363

مشخصات کتاب

تفسیر انوار القرآن

(جلد سوم)


نوشته:

عبدالرؤوف مخلص

سوره‌ قصص

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸۸) آیه‌ است‌.

جلال‌الدین‌ سیوطی‌ در مقدمه‌ این‌ سوره‌ کریمه‌ می‌گوید: «چون‌ خدای‌ سبحان ‌در سوره‌های‌ (شعراء) و (طس‌) داستان‌ موسی ÷ را به‌ اجمال‌ ذکر کرد، در این ‌سوره‌ آن‌ اجمال‌ را به‌ تفصیل‌ بیان‌ می‌کند».

صاحب‌ تفسیر «فی‌ ظلال‌ القرآن‌» نیز در مقدمه‌ این‌ سوره‌ می‌گوید: «این‌ سوره‌ در حالی‌ نازل‌ شد که‌ مسلمانان‌ در مکه‌ اقلیتی‌ مستضعف‌ بودند و مشرکان‌ در قدرت‌ و شکوه‌ قرار داشتند پس‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد تا موازین‌ و معیارهای‌ حقیقی‌ نیروها و ارزش‌ها را تبیین‌ کرده‌ و این‌ حقیقت‌ را در باور مسلمانان‌ پایدار گرداند که‌ در پهنای‌ این‌ هستی‌ بزرگ، فقط یک‌ قدرت‌ وجود دارد و آن‌ هم‌ قدرت‌ مطلقه ‌خدای‌ سبحان‌ است، یک‌ ارزش‌ وجود دارد و آن‌ هم‌ ارزش‌ ایمان‌ است‌ لذا کسی‌که‌ قدرت‌ خدا أ با او بود، دیگر نباید از هیچ‌ نیروی‌ دیگری‌ ترس‌ و هراس‌ داشته ‌باشد، هرچند از دیگر نیروها بی‌بهره‌ باشد و کسی‌ که‌ قدرت‌ خدا أ علیه‌ وی‌ بود، او نه‌ امنیتی‌ دارد و نه‌ آرامشی، هرچند که‌ تمام‌ قوت‌های‌ زمینی‌ پشتیبان‌ وی ‌باشند».

﴿طسٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «طا، سین، میم‌» با کشیدن‌ مد در سین‌ و میم‌ و ادغام‌ نون‌ در میم‌. سخن‌ پیرامون‌ حروف‌ مقطعه‌ آغاز سوره‌ها، در سوره «بقره‌» گذشت‌.

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ٢.

«این‌ است‌ آیات‌ کتاب‌ مبین‌» یعنی: کتابی‌ که‌ خیر و برکت‌ آن‌ روشن‌ است، یا روشنگر حلال‌ و حرام، وعده‌ و وعید و اخلاص‌ و توحید است‌.

﴿نَتۡلُواْ عَلَيۡكَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرۡعَوۡنَ بِٱلۡحَقِّ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٣.

«بخشی‌ از خبر موسی‌ و فرعون‌ را برای‌ اهل‌ ایمان‌ به‌ درستی‌ بر تو می‌خوانیم‌» یعنی: ای‌ محمد ص! در این‌ سوره‌ کریمه‌ بخشی‌ از گزارش‌ حال‌ موسی ÷ و فرعون‌ و داستان‌ آن‌ها را درحالی‌ بر تو می‌خوانیم‌ که‌ این‌ اخبار، مشحون‌ از وصف‌ راستی‌ و درستی‌ است، حال‌ آن‌که‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ همه‌ تحریف‌ شده‌اند تا آنچه‌ را بر تو می‌خوانیم، مایه‌ هدایت‌ و عبرت‌ مؤمنان‌ باشد اما کسانی‌ که‌ به‌ آن‌ کافرند، از آن‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ نمی‌برند. این‌ آیه‌ مؤمنان‌ را به‌ ضرورت‌ درس‌ گرفتن‌ از آیات‌ این‌ سوره‌ متوجه‌ می‌سازد.

﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا يَسۡتَضۡعِفُ طَآئِفَةٗ مِّنۡهُمۡ يُذَبِّحُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَيَسۡتَحۡيِۦ نِسَآءَهُمۡۚ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٤.

«بی‌گمان‌ فرعون‌ در زمین‌ سرکشی‌ کرد» یعنی: با سلطه‌ و قدرتی‌ که‌ داشت، تکبر و گردنکشی‌ پیشه‌ کرد و مدعی‌ ربوبیت‌ شد «و مردمانش‌ را گروه‌گروه‌ کرد» یعنی: مردم‌ مصر را به‌ بردگی‌ کشید و آن‌ها را در خدمت‌ خویش‌ به‌ فرقه‌ها و گروه‌هایی‌ مختلف‌ تقسیم‌ کرد، بدان‌ منظور که‌ آنان‌ را درگیر اختلاف‌ نموده‌ و برخی‌ از آنان ‌را به‌وسیله‌ برخی‌دیگر سرکوب‌ کند تا باهم‌ یکدست‌ نشوند و در نتیجه‌ کار سلطه ‌وی‌ به‌ اخلال‌ روبرو نشود و از او به‌ طور دلخواهش‌ فرمان‌پذیر و مطیع‌ باشند «طایفه‌ای‌ از آنان‌ را به‌ استضعاف‌ می‌کشید» مراد از این‌ طایفه: قوم‌ بنی‌اسرائیل‌اند و مظاهر استضعاف‌ و به ‌زبونی ‌کشیدن‌شان‌ از سوی‌ فرعون‌ عبارت‌ بود از این‌ که: «پسران‌شان‌ را می‌کشت‌ و دختران‌شان‌ را» برای‌ خدمتگزاری‌ «زنده‌ نگه ‌می‌داشت‌» نقل‌ است‌ که‌ منجمان‌ به‌ فرعون‌ خبر داده‌ بودند که‌ قدرت‌ و سلطنتش‌ به‌دست‌ مردی‌ از بنی‌اسرائیل‌ که‌ به‌ دنیا خواهد آمد از بین‌ می‌رود، از این‌ روی‌ او فرزندان‌ ذکور بنی‌اسرائیل‌ را می‌کشت‌. زجاج‌ می‌گوید: «حماقت‌ فرعون‌ درخور تعجب‌ است‌ زیرا کاهنی‌ که‌ این‌ خبر را به‌ او داده‌ بود، اگر در خبرش‌ صادق‌ بود، لابد آن‌ خبر تحقق‌ می‌یافت‌ و کشتن‌ فرزندان‌ ذکور بنی‌اسرائیل، به‌ حال‌ وی ‌سودی‌ نداشت‌ و اگر آن‌ کاهن‌ کاذب‌ بود، باز هم‌ کشتن‌ آن‌ها هیچ‌ معنایی‌ نداشت‌». البته‌ تصدیق‌ این‌ روایت‌ جای‌ تأمل‌ دارد زیرا منجمان‌ چیزی‌ از علم‌ غیب ‌را نمی‌دانند پس‌ شاید او فرزندان‌ بنی‌اسرائیل‌ را فقط بدین‌ انگیزه‌ می‌کشت‌ که ‌ایشان‌ را به‌بردگی‌ و استضعاف‌ بکشاند. یا انگیزه‌ فرعون‌ از این‌ عمل، اخباری‌ بود که‌ بنی‌اسرائیل‌ آن‌ را از پیامبران‌ خویش‌ درباره‌ ظهور موسی‌ ÷ نقل‌ می‌کردند و الله اعلم‌. «بی‌گمان‌ او از فسادکاران‌ بود» زیرا کشتن‌ به‌ستم، کار مفسدان‌ است، چنان‌که‌ بسیاری‌ دیگر از مظاهر و مصادیق‌ فساد نیز در فرعون‌ نمایان‌ بود.

ابن ‌کثیر می‌گوید: «چون‌ فرعون‌ به‌ کشتار فرزندان‌ پسر بنی‌اسرائیل‌ ادامه‌ داد، قبطی‌ها از آن‌ ترسیدند که‌ نسل‌ بنی‌اسرائیل‌ منقرض‌ شود زیرا پیر مردان‌ بنی‌اسرائیل ‌هم‌ در شرف‌ نابودی‌ بودند و این‌ خود سبب‌ می‌شد تا اعمال‌ شاقه‌ای‌ را که‌ بنی‌اسرائیل‌ انجام‌ می‌دادند، بر دوش‌ قبطیان‌ بیفتد. پس‌ آن‌ها از این‌ بیم‌ به‌ فرعون ‌گفتند: نزدیک‌ است‌ که‌ جز زنان‌ بنی‌اسرائیل‌ کسی‌ دیگر از آنان‌ باقی‌ نماند و ما نمی‌توانیم‌ کارهای‌ شاقه‌ای‌ را که‌ مردان‌ آن‌ها انجام‌ می‌دهند، برعهده‌ بگیریم‌! لذا فرعون‌ دستور داد که‌ پسران‌ آن‌ها را در یک‌ سال‌ زنده‌ نگه ‌دارند و در سال‌ دیگر بکشند. نقل‌ است‌ که‌ هارون‌ ÷ در سالی‌ تولد شد که‌ پسران‌ را در آن‌ زنده‌ باقی ‌می‌گذاشتند اما موسی‌ ÷ در سالی‌ از سال‌های‌ قتل‌ پسران‌ متولد شد. فرعون ‌مأمورانی‌ داشت‌ که‌ عهده‌دار بازرسی، نظارت‌ و اجرای‌ این‌ برنامه‌ بودند و پرستاران‌ زنی‌ را نیز بر گمارده‌ بود که‌ بر زنان‌ بنی‌اسرائیل‌ مراقبت‌ داشتند و چون ‌یکی‌ از آنان‌ حامله‌ می‌شد، نامش‌ را در جدول‌ آماری‌ که‌ به‌ همین‌ منظور تهیه‌ می‌شد، ثبت‌ می‌کردند لذا مأموران‌ در هنگام‌ زایمان‌ وی‌ سر می‌رسیدند و اگر نوزاد دختر می‌بود، آن‌ را به‌ حال‌ خود وا می‌گذاشتند اما اگر پسر می‌بود، او را سر بریده‌ و راه‌ خود را در پیش‌ می‌گرفتند و می‌رفتند. چون‌ مادر موسی‌ ÷ به‌ وی‌ حامله‌ شد، نشانه‌ها و مظاهر بارداری‌ ـ به‌ حکم‌ خدای‌ ‌ ـ بسان‌ دیگر زنان‌ حامله‌ بر وی‌ نمایان‌ نگردید و دایه‌های‌ مأمور فرعون‌ به‌ بارداری‌ وی‌ پی ‌نبردند».

﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥.

بعد از آن‌که‌ خداوند أ صفات‌ زشت‌ پنج‌ گانه‌ گردنک‌شان‌ یعنی: برتری‌جویی ‌در زمین، به ‌استضعاف ‌کشیدن‌ مردم، کشتن‌ فرزندان‌ پسر و باقی‌گذاشتن‌ فرزندان‌ دختر بنی‌اسرائیل‌ و فساد افروزیشان‌ در زمین‌ را بیان‌ کرد، اینک‌ در مقابل‌ آن‌ پنج‌ وصف‌ از اوصاف‌ مستضعفان‌ را بیان‌ می‌کند:

«و ما می‌خواهیم‌» با تدبیر حکیمانه‌ خویش‌ «بر کسانی‌ که‌ در زمین‌ به‌ استضعاف ‌کشیده‌ شده‌اند، منت‌ گذاریم‌» بعد از آن‌ که‌ به‌ استضعاف‌ کشیده‌ شده‌اند. به ‌همین‌ جهت‌ بود که‌ خدای‌ ‌ موسی‌ ÷ را به‌ رسالت‌ برانگیخت‌ و معجزاتی‌ به‌ وی ‌داد و سرانجام‌ بنی‌اسرائیل‌ را از مصر به‌ سلامت‌ بیرون‌ کرد و فرعون‌ و لشکریانش ‌را ـ به‌ کیفیتی‌ که‌ شرح‌ و تفصیل‌ آن‌ بعد از این‌ اجمال‌ می‌آید ـ به‌ هلاکت‌ رسانید «و آنان‌ را پیشوایان‌ گردانیم‌» یعنی: مستضعفان‌ را رهبران‌ خیر، دعوتگران‌ به‌سوی ‌حق‌ و متولیان‌ و فرمانروایانی‌ در میان‌ مردم‌ می‌گردانیم‌ «و ایشان‌ را وارث‌ زمین ‌گردانیم‌» یعنی: وارثان‌ سرزمین‌ مقدس‌ که‌ بیت‌المقدس‌ در آن‌ قرار دارد چنان‌که ‌خداوند أ می‌فرماید: ﴿وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ [الأعراف: ۱۳٧]. «و مشارق‌ زمین‌ و مغارب‌ آن‌ را که‌ در آن‌ برکت ‌نهاده‌ایم، به‌ قومی‌ که‌ ناتوان‌ و مستضعف‌ شمرده‌ می‌شدند، به‌ارث‌ دادیم‌».

﴿وَنُمَكِّنَ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنُرِيَ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنۡهُم مَّا كَانُواْ يَحۡذَرُونَ٦.

«و به‌ آنان‌ در زمین‌ تمکن‌ می‌بخشیم‌» یعنی: مستضعفان‌ را در روی‌ زمین‌ صاحب‌ اقتدار می‌گردانیم‌ تا هرگونه‌ که‌ می‌خواهند در آن‌ تصرف‌ کنند.

آیا مراد از «زمین‌» فقط سرزمین‌ فلسطین‌ است، یا شامل‌ سرزمین‌ شام‌ و مصر نیز می‌شود؟ پاسخ‌ این‌ است‌ که‌ به‌گواهی‌ تاریخ، نفوذ بنی‌اسرائیل‌ در زمان ‌سلیمان‌ ÷ به‌ همه‌ این‌ مناطق‌ و حتی‌ فراتر از آن‌ها نیز رسید و این‌ دلیل‌ برآن‌ است‌ که ‌تمام‌ آن‌ سرزمین‌ها شامل‌ این‌ مقوله‌ هستند «و به‌ فرعون‌ و هامان‌» وزیر او «ولشکریان‌ آن‌ دو بنمایانیم‌» و نشان‌ دهیم‌ «آنچه‌ را که‌ از جانب‌ آنان‌» یعنی: از سوی ‌این‌ مستضعفان‌ «بیمناک‌ بودند» و با تمام‌ توان‌ در دفع‌ آن‌ می‌کوشیدند. این‌ بیم، احساس‌ خطر از نابودی‌ پادشاهی‌ و براندازی‌شان‌ به‌ دست‌ نوزادی‌ از بنی‌اسرائیل ‌مستضعف‌ بود. آری‌! خدای‌ ‌ حکم‌ خویش‌ را به‌ گونه‌ای‌ معجزه ‌آسا به ‌اجرا درآورد؛ آن‌گاه‌ که‌ نابودی‌ فرعون‌ و قومش‌ را به‌ دست‌ کسی‌ رقم‌ زد که‌ فرعون‌ او را در قصر خود و بر فرش‌ و غذای‌ خود پرورش‌ داده‌ بود.

﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِيهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَيۡهِ فَأَلۡقِيهِ فِي ٱلۡيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحۡزَنِيٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٧.

«و به‌ مادر موسی‌ وحی‌ کردیم‌ که‌ او را شیر ده‌» یعنی: به‌ مادر موسی‌ ÷ الهام ‌کردیم‌ و در قلب‌ وی‌ این‌ معنی‌ را درافگندیم‌. پس‌ مراد از این‌ وحی، آن‌ وحیی ‌نیست‌ که‌ بر پیامبران القا می‌شود زیرا پیامبران‌ الهی‌ همه‌ از مردان‌ بوده‌اند «و» به‌ مادر موسی‌ وحی‌ کردیم‌ که‌ «چون‌ بر او» یعنی: بر موسی‌ ÷ «بیمناک ‌شدی‌» از خطر فرعون، به‌ این‌ که‌ خبر تولدش‌ به‌ فرعون‌ رسید، مثلا همسایگان ‌جیغ‌ و داد وی‌ را شنیدند و کسی‌ از روی‌ سخن‌ چینی، فرعون‌ را از ماجرا آگاه‌ کرد «او را به‌ دریا بینداز» مراد رودخانه‌ نیل‌ است‌. بیان‌ کیفیت‌ انداختن‌ موسی‌ ÷ در نیل‌ از سوی‌ مادرش‌ در سوره‌ «طه‌/ ۳٩» گذشت‌ «و نترس‌» بر وی‌ از غرق‌ وضایع ‌شدن‌ «و غم‌ مخور» بر فراق‌ و جدایی‌ وی‌ «چراکه‌ ما به‌یقین‌ او را به‌ تو بازمی‌گردانیم‌» در زمانی‌ نزدیک، به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نجات‌ وی‌ در آن‌ شیوه‌ باشد «و از زمره‌ پیامبرانش‌ قرار می‌دهیم‌» پیامبرانی‌ که‌ آنان‌ را به‌سوی‌ بندگان‌ خویش‌ می‌فرستیم‌.

﴿فَٱلۡتَقَطَهُۥٓ ءَالُ فِرۡعَوۡنَ لِيَكُونَ لَهُمۡ عَدُوّٗا وَحَزَنًاۗ إِنَّ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا كَانُواْ خَٰطِ‍ِٔينَ٨.

«آن‌گاه‌ خانواده‌ فرعون‌ او را برگرفتند» یعنی: صندوقچه‌ای‌ را که‌ موسی‌ ÷ در آن‌ نهاده‌ شده‌ بود، از آب‌ یافتند و آن‌ را برگرفتند «تا سرانجام‌ دشمن‌ آنان‌ و مایه‌ اندوهشان‌ باشد» آن‌ها او را به‌قصد آن‌ گرفتند تا فرزند و نورچشمی‌ برایشان‌ باشد، نه‌ این‌ که‌ دشمن‌ و مایه‌ براندازی‌شان‌ گردد اما خدای‌ ‌ چنین‌ اراده‌ کرده‌ بود که‌ موسی‌ ÷ را برایشان‌ دشمن‌ و مایه‌ اندوه‌ گرداند پس‌ ای‌ مردم‌! در این‌ تدبیر خدای‌ ‌ و حکمت‌ عظیم‌ وی‌ بنگرید و تأمل‌ کنید که‌ از یک‌ سو موسی‌ ÷ را در آغوش‌ فرعون‌ پرورش‌ می‌دهد و از سوی‌ دیگر هلاکتش‌ را سرانجام‌ بر دست ‌وی‌ مقدر می‌کند «چراکه‌ فرعون‌ و هامان‌ و لشکریان‌ آن‌ها خطاکار بودند» یعنی: در رفتار، کردار و گفتار خویش‌ نافرمان‌ و مجرم‌ بودند لذا خدای‌ ‌ آنان‌ را به ‌این‌ شیوه‌ عجیب‌ ـ که‌ دشمن‌شان‌ را به‌ دست‌ خودشان پرورش‌ داد ـ مجازات‌ کرد.

﴿وَقَالَتِ ٱمۡرَأَتُ فِرۡعَوۡنَ قُرَّتُ عَيۡنٖ لِّي وَلَكَۖ لَا تَقۡتُلُوهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٩.

«و» آسیه‌ دختر مزاحم‌ «زن‌ فرعون‌ گفت: او نور چشم‌ من‌ و تو خواهد بود» یعنی: این‌ طفل‌ منشاء سرور و شادمانی‌ برای‌ من‌ و تو خواهد بود «او را نکشید، شاید برای‌ ما سودمند باشد» و از او به‌ خیری‌ برسیم‌. البته‌ در مورد آسیه چنین‌ هم‌ شد زیرا او ایمان‌ آورد و از رستگاران‌ شد «یا او را به‌ فرزندی ‌بگیریم‌» آسیه‌ زن‌ فرعون‌ نازا بود پس‌ از فرعون‌ خواست‌ تا این‌ طفل‌ را به‌ او ببخشد و فرعون‌ هم‌ چنین‌ کرد «ولی‌ آن‌ها خبر نداشتند» که‌ خدای‌ ‌ از انداختن‌ موسی‌ ÷ در خانه‌شان‌ چه‌ حکمت‌ عظیمی‌ را اراده‌ دارد. یا فرعون‌ وکسان‌ وی‌ نمی‌دانستند که‌ هلاکت‌شان‌ بر دست‌ وی‌ خواهد بود.

﴿وَأَصۡبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَٰرِغًاۖ إِن كَادَتۡ لَتُبۡدِي بِهِۦ لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٠.

«و دل‌ مادر موسی‌ به‌کلی‌ تهی‌ شد» از همه ‌چیز، جز از فکر فرزندش‌ موسی‌ ÷، گویی‌ او هیچ‌ هم‌ و غمی‌ جز موسی‌ ÷ نداشت‌ زیرا شنید که‌ موسی‌ ÷ در دست‌ فرعون‌ افتاده‌ است‌ «چنان‌که‌ نزدیک‌ بود راز او را آشکار کند» یعنی: نزدیک‌ بود که ‌از فرط دهشت‌ و بیم‌ و اندوهی‌ که‌ بر او هجوم‌ آورده‌ بود، بگوید: طفلی‌ را که‌ از رودخانه‌ گرفته‌‌اند، پسر من‌ است‌ «اگر دلش‌ را استوار نمی‌ساختیم‌» یعنی: اگر دلش ‌را قرص‌ و نیرومند نمی‌گردانیدیم‌؛ با افگندن‌ صبر و تحمل‌ و آرامش‌ و اعتماد به‌وعده‌ خویش‌ در وی‌ که‌ به‌زودی‌ پسرش‌ را به‌سویش‌ برخواهد گردانیدیم‌ «تا از مؤمنان‌ باشد» یعنی: تا مادر موسی‌ ÷ از باورمندان‌ و تصدیق‌کنندگان‌ به‌ وعده‌ مادر بازگرداندن‌ فرزندش‌ به‌ وی‌ باشد. آری‌! اگر چنین‌ نبود، قطعا مادر موسی‌ ÷ از فرط دست‌ پاچگی‌ و دهشت، راز طفلش‌ را آشکار می‌کرد.

﴿وَقَالَتۡ لِأُخۡتِهِۦ قُصِّيهِۖ فَبَصُرَتۡ بِهِۦ عَن جُنُبٖ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ١١.

«و» مادر موسی‌ ÷ «به‌ خواهر وی‌ گفت: به‌ دنبال‌ او برو» پی‌ موسی‌ ÷ را بگیر و از چگونگی‌ حال‌ وی‌ کسب‌ آگاهی‌ کن‌ «پس‌ خواهرش‌ دورادور او را دید» خواهر موسی‌ ÷ دورادور و پنهان‌کارانه‌ از کناری‌ موسی‌ ÷ را می‌پایید و در این‌ حال‌ او را دید «در حالی‌که‌ آنان‌ نمی‌دانستند» که‌ او موسی‌ ÷ را می‌پاید و در جست ‌و جوی ‌کسب‌ خبری‌ از وی‌ است‌. همچنین‌ نمی‌دانستند که‌ او خواهر وی‌ است‌.

﴿وَحَرَّمۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَرَاضِعَ مِن قَبۡلُ فَقَالَتۡ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ١٢.

«و از قبل‌» یعنی: قبل‌ از آن‌که‌ او را به‌ مادرش‌ بازگردانیم‌؛ «شیر همه‌ دایگان‌ را بر او حرام‌ ساختیم‌» یعنی: موسی‌ ÷ را از پذیرفتن‌ پستآن‌های‌ دایگان‌ باز داشتیم، به‌طوری‌ که‌ هر زن‌ شیردهی‌ را می‌آوردند، موسی‌ ÷ پستان‌ وی‌ را به‌ دهان ‌نمی‌گرفت‌. آری‌! زن‌ فرعون‌ زنان‌ شیرده‌ را برای‌ شیر دادن‌ وی‌ خواسته‌ بود اما موسی‌ ÷ پستان‌ هیچ ‌یک‌ از آنان‌ را نپذیرفت‌ «پس‌» در این‌ هنگام‌ خواهر موسی‌ ÷ آمد و چون‌ امتناع‌ وی‌ را از گرفتن‌ پستان‌ دایگان‌ دید «گفت: آیا شما را به‌ خانواده‌ای‌ راهنمایی‌ کنم‌ که‌ برای‌ شما سرپرستی‌ او را بر عهده‌ گیرند» یعنی: شیر دادن‌ و پرداختن‌ به‌ حال‌ وی‌ را برای‌ شما تضمین‌ کنند «درحالی‌که‌ خیرخواه‌ او باشند؟» یعنی: بر او مشفق‌ و مهربان‌ بوده‌ و در شیر دادن‌ و پرورش ‌دادن‌ وی‌ هیچ ‌کوتاهی‌ نورزند؟.

﴿فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَيۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ وَلِتَعۡلَمَ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ١٣.

«پس‌ او را به‌ مادرش‌ بازگردانیدیم‌» یعنی: سرانجام‌ خواهر موسی‌ ÷ خانواده ‌فرعون‌ را نزد مادرش‌ راهنمایی‌ کرد، آن‌ها موسی‌ ÷ را به‌ مادرش‌ سپردند و موسی‌ ÷ بی‌درنگ‌ پستانش‌ را پذیرفت‌ و شیر وی‌ را خورد «تا چشمش‌ روشن ‌شود» به‌ دیدار فرزندش‌ «و اندوه‌ نخورد» بر فراق‌ وی‌. از ابن ‌عباس‌ س نقل‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: «هنگامی‌ که‌ خواهر موسی‌ ÷ به‌ آنان‌ گفت: (آیا شما را به‌خانواده‌ای‌ راهنمایی‌ کنم‌ که‌ برای‌ شما سرپرستی‌ او را برعهده‌ گیرند درحالی‌که‌ خیرخواه‌ او باشند)، کسان‌ فرعون‌ به‌ وی‌ شک‌ کردند و گفتند: تو از کجا می‌دانی‌که‌ آن‌ خانواده‌ خیرخواه‌ این‌ طفل‌ هستند و بر او شفقت‌ دارند؟ گفت: از آنجا که ‌آن‌ها به‌ خوشحال‌کردن‌ پادشاه‌ رغبت‌ دارند! آن‌گاه‌ از او دست‌ برداشتند». نقل ‌است‌ که‌ چون‌ موسی‌ ÷ پستان‌ مادرش‌ را پذیرفت، زن‌ فرعون‌ شادمان‌ شده ‌مادرش‌ را مورد نوازش‌ قرار داد و نفقه‌ و پوشاک‌ و احتیاجات‌ وی‌ را برایش‌ مقرر داشت‌. یعنی: مادر موسی‌ ÷ هم‌ فرزند خود را شیر می‌داد و هم‌ در قبال‌ آن‌ از دشمنش‌ مزد و پاداش‌ می‌گرفت‌. بنگرید در این‌ تدبیر خدای‌ حکیم‌ و علیم‌. «و تا بداند که‌ وعده‌ خداوند» یعنی: تمام‌ وعده‌های‌ او؛ از جمله‌ این‌ وعده‌اش‌ به‌ مادر موسی‌ ÷ که: ﴿إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيۡكِ [القصص: ٧]. «ما یقینا او را به‌سوی‌ تو برمی‌گردانیم‌». «حق ‌است‌» و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ پس‌ این‌ وعده‌ خواه ‌ناخواه‌ تحقق‌ می‌یابد «ولی ‌بیشتر آنان‌ نمی‌دانند» بلکه‌ در غفلتند از راز قضا و قدر الهی‌. یا اکثر مردم‌ این ‌حقیقت‌ را که‌ وعده‌ الهی‌ حق‌ است، نمی‌دانند.

﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ ءَاتَيۡنَٰهُ حُكۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٤.

«و چون‌ موسی‌ به‌ اشد خود رسید» اشد: به‌ قولی‌ مابین‌ هجده‌ تا سی‌سالگی ‌است‌. یعنی‌ چون‌ او به‌ نهایت‌ رشد جسمی‌ و بلوغ‌ عقلی‌ خویش‌ رسید «و مستوی‌شد» استوا: سامان ‌یافتن‌ و به‌ کمال‌ خلقت‌ خویش‌ رسیدن‌ است‌. یعنی‌ چون ‌موسی‌ ÷ به‌ کمال‌ خلقت‌ خویش‌ رسید «به‌ او حکم‌ و علم‌ بخشیدیم‌» حکم: حکمت‌ است‌ به‌طور عام‌ و به ‌قولی‌ نبوت‌ است‌. مراد از علم: شناخت‌ دین‌ خود و پدرانش‌ و آگاهی‌ از منافع‌ دنیا و آخرت‌ است‌ «و نیکوکاران‌ را این‌گونه‌ پاداش‌ می‌دهیم‌» یعنی: مانند این‌ پاداشی‌ که‌ به‌ موسی‌ ÷ و مادرش‌ دادیم، نیکوکاران‌ را نیز در قبال‌ نیکوکاریشان‌ پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ١٥.

«و او داخل‌ شهر شد» یعنی: موسی‌ ÷ به‌ شهر مصر بزرگ‌ که‌ پایتخت‌ فرعون ‌بود داخل‌ شد «در هنگامی‌ که‌ مردم‌ شهر غافل‌ بودند» یعنی: موسی‌ ÷ پنهانی‌ به‌ شهر داخل‌ شد. در روایتی‌ آمده‌ است: چون‌ موسی‌ ÷ به‌ برحق‌ بودن‌ دین‌ خود پی‌برد، دین‌ و آیین‌ قوم‌ فرعون‌ را به‌ باد سرزنش‌ گرفت‌ و اندیشه‌ حق‌ وی‌ در برابر کیش‌ باطل‌ آنان‌ برملا شد پس‌ فرعونیان‌ او را مرعوب‌ ساختند و او هم‌ از آنان‌ هراس ‌برداشت‌ بنابراین، به‌ شهر ـ جز به‌طور پنهانی‌ ـ داخل‌ نمی‌شد و وارد شدنش‌ به‌ شهر یا به‌ وقت‌ چاشت‌ بود که‌ مردم‌ در خواب‌ نیمروز بودند، یا در میان‌ مغرب‌ وعشاء «پس‌ در آنجا دو مرد را دید که‌ باهم‌ زدوخورد می‌کنند، یکی‌ از شیعه‌اش‌» یعنی: یکی‌ از آنان‌ از بنی‌اسرائیل‌ بود که‌ موسی‌ ÷ را بر دینش‌ همراهی‌ می‌کردند «و دیگری‌ از دشمنانش‌ بود» یعنی: از قوم‌ فرعون‌ بود «آن‌گاه‌ کسی‌ که‌ از شیعه‌اش‌ بود، علیه‌ کسی‌ که‌ دشمن‌ وی‌ بود، از او یاری‌ خواست‌» یعنی: از موسی‌ ÷ درخواست‌ کرد که‌ او را یاری‌ دهد و موسی‌ ÷ نیز او را یاری‌ کرد. نقل‌ است‌ که‌ قبطی‌ می‌خواست ‌تا اسرائیلی‌ را به‌زور وادار به‌ حمل‌ هیزم‌ به‌ آشپزخانه‌ فرعون‌ نماید اما آن‌ اسرائیلی ‌زیر بار نمی‌رفت‌ و در این‌ حال‌ از موسی‌ ÷ یاری‌ خواست‌ «پس‌ موسی‌ مشتی‌ به‌ او زد» وکز: زدن‌ با تمام‌ کف‌ دست‌ است‌. شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «آن‌ ضربه‌ به‌ اصطلاح‌ امروز، یا ضربه‌ بوکس‌ و یا از نوع‌ ضربات‌ کاراته ‌بود». به ‌قولی: موسی‌ ÷ او را با عصای‌ خویش‌ زد «پس‌ کارش‌ را ساخت‌» یعنی: آن‌ قبطی‌ را کشت‌. نقل‌ است‌ که: موسی‌ ÷ قصد کشتن‌ قبطی‌ را نداشت‌ بلکه ‌می‌خواست‌ او را از شخص‌ اسرائیلی‌ دفع‌ نماید لذا از قتل‌ وی‌ سخت‌ در فشار قرار گرفت‌ بدین‌ جهت‌ «گفت: این‌ از کار شیطان‌ است» یعنی: از وسوسه، یا از راه‌ و روش‌ وی‌ است‌ زیرا موسی‌ ÷ به‌ کشتن‌ قبطی‌ مأمور نبود «بی‌گمان‌ او دشمنی‌ گمراه‌کننده‌ و آشکار است‌» یعنی: شیطان‌ دشمن‌ آشکار انسان‌ است‌ و علنا در جهت‌ گمراه ‌سازی‌ وی‌ تلاش‌ می‌کند. به ‌قولی: هرچند در اصل‌ کشتن‌ قبطی‌ روا بود اما این‌ حالت، حالتی‌ نبود که‌ موسی‌ ÷ دست‌ به‌ قتل‌ وی‌ بزند چرا که‌ قبطی‌ از سوی ‌آنان‌ امان‌ داده‌ شده‌ بود پس‌ جایز نبود که‌ او مستأمنی‌ را به‌ قتل‌ برساند. به‌ هر حال، این‌ قتل‌ به‌ عصمت‌ موسی‌ ÷ لطمه‌ای‌ نمی‌زند زیرا قتل‌ خطا بود نه‌ قتل‌ عمد. و چنان‌که‌ در آیه‌ بعدی‌ می‌آید، موسی‌ ÷ این‌ عمل‌ خویش‌ را ستم‌ نامید و از آن ‌آمرزش‌ خواست‌ چراکه‌ او گناه‌ را ـ هرچند صغیره‌ باشد ـ کوچک‌ نمی‌شمرد.

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٦.

«گفت‌» موسی‌ ÷ «پروردگارا! من‌ بر خود ستم‌ کردم‌» با ارتکاب‌ عمل‌ قتل ‌«پس‌ برایم‌ بیامرز» این‌ لغزشم‌ را «پس‌ آمرزید» خداوند أ «برای‌ او» این‌ لغزش را «حقا که‌ او آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» موسی‌ ÷ به‌ این‌ دلیل‌ آمرزش‌ خواست‌ که ‌برای‌ هیچ‌ پیامبری‌ سزاوار نیست‌ تا قبل‌ از مأمور شدن‌ به‌ قتل، مرتکب‌ آن‌ گردد.

﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ فَلَنۡ أَكُونَ ظَهِيرٗا لِّلۡمُجۡرِمِينَ١٧.

«گفت‌» موسی‌ ÷ «پروردگارا! به‌پاس‌ نعمتی‌ که‌ بر من‌ ارزانی‌ داشتی‌» از بخشیدن‌ علم، حکمت‌ و مغفرت‌ «از این‌ پس‌ هرگز پشتیبان‌ مجرمان‌ نخواهم ‌شد» یعنی: هرگز مجرمی‌ را بر جرمش‌ یاری‌ نخواهم‌ کرد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ مشی‌ مع‌ مظلوم‌ فیعینه‌ علی‌ مظلمته، ثبت‌ الله ‌قدمیه‌ علی‌ الصراط یوم‌ تدحض‌ فیه‌ الاقدام‌...: هرکس‌ با مظلومی‌ همراه‌ شود تا او را بر مظلمه‌ وی‌ یاری‌ کند، خداوند أ قدم‌هایش‌ را بر صراط پابرجا و استوار نگه‌ می‌دارد در روزی‌ که‌ گامها در آن‌ می‌لغزد و هرکس‌ با ظالمی‌ همراه‌ شود تا او را بر ظلمش‌ یاری‌ کند، خداوند أ در روزی‌ که‌ گامها درآن‌ می‌لغزد، قدمهایش‌ را برصراط می‌لغزاند». علامه‌ ألوسی‌ در تفسیر «روح‌ المعانی‌» می‌گوید: «نقل‌ است ‌که‌ خیاطی‌ از یکی‌ از بزرگان‌ پرسید: من‌ از کسانی‌ هستم‌ که‌ برای‌ ستمگران‌ خیاطی‌می‌کنم، آیا از اعوان‌شان‌ به‌ شمار می‌روم‌؟ آن‌ بزرگ‌ به‌ وی‌ گفت: نه‌! تو از خود آن‌ ستمگران‌ هستی‌ ولی‌ کسی‌ که‌ سوزن‌ را به‌ تو می‌فروشد، از اعوان‌ آن‌هاست‌». لاحول‌ ولا قوة‌ الا بالله العظيم‌.

﴿فَأَصۡبَحَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا ٱلَّذِي ٱسۡتَنصَرَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَسۡتَصۡرِخُهُۥۚ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰٓ إِنَّكَ لَغَوِيّٞ مُّبِينٞ١٨.

«پس‌ صبحگاه‌ در شهر، ترسان‌ و نگران‌ می‌گشت‌» یعنی: موسی‌ ÷ صبحگاهان ‌وارد شهری‌ شد که‌ قبطی‌ را در آن‌ کشته‌ بود در حالی‌ که‌ نگران‌ و چشم‌ انتظار رخداد بدی‌ علیه‌ خود بود. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ در ترسیدن‌ از غیر خدا أ باکی‌ نیست، بر خلاف‌ آنچه‌ که‌ برخی‌ از مردم‌ می‌گویند». «ناگاه‌ دید، همان‌ کسی‌ که‌ دیروز از او یاری‌ خواسته ‌بود، او را به‌ فریاد می‌خواند» یعنی: ناگاه‌ دید که‌ رفیق‌ اسرائیلی‌ او که‌ دیروز از او فریادرسی‌ خواسته‌ بود، با قبطی ‌دیگری‌ در حال‌ کشمکش‌ است‌ و می‌خواهد تا او را رام‌ خود کرده‌ و بر وی‌ غلبه ‌کند «موسی‌ به‌ او گفت: به‌ راستی‌ که‌ تو آشکارا گمراهی‌» یعنی: موسی‌ ÷ بر آن ‌اسرائیلی‌ برآشفت‌ و گفت: تو آشکارا فردی‌ گمراه‌ و شرور هستی‌ بدان‌ جهت‌ که ‌دیروز سبب‌ کشتن‌ شخصی‌ گردیدی‌ و امروز هم‌ می‌خواهی‌ که‌ سبب‌ قتل‌ شخص ‌دیگری‌ گردی‌.

﴿فَلَمَّآ أَنۡ أَرَادَ أَن يَبۡطِشَ بِٱلَّذِي هُوَ عَدُوّٞ لَّهُمَا قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ أَتُرِيدُ أَن تَقۡتُلَنِي كَمَا قَتَلۡتَ نَفۡسَۢا بِٱلۡأَمۡسِۖ إِن تُرِيدُ إِلَّآ أَن تَكُونَ جَبَّارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ١٩.

«و چون‌ موسی‌ خواست‌ به‌ شخصی‌ که‌ دشمن‌ هر دوی‌ آن‌ها بود» یعنی: بر شخص ‌قبطی‌ که‌ دشمن‌ قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ بود «حمله‌ برد» آن‌ اسرائیلی‌ پنداشت‌ که‌ هدف ‌موسی‌ ÷ اوست‌ نه‌ شخص‌ قبطی‌ پس‌ «گفت: ای‌ موسی‌! آیا می‌خواهی‌ مرا بکشی ‌چنان‌که‌ دیروز شخصی‌ را کشتی‌؟» چنین‌ بود که‌ آن‌ شخص‌ قبطی‌ از داستان‌ قتل‌ آگاه‌ شد و این‌ خبر را به‌ فرعون‌ انتقال‌ داد در حالی‌ که‌ قبلا کسی‌ جز موسی‌ ÷ و آن‌ شخص‌ اسرائیلی‌ از قضیه‌ قتل‌ آگاه‌ نبود. آن‌ اسرائیلی‌ در ادامه‌ سخنش‌ افزود: «نمی‌خواهی‌ مگر این‌ که‌ در این‌ سرزمین‌ جبار ستمگری‌ باشی‌» جبار: کسی‌ است‌ که ‌آنچه‌ را بخواهد ـ از زدن‌ و کشتن‌ ـ انجام‌ می‌دهد و به‌ عواقب‌ امور نیندیشیده، بدی‌ را با روشی‌ که‌ نیکوتر است، دفع‌ نمی‌کند «و نمی‌خواهی‌ که‌ از مصلحان ‌باشی‌» در میان‌ مردم‌ با فروخوردن‌ خشم‌ خویش‌.

﴿وَجَآءَ رَجُلٞ مِّنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِينَةِ يَسۡعَىٰ قَالَ يَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ ٱلۡمَلَأَ يَأۡتَمِرُونَ بِكَ لِيَقۡتُلُوكَ فَٱخۡرُجۡ إِنِّي لَكَ مِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ٢٠.

«و مردی‌ از دورترین‌ نقطه‌ شهر دوان‌ دوان‌ آمد» أقصی‌ المدینه: یعنی ‌دور افتاده‌ترین‌ نقطه‌ شهر «گفت: ای‌ موسی‌! بدان‌ که‌ سران‌ درباره‌ات‌ رایزنی‌ می‌کنند تا تو را بکشند» یعنی: باهم‌ درباره‌ کشتنت‌ مشاوره‌ می‌کنند، یا یک‌دیگر را به‌ کشتنت‌ امر می‌کنند «پس‌ از شهر خارج‌ شو، که‌ من‌ از خیر خواهان‌ توام‌» زیرا فرعون ‌از شنیدن‌ خبر قتل‌ قبطی، سخت‌ سراسیمه‌ شده‌ و عزم‌ کشتن‌ موسی‌ ÷ را کرده‌ بود.

﴿فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا يَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٢١.

«موسی‌ ترسان‌ و نگران‌» از این‌ که‌ به‌ او برسند و دستگیرش‌ نمایند؛ «از آنجا بیرون‌ رفت، در حالی‌ که‌ می‌گفت: پروردگارا! مرا از قوم‌ ستمکار نجات‌ بخش‌» یعنی: از فرعون‌ و کسان‌ وی‌.

﴿وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡيَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّيٓ أَن يَهۡدِيَنِي سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ٢٢.

«و چون‌ به‌سوی‌ مدین‌ رو نهاد» یعنی: چون‌ به‌ راهی‌ روان‌ شد که‌ به‌ مدین‌ منتهی ‌می‌گردید؛ «گفت‌» موسی‌ ÷ با خود: «از پروردگارم‌ امیدوارم‌ که‌ مرا به‌راه ‌راست‌» یعنی: به‌سوی‌ مدین‌ «هدایت‌ کند» پس‌ راه‌ را گم‌ نکنم‌ و به‌ بیراهه‌ نروم‌. چنین‌ هم‌ شد و خداوند متعال‌ او را در دنیا و آخرت‌ به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ کرد. مدین‌ شهر شعیب‌ ÷ بود و در زیر سلطه‌ فرعون‌ قرار نداشت‌. یادآور می‌شویم‌ که ‌این‌ شهر در شمال‌ خلیج‌ عقبه‌ قرار داشته‌ و از مصر به‌ سیر پیاده‌ هشت‌ روز راه‌ فاصله‌ دارد.

﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدۡيَنَ وَجَدَ عَلَيۡهِ أُمَّةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ يَسۡقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ ٱمۡرَأَتَيۡنِ تَذُودَانِۖ قَالَ مَا خَطۡبُكُمَاۖ قَالَتَا لَا نَسۡقِي حَتَّىٰ يُصۡدِرَ ٱلرِّعَآءُۖ وَأَبُونَا شَيۡخٞ كَبِيرٞ٢٣.

«و چون‌ به‌ آب‌ مدین‌ رسید» یعنی: به‌ چاه‌ آبی‌ که‌ مردم‌ آب‌ آشامیدنی‌ خود و چهارپایان‌ خویش‌ را از آن‌ برمی‌گرفتند «گروهی‌ از مردم‌ را بر آن‌ یافت‌ که‌ حیوانات ‌خود را آب‌ می‌دادند و پایین‌تر از آن، دو زن‌ را یافت‌ که‌ حیوانات‌ خود را دور می‌کردند» از نزدیک‌ آب‌ تا مردم‌ از آب‌ دادن‌ چهارپایان‌ خویش‌ فارغ‌ شوند آن‌گاه‌ بتوانند بی‌مزاحمت‌ و مانعی‌ به‌ آب‌ دادن‌ چهارپایان‌ خود بپردازند «گفت‌» موسی‌ ÷ خطاب‌ به‌ آن‌ دو زن‌ «کار شما چیست‌؟» یعنی: منظورتان‌ از این‌ کار چیست‌ که ‌گوسفندان‌ خود را همراه‌ با مردم‌ دیگر آب‌ نمی‌دهید؟ «گفتند: ما به‌ چهارپایان‌ خود آب‌ نمی‌دهیم‌ تا شبانان‌ همگی‌ حیوانات‌ خود را از آبشخور باز گردانند» عادت‌ ما این ‌است‌ که‌ درنگ‌ کنیم‌ و انتظار بکشیم‌ تا مردم‌ از آب‌ بازگردند زیرا از این‌ که‌ با مردم‌ نامحرم‌ درآمیزیم، می‌پرهیزیم‌. یا به‌ این‌ دلیل‌ که‌ از آب ‌دادن‌ حیوانات‌ خویش‌ همپای‌ آنان‌ عاجز و ناتوان‌ هستیم‌ «و پدر ما پیری‌ کهن‌سال‌ است‌» که‌ به‌خاطر سالخوردگی‌ و ناتوانی‌ نمی‌تواند چهارپایان‌ را آب‌ دهد، از این‌روی‌ ناچار شدیم‌ که‌ خود به‌ گوسفندانمان‌ آب‌ بدهیم‌.

﴿فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰٓ إِلَى ٱلظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ٢٤.

«پس‌» چون‌ موسی‌ ÷ سخن‌ آن‌ دو را شنید؛ «چهارپایانشان‌ را برایشان‌ آب ‌داد» به‌ خاطر گرایشی‌ که‌ به‌ کار معروف‌ و یاری‌دادن‌ ناتوانان‌ داشت‌. از عمربن‌خطاب‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: موسی‌ ÷ چهارپایان‌ آنان‌ را از چاهی‌ آب ‌داد که‌ با سنگی‌ بزرگ‌ که‌ جز ده‌ مرد توان‌ برداشتن‌ آن‌ را نداشتند، پوشیده‌ شده ‌بود، سپس‌ مجددا آن‌ سنگ‌ را بر سر آن‌ چاه‌ برگردانید. «آن‌گاه‌» که ‌موسی‌ ÷ از آب‌ دادن‌ برای‌ آن‌دو فارغ‌ شد؛ «به‌سوی‌ سایه‌ برگشت‌» و مجددا در آن‌ نشست‌ «و گفت: پروردگارا! من‌ به‌ هر خیری‌ که‌ بر من‌ بفرستی‌» اندک‌ باشد یا بسیار «فقیرم‌» یعنی: نیازمندم‌. مراد وی‌ از خیر، غذا برای‌ رفع‌ گرسنگی‌ بود چراکه‌ او بی‌توشه‌ از مصر به‌ راه‌ زده‌ بود و توشه‌ وی‌ هر خوراکی‌ای‌ بود که‌ در راه ‌می‌یافت‌.

﴿فَجَآءَتۡهُ إِحۡدَىٰهُمَا تَمۡشِي عَلَى ٱسۡتِحۡيَآءٖ قَالَتۡ إِنَّ أَبِي يَدۡعُوكَ لِيَجۡزِيَكَ أَجۡرَ مَا سَقَيۡتَ لَنَاۚ فَلَمَّا جَآءَهُۥ وَقَصَّ عَلَيۡهِ ٱلۡقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفۡۖ نَجَوۡتَ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ٢٥.

«پس‌ یکی‌ از آن‌دو زن‌ ـ در حالی‌که‌ با شرم‌ و آزرم‌ گام‌ بر می‌داشت‌ ـ نزد وی ‌آمد» و این‌ گونه‌ راه‌ رفتن، دلیل‌ کمال‌ ایمان‌ و پاکی‌ سرشت‌ و طینت‌ وی‌ بود. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ آن‌ دختران‌ در آن‌ روز زودتر از همیشه‌ نزد پدر رفتند، پدر از آمدن‌ زود هنگام‌ آنان‌ تعجب‌ کرد و از علت‌ آن‌ پرسید، آن‌ها داستان‌ مردی‌ را که‌ حیواناتشان‌ را برایشان‌ آب‌ داده‌ بود به‌ وی‌ گفتند. سپس‌ او به‌ یکی‌ از آن‌ دو دخترش‌ دستور داد تا نزد آن‌ مرد رفته‌ و او را به‌ خانه‌ وی‌ دعوت‌ نماید و آن‌ دختر طبق‌ دستور پدر نزد موسی‌ ÷ آمد. اکثر مفسران‌ برآنند که‌ آن‌ دو دختر، دختران‌ شعیب‌ ÷ بودند اما در قرآن‌ یا سنت‌ چیزی‌ که‌ بر این‌ امر دلالت‌ کند، وجود ندارد.

«گفت‌» آن‌ دختر به‌ موسی‌ ÷ «پدرم‌ تو را می‌طلبد تا مزد آبدهی‌ات‌ برای‌ چهارپایان‌ ما را به‌ تو بدهد» و مرا به ‌منظور ابلاغ‌ این‌ دعوت‌ نزد تو فرستاده‌ است ‌«پس‌ چون‌» موسی‌ ÷ «نزد او آمد و داستآن‌های‌ خود را بر او حکایت‌ کرد» یعنی: چون‌ موسی‌ ÷ تمام‌ سرگذشتی‌ را که‌ بر سر وی‌ آمده‌ بود ـ از هنگام‌ کشته ‌شدن‌ قبطی‌ تا رسیدن‌ وی‌ به‌ آب‌ مدین‌ ـ بر پدر آن‌ دو دختر حکایت‌ کرد؛ «گفت‌» پدر آن‌ دو دختر «نترس‌ که‌ از قوم‌ ستمکار نجات‌ یافتی‌» یعنی: از فرعون‌ و کسانش ‌نجات‌ یافتی‌ زیرا فرعون‌ بر سرزمین‌ ما (مدین‌) تسلطی‌ ندارد.

نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ دلیل‌ بر جایز بودن‌ عمل‌ به‌ خبر واحد، رفتن‌ با زن ‌بیگانه‌ همراه‌ با احتیاط و پرهیزکاری‌ و گرفتن‌ مزد در قبال‌ کار معروف، به‌ هنگام‌ نیازمندی‌ است‌».

﴿قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَ‍ٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَ‍ٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ٢٦.

«یکی‌ از آن‌ دو دختر گفت: پدرجان‌! او را استخدام‌ کن‌» تا گوسفندانمان‌ را به‌ چرا ببرد «چراکه‌ بهترین‌ کسی‌ است‌ که‌ می‌توانی‌ استخدام‌ کنی، هم‌ نیرومند و هم‌ امین ‌است‌» یعنی: موسی‌ ÷ شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ او را با دستمزد به‌ کار گیری‌ زیرا او جمع‌ کننده‌ دو خصلت‌ بزرگ‌ یعنی‌ توانایی‌ و امانتداری‌ است‌ و این‌ دو وصف‌ چون ‌در انسانی‌ جمع‌ شوند، آن‌ انسان‌ را سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ انجام‌ خدمت‌ می‌گردانند، اعم‌ از این‌ که‌ آن‌ انسان‌ اجیر باشد یا وکیل، کارمند و مأمور باشد یا ناظر و بازرس، یا هم‌ شغل‌ دیگری‌ داشته‌ باشد. اولین‌ این‌ دو خصلت، امانتداری‌ و درستکاری‌ است‌ زیرا شخص‌ امانتدار در آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ از مال‌ دیگران‌ سپرده‌ می‌شود، خیانت‌ نمی‌کند. در درجه‌ دوم، داشتن‌ توانایی‌ و کفایت‌ بر انجام‌ آن‌ کاراست، که‌ این‌ توانایی‌ شامل‌ هرسه خصلت‌ کاردانی‌ و آگاهی‌ در آن‌ کار، همت‌ ونشاطی‌ که‌ محرک‌ انجام‌ آن‌ کار است‌ و قدرت‌ بدنی‌ می‌شود، که‌ همه‌ این‌ها در موسی‌ ÷ فراهم‌ بود.

ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «پدر آن‌ دختر به‌ وی‌ گفت‌؛ از کجا دانستی‌ که‌ این‌ مرد توانا و امانتدار است‌؟ گفت: توانایی‌ او را از آن‌ دانستم‌ که‌ صخره‌ای‌ را از جا برداشت‌ که‌ جز ده‌ مرد به‌ برداشتن‌ آن‌ توانا نبودند. و امانتداری‌ و درستکاری‌ او را از این‌ امر دانستم‌ که‌ چون‌ در راه‌ با او می‌آمدم، از او جلوتر رفتم‌ تا پیشاپیش‌ وی‌ حرکت‌ کنم‌ اما او به‌ من‌ گفت: تو از پشت‌ سرم‌ بیا و اگر راه‌ را اشتباه‌ کردم، سنگریزه‌ای‌ به‌سوی‌ من‌ بینداز، آن‌ وقت‌ می‌دانم‌ که‌ راه‌ را اشتباه‌ رفته‌ام‌».

﴿قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنۡ أُنكِحَكَ إِحۡدَى ٱبۡنَتَيَّ هَٰتَيۡنِ عَلَىٰٓ أَن تَأۡجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٖۖ فَإِنۡ أَتۡمَمۡتَ عَشۡرٗا فَمِنۡ عِندِكَۖ وَمَآ أُرِيدُ أَنۡ أَشُقَّ عَلَيۡكَۚ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٢٧.

«گفت‌» پدر آن‌ دو دختر به‌ موسی‌ ÷ «من‌ می‌خواهم‌ یکی‌ از این‌ دو دختر خود رابه‌ نکاح‌ تو درآورم‌ در قبال‌ این‌ که‌ هشت‌ سال‌ برای‌ من‌ کار کنی‌» یعنی: دخترم‌ ـ که‌گویند نامش‌ صفورا بود ـ را به‌ این‌ شرط به‌ ازدواج‌ تو در می‌آورم‌ که‌ مهر وی‌ هشت‌ سال‌ کار تو نزد من‌ باشد و این‌ کار، عبارت‌ است‌ از شبانی‌ گوسفندانم‌ «و اگرآن‌ را در ده‌ سال‌ به‌ پایان‌ رساندی، این‌ از نزد توست‌» یعنی: اگر به‌ جای‌ هشت‌ سال، شبانی‌ را به‌ ده‌ سال‌ رسانیدی‌ و دو سال‌ را در خدمت‌ به‌ من‌ افزودی، ابن‌ بخشش‌ و فضلی‌ از نزد توست، نه‌ الزام‌ و اجباری‌ از جانب‌ من‌. بدین‌سان، او این‌ قضیه‌ را به ‌مردانگی‌ و همت‌ خود موسی‌ ÷ موکول‌ کرد «و نمی‌خواهم‌ بر تو سخت‌ گیرم‌» با الزام‌ و اجبارت‌ به‌ تمام‌ کردن‌ ده‌ سال‌ «و مرا ان‌شاءالله از صالحان‌ خواهی‌ یافت‌» در حسن‌ صحبت، معامله‌ نیک‌ و وفای‌ به‌ عهد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «موسی‌ ÷ خود را در برابر عفت‌ فرج‌ (شرمگاه‌) و غذای‌ شکمش‌ اجیر گردانید».

این‌ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ مشروعیت‌ خواستگاری‌ ولی‌ برای‌ دخترش‌ از مردی‌ است ‌که‌ کفو و شایسته‌ باشد و این‌ امر در اسلام‌ سنتی‌ پایدار است‌ چنان‌که‌ معروف‌ است ‌عمر دخترش‌ حفصه‌ را به‌ ابوبکر و عثمان ب پیشنهاد کرد. و موارد بسیار دیگری‌ از این‌ دست‌ نیز در ایام‌ نبوت‌ و عصر صحابه‌ س روی‌ داده‌ است‌. همچنین‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ جمهور فقهاء است‌ بر این‌ که‌ نکاح ‌دادن‌ دختر حق‌ ولی‌ است‌ نه‌ حق‌ خود دختر، بجز امام‌ ابوحنیفه / که‌ این‌ امر را در حوزه‌ اختیار خود دختر می‌داند.

﴿قَالَ ذَٰلِكَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَۖ أَيَّمَا ٱلۡأَجَلَيۡنِ قَضَيۡتُ فَلَا عُدۡوَٰنَ عَلَيَّۖ وَٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٞ٢٨.

«گفت‌» موسی‌ ÷ «این‌» قرارداد و عهدی‌ که‌ آن‌ را بازگو کردی‌ و بر من‌ و خود در آن‌ شرط نهادی‌ «میان‌ من‌ و تو باشد» و هیچ‌ یک‌ از ما دوطرف‌ نباید از مفاد آن‌ تخلف‌ کنیم‌ «هر یک‌ از این‌ دو مدت‌ را به‌ انجام‌ رسانیدم‌» هشت‌ یا ده‌ سال‌را «نباید بر من‌ عدوانی‌ باشد» یعنی: نباید بر من‌ ـ با زیاده‌خواهی‌ از آن‌ ـ تعدی‌ و ستمی‌ برود. موسی‌ ÷ هردو مدت‌ را باهم‌ جمع‌ کرد تا وفا به‌ مدت‌ اول‌ را در اولویت‌ قرار دهد «و خدا بر آنچه‌ می‌گوییم‌» از این‌ شرط‌هایی‌ که‌ در میان‌ ما منعقد شد؛ «وکیل‌ است‌» یعنی: گواه‌ و نگهبان‌ است‌ لذا هیچ ‌یک‌ از ما راهی‌ به‌سوی‌ تجاوز از این‌ شروط نداریم‌.

﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ ٱلطُّورِ نَارٗاۖ قَالَ لِأَهۡلِهِ ٱمۡكُثُوٓاْ إِنِّيٓ ءَانَسۡتُ نَارٗا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنۡهَا بِخَبَرٍ أَوۡ جَذۡوَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ لَعَلَّكُمۡ تَصۡطَلُونَ٢٩.

«پس‌ چون‌ موسی‌ آن‌ مدت‌ مقرر را به‌ پایان‌ رسانید» و آن‌ کامل‌ترین‌ دو مدت، یعنی‌ مدت‌ ده‌ سال‌ بود چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «از جبرئیل‌ پرسیدم‌ که‌ موسی‌ کدام‌یک‌ از دو مدت‌ را به‌سر رسانید؟ گفت: تمام‌ترین‌ و کامل‌ترین‌ آن‌ دو را». «و خانواده‌اش‌ را همراه‌ برد» به‌سوی‌ مصر. این‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ مرد می‌تواند خانواده‌اش‌ را در هر جا که‌ خواست‌ با خود ببرد «از جانب‌ طور آتشی‌ را دید» تفسیر نظیر این‌ بخش‌ از آیه، در سوره‌ «طه‌» به‌طور مفصل‌ گذشت‌ «به‌خانواده‌اش‌ گفت: اینجا درنگ‌ کنید که‌ من‌ آتشی‌ از دور دیدم، شاید برای‌ شما از آنجا خبری‌ بیاورم‌» تفسیر این‌ بخش‌ نیز در سوره‌ «طه‌» و سوره‌ «نمل‌» گذشت‌ «یا جذوه‌ای‌» جذوه: پاره‌ای‌ از آتش‌ است‌ «باشد که‌ خود را گرم‌ کنید» با آن‌ آتش‌. این ‌آیه‌ بر سرد بودن‌ هوا در سفر موسی‌ ÷ دلالت‌ می‌کند.

﴿فَلَمَّآ أَتَىٰهَا نُودِيَ مِن شَٰطِيِٕ ٱلۡوَادِ ٱلۡأَيۡمَنِ فِي ٱلۡبُقۡعَةِ ٱلۡمُبَٰرَكَةِ مِنَ ٱلشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَىٰٓ إِنِّيٓ أَنَا ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٠.

«پس‌ چون‌ به‌ آن‌ آتش‌ رسید» آتشی‌ که‌ از دور آن‌ را دیده‌ بود «از کرانه‌ وادی ‌ایمن‌ ندا داده‌ شد» ایمن‌ صفت‌ کرانه‌ است، یعنی‌ از جانب‌ راست‌ موسی‌ ÷، یا جانب‌ راست‌ آب‌ از ناحیه‌ غرب‌ وادی‌ ـ درصورتی‌که‌ وادی‌ در معرض‌ سیلان ‌آب‌ قرار گیرد ـ ندا داده‌ شد «در آن‌ جایگاه‌ مبارک‌» که‌ به‌ سبب‌ سخن‌ گفتن ‌خداوند متعال‌ با وی، برکت‌ یافته‌ است‌. خداوند أ در جای‌ دیگری‌ از قرآن، این‌ وادی‌ را مقدس‌ نامیده‌ است‌. آری‌! ندا داده‌ شد «از میان‌ درخت‌» درختی‌ که‌ بر کرانه‌ وادی‌ روییده‌ بود «که‌ ای‌ موسی‌! من‌ خداوندم، پروردگار عالمیان‌» یعنی: کسی‌که‌ تو مخاطب‌ او هستی، پروردگار جهانیان‌ است‌.

عبدبن‌حمید و ابن‌جریر از عبدالله بن‌ مسعود س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «به ‌یاد درختی‌ افتادم‌ که‌ موسی‌ ÷ به‌‌سوی‌ آن‌ مأوی‌ گرفت‌ (و از آنجا تاج‌ و لقد کلم‌الله‌... بر تارک‌ عز وی‌ نهاده‌ شد) پس‌ به‌ شوق‌ دیدار آن‌ درخت‌ یک‌ شبانه‌روز راه ‌پیمودم‌ تا صبحگاهان‌ بر سر آن‌ درخت‌ رسیدم، بناگاه‌ دیدم‌ که‌ آن‌ درخت، سبز وخرم‌ و پرجنب‌وجوش‌ است‌ آن‌گاه‌ بر رسول‌ خدا ص درود و سلام‌ فرستادم‌. در این‌ اثنا شترم‌ که‌ گرسنه‌ بود، قصد آن‌ درخت‌ کرد و از آن‌ یک‌ دهن‌ برگ‌ برکند و جوید اما نتوانست‌ آن‌ را فرو برد، بار دیگر بر رسول‌ خدا ص درود و سلام‌ فرستادم‌ و بازگشتم‌» [۱].

﴿وَأَنۡ أَلۡقِ عَصَاكَۚ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهۡتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنّٞ وَلَّىٰ مُدۡبِرٗا وَلَمۡ يُعَقِّبۡۚ يَٰمُوسَىٰٓ أَقۡبِلۡ وَلَا تَخَفۡۖ إِنَّكَ مِنَ ٱلۡأٓمِنِينَ٣١.

«و عصای‌ خود را بیفگن‌» یعنی: خداوند متعال‌ در این‌ هنگام‌ به‌ موسی‌ ÷ گفت: عصایت‌ را بیفگن‌ [۲]. پس‌ موسی‌ ÷ عصایش‌ را افگند و عصا به‌ اژدهایی ‌پر جنب‌ و جوش‌ تبدیل‌ شد «پس‌ چون‌ دید آن‌ مثل‌ جانی‌ می‌جنبد» جان: نوعی‌ از مار سپید است‌. یعنی‌ چون‌ موسی‌ ÷ دید که‌ عصا در سرعت‌ حرکت‌ و بزرگی ‌جسامتش‌ مانند اژدهایی‌ گردید، با مشاهده‌ این‌ وضعیت‌ فرارکنان‌ «به‌ پشت‌ روی‌ گرداند و برنگشت‌» یعنی: به‌ عقب‌ خود نگاه‌ نکرد. پس‌ ندا داده‌ شد: «ای‌ موسی‌! به‌ این‌سو رو کن‌ و نترس، بی‌گمان‌ تو از ایمنانی‌» تفسیر نظیر این‌ جمله‌ به‌طور مفصل‌ در سوره‌ «نمل‌» گذشت‌.

﴿ٱسۡلُكۡ يَدَكَ فِي جَيۡبِكَ تَخۡرُجۡ بَيۡضَآءَ مِنۡ غَيۡرِ سُوٓءٖ وَٱضۡمُمۡ إِلَيۡكَ جَنَاحَكَ مِنَ ٱلرَّهۡبِۖ فَذَٰنِكَ بُرۡهَٰنَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦٓۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ٣٢.

آن‌گاه‌ «دست‌ خود را به‌ گریبانت‌ ببر» یعنی: دست‌ خود را از گشادگی‌ پیراهنت‌ به‌ سینه‌ات‌ ببر «تا سفید بی‌عیب‌» و بی‌علت‌ از عللی‌ مانند پیسی‌ «بیرون‌ آید» درحالی‌که‌ موسی‌ ÷ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ ـ گندمگون‌ بود «و» برای‌ رهایی‌ [از ترس‌] مار «بازویت‌ را به‌سوی‌ خود جمع‌ کن‌» یعنی: دو دستت‌ را که‌ به‌ پهلویت‌ افتاده‌ است، به‌ خود بچسبان، که‌ وقتی‌ چنین‌ کنی، ترس‌ مار از نهادت‌ بیرون‌ می‌رود. ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند أ به‌ موسی‌ ÷ امر کرد که‌ وقتی‌ از چیزی‌ می‌ترسد، دست‌ خود را به‌ سینه‌اش‌ بچسباند و در این‌ صورت، آن‌ ترس‌ و بیم‌ وی‌ از بین‌ می‌رود. ابن‌کثیر اضافه‌ می‌کند: چه‌ بسا اگر کسی‌ بر سبیل ‌اقتدا به‌ موسی‌ ÷ این‌ کار را بکند و دست‌ خود را بر روی‌ سینه‌اش‌ بگذارد، بیم‌ وترس‌ وی‌ از بین‌ برود چنان‌که‌ ابن‌ عباس‌ س گفته‌ است‌». «پس، این‌دو» یعنی:عصا و ید بیضا «دو برهان‌ از سوی‌ پروردگار توست‌ برای‌ فرعون‌ و اشراف‌ قوم ‌او» یعنی: عصا و ید بیضا دو حجت‌ درخشان‌ و دو دلیل‌ واضح‌ بر قدرت ‌پروردگار فعال‌ مایشاء و درستی‌ نبوت‌ کسی‌ است‌ که‌ این‌ معجزات‌ به‌ دست‌ وی ‌روی‌ داده‌ است‌. آری‌! به‌ سوی‌ آنان‌ برو «که‌ آنان‌ قومی‌ فاسق‌ هستند» یعنی: از طاعت‌ و فرمان‌ خدا أ خارج‌ هستند.

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلۡتُ مِنۡهُمۡ نَفۡسٗا فَأَخَافُ أَن يَقۡتُلُونِ٣٣.

«گفت‌» موسی‌ ÷ «پروردگارا! من‌ یکی‌ از آنان‌ را کشته‌ام‌» منظور وی‌ آن‌ فرد قبطی‌ای‌ بود که‌ موسی ‌÷ مشتی‌ به‌ وی‌ زد و او را به‌ قتل‌ رسانید «و می‌ترسم‌ مرا بکشند» در برابر آن‌ قبطی‌ و از من‌ قصاص‌ بگیرند.

﴿وَأَخِي هَٰرُونُ هُوَ أَفۡصَحُ مِنِّي لِسَانٗا فَأَرۡسِلۡهُ مَعِيَ رِدۡءٗا يُصَدِّقُنِيٓۖ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ٣٤.

«و برادرم‌ هارون‌ از من‌ زبان‌ آورتر است‌» و چنان‌که‌ گذشت، در زبان‌ موسی‌ ÷ لکنتی‌ بود «پس‌ او را ردء من‌ بفرست‌» ردء: مددکار و یاور است‌ «که‌ مرا تصدیق ‌کند» در این‌ رسالت‌ «زیرا من‌ می‌ترسم‌ که‌ مرا دروغگو بدانند» چنانچه‌ هارون ‌÷ با من‌ نباشد، از آن‌ روی‌ که‌ زبانم‌ در آوردن‌ حجت‌ روان‌ نیست‌ و به‌ تنهایی‌ از پس ‌این‌ کار عظیم‌ بر نمی‌آیم‌.

به‌ این‌ ترتیب‌ بود که‌ موسی‌ ÷ به‌ بارگاه‌ پروردگار متعال‌ در حق‌ برادرش ‌شفاعت‌ کرد تا او را مانند وی‌ به‌ رسالت‌ برگزیند و بدین‌ جهت‌ برخی‌ از سلف ‌گفته‌اند: هیچ‌ برادری‌ بر برادرش‌ منتی‌ بزرگتر از منت‌ موسی‌ بر هارون‌ ندارد زیرا موسی‌ ÷ میانجی‌ و واسطه‌ برادرش‌ در امر گزینش‌ وی‌ به‌ نبوت‌ و رسالت‌ گردید.

﴿قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجۡعَلُ لَكُمَا سُلۡطَٰنٗا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيۡكُمَا بِ‍َٔايَٰتِنَآۚ أَنتُمَا وَمَنِ ٱتَّبَعَكُمَا ٱلۡغَٰلِبُونَ٣٥.

خداوند متعال‌ درخواست‌ موسی‌ ÷ را اجابت‌ کرد و هارون‌÷ را به‌ رسالت ‌برانگیخت‌ و «فرمود: به‌ زودی‌ بازویت‌ را به‌ وسیله‌ برادرت‌ نیرومند خواهیم‌ کرد و برای ‌شما هر دو، سلطه‌ای‌ قرار خواهیم‌ داد» یعنی: حجت‌ و برهانی، یا تسلطی‌ بر فرعون‌ و بر قومش‌ «که‌ با آیات‌ ما نمی‌توانند به‌ شما دست‌ یابند» و غلبه‌ حاصل‌ کنند. یعنی: شما به‌ وسیله‌ معجزات‌ ما، از آزار و اذیت‌ و غلبه‌ آن‌ها بازداشته‌ می‌شوید. یا معنی ‌این‌ است: آیات‌ ما را به‌سوی‌ آنان‌ ببرید «شما و کسانی‌ که‌ از شما پیروی‌ کنند پیروزید» این‌ مژده‌ای‌ به‌ موسی‌ و هارون‌ أ و پیام‌ نیرو بخشی‌ به‌ دل‌هایشان‌ است‌.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِ‍َٔايَٰتِنَا بَيِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّفۡتَرٗى وَمَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ٣٦.

«پس‌ چون‌ موسی‌ معجزات‌ روشن‌ ما را برای‌ آنان‌ آورد، گفتند: این‌ جز جادوی ‌برساخته‌ نیست‌» یعنی: این‌ جادویی‌ است‌ که‌ آن‌ را از پیش‌ خود برساخته‌ای‌ وکاملا ساخته‌ و پرداخته‌ خود توست‌ «و ما در میان‌ نیاکان‌ نخستین‌ خود چنین ‌چیزی ‌نشنیده‌ایم‌» یعنی: آنچه‌ با خود از ادعای‌ نبوت‌ آورده‌ای، در دوران‌ اجداد ما روی‌ نداده ‌است‌. یا ما چنین‌ سحر و جادویی‌ را نشنیده‌ایم، پدرانمان‌ را جز بر رسم‌ و راه‌ شرک‌ ندیده‌ایم‌ و از آنان‌ آیین‌ توحید را سراغ‌ نداریم، با آن‌که‌ اجداد ما اهل ‌تمدن‌ هم‌ بوده‌اند. پس‌ این‌ آیین‌ تو دروغی‌ بیش‌ نیست‌.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰ رَبِّيٓ أَعۡلَمُ بِمَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ مِنۡ عِندِهِۦ وَمَن تَكُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٣٧.

«و موسی‌ گفت‌» در پاسخ‌ آنان‌ «پروردگارم‌ به‌ کسی‌ که‌ از سوی‌ او هدایت‌ را آورده ‌است، داناتر است‌» منظور موسی ‌÷ از کسی‌ که‌ هدایت‌ را آورده، خود وی‌ بود. یعنی: خداأ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ من‌ آورنده‌ رهنمود و هدایت‌ از سوی‌ وی‌ هستم، داناتر است‌ «و» پروردگارم‌ داناتر است‌ به‌ «کسی‌ که‌ سرانجام‌ نیک‌ آن‌ سرای‌ رادارد» و آخرالامر پیروزی‌ و نصرت‌ از آن‌ او خواهد بود. موسی‌ ÷ از آن‌ روی ‌به ‌طور تلویحی‌ و کنایی‌ به‌ این‌ معنی‌ اشاره‌ کرد تا قبل‌ از آن‌که‌ حجت‌ را برای‌ آنان ‌آشکار نمی‌گرداند، هدفش‌ را صراحتا به‌ آنان‌ مطرح‌ نکرده‌ باشد. والله اعلم‌ «بی‌گمان‌ ستمکاران‌» یعنی: مشرکان‌ «رستگار نمی‌شوند» به‌ هیچ‌ خواسته‌ نیکی‌.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَأُ مَا عَلِمۡتُ لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرِي فَأَوۡقِدۡ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ فَٱجۡعَل لِّي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَطَّلِعُ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣٨.

«و فرعون‌ گفت: ای‌ بزرگان‌ قوم‌! من‌ جز خود برای‌ شما خدایی ‌نمی‌شناسم‌» بدین‌سان، آن‌ ملعون‌ به‌ ادعای‌ باطل‌ و بی‌بنیاد خود تمسک‌ جست‌ تا قومش‌ را به‌ مغالطه‌ و سردرگمی‌ بیندازد در حالی‌ که‌ او خود به‌خوبی‌ می‌دانست ‌پروردگارش‌ الله أ است‌. سپس‌ به‌ راه‌ تکبر و گردنکشی‌ و به ‌واهمه‌ انداختن‌ قومش ‌در این‌ که‌ از کمال‌ اقتدار برخوردار است، بازگشت‌ و گفت: «پس‌ ای‌ هامان‌» وزیرم‌ «برایم‌ بر گل‌ آتش‌ برافروز» یعنی: گل‌ را برای‌ من‌ پخته‌ کن‌ تا به ‌آجر تبدیل‌ شود «آن‌گاه‌ برجی‌ برای‌ من‌ برآور» یعنی: برجی‌ بلند برای‌ من‌ بساز «شاید من‌ از خدای‌ موسی‌ اطلاع‌ یابم‌» یعنی: بر آن‌ برج‌ بلند فراز شوم‌ و خدای‌ موسی‌ ÷ را ببینم‌ «و من‌ جدا او را از دروغگویان‌ می‌پندارم‌» فرعون‌ بدین‌گونه ‌قومش‌ را در این‌ وهم‌ و گمان‌ افگند که‌ او صرفا یک‌ اندیشمند جست‌وجوگری‌ است‌ که‌ جویای‌ حق‌ می‌باشد.

﴿وَٱسۡتَكۡبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُۥ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ إِلَيۡنَا لَا يُرۡجَعُونَ٣٩.

«و او و لشکریانش‌ به‌ناحق‌ در زمین‌ استکبار ورزیدند» مراد از زمین، سرزمین ‌مصر است‌. استکبار: برتری‌طلبی‌ و بزرگ‌نمایی‌ بدون‌ داشتن‌ شایستگی‌ واستحقاق‌ بلکه‌ از روی‌ تجاوز و گردن‌کشی‌ است‌. آری‌! فرعون‌ مستکبر بود زیرا نه‌حجت‌ و دلیلی‌ در اختیار داشت‌ که‌ پیام‌ موسی‌ ÷ را با آن‌ دفع‌ کند و نه‌ شبهه‌ای ‌داشت‌ که‌ آن‌ را در مقابل‌ معجزات‌ موسی‌ ÷ قرار دهد «و پنداشتند که‌ به‌سوی‌ ما بازگردانیده‌ نمی‌شوند» و حشر و نشر و معادی‌ در کار نیست‌.

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلظَّٰلِمِينَ٤٠.

«پس‌ او و لشکریانش‌ را فروگرفتیم‌» بعد از آن‌که‌ در کفر سرکشی‌ کرده‌ و در آن‌ از حد گذشتند «و آنان‌ را به‌ دریا افگندیم‌» بیان‌ این‌ واقعه‌ قبلا گذشت‌ «پس‌ بنگر که ‌فرجام‌ کار ستمکاران‌ چگونه‌ بود» یعنی: ای‌ محمد ص! بنگر که‌ آخر کار کافران‌ ـ در دنیا قبل‌ از آخرت‌ ـ چگونه‌ بود آن‌گاه‌ که‌ به‌ دریای‌ هلاک‌ در افگنده ‌شدند.

﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ٤١.

«و آنان‌ را پیشوایانی‌ گردانیدیم‌ که‌ به‌سوی‌ آتش‌ فرامی‌خواندند» یعنی: سردمداران‌ کفر را در میان‌ کافران‌ رؤسای‌ فرمانروا و مطاعی‌ گردانیدیم‌ که‌ پیروان‌ خویش‌ را به‌سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ فرامی‌خواندند زیرا پیروان‌ به‌ تقلید از این ‌رؤسایشان، راه‌وروش‌ آن‌ها را پی‌ می‌گیرند «و روز قیامت‌ یاری‌ نمی‌یابند» یعنی: هیچ‌کس‌ آنان‌ را یاری‌ نمی‌دهد و هیچ‌ مانعی‌ آنان‌ را از عذاب‌ خداوند أ بازنمی‌دارد، بدین‌سان‌ است‌ که‌ خواری‌ دنیا در پیوند با خواری‌ آخرت، جمعا وبال‌ گردنشان‌ می‌شود.

﴿وَأَتۡبَعۡنَٰهُمۡ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا لَعۡنَةٗۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ هُم مِّنَ ٱلۡمَقۡبُوحِينَ٤٢.

«و در همین‌ دنیا لعنتی‌» یعنی: طرد و دوری‌ای‌ از رحمت‌ خویش‌ را «بدرقه ‌راهشان‌ کردیم‌» یا بندگان‌ خود را فرمان‌ دادیم‌ که‌ بر آنان‌ لعنت‌ بگویند پس‌ هر کس ‌از اهل‌ حق‌ که‌ از آنان‌ یاد می‌کند، بر آنان‌ لعنت‌ می‌فرستد «و روز قیامت‌ هم، آنان‌ از مقبوحان‌ هستند» مقبوح: مطرود، دور داشته‌ و نفرین‌ شده‌ است‌. به‌قولی‌ مقبوح: کسی‌ است‌ که‌ در خلقت‌ مسخ، مشوه‌ و زشت‌ شده‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ ٱلۡأُولَىٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٤٣.

«و به ‌راستی‌ پس‌ از آن‌که‌ نسل‌های‌ نخستین‌ را هلاک‌ ساختیم‌» یعنی: پس‌ از آن‌که ‌اقوام‌ نوح، عاد، ثمود و غیره‌ را هلاک‌ ساختیم‌. یا معنی‌ این‌ است: بعد از آن‌که ‌فرعون‌ و قومش‌ را هلاک‌ کرده‌ و قارون‌ را در زمین‌ فروبردیم‌؛ «به‌ موسی‌ کتاب‌» تورات‌ را «دادیم‌ که‌ به‌عنوان‌ روشنگری‌هایی‌ برای‌ مردم‌ بود» یعنی: تورات‌ را به‌ موسی‌ ÷ دادیم‌ تا مردم‌ به‌وسیله‌ آن‌ حق‌ را دیده‌ و بدان‌ راه‌ یابند و خود را به‌وسیله‌ آن‌ از گمراهی‌ نجات‌ دهند «و» تورات‌ «هدایت‌ و رحمتی‌» از سوی‌ خداوند أ برای‌ مردم‌ است‌ «باشد که‌ به‌ یاد آورند» این‌ نعمت‌ها را لذا خدای‌ ‌ را شکر و سپاس‌ گزارده‌ به‌ او ایمان‌ آورند و دعوتش‌ را به‌سوی ‌آنچه‌ که‌ خیرشان‌ در آن‌ است، اجابت‌ گویند.

﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ إِذۡ قَضَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ٤٤.

«و آن‌گاه‌ که‌ امر پیامبری‌ را به‌ موسی‌ به‌انجام‌ رسانیدیم‌» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ با موسی‌ ÷ سخن‌ گفته‌ و کار پیامبری‌ را به‌ او سپردیم‌؛ «تو در جانب‌ غربی ‌نبودی‌» یعنی: ای‌ محمد ص! تو در جانب‌ غربی‌ وادی‌ طور سینا نبودی، آنجا که ‌موسی‌ ÷ با پروردگارش‌ مناجات‌ کرد «و تو از حاضران‌ نبودی‌» در این‌ رویداد تا به‌حقیقت‌ آن‌ آگاه‌ بوده‌ و سپس‌ آن‌ را از نزد خود بدیشان‌ بازگویی‌ لذا این‌ امر خود برهان‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ اخبار از طریق‌ وحی‌ پروردگار سبحان‌ برایت‌ آمده‌ است ‌بنابراین، بیان‌ این‌ داستآن‌ها از سوی‌ تو که‌ خود حاضر آن‌ صحنه‌ها نبوده‌ای، دلیل‌ روشن‌ رسالت‌ توست‌.

﴿وَلَٰكِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا كُنتَ ثَاوِيٗا فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ تَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ٤٥.

«ولیکن‌ ما نسل‌هایی‌ پدید آوردیم‌» یعنی: ای‌ محمد ص! ما از زمان‌ موسی‌ ÷ تا زمان‌ تو امت‌هایی‌ را آفریدیم‌ «و عمرشان‌ طولانی‌ شد» یعنی: مهلتشان‌ به ‌درازا کشید و روزگار بر آنان‌ طولانی‌ شد و در گذار این‌ زمانه‌ دراز بود که‌ شریعت‌ها و احکام‌ الهی‌ دستخوش‌ تحریف‌ و تغییر گشته‌ و ادیان‌ حق‌ به‌فراموشی‌ سپرده‌ شدند و درنتیجه، امتها امر خداوند أ را ترک‌ کرده‌ و عهد وی‌ را فراموش‌ نمودند آن‌گاه‌ ای‌ محمد ص! تو را فرستادیم‌ تا این‌ بنیاد را دوباره‌ پی‌ افگنی‌ و این‌ اصول‌ و قواعد را مجددا احیاکنی‌.

با این‌ آیه‌ استدلال‌ شده‌است‌ بر این‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ در ارتباط با رسالت ‌محمد ص و ایمان‌ به‌ ایشان‌ از موسی‌ ÷ و امتش‌ تعهد گرفته‌ است‌ اما آن‌گاه‌ که ‌روزگاری‌ طولانی‌ سپری‌ شد و قرنها از پی‌ یک‌دیگر گذشت، امتها این‌ عهد را فراموش‌ کرده‌ و وفا کردن‌ به‌ آن‌ را فروگذاشتند «و تو در میان‌ اهل‌ مدین‌ مقیم‌ نبودی‌» چنان‌که‌ موسی‌ ÷ اقامت‌ داشت‌ «تا آیات‌ ما را برآنان‌» یعنی: بر اهل‌ مدین‌ «بخوانی‌» و از آنان‌ اخبارشان‌ را فراگیری‌ و در نتیجه، آن‌ اخبار را از نزد خود بر مردم‌ مکه‌ حکایت‌ کنی‌. به‌قولی: این‌ جمله، جمله‌ مستأنفه‌ و ابتدائی‌ است، گویی‌ گفته ‌شد: تو از جانب‌ خود آیات‌ ما را بر امت‌ خویش‌ نمی‌خوانی‌ «لیکن‌ ما فرستنده‌ بودیم‌» یعنی: ما تو را به‌سوی‌ مردم‌ مکه‌ فرستاده‌ و این‌ اخبار را بر تو نازل ‌کردیم‌ و اگر چنین‌ نبود، تو از این‌ اخبار هیچ‌ آگاهی‌ای‌ نداشتی‌.

﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا وَلَٰكِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٤٦.

«و آن‌گاه‌ که‌ ندا دردادیم‌» به‌ موسی‌ ÷ و او را به‌ رسالت‌ برانگیختیم‌؛ «تو در جانب‌» کوه‌ «طور نبودی‌ ولی‌ رحمتی‌ از سوی‌ پروردگار توست‌» یعنی: لیکن‌ ما این ‌قرآن‌ و اخبار موسی‌ ÷ و سخن‌گفتن‌ خویش‌ را با وی‌ به‌عنوان‌ رحمتی‌ از جانب ‌خود به‌سوی‌ تو وحی‌ کرده‌ و آن‌ را بر تو حکایت‌ کردیم‌ و تو را از این‌ اخبار آگاه‌ گردانیدیم‌ «تا قومی‌ را که‌ پیش‌ از تو هیچ‌ هشدار دهنده‌ای‌ به‌سویشان‌ نیامده ‌بود، بیم‌ دهی‌» مراد از این‌ قوم: مردم‌ مکه‌اند که‌ قبل‌ از رسول‌ خدا ص در زمان‌ فترت‌ ـ یعنی‌ دوران‌ انقطاع‌ رسالت‌ ـ به‌سر می‌بردند و در زمان‌ فترت، یعنی‌ در عهد میان‌ بعثت‌ عیسی‌ ÷ تا بعثت‌ تو، هشدار دهنده‌ای‌ به‌ میان‌شان‌ نیامده‌ بود که‌ آنان‌ را بیم‌ دهد «باشد که‌ آنان‌ پند پذیرند» با هشدارهای‌ تو.

این‌ آیات‌ برهانی‌ الهی‌ بر نبوت‌ محمد ص و بیان‌ حکمت‌ بعثت‌ ایشان‌ است‌.

﴿وَلَوۡلَآ أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ فَيَقُولُواْ رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ وَنَكُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧.

«و اگر نبود که‌ چون‌ به‌سزای‌ کار و کردار پیشینشان‌» از کفر و ظلم ‌«مصیبتی‌» یعنی: عذابی‌ «به‌ آنان‌ برسد، بگویند» در هنگام‌ نزول‌ عذاب‌ «پروردگارا! چرا به‌سوی‌ ما پیامبری‌ نفرستادی‌» از جانب‌ خویش‌ «تا از آیات‌» نازل‌ شده‌ واضح‌ و روشن‌ «تو پیروی‌ می‌کردیم‌ و از مؤمنان‌ می‌بودیم‌» [۳] به‌این‌ آیات‌؛ آری‌! اگر چنین‌ نبود (ما تو را به‌سوی‌ مردم‌ به‌ رسالت‌ نمی‌فرستادیم‌). این‌ جمله‌ جواب‌ «لولا» است‌ که‌ در آیه‌ کریمه‌ محذوف‌ است‌. پس‌ معنای‌ آیه‌ چنین‌ است: اگر ما قبل‌ از بعثتت‌ آنان‌ را عذاب‌ می‌کردیم، یقینا می‌گفتند: فاصله ‌زمانی‌ ما با پیامبران‌ مرسل‌ به‌درازا کشید و در این‌ میان‌ خداوند أ به‌سوی‌ ما رسولی‌ را نفرستاد لذا ما در شرک‌ خویش‌ معذور بوده‌ایم‌. بدین‌گونه‌ آن‌ها این‌ فترت‌ رسالت‌ را برای‌ خود عذری‌ می‌پنداشتند. ولی‌ ما حجت‌ را بر آنان‌ تمام‌ کرده‌ و علت‌ را برطرف‌ ساختیم‌ و با فرستادنت‌ به‌سوی‌ آنان، بیان‌ حق‌ و حقیقت‌ را به ‌اتمام‌ رسانیدیم‌ تا دیگر آنان‌ مجال‌ طرح‌ هیچ‌ گونه‌ عذری‌ را نداشته‌ باشند.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ لَوۡلَآ أُوتِيَ مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ مُوسَىٰٓۚ أَوَ لَمۡ يَكۡفُرُواْ بِمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۖ قَالُواْ سِحۡرَانِ تَظَٰهَرَا وَقَالُوٓاْ إِنَّا بِكُلّٖ كَٰفِرُونَ٤٨.

«پس‌ چون‌ حق‌ از جانب‌ ما به‌سویشان‌آمد، گفتند: چرا نظیر آنچه‌ به‌ موسی‌ داده ‌شد، به‌ او داده‌ نشده‌ است‌؟» یعنی: چون‌ از جانب‌ خداوند أ به‌ مردم‌ مکه، حق‌ ـ یعنی‌ محمد ص و قرآنی‌ که‌ بر وی‌ نازل‌ شده‌ است‌ ـ آمد، از روی‌ سرسختی‌ و عناد و جهل‌ گفتند: چرا به‌ این‌ پیامبر نظیر آنچه‌ که‌ به‌ موسی‌ از آیات‌ و معجزات‌ ـ از جمله‌ نزول‌ یکباره‌ تورات‌ ـ داده‌ شد، داده‌ نشده‌ است‌؟ خداوند أ سؤال‌شان‌ را چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد: «آیا به‌ آنچه‌ پیش‌ از این‌ به‌ موسی‌ داده‌ شد، کفر نورزیدند؟» یعنی: کفار قریش‌ به‌ آیات‌ موسی‌ ÷ نیز کفر ورزیدند چنان‌که‌ به‌ آیات‌ محمد ص کفر ورزیدند و «گفتند: این‌دو» یعنی: تورات‌ و قرآن، یا نبوت‌ محمد ص و نبوت‌ موسی‌ ÷ «دو جادویی‌ هستند که‌ از یک‌دیگر پشتیبانی‌ کرده‌اند» یعنی: با یک‌دیگر بر دروغ‌ و ناروا همیاری‌ کرده‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ نفع ‌دیگری‌ گواهی‌ داده‌اند «و گفتند: ما همه‌ را منکریم‌» یعنی: موسی‌ ÷ و محمد ص یا تورات‌ و قرآن‌ هردو را منکریم‌. مجاهد می‌گوید: «یهودیان‌ به‌ قریش‌ مشورت ‌دادند که‌ به‌ محمد ص چنین‌ بگویند».

پس‌ حاصل‌ معنی‌ این‌ است: سبب‌ کفر به‌ پیامبران‌ الهی، کم‌ بودن‌ معجزات ‌نبوده‌ و نیست‌ بلکه‌ سبب‌ حقیقی‌ تکبر و عنادشان‌ است‌.

﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمَآ أَتَّبِعۡهُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٤٩.

دومین‌ پاسخ‌ به‌ شبهه‌ مذکور این‌ است: «بگو: پس‌ اگر راست‌ می‌گویید» در آنچه‌ که‌ این‌ دو کتاب، یا این‌ دو پیامبر را به‌ آن‌ وصف‌ کرده‌اید؛ «کتابی‌ از سوی ‌خداوند بیاورید که‌ از این‌ دو» یعنی: از تورات‌ و قرآن‌ «هدایت‌کننده‌تر باشد تا از آن‌ پیروی‌ کنم‌» زیرا من‌ از پیروی‌ هدایت‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ تکبر نمی‌ورزم‌. یادآور می‌شویم: انجیل‌ نیز که‌ به‌عنوان‌ متمم‌ تورات‌ نازل‌ شد، نمی‌تواند جدا از شریعت ‌توراتی‌ ارزیابی‌ شود.

﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٠.

«پس‌ اگر پاسخ‌ تو را ندادند» یعنی: اگر آنچه‌ را که‌ تو از آنان‌ در مورد آوردن ‌کتاب‌ الهی‌ای‌ که‌ هدایت‌کننده‌تر از این‌ دو کتاب‌ باشد، خواسته‌ای‌ نیاوردند. یا معنی‌ این‌ است: اگر تو را در آنچه‌ که‌ از وحی‌ و کتاب‌ و رسالت‌ آورده‌ای، اجابت‌ نگفتند و ایمان‌ نیاوردند؛ «بدان‌ که‌ آنان‌ فقط از هوی‌ و هو‌س‌هایشان‌» یعنی: از آرا و اندیشه‌های‌ منحرف، گرایشهای‌ پوچ‌ و بی‌ارزش‌ و بدون‌ پشتوانه‌ حجت‌ و برهان‌ خویش‌ «پیروی‌ می‌کنند و کیست‌ گمراه‌تر از کسی‌ که‌ از هوای‌ نفس‌ خویش‌ پیروی‌ کند، بدون‌ هدایتی‌» یعنی: بدون‌ حجتی‌ «از سوی‌ خداوند» یعنی: هیچ‌کس‌ گمراه‌تر از چنین‌ کسی‌ نیست‌ «بی‌گمان‌ خداوند قوم‌ ستمکار» یعنی: پیروان‌ هوی‌ و هوس ‌«را هدایت‌ نمی‌کند» چرا که‌ خود سر چنین‌ هدایتی‌ را ندارند.

﴿وَلَقَدۡ وَصَّلۡنَا لَهُمُ ٱلۡقَوۡلَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٥١.

«و در حقیقت‌ برایشان‌ سخن‌ در سخن‌ پیوستیم‌» یعنی: کلام‌ و پیام‌ حق‌ را برایشان‌ پیاپی‌ نازل‌ کردیم‌ و پیامبری‌ بعد از پیامبر دیگر را به‌سویشان‌ فرستادیم‌ که ‌هر یک‌ از آنان‌ پیامبران‌ قبل‌ از خود را تصدیق‌ می‌کردند «باشد که‌ آنان‌» از بیم ‌آن‌که‌ بر آنان‌ همان‌ عذابی‌ نازل‌ شود که‌ بر پیشینیان‌شان‌ نازل‌ شد «پند پذیرند» و به‌خود آیند.

﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ٥٢.

«کسانی‌ که‌ پیش‌ از این‌» یعنی: پیش‌ از قرآن‌ «به‌ آنان‌ کتاب‌ داده‌ایم، آنان‌ به‌آن‌» یعنی: به‌ قرآن‌ «ایمان‌ می‌آورند» آری‌! اهل‌ کتابی‌ که‌ کتاب‌ آسمانی‌ اللهأ را به‌ راستی‌ پذیرفته‌ و آن‌ را تماما تصدیق‌ کرده‌اند ـ چون‌ عبدالله بن‌ سلام‌ و سایر کسانی‌ از اهل‌ کتاب‌ که‌ اسلام‌ آورده‌اند ـ آنان‌ به‌ قرآن‌ نیز ایمان‌ می‌آورند زیرا ایشان‌ وجود اشتراک‌ میان‌ پیام‌ قرآن‌ و کتاب‌های آسمانی‌ پیشین‌ را توجیهی‌ دیگر جز این‌ نمی‌توانند کرد که‌ این‌ کتاب‌ها همه‌ از بارگاه‌ الهی‌ است‌.

سعیدبن‌جبیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ هفتاد تن‌ از کشیشانی ‌نازل‌ شد که‌ نجاشی‌ ایشان‌ را به‌ محضر نبی‌اکرم‌ ص فرستاد و چون‌ به‌ خدمت‌ آن ‌حضرت‌ ص مشرف‌ شدند، آن‌ حضرت‌ ص سوره‌ «یس‌» را تا به‌ آخر برایشان‌ تلاوت‌ کردند و ایشان‌ در این‌ حال‌ می‌گریستند. و چنان‌که‌ ابن‌کثیر نقل‌ کرده‌ است، همه‌ آن‌ها اسلام‌ آوردند.

﴿وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ٥٣.

«و چون‌» قرآن‌ «برایشان‌ خوانده‌ شود، می‌گویند: بدان‌ ایمان‌ آوردیم، بی‌گمان‌ آن‌ حق‌ است‌ و از جانب‌ پروردگار ماست‌» یعنی: حقی‌ است‌ که‌ ما آن‌ را می‌شناسیم‌ و از جانب‌ پروردگار ما فروفرستاده‌ شده‌ است‌ «ما پیش‌ از آن‌» یعنی: پیش‌ از نزول ‌قرآن‌ نیز «مسلمان‌ بوده‌ایم‌» یعنی: برای‌ خداوندأ مخلص‌ و به‌ یگانگی‌ او مقر و معترف‌ بوده‌ایم‌. یا به‌ محمد ص و به‌ آنچه‌ که‌ با خود از کتاب‌ و رسالت‌ آورده ‌است، مؤمن‌ بوده‌ایم‌؛ بدان‌ جهت‌ که‌ شمایل، اوصاف‌ و بشارت‌ به‌ بعثت‌ وی‌ درتورات‌ و انجیل‌ را خوانده‌ و به‌ این‌ حقایق‌ باور داشتیم‌ و می‌دانستیم‌ که‌ او به‌زودی‌ در آخرالزمان‌ مبعوث‌ می‌شود و قرآن‌ بر او نازل‌ می‌گردد.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَيۡنِ بِمَا صَبَرُواْ وَيَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٥٤.

«این‌ گروه‌» از اهل‌ کتاب‌ دوبار پاداش‌ داده‌ می‌شوند «به‌ خاطر آن‌که‌ صبر کردند» و برایمان‌ به‌ کتاب‌های الهی‌ از اول‌ تا آخر و ایمان‌ به‌ پیامبران‌ پیشین‌ وپیامبر آخرالزمان، ثبات‌ ورزیدند «و به‌ خاطر آن‌که‌ بدی‌ را با نیکی‌ دفع ‌می‌کنند» یعنی: آن‌ها آزارهای‌ آن‌ عده‌ از قوم‌ خود را که‌ به‌ قرآن‌ ایمان‌ نیاورده‌اند، با بردباری‌ و سخن‌ نیکو دفع‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها به‌وسیله‌ طاعت، معصیت‌ را دفع‌ می‌کنند «و از آنچه‌ روزی‌شان‌ داده‌ایم‌ انفاق‌ می‌کنند» در راه‌ خیر و در آنچه‌ که‌ شریعت‌ بدان‌ امر کرده ‌است‌. البته‌ زکات‌ فرض‌ و صدقات‌ نافله‌ همه ‌شامل‌ این‌ معنی‌ می‌شود. آری‌! به‌ پاس‌ این‌ همه‌ اعمال‌ نیک‌؛ «پاداش‌شان‌ دوبار داده‌ می‌شود» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ و غیر آنان‌ از ابو موسی ‌اشعری‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «سه‌ کس‌اند که ‌پاداش‌شان‌ دوبار داده‌ می‌شود:

۱- مردی‌ از اهل‌ کتاب‌ که‌ به‌ کتاب‌ اول‌ و آخر ایمان‌ آورده ‌است‌.

۲- مردی‌ که‌ دارای‌ کنیزی‌ است‌ و آن‌ را ادب‌ آموخته‌ و نیکو ادبش‌ داده، سپس ‌آزادش‌ کرده‌ و با آن‌ ازدواج‌ نموده‌ است‌.

۳- غلام‌ مملوکی‌ که‌ عبادت‌ پروردگارش‌ را به‌ نیکویی‌ انجام‌ داده‌ و خیرخواه ‌مولایش‌ باشد».

﴿وَإِذَا سَمِعُواْ ٱللَّغۡوَ أَعۡرَضُواْ عَنۡهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ لَا نَبۡتَغِي ٱلۡجَٰهِلِينَ٥٥.

«و چون‌» این‌ گروه‌ اهل‌ کتاب‌ «لغوی‌ بشنوند، از آن‌ روی‌ برمی‌گردانند» از روی ‌خود نگهداری، پاکیزه‌ منشی‌ و ادب‌ پذیری‌ از آداب‌ شرعی‌. مراد از لغو در اینجا، سخنان‌ بیهوده‌ای‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ در حق‌ خود و دین‌ خویش، از مشرکان‌ می‌شنوند و ریشخندها و تمسخرهایی‌ است‌ که‌ از آنان‌ می‌بینند «و می‌گویند» به‌مردم‌ فرورفته‌ در لغو «اعمال‌ ما از آن‌ ما و اعمال‌ شما از آن‌ شماست‌» به‌ ما از مضرات‌ کفر شما چیزی‌ نمی‌رسد و به‌ شما از نفع‌ ایمان‌ ما چیزی‌ عاید نمی‌شود «سلام‌ بر شما» مراد از سلام‌ در اینجا، اعلام‌ متارکه‌ است‌ نه‌ تقدیم‌ درود وتحیت‌. لذا معنای‌ آن‌ این‌ است: شما از سوی‌ ما ایمن‌ هستید، ما پاسخ‌ بدی‌ شما را با بدی‌ای‌ همانند آن‌ نمی‌دهیم‌ و در این‌ موضعی‌ که‌ شما بر آن‌ قرار دارید، با شما همپایی‌ و موافقت‌ نمی‌کنیم‌. زجاج‌ می‌گوید: «این‌ حکم‌ قبل‌ از صدور دستور جنگ‌ در اسلام‌ بود». «ما جاهلان‌ را نمی‌طلبیم‌» یعنی: ما جویای‌ صحبت‌ ومعاشرت‌ با نادانان‌ نیستیم‌.

ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از محمدبن‌اسحاق‌ نقل‌ می‌کند: در مکه ‌بیست‌ تن‌ یا نزدیک‌ به‌ آن‌ از نصارا نزد رسول‌ خدا ص آمدند... رسول‌ خدا ص برایشان‌ قرآن‌ تلاوت‌ کردند و ایشان‌ مسلمان‌ شدند. پس‌ چون‌ از محضر رسول‌ خدا ص بیرون‌ رفتند، ابو جهل ‌بن ‌هشام‌ با جمعی‌ از قریش‌ بر سر راه‌شان‌ قرار گرفتند و به‌ ایشان‌ گفتند: خدا کاروانیانی‌ مانند شما را ناکام‌ گرداند، چه‌ بد کاروانیانی‌ بودید! مردم‌ و اهل‌ دینتان‌ شما را به‌ اینجا فرستادند تا اوضاع‌ را بررسی ‌کنید و خبر این‌ مرد را برای‌ آنان‌ ببرید اما هنوز در نشستهای‌ خود نزد وی‌ آرام ‌نگرفتید که‌ از دین‌ خویش‌ جدا گشته‌ و او را در ادعایش‌ تصدیق‌ کردید! ما هیچ‌ قافله‌ای‌ را احمق‌تر از شما نمی‌شناسیم‌! آن‌ گروه‌ نو مسلمان‌ از اهل‌ کتاب‌ در پاسخ‌ آنان‌ گفتند: «سلام‌ بر شما! ما را با شما جاهلان‌ چه ‌کار، ما با شما در این‌ بگومگو همراهی‌ نمی‌کنیم‌...».

﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ٥٦.

«در حقیقت‌ تو هرکس‌ را که‌ دوست‌ داری‌» از مردم‌ «نمی‌توانی‌ هدایت‌ کنی‌» و این‌ امر در حوزه‌ اراده‌ و اختیار تو نیست‌ زیرا ـ چنان‌که‌ امام‌ رازی‌ نیز در تفسیر خویش‌ گفته‌ است‌ ـ هدایت‌ دیگران‌ با اکراه‌ و اجبار جایز نمی‌باشد «بلکه‌ خداوند هرکس‌ را که‌ بخواهد» هدایت‌ کند «هدایت‌ می‌کند» و از آن‌ اوست‌ حکمت‌ بالغه‌ وحجت‌ تامه‌ «و او به‌ هدایت‌شدگان‌» یعنی: به‌ کسانی‌ که‌ پذیرنده‌ هدایت‌ و مستعد و سزاوار آن‌ هستند «داناتر است‌».

سبب‌ نزول: این‌ آیه‌ ـ چنان‌که‌ در بخاری‌ ومسلم‌ آمده‌ است‌ ـ به‌ اجماع‌ مفسران ‌درباره‌ ابو طالب‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ از پذیرش‌ اسلام‌ سر باز زد و بر دین ‌عبدالمطلب‌ مرد، با آن‌که‌ رسول‌ اکرم ص سخت‌ مشتاق‌ ایمان‌ آوردن‌ وی‌ بودند.

﴿وَقَالُوٓاْ إِن نَّتَّبِعِ ٱلۡهُدَىٰ مَعَكَ نُتَخَطَّفۡ مِنۡ أَرۡضِنَآۚ أَوَ لَمۡ نُمَكِّن لَّهُمۡ حَرَمًا ءَامِنٗا يُجۡبَىٰٓ إِلَيۡهِ ثَمَرَٰتُ كُلِّ شَيۡءٖ رِّزۡقٗا مِّن لَّدُنَّا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧.

«و گفتند» مشرکان‌ قریش‌ و پیروان‌شان‌ «اگر همراه‌ تو از هدایت‌ پیروی‌ کنیم، از سرزمین‌ خود ربوده‌ می‌شویم‌» یعنی: ای‌ محمد! اگر به‌ دین‌ تو درآییم، اعراب‌ ما را از سرزمینمان‌ ـ مکه‌ ـ می‌ربایند و طرد می‌کنند و قبایل‌ عرب‌ پیرامون‌ ما علیه‌ ما متحد شده‌ و با ما می‌جنگند و ما تاب‌وتوان‌ مقابله‌ با آن‌ها را نداریم‌. این‌ معنی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن ‌عباس‌ س نیز آمده‌ است‌.

البته‌ این‌ منطق، پیوسته‌ منطق‌ اشخاص‌ ضعیف‌النفس‌ و مغرض‌ بوده‌ و می‌باشد چنان‌که‌ بسیاری‌ از این‌ دون‌مایگان‌ در عصر حاضر نیز می‌گویند: اگر موضع‌ خویش‌ را در قبال‌ اسلام‌ و حکومت‌ اسلامی‌ روشن‌ سازیم، دولتهای‌ جهان‌ علیه‌ ما وارد عمل‌ می‌شوند. گویی‌ دولت‌های‌ کفری‌ جهان‌ هم‌اکنون‌ علیه‌ ما مسلمانان ‌یکدست‌ نیستند!!

«آیا آنان‌ را در حرمی‌ امن‌ جای‌ ندادیم‌» یعنی: آیا به‌ قریش‌ حرمی‌ برخوردار از امنیت‌ ارزانی‌ نداشتیم‌ که‌ احدی‌ از مردم‌ بر اهالی‌ آن‌ تجاوز نمی‌کنند؟ پس‌ این ‌عذر و بهانه‌ قریش‌ کاملا دروغ‌ است‌ زیرا آن‌ها در امنیت‌ تمام‌ قرار دارند و هرگز در معرض‌ آن‌ نیستند که‌ مردم‌ آن‌ها را بربایند. آری‌! حرمی‌ که‌ «ثمرات‌ هر چیزی ‌به‌ عنوان‌ روزی‌ای‌ از جانب‌ ما به‌ آن‌ رسانیده‌ می‌شود؟» یعنی: فراورده‌های‌ گوناگون‌ با اختلاف‌ انواع‌ خود از سرزمین‌های‌ پیرامون‌ مکه‌ مانند طایف‌ ـ و در عصر حاضر از سرزمین‌های‌ مختلف‌ جهان‌ ـ به‌سوی‌ آن‌ گرد می‌آید و حمل‌ می‌شود «ولی‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» و اقرار ندارند به‌ این‌ که‌ این‌ها همه‌ از رزق‌ خدا أ است‌ و نمی‌دانند که‌ امنیت‌ در سایه‌ چه‌ نظامی‌ متصور است‌ و بیم‌ و نگرانی‌ در کجا منزل ‌افگنده‌ است‌. آری‌! آن‌ها از فرط جهل‌ و غفلت‌ و عدم‌ تفکر در مال‌ و معاد، صلاح‌ و هدایت‌ خویش‌ را نمی‌دانند.

﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَرۡيَةِۢ بَطِرَتۡ مَعِيشَتَهَاۖ فَتِلۡكَ مَسَٰكِنُهُمۡ لَمۡ تُسۡكَن مِّنۢ بَعۡدِهِمۡ إِلَّا قَلِيلٗاۖ وَكُنَّا نَحۡنُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥٨.

«و چه‌ بسیار شهرهایی‌ را نابود ساختیم‌ که‌ زندگی‌ خوش، آن‌ها را سرمست‌ کرده ‌بود» یعنی: در رفاه، فراوانی، راحتی‌ و سرخوشی‌ قرار داشتند پس‌ از آنجا که ‌نعمت‌ها را ناسپاسی‌ کردند، نابود ساخته‌ شدند. عطاء در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «آنان‌ در سرخوشی، رفاه‌ و گردنکشی‌ زندگی‌ می‌کردند و رزق‌ خدای‌ ‌ را خورده‌ اما بتان‌ را می‌پرستیدند» «پس‌ این‌ مسکن‌هایشان‌ است‌ که‌ بعد از آنان‌ جز اندکی‌ مسکون‌ نبوده‌ است‌» یعنی: بعد از آنان‌ احدی‌ در آن‌ مسکن‌ها ـ جز کوتاه ‌زمانی‌ ـ سکنی‌ نیافته‌ اند و این‌ تعداد هم‌ کسانی‌اند که‌ در حال‌ سفر از برابر خانه‌هایشان‌ می‌گذرند و اجبارا روز یا نیم‌روزی‌ در آن‌ درنگ‌ می‌کنند در حالی‌که‌ بیشتر آن‌ ویران‌ است‌ «و ما خود میراث ‌بر» آنان‌ «بوده‌ایم‌» زیرا کسی‌ از آنان ‌باقی‌ نماند تا منازل‌ و اموالشان‌ را میراث‌ ببرد. البته برای‌ چیزی‌ که‌ بدون‌ مالک‌ باقی ‌بماند، می‌گویند: آن‌ چیز میراث‌ خدا أ است‌ زیرا حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ مالک ‌حقیقی‌ کائنات‌ می‌باشد و اوست‌ که‌ بعد از فنای‌ خلقش‌ باقی‌ است‌.

بنابراین، عذرآوران‌ اهل‌ مکه‌ که‌ از بیم‌ از دست‌ رفتن‌ نعمت‌هایشان‌ خود را در ایمان‌ نیاوردن‌ معذور می‌پندارند، باید بدانند که‌ این‌ عدم‌ ایمان‌ است‌ که‌ سبب ‌زوال‌ نعمت‌ها می‌گردد، نه‌ ایمان‌ آوردن‌ به‌ حق‌.

﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهۡلِكَ ٱلۡقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبۡعَثَ فِيٓ أُمِّهَا رَسُولٗا يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَاۚ وَمَا كُنَّا مُهۡلِكِي ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ٥٩.

«و پروردگار تو هرگز نابودکننده‌ شهرها نبوده‌ است‌ مگر این‌ که‌ در ام‌ آن‌ها» یعنی: در مرکز و پایتخت‌ و کانون‌ بزرگ‌ترین‌ شهرهای‌ آن‌ها «رسولی‌ برانگیزد» برای‌ الزام‌ حجت‌ و قطع‌ معذرت‌ «که‌ آیات‌ ما را بر آنان‌ بخواند» آیاتی‌ که‌ بیانگر تکالیف‌ و پاداش‌های‌ ما برای‌ فرمانبرداران‌ و مجازات‌های‌ ما برای‌ نافرمانان‌ است‌. به‌ قولی: مراد از ام‌القری‌ در اینجا مکه‌ است‌ «و ما هرگز نابودکننده‌ شهرها نبوده‌ایم‌» بعد از آن‌که‌ به‌سوی‌ مرکز آن‌ها پیامبری‌ را فرستاده‌ایم‌ «مگر این‌ که‌ اهالی‌ آن‌ها ستمگر باشند» و با ظلم‌ و کفرشان‌ به‌ خدا أ و رسولش، سزاوار نابودی‌ گردند.

﴿وَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتُهَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٠.

«و هر آنچه‌ شما داده‌ شده‌اید، بهره‌ زندگانی‌ دنیا و تجمل‌ آن‌ است‌» که‌ به‌ آن‌ در مدت‌ زندگانی‌ دنیایتان‌ بهره‌مند می‌شوید، سپس‌ یا شما از بستر بهره ‌مندی‌ها به ‌سراشیب‌ زوال‌ و نابودی‌ می‌گرایید، یا این‌ بهره‌ها از نزد شما رخت‌ برمی‌بندد «ولی‌ آنچه‌ نزد خداوند است‌» از ثواب‌ و پاداش‌؛ «بهتر» است‌ از این‌ بهره‌های‌ زوال ‌پذیر فانی‌ زیرا پاداش‌ الهی‌ لذتی‌ است‌ بی‌پیرایه‌ و از شایبه‌ آلودگی‌ها خالص‌ شده‌ «و» آنچه‌ نزد خدا أ است‌ «پاینده‌تر است‌» زیرا برای‌ ابد باقی‌ می‌ماند وماندگار است، در حالی‌ که‌ این‌ بهره‌های‌ دنیوی، به‌ سرعت‌ رهنورد راه‌ نابودی‌ و فناست‌ «آیا تعقل‌ نمی‌کنید» در این‌ که‌ چیزهای‌ باقی‌ و ماندگار بهتر از چیزهای‌ فانی‌است‌؟.

﴿أَفَمَن وَعَدۡنَٰهُ وَعۡدًا حَسَنٗا فَهُوَ لَٰقِيهِ كَمَن مَّتَّعۡنَٰهُ مَتَٰعَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا ثُمَّ هُوَ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِينَ٦١.

«آیا کسی‌ که‌ او را به‌ وعده‌ نیک‌ وعده‌ داده‌ایم‌» یعنی: او را به‌ بهشت‌ و آنچه‌ که ‌در آن‌ از نعمت‌های بی‌شمار است، وعده‌ داده‌ایم‌؛ «و او دریابنده‌ آن ‌است‌» خواه‌ناخواه‌ و بدون‌ هیچ‌ گونه‌ شک‌ و تردیدی‌ چرا که‌ خداوند أ وعده‌ خویش‌ را خلاف‌ نمی‌کند، آیا این‌ کس‌ «مانند کسی‌ است‌ که‌ او را از کالای‌ زندگی ‌دنیا بهره‌مند گردانیده‌ایم‌» و به‌ او برخی‌ از آنچه‌ را که‌ از بهره‌های‌ دنیا خواسته‌ است ‌داده‌ایم‌؟ با آن‌که‌ خود به‌ زودی‌ هلاک‌ می‌شود، یا آن‌ بهره‌ها را از وی‌ باز پس ‌می‌گیریم‌؟ «آن‌گاه‌ او روز قیامت‌ از احضارشدگان‌ است‌» در دوزخ‌؟ و بازگشت‌ وی ‌به‌سوی‌ دوزخ‌ می‌باشد پس‌ آیا این‌ دو شخص‌ باهم‌ برابرند؟ هرگز! لذا انسان ‌دوراندیش‌ و خردمند باید میان‌ این‌ دوکس‌ مقارنه‌ و مقایسه‌ نماید.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ رسول‌ خدا ص و ابو جهل، یا درباره‌ حمزه‌ س و ابو جهل‌ نازل‌ شد.

﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٦٢.

«و» به‌ یاد آور «روزی‌ را که‌» خدای‌ سبحان‌ «آنان‌ را» یعنی: کفار و مشرکان ‌را «ندا می‌دهد پس‌ می‌گوید» به‌ آنان‌ توبیخ‌ کنان‌ «آن‌ شریکان‌ من‌ که‌ می‌پنداشتید کجایند» که‌ شما را یاری‌ دهند و برای‌ شما شفاعت‌ کنند؟.

﴿قَالَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَغۡوَيۡنَآ أَغۡوَيۡنَٰهُمۡ كَمَا غَوَيۡنَاۖ تَبَرَّأۡنَآ إِلَيۡكَۖ مَا كَانُوٓاْ إِيَّانَا يَعۡبُدُونَ٦٣.

«کسانی‌ که‌ قول‌ برآنان‌ ثابت‌ شده‌» یعنی: کسانی‌ که‌ حکم‌ عذاب‌ بر آنان‌ ثابت ‌شده، که‌ عبارت‌اند از: رؤسای‌ گمراهی‌ای‌ که‌ کافران‌ آنان‌ را جز خداوند أ به‌پروردگاری‌ گرفته‌اند؛ «می‌گویند: پروردگارا! اینان‌» یعنی: این‌ پیروان‌ ما «کسانی‌ هستند که‌ ما اغوایشان‌ کردیم‌» یعنی: به‌سوی‌ گمراهی‌ و شرک‌ دعوت‌شان‌ کردیم‌ «آنان‌ را اغوا کردیم‌ همچنان‌ که‌ خود در اغوا بودیم‌» یعنی: گمراه‌شان‌ کردیم‌ چنان‌که‌ خود گمراه‌ بودیم‌ و این‌ گمراهی‌شان‌ به‌ اختیار و انتخاب‌ خودشان‌ بوده‌ است‌ چنان‌که‌ گمراهی‌ مان‌ به ‌اختیار خودمان‌ بوده‌ است‌ پس‌ تلاش‌ ما آنان‌ را به ‌گمراهی‌ مجبور نساخت‌ بلکه‌ خودشان‌ در این‌ امر صاحب‌ اختیار بودند «به‌سوی‌ تو تبری ‌می‌جوییم‌» از آنان‌. یعنی‌ رؤسای‌ گمراهی، یا شیاطین‌ از پیروان‌شان‌ بیزاری ‌می‌جویند «آنان‌» در واقع‌ «ما را نمی‌پرستیدند» بلکه‌ خواهش‌های‌ خودشان‌ را می‌پرستیدند.

﴿وَقِيلَ ٱدۡعُواْ شُرَكَآءَكُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُمۡ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ لَوۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ يَهۡتَدُونَ٦٤.

«و گفته‌ می‌شود» به‌ مشرکان‌ از بنی‌آدم: «شریکانتان‌ را بخوانید» یعنی: خدایانتان‌ را که‌ به‌جای‌ خدای‌ یگانه‌ در دنیا می‌پرستیدید، به‌ یاری‌ فرا خوانید تا یاریتان‌ دهند و از شما دفاع‌ کنند «آن‌گاه‌» در هنگامی‌ که‌ این‌ سخن‌ به‌ آنان‌ گفته ‌می‌شود «آنان‌ را فرامی‌خوانند ولی‌ آنان‌ پاسخ‌شان‌ نمی‌دهند» و به‌ وجهی‌ از وجوه‌ به ‌آنان‌ سودی‌ نمی‌رسانند زیرا از پاسخ ‌دادن‌ و یاری ‌رساندن‌ عاجزند «و عذاب‌ را می‌نگرند» یعنی: پیروان‌ و فرمانروایان‌ همگی، عذاب‌ را ـ که‌ آنان‌ را زیر پوشش ‌خود گرفته‌ و به‌ آنان‌ روی‌ نموده‌ است‌ ـ می‌نگرند «ای‌ کاش‌! رهیافته‌ می‌بودند» یعنی: اگر آنان‌ هدایت‌ شده‌ و رهیافته‌ می‌بودند، بی‌گمان‌ این‌ امر نجات‌شان‌ می‌داد و به‌ عذاب‌ روبه‌رو نمی‌شدند. یا معنی‌ این‌ است: وقتی‌ عذاب‌ را می‌بینند، آرزو می‌کنند که‌ ای‌ کاش‌! از راه‌یافتگان‌ می‌بودند تا در چنین‌ روز سختی، از عذاب‌ به‌ سلامت‌ می‌ماندند.

﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٦٥.

«و روزی‌ که‌ خداوند آنان‌ را» یعنی: مشرکان‌ را «ندا می‌دهد و می‌فرماید: به‌ رسولان‌ ما چه‌ پاسخی‌ دادید» آن‌گاه‌ که‌ پیام‌های‌ ما را به‌ شما ابلاغ‌ کردند؟ ابن‌کثیر می‌گوید: «سؤال‌ اول‌ درباره‌ توحید بود و این‌ سؤال‌ درباره‌ رسالت‌ است‌».

﴿فَعَمِيَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَنۢبَآءُ يَوۡمَئِذٖ فَهُمۡ لَا يَتَسَآءَلُونَ٦٦.

«پس‌ در آن‌ روز، اخبار بر آنان‌ پوشیده‌ گردد» یعنی: در روز قیامت‌ حجت‌ها بر آنان‌ پنهان‌ می‌ماند تا بدانجا که‌ مانند نابینایانی‌ می‌گردند که‌ به‌ راه‌ رهنمون‌ نمی‌شوند وکسی‌ را نیز نمی‌یابند که‌ آنان‌ را راهنمایی‌ کند، یا به‌ محل‌ نجات‌ برساند و به‌ گفتن ‌پاسخی‌ ارشاد نماید «پس‌ آنان‌ از یک‌ دیگر نمی‌پرسند» یعنی: از نهایت‌ دهشت‌ وحیرانی‌ای‌ که‌ دارند، بعضی‌ از بعض‌ دیگر نمی‌پرسند، نه‌ می‌توانند حجتی‌ را بر زبان‌ آورند و نه‌ می‌دانند که‌ چه‌ پاسخی‌ پیش‌ آورند زیرا خداوند متعال‌ در دنیا عذر و حجت‌ را به‌ آنان‌ نمایاند بنابراین، این‌ عذر و حجت‌ در روز قیامت‌ از آنان ‌سلب‌ می‌شود و همه‌ آن‌ها در این‌ عجز و درماندگی‌ باهم‌ برابرند.

﴿فَأَمَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَعَسَىٰٓ أَن يَكُونَ مِنَ ٱلۡمُفۡلِحِينَ٦٧

«و اما کسی‌ که‌ توبه‌ کرده‌» است‌ از شرک‌ و گناهان‌ «و ایمان‌ آورده‌ و عمل‌ صالح ‌انجام‌ داده‌» در دنیا «پس‌ چه‌بسا که‌» در روز قیامت‌ «از رستگاران‌» و دست‌یافتگان‌ به‌ خواسته‌های‌ خود «باشد».

﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٨.

«و پروردگار تو هر چه‌ را بخواهد» بیافریند «می‌آفریند و برمی‌گزیند» هر چه‌ را که‌ بخواهد برگزیند «اختیاری‌ برای‌ آنان‌ نیست‌» بلکه‌ اختیار از آن‌ خدای‌ ‌است‌. یعنی: حق‌ تعالی‌ آنان‌ را بر همان‌ صورتی‌ که‌ خود خواسته، آفریده‌ است‌ نه ‌بر شکل‌ و صورتی‌ که‌ خود خواسته‌اند و از پیامبران هم‌ هر کسی‌ را که‌ خود خواسته، برگزیده‌ است‌ لذا او به‌ راز و حکمت‌ افعال‌ خویش‌ داناتر است‌ پس‌ چرا پیامبرش‌ را با بهانه‌های‌ ناروایی‌ تکذیب‌ می‌کنند؟! «پاک‌ است‌ خداوند» از این‌‌که ‌نزاع‌کننده‌ای‌ با او منازعه‌ کند، یا شرکت‌کننده‌ای‌ با او مشارکت‌ نماید «و از آنچه ‌شرک‌ می‌آورند، برتر است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ برتر است‌ از کسانی‌ که‌ برای‌ او شریک ‌قرار می‌دهند. یا برتر است‌ از شرک‌ آوردن‌شان‌.

به ‌قولی: این‌ آیه‌ پاسخ‌ این‌ سخن‌ مشرکان‌ است‌ که‌ گفتند: (چرا این‌ قرآن‌ بر مردی‌ بزرگ‌ از آن‌ دو شهر «مکه‌ و طایف‌» نازل‌ نشده‌است‌؟) «زخرف‌/۳۱». به ‌قولی ‌دیگر: این‌ آیه‌ پاسخی‌ به‌ یهود است‌ که‌ گفتند: اگر فرشته‌ فرستاده ‌شده‌ بر محمد ص غیراز جبرئیل‌ بود، قطعا ما به‌ وی‌ ایمان‌ می‌آوردیم‌.

به‌ مناسبت‌ این‌ آیه‌ حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوبکر س را نقل‌ می‌کنیم‌ که‌ در آن ‌آمده‌ است: «رسول‌ خدا ص چون‌ قصد انجام‌ کاری‌ را داشتند، می‌فرمودند: «اللهم ‌خیر لي‌ واخترلي». «خدایا! تو خود برای‌ من‌ اختیار کن‌ و برگزین‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ او فرمودند: «ای‌انس‌! چون‌ قصد انجام‌ کاری‌ را داشتی، از پروردگارت‌ در آن‌ هفت‌ بار استخاره‌ (طلب‌ خیر) کن، سپس‌ به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ قلبت‌ به‌ آن‌ سبقت‌ می‌گیرد، متوجه‌ شو زیرا خیر در آن‌ است‌». نماز استخاره‌ نیز از همین‌جا مشروع‌ شده‌ است‌ و آن ‌بدین‌گونه‌ است‌ که‌ شخص‌ وضو سازد آن‌گاه‌ دو رکعت‌ نماز بگزارد، در رکعت ‌اول‌ بعد از سوره‌ «فاتحه‌» سوره‌ «کافرون‌» و در رکعت‌ دوم‌ بعد از فاتحه، سوره‌ «اخلاص‌» را بخواند.

همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابربن‌ عبدالله س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا ص در تمام‌ امور استخاره‌ را به‌ ما تعلیم‌ می‌دادند چنان‌که‌ سوره‌ای‌ از قرآن‌ را به‌ ما تعلیم‌ می‌دادند، می‌فرمودند: چون‌ یکی‌ از شما قصد انجام‌ کاری‌ را دارد، باید غیر از فرض، دو رکعت‌ نماز بگزارد آن‌گاه‌ بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلا أَقْدِرُ وَتَعْلَمُ وَلا أَعْلَمُ وَأَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أنَّ هَذَا الأَمْرَ ، خَيْرٌ لِي فِي دِينِي وَدُنْيَايَ وَمَعَاشِي ووَعَاقِبَةِ أَمْرِي فَاقْدُرْهُ لِي وَيَسِّرْهُ لِي ثُمَّ بَارِكْ لِي فِيهِ، اللَّهُمَّ َإِنْ إن كُنْتَ تَعْلَمُ أنَّ هَذَا الأَمْرَ شَرٌّ لِي في دِينِي وَمَعَاشِي وَعَاقِبَةِ أَمْرِي‌ فَاصْرِفْهُ عَنِّي وَاصْرِفْنِي عَنْهُ وَاقْدُرْ لِيَ الْخَيْرَ حَيْثُ كَانَ ثُمَّ أَرْضِنِي بِهِ». «بارخدایا! من‌ از تو طلب‌ اختیار می‌کنم‌ به‌علمت‌ و از تو طلب‌ تقدیر می‌کنم‌ به‌ قدرتت‌ و از تو از فضل‌ و بخشش‌ عظیمت ‌می‌خواهم‌ زیرا تو توانا هستی‌ و من‌ نیستم‌ و تو می‌دانی‌ و من‌ نمی‌دانم‌ و تویی‌ دانای‌ غیب‌ها. بارخدایا! اگر تو می‌دانی‌ که‌ این‌ کار در دین‌ و دنیا و معاش‌ و زندگانی‌ و سرانجام‌ کارم‌ به‌ خیر من‌ است‌ پس‌ آن‌ را برایم‌ مقدر و آسان‌ گردان، سپس‌ برای ‌من‌ در آن‌ برکت‌ بگذار. بارخدایا! و اگر تو می‌دانی‌ که‌ این‌ کار برایم‌ در دین‌ و دنیا و معاش‌ و سرانجام‌ کارم‌ شر است‌ پس‌ آن‌ را از من‌ و من‌ را از آن‌ برگردان‌ و خیر را در هر جایی‌ که‌ هست، برایم‌ مقدر گردان‌ آن‌گاه‌ مرا به‌ آن‌ راضی‌ و خشنود کن‌». جابر بن‌ عبدالله س گفت: و در میان‌ این‌ دعا، نیاز و حاجت‌ خود را یاد کند.

علما گفته‌اند: باید شخص‌ استخاره‌کننده‌ دلش‌ را از تمام‌ خطورات‌ و وساوس ‌فارغ‌ گردانیده‌ آن‌گاه‌ هر چه‌ بر دلش‌ سبقت‌ می‌گیرد، به‌ آن‌ عمل‌ کند زیرا خیر ـ ان‌شاءالله ـ در آن‌ است‌.

﴿وَرَبُّكَ يَعۡلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمۡ وَمَا يُعۡلِنُونَ٦٩.

«و پروردگارت‌ می‌داند آنچه‌ را سینه‌هایشان‌ نهان‌ می‌دارد» از شرک، یا از دشمنی ‌با رسول‌ خدا ص «و آنچه‌ را آشکار می‌کنند» از این‌ امور.

﴿وَهُوَ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلۡأُولَىٰ وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٧٠.

«و اوست‌ خدایی‌ که‌ جز او هیچ‌ معبودی‌ نیست، ستایش‌ اوراست‌ در اول‌» یعنی: دردنیا «و در آخر» یعنی: در سرای‌ آخرت‌ «و حکم‌ اوراست‌» پس‌ در میان‌ بندگان‌ خود آنچه‌ بخواهد حکم‌ می‌کند، بدون‌ مشارکت‌ هیچ‌ شریکی‌ «و به‌سوی‌ او بازگردانده‌ می‌شوید» با برانگیخته ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌؛ آن‌گاه‌ نیکوکار را در قبال ‌نیکوکاریش‌ و بدکار را در برابر بدکاری‌اش‌ پاداش‌ و جزا می‌دهد.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلَّيۡلَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِضِيَآءٍۚ أَفَلَا تَسۡمَعُونَ٧١.

«بگو آیا نگریسته‌اید» یعنی: به‌ من‌ خبر دهید «اگر خدا شب‌ را تا روز قیامت‌ بر شما پاینده‌ بگرداند» یعنی: پیوسته‌ و همیشگی‌ بگرداند، به‌طوری‌ که‌ زمان‌ زندگی‌تان‌ تا روز قیامت‌ پیوسته‌ شب‌ باشد، بی‌ آن‌که‌ بعد از آن‌ روزی‌ طلوع‌ کند و طبیعی‌ است‌ که‌ در آن‌ صورت، شما امکان‌ تحرک‌ و تکاپو در یافتن‌ اشیای‌ مورد نیاز خود را ازدست‌ داده‌ و چرخه‌ زندگانی‌تان‌ نظر به‌ دشواری‌ به‌دست ‌آوردن ‌ضروریات‌ حیات‌ ـ مانند غذا، نوشیدنی، پوشیدنی‌... ـ معطل‌ می‌ماند، در آن ‌صورت: «کدامین‌ معبود جز خداوند برایتان‌ روشنی‌ای‌ به‌ میان‌ می‌آورد؟» یعنی: آیا معبودی‌ از معبودانی‌ که‌ آن‌ها را می‌پرستید، قادر است‌ تا این‌ تاریکی‌ همیشگی‌ را از شما برداشته‌ و نوری‌ را جانشین‌ آن‌ گرداند که‌ در پرتو آن، به‌ تکاپوی‌ کار و بار خویش‌ بپردازید و در روشنایی‌ آن، اشیای‌ مورد نیاز خود را ببینید، نور و انرژی‌ای‌ که‌ میوه‌هایتان‌ با آن‌ به‌صلاح‌ آمده‌ و کشتزارهایتان‌ در آن‌ رشد کند و چهارپایانتان‌ در آن‌ بخرامند؟ «آیا نمی‌شنوید» به‌ شنیدن‌ فهم‌ و قبول‌ و تدبر وتفکر تا دست‌ از لجاجت‌ بردارید؟.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن جَعَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمُ ٱلنَّهَارَ سَرۡمَدًا إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَنۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَأۡتِيكُم بِلَيۡلٖ تَسۡكُنُونَ فِيهِۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٧٢.

«بگو: آیا نگریسته‌اید» یعنی: به‌ من‌ خبر دهید «اگر خداوند روز را بر شما تا روز قیامت‌ پاینده‌ گرداند» یعنی: اگر تمام‌ زمانی‌ را که‌ شما در آن‌ زندگی‌ می‌کنید، به‌طور همیشگی‌ و مستمر تا روز قیامت‌ روز گرداند «جز خداوند کدامین‌ معبود برای ‌شما شبی‌ در میان‌ آورد که‌ در آن‌ آرام‌ گیرید» از رنج‌ و خستگی‌ کار روزانه‌ بیاسایید و از تکاپوی‌ کسب‌وکار راحت‌ و فارغ‌بال‌ شوید؟ «آیا نمی‌بینید» این‌ منفعت‌ بزرگ‌ را به‌ دیده‌ پندآموزانه‌ و هشیارانه‌ تا از پرستش‌ غیرخدا أ بازگردید و بازایستید؟

در این‌ آیه‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ خداوند أ (افلا تسمعون‌) را به‌سبب‌ مناسبتی‌ که ‌با شب‌ دارد، به‌ آن‌ پیوسته‌ ساخت‌ زیرا در آرامش‌ و تاریکی‌ شب، به‌کار گرفتن‌ شنوایی‌ کاراتر و مفیدتر است‌ و (افلا تبصرون‌) را به‌سبب‌ مناسبتی‌ که‌ با روز دارد، به‌ آن‌ پیوسته‌ ساخت‌ زیرا در روشنایی‌ روز به‌کارگرفتن‌ بینایی‌ مؤثرتر و کاراتر است‌.

﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٧٣.

«و از رحمتش‌» به‌ شماست‌ که‌ «شب‌ و روز را برایتان‌ آفرید تا در آن‌» یعنی: در شب‌ «بیارامید و تا از فضل‌ او روزی‌ خویش‌ بجویید» در روز. یعنی: آفرینش‌ دو پدیده‌ عظیم‌ شب‌ و روز را برای‌ شما جمع‌ کرد تا جمع‌ کردن‌ میان‌ کار و تلاش‌ و میان‌ استراحت‌ و آرامش‌ را برایتان‌ ممکن‌ گرداند و به‌ این‌ ترتیب‌ زندگیتان ‌سروسامان‌ گیرد «و تا باشد که‌ سپاس‌ بگزارید» نعمت‌های خداوند أ را بر خود، با انجام‌دادن‌ انواع‌ عبادت‌ها در شب‌ و روز.

﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ أَيۡنَ شُرَكَآءِيَ ٱلَّذِينَ كُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٧٤.

«و روزی‌ که‌ به‌ آنان‌ ندا دردهد و بگوید: آن‌ شریکان‌ من‌ که‌ شما می‌پنداشتید، کجایند» تا شما را از این‌ مخمصه‌ برهانند؟ هدف‌ از تأکید و تکرار این‌ ندا برای‌ بار دوم، آگاه‌ نمودن ‌بندگان‌ بر این‌ امر است‌ که‌ هیچ‌ چیز مانند شرک‌ جلب ‌کننده‌ خشم ‌خدای‌ سبحان‌ نیست‌ چنان‌که‌ هیچ‌ چیز مانند توحید، جلب‌ کننده‌ رضای‌ وی ‌نمی‌باشد.

﴿وَنَزَعۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةٖ شَهِيدٗا فَقُلۡنَا هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡ فَعَلِمُوٓاْ أَنَّ ٱلۡحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٧٥.

«و از میان‌ هر امتی‌ گواهی‌ بیرون‌ می‌کشیم‌» که‌ روز قیامت‌ در حق‌ آن‌ امت‌ گواهی‌ می‌دهد. و این‌ گواهان، پیامبران: اند. به ‌قولی: این‌ گواهان‌ عادلان‌ و دادگران‌ هر امت‌اند «آن‌گاه‌ می‌گوییم: برهانتان‌ را در میان‌ آورید» یعنی: حجت‌ و دلیلتان‌ را بر این‌ که‌ با من‌ شریکانی‌ وجود داشته‌اند، در میان‌ آورید. در این‌ هنگام ‌است‌ که‌ آن‌ها به‌ حقیقت‌ اعتراف‌ کرده‌ و از ارائه‌ حجت‌ و برهان، گنگ‌ و لال ‌می‌شوند «آن‌گاه‌ دریابند که‌ حق‌ از آن‌ خداوند است‌» در الوهیت‌ و او یگانه‌ لاشریک ‌می‌باشد «و آنچه‌ برمی‌بستند» از شرکای‌ دروغین‌ به‌ ناروا «از آنان‌ گم ‌می‌شود» یعنی: از دید آنان‌ غایب‌ و ناپدید می‌گردد و هیچ‌ به‌ کارشان‌ نمی‌آید.

﴿إِنَّ قَٰرُونَ كَانَ مِن قَوۡمِ مُوسَىٰ فَبَغَىٰ عَلَيۡهِمۡۖ وَءَاتَيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡكُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُۥ لَتَنُوٓأُ بِٱلۡعُصۡبَةِ أُوْلِي ٱلۡقُوَّةِ إِذۡ قَالَ لَهُۥ قَوۡمُهُۥ لَا تَفۡرَحۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡفَرِحِينَ٧٦.

«قارون‌ از قوم‌ موسی‌ بود» نخعی‌ و قتاده‌ و غیر آن‌ها نقل‌ کرده‌اند: قارون‌ فرزند یصهر فرزند قاهث‌ فرزند لاوی‌ فرزند یعقوب‌ ÷ است‌ و موسی‌ ÷ فرزند عمران‌ فرزند قاهث‌ فرزند لاوی‌ فرزند یعقوب‌ ÷. پس‌ آن‌ دو، پسر عموی‌ یک‌ دیگر بودند. نقل‌ است‌ که‌ قارون‌ تورات‌ را به‌ صدایی‌ خوش‌ می‌خواند، از این‌ جهت ‌منور نامیده‌ شد ولی‌ پس‌ از آن‌ نفاق‌ پیشه‌ کرد چنان‌که‌ سامری‌ به‌ نفاق‌ گرایید «پس ‌برآنان‌ بغاوت‌ کرد» یعنی: قارون‌ در گردنکشی‌ و تکبر بر قوم‌ خود از حد گذشت، از فرمان‌ موسی‌ ÷ سرپیچید و به‌ خدای‌ ‌ کافر شد «و ما به‌ او از گنج‌ها» گنج: مال‌ ذخیره‌ شده‌ است‌ «به‌ اندازه‌ای‌ بخشیدیم‌ که‌ کلیدهای‌ او» یعنی:کلیدهای‌ گنج‌های‌ اموال‌ و صندوق‌های‌ قفل‌شده‌ او «بر گروهی‌ نیرومند سنگینی‌ می‌کرد» یعنی: پشت‌ مجموعه‌ای‌ از مردان‌ را خم‌ می‌کرد؛ وقتی‌ می‌خواستند آن‌ها را حمل‌ کنند. پس‌ وقتی‌ کلیدهای‌ گنج‌های‌ اموال‌ او این‌ مقدار بود، تصور کنید که ‌خود این‌ گنج‌ها چه‌ مقدار و چه‌ اندازه‌ بود؟ مراد از «عصبه‌» گروهی‌ اند که‌ بعضی‌ پشتیبان‌ بعضی‌ دیگر بوده‌ و همدیگر را یاری‌ می‌کنند، گویی‌ آنان‌ ید واحده‌ هستند. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «کلیدهای‌ گنج‌های‌ او را چهل‌ مرد نیرومند حمل ‌می‌کردند» «آن‌گاه‌ که‌ قومش‌ به‌ او گفتند: شادی‌ نکن‌» یعنی: به‌ سبب‌ بسیاری‌ مال‌ دنیا؛ سرمستی، سبکسری، تکبر و گردنکشی‌ نکن‌ «بی‌گمان‌ خداوند شادی‌زدگان‌ را دوست‌ ندارد» یعنی: متکبران‌ مغرور و گردنکش‌ و ناسپاسی‌ را دوست‌ ندارد که‌ او را در برابر نعمت‌هایش‌ شکر نمی‌گزارند و سپاس‌ نمی‌گویند. پس‌ فقط کسی‌ به‌ دنیا شادمان‌ است‌ که‌ بدان‌ قرار و آرام‌ یابد اما کسی‌ که‌ قلبش‌ به‌ سوی‌ آخرت‌ و رویکردش‌ به‌ سوی‌ نعمت‌های پایدار آن‌ است، به‌ دنیا شادمان‌ نمی‌شود زیرا می‌داند که‌ به‌ زودی‌ دنیا را ترک‌ خواهد کرد.

﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٧٧.

«و» ای‌ قارون‌ «در آنچه‌ خداوند به‌ تو داده‌ است‌» از توانگری‌ و ثروت‌ «سرای ‌آخرت‌ را بجوی‌» لذا این‌ اموال‌ را در آنچه‌ که‌ خدا أ می‌پسندد، انفاق‌ کن‌ نه‌ در تجاوز و گردنکشی‌ و ستم‌ «و» در عین‌ حال‌ «بهره‌ات‌ را از دنیا هم‌ فراموش ‌نکن‌» یعنی: در بهره‌برداری‌ از حلال‌ و تکاپو در جهت‌ کسب‌ آن‌ ـ مانند خوردن، آشامیدن، پوشیدن، مسکن‌ و ازدواج‌ ـ نیز تلاش‌ متناسب‌ آن‌ را به‌خرج‌ ده‌ زیرا همان‌ گونه‌ که‌ پروردگارت‌ را بر تو حقی‌ است، نفست‌ را نیز بر تو حقی‌ است‌ پس ‌حق‌ هر صاحب‌ حقی‌ را به‌ او بده‌. ابن‌عمر س می‌گوید: «اعمل‌ لدنیاک‌ کانک‌ تعیش‌ابدا، و اعمل‌ لاخرتک‌ کانک‌ تموت‌ غدا: برای‌ دنیایت‌ چنان‌ کار کن‌ که‌ گویی‌ به ‌طور همیشه‌ زنده‌ هستی‌ و برای‌ آخرتت‌ چنان‌ کار کن‌ که‌ گویی‌ فردا می‌میری‌».

«و نیکی‌ کن‌» با بندگان‌ خدا أ «همچنان‌که‌ خدا به‌ تو نیکی‌ کرده‌ است‌» با آنچه‌که‌ از نعمت‌های دنیا به‌ تو ارزانی‌ داشته‌ است‌ «و در زمین‌ فساد مجوی‌» یعنی: در آن ‌به‌ معاصی‌ خداوند أ عمل‌ نکن‌ «که‌ خداوند فساد پیشگان‌» در روی‌ زمین‌ «را دوست‌ نمی‌دارد» بلکه‌ آنان‌ را دشمن‌ می‌دارد و این‌ سنت‌ و عادت‌ وی‌ است‌.

﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ أَوَ لَمۡ يَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَكَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا يُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٧٨.

«گفت‌» قارون‌ در پاسخ‌ قومش‌ «همانا این‌» مال‌ و ثروت‌ «به ‌خاطر علمی‌ که‌ نزد من‌ است، به‌ من‌ داده‌ شده‌است‌» و آن‌ علم، عبارت‌ از آگاهی‌ و شناخت‌ وی‌ از انواع‌ تجارت‌ها و سایر راه‌های‌ مال‌اندوزی‌ بود. به‌قولی: دانش‌ وی، شناخت‌ گنجهاو دفینه‌ها بود. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: خداوند أ این‌ مال‌ را به‌ من‌ داد زیرا می‌دانست‌ که‌ من‌ اهل‌ فضل‌ هستم‌ و شایسته‌ این‌ نعمت‌ها می‌باشم‌ پس‌ خداوندأ فضیلت‌ من‌ را ارج‌ گذاشته‌ و این‌همه‌ مال‌ را به‌ من‌ بر اساس‌ شایستگی‌ام‌ ارزانی ‌کرد. ابن‌کثیر این‌ قول‌ را که‌ قارون‌ کیمیاگر بود و مس‌ و روی‌ را طلا و نقره ‌می‌گردانید، ضعیف‌ می‌پندارد. «آیا ندانست‌ که‌ خداوند پیش‌ از او از قرن‌ها» یعنی: از امت‌های‌ گذشته‌ «کسانی‌ را که‌ از او نیرومندتر و مال‌اندوزتر بودند، نابود کرده ‌است‌؟» پس‌ اگر مال‌ یا نیرومندی، بر فضیلت‌ کسی‌ دلالت‌ می‌کرد، هرگز خداوند أ هلاک‌شان‌ نمی‌کرد «و مجرمان‌ از گناهانشان‌ پرسیده‌ نمی‌شوند» یعنی: فرشتگان‌ در فردای‌ قیامت‌ مجرمان‌ را جویا نمی‌شوند و از آن‌ها پرس‌وجو نمی‌کنند، بدان‌جهت‌ که‌ مجرمان‌ از سیمای‌شان‌ شناخته‌ می‌شوند چرا که‌ با روی ‌سیاه‌ محشور می‌گردند.

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٧٩.

«پس‌ بر قومش‌ در زینت‌ خویش‌ بیرون‌ شد» یعنی: قارون‌ با تجمل‌ و آرایشی ‌خیره ‌کننده‌ و نمایش‌ و کوکبه‌ای‌ آراسته‌ و در موکبی‌ پر زرق ‌و برق‌ از خدم‌ و حشم ‌به‌ میان‌ قومش‌ بیرون‌ شد که‌ هرکس‌ آن‌ صحنه‌ را می‌دیدید، شگفت‌زده‌ می‌شد، به‌طوری‌که‌ «گفتند کسانی‌ که‌ خواهان‌ زندگانی‌ دنیا» و زینت‌ آن‌ «بودند، ای‌ کاش‌ ما نیز مانند آنچه‌ به‌ قارون‌ داده‌ شده، داشتیم، به‌راستی‌ او دارای‌ بهره‌ای‌ بزرگی‌» از دنیا «است‌» درباره‌ گویندگان‌ این‌ سخن‌ اختلاف ‌نظر وجود دارد؛ به ‌قولی: آنان‌ از مؤمنان‌ آن‌ زمان‌ و به‌ قولی‌دیگر: از کفار آن‌ زمان‌ بودند.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَيۡلَكُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَيۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ٨٠.

«و کسانی‌ که‌ دانش‌ واقعی‌ داده‌ شده‌ بودند گفتند» ایشان‌ دانشمندان‌ پرهیزکار بنی‌اسرائیل‌ بودند که‌ به‌ آرزومندان‌ دنیا گفتند: «وای‌ بر شما! ثواب‌ الهی‌ بهتر است‌» یعنی: پاداش‌ الهی‌ در آخرت‌ بهتر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ شما هم‌اکنون ‌آرزوی‌ آن‌ را می‌کنید «برای‌ کسی‌ که‌ ایمان‌ آورد و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دهد» در ضمن ‌آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ وی‌ از مال‌ ـ چه‌ اندک‌ و چه‌ بسیار ـ بخشیده‌ است‌ «وجز صابران‌ آن‌ را فرانگیرند» یعنی: این‌ سخنی‌ که‌ دانشمندان‌ بنی‌اسرائیل‌ گفتند، فقط در قلب‌ کسی‌ می‌نشیند و کسی‌ را گرویده‌ و به‌ خود عامل‌ می‌گرداند که‌ بر طاعت‌ خدا أ شکیبا بوده‌ و خود را از ارتکاب‌ شهوات‌ نگه‌ می‌دارد.

لذا ای‌ مؤمنان‌! به‌ قصد و انگیزه‌ بسیار اندوزی، برتری‌ طلبی‌ و فسادافروزی‌ در زمین، بهره‌ زوال‌پذیر دنیای‌ بی‌دوام‌ را تمنا نکنید. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «خداوند أ می‌فرماید: برای‌ بندگان‌ شایسته‌ خود آنچه‌ را که‌ هیچ‌ چشمی‌ ندیده‌ و هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده ‌است، آماده‌کرده‌ام‌. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: اگر می‌خواهید این‌ آیه‌ را بخوانید: (پس‌نمی‌داند هیچ ‌کسی‌ که‌ چه ‌بسیار مایه‌ روشنی‌ چشم‌ها برایشان‌ نهفته‌ است‌ که‌ جزای ‌کار و کردار پیشین‌شان‌ است‌) «سجده‌ / ۱٧»».

﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا كَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ يَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِينَ٨١.

«آن‌گاه‌ او را» یعنی: قارون‌ را «با خآن‌هاش‌ به‌ زمین‌ فرو بردیم‌» به‌ عنوان‌ جزایی ‌بر گردنکشی‌ وی‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «در اثنایی‌ که‌ مردی‌ از امت‌های‌ پیش‌ از شما دو جامه‌ سبز گران‌ قیمت‌ پوشیده‌ خرامان‌ بیرون‌ آمد و در میان ‌آن‌ دو جامه‌ فخر و تبختر می‌کرد، خدای‌ سبحان‌ زمین‌ را فرمان‌ داد که‌ او را در خود فرو برد پس‌ او تا روز قیامت‌ در حال‌ فرورفتن‌ در زمین‌ می‌جنبد». «پس‌ هیچ ‌گروهی‌ نداشت‌ که‌ او را در برابر خداوند یاری‌ رسانند» یعنی: قارون‌ هیچ‌ گروهی ‌نداشت‌ که‌ از آنان‌ یاری‌ بجوید تا عذاب‌ الهی‌ را از وی‌ دفع‌ کنند «و خود» نیز «از نصرت‌ یافتگان‌ نبود» یعنی: خود هم‌ قدرت‌ نداشت‌ تا به‌رغم‌ داشتن‌ آن‌همه ‌سرمایه، خویشتن‌ را از عذاب‌ الهی‌ نجات‌ داده‌ و از فرورفتن‌ در زمین‌ باز دارد.

﴿وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِينَ تَمَنَّوۡاْ مَكَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ يَقُولُونَ وَيۡكَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ وَيۡكَأَنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٢.

«و همان‌ کسانی‌ که‌ دیروز منزلت‌ او را آرزو می‌کردند» یعنی: به‌ آرزوی‌ رسیدن‌ به‌مقام‌ و جایگاه‌ قارون‌ بودند «صبح‌ می‌گفتند: وای، مثل‌ این‌ که‌ خداوند روزی‌ را برای‌ هرکس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد گشاده‌ و تنگ‌ می‌گرداند» یعنی: آنان‌ پشیمان‌ از آنچه‌ قبلا آرزو می‌کردند گفتند: اینک‌ برای‌ ما حقیقتی‌ آشکار شد که‌ تا هم ‌اکنون‌ از دیده‌ ما پنهان‌ بود، آن‌ حقیقت‌ این‌ است‌ که: کار به‌دست‌ خدا أ است، بر هرکس‌ بخواهد، دایره‌ مال‌وثروت‌ را گشاده‌ می‌گرداند و بر هرکس‌ بخواهد آن‌ را تنگ‌ می‌گرداند و این‌ همه‌ برای‌ آزمایش‌ و ابتلای‌ بندگان‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الله‌ قسم‌ بينكم‌ أخلاقكم‌ كما قسم‌ أرزاقكم، وأن‌ الله‌يعطي‌ المال‌ من‌ يحب‌ ومن‌ لا يحب‌ ولا يعطي‌ الإيمان‌ إلا لمن‌ يحب». «خدای‌ ‌اخلاق‌ شما را در میان‌ شما تقسیم‌ کرده ‌است‌ چنان‌که‌ ارزاق‌ شما را تقسیم‌ کرده ‌است‌ و بی‌گمان‌ خداوند مال‌ را به‌ کسانی‌ که‌ دوستشان‌ می‌دارد و دوستشان‌ نمی‌دارد می‌دهد اما ایمان‌ را جز به‌ کسانی‌ که‌ دوست‌شان‌ می‌دارد نمی‌دهد».

آن‌گاه‌ کسانی‌ که‌ در آرزوی‌ مال‌ قارون‌ به‌ خطای‌ خویش‌ پی‌ برده‌ بودند در ادامه‌ گفتند: «و اگر خداوند بر ما منت‌ ننهاده‌ بود» با رحمت‌ خویش‌ و ما را پناه ‌نداده‌ بود از سرکشی، سرمستی‌ و ستمگری‌ای‌ که‌ قارون‌ بر آن‌ بود و اگر چنان‌ بود که‌ به‌ سبب‌ آن‌ آرزوی‌ خام‌ و بی‌مورد، ما را فرو می‌گرفت‌ «ما را نیز فرومی‌برد» چنان‌که‌ قارون‌ را در زمین‌ فرو برد «وای، گویی‌ کافران‌ رستگار نمی‌شوند» به‌ هیچ‌ خواسته‌ای‌ از خواسته‌های‌ خود.

﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ٨٣.

سپس‌ خدای‌ ‌ سنتی‌ از سنت‌های‌ خویش‌ را به‌ ما تعلیم‌ داده‌ می‌فرماید: «آن‌ سرای‌ آخرت‌ را» یعنی: عزت‌ و مقام‌ و بهره‌های‌ بهشت‌ را. اشاره‌ به‌سوی‌ سرای‌ جاویدان‌ بهشت‌ با لفظ «تلک‌»، به‌قصد بزرگداشت‌ و تجلیل‌ شأن‌ و جایگاه ‌آن‌ در مقابل‌ تحقیر بهره‌ هایی‌ است‌ که‌ قارون‌ و امثال‌ وی‌ از دنیا داده‌ شده‌اند.آری‌! این‌ بهشت‌ جاودانی‌ که‌ شما اوصاف‌ آن‌ را شنیده‌اید «برای‌ کسانی‌ مقرر می‌کنیم‌ که‌ در روی‌ زمین‌ خواستار برتری‌ و فساد نیستند» یعنی: کسانی‌ که‌ نمی‌خواهند بر مؤمنان‌ برتری‌جویی، تکبر و ستم‌ ورزند و در زمین‌ فساد کنند با ارتکاب‌ معاصی‌ خدای‌ سبحان‌.

علما گفته‌اند: حرمت‌ فساد ـ هر فساد و تبهکاری‌ای‌ که‌ باشد ـ امری‌ آشکار است‌ و چیزی‌ از آن‌ جایز نیست‌ ولی‌ برتری‌ جویی‌ ممنوعی‌ دارد و مجازی‌؛ ممنوع‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ به‌ شیوه‌ تکبر و دیده‌ درایی‌ و تطاول‌ بر مردم‌ باشد اما مجاز آن‌ این ‌است‌ که‌ در امر حق‌ و در طلب‌ ریاست‌ و پیشوایی‌ دینی‌ برمردم‌ باشد، نه‌ آن‌ که‌ به‌لباس‌ خوب، سواری‌ خوب‌ و منزل‌ خوب‌ بر دیگران‌ برتری‌ جویی‌ شود. ولی‌ کسی‌ که‌ به‌ خاطر عشق‌ به‌ زیبایی، این‌ چیزها را دوست‌ دارد، بر او باکی‌ نیست‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «کسی‌ که‌ در قلبش‌ هموزن‌ ذره‌ای‌ از کبر باشد، به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شود. مردی‌ گفت: یا رسول‌الله! شخصی‌ دوست‌ دارد که‌ جامه‌ و کفش‌ وی‌ خوب‌ و قشنگ‌ باشد، آیا این‌ از کبر و برتری ‌جویی‌ است‌؟ فرمودند: نه‌! این‌ از کبر نیست، خداوند زیباست‌ و زیبایی‌ را دوست‌ دارد، کبر عبارت‌ است‌ از: سر کشی‌ علیه‌ حق‌ و کوچک‌ شمردن‌ مردم‌». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «همانا به‌ من‌ وحی‌ شده‌ است‌ که: فروتنی‌ اختیار کنید تا کسی‌ بر کسی‌ فخر نورزد و کسی‌ بر کسی‌ برنشورد».

﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ خَيۡرٞ مِّنۡهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّيِّئَةِ فَلَا يُجۡزَى ٱلَّذِينَ عَمِلُواْ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٨٤.

«هر کس‌ نیکی‌ به‌ میان‌ آورد» در روز قیامت‌ «برای‌ او بهتر از آن‌ است‌» یعنی: برایش‌ پاداشی‌ بهتر از آن‌ است‌ که‌ خداوند أ از ده ‌برابر تا هفتصد برابر آن‌ به‌ وی ‌می‌دهد «و هرکس‌ بدی‌ به‌ میان‌ آورد، کسانی‌ که‌ مرتکب‌ بدیها شده‌اند، جز سزای‌ آنچه ‌کرده‌اند، نمی‌یابند» بی‌ آن‌که‌ بر عذاب‌شان‌ افزوده‌ شود. گاهی‌ هم‌ خداوند متعال‌ عفو کرده‌ و به‌ رحمت‌ و فضل‌ خویش‌ از گنهکاران‌ در می‌گذرد و آنان‌ را می‌آمرزد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِي فَرَضَ عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ قُل رَّبِّيٓ أَعۡلَمُ مَن جَآءَ بِٱلۡهُدَىٰ وَمَنۡ هُوَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٨٥.

«درحقیقت، همان‌ کسی‌ که‌ این‌ قرآن‌ را بر تو فرض‌ کرد» یعنی: خدایی‌ که‌ قرآن‌ را بر تو نازل‌ کرد و عمل‌ کردن‌ به‌ احکام‌ آن‌ را بر تو فرض‌ گردانید «یقینا تو را به‌سوی‌ معاد» یعنی: به‌سوی‌ بازگشتگاه‌ مکه‌ «باز می‌گرداند» فاتح‌ و ظفرمند وپیروز.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌ خدا ص از غار ثور بیرون ‌آمده‌ و راه‌ هجرت‌ به‌سوی‌ مدینه‌ را در پیش‌ گرفتند و به‌ جحفه‌ رسیدند، اشتیاق ‌مکه‌ در جانشان‌ شعله‌ کشید. آن‌گاه‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

به‌راستی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ این‌ وعده‌ خود به‌ پیامبرش، وفا کرد و آن‌ حضرت‌ ص را بعد از مدت‌ هشت‌ سال‌ درحالی‌ به‌ مکه‌ بازگردانید که‌ ایشان‌ را عزتمند، لشکریان‌ خویش‌ را پیروز و دین‌ اسلام‌ را غالب‌ گردانیده‌ بود. ولی‌ مجاهد در تفسیر ﴿لَرَآدُّكَ إِلَىٰ مَعَادٖۚ [القصص: ۸۵]. می‌گوید: «خداوند أ باز گرداننده‌ تو به‌سوی‌ روز قیامت‌ است‌». «بگو: پروردگارم‌ بهتر می‌داند چه‌ کسی‌ هدایت‌ پیش‌ آورده‌» که‌ آن‌ کس‌ من‌ هستم‌ «وچه‌ کسی‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ است‌» که‌ آنان‌ شما مشرکان‌ هستید. پس‌ به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ سرانجام‌ نیک‌ از آن‌ چه‌ کسی‌ خواهد بود. و این‌ پاسخی‌ است ‌به‌ کفار مکه‌ آن‌گاه‌ که‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفتند: تو در گمراهی‌ قرار داری‌.

﴿وَمَا كُنتَ تَرۡجُوٓاْ أَن يُلۡقَىٰٓ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبُ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۖ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرٗا لِّلۡكَٰفِرِينَ٨٦.

«و تو امیدوار نبودی‌ که‌ بر تو کتاب‌ القا شود» یعنی: قبل‌ از آن‌که‌ خداوند أ به ‌نبوت‌ و رسالتت‌ برگزیند، تو امید و انتظار آن‌ را نداشتی‌ که‌ به‌سوی‌ بندگان‌ به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ شوی‌ و بر تو قرآن‌ نازل‌ شود «بلکه‌ این‌ رحمتی‌ از جانب ‌پروردگارت‌ بود» یعنی: لیکن‌ فرود آوردن‌ قرآن‌ بر تو، رحمت‌ و فضلی‌ از سوی ‌پروردگارت‌ بود، نه‌ به‌خاطر عملت‌ و نه‌ به ‌خاطر استحقاقی‌ که‌ داشتی‌ بدین‌ جهت، خداوند متعال‌ پیامبرش‌ را به‌ پنج‌ دستور ذیل‌ مکلف‌ گردانید:

۱- «پس‌ هرگز پشتیبان‌ کافران‌ مباش‌» یعنی: مبادا با مجامله، برقرارکردن‌ پیوند دوستی‌ و مدارا کردن‌ با آنان‌ ـ به‌ حساب‌ تبلیغ‌ دعوت‌ و اعلام‌ قاطعانه‌ آن‌ ـ کمک‌ آنان‌ باشی‌ بلکه‌ کافران‌ را طرد کن‌ و صراحتا با آنان‌ به‌ مخالفت‌ برخیز.

﴿وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بَعۡدَ إِذۡ أُنزِلَتۡ إِلَيۡكَۖ وَٱدۡعُ إِلَىٰ رَبِّكَۖ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٨٧.

۲- «و البته‌ نباید تو را از آیات‌ الهی‌» یعنی: از عمل‌ به‌ قرآن‌ «پس‌ از آن‌که‌ بر تو نازل‌ شده ‌است، بازدارند» و نباید سخنان‌ دروغ‌ و آزارهای‌ کافران، مانع‌ تلاوت ‌کتاب‌ خدا أ و عمل‌ به‌ آن‌ از سوی‌ تو شود.

۳- «و به‌سوی‌ پروردگارت‌ دعوت‌ کن‌» یعنی: مردم‌ را به‌سوی‌ خداوند أ، یگانگی ‌وی، عمل‌ به‌ فرایض‌ و پرهیز از معاصی‌ فراخوان‌.

۴- «و زنهار! از مشرکان‌ مباش‌» در عمل، یا در اعتقاد. این‌ دستور کنایه‌گویی‌ به ‌دیگران‌ ـ بجز پیامبر ص است‌ ـ همچنین‌ این‌ خطاب:

﴿وَلَا تَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۘ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٨.

۵- «و با خدا معبود دیگری‌ را نخوان، خدایی‌ جز او نیست‌» یعنی: فقط حق‌ تعالی‌خدای‌ یگآن‌های‌ است‌ که‌ بر همه‌چیز تواناست‌ و غیر وی‌ نه‌ می‌توانند به‌ تو زیانی ‌برسانند و نه‌ منفعتی‌. مراد از این‌ دو خطاب‌ اخیر ـ چنان‌که‌ گفتیم‌ ـ مخاطبان‌ دیگر جز پیامبر ص هستند «همه ‌چیز» هر چه‌ که‌ باشد «هلاک‌ شونده‌ است، جز وجه ‌او» یعنی: جز ذات‌ او پس‌ این‌ فقط حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ زنده‌ پاینده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «راست‌ترین‌ سخنی‌ را که‌ لبید شاعر گفته‌ این‌ سخن‌ است: الا کل‌ شی‌ء ما خلا الله‌ باطل: آگاه‌ باشید که‌ همه‌چیز جز خداوند، فانی‌ و نابود است‌».

«حکم‌ از آن‌ اوست‌» یعنی: فقط فرمان‌ و قضای‌ حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ نافذ است، به‌ هر چه‌ بخواهد حکم‌ می‌کند و فرمان‌ می‌راند «و به‌سوی‌ او بازگردانیده ‌می‌شوید» در هنگام‌ رستاخیز و حشر و نشر، نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ تا نیکوکار را در قبال‌ نیکوکاریش‌ و بدکار را در برابر بدکاری‌اش‌ جزا دهد.

[۱] مترجم‌ در دوران‌ طلبگی‌ خویش‌ در کشور مصر، با جمعی‌ از دانشجویان‌ هموطن‌ افغانستانی‌ به ‌دیدار طور و وادی‌ مقدس‌ «طوی‌» رفتیم‌ و این‌ درخت‌ را که‌ همچنان‌ بیخ‌ آن‌ سبز و خرم‌ است‌ و دورادور آن‌ را سنگ‌ چیده‌ بودند، مشاهده‌ کردیم‌. این‌ درخت‌ هم ‌اکنون‌ در داخل‌ محوطه‌ کلیسایی‌ به ‌نام‌ «سانتی‌کاترین‌» قرار دارد که‌ مسیحیان‌ در دوران‌ جنگ‌های‌ صلیبی‌ آن‌ را در مدخل‌ وادی‌ طور بنا کرده‌اند و جهانگردان‌ بسیاری ‌به‌قصد دیدار آن‌ راهی‌ کشور مصر می‌شوند. [۲] تفسیر نظیر این‌ آیه‌ و مابعد آن‌ در دو سوره‌ «طه‌» و «نمل‌» گذشت‌. [۳] مترجمان‌ اکثرا این‌ آیه‌ را اشتباه‌ ترجمه‌ کرده‌اند. مثلا ترجمه‌ آقای‌ بهاءالدین‌ خرمشاهی‌ این‌ است: «و اگر به ‌خاطر کار و کردار پیشینشان‌ مصیبتی‌ به‌ آنان‌ نمی‌رسید (و عذابی‌ برایشان‌ نمی‌فرستادیم‌) می‌گفتند پروردگارا چرا پیامبری‌ به‌سوی‌ ما نفرستادی‌ که‌ از آیات‌ تو پیروی‌ کنیم‌ و از مؤمنان‌ باشیم‌».

سوره‌ عنکبوت

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۶٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «عنکبوت‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند أ بت‌ پرستان‌ را در آن‌ به‌ عنکبوتی‌ تشبیه‌ کرده‌ است‌ که‌ برای‌ خود خانه‌ سست‌ و بی‌بنیاد بنا می‌کنند.

محور اساسی‌ سوره‌ عنکبوت، بیان‌ تکالیف‌ ایمان‌ راستین‌ است‌ و داستآن‌های ‌نوح، ابراهیم، لوط و شعیب نیز در همین‌ سیاق‌ مطرح‌ می‌شود. و همان‌طوری‌ که‌ سوره‌ بقره‌ با «الم‌» آغاز شده‌ است‌ و در مقدمه‌ آن‌ از متقیان، کافران‌ و منافقان‌ بحث‌ می‌شود، سوره‌ عنکبوت‌ نیز با «الم‌» آغاز شده‌ و از مؤمنان، کافران‌ و منافقان‌ سخن‌ می‌گوید؛ گویی‌ این‌ سوره‌ تفصیل‌ مقدمه‌ سوره‌ «بقره‌» است‌.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ٢.

«آیا مردم‌ پنداشته‌اند که‌ تا گفتند ایمان‌ آوردیم، رها می‌شوند و مورد آزمایش‌ قرار نمی‌گیرند» در اموال‌ و جآن‌هایشان‌؟ نه‌! قضیه‌ چنان‌که‌ آنان‌ پنداشته‌اند نیست‌ بلکه ‌لابد آنان‌ را به‌ وسیله‌ جهاد، یا فقر، یا آفت‌ و زیان‌ جانی، یا غیر این‌ از انواع ‌مصایب‌ می‌آزماییم‌ تا انسان‌ وارسته‌ و مخلص‌ از انسان‌ منافق‌ و انسان‌ صادق‌ از انسان‌ کاذب‌ متمایز گردد بنابراین، ایمان‌ فقط کلمه‌ای‌ نیست‌ که‌ به‌ زبان‌ گفته‌ شود بلکه‌ حقیقتی‌ است‌ دارای‌ تکالیف، امانتی‌ است‌ همراه‌ با دشواری‌ها و مسئولیت‌ها و جهادی‌ است‌ که‌ به‌ صبر و تحمل‌ فراوان‌ نیاز دارد و برای‌ کسی‌ سزاوار نیست‌ که ‌خلاف‌ این‌ بپندارد. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «سخت‌ترین‌ مردم‌ در ابتلا انبیا هستند، سپس‌ صالحان‌ و سپس‌ بهترین‌ها به‌ حسب‌ مراتب‌شان‌ لذا انسان‌ بر حسب ‌دین‌ خویش‌ مورد آزمایش‌ قرار می‌گیرد پس‌ اگر در دینش‌ صلابتی‌ بود، در ابتلایش‌ افزوده‌ می‌شود».

ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابن‌ابی‌حاتم‌ نقل‌ می‌کند: این‌ آیه‌ درباره‌ جمعی ‌نازل‌ شد که‌ در مکه‌ بودند و اسلام‌ آورده‌ بودند اما یاران‌ محمد ص در مدینه‌ به‌ آنان‌ نوشتند که‌ اسلامشان‌ پذیرفته‌ نمی‌شود تا هجرت‌ نکنند پس‌ ایشان‌ راه‌ هجرت ‌به‌سوی‌ مدینه‌ را در پیش‌ گرفتند ولی‌ مشرکان‌ ایشان‌ را از راه‌ بازگردانیدند.

اما ابن‌سعد روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ درباره‌ عمار بن ‌یاسر س نازل‌ شد زیرا او در راه‌ خدا أ مورد شکنجه‌ قرار می‌گرفت‌.

﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ٣.

«و به ‌یقین، کسانی‌ را که‌ پیش‌ از اینان‌ بودند» نیز «آزمودیم‌» یعنی: این‌ سنت‌ ما در میان‌ بندگان‌ ماست‌ لذا ما مؤمنان‌ این‌ امت‌ را نیز می‌آزماییم‌ چنان‌که‌ امتهای ‌پیش‌ از آنان‌ را مورد آزمایش‌ قرار دادیم‌ و از آنان‌ کسانی‌ بودند که‌ اره‌ بر فرق ‌سرشان‌ نهاده‌ می‌شد و از میان‌ دو نیم‌ می‌شدند اما از دین‌ خویش‌ بر نمی‌گشتند چنان‌که‌ قرآن‌ کریم‌ در داستآن‌های‌ انبیا و آزمایشهایی‌ که‌ ایشان‌ و پیروان‌شان ‌شدند، این‌ حقیقت‌ را بیان‌ کرده‌ است‌ «البته‌ خداوند آنان‌ را که‌ راست‌ گفته‌اند» در این‌ سخن‌شان‌ که: ایمان‌ آورده‌ایم‌ «معلوم‌ می‌دارد و دروغگویان‌» مدعی‌ ایمان‌ را «نیز معلوم‌ می‌دارد» و به‌ وسیله‌ امتحان‌ میان‌ آن‌ها تمییز ایجاد می‌کند.

مراد از (ألا لنعلم‌) یعنی‌ «معلوم‌ داشتن‌» از سوی‌ حق‌ تعالی، متمایز کردن ‌راستگویان‌ و دروغگویان‌ در عرصه‌ عینیت‌ است، نه‌ به‌دست‌ آوردن‌ معلومات ‌جدید چرا که‌ خداوند أ آنچه‌ را که‌ در گذشته‌ بوده‌ و آنچه‌ را که‌ در آینده ‌خواهد بود و آنچه‌ را که‌ وجود ندارد و اگر قرار باشد که‌ به‌ عرصه‌ وجود آید چگونه‌ به‌ وجود خواهد آمد، همه‌ را می‌داند. و این‌ امری‌ اجماعی‌ است‌ که‌ در میان‌ ائمه‌ اهل‌ سنت‌ مورد اتفاق‌ است‌.

بنابراین، حق‌ تعالی‌ می‌خواهد تا به‌ وسیله‌ آزمایش، آنچه‌ را که‌ در علم‌ وی ‌آشکار و از علم‌ بشر غایب‌ است، در عالم‌ واقع‌ نیز نمایان‌ سازد تا مردم‌ را در برابر عمل‌شانـ و نه‌ فقط به‌ مجرد علم‌ خویش‌ ـ مورد محاسبه‌ قرار دهد و این‌ آزمایش ‌اگر از یک‌ جهت‌ فضلی‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ است، از جهتی‌ دیگر نمایانگر عدل ‌اوست‌ و از جهت‌ سوم، تربیت‌ و ویرایشی‌ برای‌ نهاد آنان‌ است‌. از این‌ روی ‌ابن ‌عباس‌ س و غیر وی‌ از مفسران‌ سلف، در تفسیر این‌ فرموده‌ خداوند متعال: (الالنعلم‌) و نظایر آن‌ گفته‌اند: این‌ جمله‌ و نظایر آن‌ در قرآن‌ کریم‌ به‌ این‌ معنی‌ است: (مگر برای‌ این‌ که‌ ببینیم‌). زیرا رؤیت‌ به‌ موجود تعلق‌ می‌گیرد در حالی‌ که‌ علم‌ از رؤیت‌ عام‌تر بوده‌ به‌ موجود و معدوم‌ هردو تعلق‌ می‌گیرد.

﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ أَن يَسۡبِقُونَاۚ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٤.

«آیا کسانی‌ که‌ مرتکب‌ بدیها می‌شوند» و از ارتکاب‌ معصیت‌ و نافرمانی‌ خداوند أ باکی‌ ندارند؛ «می‌پندارند که‌ بر ما پیشی‌ می‌گیرند» یعنی: از نزد ما می‌گریزند و ما را ـ قبل‌ از آن‌که‌ آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ مورد مؤاخذه‌ قرار دهیم‌ ـ عاجز می‌گردانند؟ «چه‌ بد داوری‌ می‌کنند» یعنی: چه‌ بد است‌ این‌ اندیشه‌ و پندار آن‌ها که‌ از حیطه‌ قدرت‌ ما می‌توانند بیرون‌ روند! نه، هرگز! مجازات‌ ما خواه‌ ناخواه‌ به‌سراغ‌ آنان‌ می‌آید.

ابن ‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: مراد الهی‌ از مرتکبان‌ بدی‌ها در این ‌آیه‌؛ ولید بن‌ مغیره، ابوجهل، أسود، عاصی‌بن‌هشام، شیبه، عقبه، ولیدبن‌عقبه، عقبه‌ بن‌ ابی‌ معیط، حنظله‌ بن‌ وائل‌ و همانندانشان‌ از سردمداران‌ قریش‌اند ولی‌ آیه‌ کریمه‌ عام‌ است‌ و هر کسی‌ را که‌ به‌ این‌ وصف‌ باشد ـ اعم‌ از مسلمان‌ و کافر ـ دربر می‌گیرد.

﴿مَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٥.

«کسی‌ که‌ به‌ لقای‌ خدا امید دارد» باید بداند که‌ «اجل‌ مقرر الهی‌ فرارسنده‌ است‌» یعنی: میعاد معین‌ برای‌ روز رستاخیز و پاداش‌ و جزا خواه‌ناخواه‌ آمدنی ‌است‌ پس‌ باید برای‌ این‌ روز عمل‌ کند تا با عمل‌ صالح‌ به‌ ملاقات‌ حق‌ تعالی ‌شرفیاب‌ شود «و او شنواست‌» سخنان‌ بندگانش‌ را «داناست‌» به‌ آنچه‌ که‌ پنهان‌ و آشکار می‌کنند لذا هرگز چیزی‌ از اعمال‌ شایسته‌ آنان‌ را ضایع‌ نمی‌گرداند.

﴿وَمَن جَٰهَدَ فَإِنَّمَا يُجَٰهِدُ لِنَفۡسِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦.

«و هرکس‌ جهاد کند، جز این‌ نیست‌ که‌ فقط برای‌ خودش‌ جهاد می‌کند» یعنی: کسی‌ که‌ با کفار جهاد کند، یا با نفس‌ خود جهاد کند؛ از راه‌ صبر و پایداری‌ بر طاعات‌ و علیه‌ شیطان‌ جهاد کند؛ با دفع‌کردن‌ وسوسه‌های‌ وی‌ پس‌ بی‌گمان‌ به‌سود خودش‌ جهاد کرده‌ است، یعنی‌ پاداش‌ جهاد وی‌ به‌ خودش‌ تعلق‌ می‌گیرد نه‌ به‌دیگران‌ و چیزی‌ از منافع‌ جهاد وی‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ برنمی‌گردد «بی‌گمان‌ خداوند از عالمیان‌ بی‌نیاز است‌» پس‌ به‌ طاعات‌ و عباداتشان‌ هیچ‌ نیازی‌ ندارد، همان‌طوری‌ که‌ گناهان‌ و نافرمانی‌هایشان‌ نیز هیچ‌ زیانی‌ به‌ او وارد نمی‌سازد. از این‌روی‌، نفع‌ و ضرر طاعات‌ و معاصی، به‌ خود انسان‌ برمی‌گردد و برنامه‌ خدا أ چیزی‌ جز رشد و کمال‌ این‌ انسان‌ نیست‌.

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَحۡسَنَ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٧.

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ انجام‌ داده‌اند، قطعا گناهانشان‌ را از آنان‌ می‌زداییم‌» لنکفرن: به ‌سبب‌ آن‌ کارهای‌ شایسته‌ای‌ که‌ انجام‌ داده‌اند، گناهان‌ را از آنان‌ با مغفرت‌ می‌پوشانیم‌ و از آنان‌ آثار متعلق‌ به‌ گناه‌؛ مانند خشم‌ و عذاب‌ را دور می‌کنیم‌ «و به‌ آنان‌ نیکوترین‌ آنچه‌ را که‌ می‌کردند، پاداش‌ می‌دهیم‌» یعنی: پاداش‌شان‌ را به‌ حسب‌ نیکوترین‌ اعمال‌شان‌ در اسلام‌ مقرر می‌داریم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌ آنان‌ بیشتر و بهتر از آنچه‌ که‌ عمل‌ کرده‌اند پاداش‌ می‌دهیم‌ چنان‌که‌ می‌فرماید: (هر کس‌ نیکی‌ای‌ پیش‌ آورد، برای‌ او ده‌ برابر همانند آن‌ پاداش‌است‌) «انعام/۱۶۰».

﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حُسۡنٗاۖ وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَآۚ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨.

«و به‌ انسان‌ سفارش‌ کردیم‌ که‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادرش‌ نیکی‌ کند» و با آنان ‌رفتاری‌ نیکو که‌ آن‌ را می‌پسندند و دل‌ها و خاطرهایشان‌ به‌ آن‌ خوش‌ می‌شود، در پیش‌ گیرد و این‌ میسر نیست‌ جز با نیکی ‌کردن‌ به‌ آن‌ها و رعایت‌ عواطف‌ آن‌ها زیرا پدر و مادر سبب‌ وجود انسانند و نهایت‌ نیکی‌ را به‌ فرزندان‌شان کرده‌اند پس‌ شایسته‌ چنین‌ رفتاری‌ هستند. «وصیت: سفارش‌» در آیه‌ کریمه‌ به‌ معنی‌ «امر» است، یعنی: به‌ انسان‌ امر کردیم‌ که‌ نسبت‌ به‌ پدر و مادرش‌ نیکی‌ کند. «و اگر آن‌ها با تو درکوشند تا چیزی‌ را که‌ بدان‌ علم‌ نداری، با من‌ شریک‌ گردانی‌ پس، از آن‌ دو اطاعت‌ نکن‌» یعنی: اگر پدر و مادرت‌ از تو خواستند و الزامت‌ کردند بر این‌ که‌ با من معبودی‌ را شریک‌ گردانی‌ که‌ به‌ خدا بودن‌ آن‌ علمی‌ نداری‌ پس‌ از این‌ خواسته ‌آنان‌ اطاعت‌ نکن‌ زیرا هیچ‌ طاعتی‌ از مخلوق‌ در نافرمانی‌ خالق‌ پذیرفته‌ نیست‌. فرمان‌دادن‌ آن‌ها به‌ سایر معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ خدای‌ سبحان‌ نیز، به‌ درخواست ‌شرک‌ از سوی‌ آن‌ها ملحق‌ می‌شود. بنابراین، نباید پدر و مادر در معصیت‌ خدای‌ سبحان‌ مورد هیچ‌ اطاعتی‌ قرار بگیرند لذا اگر پدر و مادر تو را به‌ آنچه‌ که‌ حرام ‌است‌ فرمان‌ می‌دهند، از آن‌ها فرمان‌ نبر بلکه‌ فقط از خدا أ فرمان‌ ببر اما این‌ فرمان ‌دادن‌ آن‌ها به‌ معصیت، نباید تو را از نیک‌رفتاری‌ با آن‌ها بازدارد. چنان‌که ‌رسول‌ خدا ص چنین‌ توصیه‌ کرده‌اند. «بازگشت‌ شما به‌سوی‌ من‌ است‌ آن‌گاه‌ به ‌حقیقت‌ آنچه‌ می‌کردید، آگاهتان‌ می‌سازم‌» یعنی: شما را از اعمال‌ شایسته‌ و ناشایست ‌تان‌ آگاه‌ می‌کنم‌ و هر یک‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آن‌ است، جزا می‌دهم‌.

ابن‌کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از سعد بن ‌ابی ‌وقاص‌ س روایت‌ می‌کند که ‌فرمود: «مادرم‌ به‌ من‌ گفت: مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ خدا تو را به‌ نیکی‌ با والدین ‌فرمان‌ داده‌است‌؟ به‌خدا سوگند که‌ نه‌ غذایی‌ می‌خورم‌ و نه‌ نوشابه‌ای‌ می‌نوشم‌ تا بمیرم‌ یا کافر شوی‌! سپس‌ یک‌ شبانه‌روز هیچ‌ چیز نخورد و نیاشامید و نه‌ از آفتاب ‌به‌ سایه‌ رفت‌ آن‌گاه‌ در شب‌ و روز بعد نیز چنین‌ کرد تا بدانجا که‌ از حال‌ رفت‌ و سخت‌ بی‌رمق‌ شد. در این‌ هنگام، سعد به‌نزد وی‌ آمد و گفت: مادر جان‌! اگر تو صد جان‌ داشته ‌باشی‌ و آن‌ جآن‌ها یکایک‌ از تنت‌ بیرون‌ روند، من‌ کسی‌ نیستم‌ که‌ دینم‌ را فروگذارم، حال‌ اگر می‌خواهی‌ بخور و اگر می‌خواهی‌ نخور. پس‌ چون ‌مادر سعد از کفر وی‌ مأیوس‌ شد، اعتصاب‌ غذای‌ خویش‌ را شکست‌ و خورد و نوش‌ را از سر گرفت‌. سعد می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ من نازل‌ شد».

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُدۡخِلَنَّهُمۡ فِي ٱلصَّٰلِحِينَ٩.

«و کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ صالح‌ کرده‌اند، البته‌ آنان‌ را در زمره‌ صالحان ‌درمی‌آوریم‌» یعنی: در زمره‌ کسانی‌ که‌ در صلاح‌ و شایستگی‌ راسخ‌قدم‌ گردیده‌اند.

باید دانست‌ که‌ صلاح‌ از برازنده‌ترین‌ صفات‌ مؤمنان‌ است‌ و محل‌ آرزوی ‌پیامبران بوده‌ است‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِۖ وَلَئِن جَآءَ نَصۡرٞ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمۡۚ أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠.

«و از میان‌ مردم‌ کسانی‌ هستند که‌ می‌گویند: به‌ خدا ایمان‌ آورده‌ایم‌ پس‌ چون‌ در خداوند آزار بینند» یعنی: چون‌ در راه‌ خداوند أ و به ‌خاطر دین‌ وی‌ آزار بینند چنان‌که‌ اهل‌ کفر با اهل‌ ایمان‌ و اهل‌ معاصی‌ با اهل‌ طاعات‌ چنین‌ روشی‌ در پیش ‌گرفته‌ و به ‌خاطر ایمان‌ به‌ خدا أ و عمل‌ به‌ اوامرش، مؤمنان‌ و مطیعان‌ را مورد آزار و اذیت‌ قرار می‌دهند. آری‌! چون‌ در راه‌ خداوند أ آزار ببینند، در این ‌هنگام‌ «فتنه‌ مردم‌ را» یعنی: آزار و اذیتی‌ را که‌ مردم‌ بر آنان‌ وارد می‌سازند تا آن‌ها را از دینشان‌ برگردانند «مانند عذاب‌ خدا قرار می‌دهند» یعنی: از دیدن‌ آزار و اذیت‌ از سوی‌ آنان‌ بیقراری‌ کرده، بر آن‌ شکیبایی‌ نمی‌ورزند و آن‌ را در بزرگی‌ و شدت‌ خود مانند عذاب‌ الهی‌ می‌پندارند و از آزار دهندگان‌ چنان‌ اطاعت‌ می‌کنند که‌ از خداأ اطاعت‌ می‌کنند. به‌ قولی: مراد از اینان، منافقانند که‌ چون‌ در راه ‌خداأ مورد آزار قرار بگیرند، از دین‌ حق‌ بازگشته‌ و کافر می‌شوند. پس‌ شایسته‌شأن‌ مؤمن‌ این‌ است‌ که‌ بر آزار و اذیت‌ در راه‌ خداأ صبر و پایداری‌ نموده‌ و به‌ خاطر این‌ آزار و اذیت‌ها از حق‌ برنگشته‌ و در نیمه‌ راه‌ سقوط نکند بلکه‌ رویاروی ‌این‌ موانع‌ بایستد و آن‌ها را پشت ‌سر بگذارد. البته‌ اگر تحت‌ فشار کفار قرار داشت، این‌ پایداری‌ و ثبات‌ وی‌ مانع‌ از آن‌ نیست‌ که‌ ظاهرا بر سبیل‌ تقیه، با کفار موافقت ‌نماید در حالی‌ که‌ قلبش‌ بر ایمان‌ مطمئن‌ است‌.

«و اگر از جانب‌ پروردگارت‌ پیروزی‌ای‌ رسد» به‌ مؤمنان‌ و غلبه‌ و غنیمتی‌ یابند؛ «می‌گویند» آن‌ سقوط کنندگان‌ در نیمه‌ راه‌ «ما با شما بودیم‌» یعنی: در دین‌ شما بوده‌ و با شما علیه‌ دشمنان‌ یار و همکار بودیم‌. پس‌ خدای‌ ‌ آنان‌ را تکذیب‌ کرده‌ و می‌فرماید: «آیا خدا به‌ آنچه‌ در دل‌های جهانیان‌ است‌» از خیر و شر «داناتر نیست‌؟» پس‌ چگونه‌ این‌ ادعای‌ دروغین‌ را به‌ میان‌ می‌آورند؟

این‌ آیه‌ ناظر بر گروهی‌ است‌ که‌ در ایمان‌شان‌ ضعف‌ بود، به‌طوری‌که‌ چون‌ از کفار آزار می‌دیدند، با آنان‌ همراهی‌ و موافقت‌ می‌کردند و چون‌ قوت‌ اسلام ‌نمایان‌ می‌شد و خدای‌ ‌ مؤمنان‌ را در موضعی‌ از مواضع‌ و در سنگری‌ از سنگرها نصرت‌ می‌داد، می‌گفتند: ما با شما همراه‌ بودیم‌.

﴿وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ١١.

«و قطعا خدا مؤمنان‌ را معلوم‌ می‌دارد و یقینا منافقان‌ را نیز معلوم‌ می‌دارد» یعنی: خداوند أ دو گروه‌ مؤمن‌ و منافق‌ را به‌ وسیله‌ آزمایش‌ در سختی‌ها از یک‌دیگر جدا و متمایز گردانیده‌ و اخلاص‌ مخلصان‌ و نفاق‌ منافقان‌ را آشکار می‌گرداند پس‌مخلص‌ کسی‌ است‌ که‌ از آزارهایی‌ که‌ می‌بیند، متزلزل‌ نمی‌شود و در راه‌ خدا چنان‌که‌ باید صبر و ثبات‌ می‌ورزد و منافق‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ چپ‌ و راست‌ متمایل‌ می‌شود پس‌ اگر به‌ او از جانب‌ کافران‌ آزاری‌ رسید، با آنان‌ موافقت‌ و همراهی‌ و تبعیت‌ کرده‌ و به‌ خدای‌ ‌ کافر می‌شود و اگر پرچم‌ اسلام‌ و قوت‌ آن‌ برفراز شده‌ خورشید پیروزی‌ آن‌ بدرخشد و نشانه‌های‌ فتح‌ و نصرت‌ نمایان‌ گردد، به‌سوی‌ اسلام‌ بازمی‌گردد و می‌پندارد که‌ از مسلمانان‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّبِعُواْ سَبِيلَنَا وَلۡنَحۡمِلۡ خَطَٰيَٰكُمۡ وَمَا هُم بِحَٰمِلِينَ مِنۡ خَطَٰيَٰهُم مِّن شَيۡءٍۖ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١٢.

«و کافران‌ به‌ مؤمنان‌ گفتند: از راه‌ ما پیروی‌ کنید» رهرو راه‌ و روش‌ ما باشید، به‌ دین‌ ما درآیید و از دین‌ خویش‌ باز گردید «و ما گناهانتان‌ را به‌ گردن ‌می‌گیریم‌» یعنی: اگر پیروی‌ از راه‌ ما گناهی‌ باشد که‌ شما به‌سبب‌ آن‌ در هنگامه ‌رستاخیز ـ چنان‌که‌ می‌گویید ـ مورد مؤاخذه‌ قرار می‌گیرید پس‌ ما گناهانتان‌ را به‌ گردن‌ می‌گیریم‌ تا این‌ ما باشیم‌ که‌ به‌ آن‌ مورد مؤاخذه‌ و بازپرسی‌ قرار می‌گیریم‌ نه ‌شما.

با تأسف‌ که‌ جمله: «تو این‌ کار را بکن‌ و گناهت‌ به‌ گردن‌ من‌!» مخصوصا میان ‌عوام‌ مردم‌ در جوامع‌ اسلامی‌ بسیار رواج‌ و رونق‌ یافته‌ است‌.

پس‌ خدای‌ ‌ در تکذیب‌ آنان‌ می‌فرماید: «و چیزی‌ از گناهان‌شان‌ را بردارنده ‌نیستند» یعنی: آن‌ها هیچ‌ چیز از گناهانی‌ را که‌ به‌ برداشتن‌ آن‌ متعهد شده‌اند، بردارنده‌ نیستند «قطعا آنان‌ دروغگویند» در این‌ سخن‌ خویش‌ که: «ما گناهانتان‌ رابه‌ گردن‌ می‌گیریم‌» زیرا هیچ‌کس‌ گناه‌ دیگری‌ را به‌گردن‌ نمی‌گیرد.

مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ کفار قریش‌ نازل‌ شد.

﴿وَلَيَحۡمِلُنَّ أَثۡقَالَهُمۡ وَأَثۡقَالٗا مَّعَ أَثۡقَالِهِمۡۖ وَلَيُسۡ‍َٔلُنَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَمَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ١٣.

«و قطعا برمی‌دارند» این‌ گروه‌ دعوت‌گر به‌ سوی‌ کفر «بارهای‌ سنگین‌ خود را» یعنی: گناهانی‌ را که‌ خود مرتکب‌ شده‌اند «و بارهای‌ دیگری‌ را با بارهای‌ خود» یعنی: بی‌ آن‌که‌ از گناهان‌ خود مرتکبان‌ گناه‌ چیزی‌ کم‌ شود، گناهان ‌دیگری‌ را با گناهان‌ خود نیز برمی‌دارند. و آن، گناهان‌ کسانی‌ است‌ که‌ آن‌ها را گمراه‌ کرده‌ و از هدایت‌ به‌سوی‌ ضلالت‌ به‌ در برده‌اند «و به‌راستی‌ روز قیامت‌ از آنچه‌ افترا می‌بستند» یعنی: از دروغهایی‌ که‌ در دنیا به ‌میان‌ می‌آوردند؛ «مورد پرسش‌ قرار می‌گیرند» همراه‌ با سرکوب‌ و سرزنش‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ به‌سوی‌ هدایت‌ فراخواند، برایش‌ از مزد و پاداش‌ همانند مزدهای‌ کسانی ‌است‌ که‌ از وی‌ تا روز قیامت‌ پیروی‌ کرده‌اند، بی‌ آن‌که‌ از پاداش‌های‌ خودشان ‌چیزی‌ کاسته‌ شود. و هرکس‌ به‌ سوی‌ گمراهی‌ای‌ فراخواند، بر او از گناه‌ همانند گناهان‌ کسانی‌ است‌ که‌ از وی‌ تا روز قیامت‌ پیروی‌ کرده‌اند، بی‌ آن‌که‌ چیزی‌ از گناهان‌ خود آنان‌ کاسته‌ شود».

اینک‌ مثالی‌ عینی‌ از رویارویی‌ کفر و ایمان‌ ارائه‌ می‌شود:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَلَبِثَ فِيهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِينَ عَامٗا فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤.

«و به‌راستی‌ نوح‌ را به‌سوی‌ قومش‌ فرستادیم‌ پس‌ در میان‌ آن‌ها هزار سال‌ منهای ‌پنجاه‌ سال‌ درنگ‌ کرد» ابن ‌عباس س می‌گوید: «نوح‌ چهل‌ سال‌ داشت‌ که‌ به‌رسالت‌ مبعوث‌ شد، نهصد و پنجاه‌ سال‌ هم‌ به‌ دعوت‌ الی ‌الله در میان‌ قومش ‌مصروف‌ بود و بعد از طوفان‌ نیز شصت‌ سال‌ زندگی‌ کرد تا نسل‌ بشر بار دیگر رو به‌فزونی‌ نهاد». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اولین‌ نبیی‌ که‌ فرستاده‌ شد، نوح‌ ÷ بود».

صاحب‌ تفسیر «فی‌ظلال‌القرآن‌» می‌گوید: «هم‌اکنون‌ داشتن‌ چنین‌ عمر طولانی‌ای‌ غیرطبیعی‌ به‌ نظر می‌رسد ولی‌ ما این‌ خبر را از صادق‌ترین‌ منبع‌ در عرصه‌ هستی‌ دریافت‌ می‌کنیم، که‌ این‌ خود برهان‌ روشن‌ درستی‌ آن‌ است‌ اما اگر بخواهیم‌ آن‌ را تفسیر کنیم، نیز می‌توانیم‌ بگوییم: در آن‌ زمان‌ تعداد بشر اندک‌ و محدود بوده‌اند پس‌ بعید نیست‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ به‌جای‌ کثرت‌ تعداد، به‌ این ‌نسل‌ها طول‌ عمر بیشتری‌ عنایت‌ کرده‌ باشد؛ برای‌ این‌ که‌ زمین‌ آبادان‌ شود و حیات ‌امتداد پیدا کند و چون‌ نسل‌ بشر روبه‌ فزونی‌ نهاد و زمین‌ آبادان‌ شد، دیگر سببی ‌برای‌ طولانی ‌ساختن‌ عمرها باقی‌ نماند. این‌ سنت‌ که‌ گفتیم‌؛ در عمر بسیاری‌ دیگر از جانداران‌ نیز قابل‌ ملاحظه‌ است‌ و به‌ هر مقدار که‌ تعداد کم‌ شود، عمر طولانی ‌می‌شود چنان‌که‌ می‌بینیم‌ کرکس‌ها بعضا تا صدها سال‌ عمر می‌کنند در حالی‌ که ‌یک‌ مگس‌ بیش‌ از دو هفته‌ عمر نمی‌کند».

این‌ آیه‌ پایدار سازنده‌ پیامبر ص در راه‌ دعوت‌ است، گویی‌ خطاب‌ به‌ ایشان ‌گفته‌ می‌شود: نوح‌ ÷ نهصد و پنجاه‌ سال‌ قومش‌ را به‌سوی‌ حق‌ فراخواند و از آنان ‌جز تعدادی‌ اندک‌ ایمان‌ نیاوردند پس‌ ای‌ محمد ص! تو سزاوارتر به‌ آن‌ هستی‌ که ‌بر این‌ راه‌ صبر و ثبات‌ ورزی‌ زیرا اندک‌ مدتی‌ است‌ که‌ در میان‌ قوم‌ خویش‌ مانده‌ای‌ و در همین‌ اندک‌ زمان، شمار امت‌ و پیروانت‌ بسیار بیشتر از شمار پیروان ‌نوح‌ ÷ است‌.

«پس‌ طوفان‌ آنان‌ را فرو گرفت‌» بعد از تمام‌ شدن‌ مدت‌ مذکور. طوفان: چیزی ‌است‌ که‌ با کثرت‌ و غلبه‌ بر چیز دیگری‌ احاطه‌ کند، اعم‌ از سیل‌ تاریکی، یا تندباد. اما در اینجا مراد از آن، سیل‌ فراگیری‌ است‌ که‌ هم‌ از آسمان‌ بر آنان‌ نازل‌ شد و هم‌ از زمین‌ برجوشید تا همگی‌ را غرق‌ کرد «در حالی‌که‌ ستمکار بودند» یعنی: با کفر خویش‌ ادامه‌دهنده‌ ستم‌ بودند و اندرزهای‌ نوح‌ ÷ در آنان‌ هیچ‌ سود و اثری ‌نبخشید، با آن‌که‌ نوح‌ ÷ در تمام‌ طول‌ این‌ مدت‌ آنان‌ را پندواندرز و هشدار می‌داد.

﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَصۡحَٰبَ ٱلسَّفِينَةِ وَجَعَلۡنَٰهَآ ءَايَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ١٥.

«پس‌ او و کشتی‌نشینان‌ را نجات‌ دادیم‌» یعنی: نوح‌ و همراهانش‌ در کشتی‌ را که‌ شامل‌ فرزندان‌ و پیروانش‌ بودند، نجات‌ دادیم‌. درباره‌ شمار ایشان‌ ـ بر چند قول‌ ـ اختلاف‌ نظر وجود دارد «و آن‌ را» یعنی: کشتی‌ را «آیتی‌ برای‌ عالمیان‌ گردانیدیم‌» یعنی: عبرتی‌ بزرگ‌ برای‌ آنان‌ گردانیدیم‌ زیرا این‌ کشتی‌ مدتی‌ مدید برکوه‌ «جودی‌» باقی‌ بود. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: آن‌ واقعه‌ بلا را، یا آن‌ نجات‌ را، یا مجازات‌ غرق‌شدن‌ را، مایه‌ عبرتی‌ برای‌ جهانیان‌ گردانیدیم‌.

شایان‌ ذکر است‌؛ بسیاری‌ از نشانه‌ها در عصر ما حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ کشتی ‌نوح‌ تاکنون‌ نیز در منطقه‌ای‌ از کوه‌های‌ «آرارات‌» باقی‌ است‌ و ماهواره‌ها توانسته‌اند از محل‌ آن‌ عکس‌ برداری‌ کنند. قبل‌ از آن‌ نیز برخی‌ از ساکنان‌ ارمنستان ‌توانستند به‌ خود کشتی‌ برسند. چنان‌که‌ شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «من‌ در زندان‌ بودم‌ که‌ این‌ خبر را از رادیوی‌ اسرائیل‌ شنیدم‌ و شرایط برایم‌ فراهم‌ نبود که‌ تاریخ‌ شنیدن‌ این‌ خبر را ثبت‌ کنم‌».

﴿وَإِبۡرَٰهِيمَ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُۖ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٦.

«و ابراهیم‌ را» یعنی: یاد کن‌ ابراهیم‌ ÷ را «آن‌گاه‌ که‌ به‌ قومش‌ گفت: خدا را بپرستید و از او پروا کنید» یعنی: خداوند أ را به‌ پرستش‌ یگانه‌ و مخصوص ‌قرار دهید و از این‌ که‌ چیزی‌ را با او شریک‌ گردانید، پروا دارید «این‌ برای‌ شما بهتر است‌» یعنی: پرستش‌ خدا أ و پروا داشتن‌ از وی‌ برای‌ شما از شرک‌ بهتر است‌. و هرچند در شرک‌ هیچ‌ خیری‌ نیست‌ ولی‌ حق‌ تعالی‌ آنان‌ را برحسب ‌اعتقادشان‌ مورد خطاب‌ قرار داد و فرمود: «این‌ برای‌ شما بهتر است‌» «اگر می‌دانید» چیزی‌ از علم‌ را. یا می‌دانید به‌ چنان‌ دانستنی‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ میان‌ خیر وشر تمییز دهید.

﴿إِنَّمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا وَتَخۡلُقُونَ إِفۡكًاۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ لَكُمۡ رِزۡقٗا فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ وَٱعۡبُدُوهُ وَٱشۡكُرُواْ لَهُۥٓۖ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ١٧.

ابراهیم‌ ÷ خطاب‌ به‌ قومش‌ افزود: «جز این‌ نیست‌ که‌ شما به‌جای‌ خداوند اوثانی‌ را می‌پرستید» که‌ نه‌ سودی‌ می‌بخشند و نه‌ زیانی‌ می‌رسانند، نه‌ می‌شنوند و نه ‌می‌بینند. اوثان: عبارت‌ از بتان‌ است‌. به ‌قولی: صنم، بتی‌ است‌ که‌ از طلا یا نقره‌ یا سرب‌ ساخته‌ می‌شود و وثن: بتی‌ است‌ که‌ از گچ‌ یا سنگ‌ ساخته‌ می‌شود «و بهتانی‌ برمی‌سازید» یعنی: جز این‌ نیست‌ که‌ شما بتانی‌ را می‌پرستید که‌ آن‌ها را خود برمی‌سازید پس‌ در این‌ سخن‌ خویش‌ که‌ این‌ها خدایانی‌ قابل ‌پرستش‌ هستند، دروغ ‌گویید «بی‌گمان‌ کسانی‌ را که‌ به‌جای‌ خداوند می‌پرستید، برای‌ شما مالک‌ روزی‌ای ‌نیستند» یعنی: قادر نیستند بر این‌ که‌ چیزی‌ از روزی‌ را به‌ شما ببخشند «پس‌ روزی ‌را نزد خداوند بجویید» یعنی: طلب‌ و تمایل‌ خویش‌ در ارزاق‌ را فقط نزد خدای‌ ‌ مطرح‌ کنید زیرا فقط اوست‌ که‌ رزق‌ همه‌ نزد او می‌باشد پس، ازفضلش‌ از او درخواست‌ کنید و فقط او را به‌ یگانگی‌ بخوانید «و او را بپرستید» به‌یگانگی‌ «و او را شکر گزارید» بر آنچه‌ که‌ به‌ شما انعام‌ نموده‌ است‌ «که‌ به‌ سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» در روز قیامت‌ لذا شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

﴿وَإِن تُكَذِّبُواْ فَقَدۡ كَذَّبَ أُمَمٞ مِّن قَبۡلِكُمۡۖ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ١٨.

«و اگر دروغ‌ می‌انگارید» رسالت‌ من‌ را «قطعا امت‌های‌ پیش‌ از شما هم‌ تکذیب ‌کردند» پیامبرانی‌ مانند نوح‌ و ادریس‌ (علیهماالسلام) را. به‌ قولی: این‌ از سخن‌ ابراهیم‌ ÷ وبه‌ قولی‌ دیگر: از کلام‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ که‌ در این‌ صورت‌ معنی‌ چنین‌ می‌شود: اگر محمد ص را تکذیب‌ کنید، عجیب‌ نیست‌ زیرا شیوه‌ کفار با پیامبران‌ پیشین‌ نیز این‌چنین‌ بوده‌ است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «از سیاق‌ آیات‌ چنین‌ پیداست‌ که‌ همه‌ این‌ها حکایت‌ سخنان‌ ابراهیم‌ ÷ است‌ که‌ با بیان‌ آن‌ها برای‌ قومش، بر اثبات‌ معاد حجت ‌اقامه‌ کرد زیرا خداوند أ بعد از همه‌ این‌ آیات‌ در (آیه‌ ۲۴) می‌فرماید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ [العنکبوت: ۲۴]. «پس‌ نبود جواب‌ قوم‌ وی‌...». «و بر عهده‌ پیامبر جز ابلاغ‌ آشکار وظیفه‌ای‌ نیست‌» یعنی: مأموریت‌ پیامبر فقط این‌ است‌ که‌ مردم‌ را به‌سوی‌ حق‌ دعوت‌ کند پس‌ هدایت‌ آنان‌ بر عهده او نیست‌ زیرا این‌ کار در گستره‌ توان‌ او نمی‌باشد لذا بدانید که‌ با این‌ تکذیب‌ هیچ‌ زیانی‌ به‌ او نمی‌رسانید بلکه‌ به‌ خودتان ‌زیان‌ می‌رسانید.

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ كَيۡفَ يُبۡدِئُ ٱللَّهُ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥٓۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ١٩.

«آیا ندیده‌اند که‌ خداوند چگونه‌ آفرینش‌ را آغاز می‌کند سپس‌ آن‌ را اعاده ‌می‌کند؟» یعنی: آیا نیندیشیده‌ و ندانسته‌اند که‌ چگونه‌ خداوند أ آنان‌ را ابتدائا به‌شکل‌ نطفه‌ای‌ می‌آفریند، سپس‌ از رحم‌ مادر به‌سوی‌ دنیا بیرون‌شان‌ می‌آورد آن‌گاه‌ بعد از این‌ آنان‌ را می‌میراند. همچنین‌ آیا ندیده‌اند که‌ سایر حیوانات‌ و سایر نباتات، در آفرینش‌ و مرگ‌ خود چرخه‌ معینی‌ از عملیه‌ پیچیده‌ و نهایت‌ دقیقی‌ را طی‌ می‌کنند؟ پس‌ چون‌ قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ را بر آغازگری‌ و ایجاد دیدند و دانستند، باید بدانند که‌ او بر تکرار و اعاده‌ خلقت‌ آن‌ها نیز قادر است‌ و هردو امر در پیشگاه‌ قدرت‌ وی‌ یکسان‌ می‌باشد. «یرو: ندیده‌اند» در اینجا به‌ معنی ‌«یعلموا: ندانسته‌‌اند» است، یعنی: «آیا ندانسته‌اند؟». همزه‌ استفهام‌ برای‌ انکار و نفی‌ است‌ و چون‌ نفی‌ برآمده‌ از «لم‌» به‌ آن‌ پیوست‌ شود، مفید اثبات‌ می‌گردد، یعنی: قطعا آنان‌ دانسته‌اند. و مانند آن‌ است: (الم‌ نشرح‌: آیا سینه‌ات‌ را باز و منشرح‌ نکردیم‌؟) «۱/٩۴» یعنی: کردیم‌. «بی‌گمان‌ این‌» اعاده‌ خلقت‌ «بر خداوند آسان‌ است‌» زیرا او چون‌ امری‌ را اراده‌ کند، به‌ او می‌گوید: «کن‌ : موجود شو». پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود.

﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ بَدَأَ ٱلۡخَلۡقَۚ ثُمَّ ٱللَّهُ يُنشِئُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأٓخِرَةَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٠.

«بگو» ای‌ پیامبر به‌ تکذیب‌ کنندگان‌ رسالت‌. ولی‌ اگر این‌ آیه‌ نیز در سیاق ‌حکایت‌ از سخنان‌ ابراهیم‌ ÷ باشد، معنی‌ این‌ است: و به‌ ابراهیم‌ ÷ وحی‌ کردیم ‌که‌ به‌ قومت‌ بگو: «در زمین‌ سفر کنید و بنگرید: خداوند چگونه‌ آفرینش‌» پیشینیان ‌شما را «آغاز کرده‌ است‌» با وجود کثرت‌ و اختلاف‌ رنگ‌ها، طبایع‌ و زبآن‌های‌ آن‌ها؟ و آثار پیشینیان‌ بر وجود آن‌ها دلالت‌ می‌کند پس‌ از مطالعه‌ در این‌ آثار به‌ قدرت‌ پرگستره‌ و بی‌نهایت‌ الله أ پی‌ می‌برید.

شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «این‌ فرموده‌ خداوند متعال ‌معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ می‌باشد و دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ قرآن‌ همه ‌زمآن‌ها و مکآن‌ها را می‌گنجد. چنان‌که‌ دستور سیر و سفر در زمین‌ و نگرش‌ در کیفیت‌ آغاز آفرینش، به‌ ضرورت‌ پژوهش‌ در علم‌ زیست‌ شناسی‌ و کاوش‌ در طبقات‌ زمین‌ و علم‌ باستان‌شناسی‌ اشاره‌ دارد و خود این‌ مستلزم‌ ایجاد موزه‌هایی‌ در این‌ رابطه‌ است‌ تا کسی‌ که‌ در زمین‌ به‌ قصد عبرت‌ گرفتن‌ گردش‌ می‌کند، از دیدن‌ آن‌ها درس‌ و اندرز بگیرد».

«سپس‌ خداوند آن‌ نشأت‌ آخرت‌ را پدید می‌آورد» برای‌ بار دوم‌ در هنگام ‌رستاخیز. نشأت‌ آخرت: زنده ‌کردن‌ خلق‌ در روز قیامت‌ است‌. این‌ تعبیر، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ آغاز و اعاده‌ آفرینش، دو نشأت‌ است‌ و هر یک‌ از آن‌ها ایجاد و اختراعی‌ نو و بیرون ‌آوردن‌ از عدم‌ به‌ سوی‌ وجود می‌باشد، تفاوتی‌ که‌ هست، در این‌ است‌ که‌ آخرت‌ ایجادی‌ است‌ بعد از ایجادی‌ که‌ مانند دارد در حالی‌ که‌ ایجاد اولیه‌ در دنیا چنین‌ نیست‌. «بی‌گمان‌ خداوند بر هرکاری‌ تواناست‌» و هیچ‌ کاری‌ ـ از جمله‌ آغاز و تکرار آفرینش‌ ـ او را عاجز نمی‌گرداند.

﴿يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَيَرۡحَمُ مَن يَشَآءُۖ وَإِلَيۡهِ تُقۡلَبُونَ٢١.

«هر که‌ را بخواهد عذاب‌ می‌کند» و آنان‌ کفار و عاصیانند «و به‌ هرکه بخواهد رحمت‌ می‌آورد» با هدایت‌ نمودن‌ وی‌. که‌ آنان‌ مؤمنان‌ به‌ پروردگار بزرگ، عمل‌ کنندگان‌ به‌ او امر و نواهی‌ وی‌ و تصدیق‌ کنندگان‌ پیامبران می‌باشند «و به‌سوی‌ او باز گردانده‌ می‌شوید» بعد از مرگ‌ خویش، نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌.

﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ٢٢.

«و شما» ای‌ دروغ‌ انگاران‌ رسالت‌های‌ الهی‌ «عاجزکننده‌ نیستید» پروردگار خویش‌ را و نمی‌توانید از حکم‌ و قضای‌ وی‌ بگریزید «نه‌ در زمین‌ و نه‌ در آسمان‌» پس‌ نه‌ اهل‌ زمین‌ خدای‌ سبحان‌ را در زمین‌ عاجز می‌توانند کرد و نه‌ اهل‌ آسمان‌ در آسمان‌ ـ اگر او را نافرمانی‌ کنند. قطرب‌ می‌گوید: «معنای‌ آیه‌ این ‌است: شما دروغ‌انگاران‌ رسالتهای‌ الهی، در آسمان‌ نیز عاجزکننده‌ خدا نیستید، چنانچه‌ در آن‌ باشید». ذکر آسمان‌ در آیه‌ کریمه، معجزه‌ قرآنی‌ بزرگی‌ است‌ زیرانشان‌ از آن‌ دارد که‌ انسان‌ به‌ زودی‌ راهی‌ سفر آسمان‌ خواهد شد. «و جز خدا برای ‌شما ولیی‌ نیست‌» که‌ با شما دوستی‌ و همیاری‌ نموده‌ و متولی‌ امور شما گردد و شما را از درگرفت‌ خداوند أ بازدارد «و نه‌ شما را نصرت‌دهنده‌ای‌ است‌» که ‌یاریتان‌ داده‌ و عذاب‌ خداوند أ را از شما دفع‌ کند.

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَلِقَآئِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ يَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِي وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢٣.

«و کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌» تنزیلی‌ یا تکوینی‌ «خداوند» یا هر دوی‌ آن‌ها «و به‌ لقای ‌او» در آخرت‌ «کفر ورزیدند» یعنی: منکر برانگیخته ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ و مابعد آن ‌شدند و به‌ آنچه‌ که‌ پیامبران به‌ آنان‌ خبر داده‌اند عمل‌ نکردند؛ «آن‌ گروه‌ از رحمت‌ من‌ نومید شده‌اند» در دنیا زیرا نه‌ کتاب‌های من‌ در آنان‌ تأثیر گذاشت‌ و نه ‌آنچه‌ که‌ پیامبران‌ من‌ از آن‌ خبر داده‌اند و در روز قیامت‌ نیز از رحمت‌ من‌ ـ که‌ بهشت‌ است‌ ـ مأیوس‌ می‌شوند «و آن‌ گروه‌ را عذابی‌ دردناک‌ است‌» در دنیا و آخرت‌.

﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُ فَأَنجَىٰهُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلنَّارِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٢٤.

«پس‌ جواب‌ قومش‌» یعنی: جواب‌ قوم‌ ابراهیم‌ ÷ بعد از آن‌که‌ او آنان‌ را به‌سوی‌ یگانگی‌ خدا أ فراخواند و این‌ همه‌ به‌ آنان‌ پند و اندرز گفت‌ «جز این ‌نبود که‌ گفتند» بعضی‌ به‌ بعضی‌ دیگر «او را بکشید یا بسوزانید» بعد از آن‌که‌ در میدان‌ حجت‌ از پا درآمدند، نهایتا بر سوزاندن‌ وی‌ همداستان‌ شدند. این‌ آیه‌ ـ بعد از بیان‌ چند آیه‌ معترضه‌ در خطاب‌ با محمد ص ـ بازگشتی‌ به‌ داستان ‌ابراهیم‌ ÷ است‌. یا کل‌ آیات‌ فوق‌ چنان‌که‌ ابن‌کثیر می‌گوید، حکایت‌ از سخنان‌ ابراهیم‌ ÷ و در سیاق‌ آن‌ است‌. «پس‌ خداوند او را از آتش‌ نجات‌ داد» و آتش‌ را بر ابراهیم‌ ÷ سرد و سلامتی‌بخش‌ گردانید «بی‌ شک‌ در این‌» نجات‌ دادن‌ ابراهیم‌ ÷ «برای‌ قومی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند، نشانه‌هایی‌ است‌» قاطع‌ بر وجود و یگانگی‌ خداوند أ، از آنجا که‌ آن‌ها این‌ آتش‌ عظیم‌ را برافروختند و ابراهیم‌ ÷ را در آن ‌افگندند اما آن‌ آتش‌ بر او هیچ‌ تأثیر سوئی‌ نکرد. دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ مؤمنان‌ را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردانید این‌ است‌ که‌ فقط آنان‌ از این‌ نشانه‌ها سود می‌برند، نه‌ کافران‌.

ابن‌کثیر می‌گوید: «ابراهیم‌ ÷ روحش‌ را برای‌ خدای‌ رحمان‌ و جسمش‌ را برای‌ آتش‌ سوزان‌ بذل‌ کرد و از این‌‌روی‌ است‌ که‌ همه‌ اهل‌ ادیان‌ بر محبت‌ وی‌ اجتماع ‌کرده‌اند».

﴿وَقَالَ إِنَّمَا ٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡثَٰنٗا مَّوَدَّةَ بَيۡنِكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ ثُمَّ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُ بَعۡضُكُم بِبَعۡضٖ وَيَلۡعَنُ بَعۡضُكُم بَعۡضٗا وَمَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ٢٥.

«و گفت‌» ابراهیم‌ ÷ به‌ قومش‌ «جز این‌ نیست‌ که‌ به‌جای‌ خدا بتانی‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌اید که‌ آن‌ هم‌ برای‌ دوستی‌ میان‌ شما در زندگی‌ دنیاست‌» یعنی: شما برای‌ الفت ‌و محبت‌ و همبستگی‌ میان‌ خود، به‌ پرستش‌ بتان‌ روآورده‌اید زیرا حول‌ پرستش ‌آن‌ها گردهم‌ می‌آیید و از آن‌ بیم‌ دارید که‌ اگر پرستش‌ آن‌ها را ترک‌ کنید، دوستی‌ ومودت‌ میان‌ شما از بین‌ برود پس‌ حفظ دوستی‌ فیمابین‌ عاملی‌ است‌ که‌ شما را بر پرستش‌ بتان‌ جمع‌ گردانیده‌ و گردهم‌ آورده‌ است‌ «سپس‌ روز قیامت‌ بعضی‌ از شمابه‌ بعضی دیگر کفر می‌ورزید» و همدیگر را رد و تخطئه‌ می‌کنید. یعنی‌ در آخرت‌ وضع‌ کاملا بر عکس‌ می‌شود و این‌ دوستی‌ و مودتی‌ که‌ بر بنیاد باطل‌ اساس ‌گذاری ‌شده، به‌ پایان‌ می‌آید. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: در آخرت‌ پرستشگران‌ بتان‌ از آن‌ها و بتان‌ از پرستش گران‌ خویش‌ بیزاری‌ می‌جویند «و برخی‌ از شما به‌ برخی‌دیگر لعنت ‌می‌فرستد» یعنی: هر گروهی‌ دیگری‌ را مورد لعن‌ و طعن‌ و نفرین‌ قرار می‌دهد «و جایگاهتان‌ آتش‌ دوزخ‌ است‌» یعنی: جایگاه‌ پرستشگر و پرستش‌ شده‌ و پیرو و فرمانده‌ همه‌ در آنجاست‌ «و برای‌ شما یاورانی‌ نیست‌» که‌ با نصرت‌ و یاری‌ خویش‌ شما را از عذاب‌ دوزخ‌ برهانند.

﴿فَ‍َٔامَنَ لَهُۥ لُوطٞۘ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَىٰ رَبِّيٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٦.

«پس‌ لوط به‌ او ایمان‌ آورد» یعنی: لوط به‌ ابراهیم‌ ÷ ایمان‌ آورد و او را در تمام‌ آنچه‌ که‌ با خود از پیام‌های‌ حق‌ آورده‌ بود، تصدیق‌ کرد. لوط ÷ برادر زاده ‌ابراهیم‌ ÷ بود که‌ بعدا در حیات‌ ابراهیم‌ ÷ به‌سوی‌ اهالی‌ شهر سدوم‌ به‌ نبوت‌ مبعوث‌ شد «و گفت‌» ابراهیم‌ ÷ «من‌ به‌سوی‌ پروردگار خود هجرت‌ می‌کنم‌» یعنی: من‌ از دیار قومم‌ به‌ جایی‌ هجرت‌ می‌کنم‌ که‌ بتوانم‌ در آن‌ پروردگارم‌ را پرستش ‌کنم‌. همان‌ بود که‌ از «کوثی‌» که‌ قریه‌ای‌ در سواد کوفه‌ در عراق‌ است‌ به‌سوی‌ «حران‌» و سپس‌ از آنجا به‌ شام‌ هجرت‌ کرد در حالی‌ که‌ برادرزاده‌اش‌ لوط و همسرش‌ ساره‌ نیز با وی‌ همراه‌ بودند «بی‌گمان‌ حق‌ تعالی‌ عزیز حکیم‌ است‌» یعنی: او غالب‌ و نیرومندی‌ است‌ که‌ مرا از دشمنانم‌ باز می‌دارد، حکیمی‌ است‌ که‌ کارهای‌ وی‌ همه‌ به‌ مقتضای‌ حکمت‌ است‌ بنابراین، مرا جز به‌ خیر فرمان ‌نمی‌دهد.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ وَءَاتَيۡنَٰهُ أَجۡرَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٢٧.

«و اسحاق‌ و یعقوب‌ را به‌ او بخشیدیم‌ و در ذریه‌اش‌ نبوت‌ و کتاب‌ قرار دادیم‌» خداوند متعال‌ با بخشیدن‌ فرزندان، بر ابراهیم‌ ÷ منت‌ گذاشت‌ پس‌ اولین ‌فرزند وی‌ اسماعیل‌ ÷ بود و حق‌ تعالی‌ بعد از او اسحاق‌ و یعقوب‌ فرزند اسحاق‌ را که‌ در حیات‌ جدش‌ ابراهیم ÷ متولد شد به‌ او بخشید و در نسل‌ وی‌ پیامبری‌ وکتاب‌ را قرار داد زیرا بعد از ابراهیم‌ ÷ هیچ‌ پیامبری‌ را نفرستاد جز از پشت‌ وی‌. مراد از کتاب: جنس‌ کتاب‌ است‌ که‌ شامل‌ تورات‌ و انجیل‌ و زبور و قرآن‌ همه‌ می‌شود. «و در دنیا پاداشش‌ را به‌ او دادیم‌» با بخشیدن‌ فرزندان‌ و به‌ او خبر دادیم ‌که‌ نبوت‌ در ایشان‌ استمرار می‌یابد و پیروان‌ همه‌ آیین‌ها را دوستدار وی ‌گردانیدیم، به‌طوری‌ که‌ همه‌ ادعا می‌کنند که‌ ابراهیم‌ ÷ از آن‌ ماست‌. همچنین‌ در دنیا به‌ او عمل‌ شایسته‌ و عاقبت‌ نیکو عطا کردیم‌ به‌ طوری‌که‌ تا قیامت‌ مؤمنان‌ بر وی‌ درود می‌فرستند و با غیر این‌ از نعمتها و موهبت‌ها در دنیا به‌ او پاداش‌ دادیم ‌«و قطعا او در آخرت‌ از صالحان‌ است‌» یعنی: از کاملان‌ در صلاح‌ و شایستگی‌ و از مستحقان‌ پاداش‌ و عطای‌ فراوان‌ از سوی‌ پروردگار سبحان‌ است‌.

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٨.

«و لوط را نیز» به‌ رسالت‌ فرستادیم‌ «آن‌گاه‌ که‌ به‌ قومش‌ گفت: شما مرتکب ‌فاحشه‌ می‌شوید» فاحشه: خصلتی‌ است‌ در نهایت‌ زشتی، که‌ در اینجا عبارت‌ از فعل‌ لواط می‌باشد «که‌ هیچ‌ یک‌ از جهانیان‌ در آن‌ بر شما پیشی‌ نگرفته‌ است‌» یعنی: لواط از آن‌ روی‌ عملی‌ به‌ غایت‌ زشت‌ است‌ که‌ قبل‌ از شما احدی‌ از مردم‌ از هیچ ‌گروه‌ و نژادی، در ارتکاب‌ آن‌ پیشی‌ نگرفته‌ است‌.

﴿أَئِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ وَتَقۡطَعُونَ ٱلسَّبِيلَ وَتَأۡتُونَ فِي نَادِيكُمُ ٱلۡمُنكَرَۖ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتِنَا بِعَذَابِ ٱللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٢٩.

«آیا شما با مردها درمی‌آمیزید» یعنی: با آنان‌ مرتکب‌ عمل‌ لواط می‌شوید «و راه‌ را قطع‌ می‌کنید» به‌ قولی: آنان‌ با مسافرانی‌ که‌ از شهرشان‌ می‌گذشتند، عمل ‌لواط را انجام‌ می‌دادند و به‌ این‌ سبب‌ راه‌ را قطع‌ می‌کردند. به‌قولی ‌دیگر: آنان‌ بر رهگذران‌ راه‌ را بسته‌ و به‌ کشتار و چپاول‌ آنان‌ می‌پرداختند. به ‌قولی‌ دیگر: مراد قطع‌ کردن‌ راه‌ توالد و تناسل‌ است‌. «و در محافل‌ خود مرتکب‌ منکر می‌شوید» به‌قولی: آنان‌ مردم‌ را با سنگریزه‌ زده‌ و به‌ غریبه‌ها بی ‌احترامی‌ کرده‌ و در مجالس ‌خویش‌ باد شکم‌ خالی‌ می‌کردند و در برابر دیدگان‌ یک‌ دیگر با مردان‌ عمل‌ لواط را انجام‌ می‌دادند و اعمالی‌ دیگر جز این‌ها نیز نقل‌ شده‌ است‌.

«پس‌ نبود پاسخ‌ قومش‌ جز این‌ که‌ گفتند: اگر از راستگویانی، عذاب‌ خدا را برای‌ ما بیاور» و جز این‌ پاسخی‌ دیگر ندادند، که‌ این‌ پاسخ، نشانه‌ استمرارشان‌ بر تکذیب ‌و لجاجت‌ و عناد بود بدین‌ جهت، لوط پیامبر خدا ÷ از خدای‌ ‌ علیه‌ آنان‌ چنین‌ یاری‌ خواست:

﴿قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِي عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٣٠.

«گفت‌» لوط ÷ «پروردگارا! مرا بر قوم‌ فسادکار نصرت‌ بخش‌» با فرود آوردن ‌عذاب‌ بر آنان‌. پس‌ خدای‌ ‌ فرشتگانش‌ را برای‌ تعذیب‌ آنان‌ فرستاد و به ‌ایشان‌ فرمان‌ داد که‌ قبل‌ از نازل‌ کردن‌ عذاب‌ بر قوم‌ لوط ÷، نزد ابراهیم‌ ÷ بروند و او را به‌ تولد فرزندی‌ برایش‌ مژده‌ دهند بدین‌ جهت‌ فرمود:

﴿وَلَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِيمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُوٓاْ إِنَّا مُهۡلِكُوٓاْ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِۖ إِنَّ أَهۡلَهَا كَانُواْ ظَٰلِمِينَ٣١.

«و چون‌ فرستادگان‌ ما برای‌ ابراهیم‌ مژده‌ آوردند» یعنی: مژده‌ به‌ دنیا آمدن‌ فرزند وی‌ اسحاق‌ ÷ و فرزند فرزند وی‌ یعقوب‌ ÷ را «گفتند: ما اهل‌ این‌ قریه‌ را هلاک‌کننده‌ هستیم‌» یعنی: این‌ سخن‌ را به‌ ابراهیم‌ ÷ گفتند. مراد از قریه: شهر سدوم‌ است‌ که‌ قوم‌ لوط در آن‌ زندگی‌ می‌کردند «زیرا اهل‌ آن‌ ستمگر بودند» به‌ سبب ‌کفر و ارتکاب‌ انواع‌ معاصی‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ داستان‌ به‌طور مفصل‌ در سوره‌های‌ «هود» و «حجر» گذشت‌.

﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطٗاۚ قَالُواْ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَن فِيهَاۖ لَنُنَجِّيَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٣٢.

«گفت‌» ابراهیم‌ ÷ «آخر لوط نیز در آنجاست‌» پس‌ با وجود آن‌ بی‌گناه، چگونه ‌آن‌ شهر را نابود می‌کنید؟ «گفتند: ما به‌ کسانی‌ که‌ در آنجا هستند» از خوبان‌ و بدان‌ «داناتریم‌» نسبت‌ به‌ تو پس‌ می‌دانیم‌ که‌ لوط هم‌ در آنجاست‌ «بی‌گمان‌ او و خانواده‌اش‌ را نجات‌ می‌دهیم‌» از عذاب‌ «جز زنش‌ را که‌ از باقی‌ماندگان‌ است‌» در عذاب‌ پس‌ با عذاب‌ شوندگان‌ باقی‌ می‌ماند و جزء نجات ‌یافتگان‌ نیست‌.

دلیل‌ این‌ که‌ خدای‌ ‌ به‌ باقی ‌ماندن‌ زن‌ لوط در عذاب‌ حکم‌ کرد، این‌ بود که‌ او قومش‌ را بر ستمگری‌ و گمراهی‌ و گناه‌ یاری‌ می‌کرد لذا سزاوار جزایی‌ همچون‌ جزای‌ آنان‌ شد.

﴿وَلَمَّآ أَن جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِيٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗاۖ وَقَالُواْ لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ٣٣.

«و هنگامی‌ که‌ فرستادگان‌ ما» یعنی: فرشتگان‌ ما «به‌نزد لوط آمدند، به‌ علت ‌حضور ایشان‌ ناراحت‌ شد» لوط ÷ چون‌ آنان‌ را دید، از دیدنشان‌ نگران‌ و پریشان ‌شد؛ زیرا ایشان‌ را از بشر پنداشت‌ و از آنجا که‌ آن‌ها به‌ صورت‌ پسرانی‌ زیباروی‌ و نیک‌صورت‌ آمده‌ بودند، از تعرض‌ قوم‌ بدکارش‌ بر ایشان‌ ترسید «و برای‌ آنان‌ دلتنگ‌ شد» یعنی: از کمک‌ به‌ آنان‌ و حمایت‌شان‌ احساس‌ ناتوانی‌ کرد، از این‌روی ‌محزون‌ و دلتنگ‌ شد «گفتند: نترس‌ و اندوهگین‌ نباش‌» یعنی: بر ما از آزار قومت ‌نترس‌ و نگران‌ و پریشان‌ نباش‌ زیرا آنان‌ نمی‌توانند بر ما دست‌ یابند «ما نجات ‌دهنده ‌تو و خانواده‌ات‌ هستیم‌» از عذابی‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ ما را به‌ فرود آوردن‌ آن‌ بر آنان ‌فرمان‌ داده ‌است‌ «جز زنت‌ که‌ از باقی‌ماندگان‌ است‌» در آتش‌ عذاب‌. چنین‌ بود که‌ فرشتگان‌ به‌ لوط ÷ خبر دادند که‌ آنان‌ پیک‌ هلاک‌ قومش‌ و نجات‌ وی‌ و خانواده‌اش‌ ـ بجز زنش‌ ـ هستند چنان‌که‌ به‌ ابراهیم‌ ÷ نیز این‌ خبر را دادند.

﴿إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰٓ أَهۡلِ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡيَةِ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ٣٤.

فرشتگان‌ افزودند: «ما بر اهل‌ این‌ شهر رجزی‌ را» یعنی: عذاب‌ سختی‌ را «از آسمان‌ فرود آورنده‌ هستیم‌» و آن‌ سنگ‌باران‌ کردن‌شان‌ است‌. به‌قولی: مراد سوزاندنشان‌ با آتشی‌ است‌ که‌ از آسمان‌ فرود می‌آید. به‌ قولی ‌دیگر: زلزله‌ و سنگ‌باران‌ است‌؛ چنان‌که‌ در غیر این‌ آیه، آمده‌است‌ «به ‌سبب‌ آن‌که‌ فسق ‌می‌کردند» یعنی: به ‌سبب‌ فسق‌ و نافرمانی‌شان‌.

﴿وَلَقَد تَّرَكۡنَا مِنۡهَآ ءَايَةَۢ بَيِّنَةٗ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٣٥.

«و به ‌راستی‌ از آن‌ نشآن‌های‌ روشن‌ باقی‌ گذاشتیم‌» یعنی: از شهر لوط بعد از هلاک‌ کردن‌ مردم‌ آن، نشانه‌ و دلالتی‌ روشن‌ و مایه‌ پند و عبرتی‌ باقی‌ گذاشتیم ‌«برای‌ گروهی‌ که‌ خرد می‌ورزند» پس‌ خرد ورزان‌ روشنفکر و با بصیرت، از دیدن ‌آن‌ نشانه‌ عبرت‌ گرفته‌ و در آن‌ سخت‌ تأمل‌ و اندیشه‌ می‌کنند. این‌ نشانه‌ عبارت‌ است‌ از: آثار عذابی‌ که‌ در آن‌ شهر باقی‌مانده‌ است، مانند سنگ‌هایی‌ که‌ مردم‌ شهر با آن‌ها سنگباران‌ شدند و مانند ویرانی‌ دیار و زیرورو شدن‌ زمین‌ آن‌ شهر بر آنان‌ وتبدیل‌ شدن‌ آن‌ محل‌ به‌ دریاچه‌ای‌ بدبو و متعفن‌.

﴿وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗا فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱرۡجُواْ ٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ٣٦.

«و» فرستادیم‌ «به‌سوی‌ مدین‌ برادرشان‌» در نسب‌ و قومیت‌ «شعیب‌ را. گفت: ای‌ قوم‌ من‌! خدا را بپرستید» یعنی: فقط او را به‌ پرستش‌ مخصوص‌ گردانید «و به‌ روز بازپسین‌ امید داشته‌ باشید» یعنی: توقع‌ و انتظار روز بازپسین‌ را داشته‌ باشید و امروز در دنیا اعمالی‌ را انجام‌ دهید که‌ در فردای‌ آخرت‌ عذاب‌ حق‌ تعالی‌ را از شما بازدارد «و در زمین‌ فساد برنیفروزید» عثو و عثی: سخت‌ترین‌ فساد است‌. زیرا آنان‌ علاوه‌ بر این‌ که‌ به‌ خدا أ و پیامبرش‌ کافر بودند، در معاملات‌ از وزن‌ و پیمانه‌ می‌کاستند و راه‌ را بر مردم‌ می‌زدند.

﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلرَّجۡفَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِي دَارِهِمۡ جَٰثِمِينَ٣٧.

«پس‌ او را تکذیب‌ کردند و زلزله‌ آنان‌ را فرو گرفت‌» رجفه: زمین‌ لرزه‌ سخت ‌است‌. همچنان‌ بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌ ÷ بر آنان‌ فرود آمد که‌ دل‌هایشان‌ را از جا برکند «پس‌ در دیارشان‌» یعنی: در شهر و خانه‌هایشان‌ «از پا درآمدند» جاثم: بر زانوها مرده‌ بر زمین‌ افتادند.

یادآور می‌شویم‌ که‌ داستان‌ اهل‌ مدین‌ در سوره‌های‌ «اعراف، هود و شعراء» به‌ تفصیل‌ گذشت‌.

﴿وَعَادٗا وَثَمُودَاْ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَٰكِنِهِمۡۖ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَكَانُواْ مُسۡتَبۡصِرِينَ٣٨.

«و عاد و ثمود را» تقدیر سخن‌ چنین‌ می‌شود: و دو قبیله‌ عاد و ثمود را نیز هلاک‌ ساختیم‌ «و به‌راستی‌ برایتان‌ روشن‌ شده‌ است‌» فرجام‌ ننگین ‌هلاک‌ ساختنشان‌ «از مسکن‌ هایشان‌» آن‌گاه‌ که‌ از برابر آن‌ها عبور می‌کنید. یعنی: شما اعراب‌ از برابر منطقه‌ «حجر» که‌ نزدیک‌ وادی‌ القری‌ است، بسیار عبور و مرور می‌کنید و مسکن‌های‌ ویرانشان‌ را خوب‌ می‌شناسید همین‌ طور از برابر «احقاف‌» که‌ قریه‌ای‌ از حضرموت‌ در سرزمین‌ یمن‌ است، بسیار عبور و مرور می‌کنید لذا نشانه‌های‌ روشنی‌ را می‌بینید که‌ می‌توانید از آن‌ها درس‌ عبرت‌ گرفته‌ و در آن‌ها تدبر و تأمل‌ کنید «و شیطان‌ کارهایشان‌ را بر آنان‌ آراست‌» مانند کفر و نافرمانی‌ خداوند أ را درنتیجه، کار و کردارشان‌ را زیبا می‌دیدند «پس‌ آنان‌ را باز داشت‌» با این‌ جلوه ‌دادن‌ها و آراستن‌ها «از» پیمودن‌ «راه‌» مستقیم‌ و روشنی‌که‌ انسان‌ را به‌ حق‌ و حقیقت‌ می‌رساند «با آن‌که‌ صاحب‌ بینش‌ بودند» و با این‌ بینایی ‌و خرد می‌توانستند حق‌ را با استدلال‌ بشناسند ولی‌ با وجود آن‌که‌ دارای‌ بینش ‌بودند و نیروی‌ اندیشه‌ و دراکه‌ خوبی‌ داشتند اما این‌ بصیرت‌شان‌ هم‌ به‌ حال‌شان ‌سودی‌ نبخشید زیرا آنان‌ بینش‌ها و اندیشه‌های‌ خود را فقط صرف‌ ظواهر و مظاهر دنیا کرده‌ و آن‌ را از روی‌ تکبر و عناد، در کار تمییز دادن‌ حق‌ از باطل‌ مصرف ‌نکردند.

