364

مشخصات کتاب

عمدة الأحکام

من کلام خیر الأنام

مما اتفق علیه الشیخان، البخاری ومسلم




تأليف

الإمام الحافظ أبي محمد عبد الغني بن عبد الواحد المَقْدِسِي


ترجمه:

محمد زمان زمانی

مقدمۀ مترجم

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ الحمْدَ للهِ، نحمَدُهُ ونَسْتَعِيْنُهُ ونَسْتَغْفِرُهُ، ونَعُوذُ باللهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وسِيِّئاتِ أَعْمَالِنَا، مَنْ يَهْدِهِ اللهُ فلا مُضِلَّ لَهُ، ومَنْ يُضْلِلْ فَلا هَادِيَ لَهُ، وأَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيْكَ لَهُ، وأَشْهَدُ أَنَّ محمَّداً عَبْدُهُ ورَسُولُهُ.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢ [أل‌عمران: ۱۰۲] .

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١ [النساء: ۱] .

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١ [الأحزاب: ۷۰-۷۱] .

أَمَّا بَعْد، فَإِنَّ أَصْدَقَ الحدِيْثِ كتابُ اللهِ، وأَحْسَنَ الهدْيِ هَدْيُ محمدٍ ج، وشَرُّ الأُمُورِ محُدَثاتِها، وكُلُّ محُدَثَةٍ بِدْعَةٌ وكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ، وكُلُّ ضَلالَةٍ في النَّارِ.

این کتاب با حجم کم از مهم‌ترین کتاب‌های دربرگیرندۀ احادیث احکام می‌باشد، زیرا مولف تمام احادیث را از کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم جمع آوری کرده است، به همین دلیل علماء با روشهای مختلف به آن پرداخته‌اند. مهمترین خدمتی که به این کتاب شده است- گذشته از حفظ و تعلیق- شرح آن توسط بیش از چند نفر از علمای سرشناس بوده که مفصلترین آن کتاب «الإعلام بفوائد عمدة الأحکام» تالیف ابن الملقن می‌باشد.

من نیز به نوبۀ خود شایسته دیدم این کتاب را به زبان فارسی ترجمه کنم تا فارسی زبانان نیز بتوانند از آن استفاده بهتری برده و با توفیق خداوند بدان عمل کنند.

در پایان از خوانندۀ گرامی‌خواهشمندم در صورت وجود هر گونه اشتباه چاپی یا نقص در ترجمه با مترجم تماس گرفته تا با ابلاغ آن تصحیح لازم صورت گیرد.

زندگینامۀ مؤلف

ایشان امام و حافظ بزرگ ابو محمد عبد الغنی بن عبد الواحد بن علی بن سرور بن رافع بن حسن بن جعفر المَقْدِسی الجَمَّاعِیلِی می‌باشد، اصلیتش از فلسطین بوده ولی در دمشق زندگی و در مصر وفات کرده است.

در سال ۵۴۱ هجری قمری در روستای جَمَّاعیل به دنیا آمد و در روز دوشنبه ۲۳ ربیع الأول سال ۶۰۰ هجری قمری چشم از دنیا فرو بست.

از خود چندین تالیف بر جای گذاشته که مهم‌ترین آنها کتاب عمدة الأحکام و کتاب الکمال فی أسماء الرجال می‌باشد.

از قدرت بالایی در حفظ احادیث و رجال وعلل حدیث برخوردار بود تا جایی که به او لقب امیر المؤمنین در حدیث داده‌اند، و گفته شده که جهان اسلام پس از دارقطنی کسی را مانند مؤلف به چشم خود ندیده است.

بنابر گفتۀ خودش بیش از صد هزار حدیث از حفظ داشته است.

و در هر زمینۀ حدیثی که از آن سوال می‌شد با جوابی صحیح به آن سوال پاسخ می‌داد.

در تربیت شاگردانش بسیار حریص و کوشا بود، و پس از کسب علم از محضر خودش آنها را تشویق به سفر برای شنیدن حدیث از مشایخ بزرگ می‌کرد، و غالبا شاگردانش را متوجه اصفهان می‌نمود، همانگونه که خود نیز چندین بار به این شهر سفر کرده بود.

شب‌های جمعه و روزها آن را به خواندن حدیث برای عموم مردم در جامع دمشق اختصاص می‌داد، و چنان در القای حدیث مهارت داشت که اگر کسی برای یک بار در مجلسش حاضر می‌شد هرگز آن را ترک نمی‌کرد.

هر روز بعد از نماز صبح وقتش را با خواندن قرآن سپری می‌کرد، وگاهی نیز به مراجعه حدیث می‌پرداخت، سپس تا قبل از ظهر سیصد رکعت نماز می‌خواند، بعد کمی می‌خوابید و پس از خواندن نماز ظهر تا مغرب مشغول نسخ حدیث و شنیدن آن از شاگردانش می‌شد، بعد از مغرب اگر روزه بود مشغول افطار می‌شد وگرنه تا عشاء نماز نافله می‌خواند، و پس از خواند نماز عشاء تا نیمی از شب می‌خوابید، سپس از خواب بلند شده و تا نزدیکی صبح نماز شب می‌خواند، و برای این منظور هفت یا هشت بار وضو می‌گرفت و می‌گفت: اگر اعضای بدنم از آب وضو‌تر نباشد نماز به من نمی‌چسپد.

سپس تا نماز صبح کمی می‌خوابید، و این کار را هر روز تکرار می‌کرد.

در امر به معروف و نهی از منکر بسیار جدی بود و در انجام این کار از هیچ کس واهمه‌ای نداشت، و خداوند چنان هیبتی به او داده بود که تمام خلافکاران از او میترسیدند و با شنیدن اسمش مجلس منکر خود را رها کرده و متفرق می‌شدند.

از دیگر خصوصیات اخلاقیش می‌توان به سخاوتمندیش اشاره کرد، در زندگینامهاش چنان نقل کرده‌اند که هر چیزی به دستش می‌رسید در مدت زمان بسیار کوتاهی بین فقرا تقسیم می‌کرد و برای خود چیزی باقی نمی‌گذاشت.

از پروردگار خواهان رحمت و مغفرت ایشان و دیگر علمای اسلام هستم و امیدوارم ما را نیز از رحمت خود دریغ نفرماید.

مقدمۀ مؤلف

الحمد لله الـملك الجبار، الواحد القهار، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لاشريك له، رب السموات والأرض ومابينهما العزيز الغفَّار، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله الـمصطفى الـمختار، صلى الله عليه وعلى آله وصحبه الأخيار، أما بعد:

یکی از برادران از من درخواست کرد تا تعدادی از احادیث احکام را برایش به صورت مختصر تالیف کنم، احادیثی که از روایت امام بخاری و امام مسلم باشد، من نیز به درخواست او پاسخ مثبت دادم و امیدوارم که مورد استفاده و منفعت قرار گیرد.

و از خداوند می‌خواهم که با این کتاب به ما و هر کسی که این کتاب را بنویسد یا بشنود یا بخواند یا حفظ کند و یا در آن نظر کند منفعت برساند و این کار من را خالصانه برای خود قرار دهد و باعث رستگاری و ورود به بهشت برین گردد. یاری خداوند برای ما کافی است و بهترین کسی است که می‌توان بر آن توکل کرد.

منزلت سنت در اسلام و اهتمام علما به آن([۱] )

خداوند در قرآن کریم درباره آنچه بر زبان رسول الله ججاری میشود می‌فرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ ٤ [النجم: ۳-۴] ایشان از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید، بلکه به جز وحی چیز دیگری را بر زبان نمی‌آورد.

صحابی جلیل عبد الله بن عمرو س نیز می‌فرماید:

«كنت أكتب كل شىء أسمعه من رسول الله جأريد حفظه فنهتني قريش وقالوا أتكتب كل شىء تسمعه ورسول الله جبشر يتكلم في الغضب والرضا فأمسكت عن الكتاب فذكرت ذلك لرسول الله ج فأومأ بأصبعه إلى فيه فقال: اكتب فوالذي نفسي بيده ما يخرج منه إلا حق»([۲] ). «هر آنچه را که از رسول الله ج می‌شنیدم می‌نوشتم تا آن را حفظ کنم، بزرگان قریش من را از این کار نهی کردند وگفتند: چگونه هر چیزی را که از رسول الله ج می‌شنوی می‌نویسی در حالی که ایشان بشر هستند و ممکن است در حالتهای مختلف عصبانیت و آرامش صحبت کند، پس از این دست از نوشتن فرمایشات ایشان برداشتم، و موضوع را با رسول الله ج درمیان گذاشتم، ایشان در حالیکه با انگشتشان به دهانشان اشاره می‌کردند فرمود: بنویس، قسم به کسی که جانم در دست اوست غیر از حق چیزی از آن خارج نمی‌شود».

اگر مفهوم آیه و حدیث را در میدان تشریع محصور کنیم نتیجه می‌گیریم هر آنچه رسول الله ج از امور دین بدان اشاره کرده است از وحی خارج نیست، بدین ترتیب آنچه را که به عنوان سنت به امت ابلاغ فرموده‌اند نیز وحی از جانب خداوند متعال بوده و از هر گونه اجتهاد و اشتباه به دور می‌باشد.

بنابراین قرآن و سنت هر دو در تشریع در یک درجۀ مساوی قرار داشته و هیچ تفاوتی از این دیدگاه با هم ندارند.

و شکی نیست که قرآن از دیدگاههای دیگری بر سنت ارجحیت دارد که می‌توان در نکات زیر خلاصه کرد:

۱- برای تلاوت قرآن اجری مشخص تعیین شده است که در خواندن حدیث چنین اجری وارد نیست.

عبد الله بن مسعود س از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: «من قرأ حرفاً من كتاب الله فله به حسنة والحسنة بعشر أمثالها، لا أقول الم حرف، ولكن ألف حرف، ولام حرف، وميم حرف»([۳] ). «کسی که قرآن می‌خواند به ازای هر حرف یک کار نیک انجام داده است، و پاداش هر کار نیک ده برابر آن می‌باشد، نمی‌گویم که الم یک حرف است، بلکه الف یک حرف و لام یک حرف و میم نیز یک حرف می‌باشد».

۲- الفاظ قرآن از جانب باری تعالی می‌باشد، به خلاف سنت که معنای آن وحی بوده ولی الفاظش از جانب رسول الله ج می‌باشد.

بر همین اساس اگر کسی معنای الفاظ قرآن را بخواند اجر و پاداشی که در حدیث ابن مسعود س وارد شده را نخواهد داشت.

۳- قرآن در لفظ و معنایش معجزه می‌باشد، و هیچ کس از جن و انس نتوانسته و نخواهد توانست مانند آن یا سوره‌ای از آن را بیاورد، ولی الفاظ حدیث از چنین ویژگی‌ای برخوردار نبوده، بلکه در تاریخ اسلام احادیث بسیار زیادی به رسول الله ج نسبت داده شده است که خود بیانگر همین موضوع می‌باشد.

حتی حدیث «من کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار» نیز دلالت بر همین دارد، بدینگونه که رسول الله ج از جانب پروردگار می‌دانسته که احادیثی به دروغ به ایشان نسبت داده خواهد شد، به همین دلیل از سزای چنین کاری خبر داده است.

۴- ثبوت قرآن امری متواتر است، یعنی هیچ شک و شبهه‌ای در صحت و نسبت آیات قرآن به خداوند وجود ندارد، به خلاف احادیث که اکثراً در ثبوتش از رتبۀ کمتری برخوردار می‌باشد.

تفاوت‌هایی که ذکر شد در حقیقت به فضیلت قرآن بر سنت بر می‌گردد، وبرخی نیز به نحوۀ ثبوت آن مرتبط است، که هیچکدام از این دو در واجب بودن تحکیم سنت در تشریع تاثیری ندارد.

آیات زیادی نیز در قرآن وجود دارد که دلالت بر پیروی از سنت رسول الله ج و وجوب تطبیق آن و تحریم مخالفت با آن می‌دهد، که برخی از آنها عبارتند از:

﴿وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ [النحل: ۴۴] .

«ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم چیزی را که بر آنها نازل شده است بیان کنی».

در این آیه خداوند بیان آیات قرآن و شرح و تفسیر آن را بر عهدۀ رسول الله ج نهاده است، بنابراین اگر کسی بخواهد مراد و مقصود خداوند را در یابد باید به اقوال رسول الله ج برگردد تا از هر گونه اشتباه در فهم مصون بماند.

وهمچنین می‌فرماید:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ [الحشر: ۷] .

«هر آنچه را که رسول الله ج از امور دین برای شما آورده است بگیرید و بدان عمل کنید و شما را از هر چه بازداشته است خودداری کنید».

و در این آیه خداوند بندگانش را به تبعیت و پیروی از رسولش امر کرده است که دلالت بر جایگاه ارشادات و اوامر ایشان دارد.

﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ [آل‌عمران: ۳۱] .

«بگو اگر مرا دوست دارید از من پیروی کنید تا خداوند نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد».

در این آیه خداوند محبتش به بندگانش و بخشایش گناهانشان را پاداشی در پیروی از رسولش قرار داده است تا بدینگونه منزلت پیامبر را به بندگان گوشزد کند.

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥ [النساء: ۶۵] .

«به پرودگارت قسم که هرگز ایمان نمی‌آورند مگر اینکه تو را در اختلافات خود قاضی قرار دهند و پس از اصدار حکمت نسبت به آن هیچگونه ناراحتی در خود نیابند و کاملا در مقابل آن تسلیم شوند».

در این آیه نیز جایگاه و منزلت احکام رسول الله ج ثابت می‌شود که هیچ کس حق ندارد در مقابل آن حتی کمی در دلش نارضایتی داشته باشد.

﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ [النور: ۶۳] .

«پس بترسند و بر حذر باشند کسانی که از امر رسول الله ج سرپیچی می‌کنند و با آن مخالفت می‌کنند از اینکه دچار فتنه‌ای گردند یا اینکه عذاب دردناکی بر آنها نازل شود».

تمام این آیات دلالت صریح بر مکانت و منزلت رسول الله ج در تشریع اسلامی می‌دهد و این که هیچ کس حق ندارد از دستورات ایشان سرپیچی کند یا درون قلبش از آن ناراضی باشد.

در خود سنت نیز احادیثی وارد شده که بر همین موضوع تاکید می‌کند، برخی از آنها عبارتند از:

۱- «لا أُلْفِیَنَّ أحدَکم متکئاً علی أریکته یأتیه أمر مما أمرتُ به أو نهیتُ عنه فیقول: لا أدری ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه»([۴] ). «نبینم کسی را در حالیکه بر تختش تکیه داده است اگر امری یا نهی‌ای از من به او برسد بگوید: نمی‌دانم هر آنچه را در قرآن یافتیم بدان عمل می‌کنیم».

۲- «ألا إني أوتيت القرآن ومثله معه، ألا يوشك رجل شبعان على أريكته يقول: عليكم بهذا القرآن، فما وجدتم فيه من حلال فأحلوه، وما وجدتم فيه من حرام فحرموه، ألا وإن ما حرم رسول الله جكما حرم الله»([۵] ). «همانا که به من قرآن و همانند آن داده شده است، و نزدیک است زمانی فرا رسد که فردی با شکم سیر بر تختش تکیه داده است و می‌گوید: فقط به قرآن اکتفا کنید، هر چیزی را که در قرآن بدان حکم حلال داده شده است حلال بدانید و هر چیزی را که بدان حکم حرام داده شده است حرام بدانید، همانا هر آنچه که رسول الله ج حرام کرده است مانند چیزی است که الله حرام کرده باشد».

۳- «لعل أحدكم يأتيه حديث من حديثي وهو متكئ على أريكته فيقول: دعونا من هذا، ما وجدنا في كتاب الله اتبعناه»([۶] ). «شاید فردی از شما حدیثی از من به او برسد و در حالیکه بر روی تختش تکیه داده است بگوید: این احادیث را کنار بگذارید، هر چه در قرآن یافتیم از همان پیروی می‌کنیم».

چنانکه می‌بینیم رسول الله ج امتش را از چنین برخوردی با احادیث نهی کرده است، ولی خبر داده‌اند که چنین افرادی در همین امت به وجود خواهند آمد، و اگر به واقع بنگریم خواهیم یافت که افراد زیادی با چنین افکاری در میان امت اسلامی وجود دارند و متاسفانه به رواج این گونه افکار نیز کمر همت بستهاند.

البته تاریخ ظهور چنین افکاری به عهد تابعین بر می‌گردد، صحابی جلیل عمران بن حصین س با جمعی از دوستانش در مجلسی نشسته بودند که یکی از آنها گفت: «لا تحدثونا إلا بالقرآن» (به غیر از قرآن از چیز دیگری صحبت نکنید)، عمران س در جوابش فرمود: أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلى القرآن أكنت تجد فيه صلاة الظهر أربعاً، وصلاة العصر أربعاً، والـمغرب ثلاثاً، تقرأ في اثنتين؟

أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلى القرآن أكنت تجد الطواف سبعاً، والطواف بالصفا والـمروة»؟ (بگو ببینم اگر تو و همفکرانت به قرآن اکتفا کنید آیا می‌توانی در آن نماز ظهر را چها رکعت، و نماز عصر را چهار رکعت، ونماز مغرب را سه رکعت بیابی که در دو رکعت آن با صدای بلند قرائت می‌کنی؟.

بگو ببینم اگر تو و همفکرانت به قرآن بسنده کنید آیا می‌توانی در آن طواف و سعی بین صفا و مروه را هفت بار بیابی)؟

سپس این صحابی جلیل س رو به همراهانش کرد و گفت: «أي قوم خذوا عنا، فإنكم والله إن لا تفعلوا لَتَضُلُّنَّ». ( ای مردم علم دین را از ما اصحاب رسول الله ج بگیرید، به خدا قسم اگر چنین نکنید گمراه خواهید شد) ([۷] ).

و در طول تاریخ اسلام بارها علما با چنین افکاری مبارزه کرده و آنها را منحرف دانسته‌اند.

ایوب سختیانی عالم بزرگ و مشهور می‌فرماید:

«إذا حدثت الرجل بالسنة فقال: دعنا من هذا و حدثنا بالقرآن فاعلم أنه ضال مضل». (هر گاه برای شخصی از حدیث و سنت سخن گفتی و او در مقابل گفت: این صحبت‌ها و استدلالها را بگذار کنار و از قرآن برایمان بگو بدان که او گمراه و گمراه کننده است)([۸] ).

و از دیدگاه اهمیت سنت و اقوال رسول الله ج در تشریع اسلامی اصحاب ایشان ش و علمای پس از آنان در حفظ این در گرانبها کوشش کرده و به گونه‌های مختلف از حفظ متون و اسانید تا تصنیف و تالیف در رجال و متون و علل از خدمت به این علم شریف کوتاهی نکرده‌اند.

هنگامی که آیات قرآن به صورت اجمالی بر رسول الله ج نازل می‌شد ایشان با بیان و تفسیر خود آن آیات را برای اصحابش توضیح می‌دادند و نکات غامض و مجمل آن را برطرف می‌کردند.

صحابه ش نیز اقوال و تفسیر رسول الله ج را حفظ نموده و آن را به نسل بعد از خود منتقل کردند، و آنان نیز به همین منوال وظیفه خود را انجام داده و این مسئولیت را به نحو احسن اجرا نمودند.

و بدین ترتیب کم کم علم شریفی به نام علم حدیث شکل گرفت که علما با تالیف و تصنیف در جوانب مختلف به این علم خدمت نمودند، لازم به تذکر است که علم حدیث بالاترین آمار تالیف در علوم مختلف اسلامی را دارد که خود نیز بیانگر اهتمام علمای اسلام بدان می‌باشد.

صحیحترین کتابی که در علم حدیث به رشتۀ تحریر در آمده است صحیح امام محمد بن اسماعیل بخاری است که علمای اسلام به اتفاق آن را صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن کریم می‌دانند، پس از آن این شرف شامل صحیح امام مسلم بن الحجاج نیشابوری گشته است که اصطلاحاً به آن دو صحیحین گفته می‌شود.

علما نیز بیشترین اهتمام خود را صرف این دو کتاب کرده‌اند و به شرح و نقد آن پرداخته‌اند که امروزه نیز منتقدین زیادی در مقابل صحیح بخاری قد علم کرده‌اند.

بزرگترین عالم علم متون و علل حدیث بعد از بخاری و مسلم، امام حافظ ابو الحسن دارقطنی می‌باشد که کتابی به عنوان الالتزامات و التتبع را به عنوان نقد بر صحیحین نوشته است.

ایشان در این کتاب امام بخاری و مسلم را ملزم به اخراج برخی احادیث کرده‌اند که از لحاظ قوت سند هم سطح اسانید صحیحین می‌باشد، که این الزام وارد نیست، زیرا امام بخاری و مسلم به هیچ وجه خود را ملزم نکرده‌اند تا تمام احادیث صحیح را در این دو کتاب روایت کنند، بلکه اگر شخصی علل امام ترمذی را بررسی کند تعداد احادیثی که امام بخاری آن را تصحیح کرده است ولی در صحیحش روایت نکرده است خواهد دانست.

همچنین امام دارقطنی از روایت برخی احادیث و برخی رجال اسناد صحیحین انتقاد کرده است که در برخی از انتقاداتش حق با صاحب صحیحین می‌باشد و در برخی دیگر اختلاف نظر بین دو محدث و متخصص بوده که آگاهی شیخین - بخاری و مسلم - به علم حدیث تصحیح آن دو را مقدم بر انتقاد حافظ دارقطنی قرار داده است.

و در برخی دیگر از انتقادات جانب دارقطنی قویتر می‌باشد.

در همین زمینه حافظ ابن حجر می‌فرماید: «وليست كلها قادحة، بل أكثرها الجواب عنه ظاهر، والقدح فيه مندفع، وبعضها الجواب عنه محتمل، واليسير منه في الجواب عنه تعسف»([۹] ). (همۀ انتقادات امام دارقطنی قابل قبول نیست، بلکه بیشتر آن به راحتی می‌توان بدان پاسخ داد، و انتقادش در این قسمت مردود است، و پاسخ دادن به برخی دیگر از انتقاداتش با امکان احتمال صورت می‌گیرد، و در پاسخ گفتن به مقدار کمی از آن انتقادات تکلف وجود دارد، یعنی در این قسمت جانب دارقطنی قوی‌تر است).

و از آنجاییکه کار بشر همیشه ناقص است و هیچ وقت به کمال مطلق نمی‌رسد هر کس کتابی را تالیف کند حتماً به دنبال خود منتقدانی را خواهد داشت، ولی شکی نیست که باید منتقد حداقل دارای تخصص و اهلیت باشد تا بتواند انتقاد خود را درست وارد کند، و این همان کاری است که دارقطنی انجام داده است.

ولی متاسفانه امروزه شاهد کسانی هستیم که با وجود عدم اهلیت و تخصص به نقد و انتقاد احادیث صحیحین پرداخته و صحت آنها را زیر سوال می‌برند.

یکی از مشهورترین حدیثی که مورد انتقاد قرار دارد حدیث «لَيَكُونَنَّ مِنْ أُمَّتِي أَقْوَامٌ يَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ وَالْحَرِيرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَازِفَ» می‌باشد، این حدیث را امام بخاری در صحیحش از شیخش هشام بن عمار روایت کرده است، و متخصصین علم حدیث آن را مورد انتقاد قرار نداده‌اند، یعنی آن را صحیح دانسته‌اند.

دلیل و حجت منتقدان امروزی که خود نیز پیروان ابن حزم ظاهری هستند وجود انقطاع در اسناد می‌باشد، بدین معنی که امام بخاری این حدیث را مسند روایت نکرده است، بلکه در روایت آن گفته است: وقال هشام بن عمار، و سپس بقیه اسناد را ذکر کرده است، که به این عمل بخاری تعلیق گفته می‌شود، بنابراین اسناد منقطع بوده و ارزش استدلال ندارد.

اولا: باید گفت صورت مساله اصلا تعلیق نیست، زیرا تعلیق حذف شیخ مصنف فما فوق می‌باشد.

و همانطور که در این حدیث واضح است امام بخاری شیخش را از اسناد حذف نکرده بلکه به جای استفاده از صیغه حدثنا از قال استفاده کرده است که از لحاظ اتصال سند از صیغه عنعنه نیز بالاتر است، و نظر متخصصین علوم مصطلح در مورد عنعنه این است که اگر راوی مدلس نباشد حکم بر متصل بودن اسناد می‌شود، بنابراین اسناد مذکور کاملا متصل بوده و انتقاد وارد بر آن به هیچ وجه قابل قبول نیست.

ثانیا: امام بخاری این حدیث را در اصول صحیح و در مقام احتجاج به آن روایت کرده است، و بر اساس آنچه علمای حدیث با استقراء از صحیح بخاری برداشت کرده‌اند هر آنچه در اصول روایت شود صحیح است، بلکه از بالاترین درجه صحت برخوردار است، و احادیثی که در متابعات وشواهد روایت می‌شود در درجه دوم صحت قرار دارد.

ثالثا: حافظ ابن حجر عسقلانی حدیث مذکور را با اسانید مختلف در کتابی که در همین زمینه به عنوان تغلیق التعلیق([۱۰] ) تالیف کرده است روایت نموده و پس از ذکر طرق حدیث می‌گوید: «وفيما أوردته كفاية لمن عقل وتدبر» (برای کسی که عقل دارد و اهل تدبر است در صحیح بودن این حدیث آن چه ذکر کردم کافی است).

[۱] این مقدمه از مترجم می‌باشد. [۲] سنن ابو داود: کتاب العلم ( ۲۰ ) , باب کتابة العلم ( ۳ ) , ص ۶۵۶ , ح ۳۶۴۶ . [۳] جامع ترمذی: کتاب فضائل القرآن , باب ما جاء فیمن قرأ حرفاً من القرآن ما له من الأجر ( ۱۶ ) , ۵/۳۳ , ح ۲۹۱۰. [۴] سنن ابو داود: كتاب السنة ( ۳۵ )، باب في لزوم السنة ( ۶ )، ص ۸۳۱، ح ۴۶۰۵ . وجامع ترمذی: كتاب العلم، باب ما نهی عنه أن یقال عند حدیث النبی ج، ۴/۳۹۸، ح ۲۶۶۳. وسنن ابن ماجه: المقدمة ( ۱ )، باب تعظیم حدیث رسول الله ج والتغلیظ على من عارضه ( ۲ )، ۱/۶، ح ۱۳. [۵] سنن ابو داود: كتاب السنة ( ۳۵ )، باب فی لزوم السنة ( ۶ )، ص ۸۳۱، ح ۴۶۰۴. وجامع ترمذی: كتاب العلم، باب ما نهی عنه أن یقال عند حدیث النبی ج، ۴/۳۹۹، ح ۲۶۶۴. وسنن ابن ماجه: المقدمة ( ۱ )، باب تعظیم حدیث رسول الله ج والتغلیظ على من عارضه (۲)، ۱/۶، ح ۱۲ . [۶] الكفایة للخطیب: ص ۴۲، وجامع بیان العلم وفضله لابن عبد البر: ۲/۱۸۹ . [۷] مدخل الدلائل للبیهقی: ۱/۲۵، والكفایة للخطیب: ص ۴۸، وجامع بیان العلم وفضله لابن عبد البر: ۲/۱۹۱. [۸] معرفة علوم الحدیث للحاكم: ص ۶۵، والكفایة للخطیب: ص ۴۹ . [۹] هدی الساری مقدمة فتح الباری: ص ۳۸۳ . [۱۰] ۵/۱۷-۲۲.

کتاب الطهارة کتاب طهارت

۱-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: إنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ - وَفِي رِوَايَةٍ: بِالنِّيَّةِ - وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، فَهِجْرَتُهُ إلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوْ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا، فَهِجْرَتُهُ إلَى مَا هَاجَرَ إلَيْهِ».

واژه‌ها:

امرئ: شخص، فرد.

مفهوم حدیث: «عمر بن خطاب س می‌فرماید: از رسول الله ج شنیدم که ایشان فرمودند: هر کاری بر نیت آن استوار است، و هر شخص بر اساس نیتش نتیجۀ کارش را می‌بیند، پس هر کس که هجرتش برای رضای خدا ورسولش باشد چنین هجرتی در راه خدا ورسولش خواهد بود، و هر کس برای رسیدن به مال دنیا یا ازدواج با زنی هجرت کند، هجرتش در راه آن چیزی خواهد بود که برایش هجرت کرده است».

۲-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا يَقْبَلُ اللَّهُ صَلاةَ أَحَدِكُمْ إذَا أَحْدَثَ حَتَّى يَتَوَضَّأَ».

واژه‌ها:

أحدث: بی‌وضو شد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: پیامبر ج فرمودند: اگر کسی بی‌وضو شود خداوند نمازش را تا زمانی که وضو نگرفته باشد قبول نمی‌کند».

۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَأَبِي هُرَيْرَةَ وَعَائِشَةَ ش قَالُوا: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: وَيْلٌ لِلأَعْقَابِ مِنَ النَّارِ».

واژه‌ها:

ويل: هلاکت ونابودی.

الأعقاب: جمع عقب به معنی قوزک پا.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمرو بن العاص وابوهریره و عائشه ش می‌فرمایند: پیامبر ج فرمودند: وای از آتش جهنم بر کسانی که قوزک‌های پای خود را هنگام وضو گرفتن نمی‌شویند».

۴-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قال: إذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ فَلْيَجْعَلْ فِي أَنْفِهِ مَاءً، ثُمَّ لِيَسْتَنْثِرْ، وَمَنْ اسْتَجْمَرَ فَلْيُوتِرْ، وَإِذَا اسْتَيْقَظَ أَحَدُكُمْ مِنْ نَوْمِهِ فَلْيَغْسِلْ يَدَيْهِ قَبْلَ أَنْ يُدْخِلَهُمَا فِي الإِنَاءِ ثَلاثاً، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لا يَدْرِي أَيْنَ بَاتَتْ يَدُهُ.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: فَلْيَسْتَنْشِقْ بِمِنْخَرَيْهِ مِنَ الْمَاءِ.

وَفِي لَفْظٍ: مَنْ تَوَضَّأَ فَلْيَسْتَنْشِقْ.

واژه‌ها:

الأنف: بینی.

لِيَسْتَنْثِرْ: آب را از بینی خود خارج کند.

استجمر: برای طهارت گرفتن از سنگ استفاده کرد.

فلیوتر: آن کار را به صورت وتر (فرد) انجام دهد.

فلیستنشق: آب را در بینی خود کند.

منخریه: دو سوراخ بینی‌اش.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هنگامی‌که کسی وضو می‌گیرید در بینیش آب فرو کرده سپس آن را خارج کند، و هرگاه کسی برای طهارت گرفتن از سنگ استفاده کرد تعداد سنگها را فرد قرار دهد، و هر کس از خواب بیدار شد قبل از اینکه دستش را در ظرف آب فرو ببرد آن را سه بار بشوید زیرا کسی نمی‌داند که در هنگام خواب دستش را کجا قرار می‌دهد.

و در روایت مسلم آمده است که از دو سوراخ بینیش آب بگذراند.

و در روایت دیگری آمده است که هر کس وضو گرفت در بینیش آب قرار دهد».

۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا يَبُولَنَّ أَحَدُكُمْ فِي الْمَاءِ الدَّائِمِ الَّذِي لا يَجْرِي، ثُمَّ يَغْتَسِلُ فِيْهِ.

وَلِمُسْلِمٍ: لا يَغْتَسِلُ أَحَدُكُمْ فِي الْمَاءِ الدَّائِمِ وَهُوَ جُنُبٌ».

واژه‌ها:

یبول: ادرار می‌کند.

الماء الدائم: آب راکد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کنند که ایشان فرمودند: هیچ کس در آب راکدی که جریان ندارد و می‌خواهد در آن غسل کند ادرار نکند.

و در روایت مسلم چنین آمده است: هیچ کس در حالت جنابت در آب راکد غسل نکند».

۶-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: إذَا شَرِبَ الْكَلْبُ فِي إنَاءِ أَحَدِكُمْ فَلْيَغْسِلْهُ سَبْعاً.

وَلِمُسْلِمٍ: أُولاهُنَّ بِالتُّرَابِ.

وَلَهُ فِي حَدِيثِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: إذَا وَلَغَ الْكَلْبُ فِي الإِناءِ فَاغْسِلُوهُ سَبْعاً وَعَفِّرُوهُ الثَّامِنَةَ بِالتُّرَابِ».

واژه‌ها:

ولغ: زبان کشید، لیس زد.

عَفِّروا: گل آلود کنید، به خاک بمالید.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کنند که ایشان فرمودند: اگر سگ از ظرف کسی آب خورد آن ظرف را هفت بار بشوید.

و در روایت امام مسلم آمده است که بار اول را با خاک بشوید.

و همچنین امام مسلم از عبد الله بن مغفل س روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: اگر سگ در ظرفی زبان کشید آن ظرف را هفت بار بشویید و آن را در بار هشتم گل آلود کنید».

۷-«عَنْ حُمْرَانَ مَوْلَى عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ س أَنَّهُ رَأَى عُثْمَانَ دَعَا بِوَضُوءٍ، فَأَفْرَغَ عَلَى يَدَيْهِ مِنْ إنَائِهِ، فَغَسَلَهُمَا ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ أَدْخَلَ يَمِينَهُ فِي الْوَضُوءِ، ثُمَّ تَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ وَاسْتَنْثَرَ، ثُمَّ غَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً، وَيَدَيْهِ إلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثَلاثًا، ثُمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ، ثُمَّ غَسَلَ كِلْتَا رِجْلَيْهِ ثَلاثًا، ثُمَّ قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَتَوَضَّأُ نَحْوَ وُضُوئِي هَذَا، وَقَالَ: مَنْ تَوَضَّأَ نَحْوَ وُضُوئِي هَذَا، ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ، لايُحَدِّثُ فِيهِمَا نَفْسَهُ غَفَرَ اللهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».

واژه‌ها:

مولی: بردۀ آزاد شده.

الوَضوء: آبی که با آن وضو می‌گیرند.

أفرغ: ریخت.

إنائه: ظرفش.

تمضمض: دهانش را با آب شست.

استنشق: در بینیش آب گردانید.

استنثر: آب را از بینیش خارج کرد.

لا یحدث فیهما نفسه: با خودش در نماز حرف نمی‌زند، حواسش پرت نشود.

مفهوم حدیث: «حُمران بردۀ آزاد شدۀ عثمان س وی را در حالی دید که درخواست آبمی‌کند که بتواند با آن وضو بگیرد، پس از اینکه آن آب را برایش فراهم نمود از ظرفش بر روی دستان عثمان س ریخت، عثمان س دستانش را سه بار شست، سپس دست راستش را در آب فرو کرد و با آن آب، دهان و بینی خود را شست، سپس صورت و دستان خود را تا سر آرنجهایش هر کدام سه بار شست، سپس سرش را مسح نمود، سپس پاهایش را هر کدام سه بار شست، سپس فرمود: پیامبر ج را دیدم که اینچنین وضو می‌گیرد، و فرمود: هر کس مانند من وضو بگیرد سپس دو رکعت نمازی بخواند که در آن حواسش پرت نشود خداوند گناهان گذشته‌اش را می‌بخشد».

۸-«عَنْ عَمْرِو بْنِ يَحْيَى الْمَازِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: شَهِدْتُ عَمْرَو بْنَ أَبِي الحَسَنِ سَأَلَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَيْدٍ س عَنْ وُضُوءِ النَّبِيِّ ج، فَدَعَا بِتَوْرٍ مِنْ مَاءٍ، فَتَوَضَّأَ لَهُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَكْفَأَ عَلَى يَدَيْهِ مِنْ التَّوْرِ، فَغَسَلَ يَدَيْهِ ثَلاثاً، ثُمَّ أَدْخَلَ يَدَهُ فِي التَّوْرِ، فَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ وَاسْتَنْثَرَ ثَلاثاً بِثَلاثِ غَرْفَاتٍ، ثُمَّ أَدْخَلَ يَدَهُ فِي التَّوْرِ فَغَسَلَ وَجْهَهُ ثَلاثاً، ثُمَّ أَدْخَلَ يَدَهُ فَغَسَلَهُمَا مَرَّتَيْنِ إلَى الْمِرْفَقَيْنِ ثُمَّ أَدْخَلَ يَدَيْهِ فَمَسَحَ بهِمَا رَأْسَهُ، فَأَقْبَلَ بِهِمَا وَأَدْبَرَ مَرَّةً وَاحِدَةً، ثُمَّ غَسَلَ رِجْلَيْهِ.

وَفِي رِوَايَةٍ: بَدَأَ بِمُقَدَّمِ رَأْسِهِ، حَتَّى ذَهَبَ بِهِمَا إلَى قَفَاهُ، ثُمَّ رَدَّهُمَا حَتَّى رَجَعَ إلَى الْمَكَانِ الَّذِي بَدَأَ مِنْهُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: أَتَانَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَأَخْرَجْنَا لَهُ مَاءً فِي تَوْرٍ مِنْ صُفْرٍ.

التَّوْرُ: شِبْهُ الطَّسْتِ».

واژه‌ها:

تَور: ظرفی شبیه تشت.

أکفأ: ریخت.

غَرفات: جمع غرفه به معنای کف دست.

فأقبل بهما و أدبر: دستانش را از جلو به پشت سرش برد سپس آنها را به جلو برگرداند.

قفاه: پشت سرش.

صُفر: نوعی مس.

مفهوم حدیث: «عمرو بن یحیی المازنی از پدرش روایت می‌کند وقتی که عمرو بن أبی الحسن از عبد الله بن زید س در بارۀ چگونگی وضوی پیامبر ج سوال کرد در آنجا حاضر بودم، آن وقت بود که او درخواست ظرفی از آب کرد، بعد از فراهم شدن ظرف آب برایشان مثل وضوی پیامبر ج وضو گرفت، به این صورت که ظرف آب را گرفت و بر روی دستانش ریخت و آنها را هر کدام سه بار شست، سپس دستانش را در ظرف آب فرو برد و با گرفتن سه کف دست آب از ظرف، دهان و بینیش را شست، سپس برای بار دیگر دستش را در ظرف آب فرو کرد و با گرفتن آب صورتش را سه بار شست، سپس باز دستش را در ظرف آب فرو کرد و دستانش را تا آرنج هر کدام دو بار شست، سپس با فرو بردن دستانش در ظرف آب سرش را یک بار مسح نمود به این صورت که دستانش را از جلوی سرش به پشت سر و سپس آنها را به جلو برگرداند، و بعد از آن پاهایش را شست.

و در روایتی چنین آمده است که در مسح سر از جلو شروع کرد به صورتی که دستانش را به پشت سرش برد سپس آنها را به محل شروع مسح برگردانید».

و در روایتی نیز آمده است که پیامبر ج به نزد ما آمد و برایش ظرف آبی از مس آوردیم.

۹-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُعْجِبُهُ التَّيَمُّنُ فِي تَنَعُّلِهِ، وَتَرَجُّلِهِ، وَطُهُورِهِ، وَفِي شَأْنِهِ كُلِّهِ».

واژه‌ها:

يُعْجِبُهُ: آن را دوست دارد، از آن خوشش می‌آید.

التَّيَمُّنُ: با اعضای سمت راست بدن کاری را انجام دادن.

تَنَعُّلِهِ: کفش پوشیدنش.

تَرَجُّلِهِ: شانه کردن موی سرش.

معنای حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: پیامبر ج دوست داشت در پوشیدن کفشش و شانه کردن موهایش و طهارت گرفتنش و در تمام کارهایش([۱۱] ) از دست راست شروع کند».

۱۰-«عَنْ نُعَيْمٍ الْمُجْمِرِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: إنَّ أُمَّتِي يُدْعَوْنَ يَوْمَ القِيَامَةِ غُرّاً مُحَجَّلِينَ مِنْ آثَارِ الْوُضُوءِ، فَمَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يُطِيلَ غُرَّتَهُ فَلْيَفْعَلْ.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: رَأَيْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ س يَتَوَضَّأُ، فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَيَدَيْهِ حَتَّى كَادَ يَبْلُغُ الْمَنْكِبَيْنِ، ثُمَّ غَسَلَ رِجْلَيْهِ حَتَّى رَفَعَ إلَى السَّاقَيْنِ، ثُمَّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: إنَّ أُمَّتِي يُدْعَوْنَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ غُرَّاً مُحَجَّلِينَ مِنْ آثَارِ الْوُضُوءِ، فَمَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يُطِيلَ غُرَّتَهُ وَتَحْجِيلَهُ فَلْيَفْعَلْ.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: سَمِعْتُ خَلِيلِي ج يَقُولُ: تَبْلُغُ الْحِلْيَةُ مِنْ الْمُؤْمِنِ حَيْثُ يَبْلُغُ الْوُضُوءُ».

واژه‌ها:

غراً: سفیدی موجود در پیشانی اسب. کنایه از نوری است که در پیشانی مسلمانان در روز قیامت به سبب وضو گرفتنشان در دنیا ظاهر می‌شود.

محجلین: از تحجیل به معنی سفیدی موجود در پاهای اسب است. کنایه از نورانی بودن دست و پاهای مسلمانان در روز قیامت به سبب وضو گرفتنشان در این دنیا می‌باشد.

المنکبین: نهایت دو دست، شانه.

الحلية: روشنایی، درخشش.

مفهوم حدیث: «نعیم المجمر از ابو هریره س چنین روایت می‌کند که پیامبر ج فرمودند: امت من روز قیامت با اوصافی فرا خوانده می‌شوند که دلالت بر نورانی بودن صورت و دست و پاهایشان می‌دهد، پس هر کس بتواند بر نور و درخشش خود بیفزاید این کار را انجام دهد.

و در روایتی در صحیح مسلم آمده است: ابو هریره س را دیدم که وضو می‌گیرد، صورتش و دو دستش را شست تا جایی که نزدیک بود به سر شانه‌هایش برسد، سپس دو پایش را شست تا جایی که تا دو ساقش بالا رفت، سپس گفت: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: امت من در روز قیامت با اوصافی فرا خوانده می‌شوند که دلالت بر نورانی بودن صورت و دست و پاهایشان می‌دهد، پس هر کس بتواند بر نور و درخشش خود بیفزاید این کار را انجام دهد.

و در روایت دیگری در صحیح مسلم نیز آمده است: از خلیلم ج شنیدم که می‌فرمود: روشنایی و نور مومن تا جایی می‌رسد که هنگام وضو می‌شوید».

[۱۱] منظور کارهای نیک و پسندیده است.

بابُ دخولِ الخلاءِ والاستطابهِ: باب ورود به دستشویی و طهارت گرفتن

۱۱-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إذَا دَخَلَ الْخَلاءَ قَالَ: اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ الْخُبُثِ وَالْخَبَائِثِ».

واژه‌ها:

الخُبُث و الخبائث: جمع خبیث و خبیثه به معنای شیطانهای نر و ماده.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: هر گاه پیامبر ج می‌خواست وارد دستشویی شود می‌فرمود: خدایا من از شیطانهای نر و ماده به تو پناه می‌برم».

۱۲-«عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إذَا أَتَيْتُمْ الْغَائِطَ، فَلا تَسْتَقْبِلُوا الْقِبْلَةَ بِغَائِطٍ وَلا بَوْلٍ، وَلا تَسْتَدْبِرُوهَا، وَلَكِنْ شَرِّقُوا أَوْ غَرِّبُوا.

قَالَ أَبُو أَيُّوبَ: فَقَدِمْنَا الشَّامَ، فَوَجَدْنَا مَرَاحِيضَ قَدْ بُنِيَتْ نَحْوَ الْكَعْبَةِ، فَنَنْحَرِفُ عَنْهَا، وَنَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ».

واژه‌ها:

الغائط: مکانی پست و گود که به سبب پوشش بیشتر به منظور قضای حاجت از آن استفاده می‌شود. به فضلۀ انسان (مدفوع) نیز گفته می‌شود، و به هر دو معنی در این حدیث ذکر شده است.

بول: ادرار.

شرِّقوا أو غرِّبوا: رو به مشرق یا مغرب کنید.

مراحیض: جمع مرحاض به معنای دستشویی و محل قضای حاجت.

مفهوم حدیث: «ابو ایوب انصاری س می‌فرماید: پیامبر ج فرمودند: هر گاه شما خواستید برای قضای حاجت به دستشویی بروید رو یا پشت به قبله مدفوع یا ادرار نکنید، بلکه رو به مشرق یا مغرب بکنید([۱۲] ).

ابو ایوب می‌فرماید: سپس به شام رفتیم و ساختمانهایی را یافتیم که جهت قضای حاجت به سمت کعبه ساخته شده بود، اگر وارد آنها می‌شدیم از جهت کعبه خود را منحرف کرده، و از خداوند درخواست بخشش می‌کردیم».

۱۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ب قَالَ: رَقِيْتُ يَوْماً عَلَى بَيْتِ حَفْصَةَ، فَرَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يَقْضِي حَاجَتَهُ مُسْتَقْبِلَ الشَّامَ، مُسْتَدْبِرَ الْكَعْبَةَ. وَفِي رِوَايَةٍ: مُسْتَقْبِلاً بَيْتَ الْمَقْدِسِ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بن الخطاب ب می‌فرماید: روزی از پشت بام خانۀ حفصه (خواهرش) بالا رفتم و پیامبر ج را دیدم که رو به شام و پشت به کعبه قضای حاجت می‌کند.و در روایتی آمده است: رو به بیت المقدس».

۱۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّهُ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدْخُلُ الْخَلاءَ، فَأَحْمِلُ أَنَا وَغُلامٌ نَحْوِي إدَاوَةً مِنْ مَاءٍ وَعَنَزَةً، فَيَسْتَنْجِي بِالْمَاءِ.

العَنَزَةُ: الحَرْبَةُ الصَّغِيْرَةُ. والإِدَاوَةُ: إِنَاءٌ صَغِيْرٌ مِنْ جِلْدٍ».

واژه‌ها:

الإداوة: ظرفی کوچک که از پوست ساخته می‌شود.

العنزة: عصای دندانه داری که می‌توان بر آن تکیه زد.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: هنگامی‌که پیامبر ج وارد دستشویی می‌شد من همراه با پسر بچه‌ای هم سن و سال خودم برای ایشان ظرفی از آب به منظور طهارت، و یک عصای کوچک به منظور قرار دادن ستره‌اش هنگام نماز با خود حمل می‌کردیم. و ایشان برای طهارت گرفتن بعد از قضای حاجت از آب استفاده می‌کردند».

۱۵-«عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الْحَارِثِ بْنِ رِبْعِيٍّ الأَنْصَارِيِّ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: لا يُمْسِكَنَّ أَحَدُكُمْ ذَكَرَهُ بِيَمِينِهِ وَهُوَ يَبُولُ وَلا يَتَمَسَّحْ مِنْ الْخَلاءِ بِيَمِينِهِ وَلا يَتَنَفَّسْ فِي الإِنَاءِ».

واژه‌ها:

لا یمسکن: به دست نگیرد.

لا یتمسح: خود را نشوید، خود را پاک نکند.

مفهوم حدیث: «ابو قتاده الحارث بن ربعی انصاری س از پیامبر ج چنین روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هیچ کس در حالی که ادرار می‌کند آلتش را با دست راستش نگیرد، و هیچ کس با دست راستش خود را از قضای حاجت پاکیزه نکند، و هیچ کس هنگام نوشیدن آب در ظرفش نفس نکشد».

۱۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: مَرَّ النَّبِيُّ ج بِقَبْرَيْنِ، فَقَالَ: إنَّهُمَا لَيُعَذَّبَانِ، وَمَا يُعَذَّبَانِ فِي كَبِيرٍ أَمَّا أَحَدُهُمَا: فَكَانَ لا يَسْتَتِرُ مِنْ الْبَوْلِ، وَأَمَّا الآخَرُ: فَكَانَ يَمْشِي بِالنَّمِيمَةِ، فَأَخَذَ جَرِيدَةً رَطْبَةً، فَشَقَّهَا نِصْفَيْنِ، فَغَرَزَ فِي كُلِّ قَبْرٍ وَاحِدَةً، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لِمَ فَعَلْتَ هَذَا؟ قَالَ: لَعَلَّهُ يُخَفَّفُ عَنْهُمَا مَا لَمْ يَيْبَسَا».

واژه‌ها:

لا یستتر من البول: در هنگام ادرار کردن چیزی بین خود و ادرارش قرار نمی‌دهد که او را از ترشح نگه دارد.

یمشی بالنميمة: سخن چینی می‌کند.

جريدة رطبة: چوب تر برگ نخل.

شقها نصفین: آن را دو نیم کرد.

فغرز: فرو برد.

ما لم ییبسا: تا زمانی که خشک نشده است.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب روایت می‌کند که روزی پیامبر ج از کنار دو قبر گذشت، فرمودند: صاحبان این دو قبر اکنون در حال عذاب هستند، و سبب عذابشان گناه بزرگی نیست، ([۱۳] ) یکی از آندو در هنگام ادرار خود را از ترشح آن دور نگاه نمی‌داشت، و دومی نیز سخن چینیمی‌کرد، سپس تکه چوب تری از نخل را برداشت و آن را از وسط دو نیم کرد و در هر یک از آن دو قبر تکه‌ای فرو کرد، اصحاب پیامبر ج از ایشان پرسیدند: یا رسول الله سبب این کار شما چه بود؟ ایشان فرمودند: شاید تا زمانی که خشک نشده‌اند باعث کاهش عذابشان گردد».

[۱۲] این حکم مخصوص مدینه بوده است، زیرا شرق و غرب مدینه خلاف جهت قبله می‌باشد. و شایستۀ هر فرد مسلمان است که در هر جایی از رو یا پشت کردن به کعبه در وقت قضای حاجت خودداری کند، نه اینکه حتماَ رو به شرق یا غرب بنشیند. [۱۳] در روایات دیگری آمده است که پیامبر ج بعد از این جمله فرمودند « بلی ». و در روایتی نیز آمده است «و إنه لکبیر». بنابراین گناه عدم پرهیز از ترشح ادرار و سخن چینی از گناهان کبیره محسوب می‌شود.

بابُ السواکِ: باب مسواک

۱۷-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: لَوْلا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاكِ عِنْدَ كُلِّ صَلاةٍ».

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج چنین روایت می‌کند که ایشان فرمودند: اگر باعث سخت گیری بر امتم نمی‌شد به آنها دستور می‌دادم همراه هر نمازی مسواک بزنند».

۱۸-«عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إذَا قَامَ مِنْ اللَّيْلِ يَشُوصُ فَاهُ بِالسِّوَاكِ».

واژه‌ها:

یشوص: تمیز می‌کند، می‌شوید.

فاه: دهانش.

مفهوم حدیث: «حذیفه بن الیمان ب می‌فرماید: هر گاه پیامبر ج از خواب شب بیدار می‌شد دهانش را با مسواک تمیز می‌کرد».

۱۹-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي بَكْرٍ الصِّـدِّيقِ س عَلَى النَّبِيِّ ج وَأَنَا مُسْنِدَتُهُ إلَى صَدْرِي، وَمَعَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ سِوَاكٌ رَطْبٌ يَسْتَنُّ بِهِ، فَأَبَدَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ج بَصَرَهُ، فَأَخَذْتُ السِّوَاكَ فَقَضَمْتُهُ، فَطَيَّبْتُهُ، ثُمَّ دَفَعْتُهُ إلَى النَّبِيِّ ج فَاسْتَنَّ بِهِ، فَمَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج اسْتَنَّ اسْتِنَانًا قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ.

فَمَا عَدَا أَنْ فَرَغَ رَسُولُ اللَّهِ ج رَفَعَ يَدَهُ أَوْ إصْبَعَهُ ثُمَّ قَالَ: فِي الرَّفِيقِ الأَعْلَى- ثَلاثاً- ثُمَّ قَضَى.

وَكَانَتْ تَقُولُ: مَاتَ بَيْنَ حَاقِنَتِي وَذَاقِنَتِي.

وَفِي لَفْظٍ: فَرَأَيْتُهُ يَنْظُرُ إلَيْهِ، وَعَرَفْتُ أَنَّهُ يُحِبُّ السِّوَاكَ، فَقُلْتُ: آخُذُهُ لَكَ؟ فَأَشَارَ بِرَأْسِهِ:أَنْ نَعَمْ. هَذَا لَفْظُ الْبُخَارِيِّ وَلِمُسْلِمٍ نَحْوُهُ».

واژه‌ها:

و أنا مسندته إلی صدری: او را بر روی سینه خود تکیه داده بودم.

یستن به: با آن مسواک می‌زند.

فأبده بصره: چشمانش را به او دوخت و به او خیره شد.

قضَمته: آن را با دندان جویدم تا نرم شود.

طیَّبتُه: پاکیزه کردم. تمیزش کردم.

فما عدا أن فرغ: چیزی از مسواک زدنش نگذشته بود که...

الرفیق الأعلی: جمعی از پیامبران که در بهترین جای بهشت ساکن هستند. و این گفتۀ پیامبر ج در جواب اختیاری بود که به ایشان از جانب خداوند داده شده بود که آیا می‌خواهد هنوز در دنیا بماند یا به آخرت ملحق شود، و پیامبر ج با گفتۀ «الرفیق الأعلی» آخرت را برگزیدند.

قضی: در گذشت.

حاقنتی: پایین ترقوه‎ی حلقم.

ذاقنتی: بالای ترقوۀ حلقم، پایین چانه ام.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: عبد الرحمن بن أبی بکر صدیق (خواهر عایشه) نزد پیامبر ج آمد، و من پیامبر ج را بر روی سینۀ خود تکیه داده بودم، همراه عبد الرحمن تکه چوب تری از مسواک بود که با آن مسواک می‌زد، پیامبر ج چشمانش را به آن دوخت و به او خیره شد، عایشه ل می‌فرماید: تکه چوب مسواک را از عبد الرحمن گرفتم و آن را با دندانم جویدم تا نرم شود سپس تمیز و پاکیزه اش کردم و به پیامبر ج دادم، پیامبر ج شروع به مسواک زدن نمود، و هیچ وقت پیامبر ج را ندیده بودم که اینچنین خوش مسواک بزند، هنوز چیزی از مسواک زدن ایشان نگذشته بود که دستش یا انگشتش را بالا برد و سه بار فرمود: جمع پیامبرانی را می‌خواهم که در بهترین جای بهشت سکونت دارند. سپس فوت کردند.

و عایشه ل می‌فرمود: پیامبر ج در حالی فوت کرد که سرش بر روی سینۀ من بود.

و در روایتی آمده است که عایشه ل فرمود: پیامبر ج را دیدم که به مسواک نگاه می‌کند، فهمیدم که ایشان مسواک را دوست دارد، به ایشان گفتم: مسواک را برایت بگیرم؟ با سرش اشاره فرمود: بله.

این روایت بخاری است و در صحیح مسلم نیز مانند همین روایت آمده است».

۲۰-«عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج وَهُوَ يَسْتَاكُ بِسِوَاكٍ رَطْبٍ، قَالَ: وَطَرَفُ السِّوَاكِ عَلَى لِسَانِهِ، وَهُوَ يَقُولُ: أُعْ، أُعْ، وَالسِّوَاكُ فِي فِيهِ، كَأَنَّهُ يَتَهَوَّعُ».

واژه‌ها:

يَسْتَاكُ: مسواک می‌زند.

أع أع: صدایی که اگر چیزی در گلوی انسان گیر کرده باشد از او خارج می‌شود. دلالت بر مبالغۀ پیامبر ج در داخل کردن چوب مسواک در دهانشان می‌دهد.

یتهوع: استفراغ می‌کند.

مفهوم حدیث: «ابو موسی اشعری س می‌فرماید: نزد پیامبر ج آمدم، ایشان را در حالی یافتم که با تکه چوب تری مسواک می‌زند، و یک سمت چوب مسواک بر روی زبانش بود، و صدای اع اع از خود خارج می‌کرد، مثل اینکه می‌خواهد استفراغ کند».

بابُ المسحِ على الخُفِّینِ: باب مسح کشیدن بر خف

۲۱-«عَنْ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي سَفَرٍ، فَأَهْوَيْتُ لأَنْزِعَ خُفَّيْهِ، فَقَالَ: دَعْهُمَا، فَإِنِّي أَدْخَلْتُهُمَا طَاهِرَتَيْنِ، فَمَسَحَ عَلَيْهِمَا».

واژه‌ها:

فأهویت: دست بردم.

لأنزع: تا (آن را) بیرون بیآورم.

مفهوم حدیث: «مغیره بن شعبه س می‌فرماید: در سفری همراه پیامبر ج بودم، هنگام وضو دست بردم تا خفش را بیرون بیاورم، ایشان به من گفتند: رهایش کن لازم نیست خفم را بیرون بیآوری زیرا وقتی که خف را پوشیده‌ام پاهایم بر طهارت بوده است، آنگاه بر روی خفش مسح کشید».

۲۲-«عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ب قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ج في سَفَرٍ فَبَالَ، وَتَوَضَّأَ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّيْهِ. مختَصِراً.

واژه‌ها:

بال: ادرار کرد.

مفهوم حدیث: «حذیفه بن الیمان س می‌فرماید: در سفری همراه پیامبر ج بودم، پس از اینکه ادرار کرد وضو گرفت وبر خفش مسح کشید».

بابٌ فی المذیِ وغیرِهِ: بابی در مذی وچیزهای دیگر

۲۳-«عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س قَالَ: كُنْتُ رَجُلاً مَذَّاءً، فَاسْتَحْيَيْتُ أَنْ أَسْأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج لِمَكَانِ ابْنَتِهِ مِنِّي، فَأَمَرْتُ الْمِقْدَادَ بْنَ الأَسْوَدِ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: يَغْسِلُ ذَكَرَهُ، وَيَتَوَضَّأُ.

وَلِلْبُخَارِيِّ: اغْسِلْ ذَكَرَكَ وَتَوَضَّأْ.

وَلِمُسْلِمٍ: تَوَضَّأْ وَانْضَحْ فَرْجَكَ».

واژه‌ها:

مذاء: کسی که دارای مذی زیاد است، ومذی مایع سفید رنگ شفافی است که هنگام تحریک شهوت از آلت مرد خارج می‌شود.

انْضَحْ فَرْجَكَ: بر روی آلتت با آب رش کن.

مفهوم حدیث: «علی بن أبی طالب س می‌فرماید: شخصی بودم که زیاد از من مذی خارجمی‌شد، به سبب منزلت دختر پیامبر ج (فاطمه ل) نزد من خجالت می‌کشیدم تا از پیامبر ج حکم آن را بپرسم، به مقداد سپردم تا از پیامبر ج سوال کند، ایشان فرمودند: باید آلتش را بشوید و وضو بگیرد.

و در صحیح بخاری آمده است: آلتت را بشور ووضو بگیر.

و در صحیح مسلم نیز آمده است: وضو بگیر و بر روی آلتت با آب رش کن».

۲۴-«عَنْ عَبَّادِ بْنِ تَمِيمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدٍ بْنِ عَاصِمٍ الْمَازِنِيِّ س قَالَ: شُكِيَ إلَى النَّبِيِّ ج الرَّجُلُ يُخَيَّلُ إلَيْهِ أَنَّهُ يَجِدُ الشَّيْءَ فِي الصَّلاةِ، فَقَالَ: لا يَنْصَرِفُ حَتَّى يَسْمَعَ صَوْتاً، أَوْ يَجِدَ رِيحاً».

واژه‌ها:

شکی: شکایت شد.

یخیل إلیه: احساس می‌کند، چنین به نظرش می‌رسد.

مفهوم حدیث: «عباد بن تمیم از عبد الله بن زید بن عاصم المازنی س چنین روایت می‌کند: از پیامبر ج سوال شد اگر شخصی در نماز احساس کند وضویش باطل شده است چه کاری باید انجام بدهد؟ ایشان فرمودند: تا وقتی که صدایی یا بویی نشنود نماز خود را رها نکند».

۲۵-«عَنْ أُمِّ قَيْسِ بِنْتِ مِحْصَنٍ الأَسَدِيَّةِ أَنَّهَا أَتَتْ بِابْنٍ لَهَا صَغِيرٍ، لَمْ يَأْكُلِ الطَّعَامَ إلَىرَسُولِ اللَّهِ ج فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِهِ، فَبَالَ عَلَى ثَوْبِهِ، فَدَعَا بِمَاءٍ فَنَضَحَهُ عَلَى ثَوْبِهِ، وَلَمْ يَغْسِلْهُ».

واژه‌ها:

الحِجْر: در اصل به قسمت جلوی لباس گفته می‌شود، و منظور از آن دامان است.

مفهوم حدیث: «از أم قیس بنت محصن الأسدیه ل روایت است که ایشان با پسر بچۀ کوچک شیر خوارش به نزد پیامبر ج آمد، بلا فاصله بعد از اینکه پیامبر ج پسر بچه را در دامان خود گذاشت روی لباس ایشان ادرار کرد، آن وقت پیامبر ج درخواست آب نمود، سپس آب فراهم شده را فقط بر روی لباسش رش کرد و آن را نشست».

۲۶-«وَعَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ ل أَنَّ النَّبِيَّ ج أُتِيَ بِصَبِيٍّ، فَبَالَ عَلَى ثَوْبِهِ، فَدَعَا بِمَاءٍ، فَأَتْبَعَهُ إيَّاهُ.

وَلِمُسْلِمٍ: فَأَتْبَعَهُ بَوْلَهُ، وَلَمْ يَغْسِلْهُ».

واژه‌ها:

الصَبِيّ: پسر بچه.

مفهوم حدیث: «عائشه ل می‌فرماید: پسر بچه‌ای را نزد پیامبر ج آوردند، بچه بر روی لباس پیامبر ج ادرار کرد، سپس ایشان درخواست آب کرد ولباسش را با آن آب رش کرد.

و در صحیح مسلم چنین آمده است: ادرار بچه را با آب رش کرد و آن را نشست».

۲۷-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: جَاءَ أَعْرَابِيٌّ، فَبَالَ فِي طَائِفَةِ الْمَسْجِد، فَزَجَرَهُ النَّاسُ، فَنَهَاهُمُ النَّبِيُّ ج فَلَمَّا قَضَى بَوْلَهُ أَمَرَ النَّبِيُّ ج بِذَنُوبٍ مِنْ مَاءٍ، فَأُهْرِيقَ عَلَيْهِ».

الأَعْرَابِيّ: عرب بادیه نشین.

طائفة المسجد: گوشۀ مسجد.

فزجره الناس: مردم او را نکوهش کردند. او را سرزنش کردند.

الذَنوب: دَلْو.

فأهریق علیه: بر روی آن ریخته شد.

مفهوم حدیث: «از انس بن مالک س روایت است که یکی از عربهای بادیه نشین به مسجد پیامبر ج آمد و در گوشه‌ای از مسجد شروع به ادرار کرد، وقتی مردم این صحنه را دیدند او را نکوهش و سرزنش کردند، پیامبر ج اصحابش را از سرزنش کردن آن مرد نهی فرمود، سپس هنگامی‌که آن مرد ادرارش را به پایان رسانید دستور داد تا یک دلو آب بر روی آن ریخته شود».

۲۸-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: الْفِطْرَةُ خَمْسٌ: الْخِتَانُ، وَالاسْتِحْدَاد، وَقَصُّ الشَّارِبِ، وَتَقْلِيمُ الأَظْفَارِ، وَنَتْفُ الإِبِطِ».

واژه‌ها:

الفطرة: در اصل به معنی سرشت و طینت پاک می‌باشد، ولی منظور از آن در این حدیث سنت و راه و روش پیامبران است.

الختان: ختنه کردن.

الاستحداد: تراشیدن موی شرمگاه با تیغ.

قص الشارب: کوتاه کردن سبیل.

تقلیم الأظفار: کوتاه کردن ناخن.

نتف الإبط: کندن موی زیر بغل.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: از پیامبر ج شنیدم که ایشان فرمودند: پنج چیز از سنت پیامبران می‌باشد، ختنه کردن، تراشیدن موی شرمگاه، کوتاه کردن سبیل، کوتاه کردن ناخن، و کندن موی زیر بغل».

بابُ الغُسْلُ مِنَ الجنابةِ باب غسل کردن بعد از جنابت

۲۹-«عنْ أَبي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج لَقِيَهُ في بعْضِ طُرُقِ المدينَةِ وهو جُنُبٌ، قالَ: فَانْخَنَسْتُمِنْهُ، فَذَهَبْتُ فَاغْتَسَلْتُ ثُمَّ جِئْتُ، فقَالَ: أَيْنَ كُنْتَ يا أَباهُرَيْرَةَ؟ قَالَ: كُنْتُ جُنُبَاً فَكَرِهْتُ أَنْ أُجالِسَكَ على غَيْرِ طَهارَةٍ، فَقَالَ: سُبْحانَ اللهِ، إِنَّ المسلم- و في رواية: المُؤْمِنَ- لايَنْجُسُ».

واژه‌ها:

فانخنست: آهسته آهسته خود را کنار کشیدم.

مفهوم حدیث: «از ابو هریره س روایت است که با پیامبر ج در یکی از راههای مدینه در حالی به هم رسیدند که او جنب بود، ابو هریره س می‌فرماید: آهسته آهسته خود را کنار کشیدم و رفتم غسل کردم سپس برگشتم، آن وقت پیامبر ج از من پرسید: ای ابو هریره کجا بودی؟ گفتم: جنب بودم و نخواستم بدون طهارت با شما بنشینم، پیامبر ج فرمودند: سبحان الله، مسلمان- و در روایتی مؤمن- هرگز نجس نمی‌شود».

۳۰-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ النَّبِيُّ ج إذَا اغْتَسَلَ مِنَ الْجَنَابَةِ غَسَلَ يَدَيْهِ، ثُمَّ تَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاةِ، ثُمَّ اغْتَسَلَ، ثُمَّ يُخَلِّلُ بِيَدَيْهِ شَعْرَهُ، حَتَّى إذَا ظَنَّ أَنَّهُ قَدْ أَرْوَى بَشَرَتَهُ، أَفَاضَ عَلَيْهِ الْمَاءَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ غَسَلَ سَائِرَ جَسَدِهِ.

وَكَانَتْ تَقُولُ: كُنْتُ أَغْتَسِلُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ ج مِنْ إنَاءٍ وَاحِد، نَغْتَرِفُ مِنْهُ جَمِيعاً».

واژه‌ها:

أروی بشرته: آب را به پوستش رسانید.

أفاض علیه الـماء: بر روی آن آب ریخت.

الإناء: ظرف.

نغترف: از (ظرف) آب می‌گیریم.

مفهوم حدیث: «عائشه ل می‌فرماید: هر گاه پیامبر ج می‌خواست غسل جنابت به جای آورد اول دستهایش را می‌شست، سپس آنچنان وضو می‌گرفت که برای نماز خواندن وضو می‌گرفت، سپس غسل می‌کرد، به این صورت که ابتدا دستهایش را به اندازه‌ای که یقین می‌کرد آب به تمام پوست سرش رسیده است در موهایش فرو می‌برد، بعد از این سه بار روی سرش آب می‌ریخت، سپس بقیۀ بدنش را می‌شست.

و عائشه ل می‌فرمود: من و پیامبر ج از یک ظرف آب با هم غسل می‌کردیم، و هر دو برای خود از آن آب می‌گرفتیم».

۳۱-«عَنْ مَيْمُونَةَ بِنْتِ الْحَارِثِ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج أَنَّهَا قَالَتْ: وَضَعْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج وَضُوءَ الْجَنَابَةِ، فَأَكْفَأَ بِيَمِينِهِ عَلَى يَسَارِهِ مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثاً ثُمَّ غَسَلَ فَرْجَهُ، ثُمَّ ضَرَبَ يَدَهُ بِالأَرْضِ أَوْ الْحَائِطِ، مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثاً، ثُمَّ تَمَضْمَضَ وَاسْتَنْشَقَ، وَغَسَلَ وَجْهَهُ وَذِرَاعَيْهِ، ثُمَّ أَفَاضَ عَلَى رَأْسِهِ الْمَاءَ، ثُمَّ غَسَلَ جَسَدَهُ، ثُمَّ تَنَحَّى، فَغَسَلَ رِجْلَيْهِ، فَأَتَيْتُهُ بِخِرْقَةٍ فَلَمْ يُرِدْهَا، فَجَعَلَ يَنْفُضُ الْمَاءَ بِيَدِهِ».

واژه‌ها:

الوَضوء: آبی که با آن طهارت گرفته شود.

أکفأ: ریخت.

الحائط: دیوار.

ذراعیه: دو ساعد دستش.

تنحَّی: جابجا شد، خود را کنار کشید.

الخرقة: قطعه‌ای از پارچه.

ینفض: با تکان دادن (دستش) خود را خشک می‌کند.

مفهوم حدیث: «میمونه بنت الحارث ل همسر پیامبر ج می‌فرماید: برای پیامبر ج آب فراهم کردم تا غسل جنابت انجام دهد، ابتدا با دست راستش دو یا سه بار روی دست چپش آب ریخت، سپس شرمگاه خود را شست، بعد از آن دستش را دو یا سه بار به زمین یا دیوار مالید، سپس دهان و بینی خود را با آب شست، بعد از آن صورت و ساعدهای دستش را شست، سپس روی سرش آب ریخت، سپس بدنش را شست، آنگاه کمی جابجا شد، سپس پاهایش را شست، آنگاه برایش تکه پارچه‌ای آوردم تا خود را خشک کند ولی ایشان آن را نخواست، و شروع به خشک کردن خود با تکان دادن دستش نمود».

۳۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ج، أَيَرْقُدُ أَحَدُنَا وَهُوَ جُنُبٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، إذَا تَوَضَّأَ أَحَدُكُمْ فَلْيَرْقُدْ وَهُوَ جُنُبٌ».

واژه‌ها:

یرقد: می‌خوابد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب روایت می‌کند که عمر س از پیامبر ج پرسید: آیا کسی که جنب هست می‌تواند بخوابد؟ پیامبر ج در جواب فرمودند: آری، اگر شخص جنب وضو گرفت می‌تواند بخوابد».

۳۳-«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج قَالَتْ: جَاءَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ امْرَأَةُ أَبِي طَلْحَةَ س إلَىرَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي مِنْ الْحَقِّ، فَهَلْ عَلَى الْمَرْأَةِ مِنْ غُسْلٍ إذَا هِيَ احْتَلَمَتْ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: نَعَمْ، إذَا رَأَتِ الْمَاءَ».

واژه‌ها:

احتلم: در خواب جنب شد.

مفهوم حدیث: «ام سلمه ل همسر پیامبر ج می‌فرماید: أم سلیم زن أبو طلحه نزد پیامبر ج آمد و گفت: یا رسول الله خداوند از گفتن حق شرم نمی‌کند، آیا بر زنی که در خواب جنب شود غسل واجب است؟ پیامبر ج در جوابش فرمود: آری، اگر آن زن ببیند که از او آب (منی) خارج شده است بر او غسل واجب است».

۳۴-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْت أَغْسِلُ الْجَنَابَةَ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَيَخْرُجُ إلَى الصَّلاةِ، وَإِنَّ بُقَعَ الْمَاءِ فِي ثَوْبِهِ.

وَفي لَفْظٍ لمسْلِمٍ: لَقَدْ كُنْتُ أَفْرُكُهُ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللهِ ج فَرْكاً فَيُصَلِّي فِيْهِ».

واژه‌ها:

البقع: جمع البقعه به معنی لکه.

أَفْرُكُ: به هم می‌مالم، به هم می‌کشم.

مفهوم حدیث: «عائشه ل می‌فرماید: آثار جنابت (منی) را که بر لباس پیامبر ج واقع شده بودمی‌شستم سپس ایشان با همان لباس برای نماز می‌رفت و هنوز آثار منی به صورت لکه بر لباسش باقی بود.

و در صحیح مسلم آمده است: لباس رسول الله ج را به هم می‌مالیدم تا منی از آن پاک شود، سپس ایشان در آن لباس نماز می‌خواندند».

۳۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: إذَا جَلَسَ بَيْنَ شُعَبِهَا الأَرْبَعِ، ثُمَّ جَهَدَهَا، فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ.

وَفِي لَفْظٍ مسلم: وَإِنْ لَمْ يُنْزِلْ».

واژه‌ها:

بین شعبها الأربع: میانۀ دست و پای زن، کنایه از شرمگاه زن است.

جهدها: آلتش را در شرمگاه زنش فرو کرد.

مفهوم حدیث: «أبو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمود: هر گاه مردی با زنش همخوابی کند به مجرد فرو بردن آلتش در شرمگاه زن، بر هر دوی آنها غسل واجب می‌شود.

و در صحیح مسلم آمده است: اگر هم از مرد منی خارج نشود».

۳۶عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ش أَنَّهُ كَانَ هُوَ وَأَبُوهُ عِنْدَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ س، وَعِنْدَهُ قَوْمٌ، فَسَأَلُوهُ عَنْ الْغُسْلِ؟ فَقَالَ: يَكْفِيكَ صَاعٌ، فَقَالَ رَجُلٌ: مَا يَكْفِينِي، فَقَالَ جَابِرٌ س: كَانَ يَكْفِي مَنْ هُوَ أَوْفَى مِنْك شَعَرَاً، وَخَيْراً مِنْكَ، يُرِيدُ رَسُولَ اللَّهِ ج، ثُمَّ أَمَّنَا فِي ثَوْبٍ.

وَفِي لَفْظٍ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُفْرِغُ الْمَاءَ عَلَى رَأْسِهِ ثَلاثاً.

قال س: الرَّجُلُ الَّذِيْ قَالَ: مَا يَكْفِيْنِيْ هُوَ الحسَنُ بْنُ محمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبيْ طَالِبٍ س، وَأَبُوهُ محمَّدُ ابْنُ الحَنَفِيَّةِ».

واژه‌ها:

الصاع: چهار مُدّ است، وهر مُدّ نیز به اندازۀ دو کف دست یک انسان بالغ متوسط است. تقریباً یک صاع برابر با ۷۵/۲ لیتر یا ۲ کیلو و ۱۷۵ گرم است.

أَمَّنَا: در نماز امام ما شد.

يُفْرِغُ: می‌ریزد.

مفهوم حدیث: «از ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب- محمد باقر- ش چنین روایت است که ایشان با پدرشان- زین العابدین /- و چند نفر دیگر نزد جابر بن عبد الله ب بودند، از ایشان دربارۀ غسل سوال شد، جابر س فرمود: مقدار یک صاع آب برای غسل کافی است، شخصی از آن جمع گفت: یک صاع آب برای من کافی نیست، جابر س فرمود: یک صاع آب در غسل کردن کفایت شخصی می‌کرد که از تو پر مو تر و بهتر بود- منظورشپیامبر جاست- سپس در حالی که فقط ازار([۱۴] ) پوشیده بود امام شد و نماز خواندیم.

و در روایت دیگری فرمود: رسول الله ج آب را سه بار بر روی سر خود می‌ریخت.

جابر س می‌فرماید: شخصی که گفت: این مقدار آب برایم کافی نیست، حسن بن محمد بن علی بن أبی طالب س می‌باشد که پدرش محمد بن الحنفیه است».

[۱۴] ازار پارچه‌ای است که با آن نیم تنۀ پایین پوشیده می‌شود، و رداء برای نیم تنۀ بالا می‌باشد.

بابُ التَّیَمُّمِ: باب تیمم

۳۷-«عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج رَأَى رَجُلاً مُعْتَزِلاً، لَمْ يُصَلِّ فِي الْقَوْمِ؟ فَقَالَ: يَا فُلانُ، مَا مَنَعَكَ أَنْ تُصَلِّيَ فِي الْقَوْمِ؟ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَصَابَتْنِي جَنَابَةٌ، وَلا مَاءَ، فَقَالَ: عَلَيْك بِالصَّعِيد، فَإِنَّهُ يَكْفِيَكَ».

واژه‌ها:

رجلاً معتزلاً: مردی که در گوشه‌ای نشسته است.

الصعید: خاک.

مفهوم حدیث: «از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج مردی را دید که در گوشه‌ای نشسته است و با جماعت نماز نخوانده است، پیامبر ج به او فرمود: ای فلانی چه چیزی تو را از خواندن نماز جماعت باز داشته است، آن مرد پاسخ داد: ای پیامبر من جنب هستم و آبی نیست که با من غسل کنم، پیامبر ج به او گفت: از خاک استفاده کن (تیمم بگیر)، زیرا خاک جای آب را می‌گیرد و برای غسلت کافی است».

۳۸-«عَنْ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ ب قَالَ: بَعَثَنِي النَّبِيُّ ج فِي حَاجَةٍ، فَأَجْنَبْتُ، فَلَمْ أَجِدِ الْمَاءَ، فَتَمَرَّغْتُ فِي الصَّعِيد، كَمَا تَمَرَّغُ الدَّابَّةُ، ثُمَّ أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ: إنَّمَا يَكْفِيَكَ أَنْ تَقُولَ بِيَدَيْكَ هَكَذَا، ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدَيْهِ الأَرْضَ ضَرْبَةً وَاحِدَةً، ثُمَّ مَسَحَ الشِّمَالَ عَلَى الْيَمِينِ، وَظَاهِرَ كَفَّيْهِ وَوَجْهَهُ»([۱۵] ).

واژه‌ها:

فتمرغت فی الصعید: خود را در خاک غلتاندم (غلطاندم).

مفهوم حدیث: «عمار بن یاسر ب می‌فرماید: پیامبر ج مرا برای انجام کاری به جایی فرستاد، در بین راه جنب شدم و هیچ آبی برای غسل کردن نیافتم، آنگاه خود را در خاک غلتاندم همانگونه که یک حیوان خود را در خاک می‌غلتاند([۱۶] )، وقتی که نزد پیامبر ج باز گشتم ماجرا را برای ایشان تعریف کردم، ایشان فرمودند: کافی بود که با دستهایت اینگونه تیمم کنی، سپس دستهایش را یکبار بر زمین زد، و با دست چپش بر روی دست راستش، و پشت دستهایش و صورتش را مسح کرد».

۳۹-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: أُعْطِيتُ خَمْساً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ مِنْ الأَنْبِيَاءِ قَبْلِي، نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِي الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، فَأَيُّمَا رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِي أَدْرَكَتْهُ الصَّلاةُ فَلْيُصَلِّ، وَأُحِلَّتْ لِي الْمَغَانِمُ، وَلَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ قَبْلِي، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً، وَبُعِثْتُ إلَى النَّاسِ عَامَّةً».

مفهوم حدیث: «از جابر بن عبد الله ب روایت است که پیامبر ج فرمود: پنچ چیز به من داده شده که به هیچ پیامبری قبل از من داده نشده است، به مسافت یک ماه سفر، با انداختن ترس و رعب در قلب دشمنان بر آنان پیروز گشته ام، و زمین برای من محل خواندن نماز و خاک آن برای کسی که آب نیابد وسیله‌ای برای تیمم است، پس هر شخصی از امت من که وقت نمازش فرا رسید (در هر کجا و در هر وضعیتی که باشد) نمازش را بخواند، و غنیمت جنگی برای من حلال است، در صورتی که برای هیچ کس قبل از من حلال نبوده است، و به من مقام شفاعت([۱۷] ) داده شده است، و در گذشته هر پیامبری فقط برای قوم خود برانگیخته می‌شد در صورتی که من برای تمامی مردمان برانگیخته شده ام».

[۱۵] در این روایت اختصار صورت گرفته است، و لفظ کامل حدیث چنین است: «ثم ضرب بشماله على یمینه وبیمینه على شماله على الكفین ثم مسح وجهه». یعنی سپس با کف دست چپش بر روی دست راستش و با کف دست راستش بر روی دست چپش و سپس صورتش را مسح کرد. [۱۶] بدین منظور که خاک به تمام بدنش برسد، آنگونه که در هنگام غسل با آب باید آب به تمام نقاط بدن برسد. [۱۷] منظور شفاعت عظمی است، آن شفاعتی که مردم را از عذاب منتظر ماندن برای رسیدگی به حسابشان در روز قیامت نجات می‌دهد.

بابُ الحیض: باب حیض

۴۰-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَبِي حُبَيْشٍ سَأَلَتِ النَّبِيَّ ج فَقَالَتْ: إنِّي أُسْتَحَاضُ فَلاأَطْهُرُ، أَفَأَدَعُ الصَّلاةَ؟ قَالَ: لا، إنَّ ذَلِكَ عِرْقٌ، وَلَكِنْ دَعِي الصَّلاةَ قَدْرَ الأَيَّامِ الَّتِي كُنْتِ تَحِيضِينَ فِيهَا، ثُمَّ اغْتَسِلِي وَصَلِّي.

وَفِي رِوَايَةٍ: وَلَيْسَ بِالْحَيْضَةِ، فَإِذَا أَقْبَلَتِ الْحَيْضَةُ فَاتْرُكِي الصَّلاةَ فِيهَا، فَإِذَا ذَهَبَ قَدْرُهَا فَاغْسِلِي عَنْكِ الدَّمَ وَصَلِّي».

واژه‌ها:

أستحاض: دچار استحاضه می‌شوم، و منظور از استحاضه خونریزی داخلی رحم زن است که در اثر پارگی رگی به نام العاذل صورت می‌گیرد و در بعضی حالت‌ها، خونریزی طولانی و مستمرمی‌شود. و باید دانست که استحاضه خونریزی ناشی از عادت ماهیانه زنان نیست.

عِرْقٌ: پارگی رگ.

مفهوم حدیث: «از عائشه ل روایت است که فاطمه بنت أبی حبیش از پیامبر ج پرسید: من دچار خونریزی مستمر می‌شوم به گونه‌ای که هرگز پاک نمی‌شوم، آیا جایز است که نمازنخوانم؟ پیامبر ج فرمود: خیر، این خونریزی ناشی از پارگی رگ است، به اندازه‌ای که برابر با روزهای عادتت هست نماز خواندن را رها کن سپس غسل کن و نماز بخوان.

و در روایت دیگری آمده است: این خونریزی عادت ماهیانه نیست، هر گاه روزهایی که در آن عادت می‌شوی فرا رسید نماز خواندن را رها کن، و وقتی روزهای عادتت به پایان رسید بدن خود را از آن خون بشور و نماز بخوان».

۴۱-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ أُمَّ حَبِيبَةَ ل اسْتُحِيضَتْ سَبْعَ سِنِينَ، فَسَأَلَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ ذَلِكَ؟ فَأَمَرَهَا أَنْ تَغْتَسِلَ، قَالَتْ: فَكَانَتْ تَغْتَسِلُ لِكُلِّ صَلاةٍ».

