روزه سپر پارسایان
تأليف:
خالد الجریسی
مترجم:
محمد جبروتی
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ﴾[البقرة: ۱۸۵].
«(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهى که قرآن، براى راهنمایى مردم، و نشانههاى هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهاى دیگرى را به جاى آن، روزه بگیرد! خداوند، راحتى شما را مىخواهد، نه زحمت شما را! هدف این است که این روزها را تکمیل کنید؛ و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ بشمرید؛ باشد که شکرگزارى کنید!».
ماه مبارک رمضان بهترین و بزرگترین موسم کسب خیرات و برکات است، ماهى که آخرین برنامه عالمتاب و هدایت بشرى در آن فروفرستاده شده است. در این ماه بنده مسلمان مهمان خداوند متعال است.
رمضان موسم پرهیزگاران و بازار تجارى صالحان است. براى هر کالایى بازارى هست که طرفداران و علاقمندان خاصش انتظار آن را مىکشند تا سود فراوانى بدست بیاورند، مسلمانان نیز منتظر فرا رسیدن رمضان هستند تا براى بدست آوردن سود ارزشمند و توشه سفر آخرت، یعنى تقوا، تلاش کنند.
ماه رمضان فرصت خوبى است که شخص مسلمان بتواند نیکیهاى فراوانى کسب و براى زندگى ابدى ذخیره کند. درهاى بهشت در رمضان به روى مؤمنان روزهدار باز و درهاى جهنم بسته و شیاطین به غل و زنجیر بسته مىشوند تا به مؤمنان روزهدار و مهمانان خدا آسیبى نرسانند.
روزه روش عملى درست ربانى است، روشى که تأثیر بسیار عمیقى در بازسازى دل و درون دارد و فرد مؤمن را عبد پروردگارش مىگرداند. روزه به روزهدار اخلاص و پاکدامنى مىآموزد، زیرا این عبادت سرّى است بین خدا و بنده.
روزه جهاد با نفس است و موجب تقویت ارادهى شخص مىگردد. روزهدار نفس خود را از سرکشى بازمىدارد و از تمام آرزوها و امیالش مىگذرد و بدینوسیله خویشتندارىاش را تقویت مىکند.
روزه مسلمان را به زیور حلم و بردبارى مىآراید، قلب را از آلودگیهاى گناه، پاک مىگرداند و حجاب و پردههاى به وجود آمده از بار گناه را از میان برمىدارد و موجب مىشود که نور حق در دلها بتابد و جان براى ذکر و دعا و تلاوت قرآن و توبه و استغفار آماده گردد. روزه اجتماعى بودن را به روزهدار مىآموزد، چون با روزه گرفتن، نیازمندیهایى برایش پیش مىآید و در نتیجه به فکر نیازمندان مىافتد و در حد توان به کمک آنان مىشتابد.
روزه بر شهوتها چیره مىگردد و در نتیجه نقشههاى شیاطین را که از طریق شهوت اجرا مىشوند، در هم مىشکند.
روزه فقط امتناع از خوردن و نوشیدن نیست، بلکه تمامى اعضاى بدن باید روزه باشند و از گناه دورى کنند.
پیامبر خداص فرمود: «کسى که سخنان دروغ و عمل کردن به آنها (و سایر گناهان) را ترک نکند، خداوند هیچ نیازى ندارد که او خوردن و نوشیدنش را ترک کند». [بخارى، ابوداود، ترمذى، نسایى وابنماجه].
روزه آموزش عبادى است که باید تمامى اعضاى مسلمان روزه باشند.
شخص روزهدار یک ماه عبادت کردن را تمرین مىکند، تا آثار ارزشمند یک ماه در ماههاى دیگر، او را پیوسته براى انجام عبادت کمک کند و در طول زندگىاش از چشمه زلال معرفت الهى بهرهها ببرد.
روزه همچون سپرى است که روزهدار را در دنیا از انجام گناه بازمىدارد و در روز رستاخیز او را از آتش جهنم حفظ مىکند. انسان فقط این جسم خاکى نیست بلکه آمیختهاى از جسم و روح است، روح همان حقیقت ماندگار است و جسم قالبى است براى نگهدارى از روح، سزاوار نیست که انسان در دنیا فقط بخاطر جسم زندگى کند و رسیدگى به روح و تغذیه آن را به باد فراموشى بسپارد و عمر و زندگىاش را تباه سازد و روز قیامت از سرافکندگان باشد.
ماه رمضان، ماه پاکیزگى و صیقلى دادن تیرگیهاى درونى است که بر اثر گناه بر لوح سفید قلب نقش بستهاند، مىتوان در ماه رمضان با تضرع و زارى و ریختن اشک ندامت، بر زخمهاى بدست آمده از گناهان مرهم نهاد و از لحظه لحظههاى این ماه بخصوص شبهاى آن نهایت بهره را برد، چون وقت تنگ است و مسئولیتها سنگین و فرداى روز قیامت بسیار سخت.
ما موظفیم هر کار و عبادتى را از روى علم و آگاهى انجام دهیم و هر عبادتى که از روى بینش و آگاهى انجام گیرد بسیار ارزشمند و لذتبخش خواهد بود. در زمینه روزه که یکى از عبادتهاى ارزشمند و به تعبیرى ربع ایمان است کتابهاى فراوانى نگاشته شدهاند، اما کتاب «الصوم جنه. روزه سپر پارسایان» تألیف دکتر خالد بن عبدالرحمن الجریسى، بعد از مطالعه، آن را در زمینه بیان فلسفه و احکام روزه بسیار مفید یافتم و آن را ترجمه کردم تا برادران و خواهران ایمانى با مطالعه آن، در انجام فریضه روزه با چشمى باز و بینش و آگاهى کافى عمل کنند.
لازم به یادآورى است: بیشتر آیاتى که در متن کتاب آورده شدهاند، در فصل نخست ترجمه شدهاند، بخاطر همین از ترجمه دوباره آنها در متن خوددارى شده است.
از خداوند متعال مىخواهم کسانى را که در آمادهسازى این کتاب به هر نحوى تلاش کردهاند تا در اختیار خوانندگان گرامى قرار گیرد پاداش نیک و سعادتمندى دو جهان را عطا کند و این کار را خالصانه براى رضاى خویش قرار دهد و آن را از من بپذیرد.
إسحاق دبیری
سپاس و ستایش خداوند را سزاست که ما را به دین اسلام راه نمود و پیامبرش محمدص را که بهترین مردمان است به سوى ما فرستاد، سپس با رسالت او حلال و حرام را بیان داشت و احکام نماز و روزه را به تفصیل بیان کرد. گواهى مىدهم که معبود راستینى جز خدا وجود ندارد، او یگانه است و هیچ انبازى ندارد، فرمانروا و آگاه به هر چیزى است و گواهى مىدهم که محمد بنده و فرستاده اوست. او بهترین کسى است که براى پروردگارش نماز گزارده و روز گرفته است. درود و سلام بىکران خدا بر او باد و بر خاندان و یاران نیکوکار و گرامىاش، تا زمانى که دنیا، دنیاست.
کتابِ ارزشمندِ «الصوم جنّة» به قلم دکتر خالد بن عبدالرحمن - او را موفق و پایدار بگرداند - را مطالعه کردم. دیدم که مطالب را به زیبایى گلچین کرده و برگزیده است و به طور کامل حق مطلب را در مسایل مربوط به روزه، تاریخ فرض شدن، حکمت، واجبات و شرطهاى آن، مبطلات روزه افراد معذور از روزه، روزههاى سنت، قیام در شبهاى رمضان، شب قدر، و احکام مربوط به زکات فطر همراه با ادله و انتخاب و تخریج احادیث صحیح و منابع نقل مطالب و نظیر اینها را ادا کرده است. به امید خدا این کتاب در موضوع خود سودمند است. خداوند متعال به مؤلف آن بهترین پاداشها و بزرگترین ثوابها را بدهد و کوشش و تلاشهاى او را براى دیگران سودمند بگرداند. خداوند داناتر است.
وصلى اللَّه على محمد وآله وصحبه وسلّم.
به قلم عبداللَّه بن عبدالرحمن الجبرین.
۲۵/۱۰/۱۴۲۵هـ.ق.
سپاس و ستایش خداوند را سزاست که بر بندگان روزهدارش منت نهاد و بزرگترین منت و پاداش را در برابر روزه به آنان وعده داد و روزه را وسیله کنترل نفس و سپرى در برابر خواهشهاى نفسانى قرار داد، و بهشتى برین و بزرگ را خاص آنان گرداند که همچون سایر بهشتها نیست، درِ آن ریان است، جایى که راز نعمتها در آن نهفته است. گواهى مىدهم که معبود راستینى جز خدا وجود ندارد، او یگانه است و هیچ شریکى ندارد و پروردگار انس و جن است. و گواهى مىدهم که محمد بنده و فرستاده اوست. او بهترین کسى است که روزه فرض یا سنت گرفته است. جانها و روانهاى مؤمنان به او گرویدند و از او پیروى کردند و با این پیروى کردن، از گناهان پاک شدند و در پناه ایمان آرام گرفتند. درود و سلام خدا بر او باد تا زمانى که روزهدارى روزه مىگیرد و دنبالهرو سنت است، و بر خاندان و یاران مقرب او باد که براى رسیدن به بهشتگوى سبقت را از دیگران ربودند.
کتابى که پیش روى خوانندگان گرامى است حاصل تلاشى است که خداوند متعال توفیق جمعآورى و مرتب کردن مربوط به رکن روزه را فراهم و میسر کرد. مقصودم آن بود که در این کتاب فضایل و اسرار روزه و همچنین مسائل مهم و احکام مربوط به روزه را دنبال کنم. براى انجام این کار از درگاه ایزد منان استخاره کردم تا اینکه سینهام براى انجام آن گشوده شد. با تصمیم جدى و عزمى استوار و با توکل بر خدا براى محقق شدن این خواسته، به خاطر محبت و عشق و علاقهاى که به برادران روزهدار داشته و دارم، دست به کار شدم، در نتیجه احکام مربوط به روزه را جمعآورى و در یک کتاب مرتب کردم، سپس با خواست و کمک خدا آن را با عنوان «الصّوم جنّة» نامگذارى کردم. در این نامگذارى، فرموده کسى که کاملترین کلمات به او داده شده یعنى محمدص را به فال نیک گرفتم، آنجا که از زبان خداوند متعال خبر مىدهد که فرموده است: «روزه مخصوص من است و من (مستقیماً) پاداش آن را مىدهم، چون که بندهام (با روزهدارى) شهوت و خوردن ونوشیدنش را به خاطر من رها مىکند. روزه سپرى است (براى محافظت نفس از ارتکاب به گناهان) براى روزهدار دو خوشحالى هست: ۱- خوشحالى هنگامى کـه افطار مىکنـد. ۲- خوشحالى هنگامى که (در روز رستاخیز) پروردگارش را ملاقات مىکند. بوى دهان روزهدار در نزد خدا از بوى مشک خوشتر است».
این کتاب را بعد از مقدمه، در پنج فصل تنظیم کردم:
فصل نخست: دلایل قرآنى روزه.
فصل دوم: تعریف واژه «صیا»م و تاریخ فرض شدن آن.
فصل سوم: فضایل و اسرار روزه و ویژگىهاى رمضان.
فصل چهارم: انواع روزه.
فصل پنجم: احکام و مسائل مهم مربوط به روزه.
از خداوند مىخواهم - از روى فضل و منتى از جانب خودش - درود و سلامش را بر بنده و پیامبرش محمد ص - که امام و پیشواى انس و جن است - همچنین از او مىخواهم این کارم را مایه بهرهمندى عموم مسلمانان قرار دهد.
دکتر خالد بن عبدالرحمن الجریسى.
ریاض: اول ماه رمضان ۱۴۲۵هـ. ق.
خداوند مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤ شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٨٥ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ١٨٦ أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ١٨٧﴾[البقرة: ۱۸۳-۱۸٧]. «اى افرادى که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید. چند روز معدودى را (باید روزه بدارید!) و هر کس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادى از روزهاى دیگر را (روزه بدارد) و بر کسانى که روزه براى آنها طاقتفرساست؛ (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان،) لازم است کفاره بدهند: مسکینى را اطعام کنند؛ و کسى که کار خیرى انجام دهد، براى او بهتر است؛ و روزه داشتن براى شما بهتر است اگر بدانید! (روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهى که قرآن، براى راهنمایى مردم، و نشانههاى هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهاى دیگرى را به جاى آن، روزه بگیرد! خداوند، راحتى شما را مىخواهد، نه زحمت شما را! هدف این است که این روزها را تکمیل کنید؛ و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ بشمرید؛ باشد که شکرگزارى کنید! و هنگامى که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مىخواند، پاسخ مىگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)! آمیزش جنسى با همسرانتان، در شب روزهایى که روزه مىگیرید، حلال است. آنها لباس شما هستند؛ و شما لباس آنها (هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرید). خداوند مىدانست که شما به خود خیانت مىکردید؛ (و این کار ممنوع را انجام مىدادید؛) پس توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید. اکنون با آنها آمیزش کنید، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته، طلب نمایید! و بخورید و بیاشامید، تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) براى شما آشکار گردد! سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید! و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداختهاید، با زنان آمیزش نکنید! این، مرزهاى الهى است؛ پس به آن نزدیک نشوید! خداوند، این چنین آیات خود را براى مردم، روشن مىسازد، باشد که پرهیزکار گردند!».
خداوند مىفرماید: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَكُمۡ حَتَّىٰ يَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡيُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡيَةٞ مِّن صِيَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُكٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۚ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ فِي ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞۗ ذَٰلِكَ لِمَن لَّمۡ يَكُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِي ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ١٩٦﴾[البقرة: ۱٩۶].
«و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانید! و اگر محصور شدید، (و مانعى مانند ترس از دشمن یا بیمارى، اجازه نداد که پس از احرامبستن، وارد مکه شوید،) آنچه از قربانى فراهم شود (ذبح کنید، و از احرام خارج شوید)! و سرهاى خود را نتراشید، تا قربانى به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر کسى از شما بیمار بود، و یا ناراحتى در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) باید فدیه و کفارهاى از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندى بدهد! و هنگامى که (از بیمارى و دشمن) در امان بودید، هر کس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانى براى او میسر است (ذبح کند)! و هر که نیافت، سه روز در ایام حج، و هفتروز هنگامى که باز مىگردید، روزه بدارد! این، ده روز کامل است. (البته) این براى کسى است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد (اهل مکه و اطراف آن نباشد). و از خدا بپرهیزید! و بدانید که او، سختکیفر است!».
و مىفرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا٩٢﴾[النساء: ٩۲]. «هیچ فرد باایمانى مجاز نیست که مؤمنى را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روى خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال،) کسى که مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایى به کسان او بپردازد؛ مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، از گروهى باشد که دشمنان شما هستند (و کافرند)، ولى مقتول باایمان بوده، (تنها) باید یک برده مؤمن را آزاد کند (و پرداختن خونبها لازم نیست). و اگر از جمعیتى باشد که میان شما و آنها پیمانى برقرار است، باید خونبهاى او را به کسان او بپردازد، و یک برده مؤمن (نیز) آزاد کند. و آن کس که دسترسى (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مىگیرد. این، (یک نوع تخفیف، و) توبه الهى است. و خداوند، دانا و حکیم است».
مىفرماید: ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَۖ فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖۚ ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡۚ وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٨٩﴾[المائدة: ۸٩]. «خداوند شما را بخاطر سوگندهاى بیهوده (و خالى از اراده،) مؤاخذه نمىکند؛ ولى در برابر سوگندهایى که (از روى اراده) محکم کردهاید، مؤاخذه مىنماید. کفاره اینگونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است که به خانواده خود مىدهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسى که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه مىگیرد؛ این، کفاره سوگندهاى شماست به هنگامى که سوگند یاد مىکنید (و مخالفت مىنمایید). و سوگندهاى خود را حفظ کنید (و نشکنید!) خداوند آیات خود را این چنین براى شما بیان مىکند، شاید شکر او را بجا آورید!».
مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞۚ وَمَن قَتَلَهُۥ مِنكُم مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ هَدۡيَۢا بَٰلِغَ ٱلۡكَعۡبَةِ أَوۡ كَفَّٰرَةٞ طَعَامُ مَسَٰكِينَ أَوۡ عَدۡلُ ذَٰلِكَ صِيَامٗا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمۡرِهِۦۗ عَفَا ٱللَّهُ عَمَّا سَلَفَۚ وَمَنۡ عَادَ فَيَنتَقِمُ ٱللَّهُ مِنۡهُۚ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٩٥﴾[المائدة: ٩۵].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! در حال احرام، شکار نکنید، و هر کس از شما عمدا آن را به قتل برساند، باید کفارهاى معادل آن از چهارپایان بدهد؛ کفارهاى که دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصدیق کنند؛ و به صورت قربانى به (حریم) کعبه برسد؛ یا (به جاى قربانى،) اطعام مستمندان کند؛ یا معادل آن، روزه بگیرد، تا کیفر کار خود را بچشد. خداوند گذشته را عفو کرده، ولى هر کس تکرار کند، خدا از او انتقام مىگیرد؛ و خداوند، توانا و صاحب انتقام است».
و مىفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مِّن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۚ ذَٰلِكُمۡ تُوعَظُونَ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٣ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ مِن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۖ فَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ فَإِطۡعَامُ سِتِّينَ مِسۡكِينٗاۚ ذَٰلِكَ لِتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ٤﴾[المجادلة: ۳-۴].
«کسانی که همسران خود را ظهار میکنند، سپس از گفتهء خود باز میگردند، باید پیش از آمیزش جنسی آنها با هم، بردهای را آزاد کنند، این دستوری است که به آن اندرز داده میشوید، خداوند به آنچه انجام میدهید آگاه است. و کسی که توانائی (آزاد کردن بردهای) نداشته باشد دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد، و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند، این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید، اینها مرزهای الهی است، و کسانی که با آن مخالفت کنند عذاب دردناکی دارند».
خواننده گرامى! بدون شک این نصوص قرآنى خلاصه آنچه را که شخص مسلمان براى آگاهى از احکام روزه به آن نیازمند است، در برگرفتهاند و سنت پیامبرص این احکام را به طور مفصل توضیح داده و بیان کرده است. اما من در این کتاب به بیان آیات ارجمندى که در مورد روزه نازل شدهاند اکتفا کردهام؛ چون احادیث صحیح و حَسَنى که درباره روزه وجود دارند بسیار و فراواناند، احادیثى که در لابهلاى کتاب به برخى از آنها استدلال و استناد کردهام. پوشیده نماند که این احادیث از بس زیاداند پىگیرى و جستجوى آنها، جوینده را براى بررسى تمامى آنها ناتوان خواهد کرد، حتى اگر تمام توانش را در آن راه به کار گیرد. هدف در این کتاب تا حد امکان آسانگیرى و خلاصهگویى است. بنابراین به بیان احادیثى که سبب آگاهى یافتن مسلمان از فرض بودن روزه مىشود، اکتفا شده است.
صیام در لغت به طور مطلق بر امساک و خوددارى از انجام کارى دلالت مىکند، یعنى دست نگه داشتن از انجام تمامى کارها و گفتارها. شخص روزهدار هم به خاطر امساک و خوددارى از بر آوردن شهوت شکم و فرج، صائم نامیده شده است.
مسافر هرگاه از ادامه حرکتش باز بماند و توقف کند صائم گفته مىشود. کسى که از سخن گفتن سکوت کند صائم گفته مىشود. کلام خداوند هم در این آیه به این معنا است: ﴿إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا﴾[مريم: ۲۶].
«من براى خداوند رحمان روزهاى نذر کردهام؛ بنابراین امروز با هیچ انسانى هیچ سخن نمىگویم».
همچنین هرگاه اسب از خوردن علف سرباز زند، گفته مىشود آن «صائم» است. هرگاه در جاى خود بایستد و حرکت نکند گفته مىشود آن در «مصامش» (توقفگاهش) ایستاده است. «صوم الماء» به معناى راکد ایستادن آب است.
«صوم الريح» به معناى آرام گرفتن و عدم وزش باد است. «صومالشمس» به معناى ایستادن خورشید کمى قبل از زوال در وسط آسمان (بر روى خط استوا) است. (نگا: لسان العرب، ابن منظور (۴/۲۵۲٩) والقاموس المحیط، فیروز آبادى ص: ۱۴۶۰).
اما «صیام» در اصطلاح شرع، کسى که عبارات و مطالب فقها را در تعریف «صوم» پىگیرى کند، نظر همه آنان را در تعریف صوم مقید به یک معنا خواهد یافت. حتى عبارات تعریف نیز تقریباً یکسان و نزدیک هم است. من از میان همه این تعریفها این تعریف را برگزیدهام که: «صیام» به معناى امساک و خوددارى از آنچه که به شکلى روزه را باطل مىکند، مىباشد. (نگا: الموسوعة الفقهية، ٧/۲۸).
معناى این تعریف برگزیده این است:
صیام به معناى امساک و خوددارى کردن شخص مکلفى که ذمهاش مشغول به انجام فریضه روزه است از انجام چیزهایى که روزه را باطل مىکنند. مکلف همان مسلمان بالغ و عاقل و آگاه به وجوب روزه است، که نیت آن را بکند و توانایى گرفتن روزه را داشته باشد و هیچ عذر مباحکننده خوردن روزه نظیر مسافرت یا مریضى یا نظیر آنها را نداشته باشد. یعنى خوددارى فرد از به عمد انجام دادن کارى که روزه را باطل مىکند، نظیر خوردن، نوشیدن، یا نزدیکى کردن با همسر، یا به عمد استفراغ کردن و نظیر آنها. امساک باید از هنگام طلوع فجر صادق تا غروب خورشید همان روز ادامه داشته باشد.
«شهر رمضان»، عَلَم جنس مرکب اضافى است. همچنین اسمهاى سایر ماهها در جایگاه علم جنس هستند. کلمه رمضان به خاطر داشتن دو علت (از علتهاى نهگانه)، علم بودن و داشتن الف و نون زائد، اسم غیرمنصرف است. رمضان از «الرَّمَض» به معناى سوزاندن گرفته شده. براى این به آن اسم نامگذارى شده که گناهان روزهداران در آن ماه سوزانده مىشوند، یا از «الرَّمَض» به معناى تشنگى گرفته شده است، چون شتر در این ماه زیاد تشنه مىشود.
اما واژه «شهر»، علماى لغت درباره واژه «شهر» دو قول دارند. مشهورترین آنها عبارت است از اینکه «شهر» اسم زمانى است که با رؤیت هلال ماه شروع مىشود و تا (بعد از کامل شدن بدر و دوباره کم شدن از آن و) پنهان گشتن آن، پایان مىیابد. این مدت زمان به خاطر آن شهر نامیده شده است چون از بس که مردم در انجام معاملاتشان و تعیین زمان براى کارهایى معین به آن نیاز دارند، شهرت دارند.
قول دوم: همچنان که زجاج؛ گفته است: اسم عَلَم براى خود هلال ماه است. (تفسیر نور الإیمان ۱/۲۶۱).
روزه عبادتى شرعى و قانون الهى است که در میان اهل کتابِ گذشتهوجود داشته است، همان طور که قرآن بر صدق این گفتار دلالت دارد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾[البقرة: ۱۸۳]. (ترجمه آن گذشت).
سپس دین اسلام آمد، تا فرض بودن روزه در آن به شکلى کامل مستقر و پابرجا شود. حکم خداوند طلب مىکرد که فرض شدن این فریضه در مراحل مختلف و به تدریج کامل گردد. چنین وضعیتى در استقرار سایر فرضها هم پابرجا بود. این تدریجى فرض شدنها، به خاطر مهر و محبتى است که خداوند نسبت به بندگانش دارد و به آنها مهر مىورزد و بر آنان آسان مىگیرد و احکام را به تدریج بر آنان فرض مىکند تا بتوانند آنها را به آسانى بپذیرند.
کسى که تدریجى فرض شدن روزه را از لابهلاى کتابها پىگیرى کند، مىتواند به شکلى که مىآید آن را مرتب کند:
مرحله نخست: امر به گرفتن سه روز روزه در هر ماه قمرى و روزه روز عاشورا (دهم محرم) و به تأکید تشویق کردن پیامبرص برگرفتن روزه عاشورا.
جابر بن سمرهس گوید: «پیامبرص ما را به گرفتن روزه در روز عاشورا دستور مىداد و ما را بر آن تشویق و بر پایبندى به آن امر مىکرد. وقتى که روزه رمضان فرض شد، نه ما را به گرفتن روزه در روز عاشورا امر کرد و نه از آن بازداشت و بر پایبندى به آن تأکید نکرد». (مسلم، ۱۱۲۸).
معاذه عدویه از عایشهل سؤال کرد: آیا پیامبر خداص در هر ماه سه روز، روزه مىگرفت؟ عایشه گفت: بله. (مسلم، ۱۱۶۰ از عائشهل).
پرسش: درباره مشخص کردن سه روز روزه در هر ماه، آیا همان روزهاى سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه قمرى است؟
پاسخ: فقها - خدا پاداش نیکى به آنان دهد - اتفاقنظر دارند بر اینکه در هر ماه سه روز، روزه سنت است. جمهور علما (حنفیه، شافعیه و حنابله) نظر دارند که مستحب است آن سه روز ایام بیض - سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم - هر ماه قمرى باشند. (نگا: الموسوعة الفقهية ۲۸/٩۳). این روزها به خاطر آن ایام بیض نامیده شدهاند، که نور و قرص ماه در شبهاى آن روزها کامل مىشود و نور آن بسیار سفید و روشن است. پس آنها روزهایى هستند که شبهایشان سفید و نورانى است (نور ماه و خورشید به هم ملحق مىشود). در حدیث آمده که پیامبرص فرمود: «اى ابوذر! هرگاه خواستى سه روز از ماه روزه بگیرى، پس روز سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم روزه بگیر». (الترمذی ٧۶۲ از أبوذرس).
امام بخارى؛ در صحیح خود این عنوان را به کار برده است: «باب صيام ايام البيض: ثلاث عشره، واربع عشره وخمس عشره».
اما در این مسأله بیان این مطلب مناسب است که شخص مسلمان نباید معتقد باشد که ثواب سه روز، روزه از هر ماهى، جز با روزه گرفتن این روزهاى معین و مشخص به دست نمىآید، بلکه باید معتقد باشد که ثواب سه روز با روزه گرفتن سه روز به طور مطلق در هر زمانى از ماه به دست مىآید. اگر سه روز ایام بیض روزه مىگیرد به حساب این باشد که آنها سه روز از ماه هستند، نه اینکه معتقد باشد که سنت است آن سه روز، روزه در ایام بیض باشند.
ابوهریرهس گوید: «دوستم (رسول خدا ص) مرا به انجام دادن سه چیز امر کرد: روزه گرفتن سه روز در هر ماه، خواندن دو رکعت نماز چاشت (ضحى) و قبل از اینکه بخوابم نماز وتر بخوانم». (متفق علیه البخاری، ۱۱٧۸. ومسلم، ٧۲۱، ولفظ از مسلم).
مرحله دوم: از مراحل فرض شدن روزه، مخیر ساختن فرد براى روزه گرفتن روز عاشورا (دهم محرم) بود و آن هم بعد از امر به روزه گرفتن در روزهاى معدود (یعنى رمضان) بود، خداوند مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤﴾[البقرة: ۱۸۳-۱۸۴]. ترجمه آن گذشت.
پیامبر خداص روز عاشورا روزه گرفت و به مسلمانان هم به گرفتن روزه آن روز امر کرد؛ اما وقتى که رمضان فرض شد امر به روزه عاشورا ترک شد. (بخاری ۱۸٩۲).
پیامبر خداص فرمود: «عاشورا روزى از روزهاى خداست. پس کسى که بخواهد در آن روزه بگیرد و کسى که بخواهد گرفتن روزه آن روز را ترک کند». (متفق علیه، البخاری ۱۸٩۲. مسلم ۱۱۲۶).
مرحله سوم: رخصت خوردن روزه در ماه رمضان براى کسى که توانایى گرفتن روزه را داشت، اما به جاى آن کفاره بر او واجب بود. پس هر کس هم که مىخواست روزه مىگرفت و کسى که مىخواست مىخورد و کفاره آن را مىداد. خداوند مىفرماید: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ﴾[البقرة: ۱۸۴]. ترجمه آن گذشت.
مرحله چهارم: منسوخ شدن این رخصت در صورت توانایى داشتن فرد براى گرفتن روزه، خداوند مىفرماید: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ﴾[البقرة: ۱۸۵]. (ترجمه آن گذشت).
پس هر کس از مسلمانان داخل شدن ماه روزه (رمضان) را دریابد، باید در آن روزه بگیرد. روزه این ماه بر او فرض شده است و هیچ رخصتى براى خوردن روزه ندارد، حتى اگر بخواهد کفاره روزه را هم بدهد. در صورتى که فرد توانایى گرفتن روزه را داشته باشد، چیز دیگرى جز روزه گرفتن از او پذیرفته نیست.
مرحله پنجم: رخصتِ خوردن روزه در ماه رمضان در دو حالت: نخست بیمارى جسمى که روزه گرفتن با آن دشوار باشد، یا اینکه روزه گرفتن تأخیر بهبودى را به همراه داشته باشد و فرد را آزار دهد، یا اینکه سبب افزایش بیمارى شود. دوم: مسافر بودن، یعنى اینکه هنگام طلوع فجر صادق آماده سفر و نیت آن را داشته باشد. انسان مسلمان در این دو حالت مىتواند روزهاش را بخورد، سپس قضاى آن تعداد روزها را که در حالت بیمارى یا مسافرت خورده است، به جاى بیاورد. خداوند مىفرماید: ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ﴾[البقرة: ۱۸۵].
به صورت تدریجى و گام به گام، در نهایت روزه در همین شکل کاملى که دارد، استقرار یافت. خداوند با این سیر تدریجى آسایش بندگان را مىخواهد. همچنین از آنان مىخواهد که در صورت نبود عذر شرعى به طور کامل ماه رمضان را روزه بگیرند و در صورت فوت شدن بعضى روزها به سبب داشتن عذر، با گرفتن روزه قضا آن را جبران کنند. خداوند مىفرماید: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾[البقرة: ۱۸۵]. ترجمه آن گذشت.
تاریخ فرض شدن روزه رمضان، در ماه شعبان سال دوم هجرى بود. پیامبر خداص نه سال روزه فرض ماه رمضان را گرفت.
اما کیفیت گرفتن روزه به شکل کنونى، یعنى خوددارى از مبطلات روزه از طلوع فجر صادق تا غروب خورشید آن روز، در آغاز فرض شدن به این شکل نبود، بلکه خوردن و نوشیدن و آمیزش با همسر در شب به شرطى براى روزهدار مباح بود که در شب، قبل از خوردن چیزى، نخوابیده بود، همچنین نماز عشا را نخوانده بود. اگر کسى مىخوابید و سپس بیدار مىشد، یا نماز عشا را مىخواند، براى او خوردن یا نوشیدن یا آمیزش با همسر، در باقىمانده شب درست نبود تا اینکه روز بعد خورشید غروب و او افطار مىکرد.
گفتار براء بن عازبس بیانگر این است که هر گاه روزهدار قبل از افطار مىخوابید، خوردن غذا براى او در آن شب حلال نبود. او گوید: «هرگاه یکى از اصحاب پیامبرص روزه مىگرفت و غذا آماده مىشد و او قبل از افطار کردن مىخوابید، آن شب و روز بعدى درست نبود چیزى بخورد تا اینکه دوباره شب مىشد».
همچنین پیشامد حوادثى در آغاز فرض شدن روزه، بیانگر کیفیت سخت روزهدارى در آن زمان بود. حوادثى که از جانب بعضى از اصحابش روى دادند و سبب نزول وحى شدند و در آن براى آمیزش با همسر و خوردن و نوشیدن در شب، براى روزهدار بدون هیچ قید و شرطى رخصت داده شد. برخى از آن حوادث عبارتند از:
عبداللَّه بن کعب بن مالکس از پدرش نقل مىکند: «هرگاه کسى از مسلمانان در رمضان روزه مىگرفت و شب مىشد و او پیش از افطار کردن مىخوابید، خوردن، نوشیدن و آمیزش با همسرش بر او حرام مىشد تا غروب فرداى آن روز که افطار مىکرد».
شبى عمر بن خطابس که در نزد پیامبر شب زندهدارى مىکرد به خانهاش برگشت، دید همسرش خوابیده است، خواست با او همبستر شود. او گفت: من خوابیده بودم. عمر گفت: نخوابیدهاى! سپس عمر با او آمیزش کرد. صبح آن روز به نزد پیامبرص رفت و جریان را به او خبر داد. خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡۚ وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ﴾[البقرة: ۱۸٧]. (ترجمه آن گذشت). (البخاری ۱٩۱۵).
همچنین چنین پیشامدى براى کعب بن مالکس روى داد.
براء بن عازبس گوید: هرگاه اصحاب پیامبرص روزه مىگرفتند و هنگام غروب افطارى آماده مىشد، اگر آنان قبل از اینکه چیزى بخورند مىخوابیدند، آن شب و روز بعد تا غروب خورشید درست نبود چیزى بخورند.
قیس بن صرمه انصارىس روزه گرفته بود. هنگام افطار نزد همسرش آمد و پرسید: آیا براى خوردن غذایى دارى؟ گفت: نه، اما مىروم برایت چیزى پیدا کنم. قیس که کارگر بود و روزها کار مىکرد، به خاطر خستگى فراوان خواب بر او غلبه کرد. هنگامى که همسرش به نزد او بازگشت، دید خوابیده است، گفت: بیچاره، برایت متأسفم. هنگام ظهر روز بعد او از فرط گرسنگى و تشنگى بیهوش شد. این حادثه براى پیامبر نقل شد و این آیه نازل شد: ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡۚ﴾[البقرة: ۱۸٧].
اصحاب با نازل شدن این آیه بسیار خوشحال شدند، سپس دنباله آیه نازل شد: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ﴾[البقرة: ۱۸٧]. (أحمد مسند المکیین ۱۵۸۸۸).
حرام بودن خوردن و نوشیدن و آمیزش با زن براى روزهداران در شب رمضان وقتى که نماز عشا را مىخواندند، در سبب نزول این آیه بیان شده است: ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ لَيۡلَةَ ٱلصِّيَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِكُمۡۚ﴾[البقرة: ۱۸٧].
ابن عباسب در مورد سبب نزول این آیه گوید: مسلمانان در ماه رمضان وقتى نماز عشا را مىخواندند، همبستر شدن با همسرانشان و خوردن و نوشیدن بر آنان حرام مىشد تا اینکه هنگام افطار روز بعد فرا مىرسید. سپس مردمانى از مسلمانان در ماه رمضان بعد از خواندن نماز عشا، مرتکب این کارها شدند، یکى از آنان عمر بن خطابس بود. به نزد پیامبر خداص شکایت کردند. خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ﴾[البقرة: ۱۸٧].
قاسم بن محمد؛ مىگوید: در آغاز فرض شدن روزه، شخص از وقت عشا تا عشاى روز بعد روزه مىگرفت. اگر در شب فرد مىخوابید، بعد از آن درست نبود با همسرش آمیزش کند و نیز درست نبود چیزى بخورد و بنوشد. تا آنکه شبى عمر به نزد زنش آمد. زنش گفت: من خوابیده بودم، اما عمر با او همبستر شد.
قیس بن صرمه تا شب روزه بود. قبل از اینکه افطار کند خواب بر او غلبه کرد. در آن زمان کیفیت روزه گرفتن این گونه بود که اگر بعد از غروب و قبل از خوردن چیزى مىخوابیدند، بعد از آن درست نبود که چیزى بخورند و بنوشند. با این حالت قیس روز بعد هم روزه گرفت و نزدیک بود که روزه او را تلف کند. خداوند به عنوان رخصتى براى آنان این آیه را نازل کرد: ﴿فَتَابَ عَلَيۡكُمۡ وَعَفَا عَنكُمۡۖ﴾ [البقرة: ١٨٧]. (الطبری سوره البقره آیه ۱۸٧، الواحدی، أسباب النزول ص ۵۲).
بدین گونه حرام بودن استفاده از امور باطلکننده روزه نظیر خوردن و نوشیدن و آمیزش با همسر از زمان طلوع فجر صادق تا غروب خورشید مستقر شد و انجام این کارها در طول شب بدون هیچ قید و شرطى مباح شدند. خدا داناتر است.
فایده: واژه «تختانون» در آیه: ﴿عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَكُمۡ﴾ [البقرة: ١٨٧].
بلیغتر و رساتر از واژه «تخونون» است که «تختانون» به آن تفسیر شده است. آن هم به خاطر زیاد بودن حروف در ساختار «تختانون» است؛ چون زیاد بودن حروف در ساختار واژه بر زیاد و رسا بودن معنا دلالت مىکند. واژه «تختانون» از آنجایى که مقدمات جماع زیاد است، بر زیاد بودن خیانت دلالت مىکند. (نور الإيمان في تفسير القرآن ۱/۲۶٧ محمد مصطفى أبو العلا).
پرسش: منظور از تبین خیط ابیض از خیط اسود در این آیه: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ﴾[البقرة: ۱۸٧] چیست؟
پاسخ: هدف از آن - خدا داناتر است - آشکار شدن فجر صادق است. فجر صادق هم با مشخص شدن روشنى روز از تاریکى شب، آشکار مىشود چون فجر کاذب بالاتر از افق در نزدیکى وسط آسمان ظاهر مىشود و به شکل عمودى بالا مىرود. سپس به زودى پراکنده و ناپدید مىگردد.
بعد از آن فجر صادق در پهناى افق طلوع مىکند و پدیدار مىگردد و با ادامه و استمرار آن روشنى و تاریکى از هم مشخص مىشوند. از این هنگام (طلوع فجر صادق) تا غروب خورشید، استفاده از چیزهایى که روزه را باطل مىکنند بر روزهدار حرام مىشوند. (منبع سابق ۱/۲۶٩) با کمى تصرف.
پیامبرص فرمود: «منظور از آن، تاریکى شب و روشنایى روز است». (البخاری ۱٩۱۶. مسلم ۱۰٩۰).
