بیاورید».
صدق و حقانیت آن ثابت میگردید، مثلاً هر گاه کسی میگفت: خداوند متعالأ چنین فرموده ـ و مطلبی را بر زبان میراند ـ تنها زمانی آن مطلب را قبول میکردند که مدلول یکی از آیههای قرآن میبود و حقانیت قطعی همۀ آیههای قرآن نیز از راه اعجاز آنها برای همگان ثابت شده بود، هر گاه کسی میگفت: پیامبر اسلام ج چنین فرموده است ـ و مطلبی را ذکر میکرد ـ تنها زمانی آن مطلب را از او قبول میکردند که یک نفر کارشناس احادیث یعنی «مُحدّث» با یک سلسلۀ متصل از رجال صادق و پاکسیرت و دارای حافظه عالی، ضبط و ثبت و استناد آن مطلب را به پیامبر ج معلوم میکرد، و دانشمندان اسلامی، تدریجاً در جهت پیشبرد همین هدف، علمی را بنام «علم الحدیث درایتی» وضع نمودند که به شهادت تاریخ ـ تاریخ ادیان و تاریخ اسلام ـ به کارگیری این شیوه در راه حقگرایی و معلوم کردن صدق روایتها با وضع چنان علمی، مختص مسلمانان بوده، و در ادیان دیگر هیچگونه سابقهای از این حقگرایی مشاهده نشده است.
سوم: با توجه به آیههای دهگانۀ کلام الله: «آلعمران/ ۳و۱۳۲» و «نساء/۵٩» و «مائده/ ٩۲» و «انفال/ ۱ و ۲۰ و ۴۶» و «محمد/ ۳۳» و «مجادله/۱۳» و «تغابن/۱۲» که برخی به:
﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾ [النساء: ۵٩].
«اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا»
و بعضی به:
﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ﴾ [الأنفال: ۱].
«از خدا و پیامبرش اطاعت کنید»
آغاز گردیدهاند، و خداوند متعال در این ده آیه ده بار به طور مؤکد، اطاعت از پیامبرش را متعاقب اطاعت از خود و متصل به آن ذکر کرده است، و بدیهی است اطاعت از پیامبر جز اطاعت از «اقوال و افعال و تأییدهای پیامبر ج» که مجموعاً حدیث و سنت نامیده میشوند چیز دیگری نیست، بنابراین احادیث و سنن منبع دوم احکام دین مبین اسلام هستند «قرآن منبع اول و حدیث و سنت منبع دوم» است و پیامبر ج طبق حدیثی که امام مالک در موطّا آن را روایت کرده است به این مطلب اشارۀ نزدیک به تصریح کرده است. در حدیث که فرموده: «ترکت فیکم امرین لن تضلّوا ما تمسّکتم بهما، کتاب الله وسنة نبیّه» یعنی: «دو چیز را به عنوان ترکۀ خود برای شما به جا میگذارم، که مادامی که آنها را دستاویز خود قرار دهید قطعاً گمراه نخواهید شد و آن دو چیز کتاب خدا و حدیث پیامبر خدا ج است».
چهارم: به حکم آیۀ چهل و چهار از سوره نحل:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ ﴾ [النحل: ۴۴].
«قرآن را بر تو نازل کردهایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن سازی که به سوی آنان فرستاده شده است».
پیامبر ج موظف است آیههای مجمل و عام و مطلق کلام الله را برای مسلمانان تبیین نماید و احکام مندرج در آنها را همراه شروط و قیود لازمۀ آنها با افعال و اقوال و تأییدات خود یعنی احادیث و سنن، بیان نماید همانگونه که بعد از نزول آیۀ:
﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ [البقرة: ۴۳].
«و نماز را بر پا دارید».
فرمود: « صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی». ترجمه: «آن چنان نماز بخوانید که من نماز میخوانم».
با قول و افعال خود تعداد رکعتهای هر نمازی را و ترکیب رکعتها را از قرائت و قیام و رکوع و اعتدال و سجود و غیره تبیین نمود و بعد از نزول آیۀ:
﴿وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾ [البقرة: ۴۳].
«و زکات را بدهید».
پیامبر ج با اقوال خود، اموال مشمول حکم زکات و حدّ نصاب و دورۀ وجوب آنها را بیان کرد، و همچنین تبیین شرایط وجوب روز و مبطلات آن و مراسم حج و عمره و اکثر احکام معاملات و مناکحات و دعوی و بیّنات و جنایز و غیره، بنابراین احادیث و سنن «یعنی افعال و اقوال و تأییدات پیامبرج» علاوه بر اینکه خود مرجح و منبع دومی است، برای نشان دادن احکام دین اسلام در استفادۀ احکام از مرجع و منبع اول یعنی قرآن نیز تسبب تام و تمامی دارند، و حدیث و سنت پیامر ج علاوه بر اینکه در ذات خود، و به عنوان اینکه مرجع دوم احکام اسلامی است، از این جهت نیز که وسیلۀ تبیین مرجع اول احکام اسلامی است حایز اهمیت و فوقالعادهای میباشد.
و همین اهمیت بیش از اندازۀ احادیث پیامبر ج در شکلگیری احکام دین مبین اسلام، موجب پیدایش دو اثر بسیار مهم گردید یکی اثر منفی و دیگری اثر مثبت، اثر منفی عبارت بود، از تلاش بدون وقفۀ دشمنان دین در راه جعل احادیث و انتشار آنها در جوامع اسلامی توضیح اینکه دشمنان اسلام بعد از شکست در صحنههای جنگی، به مبارزات فرهنگی و سعی در مخدوش کردن ایدئولوژی و منابع احکام اسلامی روی آوردند و از آنجایی که اعجاز آیههای قرآن به طور قطع مانع جعل آیههایی بوده است چارۀ کار خود را منحصر در این دیدند، که به وسیلۀ افراد متظاهر و زاهدنما و مزدور برای تفسیر نادرست آیهها و برای حق نشان دادن اباطیل و مطالب متضاد با نصوص صریح آیهها و احادیث صحیح، احادیث را جعل کنند و از این راه آیههای قرآن را از واقعگویی منصرف نمایند و عقاید اسلامی را غیر معقول و احکام دین مبین اسلام را متضاد و متناقض نشان دهند و در نتیجه جوامع غیر اسلامی را از دین اسلام متنفر و جوامع اسلامی را نیز در مواردی دچار شک و تردید و سردرگمی و احیاناً دچار جدال و اختلافات و جنگهای مذهبی نمایند، و ثمرۀ این شجرۀ خبیثه:
﴿طَلۡعُهَا كَأَنَّهُۥ رُءُوسُ ٱلشَّيَٰطِينِ٦٥﴾ [الصافات: ۶۵].
«شکوفههایش مانند سرهاى شیاطین [بسیار بدنما و زشت] است».
در مذاق دشمنان اسلام تا آن اندازه شیرین بود که در برابر دسترسی به آن، مرگهای سرخ را و رفتن بر بالای چوب اعدام را پذیرا بودند، و حتی به آن مباهات میکردند، همانگونه که در سال ۱۶۰ هجری در زمان خلافت مهدی عباسی به وسیلۀ استاندار بصره، عبدالکریم بن عوجاء به کیفر جعل احادیث اعدام گردید، و جالب این بود که این جنایتکار هنگامی که لبۀ تیز شمشیر را در برابر گردن خود دید و مطمئن شد که به قتل میرسد، با صدای بلند و غرورآمیز گفت: «من چهار هزار حدیث را برای شما جعل کردهام و عموماً دربارۀ حرامها و حلالها هستند».
و اما اثر مثبت اهمیت بیش از اندازه احادیث پیامبر ج، عبارت بود از اینکه:
اولاً: در همان آغاز امر، پیامبر ج جاعلین احادیث را به سقوط در جهنم تهدید نمود و به حفظ و انتشار احادیث مستند اکیداً دستور داد و به کسانی که نیز که حافظۀ ضعیفی داشتند اجازه داد که احادیث را بنویسند.
ثانیاً: بعد از رحلت پیامبر ج و در دوره خلفای راشدین در مدینه (دارالسنة) انجمن مُحدثین تشکیل گردید و افراد متخصص در روایت احادیث را به استانهای بزرگ بصره و کوفه و شام و غیره میفرستادند. و تنها احادیثی تعلیم و تعلم میگردید که دارای این چهار شرط باشند: ۱- روایت حدیث به عین عبارت پیامبر ج نه روایت به معنی ۲- و عدم تضاد با روایت دیگر. ۳- کس دیگری آن را روایت کرده باشد (متابع) ۴- متن دیگری مشابه او وجود داشته باشد (شاهد) و اینها سنگهای چهارگانهای بودند که زیربنای علمالحدیث درایتی گردیدند.
ثالثاً: بعد از پایان عصر اصحاب و فرا رسیدن عصر تابعین برای قبول یک حدیث تنها به آن چهار شرط اکتفا نمیکردند و شرط دیگری را بنام «عدالت راوی» بر آنها اضافه نمودند، و برای معلوم کردن این اصل در دوران حکمرانان شعبه دوم بنیامیه به وسیلۀ دو شخصیت بزرگ صحابی (انسبن مالک (م ـ ٩۳) و عبدالله بن عباس (م ـ ٩۶) مطالب مربوط به جرح و تعدیل راوی طرح و پیریزی گردید و چند سال بعد به وسیله شعبی و مالک تکمیل و بعدها به وسیله ابن مبارک و یحییبن معین و احمد بن حنبل به اوج خود رسید، و به موازات طرح مباحث جرح و تعدیل (یعنی عادل نبودن و عادل بودن راوی)، (علم الرجال) نیز برای شناختن راویان احادیث پیریزی گردید و بخش مهمی از «مصطلحات حدیث» مانند مرسل و مسند و معلق و مفصل و غیره از افق افکار رجالشناسان سر بیرون آوردند.
رابعاً: در دوران خلافت عمر بن عبدالعزیز که دایرۀ انتشار دین اسلام تا آنجا گسترش یافته بود که تنها حافظه انسانها برای حفظ احادیث و زبان آنان برای انتشار آنها کفایت نمیکرد و نیاز شدید به زبان قلمها و حافظۀ کاغذها احساس میگردید به ابتکار آن فرمانروای عالم و عادل و یکی از تئوریسینهای علم کلام فرمان أکید نوشتن احادیث صحیح و تدوین کتابهای احادیث صحیح صادر گردید و جمع زیادی به تدوین کتب احادیث اقدام نمودند.
خامساً: جوامع علمای اسلام در جهت حفظ و حراست احادیث و ثبت و ضبط آنها و جدا کردن احادیث صحیح و مستند به پیامبر ج از احادیث جعلی و غیر صحیح تمام تلاش و کوشش خود را به کار انداختند و مراحل ششگانۀ سیر تکاملی نگارش و تدوین کتب حدیث را از سال (٩٩) هجری تا زمان حاضر شامل مرحلۀ نوشتن مجرد احادیث صحیح و مرحلۀ نوشتن احادیث و تغییر و توضیح آنها و مرحلۀ مسندنویسی و مرحلۀ صحیحنویسی و مرحلۀ سنننویسی و مرحلۀ تکمیلی را با تأسیس «دارالحدیث»ها و مسافرتهای مناقط دوردست و تألیف کتابهای جدید و نوشتن شرح بر کتابهای موطّا و مسلم و بخاری و بقیۀ سننها و تألیف جوامع و تألیف زواید و مستدرکات و مستخرجات و کتب اطراف و کتب تخریج و معاجم و اجزاء و کتب موضوعات پشت سر انداختند و به موازات پیشرفت نگارش کتب حدیث علمالحدیث درایتی نیز کاملاً پیشرفت نمود، و کتابهای مفصل و مبسوطی در بخشهای «علمالحدیث درایتی» مانند علل حدیث، و مختلف الحدیث، و ناسخ و منسوخ حدیث و غریبالحدیث، و جرح و تعدیل حدیث تألیف گردیده است، همانگونه که از تذکرهالحفاظ و هدیهالعارفین و غیره معلوم میشود، چند هزار کتاب در ثبت احادیث (علمالحدیث روایتی) و در بیان راههای حفظ و حراست احادیث و جدا کردن روایات جعلی از آنها (علمالحدیث درایتی) تألیف گردیده است.
و همان تحولاتی که در راه مسیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث و تصحیح روایتها ظاهر گشته و فراز و نشیب و صحنههایی را نشان میدهد که در آنها علمای ژرفاندیش و دلسوز اسلام در راه حفظ و حراست احادیث و تصحیح روایتها از هیچگونه فداکاری و جانبازی دریغ نمیکنند، و در گوشۀ آن صحنهها جاهلان سطحینگر نیز به علت اعتراف به جعل چهار هزار حدیث به چوبۀ اعدام آویخته میشوند. و افراد دیگری که نه با سوء قصد بلکه برای ترغیب و ترهیب، احادیث را جعل کرده تکذیب میگردند، همان تحولات را «تاریخ حدیث» مینامند و مطالعه و آگاهی از مطالب تاریخ حدیث از جهتی بسیار مسرتبخش و غبطهانگیز است که در این راه طولانی و در تمام صحنهها حق بر باطل غلبه کرده و دانشمندان ژرفنگر و حقگرا، در حالی سیر تکاملی ثبت و ضبط احادیث صحیح را در صحنههایی پیش بردهاند، که در کنار آن صحنهها جاهلان از خدا بیخبر به کیفر جعل احادیث بر بالای چوب اعدام دیده میشوند و جاهلان از خدا باخبر اما سادهلوح و شیطانزده و کوتاهنظر به جرم جعل احادیثی برای ترغیب به نیکوکاری و ترهیب از بدکاری کاملاً خجل و سر به زیر مشاهده میگردند، و از جهتی مطالعهکنندگان تاریخ حدیث با دست پر برمیگردند زیرا تجارب بسیار مفیدی را به دست آوردهاند که آنان نیز در عصر خود متناسب با شرایط روز به حفظ و انتشار احادیث صحیح میپردازند، و آگاهی از مطالب تاریخ حدیث از طرفی ـ و از همه مهمتر ـ دستگاه بسیار دقیق «حدیثسنج» را در اختیار خود خواهند داشت که با استفاده از آن نه تنها حدیث صحیح و روایات نادرست را از هم جدا میکنند، بلکه درجات صحت هر حدیثی را نیز ـ از چند درصد تا صد درصد ـ معلوم میکنند مثلاً طبق سنجش آن دستگاه همانگونه که روایت مطلبی که با عبارت «و قد روی» بازگو میشود و معلوم نیست چه کسی از چه کسی روایت کرده، در درجه صفر صحت و هیچ بهرهای از صحت مطلوب در حدیث صحیح ندارد، همچنین احادیثی که تنها طبرانی یا ابن ماجه یا نسائی در مجتبی یا در سنن کبری روایت کردهاند، با احادیثی که تنها ابوداود یا بخاری و یا مسلم یا متفقاًَ روایت کردهاند درجات صحت آنها کاملاً متفاوت است و دانشمندان به هنگام استنباط احکام از تفاوت درجات صحت آنها کاملاً استفاده میکنند «دستگاه حدیثسنج = علمالحدیث درایتی».
اما «تاریخ حدیث» با آن همه ارزش و اهمیت دینی و علمی که داراست، متأسفانه در منطقۀ ما هنوز کتابهای مستندی به زبان روان فارسی، و مطابق با ذوق و سلیقۀ خوانندگان این منطقه در آن تألیف نشده است، و ارادتمند به اقتضای احساس مسؤلیت دینی، ناچار شدم برای تألیف چنان کتابی، بار دیگری کولهبار کار پرمشقت تألیف را به دوش گیرم، و در مدت شش ماه، چنان کتابی را پاکنویس کنم و آمادۀ چاپ و انتشار نمایم و در دسترس خوانندگان قرار دهم، و کسانی که از کمبود منابع و مراجع در کتابخانههای عمدۀ منطقه آگاه هستند و به شیوۀ تألیفات تحقیقی و مستند و همراه مرجع ما نیز آشنایی دارند به خوبی میدانند که در طول مدت تألیف این کتاب، چقدر از عرض و طول و کمیت و کیفیت آسایش شبانهروزی خود کاستهایم تا توانستهایم مطالب تحقیق شدۀ این کتاب را از قلب کتابهای «تاریخ حدیث» عربی و کتابهای تذکره و علم رجال و مؤلفشناسی و کتابشناسی و غیره بیرون بکشیم و آن مطالب پراکنده را، همراه اسناد خود، به گونهای طبقهبندی و تنظیم نماییم، تا کتابی به نام «تاریخ حدیث و ضبط و ثبت احادیث» به طور مطلوب و مستند به زبان فارسی روان در دسترس خوانندگان قرار گیرد، و این نکته را تنها به این منظور یادآور شدم که مؤلف در تألیف این کتاب تمام توان خود را به کار گرفته، پس اگر نقص و قصوری در آن مشاهده شود مبنی بر اهمال و سطحینگری و سطحی نگاری نبوده، بلکه مبنی بر این است که تنها کتاب خداست که از هر گونه نقص و قصور به کلی مبراست بنابراین در این کتاب و بقیۀ کتابهایم قطعاً نقص و قصوری وجود دارد، که اگر کسی مرا از آنها آگاه نماید ممنون خواهم شد، و همین آگاه کردن را از مقولۀ تعاون و همیاری به حساب میآورم نه از مقولۀ نقد خصمانه و خردهگیری متعصبانه.
از خداوند متعال تمنا مینمایم، که پاداش تلاشهایم را در راه خدمت به احادیث رسولالله ج نه در حد شایستگی عمل بلکه متناسب با کرم خود و متناسب با تکریم و عنایت خاصش نسبت به پیامبر ج خاتمش به ما عطا فرماید، و این کتاب «تاریخ حدیث و ضبط و ثبت احادیث» نیز مانند «کلید حدیثشناسی» ـ تألیف نگارنده ـ مورد استقبال اهل علم و فضل واقع و بارها چاپ و منتشر گردد، و اجر و ثواب استفاده از آنها، قصور کسور عبودیتم را در بارگاه تعالی جبران نماید آمین یا رب العالمین.
عبدالله احمدیان
مهاباد ـ ۲٩/۱/۸۲
با توجه به کمال اهمیت حدیث در بنا و بیان احکام دین اسلام، پیامبرج در زمان حیات خویش، در عین اینکه مسلمانان را به حفظ احادیث کاملاً ترغیب میکرد و میفرمود: «نضّر الله عبداً سمع مقالتی فوعاها» [۱] یعنی: خدا شاد و شادمان کند بندهای را که سخن مرا شنیده و آن را حفظ کرده است ـ همچنین مسلمانان را به نشر و تبلیغ آن با عین لفظ و عبارت حدیث تشوق مینمود و میفرمود: «نضّر الله امرءأ سمع حدیثا فادّی کما سمعه فربّ مبلّغٍ اوعی من سامع» [۲] یعنی: خدا شاد و شادمان کند بندهای را که حدیثی را شیند و همانگونه که خود شنیده است ـ بدون تغییر لفظ و عبارت آن را به سمع دیگری رسانیده است که بسا تبلیغکننده حافظهاش از حافظۀ شنونده قویتر باشد، و اکیداً و شدیداً مردم را از جعل احادیث و روایت مطالب نادرست بنام احادیث برحذر میداشت و میفرمود: «من کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّء مقعده من النّار» [۳]. یعنی: کسی که به طور عمد و با حالت آگاهی دروغ بر من ببندد پس نشیمنی را برای خود در آتش دوزخ آماده کند (جعلکنندۀ حدیث قطعاً به دوزخ میرود).
[۱] سنن ابن ماجه، مقدمه و سنن ترمذی، ج ۲، کتاب العلم. [۲] الکفایة، خطیب، ص ۱٧۳، به نقل علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ٧٧. [۳] حدیثی است به اتفاق متواتر و ابن حجر عسقلانی در نزهة النظر، ص ۱۶۱. آن را نقل کرده و در ذیل آن نوشته شده است که یک صد صحابی و از جمله عشره مبشره این حدیث را از پیامبر ج روایت کردهاند، به صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج ۱، ص ۲۰۲، و به صحیح مسلم ۸/۲۲٩ به نقل علوم الحدیث، ص ۸ مراجعه شود.
پیامبر ج در سالهای اوایل وحی به علت احتیاط و جلوگیری از آمیختن قرآن و حدیث، و پیدا شدن کتابی در برابر «کتاب الله» ـ به طور کلی نوشتن احادیث را ـ چه به طور صحیفه و جزوۀ شخصی و چه به صورت کتاب و برای عموم ـ ممنوع اعلام کرد و فرمود: «لاتکتبو عنّی ومن کتب عنّی غیر القرآن فلیمحه، وحدّثوا عنّی ولاحرج» [۴] یعنی: از زبان من چیزی ننویسید، و هر کس غیر از قرآن چیز دیگری را از زبان من نوشته آن را پاک کند و از زبان من حدیث را روایت کنید که هیچ مانعی ندارد.
و ابوسعید خدری صحابی نیز میگوید: «استأذنت النّبیّ ان اکتب احدیث فابی یأذن لي» [۵] یعنی: از پیامبرج اجازه خواستم که حدیث را بنویسم و پیامبر ج این اجازه را به من نداد. و همچنین ابوهریرۀ صحابی میگوید: «خرج الینا رسول الله ج ونحن نکتب الاحادیث فقال ما هذا الّذی تکتبون؟ قلنا احادیث سمعناها منك. قال أکتاباً غیر کتاب الله تریدون؟ ما اضلّ الامم من قبلکم الاّ ما اکتتبوا من الکتب مع کتاب الله» [۶]. یعنی: پیامبر ج فرمود این چیست که مینویسید؟ عرض کردیم حدیثهایی هستند که از تو شنیدهایم. فرمود: مگر کتابی غیر از کتاب خدا را میخواهید؟ هیچ چیزی ملتهای قبل از شما را گمراه نکرد جز اینکه، کتابهایی را با کتاب خدا نوشتهاند.
از این حدیث ـ که راوی آن ابوهریره است ـ به خوبی استنباط میگردد، که کتاب احادیث در آن زمان تنها به صورت کتاب و برای استفادۀ عموم ممنوع گشته است، زیرا تنها در این صورت است که کتابی غیر از کتاب خدا در دسترس مردم خواهد بود، اما نوشتن آنها به صورت جزوه و صحیفه برای استفادۀ شخصی و کمک به حافظههای ضعیف نه تنها پیامبر ج آن را ممنوع نکرده بلکه طبق احادیث زیر آن را جایز اعلان فرموده است:
[۴] صحیح مسلم، ۸/۲۲٩ و علوم الحدیث ابن الصلاح شهرزوری، ص ۱٧۰ و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۲٩ تا ۳۲ به نقل علوم القرآن، صبحی صالح، ص ۸. [۵] تدوین السنة الشریفة، ص ۲٩٧، به نقل از تقیید العلم، خطیب بغدادی، به نقل از تاریخ حدیث، ص ۵۲. [۶] همان.
ترمذی محدّث از ابوهریره نقل کرده که مردی از انصار در محضر پیامبر ج حاضر میگردید و بیانات او را استماع میکرد، اما به علت ضعف حافظه نمیتوانست بیانات پیامبر را به خاطر بسپارد، روزی در محضر پیامبرج از ضعف حافظۀ خود شکوه کرد و چارهجویی نمود. پیامبر ج فرمود: «استعن بیمینك» [٧] یعنی: از دست راستت کمک بگیر (احادیث را بنویس و چند مرتبه آنها را بخوان تا در حافظهات ضبط شود).
همچنین ترمذی محدث در سنن خود از ابوهریره نقل کرده که بعد از فتح مکه رسولالله ج خطبهای را ایراد فرمود و در پایان آن یکی از مسلمانان به نام (ابوشاه یمنی) به پیامبر ج گفت: اگر ممکن است دستور بفرمایید این خطبه را برای من بنویسند. پیامبرج فرمود: «اکتبوا لابی شاة» [۸] یعنی این خطبه را برای ابوشاه بنویسید.
همچنین در روایتی آمده است که عبدالله بن عمروعاص از پیامبر ج پرسید: «اکتب کلّ ما اسمع» آیا هرچه از تو میشنوم اجازه دارم آن را عبدالله گفت: چه در حال رضایت و چه در حال عصبانیت هرچه از تو میشنوم اجازه هست آن را بنویسم؟ «قال نعم، فانی لا اقول فی ذلك الاّ حقّاً» [٩]. پیامبر ج فرمود: بلی چه در رضایت و چه در عصبانیت هرچه از من شنیدی بنویس زیرا در همه این حالات من جز حق چیزی را نمیگویم.
همچنین از عبدالله بن عمر روایت شده که پیامبر ج فرمود: «قیّدوا العلم» [۱۰] یعنی: دانش را به بند بکشید عبدالله میگوید: پرسیدمای رسولاللهج به بند کشیدن علم به چه صورتی است؟ فرمود: با نوشتن آن حاصل میشود.
[٧] تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۶٧ و سنن ترمذی، ج ۲، ص ۱۱۱، و معالم السنن، خطابی، ج ۴، ص ۱۸۴ به نقل از علوم الحدیث، صبحی، ص ۱۰. [۸] سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳۸ و تدریب الراوی، جلالالدین سیوطی، ج ۲، ص ۶۲ و اضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، ص ۴۸ به نقل از مجله المنار. [٩] جامع بیان العلم، ابن عبدالبر، ج ۱، ص ٧۱، مسند امام احمد، ج ۲، ص ۲۰٧، تأویل مختلف الحدی ابن قتیبه، ص ۳۶۵ و مستدرک حاکم، ج ۱، ص ۱۰۵ و الماع، قاضی عیاض، ص ۲۶ و المحدث الفاضل، ج ۴، ص ۲، به نقل علم الحدیث، صبحی صالح، ص ۱٧ و جامع بیان العلم و فضله، ج ۱، ص ٧۳ و علوم الحدیث، ص ٩ و تاریخ عمومی حدیث، ص ۴٩. [۱۰] همان.
طبق اسناد مذکور، در زمان پیامبرج هیچ نوشتهای از احادیث به صورت کتاب و برای عموم وجود نداشته بلکه تنها به صورت جزوههای کوچک به نام «صحایف» در دسترس برخی از اصحاب بودهاند و تعدادی از آن صحیفهها را با سندهای متفاوت در قوت و ضعف به شرح زیر گزارش کردهاند:
۱- صحیفۀ ابوبکر صدیقس (م ـ ۱)، امالمؤمنین عایشهل گفته است: «پدرم احادیث رسولالله ج [۱۱] تا پانصد حدیث جمع کرده و نوشته بود، ناگاه شبی از شبها آرام نگرفت و همواره از پهلویی به پهلوی دیگر میگشت و من از مشاهدۀ این وضع غمگین و نگران شدم و عرض کردم: «این ناآرامی بر اثر درد و ناراحتی است یا خبر ناخوشایندی به تو رسیده است»، و وقتی که روز شد به من گفت: آن احادیثی که پیش توست بیاور، و وقتی آن نوشته را آوردم آتش را خواست و آن را سوزاند و به او عرض کردم چرا این نوشته را سوزاندی؟ در جواب گفت: میترسم بمیرم و این نوشته بنام من باقی بماند، من احادیثی را از کسانی که مورد اطمینان من بودهاند روایت کردهام و ممکن است آنها واقعیت را برای من روایت نکرده باشند، و در نتیجه من سبب شوم که خلاف واقعیت بنام احادیث روایت گردد [۱۲].
۲- صحیفۀ علی مرتضیس: بخاری [۱۳] محدث در صحیح خود از ابیجحفه روایت میکند که به علیس گفتم: آیا در نزد شما کتابی وجود دارد علی در جواب گفت: نه، غیر از کتاب خدا و درک و فهمی که به مرد مسلمانی داده شده است [۱۴]، و به غیر از آنچه در این صحیفه هست چیزی در نزد ما نیست [۱۵]، گفتم در این صحیفه [۱۶] چه چیزهایی وجود دارد؟ در جواب گفت موضوع حکم دیه و آزاد کردن اسیر و اینکه مسلمان به قصاص قتل کافر کشته نمیشود» و قسطلانی در شرح این صحیفه نوشته است: «برگی بود نوشته شده و به قبضۀ شمشیر او آویزان بود، و بر حسب روایت نسائی، علی مرتضی در این هنگام نوشتهای غلاف شمشیرش [۱٧] بیرون آورده، و برخی ترجیح میدهند [۱۸] که عبارت علی مرتضی: «به غیر از آنچه در این صحیفه هست» اشاره به همان منشور وحدت شهروندان مدینه بوده، که پیامبر ج در سال اول هجرتش به مدینه، به منظور حفظ حقوق تمام شهروندان ـ اعم از مسلمان و غیر مسلمان ـ دستور داد آن منشور را با همین سرآغاز بنویسند: «هذا کتاب [۱٩] محمد النبیّ رسولالله بین الـمؤمنین والـمسلمین من قریش [۲۰] واهل یثرب ومن تبعهم فلحق بهم وجاهد معهم انهم امّة واحدة من دون الناس» که در این منشور عبارت «اهل هذه الصحیفة» پنج مرتبه تکرار شده است و مطالب مذکور «حکم دیه و آزاد کردن اسیر و.. . » از بخشهای مهم آن منشور بوده است.
۳- صحیفۀ عبداللهبن عمروعاص (م ـ ۶۵) که از بزرگترین جزوهها و به گفته ابن اثیر مشتمل بر یک هزار حدیث بوده و از معروفترین صحیفهها به شمار میآید، و عبدالله با اجازه پیامبر ج این احادیث را یادداشت کرده است، زیرا روایت گردیده که روزی عبدالله به خدمت پیامبر ج آمد و عرض کرد آیا هرچه از تو شنیدم اجازه هست آن را به قید کتابت [۲۱] درآورم؟ پیامبر ج فرمود: بلی، عبدالله گفت چه در حال شادی و رضا و چه در حال قهر و عصبانیت؟ پیامبر ج فرمود: بلی همه را به قید کتابت درآور، زیرا در هیچ شرایطی من جز حق چیزی نمیگویم و این صحیفه در مسند امام احمد [۲۲] مندرج و روایت گردیده است و به «صحیفه صادقه» [۲۳] معروف است و عمروبن شعیب (م ـ ۱۲۰) نوۀ عبدالله بن عمروعاص و همچنین مجاهد (م ـ ۱۰۳) تابعی بزرگوار این صحیفه را از عبدالله بن عمروعاص روایت کردهاند و این دو راوی شخصاً این صحیفه را دیدهاند، زیرا عمروبن شعیب (م ـ ۱۲۰) فرد بسیار نزدیک به خانوادۀ عبدالله بن عمروعاس بوده و مجاهد نیز خود گفته است: «روزی به ملاقات عبدالله بن عمروعاص رفتم و به آن صحیفه که در زیر فرش جلو او بود دست بردم مرا از بیرون آوردن آن منع کرد، گفتم عجیب است تو تا حال هیچ چیزی را از من دریغ نکردهای! گفت: این «صحیفه صادقه» است شخصاً احادیث مندرج در آن را از خود پیامبر ج شنیدهام [۲۴] و کسی واسطه نبوده است.
۴- صحیفۀ سعدبن عباده انصاری (م ـ ۱۵) ترمذی [۲۵] محدث روایت کرده است که: سعدبن عباده انصاری صحیفهای در اختیار داشت که در آن پارهای از احادیث و سنتهای [۲۶] رسولالله ج را گردآوری کرده بود، این صحیفه بعدها توسط فرزند همین [۲٧] صحابی روایت گردید و بنا به نقل بخاری محدث این صحیفه نسخهای از همان صحیفۀ عبدالله بن اوفی [۲۸] است که احادیثی را به دست خود استنساخ کرده و مردم نیز آن را در محضر او سماع و قرائت کردهاند.
۵- صحیفۀ جابربن [۲٩] عبدالله (م ـ ٧۸) که به اعتقاد مسلم حدیث در صحیحش این صحیفه دربارۀ مراسم حج مشتمل بر احادیثی بوده است و احتمال دارد که برخی از احادیث آن در حجهالوداع و ضمن خطبۀ مفصل پیامبر ج ذکر شده باشند، و امری که این احتمال را قوت میبخشد این است که قتادۀ تابعی (م ـ ۱۱۸) دربارۀ اهمیت این صحیفه میگفت: «من برای حفظ صحیفۀ جابر به اندازۀ حفظ سورۀ بقره [۳۰] اهمیت میدهم و بعید نیست احادیثی را که سلیمان بن قیس یشکری یکی از شاگردان جابر آنها را روایت کرده، از همین صحیفه [۳۱] نقل کرده باشد، و شایان توجه است که برای روایتی ارزش قایل شویم مبنی بر اینکه وهب بن منبه (م ـ ۱۱۴) احادیث جابر را از املا کردن او روایت کرده [۳۲] هنگامی که جابر حلقۀ درسش را در مسجد پیامبر ج تشکیل میداد و احتمال دارد آن احادیث هم از صحیفۀ جابر نقل شده باشند، و کمترین نتیجۀ این گزارشها این است که آن صحیفه در بین مردم معروف بوده، و ممکن است بعضی از شاگردان جابر آن استنساخ کرده باشند هر چند امروز اثر محسوسی از این نسخهها دیده نمیشود.
۶- صحیفۀ سمرۀ بن جندب (م ـ ۶۰) که احادیث بسیاری در آن نوشته شده بود، و نسخۀ بزرگی بود که بعد از وفات سمره پسرش آن را به ارث برد [۳۳] و از آن صحیفه روایت [۳۴] میکرد و گمان میرود این صحیفه همان رسالهای باشد که سمره برای فرزندانش ارسال داشته و ابن سیرین درباره آن گفته: «در رسالۀ سمره که برای فرزندانش فرستاده، علم بسیاری [۳۵] وجود داشت».
٧- صحیفۀ عبدالله بن عباس (م ـ ۶٩) که به یادداشت و نوشتن بسیاری از احادیث و سیره رسولالله ج در لوحها اقدام نمود و آنها را با خود به محافل [۳۶] علمی میبرد، و به طور تواتر نقل گردیده که بعد از وفاتش کتابهای به جا ماندهاش بار یک شتر بود [۳٧]، و شاگردش سعدبن جبیر آنچه ابن عباس بر او میخواند یادداشت میکرد و اگر کاغذ تمام میشد آنها را بر لباس خود و گاهی روی کف دست خود مینوشت و بعد از مراجعت به منزل، آنها را به برگهایی از کاغذ منتقل [۳۸] مینمود. و صحیفۀ ابن عباس مدتها نزد همگان معروف و استفاده از آن متداول بود، و فرزندش علی این صحیفه را از پدرش ارث برده [۳٩] است و مردم تا آن اندازه در هر زمانی آن را مورد استفاده و روایت خود قرار دادهاند که کتابهای تفسیر و حدیث پر از روایتهای ابن عباس گردیده است، اما معلوم نیست خود آن صحیفه درچه زمانی و به چه شکل و علتی از بین رفته است.
۸- صحیفۀ گردآوری ابوهریره که شاگردش تابعی معروفی همامبن منبه (م ـ ۱۰۱) از او روایت کرده است و بعد به صحیفۀ همام معروف گردیده است و این صحیفه از چندین جهت جایز اهمیت است. یکی از این جهت که این صحیفه همانگونه که ابوهریره احادیثش را روایت و همام آن را تدوین نموده عیناً به دست ما رسیده است و شایسته است آن را «صحیفه صحیحه» [۴۰] بنامیم همانگونه که صحیفۀ عبدالله بن عمر را «صحیفۀ صادقه» نامیدهاند و برای اولین بار محقق پژوهشگر دکتر محمد حمیدالله از دو نسخۀ خطی و مانند هم از صحیفۀ همام در دمشق و برلن خبر داد، و آنچه ما را از صحت مندرجات آنها مطمئن میکند این است که احادیث موجود در آنها تمام و کمال در مسند امام احمد آمدهاند و بسیاری از احادیث این صحیفه نیز در صحیح بخاری در ابواب گوناگون [۴۱] دیده میشوند و این صحیفه مشتمل بر یک صد و سی و هفت حدیث است و جهت اهمیت دیگر این صحیفه این است که به صورت علمی و عینی بیشتر از صحیفههای دیگر دلالت دارد بر اینکه زیرا همام در سال چهل متولد و ابوهریره استادش در پنچاه و هشت متوفی گشته و بدیهی است تدوین این صحیفه به وسیلۀ همام قطعاً قبل از وفات استادش بوده است، زیرا تمام احادیث موجود در این صحیفه را از ابوهریره استماع نموده است و وجود این صحیفه و امثال آن این شایعه را که حدیث فقط در آغاز قرن سوم تدوین شده است به کلی تکذیب [۴۲] میکند.
[۱۱] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۵ و علوم الحدیث، زیرنویس، ص ۲۱. [۱۲] همان. [۱۳] ارشاد الساری، شرح بخاری، ج ۱، ص ۲۱۴. [۱۴] همان. [۱۵] بنابر منابع شیعه حضرت علیس دارای صحیفه بوده است. [۱۶] همان. [۱٧] همان. [۱۸] صبحی صالح در علوم الحدیث، ص ۱٩ و ۲۰. [۱٩] روایت این منشور از ابوعبید و ابن هشام و به وثایق سیاسی، دکتر محمد حمیدالله، شماره ۱ مراجعه شود. به نقل علومالحدیث، ص ۱٩ و ترجمه عبارت فوق: این مکتوب محمد پیامبر ج و رسولالله است در بین مؤمنین و مسلمین از قریش و اهل یثرب (مدینه) و کسانی که از آنان تبعیت کرده و به آنان ملحق و در جهاد با آنها هستند. بیگمان آنان ملت واحدی هستند، جدا از مردم. [۲۰] همان. [۲۱] تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی، ص ۵۸ و المحدث الفاضل، تألیف رامهرمزی، ص ۴ و جلد ۲ و طبقات ابن سعد ۲/۲، ص ۱۲۵ و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۸۴. [۲۲] همان. [۲۳] همان. [۲۴] همان. [۲۵] سنن ترمذی، کتاب الاحکام باب الیمین مع الشاهد. [۲۶] صحیفه همام، ص ۱٧ و عرض الانوار، ص ۱٧۳، به نقل از علوم الحدیث، ص ۱۳. [۲٧] صحیفه همام، ص ۱۶، به نقل تدوین حدیث. [۲۸] صحیح بخاری، کتاب جهاد و به نقل السیر الحثیث فی تاریخ تدوین الحدیث، ص ٩. [۲٩] طبقات ابن سعد، ۵/۳۴۴ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۱۱۰. [۳۰] تاریخ کبیر، بخاری، ج ۴، ص ۱۸۲. [۳۱] تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج ۴، ص ۲۱۵. [۳۲] همان کتاب، شرح حال وهببن منبه و به صحیفه همام، ص ۱۶ مراجعه شود، صبحی صالح، ص ۱۴. [۳۳] تهذیب التهذیب، عسقلانی، ج ۴، ص ۱٩۸. [۳۴] همان. [۳۵] همان، ص ۲۳۶. [۳۶] طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۲۳ و السیر الحثیث، ص ٩. [۳٧] طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۲۱۶ و تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۱۳۶ و شذرات الذهب، ابن حماد حنبلی، ج ۱، ص ۱۱۴. [۳۸] سنن دارمی، ج ۱، ص ۱۲۸ و ابن سعد، ج ۶، ص ۱٧٩ به نقل از علومالحدیث، صبحی، ص ۲۰ و ۲۱. [۳٩] طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۲۱۶. [۴۰] همانگونه که در کشف الظنون است. [۴۱] صحیح بخاری، چاپ مصر در سال ۱۳۱۳، ج ۱، ص ۳۴ و ۳٩ و ۵۶ ۶۵ و ٩۱، ج ۴، ص ۵۶ و ۶۳ و ۸۶ به نقل صبحی صالحی، ص ۲۳. [۴۲] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۲۲.