مفهوم حدیث: «از عائشه ل چنین روایت است که أم حبیبه ل هفت سال استحاضه شد، و از رسول الله ج دربارۀ حکم آن پرسید، پیامبر ج به او فرمود که باید غسل کند، عائشه ل می‌فرماید: أم حبیبه ل برای هر نماز غسل می‌کرد».

۴۲-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْتُ أَغْتَسِلُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ ج مِنْ إنَاءٍ وَاحِد، كِلانا جُنُبٌ، وَكَانَ يَأْمُرُنِي فَأَتَّزِرُ، فَيُبَاشِرُنِي وَأَنَا حَائِضٌ، وَكَانَ يُخْرِجُ رَأْسَهُ إلَيَّ، وَهُوَ مُعْتَكِفٌ، فَأَغْسِلُهُ وَأَنَا حَائِضٌ».

واژه‌ها:

أتزر: (عورت) خود را با پارچه می‌بندم.

مفهوم حدیث: «عائشه ل می‌فرماید: من و پیامبر ج با هم در حالی که هر دویمان جنب بودیم از یک ظرف آب غسل می‌کردیم، و وقتی عادت ماهیانه بودم به من می‌فرمود تا (عورت) خود را با پارچه‌ای ببندم سپس با من مباشرت می‌کرد، و ایشان در حالی که معتکف بودند سر خود را از مسجد بیرون می‌آورد، سپس من در حالی که عادت بودم آن را می‌شستم».

۴۳-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَتَّكِئُ فِي حِجْرِي وَأَنَا حَائِضٌ فَيَقْرَأُ الْقُرْآنَ».

واژه‌ها:

یتکئ: تکیه می‌کند.

حِجْرِي: دامانم.

مفهوم حدیث: «عائشه ل می‌فرماید: پیامبر ج در حالی که من عادت ماهیانه بودم بر دامان من تکیه می‌داد و قرآن می‌خواند».

۴۴-«عَنْ مُعَاذَةَ قَالَتْ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ ل فَقُلْتُ: مَا بَالُ الْحَائِضِ تَقْضِي الصَّوْمَ، وَلا تَقْضِي الصَّلاةَ؟ فَقَالَتْ: أَحَرُورِيَّةٌ أَنْتِ؟ فَقُلْتُ: لَسْتُ بِحَرُورِيَّةٍ، وَلَكِنِّي أَسْأَلُ. فَقَالَتْ: كَانَ يُصِيبُنَاذَلِكَ، فَنُؤْمَرُ بِقَضَاءِ الصَّوْمِ، وَلا نُؤْمَرُ بِقَضَاءِ الصَّلاةِ».

واژه‌ها:

ما بال: چگونه است؟

حروری: نسبت به شهر حروراء (نزدیکی کوفه) است که از آن فرقه‌ای از فرقه‌های خوارج بر علیه علی بن أبی طالب س شورش کردند، و حروریها معروف به تشدد در امور دینی بودند، به این علت وقتی عائشه ل متوجه شد که این زن چنین سوالهایی می‌کند او را به علت تشددش به این گروه تشبیه کرد.

مفهوم حدیث: «از معاذه روایت است که از عائشه ل پرسیدم: چگونه است که زن حایض روزه را قضا می‌کند ولی نماز را قضا نمی‌کند؟! عائشه ل به او گفت: آیا تو حروری هستی؟ گفت: نه، فقط می‌خواهم بپرسم، عائشه ل فرمود: این حالت در زمان پیامبر ج برای ما زنها پیشمی آمد، و ما بعد از پاک شدن به قضای روزه امر می‌شدیم ولی به قضای نماز امر نمی‌شدیم».

کتابُ الصلاةِ- باب المواقیت کتاب نماز- باب اوقات نماز

۴۵-«عَنْ أَبِي عَمْرٍو الشَّيْبَانِيِّ- وَاسْمُهُ سَعْدُ بْنُ إيَاسٍ- قَالَ: حَدَّثَنِي صَاحِبُ هَذِهِ الدَّارِ - وَأَشَارَ بِيَدِهِ إلَى دَارِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س- قَالَ: سَأَلْتُ النَّبِيَّ ج: أَيُّ الْعَمَلِ أَحَبُّ إلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ؟ قَالَ: الصَّلاةُ عَلَى وَقْتِهَا. قُلْتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: بِرُّ الْوَالِدَيْنِ، قُلْتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي بِهِنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج وَلَوْ اسْتَزَدْتُهُ لَزَادَنِي».

مفهوم حدیث: «أبو عمرو الشیبانی سعد بن إیاس می‌فرماید: صاحب این خانه برای من روایت کرد- و با دستش خانۀ عبد الله بن مسعود س را نشان می‌داد- که از پیامبر ج پرسیدم: چه کاری نزد خداوند محبوبتر است؟ فرمودند: خواندن نماز در وقت خودش، گفتم: بعد از آن؟ فرمود: نیکوکاری به پدر و مادر، گفتم: بعد از آن؟ فرمود: جهاد در راه خدا. عبد الله بن مسعود س می‌فرماید: خود پیامبر ج این موارد را برایم بیان فرمودند و اگر بیشتر از ایشان می‌پرسیدم ایشان نیز جواب می‌داد».

۴۶-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي الْفَجْرَ، فَيَشْهَدُ مَعَهُ نِسَاءٌ مِنْ الْمُؤْمِنَاتِ، مُتَلَفِّعَاتٍ بِمُرُوطِهِنَّ ثُمَّ يَرْجِعْنَ إلَى بُيُوتِهِنَّ مَا يَعْرِفُهُنَّ أَحَدٌ مِنْ الْغَلَسِ».

واژه‌ها:

متلفعات: در حالی که بدن و سر خود را پوشیده بودند.

مروط: جمع مِرط، یک نوع لباس بلند است که از سر تا پای بدن را می‌پوشاند.

الغلس: تاریکی آخر شب.

مفهوم حدیث: «عائشه ل می‌فرماید: بعضی از زنان مومن در حالی که لباسهای بلندی پوشیده بودند همراه پیامبر ج نماز صبح را می‌خواندند سپس به خانه‌های خود باز می‌گشتند و به سبب وجود تاریکی آخر شب هیچ کس نمی‌توانست آنها را بشناسد».

۴۷-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: كَانَ ج يُصَلِّي الظُّهْرَ بِالْهَاجِرَةِ، وَالْعَصْرَ وَالشَّمْسُ نَقِيَّةٌ وَالْمَغْرِبَ إذَا وَجَبَتْ، وَالْعِشَاءَ أَحْيَاناً وَأَحْيَاناً إذَا رَآهُمْ اجْتَمَعُوا عَجَّلَ، وَإِذَا رَآهُمْ أَبْطَئُوا أَخَّرَ، وَالصُّبْحُ كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّيهَا بِغَلَسٍ.

الهاجِرَةُ هِيَ شِدَّةُ الحَرِّ بَعْدَ الزَّوَالِ».

واژه‌ها:

الهَاجِرَة: وقت شدت گرفتن گرما در وسط روز بعد از زوال خورشید.

وَالشَّمْسُ نَقِيَّةٌ: آفتاب صاف و قوی است.

وجبت: (آفتاب) غروب کرد.

عجّل: وقت (آن کار را) به جلو انداخت.

أبطئوا: از بطء به معنی کاری را آهسته انجام دادن، منظور از آن در این حدیث تاخیر در حضور است.

أخّر: (آن کار را) به تاخیر انداخت.

الغلس: تاریکی آخر شب.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج نماز ظهر را در وقت شدت گرفتن گرمای آفتاب بعد از زوال می‌خواند، و نماز عصر را هنگامی‌که خورشید صاف و قوی بود، و مغرب را هنگامی‌که خورشید غروب می‌کرد، و برای نماز عشاء نگاه می‌کرد اگر مردم برای نماز حاضر شده بودند آن را می‌خواند، و اگر می‌دید که در حضور تاخیر کرده‌اند آن را به تاخیر می‌انداخت، و نماز صبح را در تاریکی آخر شب می‌خواند».

۴۸-«عَنْ أَبِي الْمِنْهَالِ سَيَّارِ بْنِ سَلامَةَ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَأَبِي عَلَى أَبِي بَرْزَةَ الأَسْلَمِيِّ س، فَقَالَ لَهُ أَبِي: كَيْفَ كَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي الْمَكْتُوبَةَ؟ فَقَالَ: كَانَ يُصَلِّي الْهَجِيرَ الَّتِي تَدْعُونَهَا الأُولَى حِينَ تَدْحَضُ الشَّمْسُ، وَيُصَلِّي الْعَصْرَ، ثُمَّ يَرْجِعُ أَحَدُنَا إلَى رَحْلِهِ فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ وَالشَّمْسُ حَيَّةٌ، وَنَسِيتُ مَا قَالَ فِي الْمَغْرِبِ، وَكَانَ يَسْتَحِبُّ أَنْ يُؤَخِّرَ مِنْ الْعِشَاءِ الَّتِي تَدْعُونَهَا الْعَتَمَةَ، وَكَانَ يَكْرَهُ النَّوْمَ قَبْلَهَا، وَالْحَدِيثَ بَعْدَهَا، وَكَانَ يَنْفَتِلُ مِنْ صَلاةِ الْغَدَاةِ حِينَ يَعْرِفُ الرَّجُلَ جَلِيسَهُ، وَكَانَ يَقْرَأُ بِالسِّتِّينَ إلَى الْمِائَةِ».

واژه‌ها:

الهجیر: شدت گرما در نیمروز، اصل کلمه صلاة الهجیر یعنی نماز ظهر، سپس مضاف حذف شده و به ذکر مضاف الیه اکتفا شده است.

تدحض الشمس: خورشید زوال می‌کند.

رحله: خانه‌اش، منزلش.

الشمس حَيَّةٌ: خورشید قوی و پر نور است.

العَتَمَة: تاریکی.

ینفتل: (نمازش) را به پایان می‌رساند.

مفهوم حدیث: «أبو المنهال سیار بن سلامه می‌فرماید: من همراه با پدرم نزد أبو برزه أسلمی س رفتیم، پدرم به او گفت: پیامبر ج نماز فرض را چگونه می‌خواند؟ أبو برزه فرمود: نماز ظهری که شما آن را نماز اولی می‌نامید هنگام زوال خورشید می‌خواند، و نماز عصر را وقتی می‌خواند که اگر کسی بعد از نماز به خانه اش در دورترین نقطۀ مدینه می‌رفت هنوز آفتاب درخشانو قوی بود، و فراموش کردم که در وقت نماز مغرب چه گفت([۱۸] )، و دوست داشت نماز عشایی که شما آن را عتمه می‌نامید با تاخیر بخواند، و خواب قبل از نماز عشاء و حرف زدن بعد از آن را دوست نداشت، و زمانی که یک شخص می‌توانست در اثر روشنایی هوا بغل دستیش را بشناسد از نماز صبح فارغ می‌شد و بین شصت تا صد آیه در نماز صبح می‌خواند».

۴۹-«عَنْ عَلِيٍّ س أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ: مَلأَ اللَّهُ قُبُورَهُمْ وَبُيُوتَهُمْ نَارًا كَمَا شَغَلُونَا عَنْ الصَّلاةِ الْوُسْطَى حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: شَغَلُونَا عَنْ الصَّلاةِ الْوُسْطَى- صَلاةِالْعَصْرِ- ثُمَّ صَلاهَا بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ».

واژه‌ها:

ملأ: پر کرد.

مفهوم حدیث: «از علی س روایت است که پیامبر ج روز خندق فرمودند: خداوند قبور و خانه‌های مشرکین را پر از آتش گرداند، زیرا ما را از نماز وسطی بازداشتند تا اینکه آفتاب غروب کرد.

و در صحیح مسلم آمده است: ما را از نماز وسطی- نماز عصر بازداشتند، سپس آن را بین مغرب و عشاء خواند».

۵۰-«وَلَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: حَبَسَ الْمُشْرِكُونَ رَسُولَ اللَّهِ ج عَنْ صَلاةِ الْعَصْرِ حَتَّى احْمَرَّتِ الشَّمْسُ أَوْ اصْفَرَّتْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: شَغَلُونَا عَنْ الصَّلاةِ الْوُسْطَى- صَلاةِ الْعَصْرِ- مَلأَ اللَّهُ أَجْوَافَهُمْ وَقُبُورَهُمْ نَاراً، أَوْ قَالَ: حَشَا اللَّهُ أَجْوَافَهُمْ وَقُبُورَهُمْ نَاراً».

واژه‌ها:

احمرت: (خورشید) سرخ شد.

اصفرت: (خورشید) زرد شد. منظور ضعیف شدن اشعه خورشید هنگام غروب است.

أجواف: جمع جوف یعنی درون و داخل.

حشا: پر کرد.

مفهوم حدیث: «و همچنین در صحیح مسلم آمده است که عبد الله بن مسعود س فرمود: مشرکین پیامبر ج را از نماز عصر بازداشتند تا اینکه خورشید سرخ یا زرد شد (به غروب نزدیک شد)، آن وقت پیامبر ج فرمود: ما را از نماز وسطی- نماز عصر- بازداشتند، خداوند درون و قبورشان را پر از آتش گرداند».

۵۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أَعْتَمَ النَّبِيُّ ج بِالْعِشَاءِ، فَخَرَجَ عُمَرُ س، فَقَالَ: الصَّلاةُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، رَقَدَ النِّسَاءُ وَالصِّبْيَانُ. فَخَرَجَ وَرَأْسُهُ يَقْطُرُ يَقُولُ: لَوْلا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي أَوْ عَلَى النَّاسِ لأَمَرْتُهُمْ بِهَذِهِ الصَّلاةِ هَذِهِ السَّاعَةِ».

واژه‌ها:

أعتم بالعشاء: نماز عشاء را بعد از تاریک شدن هوا به تاخیر انداخت.

رقد: خوابید.

یقطر: قطره‌ها‌ی آب (از سرش) می‌ریزد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: شبی پیامبر ج نماز عشاء را به تاخیر انداخت، عمر س بیرون آمد و فرمود: وقت نماز دیر شد یا رسول الله، زنها و بچه‌ها خوابیدند، آن وقت پیامبر ج در حالیکه قطره‌های آب از سرش چکه می‌کرد از خانه بیرون آمد و فرمود: اگر باعث سختگیری بر امتم یا بر مردم نمی‌شدم به آنها دستور می‌دادم که این نماز را در این وقت بخوانند».

۵۲-«عَنْ عائِشَةَ ل أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: إذَا أُقِيمَتِ الصَّلاةُ وَحَضَرَ الْعَشَاءُ فَابْدَءُوا بِالْعَشَاءِ. وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب نَحْوَهُ».

واژه‌ها:

الْعَشَاءُ: (حرف عین مفتوح است)، غذایی که در شب خورده می‌شود، شام.

عائشه ل از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر گاه نماز عشاء برپا شد و غذای شام حاضر بود به خوردن غذا بپردازید. و از ابن عمر ب نیز چنین روایت است».

۵۳-«وَلِمُسْلِمٍ عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يقُولُ: لا صَلاةَ بِحَضْرَةِ طَعَامٍ،وَلا وَهُوَ يُدَافِعُهُ الأَخْبَثَانِ».

واژه‌ها:

الأخبثان: منظور ادرار و مدفوع است.

مفهوم حدیث: «در صحیح مسلم آمده است که عائشه ل فرمود: از پیامبر ج شنیدم کهمی‌فرماید: هنگامی‌که غذا آمده است و وقتی که شخص فشار ادرار یا مدفوع دارد نماز ندارد».

۵۴-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: شَهِدَ عِنْدِي رِجَالٌ مَرْضِيُّونَ- وَأَرْضَاهُمْ عِنْدِي عُمَرُ س- أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنِ الصَّلاةِ بَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، وَبَعْدَ الْعَصْرِ حَتَّى تَغْرُبَ».

واژه‌ها:

مرضیون: اهل رضایت، عادلان.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: مردانی عادل که عمر س عادلترین آنها بود نزد من شهادت دادند که پیامبر ج از نماز خواندن بعد از نماز صبح تا طلوع خورشید و بعد از نماز عصر تا غروب خورشید نهی کرده است».

وَمَا في مَعْنَاهُ مِنَ الحدِيْثِ:

۵۵-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قالَ: لا صَلاةَ بَعْدَ الصُّبْحِ حَتَّى تَرْتَفِعَ الشَّمْسُ، وَلا صَلاةَ بَعْدَ الْعَصْرِ حَتَّى تَغِيبَ الشَّمْسُ».

قال الـمصنف: وفي البابِ عنْ عليِّ بنِ أَبي طالبٍ، وعبدِ اللهِ بنِ مسعود، وعبدِ اللهِ بنِ عمرَ، وعبدِ اللهِ بنِ عمرِو بنِ العاصِ، وأَبي هريرةَ، وسَمُرَةَ بنِ جُندُبِ، وسَلَمَةَ بنِ الأَكوَعِ، وزيدِ بنِ ثابتٍ ومعاذِ بنِ عفراء، وكعبِ بنِ مُرَّةَ، وأَبي أُمامةَ الباهليِّ، وعمرِو بنِ عبسةَ السُلَميِّ، وعائشةَ ش، والصَّنابحيِّ، ولم يسمعْ منَ النبيِّ ج.

و در معنای حدیث قبلی احادیث دیگری نیز وجود دارد.

مفهوم حدیث: «از أبو سعید خدری س از پیامبر ج روایت است که ایشان فرمودند: بعد از نماز صبح تا بالا آمدن خورشید و بعد از نماز عصر تا غروب خورشید نماز خواندن جایز نیست».

مولف می‌فرماید: و در این باره از اصحاب نامبرده ش و صنابحی از پیامبر ج روایت است، ولی صنابحی از پیامبر ج حدیث نشنیده است.

۵۶-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س جَاءَ يَوْمَ الْخَنْدَقِ بَعْدَ مَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَجَعَلَ يَسُبُّ كُفَّارَ قُرَيْشٍ، وَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا كِدْتُ أُصَلِّي الْعَصْرَ حَتَّى كَادَتِ الشَّمْسُ تَغْرُبُ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: وَاَللَّهِ مَا صَلَّيْتُهَا. قَالَ: فَقُمْنَا إلَى بُطْحَانَ، فَتَوَضَّأَ لِلصَّلاةِ، وَتَوَضَّأْنَا لَهَا، فَصَلَّى الْعَصْرَ بَعْدَ مَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ، ثُمَّ صَلَّى بَعْدَهَا الْمَغْرِبَ».

واژه‌ها:

یسب: ناسزا می‌گوید.

بطحان: نام مکانی در مدینه.

مفهوم حدیث: «از جابر بن عبد الله ب روایت است که عمر بن الخطاب س روز جنگ خندق بعد از غروب آفتاب درحالی که به کفار قریش ناسزا می‌گفت نزد پیامبر ج آمد و گفت: یا رسول الله نماز عصرم را به سختی توانستم هنگام غروب خورشید بخوانم، پیامبر ج فرمود: به خدا قسم من نماز عصر را نخوانده ام، عمر س فرمود: سپس با هم به بطحان رفتیم، در آنجا پیامبر ج و ما برای نماز وضو گرفتیم، سپس بعد از غروب ابتدا نماز عصر و بعد از آن نماز مغرب را خواند».

[۱۸] گویندۀ این جمله أبو المنهال سیار بن سلامه است.

بابُ فضلِ الجماعةِ ووجوبِها: باب فضیلت نماز جماعت و واجب بودن آن

۵۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: صَلاةُ الْجَمَاعَةِ أَفْضَلُ مِنْ صَلاةِ الْفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِينَ دَرَجَةً».

واژه‌ها:

الفذ: تنها، تک.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: نماز جماعت بیست و هفت برابر بهتر از نماز فرادا است».

۵۸-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: صَلاةُ الرَّجُلِ فِي جَمَاعَةٍ تُضَعَّفُ عَلَى صَلاتِهِ فِي بَيْتِهِ وَفِي سُوقِهِ خَمْساً وَعِشْرِينَ ضِعْفاً، وَذَلِكَ: أَنَّهُ إذَا تَوَضَّأَ، فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ، ثُمَّ خَرَجَ إلَى الْمَسْجِدِ لا يُخْرِجُهُ إلا الصَّلاةُ لَمْ يَخْطُ خَطْوَةً إلا رُفِعَتْ لَهُ بِهَا دَرَجَةٌ، وَحُطَّ عَنْهُ بها خَطِيئَةٌ، فَإِذَا صَلَّى لَمْ تَزَلِ الْمَلائِكَةُ تُصَلِّي عَلَيْهِ مَا دَامَ فِي مُصَلاهُ: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ،وَلا يَزَالُ فِي صَلاةٍ مَا انْتَظَرَ الصَّلاةَ».

واژه‌ها:

لَمْ يَخْطُ خَطْوَةً إلا...: هیچ گامی‌بر نمی‌دارد مگر اینکه...

حُطَّ: پاک شد.

مفهوم حدیث: «أبو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: ثواب نماز جماعت بیست و پنج برابر نماز فرادا در خانه یا در بازار است، بدینگونه که وقتی نماز گزار وضوی درست بگیرد سپس فقط برای نماز جماعت به مسجد برود به ازای هر گامی‌که بر می‌دارد منزلتش یک درجه بالاتر می‌رود و یک گناه از او کم می‌شود و وقتی که نماز خواند تا زمانی که در مسجد بماند ملایکه برای او دعا می‌کنند و می‌گویند: خدایا بر او درود بفرست، و او را مورد مغفرت و رحمت خود قرار ده. و تا زمانی که منتظر اقامۀ نماز جماعت است گویی در نماز است».

۵۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَثْقَلُ الصَّلاةِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ صَلاةُ الْعِشَاءِ وَصَلاةُ الْفَجْرِ. وَلَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِيهَا لأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا. وَلَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِالصَّلاةِ فَتُقَامَ، ثُمَّ آمُرَ رَجُلاً فَيُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، ثُمَّ أَنْطَلِقَ مَعِي رِجَالٌ مَعَهُمْ حُزَمٌ مِنْ حَطَبٍ إلَى قَوْمٍ لا يَشْهَدُونَ الصَّلاةَ، فَأُحَرِّقَ عَلَيْهِمْ بُيُوتَهُمْ بِالنَّارِ».

واژه‌ها:

حبوا: راه رفتن با دست و پا، افتان و خیزان.

حزم من حطب: کوله‌هایی از هیزم.

مفهوم حدیث: «أبو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: سنگین‌ترین نمازها برای منافقین نماز عشاء و نماز صبح است، و اگر می‌دانستند که این دو نماز چه اجری دارد با افتان و خیزان هم که بود در آن شرکت می‌کردند، و خواستم دستور اقامه نماز بدهم سپس به یکی بسپارم تا برای مردم نماز جماعت بخواند سپس با جمعی از مردانی که کوله‌هایی از هیزم بر دوش دارند به سوی کسانی که برای نماز جماعت حاضر نمی‌شوند بروم تا آنان را با خانه‌هایشان به آتش بکشم».

۶۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبيِّ ج قَالَ: إذَا اسْتَأْذَنَتْ أَحَدَكُمْ امْرَأَتُهُ إلَى الْمَسْجِدِ فَلا يَمْنَعُهَا. قَالَ: فَقَالَ بِلالُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: وَاَللَّهِ لَنَمْنَعَهُنَّ. قَالَ: فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ عَبْدُ اللَّهِ، فَسَبَّهُ سَبّاً سَيِّئاً، مَا سَمِعْتُهُ سَبَّهُ مِثْلَهُ قَطُّ، وَقَالَ: أُخْبِرُكَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج وَتَقُولُ: وَاَللَّهِ لَنَمْنَعَهُنَّ؟

وَفِي لَفْظٍ: لا تَمْنَعُوا إمَاءَ اللَّهِ مَسَاجِدَ اللَّهِ».

واژه‌ها:

سبه: با او دعوا کرد، به او ناسزا گفت.

إماء الله: آن دسته از بندگان خدا که زن هستند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر گاه یکی از زنان از شما اجازه خواست که به مسجد برود او را از این کار باز ندارید. وقتی که بلال بنعبد الله این حدیث را شنید گفت: به خدا قسم که آنان را از این کار باز می‌داریم. آن وقت عبد الله ابن عمر ب رو به سوی او کرد و به شدت به او ناسزا گفت، ناسزایی که تا به حال از عبد الله بن عمر نشنیده بودم([۱۹] )، و به او گفت: می‌گویم که رسول خدا ج چنین فرموده است و می‌گویی آنان را باز می‌داریم؟

و در لفظ دیگری در صحیح مسلم آمده است: زنان را از رفتن به مساجد خداوند باز ندارید».

۶۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: صَلَّيْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الظُّهْرِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَهَا، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْجُمُعَةِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ، وَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ.

وَفِي لَفْظٍ: فَأَمَّا الْمَغْرِبُ وَالْعِشَاءُ وَالْجُمُعَةُ فَفِي بَيْتِهِ.

وَفِي لَفْظٍ لِلْبُخَارِيِّ: أَنَّ ابْنَ عُمَرَ ب قَالَ: حَدَّثَتْنِي حَفْصَةُ ل أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يُصَلِّي سَجْدَتَيْنِ خَفِيفَتَيْنِ بَعْدَ مَا يَطْلُعُ الْفَجْرُ، وَكَانَتْ سَاعَةً لا أَدْخُلُ عَلَى النَّبِيِّ ج فِيهَا».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: با پیامبر ج دو رکعت نماز قبل از ظهر و دو رکعت بعد از ظهر و دو رکعت بعد از جمعه و دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت بعد از عشاء خواندم.

و در روایت دیگری آمده است: سنت‌های بعد از مغرب و عشاء و جمعه را در خانه یشانمی‌خواندند.

و در روایت دیگری نیز در صحیح بخاری آمده که عبد الله بن عمر ب فرمود: حفصه ل([۲۰] ) به من گفت: پیامبر ج همیشه دو رکعت نماز کوتاه بعد از طلوع فجر می‌خواندند، و من در این وقت نزد ایشان نمی‌رفتم».

۶۲-«عنْ عائِشَةَ ل قالَتْ: لَمْ يَكُنِ النَّبِيُّ ج على شيءٍ منَ النَّوافِلِ أَشَدُّ تَعاهُدَاً منْهُ على ركْعَتَي الفَجْرِ.

وفي لفْظٍ لِمُسْلِمٍ: رَكْعَتا الفَجْرِ خيرٌ منَ الدُّنيا وما فيها».

واژه‌ها:

النوافل: جمع النافله، نمازهای که قبل و یا بعد از نمازهای پنجگانه خوانده می‌شود.

تعاهداَ: پیوسته انجام دادن کاری، ضد ترک کردن، اهمیت دادن به چیزی.

مفهوم حدیث: «عائشه ل می‌فرماید: پیامبر ج به هیچ یک از نمازهای نافله مانند دو رکعت قبل از فجر اهمیت نمی‌داد.

و در روایت مسلم آمده است: دو رکعت قبل از فجر از دنیا و هر چه در آن هست بهتر است».

[۱۹] گویندۀ این سخن سالم بن عبد الله بن عمر است. [۲۰] ایشان همسر پیامبر ج و دختر عمر بن الخطاب س و خواهر عبد الله بن عمر ب می‌باشد.

بابُ الأَذانِ والإِقامةِ: باب اذان و اقامه

۶۳-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أُمِرَ بِلالٌ س أَنْ يَشْفَعَ الأَذَانَ وَيُوتِرَ الإِقَامَةَ».

واژه‌ها:

یشفع الأذان: جملات اذان را هر یک دو بار می‌گوید.

یوتر الإقامة: جملات اقامه را هر یک یک بار می‌گوید.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: به بلال س امر شد تا جملات اذان را هر یک دو بار و جملات اقامه را هر یک یک بار بگوید».

۶۴-«عَنْ أَبِي جُحَيْفَةَ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السُّوَائِيِّ س قَالَ: أَتَيْتُ النَّبِيَّ ج وَهُوَ فِي قُبَّةٍ لَهُ حَمْرَاءَ مِنْ أَدَمٍ، قَالَ: فَخَرَجَ بِلالٌ بِوَضُوءٍ، فَمِنْ نَاضِحٍ وَنَائِلٍ، قَالَ: فَخَرَجَ النَّبِيُّ ج عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إلَى بَيَاضِ سَاقَيْهِ، قَالَ: فَتَوَضَّأَ وَأَذَّنَ بِلالٌ، قَالَ: فَجَعَلْتُ أَتَتَبَّعُ فَاهُ هَهُنَا وَهَهُنَا، يَقُولُ يَمِيناً وَشِمَالاً: حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ; حَيَّ عَلَى الْفَلاحِ، ثُمَّ رُكِزَتْ لَهُ عَنَزَةٌ، فَتَقَدَّمَ وَصَلَّى الظُّهْرَرَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ لم يَزَلْ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ حَتَّى رَجَعَ إلَى الْمَدِينَةِ».

واژه‌ها:

القُبَّة: خیمه‌ای کوچک و دایره‌ای شکل.

أَدَم: جمع أدیم، پوست دباغی شده.

وَضوء: آبی که در طهارت از آن استفاده می‌شود.

ناضح: کسی که بر روی دیگری آب بپاشد.

نائل: به دست آورندۀ چیزی.

فمن ناضح ونائل: یعنی اصحاب پیامبر ج در آن وقت دو گروه بودند، گروه اول کسانی که از آبی که پیامبر ج با آن وضو گرفته بود به عنوان تبرک برای خود گرفته بودند، و گروه دوم کسانی که نتوانسته از آن آب برای خود بگیرند ولی برای حصول برکت افراد گروه اول قطراتی از آن آب را بر اعضای ایشان می‌پاشیدند.

حُلَّةٌ: لباسی که از دو قطعه باشد، قطعه‌ای برای پوشیدن بالای بدن (رداء) و قطعه‌ای برای پوشیدن پایین بدن (إزار).

أتتبع فاه ههنا و ههنا: می‌دیدم که سرش را به این سمت و آن سمت حرکت می‌دهد.

عَنَزَةٌ: سر نیزه‌ای کوتاه که دارای نوکی تیز است.

مفهوم حدیث: «ابو جحیفه وهب بن عبد الله السوائی س می‌فرماید: به نزد پیامبر ج آمدم در حالی که ایشان در خیمه‌ای سرخ رنگ بودند، و بلال س را دیدم که با باقی ماندۀ آبی که پیامبر ج با آن وضو گرفته بود از خیمه بیرون آمد، در این وقت اصحاب ش برای تبرک جستن به آن آب به سوی بلال س آمدند، گروهی توانستند از آن آب برای خود بگیرند و برای حصول تبرک برای دیگرانی که نتوانسته بودند از آن آب بگیرند قطراتی را بر اعضایشان می‌پاشیدند، آنگاه پیامبر ج از خیمه اش در حالی بیرون آمد که لباس دو تکۀ سرخ رنگی بر تن داشت، و من سفیدی ساق پایش را می‌دیدم، پیامبر ج وضو گرفت و بلال س اذان گفت، و می‌دیدم که او سر خود را به این سمت و آن سمت حرکت می‌دهد تا اینکه صدای اذانش به همه طرف برسد، و در سمت راست و چپ خود می‌گفت: پیش به سوی نماز، پیش به سوی رستگاری، آنگاه سر نیزه‌ای کوتاه به عنوان ستره برای پیامبر ج در زمین کوبیده شد، ایشان نیز جلو رفتند و نماز ظهر را دو رکعت خواندند، و تا وقتی که به مدینه برگشتند تمام نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت خواندند».

توضیح: «فَخَرَجَ بِلالٌ بِوَضُوءٍ، فَمِنْ نَاضِحٍ وَنَائِلٍ... فَتَوَضَّأَ»، در سیاق این روایت تقدیم و تاخیر صورت گرفته است، و تقدیر آن چنین است: «فَتَوَضَّأَ النَّبِيُّ ج فَخَرَجَ بِلالٌ بِفَضْلِ وَضُوئِهِ فَمِنْ نَاضِحٍ وَنَائِلٍ» و روایت موجود در صحیح بخاری نیز بر همین دلالت می‌دهد: «فَأُتِىَ بِوَضُوءٍ فَتَوَضَّأَ، فَجَعَلَ النَّاسُ يَأْخُذُونَ مِنْ فَضْلِ وَضُوئِهِ فَيَتَمَسَّحُونَ بِهِ»([۲۱] ).

۶۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: إنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيْلٍ، فَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يُؤَذِّنَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: بلال قبل از طلوع فجر اذان می‌گوید، (پس اگر می‌خواهید روزه بگیرید) بخورید و بیاشامید تا اینکه ابن ام مکتوم اذان بگوید».

۶۶-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إذَا سَمِعْتُمْ الْمُؤَذِّنَ فَقُولُوا مِثْلَ مَا يَقُولُ المُؤَذِّنُ».

مفهوم حدیث: «از ابو سعید خدری س روایت است که پیامبر ج فرمودند: هرگاه صدای اذان موذن را شنیدید هر آنچه که او می‌گوید شما نیز بگویید».

[۲۱] صحیح بخاری، کتاب الوضوء (۴)، باب استعمال فضل وضوء الناس (۴۰)، حدیث ۱۸۷.

باب استقبال القبلة: باب رو کردن به قبله

۶۷-«عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُسَبِّحُ عَلَى ظَهْرِ رَاحِلَتِهِ، حَيْثُ كَانَ وَجْهُهُ، يُومِئُ بِرَأْسِهِ، وَكَانَ ابْنُ عُمَرَ يَفْعَلُهُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: كَانَ يُوتِرُ عَلَى بَعِيرِهِ.

وَلِمُسْلِمٍ: غَيْرَ أَنَّهُ لا يُصَلِّي عَلَيْهَا الْمَكْتُوبَةَ.

وَلِلْبُخَارِيِّ: إلاَّ الْفَرَائِضَ».

واژه‌ها:

یسبح: در اینجا منظور خواندن نماز سنت (نافله) است.

ظهر راحلته: پشت شترش.

یؤمئ برأسه: برای ادای رکوع و سجود با سرش اشاره می‌کند.

یوتر: نماز وتر می‌خواند.

بعیره: شترش.

الْمَكْتُوبَةَ: نمازهای فرض پنجگانه.

مفهوم حدیث: «ابن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج هنگامی‌که بر شترش سوار می‌شد رویش به هر سمتی که بود نماز نافله می‌خواند و برای ادای رکوع و سجود با پایین آوردن سرش اشاره می‌کرد. راوی می‌گوید که ابن عمر ب نیز این کار را انجام می‌داد.

و در روایتی آمده است که پیامبر ج در حالی که بر روی شترش سوار بود نماز وتر می‌خواند.

و در صحیح امام مسلم آمده است: مگر اینکه بر آن نماز فرض را نمی‌خواند.

و امام بخاری نیز در صحیحشان روایت کرده‌اند: مگر نمازهای واجب».

۶۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: بَيْنَمَا النَّاسُ بِقُبَاءَ فِي صَلاةِ الصُّبْحِ إذْ جَاءَهُمْ آتٍ، فَقَالَ: إنَّ النَّبِيَّ ج قَدْ أُنْزِلَ عَلَيْهِ اللَّيْلَةَ قُرْآنٌ، وَقَدْ أُمِرَ أَنْ يَسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةَ، فَاسْتَقْبِلُوهَا. وَكَانَتْ وُجُوهُهُمْ إلَى الشَّامِ، فَاسْتَدَارُوا إلَى الْكَعْبَةِ».

واژه‌ها:

آت: اسم فاعل از أتی یأتی، شخصی که به نزد دیگری می‌آید.

استداروا: چرخیدند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: مردم در مسجد قباء در حالی که رو به بیت المقدس کرده بودند مشغول خواندن نماز صبح بودند، شخصی نزد آنان آمد و گفت: دیشب بر پیامبر ج قرآن نازل شده است و به او فرمان داده شده که هنگام نماز خواندن رو به قبله کند، پس شما نیز رو به قبله کنید، آنگاه رو به سوی کعبه چرخیدند».

۶۹-«عَنْ أَنَسِ بْنِ سِيرِينَ قَالَ: اسْتَقْبَلْنَا أَنَساً حِينَ قَدِمَ مِنْ الشَّامِ، فَلَقِينَاهُ بِعَيْنِ التَّمْرِ، فَرَأَيْتُهُ يُصَلِّي عَلَى حِمَارٍ، وَوَجْهُهُ مِنْ ذَا الْجَانِبِ- يَعْنِي عَنْ يَسَارِ الْقِبْلَةِ- فَقُلْتُ: رَأَيْتُكَ تُصَلِّي لِغَيْرِ الْقِبْلَةِ؟ فَقَالَ: لَوْلا أَنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَفْعَلُهُ مَا فَعَلْتُهُ».

واژه‌ها:

استقبلنا: به استقبالش رفتیم.

عین التمر: نام مکانی است که بین شام و عراق قرار دارد.

مفهوم حدیث: «انس بن سیرین می‌فرماید: آنگاه که انس بن مالک س از شام بر گشت به پیش بازش آمدیم، در عین التمر به هم رسیدیم، او را دیدم که سوار بر الاغش نماز می‌خواند در حالیکه رویش به طرف چپ قبله بود، به او گفتم: چرا خلاف جهت قبله نماز می‌خوانی؟ فرمود: اگر پیامبر ج را ندیده بودم که چنین کرده بود اینگونه نماز نمی‌خواندم».

باب الصفوف: باب صفها

۷۰-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: سَوُّوا صُفُوفَكُمْ، فَإِنَّ تَسْوِيَةَ الصُّفُوفِ مِنْ تَمَامِ الصَّلاةِ».

واژه‌ها:

سووا: صاف کنید. یکپارچه کنید.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س از رسول الله ج روایت می‌کنند که ایشان فرمودند: صفهای خود را صاف و یکپارچه کنید، زیرا صاف کردن صف از ویژگی‌های یک نماز کامل است».

۷۱-«عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَيْنَ وُجُوهِكُمْ.

وَلِمُسْلِمٍ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُسَوِّي صُفُوفَنَا، حَتَّى كَأَنَّمَا يُسَوِّي بِهَا الْقِدَاحَ، حَتَّى إذَا رَأَى أَنْ قَدْ عَقَلْنَا عَنْهُ، ثُمَّ خَرَجَ يَوْمًا فَقَامَ، حَتَّى إذَا كَادَ أَنْ يُكَبِّرَ، فَرَأَى رَجُلاً بَادِياً صَدْرُهُ مِنَ الصَّفِّ،فَقَالَ: عِبَادَ اللَّهِ، لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَكُمْ أَوْ لَيُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَيْنَ وُجُوهِكُمْ».

واژه‌ها:

لیخالفن الله بین وجوهکم: به سه معنی تفسیر شده است: ۱- هر کدام روی خود را از دیگری بر می‌گرداند که منجر به کینه و اختلاف می‌شود. ۲- خداوند صورتهای آنها را بر عکس می‌کند، یعنی پشت سر را در جلو و صورت را در پشت قرار می‌دهد. ۳- خداوند خلقت صورتشان را تغییر می‌دهد. و تفسیر اولی قویتر به نظر می‌آید، زیرا در بعضی روایات آمده است: أو لیخالفن الله بین قلوبکم.

القِداح: جمع قِدْح، چوب سر نیزه که بسیار صاف و دقیق تراشیده می‌شود.

عقَلنا: فهمیدیم.

بادیاً صدره: سینه اش (از صف) بیرون زده بود.

مفهوم حدیث: «نعمان بن بشیر ب می‌فرماید: از پیامبر ج شنیدم که ایشان فرمودند: یا صفهایتان را هنگام اقامۀ نماز صاف می‌کنید یا اینکه خداوند بین شما اختلاف می‌اندازد.

و در صحیح مسلم آمده است: همواره پیامبر ج در هنگام نماز صفهایمان را صاف می‌کرد به گونه‌ای که انگار می‌خواهد چوب سر نیزه را صاف کند، تا اینکه این عمل را از پیامبر ج یاد گرفتیم، سپس روزی از خانه برای ادای نماز بیرون آمد و برای اقامۀ نماز در محل خود قرار گرفت، لحظه‌ای که می‌خواست تکبیر بگوید مردی را دید که سینه اش از صف جلوتر است، آنگاه فرمودند: ای بندگان خدا، یا صفهایتان را راست می‌کنید یا اینکه خداوند در بین شما اختلاف می‌اندازد».

۷۲-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ جَدَّتَهُ مُلَيْكَةَ دَعَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج لِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ لَهُ، فَأَكَلَ مِنْهُ، ثُمَّ قَالَ: قُومُوا فَلأُصَلِّ لَكُمْ، قَالَ أَنَسٌ س: فَقُمْتُ إلَى حَصِيرٍ لَنَا قَدْ اسْوَدَّ مِنْ طُولِ مَا لُبِسَ، فَنَضَحْتُهُ بِمَاءٍ، فَقَامَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّه ج وَصَفَفْتُ أَنَا وَالْيَتِيمُ وَرَاءَهُ، وَالْعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا، فَصَلَّى لَنَا رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ انْصَرَفَ.

وَلِمُسْلِمٍ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج صَلَّى بِهِ وَبِأُمِّهِ فَأَقَامَنِي عَنْ يَمِينِهِ، وَأَقَامَ الْمَرْأَةَ خَلْفَنَا.

اليَتِيْمُ هُوَ ضَمِيْرَةُ جَدُّ الحسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ ضَمِيْرَةَ».

واژه‌ها:

الحصیر: فرشی که معمولا از برگ نخل ساخته می‌شود.

قد اسود من طول ما لبس: در اثر استفادۀ زیاد رنگش سیاه شده بود.

فنضحته بماء: روی آن آب پاشیدم.

العجوز: پیرزن، منظور مادر بزرگش است.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: روزی مادر بزرگش که ملیکه نام داشت برای پیامبر ج غذایی پخت و ایشان را دعوت نمود، پیامبر ج از آن غذا خوردند، سپس فرمود: بلند شوید تا نماز بخوانیم، انس س می‌فرماید: به سوی فرشی رفتم که در اثر استفادۀ زیاد رنگش سیاه شده بود، آن را با پاشیدن آب تمیز کردم، رسول الله ج بر روی فرش ایستاد و من همراه با یک یتیم پشت سرش به صف ایستادیم و بعد از ما نیز مادر بزرگم ایستاد، پیامبر ج دو رکعت نماز خواند و رفت.

و در صحیح مسلم آمده است: پیامبر ج برای انس و مادرش امامت داد به گونه‌ای که مرا در سمت راست خود و مادرم را در پشت سرمان قرار داد.

آن یتیم ضمیره جد حسین بن عبد الله بن ضمیره می‌باشد».

۷۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: بِتُّ عِنْدَ خَالَتِي مَيْمُونَةَ ل، فَقَامَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي مِنْ اللَّيْلِ، فَقُمْتُ عَنْ يَسَارِهِ، فَأَخَذَ بِرَأْسِي فَأَقَامَنِي عَنْ يَمِينِهِ».

واژه‌ها:

بِتُّ: خوابیدم.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: شبی نزد خاله ام میمونه ([۲۲] ) خوابیدم، پیامبر ج را دیدم که برای نماز شب بلند شد، من نیز رفتم دست چپش ایستادم، ایشان سرم را گرفت و مرا در سمت راست خود قرار داد».

[۲۲] ایشان از امهات المؤمنین هستند.

بابُ الإِمامةِ: باب امامت

۷۴-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: أَمَا يَخْشَى الَّذِي يَرْفَعُ رَأْسَهُ قَبْلَ الإِمَامِ أَنْ يُحَوِّلَ اللَّهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حِمَارٍ، أَوْ يَجْعَلَ اللهٍ صُورَتَهُ صُورَةَ حِمَارٍ»؟!.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: آیا کسی که سرش را قبل از امام از رکوع بالا می‌آورد نمی‌ترسد که خداوند سرش را به سر الاغ تبدیل کند، یا اینکه صورتش را صورت الاغ قرار دهد».

۷۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: إنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ، فَلا تَخْتَلِفُوا عَلَيْهِ، فَإِذَا كَبَّرَ فَكَبِّرُوا، وَإِذَا رَكَعَ فَارْكَعُوا، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْد، وَإِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا، وَإِذَا صَلَّى جَالِساً فَصَلُّوا جُلُوساً أَجْمَعُونَ».

واژه‌ها:

لیؤتم به: تا به او اقتدا شود.

فلا تختلفوا علیه: با او مخالفت نکنید.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: امام برای این است که به او اقتدا شود، بنابر این با او (در اعمال نماز) مخالفت نکنید، پس هر گاه تکبیر گفت شما نیز تکبیر بگویید، وهر گاه رکوع رفت شما نیز به رکوع بروید، و هرگاه با گفتن سمع الله لمن حمده از رکوع برخاست شما نیز بگویید ربنا و لک الحمد، و هر گاه به سجده رفت شما نیز به سجده بروید، و هرگاه نشسته نماز خواند شما نیز همگی نشسته نماز بخوانید».

۷۶-«وَمَا فِي مَعْنَاهُ مِنْ حَدِيثِ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج فِي بَيْتِهِ وَهُوَ شَاكٍ، فصَلَّى جَالِساً، وَصَلَّى وَرَاءَهُ قَوْمٌ قِيَاماً، فَأَشَارَ إلَيْهِمْ: أَنْ اجْلِسُوا، فلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: إنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِيُؤْتَمَّ بِهِ، فَإِذَا رَكَعَ فَارْكَعُوا، وَإِذَا رَفَعَ فَارْفَعُوا، وَإِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ فَقُولُوا: رَبَّنَا ولَكَالْحَمْد، وَإِذَا صَلَّى جَالِساً فَصَلُّوا جُلُوساً أَجْمَعُونَ».

واژه‌ها:

الشَاك: مریض.

مفهوم حدیث: «و به معنی حدیث قبلی حدیثی است که عایشه ل روایت می‌کند که پیامبر ج در حالی که مریض بود نشسته در خانه نماز خواند، گروهی از مردم پشست سر ایشان ایستاده نماز خواندند، پیامبر ج به ایشان اشاره کرد که بنشینید، سپس وقتی که نمازش را به پایان رسانید فرمود: امام برای این است که به او اقتدا شود، پس هر گاه به رکوع رفت شما نیز به رکوع بروید، و هر گاه از رکوع بالا آمد شما نیز بالا بیایید، و هرگاه گفت: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ، شما نیز بگویید رَبَّنَا ولَكَ الْحَمْد ، و هرگاه نشسته نماز خواند شما نیز همگی نشسته نماز بخوانید».

۷۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ الْخَطْمِيِّ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: حَدَّثَنِي الْبَرَاءُ- وَهُوَ غَيْرُ كَذُوبٍ- قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، لَمْ يَحْنِ أَحَدٌ مِنَّا ظَهْرَهُ حَتَّى يَقَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج سَاجِدًا، ثُمَّ نَقَعُ سُجُودًا بَعْدَهُ».

واژه‌ها:

کذوب: دروغگو.

لم یَحْنِ: خم نكرد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن یزید الخطمی الأنصاری س می‌فرماید: براء س به من گفت- و او شخصی نبود که دروغ بگوید([۲۳] ): هنگامی‌که پیامبر ج سمع الله لمن حمده می‌گفت هیچ یک از ما کمر خود را برای رفتن به سجده خم نمی‌کرد مگر آنگاه که پیامبر ج به سجده می‌رفت، سپس ما نیز بعد از او به سجده می‌رفتیم».

۷۸ -«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: إذَا أَمَّنَ الإِمَامُ فَأَمِّنُوا، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ تَأْمِينُهُ تَأْمِينَ الْمَلائِكَةِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».

واژه‌ها:

أمَّن: آمین گفت.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر گاه امام جماعت آمین گفت شما نیز آمین بگویید، زیرا هر کس همزمان با ملائکه آمین بگوید گناهان گذشتۀ او بخشیده می‌شود».

۷۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: إذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ لِلنَّاسِ فَلْيُخَفِّفْ فَإِنَّ فِيهِمْ الضَّعِيفَ وَالسَّقِيمَ وَذَا الْحَاجَةِ، وَإِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ لِنَفْسِهِ فَلْيُطَوِّلْ مَا شَاءَ».

واژه‌ها:

فلیخفف: کوتاه کند، سبک بخواند.

السقیم: مریض.

ذُو الْحَاجَةِ: معذور، کسی که عذر خاصی دارد.

فلیطول: طولانی کند.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر گاه کسی از شما امام جماعت مردم شد نماز را کوتاه بخواند زیرا در بین جماعت انسانهای ضعیف و مریض و معذور وجود دارند، و هر گاه به تنهایی نماز خواند هر چه می‌خواهد طولانی بخواند».

۸۰-«عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: إنِّي لأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلاةِ الصُّبْحِ مِنْ أَجْلِ فُلانٍ مِمَّا يُطِيلُ بِنَا، قَالَ: فَمَا رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج غَضِبَ فِي مَوْعِظَةٍ قَطُّ أَشَدَّ مِمَّا غَضِبَ يَوْمَئِذٍ، فَقَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إنَّ مِنْكُمْ مُنَفِّرِينَ، فَأَيُّكُمْ أَمَّ النَّاسَ فَلْيُوجِزْ، فَإِنَّ مِنْ وَرَائِهِ الْكَبِيرَ وَالصَّغِيْرَ وَذَا الْحَاجَةِ».

واژه‌ها:

یطیل بنا: نماز را بر ما طولانی می‌خواند.

مَوْعِظَةٍ: نصیحت.

قطُّ: هرگز.

منفِّرین: کسانی که باعث نفرت دیگران از عبادت می‌شوند.

فلیوجز: کوتاه گرداند.

مفهوم حدیث: «ابو مسعود الأنصاری س می‌فرماید: شخصی نزد رسول الله ج آمد و گفت: من به دلیل اینکه فلانی نماز صبح را طولانی می‌خواند برای ادای این نماز با جماعت حاضر نمی‌شوم، ابو مسعود س می‌فرماید: هیچ وقت مثل آن روز پیامبر ج را ندیده بودم که اینچنین در نصیحت کردن خشمگین شود، و فرمود: ای مردم گروهی از شما باعث نفرت دیگران از عبادت می‌شوند، هر گاه شخصی امامت قومی را بر عهده گرفت نمازش را کوتاه بخواند، زیرا پشت سرش پیرمرد و کوچک و معذور نماز می‌خواند».

[۲۳] این جمله برای تقویت بیشتر حدیث به کار رفته است، و هرگز منظور از آن تزکیه‌ای که همراه با شک و گمان باشد نیست، زیرا صحابه همه عادل هستند و در دایرۀ شک و گمان وارد نمی‌شوند.

بابُ صفةِ صلاةِ النبيِّ ج: باب صفت نماز پیامبر ج

۸۱-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إذَا كَبَّرَ فِي الصَّلاةِ سَكَتَ هُنَيْهَةً قَبْلَ أَنْ يَقْرَأَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي، أَرَأَيْتَ سُكُوتَكَ بَيْنَ التَّكْبِيرِ وَالْقِرَاءَةِ مَا تَقُولُ؟ قَالَ: أَقُولُ: اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَيْنِي وَبَيْنَ خَطَايَايَ كَمَا بَاعَدْتَ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِي مِنْ خَطَايَايَ كَمَا يُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْيَضُ مِنْ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي مِنْ خَطَايَايَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ».

واژه‌ها:

هُنَيهةً: وقت کوتاهی، مقدار کمی از وقت.

بأبی أنت و أمی: پدر و مادرم فدای تو باد.

أرأیت: در اینجا به معنی استفهام است.

باعد: دور گردان.

نَقِّنِي: مرا پاک گردان.

الدنس: ناپاکی.

الثلج: یخ.

البَرًد: تگرگ.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: هنگامی‌که پیامبر ج تکبیر نماز را می‌گفت مدت کوتاهی قبل از خواندن سوره ساکت می‌ماند، به ایشان گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله ج، در سکوتی که بین تکبیر و خواندن سوره می‌کنی چه می‌گویی؟ ایشان فرمودند: می‌گویم: خدایا من و گناهانم را آنچنان از هم دور کن که بین مشرق و مغرب فاصله انداختی، خدایا آنچنان مرا از گناهانم پاک گردان که لباس سفید از ناپاکی‌ها پاک می‌شود، خدایا مرا از گناهانم با آب و یخ و تگرگ بشوی».

۸۲-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَسْتَفْتِحُ الصَّلاةَ بِالتَّكْبِيرِ، وَالْقِرَاءَةَ بـ ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ وَكَانَ إذَا رَكَعَ لَمْ يُشْخِصْ رَأْسَهُ وَلَمْ يُصَوِّبْهُ وَلَكِنْ بَيْنَ ذَلِكَ، وَكَانَ إذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ الرُّكُوعِ لَمْ يَسْجُدْ حَتَّى يَسْتَوِيَ قَائِماً، وَكَانَ إذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ السَّجْدَةِ لَمْ يَسْجُدْ حَتَّى يَسْتَوِيَ قَاعِداً، وَكَانَ يَقُولُ فِي كُلِّ رَكْعَتَيْنِ التَّحِيَّةَ، وَكَانَ يَفْرِشُ رِجْلَهُ الْيُسْرَى وَيَنْصِبُ رِجْلَهُ الْيُمْنَى، وَكَانَ يَنْهَى عَنْ عُقْبَةِ الشَّيْطَانِ، وَيَنْهَى أَنْ يَفْتَرِشَ الرَّجُلُ ذِرَاعَيْهِ افْتِرَاشَ السَّبُعِ، وَكَانَ يَخْتِمُ الصَّلاةَ بِالتَّسْلِيمِ».

واژه‌ها:

یستفتح: آغاز می‌کند، شروع می‌کند.

لم یُشْخِص رأسه و لم یُصوِّبْه: نه سرش را بالا و نه خیلی پایین می‌گرفت.

یستوی قائماً: راست می‌ایستد.

یستوی قاعداً: راست می‌نشیند.

یفرش رجله الیسری: پای چپش را فرش می‌کند، به گونه‌ای که پشت پایش بر زمین و باسنش را بر کف پایش قرار می‌دهد.

ینصب رجله الیمنی: پای راستش را بر زمین راست قرار می‌داد به گونه‌ای که انگشتان پا بر روی زمین رو به قبله و کف پا مستقیم قرار می‌گیرد.

عُقْبة الشيطان: حالتی است که یک شخص باسن خود را بر روی زمین، و پایش را قائم بر زمین، و دستش را بر زمین بگذارد، سگ نیز به همین حالت می‌خوابد. و این حالت نشستن الإقعاء نامیده می‌شود.

ذراعیه: دو ساعدش.

افتراش السَبُع: به گونه‌ای که حیوانات درنده دستان خود را بر زمین می‌گذارند.

مفهوم حدیث: «عائشه ل روایت می‌کنند که پیامبر ج نماز را با گفتن تکبیر و قرائت را با ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ آغاز می‌کرد، و هنگامی‌که به رکوع می‌رفت نه سرش را بالا و نه خیلی پایین می‌گرفت بلکه بین این دو حالت نگه می‌داشت، و هنگامی‌که سرش را از رکوع بالا می‌آورد تا راست نمی‌ایستاد به سجده نمی‌رفت، و هر گاه سر از سجده بلند می‌کرد تا راست نمی‌نشست دوباره به سجده نمی‌رفت، و در هر دو رکعت تحیت می‌خواند، و (وقتی برای خواندن تحیت می‌نشست) پای چپ خود را فرش می‌کرد و پای راستش را قائم بر زمینمی‌گذاشت، و از نشستن به حالت إقعاء و گذاشتن ساعدها بر زمین آنگونه که حیوانات درنده دستانشان را بر زمین می‌گذارند نهی می‌کرد، و نمازش را با سلام دادن به پایان می‌رسانید».

۸۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَرْفَعُ يَدَيْهِ حَذْوَ مَنْكِبَيْهِ إذَا افْتَتَحَ الصَّلاةَ، وَإِذَا كَبَّرَ لِلرُّكُوعِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ الرُّكُوعِ رَفَعَهُمَا كَذَلِكَ، وَقَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْد، وَكَانَ لا يَفْعَلُ ذَلِكَ فِي السُّجُودِ».

واژه‌ها:

حذو منکبیه: راست دو شانه‌اش.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب روایت می‌کنند که پیامبر ج وقتی که نماز را شروع می‌کرد و وقتی با گفتن الله اکبر به رکوع می‌رفت دستهایش را تا راست شانه‌هایش بالا می‌برد، و همچنین هنگامی‌که از رکوع بالا می‌آمد نیز با گفتن سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْد دست‌هایش را تا راست دوشش بالا می‌برد، و هنگام رفتن به سجده این کار را انجام نمی‌داد».

۸۴-«عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ، عَلَى الْجَبْهَةِ- وَأَشَارَ بِيَدِهِ إلَى أَنْفِهِ- وَالْيَدَيْنِ، وَالرُّكْبَتَيْنِ، وَأَطْرَافِ الْقَدَمَيْنِ».

واژه‌ها:

سَبْعَةِ أَعْظُمٍ: هفت استخوان.

الْجَبْهَةِ: پیشانی.

الیدین: منظور دو کف دست است نه تمام دست.

الرکبتین: دو سر زانو.

أطراف القدمین: انگشت‌های پا.

مفهوم حدیث: «ابن عباس ب می‌فرماید که رسول الله ج فرمودند: به من دستور داده شده تا بر هفت استخوان سجده کنم، بر روی پیشانی- و با دستش به بینیش اشاره نمود، و بر دو کف دست، و دو سر زانو و انگشتان دو پا»([۲۴] ).

۸۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إذَا قَامَ إلَى الصَّلاةِ يُكَبِّرُ حِينَ يَقُومُ، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَرْكَعُ، ثُمَّ يَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ حِينَ يَرْفَعُ صُلْبَهُ مِنَ الرُّكُوعِ، ثُمَّ يَقُولُ وَهُوَ قَائِمٌ: رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْد، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَهْوِي سَاجِداً، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَرْفَعُ رَأْسَهُ، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَسْجُد، ثُمَّ يُكَبِّرُ حِينَ يَرْفَع رَأْسَهُ، ثُمَّ يَفْعَلُ ذَلِكَ فِي صَلاتِهِ كُلِّهَا حَتَّى يَقْضِيَهَا، وَيُكَبِّرُ حِينَ يَقُومُ مِنْ الثِّنْتَيْنِ بَعْدَ الْجُلُوسِ».

واژه‌ها:

یرفع صلبه: کمر خود را بالا می‌آورد. منظور بلند شدن از رکوع است.

حین یهوی: هنگامی‌که (برای سجده) به پایین می‌رود.

حتی یقضیها: تا وقتی که نمازش را به پایان می‌رساند.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: هر گاه پیامبر ج می‌خواست نماز بخواند می‌ایستادو تکبیر می‌گفت، و هنگام رفتن به رکوع نیز الله اکبر می‌گفت، سپس با گفتن سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ از رکوع بلند می‌شد و در حالی که کاملا ایستاده بود می‌فرمود: رَبَّنَا وَلَكَ الْحَمْد، سپس با گفتن الله أکبر به سجده می‌رفت، و همچنین با گفتن الله أکبر سر از سجده بلند می‌کرد، و دوباره با گفتن الله أکبر به سجده می‌رفت، و باز با الله أکبر سر از سجده بلند می‌کرد، و تمام این افعال را تا آخر نمازش تکرار می‌کرد، و هر گاه بعد از رکعت دوم برای تحیت می‌نشست و می‌خواست برای رکعت سوم بلند شود نیز الله أکبر می‌گفت».

۸۶-«عَنْ مُطَرِّفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: صَلَّيْتُ أَنَا وَعِمْرَانُ بْنُ حُصَيْنٍ س خَلْفَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س فَكَانَ إذَا سَجَدَ كَبَّرَ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ كَبَّرَ، وَإِذَا نَهَضَ مِنْ الرَّكْعَتَيْنِ كَبَّرَ، فَلَمَّا قَضَى الصَّلاةَ أَخَذَ بِيَدِي عِمْرَانُ بْنُ حُصَيْنٍ س، وَقَالَ: قَدْ ذَكَّرَنِي هَذَا صَلاةَ مُحَمَّدٍ ج، أَوْ قَالَ: صَلَّى بِنَا صَلاةَ مُحَمَّدٍ ج».

واژه‌ها:

نهض: بلند شد.

مفهوم حدیث: «مطرف بن عبد الله می‌فرماید: من و عمران بن حصین س پشت سر علی بن ابی طالب س نماز خواندیم، ایشان با گفتن تکبیر به سجده می‌رفت و سر از سجده بلند می‌کرد، و همچنین هنگام بلند شدن از تشهد رکعت دوم نیز تکبیر می‌گفت، هنگامی‌که نمازش را به اتمام رساند عمران بن حصین س دستم را گرفت و فرمود: نماز ایشان مرا به یاد نماز محمد جانداخت، یا فرمود: مثل نماز خواندن محمد ج برای ما نماز خواند».

۸۷-«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب قَالَ: رَمَقْتُ الصَّلاةَ مَعَ مُحَمَّدٍ ج فَوَجَدْتُ قِيَامَهُ، فَرَكْعَتَهُ فَاعْتِدَالَهُ بَعْدَ رُكُوعِهِ، فَسَجْدَتَهُ، فَجِلْسَتَهُ بَيْنَ السَّجْدَتَيْنِ، فَسَجْدَتَهُ، فَجَلْسَتَهُ مَا بَيْنَ التَّسْلِيمِ وَالانْصِرَافِ قَرِيباً مِنْ السَّوَاءِ.

وَفِي رِوَايَةِ الْبُخَارِيِّ: مَا خَلا الْقِيَامَ وَالْقُعُودَ قَرِيباً مِنْ السَّوَاءِ».

واژه‌ها:

رمقت: نگاه کردم.

قریباً من السواء: نزدیک به هم، متناسب با همدیگر.

ما خلا: به جز، به غیر از.

براء بن عازب ب می‌فرماید: با دقت همراه پیامبر ج نماز خواندم، دیدم که قیام و رکوعش و اعتدال بعد از رکوع و سجده اش و نشستن بین دو سجده و سجده دومیش و نشستن بین سلام دادن و ترک کردن نماز متناسب با همدیگر بودند([۲۵] ).

و در روایت بخاری چنین آمده است: به جز قیام و نشستنش برای تشهد بقیۀ ارکان نمازش از لحاظ طولانی بودن نزدیک به هم بود».

۸۸-«عَنْ ثَابِتٍ الْبُنَانِيِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: إنِّي لا آلُو أَنْ أُصَلِّيَ بِكُمْ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي بِنَا، قَالَ ثَابِتٌ: فَكَانَ أَنَسٌ يَصْنَعُ شَيْئاً لا أَرَاكُمْ تَصْنَعُونَهُ. كَانَ إذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ الرُّكُوعِ انْتَصَبَ قَائِماً، حَتَّى يَقُولَ الْقَائِلُ: قَدْ نَسِيَ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ السَّجْدَةِ مَكَثَ، حَتَّى يَقُولَ الْقَائِلُ: قَدْ نَسِيَ».

واژه‌ها:

لا آلو: کوتاهی نمی‌کنم، دریغ نمی‌ورزم.

انتصب قائماً: راست ایستاد.

مکث: باقی ماند.

مفهوم حدیث: «ثابت البنانی از انس بن مالک س روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هیچ دریغ نمی‌کنم در اینکه آنگونه برای شما نماز بخوانم که رسول خدا ج برای ما نماز می‌خواندند، ثابت می‌فرماید: انس س در خواندن نمازش کارهایی را انجام می‌داد که شما آن را انجام نمی‌دهید، هر گاه از رکوع بالا می‌آمد مدتی طولانی راست می‌ایستاد به حدی که احساس می‌شد فراموش کرده به سجده برود، و هرگاه سر از سجده بالا می‌آورد نیز مدتی طولانی بین دو سجده می‌نشست به حدی که احساس می‌شد فراموش کرده دوباره به سجده برود».

۸۹عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: مَا صَلَّيْتُ خَلْفَ إمَامٍ قَطُّ أَخَفَّ صَلاةً وَلا أَتَمَّ صّلاةً مِنَرَسُولِ اللهِ ج».

واژه‌ها:

قط: هرگز، هیچ وقت.

أخف: کوتاه‌تر.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: هیچ وقت پشت سر کسی نماز نخواندم که نمازش کوتاه‌تر و کاملتر از نماز رسول الله ج باشد».

۹۰-«عَنْ أَبِي قِلابَةَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدٍ الْجَرْمِيِّ الْبَصْرِيِّ قَالَ: جَاءَنَا مَالِكُ بْنُ الْحُوَيْرِثِ س فِي مَسْجِدِنَا هَذَا، فَقَالَ: إنِّي لأُصَلِّي بِكُمْ، وَمَا أُرِيدُ الصَّلاةَ، أُصَلِّي كَيْفَ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يُصَلِّي، فَقُلْتُ لأَبِي قِلابَةَ: كَيْفَ كَانَ يُصَلِّي؟ فَقَالَ: مِثْلَ صَلاةِ شَيْخِنَا هَذَا، وَكَانَ يَجْلِسُ إذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ السُّجُودِ قَبْلَ أَنْ يَنْهَضَ في الرَّكْعَةِ الأُوْلَى.

أَرادَ بشيخِهمْ أَبا يزيدَ عَمرَو بنَ سَلَمَة الجَرْميَّ».

واژه‌ها:

ینهض: بلند می‌شود.

مفهوم حدیث: «ابو قلابه عبد الله بن زید الجرمی البصری می‌فرماید: در مسجدمان نشسته بودیم که مالک بن الحویرث س نزد ما آمد، فرمود: می‌خواهم برای شما نماز بخوانم، و قصد خواندن نماز را ندارم، و به گونه‌ای این نماز را می‌خوانم که دیدم رسول خدا ج نماز می‌خواند، راوی می‌گوید: به ابی قلابه گفتم: چگونه نماز می‌خواند؟ او گفت: مانند نماز شیخمان، و شیخشان هر گاه در رکعت اول از سجده بلند می‌شد قبل از اینکه بایستد می‌نشست([۲۶] ).

و منظورش از شیخشان ابو یزید عمرو بن سلمه الجرمی‌بود».

۹۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَالِكٍ بْنِ بُحَيْنَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ إذَا صَلَّى فَرَّجَ بَيْنَ يَدَيْهِ حَتَّى يَبْدُوَ بَيَاضُ إبْطَيْهِ».

واژه‌ها:

فرَّج بین یدیه: دستانش را از دو پهلویش دور کرد.

یبدو: ظاهر می‌شود.

بیاض إبطیه: سفیدی زیر بغلش. و منظور از این سفیدی عدم وجود موی زاید در این محل می‌باشد که علماء به دو وجه تفسیر کرده‌اند: ۱- هیچگونه مویی در زیر بغل پیامبر ج وجود نداشت و به این سبب رنگ پوست زیر بغلش مانند رنگ پوست سایر اعضای بدنش سفید بود. ۲- به علت زایل کردن مستمر موی زیر بغلش همیشه محل مذکور بدون مو بود.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن مالک بن بحینه س می‌فرماید: هر گاه پیامبر ج نماز می‌خواند آنقدر دستهایش را از پهلویش فاصله می‌داد که سفیدی زیر بغلش دیده می‌شد».

۹۲-«عَنْ أَبِي مَسْلَمَةَ سَعِيدِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ س أَكَانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّي فِي نَعْلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ».

واژه‌ها:

نعلیه: مثنای نعل، هر آنچه در پا پوشیده شود، کفش، دمپایی.

مفهوم حدیث: «ابو مسلمه سعید بن یزید می‌فرماید: از انس بن مالک س پرسیدم آیا پیامبر ج با کفش نماز می‌خواند؟ فرمودند: بله».

۹۳-«عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الأَنْصَارِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُصَلِّي وَهُوَ حَامِلٌ أُمَامَةَ بِنْتَ زَيْنَبَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ج ولأَبِي الْعَاصِ بْنِ الرَّبِيعِ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَهَا، وَإِذَا قَامَ حَمَلَهَا».

مفهوم حدیث: «ابو قتاده انصاری س می‌فرماید: رسول خدا ج در حالی نماز می‌خواند که امامه دختر زینب دختر رسول الله ج که پدرش ابو العاص بن ربیع بن عبد شمس است در آغوش داشت، هر گاه که به سجده می‌رفت او را بر زمین می‌گذاشت، و هر گاه از سجده برای قیام بلند می‌شد او را نیز بلند می‌کرد».

۹۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: اعْتَدِلُوا فِي السُّجُودِ وَلا يَبْسُطْ أَحَدُكُمْ ذِرَاعَيْهِ انْبِسَاطَ الْكَلْبِ».

واژه‌ها:

اعتدلوا: میانه روی کنید، حد وسط را رعایت کنید، بدینگونه که در حالت سجده نه بر روی زمین پهن شوید و نه دستهایتان را به پهلویتان بچسپانید.

ذراعیه: مثنای ذراع به معنای ساعد دست.

انبساط الکلب: حالتی است که شخصی ساعدهایش را هنگام سجود بر زمین می‌گذارد، و به این دلیل انبساط الکلب نامیده شده که سگ در هنگام خوابیدن ساعدهایش را مماس بر زمین می‌گذارد.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س از پیامبر ج روایت می‌کنند که ایشان فرمودند: میانه روی را در سجده رعایت کنید، بدینگونه که در سجده نه بر روی زمین پهن شوید و نه دستهایتان را به پهلویتان بچسپانید، و هیچ کس دستش را در سجده مانند سگی که دراز کشیده است مماس بر زمین نگذارد».

[۲۴] تمامی این اعضای هفتگانه باید در هنگام سجده بر روی زمین قرار بگیرد. [۲۵] منظور این است که رکن قیام و نشستن برای تشهد از لحاظ طولانی بودن با هم تناسب داشتند، زیرا این دو رکن معمولاً طولانی تر از بقیه ی ارکان هستند، آن چنانکه در روایت بخاری نیز این مساله به طور واضح بیان شده است، و بقیه‌ای ارکان نیز با هم تناسب خود را داشتند. [۲۶] منظور جلسۀ استراحت است.

بابُ وجوب الطمأنینة فی الرکوع والسجود: باب واجب بودن آرام گرفتن در رکوع و سجود

۹۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ الْمَسْجِد، فَدَخَلَ رَجُلٌ فَصَلَّى، ثُمَّ جَاءَ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: ارْجِعْ فَصَلِّ، فَإِنَّك لَمْ تُصَلِّ. فَرَجَعَ فَصَلَّى كَمَا صَلَّى، ثُمَّ جَاءَ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: ارْجِعْ فَصَلِّ، فَإِنَّك لَمْ تُصَلِّ- ثَلاثاً- فَقَالَ: وَاَلَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ ما أُحْسِنُ غَيْرَهُ، فَعَلِّمْنِي، فَقَالَ: إذَا قُمْتَ إلَى الصَّلاةِ فَكَبِّرْ، ثُمَّ اقْرَأْ مَا تَيَسَّرَ مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ، ثُمَّ ارْكَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ رَاكِعاً، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْتَدِلَ قَائِماً، ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِداً، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِساً، ثُمَّ افْعَلْ ذَلِكَ فِي صَلاتِكَ كُلِّهَا».

واژه‌ها:

مَا تَيَسَّرَ مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ: هر آنقدر از قرآن که توانایی خواندنش را داشتی.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: بعد از اینکه پیامبر ج وارد مسجد شدند شخصی آمد و نماز خواند، سپس به نزد رسول الله ج آمد و به ایشان سلام کرد، پیامبر ج به او گفتند: برگرد دوباره نماز بخوان، زیرا در حقیقت تو اینگونه نمازی نخواندی، آن مرد رفت و دوباره همانطور نماز خواند، و باز به نزد پیامبر ج آمده بر ایشان سلام کرد، این بار نیز پیامبر ج به او گفتند: برگرد دوباره نماز بخوان که نمازی نخواندی، و سه بار این مساله تکرار شد، اخیرا آن شخص گفت: قسم به آن که تو را به حق برگزیده است به من یاد بده که بهتر از این نمی‌توانم نماز بخوانم، پیامبر ج فرمودند: هر گاه خواستی نماز بخوانی راست باییست سپس با گفتن الله اکبر نمازت را شروع کن و هر چه قدر توانستی قرآن بخوان، سپس به رکوع برو و آرام بگیر، سپس از رکوع بالا بیا و راست باییست و آرام بگیر، سپس به سجده برو و آرام بگیر، سپس از سجده بلند شو و بنشین تا آرام بگیری، سپس در تمام نمازهایت این کارها را انجام بده».

بابُ القراءةِ فی الصَّلاةِ: باب قرائت در نماز

۹۶-«عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا صَلاةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ».

مفهوم حدیث: «عباده بن صامت س از رسول الله ج روایت می‌کنند که ایشان فرمودند: کسی که سورۀ فاتحه را نخواند نماز ندارد».

۹۷-«عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَقْرَأُ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُولَيَيْنِ مِنْ صَلاةِ الظُّهْرِ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَسُورَتَيْنِ، يُطَوِّلُ فِي الأُولَى، وَيُقَصِّرُ فِي الثَّانِيَةِ، وَيُسْمِعُ الآيَةَ أَحْيَاناً، وَكَانَ يَقْرَأُ فِي الْعَصْرِ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَسُورَتَيْنِ يُطَوِّلُ فِي الأُولَى، وَيُقَصِّرُ فِي الثَّانِيَةِ، وَفِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُخْرَيَيْنِ بِأُمِّ الْكِتَابِ، وَكَانَ يُطَوِّلُ فِي الرَّكْعَةِ الأُولَى فِي صَلاةِ الصُّبْحِ، وَيُقَصِّرُ فِي الثَّانِيَةِ».

واژه‌ها:

یُطَوِّل: طولانی می‌خواند.

یُقَصِّر: کوتاه می‌خواند.

یُسْمِع: بلند می‌خواند تا دیگران بشنوند.

أم الکتاب: سورۀ فاتحه.

مفهوم حدیث: «ابو قتاده انصاری س می‌فرماید: رسول خدا ج در دو رکعت اول نماز ظهر و عصر سورۀ فاتحه و دو سورۀ دیگر می‌خواند، به گونه‌ای که در رکعت اول، نماز را طولانی و در رکعت دوم کوتاه می‌خواند، و گاه گاهی بعضی از آیات را بلند می‌خواند تا بشنویم، و در دو رکعت بعدی از این دو نماز فقط سورۀ فاتحه می‌خواند، همچنین رکعت اول نماز صبح را طولانی و رکعت دوم را کوتاه می‌خواند».

۹۸-«عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقْرَأُ فِي الْمَغْرِبِ بِالطُّورِ».

مفهوم حدیث: «جبیر بن مطعم س می‌فرماید: از پیامبر ج شنیدم که در نماز مغرب سورۀ طور می‌خواند».

۹۹-«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ فِي سَفَرٍ، فَصَلَّى الْعِشَاءَ الآخِرَةَ، فَقَرَأَ فِي إحْدَى الرَّكْعَتَيْن بـ ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ فَمَا سَمِعْتُ أَحَداً أَحْسَنَ صَوْتاً أَوْ قِرَاءَةً مِنْهُ».

واژه‌ها:

الْعِشَاءَ الآخِرَةَ: یکی از اسمهای نماز عشاء است.

مفهوم حدیث: «براء بن عازب ب می‌فرماید: پیامبر ج در سفری نماز عشاء خواندند، در یکی از دو رکعت اول، سورۀ ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ خواندند، و من از هیچ کس نشنیده بودم که بتواند از ایشان با صدای بهتر یا قرائت بهتر قرآن بخواند».

۱۰۰-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَعَثَ رَجُلاً عَلَى سَرِيَّةٍ فَكَانَ يَقْرَأُ لأَصْحَابِهِ فِي صَلاتِهِمْ فَيَخْتِمُ بـ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ فَلَمَّا رَجَعُوا ذَكَرُوا ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ ج فَقَالَ: سَلُوهُ لأَيِّ شَيْءٍ يَصنَعُ ذَلِكَ؟ فَسَأَلُوهُ، فَقَالَ: لأَنَّهَا صِفَةُ الرَّحْمَنِ عَزَّ وَجَلَّ، فَأَنَا أُحِبُّ أَنْ أَقْرَأَ بِهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَخْبِرُوهُ أَنَّ اللهَ تَعَالَى يُحِبُّهُ».

واژه‌ها:

السَرِيَّة: تعدادی از سربازان لشکر.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول خدا ج شخصی را امیر تعدادی از مجاهدین کرد، هنگامی‌که برایشان امامت می‌داد هر بار قرائتش را با ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ به پایان می‌رسانید، وقتی از ماموریت باز گشتند این مساله را برای پیامبر ج تعریف کردند، ایشان فرمودند: از او بپرسید چرا چنین کاری را انجام می‌داده است؟ وقتی از او پرسیدند پاسخ داد: سورۀ اخلاص از صفات خداوند رحمان است و من به این علت دوست دارم همیشه این سوره را بخوانم، پیامبر ج فرمودند: به او بگویید که خداوند منزه نیز او را دوست دارد».

۱۰۱-«عَنْ جَابِرِ بنِ عبدِ اللهِ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ لِمُعَاذٍ س: فَلَوْلا صَلَّيْتَ بِـ ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ، فَإِنَّهُ يُصَلِّي وَرَاءَكَ الْكَبِيرُ وَالضَّعِيفُ وَذُو الْحَاجَةِ».

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج به معاذ س فرمودند: ای کاش در نمازهایت سوره‌های ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ را می‌خواندی، زیرا پشت سرت انسانهای بزرگسال و ناتوان و معذور نماز می‌خوانند».

بابُ ترکِ الجَهرِ بـ ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ باب آهسته گفتن ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

۱۰۲-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج وَأَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ ب كَانُوا يَسْتَفْتِحُونَ الصَّلاةَ بِـ ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ

وَفِي رِوَايَةٍ: صَلَّيْتُ مَعَ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ ش فَلَمْ أَسْمَعْ أَحَدًا مِنْهُمْ يَقْرَأُ ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ.

وَلِمُسْلِمٍ: صَلَّيْتُ خَلْفَ النَّبِيِّ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ ش فَكَانُوا يَسْتَفْتِحُونَ الصَّلاةَ بِـ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَلا يَذْكُرُونَ ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ فِي أَوَّلِ قِرَاءَةٍ وَلا فِي آخِرِهَا».

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: پیامبر ج و ابوبکر و عمر ب نماز را با خواندن ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ شروع می‌کردند.

و در روایت دیگری می‌فرماید: با ابوبکر و عمر و عثمان ش نماز خواندم و از هیچ کدامشان نشنیدم که ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ را بخواند.

و در صحیح مسلم آمده است که می‌فرماید: پشت سر پیامبر ج و ابوبکر و عمر و عثمان ش نماز خواندم و همۀ ایشان نمازشان را با خواندن ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ شروع می‌کردند، و نه در اول قرائت و نه در آخر قرائت ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ را نمی‌گفتند».

بابُ سجودِ السَّهو: باب سجود سهو([۲۷] )

۱۰۳-«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِيرِينَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللهِ ج إحْدَى صَلاتَيْ الْعَشِيِّ، قَالَ ابْنُ سِيرِينَ: وَسَمَّاهَا أَبُو هُرَيْرَةَ س وَلَكِنْ نَسِيتُ أَنَا، قَالَ: فَصَلَّى بِنَا رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّسَلَّمَ، فَقَامَ إلَى خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ فِي الْمَسْجِد، فَاتَّكَأَ عَلَيْهَا كَأَنَّهُ غَضْبَانُ، وَوَضَعَ يَدَهُ الْيُمْنَى عَلَى الْيُسْرَى، وَشَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ([۲۸] )، وَخَرَجَتِ السَّرَعَانُ مِنْ أَبْوَابِ الْمَسْجِدِ فَقَالُوا: قَصُرَتِ الصَّلاةُ، وَفِي الْقَوْمِ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ ب فَهَابَا أَنْ يُكَلِّمَاهُ، وَفِي الْقَوْمِ رَجُلٌ فِي يَدَيْهِ طُولٌ، يُقَالُ لَهُ: ذُو الْيَدَيْنِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَسِيتَ أَمْ قَصُرَتِ الصَّلاةُ؟ قَالَ: لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ، فَقَالَ: أَكَمَا يَقُولُ ذُو الْيَدَيْنِ؟ فَقَالُوا: نَعَمْ، فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى مَا تَرَكَ ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ كَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَكَبَّرَ، ثُمَّ كَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَكَبَّرَ. فَرُبَّمَا سَأَلُوهُ: ثُمَّ سَلَّمَ؟ قَالَ: فَنُبِّئْتُ أَنَّ عِمْرَانَ بْنَ حُصَيْنٍ قَالَ: ثُمَّ سَلَّمَ.

العشی: ما بین زوال الشمس إلى غروبها، قال الله تعالى: ﴿وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ [غافر: ۵۵] ».

واژه‌ها:

إحْدَى صَلاتَيْ الْعَشِيِّ: یکی از دو نماز بعد از زوال خورشید. در احادیث دیگر آمده است که این نماز یا ظهر و یا عصر بوده است.

خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ: قطعه چوبی که با عرض بر روی زمین گذاشته شده باشد.

فاتکأ علیها: بر او تکیه زد.

غضبان: عصبانی، ناراحت.

شبك بين أصابعه: انگشتان دو دستش را در هم فرو برد.

السَّرَعان: عجله کنندگان.

فهابا أن یکلماه: به سبب تعظیم پیامبر ج نتوانستند با او صحبت کنند.

فی یدیه طول: دستانش دراز و بلند بود.

نُبِّئتُ: به من خبر داده شد.