﴿وَقَٰرُونَ وَفِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا كَانُواْ سَٰبِقِينَ٣٩.

«و قارون‌ و فرعون‌ و هامان‌ را» نیز نابود کردیم‌. قارون‌ ثروتمند متکبر، فرعون ‌طاغوت‌ خودکامه‌ مستبد و هامان‌ وزیر وی‌ و یاریگرش‌ بر ظلم‌ بود «و به‌راستی ‌موسی‌ با نشانه‌های‌ روشن‌ نزد آنان‌ آمد پس‌ در زمین‌ استکبار ورزیدند» و از عبادت ‌خداوند أ سرپیچیدند «و سبقت‌ گیرنده‌ نبودند» یعنی: با این‌ استکبار وگردنکشی، از عذاب‌ ما گریزنده‌ نبودند.

﴿فَكُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِ حَاصِبٗا وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّيۡحَةُ وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَاۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ٤٠.

«پس‌ هر یک‌» یا هر گروه‌ «از آنان‌ را به‌ گناهش‌ گرفتار کردیم‌» یعنی: او را به‌سبب‌ کفر و تکذیبش، مورد مجازات‌ قرار دادیم‌. این‌ تعبیر دلیل‌ بر آن‌ است‌ که ‌خدای‌ ‌ انسان‌ را جز به‌ سبب‌ گناه‌ فرونمی‌گیرد.

«پس‌ بعضی‌ از آنان‌ بودند که‌ بر آنان‌ شنبادی‌ فرستادیم‌» یعنی: بادی‌ را که‌ با خود شن‌ و سنگریزه‌ می‌آورد. و آنان‌ قوم‌ لوط بودند.

«و بعضی‌ از آنان‌ بودند که‌ بانگ‌ مرگبار آن‌ها را فرو گرفت‌» آنان‌ ثمود و مردم‌ مدین ‌بودند.

«و بعضی‌ از آنان‌ بودند که‌ آن‌ها را به‌ زمین‌ فرو بردیم‌» که‌ آنان‌ قارون‌ و یارانش ‌بودند.

«و بعضی‌ از آنان‌ را غرق‌ کردیم‌» که‌ آنان‌ قوم‌ نوح‌ ÷ و فرعون‌ و هامان‌ و قومشان ‌بودند.

«و این‌ خدا نبود که‌ بر آنان‌ ستم‌ کند» با آنچه‌ که‌ بر سرشان‌ از عذاب‌ فرود آورد زیرا او قبل‌ از آن‌که‌ عذاب‌شان‌ کند، پیامبران‌ خود را به‌سویشان‌ فرستاد و کتاب‌های خویش‌ را برآنان‌ نازل‌ کرد «بلکه‌ خود آنان‌ بودند که‌ بر خود ستم‌ می‌کردند» با استمرار بر کفر و تکذیب‌ پیامبران و عمل‌ به‌ نافرمانی‌ها و منهیات‌ خداوند أ.

﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَ كَمَثَلِ ٱلۡعَنكَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَيۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُيُوتِ لَبَيۡتُ ٱلۡعَنكَبُوتِۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٤١.

«مثل‌ کسانی‌ که‌ به‌جای‌ خدا سرورانی‌ گرفتند» که‌ با آنان‌ دوستی‌ و محبت‌ ورزیده‌ و در جهت‌ برآوردن‌ نیازهای‌ خود به ‌جای‌ خداوند أ برآنان‌ تکیه‌ می‌کنند، چه‌ این‌ سروران‌ دروغین‌ از جمادات‌ باشند؛ مانند بتان‌ سنگی‌ و چوبی، چه‌ از حیوانات‌ باشند، چه‌ از فرشتگان، چه‌ از زندگان‌ باشند و چه‌ از مردگان‌. آری‌! وصف‌ و مثل‌ اینان‌ «چون‌ وصف‌ عنکبوت‌ است‌ که‌» با آب‌ دهان‌ خود «خآن‌های‌ برای ‌خود ساخت‌» مسلم‌ است‌ که‌ این‌ خانه‌ عنکبوتی‌ هیچ‌ نیازی‌ را برای‌ وی‌ برنمی‌آورد، نه‌ در گرما، نه‌ در سرما، نه‌ در موقع‌ بارش‌ باران‌ و نه‌ هم‌ این‌ خانه‌ او را از گزند دشمنان‌ حفظ می‌کند. پس‌ همچنین‌اند بتانی‌ که‌ از خدا برگشت‌گان‌ به ‌جای‌ خداوند أ به‌ دوستی‌ و سروری‌ گرفته‌اند زیرا این‌ بتان‌ برای‌ آنان‌ به‌ هیچ‌ وجهی‌ از وجوه‌ ـ نه‌ در دنیا و نه‌ در آخرت‌ ـ نفعی‌ نمی‌رسانند و از آنان‌ شر و بلایی‌ را دفع‌ نمی‌کنند «و بی‌گمان‌ سست‌ترین‌ خانه‌ها خانه‌ عنکبوت‌ است‌» که‌ هیچ‌ خآن‌های‌ از خانه‌هایی‌ که‌ حشرات‌ برای‌ خود می‌سازند، از آن‌ سست‌ بنیادتر نیست‌ «اگر می‌دانستند» که‌ این‌ معبودان‌ و سروران‌شان‌ در حکم‌ خانه‌ عنکبوت‌اند، هرگز آن‌ها را پرستش‌ نمی‌کردند اما ندانستند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مِن شَيۡءٖۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٤٢.

«همانا خدا می‌داند که‌ آنچه‌ را غیراز وی‌ می‌پرستند چیزی‌ نیست‌» یعنی: ای ‌محمد ص! به‌ کافران‌ بگو: بی‌گمان‌ خداوند أ می‌داند که‌ کفار چیزی‌ را بجز وی ‌نمی‌پرستند که‌ نفع‌ یا زیانی‌ بتوانند برسانند پس‌ در حقیقت‌ این‌ معبودان‌ باطل‌ چیزی‌ نیستند «و اوست‌ عزیز حکیم‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ ذات‌ غالب‌ و پیروزمندی‌ است‌ که ‌کارهای‌ وی‌ در نهایت‌ محکمی‌ و فرزانگی‌ است‌.

﴿وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِۖ وَمَا يَعۡقِلُهَآ إِلَّا ٱلۡعَٰلِمُونَ٤٣.

«و این‌ مثل‌ها را برای‌ مردم‌ می‌زنیم‌» یعنی: این‌ مثل‌ و غیرآن‌ از مثل‌هایی‌ را که‌ در قرآن‌ است، برای‌ مردم‌ می‌زنیم‌ تا بیدار شوند و در نتیجه، آنچه‌ که‌ از فهم‌هایشان ‌دور شده‌ است، به‌ اذهان‌شان‌ نزدیک‌ گردد «ولی‌ جز دانشوران‌» و دانایان‌ به‌ وجود خداوند أ و به‌ اسما و صفات‌ وی‌ و جز استوارگامان‌ ژرفنگر در عرصه‌ علم ‌«آن‌ها را درنمی‌یابند» یعنی: مثل‌ های‌ ما را نمی‌فهمند و در آن‌ها اندیشه‌ نمی‌کنند. پس‌ فقط دانایانند که‌ در آنچه‌ برایشان‌ خوانده‌ می‌شود و در آنچه‌ که‌ مشاهده ‌می‌کنند، تدبر و تفکر می‌کنند.

این‌ آیه‌ بر فضیلت‌ علم‌ بر عقل‌ دلالت‌ می‌کند. امام‌ احمد / به‌ این‌ مناسبت‌ از عمرو بن‌ عاص س روایت‌ می‌کند که‌ گفت: «از رسول‌ خدا ص هزار مثل‌ را فراگرفتم‌». که‌ این‌ خود درسی‌ است‌ بلیغ‌؛ زیرا نشان‌دهنده‌ آن‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص برای‌ نزدیک‌ کردن‌ معانی‌ به‌ اذهان‌ مردم، از روش‌ زدن‌ مثل‌ بسیار استفاده‌ می‌کردند.

﴿خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ٤٤.

آن‌گاه‌ خداوند أ در تبیین‌ قدرت‌ عظیم‌ خویش‌ می‌فرماید: «خدا آسمآن‌ها و زمین‌ را به‌ حق‌ آفرید» یعنی: به‌ عدل‌ و قسط آفرید در حالی‌ که‌ او در آفرینش‌ آن‌ها مصالح‌ بندگانش‌ را مدنظر داشت‌ پس‌ در این‌ آفرینش‌ هیچ ‌کس‌ او را کمک‌ و یاری ‌نکرده‌ است‌ «قطعا در این‌» آفرینش‌ «برای‌ مؤمنان‌ نشآن‌های‌ است‌» یعنی: دلالتی ‌است‌ روشن‌ بر این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در خلق‌ و امر و الوهیت‌ یگانه‌ است‌.

﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥.

«بخوان‌» ای‌ محمد ص! «آنچه‌ از کتاب‌ که‌ به‌ سوی‌ تو وحی‌ شده‌ است‌» یعنی: قرآن‌ را همراه‌ با تدبر در آیات‌ و تفکر در معانی‌ آن‌ بخوان‌ «و نماز» فریضه‌ «را برپا دار» در اوقات‌ آن‌ و بر آن‌ مواظبت‌ کن‌ «بی‌گمان‌ نماز از فحشا و منکر بازمی‌دارد» فحشا: عبارت‌ است‌ از اعمال‌ زشت‌ و ناپسندی‌ مانند زنا. منکر: عبارت‌ است‌ از آنچه‌ که‌ در شریعت‌ شناخته‌ شده‌ نیست‌ و شرع‌ و عقل‌ آن‌ را ناپسند می‌شناسد.

البته‌ معنای‌ این‌ که‌ نماز از فحشا و منکر بازمی‌دارد این‌ است‌ که: مواظبت‌ بر نماز، سبب‌ خودداری‌ از ارتکاب‌ گناه‌ می‌شود، به‌جهت‌ آن‌که‌ انسان‌ در نماز، خود را در محضر خدا أ می‌بیند، او را مراقب‌ خود می‌داند، با او راز و نیاز می‌کند و در آیات‌ او تدبر می‌نماید.

از ابن‌ عباس‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا أ در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «من‌ لم‌ تنهه‌ صلاته‌ عن‌ الفحشاء والمنكر لم‌ يزدد بها من‌ الله‌ إلا بعدا». «هر کس‌ نماز وی‌ او را از فحشا و منکر باز نداشت، با آن‌ نماز جز دوری‌ از خداوند أ چیز دیگری ‌نیفزوده‌ است‌». انس‌ س حکایت‌ می‌کند که: جوانی‌ از انصار با رسول‌ خدا ص نماز جماعت‌ می‌گزارد اما درعین ‌حال‌ دزدی‌ و هیچ‌ چیز از کارهای‌ ناپسند را فرونمی‌گذاشت‌، اصحاب‌ أ چگونگی‌ حال‌ او را به‌ رسول‌ خدا ص خبر دادند و ایشان‌ در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «یقینا نمازش‌ به‌زودی‌ او را باز خواهد داشت‌». پس ‌دیرزمانی‌ نگذشت‌ که‌ آن‌ جوان‌ توبه‌ کرد و حالش‌ به‌صلاح‌ آمد آن‌گاه ‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «آیا به‌ شما نگفتم‌ که‌ نمازش‌ او را به‌ صلاح‌ خواهد آورد؟».

«و قطعا ذکر خدا بزرگتر است‌» یعنی: ذکر خدا أ از همه‌ عبادت‌ها بزرگ‌تر است ‌زیرا این‌ ذکر خدا أ است‌ که‌ از فحشا و منکر بازمی‌دارد چراکه‌ ترک‌ فحشا و منکر جز از کسی‌ که‌ ذاکر خدا أ و حاضر و ناظر داننده‌ وی‌ باشد، تحقق‌ پیدا نمی‌کند و بی‌شک‌ آنچه‌ از این‌ ذکر و یادآوری‌ که‌ در نماز است، رکن‌ و پایه‌ برتری‌ آن‌ بر سایر عبادتهاست‌.

ظاهر نص‌ گویای‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ ذکر دائم‌ الله أ دارای‌ اثر بزرگتری‌ در بازداشتن‌ از فحشا و منکر نسبت‌ به‌ ذکر وی‌ فقط در نماز است‌. اما ابن‌عباس‌ س در معنای: ﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ [العنکبوت: ۴۵] می‌گوید: ذکر و یادآوری‌ خداوند أ از شما ـ چون‌ او را بخوانید و به‌یاد آورید ـ بزرگ‌تر از ذکر و یادآوری‌ شما او راست‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ ذکرنی‌ فی‌ نفسه‌ ذکرته‌ فی‌ نفسی، و من‌ ذکرنی‌ فی‌ ملا ذکرته ‌فی‌ ملا خیر منه: خدای‌ ‌ فرمود: هرکس‌ مرا پیش‌ خود یاد کند، او را پیش‌ خود یاد می‌کنم‌ و هرکس‌ مرا در محضر جماعتی‌ یاد نماید، او را در محضر جماعتی‌ بهتر از آن‌ یاد می‌کنم‌».

«و خدا می‌داند چه‌ می‌کنید» پس‌ در برابر خیر، به‌ شما جزای‌ خیر و در قبال‌ شر و بدی، به‌ شما جزای‌ بد می‌دهد.

﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ وَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَأُنزِلَ إِلَيۡكُمۡ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمۡ وَٰحِدٞ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ٤٦.

«و مجادله‌ نکنید» ای‌ مؤمنان‌! «با اهل‌ کتاب‌» یعنی: با یهود و نصارا «جز به ‌شیوه‌ای‌ که‌ بهتر است‌» یعنی: جز با خصلتی‌ که‌ به‌ اعتبار پاداش‌ نیکوتر است‌ و آن ‌عبارت‌ است‌ از مقابله‌ خشونت‌ با نرمی‌ و مقابله‌ خشم‌ با تحمل‌ زیرا مقابله‌ جدال‌ وگفت‌وگو با این‌ شیوه، یهود و نصارا را به‌ حجت‌ها و برهآن‌های‌ خداوند أ متوجه‌ گردانیده‌ و این‌ بستر و این‌ امید را پدید می‌آورد که‌ شما را در امر پذیرش‌ اسلام ‌اجابت‌ گویند، در حالی‌ که‌ جدال‌ به‌ شیوه‌ خشونت، چنین‌ اثر و ثمری‌ ندارد. «مگر با کسانی‌ از آنان‌» یعنی: با کسانی‌ از یهود و نصارا «که‌ ستم‌ کرده‌اند» یعنی: با افراط در مجادله، از جاده‌ رعایت‌ ادب‌ با مسلمانان‌ به‌ انحراف‌ رفته‌اند و نرمی‌ و ملایمت‌ در آنان‌ سودی‌ نبخشید پس‌ از مغالطه‌ و خشونت‌ در جدال‌ با آنان‌ باکی ‌نیست‌ و با آنان‌ مجادله‌ خشونت‌ آمیز کنید «و بگویید: به‌ آنچه‌ بر ما فرو فرستاده ‌شده‌» از قرآن‌ «و آنچه‌ بر شما فرو فرستاده‌ شده‌» از تورات‌ و انجیل‌ «ایمان ‌آوردیم‌» که‌ همه‌ از نزد خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ نازل‌ شده‌اند و این‌ دو کتاب‌ تا هنگام ‌بعثت‌ محمدی ص و نزول‌ شریعت‌ اسلامی، شریعت‌ ثابت‌ الهی‌ بوده‌اند. البته‌ تحریفات‌ و تبدیلات‌ آن‌ها، در این‌ تصدیق‌ ما داخل‌ نمی‌شود «و خدای‌ ما و خدای ‌شما یکی‌ است‌» نه‌ برای‌ او شریکی‌ است، نه‌ ضدی‌ و نه‌ همتایی‌ «و ما فرمانبردار اوییم‌» یعنی: مخصوصا ما امت‌ محمد ص فرمانبردار و مطیع‌ پروردگار هستیم‌.

این‌ آیه، تعلیم‌ و آموزشی‌ است‌ برای‌ ما که‌ نوع‌ و نحوه‌ سخنی‌ را که‌ باید در اثنای‌ گفت‌وگوی‌ انتقادی‌ با اهل‌ کتاب‌ به‌کار گیریم، مشخص‌ می‌کند.

بخاری‌ و نسائی‌ از ابی‌هریره‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: اهل‌ کتاب‌ تورات‌ را به‌ زبان‌ عبرانی‌ خوانده‌ و آن‌ را برای‌ اهل‌ اسلام‌ به‌زبان‌ عربی‌ تفسیر می‌کردند پس ‌رسول‌ خدا ص در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «اهل‌ کتاب‌ را نه‌ تصدیق‌ کنید و نه ‌تکذیب‌ بلکه‌ بگویید: به‌ آنچه‌ بر ما و بر شما نازل‌ شده‌ ایمان‌ آوردیم‌ و خدای‌ ما و خدای‌ شما یکی‌ است‌ و ما فرمانبردار او هستیم‌». همچنین‌ بیهقی‌ در کتاب ‌«شعب‌» از جابر بن‌ عبدالله س روایت‌ کرده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در حدیث‌ شریف ‌فرمودند: «از اهل‌ کتاب‌ چیزی‌ نپرسید زیرا آنان‌ هرگز شما را هدایت‌ نمی‌کنند ـ درحالی‌که‌ خود گمراه‌ شده‌اند ـ پس‌ اگر از آنان‌ سؤال‌ کنید؛ یا باطلی‌ را تصدیق‌ کرده‌اید و یا حقی‌ را تکذیب‌ نموده‌اید، به‌ خدا سوگند که‌ اگر موسی‌ ÷ زنده‌ و در میان‌ شما بود، برای‌ او روا نبود جز این‌ که‌ از من‌ پیروی‌ کند».

صحیح‌ این‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ «محکم‌» است‌ و به‌ آیه‌ «سیف‌» منسوخ‌ نشده ‌است‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَۚ فَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَمِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ مَن يُؤۡمِنُ بِهِۦۚ وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلۡكَٰفِرُونَ٤٧.

«و همچنین‌ ما بر تو کتاب‌ را نازل‌ کردیم‌» یعنی: مانند نازل ‌کردن‌ تورات‌ و انجیل ‌و غیر آن‌ها بر پیامبران‌ دیگر، ما قرآن‌ را نیز بر تو نازل‌ کردیم‌ «پس‌ کسانی‌ که‌ به ‌آنان‌ کتاب‌ داده‌ایم، بدان‌ ایمان‌ می‌آورند» یعنی: کسانی‌ که‌ کتاب‌های پیشین‌ را به‌ حق ‌خوانده‌ و فرا گرفته‌اند، به‌ قرآن‌ نیز ایمان‌ می‌آورند؛ مانند عبدالله بن‌ سلام، سلمان ‌فارسی‌ و همراهان‌شان‌ «و از این‌ گروه‌» اشاره‌ به‌سوی‌ مردم‌ مکه‌ است‌. به‌قولی: اشاره‌ به‌سوی‌ تمام‌ اعراب‌ است‌ «کسانی‌ هستند که‌ به‌ آن‌ ایمان‌ می‌آورند» یعنی: به ‌قرآن‌ «و آیات‌ ما را» یعنی: آیات‌ قرآن‌ را با وجود آشکار بودن‌ و دور بودن‌ شبهه ‌از آن‌ها «جز کافران‌ انکار نمی‌کنند» کافرانی‌ که‌ بر کفر خود مصمم‌اند؛ از مشرکان‌ و اهل‌ کتاب‌. جحود: انکار چیزی‌ به‌ زبان‌ است‌ که‌ در قلب‌ ثابت‌ می‌باشد.

﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨.

«و نبودی‌ که‌ قبل‌ از آن‌ هیچ‌ کتابی‌ را بخوانی‌» یعنی: ای‌ محمد ص! تو پیش‌ از قرآن‌ هیچ‌ کتابی‌ را نمی‌خواندی‌ و بر خواندن‌ آن‌ توانا نبودی‌ زیرا تو شخص‌ امی‌ و ناخوانی‌ هستی‌ که‌ نمی‌توانی‌ بخوانی‌ «و نه‌ آن‌ را با دست‌ خود می‌نوشتی‌» زیرا تو بر نوشتن‌ نیز توانا نیستی‌ «وگرنه‌ باطل ‌اندیشان‌ قطعا به‌ شک‌ می‌افتادند» یعنی: اگر تو از کسانی‌ می‌بودی‌ که‌ بر خواندن‌ و نوشتن‌ قادرند، قطعا باطل‌ اندیشان‌ بداندیش ‌می‌گفتند: شاید آنچه‌ را که‌ او بر ما می‌خواند، از کتاب‌های پیشین‌ الهی‌ یا از کتاب‌هایی ‌یافته‌ است‌ که‌ در باره‌ اخبار و تواریخ‌ امت‌ها تدوین‌ شده‌اند. اما از آنجا که‌ تو امی ‌هستی‌ و خواندن‌ و نوشتن‌ را نمی‌دانی، دیگر هرگز هیچ‌ محلی‌ برای‌ شک‌ و شبهه ‌در آن‌ها باقی‌ نمی‌ماند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «رسول‌ خدا ص تا آخر حیات‌شان‌ نه‌ می‌توانستند بخوانند و نه ‌می‌توانستند بنویسند و نه‌ حتی‌ یک‌ حرف‌ یا یک‌ سطر را به‌ دست‌ خود نوشته‌اند بلکه‌ نویسندگانی‌ داشتند که‌ جلوی‌ رویشان‌ وحی‌ و نامه‌هایشان‌ را که‌ به‌سوی ‌سرزمین‌های‌ مختلف‌ می‌فرستادند، می‌نوشتند. گفتنی‌ است‌؛ حدیثی‌ را که‌ بعضا در مورد این‌ که‌ رسول‌ خدا ص قبل‌ از رحلت‌ خود نوشتن‌ را آموختند، روایت‌ کرده‌اند، حدیثی‌ است‌ ضعیف‌ که‌ هیچ‌ اصلی‌ ندارد».

﴿بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ٤٩.

«بلکه‌ آن‌» یعنی: قرآن‌ «آیاتی‌ روشن‌ در سینه‌های‌ کسانی‌ است‌ که‌ دانش‌ داده‌ شده‌اند» یعنی: مؤمنانی‌ که‌ قرآن‌ را در عهد رسول‌ اکرم‌ ص حفظ کردند و نیز مؤمنانی‌ که‌ بعد از آن‌ حضرت‌ ص قرآن‌ را حفظ کرده‌ و می‌نمایند، به‌ آن‌ دانایند. این‌ دو ویژگی‌ قرآن‌ است‌ که‌ اولا: آیات‌ آن‌ دارای‌ اعجاز روشنی‌ است‌ و ثانیا: آیات‌ آن‌ در سینه‌ها محفوظ است‌. ابن‌کثیر در تفسیر آن‌ می‌گوید: «قرآن‌ را علما حفظ می‌کنند و خدای‌ ‌ حفظ و تلاوت‌ و تفسیر آن‌ را برایشان‌ آسان‌ می‌گرداند». «و جز ستمگران‌ آیات‌ ما را انکار نمی‌کنند» یعنی: کسانی‌ که‌ در ظلم‌ وستم‌ از حد درگذشته‌اند، همانان‌ که‌ حق‌ را می‌دانند اما از آن‌ روی‌ برمی‌تابند؛ آیات‌ ما را انکار می‌کنند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَٰتٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓيَٰتُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ٥٠.

«و گفتند» کفار مکه‌ «چرا بر او از جانب‌ پروردگارش‌ معجزاتی‌ نازل ‌نشده‌ است‌» مانند معجزات‌ موسی‌ ÷، شتر صالح‌ ÷ و معجزات‌ مسیح‌ ÷ «بگو» ای‌ پیامبر ص در پاسخ‌شان‌ «معجزات‌ فقط نزد خداوند است‌» و او آن‌ها را برهر کس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد و از هر گونه‌ که‌ بخواهد نازل‌ می‌کند و کسی‌ جز او بر این‌ کار توانا نیست‌ لذا حق‌ تعالی‌ اگر بداند که‌ شما با معجزات‌ هدایت‌ می‌شوید، قطعا درخواست‌ شما را اجابت‌ می‌کند زیرا فرودآوردن‌ معجزات‌ بر او سهل‌ و آسان‌ است‌ ولی‌ او می‌داند که‌ شما از این‌ درخواست‌ خویش، جز عناد و گردنکشی‌ و آزمودن‌ قصد دیگری‌ ندارید، از این‌ روی‌ خواسته‌ شما را اجابت‌ نمی‌کند «و من‌ فقط هشداردهنده‌ای‌ آشکارم‌» که‌ طبق‌ مأموریت‌ خویش، شما را بیم‌ و هشدار داده‌ و آنچنان‌ که‌ باید و شاید، حقایق‌ را برای‌ شما بیان‌ می‌کنم‌ و جز این‌ هیچ‌ چیز دیگر در قدرت‌ و اختیار من‌ نیست‌.

﴿أَوَ لَمۡ يَكۡفِهِمۡ أَنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحۡمَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥١.

«آیا برای‌ آنان‌ بس‌ نیست‌ که‌ ما این‌ کتاب‌ را که‌ برآنان‌ خوانده‌ می‌شود بر تو نازل‌ کرده‌ایم‌» یعنی: ای‌ پیامبر! اگر آنان‌ سرعناد ندارند و طالب‌ حق‌ و حقیقت‌ هستند، آیا این‌ کتاب‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌ برایشان‌ کافی‌ نیست، کتابی‌ که‌ تو آنان‌ را در مورد آن‌ به‌ مبارزه‌ فراخوانده‌ای‌ که‌ مانند آن‌ یا حداقل‌ سوره‌ای‌ مانند آن‌ را بیاورند اما از آوردن‌ آن‌ عاجز شدند؟ پس‌ اگر تو معجزات‌ موسی‌ و معجزات‌ غیر وی‌ از انبیا را هم‌ برای‌ آنان‌ می‌آوردی، هرگز ایمان‌ نمی‌آوردند چنان‌که‌ با قرآن‌ ایمان ‌نیاوردند «بی‌گمان‌ در این‌» کتاب‌ اعجازگر که‌ معجزه‌ای‌ مستمر در همه‌ زمآن‌ها و مکآن‌هاست‌ «برای‌ قومی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند» به‌ آنچه‌ که‌ تو از نزد پروردگار خویش‌آورده‌ای‌ «رحمتی‌ است‌» عظیم‌ در دنیا و آخرت‌ «و پندی‌ است‌» در دنیا؛ که‌ حقایق‌ را با آن‌ به‌یاد آورده‌ و به‌سوی‌ حق‌ راه‌ می‌یابند.

روایتی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ بیانگر آن‌ است‌ که‌ افرادی‌ از مسلمین‌ نوشته‌هایی‌ با خود آوردند که‌ بعضی‌ از شنیده‌هایشان‌ از یهود در آن‌ نقل‌ شده‌ بود پس‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ شَهِيدٗاۖ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ وَكَفَرُواْ بِٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٥٢.

«بگو» ای‌ پیامبر ص! «کافی‌ است‌ خدا میان‌ من‌ و شما گواه‌ باشد» به‌ آنچه‌ که‌ میان‌ من‌ و شما روی‌ داده‌ است‌ و کافی‌ است‌ که‌ او بر صدق‌ و حقانیت‌ رسالتم‌ گواه ‌باشد «آنچه‌ را که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ می‌داند» بنابراین، به‌ کار من‌ و کار شما و حق‌ من‌ و حق‌ شما آگاه‌ است‌ و هیچ ‌چیز از این‌ امور بر او پنهان‌ نیست‌ «و کسانی‌ که ‌به‌ باطل‌» یعنی: به‌ معبودان‌ باطل‌ «ایمان‌ آورده‌اند و به‌ خدا کفر ورزیده‌اند، آن‌ گروه، همان‌ زیانکارانند» در معامله‌ خود، از آنجا که‌ کفر را به‌ بهای‌ ایمان‌ خریده‌اند و حتما جزای‌ این‌ کار خود را در خواهند یافت‌.

﴿وَيَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلۡعَذَابِ وَلَوۡلَآ أَجَلٞ مُّسَمّٗى لَّجَآءَهُمُ ٱلۡعَذَابُۚ وَلَيَأۡتِيَنَّهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٥٣.

«و» مشرکان‌ «از تو عذاب‌ را به‌ شتاب‌ می‌طلبند» از روی‌ استهزا و تکذیب، گویی‌ سخن‌ گفتن‌ از عذاب، بحثی‌ مسخره‌ است‌ «و اگر میعادی‌ معین‌ در کار نبود» که‌ خداوند أ آن‌ را برای‌ عذاب‌شان‌ معین‌ کرده‌است‌ و آن‌ میعاد؛ روز قیامت ‌یا وقت‌ مرگ‌ آنان‌ است‌ «قطعا عذاب‌ بر آنان‌ نازل‌ می‌شد» به‌ طور عاجل، عذابی‌که‌ به‌ سبب‌ گناهان‌ خویش‌ سزاوار آن‌ هستند «و البته‌ بی‌ آن‌که‌ خبردار شوند غافلگیرشان‌ می‌کرد» یعنی: آن‌ عذاب‌ درحالی‌ به‌سویشان‌ در میعاد مقرر روی‌ می‌آورد که‌ از آمدن‌ آن‌ غافلند.

﴿يَسۡتَعۡجِلُونَكَ بِٱلۡعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ٥٤.

«از تو» ای‌ پیامبر ص! «به‌ شتاب‌ عذاب‌» دنیوی‌ «را می‌طلبند و حال‌ آن‌که‌ جهنم ‌قطعا بر کافران‌ احاطه‌ دارد» یعنی‌ به‌ آنان‌ بگو: عذاب‌ اخروی‌ خواه ‌ناخواه‌ آمدنی ‌است‌ و شما را از آن‌ گریزی‌ نیست‌ پس‌ به ‌زودی‌ شما را در زمانی‌ نزدیک ‌فرامی‌گیرد زیرا هرآنچه‌ که‌ آمدنی‌ باشد نزدیک‌ است‌.

﴿يَوۡمَ يَغۡشَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِمۡ وَيَقُولُ ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٥.

«آن‌ روز که‌ عذاب‌ از بالای‌ سر آن‌ها و از زیر پاهایشان‌» یعنی: از تمام‌ جهات‌ و جوانب‌شان‌ «آن‌ها را فرو می‌گیرد» پس‌ چون‌ عذاب‌ بر این‌ وصف‌ آنان‌ را فروگیرد، بی‌گمان‌ جهنم‌ به‌ آنان‌ احاطه‌ کرده ‌است‌ «و می‌فرماید» خدای‌ سبحان‌ یا بعضی‌ از فرشتگان‌ وی‌ از روی‌ تهدید و توبیخ‌ «آنچه‌ را می‌کردید بچشید» یعنی: بچشید جزای‌ آنچه‌ را که‌ از کفر و معاصی‌ می‌کردید و بدانید که‌ از عذاب‌ ما گریزی ‌ندارید.

﴿يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِي وَٰسِعَةٞ فَإِيَّٰيَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦.

«ای‌ بندگان‌ من‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! همانا زمین‌ من‌ فراخ‌ است‌ پس‌ تنها مرا بندگی ‌کنید» یعنی: اگر در مکه‌ از نمایان ‌کردن‌ ایمان‌ خود و از عمل‌ آشکار به‌ برنامه‌ها واحکام‌ اسلام‌ در تنگنا قرار دارید پس‌ به‌ جایی‌ هجرت‌ کنید که‌ بتوانید دین‌ خدا أ را در آن‌ بر پا دارید و اگر مجبورید که‌ به‌خاطر پرهیز از آزار مشرکان‌ دینتان‌ را پنهان‌ دارید، بدانید که‌ سرزمینهای‌ خداوند أ گسترده‌ و فراخ‌ است‌ پس‌ به‌ آن‌ سرزمین‌ها بروید و از تنگی‌ و فشار بیرون‌ آیید تا عبادت‌ من‌ بر شما سهل‌ و آسان ‌شود و بتوانید شعایر و شرایع‌ دین‌ خود را به‌طور علنی‌ و آشکار انجام‌ دهید.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ زبیر بن‌ عوام‌ س آمده ‌است: «البلاد بلاد الله، والعباد عباد الله، فحيثما أصبت‌ خيراً فأقم». «سرزمین‌ها، سرزمین‌های‌ خداوند است‌ و بندگان ‌هم‌ بندگان‌ خدایند پس‌ در هرجایی‌ که‌ به‌ خیری‌ رسیدی، در آنجا اقامت‌ گزین‌».

﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ٥٧.

«هر نفسی‌» یعنی: هر موجود و آفریده‌ جانداری‌ «چشنده‌ مرگ‌ است، سپس ‌به‌سوی‌ ما بازگردانده‌ می‌شوید» یعنی: هر نفسی‌ از نفوس، به‌زودی‌ در روزی‌ از روزها طعم‌ تلخ‌ مرگ‌ را خواه ‌ناخواه‌ خواهد چشید، چه‌ در موطن‌ و مقام‌ خود باشد و چه‌ در غربت‌ و هجرت‌ پس‌ ترک‌ اوطان‌ و جدایی‌ دوستان‌ و اخوان‌ بر شما دشوار نباشد زیرا بازگشت‌ همه‌ شما به‌سوی‌ خداوند أ است‌ و هر موجود زنده‌ای‌ ـ هرچند مدت‌ درنگ‌ آن‌ در این‌ سرای‌ دنیا طولانی‌ شود ـ در راه‌ سفر به‌سوی ‌دارالقرار، قرار دارد.

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ غُرَفٗا تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ نِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ٥٨.

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند» به‌ خداأ و پیامبرش‌ ص «و کارهای‌ شایسته ‌کرده‌اند» کارهایی‌ که‌ شرعا به‌ انجام‌ آن‌ مأمور بوده‌اند «قطعا آنان‌ را در غرفه‌هایی ‌از بهشت‌ جای‌ می‌دهیم‌» و فرود می‌آوریم‌ «که‌ از فرودست‌ آن‌ها جویباران‌ روان ‌است‌» یعنی: آن‌ غرفه‌ها در جایگاه‌های‌ بلند بهشت‌ قرار دارد به‌ طوری‌که‌ از فرودست‌ آن‌ها جویباران‌ جاری‌ است‌ «در آنجا جاودانند» یعنی: در غرفه‌ها، یا در بهشت‌ جاودانند و هرگز نمی‌میرند «چه‌ نیکو است‌ پاداش‌ عمل‌کنندگان‌» به‌ اعمال ‌صالح‌ و نیک‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «همانا در بهشت‌ غرفه‌هایی‌ است‌ که ‌بیرون‌ آن‌ها از درون‌ آن‌ها و درون‌ آن‌ها از بیرون‌ آن‌ها دیده‌ می‌شود، خداوند أ آن‌ها را برای‌ کسانی‌ آماده‌ کرده‌ است‌ که‌ اطعام‌ طعام‌ کنند و کلام‌ را پاک‌ و زیبا گردانند و بر نماز و روزه‌ پایبند باشند و به‌ شب‌ ـ در حالی‌که‌ مردم‌ در خوابند ـ قیام‌ کنند».

این‌ آیه‌ ترغیب‌ کننده‌ و برانگیزاننده‌ مؤمنان‌ به‌سوی‌ هجرت‌ بوده‌ و پیام‌ آن‌ به‌مؤمنان‌ زیر فشار کفار این‌ است‌ که: گریزتان‌ با دینتان‌ در راه‌ خدا أ، باید بر شما بسی‌ گوارا باشد زیرا برای‌ شما نزد پروردگارتان‌ چنان‌ عوض‌ و پاداش‌ بزرگی ‌آماده‌ شده‌ است‌.

﴿ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٥٩.

آری‌! «همان‌ کسانی‌» را در غرفه‌هایی‌ از بهشت‌ که‌ از فرودست‌ آن‌ جویباران‌ روان‌ است، جای‌ می‌دهیم‌ «که‌ صبر کردند» و بر دشواری‌های‌ تکلیف، بر آزار مشرکان، بر هجرت‌ به‌ منظور انجام‌ دادن‌ آشکار مراسم‌ و واجبات‌ دینی‌ خویش‌ وبر غیر این‌ از بلایا و محنت‌ها شکیبایی‌ ورزیدند «و به‌ پروردگارشان‌ توکل ‌می‌کنند» یعنی: امور خویش‌ را در هر اقدام‌ و در هر امتناعی‌ و در کلیه‌ احوال‌ خود ـ اعم‌ از امور دین‌ و دنیا ـ به‌ حق‌ تعالی‌ تفویض‌ می‌کنند.

﴿وَكَأَيِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ يَرۡزُقُهَا وَإِيَّاكُمۡۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٦٠.

«و چه ‌بسیار جاندارانی‌ که‌ نمی‌توانند متحمل‌ روزی‌ خود شوند، خداست‌ که ‌روزی‌ بخش‌ آن‌ها و شماست‌ و او شنوای‌ داناست‌» یعنی: در دنیا بسیار جاندارانی‌ هستند که‌ به‌سبب‌ ضعف‌ و ناتوانی، یارای‌ برداشت‌ روزی‌ خود و ذخیره ‌کردن‌ آن‌را ندارند بلکه‌ فقط خدای‌ ‌ است‌ که‌ آنان‌ و شما را نیز که‌ توان‌ این‌ کار را دارید، از فضل‌ خویش‌ روزی‌ می‌دهد پس‌ با آن‌که‌ شما بر تأمین‌ نفقه‌ زندگی‌تان ‌قدرت‌ دارید، چگونه‌ بر خدای‌ ‌ توکل‌ نمی‌کنید، در حالی‌ که‌ این‌ جانداران‌ ناتوان‌ با وجود ضعف‌ و ناتوانی‌شان، از ناحیه‌ تأمین‌ خود هیچ‌ واهمه‌ای ‌ندارند.

این‌ آیه‌ برای‌ تقویت‌ عزم‌ کسانی‌است‌ که‌ قصد هجرت‌ را دارند اما بیم‌ فقر، ایشان‌ را از آن‌ باز می‌دارد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ وقتی‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌ خدا ص از اصحاب‌ خویش‌ در مکه‌ خواستند که‌ به‌ مدینه‌ هجرت‌ کنند اما اصحاب‌ گفتند: نه‌ما در آنجا سرا و زمینی‌ داریم‌ و نه‌ کسی‌ را که‌ به‌ ما نان‌وآبی‌ بدهد. پس‌ خدای‌ ‌ به‌ ایشان‌ خبر داد که‌ رزق‌ و روزی‌ او به‌ مکانی‌ معین‌ مخصوص ‌نیست‌ بلکه‌ رزق‌ او برای‌ تمام‌ خلقش، در هر جا و در هر مکانی‌ که‌ قرار داشته‌ باشند، عام‌ است‌ و حتی‌ ارزاق‌ مهاجران‌ در دیار هجرت‌ بیشتر و پاکیزه‌تر است‌ چنان‌که‌ مهاجران‌ صدر اسلام‌ بعد از اندک‌زمانی، حکام‌ کشورها و سرزمین‌های‌ سایر بلاد شدند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «سافروا تربحوا و صوموا تصحوا و اغزوا تغنموا». «سفر کنید؛ سود می‌برید، روزه‌ بگیرید؛ تندرست‌ می‌شوید و جهاد کنید؛ غنیمت‌ می‌یابید».

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٦١.

«و اگر از آنان‌ بپرسی‌» یعنی: ای‌ پیامبر ص! اگر از مشرکان‌ بپرسی‌؛ «چه‌ کسی ‌آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌ و خورشید و ماه‌ را رام‌ کرده‌است‌؟ حتما می‌گویند: خداوند» یعنی: به‌ انکار این‌ حقیقت‌ قادر نیستند «پس‌ چگونه‌ بیراهه‌ برده‌ می‌شوند؟» یعنی: چگونه‌ بعد از این‌ اعتراف، از اقرار به‌ یگانگی‌ خداوند أ و این‌ که‌ او لاشریک‌ است‌، برگردانیده‌ می‌شوند؟.

﴿ٱللَّهُ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ٦٢.

«خدا بر هرکس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد روزی‌ را گشاده‌ می‌گرداند و برای‌ هرکس‌ که ‌بخواهد تنگ‌ می‌گرداند» یعنی: گشاده‌ ساختن‌ رزق‌ و روزی، یا تنگ ‌گردانیدن‌ آن، همانا از سوی‌ خدای‌ گشایشگر و تنگ‌ سازنده‌ روزی‌ است‌ پس‌ آن‌ را بر هر کس ‌که‌ بخواهد گشاده‌ و بر هرکس‌ که‌ بخواهد تنگ‌ می‌گرداند؛ برحسب‌ آنچه‌ که ‌حکمتش‌ اقتضا نماید «بی‌گمان‌ خدا به‌ هر چیزی‌ داناست‌» لذا آنچه‌ را که‌ صلاح‌ یا فساد بندگانش‌ در آن‌ است، می‌داند پس‌ به‌ مقتضای‌ حکمت‌ و مصلحت‌ خویش ‌می‌دهد و بازمی‌دارد بنابراین، باید بندگان‌ حق‌ تعالی‌ بر او توکل‌ کنند و امر او را فرمان‌ برند.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٦٣.

«و اگر از آنان‌ بپرسی‌» ای‌ پیامبر ص! «چه‌ کسی‌ از آسمان‌ آبی‌ فروفرستاده‌ و بدان‌ زمین‌ را پس‌ از پژمردنش‌ زنده‌ گردانید؟ حتما می‌گویند: الله» یعنی: آن‌ها به‌ این‌ حقیقت‌ معترفند پس‌ این‌ اعتراف‌ آن‌ها خود مستلزم‌ و مقتضی‌ بطلان‌ شرک‌ آوردن ‌آن‌ها به‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ «بگو: الحمدلله» یعنی: ستایش‌ می‌گویم‌ خداوند أ را بر این‌ که‌ حق‌ را با من‌ همراه‌، حجتم‌ را بر آنان‌ غالب‌ و آنان‌ را به‌ این‌ حقایق‌ معترف‌ گردانید «بلکه‌ بیشتر آنان‌ تعقل‌ نمی‌کنند» در تناقضی‌ که‌ با شرک‌ خویش ‌دچار آن‌ شده‌اند پس‌ بدین‌ جهت، به‌ مقتضای‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ اعتراف‌ کرده‌اند، عمل‌ نمی‌کنند.

﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٦٤.

«و این‌ زندگی‌ دنیا جز سرگرمی‌ و بازیچه‌ نیست‌» از جنس‌ آنچه‌ که‌ کودکان‌ به‌ آن ‌سرگرم‌ می‌شوند و با آن‌ بازی‌ می‌کنند. یعنی: زندگی‌ دنیا هیچ‌ دوام‌ و بقایی‌ ندارد و به‌ سرعت‌ سپری‌ می‌شود «و البته‌ زندگی‌ حقیقی‌ همانا سرای‌ آخرت‌ است‌» زیرا سرای‌ آخرت، سرای‌ زندگی‌ پاینده‌ و فنا ناپذیری‌ است‌ که‌ هرگز زوال‌ نمی‌پذیرد و مرگ، یا بیماری، یا هم‌ و غمی‌ آن‌ را منغص‌ و تلخ‌ نمی‌گرداند «اگر می‌دانستند» چیزی‌ از حقیقت‌ را ولی‌ نمی‌دانند زیرا اگر می‌دانستند، هرگز دار فانی ‌ناپایدار را بر سرای‌ باقی‌ ترجیح‌ نمی‌دانند ولی‌ کافران‌ جز به‌ ظواهر دنیا علم‌ وآگاهی‌ ندارند.

﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ٦٥.

«پس‌ چون‌ بر کشتی‌ سوار می‌شوند» یعنی: کفار با وصف‌ شرک‌ و عنادی‌ که‌ دارند، وقتی‌ سوار کشتی‌ می‌شوند «خداوند را ـ درحالی‌که‌ دین‌ را برای‌ او خالص ‌می‌دارند ـ می‌خوانند» چرا که‌ وقتی‌ دریا توفانی‌ شود و امواج‌ بزرگ‌ فراز آید وکفار از غرق‌ شدن‌ بیمناک‌ گردند، در این‌ هنگام‌ امیدشان‌ از اسباب‌ مادی‌ بریده ‌می‌شود پس‌ به‌ فطرت‌ خویش‌ بازگشته‌ و خداوند متعال‌ را بی‌ریا و خالصانه‌ به‌یگانگی‌ می‌خوانند و در آن‌ هنگام، به ‌یاری‌ خواندن‌ بتان‌ را فرو می‌گذارند زیرا می‌دانند که‌ جز خدای‌ سبحان‌ هیچ‌ نیروی‌ دیگری‌ نمی‌تواند این‌ سختی‌ بزرگ ‌فرود آمده‌ بر آنان‌ را برطرف‌ نماید «ولی‌ چون‌ آنان‌ را به‌سوی‌ خشکی‌ رهاند، بناگاه‌ شرک‌ می‌ورزند» یعنی: مجددا به‌ شرک‌ برگشته‌ و غیر خدای‌ سبحان‌ را می‌خوانند.

البته‌ این‌ شیوه‌ کفار برخلاف‌ شیوه‌ مؤمنان‌ با اخلاص‌ است‌ که‌ پس از نجات‌ از مهالک‌ و سختی‌ها نعمت‌ خدای‌ ‌ بر خویشتن‌ را شکر گزارده‌ و نعمت‌ها را وسیله‌ای‌ برای‌ افزونی‌ طاعات‌شان‌ می‌گردانند. «اذا» حرفی‌ است‌ که‌ بر تحقق‌ بی‌درنگ‌ ما بعد خود دلالت‌ می‌کند.

﴿لِيَكۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ وَلِيَتَمَتَّعُواْۚ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ٦٦.

آری‌! مجددا به‌ شرک‌ روی‌ می‌آورند «تا در آنچه‌ به‌ آنان‌ بخشیده‌ایم‌» از نعمت‌ها «کفران‌ پیشه‌ کنند» و ناسپاسی‌ ورزند «و تا برخوردار شوند» از نعمت‌های خداوند أ به‌گونه‌ای‌ که‌ او نمی‌پسندد «پس‌ به ‌زودی‌ می‌دانند» فرجام‌ این‌ عملکرد خویش‌ و سختی‌ و عذابی‌ را که‌ در پی‌ آن‌ خواهد آمد.

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَيُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ يَكۡفُرُونَ٦٧.

«آیا ندیده‌اند» کفار قریش‌ «که‌ ما» مکه‌ را برای‌ آنان‌ «حرمی‌ امن ‌قرار داده‌ایم‌» که‌ از هجوم‌ و قتل‌ و اسارت‌ و چپاول‌ ایمن‌ می‌باشند «و حال‌ آن‌که ‌مردم‌ از پیرامون‌شان‌ ربوده‌ می‌شوند» یعنی: ساکنان‌ حرم‌ از آفات‌ و بلیات‌ زمینی‌ای‌که‌ دیگر اعراب‌ مبتلای‌ آن‌ هستند، در سلامت‌ و عافیت‌ قرار دارند زیرا اعراب ‌دیگر همه‌وقت‌ در معرض‌ حملات‌ و یورش‌های‌ مهاجمان‌ قرار دارند، اموال‌شان‌ توسط جنگجویان‌ غارت‌ می‌شود، سپاهیان‌ مهاجم‌ خون‌هایشان‌ را بر زمین‌ می‌ریزند و هر زگان‌ و شیطآن‌های‌ عرب، نوامیس‌ و اموال‌ و ارزش‌هایشان‌ را مباح‌ می‌شمارند، با این‌ وجود «آیا به‌ باطل‌ ایمان‌ می‌آورند» یعنی: آیا به‌ شرک‌ می‌گرایند، بعد ازآن‌که‌ حجت‌ خداوند أ برآنان‌ آشکار شده‌ است‌ «و به‌ نعمت‌ خداوند کفر می‌ورزند» ناسپاسی‌ نعمت‌ را به‌جای‌ شکران‌ آن‌ قرار داده‌ و به‌ پیام‌ رسول‌ خدا ص کفر می‌ورزند؟!

ابن ‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: مشرکان‌ مکه‌ گفتند؛ ای‌ محمد! علت‌ دیگری‌ ما را از پذیرش‌ دین‌ تو باز نمی‌دارد مگر بیم‌ این‌ که‌ اگر ایمان‌ آوریم، مردم ‌عرب‌ ما را از جا برمی‌کنند زیرا ما در اقلیت‌ قرار داریم‌ و اعراب‌ پیرامون‌ ما در اکثریت‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ٦٨.

«و کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بندد» یعنی: کسی‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ نیست‌ که‌ می‌پندارد: خدای‌ سبحان‌ شریکی‌ دارد، یا کسی‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ نیست‌ که‌ بر خدای‌ سبحان‌ دروغ‌ بافته‌ و سخنی‌ را به‌ او نسبت‌ می‌دهد که ‌او آن‌ را نگفته‌ است‌ «یا» کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ «چون‌ حق‌» یعنی ‌پیامبر و کتاب‌ و توحید «نزد او آید، آن‌ را تکذیب‌ کند؟ آیا جایگاه‌ کافران‌ در دوزخ ‌نیست‌؟» استفهام‌ برای‌ تقریر و تثبیت‌ است‌. یعنی: بی‌شک‌ و شبهه، دوزخ ‌اقامتگاه‌ و جایگاه‌ کافران‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ فِينَا لَنَهۡدِيَنَّهُمۡ سُبُلَنَاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَمَعَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٦٩.

«و کسانی‌ که‌ در راه‌ ما جهاد کرده‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ علیه‌ نفس‌ و شیطان‌ جهاد کرده‌اند و جآن‌های‌ خود را در دعوت‌ به‌سوی‌ الله أ و برای‌ طلب‌ خشنودی‌ وی‌ به‌رنج‌ و سختی‌ درافگنده‌اند؛ «البته‌ آنان‌ را به‌ راه‌های‌ خود رهنمون‌ می‌شویم‌» یعنی: به‌ راه‌های‌ خیر که‌ ایشان‌ را به ‌سر منزل‌ خشنودی‌ و رضای‌ ما می‌رساند «و بی‌گمان‌ خدا با نیکوکاران‌ است‌» با نصرت‌ و یاری‌ خویش‌ در دنیا و دادن‌ پاداش‌ نیک‌ در آخرت‌ و هرکس‌ که‌ خدا أ با او باشد، هرگز خوار و ذلیل‌ نمی‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ عمل‌ بما علم، ورثه‌ الله‌ علم‌ ما لم‌ يعلم». «هر کس ‌به‌ آنچه‌ که‌ می‌داند عمل‌ کند، خداوند أ علم‌ آنچه‌ را که‌ نمی‌داند به‌ وی ‌می‌بخشاید». ابو سلیمان‌ دارانی‌ می‌گوید: «مراد از جهاد در آیه‌ کریمه، فقط جنگیدن‌ با کفار نیست‌ بلکه‌ یاری ‌دادن‌ دین‌ خدا أ، مبارزه‌ با باطل ‌اندیشان، سرکوب‌ ستمگران‌ و در رأس‌ همه، امر به ‌معروف‌ و نهی‌ از منکر و مجاهده‌ با نفس ‌در طاعت‌ حق‌ تعالی‌ است‌».

سوره‌ روم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۶۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ افتتاح‌ با بیان‌ شکست‌ رومیان‌ از فارسیان‌ و سپس‌ خبر دادن‌ از پیروزی‌ آنان‌ بعد از گذشت‌ اندی‌ سال، «روم‌« نامیده‌ شد. البته ‌این‌ یکی‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ از وقوع‌ رخدادهای‌ غیبی‌ آینده‌ای‌ خبرمی‌دهد که‌ به‌ واقعیت‌ می‌پیوندند.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿غُلِبَتِ ٱلرُّومُ٢.

«رومیان‌ شکست‌ خوردند» از دست‌ ایرانیان‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «رومیان‌ از نسل ‌روم‌ فرزند عیص‌ فرزند اسحاق‌ فرزند ابراهیم اند و بر دین‌ نصرانیت‌ بوده‌اند». مفسران‌ نقل‌ می‌کنند: «فارسیان‌ که‌ آتش‌ پرست‌ (مجوسی‌) بودند بر رومیان‌ که‌ اهل‌ کتاب‌ بودند، پیروز شدند و این‌ واقعه‌ چند سال‌ قبل‌ از هجرت‌ رسول‌ اکرم ص به‌ مدینه‌ اتفاق‌ افتاد پس‌ کفار مکه‌ از پیروزی‌ فارسیان‌ شادمان‌ شده‌ و گفتند: کسانی‌که‌ بی‌کتاب‌ بودند، بر کتابیان‌ پیروز شدند. بدین‌سان، این‌ پیروزی‌ را به‌ رخ ‌مسلمانان‌ می‌کشیدند اما مسلمانان‌ دوست‌ داشتند که‌ رومیان‌ بر فارسیان‌ پیروز شوند چراکه‌ آنان‌ اهل‌ کتاب‌ آسمانی‌ انجیل‌ بودند. پس‌ ابوبکر س این‌ موضوع‌ را با رسول‌ خدا ص در میان‌ گذاشت‌. رسول‌ خدا ص فرمودند: «بدان‌ که‌ رومیان ‌به‌زودی‌ بر فارسیان‌ پیروز می‌شوند». آن‌گاه‌ او این خبر را به‌ مشرکان‌ داد. مشرکان‌ به‌ او گفتند: میان‌ ما و خود میعادی‌ بگذار پس‌ اگر سخن‌ ما در مورد پیروزی ‌فارسیان‌ مسلم‌ شد، این‌.. و این‌.. تعداد شتر به‌ ما بدهید و اگر سخن‌ شما محقق ‌شد و رومیان‌ پیروز شدند، این‌.. و این‌.. تعداد شتر به‌ شما می‌دهیم‌. چنین‌ بود که ‌با ابوبکر س شرط بندی‌ کردند و ابوبکر س میعاد پنج‌ سال‌ را میان‌ خود و آنان ‌شرط قرار داد. سپس‌ به‌دستور رسول‌ اکرم‌ ص این‌ میعاد را تا نه‌ سال‌ افزایش‌ داد و با گذشت‌ این‌ مدت‌ بود که‌ رومیان‌ در این‌ نوبت‌ بر فارسیان‌ پیروز شدند.

نسفی‌ می‌گوید: «به‌ قول‌ قتاده، شرط بندی‌ ابوبکر س با مشرکان‌ قبل‌ از تحریم ‌قمار بود ولی‌ مذهب‌ امام‌ ابوحنیفه‌ و امام‌ محمد این‌ است‌ که‌ عقدهای‌ فاسد ـ مانند عقد ربا و غیر آن‌ ـ در دار حرب‌ میان‌ مسلمانان‌ و کفار جایز است‌. ایشان ‌به‌ همین‌ داستان‌ بر صحت‌ چنین‌ عقدهایی‌ استدلال‌ کرده‌اند».

﴿فِيٓ أَدۡنَى ٱلۡأَرۡضِ وَهُم مِّنۢ بَعۡدِ غَلَبِهِمۡ سَيَغۡلِبُونَ٣ فِي بِضۡعِ سِنِينَۗ لِلَّهِ ٱلۡأَمۡرُ مِن قَبۡلُ وَمِنۢ بَعۡدُۚ وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٤ بِنَصۡرِ ٱللَّهِۚ يَنصُرُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ٥.

آری‌! رومیان‌ مغلوب‌ شدند؛ «در نزدیک‌ترین‌ سرزمین‌» خود به‌ سرزمین ‌اعراب‌. به‌ قولی: این‌ سرزمین، الجزیره‌ و به‌قولی‌ دیگر: اذرعات‌ شام‌ بود «ولی‌ آنان‌ بعد از شکستشان‌ به‌ زودی‌ غالب‌ خواهند شد» یعنی: رومیان‌ بعد از غلبه‌ فارسیان ‌بر آنان، به‌ زودی‌ در نوبت‌ دوم‌ بر فارسیان‌ پیروز خواهند شد؛ «در عرض‌ چند سال‌» بضع: از سه‌ تا ده‌ سال‌ است‌. این‌ آیات‌ در زمانی‌ نازل‌ شد که‌ شاه‌ فارس ‌(شاپور) بر سرزمین‌ شام، سرزمین‌ جزیره‌ و دور دست‌ترین‌ نقاط سرزمین‌ روم‌ غالب‌ شده‌ بود به‌ طوری‌که‌ هرقل‌ امپراطور روم‌ مجبور شد تا به‌ قسطنطنیه‌ پناه‌ ببرد و او مدتی‌ طولانی‌ در آن‌ قلعه‌ در محاصره‌ شاپور قرار داشت‌. اما هفت‌ سال‌ بعد از نزول‌ سوره‌ روم، یعنی‌ دقیقا در سال‌ (۶۲٧م‌) بود که‌ سپاه‌ روم‌ بر سپاه‌ فارس‌ در محلی‌ به ‌نام‌ «نینوا» که‌ بر سر رودخانه دجله‌ واقع‌ شده‌ است‌ پیروز شد، فارسیان‌ شکست‌ سختی‌ خوردند و پیشگویی‌ قرآن‌ کریم‌ به‌تحقق‌ پیوست‌.

«فرجام‌ کار در گذشته‌ و آینده‌» یعنی: پیش‌ از این‌ پیروزی‌ و بعد از آن‌ «از آن‌ خداست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ در قدرت‌ بی‌انتها و اجرای‌ احکام‌ و سنن‌ خویش، یکتا و یگانه‌ است‌ و همه‌ این‌ تحولات‌؛ از غلبه‌ فارسیان‌ در بار اول‌ و غلبه‌ رومیان‌ در بار دوم، به‌ امر خدای‌ سبحان‌ و حکم‌ وی‌ می‌باشد «و آن‌ روز» که‌ رومیان‌ غالب‌ شوند «مؤمنان‌ شادمان‌ می‌شوند از نصرت‌ الهی‌» یعنی: روزی‌ که‌ رومیان‌ بر فارسیان‌ در عرض‌ چند سال‌ پیروز شوند، در آن‌ روز، مؤمنان‌ از یاری‌ الهی‌ برای‌ رومیان‌ شادمان‌ می‌شوند زیرا رومیان‌ اهل‌ کتاب‌ بودند در حالی‌ که‌ فارسیان‌ آتش‌ می‌پرستیدند. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ پیروزی‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند ـ در روز بدر اتفاق‌ افتاد و مؤمنان‌ به‌ هردو پیروزی‌ شادمان‌ شدند «هرکه‌ را بخواهد» که ‌یاری‌ دهد از بندگان‌ خویش‌ «یاری‌ می‌دهد و اوست‌ عزیز» یعنی: غالب‌ و قاهر «رحیم‌» یعنی: بسیار مهربان‌ به‌ بندگان‌ مؤمن‌ خویش‌.

این‌ آیات‌ از معجزات‌ رسول‌ اکرم ص است‌ زیرا از وقوع‌ وقایعی‌ در آینده‌ خبر می‌دهد که‌ این‌ وقایع‌ چنان‌که‌ خبر داده‌ شد، محقق‌ گردید.

﴿وَعۡدَ ٱللَّهِۖ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٦ يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ٧.

«وعده‌ خداست‌. خدا وعده‌اش‌ را خلاف‌ نمی‌کند» یعنی: خداوند أ پیروزی ‌رومیان‌ بر فارسیان‌ را وعده‌ داده‌ است‌ و بی‌تردید او وعده‌ خویش‌ را خلاف ‌نمی‌کند «ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند» که‌ خداوند أ وعده‌اش‌ را خلاف‌ نمی‌کند وآنان‌ کفارند که: «از زندگی‌ دنیا فقط ظاهری‌ را می‌دانند» یعنی: آن‌ها ظاهر آنچه‌ را که‌ از آرایشها و لذت‌های‌ دنیا و کار و بار زندگانی‌ و اسباب‌ به‌دست ‌آوردن‌ منافع ‌دنیوی‌شان‌ مشاهده‌ می‌کنند، می‌شناسند و علم‌ آن‌ها از این‌ امور فراتر نمی‌رود.

از این‌ آیه‌ چنین‌ برمی‌آید که‌ دنیا ظاهر و باطنی‌ دارد، ظاهر آن‌ همان‌ آرایش‌هاو پیرایش‌هایی‌ است‌ که‌ جهال‌ دنیا پرست‌ آن‌ را می‌دانند و بدان‌ دلبسته‌اند و باطن ‌آن‌ این‌ است‌ که‌ زندگی‌ دنیا پل‌ و گذرگاهی‌ به‌ سوی‌ حقیقت‌ است‌ و زندگی‌ حقیقی ‌و کامل‌ در آخرت‌ می‌باشد پس‌ باید در دنیا از طاعت‌ و عمل‌ صالح‌ برای‌ آخرت ‌توشه‌ برگرفت‌ «و حال‌ آن‌که‌ آنان‌ از آخرت‌» که‌ همانا نعمت‌ بی‌زوال‌ و لذت‌ بی‌مثال‌ و خالص‌ است‌ «غافلند» یعنی: به‌ آن‌ التفاتی‌ نمی‌کنند و آنچه‌ را که‌ مورد نیاز آخرت‌ است، برای‌ آن‌ آماده‌ نمی‌سازند.

﴿أَوَ لَمۡ يَتَفَكَّرُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۗ مَّا خَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ بِلِقَآيِٕ رَبِّهِمۡ لَكَٰفِرُونَ٨.

«آیا در خودشان‌ اندیشه‌ نکرده‌اند؟» یعنی: قطعا اسباب‌ اندیشیدن‌ برایشان‌ فراهم ‌است‌ و در قدم‌ اول‌ نزدیک‌ترین‌ چیز به‌ آن‌ها نسبت‌ به‌ سایر مخلوقات، خویشتن‌ وجودی‌ آنان‌ می‌باشد پس‌ اگر در وجود خودشان‌ چنان‌که‌ باید تفکر کنند، یقینا به ‌وحدانیت‌ خداوند أ و صداقت‌ پیامبرانش‌ پی‌ می‌برند. به‌عبارتی‌ دیگر: آیا در این‌ که‌ خدای‌ ‌ خود آنان‌ را آفریده‌ است‌ در حالی‌ که‌ چیزی‌ نبوده‌اند، نیندیشیده‌اند؟ «خداوند آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ جز به‌ حق‌» یعنی: به‌ عدل، یا به‌ حکمت‌ «نیافریده ‌است‌ و تا سرآمدی‌ معین‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را تا سرآمد و میعاد معینی‌ آفریده‌ است‌ که‌ چون‌ آن ‌میعاد مقرر به‌سر آید، عمر آن‌ها نیز به‌سر می‌آید و آن‌ روز قیامت‌ است‌. پس‌ اگر کسی‌ در این‌ دو امر تفکر کند، یقینا می‌داند که‌ انسان و هستی‌ برای‌ حکمتی‌ آفریده ‌شده‌اند و حتما هم‌ به‌ نقطه‌ پایانی‌ می‌رسند بنابراین، دنیا و مافیها در شرف‌ زوال ‌است‌ و آخرت‌ یقینا آمدنی‌ است‌ «و بی‌گمان‌ بسیاری‌ از مردم‌ به‌ لقای‌ پروردگارشان‌ کافرند» یعنی: منکر زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ هستند.

﴿أَوَ لَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَأَثَارُواْ ٱلۡأَرۡضَ وَعَمَرُوهَآ أَكۡثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ فَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ٩.

«آیا در زمین‌ سیروسفر نکرده‌اند تا بنگرند که‌ عاقبت‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» از طوایف‌ کفاری‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را به‌سبب‌ کفر و انکار حق‌ وتکذیب‌شان‌ به‌ پیامبران نابود کرد «چگونه‌ بوده‌ است‌؟» آخر، سرگذشت‌ آن‌ها همه‌ عبرت‌ آمیز و پند آموز است‌ و عاقل‌ کسی‌ است‌ که‌ از دیگران‌ پند بگیرد. یعنی: آنان‌ در زمین‌ گردش‌ کرده‌ و این‌ حقایق‌ را مشاهده‌ کرده‌اند. «آن‌ها بسی‌ نیرومندتر از آنان‌ بودند» یعنی: آن‌ کفار نابود ساخته‌ شده، نسبت‌ به‌ کفار مکه‌ وپیروانشان، در اسباب‌ و امور دنیوی‌ توانمندتر بودند «و زمین‌ را کند و کا و کردند» یعنی: آن‌ را شخم‌ زده‌ و برای‌ کشت‌وکار آماده‌ کرده‌ و اسباب‌ و ابزارهای ‌این‌ امر را به‌کار گرفتند همچنین‌ آن‌ها زمین‌ را به‌ منظور آبادانی‌ آن‌ زیروروی‌ کردند و در آن‌ به‌ کاوش‌ پرداختند «و بیش‌ از آنچه‌ اینان‌ آبادش‌ کرده‌اند آن‌ را آباد ساختند» یعنی: آن‌ امت‌ها، زمین‌ را با ساختن‌ بناها و گستراندن‌ کشاورزی، بیش‌ از مردم‌ مکه‌ آباد کردند زیرا امت‌های‌ پیشین‌ ـ مانند عاد، ثمود و امثال‌شان‌ ـ دارای‌ عمرهای‌ طولانی‌تر و بدن‌های‌ تنومندتر و در به ‌دست ‌آوردن‌ اسباب‌ زندگانی‌ و وسایل‌ تمدنی‌ دارای‌ موفقیت‌ بیشتری‌ بوده‌اند.

این‌ آیه‌ مظهری‌ از مظاهر اعجاز قرآن‌ کریم‌ است‌ زیرا نص‌ آن‌ ابعاد زمان‌ و مکان‌ را در نوردیده‌ و به‌ متن‌ تاریخ‌ و تمدن‌ انسان‌ در عصرهای‌ پیشین‌ قدم‌ گذاشته‌ است‌ و کاوش‌های‌ باستانشناسی‌ در عصر حاضر، گواه‌ روشن‌ اعجاز این‌ آیه‌ است‌.

«و رسولان‌شان‌ با بینات‌» یعنی: با معجزه‌ها «به‌سویشان‌ آمدند» ولی‌ با این ‌وجود، آنان‌ به‌ پیامبران و پیام‌های‌ توحیدی‌شان‌ ایمان‌ نیاوردند و در نتیجه، خداوند أ نابودشان‌ کرد «پس نبود که‌ خداوند بر آنان‌ ستم‌ کند» با عذاب‌ کردن‌شان ‌«بلکه‌ آنان‌ خود در حق‌ خویش‌ ستم‌ می‌کردند» با کفر، تکذیب‌ و ار تکاب‌ گناه‌.

﴿ثُمَّ كَانَ عَٰقِبَةَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ ٱلسُّوٓأَىٰٓ أَن كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَكَانُواْ بِهَا يَسۡتَهۡزِءُونَ١٠.

«آن‌گاه‌ عاقبت‌ کسانی‌ که‌ بدی‌ کردند، سوأی‌ شد» یعنی: عاقبت‌ آنان‌ بعد از عذاب‌ دنیا بدتر هم‌ شد زیرا در آخرت‌ به‌ سخت‌ترین‌ عقوبت‌ها مجازات‌ می‌شوند. به‌قولی: (سوأی‌) نامی‌ برای‌ جهنم‌ است‌ چنان‌که‌ (حسنی‌) نامی‌ برای‌ بهشت‌ می‌باشد. «چراکه‌ آیات‌ خدا را تکذیب‌ کردند» یعنی: از آن‌روی‌ که‌ آنان‌ آیات‌ الهی‌را که‌ بر پیامبرانش‌ نازل‌ کرده‌ بود تکذیب‌ کردند، عاقبت‌شان‌ بعد از عذاب‌ دنیا بدتر هم‌ شد. یا معنی‌ این‌ است: تکذیب‌ و تمسخر، عاقبت‌ و سرانجام‌ کسانی‌ بود که‌ مرتکب‌ بدترین‌ عملها شدند؛ و آن‌ عبارت‌ از شرک ‌ورزیدن‌ به‌ خداوند متعال‌ است ‌«و به‌ آن‌ها» یعنی: به‌ آیات‌ الهی‌ «استهزا می‌کردند» یعنی: علت‌ عاقبت‌ و فرجام‌ زشت‌ آنان‌ که‌ آتش‌ دوزخ‌ است، همین‌ تکذیب‌ و استهزای‌شان‌ بود.

﴿ٱللَّهُ يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ١١.

چون‌ در آیه‌ قبل‌ خداوند أ از عاقبت‌ مجرمان‌ که‌ جهنم‌ است، یاد کرد، در این‌ آیه، به‌ بیان‌ حقیقت‌ معاد و حشر پرداخته‌ و بر این‌ امر که‌ مقوله‌ اعاده‌ و تجدید آفرینش‌ مردم، از همان‌ مقوله‌ قدرت‌ و اراده‌ او بر آفرینش‌ ابتدایی‌ آن‌هاست، اقامه‌ دلیل‌ می‌کند: «خداست‌ که‌ آفرینش‌ را آغاز می‌کند» یعنی: پدیده‌های‌ خلقت‌ را اولا و ابتدائا از کتم‌ عدم‌ می‌آفریند «سپس‌ آن‌ را تجدید می‌کند» یعنی: آنان‌ را بعد از مرگ‌ مجددا زنده‌ می‌کند چنان‌که‌ در اول‌ بوده‌اند «آن‌گاه‌ به‌سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» در روز قیامت‌ به‌سوی‌ موقف‌ حساب‌ پس‌ نیکوکاران‌ را در قبال ‌نیکوکاریشان‌ و بدکاران‌ را در برابر بدکاریشان‌ جزایی‌ مناسب‌ می‌دهد.

﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يُبۡلِسُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ١٢.

«و روزی‌ که‌ قیامت‌ برپا شود، مجرمان‌ نومید می‌گردند» یعنی: مشرکان‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ را مشاهده‌ کنند ـ از هر خیری‌ مأیوس‌ و نا امید می‌شوند. مبلس: کسی ‌است‌ که‌ ساکت‌ و درمانده‌ و رسوا و افسرده‌ شده‌ و از راه‌ یافتن‌ به‌ حجت‌ و دلیلی‌ نومید گردیده‌ است‌.

﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَآئِهِمۡ شُفَعَٰٓؤُاْ وَكَانُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ كَٰفِرِينَ١٣.

«و برای‌ آنان‌ از شریکان‌شان‌» که‌ آن‌ها را در دنیا به ‌جای‌ خداوند أ عبادت ‌کرده‌اند «شفیعانی‌ نیست‌» که‌ از عذاب‌ خداوند أ پناه‌شان‌ دهند. تعبیر به‌ صیغه‌ (لم‌ یکن: نبوده‌ است‌) که‌ بر زمان‌ ماضی‌ دلالت‌ می‌کند، گویای‌ تحقق‌ قطعی‌ این ‌خبر است‌. «و خود» در این‌ وقت‌ «به‌ شریکانشان‌» یعنی: به‌ خدایانی‌ که‌ آن‌ها را در دنیا شرکای‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پنداشتند «کافرند» یعنی: در قیامت‌ آنان‌ منکر این‌ امراند که‌ آن‌ بتان‌ خدایانشان‌ هستند زیرا در این‌ هنگام‌ می‌دانند که‌ این‌ معبودان ‌باطل‌ نه‌ می‌توانند سودی‌ به‌ آنان‌ برسانند و نه‌ زیانی‌.

﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يَوۡمَئِذٖ يَتَفَرَّقُونَ١٤.

«و روزی‌ که‌ قیامت‌ برپا گردد، آن‌ روز مردم‌ پراکنده‌ می‌شوند» مؤمنان‌ به‌ بهشت‌ وکافران‌ به‌ دوزخ‌ می‌پیوندند و بدین‌گونه‌ از هم‌ جدا می‌شوند. قتاده‌ می‌گوید: «به ‌خدا سوگند که‌ این‌ جدایی‌ای‌ است‌ که‌ بعد از آن‌ هیچ‌ گرد هم ‌آمدنی‌ نیست‌».

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَهُمۡ فِي رَوۡضَةٖ يُحۡبَرُونَ١٥.

«اما کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند پس، آنان‌ در بوستانی‌ سرخوش‌ می‌گردند» یعنی: آنان‌ در بهشت‌ در شادی‌ و سرخوشی، مورد اکرام‌ و انعام‌ قرار می‌گیرند. به‌ قولی: مراد از «یحبرون‌» ساز و آوازی‌ است‌ که‌ در بهشت‌ می‌شنوند. ابن‌ کثیر می‌گوید: «حبره: معنایی‌ عام‌ دارد که‌ هر نوع‌ فرحت‌ و بهجت‌ را شامل‌ می‌شود».

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَلِقَآيِٕ ٱلۡأٓخِرَةِ فَأُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ١٦.

«و اما کسانی‌ که‌ کفر ورزیدند» به‌ خداوند أ «و آیات‌ ما» یعنی: قرآن‌ «و لقای ‌آخرت‌» یعنی: زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ «را تکذیب‌ کردند پس‌ آن‌ گروه‌ در عذاب‌ حاضر ساخته‌ می‌شوند» یعنی: در آن‌ مقیم‌ گردانیده‌ می‌شوند، بی ‌آن‌که‌ عذاب‌ از آنان‌ سبک‌ ساخته‌ شود.

﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ وَحِينَ تُصۡبِحُونَ١٧.

«پس‌ تسبیح‌ گویید خداوند را هنگامی‌ که‌ به‌ شامگاه‌ و به‌ بامداد وارد می‌شوید» یعنی: چون‌ این‌ حقایق‌ را دانستید، خداوند متعال‌ را تسبیح‌ گویید و او را از آنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست، به‌ پاکی‌ یاد کنید؛ با گفتن‌ «سبحان‌الله» در بامدادان‌ و شامگاهان‌. یا مراد از تسبیح‌ در این‌ آیه، نماز است‌.

﴿وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِيّٗا وَحِينَ تُظۡهِرُونَ١٨.

«و ستایش‌ ازآن‌ اوست‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ و هنگام‌ عصر و به ‌هنگام ‌نیمروزتان‌» ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ در آیه‌ قبل، نماز است‌ لذا مراد از فرموده‌ حق‌ تعالی: (حین‌ تمسون‌) نمازهای‌ مغرب‌ و عشاء است، مراد از: (حین ‌تصبحون‌) نماز بامداد است، مراد از: (عشیا) نماز عصر است‌ و مراد از: (حین ‌تظهرون‌) نماز ظهر است‌. بنابراین، این‌ دو آیه‌ مجموعه‌ هر پنج‌ نماز را در بر می‌گیرند.

باید دانست‌ که‌ مخصوص‌ ساختن‌ این‌ اوقات‌ به‌ گفتن‌ تسبیح، بدان‌ جهت‌ است ‌که‌ در این‌ اوقات‌ نشانه‌های‌ انتقال‌ از حالی‌ به‌ حال‌ دیگر و از زمانی‌ به‌ زمانی‌ دیگر محسوس‌ و نمایان‌ است‌ و در واقع‌ این‌ اوقات، تمام‌ بخش‌های‌ روز را دربر می‌گیرند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ هنگام‌ صبح‌ ﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ [الروم: ۱٧] را بخواند، آنچه‌ را که‌ از وی‌ (از اذکار) در شبش‌ فوت‌ شده‌ است، دریافته‌ و جبران‌ کرده‌ است‌ و هرکس‌ این‌ آیه‌ را در شامگاه‌ بخواند، آنچه‌ را که‌ از وی‌ در روزش‌ فوت‌ شده، جبران‌ کرده‌ است‌». مراد فوت‌ شدن‌ اذکار و اوراد است‌.

﴿يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَيُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ وَكَذَٰلِكَ تُخۡرَجُونَ١٩.

«زنده‌ را از مرده‌ بیرون‌ می‌آورد» مانند بیرون ‌آوردن‌ انسان‌ از نطفه‌ و بیرون ‌آوردن‌ جوجه‌ از تخم‌ «و مرده‌ را از زنده‌ بیرون‌ می‌آورد» مانند بیرون ‌آوردن ‌نطفه‌ و بیضه‌ از حیوان‌. بعضی‌ در معنای‌ این‌ دو جمله‌ گفته‌اند: مؤمن‌ را از کافر و کافر را از مؤمن‌ بیرون‌ می‌آورد. «و زمین‌ را پس‌ از پژمردنش‌ زنده‌ می‌کند» با رویانیدن‌ سبزه‌ها بعد از خشک‌ شدن‌ آن‌ها «و بدین‌گونه‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوید» از قبرهایتان‌. یعنی: ایجاد و اعاده‌ در قدرت‌ ذات‌ توانایی‌ که‌ بر بیرون‌ آوردن‌ اشیا از اضداد آن‌ها تواناست، برابر و یکسان‌ می‌باشد.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ٢٠.

«و از آیات‌ او» یعنی: از نشانه‌ها و دلایل‌ درخشان‌ حق‌ تعالی‌ بر عظمت، کمال ‌و مطلقیت‌ قدرتش‌ و از جمله‌ بر برانگیختن‌ مجددتان‌ «این‌ است‌ که‌ شما را از خاک ‌آفرید» یعنی: پدرتان‌ آدم‌ ÷ و شما را نیز در ضمن‌ خلقت‌ وی، از خاک‌ آفرید. آری‌! پدر ما آدم‌ ÷ از خاک‌ آفریده‌ شد و نسل‌ وی‌ از آب‌ نطفه‌ و آب‌ نطفه‌ از خون‌ است، خون‌ از غذا و غذا از سبزی‌ها و عناصر برآمده‌ از خاک‌ پس‌ خلقت ‌همه‌ انسآن‌ها درنهایت‌ از خاک‌ است‌ «سپس‌ بناگاه‌ شما بشری‌ در زمین‌ پراکنده ‌شدید» یعنی: سپس‌ از طریق‌ تناسل‌ و توالد، به‌ شیوه‌ای‌ که‌ خداوند أ مقدر کرده ‌است، از آدم‌ ÷ پدید آمدید تا بدانجا که‌ در گستره‌ زمین‌ پراکنده‌ شدید.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «همانا خداوند أ آدم‌ را از مشت‌ خاکی‌ که‌ آن‌ را از تمام‌ روی‌ زمین‌ برگرفت، آفرید لذا فرزندان‌ آدم‌ به ‌مانند زمین‌ (گونه ‌گون‌) آفریده‌ شدند و از آنان‌ سپید، سرخ، سیاه‌ و میان‌ این‌ها از الوان‌؛ و نیز پلید، پاک، نرمخوی، درشت‌ خوی‌ و میان‌ این‌ها (از طبایع‌) پدید آمد».

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٢١.

«و از آیات‌ او این‌ است‌ که‌ از خودتان‌ برایتان‌ همسرانی‌ آفرید» یعنی: از جمله‌ نشانه‌ها و دلالت‌هایی‌ که‌ به‌ قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر زنده ‌ساختن‌ پس‌ از مرگ‌ دلالت ‌می‌کند، یکی‌ این‌ است‌ که‌ برای‌ شما از جنس‌ بشری‌ شما زنانی‌ آفرید که‌ با آنان ‌ازدواج‌ می‌کنید. به‌ قولی: مراد حواعلیها السلام‌ است‌ زیرا خداوند متعال‌ او را از پهلوی‌ آدم‌ ÷ آفرید و زنان‌ بعد از وی‌ نیز از پشت‌ مردان‌ آفریده‌ شده‌اند. «تا بدآن‌ها آرام‌ گیرید» یعنی: تا به‌ همسرانتان‌ انس‌ و الفت‌ گرفته‌ و به‌ آنان‌ تمایل‌ ورزید زیرا آرامش‌ و راحت‌ روآن‌هایتان‌ با این‌ انس‌ و الفت‌ است‌ «و در میان‌ شما مودت‌ و رحمت‌ نهاد» یعنی: در میان‌ مرد و همسرش‌ در پرتو پیوند نکاح‌ و در درون‌ قلعه ‌مستحکم‌ آن، محبت‌ و علاقه‌ و شفقت‌ و عشق‌ قرار داد پس‌ به‌ وسیله‌ این‌ نکاح‌ است‌ که‌ شما با یک‌دیگر مهر و عاطفه‌ مبادله‌ می‌کنید، بی‌ آن‌که‌ قبل‌ از این‌ میان ‌شما شناخت‌ و معرفتی‌ باشد، چه‌ رسد به‌ مهر و محبت‌. مجاهد می‌گوید: «مودت‌؛ جماع‌ است‌ و رحمت‌؛ فرزند». «بی‌گمان‌ در این‌» اموری‌ که‌ ذکر شد «نشانه‌هایی ‌است‌» بزرگ‌ و شگرف‌ بر قدرت‌ و حکمت‌ خدای‌ سبحان‌ «برای‌ گروهی‌ که‌ می‌اندیشند» و با اندیشیدن‌ در این‌ امور، به‌ عظمت‌ آفریدگار متعال‌ پی‌ می‌برند.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِكُمۡ وَأَلۡوَٰنِكُمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡعَٰلِمِينَ٢٢.

«و از جمله‌ آیات‌ او آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است‌» زیرا ذاتی‌ که‌ این‌ اجرام‌ بزرگ ‌را آفرید و در آن‌ها از عجایب‌ صنع‌ و شگفتی‌های‌ آفرینش‌ خویش‌ پدیده‌هایی‌ قرار داد که‌ مایه‌ عبرت‌ اندیشه‌ وران‌ و متفکران‌ است، همین‌ ذات‌ متعال، قادر است‌ تا شما را بعد از مرگتان‌ نیز بیافریند و از قبرهایتان‌ برانگیزد. «و» نیز از جمله‌ نشانه‌های‌ اوست‌ «گونه‌گونی‌ زبآن‌های‌ شما» یعنی: گویش‌ها و زبآن‌هایی‌ که‌ با آن ‌سخن‌ می‌گویید؛ از عربی، عجمی، ترکی، رومی، لاتینی‌ و غیر این‌ از زبآن‌ها «و» نیز از جمله‌ نشانه‌های‌ اوست‌ «گونه‌گونی‌ رنگ‌های‌ شما» از سفید و سیاه‌ و سرخ ‌و زرد بلکه‌ حتی‌ در هر فردی‌ از افراد شما خصوصیاتی‌ وجود دارد که‌ او را از غیر وی‌ متمایز می‌گرداند، با آن‌که‌ همگی‌ شما فرزندان‌ یک‌ مرد و یک‌ زن‌ هستید و همه‌ شما را نوع‌ واحدی‌ باهم‌ جمع‌ می‌کند که‌ انسانیت‌ است‌. آری‌! اگر این‌ تنوع‌ و گونه‌گونی‌ نبود، بشر با چه‌ مشکلاتی‌ که‌ روبه‌رو نمی‌شد؟ «قطعا در این‌ امر نیز برای‌ دانشوران‌ نشانه‌هایی‌ است‌» زیرا فقط دانشوران‌ و صاحبان‌ علم‌ و بصیرت‌اند که‌ دلالت‌های‌ روشن‌ این‌ آیات‌ را بر وجود خدای‌ ‌ درمی‌یابند.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ مَنَامُكُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱبۡتِغَآؤُكُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَسۡمَعُونَ٢٣.

«و از جمله‌ آیات‌» و نشانه‌های‌ بزرگ‌ «او خواب‌ شما در شب‌ و روز و طلب‌ معاش ‌شما از فضل‌ اوست‌» آری‌! در شب‌ به‌ خواب‌ می‌روید و در روز نیز گاهی‌ برای‌ استراحت‌ می‌خوابید، مانند خواب‌ قیلوله‌ (وقت‌ چاشت‌) شما. همچنین‌ در روز وشب‌ از فضل‌ حق‌ تعالی‌ روزی‌ می‌طلبید زیرا طلب‌ روزی‌ هم‌ در روز و هم‌ در شب‌ روی‌ می‌دهد. البته‌ خواب‌ شبیه‌ مرگ‌ و تکاپو و تلاش‌ برای‌ رفع‌ نیازمندی‌ها وبه‌دست ‌آوردن‌ روزی، شبیه‌ به‌ زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ است‌ «بی‌گمان‌ در این‌ امر برای ‌گروهی‌ که‌ گوش‌ شنوا دارند» یعنی: برای‌ کسانی‌ که‌ آیات‌ و موعظه‌ها را اندیشمندانه ‌می‌شنوند و با این‌ نشانه‌ها بر عظمت‌ خداوند أ و امکان‌ رستاخیز استدلال ‌می‌کنند؛ «نشانه‌هایی‌ است‌» عظیم‌ بر وجود و عظمت‌ خداوند أ.

دعای‌ بی‌خوابی: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ زیدبن‌ ثابت‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: به‌ من‌ عارضه‌ بیدارخوابی‌ شب‌ دست‌ داد و از این‌ امر به‌ رسول‌ خدا ص شکایت‌ بردم، فرمودند بگو: «اللهم‌ غارت‌ النجوم‌ وهدأت‌ العيون‌ وأنت‌ حي‌ قيوم‌ يا حي‌ يا قيوم، أنم‌ عيني‌ وأهدء ليلي». «بارخدایا! ستارگان‌ غروب‌ کردند و چشمها آرام‌ گرفتند و تو زنده‌ پاینده‌ هستی‌. ای‌ زنده‌ پاینده‌! چشمهایم‌ را بخوابان‌ و شبم ‌را آرامش‌ بخش‌».

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ يُرِيكُمُ ٱلۡبَرۡقَ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَيُنَزِّلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَيُحۡيِۦ بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٢٤.

«و از جمله‌ آیات‌ او این‌ است‌ که‌ برق‌ را برای‌ بیم‌ و امید به‌ شما می‌نمایاند» بیم‌ از صاعقه‌ها و امید به‌ باران، بیم‌ از این‌ که‌ یخ‌ و سرما کشتزارها را نابود کند و امید به‌این‌ که‌ باران‌ کشتزارها را زنده‌ و خرم‌ گرداند. برق‌ شراره‌ الکتریکی‌ای‌ است‌ که‌ در نتیجه‌ برخورد ابرها در جو پدیدار می‌شود و از آن‌ رعد به ‌وجود می‌آید. «و ازآسمان‌ آبی‌ فرومی‌فرستد پس‌ به‌ وسیله‌ آن‌ زمین‌ را بعد از مرگش‌ زنده‌ می‌گرداند» با رستنی‌های‌ سبز و خرم، بعد از آن‌که‌ زمین‌ بر اثر خشکی‌ و سفتی‌ مرده‌ بود «بی‌گمان‌ در این‌ امر برای‌ گروهی‌ که‌ خرد می‌ورزند، نشانه‌هایی‌ است‌» که‌ خردورزان‌ با این‌ پدیده‌ها و نشانه‌ها، بر قدرت‌ عظیم‌ حق‌ تعالی‌ استدلال‌ می‌کنند.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَن تَقُومَ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ بِأَمۡرِهِۦۚ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمۡ دَعۡوَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ إِذَآ أَنتُمۡ تَخۡرُجُونَ٢٥.

«و از آیات‌ او این‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ به‌ فرمان‌ او برپایند» یعنی: برپایی‌ و بر جایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ بدون‌ ستون‌های‌ مرئی‌ای‌ که‌ بر آن‌ها متکی‌ باشند و بدون ‌قرارگاهی‌ که‌ بر آن‌ جای‌ و قرار گیرند، از جمله‌ نشانه‌های‌ عظیم‌ اراده‌ و قدرت‌ مطلقه‌ خدای‌ سبحان‌ است‌ «سپس‌ چون‌ به‌ صلایی‌ شما را از زمین‌ فراخواند، بناگاه ‌بیرون‌ می‌آیید» از گورهایتان‌ بدون‌ درنگ‌ و توقف‌ چنان‌که‌ شخص‌ دعوت‌ شده، مطیع‌ دعوتگر خویش‌ است‌. آری‌! چون‌ خدای‌ سبحان‌ شما را فرامی‌خواند ومی‌گوید: هان‌ ای‌ مردگان‌! از گورهایتان‌ بیرون‌ آیید؛ هیچ‌کس‌ از پیشینیان‌ و پسینیان‌ باقی‌ نمی‌ماند مگر این‌ که‌ بی‌درنگ‌ از گور برخاسته‌ و صحنه‌ رستاخیز را می‌نگرد. یا مراد این‌ است: با دمیدن‌ اسرافیل‌ در صور از گورها بیرون‌ می‌آیید.

﴿وَلَهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ٢٦.

«و هرکه در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌» از تمام‌ مخلوقات‌ «از آن‌ اوست‌» در ملک، در تصرف‌ و در آفرینش‌ و دیگران‌ را هیچ‌ چیز از این‌ امور در تحت‌ فرمان‌ نیست‌ «همگان‌ فرمانبردار اویند» یعنی: همه‌ ـ به‌ رضا یا از روی‌ اضطرار و درماندگی‌ ـ برای‌ پروردگار متعال‌ به‌ طاعت‌ انقیاد و فرمان‌پذیری‌ مطیع‌ و به‌ عبودیت‌ و بندگی‌ مقر و معترفند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر قنوتی‌ در قرآن‌ به‌ معنی‌ طاعت‌ است‌».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در این‌ آیات، شش‌ دلیل‌ کلی‌ بر ربوبیت‌ و وحدانیت‌ خدای ‌سبحان‌ بیان‌ شده‌ است‌.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِۚ وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٧.

«و اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ آفرینش‌ را آغاز می‌کند و باز آن‌ را تجدید می‌نماید» بعد از مرگ‌ آن‌؛ به‌ زندگانی‌ای‌ همیشگی‌ «و این‌ کار بر او آسانتر است‌» مجاهد در توضیح ‌معنی‌ آن‌ می‌گوید: «بازگردانیدن‌ و تجدید حیات، بر خدای‌ ‌ از آفرینش ‌ابتدایی‌ آسان‌تر است‌ هرچند که‌ آفرینش‌ ابتدایی‌ و تجدید آن، هردو بر او آسان ‌می‌باشد». به‌ قولی: مراد این‌ است‌ که‌ تجدید و بازگردانیدن‌ آفرینش‌ در میان‌ خلق ‌آسانتر از آفرینش‌ ابتدائی‌ است، نه‌ در نزد خالق‌ متعال‌ زیرا در پیش‌ قدرت‌ او این‌همه‌ یکسان‌ است‌ «و مثل‌ اعلی‌» یعنی: هر صفت‌ برتر و والاتر بر زبان‌ خلایق‌ و زبان‌ دلایل‌ «در آسمآن‌ها و زمین‌ از آن‌ اوست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ با این‌ فرموده‌اش: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ [الروم: ۲٧]. «و اعاده‌ آفرینش‌ بر او آسانتر است‌»؛ برای‌ شما در مورد آنچه‌که‌ در معیارها و مقیاس‌هایتان‌ سهل‌ یا دشوار است‌ مثلی‌ زده‌ است‌ پس‌ این‌ مثل‌ را عین‌ متمثل‌ ندانید و نپندارید که‌ در پیشگاه‌ قدرت‌ مطلقه‌ وی، آسانی‌ و سختی‌ای ‌وجود دارد زیرا کل‌ ممکنات‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ او یکسان‌ است‌ و مثل‌ برتر؛ یعنی ‌صفت‌ یگانگی‌ برای‌ اوست‌ پس‌ او را در آسمآن‌ها و زمین‌ شبیه‌ و مانندی‌ نیست‌ «و اوست‌ عزیز» پیروزمند در ملکش، توانایی‌ که‌ هرگز مغلوب‌ نمی‌شود «حکیم‌» است‌ در سخنان‌ و افعال‌ خویش‌.

در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «خداوند متعال‌ می‌فرماید: فرزند آدم‌ مرا تکذیب‌ کرد درحالی‌که‌ این‌ شایسته‌ شأن‌ وی‌ نبود و مرا دشنام‌ داد درحالی‌که‌ این‌شایسته‌ شأن‌ وی‌ نبود؛ اما تکذیب‌ وی‌ مرا در این‌ سخن‌ وی‌ است: خداوند آن‌گونه‌ که‌ مرا در ابتدا آفریده ‌است، مجددا بازنمی‌گرداند. درحالی‌که‌ آفرینش‌ اول ‌از اعاده‌ آن‌ بر من‌ آسانتر نیست‌. و اما دشنام‌ دادن‌ وی‌ مرا، در این‌ سخن‌ وی‌است: (خدا فرزندی‌ برگرفته ‌است‌) «بقره‌/۱۱۶» در حالی‌که‌ من‌ یگانه‌ بی‌نیاز هستم، کسی‌ که: (نه‌ فرزند آورد و نه‌ از کسی‌ زاییده‌ شده‌ است‌ و هیچ ‌کس‌ برای‌ او همتا نیست‌) «اخلاص‌/۴ـ ۳».

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ از عکرمه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌است‌ که‌ گفت: کفار از طرح‌ مسئله‌ زنده‌ کردن‌ مردگان، در شگفتی‌ و حیرت‌ فرورفتند پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿ضَرَبَ لَكُم مَّثَلٗا مِّنۡ أَنفُسِكُمۡۖ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن شُرَكَآءَ فِي مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ فَأَنتُمۡ فِيهِ سَوَآءٞ تَخَافُونَهُمۡ كَخِيفَتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ لِقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٢٨.

«خداوند برای‌ شما از خودتان‌ مثلی‌ زده‌است‌» یعنی: چنان‌ مثلی‌ زده‌ است‌ که‌ برگرفته‌ و برآمده‌ از خودتان‌ است‌ زیرا این‌ مثل‌ نزدیک‌ترین‌ چیز به‌ اذهان‌ شما بر بطلان‌ شرک‌ است: «آیا در آنچه‌ به‌ شما روزی‌ داده‌ایم، از آنچه‌ که‌ یمین‌هایتان‌ مالک‌ آن‌ شده‌ است‌ شریکانی‌ دارید که‌ در آن‌ برابر و یکسان‌ باشید» یعنی: آیا شما برای ‌خودتان‌ می‌پسندید که‌ غلامان‌ و کنیزانتان‌ در تصرف‌ اموالی‌ که‌ به‌ شما روزی ‌داده‌ایم، با شما برابر و یکسان‌ بوده‌ و در این‌ اموال‌ با شما مشارکت‌ داشته‌ باشند، بی‌ آن‌که‌ هیچ‌ فرقی‌ میان‌ شما و آنان‌ باشد؟ «و همانطور که‌ شما از یک‌دیگر بیم‌ دارید از آن‌ها بیم‌ داشته‌ باشید؟» یعنی: چنان‌که‌ از افراد آزاد شریک ‌مال‌ خود، بیمناکید و حساب‌ می‌برید، از آنان‌ هم‌ بیمناک‌ بوده‌ و ملاحظه‌ آنان‌ را داشته ‌باشید؟ لابد آنان‌ در پاسخ این‌ سؤال‌ می‌گویند: نه‌! نمی‌پسندیم‌ که‌ با بردگانمان‌ یکسان‌ باشیم‌! پس‌ چون‌ شرکت‌ میان‌ بردگان‌ و سروران‌شان‌ در چیزی‌ که‌ سروران‌ مالک‌ آن‌ هستند، باطل‌ شد در حالی‌ که‌ غلامان‌ و کنیزان‌ با آنان‌ در بشریت‌ همانند و همسانند، قطعا شرکت‌ میان‌ خدای‌ ‌ و یکی‌ از مخلوقاتش ‌نیز باطل‌ و بی‌اساس‌ است‌ زیرا از یک‌سو خلق، همگی‌ بندگان‌ خداوند متعال ‌هستند و از سوی‌ دیگر میان‌ او و بندگانش‌ هیچ‌گونه‌ همانندی‌ و مشابهتی‌ نیست‌. آری‌! درحالی‌که‌ شما تساوی‌ میان‌ خود و برده‌ خویش‌ را نمی‌پسندید پس‌ چگونه‌ این‌ تساوی‌ را برای‌ رب‌الارباب‌ و مالک‌ بی‌چون‌ همه‌ آزادان‌ و بردگان‌ می‌پسندید و برخی‌ از بندگان‌ وی‌ را برای‌ وی‌ شریک‌ قرار می‌دهید؟ «بدین‌سان‌ آیات‌ خود را برای‌ خردورزان‌ به ‌روشنی‌ بیان‌ می‌کنیم‌» باشد که‌ در این‌ مثل‌ها بیندیشند.

از ابن‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: اهل‌ شرک‌ در مناسک‌ حج‌ چنین‌ تلبیه‌ می‌گفتند: «لبيك، اللهم‌ لبيك، لبيك‌ لا شريك‌ لك‌ إلاَّ شريكاً هو لك‌ تملكه‌ وما ملك». «بارخدایا! به‌ فرمان‌ حاضریم، به‌ فرمان‌ حاضریم، برای‌ تو شریکی‌ نیست‌ جز همان‌ شریکی‌ که‌ او خود از آن‌ توست، تو مالک‌ اویی‌ و مالک ‌هرآنچه‌ که‌ او مالک‌ آن‌ است‌». پس‌ خداوند أ نازل‌ فرمود: ﴿هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتۡ [الروم: ۲۸].

﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٖۖ فَمَن يَهۡدِي مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ٢٩.

«نه، چنین‌ نیست‌ بلکه‌ ستمکاران‌ بی‌هیچ‌ علمی‌ از هوس‌های‌ خویش‌ پیروی ‌کرده‌اند» در پرستش‌ بتان‌ پس‌ در آیات‌ و نشانه‌های‌ حق‌ تعالی‌ تفکر نکرده‌ و در آن‌ها نیندیشیده‌اند در حالی‌ که‌ نمی‌دانند که‌ خود کاملا در گمراهی‌ قرار دارند «پس‌ آن‌ کس‌ را که‌ خدا بیراهش‌ گذاشته، چه‌ کسی‌ هدایت‌ می‌کند؟» یعنی: چنانچه ‌خداوند أ برایش‌ هدایت‌ را مقدر نکرده‌ باشد، هیچ ‌کس‌ نیست‌ که‌ بر هدایت ‌کردن ‌وی‌ توانا باشد «و برای‌ آنان‌ یاورانی‌ نیست‌» که‌ میان‌ آن‌ها و عذاب‌ خدای‌ سبحان ‌حایل‌ و مانع‌ گردند.

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠.

«پس‌ رویت‌ را به‌سوی‌ این‌ دین‌» مستقیم‌ «بگردان، با حق‌ گرایی‌» یعنی: پایدارانه‌ و استوارانه‌ روی‌ به‌ آن‌ کن، بی‌هیچ‌ گرایش‌ و التفاتی‌ به‌سوی‌ غیر آن‌ از ادیان‌ باطل‌. این‌ «فطرت‌ خداوند» یعنی: خلقت‌ و سرشتی‌ است‌ «که‌ مردم‌ را بر آن ‌آفریده‌ است‌» یعنی: خداوند أ مردم‌ را بر فطرت‌ اسلام‌ آفریده ‌است‌ و اگر عوارضی‌ در آنان‌ پدید نیاید که‌ به‌ سبب‌ آن‌ به‌ کفر گرایند، آن‌ها بر این‌ سرشت‌ خود پایدارند پس‌ این‌ فقط دین‌ مستقیم‌ الهی‌ است‌ که‌ با فطرت‌ بشری‌ منسجم‌ و هماهنگ‌ می‌باشد. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده ‌است: «هیچ‌ نوزادی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ بر فطرت‌ متولد می‌شود ولی‌ پدر و مادرش‌ او را یهودی‌ یا نصرانی‌ یا مجوسی‌ می‌گردانند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌روایت‌ عیاض‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا ص روزی‌ خطبه‌ می‌خواندند و در خطبه‌ خویش‌ به ‌نقل‌ از خدای‌ سبحان‌ فرمودند: «من‌ همه‌ بندگانم‌ را حنیف‌ و حق‌گرا آفریده‌ام‌ ولی‌ شیاطین‌ به‌ سوی‌ آن‌ها آمده‌ و آنان‌ را از دین‌شان‌ گمراه‌ ساختند وآنچه‌ را که‌ من‌ حلال‌ کرده‌ بودم، بر آنان‌ حرام‌ گردانیدند».

این‌ آیه‌ کریمه‌ و احادیث‌ شریف‌ یاد شده، دلیل‌ بر فطری‌ بودن‌ عقیده‌ توحیدی ‌و سلامت‌ آفرینش‌ اعتقاد در نهاد انسان‌ است‌ پس‌ با تأثیرات‌ محیط، افکار و القاآت‌ انحرافی‌ و موروثی‌ و تقلیدهای‌ باطل‌ دور از سلطه‌ فکر و اندیشه‌ است‌ که ‌عقیده‌ پاک‌ توحیدی‌ تغییر می‌کند.

«در آفرینش‌ الهی‌ تبدیلی‌ نیست‌» یعنی: آفرینش‌ الهی‌ را با پرستش‌ غیر وی‌ تغییر ندهید بلکه‌ بر فطرت‌ اسلام‌ و توحید باقی‌ و پایدار بمانید «دین‌ استوار این ‌است‌» یعنی: پایبندی‌ به‌ فطرت، همانا دین‌ مستقیم‌ و استوار است‌ «ولی‌ اکثر مردم‌» همچون‌ کفار مکه‌ در زمان‌ نزول‌ آیه‌ «نمی‌دانند» این‌ حقیقت‌ را تا به‌ آن‌ عمل‌ کنند و آن‌ را در عینیت‌ به‌کار بندند. چنان‌که‌ امروز نیز، اکثریت‌ خلق‌ از این‌ حقیقت‌ جاهلند که‌ فطرت‌ بشری‌ جز با رویکرد و گرایش‌ به‌ دین‌ حنیف‌ و پاک‌ توحیدی، منسجم‌ و هماهنگ‌ نمی‌شود.

آن‌گاه‌ خدای‌ ‌ این‌ رهنمود خود را تکمیل‌ کرده‌ می‌فرماید:

﴿مُنِيبِينَ إِلَيۡهِ وَٱتَّقُوهُ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٣١.

«به‌سویش‌ انابت‌ کنید» یعنی: ای‌ پیامبر! تو و همراهانت‌ به‌سوی‌ الله أ روی ‌آورید در حالی‌ که‌ با اخلاص‌ عمل‌ و پایبندی‌ به‌ فرامین‌ وی‌ به‌ او رجوع‌کننده‌اید «و از او پروا بدارید» با اجتناب‌ از نافرمانی‌ها و حاضر و ناظر دانستن‌ وی‌ «و نماز را برپا دارید» در اوقات‌ آن‌ و با پایبندی‌ به‌ فرایض، سنت‌ها و آداب‌ آن، همان ‌نمازی‌ که‌ به‌ آن‌ مأمور شده‌اید «و از مشرکان‌ نباشید» که‌ برای‌ او شریک ‌می‌آورند.

﴿مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢.

آری‌! نباشید: «از کسانی‌ که‌ دین‌شان‌ را پراکنده‌ کردند و فرقه‌ فرقه‌ شدند» در دین، که‌ مانند اهل‌ بدعت‌ها و هواها و یهود و نصاری، بعضی‌ از بعضی‌ دیگر، یعنی ‌پیروان، پیشوایان‌ گمراه‌ خود را در باطل‌ مشایعت‌ و همراهی‌ می‌کنند «هر حزبی‌ به‌آنچه‌ که‌ نزد خود دارند دلخوشند» یعنی: هر گروهی‌ به‌ آنچه‌ که‌ نزد آن‌ها از دین‌ بناشده‌ بر بنیاد باطل‌ وجود دارد، شادمان‌ و خرسنداند و می‌پندارند که‌ برحق‌اند در حالی‌ که‌ از حق‌ هیچ‌ دستاویزی‌ به‌ همراه‌ ندارند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا ص پرسیدند: فرقه‌ ناجیه‌ از این ‌گروه‌ها کدام‌ فرقه‌ است‌؟ فرمودند: «فرقه‌ای‌ که‌ رهرو راه‌ و روشی‌ باشد که‌ امروز من‌ و اصحابم‌ بر آن‌ قرار داریم‌».

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلنَّاسَ ضُرّٞ دَعَوۡاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم بِرَبِّهِمۡ يُشۡرِكُونَ٣٣.

«و چون‌ به‌ مردم‌ ضری‌» یعنی: سختی، بلا، بیماری‌ و قحطی‌ای‌ «برسد، پروردگار خود را می‌خوانند» و به‌سوی‌ او پناه‌ برده، او را به‌ فریادرسی‌ می‌خوانند که‌ آن‌ بلا را از آنان‌ بردارد «در حالی‌ که‌ به‌سوی‌ او انابت‌ کننده‌اند» یعنی: در حالی‌ که ‌به‌سوی‌ او بازگشت‌کننده‌ و توبه‌کاراند و به‌ غیر او تکیه‌ نمی‌کنند. که‌ این‌ قله‌ توحید و یکتاپرستی‌ است‌ «سپس‌ چون‌ از جانب‌ خود رحمتی‌ به‌ آنان‌ بچشاند» با اجابت ‌کردن‌ دعایشان‌ و برداشتن‌ آن‌ سختی‌ها و بلاها از آنان‌ «بناگاه‌ گروهی‌ از آنان ‌به‌ پروردگارشان‌ شرک‌ می‌آورند» در عبادت‌ و به‌سوی‌ پرستش‌ غیر الله أ بازمی‌گردند در حالی‌ که‌ می‌دانند کسی‌ جز الله أ آن‌ بلا را از آنان‌ برطرف‌ نکرده‌است‌. پس‌ یگانه ‌پرستی‌شان‌ در سختی‌ها، خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ آنان‌ فقط به‌خدای‌ یگانه‌ نیازمندند و این‌ از بزرگ‌ترین‌ ادله‌ بر وجود فطرت‌ بشری‌ و بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ فطرت‌ بشر در اصل‌ توحیدی‌ است‌. این‌ جمله، مفید برانگیختن ‌تعجب‌ از احوال‌شان‌ است‌. یعنی: عجبا! چگونه‌ در هنگام‌ فرود آمدن‌ سختی‌ها، به‌ وحدانیت‌ خدای‌ سبحان‌ اعتراف‌ می‌کنند اما وقتی‌ این‌ سختی‌ها از آنان‌ برطرف‌ ساخته‌ می‌شود، مجددا به‌ شرک‌ باز می‌گردند.

﴿لِيَكۡفُرُواْ بِمَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡۚ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٤.

آری‌! به‌ شرک‌ باز می‌گردند «تا به‌ آنچه‌ به‌ آن‌ها بخشیده‌ایم، کفران‌ ورزند» و ناسپاسی‌ پیشه‌ کنند، در حالی‌ که‌ نعمت‌های الهی‌ را انکار می‌کنند «پس‌ برخوردار شوید» اندکی‌ از کفر و ناسپاسی‌ خویش‌ «زودا که‌ بدانید» آنچه‌ را که‌ این ‌بهره‌مندی‌ زوال‌پذیر، از عذاب‌ دردناک‌ در پی‌ خواهد داشت‌. این‌ تهدیدی‌ سخت ‌برای‌ مشرکان‌ است‌.

﴿أَمۡ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ سُلۡطَٰنٗا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُواْ بِهِۦ يُشۡرِكُونَ٣٥.

«یا مگر برآنان‌ برهانی‌ نازل‌ کرده‌ایم‌ که‌» آن‌برهان‌ و حجت‌ «درباره‌ آنچه‌ به‌ آن ‌شرک‌ می‌ورزند، سخن‌ می‌گوید؟» بر شرک‌ ورزیدن‌شان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ ناطق ‌بوده‌ و بر این‌ امر که‌ این‌ کارشان‌ حق‌ است، دلالت‌ می‌کند؟ که‌ این‌ استفهام‌ بر سبیل‌ انکار می‌باشد. یعنی: آنان‌ بر شرک‌ و گمراهی‌شان‌ هیچ‌ برهان‌ و حجتی‌ ندارند پس‌ چگونه‌ به‌ خداوند أ شریک‌ می‌آورند؟!.

﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ فَرِحُواْ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ إِذَا هُمۡ يَقۡنَطُونَ٣٦.

«و چون‌ به‌ مردم‌ رحمتی‌ بچشانیم‌» یعنی: فراوانی، نعمت، گشایش‌ و عافیتی‌؛ مانند نزول‌ باران، گشایش‌ مالی، سلامتی‌ و غیره‌ «به‌ آن‌ شادمان‌ می‌شوند» با سرمستی‌ و گردنکشی‌ و کبر، نه‌ شادمانی‌ای‌ همراه‌ با شکر و اعتراف‌ به‌ نعمت‌ «واگر به‌ آنان‌ به ‌خاطر کار و کردار پیشین‌شان‌» یعنی: به‌ شومی‌ گناهان‌شان‌ «سیئه‌ای ‌برسد» یعنی: سختی‌ و رنجی‌ برسد، به‌ هر وصف‌ و کیفیتی‌ که‌ باشد «بناگاه‌ نومید می‌شوند» از رحمت‌ الهی‌. قنوط: مأیوس‌ شدن‌ از رحمت‌ است‌. ولی‌ در آیه ‌دیگری‌ «هود/۱۱» خداوند متعال‌ مؤمنان‌ صابر را از این‌ قاعده‌ استثنا کرده‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صهیب س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌ خدا ص فرمودند: «شگفتا بر کار مؤمن، خداوند أ در باره‌ او هیچ‌ حکمی‌ نمی‌کند مگر این‌که‌ آن‌ حکم‌ برایش‌ خیر است‌؛ زیرا اگر به‌ او نعمت‌ و خوشحالی‌ای‌ برسد، شکر می‌کند پس‌ این، به‌ خیر اوست‌ و اگر به‌ او بلا و رنجی‌ برسد، صبر می‌کند و این‌ نیز به‌ خیر اوست‌».

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٣٧.

«آیا ندیده‌اند» و ندانسته‌اند «که‌ خداست‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هر کس‌» از بندگانش ‌«که‌ بخواهد، فراخ‌ یا تنگ‌ می‌گرداند» از روی‌ امتحان‌ و آزمایش‌ و به‌ مقتضای‌ عدل ‌و حکمت‌ خویش‌؟ پس‌ چرا از رحمت‌ وی‌ ناامید می‌شوند و توبه‌کارانه‌ به‌ سوی‌ او باز نمی‌گردند تا او بار دیگر رحمت‌ خویش‌ را شامل‌ حال‌ آنان‌ کند؟ «بی‌گمان‌ در این‌» قبض‌ و بسط نعمت‌ «برای‌ گروهی‌ که‌ ایمان‌ می‌آورند نشانه‌هاست‌» که‌ با این ‌قبض‌ و بسط، به‌سوی‌ حق‌ راه‌ می‌یابند زیرا این‌ امور بر کمال‌ قدرت‌ الهی‌ دلالت ‌می‌کند.

﴿فَ‍َٔاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٣٨.

«پس‌» ای‌ مؤمن‌! «به‌ صاحب‌ قرابت، حقش‌ را بده‌» با نیکی‌کردن‌ به‌ او به ‌وسیله‌ انفاق‌ و صدقه، پیوند رحم‌ و غیره‌. احناف‌ با این‌ آیه‌ بر وجوب‌ انفاق‌ برای ‌محارمی‌ که‌ محتاج‌ و نیازمند بوده‌ و قادر به‌ کسب‌ و کار نمی‌باشند، استدلال‌ کرده‌اند «و نیز» بده‌ «به‌ مسکین‌» حق‌ وی‌ را. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «مسکین‌گدای‌ دوره‌گرد بی‌مال‌ و مکنت‌ است‌». «و نیز» بده‌ «به‌ ابن‌السبیل‌» حقش‌ را. حق‌ مسکین‌ این‌ است‌ که‌ به‌ وی‌ صدقه‌ بدهی‌ و کمک‌ کنی‌ و حق‌ ابن‌السبیل‌ ـ یعنی‌شخص‌ در راه ‌مانده‌ مسافری‌ که‌ نیاز به‌ مال‌ دارد ـ این‌ است‌ که‌ او را مهمان‌ کنی ‌«این‌ انفاق‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در طلب‌ خشنودی‌ خدا هستند، بهتر است‌» یعنی: دادن‌ حق‌ این‌ مستحقان، برای‌ کسانی‌ که‌ قصد نزدیکی‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ را دارند، بهتر از بخل‌ و امساک‌ است‌ «و این‌ گروهند که‌ رستگارانند» یعنی: به‌ خواسته‌ خویش‌ در بهشت‌ و رضای‌ الهی‌ دست‌ می‌یابند، از آنجا که‌ در جهت‌ رضای‌ خدا أ و به‌ خاطر به‌ جا آوردن‌ امر وی، انفاق‌ کرده‌اند.

و از آنجا که‌ انفاق‌ در راه‌ خدا أ مظهر پاکی‌ و کرامت‌ نفس‌ است، اینک‌ حق‌ تعالی‌ از ربا یاد می‌کند که‌ در نقطه‌ مقابل‌ آن‌ قرار داشته‌ و مظهر بخل‌ و آز و حق‌ کشی‌ می‌باشد:

﴿وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن رِّبٗا لِّيَرۡبُوَاْ فِيٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ فَلَا يَرۡبُواْ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَآ ءَاتَيۡتُم مِّن زَكَوٰةٖ تُرِيدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ٣٩.

«و آنچه‌ می‌دهید از ربا» یعنی: از مال‌ برای‌ طلب‌ افزایشی‌ که‌ در برابر خود عوضی‌ نداشته‌ باشد «تا در اموال‌ مردم‌ سود و افزایش‌ بردارد» یعنی: تا بهره‌ شما در اموال‌ مردم‌ افزون‌ شود و رشد کند «پس‌» بدانید «که‌ نزد خدا افزون ‌نمی‌شود» یعنی: خداوند أ در آن‌ برکت‌ نمی‌نهد. به‌ قولی: تأویل‌ آیه‌ کریمه‌ چنین‌ نیست‌ بلکه‌ مراد از «ربا» در اینجا مخصوصا تعاملی‌ است‌ که‌ میان‌ مردم‌ در مبادله‌ هدایا مرسوم‌ است، بدین‌سان‌ که‌ شخص‌ به‌ دوستش‌ هدیه‌ای‌ می‌دهد و در مقابل‌ از او توقع‌ هدیه‌ و پاداش‌ افزونتری‌ را دارد. پس‌ باید هدیه‌ دهنده‌ چنین ‌قصدی‌ نداشته‌ و بداند که‌ اگر هدیه‌ دادن‌ وی، برایش‌ عوضی‌ افزونتر از مال‌ مردم‌ را هم‌ به‌دنبال‌ آورد ولی‌ آن‌ عوض‌ نزد خداوند أ رشد نمی‌کند و صاحبش‌ در قبال ‌آن‌ سزاوار پاداش‌ الهی‌ نیست‌. بنابراین، ربا در اینجا شامل‌ آن‌ چیزهایی‌ است‌ که ‌انسان‌ به‌ دیگران‌ می‌دهد تا بیشتر از آن‌ را عوض‌ بستاند، یا خدمتی‌ است‌ که‌ انسان ‌به‌ کسی‌ می‌کند تا از آن‌ در دنیای‌ خویش‌ بهره‌مند گردد لذا نفعی‌ که‌ در قبال‌ آن‌ خدمت‌ به‌ او تعلق‌ می‌گیرد، در نزد خداوند أ رشد نمی‌کند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ هدیه ‌دادن‌ به ‌قصد رسیدن‌ به‌ هدیه‌ و عوضی‌ بهتر و افزونتر از آن، مخصوصا بر رسول‌خدا ص حرام‌ بود زیرا خداوند متعال‌ خطاب‌ به‌ آن ‌حضرت ص می‌فرماید: ﴿وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ٦ [المدثر: ۶]. «و بخشش‌ نکن‌ که‌ پاداش‌ بزرگتر از آن‌را طلب‌ کنی‌» اما این‌ کار بر امت‌ ایشان‌ مباح‌ است‌.

عکرمه‌ می‌گوید: «ربا، بر دو گونه‌ است، ربای‌ حلال‌ و ربای‌ حرام‌؛ ربای‌ حلال‌ آن‌ است‌ که‌ شخص‌ هدیه‌ می‌دهد و در قبال‌ آن‌ هدیه‌ و عوضی‌ افزونتر را توقع ‌دارد ـ چنان‌که‌ در این‌ آیه‌ آمده‌ است‌ ـ اما ربای‌ حرام، عبارت‌ از ربای‌ دادوستد و ربای‌ قرض‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از دادن‌ چیزی‌ و گرفتن‌ بدلی‌ در قبال‌ آن‌ همراه‌ با شرطی‌ در عقد است‌ که‌ شرط کردن‌ آن‌ مشروعیت‌ ندارد». «و آنچه‌ می‌دهید ـ از زکات‌ ـ در طلب‌ خشنودی‌ خداوند» یعنی: آنچه‌ می‌دهید از زکات‌ و صدقاتی‌ که‌ در قبال‌ آن‌ جز پاداش‌ و رضای‌ الهی، هیچ‌ عوض‌ و پاداشی‌ را از کسی‌ انتظار ندارید؛ «پس‌ اینان‌ همان‌ فزونی‌ یافتگانند» که‌ در برابر هر حسنه، از ده‌ برابر تا هفتصد برابر به ‌آن‌ها پاداش‌ تعلق‌ می‌گیرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «کسی‌ از کسب‌ وکار پاکیزه‌ای‌ پیمانه‌ خرمایی‌ را صدقه‌ نمی‌دهد مگر این‌ که‌ خداوند آن‌ را با دست ‌راست‌ خویش‌ گرفته‌ و برای‌ صاحبش‌ پرورش‌ می‌دهد چنان‌که‌ یکی‌ از شما کره ‌اسب‌ خود را پرورش‌ می‌دهد تا بدانجا که‌ آن‌ پیمانه‌ خرما، از کوه‌ احد بزرگ‌تر می‌شود».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفۡعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيۡءٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٤٠.

ای‌ مردم‌! «خدا، همان‌ کسی‌ است‌ که‌ شما را آفرید» اعم‌ از مؤمن‌ و مشرکتان‌ را «و سپس‌ به‌ شما روزی‌ بخشید» از هنگام‌ تولد تا وقت‌ وفاتتان‌ «سپس‌ شما را می‌میراند» در آخر عمر «باز زنده‌تان‌ می‌کند» در آخرت‌ برای‌ حساب‌ و جزا. پس ‌فقط حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ به‌ این‌ صفات‌ مخصوص‌ است‌ و این‌ کارهایی‌ است‌ که ‌همه‌ برای‌ انسان‌ قابل‌ مشاهده‌ می‌باشد «آیا از شریکانتان‌ کسی‌ هست‌ که‌ چیزی‌ از این‌ کارها را انجام‌ دهد» یعنی: بیافریند، روزی‌ دهد، بمیراند و باز زنده‌ گرداند؟ واضح‌ است‌ که‌ آن‌ها می‌گویند: نه‌! در میان‌ معبودان‌ ما کسی‌ نیست‌ که‌ چیزی‌ از این ‌کارها را انجام‌ دهد، در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ حجت‌ بر آنان‌ برپا می‌شود «او پاک‌ ومنزه‌ و والاتر است‌ از آنچه‌ شرک‌ می‌آورند» یعنی: چون‌ به‌ عجز خویش‌ معترف ‌شدند، باید خداوند أ را از شرک‌ آوری‌هایشان به‌ پاکی‌ یاد کنند و او را از این ‌امور، برتر و والاتر بدانند.

﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِي ٱلنَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٤١.

«فساد در بر و بحر آشکار شد» مراد از بحر، شهرها و روستاهایی‌ است‌ که‌ در کنار رودخانه‌ها و در میان‌ دریاها یا کرانه‌ آن‌ها قرار دارند و مراد از بر، شهرها و قریه‌هایی‌ است‌ که‌ بر سر رودخانه‌ها و دریاها قرار ندارند. آری‌! فساد و تباهی‌ در بر و بحر آشکار شد «به ‌سبب‌ عملکرد مردم‌» یعنی: به‌ سبب‌ شرک‌ و معاصی ‌مردم‌. پس‌ شرک‌ و معاصی‌ سبب‌ ظهور فساد در جهان‌ است‌.

ظهور فساد عبارت‌ است‌ از: بروز خلل‌ در اشیا؛ مانند بروز قحطی‌ و خشکسالی، کمبود ارزاق‌ و اشیای‌ مورد نیاز عامه، کثرت‌ خوف‌ و هراس، کساد نرخ‌ها، قلت‌ درآمدها، زدن‌ راهها، شیوع‌ ستم، نابرابری، قتل، ترور و غیر اینها. البته‌ صلاح‌ و رونق‌ کار زمین‌ و آسمان‌ با طاعت‌ حق‌ تعالی‌ است‌ بدین‌ جهت‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بی‌گمان‌ برپاداشتن‌ حدی‌ از حدود حق‌ تعالی‌ در زمین، برای‌ اهل‌ زمین‌ از چهل‌ روز باراندن‌ باران‌ مفیدتر است‌». آری‌! هرگاه‌ عدالت‌ برپا شد، خیر و برکت‌ بسیار می‌شود، از این ‌روی‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری ‌و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ ص فرمودند: «فاجر چون‌ بمیرد، عباد و بلاد و درختان‌ و چهارپایان‌ همه‌ از شر وی‌ احساس‌ راحتی‌ می‌کنند». آری‌! شرک‌ و معاصی‌ سبب‌ ظهور فساد در عالم‌ است‌ و فلسفه‌ وابسته‌ کردن‌ ظهور فساد به بروز شرک‌ و معاصی‌ این‌ است: «تا خداوند برخی‌ از آنچه‌ را که‌ کرده‌اند، به‌ آنان‌ بچشاند» یعنی: تا سزای‌ بخشی‌ از کار و کردارشان‌ را در دنیا به‌ آنان‌ بچشاند، قبل‌ از آن‌که‌ در برابر تمام‌ کار و کردارشان‌ در آخرت‌ مجازات‌ شوند «باشد که‌ آنان ‌بازگردند» از گناهانی‌ که‌ در آن‌ قرار دارند و به‌سوی‌ خداوند أ توبه‌ کنند.

پس، از آیه‌ کریمه‌ چنین‌ می‌فهمیم‌ که‌ هر فسادی‌ در روی‌ زمین‌ روی‌ می‌دهد، سبب‌ آن، انحراف‌ از امر خدا أ و شرک‌ و کفر است‌ و فساد عذابی‌ است‌ که ‌خداوند متعال‌ آن‌ را نازل‌ می‌کند تا انسان‌ به‌ اشتباه‌ خویش‌ در خط سیر زندگیش ‌متوجه‌ شده‌ و به‌ راه‌ صلاح‌ بازآید. پس‌ هرکس‌ دنیای‌ فسادبار امروز را به‌ درستی ‌بشناسد، به‌ نیاز انسان‌ عصر حاضر به‌ اسلام‌ و رحمت‌ آن، بیشتر پی‌ می‌برد.

﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلُۚ كَانَ أَكۡثَرُهُم مُّشۡرِكِينَ٤٢.

«بگو» ای‌ پیامبر! به‌ تکذیب‌ کنندگان‌ رسالتت‌ «در زمین‌ سیر کنید» یعنی: در اطراف‌ و اکناف‌ زمین‌ بگردید و در آنچه‌ که‌ در زمین‌ روی‌ داده‌ است، تأمل‌ کنید «و بنگرید عاقبت‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از این‌ بودند چگونه‌ بوده ‌است‌» آثار برجا مانده ‌امت‌های‌ پیشین‌ ـ چون‌ قبایل‌ عاد و ثمود و مانند آنان‌ از طوایف‌ کفار ـ را مشاهده‌ کنید تا بدانید که‌ سرانجام‌ آنان‌ چگونه‌ بوده‌ است‌ زیرا منازل‌شان‌ خالی‌ و بدون‌ سکنه‌ است‌ و سر زمینهای‌شان‌ به‌ بیابآن‌های‌ وحشتناکی‌ تبدیل‌ شده ‌است‌ «بیشترشان‌ مشرک‌ بودند» و همین‌ بود سببی‌ که‌ سرانجام، کارشان‌ را به‌ این‌ ورطه‌گاه‌ کشانید.

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ ٱلۡقَيِّمِ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۖ يَوۡمَئِذٖ يَصَّدَّعُونَ٤٣.

«پس‌ رویت‌ را به‌سوی‌ دین‌ استوار بگردان‌» یعنی: ای‌ محمد ص! چون‌ برایت ‌روشن‌ شد که‌ فساد و تباهی‌ بشر، معلول‌ علت‌ یاد شده‌ است‌ پس‌ رویکردت‌ را به‌سوی‌ دین‌ استوار و درست‌ که‌ همانا اسلام‌ است، بگردان‌. البته‌ دستور به‌ رسول ‌اکرم‌ ص، دستور به‌ امت‌شان‌ نیز می‌باشد «پیش‌ از آن‌که‌ روزی‌ فرا رسد» یعنی: روزقیامت‌ «که‌ برایش‌ بازگشتی‌ از سوی‌ خداوند نیست‌» یعنی: راهی‌ به‌سوی ‌بازگردانیدن‌ و جلوگرفتن‌ از وقوع‌ آن‌ در هنگام‌ فرارسیدن‌ میعاد آن‌ وجود ندارد زیرا هیچ‌کس‌ جز خداوند أ بر این‌ کار قادر نیست‌ و او هم‌ که‌ آن‌ را برنمی‌گرداند «در آن‌ روز، متفرق‌ می‌شوند» یعنی: مردم‌ در روز قیامت‌ از یک ‌دیگر جدا و متفرق ‌و دسته‌ دسته‌ می‌شوند، بهشتیان‌ به‌ بهشت‌ می‌پیوندند و دوزخیان‌ به‌ دوزخ‌.

﴿مَن كَفَرَ فَعَلَيۡهِ كُفۡرُهُۥۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِأَنفُسِهِمۡ يَمۡهَدُونَ٤٤.

«هر که‌ کفر ورزد، کفرش‌ به‌ زیان‌ اوست‌» یعنی: فرجام‌ و کیفر کفرش‌ که‌ همانا آتش‌ دوزخ‌ است، دامنگیر اوست‌ «و کسانی‌ که‌ کردار شایسته‌ پیشه‌ کنند پس‌ برای ‌خودشان‌ آماده‌سازی‌ می‌کنند» یعنی: برای‌ خودشان‌ بهشت‌ را با کارهای‌ شایسته ‌آماده‌ می‌سازند.

﴿لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ٤٥.

«تا خدا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند جزا دهد» یعنی: بهشتیان‌ و دوزخیان‌ در روز قیامت‌ از هم‌ جدا ساخته‌ می‌شوند تا خداوند أ مؤمنان‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آنند، پاداش‌ دهد «از فضل‌ خود» یعنی: از عطا و بخشش‌ خود و بر مقداری‌ هم‌ که‌ مستحق‌اند، به‌ درجات‌ و مراتبی‌ بیفزاید که‌ اندازه ‌آن‌ را جز خدای‌ ‌ کسی‌ دیگر نمی‌داند «بی‌گمان‌ او کافران‌ را دوست ‌نمی‌دارد» پس‌ نفرت‌ خداوند أ از کافران، موجب‌ خشم‌ وی‌ است‌ و خشم‌ وی‌ عقوبتش‌ را به‌دنبال‌ دارد.

این‌ آیه‌ بر این‌ حقیقت‌ دلالت‌ می‌کند که‌ حکمت‌ پدید آوردن‌ روز قیامت‌ در درجه‌ اول، همانا پاداش‌ دادن‌ مؤمنان‌ با عمل‌ است‌.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَن يُرۡسِلَ ٱلرِّيَاحَ مُبَشِّرَٰتٖ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَلِتَجۡرِيَ ٱلۡفُلۡكُ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ٤٦.

«و از نشانه‌های‌» قدرت‌ و وحدانیت‌ «وی‌ آن‌ است‌ که‌ بادهای‌ بشارت‌ آور را می‌فرستد» یعنی: بادهای‌ خیر و رحمت‌ را که‌ بشارت‌ آور بارانند؛ زیرا بادهای‌ رحمت‌ در مقدمه‌ باران‌ رحمت‌ قرار دارند، که‌ این‌ بادها عبارتند از: بادهای‌ شمال، صبا و جنوب‌ اما باد دبور، باد عذاب‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «اللهم‌ اجعلها رياحاً ولا تجعلها ريحاً». «خدایا! باد را بادهای‌ (رحمت‌) بگردان، نه‌ باد (عذاب)». آری‌! بادهای‌ رحمت‌ را می‌فرستد «و تا به‌ شما از رحمت‌ خود بچشاند» که‌ همانا باران، فراوانی، سرسبزی، شادمانی‌ روح‌ و غیر آن ‌از نعمت‌هاست‌ «و تا کشتی‌ها به‌ فرمان‌ وی‌ روان‌ گردند» در دریا به‌ هنگام‌ وزیدن ‌این‌ بادها «و تا از فضل‌ او بجویید» یعنی: به‌ وسیله‌ تجارتی‌ که‌ کشتی‌ها حمل‌ کننده ‌آن‌ هستند، طلب‌ روزی‌ کنید «و تا شکر گزارید» این‌ نعمت‌ها را و در نتیجه، خدای‌ ‌ را به‌ یگانگی‌ بپرستید و طاعت‌ و عبادت‌ بسیار انجام‌ دهید.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَٱنتَقَمۡنَا مِنَ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧.

«و به‌ تحقیق‌ که‌ پیش‌ از تو» ای‌ محمد ص! «پیامبرانی‌ را به‌سوی‌ قومشان ‌فرستادیم‌» چنان‌که‌ تو را به‌سوی‌ قوم‌ و امتت‌ فرستادیم‌ «پس‌ بینات‌» یعنی: معجزات‌ و حجت‌های‌ روشنگر را «برایشان‌ آوردند» اما آن‌ها به‌ این‌ پیامبران کفر ورزیدند «پس‌ از کسانی‌ که‌ اجرام‌ کردند انتقام‌ گرفتیم‌» اجرام: ارتکاب‌ کفر وگناهان‌ است‌. البته‌ انتقام‌ گرفتن‌ حق‌ تعالی‌ از آنان، با هلاک‌ ساختن‌شان‌ در دنیا بود «و حق‌ است‌ بر ما» یعنی: بر ما ثابت‌ و لازم‌ است‌ «نصرت ‌دادن‌ مؤمنان‌» که‌ ما از روی‌ فضل‌ و کرم‌ این‌ وعده‌ را بر خود لازم‌ گردانیده‌ایم‌ و ما به‌ وعده‌ خویش ‌صادقیم‌ و آن‌ را خلاف‌ نمی‌کنیم‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هیچ‌ شخص‌ مسلمانی‌ نیست‌ که‌ از آبروی‌ برادر مسلمانش‌ دفاع‌ کند مگر این‌ که‌ بر خداوند أ حق‌ است‌ که‌ از او آتش‌ جهنم‌ را برگرداند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ [الروم: ۴٧] ».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي يُرۡسِلُ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَيَبۡسُطُهُۥ فِي ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ يَشَآءُ وَيَجۡعَلُهُۥ كِسَفٗا فَتَرَى ٱلۡوَدۡقَ يَخۡرُجُ مِنۡ خِلَٰلِهِۦۖ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٨.

«خدا همان‌ ذاتی‌ است‌ که‌ بادها را می‌فرستد و ابری‌ برمی‌انگیزد» از بخار آب ‌دریاها و غیر آن‌ها «پس‌ آن‌ را» یعنی: ابر را «در آسمان‌ هر گونه‌ بخواهد می‌گستراند» گاهی‌ این‌ ابرها را سیار می‌گرداند و گاهی‌ ایستاده، گاهی‌ پیوسته‌ و فراگیر و گاهی‌ پراکنده‌ و تکه‌تکه، گاهی‌ از زمین‌ در مسافتی‌ دور قرارشان‌ می‌دهد و گاهی‌ در مسافتی‌ نزدیک‌ «و آن‌ را پاره‌ پاره‌ می‌گرداند» به‌ قطعه‌های‌ پراکنده‌ که ‌تمام‌ جو را فرانمی‌گیرند بلکه‌ تکه‌ ابرهایی‌ ثابت‌ یا سرگردانند «پس‌ می‌بینی‌ ودق‌ را که‌ از لابلای‌ آن‌ بیرون‌ می‌آید» ودق: قطرات‌ باران‌ است‌ «و چون‌ آن‌ را» یعنی: باران ‌را «به‌ آن‌ بندگانش‌ که‌ بخواهد برساند» یعنی: به‌ سرزمین‌ها و اراضی‌ آن‌ها «بناگاه‌ آنان‌ شادمانی‌ می‌کنند» از آنجا که‌ به‌ این‌ باران‌ نیاز دارند و این‌ باران‌ نشانه‌ گشایش‌ وخرمی‌ آن‌هاست‌.

﴿وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيۡهِم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمُبۡلِسِينَ٤٩.

«و بی‌شک‌ پیش‌ از آن‌که‌ بر آنان‌ فرو فرستاده‌ شود، سخت‌ نومید بودند» یعنی: آن‌ها پیش‌ از نزول‌ باران، یا پیش‌ از کشت‌ و کار و باران، بسیار نومید یا سرخورده‌ و پریشان‌ حال‌ بودند. تکرار برای‌ تأکید است‌.

﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ كَيۡفَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٥٠.

«پس‌ به‌سوی‌ آثار رحمت‌ خداوند» اعم‌ از سبزی‌ها، میوه‌ها و کشتزارهایی‌ که ‌ناشی‌ از فرو فرستادن‌ باران‌ و نمایانگر خرمی‌ و فراوانی‌ و وفور نعمت‌اند «بنگر» تا با مشاهده‌ این‌ آثار، بر یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ صنع‌ شگفت ‌آسا پی ‌ببری‌ و راه‌یابی‌. آری‌! بنگر «که‌ چگونه‌ زمین‌ را پس‌ از مردنش‌ زنده‌ می‌گرداند» یعنی: بنگر به‌سوی‌ کیفیت‌ این‌ زنده‌ گردانیدن‌ عجیب‌ و این‌ تحول‌ بدیع‌ برای‌ زمین‌ که‌ با رویانیدن‌ انواع‌ رستنی‌ها پدید می‌آید «بی‌گمان‌ این‌» مخترع‌ اشیائی‌ که‌ ذکر شد «زنده‌ کننده‌ مردگان‌ است‌» یعنی: البته‌ او بر زنده‌ کردنشان‌ در آخرت‌ و برانگیختن ‌مجددشان‌ تواناست‌ چنان‌که‌ زمین‌ مرده‌ را با باران‌ زنده‌ گردانید «و او بر هر چیزی ‌تواناست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ دارای‌ قدرتی‌ عظیم‌ و بی‌حد و مرزی‌ بوده‌ و قدرتش‌ بر تمام‌ ممکنات‌ یکسان‌ و برابر می‌باشد و رستاخیز هم‌ از جمله‌ مقدورات‌ اوست‌.

﴿وَلَئِنۡ أَرۡسَلۡنَا رِيحٗا فَرَأَوۡهُ مُصۡفَرّٗا لَّظَلُّواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ يَكۡفُرُونَ٥١.

«و اگر بادی‌ بفرستیم‌» که‌ آفت‌ زا باشد و به‌ سبب‌ سوزان‌ بودن‌ خود، به‌ میوه‌ها یا کشتزارها زیان‌ برساند «پس‌ آن‌ را» یعنی: آن‌ کشتزار، یا بار و بر و میوه‌ خود را «زرد شده‌ ببینند» از اثر سردی‌ بادی‌ که‌ خدای‌ ‌ پس‌ از سبز شدن‌ آن، بر آن‌ فرستاده‌ است‌ «قطعا پس‌ از آن‌ کفران‌ می‌کنند» به‌ خداوند أ و نعمت‌هایش‌ را انکار می‌نمایند. این‌ کفران‌ نعمت، دلیل‌ بر سرعت‌ دگرگونی‌ احوال، عدم‌ صبر وشکیبایی‌ و ضعف‌ دل‌هایشان‌ است‌ و حالی‌ اینچنین، البته‌ حال‌ اهل‌ ایمان‌ نیست‌.

﴿فَإِنَّكَ لَا تُسۡمِعُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَلَا تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ ٱلدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوۡاْ مُدۡبِرِينَ٥٢.

«پس‌ در حقیقت‌ تو نمی‌توانی‌ به‌ مردگان‌ سخن‌ بشنوانی‌» چون‌ آنان‌ را فراخوانی‌. پس‌ همین‌ طور به‌ این‌ گروه‌ نیز نمی‌توانی‌ سخن‌ بشنوانی‌ زیرا اینان ‌حقایق‌ را نمی‌فهمند، راه‌ ثواب‌ را نمی‌شناسند و مرده‌ دلند لذا به‌ این‌ امید نباش‌ که ‌دعوتت‌ را بپذیرند. این‌ دلجویی‌ای‌ برای‌ رسول‌ خدا ص در برابر اعراض‌ ورویگردانی‌ کفار از دعوت‌ ایشان‌ است‌ «و این‌ دعوت‌ را به‌ کران‌ ـ آن‌گاه‌ که‌» آنان‌ را به‌سوی‌ حق‌ فراخوانده‌ و به‌ موعظه‌ها و اندرزهای‌ الهی‌ پند و اندرز دهی‌ و آنان ‌به‌جای‌ گوش‌ فرادادن‌ «پشت‌کنان‌ روی‌ بگردانند ـ نمی‌توانی‌ بشنوانی‌» اگر کسی ‌گفت‌ که: شخص‌ ناشنوا به‌ هرحال‌ نمی‌شنود، چه‌ به‌ انسان‌ روکند و چه‌ به‌ وی‌ پشت‌ نماید پس‌ فایده‌ این‌ تخصیص‌ چیست‌؟ می‌گوییم: اگر ناشنوا روی‌ به‌ انسان ‌داشته‌ باشد با رمز و اشاره‌ سخن‌ را می‌فهمد ولی‌ اگر پشت‌ کرده‌ باشد، نه‌ می‌شنود و نه‌ با اشاره‌ و رمز می‌فهمد.

البته‌ مفاد این‌ آیه‌ با سنت‌ نبوی‌ که‌ بر امکان‌ شنیدن‌ مردگان‌ تأکید می‌کند، در تعارض‌ قرار ندارد زیرا مقصود از عدم‌ شنوانیدن‌ به‌ مردگان‌ در این‌ آیه، شنیدن ‌تدبر و فهم‌ و پندگرفتنشان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمر س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص کشتگانی‌ را که‌ در چاه‌ بدر افگنده‌ بودند، مورد خطاب‌ قرار داده‌ و آنان‌ را سرزنش‌ کردند تا بدانجا که‌ عمر س گفت: یا رسول‌ الله! از مخاطب‌ قرار دادن‌ قومی‌ که‌ اجسادشان‌ گندیده‌است، چه‌ سود؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست، شما از آنان‌ به ‌آنچه‌ می‌گویم‌ شنواتر نیستید، آن‌ها می‌شنوند ولی‌ جواب‌ داده‌ نمی‌توانند». از ابن‌ عباس‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «هیچ‌ کس‌ بر قبر برادر مسلمانش‌ که‌ او را در دنیا می‌شناخته‌ است‌ نمی‌گذرد و بر وی‌ سلام‌ نمی‌دهد، جز این‌ که‌ خداوند روح‌ وی‌ را به‌ وی‌ برمی‌گرداند تا جواب‌ سلام ‌او را بدهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص در تعلیم‌ کیفیت‌ سلام ‌دادن‌ بر کسانی‌ که‌ در گورهایند، به‌ امت‌ خویش‌ دستور دادند تا مردگان‌ را مانند زندگان‌ مورد خطاب‌ قرار داده‌ و بگویند: «السلام‌ عليكم‌ أهل‌الديار من‌ المؤمنين‌ وإنا إن شاء الله‌ بكم‌ لاحقون، يرحم‌ الله‌ المستقدمين‌ منا ومنكم‌ والمستأخرين، نسأل‌ الله‌ لنا ولكم‌ العافية». «سلام‌ بر شما ای‌ اهل‌ دیار از مؤمنان‌! ما نیز اگر خدا بخواهد به‌ شما خواهیم‌ پیوست، خداوند بر جلورفتگان‌ ما و شما و بر دنبال‌آیندگان‌ ما رحم‌ کند، از خداوند برای‌ خود و برای‌ شما عافیت‌ می‌طلبیم‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ سلف‌ صالح، بر این‌ حکم‌ اجماع‌ دارند.

﴿وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِ ٱلۡعُمۡيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمۡۖ إِن تُسۡمِعُ إِلَّا مَن يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسۡلِمُونَ٥٣.

«و تو به‌ راه ‌آورنده‌ نابینایان‌ از گمراهی‌شان‌ نیستی‌» زیرا نابینایان‌ معنوی‌ و کوردلان، از بینش‌ و بصیرت‌ بی‌بهره‌اند «نمی‌توانی‌ جز به‌ کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ ما ایمان‌ می‌آورند، بشنوانی‌» زیرا این‌ مؤمنانند که‌ اهل‌ تفکر و تدبر و راه ‌بردن‌ به‌سوی‌ آثار برای‌ پی ‌بردن‌ به‌ وجود مؤثر می‌باشند «پس‌ آنان‌ مسلم‌اند» یعنی: فقط آنان‌ اهل ‌تسلیم‌ و انقیاد برای‌ حق‌ و پیرو آن‌ می‌باشند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعۡفٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ ضَعۡفٖ قُوَّةٗ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعۡدِ قُوَّةٖ ضَعۡفٗا وَشَيۡبَةٗۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡقَدِيرُ٥٤.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ منظور استدلال‌ بر کمال‌ قدرت‌ خویش، مثل‌ دیگری‌ می‌زند و آن‌ استدلال‌ به‌ آفرینش‌ انسان‌ بر چندین‌ طور و مرحله‌ مختلف‌ است: «خداوند ذاتی‌ است‌ که‌ شما را ابتدا ضعیف‌ آفرید» معنای: (من‌ ضعف‌) این‌ است‌ که ‌شما را از نطفه‌ آفرید. به‌قولی: مراد حالت‌ طفولیت‌ و خردسالی‌ انسان‌ است ‌«آن‌گاه‌ بعد از آن‌ ناتوانی، توانایی‌ پدید آورد» که‌ آن‌ توانایی‌ و نیرومندی‌ جوانی ‌است‌ زیرا به‌هنگام‌ جوانی‌ است‌ که‌ نیروی‌ انسان‌ استحکام‌ یافته‌ و خلقت‌ و ساختمان‌ وجود وی‌ استوار می‌گردد تا به‌ کمال‌ رشد و نیرومندی‌ خویش‌ می‌رسد «باز پس‌ از توانایی‌ ناتوانی‌ و پیری‌ قرار داد» در هنگام‌ بزرگسالی‌. شیبه: نهایت ‌ناتوانی‌ و شیب: سپید شدن‌ موی‌ است‌ «هر چه‌ بخواهد می‌آفریند» از تمام‌ اشیاء و از آن‌ جمله‌ است‌ آفرینش‌ قوت‌ و ضعف‌ در فرزندان‌ آدم ÷ «و اوست‌ دانا» به ‌تدبیر خویش‌ و «توانا» بر آفرینش‌ آنچه‌ که‌ اراده‌ کند. که‌ این‌ دگرگون‌ کردن ‌احوال، آشکارترین‌ دلیل‌ بر وجود آن‌ آفریدگار دانای‌ تواناست‌.

﴿وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يُقۡسِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَيۡرَ سَاعَةٖۚ كَذَٰلِكَ كَانُواْ يُؤۡفَكُونَ٥٥.

«و روزی‌ که‌ ساعت‌» یعنی: قیامت‌ «برپا شود» به‌ قولی: قیامت‌ را از آن‌ روی ‌ساعت‌ نامیدند که‌ در آخرین‌ ساعت‌ از ساعات‌ دنیا برپا ساخته‌ می‌شود. آری‌! آن‌گاه‌ «مجرمان‌ سوگند می‌خورند که‌ جز ساعتی‌ درنگ‌ نکرده‌اند» در دنیا یا درگورهایشان‌ پس‌ مدت‌ درنگشان‌ را در دنیا بسیار کم‌ می‌پندارند و ـ به‌ سبب‌ هول‌ و هراس‌ سخت‌ روز قیامت‌ ـ این‌ پندار در اذهان‌شان‌ چنان‌ محکم‌ و استوار می‌شود که‌ بر آن‌ سوگند هم‌ می‌خورند. به‌قولی‌ دیگر: مراد این‌ است‌ که‌ در بیان‌ این‌ وقت ‌هم‌ دروغ‌ گفتند چنان‌که‌ قبل‌ از آن‌ در دنیا دروغ‌ می‌گفتند «این‌ گونه‌ برگردانیده‌ می‌شدند» به ‌وسیله‌ شیاطین‌ در دنیا از راه‌ حق‌ و از راه‌ راستی‌ به‌ دروغگویی‌. وخود این، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ سوگندشان‌ دروغ‌ بوده‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَٱلۡإِيمَٰنَ لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡبَعۡثِۖ فَهَٰذَا يَوۡمُ ٱلۡبَعۡثِ وَلَٰكِنَّكُمۡ كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٥٦.

«و گفتند کسانی‌ که‌ علم‌ و ایمان‌ داده‌ شده‌اند» به ‌قولی: مراد از اینان‌ فرشتگانند. به‌قولی: پیامبرانند. به‌ قولی: علمای‌ امت‌های‌ دیگر و مؤمنان‌ این‌ امتند. نسفی‌ همه ‌اقوال‌ در این‌ رابطه‌ را جمع‌ کرده‌ و می‌گوید: «آنان‌ پیامبران‌ و فرشتگان‌ و مؤمنانند».

از تعبیر به‌کار گرفته ‌شده‌ در این‌ آیه‌ چنین‌ می‌فهمیم‌ که‌ علم‌ و ایمان‌ با هم، پدید آورنده‌ کمال‌ است‌ پس‌ علم‌ بدون‌ ایمان‌ هیچ‌ ارزشی‌ نداشته‌ و ایمان‌ بدون‌ علم‌ هم ‌راه‌ را بر گمراهی‌ نفس‌ نمی‌بندد و مربیان‌ باید این‌ درس‌ را مد نظر داشته‌ باشند.آری‌! کسانی‌ که‌ علم‌ و ایمان‌ داده‌ شده‌اند، می‌گویند: «قطعا شما درنگ‌ کرده‌اید» در زندگی‌تان‌ و در گورهایتان‌ «در کتاب‌ خداوند» یعنی: به‌ موجب‌ علم ‌خداوند أ که‌ در لوح‌ محفوظ ثبت‌ است‌ «تا روز رستاخیز» نه‌ چنان‌ که ‌می‌پندارید؛ مدت‌ درنگ‌تان‌ در دنیا اندک‌ بوده‌ است‌ «پس‌ این‌» وقتی‌ که‌ اکنون ‌در آن‌ قرار گرفته‌اید، همانا «روز رستاخیز است‌ ولی‌ شما نمی‌دانستید» که‌ این‌ روز حق‌ است‌ بلکه‌ آن‌ را از روی‌ تکذیب‌ و تمسخر، در دنیا به‌ شتاب‌ می‌طلبیدید.

﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يَنفَعُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَعۡذِرَتُهُمۡ وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ٥٧.

«پس‌ آن‌ روز» روزی‌ است‌ «که‌ به‌ ستمکاران‌ عذر خواهی‌شان‌ سود نمی‌بخشد» یعنی: علم‌شان‌ به‌ این‌ که‌ قیامت‌ برپا شده‌ است، هیچ‌ فایده‌ای‌ به‌ حال‌شان‌ ندارد «و نه‌ از آنان، بازگشت‌ به‌سوی‌ کسب‌ خشنودی‌ خداوند خواسته ‌می‌شود» یعنی: آنان‌ به‌سوی‌ دورکردن‌ این‌ وضع‌ از خودشان‌ به‌ وسیله‌ توبه‌ و اطاعت، فراخوانده‌ نمی‌شوند چنان‌که‌ در دنیا به‌سوی‌ این‌ امر فراخوانده‌ می‌شدند. استعتاب: استرضا و طلب‌ خشنودی‌ است‌. و درصورتی‌ که‌ علیه‌ کسی‌ مرتکب‌ جنایتی‌ شده‌ باشی، می‌گویی: «استعتبته‌ فاعتبني‌: از او رضایت‌ طلبیدم‌ پس، از من‌ راضی‌ شد».

﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٖۚ وَلَئِن جِئۡتَهُم بِ‍َٔايَةٖ لَّيَقُولَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُبۡطِلُونَ٥٨.

«و به‌ راستی‌ در این‌ قرآن‌ برای‌ مردم‌ از هرگونه‌ مثلی‌ زده‌ایم‌» از امثالی‌ که‌ آنان‌ را به‌ سوی‌ توحید و یگانگی‌ ما و راستگویی‌ پیامبرانمان‌ راهنمایی‌ می‌کند و هرگونه ‌حجتی‌ را که‌ بر بطلان‌ و ناروا بودن‌ شرک‌ دلالت‌ می‌کند، برایشان‌ آورده‌ایم‌ چنان‌که‌ این‌ حجت‌ها را در این‌ سوره‌ کریمه‌ به‌ گونه‌های‌ مختلف‌ و با ادله‌ و امثال ‌گوناگون‌ و به‌ اشکال‌ متعدد ارائه‌ کرده‌ایم‌ «واگر برای‌ آنان‌ آیتی‌ بیاوری‌» از آیات ‌قرآن‌ که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ها ناطق‌ است‌ «قطعا کافران‌ می‌گویند: شما جز باطل‌اندیش ‌نیستید» یعنی: ای‌ محمد! تو و یارانت‌ جز باطل‌اندیشان‌ بیهوده‌گویی‌ نیستید که‌ از سحر و چیزهای‌ دیگری‌ که‌ در بطلان‌ شبیه‌ آن‌ هستند، پیروی‌ می‌کنید.

﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ٥٩.

«این‌ گونه، خداوند بر دل‌های کسانی‌ که‌ نمی‌دانند» به‌ علم‌ سودمندی‌ که‌ به‌وسیله ‌آن‌ به‌سوی‌ حق‌ رهیاب‌ گردیده‌ و از باطل‌ نجات‌ یابند؛ «مهر می‌نهد» همانان‌ که‌ خدای‌ ‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ است‌ که‌ گمراهی‌ را انتخاب‌ می‌کنند. یعنی: این‌ ادعایشان‌ که‌ سخنت‌ و آنچه‌ از آیات‌ را که‌ برایشان‌ آورده‌ای، باطل‌ می‌پندارند، در حقیقت‌ تکذیبی‌ است‌ که‌ منشأ آن‌ مهر زدن‌ خداوند أ بر دل‌هایشان ‌به‌ چنان‌ مهر زدنی‌ است‌ که‌ بر اثر آن‌ با حق‌ معارضه‌ کرده‌ و با آن‌ عناد می‌ورزند و در برابر آن‌ گردن‌ نمی‌نهند.

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا يَسۡتَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ٦٠.

«پس‌ شکیبایی‌ پیشه‌ کن‌» بر سخنان‌ آزار دهنده‌ای‌ که‌ از آنان‌ می‌شنوی‌ و در برابر افعال‌ کفر آمیزی‌ که‌ از آنان‌ می‌بینی‌ «بی‌گمان‌ وعده‌ خداوند حق‌ است‌» یعنی: بدان‌ که‌ خداوند أ تو را به‌ پیروزی‌ بر آنان‌ و برتر ساختن‌ حجتت‌ و غالب ‌کردن ‌دعوتت‌ وعده‌ داده‌ است‌ و وعده‌ او حقی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌گونه‌ خلافی‌ نیست ‌پس‌ حتما وعده‌اش‌ تحقق‌ پیدا می‌کند «و زنهار تا کسانی‌ که‌ یقین‌ ندارند» به‌ وعده‌های‌ خداوند أ، تصدیق‌ نمی‌کنند کتاب‌ها و پیامبرانش‌ را و ایمان‌ نمی‌آورند به‌ آخرت‌ «تو را به‌ سبکی‌ وا ندارند» و تو را از راه‌ دینت‌ و حقی‌ که‌ بر آن‌ قرار داری، به‌در نبرند. ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «علی‌ ابن‌ ابی‌ طالب‌ س در حال‌خواندن‌ نماز بامداد بود که‌ مردی‌ از خوارج‌ خطاب‌ به‌ وی‌ این‌ آیه‌ را خواند: ﴿لِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ [الزمر: ۶۵]. «اگر شرک‌ آوری، بی‌گمان‌ عملت هدر می‌رود و از زیانکاران‌ خواهی‌بود». علی‌ س درحالی‌که‌ در نماز خویش‌ بود، به‌ او چنین‌ پاسخ‌ داد: ﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا يَسۡتَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ٦٠ [الروم: ۶۰]. «شکیبایی‌ پیشه‌ کن، بی‌گمان‌ وعده‌ خداوند حق‌ است‌ و کسانی‌ که‌ یقین ‌ندارند، تو را به‌ سبکی‌ وا ندارند».

این‌ آیه‌ به‌ وجوب‌ مواظبت‌ و استمرار رسول‌ اکرم‌ ص بر دعوت‌ به‌سوی‌ ایمان ‌اشاره‌ دارد.

سوره‌ لقمان

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ دربرگیرنده‌ داستان‌ لقمان‌ حکیم‌ است، به‌نام‌ «لقمان‌» نامیده‌ شد، لقمانی‌ که‌ با شناخت‌ وحدانیت‌ خداوند أ، با عبادت‌ وی، امر به‌ فضایل‌ و نهی‌ از منکرات‌ و رذایل، جوهر حکمت‌ را دریافت‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: قریش‌ از رسول‌ خدا ص در مورد داستان ‌لقمان‌ با فرزندش‌ سؤال‌ کردند پس‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» به‌ قولی: افتتاح‌ کردن‌ پاره‌ای‌ از سوره‌ها با حروف‌ هجاء، برای‌ توجه‌ دادن‌ به‌ اعجاز قرآن‌ کریم‌ است‌. یعنی: بدانید که‌ این ‌قرآن‌ مرکب‌ از همان‌ حروفی‌ است‌ که‌ اعراب‌ بدان‌ تکلم‌ می‌کنند پس‌ آیا می‌توانند آیاتی‌ مانند آیات‌ آن‌ را بیاورند؟.

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡحَكِيمِ٢.

«این‌ آیات‌ کتاب‌ حکیم‌ است‌» یعنی: آیات‌ ذکر شده‌ در این‌ سوره، آیات‌ قرآن‌ کتاب‌ حکمت‌ آموز است‌ و چگونه‌ قرآن‌ از حکمت‌ برخوردار نباشد در حالی‌که ‌کتاب‌ خداوند حکیم‌ است‌. پس‌ قرآن‌ حکیم‌ است‌ در احکام‌ خود، حکیم‌ است‌ در راه‌حل‌هایی‌ که‌ برای‌ درمان‌ بیماریهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ جامعه‌ انسانی‌ ارائه‌ می‌کند، حکیم‌ است‌ در ترتیب‌ آیات‌ و سوره‌های‌ خود و حکیم‌ است‌ در الفاظ و معانی‌ خود. حکمت: نهادن‌ یک‌ چیز در جایگاه‌ مناسب‌ آن‌ است‌.

﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّلۡمُحۡسِنِينَ٣.

«هدایت‌ و رحمتی‌ برای‌ محسنان‌ است‌» محسن: عمل‌کننده‌ به‌ نیکی‌ها، یا کسی ‌است‌ که‌ خدا أ را چنان‌ عبادت‌ می‌کند که‌ گویی‌ او را می‌بیند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: جبرئیل‌ ÷ از رسول‌ خدا ص پرسید که‌ «احسان‌ چیست‌؟» فرمودند: «احسان‌ آن‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌ را چنان‌ عبادت‌ کنی‌ که ‌گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی، قطعا او تو را می‌بیند». زیرا هر کس ‌خداوند متعال‌ را حاضر و ناظر دانست‌ و به‌ این‌ امر یقین‌ داشت‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر او در حین‌ عملش‌ آگاه‌ است، چنین‌ کسی‌ خدا أ را نیکو عبادت‌ می‌کند و اعمال ‌شایسته‌ را در بهترین‌ اوقات‌ آن‌ و در بهترین‌ کیفیتی‌ که‌ رسول‌ خدا ص او را بدان‌ رهنمون‌ شده‌اند، انجام‌ می‌دهد پس‌ احسان‌ و نیکو عمل‌ کردنش، سبب‌ فزونی ‌هدایت‌ وی‌ و فزونی‌ هدایت‌ سبب‌ پی‌درپی ‌آمدن‌ رحمتهای‌ حق‌ تعالی‌ بر وی ‌می‌باشد.

سپس‌ خداوند أ محسنان‌ را چنین‌ معرفی‌ می‌کند:

﴿ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ٤.

«همان‌ کسانی‌ که‌ نماز برپا می‌دارند و زکات‌ می‌پردازند و هم‌ ایشانند که‌ به‌ آخرت ‌یقین‌ دارند» حق‌ تعالی‌ سه‌ اصل‌ نماز، زکات‌ و یقین‌ به‌ آخرت‌ را مخصوصا یادآوری‌ کرد زیرا این‌ سه‌ اصل، تکیه‌گاه‌ و استوانه‌ اساسی‌ عبادات‌اند و یقین‌ به‌ آخرت‌ را به‌ نماز و زکات‌ ضمیمه‌ کرد زیرا ایمان‌ به‌ آخرت‌ است‌ که‌ صاحب ‌خویش‌ را به‌ تقوای‌ الهی‌ و پیروی‌ از هدایتش‌ وامی‌دارد.

از این‌ آیه‌ برمی‌آید که‌ بدون‌ نماز و زکات‌ و یقین‌ به‌ آخرت، احسانی‌ در کار نیست‌.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥.

«اینانند که‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ بر هدایتی‌ هستند و اینانند که‌ رستگارانند» در دنیا و آخرت‌. تفسیر نظیر این‌ آیه، در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

به‌ همین‌ مناسبت، شیخ‌ سعید حوی / در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «محور سوره‌ لقمان، آیات‌ اول‌ سوره‌ بقره‌ است‌ و شما می‌توانید میان‌ مقدمه‌ سوره‌ لقمان ‌و مقدمه‌ سوره‌ بقره، پیوند کاملی‌ را ببینید».

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡتَرِي لَهۡوَ ٱلۡحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ٦.

«و از مردمان‌ کسانی‌ هستند که‌ خریدار سخنان‌ لهوند» لهوالحدیث: هر چیزی‌ است ‌که‌ مردم‌ خود را به‌ آن‌ سرگرم‌ می‌کنند؛ مانند آوازخوانی، موسیقی، افسانه‌گویی‌ و داستان‌ سرایی‌ «تا مردم‌ را از راه‌ خدا گمراه‌ سازند» یعنی: این‌ سرگرمی‌های‌ بیهوده ‌را با این‌ هدف‌ پیروی‌ می‌کنند تا دیگران‌ را از راه‌ هدایت‌ و برنامه‌ و روش‌ حق ‌گمراه‌ سازند «بی ‌هیچ‌ علمی‌» یعنی: اینان‌ خریدار سخنان‌ لهوند، حال‌ آن‌که‌ به ‌آنچه‌ که‌ می‌خرند دانا نیستند، یا به‌ تجارتی‌ که‌ سودآور یا زیان‌آور است، دانا نیستند بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ خیر را به‌ شر محض‌ بدل‌ خواسته‌اند لذا مردم‌ را به‌سوی ‌این‌ سرگرمی‌ها می‌خوانند تا آنان‌ قرآن‌ را نشنوند و در آن‌ تدبر نکنند پس‌ بی‌گمان ‌کسانی‌ که‌ با این‌ هدف‌ خریدار سخنان‌ سرگرم‌کننده‌ باشند، سزاوار نکوهش‌اند «وآن‌ را به‌ ریشخند گیرند» یعنی: خریدار سخنان‌ لهو می‌شوند تا مردم‌ را از راه‌ خدا أ گمراه‌ کرده‌ و کتاب‌ خدا أ را مسخره‌ کنند و به‌ ریشخند گیرند «این‌ گروه ‌برای‌ آنان‌ عذابی‌ مهین‌ است‌» عذاب‌ مهین: عذاب‌ سختی‌ است‌ که‌ هرکس‌ به‌ آن ‌درافتد، خوار و ذلیل‌ می‌شود. آری‌! چنان‌که‌ در دنیا به‌ راه‌ خداوند أ و آیات ‌وی‌ اهانت‌ کردند، در آخرت‌ با عذاب‌ همیشگی‌ مورد اهانت‌ قرار می‌گیرند.

ابن‌جریر طبری‌ از ابن ‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ مردی‌ از قریش‌ به ‌نام‌ نضر بن ‌حارث‌ نازل‌ شد که‌ کنیزکی‌ آوازخوان ‌را خریداری‌ کرده‌ بود و به ‌مجرد این‌ که‌ می‌شنید کسی‌ قصد ورود به‌ اسلام‌ را دارد، آن‌ کنیزک‌ آواز خوان‌ را نزد او می‌برد و به‌ وی‌ می‌گفت: برای‌ او غذا و آب‌ بده‌ و برایش‌ آواز بخوان‌. و به‌ آن‌ مرد می‌گفت: این‌ بهتر از آن‌ چیزی‌ است ‌که‌ محمد‌ ص تو را به‌سوی‌ آن‌ ـ از نماز و روزه‌ و جهاد ـ فرامی‌خواند.

مقاتل‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ درباره‌ نضربن‌ حارث‌ نازل‌ شد که‌ به‌ منظور تجارت ‌به‌ سرزمین‌ فارس‌ می‌رفت‌ پس‌، از آنجا کتاب‌های اعجمیان‌ را می‌خرید و آن‌ها را برای‌ قریش‌ روایت‌ می‌کرد و می‌گفت: محمد شما را به‌ شنیدن‌ داستآن‌های‌ عاد و ثمود فرامی‌خواند و من‌ شما را به‌ شنیدن‌ داستآن‌های‌ رستم‌ و اسفندیار و اخبار امپراتوران‌ فارس‌. پس‌ مشرکان‌ داستآن‌های‌ او را گرم‌ و نمکین‌ دانسته‌ و گوش ‌دادن ‌به‌ قرآن‌ را فرو می‌گذاشتند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «دو آواز نفرین‌ شده‌ و از حق‌ دورند و من‌ از آن‌ها نهی‌ می‌کنم: صدای‌ نی‌ و صدای ‌شیطانی‌ (آوازخوانی‌) که‌ به‌ هنگام‌ نغمه‌ و شادی‌ آواز می‌خواند و صدایی‌ که‌ در هنگام‌ نزول‌ مصیبت‌ و بر سر و صورت‌ زدن‌ و گریبان‌ چاک ‌کردن‌ است‌».

باید دانست‌ که‌ نزد فقها، آوازخوانی‌ (غنا) حرام، همانا غنایی‌ است‌ که‌ نفس‌ها را بر حرام‌ بجنباند و آن‌ها را بر هوی‌ و هوس‌ برانگیزد. خواندن‌ غزلیات‌ و تشبیب‌هایی‌ که‌ سخنان‌ بیهوده‌ و شرم‌آور، ذکر اوصاف‌ زنان‌ و ذکر شراب‌ و محرمات‌ دیگر در آن‌ باشد، نیز به‌ اتفاق‌ فقها حرام‌ است‌ و گرفتن‌ مزد هم‌ در قبال ‌آن‌ جایز نیست‌. اما غنای‌ مباح، غنایی‌ است‌ که‌ از آنچه‌ ذکر شد سالم‌ باشد بنابراین، مقدار اندک‌ آن‌ در اوقات‌ شادی‌ ـ مانند عروسی‌ و عید ـ و نیز به‌ قصد ایجاد نشاط و انگیزه‌ بر انجام‌ دادن‌ اعمال‌ دشوار، جایز است‌ چنان‌که ‌رسول‌ خدا ص برای‌ ایجاد نشاط در هنگام‌ حفر خندق‌ پیرامون‌ مدینه، آن‌ را تجویز کردند. اما بدعت‌هایی‌ که‌ امروزه‌ صوفی‌ نمایان‌ پدیدآورده‌اند ـ مانند سماع‌ با آلات‌ موسیقی‌ ـ حرام‌ است‌.

البته‌ زدن‌ طبل‌ در جنگ‌ حرام‌ نیست‌ زیرا روحیه‌ سپاهیان‌ را به‌ هیجان‌ می‌آورد و دشمن‌ را مرعوب‌ می‌سازد چنان‌که‌ در روز تشریف‌آوری‌ رسول‌اکرم‌ ص به ‌مدینه، استقبال‌ کنندگان‌ در جلوی‌ روی‌ آن‌ حضرت‌ ص طبل‌ زدند و ابوبکر س خواست‌ تا از آن‌ جلوگیری‌ کند اما آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: «ای‌ ابابکر! بگذار طبل‌ بزنند تا یهودیان‌ بدانند که‌ دین‌ ما فراخ‌ و آسان‌ است‌» [۴].

گفتنی‌ است‌ که‌ از ابوحنیفه، شافعی‌ و احمد بن‌ حنبل‌ / قول‌ به‌ مکروه‌ بودن‌ غنا (آوازخوانی‌) نقل‌ شده‌ است‌. ولی‌ از زدن‌ دف‌ (دایره‌) در مجالس‌ نکاح‌ وعروسی‌ باکی‌ نیست‌.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا وَلَّىٰ مُسۡتَكۡبِرٗا كَأَن لَّمۡ يَسۡمَعۡهَا كَأَنَّ فِيٓ أُذُنَيۡهِ وَقۡرٗاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٧.

«و چون‌ بر او آیات‌ ما خوانده‌ شود» یعنی: چون‌ آیات‌ قرآن‌ بر این‌ شخص ‌استهزاکننده‌ و خریدار لهو خوانده‌ شود؛ «مستکبرانه‌ روی‌ بر می‌گرداند» یعنی: از آیات‌ قرآن‌ اعراض‌ می‌کند درحالی‌که‌ سخت‌ غرق‌ تکبر است‌ و خود را برتر از آن ‌می‌پندارد که‌ به‌ آیات‌ آن‌ گوش‌ فرادهد «چنان‌که‌ گویی‌ آن‌ را نشنیده ‌است‌» با آن‌که ‌آن‌ را شنیده‌ است‌ «گویی‌ در دو گوش‌ وی‌ وقری‌ است‌» وقر: سنگینی‌ یا ناشنوایی‌ است‌ «پس‌ او را به‌ عذابی‌ دردناک‌ مژده‌ بده‌» یعنی: به‌ او خبر بده‌ که‌ در روز قیامت ‌عذابی‌ سخت‌ دردناک‌ در پیش‌ دارد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلنَّعِيمِ٨.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند» به‌ خدا أ و پیامبرانش‌ و روز آخرت‌ «و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» همان‌ کارهایی‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌اند «برای‌ آنان‌ باغهای ‌پر ناز و نعمت‌ است‌» در آخرت، که‌ در آن‌ها از انواع‌ لذت‌های‌ شادی‌ بخش‌؛ اعم‌ از خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، مسکن‌ها، وسایل‌ سواری‌ و غیره ‌نعمتهایی‌ که‌ هرگز در اذهانشان‌ هم‌ خطور نکرده ‌است، بهره‌مند و متنعم‌ می‌شوند.

﴿خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٩.

«که‌ در آن‌ جاودآن‌هاند» نه‌ هرگز در آن‌ فنا می‌گردند و نه‌ هرگز از آن‌ بیرون ‌آورده‌ می‌شوند «وعده‌ خداوند حق‌ است‌» یعنی: خداوند أ این‌ وعده‌ را داده ‌است‌ و وعده‌ او حق‌ و راست‌ است‌ و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ «و اوست ‌عزیز» که‌ هیچ‌ غالب‌ شونده‌ای‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌کند «حکیم‌» و فرزانه‌ است‌ در تمام‌ کارها و سخنانش‌.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ وَأَلۡقَىٰ فِي ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمۡ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٖۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوۡجٖ كَرِيمٍ١٠.

«آسمآن‌ها را بدون‌ ستون‌هایی‌ که‌ ببینید، آفرید» از این‌ تعبیر می‌توان‌ چنین‌ برداشت ‌کرد که‌ آسمآن‌ها دارای‌ ستونهایی‌ هستند اما ما این‌ ستونها را نمی‌بینیم‌ و برای‌ ما قابل‌ رؤیت‌ نیست‌. همچنین‌ جایز است‌ که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: آسمآن‌ها دارای ‌ستونی‌ نیست‌؛ نه‌ مرئی‌ و نه‌ غیر مرئی‌. بنا بر تفسیر اول‌ که‌ تفسیر ابن‌ عباس، مجاهد و عکرمه‌ است، اشاره‌ به‌ ستون‌های‌ غیرمرئی، همان‌ اشاره‌ به‌ قانون‌ جاذبه‌ است‌ که‌ در عصر جدید مظاهر آن‌ شناخته‌ شده‌ است‌. «و در زمین‌ کوه‌های‌ استوار بیفگند» رواسی: کوههای‌ راسخ‌ و استوار است‌ «تا شما را نجنباند» یعنی: حق‌ تعالی‌ با کوههایی‌ که‌ بر زمین‌ پی‌افگند و آن‌ها را بر پشت‌ زمین‌ استوار گردانید، زمین‌ را مستقر و ثابت‌ گردانید تا حرکت‌ آن‌ به‌گونه‌ای‌ با جنبش‌ و تکان‌ همراه‌ نباشد که‌ آرامش‌ و استقرار را از شما سلب‌ کند. این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ پیشرفتهای‌ علمی ‌در عصر ما، معنای‌ گسترده‌ آن‌ را روشن‌ کرده‌ است‌ «و در آن‌ از هرگونه‌ جنبنده‌ای ‌پراکند» یعنی: از هر نوعی‌ از انواع‌ جنبندگان‌ و جانوران‌ در زمین‌ آفرید به ‌طوری‌که‌ اشکال‌ و الوان‌ بی‌شمار آن‌ها را جز آفریننده‌ توانای‌ آن‌ها نمی‌داند «و ازآسمان‌ آبی‌ نازل‌ کردیم‌ آن‌گاه‌ در آن‌ از هر زوج‌ کریمی‌» یعنی: از هرگونه‌ نوع‌ و صنفی ‌«رویانیدیم‌» حق‌ تعالی‌ گیاهان‌ و درختان‌ متنوع‌ را به‌سبب‌ زیبایی‌ رنگ‌ و بسیاری‌ منافع‌ آن‌ها که‌ مظهری‌ از مظاهر حکمت‌ آن‌هاست، به‌ صفت‌ «کریم‌» وصف‌ کرد.

﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ١١.

«این، آفرینش‌ خداوند است‌ پس‌ به‌ من‌ نشان‌ دهید، کسانی‌ که‌ غیر از اویند» از خدایان‌ و معبودانی‌ که‌ شما پرستش‌ می‌کنید «چه‌ آفریده‌اند؟» آری‌! به‌ من‌ نشان ‌دهید که‌ این‌ معبودان‌ ادعایی‌ شما چه‌ چیزی‌ آفریده‌اند که‌ با آفرینش‌ خدا أ همطرازی‌ کند، یا حداقل‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ باشد، که‌ به‌ سبب‌ آن‌ نزد شما سزاوار پرستش‌ گشتند؟ «بلکه‌ ستمکاران‌» یعنی: مشرکان‌ «در گمراهی‌ آشکارند» پس‌ خداوند متعال‌ اولا ستمگری‌ آنان‌ را تثبیت‌ کرد و ثانیا گمراهی‌شان‌ را.

اینک‌ بعد از آن‌که‌ خدای‌ ‌ اعلام‌ کرد که‌ قرآن‌ حکیم‌ از بارگاه‌ ذات‌ باحکمتی‌ است، داستان‌ لقمان‌ آغاز می‌شود. آری‌! این‌ داستان‌ می‌آید تا ادب ‌فراگیری‌ حکمت‌ از خداوند أ را به‌ ما بیاموزد:

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِكۡمَةَ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِلَّهِۚ وَمَن يَشۡكُرۡ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٞ١٢.

«و به‌ راستی‌ ما به‌ لقمان‌ حکمت‌ بخشیدیم‌» بیضاوی‌ می‌گوید: «لقمان‌ فرزند باعورا، خواهرزاده‌ ایوب‌ ÷ یا پسرخاله‌ وی، از سیاهان‌ نوبه‌ مصر بود که‌ مدتی ‌طولانی‌ زندگی‌ کرد تا بدانجا که‌ داوود ÷ را دریافت‌ و از وی‌ علم‌ آموخت‌ و اکثر اهل‌ علم‌ بر آنند که‌ او پیامبر نیست‌. و حکمتی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ او بخشیده ‌بود، عبارت‌ بود از: دانش، خرد، درست‌گویی‌ و سخنان‌ صواب‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «لقمان‌ برده‌ حبشی‌ نجاری‌ بود، روزی‌ مولایش‌ به‌ وی‌ گفت: این‌ گوسفند را برای ‌ما ذبح‌ کن‌. و چون‌ لقمان‌ آن‌ را ذبح‌ کرد، مولایش‌ گفت: اینک‌ پاکترین‌ دو پاره‌ گوشتش‌ را از تنش‌ بیرون‌ آور! لقمان‌ زبان‌ و قلب‌ آن‌ را بیرون‌ آورد. مدتی‌ گذشت‌ و باز مولایش‌ به‌ وی‌ امر کرد تا گوسفندی‌ را برایش‌ ذبح‌ کند و چون‌ آن‌ را ذبح‌ کرد، به‌ وی‌ گفت: اکنون‌ پلیدترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ را از آن‌ بیرون‌ آور! لقمان‌ باز هم‌ زبان‌ و دل‌ آن‌ را بیرون‌ آورد. مولایش‌ به‌ وی‌ گفت: وقتی‌ به‌ تو دستور دادم‌ که‌ پاکترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ را از آن‌ بیرون‌ آور، تو دل‌ و زبان‌ آن‌ را بیرون‌ آوردی‌ و اکنون‌ هم‌ که‌ تو را به‌ بیرون ‌آوردن‌ پلیدترین‌ دو پاره‌ گوشت‌ از بدن‌ آن‌ دستور دادم، باز هم‌ دل‌ و زبان‌ آن‌ را بیرون‌ آوردی، دلیل‌ این‌ کار چیست‌؟ لقمان‌ گفت: زیرا اگر این‌ دو پاک‌ باشند، چیزی‌ از آن‌ها پاکتر نیست‌ و اگر پلید گشتند، چیزی‌ از آن‌ها پلیدتر هم‌ نیست‌». البته‌ لقمان‌ به‌سبب‌ شکرگزاری‌ خویش، از حکمت‌ برخوردار شد.

«و هرکس‌ شکر گزارد، همانا به‌سود خویش‌ شکر گزارده ‌است‌» زیرا فایده‌ و حاصل‌ این‌ شکرگزاری‌ به‌ خود وی‌ برمی‌گردد، چه‌ با شکر است‌ که‌ انسان‌ هم ‌نعمت‌ را پاس‌ می‌دارد و حفظ می‌کند و هم‌ به‌ سبب‌ شکر است‌ که‌ بنده‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ نعمت‌های افزون‌تری‌ را به‌سوی‌ خویش‌ جلب‌ می‌کند «و هرکس‌ کفران‌ ورزد» یعنی: هرکس‌ کفران‌ و ناسپاسی‌ نعمتها و انکار فضل‌ و منت‌ بزرگ ‌خدای‌ سبحان‌ در بخشیدن‌ آن‌ها را، جانشین‌ شکر گرداند؛ «در حقیقت‌ خداوند بی‌نیاز است‌» از شکرگزاری‌ وی‌ «و حمید» است، یعنی‌ سزاوار حمد و ستایش‌ از سوی ‌خلق‌ خویش‌ است، هرچند کسی‌ او را سپاس‌ و ستایش‌ نگوید.

﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ يَعِظُهُۥ يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣.

«و» یاد کن‌ «هنگامی‌ را که‌ لقمان‌ به‌ پسر خویش‌ ـ درحالی‌که‌ او را پند می‌داد ـ گفت‌» یعنی: در حالی‌ که‌ لقمان‌ فرزندش‌ را با نصایح‌ و اندرزهایی‌ مورد خطاب ‌قرار می‌داد که‌ او را به‌ پایداری‌ بر توحید، ترغیب‌ و از شرک‌ باز دارد، به‌ او گفت: «ای‌ فرزندم‌! به‌ خداوند شرک‌ نیاور چرا که‌ شرک‌ ستمی‌ است‌ بزرگ‌» بلکه‌ شرک ‌بزرگترین‌ ستمهاست‌ زیرا حقیقت‌ ستم، برگرداندن‌ حق‌ از اهل‌ آن‌ است‌ و حق‌ در امر عبادت‌ این‌ است‌ که‌ عبادت‌ تنها برای‌ خدای‌ یگانه‌ قرار داده‌ شود زیرا غیر حق‌ تعالی‌ سزاوار پرستش‌ نیست‌ چرا که‌ خلق‌ همه‌ آفریده‌ اویند و امر نیز امر اوست‌ پس‌ برگشت‌ از پرستش‌ خداوند أ به‌سوی‌ غیر وی، نهادن‌ حق‌ در غیر جایگاه‌ آن‌ است‌ و این‌ بزرگترین‌ ستم‌ است‌. هرچند که‌ خداوند متعال‌ به‌ عبادت‌ کسی‌ نیاز ندارد بلکه‌ او بی‌نیاز و ستوده‌ می‌باشد.

﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ١٤.

«و به‌ انسان‌ در باره‌ پدر و مادرش‌ سفارش‌ کردیم‌» این‌ حقیقت‌ که‌ خداوند أ سفارش‌ به‌ نیکی‌ و شکرگزاری‌ از پدر و مادر را با سفارش‌ به‌ شکرگزاری‌ از خود مقرون‌ و همراه‌ گردانید، دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ حق‌ پدر و مادر از بزرگترین‌ حقوق ‌بر عهده‌ فرزند است‌ و از نظر وجوب‌ نیز، این‌ حق‌ از بزرگترین‌ و محکمترین‌ حقوق ‌می‌باشد «مادرش‌ به‌ او باردار شد با ضعفی‌ بر بالای‌ ضعفی‌» یعنی: مادرش‌ او را در شکمش‌ آبستن‌ شد در حالی‌ که‌ به‌خاطر حمل‌ او با ضعف‌ روزافزون‌ روبه‌رو گشت‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: زن‌ خلقتا ضعیف‌ است‌ و باز این‌ بارداری، او را با ضعفی ‌دیگر بر بالای‌ آن‌ ضعف‌ روبه‌رو می‌کند. «و از شیر بازگرفتنش‌ در دو سال ‌است‌» فصال: باز گرفتن‌ طفل‌ از شیر است‌.

علما از دو آیه‌ «بقره/۲۳۳» و «احقاف‌/۱۵» چنین‌ استنباط کرده‌اند که‌حداقل‌ مدت‌ بارداری، شش‌ ماه‌ است‌. رأی‌ امام‌ ابوحنیفه / این‌ است‌ که‌ مدت ‌شیرخوارگی‌ حرام‌کننده‌ (حرمت‌ رضاعی‌) سی‌ ماه‌ می‌باشد اما سایر فقها آن‌ را دو سال‌ می‌دانند.

«به‌ او سفارش‌ کردیم‌ که‌ برای‌ من‌ و پدر و مادرت‌ شکر گزار باش‌» این‌ مضمون ‌سفارش‌ خداوند أ در حق‌ پدر و مادر است‌ که‌ در آغاز آیه‌ آن‌ را ذکر کرد. حق‌ تعالی‌ با ذکر مشقت‌هایی‌ که‌ مادر برای‌ فرزندش‌ می‌کشد، در میان‌ مضمون ‌سفارش‌ فاصله‌ قرار داد تا حق‌ بزرگ‌ ویژه‌ مادر را به‌ یاد فرزندان‌ آورد و نیز شکرگذاری‌ از پدر و مادر را با شکر گزاری‌ از خودش‌ مقرون‌ ساخت‌ تا به‌ حق‌ والای ‌آن‌ها توجه‌ دهد «و بازگشت‌ به‌سوی‌ من‌ است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر من‌ پس‌ بنگر که‌ آیا به‌راستی‌ سفارشم‌ را به‌جا آورده‌ای‌ یا خیر؟

و از آنجا که‌ مادر در معرض‌ سه‌ مرحله‌ پیاپی‌ از مشقت‌ و سختی، یعنی‌ دوران‌ بارداری، دوران‌ شیردهی‌ و وضع‌ حمل‌ قرار دارد لذا سه‌چهارم‌ نیکی‌ فرزند برای ‌وی‌ و یک‌چهارم‌ باقی‌مانده‌ برای‌ پدر قرار داده‌ شده ‌است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: رسول‌ خدا ص به‌ مردی‌ که‌پرسید: چه‌کسی‌ به‌ نیکی‌ بر من‌ ذی‌حق‌تر است‌؟ فرمودند: «مادرت‌». بار دیگر آن‌ مرد پرسید: بعد از وی‌ چه‌کسی ‌ذی‌حق‌تر است‌؟ فرمودند: «مادرت‌». همین‌گونه‌ آن‌ حضرت ص تا بار چهارم ‌این‌ جمله‌ را در پاسخ‌ وی‌ تکرار کردند و باز پرسید: بعد از وی‌ چه‌کسی‌؟ این‌بار فرمودند: «پدرت‌».

﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗاۖ وَٱتَّبِعۡ سَبِيلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَيَّۚ ثُمَّ إِلَيَّ مَرۡجِعُكُمۡ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٥.

«و اگر کوشش‌ کردند» پدر و مادرت‌ با تمام‌ تلاش‌ و توان‌ خود «که‌ تو را وادارند به‌ این‌ که‌ چیزی‌ را شریک‌ من‌ گردانی‌ که‌ بدان‌ علم‌ نداری‌» یعنی: علم‌ نداری‌ به‌ این‌ که ‌آن‌ چیز به‌حق‌ شریک‌ من‌ است‌ «پس، از آنان‌ اطاعت‌ نکن‌» در این‌ امر و این ‌کوشش‌ آنان‌ را ناکام‌ گردان‌ ولی‌ باز هم‌ این‌کار، تو را از نیکی‌ به‌ آن‌ها در دنیا بازندارد به‌ همین‌ جهت‌ فرمود: «و با آنان‌ در دنیا به‌ نیکی‌ مصاحبت‌ کن‌» با در پیش ‌گرفتن‌ شیوه‌ احسان‌ به‌ آنان‌؛ هرچند بکوشند تا تو را به‌ شرک‌ وادارند «و از راه‌ کسی‌ پیروی‌ کن‌ که‌ به‌سوی‌ من‌» با توبه‌ و اخلاص‌ «بازگشته‌ است‌» از بندگان‌ صالح‌ و شایسته‌ من‌. یعنی‌ از راه‌ مؤمنان‌ پیروی‌ کن، نه‌ از راه‌ باطل‌ پدر و مادرت‌ «سپس ‌بازگشت‌ شما به‌سوی‌ من‌ است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر من‌ «پس‌ شما را آگاه‌ می‌سازم‌» یعنی: به‌ شما در هنگام‌ بازگشتتان‌ به‌سوی‌ من‌ خبر می‌دهم‌ «از آنچه ‌می‌کردید» از خیر و شر پس‌ هر عمل‌کننده‌ای‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهم‌.

قول‌ مختار در نزد مفسران‌ این‌ است‌ که: این‌ دو آیه‌ از کلام‌ خدای‌ سبحان ‌می‌باشد که‌ به‌عنوان‌ سخن‌ معترضه‌ای‌ در میان‌ سفارشهای‌ لقمان‌ به‌ پسرش ‌آمده ‌است‌.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ بقیه‌ سخنان‌ لقمان‌ برای‌ فرزندش‌ در پند دادن‌ به‌ وی‌ پرداخته‌ و می‌فرماید:

﴿يَٰبُنَيَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَكُن فِي صَخۡرَةٍ أَوۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٞ١٦.

«ای‌ فرزندم‌! بدان‌ که‌ اگر آن‌» یعنی: اگر گناه‌ یا عمل‌ تو «همسنگ‌ دانه‌ خردلی ‌باشد» که‌ ریزترین‌ دانه‌هاست‌ به‌ طوری‌که‌ سنگینی‌ آن‌ با حس‌ دریافته‌ نمی‌شود و ترازویی‌ را به‌ تکان‌ وا نمی‌دارد «آن‌گاه‌ در دل‌ تخته ‌سنگی‌ باشد» یعنی: عملت‌ در پنهان‌ترین‌ و محفوظترین‌ مکانی‌ قرار گرفته‌ باشد «یا در آسمآن‌ها یا در زمین ‌باشد» یعنی: یا در هرجایی‌ از اماکن‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قرار داشته‌ باشد «خداوند آن‌را می‌آورد» یعنی: آن‌ را حاضر می‌گرداند و انجام‌دهنده‌ آن‌ را برابر آن‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌دهد «بی‌گمان‌ خداوند لطیف‌ است‌» و باریک‌بین‌ پس‌ هیچ‌ کار نهانی‌ای‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند بلکه‌ علم‌ وی‌ به‌ هر امر نهانی‌ای‌ می‌رسد «و خبیر» است‌ به‌ هرچیز لذا هیچ‌ چیز از معرض‌ آگاهی‌ وی‌ ناپدید نمی‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اگر یکی‌ از شما در دل‌ صخره‌ سنگی‌ سخت‌ که‌ نه‌ آن‌ را دری‌ است‌ و نه‌ روزنه‌ای، عملی‌ انجام‌ دهد، بی‌گمان‌ عمل‌ وی‌ ـ هر چه‌ باشد ـ برای‌ مردم‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شود».

﴿يَٰبُنَيَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَكَۖ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧.

«ای‌ فرزندم‌! نماز را برپا دار و به‌ معروف‌ امر و از منکر نهی‌ کن‌ و بر آنچه‌ که‌ به‌ تو رسد» از آزار و اذیت‌ در برابر امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر، یا دیگر محنت‌ها «صبر کن‌» دلیل‌ مخصوص‌ ساختن‌ این‌ طاعت‌ها این‌ است‌ که‌ این‌ها اساس‌ عبادات‌ و تکیه‌گاههای‌ خیر می‌باشند «بی‌گمان‌ این‌» طاعات‌ ذکر شده‌ «از امور عزم‌ شده‌ است‌» یعنی: از اموری‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ها را بر بندگانش‌ عزیمت‌ و واجب‌ قرار داده‌ است‌. یا محتمل‌ است‌ مراد این‌ باشد: این‌ خصلت‌ها از اعمال‌ سترگ‌ و برتر اهل‌ اخلاق‌ و کارهای‌ محوری‌ بندگان‌ استوارقدمی‌ است‌ که‌ مصممانه‌ راه‌ نجات‌ را می‌پیمایند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ امت‌های‌ دیگر نیز به‌ این‌ طاعت‌ها مأمور بوده‌اند.

﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨.

«و رویت‌ را از مردم‌ برمگردان‌» یعنی: از مردم‌ بر سبیل‌ تکبر و گردن‌ فرازی‌ و نخوت‌ رخ‌ برمتاب‌. یا معنی‌ این‌ است: آن‌گاه‌ که‌ نام‌ کسی‌ در نزد تو برده‌ شد، گونه‌ات‌ را به‌ نشانه‌ این‌ که‌ او را حقیر و کوچک‌ می‌شماری، برمگردان‌ و با مردم‌ به‌تواضع‌ و فروتنی‌ رفتار کن‌ و حتی‌ اگر کمترترین‌ کس‌ با تو سخن‌ می‌گوید، به‌ او گوش‌ فراده‌ تا سخنش‌ را به‌ آخر برساند. چنان‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص چنین‌ می‌کردند. «و در زمین‌ خرامان‌ راه‌ مرو» یعنی: خودبینانه، فخرمآبانه‌ و گردن‌کشانه‌ راه‌ مرو، که‌ این‌ سبب‌ خشم‌ الهی‌ بر تو می‌شود. هدف، نهی‌ از تکبر و گردنکشی‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صحاح‌ شش‌گانه‌ از ابن‌عمر س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «من‌ جر ثوبه‌ خيلاء لا ينظر الله‌ إليه‌ يوم‌ القيامة». «هر کس ‌جامه‌اش‌ را از روی‌ خودبینی‌ و تکبر کشال‌ و کشیده‌ ساخت، خداوند أ در روز قیامت‌ به‌سوی‌ او (به‌ نظر رحمت‌) نگاه‌ نمی‌کند». «بی‌گمان‌ خداوند هیچ‌ مختال‌ فخوری‌ را دوست‌ نمی‌دارد» اختیال: تکبر و خود بر تربینی‌ است‌. فخور: کسی‌ است‌ که‌ بر مردم‌ به‌ مال، یا شرف، یا نیرویی‌ که‌ دارد، فخر می‌فروشد. البته‌ سخن‌ گفتن ‌از نعمت‌های خدای‌ ‌ بر خود، از باب‌ فخرفروشی‌ نیست‌ زیرا خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ١١ [الضحى: ۱۱] «اما از نعمت‌ پروردگارت‌ سخن‌ بگوی‌».

﴿وَٱقۡصِدۡ فِي مَشۡيِكَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِكَۚ إِنَّ أَنكَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِيرِ١٩.

«و در راه‌ رفتن‌ خود میانه‌روی‌ کن‌» یعنی: در راه‌ رفتن‌ روشی‌ در میان ‌شتاب‌روی‌ و آهسته‌روی‌ اختیار کن‌ لذا نه‌ مانند کسانی‌ که‌ خود را به‌ مردگی ‌می‌زنند، خزنده‌ راه‌ برو و نه‌ مانند شیطان‌ از زمین‌ برجه‌. نقل‌ است‌ که: عمر س مردی‌ را دید که‌ مرده‌وار راه‌ می‌رود و به‌ بی‌حالی‌ و بی‌رمقی‌ تظاهر می‌کند، گویی ‌می‌خواهد تا بر تواضع‌ خویش‌ بیفزاید پس‌ به‌ او گفت: «لا تمت‌ علینا دیننا اماتک ‌الله». «دین‌ ما را بر ما نمیران، خدا تو را بمیراند». همچنین‌ نقل‌ است‌ که: عمر س مردی‌ را دید که‌ سرش‌ را فروانداخته‌ و خود را بی‌رمق‌ و خاکسار نشان‌ می‌دهد پس ‌به‌ وی‌ گفت: «ارفع‌ رأسك‌ فإن‌ الاسلام‌ ليس‌ بمريض». «سرت‌ را بردار زیرا اسلام ‌بیمار نیست‌». یعنی: بانشاط، نیرومند، سرحال‌ و سرزنده‌ باش‌. در سنت‌ ثابت ‌شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا‌ ص چون‌ راه‌ می‌رفتند، به‌ شتاب‌ راه‌ می‌رفتند. پس‌ معنای ﴿وَٱقۡصِدۡ فِي مَشۡيِكَ [لقمان: ۱٩] این‌ است: در راه ‌رفتنت‌ خرامان‌ و متکبر مباش‌. عطاء می‌گوید: «یعنی‌ باوقار و سکینه‌ راه‌ برو». «و صدایت‌ را آهسته‌ بدار» آن‌ را فرود آور و باتکلف‌ بلند نکن‌ زیرا بلندکردن‌ صدا به‌ بیشتر از حد نیاز، شنونده‌ را می‌آزارد «همانا انکر آوازها، بانگ‌ درازگوشان‌ است‌» یعنی: ناخوش‌ترین‌ و زشت‌ترین ‌آوازها، آواز خران‌ است‌ زیرا اول‌ آن‌ عرعر و آخر آن‌ بانگی‌ بس‌ انکر و گوش‌خراش‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ بانگ‌ خروس‌ را شنیدید، از خداوند فضل‌ وی‌ را بخواهید و چون‌ بانگ‌ خر را شنیدید، به‌ خداوند از شیطان ‌پناه‌ ببرید زیرا او شیطانی‌ را دیده‌ است‌».

﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَيۡكُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ٢٠.

«آیا ندیده‌اید که‌ خدا آنچه‌ را که‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ را که‌ در زمین‌ است، مسخر شما گردانید» مسخر گردانیدن‌ آن‌ها برای‌ آدمیان، عبارت‌ است‌ از: دادن‌ قدرت ‌بهره‌گیری‌ از این‌ پدیده‌ها به‌ آنان‌ و از مخلوقات‌ آسمانی‌ای‌ که‌ در جهت‌ منافع ‌فرزندان‌ آدم‌ مسخر ساخته‌ شده‌اند، عبارتند از: خورشید، ماه، ستارگان‌ و مانند این‌ها و نیز فرشتگان‌ در این‌ قطاراند زیرا ایشان‌ به‌ فرمان‌ خدای‌ سبحان‌ نگهبانان ‌فرزندان‌ آدم‌ هستند. و از مخلوقات‌ زمینی‌ای‌ که‌ برای‌ بشر رام‌ ساخته‌ شده‌ اند، عبارتند از: سنگ، خاک، کشتزارها، میوه‌ها، حیواناتی‌ که‌ انسان‌ از آن‌ها بهره‌برداری‌ می‌کند و غیراینها.... پس‌ مراد از تسخیر و رام‌ کردن‌ آن‌ها برای‌ بشر، قرار دادن‌ پدیده‌ رام‌ ساخته ‌شده‌ در موقعیتی‌ است‌ که‌ انسان‌ از آن‌ بهره‌برداری‌ کند، چه‌ آن‌ پدیده‌ به‌ فرمان‌ انسان‌ و تحت‌ تصرف‌ وی‌ باشد چه‌ نباشد.

«و» آیا ندیده‌ و ندانسته‌اید که‌ خداوند أ «نعمت‌های‌ آشکار و پنهانش‌ را بر شما تمام‌ کرد» یعنی: آن‌ها را به‌ پایه‌ اتمام‌ و اکمال‌ رسانید. نعمت‌های آشکار عبارت‌اند از: نعمتهایی‌ که‌ به‌ عقل‌ یا حس‌ دریافته‌ می‌شوند و هرکه‌ در پی‌ شناخت‌ آن‌ها باشد، آن‌ها را می‌شناسد؛ مانند سلامتی‌ و کمال‌ در آفرینش، مال، جاه، جمال‌ و انجام ‌دادن‌ طاعات‌ و عبادات‌. نعمت‌های پنهانی‌ عبارتند از: معرفت، عقل‌ و آنچه ‌که‌ شخص‌ در نهاد خویش‌ از علم‌ و یقین‌ به‌ وجود خداوند أ و ظن‌ نیکو نسبت‌ به‌ او می‌یابد و نیز آن‌ آفاتی‌ که‌ خداوند أ از بنده‌ دفع‌ می‌کند. به ‌قولی: نعمت ‌آشکار اسلام‌ است‌ و نعمت‌ پنهان، ستر و پرده‌ پوشی‌ پروردگار متعال‌ بر بنده‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا‌ ص در پاسخ‌ سؤال‌ ابن ‌عباس‌ س که‌ از ایشان ‌راجع‌ به‌ این‌ آیه‌ پرسید، فرمودند: «نعمت‌های‌ آشکار اسلام‌ است‌ و آنچه‌ از خلقت ‌و آفرینشت‌ که‌ زیباست‌ و نعمت‌های پنهان، چیزهایی‌ است‌ که‌ خداوند از اعمال‌ بدت‌ بر تو پوشانیده‌ است‌».

«و از مردم‌ کسانی‌ هستند که‌ درباره‌ خداوند» یعنی: در توحید و صفات‌ وی‌ «مجادله‌ می‌کنند» از روی‌ مکابره‌ و عناد، بعد از آن‌که‌ حق‌ برایشان‌ آشکار گشته‌ و حجت‌ بر آنان‌ اقامه‌ شده‌ است‌؛ مانند نضربن‌ حارث‌ و امثال‌ وی‌ از سردمداران ‌شرک‌ در مکه‌ و این‌ مجادله‌شان‌ درباره‌ خداوند: «بدون‌ هیچ‌ علمی‌» است‌ از علوم ‌عقلی‌ یا نقلی‌ زیرا عقل‌ و علم‌ تجربی‌ انسان، فریادگر وجود و یگانگی‌ خداوند أ و تجلی‌گاه‌ این‌ حقیقت‌اند و کتاب‌های آسمانی‌ و رسالت‌های‌ الهی‌ نیز برای‌ روشن ‌کردن‌ بیشتر این‌ حقیقت‌ آمده‌اند. «و» نیز این‌ مجادله‌شان‌ «بدون‌ هیچ‌ هدایتی‌» است‌ که‌انسان‌ بتواند به‌وسیله‌ آن، به‌ راه‌ صواب‌ رهنمون‌ شود «و» نیز این‌ مجادله‌شان ‌«بی‌هیچ‌ کتاب‌ روشنگری‌» است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آن‌ را نازل‌ کرده ‌باشد. پس‌ این ‌مجادله‌شان‌ در حق‌ خداوند أ، صرفا از روی‌ لجاجت‌ و گردنکشی‌ و کاملا بر بنیاد عناد محض‌ می‌باشد و هیچ‌ تکیه‌گاهی‌ از عقل، علم، معرفت، کتاب‌ و هدایت ‌ندارد.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَا وَجَدۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ يَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ٢١.

«و چون‌ به‌ آنان‌» یعنی: به‌ این‌ بت‌پرستان‌ اهل‌ جدال‌ و عناد در امر توحید و یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ «گفته‌ شود: از آنچه‌ خدا نازل‌ کرده‌» بر پیامبرش‌ از کتاب‌ «پیروی‌ کنید» آن‌ها به‌ تقلید محض‌ تمسک‌ ورزیده‌ و «می‌گویند: نه‌! بلکه‌ از چیزی‌ که‌ پدرانمان‌ را بر آن‌ یافته‌ایم‌ پیروی‌ می‌کنیم‌» پس‌ بتانی‌ را که‌ آن‌ها می‌پرستیده‌اند، می‌پرستیم‌ و در راهی‌ که‌ آن‌ها بر آن‌ روان‌ بوده‌اند، می‌رویم‌ «حتی‌ اگر هم‌ شیطان ‌آنان‌ را به‌سوی‌ عذاب‌ سوزان‌ فراخواند؟» گویی‌ حق‌ تعالی‌ می‌گوید: آیا از پدران‌شان ‌در شرک‌ پیروی‌ می‌کنند، حتی‌ اگر شیطان‌ عقیده‌ فاسد شرک‌ را برای‌ پدران‌شان ‌آراسته‌ باشد و در نهایت، آنان‌ را به‌ شرک‌ درافگنده‌ و بدین‌گونه‌ وارد جهنم ‌سوزان‌ کرده‌ باشد؟ پس‌ در صورتی‌که‌ حال‌ و وضع‌ این‌چنین‌ باشد، پیروی‌ از پدران‌ چه‌ معنی‌ و چه‌ توجیهی‌ دارد؟ و این‌ منع‌ صریحی‌ از تقلید در اصول‌ عقیده ‌است‌.

﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٢٢.

«و هرکه روی‌ خود را به‌سوی‌ الله متوجه‌ کند» یعنی: هرکس‌ امور خویش‌ را به ‌خداوند أ سپرده‌ و عبادت‌ خویش‌ را برای‌ او خالص‌ گرداند و با تمام‌ وجود به‌سوی‌ او روی‌ آورد «درحالی‌که‌ محسن‌ باشد» یعنی: در اعمال‌ خویش‌ نیکوکار باشد، چنین‌ کسی‌ «به‌راستی‌ که‌ به‌ دست ‌آویزی‌ محکم‌ چنگ‌ زده ‌است‌» یعنی: به‌ عهدو پیمانی‌ استوار و محکم‌ چنگ‌ زده‌ و خود را به‌ آن‌ آویخته‌ است‌. احسان: چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ تعریف‌ شده، عبارت‌ است‌ از این‌که: «خدا را چنان ‌عبادت‌ کنی‌ که‌ گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی، قطعا او تو را می‌بیند».

این‌ آیه‌ حال‌ کسی‌ که‌ امور خویش‌ را به‌ خداوند أ می‌سپرد، به‌ حال‌ شخصی ‌تمثیل‌ می‌کند که‌ می‌خواهد به‌ کوهی‌ بلند و سر به ‌فلک‌کشیده‌ای‌ بالا رود پس‌ دراین‌ صعود خویش، به‌ دست‌آویزی‌ محکم‌ و ریسمانی‌ متین‌ که‌ در آن‌ کوه‌ فروآویخته‌ شده‌ است‌ چنگ‌ می‌زند و به‌ مدد آن‌ دست‌آویز، به‌ آن‌ کوه‌ بالا می‌رود تا به‌ قله‌ آن‌ می‌رسد.

«و بازگشت‌ کارها به‌سوی‌ الله است‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ و پاداش‌هایتان‌ را از او دریافت‌ می‌کنید نه‌ از غیر وی‌ پس‌ با نیروی‌ ایمان‌ و صلابت‌ عمل، به‌ اوجگاه‌ رضای‌ او صعود کنید.

﴿وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحۡزُنكَ كُفۡرُهُۥٓۚ إِلَيۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٣.

«و هرکه‌ کافر شد، نباید کفر وی‌ تو را اندوهگین‌ کند» زیرا کفر وی‌ به‌ تو زیانی ‌نمی‌رساند «بازگشت‌شان‌ به‌سوی‌ ماست‌ و آنان‌ را از آنچه‌ کرده‌اند آگاه‌ می‌کنیم‌» یعنی: آنان‌ را از اعمال‌ زشت‌ و ننگین‌شان‌ خبر می‌دهیم‌ و در برابر آن‌ مجازاتشان‌ می‌کنیم‌ «در حقیقت‌ خدا به‌ راز دلها داناست‌» و هیچ‌ چیز از این‌ رازها بر او پنهان‌ نمی‌ماند زیرا رازها در نزد خداوند أ مانند امور علنی، آشکار است‌ بنابراین، حق‌ تعالی‌ با آنان‌ به‌ حسب‌ علم‌ خویش‌ درباره‌شان‌ رفتار می‌کند.

﴿نُمَتِّعُهُمۡ قَلِيلٗا ثُمَّ نَضۡطَرُّهُمۡ إِلَىٰ عَذَابٍ غَلِيظٖ٢٤.

«آنان‌ را اندکی‌ برخوردار می‌سازیم‌» یعنی: کفار را در دنیا مدت‌ اندکی‌ مجال ‌می‌دهیم‌ تا از آن‌ برخوردار و بهره‌مند شوند پس‌ این‌ بهره‌مندی‌ هرچند بسیار باشد، باز هم‌ اندک‌ است‌ زیرا نعمت‌ زوال‌پذیر با نعمت‌ همیشگی‌ قابل‌ قیاس‌ نیست‌ و کم‌تر از کمترین‌ است‌ «سپس‌ آنان‌ را به‌سوی‌ عذابی‌ سخت‌ ناگزیر می‌سازیم‌» و آنان‌ را با بیچارگی‌ به‌سوی‌ عذاب‌ دوزخ‌ می‌رانیم‌.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٥.

«و اگر از آنان‌ بپرسی: چه‌ کسی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده ‌است‌؟ قطعا می‌گویند: خداوند» یعنی: اعتراف‌ می‌کنند به‌ این‌ که‌ خداوند أ آفریننده‌ آن‌هاست‌ و جوابی ‌غیر از این‌ ندارند زیرا دلایلی‌ که‌ آن‌ها را از نسبت ‌دادن‌ آفرینش‌ به‌سوی ‌غیر خداوند أ باز می‌دارد، به‌ نحوی‌ آشکار و نمایان‌ است‌ که‌ ناگزیر به‌ آن‌ اقرار کرده‌اند «بگو» ای‌ محمد ص! «الحمدلله‌» ستایش‌ از آن‌ خداست‌ بر این‌ اعتراف ‌شما پس‌ بعد از این‌ اعتراف، دیگر چگونه‌ غیر او را می‌پرستید و معبودان‌ باطل‌ را برای‌ وی‌ شریک‌ قرار می‌دهید؟ «بلکه‌ اکثرشان‌ نمی‌دانند» یعنی: نمی‌نگرند و تدبر نمی‌کنند تا بدانند که‌ فقط آفریننده‌ این‌ چیزهاست‌ که‌ سزاوار پرستش‌ می‌باشد، نه‌ غیر وی‌.

﴿لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ٢٦.

«آنچه‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ از آن‌ خداست‌» در ملک‌ و در آفرینش‌ پس ‌غیر وی‌ به ‌هیچ ‌وجه‌ سزاوار پرستش‌ نیست‌ «درحقیقت، خدا همان‌» ذات‌ «بی‌نیاز است‌» از غیر خویش‌ و «حمید» است، یعنی‌ سزاوار حمد و ستایش‌ است‌؛ هرچند هم‌ کسی‌ حمد او را نگوید.

﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٢٧.

«و اگر همه‌ درختان‌ زمین‌ قلم‌ شوند و دریا مرکب‌ و هفت‌ دریای‌ دیگر به‌ آن‌ مدد برساند، کلمات‌ الهی‌ به‌ پایان‌ نرسد» یعنی: اگر درختانی‌ که‌ در دنیاست‌ همه‌ قلم ‌شوند و آب‌ دریا همگی‌ جوهر و مرکب‌ گردد آن‌گاه‌ کلمات‌ خداوند أ که‌ چون ‌بخواهد با آن‌ها سخن‌ می‌گوید ـ که‌ این‌ کلمات‌ عبارت‌ از علم‌ خداوند أ و امر وی‌ هستند ـ با آن‌ قلمها و مرکب‌ها نوشته‌ شود، قطعا آب‌ دریا به ‌پایان‌ می‌رسد درحالی‌ که‌ کلمات‌ خدا أ به‌پایان‌ نرسیده ‌است، هرچند در پشت‌ سر آن‌ دریا هفت ‌دریایی‌ دیگر باشد که‌ به‌ آن‌ مدد رسانده‌ و به‌ یاری‌ آن‌ دریا آمده‌ باشد. ذکر عدد هفت‌ بر وجه‌ مبالغه‌ است‌ نه‌ بر وجه‌ حصر زیرا در کلام‌ عرب‌ عدد هفت‌ و هفتاد وهفتصد برای‌ تعبیر از کثرت‌ به‌کار می‌روند «بی‌گمان‌ خداوند غالب‌ با حکمت ‌است‌» غالب‌ است‌؛ زیرا چیزی‌ او را عاجز نمی‌تواند کرد، حکیم‌ است‌ در خلق، امر، شرع‌ و تمام‌ امور پس‌ هیچ‌ فردی‌ از مخلوقاتش‌ از دایره‌ حکمت‌ و علمش ‌بیرون‌ نیست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: چون‌ آیه‌ ﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا٨٥ [الإسراء: ۸۵] درباره‌ یهود نازل‌ شد، آنان‌ گفتند: چگونه‌ به‌ ما اندکی‌ از علم‌ داده‌ شده‌ در حالی‌ که‌ خداوند أ تورات‌ را که‌ در آن‌ کلام‌ و احکام‌ وی‌ است‌ به‌ ما داده‌ است‌؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿مَّا خَلۡقُكُمۡ وَلَا بَعۡثُكُمۡ إِلَّا كَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ٢٨.

«آفریدن‌ و برانگیختن‌ شما، جز مانند آفریدن‌ و برانگیختن‌ یک‌ تن‌ نیست‌» یعنی: قدرت‌ خداوند أ بر آفرینش‌ و برانگیختن‌ همه‌ خلق‌ در روز قیامت، همانند قدرت‌ وی‌ بر آفرینش‌ یک‌ تن‌ است‌ پس‌ اندک‌ و بسیار در پیشگاه‌ قدرت‌ وی‌ یکسان‌ می‌باشد، از آن‌ روی‌ که‌ خداوند متعال‌ بر همه‌ چیز قادر و تواناست‌ «بی‌گمان‌ خداوند شنواست‌» برای‌ هر آنچه‌ که‌ شنیدنی‌ است‌ «بیناست‌» به‌ هرآنچه‌ که‌ دیدنی ‌است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابی‌بن‌خلف‌ و جمعی ‌دیگر از مشرکان‌ نازل‌ شد که‌ به‌ رسول ‌‌خدا‌ ص گفتند: خداوند أ ما را در چندین‌ طور و چندین‌ مرحله‌ آفریده‌ است، ابتدا نطفه‌ بوده‌ایم، سپس‌ خون‌ بسته‌ گشته‌ایم، آن‌گاه ‌گوشت‌ پاره‌ای، سپس‌ بر آن‌ گوشت، استخوان‌ آفریده‌ است، آن‌وقت‌ تو می‌گویی‌ که‌ ما همه‌ در یک‌ ساعت‌ به‌ آفرینش‌ نوینی‌ برانگیخته‌ می‌شویم‌؟ پس، خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى وَأَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٢٩.

«آیا ندیده‌ای‌» ای‌ مخاطب‌! «که‌ خدا شب‌ را در روز درمی‌آورد و روز را نیز در شب ‌درمی‌آورد؟» یعنی: به‌ هریک‌ از شب‌ و روز می‌افزاید؛ با آنچه‌ که‌ از دیگری ‌می‌کاهد «و» آیا ندیده‌ای‌ که‌ خداوند أ «خورشید و ماه‌ را رام‌ گردانید» یعنی: آن‌ دو را منقاد و فرمان ‌پذیر حکم‌ خویش‌ گردانید که‌ برای‌ اندازه‌گیری‌ اوقات‌ و میعادها و سامان ‌دادن‌ و به‌ انجام‌ رسانیدن‌ منافع، به‌ فرمان‌ وی‌ طلوع‌ و افول‌ می‌کنند «هر یک‌ تا مدتی‌ معین‌ روان‌ است‌» به‌ قولی: این‌ مدت‌ معین‌ روز قیامت‌ است‌ وبه‌قولی ‌دیگر: وقت‌ طلوع‌ و افول‌ آن‌هاست‌ «و آیا ندیدی‌ که‌ خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است‌» و هیچ‌ امر پنهانی‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند؟ زیرا ذاتی‌ که‌ بر سامان ‌دادن ‌و تدبیر همچون‌ امور بزرگی‌ توانا باشد، به‌ طریق‌ اولی‌ به‌ آگاه‌ شدن‌ از آنچه ‌می‌کنید تواناست‌.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ٣٠.

«این‌» اوصافی‌ که‌ ذکر شد؛ از وسیع‌ و بی‌کرانه‌ بودن‌ علم‌ الهی، فراگیری ‌قدرت‌ و شگفتی‌های‌ صنع‌ وی‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ الله خود حق‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ همه‌ این‌ پدیده‌ها را آفرید تا بدانید که‌ او حق‌ است‌ «و آنچه‌ به‌جای‌ او می‌پرستند، باطل‌ است‌» این‌ معبودهای‌ باطل‌ شیطان‌ و دیگر معبودانی‌ از بتان‌ یا غیر آن‌هایند که‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ شریک‌ می‌آورند «و خدا همان‌ بلندمرتبه‌» با قدرت‌ و جلال‌ و «بزرگ‌ است‌» که‌ در ربوبیت‌ و سلطه‌ مطلقش، صاحب‌ کبریا و بزرگی ‌می‌باشد.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱلۡفُلۡكَ تَجۡرِي فِي ٱلۡبَحۡرِ بِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ لِيُرِيَكُم مِّنۡ ءَايَٰتِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ٣١.

«آیا ندیده‌ای‌ که‌ کشتی‌ها به‌ نعمت‌ خداوند» یعنی: به‌ لطف‌ و رحمت‌ و فضل‌ وی ‌بر شما «در دریا روان‌ می‌گردند» و به‌ شما امکان‌ می‌دهند تا در سفرهای‌ دریایی‌تان ‌برای‌ کسب‌ معاش‌ و طلب‌ روزی، به‌ نرمی‌ و راحتی‌ حرکت‌ کنید؟ «تا» ای‌ مخاطبان‌! «برخی‌ از نشانه‌های‌ خود را به‌ شما بنمایاند؟» نشانه‌ها عبارت‌ از آثار قدرت‌ وی‌ هستند که‌ در معرض‌ مشاهده‌ شما قرار دارند و ارزاقی‌ است‌ که‌ به‌ شما از دریا می‌دهد «بی‌گمان‌ در این‌» قدرت‌نمایی‌ «برای‌ هر صبرکننده‌ سپاسگزاری‌ نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی: هر کسی‌ که‌ دارای‌ صبر و شکیبایی‌ای‌ بلیغ‌ وسپاسگزاری‌ای‌ بسیار باشد؛ با مشاهده‌ این‌ نشانه‌ها، از گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ خداوند أ صبر می‌کند و نعمت‌های وی‌ را شکر می‌گزارد زیرا ایمان‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ دو نیم‌ است‌؛ نیمی‌ از آن‌ صبر و نیمی ‌دیگر شکر است‌.

﴿وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوۡجٞ كَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا يَجۡحَدُ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٖ كَفُورٖ٣٢.

«و چون‌ موجی‌ آنان‌ را همانند سایه‌بان‌ فراگیرد» خداوند أ موج‌ را به‌سبب ‌بزرگی‌ آن‌ به‌ چیزی‌ که‌ بر انسان‌ سایه‌ می‌افگند ـ مانند کوه‌ یا ابر یا غیر این‌ها ـ تشبیه‌ کرد. آری‌! چون‌ درگیر هجوم‌ موج‌ شوند «خداوند را می‌خوانند در حالی‌که‌ دین‌ خود را برای‌ او خالص‌ گردانیده‌اند» پس‌ در امر نجات ‌دادن‌ خود از امواج‌ دریا بر غیر خداوند أ تکیه‌ نمی‌کنند زیرا می‌دانند که‌ هیچ‌ نیروی‌ دیگری‌ جز حق‌ تعالی، نفع‌ و زیانی‌ نمی‌تواند برساند، از این‌روی‌ بتان‌ خویش‌ را نمی‌خوانند بلکه‌ آن‌ها را در این‌ حالت‌ فراموش‌ می‌کنند «پس‌ چون‌ آنان‌ را به‌سوی‌ خشکی‌ برهاند» در آنجاست‌ که‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: «برخی‌ از آنان‌ میانه‌ رو هستند» یعنی: بر راه‌ میانه‌ که‌ همانا راه‌ توحید است‌ پایدارند و به‌ غیر آن‌ انحراف‌ نمی‌کنند لذا به‌ عهدی‌ که‌ در دریا با خدای‌ ‌ در مورد خالص ‌ساختن‌ دین‌ برای‌ وی‌ بسته‌اند، وفا می‌کنند اما برخی ‌دیگر کافر و کج‌رواند و آن‌ عهدی‌ را که‌ در دریا به‌ خدا أ داده‌اند، پشت‌پا می‌افگنند. «و آیات‌ ما را جز هر عهد شکننده‌ ناسپاسی‌ انکار نمی‌کند» ختار: بسیار پیمان‌شکن‌ است‌. ختر: زشت‌ترین‌ انواع‌ غدر و پیمان ‌شکنی ‌و عدم‌ وفا به‌ عهد می‌باشد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ وَٱخۡشَوۡاْ يَوۡمٗا لَّا يَجۡزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَيۡ‍ًٔاۚ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٣٣.

«ای‌ مردم‌! از پروردگارتان‌ پروا بدارید» با امتثال‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهی‌ وی ‌«و بترسید از روزی‌» چون‌ روز قیامت‌ «که‌ هیچ‌ پدری‌ به‌جای‌ پسرش‌ کفایت ‌نکند» یعنی: هیچ‌ پدری‌ به‌ داد فرزندش‌ نمی‌رسد و به‌هیچ‌ وجه‌ به‌ وی‌ نفعی ‌نمی‌رساند، بدان‌ جهت‌ که‌ او تماما به‌ خود مشغول‌ است‌ «و هیچ‌ فرزندی‌ نیز به ‌جای ‌پدر خود کفایت‌کننده‌ چیزی‌ نباشد» پس‌ وقتی‌ پدر به‌ داد فرزند و فرزند به‌ داد پدر نرسد، غیر آن‌ها از نزدیکان، به‌طریق‌ اولی‌ قادر به‌ دادرسی‌ یک‌دیگر نیستند، چه‌رسد به‌ بیگانگان‌. بارخدایا! ما را از کسانی ‌قرار ده‌ که‌ به‌ غیر تو امید نمی‌بندند و بر غیر تو تکیه‌ نمی‌کنند. «بی‌گمان‌ وعده‌ الله حق‌ است‌» و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست ‌پس‌ آنچه‌ از خیر که‌ بدان‌ وعده‌ داده ‌است‌ و آنچه‌ از شر که‌ از آن‌ برحذر داشته ‌است، یقینا آمدنی‌ است‌ و برگشتی‌ ندارد. این‌ آیه، طمع‌ مؤمنان‌ را از این‌ که‌ بتوانند به‌ پدران‌ کافر خود در آخرت‌ نفعی‌ برسانند، قطع‌ می‌کند «پس‌ زندگانی ‌دنیا» و آرایش‌ها و پیرایش‌های‌ آن‌ «شما را نفریبد» زیرا زندگانی‌ دنیا از بین ‌رفتنی‌ وگذراست‌ «و غرور، شما را نسبت‌ به‌ خداوند فریب‌ ندهد» مراد از غرور: در اینجا شیطان‌ است‌ زیرا این‌ شیطان‌ است‌ که‌ خلق‌ را فریب‌ داده‌ و آرزوهای‌ بی‌اساس‌ را در نهادشان‌ می‌پروراند و از آخرت‌ غافلشان‌ می‌گرداند.

سعید بن ‌جبیر س می‌گوید: «فریفته ‌شدن‌ به‌ خداوند أ آن‌ است‌ که‌ شخص‌ در گناه‌ دراز دستی‌ نموده‌ و در عین‌ حال، بر خداوند أ آرزوی‌ آمرزش‌ را ببندد».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ٣٤.

«بی‌گمان‌ علم‌ قیامت‌ نزد خداوند است‌» یعنی: علم‌ و آگاهی‌ وقت‌ آن‌ فقط نزد اوست‌ و جز او احدی‌ وقت‌ آن‌ را نمی‌داند «و باران‌ را فرومی‌فرستد» در اوقاتی‌که‌ برای‌ فرود آوردن‌ آن‌ معین‌ کرده‌ است‌ «و آنچه‌ را که‌ در رحمهاست‌ می‌داند» از نری‌ و مادگی، صلاح‌ و فساد و غیر این‌ها، بدون‌ وسیله‌ و ابزار و آزمایشی‌ در حالی‌که‌ اگر بشر نری‌ و مادگی‌ را می‌داند، با ابزار و آزمایش‌ و اعمال‌ تجربه‌ است‌ «و نمی‌داند هیچ‌ نفسی‌» از نفوس‌ و حتی‌ فرشتگان‌ و پیامبران‌ و جن‌ و انس‌ «که‌ فردا چه ‌کسب‌ می‌کند» از کسب‌ دین‌ یا کسب‌ دنیا و از به‌دست‌ آوردن‌ خیر یا شر «و هیچ ‌کسی‌ نمی‌داند که‌ در کدامین‌ سرزمین‌ می‌میرد» و حق‌ تعالی‌ در کدامین‌ مکان‌ جانش‌ را می‌ستاند؟

ابن‌جریر و ابن‌ابی‌حاتم‌ از مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت: «مردی‌ از صحرانشینان‌ نزد رسول‌ خدا ص آمد و گفت: زنم‌ باردار است‌ پس‌ مرا آگاه‌ کن‌ که‌ چه‌ می‌زاید؟ در سرزمین‌ ما خشکسالی‌ است‌ لذا به‌ من ‌خبر بده‌ که‌ چه‌وقت‌ باران‌ فرود می‌آید؟ و از تاریخ‌ تولد خود آگاهم‌ اما تو به‌ من‌خبر بده‌ که‌ چه‌ وقت‌ می‌میرم‌؟ همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ نازل‌ فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ [لقمان: ۳۴].

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عمر س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «مفاتیح‌ الغیب‌ خمس‌ لا یعلمهن‌ الا الله، لا یعلم‌ ما فی‌ غدا الا الله‌ و لا متی ‌تقوم‌ الساعه، الا الله، ولا ما فی‌الارحام، الا الله، و لا متی‌ ینزل‌ الغیث، الا الله». «و ما تدری‌ نفس‌ بای‌ ارض‌ تموت، الا الله: کلیدهای‌ غیب‌ پنج‌ چیز است‌ که‌ آنها را هیچ‌کس‌ جز خداوند نمی‌داند: آنچه‌ را که‌ فردا روی‌ می‌دهد، جز خداوند هیچ ‌کس‌ نمی‌داند، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ قیامت‌ چه‌ وقت‌ برپا می‌شود، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ چه‌ چیزی‌ در رحم‌هاست، جز خداوند کسی‌ نمی‌داند که‌ چه‌وقت‌ باران‌ فرود می‌آید و جز خداوند هیچ ‌کس‌ نمی‌داند که‌ در کدام‌ سرزمین ‌می‌میرد». اما آنچه‌ که‌ امروزه‌ از پیشبینی‌ها و سنجش‌ها در امور هواشناسی‌ و غیر آن‌ می‌بینیم، این‌ها بر وسایل‌ و ابزارهای‌ ویژه‌ای‌ ـ از جمله‌ دستگاه‌های‌ شناخت‌ نسبت‌ رطوبت‌ و سرعت‌ باد ـ متکی‌ است، که‌ هرگز علم‌ غیب‌ شناخته‌ نمی‌شود بلکه‌ تخمین‌ و تجربه‌ و حدسی‌ است‌ که‌ گاهی‌ هم‌ عکس‌ آن‌ روی‌ می‌دهد. «بی‌گمان‌ خداوند داناست‌» به‌ امور غیب‌ «آگاه‌ است‌» به‌ آنچه ‌که‌ بوده‌ و خواهد بود.

[۴] شایسته مسلمانان است که هنگام رویارویی با دشمنان با قلوب‌شان رو به درگاه الهی آورند و از او درخواست یاری وپیروزی کنند و شکی نیست که قلب با این کار آرامش و قوت کامل می گیرد، آنچنانکه خداوند در سوره ی انفال می فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٤٥ [الأنفال: ۴۵] در ضمن برپا کردن طبل و موسیقی هنگام نبرد وجنگ سنت مشرکین است وهیچ جایگاهی در اسلام ندارد. وبر مسلمین واجب است که از مشرکین تقلید نکنند وآنها را سرمشق والگوی خود قرار ندهند ، بلکه باید بر اساس دستورات خداوند حکیم و رسولش انجام وظیفه کنند. ثانیا: مساله ی استقبال اهل مدینه از رسول الله ص با خواندن شعر طلع البدر علینا از لحاظ اسنادی ثابت نیست. امام بیهقی در کتاب دلائل النبوه با سندی معضل روایت کرده است، با وجود اینکه در این روایت به زدن دف وخواندن اناشید هیچ اشاره ای نشده است. حافظ ابن حجر نیز این حدیث را در فتح الباری تضعیف کرده است. (مصحح)

سوره‌ سجده

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ که‌ در آن‌ وصف‌ مؤمنانی‌ است‌ که‌ برای ‌خداوند متعال‌ سجده‌ می‌کنند و در هنگام‌ استماع‌ قرآن‌ عظیم، برای‌ او تسبیح ‌می‌گویند، «سجده‌» نامیده‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص در نماز بامداد روز جمعه، سوره‌ سجده‌ (الم‌ تنزیل‌) و سوره‌ «انسان‌» را تلاوت‌ می‌کردند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد از جابر بن‌ عبدالله س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص تا سوره: سجده‌ (الم‌تنزیل‌) و سوره: «تبارك‌ الذي‌ بيده‌ الملك‌» را نمی‌خواندند، نمی‌خوابیدند.

﴿الٓمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «الف، لام، میم‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه، در آغاز سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ لَا رَيۡبَ فِيهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢.

«فروفرستادن‌ این‌ کتاب، هیچ‌ شکی‌ در آن‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌ شکی‌ در آن ‌نیست‌ که‌ این‌ کتاب‌ فرو فرستاده‌ «از سوی‌ پروردگار عالمیان‌ است‌» پس‌ نه‌ دروغ ‌است، نه‌ جادو، نه‌ فال‌ بینی‌ و نه‌ افسانه‌های‌ پیشینیان‌ زیرا قرآن‌ کتابی‌ اعجازگر برای ‌بشر است‌ و کتابی‌ که‌ خود عاجز کننده‌ بشر باشد، دورترین‌ چیز از معرض‌ چنین‌ شکی‌ است‌.

﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۚ بَلۡ هُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ لَعَلَّهُمۡ يَهۡتَدُونَ٣.

«آیا می‌گویند: آن‌ را بربافته‌ است‌» آیا مشرکان‌ می‌گویند: محمد ص قرآن‌ را از نزد خود بربافته‌ است‌؟ «ام‌»: برای‌ انتقال‌ از سخن‌ سابق‌ به‌سوی‌ سخن‌ بعدی، یعنی ‌انکار پندار یادشده‌ آنان‌ است‌. «نه، چنین‌ نیست‌ بلکه‌ آن‌ حق‌ است‌» و ثابت‌ و یقینی‌ «از سوی‌ پروردگار تو» نه‌ چنان‌ که‌ آن‌ها از روی‌ جهل‌ و عناد ادعا می‌کنند. «بل‌»: برای‌ اضراب‌ و نفی‌ قول‌شان‌ و اثبات‌ سخنی‌ است‌ که‌ بعد از آن‌ می‌آید.

سپس‌ خدای‌ ‌ حکمت‌ فرو فرستادن‌ قرآن‌ را بیان‌ کرده‌ می‌فرماید: «تا مردمی‌ را که‌ پیش‌ از تو هشداردهنده‌ای‌ برای‌ آنان‌ نیامده ‌است، هشدار دهی‌» قوم‌ عرب ‌امتی‌ امی‌ و ناخوان‌ بودند که‌ قبل‌ از رسول‌ اکرم‌ ص پیامبری‌ به‌سویشان‌ نیامده‌ بود «باشد که‌ هدایت‌ شوند» یعنی: به‌خاطر این‌ که‌ هدایت‌ شوند و با هشدارهای‌ تو به‌ راه‌ آیند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ مَا لَكُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِيّٖ وَلَا شَفِيعٍۚ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ٤.

در حالی‌که‌ مقدمه‌ سوره‌ درباره‌ نفی‌ شک‌ از قرآن‌ و بیان‌ حکمت‌ انزال‌ آن‌ بود، اینک‌ حق‌ تعالی‌ با روش‌ دیگری‌ به‌ این‌ حقایق‌ توجه‌ می‌دهد: «خداوند ذاتی‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ در شش‌ روز آفرید» و او خود به‌ این‌ که‌ درازی‌ این‌ روزها چه ‌مقدار بود، داناتر است‌. که‌ این‌ بهترین‌ سخن‌ در تفسیر آن‌ می‌باشد زیرا مفسران‌ در تفسیر «روزهای‌ شش‌گانه‌» اختلاف ‌نظر دارند. ابن‌عباس س می‌گوید: «اندازه‌ هر روز به‌مقدار هزار سال‌ از سال‌های‌ دنیا بود». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «اگر خدای‌ ‌ می‌خواست‌ آن‌ها را در یک‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ می‌آفرید ولی‌ خواست‌ تا تأنی‌ و درنگ‌ کردن‌ در امور را به‌ بندگان ‌خویش‌ بیاموزد». «آن‌گاه‌ بر عرش‌ استقرار یافت‌» تفسیر آن‌ با بیانی‌ کافی‌ و شافی‌ در سوره‌های‌ قبل‌ گذشت‌ و در اینجا به‌طور خلاصه‌ باید گفت: مراد از ﴿ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ [الأعراف: ۵۴] استیلایی‌ است‌ که‌ سزاوار آن‌ ذات‌ ذوالجلال‌ است، بدون‌ بیان ‌کیفیت، یا تعیین‌ جهت‌ مخصوص‌ و معینی‌ برای‌ آن‌. «شما را جز او هیچ‌ سرپرست ‌و شفاعتگری‌ نیست‌» یعنی: اگر از حدود و مقتضای‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ تجاوز کنید، بجز او، یا در برابر عذاب‌ او، برای‌ خود هیچ‌ سرور و یاوری‌ نمی‌یابید که‌ شما را سروری‌ و یاوری‌ نموده‌ و عذاب‌ وی‌ را از شما بگرداند و نه‌ شفاعتگری‌ را می‌یابید که‌ برای‌ شما نزد وی‌ شفاعت‌ نماید «آیا باز هم‌ متذکر نمی‌شوید» به‌ تذکری‌ که‌ با تدبر و تفکر همراه‌ باشد و آیا این‌ پندها را به‌ شنیدن‌ فهم‌ و تعقل‌ نمی‌شنوید تا از آن‌ها بهره‌مند شوید؟.

﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ٥.

«امر را از آسمان‌ گرفته‌ تا زمین‌ تدبیر می‌کند» یعنی: حق‌ تعالی‌ کار فرمانروایی‌اش‌ را با قضا و قدر خویش‌ از آسمان‌ گرفته‌ تا زمین‌ در هردو عالم‌ علوی‌ و سفلی، استوار و محکم‌ اداره‌ می‌کند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: او کار و بار دنیا را با اسباب‌ آسمانی‌ای‌ مانند فرشتگان‌ و غیره‌ تدبیر و سامان‌دهی‌ می‌کند در حالی‌ که‌ فروآورنده‌ احکام‌ و آثار خویش‌ به‌ سوی‌ زمین‌ است‌ «سپس‌ در روزی‌ که‌ اندازه‌اش‌ ـ از آنچه‌ شما می‌شمارید ـ هزار سال‌ است، به‌سوی‌ او بالا می‌رود» یعنی: سپس‌ نتیجه‌ و گزارش‌ کار تماما به‌سوی‌ خدای‌ سبحان‌ بالا می‌رود تا درباره‌ آن‌ها در روزی‌ که‌ اندازه‌ آن‌ هزار سال‌ از روزهای‌ دنیاست، حکم‌ کند و آن‌ روز، روز قیامت‌ است‌. بودن‌ اندازه‌ آن‌ روز به ‌مقدار هزار سال، به‌خاطر شدت‌ هول‌ وهراس‌ها و دشواری‌های‌ آن‌ برای‌ کفار است‌ اما آن‌ روز ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ ـ بر مؤمن‌ سبکتر از وقت‌ یک‌ نماز فرض‌ در دنیاست‌. در آیه ‌دیگری [۵] خداوند أ مقدار روز قیامت‌ را پنجاه ‌هزار سال‌ ذکر کرده ‌است‌. قرطبی ‌به‌ نقل‌ از ابن ‌عباس س می‌گوید: «مراد این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ روز قیامت‌ را در دشواری‌ آن‌ بر کفار همچون‌ پنجاه‌ هزار سال‌ قرار داده ‌است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ ایام‌ ناخوش‌ را به‌ درازی‌ و ایام‌ خوشحالی‌ را به‌ کوتاهی‌ وصف‌ می‌کنند». به‌قولی ‌دیگر مراد این‌ است‌ که: فرشتگان‌ اخبار بندگان‌ و اعمال‌شان‌ را به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ بالا می‌برند. ابن‌کثیر می‌گوید: «اعمال‌ به‌سوی‌ دیوان‌ و دفتر خویش‌ بر فراز آسمان‌ دنیا بالا برده‌ می‌شوند و مسافت‌ میان‌ آن‌ تا زمین، فاصله‌ پانصد سال‌ راه‌ است‌». همچنین‌ ابن‌کثیر از مجاهد و ضحاک‌ نقل‌ می‌کند که‌ گفته‌اند: «فرود آمدن‌ فرشته ‌به‌ زمین‌ در مسیری‌ به‌ فاصله‌ پانصد سال‌ راه‌ و صعود وی‌ نیز همین‌ مقدار راه‌ است‌ ولی‌ فرشته‌ آن‌ را در چشم ‌به ‌هم ‌زدنی‌ طی‌ می‌کند» والله اعلم‌.

﴿ذَٰلِكَ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ٦.

«این‌» آفریننده‌ تدبیر کننده‌ همانا «دانای‌ پنهان‌ و آشکار است، غالب‌ و مهربان ‌است‌» یعنی: او ذات‌ قوی‌ و قاهری‌ است‌ که‌ او را هیچ‌ چیزی‌ مغلوب‌ نمی‌سازد اما در عین‌ حال، رحمت‌ وی‌ به‌ بندگانش‌ وسیع‌ است‌.

﴿ٱلَّذِيٓ أَحۡسَنَ كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥۖ وَبَدَأَ خَلۡقَ ٱلۡإِنسَٰنِ مِن طِينٖ٧.

«همان‌ کسی‌ که‌ هر چیزی‌ را که‌ آفریده، نیکو آفریده‌ است‌» یعنی: مخلوقاتش‌ را با استواری‌ و استحکام‌ تمام‌ آفریده‌. و هرچند برخی‌ از مخلوقات‌ در ظاهر منظر نیکویی‌ ندارند اما در اساس‌ آفرینش‌ خود متقن‌ و محکم‌ آفریده‌ شده‌اند «و آفرینش‌ انسان‌ را از گل‌ آغاز کرد» یعنی: آدم‌ ÷ را از گل‌ به‌صورتی‌ بدیع‌ و شکلی ‌نیکو و زیبا آفرید.

﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسۡلَهُۥ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ٨.