در عصر خلفای راشدین که بر اصالت و خالص بودن عقاید و اخلاق و احکام دین اسلام بسیار تأکید میگردید، و از بدعتها و نفوذ عقاید ادیان دیگر در دین اسلام به شدت جلوگیری به عمل میآمد، برای قبول روایتهای پراکنده نهایت احتیاط را رعایت میکردند و طبق توضیحات آتی چهار اصل مهم علم الحدیث یعنی «شاهد و متابع [۴۳] تضاد، و روایت به عین لفظ» را در پذیرفتن هر حدیثی منظور میداشتند، و انجمن محدثین در مدینه [۴۴] تشکیل گردید، و افراد متخصص در روایت حدیث را به بصره و شام [۴۵] و کوفه اعزام نمودند ولی نوشتن احادیث به صورت کتاب و برای استفادۀ عموم و تدوین کتابهای حدیث در زمان خلفای راشدین همانند زمان پیامبرج ممنوع بود و اینک تفصیل این مطالب که تحت دو عنوان «شیخین = ابوبکر صدیق و عمر فاروق» و «صهرین = عثمان ذیالنوری و علی مرتضی» بیان میگردد.
[۴۳] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲ و ۳ و صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج ٩، ص ۱۴۲ و الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۲٧٩ و ۲۸٩ و ۱۸٧. [۴۴] همان. [۴۵] همان.
الف- در عصر خلافت ابوبکر صدیقس نیز مانند عصر حیات پیامبر ج نخستین و آخرین وسیله نقل و نشر احادیث، روایت آنها به وسیلۀ زبان و ضبط آنها در سینهها و در حافظهها بود، و برخی از صحیفههایی که قبلاً از آن بحث کردیم در دست صاحبان آنها باقی مانده و بعد از وفات آنها به دست وارثین میرسید و در این عصر خبری از جمع کردن احادیث و نوشتن آنها به صورت یک کتاب در بین نبود، و چون ابوبکر صدیق نخستین کسی بود که بعد از پیامبر ج بر جامعۀ آن روز و بر تمام مسلمانان آن زمان امارت داشت، و در رد و قبول روایتهایی که به عنوان احادیث (منبع دوم دین اسلام) نقل میشدند، مسئولیت کلاً بر ذمه او بود. و پیامبر ج هم در حال حیات نبود که دربارۀ صحت یک حدیث به او مراجعه نمایند. به همین علت ابوبکر صدیق در قبول کردن حدیثی که به تازگی روایت میشد یا از نوع «مدبّج» [۴۶] میبود یعنی صحابی از صحابی روایت کرده بود (نه مستقیماً از پیامبر ج) نهایت احتیاط را به عمل میآورد، و در رابطه با همین احتیاط به کارهای زیر اقدام نمود:
۱- صحیفهای که مشتمل بر پانصد [۴٧] حدیث بود، که آنها را نه مستقیماً از پیامبر ج بلکه از اصحاب شنیده بود «و از نوع مدبج» بودند، آن صحیفه را سوزاند، مبادا در میان آنها مطلبی بر خلاف حق و واقع بوده و پیامبر ج آن را نفرموده باشد، و راوی از روی اشتباه یا ضعف حافظه آن را روایت کرده باشد و اینک عین عبارت ابوبکر صدیق:
«قال خشیت [۴۸] ان اموت وهی عندی فتکون فیها احادیث عن رجل، قد ائئمنته ووثقت ولم یکن کما حدثنی فاکون [۴٩] قد نقلت ذاك» یعنی: ابوبکر صدیق در پاسخ دخترش امالمؤمنین عایشهل که به او گفت [۵۰] پدر چرا این صحیفه را سوزاندی ـ گفت خیلی نگران بودم و میترسیدم بمیرم در حالی که این صحیفه در نزد من باشد و مردم احادیث مندرج در آن صحیفه را از من روایت کنند، و ممکن بود احادیث در آن وجود داشته باشند که من از مردی مورد اطمینان و وثوق خود نقل کردهام، و واقعیت غیر از آن باشد که آن مرد برای من نقل کرده و من همان خلاف واقع را نقل کرده باشم». [۵۱]
۲- هر گاه [۵۲] یک نفر در رابطه با دعاوی حدیثی را نقل میکرد، ابوبکر صدیق تنها وقتی آن را قبول میکرد که شخص دیگری نیز آن را از پیامبر ج شنیده بود و روایت [۵۳] میکرد، همانگونه که روزی «جده» مادربزرگی برای دریافت سهمالارث به ابوبکر مراجعت کرد ابوبکر گفت: «در کتاب الله سهمی برای تو نمیبینم و از این هم خبر ندارم که پیامبر ج سهمی برای تو تعیین کرده باشد» مغیره گفت: «من در خدمت پیامبر ج بودم که یک ششم از ترکه را به [۵۴] جده داد» ابوبکر گفت: «آیا شخص دیگری شاهد این واقعه بوده و این مطلب را گواهی مینماید»؟ محمدبن سلمه این مطلب را گواهی نمود و ابوبکر به این روایت [۵۵] عمل کرد وبا وجود نهایت آزاد بودن اصحاب در اظهار نظر و رد و قبول عمکرد اُمرا، کسی بر این اقدام ابوبکر صدیق یعنی درخواست متابع و شاهد، ایراد نگرفت و زمینه نیز برای این اقدام و قبول آن قبلاً فراهم شده بود و آن اینکه در دین اسلام طبق نص صریح یکی از آیههای قرآن برای صحت یک سند مالی و جلوگیری از خطر فراموشکاری پس از نوشتن آن سند نیز دو شاهد لازم است، دو مرد یا یک مرد و دو زن:
﴿وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ﴾[البقرة: ۲۸۲].
«و دو نفر از(مردان خود) را شاهد بگیرد».
بنابراین برای ثبوت روایت حدیثی، که سند جاودانه سندها و مصدر و منبع یک حکم دینی است چگونه وجود دو شاهد لازم نمیباشد.
۳- بعد از رحلت پیامبرج ابوبکر صدیقس مردم [۵۶] را جمع کرد و به آنها گفت گاهی یکی از شما حدیثی را نقل میکند که دیگری ضد آن را روایت میکند، شما از روایت این نوع مطالب به کلی خودداری کنید و هرگز مطلب ضد و نقیض را بنام حدیث نقل نکنید. تا در حال و آینده سبب تفرق و اختلاف مسلمانان [۵٧] نشوید، و دربارۀ اینگونه مطالب ضد و نقیض هر کس از شما سؤال کرد، بگویید قرآن در بین ما و شما است حلال آن را حلال و حرام آن را حرام [۵۸] بدانید، و زمینۀ قبول این دستور هم قبلاً فراهم شده بود، زیرا از دو مطلب ضد و نقیض نسبت یکی از آنها به پیامبر ج قطعاً مجعول یا اشتباه بوده، و چون برای قبول یکی از آنها مرجّحی وجود نداشت پس طبق اصل معروف: «دو دلیل متعارض هر دو ساقط میشوند» هر دو روایت ساقط میگردند و جز متسک به قرآن چارۀ دیگری باقی نخواهند ماند.
ب- حدیث در عصر خلافت عمر فاروق: فاروق در راه احتیاط نسبت به روایت حدیث از ابوبکر صدیق هم چند قدم جلوتر رفت، و در جهت حفظ و حراست احادیث پیامبر ج از جعل و اشتباه و همچنین در جهت نشر بخش اصلی و صحیح احادیث در جهان وسیع اسلام به اقدامات زیر مبادرت ورزید:
۱- فاروق برای قبول حدیث یک نفر مربوط به دعاوی نه تنها شاهد و متابع را میخواست، بلکه اگر راوی مردی میبود، و شاهد و متابعی را پیدا نمیکرد، او را مجازات [۵٩] میکرد، از جمله ابوموسی در بیان علت برگشتن خود از منزل فاروق گفت از پیامبر ج شنیدهام که فرمود: «اذا استأذن احدکم ثلاثا فلم یوذن [۶۰] فلیرجع». یعنی: هر گاه یکی از شما سه مرتبه اجازۀ ورود خواست و اجازه نیافت باید برگردد. فاروق گفت اگر کسی را پیدا نکنی که او هم این مطلب را از پیامبیر ج شنیده باشد تو را مجازات میکنم، و ابوموسی به مجلس انصار شتافت و جوانی را بنام ابوسعید با خود آورد که بر صحت روایت او شهادت داد. [۶۱]
و همچنین در مورد احکام سقط جنینی که آثار حیات در او مشاهده شده باشد، فاروق با اصحاب مشورت کرد، و مغیره در این مورد حدیثی را نقل کرد، فاروق گفت باید بر صحت روایت خود شاهدی را بیاوری و محمدبن مسلمه صحت روایت این [۶۲] حدیث را تأیید کرد و از جمله فاطمۀ بنت قیس زن صحابیه را روایت کرد هنگامی که شوهرم مرا طلاق [۶۳] باینه داد، خدمت پیامبر ج رفتم و عرض کردم آیا استحقاق نفقه را در ایام عده دارم یا خیر؟ پیامبرج فرمود: استحقاق نفقه نداری، فاروق این روایت یک نفری را قبول نکرد، و گفت خدا میفرماید:
﴿أَسۡكِنُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ سَكَنتُم﴾ [الطلاق: ۶].
«زنان طلاق داده را [تا پایان عدّه] به اندازه توانگرى خود آنجا سکونت دهید که خود سکونت دارید».
و چون لازمۀ اسکان نفقه است پس به حکم این آیه نفقۀ زنان مطلقه واجب است، و ما به روایت یک زن که ممکن است قضیه را فراموش کرده باشد، کتاب خدا را کنار نمیگذاریم، «لانترک کتاب الله بقول امراةٍ لاندری لعلّها حفظت او نسیّت».
و همچنین دربارۀ خانه ملکی عباس [۶۴] و فروختن آن برای اینکه به مسجد پیامبر ج اضافه شود، حدیثی که در این مورد روایت گردید فاروق آن را وقتی قبول کرد که به سبب شهادت دیگری صحت روایت راوی اول ثابت گردید.
۲- فاروق احادیثی را قبول میکرد و منبع صدور احکام شرعی قرار میداد که با عین عبارت پیامبر ج روایت شده باشند، نه با لفظ و تعبیرات [۶۵] راوی، و برای عمل به این اصل خودش پیشقدم بود، همچنان که بلاذری در انساب الاشراف با یک سند متصل ـ که امام ابوحنیفه و محمدبن سعد و عبدالحمید بن عبدالرحمن نیز جزو این سند هستند ـ نقل میکند که یک نفر مطلبی را از فاروق سؤال کرد، و فاروق او را جواب داد و سپس گفت: «لولا ان اکره ان أزید فی الحدیث او انقص لحدّثتکم». یعنی: اگر من عمل بدی نمیدانستم که از حدیث چیزی را زیاد یا کم کنم، در این مورد حدیثی را برای شما روایت [۶۶] میکردم، و شرط دیگری برای قبول حدیث این بود که راوی یا راویان احادیث، علاوه بر عدالت و تقوی، اهل حافظه و درک و توجه کافی نیز باشند. و آخرین شرط قبول یک حدیث این بود که راوی توضیح دهد این حدیث را قبل از مسلمان شدن یا بعد از مسلمان شدن، قبل از هجرت یا بعد از هجرت در چه زمانی و در چه شرایطی از پیامبر ج شنیده است، زیرا یادآوری این مطلبها در موضوع تخصیص و تقیید و نسخ غیره کاملاً مؤثر بود، و راوی نیز در صورت داشتن حافظۀ کامل به آسانی به مطلبها را توضیح میداد.
۳- فاروق برای اولین بار، تعلیم و تعلم احادیث و نشر آنها را در جهان وسیع اسلام معمول نمود و برای همین منظور شخصیتهای صحابی و محدث و معروفی را مانند ابودرداء و ابوذر غفاری، عقبهبن عامر، و عبداللهبن مسعود و غیره را، از اطراف به مرکز «مدینه» فراخواند [۶٧]، و با همکاری آنها و بقیه محدثین اصحاب جمعیتی را ـ شبیه انجمن محدثین ـ تشکیل داد، و این جمعیت که محل ثابت آن مدینه بود، علاوه بر کارهای تحقیقی و تلاش در راه جدا کردن احادیث صحیح از روایات جعلی یا اشتباهی یکی از وظایف مهمش این بود که یکی از اعضای اصلی خود را در رأس جمعی از محدثین برای تعلیم و تبلیغ و نشر احادیث صحیح به استانهای دور و نزدیک میفرستاد از جمله:
الف- ابن مسعود (عبدالله بن مسعود) به دستور فاروق در رأس جمعی به کوفه اعزام گردید [۶۸].
ب- فاروق، عبدالله بن مغفل را همراه عمرانبن حصین به بصره [۶٩] فرستاد.
ج- فاروق، عبادهبن صامت و ابودرداء را در رأس جمعی به شام فرستاد [٧۰]، و به معاویه ابن ابیسفیان ـ استاندار شام ـ اخطار کرد که از احادیث آنها تجاوز [٧۱] ننمایند.
۴- فاروق نخستین کسی بود که در دوران خلافت خود به فکر نوشتن تمام احادیث و مکتوب کردن آنها افتاد [٧۲]، و بعد از چند بار مشاوره با اصحاب مهاجر و انصار و یک ماه تردید و ادای نماز استخاره به دلیل اینکه اگر تمام احادیث نوشته شوند و به صورت کتابی درآیند در مقابل کتاب خدا، کتاب دیگری قرار داده میشود، و توجه و علاقۀ مردم به کتاب خدا کمتر دیده میشود، از این کار صرفنظر کرد و فاروق در توضیح این دلیل چنین گفت: «عدهای از اهل کتاب پیش از شما با بودن کتاب خدا، کتابهای دیگری را تدوین کردند، و به آنها اشتیاق پیدا [٧۳] نمودند، و در نتیجۀ این عمل، کتاب خدا را کنار گذاشتند بنابراین ما نمیتوانیم مطالب دیگری را با کتاب خدا درآمیزیم.
۵- اعزام هیئتهای محدثین اصحاب از مرکز مدینه به استانهای دور و نزدیک و گسترش تعلیم و تعلم حدیث در جهان وسیع اسلام در عصر فاروق، موجب گردید که مسلمانان بیش از حد لازم به روایت احادیث و بحث از احادیث سرگرم شوند، دیگر مانند زمان پیامبر ج و زمان ابوبکر بیشتر اوقات آنان در تلاوت آیههای قرآن و بحث و گفتگو از آنها مصروف نمیگردید و همین تغییر و تحول در روش مسلمانان و سنگینتر شدن کفهی احادیث در مقابل قرآن موجب نگرانی فاروق گردید، و زمزمۀ ممتد روایات احادیث در محافل مسلمانان به جای ترنم دایمی آیههای قرآن، در حکم زنگ خطری بود، که فاروق از شنیدن صدای آن و عواقب وخیم آن به کلی هراسناک شد و تمام سعی خود را به کار انداخت که به موازات اهتمام لازم به روایت احادیث، مسلمانان را وادارد که به عبادت سابق خویش در زمان پیامبر ج برگردند، و بیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث و گفتگو از معانی و پیام آنها بگذرانند، و تنها در حال مشاوره و نشان دادن دلیلی برای حکمی از احکام شرعی، یا به هنگام اعزام هیئتهای محدثین به استانها و تشکیل جلسات تعلیم و تعلم از احادیث و روایت آنها بحث شود و در همین مورد است که قرظۀ بن کعب [٧۴] میگوید: «هنگامی که عمر ما را بهسوی عراق روانه میکرد خودش تا محل (صراه) با ما آمد و در بین راه از ما پرسید: میدانید چرا شما را همراهی میکنم؟ گفتیم: بلی به خاطر احترام و تکریم، گفت: آری ولی در ضمن احترام موضوع دیگری هم هست و آن اینکه شما به شهری میروید که مردم آن سرزمین با تلاوت آیههای قرآن فضای مسجد و شهر خود را رونق بخشیدهاند و مانند زنبور عسل در کندو، زمزمۀ تلاوت آنها در فضا طنینانداز است، مراقب باشید که آنها را با روایت احادی از این کار باز ندارید، و قرآن را با چیز دیگری آمیخته نکنید و به روایت احادیث از پیامبر ج خود را سرگرم نکنید، و در این کار، من هم با شما شریک هستم» [٧۵].
بزرگان اصحاب که شدت اخلاص و حکمت و ژرفبینیهای فاروق را بارها آزموده بودند، و همیشه به هشدارهای او توجه خاصی مینمودند، این بار نیز به ندای مخلصانۀ او جواب مثبت دادند، و برخی نیز از ترس [٧۶] درۀ رعبآور او از سرگرم کردن مردم به روایت احادیث دست برداشتند و در نتیجه عموم مسلمانان مانند زمان پیامبر ج بیشتر اوقات خود را به تلاوت آیهها و بحث از معانی و پیام آنها مصروف مینمودند. به عنوان مثال همان قرظۀ بن کعب وقتی از مدینه «دارالسنّه» به کوفه رسید و مردم به دور او حلقه زدند، که بحثها را از احادیث شروع کند و آنها را به روایتها سرگرم نماید قرظه گفت: «نهانا عمرُ!» [٧٧] عمر ما را از این سرگرمی منع کرده است و همچنین سباب بن زید (م ـ ۸۰) یکی از یاران پیامبر ج میگوید: من با سعد بن مالک از مدینه تا مکه همسفر بودم و سعد در طول این سفر حتی یک حدیث را هم روایت نکرد، و شعبی نیز میگوید: یکسال با عبدالله بن عمر هم مجلس شدم و در طول آن سال حتی حدیثی را روایت نکرد [٧۸].
از این توضیحات به خوبی معلوم میشود که در عصر فاروق، تعلیم و تعلم احادیث در جهان اسلام به طور منظم گسترش یافته، اما به جز احادیث صحیح همراه شاهد و متابع و شرایط دیگر اثبات صحت، روایت نشده، و مسلمانان به جای کثرت روایت احادیث و بحث از آنها بیشتر سرگرم تلاوت آیههای قرآن و بحث از معانی و پیام آنها بودند.
[۴۶] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۵ و علوم الحدیث، صبحی صالح، به نقل از طبقات الحفاظ، ص ۲۱. [۴٧] همان. [۴۸] همان. [۴٩] همان. [۵۰] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲ و اضواء علی السنة المحمدیة، ابوریه، ص ٧۵ بعد از نقل مطلبی گفته است: ابوبکر با این عمل خود اولین شرط حدیث را که صحیح الاسناد بودن است وضع نمود. [۵۱] همان. [۵۲] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲. [۵۳] همان. [۵۴] همان. [۵۵] همان. [۵۶] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲ و ۳. [۵٧] همان. [۵۸] همان. [۵٩] صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج ٩، ص ۱۴۲ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۶، مبحث عمربن خطاب و صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱٧٧ و صبحی صالح، ص ۳۱. [۶۰] همان. [۶۱] صحیح بخاری در ارشاد الساری، ج ٩، ص ۱۴۲ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۶، و صحیح مسلم، ج ۶، ص ۱٧٧. [۶۲] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٧. [۶۳] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۲۸۳. [۶۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۸. [۶۵] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۱۸٧. [۶۶] همان. [۶٧] همین فراخوانی به منظور تشکیل جمعیت محدثین در مرکز در یکی از روایتها با حبس در مدینه تعبیر شده است اما چنین نبود. چون فاروق خود آنها را برای تعلیم حدیث به استانهای دور فرستاده است. [۶۸] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۲٧٩. [۶٩] همان کتاب و ازالة الخفاء، ص ۶. [٧۰] همان. [٧۱] الفاروق، شبلی نعمانی، بخش دوم، ص ۲٧٩ و ازالة الخفاء، ص ۶. [٧۲] همان. [٧۳] تقیید العلم، ص ۵۰ و جامع بیان العلم، ج ۱، ص ۶۴ و طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۰۶ و کنز العمال، ج ۵، ص ۲۳٩ به نقل صبحی صالح ذیل، ص ۳۱. [٧۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٧، عمربن خطاب و طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۰۶ و تاریخ عمومی حدیث در ص ٧٧ از تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۰۴ نقل کرده: «کان عمر اذا استعمل العمال خرج معهم یشیعهم فیقول.. . جردوا القرآن واقلّوا الرّاویة عن محمد ج وانا شریککم» یعنی: «هرگاه عمرس حاکمی را برای شهری انتخاب میکرد وی را بدرقه کرده و در ضمن توصیههای خود میگفت: قرآن را (از هر مطلب غیر قرآنی) تجرید کنید و جدا نمایید، روایت حدیث از محمد ج کم نمایید و من در این کار با شما شریک هستم». [٧۵] همان. [٧۶] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٧، شرح حال عمربن خطابس. [٧٧] سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۱۲ و طبقات ابن سعد، ج ۴، ص ۱۰۶ و سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۳ و صحیح بخاری، ج ٩، باب خیر المراة الواحدة. [٧۸] همان.
الف- حدیث در عصر عثمان ذیالنورینس: در عصر عثمان ذیالنورین نیز تدوین کتب احادیث مجاز نگردید، و قواعد و اصول جدیدی هم اضافه بر قواعد و اصول و شرایط و اثبات و قبول صحت احادیث وضع نگردید، و بلکه بر رعایت همان اصول و قواعد تأکید به عمل آمد، و جریان نقل و روایت احادیث کاملاً عادی و طبق قواعد بود، اما در سالهای آخر خلافت عثمانس که از یک طرف جهان اسلام از عصر فاروق گستردهتر و کثیرالملّه، شده بود، و از طرف دیگر عثمان آن نفوذ و قدرت و صلابت و مدیریت و توان کنترل فاروق را نداشت تدریجاً برخی انحرافات از قبیل دیوانسالاری و بروکراسی و فئودالیزم و تجملگرایی ظاهر گردیدند، و در کنار آنها هجوم روایتهای نادرست و بروز فرهنگهای وارداتی بر خلاف میل عثمان به صحنه ریختند و این تغییر و تحول ناخواسته از دو جهت معلوم گردید یکی از فریاد عاجزانه عثمان بر بالای منبر (مدینه دارالسنه) که بر حسب روایت ابن عساکر و ابن سعد از محمودبن لبید، روزی عثمان بر بالای منبر فریاد برآورد که: «لایحلّ لاحدٍ ان یروی حدیثا عن [٧٩] رسولالله ج لم أسمع به في عهد ابیبکرٍ وعمر» یعنی: هیچ کسی مجاز نیست حدیثی را از رسولالله ج روایت کند که من آن حدیث را در عصر ابوبکر و عمر نشنیده باشم، و از این فریاد دو مطلب به خوبی استنباط میگردد یکی اینکه احادیث عصر ابوبکر و عمر باید مجموعهی مشخصی بوده باشند و مسلمانان عموماً از آنها آگاهی داشتهاند و الاّ کسی از ندای عثمان چیزی نمیفهمید و نمیدانست چه چیزی را مجاز و چه چیزی را ممنوع اعلان نموده است و دیگر اینکه عثمان و هم عصران او هم احادیث زمان ابوبکر و عمر را با همان شروط اثبات صحت آنها، کاملاً قبول داشتهاند.
جهت دیگر که چنین تحولی را در روایت احادیث نشان داد این بود که روایت کردن احادیث صحیح و واجد شرایط و خودداری از سرگرم کردن مردم به روایتها در عصر عثمان و مخصوصاً در سالهای آخر خلافتش تنها در حد یک توصیه یا صدور حکمی بدون مجازات [۸۰] تخلف از آن بود، به همین جهت سرگرم کردن مردم به روایتها چون بدون ترس از تازیانه خوردن صورت میگرفت برخی از روی علاقهای که به این کار داشتند آن را پیشهی خود میکردند، همانگونه که ابومسلمه به ابوهریره گفت: آیا در زمان عمر نیز مانند امروز در سرگرم کردن مردم به روایت احادیث آزاد بودی؟ ابوهریره [۸۱] در جواب گفت: اگر در زمان عمر مردم را به روایت احادیث سرگرم میکردم حتماً تازیانه میخوردم.
ب- حدیث در عصر خلافت علی مرتضیس: در عصر خلافت علی مرتضیس نیز تدوین کتب احادیث مجاز نگردید، و در رابطه با روایتها اقدامهای بسیار مفید به عمل آمد.
۱- برخی شایع کرده بودند که علی مرتضیس کتاب مخصوصی از احادیث را در نزد خود نگهداری میکند که فقط او و خانوادۀ او به این کتاب دسترسی دارند و علی مرتضی در پاسخ ابن جحیفه [۸۲] که در این باره با او بحث کرد، این شایعه را به شدت رد کرد [۸۳] و گفت: «غیر از این صحیفه (یک برگ نوشته شده) چیزی در دسترس ندارم» [۸۴]. و ما در بحث صحایف در همین کتاب به تفصیل این مطلب را از صحیح بخاری نقل نمودهایم.
۲- علی مرتضی با فرهنگ وارداتی از طریق روایتهای اهل کتاب به شدت مبارزه کرد و تازیانهای که در عصر عثمان به زمین گذاشته شده بود بار دیگر در دست علی مرتضی به کار افتاد و قصّاصان و قصهگویانی که روایتهای نادرست و بیسند را بازگو میکردند به ضربت تازیانهها تهدید نمود، همانگونه که سعید بن مسیب نقل کرده که علی [۸۵] مرتضی فرمود هر کس به استناد روایتهای اهل کتاب قصه نادرست داود و اوریا را نقل کند او را یکصد و شصت تازیانه میزنم، و در فروع کافی [۸۶] نقل شده که امیرالمؤمنین علی مرتضیس قصهگویی را تازیانه زد و از مسجد بیرونش کرد.
[٧٩] مسند امام احمد، ج ۱، ص ۳۶۳، السنة قبل التدوین، ص ٩٧ و قبول الاخبار، ص ۲٩ و طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۱۰۰. [۸۰] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٧. [۸۱] همان. [۸۲] ارشاد الساری، شرح صحیح بخاری، ج ۱، ص ۲۰۳ و ۲۰۴. [۸۳] بنا به منابع شیعه حضرت علیس دارای صحیفه بوده است. [۸۴] همان. [۸۵] تفسیر کبیر، امام رازی، ج ۲۶، ص ۱٩۲. [۸۶] فروع کافی، ج ٧، ص ۲۶۳ به نقل تاریخ عمومی حدیث، ص ۱۰۶.
در زمان نخستین حاکم بنیامیه «معاویه بن ابیسفیان» نیز مجموعۀ معینی از احادیث که واجد شرایط عصر فاروق بودند، به وسیله محدثین اصحاب روایت میشدند، و مسلمانان از آنها آگاهی داشتند، ولی در کنار این مجموعه از احادیث، سیل روایتهای اهل کتاب همهجا را فراگرفته بود، و معاویه که همان اخلاق و راه و روش و ژرفبینی عمر فاروق و علی مرتضی را نداشت از روایتهای اهل کتاب جلوگیری به عمل نیاورد [۸٧]، اما از روایت هر مطلبی بنام حدیث پیامبر ج به جز احادیثی که در عصر فاروق صحت آنها تأیید شده بود، و محدثین معروف آنها را روایت میکردند به شدت ممانعت نمود، و در این مورد از روش صریح عثمان و از روش صمنی علی مرتضی مبنی بر تأیید احادیث عصر فاروق [۸۸] پیروی نمود، و طی فرمان شدیداللّحنی به مردم چنین اخطار کرد: «ایّاکم والاحادیث الاّ حدیثاً کان في عهد عمر، فان عمر کان یخیف الناس في اللهﻷ» [۸٩] یعنی: من به شما اخطار میکنم که هیچ مطلبی را به عنوان حدیث نقل نکنید، مگر مطلبی که در زمان عمر به عنوان حدیث نقل شده است، زیرا عمر دربارۀ خدایﻷ مردم را میترساند و این فرمان تهدید آمیز همانگونه که به طور صریح بر تأیید احادیث عصر عمر دلالت دارد، همچنین به طور ضمنی از آغاز شدن مرحلۀ خطرناکی از جعل احادیث خبر میدهد و نظر تاریخنویسان [٩۰] احادیث را تأیید مینماید که گفتهاند از سالهای چهل و یک به بعد به سبب ایجاد گروهها و پدیدۀ تشکلات گروهی، و نیاز به تبلیغات به وسیلۀ احادیث، برخی از افراد گروهها به جعل احادیث پرداختند، و این امر در حکومت بنیامیه شدت پیدا کرد و موجب سر دادن این فغان و فریادها گردید و در دورۀ عباسیان شدیدتر شد و موجب اعدام چند نفر از جاعلان احادیث [٩۱] گردید، و در آغاز حکومت بنیامیه، رعب و هراس مردم از جعل احادیث به آنجاها رسیده بود که گاهی نسبت به صحت یک حدیث صحیح و واجد شرایط نیز دچار شک و تردید میشدند، هر چند محدثین بزرگوار اصحاب هر حدیثی را صحیح و واجد شرایط صحت میدانستند، رو در روی مقتدرترین حکمران روزگار و علیه منافع و آراء او «یعنی معاویه» نقل و روایت میکردند و به مخالفت او هیچگونه اهمیتی نمیدادند، به مثال زیر توجه نمایید که ابواشعث [٩۲] میگوید: «در یکی از جنگها که معاویه شخصاً فرمانده سپاه بود، و به غنایم زیادی دست یافتیم، و جامی از طلای خالص نیز در میان غنایم بود، معاویه دستور داد که برای پرداخت سهمیۀ سپاهیان فروخته شود، و وقتی این خبر به عبادهبن صامت رسید با نقل و روایت حدیث: «الذّهب بالذّهب.. . » این معامله را یک عمل حرام و خلاف دین اسلام اعلان نمود، و سپاهیان نیز به محض شنیدن حدیث از عبادهبن صامت هر یک آنچه را که از فروش این جام طلا به آنها رسیده بود به صاحبش پس دادند، و وقتی این خبر به معاویه رسید با حالتی از خشم و خروش، بر منبر رفت، و در حالی که تلویحاً عباده را تهدید میکرد، بر مردم فریاد کشید که این چه وضعی است کسانی حدیثی را از پیامبرج نقل میکنند که ما با وجود اینکه مدتها در خدمت پیامبر ج و از یاران او بودیم این حدیث را نشنیدهایم، عباده از جای خود برخاست، و با صراحت و قاطعیت بار دیگر حدیث نامبرده را روایت کرد، و بر معاویه [٩۳] فریاد کشید که ما محدثین هر مطلبی را از پیامبر ج شنیده باشیم با کمال بیباکی آن را روایت خواهیم کرد، معاویه میخواهد [٩۴] ناراحت باشد و میخواهد غبار نگرانی و اندوه بر چهرهاش بنشیند، و به این مطلب توجه نمیکنیم که حتی تنها یک شب تاریک در سپاه رسولالله ج حضور پیدا کرده باشیم».
[۸٧] شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج ۴، ص ۴۲۶. [۸۸] همان. [۸٩] همان. [٩۰] علوم الحدیث، صبحی صالح، ص. [٩۱] الباعث الحثیث، شرح علومالحدیث ابن کثیر، ص ۸۴. [٩۲] شرح نووی بر مسلم ارشاد الساری، ج ٧، ص ۸۱. [٩۳] همان. [٩۴] شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج ٧، ص ۸۱.
در دوران پنجاه و نه سال حکومت امویان یعنی از آغاز تا عصر خلافت عمروبن عبدالعزیز مانند دورههای سابق نسبت به تدوین احادیث و مکتوب کردن آنها اقدامی به عمل نیامد، اما به علت انقراض عصر اکثر اصحاب که عدالت آنان مورد اتفاق بود و غالباً روایت آنان از پیامبر ج بدون واسطه تحقق مییافت و فرارسیدن عصر تابعین که عدالت آنان نیاز به تحقیق داشت و گاهی به واسطۀ غیر اصحاب روایتی تحقق پیدا میکرد کارشناسان امور احادیث، لازم شمردند که برای اثبات صحت حدیثی، اضافه بر رعایت اصلهای سابق «شاهد و متابع و عدم تضاد، هوش و حافظه و روایت به عین عبارت پیامبر ج» اصل دیگری نیز بنام «عدالت راوی» رعایت شود، و برای تحقق این اصل قوانین جرح و تعدیل [٩۵] را وضع نمودند و در بین سالهای (٩۰) و (٩۶) هجری در دوران حکمرانان شعبۀ دوم بنیامیه به وسیله دو شخصیت بزرگوار اصحاب انسبن مالک [٩۶] (م ـ ٩۳) و عبدالله بن عباس [٩٧] (م ـ ٩۶) مطالب مربوط به «جرح و تعدیل راوی» طرح و پیریزی گردید، و چند سال بعد به وسیلۀ شعبی [٩۸] (م ـ ۱۰۴) و ابن سیرین (م ـ ۱۱۰) از شخصیتهای تابعین و در اواخر دورۀ تابعین به وسیلۀ اعمش [٩٩] (م ـ ۱۴۸) و شعبه (م ـ ۱۶۰) و مالک (م ـ ۱٧٩) مطالب مربوط به جرح و تعدیل راوی یعنی صفات و ویژگیهایی که کسی را شایسته میکرد که روایت او را رد (جرح) یا قبول (تعدیل) نمایند تکمیل گردید، و در اواخر قرن دوم به وسیله ابن مبارک [۱۰۰] (م ـ ۱۸۱) و ابن عیینه [۱۰۱] (م ـ ۱٩٧) و عبدالرحمن بن مهدی (م ـ ۱٩۸) کاملتر گردید و در اوایل قرن سوم توضیح و شرح مطالب مربوط به جرح و تعدیل راوی به وسیلۀ یحییبن [۱۰۲] معین (م ـ ۲۳۳) و احمدبن [۱۰۳] حنبل (م ـ ۱۴۱) به اوج خود رسید.
و به موازات طرح مسایل جرح و تعدیل راوی و آگاهی از خصوصیات و ویژگیهای راویان «علم الرجال» [۱۰۴] نیز وضع گردید، همانگونه که سفیان ثوری (م ـ ۱۶۱) سبب سرگرمی خود را به (علم الرجال) اینگونه بیان میکند: «لما استعمل الرواة الکذب [۱۰۵] استعملنا لهم التاریخ» یعنی: هنگامی که برخی از راویان دروغ را به کار میگرفتند ما هم برای اثبات دروغگویی آنها تاریخ (و علم الرجال) را به کار گرفتیم و «علم الرجال» که به معنی آگاهی کامل از شرح حال راویان و آگاهی از عقاید و اخلاق و اعمال و زمان و مکان تولد و وفات و مسافرتهای آنان بود هیچ راهی را برای دروغگویی در روایت احادیث باقی نگذاشته بود به عنوان مثال عفیربن معدان گفته است: «هنگامی که عمربن موسی [۱۰۶] به «حمص» آمد و در مسجد با ما نشست و روایت احادیث را با این عبارت «استاد شایسته و واجد صلاحیت خودتان برایم روایت کرده که.. . » آغاز کرد، به او گفتم آن استاد شایستۀ ما کیست؟ او را نام ببرید تا او را بشناسیم. گفت:
خالدبن [۱۰٧] معدان است، گفتم تو در چه او را ملاقات کردهای و این احادیث را از او استماع نمودهای؟ گفت در سال یکصد و هشت گفتم در کجا؟ گفت در جمع سپاهیانی که به ارمنستان اعزام شده بودند، به او گفتم: «ای شیخ از خدا بترس و دروغگویی را ترک کن. خالدبن معدان سال یکصدو چهار متوفی شده و طبق این ادعایت باید تو خالدبن معدن را چهار سال بعد از مرگش ملاقات کرده [۱۰۸] باشی و علاوه بر این خالدبن معدان هرگز در جمع سپاهیان اعزامی به ارمنستان نبوده است بلکه در جمع سپاهیان [۱۰٩] اعزامی به روم بوده است.
بعد از وضع قواعد علم الرجال و آگاهی از زمان و مکان تولد و وفات راویان احادیث و امکان یا عدم امکان ملاقات آنان با یکدیگر، برای وضع مصطلحات زیر، راه باز گردید:
۱- «مُرسَل» خبری که به وسیلۀ غیر صحابی [۱۱۰] به پیامبر ج وصل شود.
۲- «مُسنَد» خبری که به وسیله صحابی به پیامبر ج [۱۱۱] وصل شود.
۳- «مُعلّق» سقوط راوی [۱۱۲] این سر سلسلۀ راویان.
۴- «مُعضل» سقوط دو راوی یا بیشتر در وسط زنجیره و به طور متوالی.
۵- «مُنقطِع» سقوط دو راوی غیر متوالی در وسط زنجیره و در دو موضع صورت گیرد.
۶- «مجهولالعین» کسی که فقط یک نفر از او حدیثی روایت کرده است.
٧- «مجهولالحال» کسی که جمعی از او روایت کردهاند، اما دربارۀ وثوق به او اطمینان از او سکوت کردهاند.
۸- «مُوضح» روشنکنندۀ نام و نشان راوی.
٩- «مُبهمات» [۱۱۳] راویانی که به عنوان مبهمی مثلاً «مردی یا شخصی» از آنان روایت کردهاند.
[٩۵] معرفة علوم الحدیث، حاکم، ص ۵۲ و کفایه، خطیب، ص ۸۱ تا ۱۰۱، عدالت و جرح و احکام آنها. [٩۶] علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ۱۰۸. [٩٧] همان. [٩۸] همان. [٩٩] همان. [۱۰۰] همان. [۱۰۱] همان. [۱۰۲] همان. [۱۰۳] همان. [۱۰۴] و آن علمی است که راویان احادیث از حیث روایت حدیث به وسیله آن علم شناخته میشوند علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ۱۰٩، به نقل از منهل الحدیث زرقانی، ص ۱۰ و الرسالة المستطرفة، ص ٩۶ و ۱۰۰. [۱۰۵] الکفایة، خطیب، ص ۱۱٩، به نقل از صبحی صالح، ۶۶. [۱۰۶] صبحی، ص ۶۵ به نقل از کفایة، ص ۱۱٩. [۱۰٧] همان. [۱۰۸] صبحی صالح، ص ۶۵ به نقل از کفایه خطیب، ص ۱۱٩. [۱۰٩] همان. [۱۱۰] قواعد الحدیث، جمالالدین قاسمی، ص ۱۱۴، به نقل از صبحی صالح، ص ۱۶۸. [۱۱۱] الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص ۴۴ و شرح جمع الجوامع، جلال محلّی، ج ۱، ص ۱٧۶ و شرح نخبه، عسقلانی، ص ۱۰۵ و التدریب، سبوحی، ص ٧۳، به نقل از صبحی صالح، ص ۱٧۲. [۱۱۲] همان. [۱۱۳] الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص ۲۲۶. تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۱۰۳ و جامع بیان العلم، ابن عبدالله اندلسی، ص ٧۲ از ج ۱.