مفهوم حدیث: «محمد بن سیرین از ابو هریره س روایت می‌کند که ایشان فرمود: رسول الله ج یکی از دو نماز بعد از زوال را خواندند، محمد بن سیرین می‌گوید: ابو هریره س نام این نماز را گفت ولی من فراموش کردم، پیامبر ج این نماز را دو رکعت خواند سپس سلام داد و به سمت قطعه چوبی رفت که در مسجد با عرض گذاشته شده بود و بر آن تکیه داد، در چهرۀ ایشان آثار ناراحتی و عصبانیت وجود داشت، دست راستش را بر دست چپش گذاشت و انگشتان دو دستش را در هم فرو برد، آن کسانی که برای خروج از مسجد عجله داشتند از درهای مسجد بیرون رفتند، مردم گفتند: نماز کوتاه شده است، و در بین مردم ابوبکر و عمر ب نیز بودند ولی به علت تعظیم و احترام پیامبر ج از سخن گفتن با ایشان در این مورد خودداری کردند، همچنین در بین جمعیت شخصی بود که دو دستش دراز و بلند بود و به این علت به او ذو الیدین می‌گفتند، او به پیامبر ج گفت: ای رسول خدا ج آیا فراموش کردی که نماز را کامل بخوانی یا اینکه نماز کوتاه شده است؟ فرمودند: نه فراموش کرده‌ام و نه نماز کوتاه شده است، سپس رو به اصحابش کرد و فرمود: آیا چنین اتفاق افتاده که ذو الیدین می‌گوید؟ گفتند: بله، آنگاه پیش آمد و آن مقدار از نماز را که نخوانده بود خواند، سپس سلام داد، سپس با گفتن الله اکبر به سجده رفت، مقدار سجده اش به اندازۀ سجده‌های همیشگی یا طولانی‌تر بود، آنگاه سرش را از سجده بلند کرد و الله اکبر گفت، باز با الله اکبر به سجده رفت، سجده‌ای مانند سجدۀ همیشگیش یا طولانی‌تر، سپس سرش را از سجده بالا آورد و الله اکبر گفت. از ابن سیرین پرسیدند: آیا پس از بالا آمدن از سجود دومی سلام داد؟ گفت: از عمران به حصین س چنین به من رسیده است که سلام داد».

۱۰۴-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُحَيْنَةَ س- وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج- أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى بِهِمُ الظُّهْرَ فَقَامَ فِي الرَّكْعَتَيْنِ الأُولَيَيْنِ، وَلَمْ يَجْلِسْ، فَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ حَتَّى إذَا قَضَى الصَّلاةَ، وَانْتَظَرَ النَّاسُ تَسْلِيمَهُ، كَبَّرَ وَهُوَ جَالِسٌ، فَسَجَدَ سَجْدَتَيْنِ قَبْلَ أَنْ يُسَلِّمَ ثُمَّ سَلَّمَ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن بحینه س- که از اصحاب پیامبر ج بود- می‌فرماید: پیامبر ج نماز ظهر را برایشان امامت کرد، پس از اینکه رکعت دوم را تمام کرد بلند شده و برای تشهد ننشست، مردم نیز همراه ایشان بلند شدند و ننشستند تا اینکه نماز را به پایان رسانید، مردم منتظر سلام دادنش از نماز بودند که در حالیکه نشسته بود تکبیر گفت و به سجده رفت، و قبل از اینکه سلام بدهد دو سجده کرد سپس سلام داد».

[۲۷] به سجودی گفته می‌شود که اگر در نماز خللی وارد شود (به غیر از فرایض و ارکان) به وسیلۀ آن جبران می‌شود، و مکان انجام دادنش بعد از شهادت اخیر قبل از سلام است. [۲۸] امام بخاری این حدیث را با زیادت این جمله «وَوَضَعَ خَدَّهُ الأَیمَنَ عَلَى ظَهْرِ كَفِّهِ الْیسْرَى» در صحیحش روایت کرده است. یعنی گونۀ راستش را بر روی پشت دست چپش قرار داد. (کتاب الصلاة، باب تشبیک الأصابع في المسجد و غیره، ح ۴۸۲)

بابُ المرورِ بینَ یدیِ المصلی : باب عبور کردن از جلوی نماز گذار

۱۰۵ -«عَنْ أَبِي جُهَيْمِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ الصِّمَّةِ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَوْ يَعْلَمُ الْمَارُّ بَيْنَ يَدَيِ الْمُصَلِّيِ مَاذَا عَلَيْهِ مِنْ الإِثْمِ لَكَانَ أَنْ يَقِفَ أَرْبَعِينَ خَيْرًا لَهُ مِنْ أَنْ يَمُرَّ بَيْنَ يَدَيْهِ.

قَالَ أَبُو النَّضْرِ: لا أَدْرِي أَقَالَ: أَرْبَعِينَ يَوْماً أَوْ شَهْراً أَوْ سَنَةً».

واژه‌ها:

الـمارّ: عبور کننده.

بَيْنَ يَدَيِ الـْمُصَلِّي: جلوی نماز گذار.

مفهوم حدیث: «ابو جهیم بن حارث بن صمه انصاری س می‌فرماید: رسول خدا ج فرمودند: اگر آن کسی که از جلوی نماز گذار عبور می‌کند می‌دانست که با این کارش چه گناهی کسب می‌کند، ایستادنش به مدت چهل (روز یا ماه یا سال)([۲۹] ) بهتر از آن است که از جلویش عبور کند.

ابو نضر راوی حدیث می‌گوید: نمی‌دانم ابو جهیم گفت چهل روز یا ماه یا سال».

۱۰۶-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: إذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ إلَى شَيْءٍ يَسْتُرُهُ مِنْ النَّاسِ، فَأَرَادَ أَحَدٌ أَنْ يَجْتَازَ بَيْنَ يَدَيْهِ فَلْيَدْفَعْهُ، فَإِنْ أَبَى فَلْيُقَاتِلْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ شَيْطَانٌ».

یجتاز بین یدیه: از جلویش عبور می‌کند.

فلیدفعه: او را باز دارد.

أبی: قبول نکرد، لج کرد.

فلیقاتله: با شدت بیشتری او را از این کار باز دارد([۳۰] ).

فإنما هو شیطان: یعنی کاری که او انجام داده است کار شیطان است، زیرا شیطان همیشه سعی دارد تا حواس نماز گذار را پرت کند، و این شخص نیز با عبور کردن از جلوی نماز گذار باعث حواس پرتی او شده است. برخی نیز گفته‌اند که این شیطان است که او را به این کار وا می‌دارد. و از ابو سعید خدری س ثابت است که چنین شخصی را شیطان نامیده است.

۱۰۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أَقْبَلْتُ رَاكِباً عَلَى حِمَارٍ أَتَانٍ، وَأَنَا يَوْمَئِذٍ قَدْ نَاهَزْتُ الاحْتِلامَ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي بِالنَّاسِ بِمِنًى إلَى غَيْرِ جِدَارٍ، فمَرَرْتُ بَيْنَ يَدَيْ بَعْضِ الصَّفِّفَنَزَلْتُ، فَأَرْسَلْتُ الأَتَانَ تَرْتَعُ، وَدَخَلْتُ فِي الصَّفِّ، فَلَمْ يُنْكِرْ ذَلِكَ عَلَيَّ أَحَدٌ».

واژه‌ها:

حمار أتان: الاغ ماده.

ناهزت الاحتلام: به سن بلوغ نزدیک شده بودم.

بَيْنَ يَدَيْ بَعْضِ الصَّفِّ: جلوی یکی از صفها.

ترتع: می‌چرد.

إلی غیر جدار: فضایی باز که روبرویش دیوار نباشد، بدون سُتره. ([۳۱] )

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: سوار بر الاغ ماده‌ای بودم که به منی آمدم، آن روزها به سن بلوغ نزدیک شده بودم، رسول خدا ج در منی برای مردم بدون گذاشتن ستره نماز جماعت می‌خواند، از جلوی صف عبور کردم و پیاده شدم، سپس الاغ را رها کردم تا بچرد، و خود وارد صف نماز شدم، و هیچ کس بر من ایرادی وارد نکرد».

۱۰۸-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كُنْتُ أَنَامُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ج وَرِجْلايَ فِي قِبْلَتِهِ، فَإِذَا سَجَدَ غَمَزَنِي فَقَبَضْتُ رِجْلَيَّ، فَإِذَا قَامَ بَسَطْتُهُمَا، وَالْبُيُوتُ يَوْمَئِذٍ لَيْسَ فِيهَا مَصَابِيحُ».

واژه‌ها:

غَمَزَنِي: آهسته با دستش به بدنم زد.

فقبضت: جمع کردم.

بسطتهما: پاهایم را دراز کردم.

الـمصابیح: جمع المصباح به معنی چراغ.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: جلوی رسول خدا ج می‌خوابیدم در حالی که پاهایم در سجده گاهش بود، وقتی که به سجده می‌رفت آهسته به بدنم می‌زد و من پاهایم را جمعمی‌کردم تا بتواند سجده کند، و وقتی که بلند می‌شد دوباره پاهایم را دراز می‌کردم، و در آن روزها در خانه‌ها هیچ چراغی وجود نداشت».

[۲۹] منظور از ذکر عدد چهل مبالغت در ایستادن و عدم عبور کردن است، و دقیقاً خود عدد اعتباری ندارد، و این یکی از اسلوب‌های عرب در بیان امور مهم می‌باشد. [۳۰] علماء اجماع کرده‌اند که منظور از مقاتلت در این حدیث راندن عبور کننده با شدت بیشتر از بار اول است، و به هیچ وجه منظور جنگیدن با او نیست، زیرا این مساله مخالف با خشوع و خضوع در نماز است. [۳۱] به آن چیزی می‌گویند که شخص نماز گذار جلوی خود می‌گذارد تا کسی از جلوی نمازش عبور نکند.

بابٌ جامعٌ: بابی در امور متفرقه نماز

۱۰۹-«عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الحَارِثْ بْنِ رِبْعِيٍّ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ ج: إذَا دَخَلَ أَحَدُكُمْ الْمَسْجِدَ فَلا يَجْلِسْ حَتَّى يُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ».

مفهوم حدیث: «ابو قتاده حارث بن ربعی انصاری س می‌فرماید: رسول خدا ج فرمودند: هر گاه شخصی از شما وارد مسجد شد تا دو رکعت نماز تحیت مسجد نخواند ننشیند».

۱۱۰-«عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ س قَالَ: كُنَّا نَتَكَلَّمُ فِي الصَّلاةِ، يُكَلِّمُ الرَّجُلُ مِنَّا صَاحِبَهُ، وَهُوَ إلَى جَنْبِهِ فِي الصَّلاةِ، حَتَّى نَزَلَتْ ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ [البقرة: ۲۳۸] فَأُمِرْنَا بِالسُّكُوتِ وَنُهِينَا عَنْ الْكَلامِ».

مفهوم حدیث: «زید بن ارقم س می‌فرماید: ما در نماز صحبت می‌کردیم، شخصی از ما را می‌دیدی که در نماز با بغل دستیش صحبت می‌کرد، تا اینکه آیه‌ی: ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ [البقرة: ۲۳۸] (و برای خدا با سکوت به نماز باییستید)([۳۲] ) نازل شد، آنگاه به ما امر شد تا در نماز ساکت باشیم و از صحبت کردن نهی شدیم».

۱۱۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ وَأَبِي هُرَيْرَةَ ش عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: إذَا اشْتَدَّ الْحَرُّ فَأَبْرِدُوا عَنِ الصَّلاةِ، فَإِنَّ شِدَّةَ الْحَرِّ مِنْ فَيْحِ جَهَنَّمَ».

واژه‌ها:

اشتد الحر: گرما شدت گرفت.

فَأَبْرِدُوا عَنِ الصَّلاةِ: نماز را در وقتی بخوانید که هوا خنک باشد.

فیح جهنم: شدت گرمای جهنم و فوران آن.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر و ابو هریره ش از رسول الله ج روایت می‌کنند که ایشان فرمودند: هر گاه گرما شدت گرفت نماز را به تاخیر بیاندازید تا هوا خنک شود، زیرا شدت گرفتن گرما از شدت آتش جهنم است».

۱۱۲-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ نَسِيَ صَلاةً فَلْيُصَلِّهَا إذَا ذَكَرهَا، لا كَفَّارَةَ لَهَا إلاَّ ذَلِكَ، و تلا قوله تعالى: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ [طه: ۱۴]

وَلِمُسْلِمٍ: مَنْ نَسِيَ صَلاةً أَوْ نَامَ عَنْهَا فَكَفَّارَتُهَا أَنْ يُصَلِّيَهَا إذَا ذَكَرَهَا».

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هر کس نمازی را فراموش کرد همان لحظه که به یاد آورد آن را بخواند، هیچ کفاره‌ای جز این بر او نیست، و پیامبر ج این آیه را تلاوت کردند ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ [طه: ۱۴] (و نماز را برای یاد من برپا کن).

و در صحیح مسلم نیز آمده است که پیامبر ج فرمودند: هر کس نمازی را فراموش کرد یا در وقت آن نماز خواب بود کفاره اش خواندن آن نماز در لحظه‌ای است که آن را به یاد می‌آورد».

۱۱۳-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ س كَانَ يُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللهِ ج العِشَاءَ الآخِرَةِ، ثُمَّ يَرْجِعُ إلَى قَوْمِهِ فَيُصَلِّي بِهِمْ تِلْكَ الصَّلاةَ».

واژه‌ها:

العِشَاءَ الآخِرَةِ: نماز عشاء.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید معاذ بن جبل س نماز عشاء را با رسول الله ج می‌خواند سپس به نزد قومش باز می‌گشت و همان نماز را برایشان امامت می‌داد».

۱۱۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنَّا نُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي شِدَّةِ الْحَرِّ، فَإِذَا لَمْ يَسْتَطِعْ أَحَدُنَا أَنْ يُمَكِّنَ جَبْهَتَهُ مِنَ الأَرْضِ بَسَطَ ثَوْبَهُ فَسَجَدَ عَلَيْهِ».

يُمَكِّنُ جَبْهَتَهُ مِنَ الأَرْضِ: پیشانیش را بر زمین می‌گذارد.

بسط ثوبه: لباسش را پهن کرد.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: همراه رسول الله ج در شدت گرما نماز می‌خواندیم، اگر کسی از ما نمی‌توانست پیشانیش را بر زمین بگذارد لباسش را پهن می‌کرد و بر آن سجده می‌نمود».

۱۱۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا يُصَلِّي أَحَدُكُمْ فِي الثَّوْبِ الْوَاحِدِ لَيْسَ عَلَى عَاتِقِهِ مِنْهُ شَيْءٌ».

واژه‌ها:

الثوب الواحد: در قدیم پوشش مرد عبارت بود از دو قطعه پارچه که اگر آن را بر نیم تنۀ بالا می‌پوشید رداء و اگر بر نیم تنۀ پایین می‌پوشید ازار می‌گفتند، که امروزه شلوار و پیراهن همین حکم را دارند، و منظور از «الثوب الواحد» ازار می‌باشد.

العاتق: بین بازو و اول گردن، شانه.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هیچ کس تنها در یک لباس که نتواند با مقداری از آن شانه اش را بپوشاند نماز نخواند».

توضیح: نهی از خواندن نماز با چنین حالتی در آغاز اسلام بود، و در نصوص دیگر جواز خواندن نماز با یک لباس که بتوان عورت خود را پوشانید ثابت شده است.

۱۱۶-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب عَنِ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَكَلَ ثُوماً أَوْ بَصَلاً فَلْيَعْتَزِلْنَا أَوْ لِيَعْتَزِلْ مَسْجِدَنَا، وَلْيَقْعُدْ فِي بَيْتِهِ، وَأُتِيَ بِقِدْرٍ فِيهِ خَضِرَاتٌ مِنْ بُقُولٍ، فَوَجَدَ لَهَا رِيحاً، فَسَأَلَ، فَأُخْبِرَ بِمَا فِيهَا مِنْ الْبُقُولِ، فَقَالَ: قَرِّبُوهَا- إلَى بَعْضِ أَصْحَابِه كَانَ مَعَهُ- فَلَمَّا رَآهُ كَرِهَ أَكْلَهَا، قَالَ: كُلْ، فَإِنِّي أُنَاجِي مَنْ لا تُنَاجِي».

واژه‌ها:

الثوم: پیاز سیر.

البصل: پیاز.

فلیعتزلنا: از ما کناره بگیرد، با ما ننشیند.

لیعتزل مسجدنا: از مسجد ما کناره بگیرد، دور شود.

القِدْر: دیگ.

خضرات من بقول: حبوباتی که از سبزیجات هستند.

بعض أصحابه: منظور ابو ایوب انصاری س است.

أُنَاجِي مَنْ لا تُنَاجِي: من با کسی مناجات می‌کنم که تو با آن مناجات نمی‌کنی. منظور از مناجات در این حدیث آن چنانکه در احادیث دیگر وارد شده صحبت کردن با ملائکه است.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس سیر یا پیاز بخورد به مسجد ما یا به ما نزدیک نشود، و در خانه اش بماند. و برای ایشان دیگی از حبوبات آوردند، پیامبر ج احساس کرد که از آن دیگ بوی بدی بلند می‌شود، بنابر این دربارۀ محتوای آن دیگ پرسیدند، به ایشان گفتند که در این دیگ حبوبات است، پیامبر ج گفتند: این دیگ را برای صاحب من (ابو ایوب انصاری س) نزدیک کنید، وقتی ابو ایوب دید که پیامبر ج از آن نخورد او نیز از خوردنش اجتناب کرد، پیامبر ج به او گفتند: بخور، زیرا من با کسانی صحبت می‌کنم که تو با آنها صحبت نمی‌کنی»([۳۳] ).

۱۱۷-«عَنْ جَابِرِ بنِ عبدِ اللهِ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: مَنْ أَكَلَ الثُّومَ أَوِالْبَصَلَ أَوِالْكُرَّاثَ فَلا يَقْرَبَنَّ مَسْجِدَنَا، فَإِنَّ الْمَلائِكَةَ تَتَأَذَّى مِمَّا يَتَأَذَّى مِنْهُ الإِنْسَانُ.

وفي روايةٍ: بنو آدمَ».

واژه‌ها:

الکراث: تره فرنگی، پیاز چه.

یتأذی: اذیت می‌شود، ناراحت می‌شود.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس سیر یا پیاز یا تره بخورد به مسجد ما نزدیک نشود، زیرا چیزی که انسان از آن اذیت می‌شود ملائکه نیز اذیت می‌شوند.

و در روایتی به جای انسان بنو آدم آمده است»([۳۴] ).

[۳۲] منظور سکوت مطلق نیست، بلکه مراد خودداری از صحبت کردن با دیگران است، زیرا اگر کسی در نمازش مطلقا ساکت بماند و اذکار و واجبات نماز را نخواند نمازش باطل است. [۳۳] منظور صحبت کردن با ملائکه است. [۳۴] هر چیزی که با خوردن آن باعث ایجاد بوی بد شود همین حکم را دارد مانند تربچه.

بابُ التَّشهدِ: باب تشهد

\۱۱۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ ج التَّشَهُّدَ- وَكَفِّي بَيْنَ كَفَّيْهِ- كَمَا يُعَلِّمُنِي السُّورَةَ مِنْ الْقُرْآنِ، التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ، وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لا إلَهَ إلاَّ اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ.

وَفِي لَفْظٍ: إذَا قَعَدَ أَحَدُكُمْ فِي الصَّلاةِ فَلْيَقُلْ: التَّحِيَّاتُ للهِ، وَفِيهِ: فَإِنَّكُمْ إذَا فَعَلْتُمْ ذَلِكَ فَقَدْ سَلَّمْتُمْ عَلَى كُلِّ عَبْدٍ للهِ صَالِحٍ فِي السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، وَفِيهِ: فَلْيَتَخَيَّرْ مِنْ الْمَسْأَلَةِ مَا شَاءَ».

واژه‌ها:

التحیات: جمع تحیه، کلمه‌ای است که دلالت بر احترام و تعظیم می‌دهد.

الطیبات: جمیع نیکی‌ها و خوبیها از گفته‌ها و کارها و صفات.

قعد: نشست.

فَلْيَتَخَيَّرْ مِنْ الـْمَسْأَلَةِ مَا شَاءَ: هر نیازی داشت درخواست کند.

مفهوم حدیث: عبد الله بن مسعود س می‌فرماید: رسول الله ج در حالی که کف دستم بین دو کف دستانش بود آنچنان به من تشهد آموخت که قرآن می‌آموخت، تمام تعظیم‌ها شایستۀ خداوند است، و تمام درودها و نیکی‌ها از آن اوست، سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد ای پیامبر ج، سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا، گواهی می‌دهم که هیچ الهی جز خداوند یکتا بر حق نیست، و گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستاده اوست.

و در روایت دیگری آمده است: هر گاه کسی برای خواندن تحیات در نمازش نشست چنین بگوید: تمام تعظیمها شایستۀ خداوند است. و در این روایت آمده است: زیرا هر گاه شما چنین تحیات بخوانید بر تمام بندگان صالح خدا که در آسمان و زمین هستند سلام کرده اید. و همچنین در این روایت آمده است: (بعد از اینکه خواندن شهادت را به پایان رساند) هر نیازی که دارد از خداوند درخواست کند».

۱۱۹-«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى قَالَ: لَقِيَنِي كَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ س فَقَالَ: أَلا أُهْدِي لَكَهَدِيَّةً؟ أَنَّ النَّبِيّ ج خَرَجَ عَلَيْنَا، فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ ج، قَدْ عَلِمْنَا كَيْفَ نُسَلِّمُ عَلَيْكَ، فَكَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْكَ؟ فَقَالَ: قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إبْرَاهِيمَ إنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد، وَبَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إبْرَاهِيمَ إنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ».

واژه‌ها:

حمید: ستوده، به دلیل کارهای پسندیده اش شایستۀ تمام ستایشهاست.

مجید: از مجد به معنی کمال شرف و بخشندگی و عظمت است، بلند مرتبه.

مفهوم حدیث: «عبد الرحمن بن ابی لیلی می‌فرماید: کعب بن عجره س مرا دید و گفت: آیا نمی‌خواهی به تو هدیه‌ای بدهم؟ پیامبر ج بیرون آمد، به ایشان گفتیم: یا رسول الله ج دانستیم که چگونه بر شما سلام کنیم، اما چگونه بر شما صلوات بفرستیم؟ ایشان فرمودند: بگویید: خدایا آنچنانکه درود بر ابراهیم فرستادی بر محمد و بر آل محمد نیز درود بفرست، تو ستوده و بزرگواری، و آنچنانکه بر ابراهیم برکت فرستادی بر محمد و آل محمد نیز برکت بفرست تو ستوده و بزرگواری».

۱۲۰-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدْعُو: اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِالْقَبْرِ، وَعَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ فِتْنَـةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: إذَا تَشَهَّدَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْتَعِذْ بِاَللَّهِ مِنْ أَرْبَعٍ، يَقُولُ: اللَّهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ، ثم ذكر نحوه».

واژه‌ها:

فتنة الـمحيا والـممات: فتنۀ زندگی و فتنۀ مرگ که در حال احتضار و پس از مرگ به انسان دست می‌دهد.

الـمسیح الدجال: کلمۀ مسیح هم بر عیسی علیه السلام اطلاق می‌شود و هم بر دجال، و هر یک معنای خاص خود را دارد، اما در مورد عیسی علیه السلام به این سبب به ایشان مسیح گفته شده است که بر هر بیماری دست می‌کشید خوب می‌شد، و اما دجال برای اینکه یکی از چشمانش ممسوح یعنی صاف و کور است. و خود دجال موجودی است که در آخر الزمان پدید می‌آید و ادعای خدایی می‌کند، خداوند به او قدرتهایی داده است که می‌تواند مرده را موقتاً زنده کند، گروه زیادی که ایمان درستی ندارند به او ایمان می‌آورند و با این کارشان به خداوند کافر می‌شوند.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج در دعایش می‌گفت: پروردگارا من از عذاب قبر و عذاب آتش (جهنم) و از فتنۀ زندگی و مرگ، و از فتنۀ مسیح دجال به تو پناه می‌برم. و در روایت مسلم چنین آمده است: هر گاه کسی در نمازش تشهد خواند از این چهار چیز به خداوند پناه ببرد، بگوید: خدایا از عذاب جهنم به تو پناه می‌برم، سپس بقیۀ دعا را ذکر کرد».

۱۲۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب عَنْ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ س أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج: عَلِّمْنِي دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِي صَلاتِي، قَالَ: قُلْ: اللَّهُمَّ إنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي ظُلْماً كَثِيرَاً، وَلا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِي مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِكَ وَارْحَمْنِي، إنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمرو بن العاص ب از ابو بکر صدیق س روایت می‌کنند که او به رسول الله ج گفت: دعایی به من بیاموز تا در نمازم با آن دعا کنم، پیامبر ج فرمودند: بگو: خدایا من زیاد به خود ظلم کرده ام، و هیچ کس غیر از تو گناهان را نمی‌بخشد، پس مرا بیامرز و به من رحم کن، همانا که تو بخشاینده و مهربان هستی».

۱۲۲-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مَا صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج صَلاةً بَعْدَ أَنْ نَزَلَتْ عَلَيْهِ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ إلاَّ يَقُولُ فِيهَا: سُبْحَانَكَ اللهم رَبَّنَا وَبِحَمْدِكَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي.

وَفِي لَفْظٍ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُكْثِرُ أَنْ يَقُولَ فِي رُكُوعِهِ وَسُجُودِهِ: سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ رَبَّنَاوَبِحَمْدِكَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: بعد از اینکه سورۀ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ بر رسول الله ج نازل شد در هر نمازی که می‌خواند می‌فرمود: خداوندا پاک و منزه‌ای و تمام ستایشها شایستۀ توست، خدایا مرا بیامرز.

و در روایت دیگری فرمود: رسول خدا ج در رکوع و سجودش بسیار این دعا را می‌گفت: خداوندا پاک و منزه‌ای و تمام ستایشها شایستۀ توست، خدایا مرا بیامرز».

بابُ الوِتْرِ: باب (نماز) وتر

۱۲۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ ج- وَهُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ- مَا تَرَى فِي صَلاةِ اللَّيْلِ؟ قَالَ: مَثْنَى، مَثْنَى، فَإِذَا خَشِيَ أَحَدُكُمْ الصُّبْحَ صَلَّى وَاحِدَةً، فَأَوْتَرَتْ لَهُ مَا صَلَّى، وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: اجْعَلُوا آخِرَ صَلاتِكُمْ بِاللَّيْلِ وِتْراً».

واژه‌ها:

الوتر: فرد و تک.

مثنی مثنی: دو رکعت دو رکعت.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: شخصی از پیامبر ج- درحالی که ایشان بر روی منبر بودند- پرسید: خواندن نماز شب چگونه است؟ ایشان فرمودند: دو رکعت دو رکعت، و هرگاه نماز گذار احساس کرد که به طلوع صبح نزدیک شده است با خواندن یک رکعت نمازش را وتر کند، و همچنین می‌فرمود: آخرین نمازی که در شب می‌خوانید یک رکعت باشد».

۱۲۴-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: مِنْ كُلِّ اللَّيْلِ قَدْ أَوْتَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج، مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ، وَأَوْسَطِهِ، وَآخِرِهِ، فَانْتَهَى وِتْرُهُ إلَى السَّحَرِ».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول خدا ج در تمام بخشهای شب، اول و وسط و آخر شب نماز وتر خوانده است، و اخیراً وترش را در وقت سحر می‌خواند».

۱۲۵-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يُصَلِّي مِنْ اللَّيْلِ ثَلاثَ عَشْرَةَ رَكْعَةً يُوتِرُ مِنْ ذَلِكَ بِخَمْسٍ، لايَجْلِسُ فِي شَيْءٍ إلاَّ فِي آخِرِهَا».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول خدا ج در شب سیزده رکعت نماز می‌خواند که با یک نماز پنج رکعتی نمازهایش را وتر می‌کرد، و این نماز پنج رکعتی را به گونه‌ای می‌خواند که فقط در رکعت آخر (برای تشهد) می‌نشست».

بابُ الذکرِ عَقِبَ الصَّلاةِ: باب اوراد بعد از نماز

۱۲۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ رَفْعَ الصَّوْتِ بِالذِّكْرِ حِينَ يَنْصَرِفُ النَّاسُ مِنْ الْمَكْتُوبَةِ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ ب: كُنْتُ أَعْلَمُ إذَا انْصَرَفُوا بِذَلِكَ إذَا سَمِعْتُهُ.

وَفِي لَفْظٍ: مَا كُنَّا نَعْرِفُ انْقِضَاءَ صَلاةِ رَسُولِ اللَّهِ ج إلا بِالتَّكْبِيرِ».

واژه‌ها:

الـْمَكْتُوبَة: نماز واجب.

الانقضاء: پایان.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: بالا بردن صدا هنگام خواندن اوراد وقتی که مردم نماز واجب را به پایان می‌رساندند چیزی بود که در زمان رسول خدا ج وجود داشت. ابن عباس ب می‌فرماید: من با شنیدن خواندن اوراد با صدای بلند می‌دانستم که نماز به پایان رسیده است.

و در روایت دیگری می‌فرماید: فقط با شنیدن صدای تکبیر متوجه به پایان رسیدن نمازرسول الله ج می‌شدیم».

توضیح: امام شافعی / می‌فرماید: پیامبر ج مدت کوتاهی برای اینکه به اصحابش چگونگی اوراد را بیاموزد با صدای بلند ذکر می‌کرده‌اند، و منظور این نیست که ایشان و اصحابش همیشه با صدای بلند ذکر می‌کرده‌اند، و پسندیدۀ امام و ماموم است که با صدای پایین اوراد بخوانند، مگر امامی‌که بخواهد به مامومین خود چگونگی خواندن اذکار را بیاموزد.

۱۲۷-«عَنْ وَرَّادٍ مَوْلَى الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: أَمْلَى عَلَيَّ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ س في كِتَابٍ إلَى مُعَاوِيَةَ س أنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَقُولُ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ: لا إلَهَ إلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْد، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٍ، اللَّهُمَّ لا مَانِعَ لِمَا أَعْطَيْتَ وَلا مُعْطِيَ لِمَا مَنَعْتَ،وَلا يَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْكَ الْجَدُّ. ثُمَّ وَفَدْتُ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى مُعَاوِيَةَ س فَسَمِعْتُهُ يَأْمُرُ النَّاسَ بِذَلِكَ.

وَفِي لَفْظٍ: كَانَ يَنْهَى عَنْ قِيلَ وَقَالَ، وَإِضَاعَةِ الْمَالِ، وَكَثْرَةِ السُّؤَالِ وَكَانَ يَنْهَى عَنْ عُقُوقِ الأُمَّهَاتِ، وَوَأْدِ الْبَنَاتِ، وَمَنْعٍ وَهَاتِ».

واژه‌ها:

الـمولی: بردۀ آزاد شده.

أَمْلَى عَلَيَّ: بر من املا کرد.

دبر کل صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ: پس از هر نماز واجب.

لا مانع لـما أعطیت: هیچ کس نمی‌تواند آن چیزی را که تو بخشیده‌ای از دیگران بگیرد.

لا معطی لـما منعت: هیچ کس نمی‌تواند آن چیزی را که نداده‌ای به دیگران بدهد.

الجد: بهره و نصیب دنیوی مانند فرزند و ثروت و منزلت و قدرت.

لا ینفع ذا الجد منک الجد: هیچ قدرتی نمی‌تواند صاحبش را از عذاب تو نجات دهد.

وفدت: آمدم.

قیل وقال: حرف زدن زیادی در چیزی که منفعتی ندارد.

إِضَاعَةُ الْـمَالِ: خرج کردن بی رویۀ دارایی، اسراف کردن.

عقوق الأمهات: سرپیچی کردن از مادران.

وأد البنات: زنده به گور کردن دختران.

منع وهات: منع یعنی خودداری کردن از پرداخت حقی که بر او واجب است، و هات به معنی درخواست کردن حقی که استحقاق آن را ندارد.

مفهوم حدیث: «وراد بردۀ آزاد شدۀ مغیره بن شعبه س می‌فرماید: مغیره بن شعبه س نوشته‌ای را بر من املا کرد تا به سوی معاویه س بفرستد، متن نوشته چنین بود: رسول خدا ج بعد از هر نماز واجبی می‌فرمود: هیچ اله بر حقی جز خداوند نیست، تنهاست و هیچ شریکی ندارد، فرمانروایی و ستایش از آن اوست، و او توانایی انجام هر کاری را دارد، خدایا چیزی را که تو داده‌ای کسی نمی‌تواند جلوی بخششت را بگیرد، و چیزی را که نداده‌ای هیچ کس نمی‌تواند آن را بدهد، و هیچ قدرتی نمی‌تواند صاحبش را از عذاب تو نجات دهد. وراد می‌فرماید: پس از مدتی شخصاً به نزد معاویه س آمدم و شنیدم که مردم را به خواندن این اوراد دستور می‌دهد.

و در روایتی آمده است: پیامبر ج اصحابش را از زیاد حرف زدن در اموری که منفعتی ندارد، و از اسراف در مصرف کردن مال، و از زیاد سوال کردن باز می‌داشت. و همچنین از نافرمانی از مادران و زنده به گور کردن دختران، و عدم پرداخت حق واجب و درخواست چیزی که استحقاق آن را ندارد نیز باز می‌داشت».

۱۲۸-«عَنْ سُمَيٍّ مَوْلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ أَبِي صَالِحٍ السَّمَّانِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ فُقَرَاءَ الْمُسْلِمِينَ أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ ج، قَدْ ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ بِالدَّرَجَاتِ الْعُلَى وَالنَّعِيمِ الْمُقِيمِ. قَالَ: وَمَا ذَاكَ؟ قَالُوا: يُصَلُّونَ كَمَا نُصَلِّي، وَيَصُومُونَ كَمَا نَصُومُ، وَيَتَصَدَّقُونَ وَلا نَتَصَدَّقُ، وَيُعْتِقُونَ وَلا نُعْتِقُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَفَلا أُعَلِّمُكُمْ شَيْئًا تُدْرِكُونَ بِهِ مَنْ سَبَقَكُمْ، وَتَسْبِقُونَ مَنْ بَعْدَكُمْ، وَلا يَكُونُ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْكُمْ إلاَّ مَنْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعْتُمْ؟ قَالُوا: بَلَى، يَا رَسُولَ اللَّهِ ج. قَالَ: تُسَبِّحُونَ وَتُكَبِّرُونَ وَتَحْمَدُونَ دُبُرَ كُلِّ صَلاةٍ ثَلاثاً وَثَلاثِينَ مَرَّةً. قَالَ أَبُو صَالِحٍ: فَرَجَعَ فُقَرَاءُ الْمُهَاجِرِينَ إِلىَ رَسُولِ اللهِ ج، فَقَالُوا: سَمِعَ إخْوَانُنَا أَهْلُ الأَمْوَالِ بِمَا فَعَلْنَا، فَفَعَلُوا مِثْلَهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ.

قَالَ سُمَىٌّ: فَحَدَّثْتُ بَعْضَ أهْلِي بِهَذَا الْحَدِيثِ، فَقَالَ: وَهَمْتَ، إِنَّمَا قَالَ: تُسبِّحُ اللهَ ثَلاَثاًوَثَلاَثِينَ، وَتُكَبِّرُ اللهَ ثَلاَثاً وَثَلاَثِينَ، وَتَحْمَدُ الله ثَلاَثاً وَثلاَثِينَ، فَرَجَعْت إٍلى أبي صَالِحٍ فَذَكَرتُ لَهُ ذَلِكَ فَقَالَ: قُلْ: اللهُ أكْبَرُ وَسُبْحَان اللهِ والْحَمدُ للهِ، حَتَّى تَبْلُغَ مِنْ جَمِيعِهِنَّ ثَلاَثَاً وَثَلاثِينَ».

واژه‌ها:

الدثور: ثروت زیاد.

یعتقون: برده آزاد می‌کنند.

مفهوم حدیث: «سمی آزاده شدۀ ابو بکر بن عبد الرحمن بن حارث بن هشام از ابی صالح سمان از ابی هریره س روایت می‌کند که فقرای مسلمین نزد رسول الله ج آمدند و گفتند: یا رسول الله ج ثروتمندان (با بخشش مالشان) به درجات بالا و نعمت جاودان رسیدند، پیامبر ج فرمودند: چه شده است؟ گفتند: همانگونه که ما نماز می‌خوانیم آنها نیز نماز می‌خوانند، و همانگونه که روزه می‌گیریم آنها نیز روزه می‌گیرند، و (با مالشان) صدقه می‌دهند که ما (به دلیل نداشتن مال نمی‌توانیم) صدقه بدهیم، و همچنین (با مالشان) برده آزاد می‌کنند ولی ما(نمی توانیم) برده آزاد کنیم. رسول خدا ج فرمودند: آیا می‌خواهید به شما چیزی بیاموزم که با انجام دادن آن به آنهایی که از شما پیشی گرفته‌اند برسید و از کسانی که بعد از شما می‌آیند پیشی بگیرید، و هیچ کس از شما بهتر نباشد مگر کسی که مثل شما این کار را انجام دهد؟ گفتند: بله یا رسول الله ج، ایشان فرمودند: بعد از هر نماز سی و سه بار سبحان الله و الله اکبر و الحمد لله بگویید. ابو صالح می‌گوید: فقرای مهاجرین (با شنیدن این فرموده به خانه‌های خود) برگشتند، ولی دوباره نزد پیامبر ج آمدند و گفتند: برادران ثروتمندمان نیز این فرموده را شنیده و همان کاری که ما انجام دادیم آنها نیز انجام دادند، آن وقت رسول الله ج فرمودند: این دیگر فضل و بخشش خداوند است که به هرکس که بخواهد می‌دهد.

سمی می‌گوید: این حدیث را برای یکی از بستگانم روایت کردم، او به من گفت: در روایتت دچار وهم شده ای، پیامبر ج گفتند: سی و سه بار سبحان الله می‌گویی، و سی و سه بار الحمد لله می‌گویی، و سی و سه بار الله اکبر می‌گویی.

سمی می‌گوید: نزد ابو صالح برگشتم و ماجرا را برایش بازگو کردم، او به من گفت: بگو: اللهُ أكْبَرُ وَسُبْحَان اللهِ والْحَمدُ للهِ، الله اللهُ أكْبَرُ وَسُبْحَان اللهِ والْحَمدُ للهِ، تا اینکه همۀ این سه جمله را سی و سه بار تکرار کنی».

۱۲۹-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى فِي خَمِيصَةٍ لَهَا أَعْلامٌ، فَنَظَرَ إلَى أَعْلامِهَا نَظْرَةً، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: اذْهَبُوا بِخَمِيصَتِي هَذِهِ إلَى أَبِي جَهْمٍ، وَأْتُونِي بِأَنْبِجَانِيَّةِ أَبِي جَهْمٍ، فَإِنَّهَا أَلْهَتْنِي آنِفًا عَنْ صَلاتِي.

الخَمِيْصَةُ كِسَاءٌ مُرَبَّعٌ لَهُ أَعْلامٌ، الأَنْبِجَانِيَّةُ كِسَاءٌ غَلِيْظٌ».

واژه‌ها:

خميصة لها أَعلام: لباسی مربع شکل سیاه رنگ که در آن خطهایی با رنگهای مختلف وجود دارد.

الأَنْبِجَانِيَّةِ: لباسی کلفت که ساده بوده و در آن نقش و نگاری وجود ندارد.

ألهتنی: مرا مشغول کرد، حواسم را پرت کرد.

آنفاً: چند لحظه پیش.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: پیامبر ج در لباسی که با خطهای رنگی زینت داده شده بود نماز خواند، در حال نماز یک نظر به آن خطها نگاه کرد، پس از اینکه نمازش را به پایان رسانید فرمودند: این لباس خط دار را به ابی جهم برگردانید و از آن یک لباس ساده بگیرید و برایم بیاورید زیرا چند لحظه پیش این لباس مرا در نماز به خود مشغول کرد».

توضیح: علت اینکه پیامبر ج فرمودند این لباس را به ابی جهم برگردانید این است که ابو جهم این لباس را به پیامبر ج هدیه داده بود، و از آنجایی که ایشان نمی‌خواست با برگرداندن این هدیه باعث ناراحتی ابو جهم شوند فرمودند: در عوض یک لباس ساده از او بگیرید.

بابُ الجمعِ بین الصلاتین فی السفرِ: باب جمع کردن بین دو نماز در سفر

۱۳۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَجْمَعُ فِي السَّفَرِ بَيْنَ صَلاةِ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ إذَا كَانَ عَلَى ظَهْرِ سَيْرٍ، وَيَجْمَعُ بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ».

واژه‌ها:

إذا کان علی ظهر سیر: هنگامی‌که سوار بر مرکبش در حال حرکت بود.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج در سفر هنگامی‌که سوار بر مرکبش در حال حرکت بود نماز ظهر و عصر، ونماز مغرب وعشاء را با هم در یک وقت می‌خواند».

توجه: جمع کردن بین دو نماز خاص به حالت سوار بودن بر وسیلۀ نقلیه نیست، بلکه اگر برای مدتی در شهری اقامت کرد وهنوز به مقصد خود نرسیده است می‌تواند نمازها را با هم به صورت جمع بخواند.

بابُ قصرِ الصلاة فی السفرِ: باب قصر نماز در سفر

منظور از قصر نماز خواندن نمازهای چهار رکعتی به دو رکعت می‌باشد، که عبارتند از نمازهای ظهر و عصر و عشاء، بنابراین نمی‌توان نماز صبح و مغرب را به صورت قصر خواند.

۱۳۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: صَحِبْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فَكَانَ لا يَزِيدُ فِي السَّفَرِ عَلَى رَكْعَتَيْنِ، وَأَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ ش كَذَلِكَ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج را در سفری همراهی کردم، ایشان در طول سفر بیش از دو رکعت نمی‌خواند، و ابو بکر و عمر و عثمان ش نیز همینگونه در سفر نماز می‌خواندند».

بابُ الجُمُعةِ باب جمعه

۱۳۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ جَاءَ مِنْكُمْ الْجُمُعَةَ فَلْيَغْتَسِلْ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فر مودند: هر کس برای نماز جمعه حاضر می‌شود باید غسل کند».

۱۳۳-«عَنْ عبد الله بن عمر ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَخْطُبُ خُطْبَتَيْنِ وَهُوَ قَائِمٌ، يَفْصِلُ بَيْنَهُمَا بِجُلُوسٍ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج دو خطبۀ جمعه را ایستاده می‌خواند که با نشستن آن دو را از هم جدا می‌کرد».

۱۳۴-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ وَالنَّبِيُّ ج يَخْطُبُ النَّاسَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، فَقَالَ: أصَلَّيْتَ يَا فُلانُ؟ قَالَ: لا، قَالَ: قُمْ فَارْكَعْ رَكْعَتَيْنِ. وَفِي رِوَايَةٍ: فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ».

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: در حالیکه پیامبر ج روز جمعه برای مردم خطبه می‌خواند مردی وارد مسجد شد ونشست، پیامبر ج به او فرمود: آیا نماز (تحیت مسجد) خوانده ای؟ آن مرد گفت: خیر، پیامبر ج فرمود: بلند شو و دو رکعت نماز بخوان. و در روایتی: دو رکعت نماز بخوان».

۱۳۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: إذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ: أَنْصِتْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَالإِمَامُ يَخْطُبُ فَقَدْ لَغَوْتَ».

واژه‌ها:

أنصت: ساکت شو.

لغوت: صحبت بیهوده کردی.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: اگر روز جمعه هنگامی‌که امام خطبه می‌خواند به رفیقت بگویی ساکت شو حرف بیهوده‌ای زده‌ای».

۱۳۶-«عَنْ سَهْلِ بن سَعْدٍ السَّاعِدي س: أنَّ رِجَالاً تَماروا في مِنْبر ِرَسُول الله ج مِن أيِّ عُودٍ هُوَ؟ فقال سَهْلٌ: من طَرْفاء الْغَابَةِ، وَقَدْ رَأيْتُ رَسُولَ الله ج قَامَ عليهِ فَكبَّرَ وَكبَّرَ النَّاسُ وَرَاءَهُ وَهو عَلَى المِنْبَرِ، ثُمَّ ركَع فنزل القَهْقَرَی حَتَّى سَجَدَ في أصلِ الْمِنبرِ، ثُمَّ عَادَ حَتَّى فرَغَ مِنْ آخِرِ صَلاَتِهِ، ثم أَقْبَلَ عَلَى النَّاس فَقَالَ: يَا أيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا صَنَعْتُ هذَا لِتَأتمُّوا بي وَلِتَعلَّمُوا صَلاَتي.

وفي لفظ: فَصَلَّى وَهُوَ عَليْها ثَم كَبَّر عَلَيْهَا، ثُمَّ رَکَعَ وَهُوَ عَليْهَا ثُمَّ نَزَلَ الْقَهْقَرى».

واژه‌ها:

تماروا: با هم بحث کردند.

العود: چوب.

طرفاء الغابه: درختی شبیه درخت گِز.

القهقری: عقب، پشت.

لِتَأتمُّوا بي: برای اینکه به من اقتدا کنید.

وهو علیها: ضمیر (ها) به اعواد جمع عود بر می‌گردد.

مفهوم حدیث: «سهل بن سعد ساعدی س می‌فرماید: گروهی با هم بر سر چوب منبر رسول الله ج با هم به بحث و گفتگو پرداختند، سهل گفت: از چوب طرفاء الغابه است، و با چشمان خود دیدم که رسول الله ج بر روی منبرش ایستاد و برای خواندن نماز تکبیر گفت، مردم نیز پشت سر ایشان برای خواندن نماز تکبیر گفتند، سپس رکوع کرد، سپس برای رفتن به سجده، از منبر عقبتر آمد و بر روی منبر سجده کرد، پس از سجود دوباره جلو رفت و نمازش را مانند رکعت اول ادامه داد تا اینکه نمازش را به پایان رسانید، سپس رو به مردم کرد و فرمود: ای مردم من در نمازم چنین کردم تا شما به من اقتدا کنید و چگونه نماز خواندن مرا بیاموزید.

و در روایتی آمده است که پیامبر ج در حالی که بر روی آن چوبها ایستاده بود نماز خواند، به اینگونه که ابتدا بر روی چوبها ایستاد و تکبیر گفت، سپس بر روی همان چوبها به رکوع رفت، سپس برای سجود به عقب رفت».

۱۳۷-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ، ثُمَّ رَاحَ في الساعَةِ الأُولى فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّانِيَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ كَبْشًا أَقْرَنَ، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً، وَمَنْ رَاحَ فِي السَّاعَةِ الْخَامِسَةِ فَكَأَنَّمَا قَرَّبَ بَيْضَةً، فَإِذَا خَرَجَ الإِمَامُ حَضَرَتِ الْمَلائِكَةُ يَسْتَمِعُونَ الذِّكْرَ».

واژه‌ها:

راح: رفت.

قَرَّبَ: برای صدقه تقدیم کرد.

البَدَنَة: شتر.

کبش أقرن: قوچ شاخ دار.

الدَجَاجَة: یک عدد مرغ.

البَيْضَة: یک عدد تخم مرغ.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: کسی که روز جمعه ابتدا غسل کند سپس ساعت اول روز برای نماز به مسجد رود انگار شتری را برای صدقه تقدیممی‌کند، و کسی که در ساعت دوم برود انگار گاوی را تقدیم کرده است، و کسی که در ساعت سوم برود انگار قوچ شاخ داری را تقدیم می‌کند، و کسی که در ساعت چهارم برود انگار مرغی را تقدیم کرده است، و کسی که در ساعت پنجم برود انگار تخم مرغی را تقدیم می‌کند، و هنگامی‌که امام برای خواندن خطبه وارد مسجد شد ملایکه برای شنیدن ذکر حاضر می‌شوند».

۱۳۸-«عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ- وَكَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ- س قَالَ: كُنَّا نُصَلِّي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج الْجُمُعَةَ، ثُمَّ نَنْصَرِفُ، وَلَيْسَ لِلْحِيطَانِ ظِلٌّ نَسْتَظِلُّ بِهِ.

وَفِي لَفْظٍ: كُنَّا نُجَمِّعُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج إذَا زَالَتْ الشَّمْسُ، ثُمَّ نَرْجِعُ فَنَتَتَبَّعُ الْفَيْءَ».

واژه‌ها:

كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشَّجَرَةِ: از کسانی بود که در صلح حدیبیه زیر آن درخت معروف با پیامبر ج بیعت کرد.

الحیطان: جمع حائط به معنی دیوار.

ظل نستظل به: سایه‌ای که از آن استفاده کنیم.

کنا نجّمِّع: نماز جمعه می‌خواندیم.

نَتَتَبَّعُ الْفَيْءَ: زیر سایه راه می‌رفتیم.

مفهوم حدیث: «سلمه بن الأکوع س که از یاران شجره می‌باشد می‌فرماید: با رسول الله ج نماز جمعه می‌خواندیم، سپس وقتی که باز می‌گشتیم دیوارها هیچ سایه‌ای نداشت تا بتوانیم در سآیۀ آن راه برویم.

و در روایتی دیگر آمده است: با رسول الله ج هنگامی‌که خورشید زوال می‌کرد نماز جمعهمی‌ خواندیم، سپس هنگام باز گشت به خانه‌هایمان زیر سایه راه می‌رفتیم».

۱۳۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج يَقْرَأُ فِي صَلاةِ الْفَجْرِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ: ﴿الٓمٓ ١ تَنزِيلُ السَّجْدَةَ، وَ ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ».

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: پیامبر ج در نماز صبح روز جمعه سورۀ سجده و انسان می‌خواند».

نكته: در رکعت اول بعد از فاتحه، سورۀ سجده و در رکعت دوم سورۀ انسان می‌خواندند.

بابُ صلاةِ العیدینِ: باب نماز عید فطر و عید قربان

۱۴۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ ب يُصَلُّونَ الْعِيدَيْنِ قَبْلَ الْخُطْبَةِ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج و ابو بکر و عمر ب نماز عید فطرو عید قربان را قبل از خطبه می‌خواندند».

۱۴۱-«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: خَطَبَنَا النَّبِيُّ ج يَوْمَ الأَضْحَى بَعْدَ الصَّلاةِ، فَقَالَ: مَنْ صَلَّى صَلاتَنَا وَنَسَكَ نُسُكَنَا فَقَدْ أَصَابَ النُّسُكَ، وَمَنْ نَسَكَ قَبْلَ الصَّلاةِ فَلا نُسُكَ لَهُ. فَقَالَ أَبُو بُرْدَةَ ابْنُ نِيَارٍ- خَالُ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ- يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي نَسَكْتُ شَاتِي قَبْلَ الصَّلاةِ، وَعَرَفْتُ أَنَّ الْيَوْمَ يَوْمُ أَكْلٍ وَشُرْبٍ، وَأَحْبَبْتُ أَنْ تَكُونَ شَاتِي أَوَّلَ مَا يُذْبَحُ فِي بَيْتِي، فَذَبَحْتُ شَاتِي، وَتَغَدَّيْتُ قَبْلَ أَنْ آتِيَ الصَّلاةَ، فَقَالَ: شَاتُكَ شَاةُ لَحْمٍ. قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَإِنَّ عِنْدَنَا عَنَاقاً هِيَ أَحَبُّ إلَيَّ مِنْ شَاتَيْنِ أَفَتَجْزِي عَنِّي؟ قَالَ: نَعَمْ، وَلَنْ تَجْزِيَ عَنْ أَحَدٍ بَعْدَكَ».

واژه‌ها:

یوم الأضحی: روز عید قربان.

نسک نسکنا: قربانیش را مانند ما انجام داد.

أصاب النسک: قربانی را درست انجام داد.

الشاة: گوسفند.

تغدیت: ناهار خوردم.

شَاتُكَ شَاةُ لَحْمٍ: گوسفندی را که سر بریده‌ای فقط به منظور استفاده از گوشتش می‌باشد و عبادت و قربانی به حساب نمی‌آید.

العَناق: بزغالۀ ماده‌ای که یک سال را تمام نکرده باشد.

أَفَتَجْزِي عَنِّي: آیا برای من کفایت می‌کند.

مفهوم حدیث: «براء بن عازب ب می‌فرماید: پیامبر ج روز عید قربان بعد از نماز عید برای ما خطبه خواند، ایشان فرمودند: کسی که مثل ما نماز عید بخواند و مثل ما قربانی کند عبادت عید قربان را به جای آورده است، و هر کس قبل از نماز عید، قربانی کند از او پذیرفته نیست، آنوقت ابو برده بن نیار- دایی براء بن عازب- گفت: یا رسول الله من گوسفندم را قبل از خواندن نماز عید قربانی کرده ام، و دانستم که امروز روز خوردن و آشامیدن است، و دوست داشتم گوسفندم اولین چیزی باشد که در خانه‌ام قربانی می‌شود، پس گوسفندم را قربانی کردم و قبل از اینکه برای خواندن نماز عید حاضر شوم ناهار خوردم، پیامبر ج فرمود: ذبح کردن گوسفندت فقط برای استفاده از گوشت آن است و قربانی به حساب نمی‌آید، گفت: یا رسول الله، بزغاله‌ای داریم که نزد ما از دو تا گوسفند نیز بهتر است، آیا اگر آن را قربانی کنم برای من کفایت می‌کند؟ ایشان فرمودند: بله، و برای هیچ کس غیر از تو کفایت نمی‌کند».

نکته: ذبح بزغاله به علت عدم وجود شرط سنی، در قربانی جایز نمی‌باشد.

۱۴۲-«عَنْ جُنْدُبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِيِّ س قَالَ: صَلَّى رَسُولُ اللهِ ج يَوْمَ النَّحْرِ، ثُمَّ خَطَبَ، ثُمَّ ذَبَحَ وَقَالَ: مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ فَلْيَذْبَحْ أُخْرَى مَكَانَهَا، وَمَنْ لَمْ يَذْبَحْ فَلْيَذْبَحْ بِاسْمِ اللَّهِ».

واژه‌ها:

یوم النحر: روز عید قربان.

مفهوم حدیث: «جندب بن عبد الله البجلی س می‌فرماید: رسول الله ج روز عید قربان نماز عید را خواند سپس خطبۀ عید را ایراد فرمودند، سپس قربانی را انجام داد و فرمود: هر کس قبل از خواندن نماز عید قربانی کرده است گوسفند دیگری را قربانی کند، و هر کس هنوز قربانی نکرده است با گفتن باسم الله بر گوسفند آن را قربانی کند».

۱۴۳-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ س قَالَ: شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللهِ ج يَوْمَ الْعِيد، فَبَدَأَ بِالصَّلاةِ قَبْلَ الْخُطْبَةِ بِغَيْرِ أَذَانٍ وَلا إقَامَةٍ، ثُمَّ قَامَ مُتَوَكِّئًا عَلَى بِلالٍ، فَأَمَرَ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَحَثَّ عَلَى طَاعَتِهِ، وَوَعَظَ النَّاسَ وَذَكَّرَهُمْ، ثُمَّ مَضَى حَتَّى أَتَى النِّسَاءَ فَوَعَظَهُنَّ وَذَكَّرَهُنَّ، فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ، تَصَدَّقْنَ، فَإِنَّكُنَّ أَكْثَرُ حَطَبِ جَهَنَّمَ، فَقَامَتْ امْرَأَةٌ مِنْ سِطَةِ النِّسَاءِ، سَفْعَاءُ الْخَدَّيْنِ فَقَالَتْ: لِمَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: لأَنَّكُنَّ تُكْثِرْنَ الشَّكَاةَ، وَتَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ. قَالَ: فَجَعَلْنَ يَتَصَدَّقْنَ مِنْ حُلِيِّهِنَّ يُلْقِينَ فِي ثَوْبِ بِلالٍ مِنْ أَقْرِطَتِهِنَّ وَخَوَاتِمِهِنَّ».

واژه‌ها:

حثَّ: تشویق کرد.

وَعَظَ: پند داد.

ذکّرهم: به آنان یاد آوری نمود.

تصدقن: صدقه بدهید. (خطاب به زنان است).

سِطَةَ النساء: زنی که بین زنهای دیگر نشسته بود.

سفعاء الخدين: گونه‌هایش تغییر رنگ داده و سیاه شده بود.

الشَّكاة: شکایت، گله.

تكفرن العشير: کفران نیکی‌های همسرانتان می‌کنید.

الأَقْرِطَة: جمع قُرْط به معنی گوشواره.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله س می‌فرماید: با رسول الله ج برای نماز عید حاضر شدم، ایشان نماز عید را بدون اذان و اقامه قبل از ایراد خطبه خواندند، سپس به منظور ایراد خطبه بلند شد و بر بلال تکیه زد، در خطبه دستور به پرهیزگاری و اطاعت از خداوند نمود، و به مردم پند و اندرز داد و به آنان یادآوری نمود، سپس به طرف زنها حرکت کرد، وقتی به آنان رسید نصحیتشان کرد، ایشان فرمودند: ای زنان، صدقه بدهید زیرا شما بیشترین هیزم جهنم هستید، آنگاه زنی سیاه چرده از بین دیگر زنان گفت: چرا چنین است یا رسول الله؟ ایشان فرمودند: زیرا شما زنها بسیار شکایت و گله و کفران نیکیهای شوهرانتان می‌کنید.

جابر س می‌فرماید: آن وقت زنان شروع به صدقه دادن کردند، جواهرات خود را که شامل گوشواره و انگشتر بود در لباس بلال می‌ریختند».

۱۴۴-«عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ- نُسَيْبَةَ الأَنْصَارِيَّةِ- ل قَالَتْ: أَمَرَنَا- تَعْنِيْ النَّبِيَّ ج- أَنْ نُخْرِجَ فِي الْعِيدَيْنِ الْعَوَاتِقَ وَذَوَاتِ الْخُدُورِ، وَأَمَرَ الْحُيَّضَ أَنْ يَعْتَزِلْنَ مُصَلَّى الْمُسْلِمِينَ.

وَفِي لَفْظٍ: كُنَّا نُؤْمَرُ أَنْ نَخْرُجَ يَوْمَ الْعِيد، حَتَّى نُخْرِجَ الْبِكْرَ مِنْ خِدْرِهَا، وَحَتَّى نُخْرِجَ الْحُيَّضَ، فَيُكَبِّرْنَ بِتَكْبِيرِهِمْ وَيَدْعُونَ بِدُعَائِهِمْ، يَرْجُونَ بَرَكَةَ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَطُهْرَتَهُ».

واژه‌ها:

العواتق: جمع عاتق، به معنی دختری که تازه به سن بلوغ رسیده باشد.

ذوات الخدور: خدور جمع خِدر به معنی پرده است، و منظور از ذوات الخدور دختران باکره‌ای هستند که پرده نشین بودند و از خانه خارج نمی‌شدند.

الـحُيَّض: زنانی که عادت ماهیانۀ آنها جاری است.

یعتزلن: کناره گیری کنند.

یرجون: امید دارند.

طهرته: پاک کشدن از گناهان در آن روز.

مفهوم حدیث: «ام عطیه نسیبه الأنصاریه ل می‌فرماید: پیامبر ج به ما دستور می‌داد تا روز عید قربان و فطر، دوشیزه‌ها و دختران پرده نشین را به منظور حضور در مراسم عید از خانه بیرون بیاوریم، و به زنانی که عادت ماهیانه‌شان جاری بود دستور می‌داد تا از مصلای مسلمین فاصله بگیرند.

و در روایت دیگری آمده است: به ما دستور داده می‌شد تا همه در روز عید (به منظور خواندن نماز) از خانه بیرون بیاییم، تا جایی که دختر باکره و زنانی که عادت ماهیانه‌شان جاری بود نیز از خانه بیرون می‌آوردیم، زنان با امیدی که به برکت و پاک شدن از گناهان در آن روز داشتند با تکبیر مردان تکبیر می‌گفتند، و به دعایشان دعا می‌کردند».

بابُ صلاةِ الکُسُوفِ: باب نماز کسوف

۱۴۵-«عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ الشَّمْسَ خَسَفَتْ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَبَعَثَ مُنَادِياً يُنَادِي: الصَّلاةَ جَامِعَةٌ، فَاجْتَمَعُوا، وَتَقَدَّمَ، فَكَبَّرَ وَصَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فِي رَكْعَتَيْنِ، وَأَرْبَعَ سَجَدَاتٍ».

واژه‌ها:

أربع رکعات: چها رکوع، و منظور چها رکعت نیست.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: خورشید در زمان رسول الله ج خسوف کرد، آنگاه ایشان شخصی را فرستاد تا بانگ «الصَّلاةَ جَامِعَةٌ» را بین مردم بزند، مردم نیز برای ادای نماز حضور یافتند، رسول الله ج جلو رفت و تکبیرة الاحرام گفت، سپس چهار رکوع و چهار سجده را در دو رکعت نماز خواند».

۱۴۶-«عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ- عُقْبَةَ بْنِ عَمْرٍو الأَنْصَارِيِّ الْبَدْرِيِّ- س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ، يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِمَا عِبَادَهُ، وَإِنَّهُمَا لا يَنْخَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ مِنْ النَّاسِ و لا لحياته، فَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْهَا شَيْئًا فَصَلُّوا، وَادْعُوا اللهَ حَتَّى يَنْكَشِفَ مَا بِكُمْ».

واژه‌ها:

يُخَوِّفُ: می‌ترساند.

ینکشف: برطرف می‌شود.

مفهوم حدیث: «ابو مسعود عقبه بن عمرو الأنصاری البدری س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: خورشید و ماه دو آیه از آیه‌های خداوند هستند که با آنها بندگانش را می‌ترساند، و این دو هرگز به سبب مرگ یا زندگی شخصی خسوف نمی‌کنند، پس هر گاه در این آیات خداوندی چیز غیر عادی مشاهده کردید نماز بخوانید و دعا کنید تا آن حالت از شما برطرف گردد».

۱۴۷-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا قَالَتْ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَامَ فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ج بِالنَّاسِ، فَأَطَالَ الْقِيَامَ، ثُمَّ رَكَعَ، فَأَطَالَ الرُّكُوعَ، ثُمَّ قَامَ، فَأَطَالَ الْقِيَامَ- وَهُوَ دُونَ الْقِيَامِ الأَوَّلِ- ثُمَّ رَكَعَ، فَأَطَالَ الرُّكُوعَ- وَهُوَ دُونَ الرُّكُوعِ الأَوَّلِ- ثُمَّ سَجَد، فَأَطَالَ السُّجُود، ثُمَّ فَعَلَ فِي الرَّكْعَةِ الثَّانِيَةِ مِثْلَ مَا فَعَلَ فِي الأُولَى، ثُمَّ انْصَرَفَ، وَقَد تجلَّتِ الشَّمْسُ، فَخَطَبَ النَّاسَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: إنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ، لا تَنْخَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلا لِحَيَاتِهِ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ ذَلِكَ فَادْعُوا اللَّهَ وَكَبِّرُوا، وَصَلُّوا وَتَصَدَّقُوا، ثُمَّ قَالَ: يَا أُمَّةَ مُحَمَّد، وَاَللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَغْيَرُ مِنْ اللَّهِ أَنْ يَزْنِيَ عَبْدُهُ، أَوْ تَزْنِيَ أَمَتُهُ، يَا أُمَّةَ مُحَمَّد، وَاَللَّهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلاً وَلَبَكَيْتُمْ كَثِيراً.

وَفِي لَفْظٍ: فَاسْتَكْمَلَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَأَرْبَعَ سَجَدَاتٍ».

واژه‌ها:

أطال: طولانی گرداند.

انصرف: خارج شد.

تجلت: آشکار شد.

تَصَدَّقُوا: صدقه بدهید.

أغْير: با غیرت‌تر.

الأَمَة: کنیز.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: خورشید در زمان رسول الله ج خسوف کرد، رسول الله ج برخاست و با مردم به نماز ایستاد، قیام نماز را طولانی کرد، سپس به رکوع رفت و رکوع را نیز طولانی گردانید، سپس از رکوع بالا آمد و در حالت قیام ایستاد و این بار نیز قیام را طولانی کرد ولی از قیام اول کوتاهتر بود، باز به رکوع رفت و آن را طولانی گرداند ولی کوتاهتر از رکوع اول بود، سپس به سجده رفت و سجده را طولانی گردانید، سپس همان کارهایی را که در رکعت اول نماز انجام داده بود در رکعت دوم نیز انجام داد، سپس در حالی که خورشید آشکار شده بود از نماز خارج شد، آنگاه برای مردم خطبه ایراد کرد، ابتدا به حمد و ستایش خداوند پرداخت سپسفرمود: خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‌های خداوند هستند که به سبب مرگ و زندگی کسی خسوف نمی‌کنند، و هر گاه این حالت را دیدید خداوند را فرا خوانید و تکبیر بگویید و نماز بخوانید و صدقه بدهید، سپس فرمود: ای امت محمد، هیچ کس در اینکه بنده‌ای زنا بکند با غیرت‌تر از خداوند نیست، ای امت محمد، به خدا اگر آنچه را که من می‌دانستم شما نیز می‌دانستید خیلی کم خنده و بسیار گریه می‌کردید.

و در روایتی آمده است: در دو رکعت نماز چهار رکوع و چهار سجود کرد».

۱۴۸-«عَنْ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ س قَالَ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى زَمَنِ النَّبيِّ ج، فَقَامَفَزِعاً،يخْشَى أَنْ تَكُونَ السَّاعَةُ، حَتَّى أَتَى الْمَسْجِد، فَقَامَ، فَصَلَّى بِأَطْوَلِ قِيَامٍ وَرُكُوعٍ وَسُجُود، مَا رَأَيْتُهُ يَفْعَلُهُ فِي صَلاةٍ قَطُّ، ثُمَّ قَالَ: إنَّ هَذِهِ الآيَاتِ الَّتِي يُرْسِلُهَا اللَّهُ تَعَالىَ لا تَكُونُ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلا لِحَيَاتِهِ، وَلَكِنَّ اللَّهَ يُرْسِلُهَا يُخَوِّفُ بِهَا عِبَادَهُ، فَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْهَا شَيْئاً فَافْزَعُوا إلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَدُعَائِهِ وَاسْتِغْفَارِهِ».

واژه‌ها:

فزعاً: سراسیمه.

قطُّ: هرگز.

فافزعوا: پناه ببرید.

مفهوم حدیث: «ابو موسی اشعری س می‌فرماید: خورشید در زمان رسول الله ج خسوف کرد، سراسیمه برخاست، مثل اینکه قیامت برپا شده است، تا اینکه به مسجد آمد و به نماز ایستاد، نمازی با طولانی‌ترین قیام و رکوع و سجود خواند، و من هرگز ندیده بودم نمازی را چنین طولانی بخواند، سپس فرمود: این آیات و نشانه‌هایی که خداوند متعال می‌فرستد به سبب مرگ و زندگی هیچ کس نیست، بلکه خداوند آنها را می‌فرستد تا بندگانش را بترساند، پس اگر این آیات را دیدید به یاد خدا و به دعا خواندن او و استغفارش پناه ببرید».

بابُ الاستسقاءِ: باب نماز طلب باران

۱۴۹-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَاصِمٍ الْمَازِنِيِّ س قَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّ ج يَسْتَسْقِي، فَتَوَجَّهَ إلَى الْقِبْلَةِ يَدْعُو، وَحَوَّلَ رِدَاءَهُ، ثُمَّ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ، جَهَرَ فِيهِمَا بِالْقِرَاءَةِ.

وَفِي لَفْظٍ: أتی الْمُصَلَّى».

واژه‌ها:

يَسْتَسْقِي: طلب باران می‌کند.

حَوَّلَ: برگرداند، واروونه کرد.

الرداء: لباسی که با آن بالای بدن را می‌پوشانند.

جهر: آشکار کرد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عاصم مازنی س روایت می‌کند: پیامبر ج برای نماز طلب باران از مدینه خارج شد، سپس (در خطبه) رو به قبله شروع به دعا کرد، و ردای خود را واروونه بر تن نمود، سپس دو رکعت نماز خواند که در آن سوره را با صدای بلند قرائت کرد».

و در روایتی: به مصلی آمد.

۱۵۰-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ رَجُلاً دَخَلَ الْمَسْجِدَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ بَابٍ كَانَ نَحْوَ دَارِالْقَضَاءِ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج قَائِمٌ يَخْطُبُ، فَاسْتَقْبَلَ رَسُولَ اللَّهِ ج قَائِمًا، ثُمَّ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَكَتِ الأَمْوَالُ، وَانْقَطَعَتِ السُّبُلُ فَادْعُ اللَّهَ يُغِثْنَا، قَالَ: فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا. قَالَ أَنَسٌ س: فَلا وَاَللَّهِ مَا نَرَى فِي السَّمَاءِ مِنْ سَحَابٍ وَلا قَزَعَةٍ، وَمَا بَيْنَنَا وَبَيْنَ سَلْعٍ مِنْ بَيْتٍ وَلا دَارٍ، قَالَ: فَطَلَعَتْ مِنْ وَرَائِهِ سَحَابَةٌ مِثْلُ التُّرْسِ، فَلَمَّا تَوَسَّطَتِ السَّمَاءَ انْتَشَرَتْ ثُمَّ أَمْطَرَتْ، قَالَ: فَلا وَاَللَّهِ مَا رَأَيْنَا الشَّمْسَ سَبْتاً، قَالَ: ثُمَّ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ ذَلِكَ الْبَابِ فِي الْجُمُعَةِ الْمُقْبِلَةِ، وَرَسُولُ اللَّهِ ج قَائِمٌ يَخْطُبُ، فَاسْتَقْبَلَهُ قَائِماً، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَكَتِ الأَمْوَالُ، وَانْقَطَعَتِ السُّبُلُ، فَادْعُ اللَّهَ يُمْسِكْهَا عَنَّا، قَالَ: فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلا عَلَيْنَا، اللَّهُمَّ عَلَى الآكَامِ وَالظِّرَابِ وَبُطُونِ الأَوْدِيَةِ وَمَنَابِتِ الشَّجَرِ، قَالَ: فَأَقْلَعَتْ، وَخَرَجْنَا نَمْشِي فِي الشَّمْسِ.

قَالَ شَرِيكٌ: فَسَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ س: أَهُوَ الرَّجُلُ الأَوَّلُ؟ قَالَ: لا أَدْرِي.

قَالَ المصَنِّفُ رَحمَهُ اللهُ: الظِّرَابُ الجِبَالُ الصِّغَارُ، وَالآكَامُ جَمْعُ أَكَمَة، وَهِيَ أَعْلَى مِنَ الرَّابِيَةِ وَدُوْنَ الهَضْبَةِ، وَدَارُ القَضَاءِ دَارُ عُمَرَ بْنِ الخطَّابِ س، سُمِّيَتْ بِذَلِكَ لأَنَّهَا بِيْعَتْ فيْ قَضَاءِ دَيْنِهِ».

واژه‌ها:

نحو: سمت، جهت.

دار القضاء: خانۀ عمر بن الخطاب س که بعد از وفاتش برای پرداخت بدهی‌هایش فروخته شد، آن خانه در غرب مسجد النبی ج قرار داشت.

انقطعت السبل: راهها قطع شد.

یغثنا: بر ما باران نازل کند.

أغثنا: بر ما باران نازل فرما.

السحاب: ابر.

القَزَعَة: تکه ابر کوچک و نازک.

سَلْع: کوهی در غرب مسجد النبی که امروزه در شهر مدینه واقع شده است.

طلعت: ظاهر شد، بیرون آمد. (برای مونث).

التُّرس: سپر جنگی.

انتشرت: گسترده شد.

أمطرت: باران بارید.

سبتاً: یک هفته.

الْجُمُعَةُ الْمُقْبِلَةُ: جمعۀ آینده.

يمسك: باز دارد.

الرَّابِيَةُ: تپۀ کوچک.

الهَضْبَة: کوه بلند.

اللهم حوالینا و لا علینا: پروردگارا آن را بر اطراف مدینه نازل فرما نه بر خود مدینه، زیرا اطراف مدینه محل رویش گیاهان و درختان است ولی داخل مدینه محل وجود خانه و آبادی است.

الآكام: جمع الأكمة به معنی تپه.

الظِّراب: جمع ظَرِب به معنی تپۀ کوچک.

بُطُونُ الأَوْدِيَةِ: عمق دره‌ها، دل دره‌ها.

منابت الشجر: محل رویش گیاهان.

أَقلعتْ: از بارش باران باز ایستاد. (برای مونث).

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: مردی روز جمعه از دری که سمت دار القضاء بود وارد مسجد شد، رسول الله ج ایستاده در حال ایراد خطبه بودند، رو به رسول الله ج ایستاد سپس گفت: یا رسول الله در اثر خشک سالی اموال و دارایی‌ها از بین رفت و راهها قطع شد، از خداوند بخواه تا بر ما باران نازل کند، انس بن مالک س می‌فرماید: آنگاه رسول الله ج دستان خود را به سوی آسمان بلند کرده و فرمود: خداوندا بر ما باران نازل فرما، خداوندا بر ما باران نازل فرما، خداوندا بر ما باران نازل فرما.

انس س می‌فرماید: به خدا قسم هیچ ابر یا تکه ابر کوچکی در آسمان نمی‌دیدیم، و بین ما و کوه سلع هیچ خانه و منزلی وجود نداشت. می‌گوید: آنگاه از پشت کوه سلع تکه ابری مانند سپر جنگی ظاهر شد، هنگامی‌که به وسط آسمان رسید گسترده شد و سپس شروع به ریزش باران کرد، می‌گوید: به خدا قسم یک هفتۀ کامل خورشید را ندیدیم. سپس در جمعۀ آینده از همان در مردی وارد مسجد شد، رسول الله ج ایستاده در حال ایراد خطبه بودند، رو به رسول الله ج کرد و گفت: یا رسول الله در اثر ریزش زیاد باران دارایی‌ها و اموال از بین رفت و راهها ویران شد، از خداوند بخواه تا ریزش باران را قطع کند. انس س می‌فرماید: رسول الله ج دستان خود را به سوی آسمان بلند کرده سپس فرمود: خدایا این باران را بر اطراف مدینه نازل فرما نه بر خود مدینه، خداوندا آن را بر کوهها و تپه‌ها و دل دره‌ها و محل رویش درختان نازل فرما. انس س می‌فرماید: آنگاه آسمان از بارش باران باز ایستاد، و از مسجد در حالی خارج شدیم که خورشید در آسمان بر ما می‌تابید.

شریک می‌گوید: از انس س پرسیدم: آیا آن مردی که برای بار دوم وارد مسجد شد همان مرد اول بود؟ انس س فرمود: نمی‌دانم».

مولف / می‌گوید: الظراب یعنی کوههای کوچک، و الآکام جمع أکمه که چیزی بلندتر از تپۀ کوچک و کوتاهتر از کوه بلند است، و دار القضاء خانۀ عمر بن الخطاب س بود و سبب نامگذاریش این است که برای قضای بدهکاریش فروخته شد.

بابُ صلاةِ الخوفِ: باب نماز خوف (ترس)

۱۵۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ب قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ ج صَلاةَ الْخَوْفِ فِي بَعْضِ أَيَّامِهِ الَّتي لَقِيَ فيها العَدُوَّ، فَقَامَتْ طَائِفَةٌ مَعَهُ، وَطَائِفَةٌ بِإِزَاءِ الْعَدُوِّ، فَصَلَّى بِاَلَّذِينَ مَعَهُ رَكْعَةً ثُمَّ ذَهَبُوا، وَجَاءَ الآخَرُونَ فَصَلَّى بِهِمْ رَكْعَةً، وَقَضَتِ الطَّائِفَتَانِ رَكْعَةً رَكْعَةً».

واژه‌ها:

لَقِيَ: روبرو شد.

إزاء: مقابل، رو در رو.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر بن الخطاب ب می‌فرماید: رسول الله ج در یکی از روزهایی که با دشمن روبرو شد برای ما نماز خوف خواند، به اینگونه که گروهی با ایشان به نماز ایستادند و گروه دیگر رو در روی دشمن قرار گرفتند، آنگاه رسول الله ج با کسانی که همراه ایشان بودند یک رکعت نماز خواند، سپس این گروه برای نگهبانی در حالی که در نماز بودند به عقب رفتند و گروه دومی‌که نماز نخوانده بودند آمدند و به رسول الله ج پیوستند و رسول الله ج با ایشان نیز یک رکعت نماز خواند، سپس گروه دوم بلند شدند و یک رکعتی که باقی مانده بود قضا کردند و برای نگهبانی به سمت دشمن رفتند، آنگاه گروه اول نیز یک رکعتی که باقی مانده بود قضا کردند».

۱۵۲-«عَنْ يَزِيدَ بْنِ رُومَانَ عَنْ صَالِحِ بْنِ خَوَّاتِ بْنِ جُبَيْرٍ عَمَّنْ صَلَّى مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج صَلاةَ ذَاتِ الرِّقَاعِ صَلاةَ الْخَوْفِ أَنَّ طَائِفَةً صَفَّتْ مَعَهُ، وَطَائِفَةٌ وِجَاهَ الْعَدُوِّ، فَصَلَّى بِاَلَّذِينَ مَعَهُ رَكْعَةً، ثُمَّ ثَبَتَ قَائِماً، فَأَتَمُّوا لأَنْفُسِهِمْ، ثُمَّ انْصَرَفُوا، فَصَفُّوا وِجَاهَ الْعَدُوِّ، وَجَاءَتْ الطَّائِفَةُ الأُخْرَى، فَصَلَّى بِهِمْ الرَّكْعَةَ الَّتِي بَقِيَتْ، ثُمَّ ثَبَتَ جَالِساً، وَأَتَمُّوا لأَنْفُسِهِمْ، ثُمَّ سَلَّمَ بِهِمْ.

الرَّجُلُ الَّذِيْ صَلَّى مَعَ رَسُولِ اللهِ ج هُوَ سَهْلُ بْنُ أَبي حَثْمَةَ».

واژه‌ها:

ذَاتُ الرِّقَاعِ: نام غزوه‌ای است که در آن رسول الله ج به سمت غطفان که منطقه‌ای بین نجد و مدینه است حرکت کرد، و در آن غزوه جنگی صورت نگرفت بلکه با امضای صلحنامه به توافق رسیدند.

وجاه: سمت، جهت.

انصرفوا: رفتند.

مفهوم حدیث: «یزید بن رومان از صالح بن خوات بن جبیر از کسی که با رسول الله ج در غزوۀ ذات الرقاع نماز خوف خوانده بود روایت می‌کند: گروهی با پیامبر ج به صف نماز ایستادند و گروهی دیگر در مقابل دشمن صف آرایی کردند، پیامبر ج با گروهی که با ایشان به نماز ایستاده بودند یک رکعت نماز خواند، سپس ایستاد تا این گروه نماز خود را کامل کردند و رفتند در مقابل دشمن ایستادند، آنگاه گروه دوم آمدند و یک رکعتی که باقی مانده بود با آنها خواند، سپس نشست و منتظر شد تا آنها یک رکعت دیگر خود را بخوانند، سپس همراه آنان سلام نماز داد.

مردی که با رسول الله ج نماز خوانده بود سهل بن ابی حثمه نام دارد».

۱۵۳-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِيِّ ب قَالَ: شَهِدْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج صَلاةَ الْخَوْفِ، فَصَفَفْنَا صَفَّيْنِ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَالْعَدُوُّ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقِبْلَةِ، فَكَبَّرَ النَّبِيُّ ج وَكَبَّرْنَا جَمِيعاً، ثُمَّ رَكَعَ وَرَكَعْنَا جَمِيعاً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ الرُّكُوعِ وَرَفَعْنَا جَمِيعاً، ثُمَّ انْحَدَرَ بِالسُّجُودِ وَالصَّفُّ الَّذِي يَلِيهِ، وَقَامَ الصَّفُّ الْمُؤَخَّرُ فِي نَحْرِ الْعَدُوِّ، فَلَمَّا قَضَى النَّبِيُّ ج السُّجُودَ وَقَامَ الصَّفُّ الَّذِي يَلِيهِ انْحَدَرَ الصَّفُّ الْمُؤَخَّرُ بِالسُّجُود، وَقَامُوا، ثُمَّ تَقَدَّمَ الصَّفُّ الْمُؤَخَّرُ، وَتَأَخَّرَ الصَّفُّ الْمُقَدَّمُ، ثُمَّ رَكَعَ النَّبِيُّ ج وَرَكَعْنَا جَمِيعاً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ الرُّكُوعِ فَرَفَعْنَا جَمِيعاً، ثُمَّ انْحَدَرَ بِالسُّجُودِ وَالصَّفُّ الَّذِي يَلِيهِ- الَّذِي كَانَ مُؤَخَّرًا فِي الرَّكْعَةِ الأُولَى- فَقَامَ الصَّفُّ الْمُؤَخَّرُ فِي نَحْرِ الْعَدُوِّ، فَلَمَّا قَضَى النَّبِيُّ ج السُّجُودَ وَالصَّفُّ الَّذِي يَلِيهِ انْحَدَرَ الصَّفُّ الْمُؤَخَّرُ بِالسُّجُودِ فَسَجَدُوا، ثُمَّ سَلَّمَ النبيُّ ج وَسَلَّمْنَاجَمِيعاً.

قَالَ جَابِرٌ س: كَمَا يَصْنَعُ حَرَسُكُمْ هَؤُلاءِ بِأُمَرَائِهِمْ.

ذَكَرَهُ مُسْلِمٌ بِتَمَامِهِ. وَذَكَرَ الْبُخَارِيُّ طَرَفاً مِنْهُ، وَأَنَّهُ صَلَّى صَلاةَ الْخَوْفِ مَعَ النَّبِيِّ ج فِي الْغَزْوَةِ السَّابِعَةِ، غَزْوَةِ ذَاتِ الرِّقَاعِ».

واژه‌ها:

انحدر: پایین رفت.

نحر العدو: سینۀ دشمن.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله انصاری ب می‌فرماید: همراه رسول الله ج در خواندن نماز خوف حاضر بودم، در دو صف پشت سر رسول الله ج ایستادیم در حالیکه دشمن بین ما و قبله بود، پیامبر ج تکبیر نماز گفتند و ما نیز همگی تکبیر گفتیم، سپس همگی با رکوع ایشان به رکوع رفتیم، سپس ایشان سر را از رکوع بالا آوردند و ما نیز همگی از رکوع بالا آمدیم، سپس ایشان همراه با صف اولی به سجده رفتند، و صف دوم در مقابل دشمن ایستادند، وقتی که پیامبر ج سجده را به پایان رساندند و صف اول بلند شدند صف دوم به سجده رفتند و سپس بلند شدند، سپس صف اول جای خود را با صف دوم عوض کردند، سپس پیامبر ج به رکوع رفتند و ما نیز همگی به رکوع رفتیم، سپس سر از رکوع بالا آوردند و ما نیز همگی از رکوع بالا آمدیم، سپس با صف اولی که در رکعت اول صف دوم بود به سجده رفتند، و صف دوم مقابل دشمن قرار گرفتند، وقتی که پیامبر ج وصف اول سجده را به پایان بردند صف دوم به سجده رفتند، سپس پیامبر ج سلام دادند و ما نیز همگی با هم سلام دادیم.