«سپس‌ نسل‌ او را» یعنی: فرزندان‌ و اخلاف‌ او را «از سلاله‌ آبی‌ بی‌مقدار» و حقیر «پدید آورد» که‌ آب‌ منی‌ است‌. نسل، «سلاله‌» نامیده‌ شد زیرا از اصل ‌خویش‌ جدا و بیرون‌ کشیده‌ می‌شود.

﴿ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِۦۖ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ٩.

«آن‌گاه‌ او را برابر و به ‌سامان‌ گردانید» یعنی: انسان‌ اولیه‌ (آدم‌ ÷) را که ‌آفرینش‌ وی‌ از گل‌ آغاز شده‌ بود، استوار گردانیده‌ و شکل‌ وی‌ را برابر و میان‌ اعضا و اندام‌های‌ وجودش‌ تناسب‌ پدید آورد «و در او از روح‌ خویش‌ دمید» خداوند متعال‌ برای‌ گرامی‌داشت‌ و تجلیل‌ از روح‌ و نشان‌ دادن‌ شرف‌ و منزلتش، آن‌ را در این‌ آیه‌ به‌ خودش‌ نسبت‌ داد، گویی‌ فرمود: و در آدم‌ از چیزی ‌دمیدیم‌ که‌ مخصوص‌ به‌ ما و به‌ علم‌ ما است، آن‌ چیز روح‌ است‌. پس‌ نسبت‌ یافتن‌ روح‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ این‌ معنی‌ نیست‌ که‌ روح‌ جزئی‌ از وجود وی‌ است‌ زیرا او از چنین‌ نسبتی‌ والا و برتر است‌. «و برای‌ شما گوش‌ و دیدگان‌ و دل‌ها قرار داد» تا نعمت‌ خویش‌ را بر شما کامل‌ ساخته‌ و آفرینشتان‌ را به‌ کمال‌ و به‌ سامان‌ برساند و همه‌ این‌ نعمت‌های عظیم‌ را برای‌ شما گرد آورد تا بدآن‌ها هر شنیدنی‌ای‌ را بشنوید، هر دیدنی‌ای‌ را ببینید و هر دریافتنی‌ای‌ را درک‌ و تعقل‌ کنید و بفهمید، لیکن‌ شما: «چه‌ اندک‌ شکر می‌گزارید» این‌ نیروهایی‌ را که‌ خدای‌ ‌ به‌ شما ارزانی‌ کرده‌است‌! و شکر آن‌ها این‌ است‌ که‌ در طاعت‌ خدای‌ ‌ به‌ کار گرفته‌ شوند نه‌ در معصیت‌ وی‌ اما شما بسیار اندک‌ این‌ گونه‌ می‌کنید.

﴿وَقَالُوٓاْ أَءِذَا ضَلَلۡنَا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدِۢۚ بَلۡ هُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ كَٰفِرُونَ١٠.

«و گفتند» کافران‌ در مقام‌ انکار معاد «آیا وقتی‌ در زمین‌ ناپدید شدیم‌» یعنی: وقتی‌ به‌ اندرون‌ خاک‌ تیره‌ زمین‌ رفته، از چشم‌ها غایب‌ و ناپدید و گم‌ وگور شدیم‌ و اجزای‌ وجودمان‌ متلاشی‌ و به‌ خاک‌ تبدیل‌ شد «آیا باز آفرینش‌ نوینی‌ خواهیم‌ یافت‌» یعنی: آیا مجددا برانگیخته‌ و زنده‌ خواهیم‌ شد؟ این‌ بسی‌ بعید از تصور است‌. آری‌! این‌ امر نسبت‌ به‌ ظرفیت‌ توانایی‌های‌ قاصر آنان‌ بعید است، نه‌ نسبت ‌به‌ قدرت‌ ذات‌ متعالی‌ که‌ آنان‌ را از کتم‌ عدم‌ آفرید و بدین‌ جهت‌ فرمود: «بلکه ‌آنان‌ به‌ لقای‌ پروردگارشان‌ کافرند» یعنی: آنان‌ از روی‌ مکابره‌ و عناد، منکر دیدار حق‌ تعالی‌ هستند.

﴿قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ تُرۡجَعُونَ١١.

«بگو» در بیان‌ حقیقت‌ آنچه‌ که‌ پیش‌ روی‌ دارند: «ملک‌الموت‌» یعنی: فرشته‌ مرگ‌ که‌ همانا عزرائیل‌ ÷ است‌ و او همکاران‌ و گماشتگانی‌ دارد «روح‌ شما را می‌گیرد که‌ بر شما گمارده‌ شده ‌است‌» یعنی: عزرائیل‌ ÷ بر گرفتن‌ ارواحتان‌ در هنگام ‌به‌ سر رسیدن‌ اجل‌هایتان‌ گمارده‌ شده‌ است‌ «آن‌گاه‌» با رستاخیز و حشرون شر «به‌سوی‌ پروردگارتان‌ بازگردانده‌ می‌شوید» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ پس‌ شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد. و این‌ است‌ معنای‌ لقای‌ الهی‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که ‌همکاران‌ ملک الموت، ارواح‌ را از سایر قسمت‌های‌ بدن‌ بیرون‌ می‌کشند تا آن‌که‌ چون‌ روح‌ به‌ حلقوم‌ رسید، خود عزرائیل‌ آن‌ را می‌گیرد. مجاهد می‌گوید: «زمین ‌مانند طشتی‌ تحت‌ اشراف‌ و احاطه‌ ملک الموت‌ قرار داده‌ شده‌ است، به‌ طوری‌ که ‌هرگاهی‌ بخواهد، هر روحی‌ را از آن‌ می‌گیرد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ نقل‌ از ابن‌عطیه‌ آمده‌ است: «خدای‌ سبحان‌ خود ارواح‌ حیوانات‌ را می‌ستاند، نه‌ فرشته ‌مرگ‌». گویی‌ حق‌ تعالی‌ حیاتشان‌ را بی‌هیچ‌ واسطه‌ای‌ نابود می‌کند و همچنین ‌است‌ کار جان‌ستانی‌ بنی‌آدم، با این‌ تفاوت‌ که‌ در بنی‌آدم‌ فرشته‌ مرگ‌ وکیل‌ و واسطه‌ گرفتن‌ جان‌ است‌.

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ خداوند أ ملک‌الموت‌ را به‌ گرفتن‌ جآن‌ها موکل ‌گردانید، او گفت: «پروردگارا! به‌ من‌ مأموریتی‌ سپرده‌ای‌ که‌ به ‌خاطر آن‌ پیوسته ‌از من‌ به‌ بدی‌ یاد می‌شود و بنی‌آدم‌ مرا دشنام‌ می‌دهند. خداوند متعال‌ فرمود: من ‌برای‌ مرگ‌ علل‌ و اسبابی‌ از امراض‌ و آفات‌ قرار می‌دهم‌ که‌ بنی‌آدم‌ مرگ‌ را به ‌آن‌ها نسبت‌ دهند و کسی‌ تو را جز به‌ خیر یاد نکند».

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلۡمُجۡرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ رَبَّنَآ أَبۡصَرۡنَا وَسَمِعۡنَا فَٱرۡجِعۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ١٢.

«و اگر بنگری‌» ای‌ محمد ص! یا ای‌ انسان‌! «هنگامی‌ را که‌ مجرمان‌» یعنی‌ کافرانی‌ که‌ گفتند: آیا چون‌ در زمین‌ ناپدید شدیم، مجددا زنده‌ خواهیم ‌شد؛ «پیش‌ پروردگارشان‌ سرهایشان‌ را به ‌زیر افگنده ‌باشند» از شرمندگی‌ و پشیمانی‌ بر آنچه‌ که‌ در دنیا از شرک‌ و نافرمانی‌ وی‌ مرتکب‌ گردیده‌اند. آری‌! اگر این‌ صحنه ‌را در هنگام‌ محاسبه‌ آنان‌ ببینی، قطعا صحنه‌ شگفت‌ آوری‌ را دیده‌ای‌. آن‌گاه‌ که ‌می‌گویند: «پروردگارا! دیدیم‌» هم‌اکنون‌ آنچه‌ را که‌ قبلا تکذیب‌ می‌کردیم‌ ودروغ‌ می‌انگاشتیم‌ «و شنیدیم‌» آنچه‌ را که‌ در دنیا منکرش‌ بودیم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌راستی‌ هشدارت‌ را دیدیم‌ و تصدیق‌ پیامبرانت‌ را شنیدیم‌. اما هنگامی ‌دیدند و شنیدند که‌ دیدن‌ و شنیدن‌ به‌ حال‌شان‌ هیچ‌ سودی‌ ندارد. «پس‌ ما را بازگردان‌» به‌سوی‌ دنیا «تا عمل‌ کنیم‌» اعمال‌ «شایسته‌» را؛ چنان‌که‌ به‌ ما دستور داده‌ای‌ «ما بی‌گمان‌ یقین‌ کرده‌ایم‌» هم‌اکنون‌ به‌ آنچه‌ که‌ محمد ص از دعوت‌ حق ‌آورده‌ بود.

چنین‌ است‌ که‌ خود را در همچو زمانی‌ به‌ بودن‌ از اهل‌ یقین‌ وصف‌ می‌کنند، به ‌امید این‌ که‌ خواسته‌شان‌ در بازگردانیدن‌ به‌سوی‌ دنیا برآورده ‌شود در حالی‌ که‌ این ‌امکان‌ هرگز به‌ آنان‌ داده‌ نمی‌شود و اگر هم‌ به‌ دنیا بازگردانیده‌ شوند، مجددا به‌همان‌ اندیشه‌ها و کارهایی‌ بازمی‌گردند که‌ از آن‌ نهی‌ شده‌ بودند و قطعا در این ‌ادعا که‌ اگر به‌ دنیا بازگردانیده‌ شوند خوب‌ عمل‌ خواهند کرد، دروغگویند ـ چنان‌که‌ بیان‌ این‌ امر در آیات‌ دیگری‌ آمده‌ است‌.

﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا وَلَٰكِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّي لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ١٣.

«و اگر می‌خواستیم‌ حتما به‌ هر کسی‌ هدایتش‌ را می‌دادیم‌» در دنیا لذا تمام‌ مردم ‌را جبرا هدایت‌ می‌کردیم، به‌طوری‌که‌ احدی‌ از آنان‌ کافر نمی‌شد «لیکن‌ این‌ قول‌ از جانب‌ من‌ ثابت‌ شده ‌است‌» یعنی: حکم‌ من‌ بر این‌ امر پیشی‌ گرفته‌ و قضا و فیصله‌ من‌ صادر شده‌ و تحقق‌ یافته‌ است‌ ؛ «که‌ هرآینه‌ جهنم‌ را از همه‌ جن‌ و انس‌ پر می‌سازم‌» این‌ همان‌ قول‌ و حکمی‌ است‌ که‌ از جانب‌ من‌ واجب‌ و ثابت‌ شده‌ و بر بندگان‌ من‌ محقق‌ شده‌ است‌ و قضا و فیصله‌ من‌ بر آن‌ نافذ می‌گردد زیرا من‌ به‌ علم ‌ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ام‌ که‌ این‌ دوزخیان‌ به‌ اراده‌ و اختیار خود، راه‌ انکار و تکذیب ‌را در پیش‌ گرفته‌ و از اهل‌ شقاوت‌ می‌گردند.

﴿فَذُوقُواْ بِمَا نَسِيتُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَآ إِنَّا نَسِينَٰكُمۡۖ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡخُلۡدِ بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٤.

«پس‌ به‌سزای‌ آن‌که‌ دیدار این‌ روزتان‌ را فراموش‌ کردید، بچشید» یعنی: عذاب ‌دیدار این‌ روزتان‌ را به‌ سبب‌ ترک‌ آنچه‌ که‌ شما را بدان‌ فرمان‌ داده‌ بودیم، بچشید «ما نیز فراموشتان‌ کردیم‌» یعنی: شما را در عذاب‌ فرونهادیم، به‌ سان‌ فرونهادن‌ کسی‌ که‌ فراموش‌ کرده ‌باشد پس‌ با شما مانند فراموشکاران‌ معامله‌ می‌کنیم‌. باید دانست‌ که‌ به‌ کار گرفتن‌ تعبیر: (ما نیز فراموشتان‌ کردیم‌)، از باب‌ صنعت‌ ادبی ‌«مقابله‌» است، وگرنه‌ حق‌ تعالی‌ هیچ‌ چیز را فراموش‌ نمی‌کند. «و به‌سزای‌ آنچه ‌عمل‌ می‌کردید» یعنی: به‌ سبب‌ کار و کردار پیشینتان‌ در باتلاق‌ کفر و عصیان ‌«عذاب‌ جاودان‌ را بچشید».

﴿إِنَّمَا يُؤۡمِنُ بِ‍َٔايَٰتِنَا ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ۩١٥.

«تنها کسانی‌ به‌ آیات‌ ما ایمان‌ می‌آورند» یعنی: آن‌ها را تصدیق‌ کرده‌ و از آن‌ها بهره‌مند می‌شوند «که‌ چون‌ آن‌ آیات‌ را به‌ ایشان‌ یادآوری‌ کنند، سجده‌کنان‌ به‌ روی ‌درمی‌افتند» از روی‌ تواضع‌ و خشوع‌ و شکر. یعنی: از خدای‌ سبحان‌ بیمناک‌ می‌شوند پس‌ به‌پاخاسته‌ و به ‌انگیزه‌ بزرگداشت‌ آیات‌ وی‌ و بیم‌ از هیبت‌ و عذابش، برای‌ وی‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌ و به‌ قولی‌ نماز نافله‌ می‌گزارند «و پروردگار را با ستایش‌او به‌ پاکی‌ یاد کنند» یعنی: حق‌ تعالی‌ را از هرآنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست، تنزیه ‌می‌کنند و او را در برابر نعمت‌هایش‌ که‌ از بزرگ‌ترین‌ و کامل‌ترین‌ آن‌ها راه‌یابی‌ به‌سوی ‌ایمان‌ است، حمد و ستایش‌ می‌گویند. یعنی‌ در سجده‌ خود می‌گویند: «سبحان‌الله‌ و بحمده‌» یا: «سبحان‌ ربی‌ الاعلی‌ و بحمده‌». «و آنان‌ کبر نمی‌ورزند» یعنی: در حالی‌ سجده‌ می‌کنند و حمد و تسبیح‌ می‌گویند که‌ برای‌ خدا أ خاکسار و متواضع ‌و فروتن‌اند.

یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ آیه‌ محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.

﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦.

«پهلوهایشان‌ از خوابگاهها جدا می‌گردد» و بر آن‌ آرام‌ نمی‌گیرد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: تا نماز عشا را نخوانند، نمی‌خوابند. اما ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «مراد از آنان، تهجد گزارانی‌ هستند که‌ برای‌ خواندن‌ نماز شب‌ از بستر خواب‌ برمی‌خیزند». «پروردگارشان‌ را از روی‌ بیم‌ و امید می‌خوانند» بیم‌ از عذابش‌ و امید به‌رحمتش‌ «و از آنچه‌ روزیشان‌ داده‌ایم‌ انفاق‌ می‌کنند» در طاعت‌ خداوند أ. مراد از آن: ادای‌ زکات‌ فرض‌ است‌. به ‌قولی: مراد دادن‌ صدقه‌ نفل‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذبن‌ جبل‌ س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ وی‌ فرمودند: «اگرمی‌خواهی‌ تو را از درهای‌ خیر آگاه‌ گردانم‌؛ بدان‌ که‌ (درهای‌ خیر سه‌ چیز است‌):

۱- روزه‌ سپر است‌ (از آلودگی‌ به‌ شهوات‌).

۲- صدقه‌ گناه‌ را نابود می‌کند.

۳- (در سوم) به‌پاخاستن‌ شخص‌ در دل‌ شب‌ برای‌ نماز و اظهار نیاز است‌».

همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ اسماء بنت‌ یزید ل آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «آن‌گاه‌ که‌ خداوند متعال‌ اولین‌ و آخرین‌ را گرد آورد، منادیی‌ می‌آید و با صدایی‌ که‌ همه‌ خلایق‌ آن‌ را می‌شنوند، می‌گوید: «سيعلم‌ أهل ‌الجمع ‌اليوم‌ من‌ أولي‌ بالكرم». امروز اهل‌ محشر خواهند دانست‌ که‌ چه‌ کسی‌ به‌ گرامی‌داشت‌ سزاوارتر است‌؟ سپس‌ بازمی‌گردد و ندا می‌دهد: کسانی‌ که ‌پهلوهایشان‌ از بسترها جدا می‌شد، به‌پا خیزند! پس‌ ایشان‌ ـ درحالی‌که‌ جمعی ‌اندک‌اند ـ به‌پا می‌خیزند. آن‌گاه‌ بازمی‌گردد و ندا می‌دهد: کسانی‌ که‌ خدای‌ ‌ را در همه‌ حال‌ ـ هم‌ در خوشی‌ و هم‌ در ناخوشی‌ ـ ستایش ‌می‌گفتند، به‌پا خیزند! پس‌ ـ در حالی‌که‌ ایشان‌ جمعی‌ اندک‌اند ـ به‌پا می‌خیزند آن‌گاه‌ همگی‌ به‌سوی‌ بهشت‌ سوق‌ داده‌ می‌شوند. سپس‌ سایر مردم‌ مورد محاسبه ‌قرار می‌گیرند».

﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٧.

«پس‌ نفسی‌» از نفوس، یعنی‌ هیچ‌کس‌ «نمی‌داند که‌ از آنچه‌ مایه‌ روشنی ‌چشم‌ها است، چه‌ چیزی‌ برای‌ آنان‌ پنهان‌ داشته‌ شده‌ است‌» یعنی: هیچ‌کس‌ نمی‌داند که‌ خداوند أ برای‌ گروهی‌ که‌ در آیه‌ قبل‌ ذکرشان‌ گذشت، چه‌ نعمت‌های حیرت‌آور و عظیمی‌ را در آخرت‌ پنهان‌ داشته‌ است‌ که‌ دل‌هایشان‌ بدان‌ آرام‌ می‌گیرد «به‌پاداش‌ آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ شایسته‌ در دنیا. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ از ابی ‌هریره‌ س آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا ص فرمودند: خداوند متعال‌ فرمود: «أعددت‌ لعبادي‌ الصالحين‌ ما لا عين‌ رأت‌ ولا أذن‌ سمعت‌ ولا خطر علي‌ قلب‌ بشر». «برای‌ بندگان‌ صالح‌ خود چیزهایی‌ آماده‌ کرده‌ام‌ که‌ هیچ ‌چشمی‌ ندیده، هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و نه‌ بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور کرده‌ است‌». ابوهریره س اضافه‌ کرد: اگر خواستید آیه ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ [السجدة: ۱٧] را بخوانید.

﴿أَفَمَن كَانَ مُؤۡمِنٗا كَمَن كَانَ فَاسِقٗاۚ لَّا يَسۡتَوُۥنَ١٨.

ابن‌ کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از عطاء و سدی‌ نقل‌ می‌کند: این‌ آیه‌ درباره‌ علی‌ بن‌ ابی ‌طالب‌ س و ولید بن‌ عقبه ‌بن‌ ابی ‌معیط نازل‌ شد زیرا ولید بر علی‌ س فخر فروخت‌ و خود را از وی‌ برتر دانست‌ پس‌ علی‌ س در پاسخ‌ وی‌ گفت: «ساکت ‌باش‌ که‌ تو فاسقی‌ بیش‌ نیستی‌».

«آیا کسی‌ که‌ مؤمن‌ است، همانند کسی‌ است‌ که‌ فاسق‌ است‌؟» یعنی: مؤمن‌ همانند کافر نیست‌ زیرا تفاوت‌ میان‌ آن‌ها بسیار آشکار است‌ و نور طاعت‌ و ایمان‌ با ظلمت‌ کفر و عصیان‌ هرگز برابر نیست‌. آری‌! «هرگز برابر نیستند» البته‌ فسق‌ از کفر عامتر است، هرچند گاهی‌ فسق‌ مترادف‌ کفر می‌باشد.

جمهور فقها برآنند که‌ بر نفی‌ برابری‌ میان‌ مؤمن‌ و کافر، نفی‌ قصاص‌ مؤمن ‌در برابر کافر نیز مترتب‌ می‌شود زیرا در قصاص، مساوات‌ شرط است‌. اما احناف ‌می‌گویند: مسلمان‌ در برابر ذمی‌ قصاص‌ می‌شود زیرا مراد از نفی‌ مساوات‌ میان ‌مؤمن‌ و کافر در آیه‌ کریمه، نفی‌ برابری‌ میان‌ آن‌ها در ثواب‌ آخرت‌ و نفی‌ برابری ‌میان‌ آن‌ها در دنیا در امر عدالت‌ است، یعنی‌ کافر عادل‌ شمرده‌ نمی‌شود. پس‌ مراد نفی‌ مساوات‌ میان‌ آن‌ها در امر قصاص‌ نیست‌.

﴿أَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡمَأۡوَىٰ نُزُلَۢا بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٩.

«اما کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند پس‌ برای‌ آنان‌ است‌ جنت ‌المأوی‌» مأوی: جایگاه‌ است‌. لذا بهشت‌ جایگاه‌ حقیقی‌ آن‌هاست‌ «نزلی ‌است‌» یعنی: بهشت، ضیافت‌ و کرامتی‌ است‌ که‌ برای‌ بهشتیان‌ در هنگام ‌فرود آمدنشان‌ به‌ آن‌ آماده‌ شده ‌است‌ «به‌خاطر آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ شایسته‌.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فَسَقُواْ فَمَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُۖ كُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَآ أُعِيدُواْ فِيهَا وَقِيلَ لَهُمۡ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ٢٠.

«و اما کسانی‌ که‌ فسق‌ ورزیده‌اند» یعنی: سرپیچی‌ و تمرد کرده‌اند بر خداوند أ و بر پیامبرانش و از دایره‌ طاعت‌ بیرون‌ رفته‌اند «پس‌ مأوایشان‌ آتش ‌است‌» یعنی: سرایی‌ که‌ در آن‌ جای‌ می‌گیرند و استقرار می‌یابند، همانا آتش ‌دوزخ‌ است‌ «هر بار که‌ بخواهند از آن‌ بیرون‌ بیایند، در آن‌ بازگردانیده‌ می‌شوند و به‌ آنان ‌گفته‌ می‌شود: عذاب‌ آتشی‌ را که‌ آن‌ را دروغ‌ می‌انگاشتید بچشید» گویندگان‌ این ‌سخن: فرشتگان‌ نگهبان‌ جهنم‌ اند. یا گوینده‌ خدای‌ ‌ است‌.

این‌ جمله‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌ که‌ مراد از «فاسق‌» در سیاق‌ آیات، «کافر» است‌.

﴿وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَدۡنَىٰ دُونَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَكۡبَرِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢١.

«و به‌یقین‌ غیر از آن‌ عذاب‌ بزرگتر» که‌ عذاب‌ آخرت‌ است‌ و حتما درگیر آن‌ خواهند شد «از عذاب‌ ادنی‌ نیز به‌ آنان‌ می‌چشانیم‌» مراد از عذاب‌ أدنی‌ (عذاب ‌کمتر) همانا عذاب‌ دنیاست‌؛ از مصایب، آفات، امراض، نگرانی، اضطراب‌ و امثال‌ آن‌. به‌قولی: مراد از عذاب‌ أدنی، کشته ‌شدن‌ به‌ شمشیر در روز بدر است ‌«باشد که‌ آن‌ها» به‌سبب‌ عذابی‌ که‌ بر آنان‌ فرود می‌آید «بازگردند» از شرک‌ وگناهانی‌ که‌ در آن‌ هستند به‌ سوی‌ ایمان‌ و اطاعت‌ در نتیجه، از آنچه‌ که‌ در آن‌ قرار دارند، توبه‌ کنند.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِۦ ثُمَّ أَعۡرَضَ عَنۡهَآۚ إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُنتَقِمُونَ٢٢.

«و کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ به‌ آیات‌ پروردگارش‌ پند داده‌ شود و آن‌گاه‌ از آن‌ روی‌ بگرداند؟» یعنی: هیچ‌کس‌ ستمکارتر از چنین‌ کسی‌ نیست‌ زیرا چنین‌ کسی ‌آنچه‌ را از آیات‌ و نشانه‌های‌ الله أ که‌ رو آوردن‌ به‌ ایمان‌ و طاعت‌ را می‌طلبند، شنیده‌ و دیده‌ است‌ اما به‌جای‌ اطاعت، روی‌گردانی‌ و اعراض‌ را پیش‌ افگنده ‌است، گویی‌ اصلا آیات‌ الهی‌ را نمی‌شناسد «بی‌گمان‌ ما از مجرمان‌ انتقام‌ کشنده‌ایم‌» و کسانی‌ که‌ از آیات‌ ما روی‌ گردانیده‌اند، به‌طور قطع‌ مجرم‌اند.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ٢٣.

«و به‌راستی‌ ما به‌ موسی‌ کتاب‌» تورات‌ را «دادیم‌» بنابراین، قرآن‌ نیز یکی‌ از کتب‌ آسمانی‌ است‌ و پدیده‌ای‌ نوظهور نمی‌باشد.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند أ بعد از بیان‌ اصول‌ سه‌گانه‌ توحید، معاد و رسالت‌ در آغاز سوره، اینک‌ در آخر آن‌ یک‌بار دیگر به‌ اصل‌ سوم، یعنی‌ بیان‌ رسالت‌ بازمی‌گردد و در این‌ میان‌ موسی‌ ÷ را ـ به‌ سبب‌ این‌ که‌ دوران‌ رسالت‌ وی ‌به‌ محمد ص نزدیک‌ است‌ ـ به‌یادآوری‌ انتخاب‌ می‌کند و از عیسی‌ ÷ نام‌ نمی‌برد زیرا یهود به‌ نبوت‌ وی‌ معترف‌ نبودند اما نصارا به‌ نبوت‌ موسی‌ ÷ نیز معترف ‌بودند.

«پس‌» ای‌ محمد ص! «از لقای‌ او» یعنی: از این‌ که‌ موسی‌ ÷ از سوی‌ ما کتاب‌ را دریافت‌ «در شک‌ و تردید نباش‌» پس‌ چنان‌که‌ در نزول‌ قرآن‌ هیچ‌ شکی ‌نیست، در این‌ حقیقت‌ که‌ موسی‌ ÷ تورات‌ را از پروردگارش‌ دریافت‌ کرده ‌است، نیز هیچ‌ شکی‌ نیست‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از جمله‌ (از لقای‌ او در شک‌ و تردید نباش‌)، این ‌است‌ که‌ خداوند أ به‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد ص وعده ‌می‌دهد که‌ قبل‌ از رحلت، با موسی‌ ÷ ملاقات‌ خواهد کرد. چنان‌که‌ این‌ وعده ‌محقق‌ نیز شد زیرا آن‌ حضرت‌ ص بعد از نزول‌ این‌ آیه، با موسی‌ ÷ در سفر اسراء و معراج‌ ملاقات‌ کردند و این‌ ملاقات‌ یا در آسمان‌ و یا در بیت‌المقدس‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «موسی‌ ÷ را در شبی‌ که‌ مرا به‌ سیر شبانه‌ بردند، دیدم، او مردی‌ بود درازقامت‌ با موهای‌ مجعد، گویی‌ از مردان‌ قبیله‌ شنوده‌ است‌». به‌قولی ‌دیگر معنای‌ آیه‌ این‌ است: ای‌ محمد ص! از لقای‌ موسی‌ ÷ در قیامت‌ در شک‌ نباش‌ زیرا قطعا او را در قیامت‌ ملاقات‌ خواهی‌ کرد. ولی‌ قول‌ اول‌ به‌ سیاق ‌سوره‌ نزدیک‌تر است‌. «و آن‌ را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ هدایتی‌ گردانیدیم‌» یعنی: تورات‌ را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ رهنمود و مایه‌ هدایتی‌ قرار دادیم‌ چنان‌که‌ قرآن‌ را برای‌ امت ‌محمد ص.

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤.

«و از آنان‌ چون‌ صبر ورزیدند» یعنی: از برخی‌ از بنی‌ اسرائیل‌ به‌سبب‌ صبر و پایداریشان‌ بر دشواری‌های‌ تکلیف‌ و هدایت‌ مردم‌ «و» به‌ سبب‌ این‌ که‌ «به ‌آیات‌» تنزیلی‌ «ما یقین‌ داشتند» و در آن‌ها بسیار تدبر می‌کردند و می‌دانستند که ‌آیات‌ ما حق‌ است‌ آری‌! به‌ این‌ دو سبب‌ از آن‌ها «ائمه‌ای‌ قرار دادیم‌» یعنی: رهبران‌ و پیشوایانی‌ قراردادیم‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ در امور دین‌ خویش‌ به‌ آن‌ها اقتدا می‌کنند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌ خاطر صبر و شکیبایی‌ برخی‌ از بنی‌اسرائیل‌ در برابر لذایذ دنیا، آن‌ها را ائمه‌ و پیشوایانی‌ قراردادیم‌ «که‌ به‌ فرمان‌ ما هدایت ‌می‌کنند» یعنی: آن‌ پیشوایان‌ با احکام‌ و مواعظی‌ که‌ به‌ فرمان‌ ما از تورات‌ بر مردم ‌القا می‌کنند، آنان‌ را به‌سوی‌ هدایت‌ فرامی‌خوانند. ابن‌ کثیر به‌ نقل‌ از یکی‌ از علما می‌گوید: «از این‌ آیه‌ به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ می‌توان‌ با صبر و یقین، به‌ امامت ‌در دین‌ دست‌ یافت‌».

﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفۡصِلُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ٢٥.

«بی‌گمان‌ پروردگار تو روز قیامت‌ میانشان‌» یعنی: میان‌ مؤمنان‌ و کفار، یا میان ‌پیامبران و امت‌هایشان‌ «داوری‌ می‌کند، در آنچه‌ با یک‌دیگر در باره‌ آن‌ اختلاف ‌می‌کردند» پس‌ در آن‌ روز، محق‌ را از مبطل‌ متمایز می‌گرداند.

﴿أَوَ لَمۡ يَهۡدِ لَهُمۡ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ يَمۡشُونَ فِي مَسَٰكِنِهِمۡۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٍۚ أَفَلَا يَسۡمَعُونَ٢٦.

«آیا برای‌ آنان‌» یعنی: برای‌ کفار مکه‌ «روشن‌ نشده‌ است‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها چه ‌بسیار نسلهایی‌ را نابود کردیم‌» مانند قبایل‌ عاد، ثمود و مانند آن‌ها را؟ «که‌ اینان‌ در مسکنهایشان‌ راه‌ می‌روند» یعنی: اینان‌ در سفرهای‌ خویش‌ از برابر سراهای‌ ویرانشان‌ می‌گذرند و آن‌ها را مشاهده‌ می‌کنند و آنچه‌ را که‌ در آن‌ها از صحنه‌های ‌عبرت‌‌انگیز و آثار عذاب‌ مشهود است‌ می‌نگرند اما از مشاهده‌ این‌ صحنه‌ها درس ‌عبرت‌ نمی‌گیرند «بی‌گمان‌ در این‌» امری‌ که‌ ذکر شد «نشانه‌هایی‌ است‌» بسیار بزرگ‌ و عبرت‌آموز «آیا نمی‌شنوند» این‌ آیات‌ را تا از آن‌ها پند پذیرند؟.

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ فَنُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا تَأۡكُلُ مِنۡهُ أَنۡعَٰمُهُمۡ وَأَنفُسُهُمۡۚ أَفَلَا يُبۡصِرُونَ٢٧.

«آیا ندیده‌اند که‌ ما آب‌ را به‌سوی‌ زمین‌ جرز می‌رانیم‌» یعنی: به‌سوی‌ زمین‌ بایر وبی‌گیاهی‌ که‌ جز با گسیل ‌کردن‌ آب‌ به‌سوی‌ آن، سبز نمی‌شود «پس‌ بدان‌» آب‌ «کشتزاری‌ را بیرون‌ می‌آوریم‌ که‌ چهارپایانشان‌ از آن‌ می‌خورند؟» یعنی: چهارپایانشان‌ از آن‌ کشتزار، کاه‌ و دانه‌ و برگ‌ و مانند آن‌ها از چیزهایی‌ را که‌ مردم‌ نمی‌خورند، می‌خورند «و خودشان‌» یعنی: خودشان‌ نیز دانه‌های‌ بیرون ‌آمده‌ ازکشتزار را خوراک‌ خود می‌سازند و می‌خورند «آیا نمی‌بینند» این‌ نعمتها را تا شکر و سپاس‌ منعم‌ را گزارده‌ و او را به‌ یگانگی‌ بخوانند؟

ابن ‌کثیر در تعلیقی‌ بر تفسیر: ﴿نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ [السجدة: ۲٧] می‌گوید: «مثلا زمین‌ مصر نرم‌ و سست‌ و شکننده‌ است، به‌طوری‌که‌ اگر بر آن‌ باران‌ ببارد، ساختمآن‌های‌ آن‌ را ویران‌ می‌کند پس‌ خداوند متعال‌ در عوض‌ باران‌ از مازاد آبهای‌ حاصله‌ از بارآن‌های‌ سرزمین‌ حبشه، آبی‌ خوشگوار از دوردست‌ها به‌سوی ‌آن‌ می‌فرستد بنابراین، مصریان‌ هر سال‌ آبی‌ گوارا و تازه‌ دارند که‌ در کشور و سرزمینی‌ غیر از سرزمینشان‌ باریده‌ است، چنان‌ آبی‌ که‌ خاک‌ رس‌ جدیدی‌ از غیر سرزمین‌شان‌ را نیز با خود به‌ سرزمین‌شان‌ می‌آورد. پاک‌ است‌ خدای‌ بخشاینده ‌فرزانه‌ همیشه‌ ستوده‌».

﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡفَتۡحُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٨.

«و می‌گویند» به‌ مؤمنان‌ «اگر راست‌ می‌گویید، این‌ فتح‌ کی‌ خواهد بود» گویندگان ‌این‌ سخن‌ کفارند به‌طور عام، یا کفار مکه‌اند به‌طور خاص‌. یعنی: فتحی‌ که‌ آن‌ را به‌ ما وعده‌ می‌دهید ـ یعنی‌ روز قیامت‌ ـ چه‌وقت‌ است‌؟ روز قیامت‌ روز فتح ‌نامیده‌ شد زیرا خدای‌ ‌ در آن‌ میان‌ بندگانش‌ داوری‌ می‌کند. به‌قولی‌ دیگر مراد از فتح: روز بدر، یا روز فتح‌ مکه‌ است‌.

از قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌است: اصحاب‌ رسول‌‌خدا‌ ص به‌ کفار می‌گفتند: قطعا روزی‌ برای‌ ما فرامی‌رسد که‌ در آن‌ می‌آساییم‌ و مورد انعام‌ و اکرام‌ قرار می‌گیریم‌. پس‌ مشرکان‌ از روی‌ تکذیب‌ و عناد و ناباوری‌ گفتند: اگر راست‌ می‌گویید، چه‌ وقت‌ این‌ فتح‌ برای‌ شما خواهد رسید؟ که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ يَوۡمَ ٱلۡفَتۡحِ لَا يَنفَعُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِيمَٰنُهُمۡ وَلَا هُمۡ يُنظَرُونَ٢٩.

«بگو: روز فتح، کافران‌ را ایمانشان‌ سود نمی‌بخشد» یعنی: چنانچه‌ ایمان‌ آورند؛ «و آنان‌ مهلت‌ داده‌ نمی‌شوند» و عذاب‌ از آنان‌ به‌ تأخیر افگنده‌ می‌شود پس‌ نباید آن‌ را به‌ ریشخند گیرند.

﴿فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَٱنتَظِرۡ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ٣٠.

«پس، از آنان‌ روی‌ بگردان‌» یعنی: از حماقت‌ و تکذیبشان‌ روی‌ برتاب‌ و جز آنچه‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌ای، پاسخی‌ دیگر به‌ آنان‌ نده‌ «و منتظر باش، که‌ آن‌ها نیز در انتظارند» یعنی: روز فتح‌ را انتظار بکش‌ و به‌ تکذیب‌ آنان‌ اهمیت‌ نده، که‌ آنان ‌نیز در حق‌ تو انتظار حوادث‌ و رخدادهای‌ زمان‌ را می‌کشند؛ مانند مرگ، یا شکست، یا کشته‌ شدنت‌ تا به‌پندار خود از دست‌ تو راحت‌ شوند. یادآور می‌شویم‌ که‌ نزول‌ این‌ آیه، قبل ‌از صدور دستور جهاد بود.

[۵] نگاه، «معارج‌ / ۴».

سوره‌ احزاب

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (٧۳) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌جهت‌ آن‌که‌ دربرگیرنده‌ واقعه‌ خندق‌ و هجوم ‌احزاب‌ و طوایف‌ مشرکان‌ به‌ مدینه‌ است، «احزاب‌» نامیده‌ شد.

محور سوره‌ «احزاب‌»، تعیین‌ راه‌ و رسم‌ زندگی‌ و بیان‌ آداب‌ و اخلاقیات ‌جامعه‌ اسلامی‌ است، که‌ در آن‌ رهنمودهای‌ مستقیمی‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص و رهنمودهایی‌ نیز به‌ مؤمنان‌ صادر شده‌ است‌. البته‌ وارثان‌ نبوت‌ باید همه‌ این ‌توجیهات‌ را به‌کار بسته‌ و آن‌ را مدنظر داشته‌ باشند مگر آنچه‌ که‌ خاص‌ به‌ شخص‌ رسول‌ اکرم‌ ص است‌.

شیخ‌ سعید حوی‌؛ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «قابل‌ ملاحظه‌ است‌ که‌ در این‌ سوره‌ دو ندای:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ به‌ تناوب‌ تکرار شده‌ است‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١.

«ای‌ پیامبر! از خدا بترس‌» یعنی: بر تقوا و ترس‌ از الله أ مداومت‌ کن‌ و بر این ‌تقوی‌ بیفزای‌. ابن‌کثیر به ‌نقل‌ از طلق‌بن‌حبیب‌ می‌گوید: «تقوا این‌ است‌ که‌ به‌ وسیله ‌نوری‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ که‌ با توست‌ و به‌ امید دریافت‌ پاداش‌ وی، به‌ طاعتش ‌عمل‌ کنی‌ و به‌ وسیله‌ همین‌ نور و از بیم‌ عذابش، نافرمانی‌ وی‌ را فروگذاری‌». «و از کافران‌ اطاعت‌ نکن‌» مراد مردم‌ مکه‌ و همانندان‌ آنانند. ابن‌ کثیر در معنی‌ آن ‌می‌گوید: «یعنی‌ از آنان‌ نشنو و با آنان‌ مشورت‌ نکن‌». «و نیز» اطاعت‌ نکن‌ «از منافقان‌» یعنی: از کسانی‌ که‌ اسلام‌ را آشکار و کفر را پنهان‌ می‌دارند «بی‌گمان ‌خداوند دانای‌ حکیم‌ است‌» پس‌ او سزاوارتر به‌ آن‌ است‌ که‌ مورد اطاعت‌ و پیروی‌ قرارگیرد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: بعد از غزوه‌ احد، ابوسفیان‌ با درخواست ‌امان‌ از رسول‌ خدا ص و به‌ منظور انجام‌ مذاکره‌ با ایشان، به‌ مدینه‌ آمد و در منزل ‌عبدالله ابن‌ابی‌ جا گرفت‌. مشرکان‌ از طریق‌ وی‌ به‌ رسول‌ خدا ص پیشنهاد دادند که ‌از دشنام ‌دادن‌ بتان‌شان‌ دست‌ بردارند و این‌ امر را که‌ آن‌ها از سوی‌ معبودان‌ خود مورد شفاعت‌ قرار می‌گیرند، بپذیرند. آن‌ها وعده‌ دادند که‌ در قبال‌ پذیرفتن‌ این ‌امر، نصف‌ اموال‌ خویش‌ را به‌ پیامبر ص می‌دهند. منافقان‌ مدینه‌ نیز رسول‌ خدا ص را بر قبول‌ این‌ پیشنهاد زیر فشار گذاشتند. اما رسول‌ خدا ص این‌ پیشنهادشان‌ را قاطعانه‌ رد کردند و آیه‌ کریمه‌ نیز نازل‌ شد و به‌ ایشان‌ دستور داد که‌ هرگز در برابر پیشنهاد مشرکان، نرمش‌ و انعطاف‌ نشان‌ ندهند. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص دستور به‌ اخراج‌ نمایندگان‌ مشرکان‌ از مدینه‌ دادند، که‌ در پی‌ آن‌ آن‌ها از مدینه‌ اخراج ‌شدند.

البته‌ تعبیر: (از خدا بترس‌ و از کافران‌ اطاعت‌ نکن‌...) خطاب‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص، به‌ معنای‌ این‌ نیست‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص در این‌ مورد نقصی‌ داشته‌ اند بلکه‌ این ‌تعبیر، در میان‌ اعراب‌ تعبیر مألوف‌ و آشنایی ‌است‌. مثلا یکی‌ از آنان‌ به‌ فرزندش ‌می‌گوید: «اگر تو به‌راستی‌ فرزند منی‌ پس‌ شجاع‌ باش‌». چنان‌که‌ فرض ‌نمودن ‌یک‌ چیز برای‌ نفی‌ احتمال‌ وقوع‌ آن‌، نیز در نزد اعراب‌ مألوف‌ است‌.

تأویل‌ دیگر این‌ است‌ که: مخاطب‌ رسول‌ اکرم‌ ص اند ولی‌ مراد، امت‌ ایشانند نه‌ خودشان‌ زیرا قرآن‌ به‌ زبان‌ اعراب‌ نازل‌ شده‌ و در میان‌ آنان‌ رایج‌ است‌ که ‌فردی‌ را به‌ چیزی‌ مخاطب‌ می‌گردانند، در حالی‌‌که‌ غیر او را اراده‌ دارند چنان‌که‌ می‌گویند: «اياك‌ اعني‌ و اسمعي‌ يا جارية: هدفم‌ تویی‌ اما دخترک‌! تو بشنو». در فارسی‌ نیز این‌ شیوه‌ سخن‌ رایج‌ است‌ و ضرب‌ المثلی‌ است‌ که‌ می‌گوید: «در به ‌تو می‌گویم، دیوار؛ تو بشنو».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ شیوه‌ مخاطب‌ ساختن‌ رسول‌ اکرم‌ ص و اراده‌ داشتن‌ دیگران، در قرآن‌ نظایر دیگری‌ نیز دارد.

﴿وَٱتَّبِعۡ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا٢.

«و آنچه‌ را که‌ از جانب‌ پروردگارت‌ به‌ تو وحی‌ می‌شود» از قرآن‌ و سنت‌ «پیروی‌ کن‌» یعنی: در تمام‌ امور خویش‌ از وحی‌ پیروی‌ کن‌ و از چیزی‌ جز وحی‌ ـ مانند مشورت‌های‌ کافران‌ و منافقان‌ ـ پیروی‌ نکن‌ «همانا خداوند از آنچه‌ می‌کنید، آگاه‌ است‌» و چیزی‌ از اعمال‌ آشکار و نهان‌ شما بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا٣.

«و بر خدا توکل‌ کن‌» یعنی: تمام‌ امور خویش‌ را به‌ او بسپار «و خدا به‌ عنوان ‌کارساز کافی‌ است‌» کافی‌ است‌ که‌ او حافظ و نگهبانت‌ باشد و یقینا او متوکلان‌ به‌ خود را حفظ می‌کند.

﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَكُمُ ٱلَّٰٓـِٔي تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِكُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ قَوۡلُكُم بِأَفۡوَٰهِكُمۡۖ وَٱللَّهُ يَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ يَهۡدِي ٱلسَّبِيلَ٤.

«خداوند برای‌ هیچ‌ مردی‌ دو قلب‌ در درونش‌ ننهاده‌ است‌» در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه ‌کریمه‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ یکی‌ از منافقان‌ می‌گفت: من‌ دو قلب‌ دارم‌؛ قلبی‌ مرا به‌کاری‌ دستور می‌دهد و قلبی‌ دیگر به‌ کاری‌ دیگر. همچنان‌ اعراب‌ می‌پنداشتند که‌ اشخاص‌ دارای‌ هوش‌ و فراست‌ بالا، دو قلب‌ دارند، از این ‌روی‌ میانشان‌ معروف ‌بود که‌ جمیل‌بن‌معمرفهری‌ دو قلب‌ دارد زیرا او حافظه‌ نیرومندی‌ داشت‌ ومی‌گفت: من‌ دارای‌ دو قلب‌ هستم‌ که‌ با هر کدام‌ آن‌ها بهتر از عقل‌ محمد می‌اندیشم‌. پس‌ چون‌ روز بدر فرارسید و مشرکان‌ ـ که‌ او نیز از شرکت‌ کنندگان‌ در اردوی‌ آنان‌ بود ـ شکست‌ خوردند، او را دیدند که‌ یک‌ لنگه‌ کفش‌ در پا و لنگه‌ دیگر در دست‌ می‌گریزد. در این‌ حال‌ از او پرسیدند: چرا یک‌ لنگ‌ کفش‌ در دست‌ و یکی‌ در پا داری‌؟ گفت: می‌پنداشتم‌ که‌ هردو تا را در پا دارم‌!! پس‌ در آن‌ روز مشرکان‌ دانستند که‌ او دو قلب‌ ندارد.

آری‌! خدای‌ ‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ کرد که‌ انسان‌ فقط دارای‌ یک‌ قلب‌ است‌ و در آن‌ یک‌ قلب، یا می‌تواند اسلام‌ وجود داشته‌ باشد، یا کفر، یا نفاق‌ و این‌گونه‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ همه‌ این‌ها را باهم‌ در یک‌ قلب‌ جای‌ داد.

«و آن‌ زنانتان‌ را که‌ مورد ظهار قرار می‌دهید، مادرانتان‌ نگردانیده‌ است‌» یعنی: چنان‌ که‌ یک‌ شخص‌ دارای‌ دو قلب‌ نیست، همین‌طور، زنانی‌ را که‌ مورد «ظهار» قرار می‌دهید، مادرانتان‌ نیستند «و» همین‌گونه‌ «پسر خواندگانتان‌ را» که‌ به‌ پسری ‌برگرفته‌اید و پسر، خوانده‌اید «پسران‌» حقیقی‌ «شما نگردانیده‌ است‌» ادعیاء: پسران‌ متبنی‌ یا فرزندخوانده‌ می‌باشند.

ظهار این‌ است‌ که‌ مرد به‌ زنش‌ بگوید: تو بر من‌ مانند پشت‌ مادرم‌ هستی‌. یعنی: چنان‌که‌ مادرم‌ بر من‌ حرام‌ است، تو نیز بر من‌ حرام‌ هستی‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ به‌کار بردن‌ چنین‌ تعبیری‌ در جاهلیت، صیغه‌ای‌ از صیغه‌های‌ طلاق‌ بود پس‌ خداوند أ روشن‌ کرد که‌ همسر انسان، مادر وی‌ نیست‌ و این‌ سخن، سخنی‌ زشت ‌و ناپسند و دروغ‌ و گناه‌ است‌ و بر گوینده‌ آن‌ کفاره‌ واجب‌ می‌شود [۶].

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه‌ درباره‌ زید بن‌ حارثه‌ س نازل‌ شد که‌ خدیجه‌ ل او را ـ که‌ برده‌اش‌ بود ـ قبل‌ از اسلام‌ به‌ رسول‌ خدا ص بخشید. آن‌ حضرت‌ ص او را سخت‌ دوست‌ داشتند و او نیز به ‌ایشان‌ علاقه‌ مفرطی‌ داشت، به‌طوری‌ که‌ وقتی‌ اعضای‌ خانواده‌اش‌ که‌ در شام‌ زندگی‌ می‌کردند از وجودش‌ در مکه‌ و قرار داشتنش‌ در بند بردگی‌ آگاه‌ شدند و نزد رسول‌ خدا ص آمدند تا او را بازخرید کنند، رسول‌ خدا ص به‌ آنان‌ فرمودند: بروید با خود او سخن‌ بگویید، اگر او شما را انتخاب‌ کرد، همین‌طور بی‌هیچ‌ بهایی ‌از آن‌ شما باشد. پدر و عمویش‌ از این‌ پیشنهاد سخت‌ شادمان‌ شده‌ و با خوشحالی ‌نزد زید رفتند و وقتی‌ از او تقاضا کردند تا با آنان‌ به‌ وطن‌ خویش‌ برود، زید س گفت: من‌ کسی‌ نیستم‌ که‌ رهاکننده‌ این‌ مرد باشم‌! به‌ این‌ ترتیب، او بردگی‌ زیر فرمان‌ محمد ص را بر آزادی‌ و قرار داشتن‌ در آغوش‌ خانواده‌اش‌ ترجیح‌ داد. در این‌ هنگام‌ بود که‌ رسول‌ خدا ص او را آزاد کردند و فرزند خویشش‌ خواندند و فرمودند: «گواه‌ باشید که‌ زید فرزند من‌ است، او از من‌ میراث‌ می‌برد و من‌ از وی‌». پس، از آن‌ وقت‌ او زیدبن‌ محمد ص خوانده‌ می‌شد. لذا این‌ آیه‌ نازل‌ شد و حکم‌ فرزندخواندگی‌ را که‌ در دوران‌ جاهلیت‌ احکام‌ و آثاری‌ برآن‌ مترتب‌ می‌شد، منسوخ‌ کرد.

«این‌» یعنی: آنچه‌ گذشت‌ از ذکر ظهار و فرزند خواندگی‌ «سخن‌ شما به ‌زبآن‌هایتان‌ است‌» یعنی: این‌ جز سخن ‌گفتن‌ به‌ زبآن‌هایتان، چیز دیگری‌ نیست‌ و هیچ ‌تأثیری‌ در بر گردان‌ واقعیت‌ ندارد پس‌ نه‌ زن‌ انسان‌ با ظهار مادر وی‌ می‌گردد و نه‌ فرزند دیگران‌ با ادعا فرزند حقیقی‌ انسان‌ می‌شود و قطعا بر این‌ها هیچ‌ چیز از احکام ‌مادری‌ و فرزندی‌ مترتب‌ نیست‌ «و خداوند حق‌ را می‌گوید» آنچه‌ که‌ او می‌گوید، ذاتا در ظاهر و باطن‌ خود حق‌ است‌ نه‌ باطل‌ پس‌ باید فرزندان‌ را به‌ همان‌ پدران ‌حقیقی‌ آن‌ها نسبت‌ دهید و به‌ این‌ حقی‌ که‌ پیروی‌ از آن‌ سزاوار است، گردن‌ بگذارید «و اوست‌ که‌ به‌ راه‌ هدایت‌ می‌کند» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ راهی‌ که‌ رساننده ‌به‌سوی‌ حق‌ است، راهنمون‌ می‌گردد، آن‌ راه‌ این‌ است‌ که:

﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَمَوَٰلِيكُمۡۚ وَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٞ فِيمَآ أَخۡطَأۡتُم بِهِۦ وَلَٰكِن مَّا تَعَمَّدَتۡ قُلُوبُكُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا٥.

«آنان‌ را به‌ پدرانشان‌ نسبت‌ دهید» یعنی: پسرخواندگان‌ را به‌ پدران‌ صلبی‌ آنان‌ نسبت‌ دهید نه‌ به‌ غیر آنان‌. از ابن ‌عمر ب روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «ما تا قبل‌ از نزول‌ این‌ آیه، زیدبن‌ حارثه‌ را زیدبن‌ محمد ص می‌خواندیم‌ و چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، از آن‌ پس‌ او را به‌نام‌ پدرش‌ خواندیم‌». ابن‌ کثیر می‌گوید: این ‌دستور، ناسخ‌ مجوز پسر خواندن‌ فرزند دیگران‌ است‌ که‌ در ابتدای‌ اسلام‌ جایز بود ولی‌ خدای‌ ‌ برگرداندن‌ نسبت‌ آنان‌ را به‌ پدران‌ حقیقی‌شان، به‌ قسط و عدل نزدیک‌تر خواند و فرمود: «این‌» نسبت‌ دادن‌ آن‌ها بسوی‌ پدران‌ حقیقی‌ آن‌ها «نزد خداوند عادلانه‌تر است‌» از این‌ سخنتان‌ که‌ فلان‌ فرزند فلان‌ است‌ در حالی‌ که‌ فرزند حقیقی‌ وی‌ نیست‌ «و اگر پدرانشان‌ را نمی‌شناسید، در آن‌ صورت‌ برادران‌ دینی‌ و آزاد کردگان‌ شمایند» بنابراین، به‌ آن‌ها بگویید: ای‌ برادرم‌! ای‌ آزاد کرده‌ام‌! ونگویید: ای‌ فرزند فلان‌! چرا که‌ پدران‌ حقیقی‌ آنان‌ را نمی‌شناسید. موالی: یعنی ‌بردگان‌ آزاد شده‌.

«و در آنچه‌ اشتباها مرتکب‌ آن‌ شده‌اید» یعنی: در آنچه‌ که‌ به‌ خطا و نه‌ از روی ‌عمد دراین‌باره‌ از شما سر زده‌ است‌ «بر شما گناهی‌ نیست‌» چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «خداوند متعال‌ برایم‌ از امتم‌ خطا و فراموشی‌ و آنچه‌ را که‌ به‌ اکراه‌ بدان‌ واداشته ‌شده‌اند، درگذشته ‌است‌». «ولی‌» گناه‌ در «آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ دلهایتان‌ قصد آن‌ را کرده ‌است‌» از نسبت‌ دادن‌ عمدی‌ پسران‌ به‌ غیرپدران‌ حقیقی‌شان‌ در حالی‌ که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ او در واقع‌ پسر چه ‌کسی‌ است، علم‌ هم ‌داشته‌اید.

قتاده‌ می‌گوید: «اگر مردی‌ را به‌نام‌ غیر پدرش‌ بخوانی‌ در حالی‌ که‌ بر این‌ باور هستی‌ که‌ او واقعا پدر وی‌ است، بر تو باکی‌ نیست، هرچند او درواقع‌ پدر وی ‌نباشد اما اگر خلاف‌ این‌ باشد، گنه‌کار هستی‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «من‌ادعي‌ الي‌ غير ابيه‌ و هو يعلم‌ انه‌ غير ابيه‌ فالجنة‌ عليه‌ حرام». «کسی‌ که‌ خود را به‌نام‌ غیرپدرش‌ می‌خواند در حالی‌ که‌ می‌داند او پدرش‌ نیست، بهشت‌ بر وی‌ حرام ‌است‌». نسفی‌ در تفسیر خویش‌ می‌گوید: «اگر کسی‌ دیگری‌ را فرزند خواند، ملاحظه‌ می‌شود: چنانچه‌ آن‌ فرزند خوانده‌ مجهول‌ النسب‌ و از شخصی‌ که‌ او را فرزند خویش‌ خوانده‌ است‌ از نظر سنی‌ کوچکتر بود، نسب‌ وی‌ از او ثابت‌ می‌شود و اگر آن‌ فرزند خوانده‌ برده‌ وی‌ بود، آزاد می‌شود اما اگر از وی‌ بزرگتر بود، نسبش‌ از او ثابت‌ نمی‌شود». ولی‌ نزد ابوحنیفه / کسی‌ که‌ نسب‌ وی‌ شناخته‌ شده ‌است، با فرزندخواندگی‌ برای‌ شخصی‌ که‌ او را فرزند خویش‌ خوانده‌ است، نسبش ‌اثبات‌ نمی‌شود اما اگر برده‌ وی‌ بود، آزاد می‌شود. «و خداوند همواره‌ آمرزنده ‌مهربان‌ است‌» در حق‌ کسی‌ که‌ خطا می‌کند چنان‌که‌ او توبه‌ مرتکب‌ عمدی‌ گناه‌ را می‌پذیرد.

و به‌ مناسبت‌ بیان‌ این‌ حکم، خدای‌ ‌ در همین‌ سیاق‌ احکام‌ دیگری‌ را نیز بیان‌ می‌دارد:

﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ إِلَّآ أَن تَفۡعَلُوٓاْ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِكُم مَّعۡرُوفٗاۚ كَانَ ذَٰلِكَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَسۡطُورٗا٦.

«پیامبر به‌ مؤمنان‌ از خودشان‌ سزاوارتر است‌» یعنی: آن‌ حضرت‌ ص به‌ مؤمنان ‌از خودشان‌ در تمام‌ امور دین‌ و دنیا سزاوارترند، چه‌ رسد به‌ این‌ که‌ از غیرشان‌ به‌خودشان‌ سزاوارتر نباشند پس‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ است‌ تا از پیامبر خویش‌ بیشتر وبهتر از خواسته‌ خودشان، اطاعت‌ کنند و طاعت‌ وی‌ را بر تمایلات‌ نفسانی‌ وخواسته‌های‌ شخصی‌ خود مقدم‌ بدارند. به‌قولی: مراد از (أنفسهم‌) در آیه‌ کریمه، «بعضهم‌» می‌باشد، که‌ در این‌ صورت‌ معنی‌ این‌ است: پیامبر به‌ مؤمنان‌ ازخودشان‌ بر یک‌ دیگرشان‌ سزاوارتر است‌. به‌قولی‌ دیگر: این‌ آیه‌ مخصوص‌ به‌ حکم‌ قضاوت‌ و داوری‌ پیامبر ص می‌باشد لذا معنی‌ این‌ است: پیامبر ص در آنچه ‌که‌ میان‌ مؤمنان‌ حکم‌ می‌کند، از خودشان‌ به‌ ایشان‌ سزاوارتر است‌. یا معنی‌ این ‌است: پیامبر به‌ آنان‌ سزاوارتر است‌ در این‌ که‌ پیشاپیش وی‌ جهاد کنند و جان‌ خویش‌ را در مقدم‌ وی‌ قربانی‌ نمایند. و همه‌ این‌ معانی‌ صحیح‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و دیگران‌ از ابوهریره‌ س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خداص فرمودند: «ما من‌ مؤمن‌ إلا وأنا أولي ‌الناس‌ به‌ في‌ الدنيا والآخرة‌. اقرأوا إن‌ شئتم: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ [الأحزاب: ۶] فأيما مؤمن‌ ترك‌ مالا فلترثه‌ عصبته‌ من‌كانوا، فان‌ ترك‌ دينا أو ضياعاً فليأتني، فأنا مولاه». «هیچ‌ مؤمنی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ من ‌در دنیا و آخرت‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ او هستم، اگر خواستید این‌ آیه‌ را بخوانید: (پیامبر به‌ مؤمنان‌ از خودشان‌ سزاوارتر است‌). لذا هر مؤمنی‌ که‌ مالی‌ را به‌جا گذاشته‌است، میراث‌ وی‌ از آن‌ نزدیکان‌ (عصبه‌) وی‌ است‌ ـ هرکه هستند ـ اما چنانچه‌ وامی، یا افراد تحت‌ تکفل‌ نیازمندی‌ از خود به‌جا گذاشت، باید آن ‌طلبکار یا نیازمند نزد من‌ بیاید زیرا من‌ مولای‌ آن‌ مؤمن‌ هستم‌» یعنی: من‌ آن‌ نیاز وی‌ را برآورده‌ می‌کنم‌.

آیه‌ کریمه‌ در مقام‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ زید بن ‌حارثه‌ س نازل‌ شد تا این‌ حقیقت‌ را به‌ وی‌ گوشزد نماید که‌ رسول‌ خدا ص از پدری‌ خاصه‌ وی‌ به‌ پدری‌ معنوی‌ تمام‌ مسلمانان‌ ـ نه‌ پدری‌ نسبی‌ آنان‌ ـ ارتقا و انتقال‌ کرده‌اند زیرا در آیه‌ دیگری‌ آمده‌ است: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ [الأحزاب: ۴۰]. «محمد پدر هیچ‌ یک‌ از مردان‌ شما نیست‌».

«و همسرانش‌ مادران‌ ایشانند» یعنی: همسران‌ پیامبر ص در حکم‌ حرمت ‌ازدواج‌ با ایشان، مادران‌ مؤمنان‌ هستند لذا در استحقاق‌ تعظیم‌ و احترام، جایگاه‌ ومنزلت‌ مادرانشان‌ را دارند پس‌ همچنان‌که‌ برای‌ احدی‌ جایز نیست‌ تا با مادر خویش ‌ازدواج‌ کند، این‌ هم‌ برای‌ وی‌ جایز نیست‌ تا بعد از درگذشت‌ آن‌ حضرت‌ ص با یکی‌ از امهات‌المؤمنین‌ ازدواج‌ نماید، چه‌ آنان‌ مادران‌ همه‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ هستند. اما در غیر امر ازدواج‌ و احترام‌ مادری، ایشان‌ نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ بیگآن‌هاند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ به‌ دختران‌ ایشان، «خواهران‌ مؤمنان‌» گفته‌ نمی‌شود همچنین ‌همسران‌ پیامبر ص برای‌ مؤمنان‌ محرم‌ نیستند و نگاه ‌کردن‌ به‌سویشان‌ جایز نیست‌ و در غیر این‌ها از احکام‌ نیز، حکم‌ ایشان‌ حکم‌ مادران‌ حقیقی‌ نیست‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «در عین‌ حالی‌ که‌ همسران‌ پیامبر ص مادران‌ مؤمنان‌ هستند ولی‌ خلوت ‌کردن‌ مردان‌ نامحرم‌ با آنان‌ جایز نیست‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ تحریم‌ ازدواج‌ با آنان، اجماعا به‌ دختران‌ و خواهرانشان‌ تسری‌ نمی‌یابد.

«و اولوالارحام‌ در کتاب‌ خدا» یعنی: در حکم‌ و فیصله‌ الهی، یا در سهم‌ میراث‌ «برخی‌ از آنان‌ به‌ برخی ‌دیگر از مؤمنان‌» یعنی: نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ «و مهاجران‌» خارج‌ از حوزه‌ قرابت‌ آن‌ها که‌ نسبت‌ به‌ آنان‌ بیگانه‌ به‌شمار می‌روند، هرچند که‌ در میانشان‌ پیمان‌ یا دوستی‌ و برادرخواندگی‌ای‌ هم‌ باشد «سزاوارترند» مراد از اولی‌الارحام، نزدیکان‌ و خویشاوندان‌ شخص‌ هستند که‌ پس‌ از مرگ‌ وی‌ باقی‌ می‌مانند، چه‌ در ارث‌ از اصحاب‌ فرایض‌ ـ یعنی‌ صاحب ‌سهم‌ ـ باشند، چه‌ از عصبه، چه‌ از خویشاوندان‌ نزدیکی‌ که‌ از جهت‌ زنان‌ با متوفی‌ نزدیکی‌ای‌ دارند ـ که‌ اصطلاحا «ذوی‌الارحام‌» نامیده‌ می‌شوند. آری‌! مجموعه‌ اینها، نسبت‌ به‌ مؤمنان‌ دیگری‌ که‌ با متوفی‌ نزدیکی‌ نسبی‌ و پیوند خویشاوندی‌ ندارند، در امر استحقاق‌ میراث‌ در اولویت‌ قراردارند. تفسیر نظیر این ‌آیه‌ شریفه‌ در آخر سوره‌ «انفال‌» نیز گذشت‌. البته‌ این‌ آیه‌ ناسخ‌ حکمی‌ است‌ که ‌در صدر اسلام‌ در مورد میراث ‌بردن‌ از طریق‌ هجرت‌ و موالات‌ (پیمان‌ دوستی‌ یا برادرخواندگی‌) نافذ بود.

آری‌! نزدیکان‌ نسبی‌ و سببی‌ شخص‌ به‌ ارث‌ بردن‌ از وی‌ سزاوارترند «مگر آن‌که‌ بخواهید در حق‌ دوستانتان‌» که‌ با شما پیوند نسبی‌ یا خویشاوندی‌ای‌ ندارند «احسانی‌ بکنید» از دادن‌ صدقه، یا وصیت‌ کردن‌ بخشی‌ از مال‌ خود به‌ ایشان‌ پس ‌در صورتی‌ که‌ وصیت‌ از یک‌ سوم‌ کل‌ ثروت‌ شخص‌ بیشتر نشود، آن‌ وصیت ‌جایز است‌ زیرا آن‌گاه‌ که‌ خداوند أ میراث‌ بردن‌ از یک‌دیگر به‌ وسیله‌ پیمان ‌دوستی‌ و هجرت‌ را منسوخ‌ کرد، وصیت‌ در حق‌ یک‌دیگر را در دوران‌ حیات ‌مباح‌ گردانید پس‌ اگر کسی‌ از یک‌سوم‌ مال‌ خویش‌ برای‌ دوست‌ خویش‌ وصیت‌ کند، این‌ کار جایز است‌.

«این‌» یعنی: منسوخ‌ کردن‌ ارث‌ بردن‌ از طریق‌ هجرت، هم‌پیمانی‌ و عقد توارث‌ و مقابلتا بازگردانیدن‌ میراث‌ به‌ نزدیکان‌ نسبی‌ و سببی‌ «در کتاب‌» یعنی: در لوح‌ محفوظ، یا در قرآن‌ «نوشته‌ شده‌ است‌» پس‌ بنابراین، عمل‌ به‌ آن‌ بر شما واجب‌ است، هرچند که‌ خداوند متعال‌ در زمانی‌ دیگر به‌جهت‌ حکمت‌ بالغه‌ و مصلحت‌ موقتی، خلاف‌ این‌ حکم‌ را مشروع‌ کرده‌ باشد.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مِيثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۖ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا٧.

بعد از بیان‌ جایگاه‌ پیامبر ص در میان‌ مؤمنان، اینک‌ خداوند أ مأموریت ‌بزرگ‌ و منزلت‌ بلند ایشان‌ در حوزه‌ تبلیغ‌ شریعت‌ و رسالت‌ را بیان‌ می‌دارد: «و بیاد آور وقتی‌ را که‌ از پیامبران‌ میثاق‌شان‌ را گرفتیم‌» بر این‌ که‌ ما را عبادت‌ کنند، به‌سوی‌ عبادت‌ ما دعوت‌ نمایند، برخی‌ از آن‌ها برخی‌ دیگر را تصدیق‌ نمایند و خیرخواه‌ امت‌های‌ خویش‌ باشند «و نیز» پیمان‌ گرفتیم‌ «از تو و از نوح‌ و ابراهیم‌ و موسی‌ و عیسی‌ پسر مریم‌» حق‌ تعالی‌ این‌ پنج‌ تن‌ را مخصوصا یادآوری‌ کرد زیرا ایشان‌ پیامبران‌ اولی‌العزم‌ وی‌ هستند. و در مقدم‌ ساختن‌ ذکر پیامبر ما ص با وجود مؤخر بودن‌ زمانشان، تشریف‌ و بزرگداشتی‌ عظیم‌ برای‌ ایشان‌ است‌ که‌ مخفی‌ نتوان ‌بود. «و از آنان‌ میثاقی‌ غلیظ گرفتیم‌» یعنی: از همه‌ آنان‌ عهدی‌ محکم‌ و پیمانی ‌استوار گرفتیم‌ بر این‌ که‌ به‌ آن‌ امانتی که‌ بر دوش‌ گرفته‌اند وفا کنند و مأموریتی‌ را که‌ خدای‌ ‌ ایشان‌ را بدان‌ برگماشته‌ است، به ‌سر رسانند.

﴿لِّيَسۡ‍َٔلَ ٱلصَّٰدِقِينَ عَن صِدۡقِهِمۡۚ وَأَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابًا أَلِيمٗا٨.

آری‌! خداوند أ از پیامبران‌ میثاقی‌ محکم‌ گرفت: «تا راستگویان‌ را از راستی‌ آنان‌ بپرسد» یعنی: از پیامبران در مورد وفایشان‌ به‌ این‌ میثاق‌ و از آن‌ جمله‌ درباره‌ تبلیغ‌ رسالت‌ به‌ امت‌ هایشان‌ سؤال‌ نماید. پس‌ هر گاه‌ پیامبران از این‌ امر مورد پرسش‌ قرار می‌گیرند، دیگران‌ چگونه‌ مورد پرسش‌ قرار نخواهند گرفت‌؟ «و برای‌ کافران‌ عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده ‌است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ کافران‌ امت‌ها را نیز از پاسخ‌ سرد و منفی‌ای‌ که‌ به‌ پیامبرانشان‌ داده‌اند، مورد بازپرسی‌ قرار می‌دهدو برای‌ آنان‌ عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَآءَتۡكُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرًا٩.

«ای‌ مؤمنان‌! نعمت‌ خدا را بر خود به‌ یاد آرید آن‌گاه‌ که‌ لشکرهایی‌ به‌سوی‌ شما آمدند» مراد لشکرهای‌ قبایل‌ و طوایفی‌اند که‌ علیه‌ رسول‌ خدا ص هم‌ پیمان‌ شده‌ ودر ماه‌ شوال‌ سال‌ پنجم‌ هجری‌ به‌ جنگ‌ پیامبر ص آمدند و مدینه‌ را در محاصره‌ خویش‌ گرفتند، که‌ این‌ غزوه‌ به‌ نام‌ «غزوه‌ خندق‌» یا «غزوه‌ احزاب‌» نامیده‌ شده ‌است‌. این‌ لشکرها مرکب‌ بودند از لشکر قریش‌ به‌ رهبری‌ ابوسفیان‌بن‌حرب، لشکر غطفان‌ به‌ رهبری‌ عیینه‌بن‌حصن‌ فزاری، لشکر بنی‌اسد به‌ رهبری‌ طلیحه، لشکر بنوعامر به‌ زعامت‌ عامربن‌ طفیل، لشکر بنی‌سلم‌ به‌ فرماندهی‌ ابوالاعورسلمی، لشکر بنی‌قریظه‌ از یهود به‌ ریاست‌ کعب‌بن‌اسد و لشکر نضیر از یهود به‌ریاست‌ حیی‌بن‌اخطب‌. که‌ مجموع‌ این‌ احزاب‌ به‌ حدود ده‌ یا دوازده‌ هزار نفر بالغ‌ می‌شدند. «پس‌ بر سر آنان‌ تندبادی‌ را فرستادیم‌» تا بدانجا که‌ دیگ‌هایشان‌ را برکند و فروانداخت‌ و خیمه‌هایشان‌ را واژگون‌ کرد «و» نیز فرستادیم‌ «لشکرهایی‌ که‌ آن‌ها را نمی‌دیدید» یعنی: لشکرهای‌ فرشتگان‌ را. آری‌! خدای‌ ‌ فرشتگان‌ را بر سر آنان‌ فرستاد پس‌ میخهای‌ خیمه‌هایشان‌ را کشیده‌ و طنابهای‌ خیمه‌ها را بریدند، آتش هایشان‌ را خاموش‌ ساختند، دیگهایشان‌ را واژگون‌ کردند و اسب‌هایشان‌ به‌ همدیگر جولان‌ کرده‌ و در هم‌ شوریدند. از سوی‌ دیگر تندباد همه‌چیز را بر سر آنان‌ فرو پاشاند و در عین‌ حال‌ خدای‌ ‌ بر آنان‌ رعب‌ و وحشت‌ را مستولی‌ کرد. نتیجه‌ این‌ هنگامه‌ آن‌ بود که‌ مشرکان‌ پا به‌ فرار گذاشته‌ و از اطراف‌ مدینه‌ متواری‌ شدند.

«و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کردید» از حفر خندق‌ و پایداری‌ بر یاری‌ پیامبر ص «بینا بود». و بنا به‌ قرائت‌ (یعملون‌) معنی‌ این‌ است: خداوند أ به‌ آنچه‌ مشرکان ‌می‌کردند ـ از هجوم‌ بر مدینه‌ و همداستان ‌شدن‌ علیه‌ مسلمین‌ ـ بینا بود.

آن‌گاه‌ خدای‌ ‌ در بیان‌ تفصیلی‌ این‌ رویداد می‌فرماید:

﴿إِذۡ جَآءُوكُم مِّن فَوۡقِكُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنكُمۡ وَإِذۡ زَاغَتِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِٱللَّهِ ٱلظُّنُونَا۠١٠.

«هنگامی‌ که‌ از فرازتان‌» یعنی: از بلندای‌ وادی‌ای‌ که‌ در سمت‌ شرقی‌ مدینه ‌منوره‌ قرار دارد «به‌سراغ‌ شما آمدند» و کسانی‌ که‌ از این‌ سمت‌ آمدند، قبیله ‌بنی‌غطفان‌ بودند «و» هنگامی‌ که‌ به‌ سراغ‌ شما آمدند «از فرودتان‌» یعنی: از ناحیه‌ فرودین‌ وادی‌ از سمت‌ مغرب‌. کسانی‌ که‌ از این‌ سمت‌ آمدند، قبیله‌ قریش ‌بودند. یا کسانی‌ که‌ از فراز آمدند، لشکرهای‌ قریش، غطفان‌ و احزاب‌ دیگر وکسانی‌ که‌ از فرود آمدند، یهودیان‌ بنی‌قریظه‌ بودند «و آن‌گاه‌ که‌ چشمها برگشت‌» وخیره‌ شد؛ از روی‌ دهشت‌ و از فرط هول‌ و هراس‌ و حیرت‌ «و دلها به‌ گلوگاه‌ها رسید» یعنی: دلها از فرط خوف‌ و هراس‌ و بی‌قراری، از جای‌ خویش‌ بالا آمده‌ به‌گلوگاهها رسید. این‌ از باب‌ مثل‌ و مبالغه‌ بوده‌ و خوف‌ و هراس‌ و بی‌قراری ‌زایدالوصف‌ اکثر مسلمانان‌ را نشان‌ می‌دهد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوسعید س آمده‌است‌ که‌ فرمود: در روز خندق‌ به‌ رسول‌ الله ص گفتیم: یا رسول ‌الله ص! آیا چیزی‌ هست‌ که‌ بخوانیم‌ تا آرام‌ گیریم‌زیرا دل‌هایمان‌ (از اضطراب‌ و وحشت) به‌ گلوگاه‌ها رسیده ‌است‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: «آری‌! بگویید: «اللهم‌ استر عوراتنا و آمن‌ روعاتنا». «خدایا! عیوب‌ ما را بپوشان‌ و بی ‌قراری‌های‌ ما را آرامش‌ بخش‌». «و به‌ خداوند گمآن‌هایی‌ می‌بردید» برخی‌ از شما گمان‌ پیروزی‌ را می‌بردید و به‌ امید کامیابی‌ و ظفر بودید وبرخی‌ هم‌ خلاف‌ این‌ را گمان‌ می‌بردید ـ که‌ آنان، منافقان‌ و سست ‌دلان‌ بودند.

بیهقی‌ از حذیفه‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند که‌ فرمود: در شب‌ احزاب‌ ما را می‌دیدی‌ که‌ صف‌ کشیده‌ نشسته‌ بودیم، ابوسفیان‌ و لشکریان‌ همراه‌ وی‌ بر فراز ما و قریظه‌ در زیر پای‌ ما قرار داشتند و از آن‌ بیم‌ داشتیم‌ که‌ بر اطفال‌ و زنان‌ ما یورش‌ آورند، هرگز شبی‌ به‌ تاریکی‌ آن‌ شب‌ و تند بادتر از آن‌ بر ما نیامده ‌است‌. منافقان‌ در آن‌ وضع‌ آشفته‌ از رسول‌ خدا ص اجازه‌ می‌خواستند که‌ از صف‌ معرکه ‌بیرون‌ روند و می‌گفتند: خانه‌های‌ ما بی‌حفاظ است‌ در حالی‌ که‌ بی‌حفاظ نبود پس‌ هیچ‌کس‌ از منافقان‌ اذن‌ نمی‌خواست‌ مگر این‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ وی‌ اجازه‌ می‌دادند و آن‌ها پنهانی‌ از میان‌ تاریکی‌ به‌در می‌رفتند. در این‌ اثنا دیدیم‌ که‌رسول‌ خدا ص به‌ ما روی‌ آوردند، ایشان‌ تک‌تک‌ ما را ورانداز کردند تا این‌ که‌ به ‌من‌ رسیدند و به‌ من‌ گفتند: برو و خبر قوم‌ را برایم‌ بیاور! پس‌ حرکت‌ کردم‌ وبه‌ خدا سوگند که‌ صدای‌ به‌هم‌ خوردن‌ سنگها را در اردوگاه‌ احزاب‌ می‌شنیدم، طوفانی‌ سخت‌ و تندبادی‌ عجب‌ هولناک‌ برخاسته‌ بود و سنگها را برآنان‌ می‌زد ودر این‌ حال‌ می‌گفتند: الرحیل‌! الرحیل‌! های‌ کوچ‌ کنید! هان‌ کوچ‌ کنید! این‌تندباد فقط محدود به‌ اردوگاهشان‌ بود و یک‌ وجب‌ از آنان‌ تجاوز نمی‌کرد. پس ‌آمدم‌ و خبر آن‌ها را به‌ رسول‌ خدا ص آوردم‌. در این‌ هنگام‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌شد: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَآءَتۡكُمۡ جُنُودٞ [الأحزاب: ٩].

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «به‌ وسیله‌ باد صبا نصرت‌ داده‌ شدم‌ و عاد با باد دبور هلاک‌ ساخته‌ شد».

﴿هُنَالِكَ ٱبۡتُلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَزُلۡزِلُواْ زِلۡزَالٗا شَدِيدٗا١١.

«آنجا بود که‌ مؤمنان‌ آزموده‌ شدند» با ترس‌ و هراس‌ و جنگ‌ و گرسنگی‌ و محاصره‌ و یورش‌ تا مؤمن‌ در صحنه‌ عمل‌ و آزمون‌ از منافق‌ متمایز گردد «و به‌سختی‌ متزلزل‌ شدند» یعنی: مؤمنان‌ به‌سختی‌ مضطرب‌ شده‌ و سخت‌ تکان ‌خوردند؛ بعضی‌ از آنان‌ در اندرون‌ خویش‌ مضطرب‌ بودند و بعضی‌ هم‌ در دین‌ خویش‌ به‌ تزلزل‌ درافتاده‌ بودند.

﴿وَإِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ مَّا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ إِلَّا غُرُورٗا١٢.

«و هنگامی‌ که‌ منافقان‌» خالص‌ «و بیماردلان‌ می‌گفتند» بیماردلان، اهل‌ شک‌ و اضطراب‌ بودند که‌ تحت‌ تأثیر تبلیغات‌ و جوسازیهای‌ مسموم‌کننده‌ منافقان‌ قرار گرفته‌ بودند اما نفاق‌ همه‌ دلهایشان‌ را نپوشانیده‌ بود، آری‌ این‌ دو گروه‌ می‌گفتند: «خدا و رسولش‌ جز غرور» یعنی: جز وعده‌ بی‌اساس‌ پیروزی‌ و کامیابی‌ که‌ حقیقتی ‌ندارد، یا جز فریب‌ «به‌ ما وعده‌ نداده‌اند».

ابن‌ابی‌حاتم‌ و بیهقی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: رسول‌ خدا ص در جنگ‌ احزاب، خندق‌ پیرامون‌ مدینه‌ را خط انداختند پس‌ مسلمانان‌ مشغول‌ حفر آن‌ بودند که‌ خدای‌ ‌ از درون‌ خندق‌ صخره‌ای‌ سفید و مدور را بیرون ‌آورد، رسول‌ خدا ص کلنگ‌ را گرفته‌ و بر آن‌ ضربه‌ای‌ زدند، بر اثر آن‌ ضربه، قطعه‌ای‌ از آن‌ پرید و برقی‌ از آن‌ درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌ کرد آن‌گاه‌ تکبیر گفتند و مسلمین‌ نیز ندای‌ تکبیر سر دادند. سپس‌ آن‌ حضرت‌ ص بار دوم‌ بر آن‌ سنگ‌ ضربه‌ای‌ زدند و قطعه‌ای ‌دیگر از آن‌ پرید پس‌ برقی‌ از آن ‌درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌ کرد. این‌بار نیز رسول‌ خدا ص تکبیر گفتند و مسلمین‌ نیز بانگ‌ تکبیر سر دادند. آن‌گاه‌ بار سوم‌ بر آن‌ ضربه‌ زدند، این‌بار آن‌ را شکستند و برقی‌ از آن‌ درخشید که‌ میان‌ هردو سوی‌ مدینه‌ را روشن‌کرد. سپس‌ اصحاب س از رسول‌ خدا ص در مورد این‌ کارشان‌ سؤال‌ کردند، ایشان‌ در پاسخ‌ فرمودند: «ضربه‌ اول‌ را که‌ زدم، قصرهای‌ حیره‌ و مداین‌ کسری ‌برایم‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امت‌ من‌ بر آنان‌ پیروز می‌شوند. آن‌گاه ‌ضربه‌ دوم‌ را زدم‌ و در این‌ هنگام‌ قصرهای‌ سرخ‌ از سرزمین‌ روم‌ بر من‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امتم‌ بر آنان‌ پیروز می‌شوند. سپس‌ ضربه‌ سوم‌ را زدم، که‌ بر اثر آن‌ قصرهای‌ صنعاء برایم‌ روشن‌ شد و جبرئیل‌ به‌ من‌ خبر داد که‌ امتم ‌بر آنان‌ پیروز می‌شوند». نقل‌ است‌ که‌ وقتی‌ از آن‌ سنگ‌ این‌ برقها می‌درخشید، سلمان‌ س به‌ چشم‌ خود آن‌ قصرها را در روشنایی‌ آن‌ها دید. البته‌ این‌ معجزه‌ای ‌برای‌ رسول‌اکرم‌ ص است‌ که‌ از قبل، فتح‌ این‌ سرزمین‌ها را به‌ امت‌ خویش‌ مژده‌ دادند و آن‌گاه‌ فرمودند: «حبشه‌ را فرو گذارید و تا آن‌گاه‌ که‌ با شما کاری‌ ندارند، متعرض‌ آنان‌ نشوید و قوم‌ ترک‌ را ترک‌ کنید تا آن‌گاه‌ که‌ شما را ترک‌ می‌کنند». چون‌ رسول‌ خدا ص این‌ اخبار را دادند، بعضی‌ از منافقان‌ گفتند: محمد به‌ ما ملک‌ کسری‌ و قیصر را وعده‌ می‌دهد در حالی‌ که‌ یکی‌ از ما می‌ترسد که‌ به‌ قضای ‌حاجت‌ خویش‌ بیرون‌ رود!! همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: ﴿وَإِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ [الأحزاب: ۱۲].

﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ يَٰٓأَهۡلَ يَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ وَيَسۡتَ‍ٔۡذِنُ فَرِيقٞ مِّنۡهُمُ ٱلنَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِيَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارٗا١٣.

«و آن‌گاه‌ که‌ طایفه‌ای‌ از آنان‌» یعنی: از منافقان‌ «گفتند» طایفه: بر یک‌ تن‌ و بیشتر از آن‌ اطلاق‌ می‌شود. آری‌! گفتند: «ای‌ اهل‌ یثرب‌! دیگر شما را جای‌ درنگ ‌نیست‌» در اینجا در میان‌ سپاه‌ «پس‌ برگردید» به‌سوی‌ منازل‌ خود در مدینه‌ «وگروهی‌ از آنان‌» یعنی: گروه‌ دیگری‌ از سست‌ ایمانان‌ «از پیامبر اجازه ‌می‌خواستند» آنان‌ بنا به‌ روایتی، طایفه‌ بنی‌حارثه‌ بودند «می‌گویند: خانه‌هایمان‌ بی‌حفاظ است‌» یعنی: خانه‌هایمان‌ محکم‌ و مصون‌ نیست، می‌ترسیم‌ که‌ دشمن‌ به ‌آن‌ها وارد شود و به‌ خانه‌ و خانواده‌مان‌ آسیب‌ برساند پس، از گزند دشمن‌ بر آن‌ها ایمن‌ نیستیم‌ «حال‌ آن‌که‌ آن‌ها بی‌حفاظ نبود» نه‌ در آن‌ها رخنه‌ای‌ وجود داشت‌ و نه‌ هیچ‌ خللی‌. بدین‌سان، خدای‌ سبحان‌ آن‌ها را در این‌ سخن‌شان‌ که‌ بهآن‌های‌ بیش ‌نبود، دروغگو کرد. «جز گریز قصدی‌ ندارند» پس‌ فقط می‌خواهند با پیش‌ کشیدن ‌این‌ بهانه، از جهاد بگریزند.

﴿وَلَوۡ دُخِلَتۡ عَلَيۡهِم مِّنۡ أَقۡطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُواْ ٱلۡفِتۡنَةَ لَأٓتَوۡهَا وَمَا تَلَبَّثُواْ بِهَآ إِلَّا يَسِيرٗا١٤.

«و اگر برآنان‌ از اطراف‌ آن‌ درآورده‌ شوند» یعنی: اگر لشکریان‌ شرک‌ از اطراف ‌مدینه‌ به‌ خانه‌های‌ آن‌ منافقان‌ درآورده‌ شوند، یا از اطراف‌ و جوانب‌ مدینه‌ به‌ آن‌ وارد شوند؛ «سپس‌ از آنان‌ طلب‌ فتنه‌ کنند» یعنی: از آن‌ منافقان‌ بخواهند که‌ به‌مؤمنان‌ خیانت‌ کنند و مرتد گردند و راه‌ را برای‌ دشمن‌ باز نمایند. به‌قولی: مراد از این‌ فتنه، جنگیدن‌ برای‌ عصبیت‌ است‌ «به ‌یقین‌ آن‌ را انجام‌ می‌دهند» یعنی: قطعا این‌ خواسته‌ مشرکان‌ را برآورده‌ می‌سازند و مرتکب‌ این‌ خیانت‌ می‌شوند «و در این‌» یعنی: در اجابت‌ گفتن‌ خواسته‌ مشرکان‌ «درنگ‌ نمی‌کردند جز اندکی‌» بلکه ‌شتابان‌ مشرکان‌ را اجابت‌ می‌گفتند و به‌ این‌ بهانه‌ که‌ خانه‌هایمان‌ بی‌حفاظ است، در اجابت‌ گفتن‌شان‌ تعلل‌ نمی‌کردند. پس‌ وقتی‌ ضعف‌ ایمان‌ در دل‌هایشان‌ به‌ این‌ پایه‌ رسیده ‌است، دیگر جای‌ تعجب‌ ندارد اگر از معرکه‌ خود را کنار کشیده‌ و پنهانی‌ از صف‌ سپاه‌ بیرون‌ روند.

﴿وَلَقَدۡ كَانُواْ عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ مِن قَبۡلُ لَا يُوَلُّونَ ٱلۡأَدۡبَٰرَۚ وَكَانَ عَهۡدُ ٱللَّهِ مَسۡ‍ُٔولٗا١٥.

«و به ‌راستی‌ همینان‌ بودند که‌ پیش‌ از این‌ با خدا پیمان‌ بسته‌ بودند که‌ پشت ‌نکنند» آن‌گاه‌ که‌ از غزوه‌ بدر غیبت‌ کردند و بعدا کرامت‌ و پیروزی‌ای‌ را که‌ خداوند متعال‌ به‌ اهل‌ بدر عنایت‌ کرد دیدند، گفتند: اگر خداوند أ ما را این‌بار در جنگی‌ دیگر حاضر کرد، بی‌دریغ‌ و همه‌ تن‌ می‌جنگیم‌. به‌ قولی: آنان‌ دو طایفه ‌بنی‌ حارثه‌ و بنی‌ سلمه‌ بودند «و پیمان‌ خداوند درخواست ‌شدنی‌ است‌» یعنی: صاحب ‌آن‌ پیمان‌ در وفا کردن‌ به‌ آن‌ بازخواست‌ شده‌ و مورد مطالبه‌ قرار می‌گیرد و بر ترک‌ وفا به‌ آن‌ مجازات‌ می‌گردد.

خداوند أ در این‌ آیه، آن‌ عهدی‌ را به‌ یادشان‌ می‌آورد که‌ با رسول‌ وی‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ به‌سویشان‌ هجرت‌ کرد ـ بسته‌ بودند، مبنی‌ بر این‌ که‌ او را یاری‌ دهند و از وی‌ حمایت‌ کنند.

﴿قُل لَّن يَنفَعَكُمُ ٱلۡفِرَارُ إِن فَرَرۡتُم مِّنَ ٱلۡمَوۡتِ أَوِ ٱلۡقَتۡلِ وَإِذٗا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلٗا١٦.

«بگو: اگر از مرگ‌ یا کشته‌شدن‌ بگریزید، هرگز برایتان‌ سودی‌ نمی‌بخشد و آن‌گاه‌ جز اندکی‌ بهره‌مند نمی‌شوید» نسفی‌ می‌گوید: «یعنی‌ چنانچه‌ اجل‌هایتان‌ فرارسیده ‌باشد، فرار به‌ حال‌ شما سودی‌ نبخشیده‌ و عمرهایتان‌ را طولانی‌ نمی‌گرداند و اگر هم‌ اجل‌هایتان‌ به‌سر نرسیده‌ باشد و فرار کنید، یقینا در دنیا جز به‌ اندک ‌برخورداری‌ای‌ یا به‌ مدت‌ زمان‌ اندکی‌ برخوردار نمی‌شوید و هرآنچه‌ هم‌ که ‌آمدنی‌ باشد، نزدیک‌ است‌».

﴿قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِي يَعۡصِمُكُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِكُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِكُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا١٧.

«بگو چه ‌کسی‌ شما را در برابر خداوند نگاه‌ می‌دارد» و شما را در برابر وی‌ حمایت ‌می‌کند؟ «اگر او درباره‌ شما بدی‌ای‌ بخواهد» یعنی: اگر هلاکتی‌ یا نقصی‌ در اموال ‌و ارزاق‌ شما بیاورد؟ «یا در حق‌ شما رحمتی‌ خواسته‌ باشد» از فراخ‌ سالی، پیروزی‌ و بخشیدن‌ عافیت‌ همراه‌ با طول‌ عمر؟ «و جز خدا برای‌ خود ولیی ‌نمی‌یابند» که‌ از آنان‌ پشتیبانی‌ و دفاع‌ کند «و نه‌ نصرت ‌دهنده‌ای‌» که‌ آنان‌ را از عذاب‌ وی‌ برهاند و یاوری‌شان‌ کند.

﴿۞قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلۡمُعَوِّقِينَ مِنكُمۡ وَٱلۡقَآئِلِينَ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ هَلُمَّ إِلَيۡنَاۖ وَلَا يَأۡتُونَ ٱلۡبَأۡسَ إِلَّا قَلِيلًا١٨.

«در حقیقت‌ خداوند باز دارندگان‌ از شما را» یعنی: کسانی‌ که‌ مردم‌ را از یاری‌ دادن‌ رسول‌ خدا ص باز می‌داشتند و کارشکنی‌ می‌کردند «می‌شناسد» آنان‌ گروهی‌ از منافقان‌ بودند که‌ یاران‌ و حامیان‌ رسول‌ خدا ص را از جنگ‌ سست‌ می‌ساختند و به ‌ایشان‌ می‌گفتند: محمد و اصحابش‌ مشتی‌ اندک‌ بیش‌ نیستند و به‌ تعبیر آنان‌ «أكلة ‌رأس‌» اند، یعنی‌ همه‌شان‌ را یک‌ کله‌ سیر می‌کند پس‌ بی‌تردید ابوسفیان‌ و حزبش‌ بر این‌ جماعت‌ اندک‌ غالب‌ خواهند شد «و نیز» حق‌ تعالی‌ می‌شناسد «آن‌ کسانی‌ را که‌ به‌ برادران‌شان‌» یعنی: به‌ نزدیکان‌ و وابستگان‌شان‌ از انصار «می‌گفتند: نزد ما بیایید» یعنی: از یاری‌ رسول‌ خدا ص و اصحابش‌ دست‌ بردارید و به‌ ما بپیوندید «و جز اندکی‌ به‌ کارزار نمی‌آیند» یعنی: از بیم‌ مرگ، جز اندکی‌ در جنگ‌ شرکت ‌نمی‌کنند و در جنگ‌ هم‌ که‌ حاضر می‌شوند، به‌قصد قربت‌ و کسب‌ رضای‌ الهی‌ نیست‌ بلکه‌ از روی‌ ریاء است‌.

﴿أَشِحَّةً عَلَيۡكُمۡۖ فَإِذَا جَآءَ ٱلۡخَوۡفُ رَأَيۡتَهُمۡ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ تَدُورُ أَعۡيُنُهُمۡ كَٱلَّذِي يُغۡشَىٰ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَإِذَا ذَهَبَ ٱلۡخَوۡفُ سَلَقُوكُم بِأَلۡسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى ٱلۡخَيۡرِۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَمۡ يُؤۡمِنُواْ فَأَحۡبَطَ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا١٩.

سپس‌ خداوند متعال‌ اوصاف‌ دیگری‌ را برای‌ آنان‌ ذکر می‌کند: «بر شما بخیلانند» از این‌ روی‌ نه‌ شما را در حفر خندق‌ یاری‌ می‌کنند، نه‌ در انفاق‌ و هزینه‌ کردن‌ اموال‌ در راه‌ خدا أ و نه‌ در غیر آن‌ از اموری‌ که‌ برای‌ مؤمنان‌ منفعتی‌ دربر دارد «پس‌ چون‌ ترس‌ در میان‌ آید» از سوی‌ دشمن‌ «می‌بینیشان‌ که‌ به‌سوی‌ تو می‌نگرند در حالی‌ که‌ چشمان‌شان‌ در حدقه‌ می‌چرخد» به‌سوی‌ راست‌ و چپ‌. این ‌است‌ حال‌ و وضع‌ انسان‌ ترسو و جبون‌ آن‌گاه‌ که‌ چیز ترسناکی‌ را مشاهده‌ کند «مانند کسی‌ که‌ از سختی‌ مرگ‌ بیهوش‌ می‌شود» یعنی: چشمان شان‌ مانند چشمان ‌کسی‌ که‌ مرگ‌ بر او فرود آمده، در حدقه‌ می‌چرخد زیرا چنین‌ کسی‌ خیره‌ خیره‌ می‌نگرد آن‌گاه‌ پلک‌هایش‌ را فرو بسته‌ و دیگر پلک‌ نمی‌زند «و چون‌ ترس‌ برطرف ‌شود، بر شما با زبآن‌های‌ تندوتیز زبان‌درازی‌ می‌کنند» یعنی: در حال‌ امنیت‌ شما را با زبآن‌های‌ زهر آلودشان‌ نیش‌ می‌زنند و بدزبانی‌ و تندزبانی‌ می‌کنند پس‌ آنان‌ به ‌هنگام‌ صلح‌ و امنیت‌ بخیل‌ترین‌ و زبان‌درازترین‌ مردم‌ و به‌ هنگام‌ جنگ، ترسوترین‌ و جبون‌ترین‌ آنانند «بر خیر» یعنی: بر غنیمت‌ «بخیل‌ اند» لذا بر مسلمانان‌ در هنگام‌ تقسیم‌ غنایم‌ بخل‌ ورزیده‌ و می‌گویند: بهره‌ ما بیش‌ از این‌ است، ما دوشادوش‌ شما جنگیده‌ایم‌! بنابراین، در سختی‌ و جنگ، جبون‌ و ذلیل ‌و در هنگام‌ غنیمت، حریص‌ و بخیل‌اند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: بر مال‌ ـ از این‌ که‌ آن‌ را در راه‌ خدا أ انفاق‌ کنند ـ بخیل‌اند «این‌ گروه‌ ایمان‌ نیاورده‌اند» در حقیقت‌ امر بلکه‌ منافق‌اند «پس‌ الله اعمال‌شان‌ را نابود گردانید» و جهادشان‌ را تباه ‌کرد زیرا جهادشان‌ با ایمان‌ همراه‌ نبوده‌ است‌ «و این‌ کار همواره‌ بر خداوند آسان ‌است‌» یعنی: هدر دادن اعمال‌شان‌ همواره‌ بر خداوند أ آسان‌ است‌ و اعمالشان ‌نزد وی‌ هیچ‌ قدر و قیمتی‌ ندارد.

﴿يَحۡسَبُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ لَمۡ يَذۡهَبُواْۖ وَإِن يَأۡتِ ٱلۡأَحۡزَابُ يَوَدُّواْ لَوۡ أَنَّهُم بَادُونَ فِي ٱلۡأَعۡرَابِ يَسۡ‍َٔلُونَ عَنۡ أَنۢبَآئِكُمۡۖ وَلَوۡ كَانُواْ فِيكُم مَّا قَٰتَلُوٓاْ إِلَّا قَلِيلٗا٢٠.

«اینان‌ چنین‌ می‌پندارند که‌ دسته‌های‌ دشمن‌ نرفته‌اند» یعنی: این‌ گروه‌ منافق‌ از بس‌ جبون‌ و ترسو هستند، می‌پندارند که‌ لشکرهای‌ کفار هنوز در اردوگاه‌هایشان ‌هستند و به‌ دیار خویش‌ کوچ‌ نکرده‌اند، با وجود آن‌که‌ آن‌ها رفته‌اند و شکست‌ خورده‌اند و دیگر هرگز برنمی‌گردند «و اگر آن‌ دسته‌ها بازآیند» یک‌ بار دیگر بعد از این‌ «آرزو می‌کنند: ای‌ کاش‌ میان‌ اعراب‌ بادیه ‌نشین‌ بودند و از اخبار شما سؤال ‌می‌کردند» یعنی: از بس‌ که‌ بیم‌ و هراس‌ بر آنان‌ غلبه‌ کرده‌ است‌ و از فرط جبن‌ وضعف‌ نیتهای‌شان، آرزو می‌کنند که‌ کاش‌ در بیرون‌ از مدینه‌ میان‌ صحرانشینان‌ بودند و دور از همهمه‌ جنگ‌ از اخبار شما پرس‌ و جو می‌کردند و از هر شخصی‌ که‌ از مدینه‌ به‌ صحرا می‌آمد، از آنچه‌ برای‌ شما اتفاق‌ افتاده ‌است‌ آگاهی‌ می‌یافتند «و اگر در میان‌ شما بودند» و جنگی‌ روی‌ می‌داد «جز اندکی‌ پیکار نمی‌کردند» آن‌هم‌ از بیم‌ عار و از سر حمیت‌ و ننگ‌ دار و دیار.

﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا٢١.

«قطعا برای‌ شما در رسول‌ خدا سرمشقی‌ نیکوست‌» بدانید که‌ سخنان‌ و افعال‌ و احوال‌ آن‌ حضرت‌ ص، برای‌ شما الگویی‌ نیکو و شایسته‌ است، از آنجا که‌ رسول‌ خدا ص خود ایثارگرانه‌ جان‌ گرامی‌شان‌ را به‌ میدان‌ جنگ‌ پیش‌ فرستاده‌ و برای‌ یاری‌ دادن‌ دین‌ خدا أ در کنار خندق‌ به‌ صف‌ کارزار رفتند و حتی‌ خود درحفر خندق‌ سهم‌ گرفتند «برای‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ خدا و روز آخرت‌ امید دارد و خدا را بسیار یاد می‌کند» آری‌! مؤمنانی‌ که‌ ثواب‌ و پاداش‌ خداوند أ، یا دیدار روز قیامت‌ و رحمت‌ او را در آن‌ روز امیدوارند و به‌ وقوع‌ روز قیامت‌ و این‌ که‌ این‌ روز خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌ باور راسخ‌ دارند همچنین‌ کسانی‌ که‌ خدای‌ ‌ را بسیار یاد می‌کنند، چه‌ در حال‌ خوف‌ و چه‌ در حال‌ امید، چه‌ در سختی‌ و چه‌ در آسانی، چه‌ در شب‌ و چه‌ در روز؛ باید اینان‌ در تمام‌ احوال، اعمال‌ و امور خود به‌ آن‌ حضرت‌ ص اقتدا و تأسی‌ کنند زیرا با این‌ اوصاف‌ است‌ که‌ اقتدا به ‌رسول‌ خدا ص و سرمشق‌ گرفتن‌ از ایشان‌ میسر می‌گردد.

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا٢٢.

سپس‌ خداوند أ بعد از بیان‌ حال‌ منافقان، حال‌ مؤمنان‌ را به‌هنگام‌ رویارویی‌شان‌ با دشمن‌ روشن‌ ساخته‌ می‌فرماید: «و چون‌ مؤمنان‌ لشکرهای‌ کفار را دیدند، گفتند: این‌ است‌ آنچه‌ خدا و رسولش‌ به‌ ما وعده‌ داده‌ بودند» مؤمنان‌ این‌ سخن‌ را از سر شادمانی‌ گفتند زیرا هجوم‌ آن‌ لشکرها، مظهر تحقق‌ وعده‌ خداوند أ وپیامبرش‌ ص در این‌باره‌ و به‌دنبال‌ آن‌ فرود آمدن‌ پیروزی‌ و نصرت‌ حق‌ تعالی‌به‌سوی‌ ایشان‌ بود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص قبل‌ از جنگ‌ احزاب‌ به‌ اصحاب‌شان‌ فرمودند: «بی‌گمان‌ در آخر نه‌ یا ده‌ شب‌ دیگر، لشکرهای‌ کفار به‌سوی‌ شما آمدنی‌ هستند». همچنین‌ فرمودند: «با گرد آمدن ‌لشکرها، کار بر شما سخت‌ می‌شود اما سرانجام، کار به‌سود شما و به‌ زیان ‌آن‌هاست‌». «و الله و رسول‌ او راست‌ گفتند» یعنی: راستی‌ و درستی‌ خبر خدا أ و رسول‌ او آشکار شد «و این‌ در حق‌ آنان‌ جز ایمان‌ و تسلیم‌ را نیفزود» یعنی: دیدن ‌لشکرهای‌ دشمن، بر مؤمنان‌ جز ایمان‌ به‌ خدا أ و گردن‌ نهادن‌ در برابر امر وی ‌نیفزود.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر رأی‌ جمهور علما در این‌ مورد است‌ که‌ ایمان‌ زیاد و کم ‌می‌شود.

﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣.

«از میان‌ مؤمنان‌ مردانی‌ هستند که‌ به‌ آنچه‌ با خدا بر آن‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، صادقانه ‌وفا کردند» یعنی: در مقابل‌ منافقان، گروهی‌ از مؤمنان‌ قراردارند که‌ به‌ آنچه‌ با رسول‌ خدا ص در شب‌ عقبه‌ پیمان‌ بسته‌ بودند، وفا کردند، که‌ از جمله‌ مفاد این ‌پیمان، ثبات‌ و پایداری‌ در رکاب‌ پیامبر اکرم‌ ص و نبرد با دشمنان‌ ستیزه‌جوی‌ وی ‌بود، برخلاف‌ منافقانی‌ که‌ در عهد و پیمان‌ خود دروغ‌ گفتند و به‌ خدا و رسول‌ وی ‌خیانت‌ کردند «پس، از آنان‌ کسی‌ هست‌ که‌ قرار داد خود را به‌ انجام‌ رسانید» مؤمنان‌ در روز بدر نذر کرده‌بودند که‌ اگر در آینده‌ با دشمن‌ روبرو شوند، آنچنان‌ بجنگند که‌ یا کشته‌ شوند، یا که‌ خداوند أ بر آنان‌ فتح‌ و گشایش‌ عنایت‌ نماید پس‌ آن‌ها در غزوه‌ احد، احزاب‌ و دیگر غزوات‌ به‌ این‌ آرزوی‌ خویش‌ رسیدند و نیاز خویش‌ را برآورده‌ ساخته‌ و به‌ نذر خویش‌ وفا کردند و شماری‌ از پاکترین‌ مؤمنان‌ ـ مانند حمزه، أنس‌بن‌نضر، مصعب‌ و امثال‌ ایشان‌ أ ـ در آن‌ غزوات‌ به‌ شهادت‌ رسیدند «و از آنان‌ کسی‌ هست‌ که‌ انتظار می‌کشد» به‌سر رسانیدن‌ قرارداد خود را و ـ مانند أنس‌ و طلحه‌ب ـ چشم ‌به‌ راه‌ شهادت‌ است‌ پس‌ اینان‌ به‌ پایداری‌ و نبرد استمرار داده‌ و بر سر پیمان‌ خویش‌ هستند تا دست‌ از جان‌ بشویند و آرزوی‌ خویش‌ را با کشته‌ شدن‌ و دریافت‌ فضیلت‌ شهادت‌ فراچنگ‌ آورند «و هیچ‌گونه‌ تغییر و تبدیلی‌ نیاورده‌اند» در پیمانی‌ که‌ با خدا و رسول‌ وی‌ بسته‌ بودند. آری‌! نه‌کسانی‌ که‌ به‌ فیض‌ شهادت‌ رسیدند و نه‌ کسانی‌ که‌ در انتظار شهادت‌ به‌سر می‌برند، هیچ‌ یک‌ از آن‌ها در عقیده‌ و آرمان‌ و پیمان‌ خود تغییر و تبدیلی‌ نیاورده‌اند، برخلاف‌ منافقان‌ که‌ عهد خویش‌ را دگرگون‌ ساختند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ در شأن‌ انس‌ بن ‌نضر س نازل‌ شد که‌ از غزوه‌ بدر غایب‌ بود و پس‌ از آن‌ با خداوند أ عهد بست‌ که‌ در غزوه‌ دیگری ‌مردانه‌ بجنگد لذا در غزوه‌ احد چنان‌ جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید و در بدن‌ وی‌ ـ از ضربه‌ شمشیر و خنجر و تیر ـ هشتاد و اندی‌ زخم‌ یافتند.

﴿لِّيَجۡزِيَ ٱللَّهُ ٱلصَّٰدِقِينَ بِصِدۡقِهِمۡ وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٢٤.

«تا خدا راستگویان‌ را در برابر راستی‌شان‌ پاداش‌ دهد» یعنی: خداوند متعال‌ بدین‌جهت‌ بندگانش‌ را با بیم‌ و هراس‌ و رودررو کردن‌ با دشمنان‌ می‌آزماید تا پاک‌ وپلید را از هم‌ جدا گرداند «و منافقان‌ را عذاب‌ کند» بدانچه‌ که‌ از سویشان‌ ـ از تغییر و تبدیل‌ ـ روی‌ داده‌ است‌ «اگر بخواهد» عذاب‌ کردن‌شان‌ را، در صورتی‌که‌ بر نفاق‌ بمانند و آن‌ را فرونگذاشته‌ و از آن‌ توبه‌ نکنند «یا به‌ رحمت‌ بازگردد بر آنان‌» اگر بخواهد «بی‌گمان‌ خداوند آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» برای‌ کسانی‌ که‌ توبه ‌کنند و از نفاق‌ دست‌ کشند.

﴿وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِغَيۡظِهِمۡ لَمۡ يَنَالُواْ خَيۡرٗاۚ وَكَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلۡقِتَالَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزٗا٢٥.

«و خداوند کافران‌ را» یعنی: لشکرهای‌ مشرکان‌ را «به‌ غیظ و حسرت‌ برگردانید، بی‌ آن ‌که‌ به‌ خیری‌ رسیده‌ باشند» یعنی: آنان‌ را در اوج‌ خشم‌ و غضب‌ و در کمال ‌اندوه‌ و حسرت، از مدینه‌ برگردانید، در حالی‌ که‌ نه‌ سینه‌هایشان‌ از شراره‌ خشم ‌شفایاب‌ شد و نه‌ ـ به‌ باور خود ـ به‌ خیر و منفعتی‌ که‌ همانا کسب‌ پیروزی‌ بر مسلمین‌ باشد، دست‌ یافتند بلکه‌ زیانکار و بازنده‌ بازگشتند و جز رنج‌ سفر و تاوان ‌هزینه‌سازی‌هایشان، هیچ‌ عایدی‌ نصیب‌شان‌ نشد «و خداوند مؤمنان‌ را در کار جنگ‌کفایت‌ کرد» با فرستادن‌ تندباد و لشکری‌ از فرشتگان‌ به‌ سوی‌ مشرکان‌ «و خداوند قوی‌ است‌» و توانا بر هرآنچه‌ که‌ اراده‌ کند «و عزیز» یعنی: غالب‌ و قاهری‌ است‌که‌ هیچ‌ ستیزنده‌ای‌ در فرمانروایی‌ و سلطنتش‌ با او معارضه‌ نمی‌تواند کرد. چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده، صدق‌ وعده‌ ونصر عبده‌ وأعز جنده‌وهزم ‌الأحزاب‌ وحده‌ فلا شيء‌ بعده». «خدایی‌ جز الله نیست، یگانه‌ است، وعده‌ خویش‌ را راست‌ کرد، بنده‌اش‌ را نصرت‌ داد، لشکرش‌ را عزت‌ بخشید و لشکرهارا به‌ یگانگی‌ منهزم‌ و تار و مار کرد پس‌ بعد از او چیزی‌ نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا ص احزاب ‌(لشکریان‌ مشرک‌) را چنین‌ نفرین‌ کردند: «اللهم‌ منزل‌ الكتاب، سريع‌ الحساب، اهزم‌ الاحزاب، اللهم‌ اهزمهم‌ وزلزلهم». «بارخدایا! ای‌ فرودآورنده‌ کتاب‌ و ای ‌زود شمارنده‌ حساب‌! احزاب‌ را شکست‌ بده‌. بارخدایا! آنان‌ را شکست‌ ده‌ ومتزلزل‌ گردان‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «بعد از این‌ (غزوه‌ احزاب‌) قریش‌ هرگز بر شما یورش‌ نخواهند آورد بلکه‌ این ‌شما هستید که‌ از این‌ پس‌ بر آنان‌ هجوم‌ می‌برید». و چنان‌ شد که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند تا آن‌ که‌ خدای‌ ‌ مکه‌ را بر مسلمین‌ گشود.

﴿وَأَنزَلَ ٱلَّذِينَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن صَيَاصِيهِمۡ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ فَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِيقٗا٢٦.

«و کسانی‌از اهل‌ کتاب‌ را که‌ از مشرکان‌ پشتیبانی‌ کرده‌ بودند، از قلعه‌هایشان‌» و دژها و برج‌ و باروهایشان‌ که‌ سخت‌ مستحکم‌ بود «فرود آورد و در دل‌هایشان‌ رعب‌ افگند» یعنی: هول‌ و هراسی‌ سخت‌ افگند تا بدانجا که‌ خود را به‌ کشته ‌شدن‌ وفرزندان‌ و زنانشان‌ را به‌ اسارت‌ تسلیم‌ کردند به‌ طوری‌که‌ «گروهی‌ را می‌کشتید و گروهی‌ را به ‌اسارت‌ می‌گرفتید» که‌ گروه‌ اول‌ مردانشان‌ و گروه‌ دوم‌ زنان‌ وفرزندانشان‌ بودند.

آری‌! یهود بنی‌ قریظه‌ در غزوه‌ احزاب‌ پیمانی‌ را که‌ میان‌ آن‌ها و رسول‌ خدا ص بود، شکستند و لشکریان‌ شرک‌ را علیه‌ رسول‌ خدا ص یاری‌ و پشتیبانی‌ کردند و با احزاب‌ شرک‌ همپشت‌ شدند و چون‌ احزاب‌ ناکام‌ گشته‌ و از میدان‌ معرکه ‌گریختند، خدای‌ ‌ جبرئیل‌ ÷ را نزد رسول‌ خویش‌ فرستاد و او وحی‌ الهی ‌را بدین‌ مضمون‌ به‌ ایشان‌ ابلاغ‌ کرد: «خدای‌ ‌ به‌ تو فرمان‌ می‌دهد که ‌به‌سوی‌ بنی‌قریظه‌ به ‌پا خیزی‌».

رسول‌ خدا ص در دم‌ به‌پاخاسته‌ و مردم‌ را به‌ یورش‌ بر بنی‌قریظه‌ فرمان‌ دادند. بر جهای‌ بنی‌ قریظه‌ در چند مایلی‌ مدینه‌ بود و این‌ فرمان‌ بعد از نماز ظهر صادر شد پس‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «هرگز کسی‌ از شما نماز عصر را جز در بنی‌قریظه ‌نخواند».

مردم‌ حرکت‌ کردند و رسول‌ خدا ص خود از پی‌ آنان‌ حرکت‌ نموده‌ و بر مدینه ‌ابن‌ام‌مکتوم‌ س را جانشین‌ خویش‌ ساختند و پرچم‌ سپاه‌ را به‌ علی‌ س سپردند. بنی‌قریظه‌ به‌ مدت‌ بیست‌ و پنج‌ شب‌ در محاصره‌ آن‌ حضرت‌ ص بودند و چون‌ این‌ حالت‌ دشوار بر آنان‌ به‌ درازا کشید، ناگزیر به‌ داوری‌ سعد بن‌ معاذ س رئیس‌ قبیله ‌«اوس‌» که‌ در جاهلیت‌ هم ‌پیمان‌شان‌ بود، تن‌ در دادند.

سعد س آمد و رسول‌ خدا ص به‌ اصحاب فرمودند: «در برابر سرورتان‌ به‌ پا خیزید». مسلمانان‌ به‌ احترام‌ و بزرگداشت‌ سعد در محل‌ ولایت‌ وی‌ به‌پا خاستند تا حکم‌ وی‌ در مورد یهود نافذتر باشد. چون‌ سعد نشست، رسول‌ خدا‌ ص به‌ وی ‌فرمودند: «این‌ گروه‌ ـ و به‌سوی‌ بنی ‌قریظه‌ اشاره‌ کردند ـ به‌ داوری‌ تو تن ‌در داده‌اند پس‌ به‌ هر چه‌ خواهی‌ بر آنان‌ حکم‌ کن‌». سعد س گفت: آیا حکم‌ من ‌برآنان‌ و بر اهل‌ این‌ خیمه‌ نیز نافذ است‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: «آری‌!». آن‌گاه‌ سعد س به‌ جایی‌ از خیمه‌ اشاره‌ کرد که‌ رسول‌ خدا ص در آن‌ نشسته ‌بودند و در حالی‌که‌ به‌ احترام‌ و اکرام‌ ایشان‌ روی‌ خویش‌ را از ایشان‌ برگردانیده‌ بود، گفت: و بر کسانی‌ که‌ در اینجا نیز نشسته‌اند، حکم‌ من‌ نافذ است‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: آری‌! آن‌گاه‌ گفت: «من‌ درباره‌ آنان‌ چنین‌ حکم‌ می‌کنم‌ که‌ مردان‌ جنگنده‌شان‌ کشته‌ شوند و زنان‌ و فرزندان‌شان به‌ اسارت‌ درآیند و اموال‌شان ‌به‌ غنیمت‌ گرفته‌ شود». رسول‌خدا ص فرمودند: «حقا که‌ به‌ حکم‌ خدا أ از فراز هفت‌ آسمان‌ حکم‌ کردی‌».

آن‌گاه‌ فرمان‌ دادند تا مردانشان‌ را ـ که‌ میان‌ هفتصد تا هشتصد تن‌ بودند ـ گردن‌ زدند و کودکانی‌ را که‌ هنوز بالغ‌ نشده‌ بودند، با زنانشان‌ اسیر ساختند.

﴿وَأَوۡرَثَكُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِيَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَ‍ُٔوهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٗا٢٧.

«و زمین‌شان‌ را» یعنی: املاک‌ و نخلستآن‌هایشان‌ را «و دیارشان‌ را» یعنی: منازل، برجها و قلعه‌هایشان‌ را «و مال‌هایشان‌ را» که‌ عبارت‌ از زیورات، اثاثیه، چهارپایان، اسلحه، درهم‌ها و دینارهایشان‌ بود «و نیز زمینی‌ را که‌ هنوز پا به‌ آنجا نگذارده‌ بودید، به‌ شما میراث‌ داد» که‌ مراد از آن، زمین‌ خیبر است‌ و در آن‌ وقت ‌هنوز مسلمانان‌ آن‌ را فتح‌ نکرده‌ بودند و خداوند أ آن‌ را به‌ ایشان‌ وعده‌ داد. به‌قولی: مراد از زمینی‌ که‌ مسلمانان‌ هنوز پا به‌ آنجا نگذاشته‌ بودند، هر سرزمینی ‌است‌ که‌ تا روز قیامت‌ به‌ دست‌ مسلمانان‌ فتح‌ می‌شود «و خدا بر هر چیزی ‌تواناست‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٢٨.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: چون‌ رسول‌ خدا ص سرزمین ‌بنی‌ قریظه‌ را فتح‌ کردند و از آنان‌ اموال‌ نفیسی‌ را به‌ غنیمت‌ گرفتند، زنان‌ آن‌ حضرت‌ ص پیرامون‌ ایشان‌ نشستند و گفتند: «یا رسول ‌الله! دختران‌ کسری‌ و قیصر غرق‌ زر و زیورند و کنیزان‌ و خدم‌ و حشم‌ دارند و ما در این‌ وضعیت‌ تنگ‌ و دشوار از فقر و فاقه‌ که‌ می‌بینید به ‌سر می‌بریم‌!». پس، از آن‌ حضرت‌ ص خواستند تا بر هزینه‌ زندگی‌شان‌ بیفزایند. همچنین‌ آن‌ها با همدیگر چشم‌ و همچشمی‌ داشته‌ و برخی‌ بر برخی ‌دیگر رشک‌ می‌ورزیدند و بدین‌گونه‌ رسول‌ خدا ص را اذیت ‌می‌کردند. بدین‌ جهت‌، رسول‌خدا ص از آنان‌ یک‌ ماه‌ ایلاء کردند آن‌گاه‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه‌ را که‌ به‌نام‌ آیه‌ «تخییر» نامیده‌ می‌شود، نازل‌ کرد: «ای‌پیامبر! به‌ همسرانت‌ بگو: اگر خواهان‌ زندگانی‌ دنیا و زینت‌ آنید» یعنی: اگر گشایش‌ و خرمی‌ و رفاهیت‌ و تنعم‌ دنیا را می‌خواهید «بیایید تا شما را متعه‌ دهم‌» و آن‌ متعه ‌طلاق‌ است‌ که‌ عبارت‌ از لباس، یا هدیه، یا مالی‌ است‌ که‌ برای‌ خوشحال‌ نمودن‌ زن‌ ـ به‌حسب‌ حال‌ و توان‌ مالی‌ شوهر ـ به‌ وی‌ پرداخته‌ می‌شود «و» پس‌ از آن ‌«به‌ رها کردنی‌ نیک‌ رهایتان‌ کنم‌» یعنی: بی‌ آن‌که‌ زیانی‌ از سوی‌ من‌ ببینید ـ مطابق ‌سنت‌ ـ طلاقتان‌ دهم‌ تا بیرون‌ از خانه‌ من‌ هر چه‌ از تجمل‌ دنیا که‌ خواسته‌ باشید، به‌دست‌ آورید.

﴿وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا٢٩.

«و اگر خواستار خدا و رسول‌ وی‌ و سرای‌ آخرت‌ هستید» و بهشت‌ و نعمت‌های آن‌ را می‌خواهید «پس‌ بی‌گمان‌ خدا برای‌ نیکوکاران‌ شما» یعنی: برای‌ کسانی‌ از شما که‌ عمل‌ شایسته‌ انجام‌ می‌دهند «پاداش‌ بزرگی‌ را آماده‌ کرده‌ است‌».

بعد از نزول‌ این‌ دو آیه، رسول‌ خدا ص زنان‌ خویش‌ را فراخواندند و این‌ دو آیه‌ را بر یکایک‌ آنان‌ خواندند. ولی‌ زنانشان‌ همه‌ ـ به‌ اتفاق‌ ـ ماندن‌ در زندگی ‌پیامبر ص را بر طلاق‌ ترجیح‌ دادند. عائشه‌ ل می‌فرماید: «رسول‌ خدا ص ما را (در میان‌ طلاق‌ و ماندن‌ در نکاح‌ خود) مخیر ساختند و ما ایشان‌ را اختیار کردیم‌ پس‌ این‌ (رخداد) را طلاق‌ نشمردند». یادآور می‌شویم‌ که ‌در این‌ هنگام، زنان‌ پیامبر ص نه‌ تن‌ بودند؛ پنج‌ تن‌ از قریش‌ و چهار تن‌ از غیر آنان‌. ولی‌ همسران‌ رسول‌ خدا ص (امهات‌المؤمنین‌) که‌ در طول‌ حیات‌ آن ‌حضرت‌ ص به‌ همسری‌ ایشان‌ درآمده‌اند، در مجموع‌ دوازده‌ تن‌ بودند، که‌ در میان‌ همه‌ آن‌ها فقط یک‌ دختر باکره‌ ـ یعنی‌ سیدتنا عائشه‌ لـ وجود داشت‌ و بقیه‌ همه‌ زنانی‌ بیوه‌ بودند که‌ ازدواج‌ پیامبر ص با آنان، برای‌ الفت ‌دادن ‌دلها و به‌خاطر نشر دعوت‌ اسلامی‌ بود.

اینک‌ به‌ معرفی‌ مختصر همسران‌ پیامبر ص می‌پردازیم:

۱- خدیجه‌ دختر خویلد ل: اولین‌ همسر رسول‌ خدا ص بود که ‌آن‌ حضرت‌ ص با وی‌ در مکه‌ ازدواج‌ کردند و بعد از نبوت‌ نیز هفت‌ سال‌ با آن‌ حضرت‌ ص زندگی‌ کرد و بعد از آن‌ درگذشت‌. رسول‌ خدا ص در حیات‌ وی، با هیچ‌ زن‌ دیگری‌ ازدواج‌ نکردند و او اولین‌ زنی‌ بود که‌ ایمان‌ آورد و تمام‌ فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ ص ـ بجز ابراهیم‌ ـ از او به‌ دنیا آمده‌اند.

۲- سوده‌ دختر زمعه‌ عامری‌ ل: رسول‌ خدا ص در مکه‌ با وی ‌عروسی‌ کردند و در مدینه‌ درگذشت‌.

۳- عائشه‌ دختر ابوبکر صدیق‌ب: دانشمند فقیه‌ محدثه‌ای ‌است‌ که‌ احادیث‌ بسیاری‌ را از رسول‌ خدا ص روایت‌ کرده‌است‌. رسول‌‌خدا ص در نه‌ سالگی‌ وی‌ در مدینه‌ با او عروسی‌ کردند و نه‌ سال‌ با ایشان‌ زندگی‌ کرد و هنگامی‌ که‌ رسول‌ خدا ص رحلت‌ کردند، او هژده‌ سال‌ داشت‌.

۴- حفصه‌ دختر عمربن‌ الخطاب‌ ب: قریشی‌ بود و رسول‌خدا ص با وی‌ ازدواج‌ کردند سپس‌ طلاقش‌ دادند پس‌ جبرئیل‌ ÷ فرود آمد و به‌ آن‌ حضرت‌ ص گفت: «خداوند به‌ تو فرمان‌ می‌دهد که‌ به‌ حفصه‌ رجوع‌ کنی‌ زیرا او بسیار روزه‌دار و بسیار نمازگزار است‌» سپس‌ رسول‌ خدا ص مجددا به‌ او رجوع‌ کردند.

۵- ام‌ سلمه‌ ل: اسم‌ وی‌ هند است‌ و او دختر ابی‌امیه‌ مخزومی‌ است‌. رسول‌ خدا ص او را از پسرش‌ سلمه‌ خواستگاری‌ کردند.

۶- ام‌ حبیبه‌ رمله‌ دختر ابی‌سفیان ب: رسول‌ خدا ص در سال ‌هفتم‌ هجری‌ بعد از مرگ‌ شوهرش‌ در حبشه، با وی‌ ازدواج‌ کردند و وکیل‌ وی‌ در ازدواجش‌ عمروبن‌ امیه‌ ضمری‌ س بود و نجاشی س‌ مبلغ‌ چهارصد دینار از جای ‌رسول‌ خدا ص به‌ وی‌ مهر داد.

٧- زینب‌ دختر جحش‌ ل: آن‌ حضرت‌ ص بعد از طلاق‌ دادن‌ وی‌از سوی‌ شوهرش‌ زید بن‌ حارثه‌ س به‌ فرمان‌ الهی‌با وی‌ ازدواج‌ کردند تا عادت ‌فرزند خواندگی‌ از میان‌ برود و ابطال‌ گردد. اسم‌ وی‌ بره‌ بود و رسول‌ خدا ص او را زینب‌ نامیدند.

۸- زینب‌ دختر خزیمه‌ ل: هشت‌ ماه‌ بعد از آن‌ که‌ رسول‌خدا ص با وی‌ ازدواج‌ کردند، درگذشت‌. او را در جاهلیت‌ ام‌المساکین‌ می‌نامیدند زیرا مساکین‌ را بسیار اطعام‌ می‌کرد.

٩- صفیه‌ دختر حیی، فرزند اخطب‌ هارونی‌ ل: از اسرای ‌خیبر بود و رسول‌‌ خدا ص بعد از آن‌که‌ او را آزاد کردند، با وی‌ ازدواج‌ نمودند. نقل‌ است‌ آن‌ حضرت‌ ص او را با هفت‌ «اروس‌» از دحیه‌ کلبی‌ خریداری‌ کرده ‌بودند.

۱۰- ریحانه‌ دختر زید ل: رسول‌ خدا ص در سال‌ هشتم‌ هجری‌ با وی‌ ازدواج‌ کردند و پس‌ از حجه‌الوداع‌ رحلت‌ کرد. شوهر اول‌ وی‌ در جنگ ‌کشته‌ شده ‌بود.

۱۱- جویریه‌ دختر حارث‌ مصطلقی‌ ل: از اسرای‌ بنی‌مصطلق‌ و نام‌ وی‌ بره‌ بود. رسول‌ خدا ص در شعبان‌ سال‌ ششم‌ هجری‌ با وی‌ ازدواج‌ کردند و او را جویریه‌ نامیدند.

۱۲- میمونه‌ دختر حارث‌ هلالی‌ ل: آخرین‌ زنی‌ بود که ‌رسول‌خدا ص با وی‌ ازدواج‌ کردند.

همچنان‌ رسول‌ خدا ص دو کنیز داشتند، به‌ نامهای‌ ماریه‌ قبطی‌ که‌ مادر فرزندشان‌ ابراهیم‌ بود و دیگری‌ ریحانه‌.

﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا٣٠.

بعد از خطاب‌ مستقیم‌ رسول‌ خدا ص، همسران‌شان‌ مورد خطاب‌ قرار می‌گیرند تا حق‌ تعالی‌ ایشان‌ را به‌ مقام‌ بلند تقوا رهنمون‌ گردد:

«ای‌ همسران‌ پیامبر! هرکس‌ از شما بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورد» یعنی: گناه ‌بزرگی‌ مرتکب‌ شود که‌ زشتی‌ آن‌ آشکار و بدی‌ و ناشایستی‌ آن‌ واضح‌ باشد؛ مانند نافرمانی‌ شوهر و درپیش‌ گرفتن‌ اخلاق‌ ناشایست‌. ابن‌ عباس س می‌گوید: «مراد ازبدکاری‌ آشکار، همین‌ دو کار است‌». شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «مراد در اینجا ایذای‌ پیامبر ص به‌ زبان‌درازی‌ است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ جمله‌ شرط است‌ و شرط مقتضی‌ وقوع‌ آن‌ نیست‌ زیرا خدای‌ ‌ همسران‌ پیامبرش‌ را از این‌ ناشایستگی‌ معصوم‌ قرار داده‌ و ایشان‌ را از آن‌ پاک‌ و بیزار گردانیده‌ است‌». ابوحیان‌ می‌گوید: «نباید پنداشته‌ شود که‌ مراد از (فاحشه‌) در این‌ آیه، عمل ‌زناست‌ زیرا رسول‌ خدا ص و حریم‌ پاک‌ خانواده‌ ایشان‌ از این‌ عمل‌ معصوم‌اند وبه‌دلیل‌ این‌ که‌ خداوند متعال‌ (فاحشه‌) را در اینجا به‌ وصف‌ (مبینه‌) یعنی‌ (فاحشه‌ آشکار) مقید کرده‌است، درحالی‌ که‌ زنا از اموری‌ است‌ که‌ پنهانی‌ انجام‌ گرفته‌ و در ارتکاب‌ آن‌ مخفی‌کاری‌ صورت‌ می‌گیرد». آری‌! هرکس‌ از شما زنان‌ پیامبر بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورد «عذابش‌ دوچندان‌ می‌شود» در دنیا و آخرت‌ زیرا عذاب‌ آن‌ها دوچندان‌ عذاب‌ غیر آنان‌ از زنانی‌ است‌ که‌ مرتکب‌ عملی‌ مانند عمل ‌آنان‌ گردند و این‌ به‌سبب‌ جایگاه‌ رسول‌ اکرم‌ ص و بلندی‌ مرتبه‌ همسران‌شان‌ است‌.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «همسران‌ رسول‌ خدا ص در منازل‌ آن‌ حضرت‌ ص واقع‌ در اعلی‌علیین‌ بهشت‌ بر فراز منازل‌ همه‌ خلایق‌ در مقام‌ (وسیله‌) که‌ نزدیکترین‌ منازل ‌بهشت‌ به‌سوی‌ عرش‌ رحمان‌ است، جای‌ می‌گیرند. پس‌ چنان‌که‌ ثواب‌ و پاداش ‌آن‌ها دوچندان‌ است‌ (آیه‌ بعد)، عدل‌ خداوند أ اقتضا می‌کند که‌ افزایش‌ عذاب ‌به‌ افزایش‌ ثواب‌ پیوسته‌ باشد. بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ نکوهش‌ شخص‌ گنه‌کاری‌ که‌ عالم‌ است، سخت‌تر از نکوهش‌ گنه‌کار جاهل‌ می‌باشد زیرا معصیت‌ از سوی‌ عالم‌ زشت‌تر است‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ حد آزاد بر حد برده‌ فزونی‌ دارد و کافر رجم‌ نمی‌شود».

«و این‌ امر» یعنی: دو چندان‌ کردن‌ عذاب‌ آنان‌ «بر خداوند آسان‌ است‌» پس‌آن‌ را بزرگ‌ نمی‌شمارد و بر وی‌ دشوار نیست‌ و این‌ که‌ ایشان‌ زنان‌ پیامبر ص هستند، پروردگار را از دوبرابر کردن‌ عذابشان‌ باز نمی‌دارد؛ هرگاه‌ بدکاری‌ آشکاری‌ به‌ عمل‌ آورند.

﴿وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا٣١.

«و هرکس‌ از شما که‌ برای‌ خدا و پیامبر او قانت‌ باشد و کار شایسته‌ کند» یعنی: هرکس‌ از شما همسران‌ پیامبر ص که‌ با اطاعت‌ و فرمان ‌پذیری‌ کامل، برای‌ خدا و رسولش‌ گردن‌ نهد و فروتنی‌ و تسلیم‌ و عمل‌ صالح‌ پیشه‌ کند «پاداشش‌ را دو بار به‌ او می‌دهیم‌» دوچندان‌ آنچه‌ که‌ غیر وی‌ از زنان‌ با انجام‌ دادن‌ این‌ طاعت‌ سزاوار آن‌ هستند؛ یک‌بار در برابر انجام‌ طاعت‌ از سوی‌ آن‌ها و یک‌بار هم‌ در برابر این‌که‌ ایشان‌ طالب‌ خشنودی‌ پیامبر ص هستند. همچنین‌ از آن‌ جهت‌ که‌ زنان‌ پیامبر ص مقتدا و الگو می‌باشند پس‌ یک‌ پاداش‌؛ پاداش‌ عمل‌ آن‌هاست‌ و پاداش‌ دیگر؛ پاداش‌ امامت‌ و پیشوایی‌ آن‌ها «و برایش‌ روزی‌ای‌ نیک‌» و بسیار ارجمند «فراهم ‌می‌کنیم‌» که‌ همانا بهشت‌ برین‌ است‌.

﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢.

«ای‌ همسران‌ پیامبر! شما مانند هیچ‌ یک‌ از زنان‌ دیگر نیستید» و هیچ‌ گروهی‌ از زنان‌ امت‌ با شما در فضیلت‌تان‌ همطرازی‌ و برابری‌ نمی‌توانند کرد «اگر سر تقوا دارید پس‌ در سخن‌گفتن‌ ملایمت‌ نکنید» یعنی: هنگامی‌ که‌ با مردان‌ نامحرم‌ سخن ‌می‌گویید، تن‌ صدایتان‌ را پایین‌ نیاورید و نرم‌ و ملایم‌ سخن‌ نگویید چنان‌که‌ زنان‌فتنه‌برانگیز چنین‌ می‌کنند «که‌ آن‌گاه‌ کسی‌ که‌ در دلش‌ بیماری‌ است‌» یعنی: کسی‌ که ‌بدکار یا منافق‌ است‌ «طمع‌ می‌ورزد. و نیکو سخن‌ گویید» نزد مردم، طبق‌ سنتهای ‌شرع‌؛ سنجیده‌ و به‌دور از شک‌ برانگیزی، به‌طوری‌ که‌ شنونده‌ چیزی‌ از آن‌ را ناشایست‌ و غیرشرعی‌ تلقی‌ نکند.

خدای‌ ‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ می‌کند که‌ این‌ فضیلت‌ فقط هنگامی‌ برای‌ همسران‌ پیامبر ص مسلم‌ است‌ که‌ به‌ تقوی‌ پایبند باشند، نه‌ به ‌صرف‌ این‌ که‌ با پیامبر ص پیوند دارند. ستایش‌ خدای‌ ‌ را که‌ از زنان‌ پیامبر ص ـ هم‌ در حیات‌ پیامبر ص و هم‌ بعد از رحلتشان‌ ـ جز تقوا و ایمان‌ راستین‌ و حرکت‌ صادقانه ‌در پی‌ راه‌ و روش‌ ایشان، عمل‌ دیگری‌ روی‌ نداد.

﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣.

«و در خانه‌هایتان‌ قرار گیرید» اصل‌ «قرن‌»: «اقررن‌» بوده‌ است‌. یعنی: شما زنان‌ پیامبر ص به‌ قرار و آرام ‌گرفتن‌ در خانه‌های‌ خویش‌ و بیرون‌ نشدن‌ از آن‌ ـ جز برای‌ حاجتی‌ ـ مأمور هستید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ادای‌ نماز در مساجد به‌شرط آن، از حوایج‌ شرعی‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا تمنعوا إماء الله‌ مساجد الله‌ وليخرجن‌ وهن‌ تفلات». «کنیزکان‌ خدا أ را از مساجد وی‌ منع ‌نکنید و باید در حالی‌ به‌ مسجد بیرون ‌روند که‌ خوشبویی‌ استعمال‌ نکرده‌ باشند». در روایتی‌ آمده ‌است: «وبيوتهن‌ خير لهن». «و خانه‌هایشان‌ برایشان‌ بهتر است‌». چنان‌که‌ احادیث‌ دیگری‌ نیز تقویت‌کننده‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ نماز زن‌ در خانه‌ وی، بهتر از نماز وی‌ در مسجد است‌.

«و مانند زینت‌نمایی‌ روزگار جاهلیت‌ پیشین، زینت‌نمایی‌ نکنید» تبرج: عبارت‌ از آن‌ است‌ که‌ زن‌؛ تجمل، زینت‌ و زیبایی‌های‌ خود را که‌ شهوت‌ مردان‌ را برمی‌انگیزد و ستر آن‌ بر وی‌ واجب‌ است، آشکار گرداند. قبل‌ از اسلام، زنان‌ در انظار بیگانگان‌ آرایش‌ می‌کردند و زیبایی‌های‌ فتنه‌ انگیز خود را برای‌ مردان‌ نامحرم‌ آشکار می‌ساختند چنان‌که‌ امروز در جاهلیت‌ معاصر همین‌ کار را می‌کنند.

«و نماز را برپا دارید و زکات‌ را بدهید و از خدا و پیامبرش‌ اطاعت‌ کنید» در هر آنچه ‌که‌ مشروع‌ است‌ و در هر آنچه‌ که‌ رسول‌ خدا ص شما را به‌ آن‌ ـ از امور دنیا دستور می‌دهد. مخصوص‌ ساختن‌ نماز و زکات‌ به‌ یادآوری‌ و سپس‌ ذکر عام‌ تمام ‌طاعات‌ دیگر، برای‌ نمایاندن‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ اگر کسی‌ بر نماز و زکات‌ پایبند باشد، خود این‌ عمل، او را به‌ انجام‌ دادن‌ دیگر طاعات‌ وامی‌دارد «جز این‌ نیست ‌که‌ خدا می‌خواهد تا پلیدی‌ را ای‌ اهل‌ بیت‌ پیامبر از شما دور کند» یعنی: ای‌ اهل‌بیت ‌نبوت‌! خداوند أ شما را به‌ تقوی‌ و طاعت‌ سفارش‌ کرده ‌است‌ تا گناه‌ و معصیتی ‌را که‌ به‌ سبب‌ فروگذاشتن‌ اوامر و ارتکاب‌ منهیات‌ وی‌ روی‌ می‌دهد و شرف‌ و عزتتان‌ را به‌ پلیدی‌ می‌آلاید، از شما دور گرداند «و تا پاک‌ گرداند شما را به ‌پاک‌کردنی‌» از پلیدی‌ها و زشتی‌های‌ گناهان‌.

این‌ وصایا برای‌ زنان‌ پیامبر ص، به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ همسران‌ ایشان‌ بر چنان ‌حالت‌ بدی‌ قرار داشته‌اند که‌ اقتضای‌ منع‌ آنان‌ را می‌کرده‌ است‌ بلکه‌ مراد، واداشتنشان‌ به‌ فضایل‌ و ارزشهای‌ برتر و والاتر است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ زنان ‌امت‌ نیز در لزوم‌ آراسته‌ شدن‌ به‌ این‌ اخلاق‌ و عادات، تبع‌ زنان‌ پیامبر ص هستند.

به‌ قول‌ ابن‌ عباس، عکرمه، عطاء و سعیدبن‌ جبیر، مراد از اهل‌بیت‌ ذکرشده‌ در این‌ آیه: مخصوصا زنان‌ پیامبر هستند و حق‌ هم‌ همین‌ است‌ زیرا آیه‌ کریمه‌ درباره ‌آنان‌ نازل‌ شده‌است‌ و ماقبل‌ و مابعد این‌ آیه‌ نیز درباره‌ آن‌هاست‌ و ذکری‌ از علی‌ و همسرش‌ فاطمه‌ و فرزندانش‌ حسن‌ و حسین‌ ب در این‌ آیات‌ نرفته ‌است‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «با آن‌که‌ آیه‌ کریمه‌ مخصوصا درباره‌ زنان‌ پیامبر ص نازل‌ شده‌ اما الزاما مراد این‌ نیست‌ که‌ فقط آن‌ها در نامگذاری‌ به‌ «اهل‌ بیت‌» و درمفهوم‌ این‌ خطاب‌ مورد نظر باشند نه‌ دیگران‌. ابن‌کثیر اضافه‌ می‌کند: حقیقتی‌ که‌ در آن‌ هیچ‌کسی‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ تدبر نماید، شک‌ نمی‌تواند کرد این‌ است‌ که: زنان‌ رسول ‌اکرم‌ ص همگی‌ مورد خطاب‌ این‌ آیه‌ بوده‌ و در تحت‌ آن‌ داخل‌اند و اهل ‌بیت‌ رسول ‌اکرم‌ ص به‌شمار می‌روند زیرا سیاق‌ کلام‌ با آن‌هاست‌».

﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا٣٤.

«و آنچه‌ را که‌ در خانه‌های‌ شما از آیات‌ الله» یعنی: از قرآن‌ «و از حکمت‌» یعنی: از سنت‌ «خوانده‌ می‌شود یاد کنید» یعنی: آیات‌ قرآنی‌ و سنت‌ نبوی‌ای‌ را که‌ در خانه‌هایتان‌ خوانده‌ می‌شود و از خانه‌هایتان‌ برمی‌جوشد و فیضان‌ می‌کند، یاد کنید و یاد گیرید زیرا وحی‌ فقط در خانه‌های‌ شما نازل‌ می‌شود، نه‌ در خانه‌های‌ سایر مردم‌ و حکمت: یعنی‌ معدن‌ سنت‌ و سرچشمه‌ فیضان‌ آن‌ که‌ شخص ‌رسول‌ خدا ص هستند، در خانه‌های‌ شماست‌ پس‌ به‌ خواندن‌ و یاد کردن‌ قرآن‌ وحکمت‌ و آموزش ‌دادن‌ آن‌ برای‌ دیگران‌ قیام‌ ورزید «بی‌گمان‌ خداوند لطیف‌ است‌» به‌ اولیا و اهل‌ طاعت‌ خویش‌ «و آگاه‌ است‌» از تمام‌ خلقش‌ لذا آنچه‌ را که ‌در کار دین‌ شایسته‌ است، می‌داند و تدبیر می‌کند و به‌ سخنان‌ و افعال‌ شما دانا وآگاه‌ است‌ پس، از مخالفت‌ أمر و نهی‌ خدا أ و نافرمانی‌ پیامبرش بپرهیزید.

﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ وَٱلۡقَٰنِتِينَ وَٱلۡقَٰنِتَٰتِ وَٱلصَّٰدِقِينَ وَٱلصَّٰدِقَٰتِ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَٱلصَّٰبِرَٰتِ وَٱلۡخَٰشِعِينَ وَٱلۡخَٰشِعَٰتِ وَٱلۡمُتَصَدِّقِينَ وَٱلۡمُتَصَدِّقَٰتِ وَٱلصَّٰٓئِمِينَ وَٱلصَّٰٓئِمَٰتِ وَٱلۡحَٰفِظِينَ فُرُوجَهُمۡ وَٱلۡحَٰفِظَٰتِ وَٱلذَّٰكِرِينَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا وَٱلذَّٰكِرَٰتِ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمٗا٣٥.

«بی‌گمان‌ مردان‌ و زنان‌ مسلمان‌ و مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ و مردان‌ و زنان‌ قانت‌ و مردان‌ و زنان‌ راستگو و مردان‌ و زنان‌ شکیبا و مردان‌ و زنان‌ فروتن‌ و مردان‌ و زنان‌ صدقه‌دهنده‌ و مردان‌ و زنان‌ روزه‌دار و مردان‌ و زنان‌ پاکدامن‌ و مردان‌ و زنانی‌ که‌ خدا را بسیار یاد می‌کنند، خدا برای‌ همه‌ آنان‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ بزرگ‌ آماده‌ کرده‌ است‌» در برابر این ‌طاعات‌ و عبادات‌ و اعمال‌ صالح‌ ایشان‌.

﴿ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ [الأحزاب: ۳۵] اسلام، ورود به‌ دین‌ خدای‌ ‌ و گردن ‌نهادن‌ برای‌ وی ‌همراه‌ با عمل‌ است‌. حق‌ تعالی‌ برای‌ تشریف‌ و گرامیداشت‌ زنان‌ مسلمان، ایشان‌ را بر مردان‌ مسلمان‌ عطف‌ کرد. همچنین‌ در همه‌ اوصاف‌ دیگری‌ که‌ در این‌ آیه‌ ذکر می‌شود، هدف‌ از ذکر صریح‌ زنان‌ ـ با وجود آن‌که‌ ایشان‌ در مفهوم‌ (مسلمین‌) و (مؤمنین‌) و مانند آن‌ از اوصاف‌ مندرج‌ در این‌ آیه‌ ـ از باب‌ تغلیب‌ مذکر بر مؤنث‌ که‌ روش‌ معمول‌ در کلام‌ عرب‌ است، داخل‌اند ـ گرامیداشت‌ و تشریف‌ ایشان ‌می‌باشد.

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنِينَ: مؤمنان‌ کسانی‌اند که‌ به‌ خدا أ، فرشتگان، پیامبران، کتاب‌های آسمانی، روز آخرت‌ و قضا و قدر که‌ خیر و شر آن‌ از سوی‌ خداوند أ است، ایمان‌ دارند. ذکر مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ پس‌ از مردان‌ و زنان‌ مسلم، دلیل‌ بر آن‌ است ‌که‌ اسلام‌ غیر از ایمان‌ است‌ و اسلام‌ از ایمان‌ عام‌تر می‌باشد.

﴿وَٱلۡقَٰنِتِينَ: قانت، عابد اطاعت‌کننده‌ در کمال‌ آرامش‌ و وقار است‌. به‌قولی ‌دیگر: قانت‌ کسی‌ است‌ که‌ بر عبادت‌ و طاعت‌ مواظبت‌ و استمرار می‌ورزد.

﴿وَٱلصَّٰدِقِينَ: صادق‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌راستی‌ سخن‌ بگوید و از دروغ‌ بپرهیزد وبر پیمانی‌ که‌ به‌حق‌ و عدل‌ بسته، وفا کند. البته‌ صدق‌ از نشانه‌های‌ ایمان‌ است‌ چنان‌که‌ کذب‌ از نشانه‌های‌ نفاق‌ می‌باشد.

﴿وَٱلصَّٰبِرِينَ: صابر کسی‌ است‌ که‌ از آلودگی‌ به‌ شهوات‌ شکیبایی‌ کند و بر دشواریهای‌ تکلیف‌ و طاعات‌ و آزمایش‌ها پایداری‌ ورزد.

﴿وَٱلۡخَٰشِعِينَ: خاشع‌ کسی‌ است‌ که‌ برای‌ خدای‌ ‌ در قلب‌ و اندام‌ها فروتن‌ است‌ و از او می‌ترسد و در عبادات‌ خویش‌ برای‌ وی‌ فروتنی‌ می‌کند.

﴿وَٱلۡمُتَصَدِّقِينَ: متصدق‌ کسی‌ است‌ که‌ آنچه‌ را خداوند أ از مال‌ خود بر وی ‌فرض‌ گردانیده‌ است‌ و آنچه‌ را که‌ از وی‌ پرداخت‌ داوطلبانه‌ آن‌ را خواسته‌ است، یعنی‌ در انفاق‌ مستحب‌ صدقه‌ می‌کند.

بعد از آن‌ ذکر مردان‌ و زنان‌ روزه‌دار آمده‌ است‌ زیرا روزه‌ از بزرگترین‌ وسایل‌ کمک‌ کننده‌ بر شکستن‌ شهوت‌ می‌باشد: ﴿وَٱلۡحَٰفِظِينَ: یعنی‌ مردان‌ و زنان‌ مسلمانی‌ که‌ شرمگاههای‌ خویش‌ را ـ با عفت‌ورزی‌ و پاکدامنی‌ و بسنده ‌کردن‌ برحلال‌ ـ از حرام‌ حفظ می‌کنند.

﴿وَٱلذَّٰكِرِينَ: مردان‌ و زنان‌ مسلمانی‌ اند که‌ خدا أ را ـ با گفتن‌ تسبیح‌ و تحمید و تکبیر و با قرائت‌ قرآن‌ و اشتغال‌ به‌ علم‌ ـ در تمام‌ احوال‌ یاد می‌کنند. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا ص فرمودند: «چون‌ مرد زنش‌ را در شب‌ بیدار کند آن‌گاه‌ هردو برخیزند و دو رکعت‌ نماز بگزارند، قطعا آن‌ دو در آن‌ شب‌ از جمله‌ مردان‌ و زنانی‌ هستند که‌ خدای‌ ‌ را بسیار یاد کرده‌اند».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: ام‌سلمه‌ ل به‌ رسول‌ خدا ص گفت: یا رسول‌الله! چه‌ دلیلی‌ دارد که‌ من‌ می‌شنوم‌ از مردان‌ در قرآن‌ یاد می‌شود ولی‌ از زنان‌ یاد نمی‌شود؟ همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦.

«و هیچ‌ مرد مؤمن‌ و زن‌ مؤمنه‌ای‌ را نرسد که‌ چون‌ خدا و رسولش‌ به‌ کاری‌ فرمان ‌دهند، برای‌ آنان‌ در کارشان‌ اختیاری‌ باشد» یعنی: برای‌ کسی‌ که‌ به‌ خداوند متعال ‌ایمان‌ دارد، جایز و درست‌ نیست‌ که‌ چون‌ خدا أ یا پیامبرش‌ ص به‌ کاری‌ فرمان ‌می‌دهند، چون‌ و چرا کند و در کار خویش‌ اختیار داشته‌ باشد که‌ آنچه‌ خود می‌خواهد بکند بلکه‌ بر وی‌ واجب‌ است‌ تا کاری‌ را انجام‌ دهد که‌ از وی‌ خواسته‌ شده‌ است‌ و باید خود را وقف‌ امری‌ کند که‌ خدای‌ ‌ برای‌ وی‌ خواسته‌ و انتخاب‌ کرده ‌است‌ به‌ طوری‌که‌ رأی‌ وی‌ تابع‌ رأی‌ شریعت‌ و انتخاب‌ وی‌ پیرو انتخاب‌ شریعت‌ باشد. ابن‌ کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ عام‌ است‌ در تمام‌ امور». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ لا يؤمن‌ أحدكم‌ حتي‌ يكون‌ هواه‌ تبعا لما جئت‌ به». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست، یکی از شما ایمان‌ ندارد تا آن‌گاه‌که‌ خواسته‌ وی‌ پیرو چیزی‌ باشد که‌ من‌ آن‌ را آورده‌ام‌».

«و هرکس‌ الله و رسول‌ او را نافرمانی‌ کند» در امری‌ از امور «قطعا در گمراهی ‌آشکاری‌ افتاده‌ است‌» یعنی: او به‌ چنان‌ گمراهی‌ آشکار و واضحی‌ از راه‌ حق‌ گمراه‌ شده ‌است‌ که‌ مخفی‌ نیست‌. نسفی‌ می‌گوید: «اگر نافرمانی‌ خدا و رسول‌ در رد و انکار باشد، آن‌ گمراهی، کفر است‌ و اگر نافرمانی‌ در فعل‌ باشد ـ همراه‌ با پذیرش‌ امر و اعتقاد به‌ وجوب‌ ـ آن‌ گمراهی، خطا و فسق‌ است‌».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ زینب‌ دختر جحش‌ ل که‌ دختر عمه‌ رسول‌ خدا ص بود نازل‌ شد چرا که‌ رسول‌‌خدا ص به‌ او فرمودند: «من‌ می‌خواهم‌ تو را به‌ ازدواج‌ زیدبن‌حارثه‌ در آورم‌ زیرا او را برای‌ تو پسندیده‌ام‌». زینب‌ گفت: «یا رسول‌الله! ولی‌ من‌ او را برای‌ خود نمی‌پسندم، من‌ در حسب‌ از او برتر و دختر عمه‌ شما هستم، من‌ این‌ کار را نمی‌کنم‌». همان‌ بود که ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد. آن‌گاه‌ زینب‌ ل به‌ رسول‌ خدا ص گفت: «اینک‌ از شما اطاعت‌ می‌کنم‌ و هر آنچه‌ می‌خواهید بکنید». همان‌ بود که‌ رسول‌ خدا ص او را به‌ عقد نکاح‌ زید س درآوردند و زید با وی‌ عروسی‌ کرد. زید س ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ برده‌ آزادشده‌ رسول‌ خدا ص بود که‌ آن‌ حضرت‌ ص او را پسر خویش‌ خوانده ‌بودند. پس‌ آن‌ حضرت‌ ص از جای‌ زید به‌ زینب‌ ده‌ دینار و شصت‌ درهم‌ و یک‌ چادر و پیراهن‌ و لحاف‌ و مقداری‌ از مواد خوراکی‌ و خرما مهریه‌ دادند و او نزدیک‌ به‌ یک‌ سال، یا بیشتر از آن‌ در خانه‌ زید ماند.

آری‌! خدای‌ ‌ می‌خواست‌ تا زینب‌ را با ازدواج‌ زید بیازماید و با این‌ کار، بنیاد عصبیت‌ جاهلی‌ و امتیاز طبقاتی‌ و نژادی‌ را ویران‌ ساخته‌ و اساس‌ برتری‌ را بر بنیاد اسلام‌ و تقوی‌ قرار دهد ولی‌ آخر کار میان‌ زید و زینب‌ ناسازگاری‌ روی ‌داد و این‌ ناسازگاری‌ سبب‌ شد تا خدای‌ ‌ حکم‌ دیگری‌ را نازل‌ کند که‌ از قبل‌ آن‌ را فیصله‌ کرده‌ بود و این‌ حکم‌ مبتنی‌ بر حکمت‌ها و مصلحت‌های‌ دیگری‌ بود که‌ بیان‌ خواهد شد.

﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِ أَمۡسِكۡ عَلَيۡكَ زَوۡجَكَ وَٱتَّقِ ٱللَّهَ وَتُخۡفِي فِي نَفۡسِكَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِيهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰكَهَا لِكَيۡ لَا يَكُونَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ حَرَجٞ فِيٓ أَزۡوَٰجِ أَدۡعِيَآئِهِمۡ إِذَا قَضَوۡاْ مِنۡهُنَّ وَطَرٗاۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا٣٧.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از انس‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: زیدبن‌حارثه‌ س نزد رسول‌ خدا ص آمده‌ و از زینب‌ دختر جحش‌ همسرش‌ ـ ل ـ به‌ ایشان‌ شکایت‌ می‌کرد. ادامه‌ ماجرا را از زبان‌ آیه‌ بشنوید: «و یاد کن‌» ای‌ پیامبر ص! «چون‌ به‌ کسی‌ که‌ الله بر وی‌ نعمت‌ ارزانی‌ داشته‌» او زیدبن‌ حارثه‌ س است‌ که‌ خدای‌ ‌ با نعمت‌ اسلام‌ بر او انعام‌ نمود «و تو نیز بر وی‌ انعام‌ کرده‌ای‌» به‌ این‌ که‌ او را از بردگی‌ آزاد کرده‌ و فرزند خویشش‌ خواندی‌ و پس‌ از آن‌ که‌ رسم‌ فرزند خواندگی‌ منسوخ‌ شد باز هم‌ تو مولای‌ او هستی‌. آری‌! چنان‌ که‌ گفتیم‌؛ زید از اسرای‌ دوران‌ جاهلیت‌ بود که‌ خدیجه‌ همسر رسول‌ خدا ص او را به‌ ایشان‌ بخشید و رسول‌ ‌خدا ص او را آزاد کرده‌ و فرزند خویش‌ خواندند و زینب‌ دختر عمه‌ خود ل را که‌ دختری‌ از اشراف‌زادگان‌ قریش‌ بود به ‌ازدواج‌ وی‌ درآوردند. آری‌! یاد کن‌ آن‌گاه‌ که‌ به‌ زید «می‌گفتی‌» هنگامی‌ که‌ از زینب‌ نزد تو شکایت‌ می‌کرد و تمهیدات‌ طلاق ‌دادن‌ وی‌ را فراهم‌ می‌کرد: «نگاه‌ دار بر خود همسرت‌ را» یعنی: زینب‌ ل را «و از خدا پروا بدار» در کار وی‌ و بر طلاق ‌دادنش‌ تعجیل‌ نکن‌. رسول‌ خدا ص این‌ سخن‌ را از باب‌ سفارش‌ و رعایت‌ ادب‌ به‌ زید گفتند، وگرنه‌ حقیقت‌ کار باید طور دیگری‌ شکل‌ می‌گرفت: «و آنچه‌ را که‌ خدا پدیدار کننده‌ آن‌ است، در ضمیر خویش‌ نهان‌ می‌کردی‌» و آن ‌عبارت‌ از تصمیم‌ تو به‌ ازدواج‌ با زینب‌ در صورتی‌ بود که‌ زید س او را طلاق‌ دهد.آری‌! حقیقت‌ امر این‌ بود که‌ خداوند أ به‌ رسول‌ خویش‌ وحی‌ کرده‌ بود که‌ زید به‌زودی‌ زینب‌ را طلاق‌ خواهد داد و تو باید بعد از وی‌ با او ازدواج‌ کنی‌ تا عادت ‌فرزندخواندگی‌ و آثار آن‌ از بین‌ رفته‌ و این رسم‌ جاهلی‌ که‌ زن‌ پسر خوانده‌ بر پدر خوانده‌ حرام‌ تلقی‌ می‌شد، کاملا ابطال‌ گردد.

«و از مردم‌ می‌ترسیدی‌» یعنی: از آنان‌ حیا می‌کردی، یا از این‌ نحوه ‌برداشت‌شان‌ می‌ترسیدی‌ که‌ مبادا بگویند: رسول‌ خدا ص برده‌ آزاد شده‌ خویش‌ را دستور داد تا زنش‌ را طلاق‌ دهد، برای‌ این‌ که‌ خود او با وی‌ ازدواج‌ کند «و خدا سزاوارتر است‌ به‌ این‌ که‌ از او بترسی‌» و در هرحالی‌ از او حیا کنی‌ و بیمناک‌ باشی‌. آخر! تو می‌دانستی‌ که‌ این‌ روند از شکل‌گیری‌ قضیه‌ زینب‌ ـ که‌ در آغاز با هدف ‌ابطال‌ امتیازات‌ جاهلی، ازدواج‌ وی‌ با زید به‌ انجام‌ رسد و سپس‌ با همین‌ هدف، یعنی‌ ابطال‌ عادت‌ جاهلی‌ تحریم‌ زن‌ فرزندخوانده‌ بر پدر خوانده، میان‌ آن‌ دو مفارقت‌ روی‌ دهد ـ همه‌ برنامه‌ از قبل‌ طراحی‌شده‌ خدای‌ سبحان‌ بود. عائشه ‌ل می‌گوید: «اگر رسول‌خدا ص کتمان‌کننده‌ چیزی‌ از وحی‌ الهی‌ می‌بودند، باید این‌ آیه‌ را کتمان‌ می‌کردند ولی‌ ایشان‌ کسی‌ نبودند که‌ وحی‌ الهی‌ را پنهان‌ کنند».

«پس‌ چون‌ زید حاجت‌ خویش‌ را از او برآورد» با نکاح‌ و آمیزش‌ با وی، به‌گونه‌ای‌ که‌ دیگر برای‌ زید در زینب‌ حاجتی‌ باقی‌ نماند زیرا فضای‌ زندگی‌ مشترک‌ آن‌ها به‌ گونه‌ای‌ سرد و تیره‌ شده‌ بود که‌ زید جز طلاق‌ وی‌ راه‌ دیگری‌ نداشت‌؛ «او را به‌ ازدواج‌ تو درآوردیم‌» یعنی: چون‌ زید از زینب‌ فارغ‌ البال‌ شد و او را طلاق‌ داد، زینب‌ را به‌ ازدواج‌ تو درآوردیم‌ و ما خود متولی‌ تزویج‌ وی‌ به‌ تو بودیم، به‌ این‌ معنی‌ که‌ به‌ تو وحی‌ فرستادیم‌ تا بی‌ ولی‌ و عقد و مهر و شهود، با وی ‌ازدواج‌ کنی‌. آری‌! اعلام‌ این‌ قضیه‌ از سوی‌ خدای‌ ‌ به‌ پیامبرش، خود تزویج‌ زینب‌ از جانب‌ وی‌ برای‌ پیامبرش‌ بود بدین‌ جهت، رسول‌ خدا ص بی‌اجازه ‌زینب‌ و بدون‌ عقد و تعیین‌ مهر و هر امر دیگری‌ که‌ در حق‌ امتشان‌ در نکاح‌ شرط است، با زینب‌ عروسی‌ کردند چنان‌که‌ روایات‌ صحیح، بیانگر این‌ رویداد است‌.

مسلم، احمد و نسائی‌ روایت‌ کرده‌اند: «چون‌ عده‌ زینب‌ سپری‌ شد، رسول ‌خدا‌ ص به‌ زید شوهر سابق‌ وی‌ گفتند: برو و زینب‌ را برای‌ من‌ خواستگاری ‌کن‌. زید نزد زینب‌ رفت‌ و به‌ او مژده‌ داده‌ خواسته‌ رسول‌‌خدا ص را با او در میان ‌گذاشت‌. زینب‌ در جواب‌ وی‌ گفت: من‌ هیچ‌کاری‌ نمی‌کنم‌ تا از پروردگارم‌ مشورت‌ نخواهم‌. پس‌ برخاست‌ و به‌ نمازگاه‌ خویش‌ رفت‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

سپس‌ خداوند متعال‌ حکمت‌ در ازدواج‌ رسول‌ خود ص با زینب‌ را بیان‌ کرده ‌می‌فرماید: «تا بر مؤمنان‌ هیچ‌ حرجی‌ نباشد» یعنی: هیچ‌ تنگی‌ و دشواری‌ و گناه‌ و محظوری‌ نباشد «در مورد همسران‌ پسر خواندگان‌شان‌» یعنی: در ازدواج‌ با زنان‌کسانی‌ که‌ آنان‌ را پسر خویش‌ خوانده‌اند «آن‌گاه‌ که‌» پسر خواندگان‌ «حاجت‌ خویش‌ را از آنان‌ برآورده‌ باشند» برخلاف‌ پسر حقیقی‌ که‌ زن‌ وی‌ بر پدرش‌ به‌مجرد عقد حرام‌ می‌شود.

اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ زنان‌ پسرخواندگان‌شان‌ همچون‌ زنان‌ پسران ‌حقیقی‌شان‌ بر آنان‌ حرام‌‌اند پس‌ خدای‌ ‌ به‌ آنان‌ خبر داد که‌ زنان ‌پسر خواندگانشان‌ بر آنان‌ حلال‌اند «و امر الله انجام‌ یافتنی‌ است‌» خواه‌ ناخواه‌ و به‌طور حتم‌.

انس‌ س می‌گوید: «زینب‌ دختر جحش‌ بر دیگر همسران‌ رسول‌ خدا ص فخر می‌ورزید و می‌گفت: شما را خانواده‌هایتان‌ به‌ نکاح‌ پیامبر ص درآورده‌اند، درحالی‌ که‌ مرا خداوند أ از فراز هفت‌ آسمان‌ به‌ نکاح‌ پیامبر خویش‌ درآورد». محمدبن‌عبدالله بن‌جحش‌ می‌گوید: «زینب‌ و عائشه‌ بر یک ‌دیگر فخرفروشی ‌کردند؛ زینب‌ گفت: من‌ کسی‌ هستم‌ که‌ حکم‌ ازدواجم‌ با پیامبر ص از آسمان‌ نازل ‌شد». و عائشه‌ گفت: «من‌ کسی‌ هستم‌ که‌ برائتم‌ از آسمان‌ نازل‌ شد». پس‌ زینب ‌به‌ برتری‌ عائشه‌ لاعتراف‌ کرد.

در این‌ آیه‌ خصوصیتی‌ را برای‌ زید می‌یابیم‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از اصحاب‌ پیامبر ص به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیده‌ نشده‌اند و آن، ذکر صریح‌ نام‌ وی‌ در قرآن‌ است‌. آری‌! به‌ این‌ ترتیب‌ بود که‌ نام‌ وی‌ جزء قرآن‌ کریم‌ گردید و تا قیامت‌ تلاوت ‌می‌شود، که‌ این‌ در واقع‌ تعویضی‌ برای‌ وی‌ از فخر کردن‌ به‌ پدری‌ محمد ص ودلجویی‌ای‌ از وی‌ است‌. وه‌! که‌ این‌ چه‌ فخری‌ است‌ عظیم‌!.

﴿مَّا كَانَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ مِنۡ حَرَجٖ فِيمَا فَرَضَ ٱللَّهُ لَهُۥۖ سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨.

«بر پیامبر در آنچه‌ خدا برای‌ او فرض‌ گردانیده‌» از ازدواج‌ با زینب‌ ل «هیچ‌ حرجی‌ نیست، این‌ سنت‌ الهی‌ است‌ که‌ در میان‌ پیشینیان‌ نیز معمول ‌بوده‌ است‌» یعنی: قطعا این‌ سنت‌ که‌ خداوند متعال‌ از امر نکاح‌ و غیر آن‌ بر پیامبران و امت‌های‌ گذشته‌ حلال‌ کرده‌ بود، سنتی‌ بسیار ریشه‌دار و قدیمی‌ است ‌«و فرمان‌ الله همواره‌ به‌ اندازه‌ مقدر است‌» یعنی: امر خدا أ یقینی‌ و قطعی‌ و برگشت‌ ناپذیر است‌. (قدر) بر اراده‌ ازلی‌ پروردگار اطلاق‌ می‌شود و ذکر (مقدورا) بعد از آن، برای‌ تأکید است‌.

﴿ٱلَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَيَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا يَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا٣٩.

«همان‌ کسانی‌ که‌ پیام‌های‌ خدا را ابلاغ‌ می‌کنند» به‌ سوی‌ خلقش‌ و آن‌ را با کمال‌ امانتداری‌ به‌ آنان‌ می‌رسانند «و از او می‌ترسند و جز خدا از هیچ‌کس‌ بیم‌ ندارند» پس‌ ای‌ محمد ص! تو نیز به‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ به‌سبب‌ تبلیغ‌ آیات‌ الهی‌ در باره‌ات ‌می‌گویند، اهمیت‌ نده‌ و از این‌ سخنان‌ باکی‌ نداشته ‌باش‌. البته‌ رسول‌ خدا ص به‌پیروی‌ از دستور الهی، به‌ نیکوترین‌ وجه‌ به‌ این‌ مهم‌ پرداختند، که‌ پس‌ از ایشان، مقام‌ بلاغ‌ تا روز قیامت‌ به‌ امت‌ ایشان‌ میراث‌ مانده‌ است‌. آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن ‌است‌ که‌ فقط کسی‌ به‌ طور کامل‌ تکالیف‌ ابلاغ‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌ می‌تواند که‌ دلش ‌از ترس‌ بشر خالی‌ باشد «و خدا حسابرسی‌ را بس‌ است‌» پس‌ آنان‌ را به‌ درستی‌ و در همه‌ چیز مورد محاسبه‌ قرار می‌دهد.

﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٤٠.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ خدا ص با زینب‌ ازدواج ‌کردند، برخی‌ از مردم‌ گفتند: محمد ص زن‌ پسرخوانده‌اش‌ را به‌ نکاح‌ گرفته‌! همان‌ بود که‌ خداوند أ نازل‌ فرمود: «محمد پدر هیچ ‌یک‌ از مردان‌ شما نیست‌» یعنی: او در حقیقت‌ پدر زید بن‌ حارثه‌ س نیست‌ تا زن‌ زید بر وی‌ حرام‌ باشد و نه‌ او پدر هیچ‌کس‌ دیگری‌ است‌ که‌ از پشت‌ وی‌ به‌وجود نیامده‌ باشد. می‌دانیم‌ که‌ از پسران‌ برای‌ آن‌ حضرت‌ ص، ابراهیم، قاسم، طیب‌ و طاهر به‌ دنیا آمدند اما زنده‌ باقی‌ نماندند تا به‌ سن‌ مردی‌ برسند «ولی‌» محمد ص «فرستاده‌ خداو خاتم‌ پیامبران‌ است‌» خاتم‌ یک‌ چیز، آخر آن‌ است‌. لذا بعد از ایشان، دیگر پیامبری‌ مبعوث‌ نمی‌شود «و خداوند به‌ همه ‌چیز داناست‌» و می‌داند که‌ فرزندان ‌پسری‌ پیامبر ص به‌ سن‌ مردی‌ نخواهند رسید و درخواهند گذشت‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ و دیگران‌ از جابربن‌ عبدالله س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «مثلي‌ ومثل‌ الأنبياء كمثل‌ رجل‌ ابتني‌ داراً فأكملها وأحسنها إلا موضع‌ لبنة‌. فكان‌ من‌ دخلها فنظر إليها قال: ما أحسنها، إلا موضع ‌اللبنة، فأنا موضع‌ اللبنة، حتي‌ ختم‌ بي‌ الأنبياء». مثل‌ من‌ و مثل‌ انبیای‌ دیگر، مانند مثل ‌مردی‌ است‌ که‌ سرایی‌ را بنا کرد و آن‌ را به‌ پایه‌ اکمال‌ رسانید و نیکو سامانش‌ داد مگر جای‌ یک‌ خشت‌ از آن‌ را. پس‌ چون‌ کسی‌ به‌ آن‌ سرا وارد می‌شد و به‌سوی ‌آن‌ می‌نگریست، می‌گفت: چه‌ نیکو سرایی‌ است، بجز موضع‌ این‌ خشت‌ «که‌نقصی‌ است‌ در آن‌». لذا «بدانید» که‌ موضع‌ آن‌ خشت، من‌ هستم‌ تا بدانجا که‌ رسالت‌ و نبوت‌ به‌ من‌ ختم‌ شده‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «رسالت‌ و نبوت به‌ پایان‌ آمد و بعد از من‌ دیگر رسول‌ و نبیی‌ نیست‌». پس‌ این‌ سخن‌ رسول‌ خدا ص بر مردم‌ دشوار آمد لذا ایشان‌ برای ‌تسکین‌ خاطر مردم‌ فرمودند: «ولی‌ مبشرات‌ هست‌». مردم‌ پرسیدند: یا رسول‌الله! مبشرات‌ چیست‌؟ فرمودند: «رؤیای‌ شخص‌ مسلمان‌ که‌ جزئی‌ از اجزای‌ نبوت ‌است‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ ذِكۡرٗا كَثِيرٗا٤١ وَسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا٤٢.

«ای‌ مؤمنان‌! خدارا ذکر کنید، به‌ ذکر کردن‌ بسیار» یعنی: در اغلب‌ اوقات‌ شب‌ و روز، در بر و بحر، در سفر و حضر، در توانگری‌ و فقر، در سلامتی‌ و بیماری، در آشکار و نهان‌ و در هر حالی‌. این‌ دستور شامل‌ انواع‌ ذکر؛ مانند تقدیس، تمجید، تهلیل، تحمید، نماز، تلاوت‌ قرآن، درود، دعا و همه‌ طاعات‌ می‌شود «و صبح‌ وشام‌» یعنی: در اول‌ و آخر روز «او را تسبیح‌ گویید» مخصوص‌ کردن‌ این‌ دو وقت‌ به‌ یادآوری، برای‌ دلالت‌ بر فضیلت‌ این‌ دو وقت‌ بر سایر اوقات‌ است‌ زیرا در این‌ دو وقت، فرشتگان‌ شب‌ و روز گرد هم‌ می‌آیند. هرچند «تسبیح‌» نیز در مفهوم‌ «ذکر» داخل‌ است‌ ولی‌ مخصوص‌ کردن‌ آن‌ به‌ یادآوری، به‌ منظور روشن ‌ساختن‌ فضل‌ آن‌ می‌باشد زیرا معنای‌ تسبیح، تنزیه‌ ذات‌ الهی‌ از صفات‌ ناجایز است‌. لذا مرید خداوند متعال‌ باید برای‌ خویش‌ حد معینی از اذکار و اوراد مأثوره ‌را تخصیص‌ داده‌ و همیشه‌ بر آن‌ پایبند باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ألا أنبئكم‌ بخير أعمالكم‌ وأزكاها عند مليككم‌ وأرفعها في‌ درجاتكم‌ وخير لكم‌ من‌ إعطاء الذهب‌ والورق‌ وخير لكم‌ من‌ أن‌ تلقوا عدوكم‌ فتضربوا أعناقهم‌ ويضربوا أعناقكم، قالوا: وما هو يا رسول‌ الله؟ قال ذكر الله‌ ». «آیا شما را آگاه‌ نکنم‌ از بهترین‌ اعمالتان‌ و پاکترین‌ آنها در نزد خداوندگارتان‌ و برترین‌ آنها در درجاتتان‌ و عملی‌ که‌ برای‌ شما از صدقه‌ دادن‌ طلا و نقره‌ و از این‌ که‌ با دشمنتان‌ روبرو شوید و شما گردنهای‌ آنان‌ را بزنید و آنها گردنهای‌ شما را بزنند بهتر است‌؟ اصحاب ‌گفتند: آن‌ عمل‌ چیست‌ یا رسول‌الله! فرمودند: ذکر خدای‌ ‌».

﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَلِّي عَلَيۡكُمۡ وَمَلَٰٓئِكَتُهُۥ لِيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَكَانَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَحِيمٗا٤٣.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: چون‌ آیه ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّ [احزاب:‌۵۶] نازل‌ شد، ابوبکر صدیق‌ س گفت: یا رسول‌الله! تاکنون‌ خداوند أ هیچ‌ خیری‌ را فرو نفرستاده ‌است‌ مگر این‌ که‌ ما را نیز در آن‌ شریک‌ کرده‌ است‌ اما این‌بار گویی‌ شما به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیده‌ شده‌اید؟ پس‌ نازل‌ شد: «اوست‌ کسی‌که‌ بر شما صلاه‌ می‌فرستد و فرشتگان‌ او نیز بر شما صلاه‌ می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور برآورد» یعنی: حق‌ تعالی‌ بر شما صلاه‌ می‌فرستد تا شما را از تاریکی‌های‌ معاصی‌ به‌سوی‌ نور طاعات، از تاریکی‌های‌ گمراهی‌ به‌سوی‌ نور هدایت، از تاریکی‌های‌ شک‌ و حیرت‌ به‌ سوی‌ نور یقین‌ و طمأنینه‌ و از تاریکی‌های‌ نفس‌ به‌ سوی‌ نورانیت‌ قلب‌ بیرون‌ آورد. صلاه‌ از جانب ‌خداوند متعال‌ بر بندگانش: نزول‌ رحمت‌ و برکت‌ وی‌ بر آنان‌ و صلاه‌ از جانب ‌فرشتگان: دعا و آمرزش‌خواهی‌ برای‌ بندگان‌ است‌ «و به‌ مؤمنان‌ همواره‌ مهربان ‌است‌» اما او با کافران‌ در آخرت‌ به‌ عدل‌ خویش‌ معامله‌ می‌کند، نه‌ به‌ مهر خویش‌.

﴿تَحِيَّتُهُمۡ يَوۡمَ يَلۡقَوۡنَهُۥ سَلَٰمٞۚ وَأَعَدَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَرِيمٗا٤٤.

«درودشان‌ ـ روزی‌ که‌ با او ملاقات‌ کنند ـ سلام‌ است‌» یعنی: دعای‌ خیر و شادباش‌ مؤمنان‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ در روزی‌ که‌ او را ـ به‌هنگام‌ مرگ، یا رستاخیز، یا به‌ هنگام‌ ورود به‌ بهشت‌ ـ می‌بینند، همانا سلام ‌گفتنش‌ بر آنان‌ است‌. به‌قولی‌ معنای‌ «سلام‌» این‌ است: خداوند أ آنان‌ را از آفتها سالم‌ نگه‌ می‌دارد و در روزی‌ که‌ با او دیدار می‌کنند، آنان‌ را به‌ ایمنی‌ از ترس‌ و هراس‌ها مژده‌ می‌دهد «و برای‌ آنان‌ پاداشی‌ ارزشمند» و نیکو «آماده‌ کرده ‌است‌» در بهشت‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥.

«ای‌ پیامبر! بی‌گمان‌ ما تو را گواه‌ و بشارتگر و هشداردهنده‌ فرستادیم‌» یعنی: تو بر امت‌ خویش‌ گواه‌ هستی‌؛ لذا به‌ سود کسانی‌ که‌ تصدیقت‌ کرده‌ و به‌ تو ایمان ‌آورده‌اند و علیه‌ کسانی‌ که‌ تکذیبت‌ کرده‌ و به‌ تو کفر ورزیده‌اند، گواهی ‌می‌دهی‌ همچنین‌ به‌ یگانگی‌ خداوند متعال‌ گواهی‌ می‌دهی‌ و مژده‌ دهنده‌ بهشت ‌هستی‌ برای‌ کسانی‌ که‌ از تو اطاعت‌ کرده‌اند و بیم‌ دهنده‌ به‌ دوزخ‌ هستی‌ برای ‌کسانی‌ که‌ تو را تکذیب‌ و نافرمانی‌ کرده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص به‌ علی‌ و معاذ بـ که‌ قبلا آنان‌ را مأمور عزیمت‌ به‌ سوی‌ یمن‌ کرده‌ بودند ـ چنین‌ فرمودند: «بروید؛ بشارت‌ دهید و نفرت‌ نیفگنید، آسان‌ بگیرید و سخت‌ نگیرید زیرا بر من‌ چنین‌ فرمانی‌ نازل‌ شده ‌است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ [الأحزاب: ۴۵]».

﴿وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا٤٦.

«و نیز» ای‌ پیامبر ص! تو «دعوتگر به‌سوی‌ خداوند هستی‌» پس‌ بندگان ‌خداوند أ را به‌سوی‌ توحید و ایمان‌ به‌ عقاید حق‌ و عمل‌ به‌ آنچه‌ که‌ بر آنان ‌مشروع‌ گردانیده‌ است، دعوت‌ می‌کنی‌ «به‌ اذن‌ او» یعنی: به‌ امر پروردگار و بر اساس‌ مقدرات‌ او، نه‌ از پیش‌ خود. یا (باذنه‌) یعنی: به‌ توفیق‌ و تسهیل‌ او «و چراغی‌ تابناک‌ هستی‌» که‌ از روشنی‌ وجودت، در تاریکی‌های‌ گمراهی‌ پرتو برگرفته‌ می‌شود چنان‌که‌ با چراغ، دل‌ تاریکی‌ها شکافته‌ شده‌ و تاریکی‌ها زدوده‌ می‌شود.

قرطبی‌ می‌گوید: «این‌ دو آیه، متضمن‌ شش‌ اسم‌ برای‌ رسول‌ خدا ص است‌».

﴿وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَضۡلٗا كَبِيرٗا٤٧.

«و مؤمنان‌ را بشارت‌ ده‌ که‌ برای‌ آنان‌ از جانب‌ الله فضلی‌ بزرگ‌» یعنی: پاداشی ‌عظیم‌ «خواهد بود» در بهشت‌؛ در برابر اعمال‌شان‌.

ابن‌جریرطبری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ می‌کند: چون‌ آیه ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ [فتح‌: ۲] در شأن‌ رسول‌ خدا ص نازل‌ شد، مردی‌ از مؤمنان‌ گفت: گوارا بادتان‌ یا رسول‌الله! اینک‌ ما دانستیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با شما چه‌ می‌کند اما نمی‌دانیم‌ که‌ با ما چه‌ خواهد کرد؟ پس‌ خداوند أ در سوره‌ «فتح‌ / ۵ » آیه ﴿لِّيُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ و در این‌ سوره‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَدَعۡ أَذَىٰهُمۡ وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا٤٨.

«و از کافران‌ و منافقان‌ فرمان‌ مبر» در آنچه‌ که‌ به‌ تو از برخورد سهل‌انگارانه‌ در امر دین‌ که‌ مخالف‌ با شریعت‌ توست، مشورت‌ می‌دهند «و به‌ آزارشان‌ اعتبار نده‌» یعنی: از آزارهایی‌ که‌ به‌ تو ـ به‌سبب‌ دعوتت‌ به‌سوی‌ دین‌ خدا أ و صلابت ‌و استواریت‌ علیه‌ دشمنان‌ وی‌ ـ می‌رسانند، باکی‌ نداشته‌ باش‌ «و بر خدا توکل‌ کن‌» زیرا «خداوند به‌ عنوان‌ کارساز بس‌ است‌» برای‌ تو پس‌ کار خویش‌ را در همه‌ حال‌ به‌ او بسپار.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَكَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمۡ عَلَيۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ تَعۡتَدُّونَهَاۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا٤٩.

«ای‌ مؤمنان‌! چون‌ زنان‌ مؤمن‌ را به‌ نکاح‌ خود درآوردید» و با آنان‌ عقد ازدواج ‌بستید «آن‌گاه‌ پیش‌ از آن‌که‌ آنان‌ را مساس‌ کنید طلاقشان‌ دادید» یعنی: آن‌ گاه‌ قبل‌ از مقاربت‌ و هم خوابگی‌ با آنان‌ طلاق‌شان‌ دادید. از جماع‌ به‌ طور کنایه، به‌ لفظ (مس‌) تعبیر شد؛ «دیگر شما را بر این‌ زنان‌ هیچ‌ عده‌ای‌ نیست‌ که‌ آن‌ را بشمارید» که ‌این‌ حکم‌ در میان‌ فقها اجماعی‌ است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ در نزد احناف‌ و مالکی‌ها، خلوت‌ صحیحه‌ نیز در حکم‌ خود مانند جماع‌ است‌. نسبت‌ دادن ‌شمارش‌ عده‌ به‌ مردان، دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ عده‌ حق‌ مردان‌ است‌ و آنانند که ‌زنان‌ مطلقه‌شان‌ را در قبال‌ آن‌ محاسبه‌ کرده‌ و آن‌ها را بدان‌ ملزم‌ می‌گردانند. آری‌! زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ هنوز مردان‌ با آنان‌ نزدیکی‌ و مجامعت‌ نکرده‌اند، از حکم‌ عده‌ شمردن‌ مستثنی‌ هستند زیرا عده‌ برای‌ شناخت‌ پاکی‌ رحم‌ زن‌ از آب‌ نطفه‌ مرد (استبراء) است‌ و در این‌ مورد مقاربتی‌ صورت‌ نگرفته‌ تا استبراء رحم‌ انجام‌ بگیرد «پس‌ به‌ آنان‌ متعه‌ بدهید» یعنی: به‌ زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ قبل‌ از مقاربت‌ طلاق‌شان ‌داده‌اید، متعه‌ بدهید. بنابراین، زنی‌ که‌ قبل‌ از جماع‌ طلاق‌ داده‌ می‌شود، دارای ‌دو حالت‌ است: یا این‌ است‌ که‌ مهری‌ برایش‌ مشخص‌ شده، که‌ در آن‌ صورت‌ سزاوار نصف‌ مهر معین‌ خویش‌ است‌ و در این‌ حال، دادن‌ متعه‌ به‌ او واجب‌ نه‌ بلکه‌ سنت‌ می‌باشد. یا این‌ که‌ برایش‌ مهری‌ معین‌ نشده‌ است، که‌ در این‌ صورت، بر اساس‌ آیه‌ کریمه‌ سزاوار دریافت‌ متعه‌ می‌باشد و دادن‌ متعه‌ برایش‌ ـ در نزد حنبلی‌ها و حنفی‌ها ـ واجب‌ اما در نزد شافعی، دادن‌ متعه‌ به‌ هر زن‌ مطلقه‌ای ‌واجب‌ می‌باشد، جز برای‌ مطلقه‌ قبل‌ از جماعی‌ که‌ برای‌ آن‌ مهری‌ معین‌ شده‌ زیرا او سزاوار نصف‌ مهر خویش‌ می‌باشد و دادن‌ متعه‌ برایش‌ مستحب‌ است‌. اما زنی ‌که‌ شوهرش‌ درگذشته‌ است: اگر شوهر بعد از عقد و قبل‌ از جماع‌ مرد، مرگ‌ وی ‌در حکم‌ خویش‌ همچون‌ جماع‌ است‌ و زنش‌ ـ به‌ اجماع‌ فقها ـ باید چهار ماه‌ و ده‌ روز عده‌ بشمارد. «و آنان‌ را رها کنید به‌ رها کردنی‌ نیک‌» یعنی: به‌ شیوه‌ای‌ نیک‌ به‌ زنان‌ مطلقه‌ اجازه‌ دهید که‌ از منازلتان‌ بیرون‌ بروند ـ چنانچه‌ به‌ آن‌ وارد شده‌ بودند ـ زیرا شما برآنان‌ حق‌ عده‌ شمردن‌ ندارید. (سراح‌ جمیل‌): رها کردن‌ به ‌خوشی‌ و خرمی‌ است‌ که‌ آزاری‌ به‌ همراه‌ نداشته‌ باشد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَحۡلَلۡنَا لَكَ أَزۡوَٰجَكَ ٱلَّٰتِيٓ ءَاتَيۡتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتۡ يَمِينُكَ مِمَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّٰتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِكَ ٱلَّٰتِي هَاجَرۡنَ مَعَكَ وَٱمۡرَأَةٗ مُّؤۡمِنَةً إِن وَهَبَتۡ نَفۡسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنۡ أَرَادَ ٱلنَّبِيُّ أَن يَسۡتَنكِحَهَا خَالِصَةٗ لَّكَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۗ قَدۡ عَلِمۡنَا مَا فَرَضۡنَا عَلَيۡهِمۡ فِيٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ لِكَيۡلَا يَكُونَ عَلَيۡكَ حَرَجٞۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٥٠.

خدای‌ ‌ در این‌ آیه، چهار گروه‌ از زنانی‌ را که‌ ازدواج‌ پیامبرش‌ با آنان ‌را مباح‌ گردانیده، بیان‌ می‌کند: «ای‌ پیامبر! قطعا ما آن‌ همسرانت‌ را که‌ مهرهایشان‌ را داده‌ای، برای‌ تو حلال‌ کرده‌ایم‌» حق‌ تعالی‌ از این‌ گروه‌ از همسران‌ پیامبر ص آغاز کرد زیرا ایشان‌ همان‌ کسانی‌ بودند که‌ پیامبر ص را بر دنیا و آرایشهای‌ آن‌ ترجیح ‌دادند و هنگامی‌ هم‌ که‌ مخیر ساخته‌ شدند، پیامبر ص را انتخاب‌ کردند. البته‌ دادن‌ مهر یا به‌طور عاجل‌ است، یا نامیدن‌ و مقرر کردن‌ آن‌ در هنگام‌ عقد (مهر مؤجل‌).

اما گروه‌ دوم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا ص حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و نیز» حلال‌ کرده‌ است‌ برتو ای‌ پیامبر! «کسانی‌ را که‌ خدا از طریق‌ فی‌ء به‌ تو بخشیده ‌و ملک‌ یمین‌ تو هستند» و با قهر و غلبه‌ گرفته‌ شده‌اند، مانند صفیه‌ و جویریه‌. البته‌ کنیز خریداری‌ شده‌ یا بخشش‌ شده‌ و مانند آن‌ نیز برای‌ رسول‌ خدا ص حلال‌ بود.

گروه‌ سوم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و نیز حلال‌ کردیم‌ دختران‌ عمویت‌ و دختران‌ عمه‌هایت‌ و دختران‌ دایی‌ات‌ و دختران‌ خاله‌هایت‌ را که ‌با تو مهاجرت‌ کرده‌اند» پس‌ برای‌ تو حلال‌ است‌ که‌ هرکس‌ از اینان‌ را که‌ می‌خواهی، خواستگاری‌ کنی‌ و به‌ نکاح‌ خویش‌ درآوری‌ اما کسانی‌ از این‌ گروه‌ که‌ هجرت‌ نکرده‌اند، بر تو حلال‌ نیستند.

ام‌ هانی‌ دختر ابوطالب‌ که‌ دختر عموی‌ رسول‌ خدا ص بود، می‌گوید: «این ‌قسمت‌ از آیه‌ درباره‌ من‌ نازل‌ شد زیرا رسول‌ خدا ص خواستند تا با من‌ ازدواج ‌نمایند ولی‌ از ازدواج‌ با من‌ نهی‌ شدند چرا که‌ من‌ هجرت‌ نکرده‌ بودم‌». مراد از دختران‌ عمو و عمه‌ پیامبر ص: زنان‌ قریش‌ هستند زیرا مردان‌ قریشی‌ ـ چه‌ به‌ پیامبر ص نزدیک‌ باشند و چه‌ دور ـ عموهای‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شوند. مراد از دخترخاله‌ها و دختر دایی‌های‌ پیامبر ص: دختران‌ بنی‌ زهره‌اند. یادآور می‌شویم‌ که ‌از زنان‌ قریشی، شش‌ زن‌ در نکاح‌ پیامبر ص بودند اما از بنی‌زهره‌ هیچ‌ زنی‌ در نکاح‌ ایشان‌ نبود.

گروه‌ چهارم‌ از زنانی‌ که‌ برای‌ رسول‌ خدا حلال‌ ساخته‌ شده‌اند: «و» نیز حلال ‌کردیم‌ بر پیامبر ص «زن‌ مؤمنی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر ببخشد» داوطلبانه‌ بدون‌ مهر «در صورتی‌ که‌ پیامبر بخواهد او را به‌ زنی‌ گیرد» یعنی: در صورتی‌ که‌ پیامبر ص بخواهد تا با این‌ بخشش‌ بدون‌ مهر، او را منکوحه‌ خویش‌ گردانیده‌ و مالک‌ بهره‌برداری ‌جنسی‌ از وی‌ شود. اما زنان‌ غیر مؤمنی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر ص می‌بخشند، به‌صرف‌ این‌ که‌ خود را به‌ ایشان‌ بخشیده‌اند، نکاحشان‌ برای‌ پیامبر ص حلال ‌نیست‌. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ بخش‌ از آیه، درباره‌ ام‌ شریک‌ غزیه‌ دختر جابر س نازل‌ شد که‌ خود را به‌ رسول‌ خدا ص پیشکش‌ کرد.

البته‌ این‌ ازدواج‌ از روی‌ بخشش‌ بدون‌ مهر: «مخصوص‌ توست‌ نه‌ دیگر مؤمنان‌» و برای‌ دیگران‌ جایز نیست‌. آری‌! ازدواج‌ به‌ لفظ «بخشش‌»، از خصوصیات‌ رسول‌ اکرم‌ ص است‌ نه‌ سایر مؤمنان‌ و فقط پیامبر ص می‌توانستند بدون‌ مهر و ولی‌ و گواهان، چنین‌ زنانی‌ را به‌ نکاح‌ گیرند. اما چنانچه‌ زنی‌ خود را بدون‌ مهر به‌ مردی‌ غیر از رسول‌ خدا ص بخشید ـ که‌ آن‌ را اصطلاحا «مفوضه‌» می‌نامند ـ مهر مثل‌ وی‌ بر آن‌ مرد با مقاربت‌ یا مرگ‌ مرد، واجب‌ می‌گردد، چنان‌که‌ رسول‌ خدا ص در مورد بروع‌ دختر واشق‌ همین‌ حکم‌ را صادر کردند. البته‌ این‌ نظر احناف‌ و مالکی‌هاست‌. اما از نظر جمهور فقها، برای‌ زن‌ حلال‌ نیست‌ که‌ نفس ‌خویش‌ را به‌ کسی‌ ببخشد.

یادآور می‌شویم‌؛ زنانی‌ که‌ خود را به‌ پیامبر ص بخشیده‌اند و زنانی‌ که‌رسول‌ خدا ص از آنان‌ خواستگاری‌ کرده‌اند اما نکاح‌ آن‌ حضرت‌ ص با ایشان ‌انجام‌ نگرفته ‌است، در مجموع‌ نه‌ زنند. همچنین‌ آن‌ حضرت‌ ص دارای‌ زنانی‌ بوده‌اند که‌ با آن‌ها نکاح‌ کرده‌ ولی‌ عروسی‌ نکرده‌اند، که‌ تعداد ایشان‌ نیز مجموعا ده‌ تن‌ است‌. و ـ چنان‌که‌ ابن ‌عباس‌ س گفته‌ ـ هیچ‌ زن‌ بخشیده ‌شده‌ای‌ در نکاح ‌پیامبر ص نبوده‌ است‌ و ام‌ شریک‌ که‌ ذکر وی‌ رفت، نیز در حباله‌ نکاح‌ آن‌ حضرت‌ ص نبود و پس‌ از آن‌که‌ او خود را به‌ ایشان‌ بخشید، ایشان‌ سکوت‌ کردند. ابن‌سعد روایت‌ کرده‌است: «نشنیده‌ایم‌ که‌ رسول‌ خدا ص از این‌ گروه‌ زنان، کسی‌را به‌ ازدواج‌ خود پذیرفته‌ باشند».

«به‌راستی‌ دانستیم‌ آنچه‌ را فرض‌ کرده‌ایم‌» یعنی: آنچه‌ را مقرر داشته‌ایم‌ از احکام‌ و حقوق‌ «برآنان‌» یعنی: بر مؤمنان‌ «در حق‌ زنان‌شان‌» از شرایط عقد وحقوق‌ آن‌؛ مانند مهر، شهود و غیره، که‌ اخلال‌ وارد کردن‌ به‌ این‌ شروط بر مؤمنان‌ روا نیست‌ و نه‌ بر ایشان‌ رواست‌ که‌ در آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌عنوان ‌گرامی‌داشت‌ و وسیع ‌کردن‌ دایره‌ انتخاب‌ از مختصات‌ رسول‌ خویش‌ ص گردانیده، به‌ ایشان‌ اقتدا کنند. لذا ای‌ مؤمنان‌! جز با مهر و شهود و ولی‌ ازدواج‌ نکنید و بر چهار زن‌ منکوحه‌ نیفزایید «و» نیز دانستیم‌ آنچه‌ را که‌ مقرر داشته‌ایم‌ بر مؤمنان‌ در مورد «آنچه‌ که‌ یمین‌هایشان‌ مالک‌ آن‌ شده‌است‌» از کنیزانی‌ که‌ اسیر گرفتن‌شان‌ جایز است، نه‌ از کسانی‌ که‌ اسیرگرفتنشان‌ جایز نیست، یا کسانی‌ که‌ با مسلمانان‌ عهد وپیمانی‌ دارند. همچنین‌ کنیز باید از کسانی‌ باشد که‌ بر مالک‌ خویش‌ حلال‌ است، مانند کنیز کتابی، برخلاف‌ کنیز مجوسی‌ و بت‌پرست‌ که‌ نکاح‌ آنان‌ بر مالک‌ روا نیست‌. چنان‌که‌ باید کنیز قبل‌ از نکاح، با گذراندن‌ یک‌ حیض، استبراء رحم‌ شود. یعنی‌ پاکی‌ رحم‌ وی‌ از نطفه‌ دیگران‌ مسلم‌ گردد.

«تا بر تو هیچ‌ حرجی‌ نباشد» یعنی: ای‌ پیامبر ص! دایره‌ حلال‌ها را در مورد زنان‌ بر تو وسیع‌ گردانیدیم‌ تا از این‌ امر دلتنگ‌ نشوی‌ که‌ در گرفتن‌ زنان‌ بیشتر مقصر هستی‌ «و الله آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» آمرزنده‌ است‌ بر آنچه‌ که‌ پرهیز از آن‌ دشوار است، مهربان‌ است‌؛ با وسیع‌ساختن‌ دایره‌ اباحت‌ در اموری‌ که‌ در مظان‌ حرج‌ و محظور قرار دارند.

ابن‌العربی‌ و قرطبی‌ به‌مناسبت‌ این‌ خصوصیت‌ پیامبر اکرم‌ ص همه‌ چیزهایی‌ را که ‌مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ ص است‌ و احدی‌ با ایشان‌ در آن‌ها مشارکت‌ ندارد ـ درمیدان‌ فرض، تحریم‌ و اباحت‌ ـ ذکر کرده‌اند زیرا چیزهایی‌ بر رسول‌ خدا ص فرض‌ بود که‌ بر غیر ایشان‌ فرض‌ نگردید چنان‌که‌ چیزهایی‌ بر ایشان‌ حرام‌ یا مباح ‌گردانیده‌ شد که‌ بر غیر ایشان‌ حرام‌ یا مباح‌ نیست‌. و ما در اینجا این‌ امور را به‌طورخلاصه‌ نقل‌ می‌کنیم:

(الف‌) فرایض‌ مخصوص‌ آن‌ حضرت‌ ص:

۱- نماز تهجد، که‌ در آغاز طبق‌ آیه‌ «مزمل‌» بر ایشان‌ فرض‌ شد و سپس‌ با آیه ‌«اسراء / ٧٩»، فرض‌ به‌ نفل‌ منسوخ‌ گردید.

۲- نماز چاشتگاه‌ (اشراق‌).

۳- قربانی‌.

۴- نماز وتر.

۵- مسواک‌ زدن‌.

۶- پرداخت‌ وام‌ کسی‌ که‌ درحال‌ تنگدستی‌ می‌میرد.

٧- مشاوره‌ با افراد صاحب‌ رأی‌ در غیر برنامه‌ها و قوانین‌ شرع‌.

۸- مخیر ساختن‌ همسران‌شان‌ به‌ ماندن‌ در نکاح‌ پیامبر ص، یا مفارقت‌ از ایشان‌.

٩- بر آن‌ حضرت‌ ص فرض‌ بود که‌ چون‌ عملی‌ را انجام‌ می‌دادند، باید آن‌ را با محکمی‌ و استواری‌ به‌پایان‌ رسانند.

(ب‌) محرمات‌ مخصوص‌ ایشان:

۱- خوردن‌ مال‌ زکات‌ از سوی‌ ایشان‌ و اهل‌بیت‌ (اولاد) ایشان‌.

۲- خوردن‌ صدقه‌ نافله‌ بر ایشان‌. اما حرمت‌ صدقه‌ بر آل‌ ایشان‌ مورد اختلاف‌است‌.

۳- آشکار ساختن‌ خلاف‌ ما فی‌الضمیر، یا غفلت‌ از انجام‌ واجبات‌ و تکالیف ‌خویش‌.

۴- چون‌ پیامبر ص لباس‌ جنگ‌ می‌پوشیدند، بر ایشان‌ حرام‌ بود که‌ آن‌ را از تن ‌بیرون‌ آورند تا خدای‌ ‌ میان‌ ایشان‌ و دشمنان‌شان‌ حکم‌ نکند.

۵- خوردن‌ غذا در حال‌ تکیه‌ دادن‌.

۶- خوردن‌ غذاهای‌ بدبو.

٧- تبدیل ‌کردن‌ همسران‌ خویش‌ به‌ همسرانی‌ دیگر؛ به‌ طلاق ‌دادن‌ وجایگزین‌کردن‌ آنان‌.

۸- نکاح‌ گرفتن‌ زنی‌ که‌ صحبت‌ ایشان‌ را نمی‌پسندد.

٩- نکاح‌ گرفتن‌ زن‌ آزاد کتابی‌.

۱۰- نکاح ‌گرفتن‌ کنیز.

۱۱- نوشتن‌.

۱۲- شعر گفتن‌ و آموختن‌ شعر.

۱۳- چشم‌ دوختن‌ به‌ بهره‌ مندی‌ها و نعمت‌های مردم‌.

(ج) حلال‌های‌ مخصوص‌ ایشان:

۱- برگزیدن‌ غنایم‌ برای‌ خویش‌.

۲- گرفتن‌ مستقل‌ خمس‌ خمس‌ (یک‌ پنجم‌ حصه‌ خمس‌ غنیمت‌) یا اصل‌ خمس‌.

۳- گرفتن‌ روزه‌ وصال‌.

۴- افزودن‌ بر نکاح‌ چهار زن‌.

۵- نکاح‌ گرفتن‌ به‌ لفظ هبه‌ (بخشش‌).

۶- نکاح‌ گرفتن‌ بدون‌ حضور ولی‌ زن‌.

٧- نکاح‌ گرفتن‌ بدون‌ مهر.

۸- نکاح ‌کردن‌ در حالت‌ احرام‌.

٩- سقوط تقسیم‌ (شب ‌نوبت‌) میان‌ همسران‌ در حق‌ ایشان‌.

۱۰- آزاد کردن‌ صفیه‌ از قید اسارت‌ و قرار دادن‌ آزادی‌ وی‌ به‌ عنوان‌ مهرش‌.

۱۱- داخل‌ شدن‌شان‌ در مکه‌ بدون‌ احرام‌. اما در حق‌ امت، این‌ مسئله‌ میان‌ فقها محل‌ اختلاف‌ است‌.

۱۲- جنگیدن‌ در مکه‌.

۱۳- آن‌ حضرت‌ ص مالی‌ را به‌ میراث‌ نگذاشتند و اگر مالی‌ از خود به‌جا می‌گذاشتند، آن‌ مال‌ صدقه‌ بود.

۱۴- باقی‌ ماندن‌ حکم‌ همسری‌ همسران‌ برای‌ ایشان‌ بعد از رحلت‌شان‌.

۱۵- اگر آن‌ حضرت‌ ص زنی‌ را طلاق‌ می‌دادند، حرمت‌ ایشان‌ بر آن‌ زن‌ باقی ‌می‌ماند و برای‌ دیگران‌ نکاح‌ کردن‌ با وی‌ جایز نبود.

قرطبی‌ امور مباح‌ دیگری‌ را نیز برای‌ ایشان‌ و امتشان‌ ذکر کرده‌ که‌ بر امت‌ها و انبیای‌ دیگر مباح‌ نبوده‌ است‌ و برای‌ پرهیز از اطناب، از نقل‌ آن‌ صرف‌ نظر شد.

﴿تُرۡجِي مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِيٓ إِلَيۡكَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَيۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكَۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن تَقَرَّ أَعۡيُنُهُنَّ وَلَا يَحۡزَنَّ وَيَرۡضَيۡنَ بِمَآ ءَاتَيۡتَهُنَّ كُلُّهُنَّۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمٗا٥١.

«نوبت‌ هرکدام‌ از آنان‌» یعنی: از همسرانت‌ «را که‌ می‌خواهی‌ به‌ تأخیر انداز و هرکدام‌ را که‌ می‌خواهی‌ پیش‌ خود جای‌ ده‌» و با او همبستر و همخوابه‌ شو.

قبل‌ از نزول‌ این‌ آیه، مراعات‌ تقسیم‌ و شب‌ نوبت‌ میان‌ همسران‌ بر رسول‌خدا ص واجب‌ بود تا این‌ آیه‌ نازل‌ شد و این‌ وجوب‌ را از ذمه‌ ایشان ‌برداشت‌ و اختیار در این‌‌باره‌ به‌ خود ایشان‌ محول‌ گردید. البته‌ رسول‌ خدا ص میان‌ کسانی‌ از همسرانشان‌ که‌ آنان‌ را به‌ خود نزدیک‌ می‌ساختند، در نوبت‌ مساوات‌ را رعایت‌ می‌کردند و کسانی‌ از آنان‌ را هم‌ که‌ به‌ تأخیر می‌انداختند، به‌ هر مقدار که ‌می‌خواستند، در نوبت‌ به‌ آنان‌ سهم‌ می‌دادند. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ عائشه ل از سر غیرت‌ و رشک‌ زنانه‌ می‌گفت: «آیا یک‌ زن‌ حیا نمی‌کند که‌ خود را به‌ کسی‌ می‌بخشد؟». همان‌ بود که‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود. آن‌گاه‌ عائشه‌ ل به‌ پیامبر ص گفت: «أری‌ ربک‌ یسارع‌ فی‌ هواک: یا رسول‌ الله! من‌ می‌بینم‌ که‌ پروردگار شما در برآوردن‌ خواسته‌ شما شتاب‌ می‌کند» یعنی: این‌ همه‌ در حق‌ شما لطف‌ دارد.

«و اگر زنی‌ از آنان‌ را که‌ از او کناره‌ گرفته‌ای، باز بجویی، هیچ‌ گناهی‌ بر تو نیست‌» یعنی: چنانچه‌ خواسته ‌باشی‌ تا زنی‌ از کسانی‌ را که‌ از تقسیم‌ نوبت‌ شب ‌کنار گذاشته‌ای، مجددا به‌ خود نزدیک‌ سازی، هیچ‌ مانعی‌ فراروی‌ تو نیست‌ و بی‌هیچ‌ حرجی‌ می‌توانی‌ چنین‌ کنی‌ «این‌ نزدیک‌تر است‌ به‌ آن‌که‌ چشمان‌شان‌ روشن‌ شود» یعنی: این‌ اختیاری‌ که‌ به‌ تو در امر صحبت‌ و معاشرت‌ با زنانت‌ داده‌ایم، به‌خشنودی‌ و رضایشان‌ نزدیک‌تر است‌ زیرا وقتی‌ بدانند که‌ این‌ اختیار از نزد ما به‌ تو داده‌ شده‌ است، رشک‌ و غیرت‌ زنانه‌ از آنان‌ رخت‌ بربسته‌ و دلها و دیدگان‌شان ‌آرام‌ می‌گیرد. ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «اگر بدانند که‌ با وجود تفویض ‌اختیار به‌ تو در این‌ امر، باز هم‌ در تقسیم‌ و نوبت‌ به‌ آنان‌ سهمی‌ می‌دهی، به‌ این‌کارت‌ سخت‌ خوشحال‌ و شادمان‌ شده‌ و به‌ عدل‌ و انصافت‌ یقین‌ می‌کنند». «و» در این‌ صورت‌ «اندوهگین‌ نشوند» از این‌ که‌ چرا بعضی‌ از آنان‌ را بر بعضی‌ دیگر ترجیح‌ می‌دهی‌ «و» در آن‌ صورت‌ «همگی‌شان‌ به‌ آنچه‌ به‌ آنان‌ داده‌ای‌» چه‌ در نزدیک‌ ساختن‌ و جای ‌دادنشان‌ به‌سوی‌ خود و چه‌ در واپس‌ داشتن ‌و کنار گذاشتن‌شان‌ «خشنود گردند. و آنچه‌ در دل‌های شماست‌ خدا می‌داند» یعنی: هرچه‌ را که‌ در نهاد خویش‌ پنهان‌ می‌دارید و از جمله، آنچه‌ را که‌ در مورد زنان‌ وگ رایش‌ قلبی‌ به‌سوی‌ بعضی‌ از آنان‌ پنهان‌ می‌دارید، حق‌ تعالی‌ می‌داند پس‌ باید در نیت‌ و عمل‌ خویش، رضای‌ او را مد نظر داشته‌ باشید «و خدا دانای‌ بردبار است‌» لذا سزاوار به‌ آن‌ است‌ که‌ از وی‌ پروا شود و فرمآن‌هایش‌ عملی‌ گردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ فرمود: با آن‌ که‌ رسول‌ خدا ص در میان‌ زنان‌ خود تقسیم‌ و عدالت‌ می‌کردند ولی‌ با این‌ حال، چنین ‌مناجات‌ می‌کردند: «اللهم‌ هذا فعلی‌ فیما املک، فلا تلمنی‌ فیما تملک‌ و لا املک‌» ـ «زاد ابوداوود یعنی: القلب: بارخدایا! این‌ کار من‌ است‌ در آنچه‌ که‌ مالک‌ آن‌ هستم ‌پس‌ مرا در آنچه‌ که‌ تو مالک‌ آن‌ هستی‌ و من‌ مالک‌ آن‌ نیستم، سرزنش‌ نکن‌». ابوداوود می‌افزاید: مراد رسول‌ خدا ص از آنچه‌ که‌ ایشان‌ مالک‌ آن‌ نیستند، گرایش‌ و محبت‌ قلبی‌ بیشتری‌ بود که‌ به‌ بعضی‌ از همسرانشان‌ داشتند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر وبن ‌عاص‌ س آمده‌ است: از رسول‌ خدا ص پرسیدم‌ که‌ چه‌ کسی‌ از مردم‌ نزد شما محبوب‌تر است‌؟ فرمودند: عائشه‌. باز پرسیدم: از مردان‌؟ فرمودند: پدر وی‌. باز گفتم: بعد از وی‌ چه‌ کسی‌؟ فرمودند: عمربن‌خطاب‌... و چند مرد دیگر را نیز برشمردند».

﴿لَّا يَحِلُّ لَكَ ٱلنِّسَآءُ مِنۢ بَعۡدُ وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ حُسۡنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ يَمِينُكَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ رَّقِيبٗا٥٢.

«بعد از این‌» که‌ این‌ نه‌ تن‌ همسرانت‌ پس‌ از مخیر شدن، تو را برگزیدند، یا بعد از این‌ روز «دیگر گرفتن‌ زنان‌ برای‌ تو حلال‌ نیست‌» لذا بعد از نزول‌ این‌ آیه، نه‌ تن ‌همسر در حق‌ پیامبر ص، مانند چهار زن‌ در حق‌ ما بود. به‌ این‌ ترتیب‌ خداوند أ به‌ پاداش‌ آن‌ که‌ همسرانشان، او و رسولش‌ و سرای‌ آخرت‌ را بر زندگانی‌ دنیا وتجملات‌ آن‌ برگزیدند، با این‌ آیه‌ بر رسول‌ خویش‌ ص حرام‌ گردانید که‌ دیگر باهمسران‌ خود زنی‌ دیگر بگیرند «و برایت‌ حلال‌ نیست‌ که‌ زنان‌ دیگری‌ را جانشین ‌آنان‌ کنی‌» یعنی: برایت‌ حلال‌ نیست‌ که‌ یک ‌تن‌ یا بیشتر از همسرانت‌ را طلاق‌ دهی‌و در عوض‌ آنان‌ با زنانی‌ دیگر ازدواج‌ کنی‌ «هر چند زیبایی‌ آنان‌ تو را به‌ شگفت ‌آورد» یعنی: هرچند زیبایی‌ زن‌ یا زنانی‌ که‌ می‌خواهی‌ آنان‌ را جانشین‌ همسرانت ‌گردانی، مورد پسند باشد «به‌ استثنای‌ آنچه‌ که‌ دست‌ تو مالک‌ شده‌ است‌» یعنی: بجز کنیزانی‌ که‌ در ملک‌ تو هستند. پس‌ برایت‌ جایز است‌ که‌ آنان‌ را به‌ ازدواج‌ خویش ‌درآورده‌ و از آنان‌ بر تعداد همسرانت‌ بیفزایی‌ چنان‌که‌ رسول‌ ‌خدا ص بعد از نزول ‌این‌ آیه، مالک‌ ماریه‌ قبطیه‌ شدند و با وی‌ ازدواج‌ کردند و فرزندشان‌ ابراهیم‌ که‌ در حیات‌ پیامبر ص درگذشت، از وی‌ به‌ دنیا آمد «و خدا بر همه‌ چیز مراقب ‌است‌» پس‌ از مخالفت‌ اوامر وی‌ حذر کنید.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ نگریستن‌ به‌سوی‌ دختر، یا زن‌ به‌ منظور خواستگاری‌ از وی‌ جایز است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إذا خطب‌ أحدكم‌ المرأة فإن ‌استطاع‌ أن‌ ينظر إلى‌ ما يدعوه‌ إلى‌ نكاحها فليفعل‌». «هرگاه‌ یکی‌ از شما می‌خواست‌ تا از زنی‌ خواستگاری‌ نماید، اگر می‌توانست‌ که ‌به‌سوی‌ آن‌که‌ او را به‌ نکاح‌ وی‌ فرامی‌خواند بنگرد، باید که‌ چنین‌ کند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ مغیره ‌بن ‌شعبه‌ س آمده‌است‌ که‌ گفت: «از زنی‌خواستگاری‌ کردم‌. رسول‌ خدا ص به‌ من‌ فرمودند: آیا به‌سوی‌ او نگریسته‌ای‌؟ گفتم: نه‌! فرمودند: به‌ او نگاه‌ کن‌ زیرا این‌ امر نزدیک‌تر به‌ آن‌ است‌ که‌ در میان‌ شما الفت‌ و محبت‌ برقرار سازد».

عائشه‌ و برخی‌ دیگر از صحابهش گفته‌اند: «رسول‌ خدا ص رحلت‌ نکردند مگر این‌ که‌ خدای‌ ‌ برایشان‌ حلال‌ گردانید که‌ ـ جز زنان‌ محرم‌ ـ هر تعداد از زنان‌ دیگر را که‌ می‌خواهند، به‌ همسری‌ بگیرند». برخی‌ بر اساس‌ این‌ روایت ‌برآنند که‌ حکم‌ این‌ آیه‌ منسوخ‌ است‌ اما ترجیح‌ این‌ است‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ محکم‌ است‌ و منسوخ‌ نیست‌ زیرا ـ چنان‌ که‌ ابن‌ العربی‌ در «احکام‌القرآن‌» گفته ‌است‌ ـ انتساب‌ روایت‌ بالا به‌ عائشه‌ ل ضعیف‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيۡرَ نَٰظِرِينَ إِنَىٰهُ وَلَٰكِنۡ إِذَا دُعِيتُمۡ فَٱدۡخُلُواْ فَإِذَا طَعِمۡتُمۡ فَٱنتَشِرُواْ وَلَا مُسۡتَ‍ٔۡنِسِينَ لِحَدِيثٍۚ إِنَّ ذَٰلِكُمۡ كَانَ يُؤۡذِي ٱلنَّبِيَّ فَيَسۡتَحۡيِۦ مِنكُمۡۖ وَٱللَّهُ لَا يَسۡتَحۡيِۦ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسۡ‍َٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِكُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِكُمۡ وَقُلُوبِهِنَّۚ وَمَا كَانَ لَكُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنكِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ إِنَّ ذَٰلِكُمۡ كَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمًا٥٣.

«ای‌ مؤمنان‌! به‌ خانه‌های‌ پیامبر داخل‌ نشوید» این‌ نهی‌ای‌ است‌ عام‌ برای‌ تمام‌ صحابه‌ أ که‌ به‌ خآن‌های‌ از خانه‌های‌ رسول‌ خدا ص وارد نشوند: «مگر آن‌ که‌ برای ‌صرف‌ طعامی‌ به‌ شما اجازه‌ داده‌ شود» یعنی: مگر آن‌ که‌ از سوی‌ پیامبر ص برای ‌صرف‌ طعامی‌ دعوت‌ شده‌ باشید «بی‌ آن‌که‌ منتظر آماده‌ شدن‌ آن‌ باشید» یعنی: بی‌آن‌که‌ به‌ انتظار پخته‌ شدن‌ غذا، در خانه‌ پیامبر ص بنشینید «ولی‌ هنگامی‌ که‌ دعوت ‌شدید، داخل‌ شوید» یعنی: هنگامی‌ که‌ از سوی‌ پیامبر ص دعوت‌ شدید و به‌ شما اجازه‌ دخول‌ داده‌ شد، وارد شوید در غیر آن، دعوت‌ به‌تنهایی‌ نیز مجوز کافی ‌برای‌ داخل‌شدن‌ شما نیست‌ «پس‌ چون‌ غذا خوردید، پراکنده‌ شوید» لذا مؤمنان‌ به‌بیرون‌ آمدن‌ از منزلی‌ که‌ در آن‌ دعوت‌ شده‌اند، بعد از صرف‌ غذا و به‌سر رسیدن ‌مقصود، ملزم‌اند.

بیضاوی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ خطاب‌ به‌ کسانی‌است‌ که‌ چشم‌ انتظار غذای‌ رسول‌ خدا ص بودند و به‌ اتاقهایشان‌ داخل‌ شده‌ و منتظر می‌نشستند تا غذا پخته‌ شود. روایت‌ شده‌است‌ که‌ عائشه‌ ل فرمود: «در امر گرانجانان‌ طفیلی‌ همین‌ بس‌ که‌ خداوند متعال‌ آنان‌ را تحمل‌ نکرد و فرمود: فاذا طعمتم‌ فانتشروا». از سلیمان‌بن‌ارقم‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ گفت: این‌ آیه‌ درباره‌ افراد تنبل، گرانجان‌ و طفیلی‌ نازل‌ شده‌است‌ و از همین‌ جهت‌ است‌ که ‌برخی‌ این‌ آیه‌ را، آیه‌ «ثقلاء: تنبلان‌» نامیده‌اند.

«و نه‌ سرگرم‌ سخنی‌ گردید» مراد نهی‌ از نشستن‌ بعد از صرف‌ غذا و سرگرم ‌شدن ‌به‌ سخنان‌ است‌. «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی: داخل ‌شدن‌ بدون‌ اجازه، یا داخل‌ شدن ‌با اجازه‌ و به‌ انتظار پخته ‌شدن‌ غذا نشستن‌ و به‌ سخنان‌ سرگرم‌ شدن‌ «پیامبر را رنج ‌می‌دهد ولی‌ از شما شرم‌ می‌دارد» از این‌ که‌ بگوید: برخیزید و بیرون‌ روید. «ولی ‌خدا از حق‌ شرم‌ نمی‌کند» یعنی: خداوند أ بیان‌ آنچه‌ را که‌ حق‌ و راست‌ است، برای‌ شما فرو نمی‌گذارد. «و چون‌ از زنان‌ پیامبر متاعی‌ خواستید» از اسباب‌ و ظروف‌ خانه‌ و غیره‌. یعنی: چون‌ با زنان‌ پیامبر ص از روی‌ ضرورت‌ سخن‌ گفتید؛ «پس‌ از پشت‌ پرده‌» و حایلی‌ که‌ میان‌ شما و آنان‌ فروهشته ‌باشد «از آنان ‌بخواهید» و به‌ طور کلی‌ به‌ سوی‌ زنان‌ پیامبر ص نگاه‌ نکنید «این‌» خواستن‌ آن ‌کالا از پشت‌ پرده‌ و حجاب‌ «برای‌ دل‌های شما و دل‌های آنان‌ پاکیزه‌تر است‌» یعنی: این‌ کار، پاک‌ کننده‌تراست‌ برای‌ دل‌های شما و آنان‌ از شک‌ و شبهه، وساوس‌ شیطانی‌ و برداشتهای‌ بدی‌ که‌ برای‌ مردان‌ در امر زنان‌ و برای‌ زنان‌ در امر مردان ‌پیش‌ می‌آید «و برای‌ شما سزاوار نیست‌ که‌ رسول‌ خدا را برنجانید» یعنی: شما این‌ حق‌ را ندارید که‌ رسول‌ خدا ص را در چیزی‌ از چیزها برنجانید و اذیت‌ نمایید «و مطلقا نباید زنانش‌ را پس‌ از وفات‌ او به‌ نکاح‌ خود درآورید» زیرا آنان‌ مادران‌ مؤمنان ‌هستند و نکاح‌ مادران‌ برای‌ فرزندان‌ حلال‌ نیست‌ «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی: به‌ نکاح ‌گرفتن‌ همسران‌ پیامبر ص بعد از رحلت‌شان‌ «نزد الله بزرگ‌ است‌» یعنی: گناهی ‌بزرگ‌ و کاری‌ بس‌ سهمگین‌ و نادرست‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «زنان ‌من‌ در دنیا زنان‌ من‌ در آخرتند».

نقل‌ است‌ که‌ برخی‌ از مردم‌ هنگامی‌ که‌ برای‌ صرف‌ غذا به‌ منزل‌ پیامبر ص دعوت‌ می‌شدند، منزل‌ را بر پیامبر ص و خانواده‌ ایشان‌ تنگ‌ نموده‌ و سخنانی ‌در میان‌ می‌آوردند که‌ رسول‌ خدا ص مطرح ‌کردن‌ آن‌ها را دوست‌ نداشت‌ ولی‌ آن‌حضرت‌ ص از روی‌ کرم‌ و بزرگواری‌ای‌ که‌ داشتند، این‌ سخن‌ درازی‌ آنان‌ را تحمل‌ کرده‌ و بر این‌ رنج‌ و آزار شکیبایی‌ می‌ورزیدند پس‌ خدای‌ ‌خواست‌ تا به‌ این‌ روند آزاردهنده‌ پایان‌ دهد لذا به‌ کسانی‌ که‌ به‌ محضر پیامبر ص آمدند، ادب‌ آموخت‌ و این‌ آیه‌ ادب‌آموز آنان‌ و آیندگانشان‌ گردید.

از انس ‌بن ‌مالک‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ رسول‌ خدا ص زینب‌ دختر جحش‌ را به‌ همسری‌ گرفتند، مردم‌ را به‌ صرف‌ غذای‌ عروسی‌ (ولیمه‌) دعوت‌ کردند، مردم‌ آمدند و غذا را صرف‌ کردند. بعد از آن‌ به‌ سخنان‌ سرگرم‌ شده‌ و نشستند. رسول‌ خدا ص از خود حرکتی‌ نشان‌ دادند که‌ گویی ‌برای‌ برخاستنشان‌ آماده‌ می‌شوند اما مدعوین‌ برنخاستند. چون‌ رسول‌ خدا ص این ‌وضع‌ را دیدند، خود برخاستند و کسانی‌ از جمع‌ هم‌ با ایشان‌ برخاستند ولی‌ سه‌ نفر همچنان‌ نشسته‌ بودند و بعدا برخاستند و رفتند. در این‌ هنگام‌ من‌ نزد رسول‌ خدا ص رفتم‌ و به‌ ایشان‌ خبر دادم‌ که‌ آنان‌ رفته‌اند. پس‌ رسول‌ خدا ص به‌خانه‌شان‌ وارد شدند و من‌ هم‌ رفتم‌ تا با ایشان‌ وارد شوم‌ که‌ در این‌ هنگام، میان‌ من‌ و آنان‌ پرده‌ افگنده‌ شد و خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ [الأحزاب: ۵۳] تا فرموده‌اش: ﴿إِنَّ ذَٰلِكُمۡ كَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمًا این‌ آیه، آیه‌ «حجاب‌» نامیده‌ می‌شود.

﴿إِن تُبۡدُواْ شَيۡ‍ًٔا أَوۡ تُخۡفُوهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٥٤.

«اگر چیزی‌» از آزار دادن‌ پیامبر ص «را آشکار کنید یا آن‌ را پنهان‌ دارید، قطعا خدا به‌ هر چیزی‌ داناست‌» و شما را در برابر آن‌ مجازات‌ می‌کند.

بنا به‌ روایتی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول: آیه‌ کریمه‌ هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ یکی‌ از اصحاب ‌گفت: اگر رسول‌ خدا ص رحلت‌ کردند، من‌ فلان‌ همسر ایشان‌ را به‌ نکاح ‌می‌گیرم‌. سدی‌ گفته ‌است: گوینده‌ این‌ سخن، طلحه‌ بن ‌عبیدالله بود که‌ از این‌ سخن ‌خویش‌ توبه‌ کرد و در توبه‌ از آن، برده‌ای‌ را آزاد و ده‌ شتر با بار آن‌ را در راه‌ خدا أ انفاق‌ کرد و پای‌ پیاده‌ به‌ حج‌ رفت‌. ابوبکر بن ‌عربی‌ می‌گوید: بجز روایت ‌انس‌ و عمر ب، تمام‌ روایات‌ دیگر در این‌باره‌ ضعیف‌ است‌.

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيۡهِنَّ فِيٓ ءَابَآئِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآئِهِنَّ وَلَآ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ إِخۡوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبۡنَآءِ أَخَوَٰتِهِنَّ وَلَا نِسَآئِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُنَّۗ وَٱتَّقِينَ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدًا٥٥.

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ زنان‌ را به‌ رعایت‌ حجاب‌ در مورد بیگانگان‌ امر کرد، در اینجا روشن‌ می‌سازد که‌ حجاب گرفتن‌ از گروهی‌ از نزدیکان‌ که‌ در این ‌آیه‌ به‌ ذکر ایشان‌ می‌پردازد، واجب‌ نیست‌ چنان‌که‌ در سوره‌ «نور» نیز آنان‌ را با تفصیل‌ بیشتری‌ استثنا کرده‌است: «بر زنان‌ هیچ‌ گناهی‌ نیست‌ در مورد فروگذاشتن‌حجاب‌ پیش‌ پدران‌ خویش‌ و پسران‌ خویش‌ و برادران‌ خویش‌ و پسران‌ برادران‌ خویش‌ و پسران‌ خواهران‌ خویش‌ و زنان‌ هم‌جنس‌ خویش‌» از نزدیکان‌ یا همسایگانشان، یا زنانی‌ که‌ آنان‌ را به‌ دیدارشان‌ حاجتی‌ است‌ «و نه‌ آنچه‌ که‌ دست‌ آنان‌ مالک‌ آن‌ شده ‌است‌» از غلامان‌ و کنیزان‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌. اما سعیدبن‌مسیب‌می‌گوید: مراد، فقط کنیزان‌ زنانند نه‌ غلامانشان‌ و باید از غلامان‌ حجاب‌ بگیرند. ومذهب‌ حنفی‌ نیز این‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «خداوند أ عمو و دایی‌ (خالو) را ذکر نکرد زیرا آن‌ دو به‌ منزله‌ پدر شخص‌ هستند». پس‌ بر زنان‌ حجاب‌ گرفتن‌ نزد این‌ گروه‌ واجب‌ نیست‌. «و ای‌ زنان‌! از الله پروا بدارید» در تمام‌ امور؛ از جمله‌ در اموری‌ که‌ در اینجا ذکر شد «همانا خدا بر همه‌ چیز شهید است‌» یعنی: دانا و گواه ‌است‌ و هیچ‌ امری‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

بخاری‌ و مسلم‌ از انس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ عمر بن ‌خطاب‌ س گفت: یا رسول ‌الله! افراد نیک‌ و بد همه‌ بر زنان‌ شما وارد می‌شوند، ای‌ کاش‌ آنان‌ را در حجاب‌ قرار می‌دادید. پس‌ خداوند أ آیه‌ حجاب‌ را نازل‌ فرمود. لذا این‌ آیه‌ از موافقات‌ عمر س است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦.

«همانا خدا و فرشتگانش‌ بر پیامبر صلاه‌ می‌فرستند» صلاه: در لغت‌ دعاء است‌ و از جانب‌ خداوند أ رحمت‌ و رضوان، از جانب‌ فرشتگان‌ دعا و استغفار و از جانب‌ امت‌ دعا و بزرگداشت‌ رسول‌ اکرم‌ ص است‌ «ای‌ مؤمنان‌! شما نیز بر او درود فرستید و سلام‌ گویید به‌ سلام ‌گفتنی‌» یعنی: میان‌ درود و سلام‌ گفتن‌ بر آن‌ حضرت‌ ص جمع‌ کنید و بگویید: «اللهم‌ صل‌ علی‌ سیدنا محمد و آله‌ و سلم‌».

خداوند أ در این‌ آیه، از مقام‌ و منزلت‌ رسول‌ گرامی‌اش‌ نزد خویش‌ در ملا اعلی‌ خبر داده‌ و فرموده‌ است: او نزد فرشتگانش‌ بر پیامبر خویش‌ درود می‌فرستد و فرشتگان‌ وی‌ نیز بر او درود می‌فرستند بنابراین، حق‌ تعالی‌ بندگانش‌ را نیز دستور می‌دهد تا در این‌ کار به‌ او و فرشتگانش‌ اقتدا کرده‌ و بر آن‌ حضرت‌ ص درود بفرستند تا ثنا و درود پیامبر ص، بر زبان‌ همه‌ عالمیان‌ از عالم‌ علوی‌ و سفلی‌ جاری ‌گردد.

علما اتفاق ‌نظر دارند بر این‌ که‌ درود فرستادن‌ بر آن‌ حضرت‌ ص بر هر مسلمانی ‌فرض‌ است‌ و کمترین‌ حد آن‌ در عمر یک ‌بار می‌باشد. البته‌ لفظ «صلاه‌» و«سلام‌» بر رسول‌ خدا ص، شعاری‌ مخصوص‌ به‌ ایشان‌ است‌ پس‌ سزاوار نیست‌ که ‌مستقلا گفته‌ شود: صلاه‌ (درود) خداوند بر فلان‌. یا: فلان‌ علیه‌السلام‌. اما به‌تبع ‌صلاه‌ و سلام‌ گفتن‌ بر آن‌ حضرت‌ ص، صلاه‌ و سلام‌ گفتن‌ بر دیگران‌ که‌ اهل‌ آن‌ باشند جایز است، مانند این‌ که‌ گفته‌ شود: «اللهم‌ صل‌ و سلم‌ علی‌ رسول‌ الله‌ و آله‌ واصحابه». «خدایا! درود و سلام‌ بفرست‌ بر رسول‌ خدا ص و بر آل‌ و اصحاب‌شان‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ کعب‌ بن‌ عجره‌ س آمده ‌است‌ که‌ گفت: یکی‌ از اصحاب‌ أ خطاب‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفت: یا رسول‌الله! اما سلام ‌گفتن‌ بر شما را که‌ شناختیم، یعنی‌ در قعده‌؛ آن‌گاه‌ که‌ در «التحیات‌» چنین‌ می‌خوانیم: «السلام ‌عليك‌ أيها النبي‌ ورحمة‌ الله‌ وبركاته‌» پس‌ بفرمایید که‌ صلاه‌ بر شما چگونه‌ است‌؟ فرمودند؛ بگویید: «اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد وعلي‌ آل‌ محمد كما صليت‌ علي‌ إبراهيم‌ وعلي‌آل‌ إبراهيم‌ إنك‌ حميد مجيد. اللهم‌ إنك‌ حميد مجيد».

در باب‌ فضیلت‌ درود فرستادن‌ بر رسول‌ خدا ص نیز در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ س آمده‌ است: «من‌ صلي‌ علي‌ صلاة واحدة صلي‌ الله‌ عليه‌ عشر صلوات‌ وحط عنه‌ عشر خطيئات». «هرکه‌ بر من‌ یک‌ بار درود بفرستد، خداوند متعال‌ بر او ده‌ بار درود می‌فرستد و از دوش‌ او ده‌ گناه‌ را سبک‌ می‌گرداند». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ ابن‌الحسین‌ از پدرش س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «البخيل‌ من‌ ذكرت‌ عنده‌ ثم‌ لم‌ يصل‌ علي». «بخیل‌ کسی‌ است‌ که‌ نام‌ من‌ نزد وی‌ برده‌ شود اما بر من‌ درود نفرستد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما منكم‌ من‌ أحد يسلم‌ علي‌ إلا رد الله‌ علي‌ روحي‌ حتي‌ أرد عليه‌ السلام». «هیچ‌ کس‌ ازشما نیست‌ که‌ بر من‌ سلام‌ گوید مگر این‌ که‌ خداوند روح‌ من‌ را به‌ من‌ برمی‌گرداند تا جواب‌ سلام‌ وی‌ را به‌ وی‌ برگردانم‌».

باید دانست‌ که‌ درود گفتن‌ بسیار بر سول‌ اکرم‌ ص در روز جمعه، در هنگام ‌زیارت‌ قبر آن‌ حضرت‌ ص، بعد از اذان‌ و در هنگام‌ حضور نماز جنازه‌ مسنون ‌است‌. سهل‌بن‌ عبدالله تستری‌ می‌گوید: «درود فرستادن‌ بر سول‌ خدا ص افضل‌ عبادات‌ است‌ زیرا اول‌ خداوند أ و فرشتگان‌ وی‌ عهده‌دار آن‌ شده‌اند و سپس ‌حق‌ تعالی‌ مؤمنان‌ را به‌ آن‌ دستور داده‌ در حالی‌ که‌ سایر عبادات‌ این ‌چنین‌ نیست‌». اما درود فرستادن‌ بر رسول‌ خدا ص در نماز، نزد شافعی‌ واجب‌ و نزد جمهور فقها سنتی‌ ستوده‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابٗا مُّهِينٗا٥٧.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ خدا و پیامبرش‌ را می‌رنجانند، خدا آنان‌ را در دنیا و آخرت‌ لعنت‌ کرده‌» یعنی: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ طرد کرده‌ «و برایشان‌ عذابی‌ خوار کننده‌ آماده‌ کرده‌است‌» آنان‌ مشرکان‌ و یهود و نصاری‌اند که‌ به‌ خداوند أ نسبت‌ فرزند را دادند. همچنین‌ همه‌ کسانی‌ که‌ خدای‌ تعالی‌ و تقدس‌ را دشنام‌ می‌دهند، یا به‌ وی ‌نسبتی‌ می‌دهند که‌ ـ به‌ هر گونه‌ و شکلی‌ ـ اهانت ‌آمیز است، در زمره‌ این‌ گروه ‌داخل‌ می‌شوند. چنان‌که‌ آیه‌ کریمه‌ ناظر بر کسانی‌ نیز هست‌ که‌ رسول‌ خدا ص را تکذیب‌ کرده، چهره‌ مبارک‌ آن‌ حضرت‌ ص را مجروح‌ و خون‌آلود ساخته‌ و دندان‌ آن‌ حضرت‌ ص را شکستند و کسانی‌ که‌ گفتند: او دیوانه، یا شاعر، یا دروغگو یا ساحر است‌. و هر سخن‌ یا عملی‌ که‌ رسول‌ خدا ص را می‌رنجاند، نیز در حکم‌ این‌ آیه‌ داخل‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡذُونَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ فَقَدِ ٱحۡتَمَلُواْ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا٥٨.

«و کسانی‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را بی‌ آن‌که‌ مرتکب‌ عملی‌ ناروا شده‌ باشند، آزار می‌رسانند» یعنی: آنان‌ را به‌ وجهی‌ از وجوه‌ آزار رسانی‌ به‌ ناحق‌ و ناروا می‌آزارند؛ مانند گفتن‌ سخنی‌ زشت، یا در پیش‌ گرفتن‌ رفتاری‌ نادرست‌ با آنان ‌«قطعا بهتان‌ و گناه‌ آشکاری‌ به‌ گردن‌ گرفته‌ اند».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در آزار رساندن‌ به‌ خدا أ و پیامبرش‌ ص، حکم‌ مطلق‌ ذکر شد زیرا این‌ کار ابدا و به‌ هیچ‌ صورتی‌ حق‌ نیست‌ اما آزار رساندن‌ به‌ مؤمنان‌ به قید: ﴿بِغَيۡرِ مَا ٱكۡتَسَبُواْ [الأحزاب: ۵۸].‌ «بی‌ آن‌که‌ مرتکب‌ عملی‌ ناروا شده‌ باشند» مقید ساخته‌ شد زیرا آزار دادن‌ مؤمن‌ گاهی‌ به‌ حق‌ است‌ و گاهی‌ به‌ ناروا؛ آنچه‌ که‌ به‌ حق‌ است، در حد و تعذیر می‌باشد: مثلا اگر مؤمن‌ کسی‌ را دشنام‌ دهد، یا او را بزند، یا به‌ قتل‌رساند، در این‌ صورت‌ جایز است‌ که‌ با او این‌ عمل‌ به‌ عنوان‌ حد و قصاص‌ انجام ‌شود و اگر مالی‌ را تلف‌ کند، بر او غرامت‌ مانند آن‌ است‌ و چه‌بسا که‌ مرتکب ‌معصیتی‌ شود و در قبال‌ آن‌ تعزیر گردد.