همچنین فرمود: «فجر آن نیست که چنین باشد. پیامبرص براى ترسیم فجر کاذب انگشتانش را جمع کرد، آنگاه سر انگشتانش را به سوى زمین پایین کشید، بلکه فجر صادق آن است که چنین باشد: براى ترسیم آن ابتدا انگشتان سبابه دو دست را روى هم قرار داد و سپس دستهایش را به دو طرف کشید». (متفق علیه، البخاری ۶۲۱. مسلم ۱۰٩۳).
هنگامى که آیه ﴿حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ﴾[البقرة: ۱۸٧] نازل شد، هنوز «مِنَ الْفَجْرِ» نازل نشده بود. سپس «من الفجر» نازل شد و مشخص شد که منظور از دو «خیط» روشنایى روز و تاریکى شب به هنگام فجر است، وقتى که روشنایى در افق آسمان پدیدار مىگردد. در فرمایش پیامبرص نیز این موضوع روشن گردید که: «منظور از دو خیط تاریکى شب و روشنایى روز است». و با مثالى که با انگشتانش براى به تصویر کشیدن طلوع فجر صادق زد، بیشتر این موضوع را روشن کرد و به ویژه ارجاعِ مسلمانان را براى مشخص شدن روز از شب به شنیدن اذان عبداللَّه بن ام مکتوم، بیانگر همین موضوع است؛ زیرا اذان او اعلام کننده طلوع فجر صادق بود، اما اذان بلال اعلام کننده طلوع فجر صادق نبود ؛ چون او در نیمههاى آخر شب اذان مىداد. پیامبر فرمود: «بلال در (نیمههاى آخر) شب اذان مىدهد. پس بخورید و بنوشید تا ابن ام مکتوم اذان بدهد».
(البخاری ۶۲۳. مسلم ۱۰٩۲)
بخارى؛ گوید: قاسم بن محمد گوید: فاصلهاى بین اذانشان نبود، مگر اینکه بعد از پایین آمدنِ یکى، آن دیگرى بالا مىرفت.
معناى «إلاَّ أن يرقى ذا وينزل ذا» یعنى: ابنمکتوم بر مکانى که در آن اذان مىداد بالا مىرفت و بلال هم در همان موقع پایین مىآمد. با این حال مشخص مىشود که فاصله بین اذان آن دو زیاد نبود.
آنچه شایسته است در پایان این مبحث یادآورى شود این است که روزه روز عاشورا همچنان مشروع و گرفتن روزه در آن روز مستحب است. پیامبرص بعد از فرض شدن روزه ماه رمضان مردم را به گرفتن روزه عاشورا مخیر ساخت. پیامبرص در سخنانى فرمود: «این روز عاشوراست و خداوند روزه آن را بر شما فرض نکرده است. ولى من روزه هستم. هر کسى که (از شما) بخواهد، پس در آن روز روزه بگیرد و هر کسى که بخواهد (در آن روز) روزه نگیرد». (البخاری ۲۰۰۳. مسلم ۱۱۲٩).
همچنین فرمود: «عاشورا روزى از روزهاى خداست. هر کس که بخواهد مىتواند در آن روز، روزه بگیرد یا روزه نگیرد».
پیامبرص به روزه گرفتن در روز عاشورا بسیار تشویق کرده و بر مستحب بودن آن تأکید ورزیده است. حتى در سالى که وفات کرد، به روزه گرفتن عاشورا و یک روز قبل از آن (تاسوعا) تصمیم گرفت، تا کارش مخالفتى باشد با یهود خیبر که فقط به روزه گرفتن در روز عاشورا اکتفا مىکردند و آن روز را بزرگ مىداشتند و آن را به گرفتن روزه اختصاص داده بودند. پیامبر فرمود: «در سال آینده اگر خدا بخواهد روز نهم (تاسوعا) هم روزه مىگیریم». (مسلم ۱۱۳۴).
ابن عباسب گوید: «اما پیامبرص قبل از فرا رسیدن سال بعدى درگذشت». (منبع سابق).
خواننده گرامى! فضایل عبادت و اسرار آن میدان گستردهاى است که خردها در آن حیران و سردرگم مىشوند و وجدان در آن، راههاى مختلفى را مىپیماید، اما به حقیقت آن پى نمىبرد. بنابراین کسى که مىخواهد از درِ شناخت در این زمینه وارد شود و آگاهى به دست بیاورد، لازم است این شناخت را از طریق نصوص صحیح شریعت جستجو کند. من با اینکه در این زمینه تهى دست هستم و کالاى اندکى دارم، علاقهمند شدم تمامى توانم را در این راه به کار گیریم و به گونهاى خودم را با صاحبان این تخصّص همانند کردم. پس سخن را در این باب آغاز مىکنم و خداوند هم یارى دهنده است:
به راستى فضایل روزه و اسرار آن تا حدى زیاد است که قابل شمارش نیستند. برخى از آنها عبارتند از:
۱- روزه رکن بزرگى از ارکان دین اسلام است. بناى اسلام بدون آن استوار و پایدار نمىشود و مادام که آدمى به فرض بودن آن اقرار نکند، ایمانش نیز ثابت نخواهد شد. پیامبرص فرمود: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: ۱- گواهى دادن به اینکه معبودى بحق جز اللّه وجود ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست. ۲- برپا داشتن نماز. ۳- دادن زکات. ۴- بهجاى آوردن حج خانه خدا. ۵- گرفتن روزه ماه رمضان». (البخاری ۸. مسلم ۱۶).
۲- روزه گرفتن در ماه رمضان و قیام در شبهاى آن - به خصوص شب قدر - آن هم از روى ایمان و طلب اجر و پاداش از خداوند، بدون شک بر صداقت ایمان و اخلاص عملِ شخص دلالت مىکند. بدین سبب، به او مژده داده شده که گناهان گذشتهاش مورد بخشش خداوند قرار مىگیرند. پیامبرص فرمود: «کسى که ماه رمضان را از روى ایمان و به امید دریافت اجر و پاداش از خداوند روزه بگیرد، تمامى گناهان گذشتهاش بخشوده مىشوند». (متفق علیه، البخاری ۳۸. مسلم ٧۶۰).
همچنین فرمود: «کسى که در ماه رمضان از روى ایمان و به امید دریافت اجر و پاداش از خدا، قیام کند تمامى گناهان گذشتهاش بخشوده مىشوند». (متفق علیه، البخاری ۳٧. مسلم ٧۵٩).
همچنینفرمود: «کسىکه در شب قدر از روى ایمان و بهامید دریافت اجر و پاداش از خدا قیام کند، تمامىگناهان گذشتهاش بخشوده مىشوند». (متفق علیه، البخاری ۳۵. مسلم ٧۶۰).
۳- پاداش هیچ عمل و عبادتى از عبادتهاى انسان با روزه برابرى نمىکند؛ چون در روزه، راز و رمز اخلاص براى خدا نهفته است. به خاطر همین اجر و پاداش آن بر تمامى عبادتها غلبه کرده و برترى یافته است.
پیامبرص فرمود: «تمامى کارها و عبادات انسان چندین برابر افزوده مىشوند. هر نیکى ده تا هفتصد برابر اجر دارد. خداوند مىفرماید: بجزروزه، زیرا روزه مخصوص من است و من پاداش آن را مىدهم، (چون بنده) شهوت و طعامش را به خاطر (دستور) من ترک مىکند». (تخریج آن گذشت).
۴- روزه وسیله نگهدارى از گناهان و سپر نفس روزهدار در برابر پیروى از خواهشهاى نفسانى در دنیا و در برابر عذاب خدا در روز رستاخیز است. روزه دژى مستحکم براى روزهدار در برابر دام فریب شیطان است. پیامبرص فرمود: «الصّوم جنّة». روزه سپرى است. (تخریج آن گذشت).
۵- روزه به طور موقتى شهوت فرج را قطع مىکند و پاکدامنى و پاکى به بار مىآورد. پیامبرص در مقام سفارش به جوانان اسلام فرمود: «اى گروه جوانان، هر کدام از شما توانایى ازدواج را دارد، پس ازدواج کند. ازدواج، براى چشمپوشى بهتر و کنترل کننده شهوت فرج است و کسى که توانایى آن را ندارد، بر او لازم است که روزه بگیرد، چون شهوت را از بین مىبرد». (متفق علیه، البخاری۱٩۰۵. مسلم ۱۴۰۰).
۶- روزه، روح و روان روزهدار را پاک مىکند و زبان و اعضاى بدنش را از سخنان دروغ یا به کار بردن نیرنگ، باز مىدارد. پیامبر ص فرمود: «هرگاه یکى از شما روزه گرفت، بیهوده سخن نگوید و کار جاهلانه انجام ندهد. پس اگر کسى او را دشنام داد یا با او کشمکش کرد و درگیر شد، بگوید: من روزه هستم». (متفق علیه، البخاری ۱۸٩۴. مسلم ۱۱۵۱).
همچنین ص فرمود: «کسى که سخنان دروغ و عمل کردن به آنها را ترک نکند، خداوند هیچ نیازى ندارد که خوردنى و نوشیدنىاش را ترک کند». (البخاری ۱٩۰۳).
٧- روزه، به خاطر محقق شدن فضیلت صبر با آن، بر سایر عبادتها برترى دارد. پیامبرص فرمود: «روزه نصف صبر است». (الترمذی ۳۵۱٩. ابن ماجه ۱٧۴۵).
۸- ریان، درى از درهاى بهشت است که مخصوص داخل شدن روزهداران است.
پیامبرص فرمود: «در بهشت درى است که به آن ریان گفته مىشود. در روز رستاخیز فقط روزهداران از آن در داخل بهشت مىشوند و کسى غیر از آنان از آن در داخل نمىشود. (در رستاخیز) سؤال مىشود: روزهداران کجا هستند؟ همه روزهداران واقعى برمىخیزند و از آن در داخل بهشت مىشوند و کسى غیر از آنان از آن در داخل نمىشود. هرگاه همه داخل شدند در بسته مىشود تا کسى دیگر نتواند از آن داخل شود». (متفق علیه، البخاری ۱۸٩۶. مسلم ۱۱۵۲).
٩- بوى دهان شخص روزهدار در نزد خدا از بوى مشک خوشتر است. پیامبرص فرمود: «لخلوف فم الصائم أطيب عند اللّه من ريح المسك». (تخریج آن گذشت).
معناى «خَلُوف» یا به نقل از مسلم «خُلفة» تغییر بوى دهان روزهدار است، به خصوص بعد از زوال خورشید.
«بوى دهان شخص روزهدار در نزد خدا از بوى مشک خوشتر است».
۱۰- براى روزهدار دو خوشحالى هست.
پیامبرص فرمود: «براى روزهدار دو خوشحالى است که با آنها خوشحال مىشود: ۱- هرگاه افطار کند، با افطار کردنش خوشحال مىشود. ۲- هرگاه پروردگارش را ملاقات کند، به خاطر داشتن عبادت روزه خوشحال مىشود». (تخریج آن گذشت).
۱۱- روزهدارى از حالتهاى اختصاصى پذیرش دعاست و دعا در آن حالت پذیرفته مىشود.
خداوند متعال مىفرماید: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٨٥ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي وَلۡيُؤۡمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمۡ يَرۡشُدُونَ١٨٦﴾[البقرة: ۱۸۵-۱۸۶].
در عبارت آیه بیندیش که چگونه خداوند پذیرش دعا را بعد از فریضه روزه بیان کرده است. پیامبرص فرمود: «دعاى سه نفر رد نمىشود: ۱- دعاى روزهدار هنگام افطار کردن، ۲- دعاى حاکم دادگر، ۳-دعاى مظلوم». (الترمذی ۳۵٩۸).
۱۲- روزه، انسان مسلمان را، براى اقتدا کردن به بخشندگى فراوان پیامبرص در ماه رمضان، فرا مىخواند. «پیامبرص بخشندهترین مردم بود، به خصوص در ماه رمضان وقتى که جبریل او را ملاقات مىکرد، بخشندهتر از هر زمانى بود». (متفق علیه، البخاری ۱٩۰۲. مسلم ۲۳۰۸).
۱۳- از فضیلتهاى دیگر روزه این است که در بهترین ماهها فرض شده است. فضایل ماه مبارک رمضان قابل شمارش نیستند. اما شاید بیان برخى از فضایل ماه رمضان در اینجا مناسب باشد تا روح و روان، با یادآورى آن به پرواز در آید و اوج بگیرد و یاد و خاطره رمضان تجدید گردد. رمضان ماه بهار قرآن است؛ چون آغاز نزول وحى در این ماه بود که در شب مبارک قدر، قرآن به طور کلى از لوح محفوظ به بیت العزه در آسمان دنیا فرو فرستاده شد. سپس در مدت بیست و سه سال، دوره نبوت، قرآن بخش بخش و تدریجى بر قلب پیامبرص فرو فرستاده شد قول به سه بار نازل شدن قرآن از ابنعباس به طور موقوف نقل شده است. (ابن کثیر ص ۱۸۵۸). پوشیده نیست که حدیث موقوف در اینجا حکم مرفوع را دارد.
آغاز این بخش بخش نازل شدن هم در شب مبارک قدر در ماه رمضان بود. خداوند مىفرماید: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ﴾[البقرة: ۱۸۵].
مىفرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ٣﴾[الدخان: ۳]. «که ما آن را در شبى پر برکت (شب قدر در ماه رمضان) نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده (کافران و مشرکان و ظالمان، با ارسال پیامبران و کتب آسمانی به سوىشان) بودهایم».
مىفرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾[القدر: ۱].
«ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم».
رمضان ماهى است که در آن روزه فرض شده است.
خداوند مىفرماید: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ﴾[البقرة: ۱۸۵].
پیامبرص در جواب اعرابىاى که درباره روزه فرض از او سؤال کرد، فرمود: «روزه رمضان (بر تو فرض است)، مگر اینکه (با اشتیاق خودت) بیشتر از آن، روزه (سنت) بگیرى». (متفق علیه، البخاری ۱۸٩۱. مسلم ۱۱).
رمضان شبى در خود گنجانده که عبادت کردن در آن از عبادت کردن در هزار ماه بهتر است. مىدانیم که هزار ماه، بیشتر از هشتاد و سه سال است (یعنى به اندازه عمر یک انسان). آن شب مبارک در یکى از شبهاى فرد دهه آخر رمضان است.
خداوند مىفرماید: ﴿لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣﴾[القدر: ۳].
«شب قدر بهتر از هزار ماه است».
پیامبرص فرمود: «آن شب را در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جستجو کنید». (متفق علیه، البخاری ۸۱۳. مسلم ۱۱۶٧).
ماه رمضان ماهى است که اهل نیکى و بخشش در آن (به رحمت خدا) نزدیک مىشوند و انسانهاى بد کار و شرور (از رحمت خدا) دور مىشوند، درهاى جهنم بسته و درهاى بهشت باز مىشوند و بسیارى از بندگان خدا از آتش جهنم آزاد مىشوند و این کار (آزاد شدن) در همه شبهاى رمضان انجام مىگیرد.
پیامبرص فرمود: «وقتى که رمضان فرا مىرسد در نخستین شب آن شیاطین و جنیان سرکش به غل و زنجیر بسته مىشوند و درهاى جهنم بسته مىشوند و هیچ درى از آنها باز نمىماند و درهاى بهشت باز مىشوند و هیچ درى از آنها بسته نمىماند، هاتفى ندا سر مىدهد که اى جوینده خیر و نیکى به پیش! و اى جوینده شر و بدى دست نگهدار! خداوند بندگان آزاد شدهاى از آتش جهنم دارد و این کار در همه شبهاى رمضان انجام مىگیرد». (الترمذی ۶۸۲).
بار الها! ما را با شرف دیدن و دریافتن فضیلت این ماه با عظمت گرامى بدار، از برکات آن بر ما نازل بفرما و ما را از آن محروم مگردان، درهاى رحمتت را به روى ما بگشا و با موفق گرداندن ما به روزه گرفتن در رمضان و قیام شبهاى آن از روى ایمان و امید به دریافت اجر و پاداش بر ما منت بنه و آن را با مغفرت و بخشش و رحمت خودت براى ما به پایان برسان و با آزاد کردن گردنهاى ما از آتش جهنم در شبهاى مبارک رمضان بر ما منت بنه. آمین.
کسى که شیوه فقها را در تقسیمبندى روزه مطالعه و بررسى کند، براى او روشن خواهد شد که روزه از لحاظ حکم بر چهار نوع هست:
۱- روزه فرض.
۲- روزه سنت.
۳- روزه مکروه.
۴- روزه حرام.
نخست روزه فرض: روزه فرض از لحاظ وقت و زمان اداى آن بر دو قسم است:
الف - روزه فرضى که وقت معین و مشخصى دارد که خداوند آن را تعیین کرده است، مانند روزه ماه رمضان، یا روزهاى که بنده خودش وقت آن را براى خودش تعیین کند، مانند نذر کردن براى گرفتن روزه در وقت معین.
ب - روزهاى که براى اداى آن وقت مشخصى تعیین نشده باشد، مانند قضاى روزه رمضان یا روزه کفاره، از قبیل کفاره ظِهار یا کفاره سوگندى که شکسته شده باشد و روزه کفاره براى شکارى که شخص مُحرم در مکه شکار کرده باشد و غیر آنها.
روزه فرض از جهت چگونگى اداى آن، بر دو قسم است:
الف - روزهاى که پیاپى گرفتن آن واجب است، مانند ضرورى بودن پیاپى گرفتن روزه در ماه رمضان و پیاپى گرفتن دو ماه روزه کفاره ظهار و نظیر آنها.
ب - روزهاى که پیاپى گرفتن آن واجب نیست و عبارت است از: روزه کفاره تراشیدنِ سر در حالت احرام، قبل از قربانى کردن و رسیدن قربانى به محل خودش - محل قربانى کردنِ شتر، گاو و یا گوسفند (هدى) سرزمین حرم یا هر جایى است که حاجى محاصره شود! - همچنین روزه نذرى که براى گرفتن آن زمان مشخصى نیست و قضاى روزه رمضان. در این موارد نیز سنت است که پیاپى گرفته شود، براى اینکه بهتر است شخص براى انجام فرضى که بر گردنش است شتابان اقدام کند و مسئولیت آن را از دوشش بر دارد.
ان شاء اللَّه در ادامه به طور مفصل در این زمینه صحبت خواهد شد.
دومین نوع از انواع روزه، روزه مستحب یا مندوب است و آن روزهاى است که شخص با میل و اشتیاق خودش براى به دست آوردن پاداش فراوان آن را مىگیرد، یعنى روزهاى است که نصوص شرعى بر مستحب بودن آن وارد شدهاند.
روزه مستحب در غیر رمضان صورت مىگیرد. کسى که خواهان به دست آوردن پاداش بیشترى است - شکر خدا روزههاى مستحبى فراوانند - مىتواند با گرفتن آنها بر میزان حسناتش بیفزاید. برخى از آنها عبارتند از:
۱- یک روز در میان روزه گرفتن، این نوع روزه شیوه پیامبر خدا داود÷ است. بعد از روزه فرض، این نوع روزه، بهترین روزه است. پیامبرص به عبداللَّه بن عمروب فرمود: «صم يوماً وأفطر يوماً، وذلك صيام داود، وهو أعدل الصيام».(متفق علیه، البخاری ۱٩٧۶. مسلم ۱۱۵٩).
«یک روز روزه بگیر و یک روز بخور، این نوع روزه بهترین روزه است و داو÷ چنین روزه مىگرفت».
۲- سه روز روزه گرفتن در هر ماه قمرى. ابوهریرهس گوید: «دوستم مرا به انجام سه چیز سفارش کرد: ۱- سه روز روزه گرفتن در هر ماه، ۲-دو رکعت نماز چاشت (ضحى)، ۳- پیش از خوابیدن نماز وتر بخوانم». (متفق علیه، البخاری ۱٩۸۱. مسلم ٧۲۱).
همچنین پیامبر خداص به ابودرداءس چنین سفارش را کرد. ابودرداء گوید: «دوستمص مرا به انجام سه چیز سفارش کرد و تا زمانى که زندهام آنها را ترک نخواهم کرد: ۱- سه روز روزه گرفتن در هر ماه، ۲-خواندن نماز چاشت (ضحى)، ۳- پیش از خوابیدن نماز وتر بخوانم». (مسلم ٧۲۲).
۳- روزه گرفتن دو روز، دوشنبه و پنجشنبه، در هر هفته، به روزه گرفتن دوشنبه بیش از پنجشنبه تأکید شده است.
از پیامبر خداص درباره روزه دوشنبه سؤال شد، فرمود: «ذلك يومٌ وُلِدتُ فيه، و يومٌ بُعثِتُ - أو أُنزِل علّي- فيه».(مسلم ۱۱۶۲).
«آن روزى است که در آن دیده به جهان گشودهام و روزى است که در آن به پیامبرى برگزیده شدهام - یا بر من قرآن نازل شده است».
از اسامه بن زید سؤال شد: چرا در این پیرى و سالخوردگى روزهاى دوشنبه و پنجشنبه روزه مىگیرى؟ گفت: پیامبر خداص روزهاى دوشنبه و پنجشنبه روزه مىگرفت. از علت این کار از او سؤال شد، فرمود: «إنّ أعمال العباد تُعرَض يوم الاثنين ويوم الخميسِ». (أبوداود ۲۴۳۶).
«فأحبّ أن يُعرض عملى و أنا صائم». (الترمذی ٧۴٧).
«روزهاى دوشنبه و پنجشنبه اعمال بندگان (به خدا) عرضه مىشود. دوست دارم در حال روزه بودن عملم (به خدا) عرضه شود».
۴- روزه در ماه شعبان.
عایشهل در حالى که روزه پیامبرص را توصیف مىکرد، گفت: «ندیدم که پیامبر در هیچ ماهى به اندازه ماه شعبان روزه بگیرد». (متفق علیه، البخاری ۱٩۶٩. مسلم ۱۱۵۴).
۵- شش روز روزه در ماه شوال به طور پیاپى - که بهتر همین است - یا به طور نامرتب و پراکنده. پیامبرص فرمود: «من صام رمضان ثمّ أَتْبعه ستّاً من شوال، كان كَصيام الدهر». (مسلم ۱۱۶۴).
«هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد. سپس شش روز، (روزه) شوال را به آن ملحق کند، گویا تمامى سال را روزه بوده است».
۶- روزه نه روز اول ماه ذوالحجه، که روز نهم (روز عرفه) مؤکدتر است. روزه عرفه، کفاره گناهان کوچک یا موجب تخفیف گناهان بزرگ دو سال - گذشته و آینده - است، یا موجب ارتقاى درجات مومنان (در بهشت) مىشود.
پیامبرص فرمود: «امیدوارم خداوند روزه روز عرفه را کفاره گناهانِ سال گذشته و آینده قرار دهد». (مسلم ۱۱۶۲).
٧- روزه ماه خدا یعنى محرم. روزه گرفتن در محرم بهترین روزه بعد از رمضان است و بهترینِ آن روز عاشورا (دهم محرم) است و سپس روزه روز تاسوعا (نهم). سنت آن است که این دو روز با هم روزه گرفته شوند.
از پیامبر خداص سؤال شد: چه روزهاى بعد از روزه ماه رمضان بهتر و ارزشمندتر است؟ فرمود: «أفضل الصيام بعد شهر رمضان، صيام شهر اللّه المحرّم». (مسلم ۱۱۶۳).
«بهترین روزه بعد از روزه ماه رمضان، روزه ماه خدا، محرم است».
پیامبر خداص پس از هجرت به مدینه، دید که یهود (مدینه) روز عاشورا (دهم محرم) روزه مىگیرند. پرسید: «این چه روزهاى است؟ گفتند: این روز فرخنده و مبارکى است. در این روز خداوند بنى اسرائیل را از شر دشمنانشان نجات داده است. (به شکرانه این نعمت) موسى در این روز، روزه گرفت. پیامبرص فرمود: «ما به موسى از شما نزدیکتریم». سپس پیامبرص در آن روز روزه گرفت و به اصحاب هم دستور داد که روزه بگیرند. (متفق علیه، البخاری ۲۰۰۴. مسلم ۱۱۳۰).
پیامبرص براى مخالفت با یهود فرمود: «سال آینده اگر خدا بخواهد روز نهم هم روزه مىگیریم.» عبداللَّه بن عباسب گوید: قبل از اینکه سال بعد فرا رسد پیامبرص وفات کرد. (مسلم ۱۱۳۴).
لازم است یادآورى کنم که روزه عاشورا در صدر اسلام واجب بود. سپس بعد از فرض شدن روزه ماه رمضان، وجوب روزه عاشورا نسخ شد و روزه آن مستحب باقى ماند.
۸- روزه در پایان هر ماه قمرى، سنت است که هیچ ماهى بدون روزه نباشد، حتى ماه شعبان، به جز روزه یوم الشک که روز سىام شعبان است که روزه گرفتن در آن درست نیست.
پیامبرص فرمود: «يا أبا فلان، أما صمت سرر هذا الشهر». (متفق علیه البخاری ۱٩۸۳. مسلم ۱۱۶۱).
«اى أبا فلان آیا آخر این ماه را روزه نگرفتى؟».
٩- روزه گرفتن یک روز یا بیشتر از آن به هنگام جهاد در راه خدا. پیامبر فرمود: «ما من عبد يصوم يوماً في سبيل اللّه إلاّ باعد اللّه بذلك اليوم وجهه عن النار سبعين خريفاً». (متفق علیه، البخاری ۲۸۴۰. مسلم ۱۱۵۳).
«کسى که یک روز در راه خدا و براى خدا روزه بگیرد، خداوند با آن روزه، روى او را به اندازه مسیر هفتاد سال، از آتش دوزخ دور مىگرداند».
خواننده گرامى، در اینجا دوست دارم روزههاى سنت را بیان کنم تا براى گرفتن آنها اقدام کنى. امیدوارم موفق بهگرفتن روزههاى سنت بیشترى شوى.
نوع سوم از روزه، روزه مکروه است که شامل موارد زیر است:
۱- روزه گرفتن فقط در روز جمعه.
پیامبرص فرمود: «لا يصومنّ أحدكم يوم الجمعة إلاَّ يوماً قبله أو بعده». (متفق علیه، ۱٩۸۵. مسلم ۱۱۴۴).
«هیچ کدام از شما فقط روز جمعه روزه نگیرد، مگر اینکه روز قبل یا بعد از آن را هم روزه بگیرد».
همچنین فرمود: «از میان شبها فقط شب جمعه را به شب زندهدارى اختصاص ندهید، و در میان روزها روز جمعه را به روزه گرفتن اختصاص ندهید، مگر آن که مصادف باشد با روزى که شما در آن روزه مىگیرید». (مسلم).
۲- اختصاص روز شنبه به گرفتن روزه.
پیامبرص فرمود: «لا تصوموا يوم السبت إلاَّ فيما افترض عليكم، فإن لم يجد أحدكم إلاَّ لحاء عنبة أو عود شجرة فليمضغه». (الترمذی ٧۴۴).
«روز شنبه روزه نگیرید، مگر روزهاى که بر شما فرض شده است. اگر چیزى (براى خوردن) نیافتید، جز پوسته انگور یا چوب درخت، پس آن را بجوید و بمکید».
علت مکروه بودن اختصاص شنبه به روزه این است که یهود، روز شنبه را تعظیم و گرامى مىدارند. پس فقط روزه گرفتن در این روز، به ظاهر شباهت با یهود دارد. همچنین اختصاص دادن روز یکشنبه به طور عمدى به گرفتن روزه مکروه است، براى جلوگیرى از شباهت به نصارا. بنابراین هر عیدى که مربوط به یهود و نصاراست، روزه گرفتن در آن مکروه است و نیز، روزه گرفتن در هر روزى که یهود و نصارا آن را گرامى مىدارند، مکروه است، مگر اینکه آن روز با عادت روزهدار مصادف باشد. (الموسوعة الفقهية ۲۵/۱۵).
۳- روزه گرفتن حاجى در روز عرفه در عرفات.
هنگامى که مردم در مورد روزه گرفتن پیامبرص در روز عرفه در عرفات شک و تردید کردند، میمونهل همسر پیامبرص مقدارى شیر براى او فرستاد. پیامبرص در جایى در عرفات ایستاده بود. در حالى که مردم به او نگاه مىکردند از آن شیر خورد. (متفق علیه، البخاری ۱٩۸٩. مسلم ۱۱۲۴).
از ابن عمرب درباره روزه روز عرفه در عرفات سؤال شد، گفت: همراه پیامبر حج به جاى آوردم. پیامبر آن روز را روزه نگرفت. همراه ابوبکر حج انجام دادم. او هم آن روز را روزه نگرفت، همراه عمر و عثمان هم حج انجام دادم. هیچ کدام از آنان روز عرفه در عرفات روزه نگرفتند. من هم در اینروز در عرفات روزه نمىگیرم و به گرفتن یا نگرفتن روزه در عرفات دستور نمىدهم. (الترمذی ٧۵۱).
۴- روزه روز شک که روز سىام ماه شعبان است.
بدینگونه که هلال ماه رمضان در شب دیده نشود در حالى که هوا هم صاف باشد و ابرى نباشد و چیزى مانند غبار و نظیر آن از دیدن هلال جلوگیرى نکند، یا شهادت کسى که به خاطر فاسق بودنش درباره رؤیت هلال پذیرفته نشود.
روزه روز شک نزد جمهور علما (حنفیه (کراهت تحریمى)، مالکیه و حنابله) مکروه است. شافعى معتقد است که روزه آن حرام است. اما اگر آن روز با عادت روزه سنت روزهدار هم زمان باشد، کراهت دارد و حرمت آن از بین مىرود، مانند این که روزهدار روزهاى دوشنبه روزه سنت بگیرد و یومالشک هم دوشنبه واقع شود، اشکالى ندارد روزهاش را بگیرد، همچنین اگر مصادف با گرفتن قضاى روزه رمضان گذشته باشد، جایز است، یا روزه کفاره سوگند یا روزه دیگرى نظیر نذر معین باشد، گرفتن روزه اشکال ندارد. خداوند داناتر است. (الفقه الإسلامي وأدلته،د. وهبه الزحیلی ۲/۵٧٩).
پیامبرص فرمود: «الشّهر تسع وعشرون ليلة، فلا تصوموا حتى تروه، فإن غُمَّ عليكم فأكملوا العدّة ثلاثين». (متفق علیه، البخاری ۱٩۰٧. مسلم ۱۰۸۰).
«ماه بیست و نه روز است. قبل از دیدن هلال (رمضان) روزه نگیرید. اگر هوا ابرى باشد (امکان دیدن هلال نباشد)، ماه (شعبان) را سىروز کامل حساب کنید».
پیامبرص فرمود: «من صام اليوم الذي يُشكّ فيه فقد عصى أبا القاسم». (أصحاب السنن، أبوداود ۲۳۳۴، الترمذی ۶۸۶، النسائی ۲۴٩۸، ابن ماجه ۱۶۴۵).
«کسىکه روز شک روزه بگیرد، از دستورات ابوالقاسم(پیامبر) سرپیچىکرده است».
۵- یک یا دو روز پیش از رمضان روزه گرفتن، حکم آن مانند حکم یومالشک است که توضیح آن گذشت.
پیامبرص فرمود: «لا يتقدّمنّ أحدُكم رمضانَ بصوم يوم أو يومين، إلاَّ أن يكون رجل كان يصوم صومه، فليصم ذلك اليوم». (متفق علیه، البخاری ۱٩۱۴. مسلم ۱۰۸۲).
«نباید با روزه گرفتن یک یا دو روز (آخر شعبان) از ماه رمضان استقبال کنید، مگر کسى که عادت دارد که همیشه یک روز مخصوص روزه بگیرد (و این مصادف با یک یا دو روز مانده به رمضان باشد)، پس او روزهاش را بگیرد».
ترک وسوسه در اثبات فرا رسیدن ماه رمضان و محکمکارى در انجام عبادت، دور داشتن مسلمان از متمایز کردن خود از سایر مسلمانان، رعایت حرمت ماه رمضان که مبادا روزهایى از آن به شمار آیند که جزئى از آن نیستند و جلوگیرى از اختلاف در میان مسلمانان درباره آغاز روزهدارى، شاید از علل این ممنوعیت باشند. (مترجم).
۶- اختصاص دادن روزى از روزهاى عید کفار به گرفتن روزه، مانند اختصاص دادن فقط روز شنبه یا فقط روز یکشنبه به گرفتن روزه، همچنین اختصاص روز عید نوروز یا روز جشن مهرگان (که عید ایرانیان بوده است) به گرفتن روزه. براى اینکه در اختصاص دادن این روزها به گرفتن روزه، شبهه موافق بودن با پیروان آنها در بزرگداشت آن روزها وجود دارد. نیروز، یا نوروز، عید باستانى مردم ایران، مهرگان عید ایران باستان در آغاز فصل پاییز. (المغني لابن قدامة ۲/٩٩، الروضع المربع شرح زاد المستقنع، البهوتي ۱/۱۴۶، رد المختار لابن عابدين – از فقهاء حنفی - ۲/۸۵).
٧- گرفتن روزه وصال: یعنى اینکه روزهدار بعد از غروب خورشید افطار نکند و روزه فردا را هم به روز قبل متصل کند و در بین دو روز افطار نکند.
پیامبر خداص در اول ماه رمضان روزه وصال گرفت و عدهاى از مسلمانان هم روزه وصال گرفتند. پیامبرص از جریان باخبر شد و فرمود: اگر این ماه بیشتر طول مىکشید باز به روزه وصال ادامه مىدادم تا کسانى که افراط مىکنند و در عبادت بر خود سخت مىگیرند، از این سختگیرى و افراط دست بردارند. (در این مورد نباید از من پیروى کنند)، چون هیچ کدام از شما مانند من نیست (یا فرمود:) من مانند هیچ کدام از شما نیستم. پیوسته خداوند به من آب و غذا مىدهد. (متفق علیه، البخاری ٧۲۴۱. مسلم ۱۱۰۴).
فایده: کراهت وصال با خوردن یک دانه خرما یا چیزهایى نظیر آن و با خوردن سحرى از بین مىرود.
۸- روزه گرفتن همه روزهاى سال (در تمامى عمر) جز روزهایى که روزه گرفتن در آنها حرام است. روزهایى که روزه گرفتن در آنها حرام است، عبارتند از: عید فطر، عید قربان، ایام تشریق (یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذوالحجه). روزه تمام عمر به این سبب مکروه است که سبب مىشود فرد روزهدار از انجام فرایض و واجبات و انجام کارهاى ضرورى، ناتوان و ضعیف گردد.
پیامبرص فرمود: «لا صام من صام الأبد، لا صام من صام الأبد، لا صام من صام الأبد». (متفق علیه، البخاری ۱٩٧٧. مسلم ۱۱۵٩).
پیامبرص سه بار فرمود: «کسى که همیشه روزه بگیرد، (ثواب) روزه ندارد».
عمرس پرسید: اى رسول خدا، چگونه است (ثواب) کسى که در تمامى عمرش روزه مىگیرد؟ پیامبرص فرمود: «نه روزه مىگیرد و نه افطار مىکند (یا فرمود): نه روزه گرفت و نه افطار کرد». (مسلم ۱۱۶۲).
معناى این حدیث - البته خداوند آگاهتر است - این است که به چنین روزهدارى به سبب مخالفتش با روش پیامبرص در روزه گرفتن، اجر و پاداشى داده نمىشود و این گونه روزه گرفتن هیچ سودى براى او ندارد. همچنین او افطار نکرده یعنى واقعیت حالش اینگونه است که تمامى روزها روزه مىگیرد و با این کارش بر خود سخت مىگیرد.
نوع چهارم از روزه، روزه حرام است.
مىتوان این نوع روزه را به دو قسم تقسیم کرد:
الف- روزهایى که روزه گرفتن در آنها حرام است و آنها پنج روز هستند: روز عید فطر، (اول شوال)، روز عید قربان (دهم ذوالحجه)، ایامتشریق (یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذوالحجه.
بدان جهت به این اسم نامیده شدهاند که در آن زمان بعد از ذبح قربانى، گوشت آنها را براى اینکه فاسد نشود، در زیر گرماى خورشید قرار مىدادند و خشک مىکردند و بعد از آن استفاده مىکردند، یا وجه تسمیهاش این است که آنها با گوشت، آبگوشت و شوربا درست مىکردند و مىخوردند.
پیامبرص از روزه گرفتنِ دو روز نهى کرده است: روز عید فطر و عید قربان. (متفق علیه، البخاری ۱٩٩۱. مسلم ۸۲٧).
پیامبرص فرمود: «ایام تشریق، زمان خوردن و نوشیدن و انجام ذکر خدا است». (مسلم ۱۱۴۱).
همچنین فرمود: «روز عرفه و روز عید قربان و ایام تشریق، عید ما مسلمانان و روزهاى خوردن و نوشیدن هستند». (أحمد در مسند ۱٧۵۱۴).
اینجا اشاره شده که روزه عرفه براى حجگزار در عرفه مکروه است، اما براى غیر حجگزار سنت است.
لازم است این مطلب مورد توجه قرار گیرد: حاجى که به حج تمتع یا قِران احرام ببندد و توان قربانى کردن نداشته باشد یا قربانى نیابد (تا کفاره بدهد)، بناچار براى او مباح است که در این ایام روزه بگیرد.
بخارى؛ روایت مىکند: «در ایام تشریق اجازه داده نشده که روزه گرفته شود، مگر کسى که (براى کفاره) قربانى نیابد». (البخاری ۱٩٩٧، ۱٩٩۸).
عبداللَّه بن عمرب گوید: «کسى که به حج تمتع احرام بسته باشد و تا روزعرفه قربانى (هدى) نیابد و (جهت کفاره) روزه هم نگرفته باشد، درایام منى (یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذوالحجه) مىتواند روزه بگیرد».(البخاری ۱٩٩٩).
ب- روزهاى که به خاطر وجود علتى، گرفتن آن حرام مىشود، از قبیل:
۱- روزه گرفتن زن حائض و نفساء (زنى که وضع حمل کرده باشد).