جابر س می‌فرماید: همانگونه که نگهبانان شما با امرایشان انجام می‌دهند».

این حدیث را امام مسلم به طور کامل روایت کرده است، و امام بخاری مقداری از آن را روایت کرده است، و اینکه جابر س با پیامبر ج در غزوۀ هفتم که غزوۀ ذات الرقاع نام دارد نماز خوف خوانده است.

کتابُ الجنائزِ کتاب جنازه

باب فی الصلاة على الغائب و على القبر: باب خواندن نماز بر میت غایب و بر قبر

۱۵۴-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: نَعَى النَّبِيُّ ج النَّجَاشِيَّ فِي الْيَوْمِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، وخَـرَجَ بِهِم إلَى الْمُصَلَّى، فَصَفَّ بِهِمْ وَكَبَّرَ أَرْبَعاً».

واژه‌ها:

نعی: خبر مرگ فلانی را داد.

النَّجاشي: لقب أصحمه پادشاه حبشه است که در ماه رجب سال نهم هجری وفات کرده است.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: پیامبر ج خبر وفات نجاشی را روز مرگش به ما داد، ایشان همراه ما به مصلی رفت و صحابه را به صف ایستاند سپس چهار تکبیر نماز میت غایب خواند».

۱۵۵-«عَنْ جَابِر س أَنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج صَلَّى عَلَى النَّجَاشِيِّ، فَكُنْتُ فِي الصَّفِّ الثَّانِي أَوْ الثَّالِثِ».

مفهوم حدیث: «جابر س می‌فرماید: رسول الله ج بر نجاشی نماز خواند و من در صف دوم یا سوم بودم».

۱۵۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج صَلَّى عَلَى قَبْرٍ بَعْدَ مَا دُفِنَ، فَكَبَّرَ عَلَيْهِأَرْبَعاً».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج بر یک قبری بعد از اینکه صاحبش در آن دفن شده بود چهار تکبیر نماز خواند».

۱۵۷-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كُفِّنَ فِي أَثْوَابٍ يَمَانِيَةٍ بِيضٍ سَحُولِيَّةٍ، لَيْسَ فِيهِنَّ قَمِيصٌ وَلا عِمَامَةٌ».

واژه‌ها:

أثواب: جمع ثوب به معنی لباس که در اینجا به معنی پارچه نیز می‌باشد.

أَثواب يمانية: لباسهایی که در یمن دوخته می‌شد.

سحوليَّة: سفید و روشن، وفقط از پنبه ساخته می‌شود. و برخی گفته‌اند این کلمه نسبت به شهری در یمن می‌باشد.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج در سه تکه پارچۀ یمنی سفید رنگ کفن شد، که در این سه تکه پارچه، پیراهن و عمامه وجود نداشت».

۱۵۸-«عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ الأَنْصَارِيَّةِ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ تُوُفِّيَتْ ابْنَتُهُ زَيْنَبُ، فَقَالَ: اغْسِلْنَهَا ثَلاثاً أَوْ خَمْساً أَوْ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ إنْ رَأَيْتُنَّ ذَلِكَ بِمَاءٍ وَسِدْرٍ، وَاجْعَلْنَ فِي الآخِرَةِ كَافُوراً أَوْ شَيْئاً مِنْ كَافُورٍ فَإِذَا فَرَغْتُنَّ فَآذِنَّنِي. فَلَمَّا فَرَغْنَا آذَنَّاهُ، فَأَعْطَانَا حِقْوَهُ، وَقَالَ: أَشْعِرْنَهَا إِيَّاهُ، يَعْنِي إزَارَهُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: أَوْ سَبْعاً، وَقَالَ: ابْدَأْنَ بِمَيَامِنِهَا وَمَوَاضِعِ الْوُضُوءِ مِنْهَا. وَأَنَّ أُمَّ عَطِيَّةَ ل قَالَتْ: وَجَعَلْنَا رَأْسَهَا ثَلاثَةَ قُرُونٍ».

واژه‌ها:

السدر: درخت کُنار، در اینجا منظور برگ پودر شدۀ آن است.

الکافور: نوعی عطر است که خاصیت سخت کردن جسد را دارد.

آذِنَّنِي: به من خبر بدهید، مرا آگاه کنید (خطاب به جمعی از زنان است).

حِقوه: که در حرف حاء کسره و فتحه جایز است به معنی محل بستن ازار بر کمر است ولی بعدها بر خود ازار اطلاق شد.

أَشْعِرْنَهَا إِيَّاهُ: او را با این (ازارش) بپوشانید (خطاب به جمعی از زنان است).

الـمیامن: جمع میمنه به معنی سمت راست.

ثَلاثَةُ قُرُونٍ: سه گیسو.

مفهوم حدیث: «ام عطیه انصاری ل می‌فرماید: هنگامی‌که زینب دختر رسول الله ج فوت کرد ایشان نزد ما آمد و فرمود: او را سه بار یا پنج بار یا اگر صلاح دیدید بیشتر از این با آب و سدر بشویید، و در آخرین بار کافور یا مقداری کافور نیز قرار دهید، و هرگاه کارتان تمام شد به من خبر بدهید. ام عطیه ل می‌فرماید: وقتی کارمان به پایان رسید به ایشان خبر دادیم، آنگاه ایشان ازارش را به ما داد و فرمود: او را به این- «ئیعنی ازارش- بپوشانید.

و در روایتی: یا هفت بار بشویید، و فرمود: در شستنش از سمت راست و اعضای وضویش شروع کنید. و ام عطیه ل فرمود: و موی سرش را با سه گیسو به هم بافتیم».

۱۵۹-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: بَيْنَمَا رَجُلٌ وَاقِفٌ بِعَرَفَةَ، إذْ وَقَعَ عَنْ رَاحِلَتِهِ، فَوَقَصَتْهُأَوْ قَالَ: فَأَوْقَصَتْهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: اغْسِلُوهُ بِمَاءٍ وَسِدْرٍ، وَكَفِّنُوهُ فِي ثَوْبَيْنِ، وَلا تُحَنِّطُوهُ،وَلا تُخَمِّرُوا رَأْسَهُ، فَإِنَّهُ يُبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُلَبِّياً.

وَفِي رِوَايَةٍ: وَلا تُخَمِّرُوا وَجْهَهُ وَلا رَأْسَهُ.

قَالَ المصَنِّفُ: الوَقَصُ كَسْرُ العُنُقِ».

واژه‌ها:

الراحلة: مركب، سواره.

وقصته / أوقصته: گردن او را شکست.

لا تُحَنِّطُوهُ: در هنگام غسل دادن و کفن کردنش هیچگونه چیز خوشبو قرار ندهید.

الحَنوط: ترکیبی از عطر و مادۀ خوشبویی است که در هنگام غسل دادن و کفن کردن میت از آن استفاده می‌شود تا از فاسد شدن زود هنگام آن جلوگیری کند.

لا تُخَمِّرُوا: نپوشانید.

مُلَبِّیاً: در حال لبیک گفتن.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: مردی در عرفه ایستاده بود که ناگهان از مرکبش افتاد و با شکستن گردنش فوت کرد، رسول الله ج فرمودند: او را با مخلوط آب و سدر غسل دهید و با ازار و ردا کفن کنید، و در غسلش از مادۀ خوشبو استفاده نکنید و سرش را نیز نپوشانید زیرا او روز قیامت لبیک گویان برانگیخته می‌شود.

و در روایتی: نه صورت و نه سرش را نپوشانید».

۱۶۰-«عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ الأَنْصَارِيَّةِ ل قَالَتْ: نُهِينَا عَنْ اتِّبَاعِ الْجَنَائِزِ وَلَمْ يُعْزَمْ عَلَيْنَا».

واژه‌ها:

وَلَمْ يُعْزَمْ عَلَيْنَا: بر ما تاکید نشد، این کار به صورت حتم از ما درخواست نشد.

مفهوم حدیث: «ام عطیه انصاری ل می‌فرماید: ما زنان از تشییع جنازه و دنبال آن رفتن باز داشته شدیم ولی این کار به صورت حتم از ما درخواست نشد».

۱۶۱-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: أَسْرِعُوا بِالْجِنَازَةِ فَإنْ تَكُ صَالِحَةً فَخَيْرٌ تُقَدِّمُونَهَا إلَيْهِ، وَإِنْ تَكُ سِوَى ذَلِكَ فَشَرٌّ تَضَعُونَهُ عَنْ رِقَابِكُمْ».

واژه‌ها:

أَسْرِعُوا بِالْجِنَازَةِ: کارهای مربوط به میت (غسل و کفن و دفن) را سریع انجام دهید.

تضعونه عن رقابكم: سنگینی وجودش را از گردن خود بر زمین می‌گذارید، خود را از شر آن راحت می‌کنید.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: کارهای کفن و دفن میت را سریع انجام دهید، زیرا اگر میت آدم خوبی بوده است که بسیار پسندیده و نیکوست و باید آن را هر چه زودتر به پاداش کارهای نیکش رساند، و اگر آدم بدی باشد شری است که با دفن کردن آن خود را از آن راحت می‌کنید».

۱۶۲-«عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍس قَالَ: صَلَّيْت وَرَاءَ النَّبِيِّ ج عَلَى امْرَأَةٍ مَاتَتْ فِي نِفَاسِهَا فَقَامَ وَسَطَهَا».

واژه‌ها:

النفاس: حالتی که زن بعد از وضع حمل از رحمش خون خارج می‌شود.

مفهوم حدیث: «سمره بن جندب س می‌فرماید: پشت سر پیامبر ج بر زنی که در اثر نفاس مرده بود نماز خواندم، پیامبر ج وسط آن میت ایستاد».

۱۶۳-«عَنْ أَبِي مُوسَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَرِيءٌ مِنْ الصَّالِقَةِ وَالْحَالِقَةِ وَالشَّاقَّةِ.

الصَّالِقَةُ الَّتيْ تَرْفَعُ صَوْتَهَا عِنْدَ المصِيْبَةِ».

واژه‌ها:

الصَّالِقَةُ: زنی که صدای خود را هنگام مصیبت بالا می‌برد.

الْحَالِقَةُ: زنی که از شدت بی تابی و بی قراری موی خود را بتراشد یا بکند.

الشَّاقَّةُ: زنی که گریبان یا لباس خود را به دلیل عدم رضایت به قضا و قدر خداوند چاک می‌زند.

مفهوم حدیث: «ابو موسی عبد الله بن قیس س می‌فرماید: رسول الله ج از زنی که صدای خود را هنگام مصیبت بالا ببرد، و زنی که از شدت بی تابی موی خود را بکند، و زنی که گریبان خود را چاک بزند بیزار است».

۱۶۴-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا اشْتَكَى النَّبِيُّ ج ذَكَرَتْ بَعْضُ نِسَائِهِ كَنِيسَةً رَأَتْهَا بِأَرْضِالْحَبَشَةِ، يُقَالُ لَهَا: مَارِيَةُ، وَكَانَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَأُمُّ حَبِيبَةَ ب أَتَتَا أَرْضَ الْحَبَشَةِ، فَذَكَرَتَا مِنْ حُسْنِهَا وَتَصَاوِيرَ فِيهَا، فَرَفَعَ رَأْسَهُ ج وَقَالَ: أُولَئِكَ إذَا مَاتَ فِيهِمْ الرَّجُلُ الصَّالِحُ بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِداً، ثُمَّ صَوَّرُوا فِيهِ تِلْكَ الصُّوَرَ أُولَئِكَ شِرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ».

واژه‌ها:

اشتکی: مریض شد.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: هنگامی‌که رسول الله ج مریض شد یکی از زنانش دربارۀ کلیسایی که در حبشه دیده بود صحبت کرد، نام آن کلیسا ماریه بود، و ام سلمه و ام حبیبه ب از کسانی بودند که به سرزمین حبشه رفته بودند، آن دو از زیبایی و تصاویر آن کلیسا صحبت کردند، آنگاه پیامبر ج سرش را بالا آورد و فرمود: آنها کسانی هستند که اگر شخص صالحی در بینشان فوت کرد بر روی قبرش مسجد بنا می‌کنند سپس در آن مسجد آن تصاویر را رسم می‌کنند، آنها بدترین مخلوقین نزد خداوند هستند».

۱۶۵-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي مَرَضِهِ الَّذِي لَمْ يَقُمْ مِنْهُ: لَعَنَ اللَّهُ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ.

قَالَتْ: لَوْلا ذَلِكَ لأُبْرِزَ قَبْرُهُ غَيْرَ أَنَّهُ خُشِيَ أَنْ يُتَّخَذَ مَسْجِداً».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج در آن بیماریی که دیگر بهبود نیافت فرمود: خداوند یهود ونصاری را لعنت کند که قبر پیامبرانشان را مسجد قرار دادند.

عایشه ل می‌فرماید: و اگر ترس از این وجود نداشت که از امت اسلام نیز کسانی قبر پیامبر ج را مسجد قرار دهند قبر ایشان برای همه بارز می‌شد، ولی ترس از این وجود داشت که قبرش را مسجد قرار دهند».

۱۶۶-« عَنْ عَبدِ الله بن مَسعُوُد س عَن النبيِّ ج قال: ليس مِنَّا مَنَ ضَرَبَ الخُدُودَ وَشَقَّ الجيُوبَ وَدَعَا بِدَعوى الجَاهِليةِ».

واژه‌ها:

الخدود: جمع خَدّ به معنی گونه، به صورت نیز اطلاق می‌شود.

الجیوب: جمع جَیب به معنی گریبان.

دعوى الجاهلية: نوحه خواندن و هر چیزی که دلالت بر عدم رضایت به قضا و قدر الهی داشته باشد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن مسعود س می‌فرماید: پیامبر ج فرمودند: کسی که هنگام مرگ شخصی به صورت خود بزند و گریبان خود را پاره کند و نوحه خوانی کند از ما نیست».

۱۶۷-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ شَهِدَ الْجِنَازَةَ حَتَّى يُصَلَّى عَلَيْهَا فَلَهُ قِيرَاطٌ، وَمَنْ شَهِدَ حَتَّى تُدْفَنَ فَلَهُ قِيرَاطَانِ، قِيلَ: وَمَا الْقِيرَاطَانِ؟ قَالَ: مِثْلُ الْجَبَلَيْنِ الْعَظِيمَيْنِ.

وَلِمُسْلِمٍ: أَصْغَرُهُمَا مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ».

واژه‌ها:

قیراط: یکی از واحدهای وزن است که معادل ۲۱۲۵/۰ گرم می‌باشد، ولی چنانکه در این حدیث آمده است منظور وزن عادی آن نیست.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس در تشییع جنازه حاضر شود تا زمانی که بر آن نماز خوانده شود یک قیراط اجر دارد، و هر کس تا زمانی که دفن شود حضور داشته باشد دو قیراط اجر دارد. شخصی پرسید: منظور از دو قیراط اجر چیست؟ پیامبر ج فرمود: مانند دو کوه بزرگ.

و در صحیح مسلم آمده است: کوچکترین آن مانند کوه احد است».

کتابُ الزکاةِ کتاب زکات

۱۶۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لِمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س حِينَ بَعَثَهُ إلَى الْيَمَنِ: إنَّك سَتَأْتِي قَوْماً أَهْلَ كِتَابٍ، فَإِذَا جِئْتَهُمْ فَادْعُهُمْ إلَى أَنْ يَشْهَدُوا أَنْ لا إلَهَ إلاَّ اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لَكَ بِذَلِكَ فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لَك بِذَلِكَ فَأَخْبِرْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ فَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ فَتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لَك بِذَلِكَ فَإِيَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ، وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ، فَإِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ».

واژه‌ها:

فَإِيَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ: از گرفتن بهترین اموالشان خودداری کن.

وَاتَّقِ: بترس، بر حذر باش.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج وقتی که معاذ بن جبل س را به یمن فرستاد به او فرمود: تو به سوی قومی می‌روی که اهل کتاب هستند، پس هر گاه نزد آنها رفتی آنان را به گواهی دادن به اینکه هیچ خدای بر حقی جز الله وجود ندارد و به اینکه محمد رسول و فرستادۀ خداوند است دعوت کن، اگر این دعوت تو را پذیرفتند به آنان بگو که خداوند پنج وعده نماز را در شبانه روز بر آنها واجب گردانده است، اگر این دعوت تو را نیز پذیرفتند به آنان بگو که خداوند زکاتی بر اموالشان واجب گردانده است که از ثروتمندان گرفته می‌شود و به فقرایشان بازگردانده می‌شود، واگر این دعوت تو را نیز پذیرفتند مبادا در گرفتن زکات مالشان، بهترین اموالشان را جدا کنی، و از دعای مظلوم بترس زیرا هیچ پرده‌ای بین دعایش و خداوند قرار ندارد».

۱۶۹-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَيْسَ فِيمَا دُونَ خَمْسِ أَوَاقٍ صَدَقَةٌ، وَلا فِيمَا دُونَ خَمْسِ ذَوْدٍ صَدَقَةٌ، وَلا فِيمَا دُونَ خَمْسَةِ أَوْسُقٍ صَدَقَةٌ».

واژه‌ها:

أواق: جمع أُوقیه، وزنی است معادل ۱۱۹ گرم، و پنج اوقیه برابر با ۵۹۵ گرم می‌باشد.

ذود: سه تا ده شتر را ذود می‌نامند.

أوسق: جمع وَسق که برابر با شصت صاع پیامبر ج است، و هر صاع برابر ۲ کیلو و ۱۷۵ گرم می‌باشد. بنابراین هر وسق ۱۳۰ کیلو و ۵۰۰ گرم، و پنج وسق برابر با ۶۵۲ کیلو و ۵۰۰ گرم می‌باشد.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: در مالی که کمتر از پنج اوقیه باشد، و در کمتر از پنج شتر، و در کمتر از پنج وَسق محصول، زکاتی واجب نیست».

۱۷۰-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لَيْسَ عَلَى الْمُسْلِمِ فِي عَبْدِهِ وَلا فَرَسِهِ صَدَقَةٌ.

وَفِي لَفْظٍ: إلاَّ زَكَاةَ الْفِطْرِ فِي الرَّقِيقِ».

واژه‌ها:

الرقیق: برده.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: زکاتی بر مسلمان در برده اش و اسبش واجب نیست.

و در روایتی: مگر زکات فطر برده».

۱۷۱-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: الْعَجْمَاءُ جُبَارٌ، وَالْبِئْرُ جُبَارٌ، وَالْمَعْدِنُ جُبَارٌ، وَفِي الرِّكَازِ الْخُمُسُ.

الجُبَارُ الهَدَرُ الَّذِيْ لا شَيْءَ فِيْهِ، وَالْعَجْمَاءُ الدَّابَّةُ».

واژه‌ها:

العجماء: حیوان.

الجُبار: چیزی که در آن ضمانتی نیست.

الرِّکاز: گنجی که در زمان جاهلیت دفن شده باشد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: اگر صاحب حیوانی در نگهداری از حیوانش سهل انگاری نکرده باشد هیچ ضمانتی بر زیانهایی که به بار می‌آورد بر گردن صاحبش وجود ندارد، همچنین اگر شخصی به اختیار خود برای انجام کار به چاه وارد شود و بمیرد هیچ ضمانتی بر صاحب کار وجود ندارد، و همچنین در قبال کارگران معدن نیز هیچ ضمانتی بر صاحب معدن وجود ندارد، و در گنجی که در زمان جاهلیت دفن شده باشد یک پنجم زکات واجب است».

۱۷۲-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج عُمَرَ س عَلَى الصَّدَقَةِ، فَقِيلَ: مَنَعَ ابْنُ جَمِيلٍ وَخَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَالْعَبَّاسُ عَمُّ النَّبيِّ ج. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا يَنْقِمُ ابْنُ جَمِيلٍ إلاَّ أَنْ كَانَ فَقِيراً فَأَغْنَاهُ اللَّهُ تعالى؟ وَأَمَّا خَالِدٌ فَإِنَّكُمْ تَظْلِمُونَ خَالِداً، فَقَدِ احْتَبَسَ أَدْرَاعَهُ وَأَعْتَادَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَأَمَّا الْعَبَّاسُ فَهِيَ عَلَيَّ وَمِثْلُهَا. ثُمَّ قَالَ: يَا عُمَرُ، أَمَا شَعَرْتَ أَنَّ عَمَّ الرَّجُلِ صِنْوُ أَبِيهِ»؟

واژه‌ها:

ینقم: انکار می‌کند.

أدراع و أعتاد: ابزار و تجهیزات جنگی.

صِنو: مثل و مانند.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج عمر س را برای جمع آوری زکات فرستاد، خبر آورده شد که ابن جمیل و خالد بن الولید و عباس عموی پیامبر ج از دادن زکات خودداری کرده‌اند، رسول الله ج فرمود: ابن جمیل چیزی را انکار نمی‌کند مگر اینکه فقیر بود و خداوند او را بعد از فقرش ثروتمند ساخت (با عدم پرداخت زکات مالش کفران نعمت خداوندی می‌کند)، و اما در بارۀ خالد، شما با این گفته به خالد ظلم می‌کنید، زیرا او شخصی است که ابزار آلات جنگی خود را برای جهاد در راه خدا گذاشته است، و اما زکات عباس، من دو برابر آن را پرداخت می‌کنم، سپس فرمود: ای عمر مگر نمی‌دانی که عموی یک شخص به منزلت پدرش می‌باشد».

۱۷۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَاصِمٍ المازني س قَالَ: لَمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ يَوْمَ حُنَيْنٍ قَسَمَ فِي النَّاسِ وَفِي الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ، وَلَمْ يُعْطِ الأَنْصَارَ شَيْئاً، فَكَأَنَّهُمْ وَجَدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ، إذْ لَمْ يُصِبْهُمْ مَا أَصَابَ النَّاسَ، فَخَطَبَهُمْ، فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ، أَلَمْ أَجِدْكُمْ ضُلاَّلاً فَهُدَاكُمْ اللَّهُ بِي؟ وَكُنْتُمْ مُتَفَرِّقِينَ فَأَلَّفَكُمْ اللَّهُ بِي؟ وَعَالَةً فَأَغْنَاكُمْ اللَّهُ؟ كُلَّمَا قَالَ شَيْئاً، قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمَنُّ. قَالَ: مَا يَمْنَعُكُمْ أَنْ تُجِيبُوا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمَنُّ. قَالَ: لَوْ شِئْتُمْ لَقُلْتُمْ: جِئْتَنَا بكَذَا وَبكَذَا. أَلا تَرْضَوْنَ أَنْ يَذْهَبَ النَّاسُ بِالشَّاةِ وَالْبَعِيرِ، وَتَذْهَبُونَ بِالنبي إلَى رِحَالِكُمْ؟ لَوْلا الْهِجْرَةُ لَكُنْتُ امْرَأً مِنْ الأَنْصَارِ، وَلَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِياً وَشِعْباً لَسَلَكْتُ وَادِيَ الأَنْصَارِ وَشِعْبَهَا. الأَنْصَارُ شِعَارٌ، وَالنَّاسُ دِثَارٌ، إنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي أَثَرَةً، فَاصْبِرُوا حَتَّى تَلْقَوْنِي عَلَى الْحَوْضِ».

واژه‌ها:

أفاء الله علی نبیه ج: خداوند اموالشان را غنیمت پیامبرش ج قرار داد.

حُنين: دشتی بین مکه و طائف، امروزه به آن الشرائح گفته می‌شود.

المؤلَّفة قلوبُهم: تازه مسلمانهایی که نیاز به دلگرمی دارند.

وجدوا في أنفسهم: ناراحت شدند.

لم یصبهم: دریافت نکردند.

العالة: فقرا و مستمندان.

أَمنَّ: نعمت و منتش بیشتر است.

الشاة: گوسفند.

البعیر: شتر.

الرحال: جمع رَحل به معنی منزل و مسکن.

امرءاً: شخص، فرد.

الوادي: دشت.

الشِعب: دره.

الشِعار: لباس زیر، منظور نزدیکی زیاد به شخص است.

الدِثار: لباس رو، منظور نزدیکی به شخص در درجۀ دوم می‌باشد.

تلقَون: می‌یابید، مواجه می‌شوید.

الأَثَرَة: خود خواهی و تبعیض.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن زید بن عاصم مازنی س می‌فرماید: هنگامی‌که خداوند در روز حنین اموال مشرکین را غنیمت پیامبرش ج قرار داد آن را بین مردم و تازه مسلمانها تقسیم کرد، و به انصار چیزی از آن نداد، وقتی از غنیمت چیزی به آنها نرسید ناراحت شدند، آنگاه پیامبر ج با آنان صحبت کرد و فرمود: ای انصار، آیا چنین نیست که شما گمراه بودید و خداوند به وسیلۀ من شما را هدایت کرد؟ آیا از هم متفرق نبودید سپس خداوند به وسیلۀ من بین شما الفت و انس ایجاد نمود؟ آیا چنین نیست که شما فقیر و مستمند بودید سپس خداوند ثروتمندتان کرد؟ هر بار که رسول الله ج این نعمتها را به آنها یاد آوری می‌کرد می‌گفتند: نعمت و منت خداوند و رسولش بیشتر از اینهاست. پیامبر ج به آنها فرمود: اکنون بگویید که شما برای ما فلان و فلان را به ارمغان آورد ه ای، آیا بدین راضی نمی‌شوید که مردم با گوسفند و شتر به خانه‌هایشان باز گردند و شما با پیامبر به منزلتان برگردید؟ اگر هجرت نبود خود را از انصار می‌دانستم، و اگر مردم راهی دشت و دره‌ای شوند من به سمت دشت و درۀ انصار می‌روم، انصار در نزدیکی به من در درجۀ اول قرار دارند و بقیۀ مردم در درجۀ دوم هستند، شما بعد از من از جانب برخی خودخواهی و تبعیض خواهید دید، پس صبر کنید تا سر حوض کوثر به من برسید».

بابُ صدقةِ الفِطرِ: باب زکات فطر

۱۷۴-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: فَرَضَ النَّبيُّ ج صَدَقَةَ الْفِطْرِ، أَوْ قَالَ رَمَضَانَ، عَلَى الذَّكَرِ وَالأُنْثَى وَالْحُرِّ وَالْمَمْلُوكِ، صَاعاً مِنْ تَمْرٍ، أَوْ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ. قَالَ: فَعَدَلَ النَّاسُ بِهِ نِصْفَ صَاعٍ مِنْ بُرٍّ، عَلَى الصَّغِيرِ وَالْكَبِيرِ.

وَفِي لَفْظٍ: أَنْ تُؤَدَّى قَبْلَ خُرُوجِ النَّاسِ إلَى الصَّلاةِ.

واژه‌ها:

الحر: آزاد، ضد برده.

الـْمَمْلُوك: برده.

الصاع: پیمانه‌ای برابر با ۲ کیلو و ۱۷۵ گرم.

التمر: خرما.

الشعیر: جو.

عدل به: برابر دانست.

البُرّ: گندم.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج زکات فطر- «ئیا زکات رمضان- را بر مرد و زن (پسر و دختر)، آزاد و برده واجب نمود، تا به ازای هر نفر یک صاع خرما یا جو پرداخت شود.

عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: وقتی که گندم از سرزمین شام وارد مدینه شد به جای یک صاع خرما یا جو، نصف صاع گندم پرداخت می‌کردند. زکات فطر بر بزرگ و کوچک واجب است.

و در روایتی: باید قبل از رفتن مردم برای ادای نماز عید پرداخت شود».

۱۷۵-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: كُنَّا نُعْطِيهَا فِي زَمَانِ النبي ج صَاعاً مِنْ طَعَامٍ، أَوْ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ، أَوْ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ، أَوْ صَاعاً مِنْ أَقِطٍ، أَوْ صَاعاً مِنْ زَبِيبٍ. فَلَمَّا جَاءَ مُعَاوِيَةُ س، وَجَاءَتِ السَّمْرَاءُ، قَالَ: أَرَى مُدَّاً مِنْ هَذَا يَعْدِلُ مُدَّيْنِ. قَالَ أَبُو سَعِيدٍ: أَمَّا أَنَا فَلا أَزَالُ أُخْرِجُهُ كَمَا كُنْتُ أُخْرِجُهُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج».

واژه‌ها:

الصاع: پیمانه‌ای برابر با ۲ کیلو و ۱۷۵ گرم.

الأَقِط: کشک.

الزبیب: کشمش، مویز.

السَّمراء: گندم شام.

المُدُّ: پیمانه‌ای برابر با ۶۷۵ گرم.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خُدری س می‌فرماید: ما زکات فطر را در زمان پیامبر ج به مقدار یک صاع غذا، یا خرما، یا جو، یا کشک و یا کشمش پرداخت می‌کردیم. وقتی دورۀ خلافت معاویه س رسید و گندم سرزمین شام به وارد مدینه شد گفت: به نظر من یک مد از این گندم برابر با دو مد گندم جاهای دیگر است. ابو سعید س می‌فرماید: ولی من هنوز به همان اندازه که در زمان رسول الله ج زکات فطر می‌دادم پرداخت می‌کنم».

کِتَابُ الصِّیَامِ کتاب روزه

۱۷۶-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا تَقَدَّمُوا رَمَضَانَ بِصَوْمِ يَوْمٍ وَ لايَوْمَيْنِ إلاَّ رَجُلٌ كَانَ يَصُومُ صَوْماً فَلْيَصُمْهُ».

واژه‌ها:

لا تقدموا: به پیشباز نروید، به استقبال نروید.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: با روزه گرفتن یک یا دو روز قبل از رمضان به پیشباز آن نروید مگر شخصی که در ماههای قبل از رمضان عادت داشته و روزۀ سنت می‌گرفته است می‌تواند این دو روز را روزه بگیرد».

۱۷۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: إذَا رَأَيْتُمُوهُ فَصُومُوا، وَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَفْطِرُوا، فَإِنْ غُمَّ عَلَيْكُمْ فَاقْدُرُوا لَهُ».

واژه‌ها:

رأیتموه: منظور از ضمیر « هاء » هلال ماه می‌باشد.

غُمَّ: ناپدید شد.

فاقدروا له: یک ماه را سی روز حساب کنید.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: هر گاه هلال ماه رمضان را دیدید روزه بگیرید و هر گاه هلال ماه شوال را دیدید افطار کنید، و اگر ماه به دلیل وجود مانع ناپدید شد حساب سی روز آن را در نظر بگیرید».

۱۷۸-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: تَسَحَّرُوا فَإِنَّ فِي السَّحُورِ بَرَكَةً».

واژه‌ها:

تسحروا: سحری بخورید.

السَّحور: سحری.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: سحری بخورید، زیرا در سحری خوردن برکت وجود دارد».

۱۷۹-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ ب قَالَ: تَسَحَّرْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج ثُمَّ قَامَ إلَى الصَّلاةِ. قَالَ أَنَسٌ س: قُلْت لِزَيْدٍ س: كَمْ كَانَ بَيْنَ الأَذَانِ وَالسَّحُورِ؟ قَالَ: قَدْرُ خَمْسِينَ آيَةً».

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س از زید بن ثابت ب روایت می‌کند که فرمود: با رسول الله ج سحری خوردیم سپس ایشان برای اقامۀ نماز برخاست. انس س می‌فرماید: به زید س گفتم: اندازۀ بین اذان و سحری چقدر بود؟ فرمود: به اندازۀ خواندن پنجاه آیه».

۱۸۰-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أنَّ النَّبِيِّ ج قَالَ: مَنْ نَسِيَ وَهُوَ صَائِمٌ، فَأَكَلَ أَوْ شَرِبَ فَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ، فَإِنَّمَا أَطْعَمَهُ اللَّهُ وَسَقَاهُ».

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس روزه بود و از روی فراموشی چیزی خورد یا آشامید به روزه اش ادامه دهد، زیرا این خداوند است که به او غذا و آب داده است».

۱۸۱-«عَنْ عَائِشَةَ وَأُمِّ سَلَمَةَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُدْرِكُهُ الْفَجْرُ وَهُوَ جُنُبٌ مِنْ أَهْلِهِ ثُمَّ يَغْتَسِلُ وَيَصُومُ».

واژه‌ها:

یدرکه: آن را فرا گرفت.

مفهوم حدیث: «عایشه و ام سلمه ب می‌فرمایند: وقت نماز صبح وارد می‌شد و رسول الله ج به سبب همخوابی با همسرش جنب بود، سپس غسل می‌کرد و روزه می‌گرفت».

۱۸۲-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: بَيْنَمَا نَحْنُ جُلُوسٌ عِنْدَ النَّبِيِّ ج إذْ جَاءَهُ رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَكْتُ. قَالَ: مَا لَكَ؟ قَالَ: وَقَعْتُ عَلَى امْرَأَتِي وَأَنَا صَائِمٌ، وَفِي رِوَايَةٍ: أَصَبْتُ أَهْلِي فِي رَمَضَانَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: هَلْ تَجِدُ رَقَبَةً تُعْتِقُهَا؟ قَالَ: لا. قَالَ: فَهَلْ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَصُومَ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ؟ قَالَ: لا. قَالَ: فَهَلْ تَجِدُ إطْعَامَ سِتِّينَ مِسْكِيناً؟ قَالَ: لا. قَالَ: فَسكت النَّبِيُّ ج فَبَيْنَا نَحْنُ عَلَى ذَلِكَ إذ أُتِيَ النَّبِيُّ ج بِعَرَقٍ فِيهِ تَمْـرٌ،- وَالْعَـرَقُ: الْمِكْتَلُ-قَالَ: أَيْنَ السَّائِلُ؟ قَالَ: أَنَا، قَالَ: خُذْ هَذَا فَتَصَدَّقَ بِهِ. فَقَالَ: أعَلَى أَفْقَرَ مِنِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَوَاَللَّهِ مَا بَيْنَ لابَتَيْهَا- يُرِيدُ الْحَرَّتَيْنِ- أَهْلُ بَيْتٍ أَفْقَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي. فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ج حَتَّى بَدَتْأَنْيَابُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَطْعِمْهُ أَهْلَكَ.

الحَرَّةُ الأَرْضُ تَرْكَبُهَا حِجَارَةٌ سُوْدٌ».

واژه‌ها:

وَقَعْتُ عَلَى امْرَأَتِي / أَصَبْتُ أَهْلِي: با زنم همبستر شدم.

رَقَبَةً: برده.

تعتق: آزاد می‌کنی.

شهرین متتابعین: دو ماه پی در پی.

العَرَق: زنبیل.

اللابة: به زمینی گفته می‌شود که با سنگهای سیاه رنگ حاصل از آتشفشان پوشیده شده باشد. مدینۀ منوره دارای دو لابۀ شرقی و غربی است.

الأنیاب: جمع ناب به معنی دندان نیش.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: نزد پیامبر ج نشسته بودیم که مردی آمد و گفت: یا رسول الله هلاک شدم، پیامبر ج فرمود: تو را چه شده است؟ آن مرد گفت: در حالی که روزه بودم با زنم همبستر شدم، و در روایتی: با زنم در رمضان همخوابی کردم. رسول الله ج فرمودند: آیا برده‌ای داری که آن را آزاد کنی؟ گفت: خیر، فرمود: آیا می‌توانی دو ماه پیاپی روزه بگیری؟ گفت: خیر، فرمود: آیا می‌توانی به شصت مسکین غذا بدهی؟ گفت: خیر. دراینجا پیامبر ج ساکت شدند، و ما نیز نشسته بودیم که ناگهان زنبیلی پر از خرما نزد پیامبر ج آوردند، ایشان فرمودند: سوال کننده کجاست؟ گفت: من اینجا هستم، فرمود: این زنبیل خرما را بگیر و آن را صدقه بده، آن مرد گفت: یا رسول الله آیا بر فقیرتر از خودم این را صدقه بدهم، قسم به خدا در بین دو لابۀ مدینه کسی از خانوادۀ من فقیرتر یافت نمی‌شود، آنگاه پیامبر ج آنقدر خندید که دندان نیشش آشکار شد، سپس فرمود: این خرما را به خانواده‌ات بده تا بخورند».

بَابٌ الصَّوْمُ فی السَّفَرِ: باب روزه در سفر

۱۸۳-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ حَمْزَةَ بْنَ عَمْرٍو الأَسْلَمِيَّ س قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: أَأَصُومُ فِي السَّفَرِ؟ـ وَكَانَ كَثِيرَ الصِّيَامِ، فَقَالَ: إنْ شِئْتَ فَصُمْ وَإِنْ شِئْتَ فَأَفْطِرْ».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: حمزه بن عمرو اسلمی س به پیامبر ج گفت: آیا در سفر روزه بگیرم؟- و شخصی بود که بسیار روزه می‌گرفت- پیامبر ج فرمود: اگر خواستی روزه بگیر و اگر خواستی افطار کن».

۱۸۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنَّا نُسَافِرُ مَعَ النَّبِيِّ ج فَلَمْ يَعِبِ الصَّائِمُ عَلَى الْمُفْطِرِ، وَلا الْمُفْطِرُ عَلَى الصَّائِمِ».

واژه‌ها:

فلم یعب: ایراد ‌نگرفت، عیب جویی نکرد، نکوهش نکرد.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: همراه پیامبر ج سفر می‌کردیم و روزه دار کسی را که روزه نبود نکوهش نمی‌کرد و همچنین کسی که روزه نبود روزه دار را نکوهش نمی‌کرد».

۱۸۵-«عَنْ أَبِي الدَّرْدَاءِ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي حَرٍّ شَدِيد، حَتَّى إنْ كَانَ أَحَدُنَا لَيَضَعُ يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ مِنْ شِدَّةِ الْحَرِّ، وَمَا فِينَا صَائِمٌ إلاَّ رَسُولُ اللَّهِ ج وَعَبْدُ اللَّهِ ابْنُ رَوَاحَةَ س».

واژه‌ها:

الحرّ: گرما.

مفهوم حدیث: «ابو الدرداء س می‌فرماید: همراه رسول الله ج در ماه رمضان در گرمایی شدید به سفر رفتیم، گرما به اندازه‌ای شدید بود که هر کس دستش را بر روی سرش گذاشته بود، و در بین ما غیر از رسول الله ج و عبد الله بن رواحه س کسی روزه نبود».

۱۸۶-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي سَفَرٍ، فَرَأَى زِحَاماً وَرَجُلاً قَدْ ظُلِّلَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: مَا هَذَا؟ قَالُوا: صَائِمٌ. قَالَ: لَيْسَ مِنْ الْبِرِّ الصَّوْمُ فِي السَّفَرِ.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: عَلَيْكُمْ بِرُخْصَةِ اللَّهِ الَّتِي رَخَّصَ لَكُمْ».

واژه‌ها:

الزحام: شلوغی.

ظلل علیه: برایش سایه کرده بودند.

البرِّّ: کار نیکو و شایسته.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: رسول الله ج در حال سفر بود که در یک شلوغی مردی را دید که برایش سایه کرده بودند، فرمود: چه شده است؟ گفتند: این مرد روزه است، فرمود: روزه گرفتن در سفر از کارهای پسندیده نیست.

و در روایتی نزد امام مسلم: از رخصت‌هایی که خداوند برایتان قرار داده است استفاده کنید».

۱۸۷-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُوْلِ اللهِ ج فِي سَفَرٍ فَمِنَّا الصَّائِمُ، وَمِنَّا الْمُفْطِرُ قَالَ: فَنَزَلْنَا مَنْزِلاً فِي يَوْمٍ حَارٍّ، وَأَكْثَرُنَا ظِلاً صَاحِبُ الْكِسَاءِ. وَمِنَّا مَنْ يَتَّقِي الشَّمْسَ بِيَدِهِ. قَالَ: فَسَقَطَ الصُّوَّمُ، وَقَامَ الْمُفْطِرُونَ فَضَرَبُوا الأَبْنِيَةَ، وَسَقَوْا الرِّكَابَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: ذَهَبَ الْمُفْطِرُونَ الْيَوْمَ بِالأَجْرِ».

واژه‌ها:

الکساء: پارچه، لباس.

يَتَّقِي: پرهیز می‌کند، اجتناب می‌کند.

الصُّوَّم: جمع صائم، روزه داران.

ضَرَبُوا الأَبْنِيَةَ: چادرها را بر پا کردند.

الرِّکاب: شترها.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: در سفری همراه رسول الله ج بودیم، گروهی از ما روزه دار بودند و گروهی دیگر افطار کرده بودند، انس س می‌فرماید: در یکی از روزهای گرم در منزلگاهی پیاده شدیم، هر کس لباس یا پارچه‌ای داشت دارای بهترین سایه بود، و گروهی که پارچه‌ای نداشتند با دست خود از گرما‌ی خورشید جلوگیری می‌کردند. کسانی که روزه دار بودند از شدت گرما بر زمین افتادند، و کسانی که افطار کرده بودند خیمه‌ها را بر پا کردند و شترها را آب دادند، آنگاه رسول الله ج فرمودند: کسانی که افطار کرده بودند امروز را با اجر سپری کردند».

۱۸۸-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ يَكُونُ عَلَيَّ الصَّوْمُ مِنْ رَمَضَانَ، فَمَا أَسْتَطِيعُ أَنْ أَقْضِيَ إلاَّ فِي شَعْبَانَ».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: روزۀ قضای رمضان بر گردن داشتم، نمی‌توانستم آن را تا قبل از شعبان سال آینده قضا کنم».

۱۸۹-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ مَاتَ وَعَلَيْهِ صِيَامٌ صَامَ عَنْهُ وَلِيُّهُ.

وَأَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُد وَقَالَ: هَذَا فِي النَّذْرِ خاصَّةً، وَهُوَ قَوْلُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ».

مفهوم حدیث: «عایشه ل از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس فوت کند و روزه‌ای بر گردن داشته باشد ولیش به جای او آن روزه را می‌گیرد.

ابو داود نیز این حدیث را روایت کرده و می‌گوید: این حکم فقط برای روزۀ نذر است،و احمد بن حنبل نیز به همین فتوا داده است».

۱۹۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّ أُمِّي مَاتَتْ وَعَلَيْهَا صَوْمُ شَهْرٍ، أَفَأَقْضِيهِ عَنْهَا؟ فَقَالَ: لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكَ دَيْنٌ أَكُنْتَ قَاضِيَهُ عَنْهَا؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَدَيْنُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُقْضَى.

وَفِي رِوَايَةٍ: جَاءَتِ امْرَأَةٌ إلَى رَسُولِ اللَّه ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّ أُمِّي مَاتَتْ وَعَلَيْهَا صَوْمُ نَذْرٍ، أَفَأَصُومُ عَنْهَا؟ قَالَ: أَفَرَأَيْتِ لَوْ كَانَ عَلَى أُمِّكِ دَيْنٌ فَقَضَيْتِيهِ، أَكَانَ يُؤَدِّي ذَلِكَ عَنْهَا؟ فَقَالَتْ: نَعَمْ. قَالَ: فَصُومِي عَنْ أُمِّكِ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: شخصی نزد رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله مادرم مرده است و روزۀ یک ماه بر گردنش می‌باشد، آیا قضایش را برایش بگیرم؟ پیامبر ج فرمود: اگر مادرت به کسی بدهکار بود آیا آن را برایش قضا می‌کردی؟ آن مرد گفت: بله، پیامبر ج فرمود: قضا کردن بدهی خدا شایسته‌تر است.

و در روایتی: زنی نزد رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله مادرم مرده است و بر گردنش روزۀ نذر است، آیا برایش آن روزه را بگیرم؟ پیامبر ج فرمود: آیا اگر مادرت بدهکار کسی بود و آن بدهکاری را پرداخت می‌کردی از گردن مادرت ساقط می‌شد؟ آن زن گفت: بله، پیامبر ج فرمود: بنابراین به جای مادرت روزه بگیر».

۱۹۱-«عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ و أَخَّرُوا السَّحُورَ».

واژه‌ها:

لا یزال: همچنین.

عجّلوا: عجله کردند.

مفهوم حدیث: «سهل بن سعد ساعدی س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: تا زمانیکه مردم سریع افطار می‌کنند و سحری را به تاخیر می‌اندازند در خیر به سر می‌برند».

۱۹۲-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إذَا أَقْبَلَ اللَّيْلُ مِنْ هَهُنَا وَأَدْبَرَ النَّهَارُ مِنْ هَهُنَا وَغَرَبَتِ الشَّمْسُ فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ».

مفهوم حدیث: «عمر بن خطاب س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هر گاه شب از این سمت (مشرق) شروع شود و روز از این سمت (مغرب) به پایان برسد وخورشید نیز غروب کند وقت افطار روزه دار فرا رسیده است».

۱۹۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ الْوِصَالِ، قَالُوا: يَا رَسُوْلَ اللهِ إنَّكَ تُوَاصِلُ، قَالَ: إنِّي لَسْتُ كَهَيْئَتِكُمْ، إنِّي أُطْعَمُ وَأُسْقَى.

وَرَوَاهُ أَبُو هُرَيْرَةَ وَعَائِشَةُ وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ ش».

واژه‌ها:

الوصال: ادامه دادن روزه بیش از یک روز بدون افطار کردن یا سحری خوردن.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج ما را از روزه گرفتن پی در پی بدون افطار و سحری منع فرمود، برخی به ایشان گفتند: یا رسول الله ولی شما این کار را انجام می‌دهی، پیامبر ج فرمودند: من مثل شما نیستم، به من غذا و آب رسانده می‌شود».

این حدیث را ابو هریره و عایشه و انس بن مالک ش نیز روایت کرده‌اند.

۱۹۴-«وَلِمُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س: فَأَيُّكُمْ أَرَادَ أَنْ يُوَاصِلَ فَلْيُوَاصِلْ إلَى السَّحَرِ».

«و در صحیح مسلم از ابو سعید خدری س روایت شده که: پس اگر کسی خواست به روزه اش ادامه دهد فقط تا سحر ادامه بدهد».

بَابُ أَفْضَلِ الصِّیَامِ وَغَیْرِهِ: باب بهترین روزه ها و احکامی‌دیگر

۱۹۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب قَالَ: أُخْبِرَ النَّبيُّ ج أَنِّي أَقُولُ: وَاَللَّهِ لأَصُومَنَّ النَّهَارَ، وَلأَقُومَنَّ اللَّيْلَ مَا عِشْتُ. فَقَالَ النَّبيُّ ج: أَنْتَ الَّذِي قُلْتَ ذَلِكَ؟ فَقُلْتُ لَهُ: قَدْ قُلْتُهُ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَا رَسُوْلَ اللهِ. قَالَ: فَإِنَّكَ لا تَسْتَطِيعُ ذَلِكَ. فَصُمْ وَأَفْطِرْ، وَقُمْ وَنَمْ، وَصُمْ مِنْ الشَّهْرِ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ فَإِنَّ الْحَسَنَةَ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، وَذَلِكَ مِثْلُ صِيَامِ الدَّهْرِ. قُلْتُ: إِنِّي لأُطِيقُ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ. قَالَ: فَصُمْ يَوْماً وَأَفْطِرْ يَوْمَيْنِ. قُلْتُ: إني لأُطِيقُ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ. قَالَ: فَصُمْ يَوْماً وَأَفْطِرْ يَوْماً، فَذَلِكَ مِثْلُ صِيَامِ دَاوُد عليه السلام، وَهُوَ أَفْضَلُ الصِّيَامِ. فَقُلْتُ: إنِّي لأُطِيقُ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ. فقَالَ: لا أَفْضَلَ مِنْ ذَلِكَ.

وَفِي رِوَايَةٍ قال: لا صَوْمَ فَوْقَ صَوْمِ أَخِي دَاوُد ÷ئشَطْرَ الدَّهْرِ- فصُمْ يَوْماً وَأَفْطِرْيَوْماً».

واژه‌ها:

ما عشتُ: تا زمانی که زنده هستم.

بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي: پدر و مادرم فدای تو باد.

أطيق: می‌توانم، طاقتش را دارم.

الدهر: سال.

الشطر: نصف.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمرو بن العاص ب می‌فرماید: به پیامبر ج خبر داده شد که منمی‌گویم: به خدا قسم تا زمانی که زنده هستم روزها را روزه می‌گیرم و شبها را به نماز شب می‌ایستم، رسول الله ج به من فرمود: آیا تو چنین گفته ای؟ گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، چنین گفته ام، فرمود: نمی‌توانی این کار را انجام بدهی، برخی روزها روزه بگیر و برخی دیگر افطار کن، و مقداری از شب را بخواب و مقداری دیگر به نماز بایست، و سه روز از هر ماه را روزه بگیر، زیرا پاداش هر کار نیکی ده برابر است، و با این حساب گویی تمام سال را روزه گرفته ای. گفتم: من می‌توانم بهتر از این را انجام بدهم. فرمود: بنابراین یک روز روزه بگیر و دو روز افطار کن. گفتم: من می‌توانم بهتر از این را انجام بدهم، فرمود: یک روز روزه بگیر و یک روز افطار کن، این روزۀ داود علیه السلام است و بهترین نوع روزه گرفتن است. گفتم: من بهتر از این را می‌توانم انجام بدهم. فرمود: بهتر از این وجود ندارد.

و در روایتی فرمود: هیچ روزه‌ای بهتر از روزۀ برادرم داود علیه السلام نیست، و آن روزه گرفتن نیمی از سال می‌باشد، بنابراین یک روز روزه بگیر و یک روز افطار کن».

۱۹۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنَّ أَحَبَّ الصِّيَامِ إلَى اللَّهِ صِيَامُ دَاوُد، وَأَحَبَّ الصَّلاةِ إلَى اللَّهِ صَلاةُ دَاوُد، كَانَ يَنَامُ نِصْفَ اللَّيْلِ، وَيَقُومُ ثُلُثَهُ، وَيَنَامُ سُدُسَهُ، وَكَانَ يَصُومُ يَوْماً وَيُفْطِرُ يَوْماً».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمرو بن العاص س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: محبوبترین روزه نزد خداوند روزۀ داود علیه السلام است، و محبوبترین نماز نزد خداوند نیز نماز داود علیه السلام است، نصفی از شب را می‌خوابید سپس یک سوم شب نماز می‌خواند، سپس یک ششم باقی مانده را می‌خوابید، و یک روز روزه می‌گرفت و روز دیگر افطار می‌کرد».

۱۹۷-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: أَوْصَانِي خَلِيلِي ج بِثَلاثٍ، صِيَامِ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ، وَرَكْعَتَيِ الضُّحَى، وَأَنْ أُوتِرَ قَبْلَ أَنْ أَنَامَ».

واژه‌ها:

أَوْصَانِي: به من سفارش کرد.

خَلِيلِي: دوست و یار ویژه. منظور پیامبر ج است.

صِيَامِ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ مِنْ كُلِّ شَهْرٍ: آنچنانکه در احادیث دیگر آمده است این سه روز روزهای سیزده، چهارده و پانزده هر ماه قمری می‌باشد.

رَكْعَتَيِ الضُّحَى: دو رکعت نماز چاشت، بنابر حدیثی دیگر بهترین وقت خواندنش زمانی است که بچۀ شتر در اثر گرمای خورشید نتواند بر روی ماسه بخوابد، یعنی تقریباً یک ساعت قبل از زوال خورشید.

أوتر: نماز وتر می‌خوانم.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: پیامبر ج مرا به سه چیز سفارش نمود، اینکه سه روز از هر ماه را روزه بگیرم، و هر روز دو رکعت نماز چاشت بخوانم، و همچنین قبل ازخوابیدن، نماز وتر بخوانم».

۱۹۸-«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبَّادِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَأَلْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ ب: أَنَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ صَوْمِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ؟ قَالَ: نَعَمْ. وَزَادَ مُسْلِمٌ: وَرَبِّ الْكَعْبَةِ».

مفهوم حدیث: «محمد بن عباد بن جعفر می‌گوید: از جابر بن عبد الله ب پرسیدم: آیا پیامبر ج از روزۀ روز جمعه منع کرد ه است؟ فرمود: بله. و در روایت امام مسلم جابر س در پاسخ چنین می‌فرماید: سوگند به پروردگار کعبه».

۱۹۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لا يَصُومَنَّ أَحَدُكُمْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ إلاَّ أَنْ يَصُومَ يَوْماً قَبْلَهُ أَوْ يَوْماً بَعْدَهُ».

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: هیچ کس روز جمعه را روزه نگیرد مگر اینکه یک روز قبلش یا یک روز بعدش را نیز روزه بگیرد».

۲۰۰-«عَنْ أَبِي عُبَيْدٍ مَوْلَى ابْنِ أَزْهَرَ وَاسْمُهُ سَعْدُ بْنُ عُبَيْدٍ قَالَ: شَهِدْتُ الْعِيدَ مَعَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س فَقَالَ: هَذَانِ يَوْمَانِ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ صِيَامِهِمَا، يَوْمُ فِطْرِكُمْ مِنْ صِيَامِكُمْ، وَالْيَوْمُ الآخَرُ تَأْكُلُونَ فِيهِ مِنْ نُسُكِكُمْ».

واژه‌ها:

يَوْمُ فِطْرِكُمْ مِنْ صِيَامِكُمْ: روزی که روزه را افطار می‌کنید، منظور عید فطر است.

تَأْكُلُونَ فِيهِ مِنْ نُسُكِكُمْ: روزی که در آن قربانی‌هایتان را می‌خورید، منظور عید قربان است.

مفهوم حدیث: «ابو عبید بردۀ ابن ازهر که اسمش سعد بن عبید است می‌گوید: برای خواندن نماز عید به امامت عمر بن الخطاب س حاضر شدم، ایشان فرمود: رسول الله ج از روزه گرفتن روز عید فطر و عید قربان منع فرموده است».

۲۰۱-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ صَوْمِ يَوْمَيْنِ: النَّحْرِ وَالْفِطْرِ. وَعَنِ اشْتِمَالِ الصَّمَّاءِ، وَأَنْ يَحْتَبِيَ الرَّجُلُ فِي ثَوْبٍ وَاحِد، وَعَنْ الصَّلاةِ بَعْدَ الصُّبْحِ وَالْعَصْرِ.

أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ بِتَمَامِهِ، وَأَخْرَجَ الْبُخَارِيُّ الصَّوْمَ فَقَطْ».

واژه‌ها:

النحر: قربانی.

اشتمال الصَّمَّاء: حالتی که شخص بدن خود را به گونه‌ای با لباسش بپوشاند که نتواند دستان خود را بیرون بیاورد. دلیل منع کردن از چنین پوششی این است که به سلامت شخص ضرر می‌رساند.

يَحْتَبِي: الاحتباء حالتی است که شخص در حالی که تمام بدن خود را با یک لباس پوشانده است بر روی باسن خود بنشیند و کف پایش بر زمین و زانوهایش را به طرف سینه اش جمع کند، این حالت با پوشیدن لباس عربی تصور می‌شود زیرا اگر تمام بدن خود را با یک لباس عربی بپوشاند و بدین حالت بنشیند عورتش پیدا می‌شود.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س می‌فرماید: رسول الله ج از این موارد منع فرموده است: روزه گرفتن عید قربان و عید فطر، پوشش بدن به گونه‌ای که نتوان دستهای خود را از زیر لباس بیرون آورد، نشستن بر روی باسن و نهادن کف پا بر روی زمین و جمع کردن زانوها به طرف سینه در حالتی که تمام بدن را با یک لباس پوشیده باشد».

۲۰۲-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ صَامَ يَوْماً فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَعَّدَ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنْ النَّارِ سَبْعِينَ خَرِيفاً».

واژه‌ها:

بعَّد: دور گرداند.

الخریف: پاییز، در اینجا منظور سال است.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: کسی که یک روز در حالی که در راه خدا به جهاد مشغول است روزه بگیرد خداوند صورتش را هفتاد سال از آتش جهنم دور می‌گرداند».

بابُ لیلةِ القَدرِ: باب شب قدر

۲۰۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رِجَالاً مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج أُرُوا لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي الْمَنَامِ فِي السَّبْعِ الأَوَاخِرِ. فَقَالَ رَسُوْلُ اللهِ ج: أَرَى رُؤْيَاكُمْ قَدْ تَوَاطَأَتْ فِي السَّبْعِ الأَوَاخِرِ، فَمَنْ كَانَ مُتَحَرِّيهَا فَلْيَتَحَرَّهَا فِي السَّبْعِ الأَوَاخِرِ».

واژه‌ها:

أُرُوا: دیدند.

السبع الأواخر: هفت شب آخر ماه رمضان.

تواطأ: یکی و برابر شد، اتفاق کرد.

تحرَّی: خواستار چیزی شد که سزاوارتر است یا خواستار بهترین کار از میان دو کار شد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: گروهی از اصحاب رسول الله ج در خواب دیدند که شب قدر در هفت شب آخر رمضان واقع شده است، رسول الله ج فرمود: چنین می‌بینم که خوابهای شما در اینکه شب قدر در هفت شب آخر رمضان است با هم یکی شده است، پس هر کس جستجوی شب قدر را می‌کند آن را در هفت شب آخر جستجو کند».

۲۰۴-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: تَحَرَّوْا لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي الْوِتْرِ مِنْ الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ».

واژه‌ها:

الوتر: فرد، تک.

العشر الأواخر: دهۀ آخر رمضان.

مفهوم حدیث: «عایشه ل از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: شب قدر را در شبهای فرد دهۀ سوم رمضان جستجو کنید».

۲۰۵-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَعْتَكِفُ فِي الْعَشْرِ الأَوْسَطِ مِنْ رَمَضَانَ، فَاعْتَكَفَ عَاماً حَتَّى إذَا كَانَتْ لَيْلَةُ إحْدَى وَعِشْرِينَ- وَهِيَ اللَّيْلَةُ الَّتِي يَخْرُجُ مِنْ صَبِيحَتِهَا مِنْ اعْتِكَافِهِ- قَالَ: مَنْ اعْتَكَفَ مَعِي فَلْيَعْتَكِفْ الْعَشْرَ الأَوَاخِرَ وَقَدْ أُرِيتُ هَذِهِ اللَّيْلَةَ ثُمَّ أُنْسِيتُهَا،وَقَدْ رَأَيْتُنِي أَسْجُدُ فِي مَاءٍ وَطِينٍ مِنْ صَبِيحَتِهَا، فَالْتَمِسُوهَا فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ، وَالْتَمِسُوهَا فِي كُلِّوِتْرٍ.

قَالَ: فَمَطَرَتِ السَّمَاءُ تِلْكَ اللَّيْلَةِ، وَكَانَ الْمَسْجِدُ عَلَى عَرِيشٍ، فَوَكَفَ الْمَسْجِد، فَأَبْصَرَتْ عَيْنَايَ رَسُولَ اللَّهِ ج وَعَلَى جَبْهَتِهِ أَثَرُ الْمَاءِ وَالطِّينِ مِنْ صُبْحِ إحْدَى وَعِشْرِينَ».

واژه‌ها:

العشر الأوسط: دهۀ دوم رمضان.

التمسوا: بیابید، جستجو کنید.

عریش: کپر، آلونک، هر بنایی که سقف آن با برگ نخل پوشانده شود.

وکف: چکه کرد.

جبهته: پیشانیش.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س می‌فرماید: رسول الله ج دهۀ دوم رمضان را اعتکاف می‌کرد، یکی از سالها که اعتکاف کرده بود در شب بیست و یکم- شبی که صبحش از اعتکاف خارج می‌شد- فرمود: هر کس همراه من اعتکاف کرده بود دهۀ سوم را نیز اعتکاف کند، زیرا شب قدر به من نشان داده شد ولی آن را فراموش کردم، صبحگاه آن شب دیدم که در آب و گل سجده می‌کنم، در دهۀ سوم رمضان از شب قدر جستجو کنید، و آن را در شبهای فرد بیابید.

ابو سعید س می‌فرماید: آن شب باران بارید، سقف مسجد از برگ نخل بود و باعث شد که قطره‌های باران از آن چکه کند، و صبحگاه آن شب چشمم بر رسول الله ج افتاد که بر روی پیشانیش آثار آب و گل وجود دارد».

بابُ الاعتکافِ: باب اعتکاف

۲۰۶-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يَعْتَكِفُ فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّهُ تعالى، ثُمَّ اعْتَكَفَ أَزْوَاجُهُ مِنْ بَعْدِهِ.

وَفِي لَفْظٍ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَعْتَكِفُ فِي كُلِّ رَمَضَانَ، فَإِذَا صَلَّى الْغَدَاةَ جَاءَ مَكَانَهُ الَّذِي اعْتَكَفَ فِيهِ».

واژه‌ها:

الغداة: صبح.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج دهۀ سوم رمضان را تا وقتی که خداوند روحش را قبض کرد اعتکاف می‌نمود، سپس بعد از ایشان زنهایش اعتکاف می‌کردند.

و در روایتی: رسول الله ج در هر رمضان اعتکاف می‌کرد، و هنگامی‌که نماز صبح را می‌خواند به جایی می‌رفت که در آن اعتکاف کرده بود».

۲۰۷-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا كَانَتْ تُرَجِّلُ النَّبِيَّ ج وَهِيَ حَائِضٌ، وَهُوَ مُعْتَكِفٌ فِي الْمَسْجِد، وَهِيَ فِي حُجْرَتِهَا، يُنَاوِلُهَا رَأْسَهُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: وَكَانَ لا يَدْخُلُ الْبَيْتَ إلاَّ لِحَاجَةِ الإِنْسَانِ.

وَفِي رِوَايَةٍ: أَنَّ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: إِنْ كُنْتُ لأَدْخُلُ الْبَيْتَ لِلْحَاجَةِ وَالْمَرِيضُ فِيهِ، فَمَا أَسْأَلُ عَنْهُ إلاَّ وَأَنَا مَارَّةٌ».

واژه‌ها:

تُرًجَّل: شانه می‌زند. (برای مونث)

الحجرة: اتاق.

یناولها: به او می‌داد.

حاجة الإنسان: نیاز انسان.

مارة: عبور می‌کردم. اسم فاعل مونث از مادۀ « مرّ » می‌باشد.

مفهوم حدیث: «از عایشه ل روایت است که سر پیامبر ج را در حالی که او عادت ماهیانه و در اتاقش بود و پیامبر ج نیز اعتکاف کرده بود شانه می‌زد بدین گونه که پیامبر ج از مسجد سر خود را به اتاق عایشه ل داخل می‌کرد و به او می‌سپرد تا برایش شانه بزند.

و در روایتی: پیامبر ج از اعتکافش خارج نمی‌شد مگر اینکه می‌خواست نیازهای انسانی خود را (مانند خوردن و آشابیدن و حمام گرفتن) برطرف سازد.

و در روایتی: عایشه ل فرمود: من از اعتکافم برای برطرف کردن حاجتم به منزل می‌رفتم و اگر در آن مریضی می‌یافتم در حالی که راه می‌رفتم از او احوال پرسی می‌کردم».

۲۰۸-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي كُنْتُ نَذَرْتُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَنْ أَعْتَكِفَ لَيْلَةً- وَفِي رِوَايَةٍ: يَوْماً- فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ. قَالَ: أَوْفِ بِنَذْرِكَ.

وَلَمْ يَذْكُرْ بَعْضُ الرُّوَاةِ يَوْماً ولا لَيْلَةً».

مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب س می‌فرماید: به رسول الله ج گفتم: در جاهلیت نذر کرده‌ام تا یک شب- و در روایتی یک روز- در مسجد الحرام اعتکاف کنم. ایشان فرمودند: نذرت را ادا کن.

و برخی از راویان روز و شب را در روایت حدیثش ذکر نکرده است».

۲۰۹-«عَنْ صَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ ل قَالَتْ: كَانَ رَسُوْلُ اللهِ ج مُعْتَكِفًا في المسْجِد، فَأَتَيْتُهُ أَزُورُهُ لَيْلاً، فَحَدَّثْتُهُ، ثُمَّ قُمْتُ لأَنْقَلِبَ، فَقَامَ مَعِي لِيَقْلِبَنِي- وَكَانَ مَسْكَنُهَا فِي دَارِ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ- فَمَرَّ رَجُلانِ مِنْ الأَنْصَارِ فَلَمَّا رَأَيَا رَسُولَ اللَّهِ ج أَسْرَعَا في المشي، فَقَالَ ج: عَلَى رِسْلِكُمَا، إنَّهَا صَفِيَّةُ بِنْتُ حُيَيٍّ، فَقَالا: سُبْحَانَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: إنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنْ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّي خِفْتُ أَنْ يَقْذِفَ فِي قُلُوبِكُمَا شَرّاً، أَوْ قَالَ شَيْئاً.

وَفِي رِوَايَةٍ: أَنَّهَا جَاءَتْ تَزُورُهُ فِي اعْتِكَافِهِ فِي الْمَسْجِدِ فِي الْعَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ، فَتَحَدَّثَتْ عِنْدَهُ سَاعَةً، ثُمَّ قَامَتْ تَنْقَلِبُ، فَقَامَ النَّبِيُّ ج مَعَهَا يَقْلِبُهَا، حَتَّى إذَا بَلَغَتْ بَابَ الْمَسْجِدِ عِنْدَ بَابِأُمِّ سَلَمَةَ، ثُمَّ ذَكَرَهُ بِمَعْنَاهُ».

واژه‌ها:

أنقلب: بر می‌گردم.

ليَقْلِبَنِي: تا مرا بر گرداند.

علی رسلکما: آهسته و آرام باشید.

يَجْرِي: جریان می‌یابد، حرکت می‌کند.

مجری الدم: مانند جریان خون.

یقذف: می‌اندازد، می‌افکند.

سَاعَةً: بخشی از زمان.

مفهوم حدیث: «صفیه بنت حیی ل می‌فرماید: رسول الله ج در مسجد معتکف بود، شبی برای دیدن ایشان به نزدش رفتم، با ایشان مشغول صحبت شدم، سپس برخاستم تا به خانه‌ام برگردم، ایشان بلند شدند تا مرا تا خانه همراهی کنند- صفیه ل در خانۀ اسامه بن زید س ساکن بود- دو نفر از انصار از کنار ما گذشتند، وقتی که پیامبر ج را دیدند به سرعت راه رفتن خود افزودند، پیامبر ج به ایشان گفتند: آهسته و آرام باشید، این زنی که همراه من است همسرم صفیه بنت حیی است، آن دو گفتند: سبحان الله یا رسول الله (ما چگونه می‌توانیم به شما سوء ظن داشته باشیم)، پیامبر ج فرمودند: شیطان مانند خون در بدن بنی آدم نفوذ می‌کند و من ترسیدم که در دل شما چیز بدی بیافکند.

و در روایتی: حفصه ل در دهۀ سوم رمضان نزد پیامبر ج در مسجد محل اعتکافش آمد تا از ایشان دیدن کند، پاره‌ای از وقت با ایشان مشغول صحبت شد، سپس برخاست تا برگردد، پیامبر ج نیز برخاست تا او را تا خانه اش همراهی کند، وقتی که به در مسجد از جهت در ام سلمه رسید... سپس معنای حدیث مذکور را روایت کرد».

کتابُ الحجِّ، بابُ المواقیتِ کتاب حج، باب مواقیت

۲۱۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج وَقَّتَ لأَهْلِ الْمَدِينَةِ ذَا الْحُلَيْفَةِ، وَلأَهْلِ الشَّامِ الْجُحْفَةَ، وَلأَهْلِ نَجْدٍ قَرْنَ الْمَنَازِلِ، وَلأَهْلِ الْيَمَنِ يَلَمْلَمَ، وقال: هُنَّ لَهُمْ وَلِمَنْ أَتَى عَلَيْهِنَّ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِنَّ مِمَّنْ أَرَادَ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ، وَمَنْ كَانَ دُونَ ذَلِكَ فَمِنْ حَيْثُ أَنْشَأَ حَتَّى أَهْلُ مَكَّةَ مِنْ مَكَّةَ».

واژه‌ها:

الـمواقيت: جمع میقات که به دو میقات زمانی و مکانی تقسیم می‌شود. میقاتهای زمانی ماههای حج است که از اول ماه شوال شروع شده و تا دهم ماه ذی الحجه ادامه دارد، اما میقاتهای مکانی جاهایی است که شریعت به منظور ادای حج و عمره نقطه‌ای برای محرم شدن قرار داده است.

وقَّت: تعیین کرد، مشخص نمود.

ذُو الْحُلَيْفَةِ: مکانی است در مدینۀ منوره که در ۱۳ کیلومتری مسجد پیامبر ج واقع شده است و به آبار علی نیز معروف می‌باشد. و خود کلمۀ ذُو الْحُلَیفَةِ یعنی مکانی که دارای حلیفه است، حلیفه نیز مصغر حلفاء گیاهی است که در آن منطقه به مقدار زیادی رشد می‌کند.

الجحفة: روستایی است که اکنون در آن آبادی وجود ندارد و تقریباً ۱۰ کلیومتر از دریای سرخ فاصله دارد، امروزه به دلیل ویرانی این روستا مردم از شهری به نام رابغ محرم می‌شوند.

قرن الـمنازل: به آن قرن الثعالب نیز می‌گویند، زیرا در نزدیکی آن چهار غار وجود دارد که در آن غارها گروهی از روباها زندگی می‌کنند، خود کلمۀ قرن در اینجا به معنی کوه است، اکنون این مکان به السیل الکبیر شهرت دارد.

یلملم: نام مکانی در جنوب شبه جزیره عربستان است.

مفهوم حدیث: «از عبد الله بن عباس ب روایت است که رسول الله ج میقاتهای مکانی را اینگونه تعیین نمود: برای اهل مدینه ذو الحلیفه، و برای اهل شام جحفه، و برای اهل نجد قرن المنازل، و برای اهل یمن یلملم، و فرمود: این میقاتها برای بیان جهتهای مذکور است و برای کسانی که اهل این مناطق نیستند و به منظور ادای حج و عمره می‌خواهند از یکی از این جهات برای ورود بهمکۀ مکرمه عبور کنند، و کسانی که بعد از این میقاتها زندگی می‌کنند اگر خواستند محرم شوند از محل سکونت خود محرم می‌شوند، حتی اهل مکه از خود مکه محرم می‌شوند».

۲۱۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: يُهِلُّ أَهْلُ الْمَدِينَةِ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ، وَأَهْلُ الشَّامِ مِنْ الْجُحْفَةِ، وَأَهْلُ نَجْدٍ مِنْ قَرْنٍ.

قَالَ عبد الله: وَبَلَغَنِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: وَيُهِلُّ أَهْلُ الْيَمَنِ مِنْ يَلَمْلَمَ».

واژه‌ها:

یُهِلُّ: لبیک می‌گوید.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: اهل مدینه از ذو الحلیفه و اهل شام از جحفه و اهل نجد از قرن المنازل لبیک می‌گویند.

عبد الله س می‌فرماید: و به من از رسول الله ج چنین رسید که ایشان فرمودند: و اهل یمن از یلملم لبیک می‌گویند».

باب ما یلبس المُحْرِمُ من الثیابِ: باب: شخص محرم چه لباسهایی را می پوشد

۲۱۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَجُلاً قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا يَلْبَسُ الْمُحْرِمُ مِنْ الثِّيَابِ؟ قَالَ: لايَلْبَسُ الْقُمُصَ، وَلا الْعَمَائِمَ، وَلا السَّرَاوِيلاتِ، وَلا الْبَرَانِسَ، وَلا الْخِفَافَ، إلاَّ أَحَدٌ لا يَجِدُ نَعْلَيْنِ فَلْيَلْبَسْ الخُفَّيْنِ وَلْيَقْطَعْهُمَا أَسْفَلَ مِنْ الْكَعْبَيْنِ، وَلا يَلْبَسْ مِنْ الثِّيَابِ شَيْئاً مَسَّهُ زَعْفَرَانٌ أَوْ وَرْسٌ.

وَلِلْبُخَارِيِّ: وَلا تَنْتَقِبُ الْمَرْأَةُ المحُرِمَةُ، وَلا تَلْبَسُ الْقُفَّازَيْنِ».

واژه‌ها:

القمص: جمع القمیص به معنی پیراهن.

العمائم: جمع عمامه است.

السراویلات: جمع سراویل به معنی شلوار.

البرانس: جمع بُرنُس، لباسی است که در منتهای آن کلاهی به آن دوخته شده است. امروزه لباس مردم کشور مغرب می‌باشد.

الخِفاف: جمع خُفّ است.

مسَّه: به آن مالیده شد.

الوَرس: گیاهی زرد رنگ و خوشبو که با آن لباس را رنگ می‌کنند.

لا تنتقب: آن زن نقاب نمی‌زند.

القُفَّاز: دست کش.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: مردی گفت: یا رسول الله، شخص محرم چه لباسهایی را می‌پوشد؟ رسول الله ج فرمودند: شخص محرم پیراهن، عمامه، شلوار، برنس و خف نمی‌پوشد مگر اینکه دمپایی نداشته باشد در این صورت خفش را تا پایین قوزک پایش قطع می‌کند و آن را می‌پوشد. همچنین لباسهایی که به آن زعفران یا ورس مالیده شده باشد نیزنمی پوشد.

و در روایت امام بخاری آمده است: و زن محرم نیز نقاب نمی‌زند و دست کش به دستنمی‌کند».

۲۱۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: سَمِعْتُ النبَّيَّ ج يَخْطُبُ بِعَرَفَاتٍ: مَنْ لَمْ يَجِدْ نَعْلَيْنِ فَلْيَلْبَسِ خُفَّيْنِ، وَمَنْ لَمْ يَجِدْ إزَاراً فَلْيَلْبَسْ سَرَاوِيلَ (يَعْنِيْ لِلْمُحْرِمِ) ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: شنیدم که پیامبر ج در خطبۀ روز عرفه می‌فرمود: محرمی‌که دمپایی ندارد خف بپوشد و محرمی‌که ازار ندارد شلوار بپوشد».

۲۱۴-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ تَلْبِيَةَ رَسُولِ اللَّهِ ج: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ.

قَالَ: وَكَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب يَزِيدُ فِيهَا: لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ، وَسَعْدَيْكَ، وَالْخَيْرُ بِيَدَيْكَ، وَالرَّغْبَاءُ إلَيْكَ وَالْعَمَلُ».

واژه‌ها:

لَبَيْكَ: پیروی مداوم، مطیع و فرمانبردار تو هستم.

سعديْك: در پیروی کردن از تو مدام یاریت را می‌طلبم.

الرَّغباء: درخواست کردن همراه با تضرع و زاری.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: صیغۀ لبیک گفتن رسول الله ج چنین بود: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لا شَرِيكَ لَكَ».

خداوندا مطیع و فرمانبردار تو هستم، مطیع پروردگاری که شریکی ندارد، حمد و سپاس و شکر نعمت و مالکیت همه چیز از آن توست، هیچگونه شریکی نداری».

راوی می‌گوید: و عبد الله بن عمر ب این جملات را به صیغۀ مذکور می‌افزود: لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ، وَالْخَيْرُ بِيَدَيْكَ، وَالرَّغْبَاءُ إلَيْكَ وَالْعَمَلُ».

مطیع و فرمانبردار تو هستم و در پیروی از تو یاری مستمرت را خواهانم، تمام نیکی‌ها و خوبی‌ها به دست توست، و تنها از تو با زاری درخواست می‌کنم و فقط برای تو عمل می‌کنم.

۲۱۵-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُسَافِرَ مَسِيرَةَ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ لَيْسَ مَعَهَا حُرْمَةٌ.

وَفِي لَفْظِ الْبُخَارِيِّ: لا تُسَافِرُ يَوْماً وَلا لَيْلَةً إِلاَّ مَعَ ذِي مَحْرَمٍ».

واژه‌ها:

الـمَسِيرَةَ: مسافت.

الحُرْمَةُ: محرم.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: برای زنی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد حلال نیست مسافت یک شبانه روز را بدون محرم سفر کند.

و در روایت امام بخاری آمده است: هیچ زنی نه مسافت یک روز و نه مسافت یک شب را مگر همراه محرم سفر نکند».

بابُ الفِدْیَةِ: باب فدیه

۲۱۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْقِلٍ قَالَ: جَلَسْتُ إلَى كَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ س فَسَأَلَتْهُ عَنِ الْفِدْيَةِ؟ فَقَالَ: نَزَلَتْ فِي خَاصَّةً، وَهِيَ لَكُمْ عَامَّةً. حُمِلْتُ إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج وَالْقَمْلُ يَتَنَاثَرُ عَلَى وَجْهِي. فَقَالَ: مَا كُنْتُ أُرَى الْوَجَعَ بَلَغَ بِكَ مَا أَرَى، أَوْ مَا كُنْتُ أُرَى الْجَهْدَ بَلَغَ بِكَ مَا أَرَى، أَتَجِدُ شَاةً؟ فَقُلْتُ:لا. فَقَالَ: صُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ، أَوْ أَطْعِمْ سِتَّةَ مَسَاكِينَ، لِكُلِّ مِسْكِينٍ نِصْفُ صَاعٍ.

وَفِي رِوَايَةٍ: أَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُطْعِمَ فَرَقاً بَيْنَ سِتَّةٍ، أَوْ يُهْدِيَ شَاةً، أَوْ يَصُومَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ».

واژه‌ها:

الفِدْيَةِ: چیزی که بابت کفارۀ گناه یا ناتوانی در انجام واجبات داده شود.

القمل: شپش.

یتناثر: می‌ریزد.

مَا كُنْتُ أُرَى: گمان نمی‌کنم، فکر نمی‌کنم.

الوجع: درد و بیماری.

الجَهد: مشقت و ناتوانی.

الشَاة: گوسفند.

الصاع: چهار مُدّ است، وهر مُدّ نیز به اندازۀ دو کف دست یک انسان بالغ متوسط است. تقریباً یک صاع برابر با ۷۵/۲ لیتر یا ۲ کیلو و ۱۷۵ گرم است.

الفَرَق: پیمانه‌ای معادل با سه صاع پیامبر ج است.

يُهْدِي: هدیه و تقدیم می‌کند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن معقل می‌گوید: کنار کعب بن عجره س نشستم و از او دربارۀ فدیه پرسیدم، او چنین پاسخ داد: حکم فدیه دربارۀ من نازل شد ولی برای همه عمومیت دارد، مرا در حالی به نزد رسول الله ج بردند که شپش از سرم بر روی صورتم می‌ریخت، ایشان فرمودند: فکر نمی‌کردم که چنین بیمار باشی، یا فرمود: گمان نمی‌کردم که اینگونه درمانده شده باشی، آیا گوسفندی داری (که در ازای کوتاه کردن موی سرت آن را قربانی کنی)؟ گفتم: خیر. فرمود: بنابراین سه روز روزه بگیر، یا به شش مسکین هر کدام نصف صاع غذا بده.

و در روایتی: رسول الله ج به او دستور داد تا سه صاع غذا را بین شش مسکین توزیع کند، یا گوسفندی را قربانی کند، ویا سه روز روزه بگیرد».

بابُ حرمة مکةَ: باب حرمت مکه

۲۱۷-«عَنْ أَبِي شُرَيْحٍ خُوَيْلِدِ بْنِ عَمْرٍو الْخُزَاعِيِّ الْعَدَوِيِّ س أَنَّهُ قَالَ لِعَمْرِو بْنِ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ- وَهُوَ يَبْعَثُ الْبُعُوثَ إلَى مَكَّةَ: ائْذَنْ لِي أَيُّهَا الأَمِيرُ أَنْ أُحَدِّثَكَ قَوْلاً قَامَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ج الْغَدَ مِنْ يَوْمِ الْفَتْحِ، فَسَمِعَتْهُ أُذُنَايَ، وَوَعَاهُ قَلْبِي، وَأَبْصَرَتْهُ عَيْنَايَ حِينَ تَكَلَّمَ بِهِ، أَنَّهُ حَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: إنَّ مَكَّةَ حَرَّمَهَا اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ وَلَمْ يُحَرِّمْهَا النَّاسُ، فَلا يَحِلُّ لامْرِئٍ يُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ يَسْفِكَ بِهَا دَماً، وَلا يَعْضِدَ بِهَا شَجَرَةً، فَإِنْ أَحَدٌ تَرَخَّصَ بِقِتَالِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَقُولُوا: إنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لِرَسُولِهِ وَلَمْ يَأْذَنْ لَكُمْ، وَإِنَّمَا أَذِنَ لِرَسُولِهِ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، وَقَدْ عَادَتْ حُرْمَتُهَا الْيَوْمَ كَحُرْمَتِهَا بِالأَمْسِ، فَلْيُبَلِّغْ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ.

فَقِيلَ لأَبِي شُرَيْحٍ: مَا قَالَ لَكَ عَمْروٌ؟ قال: أَنَا أَعْلَمُ بِذَلِكَ مِنْكَ يَا أَبَا شُرَيْحٍ، إنَّ الْحَرَمَ لا يُعِيذُ عَاصِياً، وَلا فَارَّاً بِدَمٍ وَلا فَارَّاً بِخَرْبَةٍ.

الخَرْبَةُ بِالخَاءِ المُعْجَمَةِ وَالرَّاءِ المُهْمَلَةِ قِيْلَ: الخِيَانَةُ، وَقِيْلَ: البَلِيَّةُ، وَقِيْلَ: التُّهْمَةُ، وَأَصْلُهَا في سَرِقَةِ الإِبِلِ، قَالَ الشَّاعِرُ: وَالخَارِبُ اللِّصُّ يُحِبُّ الخَارِبَا».

واژه‌ها:

یبعث البعوث: لشکر کشی می‌کند.

وعاه: حفظش کرد.

أثنی علیه: او را ستایش کرد.

يَسْفِكُ: خونریزی می‌کند.

یعضد: قطع می‌کند، می‌برد.

ترخّص: اجازه گرفت.

لا یعیذ: پناه نمی‌دهد.

الخَرْبَة: خیانت، تهمت، فساد.

مفهوم حدیث: «از ابو شریح خویلد بن عمرو الخزاعی العدوی س روایت است که او به عمرو بن سعید بن العاص روزی که به مکه لشکر کشی می‌کرد (تا به جنگ عبد الله بن الزبیر س برود) گفت: یا امیر به من اجازه بده تا فرمایشی را که رسول الله ج روز بعد از فتح مکه ایراد فرمودند برایت بگویم، فرموده‌ای که گوشهایم آن را شنید و قلبم آن را حفظ کرد و وقتی که رسول الله ج آن را می‌گفتند چشمهایم او را می‌دید، ایشان ابتدا خداوند را مورد سپاس و ستایش قرار دادند سپس فرمودند: خداوند روزی که آسمانها و زمین را آفریده است مکه را حرام کرده است و این تحریم از جانب مردم نیست، بنابراین شایستۀ هیچ فردی که ایمان به خداوند و روز قیامت دارد نیست تا در آن خونریزی کند یا درختی را قطع نماید، و اگر کسی به جنگ رسول الله ج با مشرکین در مکه استدلال کرد به او بگویید: خداوند به رسولش اجازۀ این کار را داده است و به شما این اجازه را نداده است، این رخصت برای رسول الله ج فقط برای ساعاتی از روز بود، و امروز مکه مانند دیروز به حرمت خود بازگشته است، کسانی که حاضر هستند حرفهای من را به غایبین برسانند.