باید دانست‌ که‌ از سخت‌ترین‌ انواع‌ آزاررسانی‌ به‌ مؤمن، طعنه‌زدن‌ به‌ اصحاب ‌رسول‌ خدا ص، غیبت‌ مسلمانان‌ و مباح‌ شمردن‌ آبروی‌ ایشان‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٥٩.

«ای‌ پیامبر! به‌ زنان‌ و دخترانت‌ و به‌ زنان‌ مسلمانان‌ بگو: جلبابهای‌ خود را بر خود نزدیک‌ سازند» جلباب: چادر یا جامه‌ گشادی‌ است‌ که‌ زنان‌ بر روی‌ لباس‌ خود می‌اندازند و تمام‌ بدنشان‌ را می‌پوشاند. نزدیک ‌کردن‌ جلباب‌ بر خود به‌ این‌ معنی ‌است‌ که‌ آن‌ را بر خود فرو پوشانند تا تجمل‌ و زینتی‌ را که‌ خدای‌ ‌ ایشان‌ را به‌ پنهان‌ کردن‌ آن‌ دستور داده‌است، بر ایشان‌ بپوشاند. ابن‌عباس س در تفسیر آیه ‌کریمه‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ زنان‌ مؤمن‌ را فرمان‌ داد تا چون‌ از خانه‌های‌ خود برای‌ حاجتی‌ بیرون‌ می‌روند، صورت‌ خود را از بالای‌ سر با چادر بپوشانند و فقط یک‌ چشم‌ خویش‌ را آشکار سازند». «این‌» فرو پوشیدن‌ چادرها «نزدیک‌تر است‌ به‌ آن‌که‌ شناخته‌ شوند» یعنی: نزدیک‌تر به‌ آن‌ است‌ که‌ بیننده‌ آنان‌ را بشناسد و بداند که‌ ایشان‌ از زنان‌ آزاد و پاک‌ و وارسته‌ هستند لذا ایشان‌ را از کنیزان‌ تمییز دهد «و مورد آزار قرار داده‌ نشوند» با تعرض‌ از سوی‌ مردم‌ ناپاک‌.

ابن‌ کثیر از سدی‌ نقل‌ می‌کند: «در مدینه‌ گروهی‌ از فاسقان‌ و اوباشان‌ بودند که‌ چون‌ در شب‌ هوا تاریک‌ می‌شد، به‌ کوچه‌ها بیرون‌ آمده‌ و به‌ زنان‌ تعرض ‌می‌کردند ولی‌ اگر می‌دیدند که‌ زنی‌ چادر دارد، می‌گفتند: این‌ زن‌ آزاد است‌ نه‌ کنیز لذا از او دست‌ برمی‌داشتند و چون‌ زنی‌ را بدون‌ چادر می‌دیدند، می‌گفتند: این‌ زن‌ کنیز است‌ پس‌ به‌ او تعرض‌ می‌کردند». «و خدا آمرزنده‌» است‌ از آنچه‌ که‌ زنان‌ مؤمن‌ در گذشته‌ نکرده‌اند، از ننهادن‌ روسری‌ و چادر بر سر خود «مهربان ‌است‌» به‌ آنان‌.

ام‌سلمه‌ ل می‌گوید: «چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، زنان‌ انصار که‌ از خانه‌های‌ خود بیرون‌ می‌آمدند، چنان‌ با وقار و آرامی‌ راه‌ می‌رفتند که‌ گویی‌ بر سر آنان‌ کلاغ‌ نشسته ‌است‌ در حالی‌ که‌ جامه‌های‌ سیاهی‌ پوشیده‌ بودند».

﴿لَّئِن لَّمۡ يَنتَهِ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡمُرۡجِفُونَ فِي ٱلۡمَدِينَةِ لَنُغۡرِيَنَّكَ بِهِمۡ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَآ إِلَّا قَلِيلٗا٦٠.

«اگر منافقان‌ و کسانی‌ که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ است‌» یعنی: شک‌ و شبهه‌ای‌ در امر دین‌ است‌. عکرمه‌ می‌گوید: «مراد از آنان‌ در اینجا، زناکاران‌ اند» «و شایعه ‌سازان‌ در مدینه‌» که‌ اخبار و گزارشهای‌ دروغینی‌ را که‌ متضمن‌ ضعف‌ و ناتوانی‌ و فروپاشی‌ مسلمانان‌ و برتری‌ و غلبه‌ مشرکان‌ برآنان‌ است، پخش‌ می‌کنند «دست‌ برندارند» از نفاق‌ و شک‌ و شایعه‌ سازی‌ خود «البته‌ تو را بر آنان‌ سخت ‌برمی‌گماریم‌» یعنی: قطعا تو را برآنان‌ مسلط می‌گردانیم‌ و تو به‌ فرمان‌ و دستور ما آنان‌ را با کشتن‌ و تارومارکردن، ریشه‌کن‌ و نابود می‌گردانی‌ «و سپس‌ جز اندک‌مدتی‌ در مدینه‌ در جوار تو نپایند» زیرا ما به‌ تو دستور می‌دهیم‌ که‌ آنان‌ را از مدینه‌ تبعید و طرد کنی‌. آری‌! این‌ گروه‌ شایعه ‌ساز و تزلزلافگن، اخباری‌ را در مدینه‌ پخش‌ می‌ کردند که‌ گاهی‌ در مورد شکست گروههای‌ اعزامی‌ جنگی‌ مسلمانان، باری‌ در باره‌ کشته ‌شدنشان‌ و گاهی‌ حاکی‌ از مغلوبیت‌ آنان‌ بود و یا شایعه‌ هجوم‌ و حمله‌ دشمن‌ به‌ مدینه‌ را پخش‌ می‌کردند در حالی‌ که‌ این‌ شایعه‌ها کاملا دروغ‌ بود، که‌ اخبار و شایعاتی‌ از این‌ دست، دل‌های مسلمانان‌ را می‌شکست ‌و روحیه‌هایشان‌ را آشفته‌ می‌ساخت‌. پس‌ خداوند أ با این‌ آیه، آنان‌ را تهدید کرد.

یادآور می‌شویم‌ که‌ مجازات‌ منافقان‌ عملا تا اواخر زندگی‌ نبی‌اکرم‌ ص به ‌تأخیر افتاد و در اواخر بعثت‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ سوره‌ «برائه‌» نازل‌ شد ـ رسول‌ خدا ص دستور دادند تا مردم‌ گردهم‌ آیند آن‌گاه‌ منافقان‌ را رسوا ساخته‌ و خطاب‌ به‌ افرادی‌ در درون‌ جمعیت‌ گفتند: «ای‌ فلان‌! برخیز و بیرون‌ رو زیرا تو منافق‌ هستی، ای ‌فلان‌ برخیز...». پس‌ برادران‌ و اقوام‌ مسلمانشان‌ برمی‌خاستند و عهده‌دار اخراج ‌آنان‌ از مسجد می‌شدند.

﴿مَّلۡعُونِينَۖ أَيۡنَمَا ثُقِفُوٓاْ أُخِذُواْ وَقُتِّلُواْ تَقۡتِيلٗا٦١.

«لعنت‌ کرده‌ شدگانند» یعنی: منافقان، بیماردلان‌ و شایعه‌سازان، در آن‌ حال ‌طرد شده‌ و رانده ‌شده‌اند «و هر کجا یافته‌ شوند، اسیر گرفته ‌شوند و به‌ کشتنی‌ سخت ‌کشته‌ شوند» و هرگز کسی‌ را نیابند که‌ پناه‌شان‌ دهد بلکه‌ مردم‌ بر آنان‌ یورش‌ برده، اسیرشان‌ می‌کنند و به‌ قتل‌شان‌ می‌رسانند، از آن‌ روی‌ که‌ خدا أ و رسول‌ وی ‌بر آنان‌ خشم‌ گرفته‌اند. آری‌! چنانچه‌ منافقان‌ دست‌ برندارند، این‌ وقایع‌ همه‌ بر سر آنان‌ می‌آید.

﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا٦٢.

«در باره‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از این‌ گذشته‌اند، همین‌ سنت‌ خدا جاری‌ بوده‌ است‌» یعنی: سنت‌ کشتار منافقان‌ را خدای‌ ‌ در امت‌های‌ گذشته‌ جاری‌ کرده‌ است‌ لذا حکم‌ منافقان‌ شایعه ‌پراکن‌ تزلزل‌ برانگیز در میان‌ این‌ امت‌ نیز، همین‌ است‌ «و در سنت‌ خدا هرگز تغییر و تبدیلی‌ نمی‌یابی‌» بلکه‌ این‌ سنت‌ در مورد امثال‌ این‌ گروه‌ ـ اعم‌ از پیشینیان‌ و آیندگان‌ همه‌ ـ ثابت، همیشگی‌ و پایدار است‌.

از این‌ آیات‌ درمی‌یابیم‌ که‌ به‌ قتل‌ منافقان‌ در صورتی‌ حکم‌ می‌شود که‌ ضرورت‌ آن‌ را ایجاب‌ کند.

﴿يَسۡ‍َٔلُكَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا٦٣.

«مردم‌» یعنی: مشرکان‌ مکه‌ «از تو درباره‌ قیامت‌» یعنی: از وقت‌ وقوع‌ آن ‌«می‌پرسند» از روی‌ عناد و استبعاد و آزمودنت‌ «بگو: علم‌ آن‌ فقط نزد الله است‌» و هیچ‌کس‌ دیگر از آن‌ آگاهی‌ ندارد «و تو چه‌ دانی‌» ای‌ محمد ص! «چه ‌بسا قیامت‌ نزدیک‌ باشد» و در زمانی‌ نزدیک‌ روی‌ دهد. مخاطب ‌ساختن‌ رسول‌ خدا ص برای‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ هرگاه‌ قیامت‌ از ایشان‌ در پرده‌ غیب ‌مستور باشد و ایشان‌ ـ درحالی‌که‌ فرستاده‌ خدا أ هستند ـ وقت‌ آن‌ را ندانند پس ‌در این‌ صورت، دیگران‌ چگونه‌ وقت‌ آن‌ را خواهند دانست‌؟ آری‌! وقت‌ قیامت ‌پنهان‌ نگاه‌ داشته ‌شد تا بندگان‌ در هر حال‌ برای‌ آن‌ آماده‌ باشند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌اکرم‌ ص فرمودند: «بعثت ‌والساعة كهاتين». «من‌ در حالی‌ مبعوث‌ شدم‌ که‌ قیامت‌ مانند این ‌دو [انگشتم] نزدیک‌ است‌». و به‌سوی‌ دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطای‌ خود اشاره‌ کردند. یعنی: چنان‌که‌ این‌ دو انگشت‌ میانی‌ به‌هم‌ نزدیکند، قیامت‌ نیز نزدیک‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِيرًا٦٤.

«همانا خداوند کافران‌ را لعنت‌ کرده‌» یعنی: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ طرد کرده ‌و دور رانده‌ است‌ «و برایشان‌» در آخرت‌ همراه‌ با این‌ لعنت‌ در دنیا «آتش ‌فروزانی‌ آماده‌ کرده ‌است‌» سعیر: آتش‌ بسیار فروزان‌ و سهمگین‌ است‌.

﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا٦٥.

«جاودان‌ و همیشه‌» بی‌ هیچ‌ گسست‌ و انقطاعی‌ «در آن‌ می‌مانند» نه‌ از آن ‌بیرون‌ برده‌ می‌شوند و نه‌ در آن‌ زوال‌ و فنایی‌ دارند «نه‌ هیچ‌ دوستی‌ می‌یابند» که ‌یاری‌ و پشتیبانی‌شان‌ کند و آنان‌ را از عذاب‌ دوزخ‌ باز دارد «و نه‌ هیچ‌ یاوری‌» که ‌نصرت‌شان‌ داده‌ و آنان‌ را از آن‌ برهاند.

﴿يَوۡمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمۡ فِي ٱلنَّارِ يَقُولُونَ يَٰلَيۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠٦٦.

«روزی‌ که‌ چهره‌هایشان‌ در آتش‌ دوزخ‌ گردانده‌ شود» یعنی: زیروروی‌ شود، گاهی‌ به‌ این‌ جهت‌ و گاهی‌ بر جهتی ‌دیگر، از پشت‌ به‌ رو، همانند گوشت‌ که‌ در آتش‌ بریان‌ کرده‌ می‌شود. یا مراد، دگرگون ‌شدن‌ رنگهایشان‌ با سوزش‌ آتش‌ است‌که‌ گاهی‌ سیاه‌ و گاهی‌ کبود می‌شود. چهره‌ها به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ ساخته‌ شد زیرا چهره‌ گرامی‌ترین‌ عضو جسم‌ انسان‌ است‌. «می‌گویند: ای‌ کاش‌ ما الله را فرمان ‌می‌بردیم‌ و پیامبر را اطاعت‌ می‌کردیم‌» یعنی: کافران‌ آرزو می‌کنند که‌ کاش‌ در دنیا خدا أ و رسول‌ او ص را اطاعت‌ می‌کردند و به‌ آنچه‌ پیامبر ص آورده ‌بود، ایمان ‌می‌آوردند تا از این‌ عذابی‌ که‌ در آن‌ درافتاده‌اند، نجات‌ می‌یافتند چنان‌که‌ مؤمنان ‌نجات‌ یافته‌اند.

﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠٦٧.

«و می‌گویند: پروردگارا! ما از پیشوایان‌ و بزرگان‌ خود فرمان‌ بردیم‌» یعنی: از رؤسا و علمای‌ گمراه‌گر و رهبران‌ تباهی‌ و فساد فرمان‌ بردیم‌ و به‌ آنان‌ اقتدا کردیم‌ «و ما را از راه‌ گمراه‌ ساختند» با آنچه‌ که‌ برای‌ ما از کفر به‌ خدا أ و رسولش ‌آراستند.

﴿رَبَّنَآ ءَاتِهِمۡ ضِعۡفَيۡنِ مِنَ ٱلۡعَذَابِ وَٱلۡعَنۡهُمۡ لَعۡنٗا كَبِيرٗا٦٨.

«پروردگارا! آنان‌ را دوچندان‌ عذاب‌ ده‌» یعنی: دو برابر عذاب‌ ما عذاب‌شان‌ کن‌؛ یکی‌ عذاب‌ کفرشان‌ و دیگری‌ این‌ عذاب‌ که‌ ما را گمراه‌ ساختند «و لعنت‌شان‌ کن ‌لعنتی‌ بزرگ‌» یعنی: لعنتی‌ که‌ مقدار آن‌ بسیار بزرگ‌ و وقوع‌ آن‌ بر آنان‌ بسیار سخت‌باشد. بنا به‌ قرائتی: (لعنا کثیرا) آمده ‌است، یعنی: لعنت‌شان‌ کن‌ به‌ لعنتی‌ بسیار. که ‌این‌ دو قرائت، در معنی‌ به‌هم‌ نزدیکند و ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ ـ خواننده‌ میان هردو قرائت‌ مخیر است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ ءَاذَوۡاْ مُوسَىٰ فَبَرَّأَهُ ٱللَّهُ مِمَّا قَالُواْۚ وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهٗا٦٩.

«ای‌ مؤمنان‌! مانند کسانی‌ نباشید که‌ موسی‌ را آزار دادند پس‌ خدا او را از آنچه‌ گفتند مبرا ساخت‌» به‌ این‌ ترتیب، خداوند أ مؤمنان‌ را اندرز می‌دهد که‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد ص را نرنجانند و اذیت‌ نکنند چنان‌که‌ بنی‌اسرائیل‌ موسی‌ ÷ را رنجانیدند.

ابن‌ ابی ‌شیبه، ابن‌جریر و ابن‌ منذر از ابن‌ عباس‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قوم ‌موسی‌ ÷ می‌گفتند که‌ او دبه‌ خایه‌ است‌. روزی‌ موسی‌ ÷ بیرون‌ آمد و جامه‌های‌ خود را از تن‌ خویش‌ بیرون‌ آورده‌ بر روی‌ سنگی‌ نهاد تا غسل‌ کند، آن‌ سنگ‌ برجامه‌ وی‌ پیچ‌ خورد و از جای‌ خود پریده‌ به‌ چرخ‌ افتاد و روان‌ شد. موسی‌ ÷ ناگزیر با تنی‌ عریان‌ به‌دنبال‌ وی‌ افتاد و همین‌طور رفت‌ تا به‌ محل‌ مجالس ‌بنی‌اسرائیل‌ رسید. در این‌ اثنا آن‌ها تمام‌ بدنش‌ را به ‌خوبی‌ دیدند و مشاهده‌ کردندکه‌ بیضه‌های‌ او ورم‌ ندارد و او دبه‌ خایه‌ نیست‌. این‌ حدیث‌ شریف‌ گویای‌ برخی‌ ازمظاهر آزار رساندن‌ به‌ پیامبر ما ص است‌. ابن‌مسعود س فرمود: رسول‌ خدا ص روزی‌ مالی‌ را میان‌ اصحاب ‌س تقسیم‌ کردند. در این‌ اثنا مردی‌ از انصار گفت: قطعا در این‌ تقسیم‌ رضای‌ خداوند متعال‌ مد نظر قرار نگرفته‌. پس چهره‌ مبارک‌ از فرط خشم‌ قرمز شد آن‌گاه‌ فرمودند: «رحمت‌ خداوند بر موسی‌ باد زیرا او بیشتر از این‌ مورد آزار قرارگرفت‌ اما صبر کرد». «و موسی‌ نزد خدا با آبرو بود» و نزد وی ‌مقام‌ و منزلتی‌ عظیم‌ داشت‌ تا بدانجا که‌ حق‌ تعالی‌ با وی‌ بی‌واسطه‌ سخن‌ گفت‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠.

«ای‌ مؤمنان‌! از خدا» در تمام‌ امور «پروا دارید و سخنی‌ استوار بگویید» یعنی: در هر امری‌ از امورتان، سخنی‌ درست، حق‌ و استوار که‌ در آن‌ هیچ‌ کژی‌ وانحرافی‌ نباشد بگویید. البته‌ سخن‌گفتن‌ مؤمنان‌ در شأن‌ زید و زینب‌ ب، نیز در این‌ فرمان‌ داخل‌ می‌شود. چنان‌ که‌ ذکر (لااله‌الاالله) و اصلاحگری‌ میان‌ مردم‌ نیز در سخن‌ درست‌ و استوار داخل‌ است‌.

و اگر سخنی‌ درست‌ بگویید، توفیق‌ عمل‌ صالح‌ نیز در پی‌ آن‌ می‌آید، چنان‌ که ‌می‌فرماید:

﴿يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١.

«تا اعمال‌ شما را برای‌ شما به‌ صلاح‌ آورد» یعنی: اعمال‌ شما را ـ به‌سبب‌ آنچه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ آن‌ هدایت‌ می‌کند و بر انجام‌ آن‌ توفیق‌ می‌دهد ـ شایسته‌ و صالح‌ گرداند، نه‌ تباه‌ و فاسد «و گناهان‌ شما را برای‌ شما بیامرزد» یعنی: گناهانتان‌ را آمرزیده‌ و کفاره‌ شده‌ بگرداند. این‌ است‌ پاداش‌ سخن‌ حق‌ و تقوای‌ الهی، که‌ هم‌ عمل‌ را به‌ صلاح‌ و سامان‌ می‌آورد و هم‌ سبب‌ آمرزش‌ گناهان‌ می‌شود پس ‌زهی‌ عز و شرف‌ کسانی‌ که‌ درست‌ و استوار سخن‌ می‌گویند «و هرکس‌ خدا و رسول‌ او را فرمان‌ برد، قطعا به‌ رستگاری‌ بزرگی‌ نایل‌ آمده‌ است‌» هم‌ در دنیا و هم‌ در آخرت‌؛ زیرا او از آتش‌ دوزخ‌ نجات‌ یافته‌ و به‌ نعمت‌های پایدار بهشت‌ نایل ‌می‌گردد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی‌ اشعری س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص با ما نماز ظهر را ادا کردند و چون‌ از نماز فارغ‌ شدند، با دست‌ خویش‌ به‌سوی‌ ما اشاره‌ کردند که‌ بنشینید. پس‌ نشستیم‌. آن‌گاه‌ فرمودند: «خداوند أ به‌ من‌ فرمان‌ داده ‌است‌ تا شما را دستور دهم‌ به‌ این‌که: از او پروا دارید و سخنی‌ استوار و درست‌ بگویید». سپس‌ به‌سوی‌ زنان‌ رفتند و خطاب‌ به ‌آنان‌ فرمودند: «خداوند أ به‌ من‌ فرمان‌ داده ‌است‌ که‌ شما را امر کنم‌ به‌ این‌که: از او پروا دارید و سخنی‌ درست‌ و استوار بگویید».

﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا٧٢.

«همانا ما امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ داشتیم‌» مراد از امانت: تمام‌ تکالیف‌ و از آن‌ جمله‌ طاعات‌ و فرایضی‌ است‌ که‌ بر ادای‌ آن‌ها ثواب‌ و بر ترک ‌آن‌ها عقاب‌ تعلق‌ می‌گیرد، چنان‌ تکالیف‌ و طاعاتی‌ که‌ اگر انسان‌ آن‌ها را ترک‌ کند، جز خداوند متعال‌ کس‌ دیگری‌ بر ترک‌ آن‌ها آگاه‌ نمی‌گردد. و از آن‌ جمله‌ است: امانت‌ اموال‌ و سپرده‌هایی‌ که‌ بر آن‌ها گواه‌ و مدرکی‌ وجود ندارد.

علما گفته‌ اند: امانت، مصادیق‌ گسترده‌ای‌ دارد... گوش‌ امانت‌ است، چشم‌ امانت‌ است، زبان‌ امانت‌ است، شکم‌ امانت‌ است، دست‌ امانت‌ است، پا امانت ‌است، عقل‌ و آگاهی‌ و اختیار امانت‌ است، غسل‌ جنابت‌ امانت‌ است‌ و شرمگاه‌ امانت‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمرو ب آمده‌ است‌که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «أربع‌ إذا كن‌ فيك‌ فلا عليك‌ ما فاتك‌ من‌ الدنيا؛ حفظ أمانة‌ وصدق‌ حديث‌ وحسن‌ خليقة‌ وعفة‌ طعمة». «چهار چیزند که‌ اگر در تو باشند، باکی ‌بر تو نیست‌ در آنچه‌ که‌ از دنیا از دست‌ داده‌ باشی: حفظ و نگهداری‌ امانت، راستی‌ در سخن، حسن‌ خلق‌ و عفت‌ طعمه‌» یعنی: پاکی‌ و بی‌آلایشی‌ رزق‌ وروزی‌. آری‌! ما امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوه‌ها عرضه‌ داشتیم‌؛ «پس‌ از برداشتن‌ آن‌ سر باز زدند و از آن‌ هراسناک‌ شدند» یعنی: آسمآن‌ها و زمین‌ و کوه‌ها به‌رغم‌ بزرگی‌ اجرام‌ خود، بر حالی‌ قراردارند که‌ اگر گذاردن‌ تکلیف‌ بر دوش‌ آن‌ها جایز بود، یقینا بر دوش‌ گرفتن‌ تکالیف‌ الهی‌ای‌ که‌ به‌ انسان‌ موکول‌ شده‌است، برآن‌ها سنگینی‌ می‌کرد زیرا بر این‌ تکالیف، ثواب‌ و عقاب‌ مترتب‌ می‌شود اما همان ‌تکلیفی‌ که‌ بزرگترین‌ کهکشآن‌ها و اجرام‌ از پذیرفتن‌ آن‌ ترسیدند و خود را از برابر آن‌ کنار کشیدند، هنگامی‌ که‌ بر انسان‌ عرضه‌ شد، او آن‌ را پذیرفت: «و انسان‌ آن‌ را برداشت، بی‌گمان‌ او ستمگری‌ نادان‌ بود» یعنی: انسان‌ به‌ برداشتن‌ آن‌ امانت‌ وپرداختن‌ به‌ حق‌ آن‌ گردن‌ نهاد و قطعا او در این‌ گردن ‌نهادن، برخود ستمکار و از سنجش، محاسبه‌ و ارزیابی‌ آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ درافتاده‌ است، نادان‌ بود. به‌قولی: معنای‌ (حملها) این‌ است: انسان‌ به‌طور فطری‌ آماده‌ پذیرش‌ امانت‌ شد. یا هنگامی‌که‌ خدای‌ ‌ در عالم‌ «ذر» امانت‌ رابر وی‌ عرضه‌ کرد، او آن‌ را برداشت‌.

عبدالله ابن‌ عباس س می‌گوید: «خداوند أ پیش‌ از آن‌که‌ طاعت‌ و فرایض‌ را بر آدم‌ عرضه‌ دارد، آن‌ها را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ کرد پس‌ تاب‌ برداشتن ‌آن‌ها را نیاوردند آن‌گاه‌ به‌ آدم‌ گفت: من‌ امانت‌ را بر آسمآن‌ها و زمین‌ و کوهها عرضه‌ داشتم‌ اما آن‌ها تاب‌ تحمل‌ آن‌ را نیاوردند، آیا تو پذیرنده‌ آنچه‌ در آن‌ است ‌هستی‌؟ آدم‌ گفت: پروردگارا! مگر در آن‌ امانت‌ چه‌ چیزی‌ است‌؟ فرمود: این‌ که‌ اگر کار نیکو کردی، پاداش‌ داده‌ می‌شوی‌ و اگر کار بد کردی، مجازات ‌می‌شوی‌. پس‌ آدم‌ آن‌ را گرفت‌ و برداشت‌».

﴿لِّيُعَذِّبَ ٱللَّهُ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ وَٱلۡمُشۡرِكَٰتِ وَيَتُوبَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمَۢا٧٣.

«تا سرانجام‌ خدا مردان‌ و زنان‌ منافق‌ و مردان‌ و زنان‌ مشرک‌ را عذاب‌ کند» یعنی: انسان‌ امانت‌ را برداشت‌ تا خداوند أ ناشایستگانشان‌ را در برابر خیانت‌ در امانت‌ وتکلیف، تکذیب‌ پیامبران و شکستن‌ پیمآن‌ها، عذاب‌ کند «و بر مردان‌ و زنان ‌مؤمن‌» یعنی: بر کسانی‌ که‌ امانت‌ها ـ مانند عبادات‌ و غیره‌ ـ را به‌ سر رسانده‌اند «به‌ رحمت‌ بازگردد» و توبه‌شان‌ را بپذیرد «و خدا آمرزگار» است‌ بر توبه‌ کنندگان ‌«مهربان‌ است‌» به‌ آنان‌ چرا که‌ امانت‌ها را ادا کرده‌اند.

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌ که‌ حکمت‌ در تکلیف‌ مکلفان، عذاب‌ کردن‌ عاصیان‌ و پاداش‌ دادن‌ به‌ فرمان‌بران‌ است‌.

[۶] نگاه‌ کنید به‌ اول‌ سوره‌ «مجادله‌».

سوره‌ سباء

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ را به ‌سبب‌ ذکر داستان‌ قبیله‌ سباء در آن‌، سوره‌ «سباء» نامیدند.

محور این‌ سوره‌ اثبات‌ معاد است‌.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلۡأٓخِرَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡخَبِيرُ١.

«همه‌ ستایش‌ها خدایی‌ راست‌ که‌ آنچه‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ از آن‌ اوست» یعنی‌: تمام‌ آنچه‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌، ملک‌ او و تحت‌ تصرف ‌اوست‌، آنچه‌ بخواهد با آن‌ها می‌کند و هرگونه‌ که‌ اراده‌ کند، در آن‌ها حکم ‌می‌راند. پس‌ ستایش‌ خداوند متعال‌ در برابر «آنچه‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌»، همانا به‌ معنای‌ ستایش‌ او در برابر نعمت‌هایی‌ است‌ که‌ با آفرینش‌ آن‌ها بر خلق‌ خویش ‌منت‌ نهاده ‌است‌ چنان‌که‌ این‌ ستایش‌، به‌ معنای‌ ستایش‌ او در برابر صفات‌ کمالی‌ای‌ مانند قدرت‌ و حکمت‌ و علم‌ و تجربه‌ است‌ که‌ در بندگان‌ آفریده ‌است‌، علم‌ و تجربه‌ای‌ که‌ آنان‌ را الزاما به‌ این‌ حقیقت‌ می‌رساند که‌ او آفریننده‌ آسمآن‌ها و زمین ‌می‌باشد. «حمد» عبارت‌ است‌ از: ستایش‌ نیکو برای‌ خداوند أ در برابر صفات‌ و افعال‌ زیبای‌ وی‌ و تفسیر آن‌ در سوره‌ فاتحه‌ گذشت‌.

«و در آخرت‌ نیز ستایش‌ از آن‌ اوست» یعنی‌: از آن‌ اوست‌ ستایش‌ و سپاس‌ و ثنا از سوی‌ بندگانش‌ در سرای‌ آخرت‌؛ آن‌گاه‌ که‌ به‌ بهشت‌ درآیند چنان‌که‌ خداوند أ در حکایت‌ از سخن‌ آنان‌ در بهشت‌ می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا [الزمر: ٧۴] «و گفتند: همه‌ ستایشها از آن‌ خداوندی‌ است‌ که‌ وعده‌ خویش‌ به‌ ما را راست‌ گردانید». پس‌ ستوده‌ مطلق‌ در آخرت‌ نیز اوست‌ چنان‌که‌ ستوده‌ مطلق‌ در دنیا نیز همو می‌باشد و مالک‌ آخرت‌ اوست‌ چنان‌که‌ مالک‌ دنیا نیز اوست‌ «و اوست‌ حکیم» که‌ به‌ حکمت‌ و استواری‌، کار هردو سرا را سامان‌ بخشیده‌ است‌ «آگاه» است‌ به‌ کار آفرینش‌ خویش‌ در هردو سرای‌ دنیا و آخرت‌.

﴿يَعۡلَمُ مَا يَلِجُ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا يَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعۡرُجُ فِيهَاۚ وَهُوَ ٱلرَّحِيمُ ٱلۡغَفُورُ٢.

«آنچه‌ در زمین‌ فرو می‌رود می‌داند» از آب‌، یا گنجها، یا اجسام‌ مردگان‌، یا دفینه‌های‌ دیگر «و می‌داند آنچه‌ از آن‌ بر می‌آید» از کشت‌ها و سبزی‌ها، جانداران‌، فلزات‌، آب‌ چشمه‌ها و غیره‌ «و می‌داند آنچه‌ از آسمان‌ فرود می‌آید» از فرشتگان‌ و کتاب‌ها به‌سوی‌ پیامبرانش‌ و نیز از باران‌ و برف‌ و تگرگ‌ و صاعقه‌ و برکت‌های‌ وی ‌«و می‌داند آنچه‌ در آسمان‌ بالا می‌رود» از فرشتگان‌، اعمال‌ بندگان‌، بخارها، دودها، پرندگان‌ و وسایل‌ نقلیه‌ هوایی‌ و فضایی‌ [٧] «و اوست‌ مهربان» به‌ بندگانش‌؛ با فرود آوردن‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ نیاز دارند «آمرزنده» است‌ گناهانشان‌ را.

شهید سید قطب‌ / در تفسیر «فی‌ظلال‌القرآن‌» می‌گوید: «با تلاوت‌ این‌ آیه‌، انسان‌ خود را با کلماتی‌ اندک‌، در برابر صفحه‌ عریض‌ و پهناوری‌ از حقیقت‌ می‌بیند، بناگاه‌ خود را در برابر انبوه‌ بزرگ‌ اشیاء، حرکات‌، احجام‌، اشکال ‌تابلوها، معانی‌، تصاویر و حالت‌های‌ شگفت‌ آسا و تکان‌ دهنده‌ای‌ می‌یابد که ‌هرگز تصور و خیال‌ انسان‌ در برابر آن‌ها تاب‌ ایستادگی‌ ندارد. اگر تمام‌ اهل‌ زمین ‌زندگی‌ خویش‌ را تماما وقف‌ این‌ کنند تا آنچه‌ را که‌ فقط این‌ آیه‌ کریمه‌ در این ‌کلمات‌ اندک‌ به‌ آن‌ اشاره‌ می‌کند، بر شمارند، یقینا از شمارش‌ و کاوش‌ در آن‌ها درمی‌مانند! آری‌! چه‌ بسیار چیزهای‌ بی‌شماری‌ هستند که‌ در یک‌ لحظه‌ واحد در زمین‌ فرو می‌روند؟ چه‌ بسیار چیزهایی‌ که‌ از آن‌ بیرون‌ می‌آیند؟ چه‌ بسیار چیزهایی‌ که‌ در همین‌ یک‌ لحظه‌ از آسمان‌ فرود می‌آیند؟ و چه‌ چیزهای‌ بسیاری‌ که‌ در آن‌ بالا می‌روند.

چه‌ کسی‌ می‌تواند تصور کند که‌ در یک‌ لحظه‌ چه‌ بسیار کرمها و حشرات‌، خزنده‌ها و جانورانی‌ در بسیط زمین‌ به‌ درون‌ آن‌ فرو می‌روند؟ چه‌ بسیار قطرات ‌آب‌، ذرات‌ گاز و شعاع‌های‌ برقی‌ در این‌ یک‌ لحظه‌، در بستر آن‌ فرو می‌روند وناپدید می‌شوند... و چشمان‌ بلاکیف‌ خدای‌ سبحان‌ که‌ هرگز نمی‌خوابد مراقب ‌آن‌هاست‌؟

همین‌ طور آیا می‌توان‌ برشمرد که‌ در همین‌ یک‌ لحظه‌ چه‌ چیزهایی‌ به‌ آسمان ‌بالا می‌روند؟ مگر علم‌ بشر و نظام‌ شمارش‌ و آمار آن‌ ـ هرچند هم‌ پیشرفت‌ کند و هرچند که‌ عمری‌ طولانی‌ را در امر شمارش‌ سپری‌ کنند ـ برای‌ شمارش‌ آنچه‌ که ‌فقط در همین‌ یک‌ لحظه‌ اتفاق‌ می‌افتد، کفایت‌ می‌کند؟ هرگز! درحالی‌که‌ علم ‌فراگیر الهی‌، به‌ همه‌ این‌ها در هر مکان‌ و زمانی‌ احاطه‌ دارد. پس‌ فقط همین‌ یک ‌آیه‌ برای‌ اثبات‌ این‌ حقیقت‌ که‌ قرآن‌ سخن‌ بشر نیست‌، کافی‌ می‌باشد».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأۡتِينَا ٱلسَّاعَةُۖ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتَأۡتِيَنَّكُمۡ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِۖ لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ٣.

«و کافران‌ گفتند: قیامت‌ برای‌ ما فرا نمی‌رسد» این‌ سخن‌ را از روی‌ انکار وجود قیامت‌، یا انکار اخباری‌ که‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ بر زبان‌ پیامبرانش‌ به‌ آنان‌ می‌آید و از سر انکار کتاب‌های الهی‌ و حجت‌ها و برهآن‌های‌ روشنی‌ که‌ بر اثبات‌ قیامت ‌در آن‌هاست‌، گفتند «بگو: نه‌ چنان‌ است» که‌ شما می‌پندارید «سوگند به‌ پروردگارم‌ که‌ حتما برای‌ شما خواهد آمد» بدین‌ گونه‌، خداوند متعال‌ به‌ پیامبرش‌ دستور داد تا به ‌آنان‌ از وقوع‌ قیامت‌ خبر داده‌ و برای‌ تقویت‌ و تأکید این‌ خبر، به‌نام‌ او بر صحت ‌آن‌ سوگند بخورد. «همو که‌ دانای‌ غیب‌ است‌ و هم‌ وزن‌ ذره‌ای‌، نه‌ در آسمآن‌ها و نه‌ در زمین‌ از وی‌ پوشیده» و پنهان‌ «نیست» و دور از دسترس‌ علم‌ و قدرت‌ وی ‌نمی‌باشد «و نه‌ کوچکتر از آن» هم‌وزن‌ ذره‌ «و نه‌ بزرگتر از آن‌ است‌ مگر این‌ که‌ در کتابی‌ مبین‌ ثبت‌ شده‌ است» یعنی‌: در لوح‌ محفوظ و در علم‌ الهی‌ ثبت‌ شده ‌است‌. بنابراین‌، اگر استخوآن‌های‌ انسان‌ بعد از مرگ‌ وی‌ متلاشی‌ می‌شوند، حق‌ تعالی ‌می‌داند که‌ کجا رفته‌ و کجا پراکنده‌ شده‌اند لذا آن‌ها را چنان‌ که‌ در آغاز آفریده‌ است‌، از نو می‌آفریند.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ یکی‌ از سه‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ چهارمی‌ ندارند و خداوند أ در همه‌ آن‌ها به‌ پیامبرش‌ دستور داده‌ است‌ تا به‌ پروردگار عظیم‌ خود بر وقوع‌ معاد سوگند بخورد. دو آیه‌ دیگر، یکی‌ در سوره‌ «یونس/‌۵۳» و دیگری‌ در سوره‌ «تغابن/‌٧» است‌».

مفسران‌ می‌گویند: «تأکید قسم‌ بر این‌ وصف‌، از قوت‌ حال‌ مقسم‌ علیه‌ ـ که‌ همانا وقوع‌ قیامت‌ است‌ ـ خبر می‌دهد».

﴿لِّيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ٤.

«تا» حق‌ تعالی‌ با وقوع‌ معاد «کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته ‌کرده‌اند، پاداش‌ دهد» یعنی‌: فایده‌ آوردن‌ قیامت‌ این‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ را با ثواب ‌پاداش‌ داده‌ و کافران‌ را با عقاب‌ مجازات‌ کند «آنانند که‌ برایشان‌ آمرزشی‌ است» بر گناهانشان‌ و آنانند که‌ به‌سبب‌ غلبه‌ ایمان‌ و اعمال‌ شایسته‌ بر گناهانشان‌، گناهانی‌ که‌ کرده‌اند، از سوی‌ خداوند أ محو می‌شود «و برایشان‌ روزی‌ای‌ گرامی‌ است» که‌ عبارت‌ است‌ از: خوراکی‌های‌ لذیذ و گوارایی‌ که‌ به‌سبب‌ ایمان‌ و اعمال‌ صالحشان‌ ـ همراه‌ با فضل‌ و نوازشی‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ ـ در بهشت‌ به‌ ایشان‌ ارزانی‌ می‌شود.

﴿وَٱلَّذِينَ سَعَوۡ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مِّن رِّجۡزٍ أَلِيمٞ٥.

«و کسانی‌ که‌ مقابله‌کنان‌ در آیات‌ ما سعی‌ کردند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ در رد و ابطال ‌آیات‌ فرو فرستاده‌ ما بر پیامبران‌ سعی‌ و تلاش‌ کردند، به‌ این‌ پندار باطل‌ که‌ از چنبره‌ عذاب‌ ما می‌گریزند و با تکیه‌ بر این‌ اعتقاد بی‌اساس‌ که‌: برانگیخته‌ نمی‌شوندو زندگی‌ مجددی‌ در کار نخواهد بود «آن‌ گروه» که‌ چنین‌ سعی‌ بی‌حاصلی‌ کردند «برایشان‌ عذابی‌ از رجز بسیار دردناک‌ باشد» رجز: بدترین‌ و سخت‌ترین‌ عذاب ‌است‌.

﴿وَيَرَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ ٱلۡحَقَّ وَيَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ٦.

«و کسانی‌ که‌ علم‌ داده‌ شده‌اند، می‌بینند» یعنی‌: می‌دانند «که‌ آنچه‌ از جانب ‌پروردگارت‌ به‌سوی‌ تو نازل‌ شده‌، حق‌ است» یعنی‌: دانایانی‌ که‌ از اهل‌ حق‌ هستند، می‌دانند که‌ آنچه‌ بر تو از جانب‌ خداوند أ نازل‌ شده‌ حق‌ است‌ و این‌ دانایان ‌حقیقت‌پو، صحابه‌ رسول‌ خدا ص هستند. به‌ قولی‌: ایشان‌ مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌ ـ مانند عبدالله بن‌سلام‌ و یاران‌ وی‌ ـ اند «و می‌دانند که‌ به‌سوی‌ راه‌ غالب‌ ستوده‌ صفات‌ هدایت‌ می‌کند» یعنی‌: آن‌ دانش‌ یافتگان‌ به‌ کتاب‌ خدا أ، می‌دانند که‌ این‌ قرآن‌ به‌سوی‌ دین‌ حق‌ خدا أ که‌ مبتنی‌ بر توحید است‌، هدایت‌ می‌کند. ابن‌کثیر در معنای‌ آیه‌ می‌گوید: «چون‌ مؤمنان‌ صحنه‌ رستاخیز را مشاهده‌ می‌کنند، آن‌ رابه‌ عین‌الیقین‌ می‌بینند، بعد از آن‌که‌ در دنیا به‌ علم‌الیقین‌ راجع‌ به‌ آن‌ علم‌ حاصل ‌کرده‌اند و این‌ یکی‌ دیگر از حکمت‌های‌ وقوع‌ قیامت‌ است‌».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ هَلۡ نَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ يُنَبِّئُكُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمۡ لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍ٧.

«و کافران‌ گفتند» برخی‌ به‌ برخی ‌دیگر استهزاکنان‌ «آیا شما را بر مردی‌ راهنمایی‌کنیم» منظورشان‌ حضرت‌ محمد ص است‌ «که‌ به‌ شما» از امری‌ عجیب‌ و غریب ‌و حیرت‌آور «خبر می‌دهد» و آن‌ این‌ است‌ که‌: «چون‌ کاملا متلاشی‌ و پاره‌پاره‌ شدید» یعنی‌: چون‌ بعد از مرگ‌ خویش‌ به‌ مشتی‌ استخوان‌ و خاک‌ که‌ همه‌ ذرات‌ و اجزای‌ آن‌ پراکنده‌ و از هم‌ پاشیده‌ است‌، تبدیل‌ شدید و تماما پراکنده‌ و قطعه‌قطعه‌ شدید «آن‌گاه‌ آفرینش‌ جدیدی‌ خواهید یافت» یعنی‌: به‌ آفرینشی‌ نو آفریده‌ شده‌ و از قبرهایتان‌ زنده‌ برانگیخته‌ خواهید شد و باز به‌ همان‌ اشکالی‌ که‌ در دنیا بوده‌اید، بازمی‌گردید؟ آن‌ها این‌ سخن‌ را از سر تمسخر و استهزا به‌ وعده‌ خداوند أ بر برانگیختن‌ مجدد ـ که‌ به‌ زبان‌ پیامبرش‌ اعلام‌ کرده ‌است‌ ـ گفتند.

﴿أَفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِۦ جِنَّةُۢۗ بَلِ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ فِي ٱلۡعَذَابِ وَٱلضَّلَٰلِ ٱلۡبَعِيدِ٨.

«آیا بر خدا دروغی‌ بربسته‌ یا او جنونی‌ دارد» یعنی‌ گفتند: آیا محمد‌ ص در آنچه ‌که‌ راجع‌ به‌ زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ می‌گوید، دروغگوست‌، یا در او دیوانگی‌ای ‌است‌، به‌گونه‌ای‌ که‌ نمی‌داند و نمی‌فهمد که‌ چه‌ می‌گوید؟ خدای‌ سبحان‌ هردو پندارشان‌ را رد کرده‌ می‌ فرماید: «بلکه‌ نامؤمنان‌ به‌ آخرت‌ در عذاب‌ و گمراهی ‌دور و درازی‌ هستند» یعنی‌: موضوع‌ چنان‌ نیست‌ که‌ آنان‌ پنداشته‌اند بلکه‌ حقیقت‌ امر این‌ است‌ که‌ محمد‌ ص شخص‌ راستگو و بسیار عاقل‌ و رشیدی‌ است‌ که‌ حق‌ را به‌ میدان‌ آورده‌ و این‌ آنانند که‌ از فهم‌ و درک‌ حقایق‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ و در گمراهی ‌دور و درازی‌ در افتاده‌اند و بنابراین‌، به‌ آخرت‌ کفر ورزیده‌ و به‌ پیام‌های‌ الهی‌ که ‌این‌ پیامبر بر حق‌ آورده‌ است‌، ایمان‌ نیاورده‌اند، آن‌ها باید بدانند که‌ به‌سبب‌ همین ‌انکار و تکذیب‌ خویش‌، گرفتار عذاب همیشگی‌ آخرت‌ خواهند بود، چنان‌ که‌ امروز نیز در گمراهی‌ای‌ بس‌ دور و دراز از حق‌ قرار دارند.

آن‌گاه‌ خدای‌ ‌ برای‌ کامل‌ ساختن‌ این‌ پاسخ‌، نظر آنان‌ را به‌ مظاهر قدرت‌ خویش‌ جلب‌ کرده‌ می‌فرماید:

﴿أَفَلَمۡ يَرَوۡاْ إِلَىٰ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِن نَّشَأۡ نَخۡسِفۡ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ نُسۡقِطۡ عَلَيۡهِمۡ كِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَةٗ لِّكُلِّ عَبۡدٖ مُّنِيبٖ٩.

«آیا به‌سوی‌ آنچه‌ ـ از آسمان‌ و زمین‌ ـ که‌ پیش‌ رویشان‌ و پشت‌ سرشان‌ است‌، ننگریسته‌اند؟» خداوند متعال‌ این‌گونه‌ به‌ سرزنش‌ آنان‌ می‌پردازد در حالی‌ که‌برایشان‌ روشن‌ می‌کند که‌ این‌گونه‌ قضاوت‌ و برداشت‌ ـ جز به‌سبب‌ عدم‌ تفکر و تدبرشان‌ در آفرینش‌ آسمان‌ و زمین‌ ـ از آنان‌ سر نزده‌ است‌ زیرا اگر آن‌ها در این ‌آفرینش‌ می‌اندیشیدند، یقینا به‌ قدرت‌ بی‌مثال‌ خداوند أ پی‌ می‌بردند و به‌ تبع‌ آن ‌به‌ روز آخرت‌ نیز یقین‌ پیدا می‌کردند. معنای‌: ﴿إِلَىٰ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُم [سبأ: ٩] این ‌است‌ که‌: آنان‌ چون‌ بنگرند، آسمان‌ را هم‌ پشت‌ سر خود می‌بینند و هم‌ پیش‌ روی‌ خود و همه‌ این‌ها از عجایب‌ و شگفتی‌هایی‌ است‌ که‌ بر قدرت‌ و یگانگی ‌خداوند أ دلالت‌ می‌کند. همین‌گونه‌ چون‌ در زمین‌ بنگرند، آن‌ را هم‌ پشت‌ سر و هم‌ پیش‌ روی‌ خویش‌ می‌بینند، که‌ این‌ نیز دلالت‌ روشنی‌ همانند دلالت‌ آسمان‌ به‌همراه‌ دارد. پس‌ اگر آن‌ها با تدبر و تعمق‌ به‌سوی‌ آسمان‌ و زمین‌ بنگرند، قطعا خواهند دانست‌ که‌ آفریننده‌ این‌ دو پدیده‌ عظیم‌، قادر است‌ تا قیامت‌ را نیز بر پاداشته‌ و بر آن‌ها به‌ طور شتابان‌ و سریع‌، عذاب‌ را بفرستد «اگر بخواهیم‌ آنان‌ را در زمین‌ فرو می‌بریم» چنان‌که‌ قارون‌ را فرو بردیم‌ «یا پاره‌هایی‌ از آسمان» یعنی‌: قطعه‌هایی‌ از آن‌ را «بر آنان‌ فرو می‌اندازیم» چنان‌که‌ آن‌ را بر اصحاب‌ «ایکه» فرو افگندیم‌ [۸]. پس‌ چگونه‌ از عذاب‌ حق‌ تعالی‌ احساس‌ ایمنی‌ می‌کنند؟! «قطعا در این‌ امر» که‌ ذکر شد؛ از آفرینش‌ آسمان‌ و زمین‌ «نشآن‌های‌ است» واضح‌ و دلالتی ‌است‌ آشکار «برای‌ هر بنده‌ منیبی» که‌ با توبه‌ و اخلاص‌ به‌سوی‌ پروردگارش ‌رجوع‌ می‌کند.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ فقط کسی‌ نشانه‌های‌ قدرت‌ الهی‌ را در آفرینش ‌و اعاده‌ آن‌ می‌بیند که‌ به‌ وصف‌ انابت‌، یعنی‌ بازگشت‌ دایمی‌ فروتنانه‌ مطیعانه‌ به‌سوی‌ الله أ، موصوف‌ باشد.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ مِنَّا فَضۡلٗاۖ يَٰجِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُۥ وَٱلطَّيۡرَۖ وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِيدَ١٠.

«و به‌راستی‌ داوود را از جانب‌ خود فضلی‌ دادیم» که‌ این‌ فضل‌ و مزیت‌، دادن‌ نبوت‌ و کتاب‌ زبور و به‌قولی‌: دادن‌ نیروی‌ نرم ‌کردن‌ آهن‌ به‌ وی‌ بود. بهتر این ‌است‌ که‌ گفته‌ شود: این‌ فضل‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ خداوند أ در همین‌ آیه‌ از: ﴿يَٰجِبَالُ أَوِّبِي [سبأ: ۱۰] تا آخر آن‌ ذکر کرده ‌است‌. «ای‌ کوه‌ها! همراه‌ او تسبیح‌ گویید» یعنی‌ گفتیم‌: ای‌ کوه‌ها! همراه‌ داوود و همصدا با تسبیح ‌گفتن‌ او، تسبیح‌ گویید «و پرندگان‌ را» یعنی‌: پرندگان‌ را نیز برای‌ او رام‌ گردانیده‌ و گفتیم‌: همراه‌ با او تسبیح‌ گویید.

آری‌! خداوند متعال‌ به‌ داوود صدایی‌ بس‌دلکش‌، نیرومند و مؤثر عنایت‌ کرده ‌بود. چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ ص شب ‌هنگام‌ صدای‌ ابو موسی ‌اشعری‌ س را که‌ مشغول‌ قرائت‌ قرآن‌ بود شنیدند پس ‌ایستادند و به‌ قرائت‌ او گوش‌ فرا دادند آن‌گاه‌ فرمودند: «لقد اوتی‌ هذا مزمار من ‌مزامیر آل‌ داوود: به‌راستی‌ به‌ این‌ شخص‌، مزماری‌ از مزامیر آل‌ داوود داده‌ شده ‌است‌». «و آهن‌ را برای‌ او نرم‌ گردانیدیم» تا هر چه‌ می‌خواهد با آن‌ بسازد. به‌قولی‌: آهن‌ در دست‌ داوود مانند شمع‌ نرم‌ می‌شد و آن‌ را بی‌نیروی‌ آتش‌ به‌ هر شکلی‌ که‌ می‌خواست‌ تبدیل‌ می‌کرد.

﴿أَنِ ٱعۡمَلۡ سَٰبِغَٰتٖ وَقَدِّرۡ فِي ٱلسَّرۡدِۖ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١١.

«فرمودیم‌ که‌ زره‌های‌ بلند و رسا بساز» سابغات‌: زره‌های‌ کامل‌، وسیع‌ و گشادی ‌است‌ که‌ تمام‌ بدن‌ را بپوشاند. یادآور می‌شویم‌ که‌ داوود ÷ اولین‌ سازنده‌ زره‌ در دنیاست‌. «و در بافتن‌ حلقه‌ها اندازه‌ را نگاه ‌دار» سرد: بافته‌های‌ زره‌ است‌. گفته ‌می‌شود: السرد و الزرد: و هردو به‌ معنای‌ بافتن‌ حلقه‌های‌ زره‌ است‌. یعنی‌: زره‌ را نه‌ آنچنان‌ کوچک‌ و نازک‌ بساز که‌ سست‌ و شکننده‌ بوده‌ و در برابر ضربات‌ دشمن ‌استحکام‌ دفاعی‌ نداشته‌ باشد و نه‌ آن‌ها را چنان‌ بزرگ‌ و ضخیم‌ بساز که‌ بر پوشنده‌ خود سنگینی‌ کند. «و کار شایسته‌ کنید» ای‌ اهل ‌بیت‌ داوود! «در حقیقت‌ من‌ به‌ آنچه‌ می‌کنید بینایم» و آگاه‌ پس‌ شما را در برابر سخنان‌ و اعمال‌ نیکتان‌ پاداش ‌می‌دهم‌.

﴿وَلِسُلَيۡمَٰنَ ٱلرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهۡرٞ وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَيۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن يَعۡمَلُ بَيۡنَ يَدَيۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَمَن يَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِيرِ١٢.

«و برای‌ سلیمان‌ باد را» تقدیر سخن‌ چنین‌ است‌: و برای‌ سلیمان‌ باد را رام‌ گردانیدیم‌ «که‌ سیر بامدادی‌ آن‌ یک‌ ماهه‌ راه‌ و سیر شامگاهی‌ آن‌ نیز یک‌ ماهه‌ راه‌ بود» یعنی‌: باد به‌ فرمان‌ سلیمان‌ ÷ بامداد در اول‌ روز مسافت‌ یک ‌ماه‌ راه‌ را می‌پیمود و شامگاهان‌ در آخر روز نیز همین‌ فاصله‌ را سیر می‌کرد. ابن‌کثیر به‌نقل‌ از حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «سلیمان‌ ÷ بامدادان‌ از دمشق‌ بر تخت‌ خود می‌نشست ‌و سوار بر بال‌های‌ باد به‌ اصطخر فرود می‌آمد و در آن‌ غذای‌ ناشتا (نهار) را تناول ‌می‌کرد و در نیمه‌ اخیر روز از اصطخر بر فضاپیمای‌ بادی‌ خود می‌نشست‌ و شامگاه ‌در کابل‌ (مرکز افغانستان) فرود می‌آمد. و در میان‌ دمشق‌ و اصطخر ـ برای‌ کسی‌که‌ به‌ شتاب‌ راه‌ بپیماید ـ مسافت‌ یک ماه‌ راه‌ است‌ و در میان‌ اصطخر و کابل ‌نیز ـ برای‌ کسی‌ که‌ به‌ شتاب‌ راه‌ بپیماید ـ همین‌ مقدار راه‌ است‌». «و چشمه‌ مس ‌را برای‌ او روان‌ ساختیم» به‌ طور گدازان‌ و جوشان‌ چنان‌که‌ برای‌ داوود ÷ آهن‌ را نرم‌ گردانیدیم‌ «و برخی‌ از جنیان‌ نزد او به‌ اذن‌ پروردگارش‌ کار می‌کردند» یعنی‌: به‌فرمان‌ خویش‌ برای‌ او از جنیان‌ کسانی‌ را که‌ پیش‌ روی‌ او کار می‌کردند، رام‌ کردیم‌. که‌ ذکر کارهای‌ جنیان‌ در آیه‌ بعد می‌آید. «و هرکس‌ از آن‌ها از فرمان ‌ما» که‌ او را بدان‌ فرمان‌ داده ‌بودیم‌، یعنی‌ از پیروی‌ سلیمان‌ ÷ «عدول‌ کند، از عذاب‌ سوزان‌ به‌ او می‌چشانیم» که‌ این‌ عذاب‌ در آخرت‌ و به‌ قولی‌ در دنیاست‌.

﴿يَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا يَشَآءُ مِن مَّحَٰرِيبَ وَتَمَٰثِيلَ وَجِفَانٖ كَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِيَٰتٍۚ ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُكۡرٗاۚ وَقَلِيلٞ مِّنۡ عِبَادِيَ ٱلشَّكُورُ١٣.

«می‌ساختند» آن‌ جنیان‌ «برای‌ او هر چه‌ می‌خواست‌: از قلعه‌ها» محاریب‌: ساختمآن‌های‌ بلند و قصرهای‌ رفیع‌ است‌. به‌قولی‌: مراد از محاریب‌ در اینجا، مساجد است‌. «و تمثال‌ها» تماثیل‌: هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ صورت‌ مجسم ‌نقش ‌و نگار شده‌ باشد، چه‌ از مس‌ باشد، چه‌ از شیشه‌، چه‌ از سنگ‌ رخام‌ و غیره‌. به‌قولی‌: این‌ تمثالها و تصاویر عبارت‌ از تصاویر پیامبران‌، فرشتگان‌، علما و صالحان‌ بود. گفته ‌شده‌ که‌: صورت‌نگاری‌ در شریعت‌ سلیمان‌ ÷ مباح‌ بود اما این‌ کار در شریعت‌ پیامبر ما حضرت‌ محمد ص است منسوخ‌ گردید.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «أشد الناس‌ عذاباً يوم‌ القيامة‌ المصورون‌». «سخت‌ترین‌ مردم‌ از روی‌ عذاب‌ در روز قیامت‌، صورت‌ نگاران‌‌اند». ابن‌ حجر عسقلانی‌ در «فتح‌الباری‌» شرح‌ «بخاری‌»، آرای‌ علما در برداشتن‌ تصاویر دارای ‌جسم‌، یا دارای‌ سایه‌ را از موجودات‌ ذی‌ روح‌ ـ مانند انسان‌ و حیوان‌ ـ نقل‌ کرده ‌آن‌گاه‌ در جمع‌بندی‌ این‌ آراء می‌گوید: «ساختن‌ مجسمه‌ ـ بجز اسباب ‌بازی ‌کودکان‌ ـ به‌ اجماع‌ علما حرام‌ است‌. اما در تصویرنگاری‌ بر روی‌ پارچه‌، چهار قول‌ است‌ و صحیح‌ترین‌ آن‌ها این‌ است‌ که‌: اگر تصویر تمام‌ اندام‌ بود، حرام‌ است‌ ولی‌ اگر سر آن‌ قطع‌ شده‌ بود، یا اجزا و اعضای‌ آن‌ به‌ طور پراکنده‌ به‌ تصویر کشیده‌ شده‌ بود، جایز است‌».

جمهور علما ـ از صحابه‌ تابعین‌ و ائمه‌ مذاهب‌ ـ به‌کارگرفتن‌ تصاویر را چنانچه‌ در زیر پا قرار داشت‌ و بر آن‌ پا نهاده‌ می‌شد، یا به‌ خواری‌ و اهانت‌ استعمال‌ می‌شد ـ مانند تصاویر پشتی‌ها و بالشت‌ها ـ جایز شمرده‌اند.

صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «باید دانست‌ که‌ حکم‌ تصاویر فوتوگرافی‌، همچون‌ حکم‌ نگارگری‌ بر روی‌ پارچه‌ است‌ بلکه‌ تصاویر فوتوگرافی‌ در حقیقت‌ ـ به‌ آن‌ معنایی‌ که‌ در احادیث‌ آمده‌ است‌ ـ تصویر نیست‌ و مانند افتادن‌ پرتو صورت‌ انسان‌ در آیینه‌ یا آب‌ می‌باشد لذا در آن‌، مفهوم‌ شبیه‌ سازی‌ با آفرینش ‌خداوند أ در کار نیست‌».

«و» نیز جنیان‌ برای‌ سلیمان‌ ÷ «کاسه‌های‌ بزرگ‌ حوض‌ مانند» می‌ساختند که‌ در بزرگی‌ خود به‌ مانند آبشخور شتران‌ بود به‌ طوری‌که‌ جمعی‌ بزرگ‌ بر یک‌ کاسه‌ گرد آمده‌ و همه‌ از آن‌ می‌خوردند. جوابی‌: حوض‌هایی‌ است‌ که‌ شتران‌ را در آن‌ها آب‌ می‌دهند. «و» نیز جنیان‌ برای‌ سلیمان‌ ÷ «دیگ‌های‌ ثابت‌ در جاهای ‌خود» می‌ساختند که‌ از بس‌ بزرگ‌ بود، نه‌ به‌ نیروی‌ انسانی‌ حمل‌ می‌شد و نه‌ حرکت‌ داده‌ می‌شد «ای‌ خاندان‌ داوود! شکرگزار باشید» یعنی‌: به‌ خاندان‌ داوود گفتیم‌: به‌عنوان‌ شکر و سپاسگزاری‌ حق‌ تعالی‌ دربرابر آنچه‌ که‌ به‌ شما در دین‌ و دنیا داده‌ است‌، به‌ طاعت‌ ما عمل‌ کنید «و از بندگان‌ من‌ اندکی‌ سپاسگزارند» که ‌شکر نعمت‌ را با قلب‌ و زبان‌ و اعضایشان‌ به‌جا آورند. البته‌ این‌ امر، اخباری‌ از واقعیت‌ امر است‌. حقیقت‌ شکر: اعتراف‌ به‌ نعمت‌ منعم‌ و به‌کارگیری‌ نعمت‌ در طاعت‌ حق‌ تعالی‌ است‌، چنان‌ که‌ کفران‌ و ناسپاسی‌: عبارت‌ از به‌کارگیری‌ نعمت‌ در معصیت‌ می‌باشد.

ظاهر قرآن‌ و سنت‌ گویای‌ آنند که‌ شکر، محدود به‌ سپاس‌ و ثنای‌ زبانی‌ نیست ‌بلکه‌ عمل‌ بدن‌ نیز از مقتضیات‌ شکر است‌ لذا شکر با فعل‌؛ عمل‌ اعضاء است‌ و شکر با سخن‌؛ کار زبان‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از رسول‌‌ خدا‌ ص آمده‌ است‌ که ‌فرمودند: «در حقیقت‌ دوست‌ داشته‌ترین‌ نماز نزد خداوند متعال‌، نماز داوود است‌؛ او نصف‌ شب‌ را می‌خوابید و یک‌ سوم‌ آن‌ را زنده‌دار بود «و به‌ نماز و رازونیاز می‌پرداخت» و باز یک‌ ششم‌ آن‌ را می‌خوابید. و دوست‌ داشته‌ترین‌ روزه ‌نزد خداوند أ، روزه‌ داوود است‌، او یک‌ روز را روزه‌ می‌گرفت‌ و روز دیگر را می‌خورد. و چون‌ او با دشمن‌ روبه‌رو می‌شد، از میدان‌ معرکه‌ فرار نمی‌کرد». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص بر منبر رفته‌ و این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند آن‌گاه‌ فرمودند: «سه‌ خصلت‌ است‌ که‌ به‌ هر کس ‌داده‌ شد، قطعا به‌ او مانند آنچه‌ که‌ به‌ خاندان‌ داوود داده‌ شده‌، عطا گردیده‌ است‌. از آن‌ حضرت‌‌ ص پرسیدیم‌ که‌ این‌ سه‌ خصلت‌ چیست‌؟ فرمودند: «العدل‌ في‌ الرضا والغضب‌، والقصد في‌ الفقر والغني‌، وخشية‌ الله‌ في ‌السر والعلانية‌». «در پیش‌ گرفتن ‌عدالت‌ درحال‌ رضا و خشم‌، میانه‌روی‌ درحال‌ فقر و توانگری‌ و ترس‌ از خدا أ در نهان‌ و آشکار».

﴿فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ١٤.

«پس‌ چون‌ مرگ‌ را بر او مقرر داشتیم» یعنی‌: چون‌ بر سلیمان‌ ÷ به‌ مرگ‌ حکم ‌کرده‌ و مرگ‌ را بر وی‌ الزام‌ کردیم‌، از این‌ دنیا درحالی‌ درگذشت‌ که‌ بر عصای‌ خویش‌ تکیه‌ داده‌ بود، از این‌رو، جنیان‌ از مرگ‌ وی‌ آگاه‌ نشدند و همچنان‌ از ترس‌ وی‌ به‌ کارهای‌ خویش‌ ادامه‌ می‌دادند پس‌ «چیزی‌ جز کرم‌ چوب‌ خواره» یعنی‌: موریانه‌ «که‌ عصای‌ سلیمان‌ را» که‌ بر آن‌ تکیه‌ داده‌ بود «می‌خورد، مرگ‌ او را به‌ آنان ‌نشان‌ نداد پس‌ چون‌ بیفتاد» سلیمان‌ ÷، بعد از آن‌که‌ عصایش‌ بر اثر خوردن‌ موریانه‌ درهم‌ فروریخت‌؛ «جنیان‌ پی‌ بردند» و بر آنان‌ آشکار شد «که‌ اگر غیب‌ را می‌دانستند» یعنی‌: اگر این‌ پندارشان‌ که‌ غیب‌ را می‌دانند صحیح‌ بود، قطعا در آن‌ صورت‌ از مرگ‌ وی‌ باخبر می‌شدند و بعد از مرگ‌ وی‌ به‌مدت‌ درازی‌ «در عذاب ‌خوارکننده‌ درنگ‌ نمی‌کردند» و باقی‌ نمی‌ماندند و دیگر درحالی‌که‌ او مرده‌ بود، در قبضه‌ اطاعت‌ وی‌ باقی‌ نمی‌ماندند، آن‌ عذاب‌ خوارکننده‌، کار های‌ دشواری‌ بود که‌ سلیمان‌ ÷ آنان‌ را بدان‌ گماشته‌ بود. اما چون‌ کرم‌ چوب ‌خوار عصایش‌ را خورد و پیکر بی‌جان‌ او بر زمین‌ افتاد، جنیان‌ به‌ مرگ‌ او پی‌ بردند و مردم‌ دانستند که‌ آن‌ها غیب‌ را نمی‌دانند.

ابن ‌کثیر نقل‌ می‌کند که‌: «سلیمان‌ ÷ بعد از مرگ‌ به‌ مدت‌ یک‌ سال‌ بر آن‌ عصا تکیه‌ داده‌ بود و موریانه‌ در این‌ مدت‌ از آن‌ عصا می‌خورد تا این‌ که‌ سرانجام‌ بر زمین‌ افتاد».

﴿لَقَدۡ كَانَ لِسَبَإٖ فِي مَسۡكَنِهِمۡ ءَايَةٞۖ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٖ وَشِمَالٖۖ كُلُواْ مِن رِّزۡقِ رَبِّكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لَهُۥۚ بَلۡدَةٞ طَيِّبَةٞ وَرَبٌّ غَفُورٞ١٥.

«قطعا برای‌ قوم‌ سباء» سباء: نام‌ قبیله‌ای‌ است‌ که‌ در یمن‌ می‌زیستند و شاهان ‌یمن‌ از این‌ قبیله‌ بودند. آری‌! برای‌ قوم‌ سباء «در مساکن‌شان» که‌ در شهر مأرب ‌قرار داشت‌ «نشآن‌های‌ بود» دال‌ بر وجود خداوند أ، قدرت‌، وحدانیت‌، رحمت ‌و وجوب‌ شکر وی‌، این‌ نشانه‌: «دو باغستان‌ از جانب‌ راست‌ و از جانب‌ چپ» وادی ‌سباء بود، که‌ در آن‌ها از تمام‌ میوه‌ها فراوان‌ موجود بود و در درون‌ آن‌ وادی‌، منازل‌ مسکونی‌ بنا شده‌ بود. پس‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شد: «از روزی‌ پروردگارتان ‌بخورید» مراد از روزی‌: میوه‌های‌ آن‌ دو باغستان‌ بزرگ‌ است‌ «و او را شکر کنید» بر آنچه‌ که‌ به‌ شما از این‌ نعمت‌ها ارزانی‌ نموده‌ است‌ لذا به‌ طاعت‌ وی‌ عمل‌ کرده‌ و از معاصی‌اش‌ بپرهیزید «شهری‌ است‌ پاکیزه» به ‌سبب‌ بسیاری‌ درختان‌ وپاکیزگی‌ میوه‌های‌ آن‌ «و پروردگاری‌ است‌ آمرزنده» یعنی‌: پروردگاری‌ است ‌نعمت ‌بخش‌ که‌ گناهانشان‌ را می‌آمرزد.

قرآن‌ کریم‌ دوبار از قبیله‌ سباء نام‌ می‌برد، یکی‌ در داستان‌ بلقیس‌ ملکه‌ سباء و دیگری‌ در این‌ داستان‌. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «مردی‌ از رسول‌‌خدا‌ ص پرسید که‌ سباء چیست‌؟ آیا مردی‌ است‌ یا زنی‌ یا سرزمینی‌؟ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «بلکه‌ سباء نام‌ مردی‌ است‌ که‌ برایش‌ ده‌ فرزند پسر به‌دنیا آمد، شش‌ تن‌ آنان‌ ساکن‌یمن‌ شدند و چهار تن‌ ساکن‌ شام‌، یمنی‌ها عبارتند از: مذحج‌، کنده‌، ازد،اشعری‌ها، انمار و حمیر. اما شامی‌ها عبارتند از: لخم‌، جذام‌، عامله‌ و غسان‌». علمای‌ انساب‌ (نسب ‌شناس) می‌گویند: «نام‌ سباء، عبد شمس‌ و او فرزند یشجب ‌فرزند یعرب‌ فرزند قحطان‌ بود. سد مأرب‌، سدی‌ بود که‌ شاهان‌ قدیمی‌ این ‌سرزمین‌، آن‌ را بنا کرده‌ بودند و سیل‌ و آب‌ وادیهایشان‌ در پشت‌ آن‌ جمع‌ می‌شد و مردم‌ در پایین‌ آن‌ سد در دو پهنای‌ وادی‌ به‌ غرس‌ درختان و آباد کردن‌ باغها ومنازل‌ پرداخته‌ بودند». یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ سد در سال‌ (۱٩۸٧م) تجدید بنا شده‌ است‌.

﴿فَأَعۡرَضُواْ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ سَيۡلَ ٱلۡعَرِمِ وَبَدَّلۡنَٰهُم بِجَنَّتَيۡهِمۡ جَنَّتَيۡنِ ذَوَاتَيۡ أُكُلٍ خَمۡطٖ وَأَثۡلٖ وَشَيۡءٖ مِّن سِدۡرٖ قَلِيلٖ١٦.

«پس‌ روی‌ گردانیدند» قوم‌ سباء از شکرگزاری‌ پروردگارشان‌ و او را ناسپاسی‌ کردند «پس‌ بر آنان‌ سیل‌ عرم‌ را فرستادیم» یعنی‌: سیلی‌ بنیان‌کن‌ را که‌ با هجوم‌ تند خویش‌، سد مأرب‌ را در هم‌ شکست‌ و آب‌ آن‌ به‌ باغستآن‌هایشان‌ سرازیر شده‌ آن‌ها را غرق‌ و خانه‌هایشان‌ را در زیر گل‌ و لای‌ مدفون‌ کرد. این‌ سیل‌ معروف‌ به‌ عرم‌ است‌، عرم‌: سیلی‌ است‌ که‌ به‌ سبب‌ نیرومندی‌ و تندی‌، هیچ‌ چیز در جلوی‌ آن ‌نمی‌تواند ایستادگی‌ کند. «و به‌ جای‌ آن‌ دو باغستان‌شان‌، دو باغ‌ دیگر به‌ آنان‌ عوض ‌دادیم» که‌ هیچ‌ خیری‌ در آن‌ها نبود و برای‌ آنان‌ در آن‌ هیچ‌ فایده‌ای‌ وجود نداشت‌ و «دارای‌ میوه‌های‌ بدمزه» بود و درختانی‌ با این‌ خصوصیت‌ را برایشان‌ رویانده ‌بودیم‌. خمط: بر هر درخت‌ تلخ‌ و خارداری‌ اطلاق‌ می‌شود. «و دارای‌ درخت ‌شوره‌ گز» بود که‌ اصلا هیچ‌ میوه‌ای‌ ندارد «و چیزی‌ اندک‌ از درخت‌ کنار» داشت‌. بدین‌سان‌، خداوند متعال‌ درختان‌ مثمر آنان‌ را نابود کرد و به‌جای‌ آن‌ها درختان‌ شوره‌گز، اراک‌ و درخت‌ کنار را که‌ میوه‌ای‌ شبیه‌ عناب‌ دارد، جانشین‌ آن‌ها کرد و درخت‌ کنار، بهترین‌ آن‌ها بود.

﴿ذَٰلِكَ جَزَيۡنَٰهُم بِمَا كَفَرُواْۖ وَهَلۡ نُجَٰزِيٓ إِلَّا ٱلۡكَفُورَ١٧.

«این‌ عقوبت‌ را به‌ سزای‌ کفر» و ناسپاسی‌ «آنان‌ به‌ آنان‌ جزا دادیم‌ و آیا جز ناسپاس ‌را مجازات‌ می‌کنیم‌؟» یعنی‌: ما کسی‌ را مجازات‌ می‌کنیم‌ که‌ کفران‌ نعمت‌ کند، یا وجود و وحدانیت‌ ما را انکار کند.

﴿وَجَعَلۡنَا بَيۡنَهُمۡ وَبَيۡنَ ٱلۡقُرَى ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَا قُرٗى ظَٰهِرَةٗ وَقَدَّرۡنَا فِيهَا ٱلسَّيۡرَۖ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا ءَامِنِينَ١٨.

«و میان‌ آن‌ها» یعنی‌: میان‌ قبیله‌ سباء «و میان‌ آبادانی‌هایی‌ که‌ در آن‌ها برکت‌ نهاده‌ بودیم» که‌ عبارت‌ از آبادیهای‌ سرزمین‌ شام‌ بود «قریه‌های‌ به‌هم‌ پیوسته‌ای‌ قرارداده ‌بودیم» که‌ چون‌ بر تپه‌های‌ بلند بنا شده‌ بودند، نمایان‌ بودند و چنان‌ به‌ هم ‌نزدیک‌ بودند که‌ یک‌ قریه‌ از قریه‌ دیگر دیده‌ می‌شد. مقصد تجارتی‌ قوم‌ سباء، سرزمین‌ شام‌ بود که‌ آن‌ها از شهر مأرب‌ به‌سوی‌ آن‌ می‌شتافتند و در سراسر مسیر میان‌ مأرب‌ و شام‌، آبادی‌ها و شهرک‌های‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ای‌ قرار داشت‌، به‌طوری‌ که‌ آن‌ها در راه‌ خویش‌ شب‌ در یک‌ قریه‌ می‌خوابیدند و فردای‌ آن‌ چاشتگاه‌ به‌ قریه‌ای ‌دیگر می‌آرمیدند تا آن‌که‌ به‌ سرزمین‌ خود بازمی‌گشتند و میان‌ مأرب‌ و صنعا، سه‌ شبانه‌روز راه‌ فاصله‌ است‌. «و در میان‌ آن‌ها مسافت‌ را به‌ اندازه‌ مقرر داشته ‌بودیم» یعنی‌: آن‌ قریه‌ها را در مسافت‌های‌ معینی‌ از یک ‌دیگر قرار داده‌ بودیم‌ به‌ طوری ‌که‌ مفسران‌ می‌گویند: «استراحت‌ نیم‌روز آنان‌ در آبادی‌ای‌ بود وشب ‌گذراندن‌ آن‌ها در آبادی‌ای‌ دیگری‌ تا این‌ که‌ به‌ شام‌ می‌رسیدند».

«در آن‌ها شب‌ها و روزها با کمال‌ امن‌ و امان‌ سیر کنید» یعنی‌: برایشان‌ گفتیم‌: در این ‌قریه‌های‌ به‌ هم‌ پیوسته‌ و زیبا و خرم‌، شب‌ها و روزها آسوده‌ خاطر از آنچه‌ که‌ اسباب ‌ترس‌ و بیم‌ شماست‌، سیر و سفر کنید. به‌ قولی‌: شمار آن‌ قریه‌ها، چهار هزار و هفتصد قریه‌ مشجر و مثمر بود، که‌ آنان‌ به‌مدت‌ چهار ماه‌ در کمال‌ امن‌و امان‌ در آن‌ها سیر می‌کردند تا آن‌ که‌ فاصله‌ میان‌ مأرب‌ و شام‌ را می‌پیمودند. قتاده‌ می‌گوید: «آن‌ها در این‌ مسیر پر از نعمت‌ ـ بی‌ آن‌که‌ از چیزی‌ بترسند، یا از گرسنگی‌ و تشنگی‌ای‌ بیم‌ داشته‌ باشند ـ سیر می‌کردند، به ‌گونه‌ای‌ که‌ مسافر این ‌مسیر، نیازی‌ به‌ حمل‌ آب‌ و توشه‌ راه‌ نداشت‌ و در هر جایی‌ که‌ فرود می‌آمد، آب‌و میوه‌ای‌ فراوان‌ می‌یافت‌».

ولی‌ آن‌ها شکر نعمت‌ را نگزارده‌ بلکه‌ خواستار رنج‌ و مشقت‌ و زحمت‌ شدند:

﴿فَقَالُواْ رَبَّنَا بَٰعِدۡ بَيۡنَ أَسۡفَارِنَا وَظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِيثَ وَمَزَّقۡنَٰهُمۡ كُلَّ مُمَزَّقٍۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٖ١٩.

«تا گفتند: پروردگارا! میان‌ سفرهای‌ ما فاصله‌ انداز» یعنی‌: از نعمت‌ ملول‌ و دلتنگ‌ شده‌ و بر عافیت‌ شکیبایی‌ نکردند و درازی‌ سفر و دوری‌ میان‌ آبادی‌ها را آرزو نمودند تا به‌ اسب‌های‌ نجیب‌ و اسباب‌ و آلات‌ سفر خویش‌ فخر نمایی‌ کنند «و بر خود ستم‌ کردند» با کفر و معاصی‌ «پس‌ آن‌ها را افسانه‌ها گردانیدیم» برای ‌آیندگان‌، به‌طوری‌ که‌ بعد از آن‌ها مردم‌ اخبار و افسانه‌هایشان‌ را با تعجب‌ نقل ‌می‌کنند، چنین‌ کردیم‌ تا مردم‌ از حال‌ و فرجام‌ کار آنان‌ درس‌ عبرت‌ بگیرند «وآن‌ها را پاره ‌پاره‌ ساختیم‌ پاره‌پاره‌ ساختنی‌ تمام» یعنی‌: در هر سمت‌ و سویی‌ از سرزمین‌ها، کاملا پراکنده‌ و تارومارشان‌ ساختیم‌، بدان‌سان‌ که‌ اعراب‌ پارگی‌ و پراکندگی‌ یک‌ قوم‌ را به‌ آنان‌ مثل‌ زده‌ و می‌گویند: «تفرق‌ القوم‌ أيدي‌ سباء». «فلان‌ قوم‌ مانند پارگی‌ و پراکندگی‌ قوم‌ سبا، متفرق‌ و پراکنده‌ شدند». بنابراین‌، دو قبیله ‌اوس‌ و خزرج‌ که‌ از قبیله‌ بزرگ‌ سباء بودند، به‌ یثرب‌ پیوستند، قبیله‌ غسان‌ به‌ شام ‌رفت‌، قبیله‌ ازد به‌ عمان‌ و قبیله‌ خزاعه‌ به‌ سرزمین‌ تهامه‌ «بی‌گمان‌ در این‌ ماجرا نشانه‌هایی‌ است» واضح‌ و دلالت‌ها و عبرتهایی‌ است‌ روشن‌ «برای‌ هر صبر کننده‌ شکرگزاری» یعنی‌: برای‌ هر کسی‌ که‌ در هنگام‌ بلا بسیار صابر و شکیبا و در گاه ‌نعمت‌ و رفاه‌، بسیار شکرگزار باشد. که‌ البته‌ هر مؤمنی‌ باید این‌چنین‌ باشد.

﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَيۡهِمۡ إِبۡلِيسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٢٠.

«و قطعا شیطان‌ گمان‌ خود را در مورد آن‌ها راست‌ یافت» یعنی‌: شیطان‌ در حق ‌اهالی‌ سباء چنین‌ اندیشید که‌ اگر اغوایشان‌ کند، از او پیروی‌ می‌کنند و او همین ‌اندیشه‌ و پندار را در مورد آنان‌ به‌ واقعیت‌ رساند، یا راست‌ یافت‌ «پس» اهالی ‌سباء «از او پیروی‌ کردند» حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «شیطان‌ نه‌ آن‌ها را به‌ تازیانه‌ زد و نه‌ به‌ عصا بلکه‌ فقط در آنان‌ گمانی‌ زد و واقع‌ امر چنان‌ بود که‌ او در آنان‌ گمان ‌زده‌ بود لذا کار شیطان‌ جز افگندن‌ غرور و آرزوهای‌ خام‌ در آنان‌ چیز دیگری ‌نبود». آری‌! آن‌ها بی‌محابا شیطان‌ را اجابت‌ گفتند «جز گروهی‌ از مؤمنان» که‌دست‌ رد بر سینه‌ شیطان‌ نامحرم‌ زدند و اینان‌ نسبت‌ به‌ کفار اندک‌ بودند.

﴿وَمَا كَانَ لَهُۥ عَلَيۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن يُؤۡمِنُ بِٱلۡأٓخِرَةِ مِمَّنۡ هُوَ مِنۡهَا فِي شَكّٖۗ وَرَبُّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ٢١.

«و شیطان‌ را برآنان‌ هیچ‌ سلطه‌ای‌ نبود» یعنی‌: او آنان‌ را به‌زور و اجبار به‌ کفر وادار نساخت‌ «مگر» کار او دعوت‌ و وسوسه‌ و آراستن‌ کفر و عصیان‌ برای‌ آنان ‌بود و ما آن‌ها را به‌ وسوسه‌ شیطان‌ مبتلا گردانیدیم‌ «تا معلوم‌ بداریم‌ کسی‌ را که‌ به‌آخرت‌ ایمان‌ می‌آورد از کسی‌ که‌ او از آن‌ در شبهه‌ است» یعنی‌: لیکن‌ ما آنان‌ را مبتلای‌ وسوسه‌ شیطان‌ گردانیدیم‌ تا این‌ واقعیت‌ را به‌ علم‌ ظهور آشکار گردانیم‌، در غیر آن‌ ما به‌ همه‌چیز داناییم‌. آری‌! چنین‌ بود که‌ خداوند أ شیطان‌ را بر آنان ‌مسلط کرد چنان‌که‌ مگس‌ را بر چشمان‌ آلوده‌ مسلط می‌کند و قطعا قربانی‌ همان‌ کسی‌ است‌ که‌ قدرت‌ مقاومت‌ خود را از دست‌ می‌دهد اما کسانی‌ که‌ نیرومند و بیدارند، از آسیب‌ شیطان‌ به‌سلامت‌ می‌مانند «و پروردگار تو بر همه‌ چیز نگهبان ‌است» از آن‌جمله‌ بر اعمال‌ این‌ گروه‌ از کفار پس‌ به‌زودی‌ آنان‌ را در آخرت ‌مجازات‌ می‌کند.

﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ٢٢.

«بگو» ای‌ پیامبر‌ ص! به‌ کفار قریش‌ «کسانی‌ را که‌ گمان‌ می‌کنید» خدایان‌ هستنند «بجز الله بخوانید» تا از شما زیانی‌ را که‌ در سالهای‌ قحطی‌ و گرسنگی‌ بر شما نازل‌ شد، برطرف‌ گردانند. سپس‌ خدای‌ سبحان‌ خود از جایشان‌ پاسخ‌ داده ‌می‌فرماید: «هم‌وزن‌ ذره‌ای‌ نه‌ در آسمآن‌ها و نه‌ در زمین‌ مالک‌ نیستند» یعنی‌: آن‌ها در هیچ‌ امری‌، بر خیر و شر و نفع‌ یا ضرر قدرتی‌ ندارند «و آنان‌ را در آسمان‌ و زمین ‌هیچ‌ شرکتی‌ نیست» یعنی‌: بتان‌ را در آسمآن‌ها و زمین‌ هیچ‌ مشارکتی‌ نیست‌، نه‌ در آفرینش‌، نه‌ در اداره‌ و فرمانروایی‌ و نه‌ در تصرف‌ «و برای‌ خداوند از میان‌ آنان‌ هیچ‌ پشتیبانی‌ نیست» که‌ حق‌ تعالی‌ را در چیزی‌ از کار تدبیر و اداره‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و کسانی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند، همکاری‌ و یاری‌ رسانند پس‌ چگونه‌ صحیح ‌است‌ که‌ چنین‌ موجودات‌ عاجز و ناتوانی‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌ و به‌ یاری ‌فراخوانید؟!

﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ٢٣.

«و شفاعت‌ در پیشگاه‌ او سود نمی‌بخشد مگر برای‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ وی‌ اجازه‌ دهد» یعنی‌: شفاعت‌ کردن‌ در هیچ‌ حالی‌ از احوال‌ سود نمی‌بخشد مگر برای‌ کسانی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ ایشان‌ اجازه‌ شفاعتگری‌ داده‌است‌؛ از فرشتگان‌، پیامبران‌ و مانند آن‌ها از اهل‌ علم‌ و عمل‌ و این‌ گروه‌ نیز جز برای‌ کسی‌ که‌ سزاوار شفاعت‌ باشد، شفاعت‌ نمی‌کنند، که‌ مسلما کافران‌ سزاوار شفاعت‌ نیستند «تا چون‌ اضطراب‌ از دلهایشان‌ برطرف‌ شود» مراد اضطراب‌ و هراسی‌ است‌ که‌ به ‌فرشتگان‌ دست‌ می‌دهد در هر امری‌ که‌ پروردگار متعال‌ به‌ آن‌ فرمان‌ دهد زیرا هنگامی‌ که‌ خداوند أ به‌ وحی‌ سخن‌ گوید و اهالی‌ آسمآن‌ها کلام‌ او را بشنوند، از هیبت‌ امر وی‌ بر خود می‌لرزند، آن‌ گونه‌ که‌ حالتی‌ همچون‌ بیهوشی‌ به‌ آنان‌ دست‌ می‌دهد و چون‌ این‌ حالت‌ برطرف‌ شود، برخی‌ از آنان‌ از برخی ‌دیگر می‌پرسند و: «می‌گویند: پروردگارتان‌ چه‌ فرمود؟ می‌گویند: حق‌؛ و هموست‌ بلندمرتبه‌ بزرگ» یعنی‌: پروردگار ما سخن‌ حق‌ و راست‌ را گفت‌ و او پروردگار بزرگ‌ و قهاری‌ است‌ که ‌کسی‌ با وی‌ در هیچ‌ چیزی‌ مشارکت‌ ندارد.

مراد این‌ است‌ که‌ هرگاه‌ فرشتگان‌ از امر خدا أ این ‌چنین‌ در اضطراب‌ و بیقراری‌ باشند، چگونه‌ می‌توانند نزد وی‌ برای‌ کسانی‌ شفاعت‌ کنند که‌ او بدان‌ راضی‌ نیست‌؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ ‌خدا‌ ص فرمودند: «إذا قضي‌ الله‌ الأمر في ‌السماء ضربت‌ الملائكة‌ بأجنحتها خضعانا لقوله‌ كأنه‌ سلسلة‌ علي‌ صفوان‌ ينفذهم‌ ذلك‌ فإذا فزع‌ عن‌ قلوبهم‌، قالوا: ماذا قال ‌ربكم‌؟ قالوا للذي‌ قال‌: الحق‌؛ وهو العلي‌ الكبير». «چون‌ خدای‌ ‌ به‌ امری‌ در آسمان‌ فرمان‌ دهد، فرشتگان‌ از روی‌ فروتنی‌ در برابر سخن‌ وی‌، بالهای‌ خود را به‌هم‌ می‌زنند، گویی‌ این‌ (بانگ) زنجیری‌ است‌ بر روی‌ سنگی‌ صاف‌، که‌ این‌ حالت‌ همه‌ را از اول‌ و آخرشان‌ در بر می‌گیرد و چون‌ اضطراب‌ از دلهایشان‌ برطرف ‌می‌شود، از یک‌دیگر می‌پرسند: پروردگار شما چه‌ فرمود؟ دیگران در جواب ‌کسی‌ که‌ پرسیده ‌است‌، می‌گویند: او حق‌ و راست‌ فرمود و هموست‌ بلند مرتبه ‌بزرگ‌».

﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُلِ ٱللَّهُۖ وَإِنَّآ أَوۡ إِيَّاكُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢٤.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «کیست‌ که‌ شما را از جانب‌ آسمآن‌ها و زمین‌ روزی‌ می‌دهد؟» روزی‌ از آسمان‌: نزول‌ باران‌ است‌ و روزی‌ از زمین‌: رستنی‌ها، معادن‌ و مانند آن‌ها «بگو: الله» یعنی‌: اوست‌ که‌ ما را از آسمآن‌ها و زمین‌ روزی‌ می‌دهد زیرا خدایان‌ پنداری‌ شما قدرت‌ و اختیار کوچکترین‌ کاری‌ را هم‌ ندارند و از عهده‌ هم‌وزن‌ ذره‌ای‌ هم‌ نمی‌توانند برآیند «و در حقیقت‌ یا ما، یا شما بر طریق‌ هدایت‌ یا گمراهی‌ آشکار هستیم» یعنی‌: قطعا یکی‌ از دو گروه‌؛ یعنی‌ کسانی‌ که‌ خدای‌ آفریننده‌ روزی‌دهنده‌ را به‌یگانگی‌ خوانده‌ و مخصوصا او را پرستش‌ می‌کنند، یا کسانی‌ که‌ پرستشگر جماداتی‌ هستند که‌ بر آفرینش‌ و روزی‌دهی‌ قادر نبوده‌ و سود و زیانی‌ نمی‌توانند برسانند؛ بر حق‌ یا بر گمراهی‌ قرار دارند و این‌ که‌ هردو گروه‌ بر حق‌ باشند، ممکن‌ نیست‌. روشن‌ است‌ که‌ فقط گروهی‌ بر حق‌ و راه‌ هدایت ‌قرار دارند که‌ پروردگار آفریننده‌ روزی‌دهنده‌ و سود و زیان‌رسان‌ را پرستش‌ کرده‌ و بر توحید وی‌ برهان‌ اقامه‌ کرده‌اند پس‌ گروهی‌ که‌ معبودان‌ بی‌اختیاری‌ را می‌پرستند که‌ نه‌ بر آفرینندگی‌ قادرند، نه‌ بر روزی ‌رساندن‌ و سود و زیان‌ بخشیدن ‌و نه‌ هم‌ بر شرک‌ خویش‌ برهانی‌ دارند، بی‌گمان‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارند.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ این‌ شیوه‌ استدلال‌ قرآنی‌ چنان‌ با لطف‌ و ادب‌ همراه‌ است ‌که‌ دشمن‌ را وامی‌دارد تا در حال‌ خویش‌ و حال‌ دیگران‌ بنگرد و تأمل‌ کند. اعراب‌ این‌ شیوه‌ را برای‌ دادن‌ آزادی‌ اندیشه‌ به‌ مخاطب‌ به‌کار گرفته‌ و او را وامی‌دارند تا در موضوع‌ مورد نظر تأمل‌ کرده‌ و از روی‌ قناعت‌ درونی‌ اعلام‌ نماید که‌ خود خطاکار بوده‌ و طرف‌ وی‌ برحق‌ می‌باشد.

﴿قُل لَّا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّآ أَجۡرَمۡنَا وَلَا نُسۡ‍َٔلُ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٢٥.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «شما از جرم‌ ما بازخواست‌ نمی‌شوید» یعنی‌: اگر عبادت‌ و طاعت‌ ما برای‌ خدا أ جرم‌ باشد، بدانید که‌ از شما درباره‌ جرم‌ ما سؤال‌ نخواهد شد «و ما نیز از آنچه‌ شما می‌کنید» از کفر و عدم‌ اجابت‌ به‌ دعوت‌ حق‌ «بازخواست‌ نمی‌شویم» یعنی‌: هیچ‌ زیانی‌ به‌ ما نمی‌رسد. معنای‌ این‌ سخن‌ اظهار برائت‌ از آنان‌ است‌. یعنی‌: نه‌ شما از مایید و نه‌ ما از شما بلکه‌ راه‌ و روش‌ و سرانجام‌ و سرنوشت‌ ما و شما از هم‌ جداست‌.

﴿قُلۡ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفۡتَحُ بَيۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَهُوَ ٱلۡفَتَّاحُ ٱلۡعَلِيمُ٢٦.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «پروردگارمان‌ ما و شما را جمع‌ می‌کند» روز قیامت ‌در یک‌ عرصه‌ و در یک‌ میدان‌ «سپس‌ در میان‌ ما به ‌حق‌ حکم‌ می‌کند» و به‌ عدل ‌قضاوت‌ و داوری‌ می‌نماید؛ پس‌ قطعا فرمانبر را پاداش‌ داده‌ و نافرمان‌ را مجازات ‌می‌کند «و اوست‌ فتاح» یعنی‌: حکم‌کننده‌ به‌ حق‌، قضاوت‌کننده‌ به‌ عدل‌ و راستی ‌و درستی‌ «دانا» به‌ مصالح‌ و فوایدی‌ که‌ به‌ حکم‌ و داوری‌ وی‌ تعلق‌ می‌گیرد.

﴿قُلۡ أَرُونِيَ ٱلَّذِينَ أَلۡحَقۡتُم بِهِۦ شُرَكَآءَۖ كَلَّاۚ بَلۡ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٧.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آن‌ کافران‌ «کسانی‌ را که‌ به‌ عنوان‌ شریک‌ به‌ او ملحق ‌گردانیده‌اید، به‌ من‌ بنمایانید» تا من‌ آن‌ها را ببینم‌ و توانایی‌هایشان‌ را بسنجم‌ «چنین‌ نیست‌ بلکه‌ اوست‌ الله غالب‌ باحکمت» یعنی‌: بر خود بلرزید و از ادعای‌ مشارکت ‌بتان‌ با حق‌ تعالی‌ بازایستید و بدانید که‌ ذات‌ یکتا در الوهیت‌، همانا الله أ است‌، الله غالب‌، قاهر و حکیمی‌ که‌ عزت‌ و حکمتش‌ واضح‌ و درخشان‌ می‌باشد.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢٨.

و بعد از اثبات‌ توحید، خداوند متعال‌ عمومیت‌ و فراگیری‌ رسالت‌ محمدی ص را برای‌ تمام‌ مردم‌ روشن‌ کرده‌ می‌فرماید: «و ما تو را جز بشارتگر و هشداردهنده ‌برای‌ تمام‌ مردم‌ نفرستادیم» اعم‌ از عرب‌، عجم‌ و تمام‌ مکلفان‌، که‌ برای‌ مطیعان‌ مژده‌آور بهشت‌ و برای‌ گردنکشان‌ بیم‌دهنده‌ از دوزخ‌ هستی‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «بعثت‌ الی‌ الاسود و الاحمر: به‌سوی‌ سیاه‌ و سرخ‌ برانگیخته‌ شده‌ام‌». مجاهد می‌گوید: «یعنی‌: به‌سوی‌ جن‌ و انس‌». دیگران‌ می‌گویند: «یعنی‌: برای‌ عرب‌ و عجم‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «هر دو قول‌ صحیح‌ است‌».

آری‌! تو را به‌سوی‌ تمام‌ مکلفان‌ فرستادیم‌ «ولیکن‌ اکثر مردم‌ نمی‌دانند» آنچه‌ را که‌ نزد خدا أ از رحمت‌ و فضل‌ و خشم‌ و عقوبت‌ هست‌ و نمی‌دانند منافعی‌ را که‌ در بعثت‌ پیامبر‌ ص دارند پس‌ جهل‌ و نادانی‌ آنان‌ را به‌ مخالفتت‌ وا می‌دارد.

﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٩.

«و می‌گویند: این‌ وعده» که‌ شما در وقوع‌ قیامت‌ به‌ ما می‌دهید «کی‌ فرامی‌رسد اگر راست‌ می‌گویید» زمان‌ وقوع‌ آن‌ را به‌ ما خبر دهید؟.

﴿قُل لَّكُم مِّيعَادُ يَوۡمٖ لَّا تَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ عَنۡهُ سَاعَةٗ وَلَا تَسۡتَقۡدِمُونَ٣٠.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «برای‌ شما میعاد روزی‌ است‌ مقرر» که‌ روز رستاخیز است‌ «که‌ نه‌ ساعتی‌ از آن» میعادی‌ که‌ برای‌ شما مقرر شده‌ است‌ «باز پس ‌می‌افتید و نه‌ پیش» بلکه‌ این‌ میعاد خواه‌ناخواه‌ در همان‌ وقتی‌ فرامی‌رسد که‌ خداوند أ وقوع‌ آن‌ را در آن‌ وقت‌ مقدر کرده‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَن نُّؤۡمِنَ بِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَلَا بِٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِۗ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ مَوۡقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمۡ يَرۡجِعُ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ ٱلۡقَوۡلَ يَقُولُ ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ لَوۡلَآ أَنتُمۡ لَكُنَّا مُؤۡمِنِينَ٣١.

«و کافران‌ گفتند: به‌ این‌ قرآن‌ و به‌ آنچه‌ پیش‌ از آن‌ است» از کتاب‌های آسمانی ‌قدیم‌؛ مانند تورات‌، انجیل‌ و پیامبران‌ پیشین‌، یا به‌ آنچه‌ پیش ‌روی‌ آن‌ است‌ از قیامت‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ «هرگز باور نمی‌کنیم‌ و اگر ببینی‌ ستمگران‌ را هنگامی‌ که‌ نزد پروردگارشان‌ بازداشت‌ شده‌اند» یعنی‌: در موقف‌ حساب‌ محبوس‌ شده‌اند؛ «که ‌چگونه‌ بعضی‌ با بعضی‌ دیگر سخن‌ را بازمی‌گردانند» یعنی‌: در میان‌ همدیگر بگومگو و جدل‌ کرده‌ یک‌ دیگر را مورد ملامت‌ و سرزنش‌ قرار می‌دهند، بعد از این‌ که‌ در دنیا باهم‌ دوست‌ و یار و همکار و همدست‌ بودند. آری‌! اگر این‌ صحنه‌ را ببینی‌، یقینا صحنه‌ هولناک‌ و شگفت‌آوری‌ را دیده‌ای‌. «مستضعفان» یعنی‌: پیروان‌ و زیردستان‌ «به‌ کسانی‌ که‌ استکبار ورزیده‌اند» یعنی‌: به‌ رؤسای‌ فرمانروایشان ‌«می‌گویند: اگر شما نبودید» که‌ ما را از ایمان‌ به‌ خدای‌ ‌ و پیروی‌ از رسول‌ وی‌ ص باز می‌داشتید «یقینا ما مؤمن‌ بودیم» به‌ خداوند أ و پیامبر و کتاب‌ وی‌ و در چنین‌ روزی‌ بیچاره‌ نمی‌شدیم‌.

﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُوٓاْ أَنَحۡنُ صَدَدۡنَٰكُمۡ عَنِ ٱلۡهُدَىٰ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَكُمۖ بَلۡ كُنتُم مُّجۡرِمِينَ٣٢.

«مستکبران» در پاسخ‌ «به‌ مستضعفان» و در مقام‌ انکار و رد آنچه‌ که ‌گفته‌اند؛ «می‌گویند: مگر ما شما را از هدایت‌ بازداشتیم» یعنی‌: آیا ما شما را از ایمان‌ منع‌ کردیم‌؟ «بعد از آن‌که‌ به‌ شما آمد» آن‌ ایمان‌ و هدایت‌؟ نه‌! چنین‌ نیست‌ «بلکه‌ شما خود مجرم‌ بودید» یعنی‌: این‌ خود شما بودید که‌ بر کفر پای ‌فشرده‌ و مرتکب‌ جرمهای‌ بسیار و گناهانی‌ بزرگ‌ می‌شدید، کاری‌ که‌ ما کردیم‌ فقط این‌ بود که‌ شما را به‌ سوی‌ گمراهی‌ دعوت‌ کردیم‌ و شما بی‌هیچ‌ دلیل‌ و برهانی‌ از ما پیروی ‌کرده‌ و به‌ خواست‌ و اختیار خود از برهآن‌ها و حجت‌های‌ پیامبران‌ سر پیچیدید.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُواْ بَلۡ مَكۡرُ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ إِذۡ تَأۡمُرُونَنَآ أَن نَّكۡفُرَ بِٱللَّهِ وَنَجۡعَلَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَغۡلَٰلَ فِيٓ أَعۡنَاقِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۖ هَلۡ يُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٣٣.

«و مستضعفان‌ به‌ مستکبران‌ می‌گویند» در رد پاسخ‌ آنان‌ و در دفع‌ این‌ نسبت‌ که‌ خود عامل‌ تباهی‌ خویش‌ بوده‌اند «نه‌! بلکه‌ ما را مکر شب‌ و روز باز داشت» مکر: فریب‌ و نیرنگ‌ است‌. یعنی‌: چنان‌ نیست‌ که‌ شما می‌گویید بلکه‌ این‌ نیرنگ‌ پیوسته‌ و شبانه‌روزی‌ و دعوت‌ مستمر و برنامه‌ریزی‌ شده‌ شما به‌سوی‌ کفر بود که‌ ما را به ‌شرک‌ و کفر واداشت‌ و به‌ این‌ پرتگاه‌ درافگند «آن‌گاه‌ که‌ به‌ ما فرمان‌ می‌دادید که‌ به‌خدا کفر بورزیم‌ و برای‌ او اندادی‌ مقرر کنیم» انداد: همتایان‌ و همانندانند «و هنگامی‌که‌ عذاب‌ را ببینند پشیمانی‌ خود را پنهان‌ کنند» این‌ جمله‌ به‌ هردو گروه‌ برمی‌گردد؛ یعنی‌ هردو گروه‌ ـ اعم‌ از مستکبر و مستضعف‌ ـ هنگامی‌که‌ عذاب‌ را ببینند، دردل‌ خود بر آنچه‌ که‌ از کفر انجام‌ داده‌اند، پشیمانی‌ می‌کشند و این‌ پشیمانی‌ را از دیگران‌ پنهان‌ می‌دارند. یا هر یک‌ از دو گروه‌ ـ از بیم‌ سرزنش‌ و دشمن‌کامی‌ گروه ‌مقابل‌ ـ پشیمانی‌ خود را از آن‌ پنهان‌ می‌دارند ولی‌ آثار ندامت‌ در چهره‌هایشان ‌هویداست‌. به‌قولی‌: معنای‌ (أسروا) در اینجا (أظهروا) است‌ زیرا فعل‌ (أسروا) از اضداد است‌ و هردو معنای‌ آشکار کردن‌ و پنهان‌ کردن‌ را می‌رساند. یعنی‌: هردو گروه‌، ندامت‌ و پشیمانی‌ خود را آشکار می‌کنند «و غلها را در گردن‌های‌ کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند می‌اندازیم» یعنی‌: طوقه‌ای‌ آهنین‌ را در دوزخ‌ در گردن‌هایشان‌ می‌اندازیم‌. «آیا جز در برابر آنچه‌ کرده‌اند» از شرک‌ به‌ خدای‌ لاشریک‌ «جزا داده‌ می‌شوند؟» هرگز! بلکه‌ مطابق‌ آنچه‌ می‌کردند، سزا داده‌ می‌شوند.

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ٣٤.

سپس‌ خداوند متعال‌ در مقام‌ دلجویی‌ از پیامبرش ص و سفارش‌ وی‌ به‌ تأسی‌ و اقتدا به‌ پیامبران‌ ما قبلش‌ می‌فرماید: «و ما در هیچ‌ شهری» از شهرها «بیم‌دهنده‌ای‌ را نفرستادیم» که‌ آنان‌ را هشدار داده‌ و از عذاب‌ ما برحذر دارد «مگر این‌ که‌ مترفان‌ آن» یعنی‌: توانگران‌، سرک‌شان‌، نازپروردگان‌ گردنکش‌ و رهبران‌ شر و فساد «گفتند» به‌ پیامبران‌شان «قطعا ما به‌ آنچه‌ شما بدان‌ فرستاده‌ شده‌اید کافریم» یعنی‌: ما در آنچه‌ از توحید و ایمان‌ که‌ برای‌ ابلاغ‌ آن‌ فرستاده‌ شده‌اید، تکذیب‌کننده‌ شماییم‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ و ابن‌منذر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابی‌ رزین‌ س روایت ‌کرده‌اند که‌ گفت‌: «دو مرد تاجر باهم‌ شریک ‌مال‌ بودند پس‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ شام‌ رفت‌ و دیگری‌ در مکه‌ باقی‌ ماند و چون‌ رسول ‌‌خدا‌ ص مبعوث‌ شدند تاجری‌ که ‌در شام‌ بود به‌ رفیقش‌ نوشت‌ که‌: کار دعوت‌ محمد‌ ص چگونه‌ است‌؟ رفیقش‌ در پاسخش‌ نوشت‌: کار محمد‌ ص این‌گونه‌ است‌ که‌ کسی‌ از قریش‌ ـ جز مردم‌ فروپایه‌ و مسکین‌ ـ از وی‌ پیروی‌ نکرده ‌است‌. آن‌ مرد ـ که‌ اهل‌ سواد بود و کتاب ‌می‌خواند ـ تجارتش‌ را فرو گذاشت‌ و نزد رفیقش‌ به‌ مکه‌ آمد و به‌ او گفت‌: مرا نزد محمد‌ ص راهنمایی‌ کن‌. پس‌ چون‌ نزد رسول‌‌خدا‌ ص آمد از ایشان‌ پرسید: به‌سوی‌ چه‌ چیزی‌ دعوت‌ می‌کنی‌؟ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: به‌سوی‌ این‌ و این‌... (و اصول‌ دعوت‌ خویش‌ را به‌ وی‌ بیان‌ کردند) گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که ‌فرستاده‌ خدا هستی‌. آن‌ حضرت‌‌ ص فرمودند: از کجا دانستی‌ که‌ من‌ فرستاده‌ خدا هستم‌؟ گفت‌: قطعا هیچ‌ پیامبری‌ به‌ رسالت‌ مبعوث‌ نشده‌ است‌، جز این‌ که‌ مردم‌ فروپایه‌ و مسکین‌ از وی‌ پیروی‌ کرده‌اند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ [سبأ: ۳۴] سپس‌ رسول‌‌ خدا‌ ص به‌ وی‌ پیغام‌ فرستادند که‌: خداوند أ تصدیق‌ سخنت‌ را نازل‌ کرد.

﴿وَقَالُواْ نَحۡنُ أَكۡثَرُ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ٣٥.

«و گفتند» مستکبران‌ به‌ مؤمنان‌؛ «ما به‌ اعتبار اموال‌ و اولاد بیشتریم‌ و ما عذاب‌‌شونده‌ نیستیم» یعنی‌: خداوند أ ما را با اموال‌ و اولاد بیشتر بر شما در دنیا برتری‌ داده‌ است‌ و این‌ اگر بر چیزی‌ دلالت‌ کند، آن‌ این‌ است‌ که‌: او از دین‌ و آیینی‌ که‌ ما بر آن‌ هستیم‌، راضی‌ است‌ پس‌ بعد از آن‌که‌ در دنیا به‌ ما احسان‌ کرده ‌و از ما راضی‌ و خشنود گشته‌، دیگر در آخرت‌ هم‌ ما را عذاب‌ نمی‌کند.

خدای‌ ‌ در رد پندارشان‌ فرمود:

﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّي يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٦.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌: «بی‌گمان‌ پروردگار من‌ است‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هرکس‌ که‌ بخواهد گشاده‌ یا تنگ‌ می‌گرداند» پس‌ نه‌ گشایش‌ بخشیدن‌ در امر رزق‌ وروزی‌ برای‌ کسی‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از آن‌ شخص‌ راضی‌ گشته‌ وعملش‌ را پسندیده ‌است‌ و نه‌ تنگ‌گردانیدن‌ روزی‌ بر کسی‌، دلیل‌ آن‌ است‌ که‌ او از وی‌ راضی‌ نیست‌ و عملش‌ را نپسندیده‌ است‌ لذا قیاس ‌کردن‌ سرای‌ آخرت‌ به‌ سرای‌ دنیا در مانند این‌ امور، خطایی‌ آشکار یا مغالطه‌ای‌ واضح‌ و روشن‌ است‌ زیرا چه‌بسا که‌ خداوند أ از روی‌ استدراج‌، روزی‌ را بر عاصی‌ گشاده‌ کرده‌ و آن‌ را از روی‌ ابتلا و امتحان‌ بر مطیع‌ تنگ‌ گرداند و در هر حال‌، حکمت‌ بالغه‌ از آن ‌اوست‌.

﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُم بِٱلَّتِي تُقَرِّبُكُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِي ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ٣٧.

«و اموال‌ و اولادتان‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ شما را به‌ پیشگاه‌ ما نزدیک‌ گرداند به‌ مرتبه‌ قربت» یعنی‌: بدانید که‌ بسیاری‌ اموال‌ و اولادتان‌، چیزی‌ نیست‌ که‌ شما را به‌رحمت‌ و فضل‌ ما نزدیک‌ گرداند، این‌ها قطعا دلیل‌ محبت‌ و اعتنای‌ ما به‌ شما نیست‌ زیرا اموال‌ و اولادتان‌ آزمایش‌ و امتحانی‌ برای‌ شماست‌ تا در عرصه‌ ظهور معلوم‌ بداریم‌ که‌ چه‌کسی‌ آن‌ها را در طاعت‌ ما به‌ کار می‌گیرد و چه‌کسی‌ ما را در آن‌ها نافرمانی‌ می‌کند «مگر کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کار شایسته‌ کرده‌ باشند» یعنی‌: لیکن‌ کسی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کار شایسته‌ کرده‌ باشد و اموالی‌ را که‌ خداوند أ به‌وی‌ داده‌ است‌، در طاعت‌ وی‌ صرف‌ کرده‌ باشد و در عین‌ حال‌ مؤمن‌ نیز باشد پس ‌این‌ نوع‌ از عقیده‌ و عمل‌ و این‌گونه‌ اموال‌ است‌ که‌ او را به‌ ما نزدیک‌ می‌گرداند. همچنین‌ فرزندی‌ انسان‌ را به‌ خدا أ نزدیک‌ می‌گرداند که‌ انسان‌ او را بر بنیاد طاعت‌ خدای‌ ‌ تربیت‌ کرده ‌باشد. «پس‌ برای‌ آنان‌ دوبرابر آنچه‌ عمل‌ کرده‌اند پاداش‌ است» یعنی‌: اعمال‌ نیکوی‌ مؤمنان‌ شایسته‌کار، پاداشی‌ مضاعف‌ دارد؛ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر «و آن‌ها در غرفه‌ها آسوده‌ خاطر هستند» از تمام‌ آنچه‌ که ‌ناخوش‌ می‌دارند. مراد؛ غرفه‌های‌ بلند بهشتی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همانا در بهشت‌ غرفه‌هایی‌ است‌ که‌ بیرون‌ آن‌ها از درون‌ آن‌ها دیده‌ می‌شود و درون‌ آن‌ها از بیرون‌ آن‌ها. در این‌ اثنا اعرابی‌ای‌ پرسید: آن‌ غرفه‌ها از آن‌ کیست‌؟رسول‌ ‌خدا‌ ص فرمودند: «لمن‌ طيب‌ الكلام‌ وأطعم‌ الطعام‌ وأدام‌ الصيام‌ وصلي‌ بالليل ‌والناس‌ نيام». «برای‌ کسی‌ که‌ سخنی‌ خوش‌ و پاکیزه‌ گفته‌ باشد، (مسکینان‌ ومستمندان) را به‌ غذا اطعام‌ کرده‌ باشد، روزه‌ را بر دوام‌ گرفته باشد و در شب‌ نمازگزارده‌ باشد درحالی‌که‌ مردم‌ در خوابند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ الله‌ تعالي‌ لا ينظر إلي‌ صوركم‌ وأموالكم‌ ولكن‌ إنما ينظر إلي‌ قلوبكم‌ وأعمالكم‌». «بی‌گمان‌ خداوند به‌ صورتها و اموال‌ شما نگاه‌ نمی‌کند بلکه‌ جز این‌ نیست‌ که‌ به ‌دل‌ها و اعمالتان‌ نگاه‌ می‌کند».

﴿وَٱلَّذِينَ يَسۡعَوۡنَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ٣٨.

«و کسانی‌ که‌ در آیات‌ ما سعی‌ می‌کنند» در جهت‌ رد و انکار و طعن‌ زدن‌ به‌ آن‌ها؛ حال‌ آن‌که‌ «مقابله‌کنان» هستند با ما و به‌ خیال‌ خود تلاش‌ دارند تا ما را درمانده‌ کرده‌ و خود را از عذاب‌ ما برهانند؛ «آنانند که‌ در عذاب‌ احضار می‌شوند» یعنی‌: مأموران‌ گماشته‌ بر دوزخ‌، آن‌ها را در عذاب‌ می‌افگنند و آن‌ها از عذاب‌ هیچ ‌گریزگاهی‌ نمی‌یابند.

﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّي يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَيَقۡدِرُ لَهُۥۚ وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَهُوَ يُخۡلِفُهُۥۖ وَهُوَ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ٣٩.

سپس‌ خداوند متعال‌ موضوع‌ گشایش‌ و تنگ‌ گردانیدن‌ روزی‌ را تکرار می‌کند تا بر رد پندار آن‌ها تأکید کرده‌ و بیخ‌ شبهه‌ را برکند: «بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «در حقیقت‌ پروردگار من‌ است‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هرکس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد گشاده‌ یا برای‌ او تنگ‌ می‌گرداند» به‌ حسب‌ حکمتی‌ که‌ خود در کار خویش‌ دارد. «و هر چه ‌را انفاق‌ کردید» در امور خیری‌ که‌ خداوند أ در کتاب‌ خویش‌ به‌ آن‌ها امر کرده‌ و پیامبرش‌ آن‌ها را روشن‌ ساخته‌ «پس‌ خدا عوضش‌ را می‌دهد» به‌ شما. این‌ عوض‌ یا در دنیا، یا در آخرت‌ است‌ «و او بهترین‌ روزی‌دهندگان‌ است» زیرا روزی ‌دادن ‌بندگان‌ به‌ یک‌دیگر، فقط به‌ تقدیر و میسر کردن‌ اوست‌ و در حقیقت‌ امر آن‌ها روزی‌دهنده‌ نیستند.

امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بهتر بودن‌ روزی‌ در چهار چیز است‌:

اول‌ این‌ که‌: آن‌ روزی‌ از وقت‌ نیاز به‌ تأخیر نیفتد.

دوم‌ این‌ که‌: از مقدار نیاز کمتر نباشد.

سوم‌ این‌ که‌: به‌ حساب‌ و شمار، آن‌ را سخت‌ نگرداند.

چهارم‌ این‌ که‌: آن‌ را با طلب‌ پاداش‌، مکدر نکند».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «كل‌ معروف‌ صدقة وما أنفق‌ الرجل‌ علي‌ نفسه‌ وأهله‌ كتب‌ له‌ صدقة‌ وما وقي‌ الرجل‌ به‌ عرضه‌ فهو صدقة‌ وما أنفق‌ الرجل‌ من‌ نفقة‌ فعلي‌ الله ‌خلفها إلا ما كان‌ من‌ نفقة في‌ بنيان‌ أو معصية». «هر کار پسندیده‌ای‌ صدقه‌ای‌ است‌ و آنچه‌ که‌ مرد بر خود و خانواده‌اش‌ انفاق‌ کرده‌ است‌، برای‌ او صدقه‌ای‌ نوشته‌ می‌شود و آنچه‌ که‌ شخص‌ به‌وسیله‌ آن‌ آبرویش‌ را حفظ کرده‌ باشد، [٩] صدقه ‌است‌ و هر نفقه‌ای‌ را که‌ شخص‌ انفاق‌ کرده‌ است‌، دادن‌ عوضش‌ بر خداوند أ است‌ مگر نفقه‌ای‌ که‌ در بنای‌ ساختمان‌ یا معصیتی‌ هزینه‌ شود». مراد از بنای‌ ساختمان‌ در این‌ حدیث‌ شریف‌، اعمار ساختمانی‌ است‌ که‌ از حد نیاز انسان‌ فراتر باشد زیرا تأمین‌ مسکن‌ در حد نیاز ضروری‌، از سوی‌ خداوند أ عوض‌ دارد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ بر ضرورت‌ تهیه‌ مسکن‌ تصریح‌ شده‌ است‌: «ليس ‌لبني‌ آدم‌ حق‌ في‌ سوي‌ هذه‌ الخصال‌: بيت‌ يسكنه‌، وثوب‌ يواري‌ عورته‌، وجلف‌ الخبز والماء». «فرزند آدم‌ را در غیر این‌ امور حقی‌ نیست‌: خانه‌ای‌ که‌ در آن‌ سکونت ‌گزیند، جامه‌ای‌ که‌ عورتش‌ را بپوشاند و ظرف‌ نان‌ و آب‌». فرق‌ در میان‌ این‌ آیه ‌و (آیه‌ ۳۶) در این‌ است‌ که‌: این‌ آیه‌ بیانگر آن‌ است‌ که‌ رزق‌ و روزی‌ فقط در اختیار خداوند أ می‌باشد اما (آیه‌ ۳۶) در رد کسانی‌ بود که‌ می‌پنداشتند بخشیدن‌ رزق‌ نشانه‌ رضا و خشنودی‌ خداوند متعال‌ است‌. دیگر این‌ که‌ گشایش‌ یا تنگ ‌ساختن‌ روزی‌ در اینجا، برای‌ یک‌ شخص‌ در دو حال‌ یا دو وقت‌ است‌ اما در آنجا برای‌ اشخاص‌ متعدد بود.

﴿وَيَوۡمَ يَحۡشُرُهُمۡ جَمِيعٗا ثُمَّ يَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٤٠.

«و» یادکن‌ «روزی‌ را که‌ خداوند همه‌ آنان» اعم‌ از عابد و معبود و مستکبر و مستضعف‌ «را محشور می‌کند» برای‌ حساب‌ «سپس‌ به‌ فرشتگان‌ می‌گوید» به‌عنوان ‌سرکوب‌ مشرکان‌ و سرزنش‌ کسانی‌ که‌ غیر خدای‌ ‌ را پرستیده‌اند «آیا این‌ها بودند که‌ شما را می‌پرستیدند؟».

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَكۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١.

«فرشتگان‌ می‌گویند: منزهی‌ تو» پروردگارا! از شریک‌ و همتا «ولی‌ ما تو هستی» فقط تو سرور و سرپرست‌ ما هستی‌ «نه‌ آن‌ها» و ما هرگز آن‌هارا به‌ پرستش ‌فرانخوانده‌ایم‌ و نه‌ آن‌ها را به‌ دوستی‌ و سروری‌ گرفته‌ایم‌ بلکه‌ ما جز تو ولی‌ و سروری‌ نداریم‌ «بلکه‌ آن‌ها جنیان‌ را می‌پرستیدند» یعنی‌: آن‌ها شیاطین‌ را که‌ عبارت ‌از ابلیس‌ و لشکریانش‌ هستند، می‌پرستیدند و می‌پنداشتند که‌ آن‌ها را می‌بینند و آن‌ها فرشتگان‌ و دختران‌ خدایند «بیشتر آنان‌ به‌ جنیان‌ مؤمن‌ بودند» و آنچه‌ را که‌ جنیان ‌از وسوسه‌ها و اکاذیب‌ به‌ آنان‌ القا می‌کردند، تصدیق‌ می‌نمودند از آن‌ جمله‌ دستورشان‌ در پرستش‌ بتان‌ را.

﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا يَمۡلِكُ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٖ نَّفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ٤٢.

«اما امروز هیچ‌یک‌ از آنان» یعنی‌: هیچ‌ یک‌ از پرستشگران‌ و پرستش‌ شدگان ‌«برای‌ یک‌دیگر مالک‌ سود و زیانی‌ نیستید» یعنی‌: در روز قیامت‌، نه‌ پرستش‌ شدگان‌ برای‌ پرستشگران‌ مالک‌ سودی‌ ـ یعنی‌ شفاعت‌ و نجاتی‌ ـ هستند و نه‌ مالک‌ زیانی‌ ـ یعنی‌ مالک‌ هلاکت‌ و عذابی‌ «و» آن‌ روز «به‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند» بر خود با پرستش‌ غیر خداوند أ «می‌گوییم‌: بچشید عذاب‌ آتشی‌ را که‌ آن ‌را تکذیب‌ می‌کردید» در دنیا.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا رَجُلٞ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمۡ عَمَّا كَانَ يَعۡبُدُ ءَابَآؤُكُمۡ وَقَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡكٞ مُّفۡتَرٗىۚ وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٞ٤٣.

«و چون‌ آیات‌ بینات‌ ما» یعنی‌: آیات‌ قرآنی‌ ما که‌ دلالت‌ آن‌ها روشن‌ و معانی‌ آن‌ها آشکار است‌ «بر آن‌ها خوانده‌ شود، می‌گویند: این» خواننده‌ آیات‌، یعنی ‌رسول‌ اکرم‌ ص «جز مردی‌ نیست‌ که‌ می‌خواهد شما را از آنچه‌ پدران‌ شما» یعنی‌: پیشینیان‌ شما «می‌پرستیدند» از بتانی‌ که‌ مورد پرستش‌ آن‌ها بود «بازدارد ومی‌گویند» بار دوم‌ «این» قرآن‌ «جز دروغی‌ بربافته» و بهتانی‌ برساخته‌ «نیست‌. کسانی‌ که‌ به‌ حق‌ ـ چون‌ به‌سویشان‌ آمد ـ کافر شدند، می‌گویند» یعنی‌: برای‌ بار سوم ‌در مورد قرآن‌، معجزات‌، نبوت‌ و شریعت‌ اسلام‌، یعنی‌ در باره‌ دینی‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص برایشان‌ آورده‌، می‌گویند: «این‌ جز جادویی‌ آشکار نیست» یعنی‌: این‌ دین‌ و کتاب‌، از جنس‌ سحر و جادوست‌.

﴿وَمَآ ءَاتَيۡنَٰهُم مِّن كُتُبٖ يَدۡرُسُونَهَاۖ وَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمۡ قَبۡلَكَ مِن نَّذِيرٖ٤٤.

«و ما کتاب‌هایی‌ به‌ آنان‌ نداده‌ بودیم‌ که‌ آن‌ را بخوانند» یعنی‌: بر مشرکان‌ عرب‌ کتاب‌های آسمانی‌ای‌ که‌ آن‌ها را بیاموزند، نازل‌ نکرده‌بویم‌ «و پیش‌ از تو هیچ ‌هشدار دهنده‌ای‌ به‌سویشان‌ نفرستاده‌ بودیم» که‌ آن‌ها را به‌سوی‌ حق‌ خوانده‌ و از عذاب‌ ما بیم‌ دهد و از آنجا که‌ دین‌ راستین‌ و درست‌ جز به‌ وحیی‌ از جانب‌ خداوند متعال‌ شناخته‌ نمی‌شود لذا برای‌ تکذیب‌شان‌ به‌ قرآن‌ و پیامبر، هیچ‌ وجه‌ ودلیلی‌ نیست‌ و نه‌ برایشان‌ شبهه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ تشبث‌ و تمسک‌ کنند. پس‌ ای‌پیامبر! از کجا و به‌ کدام‌ دلیل‌ و حجت‌، تو را تکذیب‌ کردند در حالی‌که‌ کتاب‌ و هشداردهنده‌ای‌ که‌ مؤید این‌ عمل‌شانباشد، به‌ سویشان‌ نیامده‌ است‌؟.

﴿وَكَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَمَا بَلَغُواْ مِعۡشَارَ مَآ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ فَكَذَّبُواْ رُسُلِيۖ فَكَيۡفَ كَانَ نَكِيرِ٤٥.

«و» ای‌ محمد‌ ص! «کسانی‌ که‌ پیش‌ از اینان‌ بودند» از امت‌های‌ پیشین‌ «نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند» چنان‌که‌ قومت‌ تو را تکذیب‌ کردند «در حالی‌ که‌ اینان‌ به ‌یک‌دهم‌ آنچه‌ به‌ پیشینیان‌ داده‌ بودیم‌، نرسیده‌اند» یعنی‌: مردم‌ مکه‌ ـ اعم‌ از مشرکان‌ قریش‌ و غیرآنان‌ از اعراب‌ ـ با همه‌ نیرو و ثروتی‌ که‌ به‌ آنان‌ داده‌ایم‌، به ‌یک‌دهم‌ قوت‌ و مکنت‌ و نعمت‌ و شکوهی‌ که‌ به‌ پیشینیان‌ داده‌ بودیم‌، نرسیده‌اند ولی‌ «آن‌گاه» که‌ آن‌ پیشینیان‌ «پیامبران‌ مرا دروغزون‌ شمردند» آن‌ها را با همه ‌مکنت‌ و قوتشان‌ هلاک‌ ساختیم‌ ـ مانند اقوام‌ عاد و ثمود و امثال‌شان‌ را ـ به‌قولی‌: معشار، یک‌صدم‌ است‌ «پس‌ چگونه‌ بود عقوبت‌ من» نکیر: یعنی‌: چگونه‌ بود انکارم‌ بر آنان‌ با عذاب‌ و عقوبت‌؟ و چگونه‌ بود یاری‌ من‌ به‌ پیامبرانم‌؟.

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْۚ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِيرٞ لَّكُم بَيۡنَ يَدَيۡ عَذَابٖ شَدِيدٖ٤٦.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ این‌ کافرانی‌ که‌ تو را دیوانه‌ می‌پندارند «جز این‌ نیست ‌که‌ من‌ به‌ شما فقط یک‌ اندرز می‌دهم» یعنی‌: شما را از فرجام‌ بد آنچه‌ که‌ در آن ‌قرار دارید، هشدار داده‌ و برحذر داشته‌ و شما را فقط به‌ یک‌ خصلت‌ سفارش‌ و توصیه‌ می‌کنم‌؛ «و آن‌ این‌ است‌ که‌: دوگان‌دوگان‌ و یکان‌یکان‌ برای‌ خدا به‌پا خیزید» یعنی‌: تنها سفارش‌ و موعظه‌ من‌ به‌ شما، قیامتان‌ در طلب‌ حق‌ با تفکر و اندیشه‌ راستین‌ خالصا برای‌ رضای‌ خدای‌ ‌ و بدون‌ هوی‌ و عصبیتی‌ است ‌«و سپس‌ اندیشه‌ کنید» و تأمل‌ ورزید و برخی‌ از شما برخی ‌دیگر را به‌ اخلاص ‌نصیحت‌ کنید وبگویید: بیاییم‌ در حقیقت‌ کار رسول‌‌خدا‌ ص و کتابی‌ که‌ آورده ‌است‌، بنگریم‌ و بیندیشیم‌ زیرا در این‌ صورت‌، قطعا می‌دانید که‌ باید در این‌ راه ‌دودو یا تک‌تک‌ به‌پا خیزید، چه‌ اجتماع‌، فکر و اندیشه‌ را مشوش‌ و پراکنده ‌می‌گرداند اما دو نفر می‌توانند تفکر کرده‌ و هر یک‌ محصول‌ فکر خویش‌ را به‌ رفیقش‌ عرضه‌ دارد و سپس‌ هر دوی‌ آن‌ها به‌ راستی‌ و انصاف‌ در آن‌ بنگرند تا از این ‌طریق‌ به‌ حق‌ برسند، همین‌گونه‌ یک‌ فرد می‌تواند با خودش‌ دادگرانه‌ و منصفانه ‌بیندیشد.

این‌ آیه‌ اصل‌ و اساس‌ موضوع‌ دعوت‌ الی‌الله است‌ زیرا اهمیت‌ دعوت‌ فردی‌ با آن‌ آشکار می‌شود.

آری‌! در این‌ صورت‌ قطعا به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسید که‌: «این‌ رفیق‌ شما هیچ‌ جنونی ‌ندارد» نه‌ پیامبر جادوگر است‌ و نه‌ دیوانه‌ زیرا در حالات‌ و تصرفاتش‌ هیچ‌ دلیلی‌ بر این‌ امر که‌ او این‌ گونه‌ باشد، نمی‌یابید و هر چه‌ درباره‌ او بیندیشید، از او جز عقل‌ و تدبیر و برتری‌ خرد، چیز دیگری‌ نمی‌بینید، در عین‌ حال‌، شما نیک‌ می‌دانید که ‌او برترین‌ مردم‌ از روی‌ عقل‌ و خرد است‌ و شما در مدت‌ عمر وی‌ و عمر خویش‌، از او دروغی‌ را تجربه‌ نکرده‌اید و وحی‌ای‌ هم‌ که‌ او آورده ‌است‌ دلیل‌ آشکاری‌ بر صدق‌ و راستگویی‌ اوست‌ «او جز هشداردهنده‌ای‌ برای‌ شما در پیشاپیش‌ عذابی‌ شدید» یعنی‌: در پیشاپیش‌ قیامت‌ «نیست».

امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بعد از آن‌که‌ اصول‌ سه‌گانه‌ توحید، نبوت‌ و معاد با دلایل‌ آن‌ در این‌ سوره‌ مطرح‌ شد، اینک‌ حق‌ تعالی‌ هرسه اصل‌ را در یک‌ آیه‌ ذکر می‌کند چرا که‌ فرموده‌ وی‌: ﴿أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ به‌ توحید اشاره‌ دارد و فرموده‌ وی‌: ﴿مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ به‌ رسالت‌ اشاره‌ دارد و فرموده‌ وی‌: ﴿بَيۡنَ يَدَيۡ عَذَابٖ شَدِيد به‌ روز آخرت‌ و به ‌نزدیکی‌ زمان‌ آن‌ اشاره‌ دارد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ س آمده ‌است‌ که‌: رسول‌ اکرم‌ ص روزی‌ بر فراز کوه‌ صفا برآمدند آن‌گاه‌ فریاد کشیدند: «یا صباحا» قریش‌ با شنیدن‌ این‌ ندا به‌سویشان‌ گرد آمده‌ و گفتند: چه‌ شده‌ است‌، چه‌ خبر است‌؟ تو را چه‌ شده‌ است‌؟ آن‌حضرت‌‌ ص فرمودند: «به‌ نظر شما اگر به‌ شما خبر دهم‌ که‌ دشمن‌ بامداد یا شامگاه ‌بر شما یورش‌ می‌آورد، آیا مرا تصدیق‌ می‌کنید؟» گفتند: چرا تصدیقت‌ نکنیم‌؟ قطعا تصدیقت‌ می‌کنیم‌! فرمودند: «اینک‌ من‌ شما را در پیشاپیش‌ عذابی‌ سخت ‌بیم‌ می‌دهم‌». در این‌ هنگام‌ ابولهب‌ گفت‌: مرگ‌ بر تو، آیا ما را برای‌ این‌ گرد آورده‌ای‌؟ در این‌ اثنا خداوند أ نازل‌ فرمود: ﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ١.

﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُكُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَكُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِيَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٞ٤٧.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «هر مزدی‌ که‌ از شما طلبیده‌ باشم» در ازاء تبلیغ ‌رسالت‌ «پس‌ آن‌ متعلق‌ به‌ خودتان‌!» یعنی‌: من‌ در برابر ابلاغ‌ پیام‌های‌ الهی‌، از شما هیچ‌ مزدی‌ درخواست‌ نکرده‌ و نمی‌کنم‌. «مزد من‌ جز بر خدا نیست» نه‌ بر غیر وی‌ «و او بر هر چیزی‌ گواه‌ است» یعنی‌: به‌ هر چیزی‌ آگاه‌ است‌ و چیزی‌ از او پنهان ‌نمی‌ماند. پس‌ بدانید که‌ او بر این‌ امر نیز گواه‌ است‌ که‌ من‌ در برابر دعوت‌ شما به‌ راه‌ حق‌، از شما مزدی‌ درخواست‌ نکرده‌ام‌ و اگر سراغ‌ دارید که‌ از شما مزدی‌ درخواست‌ کرده‌ باشم‌، بگویید تا آن‌ را به‌ شما برگردانم‌.

﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّي يَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ٤٨.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «بی‌گمان‌ پروردگارم‌ حق‌ را در میان ‌می‌افگند» یعنی‌: به‌ حق‌ سخن‌ می‌گوید و آن‌ را ـ که‌ چیزی‌ جز قرآن‌ و وحی ‌نیست‌ ـ به‌سوی‌ پیامبرش‌ القا می‌کند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: پروردگارم‌ باطل‌ را با پرتاب ‌کردن‌ حق‌ به‌سوی‌ آن‌ مورد هدف‌ قرار داده‌ و آن‌ را به‌ وسیله‌ حق‌ می‌کوبد و نگونسار می‌کند «و او دانای‌ غیب‌هاست» غیب‌: هر چیزی‌ است‌ که‌ از چشم ‌انسآن‌ها و از میدان‌ دریافتها و ادراکاتشان‌ پنهان‌ باشد.

﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا يُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا يُعِيدُ٤٩.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «حق‌ آمد» یعنی‌: اسلام‌ و توحید و قرآن‌ که‌ دربرگیرنده‌ برهآن‌هاست‌ به‌ میدان‌ آمد «و دیگر باطل‌ از سر نمی‌گیرد و برنمی‌گردد» یعنی‌: باطل‌ چنان‌ از میان‌ رفت‌ که‌ نه‌ از آمدن‌ آن‌ اثری‌ باقی‌ مانده‌ و نه ‌از رفتن‌ آن‌، نه‌ از آغاز آن‌ و نه‌ از برگشت‌ آن‌. ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «چون‌ رسول‌‌خدا‌ ص در روز فتح‌ مکه‌ به‌ مسجدالحرام‌ وارد شدند، بتان‌ را دیدند که ‌پیرامون‌ کعبه‌ نصب‌ شده‌اند پس‌ شروع‌ به‌ کوبیدن‌ بتان‌ کردند، درحالی‌ که‌ می‌خواندند: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا٨١ [الإسراء: ۸۱]. و نیز این‌ آیه‌ را می‌خواندند: ﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا يُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا يُعِيدُ٤٩ [سبأ: ۴٩].

﴿قُلۡ إِن ضَلَلۡتُ فَإِنَّمَآ أَضِلُّ عَلَىٰ نَفۡسِيۖ وَإِنِ ٱهۡتَدَيۡتُ فَبِمَا يُوحِيٓ إِلَيَّ رَبِّيٓۚ إِنَّهُۥ سَمِيعٞ قَرِيبٞ٥٠.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «اگر گمراه‌ شدم» از راه‌ حق‌ و هدایت‌ «جز این ‌نیست‌ که‌ به‌ زیان‌ خود گمراه‌ می‌شوم» یعنی‌: گناه‌ گمراهی‌ام‌ بر دوش‌ خودم‌ می‌باشد «و اگر هدایت‌ شدم‌، این‌ به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ پروردگارم‌ به‌سویم‌ وحی ‌می‌فرستد» حکمت‌ها، اندرزها و روشنگری‌ها را به‌ وسیله‌ قرآن‌ «بی‌گمان‌ او شنوای‌ نزدیک‌ است» به‌ من‌ و به‌ شما و هدایت‌ و گمراهی‌ من‌ و شما را می‌داند پس ‌اگر بر او بهتانی‌ بسته‌ باشم‌، یقینا مرا مجازات‌ می‌کند. و این‌ سخنی‌ فیصله‌کن‌ با مشرکان‌ است‌.

﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ فَزِعُواْ فَلَا فَوۡتَ وَأُخِذُواْ مِن مَّكَانٖ قَرِيبٖ٥١.

«و اگر می‌دیدی» ای‌ محمد‌ ص! «هنگامی‌ را که‌ مضطرب‌ شوند» کافران‌ در هنگام‌ مرگ‌ یا رستاخیز. قتاده‌ می‌گوید: «این‌ اضطراب‌ عبارت‌ از: هول‌ و هراس ‌آنان‌ در هنگامی‌ است‌ که‌ از قبرهایشان‌ بیرون‌ می‌آیند». اما ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح‌ این‌ است‌ که‌ مراد از آن‌، اضطراب‌ روز قیامت‌ است‌». یعنی‌ اگر آنان‌ را در آن‌ حال‌ مضطرب‌ و هراسان‌ ببینی‌، قطعا کاری‌ هولناک‌ و شگفت‌آسا را دیده‌ای‌ «آنجا هیچ‌ گریزی‌ در کار نیست» کسی‌ از آنان‌ از نزد ما نمی‌تواند بگریزد و نجات‌ یافتنی‌ نیست‌ «و از جایی‌ نزدیک‌ فروگرفته‌ شدند» یعنی‌: از روی‌ زمین‌، یا از قبرهایشان‌، یا از صحنه‌ حساب‌ روز قیامت‌ گرفتار آمده‌اند پس‌ به‌هرحال‌، آنان‌ از خداوند أ دور نیستند و نمی‌توانند از نزد او بگریزند و به‌آسانی‌ فروگرفته‌ می‌شوند.

﴿وَقَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦ وَأَنَّىٰ لَهُمُ ٱلتَّنَاوُشُ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ٥٢.

«و می‌گویند» در آن‌ بحبوحه‌ هول‌ و هراس‌ آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ را مشاهده‌ می‌کنند «اکنون‌ به‌ او» یعنی‌: به‌ محمد‌ ص، یا به‌ خدا أ، یا به‌ قرآن‌ «ایمان‌ آوردیم‌. از کجا از جایی‌ دور دست‌ یافتن‌ ایمان‌ برای‌ آنان‌ میسر است‌؟» یعنی‌: چگونه‌ از آخرت‌ به ‌ایمان‌ دسترسی‌ دارند در حالی‌ که‌ آن‌ را در دنیا فرو گذاشته‌اند؟ و این‌ است‌ معنای ‌«از مکانی‌ دور». یا این‌ تمثیلی‌ برای‌ حالشان‌ در طلب‌ نجات‌ و رهایی‌ است‌، بعد از آن‌که‌ نجات‌ از دسترس‌ آنان‌ خارج‌ شده‌ و نسبت‌ به‌ آنان‌ دور است‌.

﴿وَقَدۡ كَفَرُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۖ وَيَقۡذِفُونَ بِٱلۡغَيۡبِ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ٥٣.

«و حال‌ آن‌که‌ پیش‌ از این‌ به‌ آن‌، کفر ورزیدند» یعنی‌: چگونه‌ به‌ ایمان‌ دسترسی‌ خواهند داشت‌، حال‌ آن‌که‌ آنچه‌ را که‌ هم‌اکنون‌ در آخرت‌ به‌ آن‌ ایمان ‌آورده‌اند، پیش‌ از این‌ در سرای‌ دنیا ـ یعنی‌ در دار ابتلا و آزمایش‌ ـ به‌ آن‌ کفر ورزیده‌ بودند پس‌ دسترسی‌ آنان‌ به‌ ایمان‌، در آخرت‌ محال‌ است‌. «و از جایی ‌دور» یعنی‌: از دور دست‌ها «به‌ نادیده‌ غیب‌ می‌افگنند» یعنی‌: تیر در تاریکی‌ انداخته ‌و با اتکا به‌ ظن‌ و پندار می‌گویند: نه‌ برانگیختنی‌ است‌، نه‌ حشر و نشر و نه‌ بهشت‌ و دوزخی‌. بی‌گمان‌ این‌ تیر در تاریکی‌ افگندنها برای‌ گمان‌ باطل‌شان‌ تکیه‌گاهی‌ نتواند بود.

در این‌ تعبیر، حال‌شان‌ به‌حال‌ کسی‌ تمثیل‌ شده‌ که‌ به‌سوی‌ چیزی‌ تیر می‌افگند که‌ آن‌ را نمی‌بیند، آن‌ هم‌ از جایی‌ دور که‌ هیچ‌ مجالی‌ برای‌ این‌ گمان‌ که‌ آن‌ تیر به‌هدف‌ بخورد، وجود ندارد. پس‌ همین‌گونه‌، این‌ سخنان‌شان‌ در حق‌ پیامبر‌ ص که‌گاهی‌ می‌گویند: شاعر است‌، گاهی‌ می‌گویند: فال‌بین‌ است‌ و گاهی‌ می‌گویند: دیوانه‌ است‌، همه‌ این‌ها و امثال‌ آن‌ چیزی‌ جز افگندن‌ تیرهایی‌ از دور در تاریکی‌های‌ ظن‌وگمان‌ و وهم‌ نیست‌.

﴿وَحِيلَ بَيۡنَهُمۡ وَبَيۡنَ مَا يَشۡتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشۡيَاعِهِم مِّن قَبۡلُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ فِي شَكّٖ مُّرِيبِۢ٥٤.

«و میان‌ آنان‌ و میان‌ آنچه‌ خوش‌ دارند» در دنیا از اموال‌ و خانواده‌هایشان‌، یا از بازگشت‌ به‌سوی‌ دنیا «حایلی‌ افگنده‌ شد، همان‌ گونه‌ که‌ از دیر باز با امثال‌ آنان» ازکفار امتهای‌ گذشته‌ «نیز چنین‌ شد» و میان‌ آن‌ها و خواستنی‌های‌ محبوب‌شان‌ جدایی‌ افگنده‌ شد. «زیرا آن‌ها در دودلی‌ سختی‌ بودند» فی‌ شک‌ مریب‌: یعنی‌: آن‌ها در کارپیامبران‌ و رستاخیز و بهشت‌ و دوزخ‌، شدیدا در شک‌ بودند. یا آن‌ها در توحید و آنچه‌ که‌ پیامبران‌ از امر دین‌ برایشان‌ آورده‌ بودند، شدیدا در شک ‌بودند، از این‌روی‌ ایمان‌ آن‌ها در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌، از آن‌ها پذیرفته‌ نشد. قتاده ‌می‌گوید: «هان‌! از شک‌ و شبهه‌ بپرهیزید زیرا کسی‌ که‌ بر شک‌ بمیرد، بر شک ‌برانگیخته‌ می‌شود و کسی‌ که‌ بر یقین‌ بمیرد، بر یقین‌ برانگیخته‌ می‌شود». نسفی ‌می‌گوید: «این‌ آیه‌ رد پندار کسانی‌ است‌ که‌ می‌گویند: خداوند أ انسان‌ را به‌سبب‌ شک‌ وی‌ عذاب‌ نمی‌کند».

[٧] مترجم‌ در سال‌ ۱۳۶۵ هـ . ش‌ با دو تن‌ از مجاهدان‌ عرب‌ که‌ قصد عزیمت‌ به‌ غرب‌ افغانستان‌ را داشتند، از مبدأ کراچی‌ پاکستان‌ به ‌مقصد تهران‌ سوار هواپیما شدیم‌. در این‌ حال‌ از یکی‌ از آن‌ دو برادر که‌ در کنارم‌ نشسته‌ بود، قرآن‌ جیبی‌ وی‌ را گرفتم‌ و همین‌ که‌ آن‌ را باز کردم‌، این‌ آیه‌ کریمه‌ در جلوی‌ دیدگان‌ من ‌آمد و اعجاز قرآن‌ کریم‌ سخت‌ مرا تحت‌ تأثیر خویش‌ آورد، بی‌درنگ‌ این‌ آیه‌ را به‌ برادران‌ همراهم‌ نشان ‌دادم‌، آنها هم‌ مبهوت‌ شدند و بی‌اختیار گفتند: (سبحان‌الله!). [۸] نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ «حجر/٧۸». [٩] مانند دادن‌ هدیه‌ به‌ شعرا و اشخاص‌ زبان‌دراز تا خود را از هجو و نکوهش‌ و گزند زبان‌ آنها حفظ کند.

سوره‌ فاطر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با صفت‌ «فاطر» برای ‌خدای‌ ‌، که‌ بر آفرینشگری‌ و ابداع‌ و ایجاد این‌ کائنات‌ عظیم‌ از سوی‌ وی‌ دلالت‌ می‌کند، «فاطر» نامیده‌ شد.

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا أُوْلِيٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ يَزِيدُ فِي ٱلۡخَلۡقِ مَا يَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١.

«همه‌ ستایش‌ها از آن‌ خدایی‌ است‌ که‌ پدید آورنده‌ آسمآن‌ها و زمین ‌است» خداوند متعال‌ خود را در برابر قدرت‌، علم‌ و حکمت‌ عظیمش‌ و به‌خاطر آفرینش‌ ابداعی‌ و اختراعی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ بدون‌ نمونه‌ سابقی‌، ستایش‌ کرده‌ و براین‌ قدرت‌ و علم‌ و حکمت‌ عظیم‌ خود گواهی‌ می‌دهد. مراد این‌ است‌ که‌ هر کس ‌بر آغازگری‌ این‌ آفرینش‌ عظیم‌ قادر باشد، قطعا بر اعاده‌ و بازآفرینی‌ آن‌ نیز تواناست‌. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «من‌ نمی‌دانستم‌ که‌ معنی‌ این‌ فرموده‌ خداوند: ﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ چیست‌؟ تا آن‌که‌ روزی‌ دو مرد بدوی‌ و صحرانشین‌ را دیدم‌ که‌ بر سر چاه‌ آبی‌ باهم‌ دعوا و مرافعه‌ دارند، در این‌ بگومگو بودند که‌ یکی‌از آن‌ها به‌ رفیقش‌ گفت‌: هذه‌ بئری‌ و انا فطرتها: این‌ چاه‌ از آن‌ من‌ است‌ و من‌ آن‌را آغازگر بوده‌ام‌».

«فرشتگان‌ را پیام‌ آورنده‌ قرار داده‌ است» فرشتگان‌ پیام‌رسان‌ عبارتند از: جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و عزرائیل‌: که‌ هر یک‌ پیام‌ و مأموریتی‌ را به‌ سر می‌رسانند «که» این‌ فرشتگان‌ «دارای‌ بال‌های‌ دوگانه‌ و سه‌گانه‌ و چهارگآن‌هاند» قتاده‌ می‌گوید: «بعضی‌ از فرشتگان‌ دارای‌ دو بال‌، بعضی‌ دارای‌ سه‌ بال‌، بعضی‌ دارای‌ چهار بال‌ و بعضی‌ بیشتر از آن‌ هستند که‌ به‌ وسیله‌ این‌ بال‌ها از آسمان‌ به‌سوی‌ زمین‌ فرود آمده‌ و مجددا از زمین‌ به‌سوی‌ آسمان‌ بالا می‌روند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌: «رسول‌‌خدا‌ ص در شب‌ اسراء، جبرئیل‌ ÷ را در شکل‌ و هیأتی ‌دیدند که‌ ششصد بال‌ داشت‌ و فاصله‌ میان‌ هردو بال‌ وی‌، مانند مسافت‌ میان‌ مشرق ‌و مغرب‌ بود». «در آفرینش‌، هر چه‌ بخواهد می‌افزاید» یعنی‌: در آفرینش‌ بالهای ‌بیشتر برای‌ فرشتگان‌، به‌ هر تعداد و به‌ هر کیفیتی‌ که‌ بخواهد می‌افزاید چنان‌که‌ در وصف‌ جبرئیل‌ ÷ گذشت‌. و در آفرینش‌ دیگر موجودات‌ نیز هر چه‌ بخواهد می‌افزاید، مانند افزودن‌ بر زیبایی‌ انسان‌؛ از نمکین ‌ساختن‌ چشمان‌، زیبایی‌ بینی‌، حلاوت‌ و شیرینی‌ دهان‌ و غیره‌. به‌قولی‌: مراد رخسار زیباست‌. به ‌قولی‌: مراد خط خوش‌ و زیباست‌. به‌قولی‌: مراد موی‌ مجعد است‌. به‌قولی‌: مراد صدایی‌ خوش‌ و دلکش‌ است‌. به‌قولی‌: مراد عقل‌ و تمییز است‌. به‌قولی‌: مراد علوم‌ و صنایع‌ است‌. اما آیه‌ کریمه‌ مطلق‌ است‌ و شامل‌ همه‌ این‌ معانی‌ و امثال‌ آن‌ها می‌شود. «بی‌گمان ‌خدا بر هر چیزی‌ تواناست» پس‌ با قدرت‌ مطلقه‌ خویش‌، هر چه‌ بخواهد در عرصه‌ آفرینش‌ می‌افزاید.

﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢.

«هر رحمتی‌ را که‌ خدا برای‌ مردم‌ گشاید، بازدارنده‌ای‌ برای‌ آن‌ نیست» یعنی‌: آنچه‌ که‌ خداوند أ برای‌ مردم‌ از نعمت‌های حسی‌ و معنوی‌، مانند: روزی‌، باران‌، سلامتی‌، امنیت‌، علم‌، نبوت‌ و حکمت‌ فرو فرستد، هیچ‌کس‌ قادر به‌ بازداشتن‌ آن‌ نیست‌ «و آنچه‌ را که‌ باز دارد» از رحمت‌، هیچ‌کس‌ بعد از بازداشتن‌ او به‌ بازگشادن ‌آن‌ قادر نیست‌. به‌قولی‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است‌: پیامبران‌ رحمتی‌ برای‌ مردم ‌فرستاده‌ شده‌اند و جز خداوند أ کسی‌ بر فرستادن‌شان‌ قادر نیست‌. به ‌قولی‌: مراد از «رحمت‌» توبه‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از «رحمت‌» توفیق‌ و هدایت‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مغیره‌ بن‌ شعبه‌ س آمده‌ است‌: چون‌ رسول‌‌خدا‌ ص از نماز خویش‌ فارغ‌ می‌شدند، می‌گفتند: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌، له‌ الملك‌ وله‌ الحمد وهو علي‌ كل‌ شي‌ء قدير» آن‌گاه‌ می‌گفتند: «اللهم‌ لا مانع‌ لما أعطيت‌ ولا معطي‌ لما منعت‌ ولا ينفع‌ ذا الجد منك‌ الجد». «بارخدایا! آنچه‌ که‌ تو بدهی‌، هیچ‌ بازدارنده‌ای ‌برای‌ آن‌ نیست‌ و آنچه‌ که‌ تو بازداری‌، هیچ‌ دهنده‌ای‌ برای‌ آن‌ نیست‌ و صاحب ‌تلاش‌ و کوشش‌ را در برابر تو، کوشش‌ و تلاش‌ وی‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌بخشد». «و اوست‌ غالب‌ با حکمت» پس‌ در ملک‌ خویش‌ هرگونه‌ که‌ خواهد تصرف‌ می‌کند، می‌دهد و بازمی‌دارد، خرد و حقیر ساخته‌ و بلند و برتر می‌گرداند، گرامی‌ می‌دارد و ذلیل‌ می‌سازد لذا هیچ‌کس‌ بر حکم‌ وی‌ پی‌جویی‌ و چون‌ و چرایی‌ نمی‌تواند بکند و هر کاری‌ که‌ انجام‌ می‌دهد، آن‌ کار مبتنی‌ بر حکمت‌ بالغه‌ای‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ٣.

«ای‌ مردم‌! نعمت‌های خدا را بر خود یاد کنید» با زبان‌، ذهن‌ و قلب‌؛ برای‌ طلب ‌استمرار و دوام‌ و افزایش‌ آن‌ها، نعمت‌هایی‌ چون‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌، فرستادن‌ پیامبران‌، افزودن‌ در خلق‌ و گشادن‌ درهای‌ رزق‌ و روزی‌ «آیا هیچ ‌آفریدگاری‌ غیر از خدا هست‌ که‌ شما را از آسمان» به‌ وسیله‌ باران‌ «و از زمین» با رستنی‌ها و غیر آن‌ «روزی‌ دهد؟ خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ چگونه‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: چگونه‌ بعد از تجلی‌ این‌ بیان‌ و درخشش‌ این‌ برهان‌، از حق‌ که ‌توحید خداوند متعال‌ و شکرگزاری‌ برای‌ وی‌ است‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ پیامبرش‌ را تعزیت‌ گفته‌ می‌فرماید:

﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٤.

«و اگر» ای‌ محمد‌ ص! «تو را دروغگو شمرند» این‌ گروه‌ مشرکان‌ «قطعا پیش ‌از تو نیز پیامبرانی‌ دروغگو شمرده‌ شدند» پس‌ تو نیز به‌ پیامبران‌ پیش‌ از خود تأسی ‌کن‌ و از تکذیب‌ کفار عرب‌ اندوهی‌ به‌ خود راه‌ نده‌ و آن‌ را بر خود سخت‌ نگیر «و کارها به‌سوی‌ خدا بازگردانیده‌ می‌شود» و او هرکس‌ را بر اساس‌ آنچه‌ که‌ سزاوار آن ‌است‌ جزا می‌هد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٥.

«ای‌ مردم‌! بی‌گمان‌ وعده‌ الله» به‌ آوردن‌ رستاخیز و حساب‌ و عقاب‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ «حق‌ است‌، زنهار تا این‌ زندگی‌ دنیا شما را فریب‌ ندهد» با آرایش‌ها، نعمت‌ها و لذت‌های‌ خود و شما را از عمل‌ برای‌ آخرت‌ غافل‌ نگرداند. سعیدبن‌ جبیر می‌گوید: «فریفته‌ شدن‌ به‌ زندگی‌ دنیا این‌ است‌ که‌ مشغولیت‌ به‌ نعمت‌ها و لذت‌های‌ آن‌، انسان‌ را از عمل‌ آخرت‌ به‌ خود گرفتار سازد» «و زنهار تا شیطان‌ فریبکار شما را درباره‌ خدا نفریبد» به‌ این‌ که‌ به‌ شما بگوید: بی‌پروا باشید! زیرا قطعا خداوند به‌ سبب‌ فضلی‌که‌ دارید، یا به‌ سبب‌ این‌ که‌ رحمت‌ وی‌ بر شما وسیع‌ و گسترده ‌است‌، از شما درمی‌گذرد و بر شما می‌آمرزد پس‌ به‌سوی‌ گناهان‌ شتاب‌ کنید.

﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ٦.

«در حقیقت‌، شیطان‌ دشمن‌ شماست‌، شما نیز او را دشمن‌ گیرید» یعنی‌: بر او با طاعت‌ خداوند أ یورش‌ برده‌ و از او در گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ وی‌ فرمان‌ نبرید «جز این‌ نیست‌ که‌ او حزب‌ خود را دعوت‌ می‌کند تا از اهل‌ دوزخ‌ باشند» یعنی‌: شیطان ‌دارودسته‌ و پیروان‌ و فرمانبرداران‌ خود را به‌سوی‌ معاصی‌ خدای‌ سبحان ‌فرامی‌خواند تا آن‌ها از اهل‌ دوزخ‌ باشند و این‌ به‌ سبب‌ دشمنی‌ای‌ است‌ که‌ او با آدم ‌و فرزندانش‌ دارد پس‌ حماقتی‌ بزرگتر از پیروی‌ وسوسه‌ وی‌ نیست‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «برای‌ شیطان‌ خطره‌ای‌ است‌که‌ آن‌ را در قلب‌ فرزند آدم‌ می‌افگند و برای‌ فرشته‌ نیز خطره‌ای‌ است‌؛ خطره‌ شیطان‌ عبارت‌ است‌ از: وعده‌ دادن‌ به‌ شر و تکذیب‌ حق‌ و خطره‌ فرشته‌ عبارت ‌است‌ از: وعده‌ دادن‌ به‌ خیر و تصدیق‌ به‌ حق‌».

﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٌ٧.

«کسانی‌ که‌ کافر شدند، عذابی‌ سخت‌ خواهند داشت‌. کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ وکارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» لذا به‌ دنیا فریفته‌ نشده‌، به‌ شیطان‌ لبیک‌ نگفته‌ و از حزب ‌وی‌ نگردیده‌اند «برای‌ آنان‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ بزرگ‌ است» یعنی‌: خداوند أ به‌سبب‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌شان‌ بر آنان‌ می‌آمرزد و به‌ آنان‌ مزدی‌ بزرگ‌ می‌دهد،که‌ همانا بهشت‌ است‌.

﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ٨.

«آیا آن‌ کس‌ که‌ زشتی‌ عملش‌ برای‌ او آراسته‌ جلوه‌ داده‌ شده‌ و آن‌ را نیک ‌می‌بیند» مانند مؤمن‌ شایسته‌‌کار است‌؟ هرگز! یقینا کسی‌ که‌ وهم‌ و گمانش‌ بر عقلش‌ چیره‌ شده‌ و با تزیین‌ و آرایش‌دهی‌ شیطان‌، عمل‌ بد خویش‌ را عمل‌ نیک‌، باطل‌ را حق‌ و زشت‌ را زیبا می‌بیند و به‌ آن‌ها ادامه‌ می‌دهد، مانند مؤمنی‌ نیست‌ که ‌بر جاده‌ هدایت‌ روان‌ است‌ و می‌داند که‌ راهپیمای‌ طریق‌ حق‌ و صلاح‌ می‌باشد «بی‌گمان‌ خداست‌ که‌ هرکه را بخواهد» بی‌راه‌ گذارد «گمراه‌ می‌کند و هرکه را بخواهد» هدایت‌ کند «هدایت‌ می‌کند پس‌ خود را به‌ سبب‌ حسرت‌خوردنها بر آنان ‌هلاک‌ نساز» یعنی‌: ای‌ پیامبر! خود را از اندوه خوردن‌ بر استمرارشان‌ به‌ گمراهی‌ و گناه‌، هلاک‌ نساز زیرا این‌ خود حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ خواسته‌ است‌ تا آنان‌ به‌ سبب‌ بدعملی‌ خود گمراه‌ شوند «قطعا خدا به‌ آنچه‌ می‌کنند داناست» و چیزی‌ از کردارها و گفتارهایشان‌ ـ هرچند در خفا انجام‌ گیرد ـ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

از ابن‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌‌خدا‌ ص دعا کردند: «اللهم‌ أعز دينك‌ بعمربن‌ الخطاب‌ أو بأبي‌جهل ‌بن‌ هشام‌». «خدایا! دینت‌ را با اسلام‌ عمربن‌ خطاب‌، یا ابی‌جهل‌بن‌ هشام‌ قوت ‌بخش‌». پس‌ خداوند أ عمر س را هدایت‌ و ابوجهل‌ را گمراه‌ کرد. لذا این‌ آیه‌ درباره‌ این‌ دو تن‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابٗا فَسُقۡنَٰهُ إِلَىٰ بَلَدٖ مَّيِّتٖ فَأَحۡيَيۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ كَذَٰلِكَ ٱلنُّشُورُ٩.

«و خدا همان‌ کسی ‌است‌ که‌ بادها را فرستاد» و آن‌ها را از عدم‌، ایجاد کرد «پس ‌آن‌ بادها ابری‌ را برمی‌انگیزند» از جایی‌ که‌ در آن‌ قراردارد، یعنی‌ بادها آن‌ را از بخار آب‌ دریا حرکت‌ می‌دهند و به‌ جنبش‌ درمی‌آورند تا به‌ همانجایی‌ برود که‌ خداوند متعال‌ خواسته‌ است‌ «و ما آن‌ ابر را به‌سوی‌ سرزمینی‌ مرده» که‌ سبزی‌های‌ آن ‌مرده‌ و اهالی‌ و حیوانات‌ آن‌ تشنه‌اند «راندیم‌ و آن‌ زمین‌ را پس‌ از مرگش» یعنی‌: بعد از خشک‌ شدن‌ و از بین رفتن‌ نباتاتی‌ که‌ بر آن‌ بوده ‌است‌ «بدان‌ زنده‌ ساختیم» با رویاندن‌ رستنی‌ها در آن‌ «برانگیختن‌ مردگان‌ نیز چنین‌ است» یعنی‌: خداوند أ بندگان‌ را نیز همین‌گونه‌ بعد از مرگشان‌ زنده‌ می‌کند چنان‌که‌ زمین‌ را پس‌ از مردن ‌آن‌ زنده‌ گردانید. این‌ دلیل‌ حسی‌ قابل‌ مشاهده‌ای‌ بر امکان‌ رستاخیز است‌ که‌ نشان ‌می‌دهد: رستاخیز مردگان‌ نیز در ضمن‌ مقوله‌ قدرت‌ خداوند أ قرار دارد.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «چون‌ خدای‌ ‌ برانگیختن‌ مردگان‌ را اراده‌ کند، از زیر عرش‌ بارانی‌ را فرود می‌آورد که‌ همه‌ زمین‌ را در بر می‌گیرد و اجساد را از قبرهایشان‌ بر می‌رویاند چنان‌که‌ دانه‌ در زمین‌ می‌روید». بدین‌ جهت‌، در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «همه‌ چیز در فرزند آدم‌ فرسوده‌، پراکنده‌ و متلاشی‌ می‌شود مگر دنبالچه‌ وی‌؛ او از آن‌ آفریده‌ شده‌ و مجددا از آن‌ بازآفرینی‌ می‌شود». دنبالچه‌: عبارت‌ از چند مهره‌ آخر ستون‌ مهره‌هاست‌ که‌ به‌ هم‌ چسبیده‌اند.

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِيعًاۚ إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِينَ يَمۡكُرُونَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞۖ وَمَكۡرُ أُوْلَٰٓئِكَ هُوَ يَبُورُ١٠.

«هرکس‌ عزت‌ می‌خواهد پس‌ عزت‌ همه‌ از آن‌ خداست» لذا باید عزت‌ را فقط از خدا أ خواست‌ نه‌ از غیر وی‌ زیرا غیر وی‌ مالک‌ و صاحب‌ اختیار چیزی‌ از عزت ‌نیست‌ پس‌ او هر چه‌ بخواهد و به‌ هرکس‌ که‌ بخواهد، از این‌ عزت‌ می‌بخشد. عزت‌: عبارت‌ است‌ از شرف‌، جاه‌، رفعت‌ و قدرت‌. فراء می‌گوید: «معنی‌ این ‌است‌: هرکس‌ می‌خواهد بداند که‌ عزت‌ از آن‌ کیست‌، بداند که‌ عزت‌ همه‌ از آن‌خدای‌ ‌ است‌». قتاده‌ می‌گوید: «معنی‌ این‌ است‌: هرکس‌ می‌خواهد به‌عزت‌ برسد، باید خود را با طاعت‌ خداوند أ عزتمند گرداند». در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص در تفسیر: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِيعًاۚ [فاطر: ۱۰] فرمودند: «من‌ أراد عز الدارين‌ فليطع‌ العزيز». «هر کس‌ عزت‌ هردو سرا را می‌خواهد، باید از خدای‌ عزیز اطاعت‌ کند».

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ما می‌فهماند که‌ وسیله‌ طلب‌ عزت‌، همانا ایمان‌ و عمل ‌صالح‌ است‌: «کلام‌ طیب» یعنی‌: سخنان‌ پاکیزه‌ «به‌سوی‌ او بالا می‌رود» و فرشتگان‌ نویسنده‌ آنچه‌ را که‌ در این‌باره‌ بر صحیفه‌ها می‌نویسند، به‌سوی‌ او بالا می‌برند. کلام‌ طیب‌: هر سخن‌ پاکیزه‌ای‌ است‌؛ اعم‌ از ذکر خداوند أ، امر به ‌معروف‌، نهی‌ از منکر، تلاوت‌ قرآن‌ و غیره‌ «و عمل‌ صالح‌ به‌ آن‌ رفعت ‌می‌بخشد» یعنی‌: عمل‌ صالح‌، سخنان‌ پاکیزه‌ را بالا می‌برد چنان‌که‌ سخنان‌ پاکیزه جز با عمل‌ صالح‌ مورد پذیرش‌ قرار نمی‌گیرد. صلاح‌ عمل‌: عبارت‌ از اخلاص‌ در آن‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لا يقبل‌ الله‌ قولا إلا بعمل‌ و لا يقبل‌ قولا و عملا إلا بنية‌ ولا يقبل‌ قولا وعملا ونية‌ إلا بإصابة‌ السنة‌». «خدای‌ ‌ هیچ‌ سخنی‌ را نمی‌پذیرد جز با عملی‌ و هیچ‌ سخن‌ و عملی‌ را نمی‌پذیرد جز با نیت‌ (درستی) وهیچ‌ سخن‌ و عمل‌ و نیتی‌ را نمی‌پذیرد مگر آن‌که‌ با سنت‌ مطابقت‌ داشته‌ باشد». قرطبی‌ می‌گوید: «حق‌ این‌ است‌ که‌ اگر گنهکار تارک‌ فرایض‌، خدا أ را یاد کند و سخنی‌ پاکیزه‌ بگوید، این‌ در زمره‌ حسنات‌ وی‌ نوشته‌ می‌شود و او در عین‌ حال‌، بار گناه‌ خویش‌ را نیز بر دوش‌ می‌کشد. پس‌ خداوند أ از هرکس‌ که‌ از شرک ‌بپرهیزد، عمل‌ صالح‌ را می‌پذیرد و خود سخن‌ پاکیزه‌ یک‌ نوع‌ عمل‌ صالح‌ است‌. لذا تأویل‌ آیه‌ این‌ است‌ که‌: حق‌ تعالی‌ با عمل‌ صالح‌، بر رفعت‌ سخنان‌ پاکیزه‌ و حسن‌ جایگاه‌ آن‌ می‌افزاید».

«و کسانی‌ که‌ با مکر و حیله‌ بدیها را می‌اندیشند» یعنی‌: در دنیا به‌ شیوه‌ مکر و فریب‌، مرتکب‌ بدیها می‌شوند تا به‌ عزت‌ ناروای‌ جاهلیت‌ برسند، همانند نیرنگهای ‌بدی‌ که‌ مشرکان‌ قریش‌ در دارالندوه‌ در حق‌ رسول‌‌خدا‌ ص اندیشیدند تا ایشان‌ را زندانی‌ کرده‌، یا به‌قتل‌ رسانده‌، یا از مکه‌ اخراج‌ کنند «آنان‌ را عذابی‌ سخت ‌است» در نهایت‌ شدت‌ «و نیرنگشان‌ خود تباه‌ می‌گردد» و بی‌اثر می‌شود. مکر در اصل‌: عبارت‌ از نیرنگ‌ و حیله‌گری‌ است‌.

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ جَعَلَكُمۡ أَزۡوَٰجٗاۚ وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ١١.

«و خدا شما را از خاکی‌ آفرید» در ضمن‌ آفرینش‌ پدرتان‌ آدم‌ ÷ از خاک‌ «سپس‌ از نطفه‌ای» که‌ آن‌ را از پشت‌های‌ پدران‌ شما بیرون‌ آورد «آن‌گاه‌ شما را زوج‌ها گردانید» یعنی‌: برخی‌ از شما را جفت‌ برخی ‌دیگر گردانید زیرا نر و ماده‌ جفت‌ یک‌دیگر هستند پس‌ این‌ تحول‌ از خاک‌ به‌سوی‌ سلول‌ زنده‌ و از سلول‌ زنده ‌به‌سوی‌ انسانی‌ تمام‌، دلیلی‌ قاطع‌ بر امکان‌ بعث‌ و رستاخیز است‌. «و هیچ‌ مادینه‌ای ‌باردار نمی‌شود و وضع‌ حمل‌ نمی‌کند مگر به‌ علم‌ او» بنابراین‌، هیچ‌ چیز از ساحه‌ علم‌ وتدبیر حق‌ تعالی‌ خارج‌ نیست‌ «و هیچ‌ سالخورده‌ای‌ عمر دراز نمی‌یابد و از عمرش ‌کاسته‌ نمی‌شود» یعنی‌: عمر هیچ‌کس‌ طولانی‌ نمی‌شود و از عمر هیچ‌کس‌ کاسته ‌نمی‌شود؛ «مگر آن‌که‌ در کتابی» یعنی‌: در لوح‌ محفوظ «ثبت‌ است».

سعیدبن‌ جبیر می‌گوید: «پس‌ آنچه‌ از مدت‌ عمر انسان‌ می‌گذرد، همان‌ کاستن ‌از عمر وی‌ است‌ و آنچه‌ که‌ از عمر وی‌ در آینده‌ می‌آید، همان‌ عمری‌ است‌ که‌ به ‌وی‌ داده‌ می‌شود». به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: «هیچ‌ کهنسالی‌ تا دوران‌ پیری‌ عمر داده‌ نمی‌شود و عمر هیچ‌کس‌ دیگر از سن‌ کهنسالی‌ کاسته‌ نمی‌شود مگر این‌ که ‌این‌ امر در لوح‌ محفوظ ثبت‌ است‌، یعنی‌ وابسته‌ به‌ قضای‌ خداوند أ است‌». لذا دراز یا کوتاه‌ کردن‌ عمر، هردو به‌ قضا و قدر حق‌ تعالی‌ و مربوط به‌ اسبابی‌ است‌ که‌ مقتضی‌ دراز ساختن‌ یا کوتاه ‌کردن‌ عمر است‌. باید دانست‌ که‌ از اسباب‌ طولانی‌ساختن‌ عمر: صله‌ رحم‌ و از اسباب‌ کوتاه ‌کردن‌ آن‌: بسیار نافرمانی‌ کردن ‌پروردگار ‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن‌ مالک‌ س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ رزقش‌ گشاده‌ ساخته‌ شده‌ و اجلش‌ به‌ تأخیر افگنده‌ شود، باید صله‌ رحم‌ خویش‌ را برقرار کند». اما باید گفت‌: دراز شدن‌ عمر با اسبابی‌ مانند صله‌ رحم‌، در قضا و قدری‌ داخل‌ است‌ که‌ علم‌ خدای‌ ‌ بر آن‌ پیشی‌ گرفته ‌است‌ زیرا در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ که‌ عمر فلان‌ کس‌ ـ مثلا ـ این‌ مقدار از سال‌ است‌ و اگر صله‌ رحم‌ را برقرار کرد، در عمر وی‌ این ‌مقدار افزوده‌ می‌شود. باز در جایی ‌دیگر از لوح‌ محفوظ بیان‌ شده‌ است‌ که‌ آن ‌شخص‌ صله‌ رحم‌ خویش‌ را به‌جا می‌آورد، همین‌طور از عمر هرکس‌ که‌ کاسته ‌شود، به ‌دلیل‌ آن‌ است‌ که‌ او عملی‌ انجام‌ داده‌ که‌ مقتضی‌ کوتاه‌ سازی‌ عمر وی‌ است‌، چون‌ انجام‌ دادن‌ بسیار معاصی‌ و نافرمانی‌ها «بی‌گمان‌ این‌ کار» یعنی‌: افزودن‌ و کاستن‌ در عمر «بر خداوند آسان‌ است» زیرا هیچ‌ چیزی‌ بر وی‌ دشوار نیست‌ و هیچ‌ چیز ـ چه‌ اندک‌ و چه‌ بسیار، چه‌ بزرگ‌ و چه‌ کوچک‌ ـ از علم‌ وشمار پروردگار پنهان‌ نمی‌باشد.

﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡبَحۡرَانِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ سَآئِغٞ شَرَابُهُۥ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞۖ وَمِن كُلّٖ تَأۡكُلُونَ لَحۡمٗا طَرِيّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُونَ حِلۡيَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٢.

«و دو دریا یکسان‌ نیستند: این‌ یک‌ شیرین‌ عطش‌بر و نوشیدنش‌ خوشگوار است‌؛ وآن‌ دیگر شور تلخ‌ مزه‌ است» بیشتر مفسران‌ برآنند که‌ این‌ آیه‌ مثلی‌ برای‌ مؤمن‌ و کافر است‌. یعنی‌: مؤمن‌ شیرین‌ و خوب‌ و کافر تلخ‌ و شوربخت‌ است‌. اما امام‌رازی‌ می‌گوید: قول‌ قوی‌تر این‌ است‌ که‌ مراد از این‌ آیه‌، ارائه‌ دلیلی‌ دیگر برقدرت‌ خداوند أ می‌باشد «و از هر یک» از این‌ دو دریا «شما گوشتی‌ تازه‌ می‌خورید» با صید ماهیان‌ و آبزیان‌ آن‌ دریاها «و زیوری‌ که‌ آن‌ را بر خود می‌پوشید بیرون‌ می‌آورید» زجاج‌ می‌گوید: «زیور فقط هنگامی‌ از دو دریای‌ شور و شیرین ‌بیرون‌ آورده‌ می‌شود که‌ آن‌ دو باهم‌ درآمیزند، نه‌ از هریک‌ به‌طور منفرد وجداگانه‌». زیور دریا؛ اغلب‌ مروارید و مرجان‌ است‌ که‌ از آن‌ انگشتر و دستبند وگردنبند و پای‌برنجن‌ می‌سازند. «و کشتی‌ها را در دریا موج شکاف‌ می‌بینی» که‌امواج‌ دریا را شکافته‌، می‌آیند و می‌روند «تا از فضل‌ او روزی‌ خود را طلب ‌کنید» مراد از فضل‌: تجارت‌ دریایی‌ به‌سوی‌ کشورها و سرزمینهای‌ دور در مدتی‌ نزدیک‌ است‌ چنان‌که‌ در سوره‌ بقره‌ (آیه‌ ۱۶۴) گذشت‌. «و باشد که‌ شکر گزارید» خداوند سبحان‌ را در برابر این‌ نعمت‌هایی‌ که‌ بر شما ارزانی‌ داشته‌ است‌.

﴿يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ١٣.

همچنان‌ از قدرت‌ تامه‌ و سلطه‌ عظیم‌ او این‌ است‌ که‌: «شب‌ را در روز درمی‌آورد و روز را در شب‌ درمی‌آورد» پس‌ در هر یک‌ از آن‌ها با کاستن‌ از یکی‌ دیگر، می‌افزاید «و خورشید و ماه‌ را رام‌ کرده‌است» برای‌ منافع‌ و مصالح‌ انسان‌ «که‌ هر یک‌ تا میعادی‌ معین‌ روانند» که‌ خدای‌ ‌ این‌ میعاد و سرآمد معین‌ را برای‌ حرکت ‌و جریان‌ خورشید و ماه‌ مقدر کرده ‌است‌. این‌ میعاد، روز قیامت‌ است‌. به‌قولی‌: این‌ میعاد، عبارت‌ از مدتی‌ است‌ که‌ خورشید و ماه‌ در آن‌ فلک‌ را می‌پیمایند، که ‌یک‌ سال‌ برای‌ خورشید و یک‌ ماه‌ برای‌ قمر است‌. به ‌قولی‌: مراد از آن‌ به‌ جریان ‌انداختن‌ خورشید در روز و به‌ جریان‌ انداختن‌ مهتاب‌ در شب‌ است‌ «این» انجام‌ دهنده‌ کارهای‌ یادشده‌ «الله پروردگار شماست‌، فرمانروایی‌ از آن‌ اوست» یعنی‌: این ‌ذاتی‌ که‌ کارهای‌ یادشده‌ همه‌ از صنع‌ اوست‌، همانا آفریننده‌ پردازنده‌ و توانای ‌مقتدری‌ است‌ که‌ مالک‌ عالم‌ و متصرف‌ آن‌ است‌ «و کسانی‌ که‌ شما» ای‌ ناباوران‌! «به ‌جای‌ او می‌خوانید، مالک‌ پوست‌ هسته‌ خرمایی‌ هم‌ نیستند» قطمیر: پوستک‌ نازک ‌سفیدرنگی‌ است‌ که‌ میان‌ گوشت‌ خرما و هسته‌ آن‌ قرار دارد و مانند لفافه‌ای‌ بر پیکر آن‌ هسته‌ پوشانده‌ شده‌ است‌. گویند: به‌ سبب‌ آن‌ پوستک‌ است‌ که‌ درخت‌ خرما جوانه‌ می‌زند و می‌روید. یعنی‌: معبودانی‌ که‌ شما به‌جای‌ خدای‌ لاشریک ‌می‌خوانید، حتی‌ مالک‌ چیز بسیار بی‌ارزش‌ و حقیری‌ هم‌ در آسمآن‌ها و زمین ‌نیستند.

﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ١٤.

«اگر آن‌ها را بخوانید، دعای‌ شما را نمی‌شنوند» زیرا معبودان‌ شما جماداتی‌ بیش ‌نیستند که‌ چیزی‌ را درک‌ نمی‌کنند «و اگر هم‌ بشنوند» بر فرض‌ و تقدیر «شما را پاسخ‌ نمی‌دهند» زیرا از پاسخ‌ دادن‌ به‌ شما عاجزند «و روز قیامت‌ شرک‌ شما را انکار می‌کنند» یعنی‌: از عبادت‌ شما بیزاری‌ جسته‌ و منکر این‌ می‌شوند که‌ پرستش‌ آن‌ها از سوی‌ شما حق‌ بوده‌ است‌ چنان‌که‌ منکر این‌ می‌شوند که‌ شما را به‌ پرستش‌ خویش‌ فرمان‌ داده‌ باشند «و هیچ‌کس‌ چون‌ خدای‌ آگاه‌ تو را خبردار نمی‌کند» یعنی‌: هیچ‌کس‌ مانند ذاتی‌ که‌ به‌ همه‌ چیزها آگاه‌ و داناست‌، تو را آگاه‌ نمی‌کند. شاه ‌ولی ‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «لا ینبئک‌ مثل‌ خبیر ـ در میان‌ اعراب‌ مثلی‌ است‌، که‌ چون‌ سخنی‌ بلیغ‌ گویند و تحقیق‌ به‌ نهایت‌ رسانند، این‌ مثل‌ را گویند».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ١٥.

«ای‌ مردم‌! شما به‌سوی‌ خداوند فقیر هستید» یعنی‌: شما بندگان‌ مطلقا به‌سوی ‌خداوند متعال‌ در تمام‌ امور دین‌ و دنیای‌ خویش‌ نیازمند هستید «و خداوند است ‌که» مطلقا «بی‌نیاز حمید است» یعنی‌: از جانب‌ بندگان‌ خویش‌ ـ با احسانی‌ که‌ به‌ آن‌ها کرده‌ است‌ و می‌کند ـ سزاوار ستایش‌ است‌ همچنین‌ در تمام‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌کند، می‌گوید و مقدر و مشروع‌ می‌گرداند، سزاوار ستایش‌ است‌.

﴿إِن يَشَأۡ يُذۡهِبۡكُمۡ وَيَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِيدٖ١٦.

«اگر بخواهد شما را از میان‌ می‌برد و خلقی‌ نو به‌ میان‌ می‌آورد» یعنی‌: اگر بخواهد شما را نابود می‌کند و به‌ جای‌ شما خلقی‌ نو از جنس‌ بشر، یا از جنس‌ و نوع‌ دیگری ‌از انواع‌ آفریدگان‌ خویش‌ و از عالم‌ دیگری‌ غیر از آنچه‌ که‌ شما می‌شناسید، به‌میان‌ می‌آورد که‌ از او اطاعت‌ کرده‌ و نافرمانیش‌ نکنند، که‌ این‌ خود مظهری‌ از مظاهر فقر شما و غنای‌ مطلق‌ اوست‌.

﴿وَمَا ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِيزٖ١٧.

«و این‌ کار» یعنی‌: از میان‌ بردن‌ شما و آوردن‌ دیگران‌ «بر خداوند دشوار نیست» یعنی‌: نه‌ بر وی‌ ممتنع‌ است‌ و نه‌ مشکل‌.

﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا لَا يُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَيۡءٞ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓۗ إِنَّمَا تُنذِرُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَيۡبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَمَن تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفۡسِهِۦۚ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ١٨.

«و هیچ‌ بار بردارنده‌ای‌ بار دیگری‌ را بر نمی‌دارد» یعنی‌: هیچ‌ شخصی‌ بار گناه‌ شخص‌ دیگری‌ را برنمی‌دارد بلکه‌ هر شخصی‌ بار گناه‌ خودش‌ را به‌دوش‌ می‌کشد «و اگر گرانباری‌ کسی‌ را به‌سوی‌ بارش‌ فراخواند، چیزی‌ از آن‌ برداشته‌ نمی‌شود هرچند آن‌کس‌ خویشاوند و نزدیک‌ باشد» یعنی‌: اگر شخصی‌ که‌ در زیر بار گناهی‌ قرار دارد، شخص‌ دیگری‌ را فراخواند تا از دوش‌ وی‌ بعضی‌ از آن‌ گناهانی‌ را که‌ او زیر بار آن‌ است‌، بردارد، کسی‌ که‌ به‌ یاری‌ فراخوانده‌ شده‌، از آن‌ گناهان‌ چیزی‌ را برنمی‌دارد، هرچند خویش‌ و نزدیک‌ نسبی‌ آن‌ فرد نیز باشد پس‌ چگونه‌ خواهند بود دیگرانی‌ که‌ با آن‌ شخص‌ فراخواننده‌، هیچ‌ قرابتی‌ ندارند.

ابن‌ کثیر به‌ نقل‌ از عکرمه‌ در تفسیر این‌ فرموده‌ خداوند أ: ﴿وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا [فاطر: ۱۸] می‌گوید: «مراد از آن‌: همسایه‌ای‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ به‌ همسایه ‌خویش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: پروردگارا! از این‌ شخص‌ بپرس‌ که‌ چرا دروازه‌ خود را به‌ روی‌ من‌ می‌بست‌؟». همچنین‌ نقل‌ است‌ که‌: «در روز قیامت‌ کافر به‌مؤمن‌ درآویخته‌ و به‌ وی‌ می‌گوید: ای‌ مؤمن‌! من‌ بر تو حقی‌ دارم‌، آخر تو می‌دانی‌ که‌ من‌ با تو در دنیا چه‌ قدر نزدیک‌ بودم‌، اینک‌ امروز به‌ تو محتاج شده‌ام‌. پس‌ مؤمن‌ پیوسته‌ نزد پروردگار خویش‌ از وی‌ شفاعت‌ می‌کند تا این‌ که‌ او را ـ درحالی‌که‌ همچنان‌ در دوزخ‌ است‌ ـ به‌ منزلی‌ سبک‌تر از منزل‌ وی ‌برمی‌گرداند. پدر نیز در روز قیامت‌ به‌ فرزندش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: فرزند عزیزم‌! اینک‌ من‌ به‌ مقدار ذره‌ای‌ از حسنات‌ تو محتاج‌ شده‌ام‌ تا به‌ وسیله‌ آن‌ از این‌ وضعی‌ که‌ می‌بینی‌ نجات‌ یابم‌! ولی‌ فرزندش‌ می‌گوید: پدرجان‌! آنچه‌ از من‌خواسته‌ای‌، بسیار ناچیز است‌ ولی‌ من‌ نیز از همان‌ چیزی‌ می‌ترسم‌ که‌ تو از آن‌ بیم‌ داری‌ بنابراین‌، نمی‌توانم‌ چیزی‌ از حسناتم‌ را به‌ تو بدهم‌. سپس‌ به‌ همسر خویش‌ درآویخته‌ و می‌گوید: ای‌ فلان‌! ای‌ همسر عزیزم‌! من‌ چگونه‌ شوهری‌ برایت ‌بودم‌؟ زن‌ می‌گوید: تو نیکو شوهری‌ برایم‌ بودی‌... و از او ستایش‌ می‌کند. آن‌گاه‌ می‌گوید: اینک‌ من‌ از تو می‌خواهم‌ تا فقط یک‌ حسنه‌ را به‌ من‌ ببخشی‌، شاید با آن‌ یک‌ حسنه‌ از این‌ وضعی‌ که‌ می‌بینی‌ نجات‌ پیدا کنم‌! اما زنش‌ می‌گوید: آنچه ‌از من‌ خواسته‌ای‌ بسیار ناچیز است‌ ولی‌ با تأسف‌ که‌ من‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو چیزی‌ بدهم‌ زیرا من‌ نیز از همان‌ چیزی‌ می‌ترسم‌ که‌ تو از آن‌ بیم‌ داری‌».

«جز این‌ نیست‌ که‌ تو تنها کسانی‌ را که‌ به ‌طور پنهانی‌ از پروردگارشان‌ می‌ترسند، هشدار می‌دهی» یعنی‌: ای‌ پبامبر! قطعا هشدار دادن‌ تو جز به‌ حال‌ کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ در نهان‌ می‌ ترسند سودی‌ نمی‌رساند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ با وجود ندیدن‌ عذابش‌ از او می‌ترسند. یا از عذاب‌ خدا درحالی‌ می‌ترسند که‌ او از نظرشان‌ غایب‌ است‌ و از او می‌ترسند در خلوتهای‌ خویش‌ از مردم‌ و در خلوتخانه‌ رازونیازهای‌ خویش‌ با او «و» جز این‌ نیست‌ که‌ هشدار تو تنها برای‌ کسانی ‌سودمند واقع‌ می‌شود که‌ «نماز را برپا داشته‌اند» یعنی‌: به‌ امر نماز اهمیت‌ داده‌ و از آن‌ به‌ چیز دیگری‌ از سرگرمی‌های‌ خویش‌ مشغول‌ نشده‌اند «و هرکس‌ پاکیزگی ‌جوید» با انجام‌ دادن‌ طاعات‌ و ترک‌ معاصی‌ «پس‌ جز این‌ نیست‌ که‌ به‌سود خویش ‌پاکیزگی‌ می‌جوید» زیرا منافع‌ آن‌ به‌ خودش‌ بر می‌گردد. چنان‌که‌ گناه‌ کسی‌ که‌ به ‌پلیدی‌ها آغشته‌ شده‌، نیز بر دوش‌ خود اوست‌ نه‌ بر دوش‌ دیگران‌ «و بازگشت ‌به‌سوی‌ خداوند است» پس‌ او هر انسانی‌ را در برابر عملش‌ جزا یا پاداش‌ می‌دهد.

﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ١٩.

«و نابینا» یعنی‌: کسی‌ که‌ حس‌ بینایی‌اش‌ از بین‌ رفته‌ است‌ «و بینا» یعنی‌: کسی‌که‌ دارای‌ نیروی‌ بینایی‌ است‌ «برابر نیستند».

خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کافر را به‌ شخص‌ نابینا و مؤمن‌ را به‌ شخص‌ بینا تشبیه ‌کرده‌ است‌.

﴿وَلَا ٱلظُّلُمَٰتُ وَلَا ٱلنُّورُ٢٠.

«و نه‌ تاریکی‌ها و روشنایی» یعنی‌: تاریکی‌ها و روشنایی‌ نیز برابر نیستند. پس‌ باطل‌ به‌ تاریکی‌ها و حق‌، به‌ نور تشبیه‌ شده‌ است‌.

﴿وَلَا ٱلظِّلُّ وَلَا ٱلۡحَرُورُ٢١.

«و نه‌ سایه‌ و باد گرم» یعنی‌: سایه‌ خنکی‌ که‌ در آن‌ گرمی‌ و آزاری‌ نیست‌، با آتشبادی‌ که‌ سوزان‌ و آزاررسان‌ است‌، برابر نیستند. به‌ قولی‌: مراد از سایه‌، ثواب‌ و مراد از باد گرم‌، عذاب‌ است‌. یا مراد از سایه‌، بهشت‌ و مراد از باد گرم‌، دوزخ‌ است‌.

﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَحۡيَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُسۡمِعُ مَن يَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِي ٱلۡقُبُورِ٢٢.

«و زندگان‌ و مردگان‌ برابر نیستند» مؤمنان‌ به‌ زندگان‌ و کافران‌ به‌ مردگان‌ تشبیه‌ شده‌اند. به‌ قولی‌: این‌ تمثیلی‌ برای‌ عالمان‌ و جاهلان‌ است‌. «همانا خدا هرکه‌ را بخواهد» از اولیای‌ خویش‌، که‌ ایشان‌ را برای‌ بهشت‌ خویش‌ آفریده‌ و به‌ طاعت‌ خویش‌ توفیق‌ داده ‌است‌ «شنوا می‌گرداند» و پند و پیام‌ خویش‌ را به‌ آنان‌ می‌شنواند «و تو شنواننده‌ کسانی‌ که‌ در گورهایند نیستی» یعنی‌: تو به‌ کفاری‌ که‌ کفر دلهایشان‌ را میرانده‌ است‌، حقایق‌ را نمی‌توانی‌ بشنوانی‌. بدین‌گونه‌، خداوند أ کفار را به ‌مردگانی‌ تشبیه‌ کرد که‌ در گور گمراهی‌ و انکار خود مدفونند و به‌ ندای‌ حق‌ و حقیقت‌ هیچ‌ پاسخی‌ نمی‌دهند.

﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ٢٣.

«تو جز هشداردهنده‌ای‌ نیستی» یعنی‌: تو جز پیامبری‌ هشدار دهنده‌ نیستی‌ و بر عهده‌ تو جز بیم‌دهی‌ و تبلیغ‌ چیز دیگری‌ نیست‌ اما شنواندن‌ همراه‌ با پذیرش‌، کار تو نیست‌ و تو قدرت‌ و توانی‌ نیز بر آن‌ نداری‌ زیرا هدایت‌ و گمراهی‌ فقط در اختیار خدای‌ است‌.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗاۚ وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٞ٢٤.

«هرآینه‌ ما تو را به‌ حق» یعنی‌: همراه‌ با حق‌ «مژده ‌دهنده» برای‌ اهل‌ طاعت‌ «و بیم ‌دهنده» برای‌ اهل‌ معصیت‌ «فرستادیم‌ و هیچ‌ امتی‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ در آن‌ هشداردهنده‌ای‌ گذشته‌ است» یعنی‌: هیچ‌ امتی‌ از امت‌های‌ پیشین‌ نبوده‌ است‌ مگر این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در آن‌ هشدار دهنده‌ای‌ از پیامبران‌ برانگیخته‌ که‌ آنان‌ را از فرجام‌ شوم‌ طغیان‌ و کفران‌ بیم‌ می‌داده‌ است‌.

﴿وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدۡ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَبِٱلزُّبُرِ وَبِٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُنِيرِ٢٥.

«و اگر تو را تکذیب‌ کنند، قطعا کسانی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها بودند» از امتهای‌ گذشته ‌«نیز به‌ تکذیب» پیامبران‌ خویش‌ «پرداختند، پیامبران‌شان‌ بدی‌شان‌ بینات» یعنی‌: معجزات‌ روشن‌ و حجت‌های‌ آشکار «و زبر» یعنی‌: صحیفه‌های‌ نوشته ‌شده‌، مانند صحف‌ ابراهیم‌ ÷ «و کتاب‌های روشنگر» مانند تورات‌ و انجیل‌ را «آوردند» به‌قولی‌: مراد از بینات‌: معجزات‌ و مراد از زبر: کتابهایی‌ است‌ که‌ حامل ‌پند و اندرز است‌ و مراد از کتاب‌ و زبر: کتاب‌ها و صحیفه‌های‌ الهی‌ است‌ که‌ در آن‌ها قوانین‌ و برنامه‌ها و احکام‌ تبیین‌ شده‌ است‌.

﴿ثُمَّ أَخَذۡتُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۖ فَكَيۡفَ كَانَ نَكِيرِ٢٦.

«آن‌گاه‌ کافران‌ را فروگرفتم» به‌ عذاب‌، بعد از آن‌که‌ پیامبران‌ را تکذیب‌ کردند «پس‌ عقوبت‌ من‌ چگونه‌ بود» یعنی‌: تو می‌دانی‌ که‌ کیفر من‌ بر آن‌ها چه‌قدر شدید بود؟.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ ثَمَرَٰتٖ مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهَاۚ وَمِنَ ٱلۡجِبَالِ جُدَدُۢ بِيضٞ وَحُمۡرٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٞ٢٧.

«آیا ندیدی‌ که‌ خداوند از آسمان‌ آبی‌ را فرود آورد، سپس‌ بدان‌ میوه‌های‌ رنگارنگ ‌بیرون‌ آوردیم‌؟» میوه‌هایی‌ که‌ بعضی‌ از آن‌ها سفیدرنگ‌، بعضی‌ سرخ‌رنگ‌، بعضی ‌زردرنگ‌، بعضی‌ سبزرنگ‌ و بعضی‌ سیاه‌رنگ‌ است‌؛ مانند انار، سیب‌، انجیر، انگور و غیره‌ «و از کوه‌ها راه‌هایی» و رگه‌هایی‌ آفریدیم‌ که‌ مانند عروق‌اند در تن ‌حیوان‌ «سفید و سرخ‌ رنگارنگ‌ و سیاه‌ در نهایت‌ سیاهی» غربیب‌: سیاه‌ سیاهی‌ است‌که‌ رنگ‌ آن‌ شبیه‌ رنگ‌ کلاغ‌ است‌. یعنی‌: از کوه‌ها، راه‌ها و رگه‌ها و انواع‌ مختلفی‌ به‌ رنگ‌های‌ گوناگون‌ آفریدیم‌.

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ وَٱلدَّوَآبِّ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مُخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ كَذَٰلِكَۗ إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ٢٨.

«و از مردمان‌ و جانوران‌ و چهارپایان‌ که‌ رنگ‌های‌ آن‌ها همچنین‌ گوناگون ‌است» همچون‌ اختلاف‌ رنگ‌ها و گونه‌ها در میوه‌ها و کوه‌ها، پدید آوردیم‌. دلیل‌ این‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ اختلاف‌ رنگها در این‌ اشیا توجه‌ داد، این‌ است‌ که ‌این‌ اختلاف‌، از بزرگ‌ترین‌ ادله‌ بر قدرت‌ و صنع‌ بدیع‌ وی‌ می‌باشد بدین‌ جهت‌، حق‌ تعالی‌ اولا اختلاف‌ رنگ‌ها در میوه‌های‌ روییدنی‌، سپس‌ در جمادات‌ و بعد از آن‌ در انسآن‌ها و حیوانات‌ دیگر را ذکر کرد. «جز این‌ نیست‌ که‌ از بندگان‌ خدا فقط عالمانند که‌ از او می‌ترسند» یعنی‌: از خدای‌ سبحان‌ فقط دانشوران‌ و دانایان‌ به‌وجود، اوصاف‌ بزرگ‌ و افعال‌ زیبای‌ وی‌اند که‌ غایبانه‌ می‌ترسند و هرکس‌ از خدا أ نترسد، او در واقع‌ عالم‌ و دانشور نیست‌ پس‌ هرکس‌ به‌ خدای‌ ‌ داناتر باشد، از وی‌ ترسانتر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «من‌ ترسانترین‌ شما از خدا و پرهیزکارترین‌ شما برای‌ اوهستم‌». «بی‌گمان‌ خدا غالب‌ آمرزنده‌ است» پس‌ نافرمانان‌ را سرکوب‌ و اهل‌ طاعت ‌را شامل‌ مغفرت‌ خویش‌ قرارمی‌دهد.

مراد از علم‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌: علم‌ تجربی‌ و علم‌ کونی‌ به‌ کیفیت‌ اختلاف ‌رنگها و مانند آن‌ از مظاهر قدرت‌ خداوند أ است‌ و مراد از علما نیز، علمای‌ دانا به‌ علوم‌ طبیعی‌ و زیستی‌ و رازهای‌ کاینات‌اند زیرا ترس‌ و پروای‌ کسی‌ که‌ این‌ علوم‌ و اسرار و معارف‌ را ـ در حالی‌که‌ مؤمن‌ است‌ ـ بداند، بزرگتر از ترس‌ دیگران‌ از خداوند أ است‌ بدین‌ جهت‌، ما در عصر حاضر که‌ عصر انکشاف‌ علوم‌ و معارف‌ طبیعی‌ است‌، دانشمندان‌ بسیاری‌ را که‌ در عرصه‌ این‌ علوم‌ تبحر دارند، مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ به‌سوی‌ دین‌ خداوند أ روی‌ آورده‌اند.

ابن عباس‌ س می‌گوید: «عالم‌ به‌ خدای‌ رحمان‌ کسی‌ است‌ که‌ چیزی‌ را با او شریک‌ نیاورده‌، حلال‌ او را حلال‌ و حرام‌ او را حرام‌ بشناسد، سفارش‌های‌ وی‌ را رعایت‌ کند و یقین‌ داشته‌ باشد که‌ با پروردگار خود دیدار خواهد کرد و در قبال‌ عمل‌ خویش‌ مورد محاسبه‌ قرار خواهد گرفت‌». حسن‌ بصری / گفته‌ است‌: «عالم‌ کسی‌ است‌ که‌ از پروردگار رحمان‌ غایبانه‌ بترسد و به‌ اموری‌ راغب‌ و مایل‌ باشد که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ رغبت‌ دارد و از اموری‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ از آن‌ها ناراضی‌ است‌، اعراض‌ کند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد». سعیدبن‌ جبیر س می‌گوید: «ترس‌ از خداوند أ عبارت‌ است‌ از آن‌ چیزی‌ که‌ میان‌ تو و نافرمانی‌ وی‌ حایل‌ گردد». امام‌ مالک‌ / می‌گوید: «علم‌، به‌ بسیاری‌ روایت‌ نیست‌ بلکه ‌علم‌ نوری‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را در قلب‌ قرار می‌دهد». سفیان‌ ثوری‌ / می‌گوید: «نیکان‌ می‌گفتند: علما سه‌ دسته‌اند؛ عالمی‌ است‌ به‌ خداوند أ که‌ به‌ امر وی‌ داناست‌، عالمی‌ است‌ به‌ خداوند أ که‌ به‌ امر وی‌ دانا نیست‌ و عالمی‌ است‌ به ‌امر خداوند أ که‌ به‌ خود خداوند أ دانا نیست‌ اما عالم‌ به‌ خدا أ و به‌ امر وی‌، کسی‌ است‌ که‌ از خدای‌ ‌ می‌ترسد و حدود و فرایض‌ وی‌ را می‌داند. وعالم‌ به‌ خداوند أ که‌ به‌ امر وی‌ دانا نیست‌، عالمی‌ است‌ که‌ از خدای‌ ‌ می‌ترسد ولی‌ حدود و فرایض‌ وی‌ را نمی‌داند. و عالم‌ به‌ امر خداوند أ که‌ به‌ خود خداوند دانا نیست‌، کسی‌ است‌ که‌ حدود و فرایض‌ را می‌داند اما از خدای‌ ‌نمی‌ترسد».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَتۡلُونَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ يَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ٢٩.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ کتاب‌ خدا را تلاوت‌ می‌کنند» یعنی‌: بر تلاوت‌ قرآن‌ کریم ‌استمرار ورزیده‌ و بر آن‌ مداومت‌ می‌ورزند «و نماز را برپا داشته‌اند» در اوقات ‌آن‌ و با رعایت‌ کامل‌ ارکان‌ و اذکار آن‌ «و از آنچه‌ به‌ آنان‌ روزی‌ داده‌ایم‌، پنهان‌ و آشکارا انفاق‌ کرده‌اند» این‌ تعبیر، انگیزه‌ بخش‌ انفاق‌ و بخشش‌ مال‌ به‌ هرگونه‌ای ‌است‌ که‌ میسر شد؛ اگر انفاق‌ به‌ طور پنهانی‌ میسر شد، بهتر است‌، در غیر آن‌ انفاق ‌آشکار نیز خوب‌ است‌ و این‌ گمان‌ شخص‌ که‌ مبادا در آن‌ ریا داخل‌ شود، نباید او را از انفاق‌ بازدارد. آری‌! اینان‌: «امید به‌ تجارتی‌ بسته‌اند که‌ هرگز زوال ‌نمی‌پذیرد» که‌ این‌ تجارت‌، همانا دریافت‌ ثواب‌ و پاداش‌ طاعتشان‌ است‌، تجارتی ‌که‌ هرگز کساد نمی‌شود و از بین‌ نمی‌رود. ابن‌کثیر از قتاده‌ نقل‌ می‌کند که‌ فرمود: «این‌ آیه‌، آیه‌ قاریان‌ دانا به‌ کتاب‌ خداوند أ و عامل‌ به‌ آن‌ است‌».

﴿لِيُوَفِّيَهُمۡ أُجُورَهُمۡ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ غَفُورٞ شَكُورٞ٣٠.

«تا پاداش‌هایشان‌ را به‌تمام‌ و کمال‌ به‌ ایشان‌ بپردازد» یعنی‌: این‌ تجارت‌شان‌ هرگز کساد نمی‌شود و از رونق‌ نمی‌افتد، به‌خاطر این‌ که‌ خداوند أ پاداشهای‌ اعمال‌ شایسته‌ ایشان‌ را به‌ تمام‌ و کمال‌ به‌ ایشان‌ می‌پردازد «و از فضل‌ خود به‌ آنان ‌بیفزاید» یعنی‌: با افزودن‌ بر پاداش‌ اعمال‌شان‌، به‌ ایشان‌ فضل‌ و منت‌ می‌نهد «چراکه‌ او آمرزگار» گناهانشان‌ «و قدردان» اعمال‌ اندک‌ ایشان‌ «است».

﴿وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِيرُۢ بَصِيرٞ٣١.

«و آنچه‌ از کتاب» یعنی‌: از قرآن‌ «به‌سوی‌ تو وحی‌ کرده‌ایم‌، خود حق‌ و تصدیق‌کننده‌ کتاب‌های پیش‌ از آن‌ است» یعنی‌: قرآن‌ با کتاب‌های پیشین‌ آسمانی‌ همخوان‌ و موافق‌ است‌ «قطعا خدا نسبت‌ به‌ بندگانش‌ آگاه‌ بیناست» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ به‌ تمام ‌امورشان‌ آگاه‌ و محیط و به‌ کسانی‌ از بندگانش‌ که‌ شایستگی‌ برتری‌ بر دیگران‌ را دارند، بیناست‌ بدین‌ جهت‌ پیامبران‌ را بر تمام‌ بشر برتری‌ داد و باز برخی‌ از پیامبران‌ را به‌ درجاتی‌ بر برخی‌ دیگر برتری‌ عنایت‌ فرمود و در این‌ میان‌، جایگاه‌ و منزلت‌ سرور ما حضرت‌ محمد ص است را فوق‌ همه‌ ایشان‌ (صلوت ‌الله و سلامه ‌علیهم‌ اجمعین)‌ گردانید.

﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ٣٢.

«سپس‌ این‌ کتاب» یعنی‌: قرآن‌ «را به‌ آن‌ بندگان‌ خود که‌ آنان‌ را برگزیده ‌بودیم» از این‌ امت‌ «به‌ میراث‌ دادیم» یعنی‌: ای‌ محمد‌ ص! ما به‌ این‌ امر که‌ قرآنی ‌را که‌ بر تو فرستاده‌ایم‌ به‌ علمای‌ امتت‌ میراث‌ دهیم‌، حکم‌ کرده‌ایم‌ و آن‌ را مقدر ساخته‌ایم‌ و در ضمن‌ این‌ قرآن‌، تمام‌ کتاب‌های آسمانی‌ دیگر را نیز به‌ آنان‌ میراث ‌داده‌ایم‌ زیرا این‌ کتاب‌، تصدیق‌ کننده‌ و نگهبان‌ همه‌ کتب‌ آسمانی‌ پیشین‌ است‌.

آری‌! شکی‌ نیست‌ که‌ خداوند متعال‌ علمای‌ این‌ امت‌ را ـ از صحابه‌ گرفته‌ تاکسانی‌ که‌ بعد از آنان‌ آمده‌اند و خواهند آمد ـ بر سایر بندگان‌، شرف‌، منزلت‌ و برتری‌ عنایت‌ کرده‌ است‌ و امت‌ ما را امت‌ برگزیده‌ و میآن‌های‌ گردانیده‌ است‌ تا بر همه‌ مردم‌ جهان‌ گواه‌ و رهبر باشند و آنان‌ را به‌ این‌ شرف‌ که‌ امت‌ بهترین‌ انبیا و سرور و سالار اولاد آدم‌ قرارشان‌ داده‌، اکرام‌ نموده‌ و گرامی‌ داشته‌ است‌.

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ این‌ امت‌ را به‌ سه‌ دسته‌ تقسیم‌ کرده‌ و می‌فرماید: «پس‌ برخی‌ از آنان‌ بر نفس‌ خود ستمکار و برخی‌ از آنان‌ میانه‌ رو و برخی‌ از آنان‌ به‌ اذن‌ الله به‌سوی ‌نیکی‌ها پیشگامند» مقاتل‌ می‌گوید: «ستمگران‌ بر نفس‌ خود: مرتکبان‌ گناهان ‌کبیره‌ از اهل‌ توحیداند. میانه‌روان‌: کسانی‌ هستند که‌ مرتکب‌ گناه‌ کبیره‌ای‌ نگردیده‌اند و سبقت‌کنندگان‌ و پیشتازان‌: کسانی ‌هستند که‌ به‌سوی‌ اعمال‌ شایسته‌ پیشی‌ گرفته‌اند. شکی‌ نیست‌ که‌ ستمکار بر نفس‌ خود، از ادای‌ واجبات‌ و تکالیف‌ خویش‌ کوتاهی‌ می‌کند، یا مرتکب‌ محرمات‌ می‌گردد. میانه‌رو، در کار دین ‌میانه‌روی‌ اختیار کرده‌ و به‌ جانب‌ افراط و تفریط میل‌ نمی‌کند و او از اهل‌ بهشت ‌است‌. اما پیشتاز و پیشی‌گیرنده‌ کسی‌ است‌ که‌ از دیگران‌ در امور دین‌ سبقت‌ گرفته‌ و او بهترین‌ این‌ سه‌ گروه‌ می‌باشد». ابن‌ کثیر می‌گوید: «ستمگر بر نفس‌ خویش‌: کسی‌ است‌ که‌ برخی‌ از واجبات‌ را فروگذاشته‌ و برخی‌ از محرمات‌ را مرتکب ‌می‌گردد. میانه‌رو: کسی‌ است‌ که‌ واجبات‌ را انجام‌ داده‌ و محرمات‌ را ترک ‌می‌کند و گاهی‌ برخی‌ از مستحبات‌ را ترک‌ کرده‌ و برخی‌ از مکروهات‌ را انجام ‌می‌دهد. سابق‌ الی ‌الخیرات‌: کسی‌ است‌ که‌ واجبات‌ و مستحبات‌ را به ‌جا آورده‌ و محرمات‌ و مکروهات‌ و حتی‌ بعضی‌ از مباحات‌ را نیز ترک‌ می‌کند». نسفی ‌می‌گوید: «ظالمان‌ را در اول‌ ذکر کرد زیرا آنان‌ اکثریت‌ هستند، بعد از آنان‌ میانه‌روان‌ از نظر تعداد بیشتراند اما پیشگامان‌ از هردو گروه‌ فوق‌ کمترند و در اقلیت ‌قرار دارند لذا در آخر ذکر شده‌اند».

«این» گزینش‌ و میراث‌ دادن‌ کتاب‌، یا این‌ سبقت‌ گرفتن‌ و پیشتازی‌ به‌سوی ‌اعمال‌ خیر «همانا فضل‌ بزرگ‌ است» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابودرداء س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «خداوند أ فرموده‌است‌: ﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ٣٢ [فاطر: ۳۲] اما کسانی‌ که‌ سبقت‌ گرفته‌اند، ایشان ‌بدون‌ حساب‌ به‌ بهشت‌ درمی‌آیند. کسانی‌ که‌ میانه‌روی‌ پیشه‌ کرده‌اند، به‌ حسابی ‌آسان‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرند و کسانی‌ که‌ بر نفس‌های‌ خود ستم‌ کرده‌اند، در درازای‌ محشر بازداشته‌ می‌شوند و همانانند که‌ خدای‌ ‌ کوتاهی‌ و قصور آنان‌ را با رحمت‌ خویش‌ تلافی‌ می‌نماید و همانانند که‌ می‌گویند: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ [فاطر: ۳۴]» [۱۰].

﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ يَدۡخُلُونَهَا يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِيهَا حَرِيرٞ٣٣.

«بهشت‌های‌ عدن‌ که‌ به‌ آن‌ها وارد می‌شوند» این‌ وعده‌ای‌ است‌ به‌ پیشگامان‌ به‌سوی‌ نیکویی‌ها، یا وعده‌ای‌ است‌ به‌ تمام‌ برگزیدگان‌ ـ یعنی‌ مجموعه‌ این‌ امت‌ از هرسه گروه‌ یاد شده‌ ـ زیرا گروه‌ اول‌ ـ یعنی‌ ستمگران‌ بر خود ـ بعد از آن‌که‌ از گناه‌ خویش‌ پاکسازی‌ شوند، به‌ بهشت‌ عدن‌ وارد می‌شوند. گروه‌ دوم‌ ـ یعنی ‌میانه‌روان‌ ـ بعد از آن‌که‌ با آنان‌ حسابی‌ سهل‌ و آسان‌ انجام‌ گیرد، به‌ آن‌ وارد می‌شوند. و گروه‌ سوم‌ ـ یعنی‌ پیشگامان‌ ـ بی‌حساب‌ و عذابی‌ به‌ آن‌ وارد می‌شوند. بهشت‌ عدن‌: یعنی‌ بهشت‌ همیشگی‌ای‌ که‌ در آن‌ جاودانه‌ ماندگاراند «در آنجا با دستبندهایی‌ از طلا و مروارید زیور داده‌ می‌شوند و جامه‌شان‌ در آنجا ابریشم ‌است» تفسیر نظیر این‌ بخش‌ از آیه‌، به‌طور مفصل‌ در سوره‌ «حج/‌۲۳» گذشت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هر کس‌ در دنیا ابریشم‌ بپوشد، در آخرت‌ آن‌ را نمی‌پوشد». آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ مؤمنان‌ فرمودند: «این‌ ابریشم‌ در دنیا برای‌ کفار و در آخرت‌ برای‌ شماست‌».

شکی‌ نیست‌ که‌ علما سزاوارترین‌ و شادمان‌ترین‌ مردم‌ به‌ این‌ نعمت‌ و این‌ رحمت‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد، ابوداوود، ترمذی‌ و ابن‌ماجه ‌آمده‌ است‌: مردی‌ از اهل‌ مدینه‌ به‌ دمشق‌ نزد ابودرداء س رفت‌، ابودرداء س به‌ وی‌ فرمود: ای‌ برادر! چه‌ چیزی‌ تو را به‌ اینجا آورده‌ است‌؟ آن‌ مرد گفت‌: مرا حدیثی‌ به‌ اینجا آورده‌ که‌ آگاهی‌ یافته‌ام‌ شما آن‌ را از رسول‌‌خدا‌ ص روایت ‌می‌کنید. ابودرداء س فرمود: آیا برای‌ تجارتی‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! فرمود: آیا برای‌ نیاز دیگری‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! فرمود: آیا ـ جز به‌ طلب‌ این‌ حدیث‌ ـ برای‌ هیچ‌کار دیگری‌ نیامده‌ای‌؟ گفت‌: خیر! آن‌گاه‌ ابودرداء س فرمود: اینک‌ بشنو؛ من‌ از رسول ‌‌خدا‌ ص شنیده‌ام‌ که‌ فرمودند: «من‌ سلك‌ طريقا يطلب‌ فيها علما سلك‌ الله‌ تعالي‌ به‌ طريقا إلي‌ الجنة‌ وإن‌ الملائكة‌ لتضع‌ أجنحتها رضا لطالب‌ العلم‌ وإنه ‌ليستغفر للعالم‌ من‌ في‌ السموات‌ والأرض‌ حتي‌ الحيتان‌ في‌ الماء. فضل‌ العالم‌ علي‌ العابد كفضل‌ القمر علي‌ سائر الكواكب‌. إن‌ العلماء هم‌ ورثة ‌الأنبياء وإن‌ الأنبياء لم‌ يورثوا دينارا ولا درهما وإنما ورثو العلم‌، فمن‌ أخذ به‌ أخذ بحظ وافر». «هر کس‌ به‌ راهی‌ در پی‌ علمی‌ برود، خداوند متعال‌ او را در راهی‌ که‌ به‌سوی‌ بهشت‌ منتهی‌ می‌شود می‌برد، بی‌گمان‌ فرشتگان‌ بالهای‌ خود را از روی‌ خشنودی‌ از طالب‌ علم‌، می‌گسترند و همه‌ کسانی‌ که‌ در آسمانها و زمین‌اند ـ حتی‌ ماهی‌ها در آب‌ ـ برای‌ عالم‌ آمرزش‌ می‌خواهند و فضیلت‌ عالم‌ بر عابد همچون‌ برتری‌ ماه‌ بر سایر ستارگان‌ است‌، بی‌گمان‌ علما ورثه‌ انبیاءاند و انبیا دینار و درهمی‌ را به ‌ارث‌ نگذاشته‌اند بلکه‌ فقط علم‌ را به‌ میراث‌ گذاشته‌اند پس‌ هرکس‌ آن‌ را بگیرد، قطعا بهره‌ وافری‌ را برگرفته ‌است‌».

﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ٣٤.

«و گفتند» بهشتیان‌ آن‌گاه‌ که‌ در باغ‌ های‌ عدن‌ مستقر می‌شوند: «همه‌ ستایش‌ها خدایی‌ را که‌ اندوه» بدیها و گناهان‌، بیم‌ نپذیرفته ‌شدن‌ طاعات‌ و اندوه‌ هول‌ و هراس‌های‌ روز قیامت‌ «را از ما دور کرد» به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: از ما نگرانی‌ واندیشه‌ تأمین‌ مخارج‌ و هزینه‌های‌ زندگی‌ را دور کرد. زجاج‌ می‌گوید: «خداوند أ همه‌ اندوه‌ها و نگرانی‌ها را از بهشتیان‌ دور می‌کند، چه‌ نگرانی‌ها و اندوه‌هایی‌ که‌ به‌ امر معاششان‌ ارتباط داشته‌ باشد و چه‌ نگرانی‌ها و اندوه‌هایی‌ که‌ به ‌امر معادشان‌ مربوط باشد. پس‌ اهل‌ ایمان‌ پیوسته‌ از عذاب‌ خداوند أ در ترس‌ وهراس‌ به‌سر می‌برند و در همه‌ حال‌ از عاقبت‌ و خاتمه‌ بد بیمناک‌ و از این‌ امر دل‌نگرانند که‌ آیا اعمالشان‌ پذیرفته‌ می‌شود یا خیر؟ که‌ این‌ نگرانی‌ها، دغدغه‌ها و اندوه‌هایشان‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ بهشت‌ وارد نشوند، از بین‌ نمی‌رود. ولی‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «بر اهل‌ لااله‌الاالله هیچ‌ وحشتی‌ نیست‌: نه‌ در مرگ‌، نه‌ در قبر و نه‌ در رستاخیز، گویی‌ من‌ به‌ سویشان‌ در هنگام‌ بانگ‌ (رستاخیز) ـ در آن‌ حال‌ که‌ از سرهای‌ خود خاک‌ قبرها را می‌افشانند ـ می‌نگرم‌ که‌ می‌گویند: ﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَكُورٌ٣٤ [فاطر: ۳۴]».

«به‌ راستی‌ پروردگار ما آمرزگار» است‌ بر کسانی‌ که‌ او را نافرمانی‌ کرده‌، سپس‌ با توبه‌ به‌سویش‌ بازگشته‌اند «قدردان‌ است» برای‌ کسانی‌ که‌ او را اطاعت‌ می‌کنند لذا گناهان‌ بسیارشان‌ را می‌آمرزد و نیکی‌های‌ اندک‌شان‌ را ارج‌ می‌گذارد.

﴿ٱلَّذِيٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ مِن فَضۡلِهِۦ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٞ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٞ٣٥.

«همان‌ خدایی‌ که‌ ما را از فضل‌ خویش‌ به‌ اقامتگاه‌ جاودان‌ فرود آورد» دارالمقامه‌: اقامتگاهی‌ که‌ در آن‌ ـ به‌ عنوان‌ فضل‌ و رحمتی‌ از سوی‌ خدای‌ منان‌ ـ جاودانه ‌ماندگارند و هرگز از آن‌ انتقال‌ داده‌ نمی‌شوند. آری‌! هرگز اعمال‌ شایسته ‌نمی‌تواند مابه‌ازاء این ‌همه‌ فضل‌ و امتیاز تلقی‌ شود چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «هرگز کسی‌ از شما را عملش‌ به‌ بهشت ‌وارد نمی‌کند». اصحاب‌ گفتند: حتی‌ شما را نیز یا رسول‌ الله؟ فرمودند: «حتی ‌مرا نیز مگر این‌ که‌ خداوند متعال‌ مرا به‌ رحمت‌ و فضلی‌ از جانب‌ خویش ‌درپوشاند». «در اینجا هیچ‌ رنجی» و خستگی‌ و مشقتی‌ «به‌ ما نمی‌رسد و در اینجا به‌ ما هیچ‌ درماندگی‌ای‌ نمی‌رسد» درماندگی‌ای‌ که‌ حاصل‌ خستگی‌ و سختی‌ و رنج‌ و زحمت‌ باشد. آری‌! در بهشت‌ همه‌ رنجها و خستگی‌ها از تن‌ و روح‌ بهشتیان ‌زدوده‌ می‌شود.

بیهقی‌ و ابن‌ابی‌حاتم‌ از عبدالله بن‌ ابی‌ أوفی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ کرده‌اند: «مردی‌ به‌ رسول ‌‌خدا‌ ص گفت‌: یا رسول‌ الله! به‌ راستی‌ خواب‌ از جمله‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ خداوند أ به‌وسیله‌ آن‌ به‌ ما در دنیا آرامش‌ می‌بخشد پس‌ آیا در بهشت‌ نیز خواب‌ هست‌؟ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: خیر! زیرا خواب‌ شریک ‌مرگ‌ است‌ و در بهشت‌ مرگی‌ نیست‌. آن‌ مرد پرسید: پس‌ راحتی‌ و آرامش‌ اهل ‌بهشت‌ در چیست‌؟ این‌ سؤال‌ بر رسول‌‌خدا‌ ص بزرگ‌ آمد و فرمودند: آخر در آنجا هیچ‌ خستگی‌ای‌ نیست‌، تمام‌ کار بهشتیان‌ آسایش‌ و راحتی‌ است‌». همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقۡضَىٰ عَلَيۡهِمۡ فَيَمُوتُواْ وَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي كُلَّ كَفُورٖ٣٦.

«و کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند، برای‌ آنان‌ آتش‌ دوزخ‌ است‌، نه‌ بر آنان» به‌ مرگ‌ «حکم‌ شود تا بمیرند» به‌ مرگی‌ دیگر جز مرگ‌ دنیا تا از عذاب‌ راحت‌ گردند «و نه‌ عذاب‌ آن‌ از آن‌ها سبک‌ ساخته‌ می‌شود» بلکه‌ پیوسته‌ در عذاب‌ دوزخ‌ قرار دارند و هرگاه‌ که‌ پوست‌ بدنشان‌ در آتش‌ سوخته‌ شود، خداوند أ پوست‌های‌ دیگری‌ را بر تنشان‌ می‌پوشاند تا عذاب‌ را بچشند چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ آمده‌ است‌. «هر کفوری‌ را چنین‌ کیفر می‌دهیم» یعنی‌: هر کسی‌ را که‌ در کفر و ناسپاسی‌ و انکار حق ‌زیاده‌روی‌ کند، همانند این‌ جزای‌ بسیار زشت‌ و وحشتناک‌، کیفر می‌دهیم‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «أما أهل‌ النار الذين‌ هم‌ أهلها فلا يموتون‌ فيها ولا يحيون‌». «اما همان‌ دوزخیانی‌ که‌ اهالی‌ آن‌ هستند «و در آن‌جاودانند» پس‌ نه‌ در آن‌ می‌میرند و نه‌ زنده‌ می‌شوند».

﴿وَهُمۡ يَصۡطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَيۡرَ ٱلَّذِي كُنَّا نَعۡمَلُۚ أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَآءَكُمُ ٱلنَّذِيرُۖ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ٣٧.

«و آنان» یعنی‌: دوزخیان‌ «در آنجا فریاد بر می‌آورند» یعنی‌: در دوزخ‌ فریاد و استغاثه‌ می‌کنند در حالی‌ که‌ با صدای‌ بلند چنین‌ فریاد برمی‌دارند که‌: «پروردگارا! ما را بیرون‌ بیاور» از دوزخ‌ و ما را به‌ دنیا برگردان‌ «تا غیر از آنچه‌ می‌کردیم» از شرک‌ و معاصی‌ «کار شایسته‌ کنیم» پس‌ ایمان‌ را به‌ جای‌ کفری‌ که‌ بر آن‌ بوده‌ایم‌ و طاعت‌ را به‌جای‌ معصیت‌ قرار دهیم‌! اما ما در پاسخ‌شان‌ می‌گوییم‌: «مگر به‌ شما چندان‌ عمر ندادیم‌ که‌ در آن‌ هرکه پندپذیری‌ خواهد، پندپذیر شود» یعنی‌: آیا شما را آن‌قدر عمر ندادیم‌ که‌ هرکس‌ بخواهد پند و عبرت‌ گیرد، آن‌ فرصت‌ برای ‌پند گرفتن‌ وی‌ کافی‌ است‌. به‌ قولی‌: این‌ سن‌، سن‌ رشد، یعنی‌ هجده‌ سالگی‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ معنی‌ هر سنی‌ را که‌ مکلف‌ در آن‌ به‌ اصلاح‌ خود قادر است‌، در بر می‌گیرد هرچند که‌ این‌ عمر کوتاه‌ باشد». مگر باید گفت‌: سرزنش‌ و توبیخ‌ کسی‌ که‌ عمری‌ طولانی‌ می‌کند، بر کفرش‌ بزرگتر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به ‌روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «در حقیقت ‌خداوند أ به‌ بنده‌ای‌ که‌ او را تا شصت‌ یا هفتاد سالگی‌ زنده‌ نگه‌ داشته‌، عذر را نمایانده ‌است‌، در حقیقت‌ خداوند متعال‌ به‌ وی‌ عذر را نمایانده ‌است‌». یعنی‌: حجت‌ را بر وی‌ تمام‌ کرده‌ است‌.

«و آیا هشدار دهنده‌ به‌سوی‌ شما نیامد؟» جمهور مفسران‌ برآنند که‌: مراد از این‌ هشدار دهنده‌، پیامبر اکرم‌ ص اند. به‌قولی‌: مراد از آن‌، موی ‌سفید است‌ «پس‌ بچشید» عذاب‌ جهنم‌ را، شما که‌ عبرت‌ نگرفتید و پند نپذیرفتید «زیرا برای ‌ستمکاران‌ هیچ‌ یاری‌ دهنده‌ای‌ نیست» که‌ آن‌ها را از عذاب‌ خداوند أ بازداشته‌ و میان‌ آن‌ها و عذاب‌ حق‌ تعالی‌ حایل‌ و مانع‌ گردد.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَٰلِمُ غَيۡبِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٣٨.

«بی‌گمان‌ خدا، دانای‌ غیب‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است» یعنی‌: او هر امر نهانی‌ای‌ را در آسمآن‌ها و زمین‌ می‌داند و از جمله‌ این‌ اعمال‌ شما را و هیچ‌ کار پنهانی‌ای‌ بر وی‌ مخفی‌ نمی‌ماند پس‌ می‌داند که‌ اگر شما را به‌سوی‌ دنیا هم‌ برگرداند، شما کار شایسته‌ نمی‌کنید. چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ [الأنعام: ۲۸]. «اگر آنها به‌ دنیا هم‌ برگردانیده‌ شوند، یقینا به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ نهی‌ شده ‌بودند، برمی‌گردند». «هرآینه‌ او به‌ راز سینه‌ها داناست» پس‌ وقتی‌ حق‌ تعالی‌ راز سینه‌ها را بداند، قطعا و به‌طریق‌ اولی‌ رازهای‌ دیگر را که‌ فروتر از آن‌ هستند، می‌داند.

﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَكُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيۡهِ كُفۡرُهُۥۖ وَلَا يَزِيدُ ٱلۡكَٰفِرِينَ كُفۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ إِلَّا مَقۡتٗاۖ وَلَا يَزِيدُ ٱلۡكَٰفِرِينَ كُفۡرُهُمۡ إِلَّا خَسَارٗا٣٩.

«اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را در زمین‌ جانشینان‌ گردانید» یعنی‌: شما را امتی‌ جانشین ‌و پی‌آیند امت‌ قبلی‌ گردانیده‌ و کلیدهای‌ تصرف‌ در زمین‌ خویش‌ را به‌ شما سپرد و شما را بر آنچه‌ که‌ در زمین‌ است‌ مسلط کرد تا او را با یکتاپرستی‌ و طاعت‌ شکر گزارید. قتاده‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «شما را امتی‌ پس‌ از امتی‌ و نسلی‌ پس‌ از نسلی ‌جانشین‌ قرار داد». «پس‌ هرکس‌ کفر ورزد» از شما و این‌ نعمت‌ها را ناسپاسی‌ کند «کفرش‌ به‌ زیان‌ اوست» و این‌ زیان‌ از خود وی‌ به‌ دیگران‌ تجاوز نمی‌کند «وکافران‌ را کفرشان‌ نزد پروردگارشان‌ جز مقت‌ نمی‌افزاید» مقت‌: خشم‌ و بغض‌ و نفرت ‌است‌. «و کافران‌ را کفرشان‌ غیر از زیان» یعنی‌: کاستی‌ و هلاکت‌ «چیزی ‌نمی‌افزاید».

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ شُرَكَآءَكُمُ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ كِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَيِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن يَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠.

«بگو: آیا دیدید» یعنی‌: به‌ من‌ خبر دهید «شریکان‌ مقرر کرده‌ خود را که‌ به‌جای ‌خدا می‌پرستید» و آنان‌ را به ‌عنوان‌ خدایان‌ خویش‌ گرفته‌ و جز خدا أ می‌پرستید «به‌ من‌ نشان‌ دهید که‌ چه‌ چیزی‌ از زمین‌ را آفریده‌اند» که‌ شما به‌خاطر آن‌، آن‌ها را به‌ پرستش‌ گرفته‌اید؟ «یا مگر آنان‌ در کار آسمآن‌ها شرکتی‌ داشته‌اند؟» یعنی‌: یا مگر برای‌ آنان‌ همراه‌ با خداوند أ، در آفرینش‌ آسمآن‌ها، یا در فرمانروایی‌، یا در تصرف‌ در آن‌ها مشارکتی‌ است‌ تا با این‌ مشارکت‌، سزاوار شرکت‌ در الوهیت‌ شده ‌باشند؟ «یا مگر به‌ آنان‌ کتابی‌ داده‌ایم» درباره‌ این‌ شرکت‌ و آن‌ نامه‌ و کتاب‌ گویای ‌این‌ امر است‌ که‌ ما شرکایی‌ برگرفته‌ایم‌؟ «پس‌ آنان‌ بر حجتی‌ از آن» کتاب ‌«قرار دارند؟». مقاتل‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آیا به‌ کفار مکه‌ کتابی‌ داده‌ایم‌ که ‌برمبنای‌ آن‌ کتاب‌، آن‌ها بر این‌ که‌ با خدا أ شریکی‌ وجود دارد، حجتی‌ دارند؟» «بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ ستمکاران‌ جز فریب‌ به‌ یک‌دیگر وعده‌ای‌ نمی‌دهند» یعنی‌: هیچ‌ یک‌ از موارد یادشده‌ واقعیت‌ ندارد بلکه‌ رؤسا و رهبران‌ گمراه‌، فقط به‌ اتباع ‌و پیروان‌ خویش‌، وعده‌های‌ فریبنده‌ای‌ داده‌ و آن‌هارا با آن‌ وعده‌ها گول‌ می‌زنند و آن‌ وعده‌ها را برایشان‌ می‌آرایند در حالی‌ که‌ آن‌ وعده‌ها همه‌ دروغ‌های‌ بی‌اساسی ‌است‌ که‌ هیچ‌ حقیقتی‌ ندارد. آن‌ وعده‌ها عبارت‌ از این‌ سخن‌شان‌ به‌ پیروان‌شان‌ است ‌که‌: خدایان‌ به‌ شما نفع‌ رسانده‌، شما را به‌ خدا أ نزدیک‌ می‌سازند و برای‌ شما نزد او شفاعت‌ می‌کنند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَكَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ حَلِيمًا غَفُورٗا٤١.

«همانا خداوند آسمآن‌ها و زمین‌ را نگاه‌ می‌دارد تا از جای‌ خود نیفتند» این‌ عبارت ‌مستقل‌ مستأنفه‌ای‌ برای‌ بیان‌ قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ و صنع‌ بدیع‌ وی‌ است‌، بعد از آن‌که‌ ضعف‌ بتان‌ و عدم‌ قدرت‌ آن‌ها بر کاری‌ بیان‌ گردید «و اگر بلغزند» آسمآن‌ها و زمین‌ «هیچ‌ کس‌ بعد از الله آن‌ها را نگاه‌ نمی‌دارد» یعنی‌: اگر زوال‌ و اضطراب‌ و انتقال ‌آسمآن‌ها و زمین‌ از جاهای‌ آن‌ها مقدر شود، هیچ ‌کس‌ غیر از خداوند أ بر نگاه‌ داشتن‌ آن‌ها قادر نیست‌. این‌ آیه‌ کریمه‌ به‌ نظام‌ جاذبه‌ اشاره‌ دارد و این‌ که ‌زمین‌ همچون‌ غیر خود از خورشید و ماه‌ و سیارات‌ دیگری‌ که‌ در مدارهای‌ خاص ‌خویش‌ حرکت‌ می‌کنند، کره‌ای‌ است‌ که‌ در فضا شناور می‌باشد. و این‌ یکی‌ از آیات‌ معجز قرآن‌ کریم‌ در بعد علم‌ نجوم‌ است‌ «بی‌گمان‌ او بردبار آمرزگار است» یعنی‌: سبب‌ نگاهداشتن‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و اداره‌ آن‌ها به‌ گونه‌ای‌ که‌ جابجا نشده‌ و از مدارات‌ خود منحرف‌ نگردند و نیفتند، این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به ‌رغم ‌این‌ که‌ بندگانش‌ را می‌بیند که‌ به‌ او کفر می‌ورزند و عصیان‌ پیشه‌ می‌کنند اما به‌ آنان ‌بردبار آمرزگار است‌.

﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَهُمۡ نَذِيرٞ لَّيَكُونُنَّ أَهۡدَىٰ مِنۡ إِحۡدَى ٱلۡأُمَمِۖ فَلَمَّا جَآءَهُمۡ نَذِيرٞ مَّا زَادَهُمۡ إِلَّا نُفُورًا٤٢.

«و با سخت‌ترین‌ سوگندهای‌ خود» و با نهایت‌ توان‌ و تلاش‌ خود «به‌ الله سوگند خوردند که‌ اگر بیم ‌دهنده‌ای‌ برای‌ آنان‌ بیاید، قطعا از هر یک‌ از امت‌های‌ دیگر» یعنی‌: از تمام‌ امت‌هایی‌ که‌ پیامبران‌ به‌ سویشان‌ فرستاده‌ شده‌اند «راه ‌یافته‌تر خواهند شد» مراد قبیله‌ قریش‌اند که‌ قبل‌ از بعثت‌ رسول ‌اکرم‌ ص به‌ مضمون‌ یادشده‌ سوگندهایی‌ محکم‌ خوردند، هنگامی‌ که‌ به‌ آنان‌ خبر می‌رسید که‌ اهل‌ کتاب ‌پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کرده‌اند زیرا اعراب‌ در آرزوی‌ آن‌ بودند که‌ از میان‌ آن‌ها نیز پیامبری‌ به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ شود چنان‌که‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ پیامبرانی‌ برانگیخته ‌می‌شدند «ولی‌ چون‌ بیم‌دهنده‌ای‌ برایشان‌ آمد» یعنی‌: چون‌ همان‌ چیزی‌ که‌ در آرزوی‌ آن‌ بودند، به‌نزدشان‌ آمد و او رسول‌‌خدا‌ ص است‌ که‌ شریف‌ترین ‌هشداردهنده‌ و بزرگوارترین‌ و گرامی‌ترین‌ فرستاده‌ حق‌ است‌ و در عین‌ حال‌ او از خودشان‌ نیز می‌باشد؛ «در حق‌ آنان‌ نیفزود» آمدن‌ وی‌ «جز رمیدن‌ را» از وی‌ و گریز و دوری‌ و نفرت‌ را از اجابت‌ وی‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ از هلال‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: به‌ من‌ خبر رسیده ‌است‌ که‌ قریش‌ قبل‌ از بعثت‌ رسول‌اکرم‌ ص می‌گفتند؛ اگر خداوند أ از میان ‌ما پیامبری‌ را مبعوث‌ گرداند، هیچ‌ امتی‌ از امت‌ها از ما فرمان‌ پذیرتر برای‌ خالق ‌خویش‌، حرف‌شنوتر برای‌ پیامبر خویش‌ و متمسک‌تر به‌ کتاب‌ وی‌ نخواهد بود. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را بر اساس‌ آن‌ نازل‌ فرمود.

﴿ٱسۡتِكۡبَارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَكۡرَ ٱلسَّيِّيِٕۚ وَلَا يَحِيقُ ٱلۡمَكۡرُ ٱلسَّيِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦۚ فَهَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ ٱلۡأَوَّلِينَۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِيلًا٤٣.

«به‌ سبب‌ استکبار در زمین» یعنی‌: آن‌ها به‌ این‌ سبب‌ از محمد‌ ص نرمیدند و رسالت‌ وی‌ را تکذیب‌ نکردند که‌ به‌ کذب‌ وی‌ معتقد باشند بلکه‌ این‌ کار را از سر استکبار و گردنکشی‌ از این‌ که‌ پیروان‌ او باشند و نیز به‌ انگیزه‌ استمرار ورزیدن‌ در فساد، انجام‌ دادند «و» به‌ سبب‌ «مکر زشت» یعنی‌: به‌ سبب‌ نیرنگ‌ و بداندیشی‌. مکر: نیرنگ‌، فریب‌ و عمل‌ زشت‌ است‌ «و مکر بد جز بر صاحبش‌ فرود نمی‌آید» یعنی‌: عاقبت‌ بد، به‌ کسی‌ فرود می‌آید که‌ بداندیشی‌ کرده‌ است‌، قبل‌ از آن‌که‌ بر کسی‌ فرود آید که‌ در حق‌ وی‌ بداندیشی‌ و بدسگالی‌ شده ‌است‌. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «مکر، فریب‌ و خیانت‌، از اخلاق‌ مؤمن‌ نیست‌». «پس‌ آیا جز سنت‌ پیشینیان‌ را انتظار می‌برند» یعنی‌: آیا جز سنت‌ خداوند أ درباره ‌پیشینیان‌ را انتظار می‌برند که‌ بر اینان‌ نیز عذاب‌ فرود آید چنان‌که‌ بر امت‌های‌ پیشین ‌فرود آمد؟ آن‌گاه‌ که‌ انبیای‌ خویش‌ را تکذیب‌ کرده‌ و علیه‌ ایشان‌ ـ به‌ کشتن‌، یا اخراج‌ و تبعید ـ برنامه‌ریزیهای‌ خائنانه‌ و توطئه‌ چینی‌های‌ ظالمانه‌ کردند «و هرگز برای‌ سنت‌ الهی‌ تبدیلی‌ نمی‌یابی» یعنی‌: هیچ‌کس‌ قادر نیست‌ تا سنت‌ خداوند أ در فرود آوردن‌ عذاب‌ را ـ که‌ بر امتهای‌ تکذیب‌کننده‌ مقدر کرده‌ و بنا نهاده‌ است‌ ـ تغییر داده‌ و چیز دیگری‌ غیر از آن‌ را جانشین‌ آن‌ گرداند «و هرگز برای‌ سنت‌ الله تغییری‌ نمی‌یابی» که‌ سنت‌ و آیین‌ الهی‌ بر عذاب‌ آنان‌ متحول‌ گشته‌ و تغییر کند و او عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ کرده‌ و آن‌ را بر غیرشان‌ فرود آورد.