در عادت ماهانه و زمان نفاس وجوب اداى روزه از زن ساقط مىشود و به طور مطلق در این زمان روزه گرفتن بر زن حرام است و اگر هم روزه بگیرد گناهکار مىشود و روزهاش درست نیست و در حقیقت روزه به شمار نمىآید. سپس هرگاه پاک شد قضاى روزه بر او واجب است، اما قضاى نماز بر او واجب نیست؛ چون اگر قضاى نماز را هم به جاى بیاورد، بر او دشوار خواهد بود. به خاطر این که نماز هر روز پنج بار تکرار مىشود. بنابراین براى آسانگیرى بر زن در عادت ماهانه و زمان نفاس وجوب نماز از او ساقط مىشود و قضا هم ندارد، اما چون روزه کم است و قضاى آن بر زن دشوار نیست، به او دستور داده شده که قضاى روزه رمضان را در طول سال به جاى بیاورد، حتى اگر در ماه شعبان هم باشد، اشکالى ندارد. لازم به یادآورى است که روزهخوارى زن حائض و نفساء در ماه رمضان بهتر است پنهانى باشد؛ چون سبب روزهخوارىشان پنهانى است. بنابراین پنهانى روزهخوارى مناسب حالشان است. خداوند داناتر است.
پیامبرص فرمود: «أليس اذا حاضت لم تصلّ و لم تصم؟ فذلك نقصان دينها». (متفق علیه، البخاری ۱٩۵۱. مسلم ۳۰۴).
«آیا چنین نیست وقتى که زن دچار حیض یا نفاس مىشود نماز نمىخواند و روزه نمىگیرد؟ پس آن سبب نقص دینش است».
عایشهل گوید: «هرگاه حیض دامنگیر ما مىشد، براى قضاى روزه به ما امر مىشد، اما براى قضاى نماز امر نمىشد». (متفق علیه، البخاری ۳۲۱. مسلم ۳۵۵).
همچنین گوید: گاهى روزه قضا داشتم و نمىتوانستم (تا رسیدن ماه شعبان) قضاى آن را انجام دهم، تا اینکه در ماه شعبان قضاى آن را مىگرفتم. (متفق علیه، البخاری ۱٩۵۰. مسلم ۱۱۴۶).
۲- روزه سنت زن بدون اجازه شوهرش.
هنگامى که شوهر زنى در خانه باشد، زن نمىتواند بدون اجازه شوهر روزه سنت بگیرد؛ به خاطر اینکه شوهر نیازمند کام گرفتن و لذت بردن از او است. اگر زن بدون اجازه شوهرش روزه سنت بگیرد، شوهر هنگام نیاز داشتن به همبستر شدن، مىتواند روزه او را بشکند. اما اگر شوهر نیازى به همبستر شدن نداشته باشد، مکروه است که زن را از گرفتن روزه سنت منع کند. در صورتى که روزه گرفتن به زن آسیبى نرساند، یا او را از تربیت فرزند و شیر دادن به او و کارهایى نظیر آن باز ندارد. تمامى روزههاى سنت در این حکم یکسان هستند. (این نص فتواى علامه شیخ عبداللَّه الجبرین است. رک: کتاب فتاوى الصیام، أحمد المدیفر ص ٧۲).
پیامبرص فرمود: «لا تصم المرأة وبعلها شاهد الاّ بإذنه، ولا تأذن فى بيته و هو شاهد الاّ بإذنه، وما أنْفَقَتْ من كسبه منغير أمره، فانّ نصفاجرهله». (متفق علیه، البخاری ۵۱٩۵. مسلم ۱۰۲۶).
مفهوم حدیث، چنان که پوشیده نیست، حمل بر کسى است که روزه سنت مىگیرد.
«زن در حال حضور شوهرش در خانه، روزه (سنت) نگیرد مگر با اجازه او و هنگام حضور شوهر در خانه، بدون اجازه او به کسى اجازه داخل شدن به خانه را ندهد و هرچه از درآمد شوهرش بدون اجازه او انفاق کند، نصف اجر آن مال شوهر است».
۳- روزه گرفتن کسى که مىترسد با گرفتن روزه زیان بیند و تلف شود.
به خاطر این که به دلیل نصوص شرعى، محافظت از ضروریات، واجب است. که یکى از آن ضروریات، نگهدارى و محافظت از نفس است. برخى از آن نصوص شرعى عبارتند از اینکه خداوند مىفرماید: ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا﴾[النساء: ۲٩].
«و خودکشى نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است».
همچنین مىفرماید: ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾[البقرة: ۱٩۵].
«خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکى کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست مىدارد».
فایده: همچنان که پوشیده نیست آنچه در احکام اهمیت دارد اعتبار به عموم لفظ است نه سبب خاصى که نص درباره آن وارد شده است.
بنابراین مضمون آیه فوق با توجه به عموم لفظش چنین است: امر به انفاق در راه خدا و راههایى که بنده را به خدا نزدیک مىکند و نیز راههاى پیروى از دستورات خداوند، به خصوص خرج کردن مال در راه جنگ با دشمنان اسلام و انفاق آن در کارى که مسلمانان با آن بر دشمنانشان برترى مىیابند و نیرومند مىگردند. آیه خبر مىدهد که هرگاه مسلمان کارهاى فوق را ترک گوید و به ترک آنها عادت کند، سبب هلاک شدنش مىشود و خودش را سزاوار عذاب مىکند.
اما سبب خاص آیه این است: آیه درباره جلوگیرى شخص از انفاق در راه خدا نازل شده است. پس از این آیه، ترجیح ماندن در کنار خانواده و مال و منال و فرو نهادن جهاد، مایه تباهى و هلاکت بود. (تفسیر ابن کثیر ص ۲۰۰ چاپ بیت الأفکار).
از ادلهاى که بر واجب بودن نگهدارى و محافظت از نفس استدلال مىشود عموم این فرموده پیامبرص است: «لاَ ضَرَرَ وَلاَ ضِرَار». (موطأ ۲/٧۴۵ مرسلاً، وأحمد ۲۸۶٧، ابن ماجه ۲۳۴۱).
«به دیگران آسیب نرسانید و ضرر و بدى را با ضرر و بدى پاسخ ندهید».
خواننده گرامى، این فصل مهمترین مبحث و هسته اصلى کتاب است و چهارچوب کتاب بر مدار آن مىچرخد. بدون شک مسلمان واقعى تمامى توجه و عنایتش را براى انجام این عبادت مهم و رکن بزرگ عبادت (یعنى روزه) به شکل صحیح و رعایت تمامى شرایطش به کار مىگیرد تا از روى آگاهى و بینش کامل آن را انجام دهد.
پرسشهاى بسیارى که توسط مؤمنان درباره احکام روزه و بیان مسائل مربوط به آن بهطور مفصل که کمى پیش از اینماه ارزشمند، مطرح مىشوند، بیانگر اهتمام آنان به اداى درست روزه است. بنابراین به خاطر عشق و علاقهاى که به سودرسانى به امت ارزشمند اسلام دارم و اینکه حق بخشى از مطلب را در این زمینه به طور کامل ادا کنم، در این فصل به طور مفصل به بیان عمده احکام روزه پرداختهام. شخص روزهدار از یادگیرى این احکام بىنیاز نیست و درست هم نیست که مؤمن از آنها ناآگاه باشد. بنابراین آن مطالب را در شانزده مبحث جمع و به شکلى که مشاهده مىکنید مرتب کردهام:
۱- چگونگى اثبات فرارسیدن ماه رمضان.
۲- منظور از اختلاف افقها و تأثیر آن در محقق شدن اثبات فرا رسیدن ماه رمضان و پایان یافتن آن.
۳- چگونگى اثبات پایان یافتن ماه رمضان.
۴- رکن روزه.
۵- شرطهاى واجب بودن روزه.
۶- شرطهاى درست بودن روزه.
٧- روزه فرض.
۸- باطل کنندههاى روزه.
٩- آنچه روزه را باطل نمىکند.
۱۰- امورى که روزهخوارى را براى روزهدار مباح مىکند و مسائل مربوط به آنها.
۱۱- سنتهاى روزه.
۱۲- مکروهات روزه.
۱۳- اعتکاف.
۱۴- قیام در رمضان (خواندن نماز تروایح.
۱۵- قیام در شب قدر.
۱۶- زکات فطر.
آغاز روزهدارى و اثبات فرا رسیدن ماه رمضان با یکى از این دو کار صورت مىگیرد:
۱- حاکم اسلامى رؤیت هلال رمضان را با شهادتِ یک شاهد عادل -همچنان که نظر اکثر علما است - بپذیرد، آن هم در شب سىام شعبان که در این صورت ماه شعبان بیست و نه روز خواهد بود.
۲- اما اگر به خاطر ابرى یا غبارى بودن آسمان و نظیر آن، امکان رؤیت هلال نباشد، یا به خاطر ظاهر نشدن هلال یعنى اینکه رؤیت هلال در شبهاى آغازین ماه، محال باشد و بعد از گذشت مدت زمانى معین در آن هنگامىکه جِرم ماه کمى بزرگ مىشود رؤیت امکانپذیر باشد، در تمامى این موارد که رؤیت هلال امکانپذیر نیست، براى اثبات فرا رسیدن ماه رمضان، ماه شعبان سى روز کامل حساب مىشود. بعد از آن به طور قطعى فرا رسیدن ماه رمضان اعلام مىگردد. چون ماه قمرى بیست و نه روز است و گاهى سى روز مىشود. اما امکان ندارد که بیشتر از سى روز باشد.
پیامبرص فرمود: «الشهر تسع وعشرون ليلة، فلا تصوموا حتّى تروه، فإن غُمّ عليكم فأكملوا العدة ثلاثين». (تخریج آن گذشت).
«ماه (قمرى) بیست و نه شب است. پس روزه نگیرید تا اینکه هلال (رمضان) را ببینید. اما اگر هوا ابرى باشد (و امکان رؤیت نباشد) تعداد روزهاى ماه (شعبان) را سى روز کامل حساب کنید».
همچنین فرمود: «إنّا أمّة أمّية، لا نكتب ولا نحسُب، الشهر هكذا وهكذا وهكذا، وعقد الإبهام في الثالثة، والشهر هكذا وهكذا وهكذا، يعني تمام ثلاثين». (متفق علیه، البخلری ۱٩۱۳. مسلم ۱۰۸۰).
«ما امتى درس نخوانده هستیم که با نوشتن و حساب نجوم آشنایى (کامل) نداریم. گاهى تعداد روزهاى ماه بیست و نه روز است که انگشت ابهام و وسطى را روى هم قرار داد و گاهى سى روز است».
عبداللَّه بن عمرب گوید: «مردم براى دیدن هلال ماه در کمین نشستند. (من هلال ماه را دیدم و) به پیامبرص خبر دادم که هلال ماه را دیدهام. پس پیامبر روزه گرفت و به مردم هم امر کرد که روزه بگیرند». (أبوداود ۲۳۴۲).
عرب بادیهنشینى از منطقه حره - مکانى در اطراف مدینه - آمد و گواهى داد که هلال ماه را دیده است. او را به نزد پیامبرص آوردند، پیامبرص از او پرسید: »آیا گواهى مىدهى که معبودى بحق جز اللَّه نیست و من فرستاده خدا هستم؟ گفت: بله، و گواهى داد که او هلال ماه را دیده است. پیامبرص به بلال دستور داد که در میان مردم اعلام کند که (براى خوردن سحرى) بیدار شوند و روزه بگیرند. (أبوداود ۲۳۴۱ با سند مرسل).
پرسش: آیا فرا رسیدن ماه یا اثبات رؤیت هلال با گفتار منجمى که گردش ماه را محاسبه مىکند، به اثبات مىرسد؟
پاسخ: شارع حکیم، فرا رسیدن ماه رمضان و گرفتن روزه و پایان یافتن ماه رمضان و فرا رسیدن عید و انجام مراسم حج را به رؤیت هلال ماه منوط کرده است، نه به مجرد پدید آمدن یا موجود بودن هلال؛ بنابراین در وهله نخست، براى اثبات وجود هلال، به رؤیت استناد مىشود.
با این که امروزه - کما این که بر کسى پوشیده نیست - براى رصدخانههاى فلکى این امکان هست که با حسابگرى بسیار دقیق، زمان پدید آمدن هلال ماه را مشخص کنند، حتى مىتوانند زمان امکان رؤیت هلال ماه را در منطقهاى مشخص کنند و در منطقهاى دیگر در همان وقت رؤیت هلال را محال بدانند و این کار را بسیار دقیق و صحیح انجام مىدهند، اما شریعت اسلام اثبات هلال ماه را به رؤیت با چشم موکول کرده که این رؤیت، مناط تکلیف است و گرفتن روزه را بر افراد مکلف واجب مىگرداند.
اگر بر فرض محال بین رؤیت هلال ماه، با محاسباتِ رصدخانههاى فلکى تناقض و اختلافى پیدا شود، در اینجا به رؤیت اعتماد مىشود، با اینکه امکان ندارد بین رؤیت و حساب رصدخانههاى فلکى اختلاف و تناقضى وجود داشته باشد، چون بین علم یقین و خبر صادق که مورد اعتماد است، اختلاف پیدا نمىشود.
اما آنچه مشخص و آشکار است، اینکه هرگاه هلال ماه پدید آید، امکان رؤیت آن وجود ندارد مگر بعد از گذشت زمانى محدود و مشخص که به حداقل سطح امکان رؤیت برسد. در این مسأله عوامل فراوان جوى و فلکى و جز آنها نقش دارند که ضابطه اخترشناس را در اثبات آن نفى مىکند، یا حداقل آن ضابطه را در نزد اخترشناس ناهماهنگ مىکند. بنابراین در اثبات هلال به سخنان اخترشناس عمل نمىکنیم، هرچند بارها سخن او در اثبات هلال درست بوده باشد. بر این اساس، همان گونه که آیین اسلام بیان کرده اعتماد و استناد به رؤیت، اصل و اساس خواهد بود.
پرسش: منظور از اختلاف افقها و تأثیر آن در اثبات فرا رسیدن ماه قمرى یا پایان یافتن آن چیست؟
پاسخ: خواننده گرامى بدان که چه بسا هلال ماه در کشورى یک شب زودتر از کشورهاى دیگر دیده شود. علت این امر اختلاف افقهاى آن کشورهاست، همان طور که زمان طلوع خورشید در کشورها متفاوت است.
اختلاف افق ماه در فاصله کمتر از بیست و چهار فرسنگ امکانپذیر نیست. هر فرسنگ سه میل یعنى تقریباً ۵۵۴۴ متر است. بنابراین بین دو کشورى که مسافت بین آنها کمتر از (۵۵۴۴م×۲۴) =۱۳۳۰۵۶م =۱۳۳ کیلومتر و ۵۶ متر است اختلاف افق طلوع ماه وجود ندارد.
تقریباً یک و نیم برابر مسافت قصر نماز در سفر است همان طور که مشخص است، مسافت قصر نماز در سفر شانزده فرسنگ یا ۸٩ کیلومتر است. بنابراین بعضى از فقهاى شافعیه معتقدند که آغاز روزه و پایان آن و فرا رسیدن عید فطر در کشورهاى گوناگون، به خاطر مختلف بودن افقها در مسافتهاى دور، مختلف است، در حالى که جمهور فقها (حنفیه، مالکیه و حنابله) معتقدند که صرف نظر از اختلاف افقها آغاز روزه و فرا رسیدن ماه رمضان و همچنین فرا رسیدن عید فطر در بین تمامى مسلمانان یکى است. طبق این نظر، هرگاه رؤیت هلال در یکى از کشورها - نزدیک یا دور - به اثبات برسد، روزه بر تمام مسلمانان فرض مىگردد و در این مسأله حکم کشورى که هلال ماه را ندیده، همانند حکم کشورى است که هلال ماه را در آن دیدهاند.
دلیلى که جمهور به آن استدلال مىکنند این حدیث است: «صوموا لرؤيته وأفطروا لرؤيته فإن غمّي [غبّي] عليكم فأكملوا عدة شعبان ثلاثين». (متفق علیه، البخاری ۱٩۰٩. مسلم ۱۰۸۱).
معناى الفاظ حدیث: «غُمّى» یا «أُغمى» یعنى وجود ابر و نظیر آن در آسمان که سبب ندیدن هلال شود.
«با رؤیت هلال (ماه رمضان) روزه بگیرید و با رؤیت هلال (شوال) روزه را بخورید و چنانچه هوا ابرى بود، ماه شعبان را سى روز کامل حساب کنید».
از ادلهاى که شافعیه به آن استناد مىکنند، حدیث کریب است: امالفضل (لبابه دختر حارث هلالیه) او را به شام نزد معاویه فرستاد، کریب گوید: به شام رفتم و کار او را انجام دادم. هلال ماه رمضان طلوع کرد و رمضان فرا رسید. من هنوز در شام بودم؛ هلال رمضان را شب جمعه در شام دیدیم. سپس به سوى مدینه حرکت کردم و در آخر رمضان به مدینه رسیدم. عبداللَّه بن عباس از من در باره رؤیت هلال رمضان پرسید و گفت: هلال رمضان را چه وقت دیدید؟ گفتم: شب جمعه. سپس گفت: تو خودت آن را دیدى؟ گفتم، بله، و مردم هم آن را دیدند. مردم همگى روزه گرفتند و معاویه هم روزه گرفت. ابن عباس گفت: اما ما شب شنبه هلال را دیدیم و اکنون همچنان به روزه گرفتن ادامه مىدهیم تا اینکه ماه رمضان را سى روز کامل کنیم یا اینکه هلال (شوال) را ببینیم. گفتم: آیا به رؤیت هلال توسط معاویه و مردم شام و روزه گرفتن آنان اکتفا نمىکنید؟ گفت: نه، چون پیامبر خداص به ما چنین امر کرده است. (مسلم ۱۰۸٧).
شاید در مسأله اختلاف افقها رأى و نظر جمهور که مىگوید هرگاه اهل کشورى هلال ماه را دیدند، بر دیگر کشورهاى اسلامى هم لازم است که از آن پیروى کنند ترجیح داده شود. (نیل الأوطار، الشوکانی ۴/۱٩۴).
چون این کار براى وحدت کلمه مسلمانان در زمان انجام عبادت روزه، بهتر و براى بستن راه اختلاف بین مسلمانان نیکوتر است. در ضمن واجب شدن گرفتن روزه به مطلق رؤیت هلال بستگى دارد نه به منطقه معین، مضاف بر آن، طبق گزارشهاى اخترشناسى جدید اختلاف زمانى بین دورترین کشورهاى اسلامى از نه ساعت تجاوز نمىکند. همچنین امروزه وسایل ارتباطى جدید، به آسانى امکان رساندن خبر رؤیت به کشورهاى دیگر را فراهم مىکند. با این کار کشورهاى اسلامى در آغاز گرفتن روزه و همچنین زمان فرارسیدن عید فطر، با هم وحدت پیدا مىکنند. (الفقه الإسلامي وأدلته، وهبه الزحیلی ۲/۶۱۰).
شاید حدیث ابن عباس که شافعیه به آن استدلال مىکنند و اختلاف افقها را مورد توجه قرار مىدهند، به عصرهاى آغازین برگردد؛ آن هم بخاطر دشوارى برقرارى ارتباط بین کشورها در آن زمان بود. اما در زمانهاى اخیر وسایل ارتباطاتى تغییر کرده و به شکل چشمگیرى پیشرفت کرده است. بخاطر همین پیشرفت، مکانهاى دور به هم نزدیک شدهاند و در طول چند ثانیه مىتوان بین کشورها و مکانهاى آباد ارتباط برقرار کرد. پس در این صورت و با وجود این وسایل پیشرفته ارتباطى، هیچ توجیهى براى اهمیت دادن و توجه کردن به اختلاف افقها وجود ندارد. خداوند داناتر است.
پایان یافتن ماه رمضان هم از طریق یکى از دو امر به اثبات مىرسد:
اول: اینکه حاکم مسلمان شهادت دو مرد عادل را در باره رؤیت هلال (ماه شوال) بپذیرد.
دوم: اگر رؤیت هلال امکانپذیر نباشد، یا اینکه آسمان صاف باشد اما هلال رؤیت نشود، در این صورت تمام شدن رمضان با کامل کردن سىروز رمضان به اثبات مىرسد.
در اینجا احتیاط بیشترى براى انجام عبادت ملاحظه مىشود؛ چون براى آغاز رمضان و فرارسیدن آن با قبول کردن شهادت یک نفر عادل براى رؤیت هلالرمضان توسط حاکم اسلامى، فرارسیدن رمضان به اثبات مىرسد و مردم با شهادت او روزه رمضان را مىگیرند، در حالى که براى اثبات پایان یافتن ماه رمضان یا باید آن سى روز کامل شود یا اینکه دو نفر عادل، که شهادتشان نزد حاکم اسلامى پذیرفته مىشود، هلال شوال را ببینند. بنگرید که، قانونگذارى اسلامى و حکمتى که در روزه نهفته است، چقدر بزرگ و ارزشمند است!!.
فایده: اثبات فرارسیدن ماه قمرى به طور کلى جز با شهادت دو نفر مرد عادل با لفظ شهادت پذیرفته نمىشود، به استثناى اثبات فرارسیدن ماه رمضان که با شهادت یک مرد عادل پذیرفته مىشود.
پیامبر خداص آن قدر که براى رؤیت ماه شعبان احتیاط و دقّت مىکرد، در ماههاى دیگر نمىکرد. هلال شعبان را براى تعیین فرارسیدن زمان رمضان مىشمرد. (الترمذی ۶۸٧).
مىفرمود: «روزه ماه رمضان را یک یا دو روز پیش نیندازید (یعنى با روزه گرفتن یک یا دو روز از آخر شعبان به استقبال رمضان نروید». (مسلم ۱۰۸۲).
احتیاط پیامبرص در شمارش شعبان بخاطر این بود که چون تلاش براى اثبات فرارسیدن ماه شعبان، درست بودن اثبات فرارسیدن ماه رمضان را به دنبال داشت، دقت در این کار بیانگر توجه و عنایت فراوان پیامبرص به این رکن بزرگ عبادت (روزه) است.
حقیقت روزه و قِوام و پایدارى آن، خوددارى کردن از انجام چیزهایى است که روزه را باطل مىکنند. در ادامه شرح و تفصیل آن خواهد آمد. امساک و خوددارى از مبطلات روزه از طلوع فجر صادق - سفیدى که در کرانه آسمان به پهنا پراکنده مىشود - شروع مىشود و تا غروب کامل قرص خورشید ادامه دارد.
خداوند مىفرماید: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ﴾[البقرة: ۱۸٧].
«و بخورید و بیاشامید، تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) براى شما آشکار گردد! سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید!».
خداوند متعال تمامى این مفطرات را در شب براى روزهدار مباح کرده است و دستور داده فقط در روز رمضان از آن امساک شود. این بیانگر آن است که رکن روزه و حقیقت آن، همین امساکى است که به آن امر شده است.
منظور از این شرطها، امورى است که با بودن آنها روزه بر فرد فرض مىگردد و مکلف ملزم مىشود که این فریضه را انجام دهد. اگر یکى از این شرطها وجود نداشته باشد، روزه بر فرد واجب نمىشود.
شرطهاى وجوب روزه پنج تاست:
۱- مسلمان بودن، روزه بر فرد کافر واجب نیست، اما اگر در اثناى ماه رمضان کافرى مسلمان شود، بایستى آن مقدار از روزهاى ماه رمضان را که باقى مانده روزه بگیرد. اما روزهاى پیشین را که مسلمان نبوده قضا نمىکند. خداوند مىفرماید: ﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ وَإِن يَعُودُواْ فَقَدۡ مَضَتۡ سُنَّتُ ٱلۡأَوَّلِينَ٣٨﴾[الأنفال: ۳۸].
«به آنها که کافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ایستند، (و ایمان آورند،) گذشته آنها بخشوده خواهد شد؛ و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنت خداوند در گذشتگان، درباره آنها جارى مىشود (؛و حکم نابودى آنان صادر مىگردد)».
پیامبرص فرمود: «الإسلام يجبّ ما قبله». (أحمد فی المسند ۴/۱٩٩).
«اسلام گناهان پیش از خود را قطع [و نابود] مىکند».
اگر کافرى در اثناى روز رمضان مسلمان شود - براى حفظ حرمت رمضان - باید مابقى روز را امساک کند. همچنین لازم است بعد از تمام شدن رمضان قضاى این روز را به جاى آورد؛ چون در حال مسلمان بودن قسمتى از روز را - که زمان عبادت روزه است- دریافته است.
۲- عقل.
مشخص است که خطاب تکلیف متوجه غیرعاقل نمىشود؛ چون اهلیت عبادت را ندارد. پس روزه بر دیوانه یا بیهوش واجب نیست.
پیامبرص فرمود: «رُفع القلم عن ثلاث: عن المجنون المغلوب على عقله، وعن النّائم حتّى يستيقِظ، وعن الصّبي حتّى يحتلم». (النسائی ۳۴۶۲، أحمد فی المسند ۶/۱۰۱، /۱۱۸، الحاکم ۱/۲۵٩).
«تکلیف انجام عبادت از دوش سه نفر برداشته شده است: دیوانهاى که عقلش را از دست داده است، شخص خوابیده تا بیدار شود، بچه تا به سن بلوغ برسد».
پرسش: کسى که با خوردن چیزى مست کننده و یا نظیر آن، عقلش از بین برود آیا روزه بر او واجب است؟ اگر این فرد روزهاش را بخورد آیا لازم است قضاى آن را بگیرد؟
پاسخ: شخص مست در اصل عاقل به شمار مىآید و پیش از زوال عقلش مکلف است و خطاب شارع شامل حال اوست. بنابراین وجوب روزه همچنان بر ذمه او باقى است؛ چون خودش سبب زوال عقلش شده و با این کارش گنهکار است، همچنان که با خوردن روزه گنهکار مىشود. پس بعد از به هوش آمدن قضاى روزه بر او واجب است. خداوند داناتر است.
۳- بلوغ.
رسیدن به حد بلوغ یکى از شرطهاى وجوب روزه به شمار مىآید؛ چون هدف از تکلیف، اطاعت و اجراى امر شارع است و این کار امکانپذیر نیست جز با درک معناى تکلیف و داشتن توانایى کافى براى انجام عبادت. کودک از درک معناى تکلیف و قدرت انجام عبادت ناتوان است. پس روزه بر کودک فرض نیست تا به سن بلوغ برسد، و همچنین بر دختربچه فرض نمىشود تا اینکه قاعده شود.
پرسش: آیا به پسربچه یا دختر بچهاى که به سن تمییز - یعنى هفت سالگى - رسیدهاند امر مىشود که روزه بگیرند؟
پاسخ: هرگاه اینها توانایى گرفتن روزه را داشته باشند، ولىّ و سرپرستشان به آنان دستور مىدهد که روزه بگیرند. این هم به خاطر اینکه به گرفتن روزه عادت کنند و روزه آنان هم درست است و اشکالى ندارد، همچنانکه نمازشان درست است، با این تفاوت که گرفتن روزه بر آنان دشوار است. به خاطر همین در گرفتن روزه، توانمندى و قادر بودن شرط شده است، اما براى گزاردنِ نماز توانایى شرط نشده است، چون در خواندن نماز دشوارى نیست.
۴- یقین داشتن به اینکه روزه بر فرد مکلف فرض است.
هرگاه فرد مسلمان مکلف - عاقل و بالغ - از وجوب روزه آگاهى داشته باشد و ماه رمضان را هم دریابد، گرفتن روزه بر او واجب است. بنابراین کسانى که در سرزمین اسلامى رشد یافته و زندگى مىکنند، ضرورتاً مىدانند که روزه بر مسلمان فرض است. پس ندانستن فرض بودن روزه بر شخص مسلمان در کشورهاى اسلامى، عذر به شمار نمىآید، همچنان که عدم آگاهى مسلمان از وجوب روزه هنگام دیدن هلال ماه رمضان گمان نمىرود.
پرسش: کسى که در سرزمین کفار مسلمان شود، چگونه مىتواند از وجوب روزه آگاهى پیدا کند؟
پاسخ: فقها - خدا پاداش نیک به آنان دهد - براى کسى که در سرزمین کفار مسلمان مىشود، جهت آگاهى یافتن از فرا رسیدن ماه رمضان و وجوب روزه، شرط گذاشتهاند که خبر فرا رسیدن ماه رمضان را از طریق راههاى معتبر شرعى پىگیرى و از آن یقین حاصل کند. بدین گونه که از طریق خبر دادن یک یا دو مرد عادل یا مردى که وضعیت عادل بودنش پوشیده است یا دو زنى که وضعیت عادل بودنشان پوشیده است، اطلاع پیدا مىکند.
در حقیقت اعلام فرا رسیدن ماه رمضان در زمان ما بر کسى پوشیده نیست. این هم به خاطر وجود وسایل ارتباطى جدید و پیشرفته است که فرد از طریق آنها از فرا رسیدن ماه رمضان به علم یقین مىرسد. بنابراین کافى است که فرد از طریق آنها درباره فرا رسیدن رمضان آگاهى پیدا کند. خداوند داناتر است.
بعد از آن که با موجود بودن شرطهاى وجوب روزه، اداى روزه بر ذمه مکلف تعلق مىگیرد، وجود چه چیزى موجب مىشود روزه مکلف، صحیح و درست باشد؟ با وجود سه شرط روزه مکلف درست خواهد بود:
۱- مسلمان بودن، همان طور که بیان شد شرط وجوب روزه بود. اینجا هم مسلمان بودن شرط درست بودن روزه است. روزه کافر (حتى مرتد) در حالت کفر درست نیست (اگرچه مرتد هم باشد) و قضاى روزه هم بر کافر واجب نیست. هرچند از کافر خواسته مىشود که مسلمان شود و احکام فروعى اسلام را انجام دهد. بر اساس همین است که روزه هم بر او واجب است. پس عذاب کافر در روز رستاخیز چند برابر مىشود، نخست به خاطر مسلمان نشدنش، و بعد از آن به خاطر ترک عبادت. اما اگر کافرى مسلمان شود، از او خواسته نمىشود که روزههایى را که در زمان کافر بودن خورده قضا کند؛ چون طبق این قاعده: «اسلام ماقبل خودش را قطع و نابود مىکند». انجام ندادن عبادتهاى پیش از مسلمان شدن نادیده گرفته مىشود. (أحمد فی السمند ۴/۱٩٩).
۲- نیت، معناى آن در اینجا این است که مکلفِ آگاه از وجوب روزه، قصد گرفتن روزه را داشته باشد. نیت باید قطعى باشد و هیچ گونه شک و دودلى در آن نباشد. زمان روزه را مشخص کند، مثلاً بگوید: «روزه فردا»، یا سبب روزه را معین کند، مانند روزه قضاى یک روز از رمضان. همچنین شرط است که نیت روزه فرض حتماً در شب باشد، اما براى روزه سنت، نیت در شب شرط نیست، بلکه نیت روزه سنت اگر تا قبل از زوال خورشید به تأخیر افتد، باز هم درست است. همچنین لازم است نیت روزه هر شب تکرار شود؛ چون هر روز عبادت مستقلى به شمار مىآید. پس اگر شب قصد داشته باشد که فردا روزهاش را خواهد خورد، پس آن روز، او روزهدار به حساب نمىآید، حتى اگر از مفطرات (باطلکننده روزه) خوددارى کند. همچنین اگر در روزِ روزهدارى نیت کند که چیزى بخورد به محض اینکه نیت خوردن روزه را بکند، روزهاش باطل مىشود، حتى اگر چیزى هم نخورد: چون روزه عبادت است و این عبادت بدون نیت قطعى درست نیست. خداوند داناتر است.
دلیل واجب بودن نیت شبانه براى روزه فرض، فرموده پیامبرص است: «من لم يُجمع الصيامَ قبل الفجر لا صيام له». (أبوداود ۲۴۵۴).
«کسى که قبل از طلوع فجر صادق نیت روزه (فرض) را نکند، روزه او درست نیست».
دلیل درست بودن نیت روزه سنت تا کمى پیش از زوال خورشید، حدیثى است که عایشهل روایت کرده. او گوید: یک روز پیامبرص پیش من آمد و فرمود: «اى عایشه آیا چیزى براى خوردن دارى؟ گفتیم: نه، فرمود: بنابراین من امروز روزه هستم». (مسلم ۱۱۵۴).
۳- پاک بودن از حیض و نفاس در تمامى روز، کسى که شب از حیض و نفاس پاک شود و قبل از غسل کردن نیت روزه فردا را بکند، روزهاش درست است. (ومىتواند بعد از طلوع فجر غسل کند) اما اگر در لحظهاى از روز، خون حیض یا نفاس پدیدار گردد، روزه باطل مىشود و در دوران پاکى قضاى آن واجب است. آنچه لازم به یادآورى است اینکه روزه زن حائض و نُفَساء، به اجماع علما درست نیست؛ چون در آن حالت اهلیت گرفتن روزه را ندارد، پس باید روزه را بخورد و بعد قضاى آن را بگیرد.
پرسش: اگر مسلمانى با جنابت شب را صبح کند، آیا روزهاش درست؟
پاسخ: بله، جنابت به اجماع علما روزه را باطل نمىکند. پس کسى که در زمان روزهدارى، شب هنگام یا روز در خواب دچار جنابت شود، روزهاش درست است و هیچ چیزى (کفاره) هم بر او لازم نیست. همچنین اگر در شب رمضان با همسرش نزدیکى کند و شب غسل نکند و در حالت جنابت صبح شود، روزهاش درست است. به دلیل حدیثى که عایشه و امسلمه ب روایت کردهاند: «در حالى که پیامبر خداص (بعد از همبستر شدن با همسرانش در شب) جنابت داشت صبح صادق طلوع مىکرد. و بعد از طلوع فجر صادق غسل مىکرد و روزه مىگرفت». (متفق علیه، البخاری ۱٩۲۶. مسلم ۱۱۰٩).
پرسش: اگر مرتدى توبه کند و دوباره به اسلام باز گردد، آیا روزهاى که در زمان ارتداد از دست رفته، قضا دارد؟
پاسخ: بله، اگر مرتدى توبه کند و مسلمان شود، قضاى روزهاى را که از دست داده باید به جاى آورد؛ چون مرتد شدن واجب بودن عبادت را از او ساقط نمىکند، زیرا این عبادتها در حال مسلمان بودنش بر او واجب و لازم بودهاند. پس وجوب آنها در حال ارتدادش همچنان ادامه دارند. خداوند داناتر است.
پرسش: مرتد شدن بعد از نیت روزه، چه حکمى دارد؟
پاسخ: مرتد شدن - از شر آن به خدا پناه مىبریم - بعد از نیت روزه، بدون اختلاف علما روزه را باطل مىکند.
درست نیست که انسان مؤمن از احکام روزه فرض ناآگاه باشد؛ چون کسى که پایبند به گرفتن روزه فرض نباشد گنهکار مىشود. در مطالب گذشته بیان شد که چگونگى اداى روزه فرض بر دو قسم است. اینک به تفصیل آن مىپردازیم:
۱- روزهاى که واجب است به طور پیاپى و بدون انقطاع گرفته شود و آن عبارت است از:
- روزه ماه رمضان، خداوند مىفرماید: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ﴾[البقرة: ۱۸۵].
«پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد».
روشن است که روزهاى ماه پیوسته و پیاپى هستند. بنابراین روزه گرفتن آن هم ضرورتاً پیاپى خواهد بود.
- روزه برخى از کفارهها و آنها عبارتند از:
الف- کفاره، قتل خطا، خداوند مىفرماید: ﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا﴾[النساء: ٩۲].
«و آن کس که دسترسى (به آزاد کردن برده) ندارد، دو ماه پى در پى روزه مىگیرد. این، (یک نوع تخفیف، و) توبه الهى است. و خداوند، دانا و حکیم است».
ب- کفاره ظهار، خداوند مىفرماید: ﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ مِن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۖ﴾[المجادلة: ۴].
«و کسی که توانائی (آزاد کردن بردهای) نداشته باشد دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد».
ج- کفاره کسى که عمداً در ماه رمضان (در حال روزه) با زنش نزدیکى کند، لازم است دو ماه پیاپى روزه بگیرد.
ابوهریرهس گوید: «ما نزد پیامبرص نشسته بودیم. ناگهان مردى آمد و گفت: اى رسول خدا، هلاک شدم. پیامبرص فرمود: چه بلایى سرت آمده؟ گفت: در حال روزه (در رمضان) با همسرم نزدیکى کردم. پیامبرص فرمود: آیا مىتوانى بردهاى آزاد کنى؟ گفت: نه. فرمود: آیا مىتوانى دو ماه پیاپى روزه بگیرى؟ گفت: نه. فرمود: آیا مىتوانى به شصت مسکین طعام بدهى؟ گفت: نه. پیامبرص مدتى درنگ کرد. در این اثنا یک زنبیل (العرق) پر از خرما براى پیامبر آوردند. پیامبرص فرمود: سؤال کننده کجاست؟ گفت: من اینجا هستم. فرمود: این زنبیل خرما را بگیر و به عنوان کفاره به نیازمندان بده. آن مرد گفت: آن را به چه کسانى بدهم که از من نیازمندتر باشند؟ در شهر مدینه کسى از ما نیازمندتر نیست. پیامبرص لبخندى زد و فرمود: این خرما را به بچههایت بده». (متفق علیه، البخاری ۱٩۳۶. مسلم ۱۱۱۱).
العَرَق: زنبیلى است که از لیف خرما بافته مىشود. ظرفیت حدود پانزده صاع را دارد. هر صاعى چهار مد و هر مد چهار مشت است، یعنى هر مد در حدود ۶٧۵ گرم است. پس هر صاعى ۲٧۰۰ گرم است. در این زنبیل در حدود چهل و نیم کیلوگرم بود.
د- همچنین پیاپى گرفتن روزه براى کسى که نذر کرده یا سوگند یاد کرده که چند روز پیاپى روزه بگیرد، شرط است، مانند کسى که نذر کند ده روز اول ماه رجب روزه بگیرد، یا همه ماه شعبان را روزه بگیرد و نظیر اینها. بنابراین بر آن فرد واجب است که به خاطر تعیین وقت روزه، آن را پیاپى بگیرد؛ چون اگر ده روز پیاپى روزه نگیرد دیگر بر ده روزِ پیاپى صدق نمىکند. همچنین اگر یک ماه پیاپى روزه نگیرد، دیگر بر روزه پیاپى یک ماه (شعبان) صدق نمىکند.
۲- روزهاى که در گرفتن آن پیاپى بودن واجب نیست، بلکه به طور جداگانه انجام دادن آن کافى است.