به ابو شریح گفته شد: عمرو چه جوابی به تو داد؟ او گفت: عمرو گفت: یا ابو شریح من به تو از این حدیث آگاه‌تر هستم، حرم شخص گناه کار مجرم، و کسی که قتل کرده و کسی که به دلیل فساد به مکه فرار کرده است را پناه نمی‌دهد».

۲۱۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ: لا هِجْرَةَ بَعْدَ الفَتْحِ، وَلَكِنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ، وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا، وَقَالَ يَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ: إنَّ هَذَا الْبَلَدَ حَرَّمَهُ اللَّهُ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ، فَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللَّهِ إلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَإِنَّهُ لَمْ يَحِلَّ الْقِتَالُ فِيهِ لأَحَدٍ قَبْلِي، وَلَمْ يَحِلَّ لِي إلاَّ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ- و هي ساعتي هذه- فَهُوَ حَرَامٌ بِحُرْمَةِ اللَّهِ إلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، لا يُعْضَدُ شَوْكُهُ، وَلا يُنَفَّرُ صَيْدُهُ، وَلا يَلْتَقِطُ لُقْطَتَهُ إلاَّ مَنْ عَرَّفَهَا، وَلا يُخْتَلَى خَلاهُ. فَقَالَ الْعَبَّاسُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إلاَّ الإِذْخِرَ، فَإِنَّهُ لِقَيْنِهِمْ وَبُيُوتِهِمْ. فَقَالَ: إلاَّ الإِذْخِرَ».

القَيْنُ الحَداد.

واژه‌ها:

اسْتُنْفِرْتُمْ: از شما درخواست خروج برای جهاد شد.

فَانْفِرُوا: برای جهاد خارج شوید.

لا یعضد شوکه: گیاه خشکش قطع نمی‌شود.

لا يُنَفَّرُ: ترسانده نمی‌شود.

لا يَلْتَقِطُ: بر نمی‌دارد.

اللُقْطَة: چیزی که گم شده باشد.

عَرَّفَهَا: آن را معرفی کرد.

لا يُخْتَلَى خَلاهُ: گیاه سبزش قطع و چیده نمی‌شود.

الإِذْخِر: نوعی گیاه خوشبو که به عنوان کاه از آن استفاده می‌شود.

القَيْنُ: آهنگر.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج روز فتح مکه فرمودند: بعد از فتح مکه هجرتی وجود ندارد، ولی جهاد در راه خدا و اخلاص نیت در اعمال به جای خود باقی است، و هر گاه برای جهاد از شما درخواست خروج شد خارج شوید.

و همچنین روز فتح مکه فرمودند: خداوند روزی که آسمانها و زمین را آفریده است این سرزمین را حرام کرده است، بنابراین این سرزمین به تحریم خداوند تا روز قیامت حرام است، و برای هیچ کس قبل از من جنگ در این سرزمین حلال نبوده است، و برای من نیز جز ساعاتی از روز- که هم اکنون است- بیشتر حلال نگشته است، پس این سرزمین به حرمت خداوند تا روز قیامت حرام است، گیاه خشکش قطع نمی‌شود، وصیدش ترسانده نمی‌شود، و چیزی که در آن گم شود کسی آن را بر نمی‌دارد مگر اینکه بخواهد آن را به دیگران معرفی کند (تا صاحبش پیدا شود)، و گیاهان سبزش نیز قطع نمی‌شود. عباس س گفت: مگر اذخر یا رسول الله، زیرا از آن در (روشن کردن آتش) آهنگری و (پوشیدن سقف) خانه‌هایشان استفاده می‌کنند. آنگاه رسول الله ج فرمودند: مگر اذخر».

بابُ ما یجوزُ قتلُهُ: باب: چیزهایی که کشتنش جایز است

۲۱۹-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: خَمْسٌ مِنْ الدَّوَابِّ كُلُّهُنَّ فَاسِقٌ، يُقْتَلْنَ فِي الْحَرَمِ: الْغُرَابُ، وَالْحِدَأَةُ، وَالْعَقْرَبُ، وَالْفَأْرَةُ، وَالْكَلْبُ الْعَقُورُ.

وَلِمُسْلِمٍ: يُقْتَلُ خَمْسٌ فَوَاسِقُ فِي الْحِلِّ وَالْحَرَمِ».

واژه‌ها:

الغراب: کلاغ، وعلت کشته شدنش در حرم از بین بردن محصولات کشاورزی می‌باشد.

الحِدَأَةُ: پرنده‌ای است که لباس و جواهر آلات را می‌دزدد، مرغ موش ربا.

الْفَأْرَةُ: موش، علت کشته شدنش در حرم ویرانیهایی است که با حفاری به وجود می‌آورد.

الکلب العقور: سگ هار.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید رسول الله ج فرمودند: پنج دسته از حیوانات بسیار موذی هستند که در حرم نیز کشته می‌شوند، کلاغ و مرغ موش ربا، و عقرب و موش و سگ هار.

و در صحیح امام مسلم آمده است: پنج گروه از حیوانات موذی در حرم و بیرون از حرم کشته می‌شوند».

بابُ دخولِ مکةَ والْبَیْتِ: باب وارد شدن به مکه و کعبه ی مشرفه

۲۲۰-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ مَكَّةَ عَامَ الْفَتْحِ وَعَلَى رَأْسِهِ الْمِغْفَرُ، فَلَمَّا نَزَعَهُ جَاءَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: ابْنُ خَطَلٍ مُتَعَلِّقٌ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ، فَقَالَ: اقْتُلُوهُ».

واژه‌ها:

الـمِغفَر: کلاه خود.

نزع: بیرون آورد.

ابن خطل: شخصی بود که اسلام آورد سپس مسلمانی را کشت و با مرتد شدن به جمع کفار پیوست و به کنیزانش دستور می‌داد تا بر علیه پیامبر ج شعر بخوانند.

أستار: لباس و پرده.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: رسول الله ج سال فتح مکه در حالیکه کلاه خود بر سر داشت وارد مکه شد، هنگامی‌که فتح مکه به پایان رسید و کلاه خود را از سر برداشت مردی نزد ایشان آمد و گفت: ابن خطل خود را به لباس کعبه آویخته و به او پناه آورده است، پیامبر ج فرمودند: او را بکشید».

۲۲۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ مَكَّةَ مِنْ كَدَاءَ مِنْ الثَّنِيَّةِ الْعُلْيَا الَّتِي بِالْبَطْحَاءِ، وَخَرَجَ مِنْ الثَّنِيَّةِ السُّفْلَى».

واژه‌ها:

کداء: نام مکانی در مکه است که اکنون به آن ریع الحجون می‌گویند.

الثَّنِيَّةِ: گردنه.

البطحاء: نام مکانی در مکه است.

الثَّنِيَّةِ السُّفْلَى: راهی است که از محله‌ای به نام (حارة الباب) عبور می‌کند، و امروزه خود گردنه به نام (ریع الرسام) معروف است، و (الثَّنِیةِ السُّفْلَى) نیز (کُدَی) نامیده می‌شود.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج در حجة الوداع از گردنۀ بالایی در بطحاء که کداء نام دارد وارد مکه شد، و هنگام خروج از مکه به سوی مدینه از گردنۀ پایینی خارج شد».

۲۲۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْبَيْتَ وَأُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ وَبِلالٌ وَعُثْمَانُ ابْنُ طَلْحَةَ، فَأَغْلَقُوا عَلَيْهِمْ الْبَابَ فَلَمَّا فَتَحُوا الباب كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ وَلَجَ، فَلَقِيتُ بِلالاً، فَسَأَلَتْهُ: هَلْ صَلَّى فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ قَالَ: نَعَمْ، بَيْنَ الْعَمُودَيْنِ الْيَمَانِيَيْنِ».

واژه‌ها:

ولج: داخل شد.

لَقِیتُ: دیدم.

العمودین الیمانیین: دو ستون یمانی.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج به همراه اسامه بن زید و بلال و عثمان بن طلحه وارد کعبه خانۀ خدا شد، پس از داخل شدن در کعبه را بر روی آنها بستند، وقتی که در را گشودند من اولین کسی بودم که داخل کعبه شدم، آنگاه بلال را دیدم و از او پرسیدم: آیا رسول الله ج در خانۀ خدا نماز خواند؟ او گفت: بله، بین دو ستون یمانی».

۲۲۳-«عَنْ عُمَرَ س أَنَّهُ جَاءَ إلَى الْحَجَرِ الأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ وَقَالَ: إنِّي لأَعْلَمُ أَنَّك حَجَرٌ لا تَضُرُّوَلا تَنْفَعُ، وَلَوْلا أَنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ ج يُقَبِّلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ».

واژه‌ها:

قبّل: بوسه زد.

مفهوم حدیث: «از عمر س روایت است که ایشان به نزد حجر الأسود آمد و او را بوسید و فرمود: من می‌دانم که تو سنگی بیشتر نیستی و نمی‌توانی به کسی ضرر یا منفعت برسانی، و اگر من پیامبر ج را ندیده بودم که تو را می‌بوسد هرگز تو را نمی‌بوسیدم».

۲۲۴-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَصْحَابُهُ مَكَّةَ، فَقَالَالْمُشْرِكُونَ: إنَّهُ يَقْدَمُ عَلَيْكُمْ قَوْمٌ قد وَهَنَتْهُمْ حُمَّى يَثْرِبَ. فَأَمَرَهُمْ النَّبِيُّ ج أَنْ يَرْمُلُوا الأَشْوَاطَ الثَّلاثَةَ، وَأَنْ يَمْشُوا مَا بَيْنَ الرُّكْنَيْنِ، وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ أَنْ يَرْمُلُوا الأَشْوَاطَ كُلَّهَا إلاَّ الإِبْقَاءُ عَلَيْهِمْ».

واژه‌ها:

یقدم علیکم: بر شما وارد خواهند شد. به نزد شما خواهند آمد.

وَهَنَتْهُمْ: آنها را ضعیف ساخته است.

الحُمَّى: تب.

یثرب: از اسمهای مدینه در زمان جاهلیت.

یرملوا: از رَمَل است به معنی سریع راه رفتن همراه با برداشتن گامهای متقارب. حالت نیم خیز.

الأشواط: جمع شَوط به معنی دور.

الرکنیین: منظور رکن یمانی و رکن حجر الأسود می‌باشد.

الإبقاء علیهم: رحم کردن و شفقت داشتن بر آنها.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج و اصحابش به منظور ادای عمره وارد مکه شدند، مشرکین به همدیگر گفتند: کسانی به نزد شما خواهند آمد که تب یثرب آنها را ضعیف و درمانده کرده است، آنگاه پیامبر ج به مسلمین دستور داد تا سه دور اول طواف را با حالتی نیم خیز طواف کنند و میان دو رکن یمانی و حجر الأسود راه بروند، و شفقت و رحمت پیامبر ج به اصحابش باعث شد تا از طواف کردن به حالت نیم خیز در تمام دورها باز دارد».

۲۲۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج حِينَ يَقْدَمُ مَكَّةَ إذَا اسْتَلَمَ الرُّكْنَ الأَسْوَدَ أَوَّلَ مَا يَطُوفُ يَخُبُّ ثَلاثَةَ أَشْوَاطٍ».

واژه‌ها:

استلم: گرفت.

الرکن الأسود: سنگ حجر الأسود.

یخُبُّ: نیم خیز می‌کند.

أشواط: جمع شَوط به معنی دور.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: هنگامی‌که پیامبر ج وارد مکه می‌شد او را می‌دیدم که در اول طوافش سنگ حجر الأسود را می‌گرفت سپس سه دور اول را نیم خیز طواف می‌کرد».

۲۲۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: طَافَ النَّبِيُّ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ عَلَى بَعِيرٍ، يَسْتَلِمُ الرُّكْنَ بِمِحْجَنٍ.

المِحْجَنُ عَصَا مَحْنِيَّةُ الرَّأْسِ».

واژه‌ها:

البعیر: شتر.

الرکن: منظور حجر الأسود است.

الـمحجن: عصایی که سرش منحنی شکل است.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: پیامبر ج درحجَّة الوداع سوار بر شتر طواف می‌کرد و با عصایی که سرش منحنی شکل بود بر حجر الأسود می‌زد».

۲۲۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: لَمْ أَرَ النَّبيَّ ج يَسْتَلِمُ مِنْ الْبَيْتِ إلاَّ الرُّكْنَيْنِ الْيَمَانِيَيْنِ».

واژه‌ها:

لم أرَ: ندیده ام.

یستلم: دست می‌کشد.

الرکنین الیمانیین: رکن یمانی و رکن شرقی که در آن حجر الأسود واقع شده است.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: هرگز ندیده‌ام که پیامبر ج غیر از رکن یمانی و رکن حجر الأسود به جای دیگری از خانۀ خدا دست بکشد».

بابُ التَّمتُّعِ: باب حج تمتع

۲۲۸-«عَنْ أَبِي جَمْرَةَ نَصْرِ بْنِ عِمْرَانَ الضُّبَعِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ ب عَنْ الْمُتْعَةِ؟ فَأَمَرَنِي بِهَا، وَسَأَلَتْهُ عَنْ الْهَدْيِ؟ فَقَالَ: فِيهِ جَزُورٌ، أَوْ بَقَرَةٌ، أَوْ شَاةٌ، أَوْ شِرْكٌ فِي دَمٍ، قَالَ: وَكَأنَّ نَاساً كَرِهُوهَا، فَنِمْتُ، فَرَأَيْتُ فِي الْمَنَامِ كَأَنَّ إنْسَاناً يُنَادِي: حَجٌّ مَبْرُورٌ، وَمُتْعَةٌ مُتَقَبَّلَةٌ. فَأَتَيْتُ ابْنَعَبَّاسٍ ب فَحَدَّثَتْهُ. فَقَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ سُنَّةُ أَبِي الْقَاسِمِ ج».

واژه‌ها:

الـْمُتْعَة: حج تمتع.

الْهَدْي: شتر، گاو، گوسفند و چیزهای دیگری که به عنوان هدیه به حرم تقدیم می‌شود.

الجَزور: شتر.

الشَاةُ: گوسفند.

شِرْكٌ فِي دَمٍ: شریک شدن هفت نفر یا کمتر در قربانی کردن یک گاو یا شتر.

حج مبرور: حج درست و صحیح و مقبول درگاه الهی.

مُتْعَةٌ مُتَقَبَّلَةٌ: حج تمتعی که مورد قبول خداوند قرار گرفته است.

مفهوم حدیث: «ابو جمره نصر بن عمران الضبعی می‌گوید: از ابن عباس ب دربارۀ حج تمتع پرسیدم، او مرا به انجام آن سفارش کرد، و همچنین از او دربارۀ هدی سوال کردم که در پاسخ فرمود: شتر یا گاو یا گوسفند یا شراکت در قربانی کردن شتر و گاو.

ابو جمره می‌گوید: مثل اینکه برخی انجام دادن حج تمتع را درست نمی‌دانستند و حج افراد می‌کردند، او می‌گوید: من خوابیدم و در خواب انسانی را دیدم که فریاد می‌زد: این حجی صحیح است و تمتعی که مورد قبول خداوند قرار گرفته است، به نزد ابن عباس ب آمدم و ماجرا را برایش تعریف کردم، او فرمود: الله اکبر، تمتع سنت ابو القاسم است».

۲۲۹-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: تَمَتَّعَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ بِالْعُمْرَةِ إلَى الْحَجِّ وَأَهْدَى، فَسَاقَ مَعَهُ الْهَدْيَ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ، وَبَدَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَأَهَلَّ بِالْعُمْرَةِ، ثُمَّ أَهَلَّ بِالْحَجِّ، فَتَمَتَّعَ النَّاسُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج بِالْعُمْرَةِ إلَى الْحَجِّ، فَكَانَ مِنْ النَّاسِ مَنْ أَهْدَى، فَسَاقَ الْهَدْيَ مِنْ ذِي الْحُلَيْفَةِ، وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُهْد، فَلَمَّا قَدِمَ النَّبيُّ ج مَكَّةَ قَالَ لِلنَّاسِ: مَنْ كَانَ مِنْكُمْ أَهْدَى، فَإِنَّهُ لا يَحِلُّ مِنْ شَيْءٍ حَرُمَ مِنْهُ حَتَّى يَقْضِيَ حَجَّهُ، وَمَنْ لَمْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَهْدَى فَلْيَطُفْ بِالْبَيْتِ وَبِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَلْيُقَصِّرْ وَلْيَحْلِلْ، ثُمَّ لِيُهِلَّ بِالْحَجِّ وَلْيُهْد، فَمَنْ لَمْ يَجِدْ هَدْياً فَلْيَصُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةً إذَا رَجَعَ إلَى أَهْلِهِ.

فَطَافَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ قَدِمَ مَكَّةَ، وَاسْتَلَمَ الرُّكْنَ أَوَّلَ شَيْءٍ، ثُمَّ خَبَّ ثَلاثَةَ أَطْوَافٍ مِنْ السَّبْعِ، وَمَشَى أَرْبَعَةً، وَرَكَعَ حِينَ قَضَى طَوَافَهُ بِالْبَيْتِ عِنْدَ الْمَقَامِ رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ فانْصَرَفَ فَأَتَى الصَّفَا، فَطَافَ بِالصَّفَا وَالْمَرْوَةِ سَبْعَةَ أَطْوَافٍ، ثُمَّ لَمْ يَحْلِلْ مِنْ شَيْءٍ حَرُمَ مِنْهُ حَتَّى قَضَى حَجَّهُ، وَنَحَرَ هَدْيَهُ يَوْمَ النَّحْرِ، وَأَفَاضَ فَطَافَ بِالْبَيْتِ، ثُمَّ حَلَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ حَرُمَ مِنْهُ، وَفَعَلَ مِثْلَ مَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج مَنْ أَهْدَى وَسَاقَ الْهَدْيَ مِنَ النَّاسِ».

واژه‌ها:

تَمَتَّعَ: حج تمتع کرد. منظور از حج تمتع انجام دادن عمره در یکی از ماههای سه گانۀ حج (شوال، ذو القعده و ذو الحجه) می‌باشد، سپس در روز هشتم ماه ذی الحجه همان سال احرام به حج می‌بندد.

فَسَاقَ مَعَهُ الْهَدْيَ: با خود قربانی آورد.

ذُو الْحُلَيْفَةِ: میقات اهل مدینه، اکنون آبار علی نیز نامیده می‌شود، و سبب نامگذاریش به ذو الحلیفه این است که در آن مکان به مقدار زیادی گیاهی به نام حلیفه رشد می‌کند.

أهَلَّ: لبیک گفت.

خَبَّ: نیم خیز کرد.

رکع: نماز خواند.

المقام: مقام ابراهیم ÷.

یوم النحر: روز قربانی، منظور روز دهم ذی الحجه است که در آن روز حجاج قربانیهای خود را در منی سر می‌برند.

انصرف: رفت.

أفاض: برگشت.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج در حَجَّةِ الْوَدَاعِ تمتع کرد و از ذو الحلیفه با خود قربانی آورد، رسول الله ج ابتدا لبیک به عمره و سپس لبیک به حج گفت، مردم نیز همراه رسول الله ج حج تمتع کردند، گروهی از مردم با خود از ذو الحلیفه قربانی آورده بودند و گروهی دیگر قربانی نداشتند، هنگامی‌که پیامبر ج به مکه رسیدند به مردم گفتند: هر کس از شما که با خود قربانی آورده است تا زمانی که حج خود را به پایان نرسانیده است از احرام خارجنمی‌شود، و هر کس با خود قربانی نیاورده است طواف خانۀ خدا بکند و بین صفا و مروه نیز سعی کند و موی سر خود را کوتاه کرده و از احرام خارج شود، سپس احرام به حج ببندد و قربانی بدهد، و هر کس توانایی قربانی دادن نداشت سه روز از ایام حج و هفت روز هنگامی‌که به خانۀ خود باز گشت روزه بگیرد.

رسول الله ج هنگامی‌که وارد مکه شد شروع به طواف کرد، اولین کاری که در طوافش انجام داد این بود که حجر الأسود را گرفت سپس سه دور از هفت دور طواف را با حالت نیم خیز انجام داد، و چهار دور باقی مانده را راه رفت، وقتی طوافش را به پایان رسانید کنار مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند، سپس سلام نماز داد و به سوی کوه صفا رفت و بین دو کوه صفا و مروه هفت بار سعی نمود، سپس در احرام خود باقی ماند تا وقتی که حجش را به پایان رسانید، و قربانیش را روز دهم ذی الحجه (روز نحر) سر برید، و از منی به مکه برگشت و طواف خانۀ خدا کرد، سپس از احرام بیرون آمد و تمام چیزهایی که به سبب احرام بر ایشان حرام شده بود حلال شد، و آنهایی که با خود قربانی آورده بودند نیز مانند رسول الله ج عمل کردند».

۲۳۰-«عَنْ حَفْصَةَ ل زَوْجِ النَّبِيِّ ج أَنَّهَا قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا شَأْنُ النَّاسِ حَلُّوا مِنْ الْعُمْرَةِ وَلَمْ تَحِلَّ أَنْتَ مِنْ عُمْرَتِكَ؟ فَقَالَ: إنِّي لَبَّدتُّ رَأْسِي، وَقَلَّدتُّ هَدْيِي، فَلا أَحِلُّ حَتَّى أَنْحَرَ».

واژه‌ها:

ما شأن الناس: مردم را چه شده است؟

حلُّوا: از احرام بیرون آمدند.

لَبَّدتُّ رَأْسِي: در موی سرم صَمغ گذاشته ام. در گذشته کسانی که مدتی طولانی در احرام باقی می‌ماندند به موی خود صَمغ می‌زدند تا از ریزش مو و ژولیده شدن آن و همچنین از پدید آمدن شپش در آن جلوگیری کند.

قَلَّدتُّ هَدْيِي: در گذشته کسی که هنگام حج یا عمره با خود از محل سکونتش قربانی (الهدی) به مکه می‌برد بر روی آن علامتهایی مانند آویختن مشک آب یا لنگه کفش یا هر چیز دیگری می‌گذاشتند تا همه بدانند که این حیوانات هدیه به خانۀ خدا است و در نتیجه از دستبرد زدن به آنها جلوگیری می‌شد. این عمل را تقلید می‌گویند.

أنحر: قربانی می‌کنم.

مفهوم حدیث: «از حفصه ل همسر پیامبر ج روایت است که به رسول الله ج گفت: چه شده است که مردم از احرام عمره بیرون آمده‌اند ولی شما هنوز در احرام باقی مانده اید؟ رسول الله ج فرمود: من (به نیت باقی ماندن مدتی طولانی در احرام) به موی خود صمغ کشیده‌ام و با خود قربانی آورده ام، بنابراین تا زمانی که قربانی را انجام نداده‌ام از احرام بیرون نمی‌آیم».

۲۳۱-«عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س قَالَ: أُنْزِلَتْ آيَةُ الْمُتْعَةِ فِي كِتَابِ اللَّهِ، فَفَعَلْنَاهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَلَمْ يَنْزِلْ قُرْآنٌ بِحُرْمَتِهَا، وَلَمْ يَنْهَ عَنْهَا حَتَّى مَاتَ، فقَالَ رَجُلٌ بِرَأْيِهِ مَا شَاءَ.

قَالَ الْبُخَارِيُّ: يُقَالُ: إنَّهُ عُمَرُ س.

وَلِمُسْلِمٍ: نَزَلَتْ آيَةُ الْمُتْعَةِ- يَعْنِي مُتْعَةَ الْحَجِّ- وَأَمَرَنَا بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج ثُمَّ لَمْ تَنْزِلْ آيَةٌ تَنْسَخُ آيَةَ مُتْعَةِ الْحَجِّ وَلَمْ يَنْهَ عَنْهَا رَسُولُ اللَّهِ ج حَتَّى مَاتَ. وَلَهُمَا بِمَعْنَاهُ».

واژه‌ها:

آيَةُ الـْمُتْعَةِ: آیۀ حج تمتع ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِ [البقرة: ۱۹۶] .

لَمْ يَنْهَ عنها: از آن نهی نکرد، آن را ممنوع نکرد.

مفهوم حدیث: «عمران بن حصین س می‌فرماید: آیۀ حج تمتع در قرآن نازل شد و ما تمتع را با رسول الله ج انجام دادیم، و هیچ آیۀ در قرآن که تمتع را تحریم کند نیز نازل نشد، و رسول الله ج تا زمانی که زنده بود ما را از انجام دادن آن نهی نکرد، اکنون این مرد با رای خود چیزی را که می‌خواهد می‌گوید.

امام بخاری می‌گوید: گفته می‌شود آن شخص عمر س است.

و در صحیح امام مسلم نیز آمده است: آیۀ حج تمتع نازل شد و رسول الله ج ما را به انجام دادن آن سفارش کرد، و هیچ آیه‌ای که تمتع را تحریم کند نیز نازل نشد، و تا زمانی که رسول الله ج زنده بود از آن نهی نکرد».

امام بخاری و امام مسلم هر دو این حدیث را با یک معنا روایت کرده‌اند.

نکته: عمر بن الخطاب س زمانی که به خلافت رسید از انجام دادن حج تمتع جلوگیری کرد، ایشان اجتهاد کرده بود که اگر مردم حج تمتع بکنند در ماههای دیگر سال کسی برای انجام عمره به مکه نمی‌رود، بنابراین به منظور مستمر بودن زیارت خانۀ خدا ایشان مردم را به انجام حج افراد دستور می‌داد، ولی مقدم دانستن آیۀ قرآن در مباح بودن حج تمتع و فعل رسول الله ج و اصحابش بر رای و اجتهاد هر شخصی حتی خلیفۀ دوم، شیوه و روش اهل سنت است.

بابُ الهَدْی: باب هدی

هدی: هر چیزی که به خانۀ خدا هدیه شود مانند شتر، گاو و گوسفند و چیزهای دیگر.

۲۳۲-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: فَتَلْتُ قَلائِدَ هَدْيِ رَسُولِ اللَّهِ ج ثُمَّ أَشْعَرَها وَقَلَّدَهَا- أَوْ قَلَّدتُّهَا- ثُمَّ بَعَثَ بِهَا إلَى الْبَيْتِ، وَأَقَامَ بِالْمَدِينَةِ، فَمَا حَرُمَ عَلَيْهِ شَيْءٌ كَانَ لَهُ حِلاًّ».

واژه‌ها:

فتلتُ: بافتم.

القلائد: جمع قلاده، چیزی بافته شده از نخ یا آهن یا غیره که به گردن حیوان آویخته می‌شود تا علامتی باشد برای اینکه این حیوان هدیه به خانۀ خدا است و به آن تعرض نشود.

أشعرها: از إشعار است، یعنی یک طرف کوهان شتر یا کمر گاو را چاق دادن تا خون از آن جاری شود و علامتی باشد که این حیوان هدیه به خانۀ خدا است و مورد تعرض قرار نگیرد.

قلَّدها: به گردنش آویخت.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: من قلادۀ قربانی رسول الله ج را بافتم سپس ایشان با چاق دادن کوهانش آن را علامتگذاری کرد و قلاده را به گردن قربانی آویخت- یا من آویختم- سپس قربانی را به خانۀ خدا فرستاد، و خود در مدینه باقی ماند، و به سبب این کار محرم نشد تا چیزی بر آن حرام شود».

۲۳۳-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أَهْدَى رَسُولُ اللَّهِ ج مَرَّةً غَنَماً».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: یکبار رسول الله ج گوسفندی را به خانۀ خدا هدیه کرد».

۲۳۴-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ ج رَأَى رَجُلاً يَسُوقُ بَدَنَةً، فَقَالَ: ارْكَبْهَا، قَالَ: إنَّهَا بَدَنَةٌ، قَالَ ارْكَبْهَا، فَرَأَيْتُهُ رَاكِبَهَا، يُسَايِرُ النَّبِيَّ ج.

وَفِي لَفْظٍ قَالَ فِي الثَّانِيَةِ أَوْ الثَّالِثَةِ: ارْكَبْهَا وَيْلَكَ، أَوْ وَيْحَكَ».

واژه‌ها:

یسوق: می‌راند.

البَدَنَة: شتر یا گاو، به علت بزرگی جسمش به او بدنه می‌گویند. ولی منظور از آن در این حدیث فقط شتر است زیرا بر شتر می‌توان سوار شد نه بر گاو.

ارکبها: بر او سوار شو.

یسایر: با هم می‌روند.

وَيْلَكَ: به معنی نابودی و هلاکت می‌باشد، ولی در به کار بردن آن معنای ظاهریش مد نظر نیست، بلکه به منظور نهیب دادن به کسی است که از انجام دادن کاری سر باز می‌زند.

وَيْحَكَ: کلمه‌ای است که دلالت بر ترحم وشفقت بر کسی می‌دهد که به مصیبتی گرفتار آمده باشد. بیچاره.

مفهوم حدیث: «از ابو هریره س روایت است که پیامبر ج شخصی را دید که شتری را می‌راند، پیامبر ج به آن مرد فرمود: بر شتر سوار شو، آن مرد در پاسخ گفت: این شتر هدیه به خانۀ خدا است، پیامبر ج فرمودند: بر آن سوار شو. ابو هریره س می‌گوید: آن مرد را دیدم که بر شترش سوار شده و همراه پیامبر ج حرکت می‌کند.

و در روایتی: بار دوم یا بار سوم به او فرمود: وای بر تو یا بیچاره بر آن سوار شو».

۲۳۵-«عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س قَالَ: أَمَرَنِي النَّبيُّ ج أَنْ أَقُومَ عَلَى بُدْنِهِ، وَأَنْ أَتَصَدَّقَ بِلَحْمِهَا وَجُلُودِهَا وَأَجِلَّتِهَا، وَأَنْ لا أُعْطِيَ الْجَزَّارَ مِنْهَا شَيْئًا. وَقَالَ: نَحْنُ نُعْطِيهِ مِنْ عِنْدِنَا».

واژه‌ها:

أقوم علی: عهده دار می‌شوم.

البُدْن: جمع بدنه به معنی شتر. و در حرکت دال، سکون و ضمه هر دو صحیح است.

الجلود: جمع جلد به معنی پوست.

الأَجِلَّة: جمع جُلّ، به معنی پالان.

الجزّار: قصاب.

مفهوم حدیث: «علی بن ابی طالب س می‌فرماید: رسول الله ج به من فرمود تا عهده دار قربانی کردن بقیۀ شترهایش شوم، و گوشت و پوست و پالان آن شترها را صدقه بدهم، و بابت دستمزد چیزی از گوشت و پوست و پالان به قصاب ندهم، و فرمود: ما دستمزد قصاب را خودمان پرداخت می‌کنیم».

۲۳۶-«عَنْ زِيَادِ بْنِ جُبَيْرٍ قَالَ: رَأَيْتُ ابْنَ عُمَرَ ب أَتَى عَلَى رَجُلٍ قَدْ أَنَاخَ بَدَنَتَهُ يَنْحَرُهَا، فَقَالَ: ابْعَثْهَا قِيَاماً مُقَيَّدَةً، سُنَّةَ مُحَمَّدٍ ج».

واژه‌ها:

أناخ: خوابانید.

ینحرها: او را قربانی می‌کند.

ابْعَثْهَا قِيَاماً مُقَيَّدَةً: او را در حالی که دست چپش را بسته‌ای بایستان.

مفهوم حدیث: «زیاد بن جبیر می‌گوید: ابن عمر ب را دیدم که نزد مردی آمد که شترش را خوابانیده و قربانی می‌کند، به او گفت: شترت را در حالیکه دست چپش را بسته‌ای بایستان و قربانی کن، این سنت محمد ج است».

بابُ الغُسْلِ للمُحْرِمِ: باب غسل کردن محرم

۲۳۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حُنَيْنٍ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ العَبَّاسٍ ب وَالْمِسْوَرَ بْنَ مَخْرَمَةَ س اخْتَلَفَا بِالأَبْوَاءِ. فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ ب: يَغْسِلُ الْمُحْرِمُ رَأْسَهُ. وَقَالَ الْمِسْوَرُ س: لا يَغْسِلُ الـمحُرِمُ رَأْسَهُ. قَالَ: فَأَرْسَلَنِي ابْنُ عَبَّاسٍ ب إلَى أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ س، فَوَجَدْتُهُ يَغْتَسِلُ بَيْنَ الْقَرْنَيْنِ، وَهُوَ يَسْتَتِرُ بِثَوْبٍ، فَسَلَّمْت عَلَيْهِ، فَقَالَ: مَنْ هَذَا؟ فَقُلْت: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُنَيْنٍ، أَرْسَلَنِي إلَيْكَ ابْنُ عَبَّاسٍ ب يَسْأَلُكَ: كَيْفَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَغْسِلُ رَأْسَهُ وَهُوَ مُحْرِمٌ؟ فَوَضَعَ أَبُو أَيُّوبَ س يَدَهُ عَلَى الثَّوْبِ، فَطَأْطَأَهُ حَتَّى بَدَا لِي رَأْسُهُ، ثُمَّ قَالَ لإِنْسَانٍ يَصُبُّ عَلَيْهِ الْمَاءَ: اصْبُبْ، فَصَبَّ عَلَى رَأْسِهِ، ثُمَّ حَرَّكَ رَأْسَهُ بِيَدَيْهِ، فَأَقْبَلَ بِهِمَا وَأَدْبَرَ. ثُمَّ قَالَ: هَكَذَا رَأَيْتُهُ ج يَفْعَلُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: فَقَالَ الْمِسْوَرُ س لابْنِ عَبَّاسٍ ب: لا أُمَارِيكَ بَعْدَهَا أَبَداً».

واژه‌ها:

الأبواء: نام مکانی است بین مکه و مدینه.

القرنان: دو ستون کنار چاه که بر روی آن چوب چرخ چاه گذاشته می‌شود.

طَأْطَأَ: پایین آورد.

یَصُبُّ: می‌ریزد.

أقبل بهما و أدبر: دستانش را از پشت سر به جلو و از جلو به عقب کشید.

لا أُمَارِيكَ: با تو بحث و مجادله نمی‌کنم.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن حنین روایت می‌کند که عبد الله بن عباس ب و المسور بن مخرمه در أبواء با هم اختلاف نظر پیدا کردند، ابن عباس ب گفت: محرم می‌تواند سرش را بشوید، و المسور گفت: محرم نمی‌تواند سرش را بشوید.

عبد الله بن حنین می‌گوید: ابن عباس ب مرا نزد ابو ایوب انصاری س فرستاد، او را در حال شستن خود بین دو ستون کنار چاه در حالی که خود را با پارچه‌ای از دید دیگران پوشانده بود یافتم، به او سلام کردم، او گفت: تو کیستی؟ گفتم: من عبد الله بن حنین هستم، ابن عباس ب مرا به نزد تو فرستاده است و از تو می‌پرسد: رسول الله ج هنگامی‌که محرم بود چگونه سر خود را می‌شست؟ ابو ایوب س دستش را بر روی آن پارچه گذاشت و آن را پایین آورد تا جایی که سرش برای من آشکار شد، سپس به شخصی که رویش آب می‌ریخت گفت: آب بریز. او آب را بر روی سر ابو ایوب س ریخت، ابو ایوب س سرش را با جلو و عقب بردن دستانش تکان داد، سپس گفت: رسول الله ج را دیدم که چنین می‌کرد.

و در روایتی: المسور به ابن عباس ب گفت: بعد از این هرگز با تو بحث نمی‌کنم».

بابُ فَسْخِ الحجِّ إِلى العُمْرَةِ: باب فسخ کردن حج به عمره

۲۳۸-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: أَهَلَّ النَّبِيُّ ج وَأَصْحَابُهُ بِالْحَجِّ وَلَيْسَ مَعَ أَحَدٍ مِنْهُمْ هَدْيٌ غَيْرَ النَّبِيِّ ج وَطَلْحَةَ س، وَقَدِمَ عَلِيُّ س مِنْ الْيَمَنِ، فَقَالَ: أَهْلَلْتُ بِمَا أَهَلَّ بِهِ النَّبِيُّ ج، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج أَصْحَابَهُ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً، فَيَطُوفُوا ثُمَّ يُقَصِّرُوا وَيَحِلُّوا، إلاَّ مَنْ كَانَ مَعَهُ الْهَدْيُ، فَقَالُوا: نَنْطَلِقُ إلَى مِنىً وَذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُرُ؟ فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: لَوْ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أَهْدَيْتُ، وَلَوْلا أَنَّ مَعِي الْهَدْيَ لأَحْلَلْتُ.

وَحَاضَتْ عَائِشَةُ ل فَنَسَكَتِ الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا، غَيْرَ أَنَّهَا لَمْ تَطُفْ بِالْبَيْتِ. فَلَمَّا طَهُرَتْ وَطَافَتْ بِالْبَيْتِ قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، تَنْطَلِقُونَ بِحَجَّةٍ وَعُمْرَةٍ، وَأَنْطَلِقُ بِحَجٍّ، فَأَمَرَ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ أَبِي بَكْرٍ ب أَنْ يَخْرُجَ مَعَهَا إلَى التَّنْعِيمِ، فَاعْتَمَرَتْ بَعْدَ الْحَجِّ».

واژه‌ها:

أهلَّ: احرام بست.

الهَدْي: حیوانات یا چیز دیگری که به عنوان هدیه به خانۀ خدا تقدیم می‌شود.

قَدِم: آمد.

ننطلق: می‌رویم.

منی: نام یکی از مشاعر مقدسۀ حج در مکۀ مکرمه می‌باشد.

الذَّکَر: آلت مرد.

یقطر: از آن آب می‌ریزد.

ذکر أحدنا یقطر: از آلت ما آب می‌ریزد. منظور خارج شدن از احرام در ایام حج است که در این حالت مرد می‌تواند با همسر خود همخوابی کند.

لَوْ اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اسْتَدْبَرْتُ مَا أَهْدَيْتُ: اگر می‌توانستم از این کاری که انجام داده‌ام برگردم با خود قربانی نمی‌آوردم.

حاضت: عادت ماهیانه شد.

نَسَكَ: مناسک (حج) را انجام داد.

التنعیم: نام مکانی در مکه است که نهایت حرم مکه به حساب می‌آید و اکنون در آنجا مسجد بزرگی وجود دارد که به مسجد تنعیم یا مسجد عایشه ل شهرت دارد.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج و اصحابش ش احرام به حج بستند و هیچ کس غیر از پیامبر ج و طلحه بن عبید الله با خود قربانی نداشت. علی س نیز برای انجام حج از یمن آمد و فرمود: نیت به چیزی می‌کنم که رسول الله ج به آن نیت کرده است، سپس رسول الله ج به اصحابش- مگر کسانی که با خود قربانی داشتند- فرمود تا حج خود را فسخ کرده و تبدیل به عمره کنند، و با رسیدن به مکه طواف کرده، سپس موی سر خود را کوتاه کرده و از احرام خارج شوند. اصحابش با خود گفتند: آیا در حالی که در ایام حج با همسران خود همخوابی کرده ایم به سوی منی برویم؟([۳۵] ) این گفته‌ای ایشان به پیامبر ج رسید، و فرمودند: اگر می‌توانستم از کاری که انجام داده‌ام برگردم با خود قربانی نمی‌آوردم، و اگر با خود قربانی نداشتم از احرام بیرون می‌آمدم.

و عایشه ل در ایام حج عادت ماهیانه شد، او تمام مناسک حج را غیر از طواف انجام داد، وقتی از عادتش پاک شد و طواف را انجام داد گفت: یا رسول الله ج همۀ شما با یک حج و عمره برمی‌گردید و من فقط با یک حج؟! آنگاه رسول الله ج به عبد الرحمن بن ابی بکر (برادر عایشه) س فرمود تا با عایشه ل به تنعیم برود (و از آنجا احرام به عمره ببندد)، و او اینگونه بعد از حجش عمره را به جای آورد».

۲۳۹-«عَنْ جَابِرٍ بن عبد الله ب قَالَ: قَدِمْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج وَنَحْنُ نَقُولُ: لَبَّيْكَ بِالْحَجِّ، فَأَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَجَعَلْنَاهَا عُمْرَةً».

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: در حالی که لبیک به حج می‌گفتیم همراه با رسول الله ج به مکه آمدیم، سپس رسول الله ج به ما فرمودند تا حجمان را تبدیل به عمره کنیم».

۲۴۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَصْحَابُهُ صَبِيحَةَ رَابِعَةٍ مِنْ ذِي الحِجَّةِ مُهِلِّينَ بِالحَجِّ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ الْحِلِّ؟ قَالَ: الْحِلُّ كُلُّهُ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج و اصحابش صبح روز چهارم ذی الحجه در حالی که لبیک به حج می‌گفتند وارد مکه شدند، آنگاه پیامبر ج به اصحابش فرمود تا حجشان را تبدیل به عمره کنند، اصحابش گفتند: یا رسول الله کدام تحلل؟ ایشان فرمودند: تحلل کامل».

۲۴۱-«عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ: سُئِلَ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ- وَأَنَا جَالِسٌ- كَيْفَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَسِيرُ حِينَ دَفَعَ؟ قَالَ: كَانَ يَسِيرُ الْعَنَقَ، فَإِذَا وَجَدَ فَجْوَةً نَصَّ.

العَنَقُ: انبساطُ السَّيرِ، و النَّصُّ فوق ذلكَ».

واژه‌ها:

یسیر: حرکت می‌کند.

دفع: خارج شدن (از عرفات).

العنق: رفتن آرام و آهسته.

فجوة: جای خالی.

النص: رفتن با سرعت.

مفهوم حدیث: «عروه بن زبیر می‌گوید: از اسامه بن زید س سوال شد- و من آنجا نشسته بودم- وقتی که رسول الله ج از عرفات خارج می‌شد چگونه حرکت می‌کرد؟ او گفت: آرام حرکت می‌کرد، و اگر جای خالی پیدا می‌کرد تند حرکت می‌کرد».

۲۴۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرو بن العاص ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج وَقَفَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَجَعَلُوا يَسْأَلُونَهُ، فَقَالَ رَجُلٌ: لَمْ أَشْعُرْ فَحَلَقْتُ قَبْلَ أَنْ أَذْبَحَ، قَالَ: اذْبَحْ وَلا حَرَجَ، وَجَاءَ الآخَرُ فَقَالَ: لَمْ أَشْعُرْ فَنَحَرْتُ قَبْلَ أَنْ أَرْمِيَ، فَقَالَ: ارْمِ وَلا حَرَجَ. فَمَا سُئِلَ يَوْمَئِذٍ عَنْ شَيْءٍ قُدِّمَ وَلا أُخِّرَ إلاَّ قَالَ: افْعَلْ وَلا حَرَجَ».

واژه‌ها:

لم أشعر: ندانستم.

حلقت: موی سرم را تراشیدم.

لا حرج: مشکلی نیست.

نحرت: قربانی کردم.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمرو بن العاص ب می‌فرماید: رسول الله ج در حجه الوداع ایستاد و مردم شروع به سوال کردن از ایشان کردند، یکی گفت: ندانستم و قبل از قربانی کردن موی سرم را تراشیدم، فرمود: قربانی بکن و هیچ مشکلی نیست، دیگری گفت: ندانستم و قبل از اینکه جمرات را رمی بکنم قربانی کردم، فرمود: رمی بکن و هیچ مشکلی نیست. در آن روز هر چیزی که در آن تقدیم یا تاخیر صورت گرفته بود و از ایشان حکمش را پرسیدند فرمود: انجام بده و هیچ مشکلی نیست».

۲۴۳-«عنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ النَّخَعِيِّ أَنَّهُ حَجَّ مَعَ ابْنِ مَسْعُودٍ س، فَرَآهُ رَمَى الْجَمْرَةَ الْكُبْرَى بِسَبْعِ حَصَيَاتٍ فَجَعَلَ الْبَيْتَ عَنْ يَسَارِهِ وَمِنًى عَنْ يَمِينِهِ، ثُمَّ قَالَ: هَذَا مَقَامُ الَّذِي أُنْزِلَتْ عَلَيْهِ ج سُورَةُ الْبَقَرَةِ».

واژه‌ها:

الحصیات: سنگ ریزه‌ها، جمع الحصی.

المقام: جایگاه، مکان.

مفهوم حدیث: «از عبد الرحمن بن یزید النخعی روایت است که او همراه با عبد الله بن مسعود س حج کرد، او عبد الله س را دید که جمرۀ بزرگ را با هفت سنگ ریزه رمی کرد درحالیکه کعبه را در دست چپش و منی را در دست راستش قرار داده بود، سپس گفت: این همانجایی است که بر ایشان ج سورۀ بقره نازل شد».

۲۴۴-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: اللَّهُمَّ ارْحَمْ الْمُحَلِّقِينَ، قَالُوا: وَالْمُقَصِّرِينَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: اللَّهُمَّ ارْحَمْ الْمُحَلِّقِينَ، قَالُوا: وَالْمُقَصِّرِينَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: وَالْمُقَصِّرِينَ».

واژه‌ها:

الـْمُحَلِّقِينَ: کسانی که موی سر خود را تراشیده‌اند.

الـْمُقَصِّرِينَ: کسانی که موی سر خود را کوتاه کرده‌اند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: خدایا کسانی را که موی سرشان را تراشیده‌اند مورد رحمت خود قرار ده، گفتند: و کسانی که موی سرشان را کوتاه کرده‌اند یا رسول الله، فرمود: خدایا کسانی را که موی سرشان را تراشیده‌اند مورد رحمت خود قرار ده، گفتند: و کسانی که موی سرشان را کوتاه کرده‌اند یا رسول الله، فرمود: و کسانی که موی سرشان را کوتاه کرده‌اند».

۲۴۵-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: حَجَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج فَأَفَضْنَا يَوْمَ النَّحْرِ، فَحَاضَتْ صَفِيَّةُ، فَأَرَادَ النَّبِيُّ ج مِنْهَا مَا يُرِيدُ الرَّجُلُ مِنْ أَهْلِهِ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّهَا حَائِضٌ، قَالَ: أَحَابِسَتُنَا هِيَ؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّهَا أَفَاضَتْ يَوْمَ النَّحْرِ، قَالَ: اخْرُجُوا.

وَفِي لَفْظٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: عَقْرَى حَلْقَى، أَطَافَتْ يَوْمَ النَّحْرِ؟ قِيلَ: نَعَمْ، قَالَ: فَانْفِرِي».

واژه‌ها:

أفضنا یوم النحر: روز عید قربان خروشان از منی به مکه آمدیم.

أَحَابِسَتُنَا هِيَ: آیا او می‌خواهد ما را نگه دارد.

أفاضت: او (برای مونث) طواف افاضه کرد.

عقری حلقی: در حقیقت نفرین کردن به کسی است تا مبتلا به زخم در بدن و درد در گلویش شود، ولی این دو کلمه مانند دیگر کلمات بر زبان عرب جاری می‌شود و معنای حقیقی آنها مد نظر نیست، بلکه منظور ابراز ناراحتی است.

انْفِري: خارج شو (برای مونث).

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: با پیامبر ج حج کردیم، روز عید قربان خروشان از صحرای منی به سوی مکه سرازیر شدیم، صفیه ل عادت ماهیانه شد، و پیامبر ج قصد داشت با ایشان همبستر شود، به ایشان گفتم: یا رسول الله، صفیه عادت است، فرمود: آیا او می‌خواهد (با انجام ندادن طواف افاضه به دلیل عادت ماهیانه) ما را (در مکه) نگه دارد؟ به ایشان گفتند: او روز عید قربان طواف افاضه را انجام داده است، فرمود: از مکه خارج شوید.

و در روایتی: پیامبر ج فرمودند: آیا روز قربان طواف کرده است؟ گفتند: بله، فرمود: بنابراین از مکه خارج شو».

۲۴۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَكُونَ آخِرُ عَهْدِهِمْ بِالْبَيْتِ إلاَّ أَنَّهُ خُفِّفَ عَنْ الْمَرْأَةِ الْحَائِضِ».

واژه‌ها:

آخر عهدهم: آخرین کار از مناسک حج، طواف وداع.

خُفِّف: تخفیف داده شد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: به مردم دستور داده شد تا آخرین کاری که در حج انجام می‌دهند طواف باشد، ولی در این حکم به زنی که عادت ماهیانه است تخفیف داده شده است».

۲۴۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: اسْتَأْذَنَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ س رَسُولَ اللَّهِ ج أَنْ يَبِيتَ بِمَكَّةَ لَيَالِيَ مِنىً مِنْ أَجْلِ سِقَايَتِهِ، فَأَذِنَ لَهُ».

واژه‌ها:

استأذن: اجازه گرفت.

یبیت: شب را می‌خوابد.

لَيَالِيَ مِنىً: شبهای منی، شب یازده، دوازده و سیزدهم ذی الحجه که خوابیدن این شبها در منی از واجبات حج است.

سقایته: آب دادنش به حجاج.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: عباس بن عبد المطلب س از رسول الله ج اجازه گرفت تا شب‌های منی را به علت آب دادن به حجاج در مکه بخوابد، پیامبر ج نیز به او این اجازه را داد».

۲۴۸-«و عَنْ عَبْدِ اللهِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: جَمَعَ النَّبِيُّ ج بَيْنَ الْمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ بِجَمْعٍ، كُلُّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بِإِقَامَةٌ، وَلَمْ يُسَبِّحْ بَيْنَهُمَا وَلا عَلَى إثْرِ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا».

واژه‌ها:

جمع: مزدلفه، یکی از نامهای صحرای مزدلفه است.

وَلَمْ يُسَبِّحْ بَيْنَهُمَا: بین آن دو نماز سنت نخواند.

وَلا عَلَى إثْرِ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا: و بعد از هیچ یک از آن دو نماز نیز نماز سنت نخواند. منظور سنت بعد از نماز عشاء می‌باشد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج نماز مغرب و عشاء را در مزدلفه با هم جمع کرد، برای هر نماز اقامه گفته شد، و ایشان بین دو نماز و بعد از عشاء هیچ نماز سنتی نخواند».

[۳۵] عرب در جاهلیت بسیار نادرست می‌دانستند که شخصی در ایام حج از احرام خود خارج شود، و برای مشاعر مقدس به خصوص منی احترام عجیبی داشتند به همین منظور برایشان سنگین بود تا از احرام خارج شوند و بعد از حلال شدن و همخوابی با همسرانشان دوباره احرام بسته و به منی بروند.

بَابٌ الْمحُرِمُ یَأْکُلُ مِنْ صَیْدِ الحَلالِ: باب محرم از گوشت شکار حلال می تواند بخورد

۲۴۹-«عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الأَنْصَارِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَرَجَ حَاجَّاً فَخَرَجُوا مَعَهُ، فَصَرَفَ طَائِفَةً مِنْهُمْ- فِيهِمْ أَبُو قَتَادَةَ س- وَقَالَ: خُذُوا سَاحِلَ الْبَحْرِ حَتَّى نَلْتَقِيَ، فَأَخَذُوا سَاحِلَ الْبَحْرِ فَلَمَّا انْصَرَفُوا أَحْرَمُوا كُلُّهُمْ إلاَّ أَبَا قَتَادَةَ س فَلَمْ يُحْرِمْ، فَبَيْنَمَا هُمْ يَسِيرُونَ إذْ رَأَوْا حُمُرَ وَحْشٍ، فَحَمَلَأَبُو قَتَادَةَ س عَلَى الْحُمُرِ فَعَقَرَ مِنْهَا أَتَانَاً، فَنَزَلْنَا وَأَكَلْنَا مِنْ لَحْمِهَا، ثُمَّ قُلْنَا: أَنَأْكُلُ لَحْمَ صَيْدٍ وَنَحْنُ مُحْرِمُونَ؟ فَحَمَلْنَا مَا بَقِيَ مِنْ لَحْمِهَا، فَأَدْرَكْنَا رَسُولَ اللَّهِ ج فَسَأَلْنَاهُ عَنْ ذَلِكَ؟ فَقَالَ: مِنْكُمْ أَحَدٌ أَمَرَهُ أَنْ يَحْمِلَ عَلَيْهَا، أَوْ أَشَارَ إلَيْهَا؟ قَالُوا: لا، قَالَ رَسُوْلُ اللهِ ج: فَكُلُوا مَا بَقِيَ مِنْ لَحْمِهَا.

وَفِي رِوَايَةٍ: قَالَ: هَلْ مَعَكُمْ مِنْهُ شَيْءٌ؟ فَقُلْت: نَعَمْ، فَنَاوَلْتُهُ الْعَضُدَ فَأَكَلَ مِنْهَا أو فأكلها».

واژه‌ها:

خرج حاجًّا: به حج رفت، منظور از حج در این حدیث عمرۀ حدیبیه است، و اطلاق حج بر عمره جایز است.

صرف: جدا کرد.

حمر وحش: گورخر.

عقر: زخمی‌کرد، شکار کرد.

أتاناً: گورخر ماده.

ناولته: به او دادم.

العضد: بازو.

مفهوم حدیث: «ابو قتاده انصاری س می‌فرماید: رسول الله ج برای انجام عمرۀ حدیبیه از مدینه خارج شد و اصحابش نیز همراه او خارج شدند، (وقتی به نزدیکی ذو الحلیفه رسید به او خبر رسید که گروهی از دشمنان از جهت ساحل دریای سرخ قصد حمله به ایشان را دارند)، ایشان نیز گروهی از اصحابش را- که ابو قتاده س نیز از آنان بود- جدا کرد و به آنها فرمود: راه ساحل را در پیش بگیرید (و پس از راندن دشمن به سوی ما باز گردید) تا به هم برسیم، آن گروه راه ساحل را در پیش گرفتند، وقتی در حال برگشت بودند همه جز ابو قتاده س احرام به عمره بستند، در حال رفتن بودند که ناگهان گله‌ای از گورخر را دیدند، ابو قتاده س به آنها حمله کرد و ماده‌ای از آنها را شکار کرد، ابو قتاده س می‌گوید: پیاده شدیم و از گوشت آن خوردیم، سپس با خود گفتیم: آیا جایز است که از گوشت صید در حالی که محرم هستیم بخوریم؟ مقدار گوشت باقی مانده را با خود گرفتیم و به رسول الله ج پیوستیم، از ایشان دربارۀ اتفاقی که افتاده بود سوال کردیم، ایشان فرمودند: آیا کسی از شما محرمین به او فرمان حمله به گورخرها را داد؟ یا کسی از شما اشاره به آن گورخرها کرد؟ گفتند: خیر، رسول الله ج فرمودند: پس از باقی ماندۀ گوشتش بخورید.

و در روایتی: آیا چیزی از آن گوشت با خود دارید؟ گفتم: بله، تکه‌ای از بازویش را به ایشان دادم و از آن خورد، یا آن را خورد».

۲۵۰-«عَنْ الصَّعْبِ بْنِ جَثَّامَةَ اللَّيْثِيِّ س أَنَّهُ أَهْدَى إلَى النَّبِيِّ ج حِمَاراً وَحْشِيَّاً وَهُوَ بِالأَبْوَاءِ أَوْ بِوَدَّانَ، فَرَدَّهُ عَلَيْهِ، فَلَمَّا رَأَى مَا فِي وَجْهِهِ قَالَ: إنَّا لَمْ نَرُدَّهُ عَلَيْكَ إلاَّ أَنَّا حُرُمٌ.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: رِجْلَ حِمَارٍ، وَفِي لَفْظٍ: شِقَّ حِمَارٍ، وَفِي لَفْظٍ: عَجُزَ حِمَارٍ.

وجه هذا الحديث أنه ظن أنه صيد لأجله، والـمحرم لا يأكل ما صيد لأجله».

واژه‌ها:

أهدی: هدیه کرد.

حماراً وحشیاً: گورخری.

الأبواء: نام مکانی است بین مکه و مدینه.

وَدَّان: نام مکانی است بین مکه و مدینه.

حُرُم: جمع محرم.

عجز حمار: قسمت پایین گورخر.

مفهوم حدیث: «از صعب بن جثامه لیثی س روایت است که او به رسول الله ج در ابواء یا ودان گورخری را هدیه داد، پیامبر ج (با این باور که این گورخر به خاطر ایشان شکار شده است و خوردن شکار برای محرم جایز نیست) هدیۀ او را رد کرد، وقتی پیامبر ج آثار ناراحتی را در صورت صعب دید به او گفت: به دلیل اینکه محرم هستیم هدیه‌ات را رد کردیم.

و در روایتی نزد امام مسلم: پای گورخر، و در روایت دیگری: شقه‌ای از گورخر، و در روایت دیگری: قسمت پایین گورخر».

توجیه این حدیث چنین است که پیامبر ج گمان کرد آن گورخر برای ایشان شکار شده است و شخص محرم حیوانی که برای او شکار شده باشد نمی‌خورد.

کتابُ البیوعِ کتاب خرید و فروش

۲۵۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنَّهُ قَالَ: إذَا تَبَايَعَ الرَّجُلانِ فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا وَكَانَا جَمِيعاً، أَوْ يُخَيِّرُ أَحَدُهُمَا الآخَرَ، قال: فَإِن خَيَّرَ أحَدُهُمَا الآخَرَ فَتَبَايَعَا عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ وَجَبَ الْبَيْعُ، وَإِنْ تَفَرَّقَا بَعْدَ أَنْ تَبَايَعَا وَلَمْ يَتْرُكْ وَاحِدٌ مِنْهُمَا الْبَيْعَ فَقَدْ وَجَبَ الْبَيْعُ».

واژه‌ها:

تبایعا: آن دو نفر با هم خرید و فروش کردند.

الخیار: حق تمام کردن معامله یا فسخ کردن آن.

يُخَيِّرُ أَحَدُهُمَا الآخَرَ: یعنی اینکه مثلا فروشنده به مشتری بگوید الآن معامله را تمام کن و اگر هم در مجلس ماندی حق فسخ آن را نداری.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر گاه دو نفر با هم خرید و فروش کردند تا زمانی که از هم جدا نشده‌اند و با هم هستند هر دوی آنها حق فسخ معامله را دارند، و اگر فروشنده یا مشتری به دیگری گفت که معامله را تمام کن و بر همین اساس خرید و فروش کردند حق فسخ معامله از بین می‌رود، و حتی اگر هم از همدیگر جدا نشده باشند معامله تمام شده به حساب می‌آید، و اگر بعد از اینکه با هم خرید و فروش کردند از همدیگر جدا شدند و هیچکدام معامله را فسخ نکرد معامله تمام شده به حساب می‌آید».

۲۵۲-«عَنْ حَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ س وَهُوَ: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا، أَوْ قَالَ: حَتَّى يَتَفَرَّقَا، فَإِنْ صَدَقَا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُمَا فِي بَيْعِهِمَا، وَإِنْ كَتَمَا وَكَذَبَا مُحِقَتْ بَرَكَةُ بَيْعِهِمَا».

واژه‌ها:

البیعان: فروشنده و مشتری.

بیّنا: بیان کردند. (دو نفر)

بُورِكَ: برکت افتاد.

کتما: کتمان کردند. (دو نفر)

محقت: از بین رفت.

مفهوم حدیث: « حکیم بن حزام س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: فروشنده و مشتری تا زمانی که از هم جدا نشده‌اند حق فسخ معامله را دارند، اگر آن دو در معامله‌شان به همدیگر راست گفتند و عیب و ایراد کالا را بیان کردند در معامله‌شان برکت می‌افتد، و اگر پنهان کاری کردند و دروغ گفتند برکت معامله‌شان از بین می‌رود».

بابُ ما یُنْهَى عنْهُ منَ البیوعِ: باب چیزهایی که خرید و فروش آن منع شده است

۲۵۳-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ الْمُنَابَذَةِ- وَهِيَ طَرْحُ الرَّجُلِ ثَوْبَهُ بِالْبَيْعِ إلَى الرَّجُلِ قَبْلَ أَنْ يُقَلِّبَهُ أَوْ يَنْظُرَ إلَيْهِ- وَنَهَى عَنْ الْمُلامَسَةِ، وَالْمُلامَسَةُ لَمْسُ الرجلِ الثَّوْبَوَلا يَنْظُرُ إلَيْهِ».

واژه‌ها:

الْمُنَابَذَةُ: خرید و فروشی است که در آن فروشنده لباسی را که می‌خواهد بفروشد جلوی مشتری می‌اندازد و قبل از اینکه مشتری آن را بررسی یا به آن نگاه کند معامله تمام شده به حساب می‌آید.

الطرح: انداختن.

یُقَلِّبه: آن را بررسی می‌کند.

الـْمُلامَسَةُ: تمام شدن معامله با دست کشیدن به لباس بدون نگاه کردن و بررسی کردن آن.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س می‌فرماید: رسول الله ج از خرید و فروش به صورت منابذه و ملامسه نهی فرمودند».

۲۵۴-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا تَلَقَّوُا الرُّكْبَانَ، وَلا يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ، وَلا تَنَاجَشُوا، وَلا يَبِعْ حَاضِرٌ لِبَاد، وَلا تَصُرُّوا الْغَنَمَ، وَمَنْ ابْتَاعَهَا فَهُوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ بَعْدَ أَنْ يَحْلِبَهَا، إِنْ رَضِيَهَا أَمْسَكَهَا، وَإِنْ سَخِطَهَا رَدَّهَا وَصَاعاً مِنْ تَمْرٍ.

وَفِي لَفْظٍ: وَهُوَ بِالْخِيَارِ ثَلاثَاً».

واژه‌ها:

لا تَلَقَّوْا الرُّكْبَانَ: به پیشباز فروشندگانی که از خارج از شهر می‌آیند قبل از رسیدنشان به بازار نروید. از آنجایی که این کار باعث پایین آوردن قیمت فروشنده می‌شود وممکن است به علت عدم آگاهی از قیمت واقعی کالا در بازار دچار فریب بشود از آن نهی شده است.

لا یبع بعضکم علی بیع بعض: وقتی فروشنده در حال فروش کالای خود به مشتری است فروشندۀ دیگری در معاملۀ آنها دخالت نکند تا کالای خود را به قیمت ارزانتر بر آن مشتری عرضه کند.

لا تَنَاجَشُوا: فعل نهی از ماده (نجش) است، و نجش یعنی اینکه شخصی قیمت کالایی را بالا می‌برد یا اینکه از آن تعریف می‌کند بدون اینکه قصد خریدن آن را داشته باشد، بلکه هدفش فریب دادن مشتری است.

لا يَبِعْ حَاضِرٌ لِبَادٍ: الحاضرُ: کسی که در شهر ساکن است، والبادي: منسوب به بادیه یعنی صحرا و بیابان است و در اینجا منظور کسی است که برای فروش کالا و جنسش به شهر می‌آید. در این حدیث از اینکه شخص مقیم در شهر برای روستایی یا بیابان نشین کالایش را بفروشد جلوگیری شده است تا اینکه تاجران آن شهر بتوانند با خریدن مستقیم کالا از آنها سود ببرند.

وَلا تَصُرُّوا الْغَنَمَ: التَصْرِيةُ: بستن پستان گوسفند به گونه‌ای که ظاهرا پر شیر نشان دهد، وبدین ترتیب مشتری فریب ظاهر آن را می‌خورد.

ابتاع: خرید.

خیر النظرَین: بهترین انتخاب از بین دو چیز.

یحلبها: شیر (گوسفند) را می‌دوشد.

أمسك: نگاه داشت.

سخطها: باعث نارضایتی او شد. از او خوشش نیامد.

الصاع: چهار مُدّ است، وهر مُدّ نیز به اندازۀ دو کف دست یک انسان بالغ متوسط است. تقریباً یک صاع برابر با ۷۵/۲ لیتر و ۲ کیلو و ۱۷۵ گرم است.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: به منظور خرید کالا به پیشباز فروشندگانی که از خارج از شهر می‌آیند نروید، و وقتی فروشنده در حال فروش کالای خود به مشتری است فروشندۀ دیگری در معاملۀ آنها دخالت نکند تا کالای خود را به قیمت ارزانتر به آن مشتری عرضه کند، و کسی که نیت خرید کالایی را ندارد از بالا بردن دروغین قیمت خودداری کند، و شخص ساکن در شهر کالای کسی که از بیرون از شهر می‌آید را برایش نفروشد، و پستان گوسفند را نبندید، و اگر کسی فریب ظاهر پستان پر شیر گوسفند را خورد و آن را خرید ولی بعد از دوشیدن آن متوجه حقیقت شد می‌تواند یکی از این دو گزینه را انتخاب کند: اگر بدان راضی شد گوسفند را نزد خود نگه می‌دارد، و اگر از آن خوشش نیامد گوسفند را همراه با یک صاع خرما به فروشنده بر می‌گرداند.

و در روایتی: خریدار تا سه روز حق برگرداندن گوسفند را دارد».

۲۵۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ بَيْعِ حَبَلِ الْحَبَلَةِ، وَكَانَ بَيْعاً يَتَبَايَعُهُ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ، كَانَ الرَّجُلُ يَبْتَاعُ الْجَزُورَ إلَى أَنْ تُنْتَجَ النَّاقَةُ، ثُمَّ تُنْتَجَ الَّتِي فِي بَطْنِهَا.

قِيلَ: إنَّهُ كَانَ يَبِيعُ الشَّارِفَ- وَهِيَ الْكَبِيرَةُ الْمُسِنَّةُ- بِنِتَاجِ الْجَنِينِ الَّذِي فِي بَطْنِ نَاقَتِهِ».

واژه‌ها:

حَبَلُ الْحَبَلَةِ: جنین جنین حیوان که در شکم مادرش می‌باشد.

یتبایع: خرید و فروش می‌کند.

یبتاع: می‌خرد.

الْجَزُور: شتر.

تُنْتَجُ: به دنیا بیاید.

الشارف: ماده شتر پیر.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج از خرید و فروش جنین جنین حیوان نهی کردند. این خرید و فروش معامله‌ای بود که عرب جاهلیت آن را انجام می‌داد، به گونه‌ای که شخصی شتر ماده‌ای را انتخاب می‌کرد و به فروشنده می‌گفت: اگر این شتر، ماده شتری به دنیا آورد سپس آن ماده شتر بزرگ شد و شتری به دنیا آورد آن شتر را می‌خرم».

و اینگونه نیز تفسیر شده است: فروشنده ماده شتر پیرش را با بچۀ جنینی که در شکمش بود می‌فروخت.

۲۵۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ بَيْعِ الثَّمَرَةِ حَتَّى يَبْدُوَ صَلاحُهَا، نَهَى الْبَائِعَ وَالْمُبْتَاعَ».

واژه‌ها:

یبدو: ظاهر می‌شود.

الْـمُبْتَاعُ: خریدار، مشتری.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج فروشنده و مشتری را از خرید و فروش محصولی که رسیده بودنش ظاهر نشده باشد باز داشته است».

۲۵۷-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ بَيْعِ الثِّمَارِ حَتَّى تُزْهِيَ، قِيلَ: وَمَا تُزْهِي؟ قَالَ: حَتَّى تَحْمَرَّ، قَالَ: أَرَأَيْتَ إذا مَنَعَ اللَّهُ الثَّمَرَةَ بِمَ يَسْتَحِلُّ أَحَدُكُمْ مَالَ أَخِيهِ»؟

واژه‌ها:

تُزْهِي: میوه با تغییر رنگ دادن رسیده می‌شود.

بِمَ: با چه چیزی.

یستحل: حلال می‌داند.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: رسول الله ج از فروختن محصولات کشاورزی تا زمانی که نرسیده باشد باز داشته است، سوال شد: چه چیز نشان دهندۀ رسیده بودن محصولات است؟ فرمود: هنگامی‌که قرمز شود، انس س همچنان فرمود: اگر خداوند جلوی رسیده شدن محصولات کشاورزی را بگیرد چگونه کسی می‌تواند مال برادرش را برای خود حلال بداند»؟

۲۵۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاس ب قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ تُتَلَقَّى الرُّكْبَانُ، وَأَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَاد، قَالَ: فَقُلْتُ لابْنِ عَبَّاسٍ ب: مَا قَوْلُهُ حَاضِرٌ لِبَادٍ؟ قَالَ: لا يَكُونُ لَهُ سِمْسَاراً».

واژه‌ها:

تُتَلَقَّى الرُّكْبَانُ: رفتن به پیشباز فروشندگانی که از خارج شهر می‌آیند به منظور خرید کالاهایشان قبل از رسیدن به بازار شهر.

أَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ: الحاضرُ: کسی که در شهر ساکن است، والبادي: منسوب به بادیه یعنی صحرا و بیابان است و در اینجا منظور کسی است که برای فروش کالا و جنسش به شهر می‌آید. در این حدیث از اینکه شخص مقیم در شهر برای روستایی یا بیابان نشین کالایش را بفروشد جلوگیری شده است تا اینکه تاجران آن شهر بتوانند با خریدن مستقیم کالا از آنها سود ببرند.

السمسار: دلال.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج از اینکه شخصی به پیشباز صحرا نشین برود تا کالایش را از او بخرد یا از اینکه برای شخص بیابان نشین دلالی کند نهی فرمودهاست. راوی می‌گوید: به ابن عباس ب گفتم: منظورش از اینکه شخص شهر نشین برای بیابان نشین نفروشد چیست؟ فرمود: برای او دلالی و سمساری نکند».

۲۵۹-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ الْمُزَابَنَةِ، أَنْ يَبِيعَ ثَمَرَ حَائِطِهِ إنْ كَانَ نَخْلاً بِتَمْرٍ كَيْلاً، وَإِنْ كَانَ كَرْماً أَنْ يَبِيعَهُ بِزَبِيبٍ كَيْلاً، وَإِنْ كَانَ زَرْعاً أَنْ يَبِيعَهُ بِكَيْلِ طَعَامٍ، نَهَى عَنْ ذَلِكَ كُلِّهِ».

واژه‌ها:

الـْمُزَابَنَةِ: خرید و فروشی است که در آن کالایی که پیمانه یا وزن و یا تعداد آن مشخص نیست به مقدار مشخصی از جنس خود فروخته می‌شود. مثلاً شخصی محصول خرمای خود را همانگونه که بر سر درخت نخل است به مقدار معینی از خرما که از نخل چیده و وزن شده است می‌فروشد. علت نهی از اینگونه معاملات عدم آگاهی در کالای فروخته شده و در نتیجه ضرر رسیدن به یکی از طرفین می‌باشد و همچنین در اینگونه معاملات احتمال وقوع ربا بسیار بالا است.

الحائط: باغ، بستان.

الکیل: پیمانه.

الکَرم: انگور.

الزبیب: کشمش.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج از خرید و فروش به صورت مزابنه نهی کرده است، بدینگونه که اگر محصول باغش خرما باشد آن را به پیمانۀ مشخصی از خرما بفروشد، یا اگر انگور باشد به کشمش و اگر غلات باشد به مواد غذایی بفروشد. از تمام این موارد نهی فرمودند».

۲۶۰-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ الْمُخَابَرَةِ وَالْمُحَاقَلَةِ، وَعَنْ الْمُزَابَنَةِ وَعَنْ بَيْعِ الثَّمَرَةِ حَتَّى يَبْدُوَ صَلاحُهَا، وَأَنْ لا تُبَاعَ إلاَّ بِالدِّينَارِ وَالدِّرْهَمِ، إلاَّ الْعَرَايَا».

الْمُحَاقَلَةُ: بيعُ الحِنْطَةِ في سُنْبُلِها بِحِنْطَةٍ.

واژه‌ها:

الـْمُخَابَرَةُ: معامله‌ای است که در آن زمین دار زمین خود را در اختیار کشاورز قرار می‌دهد و در مقابل مقدار معینی از محصول مانند یک سوم یا یک چهارم را دریافت می‌کند، در این نوع معامله تهیۀ بذر با خود کشاورز است، بر خلاف مزارعه که صورت آن مانند همین معامله است به خلاف اینکه بذر را صاحب زمین در اختیار کشاورز قرار می‌دهد.

الـْمُحَاقَلَةُ: فروش گندم در خوشه به گندمی‌که از خوشه جدا شده است.

الـْمُزَابَنَةُ: خرید و فروشی که در آن کالایی که پیمانه یا وزن و یا تعداد آن مشخص نیست به مقدار مشخصی از جنس خود فروخته می‌شود.

الْعَرَايَا: جمع العَرِیة است که نوعی مستثنی از انواع خرید و فروش مزابنه می‌باشد، بدین گونه که در گذشته مردم به سبب تهی دستی نمی‌توانستند کالاهای مورد نیاز خود را نقدی بخرند، و هر وقت میوه‌های فصل مانند رطب به بازار می‌آمد به مردم اجازه داده می‌شد تا خرمای خشک را بدهند و در مقابل رطب بگیرند، ولی به فرض اینکه اگر آن رطب خشک شود از لحاظ وزن همان وزن خرمای خشک را داشته باشد تا از لحاظ وزنی ربا صورت نگیرد.

الحِنْطَةُ: گندم.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج از خرید و فروش به صورت مخابره و محاقله و مزابنه و از فروش محصول قبل از رسیده شدنش نهی کرده است، و همچنین فرموده‌اند: محصولات کشاورزی با درهم و دینار خرید و فروش شود، و معاملۀ عرایا را از این دسته مستثنی کردند».

۲۶۱-«عَنْ أَبِي مَسْعُودٍ الأَنْصَارِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ ثَمَنِ الْكَلْبِ، وَمَهْرِ الْبَغِيِّ، وَحُلْوَانِ الْكَاهِنِ».

واژه‌ها:

ثمن الکلب: پولی که از فروش سگ به دست می‌آید.

مَهْر الْبَغِيِّ: مبلغی که زن فاحشه در مقابل زنا دریافت می‌کند.

حلوان الکاهن: چیزی که کاهن در مقابل کهانتش کسب می‌کند. و کاهن کسی است که ادعای پیشگویی و غیب را می‌کند.

مفهوم حدیث: «ابو مسعود انصاری س می‌فرماید: رسول الله ج از پولی که توسط فروش سگ به دست می‌آید و از مبلغی که زن زنا کار در مقابل زنا دریافت می‌کند و چیزی که کاهن در مقابل کهانتش به دست می‌آورد نهی فرموده است».

۲۶۲-«عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س أَنْ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: ثَمَنُ الْكَلْبِ خَبِيثٌ، وَمَهْرُ الْبَغِيِّ خَبِيثٌ، وَكَسْبُ الْحَجَّامِ خَبِيثٌ».

واژه‌ها:

الْحَجَّام: کسی که شغلش کشیدن خون انسان از زیر پوستش می‌باشد، حجامت یک نوع درمان سنتی به شمار می‌رود.

مفهوم حدیث: «رافع بن خدیج س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: پولی که از فروش سگ به دست آید ناپاک است، و مبلغی که زن زنا کار در مقابل زنایش دریافت می‌کند ناپاک است، و در آمد شخصی که جهت درمان خون دیگران را می‌کشد نیز ناپاک است».

بابُ العَرایا وغیر ذلکَ: باب عرایا و دیگر مسایل

۲۶۳-«عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَخَّصَ لِصَاحِبِ الْعَرِيَّةِ أَنْ يَبِيعَهَا بِخَرْصِهَا.

وَلِمُسْلِمٍ: بِخَرْصِهَا تَمْراً تَأْكُلُونَهَا رُطَباً».

واژه‌ها:

رخَّص: اجازه داد.

الْعَرِيَّة: فروش خرمای موجود بر روی نخل به پیمانه‌ای مساوی با خرمای خشک.

الخَرْصُ: گمانه و تخمین.

مفهوم حدیث: «زید بن ثابت س می‌فرماید: رسول الله ج به کسی که می‌خواهد به صورت عریه خرما بخرد اجازۀ چنین کاری را داده است، به شرط اینکه آن مقدار رطب اگر خشک شود در تخمین برابر با خرمایی باشد که از مشتری می‌گیرد».

و در صحیح امام مسلم آمده است: به اندازۀ آن خرما بگیرید تا بتوانید رطب بخورید.

۲۶۴-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَخَّصَ فِي بَيْعِ الْعَرَايَا فِي خَمْسَةِ أَوْسُقٍ أَوْ دُونَ خَمْسَةِ أَوْسُقٍ».

واژه‌ها:

رَخَّصَ: اجازه داد.

أوسق: جمع وَسق که برابر با شصت صاع پیامبر ج است، و هر صاع برابر ۲ کیلو و ۱۷۵ گرم می‌باشد. بنابراین هر وسق ۱۳۰ کیلو و ۵۰۰ گرم، و پنج وسق برابر با ۶۵۲ کیلو و ۵۰۰ گرم می‌باشد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج اجازۀ خرید و فروش به صورت عرایا را دادند به شرط اینکه به مقدار پنج وَسق یا کمتر از آن باشد».

فَثَمَرُهَا لِلْبَائِعِ إلاَّ أَنْ يَشْتَرِطَ الْمُبْتَاعُ.

وَلِمُسْلِمٍ: وَمَنْ ابْتَاعَ عَبْداً فَمَالُهُ لِلَّذِي بَاعَهُ إلاَّ أَنْ يَشْتَرِطَ الْمُبْتَاعُ».

واژه‌ها:

باع: فروخت.

أُبِّرَ: درخت نخل لقاح داده شد.

الـمبتاع: خریدار، مشتری.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هر کس نخلی را خرید که عمل لقاح آن صورت گرفته بود محصولش از آن فروشنده است مگر اینکه خریدار شرط کند که از آن او باشد.

و در صحیح امام مسلم آمده است: و هر کس برده‌ای را خرید دارایی آن برده از آن فروشنده است مگر اینکه خریدار شرط کند که از آن او باشد».

۲۶۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ ابْتَاعَ طَعَامًا فَلا يَبِعْهُ حَتَّى يَسْتَوْفِيَهُ.

وَفِي لَفْظٍ: حَتَّى يَقْبِضَهُ. وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب مِثْلُهُ».

واژه‌ها:

ابتاع: خرید.

فَلا يَبِعْهُ: آن را نفروشد.

یستوفیه: آن را دریافت می‌کند.

یقبضه: آن را به دست می‌آورد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس غذایی را خرید تا زمانی که آن را تحویل نگرفته است نفروشد».

و از ابن عباس ب نیز چنین روایت است.

۲۶۷-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ عَامَ الْفَتْحِ: إنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَرَّمَ بَيْعَ الْخَمْرِ وَالْمَيْتَةِ وَالْخِنْزِيرِ وَالأَصْنَامِ. فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَيْتَ شُحُومَ الْمَيْتَةِ؟ فَإِنَّهُ يُطْلَى بِهَا السُّفُنُ، وَيُدْهَنُ بِهَا الْجُلُود، وَيَسْتَصْبِحُ بِهَا النَّاسُ. فَقَالَ: لا، هُوَ حَرَامٌ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج عِنْدَ ذَلِكَ: قَاتَلَ اللَّهُ الْيَهُود، إنَّ اللَّهَ لَمَّا حَرَّمَ عَلَيْهِمْ شُحُومَهَا، جَمَلُوهُ ثُمَّ بَاعُوهُ فَأَكَلُوا ثَمَنَهُ».

واژه‌ها:

عام الفتح: منظور فتح مکه است که در ماه رمضان سال هشتم هجری رخ داد.

الشحوم: جمع شحم به معنی چربی و پیه.

یُطلَی: کشیده می‌شود، مالیده می‌شود.

السفن: جمع سفینه به معنی کشتی.

یدهن: چرب می‌شود.

یستصبح: چراغ را روشن می‌کند.

قَاتَلَ اللَّهُ الْيَهُودَ: خداوند یهود را لعنت کند.

جملوه: ذوب کردند.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید که او از رسول الله ج در سال فتح مکه شنید که ایشان فرمودند: خدا و پیامبرش خرید و فروش خمر و مردار و خوک و بت را حرام کرده‌اند، شخصی به ایشان گفت: یا رسول الله در مورد چربی مردار چه می‌فرمایید؟ زیرا از آن در چرب کردن بدنۀ کشتی و پوست بدن استفاده می‌شود و مردم چراغهایشان را با آن روشن می‌کنند. فرمودند: خیر حرام است، آنگاه رسول الله ج فرمودند: لعنت خدا بر یهود باد، وقتی خداوند پیه را بر آنها حرام کرد آن را ذوب کردند و فروختند و پولش را خوردند».

بابُ السَّلَمِ: باب پیش خرید

۲۶۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْمَدِينَةَ وَهُمْ يُسْلِفُونَ فِي الثِّمَارِ السَّنَةَ وَالسَّنَتَيْنِ وَالثَّلاثَ. فَقَالَ: مَنْ أَسْلَفَ فِي شَيْءٍ فَلْيُسْلِفْ فِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ، وَوَزْنٍ مَعْلُومٍ، إلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ».

واژه‌ها:

قدم: آمد.

یُسلِفون: پیش خرید می‌کنند.

الثمار: جمع الثمر به معنی محصولات کشاورزی.

الکیل: پیمانه.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج در حالی به مدینه آمدند که مردم محصولات کشاورزی خود را به مدت یک، دو و سه سال پیش فروش می‌کردند، ایشان فرمودند: هر کس محصول خود را پیش فروش می‌کند آن را با پیمانه‌ای معلوم و وزنی معلوم و مدتی معلوم پیش فروش کند».

بابُ الشُّروطِ فی البیعِ: باب در خرید و فروش

۲۶۹-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَاءَتْنِي بَرِيرَةُ فَقَالَتْ: كَاتَبْتُ أَهْلِي عَلَى تِسْعِ أَوَاقٍ، فِي كُلِّ عَامٍ أُوقِيَّةٌ فَأَعِينِينِي، فَقُلْتُ: إنْ أَحَبَّ أَهْلُكِ أَنْ أَعُدَّهَا لَهُمْ، وَيَكُونُ وَلاؤُكِ لِي فَعَلْتُ.

فَذَهَبَتْ بَرِيرَةُ إلَى أَهْلِهَا، فَقَالَتْ لَهُمْ، فَأَبَوْا عَلَيْهَا، فَجَاءَتْ مِنْ عِنْدِهِمْ وَرَسُولُ اللَّهِ ج جَالِسٌ، فَقَالَتْ: إنِّي قَدْ عَرَضْتُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ، فَأَبَوْا إلاَّ أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْوَلاءُ. فَأَخْبَرَتْ عَائِشَةُ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: خُذِيهَا وَاشْتَرِطِي لَهُمُ الْوَلاءَ، فَإِنَّمَا الْوَلاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ، فَفَعَلَتْ عَائِشَةُ ل.

ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي النَّاسِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْد، مَا بَالُ رِجَالٍ يَشْتَرِطُونَ شُرُوطاً لَيْسَتْ فِي كِتَابِ اللَّهِ؟! مَا كَانَ مِنْ شَرْطٍ لَيْسَ فِي كِتَابِ اللَّهِ فَهُوَ بَاطِلٌ وَإِنْ كَانَ مِائَةَ شَرْطٍ، قَضَاءُ اللَّهِ أَحَقُّ، وَشَرْطُ اللَّهِ أَوْثَقُ، وَإِنَّمَا الْوَلاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ».

واژه‌ها:

كَاتَبْتُ أَهْلِي: با ارباب خود قرار داد بستم تا با پرداختن مقداری پول به صورت قسطی خود را آزاد کنم.

أواق: جمع أُوقِیة وزنی است معادل ۱۱۹ گرم، و نه اوقیه برابر با ۱۰۷۱ گرم می‌باشد.

أَعِينِينِي: مرا یاری ده، کمکم کن. (برای مونث است).

أعدها لهم: آن را برایشان فراهم می‌کنم.

الولاء: حق آزاد کردن برده، با ولاء از همدیگر ارث برده می‌شود و خویشاوندی حاصل می‌گردد.

أوثق: معتبرتر.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: بریره نزد من آمد و گفت: با خانوادۀ آقایم عقد مکاتبه بسته‌ام تا با پرداخت نه اوقیه- سالی یک اوقیه- خود را آزاد کنم، مرا در پرداخت این مبلغ یاری کن، عایشه ل فرمود: اگر خانوادۀ آقایت راضی شوند که حق آزاد کردن تو برای من باشد من آن مبلغ را پرداخت می‌کنم.

بریره به نزد خانوادۀ آقای خود رفت و موضوع را با آنها در میان گذاشت، ولی آنان این امر را نپذیرفتند، بریره نیز از نزد آنها برگشت و در حالی که رسول الله ج نشسته بودند به عایشه ل گفت: من این موضوع را با آنها در میان گذاشتم، ولی نپذیرفتند و گفتند باید حق آزادی من از آن آنها باشد، عایشه ل رسول الله ج را از ماجرا باخبر ساخت، پیامبر ج به او فرمودند: بریره را بگیر و بر خانوادۀ آقایش شرط کن که حق آزادیش از آن تو باشد، زیرا حق آزادی برده از آن کسی است که او را آزاد می‌کند، عایشه ل نیز چنین کرد.

سپس رسول الله ج در جمع مردم ایستاد و پس از حمد و ستایش خداوند فرمود: چگونه است که اشخاصی شروطی را در معامله یشان می‌گذارند که در قرآن وجود ندارد؟ ! هر شرطی که در قرآن وجود نداشته باشد باطل است حتی اگر صد شرط باشد، حکم خداوند عادلانه‌تر و شرطش معتبرتر است، و حق آزادی برده از آن کسی است که او را آزاد می‌کند».

۲۷۰-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب أَنَّهُ كَانَ يَسِيرُ عَلَى جَمَلٍ فَأَعْيَا، فَأَرَادَ أَنْ يُسَيِّبَهُ. قَالَ: فَلَحِقَنِي النَّبِيُّ ج فَدَعَا لِي وَضَرَبَهُ، فَسَارَ سَيْراً لَمْ يَسِرْ مِثْلَهُ قَطُّ. فقَالَ: بِعْنِيهِ بِأوُقِيَّةٍ، قُلْتُ: لا، ثُمَّ قَالَ: بِعْنِيهِ، فَبِعْتُهُ بِأُوقِيَّةٍ وَاسْتَثْنَيْتُ حُمْلانَهُ إلَى أَهْلِي. فَلَمَّا بَلَغْتُ أَتَيْتُهُ بِالْجَمَلِ، فَنَقَدَنِي ثَمَنَهُ، ثُمَّ رَجَعْتُ، فَأَرْسَلَ فِي أَثَرِي، فَقَالَ: أَتُرَانِي مَاكَسْتُكَ لآخُذَ جَمَلَكَ؟ خُذْ جَمَلَكَ وَدَرَاهِمَكَ فَهُوَ لَكَ».

واژه‌ها:

یسیر: می‌رود.

أَعْيَا: خسته شد.

يُسَيِّبَهُ: آن را رها می‌کند.

لَحِقَنِي: به من رسید.

قًطُّ: هرگز.

بعنیه: آن را به من بفروش.

أُوقِيَّة: وزنی است معادل ۱۱۹ گرم.

حملان: رساندن.

نَقَدَنِي ثَمَنَهُ: پولش را نقد به من پرداخت کرد.

فَأَرْسَلَ فِي أَثَرِي: کسی را به دنبال من فرستاد.

أَتُرَانِي: آیا دربارۀ من (چنین) فکر کردی.

مَاكَسْتُكَ: با تو چانه زدم.

مفهوم حدیث: «از جابر بن عبد الله ب چنین روایت است که او سوار بر شترش در حال رفتن بود که شتر خسته شد و از حرکت باز ایستاد، جابر س خواست که آن شتر را رها کند، جابر س می‌گوید: آنوقت پیامبر ج به من رسید و برایم دعا کرد و به شتر ضربه‌ای زد، شتر با آن ضربه آنچنان حرکت کرد که هیچ وقت چنین حرکت نکرده بود، پیامبر ج به جابر س فرمود: شتر را به مبلغ یک اوقیه به من بفروش، گفتم: خیر، باز فرمود: آن را به من بفروش، سپس شتر را به یک اوقیه به پیامبر ج فروختم ولی شرط کردم که تا رسیدن به منزلم بر آن سوار شوم، وقتی به منزل رسیدم شتر را به نزد پیامبر ج آوردم، ایشان نیز پولش را نقد به من پرداخت نمود، سپس من برگشتم، ایشان نیز شخصی را به دنبال من فرستاد و من را برگرداند، سپس به من فرمود: آیا فکر می‌کنی من با تو چانه زدم تا شترت را از تو بگیرم، شترت و پولت را بردار، هر دوی آن مال تو است».

۲۷۱-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَاد، وَلا تَنَاجَشُوا وَلا يَبِيْعُ الرَّجُلُ عَلَى بَيْعِ أَخِيهِ، وَلا يَخْطُبُ عَلَى خِطْبَة أخيه، وَلا تَسْأَلُ الْمَرْأَةُ طَلاقَ أُخْتِهَا لِتَكْفِئَ مَا فِي إِنائِهَا».

واژه‌ها:

أَنْ يَبِيعَ حَاضِرٌ لِبَادٍ: الحاضرُ: کسی که در شهر ساکن است، والبادی: منسوب به بادیه یعنی صحرا و بیابان است و در اینجا منظور کسی است که برای فروش کالا و جنسش به شهر می‌آید. در این حدیث از اینکه شخص مقیم در شهر برای روستایی یا بیابان نشین کالایش را بفروشد جلوگیری شده است تا اینکه تاجران آن شهر بتوانند با خریدن مستقیم کالا از آنها سود ببرند.

لا تناجشوا: فعل نهی از ماده (نجش) است، و نجش یعنی اینکه شخصی قیمت کالایی را بالا می‌برد یا اینکه از آن تعریف می‌کند در صورتی که قصد خریدن آن را هم ندارد، بلکه هدفش این است که مشتری را فریب دهد.

لا یبع الرجل علی بیع أخیه: وقتی فروشنده در حال فروش کالای خود به مشتری استفروشندۀ دیگر در معاملۀ آنها دخالت نکند تا کالای خود را به قیمت ارزانتر به آن مشتری عرضه کند.

لا يَخْطُبُ عَلَى خِطْبَة أخيه: در حالیکه شخصی خواستگاری از دختری کرده است کسی دیگر از آن دختر خواستگاری نکند.

لِتَكْفِئَ مَا فِي إِنائِهَا: معنای لفظی این جمله چنین است: تا چیزی که در ظرفش وجود دارد بریزد. ولی منظور این است که با طلاق گرفتن از شوهرش روزی بر آن تنگ شده و آواره شود.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج از اینکه شخص مقیم در شهر برای بیابان نشین یا روستایی جنسش را بفروشد نهی فرموده است، و همچنین فرموده‌اند: در صورتیکه قصد خرید کالایی را ندارید قیمتها را بالا نبرید، و هنگامی‌که فروشنده با مشتری در حال معامله است فروشندۀ دیگر در کار آنها دخالت نکند تا کالای خود را ارزانتر بر مشتری عرضه کند، و در حالیکه شخصی از دختری خواستگاری کرده است شخص دیگر از آن دختر خواستگاری نکند، و هیچ زنی از مردی درخواست طلاق زن دیگرش را نکند تا باعث تنگدستی و بیچارگی او گردد».

بابُ الرِّبا والصَّرْفِ باب ربا و خرید و فروش طلا و نقره (ارز و نقدینگی)

۲۷۲-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: الذَّهَبُ بالذَّهَبِ رِباً إلا هَاءَ وَهَاءَ، وَالفِضةُ بِالفِضةِ رِباً إلا هَاءَ وَهَاءَ، وَالْبُرُّ بِالْبُرِّ رِباً إلاَّ هَاءَ وَهَاءَ، وَالشَّعِيرُ بِالشَّعِيرِ رِباً إلاَّ هَاءَ وَهَاءَ».

واژه‌ها:

هاء و هاء: دست به دست.

البُرّ: گندم.

الشعیر: جو.

مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: فروش طلا با طلا ربا است مگر اینکه دست به دست باشد، و فروش نقره با نقره ربا است مگر اینکه دست به دست باشد، و فروش گندم با گندم ربا است مگر اینکه دست به دست باشد، و فروش جو با جو ربا است مگر اینکه دست به دست باشد».

۲۷۳-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا تَبِيعُوا الذَّهَبَ بِالذَّهَبِ إلاَّ مِثْلاً بِمِثْلٍ، وَلا تُشِفُّوا بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، وَلا تَبِيعُوا الْوَرِقَ بِالْوَرِقِ إلاَّ مِثْلاًّ بِمِثْلٍ، وَلا تُشِفُّوا بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ، وَلا تَبِيعُوا مِنْهَا غَائِباً بِنَاجِزٍ.

وَفِي لَفْظٍ: إلاَّ يَداً بِيَدٍ.

وَفِي لَفْظٍ: إلاَّ وَزْناً بِوَزْنٍ، مِثْلاً بِمِثْلٍ، سَوَاءً بِسَوَاءٍ».

واژه‌ها:

ولا تُشِفُّوا بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ: کم و زیاد نکنید.

الوَرِق: نقره.

الناجز: حاضر، آماده.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: طلا را با طلا نفروشید مگر اینکه مثل هم باشند و در وزن کم و زیاد نکنید، و نقره را با نقره نفروشید مگر اینکه مثل هم باشند و در وزن کم و زیاد نکنید، و طلا یا نقره‌ای که در مجلس خرید و فروش حاضر است را با طلا و نقره‌ای که بیرون از مجلس است نفروشید.

و در روایتی: مگر اینکه دست به دست باشد.

و در روایت دیگری: مگر اینکه هم وزن و شبیه هم باشند، و کاملا با هم برابر باشند».

۲۷۴-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: جَاءَ بِلالٌ س إلَى النَّبِيِّ ج بِتَمْرٍ بَرْنِيٍّ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ج: مِنْ أَيْنَ هَذَا؟ قَالَ بِلالٌ: كَانَ عِنْدَنَا تَمْرٌ رَدِيءٌ، فَبِعْتُ مِنْهُ صَاعَيْنِ بِصَاعٍ لِنُطْعِمَ النَّبِيَّ ج. فَقَالَ النَّبِيُّ ج عِنْدَ ذَلِكَ: أَوَّهْ، أَوَّهْ، عَيْنُ الرِّبَا، عَيْنُ الرِّبَا، لا تَفْعَلْ، وَلَكِنْ إذَا أَرَدْتَ أَنْ تَشْتَرِيَ فَبِعْ التَّمْرَ بِبَيْعٍ آخَرَ، ثُمَّ اشْتَرِ بِهِ».

واژه‌ها:

تَمْرٌ بَرْنِيٌّ: نوعی از خرمای خوب مدینه است.

الرَدِيءٌ: نامرغوب.

الصاع: نوعی پیمانه است که برابر با ۷۵/۲ لیتر و وزن ۲۱۷۵ گرم می‌باشد.

أَوَّهْ، أَوَّهْ: کلمه‌ای است که برای ابراز ناخوشنودی از چیزی به کار می‌رود.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س می‌فرماید: بلال س در حالیکه خرمای برنی با خود داشت به نزد پیامبر ج آمد، پیامبر ج به او فرمود: این خرما را از کجا آورده ای؟ بلال س در پاسخ گفت: مقداری خرمای نامرغوب داشتیم، دو صاع آن را به یک صاع از این خرما فروختم تا برای پیامبر ج تقدیم کنیم، آنگاه پیامبر ج فرمود: وای وای که این کار عین ربا است عین ربا است، این چنین نکن، اگر خواستی خرمای خوب بخری ابتدا خرمایت را با کالای دیگری بفروش سپس خرمایی را که می‌خواهی بخر».

۲۷۵-«عَنْ أَبِي الْمِنْهَالِ قَالَ: سَأَلْتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ وَزَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ ب عَنْ الصَّرْفِ، فَكُلُّ وَاحِدٍ يَقُولُ: هَذَا خَيْرٌ مِنِّي، وَكِلاهُمَا يَقُولُ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ بَيْعِ الذَّهَبِ بِالْوَرِقِ دَيْناً».

واژه‌ها:

الصرف: خرید و فروش طلا و نقره (ارز و نقدینگی).

الورِق: نقره.

دَيْناً: قرضی، چیزی که دست به دست نباشد، مثلا طلا را بگیرد و بگوید فردا اینقدر نقره به تو می‌دهم.

مفهوم حدیث: «ابو المنهال می‌گوید: از براء بن عازب و زید بن ارقم ب دربارۀ خرید و فروش طلا و نقره پرسیدم، و هر یک از آن دو می‌فرمود: این از من بهتر است، و هر دویشان گفتند: رسول الله ج از فروش طلا با نقره به صورت قرضی نهی فرموده است».

۲۷۶-«عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ الْفِضَّةِ بِالْفِضَّةِ وَالذَّهَبِ بِالذَّهَبِ إلاَّ سَوَاءً بِسَوَاءٍ، وَأَمَرَنَا أَنْ نَشْتَرِيَ الْفِضَّةَ بِالذَّهَبِ كَيْفَ شِئْنَا، وَنَشْتَرِيَ الذَّهَبَ بِالْفِضَّةِ كَيْفَ شِئْنَا.

قَالَ: فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: يَدًا بِيَدٍ؟ فَقَالَ: هَكَذَا سَمِعْتُ».

واژه‌ها:

سواء بسواء: یکسان و برابر.

مفهوم حدیث: «ابو بکره س می‌فرماید: رسول الله ج از خرید و فروش نقره با نقره و طلا با طلا نهی فرموده است مگر اینکه با هم یکسان و برابر باشند، و به ما امر کردند که نقره را با طلا به هر صورت که خواستیم خریداری کنیم، و همچنین طلا را با نقره به هر صورت که خواستیم خریداری کنیم.

راوی می‌گوید: شخصی از او پرسید: دست به دست باشد؟ فرمود: این چنین شنیده‌ام».

بابُ الرَّهْنِ وغیرِهِ: باب رهن و دیگر احکام

۲۷۷-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج اشْتَرَى مِنْ يَهُودِيٍّ طَعَاماً وَرَهَنَهُ دِرْعاً مِنْ حَدِيدٍ».

واژه‌ها:

الرهن: هر چیزی که برای تضمین پرداخت بدهکاری نزد طلبکار به امانت گذاشته می‌شود.

الدرع: زره.

الحدید: آهن.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج از یک یهودی مقداری مواد غذایی خرید و برای پرداخت پولش زره‌ای آهنی را نزد او به رهن گذاشت».

۲۷۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَطْلُ الْغَنِيِّ ظُلْمٌ، وَإِذَا أُتْبِعَ أَحَدُكُمْ عَلَى مَلِيءٍ فَلْيَتْبَعْ».

الـمَطْلُ: تاخیر کردن.

أُتْبِعَ: حواله شد. صورت مساله چنین است: شخصی از دیگری طلبکار است، اگر وقت پرداخت بدهکاری فرا رسید و بدهکار به طلبکار گفت: من از فلانی طلب دارم و تو طلبت را از او بگیر، این کار را حواله می‌گویند.

المَلِيء: ثروتمند، دارا.

فلیتبع: حواله را قبول کند.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: تاخیر کردن شخص ثروتمند در پرداخت بدهکاریش ظلم است، و اگر شخصی از شما از طرف بدهکار به شخص ثروتمندی حواله داده شد تا طلبش را بگیرد قبول کند».

۲۷۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج، أَوْ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: مَنْ أَدْرَكَ مَالَهُ بِعَيْنِهِ عِنْدَ رَجُلٍ- أَوْ إنْسَانٍ- قَدْ أَفْلَسَ فَهُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْ غَيْرِهِ».

واژه‌ها:

أَدْرَكَ: یافت.

أفلس: بدهکار شد، ورشکست شد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند، یا شنیدم که رسول الله ج می‌فرمایند: اگر کسی دقیقا مالش را نزد شخصی که ورشکست شده است یافت او در گرفتن آن مال به عنوان طلبش از دیگران مستحقتر است».

۲۸۰-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: جَعَلَ- وَفِي لَفْظٍ: قَضَى- النَّبِيُّ ج بِالشُّفْعَةِ فِي كُلِّ مَالٍ لَمْ يُقْسَمْ، فَإِذَا وَقَعَتِ الْحُدُود، وَصُرِّفَتِ الطُّرُقُ فَلا شُفْعَةَ».

واژه‌ها:

الشُّفْعَة: حق اولویت شریک در خرید سهمیۀ شریکش.

لم یُقسم: تقسیم نشد.

وَقَعَتِ الْحُدُودُ: مرز بندی شد.

صُرِّفَتِ الطُّرُقُ: جاده کشی شد. منظور این است که با مشخص شدن حد و مرز سهمیۀ دو شریک از هم جدا و مشخص شد.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج به حق اولویت شریک در خرید سهمیۀ شریکش در تمام اموالی که تقسیم نشده باشد حکم نمود، ولی اگر حد و مرزها مشخص شد و جاده کشی شد دیگر حق اولویتی وجود ندارد».

۲۸۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: أَصَابَ عُمَرُ س أَرْضاً بِخَيْبَرَ، فَأَتَى النَّبِيَّ ج يَسْتَأْمِرُهُ فِيهَا، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي أَصَبْتُ أَرْضاً بِخَيْبَرَ لَمْ أُصِبْ مَالاً قَطُّ هُوَ أَنْفَسُ عِنْدِي مِنْهُ، فَمَا تَأْمُرُ بِهِ؟ فَقَالَ: إنْ شِئْتَ حَبَسْتَ أَصْلَهَا وَتَصَدَّقْتَ بِهَا.

قَالَ: فَتَصَدَّقَ بِهَا عُمَرُ س غَيْرَ أَنَّهُ لا يُبَاعُ أَصْلُهَا، وَلا يُورَثُ، وَلا يُوهَبُ. قَالَ: فَتَصَدَّقَ عُمَرُس فِي الْفُقَرَاءِ، وَفِي الْقُرْبَى، وَفِي الرِّقَابِ، وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَابْنِ السَّبِيلِ، وَالضَّيْفِ، لا جُنَاحَ عَلَى مَنْ وَلِيَهَا أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا بِالْمَعْرُوفِ، أَوْ يُطْعِمَ صَدِيقاً غَيْرَ مُتَمَوِّلٍ فِيهِ.

وَفِي لَفْظٍ: غَيْرَ مُتَأَثِّلٍ».

واژه‌ها:

أصاب: به دست آورد.

يَسْتَأْمِرُهُ: با او مشورت می‌کند.

قطُّ: هرگز.

أَنْفَسُ: بهتر و نفیستر.

حَبَسْتَ أَصْلَهَا: اصل زمین را وقف کردی.

تصدَّقت بها: محصولات آن زمین را صدقه دادی.

لا یُورَث: به ارث برده نمی‌شود.

لا یُوهَب: بخشیده نمی‌شود.

الرقاب: برده.

ابن السَّبیل: در راه مانده، کسی که در سفر پولش تمام شود و نتواند به سفرش ادامه دهد.

الضیف: مهمان.

لا جُناح: گناهی نیست.

ولیها: آن (زمین) را سرپرستی کرد.

غَيْرَ مُتَمَوِّلٍ: چیزی را بیش از اندازۀ نیاز نگرفتن.

غیر مُتَأثِّلٍ: چیزی را از آن خود ندانستن، صاحب نشدن چیزی.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: عمر س در خیبر زمینی را به دست آورد، نزد پیامبر ج آمد تا با ایشان دربارۀ این زمین مشورت کند، گفت:‌ای رسول الله، در خیبر زمینی را به دست آورده‌ام که تا کنون هرگز چنین مال نفیسی نداشته ام، در این باره چه دستور می‌دهی؟ فرمود: اگر دوست داری اصل زمین را وقف کن و محصولش را صدقه بده.

عبد الله بن عمر ب می‌گوید: عمر س محصولات آن زمین را صدقه داد، و شرط کرد که اصل زمین فروخته نشود و به ارث نیز نرود و به کسی بخشیده نشود.

عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: عمر س محصولات این زمین را در بین فقرا، خویشاوندان، آزادی بردگان، جهاد در راه خدا، باز مانده در راه و مهمان به صدقه گذاشت، و بر کسی که سرپرستی زمین را بر عهده دارد هیچ گناهی نیست تا به درستی از آن بخورد، یا به دوستش از آن بدهد، به شرطی که بیش از نیازش برندارد و زمین را تصاحب نکند».

۲۸۲-«عَنْ عُمَرَ س قَالَ: حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَأَضَاعَهُ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَشْتَرِيَهُ، فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يَبِيعُهُ بِرُخْصٍ، فَسَأَلْتُ النَّبِيَّ ج؟ فَقَالَ: لا تَشْتَرِهِ، وَلا تَعُدْ فِي صَدَقَتِكَ وَإِنْ أَعْطَاكَهُ بِدِرْهَمٍ، فَإِنَّ الْعَائِدَ فِي هِبَتِهِ كَالْعَائِدِ فِي قَيْئِهِ».

واژه‌ها:

حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ: برای شخصی اسبی را فراهم کردم.

أضاعه: آن را ضایع و ناتوان کرد.

بِرُخص: ارزان.

وَلا تَعُدْ فِي صَدَقَتِكَ: صدقه‌ات را پس نگیر.

فَإِنَّ الْعَائِدَ فِي هِبَتِهِ كَالْعَائِدِ فِي قَيْئِهِ: کسی که هدیه اش را پس می‌گیرد مانند کسی است که استفراغ می‌کند و بعد آن استفراغ را می‌خورد.

مفهوم حدیث: «عمر س می‌فرماید: برای شخصی اسبی را فراهم کردم تا در راه خدا جهاد کند، ولی او آن اسب را درمانده و ناتوان ساخت، خواستم اسب را از او بخرم، و دانستم که می‌خواهد آن را به قیمت ارزانی بفروشد، از پیامبر ج سوال کردم، ایشان فرمودند: آن را نخر، و چیزی را که صدقه داده‌ای پس نگیر، حتی اگر به یک درهم به تو بفروشد نیز آن را نخر، زیرا کسی که چیزی را که هدیه می‌دهد سپس آن را باز می‌ستاند مانند شخصی است که استفراغ می‌کند سپس آن استفراغ را بر می‌گرداند».

۲۸۳-«وَعَنِ ابْن عَباس ب أنَ رَسُولَ الله ج قال: العائِدُ في هِبَتِهِ كالعَائِد فِي قيئهِ.

وَفي لَفْظٍ: فَإِنَّ الَّذِيْ يَعُودُ في صَدَقَتِهِ كَالْكَلْبِ يَقِيءُ ثُمَّ يَعُودُ في قَيْئِهِ».

مفهوم حدیث: «ابن عباس ب از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: کسی که چیزی را ببخشد سپس آن را باز ستاند مانند کسی است که استفراغ کرده سپس آن را باز می‌گرداند.

و در روایتی آمده است: زیرا کسی که صدقه اش را باز می‌ستاند مانند سگی است که استفراغ کرده سپس آن استفراغ را می‌خورد».

۲۸۴-«عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ ب قَالَ: تَصَدَّقَ عَلَيَّ أَبِي بِبَعْضِ مَالِهِ، فَقَالَتْ أُمِّي عَمْرَةُ بِنْتُ رَوَاحَةَ: لا أَرْضَى حَتَّى تُشْهِدَ رَسُولَ اللَّهِ ج. فَانْطَلَقَ أَبِي إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج لِيُشْهِدَهُ عَلَى صَدَقَتِي، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَفَعَلْتَ هَذَا بِوَلَدِكَ كُلِّهِمْ؟ قَالَ: لا، قَالَ: اتَّقُوا اللَّهَ وَاعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلادِكُمْ، فَرَجَعَ أَبِي، فَرَدَّ تِلْكَ الصَّدَقَةَ.

وَفِي لَفْظٍ: فَلا تُشْهِدْنِي إذاً، فَإِنِّي لا أَشْهَدُ عَلَى جَوْرٍ.

وَفِي لَفْظٍ: فَأَشْهِدْ عَلَى هَذَا غَيْرِي».

واژه‌ها:

تَصَدَّق: بخشید.

انطلق: رفت.

الجَوْر: ظلم.

مفهوم حدیث: «نعمان بن بشیر ب می‌فرماید: پدرم مقداری از مالش را به من بخشید، مادرم عمره بنت رواحه به او گفت: من راضی نمی‌شوم مگر اینکه رسول الله ج را بر این کارت گواه بگیری، آنگاه پدرم نزد رسول الله ج رفت تا او را بر این بخشش گواه بگیرد، رسول الله ج به او فرمود: آیا این کار را با تمام فرزندانت انجام داده ای؟ گفت: خیر، فرمود: از خدا بترسید و بین فرزندانتان عدالت را رعایت کنید، سپس پدرم برگشت و آن بخشش را برگرداند.

و در روایتی: بنابراین مرا گواه نگیر، زیرا من بر ظلم گواهی نمی‌دهم.

و در روایت دیگری: شخص دیگری غیر از من را بر این کار گواه بگیر».

۲۸۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج عَامَلَ أَهْلَ خَيْبَرَ بِشَطْرِ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا مِنْ ثَمَرٍ أَوْ زَرْعٍ».

واژه‌ها:

عامل: معامله کرد.

الشطر: نصف.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج با اهل خیبر چنین معامله کرد که بر روی زمینها کار کنند و نصف محصولات کشاورزی برای آنان باشد».

۲۸۶-«عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س قَالَ: كُنَّا أَكْثَرَ الأنْصَارِ حَقْلاً، وَكُنَّا نُكْرِي الأرْضَ عَلَى أَنَّ لَنَا هَذِهِ وَلَهُمْ هَذِهِ، فَرُبَّمَا أَخْرَجَتْ هَذِهِ وَلَمْ تُخْرِجْ هَذِهِ، فَنَهَانَا عَنْ ذَلِكَ. فَأَمَّا الْوَرِقُ فَلَمْ يَنْهَنَا».

واژه‌ها:

الحقل: مزرعه.

نُكْرِي: کرایه می‌دهیم.

الوَرِق: نقره.

مفهوم حدیث: «رافع بن خدیج س می‌فرماید: ما در بین انصار بیشترین مزرعه را داشتیم، و زمین کشاورزی را به دیگران کرایه می‌دادیم به گونه‌ای که محصولات یک طرف از مزرعه برای ما و محصولات طرف دیگر برای کشاورزان باشد، گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که طرف صاحب زمین ثمر می‌داد و طرف کشاورز ثمری نمی‌داد، سپس پیامبر ج ما را از این گونه کرایه دادن نهی کرد. ولی اگر کرآیۀ زمین با نقره (پول) بود ما را از آن نهی نمی‌کرد».

۲۸۷-«وَلِمُسْلِمٍ عَنْ حَنْظَلَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: سَأَلْتُ رَافِعَ بْنَ خَدِيجٍ س عَنْ كِرَاءِ الأَرْضِ بِالذَّهَبِ وَالْوَرِقِ؟ فَقَالَ: لا بَأْسَ بِهِ، إنَّمَا كَانَ النَّاسُ يُؤَاجِرُونَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج بِمَا عَلَى الْمَاذِيَانَاتِ وَأَقْبَالِ الْجَدَاوِلِ وَأَشْيَاءَ مِنْ الزَّرْعِ، فَيَهْلِكُ هَذَا وَيَسْلَمُ هَذَا، وَلَمْ يَكُنْ لِلنَّاسِ كِرَاءٌ إلاَّ هَذَا، فَلِذَلِكَ زَجَرَ عَنْهُ، فَأَمَّا شَيْءٌ مَعْلُومٌ مَضْمُونٌ فَلا بَأْسَ بِهِ.

الماذِيَانَاتُ: الأَنْهَارُ الْكِبَارُ، وَالْجَدْوَلُ: النَّهْرُ الصَّغِيْرُ».

واژه‌ها:

الکراء: کرایه دادن یا کرایه کردن.

یؤاجرون: به یکدیگر اجاره می‌دهند.

الماذیانات: جمع ماذیان به معنی رودخانۀ بزرگ.

أقبال الجداول: اوایل رودخانۀ کوچک.

زجر عنه: از آن نهی کرد.

مفهوم حدیث: «در صحیح امام مسلم آمده است که حنظله بن قیس می‌گوید: از رافع بن خدیج س دربارۀ کرایه دادن زمین با طلا و نقره پرسیدم، او فرمود: هیچ اشکالی ندارد، مردم در زمان پیامبر ج زمینهایشان را کرایه می‌دادند به شرطی که محصولاتی که در کنار رودخانه‌هامی روید برای صاحب زمین باشد یا مقداری از محصول برای آنها باشد، گاهی اتفاق می‌افتاد که قسمت کشاورز از بین می‌رفت و قسمت صاحب زمین ثمر می‌داد یا بالعکس، و مردم به جز این گونه کرایه دادن روش دیگری نداشتند، به همین دلیل پیامبر ج از آن نهی فرمود، ولی اگر اجارۀ زمین با چیزی معلوم و تضمینی باشد اشکالی ندارد».

۲۸۸-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: قَضَى النَّبيُّ ج بِالْعُمْرَى لِمَنْ وُهِبَتْ لَهُ.

وَفِي لَفْظٍ: مَنْ أُعْمِرَ عُمْرَى لَهُ وَلِعَقِبِهِ فَإِنَّهَا لِلَّذِي أُعْطِيَهَا، لا تَرْجِعُ إلَى الَّذِي أَعْطَاهَا، لأَنَّهُ عَطَاءٌ وَقَعَتْ فِيهِ الْمَوَارِيثُ.

قَالَ جَابِرٌ س: إنَّمَا الْعُمْرَى الَّتِي أَجَازَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يَقُولَ: هِيَ لَكَ وَلِعَقِبِكَ، فَأَمَّا إذَاقَالَ: هِيَ لَك مَا عِشْتَ، فَإِنَّهَا تَرْجِعُ إلَى صَاحِبِهَا.

وَفِي لَفْظٍ لِمُسْلِمٍ: أَمْسِكُوا عَلَيْكُمْ أَمْوَالَكُمْ وَلا تُفْسِدُوهَا، فَإِنَّهُ مَنْ أَعْمَرَ عُمْرَى فَهِيَ لِلَّذِي أُعْمِرَهَا حَيّاً وَمَيِّتاً وَلِعَقِبِهِ».

واژه‌ها:

العُمرَی: برگرفته شده از «عُمْر» به معنی زندگی است، نوعی بخشش است که در زمان جاهلیت صورت می‌گرفته است، به این گونه که شخصی به دیگری می‌گفته است: من این چیز را به تو می‌دهم تا زمانی که زنده باشی. این نوع بخشش چنانکه می‌بینیم مبنی بر شرط زنده ماندن است، یعنی پس از مرگش آن چیز به صاحب اصلیش بر می‌گردد، ولی اسلام مسالۀ بخشش را تایید کرد و شرط آن را باطل اعلام نمود و چنین شد که اگر کسی مالی را به کسی می‌بخشید بعد از مرگش به میراث برانش انتقال می‌یافت.

أمسکوا: نگهدارید.

العَقِب: فرزندان.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج به عُمرَی برای کسی که به او بخشیده شده بود حکم نمود.

کسی که چیزی مادام العمر به او بخشیده شد آن چیز برای او و فرزندانش می‌باشد و به بخشنده بر نمی‌گردد، زیرا از آن کسی است که به او داده شده است، زیرا بخشش مادام العمر بخششی است که وارد ارث می‌شود.

جابر س می‌فرماید: بخشش مادام العمری که رسول الله ج آن را جایز دانسته‌اند به گونه‌ای است که بخشنده می‌گوید: این برای تو و فرزندانت است. ولی اگر بخشنده گفت: این چیز تا زمانی که زنده هستی برای تو باشد بعد از مرگش به صاحبش بر می‌گردد. (زیرا حکم عاریه را به خود می‌گیرد).

و در روایتی نزد امام مسلم آمده است: اموالتان را نگهدارید و آن را تباه نکنید، زیرا کسی که مالی را به صورت مادام العمر به کسی می‌بخشد آن مال برای او در حال حیاتش و مرگش، و بعد از او برای فرزندانش می‌باشد».

۲۸۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا يَمْنَعَنَّ جَارٌ جَارَهُ أَنْ يَغْرِزَ خَشَبَةً فِي جِدَارِهِ. ثُمَّ يَقُولُ أَبُو هُرَيْرَةَ س: مَا لِي أَرَاكُمْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ؟ وَاَللَّهِ لأَرْمِيَنَّ بِها بَيْنَ أَكْتَافِكُمْ».

واژه‌ها:

یغرز: فرو می‌کند.

الخَشَبَةُ: یک قطعه چوب.

الجدار: دیوار.

معرضین: جمع معرض به معنی روی گردان و سرپیچ.

لأَرْمِینَّ بِها بَینَ أَكْتَافِكُمْ: أکتاف جمع کتف به معنی شانۀ انسان، منظور از این جمله چنین است: شما را به انجام دادن آن وا می‌دارم، زیرا اگر چیزی بر روی شانۀ انسان باشد نمی‌تواند از او جدا شود.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هیچهمسایه ای، جلوی همسآیۀ خود را از اینکه چوب در دیوارش فرو کند نگیرد.

سپس ابو هریره س فرمود: چرا می‌بینم که شما از انجام این کار سرپیچی می‌کنید؟ به خدا قسم شما را وادار به این کار می‌کنم».

۲۹۰-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنْ الأَرْضِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ».

واژه‌ها:

قِيدَ شِبْرٍ: به اندازۀ یک کف دست، یک وجب.

طُوِّقَهُ: آن چیز در گردنش آویخته شد.

سبع أرضين: هفت طبقۀ زمین.

مفهوم حدیث: «عایشه ل از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس بهاندازۀ یک وجب زمینی را به ظلم غصب کند آن قطعه زمین تا هفت طبقۀ زیر آن به گردنش آویخته می‌شود».

بابُ اللُّقَطَةِ: باب مال پیدا شده

۲۹۱-«عَنْ زَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ س قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ لُقَطَةِ الذَّهَبِ أَوْ الْوَرِقِ؟ فَقَالَ: اعْرِفْ وِكَاءَهَا وَعِفَاصَهَا، ثُمَّ عَرِّفْهَا سَنَةً فَإِنْ لَمْ تُعْرَفْ فَاسْتَنْفِقْهَا وَلْتَكُنْ وَدِيعَةً عِنْدَكَ، فَإِنْ جَاءَ طَالِبُهَا يَوْماً مِنْ الدَّهْرِ فَأَدِّهَا إلَيْهِ. وَسَأَلَهُ عَنْ ضَالَّةِ الإِبِلِ؟ فَقَالَ: مَا لَك وَلَهَا؟ دَعْهَا فَإِنَّ مَعَهَا حِذَاءَهَا وَسِقَاءَهَا، تَرِدُ الْمَاءَ وَتَأْكُلُ الشَّجَرَ، حَتَّى يَجِدَهَا رَبُّهَا. وَسَأَلَهُ عَنْ الشَّاةِ؟ فَقَالَ: خُذْهَا فَإِنَّمَا هِيَ لَكَ، أَوْ لأَخِيك، أَوْ لِلذِّئْبِ».

واژه‌ها:

الوکاء: بندی که با آن دهان مشک و امثال آن را می‌بندند.

العفاص: کیسه‌ای ساخته شده از چرم یا پارچه که در گذشته سکه‌های خود را در آن نگه می‌داشتند، مثل کیف پول امروزی.

استنفق: خرج کرد.

الوَدِيعَة: امانت.

الدهر: روزگار.

أدِّها إليه: آن را به او بده.

دَعْها: رهایش کن.

الحذاء: سم شتر.

السقاء: مشک آب.

ربُّها: صاحبش.

الشاة: گوسفند.

مفهوم حدیث: «زید بن خالد الجهنی س می‌فرماید: از رسول الله ج دربارۀ طلا و نقرۀ پیدا شده سوال شد، ایشان فرمودند: کیسه و بندش را شناسایی کن، سپس به مدت یک سال آن را معرفی کن، اگر کسی ندانست این مال از آن چه کسی است آن را خرج کن، و مقدارش در نزد تو امانت باقی می‌ماند، اگر روزگاری صاحبش پیدا شد آن را به او پرداخت کن. و از ایشان دربارۀ شتر گم شده سوال کرد، فرمودند: چه کار به شتر گم شده داری؟ او را به حال خود رها کن، زیرا وسیلۀ راه رفتن و آبش همراهش است، برای خوردن آب بر آبخشور وارد می‌شود و از درخت نیز می‌خورد، تا اینکه صاحبش آن را پیدا کند. و از ایشان دربارۀ گوسفند گم شده سوال کرد، فرمودند: آن را با خود بگیر، زیرا یا برای تو است یا برای برادرت و یا از آن گرگ می‌شود».

کتابُ الوصایا کتاب وصیت

۲۹۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ لَهُ شَيْءٌ يُوصِي فِيهِ يَبِيتُ لَيْلَتَيْنِ إلاَّ وَوَصِيَّتُهُ مَكْتُوبَةٌ عِنْدَهُ.

زَادَ مُسْلِمٌ: قَالَ ابْنُ عُمَرَ ب: فوالله مَا مَرَّتْ عَلَيَّ لَيْلَةٌ مُنْذُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ ذَلِكَ إلاَّ وَوَصِيَّتِي عِنْدِي».

واژه‌ها:

امْرِئٍ: شخص.

یبیت: شب را می‌خوابد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هیچ شخص مسلمانی در حالیکه دارای چیزی است که باید دربارۀ آن وصیت کند حق خوابیدن دو شب پیاپی را ندارد مگر اینکه وصیتش نوشته شده نزد او باشد.

امام مسلم بر این روایت افزوده است: ابن عمر ب فرمود: از روزی که این حدیث را از رسول الله ج شنیده‌ام یک شب هم بدون وصیت بر من نگذشته است».

۲۹۳-«عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س قَالَ: جَاءَني رَسُولُ اللَّهِ ج يَعُودُنِي عَامَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ مِنْ وَجَعٍ اشْتَدَّ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ بَلَغَ بِي مِنْ الْوَجَعِ مَا تَرَى، وَأَنَا ذُو مَالٍ، وَلا يَرِثُنِي إلاَّ ابْنَةٌ أَفَأَتَصَدَّقُ بِثُلُثَيْ مَالِي؟ قَالَ: لا، قُلْتُ: فَالشَّطْرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لا، قُلْت: فَالثُّلُثُ؟ قَالَ: الثُّلُثُ، وَالثُّلُثُ كَثِيرٌ، إِنَّكَ أَنْ تَذَرَ ورَثَتَكَ أَغنياءَ خيرٌ منْ أَنْ تَذَرَهمْ عالَةً يَتَكَفَّفونَ النَّاسَ، وإنَّكَ لَنْ تُنْفِقَ نَفَقَةً تَبْتَغِي بِهَا وَجْهَ اللَّهِ إلاَّ أُجِرْتَ بِهَا، حَتَّى مَا تَجْعَلُ فِي فِيِّ امْرَأَتِكَ.

قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أُخَلَّفُ بَعْدَ أَصْحَابِي؟ قَالَ: إنَّكَ لَنْ تُخَلَّفَ فَتَعْمَلَ عَمَلاً تَبْتَغِي بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إلاَّ ازْدَدْت بِهِ دَرَجَةً وَرِفْعَةً، وَلَعَلَّكَ أَنْ تُخَلَّفَ حَتَّى يَنْتَفِعَ بِكَ أَقْوَامٌ، وَيُضَرُّ بِكَ آخَرُونَ. اللَّهُمَّ أَمْضِ لأَصْحَابِي هِجْرَتَهُمْ، وَلا تَرُدَّهُمْ عَلَى أَعْقَابِهِمْ، لَكِنِ الْبَائِسُ سَعْدُ بْنُ خَوْلَةَ. يَرْثِي لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ مَاتَ بِمَكَّةَ».

واژه‌ها:

يَعُودُنِي: به عیادتم می‌آید.

الوَجَع: بیماری.

اشْتَدَّ: شدت یافت.

الشطر: نصف.

تذر: رها می‌کنی، باقی می‌گذاری.

العالَة: جمع عائل به معنی فقیر و نیازمند.

يَتَكَفَّفونَ: گدایی می‌کنند.

الفِيِّ: دهان.

أُخَلَّفُ: باقی می‌مانم.

أَمْضِ: کامل کن.

أَعْقَابِهِمْ: پشتشان، منظور مرتد شدن است.

الْبَائِسُ: بیچاره.

يَرْثِيه: با رقت و ترحم از او یاد می‌کند.

مفهوم حدیث: «سعد بن ابی وقاص س می‌فرماید: رسول الله ج در سال حَجَّة الوداع به سبب بیماری شدیدی که داشتم به عیادتم آمد، گفتم: یا رسول الله ضعف و ناتوانی من در اثر بیماری به جایی رسیده است که می‌بینید، و من مردی ثروتمند هستم و جز یک دختر وارث دیگری ندارم، آیا دو سوم مالم را صدقه بدهم؟ فرمودند: خیر، گفتم: نصف چطور یا رسول الله؟ گفتند: خیر، گفتم: یک سوم چطور؟ فرمودند: باشد، یک سوم، و یک سوم نیز زیاد است، اگر تو وارثینت را ثروتمند در دنیا رها کنی بهتر از آن است که آنها را فقیر و نیازمند رها کرده تا به گدایی نزد مردم بپردازند، و هر نفقه‌ای که در راه خدا بدهی اجر آن را خواهی یافت، حتی آن لقمه‌ای را که در دهان زنت می‌گذاری.

سعد س می‌گوید: گفتم: یا رسول الله آیا در مکه به سبب بیماریم خواهم ماند و نمی‌توانم با همراهانم به مدینه بازگردم؟ فرمودند: تو هر جا که باشی و هر کاری که فقط برای رضای خدا باشد انجام بدهی بر درجه و منزلت تو افزوده می‌شود، و امید آن است که زنده بمانی تا جایی که گروهی از مردم از تو سود می‌برند و گروهی دیگر ضرر و زیان می‌بینند. خدایا هجرت اصحابم را کامل گردان و آنان را از ایمانشان باز نگردان، و بیچاره و درمانده سعد بن خوله است.

راوی می‌گوید: رسول الله ج از او با ترحم یاد می‌کرد زیرا در مکه فوت کرده بود نه در سرزمین هجرت».

۲۹۴-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: لَوْ أَنَّ النَّاسَ غَضُّوا مِنْ الثُّلُثِ إلَى الرُّبُعِ؟ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: الثُّلُثُ، وَالثُّلُثُ كَثِيرٌ».

واژه‌ها:

غَضُّوا: کم کردند، کاستند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: ای کاش مردم وصیتشان را از یک سوم به یک چهارم کم می‌کردند، زیرا رسول الله ج فرمودند: یک سوم، و یک سوم نیز زیاد است».

بابُ الفَرَائِضِ: باب میراث و سهمیه های آن

۲۹۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: أَلْحِقُوا الْفَرَائِضَ بِأَهْلِهَا، فَمَا بَقِيَ فَهُوَ لأَوْلَى رَجُلٍ ذَكَرٍ.

وَفِي رِوَايَةٍ: اقْسِمُوا الْمَالَ بَيْنَ أَهْلِ الْفَرَائِضِ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ، فَمَا تَرَكَتِ الفَرَائِضُ فَلأَوْلَى رَجُلٍ ذَكَرٍ».

واژه‌ها:

ألحقوا: برسانید، بدهید.

الفرائض: سهمیه‌های مشخص شده در میراث.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: سهمیه‌های مشخص شده در میراث را به صاحبانش بدهید، سپس هر چه باقی ماند برای نزدیکترین مرد به میت است.

و در روایتی: مال را بین صاحبان سهمیه‌های مشخص شده آنچنانکه در قرآن آمده است تقسیم کنید، و هر چه بعد از این سهمیه‌ها باقی ماند برای نزدیکترین مرد به میت است».

۲۹۶-«عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب قَالَ: قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَتَنْزِلُ غَداً فِي دَارِكَ بِمَكَّةَ؟ قَالَ: وَهَلْ تَرَكَ لَنَا عَقِيلٌ مِنْ رِبَاعٍ أَوْ دُوْرٍ؟ ثُمَّ قَالَ: لا يَرِثُ الْمُسْلِمُ الْكَافِرَ وَلا الْكَافِرُ الْمُسْلِمَ».

واژه‌ها:

الدار: خانه، منزل.

الرِّبَاع: مکانهای اقامت.

الدور: جمع الدار به معنی خانه.

مفهوم حدیث: «اسامه بن زید ب می‌فرماید: به رسول الله ج گفتم: آیا فردا در مکه در خانه‌ات ساکن می‌شوی؟ فرمودند: مگر عقیل برای ما جایی به منظور اقامت باقی گذاشته است؟ سپس فرمودند: مسلمان از کافر ارث نمی‌برد و کافر نیز از مسلمان ارث نمی‌برد».

۲۹۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنْ بَيْعِ الْوَلاءِ وَعَنْ هِبَتِهِ».

واژه‌ها:

الولاء: حق آزاد ساختن برده.

الهبة: بخشش.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج از فروش و بخشش حق آزاد کردن برده جلوگیری کردند».

۲۹۸-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَتْ فِي بَرِيرَةَ ثَلاثُ سُنَنٍ، خُيِّرَتْ عَلَى زَوْجِهَا حِينَ عَتَقَتْ، وَأُهْدِيَ لَهَا لَحْمٌ فَدَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ج وَالْبُرْمَةُ عَلَى النَّارِ، فَدَعَا بِطَعَامٍ فَأُتِيَ بِخُبْزٍ وَأُدْمٍ مِنْ أُدْمِ الْبَيْتِ، فَقَالَ: أَلَمْ أَرَ الْبُرْمَةَ عَلَى النَّارِ فِيهَا لَحْمٌ؟ قَالُوا: بَلَى، يَا رَسُولَ اللَّهِ، ذَلِكَ لَحْمٌ تُصُدِّقَ بِهِ عَلَى بَرِيرَةَ فَكَرِهْنَا أَنْ نُطْعِمَكَ مِنْهُ، فَقَالَ: هُوَ عَلَيْهَا صَدَقَةٌ، وَهُوَ لَنَا مِنْهَا هَدِيَّةٌ. وَقَالَ النَّبِيُّ ج فِيهَا: إنَّمَا الْوَلاءُ لِمَنْ أَعْتَقَ».

واژه‌ها:

السنن: جمع سُنَّة به معنی راه و روش است.

خُيِّرَتْ: به او حق اختیار داده شد.

عَتَقَتْ: آزاد شد.

أُهْدِيَ لَهَا: به او هدیه داده شد.

الْبُرْمَةُ: دیگی ساخته شده از سنگ.

الأُدْم: خورشت.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: بریره سبب به وجود آمدن سه سنت بود، هنگامی‌که آزاد شد برای باقی ماندن با همسرش که هنوز برده بود به او حق اختیار داده شد، و قطعه‌ای گوشت به او هدیه داده شده بود که ما در حال پختن آن بودیم، در همان حال رسول الله ج به خانۀ من آمد و دیگ نیز بر روی آتش بود، ایشان درخواست غذا کردند، برایشان مقداری نان و خورشت خانه آوردند، فرمودند: مگر نمی‌بینم که دیگ با گوشت بر روی آتش است؟ گفتند: بله یا رسول الله، این گوشتی است که به بریره صدقه داده شده است، و شایسته ندانستیم تا به شما از آن بدهیم، فرمودند: این گوشت برای بریره صدقه است و برای ما از طرف بریره هدیه است.

و همچنین پیامبر ج در قضیۀ بریره فرمودند: حق آزادی برده از آن کسی است که برده را آزاد می‌کند».

کتابُ النِّکاحِ کتاب ازدواج

۲۹۹-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنْ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ الْبَاءَة فَلْيَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ».

واژه‌ها:

الـمعشر: گروه.

الشباب: جوانان.

الْبَاءَة: منزل، خانه. یعنی کسی که می‌تواند برای ازدواجش منزلی فراهم کند.

أَغَضُّ لِلْبَصَرِ: باعث چشم پوشی بیشتر می‌شود.

أَحْصَنُ لِلْفَرْجِ: باعث پاکدامنی بیشتر می‌شود.

الوِجَاءُ: در اصل به معنی کشیدن رگهای بیضه است که با آن شهوت مرد از بین می‌رود، ولی منظور در این حدیث ضعیف کردن شهوت با روزه گرفتن می‌باشد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن مسعود س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: ای جوانان هر کس از شما توانایی فراهم کردن خانه و مسکن را دارد ازدواج کند، زیرا با ازدواج بهتر می‌توان چشم پوشی و پاکدامنی نمود، و اگر کسی توانایی ندارد روزه بگیرد زیرا روزه شهوت را ضعیف می‌کند».

۳۰۰-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ نَفَراً مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج سَأَلُوا أَزْوَاجَ النَّبِيِّ ج عَنْ عَمَلِهِ فِي السِّرِّ؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لا أَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لا آكُلُ اللَّحْمَ، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لا أَنَامُ عَلَى فِرَاشٍ. فَبَلَغَ النَّبِيَّ ج ذَلِكَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَقَالَ: مَا بَالُ أَقْوَامٍ قَالُوا كَذَا وكَذَا؟ لَكِنِّي أُصَلِّيوَأَنَامُ، وَأَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي».

واژه‌ها:

النفر: گروهی شامل سه تا ده نفر.

ما بال: چگونه است؟ چه شده است؟

رغب عن: از فلان چیز رویگردان شد.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: گروهی از اصحاب پیامبر ج از همسران پیامبر ج دربارۀ کارهایش در خانه سوال کردند، بعد از شنیدن چگونگی عبادت پیامبر ج یکی از آنها گفت: با هیچ زنی ازدواج نمی‌کنم، و دیگری گفت: هرگز گوشت نمی‌خورم، و دیگری گفت: بر روی لحاف نمی‌خوابم.

این خبر به پیامبر ج رسید، با گفتن حمد و ستایش خداوند در میان مردم ایستاد و فرمود: چه شده است که برخی چنین و چنین گفته‌اند؟ ولی من نماز می‌خوانم و می‌خوابم، و روزه می‌گیرم و افطار می‌کنم، و با زنان ازدواج می‌کنم، هر کس از سنت و راه و روش من رویگردانی کند از من نیست».

۳۰۱-«عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ س قَالَ: رَدَّ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ س التَّبَتُّلَ، وَلَوْ أَذِنَ لَهُ لاخْتَصَيْنَا.

التَّبَتُّلُ: تَرْكُ النِّكَاحِ، وَمِنْهُ قِيْلَ لِمَرْيَمَ عَلَيْهَا السَّلامُ: الْبَتُوْلُ».

واژه‌ها:

التَّبَتُّل: ترک کردن ازدواج برای مشغول شدن به عبادت.

اخْتَصَيْنَا: خود را اخته کردیم.

مفهوم حدیث: «سعد بن ابی وقاص س می‌فرماید: رسول الله ج ترک کردن ازدواج عثمان بن مظعون س به منظور عبادت را نپذیرفت، و اگر به او اجازۀ این کار را می‌داد ما خود را اختهمی‌کردیم».

۳۰۲-«عَنْ أُمِّ حَبِيبَةَ بِنْتِ أَبِي سُفْيَانَ ب أَنَّهَا قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، انْكِحْ أُخْتِي ابْنَةَ أَبِي سُفْيَانَ، قَالَ: أَوَتُحِبِّينَ ذَلِكَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، لَسْتُ لَكَ بِمُخْلِيَةٍ، وَأَحَبُّ مَنْ شَارَكَنِي فِي خَيْرٍ أُخْتِي، فَقَالَ النَّبيُّ ج: إنَّ ذَلِكَ لا يَحِلُّ لِي. قَالَتْ: فَإِنَّا نُحَدَّثُ أَنَّك تُرِيدُ أَنْ تَنْكِحَ بِنْتَ أَبِي سَلَمَةَ، قَالَ: بِنْتُ أُمِّ سَلَمَةَ؟! قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: إنَّهَا لَوْ لَمْ تَكُنْ رَبِيبَتِي فِي حَجْرِي مَا حَلَّتْ لِي، إنَّهَا لابْنَةُ أَخِي مِنْ الرَّضَاعَةِ، أَرْضَعَتْنِي وَأَبَا سَلَمَةَ ثُوَيْبَةُ، فَلا تَعْرِضْنَ عَلِيَّ بَنَاتِكُنَّ وَلا أَخَوَاتِكُنَّ.

قَالَ عُرْوَةُ: وَثُوَيْبَةُ مَوْلاةٌ لأَبِي لَهَبٍ، كَانَ أَبُو لَهَبٍ أَعْتَقَهَا، فَأَرْضَعَتْ النَّبِيَّ ج، فَلَمَّا مَاتَ أَبُو لَهَبٍ أُرِيَهُ بَعْضُ أَهْلِهِ بِشَرِّ حِيبَةٍ، فَقَالَ لَهُ: مَاذَا لَقِيتَ؟ قَالَ أَبُو لَهَبٍ: لَمْ أَلْقَ بَعْدَكُمْ خَيْراً، غَيْرَ أَنِّي سُقِيتُ فِي هَذِهِ بِعَتَاقَتِي ثُوَيْبَةَ.

الحِيبَةُ: بِكَسْرِ الْحَاءِ الْمُهْمَلَةِ: الْحَالُ».

واژه‌ها:

لَسْتُ لَكَ بِمُخْلِيَةٍ: من به تنهایی زن تو نیستم، یگانه زن تو نیستم.

نُحَدَّث: به ما گفته می‌شود.

الربيبة: دختر زن، نادختری.

الحَجْر: آغوش، دامان.

الرَّضَاعَة: شیر خوارگی.

أَرْضَعَتْنِي: آن زن مرا شیر داد.

الـمَوْلاة: کنیز آزاد شده.

أَعْتَقَهَا: او را آزاد کرد.

أُرِيَهُ: او را دید.

بِشَرِّ حِيبَةٍ: بدترین وضعیت، بدترین حالت.

لَمْ أَلْقَ: نیافتم، ندیدم.

سُقِيتُ: به من آب داده شد.

فِي هَذِهِ: در روایات دیگر آمده است که به مقدار سوراخ بین انگشت شست دست و انگشت اشاره بوده است.

بِعَتَاقَتِي: به کنیز آزاد شده‌ام.

مفهوم حدیث: «ام حبیبه ل دختر ابو سفیان به رسول الله ج گفت: خواهرم دختر ابو سفیان را به همسری خودت انتخاب کن، پیامبر ج به او فرمود: آیا واقعاً دوست داری این کار را انجام بدهم؟ گفتم: بله، زیرا من به تنهایی زن تو نیستم، و خواهرم بهترین کسی است که می‌تواند شریک خوبیهای من بشود، پیامبر ج فرمودند: ازدواج من با او حلال نیست.

ام حبیبه ل گفت: می‌شنویم که شما می‌خواهید با دختر ابو سلمه ازدواج کنی. پیامبر ج فرمودند: دختر ام سلمه؟! گفتم: بله. فرمودند: حتی اگر نادختری من هم نبود ازدواج من با او جایز نبود، زیرا او دختر برادر شیری من است، ثویبه به من و ابو سلمه شیر داده است، دختران و خواهران خود را بر من عرضه نکنید.

عروه می‌گو ید: ثویبه کنیز آزاد شدۀ ابو لهب است، ابو لهب او را آزاد کرده بود، او کسی است که به پیامبر ج شیر داده بود. وقتی ابو لهب مرد یکی از بستگانش او را در بدترین وضعیت در خواب دید، به ابو لهب گفت: چه دیدی؟ ابو لهب پاسخ داد: بعد از شما هیچ خوبی‌ای ندیدم، مگر اینکه به دلیل آزاد کردن ثویبه به اندازۀ سوراخ بین انگشت شست و اشاره‌ام به من آب داده شد».

۳۰۳-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا يُجْمَعُ بَيْنَ الْمَرْأَةِ وَعَمَّتِهَا، وَلا بَيْنَ الْمَرْأَةِ وَخَالَتِهَا».

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: زن و عمه‌اش، و زن و خاله اش به ازدواج یک مرد در نمی‌آیند».

۳۰۴عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنَّ أَحَقَّ الشُّرُوطِ أَنْ تُوفُوا بِهِ مَا اسْتَحْلَلْتُمْ بِهِ الْفُرُوجَ».

واژه‌ها:

تُوفُوا بِهِ: به آن وفا می‌کنید.

اسْتَحْلَلْتُمْ: چیز حرام را حلال کردید.

الفُرُوج: جمع فَرْج به معنی شرمگاه.

مفهوم حدیث: «عقبه بن عامر س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: واجبترین شرطی که باید به آن وفا کنید شرطی است که با آن شرمگاه زن را برای خود حلال کرده اید».

۳۰۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ نِكَاحِ الشِّغَارِ.

وَالشِّغَارُ: أَنْ يُزَوِّجَ الرَّجُلُ ابْنَتَهُ عَلَى أَنْ يُزَوِّجَهُ الآخَرُ ابْنَتَهُ، لَيْسَ بَيْنَهُمَا صَّدَاقٌ».

واژه‌ها:

الشِّغَار: ازدواجی است که در آن یک مرد دختر خود را به ازدواج شخصی در می‌آورد به شرط اینکه آن مرد نیز دخترش را به ازدواج او در آورد و هیچ مهریه‌ای بین آن دو نباشد.

الصَّداق: مهریه.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج از ازدواج شغار نهی کرده‌اند».

۳۰۶-«عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنْ نِكَاحِ الْمُتْعَةِ يَوْمَ خَيْبَرَ وَعَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الأَهْلِيَّةِ».

واژه‌ها:

نِكَاحِ الـْمُتْعَةِ: ازدواج موقت، صیغه.

اللُحُوم: جمع لحم به معنی گوشت.

الْحُمُرُ الأَهْلِيَّةُ: خرهای اهلی.

مفهوم حدیث: «علی بن ابی طالب س می‌فرماید: پیامبر ج روز فتح خیبر از ازدواج موقت و خوردن گوشت خر اهلی نهی فرمودند».

۳۰۷-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا تُنْكَحُ الأَيِّمُ حَتَّى تُسْتَأْمَرَ، وَلا تُنْكَحُ الْبِكْرُ حَتَّى تُسْتَأْذَنَ. قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَكَيْفَ إذْنُهَا؟ قَالَ: أَنْ تَسْكُتَ».

واژه‌ها:

الأَيِّم: بیوه، کسی که یکبار ازدواج کرده است.

تُسْتَأْمَرُ: از او درخواست دستور دادن به کاری می‌شود.

الْبِكْرُ: دختر.

تُسْتَأْذَنُ: از او اجازه گرفته می‌شود.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از رسول الله ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: زن بیوه تا زمانی که خود دستور نداده باشد به شوهر داده نمی‌شود، و دختر باکره نیز تا زمانی که از او اجازه گرفته نشده باشد به شوهر داده نمی‌شود. گفتند: یا رسول الله، اجازۀ دختر باکره چگونه است؟ فرمودند: اینکه سکوت اختیار کند».

۳۰۸-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَاءَتْ امْرَأَةُ رِفَاعَةَ الْقُرَظِيِّ إلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَتْ: كُنْتُ عِنْدَ رِفَاعَةَ الْقُرَظِيِّ فَطَلَّقَنِي فَبَتَّ طَلاقِي، فَتَزَوَّجْتُ بَعْدَهُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ الزُّبَيْرِ وَإِنَّمَا مَعَهُ مِثْلُ هُدْبَةِ الثَّوْبِ. فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَقَالَ: أَتُرِيدِينَ أَنْ تَرْجِعِي إلَى رِفَاعَةَ؟ لا، حَتَّى تَذُوقِي عُسَيْلَتَهُ وَيَذُوقَ عُسَيْلَتَكِ. قَالَتْ: وَأَبُو بَكْرٍ س عِنْدَهُ وَخَالِدُ بْنُ سَعِيدٍ س بِالْبَابِ يَنْتَظِرُ أَنْ يُؤْذَنَ لَهُ، فَنَادَى: يَا أَبَا بَكْرٍ، أَلا تَسْمَعُ إلَى هَذِهِ مَا تَجْهَرُ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج».

واژه‌ها:

فَبَتَّ طَلاقِي: طلاقم قطعی شد، سه طلاقه شدم.

هُدْبَةُ الثَّوْبِ: گوشۀ لباس که همیشه رو به پایین افتاده است، منظور این است که آلت او جان ندارد و بلند نمی‌شود.

حَتَّى تَذُوقِي عُسَيْلَتَهُ وَيَذُوقَ عُسَيْلَتَكِ: تا اینکه تو از او کام بگیری و او نیز از تو کام بگیرد، یعنی با هم آمیزش جنسی کنید.

تَجْهَرُ: به صراحت می‌گوید.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: همسر رفاعه قرظی س نزد پیامبر ج آمد و گفت: زن رفاعه قرظی بودم تا اینکه مرا طلاق داد و سه طلاقه شدم، بعد از او با عبد الرحمن بن الزبیر ازدواج کردم، ولی آلتش مانند گوشۀ لباس همیشه پایین افتاده است و بلند نمی‌شود. رسول الله ج تبسمی زد و فرمود: آیا می‌خواهی به نزد رفاعه برگردی؟ نه، تا اینکه تو از او کام بگیری و او نیز از تو کام بگیرد و با هم آمیزش جنسی کنید.

عایشه ل می‌فرماید: در این قضیه ابوبکر س نزد پیامبر ج نشسته بود و خالد بن سعید س نیز پشت در منتظر بود تا به او اجازۀ ورود بدهند، آنگاه خالد س به ابوبکر س گفت: آیانمی‌شنوی که این زن چگونه با صراحت تمام این موضوع را با پیامبر ج بیان می‌کند»؟

۳۰۹-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: مِنْ السُّنَّةِ إذَا تَزَوَّجَ الْبِكْرَ عَلَى الثَّيِّبِ أَقَامَ عِنْدَهَا سَبْعاً ثُمَّ قَسَمَ، وَإِذَا تَزَوَّجَ الثَّيِّبَ أَقَامَ عِنْدَهَا ثَلاثاً ثُمَّ قَسَمَ.

قَالَ أَبُو قِلابَةَ: وَلَوْ شِئْتُ لَقُلْتُ: إنَّ أَنَساً رَفَعَهُ إلَى النَّبِيِّ ج».

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: از سنتهای پیامبر ج این است که اگر شخصی با دختر باکره‌ای در حالی ازدواج کرد که زن بیوه‌ای نیز دارد هفت شب پیش دختر باکره می‌ماند سپس بین آن دو شبهایش را تقسیم می‌کند، و اگر در حالیکه ازدواج اولش با دختر باکره بوده است و برای بار دوم با زن بیوه‌ای ازدواج کرد سه شب پیش او می‌ماند سپس شبهایش را بین آن دو تقسیم می‌کند.

ابو قلابه راوی حدیث از انس س می‌گوید: اگر بخواهم می‌گویم که انس س این حدیث را از پیامبر ج روایت کرده است».

۳۱۰-«عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ إذَا أَرَادَ أَنْ يَأْتِيَ أَهْلَهُ قَالَ: بِسْمِ اللَّهِ، اللَّهُمَّ جَنِّبْنَا الشَّيْطَانَ، وَجَنِّبْ الشَّيْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا، فَإِنَّهُ إنْ يُقَدَّرْ بَيْنَهُمَا وَلَدٌ فِي ذَلِكَ لَمْ يَضُرَّهُ الشَّيْطَانُ أَبَداً».

واژه‌ها:

يَأْتِيْ أَهْلَهُ: با همسرش همخوابی می‌کند.

جَنِّبْنَا: از ما دور کن.

يُقَدَّر: به وجود می‌آید، تقدیر می‌شود.

مفهوم حدیث: «ابن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: اگر شخصی هنگامی‌که می‌خواهد با همسرش همخوابی کند بگوید: به نام خدا، خداوندا شیطان را از ما و از آنچه روزیمان می‌گردانی دور گردان، اگر در همخوابی آن دو فرزندی به وجود بیاید هیچوقت شیطان به او ضرر نمی‌رساند».

۳۱۱-«عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: إيَّاكُمْ وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ الأَنْصَارِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَفَرَأَيْتَ الْحَمْوَ؟ قَالَ: الْحَمْوُ الْمَوْتُ.

ولِمُسْلِمٍ: عنْ أَبي الطَّاهِرِ عنِ ابنِ وَهْبٍ قالَ: سَمِعْتُ اللَّيثَ يقولُ: الحَمْوُ أَخو الزَّوْجِ ومَاأَشْبَهَهُ منْ أَقاربِ الزَّوْجِ، ابنُ العَمِّ ونَحْوُهُ».

واژه‌ها:

الحمو: خویشاوندان نامحرم از جهت شوهر، مانند برادر شوهر یا پسر عموی شوهر.

الْحَمْوُ الـْمَوْتُ: یعنی خلوت کردن زن با خویشاوندان نامحرم شوهر باعث فتنه و نابودی می‌شود، به همین علت از آن به مرگ تعبیر شده است.

مفهوم حدیث: «عقبه بن عامر س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: از وارد شدن بر زنان شدیداً خودداری کنید، یکی از انصار گفت: یا رسول الله نظرتان دربارۀ بستگان شوهر مانند برادر شوهر چیست؟ فرمودند: بستگان نامحرم شوهر به منزلۀ مرگ است.

و در صحیح مسلم آمده است که ابو طاهر از ابن وهب روایت می‌کند که او از لیث چنین شنید: الحمو برادر شوهر و کسانی مانند او از بستگان شوهر می‌باشد، مثل پسر عمو و مانند آن».

بابُ الصَّدَاقِ: باب مهریه

۳۱۲-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَعْتَقَ صَفِيَّةَ، وَجَعَلَ عِتْقَهَا صَدَاقَهَا».

واژه‌ها:

أعتق: آزاد کرد.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: رسول الله ج صفیه را آزاد نمود و آزادیش را مهریه اش قرار داد».

۳۱۳-«عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِيِّ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج جَاءَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ: إنِّي وَهَبْتُ نَفْسِي لَكَ، فَقَامَتْ طَوِيلاً، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، زَوِّجْنِيهَا إنْ لَمْ يَكُنْ لَكَ بِهَا حَاجَةٌ، فَقَالَ: هَلْ عِنْدَكَ مِنْ شَيْءٍ تُصْدِقُهَا؟ فَقَالَ: مَا عِنْدِي إلا إزَارِي هَذَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنْ أَعْطَيْتَهَا إزَارَكَ جَلَسْتَ وَلا إزَارَ لَكَ، فَالْتَمِسْ غَيْرَ هَذَا، قَالَ: مَا أَجِد، قَالَ: فالْتَمِسْ وَلَوْ خَاتَماً مِنْ حَدِيد، فَالْتَمَسَ فَلَمْ يَجِدْ شَيْئاً، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: هَلْ مَعَكَ شَيْءٌ مِنْ الْقُرْآنِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: زَوَّجْتُكَهَا بِمَا مَعَك مِنْ الْقُرْآنِ».

واژه‌ها:

وَهَبْتُ: بخشیدم.

فَقَامَتْ طَوِيلاً: مدتی طولانی ایستاد.

زَوِّجْنِيهَا: او را به ازدواج من در آور.

الحَاجَة: نیاز.

تُصْدِقُهَا: به عنوان مهریه به او می‌دهی.

الإزَار: پارچه‌ای که با آن به عنوان لنگ قسمت پایین بدن را می‌پوشاندند.

الْتَمِسْ: بگرد، جستجو کن.

الخَاتَم: انگشتر.

الحَدِيد: آهن.

مفهوم حدیث: «سهل بن سعد الساعدی س می‌فرماید: زنی نزد رسول الله ج آمد و گفت: من خودم را به تو بخشیدم، آن زن مدتی طولانی ایستاد، آنگاه یکی گفت: یا رسول الله اگر نیازی به او نداری او را به ازدواج من در آور، فرمود: آیا چیزی داری که به عنوان مهریه به او بدهی؟ آن مرد گفت: به جز این ازار چیز دیگری ندارم، فرمود: اگر ازارت را به او بدهی بدون ازار خواهی ماند، چیز دیگری را جستجو کن، گفت: چیز دیگری ندارم، فرمود: جستجو کن حتی اگر یک انگشتر از آهن باشد، آن مرد به جستجو پرداخت ولی چیزی نیافت، سپس رسول الله ج به او فرمود: آیا چیزی از قرآن آموخته ای؟ گفت: بله، رسول الله ج فرمودند: او را با آن مقداری از قرآن که همراه تو هست به ازدواجت در می‌آورم».

۳۱۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج رَأَى عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَعَلَيْهِ رَدْعُزَعْفَرَانٍ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: مَهْيَمْ؟ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ تَزَوَّجْتُ امْرَأَةً، فَقَالَ: مَا أَصْدَقْتَهَا؟ قَالَ: وَزْنَ نَوَاةٍ مِنْ ذَهَبٍ، قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: بَارَكَ اللَّهُ لَكَ، أَوْلِمْ وَلَوْ بِشَاةٍ».

واژه‌ها:

رَدْعُ زَعْفَرَانٍ: اثر زعفران، گذشته به عنوان زینت از زعفران استفاده می‌کردند.

مَهْيَمْ: تو را چه شده است؟

النَوَاة: واحد وزن است برابر با ۵ درهم، و هر درهم برابر با ۹۷۵/۲ گرم طلا می‌باشد، بنابراین یک نواه برابر با ۸۷۵/۱۴ گرم طلا می‌باشد.

أَوْلِمْ: ولیمه بده. در زبان عربی به غذایی که به مناسبت عروسی داده می‌شود ولیمه می‌گویند.

الشَاة: گوسفند.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: رسول الله ج عبد الرحمن بن عوف س را دید که بر او آثار زعفران دیده می‌شد، پیامبر ج به او فرمود: چه خبر است؟ گفت: یا رسول الله با زنی ازدواج کرده ام، فرمود: به او چه مهریه داده ای؟ گفت: اندازۀ یک نواه طلا، رسول الله ج فرمود: خداوند به تو برکت بدهد، ولیمه بده حتی اگر یک گوسفند باشد».

کتابُ الطَّلاقِ کتاب طلاق

۳۱۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّهُ طَلَّقَ امْرَأَتَهُ وَهِيَ حَائِضٌ، فَذَكَرَ ذَلِكَ عُمَرُ س لِرَسُولِ اللَّهِ ج، فَتَغَيَّظَ فِيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج، ثُمَّ قَالَ: لِيُرَاجِعْهَا، ثُمَّ يُمْسِكْهَا حَتَّى تَطْهُرَ، ثُمَّ تَحِيضَ فَتَطْهُرَ، فَإِنْ بَدَا لَهُ أَنْ يُطَلِّقَهَا فَلْيُطَلِّقْهَا طَاهِراً قَبْلَ أَنْ يَمَسَّهَا، فَتِلْكَ الْعِدَّةُ كَمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ.

وَفِي لَفْظٍ: حَتَّى تَحِيضَ حَيْضَةً مُسْتَقْبَلَةً سِوَى حَيْضَتِهَا الَّتِي طَلَّقَهَا فِيهَا.

وَفِي لَفْظٍ: فَحُسِبَتْ مِنْ طَلاقِهَا، وَرَاجَعَهَا عَبْدُ اللَّهِ س كَمَا أَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج».

واژه‌ها:

تَغَيَّظَ: عصبانی شد.

لِيُرَاجِعْهَا: او را برگرداند.

يُمْسِكْهَا: او را نگه دارد.

بَدَا لَهُ: برایش آشکار شد.

يَمَسُّهَا: با او همخوابی می‌کند.

مفهوم حدیث: «از عبد الله بن عمر ب چنین روایت است که او زنش را در حالیکه عادت ماهیانه بود طلاق داد، عمر س این موضوع را برای رسول الله ج بیان کرد، رسول الله ج از این کار خشمگین شد سپس فرمود: او را برگرداند سپس او را نگه دارد تا اینکه از عادت پاک شود، سپس دوباره عادت شود و دوباره از عادتش پاک شود، آنگاه اگر خواست طلاقش بدهد او را پس از پاک شدن از عادتش و قبل از همخوابی با او طلاقش بدهد، این همان عدّه‌ای است که خداوند به انجام آن دستور داده است.

و در روایتی: تا اینکه یکبار دیگر عادت شود غیر از آن عادتی که او را در آن طلاق داده است.

و در روایتی دیگر: و این طلاق به عنوان یکی از سه طلاق برای زنش محسوب شد، و عبد الله نیز آن را آنچنانکه رسول الله ج فرموده بود برگرداند».

۳۱۶-«عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ قَيْسٍ ل أَنَّ أَبَا عَمْرِو بْنَ حَفْصٍ طَلَّقَهَا الْبَتَّةَ وَهُوَ غَائِبٌ- وَفِي رِوَايَةٍ: طَلَّقَهَا ثَلاثاً- فَأَرْسَلَ إلَيْهَا وَكِيلُهُ بِشَعِيرٍ، فَسَخِطَتْهُ، فَقَالَ: وَاَللَّهِ مَا لَكِ عَلَيْنَا مِنْ شَيْءٍ. فَجَاءَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج فَذَكَرَتْ ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ: لَيْسَ لَكِ عَلَيْهِ نَفَقَةٌ- وَفِي لَفْظٍ: وَلا سُكْنَى- فَأَمَرَهَا أَنْ تَعْتَدَّ فِي بَيْتِ أُمِّ شَرِيكٍ، ثُمَّ قَالَ: تِلْكَ امْرَأَةٌ يَغْشَاهَا أَصْحَابِي، اعْتَدِّي عِنْدَ ابْنِ أُمِّ مَكْتُومٍ، فَإِنَّهُ رَجُلٌ أَعْمَى، تَضَعِينَ ثِيَابَكِ عِنْدَهُ، فَإِذَا حَلَلْتِ فَآذِنِينِي.

قَالَتْ: فَلَمَّا حَلَلْتُ ذَكَرْتُ لَهُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ بْنَ أَبِي سُفْيَانَ وَأَبَا جَهْمٍ خَطَبَانِي، فَقَالَرَسُولُ اللَّهِ ج: أَمَّا أَبُو جَهْمٍ فَلا يَضَعُ عَصَاهُ عَنْ عَاتِقِهِ، وَأَمَّا مُعَاوِيَةُ فَصُعْلُوكٌ لا مَالَ لَهُ، انْكِحِي أُسَامَةَ بْنَ زَيْد، فَكَرِهَتْهُ ثُمَّ قَالَ: انْكِحِي أُسَامَةَ بْنَ زَيْد، فَنَكَحَتْهُ، فَجَعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً،وَاغْتَبَطتُ بِهِ».

واژه‌ها:

الْبَتَّةَ: سه طلاقه، طلاقی که شوهر نمی‌تواند بعد از آن همسرش را برگرداند، مگر اینکه با شخص دیگری ازدواج کرده و دوباره از او سه طلاق بگیرد، در این صورت شوهر اول با عقد و مهریۀ جدید می‌تواند با او ازدواج کند.

سَخِطَتْهُ: باعث ناراحتی او شد.

تَعْتَدُّ: عده می‌نشیند.

امْرَأَةٌ يَغْشَاهَا أَصْحَابِي: اصحابم زیاد به دیدن او می‌روند. او زنی بسیار با تقوا و صالحی بود، به همین سبب صحابه برای زیارتش به نزد او می‌رفتند.

تَضَعِينَ ثِيَابَكِ عِنْدَهُ: می‌توانی نزد او حجابت را کنار بگذاری، زیرا او نابینا است و نمی‌تواند تو را ببیند.

حَلَلْتِ: عده‌ات به پایان رسید.

آذِنِينِي: به من خبر بده، مرا آگاه کن.

خَطَبَانِي: آن دو نفر از من خواستگاری کردند.

لا يَضَعُ عَصَاهُ عَنْ عَاتِقِهِ: عصایش را از شانه اش پایین نمی‌آورد، یعنی بسیار به زن کتک می‌زند.

صُعْلُوكٌ: فقیر، بی چیز.

اغْتَبَطتُ بِهِ: به او غبطه خوردم.

مفهوم حدیث: «از فاطمه بنت قیس ل چنین روایت است که ابو عمرو بن حفص در حالی که از او دور بود او را سه طلاق داد، وکیل شوهرش مقداری جو برای فاطمه فرستاد که باعث نارضایتی او گردید، وکیل شوهرش به او گفت: به خدا قسم تو حقی بر گردن ما نداری، فاطمه نیز به نزد رسول الله ج آمد و موضوع را برای ایشان تعریف کرد، پیامبر ج نیز فرمودند: برای تو هیچ نفقه‌ای بر او واجب نیست- و در روایتی: و مسکن نیز بر او واجب نیست- آنگاه پیامبر ج به او فرمود تا در منزل‌ام شریک به عده بنشیند، سپس فرمود: او زنی است که اصحابم زیاد به دیدنش می‌روند، بنابراین نزد ابن ام مکتوم به عده بنشین، زیرا او مردی نابینا است و اگر حجابت را برداری تو را نمی‌بیند، و هر گاه عده‌ات به پایان رسید به من خبر بده.

فاطمه می‌گوید: وقتی عده‌ام به پایان رسید به ایشان گفتم که معاویه بن ابی سفیان و ابو جهم از من خواستگاری کرده‌اند، رسول الله ج فرمودند: اما ابو جهم مردی است که عصایش هرگز از روی شانه اش پایین نمی‌آورد و بسیار به زن کتک می‌زند، و اما معاویه فقیر و بی پول است، با اسامه بن زید ازدواج کن، فاطمه از اسامه خوشش نیامد، سپس پیامبر ج برای بار دیگر به او فرمود: با اسامه بن زید ازدواج کن، او نیز با اسامه ازدواج کرد، و خداوند نیز در ازدواجشان خیر و برکت بسیاری قرار داد، فاطمه می‌گوید: من (در پرهیزگاری) غبطۀ اسامه را خوردم».

بابُ العِدَّةِ: باب عده

۳۱۷-«عَنْ سُبَيْعَةَ الأَسْلَمِيَّةِ ل أَنَّهَا كَانَتْ تَحْتَ سَعْدِ بْنِ خَوْلَةَ س- وَهُوَ مِنْ بَنِي عَامِرِ بْنِ لُؤَيٍّ وَكَانَ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْراً- فَتُوُفِّيَ عَنْهَا فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَهِيَ حَامِلٌ، فَلَمْ تَنْشَبْ أَنْ وَضَعَتْ حَمْلَهَا بَعْدَ وَفَاتِهِ، فَلَمَّا تَعَلَّتْ مِنْ نِفَاسِهَا تَجَمَّلَتْ لِلْخُطَّابِ، فَدَخَلَ عَلَيْهَا أَبُو السَّنَابِلِ بْنُ بَعْكَكٍ- رَجُلٌ مِنْ بَنِي عَبْدِ الدَّارِ- فَقَالَ لَهَا: مَا لِي أَرَاكِ مُتَجَمِّلَةً؟ لَعَلَّكِ تَرْجِينَ النِّكَاحَ، وَاَللَّهِ مَا أَنْتِ بِنَاكِحٍ حَتَّى يَمُرَّ عَلَيْكِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَعَشْرٌ. قَالَتْ سُبَيْعَةُ ل: فَلَمَّا قَالَ لِي ذَلِكَ جَمَعْتُ عَلَيَّ ثِيَابِي حِينَ أَمْسَيْتُ، فَأَتَيْتُ رَسُولَ ج فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ، فَأَفْتَانِي بِأَنِّي قَدْ حَلَلْتُ حِينَ وَضَعْتُ حَمْلِي، وَأَمَرَنِي بِالتَّزَوُّجِ إنْ بَدَا لِي.

قالَ ابنُ شِهابٍ: ولا أَرى بَأْساً أَنْ تَتَزَوَّجَ حينَ وضَعَتْ، وإِنْ كَانَتْ في دَمِها غَيْرَ أَنَّهُ لايَقْرَبُها زَوْجُها حتَّى تَطْهُرَ».

واژه‌ها:

العِدَّةُ: مدت زمانی که زن بعد از فوت همسرش یا طلاقش از ازدواج با دیگری خودداری می‌کند.

فَلَمْ تَنْشَبْ: طولی نداد. (برای مونث)

تَعَلَّتْ مِنْ نِفَاسِهَا: از خون بعد از زایمان پاک شد.

تَجَمَّلَتْ لِلْخُطَّابِ: خود را برای خواستگاران آراسته کرد.

تَرْجِينَ: امید داری (برای مونث).

جَمَعْتُ عَلَيَّ ثِيَابِي: لباسهایم را پوشیدم.

حِينَ أَمْسَيْتُ: هنگامی‌که روز را به پایان رساندم.

أَفْتَانِي: به من فتوا داد.