﴿أَوَ لَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَكَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعۡجِزَهُۥ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا٤٤.

«آیا در زمین‌ سیروسفر نکرده‌اند تا فرجام‌ کار کسانی‌ را که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند بنگرند» و ببینند که‌ ما بر عاد، ثمود، مدین‌ و امثال‌شان‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ پیامبران ‌ما را تکذیب‌ کردند ـ چه‌ عذابهایی‌ نازل‌ کردیم‌؟ تا آثار عذابی‌ را که‌ ما برآنان‌ فرود آورده‌ایم‌، بنگرند و در نتیجه‌ بدانند که‌ این‌ امر سنت‌ تغییرناپذیر ما در مورد تکذیب‌کنندگان‌ است‌؟ ای‌ محمد‌ ص! قومت‌ در سفرهای‌ خود به‌سوی‌ شام ‌و غیر آن‌، به‌ آن‌ مناطق‌ عذاب‌شده‌ رفته‌ و حتما آثار عذاب‌ شدگان‌ را که‌ هنوز در دیارشان‌ موجود و نشانه‌های‌ آن‌ در مساکنشان‌ مشهود است‌، نگریسته‌اند پس‌ چرا از مشاهده‌ کشتار گاه‌های‌ ستمگران‌، اندیشه‌ نمی‌کنند؟ و چرا از روبرو شدن‌ به‌سرنوشتی‌ نظیر آن‌، بیم‌ ندارند؟ «و» حال‌ آن‌که‌ این‌ گروههای‌ عذاب‌ شده‌ «از آنان‌ نیرومندتر بودند» یعنی‌: از اهالی‌ مکه‌ عمرهای طولانی‌تر و سرمایه‌های ‌فزونتری‌ داشته‌ و در هیکل‌ و اندام‌ خود نیز تنومندتر بودند «و هرگز نیست‌ که‌ هیچ‌ چیز ـ نه‌ در آسمآن‌ها و نه‌ در زمین‌ ـ خدا را عاجز کند» یعنی‌: هیچ‌ چیز در محدوده‌ آسمان‌ و زمین‌ نمی‌تواند از حیطه‌ قدرت‌ خداوند أ بگریزد چنانچه‌ او بخواهد آن‌را به‌ عذاب‌ فروگیرد؛ «چراکه‌ او همواره‌ دانای‌ تواناست» لذا چیزی‌ از او پنهان ‌نمی‌ماند و هیچ‌کاری‌ بر او دشوار نیست‌.

﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِۦ بَصِيرَۢا٤٥.

«و اگر خدا مردم‌ را به‌ سزای‌ آنچه‌ کرده‌اند» از گناهان‌ و به‌کیفر کار و کردار غلط‌شان‌ «گرفتار می‌کرد، هیچ‌ جانوری‌ را» که‌ در زمین‌ می‌جنبد و حرکت‌ می‌کند «بر پشت‌ زمین‌ باقی‌ نمی‌گذاشت» فرزندان‌ آدم‌ را به‌ سبب‌ گناهانشان‌ و غیر آنان‌ را به‌ سبب‌ شومی‌ گناهان‌ بنی‌آدم‌. به‌قولی‌: مراد از «دابه‌: جانداران‌» در اینجا فقط انسآن‌ها هستند نه‌ غیر آنان‌ از جانداران‌ «ولی‌ آنان‌ را تا میعادی‌ معین‌ مهلت‌ می‌دهد» که‌ آن‌ میعاد، روز قیامت‌ است‌. «و چون‌ میعادشان‌ فرا رسد، بی‌گمان‌ خدا به‌ بندگانش‌ بیناست» یعنی‌: هم‌ به‌ کسانی‌ از آنان‌ که‌ سزاوار ثواب‌اند و هم‌ به‌کسانی‌ که‌ سزاوار عذاب‌اند، بینا و آگاه‌ است‌ لذا هرکس‌ را مطابق‌ حالش‌ جزایی ‌مناسب‌ می‌دهد.

[۱۰] نگاه‌ کنید به‌ آیه‌ (۳۴) از همین‌ سوره‌.

سوره‌ یس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸۳) آیه‌ است‌.

فضیلت‌ آن‌: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «لوددت‌ أنها في‌ قلب‌ كل‌ إنسان‌ من‌ أمتي‌». «همانا دوست‌ داشتم‌ که‌ سوره‌ یس‌ در قلب‌ هر انسانی‌ از امت‌ من‌ می‌بود». یعنی‌: هر یک‌ از افراد امت‌ من‌ آن‌ را حفظ می‌داشت‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «یس‌ را برمردگانتان‌ بخوانید». بدین‌ جهت‌، ابن ‌کثیر به‌ نقل‌ از برخی‌ علما می‌گوید: «از ویژگی‌های‌ این‌ سوره‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ در هیچ‌ کار دشواری‌ خوانده‌ نمی‌شود، جز این‌که‌ خداوند أ آن‌ کار را آسان‌ می‌کند لذا قرائت‌ آن‌ در نزد فرد محتضر نیز سبب‌ نزول‌ رحمت‌ و برکت‌ گردیده‌ و بیرون ‌آمدن‌ روح‌ را بر وی‌ آسان‌ می‌کند. والله اعلم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «من‌ قرأ يس‌ في‌ ليلة ابتغاء وجه‌ الله ‌‌ غفر له‌». «هر کس‌ یس‌ را در شبی‌ به‌ طلب‌ رضای‌ خدای‌ ‌ بخواند، بر وی‌ آمرزیده‌ شده‌ است‌».

﴿يسٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «یا، سین» به‌ مد یا و اظهار نون‌ ساکنه‌، یا به‌ ادغام‌ نون‌ سین‌ در واوی‌ که‌ بعد از آن‌ است‌. سخن‌ در باب‌ حروف‌ مقطعه‌ در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌ اما از ابن‌ عباس س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «یس‌: یعنی‌ ای‌ انسان‌!».

﴿وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ٢.

«سوگند به‌ قرآن‌ حکیم» واو در: (والقرآن‌...) واو قسم‌ است‌. یعنی‌: خداوند متعال‌ برای‌ محمد‌ ص به‌ قرآن‌ حکمت‌آموز که‌ مملو از حکمت‌ است‌ سوگند می‌خورد که‌: «قطعا او از پیامبران‌ است‌» (آیه‌ بعد). یا «حکیم‌» به‌ معنای ‌محکم‌ است‌. یعنی‌: سوگند به‌ قرآنی‌ که‌ با لفظ و بیان‌ متین‌ و معانی‌ بدیع‌ خویش ‌محکم‌ و استوار می‌باشد که‌ محمد‌ ص فرستاده‌ای‌ از نزد الله أ است‌. هدف‌ از این ‌سوگند این‌ است‌ تا کسی‌ در این‌ حقیقت‌ که‌ آن‌ حضرت‌‌ ص فرستاده‌ خداوند أ هستند، شک‌ نکند.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: این‌ آیه‌ تا ده‌ آیه‌ بعد، هنگامی‌ نازل‌ شد که‌ جمعی‌ از قریش‌ ـ که‌ از قرائت‌ سوره‌ «سجده‌» از سوی‌ رسول‌‌خدا‌ ص ناراحت ‌شده‌ بودند ـ خواستند تا آن‌ حضرت‌‌ ص را دستگیر و زندانی‌ کنند اما تا رفتند که‌ این‌ نقشه‌ خود را عملی‌ کنند، دست‌هایشان‌ بر گردن‌هایشان‌ بسته‌ شد و هر کاری‌ می‌کردند از گردنهایشان‌ جدا نمی‌گشت‌، بناچار به‌ آن‌ حضرت‌‌ ص روی‌ آورده‌ و با التماس‌ گفتند: ای‌ محمد‌ ص! تو را به‌ خدا و به‌ پیوند رحمی‌ که‌ میان‌ ما و تو وجود دارد، سوگند می‌دهیم‌ که‌ برای‌ ما کاری‌ بکن‌! همان‌ بود که‌ رسول‌ ‌خدا‌ ص دعا کردند آن‌گاه‌ دست‌هایشان‌ به‌ حال‌ عادی‌ برگشت‌.

﴿إِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣.

آری‌! سوگند به‌ قرآن‌ حکیم‌ که‌: «قطعا تو» ای‌ محمد‌ ص «از پیامبرانی» این ‌جمله‌ «مقسم‌ علیه‌» است‌. یعنی‌: سوگند به‌ قرآن‌ حکیم‌ که‌ در رسالت‌ تو هیچ‌ شکی‌ نیست‌.

این‌ آیه‌ ردی‌ قاطع‌ بر پندار کفاری‌ است‌ که‌ منکر رسالت‌ آن‌ حضرت‌‌ ص بوده ‌و می‌گفتند: تو فرستاده‌ خداوند أ نیستی‌.

﴿عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٤.

آری‌! قطعا تو از جمله‌ پیامبران‌ هستی‌: «بر صراطی‌ مستقیم» صراط مستقیم‌: راه‌ راستی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ کجی‌ و پیچیدگی‌ای‌ نباشد بلکه‌ مستقیما رهرو را به‌ مطلوب‌ وی‌ برساند. یعنی‌: ای‌ محمد‌ ص! تو بر راه‌ و روشی‌ مستقیم‌، محکم‌ و استوار یعنی‌ بر راه‌ و روش‌ همان‌ پیامبرانی‌ هستی‌ که‌ قبل‌ از تو درگذشته‌اند.

﴿تَنزِيلَ ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ٥.

«تنزیل‌ عزیز رحیم‌ است» یعنی‌: قرآن‌، این‌ راه‌ مستقیم‌ و برنامه‌ استواری‌ که‌ تو بر آن‌ قرار داری‌ ؛ فروفرستاده‌ خدای‌ پیروزمندی‌ است‌ که‌ در ملکش‌ غالب‌ و بر خلقش‌ مهربان‌ است‌.

﴿لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمۡ فَهُمۡ غَٰفِلُونَ٦.

«تا قومی‌ را که‌ پدران‌شان‌ بیم‌ داده ‌نشده‌اند بیم‌ دهی» یعنی‌: تو را به‌ این‌ منظور فرستاده‌ایم‌ تا قومی‌ را بیم‌ دهی‌ که‌ پدران‌ نزدیک‌شان‌ قبلا با رسالت‌ الهی‌ای‌ بیم‌ داده ‌نشده‌ بودند زیرا قبل‌ از بعثتت‌، زمان‌ «فترت‌» ؛ یعنی‌ دوران‌ انقطاع‌ رسالت‌ به‌درازا کشید و پس‌ از بعثت‌ عیسی‌ ÷، دیرزمانی‌ بود که‌ دیگر پیامبری‌ فرستاده‌ نشده‌ بود «پس‌ آنان» به‌ سبب‌ عدم‌ ارسال‌ پیامبری‌ به‌سویشان‌ «غافلند» از رشد و هدایت‌ و از احکام‌ و برنامه‌های‌ الهی‌. هرچند مخاطب‌ این‌ آیه‌ اعراب‌ هستند ولی‌ ذکر آنان‌ که‌ بخشی‌ از بشر هستند، با عام‌ بودن‌ رسالت‌ پیامبر‌ ص منافاتی‌ ندارد چنان‌که‌ درباره‌ عام‌ بودن‌ رسالت‌ ایشان‌، آیات‌ و احادیث‌ متواتر بسیاری‌ آمده‌ است‌ از جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌: «... در گذشته‌ یک‌ پیامبر مخصوصا به‌سوی‌ قوم‌ خویش‌ فرستاده ‌می‌شد اما من‌ به‌سوی‌ عامه‌ مردم‌ مبعوث‌ گردیده‌ام‌».

﴿لَقَدۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَىٰٓ أَكۡثَرِهِمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٧.

«به‌ راستی‌ که‌ بر بیشترشان‌ قول‌ ثابت‌ شد» یعنی‌: حکم‌ و وعده‌ عذاب‌ بر بیشتر مردم‌ مکه‌، یا بر بیشتر کفار عرب‌ لازم‌ شد. البته‌ آنان‌ کسانی‌ بودند که‌ بر کفر مرده ‌و در طول‌ مدت‌ حیات‌ خویش‌، بر آن‌ اصرار و پافشاری‌ کرده‌اند «در نتیجه‌ آن‌ها ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی‌: حکم‌ عذاب‌ به‌ این‌ دلیل‌ برآنان‌ لازم‌ و واجب‌ شد که‌ خدای‌ سبحان‌ اصرار و استمرارشان‌ را بر کفر تا دم‌ مرگشان‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ می‌دانست‌.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ أَغۡلَٰلٗا فَهِيَ إِلَى ٱلۡأَذۡقَانِ فَهُم مُّقۡمَحُونَ٨.

«هر آینه‌ ما در گردن‌هایشان‌ طوقهایی‌ نهاده‌ایم‌ پس‌ این» طوق‌ها منتهی‌ «به‌سوی ‌چانه‌هایشان» است‌ لذا آن‌ها در چنین‌ حالتی‌ توان‌ این‌ را ندارند که‌ گردن‌هایشان‌ را به‌سوی‌ چپ‌ و راست‌ بگردانند، یا آن‌ها را خم‌ کنند «به‌ طوری‌ که‌ آنان‌ سرهایشان‌ را بالا نگاه‌ داشته‌ دیده‌ فروهشته‌اند» یعنی‌: آنان‌ به‌ سبب‌ این‌ طوق‌ها، بر فرود آوردن‌ وحالت ‌دادن‌ به‌ گردن‌هایشان‌ قادر نیستند لذا سرهایشان‌ همچنان‌ بالا و نگاهشان‌ رو به‌پایین‌ است‌. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: در گردن‌هایشان‌ غل‌هایی‌ را قرار داده‌ایم‌ که‌ دست‌هایشان‌ به‌ آن‌ غل‌ها بسته‌ شده‌ است‌ و چون‌ این‌ غل‌ها بین‌ دست‌ها و گردن‌هایشان ‌قرار دارد و محکم‌ بسته‌ است‌ لذا آن‌ها به‌ حرکت‌ دادن‌ گردن‌هایشان‌ قادر نیستند.

این‌ مثلی‌ است‌ که‌ خداوند أ در امتناع‌ آن‌ها از قبول‌ هدایت‌ زده‌ است‌. یعنی‌: وصف‌ آنان‌ در نپذیرفتن‌ هدایت‌، همچون‌ نپذیرفتن‌ کسی‌ است‌ که‌ در غل‌ و قید قرار دارد و قادر به‌ حرکت‌ نیست‌. به‌قولی‌: آیه‌ کریمه‌ به‌ گروهی‌ اشاره‌ دارد که‌ در دوزخ‌ بر گردنها و دست‌هایشان‌ غل‌ و زنجیر نهاده‌ می‌شود.

همان‌ گونه‌ که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ گذشت‌ [۱۱]، علما روایت‌ کرده‌اند که‌ ابوجهل‌ گفت‌: اگر محمد‌ ص را ببینم‌، با او چنین ‌و چنان‌ خواهم‌ کرد! همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ و مابعد آن‌ را نازل‌ کرد، بعد از آن‌ مردم‌ به‌ او می‌گفتند: اینک‌ این‌ محمد است‌ پس‌ تهدید خود را در حق‌ وی‌ عملی‌ کن‌! اما او می‌پرسید: او کجاست‌... او کجاست‌؟ و آن‌ حضرت‌‌ ص را نمی‌دید.

﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ٩.

«و ما پیش‌ رویشان‌ سدی‌ و پشت‌ سرشان‌ هم‌ سدی‌ نهاده‌ایم» یعنی‌: آنان‌ را با ایجاد موانعی‌، از ایمان ‌آوردن‌ باز داشته‌ایم‌ پس‌ نمی‌توانند از کفر به‌سوی‌ ایمان ‌بیرون‌ آیند، همانند کسی‌ که‌ پیشاپیش‌ و پشت‌ سرش‌ سدی‌ نهاده‌ باشند و او نتواند خود را از حصار آن‌ سدها بیرون‌ آورد. این‌ سدها چیزی‌ جز استکبار و گردنکشی ‌و عنادشان‌ از پذیرش‌ و گردن‌ نهادن‌ در برابر حق‌ نیست‌ «باز بر آنان‌ پرده‌ای‌ افگنده‌ایم» یعنی‌: دیدگانشان‌ را با پرده‌ای‌ پوشانده‌ایم‌ «در نتیجه‌ آنان» به‌سبب‌ این ‌پرده‌ «هیچ‌ نمی‌توانند ببینند» یعنی‌: به‌ دیدن‌ راه‌ هدایت‌ قادر نبوده‌ و از ایمان‌ به‌ رستاخیز و معاد و از پذیرش‌ برنامه‌های‌ الهی‌ در دنیا نیز کور شده‌اند.

این‌ آیه‌ نیز تمثیلی‌ است‌ بر مسدود بودن‌ راه‌ ایمان‌ به‌روی‌ آنان‌ ؛ زیرا خدای ‌سبحان‌ به‌ علم‌ ازلی‌ خویش‌ دانسته‌ است‌ که‌ آنان‌ تا دم‌ مرگ‌شان‌ بر کفر اصرار و پافشاری‌ می‌کنند. البته‌ این‌ علم‌ ازلی‌ الهی‌: مجرد شناخت‌ قبلی‌ وی‌ است‌ که‌ عقلا و در واقعیت‌ امر، اجباری‌ در کار انسان‌ به‌ وجود نمی‌آورد و بنابراین‌، او را از ایمان‌ آوردن‌ باز نمی‌دارد.

﴿وَسَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ١٠.

«و برای‌ آنان‌ برابر است» یعنی‌: برای‌ آن‌ کفار یکسان‌ است‌ «چه‌ بیم‌شان‌ بدهی‌، چه‌ بیمشان‌ ندهی‌: ایمان‌ نمی‌آورند» یعنی‌: هشدار دادن‌ و هشدار ندادنت‌ برایشان ‌یکسان‌ است‌ و مادامی‌ که‌ آن‌ها حق‌ را نمی‌پذیرند و برای‌ خدا أ سر فرود نمی‌آورند، هشدار دادن‌ به‌ آن‌ها سودی‌ نمی‌رساند.

﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلذِّكۡرَ وَخَشِيَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَيۡبِۖ فَبَشِّرۡهُ بِمَغۡفِرَةٖ وَأَجۡرٖ كَرِيمٍ١١.

«تنها کسی‌ را بیم‌ می‌دهی» یعنی‌: بیم‌ و هشدار دادنت‌ تنها به‌ کسی‌ سود می‌رساند «که‌ از ذکر» یعنی‌: از قرآن‌ «پیروی‌ کند و غائبانه» یعنی‌: در نهان‌ «از خدای‌ رحمان‌ بترسد» هرچند که‌ او را نمی‌بیند. پس‌ بدان‌ که‌: از هشدارهایت‌ فقط کسانی‌ بهره‌ می‌برند که‌ پیروی‌ از قرآن‌ عظیم‌ و ترس‌ از خداوند أ هردو در آنان‌ جمع‌ شود. «پس‌ او را» که‌ از قرآن‌ پیروی‌ می‌کند و غائبانه‌ از خدای‌ رحمان ‌می‌ترسد «به‌ آمرزش‌ و پاداشی‌ ارجمند» که‌ همانا بهشت‌ است‌ «بشارت‌ ده».

﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَكۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ١٢.

«بی‌گمان‌ ماییم‌ که‌ مردگان‌ را زنده‌ می‌سازیم» بعد از مرگ‌شان‌ در روز رستاخیز «و آنچه‌ را پیش‌ فرستاده‌اند می‌نویسیم» یعنی‌: آنچه‌ را در دنیا از اعمال‌ نیک‌ و بد پیش‌ فرستاده‌اند، در لوح‌ محفوظ می‌نویسیم‌ «و آثارشان‌ را» یعنی‌: همچنان ‌می‌نویسیم‌ آنچه‌ را که‌ بعد از مرگ‌ خود باقی‌ گذاشته‌اند ؛ از حسناتی‌ که‌ جریان‌ آن ‌پس‌ از مرگ‌ آنان‌ قطع‌ نمی‌شود و همیشه‌ برای‌ صاحب‌ خود خیری‌ جاری‌ است‌؛ مانند کسی‌ که‌ سنتی‌ نیکو را بنیان‌ می‌گذارد. یا معنی‌ این‌ است‌: ما بدیها و گناهانی‌ را که‌ پس‌ از مرگ‌ انجام‌دهنده‌ خود باقی‌ می‌مانند، می‌نویسیم‌. از آثار خیر: تدریس‌ علم‌، تصنیف‌ آن‌، وقف‌ کردن‌ به‌ قصد قربت‌، آباد کردن‌ مساجد، پلها و اماکن‌ عام‌ المنفعه‌ است‌. و از آثار شر: بدعت‌آفرینی‌، بنیان‌گذاری‌ ظلم‌ و ستم‌ و پدیدآوردن‌ اموری‌ است‌ که‌ سبب‌ زیان‌ مردم‌ شده‌ و اهل‌ جور و ستم‌ به‌ آن‌ اقتدا می‌کنند. قول‌ دیگر در معنای‌ «آثارهم‌» این‌ است‌: نقش‌ قدم‌هایشان‌ به‌سوی‌ طاعت ‌یا معصیت‌ را می‌نویسیم‌. ابن‌کثیر در این‌ معنی‌ احادیثی‌ را نقل‌ کرده‌ است‌ از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ جابر بن ‌عبدالله س که‌ فرمود: اماکن‌ پیرامون‌ مسجد النبی خالی‌ شد و طایفه‌ بنی‌ سلمه‌ که‌ منازلشان‌ از مسجد دور بود، با استفاده‌ از این ‌موقعیت‌ خواستند تا به‌ نزدیک‌ مسجد نقل‌ مکان‌ کنند. پس‌ این‌ خبر به ‌رسول‌‌خدا‌ ص رسید، آن‌ حضرت‌‌ ص خطاب‌ به‌ آن‌ها فرمودند: «إنه‌ بلغني‌ أنكم‌ تريدون‌ أن‌ تنتقلوا قرب‌ المسجد». «به‌ من‌ خبر رسیده‌ است‌ که‌ شما می‌خواهید به‌ نزدیک‌ مسجد نقل‌ مکان‌ کنید». گفتند: آری‌! این‌ خبر درست‌ است‌ یا رسول‌ الله! فرمودند: «يا بني‌ سلمه‌! دياركم‌ تكتب‌ آثاركم‌، دياركم‌ تكتب‌ آثاركم‌». «ای‌ بنی‌سلمه‌! در دیار خود باقی‌ بمانید زیرا نقش‌ قدم‌هایتان‌ (به‌سوی‌ مسجد، در زمره‌ حسنات‌ شما) نوشته‌ می‌شود، در دیار خود باقی‌ بمانید، زیرا نقش‌ قدم‌هایتان ‌(به‌سوی‌ مسجد در زمره‌ حسناتتان) نوشته‌ می‌شود». پس‌ آن‌ها بعد از این‌ توصیه رسول ‌اکرم‌ ص، منازل‌ خود را ترک‌ نکردند.

به‌ تأیید معنی‌ اول‌ نیز احادیثی‌ روایت‌ شده‌ است‌. از جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌: «من‌ سن‌ في‌ الإسلام‌ سنة‌ حسنة‌ كان‌ له‌ أجرها وأجر من‌ عمل‌ بها من‌ بعده‌ من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أجورهم‌ شيئا، ومن‌ سن‌ في ‌الإسلام‌ سنة‌ سيئة‌ كان‌ عليه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها من ‌بعده‌ من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أوزارهم‌ شيئا». «هر کس‌ در اسلام‌ سنت‌ نیکی‌ را بنیان‌ گذارد، مزد وی‌ و مزد کسانی‌ که‌ بعد از وی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کرده‌اند، برایش‌ مسلم ‌است‌، بی‌آن‌که‌ از مزدهای‌ آنان‌ چیزی‌ کم‌ شود و هرکس‌ در اسلام‌ سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد، گناه‌ وی‌ و گناه‌ کسانی‌ که‌ بعد از وی‌ به‌ آن‌ عمل‌ کنند، برایش‌ مسلم ‌است‌، بی‌آن‌که‌ از گناهانشان‌ چیزی‌ کم‌ ساخته‌ شود». «و هر چیزی‌ را» یعنی‌: همه‌ چیز، اعم‌ از اعمال‌ بندگان‌ و غیر آن‌ را «در امامی‌ مبین‌ برشمرده‌ایم» یعنی‌: در کتابی‌ که‌ به‌ آن‌ اقتدا می‌شود و روشنگر همه‌ چیز است‌، ثبت‌ و ضبط کرده‌ایم‌. به‌قولی‌: مراد از «امام‌ مبین‌» لوح‌ محفوظ، و به‌قولی‌: نامه‌ها و صحیفه‌های‌ اعمال ‌بندگان‌ است‌.

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلًا أَصۡحَٰبَ ٱلۡقَرۡيَةِ إِذۡ جَآءَهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ١٣.

«و برایشان‌ از اصحاب‌ قریه‌ مثلی‌ بیان‌ کن» قرطبی‌ می‌گوید: «مراد از قریه‌ در این‌ آیه‌ ـ به‌ قول‌ تمام‌ مفسران‌ ـ شهر انطاکیه‌ است‌». «آن‌گاه‌ که‌ فرستادگان‌ به‌ آن ‌قریه‌ آمدند» آن‌ فرستادگان‌، اصحاب‌ عیسی‌ ÷ بودند که‌ او ایشان‌ را به‌ منظور دعوتشان‌ به‌سوی‌ الله أ به‌ میان‌ آنان‌ فرستاد. یعنی‌ به‌ مشرکان‌ بگو: من‌ در سلسله ‌پیامبران‌ الهی تافته‌ جدابافته‌ و پدیده‌ نوظهوری‌ نیستم‌ زیرا پیش‌ از من‌ نیز فرستادگان‌ الهی‌ به‌ سوی‌ مردم‌ شهرها آمده‌ و آنان‌ را از همان‌ چیزهایی‌ که‌ من‌ شما را از آن‌ بیم‌ می‌دهم‌، بیم‌ داده‌اند، آن‌ پیامبران‌ نیز، اصل‌ توحید و یکتا پرستی‌ را تبلیغ‌ کرده‌اند، از حساب‌ روز قیامت‌ بیم‌ داده‌ و به‌ نعمت‌های بهشت‌ جاودان‌ مژده ‌داده‌اند.

﴿إِذۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡهِمُ ٱثۡنَيۡنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزۡنَا بِثَالِثٖ فَقَالُوٓاْ إِنَّآ إِلَيۡكُم مُّرۡسَلُونَ١٤.

«آن‌گاه‌ که‌ دو تن‌ به‌سویشان‌ فرستادیم» عیسی‌ ÷ آن‌ دو تن‌ را به‌ امر خدای ‌سبحان‌ فرستاده‌ بود «ولی‌ آن‌ دو را دروغزن‌ شمردند» در رسالت‌شان‌. به ‌قولی‌: مردم‌ انطاکیه‌ آن‌ فرستادگان‌ را زدند و زندانی‌شان‌ کردند «سپس‌ آنان‌ را با فرستاده‌ سومین‌ تأیید کردیم» یعنی‌: کار رسالت‌ آن‌ دو تن‌ را با فرستاده‌ سومی‌ قوت‌ داده‌ و استوار داشتیم‌. از اینجا می‌فهمیم‌ که‌ مکلف‌ کردن‌ سه‌ تن‌ در یک‌ مأموریت ‌دعوتگرانه‌ ـ با تعیین‌ امیر ـ حرکتی‌ نیرومند است‌. نقل‌ است‌ که‌ دو فرستاده‌ اول‌، یوحنا و بولص‌ بودند و سومین‌ فرستاده‌ شمعون‌ بود. یا سومین‌ فرستاده‌ بولص‌ و دو تن‌ اول‌ یوحنا و شمعون‌ بودند. «پس‌ رسولان‌ گفتند: هر آینه‌ ما به‌سوی‌ شما به‌پیامبری‌ فرستاده‌ شده‌ایم» تا شما را به‌سوی‌ حق‌ و فضیلت‌ و عقیده‌ صحیح‌ دعوت ‌کنیم‌.

﴿قَالُواْ مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا وَمَآ أَنزَلَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مِن شَيۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَكۡذِبُونَ١٥.

«گفتند» ناباوران‌ آن‌ دیار «شما جز بشری‌ مانند ما نیستید» یعنی‌: شما در بشریت‌ با ما مشارکت‌ دارید لذا شما را بر ما مزیتی‌ نیست‌ تا به‌ رسالت‌ مخصوص ‌گردید و رسالت‌ فقط ویژه‌ شما باشد و اگر شما فرستاده‌ خدا بودید، باید فرشته ‌می‌بودید نه‌ بشر. که‌ این‌ شبهه‌ تکراری‌ بسیاری‌ دیگر از امت‌های‌ تکذیب‌ کننده ‌است‌. «و رحمان‌ چیزی» از وحیی‌ که‌ شما و دیگر پیامبران‌ پیشین‌ و پیروانشان‌ ادعا می‌کنند؛ «فرو نفرستاده‌، شما جز دروغ‌ نمی‌پردازید» یعنی‌: شما در ادعای‌ رسالت ‌دروغ‌ می‌گویید. این‌ است‌ منطق‌ بی‌اساس‌ و واهی‌ کفار در هر زمان‌ و مکانی‌.

﴿قَالُواْ رَبُّنَا يَعۡلَمُ إِنَّآ إِلَيۡكُمۡ لَمُرۡسَلُونَ١٦.

«گفتند» پیامبران‌ «پروردگار ما می‌داند که‌ ما واقعا به‌سوی‌ شما به‌ پیامبری ‌فرستاده‌ شده‌ایم» و اگر ما دروغگو بودیم‌، قطعا خدای‌ ‌ از ما به ‌سخت‌ترین‌ وجه‌ انتقام‌ می‌گرفت‌. به‌ این‌ ترتیب‌، پیامبران‌ به‌ منظور رد و انکار شدید این‌ شبهه‌، جواب‌ خویش‌ را با سوگند مورد تأکید قرار دادند.

﴿وَمَا عَلَيۡنَآ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ١٧.

پیامبران‌ افزودند: «و بر ما جز پیام‌ رسانی‌ آشکار وظیفه‌ای‌ نیست» یعنی‌: بر عهده‌ ما از جانب‌ پروردگار متعال‌، جز تبلیغ‌ رسالت‌ وی‌ به‌طور آشکار و روشن‌، هیچ‌ مأموریت‌ دیگری‌ نیست‌ و مأموریت‌ محوله‌ به‌ ما فقط همین‌ است‌، نه‌ چیز دیگری‌.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا تَطَيَّرۡنَا بِكُمۡۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهُواْ لَنَرۡجُمَنَّكُمۡ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٞ١٨.

«گفتند» مردم‌ تکذیب‌ پیشه‌ آن‌ شهر «هرآینه‌ ما به‌ شما شگون‌ بد گرفته‌ایم» یعنی‌: مردم‌ آن‌ شهر به‌ آن‌ پیامبران‌ گفتند: ما حضور شما را در میان‌ خود به‌ شگون‌ بد گرفته‌ایم‌ و شما را شوم‌ و نامبارک‌ می‌پنداریم‌ «اگر دست‌ برندارید» یعنی‌: اگر این‌ دعوتتان‌ را فرو نگذارید و از این‌ سخن‌ بازنایستید؛ «شما را سنگسار می‌کنیم‌ و قطعا از جانب‌ ما عذاب‌ دردناکی» یعنی‌: عذاب‌ سخت‌ و زشت‌ و فجیعی ‌«به‌ شما خواهد رسید» به‌ قولی‌: مرادشان‌ از سنگسار کردن‌، کشتن‌، به‌ قولی‌: دشنام‌ دادن‌ و به ‌قولی‌: شکنجه‌ نمودن‌ و عذاب‌ دردناک‌ بود. لام‌ در «لئن‌»، لام ‌قسم‌ است‌.

﴿قَالُواْ طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمۡ أَئِن ذُكِّرۡتُمۚ بَلۡ أَنتُمۡ قَوۡمٞ مُّسۡرِفُونَ١٩.

«گفتند» آن‌ فرستادگان‌ «شومی‌ شما با خود شماست» یعنی‌: این‌ شومی‌ از جانب‌ نفسهای‌ خودتان‌ و آویخته‌ گردنهای‌ خود شماست‌، به‌سبب‌ این‌که‌ شما حق‌و حقیقت‌ را تکذیب‌ کردید پس‌ این‌ تکذیب‌ شماست‌ که‌ سبب‌ شومی‌ و شگون‌ بد برای‌ شما شده‌ است‌، نه‌ وجود ما «آیا چون‌ اندرز داده‌ شوید؟» یعنی‌: آیا اگر شما را به‌ یاد خدای‌ ‌ انداخته‌ و از او بیمتان‌ دهیم‌، چنین‌ می‌پندارید که‌ ما بر شما شوم‌ و ناخجسته‌ایم‌؟ «نه‌! بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ شما قومی‌ اسرافکارید» یعنی‌: شما قومی‌ هستید که‌ در مخالفت‌ حق‌ از حد درگذشته‌اید، از آنجا که‌ اسباب‌ برکت‌ را که‌ عبارت‌ از فرستادگان‌ الهی‌اند، شوم‌ و ناخجسته‌ می‌پندارید.

﴿وَجَآءَ مِنۡ أَقۡصَا ٱلۡمَدِينَةِ رَجُلٞ يَسۡعَىٰ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُواْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٢٠.

«و از دوردست‌ شهر، مردی‌ دوان‌ دوان‌ آمد» منابع‌ اهل‌ کتاب‌ می‌گویند: او حبیب ‌فرزند موسای‌ نجار بود، لیکن‌ درباره‌ اسم‌ آن‌ شهر و اسم‌ این‌ شخص‌ مؤمن‌، هیچ ‌روایت‌ صحیحی‌ از رسول ‌‌خدا‌ ص در دست‌ نیست‌. قتاده‌ می‌گوید: حبیب‌ نجار در غاری‌ در دور دست‌ترین‌ نقطه‌ آن‌ شهر، خدای‌ ‌ را عبادت‌ می‌کرد پس ‌چون‌ خبر آمدن‌ پیامبران‌ را شنید، شتابان‌ آمد تا از دعوت‌ آن‌ها پشتیبانی‌ کند و بنابراین‌، «گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! از این‌ فرستادگان‌ پیروی‌ کنید» بدین‌ گونه‌، آن‌ها را به‌ پیروی‌ از آن‌ پیامبران‌ تشویق‌ کرد.

﴿ٱتَّبِعُواْ مَن لَّا يَسۡ‍َٔلُكُمۡ أَجۡرٗا وَهُم مُّهۡتَدُونَ٢١.

آری‌! «از کسانی‌ پیروی‌ کنید که‌ از شما هیچ‌ مزدی‌ نمی‌خواهند» در برابر ابلاغ ‌رسالت‌ و دعوت‌ حق‌ «و خود نیز راه ‌یافته‌اند» به‌سوی‌ حق‌.

﴿وَمَا لِيَ لَآ أَعۡبُدُ ٱلَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٢.

در این‌ هنگام‌ قومش‌ از وی‌ پرسیدند: آیا تو هم‌ بر دین‌ ایشان‌ هستی‌؟ گفت‌: «و مرا چه‌ شده‌ است‌ که‌ معبودی‌ را نپرستم‌ که‌ مرا آفریده‌ است‌؟» یعنی‌: کدام‌ مانع‌ وکدام‌ عامل‌ بازدارنده‌، جلو رویم‌ وجود دارد تا مرا از پرستش‌ ذاتی‌ که‌ آفریننده‌ من ‌است‌ بازدارد؟ یعنی‌: همین‌ طور، کدامین‌ مانع‌ شما را از پرستش‌ خدایی‌ که‌ شما را آفریده‌ است‌، باز می‌دارد؟ «و همه‌ به‌سوی‌ او بازگردانده‌ می‌شوید؟» پس‌ شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ خدای‌ خویش‌ را نمی‌پرستید در حالی‌که‌ بازگشت‌ شما در روز قیامت‌ به‌ سوی‌ اوست‌ و در پیشگاه‌ او مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرید؟ از جمله‌ در قبال‌ این‌ پاسخی‌ که‌ به‌ ما دادید؛ آن‌گاه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ حق‌ فراخواندیم‌؟.

﴿ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدۡنِ ٱلرَّحۡمَٰنُ بِضُرّٖ لَّا تُغۡنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يُنقِذُونِ٢٣.

«آیا به ‌جای‌ او خدایانی‌ را به‌ پرستش‌ گیرم» یعنی‌: هرگز جز خدای‌ یگانه‌ متعال ‌معبودات‌ دیگری‌ را به‌ خدایی‌ و پرستش‌ نمی‌گیرم‌ تا پرستش‌ ذاتی‌ را که‌ فقط او سزاوار عبادت‌ است‌ فرو گذارم‌ در حالی‌که‌ او آفریننده‌ من‌ نیز هست‌؟ آیا معبوداتی‌ را به‌ پرستش‌ گیرم‌: «که‌ اگر خدای‌ رحمان‌ زیانی‌ در حق‌ من‌ اراده‌ کند، شفاعت‌ آنان‌ از من‌ چیزی‌ را دفع‌ نمی‌کند» یعنی‌: شفاعت‌ آنان‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ من ‌نمی‌رساند «و نه‌ آنان‌ می‌توانند مرا نجات‌ دهند» از این‌ بلا و زیانی‌ که‌ خدای‌ رحمان ‌آن‌ را به‌ من‌ خواسته‌ باشد؟.

﴿إِنِّيٓ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٤.

«در آن‌ صورت» اگر جز وی‌ معبوداتی‌ برگیرم‌ «من‌ قطعا در گمراهی‌ آشکاری‌ هستم» این‌ تعریض‌ و کنایه‌ گویی‌ به‌ آنان‌ است‌. یعنی‌: شما که‌ جز خدای‌ یگانه‌ معبوداتی‌ را می‌پرستید، در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارید.

﴿إِنِّيٓ ءَامَنتُ بِرَبِّكُمۡ فَٱسۡمَعُونِ٢٥.

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ ایمانش‌ را با چنان‌ صراحتی‌ به‌ آنان‌ اعلام‌ می‌کند که‌ بعد از آن‌، دیگر جای‌ هیچ‌ گونه‌ شکی‌ در ایمان‌ وی‌ باقی‌ نمی‌ماند. پس‌ می‌گوید: «بی‌گمان‌ من‌ به‌ پروردگارتان‌ ایمان‌ آوردم‌ پس‌، از من‌ بشنوید» به‌قولی‌: او این‌ سخن ‌را به‌ فرستادگان‌ گفت‌ تا بر ایمان‌ وی‌ گواهی‌ دهند. به ‌قولی‌ دیگر: او این‌ سخن‌ را ـ از روی‌ استواری‌ و صلابت‌ در دین‌ و سر سختی‌ در حق‌ ـ خطاب‌ به‌ قومش ‌هنگامی‌ گفت‌ که‌ می‌خواستند او را به‌ قتل‌ برسانند و چون‌ این‌ سخن‌ را گفت‌ و ایمان‌ خویش‌ را به‌ صراحت‌ اعلام‌ داشت‌، بر او حمله‌ برده‌ و به‌ شهادتش‌ رساندند. به‌قولی‌: آنان‌ او را در زیر لگدهای‌ خود خرد کردند. به‌قولی‌: او را سوزاندند. به‌قولی‌: او را با اره‌ سر بریدند. و به‌قولی‌: او را سنگسار کردند.

﴿قِيلَ ٱدۡخُلِ ٱلۡجَنَّةَۖ قَالَ يَٰلَيۡتَ قَوۡمِي يَعۡلَمُونَ٢٦ بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٧.

سر انجام‌ آن‌ مرد مؤمن‌ به‌ جرم‌ ایمان‌ کشته‌ شد و: «به‌ او» در هنگام‌ شهادتش ‌«گفته‌ شد: به‌ بهشت‌ درآی» به‌ عنوان‌ گرامیداشتی‌ برایت‌ بعد از شهادتت‌ چنان‌که ‌این‌ سنت‌ الهی‌ در مورد شهدا از بندگانش‌ می‌باشد. پس‌ چون‌ به‌ بهشت‌ وارد شد و لذت‌ها و نعمت‌های آن‌ را مشاهده‌ کرد «گفت‌: ای‌ کاش‌ قوم‌ من‌ این‌ امر را می‌دانستند که‌ پروردگارم‌ مرا آمرزیده‌ و در زمره‌ گرامیانم‌ قرار داده‌ است» آرزو کرد که ‌قومش‌ از حال‌ وی‌ آگاه‌ شوند و حسن ‌مال‌ و سرانجام‌ نیک‌ وی‌ را بشناسند تا بینی‌هایشان‌ به‌ خاک‌ مالیده‌ شود. یا: تا مانند وی‌ ایمان‌ آورند و سرانجام‌ به‌حال ‌خوشی‌ مانند حال‌ وی‌ بپیوندند. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «پس‌ او در زندگی‌ ومرگ‌ برای‌ قومش‌ خیرخواهی‌ کرد و بر هدایت‌ آنان‌ حریص‌ بود». ابن ‌ابی ‌لیلی ‌می‌گوید: «سبقت ‌گیرندگان‌ امت‌ها سه‌ تن‌اند که‌ ایشان‌ به‌ خدای‌ ‌ به‌ مدت ‌چشم‌ بر هم ‌زدنی‌ هم‌ کفر نورزیدند:

۱- علی‌ابن‌ابی‌طالب‌؛ و او بهترین‌ آنان‌ است‌.

۲- مؤمن‌ آل‌ فرعون‌.

۳- صاحب‌ یس‌. پس‌ صدیقان‌ همانانند». همچنین‌ زمخشری‌ در حدیث‌ مرفوعی‌ این‌ قول‌ را از رسول‌‌خدا‌ ص روایت‌ کرده‌ است‌.

﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ مِنۢ بَعۡدِهِۦ مِن جُندٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ٢٨.

«و ما پس‌ از او بر سر قومش» یعنی‌: بر سر قوم‌ حبیب‌ نجار بعد از کشته ‌شدنش ‌از سوی‌ آنان‌، یا پس‌ از این‌که‌ خداوند أ او را به‌سوی‌ آسمآن‌ها بالا برد؛ «هیچ ‌لشکری‌ از آسمان‌ فرود نیاوردیم» برای‌ به ‌هلاکت ‌رساندن‌ و انتقام‌ گرفتن‌ از آنان‌ «و ما فرودآورنده‌ آن‌ نبودیم» زیرا قضا و قدر ما بر این‌ پیشی‌ گرفته‌ بود که‌ هلاک‌ کردن‌شان‌ با بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌ ÷ باشد، نه‌ با فرو فرستادن‌ لشکر از آسمان‌.

این‌ آیه‌، تعبیری‌ از تحقیر و کوچک ‌شمردن‌ شأن‌ آنان‌ و ساده ‌شمردن‌ کار تعذیبشان‌ است‌. یعنی‌: آنان‌ در جایگاهی‌ قرار نداشتند که‌ ما برای‌ هلاک‌ ساختنشان ‌لشکری‌ از آسمان‌ نازل‌ کنیم‌ بلکه‌ آنان‌ را با یک‌ بانگ‌ تند و مرگبار نابود ساختیم‌.

﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ خَٰمِدُونَ٢٩.

«تنها یک‌ بانگ‌ مرگبار بود و بس» که‌ جبرئیل‌ ÷ آن‌ را کشید و همه‌ را نابود کرد «پس‌ بناگاه‌ آن‌ها فسردند» یعنی‌: چون‌ آتش‌ خاموش‌ شدند و مردند به‌طوری‌که‌ از آنان‌ هیچ‌ حرکت‌ و جنبشی‌ به‌ مشاهده‌ نمی‌رسید.

﴿يَٰحَسۡرَةً عَلَى ٱلۡعِبَادِۚ مَا يَأۡتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٣٠.

«دریغا بر این‌ بندگان» تقدیر سخن‌ این‌ است‌: در روز قیامت‌ هنگامی‌ که‌ عذاب ‌را مشاهده‌ می‌کنید، بر حال‌ آن‌ها حسرت‌ بخورید و واویلا بگویید. حسره‌: غم‌ واندوه‌ و پشیمانی‌ بر یک‌ چیز از دست‌ رفته‌ است‌. به‌قولی‌: این‌ حسرت‌ و دریغی‌است‌ که‌ فرشتگان‌ بر حال‌ کفار خوردند، هنگامی‌ که‌ آنان‌ پیامبران‌ را تکذیب‌ کردند «هیچ‌ پیامبری‌ بدیشان‌ نمی‌آمد مگر آن‌که‌ او را ریشخند می‌کردند» این ‌است‌ سبب‌ دریغ‌ و افسوس‌خوردن‌ برآنان‌. آری‌! دریغا بر حال‌ آنان‌ که‌ از حال ‌امثال‌ خویش‌ از امتهای‌ گذشته‌، عبرت‌ نگرفتند.

﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّنَ ٱلۡقُرُونِ أَنَّهُمۡ إِلَيۡهِمۡ لَا يَرۡجِعُونَ٣١.

«مگر ندیده‌اند» اهالی‌ مکه‌ که‌ به‌ رسول‌ ‌خدا‌ ص گفتند: «تو پیامبر نیستی‌؟». استفهام‌ برای‌ تقریر و اثبات‌ است‌، یعنی‌ دیده‌اند و دانسته‌اند؛ «که‌ چه ‌بسیار نسل‌ها را پیش‌ از آنان» از امت‌های‌ گذشته‌ «هلاک‌ گردانیدیم‌ که‌ دیگر آن‌ها به‌سویشان ‌باز نمی‌گردند» بعد از هلاک‌ خویش‌ بلکه‌ راهی‌ دیار فنا و فصل‌ پایان ‌ناپذیر بلا در آخرت‌ گردیده‌ و هرگز برگشتی‌ به‌ دنبال‌ خویش‌ ندارند؟

این‌ آیه‌ ردی‌ واضح‌ بر قائلان‌ به‌ نظریه‌ «تناسخ‌» و حلول‌ ارواح‌ است‌.

﴿وَإِن كُلّٞ لَّمَّا جَمِيعٞ لَّدَيۡنَا مُحۡضَرُونَ٣٢.

«و قطعا همگی‌شان» اعم‌ از امت‌های‌ گذشته‌ و آینده‌ «جز جمعی‌ نیستند که‌ نزد ما احضار می‌شوند» برای‌ حساب‌ و کتاب‌ پس‌ همگی‌ آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ ـ اعم‌ از خیر و شر ـ سزا یا پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿وَءَايَةٞ لَّهُمُ ٱلۡأَرۡضُ ٱلۡمَيۡتَةُ أَحۡيَيۡنَٰهَا وَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهَا حَبّٗا فَمِنۡهُ يَأۡكُلُونَ٣٣.

«و زمین‌ مرده‌، برای‌ آنان‌ نشآن‌های‌ است» بر وجود آفریننده‌ و قدرت‌ کامل‌ وی ‌بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌ «که‌ آن‌ را زنده‌ گردانیدیم» با نباتات‌ و رستنی‌ها؛ پس‌ از آن‌ زمین‌، دانه‌هایی‌ را برآوردیم‌ که‌ از آن‌ می‌خورند و تغذیه‌ می‌کنند و این‌ است ‌معنی‌ فرموده‌ وی‌: «و از آن‌ دانه‌هایی‌ برآوردیم‌ که‌ از آن‌ می‌خورند» البته‌ دانه‌ها وحبوبات‌، معظم‌ خوردنی‌های‌ بشر را تشکیل‌ داده‌ و بیشترین‌ ماده‌ای‌ هستند که ‌زندگی‌ معیشتی‌ انسان‌ بر آن‌ها برپاست‌، بدین‌ جهت‌، جار و مجرور «منه‌» بر فعل‌ مقدم‌ ساخته‌ شد تا بر این‌ معنی‌ دلالت‌ کند.

﴿وَجَعَلۡنَا فِيهَا جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَٰبٖ وَفَجَّرۡنَا فِيهَا مِنَ ٱلۡعُيُونِ٣٤.

«و در آن‌ زمین‌ باغهایی‌ از درختان‌ خرما و درختان‌ انگور آفریدیم‌ و چشمه‌ها» و جویبارها «در آن‌ روان‌ کردیم».

﴿لِيَأۡكُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦ وَمَا عَمِلَتۡهُ أَيۡدِيهِمۡۚ أَفَلَا يَشۡكُرُونَ٣٥.

«تا از میوه‌های» آن‌ و از باروبر باغستآن‌ها و نخلستآن‌های‌ «آن‌ و از آنچه ‌دستهایشان‌ به ‌عمل‌ آورده‌ است» چون‌ آب‌ انگور، آبمیوه‌ها و خوردنی‌های‌ دیگر مانند آن‌ «بخورند» ابن‌ کثیر می‌گوید: «ما» در: ﴿وَمَا عَمِلَتۡهُ أَيۡدِيهِمۡۚ [یس: ۳۵] نافیه‌ است‌ که‌ معنی‌ آن‌ این‌ است‌: «و میوه‌ها را دست‌هایشان‌ نساخته‌ است‌» بلکه‌ این ‌همه‌ از عمل ‌الهی‌ است‌ و اوست‌ که‌ آن‌ها را به‌عمل‌ آورده‌ است‌. اما ابن‌جریر معنی‌ اول‌ را ترجیح‌ داده‌ و می‌گوید: «قول‌ اول‌ یعنی‌: موصوله‌ بودن‌ «ما» که‌ به‌ معنی‌ (الذی‌: آنچه‌ دست‌هایشان‌ به‌ عمل‌ آورده) می‌باشد، صحیح‌تر است‌». «آیا باز هم‌ شکر نمی‌گزارند» خداوند أ را در برابر نعمت‌های آن‌، با پیروی‌ از پیامبرانش‌؟.

﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا يَعۡلَمُونَ٣٦.

«پاک‌ و منزه‌ است‌ آن‌که‌ تمام‌ ازواج‌ را، از جمله‌ آنچه‌ زمین‌ می‌رویاند آفرید» ازواج‌: انواع‌ و اصناف‌ و گونه‌هاست‌ زیرا هر جنسی‌ ـ مثلا درخت‌ خرما ـ دارای‌ رنگها، طعمها و اشکال‌ مختلفی‌ است‌، یا انگور ـ مثلا ـ به‌ بیشتر از صد نوع‌ بالغ ‌می‌شود [۱۲]. یا مراد از ازواج‌: نری‌ و مادینه‌گی‌ از تمام‌ موجودات‌ زنده‌ ـ اعم‌ از انسان‌، حیوان‌ و نبات‌ ـ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ امروزه‌ با پیشرفت‌ علمی‌ بشر، اصل‌ زوجیت‌ و نری‌ و مادینه‌گی‌ در گونه‌های‌ مختلف‌ زیستی‌ ـ اعم‌ از حیوان‌ و نبات‌ ـ به‌ اثبات‌ رسیده‌ است‌ بنابراین‌، این‌ آیه‌ کریمه‌ از معجزات‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ به‌شمار می‌رود. «و نیز از جنس‌ خودشان» یعنی‌: از وجود خودشان‌ جفت‌ها و زوجهایی‌ را آفریده‌ است‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ بنی‌ آدم‌اند «و از آنچه‌ نمی‌دانند» از اصناف‌ و انواع ‌آفرینش‌ حق‌ تعالی در بروبحر و آسمان‌ و زمین‌، جفت‌هایی‌ آفریده‌ است‌ که‌ نه‌ از آن‌ها آگاهند و نه‌ به‌ شناخت‌ آن‌ها دست‌ یافته‌اند.

این‌ جمله‌ اخیر، به‌ این‌ آیه‌ مبارکه‌ ابعاد و اعماق‌ وسیع‌تری‌ می‌بخشد که ‌توانمندی‌های‌ عقلی‌ و علمی‌ انسان‌، از احاطه‌ نمودن‌ بر آن‌ درمانده‌ است‌.

﴿وَءَايَةٞ لَّهُمُ ٱلَّيۡلُ نَسۡلَخُ مِنۡهُ ٱلنَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظۡلِمُونَ٣٧.

«و نشآن‌های‌ دیگر برای‌ آن‌ها شب‌ است‌ که‌ روز را از آن‌ برمی‌کنیم» یعنی‌: پدیده‌ شگرف‌ شب‌ نیز، نشآن‌های‌ است‌ دال‌ بر یگانگی‌، قدرت‌ و وجوب‌ الوهیت‌ خداوند متعال‌. مراد از سلخ‌: بردن‌ روشنی‌ و آوردن‌ تاریکی‌ به ‌جای‌ آن‌ است‌. علامه‌ شاه ‌ولی‌الله دهلوی / در ترجمه‌ آن‌ گفته‌ است‌: «و روز را از شب‌ مانند پوست ‌می‌کشیم‌». «و بناگاه‌ آنان‌ در تاریکی‌ فرو می‌روند» یعنی‌: آنان‌ به‌ طور ناگهانی‌ در تاریکی‌ای‌ فرومی‌روند که‌ با خیمه‌ زدن‌ آن‌، چیزی‌ از روشنی‌ روز باقی‌ نمی‌ماند.

﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِي لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ٣٨.

«و خورشید» به‌عنوان‌ یک‌ نشانه‌ مستقل‌ از نشانه‌های‌ قدرت‌ و عظمت‌ خدای ‌سبحان‌ «به‌ مستقری‌ که‌ دارد روان‌ است» به‌قولی‌: مستقر یا قرارگاه‌ خورشید، نهایت‌ ارتفاع‌ آن‌ در تابستان‌ و نهایت‌ فرود و هبوط آن‌ در زمستان‌ است‌. به‌قولی ‌دیگر: مستقر آن‌ در زیر عرش‌ است‌. و به ‌قول‌ ابن ‌کثیر: مراد قرارگاه‌ زمانی‌ آن‌، یعنی‌ وقت‌ به‌پایان‌ آمدن‌ سیر و گردش‌ آن‌ در روز قیامت‌ است‌ «اندازه‌ آفرینی خداوند غالب‌ دانا این‌ است» که‌ خورشید جهانتاب‌ را با قاعده‌ و قرار معینی‌ به‌جریان‌ انداخته‌ و بنابراین‌، این‌ سیاره‌ به‌طور ثابتی‌ در منازل‌ معین‌ خود ـ از «حمل‌» تا «حوت‌» ـ در گردش‌ است‌.

﴿وَٱلۡقَمَرَ قَدَّرۡنَٰهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَٱلۡعُرۡجُونِ ٱلۡقَدِيمِ٣٩.

«و برای‌ ماه‌ نیز منزل‌هایی‌ مقرر داشته‌ایم» منازل‌ ماه‌ عبارت‌ از بیست‌و هشت ‌منزلگاهی‌ است‌ که‌ ماه‌ هر شب‌ در یکی‌ از آن‌ منزلگاه‌ها فرود می‌آید. گفتنی‌ است‌که‌ این‌ منزلگاه‌ها معروف‌ و شناخته‌ شده‌ بوده‌ و عبارت‌ است‌ از: سرطان‌، بطین‌، ثریا، دبران‌، هقعه‌، هنعه‌، ذراع‌ مبسوطه‌، نثره‌، طرف‌، جبهه‌، زبره‌، صرفه‌، عوا، سماک‌الاعزل‌، غفر، زبانی‌، اکلیل‌، قلب‌، شوله‌، نعائم‌، بلده‌، سعدالذابح‌، سعدبلع‌، سعد سعود، سعد اخبیه‌، فرغ‌ مقدم‌، فرغ‌ مؤخر و رشاء [۱۳]. مراد از «منزل‌»، مسافتی‌ است‌ که‌ ماه‌ آن‌ را در یک‌ شبانه‌روز طی‌ می‌کند به‌ طوری‌که‌ ماه‌ برحسب ‌تفاوت‌ این‌ منازل‌، در اولین‌ شب‌ طلوع‌ خود به‌ شکل‌ قوس‌ باریکی‌ ظاهر می‌شود سپس‌ در شب‌ دوم‌ و شبهای‌ بعدی‌ ـ برحسب‌ ارتفاع‌ منازل‌ ـ آرام‌آرام‌ بر حجم ‌نور خود می‌افزاید تا نور آن‌ در شب‌ چهاردهم‌ کامل‌ می‌شود آن‌گاه‌ باز نور آن‌ رو به‌ کاهش‌ می‌گذارد تا این‌که‌ در آخر ماه‌ به‌ شکل‌ اول‌ خود بازمی‌گردد: «تا آن‌که ‌چون‌ شاخک‌ خشکیده‌ دیرینه‌ خرما برگردد» یعنی‌: ماه‌ در منازل‌ خود سیر می‌کند تا چون‌ به‌ آخر برسد، باریک‌ و مقوس‌ و کوچک‌ شده‌ بسان‌ شاخه‌ خشکیده ‌دیرینه‌ای‌ می‌شود. عرجون‌: اصل‌ شاخه‌ای‌ است‌ که‌ میوه‌ خرما بر آن‌ قرار دارد وآن‌ شاخه‌ زردرنگ‌ و عریضی‌ است‌ که‌ کج‌ و مقوس‌ شده‌ و خوشه‌های‌ خرما از آن‌ می‌افتد سپس‌ شاخک‌ خشکیده‌ بر درخت‌ خرما باقی‌ می‌ماند.

﴿لَا ٱلشَّمۡسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدۡرِكَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠.

«نه‌ خورشید را می‌سزد که» در سرعت‌ حرکت‌ «به‌ ماه‌ برسد» تا با آن‌ در شب‌ یکجا شود زیرا هر یک‌ از خورشید و ماه‌، از خود مدار و گذرگاه‌ مستقل‌ وجداگآن‌های‌ دارند و یکی‌ از آن‌ها نمی‌تواند در مسیر دیگری‌ داخل‌ شود، هرچند در دید چشم‌، خورشید از قمر در هر ماه‌ یک‌بار سبقت‌ می‌گیرد «و نه‌ شب‌ بر روز پیشی‌ جوید» یعنی‌: شب‌ نیز بر روز سبقت‌ نمی‌گیرد بلکه‌ به‌ دنبال‌ روز می‌آید پس‌ هر یک‌ از آن‌ها در وقت‌ خویش‌ می‌آیند و از رفیق‌ خویش‌ سبقت‌ نمی‌گیرند. ابن‌کثیر می‌گوید: «میان‌ شب‌ و روز هیچ‌گونه‌ فاصله‌ و انقطاعی‌ وجود ندارد بلکه ‌هر یک‌ از آن‌ها بی‌ هیچ‌ مهلتی‌ به‌ دنبال‌ دیگری‌ می‌آید و این‌ است‌ معنی‌ این‌ بخش ‌از آیه‌». «و هر کدام‌ از آن‌ها» یعنی‌: هر یک‌ از خورشید و ماه‌ و شب‌ و روز «در فلکی‌ شناورند» فلک‌ (سپهر) عبارت‌ از: مسیر دایره‌وی‌ سیاره‌ است‌. آری‌! هریک‌ از خورشید و ماه‌ در سپهر خود در فضا شناورند چنان‌که‌ ماهی‌ در آب ‌شناور است‌ پس‌ خورشید در مدار خود که‌ نیم‌ قطر آن‌ (٩۳) میلیون‌ مایل‌ است‌ وچرخش‌ آن‌ در یک‌ سال‌ به‌پایان‌ می‌رسد، سیر می‌کند و قمر در هر ماه‌ پیرامون‌ زمین‌ یک‌ دور می‌زند و نیم‌ قطر آن‌ (۲۴) هزار مایل‌ است‌ و زمین‌ نیز در یک ‌سال ‌یک ‌بار بر محور خورشید و در شبانه‌روزی‌ یک ‌بار بر محور خود می‌چرخد. و ازآنجا که‌ خورشید به ‌اندازه‌ یک‌ درجه‌ در روز سیر می‌کند ولی‌ ماه‌ به‌مقدار (۱۳) درجه‌ پس‌ هیچ‌ یک‌ از آن‌ها به‌ دیگری‌ نرسیده‌ و مزاحم‌ سیر فلکی‌ یک‌دیگر نمی‌شوند به‌ همین‌ جهت‌، هیچ‌یک‌ از آن‌ها نور دیگری‌ را نیز در حجاب‌ قرار نمی‌دهند، جز به‌ ندرت‌ در هنگامی‌ که‌ خورشیدگرفتگی‌ (کسوف) یا ماه‌گرفتگی ‌(خسوف) روی‌ می‌دهد.

﴿وَءَايَةٞ لَّهُمۡ أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ٤١.

«و نشآن‌های‌ دیگر برای‌ آنان» بر قدرت‌ ما «این‌که‌: ما نسل‌ بنی‌آدم‌ را در کشتی ‌گرانبار» یعنی‌: بر کشتی‌های‌ مملو از کالا و مسافر «سوار کردیم» بدین‌ گونه‌، خدای‌ ‌ با این‌ نعمت‌ بزرگ‌ نیز بر بشر منت‌ می‌گذارد. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است‌: ما پدران‌ و اجداد بنی‌آدم‌ را در کشتی‌ نوح‌ ÷ حمل‌ کردیم‌.

﴿وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا يَرۡكَبُونَ٤٢.

«و مانند آن‌ برای‌ ایشان‌ مرکوب‌های‌ دیگری‌ که‌ بر آن‌ سوار می‌شوند آفریدیم» به‌قولی‌: مراد از آن‌: شتر است‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ را ـ به‌ موازات‌ آفرینش ‌کشتی‌ در بحر ـ برای‌ سواریشان‌ در بیابان‌ آفرید، بدین‌ جهت‌، شتر در عرف‌ عرب‌ «کشتی‌ بیابان‌» نامیده‌ می‌شود. یا شاید این‌ آیه‌ مبارکه‌ اشاره‌ای‌ به‌ ماشین‌ها، قطارها، هواپیماها و فضاپیماهای‌ جدید است‌. و نظیر این‌ آیه‌ است‌: «و اسبان‌ واستران‌ و درازگوشان‌ را آفرید تا بر آن‌ها سوار شوید و مایه‌ تجمل‌ نیز هست‌ و نیز چیزهای‌ دیگری‌ که‌ شما نمی‌دانید می‌آفریند» «نحل/۸» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿وَإِن نَّشَأۡ نُغۡرِقۡهُمۡ فَلَا صَرِيخَ لَهُمۡ وَلَا هُمۡ يُنقَذُونَ٤٣ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِينٖ٤٤.

«و اگر بخواهیم‌، غرق‌شان‌ می‌کنیم» همراه‌ با کشتی‌ها در اعماق‌ دریاها «پس» اگر بخواهیم‌ غرقشان‌ کنیم‌؛ «برایشان‌ هیچ‌ فریادرسی‌ نباشد» که‌ به‌ فریادشان‌ برسد «و نه‌ نجات‌ داده‌ می‌شوند» از این‌ بلا «جز» به‌ جهت‌ «رحمتی‌ از جانب‌ ما» یعنی‌: هیچ‌کس‌ آنان‌ را نجات‌ نمی‌دهد ولی‌ گاهی‌ به‌ جهت‌ رحمتی‌ از سوی‌ خویش‌، به‌نجاتشان‌ فرمان‌ می‌دهیم‌ «و برخورداری‌ای» یعنی‌: و به‌ سبب‌ این‌که‌ می‌خواهیم‌ باز هم‌ آنان‌ را از زندگانی‌ دنیا «تا زمانی‌ معین» که‌ هنگام‌ مرگ‌ است‌ برخوردار سازیم‌.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّقُواْ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيكُمۡ وَمَا خَلۡفَكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٤٥.

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی‌: به‌ کفار «گفته‌ شود: از آنچه‌ که‌ پیش‌ روی‌ شماست ‌بترسید» یعنی‌: از آفات‌ و حوادث‌ و عذاب‌ دنیا که‌ پیش‌ روی‌ شماست‌، حذر کنید و پروا دارید «و از آنچه‌ پشت‌ سر شماست» از عذاب‌ در آخرت‌ نیز پروا دارید «باشد که‌ مشمول‌ رحمت‌ شوید» آری‌! وقتی‌ به‌ آنان‌ چنین‌ گفته‌ می‌شود، روی‌ برتافته‌ و از رحمت‌ خداوند متعال‌ اعراض‌ می‌کنند.

﴿وَمَا تَأۡتِيهِم مِّنۡ ءَايَةٖ مِّنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا كَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِينَ٤٦.

«و هیچ‌ آیتی‌ از آیات‌ پروردگارشان» یعنی‌: هیچ‌ آیتی‌ از آیات‌ قرآن‌ «برایشان‌ نمی‌آید» که‌ برهان‌ حقانیت‌ توحید و حجت‌ روشن‌ راست‌گویی‌ پیامبران‌است‌؛ «جز این‌که‌ از آن‌ رویگردان‌ بوده‌اند» و به‌ آن‌ هیچ‌ التفاتی‌ نکرده‌اند.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنُطۡعِمُ مَن لَّوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ أَطۡعَمَهُۥٓ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٤٧.

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی‌: به‌ کافران‌ «گفته‌ شود: از آنچه‌ خدا به‌ شما روزی‌ داده‌ انفاق‌ کنید» یعنی‌: از اموال‌ خود بر فقرا صدقه‌ کنید «کافران‌ به‌ مؤمنان‌ می‌گویند» ازروی‌ استهزا و تحقیر و تمسخر به‌ این‌ سخن‌شان‌ «آیا کسی‌ را اطعام‌ کنیم‌ که‌ اگر خدا می‌خواست‌ طعامش‌ می‌داد» یعنی‌: خدا أ او را فقیر می‌سازد، باز ما بیاییم‌ و او را اطعام‌ کنیم‌؟! در این‌ صورت‌، آیا بر خلاف‌ خواسته‌ خدا أ عمل‌ نکرده‌ایم‌؟!

مشرکان‌ از مسلمانان‌ شنیده‌ بودند که‌ می‌گفتند: در حقیقت‌ روزی‌دهنده‌ خدای‌ ‌ است‌ و او هرکه را بخواهد، توانگر می‌سازد و هرکه‌ را بخواهد، فقیر می‌گرداند. لذا آن‌ها از روی‌ جدال‌ ناروا گفتند: ما با مشیت‌ خداوند أ همراهی‌ کرده‌ و بنابراین‌، کسی‌ را که‌ او خود طعامش‌ نداده‌ است‌، اطعام‌ نمی‌کنیم‌! تردیدی‌ نیست‌ که‌ این‌ سخن‌، مغالطه‌ و مجادله‌ای‌ ناروا و باطل‌ از سوی‌ آنان‌ است‌ زیرا خدای‌ سبحان‌ برخی‌ از خلقش‌ را توانگر و برخی‌ را فقیر گردانیده‌؛ و به‌ غنی ‌فرمان‌ داده‌ که‌ فقیر را اطعام‌ کند تا او را به‌وسیله‌ مالی‌ که‌ به‌ وی‌ داده‌، مورد ابتلا و آزمایش‌ قرار دهد که‌ آیا شکر می‌گزارد و صدقه‌ می‌کند یا خیر؟ همین‌ طور فقیر را به‌ فقر مبتلا گردانیده‌ تا او را بیازماید که‌ آیا صبر می‌کند و تلاش‌ و کوشش‌ و قناعت ‌و توکل‌ می‌ورزد یا خیر؟ «شما جز در گمراهی‌ آشکاری‌ نیستید» یعنی‌: کفار می‌گویند: شما در این‌ سخنتان‌ که‌ از آنچه‌ خداوند أ به‌ شما روزی‌ داده‌، بخشش‌کنید ـ با وجود این‌ اعتقادتان‌ که‌ روزی‌دهنده‌ خود خداوند أ است‌ ـ در گمراهی‌ آشکاری‌ قرار دارید زیرا ما را به‌ چیزی‌ امر می‌کنید که‌ مخالف‌ مشیت ‌الهی‌ است‌!. همچنین‌ جایز است‌ که‌ این‌ جمله‌ پاسخی‌ به‌ کفار باشد: یعنی‌ ای‌ مشرکان‌! این‌ استدلال‌ شما مغالطه‌ و گمراهی‌ آشکاری‌ است‌. یا ممکن‌ است‌ این‌ جمله‌ حکایت‌ از جواب‌ مؤمنان‌ به‌ آنان‌ باشد. که‌ ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ضعیف ‌پنداشته‌ است‌.

﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٤٨.

«و کافران‌ می‌گویند: این‌ وعده» ای‌ که‌ شما به‌ ما در مورد قیامت‌، عذاب‌ و پیوستن‌ به‌ بهشت‌ یا دوزخ‌ می‌دهید «کی‌ فرامی‌رسد؟ اگر راست‌ می‌گویید» ای‌ مؤمنان‌ در این‌ سخن‌ و در این‌ وعده‌ خویش‌؟. آن‌ها این‌ سؤال‌ را از روی‌ استهزا و تمسخر به‌ مؤمنان‌ مطرح‌ کردند.

خداوند متعال‌ در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ تَأۡخُذُهُمۡ وَهُمۡ يَخِصِّمُونَ٤٩.

«جز یک‌ بانگ‌ تند را انتظار نمی‌کشند» و آن‌ دمیدن‌ اول‌ اسرافیل‌ ÷ در صور است‌ که‌ تمام‌ اهالی‌ زمین‌ با آن‌ می‌میرند «آنان‌ را در حالی‌ فرومی‌گیرد که» میان‌ خویش‌ در خرید و فروش‌ و معامله‌ و مانند آن‌ از امور دنیا «ستیزه‌ و جدل‌ می‌کنند».

﴿فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ تَوۡصِيَةٗ وَلَآ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ يَرۡجِعُونَ٥٠.

«آن‌گاه‌ نه‌ وصیتی‌ توانند کرد» یعنی‌: در آن‌ هنگام‌، نمی‌توانند برخی‌ به‌ برخی ‌دیگر درباره‌ نفع‌ و زیان‌ خویش‌ وصیتی‌ بکنند؛ که‌ بر دیگران‌ چه‌ حقی‌ دارند و از دیگران‌ چه‌ حقی‌ بر ذمه‌ آن‌هاست‌. یا نمی‌توانند یک‌دیگر را به‌ توبه‌ و دست ‌کشیدن‌ از گناهان‌ وصیت‌ و سفارش‌ کنند بلکه‌ در بازارها و محلات‌ کار خویش‌ ـ بی‌ یک‌ لحظه‌ مهلت‌ ـ می‌میرند «و نه‌ به‌سوی‌ خانواده‌شان‌ بازمی‌گردند» یعنی‌: نمی‌توانند به‌سوی‌ منازل‌ خویش‌ که‌ در بیرون‌ از آن‌ها مرده‌اند، باز گردند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ دو مرد جامه‌ خویش‌ را فرو گسترده‌اند ؛ نه‌ می‌توانند آن‌ را معامله‌ کنند و نه‌ آن‌ را در هم‌ پیچند. بی‌تردید قیامت‌ درحالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ حوض‌ خویش‌ را گل‌اندود می‌کند (تعمیر می‌کند) و نمی‌تواند از آن‌ آب‌ بنوشد. بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ با شیر ماده‌شتر خویش‌ بازگشته‌ است‌ اما فرصت‌ آن‌ را نمی‌یابد که‌ آن‌ را تناول‌ کند. بی‌تردید قیامت‌ در حالی‌ برپا می‌شود که‌ شخص‌ لقمه‌ خود را به‌سوی‌ دهان‌ خویش‌ بالا برده‌ است‌ اما نمی‌تواند آن‌ را تناول‌ کند».

﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ يَنسِلُونَ٥١.

«و در صور دمیده‌ می‌شود» مراد از آن‌: نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ مردگان‌ با آن‌ از قبرهایشان‌ برانگیخته‌ می‌شوند و میان‌ دو نفخه‌، چهل‌ سال‌ فاصله‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «میان‌ دو نفخه‌، چهل‌ سال‌ فاصله‌ است‌، خداوند أ با نفخه‌ اول‌ هر جانداری‌ را می‌میراند و با نفخه‌ دوم‌ هر مرده‌ای‌ را زنده‌ می‌گرداند». «پس‌ بناگاه‌ از قبرهای‌ خود به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ می‌شتابند» و به‌ سرعت‌ روانه‌ صحرای‌ محشر می‌گردند.

﴿قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرۡقَدِنَاۜۗ هَٰذَا مَا وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَصَدَقَ ٱلۡمُرۡسَلُونَ٥٢.

«می‌گویند» کفار «ای‌ وای‌ بر ما! چه‌کسی‌ ما را از آرامگاهمان‌ برانگیخت‌؟» یعنی‌: از فرط هولی‌ که‌ با آن‌ روبرو می‌شوند، عقلهایشان‌ چنان‌ در هم‌ می‌آشوبد وچنان‌ سراسیمه‌ و متوحش‌ می‌گردند که‌ می‌پندارند در خواب‌ بوده‌اند و کسی‌ از خواب‌ بیدارشان‌ کرده‌ است‌. ابن ‌کثیر می‌گوید: «این‌ معنی‌ که‌: (ای‌ وای‌ بر ما!چه‌کسی‌ ما را از آرامگاهمان‌ برانگیخت‌؟) عذاب‌شان‌ در قبرهایشان‌ را نفی‌ نمی‌کند زیرا حال‌ شان‌ در محشر نسبت‌ به‌ عذاب‌ قبر چنان‌ سخت‌ است‌ که‌ گویی‌ در قبر به‌خواب‌ فرورفته‌ بوده‌اند». اما أبی‌بن‌کعب‌ و جمعی‌ دیگر از مفسران‌ تابعین ‌می‌گویند: «آنان‌ قبل‌ از رستاخیز ـ در میان‌ دو نفخه‌ صور ـ اندکی‌ می‌خوابند». آن‌گاه‌ به‌ خود می‌آیند و به‌ خویشتن‌خویش‌ مراجعه‌ کرده‌ و اعتراف‌ می‌کنند به‌این‌که‌: «این» همان‌ رستاخیز «است» و مصداق‌ «همان‌ وعده‌ای» است‌ «که‌ خدای‌ رحمان‌ داده‌ بود و پیامبران‌ راست‌ می‌گفتند» پس‌ به‌ راستگویی‌ پیامبران‌ در روزی‌ اقرار می‌کنند که‌ این‌ اقرار به‌ حالشان‌ هیچ‌ سودی‌ در بر ندارد. اما ابن‌جریر و ابن‌کثیر برآنند که‌ این‌ جمله‌: جواب‌ فرشتگان‌، یا جواب‌ مؤمنان‌ به‌ آنان‌ است‌.

﴿إِن كَانَتۡ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَإِذَا هُمۡ جَمِيعٞ لَّدَيۡنَا مُحۡضَرُونَ٥٣.

«این‌ جز یک‌ بانگ‌ تندی‌ نیست» که‌ اسرافیل‌ ÷ آن‌ را با دمیدنی‌ در صور فریاد می‌کشد. مراد از آن‌ همان‌ نفخه‌ اخیر است‌ «پس‌ بناگاه‌ آنان‌ همگی‌ نزد ما احضار شده‌اند» یعنی‌: بناگاه‌ آنان‌ به‌ سرعت‌ نزد ما برای‌ حساب‌ و عقاب‌ گرد آورده ‌می‌شوند.

﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٥٤.

«امروز بر هیچ‌کس‌ ستمی‌ نمی‌رود» از ناحیه‌ عملش‌ «و جز به ‌حسب‌ آنچه ‌می‌کردید» از اعمال‌ نیک‌ و بد «جزا داده‌ نخواهید شد» و این‌ است‌ قاعده‌ حساب‌.

﴿إِنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ ٱلۡيَوۡمَ فِي شُغُلٖ فَٰكِهُونَ٥٥.

«بی‌گمان‌ امروز اهل‌ بهشت‌ در کاری‌ خوش‌ و خرم‌ هستند» زیرا ایشان‌ در لذتهای ‌عظیمی‌ فرو رفته‌ و غرق‌ نعمت‌، بهجت‌ و خوشی‌ می‌باشند ؛ لذتهایی‌ که‌ هیچ ‌چشمی‌ نظیر آن‌ها را ندیده‌ و هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده ‌است‌، از این‌ روی‌، بهشتیان‌ از اندیشیدن‌ و مشغول ‌شدن‌ به‌ سرنوشت‌ کفار و افتادن ‌آن‌ها در دوزخ‌ بازمانده‌اند زیرا چنان‌ غرق‌ نعمت‌اند که‌ حال‌ کفار را ـ هرچند از نزدیکانشان‌ باشند ـ به‌یاد نمی‌آورند. نسفی‌ می‌گوید: «آن‌ها بر شط جویباران‌ در زیر درختان‌ با دختران‌ باکره‌ رعنا هم‌آغوشند».

﴿هُمۡ وَأَزۡوَٰجُهُمۡ فِي ظِلَٰلٍ عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ مُتَّكِ‍ُٔونَ٥٦.

«آنان‌ با جفت‌هایشان‌ در سایه‌ ساران‌ بر تخت‌ها» یعنی‌: در سراپرده‌هایی‌ که‌ آن‌ها را ـ مانند خیمه‌ها و حجله‌ها ـ سایبانی‌ می‌کند «تکیه‌ زده‌اند» ارائک‌: تخت‌ها و اورنگهایی‌ است‌ که‌ در حجله‌ها قرار دارد. یعنی‌: آن‌ها در منت‌های‌ لذت‌ و راحت‌، سرگرم‌ عیش‌ و نوش‌ خویش‌ هستند.

﴿لَهُمۡ فِيهَا فَٰكِهَةٞ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ٥٧.

«در آنجا» یعنی‌: در بهشت‌ «برای‌ آن‌ها میوه‌هایی‌ است» از همه‌ نوع‌ «و برای ‌آن‌هاست‌ هر چه‌ طلب‌ کنند» یعنی‌: هر چه‌ اهل‌ بهشت‌ طلب‌ کنند، بی‌درنگ‌ برایشان ‌آماده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: هرکس‌ از بهشتیان‌ که‌ چیزی‌ خواهش‌ کند، آن‌ چیز از آن‌ اوست‌.

﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِيمٖ٥٨.

«سلام‌ بر شما» یعنی‌: فوق‌ همه‌ اینها، خداوند أ بر آنان‌ سلام‌ می‌گوید. البته ‌این‌ آرزوی‌ اهل‌ بهشت‌ است‌ که‌ پروردگار بر آنان‌ سلام‌ گوید؛ یا به‌ واسطه ‌فرشتگان‌، یا بدون‌ واسطه‌ «این‌ سخنی‌ است‌ از جانب‌ پروردگاری‌ مهربان» یعنی‌: این‌ سلامی‌ از جانب‌ حق‌ تعالی‌ است‌ پس‌ به‌ بهشتیان‌ گفته‌ می‌شود: ای‌ اهل‌ بهشت‌! سلام‌ بر شما. و به‌قولی‌: فرشتگان‌ از هر دری‌ بر اهل‌ بهشت‌ وارد می‌شوند درحالی‌که‌ می‌گویند: ای‌ اهل‌ بهشت‌! سلام‌ بر شما از جانب‌ پروردگاری‌ مهربان‌.

﴿وَٱمۡتَٰزُواْ ٱلۡيَوۡمَ أَيُّهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٥٩.

«و ای‌ گنهکاران‌! امروز جدا شوید» یعنی‌: ندا می‌آید و به‌ مجرمان‌ گفته‌ می‌شود: امروز ـ یعنی‌ در آخرت‌ ـ از نیکوکاران‌ کناره‌ گیرید و جدا شوید. یا مراد این ‌است‌: در آن‌ روز، مجرمان‌ برخی‌ از برخی ‌دیگر جدا ساخته‌ می‌شوند، یهود در یک‌ فرقه‌ جدا می‌شوند، نصاری‌ در فرقه‌ای‌ دیگر، مجوس‌ در فرقه‌ای‌ دیگر، صائبی‌ها در فرقه‌ای‌ دیگر و پرستندگان‌ بتان‌ در فرقه‌ای‌ دیگر.

﴿۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٦٠.

«ای‌ فرزندان‌ آدم‌! آیا به‌سوی‌ شما حکم‌ نفرستاده‌ بودم‌ که‌ شیطان‌ را نپرستید زیرا او دشمنی‌ آشکار برای‌ شماست‌؟» یعنی‌: آیا این‌ حکم‌ را قبلا بر زبان‌ پیامبرانم‌ به‌ شما پیش‌ نفرستاده‌ بودم‌؟ به‌قولی‌: مراد از «عهد» در اینجا، پیمانی‌ است‌ که‌ از بنی‌آدم‌ ـ هنگامی‌ که‌ از پشت‌ پدرشان‌ آدم‌ بیرون‌ آورده ‌شدند ـ گرفته‌ شد، که‌ در این‌صورت‌ معنی‌ چنین‌ است‌: «ای‌ بنی‌آدم‌! آیا با شما پیمان‌ نبسته‌ بودم‌ که‌ شیطان‌ را نپرستید؟». به‌قولی‌ دیگر: مراد از «عهد»، دلایل‌ عقلی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند أ در آسمآن‌ها و زمینش‌ برای‌ هدایت‌ بشر قرار داده‌ است‌.

﴿وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦١.

«و این‌که‌ مرا بپرستید» یعنی‌: آیا به‌سوی‌ شما حکم‌ نفرستاده‌ و با ادله‌ عقلی‌ و نقلی‌ از شما پیمان‌ نگرفته‌ بودم‌ که‌ پرستش‌ شیطان‌ را فروگذارید و فقط مرا بپرستید «این‌ است‌ راه‌ راست» یعنی‌: دین‌ اسلام‌ که‌ همانا طاعت‌ رحمان‌ و نافرمانی‌ شیطان ‌است‌، راه‌ راست‌ و درست‌ است‌ و بس‌.

﴿وَلَقَدۡ أَضَلَّ مِنكُمۡ جِبِلّٗا كَثِيرًاۖ أَفَلَمۡ تَكُونُواْ تَعۡقِلُونَ٦٢.

«و هرآینه‌ او گروهی‌ بسیار از شما را سخت‌ گمراه‌ کرد» یعنی‌: به‌راستی‌ شیطان‌، خلقی‌ بسیار و جمعی‌ عظیم‌ از شما را گمراه‌ کرد «آیا تعقل‌ نمی‌کردید» و از دشمنی‌ شیطان‌ بر خود آگاه‌ نبودید؟.

﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٦٣.

«این‌ همان‌ جهنمی‌ است‌ که‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ می‌شد» بر زبان‌ پیامبران‌ در دنیا. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ روز قیامت‌ در رسد، انس‌ و جن‌ و اولین‌ وآخرین‌ در یک‌ مکان‌ فراخ‌ گرد هم‌ آورده‌ می‌شوند آن‌گاه‌ گردنی‌ از آتش‌ (قسمتی‌از آن) بر خلایق‌ نمایان‌ می‌شود و به‌ آنان‌ احاطه‌ می‌کند، سپس‌ منادی‌ای‌ چنین‌ ندا درمی‌دهد: ﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٦٣ ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡيَوۡمَ بِمَا كُنتُمۡ َكۡفُرُونَ٦٤ [یس: ۶۳-۶۴]».

﴿ٱصۡلَوۡهَا ٱلۡيَوۡمَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ٦٤.

«امروز به ‌سبب‌ کفری‌ که‌ می‌ورزیدید، به‌ آن‌ درآیید» یعنی‌: امروز به ‌سبب‌ کفرتان‌ به‌ خداوند أ در دنیا و پیرویتان‌ از شیطان‌ و پرستش‌ بتان‌، به‌ آن‌ درآیید، گرمای ‌آن‌ را تحمل‌ کرده‌ و انواع‌ عذاب‌ را در آن‌ بچشید.

﴿ٱلۡيَوۡمَ نَخۡتِمُ عَلَىٰٓ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَتُكَلِّمُنَآ أَيۡدِيهِمۡ وَتَشۡهَدُ أَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٦٥.

«امروز بر دهآن‌هایشان» یعنی‌: بر دهآن‌های‌ کفار «مهر می‌نهیم» به‌ مهرنهادنی‌ که‌ قدرت‌ سخن ‌گفتن‌ را از آنان‌ سلب‌ می‌کند «و دست‌هایشان‌ با ما سخن‌ می‌گویند وپاهای‌شان‌ به‌ آنچه‌ می‌کردند، گواهی‌ می‌دهند» تا بدانند که‌ آن‌ اعضایی‌ که‌ در دنیا کمک‌ و یاور آن‌ها در ارتکاب‌ معاصی‌ و نافرمانیهای‌ خداوند متعال‌ بود، امروز گواهی‌ علیه‌ آن‌ها شده‌ است‌ و هر عضوی‌ به‌ آنچه‌ که‌ در دنیا از آن‌ سر زده‌، ناطق‌ و گویا گردیده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن ‌مالک‌ س آمده‌ است‌ که‌رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «بنده‌ در روز قیامت‌ می‌گوید: پروردگارا! علیه‌ خود شاهدی‌ جز نفس‌ خود را اجازه‌ نمی‌دهم‌ (نمی‌پذیرم)! خداوند أ به‌ او می‌گوید: امروز خودت‌ به‌ حسابرسی‌ بر خودت‌ بسنده‌ هستی‌ و کافی‌ است‌ که‌ کرام‌الکاتبین ‌گواهان‌ تو باشند. آن‌گاه‌ بر دهانش‌ مهر نهاده‌ شده‌ و به اعضا و اندام‌هایش‌ گفته‌ می‌شود: به‌ نطق‌ درآیید! پس‌ اندامهای‌ وی‌ به‌ اعمالش‌ ناطق‌ می‌گردند، سپس‌ مهر از دهانش‌ برداشته‌ می‌شود. در این‌ هنگام‌ او خطاب‌ به‌ اعضایش‌ می‌گوید: دور باشید و گم ‌و گور شوید ای‌ اعضای‌ من‌! آخر من‌ از جای‌ شما این ‌چنین‌ دفاع‌ می‌کردم‌».

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَطَمَسۡنَا عَلَىٰٓ أَعۡيُنِهِمۡ فَٱسۡتَبَقُواْ ٱلصِّرَٰطَ فَأَنَّىٰ يُبۡصِرُونَ٦٦.

«و اگر بخواهیم‌، هرآینه‌ چشمان‌شان‌ را نابود می‌کنیم» یعنی‌: در دنیا دیدگان‌شان‌ را از بین‌ برده‌ و چشمان‌شان‌ را به‌ وضعی‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ نه‌ شکافی‌ در آن‌ها نمودار باشد و نه‌ پلکی‌ سپس‌ آنان‌ را فرو می‌گذاریم‌ تا در کوری‌ دست‌وپا زنند و راه‌ هدایت‌ را نبینند «پس‌ در راه‌ بر هم‌ پیشی‌ می‌جویند» یعنی‌: شتابان‌ به‌سوی‌ راه‌ نجات‌ می‌شتابند تا در آن‌ روان‌ گردند «ولی‌ از کجا می‌توانند ببینند» زیرا بینایی‌ای ‌ندارند؟ بنابراین‌، قادر به‌ دیدن‌ نمی‌باشند.

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَمَسَخۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمۡ فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مُضِيّٗا وَلَا يَرۡجِعُونَ٦٧.

«و اگر بخواهیم‌، هرآینه‌ آنان‌ را بر جایشان‌ مسخ‌ می‌کنیم» یعنی‌: اگر بخواهیم‌، آفرینش‌ آن‌ها را بر جایشان‌ به‌ آفرینشی‌ دیگر تبدیل‌ کرده‌ و تغییر می‌دهیم‌ و آن‌ها را سنگ‌ و جماد، یا چهارپایانی‌ مانند خوکها و بوزینه‌ها می‌گردانیم‌ «آن‌گاه‌ نه‌می‌توانند از آنجا بگذرند» به‌ پیش‌ روی‌ خویش‌ «و نه‌ برگردند» به‌ پشت‌ سر خویش‌.حسن‌ می‌گوید: «یعنی‌ آنان‌ را بر سر جایشان‌ می‌نشانیم‌ پس‌ نه‌ می‌توانند که‌ به ‌پیش‌روی‌ خویش‌ بروند و نه‌ می‌توانند به‌ پشت‌ سر خویش‌ برگردند». به‌ قولی‌ دیگر معنی ‌این‌ است‌: اگر بخواهیم‌، آنان‌ را در همان‌ مکانی‌ که‌ در آن‌ مرتکب‌ معصیت‌ شده‌اند، مسخ‌ می‌کنیم‌. ولی‌ حق‌ تعالی‌ به ‌سبب‌ رحمت‌ گسترده‌ای‌ که‌ بر خلقش‌ دارد، چنین‌ نکرد.

﴿وَمَن نُّعَمِّرۡهُ نُنَكِّسۡهُ فِي ٱلۡخَلۡقِۚ أَفَلَا يَعۡقِلُونَ٦٨.

«و هرکه‌ را عمر دراز دهیم‌، او را در خلقت‌ نگونسار می‌کنیم» یعنی‌: به‌ هرکس‌ عمر طولانی‌ای‌ بدهیم‌، خلقت‌ و رفتارش‌ را دگرگون‌ کرده‌ و او را به‌ حالی‌ معکوس ‌نسبت‌ به‌ حال‌ اولش‌ ـ که‌ نیرومندی‌ و طراوت‌ بود ـ قرار می‌دهیم‌، به‌طوری‌ که ‌به‌جای‌ قوت‌، ضعف‌ و به‌ جای‌ جوانی‌ و خرمی‌، پیری‌ و فرتوتی‌ بر وی‌ مستولی ‌شود «آیا تعقل‌ نمی‌کنند؟» در این‌که‌ هرکس‌ بر این‌ کار قادر باشد، بی‌گمان‌ او بر از بین ‌بردن‌ دیدگان‌ و مسخ‌ کردن‌ و برانگیختن‌ مجدد نیز تواناست‌؟.

﴿وَمَا عَلَّمۡنَٰهُ ٱلشِّعۡرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُۥٓۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ وَقُرۡءَانٞ مُّبِينٞ٦٩.

«و ما به‌ او» یعنی‌: به‌ پیامبر خویش ص «شعر نیاموخته‌ایم» به‌ این‌ ترتیب‌، خداوند متعال‌ این‌ امر را نفی‌ می‌کند که‌ قرآن‌ شعر باشد و باز با همین‌ جمله‌، این ‌امر را نفی‌ می‌کند که‌ پیامبرش‌ شاعر باشد زیرا قرآن‌ از نظر لفظ و معنی‌ با شعر همانندی‌ای‌ ندارد، چرا که‌ قرآن‌ کلامی‌ موزون‌، مقفی‌ و متخیل‌ نیست‌ و نه ‌الزامات‌ و تخیلات‌ شاعرانه‌ سزاوار شأن‌ پیامبر‌ ص و متناسب‌ با مأموریت‌ او می‌باشد، چراکه‌ مأموریت‌ پیامبر‌ ص، بیان‌ لب‌ حقایق‌ است‌ نه‌ تصویرسازیهای ‌تخیلی‌ و پردازش‌های‌ دور از واقعیت‌ و بدین‌ جهت‌ می‌فرماید: «و سزاوار وی‌ هم‌ نیست‌» یعنی‌: سزاوار پیامبر‌ ص هم‌ نیست‌ که‌ شعر بگوید و اگر بخواهد شعر هم ‌بگوید، این‌ کار از او برنمی‌آید و بر او آسان‌ نیست‌ همان‌ طوری‌ که‌ خداوند أ او را امی‌ قرار داده‌ که‌ نه‌ می‌خواند و نه‌ می‌نویسد. اما آن‌ سخنان موزونی‌ که‌ بر زبان ‌رسول‌‌خدا‌ ص رفته‌ است‌، فقط از روی‌ سلیقه‌ اتفاقی‌ بوده‌ است‌ بی‌آن‌که‌ در آن‌ تکلف‌ و صنعت‌ شعری‌ و قصد شعرگویی‌ در کار باشد، مانند این‌ فرموده ‌رسول‌‌ خدا‌ ص در روز حنین‌ هنگامی‌ که‌ بر دشمن‌ هجوم‌ می‌بردند: «أنا النبي‌ لا كذب، أنا ابن‌ عبدالمطلب‌». «من‌ پیامبر خدا هستم‌، دروغی‌ در کار نیست، من‌ فرزند عبدالمطلب‌ هستم‌».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ ‌خدا‌ ص در روز حفر خندق‌ ابیات‌ عبدالله بن ‌رواحه‌ س را تکرار می‌کردند ولی‌ به‌ تبع‌ سرود اصحاب‌ خویش‌ زیرا اصحاب‌ أ در هنگام‌ حفر خندق‌ چنین‌ می‌خواندند: «اللهم‌ لو لا أنت‌ ما اهتدينا، ولا تصدقنا ولا صلينا، فأنزلن‌ سکینة‌ علينا، وثبت‌ الأقدام‌ إن‌ لاقينا...». «بارخدایا! اگر تو نبودی‌، ما هدایت‌ نمی‌شدیم‌، نه‌ صدقه‌ می‌دادیم‌ و نه‌ نماز می‌خواندیم‌ پس‌ اگر با دشمن‌ روبرو شدیم‌، بر ما آرامش‌ فروفرست‌ و گامهایمان‌ را پایدار بدار...». نقل‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص چون‌ می‌خواستند بیتی‌ قدیمی‌ را ـ به‌ منظور تمثیل‌ به‌ آن‌ بخوانند ـ وزن‌ آن‌ را می‌شکستند زیرا قصدشان‌ از ایراد آن ‌بیت‌ فقط افادات‌ معانی‌ آن‌ بود نه‌ بیان‌ وزن‌ و قافیه‌ شعری‌ آن‌. ابن‌کثیر می‌گوید: رسول ‌‌خدا‌ ص به‌ این‌ بیت‌ تمثیل‌ می‌کردند: «كفي‌ بالإسلام‌ والشيب‌ ناهيا للمرأ». اسلام‌ و موی‌ سفید برای‌ شخص‌ کافی‌ است‌ تا او را از نواهی‌ بازدارد. درحالی‌که ‌اصل‌ بیت‌ این‌ است‌: «كفي‌ الشيب‌ والإسلام‌ للمرأ ناهيا» و چون‌ رسول‌ ‌خدا‌ ص این ‌بیت‌ را به‌ این‌ صورت‌ شکسته‌ خواندند، ابوبکر صدیق‌ س گفت‌: گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ شما به‌حق‌ پیامبر ‌خدا‌ ص هستید و حق‌ تعالی‌ نه‌ به ‌شما شعر آموخته‌ و نه‌ هم ‌(شعر گفتن) سزاوار شما است‌» [۱۴].

«این‌ جز ذکر» یعنی‌: جز ذکری‌ از اذکار و اندرزی‌ از اندرزها «و قرآنی‌ مبین ‌نیست» یعنی‌: قرآن‌ کتابی‌ از کتاب‌های آسمانی‌ خداوند أ است‌ که‌ مشتمل‌ بر احکام‌ شرعی‌ و تبیین‌ کننده‌ آن‌ها می‌باشد.

﴿لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّٗا وَيَحِقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٠.

«تا» قرآن‌، یا پیامبر‌ ص «هرکه‌ را زنده‌ باشد» یعنی‌: هرکه‌ را که‌ قلبی‌ سالم‌ و پاک‌ داشته‌، حق‌ را بپذیرد و از باطل‌ اعراض‌ کند «هشدار دهد و قول‌ بر کافران‌ ثابت ‌شود» یعنی‌: فرمان‌ عذاب‌ بر اصرار کنندگان‌ بر کفر و امتناع‌کنندگان‌ از ایمان‌ به‌ خدا أ و پیامبرانش‌ لازم‌ گردد ولی‌ کافران‌ مانند مردگانی‌ هستند که‌ خطاب‌ مربوط به ‌خود را درنمی‌یابند.

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا خَلَقۡنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتۡ أَيۡدِينَآ أَنۡعَٰمٗا فَهُمۡ لَهَا مَٰلِكُونَ٧١.

«آیا ندیده‌اند» و ندانسته‌اند بندگان‌ صاحب‌ اندیشه‌ و فکر و آماده‌ برای‌ پذیرش ‌اندرزها «که‌ ما از آنچه‌ دستان‌ ما کرده‌ است‌، برایشان‌ چارپایانی‌ آفریده‌ایم‌؟» یعنی‌: ما برای‌ برخورداری‌ آنان‌، چهارپایانی‌ را ـ بی‌ واسطه‌ یا مشارکت‌ کسی‌ ـ ابداع‌ کرده‌ و به‌عمل‌ آورده‌ایم‌ ؛ گاو و گوسفند و شتر را «پس‌ آنان‌ مالک‌ آن‌هایند؟» یعنی‌: بر آن‌ها مسلط‌اند و آن‌ چهارپایان‌ تحت‌ انضباط‌شان‌ قرار داشته‌ و رام ‌آن‌هاست‌ به‌ طوری‌که‌ هرگونه‌ بخواهند با آن‌ها تصرف‌ می‌کنند؟ و اگر ما این‌ چهارپایان‌ را وحشی‌ می‌آفریدیم‌، یقینا از آنان‌ می‌رمیدند و آنان‌ قادر به‌ نگهداری ‌از آن‌ها نبودند.

﴿وَذَلَّلۡنَٰهَا لَهُمۡ فَمِنۡهَا رَكُوبُهُمۡ وَمِنۡهَا يَأۡكُلُونَ٧٢.

«و چهارپایان‌ را برایشان‌ رام‌ گردانیدیم» به‌ طوری‌ که‌ از بهره‌برداری‌ خود به‌وسیله‌ انسآن‌ها امتناع‌ نمی‌کنند، حتی‌ به‌ ذبح‌ و کشته ‌شدن‌ تن‌ در می‌دهند و یک ‌کودک‌ ضعیف‌ آن‌ها را به‌ هر جا که‌ بخواهد می‌برد و آن‌ها به‌ فرمان‌ آن‌ کودک ‌گردن‌ می‌نهند به‌ طوری‌ که‌ او آن‌ها را هرجا بخواهد می‌راند و بر آن‌ها نهیب‌ می‌زند «پس‌ از آن‌هاست‌ مرکوب‌شان» مانند الاغ‌، استر، اسب‌ و شتر که‌ بر آن‌ها سوار می‌شوند «و از آن‌ها می‌خورند» یعنی‌: از گوشت‌ برخی‌ از آن‌ها ـ مانند گاو، گوسفند و غیره‌ ـ می‌خورند.

﴿وَلَهُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَمَشَارِبُۚ أَفَلَا يَشۡكُرُونَ٧٣.

«و برای‌ آن‌ها در چهارپایان‌ منفعت‌هاست» از پشم‌ و موی‌ و کرک‌ آن‌ها و همچنین ‌کشاورزی‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها «و» برای‌ آن‌ها در چهارپایان‌ «نوشیدنی‌ها» است‌، که‌ از بدن‌ برخی‌ از آن‌ها شیر می‌دوشند و بجز شیر، سایر فراورده‌های‌ لبنی‌ ـ مانند ماست‌، سرشیر و غیره‌ ـ را از شیر آن‌ها تهیه‌ کرده‌ و می‌نوشند «آیا شکر نمی‌گزارند؟» منعم‌ حقیقی‌ را بر این‌ همه‌ نعمت‌های گوارا تا ایمان‌ آورند؟ زیرا اگر آفرینش‌ خدای‌ سبحان‌ نبود، این‌ همه‌ منافع‌ از کجا فراهم‌ می‌آمد؟!.

﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لَّعَلَّهُمۡ يُنصَرُونَ٧٤ لَا يَسۡتَطِيعُونَ نَصۡرَهُمۡ وَهُمۡ لَهُمۡ جُندٞ مُّحۡضَرُونَ٧٥.

«و جز الله معبودانی‌ گرفتند» از بتان‌ و مانند آن‌ها و هدف‌شان‌ از پرستش‌ آن‌ معبودان‌ این‌ است‌: «تا مگر یاری‌ شوند» از سوی‌ آن‌ معبودان‌ باطل‌ در هنگام ‌بحرآن‌ها و سختی‌ها در حالی‌که‌ از آن‌ها هیچ‌ فایده‌ای‌ متصور نبوده‌ و نیست‌، چراکه‌: «توانایی‌ یاری‌دادنشان‌ را ندارند» یعنی‌: آنچه‌ ثابت‌ و مسلم‌ است‌، این‌ است‌ که ‌امیدها و انتظارات‌ کفار از معبودان‌ باطل‌شان‌ بی‌پایه‌ و اساس‌ است‌ زیرا معبودان‌شان ‌بر چیزی‌ قدرت‌ نداشته‌ و نمی‌توانند در هیچ‌ چیز یاریشان‌ دهند بلکه‌ آن‌ها ضعیف‌تر و ذلیل‌تر از آن‌ هستند که‌ بر یاری‌ دادنشان‌ توانایی‌ داشته‌ باشند و حتی‌ اگر کسی ‌نسبت‌ به‌ خود آن‌ها هم‌ قصد بدی‌ داشته‌ باشد، از خود دفاع‌ کرده‌ نمی‌توانند چراکه ‌آن‌ها جماداتی‌ بی‌عقل‌ و شعور بیش‌ نیستند پس‌ پندارشان‌ در حق‌ بتان‌ بس‌ پندار خامی‌ است‌! «و آنانند» یعنی‌: کفارند «که‌ برای‌ آن‌ها» یعنی‌: برای‌ بتان‌ «لشکری ‌حاضر شده‌اند» در دنیا و از بتان‌ دفاع‌ می‌کنند اما آن‌ بتان‌ بی‌جان‌ توان ‌یاری‌دادنشان‌ را ندارند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: خدایان‌ دروغین‌ در روز قیامت‌ برای‌ پرستشگران‌ خود لشکری‌ هستند و با آنان‌ در دوزخ‌ احضار می‌شوند اما نمی‌توانند برخی‌ از برخی‌ دیگر دفاع‌ کنند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ و ترمذی‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ ص فرمودند: «خداوند أ در روز قیامت‌ مردم‌ را در یک‌ مکان‌ واحد گرد می‌آورد، سپس‌ بر آنان‌ نمایان‌ می‌شود و می‌گوید: هان‌! بدانید که‌ هر انسان‌ باید از معبود خویش‌ پیروی‌ کند پس‌ برای‌ صاحب‌ صلیب‌، صلیبش‌ و برای‌ صاحب‌ تصاویر، تصاویرش‌ و برای‌ پرستشگر آتش‌، آتشش‌ نمایان‌ ساخته‌ می‌شود آن‌گاه‌ از آنچه ‌می‌پرستیده‌اند پیروی‌ می‌کنند (در رفتن‌ به‌سوی‌ دوزخ) و فقط مسلمانان‌ باقی ‌می‌مانند».

﴿فَلَا يَحۡزُنكَ قَوۡلُهُمۡۘ إِنَّا نَعۡلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعۡلِنُونَ٧٦.

«پس‌ گفتارشان‌ تو را اندوهگین‌ نگرداند» زیرا بت‌ پرستان‌ خواه‌ ناخواه‌ می‌گویند: بتان‌ خدایان‌ ما بوده‌ و در عبودیت‌ شرکای‌ خدا هستند و نظیر این‌ از سخنان‌ باطل‌... چون‌ نسبت‌ شاعر دادن‌ به‌ پیامبر‌ ص که‌ نسبت‌ دهنده‌ آن‌ کسی‌ از سران‌ قریش‌ به ‌نام‌ عقبه ‌بن ‌ابی ‌معیط بود «بی‌گمان‌ ما آنچه‌ را پنهان‌ می‌کنند و آنچه‌ را آشکار می‌کنند» از دشمنی‌ خویش‌ «می‌دانیم» پس‌ به‌ زودی‌ آنان‌ را در برابر اندیشه‌ وعملشان‌ جزا خواهیم‌ داد.

﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ٧٧.

«آیا ندیده» و ندانسته‌ «است‌ انسان» هر انسانی‌ از جمله‌ کسانی‌ که‌ از رستاخیز منکرند و سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌باشند «که‌ ما او را از نطفه‌ای‌ آفریدیم‌» یعنی‌: از ذره‌ای‌ حقیر از آب‌ منی‌ «پس‌ بناگاه‌ او جدل‌کننده‌ آشکار شده‌ است‌» یعنی‌: آیا انسان‌ ندیده‌ و نیندیشیده‌ است‌ که‌ ما او را از ضعیف‌ترین‌ چیز آفریدیم‌ اما او بناگاه ‌با ما در امری‌ جدل‌ و ستیزه‌ می‌کند که‌ در آن‌ امر، حجت‌ها و برهآن‌های‌ روشن‌ ما بر وی‌ اقامه‌ شده‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از: رستاخیز و زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌.

﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ٧٨.

«و» این‌ انسان‌ منکر رستاخیز «برای‌ ما مثلی‌ زد و آفرینش‌ خود را فراموش‌ کرد» یعنی‌: در باره‌ ما داستانی‌ غریب‌ را همچون‌ مثل‌ مطرح‌ کرد و آن‌ عبارت‌ از: انکارش‌ از زنده‌ کردن‌ مردگان‌ از سوی‌ ما است‌ اما فراموش‌ کرد که‌ خود وی‌ را ما آفریده‌ایم‌. پس‌ «گفت‌: چه‌کسی‌ استخوآن‌ها را ـ در حالی‌که‌ چنین‌ پوسیده‌اند ـ از نو زنده‌ می‌گرداند؟» این‌ انسان‌ کودن‌، قدرت‌ خدای‌ بی‌مثال‌ را بر قدرت‌ بنده‌ قیاس‌کرد و از آنجا که‌ کار زنده‌ کردن‌ در توان‌ بشر نیست‌، منکر این‌ شد که‌ خداوند أ نیز بتواند استخوآن‌های‌ کهنه‌ و پوسیده‌ را از نو زنده‌ گرداند.

فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ [یس: ٧۸] دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ استخوآن‌ها دارای‌ حیات‌ هستند و با مردن‌ نجس‌ می‌شوند. و این‌ قول‌ ابوحنیفه‌ / است‌ که‌ علم‌ جدید نیز مؤید آن‌ می‌باشد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: ابی ‌بن‌ خلف‌ جمحی‌ استخوان‌ پوسیده‌ای‌ را نزد رسول‌‌خدا‌ ص آورد و آن‌ را در پیش‌ رویشان‌ ریزریز کرد و آن‌گاه‌ گفت‌: ای‌ محمد‌ ص! آیا خداوند أ این‌ را پس‌ از آن‌که‌ پوسیده‌ و پاشان‌ شده‌ است‌، مجددا زنده‌ می‌کند؟ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: آری‌! خداوند أ این‌ را مجددا زنده‌ می‌کند و تو را می‌میراند، سپس‌ زنده‌ات‌ می‌کند آن‌گاه‌ تو را به‌ آتش‌ جهنم‌ وارد می‌کند. همان‌ بود که‌ این‌ آیات‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ٧٩.

«بگو: همان‌ کسی‌ که‌ نخستین‌ بار آن‌ها را پدید آورد، زنده‌شان‌ می‌گرداند» یعنی‌: همان‌ ذاتی‌ که‌ آفرینش‌ استخوآن‌ها را نخستین‌بار آغاز کرد در حالی‌که‌ هیچ‌ نمونه ‌پیشینی‌ برای‌ آن‌ها وجود نداشت‌، همو آن‌ها را مجددا زنده‌ می‌گرداند «و او به‌ هرگونه‌ آفرینشی‌ داناست» و هیچ‌ امر پوشیده‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و هیچ‌ چیز ـ چه‌ پیش‌ از آفرینش‌ و چه‌ بعد از آن‌، چه‌ به‌ اجمال‌ و چه‌ به‌ تفصیل‌ ـ از حیطه‌ علم‌ وی‌ بیرون‌ نیست‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «یعنی‌ او می‌داند که‌ استخوآن‌ها در کجای ‌زمین‌ پاشان‌ و پراکنده‌ شده‌اند».

﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلشَّجَرِ ٱلۡأَخۡضَرِ نَارٗا فَإِذَآ أَنتُم مِّنۡهُ تُوقِدُونَ٨٠.

«همو که‌ برایتان‌ از درخت‌ سبز آتشی‌ پدید آورد» همچنان‌ قادر است‌ که‌ این‌ انسان‌ را مجددا زنده‌ گرداند. بدین‌ گونه‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با آنچه‌ که‌ انسآن‌ها از بیرون ‌آوردن‌ آتش‌ سوزان‌ از چوب‌ سبز تروتازه‌ مشاهده‌ می‌کنند، بر وحدانیت‌ و قدرت‌ خویش‌ بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌، استدلال‌ می‌کند.

آری‌! دو درخت‌ وجود دارد به‌نام‌ «مرخ‌» و «عفار» که‌ اگر از آن‌ها دو چوب ‌سبز و تازه‌ را ببرید و یکی‌ از آن‌ها را به‌ دیگری‌ بزنید، آتش‌ از آن‌ها بیرون‌ می‌جهد. و این‌ روشنترین‌ دلیل‌ بر قدرت‌ خداوند أ به‌ زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌ زیرا خداوند أ در این‌ نمونه‌ از قدرت‌ بی‌مثال‌ خویش‌، آب‌ و آتش‌ و چوب‌ را با هم ‌یکجا کرده‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ نه‌ آب‌ آتش‌ را خاموش‌ می‌کند و نه‌ آتش‌ چوب‌ را می‌سوزاند. پس‌ پدیدآوردن‌ یک‌ چیز از ضد آن‌، شگرف‌ترین‌ نمونه‌ بر مقوله ‌قدرت‌ است‌. همچنان‌ محتمل‌ است‌ که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: خداوند أ برای‌ شما بهره‌گیری‌ از هیزم‌ را میسر و آماده‌ کرد «که‌ بناگاه‌ از آن‌ درخت‌ آتش‌ می‌افروزید» برای‌ پخت‌وپز و گرمازایی‌، بعد از آن‌که‌ سبز و خرم‌ بوده‌ است‌.

﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۚ بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ٨١.

«آیا کسی‌ که‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌، توانا نیست‌ بر این‌که‌ باز مانند آن‌ها را بیافریند؟» یعنی‌: قطعا کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ پدیده‌های‌ بس‌ بزرگی‌ چون‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر باشد، همو به‌ طریق‌ اولی‌ بر اعاده‌ و بازآفرینی‌ بشری‌ که‌ از نظر شکل‌ وهیأت‌، کوچک‌ و از نظر نیرو ضعیف‌ است‌، نیز توانا می‌باشد «چرا» یعنی‌ بگو: چرا پروردگار متعال‌ قادر نباشد، قطعا قادر است‌ «اوست‌ آفرینشگر دانا» یعنی‌: او بر این‌ کار تواناست‌ زیرا او به‌ کاملترین‌ و تمامترین‌ وجه‌، بسیار آفرینشگر و بسیار دانا می‌باشد.

﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيۡ‍ًٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٨٢.

«شأن‌ الله جز این‌ نیست‌ که‌ چون‌ آفرینش‌ چیزی‌ را اراده‌ کند، همین‌ است‌ که‌ به‌ آن ‌می‌گوید: باش‌ پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود» بی‌آن‌که‌ ایجاد آن‌ چیز اصلا بر چیز دیگری‌ متوقف‌ باشد.

این‌ تمثیلی‌ است‌ بر تأثیر قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر نافذ کردن‌ مرادش‌، بدون‌ درنگ‌ و تأخیر و بدون‌ وابسته ‌بودن‌ به‌ مقدمات‌ عملی‌ و به‌کارگیری‌ ابزارها. البته‌ در نظر داشت‌ این‌ قدرت‌ بی‌مثال‌ الله أ است‌ که‌ شبهه‌ قیاس‌ قدرت‌ وی‌ بر قدرت‌ خلقش ‌را از پایه‌ ابطال‌ می‌کند.

﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيۡءٖ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٣.

«پس‌ پاک‌ است‌ آن‌ کسی‌ که‌ ملکوت‌ هر چیزی‌ در دست‌ اوست» یعنی‌: ملکیت‌ همه ‌اشیاء و قدرت‌ تصرف‌ در آن‌ها ـ به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد و اراده‌ کند ـ از آن ‌حق‌ تعالی‌ و فقط در نزد اوست‌ و کلیدهای‌ همه‌ چیزها به‌ دست‌ بلاکیف‌ او می‌باشد. ابن‌کثیر می‌گوید: «ملک‌ و ملکوت‌، مانند رحمت‌ و رحموت‌ و جبر و جبروت‌، در معنی‌ یک‌ چیز است‌». گفتنی‌ است‌ که‌ جمهور مفسران‌ نیز بر این ‌معنی‌ اتفاق‌ نظر دارند. نسفی‌ می‌گوید: «افزودن‌ واو و تا در ملکوت‌ با هدف ‌افزودن‌ در معنی‌ ملکیت‌ است‌». «و به‌سوی‌ اوست‌ که‌ بازگردانده‌ می‌شوید» نه ‌به‌سوی‌ غیر وی‌. و این‌ در سرای‌ آخرت‌ بعد از رستاخیز است‌.

بدین‌ گونه‌، ملاحظه‌ کردیم‌ که‌ محور سوره‌ مبارکه‌ «یس‌»، اثبات‌ رسالت ‌پیامبر‌ ص، اظهار حکمت‌ و بیان‌ مضمون‌ آن‌، تبیین‌ مواقف‌ مردم‌ در قبال‌ آن‌ و اثبات‌ توحید و معاد است‌.

[۱۱] نگاه‌، آیه‌ «۲». [۱۲] مثلا در موطن‌ من‌ که‌ ولایت‌ هرات‌ افغانستان‌ است‌، در قرن‌ نهم‌ هجری‌ قمری‌ (۱۲۰) نوع‌ انگور برشمرده‌ شده‌ و هم‌اکنون‌ نیز گونه‌های‌ بسیاری‌ از آن‌ وجود دارد. مترجم‌. [۱۳] نام‌ها عربی‌ است‌. [۱۴] در باب‌ شعر در سوره‌ «شعراء/ ۲۲۴» به‌ تفصیل‌ سخن‌ رفته‌ است‌ پس‌ به‌ آنجا مراجعه‌ کنید.

سوره‌ صافات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱۸۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌جهت‌ افتتاح‌ با سوگند الهی‌ به‌ فرشتگان ‌صف ‌کشیده‌، «صافات‌» نامیده‌ شد.

موضوع‌ آن‌ همچون‌ سایر سوره‌های‌ مکی‌، عنایت‌ به‌ ساختن‌ عقیده‌ در نهاد انسآن‌ها و پاکسازی‌ آنان‌ از شائبه‌های‌ شرک‌ در همه‌ صور و اشکال‌ آن‌ است‌.

﴿وَٱلصَّٰٓفَّٰتِ صَفّٗا١.

«سوگند به‌ صف‌ بستگان‌ به‌ صف‌ بستنی» مراد از آن‌ها: فرشتگانی‌اند که‌ در نماز خود در آسمآن‌ها، مانند صف‌ بستن‌ خلق‌ در نمازشان‌ در دنیا، صف‌ می‌بندند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: آن‌ فرشتگان‌ بالهای‌ خود را در هوا همچون‌ پرندگان ‌به ‌انتظار فرمان‌ الهی‌ می‌گسترانند که‌ هر چه‌ بخواهد به‌ آنان‌ فرمان‌ دهد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص درباره‌ کیفیت‌ صف‌ بستن‌ فرشتگان ‌فرمودند: «آیا چنان‌که‌ فرشتگان‌ در نزد پروردگارشان‌ صف‌ می‌بندند، صف ‌نمی‌بندید؟ اصحاب‌ گفتند: فرشتگان‌ در نزد پروردگارشان‌ چگونه‌ صف ‌می‌بندند؟ فرمودند: صفوف‌ متقدم‌ را تمام‌ و کامل‌ گردانیده‌ و در صف‌ تنگ‌ و فشرده‌ به‌هم‌ می‌چسبند».

﴿فَٱلزَّٰجِرَٰتِ زَجۡرٗا٢.

«و سوگند به‌ زجر کنندگان‌ که‌ به‌ سختی‌ زجر می‌کنند» یعنی‌: سوگند به‌ فرشتگانی ‌که‌ ابرها را به‌ شدت‌ می‌رانند. اعراب‌ وقتی‌ با صدای‌ خود بر شتر و گوسفند نهیب ‌زنند، می‌گویند: «زجرت‌ الإبل‌ و الغنم‌».

﴿فَٱلتَّٰلِيَٰتِ ذِكۡرًا٣ إِنَّ إِلَٰهَكُمۡ لَوَٰحِدٞ٤.

«و سوگند به‌ تلاوت‌کنندگان‌ ذکر» یعنی‌: سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ قرآن‌ و غیر آن‌ ازکتابهای‌ آسمانی‌ را می‌خوانند و این‌ کتابها را از نزد خدای‌ ‌ برای ‌پیامبران‌ می‌آورند. آری‌! سوگند به‌ همه‌ این‌ فرشتگان‌: «که‌ قطعا خدای‌ شما یگانه‌ است» و شریکی‌ ندارد.

﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا وَرَبُّ ٱلۡمَشَٰرِقِ٥.

«پروردگار آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آن‌هاست» از مخلوقات‌. یعنی‌: وجود این ‌مخلوقات‌ بر این‌ شکل‌ بدیع‌، از آشکارترین‌ دلایل‌ بر وجود و بر قدرت ‌پروردگاری‌ است‌ که‌ آفریننده‌ و مالک‌ همه‌ اینهاست‌ «و پروردگار مشرقهاست» یعنی‌: حق‌ تعالی‌، آفریدگار، مدیر و مدبر طلوعگاهها و غروبگاه‌های‌ خورشید است‌ زیرا خورشید در هر روز ـ به‌تعداد ایام‌ سال‌ ـ طلوع‌گاه‌ و غروبگاهی‌ دارد، به‌طوری‌ که‌ هر روز از یکی‌ از طلوع‌گاهها طلوع‌ کرده‌ و در یکی‌ از غروب‌گاهها غروب‌ می‌کند. ابن‌ کثیر می‌گوید: «خداوند أ به‌ ذکر «مشارق‌» اکتفا کرد زیرا مشارق‌ بر مغارب‌ نیز دلالت‌ می‌کند».

﴿إِنَّا زَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِزِينَةٍ ٱلۡكَوَاكِبِ٦.

بعد از آن‌که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ما فهماند که‌ او پروردگار همه‌ چیزهاست‌ و به‌ الوهیت‌ یگانه‌ است‌، اینک‌ مظاهری‌ از فعل‌ خویش‌ را برای‌ ما می‌شناساند: «ما آسمان‌ دنیا را» که‌ نزدیک‌ترین‌ آسمآن‌ها به‌ زمین‌ است‌ «به‌ زینت‌ ستارگان‌ زینت‌ داده‌ایم» یعنی‌: آسمان‌ دنیا را در نظر بندگان‌ به‌ آرایشی‌ زیبا که‌ همانا اختران‌ رخشانند، آراسته‌ایم‌ زیرا این‌ ستارگان‌ در دید بینندگان‌ خویش‌، همچون‌ جواهری‌ رخشنده‌ و زیبا جلوه‌گری‌ می‌کنند.

﴿وَحِفۡظٗا مِّن كُلِّ شَيۡطَٰنٖ مَّارِدٖ٧.

«و آن‌ را از هر شیطان‌ سرکشی‌ محفوظ داشتیم» یعنی‌: ما ستارگان‌ را زینتی‌ برای‌ آسمان‌ و نگهبانی‌ برای‌ آن‌ از دستبرد شیاطین‌ متمرد بیرون‌رونده‌ از طاعت‌ قرار دادیم‌ که‌ چون‌ بخواهند استراق‌ سمع‌ کنند، شهاب‌ درخشانی‌ بر آنان‌ حمله‌ برده‌ و آن‌ها را می‌سوزاند.

﴿لَّا يَسَّمَّعُونَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰ وَيُقۡذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٖ٨ دُحُورٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ وَاصِبٌ٩.

به‌ طوری‌ که‌ آن‌ شیاطین‌ ننمی‌توانند به‌ ملا اعلی‌ گوش‌ فرادهند» ملا اعلی‌: اهالی‌ آسمان‌ دنیا و مافوق‌ آن‌ هستند. فرشتگان‌ را به‌ سبب‌ آن‌ ملا اعلی‌ نامیدند که‌ ایشان‌ ساکنان‌ آسمآن‌ها هستند و اما انس‌ و جن‌، ملا اسفل‌اند چراکه‌ ساکنان‌ زمین ‌می‌باشند. بنابراین‌، شیاطین‌ این‌ قدرت‌ را ندارند که‌ به‌ سخنان‌ ملا اعلی‌ گوش ‌فرادهند زیرا با شهاب‌ها مورد هدف‌ قرار می‌گیرند و زده‌ می‌شوند. این‌ شهاب‌ها ـ چنان‌که‌ ابن‌ کثیر گفته‌ است‌ ـ اجزایی‌ جداشده‌ از پیکره‌ ستارگانند نه‌ همه ‌ستارگان‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ذکر جزء و اراده‌ کل‌، و ذکر کل‌ و اراده‌ جزء، در کلام‌ عرب‌ شیوه‌ شناخته‌ شده‌ای‌ است‌. «و از هر سو به‌ راندنی‌ سخت‌ پرتاب ‌می‌شوند» یعنی‌: شیاطین‌ ـ چنانچه‌ بخواهند به‌ منظور استراق‌ سمع‌ به‌ آسمآن‌ها صعود کنند ـ از هر جانبی‌ از جوانب‌ آسمان‌ به ‌وسیله‌ شهاب‌ها مورد هدف‌ قرار می‌گیرند و با این‌ هدف‌ قرار گرفتن‌ است‌ که‌ از مقصود خود دور ساخته‌ شده‌ و طرد و دفع‌ می‌گردند «و برایشان‌ عذاب‌ دایمی‌ است» که‌ هیچ‌ انقطاعی‌ ندارد. به‌قولی ‌واصب‌: عذاب‌ سخت‌ دردناک‌ است‌ که‌ در آخرت‌ می‌باشد، غیر از آن‌ عذابی‌ که‌در دنیا از هدف‌ قرار گرفتن‌ با شهاب‌ها دارند.

﴿إِلَّا مَنۡ خَطِفَ ٱلۡخَطۡفَةَ فَأَتۡبَعَهُۥ شِهَابٞ ثَاقِبٞ١٠.

«مگر کسی‌ که‌ برباید به‌ ربایشی» یعنی‌: جز شیطانی‌ که‌ چیزی‌ از سخن‌ فرشتگان ‌را یکباره‌ و به‌ سرعت‌ استراق‌ سمع‌ کند زیرا فرشتگان‌ در میان‌ خود، راجع‌ به‌ آنچه‌ که‌ در عالم‌ روی‌ خواهد داد ـ قبل‌ از آن‌که‌ اهالی‌ زمین‌ آن‌ را بدانند ـ سخن‌ می‌گویند و مذاکره‌ می‌کنند «پس‌ شهابی‌ درخشان» یعنی‌: ستاره‌ای‌ شعله‌ور «ازپی‌ او می‌تازد» و او را می‌سوزاند. ولی‌ چه ‌بسا که‌ شهاب‌، شیطان‌ را دنبال‌ کند اما او جان‌ به‌ سلامت‌ برده‌ و آنچه‌ را که‌ از سخن‌ فرشتگان‌ ربوده‌ است‌، به‌سوی ‌برادران‌ کاهنش‌ القا نماید.

مضمون‌ احادیث‌ صحیح‌ در این‌باره‌، گویای‌ آن‌ است‌ که‌ قبل‌ از اسلام‌، شیاطین ‌به‌ منظور استراق‌ سمع‌ به‌سوی‌ آسمان‌ بالا می‌رفتند و چون‌ خداوند أ به‌ امری‌ از امور زمین‌ حکم‌ می‌راند، اهالی‌ آسمان‌ راجع‌ به‌ آن‌ گفت‌وگو می‌کردند و شیطانی‌که‌ تا نزدیکشان‌ آمده‌ بود، آن‌ سخن‌ را می‌شنید و سپس‌ آن‌ را به‌ شیطانی‌ که‌ پایین‌تر از وی‌ بود القا می‌کرد و چه‌بسا که‌ شهاب‌ او را بعد از آن‌که‌ سخن‌ را القا کرده‌ بود، می‌سوزانید و چه‌بسا هم‌ نمی‌سوزانید. آن‌گاه‌ شیاطین‌ این‌ سخن‌ را به‌سوی‌ کاهنان‌ القا می‌کردند پس‌ آن‌ها با آن‌ سخن‌ صد دروغ‌ را درآمیخته‌ و به‌ خورد مردم‌ می‌دادند و جاهلان‌ تمام‌ آن‌ سخنان‌ را باور می‌کردند. اما آن‌گاه‌ که‌ خدای‌ ‌ آیین‌ اسلام‌ را نازل‌ کرد، آسمان‌ به‌شدت‌ مورد حراست‌ قرار گرفت‌ به‌ طوری‌که‌ هیچ‌ شیطانی‌ دیگر نمی‌تواند از تیررس‌ شهابها بگریزد. آری‌! خدای‌ ‌ بدین‌ گونه‌ وحی‌ خویش‌ را از دستبرد شیاطین‌ حفظ نمود.

﴿فَٱسۡتَفۡتِهِمۡ أَهُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَم مَّنۡ خَلَقۡنَآۚ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّن طِينٖ لَّازِبِۢ١١.

«پس‌ از آنان» یعنی‌: از کفار منکر رستاخیز «بپرس‌: آیا آنان‌ در آفرینش ‌سخت‌ترند یا کسانی‌ که‌ آفریده‌ایم» بعنی‌: از آنان‌ بپرس‌ که‌ آیا آفرینش‌ و خلقت ‌آن‌ها استوارتر است‌ و آن‌ها در جسامت‌ قوی‌تر و در اعضا و اندام‌های‌ خود بزرگ‌ترند یا آنچه‌ که‌ ما از آسمآن‌ها، زمین‌ و فرشتگان‌ آفریده‌ایم‌؟

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ اشدبن‌کلده‌ ـ که‌ او را به‌سبب ‌شدت‌ و نیرومندی‌ بدنش‌ «اشد» نامیدند ـ و امثال‌ وی‌ نازل‌ شد که‌ به‌ تنومندی ‌پیکر و نیرومندی‌ اعضای‌ خویش‌ سخت‌ مغرور بودند «ما آنان‌ را از گلی‌ چسبنده ‌آفریدیم» لازب‌: چیز لزج‌ و چسبنده‌ای‌ است‌ که‌ به‌ دست‌ می‌چسبد. یعنی‌: چگونه ‌رستاخیز و معاد را بعید می‌پندارند و با آن‌ از سر استبعاد برخورد می‌کنند درحالی‌که‌ خودشان‌ از چنین‌ خلق‌ ضعیفی‌ آفریده‌ شده‌اند و پدیده‌هایی‌ که‌ از آنان ‌قوی‌تر، بزرگتر، کامل‌تر و استوارتر آفریده‌ شده‌اند، آن‌ را انکار نکرده‌اند؟.

﴿بَلۡ عَجِبۡتَ وَيَسۡخَرُونَ١٢.

«بلکه‌ تو تعجب‌ کرده‌ای» ای‌ محمد‌ ص از قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ و در حیرت ‌فرورفته‌ای‌ از این‌ که‌ آن‌ها قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ و رستاخیز پس‌ از مرگ‌ را تکذیب ‌و انکار کرده‌اند «ولی‌ آن‌ها تمسخر می‌کنند» تو را و تو را به‌سبب‌ تعجبت‌ مورد ریشخند قرار می‌دهند. یا تو را ـ با آنچه‌ که‌ درباره‌ حقیقت‌ معاد می‌گویی‌ ـ به‌ریشخند می‌گیرند. پس‌ موقف‌ تو و موقف‌ آنان‌ بسیار از هم‌ دور است‌.

﴿وَإِذَا ذُكِّرُواْ لَا يَذۡكُرُونَ١٣.

«و چون‌ پند داده‌ شوند، پند نمی‌گیرند» یعنی‌: چون‌ به‌ موعظه‌ای‌ از موعظه‌های ‌خداوند أ، یا موعظه‌های‌ رسول‌ وی‌ اندرز داده‌ شوند، آن‌ اندرز را نگرفته‌ و از آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، نفعی‌ نمی‌برند.

﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ ءَايَةٗ يَسۡتَسۡخِرُونَ١٤.

«و چون‌ آیتی» یعنی‌: معجزه‌ای‌ از معجزات‌ رسول‌‌خدا‌ ص را «ببینند، تمسخر پیشه‌ می‌کنند» یعنی‌: بر تمسخر خود می‌افزایند. به‌ قولی‌ معنی‌ (یستسخرون) این ‌است‌: از دیگران‌ نیز درخواست‌ می‌کنند تا پیامبر‌ ص را مورد تمسخر قرار دهند.

﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِينٌ١٥ أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ١٦ أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ١٧.

زشت‌تر و وقیح‌تر از همه‌ این‌ها این‌که‌: آنان‌ حق‌ قطعی‌ و یقینی‌ را جادو می‌پندارند: «و گفتند: این‌ جز جادویی‌ آشکار نیست» یعنی‌: ای‌ محمد‌ ص! آنچه‌ که‌ به‌ ما آورده‌ای‌، جز سحر و جادویی‌ آشکار نیست‌. و افزودند: «آیا چون‌ مردیم‌ و خاک‌ و استخوانی‌ چند شدیم‌، آیا به‌ راستی‌ از نو برانگیخته‌ می‌شویم‌؟» و بار دیگر زنده‌ می‌شویم‌؟! این‌ چیزی‌ است‌ که‌ به‌ سحر و جادو می‌ماند! و افزودند: «و همین‌ طور پدران‌ اولیه‌ ما؟» یعنی‌: آیا پدران‌ نخستین‌ ما نیز برانگیخته‌ می‌شوند؟!

﴿قُلۡ نَعَمۡ وَأَنتُمۡ دَٰخِرُونَ١٨.

«بگو» ای‌ پیامبر‌ ص! «آری‌! در حالی‌ که‌ شما خوار و زبونید» یعنی‌: آری‌! بعد ازآن‌که‌ خاک‌ شدید، خوار و ذلیل‌ و حقیر برانگیخته‌ می‌شوید.

﴿فَإِنَّمَا هِيَ زَجۡرَةٞ وَٰحِدَةٞ فَإِذَا هُمۡ يَنظُرُونَ١٩.

«جز این‌ نیست‌ که‌ آن‌ یک‌ نعره‌ تند است‌ و بس» یعنی‌: برانگیختن‌ پس‌ از مرگ‌ با یک‌ نعره‌ تندی‌ از اسرافیل‌ ÷ است‌ که‌ در صور با نفخه‌ای‌ می‌دمد «و بناگاه‌ آنان‌ به ‌نگرش‌ خیزند» یعنی‌: بناگاه‌ مردگان‌ از گورهایشان‌ برخواسته‌ و به‌ نظاره‌ صحنه‌های‌ هولناک‌ قیامت‌ و عذابی‌ می‌پردازند که‌ خدای‌ ‌ بر کفار مقرر کرده‌ است‌.

﴿وَقَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا هَٰذَا يَوۡمُ ٱلدِّينِ٢٠.

«و می‌گویند: ای‌ وای‌ بر ما» یعنی‌: چون‌ برانگیختنی‌ را که‌ در دنیا انکارش ‌می‌کردند، ببینند و معاینه‌ کنند، در این‌ هنگام‌ به‌ سرزنش‌ خود پرداخته‌ و می‌گویند: ای‌ وای‌ بر ما! پس‌ بر حال‌ و روز سیاه‌ خود واویلا کرده‌ و می‌افزایند: «این‌ است‌ روز جزا» که‌ در آن‌ در برابر اعمالی‌ مانند کفر و تکذیب‌ پیامبران‌ جزا داده‌ می‌شویم‌.

﴿هَٰذَا يَوۡمُ ٱلۡفَصۡلِ ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ٢١.

پس‌ فرشتگان‌ آنان‌ را با این‌ سخن‌ پاسخ‌ می‌دهند: «این‌ همان‌ روز فصل‌ است‌ که ‌آن‌ را تکذیب‌ می‌کردید» فصل‌: حکم‌، قضا و داوری‌ است‌ زیرا در آن‌، میان ‌نیکوکار و بدکار جدایی‌ و فاصله‌ افگنده‌ می‌شود.

﴿ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَعۡبُدُونَ٢٢ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَٱهۡدُوهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡجَحِيمِ٢٣.

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ فرشتگان‌ فرمان‌ می‌دهد: «ستم ‌پیشگان‌ را با همراهانشان ‌یکجا گرد آورید» یعنی‌: مشرکان‌ و همتایان‌ و همانندانشان‌ در شرک‌، پیروانشان‌ را در کفر و همراهان‌ و مشایعت ‌کنندگانشان‌ را در تکذیب‌ پیامبران‌ گرد آورید. در اینجا است‌ که‌ کفار از مؤمنان‌ جدا ساخته‌ می‌شوند. ضحاک‌ می‌گوید: «ازواج‌ آنان‌ ؛ همراهان‌ و هم ‌پیوند انشانند از شیاطین‌ پس‌ هر کافری‌ با شیطان‌ خود محشور می‌شود. همچنین‌ گنهکاران‌ با یکدیگر محشور می‌گردند لذا زناکاران‌ با هم ‌سلکان‌شان‌، رباخواران‌ با همدیگر، شرابخواران‌ با همدیگر و همین‌گونه‌ هر گروهی‌ با هم‌جنسان‌ خود گرد آورده ‌می‌شوند...». «و آنچه‌ بجز الله می‌پرستیدند» از بتان‌ و شیاطین‌. یعنی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ فرشتگان‌ فرمان‌ می‌دهد: بتان‌ و معبودان ‌مشرکان‌ را نیز با آنان‌ همراه‌ گردانید «و به‌سوی‌ راه‌ دوزخ‌ راهنمایی‌شان‌ کنید» یعنی‌: راه‌ دوزخ‌ را به‌ این‌ گردآورده‌شدگان‌ بشناسانید و آنان‌ را بدان‌ راهنمایی‌ کنید و به‌سوی‌ آن‌ برانید.

﴿وَقِفُوهُمۡۖ إِنَّهُم مَّسۡ‍ُٔولُونَ٢٤.

«و بازداشت‌شان‌ کنید که‌ آنان‌ سؤال‌شدنی‌ هستند» از گفتار و رفتار خویش‌. یعنی ‌آنان‌ را برای‌ حساب‌ متوقف‌ نموده‌ و بازدارید و سپس‌ بعد از حساب‌، به‌سوی ‌دوزخ‌ برانید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌مسعود س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «لا تزول‌ قدما ابن‌ آدم‌ يوم‌ القيامة من‌ عند ربه‌ حتي‌ يسأل ‌عن‌ خمس‌: عن‌ عمره‌ فيم‌ أفناه‌، وعن‌ شبابه‌ فيما أبلاه‌، وعن‌ ماله‌ من‌ أين‌ اكتسبه‌ وفيم ‌أنفقه‌، وماذا عمل‌ فيما علم‌». قدمهای‌ فرزند آدم‌ در روز قیامت‌ از نزد پروردگارش ‌دور ساخته‌ نمی‌شود تا از پنج‌ چیز مورد سؤال‌ قرار نگیرد:

۱- از عمر خویش‌ که‌ در چه‌ چیزی‌ آن‌ را فنا کرده‌ است‌.

۲- از جوانی‌اش‌ که‌ در چه‌ راهی‌ آن‌ را کهنه‌ و فرسوده‌ کرده‌ است‌.

۳- از مال‌ خویش‌ که‌ از کجا آن‌ را به‌دست‌ آورده‌ است‌.

۴- از این‌که‌ مال‌ خویش‌ را در چه‌ راهی‌ خرج‌ کرده‌ است‌.

۵- و از علم‌ خویش‌ که‌ در آن‌ چه‌ عملی‌ کرده‌ است‌».

﴿مَا لَكُمۡ لَا تَنَاصَرُونَ٢٥.

سپس‌ از باب‌ توبیخ‌ و سرکوب‌ به‌ کفار گفته‌ می‌شود: «شمارا چه‌ شده‌ است‌ که‌ همدیگر را یاری‌ نمی‌کنید؟» یعنی‌: شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ برخی‌ از شما برخی ‌دیگر را در اینجا ـ در قیامت‌ ـ یاری‌ نمی‌کنید چنان‌که‌ در دنیا یار و یاور همدیگر بودید؟ همان‌ گونه‌ که‌ ابوجهل‌ در روز بدر گفت‌: «ما جمعی‌ هستیم‌ یار و یاور همدیگر».

﴿بَلۡ هُمُ ٱلۡيَوۡمَ مُسۡتَسۡلِمُونَ٢٦.

«نه‌! بلکه‌ امروز آنان‌ گردن‌ نهادگانند» و تسلیم ‌شدگانند به‌ امر خداوند أ. بدان‌ جهت‌ که‌ در قیامت‌ از چاره‌اندیشی‌ ناتوانند.

﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٢٧.

«و بعضی‌ روی‌ به‌ بعضی‌دیگر می‌آورند در حالی‌‌که‌ از یک ‌دیگر می‌پرسند» سیاق ‌آیات‌ گویای‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ جدال‌ میان‌ پیروان‌ و رؤسا در عرصات‌ قیامت‌ درمی‌گیرد، که‌ برخی‌ از آنان‌ از برخی‌ دیگر کشمکش‌ کنان‌ و سرزنش‌گرانه‌ سؤال ‌می‌کنند و به‌ جان‌ هم‌ می‌پرند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّكُمۡ كُنتُمۡ تَأۡتُونَنَا عَنِ ٱلۡيَمِينِ٢٨.

«می‌گویند» پیروان‌ به‌ رؤسا «این‌ شما بودید که‌ از جانب‌ راست‌ به‌سراغ‌ ما می‌آمدید» «یمین‌» در اینجا مجاز و استعاره‌ از قوت‌ و قهر است‌. یعنی‌: شما با قوت‌ و قهر و سلطه‌ و به‌ حکم‌ ریاستی‌ که‌ بر ما در دنیا داشتید، گمراهی‌ را بر ما تحمیل‌ می‌کردید و در وهم‌ و گمانمان‌ چنین‌ می‌افگندید که‌ دین‌ حق‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ ما را با آن‌ به‌ بیراهه‌ می‌کشید. یا معنی‌ این‌ است‌: شما از جانب‌ خیر به‌سوی‌ ما آمده‌ و ما را از رفتن‌ به‌ آن‌ راه‌ خیر بازمی‌داشتید. شاه‌ ولی‌ الله دهلوی ‌می‌گوید: «یعنی‌ به‌منظور گمراه‌ کردن‌ ما از جانب‌ چپ‌ نیز به‌ سوی ‌ما می‌آمدید». به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: از سمت‌ راست‌ نیز به‌سراغ‌ ما می‌آمدید که‌ ما آن‌ را دوست‌ داریم‌ و به‌ آن‌ فال‌ نیک‌ می‌زنیم‌ تا به‌ این‌ ترتیب‌، ما را در پوشش ‌خیرخواهی‌ بفریبید. قرطبی‌ می‌گوید: «همه‌ این‌ها در معنی‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ است‌».

﴿قَالُواْ بَل لَّمۡ تَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ٢٩.

«می‌گویند» رهبران‌ و رؤسای‌ گمراهی‌ از جن‌ و انس‌ در پاسخ‌ پیروان‌شان‌ «بلکه ‌خود شما مؤمن‌ نبودید» یعنی‌: شما خودتان‌ از ایمان‌ روی‌ برتافتید، با آن‌که‌ بر آن‌ قادر بودید پس‌ این‌ دل‌های شما بوده‌ است‌ که‌ پذیرای‌ کفر شده‌ و در حقیقت‌، شما از اصل‌ و اساس‌ بر کفر بوده‌اید.

﴿وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنِۢۖ بَلۡ كُنتُمۡ قَوۡمٗا طَٰغِينَ٣٠.

«و ما را بر شما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نبود» یعنی‌: ما هیچ‌ قهر و غلبه‌ای‌ نداشتیم‌ تا به ‌وسیله‌ آن‌ شما را وادار به‌ ایمان‌ نموده‌ و از کفر خارج‌ گردانیم‌. به‌قول‌ ابن‌ کثیر معنی‌ این‌ است‌: ما بر صحت‌ آنچه‌ که‌ شما را به‌ سوی‌ آن‌ دعوت‌ کرده‌ایم‌، هیچ ‌حجتی‌ نداشتیم‌ «بلکه‌ خودتان‌ قومی‌ طاغی‌ بودید» که‌ در کفر و گمراهی‌ از حد گذشته‌ بودید و ما فقط شما را به‌ سوی‌ کفر و گمراهی‌ دعوت‌ می‌کردیم‌ اما اجابت ‌از خود شما و به‌اختیار خودتان‌ بود و هیچ‌ جبر و اکراهی‌ از سوی‌ ما در کار نبود.

﴿فَحَقَّ عَلَيۡنَا قَوۡلُ رَبِّنَآۖ إِنَّا لَذَآئِقُونَ٣١.

«پس‌ لازم‌ شد بر ما» و شما همگی‌ «سخن‌ پروردگار ما که‌: ما چشندگان‌ عذاب ‌الیم‌ هستیم» مرادشان‌ این‌ سخن‌ حق‌ تعالی‌ است‌: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٥ [ص: ۸۵]. «قطعا ما جهنم‌ را از تو (ابلیس) و از پیروانت‌، همگی‌ پر خواهیم‌کرد» پس‌ اینک‌ همه‌ باهم‌ آنچه‌ را که‌ پروردگار ما به‌ همه‌ ما وعده‌ داده ‌است‌، می‌چشیم‌.

﴿فَأَغۡوَيۡنَٰكُمۡ إِنَّا كُنَّا غَٰوِينَ٣٢.

«پس‌ شما را گمراه‌ کردیم» از راه‌ هدایت‌ و به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ خود بر آن‌ از گمراهی‌ و کفر بودیم‌، شما را فراخواندیم‌ «زیرا ما خود گمراه‌ بودیم» و خواستیم‌ تا شما را نیز مانند خود گمراه‌ سازیم‌ تا شما نیز همانند ما رؤسا و رهبران‌، گمراه ‌باشید. در اینجاست‌ که‌ رؤسا و رهبران‌، اقرار و اعتراف‌ می‌کنند به‌ این‌که‌ سبب ‌گمراهی‌ پیروان‌ خویش‌ بوده‌اند اما در عین‌ حال‌ با گفتن‌: ﴿وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنِۢۖ [الصافات: ۳۰]. «و ما بر شما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نداشته‌ ایم»، این‌ اتهام‌ را از خود نفی‌ می‌کنند که‌ آن‌ها را به‌ زور و غلبه‌ و با اعمال‌ سلطه‌ به‌ کفر و گمراهی‌ کشانیده‌ باشند.

﴿فَإِنَّهُمۡ يَوۡمَئِذٖ فِي ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِكُونَ٣٣.

سپس‌ بعد ازاین‌ جدال‌ و مناقشه‌ میان‌ پیروان‌ و رؤسا، خداوند أ عذابی‌ را که‌ بر هردو گروه‌ فرود می‌آید، چنین‌ وصف‌ می‌کند: «پس‌ در حقیقت‌ در آن‌ روز همه‌ آنان‌ در عذاب‌ باهم‌ شریکند» یعنی‌: در روز قیامت‌، پیروان‌ و رؤسا هردو در عذاب‌ با هم ‌شریکند چنان‌که‌ در گمراهی‌ مشترک‌ بودند لذا به‌ همدیگر هیچ‌ سودی‌ رسانده ‌نمی‌توانند.

﴿إِنَّا كَذَٰلِكَ نَفۡعَلُ بِٱلۡمُجۡرِمِينَ٣٤ إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ٣٥.

«هرآینه‌ ما با مجرمان» یعنی‌: با مشرکان‌ «چنین‌ رفتار می‌کنیم» پس‌ هر عصیانگری‌ را در برابر اعمالی‌ که‌ پیش‌ فرستاده‌ است‌، جزا می‌دهیم‌ «چراکه‌ آنان ‌بودند که‌ چون‌ کلمه‌ لااله‌الاالله به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شد، استکبار می‌ورزیدند» و از پیروی ‌مؤمنان‌ در گفتن‌ آن‌ سرکشی‌ می‌کردند و همانند مؤمنان‌ به‌ یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ اقرار نمی‌کردند. پس‌ سبب‌ عذاب‌ نمودن‌شان‌ این‌ است‌.

﴿وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ٣٦.

«و می‌گویند: آیا ما به‌ خاطر گفته‌ شاعری‌ دیوانه» که‌ در خیال‌ خویش‌ سیر می‌کند و سخنان‌ درهم ‌و برهمی‌ می‌گوید «ترک‌کننده‌ معبودان‌ خود باشیم‌؟» مرادشان‌ از (شاعری‌ دیوانه)، رسول‌‌خدا‌ ص بود. به‌ این‌ ترتیب‌، آنان‌ اولا منکر وحدانیت ‌خداوند أ و ثانیا منکر رسالت‌ شدند.

﴿بَلۡ جَآءَ بِٱلۡحَقِّ وَصَدَّقَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣٧.

خدای‌ ‌ در رد پندارشان‌ می‌گوید: «بلکه‌ او حق‌ را آورده» یعنی‌: پیامبر‌ ص، قرآنی‌ را که‌ مشتمل‌ بر توحید، وعده‌ و وعید و دیگر امور حق‌ است‌، آورده‌ «و پیامبران‌ را تصدیق‌ کرده‌ است» در آنچه‌ که‌ از عقیده‌ توحید، اثبات‌ معاد و هشدارها آورده‌اند پس‌ این‌ پیامبر نه‌ با ایشان‌ مخالفتی‌ کرده‌ و نه‌ عقیده‌ای‌ نو را که‌ پیامبران‌ قبل‌ از وی‌ نیاورده‌ باشند، آورده‌ است‌.

﴿إِنَّكُمۡ لَذَآئِقُواْ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡأَلِيمِ٣٨.

«در واقع‌ شما عذاب‌ پر درد را خواهید چشید» در برابر کفر و تکذیب ‌پیامبران‌.

﴿وَمَا تُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٣٩.

«و جز برحسب‌ آنچه‌ کرده‌اید» از کفر و معاصی‌ «جزا داده‌ نمی‌شوید» پس‌ مجازات‌ نمودنتان‌، ظلم‌ و ستم‌ نیست‌.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٤٠.

«جز بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ها را برای ‌طاعت‌ و توحید خویش‌ خالص‌ کرده‌ است‌، از این‌ حکم‌ مستثنی‌ بوده‌ و عذاب‌ را نمی‌چشند.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ رِزۡقٞ مَّعۡلُومٞ٤١.

«این‌ گروه‌ روزی‌ای‌ معین‌ دارند» یعنی‌: این‌ گروه‌ مخلصان‌، در بهشت‌ روزی‌ای ‌دارند که‌ خداوند أ آن‌ را برایشان‌ ارزانی‌ می‌دارد و این‌ روزی‌ در نیکویی‌، پاکیزگی‌ و عدم‌ انقطاع‌ خود، معلوم‌ و مقرر است‌ و آن‌ها صبح‌ و شام‌ از آن ‌برخوردار می‌شوند.

﴿فَوَٰكِهُ وَهُم مُّكۡرَمُونَ٤٢.

سپس‌ در تفسیر این‌ روزی‌ معین‌ می‌فرماید: «انواع‌ میوه‌هاست» فواکه‌: همه‌ انواع‌ میوه‌هاست‌ زیرا این‌ میوه‌ها گوارتراین‌ و پاکیزه‌ترین‌ چیزی‌ است‌ که‌ ایشان ‌می‌خورند و لذیذترین‌ چیزی‌ است‌ که‌ نفس‌هایشان‌ بدان‌ میل‌ و رغبت‌ دارد «و آنان‌ گرامیان‌ خواهند بود» یعنی‌: ایشان‌ از جانب‌ خدای‌ ‌ مورد اکرام‌ وگرامیداشتی‌ بزرگ‌ و والا قرار می‌گیرند ؛ با برتر ساختن‌ درجاتشان‌ در نزد وی‌، شنیدنشان‌ کلام‌ حق‌ را و فوزشان‌ به‌ لقای‌ وی‌ در بهشت‌.

﴿فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٤٣ عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِينَ٤٤.

«در بهشت‌های‌ پرنازونعمت‌، بر روی‌ تختها» قرار دارند، تختهایی‌ که‌ بر آن‌ها تکیه‌ می‌زنند «روبه‌روی‌ همدیگر» برخی‌ از آنان‌ به‌ چهره‌ برخی ‌دیگر می‌نگرند و هر یک‌ به‌ دیدار برادر مسلمان‌ خویش‌ شادمانند. دلیل‌ این‌که‌ بهشتیان‌ در قفای‌ یک‌دیگر نمی‌نگرند، این‌ است‌ که‌ نگریستن‌ رو در رو، شادمانی‌ و أنس‌ و الفت‌ را کاملتر می‌کند.

﴿يُطَافُ عَلَيۡهِم بِكَأۡسٖ مِّن مَّعِينِۢ٤٥.

«بر آنان‌ جامی‌ از شراب‌، جاری‌ گردانیده‌ می‌شود» یعنی‌: از شرابی‌ که‌ همچون‌ چشمه‌های‌ روی‌ زمین‌، جاری‌ است‌.

﴿بَيۡضَآءَ لَذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ٤٦.

«سخت‌ سپید درخشان‌ و لذت‌بخش‌ نوشندگان‌ است» حسن‌ بصری‌ گفته‌ است‌: «شراب‌ بهشتی‌ سپیدتر از شیر است‌ و لذتی‌ عجیب‌ و بی‌مانند دارد».

﴿لَا فِيهَا غَوۡلٞ وَلَا هُمۡ عَنۡهَا يُنزَفُونَ٤٧.

«نه‌ در آن‌ غولی‌ است» یعنی‌: نه‌ آن‌ شراب‌ عقلهایشان‌ را از بین‌ برده‌ و تباه‌ می‌گرداند و نه‌ از آن‌ بیماری‌ و دردسری‌ به‌سراغشان‌ می‌آید.

ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح‌ قول‌ مجاهد است‌ که‌ مراد از (غول)، درد شکم‌ می‌باشد». «و نه‌ ایشان‌ از آن‌ به‌ بد مستی‌ می‌افتند» زیرا خدای‌ ‌ آفات‌ و مضراتی‌ ـ چون‌ دردسر، مستی‌ و دیگر آفات‌ و امراض‌ ـ را که‌ در شراب‌ دنیا متصور است‌، از شراب‌ بهشت‌ نفی‌ کرده‌ است‌.

﴿وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ عِينٞ٤٨.

«و نزدشان‌ دوشیزگان‌ چشم‌ فروهشته‌اند» یعنی‌: نزد بهشتیان‌ زنانی‌ هستند که‌ فقط بر همسران‌ خویش‌ چشم‌ دارند و غیر آنان‌ را نمی‌خواهند «درشت‌ چشم ‌هستند» عین‌ جمع‌ عینأ: زنی‌ است‌ که‌ چشمانی‌ درشت‌ و زیبا داشته‌ باشد، نه ‌چشمان‌ درشت‌ بی‌قواره‌ و ناموزون‌.

﴿كَأَنَّهُنَّ بَيۡضٞ مَّكۡنُونٞ٤٩.

«گویی‌ آنان‌ تخم‌های‌ شتر مرغ‌ در پرده‌ پوشیده‌اند» خداوند أ دوشیزگان‌ رعنا و دلربای‌ بهشتی‌ را به‌ تخم‌ شتر مرغ‌ تشبیه‌ می‌کند که‌ شترمرغ‌ آن‌ را به‌ وسیله‌ پر خویش‌ از باد و غبار نگاه‌ می‌دارد پس‌ رنگ‌ حوران‌ بهشتی‌، سپید متمایل‌ به‌ زردی ‌است‌ و این‌ زیباترین‌ رنگ‌ در میان‌ زنان‌ است‌. اعراب‌، زنان‌ سپید زیبا روی‌ را به ‌تخم‌های‌ شتر مرغ‌ تشبیه‌ می‌کنند.

﴿فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٥٠.

«پس‌ برخی‌ از آنان» یعنی‌: از اهل‌ بهشت‌ «به‌ برخی‌ دیگر روی‌ نموده‌ و از همدیگر پرس‌ وجو می‌کنند» یعنی‌: در هنگام‌ شراب‌نوشی‌، این‌ یکی‌ حال‌ او را می‌پرسد و آن‌ یکی‌ حال‌ این‌ را پس‌ از احوالی‌ که‌ در دنیا داشته‌اند، از همدیگر پرس‌وجو می‌کنند. و این‌ نمایانگر عیش ‌و عشرت‌ کامل‌ آن‌ها در بهشت‌ است‌ که‌ فارغبال‌ در سایه ‌ساران‌ نعمت‌ و لذت‌، به‌ گفت‌وگوی‌ هم‌ می‌نشینند.

﴿قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٞ٥١.

«گوینده‌ای‌ از میانشان‌ می‌گوید: راستی‌ من‌ همنشینی‌ داشتم» در دنیا که‌ کافر و منکر بعث‌ بعد از مرگ‌ بود.

﴿يَقُولُ أَءِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُصَدِّقِينَ٥٢ أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَدِينُونَ٥٣.

«که‌ به‌ من‌ می‌گفت‌: آیا تو از تصدیق‌ کنندگانی» زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ را؟ «آیا وقتی‌ مردیم‌ و خاک‌ و استخوانی‌ چند شدیم‌، آیا واقعا جزا خواهیم‌ یافت» در برابر اعمالمان‌ و در قبال‌ آن‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌گیریم‌؟!

﴿قَالَ هَلۡ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ٥٤.

«می‌گوید» آن‌ شخص‌ مؤمن‌ به‌ هم پیاله‌گان‌ بهشتی‌ خویش‌ «آیا شما اطلاع‌ دارید» که‌ آن‌ کافر هم‌ اکنون‌ کجاست‌؟ بیایید به‌ اهل‌ دوزخ‌ سری‌ بکشیم‌ تا آن‌ همنشین‌ خود را که‌ این‌ سخن‌ را به‌ من‌ می‌گفت‌، به‌ شما نشان‌ دهم‌ که‌ در دوزخ‌ چه‌ جایگاهی‌ دارد؟.

﴿فَٱطَّلَعَ فَرَءَاهُ فِي سَوَآءِ ٱلۡجَحِيمِ٥٥.

«پس‌ درنگریست» آن‌ شخص‌ مؤمن‌ «و آن‌ همنشین‌ خود را در میانه‌ دوزخ ‌دید».

﴿قَالَ تَٱللَّهِ إِن كِدتَّ لَتُرۡدِينِ٥٦.

«گفت» آن‌ شخص‌ مؤمن‌ از باب‌ سرزنش‌ به‌ او: «سوگند به‌ خدا که‌ نزدیک‌ بود مرا به‌ نابودی‌ بکشانی» با گمراه‌سازی‌ و اغوای‌ خویش‌، چنانچه‌ از تو اطاعت ‌می‌کردم‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: نزدیک‌ بود مرا به‌ دوزخ‌ درافگنی‌.

﴿وَلَوۡلَا نِعۡمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ ٱلۡمُحۡضَرِينَ٥٧.

«و اگر نعمت‌ پروردگارم‌ نبود، هرآینه‌ من‌ نیز از احضارشدگان‌ بودم» یعنی‌: اگر نبود رحمت‌ پروردگار و انعام‌ وی‌ بر من‌؛ با مفتخر ساختنم‌ به‌ اسلام‌، هدایت‌ نمودنم ‌به‌سوی‌ حق‌ و درپناه‌ ماندنم‌ از گمراهی‌، قطعا من‌ هم‌ با تو از احضارشدگان‌ در دوزخ‌ بودم‌.

﴿أَفَمَا نَحۡنُ بِمَيِّتِينَ٥٨.

سپس‌ آن‌ شخص‌ مؤمن‌ به‌ گفت‌وگو با همنشینان‌ بهشتی‌ خود بازگشته‌ و از روی ‌شوق‌ می‌گوید: «آیا ما دیگر نمی‌میریم» و جاودانه‌ در ناز و نعمت‌ و نوازش‌ بهشت‌ قرار داریم‌؟.

﴿إِلَّا مَوۡتَتَنَا ٱلۡأُولَىٰ وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِينَ٥٩.

«جز همان‌ مرگ‌ نخستین‌ خود» که‌ در دنیا بود؟ «و ما هرگز عذاب‌ نخواهیم ‌شد» چنان‌که‌ کفار عذاب‌ می‌شوند؟ این‌ سخن‌ شخص‌ مؤمن‌ از روی‌ بهجت‌ و شادمانی‌ و از سر غرور و خوشحالی‌ به‌ نعمت‌های انقطاع‌ ناپذیر بهشتی‌ و جاودانگی‌ای‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌ بر ایشان‌ در بهشت‌ انعام‌ کرده‌ است‌. البته‌ او این‌ سخن‌ را چنان‌ می‌گوید تا آن‌ همنشین‌ کافرش‌ در دوزخ‌ بشنود و روحا بر عذابش‌ افزوده‌ شود.

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٦٠.

«راستی‌ که‌ این‌ همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌ است» یعنی‌: این‌ نعمت‌های پایدار و این‌ ماندگار بودن‌ همیشه‌ در بهشت‌، همانا رستگاری‌ بزرگی‌ است‌ که‌ هرگز نمی‌توان ‌برای‌ آن‌ حد و مقداری‌ شناخت‌ و به‌ توصیف‌ آن‌ احاطه‌ کرد. همچنین‌ محمتل‌است‌ که‌ این‌ سخن‌ از کلام‌ خدای‌ سبحان‌ ـ در تأیید آنچه‌ که‌ بهشتیان‌ می‌گویند ـ باشد.

﴿لِمِثۡلِ هَٰذَا فَلۡيَعۡمَلِ ٱلۡعَٰمِلُونَ٦١.

بعد از آن‌که‌ خداوند أ حال‌ اهل‌ بهشت‌ و رستگاریشان‌ را برای‌ ما حکایت ‌کرد، اینک‌ ما را به‌سوی‌ انجام‌ عمل‌ صالح‌ برمی‌انگیزد: «برای‌ چنین‌ پاداشی‌، باید عمل‌کنندگان‌ عمل‌ کنند» زیرا تجارت‌ سودآور این‌ است‌، نه‌ عمل‌ برای‌ دنیای ‌زوال‌پذیر و ناپایدار. ﴿أَذَٰلِكَ خَيۡرٞ نُّزُلًا أَمۡ شَجَرَةُ ٱلزَّقُّومِ٦٢.

«آیا از نظر میهمانی‌ این‌ بهتر است‌ یا درخت‌ زقوم‌؟» درخت‌ زقوم‌ درختی‌ است‌ که‌ میوه‌ای‌ تلخ‌ و بسیار بدمزه‌ دارد و اهل‌ دوزخ‌ به‌ تناول‌ آن‌ مجبور ساخته‌ شده‌ و به‌سختی‌ آن‌ را می‌خورند و این‌ همان‌ میهمانی‌ و ضیافت‌ آنان‌ است‌. نزل‌: آماده‌ کردن‌ غذا و نوشیدنی‌ برای‌ پذیرایی‌ از کسی‌ است‌ که‌ از راه‌ می‌رسد و در منزل ‌کسی‌ فرود می‌آید ؛ چه‌ آن‌ کس‌ میهمان‌ باشد چه‌ غیر وی‌.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهَا فِتۡنَةٗ لِّلظَّٰلِمِينَ٦٣.

«در حقیقت‌، ما آن» درخت‌ زقوم‌ «را برای‌ ستمکاران‌ عقوبتی‌ گردانیدیم» با اجبارشان‌ بر خوردن‌ آن‌ در دوزخ‌. یا ما آن‌ را مایه‌ آزمون‌ ستمکاران‌ قرار داده‌ایم‌که‌ وجود آن‌ را در دنیا انکار می‌کنند، چرا که‌ گفتند: چگونه‌ در درون‌ آتش ‌درختی‌ می‌روید؟! در حالی‌که‌ مؤمنان‌ از این‌ آزمون‌ پیروز بیرون‌ آمده‌ و وجود آن‌ را در دوزخ‌ تصدیق‌ می‌کنند.

﴿إِنَّهَا شَجَرَةٞ تَخۡرُجُ فِيٓ أَصۡلِ ٱلۡجَحِيمِ٦٤.

«آن» درخت‌ زقوم‌ «درختی‌ است‌ که‌ در قعر جهنم‌ می‌روید» و شاخه‌های‌ آن ‌به‌سوی‌ درکات‌ دوزخ‌ سر بر می‌آورد.

البته‌ در دنیا نیز ما اشیایی‌ را مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ قابل‌ احتراق‌ نیستند. پس‌ ذاتی ‌که‌ بر استقرار جانداران‌ در آتش‌ قادر باشد، بی‌گمان‌ بر آفرینش‌ درخت‌ در آتش‌ و نگهداری‌ آن‌ از سوختن‌، تواناتر است‌.

﴿طَلۡعُهَا كَأَنَّهُۥ رُءُوسُ ٱلشَّيَٰطِينِ٦٥.

«میوه‌اش‌ گویی‌ چون‌ کله‌های‌ شیاطین‌ است» یعنی‌: باروبر آن‌ درخت‌، از نهایت ‌زشتی‌ و قباحت‌، گویی‌ در منظر خود همانند کله‌های‌ شیاطین‌ است‌.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند أ در این‌ آیه‌، محسوس‌ را به‌ متخیل‌ تشبیه‌ کرده ‌است‌ پس‌ هرچند که‌ سرهای‌ شیاطین‌ غیرمرئی‌ است‌ اما برای‌ دلالت‌ بر این‌که‌ آن ‌میوه‌ در نهایت‌ زشتی‌ است‌، این‌ تشبیه‌ به‌کار گرفته‌ شده‌ است‌. اعراب‌، شخص ‌زشت‌صورت‌ را به‌ شیطان‌ و شخص‌ زیباصورت‌ را به‌ فرشته‌ تشبیه‌ می‌کنند. به‌قولی‌: مراد از «شیاطین‌» در اینجا، مارهایی‌ هستند که‌ بر سر خود تاجی‌ دارند و از زشت‌ترین‌ مارها می‌باشند.

﴿فَإِنَّهُمۡ لَأٓكِلُونَ مِنۡهَا فَمَالِ‍ُٔونَ مِنۡهَا ٱلۡبُطُونَ٦٦.

«پس‌ دوزخیان‌ حتما از آن» یعنی‌: از درخت‌ زقوم‌، یا از میوه‌ آن‌ «می‌خورند و شکمها را از آن‌ پر می‌کنند» یعنی‌: به‌ خوردن‌ از آن‌ مجبور ساخته‌ می‌شوند تا شکمهایشان‌ از آن‌ پر می‌شود پس‌ غذا و میوه‌ آنان‌ ـ به‌جای‌ روزی‌ بهشت‌ ـ این ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «از خداوند متعال‌ پروا کنید به‌ حق‌ پروا داشتن‌ از وی‌ زیرا اگر قطره‌ای‌ از زقوم‌ به‌ دریاهای‌ دنیا بچکد، قطعا زندگی‌ را بر اهل ‌زمین‌ تباه‌ می‌گرداند پس‌ چگونه‌ است‌ حال‌ کسی‌ که‌ زقوم‌ غذای‌ وی‌ باشد؟». این ‌وصف‌ غذایشان‌ بود. بعد از آن‌، نوشیدنی‌شان‌ را به‌ زشت‌تر از آن‌ تشبیه‌ کرده‌ می‌فرماید:

﴿ثُمَّ إِنَّ لَهُمۡ عَلَيۡهَا لَشَوۡبٗا مِّنۡ حَمِيمٖ٦٧.

«سپس‌ برایشان‌ بر آن‌ غذا» یعنی‌: پس‌ از خوردن‌ آن‌ غذا «آمیزه‌ای‌ از آب ‌جوشان‌ است» یعنی‌: غذای‌ درخت‌ زقوم‌ با آب‌ جوشان‌ آمیخته‌ می‌شود تا عذابشان‌ را شدیدتر و حالشان‌ را ناخوش‌تر گرداند.

﴿ثُمَّ إِنَّ مَرۡجِعَهُمۡ لَإِلَى ٱلۡجَحِيمِ٦٨.

«آن‌گاه‌ بازگشت‌شان» بعد از نوشیدن‌ آب‌ جوش‌ و خوردن‌ زقوم‌ «بی‌گمان ‌به‌سوی‌ دوزخ‌ است» بدین‌ صورت‌ که‌ پس‌ از خوردن‌ زقوم‌، دوزخیان‌ را برای‌ نوشیدن‌ آب‌جوش‌ به‌ محل‌ آن‌ وارد می‌سازند چنان‌که‌ شتر را به‌ آبگاه‌ می‌برند آن‌گاه‌ مجددا آنان‌ را به‌ دوزخ‌ بر می‌گردانند. البته‌ این‌ تعبیر دلالت‌ بر آن‌ دارد که ‌آب‌ جوش‌ (حمیم) در موضعی‌ خارج‌ از دوزخ‌ (جحیم) قرار دارد.

﴿إِنَّهُمۡ أَلۡفَوۡاْ ءَابَآءَهُمۡ ضَآلِّينَ٦٩.

سپس‌ در بیان‌ علتی‌ که‌ آن‌ها را سزاوار این‌ سزای‌ سخت‌ گردانیده‌ است‌، می‌فرماید: «هر آینه‌ آن‌ها پدران‌ خود را گمراه‌ یافتند» یعنی‌: اتفاق‌ چنین‌ بود که‌ آن‌ها پدران‌ خود را گمراه‌ یافتند پس‌ از روی‌ تقلید ـ و نه‌ از روی‌ هیچ‌گونه‌ حجتی‌ ـ به‌ آنان‌ اقتدا کردند.

﴿فَهُمۡ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ يُهۡرَعُونَ٧٠.

«پس‌ آن‌ها به‌سرعت‌ بر پی‌ پدران‌ خود رانده‌ می‌شوند» یعنی‌: آن‌ها از پدران‌ خویش‌ شتابان‌ پیروی‌ می‌کنند و این‌ شتابشان‌ به‌گونه‌ای‌ است‌ که‌ گویی‌ آنان‌ به‌سوی ‌پیروی‌ از پدرانشان‌ به‌ شدت‌ رانده‌ شده‌ و از جا برکنده‌ می‌شوند.

﴿وَلَقَدۡ ضَلَّ قَبۡلَهُمۡ أَكۡثَرُ ٱلۡأَوَّلِينَ٧١.

سپس‌ خداوند أ به‌ بیان‌ این‌ واقعیت‌ می‌پردازد که‌ کفر پدیده‌ای‌ قدیمی‌ است‌ و پیروان‌ آن‌ بسیارند تا پیامبرش‌ را در کفر قومش‌ تسلیت‌ و دلجویی‌ کند: «و قطعا پیش‌ از آنان» یعنی‌: پیش‌ از کفار این‌ امت‌ «بیشتر پیشینیان» از امتهای‌ گذشته‌ «گمراه‌ شدند» بر اثر همان‌ تقلید کورکورانه‌ و عدم‌ نگرش‌ و اندیشه‌ درست‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ٧٢.

«و حال‌ آن‌که‌ در میانشان‌ هشداردهندگانی‌ فرستادیم» یعنی‌: با وجود آن‌که‌ به‌میان‌ آن‌ پیشینیان‌ پیامبرانی‌ را فرستادیم‌ که‌ آن‌ها را از عذاب‌ ما بیم‌ دادند و حق‌ را برایشان‌ بیان‌ کردند اما این‌ امر در آنان‌ هیچ‌ تأثیری‌ نکرد و هیچ‌ سودی‌ برایشان‌ در بر نداشت‌.

﴿فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُنذَرِينَ٧٣.

«پس‌ ببین‌ سرانجام‌ بیم‌ یافتگان» یعنی‌: سرانجام‌ کسانی‌ که‌ پیامبران‌ آن‌ها را بیم‌ دادند «چگونه‌ شد» زیرا این‌ سرانجام‌ چیزی‌ جز آتش‌ دوزخ‌ نبوده‌ و نیست‌.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٧٤.

«به‌ استثنای‌ بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: بجز کسانی‌ که‌ خداوند أ آنان‌ را با توفیق‌ بخشیدنشان‌ به‌سوی‌ ایمان‌ و توحید، برای‌ خودش‌ خالص‌ گردانیده‌ پس‌ اینان ‌نجات‌ یابنده‌اند.

﴿وَلَقَدۡ نَادَىٰنَا نُوحٞ فَلَنِعۡمَ ٱلۡمُجِيبُونَ٧٥.

«و به‌راستی‌ نوح‌ ما را ندا داد» آن‌گاه‌ که‌ از قومش‌ مأیوس‌ شد. مراد از ندای ‌وی‌، فریاد و استغاثه‌اش‌ با این‌ دعا بود: ﴿أَنِّي مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ [قمر:۱۰]. «پروردگارا! من‌ مغلوب‌ هستم‌ پس‌ یاریم‌ کن‌». «و چه‌ نیک‌ اجابت ‌کننده‌ بودیم» یعنی‌: دعای‌ او را به‌ نیکوترین‌ وجه‌ اجابت‌ کردیم‌ و قومش‌ را به‌ وسیله‌ طوفان‌ هلاک ‌گردانیدیم‌.

﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلۡكَرۡبِ ٱلۡعَظِيمِ٧٦.

«و او و اهلش‌ را از اندوه‌ بزرگ‌ رهانیدیم» مراد از اهلش‌: خانواده‌ و اهل‌ دین‌ وی ‌از کسانی‌ هستند که‌ با وی‌ ایمان‌ آورده‌ بودند. به‌قولی‌: آن‌ها هشتاد تن‌ بودند. اندوه ‌بزرگ‌: همانا غرق‌ کردن‌ است‌.

﴿وَجَعَلۡنَا ذُرِّيَّتَهُۥ هُمُ ٱلۡبَاقِينَ٧٧.

«و تنها نسل‌ او را باقی‌ گذاشتیم» نه‌ غیر آنان‌ را زیرا خداوند أ کافران‌ را با دعای‌ نوح‌ ÷ هلاک‌ گردانید و از آنان‌ هیچ‌کسی‌ باقی‌ نماند و کسانی‌ هم‌ که‌ با وی در کشتی‌ بودند ـ چنان‌که‌ نقل‌ شده‌ ـ مردند پس‌ جز فرزندان‌ و نسل‌ و تبار وی ‌هیچ‌کس‌ دیگری‌ باقی‌ نماند لذا مردم‌ همه‌ از نسل‌ نوح‌ ÷ هستند. یادآور می‌شویم‌ که‌ نوح‌ ÷ سه‌ فرزند داشت‌ به‌ نامهای‌:

۱- سام‌: که‌ پدر اعراب‌ و فارس‌ و روم‌ است‌.

۲- حام‌: که‌ پدر سیاه‌پوستان‌ است‌.

۳- یافث‌: که‌ پدر ترکان‌، اهالی‌ خزر و یأجوج‌ و مأجوج‌ از اقوام‌ چین‌ و ژاپن‌ و مانند آن‌هاست‌.

﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ٧٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٩.

«و برای‌ او میان‌ آیندگان‌ ثنایی‌ نیک‌ برجای‌ گذاشتیم» یعنی‌: در میان‌ کسانی‌ که‌ بعد از نوح‌ ÷ تا روز قیامت‌ ـ از امت‌ها ـ می‌آیند، نام‌ و آوازه‌ نیکو و ثنا و ستایشی‌ خوب‌ را ماندگار ساختیم‌. این‌ ثنا و ستایش‌ نیکو عبارت‌ از این‌ سخن ‌است‌:

«سلام‌ بر نوح‌ در میان‌ جهانیان» یعنی‌: جهانیان‌ پیوسته‌ بر او ثنای‌ نیک ‌می‌گویند و برای‌ او دعا کرده‌ و درود و رحمت‌ می‌فرستند و چون‌ از او یاد کنند، می‌گویند: «نوح‌ ÷». به ‌قولی‌: این‌ سلامی‌ است‌ از سوی‌ خداوند أ بر نوح‌. یعنی‌: سلام‌ از جانب‌ ما بر نوح‌ در میان‌ جهانیان‌ باد!.

﴿إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ٨٠.

«ما این‌ گونه‌ نیکوکاران‌ را جزا می‌دهیم» یعنی‌: ما کسی‌ را که‌ در سخن‌ و عملش ‌نیکوکار، به‌ احسان‌ و نیکوکاری‌ معروف‌ و بر آن‌ پایدار و ثابت‌قدم‌ باشد، این‌گونه‌ پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٨١.

«به‌ راستی‌ او از بندگان‌ مؤمن‌ ما بود» یعنی‌: نوح‌ ÷ بنده‌ای‌ گرویده‌ و مخلص ‌برای‌ خداوند أ بود.

﴿ثُمَّ أَغۡرَقۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ٨٢.

«سپس‌ دیگران‌ را» یعنی‌: کافران‌ را «غرق‌ کردیم» و از آنان‌ هیچ‌ نام‌ و نشانی‌ باقی‌ نگذاشتیم‌.

﴿وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِۦ لَإِبۡرَٰهِيمَ٨٣.

«و بی‌گمان‌ ابراهیم‌ از شیعه‌ نوح‌ بود» یعنی‌: ابراهیم‌ ÷ از اهل‌ دین‌ وی‌ بود، بر راه‌ و روش‌ وی‌ قرار داشت‌ و از کسانی‌ بود که‌ با نوح‌ ÷ در دعوت‌ به‌ سوی‌ الله أ و یگانگی‌ وی‌ موافقت‌ کرد. بیضاوی‌ می‌گوید: «بعید نیست‌ که‌ شریعت ‌این‌ دو پیامبر اولی‌العزم‌ الهی‌ در همه‌ فروع‌ دین‌، یا در غالب‌ آن‌ها، نیز یکی‌ بوده‌ باشد». نقل‌ است‌ که‌ در میان‌ نوح‌ و ابراهیم‌ علیهماالسلام دو هزارو ششصدو چهل‌ سال‌ فاصله‌ زمانی‌ بود و در این‌ فاصله‌ دو پیامبر دیگر آمدند که‌ عبارت‌ از هود و صالح ‌علیهماالسلام بودند. اصل‌ کلمه‌ «شیعه‌» به‌ معنی‌ پیروان‌ و یاران‌ است‌ و هر گروهی‌ که‌ بر امری‌ گرد آمده‌ و برآن‌ متفق‌ شوند، آن‌ها برای‌ آن‌ امر «متشیع‌» هستند. اما این‌ کلمه‌ بعد از شهادت‌ سیدنا علی‌ س بر پیروان‌ مذهب‌ «شیعه‌» اطلاق‌ می‌شود.

﴿إِذۡ جَآءَ رَبَّهُۥ بِقَلۡبٖ سَلِيمٍ٨٤.

«آن‌گاه‌ که» ابراهیم‌ ÷ «با قلبی‌ سلیم‌ به‌سوی‌ پروردگار خود روی‌ آورد» قلب ‌سلیم‌: دلی‌ است‌ که‌ از شک‌ و شرک‌ پیراسته‌ بوده‌ و به‌ منظور کسب‌ رضای‌ خدای‌ ‌، برای‌ خلقش‌ خیرخواه‌ باشد. ابن‌عباس‌ س می‌گوید: «قلب‌ سلیم ‌دلی‌ است‌ که‌ به‌ لااله‌ الاالله گواهی‌ دهد».

﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦ مَاذَا تَعۡبُدُونَ٨٥ أَئِفۡكًا ءَالِهَةٗ دُونَ ٱللَّهِ تُرِيدُونَ٨٦.

«چون» ابراهیم‌ ÷ «به‌ پدرش‌ و قومش‌ گفت» سرزنش‌کنان‌ و معترض‌ «چه‌ چیزی‌ را می‌پرستید؟» آیا نمی‌دانید که‌ این‌ بتان‌ بی‌جان‌ قابل‌ پرستش‌ نیستند؟

«آیا به ‌دروغ‌ و دغل‌ معبودانی‌ را بجز الله می‌خواهید؟» افک‌: بدترین‌ نوع‌ دروغ‌ است‌.

﴿فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٧.

«پس‌ گمانتان‌ به‌ پروردگار جهانیان‌ چیست‌؟» هنگامی‌ که‌ او را ملاقات‌ کنید در حالی‌که‌ غیر وی‌ را پرستیده‌اید؟ به‌ نظر شما او با شما چه‌ خواهدکرد؟.

﴿فَنَظَرَ نَظۡرَةٗ فِي ٱلنُّجُومِ٨٨ فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٞ٨٩.

«سپس‌ نگاهی‌ به‌ ستارگان‌ افگند و گفت‌: من‌ بیمارم» نقل‌ است‌ که‌: قوم ‌ابراهیم‌ ÷ به‌ علم‌ نجوم‌ دلبستگی‌ای‌ داشتند پس‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ آنان‌ چنین‌ وانمود کرد که‌ از همان‌ فن‌ نجوم‌ بهره‌ می‌گیرد تا بر او عیب‌ نگیرند. تعلل‌ ابراهیم‌ ÷ به‌این‌که‌ بیمار است‌، تمهیدی‌ برای‌ این‌ بود که‌ علیه‌ بتانشان‌ برنامه‌ای‌ را به‌اجرا گذارد تا این‌ حجت‌ بر قومش‌ که‌ بتان‌ شایسته‌ پرستش‌ نیستند، الزام‌ گردد. نقل‌ است‌: در فردای‌ روزی‌ که‌ ابراهیم‌ ÷ خود را بیمار وانمود کرد، قومش‌ مراسم‌ جشنی ‌داشتند که‌ همه‌ در آن‌ از شهر بیرون‌ می‌رفتند پس‌ ابراهیم‌ ÷ خواست‌ تا خود را از آن‌ها عقب‌ کشیده‌ و کار بتان‌ را یکسره‌ سازد، بدین‌ جهت‌ خود را به‌ در بیماری‌ زد.

مفسران‌ درباره‌ نگریستن‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ ستارگان‌ گفته‌اند: نگاه‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ ستارگان‌، به‌ منظور تعظیم‌ و تقدیس‌ آن‌ها نبود چنان‌که‌ قومش‌ این‌ کار را می‌کردند بلکه‌ هدف‌ او این‌ بود تا با این‌ نگاه‌، در آن‌ها این‌ ذهنیت‌ را القا کند که‌ او هم‌ آنچه ‌را که‌ آن‌ها درباره‌ ستارگان‌ می‌دانند، می‌داند و در امور خود بر ستارگان‌ تکیه ‌می‌کند. پس‌ این‌ نگاه‌ وی‌ صرفا حیله‌ای‌ بود که‌ او اندیشید. یا قصد وی‌ از این‌ کار، تأمل‌ در کائنات‌ و آسمان‌ بود. چنان‌که‌ قتاده‌ می‌گوید: «اعراب‌ برای‌ شخصی‌ که‌درحال‌ تفکر است‌ و زمانی‌ دراز در فکر و اندیشه‌ فرو رفته‌، می‌گویند: نظر فی ‌النجوم‌: در ستارگان‌ نگریست‌»، یعنی‌: بسیار در فکر فرو رفت‌.

خلاصه‌ این‌ که‌: نگریستن‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ ستارگان‌ و این‌ سخن‌ وی‌ که‌: «من ‌بیمارم‌»، از باب‌ «توریه‌» بود. یعنی‌: او از این‌ سخن‌ هدفی‌ مخصوص‌ به‌ خود داشت‌ ولی‌ در عین‌ حال‌ خواست‌ که‌ آن‌ها از آن‌ چیز دیگری‌ غیر از آنچه‌ او اراده ‌داشت‌، برداشت‌ کنند تا بدین‌ وسیله‌ بتواند نقشه‌ خود را در مورد بتانشان‌ به‌ اجرا گذارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ دروغ‌ گفتن‌ به‌ منظور «توریه‌» و «تعریض‌» مباح‌ است ‌چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ في‌ المعاريض‌ لمندوحة عن‌ الكذب‌». «بی‌گمان‌ در سخن‌های‌ سربسته‌، گریزگاهی‌ از دروغ‌ است‌».

﴿فَتَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ مُدۡبِرِينَ٩٠.

«پس‌ پشت‌کنان‌ از او روی‌ برتافتند» یعنی‌: قوم‌ ابراهیم‌ ÷ بعد از آن‌ تعللش‌، او را تنها گذاشته‌ و خود به‌ مراسم‌ عید خویش‌ رفتند.

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ ءَالِهَتِهِمۡ فَقَالَ أَلَا تَأۡكُلُونَ٩١ مَا لَكُمۡ لَا تَنطِقُونَ٩٢.

«تا نهانی‌ به‌سوی‌ خدایانشان‌ رفت» راغ‌: ابراهیم‌ ÷ در غیاب‌ قوم‌ خود به ‌سرعت‌ و به‌طور نهانی‌ به‌سوی‌ معبودانشان‌ رفت‌ «و گفت» خطاب‌ به‌ آن‌ بتان‌ از روی‌ استهزا و تمسخر: «آیا چیزی‌ نمی‌خورید؟» یعنی‌: از غذایی‌ که‌ پرستشگرانتان‌ برایتان‌ ساخته‌ و پیش‌ شما نهاده‌، خود به‌ جشن‌ خویش‌ رفته‌ اند؟.

«شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ سخن‌ نمی‌گویید؟» ابراهیم‌ ÷ می‌دانست‌ که‌ آن‌ها جماداتی‌ بیش‌ نیستند و به‌ سخن‌ گفتن‌ قادر نمی‌باشند.

﴿فَرَاغَ عَلَيۡهِمۡ ضَرۡبَۢا بِٱلۡيَمِينِ٩٣.

«پس‌ با دست‌ ر است‌ خویش‌ بر سر آن‌ها زدن‌ گرفت» و به‌ قوت‌ و شدت‌ بر سر آنان‌ می‌کوفت‌. دلیل‌ زدنشان‌ با دست‌ راست‌ این‌ بود که‌ قوت‌ و نیروی‌ انسان‌ در دست‌ راست‌ وی‌ بیشتر و زدن‌ با آن‌ شدیدتر است‌ پس‌ همه‌ بتان‌شان‌ را خرد و ریزکرد، جز بت‌ بزرگ‌ را. که‌ تفصیل‌ داستان‌ در سوره‌ «انبیاء» گذشت‌.

﴿فَأَقۡبَلُوٓاْ إِلَيۡهِ يَزِفُّونَ٩٤.

«پس‌ شتابان‌ به‌سوی‌ او روی‌ آوردند» پرستشگران‌ بتان‌ چون‌ به‌ شهر آمده‌ و و حال‌ و روز معبودان‌ خود را دیدند، شتابان‌ به‌سوی‌ ابراهیم‌ ÷ روی‌ آوردند زیرا دانستند که‌ او این‌ کار را بر سر آن‌ها آورده‌ است‌!.

﴿قَالَ أَتَعۡبُدُونَ مَا تَنۡحِتُونَ٩٥ وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ٩٦.

«گفت» ابراهیم‌ ÷ «آیا آنچه‌ را که‌ خود» آن‌ها را با دست‌ خود «می‌تراشید، می‌پرستید؟ با این‌که‌ خدا شما و آنچه‌ را که‌ بر سر آن‌ها کار می‌کنید، آفریده‌ است‌؟» یعنی‌: در حالی‌که‌ خداوند أ همه‌ آنچه‌ را که‌ به‌طور کلی‌ می‌سازید و به‌ عمل ‌می‌آورید ـ که‌ بتان‌ تراشیده‌ شما نیز از آن‌ جمله‌اند ـ آفریده‌ است‌؟. معنای‌: (ماتعملون‌: آنچه‌ می‌کنید) در اینجا، عمل‌ تصویر، پیکرتراشی‌ و مانند آن‌ است‌.

اهل‌ سنت‌ با این‌ آیه‌ استدلال‌ می‌کنند بر این‌که‌ «افعال‌»، آفریده‌ خدای‌ ‌است‌ ولی‌ اکتساب‌ آن‌ها از بندگان‌ می‌باشد و این‌ عقیده‌، ابطال‌کننده‌ مذهب‌ «قدریه‌» و مذهب‌ «جبریه‌» است‌. در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ آمده‌ است‌: «خداوند آفریننده‌ هر صنعتگری‌ به‌همراه‌ صنعت‌ وی‌ است‌».

﴿قَالُواْ ٱبۡنُواْ لَهُۥ بُنۡيَٰنٗا فَأَلۡقُوهُ فِي ٱلۡجَحِيمِ٩٧.

«گفتند: برای‌ او بنایی‌ برآورید و او را در آتش‌ بیندازید» قوم‌ ابراهیم‌ ÷ در امر مجازات‌ وی‌ در میان‌ خود مشورت‌ کردند، سرانجام‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدند که‌ برای ‌ابراهیم‌ ÷ چهاردیواری‌ای‌ (کوره‌خآن‌های) از سنگ‌ بسازند و آن‌ را از هیزم‌ پرکنند آن‌گاه‌ هیزم‌ را برافروخته‌ و او را در آتش‌ افگنند.

﴿فَأَرَادُواْ بِهِۦ كَيۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَسۡفَلِينَ٩٨.

«پس‌ در حق‌ او کیدی‌ را قصد کردند» یعنی‌: نیرنگ‌ و بدسگالی‌ای‌ را تنیدند؛ با افگندنش‌ در آتش‌ «ولی‌ ما آنان‌ را فرو دست‌ترین‌ گردانیدیم» زیرا پس‌ از آن‌که ‌ابراهیم‌ ÷ را در آتش‌ افگندند، آتش‌ به‌ فرمان‌ ما بر او سرد و سلامتی‌بخش‌ شد و کمترین‌ تأثیر سوئی‌ هم‌ در او نکرد.

﴿وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّي سَيَهۡدِينِ٩٩.

«و ابراهیم‌ گفت‌: من‌ به‌سوی‌ پروردگارم‌ رهسپارم» یعنی‌: من‌ از سرزمین‌ قوم ‌خود که‌ از روی‌ تعصب‌ برای‌ بتان‌، کفر به‌ خدای‌ سبحان‌ و تکذیب ‌پیامبرانش‌، کردند آنچه‌ کردند، به‌ جایی‌ هجرت‌ می‌کنم‌ که‌ خدای‌ من‌ مرا به‌ هجرت‌ به‌سوی‌ آن‌ فرمان‌ داده‌ ؛ و آن‌ سرزمین‌ شام‌ است‌ «زودا که‌ مرا راه ‌نماید» پروردگارم‌ به‌ جایی‌ که‌ قادر باشم‌ فقط او را پرستش‌ کنم‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر وجوب‌ هجرت‌ از جایی‌ است‌ که‌ انسان‌ مؤمن‌ به‌ برپا داشتن ‌شعایر دین‌ خود در آنجا قادر نیست‌.

﴿رَبِّ هَبۡ لِي مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٠٠.

«پروردگارا! به‌ من‌ از شایستگان‌ عطا کن» یعنی‌: به‌ من‌ فرزند صالحی‌ عطا کن‌ که‌ مرا بر انجام‌ طاعتت‌ یاری‌ کند و به‌ جای‌ قومم‌، در غربت‌ مونسم‌ باشد.

﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٖ١٠١.

«پس‌ او را به‌ پسری‌ بردبار مژده‌ دادیم» که‌ بزرگ‌ می‌شود و در بزرگی‌ حلیم‌ و بردبار می‌گردد. لذا این‌ بشارت‌، دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ فرزند پسری ‌مژده‌ داده‌ شد که‌ این‌ فرزند باقی‌ می‌ماند تا پخته‌سال‌ و بزرگ‌ شده‌ و در آن ‌سن‌وسال‌، به‌ وصف‌ حلم‌ و بردباری‌ موصوف‌ گردد.

ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ فرزند، اسماعیل‌ ÷ است‌ زیرا او اولین‌ پسری‌ است‌ که ‌ابراهیم‌ ÷ به‌ آن‌ مژده‌ داده‌ شد و او ـ به ‌اتفاق‌ مسلمین‌ و اهل‌ کتاب‌ ـ از اسحاق‌ ÷ بزرگ‌تر است‌ بلکه‌ در نص‌ کتاب‌شان‌ است‌ که‌ ابراهیم‌ ÷ در زمان‌ تولد اسماعیل‌ ÷، هشتادوشش‌ سال‌ و در زمان‌ تولد اسحاق‌ ÷ نودونه‌ سال‌ داشت‌».

﴿فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ٱلسَّعۡيَ قَالَ يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٠٢.

«پس‌ وقتی‌ آن‌ طفل‌ به‌ آن‌ سنی‌ رسید که‌ با پدر خود کار و کوشش‌ تواند کرد» یعنی‌: چون‌ اسماعیل‌ ÷ جوان‌ شد و در کار و کوشش‌ به‌پای‌ پدرش‌ ابراهیم‌ ÷ رسید، به‌طوری‌ که‌ می‌توانست‌ با او در کارها و نیازمندیهایش‌ کمک‌ کند. مقاتل ‌می‌گوید: «یعنی‌: چون‌ به‌ سنی‌ رسید که‌ می‌توانست‌ همراه‌ پدرش‌ راه‌ برود». فراء می‌گوید: «اسماعیل‌ در آن‌ هنگام‌ پسری‌ سیزده‌ساله‌ بود»، آری‌! در آن‌ وقت‌: «ابراهیم‌ گفت‌: ای‌ پسرک‌ من‌! هرآینه‌ من‌ در خواب‌ چنین‌ می‌بینم‌ که‌ تو را ذبح‌ می‌کنم» و رؤیای‌ انبیا حق‌ است‌ و کارهایشان‌ به‌ فرمان‌ خداوند أ می‌باشد «پس‌ ببین ‌در این‌ کار چه‌ به‌نظرت‌ می‌آید؟» ابراهیم‌ ÷ به‌ فرزندش‌ اسماعیل‌ ÷ گفت‌: کار این‌ است‌ که‌ من‌ به‌ ذبح‌ تو فرمان‌ یافته‌ام‌ پس‌ درنگر که‌ چه‌ می‌بینی‌؟ دلیل‌ این‌که‌ابراهیم‌ ÷ در این‌ مورد با اسماعیل‌ ÷ مشورت‌ کرد، این‌ بود تا صبر و شکیبایی ‌وی‌ در برابر فرمان‌ الهی‌ را بداند، در غیرآن‌، رؤیای‌ انبیا وحی‌ است‌ و امتثال ‌آن‌ لازم‌ می‌باشد «گفت‌: پدرجان‌! آنچه‌ فرمانت‌ داده‌اند» در مورد ذبح‌ من‌ «انجام ‌بده» و عملی‌ کن‌ «ان‌ شاءالله مرا از شکیبایان‌ خواهی‌یافت» بر ذبح‌، یا بر قضای ‌پروردگار متعال‌.

به‌ قولی‌: ابراهیم‌ ÷ شب‌ «ترویه‌» در خواب‌ دید که‌ گوینده‌ای‌ به‌ وی ‌می‌گوید: «خداوند أ تو را به‌ ذبح‌ فرزندت‌ فرمان‌ می‌دهد». پس‌ چون‌ صبح ‌دمید، در این‌ اندیشه‌ فرورفت‌ که‌ آیا این‌ خواب‌ از جانب‌ خداوند أ است‌، یا از سوی‌ شیطان‌؟ باز چون‌ شب‌ فرارسید، بار دیگر خوابی‌ مانند آن‌ دید، در این ‌هنگام‌ متیقن‌ شد که‌ آن‌ خواب‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ است‌. سپس‌ در شب‌ سوم ‌نیز خوابی‌ مانند آن‌ دید پس‌ در این‌ هنگام‌ بر ذبح‌ فرزندش‌ مصمم‌ گردید. بدین‌جهت‌، این‌ ایام‌ سه‌گانه‌ را ایام‌ «ترویه‌»، «عرفه‌» و «نحر» یعنی‌: «تفکر»، «شناخت‌» و «قربانی‌» نامیدند.

البته‌ فرزندی‌ که‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ ذبح‌ آن‌ مأمور شد، اسماعیل‌ ÷ است‌ زیرا بشارت‌ به‌ پسری‌ حلیم‌، مربوط به‌ وی‌ می‌باشد و بیان‌ ذبح‌ وی‌ نیز به‌دنبال‌ این ‌بشارت‌ آمده‌ است‌، سپس‌ بعد از بیان‌ اینهاست‌ که‌ در آیه‌ (۱۱۲) بشارت‌ به‌ تولد اسحاق‌ مطرح‌ می‌شود. همچنین‌ از دلایلی‌ که‌ اثبات‌ می‌کند، ذبیح‌ اسماعیل‌ ÷ است‌ نه‌ اسحاق‌ ÷، این‌ است‌ که‌ در تورات‌ آمده‌ است‌: «ای‌ ابراهیم‌! فرزند آغازین‌ یکدانه‌ خود اسحاق‌ را ذبح‌ کن‌». در حالی‌ که‌ اسحاق‌ فرزند آغاز ین‌ ابراهیم‌ ÷ و فرزند یکدانه‌ وی‌ نیز نبود بلکه‌ فرزند آغازین‌ و یکدانه‌ وی‌ اسماعیل‌ ÷ بود پس‌ ملاحظه‌ می‌شود که‌ کلمه‌ «اسحاق‌» از افزوده‌های‌ اهل ‌کتاب‌ و تحریف‌های‌ آنان‌ است‌. و چون‌ ابراهیم‌ ÷ فرزندش‌ را برای‌ ذبح‌ آماده‌ کرد و از خدای‌ خویش‌ اطاعت‌ نمود، حق‌ تعالی‌ به‌ وی‌ فرزند دیگری‌ نیز ارزانی‌ کرد که‌ همان‌ اسحاق‌ ÷ است‌.

ابن‌ کثیر می‌گوید: «گروهی‌ از اهل‌ علم‌ برآنند که‌ ذبیح‌ اسحاق‌ ÷ است‌... اما من‌ گمان‌ نمی‌کنم‌ که‌ این‌ برداشت‌، جز از منابع‌ علمای‌ اهل‌ کتاب‌، از جای‌ دیگری‌ نشأت‌ گرفته‌ باشد... زیرا یهودیان‌ با اعراب‌ بر سر این‌ فضل‌ که‌ پدرشان‌ اسماعیل‌ ÷ ذبیح‌ خدا باشد، حسد ورزیدند لذا در تورات‌ دست‌ برده‌ و کلمه ‌اسحاق‌ را بدان‌ افزودند، همان‌ گونه‌ که‌ در روایات‌ تاریخی‌ و حتی‌ در بعضی‌ از احادیث‌ رسول‌ اکرم ص نیز دست‌ بردند تا بدانجا که‌ این‌گونه‌ برداشت‌ میان‌ بعضی‌ از صحابه‌ نیز سرایت‌ کرد.

همچنین‌ از دلایلی‌ که‌ اثبات‌ می‌کند: ذبیح‌، اسماعیل‌ ÷ است‌، این‌ فرموده رسول‌ اکرم‌ ص است‌: «انا ابن‌ الذبیحین‌: من‌ فرزند دو ذبیح‌ هستم‌». که‌ یکی‌ از آن‌ها جدشان‌ اسماعیل‌ ÷ و دیگری‌ پدرشان‌ عبدالله است‌؛ زیرا عبدالمطلب‌ نذر کرده‌ بود که‌ چنانچه‌ خداوند متعال‌ برایش‌ حفر چاه‌ زمزم‌ را آسان‌ سازد، یا فرزندان‌ او را به‌ ده‌ تن‌ برساند، یکی‌ از فرزندانش‌ را قربانی‌ نماید. پس‌ چون‌ خداوند أ کار حفر زمزم‌ را بر وی‌ آسان‌ ساخت‌، میان‌ فرزندانش‌ قرعه‌ انداخت ‌که‌ یکی‌ از آن‌ها را ذبح‌ کند و قرعه‌ به ‌نام‌ عبدالله برآمد. سرانجام‌ به‌ جای‌ ذبح ‌عبدالله، صد شتر فدیه‌ داد.

﴿فَلَمَّآ أَسۡلَمَا وَتَلَّهُۥ لِلۡجَبِينِ١٠٣.

«پس‌ وقتی‌ هردو، تن‌ دردادند» یعنی‌: چون‌ ابراهیم‌ و اسماعیل‌ علیهماالسلام تسلیم‌ امر خدای‌ سبحان‌ شده‌ و به‌ فرمانش‌ گردن‌ نهادند و کار خود را به‌ او سپردند زیرا یکی‌از آن‌ها خودش‌ و دیگری‌ فرزندش‌ را به‌ خداوند أ تسلیم‌ کرد؛ «و پسر را به‌پیشانی‌ بر خاک‌ افگند» یعنی‌: ابراهیم‌، اسماعیل‌ علیهماالسلام را بر چهره‌اش‌ به‌ خاک‌ افگند تا در هنگام‌ ذبح‌ چهره‌اش‌ را نبیند که‌ مبادا قلبش‌ بر فرزند دلبندش‌ به‌ رقت‌ آید. یادآور می‌شویم‌؛ محلی‌ که‌ ابراهیم‌ ÷ خواست‌ تا فرزندش‌ را در آن‌ ذبح‌ کند، قربانگاه‌ منی‌ در محل‌ رمی‌ جمرات‌ بود. به‌قولی‌: این‌ محل‌ در شام‌ بود.

﴿وَنَٰدَيۡنَٰهُ أَن يَٰٓإِبۡرَٰهِيمُ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡيَآۚ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٠٥.

«و او را ندا دادیم» ابراهیم‌، اسماعیل‌ علیهماالسلام را برای‌ ذبح‌ خوابانده‌ بود که‌ در این ‌اثنا فرشته‌ای‌ به‌ فرمان‌ پروردگار او را از پشت‌ سر کوه‌ ندا داد: «که‌ ای‌ ابراهیم‌! رؤیای‌ خود را راست‌ ساختی» و آن‌ را به‌ حقیقت‌ و راستی‌ پیوستی‌. خداوند أ ابراهیم‌ ÷ را به‌صرف‌ عزمش‌ بر ذبح‌ فرزندش‌ ـ هرچند که‌ او را ذبح‌ نکرد ـ راست‌ کننده‌ رؤیایش‌ معرفی‌ کرد زیرا او تمام‌ مقدمات‌ کار ذبح‌ را فراهم‌ کرد وعملا هم‌ آنچه‌ را که‌ در امکان‌ وی‌ بود، در این‌ راستا انجام‌ داد «ما نیکوکاران‌ را چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم» با رها ساختن‌ آن‌ها از سختی‌، به‌ سلامت‌ نگه ‌داشتن‌ آن‌ها از محنت‌ها و پدیدار ساختن‌ گشایش‌ برای‌ آن‌ها با فرج‌ بعد از شدت‌.

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِينُ١٠٦.

«بی‌گمان‌ این‌ ماجرا آزمونی‌ آشکار است» و پیروزی‌ ابراهیم‌ ÷ در آن‌ نیز آشکار است‌، چراکه‌ خدای‌ سبحان‌ با فرمان‌ ذبح‌ فرزندش‌، او را در اطاعت‌ خویش‌ امتحان‌ کرد و او از این‌ امتحان‌ پیروز بیرون‌ آمد.

﴿وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ١٠٧.

«و او را به‌ قربانی‌ بزرگی‌ فدیه‌ دادیم» خداوند أ قوچی‌ بزرگ ‌جثه‌ و فربه‌ را برای‌ ابراهیم‌ ÷ از آسمان‌ فرو فرستاد و ابراهیم‌ ÷ او را درعوض‌ فرزندش ‌اسماعیل‌ ÷ ذبح‌ کرد. سنت‌ در قربانی‌ نیز این‌ است‌ که‌ قربانی‌ چاق‌ و فربه‌ باشد.

باید دانست‌ که‌ نزد جمهور علما قربانی‌ برای‌ واجد شرایط آن‌ سنت‌ است‌ اما ابوحنیفه‌ می‌گوید: «قربانی‌ بر اشخاص‌ مقیم‌ متمکن‌ از اهالی‌ شهرها واجب‌ است‌ و بر مسافر واجب‌ نیست‌». همچنین‌ احناف‌ با این‌ آیه‌ بر اثبات‌ این‌ حکم‌ استدلال ‌کرده‌اند که‌: اگر کسی‌ نذر کرد که‌ فرزندش‌ را ذبح‌ کند، بر وی‌ ذبح‌ گوسفندی‌ لازم‌ می‌شود.

﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ١٠٩.

«و میان‌ آیندگان‌ برای‌ او ثنای‌ نیک‌ به‌جای‌ گذاشتیم» یعنی‌: برای‌ ابراهیم‌ ÷ در میان‌ امتهایی‌ که‌ پس‌ از وی‌ می‌آیند، نام‌ و آوازه‌ نیک‌ باقی‌ گذاشتیم‌ «سلام‌ بر ابراهیم» سلام‌: ثنا و ستایش‌ نیکو و پسندیده‌ است‌.

﴿كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١١٠.

«نیکوکاران‌ را چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم» تفسیر نطیر آن‌ در آیه‌ (۱۰۵) گذشت‌.

﴿إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١١١.

«در حقیقت‌ او از بندگان‌ با ایمان‌ ما بود» یعنی‌: ابراهیم‌ ÷ از کسانی‌ بود که‌ حق ‌عبودیت‌ را گزارده‌ و در ایمان‌ به‌ خدا أ و توحید وی‌، ثابت‌قدم‌ و پایدار بودند و دلیل‌ نیکوکاری‌ وی‌ همین‌ امر است‌.

﴿وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١١٢.

«و او را به‌ اسحاق‌ که‌ پیامبری‌ از صالحان‌ است‌، بشارت‌ دادیم» یعنی‌: ابراهیم‌ ÷ را به‌ فرزند دیگری‌ که‌ هم‌ پیامبر و هم‌ از شایستگان‌ است‌، به‌عنوان‌ پاداشی‌ بر طاعت‌ وی‌ برای‌ خدای‌ ‌ در ذبح‌ یگانه ‌فرزندش‌ اسماعیل‌ ÷، بشارت ‌دادیم‌. چنان‌که‌ گفتیم‌، این‌ آیه‌ نیز دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ ذبیح‌ اسماعیل‌ ÷ بود.

﴿وَبَٰرَكۡنَا عَلَيۡهِ وَعَلَىٰٓ إِسۡحَٰقَۚ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحۡسِنٞ وَظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ مُبِينٞ١١٣.

«و به‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ برکت‌ دادیم» با پی‌درپی ‌فرستان‌ نعمت‌های خویش‌ بر آن ‌دو. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌ که‌: فرزندان‌ آن‌ دو تن‌ را بسیار گردانیدیم‌، به‌طوری‌ که ‌بیشتر انبیا از نسل‌ اسحاق‌ هستند، همچون‌ ایوب‌ و شعیب‌ علیهماالسلام «و از زادوولد آن‌ دو، برخی‌ نیکوکار و برخی‌ آشکارا به‌ خود ستمکار بودند» خداوند متعال‌ با این‌جمله‌، به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ بودن‌ نسل‌ انسآن‌ها از این‌ عنصر و نژاد شریف‌ و از این‌ دودمان‌ مبارک‌، هیچ‌ سود و نفعی‌ به ‌حالشان‌ ندارد بلکه‌ آنچه ‌برایشان‌ سودمند است‌، اعمال‌ خودشان‌ می‌باشد، نه‌ نسب‌ و نژاد پدرانشان‌ چنان‌که‌ یهود و نصاری‌ نیز ـ با وجود آن‌که‌ از تبار اسحاق‌ هستند ـ لیکن‌ به‌ این‌ ورطه ‌آشکار از گمراهی‌ و فساد درافتاده‌اند.

در اینجا داستان‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ پایان‌ می‌رسد. البته‌ داستان‌ وی‌ حاوی‌ درس‌های ‌بسیار بزرگی‌ از دروس‌ توحید می‌باشد و اولین‌ آن‌ها این‌ درس‌ است‌ که‌: مقتضای ‌توحید، طاعت‌ الهی‌ در هر امری‌ است‌ ؛ هرچند آن‌ امر، دشوار باشد.

﴿وَلَقَدۡ مَنَنَّا عَلَىٰ مُوسَىٰ وَهَٰرُونَ١١٤.

«و در حقیقت‌، ما بر موسی‌ و هارون‌ منت‌ نهادیم» با برگزیدنشان‌ به‌ نبوت‌ و بخشیدن‌ غیر آن‌ از منافع‌ دینی‌ و دنیوی‌ به‌ ایشان‌.

﴿وَنَجَّيۡنَٰهُمَا وَقَوۡمَهُمَا مِنَ ٱلۡكَرۡبِ ٱلۡعَظِيمِ١١٥ وَنَصَرۡنَٰهُمۡ فَكَانُواْ هُمُ ٱلۡغَٰلِبِينَ١١٦ وَءَاتَيۡنَٰهُمَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلۡمُسۡتَبِينَ١١٧ وَهَدَيۡنَٰهُمَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ١١٨.

«و آن‌ دو و قومشان» بنی‌اسرائیل‌ «را از اندوه‌ بزرگ» که‌ استعباد و بردگی ‌فرعون‌ بود و به‌قولی‌: از اندوه‌ غرق‌ «نجات‌ دادیم» در حالی‌ که‌ فرعون‌ و قومش ‌را غرق‌ کردیم‌ و به‌ هلاکت‌ رسانیدیم‌.

«و یاریشان‌ دادیم‌ تا ایشان‌ بودند که‌ پیروز شدند» بر فرعون‌ و قومش‌.

«و به‌ آن‌ دو کتابی‌ مستبین‌ دادیم» که‌ مراد از آن‌: کتاب‌ تورات‌ است‌. مستبین‌: یعنی‌: روشن‌ و آشکار و رسا و بلیغ‌ در بیان‌ خویش‌.

«و آنان‌ را به‌ راه‌ ر است‌ هدایت‌ کردیم» در کردار و عمل‌، که‌ دین‌ اسلام‌ است‌ زیرا اسلام‌ دین‌ واحد خدای‌ ‌ و یگانه‌ راهی‌ است‌ که‌ انسان‌ راهیافته‌ را به‌ مقصد و مطلوب‌ نهایی‌ می‌رساند.

﴿فَإِنَّمَا هِيَ زَجۡرَةٞ وَٰحِدَةٞ فَإِذَا هُمۡ يَنظُرُونَ١٩ وَقَالُواْ يَٰوَيۡلَنَا هَٰذَا يَوۡمُ ٱلدِّينِ٢٠.

«و برایشان‌ میان‌ آیندگان» یعنی‌: میان‌ امت‌های‌ واپسین‌ «نام‌ نیک» و ثنا و صفت‌ ستوده‌ «به‌ جای‌ گذاشتیم» که‌ تا جهان‌ باقی‌ است‌، از ایشان‌ به‌ نیکی‌ یاد می‌شود.

«سلام‌ بر موسی‌ و هارون» یعنی‌: سلام‌ از سوی‌ ما و از سوی‌ فرشتگان‌ و انس‌ و جن‌ تا همیشه‌ ایام‌ بر ایشان‌ باد.

﴿إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٢١ إِنَّهُمَا مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٢٢.

«ما نیکوکاران‌ را چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم‌ زیرا آن‌ دو از بندگان‌ مؤمن‌ ما بودند» تفسیر نظیر این‌ دو آیه‌ در همین‌ سوره‌ گذشت‌.

﴿وَإِنَّ إِلۡيَاسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٢٣.

«و به‌ راستی‌ الیاس‌ از پیامبران‌ بود» الیاس‌ ÷ پیامبری‌ از پیامبران‌ بنی‌اسرائیل ‌است‌. ابن‌کثیر درباره‌ وی‌ دو رأی‌ را نقل‌ می‌کند: «اول‌ این‌که‌ او همان ‌ادریس‌ ÷ است‌. دوم‌ این‌که‌ او الیاس‌ فرزند نسی‌ فرزند فنحاص‌ است‌ که‌ خداوند أ او را بعد از حزقیل‌ نبی‌ ÷ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ نبوت‌ برانگیخت ‌آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ بتی‌ به‌نام‌ «بعل‌» را به‌ پرستش‌ گرفته‌ بودند و الیاس‌ آنان‌ را به‌سوی‌ توحید حق‌ تعالی‌ فراخواند و از پرستش‌ ماسوای‌ آن‌ نهی‌ کرد».

﴿إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ أَلَا تَتَّقُونَ١٢٤.

«آن‌گاه‌ که‌ به‌ قوم‌ خود گفت‌: آیا پرهیزگاری‌ نمی‌کنید؟» یعنی‌: آیا از خدای‌ ‌ پروا نمی‌دارید تا فقط او را به‌ پرستش‌ گرفته‌ و از منهیاتش‌ ـ مانند شرک‌ و معاصی‌ ـ دست‌ بردارید.

﴿أَتَدۡعُونَ بَعۡلٗا وَتَذَرُونَ أَحۡسَنَ ٱلۡخَٰلِقِينَ١٢٥.

«آیا بعل‌ را می‌پرستید؟» بعل‌ نام‌ بتی‌ است‌ که‌ مردم‌ شام‌ در عصر الیاس‌ ÷ آن‌را می‌پرستیدند و سپس‌ پرستش‌ آن‌ به‌ میان‌ بنی‌اسرائیل‌ نیز سرایت‌ کرد. به‌قولی‌: «بعل‌» به‌معنای‌ پروردگار است‌. یعنی‌: آیا بتی‌ را به‌ پروردگاری‌ گرفته‌ و آن‌ را می‌پرستید؟ و «بعلبک‌» در لبنان‌ منسوب‌ به‌ این‌ بت‌ می‌باشد «و بهترین‌ آفرینندگان ‌را وا می‌گذارید؟» یعنی‌: پرستش‌ خدای‌ متعالی‌ را وا می‌گذارید که‌ شما را آفرید و به‌ بهترین‌ شکل‌ و هیأت‌ صورت‌نگاریتان‌ کرد در حالی‌که‌ او بهترین‌ آفرینندگان‌ و بهترین‌ صورت‌نگاران‌ است‌؟.

﴿ٱللَّهَ رَبَّكُمۡ وَرَبَّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ١٢٦.

«الله را که‌ پروردگار شما و پروردگار پدران‌ نخستین‌ شماست‌ وامی‌گذارید؟» یعنی‌: فقط حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ بعد از آن‌که‌ هم‌ شما و هم‌ اجدادتان‌ را از کتم‌ عدم‌ آفرید، شما را به‌ نعمت‌های خویش‌ می‌پروراند پس‌ فقط اوست‌ که‌ سزاوار پرستش‌ می‌باشد.

﴿فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمۡ لَمُحۡضَرُونَ١٢٧.

«پس‌ او را دروغگو شمردند. قطعا آن‌ها احضار می‌شوند» یعنی‌: آن‌ها به‌سبب ‌دروغگو شمردن‌ الیاس‌ ÷، قطعا در عذاب‌ احضار می‌شوند.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ١٢٨.

«جز بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: فقط کسانی‌ از قوم‌ الیاس‌ ÷ از عذاب ‌می‌رهند که‌ به‌ حق‌ تعالی‌ مؤمن‌ بوده‌ و عبودیت‌ و پرستش‌ را تنها برای‌ او خالص ‌ساخته‌ باشند.

﴿وَتَرَكۡنَا عَلَيۡهِ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ١٢٩ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ يَاسِينَ١٣٠.

«و برای‌ او در میان‌ آیندگان‌ نام‌ نیک‌ به‌جای‌ گذاشتیم» یعنی‌: برای‌ الیاس‌ ÷ در میان‌ أمت‌های‌ بعد از وی‌، نام‌ و آوازه‌ نیک‌ باقی‌ گذاشتیم‌.

﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِلۡ يَاسِينَ١٣٠.

مراد از «الیاسین‌» الیاس‌ است‌ و «یا» و «نون‌» به‌ آن‌ اضافه‌ شده‌ است‌، چراکه‌ اسمی‌ اعجمی‌ است‌. و نظیر آن‌ است‌: طور «سینا» و طور «سینین‌». در قرائت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌: «سلام‌ علی‌ آل‌ یاسین‌» یعنی‌: سلام‌ بر او و بر اهل‌ دینش‌ که‌ به‌ پیام‌ حقش‌ ایمان‌ آوردند.

﴿إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ١٣١ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٣٢.

«هرآینه‌ ما نیکوکاران‌ را این‌ گونه‌ پاداش‌ می‌دهیم‌ زیرا او از بندگان‌ با ایمان‌ ما بود» تفسیر نظیر این‌ دو آیه‌ نیز گذشت‌.

﴿وَإِنَّ لُوطٗا لَّمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٣٣.

«و در حقیقت‌ لوط از پیامبران‌ بود» او لوط فرزند هاران‌ (برادر ابراهیم‌ ÷) فرزند تارخ‌ بود که‌ به‌ ابراهیم‌ ÷ ایمان‌ آورد و خداوند أ او را به‌سوی‌ اهالی‌ شهر «سدوم‌» به‌ پیامبری‌ فرستاد.

﴿إِذۡ نَجَّيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ١٣٤ إِلَّا عَجُوزٗا فِي ٱلۡغَٰبِرِينَ١٣٥.

«آن‌گاه‌ که‌ او و خانواده‌اش‌ را همگی‌ نجات‌ دادیم‌، جز پیرزنی‌ که‌ از باقی‌ماندگان ‌بود» در عذاب‌ و او همسر لوط ÷ بود.

﴿ثُمَّ دَمَّرۡنَا ٱلۡأٓخَرِينَ١٣٦.

«سپس‌ دیگران‌ را هلاک‌ ساختیم» یعنی‌: باقی‌ماندگان‌ از قومش‌ را که‌ به‌ او ایمان ‌نیاورده‌ بودند، با عذاب‌ خویش‌ نابود ساختیم‌.

﴿وَإِنَّكُمۡ لَتَمُرُّونَ عَلَيۡهِم مُّصۡبِحِينَ١٣٧.

«و در حقیقت‌ شما بر آنان‌ بامدادان‌ گذر می‌کنید» مخاطب‌ این‌ آیه‌ مردم‌ مکه‌اند. یعنی‌: ای‌ مردم‌ مکه‌! شما بامدادان‌ بر منازل‌ کسانی‌ که‌ آثار عذاب‌ در آن‌ها موجود است‌، در سفرهای‌ خویش‌ به‌سوی‌ شام‌ گذر می‌کنید؟ زیرا شهر «سدوم‌» بر سر راهشان‌ به‌سوی‌ شام‌ قرار داشت‌.

﴿وَبِٱلَّيۡلِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٣٨.

«و شامگاهان‌ نیز» بر منازلشان‌ گذر می‌کنید ؛ در هنگام‌ رفت‌وآمدتان‌ به‌سوی ‌شام‌ «پس‌ آیا تعقل‌ نمی‌کنید؟» در آنچه‌ که‌ در دیارشان‌ از آثار عذاب‌ الهی‌ می‌بینید تا از سرنوشتی‌ همانند سرنوشت‌ آنان‌ بیمناک‌ باشید؟.

ابن‌کثیر می‌گوید: «خدای‌ ‌ شهرشان‌ را به‌ دریاچه‌ گندیده‌ و متعفنی ‌تبدیل‌ کرد که‌ منظری‌ بس‌ زشت‌ و آبی‌ بس‌ بدبو و بدمزه‌ دارد، که‌ این‌ دریاچه‌، به‌نام‌ «بحیره‌ لوط» مشهور است‌ و نزدیک‌ شرق‌ اردن‌ قراردارد». نسفی‌ می‌گوید: «داستان‌ لوط و یونس‌ به‌ سلام‌گفتن‌ بر آن‌ها ختم‌ نشد زیرا خداوند أ در آخر سوره‌ بر همه‌ پیامبران‌ سلام‌ فرستاده‌ است‌ پس‌ به‌ آن‌ اکتفا گردید».

﴿وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٣٩.

این‌ ششمین‌ و آخرین‌ داستان‌ در این‌ سوره‌ است‌: «و در حقیقت‌ یونس‌ از زمره ‌پیامبران‌ بود» یونس‌: همان‌ ذوالنون‌ فرزند متی‌ است‌. او ظاهرا از پیامبران ‌بنی‌اسرائیل‌ بود که‌ خداوند أ او را به‌سوی‌ شهری‌ بزرگ‌ فرستاد تا آنان‌ را به‌سوی ‌حق‌ فراخواند و آنان‌ اهالی‌ شهر «نینوی‌» از سرزمین‌ «موصل‌» بودند.

مفسران‌ می‌گویند: «یونس‌ ÷ به‌ قومش‌ عذاب‌ الهی‌ را وعده‌ داده‌ بود و چون ‌عذاب‌ از آنان‌ به‌ تأخیر افتاد، بی‌اذن‌ پروردگارش‌ از میانشان‌ بیرون‌ شد و مانند غلامی‌ که‌ از مولایش‌ گریخته‌ باشد، قصد سفر دریا کرده‌ و سوار کشتی‌ گردید، بدین‌ جهت‌، در آیه‌ بعدی‌ به‌ «گریزنده‌» موصوف‌ گشت‌.

﴿إِذۡ أَبَقَ إِلَى ٱلۡفُلۡكِ ٱلۡمَشۡحُونِ١٤٠.

«آن‌گاه‌ که‌ به‌سوی‌ کشتی‌ گرانبار بگریخت» اصل‌ اباق‌: گریختن‌ غلام‌ از نزد مولای‌ خویش‌ است‌ و چون‌ گریختن‌ او از قومش‌ بی ‌اذن‌ پروردگار بود، به‌ این ‌وصف‌ موصوف‌ شد.

﴿فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ ٱلۡمُدۡحَضِينَ١٤١.

«پس‌ باهم‌ قرعه‌ انداختند» یعنی‌: سرنشینان‌ کشتی‌ میان‌ همدیگر قرعه‌ انداختند تا از بیم‌ غرق ‌شدن‌ کشتی‌ به‌سبب‌ گرانباری‌، برخی‌ از آنان‌ خود را به‌ دریا افگنند و کشتی‌ سبک‌ گردد «و او از مغلوبان‌ شد» یعنی‌: یونس‌ ÷ در قرعه‌کشی‌ مغلوب ‌شد و بنابراین‌، او را به‌ دریا انداختند.

﴿فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٞ١٤٢.

«پس‌ او را ماهی» نهنگ‌ «فرو بلعید و او درخور ملامت‌ بود» یعنی‌: کاری‌ کرده ‌بود که‌ موجب‌ سرزنش‌ و ملامت‌ بود زیرا بی‌اذن‌ پروردگارش‌ به‌سوی‌ دریا رفت‌ و سوار کشتی‌ شد. آری‌! چون‌ خود را در آب‌ انداخت‌، ماهی‌ او را فروبلعید.

﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ١٤٣ لَلَبِثَ فِي بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٤٤.

«پس‌ اگر او از زمره‌ تسبیح‌گویان‌ نبود» یعنی‌: اگر یونس‌ ÷ از ذکر کنندگان ‌خدا أ یا از نمازگزاران‌ برای‌ وی‌ نبود، یا از تسبیح‌گویان‌ برایش‌ در شکم‌ ماهی‌ نبود؛ با این‌ دعایش‌: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ [الأنبیاء: ۸٧]. «قطعا در شکم‌ آن‌ ماهی‌ تا روزی‌ که‌ مردم‌ برانگیخته‌ شوند، باقی‌ می‌ماند» یعنی‌: قطعا شکم ‌ماهی‌ تا روز قیامت‌ گور وی‌ می‌شد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «دعای‌ ذوالنون ‌در شکم‌ ماهی‌ ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ بود، هرگز هیچ‌ مسلمانی‌ به‌ آن‌ در امری‌ دعا نمی‌کند، جز این‌که‌ دعایش‌ مورد اجابت‌ قرار می‌گیرد».

﴿فَنَبَذۡنَٰهُ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ سَقِيمٞ١٤٥.

«پس‌ او را به‌ کرانه‌ بی‌گیاه‌ افگندیم» عراء: مکانی‌ خالی‌ از بنا و گیاه‌ است‌. به‌ قولی‌: او بر کرانه‌ دجله‌ و به‌قولی ‌دیگر: بر کرانه‌ سرزمین‌ یمن‌ افگنده‌ شد و خدا أ داناتر است‌ «در حالی‌که‌ بیمار بود» خداوند متعال‌ به‌ ماهی‌ فرمان‌ داد پس‌ ماهی‌ او را در حالی‌ از دهانش‌ به‌ ساحل‌ افگند و از شکمش‌ به‌ بیرون‌ پرتاب‌ کرد که‌ او بر اثر فشار بلعیدن‌ ماهی‌، بیمار بود و پوست‌ بدنش‌ از میان‌ رفته‌ بود. ابن‌ مسعود س می‌گوید: «او چون‌ جوجه‌ بی‌پری‌ گشته‌ بود که‌ از تخم‌ بیرون‌ می‌آید». سدی ‌می‌گوید: «او چون‌ نوزادی‌ که‌ تازه‌ متولد می‌شود، از شکم‌ ماهی‌ بیرون‌ آمد». در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ به‌ روایت‌ انس‌بن‌ مالک‌ س آمده‌ است‌ که ‌رسول‌‌ خدا‌ ص فرمودند: «چون‌ به‌ یونس‌ پیامبر ÷ معلوم‌ شد که‌ خداوند أ را در شکم‌ ماهی‌ با این‌ کلمات‌ بخواند، این‌ دعای‌ او ناله‌کشان‌ به‌سوی‌ عرش‌ بالا رفت‌. فرشتگان‌ گفتند: پروردگارا! این‌ صدایی‌ است‌ ضعیف‌ و شناخته‌شده‌ از دیاری ‌دوردست‌ و ناشناخته‌. خداوند أ فرمود: آیا صاحب‌ این‌ صدا را نمی‌شناسید؟ گفتند: پروردگارا! او کیست‌؟ خدای‌ ‌ فرمود: بنده‌ام‌ یونس‌ است‌. گفتند: بنده‌ات‌ یونسی‌ که‌ هنوز هم‌ برای‌ او عمل‌ پذیرفته ‌شده‌ و دعای‌ مستجاب‌ به‌ آسمان ‌برداشته‌ می‌شود؟! پروردگارا! آیا بر وی‌ به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ در آسوده‌حالی‌ انجام ‌می‌داد، رحم‌ نمی‌کنی‌ تا در هنگام‌ گرفتاری‌ وی‌ به‌ چنگال‌ بلا، نجاتش‌ دهی‌؟ خداوند أ فرمود: چرا؛ بر وی‌ رحم‌ می‌کنم‌. پس‌ ماهی‌ را فرمان‌ داد و ماهی‌ او را به‌ کرانه‌ بی‌گیاه‌ افگند».

﴿وَأَنۢبَتۡنَا عَلَيۡهِ شَجَرَةٗ مِّن يَقۡطِينٖ١٤٦.

«و بر بالای‌ سر او درختی‌ از نوع‌ کدوبن‌ رویانیدیم» تا بر سر وی‌ سایه‌ افگند و چنین‌ بود که‌ آرام‌ آرام‌ گوشت‌ بدن‌ یونس‌ ÷ سخت‌ شد و موی‌ تنش‌ رویید. یقطین‌: درخت‌ کدو از گونه‌ای‌ به‌نام‌ «قرع‌» است‌. ابوهریره‌ س می‌گوید: «خداوند أ برای‌ یونس‌ بزی‌ وحشی‌ را برگماشت‌ که‌ از خار و خاشاک‌ زمین ‌می‌خورد و هر صبح‌ و شام‌ نزد یونس‌ آمده‌ میان‌ هردو پای‌ خویش‌ را بر او می‌گشود و او را از شیر خویش‌ سیر و سیراب‌ می‌ساخت‌ تا آن‌که‌ پوست‌ تن‌ وی ‌رویید و حالش‌ بهبود یافت‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص کدو را دوست‌ داشتند و می‌فرمودند: «این‌ درخت‌ برادرم‌، یونس‌ است‌». ابن‌ کثیر می‌گوید: «فواید کدو بسیار است‌، از جمله‌:

ـ سرعت‌ رویش‌ آن‌.

ـ سایه ‌افگندن‌ برگهای‌ آن‌ به‌سبب‌ بزرگی‌ و طراوت‌ و نرمی‌ای‌ که‌ دارد.

ـ این‌که‌ مگس‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ نمی‌شود.

ـ این‌که‌ میوه‌ آن‌ تغذیه‌ نیکو دارد.

ـ این‌که‌ خام‌ و پخته‌ با مغز و پوست‌ خورده‌ می‌شود».

﴿وَأَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ مِاْئَةِ أَلۡفٍ أَوۡ يَزِيدُونَ١٤٧.

«و او را به‌سوی‌ صد هزار نفر یا بیشتر از آن» یعنی‌: بلکه‌ به‌ سوی‌ بیشتر از صدهزار نفر «فرستادیم» و آن‌ها قوم‌ یونس‌ ÷ بودند که‌ او از نزدشان‌ به‌سوی‌ دریا گریخت‌ و بعد از گریختن‌ وی‌، همین‌ اتفاقی‌ برایش‌ افتاد که‌ خداوند متعال‌ در این ‌آیات‌ برای‌ ما حکایت‌ کرده‌ است‌ و قوم‌ وی‌ اهالی‌ نینوی‌ از سرزمین‌ موصل‌ بودند. پس‌ یونس‌ ÷ قبل‌ از آن‌که‌ به‌سوی‌ دریا بگریزد و بعد از آن‌ نیز، فرستاده‌ پروردگار ‌ بود.

﴿فَ‍َٔامَنُواْ فَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِينٖ١٤٨.

«پس‌ ایمان‌ آوردند و تا چندی‌ برخوردارشان‌ کردیم» یعنی‌: بعد از آن‌که‌ قوم‌ یونس‌ ÷ نشانه‌های‌ نبوت‌ وی‌ را مشاهده‌ کردند، به‌ او ایمان‌ آوردند و خدای‌ ‌ هم‌ آنان‌ را در دنیا تا هنگام‌ به‌سر رسیدن‌ اجل‌ها و به‌نهایت ‌رسیدن ‌عمرهایشان‌، بهره‌مند گردانید.

﴿فَٱسۡتَفۡتِهِمۡ أَلِرَبِّكَ ٱلۡبَنَاتُ وَلَهُمُ ٱلۡبَنُونَ١٤٩.

«پس» ای‌ محمد‌ ص! «از مشرکان‌ جویا شو» و از آنان‌ بپرس‌ که‌: «آیا پروردگارت‌ را دختران‌ و خود آنان‌ را پسران‌ است‌؟» یعنی‌: بر فرض‌ این‌که‌ پندارشان‌ در انتساب‌ فرزند به‌ خدای‌ سبحان‌ درست‌ باشد، چگونه‌ آنان‌ جنس‌ ادنی‌ را ـ که ‌به‌ پندارشان‌ دخترانند ـ به‌ خدا أ و جنس‌ اعلی‌ و اولی‌ را ـ که‌ به‌ پندارشان ‌پسرانند ـ به‌ خود نسبت‌ می‌دهند؟ آیا این‌ منتهای‌ جهل‌ و حماقت‌ نیست‌؟.

﴿أَمۡ خَلَقۡنَا ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ إِنَٰثٗا وَهُمۡ شَٰهِدُونَ١٥٠.

سپس‌ خداوند أ از سخن‌ اول‌ به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ شدیدتر از آن‌ است‌، برگشته‌ و می‌فرماید: «یا ما فرشتگان‌ را مادینه‌ آفریدیم‌ و آنان‌ شاهد بودند؟» یعنی‌: چگونه‌ فرشتگان‌ را مادینه‌ می‌پندارند در حالی‌که‌ آنان‌ در هنگامی‌ که‌ ما فرشتگان‌ را آفریدیم‌، حاضر نبوده‌اند؟ به‌ این‌ ترتیب‌، خدای‌ سبحان‌ به‌ بیان‌ این‌ حقیقت ‌می‌پردازد که‌ چنین‌ چیزی‌ جز از طریق‌ مشاهده‌ دانسته‌ نمی‌شود و آنان‌ شاهد آفرینش‌ فرشتگان‌ نبوده‌اند پس‌ نه‌ دلیلی‌ سماعی‌ بر قولشان‌ وجود دارد و نه‌ دلیلی ‌عقلی‌ تا در نتیجه‌، آن‌ها بتوانند دریافت‌ آن‌ را به‌ عقلهایشان‌ نسبت‌ دهند.

﴿أَلَآ إِنَّهُم مِّنۡ إِفۡكِهِمۡ لَيَقُولُونَ١٥١ وَلَدَ ٱللَّهُ وَإِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١٥٢.

«هشدار که‌ اینان‌ از سر تهمت‌شان‌ قطعا خواهند گفت‌: خدا فرزند آورده‌! در حالی‌ که ‌آن‌ها قطعا دروغگویند» و این‌ سخن‌شان‌ فقط از سر دروغ‌ و افتراء سرزده‌ است‌، بی‌آن‌که‌ دلیل‌ و یا حتی‌ شبهه‌ دلیلی‌ بر این‌ سخنشان‌ وجود داشته‌ باشد پس‌ بی‌گمان ‌خداوند أ نه‌ فرزند آورده‌ و نه‌ از کسی‌ زاده‌ است‌.

﴿أَصۡطَفَى ٱلۡبَنَاتِ عَلَى ٱلۡبَنِينَ١٥٣ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ١٥٤.

«آیا خدا دختران‌ را بر پسران‌ برگزیده‌ است‌؟ شما را چه‌ شده‌، چگونه‌ داوری ‌می‌کنید؟» یعنی‌: آیا او دختران‌ را بر پسران‌ برگزیده‌ و برتری‌ داده‌ است‌؟ با این‌که‌ پسران‌ بر طبق‌ داوری‌ها و باورهای‌ شما بهترین‌ دو جنس‌ هستند؟ پس‌ اگر برای ‌حق‌ تعالی‌ فرزندی‌ بود، قطعا می‌باید پسران‌ را برمی‌گزید زیرا او بر اعمال‌ آنچه‌ که‌ اراده‌ کند، قادر است‌ پس‌ این‌ پندار شما نادرست‌ است‌ و او از آنچه‌ می‌گویید، پاک‌ و منزه‌ می‌باشد.

﴿أَفَلَا تَذَكَّرُونَ١٥٥.

«آیا متذکر نمی‌شوید؟» یعنی‌: آیا در آنچه‌ گفتیم‌، تأمل‌ نمی‌کنید و نمی‌اندیشید تا بطلان‌ سخن‌ خویش‌ را دریابید؟.

﴿أَمۡ لَكُمۡ سُلۡطَٰنٞ مُّبِينٞ١٥٦ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٥٧.

«یا حجتی‌ آشکار دارید» بر آنچه‌ که‌ می‌گویید؟ «پس‌ اگر راست‌ می‌گویید» در این‌ ادعای‌ خود «کتابتان‌ را بیاورید» یعنی‌: کتابی‌ نازل‌ شده‌ از آسمان‌ را بیاورید که‌ دربرگیرنده‌ چنین‌ حجتی‌ بوده‌ و این‌ حجت‌ را برای‌ شما ثابت‌ گرداند زیرا آنچه‌ می‌گویید، نمی‌تواند تکیه‌گاه‌ عقلی‌ داشته‌ باشد بلکه‌ عقل‌ به‌طور کلی‌ آن‌ را جایز نمی‌داند.

﴿وَجَعَلُواْ بَيۡنَهُۥ وَبَيۡنَ ٱلۡجِنَّةِ نَسَبٗاۚ وَلَقَدۡ عَلِمَتِ ٱلۡجِنَّةُ إِنَّهُمۡ لَمُحۡضَرُونَ١٥٨.

«و میان‌ خدا و جنیان‌ پیوندی‌ انگاشتند» جنه‌: جنیانند. مجاهد گفته‌ است‌: «آنان ‌شاخه‌ای‌ از شاخه‌های‌ فرشتگانند که‌ برایشان‌ (جنه) گفته‌ می‌شود». قتاده‌ و کلبی‌ گفته‌اند: «یهودیان‌ ـ که‌ خدای‌ سبحان‌ لعنت‌شان‌ کند ـ گفتند: خداوند با جنیان ‌پیوند خویشاوندی‌ برقرار کرده‌ است‌ و فرشتگان‌ از فرزندان‌ این‌ خویشاوندی‌اند». به ‌قولی‌: این‌ سخن‌ قبایل‌ کنانه‌ و خزاعه‌ بود که‌ گفتند: خداوند از اشراف‌ جن ‌خواستگاری‌ کرد و آنان‌ از دختران‌ سرآمد و شریف‌ خود به‌ او تزویج‌ کردند پس ‌فرشتگان‌ دختران‌ خدا از نسل‌ دختران‌ اشراف‌ جن‌اند». برتر است‌ خدای‌ سبحان‌ ازآنچه‌ می‌گویند.