تا اواخر حکومت بنیامیه و تا عصر خلافت عمربن عبدالعزیز، نه تنها احادیث، بلکه اصول قبول روایت آنها و قوانین جرح و تعدیل و علم الرجال نیز به صورت کتاب و نوشته وجود نداشت، و تنها از راه نقل، از سینهای به سینۀ دیگر منتقل میشدند، و در آن زمان، نه تنها دربارۀ امور مربوط به احادیث، درباره هیچ یک از معارف دینی جز قرآن هیچ کتاب دیگری وجود نداشت و مقارن آن روزگار، کمکم زمزمۀ یادداشت احادیث به گوش میرسید و کفّه مجوزین کتابت احادیث و همچنین معارف دیگر اسلامی سنگینتر میگردید از جمله سعیدبن جبیر [۱۱۴] (م ـ ٩۵) شدت علاقه خود را به یادداشت احادیث با این عبارت ابراز میداشت که میگفت:
«من در آن در حالی که در بین عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس (هر سه سوار بر شتر) راه میرفتم حدیثی را که از آنان استماع میکردم، بر تخته چوب جهاز شترم مینوشتم و هنگامی که پیاده میشدم آن را در برگ از کاغذ [۱۱۵] مینوشتم، و همچنین سعیدبن مسیب [۱۱۶] (م ـ ۱۰۵) به شاگردش ابن حرمله اجازۀ یادداشت حدیث داد وقتی که از بدی حافظۀ خود به نزد او شکوی کرد [۱۱٧]، و شعبی (م ـ ۱۰۴) عبارت [۱۱۸] معروف «الکتاب قید العلم» را که بخشی از حدیث مرفوع پیامبر ج است، و صحابیها و تابعین آن را روایت کردهاند، او هم آن را چند بار تکرار میکرد، و مردم را از فایدۀ نوشتن احادیث آگاه مینمود، و میگفت: هر گاه چیزی از من شنیدی آن را یادداشت کن حتی اگر بر دیوار [۱۱٩] باشد و در میان ترکۀ او کتابی دیده شد که دربارۀ فرایض [۱۲۰] و جراحات نوشته شده بود و دو امر کلی موجب ایجاد چنین زمزمهای شده بود، یکی کم شدن حافظههای پر قدرت و اصیل عربی با تغییر محیطها و اختلاط با اقوام گوناگون و ایجاد پارازیتهای ناموزون در فضای زندگی، و دیگری توسعۀ شگفتانگیز جهان اسلام در آن روزگار به حدی که از طرف جنوب تا کرانههای اقیانوس هند و از طرف شمال تا آن سوی دریای خزر و از طرف شرق تا کاشمر در مرز چین و از مغرب تا اندلس (اسپانیا) و اعماق اروپا پیش رفته بود و «سمحبن مالک» فرماندۀ نظامی نیروهای مسلح در شمال اسپانیا در دوره خلافت «عمربن عبدالعزیز» طی دو مرتبه حمله به کشور فرانسه تا «تولوز» پیشروی کرده بود و بسیار بدیهی به نظر میرسید که گسترش معارف اسلامی به ویژه انتشار احادیث که خواستۀ پیامبر ج در حدیث: «نضّر الله إمرأً سمیع حدیثاً فادّاها کما سمعها» بود در جهانی با آن همه وسعت و عرض و طول، هرگز تنها کار ضبط حافظهها و بیان زبانها و سیر و سفر با وسایل ابتدایی آن روزی نبود، بلکه فعالیت مستمر کاتبان و زبان قلمها و ثبت کتابها و پرواز اوراق و برگها از مرکز «دارالسنه» و سایر مراکز، به دورترین نقاط جهان وسیع اسلام را میطلبید، و در همان شرایط که زبان در حال جامعۀ بزرگ اسلامی چنین نقاطی را در وسایل انتشار معارف اسلامی میخواست، یکی از بزرگان تابعین «عمربن عبدالعزیز» به اقتضای حکمت الهی گویی برای پاسخ به خواست زبان حال جامعۀ بزرگ اسلامی زمام امور مسلمین را در دست گرفت، چون علاوه بر اینکه یک تابعی پرهیزگار و یک حاکم بسیار عادل بود و از حیث نبوغ و مهارت در علوم، نخستین [۱۲۱] متکلم در کلام اهل سنت و از تئوریسینهای برجستۀ مکتب اهل تسنن به شمار میآمد، صدور فرمان او مبنی بر تدوین و نگارش کتب احادیث، با اینکه بیسابقه بود، و در عصر خلفای راشدین نیز با وجود اقدام به آن همه «اولیات» و نوآوریهای لازمۀ گسترش دایره اسلام به آن اقدام نشده بود بدون مانع اجرا گردید و قبل از هر جا این فرمان را به مدینه که به «دارالسنه» [۱۲۲] معروف و خودش دوازده سال امارت آنجا را داشته بود، و به عامل خود در مدینه «ابوبکر محمدبن عمربن انصاری» که علاوه بر سمت امارت سمت قضاوت را هم داشت و به گفته مالکبن انس از وی داناتر [۱۲۳] در امر قضاوت کسی وجود نداشت به عبارت زیر صادر نمود: «اُنظر ما کان من حدیث رسول الله ج او سنّته فاکتبه، فانی قد خفت دروس العلم وذهاب العلماء ولایقبل الاّ حدیث [۱۲۴] النّبی ج ولیفشوا العلم ولیجلسوا حتّی یعلم من لایعلم فان العلم لایهلك حتی یکون [۱۲۵] سرّاً» یعنی: «توجه کن آنچه از احادیث پیامبر خدا ج در آنجا موجود است، به قید کتابت درآور، زیرا من نگرانم که علم محو شود و علما از بین بروند، و جز حدیث پیامبر ج چیز دیگری مورد قبول نمیباشد و علم را آشگار کنید، و برای گسترش آن جلساتی را تشکیل دهید، تا در نتیجه آن کسانی که بیعلم هستند تعلیم بیابند، زیرا علم محو و نابود نمیشود مگر هنگامی که از مردم پوشیده میگردد و به صورت رازهای سرّی درمیآید».
عمربن عبدالعزیز در اثنای آن فرمان بر دو نکته تأکید کرده بود: «اول اینکه تنها آنچه از حدیث رسولالله ج برای تو ثابت [۱۲۶] شد آن را به قید نگارش درآور (نه حدیث غیر ثابت و نه سخن دیگران) دوم روایت احادیثی که نزد دو تن یکی عمره [۱۲٧] دختر عبدالرحمن انصاری و دیگری قاسم بن محمدبن [۱۲۸] ابیبکر است، حتماً به قید نگارش درآورید» زیرا این دو تن از شاگردان [۱۲٩] امالمؤمنین عایشه (ل) و از آگاهترین مردم [۱۳۰] به احادیث روایت شده عایشه امالمؤمنین بودهاند.
عمربن عبدالعزیز نظیر همان فرمانی را که برای ابن حزم فرستاد به تمام عاملان خود در همۀ استانها و شهرهای [۱۳۱] بزرگ فرستاد و نخستین کسی که در زمان حیات عمربن عبدالعزیز به اطاعت از این فرمان موفق شد دانشمند معروف حجاز و شام محمدبن مسلمبن شهاب زهری مدنی (م ـ ۱۲۴) بود که کتاب حدیثی را [۱۳۲] به نگارش درآورد، و عمربن عبدالعزیز دفاتر بسیاری [۱۳۳] را از رونویسی آن کتاب تهیه کرد و به همۀ جاهای دور و نزدیک جهان اسلام فرستاد، و زهری از این راه حق داشت که به اقدام خود افتخار کند و بگوید: «لم یدوّن هذا العلم أحدٌ قبل تدوینی» یعنی: در تدوین این علم و نگارش کتاب حدیث کسی بر من [۱۳۴] سبقت نگرفته است، و همین زهری گفته است: «ما محدثان از نگارش امتناع میداشتیم [۱۳۵]، اما این اُمرا بودند که ما را به کتابت وادار نمودند، پس صلاح دیدیم که احدی از مسلمانان را از نوشتن باز نداریم» [۱۳۶].
صدور فرمانهای عمربن عبدالعزیز در زمینۀ نگارش کتب حدیث برای تمام اُمرا و خلفای بعدی سرمشق گردید، و در یک زمان از تمام شهرهای بزرگ و کوچک نگارش کتب احادیث آغاز گردید، و چون تاریخ شروع یکایک کاتبان و مصنفان دقیقاً با ماه و سال معلوم نبوده است، دربارۀ نخستین کسی که به نگارش کتاب حدیث پرداخته نظرهای زیر اظهار گردیده است:
۱- ذهبی [۱۳٧] در شرح حال خالدبن معدان نوشته است که وی هفتاد تن از صحابی را دیده، و دانش وی نیز در مُصحفی جمع شده است آنگاه از قول سفیانبن عیینه افزوده است «احدی بر خالدبن معدان (در این زمینه) تقدّم ندارد، وی متوفی (م ـ ۱۰۳ یا ۱۰۴) بوده است.
۲- برخی همان ابن حزم را ـ که نخستین کسی بود عمربن عبدالعزیز فرمان نگارش کتاب حدیث را برای او فرستاد ـ آغازکنندۀ نگارش کتاب حدیث [۱۳۸] میدانند، ولی کسی از نوشتههای او خبری نداده است و مالکبن انس میگوید من از پسر ابن حزم دربارۀ کتبی که پدرش تدوین کرده است پرسش کردم، او در پاسخ گفت این کتابها از بین رفتهاند.
۳- ابن حجر عسقلانی [۱۳٩] ربیعبن صبیح و سعیدبن عروبه را که هر دو بصری بودهاند آغازکنندگان نگارش کتاب حدیث شمرده و برخی ابن جریج که مکی و سعیدبن عروبه که بصری بوده آغازکنندگان تدوین کتب حدیث به شمار آوردهاند، و در کتاب «علل احمدبن حنبل» [۱۴۰] از قول فرزندش آمده است که: «به پدرم گفتم اولین کسی که به تصنیف اقدام نمود چه کسی بود؟ پدرم گفت: ابن جریج و سعیدبن عروبه و سپس از قول ابن جریج نقل کرد که: «احدی قبل از من به تصنیف دانش چنانکه من انجام داده بودم نپرداخت» [۱۴۱].
[۱۱۴] تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص ۱۰۳ و جامع بیان العلم، ابن عبدالله اندلسی، ص ٧۲ از ج ۱. [۱۱۵] همان. [۱۱۶] جامع بیان العلم، ج ۱، ص ٧۳ و تقیید العلم، ص ٩٩ و ۱۰۰. [۱۱٧] همان. [۱۱۸] همان. [۱۱٩] همان. [۱۲۰] تاریخ بغداد، خطیب، ج ۱۱، ص ۲۳۲، به نقل علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ۳۵ و ۳۶. [۱۲۱] فرقههای اسلامی، دکتر حسین عطوان، ص ۳۳۳ به نقل از الفرق بین الفرق، ص ۱۴. [۱۲۲] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح به نقل از تاریخ طبری، ص ۱۸۲۰. [۱۲۳] تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص ۴۱. [۱۲۴] همان. [۱۲۵] همان. [۱۲۶] همان. [۱۲٧] تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص ۳۰۰، صبحی صالح، ص ۳٧. [۱۲۸] همان. [۱۲٩] همان. [۱۳۰] همان. [۱۳۱] الرسالة المستطرفة، ص ۴، به نقل از صبحی، ص ۳٧. [۱۳۲] همان. [۱۳۳] جامع بیان العلم، ج ۱، ص ٧۶. [۱۳۴] الرسالة المستطرفة، کتانی، ص ۴ به نقل از صبحی، ص ۳۸. [۱۳۵] الاضواء، ابوریه، ص ۲۶۲، به نقل از تقیید العلم و جامع بیان العلم و فضله، ج ۱، ص ٧٧ و طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۱۳۵ به نقل از صبحی، ص ۳۸. [۱۳۶] همان. [۱۳٧] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ٩۳. [۱۳۸] تهذیب التهذیب، ج ۱۲، ص ۴۰. [۱۳٩] قواعد التحدیث، جمالالدین قاسمی، ص ٧۰، به نقل از فتحالباری. [۱۴۰] علل ابن حنبل، ج ۱، ص ۲۴۸. [۱۴۱] همان.
همانگونه که بیان گردید، در اواخر قرن اول هجری به فرمان عمربن عبدالعزیز نگارش کتب احادیث آغاز گردید، و با پیمودن مراحل ششگانۀ ذیل ضبط و ثبت احادیث سیر تکاملی خود را طی نموده است و این مراحل از سال (٩٩) تا عصر حاضر امتداد یافته است. مرحلۀ اول (از ٩٩ تا ۱۴۸)، که محدثان به ثبت محفوظات خویش بدون رعایت ترتیب (موضوعی یا راوی و غیره) اقدام کرده، و در کنار احادیث مطالب دیگری را نیز (از قبیل نکات فقهی و لغوی و ادبی) یادداشت میکردد. ولی از آثار این مرحله چیزی در دست نیست. مرحلۀ دوم (از ۱۴۸ تا ۲۰۴) محدثان نوشتههای خود را به طور موضوعی مرتب کرده، و در کنار احادیث پیامبرج اقوال اصحاب و فتاوای تابعین را هم یادداشت نمودهاند، که بعد از وضع مصطلحات حدیث در دوران بعدی اقوال اصحاب و تابعین را به ترتیب «موقوف و مقطوع» نامیدهاند، اما در این مرحله مانند مرحلۀ اول، نکات ادبی و فقهی و لغوی یادداشت نشده است، و از آثار این مرحله نیز کتاب تبویب شدهای غیر از موطای امام مالک (م ـ ۱٧٩) چیزی باقی نمانده است.
مرحلۀ سوم (از ۲۰۴ تا ۲۴۰) محدثان اقوال اصحاب و تابعین را از احادیث پیامبر ج جدا کرده، و همانگونه که احادیث خالص را در تألیفات جداگانهای تنظیم مینمودند اقوال اصحاب و تابعین را نیز در تألیفات جداگانهای مینوشتند، در این مرحله که دورۀ تألیف مسندها است مؤلفین روایات هر یک از اصحاب را جدا و برحسب موضوع در بابها تنظیم مینمودند و روایات هر یک بر حسب تقدم و تأخر نخستین حرف نام آنها و گاهی نام قبیلۀ آنها، در الفبا، طبقهبندی میگردید و تألیفاتی که به همین صورت تألیف میشدند «مُسنَد»، نامیده میشدند، که در آنها غیر از عبارت حدیث پیامبر ج چیز دیگری نوشته نمیشد، اما در کنار احادیث صحیح احادیث ضعیفی نیز دیده میشدند که مؤلفین مساند نه صحت احادیث صحیح را و نه ضعف احادیث ضعیف را (هر چند که برای آنان و برای دیگران هم معلوم بود)، در آن کتابها بیان نمیکردند، مانند مسند امام احمد (م ـ ۲۴۱) که در دسترس میباشد.
مرحلۀ چهارم از (۲۴۰ تا ۳۰۰) محدثین علاوه بر اینکه فقط احادیث را در تألیفات خویش مینوشتند، از نوشتن احادیث ضعیف نیز در کنار احادیث صحیح خودداری میکردند و این مرحله به مرحلۀ تألیف «صحاح» معروف است و آثار بسیاری مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم و غیره از آن مرحله باقی مانده است.
مرحله پنجم که دنباله مرحله چهارم و از سال (۲۶۰) آغاز گردید و تا اواخر سدۀ پنجم ادامه یافته است، مرحله تألیف کتب (سنن که سنن دارمی و سنن نسائی و ابن ماجه و ابوداود و ترمذی) و این چهار سنن مکمل «صحاح سته» هستند و سنن دارقطنی و بیهقی آثار آن مرحله هستند.
مرحله ششم که از سال (۳۰۰) آغاز و تا عصر حاضر ادامه یافته محدثین اولاً با استفاده از کتب اصلی (موطا و مسندها و صحاح و سننها) و جمع کردن احادیث آنها کتابهایی را تألیف نمودهاند که برخی تنها به جمع کردن احادیث مسلم و بخاری (صحیحین) اکتفا کردهاند مانند جوزقی نیشابوری (م ـ ۳۸۸) و فرّاء بغوی (م ـ ۵۱۶) و صاغاتی (م ـ ۶۵۰) و برخی از تمام صحاح سته و گاهی از موطا هم استفاده کردهاند، مانند مصابیح السنه فرّاء بغوی مذکور و مانند جامع الاصول تألیف ابن اثیر جزری (م ـ ۶۰۶) و جامع کبیر سیوطی (م ـ ٩۱۱) و مانند کتاب التاج الجامع الأصول فی أحادیث الرسول تألیف شیخ منصور علی ناصف از علمای ازهر. ثانیاً تألیف کتب مستخرج که مؤلف روایات یکی از کتابهای حدیث را نه به اسناد صاحب کتاب بلکه با سندی که خود از شیوخ و اساتید خود در دست دارد نقل کرده است مانند مستخرج ابوبکر اسماعیل جرجانی (م ـ ۳٧۱) نسبت به صحیح بخاری و همچنین تألیف اجزا به معنی مجموعهای از احادیث که تنها از یک تن نقل شده باشد چه آن کس از طبقه صحابه باشد مانند «جزء حدیث امالمؤمنین عایشهل» یا غیر صحابه مانند « جزء حدیث مالک» و به معنی کتابی که در آن احادیث متعلق به موضوع واحدی جمعآوری شده باشد مانند فضایل القرآن امام شافعی (م ـ ۲۰۴) و همچنین تألیف کتب «اطراف» که در آن تألیف برجستهترین بخش از متن یکایک احادیث یک کتاب را به صورت فهرست تمام احادیث آن کتاب جمعآوری کردهاند مانند کتاب «اطراف صحیحین» محمدبن عبید دمشقی (م ـ ۴۰۰) و «اطراف المساند العشره» احمد بوصیری ( م ـ ۸۴۰) و همچنین تألیف کتب (معاجم) که در آنها احادیث به ترتیب صحابه یا اسانید یا شهرها آورده شده، معجمها غالباً به ترتیب حروف الفبا نوشته شدهاند مانند معجمهای صغیر و متوسط و کبیر طبرانی (م ـ ۳۶۰) و مانند تألیف کتب «تخریج» که در آنها سند و منبع برای احادیثی بیان میگردد که آن احادیث در کتابهای بدون ذکر سند و منبع ذکر شدهاند و صحت و ضعف آنها مجهول مانده است مانند کتاب «تخریج ما في الاحیاء» تألیف زینالدین عراقی و همچنین تألیف کتب «موضوعات» که در آنها انگیزهها و علل جعل احادیث و راویان کذاب بیان گردیده و احادیث جعلی و موضوع هم یکی یکی مشخص شدهاند مانند: «الموضوعات» تألیف ابوسعید حنبلی (م ـ ۴۱۴) که نخستین اثری است که در این باب نگاشته شده است و مانند کتاب «اللألی المصنوعة في الاحادیث الموضوعة» تألیف جلالالدین سیوطی (م ـ ٩۱۱) و غیره.
و اینک توضیح لازم دربارۀ هر یک از آن مراحل ششگانه:
۱- همانگونه که گفتیم از مرحلۀ اول (واقع در اواخر حکومت بنیامیه و اوایل حکومت عباسیان) هیچ اثری باقی نمانده است، و تنها نام مؤلفان و بحث از ویژگیهای آنان در تاریخ حدیث دیده میشود، که از جمله نوشتهاند: «محمدبن مسلم بن شهاب زهری مدنی (م ـ ۱۲۴) به فرمان عمربن عبدالعزیز کتابی را در [۱۴۲] احادیث نوشت و عمربن عبدالعزیز نسخههایی از این کتاب را به همۀ [۱۴۳] مناطق فرستاد، و زهری همواره به این عمل مباهات میکرد و میگفت «لم یدون هذا العلم أحدٌ قبل تدوینی» [۱۴۴] و دربارۀ قدرت حافظه و نهایت دقت زهری در تألیف این کتاب حدیث آوردهاند که هشامبن عبدالملک [۱۴۵] در دورۀ خود از زهری خواست تا مجموعه احادیثی را به فرزندش ـ که تحت تعلیم و تربیت او بود ـ بیاموزد و او آنها را یادداشت کند، زهری چهارصد حدیث را از حفظ به وی گفت و او نیز یادداشت نمود [۱۴۶]، و پس از یک ماه که زهری را ملاقات کرد به وی گفت: «آن احادیثی را که یادداشت کرده بودم از بین رفتهاند». زهری این چهارصد [۱۴٧] حدیث را از روی کتابش برای او خواند و او یادداشت کرد و پس از مدتی اتفاقاً نوشته اولی پیدا شد و با کمال تعجب مشاهده گردید که آنچه در مرتبۀ اول از حفظ به او گفته است، با آنچه در این مرتبه از روی کتاب به او گفته است یک کلمه تفاوت [۱۴۸] ندارد.
۲- در مرحلۀ دوم از (۱۴۸ تا ۲۰۴) واقع در دوران منصور و مهدی و هادی و هارونالرشید و امین و مأمون خلفای عباسی که محدثان نوشتههای خود را به طور موضوعی مرتب میکردند، جمع کثیری از محدثان، در نقاط مختلف جهان اسلام به تدوین کتابهای حدیث پرداختهاند که تعینات زمانی آنها تدوینها دقیقاً به طور ماه و سال مشخص نگشته و معلوم نیست کدام یک از آنان قبل از همه یا بعد از همه به این عمل اقدام نمودهاند ولی تعینات مکانی آنان کاملاً معلوم است و به اتفاق مورخین امام مالک در مدینه [۱۴٩] و ابن جریج در مکه، و ربیعبن صبیح در بصره و سفیان ثوری در کوفه، و اوزاعی در شام، و هیثم در واسط و معمر در یمن و جریرین عبدالحمید در ری و ابن مبارک [۱۵۰] در خراسان نخستین بار به تدوین کتاب حدیث به طور موضوعی و مرتب [۱۵۱] پرداختهاند اما از آثار آن مرحله (مرحلۀ دوم) هیچ کتاب و نوشتهای باقی نمانده جز کتاب «موطاء» تدوین امام مالک که تا حال باقی مانده است و به طور وفور در کتابخانهها موجود و در دسترس مطالعهکنندگان قرار میگیرد، و اینک عصارهای از شرح حال امام مالک و کتاب موطا که تنها یادگار باقی ماندۀ آن مرحل است:
[۱۴۲] الرسالة المستطرفة، کتانی، ص ۴، و جامع بیان العلم، ابن عبدالبر، ج ۱، ص ٧۶ به نقل صبحی صالح، ص ۳۸. [۱۴۳] همان. [۱۴۴] همان. [۱۴۵] الاضواء علی السنة المحمدیه، ص ۲۶ و المنادی العامه، ص ۱۲۵ و ۱۲۶. [۱۴۶] همان. [۱۴٧] همان. [۱۴۸] همان. [۱۴٩] مقدمه موطا امام مالک، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ۴. [۱۵۰] همان. [۱۵۱] همان.
مالکبن انس، از تبار شاهان [۱۵۲] حمیری در یمن که جدش (مالکبن ابیعامر) در روزگار اصحاب از یمن به حجاز کوچ کرده، و احادیثی را از اصحاب روایت نموده است، و از کسانی بوده که در دورۀ خلافت عثمانبن عفانس مصحفها [۱۵۳] را نوشتهاند و پدرش انس به کار تیرسازی [۱۵۴] برای کمانداران اشتغال داشته و به عنوان عالمی، معروف نبوده است.
مالکبن انس در سال (٩۳) [۱۵۵] در شهر مدینه متولد شده و در دوران خردسالی و نوجوانی تحصیلاتش را در محضر فضلا و علمای شهر مدینه آغاز نمود، و شاید استادی که بیش از هر استاد دیگر در تکوین تفکر علمی او مؤثر گشته، ابن هرمز (م ـ ۱۴۸) بوده است، زیرا مالک خود گفته است: «از ابتدای روز به محضر ابن هرمز میشتافتم، و تا فرارسیدن شب [۱۵۶] در آنجا میماندم، و این تلمیذ که مدت هفت [۱۵٧] سال ادامه داشته است، این دانشجوی هوشمند و پرفراست در سالهای آخر برای استادش همنشینی شده بود که او را محل اسرار و رازهای خود دانسته و دردمندیهای خود را از آشفتگی روزگار برای او بیان میکرده است که بعدها مالک در اشاره به چنین امری میگفت: «روزهایی به محضر ابن هرمز میشتافتم و او دستور میداد پردهها را بکشند، آنگاه از دوران نخستین این دین بحثهایی را میکرد و گریه را آغاز مینمود تا جایی که محاسنش خیس میگردید» [۱۵۸]. از این مطلب و از مطالب دیگر استنباط میشود که ابن هرمز یک عالم عادی نبوده و بلکه یک شخصیت انقلابی و بنیادگرای آن روزگار بوده، و از حکومتهای بنیامیه و بنیعباس راضی نبوده است همانگونه که ابن جریر طبری در تاریخش میگوید:
«ابن هرمز [۱۵٩] و محمدبن عجلان به جنبشی پیوستند که به رهبری محمدبن عبدالله معروف به (النفس الزکیة) علیه ابوجعفر منصور عباسی [۱۶۰] برپا شده بود، و همین روحیه انقلابی و بنیادگرایی ابن هرمز در مالکبن انس مؤثر گشته هر چند او به هیچ جنبشی [۱۶۱] نپیوسته و هیچ جنبشی را علیه نظام حاکم رهبر نکرده است اما هیچ کدام از آن حکومتها را تأیید نکرده و احیای نظام حکومت [۱۶۲] (عمربن خطاب و عمربن عبدالعزیز) از آرزوهای بسیار [۱۶۳] مهم او بوده است و شیوۀ تدوین کتاب موطا که علاوه بر احادیث پیامبر ج اقوال و افعال اصحاب و تابعین را نیز روایت نموده است نشانۀ این است که مؤلف میخواسته تصویری از عصر پیامبر ج و روزگار اصحاب و تابعین را ارائه نماید.
یکی دیگر از اساتید مالکبن انس ابن شهاب [۱۶۴] زهری است (م ـ ۱۲۴) که در زمان خود از بزرگترین علمای مدینه به شمار میآمد و همچنین نخستین عالمی بود که برای اولین بار معارف اسلامی را به قید کتابت درآورده است و در موطا (۱۳۲) حدیث، که (٧۲) مسند و بقیه منقطع و مرسل [۱۶۵]، از او روایت شده است.
استاد دیگر مالکبن انس، نافع مولی و آزاد شدۀ عبداللهبن عمر (م ـ ۱۲۰) همان شخصیتی که به فقیه مدینه ملقب و همان شخصیتی بود که عمربن عبدالعزیز او را به مصر اعزام داشت تا قرآن و احادیث [۱۶۶] را به مردم آن سامان بیاموزد و اهل حدیث میگویند: «روایت مالکبن انس از نافع از عبدالله بن عمر سلسلۀ ذهبیه و زنجیرهای است طلایی زیرا [۱۶٧] هر یک از این حلقهها دارای امتیاز بس والایی [۱۶۸] هستند.
مالک بن انس در محضر این اساتید دیگر تحصیلاتش را در معارف اسلامی به اوج خود رساند، و در نهایت ورع [۱۶٩] و احتیاط، روایت احادیث و استنباط احکام و تدری معارف اسلامی را آغاز نمود و با تألیف و تدوین کتاب «موطا» در حدیث (که بعداً از آن بحث خواهد شد) جمع بیشماری را از اقطار دور و نزدیک بلاد اسلامی، برای استماع مندرجات آن و تعلم احادیث از زبان مؤلفش به شهر مدینه جذب نمود، و مهدی [۱٧۰] و هادی و هرون الرشید و امین و مأمون [۱٧۱] نیز جزو کسانی بودند که موطا را در محضر امام مالک خواندهاند، و به عنوان امام و رهبر مکتب حدیث توانست، کفۀ این مکتب را با کفۀ مکتب اهل رای و قیاس، که سالها بود به رهبری امام ابوحنیفه در عراق سنگینتر دیده میشد، برابر و بلکه سنگینتر نشان دهد.
در دوران جوانی امام مالک، برای انتقال حکومت از امویان به عباسیان، جنبشهایی آغاز شده بود، و حوادث ناگواری روی میداد که امام مالک، در کنار این حوادث، با یک حالتی از تأثر، تحصیلات و تعلیماتش را ادامه میداد، و از بقا و فنای حکومت بنیامیه و پیشرفت و شکست آن جنبشها چندان دل خوشی نداشت زیرا ویژگیهای هیچ کدام از آنها با شعار امام مالک «نظام عمرین» و شیوۀ حکومت عمربن خطاب و عمربن عبدالعزیز تطبیق نمیکرد، و در سال (۱۳۲) که امام مالک سی و هشت سال داشت، و با یک کودتای نظامی به رهبری ابومسلم خراسانی حکومت بنیامیه سرنگون و حکومت عباسیان برپا گردید، و به اقتضای طبیعت [۱٧۲] هر انقلابی، برخی سکوت و تقیه را اختیار و برخی به عنوان یک واقعیت خود را تسلیم حکومت جدید کردند، و بعضی به خاطر احراز مقامی، نهایت همکاری را با حکومت جدید به عمل آوردند، و بعضی جنبشهایی را تقویت میکردند [۱٧۳] که برای برگرداندن حکومت سابق فعالیت میکردند، امام مالک هوادار هیچ کدام از آن دستهها و گروهها نبود، زیرا هیچ کدام با حکومتی که او میخاست «حکومت عمرین» [۱٧۴] مطابق نبودند، و قدرت مبارزه با همۀ گروهها را نداشت، به همین جهت در یک حالتی از بیطرفی به سر میبرد، ولی در پاسخ به سؤالها، آنچه را حق میدانست با نهایت شهامت آن را بیان مینمود مانند روایت حدیث [۱٧۵] «عدم وقوع طلاق مُکرَه» که این حدیث بیعتهای اجباری را بیارزش قلمداد میکرد [۱٧۶]، و ابوجعفر منصور دومین خلیفه عباسیان (م ـ ۱۵۸) همین حالت بیطرفی و حقگویی او را، حمل بر ضدیت و مبارزۀ فرهنگی با حکومت جدید نمود، و به شدت او را [۱٧٧] شکنجه کرد، اما منصور بعداً از کردۀ خود پشیمان شد، و در اثنای سفر حج که به مدینه [۱٧۸] آمده بود امام مالک را به منزل خود دعوت کرد، و ضمن ابراز اخلاص و ارادت، به او پیشنهاد نمود، که اگر موافقت کند، با نسخهبرداریهای بیشمار از موطا و انتشار آنها در جهان [۱٧٩] اسلام، موطا را کتاب تمام جهان اسلام معرفی میکند، و تمام محافل علمی جهان اسلام به تعلیم و تعلم و عمل به آن مؤظف [۱۸۰] شوند، اما امام مالک این پیشنهاد منصور را به هیچوجه قبول نکرد [۱۸۱]، و به او توصیه کرد بگذار مردم در انتخاب خویش آزاد باشند، و چیزی را قبول کنند که علمای شهرشان پسندیدهاند. منصور به همراهانش گفت: «لعمری لوطا وعنی علی ذلك لأمرت به» اگر پیشنهادم را قبول میکرد، فوراً به اجرای آن دستور میدادم.
با اینکه امام مالک حکومت عباسیان را تأیید نمیکرد ولی عباسیان به خاطر موقعیت علمی و نفوذ روزافزون امام مالک در جوامع اسلامی، او را به غایت مورد احترام قرار میدهند و قدرتی را در اختیار او قرار داده بودند که شبیه فرماندار [۱۸۲] مدینه، هر کسی را میخاست دستور میداد او را زندانی کنند یا او را بزنند.
امام مالک در صدور فتواها بسیار محتاط بود، و ابن قاسم [۱۸۳] گفته است: امام مالک گفته است گاهی در پاسخ به جواب مسئلهای، نزدیک به ده سال [۱۸۴] اندیشیدهام و هنوز پاسخ قانعکنندهای برای آن پیدا نکردهام، و خیلی وقتها برای پیدا کردن پاسخ سؤالی که به من مراجعت کرده بودند، تمام شب را بیدار میماندم که پاسخ درست آن سؤال را پیدا میکردم [۱۸۵].
در حکومتیهای بنیامیه تهاجم فرهنگهای بیگانه به حوزۀ تفکرات اسلامی آغاز شده و در دوران عباسیان به اوج خود رسیده بود، و علاوه بر گروههای خوارج و قدریه و مرجئه و معتزله گروههای راوندیه و وراقیه و حدیثه و غیره نیز ظاهر شده بودند، و سر و صدای جدال و کشمکشها و قیل و قالها و بگومگوها فضای بیشتر شهرها و آبادیها را فراگرفته بود اما مدینه الرسول و شهر پیامبر خدا ج در سکون و آرامشی کامل به سر میبرد و در فضای آن شهر جز نغمۀ تلاوت آیههای کلام الله و نوای روایت احادیث رسولالله ج چیز دیگری طنینانداز نبود، و هرگاه جسته و گریخته سخنی در رابطه با اعتقاد یکی از این گروهها به میان [۱۸۶] میآمد، امام مالک میگفت: «عمربن عبدالعزیزس [۱۸٧] گفته است: «رسولالله ج در عصر خود، و فرمانروایانی بعد از او راه و روشی را متداول نمودهاند که اتخاذ آن راه و روش، پیروی از کتاب خدا و تکمیل اطاعت خدا و تقویت دین خداست، برای هیچ کسی جایز نیست که بعد از آنها آن راه و روش را تبدیل کند یا در مخالف آنها برای پذیرفتن [۱۸۸] بیندیشد، و هر کس از آن راه و روشها هدایت جوید اوست که هدایت یافته است و هر کس آنها را کنار گذارد، راهی را پیش گرفته که راه مؤمنان نیست و خدا آن کس را به جایی میبرد که آن کس دوست دارد، و او را به دوزخ میاندازد و جایگاه بسیار ابدی است.
[۱۵۲] علوم الحدیث، محمد علی قطب، ص ٩٧. [۱۵۳] مقدمه موطا، دکتر محمد کامل حسین، ص ۱٩ به نقل از التهذیب، خزرجی. [۱۵۴] همان. [۱۵۵] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۲۱۲. [۱۵۶] الدیباج، ص ۲۰، به نقل از مقدمه موطا. [۱۵٧] همان. [۱۵۸] تاریخ طبری، ج ٩، ص ۳۳٩. [۱۵٩] تاریخ طبری، ج ٩، ص ۲۲٩ و ۲۳۰. [۱۶۰] همان. [۱۶۱] الکامل، ابن اثیر، ج ۵، ص ۱٩۴. [۱۶۲] مقدمه موطا، دکتر محمد کامل حسین، ص ۱۴. [۱۶۳] همان. [۱۶۴] تجرید التمهید، ابن عبدالبر، ص ۱۱۶. [۱۶۵] همان. [۱۶۶] تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ٩۴. [۱۶٧] ابن خلکان، ج ۲، ص ۱۵۱. [۱۶۸] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۱۰۰، نافع. [۱۶٩] الکفایه فی معرفة الروایة، خطیب بغدادی، ص ۱٩۱ و الدیباج المذهب فی معرفة اعیان المذهب، ابن فرحون مالکی، ص ۲۱. [۱٧۰] مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ٧. [۱٧۱] همان. [۱٧۲] مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص ۲۲. [۱٧۳] همان. [۱٧۴] مقدمه موطا، دکتر محمدکامل حسین، ص ۱۴. [۱٧۵] تاریخ طبری، ج ٩، ص ۱٩۴ و به آنان میگفت: «بایعتُم مکرهین و لیس علی المکره یمین». [۱٧۶] همان. [۱٧٧] امام مالک، شعبه، ص ۴٧ و ۴٩ ٧۴ و شرباصی، ص ۸۸. [۱٧۸] الباعث الحثیث، شرح اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، ص ۳۱ و مقدمه موطا، ص ۲۳. [۱٧٩] همان. [۱۸۰] همان. [۱۸۱] همان. [۱۸۲] مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص ۲۴. [۱۸۳] الدیباج المذهب في معرفة العیان المذهب، ابن فرحون مالکی، ص ۲۳، به نقل از مقدمه موطا، ص ۲۶. [۱۸۴] همان. [۱۸۵] همان. [۱۸۶] مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص ۲۵، به نقل از الدیباج، ص ۶۲. [۱۸٧] همان. [۱۸۸] همان.
امام مالک در جهت تصویر آن شیوه از اصالتگرایی اسلامی، که عمربن عبدالعزیز هنگامی که حکمران مدینه الرسول بود کلیاتش را به شرح فوق بیان کرده بود، کتاب «موطا» را تألیف و تدوین نمود، به همین جهت کتاب موطا هر چند به عنوان یک کتاب حدیث از آن نام میبرند، با این حال از مجموع روایتهایی که در آن کتاب آمده یعنی (۱٧۲۵) [۱۸٩] روایت، تنها تعداد (۸۲۸) روایت آن حدیث که (۶۰۰) مسند و (۲۲۸) مرسل میباشند و بقیه که (۸٩٧) [۱٩۰] روایت است حدیث نیستند بلکه (۶۱۲) روایت آن موقوف و از سخنان اصحاب و (۲۸۵) روایت آن از سخنان تابعین [۱٩۱] است، و نشان میدهد که هدف امام مالک از تألیف کتاب موطا تنها یادداشت احادیث نبوده است، بلکه تصویر یک نظام اصالتگرای اسلامی بود که او از صمیم قلب به آن معتقد بود، و برپا شدن چنان نظامی را بنام «نظام عمرین» [۱٩۲] همواره آرزو میکرده است.
توجه به جنبههای کمی و کیفی تدوین این کتاب و استماع و دریافت آن از طرف دانشمندان حجاز و مصر و عراق و اندلس و قیروان و شام و غیره و تأیید آن از جانب مشاهیر کارشناسان حدیث، ارزش واقعی این کتاب را به خوبی نشان میدهد:
۱- احادیث کتاب موطا در مدت چهل سال جمعآوری شده است، زیرا اوزاعی گفته: «ما در مدت چهل روز کتاب موطا را بر امام مالک خواندیم و او گفت: «کتابی را که من آن را در مدت چهل [۱٩۳] سال تألیف نمودهام، شما آن را در مدت فقط چهل روز استماع و دریافت نمودید، پس آنچه شما از آن کتاب فهمیدید نسبت به مفاهیم واقعی آن بسیار [۱٩۴] کم است».
۲- برای روایت و دریافت هر حدیثی از احادیث آن کتاب، نهایت دقت و احتیاط رعایت شده است و امام مالک همواره این گفتۀ خود را [۱٩۵] مدنظر داشته که میگفت: «توجه داشته باشید که دین را از چه کسی دریافت میکنید، من خودم [۱٩۶] هفتاد نفر را دیدهام که در کنار این ستونها (اشاره به ستونهای مسجد پیامبر ج) میگفتند: (قال رسولالله ج [۱٩٧] ـ پیامبر فرموده است) و من یک حدیث را از آنان نقل نکردهام، با اینکه هر کدام از آنان را اگر امین بیتالمال قرار میدادند نهایت [۱٩۸] امانتداری از آنان مشاهده میشد (شاید از حافظۀ آنان نگران بوده باشد).
و همین دقت و احتیاط موجب گردید، که با اینکه پیشنویس موطا در آغاز امر شامل ده هزار [۱٩٩] حدیث بود اما از آنجایی که به کرّات و مرّات در کیفیت روایتها و روایت شدهها و راویان آنها تحقیق و تفحص بیشتری به عمل میآورد و مقداری از آن را حذف میکرد بالاخره آن مجموعه به یک دهم آن تقلیل [۲۰۰] یافت، ولی همین پایین آمدن کمیت آن مجموعه کیفیتش را آنقدر بالا برد، که احادیث غیر «مُسنَد» آن نیز بر حسب روایات دیگر «مُسنَد» از آب درآمد، و وقتی امام مالک آن کتاب را بر علما و محدثین مدینه، عرضه نمود عموماً بر صحت احادیث آن تواطؤ [۲۰۱] و اتفاق نمودند، و امام مالک خود گفته است: «به علت همین تواطؤ و اتفاق محدثین مدینه بر صحت احادیث کتابم آن را «موطا» نامیدهام [۲۰۲].
امام شافعی دربارۀ موطا گفته است: «بعد از کلام [۲۰۳] الله هیچ کتابی صحیحتر از کتاب مالک (موطا) بر روی زمین وجود ندارد.