روزههاى واجبى که روزهدار اختیار دارد پراکنده یا پیاپى بگیرد، عبارتند از:
- قضاى روزه رمضان، اگر مسلمانى در ماه رمضان به خاطر وجود عذر بیمارى یا مسافرت روزهاش را بخورد، باید هرچه زودتر، براى انجام فرض (قضاى روزه) اقدام کند. در ضمن سنت است که پیاپى قضاى روزه را بگیرد، اما این پیاپى بودن در گرفتن قضاى روزه رمضان، شرط واجب نیست. خداوند مىفرماید: ﴿فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۚ﴾[البقرة: ۱۸۴].
«پس چند روز دیگرى را روزه بگیرند».
خداوند قضاى روزه رمضان را (که چند روز قضا شده) با صیغه جمع «ایام» و نکره و با تنوین بیان کرده است. بنابراین عمومیت پیدا مىکند تا شامل هر روزى غیر از ایام رمضان باشد. اما روزهایى که روزه گرفتن در آنها حرام است - بیان آنها گذشت - از آن مستثنا شدهاند. همچنین خداوند در اینجا روزه را به طور مطلق و بدون تعیین پیاپى بودن، بیان کرده است. با توجه به مطالب فوق، پیاپى بودن قضاى روزه رمضان، واجب نیست.
- روزهاى که در حج بجاى عدم استطاعت حج گزار به ذبح قربانى، بر او واجب مىگردد.
کسى که در ماههاى حج، نخست براى انجام عمره احرام ببندد و اعمال عمره را انجام دهد، تا بعد از پایان یافتن اعمال عمره از احرام بیرون بیاید، سپس در همان سال از مکه براى انجام مناسک حج احرام ببندد، چنین فردى متمتع و چنین حجى، حج تمتع نامیده مىشود. خداوند بر چنین حاجى هدى (قربانى) را واجب کرده است به سبب این که او با انجام اعمال عمره قبل از احرام بستن براى حج، از چیزهایى بهره جسته و لذت برده است (مدت زیادى در احرام نبوده که برایش مشکلساز باشد.
هدى عبارت است از حیوانى که حج گزار یا عمره کننده آن را به عنوان قربانى، همراه خود به مکه مىبرد و گوشت آن هم در حرم مکه بین نیازمندان آن تقسیم مىشود. این هدى عبارت است از (البدنة) شتر یا گاو- البدنه، شتر یا گاوى است که در مکه قربانى مىشود. به خاطر این به این اسم نامیده شده که آن را براى بردن به مکه و سر بریدن در آنجا مىپروراندند و چاق مىکردند. جمع آن بُدْن است. خداوند مىفرماید: ﴿وَٱلۡبُدۡنَ جَعَلۡنَٰهَا لَكُم مِّن شَعَٰٓئِرِ ٱللَّهِ لَكُمۡ فِيهَا خَيۡرٞۖ﴾[الحج: ۳۶].
«و شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار دادیم؛ در آنها براى شما خیر و برکت است».
یا گوسفند. اما اگر کسى نتواند با خود هدى ببرد و یا به طور کلى نتواند قربانى کند، واجب است ده روز کامل از ماه ذوالحجه روزه بگیرد. بهتر این است که سه روز از آن در ایام حج قبل از عید قربان (دهم ذوالحجه) باشد، اما روز عرفه (نهم ذوالحجه) روزه نگیرد، ولى اگر فرصت پیدا نکند که سه روز قبل از عید قربان روزه بگیرد، مىتواند در ایام تشریق (یازدهم، دوازدهم، سیزدهم ذوالحجه) روزه بگیرد و هفت روز باقى مانده را بعد از انجام مناسک حج و بازگشت به وطنش روزه مىگیرد. خداوند مىفرماید: ﴿فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۚ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ فِي ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞۗ ذَٰلِكَ لِمَن لَّمۡ يَكُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِي ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾[البقرة: ۱٩۶].
«و هنگامى که (از بیمارى و دشمن) در امان بودید، هر کس با ختم عمره، حج را آغاز کند، آنچه از قربانى براى او میسر است (ذبح کند)! و هر که نیافت، سه روز در ایام حج، و هفتروز هنگامى که باز مىگردید، روزه بدارد! این، ده روز کامل است. (البته) این براى کسى است که خانواده او، نزد مسجد الحرام نباشد ( اهل مکه و اطراف آن نباشد). و از خدا بپرهیزید! و بدانید که او، سختکیفر است!».
- سه روز روزه گرفتن به جاى فدیه تراشیدن یا کوتاه کردن موى سر در حج و عمره.
فدیه دهنده در اینجا در انجام یکى از سه کار مخیر است: ۱- سه روز روزه گرفتن، اگرچه پیاپى هم نباشند، ۲- صدقه دادن به شش مسکین، ۳- قربانى کردن گوسفند یا حیوانى بزرگتر از آن.
هرگاه محرم بیمار باشد و نیازمند تراشیدن یا کوتاه کردن موى سر باشد، موى سرش را مىتراشد و یا کوتاه مىکند. با انجام این کار یکى از فدیههاى سهگانه فوق بر او واجب مىگردد. این فرد با تراشیدن سر در حج یا عمره به تحلل اول دست مىیابد. این کار او قبل از فرا رسیدن زمان سر بریدن قربانى است. زمان قربانى براى حجکننده روز عید و براى کسى که عمره انجام مىدهد بعد از پایان مراسم عمره است.
البته این زمانى است که حجگزار یا عمرهکننده در بیرون از حرم محاصره نشود، یعنى دشمن او را از رسیدن به حرم منع نکند. اگر حجگزار یا عمرهکننده محاصره شود و نتواند به حرم داخل شود، محل سر بریدن قربانى او همان جایى است که در آن محاصره شده است.
فایده: کسى که موى سرش را بدون عذر بتراشد یا کوتاه کند، او به دادن کفاره از مریض سزاوارتر است. همچنین مُحرمى که غیر از تراشیدن موى سر از چیزهاى دیگرى، همچون به کار بردن بوى خوش یا روغنزدن مو و بدن با عذر یا بدون عذر، استفاده کند براى دادن کفاره سزاوارتر است.
خداوند مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡتُلُواْ ٱلصَّيۡدَ وَأَنتُمۡ حُرُمٞۚ وَمَن قَتَلَهُۥ مِنكُم مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآءٞ مِّثۡلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ يَحۡكُمُ بِهِۦ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ هَدۡيَۢا بَٰلِغَ ٱلۡكَعۡبَةِ أَوۡ كَفَّٰرَةٞ طَعَامُ مَسَٰكِينَ أَوۡ عَدۡلُ ذَٰلِكَ صِيَامٗا لِّيَذُوقَ وَبَالَ أَمۡرِهِۦۗ عَفَا ٱللَّهُ عَمَّا سَلَفَۚ وَمَنۡ عَادَ فَيَنتَقِمُ ٱللَّهُ مِنۡهُۚ وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٩٥﴾[المائدة: ٩۵]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید! در حال احرام، شکار نکنید، و هر کس از شما عمدا آن را به قتل برساند، باید کفارهاى معادل آن از چهارپایان بدهد؛ کفارهاى که دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصدیق کنند؛ و به صورت قربانى به (حریم) کعبه برسد؛ یا (به جاى قربانى،) اطعام مستمندان کند؛ یا معادل آن، روزه بگیرد، تا کیفر کار خود را بچشد. خداوند گذشته را عفو کرده، ولى هر کس تکرار کند، خدا از او انتقام مىگیرد؛ و خداوند، توانا و صاحب انتقام است».
خواننده گرامى، توجه کن و بیندیش که چگونه خداوند متعال در آیه «صوم» (روزه گرفتن) را به طور مطلق و بدون تعیین شرط پیاپىِ بودن آن به کار برده است.
فقها اتفاقنظر دارند که تعرض بر حیوان شکارى در حرم مکه حرام است، چه براى کسى که احرام حج و عمره بسته باشد یا کسى که محرم نباشد، (در این حکم، یکسان هستند). به طور کلى در حرم شکار کشته نمىشود، و زخمى نمىگردد، مورد اذیت و آزار قرار نمىگیرد، دستگیر نمىشود و رانده هم نمىشود. براى شکار کردن آن نباید به دیگرى کمک کرد، مانند راهنمایى کردن شکارچى به دیدن آن، یا نشان دادن جاى آن یا اشاره کردن به آن، اگر در تیررس شکارچى قرار داشته باشد. همان گونه که بیان شد در این احکام شخص مُحرم و غیرمُحرم یکسان هستند. پس هیچگونه تعرض به شکار، در حَرَم براى هیچ کسى درست نیست. اگر شخص مُحرم یا غیر محرم در حرم به شکارتعرض کند و آن را عمدى یا اشتباهى و یا از روى فراموشکارى یا نادانى بکشد، با انجام این کار مرتکب گناه مىشود و واجب است کفاره بدهد.
این فرد براى دادن کفاره به صورت زیر عمل مىکند:
اگر شکار، مثل و مانندى در میان حیوانات اهلى داشته باشد بین انجام سه چیز مخیر است: یا همانند آن را قربانى کند (به عنوان مثال به جاى شترمرغ، شتر و به جاى گاووحشى، گاو اهلى و به جاى آهو، بز). این حیوانات را قربانى مىکند و گوشت آن را در میان مستمندان حرم مکه تقسیم مىکند، یا اینکه آن حیوانات را نرخ گذارى مىکند و به اندازه قیمت آنها غذا مىخرد و به مستمندان حرم مکه صدقه مىدهد، به گونهاى که به هر مستمندى یک مدّ صدقه بدهد، یا اینکه به جاى هر مدّ غذا یک روز روزه بگیرد.
محرم بعد از پوشیدن احرام در هیچ جا و مکانى نمىتواند به شکار تعرض کند (محرم کسى است که لباس احرام براى حج یا عمره پوشیده باشد و لبیکگویان از میقات مکانى گذشته باشد). هیچ تفاوتى ندارد که شخص محرم در حرم به شکار تعرض و دستدرازى کند، یا در بین حرم و میقات تعرض کند. همچنین بر محرم حرام است که شکار را بخرد و یا بفروشد و یا شیر آن را بدوشد.
شکار کردن حیوانات دریایى براى محرم و غیر محرم رواست. تعرض بر آنها و نشان دادن آنها به شکارچى و نیز خوردن از گوشت شکار دریایى، جایز است. خداوند مىفرماید: ﴿أُحِلَّ لَكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَحۡرِ وَطَعَامُهُۥ مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِلسَّيَّارَةِۖ وَحُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَرِّ مَا دُمۡتُمۡ حُرُمٗاۗ﴾[المائدة: ٩۶].
«صید دریا و طعام آن براى شما و کاروانیان حلال است؛ تا (در حال احرام) از آن بهرهمند شوید؛ ولى مادام که محرم هستید، شکار صحرا براى شما حرام است».
فایده: مهم و مورد قبول در قیمتگذارى شکارى که در میان حیوانات اهلى هم مثل دارد، قیمت مکه است، نه قیمت محلى که در آن شکار کشته شده است، اما آنچه در قیمت شکارِ فاقد مثل، مهم و پذیرفتنى است قیمت محل شکار کردن است.
همچنین از روزههاى کفارهاى که پیاپى گرفتن، در آن شرط نیست، روزه کفاره قسم است. خداوند مىفرماید: ﴿لَا يُؤَاخِذُكُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِيٓ أَيۡمَٰنِكُمۡ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ ٱلۡأَيۡمَٰنَۖ فَكَفَّٰرَتُهُۥٓ إِطۡعَامُ عَشَرَةِ مَسَٰكِينَ مِنۡ أَوۡسَطِ مَا تُطۡعِمُونَ أَهۡلِيكُمۡ أَوۡ كِسۡوَتُهُمۡ أَوۡ تَحۡرِيرُ رَقَبَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖۚ ذَٰلِكَ كَفَّٰرَةُ أَيۡمَٰنِكُمۡ إِذَا حَلَفۡتُمۡۚ وَٱحۡفَظُوٓاْ أَيۡمَٰنَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٨٩﴾[المائدة: ۸٩]. «خداوند شما را بخاطر سوگندهاى بیهوده (و خالى از اراده،) مؤاخذه نمىکند؛ ولى در برابر سوگندهایى که (از روى اراده) محکم کردهاید، مؤاخذه مىنماید. کفاره اینگونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است که به خانواده خود مىدهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسى که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه مىگیرد؛ این، کفاره سوگندهاى شماست به هنگامى که سوگند یاد مىکنید (و مخالفت مىنمایید). و سوگندهاى خود را حفظ کنید (و نشکنید!) خداوند آیات خود را این چنین براى شما بیان مىکند، شاید شکر او را بجا آورید!».
امام ابن کثیر؛ گوید: این سه ویژگى (سه راه) در کفاره قسم قرار داده شده است که شکننده قسم هر کدام از آنها را انجام دهد به طور اجماع کفایت مىکند. خداوند از آسانترین آنها آغاز کرده است. چون غذا دادن به مستمندان آسانتر از دادن پوشاک به آنان است، همچنان که پوشاک دادن به آنان آسانتر و راحتتر از آزاد کردن برده است. در کفاره قسم از پایین به بالا شروع مىشود، اما اگر مکلف نتواند یکى از این (کفاره) سهگانه را انجام دهد با گرفتن سه روز روزه، کفاره آن را ادامىکند: ﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٖ﴾ ابنکثیر دو قول نقل کرده است: یکى سه روز پیاپى گرفتنِ روزه را واجب نمىداند، قول دیگر مخالف این نظر است. (تفسیر ابن کثیر ص ۵٧۶).
بدون شک این مبحث در فهمِ درستِ عبادت روزه از مهمترین مباحث است. مهم بودن آن سبب شده که روزهداران مؤمن بیان آن را به طور مفصل و واضح از علما جویا شوند، تا جایى که در ماه رمضان بیشترین سؤالات و مشغولیتهاى روزهداران در این زمینه است. بنابراین آن را به طور ریشهاى و مفصل، با یادآورى ضوابط، بیان مىکنم تا در این زمینه سؤالات ریشهکن شوند و مباحث براى دیگران روشن شود، به گونهاى که نیاز به پرس و جو نباشد. در این مبحث مطالب زیر بیان مىشوند:
۱- آنچه به طور کلى روزه را باطل مىکند.
۲- آنچه روزه را باطل مىکند و فقط قضاى روزه لازم مىشود.
۳- آنچه روزه را باطل مىکند و هم قضاى روزه و هم کفاره را واجب مىکند.
۴- آنچه روزه را باطل نمىکند.
هرگاه شرطى از شروط روزه وجود نداشته باشد، روزه باطل مىشود. هیچ فرقى نمىکند که این شرط، شرط وجوب روزه باشد، مانند مسلمان بودن، یا شرط درست بودن روزه باشد، مانند پاک بودن از حیض و نفاس.
توضیح اینکه اگر شخص مسلمان در حالت روزهدارى مرتد شود -پناه بر خدا - روزهاش باطل مىشود و اگر دوباره توبه کند و به اسلام باز گردد، قضاى روزه بر او لازم و واجب است. همچنین اگر زنى در حالت روزهدارى دچار حیض یا نفاس شود، روزهاش باطل مىشود و بعد از پاکیزگى لازم است قضاى روزه را به جاى آورد. برخى از چیزهایى که روزه را باطل مىکنند عبارتند از کارهایى که انجام آنها با روزهدارى منافات دارد، مانند: خوردن یا نوشیدن، نزدیکى با همسر، داخل کردن چیزى - غذا یا غیر غذا - از بیرون به داخل بدن روزهدار، با این ضوابط که آنچه داخل بدن مىشود از راه باز باشد، مانند: دهان، بینى و گوش و...، همچنین روزهدار این کارها را به طور عمدى و در حالى که یادش باشد که روزه است و با اختیار خود، انجام دهد.
کارهایى که روزه با آنها باطل مىشود و فقط قضاى روزه واجب مىگردد و نیازى به کفاره ندارد، بسیارند و به طور کامل و مشخص قابل شمارش نیستند. بنابراین در اینجا فقط به بیان ضوابط آن اکتفا مىکنم. سپس براى هر کدام از آنها مثالى مىزنم، به گونهاى که این کار براى فرد آگاه و اندیشمند و دوراندیش کفایت کند - إن شاء اللَّه -.
اول: خوردن چیزى که عادتاً خورده نمىشود، یعنى از چیزهایى باشد که بعد از ایجاد تغییرات در آن به عنوان غذا از آن استفاده مىشود، مانند خوردن برنج نپخته یا میوه کالى (از قبیل بِه) که عادتاً قبل از رسیدن خورده نمىشود، یا خوردن چیزى که به عنوان غذا مورد استفاده قرار نمىگیرد، مانند نوشیدن مایعاتى (از قبیل آبجو) که به عنوان نوشیدنى مصرف نمىشوند، یا استفاده از دارو از راه دهان، در چنین حالتهایى روزه باطل مىشود. فرو بردن چیزى به طور عمدى و با خواست و اختیار روزهدار به داخل بدن روزه را باطل مىکند و فقط قضاى روزه بر فرد واجب مىگردد، اما کفاره لازم نیست.
دوم: کوتاهى در نگهدارى روزه، مانند کسى که هنگام سحر، بخورد و بنوشد و یا با همسرش نزدیکى کند، به گمان این که هنوز فجر صادق طلوع نکرده است و بعد متوجه شود فجر صادق طلوع کرده است، یا هنگام غروب افطار کند، به گمان این که خورشید غروب کرده است، ولى بعد متوجه شود خورشید غروب نکرده است. در مواردى که گذشت و مواردى نظیر آن، فقط قضاى روزه واجب مىگردد، اما کفاره واجب نیست.
سوم: قضاى روزه در صورت شکسته شدن روزه به خاطر ارضاى ناقص غریزه جنسى، یعنى روزهدار عمداً کارى کند که بدون آمیزش، منى از او خارج شود، مانند استمنا با دست یا بوسیدن یا دست زدن به همسر، یا اینکه دو زن با هم، همآغوش شوند و منىاشان بیرون بیاید و ارضا شوند، یا با پیوسته نگاه کردن به همسر منى بیرون بیاید، در همه این موارد روزه باطل مىشود و فقط قضاى روزه واجب مىگردد.
در دو مورد زیر این حالت پیش مىآید:
نخست: ارضا شدن به شکل کامل یعنى به وسیله آمیزش با همسر در روز رمضان از روى عمد و اختیار. هر گاه زن و شوهر در روز رمضان در حالى که روزه هستند با هم نزدیکى کنند و دو ختنهگاه به هم برسند و یا به اندازه سر حشفه در یکى از دو راه فرو رود و پنهان شود، چه منى بیرون بیاید و یا بیرون نیاید، روزه باطل مىشود و قضا همراه با کفاره بر فرد واجب مىگردد. کفاره آن هم به ترتیب عبارت است از: آزاد کردن برده، اگر نیافت دو ماه پیاپى روزه بگیرد، اگر توانایى انجام آن را نداشت، غذا دادن به شصت مستمند، به هر مستمندى یک مدّ، حدود هفتصد گرم غذا بدهد، از غذاهایى که غالباً در آن شهر به عنوان غذا مصرف مىشوند، مانند: گندم، خرما، برنج و نظیر آنها، یا به مستمندى آن قدر غذا بدهد که او را سیر کند.
پرسش: آیا با همبستر شدن شوهر با زن روزه زن هم باطل مىشود؟
پاسخ: بله، در این مسأله هیچ اختلافى بین علما نیست که روزه هر دو باطل مىگردد. چون نزدیکى کردن از مبطلات روزه است و مرد و زن در این حکم یکسان هستند.
پرسش: آیا با همبستر شدن مرد و زن، کفاره بزرگ بر زن هم واجب مىگردد؟
پاسخ: پاسخى که ترجیح داده شده این است که: زن اگر تحت فشار شوهرش قرار گیرد یا در خواب باشد و در آن حالت با وى نزدیکى شود، کفارهاى بر او واجب نمىگردد، اما اگر زن با خواست و اراده خودش، در اختیار شوهر قرار گیرد و نزدیکى کنند، کفاره بزرگ بر او هم واجب مىگردد خداوند داناتر است. (الموسوعة الفقهية۲۸/۶۰، الإنصاف، المرادی ۳/۳۱۳).
پرسش: بر کسى که کفاره بزرگ واجب مىگردد و بردهاى نیابد که آزاد کند و به جاى آن دو ماه پیاپى روزه گرفتن را آغاز کند، سپس در اثناى آن یک روز یا دو یا بیشتر از آن روزه نگیرد، آیا باید روزهاش را ادامه دهد یا اینکه دوباره از اول شروع کند؟
پاسخ: نص حدیث شریف بر وجوب پیاپى بودن دو ماه دلالت دارد، آنجا که پیامبرص از فردى که کفاره بر او واجب بود، مىپرسد: آیا مىتوانى دو ماه پیاپى روزه بگیرى؟. (متفق علیه، البخاری ۱٩۳۶. مسلم ۱۱۱۱).
بنابراین کسى که پیاپى گرفتن دو ماه روزه را با خوردن یک روز یا دو و یا بیشتر از آن قطع کند، اینجا وضعیت آن فرد و علت خوردن و قطع پیاپى بودن مورد بررسى قرار مىگیرد. اگر روزهخوارى و قطع پیاپى بودن به خاطر عذرى باشد که روزهخوارى را مباح کند، مانند حیض یا بیمارى، در این صورت پیاپى بودن قطع نمىشود، بلکه فرد با ادامه دادن به روزهاش شصت روز را کامل مىکند، اما اگر قطع پیوسته بودن روزه، بدون عذر مباح کننده روزهخوارى باشد و خوردن روزه هم عمدى باشد، در اینجا پیوستگى و پیاپى بودن روزه قطع مىگردد و بر او لازم است که روزه دو ماه را به طول کامل از اول آغاز کند. خداوند داناتر است.
پرسش: اگر روزهدارى در دو روز جداگانه در ماه رمضان با زنش نزدیکى کند، آیا کفاره هم تکرار مىشود؟
پاسخ: بله، بر چنین فردى دو کفاره واجب مىگردد؛ چون روزه هر روزى عبادتى مستقل است. چنین کارى مانند دو روز در دو رمضان است و تکرار کفاره بر او واجب مىگردد.
اما اگر در یک روز دو بار یا بیشتر از آن با همسرش نزدیکى کند، در این صورت یک کفاره بر او واجب مىگردد. خداوند داناتر است.
پرسش: اگر کسى در حال گرفتن قضاى روزه رمضان، با نزدیکى کردن با همسرش روزهاش را باطل کند، آیا کفاره بزرگ به ترتیبى که بیان شد بر او واجب مىگردد؟
پاسخ: نه، کفاره بزرگ بر او واجب نمىگردد، به خاطر این که این کار در غیر رمضان انجام مىگیرد و سبب هتک حرمت رمضان نمىشود. بنابراین کفاره بزرگ بر او واجب نمىگردد، بلکه فقط قضاى آن روز را مىگیرد.
دوم: آنچه روزه را باطل مىکند و قضا و کفاره را با هم واجب مىگرداند، کسى که شب نیت گرفتن روزه را بکند، اما در آن روز عمدى چیزى بخورد و بنوشد، در حالى که او را به خوردن و شکستن روزه مجبور نکنند و عذر شرعى مباح کننده خوردن روزه همچون حیض و... براى او پیش نیاید، قضا و کفاره بر او واجب مىگردد. باید انسان مسلمان به شدت بترسد از اینکه مبادا روزهاش را باطل کند. اما با کمال تأسف گاهى بعضى از مسلمانان را که گرفتار دام گناه دخانیات شدهاند، مىبینیم با این بهانه پوچ جرأت شکستن روزه را پیدا مىکنند. به این بهانه روزهاش را مىشکند و مرتکب گناه مىشود و از لحاظ معنوى زیان مىکند و حتى از لحاظ جسمى هم به خودش آسیب مىرساند. خداوند یارىدهنده است. این امر بر کسى پوشیده نیست و همچنین از لحاظ پزشکى به طور قطعى به اثبات رسیده که سیگار کشیدن و استفاده از هرگونه دود و دخانیات ضرر و زیان فراوان و جبرانناپذیرى به جسم فرد وارد مىکند. پیامبر رحمتص فرمود: «لا ضرر ولا ضرار» به یکدیگر ضرر رسانید و ضرر را با ضرر پاسخ ندهید. (تخریج آن گذشت).
هشدار: کسى که در روز رمضان به طور عمدى با همبستر شدن با همسرش روزهاش را باطل مىکند، باید مابقى روز را از مفطرات امساک کند و بعد از جماع چیزى نخورد و نیاشامد؛ چون با استفاده از مفطرات حرمت رمضان را بیشتر مىشکند. پناه بر خدا.
هرگاه فقها مسائلى را که روزه را باطل نمىکند بیان کنند، فرد اندیشمند در مىیابد که آن مسائل منحصر به ضوابطى است که برخى از آنها عبارتند از: هرگاه انجام آن کار عمدى نباشد از آن کار چشمپوشى شده و مورد بخشش قرار گرفته است، یا کارى است که دورى گزیدن از آن امکانپذیر نیست، یا اینکه نصى صریح درباره مبطل بودن آن وارد نشده است و همچنین نمىتوان آن را به چیزى دیگر قیاس کرد، یا کارى است که در آن شبهه است، یا انجام دادن آن در رمضان و غیر رمضان مشروع باشد، یا این که آن کار خوردن و نوشیدن نیست و در معناى آنها هم نمىباشد. در این زمینه مثالها زیاد هستند. برخى از آنها را بیان مىکنیم:
۱- فرو بردن آب دهان، حتى اگر آن را در داخل دهان جمع کند و یکباره فرو ببرد.
۲- فرو بردن بلغم مادامى که از حلق به ظاهر دهان نرسیده باشد (یعنى از مخرج «حا» تجاوز نکرده باشد.
۳- بو کردن چیزى بودار یا فرو بردن گرد و غبار راه.
۴- خوردن یا نوشیدن در حال فراموشى.
۵- استفاده از عطر و بوى خوش، یا استفاده از حنا.
۶- مضمضه و استنشاق.
اما اگر روزهدار در مضمضه و استنشاق مبالغه کند (یعنى بیشتر از سهمرتبه آنها را انجام دهد) و آب به داخل شکم برود، در حالى که او روزهدار بودنش را به یاد داشته باشد و به مکروه بودن مبالغه در مضمضه و استنشاق در حالت روزه بودن آگاه باشد، روزهاش باطل مىشود؛ چون پیامبرص روزهدار را از مبالغه در مضمضه و استنشاق نهى کرده است.
٧- فرو بردن مقدار کمى از آثار غذایى که در لاى دندانها باقى مانده باشد بدون قصد و غیر عمدى، یا این که از جدا کردن آن و بیرون انداختنش ناتوان باشد.
۸- استفراغ کردن، وقتى که بر او غلبه کند. پیامبرص فرمود: «مَن ذَرَعه القيء، فليس عليه قضاء ومن استقاء عمداً فليقض». (الترمذی ٧۲۰).
ترمذى گوید: حدیث حسن غریب است. به دنبال آن بیان مىکند که اهل علم به این حدیث عمل مىکنند.
«روزهدارى که استفراغ بر او غلبه کند و استفراغ کند، قضا(ى روزه) ندارد، اما روزهدارى که عمداً بخواهد استفراغ کند، قضاى روزه بر او واجب است».
ابوهریرهس گوید: هرگاه روزهدار استفراغ کرد، روزهاش را نشکند؛ چون هنگام استفراغ چیزى بیرون مىآید و داخل نمىرود.
٩- بوسیدن همسر و امثال آن بدون تحریک شهوت.
۱۰- بیرون آمدن مذى با نگاه کردن زیاد به همسر.
۱۱- تکرار نگاه کردن بدون انزال منى.
۱۲- بیرون آمدن منى یا مذى با فکر کردن.
۱۳- شک در طلوع فجر صادق، اگر مسلمان در طلوع فجر صادق شک کند و بخورد و بنوشد یا با همسرش نزدیکى کند و شکش ادامه داشته باشد، روزهاش را نشکند، بلکه به روزهاش ادامه دهد؛ چون اصل و یقین بر این است که شب هنوز به پایان نرسیده و ادامه دارد و فجر طلوع نکرده است. بنابراین یقین به وسیله شک از بین نمىرود؛ چون هنوز طلوع فجر بر او آشکار نشده و یقین حاصل نکرده است. خداوند مىفرماید: ﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ﴾[البقرة: ۱۸٧].
اما اگر بعداً آشکار شود که هنگام خوردن و نوشیدن و نزدیکى با همسرش، فجر صادق طلوع کرده بود روزهاش باطل است و باید قضاى آن روز را بگیرد. همچنین اگر در آخر روز به گمان این که خورشید غروب کرده، افطار کند و بعد مشخص شود که خورشید غروب نکرده است، در این حالت روزه آن روز باطل مىشود و باید قضاى آن روز را بگیرد.
۱۴- مسواک زدن در طول روز، باطل کننده روزه نیست، مگر زمانى که مقدارى از چوب مسواک یا خمیر دندان را فرو ببرد (که در این صورت روزه باطل مىشود) پوشیده نماند که بوى دهان روزهدار در نزد خدا بسیار ارزشمند است و از بوى مشک خوشتر است، به خصوص بعد از زوال خورشید که بو بیشتر مىشود.
۱۵- کشیدن سرمه بر چشم، حتى اگر طعم آن را در حلقش (گلویش) احساس کند؛ چون چشم منفذ و راه باز به شمار نمىآید. پس آنچه از طعم قطره چشم یا سرمه به حلق مىرسد، چون از منفذ باز به حلق نرسیده است، روزه را باطل نمىکند.
عایشهل گوید: «اكتحل رسول اللَّهص وهو صائم». (ابن ماجه ۱۶٧۸، البوصيري في المصباح ۱/۲٩٩ یا سند ضعیف).
«پیامبر خدا ص در حالى که روزه بود به چشمش سرمه کشید».
«مردى پیش پیامبرص آمد و از چشم درد شکوه کرد و پرسید: آیا در حال روزه مىتوانم سرمه بکشم؟ پیامبرص فرمود: بله». (الترمذی ٧۲۶ ابوعیسى ترمذى گوید: اسناد حدیث انس قوى نیست).
۱۶- بوییدن هوایى که آمیخته به بوى عطر یا مشک یا گل و نظیر آن است. باید هوشیار بود و دقت کرد کسى که عود یا عنبر و نظیر آن را بخور مىدهد، اگر آنها را به خودش نزدیک کند و دود آنها را ببوید و دود آن به حلق برسد، در حالى که یادش باشد که روزه است روزهاش باطل مىشود، به خاطر اینکه امکان جلوگیرى و دورى گزیدن از ورود دود به حلق وجود دارد، اما روزهدار کوتاهى کرده و سبب شده جسم دود به داخل بدنش برسد. خداوند داناتر است.
۱٧- حجامت گرفتن، یعنى بیرون آوردن خونى که در بدن جمع شده، با مکیدن یا با زدن رگ به وسیله چیزى تیز، روزه حجامت گیرنده و حجامت گرفته شده از او، باطل نمىشود. اما این کار مکروه است؛ چون سبب ضعیف شدن حجامت شده مىشود.
این نظر جمهور علما است. استناد کردهاند به اینکه پیامبر در حال احرام و نیز روزهدارى حجامت گرفته است. (البخاری ۱٩۳۸. مسلم ۱۲۰۲). حنابله معتقدند حجامت، روزه حجامتگیرنده و حجامت گرفته شده را باطل مىکند، به دلیل حدیث «افطر الحاجم و المحجوم».. شوکانى گفته است: مىتوان بین احادیث جمع توفیق ایجاد کرد، به این صورت که: حجامت در حق کسانى که با آن ناتوان مىشوند مکروه است و کراهت آن تشدید پیدا مىکند هرگاه ضعیف شدن با حجامت گرفتن به حدى برسد که موجب روزهخوارى گردد. اما کسى که قدرتمند و تواناست و با گرفتن حجامت ضعیف نمىشود، اشکالى ندارد و مکروه نیست. به هر صورت دورى گزیدن روزهدار از حجامت بهتر است. (نیل الأوطار، الشوکانی ۴/۲۰۳).
۱۸- غسل کردن، روزه را باطل نمىکند و مکروه هم نیست، حتى اگر به خاطر خنک شدن بدن باشد.
عایشه و ام سلمهب گویند: «كان رسول اللَّهص يدركه الفجر وهو جنب من أهله، ثمّ يغتسل ويصوم». (متفق علیه، البخاری ۱٩۲۶. مسلم ۱۱۰٩).
«رسول خدا در حالى که به وسیله نزدیکى با همسرانش جنب شده بود، بعد از طلوع فجر صادق غسل مىکرد و روزه مىگرفت».
۱٩- ریختن قطره در ذکر (مسیر ادرار) مرد روزه را باطل نمىکند، چه به مثانه برسد یا نرسد هیچ فرقى نمىکند، اما ریختن قطره در فرج (شرمگاه) زن و استفاده از داروى مایع یا جامد از راه پشت (حلقه دبر) روزه را باطل مىکنند. خداوند داناتر است.
۲۰- رسیدن گرد و غبار و نظیر آن به حلق روزهدار، حتى اگر یادش باشد که روزه است، باطل کننده روزه نیست؛ چون پرهیز کردن از آن امکانپذیر نیست.
خواننده گرامى، این مسائل بیستگانه را که روزه را باطل نمىکنند جمع کردم و به شما تقدیم نمودم به همین بسنده مىکنم. براى اینکه هدف شمارش تمامى چیزهایى که باطل کننده روزه نیستند، نمىباشد، بلکه هدف بیان برخى از آنها است. در تمامى آنچه ذکر شد ملاحظه مىکنى که عمدى نبودن انجام این کارها، امکانپذیر نبودن دورى گزیدن از آنها، یا عدم وجود نص صریحى بر باطل شدن روزه و عدم امکان قیاس آن بر چیزى دیگر، یا کارى که از روى فراموشى انجام بگیرد، همه اینها ضوابطى است که فرد اندیشمند و تیزبین از طریق آنها درک مىکند و مىفهمد که چه وقت روزه باطل مىشود و چه وقت باطل نمىشود. از خداوند مىخواهم که شما را براى دستیابى به آگاهى در دین موفق بگرداند.
منظور از امور مباح کننده روزهخوارى، روى دادن پدیده و به وجود آمدن مشکلاتى است که خوردن روزه را مباح مىکنند و آنها در هفت مسأله خلاصه شدهاند:
۱- بیمارى.
۲- رفتن به سفر.
۳- باردارى.
۴- شیر دادن به بچه.
۵- پیر فرتوت و از کار افتاده.
۶- آمدن فشار زیاد بر اثر گرسنگى و تشنگى.
٧- مجبور کردن فرد به خوردن روزه.
خواننده گرامى، اگر وارد شدن فشار زیاد بر اثر گرسنگى را از وارد شدن فشار زیاد بر اثر تشنگى جدا حساب کنى و ترس از ناتوانى براى رو به رو شدن و مقابله با دشمن را در جهادى که احتمالى یا یقینى است، به فشار گرسنگى و تشنگى ملحق کنى، در این صورت عارضههاى مباح کننده روزهخوارى نه تا مىشوند. بعضى آنها را چنین به نظم کشیدهاند:
وعوارض الإفطار التي قد يغتفر
للمرء فيها الفطر تسع تُستطر
حبل وإرضاع وإكراه وسفر
مرضٌ جهادٌ جوعه عطش كِبَرْ
پدیدههاى مباح کننده روزهخوارى براى روزهدار که مورد بخشش قرار مىگیرند نه تا هستند: باردارى، شیردادن، مجبور کردن بر شکستن روزه، مسافرت، بیمارى، جهاد، فشار زیاد گرسنگى، فشار زیاد تشنگى و پیرى فرتوت کننده.
به طور مفصل به بیان هر کدام از آنها مىپردازیم.
۱- بیمارى:
هر نوع بیمارى و علتى که انسان به وسیله آن از تندرستى خارج شود، طبع سلامتىاش به وخامت حالت و بیمارى تغییر کند، به خاطر آن خوردن روزه مباح مىشود. این نظر اجماعى علما است. خداوند مىفرماید: ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ ﴾[البقرة: ۱۸۵].
«و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهاى دیگرى را به جاى آن، روزه بگیرد».
اما ضابطه بیماریى که خوردن روزه را مباح مىکند چیست؟
در سه حالت شخص، بیمار به شمار مىآید و شکستن روزه برایش مباح مىگردد:
نخست: هرگاه بترسد از اینکه اگر روزه بگیرد امکان دارد تلف بشود.
دوم: هرگاه بترسد از این که اگر روزه بگیرد، به شدت دچار ضرر مىشود، مانند این که یکى از اعضایش همچون شنوایى، بینایى یا نظیر آنها آسیب مىبیند و از کار مىافتد.
سوم: هرگاه یقین پیدا کند که با روزه گرفتن بر بیمارىاش افزوده مىشود، یا بیمارىاش دیر بهبود مىیابد، یا گرفتن روزه در حالت بیمارى بر او بسیار دشوار و غیر قابل تحمل باشد.
در دو حالت اولى روزه گرفتن بر او حرام است و قضاى روزه بر او واجب مىگردد، چون حفظ جان و محافظت از منافع ضرورى، واجب است و نباید آنها را به هیچ عنوانى به خطر انداخت.
در حالت سوم خوردن روزه براى او مباح، و حتى مستحب است و ادامه دادن به روزه و به پایان بردن آن برایش مکروه است؛ چون منجر به هلاکت مىشود، در حالى که واجب است هر چیز و هر کارى که منجر به آسیب جبرانناپذیر و هلاکت مىشود، از آن دورى گردد.
بیمارىهایى که مىتوان براى حالت سوم به عنوان نمونه ذکر کرد، همان گونه که پزشکان موثق و مورد اعتماد تشخیص و نظر دادهاند، عبارتند از:
۱- دیابت پیشرفته، ۲- زخمها و ورمهایى که منجر به خونریزى مىشوند، در معده باشند یا در روده اثناعشر، دردهاى سخت کلیوى و نارسایى کلیه، بیمارىهاى قلبى، تصلب شرایین و نظیر آنها.
پرسش: آیا شرط است که بیمار، شب نیت رخصت روزهخوارى را براى فردا بکند یا نه؟
پاسخ: جمهور علما نیت در شب را براى رخصت روزهخوارى شرط نگرفتهاند، اما بزرگان شافعیه گفتهاند اگر بیمارى مقطعى باشد، نیت رخصت روزهخوارى در شب براى بیمار شرط است، اما اگر بیمارى ادامه دارد و شدید است، نیت رخصت روزهخوارى در شب شرط نیست. خداوند داناتر است.