«و حال‌ آن‌که‌ جنیان‌ به ‌خوبی‌ دانسته‌اند که‌ خودشان‌ احضار خواهند شد» یعنی‌: جنیان‌ دانسته‌اند که‌ کفار گوینده‌ این‌ سخن‌، در دوزخ‌ احضار شده‌ و در آن‌ به‌سبب ‌دروغ‌ و افترای‌ خویش‌ عذاب‌ می‌شوند. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ این‌ باشد: جنیان‌ می‌دانند که‌ خداوند أ خود آنان‌ را به‌زودی‌ برای‌ حساب‌ حاضر می‌کند، در حالی‌ که‌ اگر در میان‌ او و آنان‌ پیوندی‌ از پیوندها وجود می‌داشت‌، هرگز آنان‌ را برای‌ این‌ کار احضار نمی‌کرد.

﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ١٥٩.

«خدا منزه‌ است‌ از آنچه‌ در وصف‌ می‌آورند» به ‌دروغ‌ و بهتان‌؛ از نسبت ‌دادن‌ فرزند برای‌ او.

﴿إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ١٦٠.

«به‌ استثنای‌ بندگان‌ مخلص‌ خداوند» یعنی‌: لیکن‌ بندگان‌ مخلص‌ خداوند أ از این‌که‌ او را به‌ چیزی‌ از اوصاف‌ ناشایست‌ وصف‌ نمایند، بیزار و برکنارند بلکه‌ بیان‌ مخلصان‌ مطابق‌ واقع‌ است‌.

﴿فَإِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ١٦١ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ بِفَٰتِنِينَ١٦٢ إِلَّا مَنۡ هُوَ صَالِ ٱلۡجَحِيمِ١٦٣.

«در حقیقت‌ شما» ای‌ کافران‌ «و آنچه‌ که‌ می‌پرستید» از بتان‌ به‌جای‌ خداوند أ (بر ضد او) هیچ‌کس‌ را «گمراه‌گر نیستید مگر کسی‌ را که‌ به‌ دوزخ‌ در آمدنی ‌است» یعنی‌: جز کسی‌ را که‌ در علم‌ الهی‌ رفته‌ و او برای‌ وی‌ مقدر کرده‌ است‌ که‌ به‌ جهنم‌ واردش‌ کند و آنان‌ کسانی‌اند که‌ بر کفر خود پای‌ می‌فشارند.

﴿وَمَا مِنَّآ إِلَّا لَهُۥ مَقَامٞ مَّعۡلُومٞ١٦٤.

«و هیچ‌ یک‌ از ما فرشتگان‌ نیست‌ جز این‌که‌ برای‌ او مقامی‌ معین‌ است» این‌ بیان ‌خداوند أ در حکایت‌ از سخن‌ فرشتگان‌ است‌. یعنی‌: فرشتگان‌ می‌گویند: هیچ ‌فرشته‌ای‌ از ما نیست‌ جز این‌که‌ در آسمآن‌ها برای‌ پرستش‌ خدای‌ سبحان‌ جایی ‌معلوم‌ و معین‌ دارد. این‌ اعتراف‌ فرشتگان‌ به‌ عبودیت‌ در پیشگاه‌ خدای‌ سبحان‌، برای‌ رد پندارهای‌ پرستشگران‌ خویش‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هیچ ‌جایی‌ در آسمان‌ دنیا نیست‌ جز این‌که‌ بر آن‌ فرشته‌ای‌ در حال‌ سجده‌، یا قیام‌ قرار دارد».

﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلصَّآفُّونَ١٦٥.

«و در حقیقت‌ ما صف‌ بسته‌ایم» در نماز و انجام‌ طاعت‌ و در پایگاههای ‌خدمت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «رسول‌‌ خدا‌ ص به‌ یاران‌ خویش‌ دستور دادند تا ایشان‌ نیز همچنان‌ که‌ فرشتگان‌ نزد پروردگارشان‌ صف‌ می‌بندند، در نماز صف‌ ببندند. اصحاب‌ گفتند: فرشتگان‌ نزد پروردگارشان‌ چگونه‌ صف‌ می‌بندند؟ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: آن‌ها صفوف‌ مقدم‌ را کامل‌ کرده‌ و در صف‌ به‌هم‌ فشرده‌ می‌ایستند». پس‌ صفوف‌ فرشتگان‌ در آسمان‌، همانند صفوف‌ اهل‌ دنیا در زمین ‌است‌. ابن‌کثیر روایت‌ کرده‌ است‌: «وقتی‌ نماز برپا می‌شد، عمر س در محراب ‌روی‌ به‌سوی‌ مردم‌ می‌ایستاد و می‌گفت‌: صفهای‌ خود را برپا دارید! برابر بایستید! زیرا خداوند متعال‌ برای‌ شما هدایتی‌ همچون‌ هدایت‌ فرشتگان‌ را می‌خواهد. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ می‌کرد: ﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلصَّآفُّونَ١٦٥. سپس‌ می‌فرمود: ای ‌فلان‌! عقب‌ برو. ای‌ فلان‌! جلو بیا. بدین‌ گونه‌ یکایک‌ نمازگزاران‌ را می‌پایید تا برابر بایستند آن‌گاه‌ جلو می‌رفت‌ و تکبیر تحریمه‌ می‌گفت‌».

ابن‌ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ از یزیدبن‌ابی‌مالک‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: تا این‌ آیه‌ نازل‌ نشده‌ بود، مردم‌ به‌طور پراکنده‌ و از هم‌ گسسته‌ نماز می‌گزاردند پس‌ چون‌ خداوند أ آیه‌: ﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلصَّآفُّونَ١٦٥ را نازل‌ کرد، رسول‌‌خدا‌ ص به‌ آنان‌ دستور دادند که‌ صف‌ ببندند».

﴿وَإِنَّا لَنَحۡنُ ٱلۡمُسَبِّحُونَ١٦٦.

فرشتگان‌ در ادامه‌ می‌گویند: «و ماییم‌ که‌ خود تسبیح‌ گویانیم» در نماز و در غیر آن‌. مراد این‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ بر این‌ اوصاف‌ قرار دارند، اوصافی‌ که‌ گویای‌ عبادت‌ و تذلل‌ آن‌ها برای‌ خدای‌ سبحان‌ است‌، نه‌ چنان‌ که‌ کفار ایشان‌ را وصف‌ می‌کنند. «تعالی‌ الله‌ عما یقولون‌» خدای‌ سبحان‌ از آنچه‌ می‌گویند منزه‌ و برتر است‌.

﴿وَإِن كَانُواْ لَيَقُولُونَ١٦٧ لَوۡ أَنَّ عِندَنَا ذِكۡرٗا مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ١٦٨ لَكُنَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِينَ١٦٩.

«و مشرکان‌ به‌ تأکید می‌گفتند» یعنی‌: مشرکان‌ چون‌ قبل‌ از بعثت‌ محمدی‌ به‌ جهل‌ و نادانی‌ سرزنش‌ می‌شدند، مؤکدا می‌گفتند: «اگر ذکری‌ از پیشینیان‌ نزد ما بود» یعنی‌: اگر کتابی‌ از کتاب‌های پیشینیان‌ چون‌ تورات‌ و انجیل‌ بر ما نازل‌ می‌شد «بی‌شک‌ از بندگان‌ اخلاص‌یافته‌ خداوند می‌شدیم» یعنی‌: بی‌گمان‌ پرستشمان‌ را برای‌ او خالص‌ ساخته‌ و به‌ او کفر نمی‌ورزیدیم‌.

﴿فَكَفَرُواْ بِهِۦۖ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ١٧٠.

«ولی» وقتی‌ حضرت‌ محمد ص است به‌ آن‌ها کتاب‌ را آورد؛ «به‌ آن‌ کافر شدند پس ‌به‌زودی‌ خواهند دانست» عاقبت‌ و فرجان‌ شوم‌ کفر خود را.

﴿وَلَقَدۡ سَبَقَتۡ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٧١ إِنَّهُمۡ لَهُمُ ٱلۡمَنصُورُونَ١٧٢ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ١٧٣.

«و قطعا کلمه‌ ما» در لوح‌ محفوظ «در حق‌ بندگان‌ به‌ رسالت‌ فرستاده‌ ما از پیش‌ صادر شده‌ است» مراد از کلمه‌: کامیابی‌ و پیروزی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند أ به‌ آنان ‌علیه‌ کفار وعده‌ داده‌ است‌ چنان‌که‌ خود در تفسیر آن‌ می‌فرماید: «که‌ ایشان‌ حتما نصرت‌ یافتگانند» در دنیا و آخرت‌ «و هرآینه‌ لشکر ما، آنان‌ پیروزند» زیرا فرجام‌کار از آن‌ ایشان‌ است‌. پس‌ این‌ است‌ همان‌ «کلمه‌» یا وعده‌ای‌ که‌ در آیه‌ (۱٧۱)ذکر شد. «لشکر خدا أ» حزب‌ وی‌، یعنی‌ پیامبران‌ و پیروان‌شان‌ می‌باشند.

آری‌! وعده‌ حق‌ تعالی‌ به‌ پیروزی‌ و غلبه‌ مؤمنان‌ قطعا محقق‌ می‌شود زیرا پدیده‌ غالب‌ در هر معرکه‌ و هر سنگری‌، پیروزی‌ لشکر خدا أ بر دشمنان‌شان‌ است‌ و این‌ حقیقت‌ مسلم‌ است‌ که‌ در هر حال‌ و در هر رزمگاهی‌، عاقبت‌ و فرجام‌ نیک‌ از آن‌ لشکر حق‌ می‌باشد و اگر هم‌ شکست‌ و فتوری‌ مقطعی‌ در کارشان‌ روی‌ دهد، این ‌یک‌ امر گذراست‌ چنان‌که‌ خدای‌ سبحان‌ می‌فرماید: (و العاقبه‌ للمتقین‌: وسرانجام‌ کار از آن‌ تقواپیشه‌گان‌ است).

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ حِينٖ١٧٤.

«و» هرگاه‌ کار این‌چنین‌ است‌ پس‌ «از آنان» یعنی‌: از کفار «تا مدتی» یعنی‌: تا مدتی‌ که‌ نزد خدای‌ سبحان‌ معلوم‌ است‌ «روی‌ برتاب» آن‌ مدت‌ عبارت‌ است ‌از: مدت‌ دست‌ نگه‌ داشتن‌ و خودداری‌ات‌ از جنگ‌ با آنان‌ تا آن‌گاه‌ که‌ تو را به ‌جنگ‌ مسلحانه‌ فرمان‌ دهیم‌ و آن‌ زمان‌ است‌ که‌ پیروزی‌ات‌ قطعی‌ است‌. که‌ به‌ حمدالله این‌ پیروزی‌، در بدر و فتح‌ مکه‌ تحقق‌ یافت‌.

﴿وَأَبۡصِرۡهُمۡ فَسَوۡفَ يُبۡصِرُونَ١٧٥.

«و آنان‌ را بنگر» وقتی‌ که‌ عذاب‌ و مجازات‌ ما بر آنان‌ فرود می‌آید ؛ با کشتن‌ و اسیر ساختنشان‌ «که‌ زودا بنگرند» اما در هنگامی‌ که‌ نگریستن‌ هیچ‌ سودی‌ به ‌حالشان‌ ندارد.

﴿أَفَبِعَذَابِنَا يَسۡتَعۡجِلُونَ١٧٦.

«آیا عذاب‌ ما را شتابزده‌ خواستارند» قبل‌ از فرارسیدن‌ وقت‌ آن‌؟ آری‌! مشرکان ‌از فرط ناباوری‌ و تکذیب‌شان‌ به‌ رسالت‌ حق‌ و معاد می‌گفتند: این‌ عذاب‌ ما کی‌ خواهد بود؟

جویبر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابن‌ عباس س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: مشرکان ‌گفتند: ای‌ محمد‌ ص! به‌ ما آن‌ عذابی‌ را که‌ از آن‌ بیم‌مان‌ می‌دهی‌ بنمایان‌ و شتابان ‌آن‌ را برای‌ ما بیاور! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. این‌ روایت‌ ـ بر شرط بخاری‌ و مسلم‌ ـ صحیح‌ است‌.

﴿فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمۡ فَسَآءَ صَبَاحُ ٱلۡمُنذَرِينَ١٧٧.

«پس‌ چون‌ به‌ ساحه‌ آنان‌ فرود آید» به‌ قولی‌: مراد فرود آمدن‌ رسول‌‌خدا‌ ص به‌ ساحه‌ و دیار مشرکان‌ در روز فتح‌ مکه‌ است‌ «بامداد بیم‌یافتگان‌ چه‌ بد است‌!» یعنی‌: در آن‌ هنگام‌، بامداد کسانی‌ که‌ به‌ عذاب‌ بیم‌ داده‌ شده‌اند، چه‌ بد است‌!. صباح‌: در نزد اعراب‌، عبارت‌ است‌ از هجومی‌ که‌ در هنگام‌ بامداد انجام‌ می‌گیرد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص بامدادان‌ به‌ خیبر حمله‌ بردند و چون‌ یهودیان‌ با بیل‌ها و تبرهای‌ خود بیرون‌ آمدند تا بر سر کارهای‌ خویش‌ بروند، بناگاه‌ با لشکر اسلام‌ روبرو شدند پس‌ سراسیمه‌ بازگشتند درحالی‌که‌ می‌گفتند: محمد است‌ به‌ خدا! محمد و لشکر...! و رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «الله‌ أكبر، خربت‌ خيبر، إنا إذا نزلنا بساحة‌ قوم‌ فساء صباح‌ المنذرين‌». «الله اکبر، خراب‌ شد خیبر، ما چون‌ به‌ ساحه‌ قومی‌ فرود آییم‌، بامداد بیم‌یافتگان‌ چه‌ بد است‌!».

﴿وَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ حِينٖ١٧٨ وَأَبۡصِرۡ فَسَوۡفَ يُبۡصِرُونَ١٧٩.

«و از آنان‌ تا مدتی» دیگر که‌ نزد خدای‌ سبحان‌ معلوم‌ است‌ «روی‌ برتاب‌ و بنگر که‌ آنان‌ نیز خواهند نگریست» عاقبت‌ کفر خویش‌ را.

حق‌ تعالی‌ این‌ دو آیه‌ را برای‌ تأکید تکرار نمود. مراد از آیه‌ سابق‌ (۱٧۴)، انتظار کشیدن‌ تا هنگام‌ روی‌ دادن‌ عذاب‌ دنیا بر کافران‌ است‌ اما مراد از این‌ آیه‌، وقت‌ وقوع‌ عذاب‌ آخرت‌ می‌باشد.

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ١٨٠.

«منزه‌ است‌ پروردگارت‌، پروردگار عزت» و غلبه‌ «از آنچه‌ این‌ گروه‌ وصف ‌می‌کنند» در نسبت‌ دادن‌ زن‌ و فرزند و شریک‌ به‌ وی‌. پس‌ مراد، تنزیه‌ حق‌ تعالی‌ از هر صفتی‌ است‌ که‌ مشرکان‌ او را به‌ آن‌ وصف‌ می‌کنند؛ از آنچه‌ که‌ به‌ حضرتش ‌سزاوار نیست‌.

﴿وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٨١.

«و سلام‌ بر پیامبران‌ باد» یعنی‌: ایمنی‌ و سلامتی‌ از ناخوشی‌ها و ناملایمات‌ برایشان‌ باد! در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ بر من‌ سلام‌ می‌فرستادید، بر پیامبران ‌دیگر نیز سلام‌ بفرستید».

﴿وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٨٢.

«و ستایش‌ ویژه‌ خداوند، پروردگار عالمیان‌ است» هم‌ در آغاز و هم‌ در انجام‌، در برابر این‌ نعمت‌ که‌ پیامبرانش‌ را به‌سوی‌ انسآن‌ها مژده‌آور و بیم‌دهنده‌ فرستاده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: سپاس‌ مخصوص‌ خداوند أ است‌ در برابر این‌که ‌مشرکان‌ را نابود و پیامبران‌ را پیروز ساخته‌ است‌ و نیز سپاس‌ او راست‌ دربرابر همه‌ نعمتهایی‌ که‌ بر کل‌ خلق‌ خویش‌ ارزانی‌ داشته‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌حضرت‌ علی س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌اکرم‌ ص فرمودند: «هر کس‌ به‌ این‌ شادمان ‌می‌شود که‌ برایش‌ در روز قیامت‌ پیمآن‌های‌ تمام‌تر از مزدش‌ پیمانه‌ شود، باید در آخر مجلس‌ خود ـ هنگامی‌ که‌ می‌خواهد برخیزد ـ بگوید: ﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ١٨٠ وَسَلَٰمٌ عَلَى ٱلۡمُرۡسَلِينَ١٨١ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٨٢ [الصافات: ۱۸۰-۱۸۲]. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌: کفاره‌ مجلس‌ این‌ دعاء است‌: «سبحانك‌ اللهم‌ وبحمدك ‌لا إله‌ إلا أنت‌ أستغفرك‌ وأتوب‌ إليك‌». «بار الها! تو پاک‌ و منزهی‌، سپاس‌ تو را، جز تو خدایی‌ نیست‌، از تو آمرزش‌ می‌خواهم‌ و به‌سوی‌ تو با توبه‌ بازمی‌گردم‌» [۱۵].

[۱۵] ابن ‌کثیر می‌گوید: «حمد و منت‌ خدای‌ را که‌ در آداب‌ کفاره‌ مجلس‌ جزوه‌ جداگانه‌ای‌ نیز ترتیب‌کرده‌ام‌». پس‌ به‌ جزوه‌ وی‌ مراجعه‌ کنید.

سوره‌ ص

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸۸) آیه‌ است‌.

﴿صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِي ٱلذِّكۡرِ١.

خوانده‌ می‌شود: «صاد» به‌ سکون‌ دال‌ و فتح‌ یا کسر آن‌، بدون‌ تنوین‌ یا با تنوین‌. و قرائت‌ آن‌ به‌ کسر بدون‌ تنوین‌ ضعیف‌ است‌. این‌ حرف‌ از حروف‌ مقطعه ‌است‌ و این‌ حرف‌ و امثال‌ آن‌ از حروف‌ مقطعه‌ ابتدای‌ سوره‌ها، از رموزی‌ است ‌که‌ خداوند متعال‌ علم‌ آن‌ها را به‌ خودش‌ اختصاص‌ داده‌ است‌.

«سوگند به‌ قرآن‌ دارای‌ ذکر» سوگند خوردن‌ خداوند أ به‌ قرآن‌ در اینجا، برای ‌توجه ‌دادن‌ به‌ شرف‌ قدر و برتری‌ جایگاه‌ و منزلت‌ آن‌ است‌. ذی‌ الذکر: یعنی‌ قرآن‌، مشتمل‌ بر ذکری‌ است‌ که‌ در آن‌ بیان‌ هر چیز است‌. به‌قولی‌ معنای‌ آن‌ این ‌است‌: قسم‌ به‌ قرآن‌ دارای‌ شرف‌. مفسران‌ در این‌که‌ جواب‌ قسم‌ چیست‌؟ اختلاف ‌نظر دارند ؛ قتاده‌ می‌گوید: جواب‌ آن‌، آیه‌ بعد، یعنی‌: ﴿بَلِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ [ص: ۲] است‌. ابن‌ جریر نیز این‌ قول‌ را برگزیده‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: جواب‌ قسم‌، مضمونی‌ است‌ که‌ سیاق‌ کل‌ این‌ سوره‌ متضمن‌ آن‌ می‌باشد.

﴿بَلِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ٢.

«بلکه‌ کافران‌ در سرکشی‌ و ستیزه‌جویی‌ هستند» گویی‌ فرمود: قطعا در قرآن‌ هیچ ‌شکی‌ نیست‌ و این‌که‌ کافران‌ آن‌ را نمی‌پذیرند، موجب‌ شک‌ و شبهه‌ در آن ‌نمی‌باشد زیرا آن‌ها در تکبر و سرکشی‌ و مخالفت‌ و ستیزه‌جویی‌ قرار دارند و دلیل ‌عدم‌ پذیرفتن‌ آنان‌ نیز همین‌ است‌، نه‌ این‌ که‌ در حقانیت‌ قرآن‌ شک‌ و شبهه‌ای ‌وجود داشته‌ باشد. پس‌ معنای‌: ﴿فِي عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ این‌ است‌: کافران‌ از پذیرفتن‌ حق ‌در مخالفت‌ و امتناع‌ قرار دارند.

﴿كَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ فَنَادَواْ وَّلَاتَ حِينَ مَنَاصٖ٣.

«چه ‌بسیار نسل‌ها که‌ پیش‌ از آنان‌ نابودشان‌ کردیم» یعنی‌: قطعا قبل‌ از آنان‌، بسیاری‌ از امت‌های‌ گذشته‌ را که‌ نیرومندتر، بازدارنده‌تر و سرمایه‌دارتر از کفار عصر بعثت‌ بودند، نابود کردیم‌ «که‌ فریاد برآوردند ولی‌ دیگر آن‌ زمان‌، زمان‌ خلاصی ‌نبود» یعنی‌: هنگامی‌ فریاد دادرسی‌ سر دادند که‌ عذاب‌ بر آنان‌ نازل‌ می‌شد اما این ‌زمان‌، نه‌ زمان‌ رهایی‌ و گریزشان‌ بود و نه‌ وقت‌ مناسبی‌ برای‌ فریاد و استغاثه‌ و زاری‌شان‌.

﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ كَذَّابٌ٤.

«و تعجب‌ کردند» کافران‌ «از این‌که‌ بیم‌دهنده‌ای‌ از خودشان‌ برایشان‌ آمد» که‌ آن‌ها را ـ چنانچه‌ بر کفر استمرار ورزند ـ از عذاب‌ الهی‌ بیم‌ و هشدار می‌دهد «وکافران‌ گفتند: این‌ شخص‌ جادوگری‌ شیاد است» آن‌ها این‌ سخن‌ را هنگامی‌ گفتند که‌ معجزات‌ پیامبر‌ ص را مشاهده‌ کردند، معجزاتی‌ که‌ از قدرت‌ بشر خارج‌ است‌.

﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٌ عُجَابٞ٥.

همچنین‌ کافران‌ تعجب‌کنان‌ گفتند: «آیا» محمد‌ ص «خدایان‌ متعدد را خدای ‌یگآن‌های‌ قرار داده» و الوهیت‌ را فقط بر خدای‌ سبحان‌ محدود و منحصر کرده ‌است‌؟ «به‌ راستی‌ این‌ چیز عجیبی‌ است» و بسیار شگفت‌ آور است‌! تعجب ‌مشرکان‌ از آن‌روی‌ بود که‌ هر قبیله‌ای‌، از خود خدایی‌ از بتان‌ داشت‌ و می‌گفتند: ما این‌ خدایان‌ را فقط بدین‌جهت‌ می‌پرستیم‌ که‌ ما را به‌ خدای‌ سبحان‌ نزدیک‌ کنند و خدا خود مالک‌ همه‌ این‌ خدایان‌ است‌ پس‌ در این‌ عقیده‌ چه‌ زیانی‌ وجود دارد؟ بدین‌گونه‌ شیطان‌ باطل‌شان‌ را در دیدشان‌، حق‌ جلوه‌گر ساخت‌.

﴿وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِكُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيۡءٞ يُرَادُ٦.

«و اشراف‌ آنان‌ به‌ راه‌ خود رفتند» نقل‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص از مشرکان ‌خواستند تا کلمه‌ای‌ بگویند که‌ با آن‌ عرب‌ و عجم‌ برایشان‌ مطیع‌ گردد. آن‌ها پرسیدند: این‌ کلمه‌ چیست‌؟ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: کلمه‌ طیبه‌ لا اله‌ الا الله! پس ‌درحالی‌که‌ جامه‌های‌ خویش‌ را می‌افشاندند، سراسیمه‌ برخاستند و می‌گفتند: آیا او همه‌ خدایان‌ را یک‌ خدا قرار داده‌ است‌؟! چنان‌که‌ احمد، ترمذی‌، نسائی‌ وحاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابن‌عباس‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: ابو طالب‌ بیمار شد و در اثنای‌ بیماری‌ وی‌ بود که‌ اشراف‌ قریش‌ به‌ شکایت‌ از رسول‌‌ خدا‌ ص نزد وی‌ رفتند. پس‌ ابوطالب‌ خطاب‌ به‌ رسول‌‌ خدا‌ ص گفت‌: ای‌ برادرزاده‌ام‌! تو از قومت‌ چه‌ می‌خواهی‌؟ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: از آنان‌ می‌خواهم‌ تا کلمه‌ای‌ بگویند که‌ عرب‌ برای‌ آن‌ها منقاد و مطیع‌ گردد و عجم‌ به‌ آنان‌ جزیه بپردازد. فقط یک‌ کلمه‌! گفت‌: آن‌ کلمه‌ چیست‌؟ فرمودند: لا اله‌ الا الله! مشرکان‌ گفتند: خدایی ‌یگانه‌؟ بی‌گمان‌ این‌ چیزی‌ است‌ عجیب‌! همان‌ بود که‌ از آیه ﴿صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ تا آیه‌: ﴿بَل لَّمَّا يَذُوقُواْ عَذَابِ [ص: ۸] درباره‌ آنان‌ نازل‌ شد.

«و گفتند» مشرکان‌ به‌ پیروان‌ خود «بروید» یعنی‌: به‌ راه‌ و روش‌ خود ادامه ‌دهید و دین‌ محمد را نپذیرید «و بر خدایان‌ خود ایستادگی‌ نمایید» یعنی‌: بر عبادت ‌خدایان‌ خود پایداری‌ ورزید «که‌ این‌ امر قطعا اراده‌ شده‌ است» یعنی‌: محمد ص بدین‌ خاطر از ما می‌خواهد که‌ عبادت‌ معبودانمان‌ را فروگذاریم‌ و دوست‌ دارد که ‌این‌ بساط برچیده‌ شود تا بر ما برتری‌ جوید و ما همه‌ او را پیرو باشیم‌ و بنابراین‌، در ما به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد تحکم‌ کند پس‌ این‌ کاری‌ است‌ برنامه‌ریزی‌ شده‌.

﴿مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِي ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ٧.

«ما چنین‌ چیزی‌ را در آیین‌ اخیر نشنیده‌ایم» یعنی‌: ما در آیین‌ نصرانیت‌، عقیده ‌به‌ توحید را نشنیده‌ایم‌ «این‌ ادعا جز دروغبافی‌ نیست» یعنی‌: دعوت‌ به‌ سوی ‌توحید، دروغی‌ است‌ که‌ محمد آن‌ را برساخته‌ و افترا کرده‌ است‌.

﴿أَءُنزِلَ عَلَيۡهِ ٱلذِّكۡرُ مِنۢ بَيۡنِنَاۚ بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ مِّن ذِكۡرِيۚ بَل لَّمَّا يَذُوقُواْ عَذَابِ٨.

«آیا از میان‌ همه‌ ما قرآن‌ بر او نازل‌ شده‌ است» درحالی‌که‌ ما رؤسا و اشراف‌ قوم ‌بوده‌ و از او در سن‌ بزرگ‌تر و در شرف‌ و جاه‌ والاتر هستیم‌؟ «نه‌! بلکه‌ آنان‌ در باره‌ ذکر من‌ در شک‌اند» یعنی‌: آنان‌ در باره‌ قرآن‌، یا در باره‌ وحی‌ من‌ در شک‌ و تردید قرار دارند «بلکه‌ هنوز عذاب‌ مرا نچشیده‌اند» و به‌ مهلتی‌ که‌ به‌ آنان‌ داده‌ام‌، فریفته‌ شده‌اند و اگر عذابم‌ را می‌چشیدند، شک‌شان‌ برطرف‌ می‌شد. حاصل‌ معنی ‌این‌ است‌: آن‌ها قرآن‌ را تصدیق‌ نمی‌کنند تا آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ من‌ به‌ آنان‌ نرسد و آنان‌ را به‌ تصدیق‌ قرآن‌ ناچار نگرداند.

﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَحۡمَةِ رَبِّكَ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡوَهَّابِ٩.

سپس‌ خداوند متعال‌ در بیان‌ این‌که‌ فقط او متصرف‌ مطلق‌ در ملک‌ خویش ‌می‌باشد، می‌فرماید: «یا مگر گنجینه‌های‌ رحمت» یعنی‌: نعمت‌ «پروردگار غالب ‌بخشنده‌ات‌ در اختیارشان‌ است» تا نعمت‌ نبوت‌ را به‌ هرکس‌ که‌ می‌خواهند ببخشند؟ نه‌! چنین‌ نیست‌ بلکه‌ آنان‌ هیچ‌ تصرف‌ و اختیاری‌ در پهنای‌ ملک‌ وی‌ ندارند.

﴿أَمۡ لَهُم مُّلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَاۖ فَلۡيَرۡتَقُواْ فِي ٱلۡأَسۡبَٰبِ١٠.

«یا مگر فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آن‌ دو است‌ از آن‌ آنان‌ است» تا به هرکه خواهند بدهند و از هرکه‌ خواهند بازدارند؟ اگر چنین‌ است‌: «پس‌ باید بالاروند در اسباب» یعنی‌: اگر این‌ فرمانروایی‌ در اختیار آن‌هاست‌ پس‌ باید با اسباب‌ و وسایلی‌ که‌ آن‌ها را به‌ آسمان‌ برساند، به‌ آسمان‌ صعود کنند تا به‌ آنچه‌ که ‌می‌خواهند ـ از دادن‌ و بازداشتن‌ ـ حکم‌ رانده‌ و کار عالم‌ را آن‌ گونه‌ که‌ خود می‌خواهند، بپردازند.

این‌ آیه‌ هرچند برای‌ نمایاندن‌ عجز آنان‌ آمده‌ است‌ ولی‌ حاوی‌ معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ نشان‌ می‌دهد: قرآن‌ وحی‌ الهی‌ است‌ زیرا بر این‌حقیقت‌ اشعار دارد که‌ صعود در آسمان‌ به‌ وسیله‌ اسباب‌ ممکن‌ است‌ و این‌ عملیه‌ رخ‌ خواهد داد و بسیاری‌ در این‌ عملیه‌ باهم‌ مسابقه‌ خواهند گذاشت‌ و این‌ کافران ‌خواهند بود که‌ در این‌ راه‌ پیشقدم‌ خواهند شد. که‌ ما گوشه‌ای‌ از این‌ حقیقت‌ را در عصر خود مشاهده‌ می‌کنیم‌.

﴿جُندٞ مَّا هُنَالِكَ مَهۡزُومٞ مِّنَ ٱلۡأَحۡزَابِ١١.

«در آنجا لشکری‌ به‌هم‌آمده‌ از احزاب‌ است‌ که‌ درهم‌ شکستنی‌ هستند» یعنی‌: ای ‌پیامبر! از استکبار و ستیزه‌جویی‌ آنان‌ اندوهگین‌ نشو زیرا من‌ در آنجا که‌ آنان‌ چنان‌ سخنانی‌ می‌گویند و علیه‌ مؤمنان‌ به‌ همدستی‌ و تحزب‌ می‌پردازند، عزتشان ‌را سلب‌ نموده‌، جمعشان‌ را پاشان‌ ساخته‌ و به‌ شکست‌شان‌ می‌کشانم‌ زیرا آنان ‌در آنجا جز لشکری‌ مغلوب‌ نیستند. البته‌ این‌ وعده‌ قطعی‌ الهی‌ بر پیروز ساختن ‌مؤمنان‌ است‌ که‌ در روز بدر تحقق‌ یافت‌.

﴿كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ ذُو ٱلۡأَوۡتَادِ١٢.

«پیش‌ از آنان‌ قوم‌ نوح‌ و عاد و فرعون‌ صاحب‌ اوتاد» یعنی‌: صاحب‌ بناهای ‌استوار و مستحکم‌ «تکذیب‌ پیشه‌ کردند» شاید مراد از «اوتاد» اهرامهای‌ مصر باشد.

﴿وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لۡ‍َٔيۡكَةِۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَحۡزَابُ١٣.

«و ثمود و قوم‌ لوط و اصحاب‌ ایکه‌ نیز» ایکه‌: بیشه‌ انبوه‌ و پردرخت‌ است‌. گفتنی ‌است‌ که‌ تفسیر آن‌ در سوره‌ «شعرا» گذشت‌ ناینان‌ احزاب‌ بودند» یعنی‌: آنان‌ به ‌نیرومندی‌ و کثرت‌ موصوف‌ بودند چنان‌که‌ اعراب‌ می‌گویند: (فلان‌ هو الرجل‌: فلان‌، هموست‌ مرد). یعنی‌: گروه‌های‌ فوق‌، نسبت‌ به‌ مشرکان‌ مکه‌ هم‌ از نظر شمار بیشتر بودند، هم‌ نیرومندتر و هم‌ سرمایه‌دارتر پس‌ این‌همه‌ قوت‌، مدنیت‌، شکوه‌ و اسباب‌ ظاهری‌ نتوانست‌ عذاب‌ پروردگار را ـ هنگامی‌ که‌ به‌ سویشان‌ آمد ـ از آنان‌ دفع‌ کند.

﴿إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ١٤.

«هیچ ‌‌کدام‌ نبودند جز این‌که‌ پیامبران‌ را تکذیب‌ کردند» یعنی‌: از همگی‌ این ‌گروهها و اقوام‌، تکذیب‌ پیامبران‌ روی‌ داد «پس‌ عقاب‌ من‌ در حق‌ آنان‌ ثابت ‌شد» و تحقق‌ یافت‌؛ به‌سبب‌ تکذیب‌شان‌ لذا مخاطبان‌ باید از چنین‌ فرجام‌ زشتی‌ برحذر باشند.

﴿وَمَا يَنظُرُ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ مَّا لَهَا مِن فَوَاقٖ١٥.

«و اینان‌ جز یک‌ بانگ‌ تندی‌ را انتظار نمی‌کشند» یعنی‌: میان‌ آنان‌ و میان‌ رخداد عذاب‌ دوزخ‌ که‌ خدای‌ ‌ برایشان‌ وعده‌ داده‌ است‌، جز این‌ نیست‌ که ‌اسرافیل‌ ÷ نفخه‌ دوم‌ را در صور بدمد «که‌ آن‌ را هیچ‌ توقفی‌ نیست» فواق‌: مقدار زمانی‌ای‌ به‌ اندازه‌ میان‌ دو دوشیدن‌ شیر شتر در بامداد و شامگاه‌ است‌. یعنی‌: چون‌ آن‌ بانگ‌ مرگبار بیاید، به‌ مقدار زمان‌ میان‌ دو دوشیدن‌ شتر هم‌ توقفی‌ ندارد. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: آنان‌ ـ بسان‌ شخص‌ بیمار و بی‌هوش‌ که‌ گاهی‌ از بیماری‌ و بی‌هوشی‌ خود به‌ خود می‌آید و آرام‌ می‌گیرد ـ از آن‌ عذاب‌ آرام‌ نمی‌گیرند.

﴿وَقَالُواْ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبۡلَ يَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ١٦.

«و گفتند» از روی‌ استهزا، استبعاد و تکذیب‌ «پروردگارا! هر چه‌ زودتر بهره‌ ما را» از خیر یا شر «پیش‌ از روز حساب‌ به‌ ما بده» و آن‌ را تا روز قیامت‌ به‌ تأخیر نینداز.

﴿ٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَٱذۡكُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَيۡدِۖ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ١٧.

ای‌ پیامبر‌ ص! «بر آنچه‌ می‌گویند» از سخنان‌ کفرآلود و آزاردهنده‌ «صبر کن‌ و بنده‌ ما داوود را که‌ صاحب‌ قوت‌ بود» در علم‌ و عمل‌ و تلاش‌ و عبادت‌ «به‌ یاد آور» تا از این‌ یادآوری‌، درس‌ها و آموزه‌ها برگیری‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌داوود ÷ یک‌ روز را روزه‌ می‌گرفت‌ و روز دیگر را می‌خورد، نصف‌ شب‌ را می‌خوابید و یک‌سوم‌ آن‌ را به‌ قیام‌ می‌گذراند و باز یک‌ششم‌ آن‌ را می‌خوابید و چون‌ با دشمن‌ روبرو می‌شد، هرگز پا به‌ فرار نمی‌گذاشت‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «داوود ÷ عابدترین‌ بشر بود». «هر آینه‌ او أواب‌ بود» اواب‌: کسی‌ است‌ که‌ از هر چه‌ خدای‌ ‌ آن‌ را ناپسند می‌دارد، بازگشته‌ و به‌سوی‌ آنچه ‌که‌ دوست‌ دارد، باز می‌گردد. البته‌ فقط کسی‌ این‌ توان‌ را دارد که‌ در دین‌ نیرومند باشد.

﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ يُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨.

«هرآینه‌ ما کوه‌ها را با او رام‌ ساختیم‌؛ شامگاهان‌ و بامدادان» که‌ همنوا با او «تسبیح‌ می‌گفتند» مقاتل‌ می‌گوید: «چنان‌ بود که‌ وقتی‌ داوود ÷ خدا أ را ذکر می‌گفت‌، کوهها نیز همنوا با او ذکر می‌گفتند و او تسبیح‌ گفتن‌ کوهها را می‌فهمید».

﴿وَٱلطَّيۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ كُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ١٩.

«و پرندگان‌ را رام‌ کردیم‌ که‌ گرد آینده‌ بودند» از هر ناحیه‌ای‌ و همراه‌ با داوود ÷، خدای‌ ‌ را تسبیح‌ می‌گفتند. ابن ‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ چون ‌پرندگان‌ تسبیح‌ او را می‌شنیدند، از بس‌ که‌ مجذوب‌ ترنم‌ وی‌ به‌ خواندن‌ زبور می‌شدند، در هوا بر جای‌ خود توقف‌ می‌کردند و نمی‌توانستند بروند پس‌ همانجا در هوا همنوا با او تسبیح‌ می‌گفتند». «همگی‌ برای‌ او بازگشت‌ کننده‌ بودند» یعنی‌: کوهها و پرندگان‌ هر یک‌ همراه‌ و همنوا با او و به‌خاطر تسبیح‌ گفتن‌ او، تسبیح ‌می‌گفتند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوذر س از رسول‌‌ خدا‌ ص آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «يصبح‌ علي‌ كل‌ سلامي‌ من‌ أحدكم‌ صدقة‌، فكل‌ تسبيحة‌ صدقة‌ وكل‌ تهليلة ‌صدقة‌ وكل‌ تكبيرة‌ صدقة‌ وأمر بالمعروف‌ صدقة‌ ونهي‌ عن‌ المنكر صدقة ويجزي‌ من ‌ذلك‌ ركعتان‌ يركعهما من‌ الضحي‌». «هر بامداد در برابر هر مفصل‌ از مفاصل‌ یکی‌ از شما [۱۶] دادن‌ صدقه‌ای‌ لازم‌ است‌ پس‌ هر تسبیحی‌ صدقه‌ای‌ است‌، هر تهلیلی ‌صدقه‌ای‌ است‌، هر تکبیری‌ صدقه‌ای‌ است‌، هر امر به ‌معروفی‌ صدقه‌ای‌ است‌ و هر نهی‌ از منکری‌ صدقه‌ای‌ است‌. بدانید؛ دو رکعت‌ نماز را که‌ بنده‌ در چاشتگاه ‌می‌گزارد، از جای‌ همه‌ اینها کفایت‌ می‌کند». که‌ این‌ نماز را نماز «اشراق‌» می‌نامند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص در روز فتح‌ مکه‌، هشت ‌رکعت‌ نماز اشراق‌ خواندند.

﴿وَشَدَدۡنَا مُلۡكَهُۥ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡحِكۡمَةَ وَفَصۡلَ ٱلۡخِطَابِ٢٠.

«و فرمانروایی‌اش‌ را استوار کردیم» یعنی‌: فرمانروایی‌ داوود ÷ را استوار و پایدار گردانیدیم‌ ؛ با پیروزی‌ وی‌ در رزمگاه‌ها و افگندن‌ رعب‌ و وحشت‌ وی‌ در دل‌های دشمنان‌ «و به‌ او حکمت» یعنی‌: نبوت‌ و شناخت‌ هرآنچه‌ که‌ در معرض ‌داوریش‌ قرار می‌گرفت‌ «و فصل‌الخطاب» یعنی‌: فیصله‌ کردن‌ روشن‌ در امر قضاوت‌ «بخشیدیم» مجاهد می‌گوید: «فصل ‌الخطاب‌ عبارت‌ از نفوذ فیصله‌ بخش‌ در کلام‌ و حاکمیت‌ و داوری‌ است‌، که‌ این‌ تمام‌ سخنان‌ وی‌ را شامل‌ می‌شود». مراد نیز همین‌ معنی‌ است‌ چنان‌که‌ ابن‌جریر این‌ معنی‌ را برگزیده‌. به‌قولی‌: فصل‌الخطاب‌: قرار دادن‌ معنای‌ بسیار در لفظی‌ اندک‌ است‌.

﴿وَهَلۡ أَتَىٰكَ نَبَؤُاْ ٱلۡخَصۡمِ إِذۡ تَسَوَّرُواْ ٱلۡمِحۡرَابَ٢١.

«و» ای‌ محمد‌ ص! «آیا خبر اصحاب‌ دعوی‌ به‌ تو رسیده‌ است‌ چون‌ از دیوار محراب‌ او بالا رفتند؟» نقل‌ است‌ که‌ خداوند أ دو فرشته‌ را به‌ هیأت‌ دو خصم ‌به‌سوی‌ داوود ÷ فرستاد که‌ او را متوجه‌ و متنبه‌ به‌ خطایی‌ گردانند که‌ از وی‌ سر زده‌ بود تا توبه‌ کند. آن‌ دو فرشته‌ از بالای‌ دیوار محراب‌ عبادت‌ و نمازش‌ نزد وی ‌فرود آمدند. از ابن‌عباس‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «داوود ÷ زن ‌اوریا ـ یکی‌ از فرماندهانش‌ ـ را در حال‌ غسل‌ دید و دلبسته‌ و شیدای‌ وی‌ شد پس ‌شوهرش‌ را در جنگ‌ پیش‌ افگند تا به‌ قتل‌ رسید آن‌گاه‌ چون‌ عده‌ وی‌ سپری‌ شد، از وی‌ خواستگاری‌ کرد و او را به‌ عقد خویش‌ درآورد. بعدا آن‌ دو فرشته‌، از دیوار محل‌ عبادت‌ وی‌ بالا آمده‌ و قضیه‌ای‌ را پیش‌ وی‌ افگندند که‌ در کتاب ‌خدا أ حکایت‌ آن‌ را می‌خوانیم‌. و داوود ÷ سجده‌کنان‌ بر زمین‌ افتاد پس ‌خدای ‌ بر او آمرزید و توبه‌اش‌ را پذیرفت‌». اما ابن‌کثیر می‌گوید: «مفسران‌ در اینجا داستانی‌ (نظیر روایت‌ یاد شده‌ ابن‌ عباس س) را نقل‌ کرده‌اند که ‌بیشتر آن‌ برگرفته‌ از اسرائیلیات‌ است‌ و از معصوم‌ ص در باره‌ آن‌ها حدیثی‌ که‌ پیروی‌ از آن‌ واجب‌ باشد، به‌ ثبوت‌ نرسیده‌ است‌ و هرچند ابن‌ ابی‌ حاتم‌ در این‌ باب‌ حدیثی‌ را روایت‌ کرده‌ است‌، اما سند آن‌ حدیث‌ صحیح‌ نیست‌ پس‌ بهتر آن‌ است‌که‌ به ‌صرف‌ خواندن‌ این‌ داستان‌ بسنده‌ کنیم‌ و حقیقت‌ آن‌ را به‌ خدای‌ ‌موکول‌ نماییم‌ زیرا قرآن‌ حق‌ است‌ و آنچه‌ که‌ قرآن‌ متضمن‌ آن‌ می‌باشد، نیز حق ‌است‌». بعضی ‌دیگر از علمای‌ اسلام‌ نیز ـ همانند ابن‌کثیر ـ منکر صحت‌ این ‌داستان‌ شده‌ و گفته‌اند: «آن‌ دو تن‌ که‌ از دیوار محراب‌ بر داوود ÷ بالا آمدند، دو فرشته‌ نه‌ بلکه‌ دو بشر بودند که‌ حقیقتا درباره‌ گوسفندان خویش‌ باهم‌ دعوی‌ ومرافعه‌ داشتند» [۱٧].

﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنۡهُمۡۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ خَصۡمَانِ بَغَىٰ بَعۡضُنَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فَٱحۡكُم بَيۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَلَا تُشۡطِطۡ وَٱهۡدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ٢٢.

«وقتی‌ بر داوود درآمدند و او از آنان‌ به‌ هراس‌ افتاد» زیرا آن‌ دو به‌ طور ناگهانی‌ وبی‌ اجازه‌اش‌ ـ نه‌ از دروازه‌ عادی‌ای‌ که‌ مردم‌ از آن‌ وارد می‌شدند ـ بر وی‌ درآمدند. ابن‌کثیر می‌گوید: «داوود ÷ فرمان‌ داده‌ بود که‌ در آن‌ روز کسی‌ نزد وی‌ نیاید و او را در خلوت‌ عبادتش‌ تنها بگذارند پس‌ بناگاه‌ با دو تن‌ که‌ به‌ شکلی ‌غیر عادی‌ از دیوار بالا آمدند روبرو شد و از این‌ حالت‌ غیرعادی‌ هراسید». «گفتند: نترس‌، ما دو طرف‌ دعوا هستیم‌ که‌ یکی‌ از ما بر دیگری‌ ستم‌ کرده‌ است‌ پس ‌میان‌ ما به‌حق‌ داوری‌ کن‌ و جور نکن» یعنی‌: در حکم‌ و داوری‌ خویش‌، از حق‌ دور نشو «و ما را به‌ راه‌ راست‌ راهنمایی‌ کن» یعنی‌: در این‌ قضیه‌ ما را به‌سوی‌ حق ‌راهنمایی‌ کرده‌ و بر حق‌ وادارمان‌ کن‌.

﴿إِنَّ هَٰذَآ أَخِي لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِيَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ فَقَالَ أَكۡفِلۡنِيهَا وَعَزَّنِي فِي ٱلۡخِطَابِ٢٣.

سپس‌ یکی‌ از آن‌دو گفت‌: «این‌ برادر من‌ است‌، نودونه‌ نعجه‌ دارد» نعجه‌: گوسفند ماده‌ (میش) است‌ و گاهی‌ به‌ گاو وحشی‌ نیز نعجه‌ می‌گویند «و من‌ فقط یک‌ میش‌ دارم‌ و می‌گوید: آن‌ یک‌ میش‌ را هم‌ به‌ من‌ واگذار» یعنی‌: آن‌ یک‌ میشت‌ را هم‌ به‌ من‌ بده‌ تا آن‌ را به‌ میشهای‌ خودم‌ بپیوندانم‌ و آن‌ یکی‌ هم‌ بهره‌ و نصیب‌ من ‌باشد «و در سخن‌گویی‌ بر من‌ غالب‌ آمده‌ است» یعنی‌: برادرم‌ بر من‌ در دعوی‌ غالب‌ آمده‌ زیرا در طرح‌ حجت‌ از من‌ تواناتر است‌.

اعراب‌ از زن‌ نیز کنایتا به‌ «نعجه‌» تعبیر کرده‌ و زنان‌ را به‌ گاوهای‌ ماده‌ تشبیه‌ می‌کنند. ازاین‌روی‌ کسانی‌ که‌ داستان‌ زن‌ «اوریا» را مطرح‌ می‌کنند، می‌گویند: آن‌ دو فرشته‌ این‌ داستان‌ را به‌ منظور تنبیه‌ داوود ÷ و متوجه‌ ساختن‌ وی‌ به‌ اشتباهش‌ مطرح‌ کردند زیرا او در عین‌ حالی‌ که‌ خودش‌ ده‌ها زن‌ آزاد داشت‌، به‌ زن‌ اوریا نیز چشم‌ دوخته‌ بود. پس‌ مرادشان‌ از «نعجه‌»، زن‌ اوریا بود.

و چنان‌که‌ گفتیم‌، مفسران‌ این‌ داستان‌ را رد کرده‌ و آن‌ را از داستآن‌های‌ اسرائیلی ‌شناخته‌اند.

﴿قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَيَبۡغِي بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِيلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤.

«داوود گفت‌: قطعا او در مطالبه‌ میشت‌ و افزودنش‌ به‌ میشهای‌ خود در حق‌ تو ستم‌ کرده‌ است» چنین‌ بود که‌ داوود ÷ به‌ بطلان‌ ادعای‌ آن‌ صاحب‌ نودونه‌ میش‌، حکم‌ کرد. نحاس‌ می‌گوید: «نقل‌ است‌ که‌ خطا و لغزش‌ داوود ÷ در این ‌سخنش‌ بود: لقد ظلمک‌: به‌راستی‌ که‌ برادرت‌ در حقت‌ ستم‌ کرده‌ است‌. زیرا او قبل‌ از آن‌که‌ تحقیق‌ و بررسی‌ کند این‌ سخن‌ را گفت‌ و به‌ این‌ امر فکر نکرد که ‌چه‌بسا صاحب‌ آن‌ یک‌ میش‌، ستمگر باشد». داوود ÷ افزود: «و در حقیقت ‌بسیاری‌ از شریکان» در مال‌ «به‌ همدیگر ستم‌ روا می‌دارند» بی‌آن‌که‌ رعایت‌ حق ‌یک‌دیگر را بنمایند «به‌ استثنای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته ‌کرده‌اند» پس‌ آنانند که‌ خود را از ستم‌ دور نگه‌ داشته‌ و بر شریک‌ خویش‌، یا بر دیگران‌ ستم‌ نمی‌کنند «و این‌ها» که‌ به‌ این‌ وصف‌ آراسته‌ بوده‌ و ستم‌ نکنند «بس ‌اندک‌ اند. داوود دانست» و یقین‌ حاصل‌ کرد «که‌ ما او را آزمایش‌ کرده‌ایم» و فهمید که‌ هدف‌ از آمدن‌ آن‌ دو شخص‌، یا آن‌ دو فرشته‌، کنایه‌گویی‌ به‌ خود وی‌ بوده‌ و در واقع‌ در آنجا میش‌ و دعوایی‌ بر سر آن‌ میان‌ آن ‌دوتن‌ مطرح‌ نبوده‌ است‌ بلکه‌ آن‌ها خواستند تا با طرح‌ این‌ قضیه‌، به‌ خود وی‌ بفهمانند که‌ از سلطه‌ خود بر اوریا فرمانده‌ تحت‌ امرش‌، سوء استفاده‌ کرده‌ تا زنش‌ را به‌ازدواج‌ خویش‌ درآورد. یا معنی‌ این‌ است‌: داوود ÷ به‌ خاطر این‌ از خدای‌ ‌ آمرزش‌ خواست‌ که ‌میان‌ دو طرف‌ دعوی‌ در مورد میش‌ها پیش‌ از آن‌که‌ از طرف‌ دیگر دعوی‌ نیز دلیل‌ و مدرکی‌ بخواهد و سخن‌ وی‌ را در این‌ رابطه‌ بشنود، حکم‌ کرده‌ بود و در واقع‌ حق ‌هم‌ از آن‌ طرف‌ دیگر بود. به‌قولی‌: وقتی‌ داوود ÷ فرود آمدن‌ آن‌ دو را به‌طور غیرعادی‌ از دیوار دید، گمان‌ کرد که‌ آمده‌اند تا او را به‌قتل‌ رسانند پس‌ از این‌گمانش‌ آمرزش‌ خواست‌.

روایت‌ صحیح‌ دراین‌باره‌ این‌ است‌ که‌ داوود ÷ وقت‌ هفتگی‌ خود را به‌ سه ‌قسمت‌ تقسیم‌ کرده‌ بود؛ یک‌ قسمت‌ از آن‌ را صرف‌ امور کشورداری‌ و فرمانروایی‌ می‌کرد، یک‌ قسمت‌ را صرف‌ داوری‌ و قضاوت‌ میان‌ مردم‌ و قسمت‌ سوم‌ را به‌ عبادت‌ و نیایش‌ و خواندن‌ زبور در محراب‌ اختصاص‌ می‌داد. پس‌ آن‌دو خصم‌ این‌ نظم‌ و برنامه‌ مقرر او را زیر پا گذاشته‌ و به‌طور بی‌هنگام‌ از دیوار محراب‌ او بالا آمدند لذا گمان‌ کرد که‌ آمده‌اند تا او را ترور نمایند. این‌ گمان‌ وی ‌ناشی‌ از ظهور غیرعادی‌ آن‌ دو تن‌ و در عین‌حال‌ وجود این‌ واقعیت‌ بود که‌ کشتن ‌انبیا در میان‌ بنی‌اسرائیل‌، یک‌ پدیده‌ شایع‌ بود. «پس‌ از پروردگارش‌ آمرزش ‌خواست» به‌خاطر آن‌ خطایش‌ «و رکوع‌کنان» یعنی‌: سجده‌کنان‌ «به‌ روی ‌درافتاد» در اینجا از سجده‌، به‌ رکوع‌ تعبیر شده‌ است‌ «و انابت‌ کرد» یعنی‌: به‌سوی‌ خداوند أ بازگشت‌؛ با توبه‌ از لغزشش‌.

امام‌ شوکانی‌ می‌گوید: «گناه‌ داوود ÷ این‌ بود که‌ آن‌ فرماندهش‌ را در جنگ‌ها پیش‌ فرستاد تا کشته‌ شود و بعدا زنش‌ را به‌ نکاح‌ گیرد. پس‌ او کشته‌ شد و داوود ÷ زنش‌ را به‌ نکاح‌ گرفت‌. پس‌ خدای‌ ‌ او را متوجه‌ این‌ گناهش‌ گردانید و با فرستادن‌ فرشتگانش‌ به‌سوی‌ وی‌، تلویحا این‌ معنی‌ را به‌ وی‌ رساند تا آمرزش‌خواهی‌ کند و از این‌ خطایش‌ توبه‌ کند پس‌ داوود ÷ آمرزش‌ خواست‌ وتوبه‌ وی‌ پذیرفته‌ شد». البته‌ رأی‌ ابن‌کثیر در مورد اسرائیلی ‌بودن‌ این‌ داستان‌ را نیز نقل‌ کردیم‌.

علما درباره‌ این‌که‌ آیا سجده‌ در این‌ آیه‌، سجده‌ تلاوت‌ است‌ یا خیر؟ اختلاف ‌نظر دارند. احناف‌ و مالکی‌ها برآنند که‌ اینجا، جای‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌ ولی‌ شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌ اینجا جای‌ سجده‌ شکر است‌، نه‌ سجده‌ تلاوتی‌ که ‌به‌ آن‌ در قرآن‌ امر شده‌ است‌.

﴿فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِكَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٢٥.

«پس‌ این‌ امر را» یعنی‌: این‌ گناهی‌ را که‌ داوود ÷ از آن‌ آمرزش‌ خواست ‌«بر او آمرزیدیم‌. در حقیقت‌ او را نزد ما قرب‌ و بازگشتی‌ نیکو است» زلفی‌: قربت‌ و کرامت‌ است‌، که‌ بعد از آمرزش‌ گناه‌ داوود ÷ به‌ وی‌ ارزانی‌ شد. حسن‌ماب‌:حسن‌ بازگشت‌ و سرانجام‌ نیک‌، یعنی‌ رسیدن‌ به‌ بهشت‌ است‌.

﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦.

«ای‌ داوود! ما تو را در زمین‌ خلیفه‌ گردانیدیم» یعنی‌ به‌ داوود ÷ گفتیم‌: ما تو را بر روی‌ زمین‌ خلیفه‌ خوبش‌ گردانیدیم‌، یا تو را خلیفه‌ و جانشین‌ پیامبران‌ پیش‌ از تو گردانیدیم‌ تا به‌ معروف‌ امر و از منکر نهی‌ کنی‌ «پس‌ میان‌ مردم‌ به‌حق» یعنی‌: به‌ عدالت‌ «حکم‌ کن» که‌ این‌ عدالت‌، عبارت‌ از تعمیل‌ حکم‌ خدا أ در میان‌ بندگانش‌ می‌باشد «و زنهار از هوی‌ و هوس‌ پیروی‌ نکن» در حکم‌ و داوری ‌میان‌ بندگان‌ خداوند أ «که‌ تو را از راه‌ خدا» که‌ راه‌ حق‌، یا راه‌ بهشت‌ است‌ «به‌ در کند. در حقیقت‌ کسانی‌ که‌ از راه‌ خدا به‌ در می‌روند، به‌سزای‌ آن‌که‌ روز حساب‌ را فراموش‌ کرده‌اند» یعنی‌: به‌سبب‌ فروگذاشتن‌ عمل‌ برای‌ این‌ روز و از جمله‌ ترک ‌کردن‌ قضاوت‌ عادلانه‌ «عذابی‌ سخت‌ خواهند داشت».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ أحب‌ الناس‌ إلي‌ الله‌ يوم‌ القيامة‌ وأقربهم‌ منه‌ مجلساً إمام‌ عادل‌، وإن‌ أبغض‌ الناس‌ إلي‌ الله‌ يوم‌ القيامة‌ وأشدهم‌ عذاباً إمام‌ جائر». «بی‌گمان‌ محبوبترین‌ مردم‌ نزد خداوند أ در روز قیامت‌ و نزدیکترین‌ آنان‌ به‌ وی‌ از روی‌ مقام‌ و منزلت‌، فرمانروای‌ عادل‌ است‌ و بی‌گمان‌ منفورترین‌ مردم‌ در نزد خداوند در روز قیامت‌ و سخت‌ترین‌ آنها از روی‌ عذاب‌، فرمانروای‌ ستمگر است‌».

این‌ آیه‌ زمامدار را از داوری‌ و قضاوت‌ در حوادث‌ و رویدادها، با اتکا به‌ علم ‌شخصی‌اش‌ نهی‌ می‌کند. ابوبکر صدیق‌ س می‌گوید: «اگر مردی‌ را در حال ‌ارتکاب‌ حدی‌ از حدود خدای‌ ‌ ببینم‌، او را بدان‌ مورد مؤاخذه ‌قرار نمی‌دهم‌ تا دیگری‌ غیر از من‌ بر آن‌ امر گواهی‌ دهد». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوداوود و دیگران‌ آمده‌ است‌ که‌: رسول‌‌خدا‌ ص اسبی‌ خریدند اما فروشنده‌ منکر فروش‌ آن‌ به‌ ایشان‌ شد ولی‌ رسول‌‌خدا‌ ص در این‌ رابطه‌ فقط با تکیه‌ بر علم‌ خویش‌ به‌ نفع‌ خود حکم‌ نکردند بلکه‌ فرمودند: «چه‌کسی‌ برای‌ من‌ گواهی‌می‌دهد؟ خزیمه‌ برخاست‌ و گواهی‌ داد آن‌گاه‌ به‌ آن‌ قضیه‌ حکم‌ کردند». ابن‌ عباس‌ س نیز روایت‌ کرده‌ است‌ که‌: «رسول‌ ‌خدا‌ ص (در قضایا و دعاوی) باسوگند منکر، یا آوردن‌ یک‌ شاهد از سوی‌ مدعی‌، حکم‌ صادر می‌کردند».

﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ٢٧.

«و آسمان‌ و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ این‌ دو است‌ به‌ باطل‌ نیافریدیم» بلکه‌ آن‌ها را برای‌ این‌ آفریدیم‌ تا بر قدرت‌ ما دلالت‌ کنند و تا در آن‌ها به‌ طاعت‌ ما عمل‌ شود «این‌ پندار کسانی‌ است‌ که‌ کفر ورزیده‌اند» زیرا آنانند که‌ گمان‌ می‌کنند: این ‌پدیده‌ها بی‌ هیچ‌ هدفی‌ آفریده‌ شده‌اند و آنانند که‌ می‌گویند: نه‌ قیامتی‌ در کار است‌ و نه‌ حساب‌ و کتابی‌. که‌ خود این‌ پندار مستلزم‌ آن‌ است‌ که‌ آفرینش‌ این ‌مخلوقات‌، عبث‌ و بیهوده‌ باشد «پس‌ وای‌ بر کسانی‌ که‌ کفر ورزیده‌اند از عذاب ‌آتش» در روز محشر، به‌سبب‌ کفر و پندار باطل‌شان‌.

﴿أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ كَٱلۡمُفۡسِدِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِينَ كَٱلۡفُجَّارِ٢٨.

«آیا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، همانند مفسدان‌ در زمین ‌می‌گردانیم‌؟» یعنی‌: آیا کسانی‌ را که‌ به‌ ما ایمان‌ آورده‌، پیامبران‌ ما را تصدیق‌ کرده‌ و به‌ فرایض‌ ما عمل‌ کرده‌اند، همانند کسانی‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ در روی‌ زمین‌ با ار تکاب‌ معاصی‌ و نافرمانی‌ها، فساد کرده‌ و فتنه‌ برانگیخته‌اند؟ استفهام‌ برای‌ انکاراست‌، یعنی‌: هرگز چنین‌ نمی‌کنیم‌! «یا پرهیزگاران‌ را چون‌ فاجران‌ قرار می‌دهیم‌؟» یعنی‌: مگر تقواپیشه‌گان‌ مؤمن‌ را همانند اشقیا و بدکاران‌ کافر و منافق‌ و کسانی‌ از مسلمانان‌ که‌ در معاصی‌ خدای‌ سبحان‌ فرو رفته‌اند، می‌گردانیم‌؟ هرگز! که‌ اگر چنین‌ کنیم‌، عدالت‌ نکرده‌ایم‌. یعنی‌: اگر برانگیختن‌ پس‌ از مرگ‌ و حساب‌ و جزایی‌ در کار نباشد، همه‌ اینان‌ باهم‌ برابر می‌گردند لذا سرای‌ آخرت‌ برای‌ دریافت ‌جزا متعین‌ و حتمی‌ و از ملزومات‌ عدل‌ الهی‌ است‌.

﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩.

«این» قرآن‌ «کتابی‌ است‌ مبارک‌ که‌ آن‌ را بر تو فرو فرستاده‌ایم» یعنی‌: ای‌ محمد‌ ص! قرآن‌ کتابی‌ بسیار پرخیر و برکت‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌سویت‌ نازل‌ کرده‌ایم‌ «تا در آیات‌ آن‌ تدبر کنند» یعنی‌: قرآن‌ را برای‌ تدبر و تأمل‌ و اندیشیدن‌ در معانی‌ آن‌ نازل‌ کرده‌ایم‌، نه‌ برای‌ تلاوت‌ بدون‌ اندیشه‌ و بدون‌ تدبر «و تا خردمندان‌ از آن ‌پند گیرند» یعنی‌: تا صاحبان‌ عقل‌ها و خردهای‌ برتر، از آن‌ پند گیرند. حسن‌ بصری ‌می‌گوید: «به‌ خدا سوگند که‌ تدبر و اندیشیدن‌ در قرآن‌، با حفظ حروف‌ و ضایع ‌گردانیدن‌ حدود آن‌ نیست‌، بدان‌گونه‌ که‌ یکی‌ از آنان‌ می‌گوید: قرآن‌ را تماما خواندم‌! درحالی‌که‌ از خواندن‌ قرآن‌ اثری‌ ـ نه‌ از اخلاق‌ و نه‌ از عمل‌ ـ بر وی‌ دیده‌ نمی‌شود».

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ خواندن‌ قرآن‌ با ترتیل‌ و تأمل‌، بهتر از خواندن‌ آن‌ به‌ سرعت‌ است‌ زیرا با خواندن‌ سریع‌ قرآن‌، تدبر در آن‌ میسر نیست‌. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «تدبر در آیات‌ خداوند أ، پیروی‌ کردن‌ از آن‌ها است‌».

﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ٣٠.

«و سلیمان‌ را به‌ داوود بخشیدیم» به‌ عنوان‌ فرزندی‌ برای‌ وی‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ داوود ÷ را به‌ عنوان‌ پیامبر به‌ سلیمان‌ ÷ عطا کرد، وگرنه‌ داوود جز سلیمان‌ فرزندان‌ دیگری‌ نیز داشت‌ زیرا او دارای‌ صد زن‌ آزاد بود». سپس‌ حق‌ تعالی‌ سلیمان‌ ÷ را ستوده‌ و می‌فرماید: «نیکو بنده‌ای ‌بود» سلیمان‌ ÷ «به‌ راستی‌ او اواب‌ بود» اواب‌: تواب‌ است‌. یعنی‌: او بسیار رجوع‌کننده‌ بود به‌سوی‌ خداوند أ؛ با کثرت‌ طاعت‌، عبادت‌ و انابت‌.

سپس‌ خداوند أ دو نمونه‌ از نمونه‌های‌ اوابیت‌ و انابت‌ سلیمان‌ ÷ را بیان ‌کرده‌ و می‌فرماید:

﴿إِذۡ عُرِضَ عَلَيۡهِ بِٱلۡعَشِيِّ ٱلصَّٰفِنَٰتُ ٱلۡجِيَادُ٣١.

«یاد کن» ای‌ محمد‌ ص! «چون‌ عرضه‌ داشته‌ شد براو» یعنی‌: بر سلیمان ÷ «به ‌وقت‌ عشی» عشی‌: از وقت‌ ظهر یا عصر تا آخر روز است‌ «اسب‌های‌ صافن ‌جیاد» صافنات‌: جمع‌ صافن‌ از اوصاف‌ اسب‌ها می‌باشد. اسب‌ صافن‌، اسبی‌ است‌ که‌ بر یکی‌ از دو دست‌ خود می‌ایستد و دست‌ دیگرش‌ را بالا نگه‌داشته‌ و گوشه ‌سم‌ آن‌ را بر زمین‌ می‌گذارد و بدین‌گونه‌ است‌ که‌ این‌ اسب‌ بر یک‌ دست‌ و دو پای‌ خود ایستاده‌ است‌، که‌ این‌ امر، نشانه‌ نشاط و چابکی‌ آن‌ می‌باشد. جیاد: جمع ‌جواد، به‌ اسبی‌ گفته‌ می‌شود که‌ بسیار دونده‌ و تیزرو باشد. بدین‌سان‌، اسب‌های‌ سلیمان‌ ÷ دو صفت‌ بسیار قابل‌ ستایش‌ داشتند: در هنگام‌ ایستادن‌ آرام‌ و مطمئن‌ و در هنگام‌ راه‌ پیمودن‌، تیزتک‌ و چابک‌ بودند.

﴿فَقَالَ إِنِّيٓ أَحۡبَبۡتُ حُبَّ ٱلۡخَيۡرِ عَن ذِكۡرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ٣٢.

«گفت» سلیمان‌ ÷ «من‌ چنان‌ شیفته‌ مهر اسبان‌ شدم‌ که‌ از ذکر پروردگارم‌ غافل‌ گشتم‌ تا آن‌که‌ خورشید در حجاب‌ پنهان‌ شد» یعنی‌: تا آن‌که‌ خورشید غروب‌ کرد. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: تا آن‌که‌ اسب‌ها در مسابقه‌ از چشمها پنهان‌ شدند. آری‌! سلیمان‌ ÷ به‌ تماشای‌ اسب‌ها سرگرم‌ گشت‌ و چنان‌ غرق‌ این‌ تماشا گردید که‌ نماز عصر وی‌ فوت‌ شد، بناگاه‌ به‌ خود آمد و گفت‌: من‌ دوستی‌ و محبت‌ اسبان‌ را بر ذکر پروردگارم‌ ـ یعنی‌ بر نماز عصر ـ ترجیح‌ دادم‌! لذا دست‌ به‌ اقدامی‌ زد که‌ در آیه‌ بعد بیان‌ می‌شود. حب‌الخیر: اصل‌ خیر به‌ معنی‌ مال‌ بسیار است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌: «سلیمان‌ ÷ دارای‌ اسب‌های‌ بالداری‌ بود». ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند: «اسب‌هایی‌ که‌ سلیمان‌ ÷ را از نماز عصر بازداشتند، بیست‌هزار رأس‌ بودند. او می‌افزاید: ولی‌ قطعا مسلم‌ است‌که‌ سلیمان‌ ÷ نماز عصر را به‌ قصد ترک‌ نکرد بلکه‌ آن‌ را به ‌فراموشی‌ ترک‌ کرد چنان‌که‌ در غزوه‌ خندق‌ رسول‌‌خدا‌ ص چنان‌ گرفتار مبارزه‌ با دشمن‌ بودند که‌ نماز عصر ایشان‌ فوت‌ شد و آن‌ را بعد از غروب‌ قضا آوردند».

﴿رُدُّوهَا عَلَيَّۖ فَطَفِقَ مَسۡحَۢا بِٱلسُّوقِ وَٱلۡأَعۡنَاقِ٣٣.

سپس‌ سلیمان‌ ÷ به‌ کسان‌ خویش‌ دستور داد که‌: «اسب‌ها را بر من‌ بازگردانید» زیرا او از فوت ‌شدن‌ نماز عصر خویش‌ سخت‌ برآشفته‌ شده‌ بود «پس‌ شروع‌ به‌دست‌ کشیدن‌ بر ساق‌ها و گردن‌های‌ آن‌ها کرد» یعنی‌: سلیمان‌ ÷ از روی‌ خشم‌ برای ‌خدا أ و از تأسف‌ بر فوت‌ نماز عصر، شروع‌ به‌ پی‌ کردن‌ اسب‌ها با شمشیر و زدن ‌بر ساق‌ پاها و گردن‌های‌ آن‌ها کرد زیرا آن‌ اسب‌ها سبب‌ فوت‌ نماز وی‌ شده‌ بودند. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: سلیمان‌ ÷ برای‌ نوازش‌ و ارجگذاری‌ به‌ اسب‌ها و اطمینان‌یافتن‌ از احوال‌ آن‌ها بر ساق‌ و پیشانی‌ آن‌ها دست‌ می‌کشید؛ زیرا آن‌ اسب‌ها وسیله‌ جهاد در راه‌ خدا أ بودند.

صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «معنی‌ این‌ نیست‌ که‌ سلیمان‌ ÷ اسب‌ها را به‌ قصد قربت‌ نزد الله أ، پی‌ کرده‌ و سربریده‌ باشد زیرا این‌ امر که‌ اسب‌های‌ بی‌گناه‌ مورد مجازات‌ قرار گیرند، لایق‌ مقام‌ نبوت‌ نیست‌». این‌ قول‌ از ابن‌عباس‌ س نیز نقل‌ شده‌ است‌. ولی‌ ابن‌کثیر قول‌ به‌ ذبح‌ اسب‌ها را ترجیح‌ می‌دهد و این‌ نظر بیشتر مفسران‌ است‌. بعضی‌ از قائلان‌ به‌ ذبح‌ می‌گویند: ذبح‌ آن‌ اسب‌ها اشکال‌ شرعی‌ای‌ به‌همراه‌ نداشت‌ زیرا ـ چنان‌که‌ روایت‌ شده‌ ـ در شریعت‌ سلیمان‌ ÷ ذبح‌ آن‌ها به‌قصد قربت‌ مباح‌ بود و او گوشت‌ آن‌ اسب‌ها را نیز صدقه‌ کرد، که ‌خدای‌ ‌ در عوض‌، باد را به‌ تسخیر وی‌ درآورد.

﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَيۡمَٰنَ وَأَلۡقَيۡنَا عَلَىٰ كُرۡسِيِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ٣٤.

«و قطعا سلیمان‌ را آزمودیم» در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ این‌ آزمایش‌ از سلیمان‌ ÷ آمده‌ است‌: «سلیمان‌ ÷ گفت‌: قطعا امشب‌ با نود زن‌ خویش‌ همبستر می‌شوم ‌پس‌ هر یک‌ از آن‌ها فرزندی‌ شهسوار به‌ دنیا می‌آورد که‌ در راه‌ خدا أ جهاد کند. ولی‌ او ان‌شاءالله نگفت‌ پس‌، از آن‌ نود زن‌ هیچ‌ یک‌ فرزندی‌ نزاد، جز یکی‌ از آن‌ها که‌ نیم‌ انسانی‌ را به ‌دنیا آورد». «و بر تخت‌ او جسدی‌ بیفگندیم» آن‌ جسد، همان‌ انسان‌ ناقص‌الخلقه‌ای‌ بود که‌ یکی‌ از همسرانش‌ به ‌دنیا آورده‌ بود. اما ابن‌عباس‌، قتاده‌ و حسن‌ در معنی‌ آن‌ گفته‌اند: «یعنی‌ بر تخت‌ پادشاهی‌ او شیطانی‌ را افگندیم‌». ابن‌ جریر می‌گوید: «اسم‌ آن‌ شیطان‌، صخر بود و او خود را به‌صورت‌ سلیمان‌ ÷ درآورده‌ و انگشتر وی‌ را از زنش‌ گرفت‌ و بر تخت‌ وی ‌نشست‌. از آن‌ سوی‌ دیگر، سلیمان‌ ÷ به‌ مردم‌ گفت‌: سلیمان‌ منم‌ نه این‌! ولی ‌مردم‌ او را نشناخته‌ و سخنش‌ را رد کردند». اما ابن‌کثیر می‌گوید: «داستان‌ این ‌شیطان‌ از داستآن‌های‌ اسرائیلی‌ است‌ و پایه‌ و اساسی‌ ندارد».

«پس‌ به‌ خدا رجوع‌ کرد» با توبه‌ از این‌ لغزش‌ خویش‌. لغزش‌ وی‌ ترک‌ افضل‌، یعنی‌ نگفتن‌ «ان‌شاءالله» و معلق‌ نکردن‌ کار به‌ مشیت‌ الهی‌ بود. البته‌ این‌ لغزش‌ از انبیا بزرگ‌ است‌ زیرا «حسنات‌ نیکان‌، گناهان‌ مقربان‌ می‌باشد».

﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٣٥.

سلیمان‌ ÷ «گفت‌: پروردگارا! مرا بیامرز» در لغزشی‌ که‌ از من‌ روی‌ داده‌ و مرا به‌خاطر آن‌ مورد ابتلا و آزمایش‌ قراردادی‌ «و به‌ من‌ فرمانروایی‌ای‌ ببخش‌ که‌ هیچ‌کس‌ را پس‌ از من‌ سزاوار نباشد» یعنی‌: برای‌ احدی‌ بعد از من‌ این‌ امکان‌ وجود نداشته‌ باشد که‌ همانند آن‌ را دارا گردد تا به‌ سبب‌ این‌ فرمانروایی‌ خارق‌العاده‌، دارای‌ معجزه‌ای‌ بزرگ‌ شوم‌ «بی‌گمان‌ تو وهاب‌ هستی» و بخشش‌هایت‌ بسیار بزرگ‌ است‌. وهاب‌: بسیار بخشاینده‌ است‌.

﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّيحَ تَجۡرِي بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَيۡثُ أَصَابَ٣٦.

«پس‌ باد را برای‌ او مسخر گردانیدیم» یعنی‌: باد را رام‌ و منقاد فرمان‌ او گردانیدیم‌ «که‌ به‌ فرمان‌ او نرم‌ روان‌ می‌شد» یعنی‌: آن‌ باد، چنان‌ بادی‌ نرم‌ و ملایم ‌بود که‌ نه‌ اشیا را به‌ جنبش‌ و تکان‌ وا می‌داشت‌ و نه‌ توفانی‌ می‌شد بلکه‌ در عین ‌نیروی‌ بزرگ‌ وزش‌ و سرعت‌ حرکت‌ خود، نرم‌ و ملایم‌ و راحت‌بخش‌ بود و روان ‌می‌شد: «هرجا که‌ تصمیم‌ می‌گرفت» یعنی‌: هرجا و در هر کشور و سرزمینی‌ که‌ سلیمان‌ ÷ قصد سفر می‌کرد، باد او را به‌سوی‌ آن‌ سرزمین‌ حمل‌ می‌نمود [۱۸]. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «چون‌ سلیمان‌ ÷ از روی‌ خشم‌ برای‌ خدای‌ ‌، اسب‌ها را پی‌ کرد، خداوند أ چیزی‌ را به‌ وی‌ عوض‌ داد که‌ بهتر و تیزروتر از آن‌ است‌ و آن‌ بادی‌ بود که‌ در بامدادان‌ یک‌ ماه‌ راه‌ و در شامگاهان‌ نیز یک‌ ماه‌ راه‌ می‌پیمود».

﴿وَٱلشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ٣٧.

«و» نیز مسخر گردانیدیم‌ برای‌ او «شیطآن‌ها را» یعنی‌: دیوان‌ را «از بنا و غواص» که‌ آنچه‌ را از مبانی‌ و ساختمآن‌ها می‌خواست‌، برایش‌ بنا می‌کردند و در دریا فرورفته‌ و از آن‌ برای‌ او در و گوهر بیرون‌ می‌آوردند.

﴿وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي ٱلۡأَصۡفَادِ٣٨.

«و دیگرانی» از دیوان‌ را نیز برایش‌ مسخر کردیم‌ «که‌ دست‌ و پا به‌هم‌ بسته‌ در زنجیرها بودند» آن‌ها دیوانی‌ متمرد و نافرمان‌ بودند که‌ از کار سر باز زده‌، یا در کار خود خلاف‌ و تجاوز می‌کردند. آن‌ دیوان‌ نیز رام‌ و مسخر سلیمان‌ ÷ گردانیده ‌شدند تا بدانجا که‌ او آنان‌ را در زنجیرها به‌هم‌ بسته‌ می‌کرد.

﴿هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِكۡ بِغَيۡرِ حِسَابٖ٣٩.

ای‌ سلیمان‌: «این‌ بخشش‌ ما است» از ملک‌ و فرمانروایی‌ عظیمی‌ که‌ خواستار آن‌ شدی‌، فرمانروایی‌ای‌ به‌ وسعت‌ تسلط بر باد و دیوان‌ ؛ دو پدیده‌ شگفت‌ آسایی ‌که‌ عقل‌ها را خیره‌ می‌کند «آن‌ را ببخش‌ یا برای‌ خود نگهدار» یعنی‌: ما این‌ ملک‌ و مکنت‌ را به‌ تو عطا کردیم‌ پس‌ به‌ هرکه‌ می‌خواهی‌ ببخش‌ و از هرکه‌ می‌خواهی ‌بازدار «بی‌حساب» بی‌آن‌که‌ در این‌ بخشش‌ یا بازداشتن‌، با تو حساب‌ به‌ عمل ‌آید. یعنی‌: به‌ تو گفته‌ نمی‌شود که‌: چه‌ مقدار داده‌ای‌ و چرا داده‌ای‌، یا چرا بازداشته‌ و چرا نگه‌ داشته‌ای‌؟

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌: چون‌ رسول‌‌خدا‌ ص مخیر ساخته‌ شدند میان ‌این‌که‌ «بنده‌ای‌ فرستاده‌» باشند یا «پیامبری‌ فرمانروا» که‌ به‌ هرکس‌ بخواهند بی‌حساب‌ و گناهی‌ بدهند و از هرکه‌ خواهند بی‌حساب‌ و گناهی‌ بازدارند؛ آن‌حضرت‌‌ ص بعد از مشورت‌ با جبرئیل‌ ÷ منزلت‌ اول‌ را انتخاب‌ کردند زیرا چنان‌که‌ ابن‌ کثیر نقل‌ کرده‌ ـ این‌ منزلت‌ نزد خدای‌ ‌ برتر و والاتر است‌.

﴿وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٤٠.

«و بی‌گمان‌ برای‌ او» یعنی‌: برای‌ سلیمان‌ ÷ «نزد ما قربتی‌ است» در آخرت ‌«و» برای‌ او «نیکو بازگشتی‌ است» که‌ این‌ بازگشتگاه‌، بهشت‌ است‌.

﴿وَٱذۡكُرۡ عَبۡدَنَآ أَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ٤١.

«و یاد کن‌ بنده‌ ما ایوب‌ را آن‌گاه‌ که‌ پروردگارش‌ را ندا داد که‌: شیطان‌ مرا به‌ رنجوری ‌و عذاب‌ مبتلا کرده‌ است» مراد از عذاب‌: بیماری‌ وی‌ است‌ و بجز این‌، خانواده‌ و مالش‌ نیز از بین‌ رفته‌ بود. دلیل‌ این‌که‌ ایوب‌ ÷ درد و رنجوری‌ و مشکلاتش‌ را به ‌شیطان‌ نسبت‌ داد، این‌ بود که‌ شیطان‌ سبب‌ این‌ بلای‌ وی‌ بود زیرا ـ به‌ قولی‌ ـ ایوب‌ ÷ از بسیاری‌ مالش‌ در شگفت‌ شد و به‌ او غرور دست‌ داد. به‌قولی‌ دیگر: مظلومی‌ ایوب‌ ÷ را به‌ فریادرسی‌ خواند اما او به‌ فریادش‌ نرسید، که‌ این‌ چیزی‌ جز اثر وسوسه‌ شیطان‌ نبود.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «بلای‌ نبی‌ خدا ایوب‌، هجده‌ سال‌ بر وی‌ طول‌ کشید تا بدانجا که‌ خویش‌ و بیگانه‌ او را ترک‌ کردند، جز دو مرد که‌ از مخصوص‌ترین‌ برادران‌ دینی‌اش‌ بودند و صبح‌ و شام‌ احوال‌ وی‌ را می‌پرسیدند. پس‌ روزی‌ یکی‌ از آن‌ دو تن‌ به‌ رفیقش‌ گفت‌: آیا می‌دانی‌ ؛ به‌ خدا سوگند که‌ ایوب‌ مرتکب‌ گناهی‌ شده‌ است‌ که‌ هیچ‌یک‌ از جهانیان‌ مرتکب‌ آن‌ نگردیده‌! رفیقش‌ پرسید: مگر او چه‌ گناهی‌ کرده‌ است‌؟ گفت‌: آخر هجده‌ سال ‌است‌ که‌ خداوند أ بر وی‌ رحم‌ نکرده‌ که‌ این‌ رنجوری‌ و درد را از وی‌ بردارد! پس‌ چون‌ آن‌ دو نزد ایوب‌ ÷ رفتند، آن‌ مرد شکیبایی‌ نکرد تا سخن‌ رفیقش‌ را به ‌او نگوید. ایوب‌ ÷ گفت‌: من‌ از آنچه‌ تو می‌گویی‌ چیزی‌ نمی‌دانم‌، جز این‌که‌ خدای‌ ‌ می‌داند [که‌ من‌ برای‌ او چنان‌ خاشع‌ و مطیع‌ بودم] که‌ وقتی‌ از نزد دو تن‌ که‌ باهم‌ کشمکش‌ می‌کردند، می‌گذشتم‌ و هردو نام‌ خداوند أ را می‌بردند،به‌ خآن‌هام‌ بازگشته‌ و از جای‌ آن‌ها کفاره‌ می‌دادم‌، از آنجا که‌ دوست‌ نداشتم‌ نام‌ خداوند أ جز در حق‌ یاد شود. سپس‌ رسول‌اکرم‌ ص افزودند: چنان‌ بود که‌ایوب‌ ÷ در آن‌ بیماری‌ خویش‌ به‌ قضای‌ حاجت‌ می‌رفت‌ و چون‌ از قضای ‌حاجت‌ فارغ‌ می‌گشت‌، زنش‌ دست‌ وی‌ را گرفته‌ او را به‌ خانه‌ می‌آورد. روزی ‌ایوب‌ ÷ در حاجت‌ خویش‌ دیر ماند و زنش‌ را فرانخواند که‌ وی‌ را برگرداند زیرا در این‌ هنگام‌ بود که‌ خداوند أ بر او وحی‌ فرستاد که‌: (پایت‌ را به‌ زمین‌ بزن‌، اینک‌ این‌ شستن‌ گاهی‌ است‌ سرد و نوشیدنی) «آیه‌ بعد». و چون‌ زنش‌ از دیرکرد وی‌ نگران‌ شد و رفت‌ تا بنگرد که‌ چرا دیر کرده‌ است‌، بناگاه‌ دید که‌ ایوب‌ ÷ درحالی‌ به‌سوی‌ او می‌آید که‌ خدای‌ ‌ رنج‌ و درد و علت‌ همه‌ را از تن‌ وی ‌برطرف‌ ساخته‌ و او بر نیکوترین‌ صورت‌ خویش‌ است‌. پس‌ چون‌ زنش‌ او را دید [نشناختش] و گفت‌: هان‌! خداوند أ به‌ تو برکت‌ دهد، آیا نبی‌ خدا ـ این‌ رنجو رمبتلا ـ را دیده‌ای‌، سوگند به‌ خدای‌ توانا که‌ من‌ مردی‌ را مانند تو شبیه‌تر به‌ وی ‌ندیده‌ام‌، هنگامی‌ که‌ سالم‌ بود! ایوب‌ ÷ گفت‌: بدان‌ که‌ من‌ خود، همان‌ ایوب ‌هستم‌. ایوب‌ ÷ دو ظرف‌ داشت‌: ظرفی‌ برای‌ گندم‌ و ظرفی‌ برای‌ جو. پس ‌خداوند أ دو ابر را فرستاد، یکی‌ از آن‌ها بر سر ظرف‌ گندم‌ آمد و در آن‌ طلا ریخت‌ و از آن‌ لبریزش‌ کرد و ابر دیگر در ظرف‌ جو طلا ریخت‌ و آن‌ را از طلا لبریز ساخت‌».

﴿ٱرۡكُضۡ بِرِجۡلِكَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ٤٢.

پس‌ به‌ ایوب‌ ÷ گفتیم‌: «پایت‌ را به‌ زمین‌ بزن‌. اینک‌ این‌ شستن‌ گاهی‌ است ‌سرد و نوشیدنی» و ایوب‌ ÷ پایش‌ را بر زمین‌ زد پس‌ از زیر پایش‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ جوشیدن‌ گرفت‌ و او در آن‌ چشمه‌ غسل‌ کرد و صحیح‌ و سالم‌ از آن‌ بیرون ‌آمد. سپس‌ چشمه‌ دیگری‌ فواره‌ زد و او از آن‌ آبی‌ سرد و گوارا نوشید. این‌ امر دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ مرض‌ وی‌ از امراض‌ جلدی‌ غیر ساری‌ بود و در عین‌ حال‌، مرضی‌ نفرت‌بار نبود.

﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ٤٣.

«و خانواده‌اش‌ را به‌ او بخشیدیم» به‌ قولی‌: خدای‌ ‌ بعد از آن‌که‌ آن‌ها را میرانده‌ بود، مجددا زنده‌شان‌ گردانید. به‌قولی‌ دیگر: خدای‌ ‌ آن‌ها را پس ‌از پراکنده‌ساختنشان‌، دیگرباره‌ جمع‌ کرد «و مانند آنان‌ را» نیز «همراه‌ آن‌ها» به‌ او بخشیدیم‌. چنین‌ بود که‌ حق‌ تعالی‌ بر شمار خانواده‌ ایوب‌ ÷ افزود و بعد از پیروزی‌ وی‌ در آن‌ ابتلا، آنان‌ دوچند تعدادی‌ شدند که‌ قبل‌ از ابتلای‌ وی‌ بودند.آری‌! به‌ ایوب‌ این‌ چنین‌ لطف‌ کردیم‌: «از سر رحمتی‌ از نزد خویش‌ و تا پندی‌ برای ‌خردمندان‌ باشد» که‌ در سختی‌ها و ابتلاها به‌ خدا أ پناه‌ برند و از او انتظار فرج‌ وگشایش‌ را داشته‌ باشند.

﴿وَخُذۡ بِيَدِكَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ٤٤.

«و» به‌ او گفتیم‌: «دسته‌ای‌ چوب‌ ترکه‌ به‌دستت‌ بگیر» ضغث‌: دسته‌ بزرگی‌ از شاخک‌های‌ چوب‌ است‌ «و با آن‌ بزن» زن‌ خود را «و سوگند نشکن» یعنی‌: با آن‌ دسته‌ چوب‌، زنت‌ را یک‌بار بزن‌ و خلاف‌ سوگند نکن‌ زیرا ایوب‌ ÷ در بیماری‌اش‌ سوگند خورد که‌ زنش‌ را به‌خاطر گناهی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بود، صد تازیانه‌ بزند. آن‌ گناه‌، دیرکرد وی‌ در برآوردن‌ حاجتی‌ برای‌ ایوب‌ ÷ بود. پس‌ خدای‌ ‌ این‌ وسیله‌ را، راه‌ بیرون‌ رفت‌ وی‌ از این‌ سوگندش‌ قرار داد زیرا پاداش‌ زنش‌ با آن‌ همه‌ خدمت‌ این‌ نبود که‌ با زدن‌ از وی‌ سپاسگزاری‌ به‌ عمل‌ آید.

احناف‌ می‌گویند: اگر کسی‌ سوگند خورد که‌ فلان‌ کس‌ را صد تازیانه‌ می‌زند آن‌گاه‌ دسته‌ای‌ از شاخک‌های‌ چوب‌ را که‌ تعداد آن‌ها صد عدد بود گرفت‌ و با آن‌، فرد مورد نظرش‌ را زد، سوگند خویش‌ را راست‌ ساخته‌ و کفاره‌ای‌ بر وی‌ نیست‌ زیرا خداوند أ این‌ کار را برای‌ ایوب‌ ÷ رخصت‌ داد. البته‌ این‌ حکم‌ در حق‌ کسی‌ است‌ که‌ بیمار و علیل‌ است‌ و توان‌ تحمل‌ ضربات‌ تازیانه‌ را ندارد. همچنین ‌شافعی‌ها و حنبلی‌ها گفته‌اند: اقامه‌ حد بر بیماری‌ که‌ شفای‌ وی‌ امید نمی‌رود، با زدن‌ صد شاخک‌ بر وی‌ در یک‌بار، جایز است‌. احناف‌ و حنبلی‌ها در این‌ باره‌ به‌این‌ امر استناد کرده‌اند که‌ شریعت‌ انبیای‌ پیشین، شریعت‌ ما نیز هست‌. شافعی‌ها که‌ به‌ این‌ قاعده‌ قایل‌ نیستند، در این‌ حکم‌ به‌ حدیثی‌ که‌ در سنت‌ نبوی ‌ثابت‌ شده‌، استناد کرده‌اند. اما مالکی‌ها گفته‌اند: این‌ حکم‌ فقط رخصتی ‌مخصوص‌ به‌ پیامبر خدا ایوب‌ ÷ بود.

سپس‌ خداوند أ ایوب‌ ÷ را مورد ستایش‌ قرار داده‌ و می‌فرماید: «ما او را شکیبا یافتیم» بر بلایی‌ که‌ بدان‌ مبتلایش‌ کرده‌ بودیم‌ زیرا او به‌ آفتی‌ بزرگ‌ در جسمش‌ و به‌ از بین ‌رفتن‌ مال‌ و خانواده‌ و فرزندانش‌ آزموده‌ شد اما صبر کرد، چندان‌که‌ برای‌ همیشه‌ به‌ صبر وی‌ مثل‌ زده‌ می‌شود «چه‌ نیکو بنده‌ای» بود ایوب‌ ÷! «به‌ راستی‌ او اواب‌ بود» یعنی‌: او با استغفار و توبه‌، به‌سوی‌ خداوند أ بسیار بازگشت‌ می‌کرد.

﴿وَٱذۡكُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِ٤٥.

«و به‌ یادآور بندگان‌ ما ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب‌ را که‌ نیرومند و صاحب‌ بصیرت ‌بودند» یعنی‌: آن‌ها در طاعت‌ حق‌ صاحب‌ نیرو و توان‌ و در شناخت‌ اسرار دین‌ وغیر آن‌، صاحب‌ بصیرت‌ بودند. یا آن‌ها ولی‌ نعمت‌ مردم‌ بودند با احسانی‌ که‌ به‌ آن‌ها می‌کردند زیرا آن‌ها به‌ مردم‌ مصدر خیر شده‌ و بس‌ نیکی‌ می‌کردند. ابصار: بینش‌ها در علم‌ و دین‌ است‌.

خلاصه‌ این‌که‌: آن‌ها علم‌ و عمل‌ هردو را به‌ کمال‌ آن‌ داشتند.

﴿إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِكۡرَى ٱلدَّارِ٤٦.

«ما آنان‌ را به‌ خصلتی‌ پاک‌ خالص‌ ساختیم» که‌ هیچ‌ آلایشی‌ در آن‌ نبود «که‌ ذکر آخرت‌ بود» یعنی‌: ایشان‌ را از میان‌ اهل‌ زمان‌شان‌ به‌ یادآوری‌ سرای‌ آخرت‌ و ایمان ‌آوردن‌ به‌ آن‌ مخصوص‌ گردانیدیم‌ و این‌ شایسته‌ شأن‌ انبیا است‌.

﴿وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَيۡنَ ٱلۡأَخۡيَارِ٤٧.

«و آنان‌ نزد ما جدا از برگزیدگان‌ نیکانند» برگزیدگانند به‌ نبوت‌، برتری ‌داده‌ شدگانند بر ابنای‌ جنس‌شان‌ و از نیکان‌ بسیار خیراند.

﴿وَٱذۡكُرۡ إِسۡمَٰعِيلَ وَٱلۡيَسَعَ وَذَا ٱلۡكِفۡلِۖ وَكُلّٞ مِّنَ ٱلۡأَخۡيَارِ٤٨.

«و اسماعیل‌ و یسع‌ و ذوالکفل‌ را به‌ یاد آور. همه‌ از نیکانند» بیان‌ حال‌ «یسع‌» در سوره‌ «انعام‌/۸۶» و بیان‌ حال‌ «ذوالکفل‌» نیز در سوره‌ «انبیا/۸۵» گذشت‌.

﴿هَٰذَا ذِكۡرٞۚ وَإِنَّ لِلۡمُتَّقِينَ لَحُسۡنَ مَ‍َٔابٖ٤٩ جَنَّٰتِ عَدۡنٖ مُّفَتَّحَةٗ لَّهُمُ ٱلۡأَبۡوَٰبُ٥٠.

«این‌ ذکری‌ است» یعنی‌: این‌ یادکردی‌ نیکو و زیبا از این‌ پیامبران‌ در دنیا است‌ و شرفی‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ همیشه‌ یاد می‌شوند. اما سدی‌ در معنی‌ ﴿هَٰذَا ذِكۡرٞ می‌گوید: «یعنی‌ این‌ قرآن‌ پندی‌ است‌» «و قطعا برای‌ پرهیزگاران‌ فرجامی‌ نیک ‌است» زیرا آن‌ها در آخرت‌ به‌ آمرزش‌ و رضوان‌ الهی‌ و نعمت‌های بهشت‌ وی‌ نایل ‌می‌گردند: «بهشتهای‌ عدن‌ که‌ درهای‌ آن‌ها برایشان‌ گشاده‌ است» به‌ قولی‌: در بهشت‌ فرشتگان‌ برایشان‌ درها را باز می‌کنند تا با اکرام‌ و اعزاز به‌ آن‌ وارد شوند.

﴿مُتَّكِ‍ِٔينَ فِيهَا يَدۡعُونَ فِيهَا بِفَٰكِهَةٖ كَثِيرَةٖ وَشَرَابٖ٥١.

«در آنجا تکیه‌ می‌زنند» یعنی‌: درحالی‌که‌ در بهشت‌ بر اورنگ‌ها تکیه‌ می‌زنند؛ «میوه‌های‌ بسیار» یعنی‌: الوان‌ گونه‌گون‌، متنوع‌ و متکثری‌ از میوه‌ها «ونوشیدنی» های‌ بسیاری‌ را «در آنجا می‌طلبند» یعنی‌: هر چه‌ در آن‌ طلب‌ کنند، می‌یابند و نزد ایشان‌ حاضر می‌شود.

﴿وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ أَتۡرَابٌ٥٢.

«و نزدشان‌ دوشیزگان‌ فروهشته‌نگاه‌ همسال‌ است» یعنی‌: آن‌ها در بهشت ‌همسرانی‌ دارند که‌ چشمهایشان‌ فقط بر شوهرانشان‌ فروهشته‌ است‌، به‌ شوهران‌شان ‌قانعند و به‌ غیر آنان‌ نظر نمی‌کنند. اتراب‌: یعنی‌: همسال‌، یا برابر در حسن‌ و زیبایی‌. مجاهد می‌گوید: «اتراب‌، همسالانی‌ هستند که‌ با همدیگر دوست‌ وصمیمی‌ می‌باشند، نه‌ نسبت‌ به‌ یک‌دیگر نفرتی‌ دارند و نه‌ میان‌ خود رشک‌ و هم‌چشمی‌ای‌ زیرا محبت‌ و دوستی‌ میان‌ هم‌سن‌وسالان‌ پایدارتر است‌».

﴿هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ٥٣.

«این‌ است‌ آنچه‌ برای‌ روز حساب‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ می‌شد» یعنی‌: به‌ ایشان‌ گفته ‌می‌شود: این‌ همان‌ پاداشی‌ است‌ که‌ در دنیا برای‌ میعاد روز حساب‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ شده‌ بود.

﴿إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ٥٤.

خداوند أ می‌فرماید: «در حقیقت‌ این‌ همان‌ رزق‌ ماست» که‌ آن‌ را بر شما ارزانی‌ داشته‌ و با آن‌ بر شما نعمت‌ نهاده‌ایم‌ «آن‌ را هیچ‌ زوالی‌ نیست» یعنی‌: این‌ رزق‌ نه‌ هیچ‌ انقطاعی‌ دارد و نه‌ هرگز فنا می‌شود.

﴿هَٰذَاۚ وَإِنَّ لِلطَّٰغِينَ لَشَرَّ مَ‍َٔابٖ٥٥ جَهَنَّمَ يَصۡلَوۡنَهَا فَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٥٦.

سپس‌ به‌ بیان‌ حال‌ منکران‌ پرداخته‌ می‌فرماید: «این‌ است» یعنی‌: کار چنان ‌است‌ که‌ ذکر شد «و اما برای‌ از حدگذشتگان» یعنی‌: برای‌ کسانی‌ که‌ طغیان‌ کرده‌، از طاعت‌ خداوند أ تمرد ورزیده‌ و پیامبرانش‌ را تکذیب‌ کرده‌اند؛ «واقعا بدفرجامی‌ است» یعنی‌: بی‌گمان‌ آن‌ها بدترین‌ سرانجام‌ و بازگشتگاهی‌ دارند که‌ به‌ آن‌ می‌پیوندند ؛ این‌ بازگشتگاه‌: «جهنم‌ است‌ که‌ وارد آن‌ می‌شوند و چه‌ بد آرامگاهی ‌است» یعنی‌: چه‌ بد فرشی‌ است‌ که‌ برای‌ خود هموار کرده‌اند. به‌ این‌ ترتیب‌، خدای‌ سبحان‌ آنچه‌ را که‌ در زیر پایشان‌ از آتش‌ جهنم‌ قرار دارد، به‌ فرش‌ تشبیه‌کرد.

﴿هَٰذَا فَلۡيَذُوقُوهُ حَمِيمٞ وَغَسَّاقٞ٥٧.

«این‌ عذاب‌ آب‌ جوش‌ و زرداب‌ است‌، باید آن‌ را بچشند» حمیم‌: آب‌ جوشی‌ است ‌که‌ در نهایت‌ غلیان‌ و جوشش‌ قرار دارد. غساق‌: چرکاب‌ و زردابی‌ است‌ که‌ از پوست‌های‌ دوزخیان‌ سیلان‌ می‌کند و سرازیر می‌شود. به‌قولی‌: غساق‌ آبی‌ است‌ که ‌سردی ‌کشنده‌ای‌ دارد، در مقابل‌ حمیم‌ که‌ داغی‌ آن‌ کشنده‌ است‌. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «اگر دلوی‌ از غساق‌ در دنیا ریخته‌ شود، تمام‌ اهالی‌ دنیا را گندیده‌ ومتعفن‌ می‌سازد».

﴿وَءَاخَرُ مِن شَكۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ٥٨.

«و عذاب‌های‌ دیگر همانند آن‌ به‌ انواع‌ و اقسام‌ است» یعنی‌: برای‌ دوزخیان‌؛ آب‌جوشان‌، زرداب‌ و انواع‌ گونه‌گون‌ دیگری‌ از عذاب‌ مانند آب‌ و زرداب‌ است‌. حسن‌ بصری‌ گفته‌ است‌: «برای‌ دوزخیان‌ انواع‌ و اقسامی‌ از عذاب‌ ؛ همانند زمهریر، سموم‌، نوشیدن‌ آب‌ جوش‌ و خوردن‌ زقوم‌ تا غیر این‌ها از اشیای‌ مختلف‌ و متضاد است‌».

﴿هَٰذَا فَوۡجٞ مُّقۡتَحِمٞ مَّعَكُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِهِمۡۚ إِنَّهُمۡ صَالُواْ ٱلنَّارِ٥٩.

«این‌ فوجی‌ است‌ که‌ همراه‌ با شما در دوزخ‌ فرو می‌روند» یعنی‌: چون‌ دوزخیان‌ به‌دوزخ‌ وارد شوند، نگهبانان‌ آن‌ به‌ رؤسا و رهبران‌ دوزخی‌ می‌گویند: این‌ پیروان‌ شما فوجی‌ هستند که‌ همراه‌ با شما به‌ دوزخ‌ وارد می‌شوند «آنان‌ را خوشامدی ‌نیست» این‌ حکایت‌ سخن‌ رهبران‌ و رؤساء است‌. یعنی‌: برای‌ پیروان‌ ما هیچ‌ کرامت‌ و حرمتی‌ نیست‌. به‌ این‌ترتیب‌، خدای‌ سبحان‌ از انقطاع‌ مودت‌ و محبت ‌میان‌ کفار در آخرت‌ خبر داده‌ و روشن‌ می‌سازد؛ مودتی‌ که‌ در دنیا میان‌ آن‌ها بوده ‌است‌، در آخرت‌ به‌ عداوت‌ تبدیل‌ می‌گردد. سپس‌ رؤسایشان‌ در ادامه‌ می‌گویند: «زیرا آنان» یعنی‌: پیروان‌ ما «داخل‌ آتش‌ می‌شوند» چنان‌که‌ ما به‌ آن‌ وارد شده‌ایم ‌و مستحق‌ آنند؛ چنان‌که‌ ما سزاوار آن‌ گردیده‌ایم‌.

﴿قَالُواْ بَلۡ أَنتُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِكُمۡۖ أَنتُمۡ قَدَّمۡتُمُوهُ لَنَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ٦٠.

«می‌گویند» تابعان‌ به‌ رؤسا «بلکه‌ بر خود شما خوش‌ مباد!» یعنی‌: شما خود از عزت‌ و کرامت‌ بی‌بهره‌ باشید زیرا این‌ «شما بودید که‌ آن‌ راه‌ را پیش ‌پای‌ ما گذاشتید» و ما را در راه‌ گمراهی‌ افگنده‌ و به‌سوی‌ آن‌ فراخواندید ؛ با آنچه‌ که ‌برای‌ ما بدین‌ مضمون‌ عنوان‌ می‌کردید: حق‌ فقط همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ ما بر آن ‌قرار داریم‌ و پیامبران‌ در آنچه‌ که‌ آورده‌اند، راستگو نیستند! «و چه‌ بد قرارگاهی ‌است» جهنم‌؛ هم‌ برای‌ ما و هم‌ برای‌ شما.

﴿قَالُواْ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدۡهُ عَذَابٗا ضِعۡفٗا فِي ٱلنَّارِ٦١.

«می‌گویند» پیروان‌ «پروردگارا! هرکس‌ این‌ عذاب‌ را از پیش‌ برای‌ ما فراهم‌ آورده‌، عذاب‌ او را در آتش‌ دوزخ‌ دوچندان‌ کن» عذابی‌ در برابر کفر او و عذابی ‌دیگر در برابر این‌که‌ ما را به‌سوی‌ آن‌ فراخوانده‌ است‌.

بدین‌ گونه‌ است‌ که‌ پیروان‌ برای‌ زعما و رهبران‌ خویش‌، عذابی‌ دوچندان‌ را می‌طلبند.

﴿وَقَالُواْ مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالٗا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ ٱلۡأَشۡرَارِ٦٢.

«و گفتند اهل‌ دوزخ‌: ما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ مردانی‌ را که‌ ما آنان‌ را از زمره‌ اشرار می‌شمردیم‌، نمی‌بینیم‌؟» منظور آن‌ها فقرای‌ مؤمنان‌ اند؛ مانند عمار، خباب‌، صهیب‌، بلال‌، سالم‌ و سلمان‌ أ. مجاهد نقل‌ می‌کند که‌: ابوجهل‌ در دوزخ‌ می‌گوید: «مرا چه‌ شده‌ است‌ که‌ بلال‌ و عمار و صهیب‌ و فلان‌ و فلان‌ را نمی‌بینم‌؟». البته‌ این‌ روایت‌، گویای‌ نمونه‌ای‌ از سخن‌ کفار است‌ پس‌ این‌ سخن ‌فقط به‌ ابوجهل‌ محدود نیست‌ زیرا تمام‌ کفار در دوزخ‌ چنین‌ حالی‌ داشته‌ و بر این ‌باوراند که‌ مؤمنان‌ به‌ دوزخ‌ وارد می‌شوند. اما چون‌ در دوزخ‌ از آنان‌ پرس‌وجو می‌کنند و آن‌ها را نمی‌یابند، در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ می‌دانند؛ آن‌ها در درجات ‌بلندی‌ از بهشت‌ به‌سر می‌برند.

﴿أَتَّخَذۡنَٰهُمۡ سِخۡرِيًّا أَمۡ زَاغَتۡ عَنۡهُمُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ٦٣.

«آیا آنان‌ را» در دنیا «به‌ مسخره‌ می‌گرفتیم» و آنان‌ در واقع‌ اهل‌ کرامت‌ و عزت‌ بوده‌اند و ما اشتباه‌ کرده‌ بودیم‌؛ «یا چشم‌های‌ ما از آن‌ها برگشته‌ است» و بر محل‌ و جایگاه‌ آنان‌ در دوزخ‌ نمی‌افتد؟ حسن‌ می‌گوید: «هر دوی‌ این‌ امر واقعیت‌ دارد زیرا آن‌ها هم‌ مؤمنان‌ را به‌ ریشخند و تمسخر گرفتند و هم‌ چشم‌هایشان‌ بر آنان ‌نمی‌افتد زیرا ایشان‌ در بهشت‌اند». ابن ‌کثیر می‌گوید: «دوزخیان‌ خود را به‌ امر محالی‌ تسلی‌ کرده‌ و می‌گویند: شاید مؤمنان‌ نیز با ما در دوزخ‌ هستند، لیکن ‌چشمان‌ ما بر آن‌ها نیفتاده‌ است‌».

﴿إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقّٞ تَخَاصُمُ أَهۡلِ ٱلنَّارِ٦٤.

«این‌ ستیزه‌ دوزخیان‌ با همدیگر قطعا راست‌ است» یعنی‌: آنچه‌ که‌ رؤسا به ‌پیروان‌ خود می‌گویند و باز پیروان‌ در پاسخ‌ آنان‌ مطرح‌ می‌کنند ؛ امری‌ است‌ که ‌ناگزیر در روز قیامت‌ روی‌ می‌دهد.

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٦٥.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ کفار مکه‌ «من‌ فقط بیم ‌دهنده‌ای‌ هستم» شما را از مجازات‌ و عذاب‌ خداوند أ «و جز خدای‌ یگانه» که‌ برایش‌ هیچ‌ شریکی‌ نیست‌، خداوند غالب‌ «قهار» و قوی‌ای‌ که‌ بر همه ‌چیز مسلط و بر همه‌ خلقش‌ قاهر و غالب‌ است‌؛ «هیچ‌ خدایی‌ نیست» که‌ شایسته‌ پرستش‌ باشد.

﴿رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفَّٰرُ٦٦.

و از آنجا که‌ وصف‌ «قهار»، موجب‌ ترسی‌ شدید از هیبت‌، جلال‌، عظمت‌ و قدرت‌ حق‌ تعالی‌ است‌، خداوند أ آن‌ را با بیان‌ سه‌ وصف‌ که‌ بر رحمت‌ و فضل‌ وکرمش‌ دلالت‌ می‌کنند، دنبال‌ می‌کند: «پروردگار آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ میان‌ آن‌ دو است» از مخلوقات‌ می‌باشد «همان‌ عزیز» پیروزمند غالبی‌ است‌ که‌ هیچ‌ زورآوری‌ بر او غلبه‌ نمی‌تواند کرد «آمرزنده» ای‌ است‌ که‌ بر هرکس‌ از وی ‌اطاعت‌ کند، می‌آمرزد.

﴿قُلۡ هُوَ نَبَؤٌاْ عَظِيمٌ٦٧ أَنتُمۡ عَنۡهُ مُعۡرِضُونَ٦٨.

«بگو» ای‌ محمد ص! «این‌ خبری‌ بس‌ بزرگ‌ است» یعنی‌: عذابی‌ که‌ شما را از آن‌ بیم‌ داده‌ام‌ و آنچه‌ که‌ به‌ شما از توحید بیان‌ کرده‌ام‌، خبری‌ بس‌ بزرگ‌ و اعلامیه‌ای‌ بس‌ عظیم‌ است‌ پس‌ آن‌ را بزرگ‌ بشمارید و سبک‌ نپندارید و به‌ آن‌ بی‌اعتنایی‌ نکنید «که‌ شما از آن‌ روی‌ بر می‌تابید» و بدان‌ بی‌اعتنایی‌ می‌کنید. این ‌سرزنش‌ و سرکوفتی‌ سخت‌ به‌ آنان‌ است‌ زیرا آنان‌ از این‌ حقایق‌ غافل‌ مانده‌ و در آن‌ تفکر نکرده‌اند تا به‌ صدق‌ و راستی‌ آن‌ پی‌ببرند.

﴿مَا كَانَ لِيَ مِنۡ عِلۡمِۢ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ يَخۡتَصِمُونَ٦٩ إِن يُوحَىٰٓ إِلَيَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٌ٧٠.

ای‌ پیامبر! به‌ آنان‌ بگو: «مرا به‌ حال‌ ملا اعلی‌ هیچ‌ دانشی‌ نبود آن‌گاه‌ که‌ با یک‌دیگر مجادله‌ می‌کردند» یعنی‌: من‌ پیش‌ از آن‌که‌ به‌سویم‌ وحی‌ شود، در مورد آنچه‌ که ‌فرشتگان‌ درباره‌ آن‌ باهم‌ گفت‌وگو می‌کردند، علم‌ و آگاهی‌ای‌ نداشتم‌. یادآورمی‌شویم‌؛ جدالی‌ که‌ میان‌ فرشتگان‌ روی‌ داد، در باره‌ آدم‌ ÷ بود ـ چنان‌که ‌آیات‌ بعدی‌ مفید این‌ معنی‌ است‌ «به‌ من‌ جز در این‌ باب‌ که‌ هشداردهنده‌ای‌ آشکار هستم‌، وحی‌ فرستاده‌ نمی‌شود» و من‌ هیچ‌ سلطه‌ای‌ ورای‌ آنچه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ من‌ عنایت‌ کرده‌ است‌ و هیچ‌ فرشته‌ای‌ در اختیار ندارم‌ و مأموریت‌ من‌ اعمال‌ سلطه‌ و استبداد، یا تحکیم‌ نفوذ خویش‌ با زور و اجبار نیست‌.

﴿إِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِينٖ٧١.

«آن‌گاه‌ که‌ پروردگارت‌ به‌ فرشتگان‌ گفت‌: من‌ آفریننده‌ بشری‌ از گل‌ هستم» این‌ بیان‌ همان‌ مجادله‌ای‌ است‌ که‌ اجمالا در آیه‌ (۶٩) گذشت‌ و در اینجا تفصیلا بدان ‌پرداخته‌ می‌شود. البته‌ این‌ داستانی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را در سوره‌های ‌«بقره‌»، «اعراف‌»، «حجر»، «اسراء»، «کهف‌» و در اینجا بیان‌ کرده‌ است‌.

مراد از «بشر» در آیه‌ کریمه‌، آدم‌ ÷ و نسل‌ وی‌اند. البته‌ مجادله‌ فرشتگان ‌در این‌باره‌ بود که‌ چه‌کسی‌ در زمین‌ خلیفه‌ ساخته‌ می‌شود.

﴿فَإِذَا سَوَّيۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِينَ٧٢.

«پس» ای‌ فرشتگان‌! «چون‌ او را استوار بپرداختم» یعنی‌: چون‌ آدم‌ را به‌صورت‌ بشری‌ مصور ساختم‌ و اجزای‌ وی‌ را برابر و استوار گردانیدم‌؛ «و در آن‌ از روح‌ خود دمیدم» یعنی‌: از روحی‌ که‌ مالک‌ آن‌ هستم‌ و غیر من‌ مالک‌ آن‌ نیست‌ و به‌ این‌ ترتیب‌، او را بعد از آن‌که‌ حیاتی‌ در وی‌ نبود و جماد بی‌جانی‌ بود، زنده ‌گردانیدم‌ «سجده‌کنان‌ برای‌ او درافتید» این‌ دستور به‌ فرشتگان‌، سجده‌ تحیه‌ و شادباش‌ آن‌ها برای‌ آدم‌ است‌، نه‌ سجده‌ عبادت‌.

﴿فَسَجَدَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ٧٣.

«پس‌ فرشتگان‌ سجده‌ کردند» یعنی‌: پروردگار متعال‌ آدم‌ ÷ را آفرید و استوارش‌ پرداخت‌ و در او از روح‌ خویش‌ دمید آن‌گاه‌ فرشتگان‌ برای‌ او سجده‌ کردند «تمامشان‌ همه‌ یکسره» و یکپارچه‌ سجده‌ کردند و هیچ‌ فرشته‌ای‌ از آنان ‌باقی‌ نماند، جز این‌که‌ سجده‌ کرد. در (کلهم‌ اجمعون) دو تأکید است‌ ؛ تأکید اول‌: (کلهم) برای‌ افاده‌ عمومیت‌ و تأکید دوم‌: (اجمعون) برای‌ افاده‌ اجتماع‌ و یکجا بودن‌ آن‌ها در سجده‌ در یک‌ وقت‌ و یک‌ زمان‌ می‌باشد.

﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ ٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٤.

«جز ابلیس» که‌ متصف‌ به‌ اوصاف‌ فرشتگان‌ و در عداد ایشان‌ بود «که‌ استکبار ورزید» یعنی‌: از روی‌ جهل‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ این‌ سجده‌ در واقع‌ فرمان ‌بردن‌ و طاعت‌ از حق‌ تعالی‌ است‌، از سجده‌ کردن‌ برای‌ آدم‌ سرکشی‌ کرد و سر باز زد «و» استکبار وی‌، استکبار کفر بود، بدین‌ جهت‌ بود که‌: «از کافران‌ شد» با مخالفت‌ و سرپیچی‌ از امر خدا أ و سرکشی‌ از طاعت‌ وی‌.

﴿قَالَ يَٰٓإِبۡلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّۖ أَسۡتَكۡبَرۡتَ أَمۡ كُنتَ مِنَ ٱلۡعَالِينَ٧٥.

«فرمود» خداوند أ «ای‌ ابلیس‌! چه‌ چیز تو را باز داشت‌ از این‌که‌ برای‌ چیزی‌ که‌ با دستان‌ خود آفریدم‌ سجده‌ کنی‌؟» یعنی‌: چه‌ چیز تو را از سجده‌ کردن‌ برای‌ آدم ‌برگرداند و بازداشت‌ در حالی‌که‌ این‌ خود من‌ بودم‌ که‌ با دستان‌ بلاکیف‌ خود بی‌هیچ‌ واسطه‌ای‌ ـ چون‌ پدر و مادر ـ عهده‌دار آفرینش‌ وی‌ شدم‌؟ به‌کار بردن ‌این‌ تعبیر، تشریف‌ و گرامیداشتی‌ برای‌ آدم‌ است‌، و گرنه‌ خداوند أ عهده‌دار ومتولی‌ امر آفرینش‌ هر مخلوقی‌ است‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر بطلان‌ نظریه‌ «تطور» در مورد آفرینش‌ آدم‌ ÷ است‌.

﴿قَالَ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ٧٦.

«آیا استکبار ورزیدی‌ یا از جمله‌ بلند مرتبگان‌ بودی‌؟» یعنی‌: ای‌ ابلیس‌! آیا هم‌اکنون‌ از سجده‌ کردن‌ استکبار ورزیدی‌، یا پیوسته‌ از گروهی‌ بوده‌ای‌ که‌ از این‌کار تکبر می‌ورزند؟ یا معنی‌ این‌ است‌: آیا هم‌اکنون‌ ـ بی‌آن‌که‌ سزاوار آن‌ باشی‌ ـ از سجده‌ کردن‌ ابا ورزیدی‌، یا این‌که‌ تو به‌ راستی‌ از متکبران‌ بلندمرتبه‌ ومستحق‌ برتری‌جویی‌ از طاعت‌ خدا هستی‌ و از این‌رو، از سجده‌ کردن‌ اباورزیدی‌؟ این‌ استفهام‌ مفید توبیخ‌ است‌ «گفت‌: من‌ از او بهترم» ابلیس‌ لعین‌ درحق‌ خود چنین‌ ادعا کرد که‌ از آدم‌ بهتر است‌ و این‌ سخن‌ وی‌ متضمن‌ این‌ معنی‌است‌ که‌: سجده‌ فاضل‌ برای‌ مفضول‌ نیکو نیست‌. «مرا از آتش‌ آفریده‌ای‌ و او را از گل» و به‌ پندار وی‌، عنصر آتش‌ از عنصر گل‌ برتر بود. البته‌ این‌ پندارش‌ از جهاتی‌ مردود است‌ که‌ بیان‌ این‌ جهات‌، در همین‌ تفسیر شریف‌ گذشت‌.

به‌هرحال‌، آنچه‌ مسلم‌ است‌، خداوند أ آدم‌ ÷ را به‌ شرفی‌ مشرف‌ و به ‌کرامتی‌ مکرم‌ ساخت‌ که‌ شرف‌ و برتری‌ عناصر به‌ هیچ‌ وجه‌ با آن‌ برابری‌ نمی‌تواند کرد ؛ این‌ شرف‌ آن‌ است‌ که‌ خداوند أ آدم‌ ÷ را به‌دست‌ بلاکیف‌ خویش‌ آفرید و در وی‌ از روحی‌ که‌ آفریده‌ بود، دمید و به‌ او علم‌ و حکمت‌ عنایت‌ کرد.

﴿قَالَ فَٱخۡرُجۡ مِنۡهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٞ٧٧.

خداوند متعال‌ به‌ ابلیس‌ «فرمود: پس‌ از آنجا» یعنی‌: از بهشت‌، یا از زمره ‌فرشتگان‌ «بیرون‌ شو، که‌ تو رانده‌ شده‌ هستی» به‌وسیله‌ ستارگان‌ و از هر خیر و رحمتی‌ مطرود هستی‌.

﴿وَإِنَّ عَلَيۡكَ لَعۡنَتِيٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٧٨.

«و بی‌گمان‌ تا روز جزا لعنت‌ من‌ بر توست» یعنی‌: لعنت‌ من‌ بر تو مستمر و همیشگی‌ است‌ ؛ تا آن‌گاه‌ که‌ دنیا برقرار باشد، سپس‌ در آخرت‌ نیز با انواع‌ عذاب ‌و مجازات‌ و خشم‌ من‌ که‌ سزاوار توست‌، روبرو می‌شوی‌ ـ چنان‌که‌ آیات‌ دیگر مفید این‌ معنی‌ است‌.

﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِيٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ٧٩.

ابلیس‌ «گفت‌: پروردگارا! پس‌ مرا تا روزی‌ که‌ مردمان‌ برانگیخته‌ می‌شوند، مهلت ‌ده» یعنی‌: مرا شتابان‌ نمیران‌ و به‌ من‌ تا یک‌ نهایتی‌ مهلت‌ ده‌ که‌ آن‌ نهایت‌، روز برانگیخته ‌شدن‌ آدم‌ و نسل‌ وی‌ بعد از مرگشان‌ است‌.

﴿قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِينَ٨٠ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ٨١.

خداوند متعال‌ «فرمود:» پذیرفتم‌ «تو از مهلت ‌یافتگانی‌ تا روز معین‌ معلوم» که ‌من‌ آن‌ را برای‌ فنای‌ خلایق‌ مقدر و معین‌ کرده‌ام‌ و آن‌ وقت‌ دمیدن‌ نفخه‌ اول ‌است‌. به‌ قولی‌: دلیل‌ این‌که‌ ابلیس‌ تا روز رستاخیز مهلت‌ خواست‌، این‌ بود که‌ از مرگ‌ نجات‌ یابد زیرا اگر او تا روز رستاخیز مهلت‌ می‌یافت‌، نمی‌مرد پس ‌خداوند متعال‌ او را مهلت‌ داد اما نه‌ تا روز رستاخیز بلکه‌ تا روز «صعق‌» که‌ روز مرگ‌ همه‌ مخلوقات‌ است‌.

﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٢.

«گفت» ابلیس‌ «پس‌ به‌ عزتت‌ سوگند که‌ البته‌ آنان‌ را همه‌ یکجا از راه‌ به‌ در می‌برم» به‌ این‌ ترتیب‌، او به‌ عزت‌ خداوند أ سوگند خورد که‌ همه‌ فرزندان ‌آدم‌ ÷ را ـ با آراستن‌ شهوات‌ و در افگندن‌شان‌ در شبهات‌ ـ گمراه‌ می‌سازد.

﴿إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ٨٣.

«جز بندگان‌ خالص‌کرده‌ تو از آنان‌ را» یعنی‌: کسانی‌ که‌ تو آنان‌ را برای‌ طاعت‌ خویش‌ خالص‌ گردانیده‌ و ایشان‌ را از من‌ شیطان‌ رجیم‌ در پناه‌ عصمت‌ خویش‌ قرار داده‌ای‌، به‌طوری‌ که‌ من‌ بر گمراه‌سازی‌ و اغوای‌ ایشان‌ قادر نیستم‌.

﴿قَالَ فَٱلۡحَقُّ وَٱلۡحَقَّ أَقُولُ٨٤ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٥.

خداوند متعال‌ «فرمود: پس‌ این‌ حق‌ است‌ و من‌ حق‌ را می‌گویم‌ که‌: البته‌ پر کنم ‌دوزخ‌ را از تو» یعنی‌: پر می‌کنم‌ دوزخ‌ را از جنس‌ تو از شیطآن‌ها. پس‌ پر ساختن‌ دوزخ‌ از ابلیس‌ و پیروانش‌ از جانب‌ من‌ حق‌ است‌ و من‌ سخن‌ حق‌ را می‌گویم‌ وحقیقت‌ قضیه‌ این‌ است‌ «و هرکس‌ از کسانی‌ که‌ از تو پیروی‌ کند» یعنی‌: دوزخ‌ را از کسانی‌ از نسل‌ آدم‌ نیز که‌ از تو ـ هنگامی‌ که‌ به‌سوی‌ گمراهی‌ و ضلالت‌ فراشان ‌می‌خوانی‌ ـ اطاعت‌ کنند، پر می‌کنم‌. بدین‌گونه‌، خداوند أ سوگند یاد می‌کند که‌ ابلیس‌ و پیروانش‌ را به‌ دوزخ‌ وارد خواهد کرد تا بدانجا که‌ دوزخ‌ از آنان‌ پر و انباشته‌ شود.

﴿قُلۡ مَآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ٨٦.

«بگو» ای‌ پیامبر به‌ این‌ گروه‌ مشرکان‌ «برای‌ آن» یعنی‌: در برابر دعوت‌ به‌سوی ‌قرآن‌ و وحی‌ «از شما مزدی» و پاداش‌ و جایزه‌ و مقرری‌ای‌ «طلب‌ نمی‌کنم‌ و من‌ ازمتکلفان‌ نیستم» تکلف‌: تصنع‌ و خودسازی‌ است‌. یعنی‌ من‌ از متکلفان‌ نیستم‌ تا چیزی‌ بگویم‌ که‌ به‌ آن‌ علم‌ ندارم‌ و در نتیجه‌، بدون‌ حق‌ و از سر ساخته‌کاری‌ و دروغ‌ پردازی‌، دعوای‌ وحی‌ و رسالت‌ کنم‌، یا شما را به‌سوی‌ چیز دیگری‌ که‌خداوند أ مرا به‌ دعوت‌ به‌سوی‌ آن‌ فرمان‌ نداده‌ است‌، دعوت‌ نمایم‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «آیا شما را از اهل‌ بهشت‌ آگاه‌ نکنم‌؟ اصحاب‌ گفتند: چرا، ما را آگاه‌ کنید یا رسول ‌الله! فرمودند: آنان‌ رحم‌کنندگان‌ در میان‌ خویش‌ هستند. باز فرمودند: آیا شما را از اهل‌ دوزخ‌ آگاه‌ نکنم‌؟ اصحاب‌ گفتند: چرا، ما را آگاه‌ گردانید یا رسول‌الله! فرمودند: آنان‌ ناامیدان‌ دل‌مرده‌ روغگوی‌ متکلف‌ هستند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «أنا وصالحوا أمتي‌ برآء من ‌التكلف‌». «من‌ و شایستگان‌ امت‌ من‌ از تکلف‌ بیزاریم‌».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٨٧.

«این‌ جز پندی‌ برای‌ عالمیان‌ نیست» یعنی‌: این‌ قرآن‌، یا آنچه‌ که‌ شما را به‌سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانم‌، جز پند و موعظه‌ای‌ برای‌ همه‌ خلق‌ نیست‌.

﴿وَلَتَعۡلَمُنَّ نَبَأَهُۥ بَعۡدَ حِينِۢ٨٨.

«و البته» ای‌ کفار! «خبر آن‌ را» یعنی‌: خبر آنچه‌ را که‌ به‌ شما اعلام‌ شده‌ ـ از دعوت‌ به‌سوی‌ خداوند و یگانگی‌ وی‌ و ترغیب‌ و تشویق‌ به‌ بهشت‌ و بیم‌ و هشدار از دوزخ‌ ـ «پس‌ از چندی» یعنی‌: بعد از زمانی‌ «خواهید دانست» که‌ آن‌ زمان‌؛ بعد از مرگ‌، یا در روز قیامت‌ است‌. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: کسانی‌ که‌ در قید حیات‌ باقی‌ بمانند، این‌ حقایق‌ را می‌دانند؛ هنگامی‌ که‌ کار رسول‌اکرم‌ص بالا گیرد و دعوتشان‌ غالب‌ شود. و کسانی‌ هم‌ که‌ می‌میرند، آن‌ را بعد از مرگ‌ می‌دانند.

[۱۶] این‌ مفاصل‌ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ ـ سیصدو شصت‌ مفصل‌ است‌. [۱٧] حق نیز همان است که ابن کثیر / عنوان کرده است زیرا چنین عملی از پیامبر خدا داوود ÷ بسیار بعید است و چنین روایتی از رسول الله ص به ثبوت نرسیده و به احتمال بسیار از اسرائیلیات و منابع اهل کتاب است. [۱۸] همچنین‌ نگاه‌ کنید به‌ سوره‌ «سبا/ ۱۲».

سوره‌ زمر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (٧۵) آیه‌ است‌.

وجه ‌تسمیه‌: این‌ سوره‌ مبارکه‌ «زمر» نامیده‌ شد زیرا خداوند أ در آخر آن ‌«٧۲ ـ ٧۱»، گروه‌ کفار گمراه‌ و نابکار را به‌ خواری‌ و حقارت‌ و گروه‌ مؤمنان‌ نیکبخت‌ را با اجلال‌ و اکرام‌ یاد کرده‌ است‌ «٧۵ ـ ٧۳». زمر: یعنی‌ گروهها.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌: «رسول ‌‌خدا‌ ص پشت‌ سر هم‌ روزه‌ می‌گرفتند تا بدانجا که‌ می‌گفتیم‌: دیگر نمی‌خواهند که‌ بخورند. و پشت‌ سرهم‌ می‌خوردند تا بدانجا که‌ می‌گفتیم‌: دیگر نمی‌خواهند که‌ روزه ‌بگیرند. و ایشان‌ در هر شب‌، سوره‌های‌ «اسراء» و «زمر» را تلاوت‌ می‌کردند».

﴿تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ١.

«نازل‌ شدن‌ این‌ کتاب» یعنی‌: فروفرستادن‌ این‌ قرآن‌ «از جانب‌ خدای‌ عزیزی» است‌ که‌ در ملک‌ و فرمانروایی‌اش‌ قوی‌ و غالب‌ و در صنعش‌: «حکیم‌ است» و همه‌ اشیا را در جایگاه‌ مناسب‌ آن‌ها قرار می‌دهد.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ٢.

«ما این‌ کتاب‌ را به‌حق‌ به‌سوی‌ تو نازل‌ کرده‌ایم» یعنی‌: در حالی‌ آن‌ را به‌ سویت ‌نازل‌ کرده‌ایم‌ که‌ مشمول‌ حق‌ و راستی‌ است‌ و ما آن‌ را به‌ باطل‌ و بیهوده‌ نازل ‌نکرده‌ایم‌. مراد این‌ است‌ که‌ همه‌ آنچه‌ در قرآن‌ است‌ ـ از اثبات‌ توحید و نبوت‌ و معاد گرفته‌ تا انواع‌ احکام‌ و تکالیف‌ ـ حق‌ است‌ «پس‌ خدا را ـ در حالی‌که‌ دین‌ خود را برای‌ او پاک‌ و خالص‌ می‌داری‌ ـ عبادت‌ کن» اخلاص‌: آن‌ است‌ که‌ بنده‌ با عملش ‌تنها رضای‌ خدای‌ سبحان‌ را مدنظر داشته‌ و هیچ‌ چیز دیگری‌ از آن‌، مقصود وی ‌نباشد. دین‌: عبارت‌ از عبادت‌ و طاعت‌ است‌ و رأس‌ و اساس‌ دین‌، عقیده‌ به‌توحید خداوند متعال‌ و نفی‌ شرک‌ از وی‌ می‌باشد.

﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ٣.

«آگاه‌ باشبد: دین‌ خالص‌ از آن‌ خداست» یعنی‌: پرستش‌ خالص‌ و پیراسته‌ از شائبه‌های‌ شرک‌ و غیر آن‌، همانا از آن‌ خدای‌ ‌ است‌ اما غیر آن‌ از ادیان‌، دین‌ خالصی‌ که‌ خداوند أ به‌ آن‌ امر کرده‌ است‌، نیستند «و کسانی‌ که‌ به‌جای‌ او سرورانی‌ برای‌ خود گرفته‌اند» و با آن‌ها طرح‌ موالات‌ و دوستی‌ ریخته‌اند «و گفتند: ما آن‌ها را جز برای‌ این‌که‌ ما را به‌ الله در مرتبه‌ قرب‌ نزدیک‌ سازند، عبادت‌ نمی‌کنیم» این‌ اولیا و سروران‌ دروغین‌، بتانی‌ بودند که‌ مشرکان‌ آن‌ها را بجز خدای‌ سبحان ‌می‌پرستیدند و چون‌ به‌ آن‌ها گفته‌ می‌شد: پروردگار و آفریننده‌ شما کیست‌؟ آسمآن‌ها و زمین‌ را چه‌ کسی‌ آفریده‌؟ و چه‌کسی‌ از آسمان‌ آب‌ فرو فرستاده ‌است‌؟ در پاسخ‌ می‌گفتند: الله. ولی‌ چون‌ به‌ آن‌ها گفته‌ می‌شد: در این‌ صورت ‌معنای‌ عبادت‌ شما برای‌ بتان‌ چیست‌؟ می‌گفتند: تا ما را به‌ الله نزدیک‌ ساخته‌ و نزد وی‌ برای‌ ما شفاعت‌ کنند؛ «بی‌گمان‌ خدا میانشان» یعنی‌: میان‌ اهل‌ ادیان‌، یا میان ‌مخلصان‌ و وارستگان‌ برای‌ دین‌ خویش‌ و میان‌ کسانی‌ که‌ اخلاص‌ نورزیده‌اند «درباره‌ آنچه‌ که‌ بر سر آن‌ اختلاف‌ دارند» از دین‌ «حکم‌ می‌کند» در روز قیامت‌. اختلاف‌شان‌ در توحید و شرک‌ است‌ زیرا هر گروه‌ مدعی‌ آن‌ است‌ که‌ حق‌ با وی‌ می‌باشد «در حقیقت‌ خدا کسی‌ را که‌ دروغزن‌ کفران‌ پیشه‌ است» یعنی‌: حق‌ تعالی ‌کسی‌ را که‌ در پندار خویش‌ در مورد خدایان‌ باطل‌ که‌ او را به‌ الله أ نزدیک ‌می‌کنند دروغگوست‌ و با گرفتن‌ بتان‌ به‌ خدایی‌ و قراردادن‌ آن‌ها به‌عنوان‌ شرکایی ‌برای‌ خدای‌ یکتای‌ بی‌همتا، کفران‌ پیشه‌ است‌؛ «هدایت‌ نمی‌کند» به‌سوی‌ دینش‌ وبه‌ وی‌ توفیق‌ راهیابی‌ به‌سوی‌ حق‌ نمی‌دهد.

جویبر از ابن‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ سه‌ قبیله‌ عامر، کنانه‌ و بنی‌سلمه‌ نازل‌ شد که‌ بتان‌ را پرستش‌ کرده‌ و فرشتگان‌ را دختران‌ خدا می‌پنداشتند و می‌گفتند: ما این‌ بتان‌ را جز برای ‌این‌ نمی‌پرستیم‌ که‌ ما را با قربی‌ مخصوص‌، به‌ خدا نزدیک‌ کنند.

﴿لَّوۡ أَرَادَ ٱللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدٗا لَّٱصۡطَفَىٰ مِمَّا يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ٤.

«اگر خدا می‌خواست‌ برای‌ خود فرزندی‌ بگیرد، قطعا از میان‌ آنچه‌ آفریده‌ است‌، آنچه‌ می‌خواست‌ برمی‌گزید» یعنی‌: اگر برگرفتن‌ فرزند در حق‌ خدای‌ سبحان‌ جایز بود ـ چنان‌که‌ شما می‌پندارید ـ در آن‌ صورت‌ از میان‌ خلقش‌ هرکه‌ را خود می‌خواست‌ به‌ فرزندی‌ برمی‌گرفت‌، نه‌ کسانی‌ که‌ شما برگزیده‌ و به‌ فرزندی‌ وی‌ نامزد کرده‌اید. یا معنی‌ این‌ است‌: در آن‌ صورت‌، از میان‌ خلقش‌ آنچه‌ را که‌ می‌خواست‌ برگزیند برمی‌گزید پس‌ نیازی‌ به‌ فرزند نداشت‌. از سوی‌ دیگر هیچ‌ موجودی‌ سوای‌ حق‌ تعالی‌ نیست‌ جز این‌که‌ مخلوق‌ و آفریده‌ اوست‌ پس‌ صحیح ‌نیست‌ که‌ مخلوق‌ و آفریده‌، فرزند خالق‌ باشد لذا فقط این‌ گزینه‌ باقی‌ می‌ماند که‌ حق‌ تعالی‌ مخلوق‌ را به‌عنوان‌ بنده‌ خود برگزیند. به‌ سخنی‌ دیگر: اگر خدا أ می‌خواست‌ فرزندی‌ برگیرد، باید آن‌ فرزند از جنس‌ پدر خود، قدیم‌ می‌بود و مسلما این‌ امر که‌ آفریده‌ای‌ حادث‌ از جنس‌ آفریننده‌ قدیم‌ باشد، مستحیل‌ است ‌پس‌ نتیجه‌ این‌که‌: «او از این‌ نسبت‌ها منزه‌ است‌، او خدای‌ یگانه‌ قهار است» که‌ از ماسوای‌ خویش‌ بی‌نیاز می‌باشد و همه‌ در پیشگاه‌ قهاریتش‌ سر کرنش‌ و ذلت ‌فرونهاده‌اند.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ يُكَوِّرُ ٱلَّيۡلَ عَلَى ٱلنَّهَارِ وَيُكَوِّرُ ٱلنَّهَارَ عَلَى ٱلَّيۡلِۖ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمًّىۗ أَلَا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفَّٰرُ٥.

«آسمآن‌ها و زمین‌ را به‌حق‌ آفریده‌ است» نه‌ به‌ باطل‌ پس‌ کسی‌ که‌ دارای‌ این‌ چنین ‌آفرینش‌ عظیمی‌ باشد، مستحیل‌ است‌ که‌ شریک‌، یا همسر، یا فرزندی‌ برای‌ خود برگیرد «شب‌ را به‌ روز و روز را به‌ شب‌ در می‌پیچد» درپیچاندن‌ شب‌ بر روز، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر این‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ روشنایی‌ روز را از بین‌ ببرد و درپیچاندن‌ روز بر شب‌، پوشاندن‌ و گستراندن‌ آن‌ بر شب‌ است‌ به‌ طوری‌که‌ تاریکی‌ آن‌ را ازبین‌ ببرد. این‌ خود دلیل‌ کرویت‌ و دوران‌ زمین‌ نیز می‌باشد. و این‌ سخن‌ اعراب‌: «كور العمامة: عمامه‌ را برپیچانید» یعنی‌ بعضی‌ از آن‌ را بر بالای ‌بعضی‌دیگر افگند، نیز از ماده‌ «تکویر» است‌. «و خورشید و ماه‌ را رام‌ ساخت» یعنی‌: آن‌ها را ـ با واداشتن‌ آن‌ها به‌ طلوع‌ و غروب‌ در جهت‌ منافع‌ بندگان‌ ـ منقاد فرمان‌ خویش‌ گردانید «هرکدام‌ سیر می‌کند» در مدار فلکی‌ خود «تا میعادی ‌معین» یعنی‌: تا آن‌گاه‌ که‌ دنیا به‌ آخر برسد و عمر آن‌ به‌سر آید و آن‌ میعاد؛ روز قیامت‌ است‌ «آگاه‌ باش‌ که‌ او عزیز غفار است» یعنی‌: خداوند أ غالبی‌ است‌ که‌ با وصف‌ عزت‌ و عظمت‌ و کبریائی‌اش‌، گناهان‌ خلقش‌ را با مغفرت‌ و آمرزش ‌خویش‌ می‌پوشاند.

﴿خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ ثُمَّ جَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزۡوَٰجٖۚ يَخۡلُقُكُمۡ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ خَلۡقٗا مِّنۢ بَعۡدِ خَلۡقٖ فِي ظُلُمَٰتٖ ثَلَٰثٖۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٦.

«شما را از نفس‌ واحدی‌ آفرید» که‌ آدم‌ ÷ است‌ «سپس‌ همسرش‌ را از او قرار داد» یعنی‌: سپس‌ حوا را از ضلع‌ آدم‌ پدید آورد. گفتنی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ جز آدم‌، هیچ‌ زن‌ دیگری‌ را از ضلع‌ مردی‌ نیافریده‌ است‌. البته‌ تفسیر نظیر این‌ آیه ‌به‌طور مفصل‌ در اواخر سوره‌ «اعراف‌» گذشت‌ که‌ در آن‌ بر وجود، یگانگی‌ و قدرت‌ خداوند أ سه‌ دلالت‌ نهفته‌ است‌:

۱- نخست‌ آفرینش‌ آدم‌ ÷ بدون‌ وجود پدر و مادر.

۲- سپس‌ آفرینش‌ حوا از تن‌ آدم‌.

۳- سپس‌ آفرینش‌ سایر بشر از آن‌ دو.

«و برای‌ شما از چهارپایان‌ هشت‌ قسم» نر و ماده‌ از شتر و گاو و گوسفند و بز «فرو فرستاد» که‌ در این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَيۡنِۗ [الأنعام: ۱۴۴] و در فرموده‌ وی‌: ﴿مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَيۡنِۗ [الأنعام: ۱۴۳] بیان‌ شده‌ است [۱٩]. «شما را در شکم‌های‌ مادرانتان‌ می‌آفریند؛ آفرینشی‌ پس‌ از آفرینشی‌ دیگر» اولا آن‌ را به‌شکل ‌نطفه‌، سپس‌ به‌ خون‌ بسته‌ آن‌گاه‌ به‌ گوشتپاره‌ای‌ متطور می‌سازد، سپس‌ در او استخوان‌ می‌آفریند و آن‌گاه‌ بر استخوآن‌ها گوشت‌ می‌پوشاند و طی‌ نمودن‌ مراحل ‌این‌ آفرینش‌ شما: «در تاریکی‌های‌ سه‌گانه» یعنی‌: در تاریکی‌ شکم‌، تاریکی ‌رحم‌ و تاریکی‌ مشیمه‌ (بچه‌دان) است‌ لذا حق‌ تعالی‌ آفرینش‌ شما را در تاریکی‌های‌ تودرتوی‌ میان‌ سه‌ پرده‌، سامان‌ می‌دهد. پرده‌های‌ سه‌گانه‌ ـ چنان‌که ‌اطبا می‌گویند ـ عبارت‌ است‌ از: غشای‌ منباری‌، خربون‌ و غشای‌ لفائفی‌. پس‌ ای‌ انسآن‌ها! بدانید که‌ تاریک ‌ساختن‌ جایگاه‌ آفرینش‌ شما، ما را از آن‌ بازنداشت‌ که ‌آفرینشتان‌ را به‌نیکویی‌ و زیبایی‌ انجام‌ دهیم‌ «این‌ است‌ الله پروردگار شما، فرمانروایی» حقیقی‌ در دنیا و آخرت‌ «از آن‌ اوست» و دیگران‌ را هیچ‌ مشارکتی ‌در این‌ فرمانروایی‌ نیست‌ «خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ چگونه‌ برگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: چگونه‌ از عبادت‌ وی‌ به‌سوی‌ پرستش‌ دیگران‌ منصرف‌ گردانیده ‌می‌شوید؟.

﴿إِن تَكۡفُرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمۡۖ وَلَا يَرۡضَىٰ لِعِبَادِهِ ٱلۡكُفۡرَۖ وَإِن تَشۡكُرُواْ يَرۡضَهُ لَكُمۡۗ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُم مَّرۡجِعُكُمۡ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَۚ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٧.

«اگر کفر ورزید، بدانید که‌ خدا از شما بی‌نیاز است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ از ایمان‌ و عمل‌ شما بی‌نیاز است‌ و این‌ شما هستید که‌ به‌ او نیازمندید زیرا شما هستید که‌ از کفر، زیان‌ و از ایمان‌ نفع‌ می‌برید. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت‌ صحیح‌ مسلم ‌آمده‌ است‌: «لو أن‌ أولكم‌ وآخركم‌ وإنسكم‌ وجنكم‌ كانوا علي‌ أفجر قلب‌ رجل‌ منكم‌، ما نقص‌ ذلك‌ من‌ ملكي‌ شيئاً». «خداوند أ فرمود: اگر اول‌ شما و آخر شما و انس‌ شما و جن‌ شما همه‌ بر بدترین‌ و فاجرترین‌ قلب‌ مردی‌ از شما می‌بودند، این‌ امر، از ملک‌ من‌ چیزی‌ کم‌ نمی‌کرد». «ولی» حق‌ تعالی‌ «برای‌ بندگانش‌ کفر را نمی‌پسندد» لذا به‌ کفر امر هم‌ نمی‌کند، هرچند که‌ همه‌ چیز به‌ اراده‌ اوست‌ به‌ طوری‌که‌ هرکه‌ را بخواهد، گمراه‌ و هرکه‌ را بخواهد، هدایت‌ می‌کند و خواسته‌ شما نافذ نیست‌ مگر در صورتی‌که‌ خدا أ خود بخواهد پس‌ مشیت‌ خداوند أ چیزی‌ است‌ و پسند و محبت‌ و امر وی‌ چیز دیگری‌ «و اگر سپاس‌ دارید» با ایمان‌، عبادت‌ و عمل‌ صالح‌ «آن‌ را برای‌ شما می‌پسندد» دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ شکر وسپاس‌ را برای‌ بندگان‌ خویش‌ می‌پسندد، این‌ است‌ که‌: شکر سبب‌ سعادت‌ و خوشبختی‌ آن‌ها در دنیا و آخرت‌ است‌ «و هیچ‌ بردارنده‌ای‌ بار دیگری‌ را برنمی‌دارد» یعنی‌: هیچ‌کس‌ که‌ حامل‌ گناهان‌ است‌، گناه‌ شخص‌ دیگری‌ را برنمی‌دارد بلکه‌ هرکس‌ مسئول‌ عمل‌ خویش‌ است‌ «آن‌گاه‌ بازگشت‌ شما به‌سوی ‌پروردگارتان‌ است» در روز قیامت‌ «و شما را به‌ آنچه‌ می‌کردید» از خیر و شر «آگاه ‌می‌گرداند، هرآینه‌ او به‌ راز سینه‌ها» یعنی‌: به‌ آنچه‌ که‌ دلها نهان‌ و پوشیده‌ می‌دارند «داناست» پس‌ چگونه‌ به‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ نمایان‌ و آشکار می‌سازند، دانا نیست‌؟!

﴿وَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَا رَبَّهُۥ مُنِيبًا إِلَيۡهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُۥ نِعۡمَةٗ مِّنۡهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدۡعُوٓاْ إِلَيۡهِ مِن قَبۡلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادٗا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِۦۚ قُلۡ تَمَتَّعۡ بِكُفۡرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ٨.

«و چون‌ به‌ انسان» کافر «رنجی‌ برسد» هر رنج‌ و زیانی‌ که‌ باشد ؛ از بیماری‌، یا فقر، یا بیم‌ و هراسی‌ «پروردگارش‌ را ـ انابت‌کنان‌ به‌سوی‌ او ـ می‌خواند» یعنی‌: او را در حالی‌ می‌خواند که‌ فقط به‌سوی‌ او رجوع‌ و استغاثه‌ کرده‌ و نیایش‌ غیر او را فرومی‌گذارد و از او می‌خواهد تا به‌ فریادش‌ رسیده‌ و رنج‌ و سختی‌ای‌ را که‌ بر وی ‌فرود آمده‌ است‌، دفع‌کند «سپس‌ چون‌ از سوی‌ خویش‌ به‌ او نعمتی‌ عطا کند» و او را مالک‌ آن‌ نعمت‌ گرداند. اعراب‌ می‌گویند: «خوله‌ الشی‌ء»، یعنی‌ او را مالک‌ آن‌چیز گردانید «فراموش‌ می‌کند که‌ پیشتر چه‌ دعایی‌ به‌ درگاه‌ او داشت» یعنی‌: در وقت ‌نعمت‌، رنجی‌ را فراموش‌ می‌کند که‌ پیش‌ از مالک ‌شدن‌ آن‌ نعمت‌، در رفع‌ آن‌ به‌بارگاه‌ خدای‌ سبحان‌ زاری‌ و التماس‌ می‌کرد. به ‌قولی ‌دیگر معنی‌ این‌ است‌: او پروردگارش‌ را در وقت‌ سختی‌ و رنج‌ می‌خواند و به‌سویش‌ زاری‌ و تضرع‌ می‌کرد ولی‌ در وقت‌ نعمت‌ فراموشش‌ کرده‌ و سپس‌ از این‌ فراموشی‌ هم‌ به‌ مرحله ‌خطرناکتری‌ گذر می‌کند که‌ شرک ‌آوردن‌ به‌ آن‌ ذات‌ سبحان‌ است‌. و این‌ است‌ معنی‌ فرموده‌ وی‌: «و برای‌ خدا همتایانی‌ قرار می‌دهد» یعنی‌: شرکایی‌ از بتان‌ یا غیر آن‌ها را به‌ پرستش‌ می‌گیرد «تا دیگران‌ را هم‌ از راه‌ او گمراه‌ سازد» یعنی‌: تا مردم‌ را از راه‌ خدا أ که‌ همانا اسلام‌ و توحید است‌، گمراه‌ سازد «بگو: اندکی‌ به‌ کفرت ‌برخوردار شو» یعنی‌: به‌ بهره‌مندی‌ای‌ اندک‌، یا اندک‌زمانی‌ از آن‌ برخوردار شو زیرا بهره‌ دنیا اندک‌ است‌ «که ‌بی‌گمان‌ تو از دوزخیانی» یعنی‌: پایان‌ کارت‌ در نزدیک‌ زمانی‌، به‌ دوزخ‌ می‌انجامد.

﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّيۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا يَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَيَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٩.

آیا چنین‌ کسی‌ بهتر است‌: «یا آن‌ کسی‌ که‌ در طول‌ ساعت‌های‌ شب‌ قانت‌ است» یعنی‌: آیا این‌ مشرک‌ غافل‌ ناسپاس‌ در حال‌ و مال‌ کار خود، بهتر و نیکوتر است‌، یا کسی‌ که‌ به‌ خداوند أ مؤمن‌ بوده‌ و در ساعت‌ها و پاس‌هایی‌ از شب‌ ـ در اول‌، اوسط و آخر آن‌ ـ برای‌ خدای‌ خویش‌ ایستاده‌ است‌ و نماز و نیاز گزارده‌ و بر این‌کار استمرار می‌ورزد لذا او فقط به‌ خواندن‌ خدای‌ سبحان‌ در هنگام‌ فرود آمدن ‌رنج‌ و زیان‌ بر خود اکتفا نمی‌کند بلکه‌ خدای‌ ‌ را پیوسته‌ یاد کرده‌ و او را در هر حالی‌ به‌ یگانگی‌ می‌خواند «در سجده‌ و قیام» یعنی‌: در سجده‌ و قیام‌ نماز شب ‌(تهجد) «از آخرت‌ می‌ترسد و رحمت‌ پروردگار خود را امید دارد؟» و بدین‌ گونه‌، میان‌ خوف‌ و رجاء جمع‌ می‌کند، خوف‌ و رجائی‌ که‌ در قلب‌ هیچ‌ کسی‌ جمع ‌نمی‌شوند جز این‌که‌ آن‌ شخص‌ را به‌ ساحل‌ رستگاری‌ می‌رسانند؟.

به‌ قولی‌: در عبارت‌ آیه‌ مبارکه‌ جمله‌ای‌ محذوف‌ است‌ پس‌ تقدیر سخن‌ چنین ‌می‌شود: آیا این‌ انسان‌ مؤمن‌، همانند کسی‌ است‌ که‌ چیزی‌ از این‌ها را انجام‌ نمی‌دهد؟ هرگز چنین‌ نیست‌. علما در باب‌ خوف‌ و رجاء گفته‌اند: «باید در حال‌ احتضار، بر انسان‌ رجاء و امید غالب‌ باشد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ س آمده‌ است‌ که‌ گفت‌: رسول‌‌خدا‌ ص بر بالین‌ مردی‌ که‌ در سکرات‌ موت ‌بود حاضر شدند پس‌ به‌ او فرمودند: «خود را چگونه‌ می‌یابی‌؟» گفت‌: «در میان ‌امید و بیم‌». فرمودند: «لا يجتمعان‌ في‌ قلب‌ عبد في‌ مثل‌ هذا الموطن‌، إلا أعطاه‌ الله ‌ الذي‌ يرجو وأمنه‌ الذي‌ يخافه‌». «بیم‌ و امید در مانند همچو موقفی‌ در بنده‌ای ‌جمع‌ نمی‌شوند، جز این‌که‌ خدای‌ به‌ او آنچه‌ را که‌ امید می‌دارد، عطا می‌کند و از آنچه‌ که‌ بیم‌ می‌دارد، ایمنش‌ می‌گرداند».

«بگو: آیا کسانی‌ که‌ می‌دانند با کسانی‌ که‌ نمی‌دانند، برابرند؟» مراد: علما و جهال‌اند. پس‌ همان‌ گونه‌ که‌ عالمان‌ و جاهلان‌ برابر نیستند همچنین‌ عابدان‌ و عاصیان‌ برابر نیستند. ابوحیان‌ می‌گوید: «در آیه‌ مبارکه‌ دلالتی‌ است‌ بر فضیلت ‌قیام‌ شب‌ و این‌که‌ قیام‌ شب‌ از قیام‌ روز برتر است‌». همو می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ کمال‌ انسان‌ در این‌ دو مقصود محصور است‌: علم‌ و عمل‌». قانت‌: کسی‌ است‌ که‌ بر طاعت‌ مداومت‌ ورزد «فقط خردمندانند که‌ پند می‌گیرند» یعنی‌: فرق‌ میان‌ علما و جهال‌ را فقط عاقلان‌ می‌دانند و بس‌.

ابن‌ ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن‌ عمر س روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: این‌ آیه‌ در شأن‌ عثمان‌ بن‌ عفان س نازل‌ شد. ابن‌کثیر می‌گوید: «عجیب ‌نیست‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ در شأن‌ عثمان‌ س نازل‌ شده‌ باشد زیرا او بسیار نماز شب ‌(تهجد) می‌گزارد و در شب‌ بسیار قرآن‌ می‌خواند تا بدانجا که‌ بسا می‌شد تمام ‌قرآن‌ را در یک‌ رکعت‌ می‌خواند. چنان‌که‌ شاعر گفته‌ است‌: «یقطع‌ اللیل‌ تسبیحا وقرآنا: عثمان‌ س شب‌ ـ تمام‌ شب‌ ـ را به‌ تسبیح‌ و قرائت‌ قرآن‌ سپری‌ می‌کرد». اما ابن‌عباس‌ س گفته‌ است‌: «آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابن ‌مسعود، عمار بن‌ یاسر و سالم‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ ابوحذیفه‌ ـ ب نازل‌ شد».

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ فِي هَٰذِهِ ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ١٠.

«بگو» ای‌ محمد‌ ص این‌ سخنم‌ را به‌ بندگانم‌: «ای‌ بندگان‌ من‌ که‌ ایمان ‌آورده‌اید، از پروردگارتان‌ پروا بدارید» با به‌جا آوردن‌ اوامر و اجتناب‌ از نواهی‌ وی ‌«برای‌ کسانی‌ که‌ در این‌ دنیا نیکوکاری‌ کرده‌اند، پاداش‌ نیکوست» در آخرت‌؛ با بهشت‌. یا پاداش‌ نیکوست‌ در دنیا؛ با سلامتی‌، عافیت‌، پیروزی‌ و غنیمت‌ «و زمین ‌خدا فراخ‌ است» یعنی‌: باید چنین‌ کسی‌ به‌ آن‌ جایی‌ هجرت‌ کند که‌ در آن‌ طاعت ‌خداوند أ و عمل‌ به‌ اوامر و ترک‌ منهیات‌ وی‌ برایش‌ ممکن‌ باشد. مجاهد می‌گوید: «چون‌ به‌سوی‌ معصیت‌ خداوند أ فراخوانده‌ شدید، از آن‌ بگریزید». «جز این‌ نیست‌ که‌ صابران‌، مزد خود را به‌ تمامی‌ بی‌حساب‌ داده‌ می‌شوند» یعنی‌: خداوند أ مزدشان‌ را در مقابل‌ صبرشان‌ به‌تمامی‌ و بدون‌ حساب‌ می‌دهد. بدون‌حساب‌: یعنی‌ به‌ مقداری‌ که‌ هیچ‌ شمارنده‌ای‌ آن‌ را به حد و مرزی‌ محدود نمی‌تواند کرد و هیچ‌ حسابگری‌ آن‌ را در حساب‌ نمی‌تواند آورد. البته‌ قضای‌ الهی‌ بر انسان ‌ناشکیبا و بی‌صبر هم‌ ـ چه‌ بخواهد چه‌ نخواهد ـ نازل‌ می‌شود اما او پاداش‌ و مزدی‌ را که‌ هیچ ‌کس‌ حدومرزی‌ برای‌ آن‌ تعیین‌ کرده‌ نتوانسته‌ و مقدار آن‌ را نمی‌شناسد، از دست‌ داده‌ است‌ پس‌ در واقع‌، این‌ انسان‌ نگونبخت‌، بر مصیبت‌ خود مصیبت‌ دیگری‌ را نیز افزوده‌ و در عین‌ حال‌، جز بی‌قراری‌ و جزع‌ و فزع‌، هیچ‌ دستاورد دیگری‌ هم‌ نداشته‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ حسین‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: از جدم‌ رسول ‌‌خدا‌ ص شنیدم‌ که‌ فرمودند: «أد الفرائض‌ تكن‌ من‌ أعبد الناس‌، وعليك ‌بالقنوع‌ تكن‌ من‌ أغني‌ الناس‌، يا بني،‌ إن‌ في‌ الجنة‌ شجرة‌ يقال‌ لها: شجرة‌ البلوي‌، يؤتي ‌بأهل‌ البلاء فلا ينصب‌ لهم‌ ميزان‌ ولا ينشر لهم‌ ديوان‌، يصب‌ عليهم‌ الأجر صبا». «فرزند عزیزم‌! فرایض‌ را ادا کن‌ تا از عابدترین‌ مردم‌ باشی‌ و قناعت‌ پیشه‌ کن‌ تا از توانگرترین‌ مردم‌ باشی‌. فرزند عزیزم‌! همانا در بهشت‌ درختی‌ است‌ که‌ آن‌ را درخت‌ بلوی‌ می‌گویند: اهل‌ بلا [در روز قیامت] احضار می‌شوند پس‌ نه‌ میزان (ترازویی) برایشان‌ برپا می‌شود و نه‌ دفتر و دیوان‌ (حسابی) برایشان‌ نشر و پخش‌ می‌گردد. بلکه‌ مزد و پاداش‌ بر آنان‌ به‌ ریختنی‌ (بی‌حساب) ریخته‌ می‌شود. سپس ‌آن‌ حضرت‌‌ ص این‌ آیه‌ کریمه‌ را تلاوت کردند: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ [الزمر: ۱۰]».

﴿قُلۡ إِنِّيٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ١١.

«بگو» ای‌ محمد ص «همانا من‌ فرمان‌ یافته‌ام‌ که‌ خدا را ـ درحالی‌که‌ دینم‌ را برای ‌او خالص‌ ساخته‌ام‌ ـ بپرستم» یعنی‌: فرمان‌ یافته‌ام‌ که‌ او را به‌ عبادتی‌ پاک‌ و پیراسته‌ از شرک‌ و ریا و غیر این‌ از شائبه‌ها، عبادت‌ کنم‌.

﴿وَأُمِرۡتُ لِأَنۡ أَكُونَ أَوَّلَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٢.

«و فرمان‌ یافته‌ام‌ به‌ این‌که‌ نخستین‌ مسلمانان» از این‌ امت‌ «باشم» و چنین‌ هم ‌بود زیرا آن‌ حضرت‌‌ ص اولین‌ کسی‌ بودند که‌ با دین‌ قوم‌شان‌ مخالفت‌ کرده‌ و به‌سوی‌ توحید و یکتا پرستی‌ دعوت‌ کردند.

﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ١٣.

«بگو» ای‌ محمد ص به‌ این‌ مشرکان‌ بت‌پرست‌ «من‌ اگر پروردگار خود را نافرمانی‌ کنم» با فرو گذاشتن‌ اخلاص‌ در عبادتش‌ و با ترک‌ یکتا پرستی‌ و ترک‌ دعوتی‌ که‌ باشرک‌ و گمراهی‌ و گمراهسازی‌ در ستیز می‌باشد، در آن‌ صورت‌ «از عذاب‌ روزی‌ عظیم» و سهمگین‌ «می‌ترسم» که‌ عذاب‌ روز قیامت‌ است‌.

﴿قُلِ ٱللَّهَ أَعۡبُدُ مُخۡلِصٗا لَّهُۥ دِينِي١٤.

«بگو» ای‌ محمد ص «خدا را می‌پرستم» نه‌ غیر وی‌ را ـ نه‌ استقلالا و نه‌ به‌ مشارکت‌ «درحالی‌که‌ دینم‌ را برای‌ او خالص‌ می‌گردانم» یعنی‌: پرستش‌ من‌ خالص ‌برای‌ خدا أ بوده‌ و هرگز به‌ شائبه‌ شرک‌ و ریا و دیگر شائبه‌ها آلوده‌ نیست‌ و از این‌ آلایش‌ها کاملا پاک‌ و پیراسته‌ است‌.

﴿فَٱعۡبُدُواْ مَا شِئۡتُم مِّن دُونِهِۦۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِينُ١٥.

«پس‌ شما هم‌ هر چه‌ را غیر از او می‌خواهید» که‌ بپرستید «بپرستید» این‌ دستور، برای‌ تهدید، توبیخ‌ و کوبیدن‌ آن‌هاست‌. یعنی‌: بدانید که‌ به‌زودی‌ در برابر اعمالتان ‌مورد مجازات‌ قرار می‌گیرید. سپس‌ آنان‌ را از فرجام‌ زیانکاری‌ روز قیامت‌ هشدار داده‌ و می‌فرماید: «بگو: زیانکاران‌ در حقیقت‌ کسانی‌اند که‌ به‌ خود و خانواده‌شان‌ در روز قیامت‌ زیان‌ رسانده‌اند» یعنی‌: زیانکاران‌ کامل‌ و واقعی‌ این‌ گروه‌اند زیرا کسی ‌که‌ به‌ دوزخ‌ درآمد، هم‌ خودش‌ را در زیان‌ افگنده‌ و هم‌ خانواده‌اش‌ را باخته‌ و در زیان‌ افگنده‌ است‌، چه‌ اگر خانواده‌ وی‌ از اهل‌ بهشت‌ باشند، او نعمت‌ انس‌ و همدمی‌ با آنان‌ را از دست‌ داده‌ است‌ و اگر از اهل‌ دوزخ‌ باشند، این‌ او بوده‌ که‌ آن‌ها را به‌ این‌ حال‌ و روز بد درافگنده‌ است‌ «آری‌! این‌ همان‌ خسران‌ آشکار است» زیرا در بزرگی‌ خود به‌ چنان‌ حد و حجمی‌ بالغ‌ گردیده‌ که‌ فوق‌ آن‌ دیگر حد و پایانی‌ متصور نیست‌ زیرا این‌ خسارت‌، هیچ‌ مجالی‌ برای‌ تعویض‌ ندارد.

﴿لَهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ ظُلَلٞ مِّنَ ٱلنَّارِ وَمِن تَحۡتِهِمۡ ظُلَلٞۚ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ يَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ١٦.

«برایشان‌ از بالای‌ سرشان‌ ظللی‌ از آتش‌ است» ظلل‌: طبقات‌ و چترهای‌ آتش ‌است‌ که‌ از فراز سرشان‌ برآنان‌ شعله‌ می‌کشد «و از زیر پایشان‌ نیز ظللی‌ است» یعنی‌: طبقات‌ و چترهایی‌ از آتش‌ است‌. طبقات‌ زیرینشان‌ را نیز «ظلل‌: سایبان‌» نامید زیرا طبقات‌ زیرین‌ هم‌ بر دوزخیان‌ سایه‌ می‌افگند، چه‌ در هر طبقه‌ای‌ از طبقات‌ دوزخ‌ گروهی‌ از گروههای‌ کفار قرار دارند و هیچ‌ طبقه‌ای‌ از وجودشان ‌خالی‌ نیست‌. البته‌ خبر دادن‌ از این‌ عذاب‌ سختی‌ که‌ خواه‌ناخواه‌ بر دوزخیان ‌آمدنی‌ است‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ بندگان‌ از نافرمانی‌ حق‌ تعالی‌ بازایستند «این» طبقات‌ و لایه‌های‌ چندگانه‌ دوزخ‌ «همان‌ کیفری‌ است‌ که‌ خداوند بندگان‌ خویش‌ را به‌آن‌ بیم‌ می‌دهد» تا به‌ او ایمان‌ آورده‌ و از او پروا بدارند: «ای‌ بندگان‌ من‌! پس‌ از من‌ پروا بدارید» یعنی‌: از عذاب‌ و خشم‌ من‌ بترسید. این‌ هشدار و تنبیه‌، نعمتی ‌بزرگ‌ است‌ که‌ برآمده‌ از فیض‌ رحمت‌ خداوند أ و فضل‌ وی‌ می‌باشد تا مردم‌ به‌عذاب‌ وی‌ غافلگیر نشوند زیرا گفته‌اند: «ولقد أعذر من‌ أنذر: هرکس‌ هشدار داد، عذر را نمایاند و حجت‌ را تمام‌ کرد».

﴿وَٱلَّذِينَ ٱجۡتَنَبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ أَن يَعۡبُدُوهَا وَأَنَابُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰۚ فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٨.

«و کسانی‌ که‌ از طاغوت‌ پرهیز کردند از این‌که‌ آن‌ را بپرستند» یعنی‌: از پرستش ‌بتان‌ و شیطان‌ پرهیز کرده‌ و عبادت‌ خویش‌ را برای‌ خدای‌ ‌ مخصوص‌ ساختند. طاغوت‌: بر واحد و جمع‌ اطلاق‌ شده‌ و پرستش‌ بتان‌ و شیطآن‌ها را دربر می‌گیرد. «و به‌سوی‌ الله بازگشتند» و اعراض‌کنان‌ از غیر وی‌ به‌ پرستش‌ وی‌ روی‌ آوردند «ایشان‌ را مژده‌ باد» به‌ ثواب‌ و پاداش‌ عظیم‌ بهشت‌. این‌ بشارت‌، یا بر زبان‌ پیامبران‌ به‌ آنان‌ داده‌ می‌شود، یا در هنگام‌ فرارسیدن‌ مرگ‌، یا در هنگام‌ رستاخیز و برانگیختن‌ مجددشان‌.

ابن‌ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از زیدبن‌ اسلم‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ سه‌ تنی‌ نازل‌ شد که‌ در جاهلیت‌ نیز (لااله‌ الاالله) می‌گفتند وبه‌ توحید خداوند أ معترف‌ و مقر بودند، آن‌ها عبارت‌ بودند از: عمروبن‌ نفیل‌، ابوذر غفاری‌ و سلمان‌ فارسی‌ ب‌ «پس‌ مژده‌ بده‌ به‌ آن‌ بندگان‌ من‌ که ‌سخن‌ را می‌شنوند و از نیکوترین‌ آن‌ پیروی‌ می‌کنند» یعنی‌: به‌ آنان‌ که‌ سخن‌ حق‌ ـ از کتاب‌ خدا أ و سنت‌ رسول‌ وی‌ ـ را می‌شنوند و از نیکوترین‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ فرمان ‌یافته‌اند، پیروی‌ می‌کنند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، عمل‌ می‌نمایند. به‌ قولی‌: مراد از آنان‌: کسانی‌اند که‌ سخنان‌ نیک‌ و بد ـ هردو ـ را می‌شنوند آن‌گاه‌ سخن‌ نیک ‌را نقل‌ کرده‌ و به‌ آن‌ تکلم‌ می‌کنند و خود را از سخن‌ زشت‌ بازداشته‌ و به‌ آن‌ تکلم ‌نمی‌کنند. یعنی‌: با شنیده‌های‌ خود نقادانه‌ برخورد می‌کنند «اینانند که‌ الله آنان‌ را هدایت‌ کرده‌ و اینانند همان‌ خردمندان» یعنی‌: اینانند کسانی‌ که‌ خداوند أ آن‌ها را در دنیا و آخرت‌ به‌ حق‌ رسانیده‌ و هم‌ اینانند صاحبان‌ خردهای‌ ناب‌ و سالم‌.

از جابربن‌ عبدالله در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون ‌آیه ﴿لَهَا سَبۡعَةُ أَبۡوَٰبٖ در وصف‌ بهشت‌ نازل‌ شد، مردی‌ از انصار نزد رسول‌ ‌خدا‌ ص آمد و گفت‌: یارسول ‌الله! من‌ هفت‌ تن‌ برده‌ دارم‌ و اینک‌ برای‌ هر دری‌ از درهای‌ بهشت‌، برده‌ای‌ را آزاد کردم‌. پس‌ آیه‌: ﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ [الزمر: ۱٧]. درباره‌ وی‌ نازل‌ شد. اما چنان‌که‌ بارها در این‌ تفسیر شربف‌ ذکر کرده‌ایم‌: اعتبار به‌ عام ‌بودن‌ لفظ است‌ نه‌ به‌ خاص‌ بودن‌ سبب‌ لذا آیه‌ کریمه‌ شامل‌ تمام ‌مؤمنان‌ واجد این‌ اوصاف‌ در هر زمان‌ و مکانی‌ می‌شود.

﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَيۡهِ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي ٱلنَّارِ١٩ [الزمر: ۱٩].

«پس‌ آیا کسی‌ که‌ کلمه‌ عذاب‌ بر وی‌ ثابت‌ شد، آیا تو آن‌ دوزخی‌ را خلاص‌ توانی‌ کرد؟» کلمه‌ عذاب‌ در اینجا، این‌ فرموده‌ خداوند أ به‌ ابلیس‌ است‌: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٥ [ص:۸۵] که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

مراد آیه‌: تسلیت‌ گفتن‌ و دلجویی‌ از رسول‌‌ خدا‌ ص است‌ زیرا آن‌ حضرت‌‌ ص به‌ ایمان‌ آوردن‌ قوم‌ خود سخت‌ مشتاق‌ بودند پس‌ خدای‌ ‌ با این‌ آیه‌ به‌ایشان‌ فهماند که‌: هرکس‌ قضای‌ الهی‌ بر وی‌ سبقت‌ گرفته‌ و وعده‌ عذاب‌ بر وی ‌ثابت‌ و لازم‌ شود، ایشان‌ نمی‌توانند وی‌ را از عذاب‌ برهانند ؛ به‌ این‌که‌ وی‌ را در دنیا مؤمن‌ گردانیده‌، یا در روز قیامت‌ از دوزخ‌ بیرونش‌ آورند. یعنی‌: ای‌ پیامبر ص! پس‌ هیچ‌ علت‌ و انگیزه‌ای‌ برای‌ این‌ امر وجود ندارد که‌ تو خود را از اندوه‌ ایمان‌ نیاوردنشان‌ هلاک‌ گردانی‌.

﴿لَٰكِنِ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ لَهُمۡ غُرَفٞ مِّن فَوۡقِهَا غُرَفٞ مَّبۡنِيَّةٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ لَا يُخۡلِفُ ٱللَّهُ ٱلۡمِيعَادَ٢٠ [الزمر: ۲۰].

«لیکن‌ کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، برای‌ ایشان‌ غرفه‌هایی‌ است‌ که‌ بر فراز آن‌ها غرفه‌های‌ دیگری‌ بنا شده‌ است» زیرا بهشت‌ درجاتی‌ دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها بر فراز بعضی‌ دیگر قرار دارند و در محکم‌سازی‌ زیربنا و نیرومندی‌ ساخت‌ و ساز، مانند ساختمان‌ منازل‌ اعمار گردیده‌اند، هرچند که‌ منازل‌ دنیا نسبت‌ به‌ آن‌ها چیزی ‌به‌ حساب‌ نمی‌آید. چنان‌که‌ دوزخ‌ نیز دارای‌ درکاتی‌ است‌ فرودین‌ که‌ بعضی‌ ازآن‌ها در زیر بعضی‌ دیگر قرار دارند «جویباران‌ از زیر آن‌ها» یعنی‌: از فرودست‌ آن‌ غرفه‌ها «روان‌ است» که‌ جاری‌ بودن‌ این‌ جویبارها، نشانه‌ کمال‌ بهجت‌ و خرمی‌ و فزونی‌ صفا و رونق‌ آن‌هاست‌ «این‌ وعده‌ خداست‌، خدا خلاف‌ وعده‌ نمی‌کند» پس‌ وعده‌ او خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَلَكَهُۥ يَنَٰبِيعَ فِي ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَجۡعَلُهُۥ حُطَٰمًاۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢١ [الزمر: ۲۱].

«مگر ندیده‌ای‌ که‌ خدا از آسمان‌ آبی‌ فروفرستاد» یعنی‌: از ابر بارانی‌ را نازل‌ کرد. شعبی‌ و سعیدبن‌ جبیر می‌گویند: «هرآبی‌ که‌ در زمین‌ است‌، اصل‌ آن‌ از آسمان ‌می‌باشد». «پس‌ آن‌ را به‌ چشمه‌هایی‌ که‌ در دل‌ زمین‌ است‌ راه‌ داد» یعنی‌: پس‌ آن آب‌ را در دل‌ زمین‌ درآورد و اسکان‌ داد؛ همانند جریان‌ یافتن‌ خون‌ در عروق ‌بدن‌. ینبوع‌: چشمه‌ آب‌ و دیگر مکآن‌هایی‌ است‌ که‌ از آن‌ها آب‌ می‌تراود و برمی‌جوشد «آن‌گاه‌ به‌ وسیله‌ آن‌، کشتزاری‌ را که‌ رنگهای‌ آن‌ گوناگون‌ است‌، بیرون ‌می‌آورد» یعنی‌: به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌، کشت‌ و محصولی‌ را از زمین‌ بیرون‌ می‌آورد که‌ اقسام‌ و انواع‌ گوناگونی‌ دارد ـ از زرد و سبز و سفید و سرخ‌ و بنفش‌ و نارنجی‌ و غیره‌ ـ یا اگر مراد از الوان‌، اصناف‌ باشد، معنی‌ این‌ است‌: انواع‌ گندم‌ و جو وغیره‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌ بیرون‌ می‌آورد «سپس‌ می‌خشکد» آن‌ کشت‌ «آن‌گاه‌ آن‌را زرد می‌بینی» بعد از سبزی‌ و خرمی‌ و رونق‌ و زیبایی‌ آن‌، به‌طوری‌ که‌ سبزی‌ و طراوت‌ آن‌ همه‌ از میان‌ رفته‌ است‌ «سپس‌ آن‌ را ریزه‌ ریزه‌ می‌گرداند» یعنی‌: آن‌ را خورد و درهم‌ شکسته‌ و پاشان‌ می‌کند «قطعا در این‌ امر برای‌ صاحبان‌ خرد پندی ‌است» یعنی‌: در آنچه‌ گذشت‌؛ از فرود آوردن‌ آب‌ و برآوردن‌ کشت‌، موعظه‌ و اندرزی‌ است‌ که‌ صاحبان‌ خردهای‌ سالم‌ از آن‌ بهره‌ می‌گیرند زیرا می‌دانند که‌ حال‌ زندگانی‌ دنیا ـ در سرعت‌ انقطاع‌، نزدیکی‌ انقضا و فنای‌ طراوت‌ و تازه‌گی‌ خود ـ نیز مانند حال‌ این‌ کشت‌ است‌ و بنابراین‌، برای‌ صاحبان‌ خرد در این‌ امر شکی ‌باقی‌ نمی‌ماند که‌ خداوند أ بر بعث‌ و حشر و نشر قادر و تواناست‌.

خلاصه‌ این‌که‌: آیه‌ کریمه‌ مثلی‌ برای‌ حال‌ دنیاست‌، که‌ هر شخص‌ صاحب‌ عقل ‌سلیم‌، آینده‌نگر، دوراندیش‌، ژرفبین‌ و اندیشمندی‌ که‌ از سر بیداری‌ و هوشیاری‌، به‌ آینده‌ حتمی‌ خود نگاهی‌ ژرف‌ می‌اندازد، از آن‌ درس‌ و پند می‌گیرد.

﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٖ مِّن رَّبِّهِۦۚ فَوَيۡلٞ لِّلۡقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٢٢ [الزمر: ۲۲].

«پس‌ آیا کسی‌ که‌ خدا سینه‌اش‌ را برای‌ اسلام‌ گشاده‌ کرده» یعنی‌: قلبش‌ را برای ‌اسلام‌ فراخ‌ گردانیده‌ ـ از حیث‌ این‌که‌ سینه‌ محل‌ قلب‌ است‌ و قلب‌ منبع‌ روح ‌می‌باشد ـ چنین‌ کسی‌ البته‌ اسلام‌ را پذیرفته‌ و به‌ هدایت‌ آن‌ راه‌ یافته‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌مسعود س آمده‌ است‌: ما اصحاب‌ از رسول‌‌خدا‌ ص پرسیدیم‌ که‌ خداوند أ فرموده‌ است‌: ﴿أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِ، پس‌ ای‌ رسول‌‌خدا‌ ص! سینه‌ انسان‌ مؤمن‌ چگونه‌ انشراح‌ می‌یابد و گشاده‌ می‌گردد؟ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «چون‌ نور به‌ قلب‌ وارد شد، قلب‌ باز می‌شود و انشراح‌ می‌یابد». گفتیم‌ یارسول‌الله! نشانه‌ این‌ انشراح‌ چیست‌؟ فرمودند: «الإنابة‌ إلي‌ دارالخلود والتجافي‌ عن‌ دارالغرور والإستعداد للموت‌ قبل‌ نزوله‌». «نشانه‌ این‌ انشراح‌: رجوع‌ و انابت‌ به‌سوی‌ سرای‌ جاودانگی‌، آرامش‌ یافتن‌ و جاتهی‌ کردن‌ از سرای‌ فریب‌ و غرور و آمادگی‌ برای‌ مرگ‌ قبل‌ از فرود آمدن‌ آن ‌است‌». «و در نتیجه‌ او» به ‌سبب‌ این‌ گشادگی‌ و انشراح‌ صدر «برخوردار از نوری‌ از جانب‌ پروردگارش‌ می‌باشد؟» که‌ آن‌ نور، عبارت‌ از نور معرفت‌ و راهیابی‌ به‌سوی‌ حق‌ است‌ که‌ بر وجود وی‌ فیضان‌ می‌کند. آری‌! آیا این‌ انسانی‌ که‌ سینه‌اش‌ سینای ‌معرفت‌ شده‌ و قلبش‌ برای‌ حق‌ باز و گشاده‌ گشته‌، مانند کسی‌ است‌ که‌ دلش‌ ـ به‌سبب‌ گزینش‌ و انتخاب‌ بد وی‌ ـ سخت‌ گردیده‌ و در تاریکی‌های‌ گمراهی‌ و بلیات‌ جهالت‌ فرورفته‌ و در آن‌ دست‌وپا می‌زند؟ هرگز نه‌! پس‌ در این‌ آیه‌، صنعت‌ ایجاز به‌کار رفته‌ و در آن‌ یک‌ جمله‌ محذوف‌ است‌ زیرا سیاق‌ آیه‌ بر جمله ‌محذوف‌ دلالت‌ می‌کند. آیه‌ (۲۴) نیز همانند آن‌ است‌.

«پس‌ وای‌ بر کسانی‌ که‌ دلهایشان‌ از یاد کردن‌ الله سخت‌ است» آن‌ها همه ‌کسانی‌اند که‌ قلبشان‌ سخت‌ و خشن‌ شده‌ و پذیرش‌ ذکر الله أ را برنتابیده‌ و قساوت‌ یافته‌ است‌؛ ذکری‌ که‌ شایسته‌ است‌ تا سینه‌ها برای‌ آن‌ باز گردند و انشراح‌ یابند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «لا تكثروا الكلام‌ بغير ذكر الله‌، فان‌ كثرة الكلام‌ بغير ذكر الله‌ قسوة للقلب‌ وإن‌ أبعد الناس‌ من‌ الله‌ القلب‌ القاسي‌». «به‌ غیر ذکر الله أ بسیار سخن‌ نگویید زیرا سخن‌ گفتن ‌بسیار در غیر ذکر الله أ، قسوت‌ و سختی‌ای‌ برای‌ قلب‌ است‌ و قطعا دورترین‌ مردم‌ از الله أ کسی‌ است‌ که‌ قلبی‌ سخت‌ داشته‌ باشد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی ‌به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «قال‌ الله‌ تعالي‌: اطلبوا الحوائج‌ من‌ السمحاء فإني‌ جعلت‌ فيهم‌ رحمتي‌ ولا تطلبوها من‌ القاسية‌ قلوبهم‌ فإني‌ جعلت‌ فيهم‌ سخطي‌». «خداوند متعال‌ فرمود: حوایج‌ و نیازمندیهای ‌خود را از اشخاص‌ نرمدل‌ و بخشاینده‌ طلب‌ کنید زیرا من‌ رحمت‌ خویش‌ را در ایشان‌ قرار داده‌ام‌ و آن‌ را از افراد سنگدل‌ نخواهید زیرا من‌ خشم‌ خویش‌ را در ایشان‌ قرار داده‌ام‌». «اینانند که‌ در گمراهی‌ آشکار هستند».

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: به‌ آن‌ حضرت ‌گفتیم‌ یا رسول‌الله‌! ما چون‌ شما را می‌بینیم‌ دل‌هایمان‌ نرم‌ می‌شود و از اهل‌ آخرت ‌می‌گردیم‌ اما وقتی‌ از شما جدا می‌شویم‌، دنیا ما را خوش‌ می‌آید و زنان‌ وفرزندانمان‌ را می‌بوییم‌. رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «اگر شما در همه‌ احوال‌ بر همان‌ حالی‌ قرار داشته‌ باشید که‌ نزد من‌ بر آن‌ قراردارید، قطعا فرشتگان‌ با دستهایشان‌ با شما مصاحفه‌ می‌کنند و در خانه‌هایتان‌ به‌ دیدارتان‌ می‌آیند و اگر شما گناه‌ نکنید، قطعا خدای‌ ‌ مردمی‌ را می‌آورد که‌ گناه‌ کنند تا بر آنان‌ بیامرزد». گفتیم‌: یا رسول‌الله! به‌ ما از بهشت‌ بگویید که‌ ساختمان‌ آن‌ چیست‌؟ فرمودند: «خشتی‌ از طلا و خشتی‌ از نقره‌ است‌، سنگفرش‌ آن‌ مشک‌ تیزبوی‌، سنگریزه‌ آن‌ مروارید ویاقوت‌ و خاک‌ آن‌ زعفران‌ است‌، هرکس‌ به‌ آن‌ درآید متنعم‌ می‌شود و در رنج ‌نمی‌افتد، جاودانه‌ می‌شود و نمی‌میرد، نه‌ جامه‌ وی‌ کهنه‌ می‌شود و نه‌ جوانی‌ وی ‌از بین‌ می‌رود. سه‌ کس‌ اند که‌ دعای‌ آن‌ها رد نمی‌شود: امام‌ (زمامدار) عادل‌، روزه‌دار تا آن‌گاه‌ که‌ افطار کند و دعای‌ مظلوم‌...».

﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ كِتَٰبٗا مُّتَشَٰبِهٗا مَّثَانِيَ تَقۡشَعِرُّ مِنۡهُ جُلُودُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُمۡ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٍ٢٣

«خدا بهترین‌ حدیث‌ را نازل‌ کرده‌ است» که‌ قرآن‌ است‌. حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌ قرآن‌ را «حدیث‌» نامید زیرا رسول‌ وی‌ ص خطاب‌ به‌ قوم‌ خویش‌ با قرآن‌ سخن ‌می‌گفتند و آنچه‌ را که‌ از قرآن‌ بر آن‌ حضرت‌ نازل‌ می‌شد، به‌ آنان‌ خبر می‌دادند. آری‌! قرآن‌ بهترین‌ سخنان‌ است‌ زیرا در آن‌ برکات‌ و خیراتی‌ بی‌نهایت‌ وجود دارد «کتابی‌ است‌ متشابه» یعنی‌: بعضی‌ از قرآن‌ با بعض‌ دیگر آن‌ ـ در زیبایی‌، محکمی‌، صحت‌ معانی‌، قوت‌ مبانی‌ و رسیدن‌ تا برترین‌ درجات‌ بلاغت‌ ـ شباهت ‌و همگونی‌ دارد «و» کتابی‌ است‌ «مکرر» یعنی‌: داستآن‌ها، اندرزها و احکام‌ در آن‌ تکرار می‌شود چنان‌که‌ آیات‌ آن‌ نیز در تلاوت‌ تکرار می‌شود پس‌ قرآن ‌شنونده‌اش‌ را ملول‌ و خواننده‌اش‌ را دلتنگ‌ نمی‌کند «کسانی‌ که‌ از پروردگارشان ‌خشیت‌ دارند، پوست‌ بدنشان‌ از آن‌ به‌لرزه‌ می‌افتد» اعراب‌ می‌گویند: «اقشعرجلده‌»؛ آن‌گاه‌ که‌ پوست‌ بدن‌ شخص‌ از ترس‌، یا از سردی‌ هوا منقبض‌ گردد و موی‌ خیز شود. زجاج‌ می‌گوید: «چون‌ آیات‌ عذاب‌ خوانده‌ شود، پوست‌های‌ تن ‌ترسندگان‌ از خدا أ، به‌لرزه‌ درآمده‌ و موی‌ بر اندام‌ آنان‌ راست‌ می‌شود». «سپس‌ پوست‌هایشان‌ و دل‌هایشان‌ به‌ یاد خدا» یعنی‌: با به‌ یاد آوردن‌ رحمت‌ و ثواب‌و بهشت‌ وی‌ «نرم‌ می‌شود» قتاده‌ می‌گوید: «این‌ وصف‌ اولیای‌ خدا أ است‌.خداوند أ ایشان‌ را به‌ این‌ وصف‌ که‌: در آغاز پوست‌هایشان‌ به‌لرزه‌ درمی‌آید، سپس‌ دل‌هایشان‌ به‌یاد خدا أ آرام‌ می‌گیرد، توصیف‌ کرد. نه‌ به‌ این‌ وصف‌ که ‌عقل‌هایشان‌ از بین‌ رفته‌ و بیهوشی‌ بر آنان‌ دست‌ می‌دهد! پس‌، از این‌ امر به‌ این‌ حقیقت‌ می‌رسیم‌ که‌ خود را در هنگام‌ ذکر خدا أ به‌ غش‌ و بیهوشی‌ انداختن‌، خصیصه‌ اهل‌ بدعت‌ است‌ و بیهوشی‌ و غش‌ از شیطان‌ می‌باشد». اسماء دختر ابوبکر صدیق‌ ل می‌گوید: «چون‌ بر یاران‌ پیامبر‌ ص قرآن‌ خوانده‌ می‌شد ـ چنان‌که‌ خداوند أ توصیف‌شان‌ کرده‌ است‌ ـ چشم‌هایشان‌ اشکبار گشته‌ و پوست‌هایشان‌ به‌لرزه‌ درمی‌آمد. به‌ وی‌ گفته‌ شد: اما امروز مردمانی‌ هستند که‌ چون ‌بر آنان‌ قرآن‌ خوانده‌ شود، یکی‌ از آنان‌ بیهوش‌ بر زمین‌ می‌افتد، (ونعره‌ می‌کشد)! گفت‌: اعوذ بالله من‌ الشیطان ‌الرجیم‌: پناه‌ می‌برم‌ به‌ خدا از شیطان ‌رانده‌ شده‌!».

«این» قرآن‌ «هدایت‌ الله است‌، هرکه‌ را بخواهد به‌ آن‌ راه‌ می‌نماید و هرکه‌ را خدا گمراه‌ کند، او را هیچ‌ راهبری‌ نیست» به‌سوی‌ حق‌. ابن ‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول ‌این‌ آیه‌ می‌گوید: «گروهی‌ از اصحابش گفتند: یارسول‌الله! به‌ ما با سخنان ‌شیرین‌ و نیکو از اخبار روزگاران‌ حدیث‌ بگویید پس‌ نازل‌ شد: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ [الزمر: ۲۳].

﴿أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجۡهِهِۦ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَقِيلَ لِلظَّٰلِمِينَ ذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡسِبُونَ٢٤

«پس‌ آیا آن‌ کس‌ که» به‌ جای‌ دست‌ها «با چهره‌ خود سختی‌ عذاب‌ رز قیامت‌ را دفع ‌می‌کند» مانند کسی‌ است‌ که‌ از عذاب‌ ایمن‌ است‌؟ یعنی‌: آیا کسی‌ که‌ در روز قیامت‌ چهره‌ خویش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار داده‌ و در عذاب‌ به‌سختی‌ جان‌ می‌کند، مانند کسی‌ است‌ که‌ از آن‌ در امان‌ است‌ و چیزی‌ از این‌ عذاب‌ بر او فرود نمی‌آید و نیازی‌ به‌ این‌ ندارد که‌ چهره‌ خویش‌ را در برابر عذاب‌ سپر قرار دهد بلکه ‌از هر آفتی‌ در امان‌ بوده‌ و در بهشت‌ خداوند أ آرام‌ و مطمئن‌ به‌سر می‌برد؟

در این‌ آیه‌ نیز صنعت‌ «ایجاز» به‌کار رفته‌ و به‌ ذکر یکی‌ از دو نوع‌، از ذکر دیگری‌ اکتفا شده‌ است‌ «و به‌ ستمگران‌ گفته‌ می‌شود: وبال‌ آنچه‌ را که‌ می‌کردید، بچشید» یعنی‌: بچشید جزای‌ کار و کردار خود را.

﴿كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَأَتَىٰهُمُ ٱلۡعَذَابُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَشۡعُرُونَ٢٥

«کسانی‌ هم‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند، تکذیب‌ پیشه‌ کردند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ پیش‌ از کفار معاصر با حضرت‌ محمد ص است بودند، نیز پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کردند «و از آنجا که‌ حدس‌ نمی‌زدند عذاب‌ بر آنان‌ آمد» یعنی‌: عذاب‌ از جهتی‌ بر آنان‌ آمد که ‌آمدن‌ عذاب‌ را از آن‌ جهت‌ هیچ‌ تصور نمی‌کردند و آن‌ را محاسبه‌ نکرده‌ بودند. یعنی‌: نزول‌ عذاب‌ در هنگام‌ احساس‌ ایمنی‌ و غفلتشان‌ بود.

﴿فَأَذَاقَهُمُ ٱللَّهُ ٱلۡخِزۡيَ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٢٦

«پس‌ خدا خفت‌ و خواری» و ذلت‌ و پستی‌ «را در زندگانی‌ دنیا به‌ آنان‌ چشانید» با مسخ‌ و خسف‌ (فروبردن) آنان‌ به‌ زمین‌ و با کشتن‌ و به ‌اسارت‌ درآوردن‌ و غیر این‌ها از انواع‌ عذاب‌ «و اگر می‌دانستند» یعنی‌: اگر آن‌ها از کسانی‌ بودند که ‌می‌دانستند و می‌ اندیشیدند و به‌مقتضای‌ علم‌ خویش‌ عمل‌ می‌کردند؛ «قطعا عذاب ‌آخرت‌ بزرگتر است» از عذاب‌ دنیا زیرا عذاب‌ آخرت‌ در نهایت‌ سختی‌ قرار دارد، به‌ اضافه‌ این‌که‌ دوامدار و مستمر نیز هست‌.

﴿وَلَقَدۡ ضَرَبۡنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٖ لَّعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٢٧

«و برای‌ مردم‌ در این‌ قرآن‌ از هرگونه‌ مثلی‌ آوردیم» یعنی‌: از هرگونه‌ مثلی‌ که‌ در کار دینشان‌ به‌ آن‌ نیاز دارند «باشد که‌ آنان‌ پند گیرند» و عبرت‌ اندوزند زیرا مثل‌، معنی‌ را به‌ ذهن‌ نزدیک‌ می‌کند.

﴿قُرۡءَانًا عَرَبِيًّا غَيۡرَ ذِي عِوَجٖ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ٢٨

«قرآنی‌ است‌ عربی» یعنی‌: به‌ زبان‌ عربی‌ روشن‌ «بی‌ هیچ‌ کژی‌ و کاستی‌ای» نه‌ در آن‌ ـ به‌وجهی‌ از وجوه‌ ـ اختلاف‌ و تناقض‌ و تضادی‌ وجود دارد و نه‌ شک‌ و التباس‌ و ابهامی‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: در آن‌ هیچ‌ خطایی‌ از حیث‌ لفظ و اعراب‌ و دستور زبان‌ نیست‌ «باشد که‌ آنان‌ راه‌ تقوی‌ پویند» پس‌ هشدارهای‌ قرآن ‌را جدی‌ گرفته‌ و وعده‌های‌ آن‌ را باور کنند.

﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا رَّجُلٗا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلٗا سَلَمٗا لِّرَجُلٍ هَلۡ يَسۡتَوِيَانِ مَثَلًاۚ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٩

«خدا مثلی‌ زده‌ است» زدن‌ مثل‌: تشبیه‌ حالی‌ غریب‌ به‌ حال‌ دیگری‌ مانند آن‌ است‌. آری‌! خداوند أ برای‌ مشرکی‌ که‌ بیشتر از یک‌ خدا را می‌پرستد، مثل‌ زده‌ است‌؛ «مردی‌ را» یعنی‌: برده‌ای‌ مملوکی‌ را «که‌ چند مالک‌ ناسازگار در او شرکت ‌دارند» و به‌طور مشترک‌ مالک‌ آنند و میان‌ خود بر سر تصاحب‌ و بهره‌گیری‌ بیشتر از آن‌، در ستیز و ناسازگاری‌ و کشمکش‌ به‌سر می‌برند «و مردی‌ را که‌ بی‌مدعی‌ ویژه ‌یک‌ مرد است» یعنی‌: و برای‌ شخص‌ موحد و یکتاپرست‌، برده‌ای‌ را مثل‌ زده ‌است‌ که‌ یک‌ نفر مالک‌ اختصاصی‌ آن‌ بوده‌ و آن‌ برده‌ خالصا ملک‌ وی‌ می‌باشد و هیچ‌ شریکی‌ با خود در ملکیت‌ آن‌ ندارد «آیا این‌ دو در مثل‌ باهم‌ برابرند؟» یعنی‌: آیا این‌ برده‌ای‌ که‌ برای‌ یک‌ گروه‌ مختلف‌ از شریکانی‌ خدمت‌ می‌کند که‌ اخلاق‌ آن‌ها باهم‌ همگون‌ نیست‌، نیات‌ و مقاصد آن‌ها نیز باهم‌ در تضاد است‌ و هر یکی‌ از آنان‌ او را به‌ خدمت‌ خویش‌ کشانده‌ و به‌ این‌سو و آن‌سو می‌دواند و در نتیجه‌، آن ‌برده‌ بیچاره‌، خسته‌ و رنجور می‌شود، با این‌ وجود باز هیچ‌ یک‌ از آنان‌ به‌ خدمت‌ وی‌ هم‌ راضی‌ نیست‌، چرا که‌ تمام‌ تلاش‌ و توان‌ وی‌ صرف‌ او نشده‌ است‌ ؛ خوب‌! آیا این‌ برده‌ مشترک‌ میان‌ چندین‌ مالک‌، با آن‌ برده‌ای‌ که‌ در خدمت‌ یک‌ شخص ‌قرار دارد و دیگران‌ بر سر خدمت‌ وی‌ هیچ‌ کشمکشی‌ ندارند، برابر است‌؟ برده‌ای ‌که‌ چون‌ از مولای‌ یگانه‌ خویش‌ اطاعت‌ کند از وی‌ راضی‌ است‌ و اگر هم‌ نافرمانی ‌کند، از او درمی‌گذرد؟ شکی‌ نیست‌ که‌ میان‌ این‌ دو برده‌، چنان‌ تفاوت‌ فاحش‌ وآشکاری‌ وجود دارد که‌ هیچ‌ عاقلی‌ نمی‌تواند آن‌ را انکار کند.

پس‌ این‌ است‌ مثل‌ و وصف‌ کسی‌ که‌ خدای‌ یگانه‌ را می‌پرستد و مثل‌ و وصف ‌کسی‌ که‌ خدایان‌ متعددی‌ را به‌ پرستش‌ می‌گیرد.

«الحمدلله» ستایش‌ برای‌ الله أ است‌ در برابر اقامه‌ حجت‌ بر آنان‌ و بر توفیق ‌بخشیدن‌ مؤمنان‌ در راهیابی‌ به‌سوی‌ اسلام‌ «نه‌! بلکه‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» این‌ فرق‌ آشکار و روشن‌ را پس‌ بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ به‌ خدای‌ ‌ شریک‌ می‌آورند.

﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠

«ای‌ محمد! قطعا تو می‌میری‌ و آنان‌ نیز می‌میرند» در این‌ آیه‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ ص و به‌ دیگران‌ خبر مرگشان‌ داده‌ شده‌ است‌. پس‌ آیه‌ کریمه‌ اعلامی‌ است‌ به‌ صحابه‌ أ که‌ پیامبر خدا ص درخواهند گذشت‌ زیرا برخی‌ از آنان‌ به‌ این‌ عقیده‌ بودند که‌ رسول‌‌خدا‌ ص نمی‌میرند. همین‌ گونه‌ در این‌ آیه‌ انگیزشی‌ است‌ به‌ کفار قریش‌ که‌: باید فرصت‌ را مغتنم‌ شمارند و به‌سوی‌ ایمان‌ و کسب‌ رهنمودها و ارشادات‌ رسول‌اکرم‌ ص شتاب‌ ورزند زیرا اقامت‌ آن‌ حضرت‌‌ ص در میانشان‌ اندک‌ است‌ و آن ‌رسول‌ انس‌ و جان‌ و راحت‌ روح‌ و روان‌ و منبع‌ وحی‌ و ایمان‌، جاودانه‌ در میان‌شان‌ نمی‌باشد.

﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ٣١

«سپس‌ شما روز قیامت‌ پیش‌ پروردگارتان‌ مجادله‌ خواهید کرد» یعنی‌: ای ‌محمد‌ ص! تو با آنان‌ مجادله‌ و مرافعه‌ می‌کنی‌ و بر آنان‌ حجت‌ می‌آوری‌ که‌ پیام‌ حق‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کرده‌ و بیم‌ و هشدارشان‌ داده‌ای‌ و آنان‌ نیز با آوردن‌ عذرهای ‌بی‌معنی‌، با تو مجادله‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است‌: مؤمن‌ با کافر مجادله‌ و مرافعه ‌می‌کند، ظالم‌ با مظلوم‌، هدایت‌شده‌ با گمراه‌ و ضعیف‌ با متکبر چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌. همچنین‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «هر چند سیاق‌ این‌ آیه‌ درباره‌ مؤمنان‌ وکافران‌ است‌ اما اطراف‌ نزاع‌ها در دنیا را نیز شامل‌ می‌شود زیرا در آخرت‌ صورت‌ نزاع‌ و مرافعه‌ دنیایی‌ آن‌ها از نو بر آن‌ها بازگردانیده‌ می‌شود تا باهم‌ مرافعه‌ نمایند و در آنجا داور احکم‌الحاکمین‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، زبیر س گفت‌: یا رسول‌الله! آیا در آخرت‌ خصومت‌ و دعوی‌ بر ما تکرار می‌شود؟ آن‌ حضرت‌‌ ص فرمودند: «آری‌! به‌خاطر این‌که‌ حق‌ هر صاحب‌حقی‌ به‌ وی‌ داده‌ شود». در این‌ هنگام‌ زبیر س گفت‌: پس‌ در این‌ صورت‌، کار بسیار دشوار است‌! همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در روز قیامت‌ نخستین ‌دو خصم‌، دو همسایه‌ هستند».

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ٣٢

«پس‌ کیست‌ ستمگرتر از آن‌ کس‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بست» یعنی‌: هیچ‌ کس ‌ستمکارتر از کسی‌ نیست‌ که‌ بر خدا أ دروغ‌ بربسته‌ و چنین‌ بپندارد که‌ او، فرزند یا شریک‌ یا همسری‌ دارد «و» کیست‌ ستمگرتر از آن‌ کس‌ که‌ «دین‌ راست‌ و درست‌ را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تکذیب‌ کرد؟» و این‌ دین‌، عبارت‌ از همان‌ دین‌ حقی ‌است‌ که‌ حضرت‌ پیامبر‌ ص آن‌ را از بارگاه‌ خدا أ آورده‌اند ؛ دینی‌ که‌ مردم‌ را به‌سوی‌ توحید فرامی‌خواند، آنان‌ را به‌ انجام‌ فرایض‌ شرعی‌ فرمان‌ می‌دهد، از محرمات‌ نهی‌شان‌ می‌کند و از بعث‌ و حشر و نشر به آنان‌ خبر می‌دهد. ابن‌کثیر می‌گوید: «هیچ‌ کس‌ از چنین‌ انسانی‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بندد و دین‌ راست‌ و درست ‌را ـ چون‌ بر او عرضه‌ شد ـ تکذیب‌ کند، ستمکارتر نیست‌ زیرا چنین ‌کسی‌ میان‌ دوسوی‌ باطل‌ جمع‌ کرده‌ است‌: یکی‌ دروغ‌ بستن‌ بر خداوند أ و دیگری‌ دروغ‌ بستن‌ بر رسول‌ وی‌ ص». بدین‌ جهت‌، ذات‌ ذوالجلال‌ می‌فرماید: «آیا مثوای کافران‌ در دوزخ‌ نیست‌؟» قطعا در دوزخ‌ است‌. مثوی‌: محل‌ اقامت‌ و سکونت ‌است‌.

﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ٣٣

«و آن ‌کس‌ که‌ دین‌ راست‌ و درست‌ را آورد» که‌ او رسول‌ مقبول‌ ص است‌ «و آن‌کس‌ که‌ تصدیق‌ کرد» که‌ ایشان‌ عبارت‌ از پیروان‌ رسول‌ مقبول‌ ص هستند «آنانند که ‌متقیانند» نه‌ غیرشان‌. به‌قولی‌: مراد از کسی‌ که‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد، رسول‌‌خدا‌ ص و مراد از کسی‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص را باور داشت‌ و تصدیق‌ کرد، ابوبکر صدیق‌ س است‌. به‌ قولی‌ دیگر: مراد از «کسی‌ که‌ سخن‌ راست‌ و درست‌ را آورد»، هرکسی‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ یگانگی‌ خداوند أ دعوت‌ کرده‌ و مردم‌ را به‌سوی‌ شریعت‌ خدای‌ ‌ ارشاد کند. ابن‌کثیر نیز همین‌ معنی‌ را بیان‌ کرده ‌است‌.

﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٣٤

«برایشان‌ هر چه‌ بخواهند نزد پروردگارشان‌ است» از بالا بردن‌ درجات‌، دفع ‌مضرات‌ و کفاره‌ نمودن‌ گناهان‌ و سیئات‌ «این‌ است‌ پاداش‌ محسنان» یعنی‌: کسانی‌ که‌ اعمال‌ خویش‌ را نیکو ساخته‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «الإحسان‌ أن‌ تعبد الله كأنك‌ تراه‌، فإن‌ لم‌ تكن‌ تراه‌ فإنه‌ يراك‌». «احسان‌ آن‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌را چنان‌ پرستش‌ کنی‌ که‌ گویی‌ او را می‌بینی‌ زیرا اگر تو او را نمی‌بینی‌، بی‌گمان‌ او تو را می‌بیند».

﴿لِيُكَفِّرَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٣٥

«تا خدا از آنان» یعنی‌: از متقیان‌ «بدترین‌ آنچه‌ را که‌ کرده‌اند بزداید» یعنی‌: بیامرزد. پس‌ هرگاه‌ بدترین‌ اعمال‌شان‌ را بر ایشان‌ بیامرزد، قطعا اعمالی‌ را که‌ در بدی‌ پایین‌تر از آن‌هاست‌، به‌ طریق‌ اولی‌ بر آنان‌ می‌آمرزد «و تا پاداش‌شان‌ را بر حسب‌ نیکوترین‌ آنچه‌ می‌کردند بپردازد» یعنی‌: آنان‌ را برحسب‌ نیکوترین ‌اعمال‌شان‌ پاداش‌ دهد و ایشان‌ را ـ از روی‌ کرم‌ و فضل‌ خویش‌ ـ در برابر اعمال ‌بدشان‌ مجازات‌ نکند.

﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِكَافٍ عَبۡدَهُۥۖ وَيُخَوِّفُونَكَ بِٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٦

«آیا خدا بنده‌اش‌ را بسنده‌ نیست‌؟» مراد از بنده‌ در اینجا، حضرت‌ محمد ص است. ولی‌ ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ خداوند أ برای‌ کسی‌ که‌ او را می‌پرستد و بر او توکل‌ می‌کند، بسنده‌ است‌». صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «مراد از (عبده) در این‌ آیه‌، رسول‌اکرم‌ ص و تمام‌ بندگان‌ متوکل‌ خداوند أ هستند، به‌دلیل ‌قرائت‌ عباده‌: بندگانش‌ را ـ که‌ قرائتی‌ دیگر در این‌ آیه‌ است‌». «و» ای‌ محمد‌ ص! مشرکان‌ «تو را از کسانی‌ که‌ غیراویند می‌ترسانند» پس‌ از خدایان‌ و لشکرهای‌ وهمی‌ای‌ که‌ تو را از آن‌ها می‌ترسانند، نترس‌ زیرا خداوند متعال‌ تو را از آنچه‌ که‌ به‌ تو زیان‌آور است‌، نگاه‌ می‌دارد و خدایان‌ باطل‌شان‌ مالک‌ این‌ نیستند که‌ به‌ کسی‌ سود و زیانی‌ برسانند «و هرکه را خدا گمراه‌ گرداند، برایش‌ هیچ‌ راهبری ‌نیست‌» یعنی‌: هر کسی‌ که‌ قضای‌ الهی‌ بر گمراهی‌ وی‌ رفته‌ باشد، او را هیچ ‌هدایتگری‌ نیست‌ که‌ به‌سوی‌ الله راهنمایی‌اش‌ کرده‌ و از گمراهی‌ بیرونش‌ آورد.

عبدالرزاق‌ از معمر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت‌: مشرکان‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ ص گفتند: یا از عیب‌ جویی‌ و دشنام ‌دادن‌ خدایان‌ ما دست ‌بردار، یا از آنان‌ می‌خواهیم‌ که‌ تو را آشفته‌سر و دیوانه‌ کنند! پس‌ این‌ آیه‌ نازل ‌شد. نقل‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌‌خدا‌ ص خالد بن‌ ولید س را برای‌ شکستن‌ بت ‌«عزی‌» فرستادند، متولی‌ آن‌ بت‌ به‌ وی‌ گفت‌: ای‌ خالد! من‌ بر تو از آسیب‌ وی ‌بیمناکم‌ زیرا او نیرویی‌ دارد که‌ هیچ ‌چیز بر وی‌ پنجه‌ افگنده‌ نمی‌تواند. اما خالد بی‌اعتنا به‌ این‌ سخن‌، تبر را گرفت‌ و آن‌ را بر چهره‌ آن‌ بت‌ چنان‌ کوبید که‌ خرد و ویرانش‌ کرد. آن‌گاه‌ بازگشت‌.

﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّضِلٍّۗ أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِعَزِيزٖ ذِي ٱنتِقَامٖ٣٧

«و هرکه‌ را الله هدایت‌ کند، هیچ‌ گمراه‌کننده‌ای‌ ندارد» که‌ او را از راه‌ هدایت‌ بیرون ‌برده‌ و به‌ گمراهی‌ درافگند «مگر خدا غالب‌ منتقم‌ نیست‌؟» یعنی‌: قطعا حق‌ تعالی‌ بر هر چیز غالب‌ و مسلط است‌، اویی‌ که‌ با لهیب‌ عذاب‌ و تازیانه‌ مجازات‌ خویش‌، از نافرمانان‌ انتقام‌ می‌گیرد.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ٣٨

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ اعتراف‌ مشرکان‌ به‌ این‌ حقیقت‌ را یادآور می‌شود که‌: چون‌ از آفریننده‌ کائنات‌ مورد پرسش‌ قرار گیرند، می‌گویند: او الله أ است‌: «واگر از آن‌ها بپرسی» لام‌ در «لئن‌» لام‌ قسم‌ است‌ «که‌ چه ‌کسی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را آفریده‌؟ قطعا می‌گویند: خدا» ولی‌ به‌ رغم‌ این‌ اعتراف‌، بتان‌ را می‌پرستند پس ‌عقل‌هایشان‌ چگونه‌ پرستش‌ غیرآفریننده‌ کل‌ و شریک‌ گردانیدن‌ مخلوقی‌ را با او در پرستش‌، پسندیده‌ و قابل‌ توجیه‌ می‌داند؟ «بگو: چه‌ تصور می‌کنید ؛ اگر خدا در حق‌من‌ بلایی‌ خواسته‌ باشد، آیا آنچه‌ را به‌جای‌ خدا می‌پرستید می‌توانند بلای‌ او را دفع‌ کنند؟» یعنی‌: آیا آن‌ بتان‌ بی‌جان‌ قادر هستند که‌ آن‌ سختی‌ و بلایی‌ را که ‌خداوند أ بر من‌ خواسته‌ باشد، از من‌ دور گردانند؟ «یا اگر در حق‌ من‌ خیری‌ اراده‌کند، آیا آن‌ها می‌توانند رحمتش‌ را بازدارند؟» به‌طوری‌ که‌ آن‌ رحمت‌ به‌ من‌ نرسد؟ رحمت‌: نعمت‌، برخورداری‌ و رفاه‌ است‌.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند که‌ رسول‌‌خدا‌ ص از مشرکان ‌دراین‌باره‌ سؤال‌ کردند اما آنان‌ سکوت‌ نمودند. پس‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

«بگو: خدا مرا بس‌ است» در تمام‌ امورم‌؛ اعم‌ از جلب‌ منفعت‌ و دفع‌ زیان‌ و مشقت‌ «اهل‌ توکل‌ تنها بر او توکل‌ می‌کنند» نه‌ بر غیر وی‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «احفظ الله‌ يحفظك‌، احفظ الله‌ تجده‌ تجاهك‌، تعرف‌ إلي ‌الله‌ في‌ الرخاء يعرفك‌ في‌ الشدة‌». «حق‌ و حرمت‌ الله أ را نگهدار؛ او تو را حفظمی‌کند و نگاهت‌ می‌دارد، حق‌ و حرمت‌ الله أ را نگاه‌دار؛ او را در برابر خود می‌یابی‌، خدا أ را در رفاه‌ و نعمت‌ بشناس‌ (و یادش‌ کن)، او تو را در سختی‌ وبلا می‌شناسد (و از تو آن‌ بلا را دفع‌ می‌کند)». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «من‌ أحب‌ أن‌ يكون‌ أقوي‌ الناس‌ فليتوكل‌ علي‌ الله‌ تعالي‌، ومن‌ أحب‌ ان‌ يكون أغني‌ الناس‌، فليكن‌ بما في‌ يد الله‌ ‌ أوثق‌ منه‌ مما في‌ يديه‌، ومن‌ أحب‌ أن‌ يكون‌ أكرم‌ الناس‌ فليتق‌ الله‌ ». «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ قوی‌ترین‌ مردم‌ باشد، باید بر خداوند أ توکل‌ کند و هرکس‌ دوست‌ دارد توانگرترین‌ مردم‌ باشد، باید اعتماد او به‌ آنچه‌ در دست‌ خدای‌ ﻷ‌ است‌ بیشتر از آن‌ چیزی‌ باشد که‌ در دست ‌خودش‌ قرار دارد و هرکس‌ دوست‌ دارد که‌ گرامی‌ترین‌ مردم‌ باشد، باید از خدای‌ پروا دارد».

﴿قُلۡ يَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَكَانَتِكُمۡ إِنِّي عَٰمِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣٩ مَن يَأۡتِيهِ عَذَابٞ يُخۡزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيۡهِ عَذَابٞ مُّقِيمٌ٤٠

«بگو ای‌ قوم‌ من‌! شما بر مکانت‌ خود» یعنی‌: بر روش‌ و حالتی‌ که‌ بر آن‌ قرار دارید؛ از دشمنی‌ با دین‌ و دعوت‌ من‌ «عمل‌ کنید، من‌ نیز عمل‌ می‌کنم» یعنی‌: بر شیوه‌ و حالتی‌ که‌ بر آن‌ قرار دارم‌ «پس‌ به‌زودی‌ خواهید دانست‌ بر چه‌ کسی‌ عذابی‌ که ‌رسوایش‌ کند» و در دنیا خوارش‌ گرداند، بعد از افتخار و استکبار به‌ آن‌ «فرود می‌آید؟ و» به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ «بر وی‌ عذابی‌ مقیم» یعنی‌: دائم‌ و مستمر در سرای‌ آخرت‌ «فرود می‌آید» که‌ عذاب‌ دوزخ‌ است‌؛ در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ این‌ حقیقت‌ بر وی‌ آشکار می‌شود که‌ خودش‌ بر باطل‌ و خصمش‌ بر حق‌ بوده ‌است‌. چنان‌که‌ خدای‌ ‌ در بدر خوار و رسوای‌شان‌ گردانید.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّۖ فَمَنِ ٱهۡتَدَىٰ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٍ٤١

«هرآینه‌ ما این‌ کتاب‌ را برای‌ مردم» یعنی‌: به‌خاطر آنان‌ و برای‌ بیان‌ آنچه‌ که ‌بدان‌ مکلف‌ گردیده‌اند و برای‌ محقق‌ ساختن‌ مصالح‌ دنیوی‌ و اخرویشان‌ «به‌حق ‌بر تو فروفرستادیم‌ پس‌ هرکس‌ هدایت‌ شد» یعنی‌: هرکس‌ راه‌ حق‌ را شناخت‌ و رهرو آن‌ گشت‌ «به‌سود خود هدایت‌ شده‌ است» و راهیابی‌ وی‌ به‌نفع‌ خود وی‌ است‌ «و هرکس‌ گمراه‌ گشت» از راه‌ حق‌ «به ‌زیان‌ خویش‌ گمراه‌ می‌شود» یعنی‌: این‌ گمراهی‌ به‌ زیان‌ خود اوست‌ و به‌ دیگران‌ متعدی‌ نمی‌شود «و تو بر آنان‌ وکیل‌ نیستی» یعنی‌: تو نه‌ مکلف‌ به‌ هدایت‌ آنان‌ هستی‌ و نه‌ مخاطب‌ این‌ کار بلکه‌ بر تو فقط بلاغ‌ است‌ و بس‌ و تو این‌ مأموریت‌ را به‌ درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌.

این‌ آیه‌ به‌ آیه‌ شمشیر «سیف‌» منسوخ‌ است‌ زیرا خداوند أ بعدا به‌ رسول‌ خویش‌ فرمان‌ داد که‌ با اعراب‌ تا آن‌گاه‌ بجنگد که‌: (لااله‌ الاالله) بگویند و به ‌احکام‌ اسلام‌ عمل‌ کنند.

﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا وَٱلَّتِي لَمۡ تَمُتۡ فِي مَنَامِهَاۖ فَيُمۡسِكُ ٱلَّتِي قَضَىٰ عَلَيۡهَا ٱلۡمَوۡتَ وَيُرۡسِلُ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٤٢

«خداوند ارواح‌ مردم‌ را به‌ تمامی‌ قبض‌ می‌کند» و آن‌ها را از بدن‌هایشان‌ بیرون ‌می‌آورد «به‌هنگام‌ مرگ‌ آن‌ها» یعنی‌: به‌ هنگام‌ فرا رسیدن‌ اجل‌ آن‌ها «و نیز روحی‌ را که‌ نمرده‌ است‌، در موقع‌ خوابش‌ قبض‌ می‌کند» یعنی‌: ارواحی‌ را که‌ نمرده‌اند ـ بدین ‌معنی‌ که‌ اجل‌ آن‌ها هنوز به‌سر نرسیده‌ است‌ ـ در خواب‌ آن‌ها می‌گیرد «پس‌ آن ‌نفسی‌ را که‌ حکم‌ مرگش‌ را کرده‌، نگاه‌ می‌دارد» و آن‌ را به‌سوی‌ جسدی‌ که‌ روح‌ در آن‌ قرار داشته‌، باز نمی‌گرداند «و آن‌ دیگر را تا هنگامی‌ معین‌ باز پس‌ می‌فرستد» یعنی‌: روح‌ شخص‌ خوابیده‌ای‌ را که‌ هنوز اجلش‌ به‌سر نرسیده‌، باز پس‌ می‌فرستد و بیداری‌ را به‌ وی‌ باز می‌گرداند تا در مدتی‌ که‌ زندگی‌ برایش‌ مقدر شده‌ است‌، زنده‌ بماند.

علما درباره‌ «نفس‌» و «روح‌» اختلاف‌ نظر دارند که‌: آیا این‌ دو، یک‌ چیز هستند یا دو چیز مختلف‌؟ ولی‌ این‌ رأی‌ که‌ این‌ دو، یک‌ چیز هستند، قوی‌تر است‌، به‌دلیل‌ احادیثی‌ که‌ بر این‌ امر دلالت‌ می‌کند زیرا در این‌ احادیث‌ گاهی‌ از «روح‌» به‌ لفظ روح‌ و گاهی‌ به‌ لفظ «نفس‌» تعبیر شده‌ است‌. امام‌ فخرالدین‌ رازی‌ می‌گوید: «نفس‌ انسانی‌، عبارت‌ از جوهر رخشان‌ روحانی‌ای‌ است‌ که‌ چون‌ به‌بدن‌ تعلق‌ گیرد، پرتو و روشنی‌ آن‌ در تمام‌ اعضا تجلی‌ می‌کند ـ که‌ این‌ همان ‌پدیده‌ حیات‌ است‌ ـ و در هنگام‌ مرگ‌، تعلق‌ روح‌ از ظاهر و باطن‌ بدن‌ قطع‌ می‌شود ـ که‌ این‌ همان‌ مرگ‌ است‌ ـ ولی‌ در هنگام‌ خواب‌، پرتو روح‌ از ظاهر بدن‌ قطع‌ می‌شود نه‌ از باطن‌ آن‌. پس‌ ثابت‌ شد که‌ مرگ‌ و خواب‌ هردو از یک ‌جنس‌اند مگر فرق‌ آن‌ها در این‌ است‌ که‌ مرگ‌، انقطاع‌ روحی‌ تام‌ و کاملی‌ است‌ درحالی‌که‌ خواب‌ انقطاع‌ ناقصی‌ است‌ از برخی‌ وجوه‌ نه‌ از کل‌ آن‌».

«قطعا در این‌ امر» یعنی‌: در گرفتن‌ ارواح‌ و نگاه‌ داشتن‌ یا پس‌ فرستادن‌ آن‌ها «برای‌ مردمی‌ که» در این‌ امر «اندیشه» و تدبر و تأمل‌ «می‌کنند» و به‌ وسیله‌ آن‌ بر یگانگی‌ خداوند أ و کمال‌ قدرت‌ وی‌ بر زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ و بر همه‌ چیز استدلال‌ می‌نمایند «نشانه‌هایی‌ است» عجیب‌ و بدیع‌ که‌ بر یگانگی‌ و قدرت ‌عظیم‌ پروردگار متعال‌، دلالت‌ می‌کند زیرا گرفتن‌ ارواح‌ و نگاهداشتن‌ یا پس‌ فرستادن‌ آن‌ها، برای‌ پندپذیران‌، پندآموز و برای‌ متذکران‌ و اندیشه ‌وران‌، یادآور خوبی‌ است‌.

بدین‌گونه‌، خدای‌ ‌ از هردو وفات‌ یاد کرد؛ وفات‌ کبری‌ که‌ همان‌ مرگ ‌است‌ و وفات‌ صغری‌ که‌ خواب‌ می‌باشد. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لتموتن‌ كما تنامون‌ ولتبعثن‌ كما تصحون‌». «قطعا چنان‌که‌ به‌ خواب‌ می‌روید، می‌میرید و قطعا چنان‌که‌ از خواب‌ بیدار می‌شوید، برانگیخته‌ می‌شوید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابی ‌هریره‌ س آمده‌ است‌ که ‌رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «چون‌ یکی‌ از شما بر بالین‌ خواب‌ خود جای‌ می‌گیرد، باید آن‌ را بیفشاند زیرا او نمی‌داند که‌ چه‌ چیز بر آن‌ ملافه‌ و بالین‌، جانشین‌ وی ‌شده‌ است‌ (یعنی‌ از حشرات). سپس‌ باید بگوید: «باسمك‌ ربي‌ وضعت‌ جنبي‌ وباسمك‌ أرفعه‌، إن‌ أمسكت‌ نفسي‌ فارحمها وإن‌ أرسلتها فاحفظها بما تحفظ به‌ عبادك ‌الصالحين‌». «پروردگارا! به ‌نام‌ تو پهلویم‌ را نهادم‌ و به‌ نام‌ تو آن‌ را برمی‌دارم‌، اگر روحم‌ را نگاه‌ داشتی‌، بر آن‌ رحم‌ کن‌ و اگر آن‌ را به‌ تنم‌ باز پس‌ فرستادی‌، آن‌ رابه‌ آنچه‌ که‌ بدان‌ بندگان‌ شایسته‌ات‌ را حفظ می‌کنی‌، حفظ بفرما». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از حذیفه‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول ‌‌خدا‌ ص چون‌ شبانگاه‌ در خوابگاه‌ خویش‌ قرار می‌گرفتند، دست‌ مبارک‌ خود را در زیر رخسار خود نهاده‌ و آن‌گاه‌ می‌گفتند: «اللهم‌ باسمك‌ أموت‌ و أحيا». «بارالها! به‌نام‌ تو می‌میرم‌ و زنده‌ می‌شوم‌». و چون‌ بیدار می‌شدند، می‌گفتند: «الحمد لله‌ الذي‌ أحيانا بعد ما أماتنا وإليه‌ النشور». «سپاس‌ خدایی‌ را که‌ ما را بعد از آن‌که‌ میراند، زنده‌ گردانید و به‌سوی‌ اوست‌ حشر و نشر ما».

ابن‌ عباس‌ س و غیر وی‌ از مفسران‌ در معنی‌ آیه‌ می‌گویند: «ارواح‌ زندگان‌ و مردگان‌ در خواب‌ باهم‌ ملاقات‌ می‌کنند و آن‌ ارواحی‌ که‌ خدا أ بخواهد، همدیگر را شناخته‌ و تعارف‌ حاصل‌ می‌کنند پس‌ چون‌ تمام‌ آن‌ها بخواهند که ‌به‌سوی‌ اجساد خویش‌ بازگردند، خداوند أ ارواح‌ مردگان‌ را نزد خود نگاه ‌می‌دارد و ارواح‌ زندگان‌ را به‌سوی‌ اجساد آن‌ها باز پس‌ می‌فرستد».

﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ كَانُواْ لَا يَمۡلِكُونَ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَعۡقِلُونَ٤٣

«آیا غیر از الله برای‌ خود شفاعت‌گرانی‌ برگرفته‌اند؟» یعنی‌: آیا مشرکان‌ جز خداوند أ خدایانی‌ را به‌عنوان‌ شفیع‌ برای‌ خود برگرفته‌اند تا برایشان‌ نزد او شفاعت‌ کنند؟ استفهام‌ برای‌ انکار است‌ «بگو: آیا هرچند آن‌ها اختیار چیزی‌ را نداشته ‌باشند و تعقل‌ نکنند؟» باز هم‌ آن‌ها را به‌ شفاعت‌ می‌خوانید؟ یعنی‌: چگونه‌ آن‌ها را نزد خداوند أ شفیع‌ خویش‌ برمی‌گیرید در حالی‌که‌ آنان‌ نه‌ مالک‌ شفاعتی‌ هستند و نه‌ مالک‌ چیز دیگری‌؟ حتی‌ چیزی‌ از شفاعت‌ یا غیر آن‌ را درک‌ و فهم‌ نیز نمی‌کنند زیرا آنان‌ جماداتی‌ بی‌عقل‌ و شعور بیش‌ نیستند.

﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤

«بگو» ای‌ پیامبر‌ ص به‌ آنان‌ «شفاعت‌، یکسره‌ از آن‌ خداست» پس‌ چیزی‌ از شفاعت‌ برای‌ دیگران‌ نیست‌ و کسی‌ در آن‌ راهی‌ ندارد مگر این‌که‌ شفاعتگر از کسانی‌ باشد که‌ خداوند أ او را برای‌ شفاعت‌ پسندیده‌ باشد و مشفوع‌ له‌ نیز از کسانی‌ باشد که‌ خدای‌ ‌ به‌ شفاعت‌ برای‌ وی‌ اذن‌ دهد «فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ مخصوص‌ اوست» و هیچ ‌کس‌ مالک‌ این‌ نیست‌ که‌ در کار او بدون‌ اذن‌ و رضایش‌ سخن‌ بگوید «سپس‌ به‌سوی‌ او بازگردانیده‌ می‌شوید» در روز قیامت‌؛ پس ‌میان‌ شما به‌ عدل‌ خویش‌ حکم‌ می‌کند و هرکس‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهد.

﴿وَإِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُ ٱشۡمَأَزَّتۡ قُلُوبُ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِۖ وَإِذَا ذُكِرَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمۡ يَسۡتَبۡشِرُونَ٤٥

«و چون‌ خدا به‌ تنهایی‌ یاد شود» و خدایانشان‌ همراه‌ با وی‌ یاد نشوند «دلهای ‌کسانی‌ که‌ به‌ آخرت‌ ایمان‌ ندارند، تنگ‌ می‌گردد» و در نتیجه‌، از ذکر او تنفر می‌ورزند و می‌رمند. اشمئزاز: آن‌ است‌ که‌ شخص‌ از اندوه‌ و نفرت‌ پر شود و بر اثر آن‌، انقباض‌ و تنگی‌ای‌ در دل‌ وی‌ واقع‌ شود که‌ اثر آن‌ بر چهره‌اش‌ نمایان‌ گردد.

سپس‌ خداوند متعال‌ خوشحالی‌ و شادمانی‌ آن‌ها را در هنگام‌ یاد کردن‌ بتانشان ‌ذکر نموده‌ و می‌فرماید: «و چون‌ کسانی‌ که‌ غیر از او به‌ پرستش‌ گرفته‌ شده‌اند، یاد شوند» آن‌ها خدایان‌ پنداری‌ای‌ مانند لات‌ و عزی‌ هستند «بناگاه‌ آنان‌ شادمانی ‌می‌کنند» یعنی‌: از این‌ یادآوری‌ شادمان‌ شده‌ و در بهجت‌ و خرمی‌ قرار می‌گیرند. استبشار: پر شدن‌ دل‌ از شادی‌ است‌ تا بدانجا که‌ پوست‌ چهره‌ از آن‌ باز و بشاش ‌گردد.

این‌ واقعیتی‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ بدان‌ پرداخته‌ است‌، درد و آفتی‌ است‌ که‌ امروزه‌ در عصر ما نیز شیوع‌ پیدا کرده‌؛ زیرا چه‌ بسا بیان‌ حقایق‌ ایمانی‌، آثار نفرت‌ و اشمئزاز را بر چهره‌ بسیاری‌ به‌ دنبال‌ دارد؛ مثلا اگر از این‌ حقیقت‌ که‌ شفا فقط به‌ دست ‌بلاکیف‌ خدا أ است‌، پیروزی‌ فقط به‌ دست‌ اوست‌ و غیر این‌ از سخنانی‌ که‌ بیانگر توحید محض‌ است‌، سخن‌ به‌ میان‌ آید، سست‌ ایمانان‌ منقبض‌ می‌شوند اما اگر از تأثیر علوم‌، أسباب‌ و ابزار کار بشری‌ یاد کنید، ملاحظه‌ می‌نمایید که‌ چهره ‌بسیاری‌ باز و شکفته‌ شده‌ و آثار انبساط بر آنان‌ هویدا می‌شود ـ نعوذبالله‌ من‌ذلک‌.

﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ عَٰلِمَ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحۡكُمُ بَيۡنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ٤٦

«بگو: بارالها! ای‌ پدید آورنده‌ آسمآن‌ها و زمین‌، ای‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار، تو خود میان ‌بندگانت‌ بر سر آنچه‌ اختلاف‌ می‌کردند، داوری‌ می‌کنی» پس‌ نیکوکار را در قبال ‌نیکوکاری‌اش‌ و بدکردار را در قبال‌ بدکاری‌اش‌ جزا می‌دهی‌ زیرا با این‌ پاداش‌ و مجازات‌ توست‌ که‌ این‌ حقیقت‌ که‌: چه ‌کسی‌ بر حق‌ و چه‌ کسی‌ بر باطل‌ است‌، آشکار می‌شود و فقط در پیشگاه‌ توست‌ که‌ بساط اختلاف‌ اختلاف‌کنندگان‌ وجدال‌ جدل‌کنندگان‌ برچیده‌ می‌شود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌روایت‌ مسلم‌ و ابوداوود از عائشه ل آمده‌ است ‌که‌ فرمود: رسول‌ ‌خدا‌ ص چون‌ از طرف‌ شب‌ برای‌ نماز و نیایش‌ بر می‌خاستند، نماز خویش‌ را با این‌ دعا افتتاح‌ می‌کردند: «اللهم‌ رب‌ جبريل‌ وميكائيل‌ وإسرافيل‌، فاطر السموات‌ والأرض‌، عالم‌ الغيب‌ والشهادة‌، أنت‌ تحكم‌ بين‌ عبادك‌ فيما كانوا فيه ‌يختلفون‌، اهدني‌ لما اختلف‌ فيه‌ من‌ الحق‌ بإذنك‌ إنك‌ تهدي‌ من‌ تشاء إلي‌ صراط مستقيم‌». «بارالها! ای‌ پروردگار جبرئیل‌ و میکائیل‌ و اسرافیل‌، ای‌ پدیدآورنده‌ آسمانها وزمین‌، ای‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار! تو میان‌ بندگانت‌ در آنچه‌ که‌ در مورد آن‌ اختلاف‌ می‌کردند، داوری‌ می‌کنی‌ پس‌ مرا بر آنچه‌ از حق‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ شده ‌است‌، به‌اذن‌ خویش‌ هدایت‌ کن‌، بی‌گمان‌ تو هرکه را بخواهی‌، به‌سوی‌ راه‌ راست ‌هدایت‌ می‌کنی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ ابوبکر صدیق س از رسول‌‌ خدا‌ ص سؤال‌ کرد که‌ در صبح‌ و شام‌ چه‌ بخواند؟ رسول ‌‌خدا‌ ص به‌ وی ‌فرمودند: چون‌ صبح‌ و شام‌ بر تو می‌آید و هنگامی‌ که‌ شبانگاه‌ در خوابگاهت‌ قرار می‌گیری‌، بگو: «اللهم‌ فاطر السموات‌ والأرض‌ عالم‌ الغيب‌ والشهادة‌، لا إله‌ إلا أنت، ‌رب‌ كل‌ شي‌ء ومليكه‌، أعوذ بك‌ من‌ شر نفسي‌ وشر الشيطان‌ وشركه‌، أن‌ أقترف‌ علي‌ نفسي‌ بسوء، أو أجره‌ إلي‌ مسلم‌». «بارالها! ای‌ آفریننده‌ آسمانها و زمین‌، ای‌ دانای ‌نهان‌ و آشکار! معبودی‌ جز تو نیست‌، پروردگار و مالک‌ همه ‌چیز تویی‌، به‌ تو از شر نفس‌ خود و شر شیطان‌ و شرک‌ آن‌ پناه‌ می‌برم‌ ؛ از این‌که‌ بر زیان‌ خودم‌ مرتکب ‌بدی‌ای‌ شوم‌، یا آن‌ بدی‌ را به‌سوی‌ مسلمانی‌ بکشانم‌».

﴿وَلَوۡ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦ مِن سُوٓءِ ٱلۡعَذَابِ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ وَبَدَا لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مَا لَمۡ يَكُونُواْ يَحۡتَسِبُونَ٤٧

«و اگر آنچه‌ در زمین‌ است‌ یکسره‌ از آن‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند باشد» یعنی‌: اگر تمام‌ اموال‌ و ذخایر دنیا از آن‌ ستمگران‌ باشد «و نظیرش‌ نیز با آن‌ باشد» یعنی‌: همانند آن‌ از اموال‌ و ذخایر نیز با آن‌ ضمیمه‌ باشد «قطعا آن‌ را برای‌ رهایی‌ خودشان ‌از سختی‌ عذاب‌ روز قیامت‌ خواهند داد» از بس‌ که‌ در این‌ روز، عذاب‌ خداوند أ بر آنان‌ ـ به‌عنوان‌ جزای‌ ظلمشان‌ ـ سخت‌ و سهمگین‌ است‌ «و آنچه‌ که‌ حسابش‌ را نمی‌کردند، از سوی‌ خدا برایشان‌ آشکار می‌گردد» یعنی‌: از مجازات‌های‌ الهی‌ و خشم‌ و شدت‌ عذاب‌ وی‌، چیزهایی‌ بر آنان‌ آشکار می‌شود که‌ در گمان‌ و حساب‌شان‌ قرار نداشته‌ است‌. مجاهد در تفسیر آن‌ می‌گوید: «اینان‌ در دنیا اعمالی‌ را انجام‌ داده ‌بودند که‌ گمان‌ می‌کردند آن‌ اعمال‌، اعمال‌ نیکی‌ است‌ اما بناگاه‌ دیدند که‌ آن ‌اعمال‌ همه‌ گناه‌ بوده‌ است‌».

﴿وَبَدَا لَهُمۡ سَيِّ‍َٔاتُ مَا كَسَبُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٤٨

«و کیفر آنچه‌ کرده‌ بودند» یعنی‌: جزای‌ اعمال‌ بد و نابکارشان‌ ؛ مانند شرک‌ و ظلم‌ بر اولیای‌ خدا أ «بر آنان‌ آشکار می‌شود و آنچه‌ را که‌ بدان‌ استهزا می‌کردند، آن‌ها را فرو می‌گیرد» یعنی‌: همان‌ کیفری‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص آن‌ها را بدان‌ بیم ‌می‌دادند، گریبانگیرشان‌ شده‌ و بر آن‌ها مسلط می‌شود.