اهمیت این کتاب موجب گردید که سیل عالمان بزرگوار از تمام نقاط جهان اسلام برای استماع احادیث آن از زبان امام مالک و روایت آن، به شهر مدینه «دارالسنة» [۲۰۴] سرازیر شوند از جمله:
۱- از شهر مکه امام شافعی، یحییبن قرعه.
۲- از شهر مدینه هفده شخصیت [۲۰۵] علمی از جمله یحیی (پسر امام مالک) و فاطمه (دختر امام مالک) و معنبن عیسی و ابومصعب، و بکاربن عبدالله و مصعببن عبدالله و ایوب بن صالح و عبدالله بن نافع و.. . .
۳- از کشور مصر ده شخصیت علمی [۲۰۶] از جمله عبدالله بن وهب، عبدالله بن عبدالحکم و عبدالرحیم بن خالد و عبدالله بن یوسف و.. . .
۴- از کشور عراق بیست و هفت [۲۰٧] شخصیت علمی از جمله عبدالرحمن بن مهدی و قبته بن سعید و محمدبن حسن شیبانی (یار ابوحنیفه) و اسحاق بن موسی موصلی و.. . .
۵- از اسپانیا (اندلس) سیزده شخصیت [۲۰۸] علمی از جمله یحییبن یحیی، و سعدبن عبدالحکم و شبطون بن عبدالله و.. . .
۶- از قیروان دو شخصیت علمی [۲۰٩]، اسدبن فرات و خلفبن جریر.
٧- از تونس دو شخصیت علمی [۲۱۰] علیبن زیاد و عیسی بن شجره.
۸- و از اهالی شام هفت [۲۱۱] شخصیت علمی از جمله عبدالاعلی و عبدبن حبان و عتبه بن حماد (امام جامع) مروان محمد و یحییبن صالح و.. . .
و همانگونه که قبلاً گفتیم از خلفا، هادی و مهدی و هرون الرشید و امین و مأمون نیز کتاب موطا را در محضر امام مالک تعلم دیدهاند [۲۱۲].
غالب شخصیتهایی که موطا را در محضر امام مالک تعلم دیدهاند، از آن کتاب نسخهای برای خود یادداشت نمودهاند که نام چهارده نسخه از آنها به نام یادداشت کنندگانشان [۲۱۳] در تاریخ حدیث ثبت شده است در نسخۀ «یحییبن یحییمصمودی [۲۱۴] از معروفترین آنها است و در زمان ما هر گاه گفتند «موطا» مقصود همان نسخۀ یحییبن یحیی مصمودی [۲۱۵] است و آن چهارده نسخه ظاهراً در تعداد روایتها و متن آنها تفاوت چندانی با هم ندارند، و شاید در مقدار کمی از تعبیرات یا تقدیم و تأخیر روایتها با هم تفاوتهایی داشته باشند.
[۱۸٩] الحدیث والمحدثون، محمد ابوزهر محمد، ص ۲۴٩ به نقل تاریخ، حدیث ۱۲۵ و شرح اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، ص ۳۰ و ۳۱ و صبحی صالح، ص ۳۰۴ و مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ۴. [۱٩۰] همان. [۱٩۱] همان. [۱٩۲] مقدمه، [۱٩۳] مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ۴، به نقل از عبدالبر اندلسی. [۱٩۴] همان. [۱٩۵] الدیباج المذهب فی معرفة اعیان المذهب، ابن فرحون مالکی، ص ۲۱، به نقل از مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص ۲۶، التمهید، عبدالبر اندلسی. [۱٩۶] همان. [۱٩٧] همان. [۱٩۸] همان. [۱٩٩] مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ۴. [۲۰۰] همان. [۲۰۱] همان. [۲۰۲] همان. [۲۰۳] الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص ۳۱ و ۳۲، مختصر علوم الحدیث، محمد علی قطب، ص ٩۸ و مقدمه مواطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ۱. [۲۰۴] صبحی صالح، ص ۴۲، به نقل از تاریخ طبری، ص ۱۸۲۰. [۲۰۵] مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ۶ و ٧، به نقل از امام زرقانی و قاضی عیاض. [۲۰۶] همان. [۲۰٧] همان. [۲۰۸] همان. [۲۰٩] همان. [۲۱۰] همان. [۲۱۱] همان. [۲۱۲] مقدمه موطا، ص ٧. [۲۱۳] مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص ۱۰. [۲۱۴] همان. [۲۱۵] همان.
در اواسط مرحلۀ دوم در دوران خلفای عباسی با توطئۀ جعل احادیث به شدت مبارزه گردید، و بعد از آنکه محدثین آگاه و اهل تخصص، با استفاده از قوانین علم الحدیث آثار جعلی بودن یک مجموعه از روایتها را فاش میساختند، و سازندگان آن روایتها در حال بازجویی اعتراف صریح میکردند که این احادیث را عمداً جعل کردهاند از طرف حکومت حکم اعدام آنان صادر و اجرا میگردید، همچنان که ابوجعفر منصور [۲۱۶] عباسی در سال ۱۴۵ محمدبن سعیدبن حسان اسدی را به جرم زندیق بودن و جعلی بودن احادیثش، به دار آویخت، و همچنین در سال ۱۶۰ در زمان خلافت مهدی خلیفۀ عباسی به وسیلۀ استاندار بصره عبدالکریم بن عوجاء بن کیفر جعل احادیث اعدام گردید و جالب این بود که این جنایتکار، هنگامی که لبۀ تیز شمشیر را در برابر گردن خود دید، و مطمئن شد که به قتل میرسد با صدای بلند فریاد برآورد که من چهار هزار حدیث برای شما جعل کردهام و عموماً دربارۀ حرام و حلال میباشند [۲۱٧].
در این سالها در بین راوی و پیامبر ج واسطهها از صحابی و تابعی بیشتر و تدریجاً سلسلۀ راویان طولانیتر شد و ظاهراً بخش دیگر از مصطلحات علم الحدیث مانند: «مشهور و عزیز و غریب و شاذّ و معلّل و متصل و منقطع وضع گردیده و بر بقیه مصطلحات اضافه شده بودند و محدثین در محاورات خود آنها را به کار میبردند ولی هنوز کتابی در مصطلحات حدیث و علم الحدیث درایتی نوشته نشده بود.
[۲۱۶] الباعث الحثیث شرح علوم الحدیث، ابن کثیر، ص ۸۴. [۲۱٧] همان.
۳- مرحلۀ سوم (از ۲۰۴ تا ۲۴۰) دوران مُسندنویسی است که جمع آن (مساند) است و امام نووی در معرفی تصیلی مساند نوشته است: «یکی از روشهای [۲۱۸] تصنیف حدیث گرد آوردن آن به شیوۀ (مساند) است که در این روش محدثان در پی نام هر صحابی روایتهای او را اعم از صحیح و ضعیف میآورند، و مساند صحابه را گاه بر اساس الفبای نام آنان و گاه بر حسب نام قبیلۀ ایشان ترتیب میدهند، و در حالت اخیر از بنیهاشم شروع ک رده، و سپس از قبایل دیگر به ترتیب نزدیک بودن از رسولالله ج از حیث نسب، یاد میکنند، گاه سوابق مسلمانی صحابه را در نظر گرفته، و در نتیجه از روایات عشرۀ مبشره آغاز کرده و سپس احادیث اهل بدر، و حدیبیه را میآورند، پس از این عده، احادیث اصحابی که در فاصلۀ صلح حدیبیه و فتح مکه هجرت کردهاند، و در آخرین مرحله، مسند اصحابی را که کمسن و سال بودهاند، ذکر میکنند، سپس نوبت به مسندهای زنان صحابه میرسد که از مسندهای همسران پیامبر ج آغاز [۲۱٩] میگردد».
مسندنویسی قریب به صد سال ادامه داشته، و بیش از یکصد نفر از محدثین به مسندنویسی اقدام نمودهاند، و معمولاً مسندها را با نام نویسندگان آنها ذکر میکردند، مانند مسند طیالسی و مسند امام احمد و غیره، به اعتقاد برخی از محققان اولین مسندنویس [۲۲۰] ابوداود طیالسی (م ـ ۲۰۴) بوده است، و برخی نخستین مسندنویس را بر حسب مکانها تعیین کردهاند و گفتهاند: «نخستین مسندنویس در کوفه یحیی (حماتی) و در بصره مسدد، و در مصر اسدبن موسی بوده است و دارقطنی نخستین مسندنویس را نعیم بن حماد اعلام کرده است و جمعی از مسندنویسان قرن سوم هجری عبارت بودهاند از: سلیمانبن جارود طیالسی (م ـ ۲۰۴) و عبیدالله بن موسی (م ـ ۲۱۳) و حمیدی (م ـ ۲۱٩) و مسدد بن سرهد (م ـ ۲۲۸) و اسحاق راهویه (م ـ ۲۳٧) و عثمانبن ابیشیبه (م ـ ۲۳٩) و احمدبن حنبل (م ـ ۲۴۱) و عبدبن حمید (م ـ ۲۴٩) و یعقوببن شیبه (م ـ ۲٧۶) و همین مسندنویس اخیر یعنی [۲۲۱] ابن مخلد در مسند خود ابتدا روایات را بر حسب نام صحابه طبقهبندی کرد و سپس احادیث هر یک از صحابه را بر حسب ابواب فقهی مرتب ساخت [۲۲۲] و این شیوه استقبالی بود از روش محدثانی که در نیمۀ قرن سوم زندگی کرده و به طبقهبندی موضوعی روایات اهتمام ورزیدهاند.
[۲۱۸] تدریب الراوی، سیوطی، ج ۲، ص ۱۴۰ و ۱۴۱، به نقل از تاریخ حدیث، ص ۱۲٧، و صبحی صالح، ص ۳۰۵. [۲۱٩] همان. [۲۲۰] تدریب الراوی، سیوطی، ص ۱۴۰، صبحی صالح، ص ۳۰۵. [۲۲۱] نفخ الطیب، ج ۱، ص ۵۸۱، ج ۲، ص ۳۱ (به نقل از صبحی صالح، ص ۳۰۵). [۲۲۲] الحدیث و المحدثون، ص ۳۶۵، به نقل از تاریخ حدیث، ص ۱۲٩.
و از آنجایی که مسند امام احمد از تمام مسندها مهمتر و معروفتر و در حال حاضر در اکثر جوامع اسلامی مورد استفاده است، به بحث آن اکتفا مینماییم و قبل از بحث از آن به گونۀ بسیار مجمل و فشرده از تصنیفکنندهاش یعنی امام احمد هم بحث میکنیم.
این امام نامش احمد و نام پدرش محمد و نام جدش حنبل بوده است، و در ربیع الاول سال ۲۶۴ محمد که یک نفر سپاهی [۲۲۳] بود خانوادهاش را از مرو به بغداد منتقل نمود، مادر احمد به احمد حامله بود و احمد در همان سال در بغداد [۲۲۴] متولد گردید، و در حالی که تنها سه سال [۲۲۵] داشت پدرش متوفی شد، و مادرش او را پرورش داد.
احمد در نوجوانی برای کسب [۲۲۶] علم به مجلس قاضی ابویوسف میرفت سپس به سماع حدیث ـ که نخستین هدف او از تحصیل بود ـ سرگرم گردید، و بعد از مدتی تحصیل در بغداد، جهت تکمیل معلومات خود به مناطق دیگر از جمله حجاز و بصره و کوفه و یمن و.. . مسافرت نمود، او ضمن دیدار با مشایخ و اساتید فقه و حدیث از جمله سفیانبن عیینه [۲۲٧]، اسماعیلبن عنیّه، ابوداود طیالسی، امام شافعی و عبدالرزاق صنعائی، موفق گردید [۲۲۸] تا روایات بسیاری از آنان اخذ و استماع نماید و به کثرت حفظ و وسعت اطلاع در زمینۀ فقه و حدیث معروف گردد همانگونه که ابوزرعه [۲۲٩] رازی در مورد او گفته است: «احمد یک ملیون [۲۳۰] حدیث در خاطر داشت، ابن حنبل پس از چندی خود در سلک مشایخ و اساتید معروف درآمد و شاگردان زیادی را تربیت نمود، و از جملۀ آنان: بخاری [۲۳۱] و مسلم و ابوداود سجستانی و ابن مهدی و وکیع بن جراح و یحییبن سعید و علیبن مدینی [۲۳۲] و.. . بودهاند، و در عصر خود شیخالاسلام و سید المسلمین [۲۳۳] بود.
امام احمد در اوایل جوانی و در اواسط تحصیلاتش یعنی در سال ۱۸٧ برای نخستین بار به انجام دادن مراسم حج توفیق [۲۳۴] یافت و در سالهای ۱٩۱ و ۱٩۶ و ۱٩٧ نیز به انجام دادن مراسم حج موفق گردید و در سال ۱٩٧ بعد از آنکه مراسم حج را انجام داد به عنوان (مجاور) و همجواری با بیت الله یکسال در مکه باقی ماند تا زمان انجام دادن مراسم حج سال ۱٩۸ فرارسید و بعد از انجام دادن مراسم حج همان سال به منزل خود در بغداد بازگشت، امام احمد خود در بیان یکی از خاطرههایش گفته است: «پنج بار مراسم حج را انجام دادهام سه بار با پای پیاده و در یکی از سفرهای حج سی درهم هزینه کردم» [۲۳۵].
امام احمد زندگی بسیار سادهای [۲۳۶] داشت، و در نهایت ورع و پرهیزگاری به سر میبرد، سوزش آتش فقر را تحمل میکرد و گرسنه و تشنه میزیست اما حاضر نبود [۲۳٧] عطیۀ سلاطین و حاکمان حکومت وقت را قبول کند پشت سر عمش [۲۳۸] اسحاقبن حنبل و پشت سر پسرانش نماز نمیخواند، و با آنان میانۀ خوشی نداشت چون آنان جوایز و عطیۀ سلاطین را میگرفتند [۲۳٩] و جوایز متوکل [۲۴۰] علی الله را قبول میکردند.
امام احمد از حیث ثبات اعتقاد و قدرت [۲۴۱] ایمان، یکی از نوابغ و نوادر روزگار بود، و در برابر هیچگونه تهدید و رعب و هراس و شکنجههای سخت حاضر نمیشد بر خلاف اعتقاد خود کلمهای را بر زبان بیاورد [۲۴۲]، همانگونه که در راه «حادث نشمردن کلام الله» در دوران مأمون آن همه مورد اذیت و آزار واقع گردید و در دوران متعصم به زندان افتاد و با تازیانهها مورد ضرب قرار گرفت، با این حال کلمهای بر خلاف اعتقادی که داشت بر زبان نیاورد [۲۴۳].
ابن الندیم در کتاب «فهرست» [۲۴۴] به سیزده کتاب از آثار ابن حنبل (امام احمد) اشاره کرده است که از مهمترین آنها کتابهای «المسند» و «العلل» است که در اینجا ما به عنوان نمونهای از آثار این امام بزرگوار از «مُسند» به گونۀ مجمل و فشرده بحث میکنیم.
[۲۲۳] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۴۳۱. [۲۲۴] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج [۲۲۵] همان. [۲۲۶] البدایة والنهایة، ج ۱۰، ص ۳۴۰. [۲۲٧] مختصر علوم الحدیث، محمدعلی قطب، ص ۱۰۴ و البدایة والنهایة، ج ۱۰، ص ۳۴۰. [۲۲۸] همان. [۲۲٩] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۴۳۱. [۲۳۰] همان. [۲۳۱] مختصر علوم الحدیث، ص ۱۰۴. [۲۳۲] همان. [۲۳۳] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۴۳۱. [۲۳۴] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۰، ص ۳۴. [۲۳۵] همان. [۲۳۶] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۰، ص ۳۴۲. [۲۳٧] همان. [۲۳۸] همان. [۲۳٩] همان. [۲۴۰] همان. [۲۴۱] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۰، ص ۱۳٧ و الکامل، ابن اثیر، ج ۶، ص ۴۴۵ و ضحی الاسلام، ج ۳، ص ۱۸۰. [۲۴۲] همان. [۲۴۳] همان. [۲۴۴] فهرست، ابن الندیم، امام احمد و الائمة الاربعة، بخش امام احمد.
این کتاب حدیث از مهمترین تألیفات امام احمدبن حنبل است که تعداد روایاتش با مکررات چهل هزار [۲۴۵] و به شمارش ابن خلدون پنجاه هزار حدیث و با حذف مکررات طبق تحقیقی برخی از دانشمندان معاصر تعداد روایات آن بیست و شش هزار و سیصد حدیث است و این مجموعه از هفتصد و پنجاه هزار حدیث [۲۴۶] انتخاب و از تعدادی نزدیک به هشتصد صحابی [۲۴٧] نقل گردیدهاند و طبق قاعدۀ مسندنویسی [۲۴۸]، احادیث مسند صحابیها را به ترتیب اینگونه ارائه داده است: مسند ابوبکر صدیق (دارای ٧۸) حدیث و مسند عمر فاروق (دارای ۳۰ حدیث) و.. . .
امام احمد به همکاری فرزندانش، حنبل و صالح و عبدالله این کتاب را تدوین کرده است، همانگونه که حنبل یکی از [۲۴٩] فرزندانش گفته است: «احمدبن حنبل پدرم من و برادرانم صالح و عبدالله را جمع کرد و غیر از ما کس دیگری نبود که روایتهای «مسند» را برای او [۲۵۰] بخواند پدرم میگفت: «من روایات [۲۵۱] این کتاب را از بین هفتصد و پنجاه هزار حدیث انتخاب کردهام، اگر دیدید مسلمانان در حدیثی از احادیث رسولالله ج اختلاف دارند، شما به «مسند» مراجعه کنید، اگر حدیث را در آن یافتید که بهتر و اگر نیافتید بدانید که آن حدیث حجت نیست» [۲۵۲] و به فرزند دیگرش عبدالله سفارش کرد که: «احتفظ بهذا المُسند فانّه سیکون للناس اماماً» [۲۵۳] یعنی: این مسند را نگهداری کن که به زودی راهنمای مردم قرار میگیرد.
این کتاب مهم و بسیار ارزشمند، امروز هم در اکثر کتابخانههای جوامع اسلامی موجود است و در سال ۱۳۱۳ در شش جلد چاپ و منتشر گردید و اخیراً «افست» آن هم انتشار یافته است، و چندی پیش دانشمند بزرگ مصر [۲۵۴] احمد محمد شاکر کتاب «مسند» را به شکل بسیار مطلوب و مرغوبی تصحیح کرد و تحقیقات سودمندی را به ذیل روایات آن اضافه نمود، اما با کمال تأسف آن دانشمند بزرگوار پس از تصحیح و تعلیق در حدود یک سوم آن کتاب از جهان فانی چشم فروبست [۲۵۵] و به جهان جاوید شتافت.
تحقیق دیگری که در زمینۀ مفیدتر کردن مسند امام احمد تحقق یافته است، اثر شیخ احمدبن عبدالرحمن مشهور به ساعاتی است. وی روایات کتاب مسند را بر حسب موضوع طبقهبندی کرده و در ذیل برخی از روایات به شرح توضیحاتی نیز مبادرت ورزیده است، این کتاب با عنوان «الفتح الربانی.. . » تألیف شده و روایات آن در هفت موضوع کلی طبقهبندی گردیده، بنابراین به وسیلۀ کتاب (الفتح الربانی) طالب حدیث میتواند همانند کتابهای صحیحین و یا سنن، هر حدیثی را در موضوع و یا باب مربوط به آن جستجو کند.
[۲۴۵] صبحی صالح، ص ۲۴۶. [۲۴۶] همان. [۲۴٧] اصول الحدیث علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب، ص ۳۲۸. [۲۴۸] تدریب الراوی، سیوطی، ج ۲، ص ۱۴۱ و بررسی مسند احمدبن حنبل، ص ٧۸. [۲۴٩] الحدیث و المحدثون، محمد محمد ابوزهو، ص ۳٧۱. [۲۵۰] همان. [۲۵۱] مقدمه، ابن خلدون، ج ۲، ص ٩۰۸، علوم الحدیث، صبحی صالح، ص ۳۰۶ و مقدمه مسند، ص ۲۱. [۲۵۲] مقدمه. [۲۵۳] همان. [۲۵۴] اصول الحدیث علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب، ص ۳۲٩. [۲۵۵] همان.
قبل از آنکه به شرح مرحلۀ چهارم یعنی «صحیحنویسی» بپردازیم مطلب «سیر و سفر برا استماع و روایت حدیث» را توضیح میدهیم که مدتها قبل از تدوین کتب احادیث آغاز گشته، و در تمام مراحل سیر تکاملی تدوین حدیث ادامه یافته است، و به ویژه در آن سالهایی که تدوین کتب حدیث به شیوههای گوناگون سیلآسا جریان یافته بود، سیر و سفر نیز از دیار دور و نزدیک به مدینه «دارالسنة» [۲۵۶] و به بصره و کوفه و بغداد و غیره آغاز گردید، البته این سیر و سفر قبلاً و در قرن اول هجری آغاز شده بود و صحابی بزرگوار، ابوالدرداء (م ـ ۲۲) میگفت اگر فهم آیهای از آیههای خدا برای من مشکل و خستهکننده شود و برای حل آن جز مردی که در برک الغماد [۲۵٧] (پنج روز راه دور از مدینه) منزل کرده کس دیگری را پیدا نکنم شخصاً به نزد آن مرد سفر میکنم، و همچنین صحابی بزرگوار و بسیار با علم جابربن عبدالله (م ـ ٧۸) شتری را خرید و او را از وسایل سفر بار کرد و سوار بر آن شتر یک ماه راه رفت و به شام رسید، تا در مورد حدیث [۲۵۸] قصاص از عبدالله بن (اُنیس) سؤال کند، و سیر و سفر به مناطق بسیار دور برای استماع یک حدیث بسیار متداول بود و سعیدبن مسیب [۲۵٩] (م ـ ۱۵۰) گفته است: من برای استماع و روایت حدیثی از کسی گاهی شبها و روزها راه رفتهام و ابوقلابه (م ـ ۱۰۴) گفته است، سه روز در مدینه ماندم و کاری نداشتم جز اینکه حدیثی که در نزد مردی بود که سفر رفته بود آن حدیث را از او استماع و روایت کنم.
هر چه روزگار بیشتر سپری میگردید، میل مردم نسبت به سیر و سفر برای گردآوری احادیث بیشتر میشد، مکحول (م ۱۱۲) میگوید: من در مصر بردۀ یک زن هذیلی بودم وقتی مرا آزاد کرد از مصر خارج نشدم تا تمام احادیثی که در آنجا بود حفظ کردم، سپس به عراق آمدم و تمام احادیث آنجا را هم حفظ کردم، آنگاه به شام آمدم و تمام احادیث آنجا را هم حفظ کردم و احادیث آنجا را غربال میکردم و همهاش از (نَفَل) سؤال میکردم و کسی را ندیدم که درباره آن چیزی به من بگوید تا به پیرمردی رسیدم که او را (زیادهبن جاریه تیمیمی) میگفتند و به او گفتم آیا درباره نَفَل چیزی شنیدهای؟ گفت بلی از حبیببن مسلمۀ (فهری) شنیدم میگفت من خود حضور داشتم که پیامبر ج «نَفَل الرّبع فی البدءة [۲۶۰] و الثلث فی الرّجعة» یعنی: به ستونی از سپاه که همراه سپاه و در آغاز کار به دشمن حمله کرده بود یک چهارم و به ستونی از سپاه که بعد از برگشتن سپاه به دشمن حمله کرده بود یک سوم جایزه اعطا فرمود [۲۶۱] و همین تشنگی مفرط نسبت به استماع و گردآوری احادیث موجب گردید که احمدبن حنبل از بغداد به مکه و مدینه و بصره و کوفه [۲۶۲] و یمن سفر کرد و با استماع و اخذ احادیث از سفیان بن عیینه و اسحاقبن راهویه و ابوداود طیالسی و امام شافعی [۲۶۳] و علی بن مدینی و.. . و به گفته ابوزرحۀ رازی [۲۶۴] روایات خود را به یک ملیون [۲۶۵] رسانید و همچنین بخاری در سال ۲۱۰ در سن [۲۶۶] شانزده سالگی به خراسان و عراق و حجاز و شام و مصر و نیشابور برای استماع و روایت احادیث سفر کرد [۲۶٧] و در نتیجه، روایتهایی خود را به ششصد هزار [۲۶۸] حدیث رسانید و مسلم محدث نیز در حوالی سالهای ۲۲۴ برای استماع و روایت احادیث از نیشابور راهی عراق و حجاز و شام و مصر و.. . گردید [۲۶٩] و در نتیجه روایتهای خود را به سیصد هزار حدیث رساند، و همچنین عبدان [۲٧۰] یعنی احمدبن موسی جوالیقی (م ـ ۳۰۶) هجده مرتبه به بصره مسافرت کرد تا آنچه اهل این شهر از سنن که فقط ابوایوب سجستانی آنها را جمعآوری کرده است گردآوری نماید.
هر ماه و هر سال سیر و سفر راویان احادیث به کشورها و به شهرهای اسلامی بیشتر میگردید، و آمد و شد آنان شهرها و روستاهای جامعۀ بزرگ اسلامی را چنان به یکدیگر متصل کرده بود، که کلاً به صورت یک دهکدۀ بزرگ درآمده بود، و اکثریت قاطع کسانی که به این سیر و سفرها علاقه داشتند و برای استماع احادیث به جاهای بسیار دوری سفر میکردد جز هدف فرهنگی و گسترش بیشتر دایرۀ معارف اسلامی هدف دیگری را نداشتند و اقلیتی نیز هدفهای اقتصادی و مالی را منظور مینمودند از جمله یعقوب بن ابراهیم که این حدیث ابوهریره را «مبنی بر نهی غسل کردن در آب راکد در صورتی که نجسی در آن افتاده باشد»، در حفظ داشت این حدیث را تنها در برابر یک دینار (یک مثقال طلا) همراه سلسله و سند [۲٧۱] برای کسی روایت میکرد، و روی ابونعیم فضلبن دکین از این هم عجیبتر بود، وی در حالی که امام محدث و مقام والای حافظ را داشت، یکی از شاگردانش علیبن جعفر دربارۀ اجره گرفتن او در مقابل روایت احادیث چنین میگوید: «حدیثی [۲٧۲] را که او در حفظ داشت هر گاه او روایت میکرد و ما مینوشتیم درهمهای سالم و بدون عیب را از ما میگرفت و اگر درهم شکسته میدادیم، کسری آنها را علیحده از ما میگرفت [۲٧۳]، اما بعد از مشاهدۀ چند نمونه و دو سه اتفاق از این قبیل، دانشمندان آگاه و فقها و محدثین بصیر و پرهیزگار آن اندازه این اجره گرفتن در استماع احادیث را مذمت کردند و آن را ارتشاء در تعلیم خواندند، که آن اقلیت طمعکار را نیز از این اجره گرفتن مذموم منصرف نمودند، و کار به جایی رسید که اگر کسی به طیب خاطر هم میخواست در مقابل روایت حدیثی، چیزی را به کسی بدهد حافظ حدیث به شدت با او برخورد میکرد و میگفت، مادامی که از این پیشنهاد دست برنداری من حدیث را برای تو روایت نمیکنم همانگونه که محمدبن عجاج [۲٧۴] گفته: «مردی که میخواست حدیثی را از صمادبن سلمه (م ـ ۱۶٧) استماع کند سوار بر کشتی در دریای چین به سوی او شتافت و یک ارمغانی برای او برده بود، حماد گفت تو در بین دو چیز مختار هستی میخواهی این ارمغان را میگیرم ولی حدیث را رایت روایت نمیکنم و اگر استماع حدیثم را میخواهی ارمغانت را به هیچوجه نمیپذیرم، آن مرد گفت ارمغانم را قبول مکن و حدیث را [۲٧۵] برایم روایت کن.
[۲۵۶] تاریخ طبری، ص ۱۸۲۰، به نقل صبحی، ص ۴۲. [۲۵٧] معجم البلدان، یاقوت حموی، ج ۱، ص ۵٩۰ و ۵۸٩. [۲۵۸] الجامع لاخلاق الراوی، ج ٩، ص ۱۶۸ و تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۴۳ (جابربن عبدالله). [۲۵٩] الجامع لاخلاق الراوی، ج ٩، ص ۱۶٩ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۱، ص ۴۵، به نقل از صبحی صالح، (علوم الحدیث)، ص ۴٧. [۲۶۰] در نهایه ابن اثیر، ج ۱ ب و د و ج ۵ ن و ف در شرح آن حدیث آمده است: «نَفَل» با فتحه به معنی غنیمت و با سکون به معنی زیاده و در حدیث آمده: «انّه نقّل في البدءة الرّبع وفي الرجعة الثلث» که مقصود از «بدءة» ابتدای جنگ و مقصود از رجعت برگشتن از جنگ است، خلاصه هر گاه ستونی همراه سپاه به دشمن حمله کرد جایزه او یک چهارم و هر گاه بعد از برگشتن سپاه حمله کرد چون مشقت بیشتر و خطر زیادتر است جایزه آنها یک سوم است. [۲۶۱] صبحی صالح، علوم الحدیث، ص ۴٧. [۲۶۲] البدایة والنهایة، ج ۱۰، ص ۳۴. [۲۶۳] همان. [۲۶۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۴۳۱. [۲۶۵] همان. [۲۶۶] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۲، به نقل از ابن حجر عسقلانی. [۲۶٧] همان. [۲۶۸] الحدیث و المحدثون، ص ۳٧۸. [۲۶٩] همان. [۲٧۰] معجم البلدان، ج ۱، ص ۴۱۴. [۲٧۱] کفایه، خطیب، ص ۱۵۶ و شرح سیوطی بر سنن نسائی، ج ۱، ص ۴٩. [۲٧۲] الباعث الحثیث، ص ۱۱۶ و الکفایه، ص ۱۵۶، به نقل صبحی، ص ۵٧. [۲٧۳] همان. [۲٧۴] صبحی صالح، علوم الحدیث، ص ۵٩، به نقل از کفایه، خطیب، ص ۱۵۳. [۲٧۵] همان.
مسندنویسی با تمام محسّناتی که داشت دو نقص نیز در آن مشاهده میگردید، اول اینکه ترکیبی از اکثریتی از احادیث صحیح و اقلیتی از احادیث غیر صحیح و ضعیف [۲٧۶] که محض رعایت امانت در روایت نقل شده بودند ولی فاقد شرایط احادیث صحیح بودند و غیر محدثین و اهل فن نمیدانستند صحیح و غیر صحیح را از هم جدا کنند و تنها به احادیث صحیح استدلال نمایند دوم اینکه در مسندها احادیث بر مبنای موضوع ترتیب داده نشده بودند بلکه همانگونه که قبلاً گفتیم بر مبنای مراتب اصحاب [۲٧٧] و قبایل ترتیب داده شده بودند، بنابراین برای احادیثی که مراجعهکنندگان آنها را میخواستند مانند احادیث مربوط به غسل و وضو یا حج و زکات فصل خاصی نبود که در آنجا آنها را مطالعه کنند بلکه میبایستی صفحات زیادی از آن کتاب را مطالعه و اوقات زیادی را صرف پیدا کردن آن احادیث نمایند. به همین جهت زمزمۀ ترتیب احادیث بر مبنای موضوع در اواخر دورۀ مسندنویسی طنینانداز گردید و بقی مخلد که مسندی را تصنیف کرد در عین رعایت مقررات مسندنویسی و روایت احادیث بر مبنای نام و مراتب اصحاب احادیث هر یک از صحابه را بر حسب ابواب فقهی ترتیب داد، و از شیوۀ محدثانی که در نیمه قرن سوم به طبقهبندی موضوعی روایات اهتمام ورزیدند، استقبال نمود و برای حل مشکل اول (اختلاط احادیث صحیح و غیر صحیح) روزی اسحاقبن راهویه [۲٧۸] استاد بخاری در جمع شاگردانش گفت: «لو جمعتم کتاباً مختصراً لصحیح سنّة رسول الله ج» یعنی: «ای کاش کتاب مختصری از احادیث صحیح رسولالله ج را جمعآوری کنید». بخاری گوید این سخن همراه آرزوی استاد در دل من تأثیر کرد، و از این لحظه تمام تلاش و کوشش خود را برای جمعآوری احادیث صحیح و درست به کار [۲٧٩] انداختم.
حالا برای اینکه از این مصنف اولین صحیح و از چگونگی این اولین تصنیف صحیح اطلاعات کافی داشته باشیم بسیار فشرده اما عمیق و مستدل از آنها بحث میکنم:
۱- بخاری محدث: نامش محمد پسر اسماعیل پسر ابراهیم پسر مُغیره [۲۸۰] پسر (بَردِزبَه) جعفی و کنیهاش ابوعبدالله و لقبش بخاری است. محمد پسر اسماعیل شب جمعه سیزدۀ شوال سال [۲۸۱] ۱٩٩ در شهر بخارا متولد شد، و پدرش ـ همانگونه که ذهبی در تاریخ اسلام آورده است ـ از عالمان وارع و پرهیزگار بود و ثروت [۲۸۲] سرشاری را نیز داشته است و هنگامی که محمد کودکی بود پدرش متوفی گردید، و ثروت سرشاری را برای او به ارث گذاشت لذا محمد بعد از پرورش در دامن مادر و خواندن مقدمات و کسب معارف آن دوره در بخارا، با استفاده از این ثروت توانست به اکثر شهرهای دور و نزدیک جهان وسیع اسلام برای استماع حدیث و تکمیل معلومات خود، مسافرت نماید، و در شانزده سالگی کتابهای معروفی را خوانده و احادیث بیشماری را استماع کرده بود. خود گفته است که در نوجوانی [۲۸۳] هفتاد هزار حدیث در حفظ داشتهام و ذهبی دربارۀ این برهه از عمر او میگوید: «وصنّف وحدّث وما في وجهه من شعر» [۲۸۴] یعنی: محمد پسر اسماعیل محدث احادیث و مصنف کتب احادیث بود در حالی که هنوز مویی در چهرۀ او مشاهده نمیگردید.
محمد بخاری از حیث قدرت ضبط و ثبت حافظه از نوابغ روزگاران به شمار میآمد، هر گاه کتابی را یک بار مطالعه میکرد، آن کتاب در حافظۀ او میماند، مدتی همدرسانش [۲۸۵] که هنوز از قدرت حافظۀ او آگاهی نیافته بودند هنگامی که احادیثی را استماع میکردند و آنها را یادداشت مینمودند و میدیدند که محمد بخاری آنها را یادداشت نمیکند او را به تنبلی متهم کرده و ملامت مینمودند که چرا عمر خود را بیهوده [۲۸۶] صرف مینمایی. روزی بخاری به آنان گفت شما جمع احادیثی را که یادداشت کردهاید پیش روی خود بگذارید که جمعاً یازده هزار [۲۸٧] حدیث هستند و من آنها را از حفظ برایتان میخوانم، محمد بخاری تمام آن احادیث را در حفظ داشت و همانگونه که آنان یادداشت کرده بودند آنها را بیان نمود و تمام همدرسانش را در شگفتی و تعجب غرق کرد.
بخاری در هجده [۲۸۸] سالگی به ادای مراسم حج و عمره موفق گردید و بعد از ادای مراسم مدت زیادی نیز در مدینه ماند و خود گفته است: در هجده سالگی [۲۸٩] در کنار مزار رسولالله ج روضۀ مطهره در شبهای مهتابی تاریخ کبیر را (تاریخ اصحاب و تابعین را) تألیف [۲٩۰] میکردم «خوشا به حال محمد بخاری که در چنان فضای ملکوتی و مملو از معنویت در جوار مزار رسولالله ج و در پرتو انوار شبهای مهتابی مدینه الرسول خاطرۀ زندگی پر از جهاد و جانفشانی اصحاب رسولالله ج و تابعین آنان در راه اعتلای اسلام و گسترش آن در قارههای جهان را بر صفحات کتابش ضبط و ثبت مینماید و گواهینامۀ اوج فداکاری و جاننثاری یکایک آنها را در کنار مزار رسولالله ج و در آن فضای الهام بخش رقم میزند، تا آیندگان مطالعۀ این تاریخ روح ایمان واقعی و خداپرستی راستین در آنها دمیده شود».
بخاری چه در حضر و چه در سفر از اساتید بیشماری استماع احادیث نموده است و خودش آنان را بیشتر از یک هزار نفر [۲٩۱] به شمار آورده است و به عنوان نمونه از بعضی از استادان او نام میبریم:
۱- در بخارا [۲٩۲]: محمدبن سلام، و مسندی و محمدبن یوسف، و محمدبن عروه.
۲- در بلخ: علیبن ابراهیم، قتیبه، یحییبن بشر.
۳- در بغداد: عفان، محمدبن عیسی، و شریحبن نعمان.
۴- در مکه: مقریء.
۵- در بصره: ابن عاصم و انصاری و بدلبن محبر.
۶- در کوفه: عبیدالله بن موسی، و ابونعیم.
٧- در شام: مغیره و فریانی. [۲٩۳]
۸- در عسقلان [۲٩۴]: آدم.
٩- در حمص: ابوالیمان.
۱۰- در دمشق: ابومهر.
و شاگردان بیشماری را هم تربیت کرد، که به عنوان نمونه تعدادی از آنها را نام میبریم مسلم محدث و ترمذی [۲٩۵] و محمدبن نصر مروزی و صالحبن محمد و مطین و ابن خزیمه و ابوقریش و ابن صاعد و ابن ابیداود و ابوعبدالله فریری و ابوحامد ابن الشرقی و منصور بن محمد و ابوعبدالله محاملی و نسائی و ابوزرعه و ابوحاتم و ابراهیم بن اسحاق و محمدبن احمد و محمدبن یوسف و منصور بن محمد و حماد بن شاکر و غیره و خطیب بغدادی از (خربری) نقل کرده که گفته افراد حلقههای استماع احادیث صحیح بخاری که همدرس من بودند [۲٩۶] هفتاد هزار نفر بودند که به جز من احدیث از آنان در حال حیات نیست.
آنچه محدثان را روزگاری در حیرت غرق کرده بود اوج قدرت حافظه و ضبط و ثبت بخاری ـ نه تنها در متن احادیث ـ بلکه در اسناد متعدد تمام احادیث و حتی تقدم و تأخر نام راویان آن اسناد، بود، و هنگامی که قدرت ضبط و ثبت حافظه بخاری در آن درجۀ نبوغ در شهرها و کشورهای جهان وسیع اسلام انتشار یافت غالباً احساس سرافرازی میکردند و به این محدث نابغه مباهات مینمودند و بعضی از راه حسادت چنین قدرتی را برای حافظه بخاری یک مبالغۀ اغراقآمیز و غیر قابل قبول میدانستند و برای تحقیق این مطلب دو بار او را امتحان کردند یک بار در بغداد [۲٩٧] و یک بار در شهر سمرقند [۲٩۸]، اول در سمرقند که چهار صد نفر اساتید و طلاب حدیث بعد از شنیدن خبر ورود بخاری به آن شهر یک هفته دور هم جمع شدند و برای اینکه بخاری ار از حیث روایت در اشتباه بیندازند مشورتهایی کرد و توطئهای چیدند به این صورت که در مجموعهای از احادیث، سلسله سندهای شام را در سلسلۀ سندهای عراق و سلسله سندهای عراق را در سلسله اسناد شام وارد [۲٩٩] کردند و همچنین اسناد حرم را در اسناد یمن داخل نمودند و وقتی صحت آن احادیث را از بخاری سؤال کردند، بخاری بعد از آنکه تمام اسناد تبدیل شده را به صورت اصلی و واقعی خود برگرداند، صحت آنها را تأیید کرد و آن چهارصد نفر نتوانستند در تصحیح اسناد تبدیل شدۀ این مجموعه از احادیث اشتباهی از او مشاهده نمایند.