مفهوم حدیث: «از سبیعه اسلمی ل روایت است که او همسر سعد بن خوله بود- از قبیلۀ بنی عامر بن لؤی و از کسانی که در جنگ بدر شرکت داشت- در حالی که حامله بود شوهرش در حَجَّة الْوَدَاع فوت کرد، چیزی نگذشت که بعد از مرگ شوهرش بچه اش را به دنیا آورد، هنگامی‌که خون بعد از زایمانش قطع شد خود را برای خواستگاری آراسته کرد، ابو السنابل بن بعکک- یکی از مردان بنی عبد الدار- نزد او رفت، به او گفت: چه شده که تو را آراسته می‌بینم؟ نکند که قصد ازدواج داری؟ به خدا قسم تا وقتی که چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرت نگذرد نمی‌توانی ازدواج کنی.

سبیعه می‌گوید: وقتی که او چنین به من گفت هنگام غروب لباسهایم را پوشیدم و به نزد رسول الله ج آمدم و از ایشان این موضوع را پرسیدم، ایشان نیز به من فرمودند: با زایمانت عده‌ات به پایان رسیده است، و به من فرمود: اگر دوست دارم می‌توانم ازدواج کنم.

ابن شهاب می‌فرماید: به نظر من یک زن بعد از زایمانش هیچ اشکالی ندارد ازدواج کند، حتی اگر هنوز خون بعد از زایمانش قطع نشده باشد، ولی به شرط اینکه شوهرش تا زمانی که خونش قطع نشده است با او نزدیکی نکند».

۳۱۸-«عَنْ زَيْنَبَ بِنْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: تُوُفِّيَ حَمِيمٌ لأُمِّ حَبِيبَةَ ل، فَدَعَتْ بِصُفْرَةٍ، فَمَسَحَتْهُ بِذِرَاعَيْهَا، فَقَالَتْ: إنَّمَا أَصْنَعُ هَذَا لأَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لا يَحِلُّ لامْرَأَةٍ تُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ تُحِدَّ عَلَى مَيِّتٍ فَوْقَ ثَلاثٍ إلاَّ عَلَى زَوْجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً».

واژه‌ها:

حَمِيمٌ: نزدیک، خویش، قوم. در روایات دیگر آماده است که پدرش ابو سفیان س فوت کرده بود.

فَدَعَتْ بِصُفْرَةٍ: درخواست نوعی عطر نمود.

الذِرَاعَيْن: دو آرنج دست.

تُحِدُّ: آن زن از استعمال عطر و لباسهای زیبا به علت فوت یکی از نزدیکانش پرهیز می‌کند. عزاداری می‌کند.

مفهوم حدیث: «از زینب بنت ام سلمه ل روایت است که یکی از بستگان ام حبیبه ل فوتکرد، ام حبیبه ل درخواست عطر نمود و آن را به دو آرنجش کشید و فرمود: من چنین می‌کنم زیرا از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: برای زنی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد حلال نیست که بیش از سه روز برای میت عزاداری کند مگر اینکه شوهرش باشد که در این صورت چهار ماه و ده روز عده می‌نشیند».

۳۱۹-«عَنْ أُمِّ عَطِيَّةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لا تُحِدُّ امْرَأَةٌ عَلَى الْمَيِّتِ فَوْقَ ثَلاثٍ إلا عَلَى زَوْجٍ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً، وَلا تَلْبَسُ ثَوْباً مَصْبُوغاً إلاَّ ثَوْبَ عَصْبٍ، وَلا تَكْتَحِلُ، وَلا تَمَسُّ طِيباً إلاَّ إذَا طَهُرَتْ نُبْذَةً مِنْ قُسْطٍ أَوْ أَظْفَارٍ.

العَصْبُ: ثيابٌ منَ اليَمَنِ فيها بياضٌ وسوادٌ.

والنُبْذَةُ: الشيءُ اليسيرُ.

والقُسْطُ: العُودُ أَوْ نوعٌ منَ الطيبِ تُبَخَّرُ بِهِ النُّفَساءُ.

والأَظْفارُ: جِنْسٌ منَ الطِيبِ لاواحِدَ لَهُ منْ لَفظِهِ. وقيلَ: هوَ عِطْرٌ أَسود، القِطْعَةُ منه تُشْبِهُ الظُفُرَ».

واژه‌ها:

لا تُحِدُّ: عزاداری نمی‌کند.

الثوب المصبوغ: لباسی که با رنگ شاد تزیین شده باشد.

العَصبُ: نوعی لباس ساخت یمن می‌باشد که در آن از رنگ سیاه و سفید استفاده می‌شود.

لا تَكْتَحِلُ: سرمه به چشم نمی‌کشد.

لا تَمَسُّ طِيباً: آن زن به خود عطر نمی‌زند.

نُبْذَةً: مقدار کمی.

القُسْط: عود یا نوعی عطر که زن بعد از پاک شدن از عادت ماهیانه برای از بین بردن بوی خون از آن استفاده می‌کند.

الأَظْفَار: نوعی عطر.

مفهوم حدیث: «ام عطیه ل می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هیچ زنی بیش از سه روز برای مرده‌ای عزاداری نمی‌کند، مگر اینکه شوهرش باشد که در این صورت چهار ماه و ده روز به عدهمی‌نشیند، و هیچگونه لباسی که با رنگ شاد تزیین شده باشد نمی‌پوشد مگر اینکه لباس عصب باشد که فقط دارای رنگ سیاه و سفید است، و چشمان خود را سرمه نمی‌کشد، و از استعمال عطر نیز خودداری می‌کند مگر اینکه از عادت ماهیانه پاک شده باشد که در این صورت از مقدار کمی قسط یا اظفار استفاده می‌کند».

۳۲۰-«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: جَاءَتْ امْرَأَةٌ إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّ ابْنَتِي تُوُفِّيَ عَنْهَا زَوْجُهَا، وَقَدْ اشْتَكَتْ عَيْنَهَا أَفَنَكْحُلُهَا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا- مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاثَاً كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ: لا- ثُمَّ قَالَ: إنَّمَا هِيَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ وَعَشْرٌ، وَقَدْ كَانَتْ إحْدَاكُنَّ فِي الْجَاهِلِيَّةِ تَرْمِي بِالْبَعْرَةِ عَلَى رَأْسِ الْحَوْلِ.

فَقَالَتْ زَيْنَبُ ل: كَانَتْ الْمَرْأَةُ إذَا تُوُفِّيَ عَنْهَا زَوْجُهَا دَخَلَتْ حِفْشاً، وَلَبِسَتْ شَرَّ ثِيَابِهَا، وَلَمْ تَمَسَّ طِيباً وَلا شَيْئاً حَتَّى تَمُرَّ عَلَيْهَا سَنَةٌ، ثُمَّ تُؤْتَى بِدَابَّةٍ- حِمَارٍ أَوْ طَيْرٍ أَوْ شَاةٍ- فَتَفْتَضُّ بِهِ، فَقَلَّمَا تَفْتَضُّ بِشَيْءٍ إلاَّ مَاتَ، ثُمَّ تَخْرُجُ فَتُعْطَى بَعْرَةً، فَتَرْمِي بِهَا ثُمَّ تُرَاجِعُ بَعْدُ مَا شَاءَتْ مِنْ طِيبٍ أَوْ غَيْرِهِ.

الحِفْشُ: البيتُ الصغيرُ.

وَتَفْتَضَّ: تُدْلِكُ بِهِ جَسَدَها».

واژه‌ها:

اشْتَكَتْ عَيْنَهَا: چشم درد گرفت.

أَفَنَكْحُلُهَا: آیا به چشمانش سرمه بکشیم؟

الْبَعْرَة: پشکل.

رَأْسِ الْحَوْلِ: یک سال تمام، اول سال.

تَرْمِي بِالْبَعْرَةِ عَلَى رَأْسِ الْحَوْلِ: این جمله دو تفسیر دارد: ۱- آن زن عده را به پایان رسانید و از آن خارج شد آن چنانکه با پرت کردن یک پشکل از آن جدا می‌شود. ۲- کارهایی که زن عده نشین در جاهلیت انجام می‌داده است (پوشیدن بدترین لباسهایش و نشستن در خانه‌ای بسیار کوچک و تنگ و خارج نشدن از آن به مدت یکسال تمام) همۀ این سختیها در حق شوهرش مانند پرت کردن یک پشکل ناچیز و بی ارزش است.

فَقَالَتْ زَيْنَبُ: منظور از زینب در اینجا زینب بنت ابی سلمه است.

الحِفْش: خانۀ کوچک و تنگ.

الشَاة: گوسفند.

فَتَفْتَضُّ بِهِ: بدن خود را به آن می‌کشد، خود را به آن می‌مالد. در جاهلیت زنی که دورۀ عده را می‌گذراند حق حمام کردن و نظافت را به مدت یک سال تمام نداشت، به این سبب بدن او پر از چرک می‌شد، هنگامی‌که عده را به پایان می‌رسانید حیوانی را به نزد او می‌فرستادند تا خود را به آن بکشد و بدن خود را از آن چرکها پاکیزه و تمیز کند.

مفهوم حدیث: «ام سلمه ل می‌فرماید: زنی نزد رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله شوهر دخترم فوت کرده است، و او دچار چشم درد شده است، آیا به چشمش سرمه بکشیم؟ رسول الله ج فرمودند: خیر، دو یا سه بار این کلمه را تکرار کردند، سپس فرمودند: عده فقط چهار ماه و ده روز است، در صورتی که یک زن در جاهلیت یک سال تمام دوران عده را می‌گذراند و سپس با پرت کردن پشکل این مدت را بسیار ناچیز می‌دانست.

زینت می‌گوید: در جاهلیت وقتی شوهر زنی فوت می‌کرد آن زن وارد خانه‌ای بسیار تنگ و کوچک می‌شد و بدترین لباسهای خود را می‌پوشید، و از استعمال عطر خودداری می‌کرد، و هیچ مادۀ خوشبو کنندۀ دیگری نیز استفاده نمی‌کرد تا اینکه یک سال را به پایان می‌رسانید، پس از گذشت یک سال حیوانی- الاغ یا پرنده یا گوسفندی- را می‌آوردند و آن زن برای پاکیزه کردن خود بدنش را به آن حیوان می‌کشید، در اثر چرکهای موجود بر بدن آن زن کمترین حیوانی بود که زنده می‌ماند، سپس از آن خانۀ کوچک خارج می‌شد و به او پشکلی داده می‌شد و او نیز آن پشکل را پرت می‌کرد تا بگوید این سختیهایی را که به مدت یک سال تحمل کرده است در برابر حق شوهرش به اندازۀ این پشکل ناچیز و بی ارزش است، سپس از هر عطری که می‌خواست استفاده می‌کرد».

کتابُ اللِّعانِ کتاب لعان

۳۲۱-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ فُلانَ بْنَ فُلانٍ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَيْتَ أَنْ لَـوْ وَجَـدَ

أَحَدُنَا امْرَأَتَهُ عَلَى فَاحِشَةٍ، كَيْفَ يَصْنَعُ؟ إنْ تَكَلَّمَ تَكَلَّمَ بِأَمْرٍ عَظِيمٍ، وَإِنْ سَكَتَ سَكَتَ عَلَى مِثْلِ ذَلِكَ. قَالَ: فَسَكَتَ النَّبِيُّ ج فَلَمْ يُجِبْهُ. فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ أَتَاهُ فَقَالَ: إنَّ الَّذِي سَأَلْتُكَ عَنْهُ قَدُ ابْتُلِيتُ بِهِ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ هَؤُلاءِ الآيَاتِ فِي سُورَةِ النُّورِ ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ [النور: ۶] . فَتَلاهُنَّ عَلَيْهِ وَوَعَظَهُ وَذَكَّرَهُ، وَأَخْبَرَهُ أَنَّ عَذَابَ الدُّنْيَا أَهْوَنُ مِنْ عَذَابِ الآخِرَةِ. فَقَالَ: لا، وَاَلَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيًّا، مَا كَذَبْتُ عَلَيْهَا. ثُمَّ دَعَاهَا، فَوَعَظَهَا، وَأَخْبَرَهَا أَنَّ عَذَابَ الدُّنْيَا أَهْوَنُ مِنْ عَذَابِ الآخِرَةِ. فَقَالَتْ: لا، وَاَلَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ، إنَّهُ لَكَاذِبٌ.

فَبَدَأَ بِالرَّجُلِ فَشَهِدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاَللَّهِ إنَّهُ لَمِنْ الصَّادِقِينَ، وَالْخَامِسَةَ أَنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْهِ إنْ كَانَ مِنْ الْكَاذِبِينَ. ثُمَّ ثَنَّى بِالْمَرْأَةِ، فَشَهِدَتْ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاَللَّهِ إنَّهُ لَمِنْ الْكَاذِبِينَ، وَالْخَامِسَةُ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إنْ كَانَ مِنْ الصَّادِقِينَ، ثُمَّ فَرَّقَ بَيْنَهُمَا، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّ أَحَدَكُمَا كَاذِبٌ، فَهَلْ مِنْكُمَا تَائِبٌ؟- ثَلاثاً.

وَفِي لَفْظٍ: لا سَبِيلَ لَكَ عَلَيْهَا، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَالِي؟ فَقَالَ: لا مَالَ لَكَ، إنْ كُنْتَ صَدَقْتَ عَلَيْهَا فَهُوَ بِمَا اسْتَحْلَلْتَ مِنْ فَرْجِهَا، وَإِنْ كُنْتَ كَذَبْتَ عَلَيْهَا فَهُوَ أَبْعَدُ لَكَ مِنْهَا».

واژه‌ها:

اللِّعانِ: برگرفته شده از لعنت است، و تعریف آن در شریعت چهار بار گواهی دادن همراه با قسم در حضور قاضی از طرف زن و شوهر هنگام تهمت زدن زنا به زن از طرف شوهر، که در این گواهی و شهادت شوهر بار پنجم می‌گوید: اگر من دروغگو باشم لعنت خدا بر من باد، و زن نیز می‌گوید: اگر او راست می‌گوید غضب خداوند بر من باد، سپس برای همیشه از هم جدا می‌شوند.

ابْتُلِيتُ بِهِ: به آن مبتلا شده‌ام.

تَلاهُنَّ: آن (آیات) را تلاوت نمود.

آیات کامل مربوط به لعان چنین است: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٦ وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٧ وَيَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٨ وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ ٩ [النور: ۶-۹] .

وَعَظَهُ: او را پند و اندرز داد.

ذَكَّرَهُ: به او یاد آوری کرد.

أَهْوَنُ: کمتر، آسانتر.

ثَنَّى: سپس آن کار را انجام داد. آن کار را پس از کار اول انجام داد.

اسْتَحْلَلْتَ: حلال دانستی، حلال کردی.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: فلانی پسر فلانی گفت: یا رسول الله، اگر شخصی زنش را در حال زنا ببیند چه کار کند؟ اگر حرفی بزند که حرف سنگینی زده است، و اگر هم سکوت اختیارکند نیز بر امر سنگینی سکوت کرده است. عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج ساکت نشستند و جوابش را ندادند.

بعد از مدتی دوباره آن مرد آمد و گفت: چیزی که دربارۀ آن از شما سوال کردم برای من اتفاق افتاده و به آن مبتلا شده ام، آنگاه خداوند این آیات سورۀ نور را نازل فرمودند: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ پیامبر ج این آیات را بر آن مرد خواند و به او پند و اندرز داد و او را یادآوری کرد، و به او فرمود: عذاب دنیا خیلی آسانتر از عذاب آخرت است، آن مرد گفت: نه، به آن خدایی که تو را به حق به پیامبری برگزید دروغ نمی‌گویم.

سپس پیامبر ج از زن آن مرد درخواست کرد تا حاضر شود، به او نیز پند و اندرز داد و به او فرمود که عذاب دنیا خیلی آسانتر از عذاب آخرت است، آن زن گفت: نه، قسم به خداوندی که تو را با حق برگزیده است او دروغ می‌گوید.

آنگاه پیامبر ج از شوهر شروع به گرفتن شهادت نمود، آن مرد چهار بار گواهی داد که او راست می‌گوید، و بار پنجم گفت: اگر او دروغ می‌گوید لعنت خداوند بر او باد.

سپس از زن شهادت گرفت، آن زن نیز چهار بار گواهی داد که شوهرش دروغ می‌گوید، و بار پنجم گفت: اگر شوهرش راست می‌گوید خشم و غضب خداوند بر او باد. سپس پیامبر ج آن دو را از هم جدا نمود.

سپس فرمودند: خداوند می‌داند که یکی از شما دو نفر دروغ می‌گویید، آیا شخص دروغگو نمی‌خواهد توبه کند؟ و سه بار این جمله را تکرار کردند.

و در روایتی به شوهر فرمود: هیچ سلطه‌ای بر او نداری، مرد گفت: یا رسول الله دارایی و اموالم که به او داده‌ام چه می‌شود؟ پیامبر ج فرمودند: هیچ مالی برای تو وجود ندارد، اگر در ادعایت راست گفته‌ای که آن مال به ازای حلال کردن شرمگاهش بوده است، و اگر دروغ گفته‌ای که اصلا استحقاق آن مال را نداری».

۳۲۲-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَجُلاً رَمَى امْرَأَتَهُ وَانْتَفَى مِنْ وَلَدِهَا فِي زَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَمَرَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَتَلاعَنَا كَمَا قَالَ اللَّه تَعَالَى، ثُمَّ قَضَى بِالْوَلَدِ لِلْمَرْأَةِ، وَفَرَّقَ بَيْنَ الْمُتَلاعِنَيْنِ».

واژه‌ها:

رَمَى امْرَأَتَهُ: به زنش تهمت زنا زد.

انْتَفَى مِنْ وَلَدِهَا: فرزندی بچه‌ای را که آن زن به دنیا آورده است رد کرد.

تَلاعَنَا: همدیگر را لعان کردند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: شخصی در زمان رسول الله ج به زنش تهمت زنا زد و انکار کرد که بچه‌ای که آن زن به دنیا آورده است فرزند او باشد، رسول الله ج به آن دو فرمود تا آنچنانکه خداوند بلند مرتبه فرموده است همدیگر را لعان کنند، سپس حکم نمود که بچه برای زن باشد، و آن دو را از هم جدا کرد».

۳۲۳-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي فَزَارَةَ إلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: إنَّ امْرَأَتِي وَلَدَتْ غُلاماً أَسْوَدَ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج هَلْ لَكَ مِنْ إبِلٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَمَا أَلْوَانُهَا؟ قَالَ: حُمْرٌ، قَالَ: هَلْ فِيهَا مِنْ أَوْرَقَ؟ قَالَ: إنَّ فِيهَا لَوُرْقاً، قَالَ: فَأَنَّى أَتَاهَا ذَلِكَ؟ قَالَ: عَسَى أَنْ يَكُونَ نَزَعَهُ عِرْقٌ، قَالَ: وَهَذَا عَسَى أَنْ يَكُونَ نَزَعَهُ عِرْقٌ».

واژه‌ها:

حُمْرٌ: جمع أحمر به معنی قرمز.

أَوْرَقَ: خاکستری.

وُرْق: جمع أورق.

نَزَعَهُ عِرْقٌ: ژنتیک باعث چنین کاری شد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: شخصی از قبیلۀ بنی فزاره نزد پیامبر ج آمد و گفت: زنم پسر بچۀ سیاهی به دنیا آورده است، پیامبر ج فرمود: آیا شتر داری؟ گفت: بله، فرمود: چه رنگی هستند؟ گفت: قرمز، فرمود: آیا در بین آنها خاکستری رنگ هم وجود دارد؟ گفت: در بین آنها مقدار زیادی شتر خاکستری رنگ وجود دارد، فرمود: چگونه شده است که از شتر قرمز شتر خاکستری متولد شده است؟ گفت: شاید ژنتیک باعث چنین رنگی شده است، فرمود: و شاید ژنتیک باعث سیاه بودن این پسر بچه شده است».

۳۲۴-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: اخْتَصَمَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَعَبْدُ بْنُ زَمْعَةَ ب فِي غُلامٍ. فَقَالَ سَعْدٌ س: يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا ابْنُ أَخِي عُتْبَةَ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ، عَهِدَ إلَيَّ أَنَّهُ ابْنُهُ، انْظُرْ إلَى شَبَهِهِ. وَقَالَ عَبْدُ بْنُ زَمْعَةَ س: هَذَا أَخِي يَا رَسُولَ اللَّهِ، وُلِدَ عَلَى فِرَاشِ أَبِي مِنْ وَلِيدَتِهِ، فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج إلَى شَبَهِهِ، فَرَأَى شَبَهًا بَيِّنًا بِعُتْبَةَ فَقَالَ: هُوَ لَك يَا عَبْدُ بْنَ زَمْعَةَ، الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ، وَاحْتَجِبِي مِنْهُ يَا سَوْدَةُ، فَلَمْ يَرَ سَوْدَةَ ل قَطُّ».

واژه‌ها:

اخْتَصَمَ: درگیر شدند، دعوا کردند.

الغُلام: پسر بچه.

عَهِدَ إلَيَّ: از من عهد و پیمان گرفت.

وَلِيدَتُهُ: کنیزش.

الْعَاهِرِ: زنا کار، و جملۀ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ یعنی: زنا کار جز رسوایی چیز دیگری ندارد.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: سعد بن ابی وقاص و عبد بن زمعه ب بر سر پسر بچه‌ای با هم اختلاف کردند، سعد س گفت: یا رسول الله این پسر برادرم عتبه بن ابی وقاص است، خودش به من گفت که این بچه پسرش است، و به شباهتی که بین آن دو وجود دارد نگاه کن، و عبد بن زمعه نیز گفت: یا رسول الله این برادر من است، بر فراش پدرم از کنیزش به دنیا آمده است، رسول الله ج به شباهت آن پسر بچه نگاه کرد و دید که شباهت واضحی بین او و عتبه وجود دارد، ولی فرمود: این بچه برای تو است یا عبد بن زمعه، بچه به صاحب فراش منسوب می‌شود و زنا کار جز رسوایی چیز دیگری عایدش نمی‌شود، و ای سوده در حضور او حجابت را بپوش. و آن پسر هیچ وقت سوده ل را ندید».

(سوده بنت زمعه همسر پیامبر ج خواهر عبد بن زمعه می‌باشد، و به جهت شباهت زیادی که آن پسر به عتبه داشت پیامبر ج به سوده فرمود تا از روی احتیاط جلوی این پسر که با این نسب برادرش می‌شد حجاب بپوشد).

۳۲۵-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا قَالَتْ: إنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ عَلَيَّ مَسْرُوراً تَبْرُقُ أَسَارِيرُ وَجْهِهِ. فَقَالَ: أَلَمْ تَرَيْ أَنَّ مُجَزِّزاً نَظَرَ آنِفاً إلَى زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ وَأُسَامَةَ بْنِ زَيْد، فَقَالَ: إنَّ بَعْضَ هَذِهِ الأَقْدَامِ لَمِنْ بَعْضٍ.

وَفِي لَفْظٍ: وَكَانَ مُجَزِّزٌ قَائِفا»ً.

واژه‌ها:

تَبْرُقُ: می‌درخشد، برق می‌اندازد.

أَسَارِيرُ وَجْهِهِ: خطهای پیشانی.

آنِفاً: اندکی پیش از این.

القَائِف: قیافه شناس.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج در حالی که از شدت خوشحالی خطهای پیشانیش می‌درخشید نزد من آمد و فرمود: آیا می‌دانی که مجزز کمی پیش به زید بن حارثه و اسامه بن زید نگاه کرد و گفت: پاهای این دو از یک اصل هستند».

نکته: زید بن حارثه سفید پوست بود و پسرش اسامه بن زید سیاه پوست بود، و به علت اختلاف رنگ پوست مردم به نسبشان شک داشتند به همین علت وقتی مجزز به درست بودن نسبشان حکم کرد پیامبر ج بسیار خوشحال شد.

۳۲۶-«عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: ذُكِرَ الْعَزْلُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: وَلِمَ يَفْعَلُ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ؟- وَلَمْ يَقُلْ: فَلا يَفْعَلْ ذَلِكَ أَحَدُكُمْ- فَإِنَّهُ لَيْسَتْ نَفْسٌ مَخْلُوقَةٌ إلاَّ اللَّهُ خَالِقُهَا».

واژه‌ها:

الْعَزْلُ: خارج کردن آلت مرد از شرمگاه زن هنگام خروج منی تا اینکه انزال خارج از رحم صورت گیرد.

مفهوم حدیث: «ابو سعید خدری س می‌فرماید: دربارۀ عزل از رسول الله ج سوال شد، ایشان فرمودند: چرا شخصی چنین کاری را بکند؟- و نفرمود: کسی این کار را انجام ندهد- زیرا این خداوند است که هر نفس مخلوقی را می‌آفریند».

۳۲۷-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: كُنَّا نَعْزِلُ وَالْقُرْآنُ يَنْزِلُ.

قَالَ سُفْيَانُ: لَوْ كَانَ شَيْئاً يُنْهَى عَنْهُ لَنَهَانَا عَنْهُ الْقُرْآنُ».

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: ما در زمان حیات پیامبر ج و وقت نزول قرآن عزل می‌کردیم.

سفیان راوی حدیث می‌گوید: و اگر عزل کردن کار ممنوعی بود قرآن ما را از آن نهی می‌کرد».

۳۲۸-«عَنْ أَبِي ذَرٍّ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ ادَّعَى لِغَيْرِ أَبِيهِ- وَهُوَ يَعْلَمُهُ- إلاَّ كَفَرَ، وَمَنْ ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ فَلَيْسَ مِنَّا وَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنْ النَّارِ، وَمَنْ دَعَا رَجُلاً بِالْكُفْرِ أَوْ قَالَ: يَا عَدُوَّ اللَّهِ- وَلَيْسَ كَذَلِكَ- إلاَّ حَارَ عَلَيْهِ.

كَذَا عِنْدَ مُسْلِمٍ، وَلِلْبُخَارِيِّ نَحْوَهُ.

وَ حَارَ: بِمَعْنَى رَجَعَ».

واژه‌ها:

وَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنْ النَّارِ: جایگاه خود را در جهنم آماده کند.

حَارَ عَلَيْهِ: بر او باز گشت.

مفهوم حدیث: «ابو ذر س روایت می‌کند: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: هر شخصی در حالی که می‌داند خود را به غیر از پدرش نسبت دهد کافر می‌شود، و هر کس ادعای چیزی را بکند که مالکیتش را ندارد از ما نیست و جای خود را در جهنم آماده کند، و هر کس شخصی را به کفر نسبت دهد یا به او بگوید: ای دشمن خدا- در حالی که چنین نیست- این حکم به خود شخص باز می‌گردد».

کتابُ الرَّضاعِ کتاب احکام شیر خوردن

۳۲۹-«عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي بِنْتِ حَمْزَةَ س: لاتَحِلُّ لِي، يَحْرُمُ مِنْ الرَّضَاعِ مَا يَحْرُمُ مِنْ النَّسَبِ، وَهِيَ ابْنَةُ أَخِي مِنْ الرَّضَاعَةِ».

مفهوم حدیث: «ابن عباس ب می‌فرماید: رسول الله ج در مورد دختر حمزه س فرمودند: ازدواج من با او حلال نیست، هر چیزی که نسب باعث حرام بودنش می‌شود از راه شیر خوردن نیز حرام می‌شود، و او دختر برادر شیری من است».

۳۳۰-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنَّ الرَّضَاعَةَ تُحَرِّمُ مَا يَحْرُمُ مِنْ الْوِلادَةِ».

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هر چیز که با ولادت حرام می‌شود شیر خوردن نیز آن را حرام می‌کند».

۳۳۱-«وَعَنْهَا ل قَالَتْ: إنَّ أَفْلَحَ- أَخَا أَبِي الْقُعَيْسِ- اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ بَعْدَ مَا أُنْزِلَ الْحِجَابُ، فَقُلْت: وَاَللَّهِ لا آذَنُ لَهُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَ النَّبِيَّ ج، فَإِنَّ أَخَا أَبِي الْقُعَيْسِ لَيْسَ هُوَ أَرْضَعَنِي، وَلَكِنْ أَرْضَعَتْنِي امْرَأَةُ أَبِي الْقُعَيْسِ، فَدَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقُلْت: يَا رَسُولَ اللَّهِ إنَّ الرَّجُلَ لَيْسَ هُوَ أَرْضَعَنِي، وَلَكِنْ أَرْضَعَتْنِي امْرَأَتُهُ. فَقَالَ: ائْذَنِي لَهُ، فَإِنَّهُ عَمُّكِ، تَرِبَتْ يَمِينُكِ.

قَالَ عُرْوَةُ: فَبِذَلِكَ كَانَتْ عَائِشَةُ ل تَقُولُ: حَرِّمُوا مِنْ الرَّضَاعَةِ مَا يَحْرُمُ مِنْ النَّسَبِ.

وَفِي لَفْظٍ: اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ أَفْلَحُ فَلَمْ آذَنْ لَهُ، فَقَالَ: أَتَحْتَجِبِينَ مِنِّي وَأَنَا عَمُّكِ؟ فَقُلْتُ: كَيْفَ ذَلِكَ؟ قَالَ: أَرْضَعَتْكِ امْرَأَةُ أَخِي بِلَبَنِ أَخِي، قَالَتْ: فَسَأَلْت رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَ: صَدَقَ أَفْلَحُ، ائْذَنِي لَهُ، تَرِبَتْ يَمِينُكِ.

تَرِبَتْ: أَيْ افْتَقَرَتْ، وَالْعَرَبُ تَدْعُو عَلَى الرَّجُلِ، وَلا تُرِيدُ وُقُوعَ الأَمْرِ بِهِ».

واژه‌ها:

اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ: از من اجازۀ ورود خواست.

تَرِبَتْ يَمِينُكِ: فقیر و بیچاره شوی.

أَتَحْتَجِبِينَ مِنِّي: آیا خود را از من می‌پوشانی؟ (برای مونث)

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: افلح- برادر ابو القعیس- بعد از نزول آیۀ حجاب از من درخواست اجازۀ ورود کرد، گفتم: به خدا به او اجازۀ ورود نمی‌دهم مگر اینکه اول از رسول الله ج اجازه بگیرم، زیرا برادر ابو القعیس که به من شیر نداده است و این زن ابو القعیس است که به من شیر داده است.

رسول الله ج نزد من آمد، گفتم: یا رسول الله آن مرد (ابو القعیس) که به من شیر نداده است، بلکه زنش به من شیر داده است، ایشان فرمودند: به او اجازۀ ورود بده زیرا او عموی شیری تو است.

عروه می‌گوید: به همین دلیل عایشه ل می‌گفت: هر چیز را که با نسب حرام می‌شود با شیر خوردن نیز حرام کنید.

و در روایتی: افلح از من اجازۀ ورود خواست و من به او اجازه ندادم، او گفت: آیا تو خود را از من می‌پوشانی در حالی که من عموی تو هستم؟ گفتم: چگونه؟ گفت: زن برادرم با شیر برادرم به تو شیر داده است. عایشه ل می‌فرماید: موضوع را از رسول الله ج پرسیدم و ایشان فرمودند: افلح راست می‌گوید، به او اجازۀ ورود بده».

تربت: یعنی فقیر شد، و عرب بر علیه شخصی دعا می‌کند ولی در حقیقت نمی‌خواهد مضمون آن دعا بر او واقع شود.

۳۳۲-«وَعَنْهَا ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ج وَعِنْدِي رَجُلٌ، فَقَالَ: يَا عَائِشَةُ، مَنْ هَذَا؟ قُلْت: أَخِي مِنْ الرَّضَاعَةِ. فَقَالَ: يَا عَائِشَةُ: اُنْظُرْنَ مَنْ إخْوَانُكُنَّ، فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنْ الْمَجَاعَةِ».

واژه‌ها:

الْمَجَاعَةُ: گرسنگی.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج در حالیکه مردی نزد من بود بر من وارد شد، فرمودند: ای عایشه این مرد کیست؟ گفتم: برادر شیری من است، فرمودند: ای عایشه ببینید چه کسی برادران شیری شما هستند، زیرا شیر خوردنی معتبر است که از روی گرسنگی صورت گرفته باشد».

۳۳۳-«عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الْحَارِثِ س أَنَّهُ تَزَوَّجَ أُمَّ يَحْيَى بِنْتَ أَبِي إهَابٍ، فَجَاءَتْ أَمَةٌ سَوْدَاءُ فَقَالَتْ: قَدْ أَرْضَعْتُكُمَا، فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ج، قَالَ: فَأَعْرَضَ عَنِّي، قَالَ: فَتَنَحَّيْتُ فَذَكَرْت ذَلِكَ لَهُ،فَقَالَ: كَيْفَ وَقَدْ زَعَمَتْ أَنْ قَدْ أَرْضَعَتْكُمَا، فَنَهَاهُ عَنْهَا».

واژه‌ها:

أَمَةٌ سَوْدَاءُ: کنیزی سیاه پوست.

تَنَحَّيْتُ: خود را کنار کشیدم.

مفهوم حدیث: «از عقبه بن الحارث س روایت است که او با ام یحیی بنت ابی اهاب ازدواجکرد، سپس کنیزی سیاه پوست آمد و گفت: من هر دوی شما را شیر داده ام، موضوع را برای پیامبر ج بازگو کردم، ایشان از من روی بر گرداند، سپس به کناری رفتم و دوباره برای ایشان موضوع را گفتم، فرمودند: چگونه می‌خواهی با زنت بمانی در صورتی که این کنیز ادعا می‌کند شما دو نفر را شیر داده است. و او را از ادامۀ زندگی زناشویی با زنش نهی نمود».

۳۳۴-«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ج- يَعْنِي مِنْ مَكَّةَ- فَتَبِعَتْهُمْ ابْنَةُ حَمْزَةَ تُنَادِي: يَا عَمِّ، فَتَنَاوَلَهَا عَلِيٌّ س فَأَخَذَ بِيَدِهَا، وَقَالَ لِفَاطِمَةَ ل: دُونَكِ ابْنَةَ عَمِّكِ، فَاحْتَمَلَتْهَا، فَاخْتَصَمَ فِيهَا عَلِيٌّ وَجَعْفَرٌ وَزَيْدٌ ش، فَقَالَ عَلِيٌّ س: أَنَا أَحَقُّ بِهَا، وَهِيَ ابْنَةُ عَمِّي، وَقَالَ جَعْفَرٌ س: ابْنَةُ عَمِّي وَخَالَتُهَا تَحْتِي، وَقَالَ زَيْدٌ س: ابْنَةُ أَخِي، فَقَضَى بِهَا النَّبيُّ ج لِخَالَتِهَا، وَقَالَ: الْخَالَةُ بِمَنْزِلَةِ الأُمِّ. وَقَالَ لِعَلِيٍّ س: أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ. وَقَالَ لِجَعْفَرٍ س: أَشْبَهْتَ خَلْقِي وَخُلُقِي، وَقَالَ لِزَيْدٍ س: أَنْتَ أَخُونَا وَمَوْلانَا».

واژه‌ها:

تَبِعَتْهُمْ: آن زن به دنبال آنان رفت.

تَنَاوَلَهَا: او را گرفت.

دُونَكِ ابْنَةَ عَمِّكِ: دختر عمویت را بگیر.

احْتَمَلَتْهَا: او را حمل کرد، او را گرفت.

اخْتَصَمَ: مخالفت کرد، دعوا کرد.

الـمْـَوْلىَ: آزاد شده.

مفهوم حدیث: «البراء بن عازب س می‌فرماید: رسول الله ج (بعد از عمرۀ قضا در سال هفتم هجری) از مکه خارج شدند، دختر حمزه بن عبد المطلب س در حالی که عمو عمو می‌گفت از پشت سرشان می‌آمد، علی س دستش را گرفت و به فاطمه ل فرمود: دختر عمویت را نگه دار، فاطمه ل نیز آن را با خود گرفت، سپس برای سرپرستی او علی بن ابی طالب و جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه ش با هم اختلاف کردند، علی س فرمود: من به سرپرستی او اولاترم زیرا او دختر عموی من است، جعفر س نیز فرمود: او دختر عموی من است و خاله اش نیز همسر من است، و زید بن حارثه س نیز فرمود: او دختر برادر[۳۶] من است. سپس پیامبر ج او را به خاله اش سپردند و فرمودند: خاله به منزلۀ مادر است، و به علی س فرمود: تو از من و من از تو هستم، و به جعفر س فرمود: در خلقت و اخلاقم شبیه به من شده‌ای، و به زید س فرمود: تو برادر وآزاد شدۀ ما هستی».

[۳۶] منظورش از برادر، پیمانی است که رسول الله ج بین او و حمزه به عنوان دو برادر دینی بسته بود.

کتابُ القِصاصِ کتاب قصاص

۳۳۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا يَحِلُّ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ يَشْهَدُ أَنْ لا إلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللَّه إلاَّ بِإِحْدَى ثَلاثٍ: الثَّيِّبُ الزَّانِي، وَالنَّفْسُ بِالنَّفْسِ، وَالتَّارِكُ لِدِينِهِ الْمُفَارِقُ لِلْجَمَاعَةِ».

واژه‌ها:

الثَّيِّبُ الزَّانِي: زن شوهر داری که زنا بکند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن مسعود س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: ریختن خون هیچ شخص مسلمانی که گواهی می‌دهد اله بر حقی جز خداوند وجود ندارد و من فرستادۀ خدا هستم حلال نیست مگر به یکی از این سه چیز: ۱- زن شوهر داری که زنا بکند. ۲- کسی که عمداً قتل نفس کرده باشد. ۳- کسی که دینش را رها کرده و از جماعت مسلمین خارج گردد.

۳۳۶-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَوَّلُ مَا يُقْضَى بَيْنَ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي الدِّمَاءِ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن مسعود س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: اولین چیزی که روز قیامت بین مردم به حکم آن رسیدگی خواهد شد قتل و خونریزی است».

۳۳۷-«عَنْ سَهْلِ بْنِ أَبِي حَثْمَةَ س قَالَ: انْطَلَقَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةُ بْنُ مَسْعُودٍ ب إلَى خَيْبَرَ- وَهِيَ يَوْمَئِذٍ صُلْحٌ- فَتَفَرَّقَا، فَأَتَى مُحَيِّصَةُ س إلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَهْلٍ س- وَهُوَ يَتَشَحَّطُ فِي دَمِهِ قَتِيلاً- فَدَفْنه، ثُمَّ قَدِمَ الْمَدِينَةَ، فَانْطَلَقَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَهْلٍ وَمُحَيِّصَةُ وَحُوَيِّصَةُ ابْنَا مَسْعُودٍ ش إلَى النَّبِيِّ ج فَذَهَبَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ س يَتَكَلَّمُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: كَبِّرْ، كَبِّرْ- وَهُوَ أَحْدَثُ الْقَوْمِ- فَسَكَتَ، فَتَكَلَّمَا، فَقَالَ: أَتَحْلِفُونَ وَتَسْتَحِقُّونَ قَاتِلَكُمْ، أَوْ صَاحِبَكُمْ؟ قَالُوا: وَكَيْفَ نَحْلِفُ وَلَمْ نَشْهَدْ وَلَمْ نَرَ؟ قَالَ: فَتُبْرِئُكُمْ يَهُودُ بِخَمْسِينَ يَمِيناً، قَالُوا: كَيْفَ نَأْخُذُ بِأَيْمَانِ قَوْمٍ كُفَّارٍ؟ فَعَقَلَهُ النَّبِيُّ ج مِنْ عِنْدِهِ.

وَفِي حَدِيثِ حَمَّادِ بْنِ زَيْدٍ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَقْسِمُ خَمْسُونَ مِنْكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَيُدْفَعُ بِرُمَّتِهِ، قَالُوا: أَمْرٌ لَمْ نَشْهَدْهُ كَيْفَ نَحْلِفُ؟ قَالُوا: فَتُبْرِئُكُمْ يَهُودُ بِأَيْمَانِ خَمْسِينَ مِنْهُمْ، قَالُوا:يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَوْمٌ كُفَّارٌ، فَوَدَاهُ رَسُولُ اللهِ ج مِنْ قِبَلِهِ.

وَفِي حَدِيثِ سَعِيدِ بْنِ عُبَيْدٍ: فَكَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَنْ يُبْطِلَ دَمَهُ، فَوَدَاهُ بِمِائَةٍ مِنْ إبِلِ الصَّدَقَةِ».

واژه‌ها:

انْطَلَقَ: رفت.

يَتَشَحَّطُ: در خون می‌غلتد.

كَبِّرْ: بزرگتر را بر خود مقدم بدان.

أَحْدَثُ الْقَوْمِ: کوچکترین فرد جماعت.

تَحْلِفُونَ: قسم می‌خورید.

تُبْرِئُكُمْ يَهُودُ: یهود از تهمت شما تبرئه می‌شوند.

عَقَلَهُ: دیه اش را پرداخت کرد.

برُمَّتِهِ: دست و پا بسته.

وَدَاهُ: دیه اش را پرداخت کرد.

مِنْ قِبَلِهِ: از نزد خودش.

إبِلِ الصَّدَقَةِ: شترهایی که از مال زکات هستند.

مفهوم حدیث: «سهل بن ابی حثمه س می‌فرماید: عبد الله بن سهل و محیصه بن مسعود به خیبر رفتند، و در آن زمان بین یهودیان خیبر و مسلمین پیمان صلح بسته شده بود، آن دو نفر از هم جدا شدند، سپس محیصه به نزد عبد الله بن سهل آمد و او را آغشته در خونش کشته یافت، او را دفن نمود سپس به مدینه آمد، عبد الرحمن بن سهل و محیصه و حویصه دو پسر مسعود با هم نزد پیامبر ج آمدند، عبد الرحمن خواست صحبت کند، پیامبر ج به او فرمود: بگذار بزرگتر از تو صحبت کند، و او کوچکترین فرد آن جماعت بود، او سکوت کرد و محیصه و حویصه صحبت کردند، پیامبر ج فرمودند: آیا قسم می‌خورید تا قاتل را تحویل بگیرید؟ گفتند: چگونه قسم بخوریم در حالی که نه شاهد ماجرا بوده ایم و نه چیزی را دیده ایم؟ فرمود: بنابراین یهود با پنجاه سوگند از تهمت شما تبرئه می‌شوند، گفتند: چگونه قسم قومی‌کافر را قبول کنیم؟ سپس پیامبر ج از نزد خود خونبهایش را پرداخت نمود.

و در روایت حماد بن زید آمده است: پنجاه نفر از شما بر علیه یکی از یهودیان قسم بخورند تا او دست و پا بسته به شما تحویل داده شود، گفتند: چیزی که شاهدش نبودیم چگونه قسم بخوریم؟ فرمود: بنابراین یهود با پنجاه قسم از تهمت شما تبرئه می‌شوند، گفتند: یا رسول الله اینها قومی‌کافر هستند، سپس رسول الله ج خونبهایش را از نزد خود پرداخت نمود.

و در روایت سعید بن عبید چنین آمده است: رسول الله ج نمی‌خواست تا خون او هدر رود، و با دادن صد شتر از شترهای زکات خونبهایش را پرداخت نمود».

۳۳۸-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ جَارِيَةً وُجِدَ رَأْسُهَا مَرْضُوضاً بَيْنَ حَجَرَيْنِ، فَقِيلَ مَنْ فَعَلَ هَذَا بِكِ؟ فُلانٌ؟ فُلانٌ؟ حَتَّى ذَكَرُوا يَهُودِيًّا، فَأَوْمَأَتْ بِرَأْسِهَا، فَأُخِذَ الْيَهُودِيُّ فَاعْتَرَفَ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللهِ ج أَنْ يُرَضَّ رَأْسُهُ بَيْنَ حَجَرَيْنِ.

وَلِمُسْلِمٍ وَالنَّسَائِيَّ عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ يَهُودِيّاً قَتَلَ جَارِيَةً عَلَى أَوْضَاحٍ، فَأَقَادَهُ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج».

واژه‌ها:

الجَارِيَة: دختر بچه، این کلمه بر دختر بچۀ آزاد و کنیز اطلاق می‌شود، ولی به دلیل اینکه در روایت دیگر آمده است که آن دختر بچه جواهر آلات پوشیده بود احتمال دارد که آزاد بوده است.

مَرْضُوضاً: کوبیده شده.

أَوْمَأَتْ: اشاره کرد. (برای مونث)

أَوْضَاحٍ: نوعی زیور آلات ساخته شده از نقره.

أَقَادَهُ: او را کشت، او را قصاص کرد.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: دختر بچه‌ای در حالی که سرش بین دو سنگ کوبیده شده بود پیدا شد، به او گفتند: چه کسی با تو چنین کرده است؟ فلانی؟ فلانی؟ تا اینکه نام یک یهودی را آوردند، دختر بچه با سرش اشاره کرد که او با من چنین کرده است. سپس آن یهودی را گرفتند و به جرمش اعتراف کرد، سپس رسول الله ج دستور دادند تا سرش بین دو سنگ کوبیده شود».

و در صحیح امام مسلم و سنن امام نسائی چنین آمده است: یک یهودی دختر بچه‌ای را برای گرفتن زیور آلات نقره اش کشت، رسول الله ج نیز او را قصاص کرد و کشت.

۳۳۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: لَمَّا فَتَحَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى رَسُولِهِ ج مَكَّةَ قَتَلَتْ هُذَيْلٌ رَجُلاً مِنْ بَنِي لَيْثٍ بِقَتِيلٍ كَانَ لَهُمْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَقَامَ النَّبيُّ ج فَقَالَ: إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ حَبَسَ عَنْ مَكَّةَالْفِيلَ، وَسَلَّطَ عَلَيْهَا رَسُولَهُ وَالْمُؤْمِنِينَ، وَإِنَّهَا لَمْ تَحِلَّ لأَحَدٍ كَانَ قَبْلِي، وَلا تَحِلُّ لأَحَدٍ بَعْدِي، وَإِنَّمَا أُحِلَّتْ لِي سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ، وَإِنَّهَا سَاعَتِي هَذِهِ حَرَامٌ، لا يُعْضَدُ شَجَرُهَا، وَلا يُخْتَلَى خَلاهَا، وَلا يُعْضَدُ شَوْكُهَا، وَلا تُلْتَقَطُ سَاقِطَتُهَا إلاَّ لِمُنْشِد، وَمَنْ قُتِلَ لَهُ قَتِيلٌ فَهُوَ بِخَيْرِ النَّظَرَيْنِ، إمَّا أَنْ يَقْتُلَ، وَإِمَّا أَنْ يُودِيَ.

فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ يُقَالُ لَهُ: أَبُو شَاهٍ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اكْتُبُوا لِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: اكْتُبُوا لأَبِي شَاهٍ.

ثُمَّ قَامَ الْعَبَّاسُ س فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إلاَّ الاَّذْخِرَ، فَإِنَّا نَجْعَلُهُ فِي بُيُوتِنَا وَقُبُورِنَا، فَقَالَرَسُولُ اللَّهِ ج: إلاَّ الإِذْخِرَ».

واژه‌ها:

لا يُعْضَدُ شَجَرُهَا: درختش قطع نمی‌شود.

وَلا يُخْتَلَى خَلاهَا: علفهای سبزش بریده نمی‌شود.

وَلا يُعْضَدُ شَوْكُهَا: گیاه خشکش قطع نمی‌شود.

وَلا تُلْتَقَطُ سَاقِطَتُهَا إلاَّ لِمُنْشِدٍ: مال پیدا شده اش برداشته نمی‌شود مگر کسی که بخواهد دنبال صاحبش بگردد.

خَيْرِ النَّظَرَيْنِ: بهترین گزینه.

يُودِي: خونبها می‌گیرد.

الاَّذْخِرَ: نوعی گیاه خوشبو که به عنوان کاه از آن استفاده می‌شود.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: وقتی که خداوند بلند مرتبه مکه را بر رسولش ج فتح نمود قبیلۀ هذیل شخصی را از قبیلۀ بنی لیث در مقابل کشته‌ای که در جاهلیت داده بودند کشتند، پیامبر ج در بین مردم ایستاند و فرمودند: خداوند نگذاشت لشکر فیل به مکه وارد شود، و اکنون رسولش و مومنین را بر مکه مسلط گردانده است، و جنگ و خونریزی در مکه برای هیچ کس قبل از من جایز نبوده است، و برای هیچ کس بعد از من نیز جایز نخواهد بود، و برای من نیز پاره‌ای از روز جایز شد، و اکنون مکه حرام گشته است، درختش قطع نمی‌شود، علفهای سبزش بریده نمی‌شود، گیاهان خشکش نیز قطع نمی‌شود، و مال پیدا شده در مکه برداشته نمی‌شود مگر کسی که بخواهد دنبال صاحبش بگردد، و هر کس کشته داده است دو راه دارد بهترین آن را انتخاب کند، یا در مقابل قاتل را بکشد و یا خونبهای مقتولش را دریافت کند.

آنگاه شخصی از اهل یمن که به او ابو شاه می‌گفتند بلند شد و گفت: یا رسول الله اینهایی که فرمودی برایم بنویسید، رسول الله ج فرمودند: برای ابو شاه بنویسید.

سپس عباس س بلند شد و گفت: یا رسول الله اذخر را از گیاهان مستثنا کنید، زیرا از آن در سقف خانه‌هایمان و در قبر استفاده می‌کنیم، رسول الله ج نیز فرمودند: مگر اذخر».

۳۴۰-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س أَنَّهُ اسْتَشَارَ النَّاسَ فِي إمْلاصِ الْمَرْأَةِ، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ س: شَهِدْت النَّبِيَّ ج قَضَى فِيهِ بِغُرَّةٍ- عَبْدٍ أَوْ أَمَةٍ- فَقَالَ: لَتَأْتِيَنَّ بِمَنْ يَشْهَدُ مَعَكَ، فَشَهِدَ مَعَهُ مُحَمَّدُ ابْنُ مَسْلَمَةَ س.

إمْلاصُ الْمَرْأَةِ: أَنْ تُلْقِيَ جنينَها مَيْتاً».

واژه‌ها:

اسْتَشَارَ النَّاسَ: با مردم مشورت کرد.

إمْلاصِ الـْمَرْأَةِ: زنی که در اثر ضربه بچه اش را سقط کند.

الغُرَّة: برده، غلام یا کنیز.

مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب س دربارۀ زنی که در اثر ضربه بچه اش را سقط کند با مردم مشورت نمود، مغیره بن شعبه س فرمود: در مجلس پیامبر ج حاضر بودم که خونبهای جنین سقط شده را یک برده قرار دادند. عمر س به او گفت: باید یک شاهد برای این ماجرا بیاوری، آنگاه محمد بن مسلمه س نیز گواهی داد».

۳۴۱-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: اقْتَتَلَتْ امْرَأَتَانِ مِنْ هُذَيْلٍ، فَرَمَتْ إحْدَاهُمَا الأُخْرَى بِحَجَرٍ، فَقَتَلَتْهَا وَمَا فِي بَطْنِهَا، فَاخْتَصَمُوا إلَى النَّبِيِّ ج، فَقَضَى رَسُولُ اللَّهِ ج أَنَّ دِيَةَ جَنِينِهَا غُرَّةٌ- عَبْدٌ أَوْ وَلِيدَةٌ- وَقَضَى بِدِيَةِ الْمَرْأَةِ عَلَى عَاقِلَتِهَا، وَوَرَّثَهَا وَلَدَهَا وَمَنْ مَعَهُمْ.

فَقَامَ حَمَلُ بْنُ النَّابِغَةِ الْهُذَلِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَيْفَ أَغْرَمُ مَنْ لاشَرِبَ وَلا أَكَلَ، وَلا نَطَقَ وَلا اسْتَهَلَّ؟ فَمِثْلُ ذَلِكَ يُطَلُّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنَّمَا هُوَ مِنْ إخْوَانِ الْكُهَّانِ. مِنْ أَجْلِ سَجْعِهِ الَّذِي سَجَعَ».

واژه‌ها:

رَمَتْ: پرت کرد. (برای مونث)

غُرَّةٌ: برده.

وَلِيدَةٌ: کنیز.

العَاقِلَة: بستگانی که خونبهای قتل غیر عمد قاتل را پرداخت می‌کنند.

أَغْرَمُ: غرامت پرداخت می‌کنم، دیه می‌دهم.

اسْتَهَلَّ: گریه کرد.

يُطَلُّ: هدر می‌رود.

الْكُهَّان: جمع کاهن، کسی که از امور غیب خبر می‌دهد.

السَجْع: کلامی‌که دارای وزن باشد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: دو نفر از زنان قبیلۀ هذیل با هم درگیر شدند، یکی از آن دو دیگری را با سنگی زد و او و بچۀ داخل شکمش را کشت، دعوای خود را به نزد رسول الله ج بردند، رسول الله ج حکم کرد که خونبهای جنینش یک برده- غلام یا کنیز-می‌باشد، و خونبهای زن را نیز بر گردن بستگان قاتل نهاد، و آن را به فرزندان و دیگر میراث بران مقتول داد.

آنگاه حمل بن نابغه هذلی بلند شد و گفت: یا رسول الله چگونه دیۀ کسی را پرداخت کنم که نه چیزی آشامیده است و نه چیزی خورده است، و نه سخنی گفته است و نه گریه کرده است؟ کسی که حالش چنین باشد خونش هدر است و خونبها ندارد. رسول الله ج فرمودند: این از برادران کهان است. به علت کلام موزونی که در رد حکم شرعی گفته بود».

۳۴۲-«عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَيْنٍ س أَنَّ رَجُلاً عَضَّ يَدَ رَجُلٍ، فَنَزَعَ يَدَهُ مِنْ فِيهِ، فَوَقَعَتْ ثَنِيَّتَاهُ، فَاخْتَصَمَا إلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: يَعَضُّ أَحَدُكُمْ أَخَاهُ كَمَا يَعَضُّ الْفَحْلُ، لا دِيَةَ لَك».

واژه‌ها:

عَضَّ: گاز گرفت.

نَزَعَ: بیرون کشید.

فِيهِ: دهانش.

وَقَعَ: کنده شد، افتاد.

ثَنِيَّتَاهُ: دو دندان پیشش.

الْفَحْلُ: حیوان نر، در اینجا منظر شتر نر است.

مفهوم حدیث: «عمران بن حصین س می‌فرماید: شخصی دست دیگری را گاز گرفت، او دستش را از دهانش بیرون کشید و با این کار دو دندان پیش گاز گیرنده کنده شد، شکایت خود را نزد پیامبر ج بردند، پیامبر ج فرمودند: آیا مثل شتر نر برادر خود را گاز می‌گیری؟ دیه‌ای نداری».

۳۴۳-«عَنْ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ- رحمه الله تعالى- قَالَ: حَدَّثَنَا جُنْدُبٌ فِي هَذَا الْمَسْجِد، وَمَا نَسِينَا مِنْهُ حَدِيثاً، وَمَا نَخْشَى أَنْ يَكُونَ جُنْدُبٌ كَذَبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ رَجُلٌ بِهِ جُرْحٌ فَجَزِعَ، فَأَخَذَ سِكِّيناً فَحَزَّ بِهَا يَدَهُ، فَمَا رَقَأَ الدَّمُ حَتَّى مَاتَ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: عَبْدِي بَادَرَنِي بِنَفْسِهِ، حَرَّمْتُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ».

واژه‌ها:

الجُرْح: زخم، بریدگی.

جَزِعَ: تاب نیاورد.

السِكِّين: چاقو.

حَزَّ: قطع کرد، برید.

مَا رَقَأَ: بند نیامد، باز نایستاد.

بَادَرَنِي بِنَفْسِهِ: خود کشی کرد، خود را به کشتن داد.

مفهوم حدیث: «حسن بن ابی حسن بصری / می‌فرماید: جندب س برای ما در این مسجد حدیث روایت کرد، و حتی یک حدیث هم از آن احادیث فراموش نکرده ایم، و هرگز ترس این را نداریم که جندب س بر رسول الله ج دروغ گفته باشد، گفت: رسول الله ج فرمودند: در گذشته‌ها شخصی در دستش زخمی وجود داشت، او تاب و تحمل آن زخم را نیاورد و با چاقویی دستش را برید، خونریزی او بند نیامد و در نتیجه فوت کرد. خداوند عز و جل فرمودند: بنده‌ام خودکشی کرد، بهشت را بر او حرام کردم».

کتابُ الحُدودِ کتاب مجازات

۳۴۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَدِمَ نَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَيْنَةَ فَاجْتَوَوُا الْمَدِينَةَ، فَأَمَرَ لَهُمْالنَّبِيُّ ج بِلِقَاحٍ، وَأَمَرَهُمْ أَنْ يَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا، فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا قَتَلُوا رَاعِيَ النَّبِيِّ ج وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الْخَبَرُ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِي آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِيءَ بِهِمْ، فَأَمَرَ بِهِمْ، فَقُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ، وَسُمِرَتْ أَعْيُنُهُمْ، وَتُرِكُوا فِي الْحَرَّةِ يَسْتَسْقُونَ فَلا يُسْقَوْنَ.

قَالَ أَبُو قِلابَةَ: فَهَؤُلاءِ سَرَقُوا وَقَتَلُوا وَكَفَرُوا بَعْدَ إيمَانِهِمْ، وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ.

أَخْرَجَهُ الْجَمَاعَةُ.

اجْتَوَيْتَ البِلادَ: إِذا كرهْتَها وإِنْ كانتْ مُوافِقَةً.

واسْتَوْبَأْتَها: إِذا لم تُوَافِقْكَ».

واژه‌ها:

قَدِمَ: آمد.

عُكْلٍ: نام یکی از قبیله‌های عدنانی است.

عُرَيْنَةَ: نام یکی از قبیله‌های قحطانی است.

اجْتَوَوْا المدينة: (به سبب بیماریی که به آن مبتلا شدند) از مدینه بدشان آمد.

لِقَاحٍ: ماده شتر پر شیر.

الأَبْوَال: جمع بول، ادرار.

الأَلْبَان: جمع لبن، شیر.

انْطَلَقُوا: رفتند.

صَحُّوا: حالشان خوب شد.

الرَاعِي: چوپان.

اسْتَاقُوا: گرفتند، بردند.

النَّعَمَ: به حیوانات چهار پا گفته می‌شود، در اینجا منظور شتر است.

سُمِرَتْ أَعْيُنُهُمْ: چشمهایشان را میل کشیدند، با آهن داغ چشمهایشان را از کاسه در آوردند.

الْحَرَّةِ: زمینی که پر از سنگ سیاه باشد به گونه‌ای که آن را بپوشاند، یکی از نواحی مدینه است.

يَسْتَسْقُونَ: درخواست آب می‌کنند.

لا يُسْقَوْنَ: به آنان آب داده نمی‌شود.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: گروهی از قبیلۀ عکل یا عرینه به مدینه آمدند، (در اثر مبتلا شدن به یک نوع بیماری) از مدینه بدشان آمد، پیامبر ج دستور دادند تا برای آنها ماده شترهای پرشیری فراهم کنند، و به آنها فرمود تا از شیر و ادرار آن شترها بخورند، آنها نیز (به محل شترها) رفتند، وقتی حالشان خوب شد چوپان پیامبر ج را کشتند و شترها را با خود بردند، خبر این حادثه در اول روز به پیامبر ج رسید، سپس گروهی را به دنبال آنها فرستاد، نیمرو آنها را آوردند، پیامبر ج دستور دادند تا دست و پایشان از چپ و راست قطع شود، و در چشمهایشان میل کشیده شود، و آنها را در حره رها کردند، آنها درخواست آب می‌کردند ولی کسی به آنها آبنمی‌داد.

ابو قلابه می‌گوید: اینها کسانی بودند که دزدی کردند و آدم کشتند، و بعد از ایمانشان کافر شدند، و با خدا و رسولش دشمنی کردند».

این حدیث را بخاری، مسلم، ابو داود، نسائی، ترمذی و ابن ماجه قزوینی در کتابهایشان روایت کرده‌اند.

اجتویت البلاد: از آن سرزمین بدت آمد حتی اگر جای خوبی باشد.

واستوبأتها: آن جا با تو سازگاری نداشت.

۳۴۵-«عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَزَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ ب أَنَّهُمَا قَالا: إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَعْرَابِ أَتَى رَسُولَ ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْشُدُكَ اللَّهَ إلاَّ قَضَيْتَ بَيْنَنَا بِكِتَابِ اللَّهِ، فَقَالَ الْخَصْمُ الآخَرُ- وَهُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ: نَعَمْ، فَاقْضِ بَيْنَنَا بِكِتَابِ اللَّهِ، وَأْذَنْ لِي. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: قُلْ، فَقَالَ: إنَّ ابْنِي كَانَ عَسِيفاً عَلَى هَذَا، فَزَنَى بِامْرَأَتِهِ، وَإِنِّي أُخْبِرْتُ أَنَّ عَلَى ابْنِي الرَّجْمَ، فَافْتَدَيْتُ مِنْهُ بِمِائَةِ شَاةٍ وَوَلِيدَةٍ، فَسَأَلْتُ أَهْلَ الْعِلْمِ فَأَخْبَرُونِي أَنَّمَا عَلَى ابْنِي جَلْدُ مِائَةٍ وَتَغْرِيبُ عَامٍ، وَأَنَّ عَلَى امْرَأَةِ هَذَا الرَّجْمَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: وَاَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لأَقْضِيَنَّ بَيْنَكُمَا بِكِتَابِ اللَّهِ، الْوَلِيدَةُ وَالْغَنَمُ رَدٌّ عَلَيْك، وَعَلَى ابْنِكَ جَلْدُ مِائَةٍ وَتَغْرِيبُ عَامٍ، وَأَنَّ عَلَى امْرَأَةِ هَذَاالرَّجْمَ، وَاغْدُ يَا أُنَيْسُ- لِرَجُلٍ مِنْ أَسْلَمَ- إِلَى امْرَأَةِ هَذَا، فَإِنْ اعْتَرَفَتْ فَارْجُمْهَا، فَغَدَا عَلَيْهَا، فَاعْتَرَفَتْ، فَأَمَرَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَرُجِمَتْ. العَسيفُ: الأَجيرُ».

واژه‌ها:

أَنْشُدُكَ اللَّهَ: به خدا از تو می‌خواهم.

الْخَصْمُ: دشمن، طرف دوم دعوا.

أفقه: داناتر.

العَسِيف: کارگر.

الرَّجْم: سنگسار.

افْتَدَيْتُ: با پرداخت فدیه نجاتش دادم.

الشَاة: گوسفند.

الوَلِيدَة: کنیز.

الجَلْدُ: شلاق، تازیانه.

التَغْرِيبُ: تبعید.

اغْدُ: برو.

مفهوم حدیث: «عبید الله بن عبد الله بن عتبه بن مسعود از ابو هریره و خالد بن زید جهنی ب روایت می‌کند که گفتند: یکی از بادیه نشینها نزد رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله به خدا از تو می‌خواهم تا با قرآن بین ما قضاوت کنی، طرف دوم- که از اولی داناتر بود- گفت: بله، بین ما با قرآن کتاب خدا قضاوت کن و اجازه بده تا من سخن بگویم، رسول الله ج به او فرمود: بگو. آن مرد گفت: پسرم نزد این شخص کارگر بوده و با زنش زنا کرده است، به من گفتند که پسرم باید سنگسار شود، صد تا گوسفند و یک کنیز به این مرد دادم تا پسرم را از مرگ نجات دهم، سپس از علما در این باره پرسیدم، آنها به من گفتند: پسرم فقط صد ضربه شلاق می‌خورد و یک سال نیز تبعید می‌شود، و زن این شخص است که سنگسار می‌شود. آنگاه رسول الله ج فرمودند: قسم به کسی که جانم در دست اوست بر اساس کتاب خدا بین شما دو نفر قضاوت می‌کنم، کنیز و گوسفندانت به تو بر می‌گردد، و پسرت صد ضربه شلاق می‌خورد و یک سال نیز تبعید می‌گردد، و زن این مرد نیز سنگسار می‌شود، و ای انیس- شخصی از اسلم- نزد زن این مرد برو، اگر اعتراف کرد او را سنگسار کن، انیس نزد او رفت و آن زن نیز اعتراف کرد، سپس رسول الله ج دستور دادند و آن زن سنگسار شد».

۳۴۶-«عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ وَزَيْدِ بْنِ خَالِدٍ الْجُهَنِيِّ ب قَالا: سُئِلَ النَّبِيُّ ج عَنِ الأَمَةِ إذَا زَنَتْ وَلَمْ تُحْصِنْ، قَالَ: إنْ زَنَتْ فَاجْلِدُوهَا، ثُمَّ إنْ زَنَتْ فَاجْلِدُوهَا، ثُمَّ إنْ زَنَتْ فَاجْلِدُوهَا، ثُمَّ بِيعُوهَا وَلَوْ بِضَفِيرٍ.

قالَ ابنُ شِهابٍ: ولاأَدري أَبَعْدَ الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعةِ».

والضَّفيرُ: الحَبْلُ.

واژه‌ها:

الأَمَة: کنیز.

لَمْ تُحْصِنْ: ازدواج نکرده است.

اجْلِدُوهَا: او را تازیانه بزنید.

الضَفِير: بند، طناب.

مفهوم حدیث: «عبید الله بن عبد الله بن عتبه بن مسعود از ابو هریره و زید بن خالد جهنی ب روایت می‌کند که آن دو فرمودند: از پیامبر ج دربارۀ کنیزی که هنوز ازدواج نکرده و زنا کند سوال کردند، فرمود: اگر زنا کرد او را تازیانه بزنید، اگر باز هم زنا کرد باز او را تازیانه بزنید، اگر باز هم زنا کرد باز هم به او تازیانه بزنید، سپس او را بفروشید حتی اگر به قیمت یک طناب باشد.

ابن شهاب (راوی حدیث) می‌گوید: نمی‌دانم آیا بعد از بار سوم یا بعد از بار چهارم فروخته می‌شود».

۳۴۷-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّهُ قَالَ: أَتَى رَجُلٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ رَسُولَ اللَّهِ ج وَهُوَ فِي الْمَسْجِدِ فَنَادَاهُ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي زَنَيْتُ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ. فَتَنَحَّى تِلْقَاءَ وَجْهِهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي زَنَيْت، فَأَعْرَضَ عَنْهُ، حَتَّى ثَنَّى ذَلِكَ عَلَيْهِ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ. فَلَمَّا شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ دَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: أَبِكَ جُنُونٌ؟ قَالَ: لا، قَالَ: فَهَلْ أَحْصَنْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّه ج: اذْهَبُوا بِهِ فَارْجُمُوهُ.

قَالَ ابْنُ شِهَابٍ: فَأَخْبَرَنِي أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنَّه سَمِعَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ ب يَقُولُ: كُنْت فِيمَنْ رَجَمَهُ، فَرَجَمْنَاهُ بِالْمُصَلَّى، فَلَمَّا أَذْلَقَتْهُ الْحِجَارَةُ هَرَبَ، فَأَدْرَكْنَاهُ بِالْحَرَّةِ، فَرَجَمْنَاهُ.

الرَّجُلُ هو ماعزُ بنُ مالِكٍ، ورَوَى قِصَّتَهُ جابرُ بنُ عبدِ اللهِ وعَبْدُ اللهِ بنُ عَباسٍ وأَبو سعيدٍ الخُدْرِيُّ وبُرَيْدَةُ بنُ الحُصَيْبِ الأَسْلَمِيُّ ش».

اژه‌ها:

تَنَحَّى تِلْقَاءَ وَجْهِهِ: روبروی او قرار گرفت.

ثَنَّى: تکرار کرد.

هَلْ أَحْصَنْتَ: آیا ازدواج کرده ای؟

أَذْلَقَتْهُ الْحِجَارَةُ: سنگ به او برخورد کرد.

هَرَبَ: فرار کرد.

الْحَرَّة: زمینی که با سنگ سیاه پوشیده شده باشد، یکی از مناطق مدینۀ منوره است.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: یکی از مسلمانها نزد رسول الله ج آمد، ایشان در مسجد بودند، آن مرد پیامبر ج را صدا زد و گفت: یا رسول الله من زنا کرده ام، پیامبر ج صورتش را از او برگرداند، آن مرد روبروی پیامبر ج نشست و گفت: یا رسول الله من زناکرده ام، باز رسول الله ج صورتش را از او برگرداند، تا اینکه این کار را چهار بار با او انجام داد، هنگامی‌که چهار بار بر علیه خود شهادت داد رسول الله ج او را فرا خواند و به او فرمود: آیا دیوانه هستی؟ گفت: نه، فرمود: آیا ازدواج کرده ای؟ گفت: بله، رسول الله ج فرمود: او را ببرید و سنگسار کنید.

ابن شهاب می‌گوید: ابو سلمه بن عبد الرحمن به من گفت: از جابر بن عبد الله ب شنیدم که می‌گفت: من از جمله کسانی بودم که او را سنگسار کردیم، او را در مصلی سنگسار کردیم، وقتی سنگها با بدن او برخورد کرد پا به فرار نهاد، دنبالش کردیم و در حره او را گرفتیم و سنگسارش کردیم.

مردی که سنگسار شد ماعز بن مالک بود، و ماجرایش را جابر بن سمره و عبد الله بن عباس و ابو سعید خدری و بریده بن الحصیب اسلمی ش روایت کرده‌اند».

۳۴۸-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّهُ قَالَ: إنَّ الْيَهُودَ جَاءُوا إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَذَكَرُوا لَهُ أَنَّ امْرَأَةً مِنْهُمْ وَرَجُلاً زَنَيَا، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا تَجِدُونَ فِي التَّوْرَاةِ فِي شَأْنِ الرَّجْمِ؟ فَقَالُوا: نَفْضَحُهُمْ وَيُجْلَدُونَ، قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلامٍ: كَذَبْتُمْ، إِنَّ فِيهَا آيَةَ الرَّجْمِ، فَأَتَوْا بِالتَّوْرَاةِ فَنَشَرُوهَا، فَوَضَعَ أَحَدُهُمْ يَدَهُ عَلَى آيَةِ الرَّجْمِ فَقَرَأَ مَا قَبْلَهَا وَمَا بَعْدَهَا، فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلامٍ: ارْفَعْ يَدَكَ، فَرَفَعَ يَدَهُ فَإِذَا فِيهَا آيَةُ الرَّجْمِ، فَقَالَ: صَدَقَ يَا مُحَمَّد، فَأَمَرَ بِهِمَا النَّبِيُّ ج فَرُجِمَا.

قَالَ: فَرَأَيْت الرَّجُلَ يَجْنَأُ عَلَى الْمَرْأَةِ يَقِيهَا الْحِجَارَةَ.

يَجْنَأُ: يَنْحَنِي.

الرجلُ الذي وضع يدَهُ على آيةِ الرَّجْمِ هو عبدُ اللهِ بنُ صُوريا».

واژه‌ها:

الرَّجْمِ: سنگسار.

نَفْضَحُهُمْ: آنان را رسوا می‌کنیم.

يُجْلَدُونَ: شلاق می‌خورند، تازیانه می‌خورند.

نَشَرُوهَا: آن را باز کردند.

يَجْنَأُ: خم می‌شود.

يَقِيهَا الْحِجَارَةَ: از برخورد سنگ با آن زن جلوگیری می‌کند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: یهود نزد رسول الله ج آمدند و به ایشان گفتند که یک زن و مرد از آنها با هم زنا کرده‌اند، رسول الله ج به آنها گفتند: دربارۀ حکم سنگسار در تورات چه می‌یابید؟ گفتند: آنها را رسوا می‌کنیم و تازیانه می‌زنیم. عبد الله بن سلام گفت: دروغ می‌گویید، در تورات در این باره آیۀ سنگسار وجود دارد. سپس تورات را آوردند و آن را باز کردند، یکی از یهودیان دستش را بر روی آیۀ سنگسار گذاشت و قبل و بعد آن را خواند، عبد الله بن سلام به او گفت: دستت را بلند کن، او نیز دستش را بلند کرد و دیدند که در تورات آیۀ سنگسار وجود دارد، آن یهودی گفت: عبد الله بن سلام راست می‌گوید، سپس پیامبر ج دستور داد تا آن دو سنگسار شوند.

عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: آن مرد یهودی را هنگام سنگسار دیدم که خود را بر روی زن یهودی خم می‌کرد تا سنگ به او برخورد نکند.

کسی که دستش را بر روی آیۀ سنگسار گذاشت اسمش عبد الله بن صوریا نام دارد».

نکته: عبد الله بن سلام از علمای یهود بود که با آمدن رسول الله ج به مدینه اسلام آورد.

۳۴۹-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: لَوْ أَنَّ رَجُلاً- أَوْ قَالَ: امْرَأً- اطَّلَعَ عَلَيْكَ بِغَيْرِ إذْنٍ فَحَذَفْتَهُ بِحَصَاةٍ فَفَقَأْتَ عَيْنَهُ مَا كَانَ عَلَيْكَ مِنْ جُنَاحٍ».

واژه‌ها:

اطَّلَعَ عَلَيْكَ: سرک کشید.

حَذَفْتَهُ بحَصَاةٍ: او را با سنگ زدی.

فَقَأْتَ عَيْنَهُ: چشمش را کور کردی.

الجُنَاح: گناه.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: اگر کسی بدون اجازه (از پشت پرده یا هر پوشش دیگری) سرک کشید و به تو نگاه کرد و تو او را با سنگ زدی و چشمش را کوری کردی هیچ گناهی نداری».

بابُ حَدِّ السَّرِقةِ: باب مجازات دزدی

۳۵۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَطَعَ فِي مِجَنٍّ قِيمَتُهُ- وَفِي لَفْظٍ: ثَمَنُهُ- ثَلاثَةُ دَرَاهِمَ».

واژه‌ها:

قَطَعَ: (دستش را) قطع کرد.

الـمِجَنّ: سپر جنگی.

الدَرَاهِم: جمع درهم است، و هر درهم برابر با ۹۷۵/۲ گرم طلا است.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج دست دزدی که سپری جنگی به قیمت سه درهم را دزدیده بود قطع نمود».

۳۵۱-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: تُقْطَعُ الْيَدُ فِي رُبْعِ دِينَارٍ فَصَاعِداً».

واژه‌ها:

الدینار: یک مثقال طلا که برابر با ۲۵/۴ گرم می‌باشد. بنابراین ربع دینار تقریباً برابر با ۶/۱ گرم است.

مفهوم حدیث: «عایشه ل از رسول الله ج شنیدند که ایشان می‌فرمود: دست دزد در چیزی که از ربع دینار به بالا قیمت داشته باشد قطع می‌شود».

۳۵۲-«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ قُرَيْشاً أَهَمَّهُمْ شَأْنُ الْمَخْزُومِيَّةِ الَّتِي سَرَقَتْ، فَقَالُوا: وَمَنْ يُكَلِّمُ فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ج؟ فَقَالُوا: وَمَنْ يَجْتَرِئُ عَلَيْهِ إلاَّ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ حِبُّ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَكَلَّمَهُ أُسَامَةُ، فَقَالَ: أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ؟!.

ثُمَّ قَامَ فَاخْتَطَبَ، فَقَالَ: إنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إذَا سَرَقَ فِيهِمْ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمْ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَد، وَأَيْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا.

وَفِي لَفْظٍ: كَانَتْ امْرَأَةٌ تَسْتَعِيرُ الْمَتَاعَ وَتَجْحَدُهُ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج بِقَطْعِ يَدِهَا».

واژه‌ها:

أَهَمَّهُمْ: آن موضوع برایشان دارای اهمیت شد.

الشَأْنُ: موضوع.

الـْمَخْزُومِيَّةِ: او فاطمه بنت الأسود بن عبد الأسد مخزومی است، و مخزوم یکی از قبیله‌های دارای نسب عالی در قریش می‌باشد.

الحِبُّ: دوستدار.

أَتَشْفَعُ: آیا میانجیگری می‌کنی؟

اخْتَطَبَ: صحبت کرد.

وَأَيْمُ اللَّهِ: به خدا قسم.

تَسْتَعِيرُ: به عاریت می‌گیرد. (برای مونث)

الـْمَتَاعَ: کالا، وسایل.

تَجْحَدُ: انکار می‌کند. (برای مونث)

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: قریش قضیۀ آن زن مخزومی‌که دزدی کرده بود برایشان بسیار مهم گردید، (زیرا رسول الله ج می‌خواست دستش را قطع نماید) گفتند: چه کسی با رسول الله ج صحبت می‌کند؟ پاسخ دادند: و چه کسی جز اسامه بن زید دوستدار و محبوب رسول الله ج جرات چنین کاری را دارد؟ اسامه نیز با پیامبر ج صحبت کرد (تا از قطع کردن دست او خودداری کند)، پیامبر ج به او فرمود: آیا در مجازاتی که خداوند قرار داده است میانجیگری می‌کنی؟!.

سپس رسول الله ج بلند شده و شروع به صحبت نمودند و فرمودند: چیزی که باعث نابودی امتهای پیش از شما شده است این بود که وقتی انسانی اصل و نسب دار دزدی می‌کرد او را رها می‌کردند، و اگر شخصی با نسبی پایین دزدی می‌کرد مجازاتش می‌کردند، به خدا قسم اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند دستش را قطع می‌کنم.

و در روایتی آمده است: آن زن مخزومی وسایل را از دیگران عاریت می‌گرفت سپس انکار می‌کرد، پیامبر ج نیز دستور به قطع دستش دادند».

بَابُ حَدِّ الْخَمْرِ: باب مجازات نوشیدن خمر

۳۵۳-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ النَّبِيَّ ج أُتِيَ بِرَجُلٍ قَدْ شَرِبَ الْخَمْرَ، فَجَلَدَهُ بِجَرِيدَةٍ نَحوَ أَرْبَعِينَ.

قالَ: وَفَعَلَهُ أبُو بَكْرس، فَلَمَّا كَانَ عُمَرُس اسْتَشَارَ النَّاسَ، فقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ س: أخَفُّ الُحْدُودِ ثَماَنُونَ، فَأمَرَ بِهِ عُمَرُ س».

واژه‌ها:

جَلَدَهُ: او را شلاق زد.

الجَرِيدَة: شاخۀ درخت نخل که برگش را جدا کرده باشند.

نَحوَ: به اندازه ی.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: شخصی را که شراب خورده بود نزد پیامبر ج آوردند، پیامبر ج او را چهل ضربه شلاق زدند.

انس س می‌فرماید: و ابو بکر نیز در زمان خلافتش به همین اندازه تازیانه زد، ولی وقتیعمر س خلیفه شد (به سبب روی آوردن زیاد به نوشیدن مشروب) با مردم مشورت کرد، عبد الرحمن بن عوف س گفت: کمترین مجازاتها (مجازات تهمت به زنا) هشتاد ضربه است، عمر س نیز مجازات کسی که مشروب خورده باشد را هشتاد ضربۀ شلاق قرار داد».

۳۵۴-«عَنْ أَبِي بُرْدَةَ هَانِئ بْنِ نِيَارٍ الْبَلَوِيِّ الأَنْصَارِيِّ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لا يُجْلَدُ فَوْقَ عَشَرَةِ أَسْوَاطٍ إلاَّ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ».

واژه‌ها:

يُجْلَدُ: شلاق زده می‌شود.

أَسْوَاطٍ: جمع سوط به معنی تازیانه وشلاق.

مفهوم حدیث: «ابو برده‌هانی بن نیار بلوی انصاری س از رسول الله ج شنید که می‌فرماید: به هیچ کس بیش از ده ضربه تازیانه زده نمی‌شود مگر در مجازاتی که خداوند تعیین کرده باشد».

کِتَابُ الأَیْمَانِ وَالنُّذُورِ کتاب سوگند و نذر

۳۵۵-«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ،لا تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إلَيْهَا، وَإِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا، وَإِذَا حَلَفْتَ عَلَى يَمِينٍ فَرَأَيْتَ غَيْرَهَا خَيْراً مِنْهَا، فَكَفِّرْ عَنْ يَمِينِكَ، وَأْتِ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ».

واژه‌ها:

لا تَسْأَلْ: درخواست نکن.

وُكِلْتَ إلَيْهَا: به آن مشغول شدی و از عهدۀ آن بر نیامدی.

أُعِنْتَ عَلَيْهَا: در انجام آن یاری شدی.

حَلَفْتَ عَلَى يَمِينٍ: قسم خوردی.

مفهوم حدیث: «عبد الرحمن بن سمره س می‌فرماید: رسول الله ج به من گفت: ای عبد الرحمن بن سمره درخواست امارت نکن، زیرا اگر از روی درخواست به تو امارت داده شود به آن مشغول می‌شوی و نمی‌توانی آن را انجام دهی، و اگر بدون درخواست به تو داده شد در انجام دادنش یاری خواهی شد، و اگر در انجام کاری سوگند یاد کردی سپس دیدی که خلاف آن بهتر است کفارۀ قسمت را پرداخت کن و آن کاری را که بهتر است انجام بده».

۳۵۶-«عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنِّي وَاَللَّهِ- إنْ شَاءَ اللَّهُ- لا أَحْلِفُ عَلَى يَمِينٍ فَأَرَى غَيْرَهَا خَيْراً مِنْهَا إلاَّ أَتَيْتُ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ وَتَحَلَّلْتُهَا».

واژه‌ها:

لا أَحْلِفُ عَلَى يَمِينٍ: سوگند نمی‌خورم.

تَحَلَّلْتُهَا: با پرداخت کفاره سوگندم را شکستم.

مفهوم حدیث: «ابو موسی س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: به خدا قسم- اگر خدا بخواهد- اگر قسم خوردم تا کاری را انجام بدهم سپس دیدم مخالف آن بهتر است همان کاری را انجام می‌دهم که بهتر است و قسمم را با پرداخت کفاره می‌شکنم».

۳۵۷-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إنَّ اللَّهَ يَنْهَاكُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بِآبَائِكُمْ.

وَلِمُسْلِمٍ: فَمَنْ كَانَ حَالِفاً فَلْيَحْلِفْ بِاَللَّهِ أَوْ لِيَصْمُتْ.

وَفِي رِوَايَةٍ: قَالَ عُمَرُ س: فَوَاَللَّهِ مَا حَلَفْتُ بِهَا مُنْذُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَنْهَى عَنْهَا، ذَاكِراً وَلا آثِراً.

يعني: حَاكِياً عَنْ غِيْرِيْ أَنَّهُ حَلَفَ بِهَا».

واژه‌ها:

لِيَصْمُت: ساکت شود.

ذَاكِراً: دانسته، از روی عمد.

لا آثِراً: نه از دیگری شنیدم که چنین قسمی بخورد.