۲- سفر:
سفر به طور عموم عبارت است از بیرون رفتن از مکانى که در آن اقامت دارد، به گونهاى که بیرون رونده متحمل هزینه سفر شود و دورى مسافت او را از دسترسى به محل اقامتش باز دارد. سفر از پدیدههاى مباحکننده روزهخوارى براى مسافر است. خداوند مىفرماید: ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ﴾[البقرة: ۱۸۵].
پرسش: وجود چه شروطى لازم است که سفر رخصت روزهخوارى را براى مسافر مباح کند؟
پاسخ: چهار شرط لازم است که عبارتند از:
۱- مسافت سفر طولانى باشد که اصولاً بر مسافت قصر نماز قیاس مىگردد. از جانب شارع نص صریحى درباره مقدار مسافتى که قصر نماز و روزهخوارى را براى مسافر مباح مىکند وارد نشده است، اما براى پى بردن و آگاهى یافتن از مقدار تقریبى، در حدیثى اشارهاى شده که پیامبرص فرمود: «لا يحلّ لامرأة تؤمن باللّه واليوم الآخر أن تسافر مسيرة يوم وليلة ليس معها حرمة». (متفق علیه، البخاری ۱۰۸۸. مسلم ۱۳۳٩).
معناى «حرمة»،محرم است. یعنى همراه زن، پدر یا برادر یا شوهر و یا یکى از محارم دیگر باشد.
«براى زنى که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد، درست نیست که مسافت مسیر یک شبانه روز سفر را بدون همراهى مَحرم مسافرت کند».
فقها - خداوند به آنان پاداش نیک دهد - این مسافت را دو مرحله که چهار برد یا ۱۶ فرسنگ است، تخمین زده و اندازه گرفتهاند. هر فرسنگى ۵۵۴۴ متر است، پس مسافتى که مباحکننده روزهخوارى براى مسافر مىشود در حدود ۸۸ کیلومتر و ٧۰۴ متر است.
۲- این که مسافر نیت اقامت بیشتر از چهار شبانه روز را نکند.
این نظر مالکیه و شافعیه است. حنابله شرط گذاشتهاند که مسافر تصمیم ماندن بیشتر از چهار روز را نداشته باشد. در نزد حنفیه ۱۵ روز است. (الموسوعة الفقهية ۲۸/۴٧).
۳- سفرش مباح باشد و براى انجام گناه نباشد، چون خوردن روزه رخصتى براى مسافر و تخفیفى براى کم شدن از دشوارىهاى اوست، اما اگر شخصى به خاطر انجام گناه مانند: راهزنى و دزدى یا براى تجارت شراب مسافرت کند، در این صورت آن شخص سفرش را بر اساس گناه بنیان نهاده و مستحق این رخصت نیست.
این نظر جمهور علماست، اما حنفیه خوردن روزه را براى مسافر جایز دانستهاند، حتى اگر سفرش براى معصیت هم باشد، چون به مطلق نصوصى که درباره رخصت روزهخوارى مسافر وارد شده است عمل مىکنند، اجازه خوردن روزه به سفر مربوط مىشود، نه به خاطر هدفى که سفر براى آن انجام مىگیرد و به مرجع پيشين مراجعه كنيد.
۴- سفرش را آغاز کند و قبل از طلوع فجر صادق از ساختمانها و آبادیهاى محل اقامتش بیرون برود یا اینکه قبل از طلوع فجر صادق نیت سفر را داشته باشد. بعد از طلوع فجر صادق گرچه هنوز از محل اقامتش حرکت نکرده، مىتواند از رخصت روزهخوارى استفاده کند، چون با آهنگ سفر، مسافر به شمار مىآید.
پرسش: چه زمانى رخصت سفر قطع مىگردد؟
پاسخ: رخصت سفر به اتفاق علما با وجود دو چیز قطع مىگردد:
۱- هرگاه مسافر به محلى که رسید نیت اقامت همیشگى را بکند، یا نیت اقامتش در آنجا بیشتر از چهار روز یا بیشتر از آن باشد، در این صورت باید نمازش را کامل بخواند و روزهاش را بگیرد و رخصت خوردن روزه را ندارد، چون دیگر مسافر به شمار نمىآید.
۲- هرگاه مسافر به محل اقامتش برگردد، شب باشد یا روز. (اینجا جاى تفصیل این مبحث نیست براى آگاهى بیشتر به کتابهاى احکام که در این زمینه نوشته شدهاند مراجعه شود.
۳- باردارى. ۴- و شیردادن:
آنچه مقرر و عادت است، این که زن باردار، دچار حیض (قاعدگى) نمىشود. بنابراین هرگاه نیت گرفتن روزه را داشته باشد از گرفتن روزه منع نمىشود. پس براى زن باردار و شیرده (اگر در طول روز، از خون نفاس پاک باشد) روزه گرفتن مباح است. اگر روزه بگیرد و از رسیدن آسیب به خودش ترسى نداشته باشد، روزهاش کفایت مىکند. اما اگر از رسیدن آسیب بترسد، مىتواند روزهاش را بخورد.
فقها اتفاقنظر دارند که اگر زن باردار و یا شیرده از گرفتن روزه در ماه رمضان ترس داشته باشد که روزه گرفتن به خودش یا فرزندش آسیب مىرساند، یعنى دچار بیمارى مىشود یا بر بیمارىاش افزوده مىشود یا ترس هلاک شدنش باشد، مىتواند روزه را بخورد. بچه در رحم زن باردار همچون عضوى از او به شمار مىآید، بنابراین محافظت از او همانند محافظت از عضوى از بدن لازم و ضرورى است. (المغني لابن قدامة ۳/۲۰).
فقها این رخصت را به شکل زیر توضیح دادهاند:
۱- اگر زن باردار و یا شیرده بترسد که بر اثر روزه گرفتن، خودش یا فرزندش تلَف مىشود یا آسیب فراوانى به او مىرسد، واجب است که روزه را بخورد و گرفتن روزه بر او حرام است.
۲- اگر زن باردار یا شیرده بترسد از این که با گرفتن روزه خودش یا فرزندش دچار بیمارى مىشود یا بر بیمارىاش افزوده مىشود، با اعتماد بر تجربهاى که از گذشته دارد، یا با گفتار پزشک مسلمان عادل که در حرفهاش مهارت دارد، به این گمان غالب دست یابد، یا اینکه روزه گرفتن برایش بسیار دشوار و طاقتفرسا باشد، جایز است که روزه را بخورد.
پرسش: اگر زن باردار و یا شیرده روزه رمضان را بخورد، چه چیزى بر او واجب مىگردد؟
پاسخ: خداوند متعال مىفرماید: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ﴾[البقرة: ۱۸۴]. «و بر کسانى که روزه براى آنها طاقتفرساست؛ (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان،) لازم است کفاره بدهند: مسکینى را اطعام کنند».
و مىفرماید: ﴿وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ﴾[البقرة: ۱۸۵]. «و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهاى دیگرى را به جاى آن، روزه بگیرد».
این دو آیه بیانگر آن هستند که شخص بیمار و کسانى که به سختى توانایى روزه گرفتن دارند (زن باردار و شیرده مشمول این حکم هستند) روزه را مىخورند و بر آنان قضا و کفاره واجب مىگردد. اما جمهور فقها نظر داده و مقرر کردهاند که هرگاه زن باردار و شیرده با گرفتن روزه از آسیب رسیدن به خودشان ترس دارند، فقط قضاى روزه بر آنان واجب است، اما اگر با گرفتن روزه به فرزندانشان آسیب مىرسد، قضاى روزه و کفاره بر آنان واجب مىگردد (به جاى هر روزى یک روز قضا مىگیرند و یک مد طعام به مستمند مىدهند) در این مسأله، گرفتن روزه قضا به خاطر خودشان است و دادن کفاره به خاطر فرزندانشان است.
۵- پیر فرتوت و از کار افتاده:
میان فقها هیچ اختلاف نظرى نیست که بر زن و مرد پیرى که زمینگیر شدهاند (کسى که هر روز از سلامتى او کاسته مىشود تا اینکه در نهایت مىمیرد) گرفتن روزه واجب نیست، چون علت و پدیده مباح کننده خوردن روزه بر آنان همیشگى است و ادامه دارد و در واقع آنان از گرفتن روزه ناتوان هستند، چون روزه آنان را دچار مشکل مىکند و برایشان دردسرساز است. بنابراین جایز است که روزه را بخورند و کفاره آن را بدهند. به جاى هر یک روز فقط یک مد غذا به مستمندان مىدهند و قضاى روزه بر آنان واجب نیست.
خداوند مىفرماید: ﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ﴾[البقرة: ۱۸۴]. «و بر کسانى که روزه براى آنها طاقتفرساست؛ (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان،) لازم است کفاره بدهند: مسکینى را اطعام کنند».
عبداللَّه بن عباسب در تفسیر این آیه گوید: حکم این آیه نسخ نشده است، بلکه شامل افراد پیرى مىشود که نمىتوانند روزه بگیرند. پس به جاى هر روزى یک مد غذا به مستمندان مىدهند. (البخاری).
۶- بر اثر گرسنگى و تشنگى طاقتفرسا، دچار مشکل شدن:
بدون شک ترس از تلف شدن و نابودى جسم بر اثر گرسنگى و تشنگى براى مباح کردن خوردن روزه در حکم بیمارى است، بلکه بالاتر از بیمارى است بنابراین از لحاظ حکم، تشنگى و گرسنگى فراوان و طاقتفرسا به بیمارى ملحق مىشوند. چون حفظ جسم و جان یکى از ضروریتهاى پنجگانهاى است که شرع مقدس محافظت بر آنها را واجب کرده است. اگر در نزد روزهدار ظن غالب این باشد که با گرفتن روزه، تلف مىشود یا مشکلات فراوانى دامنگیر او مىشود، افرادى همچون کارگرانى که کارهاى دشوار و طاقتفرسا دارند، مانند: کارگران معادن، کشاورزان یا کارگران نانوایى، براى چنین افرادى درست است که روزهشان را بخورند و قضاى آن را بگیرند. (الموسوعة الفقهية ۲۸/۵٧).
همچنین حکم ترس از ضعف و ناتوانى بر اثر گرسنگى و تشنگى شدید هنگام رویارویى با دشمن به مطالب فوق ملحق مىشود، یعنى مجاهد در راه خدا اگر به طور یقین یا ظن غالب بداند که با دشمن روبرو خواهد شد و گرفتن روزه موجب ناتوانى او در هنگام کارزار با دشمن مىشود و روزه او را از ضربه مهلک و کارساز وارد کردن بر دشمن باز مىدارد، براى او درست است که قبل از وارد شدن به میدان کارزار با دشمن، روزهاش را بخورد، حتى اگر مقیم و غیر مسافر هم باشد، چون بر او لازم است که تعادل و نیروى خودش را براى رویارویى با دشمن با خوردن و نوشیدن تقویت کند و قضاى آن را بعد از پایان جنگ و فرصت مناسبى مىگیرد، چون نیاز شدید در این مسأله مىطلبد که روزهاش را بخورد. خداوند داناتر است. (منبع سابق).
٧- مجبور کردن کسى براى شکستن روزه:
منظور از آن این است که کسى فرد را با زور به انجام کارى که دوست ندارد یا ترک کردن کارى که دوست دارد وادار کند و او را تهدید کند که اگر از او فرمان نبرد او را مورد اذیت و آزار قرار مىدهد که بر اثر آن، آسیب فراوانى به او مىرسد. بنابراین اگر روزهدارى بر خلاف خواستهاش به شکستن روزه مجبور بشود و اگر روزه را نشکند تهدید به قتل بشود، یا آسیب سنگین و جبرانناپذیرى به او وارد شود، در این صورت روزهدار رخصت دارد که به ظاهر روزهاش را بشکند. همچنین اگر با زور بر دهان روزهدار آب ریخته شود، یا در خواب بر دهانش آب بریزند، روزه او باطل نمىشود و درست است و قضا هم ندارد.
پیامبرص فرمود: «إنَّ اللّه عفا لي عن أمّتى: الخطأ والنّسيان وما استُكرهوا عليه». (الحاکم ۲/۱٩۸).
«خداوند به خاطر من سه کار امتم را بخشیده است: کارى که از روى خطا و فراموشکارى انجام گیرد و کارى که بر انجام آن مجبور مىشوند».
هدف ما در این مبحث افزون بر بیان سنتهاى روزه، بیان حکمتهاى ارزشمندى است که روزه به خاطر آن مشروع شده است و تمامى امتها با پایبندى به آن به بزرگوارى دست مىیابند. حکمت از روزهدارى به دست آوردن تقواى الهى است و پیوستن نفس به آزمایشگاه پاکسازى و تهذیب آن و پیوستن به میدان صبر و ایستگاه پایدارى است. همچنین تجربه ملموسى است براى شناخت حق و دورى گزیدن و عارى شدن از هرگونه خواهش نفسانى و محقق شدن جایگاه بندگى تا اینکه بنده بعد از آن توانایى پیدا کند تا بر عواطف و خواستههایش حکمرانى کند. در این صورت بنده مىبیند و احساس مىکند که کرامت انسانى در نزد او در بهترین شکل آراستگى نمایان شده است. همچنین هیچ لحظهاى از زندگى روزهدار بر او نمىگذرد مگر اینکه تصویر نیازمند و مستمندى در پیش روى او در برابر چشمانش نمایان مىشود، در حالى که خسته و درمانده و آویخته به قلب او است. بنابراین بعد از آن شتابان براى احساس همدردى و کمک به او و بر طرف کردن نیازهایش - به خاطر اطاعت از خدا و عبادت او و فرمانبرى از او - حرکت مىکند. این همان راه و روش و شیوه تقواى واقعى است که بر اثر روزه به دست مىآید. خداوند مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾[البقرة: ۱۸۳].
«اى افرادى که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید».
اینک به بیان سنتهاى روزه مىپردازیم، سنتهاى روزه ده تا هستند:
۱- خوددارى اعضاى بدن از انجام کارهاى حرام. منظور از جوارح، قلب و لشکریان آن از قبیل زبان و چشم و گوش و دست و پاست، چون گناه کردن نخست وابسته به قلب است. اگر قلب شربت عشق به گناه را بنوشد و شیفته آن گردد و آن را دوست داشته باشد آثار آن در سایر اعضاى بدن نمایان مىشود. پس اگر کسى بیهودهکارى را دوست داشته باشد آن را انجام مىدهد. اگر دروغ گفتن را گوارا و خوب بداند، دروغ مىگوید. اگر غیبت کردن نظر او را جلب کند و مورد پسندش واقع شود، غیبت مىکند. عکس آن هم درست است، یعنى اگر قلب از تمامى گناهان بدش بیاید و بر آنها خشم بگیرد، به دنبال آن زبان از غیبتکردن و سخنچینى و استفاده از سخنان بیهوده و بحث و جدل، خوددارى مىکند، در نتیجه در بیشتر موارد سکوت را بر مىگزیند، و حتى براى جلب محبت و خشنودى خدا به ذکر، تلاوت قرآن و سخنان ارزشمند و راستین مشغول مىشود و بردبارى روزهدار در گفتارش به حدى مىرسد که زبان حالش بر زبان قالش غلبه مىکند و در برابر کارها و سخنان بد مقابله به مثل نمىکند، بلکه با یادآورى روزهدارى از همه آن بدىها چشمپوشى مىکند و به جایگاه انسانیتش رفعت مىبخشد.
پیامبرص فرمود: «الصّيام جنّة، فلا يرفث ولا يجهل وإن امروٌ قاتله أو شاتمه فليقل إنّي صائم، مرتين». (متفق علیه، تخریج آن گذشت).
«روزه (براى روزهدار همچون) سپرى است (هرگاه یکى از شما روزه گرفت) سخنان بیهوده نگوید و کارهاى جاهلانه انجام ندهد. اگر کسى با او کشمکش کرد و درگیر شد و او را دشنام داد بگوید من روزه هستم».
شخص روزهدار چشمانش را از نگاه کردن به چیزهاى ناپسند و مذموم مىپوشاند. اضافه بر آن به هیچ عنوان به حرام نگاه نمىکند، بلکه متوجه آیات خداوند متعال در قرآن و شگفتیهاى آن مىشود. همچنین شنوایىاش از شنیدن غیبت و دروغ یا دشنام و سخنان ناپسند خوددارى مىکند و متوجه شنیدن سخنان خوب، صداى گوشنواز قرآن و مدارسه علم و موعظهاى که روز رستاخیز را به یادش مىآورد، مىشود.
دست و پا و تمامى اعضاى بدن، همانند آنها متوجه اجراى امر خدا و انجام کارهاى خیر و خداپسندانه مىشوند.
خداوند مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١﴾[الأحزاب: ٧۰-٧۱]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه کنید و سخن حق بگویید. تا خدا کارهاى شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد؛ و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگارى (و پیروزى) عظیمى دست یافته است».
خداوند مىفرماید: ﴿سَمَّٰعُونَ لِلۡكَذِبِ أَكَّٰلُونَ لِلسُّحۡتِۚ﴾[المائدة: ۴۲]. «آنها بسیار به سخنان تو گوش مىدهند تا آن را تکذیب کنند؛ مال حرام فراوان مىخورند».
بنگر که خداوند چگونه بین زیاد شنیدن دروغ و بین مبالغه در خوردن مال حرام تساوى قرار داده است!.
خداوند مىفرماید: ﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ﴾[النور: ۳۰].
«به مؤمنان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند؛ این براى آنان پاکیزهتر است».
بیندیش که چگونه چشمپوشى سبب جلوگیرى و محافظت از فرج مىگردد. این براى تزکیه نفس و والامرتبگى بخشیدن به آن بهتر است!.
پیامبر فرمود: «من لم يدع قول الزور والعمل به فليس للّه حاجة في أن يدع طعامه وشرابه».(تخریج آن گذشت).
«کسى که سخنان دروغ و عمل کردن به آن را ترک نکند، خداوند هیچ نیازى ندارد که او طعام و نوشیدنش را ترک کند».
بنگر و بیندیش چگونه پیامبرص با هم جمع شدن سختى رنج و زحمت روزهدارى را براى دریافت فضیلت روزه به محض گفتن سخنانى که دروغ هستند، یا اقدام به کارهایى که حقى را از دیگرى سلب مىکنند، یا باطلى را ثابت مىکنند، نفى کرده و با وجود آن بدیها، رنج و زحمت روزهدارى را بىارزش دانسته است!.
۲- مبالغه در بخشش: در ماه رمضان سنت است که مسلمان با سرعت به سوى راههاى انفاق حرکت کند و ببخشد و احسان کند، با درماندگان احساس همدردى کند، صله رحم به جاى آورد، بر خانواده و زیر دستانش آسان بگیرد و راه انفاق کردن را به روى آنان بگشاید. پیامبر خداص بخشندهترین مردمان بود و بخشندهترین زمان آن در ماه رمضان بود، به خصوص زمانى که جبرئیل او را ملاقات مىکرد. معمولاً در تمامى شبهاى رمضان او را ملاقات مىکرد و با او قرآن را مدارسه مىکرد. رسول خدا در بخشیدن نیکى، بخشندهتر از بادى بود که ابرها را براى باریدن باران به سرزمینها راهنمایى مىکنند و سوق مىدهند. (متفق علیه، البخاری ۶. مسلم ۲۳۰۸).
ما در زمان خودمان مشاهده مىکنیم که افراد فراوانى از ثروتمندان در ماه رمضان به دادن زکات مالشان روى مىآورند، همچنین صدقه بیشترى مىدهند. این کار بسیار پسندیده و موجب زندهگرداندن سنت پیامبرص است. پس روزهداران باید در این ماه کارهاى خیر فراوانى انجام دهند و انفاق بیشترى کنند. انجام اینگونه کارها نشانه قبولى عبادت (به خصوص روزه) و زیاد شدن اجر و پاداش اخروى است.
پیامبرص فرمود: «كلّ عمل ابن آدم يضاعف الحسنة بعشر أمثالها إلى سبعمأئة ضعف، قال اللّه عز وجل: إلاّ الصّوم فإنّه لي وأنا أجزي به، يدع شهوته وطعامه من أجلي، للصائم فرحتان: فرحة عند فطره وفرحة عند لقاء ربّه، ولَخلوف فيه أطيب عند اللّه من ريح المسك». (تخریج آن گذشت).
«تمامى عملکرد (عبادت) بنىآدم (مسلمان) چندین برابر مىشود. هر نیکى ده تا هفتصد برابر اجر دارد. (در حدیث قدسى) خداوند فرمود: به جز روزه، همانا روزه از آنِ من است و من پاداش آن را مىدهم. بنده شهوت و طعام خودش را به خاطر (دستور) من ترک مىکند. براى روزهدار دو شادى است: یک شادى وقت افطار کردن، و یک شادى در وقت ملاقات پروردگارش، و بوى دهان روزهدار در نزد خداوند از بوى مشک خوشتر است».
۳- افطارى دادن به روزهداران، گرچه یک دانه خرما یا یک جرعه آب باشد، پیامبرص فرمود: (الترمذی ۸۰٧ ترمذى گوید: این حدیث حسن صحیح است).
«کسى که به روزهدارى افطارى دهد، براى او همانند پاداش روزهدار است، بدون اینکه آن، چیزى از پاداش روزهدار کم کند».
۴- سحرى خوردن سنت و مخصوص این امت است. سنت خوردن سحرى با نوشیدن جرعه آب هم محقق مىشود. آغاز وقتش از نیمه شب شروع مىشود.
منظور از کلمه اللیل در اینجا غروب کامل قرص خورشید تا کمى پیش از طلوع فجر صادق است. این همان چیزى است که لیل شرعى نامیده مىشود.
پیامبرص فرمود: «تسحّروا فإنّ فى السحور بركة». (متفق علیه، البخاری ۱٩۲۳. مسلم ۱۰٩۵).
«سحرى بخورید. همانا در خوردن سحرى برکت است».
همچنین فرمود: «فصل ما بين صيامنا وصيام أهل الكتاب، أكلة السحر». (مسلم ۱۰٩۶).
«تفاوت روزه گرفتن ما با روزه گرفتن اهل کتاب. خوردن سحرى است».
و فرمود: «السحور أكلة بركة، فلا تَدَعوه ولو يجرع أحدكم جرعة من ماءٍ فإنّ اللّه وملائكته يصلّون على المتسحّرين». (أحمد فی المسند ۱۱۴۱۶).
«خوردن سحرى برکت است. پس آن را ترک نکنید، اگرچه با نوشیدن جرعهاى از آب باشد. همانا خداوند متعال و فرشتگان بر سحرخیزان و سحرىخورندگان درود مىفرستند».
۵- تأخیر در خوردن سحرى تا نزدیکى طلوع فجر صادق، ولى اگر روزهگیرنده از طلوع فجر صادق بیمناک بود که مبادا طلوع کرده باشد، در این صورت بهتر است سحرى نخورد.
پیامبرص فرمود: «لا يزال الناس بخير ما عجّلوا الفطر». (متفق علیه، البخاری ۱٩۵٧. مسلم ۱۰٩۸).
«پیوسته مردم (مسلمانان) در خیر و نیکى هستند، مادامى که (بعد از غروب خورشید) براى افطار کردن عجله کنند».
در مسند امام احمد؛ آمده: «لا تزال أمّتى بخير ما عجّلوا الافطار وأخّروا السحور». (مسند الأنصار ۲۱۶۳٧).
«پیوسته امت من در خیر و نیکى هستند، مادامى که براى خوردن افطارى عجله کنند و سحرى خوردن را به تأخیر بیندازند».
زید بن ثابتس گوید: «همراه پیامبرص سحرى خوردیم. سپس براى خواندن نماز (صبح) برخاستیم. انس بن مالک از زید پرسید: فاصله بین سحرى خوردن و خواندن نماز چقدر بود؟ گفت: به اندازه خواندن پنجاه آیه». (متفق علیه، البخاری ۱٩۲۱. مسلم ۱۰٩٧).
پیامبرص فرمود: «همانا بلال در (پارهاى مانده از) شب اذان مىگوید. پس (با شنیدن اذان او) بخورید و بنوشید، تا اینکه ابن ام مکتوم اذان بگوید». (متفق علیه، البخاری ۶۲۳. مسلم ۱۰٩۲).
راوى گوید: بین اذان آن دو فاصله زیادى نبود، مگر این که این یکى پایین مىآمد و دیگرى براى گفتن اذان بالا مىرفت.
گوینده آن قاسم بن محمد است. (البخارى، ۱٩۱٩).
سهل بن سعدس گوید: «همراه خانوادهام در خانه سحرى مىخوردم. سپس شتابان براى نماز صبح به مسجد مىرفتم تا نماز صبح را همراه پیامبرص بخوانم». (البخاری ۱٩۲۰).
پرسش: حکمت از خوردن سحرى و به تأخیر انداختن آن چیست، در حالى که ماه رمضان ماه گرسنه ماندن و تشنه ماندن است؟
پاسخ: رسول خداص خوردن سحرى را براى ما سنت قرار داده، پس خوردن آن سنت و پیروى از سنت بهتر است، ولى واجب نیست، اما تعیین سحرى خوردن به خاطر ارفاق حال و مهربانى بر روزهدار و براى طلب اجر و جلوگیرى از روزه وصال (متصلکردن روزه به روز بعد) مشروع شده است.
وصال در روزه، یعنى خوددارى از روزهخوارى (مفطرات) تا غروب روز بعد. روزه یک روز را به روزه روز بعد متصل کردن و در میان آنها چیزى نخوردن. در احادیث صحیح از روزه وصال نهى شده است. (البخاری ۱٩۶۵. مسلم ۱۱۰۳) و کتابهاى صحیح دیگر. اما کسى که مىخواهد بعد از غروب خورشید افطار نکند تا سحر مىتواند این کار را بکند. (البخاری ۱٩۶۳. ابن کثیر ص ۱٩۵، چاپ بیت الافكار الدولية). ترمذى گوید: این همان چیزى است که علماى صحابه و دیگران آن را برگزیدهاند و عجله براى خوردن افطار را بعد از غروب کامل، دوست داشتند. شافعى و احمد و اسحاق همین نظر را دارند. مفهوم سخنان راهویه؛ این است که گرچه وصال روزه تا هنگام سحر جایز است، اما عجله کردن براى خوردن افطارى بهتر است.
فایده نهى از وصال به خاطر مهرورزى بر امت و ارفاق حال آنان است. (البخاری ۱٩۶۴. مسلم ۱۱۰۵).
باید توجه کرد که زیادهروى در خوردن سحرى و استفاده از غذاها و نوشیدنىهاى متنوع تا رسیدن به حد سیرى، روزهدار را از بهرهمندى بیشتر از روزهاش باز مىدارد و ارزش روزه کمرنگ مىشود. در این صورت شهوتهاى او کارساز و فعال و پیوسته در رگهایش همچون جریان خون، در حرکت و فعالیت باقى مىمانند. حکمت روزه که تضعیف شهوتهاست، به گونهاى که مجارى شیطان را در بدن تنگ کند، در نزد او منتفى مىگردد. بنابراین به ما چنین آموخته شده که سحرى کم بخوریم و خوردن سحرى با نوشیدن جرعهاى آب هم محقق مىشود. خداوند داناتر است.
۶- عجله براى افطار کردن، بعد از آن که روزهدار یقین پیدا کرد که خورشید غروب کرده است و شب فرا رسیده، براى خوردن افطارى عجله کند. خداوند مىفرماید: ﴿ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ﴾[البقرة: ۱۸٧].
«سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید».
پیامبرص فرمود: «لا يزال الناس بخير ما عجّلوا الفطر». (تخریج آن گذشت).
«پیوسته مردم (مسلمانان) در خیر و نیکى هستند، مادامى که در خوردن افطارى عجله کنند».
پیامبرص در هنگام روزه گرفتن، پیش از این که نماز مغرب را بخواند، با چند دانه رطب افطار مىکرد. (الترمذی ۶٩۶ ترمذى گوید: این حدیث حسن غریب است).
پیامبرص فرمود: «إذا أقبل اللّيل من هاهنا وأدبر النّهار من هاهنا، وغربت الشمس فقد افطر الصائم». (متفق علیه، البخاری ۱٩۵۴. مسلم ۱۱۰۰).
«پیامبر فرا رسیدن شب را ترسیم مىکند که) هرگاه شب از این سمت (مشرق) آمد و روز از این سمت (مغرب) پشت کرد و رفت و خورشید غروب کرد، همانا زمان افطارى خوردن روزهدار است».
در حدیث قدسى آمده که خداوند فرموده است: «إنّ أحبّ عبادي إليّ أعجلهم فطراً». (أحمد فی المسند ٧۲۴۰).
«محبوبترین بنده در نزد من کسى است که براى خوردن افطارى عجله کند».
٧- افطار کردن با چند دانه رطب، اگر رطب نباشد با چند دانه خرما، اگر خرما نیافت با چند جرعه آب. همچنان که پیامبرص این کار را مىکرد.
۸- خواندن دعاهاى مأثور در هنگام افطار کردن، پیامبرص فرمود: «ثلاثة لا ترد دعوتهم: الإمام العادل، والصّائم حتى يفطر، ودعوة المظلوم». (ابن ماجه ۱٧۵۲).
«دعاى سه نفر رد نمىشود: حاکم دادگر، روزهدار تا افطار کند، دعاى مظلوم».
پیامبرص هرگاه افطار مىکرد، مىفرمود: «ذهب الظمأ، وابتلت العروق، وثبت الأجر إن شاء اللّه، اللّهم لك صمتُ، وعلى رزقك أفطرتُ». (أبوداود ۲۳۵٧، ۲۳۵۸).
«تشنگى فرو نشسته و رگها سیراب شده و اگر خدا بخواهد پاداش تحقق یافته است. خدایا، به خاطر تو روزه گرفتم و با رزقى که تو به من دادى افطار کردم».
٩- مشغول شدن به علم و تلاوت قرآن، به خصوص مشغول شدن به مدارسه قرآن و مواظبت و پایبندى بر اذکار، چون رمضان ماه قرآن است. خداوند مىفرماید: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ﴾[البقرة: ۱۸۵].
«ماه رمضان [ماهى] است که قرآن در آن فرو فرستاده شده است تا مردم را راهنمایى کند و نشانهها و آیات روشنى از ارشاد باشد و بین حق و باطل جدایى افکند».
انجام این کار به مثابه پیروى از پیامبرص است، چون در شبهاى رمضان جبرئیل به نزد پیامبر مىآمد و قرآن را با یکدیگر مدارسه مىکردند.
۱۰- اعتکاف، یعنى ماندن شخص در مسجد با نیت مخصوص، اعتکاف در تمامى وقتها سنت است، اما در رمضان بهتر است و فضیلت آن در دهه آخر رمضان بیشتر مىشود، آن هم به خاطر قیام براى شب قدر. پیامبرص در دهه آخر رمضان در مسجد اعتکاف مىنشست، تا اینکه وفات کرد. بعد از او همسرانش اعتکاف مىنشستند. (متفق علیه البخاری ۲۰۲۶. مسلم ۱۱٧۲).
هرگاه دهه آخر رمضان فرا مىرسید، پیامبرص با جدیت تمام عبادت مىکرد. شب زندهدارى مىکرد و همسرانش را هم (براى شبزندهدارى) بیدار مىکرد.
معنى «المئزر» همان ازار یعنى لنگ است. در اینجا یعنى تلاش و جدیت فراوان براى انجام عبادت. طبق نظرى دیگر: منظور دورى گزیدن از نزدیکى با زنان است. سلف و ائمه پیشین آن را چنین شرح دادهاند. (اللؤلؤ والمرجان, محمد فؤاد عبدالباقى ۲/۲٧). (متفق علیه، البخاری ۲۰۲۴. مسلم ۱۱٧۴).
شناختن کارهایى که انجام آنها براى روزهدار مکروه است، سبب مىشود که روزهدار از انجام کارهایى که روزه را ضعیف مىکنند یا فرد را در معرض باطل شدن روزهاش قرار مىدهند یا از پاداش او مىکاهند خوددارى کند. برخى از کارهایى که براى روزهدار مکروه هستند، عبارتنداز:
۱- حجامت گرفتن، حجامت عبارت است از بیرون آوردن خونى که در بدن جمع شده است با مکیدن یا با زدن چیزى نوک تیز به بدن، چون حجامت سبب مىشود که مقدارى خون از بدن روزهدار بیرون بیاید و در نتیجه سبب ضعیف شدن روزهدار مىشود. بنابراین دورى گزیدن روزهدار از آن بهتر است. (بیان حجامت در مبحث: آنچه که روزه را باطل نمىکند گذشت).
۲- چشیدن مزه غذا، بدون اینکه به آن نیازى باشد یا مصلحتى در آن باشد، یعنى بدون وجود عذرى که چشیدن مزه غذا را توجیه کند، چون در این کار احتمال دارد که روزه روزهدار در آستانه باطل شدن قرار بگیرد. اگر روزهدار بدون وجود عذرى غذا را بچشد و مزه آن را در حلقش احساس کند، با این کار روزهاش باطل مىشود.
امام احمد؛ گوید: نظر من این است که روزهدار از چشیدن غذا دورى کند، اما اگر غذا را چشید اشکالى ندارد. (كشف القناع عن متن الإقناع، البهوتی ۲/۳۲٩).
عذرهایى که مىتوانند براى چشیدن غذا موجّه به شمار آیند عبارتند از این که زنى بخواهد مقدار نمک موجود در غذا را بچشد تا آن را به اندازه بریزد، همچنین جویدن غذا به خاطر نرم شدن براى بچه، اگر مادرى براى انجام این کار ناچار شد و راهى غیر از این نداشت، جویدن غذا اشکالى ندارد، به شرط اینکه چیزى از آن به داخل حلق نرود.
اما در هنگام خرید شیر یا عسل براى تشخیص جنس، نیازى به چشیدن نیست، ولى اگر آنها را چشید کار مکروهى انجام داده است. (الموسوعة الفقهية ۲۸/۶۸).
۳- بوسیدن همسر، آن هم هنگامى که روزهدار بر کنترل نفس و شهوتش اطمینان نداشته باشد، یعنى احتمال باطل شدن روزه با بیرون آمدن منى یا نزدیکى کردن وجود داشته باشد، اما اگر روزهدار بر کنترل نفس و شهوتش اطمینان داشته باشد، بوسیدن همسرش براى او مکروه نیست.
سایر مقدمات جماع، مانند لمس کردن، به آغوش کشیدن و نظیر آنها همین حکم را دارند.
عایشهل گوید: «پیامبرص همسرانش را مىبوسید و با آنان مباشرت مىکرد در حالى که روزه بود، اما در کنترل نفسش قوىترین شما بود».
بعد از اینکه عایشه گفت: پیامبر بعضى از همسرانش را مىبوسید در حالى که روزه بود، خندید، (گویا منظورش خودش (عایشه) بود. (متفق علیه، البخاری ۱٩۲۸. مسلم ۱۱۰۶).
معناى مباشرت، لمس کردن و دست زدن است. «أملككم لاربه».یعنى خواسته و نیازهایش را در کنترل خودش داشت. (متفق علیه، البخاری ۱٩۲٧. مسلم ۱۱۰۶. نگا: اللؤلؤ والمرجان، محمد فؤاد عبدالباقی ۲/۱۰).
پیامبرص روزهدار جوان را از بوسیدن همسرش منع کرده و به پیر اجازه داده است. (أبوداود ۲۳۸٧).
۴- مبالغه در مضمضه و استنشاق، پیامبرص به لقیط بن صبره س فرمود: «أسبغ الوضوء وخلّل بين الأصابع وبالغ في الاستنشاق إلاّ أن تكون صائماً». (الترمذی ٧۸۸).
«وضوء را کامل بگیر و انگشتان را خلال کن و در استنشاق مبالغه کن، مگر اینکه روزه باشى».
مبالغه در مضمضه یعنى رسیدن آب تا ابتداى حلق. و مبالغه در استنشاق یعنى رسیدن آب به بالاى (خیشوم) دماغ است. (الموسوعة الفقهية ۲۸/٧۱).
علت مکروه بودن مبالغه، ترس از رسیدن آب به داخل بدن است که سبب باطل شدن روزه مىشود.
۵- جویدن آدامسى که چیزى از آن جدا نمىشود، چون آب دهان روزهدار با جویدن آدامس جمع مىشود و سبب تشنگى مىشود، اما اگر قسمتى از آدامس جدا شود، مانند شیرینى و نظیر آن و به داخل بدن برود یا طعم آن در حلق احساس شود، روزه باطل مىگردد.
برخى دیگر از کارهایى که بر روزهدار مکروه هستند، مخالفت او با برخى از سنتهاست. مانند عمداً به تأخیر انداختن افطارى یا متصل کردن روزه یک روز به روزه روز بعد، بدون اینکه سحرى یا افطارى بخورد، بر زبان آوردن سخنان بد و دشنام دادن به هنگام خشم، نشستن زیادى در جلو تلویزیون و نگاه کردن به برنامههاى آن که ضرر و زیان آن بیشتر از سودش است.
در پایان مندوبات ذکر اعتکاف گذشت.
اعتکاف در لغت عبارت است از ماندن و ملازمت و پایبندى بر چیزى، آن چیز خوب باشد یا بد.
خداوند مىفرماید: ﴿مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِيلُ ٱلَّتِيٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰكِفُونَ٥٢﴾[الأنبياء: ۵۲]. «این مجسمههاى بىروح چیست که شما همواره آنها را پرستش مىکنید؟!».
و مىفرماید: ﴿قَالُواْ لَن نَّبۡرَحَ عَلَيۡهِ عَٰكِفِينَ حَتَّىٰ يَرۡجِعَ إِلَيۡنَا مُوسَىٰ٩١﴾[طه: ٩۱]. «گفتند: ما همچنان گرد آن مىگردیم (و به پرستش گوساله ادامه مىدهیم) تا موسى به سوى ما بازگردد!».
مىفرماید: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾[البقرة: ۱۸٧].
«و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداختهاید، با زنان آمیزش نکنید».
اعتکاف در اصطلاح شرع عبارت است از ماندن شخص مسلمان عاقل - گرچه در سن تمیز هم باشد - در مسجد به نیت عبادت و اطاعت خداوند متعال به شکلى مخصوص. (كشاف القناع، البهوتی ۱/۱۶۸).
دلیل اعتکاف از قرآن این است که خداوند مىفرماید: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾[البقرة: ۱۸٧].