دوم در بغداد [۳۰۰]، بخاری بعد از انتشار آوازۀ قدرت حافظهاش به بغداد رفت محدثین بغداد محض امتحان حافظۀ بخاری دور هم جمع شدند و یکصد حدیث را آوردند و تمام متون و اسناد آنها را عوضی و مبدل نمودند به گونهای که هر حدیثی به سند حدیث دیگر و هر سندی را برای حدیث دیگر ارائه داد و آن یکصد حدیث را به ده نفر محدث دادند که صحت آن احادیث را از بخاری جویا شوند، محدث اول که ده حدیث خود را برای بخاری خواند بخاری گفت: «لااعرافه» [۳۰۱] این حدیثها را نمیشناسم و محدث دوم و سوم و تا دهم بعد از خواندن احادیث همین پاسخ «لااعرافه» را از بخاری میشنیدند، و در این محفل بسیار بزرگ محدثین که به جز بغدادیان محدثان شهرهای دیگر نیز در آنجا حضور داشتند، کسانی که در حدیثشناسی اهل تخصص بودند با خود میگفتند عجب فهم و هوش و حافظهای دارد و کسانی که در حق حدیث و ویژگیهای آن عامی و بیاطلاع بودند با خود میگفتند: بیخود لقب محدث را بر خود نهاده از یکصد حدیث که از او سؤال شد در برابر همۀ آنها گفت: «لااعرافه» آنگاه بخاری در میان همین زیر و بم تحسینها و توبیخها رو به محدث اولی کرد و گفت اما حدیث اولی که اینگونه روایت کردی غلط بود و صحیحش اینگونه است و حدیث دوم نیز که اینگونه روایت کردی غلط بود و صحیحش چنین است و به ترتیب حدیث سوم و چهارم تا دهم بعد از آنکه میگفت آنچه تو روایت کردهای غلط است، صحیحش را برای او بیان میکرد و نسبت به حدیثهای محدث دوم و سوم و چهارم تا محدث دهم همین کار را کرد و بعد از آنکه نشان میداد آنچه آنها روایت کردهاند غلط است صورتهای صحیح یکایک آن حدیثها را با متن و سند خاص خود برای آنها بیان میکرد و توانست آن محفل بسیار بزرگ محدثین را غرق در تعجب و تحسین خود کند.
بخاری آن اندازه که در حفظ متون و اسناد آنها از حافظۀ خود مطمئن بود، نسبت به استنباط و برداشتی که از احادیث داشت، از حافظهاش چندان مطمئن نبود و برای ثبت و ضبط آن به قلم دست میبرد، به همین جهت شبها [۳۰۲] ناگاه لحاف را کنار میزد و چراغ را روشن میکرد مطلبی را که به ذهنش رسیده بود یادداشت مینمود و چراغ را خاموش میکرد، و بار دیگر و بار دیگر این کنار زدن لحافظ و روشن کردن چراغ و یادداشت کردن مطلب و خاموش کردن چراغ تکرار میگردید و گاهی بیست مرتبه تکرار میشد و این را میرساند که هوش و حواس بخاری همواره متوجه استنباط احکام از احادیث و فهمیدن معنی واقعی آنها [۳۰۳] است.
بخاری علاوه بر آن همه تبحر در حدیث و فقه و تفسیر به فضایل اخلاق اسلامی هم آراسته بود و بینهایت اهل آزرم [۳۰۴] و حیا و دارای شجاعت و سخاوت و ورع و پرهیزگاری و زهد [۳۰۵] و تقوا بود هر سحرگاهی سیزده رکعت نماز میخواند، و در ماه رمضان هر شب ختمی را تلاوت میکرد، و از آن ثروت سرشاری که از راه ارث پدری به او رسیده بود، در نهان و آشکار به مستمندان و نیازمندان انفاق میکرد و به غایت اهل عزتنفس بود و هرگز در مقابل زر و زور [۳۰۶] و تزویر سر فرود نمیآورد، و همین عزت [۳۰٧] نفس و سر فرود نیاوردن برای زمامداران، مشکلاتی را برای او به وجود میآورد، از جمله خالدبن [۳۰۸] احمد ذهلی فرماندار شهر بخارا و نمایندۀ تامالاختیار خلیفه عباسی بخاری را دعوت کرد تا در قصر او درس حدیث را به فرزندانش بگوید، بخاری این دعوت را قبول نکرد و در جواب دعوت فرماندار گفت: «في بیته العلم والحلمُ یؤتی» [۳۰٩] در خانهاش علم است و کسانی که حال و حل و حوصلۀ تعلم حدیث را دارند باید به خانۀ علم بیایند، و چون آن حکمران حقیر توان تحمل سنگینی عزتنفس آن محدث کبیر را نداشت همین جواب او را به دل گرفت، و بعد به بهانههای واهی و از جمله گزارش محمدبن یحیی [۳۱۰] ذهلی که بخاری گفته است: «تلفظ کردن آیههای قرآن مخلوق است، آن محدث کبیر را از شهر بخارا اخراج نمود، و بخاری ناچار به خرتنگ ـ در دو فرسنجی سمرقند ـ نزد اقوام و خویشان خود سکونت گزید، و این هم یکی از شدیدترین درد هر روزگاری است که حکمران شهری که خدمتگزار اهالی آن شهر است و با بهرۀ زحمات زحمتکشان آن شهر تغذیه میگردد و موظف است که نور و روشنایی را وارد آن شهر کند، اما او که غرق در خصلت بروکراسی و دیوانسالاری است به جای وارد کردن نور و روشنایی به آن شهر آن مرکز بسیار بزرگ تشعشع و نور و روشنایی (یعنی بخاری) را از آن شهر اخراج میکند، اما دیری هم نپایید که تازیانه انتقام بر سر و کلۀ آن حکمران هواپرست فرود آمد و یک ماه از اخراج بخاری گذشته بود که آن حکمران مورد قهر و غضب خلیفۀ عباسی واقع گردید و به حکم خلیفه به زندان افتاد و در زندان [۳۱۱] جان عاریتی را به جان آفرین تسلیم نمود.
و بخاری بعد از اخراج از بخارا [۳۱۲] و سکونت در خرتنگ [۳۱۳] طولی نکشید که بیمار گردید و در شب شنبه مصادف عید رمضان سال ۲۵۶ متوفی گردید [۳۱۴] و لبیکگویان راه رجوع الی الله را پیش گرفت.
بخاری کتابهای بسیار مفیدی را تألیف نموده و از او باقی ماندهاند از جمله تاریخ اصغر و اکبر و اوسط، و الادب المفرد و کتاب الاسماء و الکنی [۳۱۵] و مهمترین تألیفش همان کتاب صحیح بخاری است که در اینجا به گونۀ فشرده و مجمل اما مستند از آن بحث میکنیم:
۲- صحیح بخاری: این کتاب از مهمترین تألیفات بخاری و همچنین از معتبرترین کتابهای حدیث در محافل اهل سنت به شمار میاید و برای آگاهی از نهایت اهتمام بخاری به تألیف این کتاب، سرنخ بحث را به دست خودش میدهیم که میفرماید: «تألیف این کتاب را در مسجدالحرام [۳۱۶] و در کنار بیت الله آغاز نمودم، و احادیث صحیح این کتاب از ششصد [۳۱٧] هزار حدیث انتخاب کردهام، و جز حدیث صحیح در آن ننوشتهام [۳۱۸]، و قبل از نوشتن هر حدیثی غسل [۳۱٩] کردهام و دو رکعت نماز خواندهام و بعد از نماز و استخاره از خدا و حصول یقین به صحت حدیثی آن را در کتاب نوشتهام [۳۲۰]، و در مدت شانزده سال [۳۲۱] تألیف این کتاب را به اتمام رسانیدم، و آن را در بین خودم و خدای خودم حجت قرار داد».
تعداد احادیث این کتاب بر حسب توضیحات ابن الصلاح شهرزوری با مکررات (٧۲٧۵) [۳۲۲] و به شمارش ابن خلدون (٧۲۰۰) [۳۲۳] که سه هزار آن مکرر و به شمارش حافظ ابوالفضل ابن حجر با مکررات (٧۳٩٧) که یکصد و بیست و دو حدیث از شمارش ابن الصلاح بیشتر است و بدون مکررات (۲۶۰۲) [۳۲۴] حدیث و اگر متون معلقه مرفوعه را که در جای دیگر آن وصل نکرده که جمعاً (۱۵٩) [۳۲۵] مورد هستند، به آن اضافه شود مجموع احادیث بدون تکرار به (۲٧۶۱) [۳۲۶] بالغ میگردد و مجموع تعلیقهای موجود در آن بالغ بر (۱۳۴۱) [۳۲٧] که اکثر آنها مکرر و متن آنها در جمع احادیث کتاب آمده است و تنها (۱۶۰) [۳۲۸] متن در میان احادیث کتاب نیامدهاند، و مجموع احادیث متابع و تنبیه به اختلافات روایات بالغ بر (۳۴۴) [۳۲٩] حدیث است، بنابراین تمام آنچه در آن کتاب وجود دارد با مکررات بالغ بر (٩۰۸۲) [۳۳۰] حدیث میباشد جدا از احادیث موقوف بر اصحاب و احادیث مقطوع بر تابعین و مابعد آنان.
تعداد کتابهای مندرج در این کتاب مانند «کتاب الایمان» یکصد و اندی [۳۳۱] و مجموع ابواب این کتاب مانند «باب الدّین یسرٌ» و «باب من کره ان یعود الی الکفر» بالغ بر (۳۴۵۰) [۳۳۲] سه هزار و چهارصد و پنجاه و مجموع مشایخ حدیث که در حال روایت حدیث از آنان نام برده است (۲۸٩) [۳۳۳] استاد و مجموع اساتیدی که تنها بخاری از آنها روایت کرده نه مسلم بالغ بر (۱۳۴) [۳۳۴] استاد میباشد (۲۳) [۳۳۵] حدیث (ثلاثائی) یعنی سه سندی در آن وجود دارد.
و دربارۀ اهمیت این کتاب ابن خلدون در مقدمه گفته است بخاری در تألیف این کتاب تنها بر احادیثی اعتماد نموده که محدثین بر صحت آنها اجماع [۳۳۶] نمودهاند و کسی مخالف صحت آنها نبوده است و همچنین ابن کثیر در البدایه و النهایه گفته تمام علما بر صحت و قبول احادیث بخاری اتفاق نظر دارند و ارشاد ساری تألیف قسطلانی در مقدمه از ذهبی در تاریخ اسلام نقل کرده است که صحیح بخاری اجل کتب اسلامی و برترین آنها بعد از کلام الله است، و نووی [۳۳٧] در مقدمۀ شرحش بر مسلم از امام الحرمین [۳۳۸] نقل کرده است که گفته است اگر کسی طلاق واقع نماید که آنچه بخاری و مسلم در کتابشان حدیث صحیح شمردهاند، بدون تردید حدیث پیامبر ج است، طلاقش واقع نمیشود و راست گفته است چون علمای اسلام بر صحت احادیث آنها اجماع کردهاند.
اینک توضیح مناسبی دربارۀ مصنف دومین صحیح و کتابش:
۱- مسلم محدث: نامش مسلم [۳۳٩] نام پدرش حجاج، شهرتش قشیری و کنیهاش ابوالحسین. در سال ۲۰۴ در شهر نیشابور دیده به جهان گشود، او فراگیری حدیث را از کودکی شروع کرد سپس جهت تکمیل اطلاعات خود و استفاده از اساتید بزرگ احادیث در آن زمان به عراق و حجاز و شام و مصر و.. . سفر کرد، و اساتید او عبارت بودند از یحییبن یحیی و تعبی و احمدبن یونس و اسماعیل بن ابیویس و سعید بن منصور و عون بن سلام و احمدبن حنبل و بخاری [۳۴۰] و جمع دیگر و رابطۀ او با بخاری بسیار گرم و محکم بود و همانگونه که به موقع ملاقات بین دو چشمش را میبوسید و او را بسیار گرامی میداشت عملاً هم نشان داد که به شدت نسبت به او ارادتمند و وفادار است و به عنوان مثال وقتی محمدبن یحیی [۳۴۱] هذلی از محدثان بزرگ نیشابور در محفلی که مسلم نیز آنجا بود گفت: «من قال لفظی بالقرآن مخلوق فلایحضر مجلسنا» یعنی: «کسی که بگوید تلفظ کردن من به آیههای قرآن مخلوق است و قدیم نیست از محفل ما خارج شود» و این عبارت تعریفی بود به مذمت بخاری که او چنین اعتقادی داشت و همچنین تهدید مسلم از ملازمت بخاری دوری جوید، اما مسلم بر اثر رابطۀ محکمی که با استادش بخاری داشت به عنوان اعتراض از این تعرض و تهدید از آن محفل برخاست [۳۴۲] و آن را ترک کرد.
مسلم در روزگار خود محدث نامآور و پرکار و فعالی بود، و در مجلس درس حدیث خود محدثین بزرگی را پرورده کرد از جمله ترمذی [۳۴۳] و ابراهیمبن ابیطالب و ابن خزیمه و سراج و ابن صاعد و ابوعوانه و ابوحامد و ابن الشرقی و ابوحامدبن احمد اعمشی و ابراهیم بن محمد و مکیبن عبدان و عبدالرحمن بن ابیحاتم و محمدبن مخلد و ابوحاتم و ابوزرعه [۳۴۴] و اسحاق ابن راهویه و شخصیتهای دیگر و همچنین کتابهای بسیار مفید و مهمی را تألیف نمود از جمله: المسند الکبیر [۳۴۵] و کتاب الجامع علی الابواب، و کتاب الاسماء و الکنی، و کتاب التمییز، و کتاب العلل، و کتاب الوحدان، و کتاب الافراد، و کتاب الاقران و کتاب سؤالات احمدبن حنبل و کتاب حدیث عمروبن شعیب، و کتاب الانتفاع باهل السماع، و کتاب مشایخ مالک و کتاب مشایخ الثوری، و کتاب مشایخ شعبه، و کتاب من لیس له الاّ رواو واحد، و کتاب المخضرمین، و کتاب اولاد الصحابه و کتاب اوهام المحدثین، و کتاب الطبقات و کتاب افراد [۳۴۶] الشامین مسلم در سال (۲۶۱) در سن (۵۵) [۳۴٧] سالگی متوفی گردید و در نیشابور به خاک سپرده شد.
۲- صحیح مسلم: مشتمل بر چهار [۳۴۸] هزار حدیث است بدون مکررات، در آغاز امر مسلم از سیصد هزار حدیثی [۳۴٩] که در حافظه داشته، دوازده هزار حدیث [۳۵۰] بدون مکررات انتخاب کرده و در کتابش درج نموده است، و صریحاً به جوامع اسلامی اطمینان داده است که بدون حجت و دلیل قطعی نه حدیثی را در این کتاب نوشته نه حدیثی را از آن حذف کرده است، و در یکایک احادیث آن کتاب شرایط صحت حدیث ـ که عبارتست از سند متصل بر حسب نقل افراد مورد وثوق، از ابتدا تا انتها و سلامتی از شذوذ و علت ـ تحقق یافته است، و هرچه در این کتاب به عنوان حدیث صحیح آمده است، صحت آن در جوامع اسلامی قطعی است، و به اتفاق تمام علما بعد از قرآن کریم هیچ کتابی از «صحیحین» مسلم و بخاری صحیحتر [۳۵۱] وجود ندارد (و البته بخاری از لحاظ صحت بر مسلم برتری دارد) زیرا مسلم احادیث واجد شرایط صحت را به شرط اینکه معاصر بودن راویان برای او محقق بوده باشد آن را قبول کرده است اما بخاری علاوه بر تحقق معاصر بودن راویان باید ملاقات هر یک با کسی که حدیث را از او روایت کرده معلوم شده باشد که شرط مسلم «معاصره» و شرط بخاری «ملاقات و معاصره» است.
[۲٧۶] الحدیث و المحدثون، محمد ابوزهو، ص ۳۶۵. [۲٧٧] الجامع لاخلاق الراوی، خطیب، ج ۱۰، ص ۱٩۰، به نقل از صبحی صالح، ص ۳۰۵. [۲٧۸] قواعد التحدیث، جمالالدین قاسمی، ص ٧۱ و علم الحدیث، ابن حجر، ص ۴٩. [۲٧٩] همان. [۲۸۰] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲، و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲٧ و ۲۸. [۲۸۱] همان. [۲۸۲] همان. [۲۸۳] همان. [۲۸۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۵۵۵. [۲۸۵] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۳ و ۲۸، تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۵۵۶. [۲۸۶] همان. [۲۸٧] همان. [۲۸۸] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۸ در ارشاد الساری، ج ۱، ص ۳۲ استنباط میشود که در شانزده سالگی مراسم حج را انجام داده است. [۲۸٩] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۲ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۵۵۵. [۲٩۰] همان. [۲٩۱] تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۵۵۵. [۲٩۲] ارشاد الساری، ص ۳۳، تذکرة الحفاظ، ص ۵۵۵. [۲٩۳] همان. [۲٩۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۵۵۵ و ۵۵۶ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۸ و ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۲ و ۳۳. [۲٩۵] همان. [۲٩۶] همان. [۲٩٧] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۸ و ارشاد الساری، عسقلانی، ج ۱، ص ۳۴. [۲٩۸] همان. [۲٩٩] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۴ و ۳۵ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۸ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۵۵۶ از ابن خزعه نقل کرده که گفته است: «ما تحت ادیم السماء اعلم بالحدیث من البخاری». [۳۰۰] همان. [۳۰۱] همان. [۳۰۲] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۲۸. [۳۰۳] همان. [۳۰۴] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳٧. [۳۰۵] همان. [۳۰۶] البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ۳۰. [۳۰٧] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۸ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۳۰. [۳۰۸] همان. [۳۰٩] همان. [۳۱۰] همان. [۳۱۱] همان. [۳۱۲] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۳۰ و ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۳۸ و ۳٩. [۳۱۳] همان. [۳۱۴] همان. [۳۱۵] در هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج، ص ۱۶ نام نوزده کتاب بخاری را یادآور شده است مراجعه شود. [۳۱۶] ارشاد الساری، ج ۱، ص ۲٩. [۳۱٧] همان. [۳۱۸] همان. [۳۱٩] همان. [۳۲۰] همان. [۳۲۱] همان. [۳۲۲] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۲۸ و مقدمه ابن خلدون، ترجمه، ج ۲، ص ۸٩٩. [۳۲۳] همان. [۳۲۴] همان. [۳۲۵] ارشاد الساری، قسطلانی، ج ۱، ص ۲۸. [۳۲۶] همان. [۳۲٧] همان. [۳۲۸] همان. [۳۲٩] همان. [۳۳۰] همان. [۳۳۱] همان. [۳۳۲] همان. [۳۳۳] همان. [۳۳۴] همان. [۳۳۵] همان. [۳۳۶] مقدمه ابن خلدون، ج ۲، ص ۸٩۸ و ۸٩٩. [۳۳٧] ارشاد الساری، هامش، ج ۱، ص ۲۸ و ۲٩. [۳۳۸] همان. [۳۳٩] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۵۸۸، و هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۶، ص ۴۳۲ و شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج ۱، ص ۱۵ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۳۶. [۳۴۰] همان. [۳۴۱] ارشاد الساری، ج ۱، ص ۳۸ و البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ۳۸. [۳۴۲] همان. [۳۴۳] البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ۳۶ و ۳٧ و شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج ۱، ص ۵. [۳۴۴] همان. [۳۴۵] هدیه العارفین، اسماعیل باشا، ج ۶، ص ۴۳۱ و ۴۳۲. [۳۴۶] همان. [۳۴٧] شرح نووی، بر مسلم هامش، ارشاد الساری، ج ۱، ص ۱۶. [۳۴۸] شرح نووی، هامش، ارشاد الساری، ج ۱، ص ۳۰ و البدایه، ج ۱۱، ص ۳٧، و تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۵۸٩. [۳۴٩] همان. [۳۵۰] همان. [۳۵۱] شرح نووی هامش ارشاد الساری، ج ۱، ص ۳۰، «اتفق العلماء علی ان اصح الکتب بعد القران العزیز، الصحیحان البخاری و مسلم».
مرحله پنجم که به وسیلۀ عبدالله دارمی (م ـ ۲۵۵) آغاز و تا زمان بیهقی (م ـ ۴۵۸) ادامه یافته است، در آن مرحله کتب (سنن) تألیف گردیدهاند و کتاب سنن در اصطلاح محدثین عبارتست از کتابی که:
اولاً: تمام احادیث آن واجد جمیع شرایط احادیث [۳۵۲] صحیح باشد، ثانیاً: احادیث [۳۵۳] آن بر مبنای ابواب فقه از جمله طهارت، نماز و زکات و روزه و.. . طبقهبندی شده باشد، ثالثاً: احادیث موقوفه که در نهایت به صحابی منتهی میگردد، در میان احادیث آن وجود نداشته باشد، زیرا روایتی که در نهایت به صحابی منتهی گردد، و از پیامبر ج روایت نشده باشد نمیتوان آن را سنت [۳۵۴] رسولالله ج نامید و از (سنن) به شمار آورد.
در بین کتابهای سنن، سنن نسائی و ترمذی و ابن ماجه و ابوداود، در جوامع اسلامی به حدی مورد قبول واقع شدهاند که آنها را در ردیف [۳۵۵] (صحیحین) بخاری و مسلم قرار داده و آن چهار سنن را با بخاری و مسلم (صحاح سته) مینامند و اینک توضیح مختصر و مفیدی دربارۀ این چهار کتاب سنن و بقیه کتابهای سنن:
۱- ابوداود، سلیمانبن اشعث سجستانی مکنی به (ابوداود) در سال ۲۰۲ متولد گشته [۳۵۶] پس از کسب معلومات در محل سکونت خود برای تکمیل آن به حجاز و شام و مصر و عراق و جزیره و ثغر و خراسان سفر کرده [۳۵٧]، و در محضر اساتید بزرگواری امثال ابوعمر ضریر، و مسلمبن ابراهیم، وقعنبی، و عبدالله بن رجا، و ابوالولید طالبی تلمذ نموده است [۳۵۸] و شخصیتهای اهل فضل نیز امثال ترمذی و نسائی و فرزندش ابوبکربن داود، و ابوعوانه، و ابوبشر دولابی، و ابواسامه محمدبن عبدالملک و جمعی دیگر از محضر او مستفیض [۳۵٩] شدهاند.
ابوداود دارای آثار و تألیفات بسیار مفید و مهمی است که از مهمترین آنها در علوم قرآن کتاب «المصاحف» و در حدیث کتاب سنن اوست، و ابوداود دربارۀ سنن خود گفته است: «بعد از آنکه پانصد هزار حدیث پیامبر ج را نوشته بودم، در میان آنها چهار هزار و هشتصد حدیث [۳۶۰] را برگزیدم، که شامل احادیث صحیح و شبه صحیح و قریب به صحیح بود، اما در هر حدیثی که ضعفی را در آن مشاهده کردهام، آن را بیان نمودهام». «به کشف الظنون، ج ۲، قائمه ۱۰۰۴ مراجعه شود».
شرط ابوداود در انتخاب احادیث این بود که از افرادی که به اتفاق علمای (علم الرجال) مورد تضعیف [۳۶۱] قرار گرفتهاند، حدیثی روایت نشود، و اگر احیاناً حدیثی از جهتی مشکل داشت آن را بیان کرده است، و با توجه به دقت و اهتمامی که در انتخاب احادیث آن سنن به عمل آمده است، سنن ابوداود، در میان کتب صحیح از یک موقعیت ممتازی برخوردار [۳۶۲] است و پس از صحیحین (بخاری و مسلم) معتبرترین کتاب حدیث [۳۶۳] به شمار میآید.
این کتاب به روایات متعددی در اختیار دانشمندان قرار گرفته، در بین این روایات، به روایت ابولؤلؤی [۳۶۴] انتشار یافته است و شرحهای زیادی بر آن نوشته شده که قدیمیترین آنها شرح ابوعثمان خطائی (م ـ ۳۸۸) معروف به معالم [۳۶۵] السنن است ابوداود سجستانی در شانزدهم شوال سال ۲٧۵ در بصره متوفی گردید و در آنجا به خاک سپرده شد [۳۶۶]. فرهنگهای فارسی نوشتهاند: سجستان قسمتی از استان «بلوجستان و سیستان» است در قدیم آن را «ساگاستان» سرزمین ساگها و سگستان «معرّب آن سجستان» و زابلستان گفتهاند.
[۳۵۲] الرسالة المستطرفة، محمدبن جعفر کتانی، بخش کتابهای سنن. [۳۵۳] همان. [۳۵۴] همان. [۳۵۵] سنن نسائی، شرح سیوطی، ج ۱، ص ۵. [۳۵۶] تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۵٩۱ و البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ۵۸ و ۸٩. [۳۵٧] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۵٩۱ و ۵٩۳ و البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ۵۸ و ۵٩. [۳۵۸] همان. [۳۵٩] همان. [۳۶۰] همان. [۳۶۱] اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب، ص ۳۲۱. [۳۶۲] همان. [۳۶۳] همان. [۳۶۴] مختصر علوم الحدیث، ابن کثیر. [۳۶۵] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۲، قائمه ۱۰۰۵. [۳۶۶] البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ۵٩ و تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۵٩۳.
محمد بن عیسی [۳۶٧] ترمذی، در محضر پرداخته از جمله قتیبهبن [۳۶۸] سعید، ابومصعب، ابراهیم بن عبدالله هروی، اسماعیلبن موسی، محمدبن عبدالملک و شخصیتهای اهل فضل نیز از محضرش مستفیض شدهاند از جمله: مکحول بن فضل، محمدبن محمود، حمادبن شاکر، عبدبن محمد نسفیون و هیثم بن کلیب شاشی و ابوعبدالله [۳۶٩] بخاری.
ترمذی ابوعیسی از حیث قدرت حافظه از نوابغ روزگار به شمار آمده است، و به عنوان نمونه خود گفته است: «دو جزء از احادیث یکی از اساتید حدیث را نوشته بودم، و در راه سفر به مکه مکرمه اتفاقاً به خدمت آن استاد رسیدم، و دفتری [۳٧۰] را که خیال میکردم آن دو جزء را در آن نوشتهام بیرون آوردم و به استاد عرض کردم میخواهم شما احادیث این دو جزء را برایم بگویید و من در حال مطالعۀ آن دو جزء آنها را استماع کنم، و لحظاتی که استاد خواندن احادیث را آغاز کرد و من به دفترم مراجعه کردم معلوم شد آن دو جزء در منزل به جا مانده است و من دفتر سفید را مطالعه میکردم استاد وقتی این حال را مشاهده کرد به شدت عصبانی شد و گفت از من شرم نمیکنی؟ ناچار وضعیت [۳٧۱] را برایش توضیح دادم و گفتم نگران نباشد هرچه گفتهای [۳٧۲] فوراً حفظ کردهام و نگذاشتهام زحمت خواندن تو بیهوده شود، استاد گفت بگو ببینم همه را حرف کردهای وقتی آن احادیث را مرتب برایش خواندم بیشتر عصبانی شد و گفت تو قبل از اینکه به من برسی از جزوهها این احادیث را حفظ کرده بودی به او گفتم شما مجموعه احادیث دیگری را که در آن جزوهها نیستند برایم بخوانید، استاد یک مجموعه احادیث دیگر را برایم خواند و گفت حالا بگو ببینم آنها را حفظ کردهای؟ و وقتی من این مجموعه از احادیث را به همان صورت که استاد گفته بود بازگو نمودم، استاد راضی شد و حالت عصبانیت او به حالت مسرت و تحسین [۳٧۳] مبدل گردید.
سنن ترمذی به «الجامع الصحیح» [۳٧۴] معروف است و دلیل این لقب (الجامع) این است که روایات سنن ترمذی منحصر به روایات فقهی نبوده، بلکه جامع احادیث فقهی و اعتقادی و تاریخی و.. . است.
سنن ترمذی در حدود (۵۰۰۰) [۳٧۵] پنج هزار حدیث را در خود جای داده و در ذیل این روایات مطالبی با ارزش از جهت فقه الحدیث و یا جرح و تعدیلهای رجالی به چشم میخورد، ترمذی خود دربارۀ اهمیت کتابش گفته است: «پس از تألیف آن را بر علمای حجاز و عراق و خراسان عرضه [۳٧۶] نمودم و عموماً آن را پسندیده و مورد وثوق دانستند» و بار دیگر دربارۀ اهمیت آن گفته است: «کسی که این کتاب را در خانهاش داشته باشد، مانند این است که پیامبری در خانۀ او در حال تکلم و سخن گفتن [۳٧٧] است».
از امتیازات دیگر این کتاب این است که پس از ذکر هر حدیثی به بیان نوع آن حدیث پرداخته و صحت یا ضعف آن را برای خواننده بیان کرده است و معروف است که وی نخستین [۳٧۸] کسی است که اصطلاح «حسن» را به عنوان نوع جدیدی از حدیث ابداع نموده است و قبل از او حدیث فقط به صحیح و ضعیف [۳٧٩] تقسیم میگردید، و یکی دیگر از تألیفات مهم او در رابطه با احادیث کتاب «العلل» است که آن را در سمرقند تألیف نموده است. این محدث نامور [۳۸۰] و کمنظیر بعد از اتمام کارهای یک محدث از سفر به مناطق دور و نزدیک و استماعها و سماعها و تعلیم و تألیفها در اواخر عمر از بینایی [۳۸۱] محروم گردید و در شب دوشنبه سیزدهم رجب سال (۲٧٩) در ترمذ [۳۸۲] (از شهرهای قدیم ماوراءالنهر در ساحل رود جیحون و شمال بلخ جزو جمهوری تاجیکستان) متوفی گردید.
[۳۶٧] تذکرة الحفاظ، ج ۲، ص ۶۳۴ و ۶۳۵ و به البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ٧۱ نیز مراجعه شود. [۳۶۸] همان. [۳۶٩] همان. [۳٧۰] همان. [۳٧۱] همان. [۳٧۲] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۶۳۵. [۳٧۳] همان. [۳٧۴] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۱، قائمه ۵۵٩ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ٧۱ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۶۳۴. [۳٧۵] همان. [۳٧۶] همان. [۳٧٧] همان. [۳٧۸] اصول الحدیث علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب، ص ۳۳۱. [۳٧٩] همان. [۳۸۰] البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ٧۲. [۳۸۱] همان. [۳۸۲] همان.
نسائی یعنی احمدبن شعیب خراسانی، در سال (۲۱۵) [۳۸۳] متولد گردیده، بعد از کسب معلومات در خراسان برای تکمیل آن به عراق و حجاز و مصر و شام و جزیره سفر کرده است [۳۸۴]. و از محضر اساتید بزرگواری همچون «قتیبهبن سعید و اسحاق بن راهویه، و هشامبن عمار، و عیسیبن رغبه، و محمدبن نصر مروزی» کسب فیض نموده است [۳۸۵]، و در آگاهی از احادیث و حفظ و روایت آن به فوق تخصص نایل گشته و برای تعلیم و افاضه در مصر سکونت گزیده است، و از شخصیتهای اهل فضل جمع زیادی در محضر او مستفیض شدهاند از جمله: «ابوبشر دولابی، ابوعلی حسین، و حمزه کتانی، و حسنبن خضر سیوطی [۳۸۶] و ابوالقاسم طبرانی و غیره».
سنن نسائی که آن را «مجتبی» نامیده مشتمل بر (۵٧۶۱) حدیث صحیح و برگزیده از تألیف بزرگتر نسائی بنام «السنن الکبری» است توضیح اینکه نسائی در آغاز کتاب مفصلی از احادیث پیامبر ج را تألیف نمود و آن را «السنن الکبری» [۳۸٧] نامید و به عنوان ارمغان برای فرمانروای رمله (یکی از شهرهای فلسطین) فرستاد [۳۸۸]، و چون فرمانروا از نسائی پرسید [۳۸٩] آیا همۀ روایات این کتاب احادیث صحیح است؟ نسائی در جواب گفت: در این کتاب احادیث صحیح و احادیث حسن و احادیث نزدیک به این دو نوع گردآوری شده است، فرمانروای رمله از او خواست که در یک کتاب مجرد احادیث صحیح را استخراج کند، نسائی به این کار مبادرت نمود و پس از تلخیص سنن کبری و تجرید احادیث صحیح، آن را «مجتبی» نامید (سنن نسائی، شرح سیوطی، ج ۱، ص ۵).
نسائی در انتخاب احادیث صحیح مجتبی، نسبت به بخاری و مسلم شرایط سختتری [۳٩۰] را اعمال میکرد، و بعداً یکی از صحاح ششگانه به شمار آمده است [۳٩۱]. و برخی از محدثین معتقدند که سنن نسائی از جهت صحت روایات و تنظیم ابواب فقهی همتای سنن ابوداود و از حیث اعتبار در مرتبۀ بعد از آن قرار دارد [۳٩۲]. سنن نسائی به کثرت تکرار نیز معروف و حتی یک حدیث (حدیث نیت) شانزده بار در آن تکرار گردیده است [۳٩۳].
نسائی هنگامی که در راه حج به شهر دمشق رسید، و میدید که جمع زیادی نسبت به علی مرتضی هیچ ارادتی نداشتند، کتابی را بنام «خصایص علی» نوشت تا مردم شهر را نسبت به امام علی ارادتمند نماید، و وقتی مردم شهر به او پیشنهاد کردند که در فضایل و خصایص معاویه هم کتابی را بنویسید در پاسخ گفت: چه حدیثی را در فضیلت معاویه روایت کنم؟ مگر همین حدیث که پیامبر نسبت به او فرمود: «اللهم لاتشبع بطنه» [۳٩۴] یعنی: «خدایا شکمش را سیر نکن» و مردم شهر همین رفتار و گفتار او را بر سنیستیزی و تمایل او به تشیّع حمل کرده و به طور دستهجمعی او را کتک زدند و از شهر اخراج نمودند، و او را به رفتن به مکه مجبور کردند و در آنجا در شعبان سال (۳۰۳) متوفی گردید و در بین صفا و مروه به خاک سپرده شد.
[۳۸۳] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۶٩۸ و ۶٩٩ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۱۳۱ و ۱۳۲. [۳۸۴] همان. [۳۸۵] همان. [۳۸۶] همان. [۳۸٧] کشف الظنون، ج ۲، ص (۱۰۰۶) ضمن نقل آن را «السنن الکبیر» نام برده است اما «السنن الکبری» مناسبتر است. [۳۸۸] همان. [۳۸٩] سنن نسائی، شرح سیوطی، ج ۱، ص ۵. [۳٩۰] همان. [۳٩۱] همان. [۳٩۲] اصول الحدیث، معلومه و مصطلحه، ص ۳۲۵. [۳٩۳] علم الحدیث، ص ۵۴. [۳٩۴] استیعاب ابن عبدالبر، هامش الاصابه، ج ۲، ص ۴۰۱.
محمدبن [۳٩۵] یزید قزوینی ابن ماجه در سال (۲۰٩) [۳٩۶] متولد گشته، و در محضر اساتید بزرگواری همچون: «محمدبن عبدالله، و جبارهبن مُغلس، و ابراهیمبن منذر [۳٩٧]، و عبدالله بن معاویه و هشامبن عمار، و داودبن رشید» به کسب علوم و معارف اسلامی اشتغال داشته، و برای تکمیل معلومات خود به بغداد و بصره و کوفه و مکه و شام و مصرف مسافرت کرده است و بعد از نیل به رتبۀ تفوق و تخصص در احادیث و در تفسیر و تاریخ جمعی از اهل فضل از محضر او مستفیض شدهاند امثال «محمدبن عیسی ابهری» [۳٩۸] و ابوعمر و احمدبن محمد، و ابوالحسن قطان، و احمدبن روح و غیره و در تفسیر و تاریخ و احادیث تألیفات بسیار مفید و مهمی را ارائه داد که از مهمترین و معروفترین آنها «سنن ابن ماجه» است که مشتمل بر بیشتر از چهار هزار حدیث است که در یک هزار و پانصد باب ذکر شدهاند، ابن ماجه گفته است: «این کتاب را بر ابوزرعه عرضه نمودم و او گفت اگر این کتاب در دسترس مردم قرار گیرد، جوامع حدیث کلاً یا اکثر آنها کنار گذارده میشوند، بعد گفت: «کاش در آن سی حدیث وجود نمیداشت که سندهایشان ضعیف است» [۳٩٩].
سنن ابن ماجه در بردارندۀ (۴۳۴۱) حدیث است که در حدود [۴۰۰] سه هزار حدیث آن در پنج کتاب دیگر (از صحاح سته) وارد شده است و از بقیه (۱۳۴۱) تعداد (۴۲۸) حدیث صحت آنها مورد اتفاق [۴۰۱] محدثین است.
سنن ابن ماجه با وجود حسن ترتیب و نهایت اهتمام و دقت مؤلف آن، از همان آغاز در مورد درجۀ اعتبار او نظرهای مختلفی ابراز گردیده است، به باور برخی موطای [۴۰۲] ابن مالک مقدم بر سنن ابن ماجه و نسبت به آن ارجحیت دارد، و برخی سنن دارمی را راجحتر از سنن ابن ماجه میدانند [۴۰۳]، و به طوری که معروف است، نخستین کسی که سنن ابن ماجه را در زمرۀ صحاح ششگانه قرار داد، ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی [۴۰۴] (م ـ ۵۰٧) بود و به گفته شیخ سیوطی، این کتاب مشتمل بر احادیثی است که افراد متهم به کذب [۴۰۵] و سرقت آنها را نقل کردهاند، و بعضی از این احادیث به گونهای است که جز از ناحیۀ همین عده شناخته شده نیست، و از دانشمندان معاصر «شیخ منصور علی ناصف» در کتاب «التاج الجامع للأصول في احادیث الرسول» تنها به جمعآوری روایات کتب صحیح (صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ابوداود و سنن ترمذی و سنن نسائی) پرداخته و سنن ابن ماجه را در جامع حدیثی خود حذف کرده است اما این گفتار و رفتارهای از اهمیت سنن ابن ماجه نکاسته است و بر این سنن شرحهای متعددی نوشته شده است که در بحثهای آینده مشاهده میگردند.
[۳٩۵] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۲، ص ۶۳۶ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۵۶ و هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۶، ص ۱۸. [۳٩۶] همان. [۳٩٧] همان. [۳٩۸] همان. [۳٩٩] همان. [۴۰۰] بحوث فی تاریخ السنة المشرفة، ضیاء العمری، ص ۲۴۵. [۴۰۱] همان. [۴۰۲] اصول الحدیث علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب، ص ۳۲٧. طبق همین مرجع ابن اثیر جزری (م ـ ۶۰۶) ورزین معاویه (م ـ ۵۳۵) هر دو موطا را بر سنن ابن ماجه ترجیح دادهاند. [۴۰۳] طبق اصول الحدیث علومه و مصطلحه، ص ۲٩٩، ابن حجر عسقلانی، سنن دارمی را بر سنن ابن ماجه ترجیح داده. [۴۰۴] اصول الحدیث، ص ۳۲٧. [۴۰۵] مقدمه سنن نسائی، ج ۱، ص ۵.