مفهوم حدیث: «عمر بن خطاب س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: خداوند شما را از اینکه به پدرانتان قسم بخورید نهی کرده است.

و در صحیح امام مسلم آمده است: اگر کسی می‌خواهد قسم بخورد یا قسم به خدا بخورد یا ساکت شود.

و در روایتی: عمر س فرمود: به خدا قسم از روزی که شنیدم رسول الله ج از قسم خوردن به پدران نهی می‌کند چنین سوگندی نخورده ام، نه از روی عمد و نه به یاد می‌آورم شخص دیگری چنین قسم بخورد».

۳۵۸-«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: قَالَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُد عليهما السلام: لأَطُوفَنَّ اللَّيْلَةَ عَلَى سَبْعِينَ امْرَأَةً، تَلِدُ كُلُّ امْرَأَةٍ مِنْهُنَّ غُلامًا يُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَقِيلَ لَهُ: قُلْ: إنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَقُلْ، فَطَافَ بِهِنَّ، فَلَمْ تَلِدْ مِنْهُنَّ إلاَّ امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ نِصْفَ إنْسَانٍ.

قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَوْ قَالَ إنْ شَاءَ اللَّهُ لَمْ يَحْنَثْ، وَكَانَ ذَلِكَ دَرَكاً لِحَاجَتِهِ.

قولُهُ: فَقِيلَ لَهُ: قُلْ: إنْ شَاءَ اللَّهُ، يعني قالَ له المَلَكُ».

واژه‌ها:

لأَطُوفَنَّ: به خدا قسم همخوابی می‌کنم.

لَمْ يَحْنَثْ: قسمش شکسته نمی‌شود.

الدَرَك: برآورده شدن، رسیدن.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: سلیمان بن داود علیهما السلام فرمود: به خدا قسم امشب با نود زن همخوابی می‌کنم که هر یک از آنان پسری را به دنیا بیاورد تا در راه خدا جهاد کند.

فرشته‌ای به او گفت: بگو ان شاء الله، ولی سلیمان علیه السلام نگفت. سپس با زنانش همخوابی کرد و تنها یک زن از آنها نصف بچه‌ای را به دنیا آورد.

ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: اگر ان شاء الله گفته بود قسمش شکسته نمی‌شد و خواسته اش برآورده می‌شد».

۳۵۹-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينِ صَبْرٍ يَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ هُوَ فِيهَا فَاجِرٌ لَقِيَ اللَّهَ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ.

وَنَزَلَتْ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَشۡتَرُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَأَيۡمَٰنِهِمۡ ثَمَنٗا قَلِيلًا [آل‌عمران: ۷۷] . إلَى آخِرِ الآيَةِ».

واژه‌ها:

حَلَفَ: سوگند خورد.

يَمِينُ صَبْرٍ: سوگندی که به اجبار در محضر حاکم از شخصی گرفته شود. این نوع قسمها هنگامی صورت می‌گیرد که شخصی بر علیه دیگری شکایت می‌کند و شاهدی نیز ندارد، شخص دوم برای اینکه خود را از این تهمت تبرئه کند باید قسم بخورد.

يَقْتَطِعُ: به زور برای خود می‌گیرد، غصب می‌کند.

هُوَ فِيهَا فَاجِرٌ: دانسته قسم دروغ می‌خورد.

غَضْبَانُ: عصبانی.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن مسعود س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: کسی که سوگند اجباری می‌خورد و در قسمش نیز دانسته دروغ می‌گوید تا بتواند مال مسلمانی را غصب کند در حالی با خداوند روبرو می‌شود که از او عصبانی است».

۳۶۰-«عَنْ الأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ س قَالَ: كَانَ بَيْنِي وَبَيْنَ رَجُلٍ خُصُومَةٌ فِي بِئْرٍ، فَاخْتَصَمْنَا إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: شَاهِدَاكَ أَوْ يَمِينُهُ، قُلْت: إذاً يَحْلِفُ وَلا يُبَالِي، فَقَالَرَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينِ صَبْرٍ يَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ امْرِئٍ مُسْلِمٍ هُوَ فِيهَا فَاجِرٌ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَهُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ».

واژه‌ها:

الخُصُومَة: درگیری، اختلاف.

البِئْر: چاه.

اخْتَصَمْنَا إلَى: دعوای خود را به نزد فلانی بردیم.

شَاهِدَاكَ: دو شاهدت.

لا يُبَالِي: اهمیت نمی‌دهد.

مفهوم حدیث: «اشعث بن قیس س می‌فرماید: من با شخص دیگری بر سر چاهی اختلاف داشتم، دعوای خود را نزد رسول الله ج بردیم، رسول الله ج فرمودند: یا دو تا شاهد بیاور یا این قسم می‌خورد، گفتم: بنابراین او قسم می‌خورد و هیچ اهمیتی هم نمی‌دهد. آنگاه رسول الله ج فرمودند: کسی که قسم اجباری می‌خورد و دانسته در قسمش دروغ می‌گوید تا مال شخص مسلمانی را غصب کند در حالی با خداوند روبرو می‌شود که از او عصبانی است».

۳۶۱-«عَنْ ثَابِتِ بْنِ الضَّحَّاكِ س أَنَّهُ بَايَعَ رَسُولَ اللَّهِ ج تَحْتَ الشَّجَرَةِ، وَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ بِمِلَّةٍ غَيْرِ الإِسْلامِ كَاذِباً مُتَعَمِّداً فَهُوَ كَمَا قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَيْءٍ عُذِّبَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَلَيْسَ عَلَى رَجُلٍ نَذْرٌ فِيمَا لا يَمْلِكُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: وَلَعْنُ الْمُؤْمِنِ كَقَتْلِهِ.

وَفِي رِوَايَةٍ: مَنِ ادَّعَى دَعْوَى كَاذِبَةً لِيَتَكَثَّرَ بِهَا لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إلاَّ قِلَّةً».

واژه‌ها:

بَايَعَ: بیعت کرد.

الشَّجَرَة: منظور درختی است که در صلح حدیبیه زیر آن درخت صلح صورت گرفت.

لِيَتَكَثَّرَ: تا اینکه خود را بالا بگیرد.

مفهوم حدیث: «از ثابت بن ضحاک س روایت است که او در صلح حدیبیه زیر آن درخت با رسول الله ج بیعت کرد، و رسول الله ج فرمودند: هر کس دانسته قسم دروغ بخورد که او تابع ملتی غیر ملت اسلام است تابع همان ملت می‌شود، و هر کس خود را با وسیله‌ای بکشد روز قیامت با همان وسیله عذاب داده می‌شود، و شخصی که نذر چیزی را بکند که در اختیار ندارد نذرش باطل است.

و در روایتی: و لعنت کردن مومن مانند کشتنش است.

و در روایتی دیگر: و هر کس ادعای دروغ بکند تا خود را بالا بگیرد خداوند جز فرومایگی چیزی نصیبش نمی‌کند».

بَابُ النَّذْرِ: باب نذر

۳۶۲-«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي كُنْتُ نَذَرْتُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَنْ أَعْتَكِفَ لَيْلَةً- وَفِي رِوَايَةٍ: يَوْماً- فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؟ قَالَ: فَأَوْفِ بِنَذْرِكَ».

مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب س می‌فرماید: به رسول الله ج گفتم: من در جاهلیت نذر کرده بودم که یک شب- و در روایتی: یک روز- در مسجد الحرام اعتکاف کنم، پیامبر ج فرمودند: به نذرت وفا کن».

۳۶۳-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب عَنْ النَّبِيِّ ج أَنَّهُ نَهَى عَنْ النَّذْرِ، وَقَالَ: إنَّ النَّذْرَ لا يَأْتِي بِخَيْرٍ، وَإِنَّمَا يُسْتَخْرَجُ بِهِ مِنْ الْبَخِيلِ».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج از نذر کردن نهی فرمودند و گفتند: هیچ خیری در نذر کردن وجود ندارد، و فقط از بخیل گرفته می‌شود».

نکته: انسان اگر بخیل نباشد بدون نذر کردن صدقه می‌دهد و کارهای نیک انجام می‌دهد، ولی در نذر می‌گوید: اگر خداوند این حاجتم را برآورده کرد من نیز چنین می‌کنم، و این خود عین بخیلی می‌باشد.

۳۶۴-«عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: نَذَرَتْ أُخْتِي أَنْ تَمْشِيَ إلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ حَافِيَةً، فَأَمَرَتْنِي أَنْ أَسْتَفْتِيَ لَهَا رَسُولَ اللَّهِ ج، فَاسْتَفْتَيْتُهُ فَقَالَ: لِتَمْشِ وَلْتَرْكَبْ».

واژه‌ها:

حَافِيَةً: زنی که پایش برهنه است.

أَسْتَفْتِي: سوال می‌کنم، درخواست فتوا می‌کنم.

مفهوم حدیث: «عقبه بن عامر س می‌فرماید: خواهرم نذر کرد تا با پای برهنه به خانۀ خدا برود، به من سفارش کرد تا دربارۀ این کار برایش از رسول الله ج سوال کنم، من نیز از ایشان پرسیدم و فرمودند: بگو سواره برود».

۳۶۵-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّهُ قَالَ: اسْتَفْتَى سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ رَسُولَ اللَّهِ ج فِي نَذْرٍ كَانَ عَلَى أُمِّهِ، تُوُفِّيَتْ قَبْلَ أَنْ تَقْضِيَهُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: فَاقْضِهِ عَنْهَا».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: سعد بن عباده از رسول الله ج دربارۀ نذری که مادرش کرده بود و قبل از اینکه آن را انجام دهد فوت کرده بود سوال کرد، رسول الله ج فرمودند: تو به جای او نذرش را ادا کن».

۳۶۶-«عَنْ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّ مِنْ تَوْبَتِي أَنْ أَنْخَلِعَ مِنْ مَالِي صَدَقَةً إلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَمْسِكْ عَلَيْكَ بَعْضَ مَالِكَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ».

واژه‌ها:

أَنْخَلِع: ترک می‌کنم، رها می‌کنم.

أَمْسِكْ: نگه دار.

مفهوم حدیث: «کعب بن مالک س می‌فرماید: گفتم: یا رسول الله به دلیل قبول شدن توبه اممی‌خواهم تمام مالم را به عنوان صدقه برای خدا و رسولش رها کنم، رسول الله ج فرمود: مقداری از مالت را نگه دار که برایت بهتر است».

نکته: کعب بن مالک از جمله سه نفری بود که در غزوۀ تبوک بدون عذر تخلف کرد و حاضر نشد، وقتی پیامبر ج و اصحابش ش از غزوه برگشتند با او صحبت نکردند تا اینکه خداوند قبول توبه اش را در این آیه نازل فرمود ﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨ [التوبة: ۱۱۸] .

بَابُ الْقَضَاءِ: باب قضاوت

۳۶۷-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ مِنْهُ فَهُوَرَدٌّ.

وَفِي لَفْظٍ: مَنْ عَمِلَ عَمَلاً لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ».

واژه‌ها:

أَحْدَثَ: به وجود آورد.

أَمْرِنَا: دینمان.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هر کس در دین ما کاری انجام دهد که از آن نیست کارش مردود است».

۳۶۸-«عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَتْ هِنْدُ بِنْتُ عُتْبَةَ ل - امْرَأَةُ أَبِي سُفْيَانَ س- عَلَىرَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّ أَبَا سُفْيَانَ رَجُلٌ شَحِيحٌ، لا يُعْطِينِي مِنْ النَّفَقَةِ مَا يَكْفِينِي وَيَكْفِي بَنِيَّ إلاَّ مَا أَخَذْتُ مِنْ مَالِهِ بِغَيْرِ عِلْمِهِ، فَهَلْ عَلَيَّ فِي ذَلِكَ مِنْ جُنَاحٍ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: خُذِي مِنْ مَالِهِ بِالْمَعْرُوفِ مَا يَكْفِيكِ وَيَكْفِي بَنِيكِ».

واژه‌ها:

شَحِيحٌ: خسیس، بخیل.

الجُنَاح: گناه.

خُذِي: بگیر، بردار. (برای مونث)

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: هند بنت عتبه ل - همسر ابو سفیان س- نزد رسول الله ج آمد و گفت: یا رسول الله، ابو سفیان مردی بخیل است، خرجی من و بچه‌هایم را به اندازۀ کافی نمی‌دهد، مگر اینکه من از مالش بدون اینکه بفهمد بردارم، آیا دراین کار گناهی دارم؟ پیامبر ج فرمودند: از مالش به درستی به اندازه‌ای که برای تو و بچه‌هایت کافی باشد بردار».

۳۶۹-«عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج سَمِعَ جَلَبَةَ خَصْمٍ بِبَابِ حُجْرَتِهِ، فَخَرَجَ إلَيْهِمْ،فَقَالَ: أَلا إنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ، وَإِنَّمَا يَأْتِينِي الْخَصْمُ، فَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَبْلَغَ مِنْ بَعْضٍ، فَأَحْسِبُ أَنَّهُ صَادِقٌ، فَأَقْضِي لَهُ، فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ بِحَقِّ مُسْلِمٍ فَإِنَّمَا هِيَ قِطْعَةٌ مِنْ النَّارِ، فَلْيَحْمِلْهَا أَوْ يَذَرْهَا».

واژه‌ها:

جَلَبَةُ خَصْمٍ: سر و صدای شکایت کننده.

أَبْلَغَ: قویتر.

يَذَرْهَا: آن را رها کند.

مفهوم حدیث: «ام سلمه ل می‌فرماید: رسول الله ج سر و صدای شکایت کننده‌ای را از پشت در اتاقش شنید، ایشان از اتاقش خارج شدند و گفتند: من بشری مثل شما هستم، و شکایت کننده نزد من می‌آید و ممکن است برخی از شما در بیان شکایتش قویتر از دیگری باشد و بر همین اساس من او را راستگو بپندارم، و به نفع او قضاوت کنم، پس هر کس که به نفع او در به دست آوردن حق مسلمانی قضاوت کردم بداند که این قطعه‌ای از آتش جهنم است، حال اگر خواست آن را بردارد و اگر خواست آن را رها کند».

۳۷۰-«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرَةَ ب قَالَ: كَتَبَ أَبِي- وَ كَتَبْتُ لَهُ- إلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي بَكْرَةَ وَهُوَ قَاضٍ بِسِجِسْتَانَ أَنْ لا تَحْكُمْ بَيْنَ اثْنَيْنِ وَأَنْتَ غَضْبَانُ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لايَحْكُمْ أَحَدٌ بَيْنَ اثْنَيْنِ وَهُوَ غَضْبَانُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: لا يَقْضِيَنَّ حَكَمٌ بَيْنَ اثْنَيْنِ وَهُوَ غَضْبَانُ».

مفهوم حدیث: «عبد الرحمن بن ابی بکره ب می‌فرماید: پدرم برای پسرش عبد الله بن ابی بکره که در سجستان (سیستان) قاضی بود نوشت (و آن متن را من نوشتم): هرگز بین دو نفر در حالی که عصبانی هستی قضاوت نکن، زیرا من از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: هیچ کس بین دو نفر در حالی که عصبانی است قضاوت نکند.

و در روایتی: هیچ قاضی‌ای بین دو نفر در حالی که عصبانی است قضاوت نکند».

۳۷۱-«عَنْ أَبِي بَكْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَلا أُنَبِّئُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ؟- ثَلاثَاً- قُلْنَا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: الإِشْرَاكُ بِاَللَّهِ وَعُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ، وَكَانَ مُتَّكِئاً فَجَلَسَ، وَقَالَ: أَلا وَقَوْلُ الزُّورِ، وَشَهَادَةُ الزُّورِ، فَمَا زَالَ يُكَرِّرُهَا حَتَّى قُلْنَا: لَيْتَهُ سَكَتَ».

واژه‌ها:

أَلا أُنَبِّئُكُمْ: آیا شما را آگاه سازم.

أَكْبَرِ الْكَبَائِرِ: بزرگترین گناهها.

عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ: سرپیچی از پدر و مادر.

قَوْلُ الزُّورِ: حرف دروغ و باطل.

وَشَهَادَةُ الزُّورِ: شهادت و گواهی دروغ.

فَمَا زَالَ يُكَرِّرُهَا: همچنان آن را تکرار می‌کرد.

لَيْتَهُ سَكَتَ: ای کاش ساکت می‌شد.

مفهوم حدیث: «ابو بکره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: آیا شما را از بزرگترین گناهها آگاه سازم،- سه بار تکرار کردند، گفتیم: بله یا رسول الله، فرمودند: شرک آوردن به خدا، و سرپیچی کردن از پدر و مادر، و ایشان به حالت تکیه نشسته بود که راست نشست و فرمود: و حرف دروغ و شهادت دروغ، همچنان ایشان این جمله را تکرار کردند که از روی شفقت گفتیم: ای کاش ساکت می‌شدند».

۳۷۲-«عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: لَوْ يُعْطَى النَّاسُ بِدَعْوَاهُمْ لادَّعَى نَاسٌ دِمَاءَ رِجَالٍ وَأَمْوَالَهُمْ، وَلَكِنَّ الْيَمِينَ عَلَى الْمُدَّعَى عَلَيْهِ».

مفهوم حدیث: «ابن عباس ب می‌فرماید: پیامبر ج فرمودند: اگر مردم (بدون شاهد) هر ادعایی کردند به آنها آن چیز را بدهند گروهی ادعای خونبها و اموال دیگران را می‌کنند، ولی (برای تبرئه شدن)، متهم باید قسم بخورد».

کِتَابُ الأَطْعِمَةِ

۳۷۳-«عَنْ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِيرٍ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ- وَأَشَارَ، وَفي رِوَايَةٍ:

وَأَهْوَى النُّعْمَانُ س بِإِصْبَعَيْهِ إلَى أُذُنَيْهِ: إنَّ الْحَلالَ بَيِّنٌ، وَإِنَّ الْحَرَامَ بَيِّنٌ، وَبَيْنَهُمَا أُمُورٌ مُشْتَبِهَاتٌ لا يَعْلَمُهُنَّ كَثِيرٌ مِنْ النَّاسِ، فَمَنْ اتَّقَى الشُّبُهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِينِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِي الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِي الْحَرَامِ، كَالرَّاعِي يَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى يُوشِكُ أَنْ يَرْتَعَ فِيهِ، أَلا وَإِنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمًى، أَلا وَإِنَّ حِمَى اللَّهِ مَحَارِمُهُ، أَلا وَإِنَّ فِي الْجَسَدِ مُضْغَةً إذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ كُلُّهُ وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ كُلُّهُ، أَلا وَهِيَ الْقَلْبُ».

واژه‌ها:

أَهْوَى: اشاره کرد.

إِصْبَعَيْهِ: دو انگشتش.

بَيِّنٌ: واضح، آشکار.

مُشْتَبِهَاتٌ: غیر واضح.

اسْتَبْرَأَ: حفظ کرد.

عِرْضِهِ: آبرویش.

الرَّاعِي: چوپان.

يَرْعَى: می‌چراند.

الْحِمَى: قرق.

يُوشِكُ: نزدیک است.

يَرْتَعَ: می‌چرد.

مَحَارِمُهُ: اموری که خداوند آن را حرام کرده است.

الـمُضْغَة: پارۀ گوشت.

مفهوم حدیث: «نعمان بن بشیر ب می‌فرماید: از رسول الله ج شنیدم- و با دو انگشتش به دو گوشش اشاره می‌کرد- که می‌فرمود: حلال واضح و آشکار است و حرام نیز واضح و آشکار است، و بین این دو امور غیر واضحی هستند که بسیاری از مردم نمی‌توانند حلال و حرام بودنش را مشخص کنند، هر کس از این امور مشتبه خودداری کند دین و آبروی خود را حفظ کرده است، و هر کس تن به شبهات بدهد در حقیقت در حرام افتاده است، مثل چوپانی که اطراف منطقۀ قرق شده چوپانی می‌کند، نزدیک است که گوسفندانش را در آنجا بچراند، بدانید که هر پادشاهی برای خود مناطق قرق شده‌ای دارد، و بدانید که منطقۀ قرق شدۀ خداوند اموری است که آن را حرام کرده است، و بدانید که در بدن پاره گوشتی است که اگر درست شود تمام بدن درستمی‌شود، و اگر فاسد شود نیز تمام بدن فاسد می‌شود، بدانید که آن پاره گوشت قلب است».

۳۷۴-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: أَنْفَجْنَا أَرْنَباً بِمَرِّ الظَّهْرَانِ، فَسَعَى الْقَوْمُ فَلَغَبُوا، وَأَدْرَكْتُهَا فَأَخَذْتُهَا فَأَتَيْتُ بِهَا أَبَا طَلْحَةَ س، فَذَبَحَهَا وَبَعَثَ إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج بِوَرِكِهَا أَوْ فَخِذِهَا فَقَبِلَهُ». لَغَبُوا: تَعِبُوا وَأَعيَوْا.

واژه‌ها:

أَنْفَجْنَا: یافتیم.

الأَرْنَب: خرگوش.

مَرِّ الظَّهْرَانِ: منطقه‌ای در شمال مکه است که با آن دو کیلومتر فاصله دارد، امروزه به وادی فاطمه مشهور است.

لَغَبُوا: خسته شدند.

الوَرِك: قسمت بالای ران.

الفَخِذ: ران.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: خرگوشی را در منطقۀ مر ظهران پیدا کردیم، مردم به دنبالش دویدند ولی خسته شدند، من به آن رسیدم و آن را گرفتم و به نزد ابو طلحه س آوردم، ابو طلحه س سرش را برید و قسمت بالای رانش یا رانش را برای رسول الله ج فرستاد و ایشان نیز آن را پذیرفتند».

۳۷۵-«عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ ب قَالَتْ: نَحَرْنَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَرَسًا فَأَكَلْنَاهُ. وَفِي رِوَايَةٍ: وَنَحْنُ بِالْمَدِينَةِ».

واژه‌ها:

نَحَرْنَا: سر بریدیم.

الفَرَس: اسب.

مفهوم حدیث: «اسماء بنت ابی بکر ب می‌فرماید: در زمان رسول الله ج سر اسبی را بریدیم و آن را خوردیم. و در روایتی: و ما در مدینه بودیم».

۳۷۶-«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى عَنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الأَهْلِيَّةِ، وَأَذِنَ فِي لُحُومِ الْخَيْلِ.

وَلِمُسْلِمٍ وَحْدَهُ قَالَ: أَكَلْنَا زَمَنَ خَيْبَرَ الْخَيْلَ وَحُمُرَ الْوَحْشِ، وَنَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ الْحِمَارِ الأَهْلِيِّ».

واژه‌ها:

اللُّحُوم: جمع لحم به معنی گوشت.

الْحُمُرُ الأَهْلِيَّةُ: خر اهلی، الاغ.

الْخَيْل: اسب.

حُمُرُ الْوَحْشِ: گورخر.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: پیامبر ج از خوردن گوشت الاغ نهی فرمودند و اجازۀ خوردن گوشت اسب را دادند».

و امام مسلم روایت می‌کند که جابر س فرمود: در جنگ خیبر اسب و گورخر خوردیم، و پیامبر ج از خوردن گوشت الاغ نهی کردند.

۳۷۷-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى س قَالَ: أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ لَيَالِيَ خَيْبَرَ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ خَيْبَرَ وَقَعْنَا فِي الْحُمُرِ الأَهْلِيَّةِ، فَانْتَحَرْنَاهَا فَلَمَّا غَلَتْ بِهَا الْقُدُورُ نَادَى مُنَادِي رَسُولِ اللَّهِ ج أَنْ أَكْفِئُوا الْقُدُورَ، وَرُبَّمَا قَالَ: وَلا تَأْكُلُوا مِنْ لُحُومِ الْحُمُرِ الأَهْلَيَّةِ شَيْئاً».

واژه‌ها:

أَصَابَتْنَا مَجَاعَةٌ: دچار گرسنگی شدیم.

انْتَحَرْنَاهَا: آنها را سر بریدیم.

غَلَتْ: مونث غلی، یعنی به جوش آمد.

الْقُدُورُ: جمع القِدر، یعنی دیگ.

أَكْفِئُوا: وارونه کنید، برگردانید.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن ابی اوفی س می‌فرماید: شبهای غزوۀ خیبر دچار گرسنگی شدیم، وقتی روز جنگ خیبر فرا رسید با گله‌ای از الاغ برخورد کردیم و آنها را سر بریدیم، وقتی آنها را در دیگ ریختیم و دیگها شروع به جوش خوردن کردند منادی رسول الله ج صدا زد که دیگها را وارونه کنید و فکر کنم گفت: چیزی از گوشت الاغ را نخورید».

۳۷۸-«عَنْ أَبِي ثَعْلَبَةَ الخُشَنِيِّ س قَالَ: حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج لُحُومَ الْحُمُرِ الأَهْلِيَّةِ».

مفهوم حدیث: «ابو ثعلبه خشنی س می‌فرماید: رسول الله ج خوردن گوشت الاغ را حرام کردند».

۳۷۹-«عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَخَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ س مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج بَيْتَ مَيْمُونَةَ ل، فَأُتِيَ بِضَبٍّ مَحْنُوذٍ، فَأَهْوَى إلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج بِيَدِهِ، فَقَالَ بَعْضُ النِّسْوَةِ اللاَّتِي فِي بَيْتِ مَيْمُونَةَ ل: أَخْبِرُوا رَسُولَ اللَّهِ بِمَا يُرِيدُ أَنْ يَأْكُلَ، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَدَهُ، فَقُلْتُ: أَحَرَامٌ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لا، وَلَكِنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِأَرْضِ قَوْمِي، فَأَجِدُنِي أَعَافُهُ، قَالَ خَالِدٌ س: فَاجْتَرَرْتُهُ، فَأَكَلْتُهُ وَالنَّبِيُّ ج يَنْظُرُ.

المَحْنوذُ: المَشْويُّ بالرَّضْفِ، وهِيَ الحِجارةُ المُحْمَاة».

واژه‌ها:

الضَبّ: سوسمار.

الـمَحْنُوذ: کباب.

فَأَهْوَى إلَيْهِ بِيَدِهِ: دستش را به سوی آن برد.

النِّسْوَةِ: جمع نساء به معنی زنان.

رَفَعَ: بالا آورد.

أَجِدُنِي: خود را چنین می‌یابم، احساس می‌کنم.

أَعَافُهُ: از خوردنش بدم می‌آید.

اجْتَرَرْتُهُ: آن را کشیدم.

الـمَشْويُّ بالرَّضْفِ: چیزی که بر روی سنگ داغ کباب شده باشد.

الحِجارةُ المُحْمَاة: سنگ داغ، سنگ تفتیده.

مفهوم حدیث: «ابن عباس ب می‌فرماید: من و خالد بن الولید س همراه رسول الله ج وارد خانۀ میمونه ل شدیم، سوسمار کباب شده‌ای را آوردند، رسول الله ج دستش را به سوی آن برد، یکی از زنانی که در خانۀ میمونه ل بود گفت: رسول الله ج را از آن چیزی که می‌خواهد بخورد آگاه کنید، آنگاه رسول الله ج دستش را کشید، ابن عباس ب می‌فرماید: گفتم: یا رسول الله، آیا سوسمار حرام است؟ فرمودند: خیر، ولی در سرزمین قومم (مکه) سوسمار نبود به همین سبب از خوردنش بدم می‌آید.

خالد س می‌فرماید: آن سوسمار را به سوی خود کشیدم و شروع به خوردنش کردم ورسول الله ج نیز نگاه می‌کرد».

۳۸۰-«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى س قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج سَبْعَ غَزَوَاتٍ، نَأْكُلُ الْجَرَادَ».

واژه‌ها:

غَزَوْنَا: جنگیدیم.

غَزَوَات: جمع غزوه به معنی جنگ.

الْجَرَاد: ملخ.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن ابی اوفی س می‌فرماید: همراه رسول الله ج هفت بار جنگ کردیم و در تمام این جنگها ملخ می‌خوردیم».

۳۸۱-«عَنْ زَهْدَمِ بْنِ مُضَرِّبٍ الْجَرْمِيِّ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي مُوسَى الأَشْعَرِيِّ س فَدَعَا بِمَائِدَةٍ وَعَلَيْهَا لَحْمُ دَجَاجٍ، فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَيْمِ اللَّهِ أَحْمَرُ شَبِيهٌ بِالْمَوَالِي فَقَالَ لَهُ: هَلُمَّ، فَتَلَكَّأَ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَإِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَأْكُلُ مِنْهُ».

واژه‌ها:

الـمَائِدَة: سفره.

لَحْمُ دَجَاجٍ: گوشت مرغ.

هَلُمَّ: جلو بیا.

تَلَكَّأَ: متردد شد.

مفهوم حدیث: «زهدم بن مضرب جرمی روایت می‌کند: ما نزد ابو موسی اشعری س بودیم، او درخواست کرد تا سفره پهن کنند، بر روی آن سفره گوشت مرغ گذاشته بودند، یکی از مردان بنی تیم الله که با داشتن پوستی سرخ رنگ شبیه برده‌ها بود داخل شد، ابو موسی س به او گفت: بیا جلو بخور، آن مرد در خوردن گوشت مرغ متردد شد، ابو موسی س به او گفت: بیا جلو زیرا من دیدم که رسول الله ج از آن می‌خورد».

۳۸۲-«عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: إذَا أَكَلَ أَحَدُكُمْ طَعَامًا فَلا يَمْسَحْ يَدَهُ حَتَّى يَلْعَقَهَا، أَوْ يُلْعِقَهَا».

واژه‌ها:

لا يَمْسَحْ: پاک نکند.

يَلْعَقَهَا / يُلْعِقَهَا: آن را می‌لیسد.

مفهوم حدیث: «ابن عباس ب از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: اگر شخصی غذایی خورد دستش را قبل از اینکه بلیسد تمیز نکند».

بَابُ الصَّیْدِ : باب صید

۳۸۳-«عَنْ أَبِي ثَعْلَبَةَ الْخُشَنِيِّ س قَالَ: أَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنَّا بِأَرْضِ قَوْمٍ أَهْلِ كِتَابٍ، أَفَنَأْكُلُ فِي آنِيَتِهِمْ؟ وَفِي أَرْضِ صَيْد، أَصِيدُ بِقَوْسِي وَبِكَلْبِي الَّذِي لَيْسَ بِمُعَلَّمٍ، وَبِكَلْبِي الْمُعَلَّمِ، فَمَا يَصْلُحُ لِي؟ قَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتَ- يَعْنِي مِنْ آنِيَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ- فَإِنْ وَجَدْتُمْ غَيْرَهَا فَلا تَأْكُلُوا فِيهَا، وَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَاغْسِلُوهَا وَكُلُوا فِيهَا. وَمَا صِدْتَ بِقَوْسِكَ فَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ فَكُلْ، وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ الْمُعَلَّمِ فَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ فَكُلْ، وَمَا صِدْتَ بِكَلْبِكَ غَيْرِ الْمُعَلَّمِ فَأَدْرَكْتَ ذَكَاتَهُ فَكُلْ».

واژه‌ها:

الآنِيَة: ظرف.

لَيْسَ بِمُعَلَّمٍ: تربیتی نیست.

الْـمُعَلَّم: تربیتی.

أَدْرَكْتَ: رسیدی.

الذَكَاة: بریدن سر.

مفهوم حدیث: «ابو ثعلبه خشنی س می‌فرماید: نزد رسول الله ج آمدم و گفتم: یا رسول الله ما در سرزمین اهل کتاب (یهود و نصاری) زندگی می‌کنیم، آیا در ظرفهای آنها غذا بخوریم؟ و در سرزمین صید و شکار زندگی می‌کنیم، با کمانم و سگم که تربیت نیافته است، و سگ تربیت شده شکار می‌کنم، کدامش برای من جایز است؟ پیامبر ج فرمودند: اما موردی که اول گفتی- یعنی خوردن غذا در ظروف اهل کتاب- اگر غیر از این ظروف، ظروف دیگری را یافتید در آنهانخورید، و اگر نیافتید آنها را بشویید سپس در آنها غذا بخورید، و هر گاه با کمانت شکار کردی و هنگام شکار بسم الله گفتی آن را بخور، و اگر با سگ تربیتی شکار کردی و هنگام رها کردن سگ بسم الله گفتی آن را بخور، و اگر با سگی که تربیت نیافته است شکار کردی و قبل از اینکه شکارت بمیرد به آن رسیدی و توانستی سرش را ببری آن را بخور».

۳۸۴-«عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ س قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إنِّي أُرْسِلُ الْكِلابَ الْمُعَلَّمَةَ، فَيُمْسِكْنَ عَلَيَّ، وَأَذْكُرُ اسْمَ اللَّهِ، فَقَالَ: إذَا أَرْسَلْتَ كَلْبَكَ الْمُعَلَّمَ وَذَكَرْتَ اسْمَ اللَّهِ، فَكُلْ مَا أَمْسَكَ عَلَيْكَ. قُلْتُ: وَإِنْ قَتَلْنَ؟ قَالَ: وَإِنْ قَتَلْنَ، مَا لَمْ يَشْرَكْهَا كَلْبٌ لَيْسَ مِنْهَا. قُلْتُ: فَإِنِّي أَرْمِي بِالْمِعْرَاضِ الصَّيْدَ فَأُصِيبُ؟ فَقَالَ: إذَا رَمَيْتَ بِالْمِعْرَاضِ فَخَرَقَ فَكُلْهُ، وَإِنْ أَصَابَهُ بِعَرْضِهِ فَلا تَأْكُلْهُ.

وَحَدِيثُ الشَّعْبِيِّ عَنْ عَدِيٍّ س نَحْوُهُ، وَفِيهِ: إلاَّ أَنْ يَأْكُلَ الْكَلْبُ، فَإِنْ أَكَلَ فَلا تَأْكُلْ، فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يَكُونَ إنَّمَا أَمْسَكَ عَلَى نَفْسِهِ، وَإِنْ خَالَطَهَا كِلابٌ مِنْ غَيْرِهَا فَلا تَأْكُلْ، فَإِنَّمَا سَمَّيْتَ عَلَى كَلْبِكَ، وَلَمْ تُسَمِّ عَلَى غَيْرِهِ.

وَفِيهِ: إذَا أَرْسَلْتَ كَلْبَكَ الْمُكَلَّبَ فَاذْكُرِ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ، فَإِنْ أَمْسَكَ عَلَيْكَ فَأَدْرَكْتَهُ حَيّاً فَاذْبَحْهُ، وَإِنْ أَدْرَكْتَهُ قَدْ قَتَلَ وَلَمْ يَأْكُلْ مِنْهُ فَكُلْهُ، فَإِنَّ أَخْذَ الْكَلْبِ ذَكَاتُهُ.

وَفِيهِ أَيْضًا: إذَا رَمَيْتَ بِسَهْمِكَ فَاذْكُرْ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ.

وَفِيهِ: فَإِنْ غَابَ عَنْكَ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ- وَفِي رِوَايَةٍ: الْيَوْمَيْنِ وَالثَّلاثَةَ- فَلَمْ تَجِدْ فِيهِ إلاَّ أَثَرَ سَهْمِكَ فَكُلْ إنْ شِئْتَ، فَإِنْ وَجَدْتَهُ غَرِيقاً فِي الْمَاءِ فَلا تَأْكُلْ، فَإِنَّكَ لا تَدْرِي الْمَاءُ قَتَلَهُ أَوْ سَهْمُكَ».

واژه‌ها:

الْكِلابَ الـْمُعَلَّمَةَ: سگهای تربیت یافته.

فَيُمْسِكْنَ عَلَيَّ: برایم نگه می‌دارند.

أَرْمِي: پرت می‌کنم.

الـْمِعْرَاض: نیزه.

أُصِيبُ: به هدف می‌زنم، شکار می‌کنم.

خَرَقَ: فرو رفت.

خَالَطَ: مخلوط شد.

الْـمُكَلَّبَ: تربیت یافته.

الذَكَاة: بریدن سر.

مفهوم حدیث: «همام بن الحارث از عدی بن حاتم س روایت می‌کند که فرمود: گفتم: یا رسول الله، من سگ‌های تربیت شده را به دنبال شکار می‌فرستم و بسم الله می‌گویم، آن سگها شکارم را برایم می‌گیرند. پیامبر ج فرمودند: هر گاه سگ تربیت شده‌ات را فرستادی و بسم الله هم گفتی هر آنچه را که سگت برایت شکار می‌کند بخور، گفتم: حتی اگر شکارم را بکشند؟ فرمود: حتی اگر شکارت را بکشند به شرط اینکه سگی که تربیت شده نیست با آنها در شکار همکاری نکند.

به ایشان گفتم: به سوی صیدم نیزه پرتاب می‌کنم و آن را شکار می‌کنم، فرمود: اگر نیزه را پرت کردی و نیزه در بدن شکارت فرو رفت آن را بخور، و اگر نیزه با عرض به شکار برخورد کرد (و به بدنش فرو نرفت) آن را نخور.

و الشعبی نیز این حدیث را از عدی بن حاتم س روایت می‌کند که در آن آمده است: مگر اینکه سگ از شکار بخورد، اگر از آن خورد تو آن را نخور، زیرا ترس این را دارم که سگ آن شکار را برای خودش شکار کرده باشد، و همچنین اگر سگهای دیگری نیز با سگت مخلوط شدند آن شکار را نخور، زیرا تو بسم الله را هنگام فرستادن سگت گفته‌ای نه سگهای دیگر.

و در این روایت همچنین آمده است: اگر سگ تربیت یافته‌ات را به دنبال شکار فرستادی بسم الله بگو، اگر سگ شکارت را برایت نگه داشت و آن را هنوز زنده یافتی سرش را ببر، و اگر دیدی که سگت شکارت را کشته است ولی از آن نخورده است آن را بخور، زیرا شکار کردن سگ به منزلۀ سربریدن آن است.

و همچنین آمده است: هر گاه نیزه‌ات را انداختی بسم الله بگو.

و همچنین آمده است: اگر (شکاری را که با نیزه زده ای) یک روز یا دو روز از تو مخفی ماند- و در روایتی: دو یا سه روز- و در آن غیر از اثر نیزه‌ات چیز دیگری نیافتی اگر خواستی آن را بخور، و اگر آن را غرق شده در آب یافتی آن را نخور، زیرا نمی‌دانی آیا آب آن را کشته است یا نیزه ات».

۳۸۵-«عَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِيهِ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: مَنِ اقْتَنَى كَلْباً- إلاَّ كَلْبَ صَيْدٍ أَوْ مَاشِيَةٍ- فَإِنَّهُ يَنْقُصُ مِنْ أَجْرِهِ كُلَّ يَوْمٍ قِيرَاطَانِ.

قَالَ سَالِمٌ: وَكَانَ أَبُو هُرَيْرَةَ س يَقُولُ: أَوْ كَلْبَ حَرْثٍ، وَكَانَ صَاحِبَ حَرْثٍ».

واژه‌ها:

اقْتَنَى: تهیه کرد، نگه داشت.

الـمَاشِيَة: گله.

قِيرَاطَانِ: مثنای قیراط یکی از واحدهای وزن است که معادل ۲۱۲۵/۰ گرم می‌باشد. البته این وزن قیراط در مسایل غیر عبادی است، و در حدیث ثواب نماز جنازه، پیامبر ج حداقل مقدار هر قیراط را به اندازۀ کوه احد تعیین کرده اند.

كَلْبَ حَرْثٍ: سگ مزرعه.

مفهوم حدیث: «سالم بن عبد الله بن عمر ب از پدرش روایت می‌کند که فرمود: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: هر کس غیر از سگ شکاری یا سگ گله، سگ دیگری را برای خود فراهم کند هر روز از اجر و ثوابش دو قیراط کم می‌شود.

سالم می‌گوید: و ابو هریره س فرمود: و همچنین سگ مزرعه. و ابو هریره س صاحب زراعت بود».

۳۸۶-«عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج بِذِي الْحُلَيْفَةِ مِنْ تِهَامَةَ، فَأَصَابَ النَّاسَ جُوعٌ، فَأَصَابُوا إبِلاً وَغَنَماً، وَكَانَ النَّبِيُّ ج فِي أُخْرَيَاتِ الْقَوْمِ، فَعَجِلُوا وَذَبَحُوا وَنَصَبُوا الْقُدُورَ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ ج بِالْقُدُورِ فَأُكْفِئَتْ، ثُمَّ قَسَمَ فَعَدَلَ عَشَرَةً مِنْ الْغَنَمِ بِبَعِيرٍ، فَنَدَّ مِنْهَا بَعِيرٌ فَطَلَبُوهُ فَأَعْيَاهُمْ، وَكَانَ فِي الْقَوْمِ خَيْلٌ يَسِيرَةٌ فَأَهْوَى رَجُلٌ مِنْهُمْ بِسَهْمٍ، فَحَبَسَهُ اللَّهُ، فَقَالَ: إنَّ لِهَذِهِ الْبَهَائِمِ أَوَابِدَ كَأَوَابِدِ الْوَحْشِ، فَمَا نَدَّ عَلَيْكُمْ مِنْهَا فَاصْنَعُوا بِهِ هَكَذَا، قُلْتُ: يَا رَسُولُ اللَّهِ، إنَّا لاقُو الْعَدُوَّ غَداً، وَلَيْسَ مَعَنَا مُدىً، أَفَنَذْبَحُ بِالْقَصَبِ؟ قَالَ: مَا أَنْهَرَ الدَّمَ، وَذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ، فَكُلُوهُ، لَيْسَ السِّنَّ وَالظُّفُرَ، وَسَأُحَدِّثُكُمْ عَنْ ذَلِكَ، أَمَّا السِّنُّ: فَعَظْمٌ، وَأَمَّا الظُّفُرُ: فَمُدَى الْحَبَشَةِ».

واژه‌ها:

ذُو الْحُلَيْفَةِ مِنْ تِهَامَةَ: مکانی بین مکه و طائف، و منظور از آن میقات اهل مدینه نیست.

فَأَصَابَ النَّاسَ جُوعٌ: مردم گرسنه شدند.

فَأَصَابُوا إبِلاً وَغَنَماً: گله‌هایی از شتر و گوسفند را غنیمت گرفتند.

أُخْرَيَاتِ الْقَوْمِ: صفهای آخر.

عَجِلُوا: شتافتند.

نَصَبُوا الْقُدُورَ: دیگها را برپا کردند.

فَأُكْفِئَتْ: ریخته شد، وارونه شد.

البَعِير: شتر.

نَدَّ: فرار کرد، رم کرد.

أَعْيَاهُمْ: آنها را خسته کرد.

خَيْلٌ يَسِيرَةٌ: تعدا کمی اسب.

أَهْوَى بِسَهْمٍ: با نیزه او را زد.

الْبَهَائِمِ: جمع البهیمه یعنی حیوانات اهلی.

أَوَابِدَ: حس وحشیگری.

مُدىً: چاقو.

الْقَصَب: استخوان.

أَنْهَرَ الدَّمَ: خون را ریخت.

السِّنُّ: دندان.

الظُّفُر: ناخن.

أُحَدِّثُكُمْ: به شما می‌گویم.

عَظْمٌ: استخوان.

مُدَى الْحَبَشَةِ: چاقوی اهل حبشه.

مفهوم حدیث: «رافع بن خدیج س می‌فرماید: همراه رسول الله ج در ذو الحلیفۀ تهامه بودیم، مردم دچار گرسنگی شدند، سپس گله‌ای از شتر و گوسفند را غنیمت گرفتند، و پیامبر ج در آخر لشکر می‌آمد، مردم عجله کردند و حیوانات را سر بریدند و دیگها را برپا کردند، پیامبر ج دستور دادند تا دیگها را وارونه کنند، سپس آن حیوانات را بین لشکر تقسیم نمود، و هر ده گوسفند را برابر یک شتر قرار داد، پس از آن یکی از شترها رم کرد، به دنبال آن دویدند ولی خسته شدند و نتوانستند آن را بگیرند، در بین مردم مقدار کمی اسب بود تا بتوانند با اسب آن شتر را رام کنند، شخصی آن شتر را با نیزه زد، اینگونه خداوند آن شتر را از حرکت باز داشت، پیامبر ج فرمودند: در این حیوانات اهلی سرشت وحشی بودن وجود دارد، اگر حیوانی رم کرد همین کار را با او انجام بدهید.

رافع بن خدیج س می‌فرماید: گفتم: یا رسول الله، ما فردا با دشمن روبرو خواهیم شد، و چاقویی با خود نداریم، آیا حیوانات را با استخوان سر ببریم؟ ایشان فرمودند: هر وسیله‌ای که خون را بریزد و هنگام قربانی بسم الله نیز گفته شود آن قربانی را بخورید، مگر اینکه با دندان یا ناخن سر بریده شود، و به شما علتش را خواهم گفت: اما دندان برای اینکه استخوان است، و اما ناخن به علت اینکه چاقوی مردم حبشه است (و از تشابه به کفار نهی شده است)».

بَابُ الأَضَاحِیّ: باب حیواناتی که در روز عید قربان سر بریده می‌شوند

۳۸۷-«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: ضَحَّى النَّبِيُّ ج بِكَبْشَيْنِ أَمْلَحَيْنِ أَقَرْنَيْنِ ذَبَحَهُمَا بِيَدِهِ، وَسَمَّى وَكَبَّرَ وَوَضَعَ رِجْلَهُ عَلَى صِفَاحِهِمَا». (الأَمْلَح: الأَغبَرُ وهو الذي فيهِ سوادٌ وبياضٌ).

واژه‌ها:

الأَضَاحِيّ: جمع الأُضْحِیة به معنی گوسفند یا شتر یا گاوی که در روز عید قربان سر بریده می‌شود.

ضَحَّى بِـ: قربانی کرد، سر برید.

الكَبْش: قوچ.

أَمْلَح: خاکی رنگ، مخلوطی از رنگ سیاه و سفید که سفیدی آن بیشتر باشد.

أَقَرْنَ: دارای شاخ.

الصِّفَاح: گردن.

الأَغبَرُ: خاکی.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: پیامبر ج دو قوچ خاکی رنگ شاخ دار را قربانی کردند، با دستش آن دو را سر بریدند و هنگام قربانی بسم الله و الله اکبر گفتند، و پایشان را بر روی گردنش نهادند».

کِتَابُ الأَشْرِبَةِ کتاب آشامیدنیها

۳۸۸ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ عُمَرَ س قَالَ عَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ج: أَمَّا بَعْد، أَيُّهَاالنَّاسُ، إنَّهُ قَدْ نَزَلَ تَحْرِيمُ الْخَمْرِ وَهِيَ مِنْ خَمْسَةٍ: مِنْ الْعِنَبِ، وَالتَّمْرِ، وَالْعَسَلِ، وَالْحِنْطَةِ،وَالشَّعِيرِ. وَالْخَمْرُ مَا خَامَرَ الْعَقْلَ، ثَلاثٌ وَدِدْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ عَهِدَ إلَيْنَا فِيهَا عَهْداً نَنْتَهِي إلَيْهِ: الْجَد، وَالْكَلالَةُ، وَأَبْوَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الرِّبَا».

واژه‌ها:

الْعِنَب: انگور.

التَّمْر: خرما.

الْحِنْطَة: گندم.

الشَّعِير: جو.

خَامَرَ: مختل کرد.

وَدِدْتُ: دوست داشتم.

الْجَدُّ: منظور مسالۀ چگونگی میراث بردن پدر بزرگ (جد پدری) همراه با برادران تنی یا ناتنی پدری می‌باشد، که در آن بین فقهاء اختلاف وجود دارد، برخی جد را مانند پدر قرار داده و برادران را با وجود او از ارث محروم می‌کنند، و برخی دیگر برادران را با جد شریک می‌کنند.

الْكَلالَةُ: کسی که هنگام فوتش نه پدر دارد و نه فرزند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: عمر س در حالی که بر منبر رسول الله ج بود فرمود: ای مردم، حرام بودن مشروب در قرآن نازل شده است، و در حال حاضر مشروب از پنج چیز گرفته می‌شود: از انگور، خرما، عسل، گندم و جو، ولی هر چیزی که عقل را مختل کند مشروب است.

و دوست داشتم رسول الله ج در سه مورد از ما عهد و پیمان می‌گرفت تا به آن عمل کنیم و اختلافی نداشته باشیم: مساله میراث جد و برادران تنی یا ناتنی پدری، و حکم میراث کسی که هنگام فوتش نه پدر دارد و نه فرزند، و برخی از مسایل مربوط به ربا».

۳۸۹ -«عَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج سُئِلَ عَنْ الْبِتْعِ، فَقَالَ: كُلُّ شَرَابٍ أَسْكَرَ فَهُوَ حَرَامٌ».

الْبِتْعُ: نَبیذُ العَسَلِ.

واژه‌ها:

الْبِتْعُ: نبیذ عسل.

أَسْكَرَ: مست کرد.

مفهوم حدیث: «عایشه ل می‌فرماید: از رسول الله ج دربارۀ حکم نوشیدن بتع سوال شد، ایشان فرمودند: هر نوشیدنی‌ای که (انسان را) مست کند حرام است.

۳۹۰ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: بَلَغَ عُمَرَ س أَنَّ فُلاناً بَاعَ خَمْراً، فَقَالَ: قَاتَلَ اللَّهُ فُلاناً، أَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: قَاتَلَ اللَّهُ الْيَهُود، حُرِّمَتْ عَلَيْهِمْ الشُّحُومُ، فَجَمَلُوهَا فَبَاعُوهَا»؟

واژه‌ها:

بَلَغَ: رسید.

بَاعَ: فروخت.

قَاتَلَ اللَّهُ فُلاناً: خداوند فلانی را لعنت کند.

الشُّحُومُ: جمع الشحم، یعنی پیه، چربی.

جَمَلُوهَا: آن را آب کردند.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عباس ب می‌فرماید: به عمر س خبر رسید که فلانی مشروب فروخته است، فرمود: خدا فلانی را لعنت کند، مگر نمی‌داند که رسول الله ج فرموده‌اند: خداوند یهود را لعنت کند، هنگامی‌که خوردن پیه بر آنها حرام شد آن را آب کردند و فروختند، (و پولش را خوردند)».

کِتَابُ اللِّبَاسِ کتاب لباس

۳۹۱ -«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لا تَلْبَسُوا الْحَرِيرَ، فَإِنَّهُ مَنْ لَبِسَهُ فِي الدُّنْيَا لَمْ يَلْبَسْهُ فِي الآخِرَةِ».

مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: لباس حریر نپوشید، زیرا هر کس در دنیا حریر بپوشد در آخرت نخواهد پوشید».

۳۹۲ -«عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: لا تَلْبَسُوا الْحَرِيرَ وَلا الدِّيبَاجَ، وَلا تَشْرَبُوا فِي آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَلا تَأْكُلُوا فِي صِحَافِهِمَا، فَإِنَّهَا لَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَكُمْ فِي الآخِرَةِ».

واژه‌ها:

الدِّيبَاجُ: دیبا، لباس دوخته شده از ابریشم.

الآنِيَة: ظرف.

الصِحَاف: سینی.

مفهوم حدیث: «حذیفه بن الیمان ب می‌فرماید: از رسول الله ج شنیدم که می‌فرمود: لباس دوخته شده از حریر و دیبا را نپوشید، و در ظرف طلا و نقره چیزی ننوشید، و در سینی ساخته شده از طلا و نقره نیز چیزی نخورید، زیرا اینها در دنیا برای مشرکین و در آخرت برای شما است».

۳۹۳ -«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: مَا رَأَيْتُ مِنْ ذِي لِمَّةٍ فِي حُلَّةٍ حَمْرَاءَ أَحْسَنَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، لَهُ شَعَرٌ يَضْرِبُ إِلَى مَنْكِبَيْهِ، بَعِيدُ مَا بَيْنَ الْمَنْكِبَيْنِ، لَيْسَ بِالْقَصِيرِ وَلا بِالطَّوِيلِ».

واژه‌ها:

اللِمَّة: موی سر که از لالۀ گوش پایین تر بیاید.

حُلَّةٍ حَمْرَاءَ: لباسی سرخ رنگ. در اصل حله به لباسی گفته می‌شود که از دو قطعه تشکیل شده باشد.

يَضْرِبُ إِلَى: می‌رسد.

مَنْكِبَيْهِ: دو شانه‌اش.

بَعِيدُ مَا بَيْنَ الـْمَنْكِبَيْنِ: شانه‌هایش از هم دور بود، شانۀ عریضی داشت.

مفهوم حدیث: «البراء بن عازب س می‌فرماید: هیچ کس را زیباتر از رسول الله ج با مویی که تا پایین لالۀ گوشش آمده بود و لباسی سرخ رنگ بر تن داشت ندیده بودم، مویی که تا روی شانه‌هایش می‌رسید، شانه‌ای عریض و پهن داشت، نه کوتاه قد بود و نه بلند قد».

۳۹۴ -«عَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: أَمَرْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج بِسَبْعٍ، وَنَهَانَا عَنْ سَبْعٍ، أَمَرْنَا بِعِيَادَةِ الْمَرِيضِ، وَاتِّبَاعِ الْجِنَازَةِ، وَتَشْمِيتِ الْعَاطِسِ، وَإِبْرَارِ الْقَسَمِ (أَوْ الْمُقْسِمِ)، وَنَصْرِ الْمَظْلُومِ، وَإِجَابَةِ الدَّاعِي، وَإِفْشَاءِ السَّلامِ.

وَنَهَانَا عَنْ خَوَاتمَ - أَوْ عَنْ تَخَتُّمٍ - بِالذَّهَبِ، وَعَنْ الشُّرْبِ بِالْفِضَّةِ، وَعَنْ الْمَيَاثِرِ، وَعَنْ الْقَسِّيِّ، وَعَنْ لُبْسِ الْحَرِيرِ، وَالإِسْتَبْرَقِ، وَالدِّيبَاجِ».

واژه‌ها:

اتِّبَاعِ الْجِنَازَةِ: تشییع جنازه.

تَشْمِيتُ الْعَاطِسِ: جواب دادن به عطسه کننده با جملۀ یرحمک الله.

إِبْرَارُ الْقَسَمِ: عمل کردن به سوگند.

إِفْشَاءُ السَّلامِ: رواج دادن سلام.

الخَوَاتمَ: جمع الخاتَم به معنی انگشتر.

التَخَتُّم: انگشتر به دست کردن.

الـْمَيَاثِرُ: کجاوه یا زین اسب و شتر و یا هر چیز دیگری که از حریر و دیبا ساخته شده باشد.

الْقَسِّيُّ: نوعی لباس بافته شده از کتان و حریر که از روستایی به نام قَسّ در مصر می‌آوردند. و همچنین گفته شده که نوعی لباس بافته شده از ابریشم می‌باشد.

الإِسْتَبْرَقُ: نوعی حریر یا ابریشم کلفت.

الدِّيبَاجُ: دیبا، لباس دوخته شده از ابریشم.

مفهوم حدیث: «البراء بن عازب س می‌فرماید: رسول الله ج ما را به هفت چیز سفارش کرد و از هفت چیز باز داشت. ما را به عیادت مریض، تشییع جنازه، دعای رحمت برای عطسه کننده، عمل کردن به سوگند - یا قسم خورنده، یاری دادن به مظلوم، پذیرفتن دعوت دعوت کننده، و رواج دادن سلام بین همدیگر سفارش کرده است.

و از انگشتر - یا به دست کردن انگشتر - طلا، نوشیدن در ظرف نقره، سوار شدن بر کجاوۀ ساخته شده از حریر، پوشیدن قسی، حریر، استبرق و دیبا باز داشته است».

۳۹۵ -«عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج اصْطَنَعَ خَاتَماً مِنْ ذَهَبٍ، فَكَانَ يَجْعَلُ فَصَّهُ فِي بَاطِنِ كَفِّهِ إذَا لَبِسَهُ، فَصَنَعَ النَّاسُ مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ إنَّهُ جَلَسَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَنَزَعَهُ فَقَالَ: إنِّي كُنْتُ أَلْبَسُ هَذَاالْخَاتَمَ، وَأَجْعَلُ فَصَّهُ مِنْ دَاخِلٍ، فَرَمَى بِهِ، ثُمَّ قَالَ: وَاَللَّهِ لا أَلْبَسُهُ أَبَداً، فَنَبَذَ النَّاسُ خَوَاتِيمَهُمْ. وَفِي لَفْظٍ: جَعَلَهُ فِي يَدِهِ الْيُمْنَى».

واژه‌ها:

اصْطَنَعَ: ساخت.

الفَصُّ: نگین.

بَاطِنُ كَفِّهِ: کف دستش.

نَزَعَهُ: آن را بیرون آورد.

رَمَى بِهِ: آن را دور انداخت.

نَبَذَ: دور انداخت، پرت کرد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج انگشتری از طلا درست کردند، و هر گاه آن را می‌پوشیدند نگینش را در کف دستش قرار می‌دادند، مردم نیز چنین کردند، سپس ایشان بر روی منبر نشستند و انگشتر را بیرون آورده و فرمودند: من این انگشتر را به دست می‌کردم و نگینش را کف دستم قرار می‌دادم، سپس انگشتر را دور انداخت، و فرمودند: به خدا قسم هرگز آن را به دست نخواهم کرد، مردم نیز انگشترهایشان را دور انداختند».

۳۹۶ -«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ لُبْسِ الْحَرِيرِ إلاَّ هَكَذَا، وَرَفَعَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج إِصْبَعَيْهِ السَّبَّابَةَ وَالْوُسْطَى.

وَلِمُسْلِمٍ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ لُبْسِ الْحَرِيرِ إلاَّ مَوْضِعَ إِصْبَعَيْنِ، أَوْ ثَلاثٍ، أَوْ أَرْبَعٍ».

واژه‌ها:

إِصْبَعَيْهِ: دو انگشتش.

مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب س می‌فرماید: رسول الله ج از پوشیدن حریر نهی فرمودند مگر به این اندازه. و رسول الله ج دو انگشت سبابه و وسطی اش را بالا بردند.

و در صحیح امام مسلم آمده است: رسول الله ج از پوشیدن حریر منع کردند مگر اینکه بهاندازۀ دو یا سه و یا چهار انگشت باشد».

کتابُ الجِهادِ کتاب جهاد

۳۹۷ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَوْفَى س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج فِي بَعْضِ أَيَّامِهِ الَّتِي لَقِيَ فِيهَا الْعَدُوَّ انْتَظَرَ حَتَّى إذَا مَالَتِ الشَّمْسُ قَامَ فِيهِمْ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، لا تَتَمَنَّوْا لِقَاءَ الْعَدُوِّ، وَاسْأَلُوا اللَّهَ الْعَافِيَةَ، فَإِذَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاصْبِرُوا، وَاعْلَمُوا أَنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ ظِلالِ السُّيُوفِ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ج: اللَّهُمَّ مُنْزِلَ الْكِتَابِ، وَمُجْرِيَ السَّحَابِ، وَهَازِمَ الأَحْزَابِ، اهْزِمْهُمْ، وَانْصُرْنَا عَلَيْهِمْ».

واژه‌ها:

لَقِی: دید، روبرو شد.

الظِلال: سایه‌ها.

السُّيُوفُ: شمشیرها.

مُجْرِيُ السَّحَابِ: به حرکت در آورندۀ ابرها.

هَازِمُ الأَحْزَابِ: شکست دهندۀ احزاب و لشکرها.

اهْزِمْهُمْ: آنان را شکست بده.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن ابی اوفی س می‌فرماید: رسول الله ج در یکی از روزهایی که با دشمن روبرو شد منتظر ماند تا خورشید به سوی مغرب مایل گردد، سپس بلند شده و فرمود: ای مردم، هرگز آرزوی روبرو شدن با دشمن را نکنید، و از خداوند سلامتی را بخواهید، و اگر با دشمن روبرو شدید صبر داشته باشید، و بدانید که بهشت زیر سایۀ شمشیرها است، سپس پیامبر ج فرمودند: خدایا، ای نازل کنندۀ کتاب آسمانی، و ای به حرکت در آورندۀ ابرها، و ای شکست دهندۀ احزاب، آنان را شکست بده و ما را بر آنان پیروز بگردان».

۳۹۸ -«عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: رِبَاطُ يَوْمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَمَوْضِعُ سَوْطِ أَحَدِكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا عَلَيْهَا، وَالرَّوْحَةُ يَرُوحُهَا الْعَبْدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْغَدْوَةُ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا».

واژه‌ها:

الرِّبَاطُ: نگهبانی.

مَوْضِعُ السَّوْطِ: مقدار مکانی که یک تازیانه اشغال می‌کند.

الرَّوْحَةُ: حرکت کردن از زوال خورشید تا شب.

يَرُوحُ: می‌رود.

الْغَدْوَةُ: حرکت کردن از اول روز تا زوال خورشید.

مفهوم حدیث: «سهل بن سعد الساعدی س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: نگهبانی یک روز در راه خدا بهتر از دنیا و هر چه بر آن است می‌باشد، و مقدار مکانی که تازیانۀ یکی از شما در بهشت اشغال می‌کند بهتر از دنیا و هر چه بر آن است می‌باشد، و مسافتی که بندۀ خدا از ابتدای زوال خورشید تا دخول شب و از اول روز تا زوال خورشید می‌پیماید بهتر از دنیا و هر چه بر آن است می‌باشد».

۳۹۹ -«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: انْتَدَبَ اللَّهُ - وَلِمُسْلِمٍ: تَضَمُّنَ اللَّهُ - لِمَنْ خَرَجَ فِي سَبِيلِهِ لا يُخْرِجُهُ إلاَّ جِهَادٌ فِي سَبِيلِي وَإِيمَانٌ بِي وَتَصْدِيقٌ بِرَسُولِي فَهُوَ عَلِيَّ ضَامِنٌ أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، أَوْ أُرْجِعَهُ إلَى مَسْكَنِهِ الَّذِي خَرَجَ مِنْهُ، نَائِلاً مَا نَالَ مِنْ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ.

وَلِمُسْلِمٍ: مَثَلُ الْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ - وَاَللَّهُ أَعْلَمُ بِمَنْ يُجَاهِدُ فِي سَبِيلِهِ - كَمَثَلِ الصَّائِمِ الْقَائِمِ، وَتَوَكَّلَ اللَّهُ لِلْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِهِ إنْ تَوَفَّاهُ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، أَوْ يُرْجِعَهُ سَالِماً مَعَ أَجْرٍ أَوْ غَنِيمَةٍ».

واژه‌ها:

انْتَدَبَ اللَّهُ: خداوند پاداشش را سریع داد.

تَضَمُّنَ اللَّهُ: خداوند ضمانت کرد.

نَالَ: به دست آورد.

تَوَكَّلَ اللَّهُ: خداوند ضمانت کرد، تضمین داد.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: خداوند اجر و پاداش کسی که در راه خدا به جهاد می‌رود سریع می‌دهد، خداوند می‌فرماید: کسی که جز جهاد در راه من، و ایمان به من، و تایید پیامبرم چیز دیگری باعث خروج او نشده است ضمانت می‌دهم که (اگر کشته شد) او را وارد بهشت کنم، یا اینکه او را سالم به خانه‌ای که از آن خارج شده است برگردانم، حال هر چه قدر اجر و غنیمت به دست آورده باشد».

۴۰۰ -«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا مِنْ مَكْلُومٍ يُكْلَمُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إلاَّ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَكَلْمُهُ يَدْمَى، اللَّوْنُ لَوْنُ الدَّمِ، وَالرِّيحُ رِيحُ الْمِسْكِ».

واژه‌ها:

مَكْلُومٍ: زخمی، مجروح.

يُكْلَمُ: زخمی می‌شود.

الكَلْمُ: زخم.

يَدْمَى: خون می‌آید.

الرِّيحُ: بو.

الـْمِسْك: مشک.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هیچ زخمی‌ای در راه خدا زخمی نمی‌شود مگر اینکه روز قیامت در حالی می‌آید که از زخمش خون می‌ریزد، رنگش رنگ خون ولی بویش بوی مشک است».

۴۰۱ -«عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: غَدْوَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أَوْ رَوْحَةٌ خَيْرٌ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَغَرَبَتْ. أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ».

واژه‌ها:

الغَدْوَة: حرکت کردن از اول روز تا زوال خورشید.

الرَوْحَة: حرکت کردن از زوال خورشید تا شب.

مفهوم حدیث: «ابو ایوب انصاری س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: یک صبح تا ظهر یا یک ظهر تا شب جهاد در راه خدا بهتر از هر چیزی است که خورشید بر آن طلوع و غروب کرده است».

این حدیث را امام مسلم در صحیحش روایت کرده است.

۴۰۲ -«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: غَدْوَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أَوْ رَوْحَةٌ خَيْرٌ مِنْ الدُّنْيَا وَمَا فِيهَا». أَخْرَجَهُ الْبُخَارِيُّ.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: یک صبح تا ظهر یا یک ظهر تا شب جهاد در راه خدا بهتر از دنیا و هر چه در آن است می‌باشد».

این حدیث را امام بخاری در صحیحش روایت کرده است.

۴۰۳ -«عَنْ أَبِي قَتَادَةَ الأَنْصَارِيِّ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُول اللَّه ج إلَى حُنَيْنٍ - وَذَكَرَ قِصَّةً - فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ قَتَلَ قَتِيلاً، لَهُ عَلَيْهِ بَيِّنَةٌ، فَلَهُ سَلَبُهُ، قَالَهَا ثَلاثاً».

واژه‌ها:

حُنَيْن: مکانی بین مکه و طائف است که در شوال سال هشتم هجری در آن جنگی به همین نام بین مسلمین و هوازن در گرفت. امروزه به آن الشرائح گفته می‌شود.

السَلَبُ: هر چیزی که همراه مقتول باشد، مانند لباس و سلاح و حیوانی که در جنگ بر آن سوار بوده است، وسایل جنگی مقتول.

مفهوم حدیث: «ابو قتاده انصاری س می‌فرماید: همراه رسول الله ج برای جنگ حنین خارج شدیم، پس از تعریف کردن ماجرایی که اتفاق افتاده بود گفت: رسول الله ج فرمود: هر کس (در جنگ) کسی را بکشد و بر اینکه او آن را کشته است دلیل داشته باشد وسایل مقتول از آن او می‌شود. این جمله را سه بار تکرار فرمودند».

۴۰۴ -«عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س قَالَ: أَتَى النَّبِيَّ ج عَيْنٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ - وَهُوَ فِي سَفَرِهِ - فَجَلَسَ عِنْدَ أَصْحَابِهِ يَتَحَدَّثُ، ثُمَّ انْفَتَلَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: اطْلُبُوهُ وَاقْتُلُوهُ، فَقَتَلْتُهُ، فَنَفَّلَنِي سَلَبَهُ.

وَفِي رِوَايَةٍ: فَقَالَ: مَنْ قَتَلَ الرَّجُلَ؟ فَقَالُوا: ابْنُ الأَكْوَعِ، فَقَالَ: لَهُ سَلَبُهُ أَجْمَعُ».

واژه‌ها:

العَيْن: جاسوس.

يَتَحَدَّثُ: صحبت می‌کند.

انْفَتَلَ: فرار کرد.

نَفَّلَنِي: به من داد، به من بخشید.

أَجْمَعُ: کامل، تمام.

مفهوم حدیث: «سلمه بن الاکوع س می‌فرماید: در حالی که پیامبر ج در سفر بود جاسوسی از مشرکین نزد ایشان آمد، سپس نزد اصحاب پیامبر ج نشست و شروع به صحبت کردن کرد، سپس فرار کرد، پیامبر ج فرمودند: به دنبالش بروید و او را بکشید، من او را کشتم و پیامبر ج وسایل او را به من داد.

و در روایتی آمده است: پیامبر ج فرمودند: چه کسی او را کشت؟ گفتند: ابن الاکوع، فرمودند: تمام وسایلش برای او است».

۴۰۵ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج سَرِيَّةً إلَى نَجْدٍ فَخَرَجْتُ فِيهَا، فَأَصَبْنَا إبِلاً وَغَنَماً، فَبَلَغَتْ سُهْمَانُنَا اثْنَيْ عَشَرَ بَعِيراً، وَنَفَّلَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج بَعِيراً بَعِيراً».

واژه‌ها:

بَعَثَ: فرستاد.

السَرِيَّة: دسته‌ای از لشکر.

نَجْد: منطقه‌ای مشهور بین مدینه و ریاض پایتخت عربستان.

البَعِير: شتر.

نَفَّلَنَا: به ما بخشید.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج گروهی از لشکر را به سوی نجد فرستاد، من نیز جز آن دسته بودم، در این جنگ مقداری شتر و گوسفند به غنیمت گرفتیم، سهم هر کدام از ما دوازده شتر شد، و بعد از تقسیم نیز رسول الله ج به هر کدام از ما یک شتر اضافی داد».

۴۰۶ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: إذَا جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الأَوَّلِينَ وَالآخَرِينَ يُرْفَعُ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ، فَيُقَالُ: هَذِهِ غَدْرَةُ فُلانِ بْنِ فُلانٍ».

واژه‌ها:

يُرْفَعُ: برافراشته می‌شود، برپا می‌شود.

الغَادِر: خیانتکار.

اللِوَاء: پرچم.

الغَدْرَةُ: خیانت.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: وقتی خداوند (در روز قیامت) همۀ بندگان را جمع می‌کند برای هر خیانتکاری یک پرچم بر افراشته می‌شود و می‌گویند: این خیانت فلانی پسر فلانی است».

۴۰۷ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ امْرَأَةً وُجِدَتْ فِي بَعْضِ مَغَازِي النَّبِيِّ ج مَقْتُولَةً، فَأَنْكَرَ النَّبِيُّ ج قَتْلَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ».

واژه‌ها:

الـمَغَازِي: جمع غزوه، جنگها.

الصِّبْيَانِ: کودکان.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: در یکی از جنگ‌های پیامبر ج زنی در بین کشته‌ها یافت شد، پیامبر ج کشتن زنها و کودکان را ناپسند دانست».

۴۰۸ -«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س أَنَّ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ وَالزُّبَيْرَ بْنَ الْعَوَّامِ ب شَكَيَا الْقَمْلَ إلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فِي غَزَاةٍ لَهُمَا، فَرَخَّصَ لَهُمَا فِي قَمِيصِ الْحَرِيرِ، فَرَأَيْتُه عَلَيْهِمَا».

واژه‌ها:

شَكَيَا: آن دو نفر شکایت کردند.

الْقَمْل: شپش.

الغَزَاة: غزوه، جنگ.

مفهوم حدیث: «انس بن مالک س می‌فرماید: عبد الرحمن بن عوف و الزبیر بن العوام ب در یکی از جنگها از وجود شپش در بدنشان نزد پیامبر ج رفتند و ابراز ناراحتی کردند، پیامبر ج نیز به آنها اجازه داد تا پیراهنی از حریر بپوشند، و من آن پیراهن را در حالی که پوشیده بودند بر تنشان دیدم».

۴۰۹ -«عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: كَانَتْ أَمْوَالُ بَنِي النَّضِيرِ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ ج مِمَّا لَمْ يُوجِفِ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَلا رِكَابٍ، وَكَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ج خَالِصاً، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَعْزِلُ نَفَقَةَ أَهْلِهِ سَنَةً، ثُمَّ يَجْعَلُ مَا بَقِيَ فِي الْكُرَاعِ وَالسِّلاحِ عُدَّةً فِي سَبِيلِ اللَّهِ ».

واژه‌ها:

بَنُو النَّضِيرِ: یکی از اقوام یهود که در نزدیکی مدینه ساکن شدند.

أَفَاءَ: آن مال را بدون جنگ غنیمت آنان قرار داد.

لَمْ يُوجِف: نرانده‌اند، نتاخته‌اند.

الخَيْل: اسب.

الرِكَاب: شتر.

يَعْزِلُ: جدا می‌کند، سوا می‌کند.

الْكُرَاع: اسب.

العُدَّة: ابزار آلات، وسایل.

مفهوم حدیث: «عمر بن الخطاب س می‌فرماید: اموال بنو النضیر از اموالی بود که خداوند بدون جنگ و درگیری غنیمت رسول الله ج قرار داد، اموالی بود که مسلمانان برای گرفتن آن اسب و شتری را نرانده بودند، و همه‌اش برای رسول الله ج بود، رسول الله ج نیز از این اموال هزینۀ یک سال خانواده اش را جدا می‌کرد و بقیه را در جمع‌آوری اسب و سلاح خرج می‌کرد تا برای جهاد در راه خدا ابزار آلات جنگی داشته باشند».

۴۱۰ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: أَجْرَى النَّبِيُّ ج مَا ضُمِّرَ مِنْ الْخَيْلِ مِنْ الْحَفْيَاءِ إلَى ثَنِيَّةِ الْوَدَاعِ، وَأَجْرَى مَا لَمْ يُضَمَّرْ مِنْ الثَّنِيَّةِ إلَى مَسْجِدِ بَنِي زُرَيْقٍ.

قَالَ ابْنُ عُمَرَ ب: وَكُنْتُ فِيمَنْ أَجْرَى.

قَالَ سُفْيَانُ: مِنَ الْحَفْيَاءِ إلَى ثَنِيَّةِ الْوَدَاعِ خَمْسَةُ أَمْيَالٍ أَوْ سِتَّةٌ، وَمَنْ ثَنِيَّةِ الْوَدَاعِ إلَى مَسْجِدِ بَنِي زُرَيْقٍ مِيلٌ».

واژه‌ها:

أَجْرَى: دواند.

ضُمِّرَ: به آن اسب علف داده شد تا چاق شود سپس آن را با دویدن زیاد لاغر کردند تا ورزیده گردد.

الْحَفْيَاءِ: نام مکانی خارج مدینه.

ثَنِيَّةِ الْوَدَاعِ: مکانی در مدینه، خود ثَنِیة یعنی گردنه.

لَمْ يُضَمَّرْ: اسبی که ورزیده نشده است.

مَسْجِدِ بَنِي زُرَيْقٍ: زریق یکی از قبیله‌های انصار هستند که در مدینه ساکن بودند.

سُفْيَانُ: سفیان الثوری یکی از راویان حدیث است.

أَمْيَالٍ: جمع میل، هر میل برابر با ۱۸۴۸ متر می‌باشد.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: پیامبر ج اسب‌های ورزیده را از الحیفاء تا ثنیه الوداع دوانید، و اسب‌های غیر ورزیده را از ثنیه الوداع تا مسجد بنی زریق دوانید.

ابن عمر ب می‌فرماید: و من نیز از جمله کسانی بودم که اسب دوانی کردم.

سفیان ثوری می‌گوید: از الحیفاء تا ثینه الوداع پنج میل یا شش میل می‌باشد، و از ثنیه الوداع تا مسجد بنی زریق یک میل می‌باشد».

۴۱۱ -«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: عُرِضْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج يَوْمَ أُحُدٍ وَأَنَا ابْنُ أَرْبَعَ عَشْرَةَ فَلَمْ يُجِزْنِي في المُقَاتَلَةِ، وَعُرِضْتُ عَلَيْهِ يَوْمَ الْخَنْدَقِ وَأَنَا ابْنُ خَمْسَ عَشْرَةَ فَأَجَازَنِي».

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: روز جنگ احد بر پیامبر ج عرضه شدم و من آن روز چهارده سال داشتم و پیامبر ج به من اجازۀ شرکت در جنگ را ندادند، و روز جنگ خندق پانزده ساله بودم و بر پیامبرج عرضه شدم و ایشان به من اجازۀ شرکت در جنگ را دادند».

۴۱۲ -«وَعَنْهُ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَسَمَ فِي النَّفَلِ لِلْفَرَسِ سَهْمَيْنِ، وَلِلرَّجُلِ سَهْماً».

واژه‌ها:

النَّفَل: غنیمت.

مفهوم حدیث: «ابن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج در تقسیم غنیمت جنگی برای اسب دو سهم و برای شخص یک سهم قرار دادند».

توضیح: یعنی برای هر سوار کار سه سهم و برای هر پیاده نظام یک سهم قرار دادند.

۴۱۳ -«وَعَنْهُ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ يُنَفِّلُ بَعْضَ مَنْ يَبْعَثُ مِنَ السَّرَايَا لأَنْفُسِهِمْ خَاصَّةً سِوَى قَسْمِ عَامَّةِ الْجَيْشِ».

واژه‌ها:

يُنَفِّلُ: غنیمت می‌داد.

السَّرَايَا: جمع سریه، دسته‌ای از لشکر.

مفهوم حدیث: «ابن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج به بعضی از گروه‌های لشکر که برای ماموریت می‌فرستاد به جز سهم کل لشکر مقداری اضافه نیز می‌داد».

۴۱۴ -«عَنْ أَبِي مُوسَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: مَنْ حَمَلَ عَلَيْنَا السِّلاحَ فَلَيْسَ مِنَّا».

مفهوم حدیث: «ابو موسی عبد الله بن قیس س می‌فرماید: پیامبر ج فرمودند: هر کس بر روی ما سلاح بکشد از ما نیست».

۴۱۵ -«عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَنْ الرَّجُلِ يُقَاتِلُ شَجَاعَةً، وَيُقَاتِلُ حَمِيَّةً، وَيُقَاتِلُ رِيَاءً، أَيُّ ذَلِكَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ».

واژه‌ها:

حَمِيَّةً: از روی تعصب.

كَلِمَةُ اللَّهِ: دین خدا.

الْعُلْيَا: برتر، بالاتر.

مفهوم حدیث: «ابو موسی س می‌فرماید: از رسول الله ج دربارۀ شخصی که از روی شجاعت و از روی تعصب و از روی ریا جنگ می‌کند سوال کردند، کدامیک از آنها در راه خدا جنگ کرده است؟ رسول الله ج فرمودند: هر کس بجنگد تا اینکه دین خدا برتر و والاتر باشد همان در راه خدا جنگیده است».

کِتَابُ الْعِتْقِ کتاب آزاد کردن برده

۴۱۶ -« عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: مَنْ أَعْتَقَ شِرْكاً لَهُ فِي عَبْد، فَكَانَ لَهُ مَالٌ يَبْلُغُ ثَمَنَ الْعَبْدِ قُوِّمَ عَلَيْهِ قِيمَةَ عَدْلٍ، فَأَعْطَى شُرَكَاءَهُ حِصَصَهُمْ، وَعَتَقَ عَلَيْهِ الْعَبْد، وَإِلاَّ فَقَدْ عَتَقَ مِنْهُ مَا عَتَقَ».

واژه‌ها:

أَعْتَقَ: آزاد کرد.

الشِرْك: نصیب، قسمت.

الثَمَن: قیمت.

قُوِّمَ: قیمت گذاری شد.

قِيمَةَ عَدْلٍ: قیمت عادلانه.

الحِصَص: جمع الحِصَّة به معنی سهمیه.

مفهوم حدیث: «عبد الله بن عمر ب می‌فرماید: رسول الله ج فرمودند: هر کس قسمت خود را از برده‌ای آزاد کند و به اندازه‌ای پول داشت که قیمت آن برده باشد دیگر شریکان بر آن برده قیمتی عادلانه می‌گذراند و کسی که قسمتی از برده را آزاد کرده است سهمیۀ دیگر شریکانش را می‌دهد، و برده روی دست آن آزاد می‌شود، و اگر چنین پولی نداشت فقط همان قسمتی که آزاد کرده است آزاد است (و بقیۀ او هنوز برده باقی می‌ماند)».

۴۱۷ -«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنْ النَّبِيِّ ج قَالَ: مَنْ أَعْتَقَ شِقْصَاً مِنْ مَمْلُوكٍ فَعَلَيْهِ خَلاصُهُ كُلُّهُ فِي مَالِهِ، فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ قُوِّمَ الْمَمْلُوكُ قِيمَةَ عَدْلٍ، ثُمَّ اسْتُسْعِيَ الْعَبْد، غَيْرَ مَشْقُوقٍ عَلَيْهِ».

واژه‌ها:

أَعْتَقَ: آزاد کرد.

الشِقْص: نصیب، بهره.

الـمَمْلُوك: برده.

خَلاصُهُ: آزادیش.

قُوِّمَ: قیمت گذاری شد.

قِيمَةَ عَدْلٍ: قیمت عادلانه.

اسْتُسْعِيَ: وادار به کار شد.

غَيْرَ مَشْقُوقٍ عَلَيْهِ: بدون سختگیری به او.

مفهوم حدیث: «ابو هریره س از پیامبر ج روایت می‌کند که ایشان فرمودند: هر کس سهمیۀ خود از برده‌ای را آزاد کرد باید بقیه اش را نیز با پولش بخرد تا تمام آن برده را آزاد کند، اگر مالی نداشت آن برده با قیمتی عادلانه قیمت گذاری می‌شود سپس بدون سختگیری به او، وادار به کار می‌شود تا بتواند بقیۀ خود را آزاد کند».

بابُ بیعِ المُدَبَّرِ: باب فروش برده ای که آزادیش معلق به مرگ آقایش می باشد

۴۱۸ -«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب قَالَ: دَبَّرَ رَجُلٌ مِنْ الأَنْصَارِ غُلاماً لَهُ.

وَفِي لَفْظٍ: بَلَغَ النَّبِيَّ ج أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِهِ أَعْتَقَ غُلاماً لَهُ عنْ دُبُرٍ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ غَيْرُهُ، فَبَاعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج بِثَمَانِمِائَةِ دِرْهَمٍ، ثُمَّ أَرْسَلَ ثَمَنَهُ إلَيْهِ».

واژه‌ها:

دَبَّرَ: آقا آزادی برده اش را به بعد از مرگش موکول کرد.

أَعْتَقَ: آزاد کرد.

دُبُر: بعد از مرگ.

الدِرْهَم: واحد پولی است که برابر با ۹۷۵/۲ گرم طلا می‌باشد.

ثَمَنَهُ: پولش.

مفهوم حدیث: «جابر بن عبد الله ب می‌فرماید: شخصی از انصار آزادی برده اش را به بعد از مرگش موکول کرد.

و در روایتی: به پیامبر ج خبر رسید که یکی از اصحابش آزادی غلامش را به بعد از مرگش موکول کرده است، و غیر از غلام مال دیگری نیز نداشت، پیامبر ج غلامش را به هشتصد درهم فروخت و پولش را برای آن شخص فرستاد».

توضیح: علت اینکه پیامبر ج برده اش را فروخت این است که او در آزاد کردن برده اش افراط کرده بود به گونه‌ای که می‌خواست تمام مالش را آزاد کند، پیامبر ج با او مخالفت کرد زیرا او می‌بایست به فکر خانواده و فرزندانش نیز می‌بود.