دلیل از حدیث: پیامبرص در دهه آخر ماه رمضان در مسجد اعتکاف مىنشست تا زمانى که وفات کرد. سپس همسرانش بعد از او اعتکاف مىنشستند. (متفق علیه، البخاری ۲۰۲۶. مسلم ۱۱٧۲).
اعتکاف چه حکمى دارد؟
اعتکاف در تمامى سال سنت است، اما در دهه آخر رمضان بهتر است، به خاطر طلب شب قدر و دستیابى به فضیلتهاى آن.
اما اگر کسى نذر کند که اعتکاف بنشیند، بر او واجب است که به نذرش وفا کند اگر نذر کرده پیاپى اعتکاف بنشیند، باید اعتکاف را پیاپى بنشیند والا نیازى به پیاپى نشستن آن نیست. پیامبرص فرمود: «مَن نذر أن يطيع اللّه فليطعه». (البخاری ۶۶٩۶).
«کسى که نذر کند خدا را پرستش کند پس باید (به نذرش وفا کند و) خدا را پرستش کند».
پیامبرص در جواب عمر بن خطابس وقتى که از او پرسید در زمان جاهلیت نذر کرده که در مسجدالحرام اعتکاف بنشیند، فرمود: «أوف بنذرك». (متفق علیه، البخاری ۲۰۳۲. مسلم ۱۶۵۶).
«به نذرت وفا کن».
علما اتفاقنظر دارند که براى درست بودن اعتکاف، نشستن در مسجد شرط است، چون در غیر مسجد اعتکاف درست نیست و مسجد از سایر مکانها مشخص و متمایز است و نسبت به مکانهاى دیگر برترى دارد، به خاطر اینکه مسجد براى عبادت و اطاعت خدا بنا نهاده شده است.
اعتکاف در هر مسجدى درست است. اما اعتکاف در مسجد جامع بهتر و ارزشمندتر است، براى اینکه اعتکاف کننده مجبور نشود که براى نماز جمعه از مسجد خارج شود و به مساجد دیگر برود.
همچنین اعتکاف به سه مسجد (مسجدالحرام، مسجد النبى، مسجد الاقصى) اختصاص ندارد، بلکه در مساجد دیگر نیز مىتوان اعتکاف نشست، همان گونه که خداوند اعتکاف نشستن در مساجد را به طور عام بیان مىکند: ﴿ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾[البقرة: ۱۸٧].
«سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید! و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداختهاید، با زنان آمیزش نکنید».
ابن حجر؛ گوید: مفهوم آیه این است که اگر اعتکاف در جایى جز مسجد درست بود، حرام بودن مباشرت و نزدیکى کردن با همسر به آن اختصاص نمىیافت، چون به اجماع فقها نزدیکى کردن با همسر در حالت اعتکاف درست نیست و با آن منافات دارد. پس از ذکر مساجد در آیه فهمیده مىشود که اعتکاف فقط در مساجد درست است. (فتح الباری ۴/۳۱٩).
لازم به یادآورى است که اعتکاف زن در خانهاش درست است. براى این که اعتکاف او در خانهاش براى رعایت حجاب و پوشش او بهتر است، چون اگر در مسجد باشد در معرض دید افراد بیشترى از بیگانگان قرار مىگیرد.
امام شافعى اعتکاف نشستن زن در مسجد را به طور مطلق مکروه دانسته است. حنفیه درست بودن اعتکاف زن را به نشستن در خانهاش مشروط دانستهاند. (فتح الباری ۴/۳۲۳).
در اینجا اشاره مىشود که بنابر قول جدید امام شافعى، اعتکاف نشستن زن در مسجد خانهاش - مکانى در خانه که براى نماز خواندن اختصاص داده - درست نیست. (منهاج الطالبین، النووی ص ۴۴).
زمان اعتکاف نشستن: اعتکاف نشستن در هر وقتى از سال درست است. پیامبرص در زمانهاى مختلف اعتکاف مىنشست، یک مرتبه ده روز از ماه شوال اعتکاف نشست، اعتکاف در تمامى ماه رمضان سنت است. (متفق علیه، البخاری ۲۰۳۳. مسلم ۱۱٧۳).
منظور از «ده روز شوال». ده روز اول آن است. (فتح الباری ۴/۳۲۵).
اما در دهه آخر رمضان اعتکاف، سنت مؤکد است. براى اینکه پیامبرص و همسرانش به اعتکاف نشستن در دهه آخر رمضان محافظت مىکردند. (متفق علیه، البخاری ۲۰۲۶. مسلم ۱۱٧۲).
سنت است که اعتکاف کننده بعد از نماز صبح به محل اعتکافش داخل شود به خاطر این که پیامبر این گونه عمل مىکرد و بر آن مداومت داشت. همچنین بعد از خواندن نماز صبح اعتکافش را به پایان ببرد و بعد از آن از محل اعتکافش بیرون بیاید، چون پیامبرص صبح روز بیستم از محل اعتکافش بیرون آمد.
بخارى بابى را در کتاب الاعتکاف به عنوان «باب الاعتكاف، وخروج النبي صبيحة عشرين» نامگذارى کرده است.
ابوسعیدس گوید: «دهه دوم ماه همراه پیامبر خداص اعتکاف نشستیم. وقتى صبح روز بیستم فرا رسید، اعتکاف را پایان بردیم و کالایمان را جابجا و محل اعتکاف را ترک کردیم». (متفق علیه، البخاری ۲۰۴. مسلم ۱۱۶٧).
پرسش: آنچه درباره مستحب بودن داخل شدن به محل اعتکاف و خارج شدن از آن به هنگام صبح بیان شد، آیا مطلق است؟
پاسخ: کسى که مىخواهد فقط شبها اعتکاف بنشیند، نه در روزها، کمى قبل از غروب خورشید به محل اعتکافش داخل بشود و بعد از طلوع فجر صادق (بعد از نماز صبح) از آنجا بیرون بیاید، اما اگر کسى بخواهد روزهاى مخصوصى اعتکاف بنشیند، همراه با طلوع فجر صادق به محل اعتکافش داخل و بعد از غروب خورشید از آن خارج شود. اگر بخواهد چند شبانهروز اعتکاف بنشیند، قبل از غروب خورشید به محل اعتکافش داخل شود و بعد از پایان زمان اعتکاف، بعد از غروب خورشید بیرون آید. (فتح الباری ۴/۳۳۲).
آنچه سنت پیامبرص بیان مىکند که داخل شدن اعتکافکننده به محل اعتکافش در صبح و خارج شدنش از آن هم در صبح باشد، بیانگر این است که هر معتکفى زمان اعتکاف نشستنش را بداند. پس اگر بخواهد چند روزى اعتکاف بنشیند، بعد از نماز صبح اعتکافش را آغاز مىکند. اگر بخواهد چند شب اعتکاف بنشیند، بعد از نماز صبح از آن بیرون آید. همچنین اگر بخواهد چند شبانهروز اعتکاف بنشیند، صبح وارد محل اعتکاف مىشود و بعد از اتمام زمان معین باز صبح از محل اعتکاف بیرون مىآید. با این کار از پیامبرص پیروى کرده و پایبند به سنت آن حضرت شده است.
از تعریف اصطلاحى اعتکاف روشن شد که براى درست بودن اعتکاف پنج شرط لازم است: ۱- مسلمان بودن، ۲- عاقل بودن، ۳- نیت اعتکاف کردن، ۴-پاکیزگى (از حیض و جنابت)، ۵- اعتکاف نشستن در مسجد.
پرسش: آیا گرفتن روزه براى درست بودن اعتکاف شرط است؟
پاسخ: خداوند مىفرماید: ﴿ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ﴾[البقرة: ۱۸٧].
«سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید! و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداختهاید، با زنان آمیزش نکنید».
عمرس از پیامبرص پرسید: «در جاهلیت نذر کردهام که یک شب در مسجد الحرام اعتکاف بنشینم، پیامبر فرمود: «به نذرت وفا کن».
در روایتى از مسلم «يوماً». به جاى «ليلة». روایت شده است. درباره توجیه آن. (فتح الباری ۴/۳۲۲).
کسى که به این دو نص نگاه کند، در ظاهر آنها تعارض مىبیند، چون آیه اعتکاف نشستن را به دنبال گرفتن روزه بیان مىکند (نه اعتکاف بدون روزه)، اما حدیث به اعتکاف نشستن در شب اشاره مىکند، در حالى که شب زمان گرفتن روزه نیست. پس چگونه در شب اعتکاف مىنشیند؟
در حقیقت هیچ اختلافى میان دو نص فوق وجود ندارد. مفهوم آیه این نیست که اعتکاف باید حتماً با روزه همراه باشد. اگر چنین بود روزه بدون اعتکاف هم درست نبود، در حالى که کسى از اهل علم این را نگفته است. نظر ارجح در این زمینه این است که روزهدارى براى درست بودن اعتکاف شرط نیست، گرچه اغلب اعتکاف نشستن پیامبرص همراه با روزه بود. اما پیامبر یک بار ده روز در ماه شوال اعتکاف نشست. و عمر یک شب اعتکاف نشست، همان طور که بخارى به آن تصریح کرده است که: «فاعتكف ليلة». (البخاری ۲۰۴۲).
این حدیث بیان مىکند که عمرس چیزى بر نذرش - که اعتکاف یک شب بود - نیفزوده است. پس براى اعتکاف نشستن، روزه شرط نیست، همچنان که زمان معین و مشخصى براى آن شرط نیست. (فتح الباری ۴/۳۲۲).
آیا اعتکاف باید با روزهدارى باشد یا بدون روزهدارى، به تفصیل در کتابهاى احکام بیان شده است. بنابر مذهب ابوحنیفه و مالک و روایتى از احمد، اعتکاف بدون روزه درست نیست. اما بنابر مذهب شافعیه، اعتکاف بدون روزه درست است.
پرسش: آیا براى اعتکاف نشستن کمترین و بیشترین زمان تعیین شده است؟
پاسخ: قول مختار در اینباره این است که کمترین زمان اعتکاف یک شب یا یک روز است، چون معناى اعتکاف، پایبندى به چیزى و نگهداشتن خود بر آن است. اما آنچه کمتر از یک روز یا یک شب باشد، به خاطر کوتاه بودن مدت و مشخص نبودن زمان معین آن، بعید است که اعتکاف نامیده شود.
پس لازم است اعتکاف کننده مدتى را در مسجد بماند، به گونهاى که اعتکاف نامیده شود. در حدیثى که پیامبرص به عمرس فرمود به نذرش وفا کند یک شب یا یک روز اعتکاف بنشیند، اما حدى براى بیشترین زمان اعتکاف تعیین نشده است، ولى اغلب اعتکاف پیامبرص در دهه آخر رمضان بود. همچنین ده روز در شوال اعتکاف نشست.
«در سالى که وفات کرد، بیست روز اعتکاف نشست». (البخاری ۲۰۴۴).
سبب آن این بود که آن حضرت مىدانست عمرش به پایان رسیده است و خواست اعمال نیک بیشترى انجام دهد، تا با این کار براى امتش بیان کند که تلاش در انجام کار نیک وقتى که عمرشان به سر رسید، مستحب است. به خاطر اینکه خداوند را در بهترین حالشان ملاقات کنند. یا گفته شده سبب آن این بود که جبریل در هر رمضانى یک بار قرآن را به او عرضه و با او مدارسه مىکرد، اما در سالى که وفات کرد دوبار قرآن را به او عرضه و با او مدارسه کرد. بنابراین او هم دو برابر سالهاى گذشته اعتکاف نشست. همچنین گفته شده سبب آن این بود که پیامبر یکى از سالها به خاطر رفتن به مسافرت (جهاد) نتوانسته بود اعتکاف بنشیند. این اعتکاف را به جاى آن انجام داد، چون عادت و شیوه آن حضرت بود که هرگاه کارى انجام مىداد بر آن پایبند بود. چون در آن سال نتوانست اعتکاف بنشیند، در سال آینده (همان سالى که وفات کرد) بیست روز اعتکاف نشست. (فتح الباری ۴/۳۳۴).
حال طولانى بودن اعتکاف آن حضرت به هر دلیلى که بود، بیانگر این است که افزودن بر کارهاى خیر مشروع است.
اما اگر مسلمانى بیشتر از آن حد اعتکاف بنشیند (و در طول سال آن را بارها انجام دهد و بر آن پایبند باشد) این کار منجر مىشود که آن مسلمان از خانواده و رسیدگى به خواستههاى آنان غافل شود و نیازهاى آنان را ضایع کند، یا کار و تلاش براى امرار معاش را ترک کند و در نتیجه سربار دیگران شود و دیگران بر او انفاق کنند و این کار درستى نیست.
بنابراین گرچه حدى براى بیشترین زمان اعتکاف تعیین نشده است، اما بهتر است بیشتر از آن حدى نباشد که در سنت وارد شده است. به خصوص اگر بیشتر از آن حد باشد، گمان این مىرود که فرد در تلاش براى امرار معاشش کوتاهى مىکند و مىخواهد سربار دیگران بشود. خداوند داناتر است. (گرفته شده از متن جواب علامه ابن جبرین. رک: حوار الاعتکاف، ص ۱۱).
آنچه بر اعتکاف کننده حرام است و اعتکاف او را باطل یا قطع مىکند: خداوند مىفرماید: ﴿وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰكِفُونَ فِي ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ﴾[البقرة: ۱۸٧].
«و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداختهاید، با زنان آمیزش نکنید! این، مرزهاى الهى است؛ پس به آن نزدیک نشوید».
نزدیکى با زن بر اعتکاف کننده، مادامى که در مسجد نشسته، حرام است. همچنین اگر از مسجد خارج شود و براى برآوردن نیازش - که از آن ناگزیر است - به خانه برود، درست نیست که در خانه بیشتر بماند، جز به اندازهاى که نیازش بر طرف شود و قضاى حاجت کند و یا غذا بخورد و زود به مسجد بازگردد.
همچنان که پوشیده نیست امروزه راه برآوردن آن نیازمندىها و نظیر آنها براى معتکف در مسجد، میسر و فراهم شده است.
درست نیست که در حال اعتکاف همسرش را ببوسد و او را به آغوش بکشد، و درست نیست به چیزى غیر از اعتکافش مشغول شود.
شخص اعتکاف کننده نمىتواند از بیمار عیادت کند، اما در حال حرکت در مسیرش مىتواند جویاى حال بیمار شود. (تفسیر ابن کثیر ص ۱۶).
عایشهل گوید: «پیامبرص هرگاه در مسجد اعتکاف مىنشست، سرش را - در حالى که در مسجد بود - به سوى منزل من دراز مىکرد و من سرش را شانه مىکردم. هرگاه به اعتکاف مىنشست، جز براى قضاى حاجت از مسجد بیرون نمىرفت و به خانه نمىآمد». (البخاری ۲۰۲٩. مسلم ۲٩٧).
خلاصه و چکیده مطلب این که همبستر شدن با همسر بر اعتکاف کننده حرام است و با این کار اعتکافش باطل مىشود. همچنین خارج شدن از مسجد، جز براى قضاى حاجت، حرام است. اگر عمداً این کار را انجام دهد پیاپى بودن اعتکافش قطع مىشود و باید دوباره اعتکافش را آغاز کند. اما بیرون آوردن بعضى از اعضاى بدن به خارج از مسجد، مانند بیرون آوردن سر براى شانه کردن و شستن، اشکالى ندارد، همچنین درست است تا در مسجد براى انجام کار و برطرف کردن نیازش بیرون بیاید و یا همسرش براى دیدن او به محل اعتکافش برود.
در صحیح بخارى و مسلم عملکرد پیامبرص و همسرش صفیهل روایت شده است. (البخاری ۲۰۳۵. مسلم ۲۱٧۵).
اعتکاف به خاطر بریدن از همه چیز و متوجه شدن و نزدیک کردن خود به خدا با انجام عبادتهایى که موجب نزدیکى به او مىشوند و دل نبستن به دنیا و دل کندن از آن و بریدن وابستگىهاى قلبى به دنیا، مشروع شده است. بنابراین اعتکاف براى تهذیب نفس، عبادتى بس بزرگ است و موجب مىشود روح فرد اوج بگیرد و قلب او از تیرگیهاى گناه پاک شود و با نور معرفت صیقلى یابد و اراده تقویت شود. اعتکاف، مؤمن را براى مقابله با محروم ماندن از لذتهاى زودگذر زندگى دنیا، با نیرویى که هیچ نیرویى با آن برابرى نمىکند، آماده مىسازد و عزیمت فرد را به گونهاى تقویت مىکند که هیچ سستى و شکستى را نمىشناسد. همه این ویژگیها هماهنگ با روح اطاعت و فرمانبردارى از خدا و روى آوردن به سوى او هستند. این ویژگیها بر اثر محبت عظمت خداوند و امید بستن به اجر و پاداش او و ترس از عذاب او، به دست مىآیند.
از دل این معانى است که آداب اعتکاف پدید مىآید. آداب اعتکاف فراوان و غیر قابل شمارش هستند و اعتکاف کننده مىتواند از سرچشمه زلال آنها، آنچه مىخواهد بهره ببرد.
برخى از آن آداب عبارتند از:
۱- آباد گرداندن و پربار کردن وقت با انجام عبادتهاى مختلف: برگزارى نماز جماعت، خواندن قرآن، حفظ قرآن، مشغول شدن به علم و مدارسه آن، زیاد انجام دادن اذکار مشروع که برخى از آنها مقید به زمان و وقت مشخص و برخى از آنها مطلق و بدون زمان هستند.
۲- فرستادن درود و صلوات فراوان بر پیامبرص به خصوص در شب و روز جمعه، پیامبر فرمود: «من أفضل أيّامكم يوم الجمعة، فيه خُلق آدم وفيه قبض، وفيه النفخ، وفيه الصعقة، فأكثروا عليّ من الصلاة فيه، فإن صلاتكم معروضة عليّ». (أحمد فی المسند ۱۶۲۶۲. أبوداود ۱۰۴٧).
«از بهترین روزهاى شما جمعه است. در آن روز آدم خلق شد، و در آن روز وفات کرد، و در آن روز در شیپور دمیده مىشود، و در آن روز همه زندهها بیهوش مىشوند (و بعد زنده مىگردند و قیامت بر پا مىشود). پس در آن روز بر من زیاد صلوات بفرستید، چون صلوات شما در آن روز بر من عرضه مىشود».
۳- دعا کردن زیاد و خواندن خداوند متعال با رعایت شروط و آداب دعا، جستجو کردن زمانهاى قبولى دعا. برخى از زمانهاى قبولى دعا عبارتند از: در حالت سجده، در حالت روزهدارى، شبهاى فرد دهه آخر رمضان، بین اذان و اقامه، ساعت (زمانى کم) قبولى دعا در روز جمعه، آن هم هنگام نشستن امام بر منبر تا اینکه نماز تمام شود، یا آخرین ساعت روز جمعه بعد از نماز عصر، این دو زمان، در روز جمعه ساعتهاى قبولى دعا هستند. (زاد المعاد. ابن القیم ۱/۱۳۱).
همچنین دعا کردن در هنگام سحر، که آن هم در یکسوم آخر شب است. در دعا براى برادران و خواهران مسلمانش دعا کند، براى برآورده شدن خواسته آنان که مىداند دعا کند، یا مصیبتى که بر آنان نازل شده باشد، براى برطرف شدن آن دعا کند. همچنین براى تمامى امت محمدص زیاد دعا کند، چون با دعا کردن براى دیگران، آنچه به آنان مىرسد به او هم مىرسد.
۴- به زیاد سکوت کردن عادت کند، از زیادهروى و پرگویى بپرهیزد، با کسى بحث و جدال نکند، حتى اگر حق با او باشد. اعتکاف کننده جز در خیر چیز دیگرى نباید بگوید. در این رفتارش فرموده پیامبر را اجرا کند و آویزه گوشش بگرداند. پیامبرص فرمود: «من كان يؤمن باللّه واليوم الاخر فليقل خيراً أو ليصمت». (متفق علیه، البخاری ۶۴٧۵. مسلم ۴٧).
«کسى که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد، پس باید سخن نیک بگوید یا (اگر ندارد یا نمىتواند) سکوت کند».
۵- عادت کند که با خودش خلوت کند تا با این کار در زندگى گذشتهاش بیندیشد و تأمل کند. عملکرد گذشتهاش یا به گونهاى بوده که خدا را خشنود مىکند یا غیر از آن بوده است. اگر از زندگى گذشتهاش پرونده خوبى نداشته باشد به سرعت براى توبه نصوح اقدام کند، تا این کار آغازى باشد براى تغییر مسیر زندگىاش به سوى صلاح و نیکى و راهى باشد براى رسیدن به رستگارى و سعادتمندى درآخرت.
۶- به شب زندهدارى عادت کند و خودش را بر انجام آن مجبور کند تا اینکه لذت شیرینى آن را بچشد. هرگاه موفق شد که لذت شیرینى شبزندهدارى را بچشد، بعد از پایان یافتن اعتکاف آثار آن خاطره تجدیدپذیر در وجودش باقى مىماند و در گوشه قلبش به حرکت در مىآید و به جنب و جوش مىافتد و سرانجام او را با اصرار تمام دعوت مىکند که حتى بعد از اعتکافش در ساعات مناجات در دل شب در پیشگاه خداوند زانوى بندگى بر زمین زند و به مناجات برخیزد و با خالقش راز و نیاز کند.
٧- مفهوم پیروى از پیامبرص را در ذهنش مرور کند و با خوب پیروى کردن از او، آن محبت را که هر مسلمانى باید نسبت به پیامبر داشته باشد، محقق سازد.
محبت پیامبرص در اندرون اعتکافکننده بهوسیله خوب پیروى کردن از او مىجوشد و موج مىزند تا جایىکه حتى بعد از تمام شدن اعتکاف او را براى محافظت و پایبندى به این ارتباط روحى با پیامبر خدا، راهنمایى مىکند.
تراویح جمع ترویحه به معنى یکبار استراحت کردن است، مانند تسلیمه که به معنى یکبار سلام دادن است. نماز جماعت شبهاى رمضان به خاطر این تراویح نامیده شده که در آغاز که براى خواندن آن نماز جمع شدند، در بین هر دو سلام (بعد از چهار رکعت) کمى استراحت مىکردند و این شیوه همچنان ادامه دارد. (فتح الباري۴/۲٩۴).
خداوند متعال در وصف بندگان مؤمنش مىفرماید: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦﴾[السجدة: ۱۶]. «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مىشود (و بپا مىخیزند و رو به درگاه خدا میآورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مىخوانند، و از آنچه به آنان روزى دادهایم انفاق مىکنند».
پیامبرص فرمود: «من قام رمضان ايماناً واحتساباً غفرله ماتقدم من ذنبه». (متفق علیه، البخاری ۳٧. مسلم ٧۵٩).
«کسى که شبهاى رمضان از روى ایمان و یقین و طلب اجر از خدا قیام کند، تمام گناهان گذشتهاش بخشیده مىشوند».
«ايماناً». یعنى اعتقاد و یقین داشتن به پاداش موعود خداوند. «احتساباً». یعنى فقط خواستار اجر و پاداش از خداوند بودن. (فتح الباری ۴/۲٩۶).س
همچنین فرمود: «صلاة اللّيل مثنى مثنى، فإذا خشى أحدكم الصبح صلّى ركعة واحدة توتر له ما قد صلّى». (متفق علیه، البخاری ٩٩۰. مسلم ٧۴٩).
«نماز شب دو رکعت دو رکعت خوانده مىشود. هرگاه یکى از شما از طلوع فجر صادق بیم داشت و شک کرد، یک رکعت بخواند تا به وسیله آن آنچه خوانده وتر بشوند».
روش پیامبرص این بود که یارانش را به شب زندهدارى در رمضان و غیر رمضان تشویق مىکرد.
پیامبرص فرمود: «أفضل الصلاة بعد الفريضة صلاة الليل». (الترمذی ۴۳۸ ترمذى گوید: حدیث ابوهریره، حدیث حسن صحیح است).
«بهترین و ارزشمندترین نماز، بعد از نماز فرض، نماز شب است».
«پیامبرص در ماه رمضان و غیر رمضان بیشتر از یازده رکعت نماز شب نمىخواند. چهار رکعت مىخواند و سلام مىداد،. از خوبى و طولانى بودن آن مپرس. سپس چهار رکعت مىخواند و سلام مىداد و از خوبى و طولانى بودن آن مپرس. سپس سه رکعت مىخواند».
عایشهل گوید: «گفتم: اى رسول خدا، آیا پیش از خواندن نماز وتر مىخوابى؟ جواب داد: اى عایشه، چشمانم مىخوابند اما قلبم نمىخوابد». (متفق علیه، البخاری ۱۱۴٧. مسلم ٧۳۸).
ویژگى نماز شب پیامبرص این بود که قرائت قرآن را تا جایى طول مىداد که قیام کننده توانایى آن را داشت و در خودش نشاط و مداومت بر قیام لیل مىیافت. بهترین کار و عبادت در نزد او عبادتى بود که انجامدهنده آن بر آن مداومت داشته باشد.
سنت مطهر نیز بر آن صحه گذاشته است. (البخاری ۴۳، ۱۱۳۵. مسلم ۲۵۵، ٧۸۲، ٧۸۵).
مسایل مربوط به قیام اللیل و تراویح.
اول: چگونه پهلوها از رختخوابها فاصله مىگیرند و دور مىشوند؟
منظور این است که فرد با این کار قیام اللیل انجام مىدهد و خوابش را بهخاطر خدا ترک مىکند و بهخاطر انجام عبادت، خوابیدن بر روى رختخواب نرم را در شب رها مىکند، یا اینکه آن نماز خواندن بین مغرب و عشا است، یا منتظر ماندن براى رسیدن وقت نماز عشا است، یا اینکه نمازگزار حریص است که نماز عشا و همچنین نماز صبح را با جماعت بخواند. (تفسیر ابن کثیر ص ۱۳۴۵).
دوم: چگونه دعاى نمازگزار در شب از ترس و امید است؟ ارتباط دعا با انفاق مال چیست که خداوند انفاق را به دنبال دعا بیان کرده است؟! مفهوم آن ترس از عذاب خداوند متعال و امید به بزرگى نعمت خداوند است، ﴿وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ﴾ پس بندگان خالص خدا بین انجام کارهایى که موجب نزدیکى به خدا مىشوند جمع مىکنند و آنها را با هم انجام مىدهند. همچون پرداخت زکات و کارهایى که با میل و خواسته خودشان براى به دست آوردن اجر و پاداش فراوان انجام مىدهند. همچون قیاماللیل و دعا کردن در آن، در حالى که در انجام این کار سرمشق آنان، سرور و مایه افتخار آنان در دنیا و آخرت، پیامبر خداص است.
عبداللَّه بن رواحهس سروده است:
وَفينَا رَسولُ اللّه يتلو كتابه
إذا انشقّ مَعروفٌ مِنَ الصُّبْحِ سَاطِعُ
اَرَانَا الهُدَى بَعْدَ العَمَى فَقُلوبُنا
بِهِ مُوقنَاتٌ أنَّ مَا قَالَ وَاقِعُ
يَبيِتُ يجافِى جَنْبهُ عَنْ فِرَاشِهِ
اِذَا اسْتَثْقَلَتْ بِالْمشرِكينَ المَضَاجِعُ
«در میان ما پیامبر خداست که هنگام دمیدن بامداد کتاب او را تلاوت مىکند، هدایت و راهنمایى را بعد از کورى به ما نشان داد. پس دلهایمان یقین پیدا کردند که آنچه او مىگوید حقیقت دارد و به وقوع خواهد پیوست.
شب را در حالى سپرى مىکند که پهلوى او از رختخوابش فاصله مىگیرد، آن هنگام که خواب مشرکان بر رختخوابهایشان بر آنان سنگین شده است».
سوم: چرا خداوند پاداشى را که براى شب زندهداران در نظر گرفته پنهان کرده است؟ و معناى «قرة أعين» چیست؟
خداوند براى شب زندهداران پاداش فراوانى در بهشت جاویدان و لذتهایى که هیچ کس از چنان لذتى آگاهى نیافته است، مهیا و پنهان کرده، چون آنان عبادت و اعمالشان را پنهانى انجام مىدهند، خداوند هم پاداشى را که به آنان وعده داده پنهان کرده و صراحتاً بیان نکرده است، تا پاداشى موافق با کردار آنان باشد، چون پاداش از جنس عمل است. به همین خاطر خداوند نعمت و پاداشى براى آنان در نظر گرفته و آن را پوشیده نگه داشته که هیچ چشمى آن را ندیده و بزرگى و فراوانى آن بر دل هیچکس خطور نکرده است.
پیامبرص فرمود: خداوند مىفرماید: «أعددت لعبادي الصالحين ما لا عين رَأَتْ، ولا أُذن سمعَتْ ولا خطر على قلب بشر».
«براى بندگان صالحام پاداشى آماده کردهام که هیچ چشمى آن را ندیده و هیچ گوشى وصف آن را نشنیده و (بزرگى و فراوانى آن) بر دل هیچ انسانى خطور نکرده است».
ابوهریره س گوید: اگر درباره نعمت بهشت اطلاعاتى مىخواهید، این آیه را بخوانید: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧﴾[السجدة: ۱٧]. (نگا: منبع سابق ص ۱۳۴۶ متفق علیه، البخاری ۴٧٧٩. مسلم ۲۸۲۴).
«پس هیچ کس نمىداند، (در برابر کارهایى که (مؤمنان) انجام مىدهند) چه چیزهاى شادى آفرین و مسرتبخشى براى ایشان پنهان شده است».
چهارم: آیا مفهوم فرمایش پیامبرص که در وصف قیام اللیل فرمود: «مثنى مثنى» این است که لازم است بعد از خواندن دو رکعت، سلام داده شود؟
پاسخ: راوى حدیث - ابن عمر - آن را چنین شرح داده که پیامبرص بعد از خواندن دو رکعت سلام مىداد. (مسلم ٧۴٩). بنابراین راوى حدیث از مفهوم آن آگاهتر است و آنچه را هم که شرح داده، مفهومى است که به ذهن خطور مىکند، چون در مورد چهار رکعت گفته نمىشود که «مثنى» است.
با این حدیث استدلال مىشود که نماز قیام اللیل دو رکعت دو رکعت خوانده شود و بعد از دو رکعت با سلام دادن میان نماز فاصله ایجاد شود.
قول مختار در چگونگى نماز قیام اللیل دو رکعت دو رکعت خواندن آن است، همچنان که ظاهر حدیث بر آن دلالت مىکند و بعد از دو رکعت سلام دهد. چون پیامبرص به سؤال کننده درباره چگونگى برگزار کردن نماز شب اینگونه پاسخ داد که در هر دو رکعت سلام داده شود. همچنین احادیثى که درباره سلام دادن بین هر دو رکعت موجود هستند، از راههاى گوناگون روایت شده و ثابتتراند.
اما روایت شده که پیامبرص هم بعد از خواندن چهار رکعت و هم بعد از خواندن دو رکعت، سلام داده است. بنابراین در دو رکعت سلام دادن ارشادى است براى آسان گرفتن بر امت و تخفیفى براى نمازگزاران است. چون بین هر دو رکعت سلام دادن، سبب مىشود که نمازگزار کمى استراحت کند و کارهاى مهمى که نیازمند آنهاست، انجام دهد. (فتح الباری ۲/۵۵۶).
پنجم: از آنجا که نماز تراویح از جنس قیام اللیل است، آن هم دو رکعت دو رکعت خوانده مىشود. اما نماز تراویح به چه شیوهاى برگزار بشود بهتر است، انفرادى یا با جماعت؟
پیامبرص در نیمه یکى از شبها از منزل خارج شد و به مسجد آمد و نماز خواند، مردانى هم که در مسجد بودند، پشت سر پیامبر به صف ایستادند و نماز خواندند. روز بعد کسانى که در مسجد بودند درباره نماز شب پیامبر به دیگران خبر دادند. شب بعد مردمان بیشترى جمع شدند و پشت سر پیامبر نماز خواندند. روز بعد خبر نماز شب پیامبر به گوش افراد زیادى رسید و مردمان بیشترى براى نماز شب جمع شدند. در شب چهارم بر اثر ازدحام جمعیت، مسجد پر از جمعیت شد و جایى براى سوزن انداختن نبود. پیامبرص از منزلش خارج نشد تا نماز صبح و تنها براى نماز صبح به مسجد آمد. وقتى که نماز صبح را خواند رو به مردم کرد و شهادتین گفت، سپس فرمود: «دیشب آمدن شما به مسجد بر من پوشیده نبود و از آمدن شما خبر داشتم، اما من ترسیدم که اگر براى خواندن نماز شب بیرون بیایم، نماز شب بر شما فرض گردد و بعد شما از خواندن آن ناتوان شوید». (متفق علیه، البخاری ٩۲۴. مسلم ٧۶۱).
ابن شهاب گوید: پیامبر خداص هنگامى که وفات کرد، مردم نماز شب را به طور انفرادى و پراکنده مىخواندند. سپس در زمان خلافت ابوبکرس و آغاز خلافت عمرس بر آن شیوه عمل مىکردند. (البخارى، ۲۰۰٩. مسلم٧۵٩).
تا اینکه یکى از شبهاى رمضان عمرس به مسجد آمد. دید که مردم پراکنده و متفرقند. بعضى انفرادى نماز مىخوانند، بعضى به دیگرى اقتدا کردهاند. عمر گفت: نظر من این است که اگر همه اینها جمع بشوند و پشت سر یک امام نماز بخوانند، بهتر است. سپس در این کارش تصمیم جدى گرفت و همه را جمع کرد تا پشت سر ابى بن کعبس نماز شب را به شکل جماعت برگزار کنند. شبى دیگر که به مسجد آمد و دید مردم پشت سر یک امام نماز مىخوانند و همه هماهنگ هستند، گفت: چه بدعت خوبى است این کار، و گفت: اما کسانى که اول شب مىخوابند و نیمههاى آخر شب بیدار مىشوند و نماز شب را مىخوانند بهتر است، چون مردم در آن زمان اول شب قیام اللیل انجام مىدادند. (البخاری ۲۰۱۰).
«أوزاع». یعنى جماعتهاى پراکنده، آوردن متفرقون در روایت تأکید لفظى است. (فتح الباری ۴/۲٩٧).
از نصهایى که بیان شد مىتوان امور زیر را استنباط کرد:
درباره استنباط از دلایل اینجا با کمى تصرف نقل شده است.
پیامبرص نماز کسانى را که سه شب پشت سر او نماز شب را به شکل جماعت برگزار کردند، تأیید کرده است.
پیامبرص بعد از سه شب برگزارى نماز تراویح (شب) را به شکل جماعت ترک کرد، و دوست نداشت آنان همراه پیامبرص نماز تراویح را به شکل جماعت برگزار کنند، از ترس این که مبادا خداوند نماز تراویح را به شکل جماعت بر آنان فرض گرداند که در آن صورت برگزارى آن در قالب جماعت در مسجد شرط درست بودن آن مىشد و در نتیجه بعضى از افراد نمىتوانستند آن را انجام دهند و پاداش قیام شبهاى رمضان را از دست مىدادند.
اما وقتى که پیامبرص وفات کرد، ترسى براى فرض شدن آن نبود. بنابراین عمرس با در نظر گرفتن برخى از مصالح، ترجیح داد مسلمانان پشت سر یک امام نماز تراویح را به شکل جماعت برگزار کنند. چنین امرى بسیار بهتر و زیباتر از پراکنده خواندن آن بود.
عمرس با در نظر گرفتن موارد زیر، جماعت در قیام اللیل را تعیین کرد:
- تمسک و چنگ زدن به روش و سیرت پیامبرص در برگزارى نماز قیام اللیل همراه مردم در قالب جماعت.
- عمر فهمید که پیامبرص به خاطر ترس از فرض شدن قیام اللیل به شکل جماعت، خواندن آن را همراه با مردم ترک کرد. چون اگر در قالب جماعت بر آنان فرض مىشد آنان از برگزارى آن ناتوان مىشدند. پس به خاطر مهرورزى پیامبر نسبت به مسلمانان و ارفاق حال آنان، قیام را در قالب جماعت ترک کرد، نه به خاطر عدم فضیلت آن.
- عمرس بسیار حریص بود که از نفوذ اختلاف و تفرقهگرى به دلهاى مسلمانان جلوگیرى کند، چون در اختلاف و تفرقه، وحدت کلمه از بین مىرود، اما جمع شدن مردم پشت سر یک امام - به خصوص وقتى که امام قارىترین آنان و داراى آوازى زیبا و دلنشین باشد که بر خشوع بیفزاید - براى بیشتر نمازگزاران بهتر و نشاط آورتر است.
خواننده گرامى، از آنچه بیان شد روشن مىشود که برگزارى نماز قیام در ماه رمضان در قالب جماعت بهتر است، همان گونه که عمرس آن را انجام داد و اصحاب پیامبرص هم آن را تأیید کردند و مسلمانان هم آن را پیوسته ادامه داده و مىدهند.
عمرس به مردم اعلام کرد که خواندن نماز شب در آخر شب بهتر است، و گفت: کسانى که در اول شب مىخوابند و نیمه آخر شب براى برگزارى نماز بیدار مىشوند، بهتر است - گرچه نماز در اول شب همراه با جماعت هم باشد - این گفتار عمر، تشویقى بود براى نمازگزاران که اگر نماز را در آخر شب بخوانند بهتر خواهد بود، این نظر استناد به فرموده پیامبرص است که فرمود: «ينزل ربّنا تبارك وتعالى كلّ ليلة إلى السّماء الدنيا، حين يبقى ثلث الليل الآخر، يقول: من يدعوني فأستجيب له، من يسألني فأعطيه، من يستغفرني فاغفر له». (متفق علیه، البخاری ۱۱۴۵. مسلم ٧۵۸).
«پروردگار متعال، در یک سوم مانده از آخر هر شب، به سوى آسمان دنیا پایین مىآید و مىفرماید: چه کسى مرا مىخواند تا اجابتش کنم: چه کسى از من چیزى مىخواهد تا خواستهاش را برآورم؛ چه کسى از من طلب مغفرت مىکند تا او را ببخشم».
ششم: آیا تعداد رکعتهاى نماز تراویح مشخص و معین هستند که باید به آنها پایبند بود و تجاوز از آنها درست نیست، یا این که در این امر فراخى هست؟
عایشهل گوید: «پیامبرص در ماه رمضان و ماههاى دیگر، بیشتر از یازده رکعت نماز قیام نمىخواند». (تخریج آن گذشت).