عبدالله بن عبدالرحمن مکنی به ابومحمد دارمی سمرقندی در سال ۱۸۱ متولد گردیده، و بعد از کسب علوم و معارف در محل تولدش برای تکمیل آن راهی خراسان و کوفه و بصره و شام و مکه و مدینه گشته، و از محضر فضلای امثال نضربن شمیل و یزیدبن هارون و معیدبن عامر و جعفربنعون، و زیدبن یحیی، و وهببن جریر، مستفیض گشته است و محدثین نامآوری امثال مسلم و ابوداود و ترمذی و مطین و جعفر فریابی و عمربن بجیر و نسائی و عبدالله بن احمدبن حنبل و غیره از محضر او مستفیض شدهاند، و کتابهای بسیار مفید و سودمندی را در تفسیر و حدیث تألیف نموده است که مهمترین آنها مسند معروف به «سنن دارمی» است و همانگونه که قبلاً گفتیم دارمی نخستین محدث است که به سبک سنن کتاب حدیث نوشته است و سنن درامی نخستین سنن در میان محدثین است، این محدث بزرگوار روز ترویه (هشتم ذیحجه) سال ۲۵۵ [۴۰۶] متوفی گردیده است.
[۴۰۶] همان.
علی بن عمربن احمد دارقطنی [۴۰٧] در سال (۳۰۶) در بغداد و در محلۀ دارقطن متولد گشته، و بعد از کسب معلومات در بغداد، برای تکمیل آن به بصره و کوفه و واسط سفر نموده و در دوران کهولت به مصر و شام سفر کرده است، و در محضر اساتید بزرگواری همچون بغوی و ابن داود، و ابن صاعد و حضرمی و ابن درید و ابن نیروز و جمع دیگر مستفیض گردیده [۴۰۸]، و از محضر او نیز شخصیتهای نامآوری امثال حاکم نیشابوری و ابوحامد اسفرائینی و تمام رازی و عبدالغنی ازدی و ابوبکر برقانی و ابونعیم اصفهانی و جمع دیگر مستفیض شدهاند [۴۰٩]. و حاکم نیشابوری از حیث حافظه و فهم و ورع او را یگانۀ روزگار شمرده [۴۱۰] و گفته است دارقطنی در عصر خود بینظیر بوده و همتای او بر روی زمین وجود نداشته است، دارقطنی کتابهای بسیار مفید و مهمی را تألیف نموده و مهمترین آنها «السنن» دارقطنی در احادیث است، دارقطنی در هفتم ذیقعده سال ۳۸۵ [۴۱۱] متوفی گردیده است.
[۴۰٧] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۳، ص ٩٩۱ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۳۳۸. [۴۰۸] همان. [۴۰٩] همان. [۴۱۰] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۳، ص ٩٩۱ و ٩٩۲ و البدایة والنهایة، ج ۱۱، ص ۳۳۸. توجه: ذهبی تولدش را (۳۰۶) نوشته: و ابن کثیر در البدایة والنهایة عمرش را (٧٧) نوشته. [۴۱۱] همان.
احمد بن حسین بن علی بیهقی [۴۱۲] در سال ۳۸۴ متولد گشته، و در محضر ابوعبدالله حاکم نیشابوری و ابوطاهربن جحمش و ابن فورک و روزباری و هلالبن محمد و جناح ابن نذیر و اساتید بزرگوار دیگر در خراسان و بغداد و کوفه و حجاز مستفیض گردیده [۴۱۳]، و از حیث تألیف و آثار مفید و مهم و بیسابقه و کم سابقه نظیر او پیدا شده است و برخی از آن تألیفات عبارتند از: «کتاب اسماء و صفات دو جلد و سنن کبیر ده جلد [۴۱۴] و سنن و آثار چهار جلد، و شعب ایمان دو جلد و دلایل النبوه سه جلد، و سنن صغیر دو جلد و آداب یک جلد، و نصوص شافعی سه جلد، و زهد یک جلد، بعث یک جلد و معتقد یک جلد، و مدخل یک جلد، دعوات یک جلد، ترغیب و ترهیب یک جلد، خلافیات دو جلد، اربعون کبری و اربعون صغری، و مناقب شافعی یک جلد و مناقب احمد یک جلد و کتاب اسری و کتب بسیار دیگر و از همه مهمتر همان سنن کبیر اوست که ده جلد است.
بیهقی در اواخر عمر از بیهق (سبزوار فعلی) به نیشابور رفت و پس از مدتی در جمادی الاولی سال ۴۵۸ در نیشابور [۴۱۵] متوفی و جنازهاش به بیهق انتقال داده شد و در آنجا به خاک سپرده شد.
[۴۱۲] تذکرة الحفاظ، ج ۳، ص ۱۱۳۲ و البدایة والنهایة، ج ۱۲، ص ۱۰۰. [۴۱۳] همان. [۴۱۴] همان. [۴۱۵] همان.
یکی از تحولات مهمی که در سیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث به وجود آمد، تأسیس «دارالحدیث» بود، که تا اواخر قرن ششم هجری [۴۱۶]، مدارس دینی برای تعلیم و تعلم فقه و تحقیق دربارۀ مذاهب و آراء مجتهدین و بیشتر از همه تأمین نیاز دولتها به قاضیان و کارشناسان شریعت و فقه اسلامی تأسیس میگردید [۴۱٧]، و برای استماع و اخذ احادیث مدارس خاصی وجود نداشت، به همین جهت طالبان استماع و اخذ احادیث ناچار بودند، هر ماه و هر سال و هر زمانی از جایی به جای دیگر سفر کنند، و نخستین [۴۱۸] «دارالحدیث» در اواخر قرن ششم هجری به همت نورالدین محمودبن سعید [۴۱٩] (م ـ ۵۶٩) بنام «المدرسه النوریة» تأسیس گردید و نام نورالدین محمود را در دل تاریخ جاودانه نمود، و ابن عساکر صاحب خطط از اساتید همین مدرسه بوده است، و بعد از ده سال یعنی در سال ۵٧٩ به فرمان کامل ناصرالدین یکی از پادشاهان ایوبی درالحدیث دیگری بنام «کاملیّه» [۴۲۰] بنای طاقها (و حجرهها)ی آن آغاز گردید و در سال ۶۲۲ بنای آنها به اتمام رسید و نخستین آن ابوخطاب [۴۲۱] بن دحیه (م ـ ۶۳۳) بود، و بعد از چهار سال از تأسیس مدرسۀ «کاملیّه» در دمشق، درالحدیث دیگری بنام «اشرفیه» [۴۲۲] تأسیس گردید و ابن الصلاح [۴۲۳] شهرزوری به سمت ریاست اساتید حدیث دارالحدیث اشرفیه انتخاب گردید، و امام نووی [۴۲۴] نیز در همان درالحدیث به اخذ و استماع احادیث اشتغال داشته است. و با توجه به تألیفات بسیار مفید و مهم این دانشمند کُرد شهرزوری مخصوصاً «مقدمۀ ابن الصلاح» و توجه به اینکه نخستین استاد و رئیس این دارالحدیث بوده، به طور فشرده شرح حال ایشان را مینویسم.
[۴۱۶] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۶٩ و ٧۰. [۴۱٧] همان. [۴۱۸] همان. [۴۱٩] همان. [۴۲۰] همان. [۴۲۱] همان. [۴۲۲] همان. [۴۲۳] همان. [۴۲۴] همان.
این دانشمند نابغه نامش عثمان، کُنیهاش ابوعمر، نام پدرش عبدالرحمن [۴۲۵] ملقب به صلاحالدین و شهرتش تقیالدین شهرزوری است و در سال ۵٧٧ در شهر زور متولد گردید و در محضر پدرش در شهر زور تحصیلاتش را آغاز نمود، و پس از مدتی که پدرش به شهر حلب منتقل و مدرس مدرسۀ اسدیه گردید، ابن الصلاح در محضر پدرش فقه را آموخت آنگاه برای تکمیل معلومات خود راهی شهرهای دور و نزدیک جهان وسیع اسلام گردید از جمله در موصل از محضر عبدالله بن سمین [۴۲۶]، و نصرالله بن سلامه و محمودبن علی موصلی و عبدالمحسن، و در بغداد از محضر ابواحمد سکینه و عمربن طبرزد، و در همدان از محضر ابوالفضل و در نیشابور از محضر منصور و مؤید، و در مرو از محضر ابوالمظفر و در دمشق از محضر قاضی جمالالدین و شیخ موفقالدین و شیخ فخرالدین ابن عساکر و در حلب [۴۲٧] از محضر ابومحمد و در حرّان از محضر حافظ عبدالقادر مستفیض گردیده است.
ابن الصلاح بعد از تکمیل معلومات از محضر آن اساتید بزرگوار، در مدرسه صلاحیه در بیتالمقدس به تدریس معارف اسلامی مشغول گردید و بعد از مدتی به دمشق دعوت شد و به عنوان نخستین استاد و همچنین ریاست «دارالحدیث اشرفیه» انتخاب گردید [۴۲۸] و شخصیتهای اهل فضل امثال فخرالدین و تاجالدین و زینالدین و قاضی شهاب و خطیب شرفالدین فراری و.. . در محضر او کسب فیض نمودند و کتابهای بسیار مفید و مهمی را در علم الحدیث و در فقه تألیف نمودند و از همه مهمتر کتاب علم الحدیث او بنام «مقدمۀ ابن الصلاح» است که در بردارندۀ شصت و پنج نوع از علم حدیث است این کتاب به علت ارزش و اهمیتی که داشت، پایه و اساس تألیفات مهمی بعد از او گردیده است به طوری که عدهای مانند شرفالدین نووی [۴۲٩] (م ـ ۶٧۶) و قاضی بدرالدین جماعه [۴۳۰] (م ـ ٧۳۳) و عمربن رسلان بلقینی (م ـ ۸۰۵) آن را مختصر کردهاند و جمع دیگر مانند زینالدین عراقی [۴۳۱] (م ـ ۸۰۶) و بدرالدین زرکشی (م ـ ٧٩۴) [۴۳۲] و ابن حجر عسقلانی [۴۳۳] (م ـ ۸۵۴) توضیحات و شروحی بر مقدمه ابن الصلاح نوشتهاند، و عدهای دیگر از جمله زینالدین عراقی و جلالالدین سیوطی، آن را در یک هزار بیت به نظم کشیدهاند که به «الفیه الحدیث» [۴۳۴] معروف گشته است و ما در توضیح مرحلۀ ششم از سیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث به گونۀ مشروحی از این کتابها بحث میکنیم.
قاضی ابن خلکان یکی [۴۳۵] از شاگردان ابن الصلاح بوده است و از علم و تقوی و پرهیزگاری او به غایت تعریف کرده و همچنین از او نقل کرده که در حال خواب [۴۳۶] و رویا این جملات و نصایح حکیمانه به قلب ابن الصلاح الهام گردیده است:
۱- تا هر زمانی که تاب تحمل [۴۳٧] بیچیزی را در خود دیدی، از کسی چیزی را مخواه، زیرا برای هر روزی رزق جدیدی هست.
۲- اصرار و سماجت در تقاضاها ارزش انسانها را کم میکند.
۳- خیلی وقتها فقر و تنگدستی نوعی از تربیت خداست.
۴- بهرههایی که به انسان میرسند مراحل خاص خود را دارند نسبت به تناول هیچ میوهای شتابزده نباش، زیرا هنگامی که رسید، در دسترس [۴۳۸] تو قرار میگیرد.
۵- در تحقق نیازهایت شتابزده مباش که در نتیجه از هر جا دستت کوتاه شود، و نومیدی تمام وجود تو را فراگیرد.
این چهرۀ تابناک حدیثشناس کُرد بعد از دهها سال تحقیق و تألیف کتب علم الحدیث و تدرس و مدیریت دارالحدیث در سن (۶۶) [۴۳٩] در سال ۶۴۳ در دارالحدیث [۴۴۰] اشرفیه دمشق متوفی و در همان شهر به خاک سپرده شد.
[۴۲۵] تذکرة الحفاظ، ج ۴، ص ۱۴۳ و البدایة والنهایة، ابن اثیر، ج ۱۳، ص ۱٧٩ و ۱۸۰. [۴۲۶] همان. [۴۲٧] همان. [۴۲۸] همان. [۴۲٩] الحدیث و المحدثون، ص ۴٩۴ و علم الحدیث، ص ۱۲٩. [۴۳۰] همان. [۴۳۱] الحدیث و المحدثون، محمد ابوزهر، ۴٩۳. [۴۳۲] همان. [۴۳۳] همان. [۴۳۴] علم الحدیث، ص ۱۴. [۴۳۵] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۱۸۰. [۴۳۶] همان. [۴۳٧] همان. [۴۳۸] همان. [۴۳٩] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۴، ص ۱۴۳۱. [۴۴۰] البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۱۸۰.
مرحلۀ ششم از سیر تکاملی ضبط و ثبت و صیانت احادیث صحیح که از لحاظ کمیت زمانی و کمیت کتب و تنوع مطالب و کیفیت مباحث از همۀ مراحل مفصلتر بوده و از اوایل قرن چهارم آغاز گشته و تا عصر حاضر امتداد یافته است کلاً در دو نوع ظهور نموده است یکی تألیف کتب در متون احادیث و دیگری تألیف کتب در علمالحدیث و نوع اول نیز مشتمل بر دو بخش بوده، یکی تألیف کتب مستقل حدیث به شکل جامع فراگیر و کتب غیر فراگیر و دیگر متعلق به کتابهای اصلی و قدیمی مانند نوشتن شرحها بر موطای ابن مالک و بر صحاح سته، و نوشتن کتابهای اطراف و معاجم و تخریج و مستخرجات و اجزاء و زوایدنویسی و نوشتن کتب موضوعات، و نوع دوم نیز یعنی تألیف کتب علم الحدیث در بخشهای (علل حدیث و مختلف الحدیث و ناسخ و منسوخ و رجال و جرح و تعدیل راویان و غیره تحقق یافته است.
و اینک توضیحات مناسب دربارۀ فرآوردهای مستقل و متعلق و وابستۀ این مرحله «یعنی نوع اول» که دارای ده بخش است.
بخش یکم از نوع اول تألیف کتابهای جدید است و عبارتند از: الف- مسند ابوعوانه [۴۴۱]، که به شیوۀ صحیح مسلم به اضافۀ زیاداتی، تنظیم گردیده و به صحیح نیز معروف است این کتاب تألیف یعقوب بن اسحاق معروف به ابوعوانه اسفرائینی (م ـ ۳۱۳) و ابوعوانه نخستین شخصیتی است که پس از اخذ و استماع کتب و مذهب امام شافعی از ربیع و مزنی آنها را [۴۴۲] به اسفرایین آورد، در سال ۳۱۶ در اسفرایین متوفی و به خاک سپرده شد.
ب- مُسند صحیح محمد ابن حبان بُستی (م ـ ۳۵۴) [۴۴۳] در این کتاب احادیث به ترتیب جدیدی مغایر با ترتیب همۀ مسندها و سننها تنظیم گردیده به این صورت که احادیث در پنج موضوع کلی یعنی «اوامر، نواهی، اخبار، اباحات و افعال پیامبر ج طبقهبندی شدهاند، و در ذیل هر یک از این موضوعات طبقهبندی کوچکتری نیز صورت گرفته است، از این رو این کتاب به «الانواع و التقاسیم» شهرت یافته و چون استفاده از این کتاب برای مراجعهکنندگان دشوار بود، علاءالدین بن علیبن بلبلان فارسی (م ـ ٧۳٩) آن را بر پایۀ ابواب فقهی تدوین نمود و «الاحسان في تقریب صحیح ابن حبان» [۴۴۴] نامید و در نه جلد آن را تنظیم نمود.
ج- معجمهای طبرانی [۴۴۵] ( م ـ ۳۶۰) معجم در اصطلاح محدثین به کتابی گویند که در آن روایتها به ترتیب اسامی صحابه و یا مشایخ حدیثی و یا شهر و دیار محدثین طبقهبندی شده و مبنای این طبقهبندی نیز ترتیب الفبایی باشد، و طبرانی دارای سه معجم حدیثی میباشد، معجم کبیر و معجم صغیر و معجم متوسط، و طبرانی در معجم کبیر تمام مسندهای اصحاب را ـ جز مسند ابوهریره که گویا او را تنها تدوین کرده است ـ به ترتیب حروف [۴۴۶] الفبا جمعآوری کرده است، و در معجم متوسط روایات را به ترتیب اسامی اساتید خود مرتب نموده، و از هر استادی در حدود پنجاه حدیث روایت کرده و این معجم دارای سی هزار حدیث بوده و در شش جلد قطور جمع گردیده، و طبرانی به علت زحمات بسیاری که در راه جمعآوری احادیث این معجم متحمل شده میگفت «هذا روحی» این کتاب جان من است، و این کتاب نظیر کتاب افراد دارقطنی است؛ و در معجم صغیر که بر حسب نام استادانش آن را تنظیم نموده، و بعد از ذکر هر استادی یک حدیث از آن روایت کرده است و این کتاب در یک جلد تنظیم شده و دارای یک هزار و پانصد حدیث است.
د- سُنن [۴۴٧] دارقطنی (م ـ ۳۸۵) که قبلاً در مبحث سننها از آن بحث کردیم و کتابهای دیگر دارقطنی در زمینۀ حدیث عبارتست از «العلل» و «الافراد».
ه- کتابهای «العلل و الامالی و فواید الشیوخ [۴۴۸] و امالی العشیات» تألیف محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری (م ـ ۴۰۵) معروف به ابن البیع [۴۴٩] حاکم نیشابوری کتابهای مهم دیگری را در زمینۀ حدیث تألیف نمود مانند: «معرفه علم الحدیث و المستدرک علی الصحیحین» که در بحث کتابهای متعلق و ملحق به کتب اصلی و در مبحث علم الحدیث از آنها بحث میکنیم.
و- سُنن بیهقی [۴۵۰] (م ـ ۴۵۸) قبلاً دربارۀ بیهقی بحث کردهایم و اما سنن بیهقی این محدث و مؤلف نامور نخست «السنن الکبری» را تألیف نمود که روایت ٧۴ کتاب [۴۵۱] حدیث در آن جمع شده است بعد همین کتاب را تلخیص نمود و آن را «السنن الصغری» نامید، و غیر از مؤلف عدۀ دیگری نیز کتاب «السنن الکبری» را اختصار نمودهاند که از جمله میتوان از ابن عبدالحق دمشقی (م ـ ٧۴۴) و حافظ شمسالدین ذهبی (م ـ ٧۴۸) و شیخ عبدالوهاب شعرانی [۴۵۲] (م ـ ٩٧۴) نام برد.
از اواخر قرن پنجم به بعد کتاب مستقلی در متون احادیث و مشتمل بر احادیثی که قبلاً روایت نشده بودند تألیف نگردید و هر کتابی که از آن به بعد در زمینۀ حدیث نوشته شده است جزو متعلقات و ملحقات به کتب اصلی و قدیمی بود که بعداً از آنها بحث میکنیم، و به قول یکی از کارشناسان احادیث، قرن پنجم هجری انتهای مرحلۀ طلایی تدوین کتب مستقل حدیث بوده و تا اواخر این قرن جمع کردن تمام مصادری که مشخصه آنها سندهای متصل از مؤلف تا رسولالله ج است تکمیل گردید، دیگر [۴۵۳] پیشوایان و کارشناسان حدیث از قبول حدیث که نزد محدثان سابق نبود خودداری میکردند. از جمله بزرگترین کارشناس احادیث ابن الصلاح شهرزوری (م ـ ۶۲۴) در عبارتی گفت: «اگر امروز کسی [۴۵۴] حدیثی بیاورد که نزد محدثان سابق نباشد، از او پذیرفته نمیشود» (علم فهرست الحدیث، ص ۱٧).
[۴۴۱] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۳، ص ٧٧٩ و ٧۸۰ و کشف الظنون، ج ۲، حاجی خلیفه، ص ۱۶٧٩. [۴۴۲] همان. [۴۴۳] اسماء المؤلفین، کشف الظنون، ج ۶، ص ۴۴ و ۴۵. [۴۴۴] ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، اسماعیل باشا، ص ۳۲. [۴۴۵] کشف الظنون، ج ۲، کاتب چلبی ضمن شرح معجمها نوشته: «امیر علاءالدین علی بن بلبلان (م ـ ٧۳۱) معجم کبیر را به شیوه زیبایی مرتب کرده است. [۴۴۶] همان. [۴۴٧] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۰۰٧. [۴۴۸] هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۶، ص ۵٩. [۴۴٩] همان. [۴۵۰] هدیة العارفین، ج ۵، ص ۶۸. [۴۵۱] علم الحدیث، ص ۶۱. [۴۵۲] همان. [۴۵۳] علم فهرست الحدیث، ص ۱٧. [۴۵۴] علم فهرست الحدیث، ص ۱٧.
بخش دوم از نوع اول کتابهای غیر مستقل احادیث اول شرحنویسی بر جوامع و کتب اولیۀ احادیث است در این زمینه شرحهای زیادی نوشته شد، و کتاب موطا و صحیح بخاری بیشترین شرح خود را به خود اختصاص دادهاند، و پس از آنها صحیح مسلم است که شرحهای مفصلی بر آن نوشته شده است اینک توضیح مناسب دربارۀ آن شرحها:
بر کتاب موطا شرحهای زیادی نوشته شده است که بر حسب دورههای مختلف عبارتند از: [۴۵۵]
[۴۵۵] کشف الظنون، کاتب چلبی، حاج خلیفه، ج ۲، ص ۱٩۰٧.
۱- شرح عبدالملک بن خبیب مالکی (م ـ ۲۳۰).
۲ و ۳- دو شرح به وسیلۀ ابن عبدالبر (م ـ ۴۶۳) اول بنام (التقصی به حدیث [۴۵۶] الموطا) و دوم بنام (التمهید [۴۵٧] لما فی الموطا من المعانی و الاسانید).
۴ و ۵- دو شرح به وسیلۀ ابوالولید باجی (م ـ ۴٧۴) اول بنام (المنتقی) و دوم بنام (الاستیفاء) [۴۵۸].
۶- شرح عبدالله بن محمد بطلمیوسی (م ـ ۵۲۱) به نام المقتبس [۴۵٩].
٧- شرح قاضی ابوبکر ابن العربی مغربی یا المعافری (م ـ ٩۴٩) به نام القبس [۴۶۰].
۸- و ٩ و ۱۰- سه شرح شیخ سیوطی (م ـ ٩۱۱) به نامهای اول کشف الغطا فی شرح [۴۶۱] الموطا، دوم تنویر الحوالک [۴۶۲] فی شرح موطا مالک سوم اسعاف المبطا فی رجال الموطا.
۱۱- شرح زرقانی مصری (م ـ ۱۱۲۲) که از شرحهای [۴۶۳] دیگر مشهورتر است.
[۴۵۶] همان. [۴۵٧] همان. [۴۵۸] همان. [۴۵٩] همان. [۴۶۰] همان. [۴۶۱] همان. [۴۶۲] همان. [۴۶۳] همان.
بر کتاب صحیح بخاری نزدیک به چهل شرح مفصل نوشته شده است که برخی از آنها عبارتند از:
۱- اعلام [۴۶۴] السنن فی شرح صحیح البخاری، تأْلیف ابوسلیمان احمدبن محمد خطابی (م ـ ۳۳۸).
۲- الکواکب الدراری [۴۶۵]، تألیف شمسالدین محمدبن یوسف کرمانی (م ـ ٧۸۶).
۳- التلویح تألیف علاءالدین مغلطایی حنفی (م ـ ٧٩۶).
۴- فتحالباری [۴۶۶] فی شرح صحیح البخاری، تأْلیف زینالدین ابوالفرج شهابالدین بغدادی مشهور به ابن رجب حنبلی (م ـ ٧٩۵).
۵- اللاّمع الصبیح، تألیف شمسالدین ابوعبدالله محمدبن عبدالدایم متوفی، (م ـ ۸۳۱).
۶- فتح الباری فی شرح صحیح [۴۶٧] البخاری، تألیف ابن حجر عسقلانی متوفی ۸۵۲، این شرح ـ به گفته حاج خلیفه ـ از بزرگترین شروح صحیح بخاری به شمار میرود، این کتاب دارای مقدمه مفصل و مهمی در باب تاریخ و علوم حدیث است که «هدی الساری» نام دارد.
٧- عمده القاری فی شرح صحیح البخاری، تأْلیف بدرالدین ابومحمد محمودبن احمد عینی (م ـ ۸۵۵).
۸- التوشیخ فی شرح الجامع الصحیح، تألیف جلالالدین سیوطی (م ـ ٩۱۱).
٩- ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری [۴۶۸] تألیف احمدبن محمد شافعی قسطلانی (م ـ ٩۲۳).
۱۰- لامع الدراری علی جامع البخاری، فقیه محدث کنکوهی قرن سیزدهم.
[۴۶۴] کشف الظنون، کاتب چلبی، حاج خلیفه، ج ۱، ص ۵۴۵ و ۵۴۶ تا ۵۵۴. [۴۶۵] همان. [۴۶۶] همان. [۴۶٧] همان. [۴۶۸] همان.
ج- بر کتاب صحیح مسلم شرحهای متعددی نوشته شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- الاکمال فی شرح [۴۶٩] مسلم بن الحجاج، تألیف قاضی عیاض (م ـ ۵۴۴).
۲- المنهاج فی شرح صحیح مسلم [۴٧۰] بن الحجاج، تألیف یحییبن شرفالدین (نووی) ملقب به محیالدین (م ـ ۶٧۶) که بهترین شرح بر کتاب صحیح مسلم به شمار آمده است.
۳- الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج [۴٧۱]، تألیف جلالالدین سیوطی (م ـ ٩۲۳).
۴- منهاج الابتهاج [۴٧۲] فی شرح صحیح مسلم بن الحجاج، تألیف احمدبن محمد الخطیب القسطلانی (م ٩۲۳).
۵- فتح الملهم فی شرح صحیح مسلم [۴٧۳] تألیف محمد تقی عثمانی از علمای کراچی.
[۴۶٩] کشف الظنون، کاتب چلبی، حاج خلیفه، ج ۱، ص ۵۵٧ و ۵۵۸. [۴٧۰] همان. [۴٧۱] همان. [۴٧۲] همان. [۴٧۳] همان.
د- بر کتاب سنن ابوداود نیز شرحهای متعددی نوشته شده است که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- معالم السنن [۴٧۴]، تألیف ابوسلیمان خطابی (م ـ ۳۸۸).
۲ و ۳- مرقاه الصعود [۴٧۵] الی سنن ابیداود، تألیف شیخ سیوطی و عون المعبود فی شرح سنن ابیداود، نیز تألیف شیخ سیوطی.
۴- عون المعبود [۴٧۶] علی سنن ابیداود، تألیف شرف الحق محمد اشرف صدیقی.
۵- عون المعبود [۴٧٧] شرح سنن ابیداود، تألیف حافظ شمسالدین ابن قیم جوزیه (م ـ ٧۵۱).
۶- بذل المجهود [۴٧۸] فی حلّ ابیداود، تألیف شیخ خلیل احمد بهارنفوری (م ـ ۱۳۴۶).
[۴٧۴] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۰۰۴. [۴٧۵] همان. [۴٧۶] همان. [۴٧٧] همان. [۴٧۸] همان.
ه- بر کتاب سنن ترمذی نیز شرحهایی نوشتهاند که عبارتند از: [۴٧٩]
۱- عارضه الاحوذی فی شرح صحیح الترمذی تألیف ابوبکر محمدبن عبدالله [۴۸۰] معروف به ابن العربی مالکی (م ـ ۵۴۳).
۲- العرف [۴۸۱] الشذی علی جامع الترمذی، تألیف سراج الدین بن عمر رسلان یلقینی (م ـ ۸۰۵).
۳- قوت [۴۸۲] المغتذی علی جامع الترمذی، تألیف جلالالدین سیوطی (م ـ ٩۱۱).
۴- تحفه الاحوذی فی شرح جامع الترمذی، تألیف ابوالعلاء محمدبن عبدالرحمن مبارکفوری (م ـ ۱۳۵۳).
[۴٧٩] کشف الظنون، ج ۱، ص ۵۵٩. [۴۸۰] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۵۵٩. [۴۸۱] همان. [۴۸۲] همان.
و- بر کتاب سنن نسائی نیز شرحهای نوشتهاند ولی نسبت به شرح بقیۀ صحاح تعدادشان کمتر است و مهمترین آنها عبارتند از:
۱- شرح شیخ سراجالدین عمربن علیبن الملقن [۴۸۳] الشافعی (م ـ ۸۰۴).
۲- زهر الربی [۴۸۴] علی المجتبی، تألیف جلالالدین سیوطی (م ـ ٩۱۱).
۳- حاشیه سندی، تأْلیف محمدبن عبدالهادی سندی (م ـ ۱۱۳۸).
[۴۸۳] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۲، ص ۱۰۰۶. [۴۸۴] همان.
ز- بر سنن ابن ماجه نیز شرحهای نوشتهاند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- الدیباجه [۴۸۵] شرح سنن ابن ماجه، تألیف محمدبن موسی الدمیری (م ـ ۸۰۸).
۲- شرح ابراهیم [۴۸۶] بن محمد چلبی (م ـ ۸۴۱).
۳- مصباح الزجاجه [۴۸٧] علی سنن ابن ماجه، تألیف جلالالدین سیوطی.
۴- کفایه الحاجه [۴۸۸] فی شرح ابن ماجه، تألیف ابوالحسن محمدبن عبدالهادی بندی (م ـ ۱۱۳۸).
[۴۸۵] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۲، ص ۱۰۰۴. [۴۸۶] همان. [۴۸٧] همان. [۴۸۸] همان.
دومین بخش از کتابهای غیر مستقل تدوین جوامع حدیثی است، جوامع، جمع جامع که در اصطلاح محدثین به دو معنی استعمال میگردد، اول کتابهایی که مستقلاً تألیف میگردند و مشتمل بر تمام [۴۸٩] ابواب هشتگانۀ حدیث هستند یعنی: «عقاید، احکام، رقاق، آداب طعام، تفسیر، تاریخ و سیر، سفر و قیام و قعود (که شمایل هم نامیده میشود) و مناقب و مثالب و هر کتاب حدیثی مشتمل بر ابواب هشتگانه باشد آن را جامع مینامند، زیرا در یکایک این ابواب و موضوعات کتابهایی تألیف شدهاند مانند: «کتاب توحید [۴٩۰] ابن خزیمه در عقاید، و سنن اربعه در احکام، و کتاب زهد امام احمد در رقاق، و کتاب ادب مفرد بخاری در آداب، و کتاب ابن مردویه و ابن جریر در تفسیر، و کتاب شمایل ترمذی در سفر و قیام، و کتاب نعیم بن حماد در متن و.. . » و هر کتاب حدیثی مشتمل بر تمام ابواب هشتگانه باشد چون آنها را در خود جمع کرده است آن را «جامع» مینامند مانند جامع بخاری و جامع ترمذی [۴٩۱].
دوم «جامع» به معنی کتابی است که مستقلاً تألیف نشده است بلکه از جمع کردن روایات کتب اصلی (صحاح سته و موطا و مسندها و.. . ) به وجود آمده است و این جامعها دو نوع هستند یکی جامع تنها روایات صحیحین و دیگری جامع روایات صحاح سته و غیره.
الف- جامع تنها روایات صحیحین که به چهار شکل صورت گرفته است.
اول با جمع کردن تمام روایات صحیحین بدون هیچ تغییری در نظم و بدون هیچگونه تعبیر و تفسیر عبارات آنها و اکثر جوامع به این شکل صورت گرفته است که به وسیلۀ این دانشمندان جمعآوری شدهاند: «جوزقی نیشابوری (م ـ ۳۸۸) ابومسعود دمشقی ابراهیمبن عبید (م ـ ۴۰۱)، اسماعیلبن احمد معروف به ابن فرات سرخسی (م ـ ۴۱۴)، ابوبکر احمدبن محمد برقانی (م ـ ۴۲۵)، محمدبن نصر فتوح حمیدی (م ـ ۴۸۸) حسین بن مسعود مشهور به فراء بغوی (م ـ ۵۱۶) محمدبن عبدالحق اشبیلی (م ـ ۵۸۱) احمدبن محمد قرطبی (م ـ ۶۴۲)، صاعانی [۴٩۲] (م ـ ۶۵۰) که جامعش به نام «مشارق الانوار [۴٩۳] النبویه، من صحاح الاخبار المصطفویه» شهرت یافته است.
دوم، با جمع روایات صحیحین و تغییر ترتیب آنها و مرتب کردن آنها به ترتیب مسندها مانند جامع ابراهیم بن عبید و حمیدی.
سوم، بعد از جمع روایات صحیحین کلمات و مشکل و عبارات معضل آنها را نیز توضیح دادهاند مانند جامع ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی به نام «کشف المشکل من [۴٩۴] حدیث الصحیحین».
چهارم، تمام روایات صحیحین را جمعآوری نکردهاند، بلکه مشترکات و آنچه در بین مسلم و بخاری مورد اتفاق بوده جمعآوری کردهاند مانند کتاب «زاد المسلم فیما التفق علیه البخاری و مسلم، تألیف محمد حبیب الله شنقیطی (م ـ ۱۳۶۳) و کتاب اللؤللؤ و المرجان فیما اتفق علیه الشیخان تدوین محمد فؤاد عبدالباقی از معاصرین.
[۴۸٩] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۳۰۵ و ذیل آن به نقل از توضیح الافکار، محمدبن اسماعیل، ص ۲۶۰. [۴٩۰] همان. [۴٩۱] همان. [۴٩۲] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۲، ص ۱۴٩۵ و ۱٩۸۸. [۴٩۳] همان. [۴٩۴] همان.
ب- جوامع صحاح سته و غیره، تألیف جوامعی مشتمل بر احادیث صحاح سته و.. . از نیمه اول قرن ششم آغاز گردیده و تا عصر حاضر ادامه داشته است، و اینک معرفی اهم آنها:
۱- نخستین جامع از کتب حدیث که با استفاده از کتب متقدمین به وجود آمد، کتاب «التجرید الصحیح للصحاح السته» تألیف احمدبن [۴٩۵] رزین بن معاویه (م ـ ۵۳۵) است، این مؤلف همانگونه که از نام کتابش پیداست به جمع روایات کتب ششگانه پرداخته است اما با این تفاوت که به جای «سنن ابن ماجه»، «موطای ابن مالک» را در نظر گرفته است و از طرف دیگر تنها منتخباتی از آن صحاح را جمعآوری کرده، و موفق به تبویب دقیق روایتها و تنظیم کامل کتابش هم نگشته است، ولی چون در این اقدام پیشتاز بوده و قدم اول را برداشته همراه تحسین در تدوین جوامع سرمشق محدثین بعدی گردیده است.
۲- دومین جامع حدیثی کتاب «مصابیح السنه» [۴٩۶] است که تألیف حسین بن مسعود شافعی مشهور به فراء بغوی [۴٩٧] (م ـ ۵۱۶) میباشد بغوی در (مصابیح السنه) روایات کتب هفتگانه حدیث یعنی صحاح سته و موطا مالک بن انس را جمعآوری کرده، و پس از حذف سند، آنها را با تبویب جدید تنظیم نموده است، بغوی روایات صحیحین (مسلم و بخاری) را صحیح شمرده است و احادیث آنها را با تعبیر (من الصحاح) بیان کرده است و احادیث بقیه سنن و احادیث موطا را، حدیث حسن شمرده است [۴٩۸] و با تعبیر «من الحسان» آنها را ذکر نموده است.
«مصابیح السنه» بغوی با همۀ محسناتی که داشت به علت حذف سند و حتی حذف نام راوی اصلی روایتها، دچار نقص فنی شده بود به همین جهت بعدها توسط دانشمند معروف به خطیب تبریزی (م ـ ٧۳۰) مورد اصلح و تهذیب قرار گرفت، و در مورد هر حدیثی به ذکر راوی و به ذکر کتابی که حدیث از آن نقل شده بود، پرداخت و در اکثر بابها پس از دو فصل «صحاح و حسان» [۴٩٩] فصل سومی را هم اضافه کرد که مشتمل بر احادیث ضعاف بود، و خطیب تبریزی کتابش را که ـ مصابیح السنه اصلاح شده بود، «مشکاه المصابیح» [۵۰۰] نامید و این کتاب به گونهای مورد توجه دانشمندان قرار گرفت که عدۀ زیادی به شرح آن مبادرت نمودند، از جمله قاضی ناصرالدین [۵۰۱] عبدالله بن عمر بیضاوی (م ـ ۶۸۵) شرح مفید و مهمی را بر مشکاه المصابیح نوشت.
۳- یک کتاب جامع حدیثی دیگری که در قرن ششم هجری جلب توجه کتاب «جامع الاصول لاحادیث الرسول» [۵۰۲] تألیف ابوالسعادات مبارک بن محمد [۵۰۳] معروف به ابن اثیر جزری (م ـ ۶۰۶) است، وی همان کتاب رزین «التجرید الصحیح للصحاح السته» را اصل و مبنای کار خود قرار داده و آن را مهذب و مرتب ساخت و علاوه بر منتخبات رزین سایر روایات صحاح سته را که رزین کنار گذارده بود در کتاب خود وارد ساخت، ابن اثیر در این تألیف اسناد روایات را حذف کرد و تنها به ذکر نام آخرین راوی از صحابه یا تابعین اکتفا نمود و همچنین احادیث را بر مبنای حروف الفبا، فصلبندی کرد، و در ذیل پارهای از لغات و تعبیرهای دشوار روایتها، توضیحاتی اضافه کرد، به همین جهت کتاب «جامع الاصول» برای مراجعهکنندگانی کتابی سهل التناول به شمار میآمد و عدهای در صدد اختصار آن برآمده و جمعی نیز به نگارش شروحی بر آن مبادرت نمودهاند، و از جمله اختصارکنندگان ابوجعفر محمد مروزی (م ـ ۶۸۲) و بقیهالله بن رحیم [۵۰۴] حموی (م ـ ٧۳۸) و عبدالرحمن بن علی مشهور به ابن الربیع شیبانی (م ـ ٩۴۴) بودهاند، و مختصر اخیر به عنوان بهترین مختصر و بنام «تیسیر الوصول» [۵۰۵] مکرر چاپ شده است، و از جملۀ شارحان جامع الاصول میتوان از شیخ عبدربه مشهور به قیلوبی از علمای معاصر نام برد که به نگارش شرحی موسوم به «جامع المعقول و المنقول شرح جامع الاصول» مبادرت کرد، اما ناتمام مانده است.
۴- جامع حدیثی دیگر «جامع المسانید و الألقاب» است که به وسیله ابوالفرج عبدبن علی خوزی معروف به ابن جوزی [۵۰۶] (م ـ ۵٩٧) تألیف گردیده است، وی در این کتاب روایات صحیحین و مسند و ابن حنبل و جامع ترمذی را جمعآوری نموده است، و بعدها به وسیلۀ ابوالعباس احمدبن عبدالله مکی معروف به محبالدین طبری [۵۰٧] (م ـ ۶٩۴) به گونۀ جدیدی مرتب و مهذب گردید.
۵- بزرگترین کتاب جامع حدیثی «جامع [۵۰۸] المسانید و السنن الهادی لاقوم السنن» تألیف محدث بزرگ و معروف، اسماعیلبن عمربن کثیر معروف به ابن کثیر دمشقی (م ـ ۶٩۴) است، در این کتاب در حدود یکصد هزار روایت از صحاح سته و مسند احمدبن حنبل و مسند ابوبکر بزاز و مسند ابویعلی موصلی و معجم کبیر طبرانی آورده شده است و در آن هر نوع حدیثی اعم از صحیح، حسن، ضعیف، دیده میشود. ابن کثیر کتاب مسانید الحدیث را به ترتیب مسانید حدیثی تنظیم کرده است وی در آغاز در مورد هر کدام از اصحاب شرح حالی نوشته و سپس مجموع روایاتی که از آن صحابی در دست [۵۰٩] داشته نقل کرده است، این کتاب در عصر حاضر بعد از آنکه به وسیله دو دانشمند صالح احمد و مصلح ابوعیل در مدینۀ منوره تحقیق گردیده در سی و شش جلد به طبع رسیده است.