﴿فَإِذَا مَسَّ ٱلۡإِنسَٰنَ ضُرّٞ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلۡنَٰهُ نِعۡمَةٗ مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمِۢۚ بَلۡ هِيَ فِتۡنَةٞ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٤٩

«و چون‌ به‌ انسان‌ سختی‌ای‌ برسد، مارا فرامی‌خواند» یعنی‌: شأن‌ و حال‌ انسان‌ این‌ است‌ که‌ چون‌ بر او سختی‌ و بلایی‌ ـ مانند بیماری‌ یا فقر یا غیر آن‌ ـ برسد، خدای‌ ‌ را می‌خواند و به‌سوی‌ او در رفع‌ و دفع‌ آن‌ بلا و سختی‌، زاری‌ و تضرع‌ می‌کند «سپس‌ چون‌ نعمتی‌ از جانب‌ خود به‌ او ارزانی‌ داریم» و در خیری‌ را به‌روی‌ او بگشاییم‌ «می‌گوید: جز این‌ نیست‌ که‌ این‌ نعمت‌ بنا بر دانشی‌ که‌ در من ‌است‌، به‌ من‌ داده‌ شده» یعنی‌: بنا بر علمی‌ که‌ خودم‌ به‌ مشاغل‌ و حرفه‌ها داشته‌ام‌، یا براساس‌ خوبی‌ و خیری‌ که‌ در من‌ بوده‌ است‌، یا بر اساس‌ علم‌ خداوند أ به‌فضل‌ و برتری‌ من‌، این‌ نعمت‌ به‌ من‌ ارزانی‌ شده‌ است‌ «نه‌ چنان‌ است‌ بلکه‌ آن ‌آزمونی‌ است» یعنی‌: نعمتی‌ را که‌ به‌ وی‌ داده‌ایم‌، بنا بر علل‌ و عوامل‌ پنداری‌ او نیست‌ بلکه‌ دادن‌ این‌ نعمت‌ به‌ وی‌، آزمایش‌ و امتحانی‌ است‌ که‌ آیا شکر و سپاس ‌می‌گزارد یا این‌که‌ کفران‌ و ناسپاسی‌ می‌کند؟ «ولی‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» که‌ این ‌بخشیدن‌ نعمت‌، استدراجی‌ از جانب‌ خداوند أ و امتحانی‌ برای‌ آنان‌ است‌ که‌ آیا بدانچه‌ نزدشان‌ است‌، شکر و سپاس‌ می‌گزارند، یا کفران‌ و ناسپاسی‌ می‌کنند؟ هم‌ بدین‌ جهت‌، آنان‌ غافلانه‌ در نعمت‌های خدا أ فرو می‌روند، بی‌آن‌که‌ منعم‌ حقیقی ‌را حاضر و ناظر بدانند.

﴿قَدۡ قَالَهَا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٥٠

«هر آینه‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» مانند قارون‌ و دیگران‌ «نیز این‌ سخن ‌را» که‌ ما این‌ نعمت‌ را بر اساس‌ علمی‌ که‌ داریم‌ داده‌ شده‌ایم‌ «گفتند پس‌ آنچه ‌به‌دست‌ آورده‌ بودند» از متاع‌ و بهره‌ دنیا «بلا را از آنان‌ دفع‌ نکرد» بلکه‌ عذاب‌ الهی ‌دامنگیرشان‌ شد.

﴿فَأَصَابَهُمۡ سَيِّ‍َٔاتُ مَا كَسَبُواْۚ وَٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ هَٰٓؤُلَآءِ سَيُصِيبُهُمۡ سَيِّ‍َٔاتُ مَا كَسَبُواْ وَمَا هُم بِمُعۡجِزِينَ٥١

«تا کیفر آنچه‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بودند» از بدی‌ها «به‌ آنان‌ رسید و کسانی‌ از این‌ گروه» یعنی‌: از این‌ امت‌ «که‌ ستم‌ کرده‌اند» با شرک‌ و کفر «به‌ زودی‌ نتایج‌ سوء آنچه‌ را که‌ مرتکب‌ شده‌اند، بدیشان‌ خواهد رسید» چنان‌که‌ به‌ پیشینیان‌شان‌ رسید؛ مانند قحطی‌ و قتل‌ و اسارت‌ و قهر «و آنان‌ عاجز کننده‌ نیستند» یعنی‌: از عذاب ‌خدا أ توان‌ گریز ندارند بلکه‌ مرجع‌ و بازگشت‌شان‌ به‌سوی‌ اوست‌ و هر چه‌ بخواهد ـ از کیفر و مجازات‌ ـ با آن‌ها می‌کند.

﴿أَوَ لَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٥٢

«آیا ندانسته‌اند» از طریق‌ مشاهدات‌شان‌ «که‌ خداست‌ که‌ روزی‌ را برای‌ هرکس‌ که ‌بخواهد» گشاده‌ سازد «گشاده‌ می‌گرداند و برای‌ هرکس‌ که‌ بخواهد» روزی‌ را تنگ ‌گرداند «تنگ‌ می‌گرداند؟ قطعا در این‌ امر نشانه‌هایی‌ است» بزرگ‌ و علاماتی‌ است ‌سترگ‌ «برای‌ مردمی‌ که‌ ایمان‌ دارند» به‌ این‌که‌ رویدادها همه‌ ـ اعم‌ از گشاده ‌کردن‌ یا تنگ‌گردانیدن‌ روزی‌ و غیر آن‌ از امور ـ از جانب‌ خدا أ است‌. اما کافران‌ از دیدن‌ این‌ نشانه‌ها کورند.

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣

«بگو» ای‌ محمد‌ ص از جانب‌ من‌ به‌ بندگانم‌: «ای‌ بندگان‌ من» یعنی‌: ای‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌! زیرا در عرف‌ قرآن‌، این‌ اضافت‌ مخصوص‌ به‌ مؤمنان‌ است‌. آری‌! ای‌ بندگان‌ مؤمن‌ من‌: «که‌ بر خود اسراف‌ روا داشته‌ اید» مراد از اسراف‌: افراط و زیاده‌روی‌ در گناهان‌ و ارتکاب‌ بسیار آن‌هاست‌. «از رحمت‌ خدا» یعنی‌: از مغفرت‌ وی‌ «نومید نشوید».

این‌ آیه‌ امیدبخش‌ترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا أ است‌ زیرا مشتمل‌ بر بزرگترین ‌بشارت‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ بندگانش‌ می‌باشد، چه‌ همان‌گونه‌ که‌ ملاحظه‌ می‌کنیم‌؛ حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌، اولا ـ با هدف‌ گرامیداشت‌ و فزون ‌ساختن‌ بشارت‌ به‌ بندگان‌ ـ ایشان‌ را به‌ خودش‌ منسوب‌ کرد، سپس‌ ایشان‌ را به‌ زیاده‌روی‌ در نافرمانی‌ها و ارتکاب‌ بسیار گناهان‌ موصوف‌ ساخت‌ آن‌گاه‌ به‌ دنبال‌ آن‌، این‌ زیاده‌روان‌ افراطگر در معاصی‌ را از نومیدی‌ از رحمت‌ خویش‌ نهی‌ کرد. و این‌ خود دلالت‌ می‌کند بر این‌ امر که‌ نهی‌ از نومیدی‌، برای‌ گنهکاران‌ غیر مسرفی‌ که‌ در این‌ عرصه‌ زیاده‌روی‌ نمی‌کنند، از باب‌ اولی‌ مورد نظر حق‌ تعالی‌ می‌باشد.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ عبارتی‌ بیان‌ می‌دارد که‌ بعد از آن‌ در این‌ حقیقت‌ جای ‌هیچ‌گونه‌ شک‌ و تردیدی‌ باقی‌ نمی‌ماند: «در حقیقت‌ خدا همه‌ گناهان‌ را می‌آمرزد» یعنی‌: اگر بخواهد، هرگونه‌ گناهی‌ را از هر نوعی‌ که‌ باشد، برای‌ توبه‌کاران ‌می‌آمرزد؛ جز شرکی‌ که‌ صاحبش‌ از آن‌ توبه‌ نکرده‌ باشد، به‌دلیل‌ این‌ فرموده ‌حق‌ تعالی‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ [نساء:۴۸]. «در حقیقت‌خداوند نمی‌آمرزد این‌که‌ به‌ او شریک‌ آورده‌ شود ولی‌ مادون‌ آن‌ را برای‌ هر کس ‌که‌ بخواهد می‌آمرزد».

سپس‌ این‌ آمرزش‌ خویش‌ برای‌ گناهان‌ را با این‌ عبارت‌ مؤکد می‌گرداند: می‌آمرزد گناهان‌ را «همه‌ یکجا» وه‌! چه‌ عظیم‌ است‌ این‌ بشارت‌، بشارتی‌ که‌ دل‌های مؤمنان‌ نیکوکار به‌ آن‌ آرام‌ می‌گیرد و از بهجت‌ و فرحت‌ لبریز می‌شود «بی‌گمان‌ او آمرزگار مهربان‌ است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ بسیار آمرزنده‌ و بسیار مهربان ‌است‌ و در هردو وصف‌ آمرزندگی‌ و مهربانی‌، عنایت‌ وی‌ بی‌نهایت‌ وسیع‌ می‌باشد پس‌ کسی‌ که‌ می‌پندارد نومید کردن‌ بندگان‌ خدا أ و دلسرد کردن‌شان‌ از رحمت ‌وی‌، برایشان‌ بهتر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ خداوند أ خود آنان‌ را بدان‌ بشارت‌ داده‌ است‌، چنین‌کسی‌ بی‌تردید مرتکب‌ بزرگترین‌ ستم‌ شده‌ و اشتباهی‌ بس‌ نادرست‌ از وی‌ سر زده‌ است‌.

از ابن‌مسعود س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «بزرگترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا أ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ٢ [آل عمران: ۲]. در سوره‌ «بقره‌/۲۵۵» و در سوره‌ «آل‌ عمران/‌۲» است‌، جامع‌ترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا أ در باره‌ خیر و شر، در سوره‌ «نحل/‌٩۰» یعنی‌ آیه‌: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ است‌، امید بارترین‌ و گشایش‌ آورترین‌ آیه‌ در قرآن‌ کریم‌، در سوره‌ «زمر» یعنی‌ همین‌ آیه‌ است‌ و استوارترین‌ آیه‌ در کتاب‌ خدا أ در مورد تفویض‌ و توکل‌، در سوره‌ «طلاق‌/۳ ـ ۲»، یعنی‌ این‌ آیه‌ است‌: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ‌». ابن‌ ابی ‌حاتم‌ از ابی‌الکنود روایت‌ می‌کند: عبدالله بن‌ مسعود س بر قاضی‌ای‌ گذشت‌ که‌ در حال‌ موعظه ‌گفتن ‌برای‌ مردم‌ بود پس‌ درنگی‌ کرد و آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ وی‌ گفت‌: ای‌ واعظ! چرا مردم ‌را از رحمت‌ خدا أ نومید می‌کنی‌؟ سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ [الزمر: ۵۳].

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ ابوایوب‌ انصاری‌ س در آستانه‌ وفات‌ قرار گرفت‌، به‌ اطرافیانش‌ فرمود: تا هم‌اکنون‌ چیزی‌ را از شما پنهان‌ می‌کردم‌ که‌ آن‌ را از رسول‌‌خدا‌ ص شنیده‌ام‌؛ اکنون‌ آن‌ را به‌ شما اعلام‌ می‌کنم‌: آن‌ حضرت‌‌ ص فرمودند: «لو لا أنكم‌ تذنبون‌، لخلق‌ الله‌ ‌ قوما يذنبون‌ فيغفر لهم‌: اگر شما کسانی‌ نبودید که‌ مرتکب‌ گناه‌ می‌شدید، قطعا خدای‌ ‌ گروهی‌ را می‌آفرید که‌ مرتکب‌ گناه‌ شوند تا بر آنان‌ بیامرزد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ عباس‌ س آمده‌ است‌: «كفارة‌ الذنب‌ الندامة‌». «کفاره‌ گناه‌، پشیمانی‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ثوبان‌ ـ برده‌ آزاد شده‌ رسول‌‌ خدا‌ ص ـ آمده ‌است‌ که‌ آن‌ حضرت‌‌ ص فرمودند: «دوست‌ ندارم‌ که‌ دنیا و آنچه‌ در آن‌ است‌ را در برابر این‌ آیه‌: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ [الزمر: ۵۳] به‌ من‌ بدهند. مردی‌ گفت‌: یا رسول ‌الله! پس‌ کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ است‌ چه‌؟ رسول ‌‌خدا‌ ص لحظه‌ای ‌سکوت‌ کرده‌ و آن‌گاه‌ فرمودند: «ألا و من‌ أشرك‌، ثلاث‌ مرات‌». «آگاه‌ باشید، حتی‌ آمرزیده‌ می‌شود بر کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ است‌. و سه‌ بار این‌ جمله‌ را تکرار کردند». یعنی‌: کسی‌ که‌ شرک‌ ورزیده‌ و سپس‌ از شرک‌ خویش‌ توبه‌ کرده‌ است‌، نیز مورد آمرزش‌ قرار می‌گیرد.

بخاری‌ و مسلم‌ از ابن‌ عباس س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: جمعی‌ از مشرکان‌ مر تکب‌ قتل‌ و قتال‌ و زنا و فحشایی‌ بسیار شده‌ بودند، سپس‌ نزد حضرت‌ محمد ص است آمده‌ و گفتند: به‌راستی‌ آنچه‌ که‌ تو می‌گویی‌ و به‌سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانی‌، بسیار زیبا و نیکوست‌ اما آیا می‌توانی‌ به‌ ما خبر دهی‌ که ‌با این‌همه‌ گناهی‌ که‌ مرتکب‌ گردیده‌ایم‌، برای‌ ما توبه‌ای‌ است‌؟ آیا برای‌ آنچه‌ که‌ ما کرده‌ایم‌، کفاره‌ای‌ وجود دارد؟ پس‌ آیات‌ (٧۰ ـ ۶۸) سوره‌ «فرقان‌» و این ‌آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَأَنِيبُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ وَأَسۡلِمُواْ لَهُۥ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ٥٤

آن‌گاه‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ بندگانش‌ را به‌ این‌ امر مژده‌ داد که‌ او همه‌ گناهان‌ را می‌آمرزد، اینک‌ آن‌هارا به‌ بازگشت‌ و انابت‌ به‌سوی‌ خود دستور می‌دهد: «و به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ بازگردید و منقاد او شوید» با انجام ‌دادن‌ طاعات‌، پرهیز از معاصی‌، تسلیم‌ شدن‌ به‌ فرمان‌ و گردن ‌نهادن‌ به‌ حکمش‌ «پیش‌ از آن‌که‌ بر شما عذاب» دنیا «بیاید و دیگر یاری‌ نشوید» اگر قبل‌ از فرود آمدن‌ عذاب‌ توبه‌ نکنید.

ذکر انابت‌ و رجوع‌ به‌سوی‌ حضرت‌ حق‌ تعالی‌ بعد از ذکر مغفرت‌، برای‌ این ‌است‌ که‌ هیچ‌ طمع‌کاری‌ در کسب‌ مغفرت‌ بدون‌ توبه‌، طمع‌ نبسته‌ و بداند که‌ توبه‌، شرطی‌ لازم‌ برای‌ مغفرت‌ است‌ و مغفرت‌ بدون‌ آن‌ حاصل‌ نمی‌شود. و این‌ یکی‌ از قوانین‌ عام‌ الهی‌ است‌ ـ چنان‌که‌ زمخشری‌ گفته‌ است‌.

﴿وَٱتَّبِعُوٓاْ أَحۡسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَكُمُ ٱلۡعَذَابُ بَغۡتَةٗ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٥٥

«و پیش‌ از آن‌که‌ به‌ طور ناگهانی‌ و در حالی‌ که‌ حدس‌ نمی‌زنید عذاب‌ بر شما فرود آید» یعنی‌: پیش‌ از آن‌که‌ عذاب‌، شما را غافلگیر سازد در حالی‌که‌ از رسیدن‌ آن‌ آگاهی‌ نداشته ‌باشید. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: پیش‌ از آن‌که‌ بناگاه‌ بمیرید و در عذاب‌ درافتید؛ «نیکوترین‌ چیزی‌ را که‌ از جانب‌ پروردگارتان‌ به‌سوی‌ شما نازل‌ شده ‌است‌، پیروی‌ کنید» که‌ این‌ نیکوترین‌ چیز، قرآن‌ است‌ ؛ پس‌ حلال‌ آن‌ را حلال‌ وحرام‌ آن‌ را حرام‌ بدانید و به‌ اوامر آن‌ پایبند و از منهیات‌ آن‌ بپرهیزید. البته‌ همه‌ قرآن‌ نیکوست‌. به‌قولی‌: مراد از نیکوترین‌ قرآن‌، آیات‌ محکم‌ آن‌ است‌ نه‌ آیات ‌متشابه‌ آن‌. به‌قولی‌دیگر: مراد از پیروی‌ نیکوترین‌ چیز... در پیش‌ گرفتن‌ عفو است‌ نه‌ انتقام‌. هرچند در موردی‌ که‌ انتقام‌ گرفتن‌ حق‌ انسان‌ است‌، انتقام‌ و عفو هردو جایز است‌ اما آیه‌ مبارکه‌ بر عفو بر می‌انگیزد و بر آن‌ تشویق‌ می‌کند. همین‌گونه‌، هر امری‌ در قرآن‌ که‌ در آن‌ فاضل‌ و افضلی‌ باشد ـ اعم‌ از عبادات‌ و غیر آن‌ ـ پیروی‌ افضل‌ بهتر و نیکوتر از پیروی‌ فاضل‌ است‌.

﴿أَن تَقُولَ نَفۡسٞ يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِينَ٥٦

«تا مبادا کسی‌ بگوید: دریغا بر آنچه‌ در کار خدا فروگذار کردم» یعنی‌: از نیکوترین‌ها پیروی‌ کنید، برای‌ پرهیز و بیم‌ از آن‌که‌ انسان‌ کافر بگوید: وای‌! دریغ‌ و درد بر من‌ که‌ از ایمان‌ به‌ خدا أ و قرآن‌ و عمل‌ به‌ آن‌ فروگذار کردم‌. فراء درمعنی‌ آن‌ می‌گوید: «واحسرتا! بر آنچه‌ در قرب‌ و جوار خداوند أ فروگذار کردم‌». «بی‌تردید من‌ از تمسخر کنندگان‌ بودم» به‌ دین‌ خدا أ در دنیا پس‌ به‌ این‌حد بسنده‌ نکردم‌ که‌ طاعت‌ خدای‌ ‌ را فرو گذارم‌ بلکه‌ حتی‌ اهل‌ دین‌ را هم ‌به‌ ریشخند و تمسخر گرفتم‌.

﴿أَوۡ تَقُولَ لَوۡ أَنَّ ٱللَّهَ هَدَىٰنِي لَكُنتُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ٥٧

«یا بگوید» کافر در روز قیامت‌ «اگر خدا هدایتم‌ می‌کرد، مسلما از متقیان‌ بودم» یعنی‌: تا کافر در روز قیامت‌ نگوید که‌: اگر خدا أ مرا به‌سوی‌ دینش‌ ارشاد و هدایت‌ می‌کرد، قطعا از کسانی‌ بودم‌ که‌ از شرک‌ و معاصی‌ پرهیز کرده‌اند.

﴿أَوۡ تَقُولَ حِينَ تَرَى ٱلۡعَذَابَ لَوۡ أَنَّ لِي كَرَّةٗ فَأَكُونَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ٥٨

«یا چون‌ عذاب‌ را ببیند، بگوید: کاش‌ مرا برگشتی‌ بود» به‌سوی‌ دنیا «تا از نیکوکاران‌ می‌شدم» یعنی‌: تا از مؤمنان‌ به‌ خدا أ، از یکتاپرستان‌ وی‌ و از نیکوکاران‌ در اعمال‌ خویش‌ می‌شدم‌.

﴿بَلَىٰ قَدۡ جَآءَتۡكَ ءَايَٰتِي فَكَذَّبۡتَ بِهَا وَٱسۡتَكۡبَرۡتَ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٥٩

«نه‌ چنان‌ است» که‌ تو می‌گویی‌ ای‌ بنده‌ پشیمان‌ از گذشته‌ خویش‌ در سرای‌ دنیا بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که‌: «آیات‌ من‌ بر تو آمد و تو آن‌ها را تکذیب‌ کردی‌ و تکبر ورزیدی‌ و از کافران‌ شدی» مراد از آیات‌: آیات‌ تنزیلی‌ پروردگار است‌ که‌ قرآن‌ کریم ‌می‌باشد. یعنی‌: درحالی‌که‌ تو در دنیا امکان‌ تصدیق‌ و پیروی‌ از حق‌ را داشته‌ای‌، دیگر چرا حالا خواستار بازگشت‌ به‌سوی‌ دنیا می‌شوی‌؟.

﴿وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ تَرَى ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى ٱللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسۡوَدَّةٌۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ٦٠

«و روز قیامت‌ کسانی‌ را که‌ بر خدا دروغ‌ بسته‌اند» هنگامی‌ که‌ مدعی‌ شدند: خدای‌ سبحان‌ شریک‌ و زن‌ و فرزند دارد «روسیاه‌ می‌بینی» به‌سبب‌ عذابی‌ که‌ بر آنان‌ احاطه‌ کرده‌ است‌ و به‌سبب‌ آنچه‌ که‌ از غضب‌ و نقمت‌ خدا أ مشاهده ‌کرده‌اند، یا به‌ سبب‌ کذب‌ و افترایشان‌، روسیاه‌ و بی‌آبرو شده‌اند «آیا منزلگاه متکبران‌ در جهنم‌ نیست‌؟» یعنی‌: قطعا جهنم‌ مسکن‌ و مقام‌ متکبران‌ و گردنک‌شان‌ ازطاعت‌ خداوند أ است‌. کبر ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «گردنکشی ‌در برابر حق‌ و خرد و خوار شمردن‌ مردم‌ است‌».

﴿وَيُنَجِّي ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا يَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦١

«و خدا متقیان‌ را» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ از شرک‌ و نافرمانی‌های‌ خداوند أ پرهیز کرده‌اند «نجات‌ می‌دهد، قرین‌ رستگاری‌ خویش‌ شده» یعنی‌: نجات‌ می‌دهد ایشان‌ را از دوزخ‌ و رستگارشان‌ می‌سازد به‌ بهشت‌. سپس‌ در تفسیر این‌ رستگاری ‌می‌فرماید: «بدیشان‌ سختی‌ای‌ نمی‌رسد و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوند» یعنی‌: رنج‌ وسختی‌ و اندوه‌ را از آنان‌ دور می‌دارد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص این‌ آیه‌ را چنین‌ تفسیر کردند: «خداوند أ به‌ همراه‌ هر شخص‌، عمل‌ وی‌ را حشر می‌کند و گرد می‌آورد پس‌ عمل‌ مؤمن‌ در نیکوترین ‌صورت‌ و پاکیزه‌ترین‌ و معطرترین‌ بوی‌، همراه‌ وی‌ است‌ و هر گاه‌ موقف‌ رعب‌ یا هراسی‌ در پیش‌ باشد، آن‌ عملش‌ برایش‌ می‌گوید: نترس‌ زیرا تو در معرض‌ این‌ موقف‌ نیستی‌ و تو را به‌ آن‌ مد نظر ندارند. پس‌ چون‌ آن‌ عمل‌ مجسم‌ از این ‌اطمینان ‌بخشی‌ها به ‌وی‌ بسیار انجام‌ می‌دهد، آن‌ شخص‌ می‌گوید: وه‌! چه‌ نیکوکسی‌ هستی‌! آخر بگو که‌ تو کیستی‌؟ عملش‌ می‌گوید: آیا مرا نمی‌شناسی‌؟! من‌عمل‌ صالح‌ تو هستم‌؛ مرا با سنگینی‌ و گرانباری‌ام‌ برداشتی‌ و سوگند به‌خدای‌ ‌ که‌ اکنون‌ تو را برمی‌دارم‌ و از تو دفاع‌ می‌کنم‌! پس‌ همین‌ کس‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌ درباره‌ وی‌ می‌فرماید: ﴿وَيُنَجِّي ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ بِمَفَازَتِهِمۡ لَا يَمَسُّهُمُ ٱلسُّوٓءُ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦١ [الزمر: ۶۱]».

﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ٦٢

«الله آفریدگار هرچیزی‌ است» از همه‌ اشیای‌ موجود در دنیا و آخرت‌؛ بی‌ هیچ ‌فرقی‌ میان‌ یک‌ چیز با چیز دیگری‌ «و اوست‌ که‌ بر هر چیز نگهبان‌ است» و مراقب‌، بی‌ مشارکت‌ هیچ‌ شریکی‌.

﴿لَّهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٦٣

«کلیدهای‌ آسمآن‌ها و زمین» یعنی‌: کلیدهای‌ رزق‌ و رحمت‌، یا کلیدهای‌ اداره‌ و تدبیر امور آسمآن‌ها و زمین‌ «از آن‌ اوست» هیچ ‌کس‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ بر وی ‌ناپدید نشده‌ و از حیطه‌ اداره‌ و تدبیر وی‌ گریزی‌ ندارد «و کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ الله» یعنی‌: به‌ حجتها و برهآن‌های‌ وی‌ «کافر شده‌اند، آن‌ گروه‌ آنانند زیانکاران» که‌ در دنیا و آخرت‌ به‌ خود زیان‌ رسانده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ عثمان ‌بن ‌عفان‌ س از رسول‌‌ خدا‌ ص تفسیر این‌ آیه‌ را پرسید، ایشان‌ فرمودند: «ای‌ عثمان‌! کسی‌ قبل‌ از تو راجع‌ به‌ آن‌ از من‌ سؤال‌ نکرده‌ است‌. تفسیر آن‌ گفتن‌ این‌ کلمات ‌است‌: «لا إله‌ إلا الله‌ و الله‌ أكبر وسبحان ‌الله‌ وبحمده‌ أستغفر الله‌ ولا حول‌ ولا قوة‌ إلا باالله‌ هو الأول‌ والآخر والظاهر والباطن‌ بيده‌ الخير يحيي‌ ويميت‌ وهو علي‌ كل‌ شي‌ء قدير». یعنی: گنجینه‌های‌ آسمآن‌ها و زمین‌ برای‌ گوینده‌ این‌ها باز ساخته‌ می‌شود و به‌ او خیری‌ بسیار و پاداشی‌ بزرگ‌ می‌رسد.

﴿قُلۡ أَفَغَيۡرَ ٱللَّهِ تَأۡمُرُوٓنِّيٓ أَعۡبُدُ أَيُّهَا ٱلۡجَٰهِلُونَ٦٤

آن‌گاه‌ که‌ مشرکان‌ رسول‌‌خدا‌ ص را به‌ پرستش‌ بتان‌ فراخوانده‌ و گفتند: این ‌دین‌، دین‌ پدرانت‌ می‌باشد! خدای‌ سبحان‌ به‌ پیامبرش‌ فرمان‌ داد که‌: «بگو: ای ‌نادانان‌! آیا به‌ من‌ امر می‌کنید که‌ جز خدا را بپرستم‌؟» چه‌ جهالت‌ و حماقتی‌!

بیهقی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از حسن‌ بصری‌ روایت‌ می‌کند که‌ گفت‌: مشرکان‌ به‌ رسول‌‌خدا‌ ص گفتند: ای‌ محمد‌ ص! آیا آبا و اجدادت‌ را گمراه ‌می‌شناسی‌؟! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. ابن‌عباس‌ س روایت‌ می‌کند: مشرکان‌ از جهل‌ خویش‌ رسول‌‌خدا‌ ص را به‌ پرستش‌ بتان‌ دعوت‌ کرده‌ و گفتند: در آن‌صورت‌ ما هم‌ با تو خدایت‌ را می‌پرستیم‌! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥ [الزمر: ۶۵].

«و قطعا به‌ تو و به‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از تو بودند» از پیامبران‌ «وحی‌ شده‌ است» یعنی‌: به‌ هریک‌ از آنان‌ پیام‌ داده‌ شده‌ که‌: «اگر شرک‌ ورزی‌، حتما عملت ‌تباه‌ و مسلما از زیانکاران‌ خواهی‌ شد» پس‌ اگر شرک‌ ـ بر فرض‌ و تقدیر ـ موجب‌ نابود شدن‌ عمل‌ انبیا باشد، به ‌طریق‌ اولی‌ نابود کننده‌ عمل‌ امتهایشان‌ نیز هست‌. آری‌! این‌ سخن‌ در حق‌ انبیا، سخنی‌ مبتنی‌ بر فرض‌ و تقدیر است‌ ومراد از آن‌: تهییج‌ پیامبران‌ بر پایداری‌ در دعوت‌شان‌، نومید کردن‌ کافران‌ و هشدار و بیدار باشی‌ به‌ امت‌ است‌.

﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ٦٦

«بلکه‌ فقط خدا را» به‌تنهایی‌ و یگانگی‌ «بپرست» و احدی‌ را با او در عبادت ‌شریک‌ نکن‌ «و از سپاسگزاران» نعمت‌های حق‌ تعالی‌ بر خود «باش».

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٦٧

«و خدا را آنچنان‌ که‌ باید، به‌ بزرگی‌ نشناختند» یعنی‌: او را چنان‌که‌ حق‌ و سزاوار تعظیم‌ اوست‌، تعظیم‌ نکردند؛ آن‌گاه‌ که‌ غیر وی‌ را همراه‌ وی‌ به‌ پرستش‌ گرفتند «و حال‌ آن‌که‌ روز قیامت‌ زمین‌ همه‌ یکجا» یعنی‌: زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ «در قبضه ‌اوست‌ و آسمآن‌ها در پیچیده‌ به‌ دست‌ اوست‌؛ او منزه‌ و برتر است‌ از آنچه‌ با وی‌ شریک ‌می‌گردانند» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌: «خداوند أ در روز قیامت‌ زمین‌ را قبضه‌ می‌کند و آسمآن‌ها را با دست‌ راست ‌خود در هم‌ می‌پیچد، سپس‌ می‌گوید: انا الملك‌ أين‌ ملوك‌ الارض‌؟: منم‌ فرمانروا پس‌ کجایند فرمانروایان‌ زمین‌؟». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از عبدالله بن‌ مسعود س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: دانشمندی‌ از دانشمندان‌ یهود نزد رسول‌‌خدا‌ ص آمد و گفت‌: ای‌ محمد‌ ص! ما در تورات‌ می‌یابیم‌ که‌ خدای‌ ‌ آسمآن‌ها را بر سر یک‌ انگشت‌ خود قرار می‌دهد و زمین‌ها را بر سریک‌ انگشت‌ خود و درختان‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود و آب‌ و خاک‌ مرطوب‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود و سایر خلق‌ را بر سر یک‌ انگشت‌ خود آن‌گاه‌ می‌گوید: منم‌ فرمانروا! رسول‌‌خدا‌ ص ـ از سر تصدیق‌ سخن‌ آن‌ دانشمند ـ چنان‌ خندیدند که‌ دندآن‌های‌ آسیاب‌شان‌ نمایان‌ شد، سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول ‌‌خدا‌ ص روزی‌ این ‌آیه‌: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ [الزمر: ۶٧] را بر منبر خواندند و در حالی‌ که‌ دست‌ خویش‌ را در هنگام‌ سخنرانی‌ حرکت‌ داده‌ و آن‌ را پشت‌ورو می‌کردند، فرمودند: «يمجد الرب‌ نفسه‌، أنا الجبار، أنا المتكبر، أنا الملك‌، أنا العزيز أنا الكريم‌، فرجف ‌برسول‌الله‌ ص المنبر، حتي‌ قلنا ليخرن‌ به». «پروردگار ‌ خود را تمجید کرده‌ و می‌گوید: منم‌ جبار، منم‌ متکبر، منم‌ فرمانروا، منم‌ غالب‌، منم‌ کریم‌. در این ‌هنگام‌ منبر در زیر پای‌ رسول‌‌خدا‌ ص به‌لرزه‌ درآمد تا بدانجا که‌ باخود گفتیم‌: قطعا منبر با رسول‌‌خدا‌ ص فرومی‌افتد».

ابن‌ کثیر این‌ احادیث‌ را در تفسیرش‌ نقل‌ کرده‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ می‌گوید: «احادیث ‌بسیاری‌ روایت‌ شده‌ که‌ به‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ متعلق‌ است‌ و باید گفت‌: روش‌ صواب ‌در آن‌ها و امثال‌ آن‌ها همانا پیروی‌ از مذهب‌ سلف‌، یعنی‌ بیان‌ آن‌ها و اعتقاد به‌ آن‌ها به‌ همان‌ صورتی‌ است‌ که‌ آمده‌ است‌، بدون‌ قائل‌شدن‌ به‌ کیفیت‌، یا دست‌ بردن‌ به ‌تحریف‌ آن‌ها». یمین‌: هم‌ بر دست‌ اطلاق‌ می‌شود، هم‌ بر قدرت‌ و فرمانروایی‌ و هم ‌بر قوت‌ و نیرومندی‌.

﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ٦٨

«و در صور دمیده‌ می‌شود پس‌ هرکه‌ در آسمآن‌ها و هرکه‌ در زمین‌ است‌ بی‌هوش‌ درمی‌افتد» این‌ همان‌ نفخه‌ دوم‌ یا نفخه‌ «صعق‌» است‌. صعق‌: عبارت‌ از مرگ‌ فوری ‌است‌. صور: بوق‌ یا شاخی‌ است‌ که‌ اسرافیل‌ در آن‌ می‌دمد و از بس‌ صدایی ‌هولناک‌ دارد، تمام‌ اهالی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از هول‌ آن‌ می‌میرند. آری‌! هرکه‌ در آسمآن‌ها و هرکه‌ در زمین‌ است‌، بی‌هوش‌ در می‌افتد؛ «جز کسی‌ که‌ خدا خواسته‌ است» به‌ قولی‌: کسی‌ که‌ از واقعه‌ مرگ‌ همگانی‌ استثنا شده‌ است‌، خود اسرافیل‌ ÷ است‌ که‌ بعد از آن‌ می‌میرد. به‌قولی‌: استثنا شدگان‌؛ جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و عزرائیل‌ علیهم‌السلام‌ اند، به ‌دلیل‌ حدیث‌ شریف‌ وارده‌ در این ‌باب‌ از حضرت‌ انس‌ س که‌ رسول‌‌خدا‌ ص این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند، سپس ‌اصحاب پرسیدند: یا رسول‌الله! کسانی‌ خداوند أ آن‌ها را استثنا کرده‌، چه‌ کسانی‌ هستند؟ فرمودند: «آنان‌ جبرئیل‌، میکائیل‌، اسرافیل‌ و ملک‌الموت‌اند». نقل‌ شده‌ است‌ که‌: بعد از آن‌ جبرئیل‌ به‌ میراندن‌ نفس‌ اسرافیل‌ و میکائیل‌ و ملک‌الموت‌ مأمور می‌شود آن‌گاه‌ خدای‌ ‌ خود جان‌ جبرئیل‌ را می‌ستاند و خودش‌ تنها زنده‌ پاینده‌ای‌ است‌ که‌ باقی‌ می‌ماند، سپس‌ می‌گوید: لمن‌ الملک‌ الیوم‌؟: امروز فرمانروایی‌ از آن‌ کیست‌؟». این‌ جمله‌ را سه‌بار تکرار می‌کند آن‌گاه‌ خودش‌ به‌ خویشتن‌ چنین‌ پاسخ‌ می‌دهد: لله ‌الواحد القهار: از آن‌ خداوند یگانه‌ قهار است‌». بعدا اولین‌ کسی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ او را زنده‌ می‌کند، اسرافیل‌ ÷ است ‌پس‌ به‌ او دستور می‌دهد که‌ بار دیگر در صور بدمد و این‌ نفخه‌ سوم‌ یا نفخه‌ بعث ‌است‌» [۲۰].

به‌ قولی ‌دیگر: مراد از استثنا شدگان‌، شهدا هستند و در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌: ایشان‌ شمشیرهایشان‌ را پیرامون عرش‌ حمایل‌ گردن‌هایشان‌ می‌کنند.

«سپس‌ بار دیگر در آن‌ دمیده‌ می‌شود» که‌ این‌ نفخه‌ سوم‌، یا نفخه‌ «بعث‌» است ‌«و بناگاه‌ آنان‌ برپا ایستاده‌ می‌نگرند» یعنی‌: در این‌ هنگام‌، خلق‌ همه‌ به‌پا ایستاده ‌شده‌ و می‌نگرند که‌ به‌ آن‌ها چه‌ گفته‌ می‌شود. یا چشم‌ به‌ راه‌ و منتظر آنند که ‌با آن‌ها چه‌ عملی‌ انجام‌ می‌شود.

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌: اسرافیل‌ ÷ در صور دو بار می‌دمد؛ یک‌بار برای‌ مرگ‌ و دیگر بار برای‌ رستاخیز. اما جمهور علما برآنند که‌ دمیدن ‌وی‌ در صور سه‌ بار است‌: بار اول‌ برای‌ ایجاد هول‌ و هراس‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه ‌«فزع‌» می‌گویند. بار دوم‌ برای‌ مرگ‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «صعق‌» می‌گویند. بار سوم ‌برای‌ تجدید حیات‌، که‌ به‌ آن‌ نفخه‌ «بعث‌» می‌گویند.

﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ وَجِاْيٓءَ بِٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٦٩

«و زمین‌ به‌ نور پروردگارش‌ روشن‌ گردد» زیرا خداوند أ نور آسمآن‌ها و زمین ‌است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: زمین‌ به‌ عدل‌ خداوند أ که‌ میان‌ اهالی‌ آن‌ برپا می‌دارد و به‌ آنچه‌ از حق‌ که‌ در میان‌ بندگانش‌ حکم‌ می‌کند، روشن‌ و نورانی‌ می‌گردد «و کتاب» یعنی‌: کارنامه‌های‌ اعمال‌ بنی‌آدم‌ «نهاده‌ شود» پس‌ کسانی ‌نامه‌ اعمال‌ خود را به‌دست‌ راست‌ خود می‌گیرند و کسانی‌ با دست‌ چپ‌ خود. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: کارنامه‌ها برای‌ حساب‌ نهاده‌ می‌شود «و پیامبران‌ آورده ‌شوند» به‌سوی‌ موقف‌ محشر آن‌گاه‌ دراین‌باره‌ مورد سؤال‌ قرار می‌گیرند که‌: امت‌هایشان‌ به‌ دعوت‌شان‌ چه‌ پاسخی‌ داده‌اند؟ «و شهدا آورده‌ شوند» یعنی‌: کسانی‌ از امت‌ محمد‌ ص که‌ علیه‌ امت‌های‌ دیگر گواهی‌ می‌دهند و نیز شهدایی‌ که‌ در راه‌ خدا أ به‌ شهادت‌ رسیده‌اند، آورده‌ می‌شوند و در روز قیامت‌ به‌ ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ برای‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌ حق‌ را به‌ آن‌ها رسانده‌اند ولی‌ آن‌ها به‌ تکذیب‌ آن ‌پرداخته‌اند، گواهی‌ می‌دهند. یا مراد از گواهان‌، فرشتگان‌ نگهبانند «و میان‌شان ‌به ‌حق‌ داوری‌ گردد» یعنی‌: میان‌ بندگان‌، به‌ عدل‌ و راستی‌ حکم‌ می‌شود «و مورد ستم‌ قرار نگیرند» یعنی‌: از ثواب‌شان‌ کاسته‌ نمی‌شود و در عذابی‌ که‌ مستحق‌ آنند، افزوده‌ نمی‌شود و جزایشان‌ به‌اندازه‌ اعمال‌شان‌ داده‌ می‌شود.

﴿وَوُفِّيَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَا يَفۡعَلُونَ٧٠

«و هر کسی‌ جزای‌ آنچه‌ که‌ کرده‌ است» از خیر و شر «به ‌تمام‌ می‌یابد و خدا به‌ آنچه ‌می‌کنند» بندگان‌ در دنیا «داناتر است» لذا نه‌ به‌ نویسنده‌ای‌ نیاز دارد، نه‌ به‌ حساب‌گر و نه‌ به‌ شاهدی‌. پس‌ دلیل‌ این‌که‌ نامه‌ اعمال‌ در میان‌ نهاده‌ می‌شود و پیامبران‌ و گواهان‌ آورده‌ می‌شوند، فقط این‌ است‌ که‌ حجت‌ تکمیل‌ گردد و عذر از میان‌ برداشته‌ شود.

﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ يَتۡلُونَ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ رَبِّكُمۡ وَيُنذِرُونَكُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنۡ حَقَّتۡ كَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٧١

«و کافران‌ گروه‌گروه» یعنی‌: در گروههای‌ جداگانه‌ و متفرق‌، بعضی‌ به‌ دنبال ‌بعضی‌ «به‌سوی‌ جهنم‌ رانده‌ شوند» و برای‌ هر گروهی‌ رهبری‌ است‌ که‌ رأس‌ آنان‌ در کفر و دعوت‌کننده‌ آن‌ها به‌سوی‌ آن‌ بوده‌ است‌ «تا چون‌ بدان‌ رسند، درهای‌ آن ‌گشوده‌ گردد» یعنی‌: به‌ مجرد این‌که‌ به‌ دوزخ‌ می‌رسند، بی‌ هیچ‌ درنگی‌ به‌ آن‌ درآورده‌ می‌شوند. و دوزخ‌ هفت‌ در دارد «و نگهبانانش» یعنی‌: فرشتگان ‌نگهبان‌ دوزخ‌ و کارپردازان‌ آن‌ «به‌ آنان‌ گویند: مگر فرستادگانی‌ از خودتان» یعنی‌: از جنس‌ خودتان‌ «بر شما نیامدند که‌ آیات‌ پروردگارتان‌ را» که‌ آن‌ را بر شما نازل‌کرده‌ بود «بر شما بخوانند و از ملاقات‌ این‌ روزتان» که‌ به‌ آن‌ درافتاده‌اید «شما را هشدار دهند؟» بیضاوی‌ می‌گوید: «این‌ سؤال‌ فرشتگان‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ قبل ‌از فرستادن‌ شریعت‌، تکلیفی‌ بر بندگان‌ نیست‌ بدان‌ جهت‌ که‌ فرشتگان‌، این‌ سؤال‌ سرزنش‌بار خود را به‌ آمدن‌ پیامبران‌ و رساندن‌ کتاب‌ الهی‌ به‌ آنان‌، معلل ‌ساختند». «گویند: چرا» یعنی‌: پیامبران‌ آیات‌ الهی‌ را برای‌ ما آوردند و مارا از عذابی‌ که‌ در چنین‌ روزی‌ با آن‌ روبرو خواهیم‌ شد، بیم‌ و هشدار نیز دادند «ولی‌ حکم‌ عذاب‌ بر کافران‌ واجب‌ آمد» یعنی‌: این‌ کفر ما بود که‌ ما را به‌ چنین‌ حال ‌و روزی‌ در افگند. پس‌ چون‌ این‌ اعتراف‌ را می‌کنند:

﴿قِيلَ ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ٧٢

«گفته‌ می‌شود: از دروازه‌های‌ دوزخ» که‌ برای‌ شما بازگردانیده‌ شده‌ «درآیید. جاودانه‌ درآن‌ بمانید» برای‌ شما از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ در آن‌ جاودانگی‌ مقدر شده‌ است‌ «وه‌! چه‌ بد است‌ منزلگاه‌ متکبران» یعنی‌: دوزخ‌ چه‌ بد منزلگاه‌ همیشگی‌ای‌ برای‌ آن‌هاست‌.

﴿وَسِيقَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمۡ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡ طِبۡتُمۡ فَٱدۡخُلُوهَا خَٰلِدِينَ٧٣

«و کسانی‌ که‌ از پروردگارشان‌ پروا داشته‌اند، گروه‌گروه‌ به‌سوی‌ بهشت‌ سوق‌ داده‌ شوند» یعنی‌: فرشتگان‌ ایشان‌ را همراه‌ با اعزاز و تشریف‌ و تکریم‌ ـ بر مبنای ‌تفاوت‌ مراتبشان‌ در شرف‌ و برتری‌ درجه‌ ـ به‌ سوی‌ بهشت‌ راهنمایی‌ می‌کنند. ابن‌کثیر می‌گوید: «آن‌ها را سوار بر اسب‌هایی‌ نجیب‌ ـ با نهایت‌ اعراز و اکرام‌ ـ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌برند». «تا چون‌ بدان‌ رسند، در حالی‌ که‌ درهای‌ آن‌ گشوده‌ شده ‌است» برای‌ استقبال‌شان‌ «و نگهبانان‌ آن‌ به‌ ایشان‌ می‌گویند: سلام‌ بر شما» یعنی‌:شما از هرگونه‌ آفتی‌ به‌ سلامت‌ هستید «پاک‌ شدید» در دنیا و به‌ پلیدیهای‌ شرک‌ و معاصی‌ آلوده‌ نگشتید. یا معنی‌ این‌ است‌: خوش‌ آمدید «به‌ آن» یعنی‌: به‌ بهشت‌؛ «درآیید جاودانه» که‌ در آن‌ نه‌ مرگی‌ به‌ شما می‌پیوندد و نه‌ فنایی‌.

سبب‌ این‌که‌ درهای‌ جهنم‌ پس‌ از رسیدن‌ دوزخیان‌ به‌ آن‌ باز ساخته‌ می‌شود در حالی‌که‌ با رسیدن‌ بهشتیان‌ به‌ بهشت‌ درهای‌ آن‌ از قبل‌ به‌رویشان‌ باز گردیده‌ است‌؛ همانا اعزاز و اکرام‌ و احترام‌ بهشتیان‌ است‌. پس‌ این‌ تعبیر مفید این‌ پیام‌ است‌ که ‌بهشت‌ از قبل‌، انتظار وصولشان‌ را می‌کشد، بدین‌ جهت‌، در باب‌ ورود بهشتیان‌ به‌بهشت‌، حرف‌ «و» در ﴿وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا اضافه‌ شد تا این‌ معنی‌ را برساند. چنان‌که ‌در تفسیر «المنیر» آمده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «من‌ اولین‌ کسی‌ هستم که‌ در بهشت‌ را می‌کوبد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمربن‌ خطاب‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «از شما هیچ‌ کسی‌ نیست‌ که‌ وضو گرفته‌ و وضوی‌ خویش‌ را کامل‌ می‌گرداند، سپس‌ می‌گوید: أشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله وأن‌ محمدا عبده‌ و رسوله‌؛ جز این‌که‌ هر هشت‌ در بهشت‌ به‌روی‌ او باز ساخته‌ می‌شود تا از هر دری‌ که‌ می‌خواهد، به‌ آن‌ وارد شود». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «میان‌ هردو لنگه‌ در از درهای‌ بهشت‌، به‌ اندازه‌ مسیر چهل‌ سال‌ راه‌ است‌».

﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي صَدَقَنَا وَعۡدَهُۥ وَأَوۡرَثَنَا ٱلۡأَرۡضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ ٱلۡجَنَّةِ حَيۡثُ نَشَآءُۖ فَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ٧٤

«و گویند» بهشتیان‌ «سپاس‌ خدایی‌ را که‌ وعده‌اش‌ را در حق‌ ما راست‌ گردانید» با برانگیختن‌ مجدد و پاداش‌ دادنمان‌ به‌ بهشت‌ «و سرزمین‌ را به‌ ما میراث‌ داد» یعنی‌: سرزمین‌ بهشت‌ را. گویی‌ بهشت‌ از دیگران‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌ و آن‌ها مالک‌ آن ‌شده‌ و در آن‌ تصرف‌ کرده‌اند. آری‌! در حدیث‌ شریف‌ نیز آمده‌ است‌ که‌ اهل‌ بهشت ‌از اهل‌ دوزخ‌ جایگاه‌هایشان‌ را در بهشت‌ به‌ میراث‌ می‌برند اما اهل‌ دوزخ‌ از اهل ‌بهشت‌ جایگاه‌هایشان‌ را در دوزخ‌ به‌ میراث‌ نمی‌برند. «از هر جای‌ آن‌ بهشت‌ که‌بخواهیم‌، جای‌ می‌گیریم» یعنی‌: در آن‌، هر چه‌ از منازل‌ بخواهیم‌ و در هرجا که‌ بخواهیم‌، برمی‌گیریم‌ «چه‌ نیک‌ است‌ پاداش‌ عمل‌کنندگان» یعنی‌: بهشت‌ به‌ عنوان ‌پاداش‌ عمل‌کنندگان‌، چه‌ نیکو پاداشی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «کلید بهشت‌ لا اله‌ الا الله است‌».

﴿وَتَرَى ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ حَآفِّينَ مِنۡ حَوۡلِ ٱلۡعَرۡشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡۚ وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّۚ وَقِيلَ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٥

«و فرشتگان‌ را می‌بینی‌ که‌ پیرامون‌ عرش» یعنی‌: در حالی‌که‌ آن‌ را در میان‌ گرفته‌ و بدان‌ احاطه‌ کرده‌اند؛ «همراه‌ با ستایش‌، پروردگارشان‌ را تسبیح‌ می‌گویند» یعنی‌: در حالی‌ عرش‌ را در میان‌ گرفته‌اند که‌ سپاسگزارانه‌ و حمدگویان‌، تسبیح‌ او را بر زبان‌ دارند و می‌گویند: «سبحان‌الله‌ و بحمده‌». «و میان‌شان» یعنی‌: میان ‌پیامبران‌ و امت‌هایشان‌، یا میان‌ اهل‌ بهشت‌ و اهل‌ دوزخ «به‌ حق‌ حکم ‌می‌شود» با وارد نمودن‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ بهشت‌ و بعضی‌ از آن‌ها به‌ دوزخ‌. امام ‌رازی‌ گفته‌ است‌: «یعنی‌ میان‌ فرشتگان‌ به‌ حق‌ حکم‌ می‌شود». «و گفته‌ می‌شود: ستایش‌ خدایی‌ را که‌ پروردگار عالمیان‌ است» گویندگان‌: مؤمنان‌ بهشتی‌ای‌ هستند که ‌خدای‌ ‌ را در برابر داوری‌ به‌ حقی‌ که‌ میان‌ ایشان‌ و اهل‌ دوزخ‌ کرده‌ است‌، ستایش‌ می‌گویند. به‌قولی‌: گویندگان‌ فرشتگانند که‌ خدای‌ ‌ را بر عدالت ‌وی‌ در حکمش‌ و داوری‌ حق‌ وی‌ در میان‌ بندگانش‌ و بر به ‌پایان ‌رساندن‌ وی‌ کار را ـ با درآوردن‌ اهل‌ بهشت‌ به‌ منازل‌شان‌ و اهل‌ دوزخ‌ به‌ منازل‌شان‌ ـ ستایش ‌می‌گویند.

[۱٩] نگاه‌؛ سوره‌ «انعام/‌۱۴۳». [۲۰] این‌ حدیث‌ شریف‌ با اختصار نقل‌ شد.

سوره‌ غافر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ آیه‌: ﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ [غافر: ۳] در آغازین‌ آیات‌ آن‌ قرار دارد، «غافر» نامیده‌ شد. «غافر» از اوصاف‌ والا و اسمای ‌حسنای‌ خداوند أ است‌. همچنین‌ این‌ سوره‌ به‌سبب‌ آن‌که‌ مشتمل‌ بر داستان ‌مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ است‌، «مؤمن‌» نیز نامیده‌ می‌شود.

این‌ اولین‌ سوره‌ از سوره‌های‌ هفت‌گانه‌ پیاپی‌ای‌ است‌ که‌ با «حم‌» آغاز می‌شوند.

سیوطی‌ از ابن‌ عباس‌ و جابر بن‌ زید ب درباره‌ ترتیب‌ این‌ سوره‌ها روایت‌ کرده‌ است‌: سوره‌های‌ «حوامیم‌» به‌ همین‌ ترتیبی‌ که‌ در مصحف‌ دارند، به‌ دنبال‌ سوره‌ «زمر» پشت‌ سر هم‌ نازل‌ شده‌اند. یعنی‌: نخست‌ سوره‌ «مؤمن‌» نازل ‌شد، سپس‌ سوره‌ «سجده‌»، بعد از آن‌ سوره‌ «شوری‌» و همین‌طور به ‌ترتیب ‌سوره‌های‌: «زخرف‌»، «دخان‌»، «جاثیه‌» و «احقاف‌» و در میان‌ آن‌ها هیچ ‌سوره‌ دیگری‌ نازل‌ نگردید.

فضیلت‌ آن‌: در فضیلت‌ این‌ هفت‌ سوره‌ ـ یعنی‌ حوامیم‌ ـ رسول ‌‌خدا‌ ص در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ فرمودند: «لكل‌ شي‌ء ثمرة‌ وإن‌ ثمرة‌ القرآن‌ ذوات‌ حم‌، هن‌ روضات ‌حسنات‌ مخصبات‌ متجاورات‌، فمن‌ أحب‌ أن‌ يرتع‌ في‌ رياض ‌الجنة فليقرأ الحواميم‌». «برای ‌هر چیز ثمره‌ای‌ است‌ و ثمره‌ قرآن‌ همانا سوره‌های‌ دارای‌ حم‌ است‌. این‌ سوره‌ها بوستانهای‌ زیبای‌ خرم‌، سرسبز و پر محصولی‌ هستند که‌ پهلوبه‌پهلوی‌ هم‌ قرار دارند پس‌ کسی‌ که‌ می‌خواهد در بوستانهای‌ بهشت‌ بخرامد، باید حوامیم‌ را بخواند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ فضیلت‌ سوره‌ «حم‌ المؤمن‌» آمده‌ است‌: «هر کس‌ آیه‌ الکرسی‌ و اول‌ حم‌ المؤمن‌ را (در اول‌ روز) بخواند، در آن‌ روز از هرگونه‌ بدی‌ای‌ محفوظ و در امان‌ می‌ماند». همین‌طور درباره‌ فضیلت‌ خواندن‌ این‌ دو سوره‌ در شب‌، نیز حدیثی‌ نقل‌ شده‌ است‌.

موضوع‌ این‌ سوره‌، پرداختن‌ به‌ قضیه‌ ایمان‌ و کفر است‌ و جو سوره‌ گویی‌ جو معرکه‌ای‌ است‌ میان‌ حق‌ و باطل‌ و ایمان‌ و طغیان‌.

﴿حمٓ١.

خوانده‌ می‌شود: «حاء، م» به‌ سکون‌ میم‌ آخر یا به‌ فتح‌ آن‌. این‌ دو حرف‌ از حروف‌ مقطعه‌ای‌ است‌ که‌ در آغاز بعضی‌ از سوره‌ها آمده‌ است‌ و سخن‌ درباره ‌آن‌ها در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ٢

«فروفرستادن‌ این‌ کتاب‌ از جانب‌ الله عزیز علیم‌ است» یعنی‌: قرآن‌ به‌حق‌ و راستی‌ از نزد خداوند أ غالب‌ و دانا فروفرستاده‌ شده‌ و کذب‌ و افترایی‌ در حق ‌وی‌ نیست‌. عزیز: یعنی‌ حق‌ تعالی‌ غالب‌، قاهر و برتر از آن‌ است‌ که‌ کسی‌ بر وی ‌دروغی‌ بربندد. علیم‌: بسیار داناست‌ به‌ خلقش‌ و به‌ آنچه‌ که‌ می‌گویند و می‌کنند.

﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِيدِ ٱلۡعِقَابِ ذِي ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ٣

«آمرزنده‌ گناه‌ و توبه‌ پذیر و سخت‌کیفر است» یعنی‌: حق‌ تعالی‌ آمرزنده‌ گناه ‌دوستانش‌ و پذیرنده‌ توبه‌ آن‌هاست‌ و برای‌ دشمنانش‌ سخت‌کیفر است‌. این‌ دو وصف‌ توبه‌پذیر سخت‌کیفر، در مواضع‌ متعددی‌ از قرآن‌ در کنار هم‌ آمده‌ است‌ تا بنده‌ را در میان‌ خوف‌ و رجاء قراردهد «صاحب‌ توانگری‌ است» ذی‌الطول‌: یعنی‌: حق‌ تعالی‌ بر بندگانش‌ صاحب‌ انعام‌ و فضل‌ و بخشایش‌ و توانگری‌ است‌؛ با بخشیدن‌ چیزهایی‌ به‌ آنان‌ که‌ در واقع‌ حقشان‌ نبوده‌ است‌ بلکه‌ خداوند أ آن‌ها را به‌محض‌ احسان‌ خویش‌ به‌ ایشان‌ عنایت‌ کرده‌ است‌ «خدایی‌ جز او نیست‌، بازگشت‌ به‌سوی‌ اوست» در روز آخرت‌، نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌ پس‌ فرمانبردار و نافرمان‌ ـ هردو را ـ در برابر اعمالشان‌ جزا می‌دهد.

ابن‌ابی‌حاتم‌ و حافظ ابونعیم‌ از یزید بن ‌اصم‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: مردی‌ دلیر، شجاع‌ و نیرومند از اهالی‌ شام‌ همیشه‌ به‌ دیدار عمر بن ‌خطاب‌ س می‌آمد. عمر س مدتی‌ او را ندید. پس‌ روزی‌ از اصحاب‌ أ پرسید: فلان ‌بن‌ فلان ‌چه‌ شد؟ او کجاست‌ که‌ نمی‌بینمش‌؟ گفتند: ای‌ امیرالمؤمنین‌! آخر او گرفتار می‌گساری‌ شده‌ است‌. عمر س کاتبش‌ را فراخواند و به‌ او گفت‌؛ بنویس‌: از عمر بن‌ خطاب‌ به‌سوی‌ فلان‌ بن‌ فلان‌، سلام‌ بر تو! من‌ نزد تو خدایی‌ را ستایش ‌می‌گویم‌ که‌ معبودی‌ جز او نیست‌. «آمرزنده‌ گناه‌ است‌ و پذیرنده‌ توبه‌، سخت‌کیفر است‌ و صاحب‌ توانگری‌، خدایی‌ جز او نیست‌، بازگشت‌ به‌سوی ‌اوست‌». سپس‌ به‌ اصحاب س گفت‌: به‌ بارگاه‌ خداوند أ در حق‌ برادرتان‌ دعاکنید که‌ با قلب‌ خویش‌ به‌سوی‌ او رو آورد و خداوند أ بر او توبه‌پذیر گردد. پس‌چون‌ پیک‌ عمر س نامه‌اش‌ را به‌ وی‌ رساند، او شروع‌ به‌ خواندن‌ آن‌ نمود وپیاپی‌ تکرارش‌ می‌کرد و بویژه‌ این‌ آیه‌ را: ﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِيدِ ٱلۡعِقَابِ [غافر: ۳]. و با خود چنین‌ زمزمه‌ می‌نمود: آری‌! خداوند أ مرا از کیفر خویش ‌بیم‌ داده‌ و وعده‌ کرده‌ که‌ بر من‌ بیامرزد! و پیوسته‌ این‌ سخن‌ را با خود تکرار می‌کرد آن‌گاه‌ گریست‌ و از شراب‌نوشی‌ کاملا دست‌ برداشت‌ و خالصانه‌ توبه‌ کرد. پس‌ چون‌ خبر توبه‌اش‌ به‌ عمر س رسید، فرمود: وقتی‌ دیدید که‌ برادری‌ از برادران‌ شما لغزیده‌ است‌، این‌چنین‌ عمل‌ کنید؛ او را در راه‌ حق‌ استوار و پایدار گردانید و از خدای‌ سبحان‌ بخواهید که‌ بر او توبه‌پذیر گردد. هان‌! مبادا بر زیان‌ وی‌ معاون‌ شیطان‌ باشید» یعنی‌: مبادا به‌ جای‌ تلاش‌ در جهت‌ اصلاح‌ وی‌، او را به‌باد دشنام‌ و سرزنش‌ بگیرید تا بر سر سماجت‌ آید و بر گناه‌ خود پای ‌فشارد.

﴿مَا يُجَٰدِلُ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَا يَغۡرُرۡكَ تَقَلُّبُهُمۡ فِي ٱلۡبِلَٰدِ٤

«جز آن‌هایی‌ که‌ کفر ورزیدند کسی‌ در آیات‌ خدا مجادله‌ نمی‌کند» یعنی‌: جز کسانی ‌از مشرکان‌ مکه‌ و امثال‌شان‌ که‌ کافر شده‌اند، کسی‌ دیگر در دفع‌ آیات‌ الهی‌ وتکذیب‌ آن‌ ستیزه‌ نمی‌کند. مراد: مجادله‌ به‌ ناروا و قصد دفع‌ کردن‌ حق‌ است‌ و همین‌ نوع‌ از مجادله‌ است‌ که‌ در این‌ حدیث‌ شریف‌ به‌ آن‌ اشاره‌ شده‌ است‌: «لا تماروا في‌ القرآن‌ فإن‌ المراء فيه‌ كفر». «در قرآن‌ مجادله‌ نکنید زیرا جدال‌ در قرآن‌ (یعنی‌خصومت‌ به‌ ناروا در انکار و تکذیب‌ آن) کفر است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «هر کس‌ باطلی‌ را یاری‌ دهد تا حقی‌ را به‌وسیله‌ آن‌ دفع‌ کند، درحقیقت‌ ذمه‌ خدا و ذمه‌ رسولش‌ از وی‌ بیزار شده‌ است‌». اما جدال‌ برای‌ روشن ‌کردن‌ حقیقت‌، رفع‌ ابهام‌ و التباس‌ از قرآن‌ و بازگردانیدن‌ منکران‌ و شکاکان‌ به‌ راه ‌راست‌، از بزرگترین‌ اعمالی‌ است‌ که‌ تقرب‌‌جویان‌ به‌ خدای‌ ‌ با آن‌ تقرب‌ می‌جویند چنان‌که‌ خداوند متعال‌ فرموده‌ است‌: ﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ [العنکبوت: ۴۶]. «و با اهل‌ کتاب‌ جز به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌ مجادله ‌نکنید»

«پس‌ گشت‌وگذارشان‌ در شهرها تو را نفریبد» خدای‌ ‌ رسول‌ گرامی ‌خویش‌ ص را نهی‌ می‌کند از این‌که‌ به‌ چیزی‌ از بهره ‌مندی‌های دنیوی‌ کفار فریفته‌شود؛ بهره‌مندیهایی‌ چون‌ تجارت‌ در کشورها و به‌دست‌ آوردن‌ سودهای‌ کلان‌ از بابت‌ آن‌، کسب‌ پیروزی‌های‌ سیاسی‌ و نظامی‌ و... زیرا اینان‌ پس‌ از اندک ‌مدتی ‌مورد مؤاخذه‌ و محاسبه‌ قرار می‌گیرند و اگر هم‌ مهلت‌ یابند، یقینا مهمل‌ و فراموش ‌شده‌ رها نمی‌شوند.

ابن‌ ابی‌ حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از ابی‌مالک‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این ‌آیه‌ درباره‌ حارث ‌بن ‌قیس‌ سهمی‌ نازل‌ شد.

﴿كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۖ وَهَمَّتۡ كُلُّ أُمَّةِۢ بِرَسُولِهِمۡ لِيَأۡخُذُوهُۖ وَجَٰدَلُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِيُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّ فَأَخَذۡتُهُمۡۖ فَكَيۡفَ كَانَ عِقَابِ٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ نمونه‌های‌ عینی‌ای‌ از تکذیب‌ امت‌های‌ پیشین‌ و فرجام‌ نامیمونشان‌ را یادآورشده‌ و می‌فرماید: «پیش‌ از اینان‌، قوم‌ نوح‌ و بعد از آن‌ها گروههای‌ دیگری» نیز ؛ مانند عاد و ثمود «تکذیب‌ پیشه‌ کردند» و علیه‌ پیامبرانشان ‌به‌ گروه‌بندی‌ و جبهه‌گیری‌ دست‌ زدند «و هر امتی‌ قصد پیامبرشان‌ را کردند تا او را بگیرند» یعنی‌: هر امتی‌ از امتهای‌ تکذیب‌کننده‌، قصد پیامبرشان‌ را کردند تا بر وی ‌دست‌ یافته‌ و او را زندانی‌ کنند و شکنجه‌ نمایند و هر چه‌ می‌خواهند با او بکنند «و به‌ باطل‌ جدال‌ کردند تا حق‌ را با آن‌ ابطال‌ کنند» یعنی‌: با پیامبرشان‌ به‌ سخنان‌ بیهوده‌ وباطل‌ و با دستاویزهای‌ بی‌اساس‌ و مقولات‌ درهم‌وبرهم‌، ستیزه‌ و مجادله‌ کردند تا به‌وسیله‌ آن‌، حق‌ را خرد ساخته‌ و آن‌ را از صحنه‌ بیرون‌ نمایند و ایمان‌ را ابطال ‌کنند «پس‌ آنان‌ را» یعنی‌: آن‌ ستیزه‌گران‌ به‌ باطل‌ را «فروگرفتم‌، بنگر که‌ کیفر من ‌چگونه‌ بود؟» یعنی‌: بنگر در عذابی‌ که‌ آن‌ها را به‌وسیله‌ آن‌ مجازات‌ کردم‌، که‌ آن ‌عذاب‌ چه‌قدر دردناک‌ و سخت‌ بوده‌ است‌؟.

﴿وَكَذَٰلِكَ حَقَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٦

«و بدین‌سان‌، فرمان‌ پروردگارت‌ بر کافران‌ ثابت‌ شد» یعنی‌: ای‌ محمد ص! چنان‌که‌ حکم‌ عذاب‌ بر امتهای‌ تکذیب‌کننده‌ پیامبران‌ پیشین تحقق‌ یافت‌ و ثابت‌ شد، به‌همین‌گونه‌، حکم‌ عذاب‌ بر کسانی‌ که‌ به‌ تو کفر ورزیده‌ و به ‌ناحق‌ و ناروا و با تکیه‌ بر باطل‌ با تو مجادله‌ کردند و علیه‌ تو همدست‌ شده‌ و دست‌ به‌گروه‌بندی‌ و تحزب‌ زدند، نیز ثابت‌ و لازم‌ شده‌ است‌؛ «که‌ آنان‌ اهل‌ دوزخند» یعنی‌: حکم‌ صادره‌ درباره‌ آن‌ها این‌ است‌ که‌: آن‌ها سزاوار دوزخ‌اند.

﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ٧

«کسانی‌ که‌ عرش‌ الهی‌ را حمل‌ می‌کنند و کسانی‌ که‌ گرداگرد آنند، همراه‌ با ستایش ‌پروردگار خویش‌ تسبیح‌ می‌گویند و به‌ او ایمان‌ دارند و برای‌ مؤمنان‌ آمرزش‌ می‌خواهند» یعنی‌: فرشتگان‌ حامل‌ عرش‌ ـ که‌ فرشتگان‌ کروبی‌ می‌باشند ـ و ایشان‌ بلندترین ‌طبقات‌ فرشتگان‌ و اولین‌ آن‌ها در پیدایش‌اند همچنین‌ فرشتگانی‌ که‌ بر گرداگرد عرش‌ قرار دارند، اینان‌ خداوند أ را همراه‌ با حمد و سپاس‌ وی‌ در برابر نعمتهایش‌، تسبیح‌ گفته‌ او را تنزیه‌ می‌کنند و به‌ او ایمان‌ دارند، یعنی‌: وحدانیت‌ او را با بصیرتهایشان‌ تصدیق‌ کرده‌ و برای‌ بندگان‌ مؤمنش‌ آمرزش‌ می‌خواهند ومی‌گویند: «پروردگارا! رحمت‌ و علم‌ تو بر همه ‌چیز احاطه‌ دارد» یعنی‌: رحمت‌ و علم ‌تو همه‌ چیز را فراگرفته‌ است‌ «پس‌ کسانی‌ را که‌ توبه‌ کرده‌ و راه‌ تو را دنبال‌ کرده‌اند» یعنی‌: کسانی‌ را که‌ با توبه‌، از گناهان‌ روی‌ برتافته‌ و راه‌ تو ـ یعنی‌ دین‌ اسلام‌ ـ را پیروی‌ کرده‌اند «بیامرز و آن‌ها را از عذاب‌ دوزخ‌ نگاه‌ دار» چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «چون‌ مسلمان‌ در حق‌ برادرش‌ غائبانه‌ دعا کند، فرشته‌ می‌گوید: آمین‌! و برای‌ تو هم‌ مانند آن‌ باد».

البته‌ ما به‌ حمل‌ عرش‌ الهی‌ به‌وسیله‌ فرشتگان‌ ایمان‌ داریم‌ اما کیفیت‌ این‌ حمل‌ و تعداد فرشتگان‌ را به‌ علم‌ خدای‌ ‌ وا می‌گذاریم‌. باید دانست‌ که‌ «عرش‌» مرکز تدبیر عالم‌ بوده‌ و حقیقتی‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌ خود به‌ آن‌ داناتر می‌باشد.

﴿رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٨

همچنین‌ فرشتگان‌ حامل‌ عرش‌ الهی‌، در حق‌ مؤمنان‌ چنین‌ دعا می‌کنند: «پروردگارا! و آنان‌ را در بهشت‌های‌ عدن‌ که‌ آن‌ را به‌ ایشان‌ وعده‌ داده‌ای‌، وارد کن» بهشتهای‌ عدن‌: یعنی‌ بهشت‌هایی‌ که‌ اقامت‌ در آن‌ها دائمی‌ است‌ «و نیز هرکس‌ از پدران‌ و همسران‌ و فرزندان‌شان را که‌ به‌ صلاح ‌آمده‌اند وارد کن» یعنی‌: همراه‌ با ایشان ‌کسانی‌ از این‌ گروه‌ ذکر شده‌ را که‌ صالح‌ هستند، برای‌ تکمیل‌ نعمت‌ خویش‌ بر ایشان‌ و کامل‌ کردن‌ شادمانی‌ و سرورشان‌، به‌ بهشت‌ وارد کن‌ «زیرا تو بی‌گمان‌ غالب‌ و حکیمی». سعید بن‌ جبیر س می‌گوید: «مؤمن‌ چون‌ به‌ بهشت‌ وارد شود، می‌پرسد که‌ پدر و پسر و برادرم‌ کجایند؟ به‌ وی‌ گفته‌ می‌شود: آن‌ها در عمل‌ خود به‌ پایه‌ و اندازه‌ تو نرسیده‌اند. ولی‌ او می‌گوید: من‌ هم‌ برای‌ خود عمل‌ کرده‌ام‌ و هم‌ برای‌ ایشان‌. در آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ آن‌ها در درجه‌ به‌ وی‌ ملحق‌ ساخته ‌می‌شوند». سپس‌ سعید بن‌ جبیر س این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد.

﴿وَقِهِمُ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ يَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٩

فرشتگان‌ حامل‌ عرش‌ در دعای‌ خود در حق‌ مؤمنان‌ می‌افزایند: «و آنان‌ را از بدیها نگاه‌ دار» یعنی‌: در برابر گناهان‌ و اعمال‌ بدی‌ که‌ در دنیا مرتکب‌ شده‌اند، آن‌ها را مؤاخذه‌ و مجازات‌ نکن‌ و اعمال‌ بدشان‌ را بر ایشان‌ بیامرز و ایشان‌ را از عذاب ‌ناگوار نگاه‌دار «و هرکه را در چنین‌ روزی» یعنی‌: در روز قیامت‌ «از بدی‌ها در امان ‌بداری‌، به‌راستی‌ که‌ بر وی‌ رحم‌ کرده‌ای» و او را از عذاب‌ خویش‌ نجات‌ داده‌ و به‌ بهشت‌ خویش‌ درآورده‌ای‌ «و این‌ همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌ است» که‌ رستگاری‌ای ‌بزرگتر از آن‌ نیست‌. سلیم‌بن‌عیسی‌ می‌گوید: «بندگان‌ مؤمن‌ چه‌قدر نزد خداوند أ گرامی‌اند! آن‌ها بر بالین‌ خویش‌ خوابیده‌اند اما فرشتگان‌ برای‌ آن‌ها آمرزش‌ می‌خواهند». مطرف‌بن‌عبدالله می‌گوید: «خیرخواه‌ترین‌ بندگان‌ خدا أ برای ‌مؤمنان‌، فرشتگان‌ هستند»، سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد و افزود: «اما بدخواه‌ترین‌ و خائن‌ترین‌ بندگان‌ برای‌ مؤمنان‌، شیاطین‌اند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنَادَوۡنَ لَمَقۡتُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ مِن مَّقۡتِكُمۡ أَنفُسَكُمۡ إِذۡ تُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلۡإِيمَٰنِ فَتَكۡفُرُونَ١٠

«کسانی‌ که‌ کافر بوده‌اند» در روز قیامت‌ ـ هنگامی‌ که‌ به‌ دوزخ‌ وارد شوند «مورد ندا قرار می‌گیرند که‌: قطعا دشمنی‌ الله از دشمنی‌ شما نسبت‌ به‌ همدیگر سخت‌تر است» یعنی‌: هر انسانی‌ از اهل‌ دوزخ‌ ـ در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌ آن‌ ـ خطاب‌ به‌خودش‌ می‌گوید: «نفرین‌ و نفرت‌ بر تو ای‌ نفس‌!». در این‌ هنگام‌، فرشتگان‌ به‌ آن‌ها می‌گویند: قطعا نفرت‌ و دشمنی‌ خداوند أ از شما در دنیا: «آن‌گاه‌ که‌ به‌سوی ‌ایمان‌ دعوت‌ می‌شدید و انکار می‌ورزیدید» بزرگ‌تر از این‌ نفرت‌ و دشمنی‌ و بغض ‌شما بر خود شما در این‌ حالی‌ است‌ که‌ عذاب‌ را مشاهده‌ می‌کنید.

﴿قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا ٱثۡنَتَيۡنِ وَأَحۡيَيۡتَنَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَٱعۡتَرَفۡنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلۡ إِلَىٰ خُرُوجٖ مِّن سَبِيلٖ١١

«می‌گویند: پروردگارا! ما را دوبار میراندی‌ و دوبار زنده‌ کردی» مراد از دوبار میراندن‌ این‌ است‌ که‌: آنان‌ بار اول‌ نطفه‌هایی‌ بی‌جان‌ در پشت‌ پدرانشان‌ بودند، سپس‌ بعد از آن‌که‌ در دنیا زنده‌ شدند، خداوند أ برای‌ بار دوم‌ آن‌ها را میراند ومراد از دوبار زنده‌ کردن‌: حیات‌ اولی‌ آن‌ها در دنیا، سپس‌ زندگی‌ مجددشان‌ درآخرت‌ به‌ هنگام‌ رستاخیز است‌. «به‌ گناهانمان» که‌ پیشتر در دنیا انجام‌ داده‌ بودیم‌؛ مانند تکذیب‌ پیامبران‌، شرک‌آوردن‌ به‌ تو و ترک‌ توحید و یکتاپرستی‌ «اعتراف‌ کردیم» ولی‌ آن‌ها این‌ اعتراف‌ را در جایی‌ می‌کنند که‌ اعتراف‌ در آن‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ حالشان‌ ندارد و در جایی‌ پشیمان‌ و نادم‌ می‌شوند که‌ پشیمانی‌ هیچ‌ به‌ کارشان‌ نمی‌آید. آن‌گاه‌ می‌پرسند: «پس‌ آیا راه‌ بیرون‌ شدنی ‌هست‌؟» یعنی‌: آیا برای‌ ما راهی‌ ـ از هرگونه‌ که‌ باشد، چه‌ کند و چه‌ سریع‌ ـ میسر هست‌ تا به‌ ما امکان‌ دهد که‌ از دوزخ‌ بیرون‌ آمده‌ و به‌ دنیا بازگردیم‌؟.

خداوند أ در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿ذَٰلِكُم بِأَنَّهُۥٓ إِذَا دُعِيَ ٱللَّهُ وَحۡدَهُۥ كَفَرۡتُمۡ وَإِن يُشۡرَكۡ بِهِۦ تُؤۡمِنُواْۚ فَٱلۡحُكۡمُ لِلَّهِ ٱلۡعَلِيِّ ٱلۡكَبِيرِ١٢

«این‌ از آن‌ روی‌ برای‌ شماست» یعنی‌: این‌ عذابی‌ که‌ در آن‌ قرار دارید، به‌سبب ‌آن‌ است‌ «که‌ چون» در دنیا «خدا به‌ تنهایی‌ خوانده‌ می‌شد، کفر می‌ورزیدید» به‌ او و توحید و یگانه‌ پرستی‌ را فرو می‌گذاشتید «و چون‌ به‌ او شرک‌ آورده‌ می‌شد» از دیگران‌؛ اعم‌ از بتان‌ یا غیر آن‌ها «آن‌ را باور می‌کردید» و دعوت‌ به‌سوی‌ شرک‌ را اجابت‌ می‌گفتید «پس‌ فرمان‌ از آن‌ خداست» به ‌تنهایی‌ و یگانگی‌، نه‌ از غیر وی‌ و هموست‌ که‌ بر شما به‌ جاودانگی‌ در دوزخ‌ و عدم‌ بیرون ‌آمدن‌ از آن‌ حکم‌ کرده ‌است‌ «او بلندقدر» و برتر از آن‌ است‌ که‌ برایش‌ در ذات‌ و صفاتش‌ همانندی ‌باشد «بزرگ‌ است» یعنی‌: بزرگتر از آن‌ است‌ که‌ برایش‌ همتا، یا همسر، یا فرزند، یا شریکی‌ باشد.

﴿هُوَ ٱلَّذِي يُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ رِزۡقٗاۚ وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ١٣

«اوست‌ کسی‌که‌ آیاتش‌ را» یعنی‌: دلایل‌ توحید و نشانه‌های‌ قدرت‌ خود را «به‌ شما می‌نمایاند» در کائنات‌ آفاقی‌ و انفسی‌ خود «و برای‌ شما از آسمان‌ روزی‌ای‌ فرومی‌فرستد» یعنی‌: باران‌ را فرو می‌فرستد زیرا باران‌ سبب‌ همه‌ ارزاق‌ است‌. خدای ‌سبحان‌ در این‌ آیه‌، نمایاندن‌ آیات‌ و فرودآوردن‌ ارزاق‌ را باهم‌ جمع‌ کرد زیرا قوام‌ ادیان‌ با آشکار کردن‌ آیات‌ و قوام‌ ابدان‌ با فروفرستادن‌ ارزاق‌ است‌ «و جز آن‌کس‌ که‌ انابت‌کننده‌ است‌، کسی‌ دیگر پند نمی‌گیرد» یعنی‌: با این‌ آیات‌ روشن‌، فقط کسی‌ پندپذیر می‌شود و به‌ خود می‌آید که‌ با بهره‌گیری‌ از اندیشیدن‌ در آیات ‌خداوند أ به‌ طاعت‌ وی‌ باز گردد.

﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ١٤

«پس‌ الله را درحالی‌ بخوانید که‌ دین‌ را برای‌ او خالص‌ ساخته‌اید» یعنی‌: او را درحالی‌ بخوانید که‌ عبادت‌ برای‌ وی‌ را که‌ شما را بدان‌ فرمان‌ داده‌ است‌، از شرک ‌پاک‌ و پیراسته‌ ساخته‌ باشید «هرچند» این‌ اخلاص‌ و پاکیزه‌ منشی‌تان‌ در عبادت ‌«کافران‌ را ناخوش‌ افتد» پس‌ به‌ ناخوشی‌ آن‌ها التفاتی‌ نکنید و آن‌ها را وا گذارید تا در غیظ و خشمشان‌ بمیرند و با درد و دریغشان‌ به‌هلاکت‌ رسند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ زبیر س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص به‌ دنبال‌ نمازهای‌ فرض‌ این‌ ذکر را می‌خواندند: «لا إله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌، له ‌الملك‌ وله‌ الحمد وهو علي‌ كل‌ شي‌ء قدير، لا حول‌ ولا قوة إلا بالله‌، لا إله‌ إلا الله‌ ولا نعبد إلا إياه‌، له‌ النعمة‌ وله‌ الفضل‌ وله‌ الثناء الحسن‌، لا إله‌ إلا الله‌ مخلصين‌ له‌ الدين‌، ولو كره‌ الكافرون‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «به‌ بارگاه‌ خدای‌ تبارک ‌و تعالی‌ در حالی‌ دعا کنید که‌ به ‌اجابت‌ دعای‌ خویش‌ یقین‌ داشته‌ باشید و بدانید که‌ خداوند أ دعا را از دل‌ غافل‌ و سرگرم‌ هوس‌، اجابت‌ نمی‌کند».

﴿رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِيُنذِرَ يَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ١٥

«اوست‌ رفیع‌ الدرجات» یعنی‌: اوست‌ دارای‌ درجات‌ و اوصاف‌ رفیع‌ و والا که ‌به‌ شما دلایل‌ توحید و آیات‌ عظمت‌ خویش‌ را نمایانده‌ است‌ و او از مشابهت ‌مخلوقات‌ منزه‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است‌: اوست‌ که‌ درجات‌ بندگانش‌ را در دنیا، یا در بهشت‌ برتر می‌گرداند «صاحب‌ عرش‌ است» و مالک‌ و آفریننده‌ و متصرف‌ در آن‌؛ و این‌ خود مقتضی‌ رفعت ‌شأن‌ و بزرگی‌ سلطه‌ و فرمانروایی‌ اوست‌ «روح‌ را» یعنی‌: وحی‌ را «از امر خویش‌ بر هرکس‌ از بندگانش‌ که‌ بخواهد می‌افگند» و ایشان ‌انبیا هستند که‌ خداوند أ از میان‌ بندگان‌ برگزیده‌اش‌ به‌ رسالت‌ انتخاب‌شان‌ کرده‌ است‌. وحی‌ را «روح‌» نامید زیرا مردم‌ با آن‌ از مرگ‌ کفر زنده‌ می‌شوند چنان‌که‌ بدنها با ارواح‌ زنده‌ می‌شوند. یا مراد از روح‌، جبرئیل‌ ÷ است‌. «من‌امره‌: از امر خویش‌» یعنی‌ از شریعتهای‌ خویش‌ که‌ آن‌ها را به‌سوی‌ پیامبرانش وحی‌ کرده‌ است‌ تا آن‌ شریعت‌ها را سرمشق‌ خویش‌ ساخته‌ و در زندگی‌ خود به ‌موجب‌ آن‌ها عمل‌ کنند «تا از روز ملاقات‌ بیم‌ دهد» یعنی‌: تا خداوند أ با فرستادن‌ آن‌ پیامبر، مردم‌ را از عذاب‌ روزی‌ بیم‌ دهد که‌ اهالی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و اولین‌ و آخرین‌، همه‌ در آن‌ روز باهم‌ دیدار می‌کنند.

﴿يَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَيۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦

«آن‌ روز که‌ آنان‌ ظاهر گردند» یعنی‌: آن‌ روز که‌ مردم‌ از قبرهایشان‌ در فضای‌ باز و صحرای‌ مسطح‌ و همواری‌ که‌ هیچ‌ چیز در آن‌ پوشیده‌ نیست‌ و هیچ‌ چیز ـ مثل‌ کوه‌، پشته‌ یا ساختمانی‌ ـ آن‌ها را از دیدگان‌ نمی‌پوشاند، بیرون‌ می‌آیند «چیزی‌ از آن‌ها بر خدا پوشیده‌ نمی‌ماند» از اعمالی‌ که‌ در دنیا کرده‌اند و از آنچه‌ که‌ سینه‌هایشان ‌پنهان‌ می‌دارد، یا آشکار می‌سازد «امروز فرمانروایی‌ از آن‌ کیست‌؟» یعنی‌: چون‌ همه‌ کسانی‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌اند، احضار شوند و جمع‌ گردند، خداوند متعال‌می‌پرسد: ﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ [غافر: ۱۶] «امروز فرمانروایی‌ از آنِ‌ کیست‌؟». پس‌ هیچ‌ کس ‌پاسخ‌ وی‌ را نمی‌دهد آن‌گاه‌ خداوند أ خود پاسخ‌ داده‌ و می‌فرماید: «از آن ‌خداوند یگانه‌ قهار است» که‌ همه‌ خلق‌ را با مرگ‌ مقهور ساخته‌ است‌. حسن ‌می‌گوید: «سؤال‌کننده‌ حق‌ تعالی‌ و جواب ‌دهنده‌ هم‌ خود اوست‌ و آن‌گاه‌ که‌ کسی‌ پاسخش‌ را نمی‌دهد، خود پاسخ‌ خویش‌ را می‌دهد».

﴿ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡيَوۡمَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِيعُ ٱلۡحِسَابِ١٧

«امروز هرکس‌ بر وفق‌ آنچه‌ انجام‌ داده‌ است» از خیر و شر «کیفر می‌یابد. امروز هیچ‌ ستمی‌ نیست» بر احدی‌ از آنان‌ ؛ با کاستن‌ از ثواب‌ یا افزودن‌ در عذاب‌ وی‌ «بی‌گمان‌ خدا زود شمار است» و بسیار سریع‌ حساب‌ می‌کند زیرا او در امر حساب ‌به‌ تفکر نیاز ندارد چنان‌که‌ دیگران‌ در هنگام‌ حساب‌ کردن‌، نیاز به‌ تفکر دارند، بدان‌ جهت‌ که‌ علم‌ الهی‌ به‌ همه‌چیز محیط و فراگیر است‌ و هموزن‌ ذره‌ای‌ از او پنهان‌ نمی‌ماند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «حق‌ تعالی‌ در مدت‌ زمانی‌ به‌ اندازه ‌نصف‌ روز از روزهای‌ دنیا، تمام‌ خلق‌ را محاسبه‌ می‌کند».

﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ كَٰظِمِينَۚ مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ١٨

«و آن‌ها را از روز آزفه» یعنی‌: از روز قیامت‌ «بیم‌ ده» روز قیامت‌ را به ‌سبب ‌نزدیکی‌اش‌ «آزفه‌» نامید. و چون‌ کوچ‌ کاروان‌ نزدیک‌ شود، گفته‌ می‌شود: «ازف‌ الرحیل‌». «آن‌گاه‌ که‌ دلها به‌ گلوگاهها می‌رسد» گویی‌ از شدت‌ بیم‌ و هراس‌، دلها از جاهای‌ خود برکنده‌ شده‌ و به‌ حنجره‌ها می‌رسند «پر شده‌ از غم» محزون‌ وپرغصه‌ و ساکت‌ «برای‌ ستمگران‌ هیچ‌ دوستی» یعنی‌: هیچ‌ نزدیک‌ و خویشاوندی ‌«نیست» که‌ به‌ آنان‌ سودی‌ برساند «و نه‌ شفاعتگری‌ که‌ سخن‌ او» در امر شفاعت ‌برایشان‌ «پذیرفته‌ شود».

﴿يَعۡلَمُ خَآئِنَةَ ٱلۡأَعۡيُنِ وَمَا تُخۡفِي ٱلصُّدُورُ١٩

«خدا خیانت‌ چشمها را می‌داند» خیانت‌ چشم‌ها: عبارت‌ از نگاه‌ دزدانه‌ به‌سوی ‌چیزی‌ است‌ که‌ نگاه‌ کردن‌ به‌سوی‌ آن‌ حلال‌ نیست‌. قتاده‌ گفته‌ است‌: «خیانت‌چشم‌ها، چشم‌چرانی‌ در چیزی‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ را دوست‌ ندارد». ابن‌عباس‌ س در تفسیر آن‌ گفته‌ است‌: «مراد از آن‌: مردی‌ است‌ که‌ بر اهل‌ یک ‌خانواده‌ وارد می‌شود و در میانشان‌ زنی‌ زیبا است‌، یا از برابر آن‌ خانه‌ می‌گذرد و در میانشان‌ زنی‌ زیبا است‌ پس‌ چون‌ غافل‌ می‌شوند، نگاهی‌ دزدانه‌ به‌سوی‌ آن‌ زن‌ می‌افگند اما وقتی‌ که‌ متوجه‌ شوند، چشمش‌ را از آن‌ فرو می‌بندد و باز چون‌ غافل ‌شوند، به‌ او چشم‌ می‌دوزد و چون‌ متوجه‌ شوند، چشم‌ فرومی‌پوشد در حالی‌که‌ خدای‌ ‌ از قلب‌ وی‌ آگاه‌ است‌ و می‌داند که‌ او حتی‌ دوست‌ دارد که‌ کاش ‌بر فرج‌ آن‌ زن‌ بالا می‌رفت‌». «و» می‌داند «آنچه‌ سینه‌ها» و اندرون‌ها «نهان ‌می‌دارند» از معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ وی‌ و از امانت‌ و خیانت‌.

﴿وَٱللَّهُ يَقۡضِي بِٱلۡحَقِّۖ وَٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا يَقۡضُونَ بِشَيۡءٍۗ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ٢٠

«و خدا به‌ حق» و عدل‌ «حکم‌ می‌کند» پس‌ هرکس‌ را به‌ آنچه‌ که‌ سزاوار وی ‌از خیر یا شر است‌، جزا می‌دهد «و کسانی‌ را که‌ کافران‌ در برابر او می‌پرستند» یعنی‌: بتان‌ و معبودانی‌ که‌ مشرکان‌ ـ جز خدای‌ سبحان‌ ـ دست‌های‌ خود را به‌سوی‌ آن‌ها به‌ دعا بالا می‌کنند «به‌ چیزی‌ حکم‌ نمی‌کنند» زیرا آن‌ها نه‌ چیزی‌ می‌دانند و نه‌ بر کاری‌ قادرند «در حقیقت‌، خداست‌ که‌ خود شنواست» سخنا‌ن‌شان‌ را و «بیناست» به‌ افعال‌شان‌.

﴿أَوَلَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ كَانُواْ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَانُواْ هُمۡ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُ بِذُنُوبِهِمۡ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن وَاقٖ٢١

ای‌ محمد ص! «آیا» این‌ دروغ‌انگاران‌ رسالتت‌ «در زمین‌ سیر نکرده‌اند تا ببینند فرجام‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ها زیسته‌اند چگونه‌ بوده‌ است‌؟» و در نتیجه‌، از دیگران ‌عبرت‌ بگیرند؟ زیرا «آن‌ها» یعنی‌: کسانی‌ از کفار که‌ در گذشته‌اند؛ «از اینان‌ در روی‌ زمین‌ پرتوان‌تر بوده‌اند» یعنی‌: از این‌ کافران‌ حاضر، در توان‌ بدنی‌ و مادی ‌نیرومندتر و استوارتر بوده‌اند «و آثار زیادتری‌ از خود باقی‌ گذاشتند» با آنچه‌ که‌ در روی‌ زمین‌ از دژها و قصرها آباد کرده‌ بودند، که‌ نشانه‌هایشان‌ تا دیرزمانی‌ در روی‌ زمین‌ باقی‌ بود و بعضا هنوز هم‌ باقی‌ است‌... و هرکس‌ سد چین‌، اهرام‌های ‌مصر، ستونهای‌ تدمر و بعلبک‌ را از نزدیک‌ ببیند، به‌ برتری‌ مدنیت‌ پیشینیان ‌اعتراف‌ می‌کند. این‌ معنی‌ در صورتی‌ است‌ که‌ خطاب‌ برای‌ همه‌ بشریت‌ عام‌ باشد اما اگر خطاب‌ مخصوص‌ مردم‌ مکه باشد پس‌ قضیه‌ روشن‌تر از آن‌ است‌ که‌ مثال‌ و نمونه‌ای‌ برای‌ آن‌ ارائه‌ شود. «با این‌ همه» یعنی‌: با وجود آن‌ همه‌ نیرو و شکوه ‌«خدا آنان‌ را به‌ کیفر گناهانشان‌ گرفتار کرد و آن‌ها را در برابر خداوند هیچ‌ پناه‌دهنده‌ای ‌نبود» یعنی‌: برایشان‌ مدافعی‌ نبود که‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ کند.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانَت تَّأۡتِيهِمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَكَفَرُواْ فَأَخَذَهُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ قَوِيّٞ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٢٢

«این» کیفر الهی‌ «از آن‌ روی‌ بود که‌ پیامبران‌شان‌ بینات» یعنی‌: حجت‌های‌ روشن ‌«برایشان‌ می‌آوردند ولی‌ آن‌ها کافر شدند» به‌ آنچه‌ که‌ پیامبران‌ به‌ آنان‌ آوردند «پس‌ خدا آنان‌ را گرفتار کرد، بی‌گمان‌ او نیرومند» است‌؛ پس‌ هر چه‌ بخواهد انجام ‌می‌دهد و هیچ ‌چیز او را عاجز نمی‌تواند کرد «سخت‌کیفر است» برای‌ کسانی‌ که‌ او را عصیان‌ کرده‌ و به‌سویش‌ به‌ توبه‌ بازنمی‌گردند.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ٢٣

«و به‌ یقین‌ موسی‌ را با آیات‌ خود» مراد از این‌ آیات‌، معجزات‌ نه‌گآن‌های‌ است‌ که‌ ذکر آن‌ها در چندین‌ جا از قرآن‌ گذشت‌ «و حجتی‌ آشکار» و روشن‌ «فرستادیم» پس‌ معجزه‌ و حجت‌ قولی‌، هردو برای‌ موسی‌ ÷ فراهم‌ شد.

﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَ وَقَٰرُونَ فَقَالُواْ سَٰحِرٞ كَذَّابٞ٢٤

فرستادیم‌ او را «به‌سوی‌ فرعون» شاه‌ مصر «و هامان» وزیر فرعون‌ «و قارون» ثروتمندترین‌ فرد زمانش‌ «اما آنان‌ گفتند» بی‌تردید موسی ÷ «جادوگری‌ دروغگوست» در آنچه‌ که‌ با خود به ‌همراه‌ آورده‌ است‌. خداوند أ مخصوصا از این‌ سه‌ تن‌ یاد کرد زیرا آن‌ها رؤسا و رهبران‌ کسانی‌ بودند که‌ موسی‌ ÷ را تکذیب ‌می‌کردند.

البته‌ در این‌ داستان‌، دلجویی‌ و تسلیتی‌ برای‌ رسول‌ ما در مواجهه‌ ایشان‌ با تکذیب‌کنندگان‌ قوم‌ خویش‌ است‌.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ مِنۡ عِندِنَا قَالُواْ ٱقۡتُلُوٓاْ أَبۡنَآءَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ وَٱسۡتَحۡيُواْ نِسَآءَهُمۡۚ وَمَا كَيۡدُ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ٢٥

«پس‌ وقتی‌ حق‌ را» یعنی‌: وقتی‌ موسی‌ ÷ معجزات‌ آشکار و برهآن‌های‌ واضح ‌را «از جانب‌ ما برای‌ آنان‌ آورد، گفتند: پسران‌ کسانی‌ را که‌ با او ایمان‌ آورده‌اند بکشید و زنانشان‌ را زنده‌ بگذارید» چون‌ خداوند أ موسی‌ ÷ را به‌ رسالت‌ برانگیخت‌، فرعون‌ کشتار بنی‌اسرائیل‌ را مجددا از سر گرفت‌ و به‌ قتل‌ پسران‌ و زنده‌ گذاشتن ‌دخترانشان‌ دستور داد؛ زیرا به‌ دختران‌ و زنان‌ برای‌ اغراض‌ و اهداف‌ سوء خویش‌ ـ از قبیل‌ گماشتن‌ آن‌ها به‌ خدمتکاری‌ ـ چشم‌ داشت‌ و هردو امر، بلای‌ آشکاری ‌بود «و نیرنگ‌ کافران‌ جز در تباهی‌ نیست» یعنی‌: این‌ نیرنگها به‌ پیامبران‌ الهی‌ هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رساند.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ ذَرُونِيٓ أَقۡتُلۡ مُوسَىٰ وَلۡيَدۡعُ رَبَّهُۥٓۖ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمۡ أَوۡ أَن يُظۡهِرَ فِي ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡفَسَادَ٢٦

«و فرعون‌ گفت» به‌ کسانش‌: «مرا بگذارید تا موسی‌ را بکشم» و کارش‌ را یکسره‌ کنم‌ «و او پروردگارش‌ را بخواند» یعنی‌: اگر می‌تواند، کسی‌ را که‌ می‌پندارد او وی‌ را به‌سوی‌ ما فرستاده‌، به‌ یاری‌ خویش‌ فراخواند تا او را از کشتن‌ برهاند! بدانید که‌ او در حقیقت‌ پروردگاری‌ ندارد بلکه‌ من‌ پروردگار برتر شما هستم‌ «من ‌می‌ترسم‌ آیین‌ شما را» یعنی‌: دینی‌ را که‌ شما بر آن‌ ـ از پرستش‌ غیر الله أ ـ قرار دارید «تغییر دهد» و آن‌ها را به‌ دین‌ خویش‌ که‌ همانا پرستش‌ خدای‌ یگانه ‌است‌، درآورد «یا در این‌ سرزمین‌، فساد پدید آورد» یعنی‌: اگر نتواند دین‌ شما را تغییر دهد، حداقل‌ در میان‌ مردم‌ فتنه‌ و اختلاف‌ بیفگند.

﴿وَقَالَ مُوسَىٰٓ إِنِّي عُذۡتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٖ لَّا يُؤۡمِنُ بِيَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ٢٧

«و موسی‌ گفت» چون‌ این‌ سخنان‌ فرعون‌ به‌ وی‌ رسید «من‌ از شر هر متکبری‌ که به‌ روز حساب‌ ایمان‌ ندارد، به‌ پروردگار خود و پروردگار شما پناه‌ برده‌ام» موسی‌ ÷ از شر هر فرد برتری‌ طلب‌ و خودبزرگ‌ بینی‌ که‌ خویشتن‌ را از ایمان ‌آوردن‌ به‌خدای‌ ‌ بزرگتر دیده‌ و به‌ بعث‌ و حشرونشر مؤمن‌ نیست‌، به‌ خدای‌ ‌پناه‌ برد زیرا هرگاه‌ دو خصلت‌ تکبر و تکذیب‌ به‌ معاد در کسی‌ یکجا شد، قطعا اسباب‌ سنگدلی‌ و بی‌پروایی‌ در او به‌ تمام‌ و کمال‌ رسیده‌ است‌. شکی‌ نیست‌ که ‌فرعون‌، نماد کامل‌ چنین‌ انسانی‌ بود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا‌ ص چون‌ از قومی‌ می‌هراسیدند، می‌گفتند: «اللهم‌ إنا نعوذ بك‌ من‌ شرورهم‌، و ندرأ بك‌ في‌ نحورهم‌». «بارخدایا! ما به‌ تو از شرارتهای‌ آنان‌ پناه‌ برده‌ و به‌ وسیله‌ تو، گردن‌هایشان‌ را از خود دفع‌ می‌کنیم‌».

﴿وَقَالَ رَجُلٞ مُّؤۡمِنٞ مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ يَكۡتُمُ إِيمَٰنَهُۥٓ أَتَقۡتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ ٱللَّهُ وَقَدۡ جَآءَكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ مِن رَّبِّكُمۡۖ وَإِن يَكُ كَٰذِبٗا فَعَلَيۡهِ كَذِبُهُۥۖ وَإِن يَكُ صَادِقٗا يُصِبۡكُم بَعۡضُ ٱلَّذِي يَعِدُكُمۡۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ كَذَّابٞ٢٨

«و مردی‌ مؤمن‌ از آل‌ فرعون‌ که‌ ایمان‌ خود را نهان‌ می‌داشت‌ گفت» حسن ‌می‌گوید: «آن‌ مرد از قبطیان‌ و پسرعموی‌ فرعون‌ بود که‌ ایمانش‌ را نهان‌ می‌داشت‌ و آن‌ را ـ قبل‌ از این‌ روز ـ آشکار نساخته‌ بود و سبب‌ آشکار کردن‌ ایمانش‌ در این‌ روز، این‌ بود که‌ چون‌ فرعون‌ گفت‌: (مرا بگذارید تا موسی‌ را بکشم)، آن ‌مرد مؤمن‌ را خشمی‌ برای‌ خداوند متعال‌ فراگرفت‌ و گفت‌: «آیا مردی‌ را می‌کشید که‌ می‌گوید: پروردگار من‌ الله است‌ و مسلما برای‌ شما از سوی‌ پروردگارتان‌ معجزاتی‌ هم‌ آورده‌ است‌؟» یعنی‌: حال‌ آن‌که‌ او برای‌ شما معجزات‌ آشکاری‌ که‌ بر نبوت‌ و صحت‌ رسالت‌ وی‌ دلالتهای‌ روشنی‌ دارند، نیز آورده‌ است‌؟. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌: «بهترین‌ جهاد، گفتن‌ سخنی‌ حقی‌ است‌ در نزد سلطانی‌ ستمگر‌». ابن ‌عباس س می‌گوید: «از خانواده‌ فرعون‌، جز همین‌ مرد و نیز زن‌ فرعون‌، کس ‌دیگری‌ ایمان‌ نیاوردند».

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ در دفاع‌ از موسی‌ ÷، با آنان‌ قدری‌ نرم‌تر برخورد کرد و گفت‌: «و اگر بر فرض‌ دروغگو باشد، دروغش‌ به‌ زیان‌ خود اوست‌ و اگر راستگو باشد، البته‌ برخی‌ از آنچه‌ به‌ شما وعده‌ می‌دهد به‌ شما خواهد رسید» این‌ سخن‌ آن‌ شخص ‌مؤمن‌، ناشی‌ از شک‌ وی‌ در صحت‌ رسالت‌ موسی‌ ÷ نبود زیرا او ـ چنان‌که خداوند أ از وی‌ توصیف‌ کرده‌ است‌ ـ به‌ راستی‌ مؤمن‌ بود. معنای‌: ﴿يُصِبۡكُم بَعۡضُ ٱلَّذِي يَعِدُكُمۡۖ [غافر: ۲۸] این‌ است‌: اگر تمام‌ چیزهایی‌ که‌ موسی‌ ÷ به‌ شما وعده ‌می‌دهد، به‌ شما نرسد، حداقل‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ شما می‌رسد و در همان‌ بعض‌ هم ‌هلاکت‌ شما حتمی‌ است‌ «چرا که‌ خدا کسی‌ را که‌ افراطکار دروغزن‌ باشد، هدایت ‌نمی‌کند» این‌ ادامه‌ سخن‌ آن‌ مرد مؤمن‌ است‌. یعنی‌: اگر موسی‌ ÷ گزافکار و دروغزن‌ باشد، هرگز خداوند أ او را به‌سوی‌ حجت‌های‌ روشن‌ خود راهنمایی ‌نمی‌کند و نه‌ او را به‌ معجزات‌ خود مؤید می‌گرداند و اگر بر خداوند أ دروغ‌ بسته ‌باشد، قطعا حق‌ تعالی‌ او را خوار ساخته‌ و هلاک‌ می‌گرداند پس‌ شما نیازی‌ به‌ این ‌ندارید که‌ او را بکشید. این‌ سومین‌ احتجاجی‌ است‌ که‌ آن‌ شخص‌ مؤمن‌ در اعتراض‌ به‌ طرح‌ موضوع‌ قتل‌ موسی‌ ÷ کرد و در این‌ اعتراض‌ نیز نوعی‌ مجامله‌ و نرمش‌ برای‌ واداشتن‌ آن‌ها به‌ تسلیم‌ است‌.

﴿يَٰقَوۡمِ لَكُمُ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَ ظَٰهِرِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِنۢ بَأۡسِ ٱللَّهِ إِن جَآءَنَاۚ قَالَ فِرۡعَوۡنُ مَآ أُرِيكُمۡ إِلَّا مَآ أَرَىٰ وَمَآ أَهۡدِيكُمۡ إِلَّا سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ٢٩

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ آن‌ها را به‌یاد نعمت‌ها انداخت‌ تا خدای‌ ‌ را شکر گزارده‌ و در کفر خویش‌ پافشاری‌ و درازدستی‌ نکنند: «ای‌ قوم‌ من‌! امروز فرمانروایی‌ از آن‌ شماست‌ و در این‌ سرزمین‌ مسلطید» چیره‌ بودن‌ بر سرزمین‌، عبارت ‌از غلبه‌ بر مردم‌ و برتری‌ بر آن‌هاست‌. مراد از سرزمین‌، سرزمین‌ مصر است‌ «پس ‌چه‌ کسی‌ ما را از عذاب‌ الله ـ اگر بر سر ما بیاید ـ حمایت‌ خواهد کرد؟» یعنی‌: لشکرهایمان‌ قادر نیستند تا چیزی‌ از عذاب‌ الهی‌ را از ما باز دارند.

و چون‌ فرعون‌ نصیحت‌ و خیراندیشی‌ راستین‌ آن‌ مرد مؤمن‌ را شنید، حیله‌ و نیرنگی‌ دیگر در پیش‌ افگند تا قومش‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ در این‌ توهم‌ بیندازد که‌ او در خیرخواهی‌ و دلسوزی‌ به‌ آنان‌ سخت‌ استوار و ثابت‌ قدم‌ بوده‌ و آن‌ها را به‌ راهی ‌نمی‌برد که‌ جلب‌کننده‌ منفعت‌ و دفع‌کننده‌ زیانی‌ از آن‌ها نباشد، بدین‌ جهت‌: «فرعون‌ گفت‌: جز آنچه‌ که‌ خود درمی‌یابم‌، به‌ شما نمی‌نمایانم» یعنی‌: جز آنچه‌ را که ‌برای‌ خود مصلحت‌ بدانم‌، به‌ شما مشورت‌ نمی‌دهم‌ و جز آنچه‌ را که‌ در حق‌ خود تجویز کنم‌، برای‌ شما تجویز نمی‌کنم‌ و من‌ همان‌گونه‌ که‌ در حق‌ خود مصلحت‌اندیش‌ هستم‌، برای‌ شما نیز مصلحت‌اندیش‌ می‌باشم‌ «و شما را جز به‌ راه‌ راست‌ راهبر نیستم» یعنی‌: شما را با این‌ رأی‌، جز به‌ راه‌ صواب‌ هدایت‌ نمی‌کنم‌، راهی‌که‌ اگر از آن‌ پیروی‌ کنید، هرگز گمراه‌ نمی‌شوید و آن‌ عبارت‌ از: رأی‌ من‌ برکشتن‌ موسی‌ ÷ است‌.

ابونعیم‌ در کتاب‌ «فضایل‌ صحابه‌» و بزار از علی‌ بن‌ ابی ‌طالب‌ س روایت‌کرده‌اند که‌ فرمود: «ای‌ مردم‌! به‌ من‌ خبر دهید که‌ شجاع‌ترین‌ کس‌ از مردمان ‌کیست‌؟ مردم‌ گفتند: تو خود شجاع‌ترین‌ آنان‌ هستی‌. فرمود: این‌ درست‌ است‌ که‌ من‌ با کسی‌ مبارزه‌ نکرده‌ام‌، جز این‌که‌ دادم‌ را از وی‌ گرفته‌ام‌ ولی‌ به‌ من‌ خبر دهید که‌ شجاع‌ترین‌ مردم‌ کیست‌؟ گفتند: بعد از تو دیگر نمی‌دانیم‌ چه‌ کسی‌ است‌! فرمود: شجاع‌ترین‌ مردم‌ ابوبکر صدیق‌ س است‌. آن‌گاه‌ برای‌ اثبات‌ ادعای‌ خود به‌ سخنش‌ چنین‌ ادامه‌ داد: رسول ‌‌خدا‌ ص را درحالی‌ دیدم‌ که‌ قریش‌ ایشان‌ را در چنگال‌ خود گرفته‌ بودند، این ‌یکی‌ ایشان‌ را زیر مشت‌ و لگدش‌ گرفته‌ بود و آن‌ یکی‌ بر ایشان‌ تلنگر می‌زد و در همین‌ حال‌ که‌ ایشان‌ را زیر لت‌وکوب‌ خویش‌ گرفته ‌بودند، تشرزنان‌ می‌گفتند: این‌ تو هستی‌ که‌ همه‌ خدایان‌ را یک‌ خدا قرار داده‌ای‌؟ علی‌ س فرمود: سوگند به‌ خدای‌ ‌ که‌ هیچ ‌یک‌ از ما ـ جز ابوبکر ـ به‌ آن‌ صحنه‌ نزدیک‌ نشد پس‌ ابوبکر در دفاع‌ از پیامبر‌ ص این‌ یکی‌ را می‌زد، آن‌یکی‌ را به‌ تلنگر می‌راند و این‌ یکی‌ را دور می‌کرد. خلاصه‌ در آن‌ حالی‌که‌ مشرکان‌ عرصه‌ را بر پیامبر‌ ص سخت‌ گرفته‌ بودند و جان‌ ایشان‌ در خطر بود، ابوبکر از ایشان‌ جانانه ‌دفاع‌ می‌کرد و در همان‌ حال‌ بر سر مشرکان‌ فریاد می‌کشید: ای‌ وای‌ بر شما! آیا مردی‌ را به‌خاطر این‌که‌ می‌گوید: پروردگار من‌ الله أ است‌، می‌کشید؟. سپس ‌علی‌ س گلیمی‌ را که‌ بر تنش‌ بود، از تنش‌ کشید و به ‌سختی‌ گریست‌ تا بدانجا که‌ محاسنش‌ تماما خیس‌ شد. آن‌گاه‌ فرمود: شما را به‌ جد سوگند می‌دهم‌: آیا مؤمن ‌آل‌ فرعون‌ بهتر است‌ یا ابوبکر؟ مردم‌ سکوت‌ کردند. فرمود: آیا پاسخ ‌نمی‌دهید؟ من‌ خود پاسخ‌ می‌دهم: به‌ خدا سوگند که‌ یک‌ ساعت‌ از حیات‌ ابوبکر (در تلاش‌ وی‌ برای‌ خدا أ) بهتر از مانند مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ است‌ زیرا مؤمن‌ آل‌ فرعون‌ مردی‌ بود که‌ ایمانش‌ را پنهان‌ می‌داشت‌ در حالی‌که‌ ابوبکر مردی‌ بود که ‌ایمان‌ خویش‌ را اعلان‌ می‌کرد».

﴿وَقَالَ ٱلَّذِيٓ ءَامَنَ يَٰقَوۡمِ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُم مِّثۡلَ يَوۡمِ ٱلۡأَحۡزَابِ٣٠

«و کسی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ بود، گفت» در ادامه‌ دفاعش‌ از موسی‌ ÷ «ای‌ قوم‌ من‌! من‌ بر شما از روزی‌ مانند روز احزاب‌ بیمناکم» یعنی‌: من‌ بر شما از روزی‌ مانند روز عذاب‌ امتهای‌ گذشته‌ که‌ علیه‌ انبیایشان‌ دست‌ به‌ گروه‌ بندی‌ و تحزب‌ زدند، بیمناکم‌.

﴿مِثۡلَ دَأۡبِ قَوۡمِ نُوحٖ وَعَادٖ وَثَمُودَ وَٱلَّذِينَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ وَمَا ٱللَّهُ يُرِيدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعِبَادِ٣١

از سرنوشتی‌ بر شما بیمناکم‌: «مانند حال‌ و روز قوم‌ نوح‌ و عاد و ثمود و کسانی‌ که‌ پس‌ از آن‌ها آمدند» یعنی‌: بر شما از مانند حال‌شان‌ در عذاب‌، یا از مانند عادت‌ و شیوه‌ آنان‌ در پایداری‌ بر تکذیب‌ حق‌، بیمناکم‌ «وگرنه‌ خدا بر بندگان‌ ستم ‌نمی‌خواهد» یعنی‌: آن‌ها را بی‌گناه‌ عذاب‌ نمی‌کند پس‌ هلاک‌ کردن‌ آن‌ امت‌ها، عدل‌ تمام‌ بوده‌ است‌، چرا که‌ آنان‌ به‌ سبب‌ اعمالشان‌، شایسته‌ این‌ عذاب‌ بوده‌اند.

﴿وَيَٰقَوۡمِ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ يَوۡمَ ٱلتَّنَادِ٣٢

«و ای‌ قوم‌ من‌! من‌ بر شما از روزی‌ که‌ مردم‌ یک‌دیگر را ندا درمی‌دهند، بیمناکم» یعنی‌: از روزی‌ که‌ برخی‌ از مردم‌ برخی‌ دیگر را ندا داده‌ و همدیگر را به‌ فریادرسی ‌می‌خوانند و استغاثه‌ می‌کنند. یا از روزی‌ که‌ اهل‌ دوزخ‌، اهل‌ بهشت‌ را و اهل‌بهشت‌ اهل‌ دوزخ‌ را ندا می‌کنند چنان‌که‌ در سوره‌ «اعراف‌» آمده‌ است‌.

﴿يَوۡمَ تُوَلُّونَ مُدۡبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ ٱللَّهِ مِنۡ عَاصِمٖۗ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِنۡ هَادٖ٣٣

«روزی‌ که‌ پشت‌ کنان‌ باز می‌گردید» از موقف‌ محشر به‌سوی‌ دوزخ‌، یا از دوزخ‌ گریزان‌ باز می‌گردید. در آن‌ روز: «برای‌ شما در برابر خدا هیچ‌ حمایتگری‌ نیست» که‌ شما را از عذاب‌ وی‌ پناه‌ دهد و بازدارد «و هرکه‌ را خدا گمراه‌ کند، او را راهبری ‌نیست» به‌سوی‌ راه‌ صواب‌.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَكُمۡ يُوسُفُ مِن قَبۡلُ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَمَا زِلۡتُمۡ فِي شَكّٖ مِّمَّا جَآءَكُم بِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا هَلَكَ قُلۡتُمۡ لَن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِهِۦ رَسُولٗاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَنۡ هُوَ مُسۡرِفٞ مُّرۡتَابٌ٣٤

«و به‌ یقین‌ پیش‌ از این‌، یوسف‌ برای‌ شما بینات‌ آورد» یعنی‌: پیش‌ از آن‌که ‌موسی‌ ÷ به‌سوی‌ شما بیاید، یوسف‌ فرزند یعقوب‌ علیهماالسلام به‌ شما معجزات‌ و نشانه‌های‌ آشکاری‌ آورد که‌ روشنگر دین‌ خدا أ و شریعت‌ وی‌ بودند زیرا یوسف‌ ÷ به‌سوی‌ پدرانتان‌ به‌ نبوت‌ برانگیخته‌ شد «پس‌ شما همچنان‌ از آنچه ‌برایتان‌ آورده‌ بود» از معجزات‌ «در تردید بودید» و به‌ او ایمان‌ نیاوردید «تا وقتی‌که» یوسف‌ ÷ «از دنیا رفت‌، گفتید: خدا بعد از او هرگز پیامبری‌ برنخواهد انگیخت» پس‌ به‌ او در حیاتش‌ کفر ورزیدید اما بعد از آن‌که‌ او درگذشت‌، به‌ پیامبرانی‌ که‌ بعد از وی‌ مبعوث‌ شدند، نیز کفر ورزیدید «این‌ گونه‌، خدا هرکه‌ را افراطگر شکاک‌ است» یعنی‌: هرکه‌ را در نافرمانی‌ها و معاصی‌ خداوند أ اسرافکار و زیاده‌رو و در دین‌ خدا أ و در یگانگی‌ و وعده‌ها و هشدارهای‌ وی‌ شکاک‌ است‌؛ «بی‌راه‌ می‌گذارد» و به‌سوی‌ راه‌ حق‌ و راستی‌ هدایتشان‌ نمی‌کند.

﴿ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بِغَيۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡۖ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ وَعِندَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ٣٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ در بیان‌ حال‌ این‌ گروه‌ زیاده‌رو شکاک‌ می‌فرماید:

«کسانی‌ که‌ در آیات‌ الله مجادله‌ می‌کنند» تا آن‌ها را دفع‌ و ابطال‌ کنند «بدون‌ حجتی‌ که‌ برایشان‌ آمده‌ باشد» یعنی‌: بدون‌ حجت‌ آشکار و یا دلیل‌ روشنی‌ «این‌ ستیزه‌ آنان‌ نزد خدا و نزد کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، سخت‌ ناپسند است» یعنی‌: این ‌مجادله‌ آنان‌ نزد خدا أ و مؤمنان‌ بس‌ ناپسند و منفور است‌ زیرا این‌ جدال‌، جدالی ‌باطل‌ و نارواست‌ که‌ آن‌ها در آن‌ به‌ هیچ‌ اصل‌ و اساس‌ حقی‌ متکی‌ نبوده‌ و هیچ‌ سند و حجتی‌ بر آن‌ ندارند. همچنین‌ این‌ جدال‌ آن‌ها به‌ این‌ جهت‌ نیز ناپسند است‌ که‌ قصد آن‌ها از این‌ جدال‌، ابطال‌ دعوت‌ الله أ، مغشوش‌ کردن‌ فضای‌ ذهنی‌ رهروان ‌راه‌ ایمان‌ و رسیدن‌ به‌ چنین‌ مرامهای‌ باطلی‌ است‌ «این‌ گونه‌ خدا بر قلب‌ هر متکبر زورگویی‌ مهر می‌نهد» یعنی‌: چنان‌که‌ بر دل‌های این‌ جدل‌کاران‌ مهر کوبید همچنان بر دل‌های همه‌ متکبران‌ زورگو و سرکش‌ مهر می‌گذارد.

﴿وَقَالَ فِرۡعَوۡنُ يَٰهَٰمَٰنُ ٱبۡنِ لِي صَرۡحٗا لَّعَلِّيٓ أَبۡلُغُ ٱلۡأَسۡبَٰبَ٣٦ أَسۡبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ كَٰذِبٗاۚ وَكَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِفِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ وَصُدَّ عَنِ ٱلسَّبِيلِۚ وَمَا كَيۡدُ فِرۡعَوۡنَ إِلَّا فِي تَبَابٖ٣٧

چنین‌ پیدا است‌ که‌ دفاع‌ گرم‌ و مؤثر آن‌ شخص‌ مؤمن‌ از موسی‌ ÷، کار خود را کرد لذا فرعون‌ از کشتن‌ موسی‌ ÷ دست‌ برداشت‌ و طرحی‌ دیگر در پیش ‌افگند: «و فرعون» از روی‌ جهل‌، یا نیرنگ‌، یا انصراف‌ از قتل‌ موسی‌ ÷ «گفت‌: ای‌ هامان‌! برای‌ من‌ برجی ‌بلند بنا کن» یعنی‌: برایم‌ قصری‌ برافراشته‌ و استوار برآور «تا شاید من‌ به‌ آن‌ اسباب‌ برسم» یعنی‌: به‌ آن‌ راه‌ها برسم‌.... قتاده ‌می‌گوید: «مراد از اسباب‌، درها است‌». «راه‌های‌ دستیابی‌ به‌ آسمآن‌ها» یعنی‌: تا بر آن‌ برج‌ بالا رفته‌ به‌ آسمان‌ برسم‌ و چون‌ به‌ آسمان‌ رسیدم‌، خدایی‌ را که ‌موسی‌ ÷ ادعا می‌کند او آنجاست‌، جست‌و جو کنم‌ «تا به‌سوی‌ خدای‌ موسی ‌بنگرم» امام‌ شوکانی‌ در تفسیر خود می‌گوید: «موسی‌ ÷ قبلا به‌ فرعون‌ خبر داده ‌بود که‌ خدای‌ ‌ در آسمان‌ است‌». «و من‌ او را سخت‌ دروغگو می‌پندارم» در این‌ ادعای‌ وی‌ که‌ خدایی‌ دارد. یا در آنچه‌ که‌ از رسالت‌ ادعا می‌کند.

بدین‌گونه‌ بود که‌ آن‌ ملعون‌ چنین‌ وانمود ساخت‌ که‌ به‌ وجود خداوند أ متیقن‌ نیست‌ و به‌ پندار خود در پی‌ جست‌ و جو و کاوش‌ در مورد این‌ امر است‌ که‌ آیا در واقع‌ خدای‌ مورد ادعای‌ موسی‌ وجود دارد یا خیر؟ ولی‌ هدف‌ او القای‌ این ‌پندار بود که‌ چنین‌ خدایی‌ اصلا وجود ندارد و به ‌زودی‌ خواهد دید که‌ حقیقت‌ امر چیست‌؟! آری‌! فرعون‌ همه‌ این‌ سخنان‌ و حرکات‌ نمایشی‌ را به ‌میان‌ افگند تا با عقل‌های‌ قومش‌ بازی‌ کرده‌ و خردهایشان‌ را سبک‌ و بی‌وزن‌ گرداند و هر گمان‌ و پنداری‌ را که‌ می‌خواهد، در اذهانشان‌ فروافگند «و این‌ گونه‌ برای‌ فرعون‌ عمل ‌بدش» از شرک‌ و تکذیب‌ «آراسته‌ شد» و او در گمراهی‌ خویش‌ لجاجت‌ و پافشاری‌ نموده‌ و بر طغیان‌ و سرکشی‌ خویش‌ استمرار ورزید و به‌ دروغ‌ مدعی‌ شد که‌ جویای‌ یافتن‌ حقیقت‌ است‌، در حالی‌ که‌ راه‌ رسیدن‌ به‌ حق‌، راه‌ حس‌ نیست ‌بلکه‌ تأمل‌ در آیات‌ و نشانه‌های‌ حق‌ است‌ [۲۱]. «و از راه» هدایت‌ و صواب‌ «بازداشته‌ شد» یعنی‌: شیطان‌ عمل‌ بد وی‌ را برایش‌ آراست‌ و او را از راه‌ صواب ‌باز داشت‌ «و کید فرعون‌ جز به‌ تباهی‌ نینجامید» کید وی‌: همان‌ تدبیر و نیرنگی‌ بود که‌ آن‌ را سازمان‌ داد تا مردم‌ را از ایمان ‌آوردن‌ به‌ موسی‌ ÷ برگرداند. تباب‌: زیان‌ و هلاکت‌ است‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِيٓ ءَامَنَ يَٰقَوۡمِ ٱتَّبِعُونِ أَهۡدِكُمۡ سَبِيلَ ٱلرَّشَادِ٣٨

«و آن‌ کس‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ بود، گفت‌: ای‌ قوم‌ من‌! از من‌ پیروی‌ کنید تا شما را به‌ راه‌ رشد و راستی‌ هدایت‌ کنم» یعنی‌: در دین‌ به‌ من‌ اقتدا کنید زیرا اگر چنین‌ کردید، راهی‌ را که‌ حقیقتا شما را به‌ سرمنزل‌ خیر می‌رساند، شناخته‌اید و هرکس‌ این‌ راه‌ را بپیماید، نجات‌ می‌یابد و بدانید که‌ مقصد نهایی‌ این‌ راه‌، بهشت‌ است‌.

این‌ سخن‌ مؤمن‌ آل‌ فرعون‌، کنایه‌ و تعریضی‌ است‌ بر این‌که‌ راه‌ فرعون‌ و قومش‌، راه‌ گمراهی‌ است‌ و او به‌ دروغ‌ می‌گوید که‌: «من‌ شما را جز به‌ راه‌ هدایت‌ رهبری‌ نمی‌کنم‌».

﴿يَٰقَوۡمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا مَتَٰعٞ وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِيَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ٣٩

«ای‌ قوم‌ من‌! جز این‌ نیست‌ که‌ این‌ زندگانی‌ دنیا بهره‌ای‌ اندک‌ است» که‌ انسان ‌چند روزی‌ از آن‌ بهره‌مند می‌شود و سپس‌ نابود می‌گردد «و در حقیقت‌ آن‌ آخرت ‌است‌ که‌ دارالقرار است» زیرا حیات‌ آخرت‌، حیاتی‌ است‌ دائمی‌ که‌ هرگز گسست‌ و انقطاعی‌ نداشته‌ و به‌ طور زوال‌ ناپذیری‌ مستمر و پایدار می‌باشد.

﴿مَنۡ عَمِلَ سَيِّئَةٗ فَلَا يُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَاۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ يُرۡزَقُونَ فِيهَا بِغَيۡرِ حِسَابٖ٤٠

«هرکه‌ بدی‌ کند، جز به‌مانند آن‌ کیفر نمی‌یابد» یعنی‌: هرکس‌ در سرای‌ دنیا معصیتی‌ از معاصی‌ را مرتکب‌ شود ـ هر معصیتی‌ که‌ باشد ـ پس‌ جز به‌اندازه‌ آن‌ معصیت‌، جزا داده‌ نشده‌ و معذب‌ نمی‌شود. این‌ عبارت‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ جنایات‌ در ابدان‌ و اموال‌، غرامتی‌ به‌ مانند خود دارند «و هرکس‌ کار شایسته‌ کند ـ مرد باشد یا زن‌ ـ در حالی‌ که‌ ایمان‌ داشته‌ باشد» یعنی‌: هرکس‌ عمل‌ شایسته‌ای‌ انجام‌ دهد، به‌همراه‌ این‌که‌ به‌ خداوند أ و آنچه‌ که‌ پیامبرانش‌ آورده‌اند، مؤمن ‌باشد «پس‌ آن‌ گروه» که‌ در میان‌ عمل‌ شایسته‌ و ایمان‌ جمع‌ کرده‌اند «به‌ بهشت ‌وارد می‌شوند و در آنجا بی‌حساب‌ روزی‌ می‌یابند» یعنی‌: روزی‌ای‌ نیکو و فراوان ‌بدون‌ شمارش‌ یا محاسبه‌ای‌ می‌یابند. مقاتل‌ می‌گوید: «معنی‌ این‌ است‌: بر آنان ‌در آنچه‌ که‌ در بهشت‌ از نعمتها داده‌ می‌شوند، هیچ‌ پیامد و پی‌جویی‌ای‌ نیست‌».

﴿وَيَٰقَوۡمِ مَا لِيٓ أَدۡعُوكُمۡ إِلَى ٱلنَّجَوٰةِ وَتَدۡعُونَنِيٓ إِلَى ٱلنَّارِ٤١

سپس‌ آن‌ مرد مؤمن‌ از خانواده‌ فرعون‌، دعوت‌ خویش‌ به‌سوی‌ خداوند أ را تکرار کرد و در اینجا ایمان‌ خویش‌ را نیز صریح‌ و علنی‌ اعلام‌ داشته‌ و روشهای ‌قبلی‌ را در القای‌ این‌ گمان‌ که‌ او از خودشان‌ است‌، دنبال‌ نکرد: «و ای‌ قوم‌ من‌! چه‌ شده‌ است‌ که‌ من‌ شما را به‌سوی‌ نجات‌ فرامی‌خوانم» یعنی‌: به‌ من‌ از خودتان‌ خبر دهید: آخر چگونه‌ است‌ که‌ من‌ شما را به‌سوی‌ نجات‌ از دوزخ‌ و ورود به‌ بهشت ‌از طریق‌ ایمان‌ به‌ خدای‌ ‌ و اجابت‌گفتن‌ پیامبرانش‌ فرامی‌خوانم‌ «و شما مرا به‌سوی‌ دوزخ‌ فرامی‌خوانید» با شرک‌ و شکی‌ که‌ از من‌ می‌طلبید؟.

﴿تَدۡعُونَنِي لِأَكۡفُرَ بِٱللَّهِ وَأُشۡرِكَ بِهِۦ مَا لَيۡسَ لِي بِهِۦ عِلۡمٞ وَأَنَا۠ أَدۡعُوكُمۡ إِلَى ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡغَفَّٰرِ٤٢

سپس‌ هردو دعوت‌ را تفسیر کرد و گفت‌: «مرا فرامی‌خوانید تا به‌ خدا کافر شوم‌ و چیزی‌ را که‌ بدان‌ علمی‌ ندارم‌ با او شریک‌ گردانم» یعنی‌: از من‌ می‌خواهید تا چیزی ‌را به‌ عبودیت‌ بخوانم‌ که‌ به‌ شریک‌ بودن‌ آن‌ با خداوندأ، هیچ‌ علم‌ و آگاهی‌ای‌ ندارم‌ و بر پروردگار بودن‌ آن‌ هیچ‌ دلیل‌ و برهانی‌ اقامه‌ نشده‌ است‌ «و من‌ شما را به‌سوی‌ خداوند عزیز غفار فرامی‌خوانم» یعنی‌: من‌ شما را به‌سوی‌ خدای‌ عزتمندی ‌می‌خوانم‌ که‌ عزتی‌ بزرگتر از عزت‌ وی‌ وجود ندارد و او با وجود عزت‌ خویش‌، گناهان‌ کسی‌ را که‌ به‌ وی‌ ایمان‌ آورد، نیز می‌آمرزد.

﴿لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدۡعُونَنِيٓ إِلَيۡهِ لَيۡسَ لَهُۥ دَعۡوَةٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَلَا فِي ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ٤٣

«تردیدی‌ نیست‌ که‌ آنچه‌ شما مرا به‌سوی‌ آن‌ می‌خوانید، در دنیا و آخرت‌ صاحب ‌پذیرش‌ دعایی‌ نیست» یعنی‌: موضوع‌ چنان‌ نیست‌ که‌ شما می‌پندارید بلکه‌ آنچه‌ من‌ به‌ شما بیان‌ می‌کنم‌، ثابت‌ و قطعی‌ و غیرقابل‌ شک‌ است‌ و آن‌ این‌ است‌ که‌: بطلان‌ دعای‌ کسی‌ که‌ چیزی‌ غیر از خداوند أ را به‌ نیایش‌ و یاری‌ می‌خواند، بی‌هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ ثابت‌ است‌ زیرا کسانی‌ که‌ شما به‌سویشان‌ دست‌ به‌ دعا بلند می‌کنید ـ اعم‌ از بتان‌ یا مردگان‌ ـ و از آن‌ها اجابت‌ دعا، رفع‌ حاجات‌ و دفع‌ مشکلات‌ خویش‌ را می‌خواهید، قدرت‌ آن‌ را ندارند که‌ دعاکننده‌ خود را اجابت ‌گفته‌ و چیزی‌ از خواسته‌های‌ او را برآورند، یا به‌ وجهی‌ از وجوه‌، به‌ دعاکننده‌ خود سودی‌ برسانند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: کسانی‌ که‌ شما مرا به‌سویشان‌ می‌خوانید، صاحب‌ دعوتی‌ نیستند که‌ الوهیت‌ برای‌ آن‌ لازم‌ و ثابت‌ گردد. یعنی‌ آن‌ها در دنیا و در آخرت‌ کسی‌ را به‌سوی‌ عبادت‌ خویش‌ فرانمی‌خوانند «و در حقیقت‌، برگشت‌ ما به‌سوی‌ الله است» یعنی‌: مرجع‌ و مصیر ما به‌سوی‌ خداوند أ است‌؛ اولا با مرگ‌ و آخرا هم‌ با رستاخیز و زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ «و بی‌گمان ‌از حد گذشتگان‌ اهل‌ دوزخ‌اند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ الله أ را بسیار انجام‌ می‌دهند، همانان‌ اهل‌ دوزخ‌اند که‌ سرانجام‌ به‌ آن‌ می‌پیوندند.

﴿فَسَتَذۡكُرُونَ مَآ أَقُولُ لَكُمۡۚ وَأُفَوِّضُ أَمۡرِيٓ إِلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَصِيرُۢ بِٱلۡعِبَادِ٤٤

«پس‌ به‌زودی» هنگامی‌ که‌ عذاب‌ بر شما فرودآید «آنچه‌ را به‌ شما می‌گویم‌، به‌یاد خواهید آورد» و خواهید دانست‌ که‌ من‌ در نصیحت‌، تذکر و خیرخواهی‌ به ‌شما جدوجهدی‌ بلیغ‌ کرده‌ام‌ «و کارم‌ را به‌ خدا می‌سپارم» یعنی‌: بر او توکل‌ کرده‌ وکارم‌ را به‌ او وا می‌گذارم‌ «الله به‌ حال‌ بندگان‌ بیناست» و از بندگان‌ مؤمنش‌ حمایت‌ می‌کند. به‌ قولی‌: آن‌ شخص‌ مؤمن‌، هنگامی‌ این‌ سخن‌ را گفت‌ که‌ فرعونیان‌ قصد حمله‌ به‌ وی‌ را داشتند تا او را به‌قتل‌ برسانند.

﴿فَوَقَىٰهُ ٱللَّهُ سَيِّ‍َٔاتِ مَا مَكَرُواْۖ وَحَاقَ بِ‍َٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ٤٥

مقاتل‌ می‌گوید: آن‌ مرد مؤمن‌ به‌ کوه‌ گریخت‌ و آن‌ها نتوانستند بر او دست یابند‌ چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: «پس‌ خدا او را از عواقب‌ سوء نیرنگی‌ که‌ می‌کردند در امان‌ داشت» یعنی‌: خدای‌ ‌ او را از نیرنگ‌ بدی‌ که‌ در حق‌ وی‌ در نظر داشتند، نگاه‌ داشت‌ و او را از شر آنان‌ حفظ کرد «و آل‌ فرعون‌ را عذاب‌ سهمگین ‌فروگرفت» یعنی‌: بر آنان‌ عذابی‌ سهمگین‌ احاطه‌ کرد و فرود آمد چنان‌که‌ همه‌ آن‌ها در دنیا، با غرق‌ شدن‌ در دریای‌ سرخ‌ (بحر احمر) عذاب‌ شدند و به‌ زودی‌ در آخرت‌ نیز با عذاب‌ سخت‌ روبه‌رو خواهند شد:

﴿ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ٤٦

«اینک‌ بامدادان‌ و شامگاهان‌ بر آتش‌ دوزخ‌ عرضه‌ می‌شوند» جمهور علما برآنند که‌ این‌ عرضه ‌داشتن‌ آن‌ها بر آتش‌، بعد از مرگشان‌، در برزخ‌ و قبل‌ از فرارسیدن ‌قیامت‌ است‌. بخاری‌ و مسلم‌ و دیگران‌ در حدیث‌ شریف‌ از ابن‌ عمر س روایت ‌کرده‌اند که‌ رسول ‌‌خدا‌ص فرمودند: «إن‌ أحدكم‌ إذا مات‌ عرض‌ عليه‌ مقعده‌ بالغداة‌ والعشي‌، إن‌ كان‌ من‌ أهل‌ الجنة فمن‌ أهل‌ الجنة‌ وإن‌ كان‌ من‌ أهل‌ النار فمن‌ أهل‌ النار، يقال‌ له‌: هذا مقعدك‌ حتي‌ بعثك‌ الله‌ إليه‌ يوم‌ القيامة». «قطعا یکی‌ از شما چون‌ بمیرد، جایگاهش‌ ـ بامدادان‌ و شامگاهان‌ ـ بر وی‌ عرضه‌ می‌شود؛ اگر از بهشتیان‌ باشد، جایگاهش‌ از اهل‌ بهشت‌ به‌ او نشان‌ داده‌ می‌شود و اگر از دوزخیان‌ باشد، جایگاهش‌ از اهل‌ دوزخ‌ به‌ وی‌ نشان‌ داده‌ می‌شود. به‌ او گفته‌ می‌شود: این‌ است‌ جایگاه‌ تو تا خداوند در روز قیامت‌ تو را به‌سوی‌ آن‌ برانگیزد».

این‌ آیه‌ کریمه‌ و احادیث‌ وارده‌ در این‌ باب‌، اصلی‌ اساسی‌ در اثبات‌ عذاب ‌برزخ‌ است‌ و این‌که‌ عذاب‌ برزخ‌ حق‌ است‌ و هیچ‌ شکی‌ در آن‌ نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ او از رسول‌‌ خدا‌ ص درباره‌ عذاب‌ قبر پرسید، رسول‌‌ خدا‌ ص فرمودند: «آری‌! عذاب ‌قبر حق‌ است‌». البته‌ دلالت‌ آیه‌ کریمه‌، به‌ عذاب‌ کفار در برزخ‌ محدود بوده‌ و عذاب‌ مؤمن‌ در قبر به‌سبب‌ گناهانش‌، از آن‌ استنباط نمی‌شود بلکه‌ این‌ امر از احادیث‌ نبوی‌ متقدم‌ برمی‌آید.

باید دانست‌ که‌ عذاب‌ قبر متفاوت‌ است‌، به‌دلیل‌ حدیث‌ شریف‌ وارده‌ در این‌باره‌ از ابن‌مسعود س که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «ما أحسن‌ محسن‌ من‌ مسلم‌ أو كافر إلا أثابه‌ الله‌ تعالي‌. قلنا: يا رسول‌الله‌! ما إثابة‌ الله‌ الكافر؟ فقال‌: إن‌ كان‌ قد وصل‌ رحما أو تصدق‌ بصدقة أو عمل‌ حسنة‌، أثابه‌ الله‌ تبارك‌ وتعالي‌ المال‌ و الولد و الصحة‌ و أشباه ‌ذلك‌. قلنا: فما إثابته‌ في‌الاخرة‌؟ قال‌: عذابا دون‌ العذاب‌. قرأ ﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ [غافر: ۴۶].

هیچ‌ نیکوکاری‌ ـ اعم‌ از این‌که‌ مسلمان‌ باشد یا کافر ـ کار نیکی‌ انجام‌ نمی‌دهد، جز این‌که‌ خداوند أ او را پاداش‌ می‌دهد. گفتیم‌: یا رسول‌الله! پاداش ‌دادن‌ کافر چیست‌؟ فرمودند: اگر صله‌ رحمی‌ را برقرار ساخته‌ باشد، یا صدقه‌ای‌ داده‌ باشد، یا کار نیکی‌ کرده‌ باشد، خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ او را به‌ دادن ‌مال‌ و فرزند و سلامتی‌ و امثال‌ آن‌ در دنیا پاداش‌ می‌دهد. گفتیم‌: پاداش‌ دادن‌ وی ‌در آخرت‌ چیست‌؟ فرمودند: عذابی‌ است‌ پایین‌تر از عذابی‌. آن‌گاه‌ تلاوت ‌کردند: ﴿أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ [غافر: ۴۶] آل‌ فرعون‌ را در سخت‌ترین‌ عذاب ‌درآورید».

«و روزی‌ که‌ قیامت‌ برپا شود، می‌گوییم‌: آل فرعون را در سخت‌ترین‌ عذاب ‌در آورید» یعنی‌: به‌ فرشتگان‌ می‌گوییم‌: آل‌ فرعون‌ را در جهنم‌ به‌ جایگاهی ‌درآورید که‌ عذاب‌ آن‌ از غیر آن‌ سهمگین‌تر و شدیدتر است‌.

﴿وَإِذۡ يَتَحَآجُّونَ فِي ٱلنَّارِ فَيَقُولُ ٱلضُّعَفَٰٓؤُاْ لِلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا كُنَّا لَكُمۡ تَبَعٗا فَهَلۡ أَنتُم مُّغۡنُونَ عَنَّا نَصِيبٗا مِّنَ ٱلنَّارِ٤٧

«و آن‌گاه‌ که‌ در آتش‌ دوزخ‌ با یک‌ دیگر بگو مگو می‌کنند» یعنی‌: آن‌گاه‌ که‌ دوزخیان‌ در دوزخ‌ با یک‌دیگر مشاجره‌ و بگومگو می‌کنند «ناتوانان‌ به‌ متکبران» یعنی‌: به‌رؤسا و رهبران‌ کفر که‌ انقیاد و تسلیم‌ برای‌ انبیا و پیروی‌ از ایشان‌ را برنتابیده‌ و برای‌ بازداشتن‌ مردم‌ از ایمان‌ به‌ پیامبران‌، نیرنگها اندیشیده‌ و مکرها ورزیده‌اند؛ «می‌گویند: هرآینه‌ ما پیرو شما بودیم» و شما رهبران‌ و رؤسای‌ ما بودید و ما آنچه‌ را که‌ شما گفتید، تصدیق‌ و باور کردیم‌ و اینک‌ با پیروی‌ از شماست‌ که‌ به‌ دوزخ‌ درآمده‌ایم‌ «پس‌ آیا شما بازدارنده‌ بخشی‌ از آتش‌ دوزخ‌ از ما هستید؟» یعنی‌: آیا بخشی‌ از آن‌ را از ما دفع‌ می‌کنید، یا آن‌ را همراه‌ ما برمی‌دارید؟.

﴿قَالَ ٱلَّذِينَ ٱسۡتَكۡبَرُوٓاْ إِنَّا كُلّٞ فِيهَآ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ حَكَمَ بَيۡنَ ٱلۡعِبَادِ٤٨

«مستکبران» سرکش‌ در پاسخ‌ پیروان‌ مستضعف‌ خویش‌ «می‌گویند: همانا ما همه‌ در آن‌ هستیم» یعنی‌: ما و شما همگی‌ باهم‌ در جهنم‌ هستیم‌ پس‌ ما چگونه ‌می‌توانیم‌ عذاب‌ را از شما دفع‌ کنیم‌، اگر ما به‌ چنین‌ کاری‌ قادر بودیم‌، قطعا عذاب ‌را از خودمان‌ دفع‌ می‌کردیم‌ «به‌ راستی‌ خدا میان‌ بندگان‌ حکم‌ کرده‌ است» یعنی‌: او میان‌شان‌ فیصله‌ کرده‌ است‌ به‌ این‌که‌ گروهی‌ در بهشت‌ و گروهی‌ در دوزخ‌ باشند و هیچ ‌کس‌ هم‌ پی‌گیر و پی‌جوی‌ حکم‌ خدای‌ سبحان‌ نیست‌.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ فِي ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ يُخَفِّفۡ عَنَّا يَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩

و چون‌ ناتوانان‌ از رهبران‌ خویش‌ مأیوس‌ می‌شوند، به‌سوی‌ نگهبانان‌ دوزخ ‌روی‌ آورده‌ و از آنان‌ خواستار دعا می‌گردند: «و کسانی‌ که‌ در دوزخند» از امت‌های‌ کافر؛ اعم‌ از مستکبر و مستضعف‌ آنان‌ «به‌ نگهبانان‌ دوزخ‌ می‌گویند» یعنی‌: به ‌فرشتگانی‌ که‌ کارپرداز دوزخ‌ و گماشتگان‌ عذاب‌ دوزخیانند، می‌گویند: «پروردگارتان‌ را بخوانید تا یک‌ روز از این‌ عذاب‌ را از ما سبک‌ کند» آری‌! از فرشتگان‌ می‌خواهند که‌ به‌ بارگاه‌ خداوند متعال‌ در حقشان‌ شفاعت‌ کنند تا به‌ آنان ‌اندک‌ تخفیف‌ و تنفسی‌ بدهد.

﴿قَالُوٓاْ أَوَ لَمۡ تَكُ تَأۡتِيكُمۡ رُسُلُكُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ قَالُواْ بَلَىٰۚ قَالُواْ فَٱدۡعُواْۗ وَمَا دُعَٰٓؤُاْ ٱلۡكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ٥٠

«می‌گویند» فرشتگان‌ در پاسخ‌شان‌ «مگر پیامبرانتان‌ معجزه‌های‌ روشن‌ به‌سوی ‌شما نیاوردند؟ می‌گویند: چرا» آن‌ها برای‌ ما معجزاتی‌ روشن‌ آوردند اما ما ایشان‌ را تکذیب‌ کردیم‌ پس‌ نه‌ به‌ خودشان‌ ایمان‌ آوردیم‌ و نه‌ به‌ حجت‌ها و برهآن‌هایی‌ که ‌آوردند، باور کردیم‌. پس‌ چون‌ این‌ اعتراف‌ را کردند؛ «می‌گویند» فرشتگان‌ نگهبان‌ دوزخ‌ برایشان‌: «پس‌ دعا کنید» یعنی‌: هرگاه‌ کار چنین‌ است‌، شما خود دعا کنید زیرا ما برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ خداوند أ کفر ورزیده‌ و پیامبرانش‌ را بعد از آوردن‌ معجزات‌ و حجت‌های‌ روشن‌، تکذیب‌ کرده‌اند، دعا نمی‌کنیم‌ و دعا کردن ‌برای‌ امثال‌ اینان‌ به‌ ما اجازه‌ داده‌ نشده‌ است‌.

سپس‌ فرشتگان‌ به‌ آنان‌ خبر می‌دهند که‌ دعای‌ خودشان‌ هم‌ مفید فایده‌ای نیست‌: «ولی‌ دعای‌ کافران‌ جز در بیراهه‌ نیست» یعنی‌: دعای‌ کافران‌ کاملا تباه‌ و بی‌اثر است‌ و هرگز مورد اجابت‌ قرار نمی‌گیرد.

﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَيَوۡمَ يَقُومُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ٥١

«در حقیقت‌ ما پیامبران‌ خویش‌ و کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند، یاری‌ می‌کنیم» یعنی‌: ایشان‌ را بر دشمنان‌ سرکوبگر و سرکششان‌ غالب‌ می‌گردانیم‌ چنان‌که ‌موسی‌ ÷ و مؤمن‌ آل‌فرعون‌ را با غرق‌ کردن‌ فرعون‌ نصرت‌ دادیم‌ «در زندگی‌دنیا» با میسر کردن‌ زمینه‌ انتقام‌ گرفتن‌ ایشان‌ از دشمنانشان‌، که‌ آنان‌ را با قتل‌ و غارت‌ و اسارت‌ و غلبه‌ در هم‌ می‌کوبند.

ابن‌کثیر به‌ نقل‌ از ابن‌ جریرطبری‌ می‌گوید: «این‌که‌ امت‌های‌ تکذیب‌ پیشه‌ برخی ‌از پیامبران‌ را کشته‌ و برخی‌ را اخراج‌ کردند، منافی‌ با نصرت‌ حق‌ تعالی‌ بر ایشان‌ نیست‌ زیرا خدای‌ ‌ ـ چه‌ در حیات‌ و چه‌ در غیاب‌ یا مرگ‌ پیامبران‌ ـ از تکذیب‌‌ کنندگانشان‌ انتقام‌ گرفته‌ است‌...». «و» نیز یاری ‌می‌دهیم‌ ایشان‌ را در «روزی‌ که‌ شاهدان‌ به‌ شهادت‌ برمی‌خیزند» و آن‌ روز قیامت ‌است‌. شاهدان‌ فرشتگانند که‌ برای‌ انبیا بر ابلاغ‌ پیام‌های‌ الهی‌ گواهی ‌می‌دهند. معنای‌ نصرت‌ دادن‌شان‌ در این‌ روز این‌ است‌ که‌ خداوند أ ایشان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ به‌ بهشت‌ وارد نموده‌ و ایشان‌ را به‌ کرامتهای‌ خود گرامی‌ می‌دارد و در مقابل‌، کفار را در برابر اعمال‌شان‌ مجازات‌ و نفرین‌ می‌کند و آن‌ها را به‌ دوزخ ‌می‌افگند.

﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِينَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ وَلَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ٥٢

«همان‌ روزی‌ که‌ ستمگران‌ را عذرآوردنشان‌ سود نمی‌دهد» زیرا این‌ عذرخواهی‌شان‌، عذرخواهی‌ باطل‌ و بی‌اثر و شبهه‌ ناوارد و بی‌جایی‌ است‌ «و برای‌ آنان‌ لعنت» یعنی‌: دوری‌ از رحمت‌ خداوند أ «است‌ و برایشان‌ بدفرجامی‌ آن‌ سرای» یعنی‌: عذاب‌ دوزخ‌ «است».

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡهُدَىٰ وَأَوۡرَثۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ٥٣

«و قطعا به‌ موسی‌ هدایت» یعنی‌: تورات‌، نبوت‌ و معجزات‌ «بخشیدیم‌. و به ‌بنی‌اسرائیل‌ کتاب‌ را» یعنی‌: تورات‌ را «به‌ میراث‌ نهادیم» که‌ بعد از موسی‌ ÷ در میانشان‌ باقی‌ ماند و آن‌ را نسلی‌ پس‌ از نسل‌ دیگر به‌ارث‌ بردند.

﴿هُدٗى وَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ٥٤

«هدایت‌ و پندآموز خردمندان‌ است» یعنی‌: تورات‌ هدایتگر و پند آموز صاحبان ‌خردهای‌ سالم‌ است‌.

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ بِٱلۡعَشِيِّ وَٱلۡإِبۡكَٰرِ٥٥

«پس‌ صبر کن» ای‌ محمد‌ ص بر آزار مشرکان‌ چنان‌که‌ پیامبران‌ پیش‌ از تو صبر کردند «بی‌گمان‌ وعده‌ خدا» به‌ پیامبرانش‌، یا وعده‌ وی‌ به‌ وقوع‌ قیامت‌ «حق ‌است» هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ و هیچ‌ شکی‌ در وقوع‌ آن‌ وجود ندارد «و برای ‌گناهت‌ آمرزش‌ بخواه» دستور یافتن‌ رسول‌‌خدا‌ ص به‌ آمرزش‌خواهی‌ ـ با وجود آن‌که‌ خدای‌ ‌ هرگونه‌ لغزشی‌ را قبل‌ و بعد از فتح‌ مکه‌ یا قبل‌ و بعد از رسالت‌ بر ایشان‌ آمرزیده‌ است‌ ـ برای‌ این‌ است‌ تا بر ثوابشان‌ افزون‌ شود. یا آمرزش‌خواهی‌ ایشان‌ به‌ سبب‌ فروگذاشتن‌ اعمال‌ اولی‌ و افضل‌ است‌ زیرا به‌ هر اندازه‌ که‌ انسان‌ از جلال‌ و کمال‌ الهی‌ شناخت‌ بیشتری‌ داشته‌ باشد، به‌ همان ‌اندازه‌، عمل‌ خویش‌ را برای‌ او کم‌ و ناچیز دیده‌ و احساس‌ وی‌ به‌ قصور و کوتاهی‌اش‌ افزوده‌ می‌شود لذا مانند مذنبان‌ از او آمرزش‌ می‌خواهد، بدین‌ جهت ‌گفته‌اند: «حسنات‌ الأبرار سيئات‌ المقربين‌: حسنات‌ نیکان‌، بدیهای‌ مقربان‌ است‌». یا ـ چنان‌که‌ ابن‌ کثیر گفته‌ ـ این‌ دستور، انگیزشی‌ برای‌ امت‌ بر استغفار است‌ تا در این‌ امر به‌ پیامبر خویش ص اقتدا کنند.

«و همراه‌ با ستایش‌ پروردگارت‌ شامگاهان‌ و بامدادان‌ تسبیح ‌گوی» یعنی‌: همیشه ‌بر تنزیه‌ و تسبیح‌ خداوند أ همراه‌ با حمد و ستایش‌ وی‌ مداومت‌ و مواظبت‌ کن‌. به‌قولی‌؛ مراد این‌ است‌: در دو وقت‌ عصر و بامداد، نماز بگزار زیرا در آن‌ وقت ‌در مکه‌، نماز خواندن‌ فقط در این‌ دو وقت‌ فرض‌ بود ؛ دو رکعت‌ در بامداد و دو رکعت‌ در عصر.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ بِغَيۡرِ سُلۡطَٰنٍ أَتَىٰهُمۡ إِن فِي صُدُورِهِمۡ إِلَّا كِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِيهِۚ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ٥٦

«به‌راستی‌ کسانی‌ که‌ در آیات‌ الله ـ بی‌آن‌که‌ حجتی‌ برایشان‌ آمده‌باشد ـ مجادله‌ می‌کنند» یعنی‌: بی‌آن‌که‌ حجت‌ روشن‌ و آشکاری‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ برایشان ‌آمده‌ باشد «در سینه‌های‌ آنان‌ جز کبر» و خود بر تربینی‌ و اراده ریاست‌ و سیادت‌ «نیست» و همین‌ امر است‌ که‌ آنان‌ را به‌ تکذیب‌ و دروغ ‌انگاشتن‌ رسالتت ‌وامی‌دارد «آنان‌ به‌ آن‌ نایل‌ شونده‌ نیستند» یعنی‌: در دل‌هایشان‌ تکبر و گردنکشی‌ای‌ علیه‌ محمد‌ ص و طمعی‌ است‌ در این‌که‌ بر او غالب‌ شوند اما آن‌ها هرگز به‌ این‌ مرام‌ خویش‌ نمی‌رسند. یا معنی‌ این‌ است‌: آنان‌ خواهان‌ آنند که‌ به‌کاری‌ بزرگ‌ مانند کشتنت‌ یا نظیر آن‌ دست‌ یابند ولی‌ قطعا به‌ این‌ هدف‌ خویش‌ نمی‌رسند «پس‌ به‌ خدا پناه‌ ببر» از شر و کید و تجاوز و سرکشی‌ آنان‌ «زیرا او خودشنوای‌ بیناست» شنواست‌ سخنانشان‌ را، بیناست‌ به‌ افعالشان‌ پس‌ بر او هیچ‌ امر نهانی‌ای‌ از این‌ امور، پنهان‌ نمی‌ماند.

سیوطی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ گفته‌ است‌: این‌ آیه‌ درباره‌ عموم‌ منکران‌ رستاخیز نازل‌ شد.

﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٥٧

«قطعا آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از آفرینش‌ مردم‌ بزرگتر است» در دلها و شگرف‌تر و شگفت‌تر است‌ در اندیشه‌ها زیرا آسمآن‌ها و زمین‌ پدیده‌های‌ بسیار بزرگی‌ هستند، بی‌‌ستون‌ استقرار دارند، در فضای‌ عظیم‌ کونی‌ حرکت‌ می‌کنند و جز این‌ها از آثار عظمت‌ فراوان‌ دیگر... یعنی‌: در این‌ صورت‌، چگونه‌ منکر رستاخیز و زنده‌ کردن‌ مجدد چیزی‌ می‌شوند که‌ آفرینش‌ آن‌ از همه‌ وجوه‌، از آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ ساده‌تر است‌؟ چنان‌که‌ در آیه‌ (۸۱) از سوره‌ «یس‌» می‌فرماید: ﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُم [یس:۸۱] «آیا کسی‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را آفریده‌، بر آن‌ توانا نیست‌ که‌ مانند این‌ انسانها را بیافریند؟». «ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند» عظمت‌ قدرت‌ پروردگار را، چرا که‌ از فرط غفلت‌ و سرگرمی‌ به‌ هوسهای‌ خویش‌، در این‌ حقایق‌ تأمل‌ و اندیشه‌ نمی‌کنند.

﴿وَمَا يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَلَا ٱلۡمُسِيٓءُۚ قَلِيلٗا مَّا تَتَذَكَّرُونَ٥٨

«و نابینا و بینا یکسان‌ نیستند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ به‌ باطل‌ و ناروا مجادله‌ می‌کنند، با کسانی‌ که‌ به‌ حق‌ و راستی‌ مجادله‌ می‌کنند، یکسان‌ نیستند «و کسانی‌ که‌ ایمان ‌آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند نیز با بدکرداران‌ یکسان‌ نیستند» یعنی‌: نیکوکاران ‌باایمان‌ و دارای‌ عمل‌ صالح‌، با بدکرداران‌ کفرپیشه‌ و معصیت‌ آلود، برابر نیستند «چه‌ اندک‌ پند می‌پذیرید» ای‌ مردم‌!. مراد این‌ است‌ که‌ پند گرفتن‌ بیشتر مردم‌ چنان‌اندک‌ است‌ که‌ در حکم‌ عدم‌ می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يُؤۡمِنُونَ٥٩

«در حقیقت‌، قیامت‌ قطعا آمدنی‌ است‌، در آن‌ تردیدی‌ نیست» یعنی‌: در تحقق‌ قیامت‌ شکی‌ نیست‌ «ولی‌ بیشتر مردم‌ باور نمی‌دارند» این‌ امر را و آن‌ را تصدیق ‌نمی‌کنند، بدان‌جهت‌ که‌ فهم‌هایشان‌ از محسوسات‌ ظاهری‌ تجاوز نمی‌کند و عقلهایشان‌ را در دریافت‌ حجت‌ و تأمل‌ در امر آخرت‌، به ‌کار نمی‌اندازند.

﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠

«و پروردگارتان‌ فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت‌ کنم» مراد از «دعاء: خواندن‌»، درخواست‌ جلب‌ منافع‌ و دفع‌ زیان‌ از بارگاه‌ پروردگار، یا عبادت‌ و یگانه‌پرستی‌ وی‌ است‌. البته‌ دعا در ذات‌ خویش‌ عبادت‌ است‌ بلکه‌ دعا چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌: «مغز عبادت‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن ‌لربكم‌ في‌ بقية‌ أيام‌ دهركم‌ نفحات‌، فتعرضوا له‌، لعل‌ دعوه‌ أن‌ توافق‌ رحمة فيسعد بها صاحبها سعادة لا يخسر بعدها أبدا». «قطعا پروردگارتان‌ در بقیه‌ ایام‌ روزگار «زندگی‌» تان‌، دهش‌ها و بخشش‌هایی‌ دارد پس‌ خود را برای‌ آنها پیش‌ افگنید؛ چه‌بسا دعایی‌ با رحمتی‌ موافقت‌ و همراهی‌ کند پس‌ صاحبش‌ به‌وسیله‌ آن‌ به‌ سعادتی‌ نایل ‌گردد که‌ بعد از آن‌ هرگز و برای‌ همیشه‌ زیانمند نشود».

البته‌ این‌ آیه‌، خود در این‌ باب‌ حجت‌ است‌ زیرا خداوند أ خودش‌ فرموده‌: (مرا به‌ دعا بخوانید تا برایتان‌ اجابت‌ کنم)، سپس‌ به‌دنبال‌ آن‌ فرمود: «در حقیقت‌، کسانی‌ که‌ از عبادت‌ من» یعنی‌: از دعای‌ من‌ «استکبار می‌ورزند، زودا که‌ به‌ خواری‌ و زاری‌ وارد دوزخ‌ شوند» این‌ هشداری‌ است‌ سخت‌ به‌ کسانی‌ که‌ از دعا نمودن‌ به ‌بارگاه‌ خدا أ تکبر می‌ورزند. بنابراین‌، کسی‌ که‌ برآوردن‌ حاجات‌، جلب‌ منفعت ‌و دفع‌ ضرر را از مردگان‌ بخواهد، در واقع‌ با این‌ دعای‌ خویش‌، آن‌ها را عبادت ‌کرده‌ و چیزی‌ را برایشان‌ صرف‌ کرده‌ که‌ صرف‌ کردن‌ آن‌ جز برای‌ خدای‌ سبحان ‌جایز نیست‌. از این‌ که‌ بگذریم‌؛ دعای‌ غیر خداوند أ برای‌ دعاکننده‌ هیچ‌ سودی‌ دربر ندارد زیرا تنها کسی‌ که‌ بر اجابت‌ کردن‌ دعا تواناست‌، خدای‌ سبحان‌ است ‌بنابراین‌، او بندگانش‌ را به‌ دعا کردن‌ و درخواست‌ حاجات‌ از بارگاه‌ خود دستور داده‌ و در این‌ صورت‌، اجابت‌ دعایشان‌ را وعده‌ داده‌ است‌ و وعده‌ او نیز حق ‌است‌ پس‌ ای‌ بندگان‌ خدا! خواسته‌های‌ خود را به‌ خداوند أ متوجه‌ سازید و درخواسته‌های‌ خود بر ذاتی‌ تکیه‌ کنید که‌ شما را به‌ توجیه‌ این‌ درخواست‌ها به‌سوی ‌خویش‌ فرمان‌ داده‌ و اجابت‌ آن‌ها را نیز برای‌ شما تضمین‌ کرده‌ است‌. آری‌! اوست‌ ذات‌ بخشنده‌ کریمی‌ که‌ دعای‌ دعاکننده‌ را اجابت‌ می‌کند و بر کسانی‌ که‌ نیازها و حوایج‌ خود را در امور دنیا و دین‌ از فضل‌ بزرگ‌ و ملک‌ فراگیر و وسیع‌ او درخواست‌ نمی‌کنند، خشم‌ می‌گیرد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «من‌ لم ‌يدع‌ الله‌ ‌ غضب‌ عليه‌: هرکه‌ به‌ بارگاه‌ خدای‌ ‌ دعا نکند، حق‌ تعالی ‌بر او خشم‌ می‌گیرد».

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَٱلنَّهَارَ مُبۡصِرًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ٦١

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ شب‌ را برای‌ شما آفرید تا در آن‌ آرام‌ گیرید» از حرکات ‌و جنب ‌و جوش‌هایتان‌ در طلب‌ رزق‌ و روزی‌ و در پی‌ کسب‌ و کار زیرا حق‌ تعالی‌ شب‌ را تاریک‌ و سرد گردانیده‌ است‌، که‌ این‌ دو پدیده‌، با آرامش‌ و خواب ‌تناسب‌ و همخوانی‌ دارند «و روز را مبصر آفرید» یعنی‌: آن‌ را روشنگر ساخت‌ تا نیازهای‌ خود را در آن‌ ببینید و در چشم ‌اندازی‌ روشن‌، به ‌راحتی‌ در طلب‌ کسب‌وکار و ارزاق‌ خویش‌ گشت‌وگذار نمایید «بی‌گمان‌ خداوند بر مردم‌ صاحب‌فضل‌ است» پس‌، از نعمت‌های بی‌شمار خود بر آن‌ها می‌بخشد «ولی‌ بیشتر مردم ‌شکر نمی‌گزارند» نعمت‌ها را و به‌ آن‌ها اعتراف‌ نمی‌کنند. یا بدان‌ جهت‌ که‌ منکر آن ‌نعمت‌هایند، یا از تفکر و نگرش‌ در این‌ نعمتها غفلت‌ می‌کنند و در نتیجه‌، آنچه‌ را که ‌از شکر و سپاس‌ منعم‌ واجب‌ است‌، فرو می‌گذارند.

﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ٦٢

«این» کسی‌ که‌ آفریننده‌ شب‌ و روز است‌ «الله پروردگار شماست‌ که‌ آفریننده ‌هر چیزی‌ است‌، خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ از کجا بازگردانیده‌ می‌شوید؟» یعنی‌: پس‌ چگونه‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ و از عبادت‌ وی‌ بر می‌گردید و از توحید وی‌ منصرف‌ ساخته ‌می‌شوید.

﴿كَذَٰلِكَ يُؤۡفَكُ ٱلَّذِينَ كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ٦٣

«کسانی‌ که‌ آیات‌ الهی‌ را انکار می‌کردند، این‌ گونه‌ رویگردان‌ می‌شوند» یعنی‌: منکران‌ آیات‌ الهی‌ و منکران‌ توحید وی‌، با چنین‌ بیراهه‌ روی‌هایی‌، از راه‌ ـ یعنی ‌از پیروی‌ و متابعت‌ راه‌ پایدار و استوار ـ بازداشته‌ و برگردانیده‌ می‌شوند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ قَرَارٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَصَوَّرَكُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَكُمۡ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦٤

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ زمین‌ را برای‌ شما قرارگاه‌ ساخت» یعنی‌: آن‌ را جایگاه ‌استقراری‌ گردانید که‌ بر آن‌ مستقر می‌شوید و ساختمآن‌ها و کالاهای‌ شما نیز بر آن ‌استقرار می‌یابد در حالی‌که‌ زمین‌ شما را بر خود به‌طور محکم‌ و استوار نگاه ‌می‌دارد و در همین‌ زمین‌ زنده‌ شده‌ و هم‌ در آن‌ می‌میرید. و کسانی‌ که‌ پنداشته‌اند استقرار زمین‌ با دوران‌ و حرکت‌ آن‌ منافات‌ دارد، به‌ خطا رفته‌اند زیرا ما در حالی‌که‌ سوار ماشین‌ و قطار و هواپیما هستیم‌، احساس‌ راحتی‌ و آرامش ‌می‌کنیم‌، با آن‌که‌ وسایل‌ فوق‌ در حال‌ حرکت‌ نیز هستند پس ‌این‌ تعبیر به‌ معنای‌ نفی‌حرکت‌ زمین‌ نیست‌ «و آسمان‌ را سقفی» برپا و استوار و سرپناهی‌ مستحکم‌ برای ‌شما «گردانید. و شما را صورتگری‌ کرد و صورتهای‌ شما را نیکو پرداخت» یعنی‌: شما را در میان‌ جانداران‌ به‌ نیکوترین‌ صورت‌ و زیباترین‌ هیأت‌ آفرید «و شما را از پاکیزه‌ها» یعنی‌: از اشیای‌ لذیذ و گوارا در دنیا «روزی‌ داد، این» ذاتی‌ که‌موصوف‌ به‌ اوصاف‌ بزرگ‌ و باعظمت‌ یاد شده‌ است‌ «الله پروردگار شما است‌، الله پروردگار عالمیان‌ بسیار بابرکت‌ است» یعنی‌: خیر و برکت‌ او بسیار است‌، و او از همه‌ صفات‌ ناشایست‌، مقدس‌، برتر و منزه‌ می‌باشد.

﴿هُوَ ٱلۡحَيُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦٥

«اوست‌ زنده» یعنی‌: ذات‌ پاینده‌ و باقی‌ای‌ که‌ هرگز فنا نمی‌شود «خدایی‌ جز او نیست» و در الوهیت‌ یکتا و منفرد است‌ «پس‌ او را درحالی‌ که‌ دین‌ خود را برای‌ او بی‌آلایش» یعنی‌: خالص‌ و پیراسته‌ و یک‌ جهت‌ «گردانیده‌اید، بخوانید» و طاعت ‌و عبادت‌ خود برای‌ وی‌ را از شرک‌ و شک‌ و ریا خالص‌ گردانید «ستایش‌‌ها همه‌ ویژه‌ الله پروردگار عالمیان‌ است» یعنی‌: پس‌ عبادت‌ و شکر وی‌ را باهم‌ جمع‌ کنید.

ابن‌عباس‌ س می‌گوید: «کسی‌ که‌ لا اله‌ الا الله می‌گوید؛ باید به‌دنبال‌ آن‌: الحمدلله‌ رب ‌العالمین‌ نیز بگوید و معنی‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَۗ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ [غافر: ۶۵] همین‌ است‌.

﴿قُلۡ إِنِّي نُهِيتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَمَّا جَآءَنِيَ ٱلۡبَيِّنَٰتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦٦

«بگو: من‌ نهی‌ شده‌ام‌ از این‌که‌ جز خدا کسانی‌ را که‌ شما» از بتان‌ و همتایان ‌«می‌خوانید عبادت‌ کنم‌، هنگامی‌ که‌ برایم‌ از جانب‌ پروردگارم‌ بینات‌ آمد» بینات‌: عبارت‌ از ادله‌ عقلی‌ و نقلی‌ است‌ زیرا این‌ ادله‌، اثباتگر یکتاپرستی‌ و توحیداند «ودستور یافته‌ام‌ که‌ به‌ پروردگار عالمیان‌ تسلیم‌ باشم» با انقیاد و فروتنی‌ کامل‌ در برابر وی‌.

ابن ‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «ولیدبن‌ مغیره‌ و شیبه‌ بن‌ ربیعه‌ گفتند: ای‌ محمد‌ ص! از آنچه‌ می‌گویی‌ دست‌ بردار و به‌ دین‌ پدرانت‌ برگرد. پس‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد».

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ يُخۡرِجُكُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّكُمۡ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخٗاۚ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ مِن قَبۡلُۖ وَلِتَبۡلُغُوٓاْ أَجَلٗا مُّسَمّٗى وَلَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٦٧

«او همان‌ کسی‌ است‌ که‌ شما را» یعنی‌: پدر اولتان‌ آدم‌ ÷ را «از خاکی‌ آفرید» پس‌ آفرینش‌ وی‌ از خاک‌، مستلزم‌ آفرینش‌ نسل‌ وی‌ از خاک‌ نیز هست‌ زیرا هر انسانی‌ از آب‌ منی‌ آفریده‌ شده‌ و منی‌ از خون‌ برآمده‌، خون‌ از غذاست‌، غذا از رستنی‌های‌ روی‌ زمین‌ و رستنی‌ها از آب‌ و خاک‌ پدید آمده‌اند پس‌ ثابت‌ شد که‌ هر انسانی‌ از خاک‌ آفریده‌ شده‌ است‌ «سپس» خداوند أ این‌ خاک‌ را نطفه‌ منی‌ گردانید و شما در سیر اطواری‌ خلقت‌ خویش‌ «از نطفه‌ای» منی‌ آفریده‌ شده‌اید «آن‌گاه‌ از خون‌ بسته‌ای» تفسیر این‌ها در آغاز سوره‌های‌ «حج‌» و «مؤمنون‌» گذشت‌ «و بعد شما را به‌ هیأت‌ طفلی» یعنی‌: اطفالی‌ «بیرون‌ می‌آورد» یعنی‌: هر یک‌ از شما را از رحم‌ مادرانتان‌ به‌ هیأت‌ طفلی‌ بیرون‌ می‌آورد «باز شما را باقی ‌می‌گذارد تا به‌ کمال‌ رشد خود برسید» و این‌ حالتی‌ است که‌ در آن‌، نیرومندی‌ و عقل‌ هردو جمع‌ می‌شوند. تفسیر «اشد» به‌طور مفصل‌ در سوره‌ «انعام‌/۱۵۲» گذشت‌. «سپس‌ شما را باقی‌ می‌گذارد تا شیخ‌ شوید» شیخ‌: کسی‌ است‌ که‌ سن‌ وی ‌از چهل‌ گذشته‌ باشد «و بعضی‌ از شما کسی‌ است‌ که‌ روحش‌ پیشاپیش‌ قبض ‌می‌شود» یعنی‌: پیش‌ از رسیدن‌ به‌ سن‌ پیری‌، یا جوانی‌، یا حتی‌ پیش‌ از تولد، در زندگی‌ جنینی‌ دچار مرگ‌ پیش‌رس‌ می‌شود «و تا به‌ میعادی‌ که‌ معین‌ است‌ برسید» یعنی‌: تا برسید به‌ سرآمدی‌ معین‌ که‌ همانا وقت‌ مرگتان‌، یا روز قیامت‌ است‌ «و باشد که‌ تعقل‌ کنید» یعنی‌: باشد که‌ بر اثر تعقل‌، یگانگی‌ پروردگارتان‌ را دریافته‌ وبزرگی‌ قدرت‌ بالغه‌ وی‌ را در آفرینشتان‌ بر این‌ اطوار مختلفه‌، بدانید زیرا اوست‌ که‌ شما را در همه‌ اطوار خلقتتان‌، از طوری‌ به‌ طوری‌ و از حالتی‌ به‌ حالتی ‌برمی‌گرداند و این‌ها همه‌ از امر و تقدیر و تدبیر او صادر می‌شود.

﴿هُوَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ فَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ٦٨

«او همان‌ کسی‌ است‌ که‌ زنده‌ می‌کند و می‌میراند» یعنی‌: تنها حق‌‌تعالی‌ است‌ که‌ بر زنده‌ کردن‌ و میرانیدن‌ تواناست‌ «و چون‌ به‌ امری» از امور «اراده‌ کند، جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ آن‌ می‌گوید: باش‌. پس‌ بی‌درنگ‌ موجود می‌شود» بی‌ هیچ‌ توقفی‌. یعنی‌: آن‌ چیز به‌دنبال‌ اراده‌ وی‌ که‌ کلمه‌ «کن» تعبیری‌ از آن‌ است‌، موجود می‌شود. پس‌ کسی‌ که‌ دارای‌ چنین‌ شأنی‌ باشد، باید به‌ یگانگی‌ مورد پرستش‌ قرار گرفته‌ و چیز دیگری‌ با وی‌ شریک‌ آورده‌ نشود.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ أَنَّىٰ يُصۡرَفُونَ٦٩

«آیا کسانی‌ را که‌ در آیات‌ الله مجادله‌ می‌کنند ندیده‌ای‌؟ از کجا برگردانیده ‌می‌شوند؟» یعنی‌: با وجود برپایی‌ ادله‌ای‌ که‌ دلیل‌ درستی‌ و صحت‌ آیات‌ الهی ‌است‌ و با آن‌که‌ این‌ آیات‌، واجب‌ آورنده‌ یکتاپرستی‌ هستند، چگونه‌ جدال‌پیشه‌گان‌، از ایمان‌ به‌ این‌ آیات‌ و اندیشیدن‌ در آن‌ها بازگردانیده‌ می‌شوند؟! که‌ این ‌گروه‌ سرگردان‌ در بیراهه‌ ضلالت‌، مشرکانند.

﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِٱلۡكِتَٰبِ وَبِمَآ أَرۡسَلۡنَا بِهِۦ رُسُلَنَاۖ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ٧٠

«کسانی‌ که‌ کتاب‌ را» یعنی‌: قرآن‌، یا جنس‌ کتاب‌های نازل‌شده‌ از نزد خدای ‌سبحان‌ را «تکذیب‌ کردند و آنچه‌ را که‌ پیامبران‌ خود را بدان‌ فرستادیم» و از غیر کتاب‌ به‌سوی‌ پیامبران‌ وحی‌ می‌شود، نیز تکذیب‌ کردند «به‌زودی‌ خواهند دانست» فرجام‌ کار و نتیجه‌ شوم‌ کفرشان‌ را. اما چه‌ وقت‌؟:

﴿إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ يُسۡحَبُونَ٧١ فِي ٱلۡحَمِيمِ ثُمَّ فِي ٱلنَّارِ يُسۡجَرُونَ٧٢

«هنگامی‌ که‌ غلها در گردنهایشان‌ است‌ و زنجیرها» نیز همراه‌ با طوقها در گردن‌هایشان‌ است‌ «در آب‌ جوشان‌ کشیده‌ می‌شوند» یعنی‌: در حالی‌ که‌ گردنهایشان ‌در غل‌ها و زنجیرهاست‌، به‌ سوی‌ آب‌ جوشان‌ کشیده‌ می‌شوند. حمیم‌: آب‌ داغ‌ در نهایت‌ حرارت‌ است‌ «آن‌گاه‌ در آتش‌ برافروخته‌ می‌شوند» یعنی‌: آتش‌ بر آنان ‌افروخته‌ می‌شود و آنان‌ آتش ‌افروز و هیمه‌ دوزخ‌ می‌شوند.

﴿ثُمَّ قِيلَ لَهُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تُشۡرِكُونَ٧٣ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا بَل لَّمۡ نَكُن نَّدۡعُواْ مِن قَبۡلُ شَيۡ‍ٔٗاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ ٱلۡكَٰفِرِينَ٧٤

«آن‌گاه‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود» یعنی‌: آن‌گاه‌ فرشتگان‌ گمارده‌ بر جهنم‌، از سر توبیخ‌ و سرکوفت‌ به‌ آن‌ها می‌گویند: «آنچه‌ را در برابر خدا شریک‌ می‌ساختید، کجایند؟» یعنی‌: کجایند شرکایی‌ که‌ آن‌ها را بجز خداوند أ پرستش‌ می‌کردید، آن‌ها را چه‌ شده‌ است‌ که‌ همینک‌ شما را از عذابی‌ که‌ در آن‌ قرار گرفته‌اید، نجات ‌نمی‌دهند؟ «می‌گویند: از دید ما گم‌ شدند» یعنی‌: معبودان‌ ما رفتند و از نظر ما ناپدید شدند و ما آن‌ها را گم‌ کرده‌ایم‌ و نمی‌بینیم‌ «بلکه‌ پیشتر هم‌ ما چیزی‌ را نمی‌خواندیم» بدین‌سان‌، منکر پرستش‌ بتان‌ می‌شوند. آری‌! این‌ سخن‌ را هنگامی ‌می‌گویند که‌ گمراهی‌ و جهالتی‌ که‌ در دنیا بر آن‌ قرار داشته‌اند، برایشان‌ آشکار می‌شود و این‌که‌ در واقع‌ امر، چیزهایی‌ را در دنیا می‌پرستیده‌اند که‌ بینا و شنوا نبوده‌ و نفع‌ و زیانی‌ رسانده‌ نمی‌توانستند پس‌ گویی‌ اصلا چیزی‌ را نپرستیده‌اند. این‌ سخنشان‌ اعترافی‌ است‌ به‌ این‌که‌ عبادت‌شان‌ برای‌ بتان‌ و خدایان‌ باطل‌، از اساس ‌باطل‌ بوده‌ است‌ «این‌ گونه‌، خداوند کافران‌ را گمراه‌ می‌کند» یعنی‌: خداوند أ به‌ مانند این‌ گمراهی‌، کافران‌ را از راه‌ صواب‌ گمراه‌ می‌کند، از آنجا که‌ آنان‌ بتانی‌ رابه‌ پرستش‌ گرفته‌اند که‌ سر انجام‌ به‌ دوزخ‌ رهسپارشان‌ می‌کند.

﴿ذَٰلِكُم بِمَا كُنتُمۡ تَفۡرَحُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا كُنتُمۡ تَمۡرَحُونَ٧٥

«این» عذاب‌ «به ‌سبب‌ آن‌ است‌ که‌ در زمین‌ به‌ ناروا شادی‌ و سرمستی ‌می‌کردید» یعنی‌: در نافرمانی‌های‌ خدای‌ ‌ و مخالفت‌ با پیامبران‌ و کتاب‌هایش‌، شادی‌ می‌کردید و به‌ این‌ مخالفت‌ مسرور بودید «و بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ می‌نازیدید» یعنی‌: فخر می‌فروختید و گردنکشی‌ و بدمستی‌ می‌کردید. مرح‌: گردنکشی‌ و تکبر در نعمت‌ و فخرفروشی‌ است‌.

﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَكَبِّرِينَ٧٦

«به‌ دروازه‌های‌ دوزخ‌ درآیید، جاودانه‌ درآنید» یعنی‌: بعد از آن‌که‌ دوزخیان‌ به‌ دوزخ‌ وارد می‌شوند، فرشتگان‌ از سر سرزنش‌ و شکنجه‌ دادن‌ روحی‌ و ناامیدکردن‌ آن‌ها از امکان‌ جبران‌ عذاب‌، یا رهایی‌ از آن‌، این‌ سخن‌ را به‌ آنان‌ می‌گویند «چه‌ بد است» دوزخ‌ به‌ عنوان‌ «جایگاه‌ متکبران» از قبول‌ حق‌.

﴿فَٱصۡبِرۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۚ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعۡضَ ٱلَّذِي نَعِدُهُمۡ أَوۡ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيۡنَا يُرۡجَعُونَ٧٧

«پس‌ صبر کن» ای‌ محمد‌ ص و شکیبا باش‌ زیرا «بی‌گمان‌ وعده‌ خدا حق ‌است» یعنی‌: وعده‌ او به‌ انتقام‌ گرفتن‌ از آنان‌ ـ یا در دنیا یا در آخرت‌ ـ خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ و واقع‌شدنی‌ است‌ «پس‌ اگر به‌ تو بخشی‌ از آنچه‌ را که‌ به‌ آنان ‌وعده‌ داده‌ایم» از عذاب‌ دنیا ـ با کشتن‌ و اسیر کردن‌ و سرکوب‌شان‌ ـ «بنمایانیم» در آینده‌ چنان‌که‌ در بدر و سپس‌ در فتح‌ مکه‌ و سایر جزیره‌العرب‌ نمایاندیم‌ «یا اگر جان‌ تو را بگیریم» پیش‌ از فرود آوردن‌ عذاب‌ به‌ آنان‌؛ پس‌ به ‌هرحال‌، در فرود آمدن‌ حتمی‌ و غیر قابل‌ برگشت‌ عذاب‌ به‌ آنان‌ و این‌که‌ پیروزی‌ در نهایت‌ از آن‌ دعوت‌ اسلام‌ است‌، هیچ‌ شک‌ و تردیدی‌ به‌ خود راه‌ نده‌ «به‌سوی‌ ما بازگردانیده‌ می‌شوند» در روز قیامت‌ و یقینا عذابشان‌ می‌کنیم‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ مِنۡهُم مَّن قَصَصۡنَا عَلَيۡكَ وَمِنۡهُم مَّن لَّمۡ نَقۡصُصۡ عَلَيۡكَۗ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأۡتِيَ بِ‍َٔايَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قُضِيَ بِٱلۡحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٧٨

«و مسلما پیش‌ از تو پیامبرانی‌ را فرستادیم‌. برخی‌ از آنان‌ را بر تو حکایت‌ کرده‌ایم» یعنی‌: تو را از اخبارشان‌ و آنچه‌ که‌ از قوم‌ و امت‌ خویش‌ دیده‌اند و با آن‌ روبه‌رو شده‌اند، آگاه‌ ساخته‌ایم‌ «و برخی‌ از ایشان‌ را بر تو حکایت‌ نکرده‌ایم» و به‌ تو علم‌ آنچه‌ را که‌ میان‌ ایشان‌ و اقوام‌شان‌ روی‌ داده‌ است‌، نرسانده‌ایم‌.

یادآور می‌شویم‌؛ پیامبرانی‌ که‌ خدای‌ ‌ از آن‌ها در قرآن‌ کریم‌ نام‌ برده‌، نزدیک‌ به‌ بیست‌وپنج‌ تن‌ هستند اما کسانی‌ که‌ از ایشان‌ در قرآن‌ نام‌ برده‌ نشده‌، بیشتر از این‌ تعدادند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوذر س آمده‌ است‌ که ‌فرمود: از رسول‌‌خدا‌ ص پرسیدم‌ که‌ تعداد انبیا چند تن‌ است‌؟ فرمودند: «صد و بیست ‌و چهار هزار تن‌، که‌ رسولان‌ از میان‌شان‌ سیصد و پانزده‌ تن‌ ـ جمعی ‌انبوه‌ و بزرگ‌ ـ هستند». فرق‌ در میان‌ «رسول‌» و «نبی‌» این‌ است‌ که‌: رسول ‌صاحب‌ شریعت‌ یا کتابی‌ است‌ و نبی‌: پیرو کتاب‌ و شریعت‌ رسول‌ قبل‌ از خود، یا همزمان‌ با خود می‌باشد.

«و هیچ‌ فرستاده‌ای‌ را نرسد که‌ جز به‌ اذن‌ الهی‌ معجزه‌ای‌ بیاورد» پس‌ هیچ‌ پیامبری ‌نمی‌تواند از نزد خود معجزه‌ای‌ بیاورد. مراد از «آیه» معجزه‌ای‌ است‌ که‌ دال‌ بر نبوت‌ پیامبر باشد «پس‌ چون‌ فرمان‌ خدا برسد» یعنی‌: چون‌ وقت‌ معین‌ برای‌ عذاب ‌تکذیب‌ پیشه‌گان‌ ـ در دنیا یا در آخرت‌ ـ فرارسد «به‌ حق» میانشان‌ «داوری ‌می‌شود» و خداوند أ با فیصله‌ بر حق‌ خویش‌، بندگان‌ محق‌ و شایسته‌ خویش‌ را نجات‌ می‌دهد «و آنجاست» یعنی‌: در آن‌ وقت‌ است‌ «که‌ مبطلان» یعنی‌: کسانی‌که‌ از باطل‌ پیروی‌ کرده‌ و به‌ آن‌ عمل‌ می‌کنند «زیان‌ می‌کنند» پس‌ ای‌ محمد‌ص! بر توست‌ که‌ با اقتدا به‌ انبیای‌ پیش‌ از خود، صبر و شکیبایی‌ پیشه‌ کنی‌. و آن‌گاه‌ که ‌فرمان‌ خدای‌ ‌ به‌ فیصله‌ کردن‌ میان‌ تو و قومت‌ دررسد، قطعا میان‌ شما به‌حق‌ و راستی‌ فیصله‌ می‌کند و تو در آن‌ زمان‌ قطعا نصرت‌ داده‌ می‌شوی‌ و باطل‌اندیشان‌ و باطل‌گرایان‌ از اشراف‌ قریش‌ ـ یعنی‌ کسانی‌ که‌ تو را از دعوتت‌ بازمی‌دارند ـ قطعا زیانکار می‌شوند.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمَ لِتَرۡكَبُواْ مِنۡهَا وَمِنۡهَا تَأۡكُلُونَ٧٩

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ چهارپایان‌ را برای‌ شما پدید آورد» یعنی‌: آن‌ها را به‌خاطر شما آفرید. مراد از این‌ چهارپایان‌، جفتهای‌ هشتگانه‌ از شتر و گاو و گوسفند و بز هستند که‌ ذکر آن‌ها در سوره‌ «انعام/‌۱۴۳» گذشت‌ «تا از برخی‌ از آن‌ها سواری‌ گیرید و از برخی‌ از آن‌ها بخورید» یعنی‌: تا بر برخی‌ از آن‌ها سوار شوید و برخی‌ از آن‌ها را بخورید.

﴿وَلَكُمۡ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَلِتَبۡلُغُواْ عَلَيۡهَا حَاجَةٗ فِي صُدُورِكُمۡ وَعَلَيۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡكِ تُحۡمَلُونَ٨٠

«و در آن‌ها برای‌ شما منافعی» دیگر «است» غیراز سوار شدن‌ و خوردن‌؛ مانند بهره‌برداری‌ از موی‌، کرک‌، پشم‌، شیر، کره‌، روغن‌، پنیر و جز این‌ از منافع‌ دیگر «و تا سوار بر آن‌ها به‌ مقصودی‌ که‌ در دل‌هایتان‌ است‌، برسید» یعنی‌: تا آن‌ها شما را با بارهای‌ سنگینتان‌ از سرزمینی‌ به‌ سرزمین‌ دیگر حمل‌ کنند و بنابراین‌، شما بتوانید به‌وسیله‌ آن‌ها نیازهایتان‌ را به‌آسانی‌ و سهولت‌ در سرزمین‌ها و کشورهای‌ دور دست ‌برآورید «و بر آن‌ها و بر کشتی‌ حمل‌ می‌شوید» یعنی‌: بر شتر در بیابان‌ و بر کشتی‌ در دریا منتقل‌ می‌شوید. و گفته‌ اند: «شتر، سفینه‌ صحراست‌».

﴿وَيُرِيكُمۡ ءَايَٰتِهِۦ فَأَيَّ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ تُنكِرُونَ٨١

«و» حق‌ تعالی‌ «آیات‌ خویش‌ را» یعنی‌: نشانه‌ها و دلالتهای‌ خود در آفاق‌ و انفس‌ را که‌ دال‌ بر کمال‌ قدرت‌ و وحدانیت‌ وی‌ است‌ «به‌ شما می‌نمایاند پس‌ کدام‌یک‌ از آیات‌ خدا را انکار می‌کنید؟» زیرا این‌ نشانه‌ها و دلایل‌، در وضوح‌ و روشنی‌ خود و در عدم‌ وجود هیچ‌گونه‌ خفا و ابهامی‌ در آن‌ها، در جایگاهی‌ قرار دارند که ‌هیچ‌ صاحب‌ بصیرت‌ روشنی‌، آن‌ها را انکار نمی‌کند؛ چنانچه‌ از اهل‌ انصاف ‌باشد.

﴿أَفَلَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَانُوٓاْ أَكۡثَرَ مِنۡهُمۡ وَأَشَدَّ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ٨٢

«آیا در زمین‌ سیر نکرده‌اند» این‌ گروه‌ کافر معاند ستیزه‌جو «تا ببینند که‌ سرانجام‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» از امت‌هایی‌ که‌ خدای‌ ‌ را نافرمانی‌ کرده‌ وپیامبران‌ خویش‌ را تکذیب‌ کردند؛ «چگونه‌ بوده‌ است‌؟» زیرا آثار برجای ‌مانده‌ موجود در دیار و سرزمین‌ هایشان‌، بر عذابی‌ که‌ به‌ آنان‌ نازل‌ شده‌ و بر فرجام‌ بدی‌ که‌ بدان‌ پیوسته‌اند، دلالت‌ می‌کند و این‌ آثار برجای‌ مانده‌، با زبان ‌بی‌ زبانی‌ در این‌ باره‌ حرفهای‌ بسیاری‌ برای‌ گفتن‌ دارند «آن‌ها از حیث‌ شمار بیشتر و پرتوان‌تر از آنان‌ بوده‌اند» یعنی‌: آن‌ پیشینیان‌، از مشرکان‌ مکه‌ در شمار خود بیشتر، در اجسام‌ و پیکرهای‌ خود نیرومندتر و در اموال‌ خود بیشتر و فراتر بوده‌اند «و از حیث‌ آثار در روی‌ زمین‌ استوارتر بودند» یعنی‌: آن‌ها با بناها، کارگاه‌ها و کشتزارهایی‌که‌ دلیل‌ وجود نیرومند مدنی‌ آن‌ها بوده‌ است‌، از این‌ مشرکان‌ قوی‌تر و مشهورتر بوده‌اند «ولی‌ آنچه‌ به‌ دست‌ می‌آوردند، به‌ حال‌شان‌ سودی‌ نبخشید» یعنی‌: آن‌گاه‌ که‌ عذاب‌ الهی‌ در رسید، آن‌ همه‌ شکوه‌ و ابهت‌ ظاهری‌، هیچ‌ به‌ کارشان‌ نیامد.

﴿فَلَمَّا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٨٣

«و چون‌ پیامبران‌شان‌ برایشان‌ بینات» یعنی‌: حجت‌های‌ آشکار و معجزات‌ روشن ‌«را آوردند، به‌ چیزی‌ از علم‌ که‌ نزدشان‌ بود خرسند شدند» یعنی‌: به‌ آنچه‌ که‌ در نزدشان‌ از علم‌ و دانش‌ ادعایی‌ و پنداری‌ بود، اظهار مسرت‌ و شادمانی‌ کردند درحالی‌که‌ این‌ دستاویزهایشان‌ در حقیقت‌، چیزی‌ جز شبهه‌های‌ باطل‌ و ادعاهای ‌بی‌اساس‌ و پوچ‌ نبود. به ‌قولی‌ مراد این‌ است‌: به‌ آنچه‌ که‌ نزدشان‌ از علم‌ احوال‌ دنیا ـ نه‌ احوال‌ دین‌ ـ است‌، شادمان‌ شدند. چنان‌که‌ خداوند أ می‌فرماید: ﴿يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا [روم:٧]. «آنها فقط ظاهری‌ از زندگانی‌ دنیا را می‌دانند». «و آنچه‌ به‌ آن‌ استهزا می‌کردند، آنان‌ را فروگرفت» یعنی‌: جزای‌ استهزایشان‌ به‌ آنان ‌احاطه‌ کرد و آنان‌ را فروگرفت‌.

اشاره‌ به‌ این‌که‌ علم‌ دنیوی‌، عاملی‌ از عوامل‌ غرور بازدارنده‌ از پیروی‌ حق ‌است‌، معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ می‌باشد که‌ ابعاد و اعماق‌ آن‌، در عصر ما بهتر و بیشتر شناخته‌ شده‌ است‌ زیرا هم‌اکنون‌ غرور علمی‌ بشر به‌ اوج‌ خود رسیده‌ به‌طوری‌که‌ دانشمندان‌ علوم‌ تجربی‌ ـ جز اندکی‌ از کسانی‌ که‌ اهل‌ انصاف‌ هستند ـ علوم‌ دینی‌ را سبک‌ و بی‌اهمیت‌ می‌انگارند.

﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَكَفَرۡنَا بِمَا كُنَّا بِهِۦ مُشۡرِكِينَ٨٤

«پس‌ چون‌ عذاب‌ ما را دیدند» یعنی‌: چون‌ عذاب‌ فرودآمده‌ ما را بر سر خود مشاهده‌ کردند «گفتند: تنها به‌ خدا ایمان‌ آوردیم‌ و اینک‌ بدانچه‌ با او شریک ‌می‌گردانیدیم» از بتانی‌ که‌ می‌پرستیدیم‌ «کافریم».

﴿فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِۦۖ وَخَسِرَ هُنَالِكَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٥

«ولی‌ هنگامی‌ که‌ عذاب‌ ما را مشاهده‌ کردند، دیگر چنان‌ نبود که‌ ایمانشان‌ برای‌ آن‌ها سودی‌ داشته‌ باشد» زیرا ایمان‌ آوردن‌ به‌ هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌، به‌ صاحب‌ خود سودی‌ نمی‌رساند و فقط این‌ ایمان‌ اختیاری‌ است‌ که‌ به‌ انسان‌ سود می‌رساند، نه ‌ایمان‌ اجباری‌ و اضطراری‌ لذا در هنگام‌ مشاهده‌ عذاب‌، دیگر برای‌ تکلیف‌ مجالی ‌باقی‌ نمی‌ماند، چه‌ در این‌ هنگام‌، همگان‌ حق‌ را باور کرده‌ و به‌ حقیقت‌ ایمان ‌می‌آورند. همچنین‌ ایمان ‌آوردن‌ در آخرت‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در دنیا ایمان‌ نیاورده‌ بودند ولی‌ در هنگام‌ برپایی‌ قیامت‌ ایمان‌ می‌آورند، هیچ‌ سودی‌ نمی‌رساند «این‌سنت‌ الهی‌ است‌ که‌ میان‌ بندگانش‌ گذشته‌ است» یعنی‌: خدای‌ سبحان‌ این‌ سنت‌ را در میان‌ همه‌ امت‌ها گذرانده‌ و جاری‌ کرده‌ است‌ که‌: ایمان‌آوردن‌ در هنگام‌ مشاهده ‌عذاب‌ به‌ حالشان‌ سودی‌ ندارد «و آنجاست» یعنی‌: در هنگام‌ دیدن‌ و معاینه‌ عذاب‌ خدا أ است‌ «که‌ کافران‌ زیانکار شدند» البته‌ کافر در هر وقت‌ و هر زمانی ‌زیانکار است‌ ولی‌ هنگامی‌ این‌ زیانکاری‌ برایشان‌ مسلم‌ می‌شود که‌ عذاب‌ الهی‌ راببینند. البته‌ ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ ـ توبه‌ بنده‌ تا هنگامی‌ پذیرفته ‌می‌شود که‌ روح‌ به‌ گلوگاه‌ وی‌ نرسیده‌ و او در حال‌ غرغره‌ مرگ‌ نباشد و چون‌ در تلاطم‌ جان‌ کندن‌ افتاد و ملک‌الموت‌ را مشاهده‌ کرد، در آن‌ هنگام‌، دیگر توبه‌ای‌از وی‌ پذیرفته‌ نیست‌.

[۲۱] نگاه‌ ؛ مقدمه‌ کتاب‌: «الله» از مرحوم‌ شیخ‌ سعید حوی.

سوره‌ فصلت

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه‌: این‌ سوره‌ را به ‌سبب‌ این‌که‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی‌: ﴿كِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ [فصلت: ۳] افتتاح‌ شده‌ است‌، سوره‌ «فصلت‌» نامیدند. خداوند أ در این‌ سوره‌ ـ به ‌مصداق‌ معنی‌ آن‌ ـ آیات‌ خود را به‌ تفصیل‌ بیان‌ کرده‌ و ادله‌ و برهآن‌های‌ آشکاری ‌را بر وجود، قدرت‌ و وحدانیت‌ خویش‌ اقامه‌ کرده‌ است‌. نام‌ دیگر این‌ سوره‌، «حم‌ السجده‌» است‌ زیرا رسول‌‌خدا‌ ص آن‌ را از ابتدایش‌ بر زعمای‌ قریش ‌خواندند و چون‌ به‌ موضع‌ سجده‌ رسیدند، سجده‌ کردند. این‌ سوره‌، بعد از سوره ‌«غافر» نازل‌ شد.

ابن‌کثیر درباره‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از اصحاب‌ س نقل‌ می‌کند که‌ فرمودند: قریش‌ روزی‌ گرد هم‌ آمدند و به‌ یک‌دیگر گفتند: «بنگرید که‌ چه‌کسی‌ از شما به‌ سحر، شعر و فالبینی‌ داناتر است‌ پس‌ او را نزد این‌ مردی‌ بفرستید که‌ جمع‌ ما را متفرق‌ و کار ما را پراکنده‌ و پریشان‌ ساخته‌ و دین‌ ما را مورد نکوهش‌ قرار می‌دهد؛ تا با وی ‌سخن‌ بگوید سپس‌ بنگریم‌ که‌ او چه‌ پاسخی‌ به‌ وی‌ می‌دهد! گفتند: ما کسی‌ جز «عتبه‌بن‌ربیعه‌» را که‌ به‌ این‌ امور آگاهی‌ تامی‌ داشته‌ باشد، نمی‌شناسیم‌. پس‌ روی ‌به‌ او کردند و گفتند: ای‌ ابوالولید! این‌ کار، کار توست‌. پس‌ عتبه‌ بنا به‌ مشورت ‌آنان‌ نزد رسول‌‌خدا‌ ص رفت‌ و به‌ ایشان‌ گفت‌: ای‌ محمد‌ ص! تو بهتر هستی‌ یا عبدالله پدرت‌؟ رسول‌‌خدا‌ ص سکوت‌ کردند و پاسخی‌ ندادند. باز گفت‌: تو بهتر هستی‌ یا عبدالمطلب‌؟ باز هم‌ رسول‌‌ خدا‌ ص سکوت‌ کردند. بار دیگر گفت‌: تو بهتر هستی‌ یا عبدالمطلب‌؟ باز هم‌ رسول ‌‌خدا‌ ص سکوت‌ کردند. گفت‌: اگر می‌پنداری‌ که‌ این‌ گروهی‌ که‌ نام‌ بردم‌، از تو بهترند پس‌ اینان‌ همین‌ خدایانی‌ را که ‌تو به ‌باد حمله‌شان‌ گرفته‌ای‌، پرستیده‌اند و اگر می‌پنداری‌ که‌ تو بهتر از آنان‌ هستی ‌پس‌ سخن‌ بگو تا سخنت‌ را بشنویم‌ زیرا سوگند به‌ خدا که‌ ما هرگز انسان‌ رانده‌ شده‌ای‌ را شوم‌تر و نامیمون‌تر از تو بر قومت‌ ندیده‌ایم‌! تو جمع‌ ما را پراکنده‌ و کار ما را آشفته‌ و پریشان‌ ساخته‌ای‌، دینمان‌ را به ‌باد حمله‌ و سرزنش‌ گرفته‌ و ما را در میان‌ اعراب‌ رسوا ساخته‌ای‌؛ تا بدانجا که‌ این‌ خبر در میانشان‌ شیوع‌ یافته‌ که‌: در میان‌ قریش‌ جادوگری‌ است‌! و در میان‌ قریش‌ کاهنی‌ است‌! به‌ خدا سوگند که ‌ما فریادی‌ مانند فریاد زن‌ باردار درحال‌ درد زایمان‌ را انتظار می‌کشیم‌ که‌ (بر اثر دعوتت) برخی‌ از ما به‌سوی‌ برخی‌ دیگر با شمشیرها حمله‌ بریم‌ تا همه‌ پاک‌ نابود شویم‌! هان‌ ای‌ مرد! اگر هدفت‌ از این‌ دعوت‌ نیازمندیت‌ به‌ مال‌ و سرمایه‌ است‌، برایت‌ مالی‌ بسیار گرد می‌آوریم‌ تا سرمایه‌دارترین‌ مرد قریش‌ باشی‌ و اگر شهوت‌ بر تو غلبه‌ کرده‌، اینک‌ هر یک‌ از زنان‌ قریش‌ را که‌ می‌خواهی‌ انتخاب‌ کن‌ پس‌ ما به ‌تو ده‌ زن‌ زیباروی‌ می‌دهیم‌. و اگر هدفت‌ سیادت‌ و سروری‌ است‌، تو را سرور و سالار خویش‌ می‌گردانیم‌. و اگر هدفت‌ از این‌ دعوت‌ پادشاهی‌ است‌، تو را بر خود پادشاه‌ می‌گردانیم‌...!.

چون‌ عتبه‌ از سخن‌ گفتن‌ فارغ‌ شد ـ و رسول ‌‌خدا‌ ص از او شنیدند ـ فرمودند: «آیا سخنت‌ تمام‌ شد؟» گفت‌: آری‌! فرمودند: پس‌ اینک‌ از من‌ بشنو. گفت‌: می‌شنوم‌! پس‌ خواندند

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿حمٓ١ تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٢ [فصلت: ۱-۲] تا به‌ این‌ آیه‌ رسیدند: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣ در این‌ هنگام‌ عتبه‌ که‌ سخت‌ تحت‌ تأثیر این‌ آیات‌ قرار گرفته‌ بود، از بیم‌ آن‌که ‌عذاب‌ نازل‌ شود، دست‌ بر دهان‌ رسول‌اکرم ص گذاشت‌ و ایشان‌ را به‌ حق‌ پیوند رحم‌ سوگند داد و التماس‌ کرد که‌ بس‌ کنند و جلوتر نروند. آن‌گاه‌ یکراست‌ از نزد ایشان‌ به‌ خآن‌هاش‌ رفت‌ و نزد قریش‌ بازنگشت‌ و خود را از آنان‌ کنار کشید. پس ‌ابوجهل‌ گفت‌: ای‌ گروه‌ قریش‌! به‌ خدا جز این‌ فکر نمی‌کنم‌ که‌ عتبه‌ به‌ محمد گرایش‌ یافته‌ و غذای‌ وی‌ او را خوش‌ آمده‌ است‌! و این‌ نیست‌ جز به‌سبب‌ نیازی ‌که‌ در وی‌ پدید آمده‌ است‌! پس‌ بیایید که‌ نزد وی‌ برویم‌. چون‌ نزد وی‌ رفتند ابوجهل‌ به‌ وی‌ گفت‌: تو را چیز دیگری‌ از حضور در نزد ما بازنداشت‌ جز این‌که‌ به‌ محمد گرایش‌ یافته‌ای‌ و غذای‌ وی‌ تو را خوش‌ آمده‌ است‌...! عتبه‌ گفت‌: نه‌! به‌ خدا سوگند که‌ شما می‌دانید؛ من‌ از سرمایه‌دارترین‌های‌ قریش‌ هستم‌ ولی ‌حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ وقتی‌ نزد وی‌ رفتم‌ و داستان‌ را بر وی‌ بازگفتم‌، مرا با کلامی‌ پاسخ‌ گفت‌ که‌ ـ به‌ خدا سوگند ـ نه‌ آن‌ کلام‌ شعر است‌، نه‌ فال‌ و نه‌ سحر. او سوره‌ای‌ از قرآن‌ را تا آیه‌ عذاب‌ برایم‌ خواند پس‌ دهان‌ وی‌ را گرفتم‌ و او را به‌ حق‌ پیوند رحم‌ و خویشاوندی‌ای‌ که‌ با ما دارد، سوگند دادم‌ که‌ بس‌ کند و دست ‌نگه ‌دارد زیرا شما می‌دانید که‌ محمد چون‌ چیزی‌ گفت‌، دروغ‌ نگفته‌ است‌ و من ‌ترسیدم‌ که‌ بر شما عذاب‌ نازل‌ شود. اکنون‌ نظرم‌ این‌ است‌ که‌ این‌ مرد را به‌ حال ‌خودش‌ واگذارید و از او کناره‌ بگیرید زیرا به‌ خدا سوگند؛ کلامی‌ را که‌ من‌ از وی ‌شنیدم‌، صدایی‌ دارد و سخنش‌ راه‌ به‌ جایی‌ می‌برد. پس‌ اگر اعراب‌ بر او غلبه‌ کنند، شما به‌ وسیله‌ دیگران‌ از وی‌ فارغ‌ بال‌ می‌شوید و اگر او بر اعراب‌ غالب‌ شود آن‌گاه‌ ملک‌ و عزت‌ وی‌، ملک‌ و عزت‌ شماست‌ و شما به‌وسیله‌ وی ‌خوشبخت‌ترین‌ مردم‌ می‌گردید!

گفتند: ای‌ ابوالولید! به‌ خدا سوگند که‌ او تو را با زبانش‌ سحر کرده‌ است‌. او در پاسخ‌ گفت‌: این‌ رأی‌ من‌ است‌، شما دانید و کارتان‌ که‌ با او چه‌ می‌کنید [۲۲].

﴿حمٓ١ تَنزِيلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٢

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «حاء، م» که‌ از حروف‌ مقطعه‌ است‌. «این ‌فروفرستاده‌ای‌ از جانب‌ خدای‌ رحمان‌ رحیم‌ است» یعنی‌: این‌ قرآن‌، کتابی‌ است ‌فروفرستاده‌ از جانب‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ که‌ بخشایشگر و مهربان‌ است‌.

﴿كِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّقَوۡمٖ يَعۡلَمُونَ٣

«کتابی‌ است‌ که‌ آیات‌ آن‌ به‌ روشنی‌ بیان‌ شده» مراد این‌ است‌ که‌ آیات‌ قرآن‌ به‌ شیوایی‌ بیان‌ شده‌، احکام‌ حلال‌ آن‌ از حرام‌ آن‌ و طاعت‌ آن‌ از معصیت‌ آن‌ به‌ وضوح‌ از یک‌دیگر جدا ساخته‌ شده‌ و معانی‌ آن‌ به‌ چنان‌ روشنی‌ و استواری‌ای‌ تبیین‌ شده‌ است‌ که‌ به‌آسانی‌ و سهولت‌ قابل‌ فهم‌ می‌باشد «قرآنی‌ است‌ به‌ زبان ‌عربی» تا برایشان‌ حجت‌، نعمت‌ و پند آموزی‌ باشد. بیان‌ عربی‌ بودن‌ قرآن‌، منت‌گذاری‌ بر اعراب‌ و دیگران‌ است‌ زیرا عربی ‌بودن‌ قرآن‌، گویای‌ سهولت ‌قرائت‌ و سادگی‌ فهم‌ آن‌ می‌باشد، از آن‌ روی‌ که‌ زبان‌ عربی‌، زبانی‌ فصیح‌ و شیواست‌ «برای‌ مردمی‌ که‌ می‌دانند» و یقین‌ دارند به‌ این‌که‌ قرآن‌ از نزد الله أ فرستاده‌ شده‌ اما کسانی‌ که‌ به‌ این‌ امر یقین‌ ندارند، قرآن‌ کریم‌ برایشان‌ نعمتی‌ نه ‌بلکه‌ مایه‌ سردرگمی‌ آن‌هاست‌.

﴿بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا فَأَعۡرَضَ أَكۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا يَسۡمَعُونَ٤

«مژده‌آور است» قرآن‌ برای‌ اولیای‌ خدا أ «و هشداردهنده» است‌ برای ‌دشمنان‌ وی‌؛ و این ‌دو وصف‌، از اوصاف‌ قرآن‌ می‌باشد «و بیشتر آنان‌ رویگردان ‌شدند» یعنی‌: بیشتر کفار، از گرفتن‌ هشدارهایی‌ که‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر آن‌هاست‌، روی‌گردانیدند «در نتیجه‌ نمی‌شنوند» به‌ شنیدن‌ تأمل‌ و طاعت‌ و پذیرش‌، یعنی‌ به‌چنان‌ شنیدنی‌ که‌ از آن‌ بهره‌ای‌ ببرند، بدان‌ جهت‌ که‌ از آن‌ روی‌گردانند.

﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِيٓ أَكِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَيۡهِ وَفِيٓ ءَاذَانِنَا وَقۡرٞ وَمِنۢ بَيۡنِنَا وَبَيۡنِكَ حِجَابٞ فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ٥

«و گفتند» کافران‌: «دلهای‌ ما از آنچه‌ ما را به‌ آن‌ می‌خوانی» از توحید و تقوی‌ و ایمان‌ «در پرده‌هایی‌ است» یعنی‌: در پوشش‌هایی‌ است‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ تو می‌گویی‌، دل‌های ما فهم‌ نمی‌کند و سخنت‌ به‌ آن‌ها نمی‌رسد. کنان‌: جعبه‌ یا خریطه ‌تیر است‌. مراد این‌ است‌ که‌ دل‌های ما در درون‌ پرده‌های‌ ضخیمی‌ قرار دارد «و درگوشهایمان‌ سنگینی‌ای‌ است» یعنی‌: کری‌ و ناشنوایی‌ای‌ است‌ «و میان‌ ما و تو حجابی‌ است» یعنی‌: پرده‌ای‌ است‌ که‌ ما را از رؤیت‌ تو باز می‌دارد، یا صدای‌ تو را از ما می‌پوشاند لذا آنچه‌ را که‌ تو می‌گویی‌، نمی‌دانیم‌.

اینها تمثیل‌ هایی‌ است‌ از سوی‌ آنان‌ برای‌ دوری‌ دل‌هایشان‌ از دریافت‌ حق‌، بیزاری‌ گوشهایشان‌ از شنیدن‌ آن‌ و ممتنع ‌بودن‌ ایجاد هرگونه‌ پیوند و ارتباط میان‌ آنان‌ و میان‌ رسول‌‌خدا‌ ص «پس‌ تو کار خود را بکن‌، ما هم‌ کار خود را می‌کنیم» یعنی‌: تو بر دین‌ خویش‌ عمل‌ کن‌ که‌ ما نیز بر دین‌ خودمان‌ عمل‌ می‌کنیم‌. به‌قولی‌ مراد این‌ است‌: تو برای‌ آخرتت‌ عمل‌ کن‌ و ما برای‌ دنیایمان‌ عمل‌ می‌کنیم‌.

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَٱسۡتَقِيمُوٓاْ إِلَيۡهِ وَٱسۡتَغۡفِرُوهُۗ وَوَيۡلٞ لِّلۡمُشۡرِكِينَ٦

«بگو» ای‌ محمد ص در رد این‌ موضع‌ کافران‌ «جز این‌ نیست‌ که‌ من‌ بشری‌ مانند شما هستم‌، با این‌ تفاوت‌ که‌ به‌سوی‌ من‌ وحی‌ می‌شود که‌: خدای‌ شما خدای‌ یگآن‌های ‌است» یعنی‌: جز این‌ نیست‌ که‌ من‌ نیز بشری‌ همانند یک‌ تن‌ از خود شما هستم‌ و از جنسی‌ مغایر با جنس‌ شما نیستم‌، نه‌ فرشته‌ هستم‌، نه‌ جن‌ و نه‌ از جنس‌ دیگری‌ جز جنس‌ بشر تا دلهایتان‌ از من‌ در پرده‌ و پوششی‌ باشد. از سوی‌ دیگر، من‌ شما را به‌سوی‌ چیزی‌ که‌ با عقل‌ مخالف‌ باشد دعوت‌ نکرده‌ام‌ بلکه‌ شما را به‌سوی‌ توحید و یکتاپرستی‌ فراخوانده‌ام‌. تنها فرقی‌ که‌ میان‌ من‌ و شما هست‌ در این‌ است‌ که‌ به‌من‌ وحی‌ فرستاده‌ می‌شود نه‌ به‌ شما لذا من‌ با وحی‌ الهی‌ پیامبر شده‌ام‌ و پیروی‌ من ‌بر شما واجب‌ گردیده‌ است‌ «پس‌ مستقیما به‌سوی‌ او بشتابید» با طاعت‌ و عبادت ‌خالصانه‌ و بی‌شائبه‌ و از راه‌ وی‌ میل‌ و انحراف‌ نکنید «و از او آمرزش ‌بخواهید» به‌خاطر گناهانی‌ که‌ از شما سر زده‌ است‌ «و ویل‌ بر مشرکان» از فرط جهالت‌ و استخفاف‌شان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌. ویل‌: کلمه‌ عذاب‌ و تهدید است‌. یعنی‌: هلاکت‌ و نابودی‌ بر آنان‌ باد!

﴿ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ كَٰفِرُونَ٧

«همان‌ کسانی‌ که‌ زکات‌ نمی‌پردازند» یعنی‌: به‌ وجوب‌ زکات‌ ایمان‌ ندارند و آن‌را از فقرا بازداشته‌ و در راه‌ حق‌ انفاق‌ نمی‌کنند «و آنان‌ که‌ به‌ آخرت‌ کافرند» و منکر آن‌ می‌باشند. نسفی‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ ندادن‌ زکات‌ از سوی‌ آن‌هارا به‌ انکار آخرت‌ پیوست‌ کرد زیرا دوست‌ داشته‌ترین‌ چیز در پیش‌ انسان‌ مال‌ اوست‌ و سخن‌ معروفی‌ است‌ که‌ مال‌، به‌ جان‌ راه‌ دارد پس‌ اگر شخص‌ مالش‌ را در راه ‌خدا أ داد، این‌ دلیلی‌ است‌ نیرومند بر صلاح‌ و استقامت‌ وی‌».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونٖ٨

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، ایشان‌ را پاداشی‌ غیر مقطوع‌ است» یعنی‌: پاداشی‌ ناکاسته‌ و قطع‌ نشدنی‌ است‌. یا معنای‌ «غیر مقطوع‌» این‌ است‌: به‌خاطر دادن‌ آن‌ پاداش‌، بر ایشان‌ منت‌ گذاشته‌ نمی‌شود زیرا منت‌گذاشتن‌ در برابر فضل‌ و بخشش‌ است‌ ولی‌ دادن‌ پاداش‌ در ازای‌ عمل‌، یک ‌حق‌ است‌ و دادن‌ حق‌ منتی‌ به‌ همراه‌ ندارد. اما ابن‌ کثیر می‌گوید: «بعضی‌ از ائمه‌ این‌ گونه‌ تفسیر را رد کرده‌اند زیرا خداوند أ بر اهل‌ بهشت‌ منتی‌ آشکار دارد، چنان‌ که‌ خود ایشان‌ در بهشت‌ می‌گویند: ﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧ [طوز:۲٧]. «پس‌ خدا بر ما منت‌ نهاد و ما را از عذاب‌ سموم‌ نگاه‌ داشت».

﴿قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِكَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩

«بگو» ای‌ پیامبر‌ ص به‌ کفار «آیا این‌ شمایید که‌ واقعا به‌ آن‌ کسی‌ که‌ زمین‌ را در دو روز آفرید کفر می‌ورزید» به‌ قولی‌: این‌ دو روز، عبارت‌ از روزهای‌ یکشنبه‌ و دوشنبه‌ بود. هرچند این‌ روایت‌ و روایات‌ امثال‌ آن‌ در باره‌ تعیین‌ روزهای‌ خلقت‌، از منابع‌ اهل‌ کتاب‌ است‌. البته‌ این‌ آفرینش‌ تدریجی‌، برای‌ آموزش‌ تأنی‌ و مدارا به‌بندگان‌ بود، وگرنه‌ حق‌ تعالی‌ قادر است‌ تا هر چیزی‌ را که‌ اراده‌ کند، در یک‌ لحظه ‌بیافریند. به‌قولی‌دیگر: مراد این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ زمین‌ را در مدتی‌ به ‌مقدار دو روز آفرید، یا آن‌ را در دو نوبت‌ و در دو مرحله‌ آفرید زیرا روز حقیقی‌ فقط بعد از وجود زمین‌ و آسمان‌ قابل‌ تصور می‌باشد و قبل‌ از آن‌ قابل‌ تصور نیست‌.

نظر علوم‌ جدید نیز درباره‌ آفرینش‌ دو نوبتی‌ زمین‌ این‌ است‌ که‌: حق‌ تعالی‌ در نوبت‌ اول‌، زمین‌ را بعد از آن‌که‌ کره‌ گازی‌ای‌ بود، جامد گردانید و در نوبت‌ دوم‌آن‌ را به‌ طبقات‌ مختلف‌ ـ همراه‌ با ذخایر آبی‌ و معدنی‌ آن‌ ـ تقسیم‌ کرد.

«و» با این‌ وجود «برای‌ او همتایانی‌ قرار می‌دهید» یعنی‌: برای‌ او اضدادی‌ قرار می‌دهید که‌ نزد شما در قدر و منزلت‌ خود با وی‌ مساوی‌ هستند! «این» ذات ‌موصوف‌ به‌ آنچه‌ ذکر شد، همانا «پروردگار عالمیان‌ است» پس‌ جز او کسی ‌شایسته‌ ربوبیت‌ نیست‌. عالمین‌: جمع‌ عالم‌ است‌ که‌ شامل‌ همه‌ ما سوی‌ الله می‌باشد و به‌خاطر اختلاف‌ انواعی‌ که‌ دارد، یا به‌ سبب‌ تغلیب‌ عقلا بر غیر آنان‌، به‌ صیغه‌ جمع‌ آمده‌ است‌. آری‌! آنچه‌ که‌ شما مشرکان‌ آن‌ها را شریک‌ و همتای‌ خدای‌ ‌ قرار می‌دهید، نیز از جمله‌ عالمیانند پس‌ چگونه‌ برخی‌ از مخلوقات‌ وی‌ را در امر پرستش‌، شرکای‌ وی‌ می‌گردانید؟.

﴿وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ١٠.

«و در زمین‌ کوه‌های‌ استوار» یعنی‌: راسخ‌، ثابت‌ و ریشه‌دار «از بالای‌ آن» یعنی‌: برآمده‌ و مرتفع‌ بر روی‌ زمین‌ «آفرید» زیرا کوه‌ها از اجزای‌ زمین‌اند. «و در آن‌ برکت‌ نهاد» یعنی‌: زمین‌ را ـ با منافعی‌ که‌ برای‌ بندگان‌ در آن‌ آفرید ـ پربرکت‌ و دارای‌ خیر بسیار گردانید «و در آن‌ اقوات‌ آن‌ را مقدر کرد» یعنی‌: ارزاق‌ و زادوبرگ‌های‌ اهالی‌ زمین‌ و آنچه‌ را که‌ برای‌ گذران‌ معیشت‌ آن‌ها صلاحیت‌ دارد ـ از درختان‌ و رستنی‌ها و منافع‌ ـ تماما به‌اندازه‌ و با مقادیری‌ معین‌ و تقسیم‌ شده‌، در آن‌ قرار داد. باز در هر سرزمین‌ چیزهایی‌ آفرید که‌ در سرزمین‌های‌ دیگر وجود ندارد، یا وجود آن‌ها در آن‌ سرزمین‌ها نادر است‌؛ تا بشر با تجارت‌ و سفر از سرزمینی‌ به‌ سرزمینی‌ دیگر، زادوبرگ‌ و وسایل‌ زندگی‌ خویش‌ را با تعاون‌ همدیگر فراهم‌ کنند. و آماده‌ کردن‌ این‌ زادوبرگ‌ و ارزاق‌ زمین‌؛ «در چهار روز» بود. یعنی‌ در دوروز دیگر به‌ علاوه‌ دو روز قبلی‌ بود که‌ مجموعا چهار روز می‌شود. پس‌ آفرینش‌ زمین‌ و قرار دادن‌ ارزاق‌ آن‌، جمعا در چهار روز انجام‌ گرفت‌. نقل‌ است‌ که‌ این‌ دو روز اخیر، روزهای‌ سه‌شنبه‌ و چهارشنبه‌ بود. «برای ‌سؤال‌کنندگان‌ بیان‌ واضح‌ ارائه‌ شد» یعنی‌: جمع‌ کل‌ روزهای‌ آفرینش‌ و آماده‌سازی ‌زمین‌ برای‌ زندگی‌، چهار روز تمام‌ بی‌کم‌ و زیاد است‌. گویی‌ گفته‌ شد: این‌ بیان‌ محدد و روشن‌، پاسخ‌ کسانی‌ است‌ که‌ سؤال‌ می‌کنند: زمین‌ و آنچه‌ در آن‌ است‌، در چه‌ مدتی‌ آفریده‌ شده‌ است‌؟.

﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ١١.

«سپس‌ به‌ آسمان‌ پرداخت» یعنی‌: سپس‌ حق‌ تعالی‌ به ‌قصدی‌ استوار، به‌سوی ‌آسمان‌ قصد کرد. «استوی‌» از این‌ قول‌ اعراب‌ است‌: «استوی‌ الی‌ مکان‌ کذا: آهنگ‌ فلان‌ جا را کرد» آن‌گاه‌ که‌ شخص‌ به‌سوی‌ مکانی‌ چنان‌ متوجه‌ شود که‌ بجز آن‌، به‌ کاری‌ دیگر التفاتی‌ نکند «درحالی‌که‌ آسمان‌ دخانی‌ بود» دخان‌: دودی‌ است‌ که‌ از شعله‌ آتش‌ بلند می‌شود. یعنی‌: آسمان‌ ماده‌ گاز تاریکی‌ شبیه‌ دود بود که‌ امروزه‌ دانشمندان‌ آن‌ را «سدیم‌» نامیده‌ و جهان‌ را در این‌ مرحله‌ از تطور آفرینش‌ آن‌، اصطلاحا «جهان‌ سدیم‌» می‌گویند. پس‌ این‌ آیه‌، تجلی‌بخش‌ یکی از معجزات‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ است‌.

«سپس‌ به‌ آسمان‌ و زمین‌ فرمود: خواه‌ یا ناخواه‌ رام‌ شوید» یعنی‌: فرمانم‌ را خواه‌ناخواه‌ اجابت‌ گویید. مفسران‌ گفته‌اند: به‌ آسمان‌ گفته‌ شد: ای‌ آسمان‌! خورشید و ماه‌ و ستارگانت‌ را درخشان‌ کن‌. و به‌ زمین‌ گفته‌ شد: ای‌ زمین‌! جویباران‌ و رودبارانت‌ را برشکاف‌ و میوه‌ها و رستنی‌هایت‌ را بیرون‌ آور. «آن‌ دو گفتند: فرمان‌ پذیر آمدیم» یعنی‌: هر دویمان‌ با کمال‌ رضا و اطاعت‌، در برابر فرمانت‌ منقاد و تسلیم‌ هستیم‌. چنین‌ بود که‌ خدای‌ ‌ در آن‌ها نیروی ‌سخن‌گفتن‌ آفرید و همان‌گونه‌ که‌ خدای‌ ‌ خواسته‌ بود، سخن‌ گفتند. به‌قولی‌دیگر: مراد سخن‌ گفتن‌ حقیقی‌ آن‌ها نیست‌ بلکه‌ این‌ تمثیلی‌ برای‌ اطاعت‌ و انقیاد آسمان‌ و زمین‌ و تأثیر قدرت‌ ذات‌ ربوبیت‌ در آن‌هاست‌ پس‌ این‌ از باب‌ مجاز می‌باشد لذا مراد زبان‌ حال‌ است‌، نه‌ زبان‌ قال‌.

﴿فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِي يَوۡمَيۡنِ وَأَوۡحَىٰ فِي كُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ وَزَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَحِفۡظٗاۚ ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ١٢.

«پس‌ آن‌ها را به‌ صورت‌ هفت‌ آسمان‌ ساخت» یعنی‌: خداوند أ زمین‌ و آسمان‌ را آفرید و آن‌ها را محکم‌ و استوار ساخت‌ و از کار آن‌ها فارغ‌ شد «در دو روز» دیگر. پس‌ آفرینش‌ زمین‌ و آسمآن‌ها، جمعا در شش‌ روز انجام‌ یافت‌. مجاهد می‌گوید: «و هر روز از این‌ شش‌ روز، همانند هزار سال‌ است‌ از آنچه‌ شما می‌شمارید». «و در هر آسمانی‌ امر آن‌ را وحی‌ کرد» یعنی‌: در هر آسمان‌، نظامی قرار داد که‌ امور آن‌ آسمان‌ بر مبنای‌ آن‌ نظام‌ به‌ سامان‌ می‌آید. قتاده‌ می‌گوید: «یعنی‌ در هر آسمانی‌، خورشید، ماه‌، ستارگان‌، کهکشآن‌ها، افلاک‌، فرشتگان‌، دریاها، برف‌ها و... همه‌ چیز آن‌ را آفرید. بعد از این‌ پرداختن‌ به‌ کار آسمآن‌ها بود که‌ زمین‌ را نیز ـ که‌ قبل‌ از آسمآن‌ها آفریده‌ بود ـ گسترانید و آن‌ را درهم‌ پیچانید (یعنی‌ آن‌ را به‌ هیأت‌ کروی‌ قرار داد) پس‌ زمین‌ در آفرینش‌ خود بر آسمآن‌ها متقدم‌ اما در گسترانیدن‌ و به‌ هیأت‌ کروی‌ قرار داده‌ شدن‌، از آسمآن‌ها متأخر است‌. والله اعلم‌». «و آسمان‌ دنیا را به‌ چراغها بیاراستیم» یعنی‌: به‌ ستارگانی‌ درخشان‌ ونورانی‌ و روشنگر که‌ مانند چراغ‌ می‌درخشند «و حفظی» یعنی‌: چراغها را در آسمان‌ به‌ عنوان‌ زینت‌ و نگهبانی‌ آفریدیم‌. مراد؛ نگهبانی‌ آسمان‌ دنیا به‌وسیله ‌ستارگان‌ از نفوذ شیاطینی‌ است‌ که‌ استراق‌ سمع‌ می‌کنند «این‌ است‌ تقدیر خداوند عزیز علیم» یعنی‌: این‌ نظام‌ بدیع‌ و این‌ آفرینش‌ شگرف‌ و شگفت‌، همانا از ترتیب‌، تقدیر و تدبیر خداوندی‌ است‌ که‌ بر آفرینش‌ هر چیزی‌ قادر است‌، ذاتی‌ که ‌همه‌چیز را می‌داند.

﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣.

«پس‌ اگر» بعد از این‌ بیان‌ روشن‌ «روی‌ برتافتند» کفار مکه‌ از تدبیر و تفکر در این‌ مخلوقات‌ و در این‌ آیات‌ تکوینی‌. یا از پیروی‌ این‌ آیات‌ تنزیلی‌ و ایمان‌ به‌ آن ‌«بگو» ای‌ محمد‌ ص به‌ آنان‌ «شما را از صاعقه‌ای‌ چون‌ صاعقه‌ عاد و ثمود هشدار دادم» مراد از صاعقه‌: عذابی‌ است‌ که‌ مانند صاعقه‌ در دم‌ کشنده‌ است‌، گویی‌ صاعقه‌ای‌ است‌. صاعقه‌ در اصل‌: بانگ‌ مرگبار یا قطعه‌ای‌ از آتش‌ مذاب‌ است‌ که‌ همراه‌ با رعدی‌ شدید از آسمان‌ فرود می‌آید.

در بیان‌ واقعه‌ گفت‌ و گوی‌ عتبه ‌بن ‌ربیعه‌ با رسول ‌‌خدا‌ ص در مقدمه‌ سوره‌، خواندیم‌ که‌: رسول‌‌خدا‌ ص چون‌ به‌ این‌ آیه‌ رسیدند، عتبه‌ دست‌ بر دهان‌ ایشان ‌نهاد و التماس‌ کرد که‌ جلوتر نروند تا مبادا بر مشرکان‌ عذاب‌ نازل‌ شود.

﴿إِذۡ جَآءَتۡهُمُ ٱلرُّسُلُ مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ قَالُواْ لَوۡ شَآءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ فَإِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ١٤.

«چون‌ پیامبران‌شان‌ از پیش‌ رو و از پشت‌ سر بر آنان‌ آمدند» یعنی‌: چون ‌پیامبران‌ از هر جانب‌ و جهتی‌ و با به‌کار گرفتن‌ هرگونه‌ امکان‌ و توانی‌ نزد آن‌ها آمدند اما جز رویگردانی‌ چیز دیگری‌ از آن‌ها ندیدند. یا معنی‌ این‌ است‌: پیامبران ‌متقدم‌ و متأخر به‌ سویشان‌ آمدند، که‌ پیامبران‌ متأخر را آن‌ها خود دیدند اما پیام‌ پیامبران‌ پیشین‌ نیز به‌ آنان‌ رسیده‌ بود پس‌ گویی‌ پیامبران‌ پیشین‌ و پسین‌ همگی ‌به‌سویشان‌ آمده‌ و آن‌ها را با این‌ سخن‌ مورد خطاب‌ قرار دادند: «که‌ جز خدا را نپرستید» و فقط او را به‌ یگانگی‌ بپرستید «گفتند: اگر پروردگار ما می‌خواست‌، قطعا فرشتگانی‌ فرومی‌فرستاد» به‌سوی‌ ما و بشری‌ از جنس‌ ما را به‌سوی‌ ما به‌ رسالت‌ برنمی‌انگیخت‌ «پس‌ ما به‌ آنچه‌ شما بدان‌ فرستاده‌ شده‌اید، کافریم» یعنی‌: چون‌ شما پیامبران‌، بشر هستید و فرشته‌ نیستید لذا ما به‌ شما و آنچه‌ که‌ با خود به‌همراه ‌آورده‌اید، ایمان‌ نمی‌آوریم‌. یعنی‌: ما کافر و منکر این‌ امر هستیم‌ که‌ خداوند أ شما را به‌سوی‌ ما فرستاده‌ باشد.

آری‌! پاسخ‌ این‌ امت‌ها به‌ هود و صالح‌ و سایر پیامبرانی‌ که‌ آن‌ها را به‌سوی‌ ایمان ‌دعوت‌ کردند، این‌ بود.

﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَكۡبَرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَكَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ١٥.

«اما قوم‌ عاد، به‌ ناحق‌ در زمین‌ تکبر کردند» از ایمان‌ به‌ خدای‌ ‌ و تصدیق ‌پیامبرانش‌ و بر کسانی‌ که‌ در زمین‌اند برتری‌ طلبیدند، بی‌آن‌که‌ مستحق‌ این‌ برتری ‌باشند «و گفتند: از ما نیرومندتر کیست‌؟» یعنی‌: چه‌کسی‌ از ما پرتوان‌تر و نیرومندتر است‌؟ زیرا آنان‌ قامت‌های‌ بلند و تن‌های‌ قوی‌ و استواری‌ داشتند به‌ طوری‌که ‌یکی‌ از آنان‌ صخره‌سنگی‌ بزرگ‌ را از کوه‌ با دستش‌ می‌کند و سپس‌ آن‌ را در هر جایی‌ که‌ می‌خواست‌، می‌گذاشت‌ از این‌ روی‌، وقتی‌ که‌ هود آنان‌ را به‌ عذاب ‌تهدید کرد، به‌ پیکرهای‌ تنومند خود مغرور و فریفته‌ شدند. البته‌ منظورشان‌ از این‌ سخن‌ این‌ بود: ما بر دفع‌ عذابی‌ که‌ بر ما فرود می‌آید، قادر و تواناییم‌. «آیا ندیده‌اند» یعنی‌: آیا به‌ علمی‌ یقینی‌ که‌ در حکم‌ دیدن‌ عینی‌ است‌، ندانسته‌اند «که‌ خدایی‌ که‌ آنان‌ را آفریده از آن‌ها پرتوان‌تر است‌؟» پس‌ او تواناست‌ بر این‌که‌ از انواع ‌عذاب‌ خویش‌ هر چه‌ بخواهد، فقط با گفتن‌ کلمه‌: «کن‌: موجود شو» بر آنان ‌فرود آورد؟ لذا قدرت‌ بندگان‌ متناهی‌ و محدود و قدرت‌ خداوند أ بی‌نهایت‌ وغیرمحدود است‌. بنابراین‌، مراد از این‌ فرموده‌ خداوند أ: (او از آنان‌ پرتوان ‌تر است)، بیان‌ نسبت‌ تفضیلی‌ نیست‌، چراکه‌ قدرت‌ او با قدرت‌ بشر قابل‌ مقایسه ‌نمی‌باشد بلکه‌ این‌ سخن‌ از باب‌ این‌ سخن‌ ماست‌ که‌ می‌گوییم‌: «الله‌ اکبر: خدا بزرگ‌تر است‌». بی‌آن‌که‌ نسبت‌ تفضیلی‌ و مقایسه‌ای‌ را مد نظر داشته‌ باشیم‌. «و در نتیجه‌ آیات‌ ما را انکار می‌کردند» یعنی‌: معجزات‌ پیامبران‌ را انکار می‌کردند، با آن‌که‌ می‌دانستند که‌ این‌ معجزات‌ حق‌ است‌.

﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا صَرۡصَرٗا فِيٓ أَيَّامٖ نَّحِسَاتٖ لِّنُذِيقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡيِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا يُنصَرُونَ١٦.

«پس‌ بر آنان‌ باد صرصر فرستادیم» صرصر: تندبادی‌ توفنده‌ است‌ که‌ صدای ‌سخت‌ و هولناکی‌ دارد. به‌قولی‌: صرصر: باد بسیار سردی‌ است‌ که‌ کشتزارها و درختان‌ را می‌سوزاند چنان‌که‌ آتش‌ آن‌ها را می‌سوزاند «در روزهای‌ شوم» یعنی‌:این‌ باد صرصر را در روزهای‌ نحس‌ و ناخجسته‌ که‌ عبارت‌ از هفت‌ شب‌ و هشت ‌روز نهایت‌ نحس‌ بود، بر آن‌ها فرستادیم‌ چنان‌که‌ خدای‌ ‌ در ابتدای‌ سوره‌: «الحاقه‌» بیان‌ کرده‌ است‌. «تا در زندگی‌ دنیا عذاب‌ خزی‌ را به‌ آنان‌ بچشانیم» خزی‌: رسوایی‌ و ذلت‌ و خواری‌ است‌. سبب‌ این‌ عذاب‌ رسواگر، همان‌ استکبارشان‌ بود «و قطعا عذاب‌ آخرت‌ رسواکننده‌تر است» یعنی‌: در خوارسازی‌ و اهانت‌ خود شدیدتر است‌ «و آنان‌ یاری‌ داده‌ نمی‌شوند» و هیچ‌ بازدارنده‌ای‌ این‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ نمی‌کند.

﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيۡنَٰهُمۡ فَٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡعَمَىٰ عَلَى ٱلۡهُدَىٰ فَأَخَذَتۡهُمۡ صَٰعِقَةُ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡهُونِ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٧ وَنَجَّيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ١٨.

«و اما ثمود پس‌ آنان‌ را راهبری‌ کردیم» یعنی‌: راه‌ نجات‌ را برای‌ آن‌ها روشن ‌ساخته‌ و آنان‌ را ـ با فرستادن‌ پیامبران‌ به‌سویشان‌ ـ به‌ راه‌ حق‌ دلالت‌ کردیم ‌و از مخلوقات‌ خویش‌ بر فراز راه‌ آن‌ها علائم‌ روشنگر و نشانه‌های‌ راهبر قرار دادیم‌ «اما آن‌ها نابینایی‌ را بر هدایت‌ ترجیح‌ دادند» یعنی‌: کفر را بر ایمان‌ و معصیت‌ را بر طاعت‌ برگزیدند «پس‌ صاعقه‌ عذاب‌ خفت‌ آور آنان‌ را فرو گرفت» صاعقه‌: آتشی ‌است‌ که‌ بر هرکس‌ اصابت‌ کند، بی‌درنگ‌ او را از پا می‌افگند. عذاب‌ هون‌: عذاب ‌خوار کننده‌ است‌« به‌کیفر آنچه‌ مرتکب‌ می‌شدند» یعنی‌: این‌ کیفر کردار خودشان ‌بود و خداوند أ بر آنان‌ ستم‌ نکرد «و کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ بودند و پرهیزگاری ‌می‌کردند نجات‌ دادیم» که‌ ایشان‌ عبارت‌ بودند از صالح‌ ÷ و همراهان‌ وی‌ از مؤمنان‌.