عایشهل در وصف نماز قیام پیامبرص گفت: «هفت، نه و یازده رکعت مىخواند، به جز دو رکعت نماز سنت صبح». (البخاری ۱۱۳٩).
همچنین گوید: «پیامبرص در شب سیزده رکعت نماز مىخواند که یک رکعت وتر و دو رکعت نماز سنت صبح هم جزو آنها بودند». (متفق علیه، البخاری ۱۱۴۰. مسلم ٧۳۸).
امام ابن حجر؛ گفته است: روایات عایشهل بر اکثر اهل علم مشکل ایجاد کرده تا جایى که بعضى از آنان آنها را مضطرب دانستهاند. چون در چنین مواردى اگر راوى حدیث یک نفر باشد یا از انجام آن کار در یک زمان خبر داده شده باشد، ممکن است در روایت اضطراب باشد. اما روایتهایى که عایشه نقل کرده، هرکدام از آنها حمل بر اوقات متعدد و حالتهاى گوناگون است، برحسب نشاط و فراغتى که پیش مىآمد. خداوند داناتر است.
آنچه از مطالب فوق براى من روشن شد، حکمت افزون نبودن نماز شب بر بیشتر از یازده رکعت، این است که نماز تهجد و وتر مختص به نماز شب هستند، همچنان که نمازهاى فرض روز، ظهر چهار رکعت، عصر چهار رکعت و مغرب سه رکعت مىباشند که مغرب وتر نمازهاى روز به شما مىآید. پس مناسب است که نماز شب هم همانند نماز روز یازده رکعت باشد.
اما اینکه در روایت اشاره شد، نماز شب سیزده رکعت است، به خاطر اینکه دو رکعت نماز صبح هم به آن ملحق شده است که در اصل جزو نماز شب به شمار نمىآید. (فتح الباری ۳/۲۶).
از این سخنان ارزشمند روشن مىشود که اکثر نمازهاى شب پیامبر که در شب رمضان و شبهاى دیگر مىخواند، یازده رکعت بودند. روایت بر حصر نماز شب در یازده رکعت دلالت مىکند و در این روایت اشارهاى به دو رکعت صبح نشده، اما در روایتهاى دوم و سوم به دو رکعت نماز صبح اشاره شده است. به این وسیله مىتوان بین روایتها جمع و توفیق ایجاد کرد. (فتح الباری ۳/۲۶).
پس روش برگزارى نماز تراویح و وقت آن مقید به نص است. اما تعداد رکعتهاى آن، با این که اغلب نماز پیامبر در شب یازده رکعت بود، فهم سلف و عملکردشان بیانگر آن است که در تعیین تعداد رکعتهاى نماز شب راه باز است و هیچ حدى براى بیشترین رکعات آن وجود ندارد، به دلیل فرموده پیامبرص که به طور عموم بیان کرد: «صلاة الليل مثنى مثنى».(متفق علیه، البخاری ٩٩۰. مسلم ٧۴٩).
چکیده مطلب این که: منظور از قیام رمضان، نماز تراویح است، پس به طور یقین با خواندن نماز تراویح، قیام شب رمضان نیز حاصل مىشود اما مفهومش این نیست که قیام رمضان فقط با خواندن نماز تراویح حاصل مىشود، یا اینکه در شبهاى رمضان نمىتوان بیشتر از یازده رکعت نماز خواند. گاهى بعضى افراد در انجام سنت میانهروى مىکنند و به دو رکعت نماز قیام اکتفا مىکنند. این کار هم مشروع است و آن دو رکعت هم در جمع قیام گنجانده مىشود، همچنان که اگر بیشتر از یازده رکعت نماز قیام بخواند، بر آن هم نماز تراویح اطلاق مىشود. خداوند داناتر است.
خداوند مىفرماید: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ﴾[البقرة: ۱۸۵].
«(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهى که قرآن، براى راهنمایى مردم، و نشانههاى هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است».
و مىفرماید: ﴿حمٓ١ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ٢ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ٣ فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ٤ أَمۡرٗا مِّنۡ عِندِنَآۚ إِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ٥﴾[الدخان: ۱-۵].
«حم. (در اول سوره بقره سخن از آن آمد). سوگند به این کتاب روشنگر (که خود واضح است و برای تمام نیازمندیهای دینی و دنیوی نیز بیان روشنی دارد). که ما آن را در شبى پر برکت (شب قدر در ماه رمضان) نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده (کافران و مشرکان و ظالمان، با ارسال پیامبران و کتب آسمانی به سوىشان) بودهایم. در آن شب هر امرى بر اساس حکمت (الهى) تدبیر و جدا مىگردد (از آن روی که خدای سبحان در آن شب هر چه را که در یکسال بعد روی میدهد ـ اعم از زندگی و مرگ، توانگری و فقر، خیر و شر و غیره ـ همه را از لوح المحفوظ به سوى فرشتگان میفرستد و هیچ تبدیل و تغییرى در آن نمییابد). (آرى، نزول قرآن) فرمانى بود از سوى ما؛ ما (محمدص و پیامبران دیگر را) فرستادیم».
و مىفرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢ لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣ تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ فِيهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمۡرٖ٤ سَلَٰمٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ٥﴾[القدر: ۱-۵].
«ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کردیم. و تو چه میدانی شب قدر چیست؟ شب قدر بهتر از هزار ماه است. فرشتگان و روح (جبریل÷) در آن شب به اِذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری در آن سال نازل میشوند. شبی است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) بدون هیچ شرّ تا طلوع سپیده».
پیامبرص فرمود: «من قام ليلة القدر ايماناً واحتساباً غفرله ما تقدم من ذنبه». (متفق علیه، البخاری ۳٧. مسلم ٧۵٩).
وقتى که دهه آخر رمضان فرا مىرسید پیامبرص کمر همت مىبست و با جدیت زیاد شبها، شب زندهدارى مىکرد و خانوادهاش را هم براى شب زندهدارى بیدار مىکرد.
و فرمود: «تحرّوا ليلة القدر في الوتر من العشر الأواخر من رمضان». (متفق علیه، البخاری ۲۰۱٧. مسلم ۱۱۶٩).
«شب قدر را در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جستجو کنید».
روزى پیامبرص به نزد یارانش رفت تا به طور مشخص زمان شب قدر را به آنان بگوید، اما دو نفر از مسلمانان با هم کشمکش و جر و بحث کردند. پیامبرص فرمود: «آمده بودم تا به طور مشخص زمان شب قدر را به شما بگویم، اما فلانى با فلانى کشمکش و جر و بحث کردند و خبر آن برداشته شد (فراموش شد). امید است که در این کار خیر باشد. پس آن را در شبهاى: ۲۵، ۲٧، ۲٩ رمضان جستجو کنید». (البخاری ۲۰۲۳. مسلم ۱۱۶٧).
معناى «فتلاحى رجلان» یعنى دو نفر با هم کشمکش کردند. در مسلم «یحتقان» روایت شده، یعنى هر کدام از آنها ادعا مىکرد که حق با اوست و با لفظ «یختصمان». هم نقل شده که معناى «تلاحى» را روشن مىسازد.
پیامبرص به عایشهل دعایى را یاد داد که در شب قدر آن را بخواند و فرمود: بگو: «اللّهم إنّك عفوّ كريم تحبّ العفو فاعف عنّي». (الترمذی ۳۵۱۳ ترمذى گوید: این حدیث حسن صحیح است).
«خدایا تو بسیار بخشنده و گذشت کنندهاى، بخشش و گذشت را دوست دارى پس از تقصیراتم گذشت فرما».
خواننده گرامى، اینها نصهاى ارزشمندى هستند که از قرآن و سنت پیامبر برگرفته شدهاند و از لابلاى آنها درباره شب قدر یازده مبحث استخراج مىگردد که با کمک خدا به بیان آنها مىپردازیم:
اول: کسى که در آیات سوره بقره و آغاز سوره دخان و تمامى سوره قدر بیندیشد، برایش روشن خواهد شد که شب قدر بهطور قطعى در یکى از شبهاى رمضان است، آنجا که خداوند در سوره بقره ماه رمضان را در میان سایر ماهها مىستاید. این که ماه رمضان را براى فرستادن قرآن برگزیده است و مىفرماید: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ﴾[البقرة: ۱۸۵].
فرو فرستادن قرآن در شبى مبارک بود که در سوره دخان آن را بیان مىکند: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ﴾[الدخان: ۳].
آن شبى است که خداوند ارزش و منزلت آن را بزرگ داشته و آن را شب قدر نامیده است، همچنان که در سوره قدر مىفرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾[القدر: ۱].
در آن شب قرآن به یکباره از لوح المحفوظ به بیت العزه در آسمان دنیا نازل شده است. بعد از آن به طور بخش بخش و به تدریج برحسب اتفاقاتى که روى مىداد، بر قلب پیامبر نازل شد. همان گونه که عبداللَّه بن عباس آن را به طرق مختلف روایت کرده است.
در شب مبارک قدر که یکى از شبهاى ماه رمضان است، سرنوشت یکساله از لوح المحفوظ جدا مىشود و به فرشتگانى که مأمور نوشتن هستند داده مىشود. اجلها، رزقها و تمامى آنچه که در آن هست به طور قطعى و حتمى به وقوع مىپیوندند. هیچ تغییر و تبدیلى در آن ایجاد نمىشود. خداوند مىفرماید: ﴿أَمۡرٗا مِّنۡ عِندِنَآۚ﴾[الدخان: ۵].
«یعنى تمامى آنچه که انجام مىگیرد و خداوند مقرر و وحى و الهام مىکند، به امر خدا و اجازه اوست که انجام مىگیرد». (تفسیر ابن کثیر ص ۱۸۸).
دوم: هشدار و آگاهى دادن بر ضعیف بودن حدیثى که درباره سبب نزول سوره قدر روایت شده و انکار آن حدیث.
درباره سبب نزول سوره قدر گفته شده: بعد از آن که حسن بن على با معاویه بیعت کرد، و امارت را به او سپرد، مردى برخاست و گفت: (اى حسن) مؤمنان را رو سیاه کردى - یا اى سیاه کننده چهره مؤمنان - حسن گفت: خدا به تو رحم کند. در این کار مرا سرزنش نکن. چون به پیامبرص نشان داده شده (الهام شده) که بنى امیه بر منبر او خواهند نشست. پیامبر از آن کار ناراحت شد. بعد این سوره نازل گردید: ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ١﴾[الكوثر: ۱]. یعنى اى محمد جویى در بهشت. و این سوره نازل شد: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢ لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣﴾[القدر: ۱-۳]. یعنى اى محمدص بعد از تو بنىامیه مالک آن (منبر و صاحب حکومت) مىشوند. قاسم گفت: دوران حکومت بنى امیه را شمردیم، کاملاً هزار ماه بود. (الترمذی ۳۳۵۰ و آنرا ضعیف دانسته، و گفته این حدیث غریب است).
او قاسم بن فضل حُدّانى یکى از رجال سند است. ترمذى درباره او مىگوید: او ثقه است. یحیى بن سعید و عبدالرحمن بن مهدى او را ثقه دانستهاند.
با اینکه آن را به خاطر نامشخص بودن وضعیت یکى از راویان (یوسف بن سعد) ضعیف دانسته -، آن را در کتاب تفسیر القرآن، به شماره (۳۳۵۰) از حسن بن على روایت کرده است. ترمذى گوید: این حدیث غریب است.
نگاهى به اسناد این حدیث: ترمذى این حدیث را در جامع خودش از دو طریق روایت کرده است:
۱- از طریق قاسم بن فضل، او هم از یوسف بن سعد از حسنش.
۲- از طریق قاسم بن فضل از یوسف بن مازن.
همچنین حاکم حدیث را در المستدرک خودش (۳/۱٧۰)، (۳/۱٧۵) از قاسم بن فضل از یوسف بن مازن روایت کرده است. حاکم حدیث را صحیح دانسته است و ذهبى هم با او موافق است.
حاکم حدیث را (۳/۱٧۰) به تفصیل روایت کرده است.
ابن جریر حدیث را (۳۰/۲۶۰) از طریق قاسم بن فضل از عیسى بن مازن روایت کرده است.
ابن کثیر در تفسیرش گوید: ابن جریر گفته است: این گونه روایت کردن حدیث بیانگر مضطرب بودن این حدیث است. خداوند داناتر است.
(ابن کثیر ص ۱۸۵۸).
به هر حال این حدیث به طور قطعى و حتمى انکار شده است. شیخ امام ابوالحجاج مزّى گوید: این حدیث منکر است.
اما درباره متن حدیث: ابن کثیر؛ گوید: گفتم: سخن قاسم بن الحدّانى که گفته است: مدت زمان به دست گرفتن منبر پیامبرص توسط بنىامیه و دوران حکومت آنها را حساب کردم، دیدم کاملاً هزار ماه است، نه کمتر از آن و نه زیادتر از آن، درست نیست. دلایلى که بیانگر ضعیف بودن این حدیث است آن که این حدیث براى ذم و نکوهش حکومت بنىامیه استدلال آورده شده است، چون اگر مقصود حدیث، آن (یعنى دوران حکومت بنىامیه) بود، بدین شکل و به این شیوه وارد نمىشد، چون برترى داشتن شب قدر بر ایام حکومت آنها بر ذم و نکوهش ایام حکومت آنها دلالت نمىکند. زیرا شب قدر قطعاً شریف و گرامى است و سوره قدر براى مدح شب قدر نازل شده، پس چگونه آن به وسیله برترى دادنش بر ایام حکومت بنى امیه برتر و ارزشمند مىشود، در حالى که به مقتضاى این حدیث، ایام حکومت بنىامیه مذموم و نکوهیده شده است.
اینگونه مقایسه کردنها (مقایسه چیز خوب با چیز بد) مانند گفتار گویندهاى که سروده است:
ألم تر أنّ السيف ينقص قدره
إذا قيل إن السيف أمضى من العصا
«آیا نمىدانى وقتى که گفته شود شمشیر برندهتر از عصاست، ارزش شمشیر کاسته مىشود».
دیگرى گفته:
إذا أنت فضّلت امرأ ذا براعة
على ناقصٍ، كان المديح من النّقص
«هرگاه تو شخص ماهر و نوآورى را بر فردى ناقص برترى دهى، در واقع اینگونه مدح از نقص است».
هزار ماهى که در آیه ذکر شده گفتهاند که منظور ایام حکومت بنىامیه است، در حالى که سوره مکى است. چگونه مىتوان آن را بر حکومت بنىامیه معنى کرد که لفظ آیه و مفهوم آن بر آن دلالت نمىکند؟!! و این که منبر پیامبرص مدتى بعد از هجرت، در مدینه ساخته شد در حالى که سوره، مکى است. همه این شواهد بر ضعیف و منکر بودن حدیث دلالت دارند.
مفسران روایتهایى را درباره سبب نزول سوره بیان کردهاند: (تفسیر طبرى ۳۰/۲۵٩. تفسیر ابن کثیر ص ۱۸۵٩. أسباب النزول، الواحدی ص ۴۶۱. لباب النقول، السیوطی ص ۳۲٧).
مجاهد؛ گوید: پیامبرص سرگذشت مردى از بنىاسرائیل را که هزار ماه در راه خدا جهاد کرده بود، ذکر کرد. مسلمانان از شنیدن این خبر تعجب کردند و شگفتزده شدند. خداوند این سوره را نازل کرد: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢ لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣﴾[القدر: ۱-۳]. یعنى، قیام و عبادت در شب قدر از هزار ماه جهاد در راه خدا بهتر است.
همچنین از مجاهد نقل شده که گفت: در میان قوم بنى اسرائیل مردى بود که هزار ماه، شب تا صبح شب زندهدارى و عبادت مىکرد. سپس صبح تا شب هم در راه خدا جهاد مىکرد. این کار را هزار ماه انجام داد (و مسلمانان از آن کار تعجب کردند که عمر ما کوتاه است و نمىتوانیم به آن حد برسیم). خداوند این آیه را نازل کرد: ﴿لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣﴾[القدر: ۳].
یعنى شب زندهدارى در شب قدر و عبادت در آن از کار آن مرد بهتر است. (تفسیر ابن جریر ۳۰/۲۵٩ با سند ضعیف به مجاهد نسبت داده است).
سوم: معناى قدر و سبب نامگذارى آن شب به این اسم.
الف - معناى قَدْر: به بالاترین نقطه هر چیزى قدر گفته مىشود. قدر آن، یعنى بالاترین حد و نقطه آن. قَدَر هم چنین است. قَدْر یعنى خداوند تمام چیزها را به اوج و نهایتشان که اراده کرده است مىرساند. به آن قَدَر هم گفته مىشود.
خداوند مىفرماید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ﴾[الأنعام: ٩۱].
«آنها خدا را درست نشناختند».
مفسران در تفسیر این آیه گفتهاند: خداوند را آن گونه که بزرگوارى و عظمتش ایجاب مىکند، تعظیم نکردند. این معناى صحیح آیه است.
یا آنان خداوند را آنگونه که شایسته توصیف و بزرگداشت است، توصیف و تعظیم نکردند. (معجم المقاییس، ابن فارس ۲/۳۸۸).
- قدر الشىء، یعنى اندازه چیزى. قَدْر و قَدَر، آن مقدار حکمى است که خداوند در حق بندهاش مقرر کرده است. قدر با سکون و فتح دال مترادف تقدیر هستند. (موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، التهانوي ۲/۱۳۰۱).
- قدر الشى - با سکون و فتح دال - در لغت یعنى نهایت و اوج آن چیز گفته مىشود: هذا قَدْر هذا وَقَدَره، یعنى این چیز هم مثل و مترادف آن است. گفته مىشود: ماله عندى قَدْر ولا قَدَر، یعنى او نزد من هیچ احترام و ارزشى ندارد.
قَدَر با فتح دال به معناى حکمى که خداوند در حق بندهاش مقرر مىکند. (المصباح المنیر ص ۱۸٧).
چکیده آنچه گفته شد: قَدْر - با سکون دال - معناى متعددى دارد. گاهى مترادف معناى قَدَر که به معناى مقدّر کردن اشیاء توسط خداوند است، مىباشد. گاهى به معناى انتها و اوج هر چیزى، گاهى به معناى احترام و ارزش و نظیر آنها. اما قَدَر - با فتح دال - مختص به امورى است که خداوند مقدر و به آن حکم مىکند.
ب- سبب نامگذارى شب قدر به این اسم: (فتح الباری ۴/۳۰۰. المنهاج، النووی ۸/۲٩۸، تفسیر القرطبی ۲۰/۱۳۰، البحر المحيط، أبوحیان ۸/٩۲).
سخنان علما در معناى کلمه «قدر» که این شب به آن منسوب شده مختلف است که مىتوان آن را در سه قول خلاصه کرد:
اول: قَدْر به معناى قَدَر - با فتح دال - که همراه قضاست مىباشد. معنایش چنین است که در آن شب احکام و کارهایى که در طول آن یکسال انجام مىگیرند مقدر مىشوند و براى فرشتگان روشن و آشکار مىگردند و در اختیار آنان قرار مىگیرند که در آن سال چه مقدار از رزق و اجل روى خواهد داد، از همان معلوماتى که بر اساس علم خدا مقدر شده و در لوح المحفوظ ثبت شدهاند.
خداوند مىفرماید: ﴿فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ٤﴾[الدخان: ۴].
«در آن شب هر امرى بر اساس حکمت (الهى) تدبیر و جدا مىگردد (از آن روی که خدای سبحان در آن شب هر چه را که در یکسال بعد روی میدهد ـ اعم از زندگی و مرگ، توانگری و فقر، خیر و شر و غیره ـ همه را از لوح المحفوظ به سوى فرشتگان میفرستد و هیچ تبدیل و تغییرى در آن نمییابد)».
مىفرماید: ﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ فِيهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمۡرٖ٤﴾[القدر: ۴]. «فرشتگان و روح (جبریل÷) در آن شب به اِذن پروردگارشان برای (تقدیر) هر کاری در آن سال نازل میشوند».
دوم: منظور از قَدْر، تعظیم و بزرگداشت است. این شب به خاطر بزرگ بودن جایگاه و شرافتش به این اسم نامگذارى شدهاست. خداوند مىفرماید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ﴾[الأنعام: ٩۱]. «آن گونه که خداوند سزاوار بزرگداشت و تعظیم بود، او را گرامى نداشتند».
این شب به خاطر انجام امورى مهم و روىدادن حوادثى در آن، این تعظیم و بزرگداشت را یافته است. برخى از آنها عبارتند از: نازل شدن قرآن در آن شب، عظمت پیامبرص که قرآن بر او نازل شده، شرافت امتى که این شب به آن اختصاص یافته، فرود آمدن فرشتگان از آسمان به دنیا، فرود آمدن برکت و رحمت و مغفرت در آن شب، بزرگ بودن اجر و پاداش کسى که در آن شب قیام و عبادت کند، بزرگ بودن ارزش و جایگاه آن شب در نزد خداوند متعال.
سوم: قَدْر، یعنى تنگى، همچنان که خداوند مىفرماید: ﴿وَمَن قُدِرَ عَلَيۡهِ رِزۡقُهُۥ﴾[الطلاق: ٧]. «کسى که تنگدست باشد».
معناى تنگى در این شب، یعنى پوشیده و مخفى ماندن آن از تعیین شدنش در یک شبى معین و مشخص، یا اینکه در آن شب زمین بر اثر فرود آمدن فرشتگان فراوان - به خاطر ارزش آن شب - تنگ مىشود و به سختى براى آنان جا پیدا مىشود.
فایده: قدر با سکون دال آمده - گرچه قَدَر همردیف قضا با فتح دال شایع است - تا دانسته شود که منظور از آن قضا نیست، بلکه منظور تفصیل چیزى است که قضا بر آن جارى مىشود و آشکار و مشخص شدن سرنوشت یکساله، براى فرشتگانى که انجام آن کارها بر عهده آنان گذاشته مىشود. (گفتار توربشتى است که امام ابنحجر در فتحالبارى (۴/۳۰۱) از او نقل کرده است).
چهارم: فضیلت و ارزش شب قدر:(تفسیر ابن کثیر ص ۱۸۵۸، تفسیر بحر المحیط، أبوحیان ۸/۴٩۲).
خداوند مىفرماید: ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢﴾[القدر: ۲].
خداوند شأن و جایگاه شب قدر را تعظیم کرده، تا جایى که پیامبرش را آگاه مىسازد که شناخت و دانش او - گرچه گسترده و فراوان است - به پایان فضل این شب و بزرگى امر آن نمىرسد. سپس برخى از آن فضیلتها را براى او بیان مىکند:
الف- عبادت در آن شب بهتر از عبادت در هزار ماهى است که در آن شب قدر نباشد. این مدت حدود هشتاد و سه سال و چهار ماه است. پس خواننده گرامى به فراوانى و گستردگى رحمتى که خداوند در حق این امت دارد بنگر.
ب- شبى است که به خاطر فضیلتش، فرشتگان بسیارى همراه نزول رحمت و برکت به زمین فرود مىآیند، همچنین هنگام تلاوت قرآن فرود مىآیند، حلقههاى ذکر را احاطه مىکنند، بالهاى رحمتشان را براى بزرگداشت و احترام اهل علم - که نیت خالصانه دارند - مىگسترانند. از جمله فرشتگانى که در آن شب همراه فرشتگان دیگر به زمین فرود مىآید امین وحى، جبرئیل÷ است. چهقدر ارزش و جایگاه این شب بزرگ است!.
ج- فرشتگان در آن شب بر نمازگزاران در مسجد، سلام مىفرستند و تا طلوع فجر صادق براى آنان دعا مىکنند.
د- شب قدر از بلا و آفات در امان است. در آن شب شیطان نمىتواند کار بدى انجام دهد، یا به کسى آسیب برساند. تمام آن شب تا طلوع فجر صادق در امن است.
هـ- در شب قدر خداوند قرآن را به طول کامل از لوحالمحفوظ به بیت العزه در آسمان دنیا فرو فرستاد، سپس قرآن کمکم و به تدریج بر حسب حوادثى که پیش مىآمدند، در مدت ۲۳ سال بر قلب پیامبر نازل شد.
و- در شب قدر خداوند مقدار رزق و اجل و حوادث یکساله جهان را مشخص مىکند و همه آنها را در میان فرشتگانى که مأمور هستند، تقسیم مىکند.
فضیلتهاى شب قدر بسیار فراوان و غیر قابل شمارش هستند.
پروردگارا، ما را براى قیام در آن شب از روى ایمان و طلب اجر و پاداش از درگاهت، موفق بگردان، از عطا و بخشش آن شب ما را محروم مگردان، پاداش قیام ما را در آن شب چندین برابر افزون بگردان و ما را از خیر و برکت آن شب محروم مگردان. آمین یا رب العالمین.
پنجم: هدیه و بخشش چندین برابر بودن اجر و پاداش در شب قدر، مخصوص امت پیامبر خاتم است.
از جمله نعمتهاى خداوند بر امت پیامبر خاتم، نسبت به امتهاى پیشین، فضیلتهاى فراوانى است که خداوند به این امت اختصاص داده است، اینکه خداوند در برابر عبادت کم امت اسلامى، اجر و پاداش بسیار بزرگى به آن وعده داده است. به عنوان مثال برترى داشتن و فضیلت عبادت در شب قدر بر هزار ماهى که شب قدر در آن نباشد، بهترین گواه بر این گفته است.
همچنین بهترین گواه بر آنچه گفته شد، این استدلالها هستند:
۱- امام مالک؛ در کتاب الموطأ گوید: او از علماى مورد اعتماد شنیده است که عمرِ مردمان پیشین به پیامبر خاتمص نشان داده شد. گویا پیامبر با دیدن عمر (زیاد) آنها، عمر امتش را کم دانست که نمىتوانند در این عمر کوتاه به اندازه آنانى که عمرى طولانى داشتهاند، عبادت کنند. خداوند شب قدر را - که عبادت در آن از عبادت هزار ماه بهتر است - به او و امتش عطا کرد. (موطأ، مالک ۱۵).
۲- در حدیثى که مجاهد با سند مرسل روایت کرده، درباره سبب نزول سوره (قدر) آمده است: پیامبرص مردى از بنىاسرائیل را نام برد که در راه خدا هزار ماه جهاد کرد. مسلمانان از شنیدن آن خبر و جهاد زیاد او، شگفتزده شدند (که عمر ما کم است و نمىتوانیم به آن اجر و پاداش دست یابیم). خداوند (براى آرامش دادن به آنان) سوره قدر را نازل کرد: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢ لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣﴾[القدر: ۱-۳].
و فرمود: عبادت در شب قدر بهتر از هزار ماهى است که آن مرد بنى اسرائیل زره پوشیده و جهاد مىکرد. (تفسیر ابن أبی حاتم۱۰/۳۴۵۲ شماره ۱٩۴۲۴. البيهقي في السنن الكبرى ۴/۳۰۶، الواحدي في أسباب النزول ص ۴۶۱ ).
آنچه سخنان مالک و حدیث مرسلى را که مجاهد روایت کرده تأیید مىکند، حدیث صحیحى است که از ابن عمر روایت شده: او از رسول خدا شنید که فرمود: برترى و ماندگارى شما نسبت به امتهاى گذشته همانند فاصله بین نماز عصر تا غروب خورشید است؛ به یهودیان، تورات داده شد تا نصف روز (وقت ظهر) به آن عمل کردند و بعد از عمل کردن به آن ناتوان شدند. به آنان یک قیراط یک قیراط اجر داده شد، سپس به مسیحیان انجیل داده شد، تا هنگام عصر به آن عمل کردند. سپس از عمل کردن به آن بازماندند. به آنان هم یک قیراط یک قیراط اجر داده شد. سپس به ما قرآن داده شد تا غروب خورشید به آن عمل کردیم. به ما دو قیراط دو قیراط اجر داده شد. اهل کتاب گفتند: پروردگارا، به آنان دو قیراط دو قیراط پاداش دادى، ولى به ما یک قیراط یک قیراط پاداش دادى، در حالى که کردار و اعمال ما بیشتر از آنان است؟ خداوند از آنان مىپرسد: آیا چیزى از پاداش شما کاستهام؟ گفتند: نه، خداوند مىفرماید: پس آن فضل من است، به هر کسى که بخواهم افزون مىدهم. پروردگارا، ما خواستار فضل تو هستیم. ما را از فضلت محروم مگردان. (البخاری ۵۵٧).
جمعى از اهل علم از جمله: امام مالک، ابن حجر، نووى و سیوطى ترجیح دادهاند که شب قدر مختص به امت اسلام است. (الموظأ ۱/۲۱۸، فتح الباری ۴/۳۰۴، خصائی الکبرى، السیوطی ۱/۲۰۸).
امام ابن کثیر اشارهاى دارد که شب قدر در میان امتهاى گذشته هم وجود داشته، همچنان که در میان امت اسلام هست. اما قول اول ترجیح داده مىشود. خداوند داناتر است. (تفسیر ابن کثیر ص ۱۸۶۰).
ششم: جستجوى دریافت شب قدر و تحقیق در تعیین بهترین وقت براى طلب آن.
پیامبرص فرمود: «تحرّوا ليلة القدر فى الوتر من العشر الأواخر من رمضان». (تخریج آن گذشت).
«شب قدر را در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جستجو کنید».
این حدیث براى تعیین زمان شب قدر و بهترین وقت جستجوى آن، مهم است.
احادیث صحیح که به طلب شب قدر دلالت دارند، فراوان هستند. علما تلاش کردهاند از آن احادیث مطالبى را درباره تعیین زمان شب قدر استنباط کنند که حدوداً به چهل قول مىرسند. این کتاب گنجایش بر شمردن آنها را ندارد، صرف نظر از اینکه بخواهد به طور مفصل آنها را شرح دهد.
اینجا به بیان اقوالى درباره شب قدر، که نزد علما ترجیح داده شدهاند، مىپردازیم:
۱- امام بخارى؛ در صحیح خودش بابى را درباره جستجوى شب قدر در شبهاى فرد دهه آخر رمضان اختصاص داده و به طور مفصل شرح داده است.
ابن حجر گوید: از شرح امام بخارى چنین استنباط مىشود که ترجیحاً شب قدر مختص به رمضان، آن هم شبهاى فرد دهه آخر رمضان است. این خلاصه تمامى آن مطالبى است که درباره شب قدر وارد شدهاند. (فتح الباری ۴/۳۰۶).
ابن حجر از تعیین شب بیست و پنجم رمضان به عنوان شب قدر - که بعضى به آن معتقدند - ایراد مىگیرد و مىگوید: آن شب در یکى از شبهاى فرد دهه آخر رمضان است. احادیثى که عایشه و دیگران در اینباره روایت کردهاند، بیانگر این مطلب است و همچنین قول ارجح در این زمینه است. ابوثور مزنى و ابن خزیمه هم این نظر را دارند. (صحیح ابن خزیمه ۳/۳۲۳).
پس تعیین یکى از شبهاى فرد دهه آخر به طور قطعى به عنوان شب قدر دلیل قطعى ندارد. جمعى از علماى مذاهب هم، همین نظر را دارند. (فتح الباری ۴/۳۱۲).
ابن حجر بعد از آن که چهل و هشت قول را درباره شب قدر بررسى مىکند مىگوید: قول ارجح درباره شب قدر، بیانگر این است: شب قدر در شبهاى فرد دهه آخر رمضان است و آنچه از احادیث فهمیده و برداشت مىشود این است که شب قدر در سالهاى مختلف جابجا مىشود، یعنى هر سال در یکى از شبهاى فرد دهه آخر قرار مىگیرد. (منبع سابق ۴/۳۱۳).
۲- امام نووى؛ گوید: شب قدر در دهه آخر رمضان، سال به سال جابجا مىشود. بدین شکل بین احادیث مختلفى که درباره شب قدر روایت شدهاند، جمع و توفیق ایجاد مىشود. (المجموع شرح المهذب ۶/۴۴٩).
۳- شیخ الاسلام احمد بن تیمیه؛ گوید: شب قدر در دهه آخر رمضان است. همچنین از طریق احادیث صحیح از پیامبر روایت شده که فرمود: «آن را در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جستجو کنید». (مجموع الفتاوى ۲۵/۲۸۴).
۴- گروهى از علماى سلف گفتهاند: - که قول تحقیق شده مذهب امام احمد و روایت از امام ابوحنیفه هم است - شب قدر، شب بیست و هفتم رمضان است. (تفسیر ابن کثیر ص ۱۸۶۱).
در این گفته به روایت ابى ابن کعبس استدلال مىکنند، ابى بن کعبس زمانى که شب ۲٧ رمضان را شب قدر تعیین کرد، از او علت معین کردن آن شب به عنوان شب قدر سؤال شد، جواب داد: به وسیله وجود نشانههایى که پیامبرص خبر داده است: اینکه صبح آن شب خورشید بدون پرتوافکنى و تابش طلوع مىکند. (مسلم ٧۶۲، ۱۱۶٩).
سخنان أبىس درباره تعیین شب قدر در ۲٧ رمضان به حدیثى معین استناد نشده است، بلکه به نشانهها و علامتهایى که براى شناختن آن بیان شدهاند اعتماد شده است، در آن سال صبح شب۲٧ چنین طلوع کرد. این به آن معنا نیست که هر سال شب قدر در ۲٧ رمضان اتفاق مىافتد؛ چون شب قدر سال به سال در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جابجا مىشود. همچنان که نشانههایى که براى شناختن شب قدر بیان شدهاند، در زمان پیامبرص در صبح شب ۲۱ و شب ۲۳ هم دیده شدهاند.
با این توضیح روشن مىشود که استناد ابى بن کعب براى تعیین ۲٧ رمضان به عنوان شب قدر، بر دلیلى مستحکم و قوى استناد نمىشود که بتوان بر آن اعتماد کرد. براى توضیح بیشتر. (نگا: منة المنعم فی شرح صحیح مسلم، المبارکفوری ۱/۴۸۰).
ابى گوید: قسم به خدایى که هیچ معبودى راستین جز او نیست، من مىدانم که شب قدر کدام یک از شبهاى رمضان است. پیامبرص به ما دستور داد که در آن شب قیام کنیم. آن شب ۲٧ رمضان بود. نشانههاى آن عبارتند از اینکه صبح آن، خورشید بدون پرتوافکنى طلوع مىکند. (همچون ماه مىتوان به قرص آن نگاه کرد.
از بعضى از سلف حکایت شده که تلاش کردهاند، اثبات این قول را از قرآن استخراج کنند و گفتهاند آن شب ۲٧ رمضان است، چون کلمه «هى» که در سوره قدر آمده بیست و هفتمین کلمه در سوره است. خداوند داناتر است.
منظور ابنعباسب است. اما این مطلب نمىتواند از ابنعباس باشد، چون این سخن، معماگونه و پوشیده است و کلام خدا از آن منزه است. (بحر المحيط.أبوحیان ۸/۴٩۳).
۵- علامه شنقیطى بعد از آن که اقوال علما را در این مسأله بیان مىکند، گوید: بعد از آن که از بیانات و ادلهاى که درباره طلب شب قدر در شبهاى فرد دهه آخر رمضان آگاهى پیدا کردى، پس بدان که نزدیکترین و مناسبترین شب براى قرار گرفتن شب قدر در آن، شب بیست و هفتم رمضان است. بر حسب آنچه علما نظر دارند و ادله بر آن دلالت مىکند، این نظر ارجح است. جمعى از یاران احمد بن حنبل هم این نظر را دارند.
قسطلانى گفت: امام مرداوى در الانصاف گفته است: این نظر، نظر درستى است. (إرشاد الساری ۴/۵٩۴).
جمع کثیرى از اصحاب پیامبرص هم این نظر را دارند. ابى بن کعب آن را با قاطعیت اعلام کرده و براى اثبات آن سوگند خورده است. این مطلب در صحیح مسلم آمده است. در مسند احمد از ابن عمر با سند مرفوع روایت شده: «شب قدر، شب بیست و هفتم رمضان است».، شاشى که از علماى شافعیه است در «الحلیه» از بیشتر علما این قول را حکایت کرده است. (زاد المسلم. علامه محمد بن أحمد الشنقیطی ۳/۳۰۵).
خواننده گرامى، از اقوال و روایاتى که بیان شد، چنین نتیجهگیرى مىشود که بهترین و مناسبترین وقتهاى جستجوى شب قدر، شبهاى فرد دهه آخر رمضان است و با قاطعیت نمىتوان بیان کرد که حتماً فلان شبِ فرد است. با استناد به مجموع احادیث صحیح که در این زمینه روایت شدهاند، گرچه شب بیست و هفتم رمضان در میان شبهاى فرد شانس بیشترى براى وجود شب قدر دارد، ولى این هم قطعى نیست. (امام ابنکثیر گوید: «از مالک؛ نقل شده که در تمامى شبهاى دهه آخر رمضان بهطور یکسان براى طلب شب قدر شبزندهدارى انجام مىگیرد. هیچ شبى بر شب دیگر ترجیح ندارد. آن را در شرح رافعى دیدهام». تفسير القرآن العظيم، ص ۱۸۶۲).
هفتم: نشانههاى شب قدر.
از بزرگترین رحمت و نعمتى که خداوند شامل حال امت پیامبر خاتم کرده این است که این شب را مختص این امت قرار داده است. سپس نشانههایى براى شناختن آن قرار داده که وجود آنها بیانگر راستگویى پیامبرص و مژده دادن به امت اسلامى است. جستجو و عبادت در آن شب سبب مىشود که اجر و پاداش مسلمان چندین برابر شود، درست معادل عمر کامل یک انسان.
گاهى این نشانهها عمومى هستند که بیشتر مردم آنها را درک مىکنند، و گاهى مختص به بندگان خاص و خالص هستند که موفق به دیدن آنها مىشوند. در این مبحث نشانههاى عمومى آن را بیان مىکنم. سپس براى آن استدلال مىآورم، ولى نشانههاى اختصاصى آن را وامىگذارم براى کسانى که براى دریافتن آن شب موفق مىشوند و کارهاى خارقالعاده مىبینند، تا آنها را در مبحث «رؤية ليلة القدر» بیانکنم.
اینک نشانههاى عمومى شب قدر:
۱- طلوع خورشید در صبح آن شب، صاف و بدون تابش نور است. قرص خورشید کاملاً دیده مىشود و هیچ شعاع و پرتویى آن را نمىپوشاند. در این حال نگاه کردن به قرص خورشید همانند قرصماه، امکانپذیر است. هنگام طلوع خورشید هیچ شیطانى با آن بیرون نمىآید.