۶- بزرگترین کتاب جامع حدیثی دورۀ متأخرین کتاب «جمع الجوامع» [۵۱۰] جلالالدین سیوطی (م ـ ٩۱۱) است.
جلالالدین سیوطی این کتاب را (که به جامع کبیر سیوطی مشهور است) به منظور جمع کردن تمام احادیث پیامبر ج تألیف نموده، و روایات صحاح سته، مسند ابن حنبل و موطای مالک بن انس و سایر کتابهای حدیث را که تا بیش از هفتاد کتاب و مجموعۀ احادیث برآورد شدهاند، در آن کتاب جمع کرده است و دربارۀ جامع کبیر سیوطی دو نکته قابل توجه است: نکتۀ اول اینکه سیوطی این کتاب را در دو بخش تدوین نموده است، نخست بخش اقوال، در این بخش سخنان منسوب به پیامبر ج بر پایۀ حروف ابجد مرتب شده است و اگر کسی جویای حدیثی باشد و نخستین کلمۀ آن حدیث را بداند، به آسانی میتواند به متن کامل آن حدیث و رتبۀ آن از حیث صحت و حسن و ضعف دست [۵۱۱] یابد، دوم بخش افعال این بخش بر پایۀ مسانید اصحاب تنظیم شده است و کسی که به این بخش مینگرد آنچه را که یک صحابی از افعال پیامبر ج روایت کرده یا خود آن صحابی گفته و یا گفتار و کرداری که به وی نسبت دادهاند به طور یکجا در مسندی که بنام همان صحابی نامگذاری شده خواهد یافت [۵۱۲] و سیوطی روایات را با حذف سندهای آن آورده و تنها به ذکر منابع اصلی و مخرج آنها اکتفا کرده است.
نکته دوم اینکه سیوطی بعد از تدوین جامعالکبیر که مشتمل بر احادیث صحیح و حسن و ضعیف و بیان یکایک آنها بود. کتاب جامع دیگری را تدوین نمود که فقط شامل احادیث صحیح و حسن بود و احادیث ساختگی و موضوع و ضعیف [۵۱۳] در آن وجود نداشت و این کتاب دارای ده هزار و سی و یک حدیث (۱۰۰۳۱) و این دو کتاب سیوطی چون بر حسب حروف الفبا مرتب شده و خواننده را با رمز منابع آن احادیث رهنمون ساخته است در حکم فهرستهایی برای کتابهای اصلی حدیث است.
کتاب جامع الصغیر به وسیله محمد عبدالرئوف مناوی [۵۱۴] با عنوان «فیض القدیر شرح جامع الصغیر» و نیز به وسیله شیخ علیبن احمد شافعی با عنوان «السراج المنیر» شرحی بر آن نوشته شده است.
٧- علاءالدین علیبن حسام مشهور به متقی هندی (م ـ ٩٧۵) کتاب جمع الجوامع سیوطی را مبنای کار خود قرار داده و روایات آن را بر مبنای حروف الفبا و همچنین نظم و موضوعات فقهی مرتب ساخته و آن را «کنزل العمال في سنن [۵۱۵] الاقوال والافعال» نام نهاده است و متقی هندی به همین ترتیب احادیث جامع صغیر سیوطی [۵۱۶] را مرتب کرده و آن را «منهج العمال في سنن الاقوال» نام نهاده است.
متقی هندی کتب دیگری را نیز مانند «الاکمال في سنن الاقوال» و «غایة العمال في سنن الاقوال» تألیف نموده است و همچنین کنزالعمال را مختصر نموده و آن را «منتخب کنز العمال» نامیده است.
۸- از دیگر جوامعی که به کوشش یکی از دانشمندان معاصر صورت پذیرفته است کتاب «التاج الجامع للأصول فی احادیث الرسول» تألیف شیخ منصور علی ناصف از علمای الازهر مصر است در این کتاب احادیث (بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی) جمعآوری شده و در بین صحاح سته فقط از ابن ماجه حدیث روایت نشده است، روش تدوین این کتاب بر حسب ابواب فقهی است و برای اهل تحقیق به ویژه فقها مرجع مفیدی است، و در این کتاب احادیث مکرر و سلسلۀ اسناد روایات حذف شده اما نام آخرین راوی و مرجع اصلی روایت معین شده است.
٩- آخرین کتابی که در این قسمت باید معرفی شود کتابی است با نام و عنوان «الـمسند الجامع لاحادیث الکتب الستة ومؤلفات اصحابها الاخری وموطا مالک ومسانید الحمیدی واحمدبن حنبل». این کتاب ۱- احادیثش بر محور صحابه مرتب شده. ۲- و احادیث هر صحابی به ابوابی مرتب گشته. ۳- احادیث مقطوع و مرسل و معلق در این کتاب وجود ندارد. ۴- این کتاب دارای هفده هزار و هشتصد و دو روایت (۱٧۸۰۲) که از یک هزار و دویست و سی و هفت تن صحابی نقل شده است. ۵- این کتاب توسط هیئتی (سید ابوالمعاطی، محمد نوری احمد عبدالرزاق عبدابن ابراهیم زاملی و محمود محمد خلیل) و به سرپرستی بشار عواد عراقی تنظیم شده و در بغداد به طبع رسیده است.
[۴٩۵] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۳۴۵. [۴٩۶] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۲، (۱۶٩۸ تا ۱٧۰۲). [۴٩٧] همان. [۴٩۸] همان. [۴٩٩] همان. [۵۰۰] همان. [۵۰۱] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۲، ص ۱۶٩۸. [۵۰۲] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۵۳۶ و ۵۳٧ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۵٩ و ۶۰. [۵۰۳] همان. [۵۰۴] همان. [۵۰۵] همان. [۵۰۶] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۱، ص ۵٧۳ و البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۳۱ و ۳۲ دارای ششصد تألیف بود و با دست خود دویست جلد را نوشته است. [۵۰٧] البدایة والنهایة، ج ۱۳، ص ۳۶۱. [۵۰۸] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۵٧۳ و ۵٩٧. [۵۰٩] همان. [۵۱۰] همان. [۵۱۱] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۵٩٧. [۵۱۲] همان. [۵۱۳] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۱، ص ۵۶۰ و ۵۶۱ و ص ۵٩٧ و ۵٩۸ توجه شماره احادیث آن کتاب (۱۰۰۳۱) فقط در تاریخ عمومی حدیث دیده میشود. [۵۱۴] همان. [۵۱۵] همان. [۵۱۶] همان.
جوامعی که تا حال از آن بحث میکردیم جوامع حدیثی عام و شامل احادیث فقهی و اخلاقی و اعتقادی و غیره بودند و اینک بحث از جوامعی که فقط احادیث فقهی را در خود جمع کردهاند.
۱- کتاب «السنن الکبری» [۵۱٧] تدوین احمدبن حسین بیهقی (م ـ ۴۵۸) که به تأیید بزرگترین حدیثشناس، ابن الصلاح شهرزوری، این کتاب جامعترین کتابی است که در موضوع احادیث فقهی تألیف شده است. بیهقی کتاب «السنن الصغری» را [۵۱۸] نیز تدوین کرده که در نوع خود بینظیر است.
۲- «الاحکام الکبری» [۵۱٩] تدوین ابومحمد عبدالحق شبیلی معروف به ابن خراط (م ـ ۸۲) این کتاب [۵۲۰] در بردارندۀ احادیث فقهی صحاح سته و موطا مالکبنانس و برخی دیگر از کتابهای حدیث است.
۳- عمده الاحکام [۵۲۱] تألیف حافظ بن عبدالواحد مقدسی (م ـ ۶۰۰) در این کتاب روایات فقهی مورد اتفاق بخاری و مسلم جمعآوری شده، و ابن دقیق العید (م ـ ٧۰۲) بر این کتاب شرحی نوشته که در مصر به چاپ رسیده است.
۴- منتفی الاخبار [۵۲۲] فی احکام ـ تألیف عبدالسلام بن عبدالله بن قاسم حرّانی معروف به ابن تیمیه (م ـ ۶۵۲) [۵۲۳] در این کتاب روایات احکام از کتابهای صحاح سته و مسند احمدبن حنبل استخراج شدهاند و اسناد آنها حذف گردیدهاند، و محمدبن علیبن محمد عینی معروف به شوکانی (م ـ ۱۲۵۰) شرحی را بر آن نوشته و آن را (نیل الأوطار) نامیده است.
۵- الترغیب و الترهیب، تألیف عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری (م ـ ۶۵۶) و جمعی از محققین گفتهاند این کتاب از بهترین کتب حدیثی است که به جمع بین روایات و بیان درجۀ آنها پرداخته است.
۶- الامام فی احادیث [۵۲۴] الاحکام، تألیف ابن دقیق العید (م ـ ٧۰۲) مؤلف در این کتاب تنها به جمع متون روایات فقهی پرداخته و اسناد آنها را حذف کرده، و سپس به شرح آن پرداخته و آن را (المام) نامیده [۵۲۵] اما به تکمیل آن موفق نگشته است.
٧- تقریب الاسانید و ترتیب المسانید [۵۲۶] ـ تألیف زینالدین ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین عراقی (م ـ ۸۰۶) است مؤلف این کتاب را ـ که مجموعهای از احادیث بود ـ برای فرزند خود ابوزرعه تألیف نمود و سپس به شرح آن پرداخت و آن را «طرح التثریب فی شرح التقریب» نامید، اما قبل از آنکه آن را به پایان برساند چشم از جهان فروبست، و پس از مرگ او این شرح توسط فرزندش [۵۲٧] ابوزرعه (م ـ ۸۲۶) تکمیل گردید.
۸- بلوغ المرام من [۵۲۸] احادیث الاحکام ـ تألیف ابن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۲) مؤلف در این کتاب نزدیک به یک هزار و چهار صد حدیث فقهی را جمعآوری کرده است و این کتاب مکرر به چاپ رسیده است و عدهای از دانشمندان بر آن شرح نوشتهاند، که از جمله میتوان از شرحهای قاضی شرفالدین حسینبن حمد مغربی، محمدبن اسماعیل صنعانی (م ـ ۱۱۸۲) با عنوان: «سُبل السلام» و فاضل صدیق خان با عنوان «فتح العلام» نام برد.
[۵۱٧] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۲، ص ۱۰۰٧. [۵۱۸] همان. [۵۱٩] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۱، ص ۲۰. [۵۲۰] همان. [۵۲۱] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۱۶۴. [۵۲۲] البدایة والنهایة، ابنکثیر، ج ۳، ص ۱٩۸ و هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۵، ص ۵٧۰ و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۴، ص ۱۴٩. [۵۲۳] همان. [۵۲۴] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۱۵۸. [۵۲۵] هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۵، ص ۵۶۲ همین مرجع او را و پسرش را ابوذرعه از دانشمندان بزرگ کُرد به شمار آورده است. [۵۲۶] همان. [۵۲٧] همان. [۵۲۸] کشف الظنون، ج ۱، ص ۲۵۴.
سومین بخش از کتابهای غیر مستقل حدیث، کتب زواید حدیث است، و مقصود از زواید، احادیثی است که در صحاح سته یا دیگر کتب مهم حدیث نیامدهاند، و به سه صورت تحقق مییابند اول به این صورت، احادیثی که لفظاً و معنا، به هیچوجه ـ نه به وسیله راویان صحابی همین زواید و نه به وسیله صحابیان دیگر در کتب صحاح سته و دیگر کتب نیامده باشند، دوم احادیثی که لفظاً یا معناً در کتب اصلی حدیث وارد شدهاند اما نه به وسیله صحابیهای روایتکنندۀ زواید، سوم احادیثی که اگرچه با همان لفظ یا معنی در کتب اصلی حدیث وارد شده، اما متن حدیث در کتب زاید ـ در مقایسه با متن حدیث در کتب اصلی ـ از نکات اضافی و جدیدی برخوردار باشد به طوری که این نکات در بردارندۀ حکم جدیدی بوده و یا مطلبی را قید زده، یا عامی را تخصیص کرده یا مشتمل بر بیان و تفصیل حدیث مجملی باشد، و قابل توجه اینکه احادیث موجود در کتب زواید از حیث اعتبار از منابع درجه دوم به شمار میآیند، و کتب زوایدنویسی بیش از بیست کتاب و معروفترین زوایدنویسان عبارتند از: ابوالعباس شهابالدین بوصیری (م ـ ۸۴۰) و ابن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۲) و نورالدین هیثمی (م ـ ۸۰٧) و اینک معرفی کتابهای آنان:
اول مجمعالزواید [۵۲٩] از نورالدین هیثمی، که نسبت به صحیح ابن حبان با نام «موارد الضمان» و نسبت به معاجم متوسط و صغیر طبرانی با نام «مجمع البحرین» و نسبت به معجم کبیر طبرانی با نام «البدر المنیر» و نسبت به مسند امام احمد با نام «غایه المقصد» کتابهای تألیف نموده، و هثیمی بعد از تألیف این کتابهای زواید، اسناد روایتها را حذف و همۀ احادیث آنها را بر حسب موضوع تبویب نموده و تمام آن کتابها را در یک کتاب جمع نمود و آن را «مجمع الزوائد ومنبع الفوائد» نامید و این کتاب جامعترین کتاب در رشته زواید و جامع همۀ ابواب و مطالب فقهی و اعتقادی و اخلاقی به شمار میآید.
۲- «اتحاف الخیره [۵۳۰] بزواید المسانید العشره» تألیف ابوالعباس بوصیری است و مؤلف در این کتاب دربارۀ صحاح سته و نیز ده [۵۳۱] کتاب مسانید حدیث «مسند ابوداود طیالسی، حمیدی، ابویعلی موصلی، و حارثبن محمدبن ابیاسامه و.. . » دست به تحقیق زده و روایاتی را که در این کتاب وارد نشده یا احیاناً متضمن نکته و عبارت جدیدی است جمعآوری نموده است.
۳- «المطالب العالیه [۵۳۲] بزواید المسانید الثمانیه» تألیف ابن حجر عسقلانی است و مؤلف در این کتاب نسبت به صحاح سته و هشت کتاب از مسانید حدیث «مسند ابن عمر عدنی و ابیبکر حمیدی و مسدد بن سرهد و طیالسی و ابن منبع و ابن ابیشیبه و عبدبن حمید و حارث بن ابیسامه» دست به تحقیق زده [۵۳۳] و زوایدی را تألیف کردهاند. چهارمین بخش از کتابهای غیر مستقل حدیث «مستدرکات» است.
[۵۲٩] ایضاح المکنون، اسماعیل باشا، ج ۴، ص ۵۶۶. [۵۳۰] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۶. [۵۳۱] همان. [۵۳۲] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۲، ص ۱٧۱۴. [۵۳۳] همان.
مستدرکات جمع مستدرک است و آن یادآوری احادیثی است که مؤلف کتابی بر حسب شرایطش آنها را از دست داده و در کتابش نیاورده است مانند مستدرک حاکم [۵۳۴] نیشابوری، وی در این کتاب که (۸۸۶۴) هشت هزار و هشتصد و شصت و چهار حدیث است به جمعآروی سه نوع حدیث به شرح زیر پرداخته است:
۱- احادیثی که مطابق با همان شرایط بخاری و مسلم صحیح بوده با این حال در آن دو کتاب صحیح نیامدهاند.
۲- روایاتی که بر طبق شرایط یکی از این دو محدث یعنی بخاری و مسلم صحیح بوده و در صحیحین نیامدهاند.
۳- روایاتی که به تشخیص حاکم صحیح بوده گرچه واحد هیچ یک از شرایط بخاری و مسلم نبوده است.
روش حاکم در همان کتاب به این صورت است که پس از نقل هر حدیثی به نوع آن طبق توضیح فوق اشاره میکند مثلاًَ میگوید: «این حدیث واجد شرط بخاری و مسلم است و آنان این حدیث را نیاوردهاند». شمسالدین [۵۳۵] ذهبی حاکم در تألیف این مستدرک متساهل و کمتوجه [۵۳۶] شمرده و او را نیز متمایل به اهل تشیع دانسته و دکتر صبحی صالح نیز روش حاکم را نقد کرده و گفته حاکم صحیح بودن احادیثی را بر شیخین لازم دانسته که به هیچوجه لازم نیست آنها را صحیح بدانند زیرا راویان آنها ضعفهایی دارند و بر اکثر احادیثی که حاکم یادآور شده [۵۳٧] نقدهایی وارد است.
[۵۳۴] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۶٧۲ بعد از توصیف مؤلف و کتابش نوشته «قال السمعانی وکان فیه تشیع» و عدد روایتها تنها در تاریخ حدیث فارسی دیده میشود. [۵۳۵] اختصار علومالحدیث، ابن کثیر، ص ۲۶ و تدریب الراوی، سیوطی، ص ۱۴۰ به نقل علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۳۰٧. [۵۳۶] همان. [۵۳٧] همان.
پنجمین بخش از کتابهای غیر مستقل کتابهای مستخرجات است، و مستخرجات جمع مستخرج بوده، و آن عبارت از کتابی است که در آن مؤلف احادیث یک کتاب حدیث را به غیر اسناد صاحب آن کتاب بلکه با سندی که خود فراهم نموده است روایت کند و معلوم است که در طبقات بالا (صحابیها یا تابعین) این دو طریق [۵۳۸] (طریق اصلی و طریق مستخرج) به هم پیوند میخورند.
تألیف مستخرجات فواید زیادی دارد، از جمله تقویت سند احادیث با توجه به طرق متعاضد، و کم شدن واسطههای روایت با توجه به علو اسناد مستخرج و ترمیم سندهای مقطوع و معلق و مرسل به سندهای متصل و اشتمال احادیث کتابهای مستخرج بر نکات اضافه و جدید، زیرا مؤلف کتاب مستخرج ملزم نیست که احادیث را با همان عبارات موجود در کتب اصلی بیاورد.
محور اصلی مستخرجات صحیحین و کتابهای سنن و تعداد آنها زیاد است و مهمترین آنها عبارتند از:
الف- نسبت به صحیح بخاری، مستخرج ابوبکر [۵۳٩] اسماعیلی جرجانی (م ـ ۳٧۱) و مستخرج ابوبکر برقانی (م ـ ۴۲۵) و مستخرج ابوبکر بن مردویه (م ـ ۴۱۶) و مستخرج ابواحمد غطریقی (م ـ ۳٧٧) و مستخرج ابن ابیذهل هروی (م ـ ۳٧۸).
ب- نسبت به صحیح مسلم، مستخرج ابوعوانه [۵۴۰] اسفرائینی (م ـ ۳۱۶) و مستخرج محمدبن رجاء نیشابوری (م ـ ۲۸۶) و مستخرج محمدبن عبدالله جوزقی نیشابوری (م ـ ۳۸۸) و مستخرج احمدبن سلمه نیشابوری (م ـ ۲۸۶).
ج- نسبت به صحیحین، مستخرج محمدبن یعقوب شیبانی معروف به ابن الاحزم (م ـ ۳۴۴) و مستخرج ابوذر هروی (م ـ ۴۳۴) و مستخرج ابومحمد بغدادی معروف به خلال (م ـ ۴۳٩) و مستخرج ابونعیم اصفهانی (م ـ ۴۳۰).
د- نسبت به سایر کتب ـ مستخرج محمدبن عبدالملک بنامین نسبت به سنن ابوداود، و مستخرج ابونعیم نسبت به کتاب توحید ابن خزیمه و مستخرج ابوعلی طوسی بر سنن ترمذی.
[۵۳۸] تدریب الراوی، سیوطی، ص ۳۳ به نقل صبحی، ص ۳۰۸. [۵۳٩] اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، ص ۲٧ و علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۳۰۸ و کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۶٧۱. [۵۴۰] همان.
ششمین بخش از کتابهای غیر مستقل، کتابهای اطراف است، که مؤلف در آن کتابها به ذکر جزئی از حدیث که بر بقیه دلالت دارد، اکتفا کرده است و طرف و اسناد آن حدیث به نقل از ماخذی که حدیث در آن وجود دارد بیان نموده است و کتابهای اطراف حکم فهرست راهنما یا فرهنگ حدیث را دارند و دو فایدۀ بسیار مهم دارند اول اینکه آگاهی بر اساتید حدیثها را آسان میکنند زیرا تمام طرف در یک جا فراهم آمده است دوم اینکه نشان میدهند از صاحبان منابع و مجموعههای حدیثی چه کسانی آن حدیث را نقل کردهاند و در چه بابی از کتابهای خود آوردهاند.
مهمترین کتابهای اطراف به ترتیب تاریخ تألیف آنها عبارتند از:
۱- اطراف الصحیحین، تألیف ابراهیمبن محمدبن [۵۴۱] عبید دمشقی (م ـ ۴۰۰).
۲- اطراف الصحیحین، تألیف ابومحمد خلفبن [۵۴۲] محمد واسطی (م ـ ۴۰۱).
۳- اطراف الصحیحین، تألیف ابونعیم [۵۴۳] اصفهانی (م ـ ۴۳۰).
۴- اطراف الکتب [۵۴۴] السته، تألیف محمدبن طاهر مقدسی (م ـ ۵۰٧).
۵- اطراف السنن الاربعه، تألیف ابوالقاسم علیبن حسن معروف به ابن عساکر (م ـ ۵٧۱).
۶- تحفة الاشراف بمعرفة الاطراف، تألیف یوسف بن عبدالرحمن مزی [۵۴۵] (م ـ ٧۴۲).
٧- اتحاف المهرة باطراف العشرة [۵۴۶]، تألیف ابن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۲).
۸- اطراف المسانید العشرة، تألیف احمدبن ابیبکر بوصیری، (م ـ ۸۴۰).
٩- موسوعه اطراف الحدیث النبوی الشریف در یازده جلد تألیف و تنظیم و تحریر دانشمندان معاصر (محمد سعید بسیونی زغلول و دکتر عبدالغفار و سلیمان عبدالغفار بنداری).
[۵۴۱] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۱۱۶ و ۱۱٧. [۵۴۲] همان. [۵۴۳] همان. [۵۴۴] همان. [۵۴۵] همان. [۵۴۶] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۱، ص ٧.
هفتمین بخش از کتابهای غیر مستقل، کتابهای تخریج است، بسیاری از مؤلفان در تألیفات خود به عنوان استشهاد یا استدلال احادیثی را ذکر کردهاند و چون مرجع و مأخذ و اسناد آنها را بیان نکردهاند به همین جهت وضعیت آن احادیث از حیث صحت و حسن و ضعف معلوم نیست و مؤلفین کتب تخریج به منبعشناسی اینگونه روایات پرداخته و وضعیت آنها را معلوم کردهاند، بسیاری از مؤلفین به تألیف کتب تخریج اقدام نمودهاند، و کوشاترین آنان [۵۴٧] جمالالدین ابومحمد سبکی و زینالدین [۵۴۸] عراقی بودهاند، زینالدین کتابی را با عنوان «المغنی عن حمل الاسفاد في الاسفار [۵۴٩] في تخریج ما في الاحیاء من الاخبار» تألیف و در آن احادیث موجود در احیاء علومالدین غزالی را تخریج کرد و سپس توضیح داده است که چه کسی آن حدیث را در کتاب خود آورده و کدام صحابی آن را روایت کرده است و بعد بیان میکند که آن حدیث صحیح است یا حسن یا ضعیف این اثر مهم اخیراً همراه کتاب احیاء علومالدین به چاپ رسیده است.
از موارد مهم کتب تخریج، تعیین وضعیت روایاتی است که به صورت پند و مثل در بین مردم رایج گشتهاند و شهرت و معروفیت یافتهاند و چون در میان آن روایات صحیح و سقیم به هم آمیختهاند عدهای از محدثان، با تألیف کتبی به تحقیق در منابع آن روایات و ارزش و اعتبار آنها پرداختهاند و معروفترین این نوع کتابهای تخریج کتابهای زیر میباشند:
۱- «الـمقاصد الحسنة [۵۵۰] في بیان کثیر من الاحادیث الـمشتهرة علی الالسنة» تألیف شمسالدین محمدبن عبدالرحمن سخاوی (م ـ ٩۰۲) مؤلف در این کتاب به ریشهیابی روایتهای مشهور پرداخته و با عبارت «لااصل له ولا اعرفه» اصل و منشأ بسیاری از آنها زیر سؤال برده است، و این کتاب به وسیله یکی از شاگردان سخاوی، عبدالرحمن بن الدبیع شیبانی تلخیص و تکمیل گردیده، بنام «تمییز الطیب من الخبیث فیما یدور [۵۵۱] علی الالسنة من الحدیث» و اسماعیلبن محمد عجلونی (م ـ ۱۱۶۲) پس از تلخیص کتاب مقاصد سخاوی و نقل گزیدهای از مطالب آن، مطالب و احادیث فراوانی به نقل از کتب دیگر به آن ضمیمه نمود و آن را «کشف الخفاء ومُزیل الالتباس عما اشتهر من الاحادیث علی ألسنه الناس» نامید.
۲- «تسهیل السبل الی کشف الالتباس، عما اشتهر من الاحادیث علی السنة الناس» تألیف عزالدین محمدبن احمد خلیلی (م ـ ۱۰۵٧).
[۵۴٧] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۲۴ «احیاء العلوم» زینالدین بن حسین عراقی دو کتاب را (یکی بزرگ و دیگری کوچک) در این مورد نوشت و کتاب کوچکش با همان عنوان «المغنی عن حمل...» به وسیله شاگردش ابن حجر عسقلانی تکمیل گردید. [۵۴۸] همان. [۵۴٩] همان. [۵۵۰] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱٧٧٩ و ۱٧۸۰. [۵۵۱] همان.
هشتمین بخش از کتابهای غیرمستقل، کتب معاجم است. معاجم جمع مُعجم که عبارت از کتابی است که احادیث آن بر حسب ترتیب صحابیها یا شهرها یا اساتید یا بر اساس تاریخ وفات اساتید و همچنین بر مبنای فضیلت و تقدم و تأخر آنان در دانش و پرهیزگاری طبقهبندی شده و تنظیم شده باشند، معجمها غالباً به ترتیب حروف الفبا هم تنظیم شدهاند، به این صورت که مؤلف در میان اساتید خود اول از احادیث (ابان) و بعد (ابراهیم) و.. . به همین ترتیب پیش میرود، معروفترین معجمنویسان عبارتند از ابوالقاسم سلیمان بن احمد [۵۵۲] طبرانی (م ـ ۳۶۰) و ابوعبدالله محمدبن [۵۵۳] احمد ذهبی (م ـ ٧۴۸) و ابن جمیع و ابن قانع و ابوبکر احمدبن ابراهیم اسماعیلی.
سلیمانبن احمد طبرانی دارای سه معجم حدیثی است که به معجمهای «صغیر و متوسط و کبیر» [۵۵۴] موسوم میباشند، و همانگونه که از مطالعۀ آنها پیداست «معجم صغیر و معجم متوسط» بر اساس نام استادانش و «معجم کبیر» به ترتیب نام صحابیها طبقهبندی و تنظیم گردیده است، و این کتب در بردارندهی (۲۵۰۰۰)۵۵۵ بیست و پنج هزار حدیث و در قرن هشتم توسط امیر علاءالدین علی بن بلبان [۵۵۶] (م ـ ٧۳۱) با ترتیب جدیدی بازنویسی گردیده است.
[۵۵۲] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۲، ص ۱٧۳٧ و ۱٧۳۶. [۵۵۳] همان. [۵۵۴] همان. [۵۵۵. - توجه: آمار احادیث (۲۵۰۰۰) نیز در همین مرجع است. [۵۵۶] همان.
نهمین بخش از نوشتههای غیر مستقل اجزاء است. اجزاء جمع جزء که به چندین معنی به کار برده میشود:
۱- مجموعهای از احادیث که تنها از یک تن نقل شده باشد، خواه آن شخص از طبقۀ صحابیها باشد [۵۵٧] یا از طبقۀ بعدی مانند «جزء حدیث ابوبکر صدیقس» و «جزء حدیث مالک» به این معنی هر یک از مسندهای صحابیها یک جزء به شمار میآید.
۲- مجموعه احادیثی که عموماً [۵۵۸] متعلق به موضوع واحدی باشند مانند جزء فضایل القرآن امام شافعی (م ـ ۲۰۴) و جزء جهاد و زهد عبدالله بن مبارک (م ـ ۱۸۱).
۳- نوشتهای که به بررسی اسناد یک حدیث بپردازد مانند جزء «اختیار الاولی في حدیث اختصام الـملأ الاعلی» تألیف ابن رجب حنبلی.
۴- (اربعینات) در حدیث که طبق توضیح کشف الظنون تعدادشان از پنجاه بیشتر است و این اربعیننویسی نیز که از روزگاران پیشین رایج گردیده است، شکلی از جزءنویسی است و کاتب چلبی [۵۵٩] در کتاب کشف الظنون، در توضیح «اربعین نووی» نوشته است: «برخی از علما در اصول دین چهل حدیث گرد آورده و شرح نمودهاند و برخی در فروع دین و جمعی در جهاد و بعضی در زهد و پارهای در ادب و دستهای در خطب «اربعین» نوشتهاند.
اربعیننویسی [۵۶۰] به استناد حدیثی است که از پیامبرج نقل گردیده است. «من حفظ علی امّتی اربعین [۵۶۱] حدیثا مما یحتاجون في امر دینهم، بعثه الله یوم القیامة فقیها عالـماً» که نووی صاحب شرح مسلم فرموده به اتفاق تمام حفاظ حدیث مزبور گرچه به طرق زیادی نقل شده ولی کلاً ضعیف [۵۶۲] هستند ولی علما متفق هستند که در فضایل اعمال عمل به حدیث ضعیف رواست، و صاحب مشکوه نیز از ابن حنبل امام و محدث بزرگ و دارای مسند معروف، نقل کرده که حدیث اربعین هر چند در بین مردم مشهور است ولی سند صحیحی ندارد.
[۵۵٧] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۳۰۸. [۵۵۸] همان. [۵۵٩] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۵۲ و ۵٩ توجه روایت از نووی و مشکوة در علم الحدیث، ص ۱۴۵ دیده میشود. [۵۶۰] همان. [۵۶۱] همان. [۵۶۲] همان.
دهمین بخش از کتابهای غیرمستقل کتب موضوعات است و موضوعات جمع موضوع به معنی جعلی و ساختگی است و محدثین برای جدا کردن احادیث صحیح و اصلی و شناسایی و استخراج احادیث جعلی و ساختگی کتابهای را تألیف کردهاند که «کتب موضوعات» نامیده میشوند و در طی قرون و اعصار نزدیک به چهل کتاب در نشان دادن احادیث جعلی و ساختگی و طبقهبندی آن روایتها تألیف شدهاند که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- نخستین کتابی که در این زمینه تألیف گردیده «الموضوعات» تألیف ابوسعید محمدبن علیبن [۵۶۳] عمر النقاش الحنبلی (م ـ ۴۱۴) و ذهبی در میزان الاعتدال [۵۶۴] و ابن حجر در کتابهای «تهذیب التهذیب ولسان المیزان» مطالب زیادی را از آن نقل کردهاند.
۲- «تذکرة الموضوعات» تألیف ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی [۵۶۵] (م ـ ۵۰٧) مؤلف در این کتاب روایتها را به ترتیب حروف الفبا تنظیم کرده تا پیدا کرده احادیث جعلی و موضوع آسان گردد و بعد از نوشتن هر روایتی دیدگاه علمای متخصص رجالشناسی را در طعن و جرح راویان بدنام آن روایت بیان کرده است.
۳- کتاب «الاباطیل والمناکیر والصحاح والمشاهیر» [۵۶۶] تألیف حسنبن ابراهیم جوزقی (م ـ ۵۴۳) و ذهبی دربارۀ آن گفته است: «جوزقی (یا جوزکانی) در این کتاب هر حدیثی را که معارض با روایت صحیحی دیده به عنوان حدیث موضوع و مجعول [۵۶٧] از آن نام برده است.
۴- «الموضوعات [۵۶۸] الکبری» یا «الموضوعات من الاحادیث المرفوعات» تألیف ابوالفرج عبدالرحمن بن علیبن [۵۶٩] جوزی (م ـ ۵٩٧) این کتاب که بیشتر مطالب آن از کتاب «الاباطیل و.. . » اخذ شده است معروفترین کتاب در زمینۀ احادیث موضوعه و جعلی است، اما به علت اینکه چند نمونه از روایتهای صحاح سته و مسند احمدبن حنبل را نیز جزء احادیث موضوعه به شمار آورده است، اعتراض جمعی از محدثین و کارشناسان امور احادیث را علیه خود برانگیخته است از جمله ذهبی دربارۀ او گفته است: «ابن جوزی بسیاری از احادیث حسن یاقوی را در کتاب موضوعات خود آورده است» [۵٧۰].
و ابن حجر عسقلانی نیز بعد از تأیید جعلی بودن اکثر روایاتی که او در کتاب موضوعات خود آورده است، شخصیت ابن جوزی را با شخصیت حاکم نیشابوری مقایسه کرده و هر دو را به تساهل و مسامحه متهم ساخته است [۵٧۱] با این تفاوت که حاکم بسیاری از روایات غیر صحیح را صحیح پنداشته و ابن جوزی به عکس وی در مورد بسیاری از روایات صحیح یا حسن حکم به جعل آنها کرده است، و ابن حجر کتابی [۵٧۲] را به نام «القول المسدد في الذب عن مسند الامام احمد» در دفاع از بیست و چهار حدیثی که ابن جوزی آنها را در ردیف موضوعات و جعلیات به شمار آورده و یکی از آن روایات در صحیح مسلم نیز وارد شده، تألیف نموده است. همچنین شیخ سیوطی [۵٧۳] کتابی را به نام: «القول الحسن في الذب [۵٧۴] عن السنن» در دفاع از یکصد و بیست و چند حدیثی که ابن جوزی آنها را در شمار موضوعات آورده است تألیف نموده است.
۵- «الباعث علی الخلاص [۵٧۵] من حوادث القصاص» تألیف زینالدین عبدالرحیم عراقی (م ـ ۸۰۶) و سیوطی این کتاب را اختصار کرده و آن را «تحذیر الخواص من اکاذیب القصاص» نامیده و در مصر اخیراً به چاپ رسیده است.
۶- اللألی المصنوعة [۵٧۶] فی الاحادیث الموضوعة» تألیف جلالالدین سیوطی (م ـ ٩۱۱) این کتاب اختصار کتاب موضوعات ابن جوزی که انتقادات وارد بر اصل را در برندارد.
سیوطی در این کتاب سند روایات را حذف نموده و به جای آن نظرات کارشناسان حدیث از جمله ابن جوزی و عسقلانی را نسبت به روایات انتخابی ضمیمه کرده است، در جوامع اسلامی غالباً از این کتاب استقبال به عمل آمده [۵٧٧] و مکرر چاپ شده است.
٧- «تنزیه الشریعة [۵٧۸] المرفوعة عن الاخبار الشنیعة الموضوعة» تألیف ابوالحسن علیبن محمد کتانی (م ـ ٩۶۳)این را میتوان مستدرکی بر کتاب (اللألی المصنوعة) سیوطی به شمار آورد و در باب موضوعات جامعترین کتابها [۵٧٩] است.
۸- «تذکرة الموضوعات» تألیف جمالالدین فتنی ملقب به ملک المحدثین (م ـ ٩۸۶).
٩- د «الفواید المجموعة [۵۸۰] في الاحادیث الموضوعة» تألیف محمدبن [۵۸۱] علی شوکانی (م ـ ۱۲۵۰) به اعتقاد برخی از کارشناسان حدیث، شوکانی در این کتاب به تقلید از ابن جوزی، بسیاری از احادیث صحیح و حسن را در شمار احادیث موضوعه ذکر کرده، و سید عبدالحی با تألیف کتاب «ظفر الامانی» به نقد کار شوکانی مبادرت نموده است (اصول الحدیث، علومه ومصطلحه، محمد عجاج، ص ۴۳۸).
۱۰- «تحذیر المسلمین من الاحادیث الموضوعة علی سید المرسلین» تألیف محمد بشیر ظافرایی عبدالله مالکی ازهری.
۱۱- کتابهای «الموضوعات الکبری» و «الموضوعات الصغری» یا «المصنوع» تألیف ملاعلی قاری.
[۵۶۳] هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۶، ص ۶۲. [۵۶۴] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱٩۱٧ و ابن حجر، میزان الاعتدال مختصر نموده، لسان المیزان نامیده است. [۵۶۵] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ص ۱۴۴۲. [۵۶۶] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۴، ص ۱۳۰۸. [۵۶٧] همان. [۵۶۸] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱٩۰۶. [۵۶٩] همان. [۵٧۰] تدریب الراوی، سیوطی، ج ۱، ص ۲۳۶. [۵٧۱] همان. [۵٧۲] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۲، ص ۱۲۶۳ و ۱۲۶۵. [۵٧۳] همان. [۵٧۴] همان. [۵٧۵] کشف الظنون، حاج خلیفه، ج ۱، ص ۲۱۸ و ۳۵۵. [۵٧۶] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۵۳۴. [۵٧٧] همان. [۵٧۸] کشف الظنون، کاتب چلبی، ج ۱، ص ۴٩۴. [۵٧٩] همان. [۵۸۰] هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۶، ص ۲۶۵ و ۲۶۶، شوکان یکی از روستاهای قبایل حولان در فاصله یک روز راه از شهر صنعا است، او دارای بیش از نود و شش تألیف بوده که ارشاد الفحول و نیل الاوطار از مشهورترین آنهاست. [۵۸۱] همان.
همانگونه که در صفحات پیشین بیان کردیم نوع اول از مرحلۀ ششم سیر تکاملی ضبط و ثبت احادیث را به وسیلۀ تألیف کتب مستقل و غیر مستقل نشان میداد، و نوع دوم از مرحلۀ ششم سیر تکاملی که جداسازی احادیث صحیح را از روایات غیر صحیح به وسیله تدوین «علوم الحدیث» یادآور میگردد اینکه به شرح زیر بیان میگردد:
علوم الحدیث، آگاهی و معرفتهایی است که در پرتو آنها، وضعیت احادیث از حیث صحت و ضعف متن و سند آنها و در نتیجه رد و قبول آن احادیث بررسی میگردد، و از دورۀ تابعین به بعد همواره علوم الحدیث به شکلی مورد استفاده قرار گرفته است، به عنوان مثال در دورۀ تابعین محدثین تصمیم گرفتند که بدون اطمینان از صحت اسناد روایتها، هیچ حدیثی را از کسی نپذیرند [۵۸۲]، و در دورۀ تابع تابعین نیز «فقه الحدیث» به معنای توجه به متن حدیث و پی بردن به مقاصد آن عمیقاً مورد توجه قرار گرفت، و سپس به موازات تعلیم و تعلم «علم الحدیث روایتی» که عبارت بود از روایت قول [۵۸۳] و فعل و تأییدات و صفات پیامبر ج «علم الحدیث درایتی» نیز که عبارت بود از اصول و قواعدی، که چگونگی راوی و مروی (و متن و سند) [۵۸۴] را از حیث رد و قبول نشان میداد متداول و تدریجاً به درجهای از تکمیل رسید که حاکم نیشابوری (م ـ ۴۰۵) در کتابش «معرفة علوم الحدیث» از پنجاه و دوم علم از این علوم نام برده است و این علوم را «اصول الحدیث» [۵۸۵] نیز گفتهاند.
در همین «علوم الحدیث یا علم الحدیث درایتی یا اصول الحدیث» اصطلاحات بسیاری وضع و متداول گردیده که به «مصطلحات الحدیث» معروف گشتهاند مانند: «صحیح، حسن، ضعیف، مسند، متصل، مرفوع، موقوف، مقطوع، مرسل، منقطع، معضل، مدلّس، شاذ، منکر، افراد، معلّل، مضطرب، مدرج، موضوع، مقلوب، عالی، نازل، مشهور، عزیز، غریز، مؤتلف و مختلف، متفق و مفترق و مسلسل و دهها اصطلاح دیگر» و در کتابهای علم الحدیث درایتی به تفصیل از آنها بحث گردیده است و تحقیقات نشان داده که نخستین شخصیتی که برای اولین بار اصطلاحات حدیث را مانند (خبر واحد، حجیت خبر واحد، عدالت راوی، عدم اعتبار خبر مرسل و خبر منقطع و.. . ) در رسایل اصولی و فقهی خود آورد، محمدبن ادریس معروف [۵۸۶] به امام شافعی (۲۰۴) بوده است، و در اوایل قرن سوم علیبن عبدالله مدینی (م ـ ۲۳۴) دو کتاب را به نامهای «اصول السنه» و «مذاهب المحدثین» و در انتهای همین قرن نیز ابوبکر احمدبن هارون کتابهایی را به نام «معرفة المتصل من الحدیث المرسل والمقطوع وبیان الطرق الصحیحة» و کتاب «معرفة اصول الحدیث» تألیف نمودهاند، اما اثری از آن کتابها باقی نمانده است و تنها نقل محدثین بعدی از آن کتابها امثال خطیب بغدادی از وجود آنها خبر میدهد، و در قرن چهارم آثار بسیاری در زمینۀ علوم الحدیث به رشتۀ تحریر کشیده شده است که قبل از همه قاضی ابومحمد حسنبن عبدالرحمن رامهرزی (م ـ ۳۶۰) کتاب «المحدث الفاضل بین الراوی والواعی» را تألیف نمود که ابن حجر گفته این کتاب نخستین تألیف [۵۸٧] در این علم به شمار میآید، سپس ابوالفضل صالحبن محمد تمیمی (م ـ ۳۸۴) کتاب «سنن الحدیث» را تألیف نمود، و در انتهای این قرن حاکم نیشابوری (م ـ ۴۰۵) کتاب «معرفة علوم الحدیث» را تألیف نمود، و در آن کتاب به تفصیل از علوم گوناگون حدیث بحث شده است و در سالهای اخیر به چاپ رسیده و مورد توجه محققان قرار گرفته است در اوایل قرن پنجم ابونعیم اصفهانی مطالب مهم و مفید را بر کتاب نیشابوری افزود، آنگاه خطیب بغداد (م ـ ۴۶۳) با تألیف کتابهای «الکفایة في معرفة [۵۸۸] الراویة» و «الجامع لاخلاق الراوی وآداب السامع» و «وشرف اصحاب الحدیث» [۵۸٩] و «الرحلة في طلب الحدیث» و «تقیید العلم» و.. . بحثهای مربوط به مصطلح الحدیث را از عمق و وسعت بیشتری برخوردار نمود، و ابوبکر بن لقطه دربارۀ خدمات ارزندۀ خطیب بغدادی به علم الحدیث درایتی گفته است: «کسانی که اهل انصاف هستند میدانند که محدثین بعد از خطیب بغدادی ریزهخوار خوان علم و معرفت و کتابهای او هستند».
قاضی عیاض (م ـ ۵۴۴) نیز در همین زمینه کتابی را بنام «الالماع الی معرفة الصول الروایة وتقیید [۵٩۰] السماع» تألیف نمود سپس ابوحفص عمربن عبدالمجید (م ـ ۵۸۰) کتاب «ما لایسع [۵٩۱] المحدث جهله» را تألیف کرد. آنگاه نوبت به تقیالدین عمروبن عثمانبن صلاح معروف به ابن الصلاح کُرد شهرزوری رسید، که در قرون هفتم مهمترین کتاب مصطلح الحدیث را بنام «مقدمه [۵٩۲] ابن الصلاح» تألیف نمود، ابن الصلاح، در آن هنگام که به عنوان نخستین استاد و رئیس «دارالحدیث اشرفیه» در دمشق انتخاب گردید، کتابهای حاکم نیشابوری و خطیب بغدادی را پایۀ تدریس و محور بحث خود قرار داد، و از جمعآوری مطالب آنها و نقل بسیاری از آراء متقدمان و تحقیقاتی که خود کرده بود کتاب «مقدمه ابن الصلاح» را تألیف نمود که مشتمل بر شصت و پنج نوع از علوم حدیث است، و آنچه بر اهمیت این کتاب افزود این بود که پایه و اساس تألیفات بعد از خودش قرار گرفت و جمعی از برجستهترین رجال علم مانند شرفالدین نووی (م ـ ۶٧۶) و قاضی بدرالدین جماعه (م ـ ٧۳۳) و عمربن رسلان بلقینی (م ـ ۸۰۵) به تلخیص آن مبادرت ورزیدهاند و جمعی مانند زینالدین عراقی (م ـ ۸۰۶) و بدرالدین زرکشی (م ـ ٧٩۴) و ابن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۴) افاداتی و توضیحاتی بر مقدمه ابن الصلاح نوشتهاند و جمع دیگری مانند زینالدین عراقی (م ـ ۸۰۶) و جلالالدین سیوطی آن را به نظم کشیدهاند که به «الفیه حدیث» مشهور شده است.
کتاب دیگری که در شرح و توضیح مصطلح الحدیث مورد توجه دانشمندان واقع شده کتاب «نخبه الفکر في مصطلح اهل الاثر» تألیف احمدبن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۲) است، مؤلف خود شرحی هم بر آن نوشته و آن را «نزهه النظر فی توضیح نخبه الفکر» نامیده است و برخی از دانشمندان حواشی بر این متن و شرح نوشتهاند.
مورخان حدیث، اوایل قرن دهم را تا اوایل قرن حاضر دوران رکود و جمود تألیفات علم الحدیث به شمار میآورند و اوایل قرن حاضر را زمان حرکت مجدد قلمها جهت تألیف کتابهای این علم میدانند و در این عصر کتب جامع و مفیدی در این علم تألیف شدهاند که از جملۀ آنها: «قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث» تألیف جمالالدین قاسمی و کتاب «علوم الحدیث و مصطلحه» تألیف صبحی صالح و کتاب «قواعد اصول الحدیث» تألیف احمد عمر هاشم، و کتاب: «قواعد فی علم الحدیث تألیف حبیب احمد کبرانوی، و کتاب: «اصول الحدیث، علومه ومصطلحه» تألیف محمد عجاج خطیب، و کتاب «نشأة علوم الحدیث ومصطلحه» نیز از همین دانشمند، و کتاب «الوسیط فی علوم ومصطلح الحدیث» تألیف محمد ابوشهبه، و کتاب «مباحث فی علوم الحدیث» تألیف مناع القطان، و کتاب «منهج النقد فی علوم الحدیث» تألیف نورین عتر و.. . .
علوم متعددی، در سیر تکاملی جداسازی احادیث صحیح از روایات غیر صحیح زیربنای «علم الحدیث درایتی یا اصول الحدیث» هستند که اینک مهمترین آنها را بیان بنماییم.
[۵۸۲] صحیح مسلم، ج ۱، ص ۳٩ به نقل تاریخ عمومی حدیث. [۵۸۳] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۱۰۵ به نقل از المنهل الحدیث، ص ۳۵، محمد عبدالعظیم زرقانی. [۵۸۴] تدریب الراوی، سیوطی، ص ۳ و ۴، به نقل صبحی، ص ۱۰۶ و کفایة، خطیب بغدادی، ص ۸۱ و ۱۰۱، به نقل صبحی، ص ۱۰٧. [۵۸۵] المختصر فی علم رجال الاثر، عبدالوهاب، ص ۸، به نقل صبحی صالح، ص ۱۰۶. [۵۸۶] امام شافعی مؤلف الرساله و اولین تألیف در مطالب مربوط به اصول الفقه و مصطلحات حدیث است به تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی، ص ۱۰۵ تألیف نگارنده مراجعه شود. [۵۸٧] تدریب الراوی، ج ۱، ص ۳۲ و شرح نخبة الفکر، ابن حجر عسقلانی صفحات اولیه. [۵۸۸] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۴٩٩ و ۴۴. [۵۸٩] همان. [۵٩۰] کشف الظنون، ج ۱، ص ۱۵۸ کتاب را چنین نام برده است «الالماع في ضبط الراویة والسماع». [۵٩۱] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۵٧۵. [۵٩۲] در کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۱۶۱ بنام «علوم الحدیث» و به احسن تصنیف از آن بحث شده و در دو صفحه از دانشمندانی بحث کرده که آن را اختصار یا شرح کردهاند.
علل جمع علت است و علت در اصطلاح محدثین عیبی است مخفی و پوشیده که از حیث سند [۵٩۳] یا متن یا هر دو بر حدیث [۵٩۴] عارض شده که فقط کارشناسان بسیار دقیق و ماهر از آن آگاه خواهند بود، چنین حدیثی را حدیث «معلّل» مینامند که در واقع یکی از اقسام حدیث ضعیف است. هر چند در ابتدای امر به علت پوشیده بودن عیبش یک حدیث صحیح به نظر میرسد و کارشناسان بسیار ماهر و دقیق از راه نشان دادن آن عیب ضعف آن حدیث را معلوم مینمایند.
علم علل الحدیث، از قدیمیترین شعبههای علم الحدیث درایتی است و محدثین معروف و ماهری در تحقیق آن علم کتابهایی را تحت عنوان «العلل» یا «علل الحدیث» تألیف نمودهاند، که برخی بر حسب ابواب فقهی و پارهای بر حسب مساند آنها را تنظیم کردهاند و در هر دو شکل حدیثی را نقل کرده و به ذکر علت یا علل آن پرداختهاند.
سابقۀ این علم به قرن دوم هجری برمیگردد، و قدیمیترین آثاری که در زمینۀ بیان علل باقی ماندهاند عبارتند از: «التاریخ والعلل» تألیف یحییبنمعین (م ـ ۲۲۳) و کتاب «علل الحدیث» تألیف امام احمدبن حنبل (م ـ ۲۴۱) و کتاب المسند المعلل تألیف یعقوب بن شیبه سدوسی (م ـ ۲۶۲) و کتابهای علل از محمدبن عیسی ترمذی (م ـ ۲٧٩) و علیبن مدینی [۵٩۵] (م ـ ۲۳۴) مسلمبن الحجاج (م ـ ۲۶۱) [۵٩۶] وابن ابیحاتم (م ـ ۳۲٧) [۵٩٧] و علیبن عمر دارقطنی (م ـ ۳٧۵) [۵٩۸] و حاکم نیشابوری (م ـ ۴۰۵) [۵٩٩].
کتاب دارقطنی موسوم به «العلل الواردة في الاحادیث النبویة» که جامعترین کتاب در این مورد به شمار میآید به صورت مساند تنظیم و بالغ بر دوازده جلد است.
متأخرین نیز این کتابها را در علل تألیف کردهاند:
۱- «العلل الـمتناهیة [۶۰۰] في الاحادیث الواهیة» تألیف عبدالرحمن بن جوزی (م ـ ۵٩٧) و کتاب «الزهر المطلول [۶۰۱] في الخبر المعلول» تألیف ابن حجر عسقلانی، (م ـ ۸۵۲) و همچنین برخی از متأخرین در کتابهای حدیث نه به صورت مستقیم بلکه به صورت جنبی علت یا علل برخی از احادیث را بیان نمودهاند مانند زیلعی در کتاب «نصب الرایه» و ابن حجر در «فتح الباری» و شوکانی در «نیل الاوطار» و ابن حزم در «المحلی» و ابن قیم در «تهذیب سنن ابیداود».
[۵٩۳] اصول الحدیث علومه ومصطلحه، مجد عجاج خطیب، ص ۲٩۱. [۵٩۴] همان. [۵٩۵] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۱۶۰ و علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۱۱۱. [۵٩۶] همان. [۵٩٧] همان. [۵٩۸] همان. [۵٩٩] همان. [۶۰۰] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۱۶۰. [۶۰۱] کشف الظنون، ج ۲، ص ٩۶۱.
شعبۀ دیگری از شعبههای علم الحدیث درایتی «علم مختلف الحدیث» است و آن عبارتست از قواعدی مانند قاعدۀ تقیید مطلق و تخصیص عام و تعدد حادثه و.. . که به وسیلۀ آنها تضاد و تعارض ظاهری که در بین دو حدیث مشاهده میگردد به حالت توافق و تعاضد در میآید، و چون به وسیله قواعد علم مختلف الحدیث غبار تعارض از چهرۀ نورانی احادیث دور میگردد آگاهی از این علم بر هر عالم دانشمندی واجب است.
شیخ سیوطی در تدریب الراوی [۶۰۲] نوشته است نخستین کسی که در زمینه مختلف الحدیث به بحث پرداخت محمدبن ادریس شافعی (م ـ ۲۰۴) بود، که وی علاوه بر اینکه در خلال مباحث فقهی خود در کتاب «اُمّ» اصولی را جهت جمع کردن روایات اختلافی وضع نمود، کتابی را نیز با عنوان «اختلاف الحدیث» تألیف [۶۰۳] کرد، که در آن کتاب به تفصیل جمع بین روایات اختلافی را مورد بحث قرار داد، و این کتاب اخیراً در جلد هشتم اُمّ از صفحۀ ۵۸۶ تا ۶٧۸ در ٩۲ صفحه به چاپ رسیده است. این علم را «علم تلفیق الحدیث»۶۰۴ نیز نامیدهاند. و بعد از امام شافعی ابن قتیبۀ دینوری (م ـ ۲٧۶) در این علم کتابی را با عنوان: «تأویل مختلف الحدیث» تألیف نمود و از دیگر کسانی که در قرن سوم و چهارم در این علم به تألیف کتابهای توفیق یافتهاند میتوان از ابن جریر طبری (م ـ ۳۱۰) و ابویحیی زکریای بن یحیی الساجی (م ـ ۳٧۰) و ابوجعفر طحاوی (م ـ ۳۲۱) نام برد، و نام کتاب ابوجعفر طحاوی «مشکل الآثار» است که در هند به چاپ رسیده است و در اوایل قرن پنجم ابوبکر محمدبن حسن بن فورک (م ـ ۴۰٩) کتاب «مشکل الحدیث و بیانه» را تألیف کرده که در هند به طبع رسیده است و در اواخر قرن ششم ابن جوزی (م ـ ۵٩٧) با تألیف کتاب مفید و مهم «التحقیق فی احادیث الاختلاف» گام بلندی را در راه جمع و توافق بین روایات اختلافی برداشت.
صبحی صالح بعد از بحث [۶۰۵] از این علم و برخی از مؤلفین آن، مثالی نیز برای رفع تعارض بین دو حدیث را، اینگونه بیان کرده است: «مثال مانند فرمودۀ پیامبر ج (لاعدوی) یعنی: بیماری از کسی به دیگری منتقل نمیشود و فرمودۀ دیگر پیامبر ج: «فرّ من الـمجذوم کما تفرّ من الاسد» یعنی همانگونه که از شیر درنده میگریزی از مبتلا به بیماری جذامی بگریز. که هر دو حدیث صحیح هستند و اولی انتقال بیماریها را نفی و دومی سرایت بیماریها را اثبات مینماید و ظاهراً با هم تعارض دارند، و صبحی صالح تعارض ظاهری این دو حدیث را (به نقل از التدریب، ص ۱٩۸ و شرح نخبه (ص ۱۵) اینگونه رفع کرده. «انّ هذه الامراض لاتعدی بطبعها، لکن الله جعل مخالطة الـمریض للصحیح سبباً لاعدائه مرضه وقد یتخلّف ذلك عن سببه کما في غیره من الاسباب» یعنی: منظور حدیث اول این است که این امراض به اقتضای طبیعت خود از کسی [۶۰۶] به دیگری سرایت نمیکند، اما خداوند متعال اختلاط و آمیختن افراد سالم را با افراد بیمار سبب سرایت بیماری از بیمار به شخص سالم قرار داده است و گاهی این امر از سبب خود تخلف میکند مانند موارد دیگری از اسباب» [۶۰٧].
اما به نظر نگارنده توجیه و تأویل فوق نه با علوم تجربی میسازد و نه با تفکر جاهلیت قبل از اسلام سازگاری دارد، و به اعتقاد من بهترین توجیه و تأویل برای برطرف کردن تعارض بین آن دو حدیث این است که بگوییم اولاً سرایت بیماریهایی میکروبی یک امر قطعی است و باید از سرایت آنها با وسایل ممکن جلوگیری کرد، همانگونه که در دوران خلافت [۶۰۸] امام عمرس بیماری واگیر و مسری «وبا و طاعون» در نهرهای شام بروز نمود و برای جلوگیری از سرای آن طبق فرمودۀ پیامبر ج: «در هر جایی و با بروز کرد از آنجا خارج نشوند و به آنجا هم وارد نشوند» عمل نمودند [۶۰٩].
ثانیاً در دوران جاهلیت قبل از اسلام در میان عربها و حتی بعد از اسلام نیز در میان برخی از روستاییان دور از محافل علما و دانشمندان. بعضی معتقد بودند که با گفتن کلماتی یا انجام دادن حرکات و اعمالی امکان دارد بیماری را از کسی به کس دیگر اینگونه منتقل کرد که در یک زمان شخص سالم، بیمار گردد و بیمار، سالم شود، درست مانند منتقل کردن اجسام از جایی به جای دیگر که محل اولی خالی میماند و این عبارت را گاهی بر زبان میآوردند «بیماری خودم را به تو دادم، بیماری من از آن تو باشد» و پیامبر ج با حدیث «فرّ من الـمجذوم...» به مطلب اول و با حدیث «لاعدوی» به نفی مطلب دوم اشاره فرموده است که هر دو امر کاملاًَ درست و مطابق علوم تجربی و تفکر دوران جاهلیت قبل از اسلام هستند.
[۶۰۲] تدریب الراوی، سیوطی، ج ۲، ص ۱٧٧، (کشف الظنون، ج ۱، ص ۳۳۵). [۶۰۳] همان. [۶۰۴. - منهل الحدیث، زرقانی، ص ۱۱ و توضیح الافکار، صنعانی، ص ۴۲۳. [۶۰۵] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۱۱۰، به نقل از تدریب، سیوطی، ص ۱٩۸ و شرح نخبه، ابن حجر، ص ۱۵. [۶۰۶] همان. [۶۰٧] همان. [۶۰۸] کامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۵۵٩ و ۵۶۰، توجه: «فرّ من المجذوم» به معنی «فرّ من الجدام» است و ممکن است در اصل چنین بوده و راوی به عین لفظ روایت نکرده یا از باب استعمال اسم مفعول در مصدر باشد زیرا فرار از علت و بیماری لازم است نه از معلول و بیمار بیچاره. [۶۰٩] همان.
شعبۀ دیگری از علم الحدیث درایتی علم ناسخ و منسوخ است، که دربارۀ احادیثی بحث میکند که با هم به گونهای متعارض هستند که توافق بین آنها نه با قوانین (علم مختلف الحدیث) و نه از راه دیگر امکان ندارد، و تنها یک قاعده تعارض بین اینگونه احادیث را حل میکند و آن قاعده این است که هر کدام از آن دو حدیث تقدمش ثابت شد منسوخ به شمار میآید و آنچه تأخرش ثابت گردید ناسخ شمرده میشود [۶۱۰] و حکم ناسخ باقی و حکم منسوخ سپری شده است و تقدم و تأخر یکی از دو حدیث گاهی از راه بیان پیامبر ج معلوم میگردد و مانند این حدیث: «کنت نهیتکم عن زیارة القبول فزوروها» قبلاً شما را از دیدار مزارها منع کردهام، حالا از آن مزارها دیدار به عمل بیاورید و مانند این حدیث: «وکنت [۶۱۱] نهیتکم عن لحوم الاضاحی فوق ثلاث، فکلوا منها ما بدالکم» یعنی: قبلاً بیش از سه شبانهروز شما را از تناول گوشت قربانیها منع کردهام حالا هر زمانی به دست شما رسید تناول کنید». و گاه تقدم و تأخر یکی از دو حدیث و در نتیجه ناسخ بودن یکی و منسوخ بودن دیگری از راه تارخی و سیرهشناسی ثابت میگردد مانند این حدیث: «افطر الحاجم والـمحجوم» [۶۱۲] یعنی: حجامتکننده و حجامت شده هر دو روزهشان باطل میشود». و این حدیث: «احتجم وهو صائم محرم» [۶۱۳] یعنی: پیامبر ج حجامت کرد در حالی که روزه بود و در حال احرام هم بود و چون طبق تاریخ و سیرهشناسی حدیث اول در رابطه با جعفربن ابیطالب و قبل از فتح مکه بوده وحدیث دوم راوی آن ابن عباس است که به هنگام فتح مکه با پدرش مسلمان شدهاست پسحدیث اول مقدم و منسوخ و حدیث دوم مؤخر و ناسخ است.
این شعبه از علم الحدیث درایتی از قدیمیترین شعبهها است و نخستین کسی که کتابی را در این زمینه نوشته است قتاده بن دعایه سدوسی (م ـ ۱۱۸) میباشد که فعلاً اثری از آن [۶۱۴] نمانده است و نووی گفته امام شافعی در زمینه [۶۱۵] این علم بسیار توانمند و از سابقین به شمار میآید. در قرن سوم و چهارم عدهای از محدثین در مورد ناسخ و منسوخ تألیفاتی نگاشتهاند از جمله امام احمدبن حنبل (م ـ ۲۴۱) و ابوداود سجستانی (م ـ ۲٧۵) و ابوبکر احمدبن محمد اثرم (م ـ ۲۶۱) و احمدبن اسحاق دیناری (م ـ ۳۱۸) و محمدبن بحر اصفهانی (م ـ ۳۲۲) و احمدبن محمد نماس (م ـ ۳۳۸) و ابومحمد قاسم بن اصبغ (م ـ ۳۴۰) و ابوحفص عمر احمد بغدادی معروف به ابن شاهین (م ـ ۳۸۵) [۶۱۶] و هبۀ بن سلامه (م ـ ۴۱۰) اما اکثر این کتابها به دست متأخرین نرسیده و تنها کتاب ابن شاهین باقی مانده و پس از تحقیق به وسیلۀ چند کارشناس احادیث در بیروت هم به چاپ رسیده است و کتاب ابن اثرم نیز باقی مانده ولی به صورت نامنظم و هنوز به چاپ نرسیده است و در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هشتم دو کتاب بسیار مهم به شرح زیر در این شعبه از علم الحدیث درایتی تألیف شدهاند:
۱- کتاب «الاعتبار، في الناسخ [۶۱٧] والمنسوخ من الآثار» تألیف ابوبکر محمدبن موسی حازمی [۶۱۸] (م ـ ۵۸۴) است و کتاب بسیار جامع و پرمحتواست و بر مبنای ابواب فقهی مرتب شده و در هر باب روایایتی که تعارضی در بین آنها به نظر رسیده آورده شده است و پس از نقل آرای دانشمندان دربارۀ رفع تعارض آن روایتها، خود نیز نظر خود را اظهار نموده است.
۲- کتاب «رسوخ الاخبار في منسوخ الاخبار» تألیف ابواسحاق برهانالدین ابراهیم بن عمر جعبری (م ـ ٧۳۲).
[۶۱۰] منهل الحدیث، عبدالعظیم، زرقانی، ص ۱۱ و الرسالة المستطرفة، کتانی، ص ۶۰ به نقل صبحی صالح، ص ۱۱۲. [۶۱۱] شرح نخبة الفکر فی مصطلح اهل الاثر، ابن حجر ص ۱۶. [۶۱۲] همان. [۶۱۳] همان. [۶۱۴] اصول الحدیث علومه ومصطلحه، مجد عجاج، ص ۲۸٩. [۶۱۵] تدریب الراوی، ج ۲، ص ۱٧. [۶۱۶] هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج ۵، ص ٧۸۱. [۶۱٧] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۴، ص ۱۳۶۳ و ۱۳۶۴. [۶۱۸] همان.
یکی دیگر از شعبههای علم الحدیث درایتی «علم غریب الحدیث» است و آن آگاهی از شرح و تفسیر کلمات و جملاتی از احادی است که به علت دوری از زمان پیامبر ج و اصحاب و عدم احاطه به زبان اصیل عربی آن کلمات و جملات، غریب [۶۱٩] به نظر میرسند و نیازمند [۶۲۰] شرح و تفسیر هستند، و به اعتقاد حاکم نیشابوری نخستین کسی که کتابی را در شرح و تفسیر کلمات و جملات غریب احادیث نوشته نضربن شمیل مازنی [۶۲۱] (م ـ ۲۰۴) بود ولی قبل از او ابوعبیده معمربن مثنی بصری (م ـ ۲۱۰) کتاب مختصری را در این زمینه تألیف [۶۲۲] نموده بود و در همین قرن قاسم بن سلام (م ـ ۲۲۳) و ابن قتیبه [۶۲۳] دینوری (م ـ ۲٧۶) و ابراهیم حربی (م ـ ۲۸۵)، کتابهایی را در غریب الحدیث تألیف نمودهاند و در اواخر قرن چهارم ابوسلیمان صمد الخطایی (م ـ ۳٧۸) و در اوایل قرن پنجم احمدبن محمد هروی (م ـ ۴۰۱) در این زمینه کتابهایی تألیف کردهاند، در کتاب هروی علاوه بر غرایب احادیث تعابیر مشکل آیههای قرآن نیز شرح و تفسیر شده بود، و در قرن ششم، ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی (م ـ ۵۱۴) و زمخشری(م ـ ۵۳۸) و ابوموسی محمدبن ابیبکر مدینی (م ـ ۵۸۱) کتابهایی در زمینه علم غریب الحدیث تألیف کردهاند، و کتاب زمخشری نامش «الفایق في غریب [۶۲۴] الحدیث» است و در اوایل قرن هفتم، ابوالسعادات مبارک بن محمدن معروف به ابن اثیر (م ـ ۶۰۴) با مبنا قرار دادن کتابهای هروی و ابوموسی مدینی و به استفادۀ مستقیم از کتابهای احادیث اعم از صحاح و سنن و جوامع، کتاب معروف «النهایة [۶۲۵] في غریب الحدیث والاثر» تألیف نمود، که به گفته شیخ سیوطی این کتاب بهترین و جامعترین کتابی است که در علم غریب الحدیث تألیف گردیده است و شیخ سیوطی آن را مختصر کرده و «الدر النشیر، تلخیص نهایة ابن الاثیر» نامیده است و کتاب نهایۀ ابن اثیر مکرر چاپ شده و در دسترس عموم قرار گرفته است.
[۶۱٩] الرسالة المستطرفه، کتانی، ص ۱۱۵ و توضیح الافکار، صنعانی، ج ۲، ص ۴۱۲ به نقل صبحی، ص ۱۱۱. [۶۲۰] الحدیث و المحدثون، محمد ابوزهو، ص ۴٧۴. [۶۲۱] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۱۱۱ و کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۲۱٧ «الفایق». [۶۲۲] همان. [۶۲۳] همان. [۶۲۴] همان. [۶۲۵] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱٩۸٩ درباره کتابهای متنوع مختلف الحدیث به «الرسالة المستطرفة، کتانی، ص ۱۱۵ و تدریب الراوی، سیوطی، ج ۲، ص ۱۶۶و ۱۶٧» مراجعت شود.
یکی دیگر از شعبههای علم الحدیث درایتی، علم رجال الحدیث است و آن علمی است که از روایتکنندگان بحث میکند از جهت روایت آنها [۶۲۶] و رد و قبول آن روایتها، بر خلاف «علم تراجم» که در آن شخصیتها نه فقط از حیث روایتشان، بلکه از جنبههای مختلف و گوناگون مانند محل تولد و وفات و نژاد و موطن و آثار و غیره از آنان بحث میشود، خلاصه علم رجال الحدیث از تحقق شرایط راوی یعنی (اسلام و عدالت و عقل و حافظه) در یکایک راویان حدیث بحث میکند.
رجال در ترکیب «علم رجال» به دو بخش تقسیم میشود، اول طبقه اصحاب جمع صاحب و صحابی کسی است که در حالی که مسلمان بوده به خدمت پیامبر ج رسیده و به محضر او شرفیاب شده باشد، خواه مصاحبتش طولانی یا کوتاه و در خدمت پیامبر ج به جهاد رفته باشد یا به جهاد نرفته باشد و اصحاب عموماً عادل به شمار میآیند و مانند طبقات دیگر پذیرای جرح و تعدیل نیستند و در شرح احوال طبقه اصحاب کتابهای مهم و مفصلی نوشته شده است که از مهمترین آنها:
۱- «استیعاب، في معرفة [۶۲٧] الاصحاب» تألیف عبدالبر اندلسی (م ـ ۴۶۲).
۲- «اُسد الغابة في معرفة الصحابة» تألیف عزالدین معروف به ابن اثیر (م ـ ۶۳۰) این کتاب بسیار مفصل و مشتمل بر چند کتابی است که در این مورد نوشته شدهاند و از جمله مشتمل بر استیعاب است و هر چند بسیار مهذب و تحقیقی است، اما به اعتقاد برخی از اهل تحقیق در چندین مورد، غیر صحابیها را صحابی شمرده است و ذهبی در کتاب مختصری به نام «التحریر» آنان را مشخص کرده و این نقص را هم برطرف نموده است.
۳- «الاصابة في معرفة الصحابة» [۶۲۸] تألیف ابن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۲) این کتاب جامع کتابهای استیعاب و اسدالغابة و عاری از اشکالات اسد الغابة و مشتمل بر اضافاتی است که ابن حجر از کتابهای دیگر استفاده کرده است، و این کتاب سودمندترین کتابی است که در صحابیشناسی تألیف گردیده و شیخ سیوطی که شاگرد مؤلف بوده آن را تلخیص نموده و «عین [۶۲٩] الاصابة» نامیده است.
برخی از رجالیون با ترکیب طبقات و ترکیب علم رجال و علم تراجم شرح حال جمع بیشماری از حافظان و راویان احادیث را به گونهای مفصل بیان نمودهاند مانند شمسالدین محمد ذهبی (م ـ ٧۴۸) که کتاب مفصل چند جلدی (تذکرة الحفاظ) [۶۳۰] را به این شیوه تألیف نموده است.
دوم طبقه غیر اصحاب که پذیرای جرح و تعدیل میباشند و به صورتهای گوناگون از آنان بحث شده است.
۱- عدهای در تألیفات خود فقط «ضعفاء» و افراد بدنام را شناسایی کردهاند، تا مردم از قبول احادیث روایت شدۀ آنان پرهیز کنند، مانند یحییبن معین (م ـ ۲۲۳) و علیبن مدینی (م ـ ۲۳۴) و محمدبن اسماعیل [۶۳۱] بخاری (م ـ ۲۵۶) در کتاب «الضعفاء الکبیر» و نسائی (م ـ ۳۰۳) [۶۳۲] در کتاب «الکامل في ضعفاء الرجال».
۲- عدهای در تألیفات خود فقط به شناسایی افراد مورد وثوق پرداختهاند و تحت عنوان «الثقات» کتابهایی را تألیف نمودهاند، تا مردم با اطمینان خاطر، احادیث روایت شدۀ آنان را قبول کنند مانند ابوالحسن احمدبن عبدالله عجلی (م ـ ۲۶۱) و ابوالعرب محمدبن احمد تمیمی (م ـ ۳۳۳) و احمدبن حبان [۶۳۳] بستی (م ـ ۳۵۴) در کتابهای «الثقات» و «مشاهیر علماء الامصار» و عمربن احمدبن [۶۳۴] شاهین (م ـ ۳۸۵) و در قرن نهم زینالدین قاسم [۶۳۵] حنفی (م ـ ۸٧۶) کتابهایی در بیان «ثقات» نوشتند.
۳- برخی از رجالیون تنها به بررسی رجال برخی از کتب حدیث پرداختهاند و در این زمینه بررسی رجال راوی صحیح بخاری و صحیح مسلم از رجال بقیۀ کتب چشمگیرتر است، از جمله کتاب: «التعدیل والتجریح لمن روی [۶۳۶] عنه البخاری في الصحیح» تألیف سلیمانبن خلف ماجی (م ـ ۴٧۴) و کتاب «رجال صحیح مسلم» تألیف احمد بن علی (م ـ ۴۲۸) و کتاب «رجال البخاری ومسلم» تألیف دارقطنی (م ـ ۳۸۵) و کتاب الجمع بین رجال الصحیحین» تألیف ابونصر کلاباذی (م ـ ۳٩۸) و کتاب دیگر باز به نام «الجمع بین رجال الصحیحین» تألیف محمدبن طاهر مقدسی (م ـ ۵۰٧) و همچنین حاکم نیشابوری (م ـ ۴۰۴) و هبهالله بن حسن لالکالی، هر یک کتابی را در بررسی رجال بخاری و مسلم نوشتهاند.
در بررسی رجال کتابهای حدیث دیگر نیز کتابهای نوشته شدهاند از جمله کتاب «التعریف برجال الموطا» تألیف محمدبن یحیی (م ـ ۴۱۶) و کتاب «تسمیه شیوخ ابیداود» تألیف حسینبن محمد (م ـ ۴٩۸) و کتاب «الکمال [۶۳٧] في معرفة الرجال» تألیف عبدالغنی مقدسی (م ـ ۶۰۰) که مشتمل بر رجال صحاح سته است و در اوایل قرن هشتم یوسف زکی مزی (م ـ ٧۴۶) با تألیف کتاب «تهذیب [۶۳۸] الکمال» به تکمیل آن کتاب اقدام نمود، سپس هر یک از ذهبی (م ـ ٧۴۸) و ابن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۲) در کتابهای تحت عنوان «تهذیب التهذیب» به تلخیص و ویرایش کتاب مزی پرداختند.
[۶۲۶] منهل الحدیث، زرقانی ص ۱۰ و الرسالة المستطرفة، کتانی، ص ٩۶ و ۱۰۰ (فصل رجال)، به نقل صبحی، ص ۱۰٩. [۶۲٧] کشف الظنون، ج ۱، ص ۸۱ و ۸۲. [۶۲۸] کشف الظنون، ج ۱، ص ۱۰٩، توجه اخیراً (الاصابة) در چهار جلد قطور که (استیعاب) نیز در هامش آن قرارداد چاپ شده است و مورد استفاده نگارنده است. [۶۲٩] همان. [۶۳۰] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۰۸٧ از تعداد بسیاری نام برده است. [۶۳۱] همان. [۶۳۲] همان. [۶۳۳] کشف الظنون، ج ۱، ص ۵۲۱ و ۵۲۲ علاوه بر شخصیتهای نامبرده شخصیتهای دیگری را نیز به عنوان مؤلفین «ثقات و ضعاف» نامبرده است و همچنین کشف الظنون، ج ۱، ص ۸۴۳، در مورد علم رجال احادیث و کتابهایی که در این زمینه تألیف شدهاند به تفصیل بحث کرده است. [۶۳۴] همان. [۶۳۵] همان. [۶۳۶] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۵۰٩. [۶۳٧] همان. [۶۳۸] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱۵۰٩ نوشته: «کتاب بزرگی است که نظیر آن نوشته نشده و به گمانم کسی نمیتواند همتایش را بنویسد آنگاه در همین جا درباره تهذیب التهذیب ابن حجر در شش جلد و تهذیب التهذیب ذهبی بحث میکند».
یکی دیگر از شعبههای علم الحدیث درایتی علم جرح و تعدیل است، و آن علمی است که از روایان احادیث بحث میکند از حیث عیبی که دارند و سبب رد روایت آنان میشود و از حیث حسنی که دارند و واجد شرایط قبول [۶۳٩] روایتها میباشند و تعبیرات و الفاظی که برای نشان دادن عیب راوی یا حسن راوی به کار گرفته میشود ماند: «ثقه، مُتقِن، صدوقٌ، ثقه حافظٌ لابأس به و.. .» برای نشان دادن تعدیل و مانند: «متهم بالکذب، متروك الحدیث، واهی الحدیث، کذّابٌ، وضّاعٌ» برای نشان دادن جرح.
این علم از عصر اصحاب به بعد، مورد استفاده قرار گرفته است از صحابیها ابن عباس [۶۴۰] (م ـ ٩۶) و انسبن مالک (م ـ ٩۳) و از تابعین شعبی (م ـ ۱۰۴) و ابن سیرین (م ـ ۱۱۰) و در اواخر عصر تابعین اعمش (م ـ ۱۴۸) و شعبه (م ـ ۱۶۰) و مالک (م ـ ۱٧٩) و از اتباع تابعین ابن مبارک (م ـ ۱۸۰) و ابن عیینه (م ـ ۱٩٧) و عبدالرحمن بن مهدی (م ـ ۱۴۸) عموماً این علم را در جهت رد و قبول روایتها به کار گرفتهاند، و یحیی بن معین (م ـ ۲۳۳) و امام احمد بن حنبل (م ـ ۲۴۱) در تألیفات خود قلۀ رفیع این علم را نشان دادهاند، و از کتابهای بسیار مفصل و جامع جرح و تعدیل «طبقات ابن سعد» [۶۴۱] زهری بصری (م ـ ۲۳۰) میباشد که پانزده جلد است و به چاپ هم رسیده است.
این کتاب بعد از چند قرن توسط شیخ [۶۴۲] سیوطی تلخیص گردیده و به نام: «إنجاز الوعد [۶۴۳] المنتقی من طبقات ابن سعد» نامگذاری گردیده است و علیبن المدینی (م ـ ۲۳۴) در تاریخش که ده جلد است و همچنین بخاری (م ـ ۲۵۶) در تاریخهای سهگانۀ خود، و ابوحاتم رازی (م ـ ۳۲٧) در کتاب «جرح و تعدیل و ابن حبان [۶۴۴] (م ـ ۳۵۴) در کتاب اوهام اصحاب التواریخ که ده جلد است، مفصل از جرح و تعدیل راویان بحث کردهاند، و ذهبی (م ـ ٧۴٧) نیز کتاب «میزان الاعتدال» را در جرح و تعدیل راویان تألیف نمود، و ابن حجر عسقلانی (م ـ ۸۵۲) با تألیف کتاب «لسان المیزان» [۶۴۵] آن کتاب را مرتب و مهذب ساخته است.
در این لحظه که زبان بیان خامه، به پایان بحث نامه رسیده است، بعد از گفتن «الحمدالله، و الصلوة علی محمد رسولالله ج، و السلام علی الصالحین من عباد الله» خامه، شکرگویان و وداعکنان تا زمینه و زمان دیگر، دم از بیان فرومیبندد.
مهاباد ـ بیست و نهم فروردین سال یک هزار و سیصد و هشتاد و دو شمسی مطابق با پانزدهم صفر یک هزار و چهارصد و بیست و چهار قمری ـ عبدالله احمدیان
[۶۳٩] همان. [۶۴۰] علوم الحدیث، مصطلحة، صبحی صالح، ص ۱۰۸. [۶۴۱] همان. [۶۴۲] علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۱۰۸. [۶۴۳] همان. [۶۴۴] تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج ۳، ص ٩۲۰ تا ٩۲۴. [۶۴۵] کشف الظنون، ج ۲، ص ۱٩۱٧ و ۱٩۱۸. توجه: علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح، ص ۱۰۸. این کتابها را در زمینه جرح و تعدیل یادآور شده است: «تاریخهای سهگانه بخاری ده جلد واوهام اصحاب تواریخ ابن حبان ده جلد و کتاب التکمیل فی معرفة الثقات و الضعفاء و المجاهل عمادبن کثیر ولی کتاب ابن حبان و عمادبن کثیر در کشف الظنون و ذیل آن پیدا نشدند و در تذکرة الحفاظ هم دیده نشدند.