۲- ظاهر شدن ماه در آن شب به شکل کاسهاى که دو نیمه شده است.
۳- آن شب، شب بسیار آرامى است. در آن هیچ شهابى به سوى شیاطینى که استراق سمع مىکنند پرتاب نمىشود [چون به خاطر امان بودن آن شب ممکن است استراق سمع صورت نگیرد]، هوا کاملاً صاف و نورانى است. گویا در آن شب قرص ماه کامل است. در آن شب از گرماى اذیت کننده و سرماى سوزناک خبرى نیست.
خواننده گرامى، آنچه بیان شد، وصف کاملى از نشانههاى آن شب بزرگ بود، فقط به نشانههایى که دلیل صحیح داشتند اکتفا کردم. اینک ادله آن نشانهها به ترتیب بیان مىشوند:
۱- زر بن حبیش از ابى بن کعب پرسید: به چه دلیلى مىگویى که شب قدر شب ۲٧ رمضان است؟ جواب داد: با مشاهده نشانههاى آن شب که پیامبرص به ما خبر داده است: این که خورشید صبح آن شب بدون پرتو طلوع مىکند.
شعاع همان پرتو و تابش نور خورشید است، هنگامى که طلوع مىکند و هنگام نگاه کردن به آن همچون طناب یا شاخهاى براى نگاهکننده ظاهر مىشود.
قاضى عیاض درباره «لا شعاع لها» گوید: نشانهاى است که خداوند آن را بدون وجود سبب ظاهرى نشانه شب قدر قرار داده است. گوید: گفته شده این حالت، به خاطر رفت و آمد زیاد فرشتگان در آن شب به زمین است که شعاع خورشید با بالهاى لطیفشان پوشیده مىشود. (المنهاج، للنووي ۸/۳۰۶).
۲- پیامبرص فرمود: «از نشانههاى شب قدر این است که خورشید صبح آن شب، صاف و بدون پرتوافکنى طلوع مىکند، همانند قرص کامل ماه. شیطان در آن روز اجازه بیرون آمدن همراه با طلوع خورشید را ندارد». (أحمد فی المسند (۵/۳۲۴). عراقى گفته است: اسنادش جید است. هیثمى در «المجمع» (۳/۱٧۵) گفته است راویان آن ثقه هستند).
۳- اصحاب آن حضرت در نزد او از شب قدر، یاد کردند که چگونه است، پیامبرص فرمود: «کدام یک از شما طلوع ماه را در حالى که همانند نیمه کاسه است، یادش مىآید؟». (مسلم ۱۱٧۰).
امام نووى؛ در شرح فرمایش پیامبرص «مثل شق جفنة» گوید: این جمله اشاره دارد که شب قدر در آخر ماه رمضان است، چون ماه در هنگام طلوع مانند «شق جفنة». نمىشود، بلکه در آخر ماه آنگونه هست. در المنهاج (۳۰۶/۸) آمده است: جفنه یعنى کاسه غذا، جمع آن جفان و جِفَن و جَفَنَات است. (معجم الوسیط (جَفَن) و قاموس المحیط (الجَفْن) ).
۴- پیامبرص فرمود: «نشانه شب قدر این است که آن شب، صاف و روشن است، گویا در آن شب نور ماه مىتابد، شب آرامى است نه سرد است نه گرم، هیچ ستارهاى به شیاطین پرتاب نمىشود». (أحمد فی المسند ۲۴٧).
هشتم: پیامبر از زمان آن آگاهى داشت:
خداوند مىفرماید: ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢﴾[القدر: ۲].
ابن عیینه در تفسیر این آیه گفته است، هرگاه جملهاى که در قرآن خطاب به پیامبرص با (ما ادراک) آمده، خداوند پیامبر را از وجود آن کار آگاه ساخته است، اما اگر مىفرمود: (و ما یدریک) پیامبر را از آن کار آگاه نمىساخت. (البخاری ۲۰۱۴).
حافظ ابن حجر؛ گوید: منظور ابن عیینه این است که پیامبرص زمان دقیق شب قدر را مىدانست. (فتح الباری ۴/۳۰۰).
روزى پیامبر به نزد اصحاب آمد تا زمان شب قدر را به آنان خبر دهد، اما دو نفر با هم کشمکش و جر و بحث کردند. پیامبر فرمود: «آمده بودم زمان شب قدر را به شما بگویم، اما فلانى و فلانى با هم کشمکش کردند و خبر آن برداشته شد. امیدوارم این کار (پنهان ماندن زمان شب قدر) براى شما بهتر باشد. پس شب قدر را در ۲٩، ۲٧، ۲۵ رمضان جستجو کنید». (تخریج آن گذشت).
پیامبرص فرمود: «شب قدر در خواب به من نشان داده شد. سپس یکى از همسرانم مرا بیدار کرد و زمان آن از یادم رفت. پس آن را در دهه آخر رمضان جستجو کنید». (مسلم ۱۱۶۶. المنهاج، للنووی ۸/۲٩٩).
از مجموع ادلهاى که گذشت استدلال مىشود که پیامبرص به طور یقین زمان مشخص شب قدر را مىدانست و حتى خواست آن را به اصحابش بگوید، اما آن را فراموش کرد. یک بار به خاطر کشمکش دو نفر با هم، که هر کدام ادعا مىکرد حق با او است، بار دوم به خاطر بیدار شدنش به وسیله یکى از همسرانش، سبب شد خوابى را که درباره تعیین زمان مشخص شب قدر دیده بود، به یاد نیاورد. خداوند داناتر است. (قول به تعدد سبب فراموشى آن حضرتص، را ابن حجر در الفتح (۴/۳۱۵) و قسطلانى در الارشاد (۴/۵٩۴) تقویت کردهاند).
فایده: در مطالب گذشته بیان شد که سبب فراموشى پیامبرص براى تعیین زمان دقیق شب قدر، کشمکش دو نفر بود. چنین استنباط مىشود که، کشمکش و جر و بحث و بیهودهکارى شوم و این گونه کارها نکوهیده و مذموم هستند و سبب عقوبت معنوى مىشوند و کشمکش و مجادله بیهوده، علم سودمند و منافع را از بین مىبرد. (المفهم، للقرطبى (۴/۱٩۵۳)، تفسیر ابنکثیر، ص (۱۸۶۲)، المنهاج، للنووى (۸/۳۰۴).
بر خلاف آنچه بیشتر مردم مىپندارند که مدارسه علم اقتضا مىکند برخى از کشمکشها و جدلها در برخى مسائل پیش بیاید، در آن صورت فرد حریص مىشود فقط به خاطر خشنود ساختن نفسش طرف مقابل را مجبور کند از نظرش عقبنشینى کند و بر او پیروز گردد، نه اینکه بخواهد حق و واقعیت را آشکار سازد و دنبالهرو حق باشد.
آنچه از کل حدیث فهمیده مىشود این است که در زمینه علمى باید کشمکش و جدل ترک شود. همچنین به علما احترام گذاشته و به مقامشان ارج نهاده شود، حتى اگر یکى از علما در خواب باشد به خاطر احترام گذاشتن به مقام علمى او، نباید مزاحم او شد و او را بیدار کرد، مگر براى انجام فریضه نماز و نظیر آن و به خاطر رعایت ادب، حتى درِ خانههایشان را براى اینکه براى نماز به مسجد بیایند نباید زد. اضافه بر آن، در محضر اهل علم با نهایت ادب باید نشست.
مفهوم دیگر حدیث اینکه براى فرو نشاندن کشمکش و اصلاح بین دو نفر باید به زودى اقدام شود. خداوند داناتر است.
نهم: درک حکمت مشخص نشدن شب قدر.
پیامبرص فرمود: «امید است این کار براى شما بهتر باشد». (متفق علیه، وتخریج آن گذشت).
یعنى بهتر بودن مشخص نشدن زمان معین شب قدر، این را مىطلبد که فرد روزهدار تمامى ماه رمضان یا دهه آخر آن را شب زندهدارى کند. برعکس اگر زمان آن تعیین مىشد روزهدار فقط در آن شب قیام مىکرد. (فتح الباری ۴/۳۱۴).
مشخص نبودن زمان دقیق شب قدر، سبب مىشود که جویندگان آن در تمامى اوقاتى که امید دریافتن آن را دارند، در جستجوى آن تلاش فراوان و عبادت بیشترى انجام دهند. در نتیجه عبادت آنان بیشتر مىشود و پاداش فراوانى براى خود کسب مىکنند، اما اگر افراد زمان دقیق آن را مىدانستند، فقط به قیام همان شب اکتفا مىکردند. ولى حکمت الهى اقتضا کرده که زمان دقیق آن نامعلوم باشد تا در تمامى ماه رمضان در جستجوى آن شب، عبادت و قیام کنند و در دهه آخر رمضان تلاش دو چندان شود. به خاطر همین پیامبر خداص در دهه آخر رمضان در مسجد اعتکاف مىنشست تا هنگامى که وفات کرد. سپس بعد از او همسرانش اعتکاف مىنشستند. (متفق علیه، وتخریج آن گذشت).
هرگاه دهه آخر رمضان فرا مىرسید پیامبرص کمر همت مىبست و خود را کاملاً براى عبادت آماده مىکرد و شب زندهدارى مىکرد و همسرانش را هم (براى عبادت) بیدار مىکرد. (متفق علیه، وتخریج آن گذشت).
(گفتار او گرچه در معنا همانند گفتار پیشین ابنحجر است، اما چون تفصیل فراوانى همراه با استدلال دارد، در اینجا بیانش کردم). (نگا: تفسیر ابنکثیر، ص ۱۸۶۲).
دهم: ماندگارى شب قدر و بر نداشتن آن.
امام بخارى؛ در کتاب صحیحش بابى را به عنوان «رفع معرفة ليلة القدر لتلاحي الناس» نامگذارى کرده است. او رفع را به «معرفة ليلة» مقید کرده است. اشاره به این دارد که شب قدر به هیچ وجه در حال حاضر و در آینده برداشته نمىشود و همچنان ماندگار است، آوردن این قید بیانگر آگاهى کامل او از حدیثى است که باب را با آن آغاز کرده است و در آن حدیث آمده: «شب قدر را در شبهاى ۲٩، ۲٧ و ۲۵ رمضان جستجو کنید». (فتح الباری ۴/۳۱۴).
پیامبرص بعد از آن که به اصحاب اعلام کرد خبر شب قدر برداشته شد، به آنان دستور داد که در این سه شب آن را جستجو کنند. دستور پیامبر درباره جستجوى شب قدر دلیل این است که بنا بر قول صحیح، شب قدر برداشته نشده است. حدیثى که در صحیحین آماده بیانگر آن است: «تحرّوا ليلة القدر في الوتر من العشر الأواخر من رمضان».
«شب قدر را در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جستجو کنید».
اگر شب قدر برداشته مىشد، پیامبر دستور نمىداد که آن را در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جستجو کنند، چون - همان طور که روشن است - در جستجوى چیزى که برداشته شده و وجود ندارد، سودى نیست. (زاد المسلم، علامه الشنقیطی ۳/۲۰۲).
بنابراین، مفهوم کلمه «رفع» در حدیث یعنى خبر آگاهى یافتن از زمان دقیق آن شب برداشته شده است، نه اینکه شب قدر به طور کلى برداشته شود. (تفسیر ابن کثیر ص ۱۸۶۰).
اگر منظور پیامبرص برداشته شدن عین شب قدر بود، هرگز به یارانش امر نمىکرد که آن را جستجو کنند. با وجود دلایل فراوان از احادیث و دیده شدن بسیار شب قدر به وسیله بندگان صالح، علما اتفاق نظر دارند که شب قدر وجود دارد و پیوسته تا آخرالزمان وجود خواهد داشت. (المفهم. للقرطبي ۴/۱٩۵۲).
چکیده سخن این که، چند برابر شدن پاداش مسلمانانِ شب زندهدار در شب قدر براى امت محمدص یک بخشش و هدیه الهى است و تا برپایى روز رستاخیز ادامه خواهد داشت.
ابوذرس درباره برداشته شدن شب قدر یا استمرار آن از پیامبرص سؤال کرده است، گوید: گفتم: آیا آنچه با پیامبران است تا زمانى که زندهاند با آنان مىماند، اما وقتى که وفات کردند، آن هم برداشته مىشود؟ یا اینکه تا روز رستاخیز ماندگار مىماند؟ فرمود: «بلکه تا روز رستاخیز پابرجا باقى مىماند». (أحمد فی المسند ۵/۱٧۱).
یازدهم: دیدن شب قدر.
پیامبر خداص فرمود: «وقد رأيتنى أسجد في ماء وطين».
«خواب دیدم که میان آب و گِل سجده مىکردم».
ابوسعیدص راوى حدیث گوید آن شب آسمان شروع به باریدن کرد و مسجد پر از آب شد، آب در نمازگاه پیامبر جارى شد، آن شب بیست و یکم رمضان بود. من به چشم خودم دیدم، وقتى که پیامبرص نماز صبح را خواند، صورتش پر از آب و گِل بود. (البخاری ۲۰۱۶، ۲۰۱۸ مسلم ۲٧۶۱، ۱۱۶٧).
پیامبرص فرمود: «أرى رؤياكم في العشر الأواخر فاطلبوها في الوتر منها». (متفق علیه، البخاری ۱۱۵۸. مسلم ۱۱۶۵).
«عقیده دارم که خواب شما با واقعیت مطابقت دارد، پس آن را در شبهاى فرد دهه آخر رمضان جستجو کنید».
همچنین در حدیث صحیح آمده: در هفت شب آخر رمضان، شب قدر در خواب به مردانى از یاران پیامبرص نشان داده شد. به پیامبر گفتند. فرمود: «عقیده دارم که خواب شما با واقعیت مطابقت دارد و شب قدر در هفت شب آخر رمضان قرار دارد. هر کسى که مىخواهد آن را دریابد، در هفت شب آخر رمضان آن را جستجو کند». (متفق علیه، البخاری ۲۰۱۵. مسلم ۱۱۶۵).
مىتوان بین فرموده پیامبرص درباره ده شب و هفت شب آخر رمضان، براى جستجوى شب قدر جمع کرد: آن را در دهه آخر رمضان جستجو کنید. اگر یکى از شما این کار را نتوانست، حداقل هفت شب آخر را از دست ندهد. (مسلم ۱۱۶۵).
خواننده گرامى، از مطالبى که درباره شب قدر بیان شد مطالب زیر استنباط مىشود:
۱- دیدن و دریافتن شب قدر، گاهى در خواب انجام مىگیرد، سپس آن خواب همچون روشنى روز در بیدارى محقق مىشود، همچنان که پیامبر در آن شب در خواب دید که صبح آن شب در میان آب و گِل سجده مىکند. در بیدارى هم آن چه دیده بود محقق شد و اصحاب هم آن را مشاهده کردند.
۲- استناد به خواب براى اثبات شب قدر در دهه آخر رمضان، در واقع استدلال براى کار موجود است. پس با قاعده شرعى مخالفتى ندارد. پیامبرص ترجیح داد که شب قدر در دهه آخر رمضان جستجو شود و آن با خوابى که بعضى از یارانش در آن شبها درباره شب قدر دیده بودند موافق شد. این گونه نبود که پیامبرص به خاطر خواب آنها بخواهد حکمى را اثبات کند و بگوید شب قدر به خاطر خوابى که آنان دیدهاند، فقط باید در دهه آخر رمضان جستجو شود. هرگز این گونه نبود؛ بلکه شب قدر در دهه آخر رمضان موجود بود. هیچ تفاوتى نداشت که آنها آن خواب را مىدیدند یا نمىدیدند.
چکیده مطلب این که پیامبرص خواب آنان را درباره اثبات شب قدر ترجیح داد. چنین خوابهایى در مسائل شرعى دیگرى هم تکرار شدهاند، مانند خوابى که درباره اذان و مسائلى نظیر آن دیده شد. (المفهم، القرطبي ۴/٩۵۵).
۳- دیدن شب قدر در خواب توسط بعضى از بندگان صالح امرى است که از نظر شرع اثبات شده است، همچنان که دیدن آن در خواب توسط بعضى از اصحاب به اثبات رسیده است.
پاسخ: نظر علما در اینباره مختلف است:
گفته شده: همه چیز در حال سجده دیده مىشوند. گفته شده: دیده مىشود که نور در همه جا مىتابد، حتى در جاى تاریک. گفته شده: سلامى از جانب فرشتگان شنیده مىشود. گفته شده: نشانه آن قبولى دعاى کسى است که براى دیدن آن موفق شود.
بنابر نظر طبرى؛ وجود هیچ کدام از آن نشانهها براى دیدن شب قدر شرط نیستند. (فتح الباری ۴/۳۱۳).
نووى؛ گفته است: شب قدر نشانههایى دارد و از فرزندان آدم، کسى که خدا بخواهد، همه ساله در رمضان آنها را مىبیند. احادیث و اخبار بندگان صالح بر اثبات دیدن شب قدر دلالت مىکنند. و اینکه بندگان صالح آن را زیاد دیدهاند، تا حدى که قابل شمارش نیست. (المنهاج، النووی ۸/۳۰۶).
چکیده مطالب این که در آن شب در حالت بیدارى برخى از کارهاى خارقالعاده مشاهده مىشوند که بعضى از بندگان صالح موفق به دیدن آنها مىشوند. اما دیدن کارهاى خارق العاده براى دریافتن فضیلت شب قدر شرط گرفته نیست. به هر حال شب قدر وجود دارد، چه نشانههایى که بر وجود آن دلالت کنند - در بیدارى یا خوا ب دیده شوند، یا دیده نشوند. خداوند داناتر است.
پرسش: کسى که شب قدر را ببیند آیا خبر آن را به دیگران بگوید؟
پاسخ: آنچه بعضى از علما از حدیثى که پیشتر ذکر شد که پیامبر مىخواست زمان دقیق شب قدر را بگوید و به خاطر کشمکش دو نفر خبر آن برداشته شد، چنین استنباط کردهاند که:
سنت است کسى که توفیق دیدن شب قدر را پیدا مىکند، سرّ آن را بپوشاند و افشا نکند، به دلیل اینکه خداوند براى پیامبرش مقرر کرد که درباره تعیین زمان آن به دیگران خبر ندهد. رستگارى و سعادتمندى کامل در پیروى از پیامبر است. سنت است سرّ آن شب را آشکار نکند. (این استنباط امام سبکى کبیر در «الحلبیات» است. حافظ ابن حجر در الفتح (۴/۳۱۵) چنین نقل کرده است).
پرسش: دعایى که مستحب است در شب قدر بیشتر خوانده شود، کدام است؟ و راز و رمز راهنمایى براى گفتن آن دعا چیست؟
پاسخ: مستحب است بنده در تمامى لحظات زندگى و تمامى اوقات، بیشتر دعا کند و در ماه رمضان بسیار دعا کند. در دهه آخر رمضان به خصوص در شبهاى فرد آن دعا زیاد بخواند.
شب قدر یکى از شبهاى فرد آخر رمضان است. سنت است که در شب قدر این دعا خوانده شود: «أَللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي».
عایشه از پیامبر پرسید: اگر شب قدر را دریابم، چه دعایى بخوانم؟ فرمود: بگو: «أَللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي». (تفسیر ابنکثیر، ص (۱۸۶۲). حدیث را احمد در جاهایى از مسند از جمله شماره (۶/۱۸۲) آورده است. ترمذى با لفظ «عفوٌ کریمٌ» به شماره (۳۵۱۳) روایت کرده و گفته که این حدیث حسن صحیح است).
«خدایا، تو بسیار گذشت کننده و بخشندهاى و گذشت و بخشش را دوست دارى، پس مرا ببخش».
دستور پیامبرص به مسلمانان براى طلب عفو و بخشش از خداوند متعال، بعد از آن که با تمام توانشان در شب قدر و سایر شبهاى دهه آخر رمضان، براى انجام عبادت تلاش مىکنند، بیانگر انتخاب رسیدن به جایگاه والا و انجام کارهایى است که با مقام انسانیت سازگار هستند، گرچه فرد شب قدر را نمىبیند، اما با تمامى توانش براى رسیدن به آن و کسب فضایل آن عبادت مىکند. (سطوع البدر بفضائل ليلة القدر، ابراهیم الحازمى، ص ۱٧٩).
پرسش: پاداش مشخصى که به شب زندهدارانِ شب قدر وعده داده شده، آیا شامل تمامى کسانى مىشود که در آن شب قیام مىکنند، یا فقط شامل کسانى مىشود که براى دیدن و دریافتن آن موفق مىشوند؟
پاسخ: پیامبرص فرمود: «من قام ليلة القدر إيماناً واحتساباً غُفر له ما تقدم من ذنبه». (تخریج آن گذشت).
«کسى که در شب قدر از روى ایمان و یقین و طلب اجر از خدا، قیام کند تمامى گناهان گذشتهاش بخشیده مىشوند»
و فرمود: «من يقم ليلة القدر فيوافقها ايماناً واحتساباً غفرله». (متفق علیه، البخاری ۳۵. مسلم ٧۶۰).
«کسى که از روى ایمان و یقین و طلب اجر از خدا، براى دریافتن شب قدر قیام کند و (قیام او) موافق با آن شب باشد، بخشیده مىشود».
همچنین فرمود: «فمن قامها ابتغاءها إيماناً واحتساباً، ثمّ وُفّقت له، غفر له ما تقدم من ذنبه وما تأخّر». (أحمد فی المسند ۵/۳۱۸).
«کسى که از روى ایمان و یقین و طلب اجر از خدا براى طلب شب قدر قیام کند، سپس به دریافتن آن موفق شود، تمامى گناهان گذشته و آیندهاش بخشیده مىشوند».
قید «فيوافقها» و «ثمّ وُفقت له» که در احادیث ذکر شدهاند، آیا به معناى این است که در بیدارى پرده از چشمان فرد برداشته مىشود و کارهاى خارقالعاده مىبیند؟ یا با شناختن نشانههاى آن شب، به وجود آن پى مىبرد؟ یا از طریق ترجیح دادن دلیل، از قبیل این که معتقد باشد شب ۲٧ یا نظیر آن است، شب را درک مىکند؟ یا اینکه قیام او موافق با آن شب باشد؛ گرچه نداند که آن شب قدر است؟
قول ارجح در اینباره، همان نظر دو امام بزرگوار: نووى و ابن حجر -رحمهما اللّه - است. منظور از «موافق بودن» یعنى دانستن اینکه شب قدر است و در آن قیام کند. با این قیام به همان پاداش بزرگى که وعده داده شده دست مىیابد و دیدن کارهاى خارقالعاده براى دستیابى به پاداش شرط نیست. بنابراین حتى اگر کسى نداند که شب قدر است و در آن شب براى جستجوى قدر قیام کند و به دیدن آن موفق هم نشود، همان پاداش را مىگیرد. اما صحبت اینجا درباره به دست آوردن آن پاداش بزرگ و معینى است که وعده داده شده است، یعنى بخشیده شدن گناهان گذشته و آینده. این پاداش براى کسى حاصل مىشود که از روى ایمان و یقین جهت طلب آن شب قیام کند، گرچه از طریق کرامت، شب قدر هم برایش نمایان شود، اما به دست آوردن پاداش شب قدر براى کسى که قیام کرده، به دیدن خارقالعادهها بستگى ندارد و به آن اعتماد نمىشود، بلکه مهم استقامت و پایدارى در قیام شب است، چون استقامت در قیام شب بسیار دشوار و محال است، مگر اینکه از جانب خدا در حق قیام کننده کرامتى ارزانى شود، بر خلاف خارقالعاده، چون خارقالعاده گاهى کرامت است و گاهى فتنه. فضل و رحمت خداوند گسترده است. پس باید جویاى فضل او شد تا در زمینههاى مختلفِ عبادت موفقیت به بار بیاید.
چه بسا شب زندهدارانى در آن شب جز انجام عبادت به چیزى از قبیل دیدن خارقالعاده دست نمىیابند، ولى دیگرى به خارقالعاده دست مىیابد، بدون این که عبادتى انجام دهد، اما کسى که به انجام عبادت موفق مىشود، بهتر و برتر است. خداوند داناتر است. (خلاصه معناى مبحثى را که ابنحجر؛ در فتح البارى (۴/۳۱۳) بیان کرده با کمى تصرف نقل کردم).
از مطالب گذشته چنین فهمیده مىشود که شب زندهدارانى که براى طلب آن شب قیام کردهاند بر سه گروه هستند:
۱- شب زندهدارى که با انجام عبادت در آن شب، شب زندهدارى مىکند، بدون این که بداند شب قدر است، به او پاداش بزرگى داده مىشود.
۲- شب زندهدارى که در آن شب با انجام عبادت، شب زندهدارى مىکند، در حالى که مىداند شب قدر است، بدون اینکه برایش خارقالعادهاى کشف شود. این فرد به همان پاداشى که در آن شب وعده داده شده - یعنى بخشش تمامى گناهان - دست مىیابد.
۳- شب زندهدارى که در آن شب از روى ایمان و یقین و طلب اجر از خدا با انجام عبادت شب زندهدارى کند، در حالى که مىداند و مىشناسد آن، شب قدر است، سپس آن شب برایش نمایان شود، به او پاداش بزرگى داده مىشود و به پاداش معینى که در آن شب وعده داده شده دست مىیابد و تمامى گناهانش بخشیده مىشوند. همچنین به کرامت دیدن آن شب - در بیدارى یا خواب - نایل مىآید و این فضل و نعمت خداست. به هر کسى که بخواهد مىدهد.
خداوند در پایان ماه رمضان بر روزهداران منت نهاده، چون انجام کارى را که وسیله پاک گرداندن و کامل کننده نعمتش به ایشان است، بر آنان مقرر کرده است. با انجام آن روزه و شب زندهدارى آنان را قبول مىکند و لغزشها و بیهودهگوییها و دشنامهایى را که با عبادتشان در آمیخته است، از بین مىبرد و نیازمندانشان را در روز گرفتن جایزه (عید فطر) از گدایى کردن بىنیاز مىکند. با انجام این کار، مسلمانان دوشادوش همدیگر حرکت مىکنند و همدیگر را دوست مىدارند و ثروتمندان و نیازمندانشان با هم یک دل مىشوند و براى خشنودى خدا حرکت مىکنند.
خداوند با این صدقه سرور و خوشحالى را در دل روزهداران مىاندازد، بدین گونه که خشنودىاش را از آنان در این ماه بزرگ میسر مىگرداند. این صدقه همان زکات فطر است. گرچه مقدار آن کم است اما نشانهاى بر عظمت قانونگذارى اسلامى و کمال آن است.
زکات فطر به خاطر آن به این اسم نامیده شده که با افطار کردن در پایان رمضان، واجب مىگردد. (فتح الباری ۳/۴۳۰).
پیامبرص زکات فطر را در سال دوم هجرى - سالى که روزه رمضان فرض شد- بر مسلمانان فرض کرد. زکات فطر بر تمامى مسلمانان مرد یا زن، کوچک یا بزرگ، آزاد یا برده، مقیم یا مسافر، در حالى که در شب و روز عید بیشتر از غذاى خود و کسانى که نفقه آنان بر او واجب است داشته باشند، فرض است.
زکات فطر با دریافتن غروب آخرین روز رمضان (شب عید فطر) واجب مىشود. مسلمانان از جانب خود و از جانب کسانى که نفقه آنان (از مسلمانان) بر عهدهشان واجب است (مانند: زن، فرزند نیازمند، خدمتکار و والدین نیازمند) زکات فطر مىدهند.
مقدار آن معادل یک صاع (در حدود دو کیلو و هفتصد گرم) از غذاى معمولى شهرى که در آن زندگى مىکند، مىباشد؛ چون نیازمندان در روز عید به چنین غذایى علاقمند و منتظر دریافت آن هستند.
الصاع - براى مذکر و مؤنث به کار مىرود - پیمانهاى است به اندازه چهار مد، هر مد یک مشت است - مشت شخص متوسط - . پس یک صاع از گندم خوب و نظیر آن از حبوباتى که در حالت اختیارى خورده مىشوند، داده شود. هر مد معادل ۶٧۵ گرم است. پس هر صاع تقریباً دو کیلو و هفتصد گرم (۲٧۰۰) است.
اگر مسلمان بیشتر از آن هم زکات فطر بدهد، براى او صدقه به شمار مىآید و به او پاداش فزونترى داده مىشود. (الفقه الإسلامي وأدلته. وهبه الزحیلی ۱/۱۴۲).
پیامبرص چهار نوع از غذاها را براى دادن زکات نام برده است: خرما، جو (سَلْت که نوعى جو است، جزو آن به شمار مىآید، کشک و کشمش.
(سُلْتْ گونهاى جو است. در روایت ابوداود و نسائى (فتحالبارى، ۳/۴۳۱) آمده که سُلْت را مىتوان به عنوان صدقه فطر داد). («اقط» کشک، ازهرى گوید: از ماستى درست مىشود که کرهاش را نگرفته باشند. ماست در کیسه ریخته مىشود و آبش مىرود تا سفت شود. المصباح، للفیومی).
پیامبرص زمان پرداخت آن را مشخص کرده است. انسان مسلمان باید بعد از طلوع فجر صادق (بعد از نماز صبح) در روز عید و پیش از رفتن مردم براى نماز عید زکات فطر را پرداخت کند. این وقت براى دادن زکات مستحب و پسندیده است. (چون روز عید است و مستمندان با دریافت آن در این روز در شادى و سرور با دیگران شریک مىشوند)، اما پرداخت زکات فطر در طول ماه رمضان و پیش انداختن آن، یک یا دو روز یا بیشتر مانده به عید فطر، جایز است، ولى به تأخیر انداختن آن از نماز عید مکروه است، مگر کسى که عذر داشته باشد، مانند غایب بودن مستمند و نظیر آنها. تأخیر پرداخت زکات فطر به خاطر آن مکروه است که در تأخیر آن هدفى که از دادن زکات - که خوشحال کردن مستمند و بىنیاز گرداندن او از گدایى کردن در روز عید است - از بین مىرود.
خواننده گرامى، این برخى از مطالبى بود درباره احکام مربوط به زکات فطر که شریعت اسلامى آن را به مسلمانان هدیه کرده و بخشیده است. آن را به طور خلاصه - بخاطر اینکه مىخواستم سخن کوتاه گویم - بیان کردم و اینک ادله آن را به ترتیب بیان مىکنم و با بیان این ادله، مباحث این فصل را که پایان کتاب است، به پایان مىبرم. از خداوند منان مىخواهم که با فهم آن و عمل کردن به آن، به من و شما سود برساند.
۱- «فرض رسول اللّهص زكاة الفطر طهرة للصّيام من اللّغو والرَّفث وطعمة للمساكين». (أبوداود ۱۶۰٩، ابن ماجه ۱۸۲٧، الحاکم ۱/۴۰٩، و به شرط بخارى آن را صحیح دانسته است. ذهبى آن را تأیید کرده و آلبانى در الارواء (۳/۳۳۲) حدیث را حسن دانسته است).
«رسول خداص زکات فطر را فرض کرد تا وسیلهاى باشد براى پاک شدن روزه از کارهاى بیهوده و دشنام (که با روزه آمیختهاند) و غذایى باشد براى مستمندان».
۲- «فرض رسول اللَّه ص زكاة الفطر، صاعاً من تمر أو صاعاً من شعير، على العبد والحرّ والذكر والأنثى والصغير والكبير، من المسلمين وأمر بها أن تؤدّى قبل خروج الناس إلى الصّلاة.» (متفق علیه، البخاری ۱۵۰۳. مسلم ٩۸۴).
«رسول خداص زکات فطر را چنین فرض کرد. یک صاع (دو کیلو و هفتصد گرم) از خرما یا یک صاع از جو، بر هر فرد مسلمان آزاد و برده از مرد و زن، کوچک و بزرگ، و دستور داد که قبل از رفتن مردم براى نماز (عید فطر) پرداخت شود».
۳- ابوسعید خدرىس گوید: ما یک صاع خوراکى یا یک صاع جو، یا یک صاع خرما، یا یک صاع کشک یا یک صاع کشمش، به عنوان زکات فطر مىدادیم. (متفق علیه، البخاری ۱۵۰۶. مسلم ٩۸۵).
در پایان، حقیقت روزه و مصالح آن و همچنین کمال سیرت و روش پیامبرص بیان مىشود:
امام ابن قیم؛ گفت: از آنجا که هدف از روزهدارى، بازداشتن نفس از پیروى از شهوتها و بریدن آن از چیزهایى است که به آن اُنس و اُلفت گرفته و متعادل ساختن نیروهاى شهوانى آن است تا براى جستجوى چیزى که در آن اوج سعادت و نعمتش است، آماده شود و براى پذیرفتن و انجام دادن چیزى که با آن زندگى ابدىاش پاکیزه و پربار و نیکو مىگردد، آماده شود.
گرسنه و تشنه ماندن، سرکشى و خشم نفس را مىشکند و از تندخویى آن مىکاهد و آن را به فکر و یاد شکمهاى گرسنه مستمندان مىاندازد، راههاى نفوذ و حرکت شیطان را در درون بنده تنگ مىکند و اعضاى بدن را از رها شدن و حرکت طبق فرمان غریزه و طبیعت به دنبال چیزهایى که در دنیا و آخرت به آن آسیب مىرساند باز مىدارد و تمامى اعضا و سرکشى تمامى نیروهاى داخلى و بیرونى را مهار مىکند و نفس را با لگام روزه مهار مىکند، چون روزه لگام متقیان و سپر جنگجویان و وسیله تهذیب اخلاق نیکوکاران و مقربان درگاه خداست. روزه در میان سایر عبادتها مخصوص خداوند است، چون در سایر عبادتها به خاطر علنى بودن، احتمال ریا وجود دارد، اما در روزه، چون عبادت پنهانى است. این احتمال منتفى است.
تمامى کارهاى روزهدار اعم از ترک شهوت و غذا و نوشیدنى فقط به خاطر معبود است.
روزه عبارت است از ترک خواستهها و لذتهاى نفس فقط به خاطر خدا و ترجیح خشنودى و محبت خدا بر خواستههاى خود. روزه عبادتى پنهانى بین بنده و خدا است. هیچ کس جز خدا از آن اطلاع پیدا نمىکند. گاهى بندگان از ترک باطل کنندههاى ظاهرى روزه اطلاع پیدا مىکنند، اما این که روزهدار غذا و نوشیدنى و شهوتش را فقط به خاطر خدا و به نیت اطاعت از او ترک کرده، امرى است که هیچ کس از بندگان از آن اطلاع نمىیابد. آن (نیت خالصانه براى خدا) حقیقت روزه است.
روزه تأثیر شگرفى در حفظ اعضاى ظاهرى و نیروهاى باطنى دارد و آنها را به طور شگفتآورى از در آمیختن با چیزهایى که اگر بر اعضا و نیروهاى باطنى چیره شوند، آنها را فاسد مىکنند، حفظ مىکند. کارهاى پست و بىارزشى را که به سلامتى و تندرستى نیروهاى باطنى آسیب مىرسانند، از وجود او دور مىکند.
روزه سلامتى قلب و اعضاى بدن را حفظ مىکند و آنچه را که دستان شهوت از آنها ربودهاند، دوباره به آنها باز مىگرداند. روزه بزرگترین کمککننده و یارى دهنده براى رسیدن به تقواست. همچنان که خداوند مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾[البقرة: ۱۸۳]. (ترجمه آن گذشت).
پیامبرص فرمود: «الصوم جنّة». (متفق علیه، البخاری ۱۸٩۴، ٧۴٩۲. مسلم ۱۱۵۱).
پیامبرص به کسانى که شهوتشان سرکشى مىکند و توانایى ازدواج ندارند، براى کنترل شهوت دستور داده که روزه بگیرند و روزه را سپرى (وجاء) براى کنترل شهوت نفس قرار داده است.
به این حدیث اشاره دارد: «اى گروه جوانان، هر کدام از شما که توانایى و امکانات دارد پس ازدواج کند، چون براى چشمپوشى و کنترل نفس (شهوت) بهترین (وسیله) است و کسى که نمىتواند ازدواج کند، بر او است که روزه بگیرد، چون سپرى است (که او را از افتادن در دام شهوت نفس حفظ مىکند». (این حدیث در صحیحین روایت شده است.)
از آنجا که مصالح روزه براى عقلهاى سالم و فطرتهاى متعادل و میانهرو مشهود است، خداوند از روى مهرورزى به بندگان و نیکى به آنان و به عنوان وسیله نگهدارى و کنترل آنان از گناهان و شهوتهاى نفس، روزه را بر آنان فرض کرده است.
سیرت و روش پیامبر در روزه گرفتن، کاملترین سیره و بزرگترین وسیله براى دستیابى به هدف و آسانترین آن براى جسم و روح و روان است. (براى آگاهى بیشتر به کتاب: زاد المعاد فى هدى خیر العباد، ص (۲/۲۸ مراجعه شود).
بعد از آن که خداوند مرا به جمعآورى و تنظیم برخى از احکام روزه موفق گرداند، من هم تمام توانم را در این راه به کار بردهام. پس در هر جایى که در بیان حقیقت موفق شدهام و حق مطلب را ادا کردهام، از فضل و نعمت خدا است، و در آنجا که از بیان حقیقت واماندهام و حق مطلب را ادا نکردهام، از خوانندگان گرامى، آنانى که اهل علم هستند و به پاسدارى و حمایت از دین حریصاند و در نصیحت کردن اخلاص دارند و رضاى خدا را مىطلبند و در گفتارشان ادیب هستند، لغزش مرا اصلاح بگردانند و از دریاى علم و فقه خویش به ما جرعهاى بنوشانند و با این کار، بر ارزش کتاب بیفزایند و در اجر و پاداش آن با من شریک گردند.
در پایان از خداوند منان مىخواهم آنچه را که نوشتهام براى رضاى خودش خالص بگرداند، به وسیله آن میزان نیکىهاى من و پدر و مادرم و سایر مؤمنان را سنگین بگرداند، به من سود برساند و به وسیله من به مردم سود برساند. همانا او شنوا و اجابت کننده دعاهاست.
وصلى اللّه وبارك على عبده ورسوله سيدنا محمد النبي الأمي، الرّحمة المهداة والنعمة المُسداة وعلى آله الأطهار وصحابته الأخيار والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدّين. وآخر دعونا أن الحمد للّه ربّ العالمين.