﴿وَيَوۡمَ يُحۡشَرُ أَعۡدَآءُ ٱللَّهِ إِلَى ٱلنَّارِ فَهُمۡ يُوزَعُونَ١٩.

«و آن‌ روز که‌ دشمنان‌ خدا به‌سوی‌ دوزخ‌ گرد آورده‌ می‌شوند» یعنی‌: ای‌ پیامبر! روزی‌ را به‌ مشرکان‌ یادآوری‌ کن‌ که‌ دشمنان‌ خدا أ همگی‌ با خشونت‌ به‌سوی ‌دوزخ‌ رانده‌ می‌شوند. دشمنان‌ خداوند أ همه‌ کسانی‌ هستند که‌ پیامبران‌ وی را تکذیب‌ کرده‌ و از عبادتش‌ سر برتافته‌ و تکبر ورزیده‌اند «پس‌ آنان‌ به ‌همدیگر فرامی‌رسند» یعنی‌: از اول‌ تا آخرشان‌ همه‌ بازداشته‌ می‌شوند تا همه‌ به‌یک‌ دیگر بپیوندند و همه‌ یکجا گرد هم‌ آیند و پراکنده‌ نشوند. البته‌ خود این‌ دلالت ‌می‌کند بر این‌ امر که‌: اهل‌ دوزخ‌ بسیارند.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيۡهِمۡ سَمۡعُهُمۡ وَأَبۡصَٰرُهُمۡ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٠.

«تا چون‌ بدان‌ رسند، گوش‌هایشان‌ و چشم‌هایشان‌ و پوست‌هایشان‌ درباره‌ آنچه ‌می‌کردند» در دنیا از معاصی‌ «بر ضدشان‌ گواهی‌ می‌دهند» یعنی‌: اندام‌هایشان‌ به‌ آنچه‌ که‌ زبآن‌هایشان‌ از عمل‌ به‌ شرک‌ پنهان‌ داشته‌اند، نطق‌ می‌کنند و گواهی ‌می‌دهند. مراد از پوستها: پوست‌ بدن‌هایشان‌ است‌. به ‌قولی‌: پوست‌ها، کنایه‌ از آلت‌های‌ تناسلی‌ آنان‌ است‌.

﴿وَقَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَيۡنَاۖ قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنطَقَ كُلَّ شَيۡءٖۚ وَهُوَ خَلَقَكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٢١.

«و به‌ پوستهای‌ بدن‌ خود می‌گویند: چرا بر ضد ما گواهی‌ دادید؟ می‌گویند: همان ‌خدایی‌ که‌ هر چیزی‌ رابه‌ زبان‌ در آورده‌ ما را نیز گویا گردانیده‌ است» یعنی‌: همان ‌کسی‌که‌ همه‌ مخلوقات‌ ناطق‌ خویش‌ را گویا کرده‌، ما را نیز گویا نموده‌ است‌. پس‌چنان‌که‌ زبآن‌هایتان‌ را در دنیا گویا کرده‌ بود همچنین‌ ما را در آخرت‌ به‌ سخن‌ درآورده‌ است‌ و بنابراین‌، به‌ بدیها و زشتی‌هایی‌ که‌ کرده‌اید، گواهی‌ داده‌ایم‌ «و او نخستین ‌بار شما را آفرید» در حالی‌ که‌ چیزی‌ نبودید «و به‌سوی‌ او برگردانیده ‌می‌شوید» یعنی‌: کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ و ایجاد ابتدایی‌ شما توانا باشد، بی‌گمان‌ بر بازآفرینی‌ و باز گردانیدنتان‌ به‌سوی‌ خویش‌ نیز تواناست‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ و دیگران‌ از انس‌بن‌ مالک س آمده‌ است‌ که ‌فرمود: «نزد رسول‌‌ خدا‌ ص بودیم‌ که‌ خندیدند آن‌گاه‌ فرمودند: آیا می‌دانید که ‌به‌ خاطر چه‌ چیزی‌ می‌خندم‌؟ گفتیم‌: خدا أ و رسولش‌ داناترند. فرمودند: از گفت ‌و گوی‌ بنده‌ با پروردگارش‌ به‌ خنده‌ درافتادم‌؛ می‌گوید ـ یعنی‌ بنده‌ به ‌پروردگارش‌ ـ آیا مرا از ستم‌ پناه‌ نداده‌ای‌؟ پروردگار متعال‌ می‌فرماید: چرا، پناهت‌ داده‌ام‌. می‌گوید: پس‌ در این‌ صورت‌ من‌ علیه‌ خود هیچ‌ گواه‌ دیگری‌ جز خودم‌ را نمی‌پسندم‌. خداوند متعال‌ می‌فرماید: امروز نفست‌ به‌ عنوان‌ گواه‌ بر خودت‌ بسنده‌ است‌ و امروز نویسندگان‌ گرامی‌ (فرشتگان‌ نویسنده‌ اعمال) به‌ عنوان‌ گواهان‌ بر تو بسنده‌اند. سپس‌ آن‌ حضرت‌‌ ص افزودند: در این‌ هنگام‌ بر دهانش ‌مهر نهاده‌ شده‌ و به‌ اندامهایش‌ گفته‌ می‌شود: به‌سخن‌ درآیید و گویا شوید. پس ‌اندام‌ها به‌ اعمال‌ وی‌ گویا می‌شوند. فرمودند: سپس‌ مهر از دهان‌ وی‌ برداشته‌ شده‌ و به‌ او اجازه‌ داده‌ می‌شود که‌ سخن‌ بگوید. پس‌ خطاب‌ به‌ اندام‌های‌ خویش‌ می‌گوید: دوری‌ باد شما را (گم‌ و گور شوید) آخر من‌ از جای‌ شما دفاع‌ می‌کردم‌».

﴿وَمَا كُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن يَشۡهَدَ عَلَيۡكُمۡ سَمۡعُكُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُكُمۡ وَلَا جُلُودُكُمۡ وَلَٰكِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا يَعۡلَمُ كَثِيرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢٢.

«و شما از این‌که‌ مبادا گوش‌هایتان‌ و چشم‌هایتان‌ و پوست‌هایتان‌ بر ضد شما گواهی ‌دهند پرده‌پوشی‌ نمی‌کردید» به‌ قولی‌: این‌ از خطاب‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ دوزخیان‌، یا از سخن‌ پوست‌هایشان‌ به‌ آنان‌ است‌. یعنی‌: شما در هنگام‌ ارتکاب‌ اعمال‌ ناشایست‌، از بیم‌ این‌که‌ اندام‌هایتان‌ علیه‌ شما گواهی‌ دهند، پرده‌پوشی‌ نمی‌کردید و از این‌ امر غافل‌ بودید که‌ اگر هیچ‌ گواه‌ دیگری‌ از بشر در هنگام‌ ارتکاب‌ اعمال‌ بد شما نیز حاضر نباشد، خود اندام‌های‌ شما بر شما گواهی‌ می‌دهد! و از آنجا که‌ انسان‌ قادر نیست‌ تا در هنگام‌ ارتکاب‌ گناه‌ از اندام‌های‌ خویش‌ پرده ‌پوشی‌ کند پس ‌معنای‌ پرده‌پوشی‌ و پنهانکاری‌ در اینجا، ترک‌ گناه‌ از بیم‌ حضور این‌ گواهان ‌اجباری‌ است‌. البته‌ این‌ بیان‌ الهی‌، بیدارباشی‌ برای‌ مؤمن‌ است‌ که‌ او باید در همه‌ حال‌، وجود مراقب‌ و ناظری‌ را بر خود احساس‌ کند «لیکن‌ گمان‌ داشتید که‌ خدا بسیاری‌ از آنچه‌ را که» از گناهان‌ «می‌کنید، نمی‌داند» پس‌ بنابر همین‌ پندار بود که‌ به ‌ارتکاب‌ گناهان‌ جرأت‌ کردید.

بخاری‌ و مسلم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن‌ مسعود س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «من‌ در میان‌ پرده‌های‌ کعبه‌ خود را پنهان‌ کرده‌ بودم‌ که‌ سه‌ نفر به‌ من‌ نزدیک‌ شدند: یک‌ تن‌ قریشی‌ با دو دامادش‌ که‌ ثقفی‌ بودند. یا یک‌ تن‌ ثقفی‌ با دو دامادش‌ که‌ قریشی‌ بودند. چاقی‌ و چربی‌ شکمهای‌ آنان‌ بسیار و فهم‌ و دریافت ‌قلبهایشان‌ اندک‌ بود. آن‌ها باهم‌ سخنانی‌ گفتند که‌ من‌ آن‌ را نمی‌شنیدم‌. در این‌ اثنا یکی‌ از آن‌ها با صدایی‌ که‌ برایم‌ قابل‌ شنیدن‌ بود گفت‌: آیا می‌دانید که‌ خداوند أ این‌ سخنان‌ ما را می‌شنود؟ دیگری‌ گفت‌: اگر ما صداهایمان‌ را بلند کنیم‌، او آن ‌را می‌شنود اما اگر آن‌ را بلند نکنیم‌، او آن‌ را نمی‌شنود! ولی‌ دیگری‌ گفت‌: او اگر چیزی‌ از آن‌ را بشنود، مسلما کل‌ آن‌ را می‌شنود. ابن‌مسعود س می‌گوید: این‌ ماجرا را به‌ رسول‌‌خدا‌ ص گفتم‌، همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه‌ را تا: (من ‌الخاسرین) نازل‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «ليس‌ من‌ يوم‌ يأتي‌ علي‌ ابن‌ آدم ‌إلا ينادي‌ فيه‌: يا ابن‌ آدم‌! أنا خلق‌ جديد، وأنا فيما تعمل‌ غدا عليك‌ شهيد، فاعمل‌ في‌ خيرا أشهد لك‌ به‌ غدا، فإني‌ لو قد مضيت‌ لم‌ ترني‌ أبدا. ويقول‌ الليل‌ مثل‌ ذلك‌». «هیچ‌ روزی‌ بر فرزند آدم‌ نمی‌آید مگر این‌که‌ چنین‌ ندا می‌کند: ای‌ فرزند آدم‌! من‌ آفرینش ‌جدیدی‌ هستم‌ و من‌ در آنچه‌ که‌ عمل‌ می‌کنی‌، فردا بر تو گواه‌ می‌باشم‌ پس‌ در من ‌عمل‌ خیر انجام‌ بده‌ تا فردای‌ قیامت‌ به‌نفع‌ تو گواهی‌ بدهم‌ زیرا آن‌گاه‌ که‌ من‌ رفتم ‌دیگر هرگز و برای‌ همیشه‌ مرا نمی‌بینی‌. و شب‌ نیز مانند این‌ سخن‌ را می‌گوید».

﴿وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ ٱلَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمۡ أَرۡدَىٰكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣.

«و همین‌ گمانتان‌ که‌ به‌ غلط در باره‌ پروردگارتان‌ بردید، بود که‌ شما را هلاک‌ کرد» یعنی‌: گمانتان‌ به‌ این‌که‌ خداوند أ بسیاری‌ از اعمالتان‌ را نمی‌داند، بود که‌ شما را بر ارتکاب‌ معصیت‌ جری‌ و جسور گردانید لذا در ارتکاب‌ گناه‌ شتاب‌ کردید و همین‌ امر شما را هلاک‌ گردانید و به‌ دوزخ‌ در افگند «و از زیانکاران‌ شدید» در دنیا و آخرت‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابربن‌ عبدالله س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «لا يموتن‌ أحد منكم‌ إلا و هو يحسن‌ بالله‌ الظن‌ فإن‌ قوما قد أرداهم‌ سوء ظنهم‌ بالله‌، فقال ‌الله‌ تعالي‌: +وَذَٰلِكُمۡ ظَنُّكُمُ ٱلَّذِي_: «هرگز یکی‌ از شما نمیرد، جز این‌که‌ به‌ خداوند أ گمان‌ و اندیشه‌ نیک‌ می‌پروراند زیرا سوءظن‌ گروهی‌ به ‌خداوندأ، آنان‌ را هلاک‌ گردانید پس‌ خداوند أ فرمود: و این‌ گمانتان‌ که ‌به‌ غلط در حق‌ پروردگار خویش‌ اندیشیدید، شما را هلاک‌ گردانید، در نتیجه‌ از زیانکاران‌ شدید».

علما گفته‌اند؛ گمان‌ بر دو قسم‌ است‌:

۱- گمان‌ نیک‌: و آن‌ این‌ است‌ که‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ خدای‌ ‌، رحمت‌ و فضل‌ و احسانش‌ را گمان‌ داشته‌ باشد. چنان‌که‌ خداوند أ در حدیث‌ شریف‌ قدسی ‌می‌فرماید: «أنا عند ظن‌ عبدي‌ بي‌». «من‌ در نزد گمان‌ بنده‌ خویش‌ در حق‌ خود هستم‌».

۲- گمان‌ زشت‌ و ناپسند: و آن‌ این‌ گمان‌ در مورد خداوند أ است‌ که‌ او به ‌بعضی‌ از افعال‌ علم‌ ندارد.

حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «مردمی‌ هستند که‌ آرزوهای‌ خام‌ چنان‌ سرگرم‌ و غافل‌شان‌ کرده‌ است‌ که‌ چون‌ از دنیا بیرون‌ روند، در حالی‌ بیرون‌ می‌روند که‌ هیچ‌ ثوابی‌ندارند. یکی‌ از آن‌ها می‌گوید: من‌ به‌ پروردگارم‌ گمان‌ و اندیشه‌ نیک‌ می‌پرورانم‌ و باکی‌ ندارم‌ که‌ چه‌ می‌کنم‌ زیرا پروردگارم‌ بخشایشگر و آمرزگار است‌! درحالی‌که ‌او دروغ‌ گفته‌ است‌ زیرا اگر به‌ پروردگار خویش‌ گمان‌ نیک‌ می‌داشت‌، یقینا عمل ‌نیک‌ هم‌ انجام‌ می‌داد. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد».

﴿فَإِن يَصۡبِرُواْ فَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡۖ وَإِن يَسۡتَعۡتِبُواْ فَمَا هُم مِّنَ ٱلۡمُعۡتَبِينَ٢٤.

«پس‌ اگر صبر کنند» و بر عذاب‌ شکیبایی‌ ورزند، این‌ صبر و شکیبایی‌ هیچ‌ به ‌دردشان‌ نمی‌خورد زیرا «جایگاهشان‌ در آتش‌ است» و هرگز آن‌ها را از آن‌ بیرون‌ رفتی‌ نیست‌ «و اگر بخشایش‌ طلبند، از بخشودگان‌ نیستند» یعنی‌: اگر درخواست‌ کنند که‌ به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ در دنیا دوست‌ دارند برگردانیده‌ شوند، برگردانیده ‌نمی‌شوند زیرا سزاوار این‌ بازگشت‌ نیستند و اگر طالب‌ رضا و عفو الهی‌ بشوند، نیز این‌ عفو برایشان‌ صادر نمی‌شود بلکه‌ آن‌ها ناگزیر باید دوزخ‌ را تحمل‌ کنند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «ولا بعد الموت‌ من‌ مستعتب‌» یعنی‌: بعد از مرگ‌، هیچ‌ معذرت ‌خواهی‌ و طلب‌ بخشایشی‌ نیست‌ زیرا آخرت‌ سرای‌ جزاست‌ و در آن ‌عملی‌ در کار نمی‌باشد.

﴿وَقَيَّضۡنَا لَهُمۡ قُرَنَآءَ فَزَيَّنُواْ لَهُم مَّا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَحَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ خَٰسِرِينَ٢٥.

«و برای‌ آنان‌ همنشینانی‌ را برگماشتیم» یعنی‌: بر آنان‌ همنشینانی‌ را از شیاطین‌ به ‌عنوان‌ دوستانی‌ صمیمی‌ و همراز مسلط کردیم‌ تا آنان‌ را گمراه‌ کنند «پس‌ آن ‌همنشینان‌ آنچه‌ را پیش‌ روی‌شان‌ است» از امور دنیا و شهوات‌ آن‌ «برای‌شان‌ آراسته‌ جلوه‌ دادند» و آن‌ها را به‌ ارتکاب‌ معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ خداوند أ واداشتند «و» آراستند برایشان‌ «آنچه‌ را پشت‌ سر آنان‌ بود» یعنی‌: برایشان‌ آینده‌ شان‌ از امور آخرت‌ را نیز آراستند و گفتند: نه‌ رستاخیزی‌ در کار است‌ و نه‌ حسابی‌، نه ‌بهشت‌ و نه‌ دوزخی‌ «و بر آنان‌ قول» یعنی‌: وعده‌ عذاب‌ «ثابت‌ شد» و آن‌ این ‌فرموده‌ خداوند أ است‌: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ [هود: ۱۱٩]. «قطعا جهنم‌ را از جنیان‌ و انسانها پر می‌کنم». «در امت‌هایی» یعنی‌: وعده‌ عذاب‌ در جمله‌ امت‌های‌ کافری‌ «که‌ پیش‌ از آنان‌ ـ از جن‌ و انس‌ ـ گذشتند» بر کفر و به‌ مانند اعمال‌ اینان‌ عمل‌ کردند، بر آنان‌ ثابت‌ شد «هرآینه‌ آنان‌ زیانکار بودند» با تکذیب‌ وافعال‌ بد خویش‌ و هیچ‌ سودی‌ هم‌ نبردند.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِيهِ لَعَلَّكُمۡ تَغۡلِبُونَ٢٦.

«و کافران‌ گفتند: به‌ این‌ قرآن‌ گوش‌ ندهید» یعنی‌: برخی‌ از کافران‌ به‌ برخی‌ دیگر گفتند: به‌ قرآنی‌ که‌ پیامبر و مؤمنان‌ می‌خوانند، گوش‌ فراندهید «و در اثنای‌ خواندن‌ آن‌ سخنان‌ بیهوده‌ بگویید» یعنی‌: با گفتن‌ سخنان‌ بیهوده‌ و باطل‌، با قرآن‌ معارضه ‌کنید. یا صدای‌ خود را در اثنای‌ خواندن‌ آن‌ بلند کنید تا خواننده‌ آن‌ مشوش‌ گردد و نفهمد که‌ چه‌ می‌خواند. یا در اثنای‌ تلاوت‌ آن‌ ـ با کف ‌زدن‌ و جیغ‌ و داد کشیدن‌ و همهمه‌ و هیاهو ـ غوغا به‌پا کنید تا قرائت‌ قرآن‌ نا مفهوم‌ گردد و کسی‌ از آن‌ چیزی‌ نفهمد «باشد که‌ غالب‌ شوید» بر آنان‌ در قرائت‌شان‌ لذا از خواندن‌ قرآن ‌بازایستند و سکوت‌ کنند.

﴿فَلَنُذِيقَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَذَابٗا شَدِيدٗا وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِي كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٧.

«و قطعا به‌ کافران‌ عذابی‌ سخت‌ می‌چشانیم» این‌ تهدید و هشداری‌ به‌ تمام‌ کفار از جمله‌ به‌ گویندگان‌ سخن‌ فوق‌ است‌ «و حتما آنان‌ را به ‌حسب‌ بدترین‌ آنچه‌ می‌کردند، جزا می‌دهیم» یعنی‌: قطعا آن‌ها را در آخرت‌ برحسب‌ جزای‌ زشت‌ترین ‌اعمالی‌ که‌ در دنیا کرده‌اند ـ و آن‌ شرک‌ است‌ ـ جزا می‌دهیم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: آنان‌ را در برابر اعمال‌ بدشان‌ جزا می‌دهیم‌ و در برابر اعمال‌ نیک‌شان‌ پاداشی‌ به‌ آنان‌ نمی‌دهیم‌ ؛ اعمالی‌ چون‌ صله‌ رحم‌ و گرامی‌داشت‌ میهمان‌ که‌ در دنیا انجام ‌داده‌اند زیرا با وجود کفر، اعمال‌ نیک‌شان‌ باطل‌ و هدر است‌ و بر آن‌ هیچ‌ گونه‌ مزد و پاداشی‌ مترتب‌ نیست‌.

﴿ذَٰلِكَ جَزَآءُ أَعۡدَآءِ ٱللَّهِ ٱلنَّارُۖ لَهُمۡ فِيهَا دَارُ ٱلۡخُلۡدِ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا يَجۡحَدُونَ٢٨.

«این‌ است‌ سزای‌ دشمنان‌ الله که‌ آتش‌ است‌. برای‌ آنان‌ در آن‌، سرایی‌ جاودانه ‌است» یعنی‌: دوزخ‌ همان‌ سرای‌ اقامت‌ مدام‌ و مستمرشان‌ است‌ که‌ اقامتشان‌ در آن‌ هرگز انقطاعی‌ ندارد «این‌ جزا به‌ کیفر آن‌ است‌ که‌ آیات‌ ما را انکار می‌کردند» یعنی‌: آن‌ها به‌سبب‌ انکار این‌ حقیقت‌ که‌ قرآن‌ از نزد خدای‌ سبحان ‌است‌، به‌ کیفری‌ سخت‌، مجازات‌ می‌شوند.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَيۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِينَ٢٩.

«و کافران‌ گفتند» آن‌گاه‌ که‌ به‌ دوزخ‌ وارد شوند «پروردگارا! آن‌ دوکس‌ از جن‌ و انس‌ را که‌ ما را گمراه‌ کردند، به‌ ما نشان‌ ده» یعنی‌: شیطآن‌های‌ انسی‌ و جنی‌ای‌ که‌ کفر و معاصی‌ را برای‌ ما می‌آراستند و رؤسای‌ گمراهی‌ای‌ را که‌ به‌ جلوه‌ دادن‌ و آراستن‌ کفر برای‌ ما می‌پرداختند، به‌ ما نشان‌ بده‌ «تا آن‌ها را زیر گام‌هایمان‌ دراندازیم» و لگد کوب‌شان‌ کرده‌ از آنان‌ انتقام‌ بکشیم‌ و قدری‌ از خشمی‌ را که‌ بر آنان‌ داریم‌، فرو بنشانیم‌ «تا از فروترماندگان‌ شوند» از نظر جایگاه‌ در دوزخ‌. یا معنی‌ این‌ است‌: تا از خوارشدگان‌ رسوا گردند.

علی‌ بن‌ ابی ‌طالب س می‌گوید: «آن‌ دو کس‌ که‌ بندگان‌ خدا أ را گمراه‌ کردند، یکی‌ ابلیس‌ است‌ و دیگری‌ (قابیل) فرزند آدم‌ بود که‌ برادر خود را کشت‌ زیرا ابلیس‌ دعوتگر هر شری‌ ـ اعم‌ از شرک‌ و پایین‌تر از آن‌ ـ است‌ و (قابیل) فرزند آدم‌ نیز ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ ـ شریک‌ هر خونی‌ است‌ که‌ تا قیامت ‌ریخته‌ می‌شود زیرا او اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ این‌ روش‌ غلط را بنیان‌ گذاشت‌».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠.

«به ‌راستی‌ کسانی‌ که‌ گفتند: پروردگار ما الله است» یعنی‌: او یگانه‌ است‌ و شریکی ندارد. بدین‌گونه‌ به‌ پروردگاری‌ و یکتایی‌ حق‌ تعالی‌ و به‌ عبودیت‌ خود برای‌ او اقرار کردند؛ «سپس‌ استقامت‌ ورزیدند» بر یکتا پرستی‌ و اخلاص‌ عمل‌ برای‌ خدای‌ سبحان‌ لذا به‌ معبودی‌ جز الله أ التفاتی‌ نکرده‌، به‌ راست‌ و چپ‌ انحراف‌ ننموده‌ و بر امر حق‌‌تعالی‌ پایداری‌ ورزیدند و تا دم‌ مرگ‌ به‌ طاعت‌ وی‌ عمل‌ کرده‌ و از معصیت‌ وی‌ اجتناب‌ نمودند؛ که‌ این‌ معنی‌ شامل‌ پایبندی‌ قولی‌ و عملی‌ به‌ تمام ‌احکام‌ شرع‌ حنیف‌ ـ اعم‌ از عقاید، عبادات‌، معاملات‌ و محرمات‌ ـ می‌شود ؛ پس ‌اینان‌ کسانی‌ هستند که‌: «فرشتگان» از نزد خدای‌ سبحان‌ «بر آنان‌ فرود می‌آیند» همراه‌ با مژده‌ای‌ که‌ دلخواه‌شان‌ است‌. مجاهد می‌گوید: «مراد، فرودآمدن‌ فرشتگان‌ بر ایشان‌ در هنگام‌ مرگ‌شان‌ است‌». قتاده‌ می‌گوید: «مراد فرود آمدن‌شان‌ در هنگامی‌ است‌ که‌ ایشان‌ از قبرهایشان‌ برای‌ بعث‌ و حشر برمی‌خیزند». زیدبن‌ اسلم‌ می‌گوید: «مراد این‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ در هنگام ‌مرگشان‌، در قبرهایشان‌ و در هنگامی‌ که‌ برای‌ حساب‌ برانگیخته‌ می‌شوند، به‌ ایشان ‌مژده‌ می‌دهند». ابن ‌کثیر می‌گوید: «قول‌ زیدبن‌اسلم‌ در این‌ باره‌، قولی‌ بس‌ نیکو وجمع‌کننده‌ همه‌ اقوال‌ در این‌ مورد است‌».

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ براء س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «إن ‌الملائكه‌ تقول‌ لروح‌ المؤمن‌: اخرجي‌ أيتها الروح ‌الطيبة‌ في ‌الجسد الطيب‌ كنت‌ تعمرينه‌، اخرجي‌ إلي‌ روح‌ وريحان‌ ورب‌ غير غضبان‌». «فرشتگان‌ به‌ روح‌ مؤمن‌ می‌گویند: ای‌ روح‌ پاکیزه‌ که‌ در جسم‌ پاکیزه‌ای‌ بوده‌ای‌ که‌ آن‌ را (با طاعت‌ حق‌ تعالی‌) آباد می‌داشتی‌! بیرون‌ آی‌ به‌سوی‌ راحتی‌ و آسایش‌ و گشایشی‌ و به‌سوی‌ رزق‌ و روزی ‌و خوشی‌ای‌ و بیرون‌ آی‌ به‌سوی‌ پروردگاری‌ که‌ بر تو خشمگین‌ نیست‌». گفتنی ‌است‌ که‌ درباره‌ اهمیت‌ استقامت‌ و پایداری‌، احادیث‌ و روایات‌ بسیاری‌ آمده‌ است‌؛ از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ سفیان‌ بن‌ عبدالله ثقفی‌ س است‌ که ‌فرمود: گفتم‌، یا رسول‌الله! مرا به‌ کاری‌ دستور دهید تا به‌ آن‌ چنگ‌ زنم‌! فرمودند: «قل‌: ربي‌ الله‌، ثم‌ استقم‌». «بگو: پروردگار من‌ الله أ است‌ آن‌گاه‌ بر آن ‌استقامت‌ کن‌». گفتم‌: یا رسول‌الله! از چه‌ چیزی‌ بیشتر بر من‌ بیمناک‌ هستید؟ رسول ‌‌خدا‌ ص گوشه‌ زبان‌ خویش‌ را گرفتند و فرمودند: «از این‌!».

ابوبکر س در تفسیر استقامت‌کنندگان‌ مورد نظر در این‌ آیه‌، فرمود: «ایشان ‌کسانی‌ هستند که‌ در عمل‌ استقامت‌ ورزیدند چنان‌ که‌ در سخن‌ استقامت ‌ورزیدند... و گفتند؛ پروردگار ما الله أ است‌، سپس‌ چیزی‌ را به‌ وی‌ شریک ‌نیاوردند». عمر س در تفسیر آن‌ فرمود: «سوگند به‌ خدای‌ ‌ که‌ آن‌ها در راه ‌طاعت‌ وی‌ استقامت‌ ورزیدند، سپس‌ بسان‌ مکر و فریب‌ روباهان‌، نیرنگ ‌نکردند». عثمان س در تفسیر آن‌ فرمود: «ثم‌ استقاموا ـ یعنی‌ گفتند: پروردگار ما الله أ است‌، سپس‌ عمل‌ خود را برای‌ خدا أ خالص‌ گردانیدند». علی‌ س در تفسیر آن‌ فرمود: «آن‌ها کسانی‌ اند که‌ گفتند: پروردگار ما الله أ است‌، سپس ‌فرایض‌ را به ‌جا آوردند».

نظریات‌ تابعین‌ در معنای‌ استقامت‌ نیز به‌ همان‌ معانی‌ای‌ است‌ که‌ ذکر شد.

آری‌! فرشتگان‌ بر این‌ پایداران‌ مؤمن‌ با استقامت‌، فرود می‌آیند همراه‌ با این ‌مژده‌: «هان‌! بیم‌ مدارید» از امور و رخدادهای‌ آخرت‌ که‌ بر آن‌ها پیش‌ افگنده ‌می‌شوید «و اندوهگین‌ نباشید» بر آنچه‌ که‌ از امور دنیا از دست‌ داده‌اید زیرا اینک ‌خدای‌ منان‌ شما را از هرگونه‌ غم‌ و اندوهی‌ آسوده‌ خاطر گردانیده‌ است‌ «و مژده ‌باد شما را به‌ بهشتی‌ که‌ وعده‌ داده‌ می‌شدید» به‌ آن‌ در دنیا؛ زیرا شما قطعا به‌ بهشت‌ می‌رسید و در آن‌ مستقر شده‌ و در نعمت‌های آن‌ جاودانه‌ به ‌سر می‌برید.

ابن ‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ کریمه‌ در شأن‌ ابوبکر صدیق س نازل‌ شد زیرا مشرکان‌ گفتند: پروردگار ما الله أ است‌ و فرشتگان ‌دخترانش‌ و این‌ بتان‌ نیز شفیعان‌ ما نزد وی‌ هستند. لذا آن‌ها بر این‌ گفته‌ خود که‌: «پروردگار ما الله است‌» استقامت‌ نورزیده‌ و انحراف‌ پیشه‌ کردند در حالی‌که ‌ابوبکر س گفت‌: «پروردگار ما الله یگانه‌ است‌، برای‌ او شریکی‌ نیست‌ و محمد‌ص بنده‌ و پیامبر وی‌ است‌. پس‌ او بر این‌ سخن‌ خویش‌ استقامت‌ ورزید». درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌بن‌مالک‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص این‌ آیه‌ کریمه ‌را تلاوت‌ کرده‌ سپس‌ فرمودند: «مردم‌ این‌ سخن‌ (یعنی‌ ربنا الله‌) را گفتند، آن‌گاه ‌بیشترشان‌ کافر شدند لذا هرکس‌ بر آن‌ بمیرد (در حالی‌ که‌ به‌ مفاد آن‌ پایبند باشد) بی‌گمان‌ او از کسانی‌ است‌ که‌ استقامت‌ ورزیده‌ است‌».

﴿نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ٣١.

فرشتگان‌ در هنگام‌ احتضار مؤمنان‌ به‌ ایشان‌ می‌گویند: «ما در زندگی‌ دنیا و در آخرت‌ اولیای‌ شما هستیم» یعنی‌: ما در امور دنیا و آخرت‌، عهده‌دار نگهبانی‌ و یاریگری‌ شما هستیم‌ لذا شما به‌ هر مرام‌ نیکی‌ نایل‌ شده‌ و از هر بیمی‌ نجات ‌می‌یابید. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌: ما در دنیا نگهبانان‌ اعمال‌ شما و در آخرت ‌دوستان‌ شما هستیم‌ که‌ در آن‌ برای‌ شما شفاعت‌ کرده‌ و از شما با اکرام‌ و اعزاز پذیرایی‌ می‌کنیم‌ و همین‌طور شما را از وحشت‌ قبور، از هول‌ و هراس‌ نفخه‌ صور و از صحنه‌های‌ هولناک‌ رستاخیز و نشور، در امنیت‌ و انس‌ و فارغ‌ بالی‌ تمام‌ قرار داده‌، شما را از «صراط» به‌ سلامت‌ گذرانده‌ و به‌ بهشت‌های‌ پر ناز و نعمت ‌می‌رسانیم‌ «و هر چه‌ دل‌هایتان‌ خواهش‌ داشته‌ باشد، در آنجا برای‌ شما فراهم‌ است» از انواع‌ لذت‌ها و نعمت‌ها «و در آنجا آنچه‌ درخواست‌ کنید» از خواهش‌ها و آرزوها «شما راست» بی‌هیچ‌ دغدغه‌ و دلهره‌ای‌.

﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ٣٢.

«میهمانی‌ای‌ از جانب‌ الله آمرزگار مهربان‌ است» نزل‌: آنچه‌ که‌ برای‌ بهشتیان‌ در حال‌ فرود آمدن‌شان‌ به‌ بهشت‌ از روزی‌ و میهمانی‌ آماده‌ ساخته‌ می‌شود.

این‌ها همه‌، از سخنان‌ فرشتگان‌ به‌ استقامت‌ ورزان‌ مؤمن‌ است‌.

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٣.

«و کیست‌ نیکوتر به‌ اعتبار سخن» یعنی‌: کسی‌ نیکو سخن‌تر و خوشگفتارتر نیست‌ «از آن‌ کس‌ که‌ مردم‌ را به‌سوی‌ الله» یعنی‌: به‌سوی‌ توحید و طاعت‌ وی ‌«دعوت‌ کرد» پس‌ دعوت‌ به‌سوی‌ الله أ، بهترین‌ سخنی‌ است‌ که‌ یک‌ انسان‌ به‌انسان‌ دیگری‌ می‌گوید «و» کیست‌ نیکوتر به‌ اعتبار سخن‌ از آن‌ کس‌ که‌ «عمل ‌صالح‌ کرد و گفت‌: من‌ از مسلمانانم» و تسلیم‌ و منقاد پروردگارم‌ می‌باشم‌. پس‌ هرکس‌ که‌ میان‌ دعوت‌ بندگان‌ به‌سوی‌ شریعت‌ خدای‌ سبحان‌ و عمل‌ شایسته‌ ـ که‌ انجام‌ فرایض‌ خداوند أ به‌ همراه‌ اجتناب‌ از محرمات‌ وی‌ است‌ ـ جمع‌ کرد و در دین‌ خویش‌ از مسلمین‌ بود نه‌ از غیر ایشان‌، قطعا هیچ‌کس‌ از او نیکو سخن‌تر، نیکو روش‌تر و بیش‌ ثواب‌تر در عملش‌ نیست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ که‌: این‌ آیه‌کریمه‌ در شأن‌ مؤذنان‌ نازل‌ شده ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر س نیز آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «خدایا! بر مؤذنان‌ بیامرز» و این‌ دعا را سه‌بار تکرار کردند. به‌ قولی ‌دیگر: این‌ آیه‌ کریمه‌ در باره‌ خود پیامبر اکرم‌ ص نازل‌ شد؛ چنان‌که‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌: «هر وقت‌ حسن‌ بصری‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ را می‌خواند، می‌گفت‌: او رسول ‌‌خدا‌ ص است‌، او حبیب‌ خدا أ است‌، او ولی‌ خدا أ است‌، او برگزیده‌ خدا أ است‌، او بهترین‌ خلق‌ خدا أ است‌، به‌ خدا أ سوگند که‌ او دوست ‌داشته‌ترین‌ اهل‌ زمین‌ در نزد حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ به‌ دعوتش‌ لبیک‌ گفت‌ ومردم‌ را نیز به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ خودش‌ اجابت‌ کرده‌ بود، دعوت‌ کرد». اما حق‌ این‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌، عام‌ است‌ و هر دعوتگری‌ به‌سوی‌ خداوند أ را شامل ‌می‌شود.

از این‌ آیه کریمه‌ دانسته‌ می‌شود که‌ دعوتگران‌ راه‌ الله أ ناگزیر باید عمل‌ صالح‌ـ یعنی‌ ادای‌ فرایض‌، بسیار انجام ‌دادن‌ نوافل‌ و مستحبات‌، اجتناب‌ از محرمات‌، اعلام‌ اعتقاد صریح‌ خود در همه‌ امور عقیدتی‌ و اخلاص‌ عمل‌ برای‌ خداوند أ را ـ باهم‌ جمع‌ کنند.

﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ٣٤.

«و نیکی‌ و بدی‌ برابر نیست» یعنی‌: نیکی‌ای‌ که‌ خداوند أ به‌ آن‌ راضی‌ است ‌و بر آن‌ پاداش‌ می‌دهد، با بدی‌ای‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ را ناپسند داشته‌ و بر آن ‌مجازات‌ می‌کند، یکسان‌ نیست‌. به ‌قولی‌: مراد از «حسنه‌» در اینجا، مدارا و گذشت‌ و مراد از «سیئه‌» خشونت‌ و درشتی‌ است‌. «به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌ دفع ‌کن» یعنی‌: بدی‌ بدکار را به‌ نیکوترین‌ شیوه‌ای‌ که‌ دفع‌ آن‌ ممکن‌ است‌، دفع‌ کن‌؛ مانند گفتن‌ سخنی‌ خوش‌ و نیکو در برابر سخن‌ بد، تقدیم‌ نیکی‌ در برابر بدی‌، گذشت‌ در برابر گناه‌، صبر و شکیبایی‌ در برابر خشم‌ و خشونت‌ و چشم ‌پوشیدن‌ از لغزش‌های‌ دیگران‌ و تحمل‌ ناخوشی‌ها و دوست ‌نداشتنی‌های‌ آنان‌... که‌ اگر این ‌شیوه‌ را در اخلاق‌ و تعامل‌ با دیگران‌ در پیش‌ گیری‌: «بناگاه‌ کسی‌ که‌ میان‌ تو و میان ‌او دشمنی‌ است‌، گویی‌ دوستی‌ مهربان‌ است» یعنی‌: اگر بدی‌ را با این‌ شیوه‌ نیکو دفع‌ کنی‌، دشمن‌ کینه‌توز برایت‌ مانند دوستی‌ دلسوز می‌شود.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره ‌ابوسفیان ‌بن‌ حرب‌ نازل‌ شد که‌ دشمن‌ رسول‌ اکرم‌ ص بود ولی‌ با خویشاوندی‌ای‌ که ‌میان‌ او و ایشان‌ صورت‌ گرفت‌، دوست‌ ایشان‌ گردید و سپس‌ مسلمان‌ شد و در اسلام‌ یار و یاور ایشان‌ گردید و به‌ وسیله‌ خویشاوندی‌ نیز با ایشان‌ پیوند مهربانی‌ و صمیمیت‌ برقرار کرد».

این‌ آیه‌ کریمه‌ ادب‌‌آموز دعوتگران‌ راه‌ خدا أ است‌ که‌ باید در دعوت‌شان ‌به‌سوی‌ وی‌، به‌ این‌ اخلاق‌ متعالی‌ آراسته‌ باشند و نیز این‌ آیه‌ کریمه‌ ناظر بر همه‌ مردم‌ است‌ که‌ باید این‌ روش‌ پسندیده‌ اخلاقی‌ را سرلوحه‌ تعامل‌ اجتماعی‌ خویش ‌قرار دهند.

﴿وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٣٥.

«و این‌ را درنمی‌یابند» یعنی‌: بر خصلت‌ دفع‌ بدی‌ با نیکی‌ قدرت‌ نمی‌یابند و این ‌سفارش‌ را نمی‌پذیرند و به‌ آن‌ عمل‌ نمی‌کنند؛ «جز کسانی‌ که‌ صبر کردند» بر فروخوردن‌ خشم‌ و تحمل‌ ناخوشی‌ «و آن‌ را جز صاحب‌ بهره‌ بزرگ» در ثواب‌ وخیر و کسب‌ سعادت‌ دنیا و آخرت‌؛ «فرا نمی‌گیرد» زیرا این‌ خصلت‌، بخشایشی ‌عظیم‌ از سوی‌ خدای‌ منان‌ است‌ پس‌ هر ناکس‌ قابلیت‌ این‌ بخشایش‌ و موهبت ‌بزرگ‌ را ندارد. ابن‌ عباس‌ س در تفسیر این‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ مؤمنان‌ را به‌ شکیبایی‌ و صبر در هنگام‌ خشم‌، به‌ بردباری‌ در هنگام‌ روبرو شدن‌ با جهل‌ و به‌ گذشت‌ در هنگام‌ روبرو شدن‌ با بدی‌ دستور داد پس‌ اگر چنین‌ کنند، او آنان‌ را از آسیب‌ شیطان‌ حفظ می‌کند و دشمن‌شان‌ در برابرشان‌ به‌ گونه‌ای‌ فروتن ‌می‌گردد که‌ گویی‌ دوستی‌ مهربان‌ است‌».

﴿وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٣٦.

بعد از آن‌که‌ خداوند متعال‌ راه‌ دفع‌ دشمن‌ انسی‌ و نحوه‌ تعامل‌ با وی‌ را بیان ‌کرد، اینک‌ راه‌ درمان‌ وسوسه‌ها و کشش‌های‌ شیطانی‌ را بیان‌ داشته‌ و می‌فرماید: «و اگر وسوسه‌ای‌ از سوی‌ شیطان‌ تو را به‌ وسواس‌ افگند» نزغ‌: شبهه‌ برانگیختن‌، به ‌هیجان ‌آوردن‌ و دمدمه‌ افگندن‌ است‌. خداوند أ وسوسه ‌افگنی‌ را به‌ «نزغ‌» تشبیه‌ کرد زیرا وسوسه‌، آدمی‌ را بر شر و بدی‌ برمی‌انگیزد. یعنی‌: اگر شیطان‌ تو را از دفع‌ بدی‌ به‌ شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌، برگردانید و این‌ امر را برایت‌ آراست‌ که ‌بدی‌ را با بدی‌ای‌ همانند آن‌ یا خشن‌تر از آن‌ پاسخ‌ گویی‌: «پس‌ به‌ الله پناه‌ ببر» از شر شیطان‌ و از او پیروی‌ نکن‌ «چرا که‌ خداوند شنوای‌ داناست» پناه ‌بردن‌ و التجای ‌تو را به‌سوی‌ خود می‌شنود و وسوسه‌های‌ شیطان‌ و امید بستن‌ صادقانه‌ انسان‌ به‌بارگاه‌ خود را می‌داند پس‌ انسان مؤمن‌ باید از حق‌ تعالی‌ طلب‌ گشایش‌ کرده‌ و از شر شیطان‌ به‌ او پناه‌ ببرد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوسعید خدری‌ س آمده‌ است‌که‌ رسول‌‌ خدا‌ ص چون‌ به‌سوی‌ نماز برمی‌خاستند، می‌فرمودند: «أعوذ بالله‌ السميع‌ العليم‌ من‌ الشيطان‌ الرجيم‌، من‌ همزه‌ و نفخه‌ و نفثه‌». «پناه‌ می‌برم‌ به‌ خدای‌ شنوا و دانا از شر شیطان‌ رانده‌ شده‌، از وسوسه‌ و دمیدن‌ و افسون‌ وی‌».

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلَّيۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ٣٧.

«و از آیات‌ او شب‌ و روز و خورشید و ماه‌ است» آیات‌: جمع‌ آیه‌، به‌معنای‌ حجت ‌و برهان‌ دال‌ بر وحدانیت‌ خداوند أ و قدرت‌ وی‌ است‌. یعنی‌: شب‌ و روز وخورشید و ماه‌، از نشانه‌های‌ کونی‌ خداوند أ بر قدرت‌ و عظمت‌ و حکمت‌ وی ‌می‌باشد «برای‌ خورشید و ماه‌ سجده‌ نکنید» زیرا این ‌دو، آفریدگانی‌ از مخلوقات ‌وی‌ هستند پس‌ درست‌ نیست‌ که‌ شریک‌ ربوبیت‌ خداوند أ قرار داده‌ شوند «و برای‌ خداوندی‌ سجده‌ کنید که‌ آن‌ها را» یعنی‌: چهار پدیده‌ یاد شده‌ را «آفریده‌ است‌، اگر تنها او را می‌پرستید» یعنی‌: اگر شما مدعی‌ عبادت‌ خالصانه‌ برای‌ حق‌ تعالی ‌هستید، راه‌ عبادت‌ وی‌ این‌ است‌، نه‌ این‌که‌ به‌ وی‌ شریک‌ آورید. نقل‌ است‌: مردمی‌ بودند که‌ همچون‌ «صائبین‌» برای‌ خورشید و ماه‌ سجده‌ می‌کردند و می‌پنداشتند که‌ از سجده‌ کردن‌ برای‌ خورشید و ماه‌، سجده‌ برای‌ خداوند أ را در نظر دارند. پس‌ از این‌ کار نهی‌ شدند.

این‌ آیه‌، در نزد جمهور علما، محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌ از آن‌ روی‌ که‌ امر به‌ سجده‌، بدان‌ پیوست‌ ساخته‌ شده‌ است‌. ولی‌ در نزد امام‌ ابوحنیفه /، موضع ‌سجده‌ آخر آیه‌ دیگر، یعنی‌: ﴿وَهُمۡ لَا يَسۡئَمُونَ می‌باشد زیرا معنی‌ با آن‌ تمام ‌می‌شود.

﴿فَإِنِ ٱسۡتَكۡبَرُواْ فَٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا يَسۡ‍َٔمُونَ۩٣٨.

«پس‌ اگر تکبر ورزیدند چه‌ باک‌، کسانی‌ که‌ در پیشگاه‌ پروردگار تواند، شبانه‌ روز او را به‌ پاکی‌ یاد می‌کنند و خسته‌ نمی‌شوند» یعنی‌: اگر این‌ گروه‌ از امتثال‌ امر پروردگار تکبر ورزیدند، هیچ‌ باکی‌ نیست‌ چرا که‌ فرشتگان‌ از عبادت‌ باری‌‌تعالی‌ تکبر نمی‌ورزند بلکه‌ دائما و در طول‌ شب‌ و روز برای‌ وی‌ تسبیح‌ می‌گویند و از تسبیح‌ گفتن‌ سست‌ و ملول‌ و دلتنگ‌ نمی‌شوند.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِيٓ أَحۡيَاهَا لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٣٩.

«و از» دیگر «آیات» و نشانه‌های‌ قدرت‌ و وحدانیت‌ «او این‌ است‌ که‌ تو زمین‌ را خاشع‌ و پژمرده‌ می‌بینی» اصل‌ خشوع‌، عبارت‌ از خواری‌ و خاکساری‌ است‌ که‌ این‌ تعبیر برای‌ زمین‌ خشک‌ و بی‌رونق‌، استعاره‌ گرفته‌ شده‌ است‌ لذا چون‌ زمین ‌خشک‌ شود و بر آن‌ باران‌ نبارد، گفته‌ می‌شود که‌: زمین‌ خاشع‌ شد. «پس‌ چون‌ بر آن‌ آب‌ فروفرستیم‌، به‌ جنبش‌ آید» یعنی‌: زمین‌ به‌ سبب‌ رستنی‌ها به‌ حرکت‌ درمی‌آید و سبزه‌ها بر آن‌ می‌جنبد «و بردمد» یعنی‌: زمین‌ قبل‌ از آن‌که‌ گیاه‌ از آن‌ بروید، پرحجم‌ می‌شود و بالا می‌آید. به‌ قولی‌: رشد و بالا آمدن‌ زمین‌ به‌ سبب‌ این ‌است‌ که‌ رویش‌ گیاهان‌ و رستنی‌ها بر حجم‌ آن‌ می‌افزایند. گفتنی‌ است‌ که‌ مراد از دو کلمه‌: «اهتزت‌» و «ربت‌» ارائه‌ تصویری‌ زنده‌ و متحرک‌ از زمین‌ سبز شده ‌است‌. «بی‌گمان‌ همان‌ کسی‌ که‌ آن‌ را زندگی‌ بخشید، زندگی ‌بخش‌ مردگان‌ است» با برانگیختن‌ مجدد و حشر و نشر آنان‌ «در حقیقت‌ او بر هر چیزی‌ تواناست» هر چه‌ که ‌باشد ؛ اعم‌ از زنده ‌گردانیدن‌، میرانیدن‌ و غیره‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا لَا يَخۡفَوۡنَ عَلَيۡنَآۗ أَفَمَن يُلۡقَىٰ فِي ٱلنَّارِ خَيۡرٌ أَم مَّن يَأۡتِيٓ ءَامِنٗا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ ٱعۡمَلُواْ مَا شِئۡتُمۡ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ٤٠.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ در آیات‌ ما کژروی‌ می‌کنند» یعنی‌: کسانی‌ که‌ از جاده‌ حق‌ و استقامت‌ میل‌ می‌کنند و کلام‌ خدای‌ ‌ را تحریف‌ نموده‌ و آن‌ را در غیر جایگاه‌ آن‌ می‌نهند و لازم‌ عقلی‌ آن‌ را بر آن‌ مترتب‌ نمی‌کنند «بر ما پوشیده‌ و پنهان‌ نیستند» بلکه‌ ما به‌ حال‌ آنان‌ داناییم‌ لذا آنان‌ را در برابر آنچه‌ که‌ می‌کنند، جزا می‌دهیم‌. و این‌ تهدیدی‌ است‌ بسیار سخت‌ «آیا کسی‌ که‌ در آتش‌ افگنده ‌می‌شود، بهتر است‌ یا کسی‌ که‌ روز قیامت‌ آسوده‌ خاطر می‌آید؟» مراد این‌ است‌ که‌ کژروان‌ و کژاندی‌شان‌ در آیات‌ الهی‌، به‌ آتش‌ دوزخ‌ افگنده‌ می‌شوند در حالی‌که ‌مؤمنان‌ به‌ آیات‌ الهی‌، در روز قیامت‌ ایمن‌ و آسوده‌ خاطر می‌آیند پس‌ شما خودداوری‌ کنید که‌ کدام‌ یک‌ از دوگروه‌ بهترند؟ «هر چه‌ می‌خواهید، بکنید» از خیر یا شر «همانا او به‌ آنچه‌ می‌کنید، بیناست» پس‌ شما را در برابر آنچه‌ می‌کنید، جزای ‌مناسب‌ می‌دهد. زجاج‌ می‌گوید: لفظ «اعملوا: هر چه‌ می‌خواهید، بکنید» لفظ امر و مفید تهدیدی‌ سخت‌ می‌باشد».

بشیربن‌فتح‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: «این‌ آیه ‌کریمه‌ درباره‌ ابوجهل‌ و عماربن‌ یاسر س و تفاوت‌ حال‌ آن‌ دو نازل‌ شد». البته‌ مفاد آیه‌ عام‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ٤١.

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ به‌ ذکر» یعنی‌: به‌ قرآن‌ «چون‌ بر آنان‌ نازل‌ شد کافر شدند» یقینا در برابر کفر خویش‌ مجازات‌ می‌شوند «و به ‌تحقیق‌ که‌ آن‌ کتابی‌ عزیز است» یعنی‌: قرآنی‌ که‌ در آن‌ کژروی‌ و کژاندیشی‌ می‌کنند، کتابی‌ است‌ گرامی‌ و ارجمند و برتر از آن‌ است‌ که‌ مورد معارضه‌ قرار گیرد، یا طاعنان‌ در آن‌ طعن‌ زنند، این ‌کتاب‌ برتر و والاتر از آن‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ عیبی‌ نسبت‌ داده‌ شود، گویی‌ دژ استوار و رفیعی‌ است‌ که‌ دست‌ طاعنان‌ و غداران‌ تحریفگر و عیب‌ جو از آن‌ کوتاه‌ می‌باشد.

﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢.

«باطل‌ از پیش‌ روی‌ آن‌ و از پشت‌ سر آن‌ در آن‌ راه‌ نمی‌یابد» یعنی‌: قرآن‌ کریم‌ از این‌ امر که‌ چیزی‌ از آن‌ کاسته‌ یا در آن‌ افزوده‌ شود، محفوظ و مصون‌ است‌. از جانبی‌ دیگر، این‌ کتاب‌ مبین‌، از سوی‌ کتب‌ آسمانی‌ قبل‌ از خود، تکذیب ‌نمی‌شود و بعد از آن‌ نیز کتابی‌ نمی‌آید تا آن‌ را ابطال‌ کند؛ پس‌ گذشته‌ و آینده ‌همه‌ مؤید آن‌ است‌ «فرو فرستاده‌ای‌ از سوی‌ الله با حکمت‌ ستوده‌ است» یعنی‌: چگونه‌ باطل‌ را بر آن‌ راهی‌ خواهد بود در حالی‌که‌ خدای‌ ذوالجلال‌ فرودآورنده‌ آن‌، از کمال‌ حکمت‌ و برترین‌ و والاترین‌ اوصاف‌ برخوردار است‌ به‌ طوری‌که‌ از حکمت‌ و فرزانگی‌ خویش‌، امور را در نصاب‌ و جایگاه‌ درست‌ آن‌ها قرار می‌دهد، همچنان‌ او ستوده‌ است‌؛ به‌طوری‌که‌ تمام‌ خلقش‌ او را در برابر نعمت‌های بسیاری‌ که‌ بر آنان‌ فیضان‌ نموده‌ است‌، می‌ستایند.

﴿مَّا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدۡ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِكَۚ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٖ٤٣.

«به‌ تو» ای‌ محمد‌ ص «جز آنچه‌ که‌ به‌ پیامبران‌ پیش‌ از تو گفته‌ شده‌ بود، گفته‌ نمی‌شود» یعنی‌: به‌ تو از سوی‌ این‌ گروه‌ کفار ـ از انتسابت‌ به‌ جادوگری‌ و دروغ‌ و دیوانگی‌ ـ جز مانند آنچه‌ که‌ به‌ پیامبران‌ پیش‌ از تو گفته‌ شد، گفته‌ نمی‌شود زیرا اقوام‌ ایشان‌ نیز به‌ ایشان‌ همانند این‌ چیزهایی‌ را می‌گفتند که‌ هم‌ اکنون‌ این‌ گروه‌ به ‌تو می‌گویند پس‌ همچنان‌ که‌ ایشان‌ بر آزار اقوام‌ خویش‌ شکیبا بودند، تو نیز شکیبا باش‌ «بی‌گمان‌ پروردگارت‌ هم‌ صاحب‌ آمرزش‌ و هم‌ صاحب‌ عقوبتی‌ دردناک‌ است» پس ‌انتخاب‌ راه‌ با آنان‌ است‌ که‌ آیا راه‌ آمرزش‌ را می‌پویند، یا همچنان‌ به‌ راه‌ عقوبت ‌رهنوردند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سعید بن‌ مسیب س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ این ‌آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد، رسول‌‌خدا‌ ص فرمودند: «لولا عفو الله‌ وتجاوزه‌ ما هنأ أحد العيش‌، ولولا وعيده‌ وعقابه‌، لاتكل‌ كل‌ أحد». «اگر عفو و درگذشت‌ خداوند أ نمی‌بود، زندگی‌ بر هیچ‌کس‌ گوارا نبود و اگر هشدارها و عذاب‌ وی‌ نمی‌بود، بی‌گمان‌ هرکسی‌ به‌ (عفو و مغفرت‌) وی‌ تکیه‌ می‌کرد». یعنی‌ بی‌ هیچ‌ ملاحظه‌ای‌ به ‌ارتکاب‌ معاصی‌ می‌پرداخت‌.

﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا أَعۡجَمِيّٗا لَّقَالُواْ ۖ ءَا۬عۡجَمِيّٞ وَعَرَبِيّٞۗ قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ وَهُوَ عَلَيۡهِمۡ عَمًىۚ أُوْلَٰٓئِكَ يُنَادَوۡنَ مِن مَّكَانِۢ بَعِيدٖ٤٤.

«و اگر آن‌ را قرآنی‌ اعجمی‌ می‌گردانیدیم» یعنی‌: اگر قرآن‌ را به‌ غیر زبان‌ عرب ‌نازل‌ می‌کردیم‌ «قطعا» کافران‌ عرب‌ «می‌گفتند: چرا آیات‌ آن‌ شیوا بیان ‌نشده ‌است» یعنی‌: چرا آیات‌ آن‌ به‌ زبان‌ ما بیان‌ نشده ‌است‌؟ زیرا ما عرب‌ هستیم‌ و زبان‌ عجم‌ را نمی‌فهمیم‌ «آیا کتابی‌ است‌ عجمی‌ و مخاطب‌ آن‌ عرب‌ زبان‌؟» یعنی‌ می‌گفتند: آیا سخن‌، سخنی‌ عجمی‌ است‌ در حالی‌که‌ پیامبر، پیامبری‌ عربی ‌می‌باشد؟ این‌ امر چگونه‌ صحیح‌ و با ایجابات‌ حال‌ و اوضاع‌ متناسب‌ می‌باشد؟ به ‌قولی‌: مراد از ﴿لَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَايَٰتُهُۥٓۖ [فصلت: ۴۴] این‌ است‌: چرا میان‌ آیات‌ آن‌ فاصله‌ قرار داده ‌نشده‌ تا بعضی‌ از آن‌ به‌ منظور فهماندن‌ عجم‌، به‌ زبان‌ عجمی‌ و بعضی‌ از آن‌ برای‌ فهماندن‌ عرب‌، به‌ زبان‌ عربی‌ نازل‌ گردد؟ پاسخ‌ این‌ است‌: اگر حق‌ تعالی‌ چنین ‌می‌کرد، قطعا آن‌ها می‌گفتند: این‌ کلامی‌ به‌هم‌ آمیخته‌ و در هم‌ آشفته‌ است‌ «بگو: قرآن‌ برای‌ مؤمنان‌ هدایت‌ و شفایی‌ است» که‌ ایشان‌ به‌وسیله‌ آن‌، به‌ حق‌ راه‌ می‌یابند و از هر شک‌ و شبهه‌ای‌ شفا حاصل‌ می‌کنند «و کسانی‌ که‌ ایمان‌ ندارند، در گوش‌هایشان‌ سنگینی‌ای‌ است» در مورد شنیدن‌ قرآن‌ و فهمیدن‌ معانی‌ آن‌، بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ یک‌دیگر را در هنگام‌ قرائت‌ قرآن‌، به‌ بیهوده‌کاری‌ و غوغا آفرینی‌سفارش‌ می‌کنند «و قرآن‌ بر آنان‌ کوری‌ای‌ است» یعنی‌: قرآن‌ دیدگانشان‌ را خیره ‌می‌کند پس‌ نمی‌توانند حق‌ را ببینند بنابراین‌، آن‌ها از دیدن‌ قرآن‌ کور و از شنیدن‌ آن ‌کرند «اینان» به‌ مثل‌ چنانند که‌ «گویی‌ از جایی‌ دور ندا می‌شوند» یعنی‌: حال‌ آنان همانند حال‌ کسی‌ است‌ که‌ او را از مسافتی‌ دور ندا می‌دهند به‌ طوری‌که‌ صدای ‌نداکننده‌ خود را می‌شنود اما سخنی‌ را که‌ برایش‌ گفته‌ می‌شود، نمی‌فهمد. البته‌ این ‌تمثیلی‌ برای‌ حال‌ آنان‌ است‌ که‌ در هر زمان‌ مصادیقی‌ دارد چنان‌ که‌ در عصر حاضر نیز دعوتگران‌ راه‌ خدا أ با مردمی‌ روبرو می‌شوند که‌ از فهم‌ معانی‌ قرآن‌، به‌ دورند، گویی‌ از جایی‌ دور به‌ سوی‌ باور به‌ قرآن‌ فراخوانده‌ می‌شوند.

ابن‌ جریر از سعید بن‌ جبیر س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: قریش‌ گفتند که‌ چرا این‌ قرآن‌ به‌ طور مختلط به‌ زبآن‌های‌ عجمی‌ و عربی ‌نازل‌ نگردیده‌ است‌؟ پس‌ خداوند أ این‌ آیه‌کریمه‌ را در پاسخشان‌ نازل‌ فرمود.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَٱخۡتُلِفَ فِيهِۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ٤٥.

باری‌! نزول‌ قرآن‌ بر محمد‌ ص پدیده‌ نوی‌ نیست‌ بلکه‌ فرودآوردن‌ کتاب‌ها بر پیامبران‌، سنت‌ دیرپای‌ الهی‌ بوده‌ است‌: «و به‌راستی‌ به‌ موسی‌ کتاب» تورات ‌را «دادیم‌ پس‌ در آن‌ اختلاف‌ واقع‌ شد» زیرا بعضی‌ از مردم‌ گفتند: تورات‌ حق‌ است ‌و بعضی‌ هم‌ گفتند: تورات‌ باطل‌ است‌. یعنی‌: ای‌ محمد‌ ص! این‌ عادتی‌ قدیمی‌ و ریشه‌دار در میان‌ امت‌های‌ پیامبران‌ است‌ که‌ در کتب‌ نازل‌شده‌ به‌سوی‌ خویش‌، اختلاف‌ می‌کنند چنان‌ که‌ قوم‌ تو نیز در کتاب‌ خویش‌ اختلاف‌ کرده‌ و نسبت‌ به‌ آن ‌در دو سوی‌ حق‌ و باطل‌ قرار گرفتند «واگر از جانب‌ پروردگارت‌ کلمه‌ای‌ که‌ سابق‌ صادر شده‌، نبود» یعنی‌: اگر حکم‌ پیشین‌ پروردگارت‌ در به ‌تأخیر انداختن‌ عذاب‌ از تکذیب‌کنندگان‌ امتت‌ تا روز حساب‌، در ازل‌ صادر نشده‌ بود؛ «قطعا میان‌شان ‌فیصله‌ صادر می‌شد» با فرستادن‌ عذاب‌ عاجل‌ دنیوی‌ بر آنان‌ «و در حقیقت‌ آن‌ها درباره‌ آن‌ به‌ شکی‌ سخت‌ دچارند» یعنی‌: تکذیب‌ کنندگان‌، در حقانیت‌ تورات‌ و قرآن ‌سخت‌ شک‌ دارند.

﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۗ وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ٤٦.

«هرکس‌ کاری‌ شایسته‌ پیشه‌ کند، به‌سود خود اوست‌ و هرکس‌ کاری‌ بد در پیش‌گیرد، به‌ زیان‌ خود اوست‌ و پروردگارت‌ در حق‌ بندگان‌ ستمکار نیست» پس‌ هیچ‌کس‌ را جز در برابر گناهش‌ عذاب‌ نمی‌کند و احدی‌ را جز بعد از برپا داشتن‌ حجت‌ و فرستادن‌ پیامبران‌ مؤاخذه‌ نمی‌نماید.

﴿إِلَيۡهِ يُرَدُّ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِۚ وَمَا تَخۡرُجُ مِن ثَمَرَٰتٖ مِّنۡ أَكۡمَامِهَا وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ أَيۡنَ شُرَكَآءِي قَالُوٓاْ ءَاذَنَّٰكَ مَامِنَّا مِن شَهِيدٖ٤٧.

«علم‌ هنگام‌ قیامت‌ فقط منحصر به‌ اوست» یعنی‌: آگاهی‌ از وقت‌ قیامت‌، فقط مخصوص‌ باری‌ تعالی‌ بوده‌ و دیگران‌ را بدان‌ علمی‌ نیست‌ چنان‌ که‌ وقتی ‌جبرئیل‌ ÷ از سیدالبشر ص درباره‌ قیامت‌ پرسید، ایشان‌ در پاسخ‌ وی‌ فرمودند: «شخصی‌ که‌ در باره‌ آن‌ از وی‌ سؤال‌ شده‌ است‌، داناتر از سؤال‌ کننده‌ نیست‌». لذا هرکس‌ از وقت‌ قیامت‌ مورد پرسش‌ قرار می‌گیرد، باید در پاسخ‌ بگوید: خدا أ خود به‌ آن‌ داناتر است‌. «و انواع‌ میوه‌ها از غلاف‌هایشان‌ بیرون‌ نمی‌آیند» اکمام‌: پوشش‌هایی‌ است‌ که‌ میوه‌ها در درون‌ آن‌ها رشد می‌کنند تا به‌ وسیله‌ آن‌ها از آفات ‌نگهبانی‌ شوند و وقتی‌ که‌ به‌ شکوفایی‌ و پختگی‌ می‌رسند، یا از درون‌ غلاف‌ خود بیرون‌ می‌آیند و یا همچنان‌ در غلاف‌ خود باقی‌ می‌مانند «و هیچ‌ مادینه‌ای‌ در شکمبار برنمی‌گیرد و بار شکم‌ خود را نمی‌گذارد مگر آن‌که‌ او به‌ آن‌ علم‌ دارد» یعنی‌: هیچ‌ چیزـ اعم‌ از بیرون‌ آمدن‌ میوه‌ای‌، یا باردار شدن‌ و بار نهادن‌ حامله‌ای‌ ـ تحقق ‌نمی‌یابد، جز این‌که‌ علم‌ خدای‌ ‌ به‌ این‌ همه‌ امور، محیط است‌ پس‌ چنان‌که‌ علم‌ این‌ امور به‌ حق‌ تعالی‌ برمی‌گردد، علم‌ قیامت‌ نیز به‌ او برمی‌گردد «و روزی‌ که‌ آنان‌ را ندا می‌دهد» یعنی‌: روز قیامت‌ خدای‌ سبحان‌ مشرکان‌ را ندا می‌دهد «که‌: شریکان‌ من‌ کجایند؟» یعنی‌: کسانی‌ که‌ شما آن‌ها را شریکان‌ من‌ می‌پنداشتید ـ اعم ‌از بتان‌ و غیر آن‌ها ـ اینک‌ آن‌ها را بخوانید تا برای‌ شما شفاعت‌ کنند، یا عذاب‌ را از شما دفع‌ نمایند «می‌گویند: ما با بانگ‌ رسا به‌ تو می‌گوییم‌ که‌ هیچ‌ گواهی‌ از میان‌ ما نیست» یعنی‌: به‌ تو اعلام‌ می‌کنیم‌ که‌ هیچ‌ یک‌ از ما به‌ این‌که‌ برای‌ تو شریکی ‌وجود دارد، گواهی‌ نمی‌دهیم‌ و امروز ما همه‌ یکتاپرست‌ هستیم‌.

﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَدۡعُونَ مِن قَبۡلُۖ وَظَنُّواْ مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٖ٤٨.

«و آنچه‌ پیش‌ از این‌ می‌پرستیدند، از نظر آنان‌ گم‌ شد» یعنی‌: آنچه‌ که‌ مشرکان ‌در دنیا از بتان‌ و مانند آن‌ها می‌پرستیدند، در آخرت‌ نابود و ناپدید شده‌ و هیچ‌ به‌کارشان‌ نمی‌آید «و دانستند که‌ آنان‌ را هیچ‌ گریزگاهی‌ نیست» یعنی‌: یقین‌ کردند و دریافتند که‌ هیچ‌ گریزگاه‌ و راه‌ نجاتی‌ از عذاب‌ الهی‌ ندارند.

﴿لَّا يَسۡ‍َٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَيۡرِ وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَيَ‍ُٔوسٞ قَنُوطٞ٤٩.

«انسان‌ هرگز از دعای‌ خیر خسته‌ نمی‌شود» یعنی‌: انسان‌ از درخواست‌ و جلب ‌خیر از بارگاه‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ خویش‌، ملول‌ و خسته‌ نمی‌شود. گفتنی‌ است‌ که‌ خیر در اینجا به‌ معنی‌: مال‌، سلامتی‌، سلطه‌، مقام‌ و رفعت‌ است‌ «ولی‌ اگر شری‌ به‌ او برسد، نومید و دلسرد است» یعنی‌: اگر بلا و سختی‌ و فقر و بیماری‌ای‌ به‌ او برسد، از یاری‌ و مهربانی‌ خداوند أ بسیار نومید و از رحمت‌ وی‌ بسیار دلسرد و بدان ‌بی‌طمع‌ است‌ تا بدانجا که‌ می‌پندارد، این‌ ناخوشی‌ای‌ که‌ به‌ وی‌ رسیده‌ است‌، دیگر هرگز از وی‌ برطرف‌ نمی‌شود.

﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰۚ فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِيظٖ٥٠.

«و اگر از جانب‌ خود رحمتی‌ ـ پس‌ از رنجی‌ که‌ به‌ او رسیده ‌است‌ ـ به‌ او بچشانیم» یعنی‌: اگر به‌ انسان‌ پس‌ از سختی‌ و بیماری‌ و فقر، خیر و عافیت‌ و توانگری‌ای ‌ارزانی‌ داریم‌ «قطعا خواهد گفت‌: این‌ حق‌ من‌ است» یعنی‌: این‌ چیزی‌ است‌ که‌ من ‌در نزد خداوند أ شایستگی‌ و استحقاق‌ آن‌ را داشته‌ام‌ از آن‌ روی‌ که‌ او از عمل‌ من‌ راضی‌ است‌. پس‌ می‌پندارد که‌ این‌ نعمتی‌ که‌ در آن‌ قرار گرفته‌، براساس ‌استحقاق‌ و شایستگی‌ خودش‌ بوده‌ است‌ ولی‌ غافل‌ از آن‌ است‌ که‌ خداوند أ بندگانش‌ را به‌ خیر و شر و نعمت‌ و نکبت‌ ـ هردو ـ می‌آزماید تا در عرصه‌ واقعیت‌، بنده‌ شکرگزار از بنده‌ منکر و بنده‌ صابر از بنده‌ بی‌قرار و ناشکیبا متمایز گردد. همچنین‌ این‌ انسان‌ از خود راضی‌ می‌گوید: «و نمی‌پندارم‌ که‌ قیامت‌ برپا شود» آن‌ گونه‌ که‌ پیامبران‌ از آن‌ به‌ ما خبر می‌دهند. باید دانست‌ که‌ شک‌ در امر وقوع‌ رستاخیز و قیامت‌، جز از کافران‌ یا کسانی‌ که‌ در دینشان‌ متزلزل‌اند و به‌ اسلام ‌تظاهر نموده‌ و کفر را پنهان‌ می‌دارند، متصور نمی‌باشد. «و» همچنین‌، آن‌ انسان‌ ناسپاس‌ شکاک‌ می‌گوید: «اگر هم‌ به‌سوی‌ پروردگارم‌ بازگردانیده‌ شوم» بر فرض راست ‌بودن‌ آنچه‌ که‌ انبیا از برپایی‌ قیامت‌ و روی‌ دادن‌ رستاخیز و حشر و نشر به‌ ما خبر داده‌اند «قطعا نزد او برایم‌ خوبی‌ خواهد بود» یعنی‌: نزد باری‌ تعالی‌ در بهشت‌ به‌کرامت‌ و اعزاز نایل‌ خواهم‌ شد! و بدین‌گونه‌ می‌پندارد که‌ بر اساس‌ فضلی‌ که‌ در وجود خود وی‌ هست‌، مستحق‌ خیر دنیا و آخرت‌ می‌باشد «بدون‌ شک‌ کافران‌ را به‌آنچه‌ می‌کردند آگاه‌ می‌سازیم» در روز قیامت‌ «و مسلما از عذابی‌ سهمگین‌ به‌ آنان‌ می‌چشانیم» که‌ برعکس‌ آنچه‌ می‌پندارند، دامنگیرشان‌ شده‌ و هرگز از آنان قطع ‌نمی‌شود.

﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنَ‍َٔابِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِيضٖ٥١.

سپس‌ خدای‌ ‌ نوع‌ دیگری‌ از طغیان‌ انسان‌ را یادآور می‌شود: «و چون‌ به‌ انسان‌ نعمتی‌ ارزانی‌ داریم» در این‌ حال‌، طبیعت‌ او ـ از حیث‌ این‌که‌ انسان ‌است‌، به‌ اعتبار غالب‌ افراد آن‌ ـ این‌ است‌ که‌: «روی‌ می‌گرداند» از شکر و سپاس‌الهی‌ «و دامن‌کشان‌ می‌گذرد» یعنی‌: خود را از انقیاد برای‌ حق‌ برتر می‌بیند و تکبر و گردنکشی‌ پیشه‌ می‌کند «و چون‌ شری» یعنی‌: بلا، سختی‌، فقر و بیماری‌ای‌ «به‌ او برسد، صاحب‌ دعایی‌ بسیار است» پس‌ به‌صورت‌ پی‌گیر، دست‌ به‌ دعا برداشته‌ و زاری‌ و التماس‌ می‌کند و دعا و التجا را رها کردنی‌ نیست‌. پس‌ سخن‌ «عریض‌»، سخنی‌ است‌ که‌ لفظ آن‌ بسیار و معنای‌ آن‌ اندک‌ باشد. و در مقابل‌ آن‌، سخن ‌«وجیز»، سخنی‌ اندک‌ اما پرمعنی‌ است‌.

آری‌! چون‌ به‌ انسان‌ بدی‌ و شری‌ برسد، به‌سوی‌ خدای‌ ‌ تضرع‌ و زاری‌ و فریاد و استغاثه‌ می‌کند تا آنچه‌ را که‌ بر وی‌ فرود آمده‌ است‌، از وی‌ دور سازد و او در این‌ زاری‌ و التجا و استغاثه‌، پی‌گیرانه‌ پای‌ می‌فشارد. بدین‌گونه‌ است‌ که‌ او خدای‌ ‌ را در حال‌ رنج‌ و سختی‌ یاد کرده‌ اما در حال‌ آسودگی‌ و راحت‌، فراموشش‌ می‌کند، در هنگام‌ نزول‌ نکبت‌ و نقمت‌ به‌ بارگاهش‌ زاری‌ و التماس‌ کرده‌ اما در هنگام‌ تحقق‌ نعمت‌ او را ترک‌ می‌نماید. آری‌! شیوه‌ کار کافران‌ و مسلمانانی‌ که‌ ثبات‌ قدم‌ ندارند، این‌چنین‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌است‌: این‌ آیات‌ درباره‌ کفاری‌ مانند ولیدبن‌ مغیره‌ و عتبه‌بن‌ ربیعه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ثُمَّ كَفَرۡتُم بِهِۦ مَنۡ أَضَلُّ مِمَّنۡ هُوَ فِي شِقَاقِۢ بَعِيدٖ٥٢.

ای‌ محمد‌ ص! به‌ این‌ مشرکان‌ تکذیب‌ کننده‌ قرآن‌؛ همانان‌ که‌ گفتند: (دل‌های ‌ما از آنچه‌ ما را به‌ سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانی‌ در پوششی‌ است‌...) «آیه‌/۵» «بگو: آیا دیدید» یعنی‌: به‌ من‌ خبر دهید «که‌ اگر» این‌ قرآن‌ «از سوی‌ خدا باشد، سپس‌ شما به‌ آن‌ کافر شده‌ باشید» یعنی‌: سپس‌ شما آن‌ را دروغ‌ انگاشته‌ و نپذیرفته‌ باشید و به ‌آنچه‌ در آن‌ است‌، عمل‌ نکرده‌ باشید؛ «دیگر چه‌ کسی‌ از آن‌ کس‌ که‌ چنین‌ ناسازگاری ‌بزرگی‌ دارد، گمراه‌تر است‌؟» یعنی‌: در آن‌ صورت‌، هیچ‌کس‌ ـ به‌ سبب‌ شدت ‌عداوت‌ و ستیز شما با حق‌ ـ از شما گمراه‌تر نیست‌. امام‌ فخر رازی‌ می‌گوید: «بالضروره‌ معلوم‌ است‌ که‌ علم‌ مدعیان‌ باطل‌ بودن‌ قرآن‌، علمی‌ بدیهی‌ نیست ‌بنابراین‌، اصرارشان‌ بر نپذیرفتن‌ قرآن‌ از بزرگترین‌ موجبات‌ عقاب‌ است‌ لذا ایجاب ‌عقل‌ و علم‌ این‌ است‌ که‌ آن‌ها راه‌ بی‌بنیاد انکار را رها کرده‌ و به‌ شیوه‌ تأمل‌ واستدلال‌ بازگردند».

﴿سَنُرِيهِمۡ ءَايَٰتِنَا فِي ٱلۡأٓفَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ يَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٥٣.

«زودا که‌ آیات‌ خود را به‌ آنان‌ بنمایانیم» یعنی‌: به‌زودی‌ در پرتو فروغ‌ دانش‌، روشن‌ می‌سازیم‌ که‌ قرآن‌ کلام‌ ما است‌ و نشانه‌ها و دلالت‌های‌ صدق‌ و راستی‌ قرآن‌ را به‌ آنان‌ می‌نمایانیم‌ «در آفاق» یعنی‌: در بیرون‌ وجود خودشان‌ در پهنای‌ آسمآن‌ها و زمین‌؛ از خورشید گرفته‌ تا ماه‌ و ستارگان‌ و شب‌ و روز و باد و باران‌ و رعد و برق‌ و صاعقه‌ و نبات‌ و اشجار و کوه‌ و دریا و غیر این‌ها «و در نفس‌های‌ آنان» یعنی‌: به‌ زودی‌ آیات‌ خود را در صنعت‌ پیچیده‌ و دقیق‌ و حکمت‌ بدیعی‌ که‌ در کارگاه‌ وجود و ساختمان‌ هستی‌ خود انسان‌ و ترکیب‌ روحی‌ وی‌ ایجاد کرده‌ایم‌، نیز به‌ آنان‌ می‌نمایانیم‌. به‌قولی‌: مراد از نشانه‌های‌ الهی‌ در آفاق‌، عبارت‌ است‌ از: قلمروها و شهرهایی‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ را برای‌ پیامبر خویش‌ و پیشوایان ‌مسلمان‌ بعد از ایشان‌ گشود و نشانه‌های‌ او در نفسهای‌ ایشان‌: فتح‌ خود مکه‌ است ‌«تا برایشان‌ روشن‌ شود که‌ او خود حق‌ است» یعنی‌: تا با نمایاندن‌ آیات‌ آفاقی‌ و انفسی‌، بر آنان‌ به ‌روشنی‌ تمام‌ آشکار شود که‌ قرآن‌ و کسی‌ که‌ آن‌ را نازل‌ کرده‌ و پیامبری‌ که‌ آن‌ را آورده‌، همه‌ حق‌ است‌ «آیا کافی‌ نیست» برایشان‌ «که‌ پروردگارت‌ خود بر هر چیزی‌ گواه‌ است‌؟» گواه‌ است‌ بر اعمال‌ کفار و گواه‌ است‌ بر این‌که‌ قرآن‌، از نزد او نازل‌ شده‌ است‌؟ آیا این‌ گواهی‌ خود کافی‌ نیست‌؟.

حاصل‌ معنی‌ این‌ است‌ که‌: وعده‌ نمایان‌ ساختن‌ نشانه‌های‌ الهی‌ در آفاق‌ و انفس‌، حقیقتی‌ است‌ که‌ آنان‌ به‌ زودی‌ شاهد آن‌ خواهند بود و آن‌ را مشاهده‌ خواهند کرد آن‌گاه‌ خواهند دانست‌ که‌ قرآن‌ کتاب‌ خدای‌ عالم‌ الغیب‌ و الشهاده‌ای ‌است‌ که‌ بر همه‌ چیز گواه‌ است‌.

این‌ آیه‌ کریمه‌ یکی‌ از بزرگترین‌ آیات‌ معجز قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ پیشاپیش‌، از طلوع‌ عصر علم‌ و تکنولوژی‌ ـ هم‌ در عرصه‌ آفاق‌ و هم‌ در عرصه‌ انفس‌ ـ خبرمی‌دهد [۲۳].

﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمۡۗ أَلَآ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ٥٤.

«آگاه‌ باشید که‌ آنان‌ در لقای‌ پروردگارشان» یعنی‌ در وقوع‌ روز قیامت‌ و حساب ‌و ثواب‌ و عقاب‌ آن‌ «تردید دارند» بدین‌ جهت‌، نه‌ در آن‌ تفکر می‌کنند، نه‌ برای ‌آن‌ عمل‌ می‌نمایند و نه‌ هم‌ از آن‌ هیچ‌ حذر و پروایی‌ دارند «آگاه‌ باشید که‌ مسلما اوبه‌ هرچیزی‌ احاطه‌ دارد» پس‌ علم‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ تمام‌ معلومات‌ و دانستنی‌ها وقدرت‌ وی‌ به‌ تمام‌ توانمندی‌ها احاطه‌ داشته‌ و مخلوقات‌، همه‌ تحت‌ سلطه‌ و قبضه ‌وی‌ قرار دارند پس‌ منکران‌ را چه‌ شده‌ است‌ که‌ در رستاخیز و حساب‌ آخرت‌ شک ‌می‌کنند در حالی‌که‌ می‌دانند خدای‌ ‌ در آفرینش‌ نخست‌ آنان‌ را آفریده ‌است‌؟!.

[۲۲] به ‌نقل‌ از ابن‌کثیر، با تلخیص‌ از دو روایت‌ جابر بن‌ عبدالله و محمد بن‌ کعب‌ قرظی‌ ب. [۲۳] مترجم‌ در این ‌باره‌ کتابی‌ تحت‌ عنوان: «جلوه‌هایی‌ جدید از اعجاز علمی‌ قرآن‌ کریم‌» گرد آورده ‌است‌ که‌ در سال‌ (۱۳٧۶) از سوی‌ انتشارات‌ شیخ ‌الاسلام‌ احمد جام‌ منتشر گردید. البته‌ در میدان‌ اعجازعلمی‌ قرآن‌ کریم‌، صدها کتاب‌ به‌ زبانهای‌ مختلف‌ منتشر گردیده‌ است‌.

سوره‌ شوری

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۳) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ توصیف‌ مؤمنان‌ به‌ این‌ وصف‌ که‌ ایشان‌ در امور خود باهم‌ مشورت‌ می‌کنند [۲۴] و از آن‌ روی‌ که‌ شوری‌ در اسلام‌ قاعده‌ و زیربنای‌ نظام‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ زندگی‌ مسلمانان‌ و تحقق ‌بخش‌ مصالح‌ علیای ‌امت‌ اسلامی‌ است‌، «شوری‌» نامیده‌ شد.

محور اساسی‌ این‌ سوره‌، بیان‌ حقیقت‌ وحی‌ و رسالت‌ است‌.

﴿حمٓ١ عٓسٓقٓ٢.

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌، عین‌، سین‌، قاف‌» با ادغام‌ سین‌ در قاف‌. شایان‌ ذکر است‌؛ تنها در این‌ سوره‌ از قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ دو آیه‌ از حروف‌ مقطعه ‌در آغاز آن‌ آمده‌ است‌ و شاید هردو آیه‌، دو اسم‌ برای‌ این‌ سوره‌ باشد. گفتنی ‌است‌ که‌ سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ در اول‌ سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

﴿كَذَٰلِكَ يُوحِيٓ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٣.

«این‌گونه‌ خداوند غالب‌ باحکمت‌ به‌سوی‌ تو و به‌سوی‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از تو بودند، وحی‌ می‌فرستد» یعنی: ای‌ محمد ص! بسان‌ وحیی‌ که‌ خداوند غالب‌ و با حکمت ‌بر سایر پیامبران فرستاد و کتب‌ خویش‌ را که‌ شامل‌ دعوت‌ به‌سوی‌ توحید ومعاد است‌، بر آنان‌ فرود آورد، بدین‌سان‌ این‌ امور را به‌سوی‌ تو نیز در این‌ سوره‌ وحی‌ می‌فرستد پس‌ بدان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ این‌ اصول‌ را نه‌ فقط در قرآن‌ بلکه‌ در تمام کتاب‌های آسمانی‌ تکرار کرده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ فرمود: حارث ‌بن‌ هشام‌ از رسول‌ خدا ص سؤال‌ کرد و گفت: یا رسول‌الله! چگونه‌ وحی ‌به‌سوی‌ شما فرود می‌آید؟ ایشان‌ فرمودند: «أحيانا يأتيني‌ مثل‌ صلصلة الجرس‌ وهو أشده‌ علي‌ فيفصم‌ عني‌ وقد وعيت‌ ما قال‌، وأحيانا يأتيني‌ الملك‌ رجلا فيكلمني‌ فأعي‌ ما يقول». «احیانا وحی‌ مانند آهنگ‌ جرس‌ بر من‌ می‌آید و آن‌ سخت‌ترین‌ انواع‌ وحی ‌بر من‌ است‌ پس‌، از من‌ درحالی‌ قطع‌ می‌شود که‌ آنچه‌ را فرشته‌ گفته‌ است‌، فراگرفته‌ام‌ و احیانا هم‌ فرشته‌ به‌صورت‌ مردی‌ نزد من‌ می‌آید و با من‌ سخن ‌می‌گوید پس‌ آنچه‌ را که‌ می‌گوید فرامی‌گیرم‌». عائشه‌ ل می‌افزاید: «من‌ دیدم‌ که‌ وحی‌ در روز بسیار سردی‌ بر رسول‌ خدا ص نازل‌ می‌شد و هنگامی‌که‌ وحی‌ از ایشان‌ قطع‌ می‌شد، از پیشانی‌ مبارک‌شان‌ عرق‌ می‌ریخت‌؛ از بس که‌ جریان‌ وحی‌ بر ایشان‌ فشار می‌آورد».

﴿لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡعَظِيمُ٤.

«آنچه‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ از آن‌ خدا است‌» در ملک‌، در آفرینش‌، در بندگی‌ و در اداره‌ «و او علی‌ و عظیم‌ است‌» دو وصف‌ «علی‌» و «عظیم‌» یعنی: بلندمرتبه‌ بزرگ‌قدر، بر کمال‌ قدرت‌ و نفوذ تصرف‌ خدای‌ سبحان‌ بر تمام ‌مخلوقاتش‌ دلالت‌ می‌کنند لذا ذکر این‌ دو وصف‌ مناسب‌ این‌ مقام‌ بود.

﴿تَكَادُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرۡنَ مِن فَوۡقِهِنَّۚ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥.

«چیزی‌ نمانده‌ که‌ آسمآن‌ها از فرازشان‌ پاره‌پاره‌ شوند» یتفطرن: یعنی‌ چیزی‌ نمانده ‌که‌ آسمآن‌ها به‌ سبب‌ عظمت‌ و جلال‌ شأن‌ خدای‌ سبحان‌، از فراز سر مردم‌ بشکافند و درهم‌ فروریزند. به ‌قولی‌، مراد این‌ است: نزدیک‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها از این‌ سخن ‌مشرکان‌ که‌ گفتند: خداوند فرزندی‌ برگرفته‌، بشکافند و پاره‌پاره‌ شوند. همچنین ‌محتمل‌ است‌ که‌ مراد این‌ باشد: از بس‌ که‌ آسمآن‌ها بزرگند، نزدیک‌ است‌ بشکافند و از هم‌ پاره‌پاره‌ شوند. یا مراد این‌ است: نزدیک‌ است‌ که‌ آسمآن‌ها به‌سبب‌ وجود فرشتگان‌ بسیاری‌ که‌ بر آن‌ها قرار دارند، بشکافند و پاره‌پاره‌ شوند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد و ترمذی‌ آمده‌است: «أطت‌ السماء وحُقَّ‌ لها أن‌ تئط، ما فيها موضع‌ قدم‌ إلا وفيه‌ ملك‌ راكع‌ أو ساجد». «آسمان‌ به ‌ناله‌ درآمد و سزاوار آن ‌است‌ که‌ ناله‌ کند زیرا جای‌ یک‌ قدم‌ در آن‌ نیست‌ جز این‌که‌ در آن‌ فرشته‌ای ‌درحال‌ رکوع‌ یا سجده‌ است‌».

«و فرشتگان‌ همراه‌ حمد پروردگارشان‌ تسبیح‌ می‌گویند» یعنی: آن‌ها خدای ‌سبحان‌ را از آنچه‌ که‌ سزاوار شأنش‌ نیست‌ و اطلاق‌ آن‌ بر وی‌ جایز نمی‌باشد، در حالی‌ به‌پاکی‌ یاد می‌کنند که‌ از روی‌ فروتنی‌، شکر و عبودیت‌ وی‌ را به‌جا می‌آورند و به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از عظمت‌ حق‌ تعالی‌ می‌بینند، حمد و سپاس‌ وی‌ را بر زبان‌ دارند «و» فرشتگان‌ «برای‌ کسانی‌ که‌ در زمین‌ هستند» از بندگان‌ مؤمن‌ خداوند أ «آمرزش‌ می‌طلبند» چنان‌که‌ در سوره‌ «غافر» نیز گذشت‌. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ بیان‌ حقیقتی‌ می‌پردازد که‌ سبب‌ طمع ‌بستن‌ کافران‌ به‌ ایمان‌ و توبه‌ فاسقان‌ است: «آگاه‌ باش‌؛ در حقیقت‌ خداست‌ که‌ آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» یعنی: او دارای‌ مغفرت‌ و رحمت‌ بسیاری‌ است‌ پس‌ دعای‌ فرشتگان‌ را اجابت‌ گفته‌ و بر مؤمنان‌ می‌آمرزد و ایشان‌ را مورد مرحمت‌ خویش‌ قرار می‌دهد.

﴿وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيۡهِمۡ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِوَكِيلٖ٦.

«و کسانی‌ که‌ به‌ جای‌ الله سرورانی‌ برای‌ خود گرفته‌اند» یعنی: بتانی‌ را به‌ پرستش‌ گرفته‌اند «الله بر آنان‌ نگهبان‌ است‌» یعنی: او اعمال‌شان‌ را نگاه‌ می‌دارد تا به‌ سبب ‌آن‌ مجازات‌شان‌ کند و او بر اعمالشان‌ ناظر است‌؛ پس‌ چیزی‌ از اعمال‌شان‌ از حساب ‌وی‌ به‌ دور نمی‌ماند «و تو» ای‌ محمد ص! «وکیل‌ آنان‌ نیستی‌» یعنی: ما تو را موکل‌ و نگهبان‌ آنان‌ قرار نداده‌ و از تو هیچ‌گونه‌ تعهدی‌ در قبال‌ آنان‌ نگرفته‌ایم‌ تا تو را به‌ گناهان‌شان‌ مؤاخذه‌ کنیم‌ و نه‌ هدایت‌ آنان‌ را به‌ تو سپرده‌ایم‌ بلکه‌ بر عهده‌ تو فقط ابلاغ‌ و رساندن‌ پیام‌ است‌ و بس‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا لِّتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا وَتُنذِرَ يَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ فَرِيقٞ فِي ٱلۡجَنَّةِ وَفَرِيقٞ فِي ٱلسَّعِيرِ٧.

«و بدین‌گونه‌» یعنی: چنان‌که‌ به‌سوی‌ پیامبران‌ قبل‌ از تو وحی‌ فرستادیم‌ «به‌سوی‌ تو نیز قرآنی‌ عربی‌ را» به‌ زبان‌ قومت‌ «فرستادیم‌» چنان‌که‌ بر هر پیامبری ‌به‌ زبان‌ قومش‌ وحی‌ فرستاده‌ایم‌ «تا ام‌القری‌ را بیم‌ دهی‌» ام‌القری: مکه‌ مکرمه‌ است‌ و مراد اهالی‌ آنند. یعنی: تا اهالی‌ مکه‌ را هشدار دهی‌. مکه‌ ام‌القری‌ نامیده شد زیرا آن‌ سرزمین‌، نسبت‌ به‌ سایر سرزمین‌ها از شرف‌ بیشتری‌ برخوردار است‌، به‌ دلایل‌ بسیاری‌ که‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا ص خطاب‌ به‌ مکه‌است: «والله‌ إنك‌ لخير أرض‌ الله‌ و أحب‌ أرض‌ الله‌ إلي‌ الله‌ ولولا أني‌ أخرجت‌ منك‌ ماخرجت». «به‌ خدا سوگند که‌ قطعا تو بهترین‌ و دوست‌ داشته‌ترین‌ سرزمین‌های‌ خداوند در نزد وی‌ هستی‌ و اگر نبود که‌ من‌ از تو اخراج‌ شدم‌، هرگز از تو بیرون نمی‌آمدم‌». و چنان‌که‌ علمای‌ عصر جدید اثبات‌ کرده‌اند، مکه‌ مکرمه‌ در مرکز قطب‌ دایره‌ کره‌ زمین‌ قرار دارد. «و» نیز قرآن‌ را به‌ سوی‌ تو فرستادیم‌ تا بیم ‌دهی ‌از عذاب‌ «کسانی‌ را که‌ پیرامون‌ آن‌ هستند» از مردم‌ در سایر بلاد «و بیم‌ دهی‌ از روز جمع‌» یعنی: از روز قیامت‌ زیرا آن‌ روز، مجمع‌ خلایق‌ است‌ و خدای‌ ‌اولین‌ و آخرین‌ را ـ همه‌ ـ در عرصه‌ فراخ‌ آن‌ گرد می‌آورد همچنین‌ در آن‌ روز، حق‌ تعالی‌ ارواح‌ را با اجساد جمع‌ می‌کند «که‌ تردیدی‌ در آن‌ نیست‌» و وقوع‌ آن ‌حتمی‌ و غیرقابل ‌برگشت‌ است‌ «گروهی‌ در بهشتند و گروهی‌ در دوزخ‌» یعنی: همه ‌خلایق‌ در محشر گرد می‌آیند آن‌گاه‌ هر گروهی‌ به‌سوی‌ سرنوشت‌ و جایگاه ‌خویش‌ رهسپار ساخته‌ می‌شوند.

﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن يُدۡخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ٨.

«و اگر خدا می‌خواست‌، قطعا آنان‌ را» یعنی: بشر را «امتی‌ یگانه‌» یعنی: اهل‌ دین‌ واحدی‌ «می‌گردانید» یا بر هدایت‌ و یا بر گمراهی‌ ولی‌ آنان‌ به‌ مشیت‌ ازلی‌ و بر طبق‌ حکمت‌ بالغه‌ حق‌ تعالی‌، به‌ ادیان‌ مختلفی‌ متفرق‌ شدند «لیکن‌ هرکه را که ‌بخواهد، به‌ رحمت‌ خویش‌ درمی‌آورد» با وارد نمودنش‌ در دین‌ حق‌ که‌ اسلام‌ است ‌«و ستمگران‌» یعنی: مشرکان‌ «هیچ‌ یار و یاوری‌ ندارند» که‌ عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌کند و آن‌ها را در این‌ موقف‌ دشوار، یاری‌ دهد.

﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۖ فَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡوَلِيُّ وَهُوَ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٩.

«آیا به‌ جای‌ او سرورانی‌ برای‌ خود گرفته‌اند؟» یعنی: آیا کافران‌ به‌جای‌ خدای ‌سبحان‌ دوستان‌ و سرورانی‌ از بتان‌ برای‌ خود گرفته‌اند که‌ آن‌ها را به‌ این‌ خاطر که‌ یاریشان‌ دهند، پرستش‌ می‌کنند؟ استفهام‌ انکاری‌ است‌ «خداست‌ که‌ سرور راستین ‌است‌» یعنی: حال‌ آن‌که‌ فقط حق‌ تعالی‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ وی‌ را به ‌سروری ‌گیرند زیرا آفریننده‌ روزی ‌دهنده‌ زیان ‌رسان‌ نفع‌ رسان‌ یاری‌دهنده‌ برای‌ هرکس‌ که‌ بخواهد، فقط اوست‌ «و اوست‌» یعنی: فقط از شأن‌ و قدرت‌ اوست: «که‌ مردگان‌ را زنده‌ می‌کند و همو است‌ که‌ بر هر چیزی‌ تواناست‌» یعنی: او بر هر امری‌ که‌ مقوله‌ قدرت‌ و توانایی‌ بر آن‌ اطلاق‌ شود، تواناست‌ لذا فقط او سزاوار و شایسته‌ آن ‌است‌ که‌ به‌ الوهیت‌ مخصوص‌ ساخته‌ شده‌ و در پرستش‌ یگانه‌ و یکتا قرار داده‌ شود و به‌ یگانگی‌ به‌ سروری‌ و دوستی‌ گرفته شود.

﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبِّي عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ١٠.

«و در باره‌ هر چیزی‌ اختلاف‌ پیدا کردید، داوریش‌ به‌سوی‌ خداوند است‌» یعنی: بندگان‌ در هر چیزی‌ ـ از کار دین‌ ـ که‌ اختلاف‌ پیدا می‌کنند، تنها مرجع‌ فیصله‌ دادن‌ و داوری‌ در مورد آن‌، خداوند أ است‌ و او به‌زودی‌ روز قیامت‌ در آن‌ داوری‌ می‌کند، در آن‌ روز است‌ که‌ دعواها و جنجال‌های‌ طرف‌های‌ اختلاف‌کننده‌ را فیصله‌ می‌دهد و در آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ محق‌ از مبطل‌ بازشناخته‌ شده‌ و دو گروه‌ بهشتی‌ و دوزخی‌ از یک‌دیگر متمایز می‌گردند «این‌» حکم‌ کننده‌ در مورد هر چیز «الله پروردگار من‌ است‌، بر او توکل‌ کردم‌» یعنی: ای‌ محمد ص! این‌ حقیقت‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کن‌ و بگو: من‌ در تمام‌ امور خویش‌ بر الله أ پروردگار خود توکل ‌کردم‌ نه‌ بر غیر وی‌ و کار خویش‌ را در تمام‌ شؤون‌ خود فقط به‌ او سپردم‌ «و به‌سوی‌ او باز می‌گردم‌» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌.

﴿فَاطِرُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ جَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ أَزۡوَٰجٗا يَذۡرَؤُكُمۡ فِيهِۚ لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ١١.

«فاطر آسمآن‌ها و زمین‌ است‌» یعنی: خداوند أ آفریننده‌ و ابداع‌کننده‌ آن‌ها از عدم‌ است‌ «از جنس‌ خودتان‌ برای‌ شما جفت‌هایی‌» یعنی: مردان‌ و زنانی‌ را؛ نسلی ‌پس‌ از نسل‌ دیگر «آفرید و از چهارپایان‌ نیز جفتهایی‌ آفرید» یعنی: برای‌ چهارپایان ‌نیز از جنس‌ خود آن‌ها نرینه‌ها و مادینه‌هایی‌ آفرید. یا برای‌ شما از چهارپایان‌، انواع ‌و اصنافی‌ از نرینه‌ و مادینه‌ آفرید؛ و آن‌ها عبارت‌ از هشت‌ نوع‌ حیوانی‌اند که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ها را در سوره‌ «انعام‌» ذکر کرده‌ است‌ «شما را در آن ‌می‌پراکند» یعنی: با قرار دادنتان‌ در سلک‌ زوجیت‌ و درآوردنتان‌ در سلسله ‌نرینه‌گی‌ و مادینه‌گی‌، شما را بسیار می‌گرداند زیرا نرینه‌گی‌ و مادینه‌گی‌ سبب‌ تکثیر نسل‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ خداوند أ خود را به‌ داشتن‌ این‌ تدبیر و این‌ ویژگی ‌ستود تا به ‌کارگیری‌ سنت‌ فطری‌ «زوجیت‌»، بر میزان‌ حکمت‌ تامه‌ وی‌ بر پراکندن ‌زندگان‌ در زمین‌ دلالت‌ کند «چیزی‌ مانند او نیست‌» یعنی: چیزی‌ از مخلوقات ‌باری‌ تعالی‌ به‌ پایه‌ وی‌ نمی‌رسد تا در ذات‌ و صفات‌ ـ چون‌ حکمت‌، قدرت‌ وعلم‌ ـ همانند وی‌ باشد پس‌ نه‌ او به‌ چیزی‌ از مخلوقاتش‌ شباهت‌ دارد و نه‌ آنان‌ به ‌او «و اوست‌ شنوای» همه‌ صداها از همه‌ موجودات‌ «بینا» به‌ همه‌ امور؛ پس‌ او آفریده‌های‌ خویش‌ را بنا بر حکمت‌ خویش‌ می‌آفریند و همه‌ مخلوقات‌ ـ اعم‌ از ریز و بزرگ‌ و آشکار و نهان‌ آن‌ها ـ را می‌بیند.

﴿لَهُۥ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقۡدِرُۚ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٢.

«مقالید آسمآن‌ها و زمین‌» یعنی‌ گنج‌ها، یا کلیدهای‌ آن‌ها «از آن‌ اوست‌» پس‌ فقط او متصرف‌ و حاکم‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ «برای‌ هرکه‌ بخواهد روزی‌ را گشاده ‌می‌دارد و برای‌ هرکه‌ بخواهد تنگ‌ می‌دارد» از خلق‌ خویش‌ و او در این‌ گشاده‌ داشتن‌و فروبسته‌ داشتن‌ رزق‌ و روزی‌، صاحب‌ حکمت‌ و عدالت‌ تام‌ است‌ «اوست‌ که‌ به‌هر چیزی‌ داناست‌» لذا هیچ‌ پوشیده‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و هیچ‌ مصلحتی‌ برای‌ خلق‌، از دید وی‌ غایب‌ نیست‌.

مراد از بیان‌ این‌ اوصاف‌ این‌ است‌ که‌ بتان‌ چیزی‌ از این‌ها را دارا نیستند پس ‌به‌ هیچ ‌وجه‌ شایسته‌ پرستش‌ نمی‌باشند.

﴿شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِۚ ٱللَّهُ يَجۡتَبِيٓ إِلَيۡهِ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَن يُنِيبُ١٣.

این‌ آیه‌کریمه‌، دربرگیرنده‌ نام‌ هر پنج‌ پیامبر اولی‌العزم‌ الهی‌ است‌.

حق‌ تعالی‌ «از احکام‌ دین‌» و آیین‌ «آنچه‌ را که‌ به‌ نوح‌ در باره‌ آن‌ سفارش‌ کرده‌ بود» از توحید و اصول‌ برنامه‌های‌ دین‌ حق‌ که‌ پیامبران در آن‌ها هیچ‌ اختلافی ‌نداشته‌ و کتاب‌های آسمانی‌ همه‌ بر آن‌ها توافق‌ و هماهنگی‌ عام‌ و تام‌ دارند؛ «برای ‌شما» نیز «مشروع‌ گردانید» و مقرر داشت‌ «و آنچه‌ را به‌سوی‌ تو وحی‌ کردیم‌» ای‌ محمد ص! از قرآن‌ و قوانین‌ و مقررات‌ اسلام‌ و برائت‌ از شرک‌ «و آنچه‌ را که‌ به‌ابراهیم‌ و موسی‌ و عیسی‌ در باره‌ آن‌ سفارش‌ کردیم‌» از احکام‌ و برنامه‌هایی‌ که ‌شریعت‌ها در آن‌ها اتفاق‌ و انسجام‌ کامل‌ دارند؛ آری‌! این‌ ما به‌ الاشتراک‌ همه ‌پیامبران عبارت‌ است‌ از: «این‌که: دین‌ را برپا دارید» یعنی: دین‌ اسلام‌ را که‌ عبارت‌ از ایمان‌ به‌ خداوند أ و توحید وی‌ و طاعت‌ پیامبران‌ و پذیرش‌ قوانین‌ و مقررات‌ شرعی‌ است‌، برپا دارید «و در آن‌ متفرق‌ نشوید» یعنی: در ایمان‌ به ‌خداوند أ و یگانگی‌اش‌ و در پیروی‌ و اطاعت‌ از پیامبرانش‌ و قبول‌ شرایع‌ و قوانینش‌، باهم‌ اختلاف‌ نکنید زیرا اختلاف‌ در این‌ اصول‌ صحیح‌ نیست‌. مجاهد می‌گوید: «خداوند أ هیچ‌ پیامبری‌ را برنینگیخت‌ جز این‌که‌ او را به‌ برپا داشتن ‌نماز، دادن‌ زکات‌ و اقرار به‌ طاعت‌ خویش‌ سفارش‌ کرد پس‌ این‌ است‌ دین‌ وی‌ که‌ آن‌ را برای‌ همه‌ پیامبران‌ مشروع‌ گردانیده‌ است‌». البته‌ اختلاف‌ در شعایر فرعی‌ دین‌ و تفاصیل‌ و انواع‌ عبادات‌، شامل‌ این‌ دستور نمی‌شود زیرا اموری‌ از این‌ قبیل‌، از شریعتی‌ تا شریعت‌ دیگر باهم‌ تفاوت‌ و اختلاف‌ دارند چنان‌ که‌ خداوند متعال‌می‌فرماید: ﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ [المائدة: ۴۸]. «برای‌ هر امتی‌ از شما، شریعت‌ و راه‌ و روشی‌ مخصوص‌، معین‌ داشته‌ایم‌».

«آنچه‌ که‌ مشرکان‌ را به‌سوی‌ آن‌ فرامی‌خوانی‌، بر آن‌ها گران‌ آمد» یعنی: دعوتت‌ از مشرکان‌ به‌سوی‌ توحید و ترک‌ بتان‌، بر آنان‌ دشوار و گواهی‌دادن‌ به‌ یگانگی‌ خداوند أ و اقرار به‌ کلمه‌ توحید بر آنان‌ سخت‌ گران‌ آمد و ابلیس‌ و سپاهیانش‌ از این‌ دعوت‌ سخت‌ در فشار قرار گرفته‌ و از آن‌ دلتنگ‌ شدند اما خدای‌ ‌ جز این‌ نمی‌پذیرد که‌ این‌ دعوت‌ را یاری‌ داده‌ و آن‌ را برتر گرداند و به‌ پیروزی‌ نهایی‌ برساند «الله هرکه‌ را» از بندگانش‌ «بخواهد، به‌سوی‌ خود برمی‌گزیند» با توفیق ‌دادنش‌ به‌ عقیده‌ توحیدی‌ و درآوردنش‌ به‌ دین‌ حنیف‌ خویش‌ «و هرکس‌ را که‌ روی ‌به‌ درگاه‌ او آورد، به‌سوی‌ خود هدایت‌ می‌کند» یعنی: هرکس‌ را که‌ به‌سوی‌ طاعتش ‌بازگشته‌ و انابت‌گرانه‌ به‌ عبادتش‌ روی‌ آورد، به‌ رفتن‌ در راه‌ دینش‌ توفیق‌ داده‌ و او را برای‌ عبادتش‌ برمی‌گزیند و پاک‌ و پیراسته‌اش‌ می‌دارد.

﴿وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ أُورِثُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُ مُرِيبٖ١٤.

«و متفرق‌ نشدند مگر پس‌ از آن‌که‌ علم‌ برایشان‌ آمد، به‌ صرف‌ حسد میان ‌همدیگر» یعنی: اهل‌ کتاب‌ بعد از پیامبران‌ خویش‌ پراکنده‌ نشدند و به‌ تفرقه‌ روی ‌نیاوردند مگر از روی‌ علم‌ به‌ این‌ امر که‌ تفرقه‌ گمراهی‌ است‌ ولی‌ با وجود این‌ علم ـ به‌ انگیزه‌ تجاوز، حسد، رقابت‌ بر سر طلب‌ ریاست‌، تکبر، عار و ننگ‌ ـ در میان‌ امتهای‌ پیامبران‌ پیشین‌ تفرقه‌ حاکم‌ شد و آن‌ها پس‌ از گذشت‌ مدتی‌ طولانی‌ از بعثت ‌پیامبران‌ خود، باهم‌ اختلاف‌ پیشه‌ کردند پس‌ گروهی‌ ایمان‌ آورده‌ و گروهی‌ دیگر کافر شدند و کافران‌ جز از روی‌ تکبر و حسد، به‌ کفر روی‌ نیاوردند. البته‌ این‌هشداری‌ است‌ به‌ امت‌ اسلام‌ که‌ مبادا ـ از روی‌ تجاوز، حسد، ریاست‌ طلبی‌ و رقابت‌های‌ نادرست‌ ـ در میان‌ خود متفرق‌ شوند «و اگر حکم‌ پیشین‌ پروردگارت‌» درمورد مهلت ‌دادن‌ و به ‌تأخیر انداختن‌ عذاب‌ از آنان‌ «تا زمانی‌ معین‌» یعنی: تا روز قیامت‌ «نبود، قطعا میان‌شان‌ فیصله‌ شده‌ بود» یعنی: قطعا قضا و فیصله‌ الهی‌ در میان‌شان‌ ـ با فرود آوردن‌ عذاب‌ عاجل‌ برکافران‌ و نجات ‌دادن‌ مؤمنان‌ ـ در همین ‌دنیا تحقق‌ می‌یافت‌ «و کسانی‌ که‌ بعد از آنان‌» یعنی: بعد از انبیای‌ الهی‌ و بعد از آن ‌نسل‌های‌ اختلاف‌ پیشه‌ «کتاب‌ را میراث‌ داده‌ شدند» که‌ مراد اهل‌ کتاب‌ ـ از یهود ونصاری‌ ـ اند که‌ در عهد رسول‌ خدا ص به‌سر می‌بردند «همانا درباره‌ او در شک‌ هستند» یعنی: آن‌ها در کار دین‌ و کتاب‌ خویش‌ در حیرت‌ و سردرگمی‌ و در «شکی‌ بسیار قوی‌» و سخت‌ قرار داشته‌ و به‌ حقیقت‌ آن‌ ایمان‌ و یقین‌ راسخ‌ ندارند پس‌ بی‌ هیچ‌ دلیل‌ و برهانی‌ به‌ طور کورکورانه‌ از پدران‌ و پیشینیانشان‌ تقلید می‌کنند. به ‌قولی: مراد از آنان: کفار مشرک‌ عرب‌ اند که‌ بعد از اهل‌ کتاب‌، به‌ آنان نیز قرآن‌ داده‌ شد اما آنان‌ درباره‌ قرآن‌ سخت‌ در شک‌ قرار دارند.

﴿فَلِذَٰلِكَ فَٱدۡعُۖ وَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمۡۖ لَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَكُمۡ أَعۡمَٰلُكُمۡۖ لَا حُجَّةَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُۖ ٱللَّهُ يَجۡمَعُ بَيۡنَنَاۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ١٥.

این‌ آیه‌ کریمه‌، دربرگیرنده‌ ده‌ امر و نهی‌ است‌ که‌ هریک‌ از آن‌ها به‌ ذات‌ خود مستقل‌ می‌باشند پس‌ از این‌ حیث‌، برای‌ این‌ آیه‌کریمه‌ نمونه‌ دیگری‌ ـ جز آیه‌الکرسی‌ ـ وجود ندارد زیرا آیه‌ الکرسی‌ نیز مشتمل‌ بر ده‌ موضوع‌ است‌. گفتنی ‌است‌ که‌ هرچند این‌ اوامر و نواهی‌ خطاب‌ به‌ رسول ‌اکرم‌ ص صادر شده‌ است‌ اما عام‌ است‌ و خود ایشان‌ و امتشان‌ همه‌ را در بر می‌گیرد.

«پس‌ برای‌ این‌» یعنی: به‌خاطر آنچه‌ که‌ ذکر شد از شک‌ و تفرقه‌، یا به‌خاطر این‌که‌ اصول‌ دین‌ برای‌ همه‌ امتها به‌ طور یکسان‌ مشروع‌ گردانیده ‌شد «دعوت‌ کن‌ و چنان‌که‌ دستور یافته‌ای‌» از جانب‌ خدای‌ خویش‌ «پایداری‌ کن‌» در این‌ دعوت‌ و بر تبلیغ‌ رسالت‌ استمرار بورز «و هوی‌ و هوس‌های‌» باطل‌ و تعصبات‌ کور و ناروا و کج‌ اندیشانه‌ «آنان‌ را پیروی‌ نکن‌» و به‌ مخالفت‌ کسانی‌ که‌ با تو در ذکر خداوند أ و برپاداشت‌ اوامر وی‌ می‌ستیزند، اهمیت‌ نده‌ «و بگو: به‌ هر کتابی‌ که‌ خدا نازل ‌کرده‌» بر پیامبران‌ خویش «ایمان‌ آوردم‌» و من‌ مانند کسانی‌ نیستم‌ که‌ به‌ برخی‌ از این‌ کتاب‌ها ایمان‌ آورده‌ و به‌ برخی‌ دیگر کافر شدند «و دستور یافته‌ام‌ که‌ میان‌ شما عدالت‌ کنم‌» در احکام‌ خداوند أ، هنگامی‌ که‌ در دعاوی‌ و خصومت‌های‌ خویش‌ نزد من‌ مرافعه‌ و دادخواهی‌ می‌کنید و دستور یافته‌ام‌ که‌ بر شما جفا و ستم ‌نکرده‌ و فقط حق‌ را برپا دارم‌.

«الله پروردگار ما و پروردگار شماست‌» و آفریننده‌ ما و آفریننده‌ شما «اعمال‌ ما از آن‌ ما و اعمال‌ شما از آن‌ شماست‌» یعنی: ثواب‌ و عقاب‌ اعمال‌ ما مخصوص‌ به‌ خود ما و ثواب‌ و عقاب‌ اعمال‌ شما مخصوص‌ به‌ خود شماست‌ و ما از شما و کار و کردار شما بیزاریم‌ «میان‌ ما و شما گفت‌وگویی‌ نیست‌» یعنی: میان‌ ما و شما دعوا و جنجالی‌ نیست‌ زیرا حقیقت‌ روشن‌ و آشکار است‌. سدی‌ می‌گوید: «این‌ حکم‌ مربوط به‌ دوره‌ مکی‌ بود که‌ «آیه‌ سیف‌» نازل‌ نشده‌ بود زیرا این‌ آیه‌ کریمه‌ مکی‌ است‌ و آیه‌ سیف‌ (که‌ مشروعیت‌ جهاد مسلحانه‌ را اعلام‌ کرد) بعد از هجرت‌ نازل‌شد». «خدا ما و شما را گرد می‌آورد» در محشر «و بازگشت‌ به‌سوی‌ اوست‌» در روز قیامت‌ پس‌ او هرکس‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ ولید بن‌ مغیره‌ و شیبه‌ بن‌ ربیعه ‌نازل‌ شد زیرا آن‌ها از رسول‌ خدا ص خواستند تا از دین‌ و دعوت‌ خویش‌ به‌سوی ‌کیش‌ قریش‌ برگردد؛ بر این‌ شرط که‌ ولید نصف‌ مال‌ خود را به‌ ایشان‌ بدهد و شیبه ‌دخترش‌ را به‌ ازدواج‌ ایشان‌ درآورد.

﴿وَٱلَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ٱسۡتُجِيبَ لَهُۥ حُجَّتُهُمۡ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَعَلَيۡهِمۡ غَضَبٞ وَلَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٌ١٦.

«و کسانی‌ که‌ درباره‌ خدا» یعنی: در دین‌ وی‌ «پس‌ از پذیرفته‌ شدن‌ دعوت‌ وی‌» یعنی: بعد از آن‌که‌ مردم‌ آن‌ را قبول‌ کرده‌ و به‌ آن‌ درآمده‌اند «محاجه‌ می‌کنند» و در آن‌ مقابله‌ و چون ‌و چرا می‌نمایند؛ «احتجاج‌شان‌ نزد پروردگارشان‌ باطل‌ است‌»یعنی: این‌ احتجاجشان‌ پایه‌ و مایه‌ای‌ نداشته‌ و کاملا بی‌اساس‌ و واهی‌ است‌ و همانند چیزی‌ است‌ که‌ از جای‌ خویش‌ به‌ سراشیب‌ زوال‌ می‌لغزد و نابود می‌شود «و خشمی‌ بزرگ‌ بر آنان‌ است‌» از سوی‌ خداوند أ به‌ سبب‌ مجادله‌ ناروای‌شان‌ «و بر آنان‌ عذابی‌ سخت‌» و سهمگین‌ «خواهد بود» در آخرت‌؛ در برابر کفرشان‌. مجاهد می‌گوید: «این‌ گروه‌ مردمی‌ بودند که‌ گمان‌ می‌کردند جاهلیت‌ برگشتنی‌ است‌ لذا با کسانی‌ که‌ اسلام‌ را پذیرفته‌ و دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ گفته ‌بودند، مجادله‌ و بگومگو می‌کردند تا شاید مجددا آن‌ها را به‌ جاهلیت‌ برگردانند». قتاده‌ می‌گوید: «مراد از آنان‌ یهود و نصارایند و محاجه‌ آنان‌ عبارت‌ بود از این‌ سخن‌شان‌ که: پیامبر ما قبل ‌از پیامبر شما و کتاب‌ ما قبل‌ از کتاب‌ شما بوده‌ است‌ پس‌ ما از شما برتریم‌!».

ابن ‌منذر از عکرمه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: چون‌ سوره‌ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ [النصر:۱] نازل‌ شد، مشرکان‌ مکه‌ به‌ مؤمنانی‌ که‌ در میان‌شان‌ بودند، گفتند: اینک‌ که‌ مردم‌ گروه‌گروه‌ به‌ دین‌ خدا أ درآمده‌اند، شما از میان‌ ما بیرون‌ روید، آخر تا کی‌ و برای‌ چه‌ در میان‌ ما اقامت‌ می‌گزینید؟ پس ‌این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد. اما عبدالرزاق‌ از قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه ‌روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: مراد از آنان‌ یهود و نصاری‌ بودند که‌ به‌ مؤمنان ‌گفتند: کتاب‌ ما قبل‌ از کتاب‌ شما و پیامبر ما قبل‌ از پیامبر شماست‌ پس‌ ما از شما بهتریم‌.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ وَٱلۡمِيزَانَۗ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ قَرِيبٞ١٧.

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ کتاب‌ را به‌حق‌» یعنی: به‌ صدق‌ و راستی‌ «فرود آورد» مراد جنس‌ کتاب‌ است‌ پس‌ این‌ معنی‌، شامل‌ تمام‌ کتاب‌هایی‌ که‌ بر پیامبران نازل‌ شده‌ است‌، می‌شود «و میزان‌ را نیز» یعنی: او عدالت‌ را نیز برای‌ برپا داشت ‌داد و انصاف‌ فرود آورد. حق‌ تعالی‌ عدالت‌ را «میزان: ترازو» نامید زیرا ترازو ابزار عدل‌ و انصاف‌ و برابری‌ میان‌ خلق‌ در معاملات‌ داد و ستد و خرید و فروش‌ آنان ‌است‌. به‌قولی: مراد از میزان: مضامین‌ و احکامی‌ است‌ که‌ در کتب‌ آسمانی‌ در مورد بیان‌ خیر و شر آمده‌ است‌. به ‌قولی ‌دیگر مراد این‌ است: خدای‌ ‌وزن‌ کردن‌ با ترازو و ابزارهای‌ سنجش‌ را برای‌ مردم‌ آموخت‌ تا حقوق‌ در میان‌شان ‌ضایع‌ نگردیده‌ و از وقوع‌ مظالم‌ در میانشان‌ جلوگیری‌ شود «و تو چه‌ دانی‌، چه‌ بسا قیامت‌ نزدیک‌ باشد» و تو از نزدیک‌ بودن‌ آن‌ آگاهی‌ نداری‌. این‌ جمله‌، ترغیب‌ و انگیزشی‌ است‌ به‌ پیروی‌ از شرع‌ الله أ و هشداری‌ است‌ از وقوع‌ ناگهانی‌ قیامت‌ و لزوم‌ آماده ‌بودن‌ برای‌ آن‌. یعنی: چون‌ از زمان‌ وقوع‌ قیامت‌ آگاهی‌ ندارید پس ‌همیشه‌ برای‌ آن‌ آماده‌ باشید.

﴿يَسۡتَعۡجِلُ بِهَا ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِهَاۖ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مُشۡفِقُونَ مِنۡهَا وَيَعۡلَمُونَ أَنَّهَا ٱلۡحَقُّۗ أَلَآ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُمَارُونَ فِي ٱلسَّاعَةِ لَفِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٍ١٨.

«کسانی‌ که‌ به‌ قیامت‌ ایمان‌ ندارند، شتابزده‌ آن‌ را می‌خواهند» که‌ این‌ شتاب‌زدگی ‌آن‌ها، از روی‌ ریشخند و تمسخر به‌ قیامت‌ و ناشی‌ از تکذیب‌ و ناباوری‌ به‌ آن‌ است ‌«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، از آن‌ ترسانند» یعنی: از آمدن‌ قیامت‌ در ترس‌ و لرز و نگرانی‌ به‌ سر می‌برند پس‌ آنان‌ با در نظر داشت‌ حقانیت‌ آن‌، در عمل‌ کوشایند و برای‌ آن‌ مستعد و آماده‌ می‌باشند زیرا آن‌ها می‌دانند که‌ در قیامت‌ مورد محاسبه‌ و بازپرسی‌ قرار می‌گیرند. فعل‌ «اشفق‌» اگر به‌ «من‌» متعدی‌ شود ـ چنان‌که‌ در اینجاست‌ ـ معنای‌ ترس‌ و هراس‌ در آن‌ آشکارتر است‌ و اگر به‌ «علی‌» متعدی‌ شود، مانند: «اشفقت‌ علی‌ الیتیم: دلم‌ بر یتیم‌ سوخت‌» در این‌ صورت‌، معنای‌ عنایت‌ و شفقت‌ در آن‌ آشکارتر می‌باشد.

در حدیث‌ شریف‌ متواتر آمده‌ است‌ که‌ مردی‌ در یکی‌ از سفرهای‌ رسول‌ خدا ص به‌ ندای‌ بلند خطاب‌ به‌ ایشان‌ گفت: ای‌ محمد! رسول‌ خدا ص با صدایی‌ همانند صدای‌ وی‌ پاسخ‌ دادند: «هاؤم‌!» یعنی: بلی‌! چه‌ می‌گویی‌؟ باز آن‌ شخص‌ با همان‌ صدای‌ بلند از ایشان‌ پرسید؟ قیامت‌ چه‌ وقت‌ است‌؟ رسول‌ خدا ص پاسخ ‌دادند: «ويحك‌ إنها كائنة فما أعددت‌ لها». «وای‌ بر تو! قیامت‌ آمدنی‌ است‌، بگو که ‌چه‌ برای‌ آن‌ آماده‌ کرده‌ای‌؟» مرد پاسخ‌ داد: «حب‌ الله‌ و رسوله: دوستی‌ خدا و پیامبرش‌ را برای‌ آن‌ آماده‌ کرده‌ام‌». رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «أنت‌ مع‌ من‌أحببت». «در این‌ صورت‌، تو با همان‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ دوست‌شان‌ داری‌».

«و می‌دانند که‌ آن‌ حق‌ است‌» یعنی: مؤمنان‌ می‌دانند که‌ قیامت‌ آمدنی‌ است‌ و هیچ‌ شکی‌ در وقوع‌ آن‌ نیست‌ «آگاه‌ باش‌، همانا کسانی‌ که‌ درباره‌ قیامت‌ مکابره ‌می‌کنند» یعنی: از روی‌ شک‌ و شبهه‌، در باره‌ آن‌ مجادله‌ می‌کنند «قطعا در گمراهی‌ دور و درازی‌» از حق‌ و حقیقت‌ «هستند» زیرا زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌، شبیه‌ترین‌ امر از امور غیبی‌ به‌ محسوسات‌ است‌ که‌ برای‌ آن‌ از عالم‌ شهود نمونه‌های‌ فراوانی‌ وجود دارد پس‌ کسی‌ که‌ با وجود همه‌ این‌ دلایل‌ روشن‌ و انگیزه‌های‌ مبرهنی‌ که‌ بر اعتقاد به‌ آن‌ وجود دارد، به‌ آن‌ راه‌ نیابد و آن‌ را باور نکند، قطعا از راهیابی‌ به‌ غیر آن‌ از اعتقادات‌ غیبی‌، دورتر است‌ پس‌ اگر آن‌ها می‌اندیشیدند، قطعا می‌دانستند که‌ همان‌ ذاتی‌ که‌ ابتدائا آنان‌ را آفریده‌ است‌، همو بر بازآفرینی‌شان‌ نیز تواناست‌.

﴿ٱللَّهُ لَطِيفُۢ بِعِبَادِهِۦ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُۖ وَهُوَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡعَزِيزُ١٩.

«الله بر بندگان‌ خود لطیف‌ است‌» یعنی: او به‌ ایشان‌ بسیار با رأفت‌ و پر مهر است‌، لطف‌ او بر بندگانش‌ در همه‌ امورشان‌ جاری‌ است‌ و از جمله‌ الطاف‌ وی‌، رزق‌ و روزی‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ها به‌ وسیله‌ آن‌ در دنیا زندگی‌ می‌گذرانند «هر که‌ را» از آنان‌ «بخواهد» به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد «روزی‌ می‌دهد» پس‌ روزی‌ را بر این ‌یکی‌ فراخ‌ و بر آن‌ دیگری‌ تنگ‌ و فروبسته‌ می‌گرداند «و او قوی‌» یعنی: دارای‌ قدرت‌ و قوت‌ بزرگ‌ و آشکاری‌ است‌ «عزیز است‌» که‌ بر همه‌ چیز غالب ‌می‌باشد و هیچ‌ چیز بر او غلبه‌ یافته‌ نمی‌تواند.

﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ٢٠.

«هر که‌ کشت‌ آخرت‌ را خواسته ‌باشد، برای‌ وی‌ در کشته‌اش‌ می‌افزاییم‌» یعنی: هرکس‌ با کار و کردار خویش‌ ثواب‌ و پاداش‌ آخرت‌ را خواسته‌ باشد، خداوند أ عملش‌ را برایش‌ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر آن‌ در ثواب‌ مضاعف‌ می‌کند. به‌قولی ‌معنی‌ این‌ است: هرکس‌ با کار و کردار خویش‌ ثواب‌ و پاداش‌ آخرت‌ را خواسته ‌باشد، خداوند أ در توفیق‌ و یاری‌اش‌ و در هموارسازی‌ راه‌های‌ خیر به‌رویش ‌می‌افزاید. اصل‌ در «حرث‌» افگندن‌ بذر در زمین‌ است‌ و گاهی‌ این‌ کلمه‌ بر میوه‌ وحاصل‌ کشتزار نیز اطلاق‌ می‌شود بنابراین‌، خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌، ثمره‌ ونتیجه‌ عمل‌ را به‌ ثمره‌ و محصول‌ کشتزار تشبیه‌ نموده‌ و این‌ خود متضمن‌ تشبیه ‌عمل‌ به‌ بذر است‌ «و هرکس‌ کشت‌ این‌ دنیا را» یعنی: لذت‌ها و گوارایی‌های‌ این ‌جهان‌ را «خواسته‌ باشد، به‌ او از دنیا می‌بخشیم‌» یعنی‌ برخی‌ از آنچه‌ را که‌ مشیت‌ ما بر آن‌ رفته‌ است‌ و در قضای‌ ما برای‌ او قسمت‌ شده‌ است‌، به‌ او می‌بخشیم‌ «ولی‌ او را در آخرت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ نیست‌» چرا که‌ او برای‌ آخرت‌ کاری‌ نکرده‌است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌بن‌کعب‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا‌ ص فرمودند: «بشر هذه‌ الأمة‌ بالسناء والرفعة‌ والنصر والتمكين‌ في ‌الأرض‌ فمن‌ عمل‌ منهم‌ عمل‌ الآخرة للدنيا لم‌ يكن‌ له‌ في‌الآخرة من‌ نصيب». «این‌ امت‌ را به‌ مجد و رفعت‌ و پیروزی‌ و تمکین‌ در روی‌ زمین‌ بشارت‌ ده‌ پس‌ هرکس‌ از آنان‌ عمل‌ آخرت‌ را برای‌ دنیا انجام‌ دهد، برایش‌ در آخرت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌‌ خدا‌ ص این ‌آیه ‌کریمه‌ را خواندند آن‌گاه‌ فرمودند: خداوند أ می‌فرماید: «ابن‌ آدم‌! تفرغ ‌لعبادتي‌ أملأ صدرك‌ غني‌ وأسد فقرك‌، وإلا تفعل‌ ملأت‌ صدرك‌ شغلا ولم‌ أسد فقرك». «ای‌فرزند آدم‌! برای‌ عبادتم‌ فارغ‌ شو، سینه‌ات‌ را از توانگری‌ پر می‌سازم‌ و (راه) فقر تو را می‌بندم‌ و اگر چنین‌ نکنی‌؛ سینه‌ات‌ را از مشغله‌ و گرفتاری‌ پر می‌سازم‌ و (راه) فقر تو را هم‌ مسدود نمی‌سازم‌».

امام‌ فخرالدین‌ رازی‌ در تفسیر این‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «خداوند أ در این‌ آیه‌ از شش‌ وجه‌ آخرت‌ را بر دنیا برتری‌ داده‌ است‌ که‌ این‌ شش‌ وجه‌ عبارتند از:

۱- او طالب‌ بهره‌ آخرت‌ را بر طالب‌ بهره‌ دنیا در یادآوری‌ مقدم‌ گردانیده‌ است‌.

۲- او در حق‌ طالب‌ کشت‌ آخرت‌ فرموده‌است: ﴿نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ [الشورى: ۲۰] «بر کشت‌ او می‌افزاییم‌». در حالی‌که‌ در مورد خواستار کشت‌ دنیا فرموده‌است: ﴿نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا «بعضی‌ از آن‌ را به‌ او می‌دهیم‌». زیرا «من‌» برای‌ تبعیض‌ است‌، یعنی: کل‌ خواسته ‌وی‌ از دنیا را به‌ وی‌ نمی‌دهیم‌.

۳- حق‌ تعالی‌ از این‌که‌ به‌ خواستار کشت‌ آخرت‌ چیزی‌ از دنیا می‌دهد یا نه‌، سکوت‌ نموده‌ است‌ در حالی‌که‌ در مورد خواستار کشت‌ دنیا صراحتا اعلام‌ کرده‌ است‌ که‌ او در آخرت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ ندارد و این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ آخرت‌ اصل‌ و دنیا تبع‌ است‌ بنابراین‌، یابنده‌ اصل‌ به‌ قدر نیاز یابنده‌ تبع‌ نیز می‌باشد.

۴- حق‌ تعالی‌ بیان‌ کرده‌ است‌ که‌ بر مطلوب‌ طالب‌ آخرت‌ افزوده‌ می‌شود در حالی‌که‌ به‌ طالب‌ دنیا فقط برخی‌ از خواسته‌ دنیوی‌ وی‌ داده‌ شده‌ و او در عین‌ حال ‌کلا از بهره‌ آخرت‌ محروم‌ است‌.

۵- آخرت‌ نسیه‌ است‌ و دنیا نقد و مردم‌ در معاملات‌ دنیویشان‌ برآنند که‌ نقد بهتر از نسیه‌ است‌. پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ آیه ‌کریمه‌ بیان‌ می‌دارد که‌ این‌ موضوع ‌نسبت‌ به‌ مقایسه‌ احوال‌ آخرت‌ و دنیا کاملا برعکس‌ می‌باشد؛ یعنی‌ بهره‌ آخرت ‌درحال‌ افزایش‌ و رشد است‌ در حالی‌که‌ بهره‌ دنیا در معرض‌ زوال‌ و کاهش ‌می‌باشد.

۶- آیه‌ کریمه‌ دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ منافع‌ آخرت‌ و دنیا هردو نیاز به‌ کشت‌وکار و رنج‌ و زحمت‌ دارند بنابراین‌، صرف‌ زحمت‌ و رنج‌ و تلاش‌ در آنچه‌ که‌ در حال ‌افزایش‌ و بقا می‌باشد، بهتر از صرف‌ آن‌ در چیزی‌ است‌ که‌ در معرض‌ نقصان‌ و فنا و انقضا قرار دارد».

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢١.

«یا مگر برای‌ آنان‌» یعنی: برای‌ کفار مکه‌ «شریکانی‌ است‌» در کفرشان‌ از شیاطین‌ «که‌ برایشان‌ آنچه‌ را خداوند بدان‌ اجازه‌ نداده‌، از دین‌» یعنی: از شرک‌ و معاصی‌ «مقرر کرده‌اند» و بدین‌گونه‌، پیروان‌ خود در کار ادیان‌ را به‌ حیرت‌ و سردرگمی‌ درافگنده‌اند «و اگر کلمه‌ فصل‌ نمی‌بود» یعنی: اگر حکم‌ و وعده ‌فیصله‌ بخش‌ پیشین‌ در مورد به‌تأخیر افگندن‌ داوری‌ نهایی‌ درباره‌ اختلاف‌ اختلاف ‌کنندگان‌ تا روز قیامت‌ نمی‌بود «قطعا میان‌شان‌» یعنی: میان‌ مؤمنان‌ ومشرکان‌، یا میان‌ مشرکان‌ و شرکای‌ آنان‌ «فیصله‌ می‌شد» و خدای‌ سبحان‌ عذاب ‌را به‌ طور عاجل‌ در همین‌ دنیا بر ائمه‌ شرک‌ می‌فرستاد، لیکن‌ آن‌ حکم‌ پیشین‌، مانع ‌عذاب‌ عاجل‌ آنان‌ گردیده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌خدا‌ ص فرمودند: «عمرو بن ‌لحی‌بن‌ قمعه‌ را (در سفر معراج‌) دیدم‌ که‌ امعاء خویش‌ را در دوزخ‌ می‌کشانید». زیرا عمرو بن ‌لحی‌ اولین‌ کسی‌ بود که‌ چهارپایان‌ را نذر بتان‌ کرد و آن‌ها را خود سر برای‌ بتان‌ رها کرد و سنت‌ نامیمون‌ پرستش‌ بتان‌ را برای ‌اعراب‌ بنیان‌ گذاشت‌. و او یکی‌ از شاهان‌ قبیله‌ خزاعه‌ بود. «و قطعا برای ‌ستمکاران» یعنی: برای‌ مشرکان‌ «عذابی‌ دردناک‌ است‌» در آخرت‌، هرچند این‌ عذاب‌ در دنیا از آنان‌ به‌ تأخیر افتد.

﴿تَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا كَسَبُواْ وَهُوَ وَاقِعُۢ بِهِمۡۗ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فِي رَوۡضَاتِ ٱلۡجَنَّاتِۖ لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمۡۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡكَبِيرُ٢٢.

«ستمگران‌ را» یعنی: مشرکان‌ را در روز قیامت‌ «هراسان‌ از آنچه‌ کرده‌اند، می‌بینی‌» یعنی: آنان‌ را از بیم‌ مجازات‌ در برابر گناهان‌ و بدیهایی‌ که‌ در دنیا کرده‌اند، ترسان‌ و لرزان‌ می‌بینی‌ «و آن‌» مجازات‌ «البته‌ به‌ آنان‌ خواهد رسید» خواه‌ناخواه‌، چه‌ بترسند و چه‌ نترسند «و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند در روضه‌های‌ باغستآن‌ها هستند» روضه: تفرجگاهی‌ است‌ سبز و فرحبخش‌. به‌قولی: روضه‌های‌ بهشت‌، پاکیزه‌ترین‌ و مصفاترین‌ جایگاه‌های‌ آن‌ است‌ چنان‌‌که ‌در دنیا نیز تفرجگاه‌های‌ پر از گل‌ و سبزه‌، نیکوترین‌ مکآن‌های‌ آن‌ می‌باشد «آنچه‌ را بخواهند، برایشان‌ نزد پروردگارشان‌ فراهم‌ است‌» از انواع‌ و اصناف‌ نعمت‌ها و لذت‌ها «این‌» پاداش‌ مؤمنان‌ «همان‌ فضل‌ عظیم‌ است‌« یعنی: فضلی‌ بزرگ‌ در برابر عملی‌ اندک‌ است‌ که‌ از بزرگی‌ خود در وصف‌ نگنجیده‌ و عقل‌ از شناخت‌ حقیقت ‌آن‌ قاصر می‌باشد پس‌ هر فضل‌ و نعمت‌ دنیوی‌ای‌، در برابر آن‌ کوچک‌ و بی‌مقدار می‌باشد.

﴿ذَٰلِكَ ٱلَّذِي يُبَشِّرُ ٱللَّهُ عِبَادَهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۗ قُل لَّآ أَسۡ‍َٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ أَجۡرًا إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ وَمَن يَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِيهَا حُسۡنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ شَكُورٌ٢٣.

«این‌ همان‌ است‌ که‌ خدا به‌ بندگانش‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، مژده‌ می‌دهد» یعنی: این‌ گروهی‌ که‌ در میان‌ ایمان‌ و عمل‌ به‌ فرمآن‌های‌ خداوند أ و ترک‌ منهیات‌ وی‌ جمع‌ کرده‌اند، همینان‌ مژده‌ داده ‌شدگان‌ به‌ این‌ بشارت‌اند «بگو» ای‌ محمد‌ ص‌! «از شما بر آن‌ هیچ‌ مزدی‌ نمی‌طلبم‌» یعنی: از شما بر تبلیغ ‌رسالت‌ و قرآن‌، هیچ‌ پاداش‌ و مقرری‌ و منفعتی‌ نمی‌طلبم‌ «جز دوستی‌ در قرابت ‌را» یعنی: بلکه‌ آنچه‌ از شما می‌طلبم‌، مودت‌ و دوستی‌ در قرابت‌ و نزدیکی ‌نسبی‌ای‌ است‌ که‌ میان‌ من‌ و شما وجود دارد پس‌ فقط صله‌ و پیوندی‌ را که‌ میان‌ من‌ و شما وجود دارد، در نظر آورید و همان‌ را رعایت‌ کنید و اگر فقط این‌ را در نظر داشته‌ باشید، بر من‌ عجولانه‌ نمی‌تازید و میان‌ من‌ و مردم‌ را خالی‌ کرده‌ و اجازه‌ می‌دهید که‌ این‌ دعوت‌ را به‌ آنان‌ برسانم‌. «و هرکس‌ کار نیکی‌ کند» و طاعتی‌ انجام ‌دهد «برایش‌ در آن‌ نیکی‌، حسن‌ را می‌افزاییم‌» با مضاعف ‌ساختن‌ ثواب‌ آن‌ نیکی‌ «قطعا خدا آمرزنده‌ و شکور است‌» یعنی: او در حق‌ مطیعان‌ خویش‌، آمرزگار و قدردان‌ می‌باشد.

بخاری‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که: «ابن ‌عباس‌ س تفسیر این‌ فرموده‌ خدای‌ متعال: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ [الشورى: ۲۳] را از حاضران‌ پرسید، سعید بن‌ جبیر س در پاسخش‌ گفت: مراد از «قربی‌» آل‌بیت‌ پیامبر ص اند. ابن ‌عباس‌ س گفت: شتاب‌ کردی‌ ای‌ سعید! آخر هیچ‌ شکم‌ و شاخه‌ای‌ از شاخه‌های‌ قریش‌ نیست‌ جز این‌که‌ رسول‌ خدا‌ ص با آنان ‌قرابت‌ و پیوند نسبی‌ و خویشاوندی‌ای‌ داشتند لذا معنی‌ چنان‌که‌ تو فهمیده‌ای‌ نیست ‌بلکه‌ معنی‌ این‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص به‌ حکم‌ وحی‌ به‌ آنان‌ فرمودند: از شما هیچ‌ مزدی‌ نمی‌طلبم‌ جز این‌که‌ قرابت‌ موجود میان‌ من‌ و خود را در نظر بگیرید و آن‌ را وصل‌ کنید پس‌ این‌ همه‌ به‌ من‌ آزار نرسانید! ابن ‌عباس‌ س افزود: رسول‌ خدا ص با تمام‌ قریش‌ نسبت‌ و قرابتی‌ داشتند پس‌ چون‌ با تکذیب‌شان‌ روبرو شدند و قریشیان‌ نپذیرفتند که‌ از ایشان‌ پیروی‌ کنند، آن‌ حضرت‌ ص مأمور شدند که‌ به‌ آنان‌ بگویند: ای‌ قوم‌ من‌! هرگاه‌ از پیروی‌ من‌ سرباز زده‌ و اطاعتم‌ را برنمی‌تابید، حداقل‌ حق‌ و حرمت‌ قرابت‌ و نزدیکی‌ای‌ را که‌ در میان‌ شما دارم‌، نگاه‌دارید و چنان‌ نباشد که‌ اعراب‌ دیگر (که‌ با من‌ نزدیکی‌ نسبی‌ و خویشاوندی‌ای ‌ندارند) سزاوارتر به‌ نگهداری‌ و نصرت‌ من‌ از شما باشند. بنابراین‌، آن‌ حضرت‌ ص در برابر تبلیغ‌ رسالت‌ خویش‌، مطلقا خواهان‌ هیچ‌ پاداشی‌ نگردیدند. همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ س از رسول‌ خدا ص آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «در برابر حجت‌های‌ روشن‌ و هدایتی‌ که‌ به‌ شما آورده‌ام‌، پاداشی‌ از شما نمی‌طلبم‌، جز این‌که‌ با خداوند أ دوستی‌ کرده‌ و به‌سوی‌ او با طاعتش‌ تقرب‌ جویید». البته‌ این‌ قول‌ حسن‌ بصری‌ و تفسیر دیگری‌ از: ﴿إِلَّا ٱلۡمَوَدَّةَ فِي ٱلۡقُرۡبَىٰۗ [الشورى: ۲۳] می‌باشد.

و چنان‌که‌ از نحوه‌ تفسیر سعید بن‌ جبیر س دانستیم‌، برخی‌ از مفسران‌ آیه‌ مبارکه‌ را به‌ حب‌ آل‌ بیت‌ رسول‌ اکرم‌ ص تفسیر کرده‌اند ولی‌ ابن‌کثیر بعد از آن‌که‌ روایت ‌فوق‌ از ابن ‌عباس‌ س را نقل‌ می‌کند، می‌گوید: «حق‌ این‌ است‌ که‌ تفسیر این ‌آیه ‌کریمه‌، همان‌ تفسیری‌ است‌ که‌ دانشمند امت‌ و ترجمان‌ قرآن‌، حضرت ‌عبدالله بن‌ عباس‌ س از آن‌ کرده‌ است‌ اما در عین‌ حال‌ اضافه‌ می‌کنیم‌ که‌ ما منکر سفارش‌ نیک‌ در حق‌ اهل‌ بیت‌ رسول ‌اکرم‌ ص و منکر دستور به‌ احسان‌ و احترام‌ واکرام‌ ایشان‌ نیستیم‌ زیرا ایشان‌ از تبار پاک‌ نبوت‌ بوده‌ و در فخر و حسب‌ و نسب‌، از گرامی‌ترین‌ و شریف‌ترین‌ خانواده‌هایی‌ هستند که‌ بر روی‌ زمین‌ وجود دارند. آن‌گاه‌ ابن ‌کثیر درباره‌ حب‌ اهل ‌بیت‌ و وجوب‌ حرمت‌ گذاشتن‌ به‌ ایشان‌ حدیث‌ شریف ‌مربوط به‌ «غدیر خم‌» را نقل‌ می‌کند که‌ رسول‌ خدا ص در آنجا فرمودند: «إني ‌تارك‌ فيكم‌ الثقلين: كتاب‌ الله‌ وعترتي‌، وإنهما لم‌ يفترقا حتي‌ يردا علي‌ الحوض». «همانا من‌ در میان‌ شما ثقلین‌ (دو امر سنگین‌ و پراهمیت)‌ را به ‌جا گذارنده‌ هستم‌، اول‌ آن‌ کتاب‌ خدا و دوم‌، عترت‌ (اهل‌بیت‌) من‌ اند، آن‌ دو از هم‌ جدا نمی‌شوند تا این‌که‌ بر سر حوض‌ کوثر بر من‌ وارد شوند».

و چنان‌که‌ در برخی‌ از احادیث‌ آمده‌ است‌، آل‌ بیت‌ پیامبر ص عبارتند از: علی‌، فاطمه‌، حسن‌ و حسین‌ ، و امهات المؤمنین رضی الله عنهن. بنابراین‌، رعایت‌ قرابت‌ و دوستی‌ و احترام‌ اهل‌بیت‌ بر مؤمنان‌ واجب‌ است‌ به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ دعا در حق‌ ایشان ‌در پایان‌ تشهد (التحیات‌) مشروع‌ شده‌ است‌ و آن‌ این‌ دعای‌ رسول‌خدا‌ ص است ‌که‌ ما آن‌ را در همه‌ نمازها می‌خوانیم: «اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد وعلي‌ آل‌ محمد كما صليت‌ علي‌ إبراهيم‌ وعلي‌ آل‌ إبراهيم‌...». شکی‌ نیست‌ که‌ خواندن‌ این‌ دعا منصبی ‌بزرگ‌ و تعظیم‌ و بزرگداشتی‌ سترگ‌ است‌ که‌ در حق‌ غیر آل‌ پیامبر ص وجود ندارد و خود این‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ حب‌ آل‌ محمد ص واجب‌ است‌.

امام‌ شافعی‌؛ درباره‌ حب‌ آل‌ محمد ص شعر معروفی‌ دارد، آنجا که‌ می‌گوید: «يا راكبا قف‌ بالمحصب‌ من‌ مني‌ واهتف‌ بساكن‌ خيفها و الناهض‌،

سحرا إذا فاض‌ الحجيج‌ إلي‌ مني‌ فيضا كملتطم‌ الفرات‌ الفايض،‌

إن‌ كان‌ رفضا حب‌ آل‌ محمد فليشهد الثقلان‌ أني‌ رافضي‌».

«ای‌ سوار! در محصب‌ از سرزمین‌ منی‌ توقف‌ کن‌ و به‌ کسانی‌ که‌ در خیف‌ نشسته‌ یا ایستاده‌ هستند، ندا در ده‌؛

به‌هنگام‌ سحر آن‌گاه‌ که‌ سیلاب‌ حاجیان‌ به‌سوی‌ منی‌ سرازیر می‌شود؛

سیلابی‌ مواج‌، مانند امواج‌ سرکش‌ رودخانه‌ همیشه ‌لبریز فرات‌؛

که‌ اگر حب‌ آل‌ محمد ص رفض‌ است‌؛

پس‌ جن‌ و انس‌ هردو گواه‌ باشند که‌ من‌ رافضی‌ هستم‌».

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده ‌است‌ که‌ مشرکان‌ گفتند: شاید محمد در آنچه‌ که‌ انجام‌ می‌دهد (از امر تبلیغ‌)، خواهان‌ پاداشی‌ است‌. پس‌ این ‌آیه‌کریمه‌ نازل‌ شد تا این‌ پندارشان‌ را نفی‌ نموده‌ و در عوض‌، آنان‌ را به‌ مودت‌ و دوستی‌ با آن‌ حضرت‌ ص و نزدیکان‌شان‌ برانگیزد.

﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗاۖ فَإِن يَشَإِ ٱللَّهُ يَخۡتِمۡ عَلَىٰ قَلۡبِكَۗ وَيَمۡحُ ٱللَّهُ ٱلۡبَٰطِلَ وَيُحِقُّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٤.

«یا مگر می‌گویند: پیامبر بر خداوند دروغی‌ بسته‌است‌» یعنی: یا مگر این‌ گروه‌ ستمگر می‌گویند: محمد ص با ادعای‌ نبوت‌، بر خداوند أ دروغ‌ بربسته ‌است ‌«پس‌ اگر خدا بخواهد، بر دلت‌ مهر می‌نهد» یعنی: اگر نفست‌ این‌ پندار را بر تو القا کند که‌ بر خداوند أ دروغ‌ بربندی‌، بی‌گمان‌ او ـ اگر بخواهد ـ بر قلبت‌ مهر می‌نهد لذا بر دروغ‌ بستن‌ قادر نمی‌شوی‌. مراد، استبعاد دروغ‌بافی‌ از سوی‌ کسی‌ مانند پیامبر اکرم‌ ص است‌. ابوالسعود در تفسیر خویش‌ می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ شاهدی‌ بر بطلان‌ افترای‌ مشرکان‌ است‌ زیرا بیانگر این‌ امر می‌باشد که‌ اگر آن حضرت‌ ص بر خداوند أ دروغ‌ برمی‌بست‌، خداوند أ به ‌طور قطع‌ او را ـ با کوبیدن‌ مهر بر قلبش‌ ـ از این‌ کار بازمی‌داشت‌، به‌گونه‌ای‌ که‌ هیچ‌ معنایی‌ از معانی ‌آن‌ افتراها در ضمیرش‌ نقش‌ نمی‌بست‌ و او نمی‌توانست‌ به‌ حرفی‌ از آن‌ حروف ‌نطق‌ کند».

«و خدا باطل‌ را» یعنی: شرک‌ و افترارا «محو می‌کند» پس‌ اگر آورده‌های ‌پیامبر ص باطل‌ می‌ بود، قطعا خداوند أ آن‌ها را محو و نابود می‌کرد چنان‌‌که ‌عادت‌ پروردگار در خصوص‌ افتراکنندگان‌ به‌ وی‌ این‌ بوده‌ است‌ «و حق‌ را» یعنی: اسلام‌ را «استوار می‌دارد» ولذا آن‌ را «با کلمات‌ خویش‌» یعنی‌ با آنچه‌ که‌ از قرآن‌ نازل‌ کرده‌ است‌، بیان‌ می‌دارد «همانا الله به‌ راز سینه‌ها» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌ در دل‌های بندگان‌ است‌ «داناست‌».

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَعۡفُواْ عَنِ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ وَيَعۡلَمُ مَا تَفۡعَلُونَ٢٥.

«و اوست‌ کسی‌ که‌ توبه‌ را از بندگان‌ خود می‌پذیرد» یعنی: از بندگان‌ گنهکارش ‌توبه‌ و بازگشت‌شان‌ را به‌سوی‌ خود از گناهانی‌ که‌ کرده‌اند، می‌پذیرد. این‌ تعریض‌ وکنایه‌ گویی‌ به‌ بندگان‌ نافرمان‌ است‌ که: باید به‌ توبه‌ روی‌ آورند «و از گناهان‌ درمی‌گذرد» اعم‌ از صغیره‌ و کبیره‌ آن‌ها «و آنچه‌ می‌کنید» از گناه‌ و توبه‌ «را می‌داند» پس‌ در قبال‌ آن‌ به‌ شما جزای‌ مناسب‌ می‌دهد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌بن‌ مالک‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا ص فرمودند: «بی‌گمان‌ خداوند متعال‌ به‌ توبه‌ بنده‌ خود ـ هنگامی‌ که‌ به‌سوی‌ وی‌ بازمی‌گردد ـ شادمان‌تر از کسی‌ از شماست‌ که‌ مرکب ‌سواریش‌ در بیابانی‌ از نزدش ‌گریخته‌ در حالی‌که‌ غذا و نوشیدنی‌اش‌ نیز بر بالای‌ آن‌ مرکب‌ قرار داشته‌ است‌ و او از یافتن‌ مرکب‌ خویش‌ نا امید گشته‌ و در این‌ حال‌ نومیدانه‌ به‌پای‌ درختی‌ می‌آید و خود را در سایه‌ آن‌ به‌ پهلو می‌افگند و در این‌ اثنا که‌ او غرق‌ در نومیدی ‌فروافتاده ‌است‌، بناگاه‌ می‌بیند که‌ مرکبش‌ در نزدش‌ ایستاده ‌است‌ پس‌ افسار آن‌ را می‌گیرد و از شدت‌ شادمانی‌ و خوشحالی‌ (دست‌ و پاچه‌ شده‌ و از روی‌ شکرگزاری) می‌گوید: «اللهم‌ أنت‌ عبدي‌ و أنا ربك». «بارخدایا! تو بنده‌ من‌ هستی‌ و من‌ پروردگارت‌!!».

﴿وَيَسۡتَجِيبُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضۡلِهِۦۚ وَٱلۡكَٰفِرُونَ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدٞ٢٦.

سپس‌ خداوند أ قبول‌ توبه‌ را با قبول‌ دعا مورد تأکید قرار داده‌ و می‌فرماید: «و دعای‌ کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند اجابت‌ می‌کند» و آنچه‌ را که‌ از وی‌ خواسته‌اند، به‌ ایشان‌ ارزانی‌ می‌دارد «و از فضل‌ خویش‌ به‌ آنان ‌می‌افزاید» یعنی: بر آنچه‌ که‌ از وی‌ خواسته‌اند، یا بر ثوابی‌ که‌ سزاوار آنند، از روی‌ فضل‌ و بخشش‌ خویش‌ به‌ ایشان‌ افزونتر نیز می‌دهد «ولی‌ برای‌ کافران‌ عذاب ‌سختی‌ خواهد بود» زیرا آنان‌ از وادی‌ فضل‌ و ایمان‌ الهی‌ به‌دور افتاده‌ و به‌ بیابآن‌های ‌تاریک‌ کفر و بیغوله‌های‌ ظلمانی‌ گمراهی‌، رهسپار شده‌اند.

«و اگر خدا روزی‌ را بر بندگانش‌ گسترده‌ می‌داشت‌» و فراخ‌ می‌گردانید «مسلما در زمین‌ سر به‌ عصیان‌ بر می‌داشتند» و نعمت‌ را ناسپاسی‌ کرده‌ تکبر می‌ورزیدند و طالب‌ چیزی‌ می‌شدند که‌ خواستن‌ آن‌ در حوزه‌ حق‌ و توان‌ و شایستگی‌ آنان‌ نبود «ولیکن‌ آنچه‌ را بخواهد به‌ اندازه‌ای‌ فرود می‌آورد» یعنی: روزی‌ را برای‌ بندگانش ‌به‌اندازه‌ سنجیده‌ و مقرر، برحسب‌ مشیت‌ خویش‌ و آنچه‌ که‌ حکمت‌ بالغه‌ وی ‌اقتضا کند، فرود می‌آورد «هر آینه‌ او به‌ بندگانش‌ آگاه‌ است‌» و احوالشان‌ را تماما می‌داند پس‌ آنچه‌ را که‌ حکمت‌ وی‌ اقتضا نماید، برایشان‌ عنایت‌ می‌دارد «و بینا» است‌ بر آنچه‌ که‌ به‌ صلاحشان‌ است‌؛ از گشاده‌ داشتن‌ روزی‌، یا تنگ‌داشتن‌ آن‌.

حاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از علی‌ س روایت‌ کرده‌است‌ که‌ فرمود: «این ‌آیه‌ کریمه‌ درباره‌ اصحاب‌ صفه‌ نازل‌ شد، هنگامی‌ که‌ ایشان‌ آرزوی‌ دنیا و توانگری‌ را کرده‌ و گفتند: کاش‌ ما هم‌ صاحب‌ مال‌ و مکنت‌ بودیم‌...». خباب ‌بن ‌ارت‌ س می‌گوید: «این‌ آیه ‌کریمه‌ درباره‌ ما اهل‌ صفه‌ نازل‌ شد زیرا ما به ‌اموال‌ بنی‌قریظه‌ و نضیر و بنی‌قینقاع‌ نگریستیم‌ و آرزو کردیم‌ که‌ کاش‌ نظیر آن‌ها را داشتیم‌». در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «از بندگانم‌ کسی‌ هست‌ که‌ او را جز توانگری‌ به‌ صلاح‌ نمی‌آورد و اگر فقیرش‌ سازم‌، بی‌گمان‌ دینش‌ را بر وی‌ تباه‌ کرده‌ام‌ و از بندگانم‌ کسی‌ هست‌ که‌ او را جز فقر به‌ صلاح‌ نمی‌آورد و اگر توانگرش‌ سازم‌، دینش‌ را بر وی‌ تباه‌ ساخته‌ام‌».

﴿وَيَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥۚ وَهُوَ ٱلۡوَلِيُّ ٱلۡحَمِيدُ٢٨.

«و اوست‌ کسی‌ که‌ باران‌ را فرود می‌آورد» بارانی‌ که‌ سودمندترین‌ نوع‌ روزی‌، عامترین‌ آن‌ از نظر فایده‌ و اثر گذارترین‌ آن‌ در سامان‌دهی‌ کاروبار زندگی‌ است‌؛ «پس‌ از آن‌که‌ نومید شدند» از فرود آمدن‌ باران‌. و چنین‌ است‌ که‌ بندگان‌ با این ‌فروفرستادن‌ باران‌ بعد از نومیدی‌، مقدار و میزان‌ رحمت‌ باری‌‌تعالی‌ را در حق‌ خویش‌ می‌شناسند و او را در برابر آنچه‌ که‌ شکرگزاری‌ وی‌ در قبال‌ آن‌ واجب ‌است‌، شکر و سپاس‌ می‌گزارند «و رحمت‌ خویش‌ را نشر می‌کند» یعنی: حق‌‌تعالی‌ رحمت‌ خود را بر همه‌ چیز ـ اعم‌ از دشت‌ و صحرا و کوه‌ و سبزه‌ و انسان‌ و حیوان‌... ـ گسترده‌ و فراگیر می‌گرداند. قتاده‌ می‌گوید: «به‌ ما نقل‌ کرده‌اند که‌مردی‌ به‌ عمر بن ‌خطاب‌ س گفت: ای‌ امیرالمؤمنین‌! قحطی‌ باران‌ است‌ و مردم ‌ناامید شده‌اند! عمر س فرمود: اکنون‌ دیگر باران‌ بر شما فرود آمد‌! سپس‌ این ‌آیه‌ کریمه‌ را تلاوت‌ کرد: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ مِنۢ بَعۡدِ مَا قَنَطُواْ [الشورى: ۲۸] «اوست‌ کسی‌که‌ باران‌ را پس‌ از آن‌که‌ نومید شدند، فرود می‌آورد». «و هموست‌ کارساز» صالحان‌ و شایستگان‌ از بندگانش‌؛ با احسان‌ و جلب‌ منافع‌ برایشان‌ و دفع‌ آفت‌ها و ناملایمات‌ از ایشان‌ «حمید» است‌ پس‌ در برابر انعام‌ خویش‌، سزاوار حمد و سپاس ‌از جانب‌ ایشان‌ می‌باشد.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ وَهُوَ عَلَىٰ جَمۡعِهِمۡ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٞ٢٩.

«و از آیات‌» دال‌ بر عظمت‌ و قدرت‌ بی‌منت‌های‌ «اوست‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌» بر این‌ کیفیت‌ عجیب‌ و بر این‌ صنعت‌ بدیع‌ لذا آسمآن‌ها و زمین‌ در کیان ‌وجود و صفات‌ و خصوصیات‌ خود، بر وجود صانعی‌ توانا و حکیم‌ دلالت ‌می‌کنند «و» از آیات‌ دال‌ بر عظمت‌ و قدرت‌ بی‌منتهای‌ اوست‌ آنچه‌ «در آن‌ دو از جانوران‌ پراکنده‌ است‌ و او هرگاه‌ بخواهد، بر گرد آوردن‌ آنان‌» در روز قیامت ‌«تواناست‌» یعنی: باری‌ تعالی‌ آن‌ موجودات‌ زنده‌ و جاندار را در هرجایی‌ که‌ باشند ـ آن‌گاه‌ که‌ بخواهد ـ گرد می‌آورد و او بر این‌ کار توانایی‌ کامل‌ دارد.

استاد محمد سلیمان‌ عبدالله‌ الاشقر اختصار کننده‌ تفسیر «فتح‌القدیر» امام ‌شوکانی‌ می‌گوید: «من‌ بر این‌ نظرم‌ که‌ خدای‌ ‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ آشکارا به ‌ما خبر داده‌ است‌ که‌ او در آسمآن‌ها نیز موجودات‌ زنده‌ و جانداری‌ را آفریده ‌است‌ و بعید نیست‌ که‌ آن‌ جانوران‌ در برخی‌ از ستارگان‌ و سیارگانی‌ قرار داشته‌ باشند که‌ طبیعت‌ آن‌ها برای‌ زندگی‌ حیوانی‌ آماده‌ است‌». صاحب‌ تفسیر «المنیر» نیز می‌گوید: «برخی‌ از دانشمندان‌ با استدلال‌ به‌ این‌ فرموده‌ خدای‌ متعال: ﴿وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٖۚ [الشورى: ۲٩] وجود مخلوقاتی‌ دیگر بجز فرشتگان‌ را در ستارگان‌ و عوالم‌ علوی‌ بعید نمی‌دانند، همان‌ طوری‌ که‌ سفینه‌های‌ فضایی‌ جدید و کاوش‌های‌ نجومی‌، به‌دنبال‌ کشف‌ وجود پدیده‌ حیات‌ در ستاره‌ مریخ‌ اند اما دلالت‌ آیه‌ بر این‌ امر قطعی ‌نیست‌ زیرا تفسیر آیه‌ مبارکه‌ وجه‌ دیگری‌ نیز دارد، این‌ وجه‌ ـ بنابر یکی‌ از اقوال‌ـ این‌ است‌ که: مراد آیه‌ جانورانی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ها را در زمین‌ پراکنده‌است‌».

﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ٣٠.

«و هر مصیبتی‌ به‌ شما برسد» هر چه‌ که‌ باشد؛ اعم‌ از غم‌ و درد و ناخوشی‌ و قحطی‌ و فقر و زندان‌ و غیره‌ «به‌ سبب‌ کار و کردار خودتان‌ است‌» پس‌ بدانید که‌ شما به‌عنوان‌ مجازاتی‌ از سوی‌ خداوند أ، بدان‌ مصاب‌ شده‌اید و سبب‌ آن‌، چیزی‌ جز گناهانی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اید، نیست‌. تعبیر: «أیدیکم: دستانتان‌ به‌ عمل‌ آورده‌» بدین‌خاطر به‌کار رفته‌ که‌ کارهای‌ انسان‌ اکثرا با دستانش‌ انجام‌ می‌شود «و او از بسیاری‌» از گناهانی‌ که‌ بندگان‌ انجام‌ می‌دهند «در می‌گذرد» و از روی‌ کرم‌ آن‌ها را در برابر آن‌ مجازات‌ نمی‌کند، همان‌ گونه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ با مصایبی‌ که‌ به‌ بنده ‌می‌رساند؛ گناهانش‌ را از وی‌ کفاره‌ و جبران‌ نموده‌ و بر وی‌ می‌بخشاید زیرا باری‌تعالی‌ بزرگوارتر از آن‌ است‌ که‌ بعد از مجازات‌ دنیا، جزای‌ آنان‌ را یکبار دیگر در آخرت‌ تکرار نماید. در عین‌ حال‌، حق‌ تعالی‌ از بسیاری‌ از گناهان‌ در گذشته‌ و آن‌ها را عفو می‌کند و بر آن‌ها خط بطلان‌ می‌کشد.

باید دانست‌؛ گاهی‌ هم‌ مصیبتی‌ که‌ به‌ مؤمن‌ می‌رسد، در برابر گناهی‌ که‌ مرتکب ‌آن‌ شده‌ باشد، نیست‌ و او در برابر آن‌ مصیبت‌، مأجور و صاحب‌ پاداش‌ است‌. به‌قولی: آیه‌ کریمه‌ مخصوص‌ به‌ کافران‌ می‌باشد. یعنی: کافران‌ به‌سبب‌ گناهانشان ‌به‌ مصیبتها دچار می‌گردند، بی‌آن‌که‌ این‌ مصیبت‌ها کفاره‌کننده‌ گناهی‌ از گناهانشان ‌بوده‌ یا پاداشی‌ را برایشان‌ به‌همراه‌ داشته‌ باشد چنان‌‌که‌ خداوند أ، مجازات ‌دنیوی‌ آنان‌ را در برابر بسیاری‌ دیگر از گناهانشان‌ فرو گذاشته‌ و به‌سبب‌ آن‌ گناهان ‌در دنیا عذابشان‌ نمی‌کند بلکه‌ تا سرای‌ آخرت‌ مهلتشان‌ می‌دهد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابی‌سعید خدری‌ و ابوهریره‌ ب آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ ما يصيب ‌المؤمن‌ من‌ نصب‌ ولا وصب‌ ولا هم‌ ولا حزن‌ إلا كفر الله‌ عنه‌ بها من‌ خطاياه‌ حتي ‌الشوكة‌ يشاكها». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، هیچ‌ رنج‌ وبیماری‌ و نگرانی‌ و اندوهی‌ به‌ مؤمن‌ نمی‌رسد مگر این‌که‌ خداوند به‌سبب‌ آن‌، برخی‌ از گناهانش‌ را از او کفاره‌ می‌کند و می‌بخشاید، حتی‌ آن‌ خاری‌ را که‌ برتنش‌ می‌خلد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إذا كثرت‌ ذنوب‌ العبد ولم‌ يكن‌ له‌ ما يكفرها ابتلاه‌ الله ‌تعالي‌ بالحزن‌ ليكفرها». «چون‌ گناهان‌ بنده‌ بسیار شود و برایش‌ چنان‌ اعمال‌ نیکی ‌وجود نداشته ‌باشد که‌ آن‌ گناهان‌ را کفاره‌ نماید، خدای‌ ‌ او را به‌ اندوه‌ مبتلا می‌کند تا آن‌ اندوه‌، آنها را کفاره‌ نماید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «ما ينزل‌ العقاب‌ إلا بذنب‌ ولا يرتفع‌ إلا بتوبة». «عذاب‌ جز به‌سبب‌ گناهی ‌فرود آورده‌ نمی‌شود و جز با توبه‌ای‌ برداشته‌ نمی‌شود».

﴿وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ٣١.

«و شما در زمین‌ عاجزکننده‌ نیستید» یعنی: شما در روی‌ زمین‌ از عذاب ‌خداوند أ گریزنده‌ نیستید بلکه‌ آنچه‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ بر شما از مصایب‌ مقدر کرده‌ باشد، حتما به‌ شما رسیدنی‌ و فرودآمدنی‌ است‌ «و شما را جز خدا هیچ ‌کارسازی‌ نیست‌« که‌ یاریتان‌ دهد و آنچه‌ را که‌ باری‌ تعالی‌ بر شما مقدر کرده‌ است‌، از شما بازدارد «و نه‌ هیچ‌ نصرت‌دهنده‌ای‌ است‌» که‌ شما را از عذاب‌ خداوند أ ـ چون‌ بر شما فرود آمد ـ برهاند.

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلۡجَوَارِ فِي ٱلۡبَحۡرِ كَٱلۡأَعۡلَٰمِ٣٢

«و از نشانه‌های‌ شگرف‌ او کشتی‌ها در دریاست‌» جوار: کشتی‌های‌ روان‌ و شناگر است‌، که‌ آن‌ کشتی‌ها «مانند کوه‌ها» است‌ در بزرگی‌ خود. مجاهد گفته ‌است: اعلام: کاخهاست‌. یعنی: آن‌ کشتی‌ها در بزرگی‌ خود مانند کاخهاست‌.

﴿إِن يَشَأۡ يُسۡكِنِ ٱلرِّيحَ فَيَظۡلَلۡنَ رَوَاكِدَ عَلَىٰ ظَهۡرِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّكُلِّ صَبَّارٖ شَكُورٍ٣٣.

«اگر بخواهد باد را» که‌ سبب‌ سیر و حرکت‌ کشتی‌هاست‌ «ساکن‌ می‌گرداند آن‌گاه ‌آن‌ها» یعنی: آن‌ کشتی‌ها «بر پشت‌ آن‌» یعنی: بر پشت‌ دریا «راکد» یعنی: ساکن ‌و بی‌حرکت‌ «می‌مانند، قطعا در این‌» وجود و حرکت‌ کشتی‌ها «آیاتی ‌است‌» یعنی: نشانه‌ها و دلالت‌های‌ روشن‌ و بزرگی‌ است‌ «برای‌ هر صبار شکوری‌» یعنی: برای‌ هر بسیار شکیبا و صبر کننده‌ای‌ بر بلاها و برای‌ بسیار شکرگزاری‌ بر نعمت‌ها. البته‌ صبر و شکر، دو صفت‌ سترگ‌ برای‌ مؤمن‌ کامل‌ است‌ زیرا مؤمن‌ از دو حالت‌ بیرون‌ نیست‌، یا در نعمتی‌ است‌ که‌ بر آن‌ شکر می‌گزارد، یا در مصیبتی ‌است‌ که‌ بر آن‌ صبر می‌کند.

﴿أَوۡ يُوبِقۡهُنَّ بِمَا كَسَبُواْ وَيَعۡفُ عَن كَثِيرٖ٣٤.

«یا» اگر حق‌ تعالی‌ بخواهد «اهل‌ کشتی‌ها را به‌سبب‌ کار و کردارشان‌ هلاک ‌می‌کند» و کشتی‌ نشینان‌ را به‌سبب‌ گناهانی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اند، با غرق‌ کردنشان‌ نابود می‌کند «و او از بسیاری‌» از کشتی ‌نشینان‌ «در می‌گذرد» با درگذشتن‌ از گناهانشان‌ لذا از غرق‌ نجات‌شان‌ می‌دهد.

﴿وَيَعۡلَمَ ٱلَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٖ٣٥.

«و کسانی‌ که‌ در آیات‌ ما مجادله‌ می‌کنند، بدانند که‌ آنان‌ را هیچ‌ گریزگاهی‌» و راه ‌فرار و خلاصی‌ از عذاب‌ ما «نیست‌».

﴿فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيۡءٖ فَمَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٣٦.

«پس‌ آنچه‌ شما داده‌ شده‌اید» ای‌ مردم‌! اعم‌ از مؤمنان‌ و دیگران‌ «از هر چیز که ‌باشد» از بهره‌ها و نعمت‌ها؛ مانند توانگری‌ و گشایش‌ در روزی‌، این‌ها همه ‌«برخورداری‌ زندگی‌ دنیاست‌» پس‌ بدانید که‌ بهره‌ دنیا، بهره‌ای‌ است‌ اندک‌ در ایامی ‌اندک‌، که‌ به‌سرعت‌ منقضی‌ می‌شود و از بین‌ می‌رود «و آنچه‌ نزد الله است‌» از ثواب‌ و پاداش‌ طاعات‌؛ مانند باغهای‌ بهشتی‌ «بهتر است‌» از این‌ اندک ‌بهره‌ دنیا «و پاینده‌تر است‌» زیرا پاداش‌ الهی‌ همیشگی‌ و گسست‌ ناپذیر است‌ در حالی‌که ‌بهره‌ دنیا به‌سرعت‌ می‌گذرد و نابود می‌شود. پاسخ‌ این‌ سؤال‌ که‌ چه‌ کسانی ‌شایستگی‌ پاداش‌ بهشتی‌ را دارند، این‌ است: «برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و به ‌پروردگارشان‌ توکل‌ می‌کنند» یعنی: کسانی‌ که‌ همه‌ کار خویش‌ را به‌ او تفویض ‌نموده‌ و در تمام‌ شؤون‌ خویش‌، بر او تکیه‌ می‌کنند.

علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ می‌گوید: «ابوبکر س تمام‌ مالش‌ را در راه‌ خدا أ انفاق‌ کرد سپس‌ کسانی‌ او را بر این‌ کار سرزنش‌ کردند، همان‌ بود که‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد».

سپس‌ خدای‌ ‌ در آیات‌ بعدی‌ «۳٩ ـ ۳٧» اهل‌ بهشت‌ را به ‌علاوه‌ ایمان ‌و توکل‌، به‌ اوصاف‌ ذیل‌ توصیف‌ می‌نماید:

۱- ایشان‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند.

۲- ایشان‌ در هنگام‌ قدرت‌، عفو و گذشت‌ را پیشه‌ خود می‌کنند.

۳- ایشان‌ از خدای‌ متعال‌ کاملا انقیاد و اطاعت‌ می‌کنند.

۴- ایشان‌ نماز را برپا می‌دارند.

۵- ایشان‌ به‌ نظام‌ شور و مشورت‌ پایبنداند.

۶- ایشان‌ در راه‌ خیر انفاق‌ می‌کنند.

٧- ایشان‌ در حق‌ شجاع‌ و دلیرند. چنان‌که‌ می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ يَغۡفِرُونَ٣٧.

«و همچنین‌» بهشت‌ برین‌ «برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ از گناهان‌ کبیره‌» مانند شرک‌، فرار از جنگ‌، زنا و غیره‌... «پرهیز می‌کنند».

بیان‌ محققانه‌ گناهان‌ در سوره‌ نساء «آیه‌/۳۱» گذشت‌ از جمله‌ در آنجا از ابن‌ عباس‌س نقل‌ کردیم‌ که‌ فرمود: «گناه‌ کبیره‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ خداوند متعال ‌آن‌ را با تهدیداتی‌ چون‌ آتش‌ دوزخ‌، یا خشم‌، یا لعنت‌، یا عذاب‌ خویش‌ همراه ‌کرده‌ باشد».

«و» همچنین‌ بهشت‌ برین‌ برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ پرهیز می‌کنند «از فواحش‌» یعنی: از زشتی‌ها و ناشایستی‌ها، که‌ عبارت‌ است‌ از: گناهانی‌ چون‌ قتل‌، زنا، گواهی ‌دروغ‌ و مانند آن‌ها. گفتنی‌ است‌ که‌ هرچند این‌ها نیز از گناهان‌ کبیره‌اند ولی‌ گویی ‌در سنگینی‌ خود از گناهان‌ کبیره‌ بزرگتر می‌باشند لذا مستقلا ذکر شدند «و» از اوصاف‌ بهشتیان‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ «چون‌ به‌ خشم‌ در می‌آیند، درمی‌گذرند» یعنی‌ درمی‌گذرند از تعدی‌ای‌ که‌ ایشان‌ را به‌خشم‌ آورده‌ است‌ پس‌ خشم‌ خویش‌ را فرومی‌خورند و با کسی‌ که‌ بر ایشان‌ ستم‌ نموده‌، با حلم‌ و بردباری‌ رفتار می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما انتقم‌ النبي ص لنفسه‌ قط إلا أن‌ تنتهك‌ حرمات ‌الله». «رسول‌ خدا ص هرگز به‌خاطر خودشان‌ انتقام‌ نگرفتند مگر این‌که‌ حرمتی‌ از حرمات‌ خدای‌ در هم‌ شکسته‌ شود».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: این‌ آیه‌ درباره‌ عمر س ـ هنگامی‌که‌ در مکه‌ از سوی‌ مشرکان‌ به‌ باد دشنام‌ و ناسزا گرفته‌ می‌شد ـ نازل‌ گردید. به‌قولی: این‌آیه‌ درباره‌ ابوبکر س نازل‌ شد؛ هنگامی‌که‌ بعضی‌ او را سرزنش‌ کردند که‌ چرا مالش‌ را در راه‌ خدا أ انفاق‌ کرده‌ است‌ و نیز آن‌گاه‌ که‌ به‌ باد دشنام‌ و ایذا واستهزاء گرفته‌ شد ولی‌ بردباری‌ پیشه‌ کرد.

﴿وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ٣٨.

«و» بهشتیان‌ «کسانی‌» اند «که‌ ندای‌ پروردگارشان‌ را اجابت‌ کرده‌اند» یعنی: فرمان‌ او را در آنچه‌ که‌ ایشان‌ را بدان‌ فراخوانده‌، اجابت‌ کرده‌ و پذیرفته‌اند و از پیامبران اطاعت‌ کرده‌اند «و» بهشتیان‌ کسانی‌ اند که‌ «نماز را برپا داشته‌اند» در اوقات‌ آن‌ها با رعایت‌ شروط و آداب‌ و ارکان‌ آن‌ها. دلیل‌ این‌که‌ خداوند أ نماز را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردانید، این‌ است‌ که‌ نماز برترین‌ انواع‌ عبادات‌ است‌ زیرا نماز پیوند و رابطه‌ای‌ است‌ میان‌ بنده‌ و پروردگارش‌ «و» از اوصاف ‌بهشتیان‌ این‌ است‌ که‌ «کارشان‌ با یک‌دیگر از سر مشورت‌ است‌» یعنی: در هر کاری‌ که‌ بر ایشان‌ رخ‌ نماید، در میان‌ خویش‌ رایزنی‌ و مشورت‌ می‌کنند پس‌ در تصمیم‌ گیری‌ها نه‌ شتاب‌ می‌ورزند و نه‌ تک‌رأیی‌ می‌کنند لذا برخی‌ از آن‌ها بر برخی ‌دیگر در هیچ‌ کاری‌ استبداد و خودرأیی‌ نمی‌ورزند.

باید دانست‌ که‌ حوزه‌ مشاوره‌، امور و شؤون‌ عامه‌ است‌؛ مانند تعیین‌ خلیفه ‌(حاکم‌)، تدبیر شؤون‌ دولت‌ و اداره‌ امور آن‌، توظیف‌ کارگزاران‌ و والیان ‌(استانداران‌) و احکام‌ قضاء. همین‌طور، این‌ آیه‌ شامل‌ مشورت‌ در امور خاصه ‌نیز می‌شود. حسن‌ بصری‌ / گفته‌ است: «هیچ‌ قومی‌ با یک‌دیگر مشاوره‌ نکردند، جز این‌که‌ بر بهترین‌ و شایسته‌ترین‌ امورشان‌ راهیاب‌ شدند». و ـ چنان‌که‌ در روایات‌ آمده‌ است‌ ـ رسول‌ اکرم‌ ص با اصحاب‌شان‌ در اموری‌ که‌ متعلق‌ به‌ جنگ ‌بود، مشورت‌ می‌کردند اما در احکام‌ با اصحاب‌شان‌ مشورت‌ نکردند زیرا احکام‌ با تمام‌ اقسام‌ خویش‌ ـ اعم‌ از فرض‌، مستحب‌، مکروه‌، مباح‌ و حرام‌ ـ از جانب ‌خدای‌ ‌ مقرر گردیده‌ است‌.

ولی‌ پس‌ از آن‌که‌ خداوند أ رسول ‌اکرم‌ ص را به‌سوی‌ خویش‌ برگرفت‌، صحابه‌ کرام‌ س در احکام‌ نیز با همدیگر مشاوره‌ نموده‌ و آن‌ها را از کتاب‌ و سنت ‌استنباط می‌کردند. گفتنی‌ است‌؛ اولین‌ امری‌ که‌ صحابه س درباره‌ آن‌ باهم‌ مشاوره‌ کردند، قضیه‌ خلافت‌ بود زیرا رسول‌ خدا ص درباره‌ جانشینی‌ خود صراحتا چیزی ‌نفرموده‌ بودند. همین‌ طور صحابه ‌س در امر ارتداد قبایل‌ باهم‌ رأی‌ زنی‌ و مشاوره‌ کردند، که‌ سرانجام‌ ابوبکر صدیق‌ س به‌ جنگ‌ با مرتدان‌ مصمم‌ شد. همچنین ‌اصحاب س در امر میراث‌ پدر بزرگ‌ (جد) و در کیفیت‌ اجرای‌ حد شراب‌نوشی ‌نیز باهم‌ مشاوره‌ کردند. همان‌ طور که‌ ایشان‌ بعد از رسول‌ خدا ص در جنگ‌ها نیز باهم‌ مشورت‌ می‌کردند تا بدانجا که‌ عمر س با «هرمزان‌» که‌ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شده‌ و به‌ محضر ایشان‌ آمده‌ بود، درباره‌ جنگ‌ با «کسری‌» مشورت‌ کرد. در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ ترمذی‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إذا كان ‌أمراؤكم‌ خياركم‌ وأغنياؤكم‌ سمحاءكم‌ وأمركم‌ شوري‌ بينكم‌ فظهر الأرض‌ خير لكم‌ من ‌بطنها، وإذا كان‌ أمراؤكم‌ شراركم‌ وأغنياؤكم‌ بخلاؤكم‌ وأموركم‌ إلي‌ نسائكم‌ فبطن ‌الأرض‌ خير لكم‌ من‌ ظهرها». «آن‌گاه‌ که‌ حکام‌ و امرای‌ شما بهترین‌های‌ شما باشند و توانگران‌ شما بخشنده ‌ترینهایتان‌ و کارتان‌ در میانتان‌ به‌ شور و مشورت‌ باشد، روی ‌زمین‌ برای‌ شما از شکم‌ آن‌ بهتر است‌ ولی‌ آن‌گاه‌ که‌ امرای‌ شما بدترین‌های‌ شما باشند و توانگرانتان‌ بخیلانتان‌ و (تولیت‌ عامه) کارهایتان‌ به‌ زنانتان‌ واگذاشته‌ شده ‌باشد، شکم‌ زمین‌ برای‌ شما از روی‌ آن‌ بهتر است‌».

«و» از اوصاف‌ بهشتیان‌ این‌ است‌ که: «از آنچه‌ روزیشان‌ داده‌ایم‌، انفاق ‌می‌کنند» در راه‌ خیر و آن‌ را بر نیازمندان‌ و در راه‌ خدا أ صدقه‌ می‌کنند. ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌، امت‌ اسلامی‌ را به‌ اوصاف‌ و خصوصیاتی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌ که‌ در میان‌ فریضه‌ دینی‌ (نماز)، فریضه‌ اجتماعی‌ (زکات‌ و انفاق‌) و فریضه ‌سیاسی‌ (شوری‌) جمع‌ می‌کنند چنان‌ که‌ ابوبکر جصاص‌ حنفی‌ در کتاب ‌«احکام‌ القرآن‌»، نزدیک‌ به‌ همین‌ معنی‌ را بیان‌ کرده‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ که: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ انصار نازل‌ شد زیرا رسول‌ خدا ص ایشان‌ را به‌سوی‌ ایمان‌ فراخواندند و ایشان‌ دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ گفتند.

﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡبَغۡيُ هُمۡ يَنتَصِرُونَ٣٩.

«و» بهشتیان‌ «کسانی‌ هستند که‌ چون‌ به‌ آنان‌ تعدی‌» و ستمی‌ از سوی ‌تجاوزگری‌ «رسید، انتقام‌ می‌گیرند» زیرا ضعف‌ نشان‌ دادن‌ و تسلیم ‌شدن‌ در برابر تجاوزگر، از اوصاف‌ کسانی‌ نیست‌ که‌ خدای‌ ‌ عزتمندشان‌ گردانیده‌، آنجاکه‌ فرموده ‌است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ [المنافقون: ۸]. «و عزت‌ از آن‌ خدا و رسولش‌ و مؤمنان‌ است‌» لذا مؤمنان‌ باید بدانند که‌ انتقام‌ کشی‌ در هنگام‌ تجاوز فضیلت‌ است‌ و ناتوانی‌ و خواری‌ و ذلت‌پذیری‌ از اوصاف‌شان‌ نیست‌ بلکه‌ این‌ صفات‌؛ صفات‌ کافران‌ به‌ خدای‌ ‌ و جاهلان‌ به‌ وی‌ می‌باشد.

باید دانست‌ که‌ در میان‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ و ﴿وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمۡ يَغۡفِرُونَ [الشورى: ۳٧] «و چون‌ خشمگین‌ شوند، گذشت‌ می‌کنند»، هیچ‌ تعارضی‌ نیست‌ زیرا هر یک‌ از این‌ دو آیه‌، مجال‌ و موضع‌ خاص‌ به‌ خود را دارد از آن‌ روی‌ که‌ عفو بر دو قسم‌ است:

۱- عفوی‌ که‌ سبب‌ فرونشاندن‌ فتنه‌ و آرامش ‌بخشیدن‌ به‌ اوضاع‌ و بازگشت‌ جانی ‌از جنایتش‌ می‌باشد، که‌ چنین‌ عفوی‌ ستوده‌ است‌ و آیات‌ عفو بر آن‌ حمل‌ می‌شود و چنین‌ عفو و گذشتی‌، از اخلاق‌ متعارف‌ در تعامل‌ میان‌ یک‌ امت‌ واحده‌ است‌.

۲- عفوی‌ که‌ سبب‌ جرأتمندی‌ ستمگر و درازدستی‌ وی‌ در گمراهیش‌ و به‌ استضعاف ‌کشیدن‌ امت‌ باشد، ناپسند و ناستوده‌ است‌. که‌ آیات‌ وارده‌ درباره‌ لزوم ‌انتقام ‌کشیدن‌ بر آن‌ حمل‌ می‌شود و این‌گونه‌ انتقام‌کشی‌، در مقاومت‌ علیه‌ دشمن‌ خارجی‌ و در هنگام‌ غصب‌ حق‌ واجب‌ است‌. البته‌ مثال‌های‌ روشنگر در هردو مورد بسیار است‌، از جمله‌ مثال‌ها در مورد عفو: عفو یوسف‌÷ از برادرانش‌ بود، با آن‌که‌ او بر مؤاخذه‌ ایشان‌ قدرت‌ داشت‌ همچنین‌ از جمله‌ این‌ مثال‌ها، عفو رسول‌ خدا ص از اهل‌ مکه‌ بعد از فتح‌ آن‌ بود، همین‌ طور عفو ایشان‌ از «غورث ‌بن‌ حارث‌» هنگامی‌ که‌ شمشیر رسول‌ خدا ص را درحالی‌که‌ ایشان‌ در خواب‌ بودند گرفت‌ و از غلاف‌ کشید و در این‌ حال‌ رسول‌ خدا ص بیدار شدند و بر او با هیبت‌ چنان‌ نهیب‌ زدند که‌ شمشیر ایشان‌ از دستش‌ افتاد و ایشان‌ شمشیر خود را گرفتند آن‌گاه اصحاب‌شان‌ را فراخوانده‌ و آن‌ها را از توطئه‌ او علیه‌ جان‌ خویش ‌آگاه‌ کردند و سپس‌ عفوش‌ نمودند.

و از جمله‌ مثال‌ها در مورد انتقام‌، این‌ روایت‌ است: روزی‌ زینب ل به‌ عائشه ل روی‌ کرد و او را دشنام‌ می‌داد، رسول‌ خدا ص او را از این‌ کار نهی‌ کردند اما از دشنام ‌دادن‌ بازنایستاد آن‌گاه‌ به‌ عائشه‌ فرمودند: «دونك ‌فانتصري: اینک‌ تو آزادی‌ پس‌ انتقام‌ بگیر!». در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که ‌عائشه‌ ل گفت: «چون‌ رسول‌ خدا ص به‌ من‌ اجازه‌ دادند، زینب‌ را چنان‌ کوبیدم‌ که‌ آب‌ دهانش‌ خشک‌ شد».

﴿وَجَزَٰٓؤُاْ سَيِّئَةٖ سَيِّئَةٞ مِّثۡلُهَاۖ فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ٤٠.

«و جزای‌ بدی‌، بدی‌ای‌ مانند آن‌ است‌» خدای‌ سبحان‌ این‌ حقیقت‌ را روشن ‌می‌سازد که‌ شیوه‌ عدالت‌ در امر انتقام‌‌ کشی‌، همانا بسنده‌ کردن‌ بر رعایت‌ برابری‌ دراین‌ باره‌ است‌، نه‌ در پیش‌ گرفتن‌ زیاده‌ روی‌ در انتقام‌. مجاهد و سدی‌ گفته‌اند: «مراد از این‌ بدی‌ همانند، دادن‌ پاسخی‌ است‌ که‌ مماثل‌ و همانند تعدی‌ طرف ‌مقابل‌ باشد، مثلا اگر کسی‌ به‌ تو گفت: خدا خوارت‌ سازد! تو هم‌ در پاسخش ‌بگو: خدا خودت‌ را خوار سازد. بی‌آن‌که‌ تجاوز کنی‌ و جواب‌ یک‌ سخن‌ را با بیشتر از آن‌ بدهی‌». «پس‌ هرکه درگذرد و به ‌اصلاح‌ آورد» یعنی: هرکس‌ از ستمگرخویش‌ در گذرد و با عفو نمودن‌ از وی‌ در هنگام‌ قدرت ‌یافتن‌ بر انتقام‌ کشی‌، رفتاری‌ نیک‌ و اصلاح‌ منشانه‌ با وی‌ در پیش‌ گیرد؛ «پاداش‌ او بر عهده‌ خداست‌» و این‌ پاداش‌ نزد وی‌ ضایع‌ نمی‌شود. اما باید دانست‌ که‌ عجز و ذلت ‌پذیری‌، از فضایل‌ نیست‌ بلکه‌ نشانه‌ پستی‌ و دنائت‌ است‌. یعنی: خدای‌ سبحان‌ بر آن‌ عفو و گذشتی‌ پاداش‌ می‌دهد که‌ انسان‌ در آن‌، بر گرفتن‌ حقش‌ و انتقام‌کشی‌ از ستمگرش‌ قادر باشد ولی‌ این‌ کار را برای‌ رضای‌ خدا أ فرو گذارد. «به‌ راستی‌ خدا ظالمان ‌را دوست‌ نمی‌دارد» یعنی: کسانی‌ را که‌ به‌ ظلم‌ آغاز می‌کنند، دوست‌ ندارد، نه‌کسانی‌ را که‌ پاسخ‌ ظلم‌ را با انتقام‌ کشی‌ می‌دهند همچنین‌ او کسانی‌ را که‌ در انتقام‌کشی‌ تعدی‌ کرده‌ و در آن‌ از حد درمی‌گذرند، دوست‌ ندارد زیرا تجاوز از حد، خود ظلم‌ است‌.

﴿وَلَمَنِ ٱنتَصَرَ بَعۡدَ ظُلۡمِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَا عَلَيۡهِم مِّن سَبِيلٍ٤١.

«و هرکه بعد از ستمی‌ که‌ دیده‌است‌» یعنی: بعد از آن‌که‌ ظالم‌ در حق‌ وی‌ ستمی ‌نموده‌است‌ «انتقام‌ گیرد پس‌ آن‌ گروه‌؛ بر آنان‌ هیچ‌ راهی‌ نیست‌» یعنی: آنان‌ مورد ملامت‌، مؤاخذه‌ یا مجازات‌ قرار نمی‌گیرند زیرا حق‌ گرفتن‌ قصاص‌ در جنایات ‌عمدی‌ و در دشنام‌ دادن‌ و بد گفتن‌، برای‌ مجنی ‌علیه‌ (کسی‌ که‌ بر وی‌ جنایتی‌رفته ‌است‌) همچنین‌ ضمان‌ (غرامت‌) در جنایات‌ غیر عمد ـ مانند اتلاف‌ها ـ شرعا ثابت‌ است‌؛ و در این‌ موارد، معامله‌ همانند و بالمثل‌ جواز دارد، نه‌ تجاوز.

﴿إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَظۡلِمُونَ ٱلنَّاسَ وَيَبۡغُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٤٢.

«جز این‌ نیست‌ که‌ راه‌» ملامت‌ و ایراد و مجازات‌ «تنها بر کسانی‌ است‌ که‌ به ‌مردم‌ ستم‌ می‌کنند» یعنی: آغازگر تعدی‌ و تجاوز بر آنانند «و در روی‌ زمین‌ به‌ ناحق ‌سر بر می‌دارند» یعنی: بر جان‌ و مال‌ مردم‌ به‌ ناحق‌ تعدی‌ کرده‌ و با ستمگری‌ و سلب‌ و غصب‌ حق‌ مردم‌، بر آنان‌ تکبر و گردنکشی‌ می‌کنند «آن‌ گروه‌» در برابر ظلم‌ و گردنکشی‌ و تجاوز خویش‌ «عذابی‌ دردناک‌ در پیش‌ دارند» در روز قیامت‌.

﴿وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ٤٣.

«و هرکه‌ صبر کند» بر آزار و تعدی‌ دیگران‌ و دست‌ به‌ انتقام‌کشی‌ نزند «و درگذرد» از ستمگرش‌، بعد از آن‌که‌ بر انتقام‌ کشی‌ و باز پس‌ گیری‌ حقش‌ از او قدرت‌ یافت‌ «قطعا این‌» صبر و گذشت‌ و خویشتن‌داری‌ «از عزم‌ امور است‌» یعنی: از امور ستوده‌ و سترگ‌ و شایسته‌ سپاس‌ است‌ که‌ بر آن‌ ثواب‌ و ثنا مترتب‌ می‌شود زیرا انسان‌ خشمگین‌، در این‌ صبر و حوصله‌مندی‌ از خود ثبات‌ نشان‌ داده‌ و اسیر شهوت‌ انتقام‌کشی‌ نشده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «وما زاد الله‌ عبدا بعفو إلا عزا». «خدای‌ بر بنده‌ای‌ به‌ سبب‌ عفو وی‌، جز عزت ‌نمی‌افزاید». شاه‌ ولی‌ الله دهلوی‌ / می‌گوید: «گذشت‌ از حق‌ خویش‌ عزیمت‌ و انتقام‌ گرفتن‌ رخصت‌ است‌ و انتقام‌ کشی‌ برای‌ ضعفای‌ قوم‌ لازم‌ است‌ مگر آن‌که ‌درگذرند».

کلبی‌ و فراء در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ «۴۳ ـ ۴۱» روایت‌ کرده‌اند که: این ‌آیات‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ س نازل‌ شد زیرا هنگامی‌ که‌ یکی‌ از انصار وی‌ را دشنام‌ داد، ابوبکر س نخست‌ پاسخ‌ گفت‌ ولی‌ بعد از آن‌ خود را نگاه‌ داشت‌ و انتقامی‌ نکشید.

﴿وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن وَلِيّٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَتَرَى ٱلظَّٰلِمِينَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ يَقُولُونَ هَلۡ إِلَىٰ مَرَدّٖ مِّن سَبِيلٖ٤٤.

«و هرکه‌ را خدا گمراه‌ کند» به‌سبب‌ رضایش‌ به‌ کفر «پس‌ بعد از وی‌ او را هیچ‌ کارسازی‌ نیست‌» یعنی: بعد از خدا أ هیچ‌ کسی‌ برایش‌ نیست‌ که‌ هدایتش‌ را برعهده‌ گیرد و یاریش‌ دهد «و ستمکاران‌ را» یعنی: مشرکان‌ تکذیب‌کننده‌ رستاخیز و زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ را «می‌بینی‌، که‌ چون‌ عذاب‌ را بنگرند» یعنی: چون‌ به‌سوی ‌دوزخ‌ بنگرند «می‌گویند: آیا راهی‌ برای‌ برگشتن‌» به‌ دنیا «هست‌؟» که‌ نیست‌!.

﴿وَتَرَىٰهُمۡ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا خَٰشِعِينَ مِنَ ٱلذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرۡفٍ خَفِيّٖۗ وَقَالَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِيهِمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ فِي عَذَابٖ مُّقِيمٖ٤٥.

«و آنان‌ را می‌بینی‌ که‌ چون‌ بر آتش‌ دوزخ‌ عرضه‌ دارندشان‌، از خواری‌ فروتن ‌شده‌اند» یعنی: به‌سبب‌ خواری‌ و زبونی‌ای‌ که‌ به‌ آنان‌ پیوسته‌ است‌، فروتن‌ و متواضع‌ شده‌اند «به‌ گوشه‌ چشم‌ نیم‌گشاده‌ می‌نگرند» یعنی: از شدت‌ خوف‌ وهراس‌، دزدانه‌ و ذلیلانه‌، زیر چشمی‌ به‌سوی‌ دوزخ‌ می‌نگرند «و اهل‌ ایمان‌ گفتند: قطعا زیانکاران‌» کامل‌ همانا «کسانی‌ هستند که‌ روز قیامت‌ به‌ خود و خانواده‌ خویش ‌زیان‌ زده‌اند» زیان‌ زدن‌شان‌ به‌ خودشان‌ به‌ این‌ است‌ که‌ خود را در آتش‌ دوزخ‌ وعذاب‌ جاودان‌ آن‌ درافگنده‌ و به‌ چنگال‌ عذاب‌ سپرده‌اند، بی‌آن‌که‌ کمترین‌ امیدی‌ به‌ نجات‌ خویش‌ داشته‌ باشند اما زیان ‌زدن‌شان‌ به‌ خانواده‌هایشان‌ در این‌ است‌که: سبب‌ گمراهی‌ آنان‌ شده‌اند پس‌ اگر خانواده‌هایشان‌ با آنان‌ در دوزخ‌ باشند، از وجود آنان‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌برند و اگر خانواده‌هایشان‌ در بهشت‌ باشند، نیز میانشان ‌مانع‌ و حایلی ‌ابدی‌ افگنده‌ شده‌ لذا با جدایی‌ از همدیگر، به‌ آن‌ها زیان‌ رسانده‌اند «آگاه‌ باشید که‌ ستمکاران‌ در عذابی‌ پایدارند» که‌ هیچ‌ پایانی‌ ندارد.

و این‌، پایان‌ سخن‌ مؤمنان‌، یا تصدیقی‌ از سوی‌ خداوند أ بر سخنان‌شان‌ است‌.

﴿وَمَا كَانَ لَهُم مِّنۡ أَوۡلِيَآءَ يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن سَبِيلٍ٤٦.

«و جز الله برایشان‌ دوستانی‌ نیست‌ که‌ آن‌ها را نصرت‌ دهند» و در این‌ مقام‌ و موقف‌، عذاب‌ را از آنان‌ دفع‌ کنند «و هرکه را خدا گمراه‌ کند، هیچ‌ راهی‌ برایش‌» به‌سوی‌ نجات‌ «نیست‌».

﴿ٱسۡتَجِيبُواْ لِرَبِّكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۚ مَا لَكُم مِّن مَّلۡجَإٖ يَوۡمَئِذٖ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٖ٤٧.

«پروردگارتان‌ را اجابت‌ کنید» یعنی: به‌ ندای‌ دعوت‌ پروردگارتان‌ به‌سوی‌ ایمان ‌به‌ او، به‌ کتاب‌ها و پیامبرانش‌ و به‌ هر آنچه‌ که‌ شما را به‌ سوی‌ آن‌ فرامی‌خواند، لبیک‌ بگویید «پیش‌ از آن‌که‌ از جانب‌ الله روزی‌ بیاید» یعنی: روز عذابی‌ «که‌ آن‌ را برگشتی‌ نیست‌» و هیچ‌ کسی‌ آن‌ را برگردانده‌ نمی‌تواند، یا این‌که‌، خدای‌ ‌خود پس‌ از آن‌که‌ به‌ آن‌ حکم‌ نموده‌، آن‌ را بر نمی‌گرداند. که‌ مراد از آن: روز قیامت‌، یا روز مرگ‌ است‌ «در آن‌ روز، برای‌ شما هیچ‌ پناهگاهی‌ نیست‌» که‌ به‌ آن‌پناه‌ برید «و برای‌ شما هیچ‌ منکری‌ نیست‌» یعنی: شما در آن‌ روز هیچ‌ منکری‌ را نمی‌یابید که‌ عذابی‌ را که‌ بر شما فرود آمده‌، انکار کند و آن‌ را ناپسند بداند و خودتان‌ نیز قدرت‌ انکار چیزی‌ از گناهان‌ خویش‌ را ندارید زیرا اعمالتان‌ در کارنامه‌هایتان‌ ثبت‌ شده‌ است‌ و زبآن‌ها و اندام‌ها و پوستهایتان‌ نیز به‌ آن‌ گواهی ‌می‌دهد لذا از عذاب‌ خدا أ هیچ‌ پناهگاهی‌ جز به‌سوی‌ خود وی‌ وجود ندارد.

﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظًاۖ إِنۡ عَلَيۡكَ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُۗ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ فَرِحَ بِهَاۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَيِّئَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ فَإِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ كَفُورٞ٤٨.

«پس‌ اگر رویگردان‌ شدند» از اجابت‌ ندای‌ حق‌ «ما تو را بر آنان‌ نگهبان‌» اعمال‌شان‌ «نفرستادیم‌» تا آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ محاسبه‌ کنی‌ پس‌ ما تو را ناظر و مراقب‌ آنان‌ نگمارده‌ایم‌ «بر عهده‌ تو جز پیام‌رسانی‌» آن‌ پیامهایی‌ که‌ مأمور ابلاغ‌ آن‌ها به‌ مردم‌ شده‌ای‌ «نیست‌» و جز این‌، هیچ‌ تکلیف‌ دیگری‌ بر عهده‌ نداری ‌و تو این‌ مأموریت‌ را به‌درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌ «و ما چون‌ رحمتی‌ از جانب‌ خود به‌ انسان‌ بچشانیم‌» یعنی: نعمتی‌ مانند سلامتی‌، توانگری‌، امنیت‌ و غیره‌ «بدان‌ شاد شود» یعنی: به‌ سبب‌ آن‌ نعمت‌، سرمست‌ و مغرور و متکبر می‌گردد «و اگر به‌ آنان ‌مصیبتی‌ برسد» یعنی: بلا، بیماری‌، فقر، یا ترسی‌ برسد «به‌سبب‌ آنچه‌ دست‌های ‌آنان‌ پیش‌ فرستاده‌ است‌» از گناهان‌ «آن‌گاه‌ انسان‌ ناسپاس‌ است‌» تمام‌ نعمت‌ها را فراموش‌ کرده‌ و فقط از بلا یادآوری‌ می‌کند و در علت‌ و سبب‌ فرود آمدن‌ آن‌ هیچ ‌تأمل‌ نمی‌ورزد پس‌ این‌ ناسپاسی‌ای‌ است‌ آشکار. تعبیر «دست‌های‌ آنان‌ پیش‌فرستاده‌است‌»، از آن ‌روی‌ است‌ که‌ بیشتر اعمال‌ با دست‌ انجام‌ می‌شود. البته‌ نمودهای‌ ناسپاسی‌، در مردان‌ کمتر و در زنان‌ بیشتر دیده‌ می‌شود. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ای‌ گروه‌ زنان‌! صدقه‌ بدهید زیرا من‌ شما را اکثریت‌ اهل‌دوزخ‌ دیده‌ام‌. در این‌ هنگام‌ زنی‌ گفت: به‌ چه‌ سبب‌ ای‌ رسول‌ خدا؟ فرمودند: «لأنكن‌ تكثرن‌ الشكاية‌ و تكفرن‌ العشير، لو أحسنت‌ إلي‌ احداهن‌ الدهر، ثم‌ تركت‌ يوما قالت‌ ما رأيت‌ منك‌ خيرا قط». «زیرا شما (از زندگی) بسیار شکایت‌ می‌کنید و شوهران‌ را ناسپاسی‌ می‌نمایید؛ اگر به‌ یکی‌ از زنان‌ تمام‌ عمر نیکی‌ کنی‌، سپس‌ این ‌نیکی‌ را فقط یک‌ روز از وی‌ دریغ‌ داری‌، می‌گوید: من‌ هرگز از تو هیچ‌ خیری ‌ندیده‌ام‌!».

﴿لِّلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُۚ يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ٤٩.

«فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ صاحب‌ اختیار و مالک‌ تصرف‌ در آن‌هاست‌ به‌ هرگونه‌ که‌ بخواهد پس‌ نه‌ برای‌ آنچه‌ که‌ او داده ‌است‌، بازدارنده‌ای‌ است‌ و نه‌ برای‌ آنچه‌ که‌ بازداشته‌ است‌، دهنده‌ای‌ و دلیل‌ آن ‌این‌ است‌ که: «هر چه‌ بخواهد می‌آفریند» از خلق‌ و نشانه‌ آن‌ این‌ است‌ که: «به‌ هرکس‌ بخواهد، فرزندان‌ دختر و به‌ هرکس‌ بخواهد، فرزندان‌ پسر می‌بخشد» یعنی: به‌ هرکس‌ که‌ بخواهد، دخترانی‌ چند می‌بخشد درحالی‌که‌ هیچ‌ پسری‌ با آنان‌ نیست‌ و به هرکس‌ که‌ بخواهد، پسرانی‌ چند می‌بخشد؛ در حالی‌که‌ هیچ‌ دختری‌ با آنان ‌نیست‌.

﴿أَوۡ يُزَوِّجُهُمۡ ذُكۡرَانٗا وَإِنَٰثٗاۖ وَيَجۡعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًاۚ إِنَّهُۥ عَلِيمٞ قَدِيرٞ٥٠.

«یا برایشان‌ پسران‌ و دختران‌ را جمع‌ می‌کند» یعنی: به‌ بعضی‌ از خلقش‌ هم ‌فرزند پسر و هم‌ فرزند دختر می‌دهد و دختران‌ و پسران‌ ـ هردو ـ را به‌ وی‌ می‌بخشاید. پس‌ معنای‌ (یزوجهم‌) در اینجا، جمع‌ کردن‌ میان‌ پسران‌ و دختران ‌است‌ «و هرکه‌ را بخواهد، عقیم‌ می‌گرداند» یعنی: او را سترون‌ و فاقد قدرت‌ باروری ‌و بارورسازی‌ می‌گرداند که‌ نه‌ برایش‌ فرزند پسری‌ به‌ دنیا آید و نه‌ فرزند دختری ‌«هر آینه‌ اوست‌ دانای‌ توانا» یعنی: او به‌ کسانی‌ که‌ سزاوار بخشودن‌ هر قسم‌ از این‌اقسام‌ موالید می‌باشند، بسیار دانا و بر بخشیدن‌ موالید با این‌ گونه‌ تفاوت‌ها، بسی‌ تواناست‌ زیرا این‌ نشانه‌ کمال‌ قدرت‌ وی‌ است‌ که‌ به‌ هرکس‌ هر چه‌ بخواهد؛ از انواع‌ نسلها می‌بخشد. شاید ذکر دختران‌ پیش‌ از پسران‌ در آیه‌ کریمه‌، برای ‌خوشحال ‌ساختن‌ دل‌های پدران‌ و شادباش‌گفتن‌ به‌ آنان‌ در تولد دختران‌ باشد؛ به‌مثابه‌ ردی‌ بر پندارهای‌ جاهلانه‌ اعراب‌ که‌ تولد دختر را بلایی‌ بزرگ‌ برای‌ خود می‌دانستند. چنان‌که‌ ایله‌ بن‌ اسقع‌ می‌گوید: «از یمن‌ و خجسته ‌بودن‌ زن‌ است‌ که ‌نخست‌ قبل‌ از فرزند پسر، فرزند دختر به ‌دنیا آورد چنان‌ که‌ خداوند أ نیز دختران ‌را بر پسران‌ مقدم‌ ذکر کرده‌ و فرموده‌ است: ﴿يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثٗا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ ٱلذُّكُورَ [الشورى: ۴٩]». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که: «چون‌ (در هنگام‌ مقاربت) آب‌ مرد برآب‌ زن‌ سبقت‌ گیرد، فرزند، پسر خلق‌ می‌شود و چون‌ آب‌ زن‌ بر آب‌ مرد سبقت ‌گیرد، فرزند، دختر خلق‌ می‌شود».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ نص‌ قرآنی‌ در این‌ دو آیه‌، بر غالب‌ انواع‌ موالید بشری ‌تصریح‌ کرده‌ و از ذکر موارد نادر، همچون‌ تولد فرزند خنثی‌ سکوت‌ نموده‌ است ‌زیرا مبنای‌ کار، بر غالب‌ و اکثر است‌ و حالات‌ نادر نیز در عموم‌ سخن‌ داخل ‌می‌شود.

بیشتر مفسران‌ برآنند که‌ حکم‌ این‌ آیات‌ در حق‌ تمام‌ مردم‌ عام‌ است‌ زیرا دلیلی‌ برای‌ تخصیص‌ آن‌ وجود ندارد، از آن‌ روی که‌ هدف‌ آیه‌ کریمه‌، بیان‌ نافذ بودن ‌قدرت‌ الهی‌ در آفرینش‌ اشیاء بر آن‌گونه‌ که‌ بخواهد و اراده‌ کند، می‌باشد. ولی‌ با این‌ وجود، مفسران‌ برای‌ هر حالت‌ از چهار مورد یادشده‌ در آیه‌ کریمه‌، مثال‌هایی ‌را از انبیای‌ عظام بیان‌ کرده‌اند تا مایه‌ تسلی‌ خاطر انسآن‌هایی‌ باشد که‌ از داشتن ‌دختر یا پسر محروم‌ می‌گردند؛ مثال‌ حالت‌ اول: لوط و شعیب‌ علیهماالسلام‌ اند که ‌فقط فرزند دختر داشتند نه‌ فرزند پسر. مثال‌ حالت‌ دوم: ابراهیم‌ ÷ است‌ که‌ جز فرزند پسر، فرزند دختری‌ نداشت‌. مثال‌ حالت‌ سوم: سیدنا محمد ص اند که‌ چهار فرزند پسر داشتند و چهار فرزند دختر؛ پسرانشان: قاسم‌، طاهر، عبدالله و ابراهیم‌ ودختران‌شان: زینب‌، رقیه‌، ام‌کلثوم‌ و فاطمه‌ بودند و همه‌ این‌ها از خدیجه‌ ل به‌ دنیا آمدند، بجز ابراهیم‌ که‌ از ماریه‌ قبطیه‌ به‌ دنیا آمد. و مثال ‌حالت‌ چهارم: عیسی‌ و یحیی‌ علیهماالسلام‌ اند که‌ نه‌ فرزند دختری‌ داشتند و نه ‌فرزند پسری‌.

﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ٥١.

«و هیچ‌ بشری‌ را نرسد» یعنی: سزاوار شأن‌ هیچ‌ بشری‌ در دنیا نیست‌ «که‌ خدا با او سخن‌ گوید، جز از راه‌ وحی‌» که‌ به‌ او وحی‌ کند و آن‌ کلام‌ به‌ وی‌ الهام‌ شود، یعنی‌ بر قلب‌ وی‌ افگنده‌ شود؛ چنان‌که‌ پروردگار متعال‌ بر مادر موسی‌ ÷ وحی‌ کرد که‌ او را در نیل‌ بیفگند و به‌ ابراهیم‌ ÷ وحی‌ کرد که‌ فرزندش‌ را ذبح‌ کند. البته ‌وحی‌ عبارت‌ است‌ از: خبر دادن‌ به‌ سرعت‌ به‌ طور پنهانی‌، یا القای‌ یک‌ چیز در قلب‌ انسان‌ به‌ وسیله‌ الهام‌ در بیداری‌، یا در خواب‌. البته‌ این‌ معنی‌ شامل‌ تکلم ‌بی‌واسطه‌ نیز می‌شود چنان‌ که‌ در حدیث‌ معراج‌ آمده‌است‌. «یا» سزاوار شأن‌ هیچ‌ بشری‌ در دنیا نیست‌ که‌ خداوند أ با او سخن‌ گوید، جز «از فراسوی ‌حجابی‌» چنان‌که‌ پروردگار متعال‌ با موسی‌ ÷ از پشت‌ حجاب‌ سخن‌ گفت‌. مراد خداوند متعال‌ از (من‌ وراء حجاب‌) این‌ است‌ که: کلام‌ حق‌ تعالی‌ از آنجایی‌ شنیده‌ می‌شود که‌ او خود در آنجا دیده‌ نمی‌شود پس‌ مراد، پرده‌ و حجاب‌ معروف‌ در میان‌ خلایق‌ نیست‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «حجاب‌ پروردگار نور است‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ سخن‌گفتن‌ بی‌واسطه‌ خداوند أ با ابلیس‌، وحیی‌ از جانب‌ او برای‌ وی‌ نامیده‌ نمی‌شود.

«یا فرستاده‌ای‌ بفرستد» یعنی: فرشته‌ای‌ را بفرستد «پس‌ به‌اذن‌ الله هر چه‌ او بخواهد وحی‌ می‌کند» یعنی: آن‌ فرشته‌ به‌ فرمان‌ خداوند أ و توفیق‌ او، آنچه‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ بخواهد به‌ پیامبری‌ از بشر وحی‌ می‌کند «هرآینه‌ الله بلند مرتبه‌ باحکمت ‌است‌» یعنی: والامرتبه‌ و برتر است‌ از صفات‌ نقص‌؛ باحکمت‌ است‌ در تمام ‌احکام‌ خویش‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ حکمتش‌ اقتضا کند، انجام‌ می‌دهد از این‌ روی‌، گاهی‌ با واسطه‌ سخن‌ می‌گوید و گاهی‌ بی‌واسطه‌.

باید دانست‌ که‌ حقیقت‌ وحی‌ نسبت‌ به‌ تمام‌ پیامبران یک‌ چیز است‌ اما مظاهر و انواع‌ آن‌ متعدد می‌باشد، که‌ در این‌ آیه ‌کریمه‌، فقط سه‌ نوع‌ از آن‌ ذکر شده‌ است‌. گفتنی‌ است‌؛ همه‌ انواع‌ وحیی‌ که‌ ذکر شد، بر رسول‌‌خدا ص نازل‌ گردید.

سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ این‌ بود که‌ یهودیان‌ به‌ رسول‌اکرم‌ ص گفتند: اگر تو به‌راستی‌ نبی‌ هستی‌ پس‌ چرا با خداوند سخن‌ نمی‌گویی‌ و به‌سوی‌ وی‌ نمی‌نگری ‌چنان‌ که‌ موسی‌ ÷ با وی‌ سخن‌ گفت‌؟ پس‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ نازل‌ شد و به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ نمود که‌ موسی‌ ÷ به‌سوی‌ خداوند متعال‌ ننگریسته‌ است‌.

﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢.

«و همین‌گونه‌ روحی‌ از امر خویش‌ را به‌سوی‌ تو وحی‌ کردیم‌» یعنی: چنان‌که‌ به ‌پیامبران‌ قبل‌ از تو وحی‌ فرستادیم‌ همچنین‌ به‌سوی‌ تو قرآن‌ را که‌ از امر ما است‌، وحی‌ فرستادیم‌. قرآن‌ «روح‌» است‌ زیرا وسیله‌ هدایت‌ انسآن‌ها و حیات بخش‌ آن‌ها از مرگ‌ کفر می‌باشد که‌ قلب‌ها به ‌وسیله‌ آن‌ زنده‌ شده‌ و جآن‌ها از آن‌ به‌ نشاط و طراوت ‌در می‌آیند «و تو پیشتر نمی‌دانستی‌ که‌ کتاب‌ چیست‌» زیرا رسول‌ خدا ص امی ‌بودند، نه‌ می‌خواندند و نه‌ می‌نوشتند «و نمی‌دانستی‌ که‌ ایمان‌ کدام‌ است‌؟» یعنی: تو قبل‌ از نبوت‌ معنای‌ ایمان‌ و تفاصیل‌ شرایع‌ و احکام‌ دینی‌ را نمی‌شناختی‌. حق‌ تعالی‌ ایمان‌ را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ ساخت‌ زیرا ایمان‌ رأس‌ و اساس‌ همه‌ شرایع‌ و احکام‌ است‌.

باید دانست‌ که‌ این‌ آیه‌کریمه‌، نفی‌کننده‌ حقیقت‌ ایمان‌ از رسول‌ اکرم‌ ص نیست ‌زیرا انبیا قبل‌ از مبعوث‌ شدن‌ به‌ نبوت‌ نیز از جهل‌ به‌ خداوند أ و صفات‌ آن‌ و شک ‌آوردن‌ در چیزی‌ از این‌ حقایق‌ معصوم‌ بوده‌اند و روایات‌ متعددی‌ در این ‌مورد که‌ انبیا را از این‌ نقیصه‌ تنزیه‌ می‌کند، در دست‌ است‌ بلکه‌ چنان‌که‌ گفتیم‌؛ مراد از «ایمان‌» در اینجا، شرایع‌ و احکامی‌ اند که‌ بر وحی‌ الهی‌ متکی ‌می‌باشند، یعنی: تو قبل‌ از نبوت‌ تفاصیل‌ شرایع‌ و احکام‌ دینی‌ را نمی‌شناختی‌. گفتنی‌ است‌؛ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ پیامبر اکرم ص قبل‌ از نبوت‌ نیز به ‌شریعتی‌ از شرایع‌ انبیای‌ پیشین‌ متمسک‌ نبوده‌اند.

«ولی‌ وحی‌ را نوری‌ گردانیدیم‌ که‌ هرکه‌ از بندگان‌ خود را بخواهیم‌ به‌ وسیله‌ آن‌ هدایت ‌می‌کنیم‌» یعنی: وحی‌ قرآن‌ را به‌ تو، روشنی‌ و راهنمائی‌ای‌ بر توحید و ایمان‌ و راه‌ و روش‌های‌ زندگی‌ گردانیدیم‌ که‌ به ‌وسیله‌ آن‌، هرکه‌ را که‌ هدایت‌ وی‌ را خواسته ‌باشیم‌، هدایت‌ کرده‌ و او را از تاریکی‌های‌ جهالت‌ و گمراهی‌ به‌سوی‌ نور هدایت‌ و علم‌ بیرون‌ می‌آوریم‌ و به‌سوی‌ دین‌ حق‌ راهنمون‌ می‌شویم‌ «و قطعا تو به‌سوی ‌راهی‌ راست‌» که‌ اسلام‌ است‌ «هدایت‌ می‌کنی‌» یعنی: فرامی‌خوانی‌ و راهنمون‌ می‌شوی‌.

﴿صِرَٰطِ ٱللَّهِ ٱلَّذِي لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِلَى ٱللَّهِ تَصِيرُ ٱلۡأُمُورُ٥٣.

«راه‌ همان‌ خدایی‌ که‌ آنچه‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌، از آن‌ اوست‌» در فرمانروایی‌، در آفرینش‌ و در بندگی‌ «آگاه‌ باشید که‌ کارها به‌ سوی‌ خدا بازمی‌گردد» یعنی: در روز قیامت‌، تمام‌ امور خلایق‌ به‌سوی‌ خداوند أ باز می‌گردد نه‌ به‌سوی ‌غیر وی‌ پس‌ اوست‌ که‌ درباره‌ آنان‌ داوری‌ می‌کند.

[۲۴] این‌ توصیف‌ در «آیه‌» ۲۸: (وامرهم‌ شوری‌ بینهم‌) آمده‌ است‌.

سوره‌ زخرف

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ آن‌که‌ در برگیرنده‌ اوصاف‌ بعضی‌ از مظاهر دنیا و بهره‌های‌ فانی‌ آن‌ و مقایسه‌ آن‌ها با نعمت‌های آخرت‌ است‌، «زخرف‌» نامیده ‌شد. زخرف: طلا، یا آرایشها و تجملات‌ است‌.

﴿حمٓ١ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ٢ إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٣.

خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌» و این‌ دو حرف‌، از حروف‌ مقطعه‌ است‌. «سوگند به‌ کتاب‌ مبین‌. هرآینه‌ ما آن‌ را قرآنی‌ عربی‌ قراردادیم‌» خداوند أ به‌ خود قرآن‌ بر این‌ حقیقت‌ سوگند یاد می‌کند که‌ قرآن‌ هدایت‌ و روشنی‌ و نور است‌ و معانی‌ و الفاظ آن‌ واضح‌ و آشکار می‌باشد. سبب‌ وضوح‌ و آشکار بودن‌ قرآن‌ هم ‌این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را به ‌زبان‌ عربی‌ نازل‌ کرده‌ است‌. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ کتاب‌ هر پیامبری‌ به‌زبان‌ قومش‌ نازل‌ شده‌است‌. «باشد که‌ تعقل‌ کنید» یعنی: ای‌گروه‌ عرب‌! ما قرآن‌ را به‌ زبان‌ عربی‌ نازل‌ کردیم‌ تا شما آن‌ را بفهمید و معانی‌ آن ‌را درک‌ کرده‌ احکام‌، آیات‌ و اندرزهای‌ آن‌ را فراگیرید زیرا قرآن‌ در بالاترین ‌درجات‌ بلاغت‌، بیان‌ و فصاحت‌ قرار داشته‌، تبیین‌کننده‌ و روشنگر مقاصد و تسهیل‌کننده‌ فهم‌ و دریافت‌ مفاهیم‌ است‌.

اما باید دانست‌ که‌ فرود آوردن‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربی‌، دلیل‌ بر آن‌ نیست‌ که‌ قرآن‌ کتابی‌ باشد مخصوص‌ به‌ قوم‌ عرب‌ نه‌ دیگران‌ زیرا نصوص‌ قرآن‌ بر جهانی‌ بودن ‌اسلام‌ و عمومیت‌ آن‌ برای‌ همه‌ عالم‌ انسان‌ و جن‌ دلالت‌ قطعی‌ دارند، از این‌ جهت ‌ابن‌زید ﴿لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ را به‌ «لعلکم‌ تتفکرون: تا شما تفکر و اندیشه‌ کنید» تفسیرکرده‌ است‌ و این‌ تفسیر به‌نظر اولی‌ می‌رسد زیرا بنابراین‌ تفسیر، این‌ خطاب‌ برای ‌همه‌ عرب‌ و عجم‌ عام‌ می‌شود اما بنا بر تفسیر ابن‌ عیسی‌ که‌ در معنای‌ ﴿لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ می‌گوید: «تا شما احکام‌ و معانی‌ آن‌ را بفهمید»؛ خطاب‌ مخصوص‌ به‌اعراب‌ می‌شود و عجم‌ را در بر نمی‌گیرد.

﴿وَإِنَّهُۥ فِيٓ أُمِّ ٱلۡكِتَٰبِ لَدَيۡنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ٤.

«و هر آینه‌ این‌ قرآن‌ در ام‌ الکتاب‌» یعنی: در لوح‌ محفوظ «نزد ما بلندقدر حکیم‌ است‌» یعنی: قرآن‌ نزد ما در لوح‌ محفوظ، بلندمرتبه‌، برخوردار از شرف‌ و فضلی ‌بس‌ عظیم‌ و دارای‌ الفاظ و بیانی‌ محکم‌ و استوار است‌ که‌ هیچ‌ اختلاف‌ و تناقضی ‌در آن‌ وجود ندارد.

علما از این‌ آیه ‌کریمه‌ و آیه: ﴿فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤ [عبس: ۱۳-۱۴] چنین‌ استنباط کرده‌اند که‌ شخص‌ بی‌وضوء، نباید قرآن‌ را مساس‌ کند زیرا فرشتگان‌، همه‌ مصاحف‌ و از جمله‌ قرآن‌ را در ملا اعلی‌ بزرگ ‌می‌دارند پس‌ اهل‌ زمین‌ به‌ این‌ کار سزاوارترند، چراکه‌ قرآن‌ به‌سوی‌ آن‌ها نازل‌ شده ‌و خطابش‌ متوجه‌ آنان‌ است‌.

﴿ أَن كُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّسۡرِفِينَ٥.

«آیا به ‌صرف‌ این‌که‌ شما قومی‌ از حد گذشته‌ هستید» یعنی: فقط به‌ سبب‌ این‌که ‌شما مشرکان‌ قومی‌ فرورفته‌ در گزافکاری‌ و زیاده‌روی‌ بوده‌ و بر آن‌ پای ‌می‌فشارید؛ «ذکر را از شما اعراض‌کرده‌ باز می‌داریم‌» نه‌! هرگز چنین‌ نمی‌کنیم‌. صفحا: از این‌ سخن‌ اعراب‌ است: «صفحت‌ عنه: از او روی‌ برگردانیدم‌». زیرا وقتی‌ از کسی‌ اعراض‌ کنید؛ یک‌ طرف‌ روی‌ و گردن‌ خود را از او برمی‌گردانید. کسائی‌ گفته‌است: «معنی‌ این‌ است‌ که‌ آیا پند قرآن‌ را از شما بازمی‌داریم‌ تا نه ‌بدان‌ مورد موعظه‌ قرار گیرید و نه‌ بدان‌ امر شوید؟». قتاده‌ در تعلیقی‌ بر تفسیر:﴿أَفَنَضۡرِبُ عَنكُمُ ٱلذِّكۡرَ صَفۡحًا [الزخرف: ۵] می‌گوید: «به‌ خدا سوگند؛ اگر در آن‌ هنگام‌ که‌ اوایل ‌این‌ امت‌، قرآن‌ را رد کردند، قرآن‌ از میان‌شان‌ برداشته‌ می‌شد، آن‌ها هلاک ‌می‌شدند اما خداوند أ به‌ آنان‌ با رحمت‌ خویش‌ بازگشت‌ و نزول‌ قرآن‌ را بر آنان ‌استمرار داد و در مدت‌ بیست‌ سال‌ ـ یا به‌ مدتی‌ که‌ خواسته‌ بود ـ آنان‌ را به‌سوی ‌قرآن‌ فراخواند». ابن ‌کثیر می‌گوید: «قتاده‌ در این‌ سخن‌ به‌ معنایی‌ ظریف‌ و دقیق ‌اشاره‌ کرده‌ است‌ زیرا او می‌گوید: باری‌ تعالی‌ از لطف‌ و رحمتی‌ که‌ بر این‌ امت ‌دارد، دعوت‌شان‌ به‌سوی‌ خیر و اندرز حکیمانه‌ را ـ که‌ همانا قرآن‌ است‌ ـ فرونگذاشت‌، هرچند آنان‌ از حد گذشته‌ و از این‌ دعوت‌ رویگردان‌ بودند بلکه‌ پیوسته ‌آن‌ها را به‌ سوی‌ آن‌ فراخواند تا کسانی‌ را که‌ هدایت‌شان‌ را مقدر نموده‌، به‌ وسیله‌ آن ‌هدایت‌ کند و بر کسانی‌ هم‌ که‌ شقاوت‌ و گمراهی‌ را مقدر کرده‌، حجت‌ را تمام ‌نماید».

﴿وَكَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِيّٖ فِي ٱلۡأَوَّلِينَ٦.

«و چه‌ بسیار پیامبرانی‌ که‌ در میان‌ پیشینیان‌» یعنی: در میان‌ امتهای‌ پیشین‌ «فرستادیم‌».

﴿وَمَا يَأۡتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٧.

«و هیچ‌ پیامبری‌ نزد آنان‌ نمی‌آمد مگر این‌که‌ او را به‌ استهزا می‌گرفتند» همانند استهزا و تمسخر قومت‌ به‌ تو. این‌ آیه‌ تسلیت‌ و دلجوئی‌ای‌ برای‌ رسول‌ خدا ص در روبرو شدنشان‌ با استهزای‌ قوم‌شان‌ است‌.

﴿فَأَهۡلَكۡنَآ أَشَدَّ مِنۡهُم بَطۡشٗا وَمَضَىٰ مَثَلُ ٱلۡأَوَّلِينَ٨.

«پس‌ نیرومندتر از آنان‌ را از روی‌ دست‌ درازی‌ هلاک‌ ساختیم‌» یعنی: مردمی‌ را که ‌از گروه‌ قریش‌ در دراز دستی‌ و نیرومندی‌، قوی ‌پنجه‌تر و نیرومندتر بودند ـ همانند قوم‌ عاد و ثمود ـ نابود کردیم‌ «و مثل‌ پیشینیان‌ گذشت‌» در قرآن‌، نه‌ یک‌بار بلکه ‌به‌تکرار. یعنی: شما در قرآن‌ از اخبارشان‌ آگاه‌ شده‌اید پس‌ از سرنوشتی‌ مانند سرنوشت‌ آنان‌ حذر کنید.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡعَلِيمُ٩.

«و اگر از آنان‌ بپرسی: آسمآن‌ها و زمین‌ را چه ‌کسی‌ آفریده‌؟ قطعا می‌گویند: آن‌ها را خداوند غالب‌ دانا آفریده‌ است‌» یعنی: اگر از این‌ گروه‌ کفار زیاده‌رو در میان‌ قومت‌بپرسی: چه‌کسی‌ این‌ کهکشآن‌های‌ بالا و پایین‌ را آفریده ‌است‌؟ بدون‌ شک‌ اقرار می‌کنند که‌ خداوند أ آفریننده‌ آن‌هاست‌ و منکر این‌ حقیقت‌ نمی‌شوند زیرا مشرکان‌ قریش‌ مانند دهریان‌ و ملحدان‌، منکر یگانگی‌ خدای‌ ‌ در آفرینش ‌عالم‌ نبودند بلکه‌ آن‌ها اشخاص‌ نیکوکار و صالح‌ و بتان‌ را با حق‌ تعالی‌ در پرستش ‌شریک‌ می‌ساختند تا به‌ پندار خود، آنان‌ را در میان‌ خود و میان‌ آفریننده‌ کل‌ هستی‌ واسطه‌ قرار دهند. که‌ دعوت‌ رسول ‌اکرم‌ ص در راستای‌ ابطال‌ این ‌واسطه‌های‌ دروغین‌ و برپا داشتن‌ عقیده‌ توحید بود.

﴿ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَجَعَلَ لَكُمۡ فِيهَا سُبُلٗا لَّعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠.

«همان‌ کسی‌ که‌ این‌ زمین‌ را برای‌ شما مهدی‌ گردانید» مهد: فرش‌ است‌. یعنی ‌زمین‌ را آسایشگاه‌ شما گردانید «و برای‌ شما در زمین‌ راه‌هایی‌ ساخت‌» که‌ در آن‌ها به‌ هر سمت‌ و سویی‌ که‌ بخواهید، راه‌ می‌پیمایید «باشد که‌ راه‌ یابید» به‌سوی‌ مقاصد و منافع‌ خویش‌؛ با پیمودن‌ آن‌ راه‌ها.

﴿وَٱلَّذِي نَزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّيۡتٗاۚ كَذَٰلِكَ تُخۡرَجُونَ١١.

«و همان‌ کسی‌ که‌ آبی‌ به‌اندازه‌» یعنی: به‌ مقداری‌ از آب‌ که‌ برای‌ کشاورزی‌ و آب‌ نوشیدنی‌ خود و چهارپایانتان‌ نیاز دارید «از آسمان‌ فرود آورد» پس‌ نه‌ آب‌ را از مقدار نیازتان‌ کمتر فرو فرستاد و نه‌ بیشتر تا کشتزارهایتان‌ نابود نگشته‌ و منازلتان ‌ویران‌ نگردد و خود شما نیز در اثر غرق‌شدن‌ نابود نشوید. «پس‌ به‌ وسیله‌ آن‌ سرزمینی‌ مرده‌ را زنده‌ گردانیدیم‌» یعنی‌ با آن‌ آب‌، سرزمینی‌ بی‌آب‌ و علف‌ را زنده ‌گردانیدیم‌ «همین‌گونه‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوید» یعنی: همین‌ گونه‌ از قبرهایتان‌ زنده ‌برانگیخته‌ می‌شوید. بدین‌سان‌، حق‌ تعالی‌ هم‌ بر توحید و هم‌ بر معاد، حجت‌ اقامه ‌کرد.

﴿وَٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلۡفُلۡكِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡكَبُونَ١٢ لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِۦ ثُمَّ تَذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّكُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَيۡتُمۡ عَلَيۡهِ وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ١٣.

«و همان‌ کسی‌ که‌ همه‌ زوجها را آفرید» یعنی: حق‌ تعالی‌ همه‌ اقسام‌، اصناف‌ و گونه‌های‌ موجوداتی‌ را که‌ بنای‌ هستی‌شان‌ را براساس‌ اصل‌ زوجیت‌ قرار داده‌، آفرید. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: او حیوانات‌ و نباتات‌ را نرینه‌ و مادینه‌ آفرید و همین‌طور از هر صنفی‌ از مخلوقات‌ زمین‌، نر و ماده‌ای‌ آفرید. گفتنی‌ است‌ که ‌امروزه‌ در روشنی‌ علوم‌ جدید، فرازهایی‌ از اعجاز این‌ آیه‌ کریمه‌ جلوه‌گر شده ‌است‌. «و برای‌ شما از کشتی‌ها و از چهارپایان‌ آنچه‌ را که‌ بر آن‌ سوار شوید، قرار داد تا بر پشت‌ آن‌ها» یعنی: تا بر پشت‌ آنچه‌ که‌ بر آن‌ها ـ از کشتی‌ها یا چهارپایان‌ ـ سوار می‌شوید؛ «راست‌ بنشینید و سپس‌ چون‌ بر آن‌ها برنشستید، نعمت‌ پروردگارتان‌ را» که ‌از رام‌ کردن‌ این‌ وسایل‌ سواری‌ برای‌ شما در بروبحر ارزانی‌ داشته‌ است‌ «یاد کنید وبگویید: پاک‌ است‌ کسی‌ که‌ این‌ مرکوب‌ را برای‌ ما مسخر ساخت‌» یعنی: آن‌ را برای‌ ما رام‌ کرد «و گرنه‌ ما بر آن‌ توانا نبودیم‌» یعنی: اگر خداوند أ آن‌ را برای‌ ما رام‌ نمی‌کرد، ما این‌ توان‌ را نداشتیم‌ که‌ آن‌ را رام‌ خویش‌ سازیم‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ از منظر قرآن‌، وسایل‌ سواری‌ به‌ کشتی‌ و شتر محدود نمی‌شود زیرا ما آیه‌ دیگری‌ داریم‌ که‌ ماشین‌ها، قطارها، هواپیماها و مانند آن‌ها از وسایل‌ سیروسفر جدید را نیز در بر می‌گیرد و آن‌ آیه‌ این‌ است: ﴿وَٱلۡخَيۡلَ وَٱلۡبِغَالَ وَٱلۡحَمِيرَ لِتَرۡكَبُوهَا وَزِينَةٗۚ وَيَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨ [نحل:‌۸] که‌ ترجمه‌ و تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤.

«و» آن‌ نعمت‌ها را برای‌ شما آفریدیم‌ تا بگویید: «به‌ راستی‌ که‌ ما به‌سوی ‌پروردگارمان‌ بازمی‌گردیم‌» در سرای‌ آخرت‌. پس‌ سفر و گذر بزرگ‌؛ همانا بازگشت‌ به‌سوی‌ خداوند متعال‌ در عالم‌ معاد است‌ تا هرکس‌ را در برابر کار و کردارش‌ جزا دهد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر س آمده‌ است‌ که ‌رسول ‌‌خدا‌ ص در هنگام‌ سفر ـ چون‌ سوار مرکب‌ خویش‌ می‌شدند ـ سه‌ بار تکبیر گفته‌ و آن‌گاه‌ می‌خواندند: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِينَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤ [الزخرف: ۱۳-۱۴] سپس‌ چنین‌ دعا می‌کردند: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ فِى سَفَرِنَا هَذَا الْبِرَّ وَالتَّقْوَى وَمِنَ الْعَمَلِ مَا تَرْضَى اللَّهُمَّ هَوِّنْ عَلَيْنَا سَفَرَنَا هَذَا وَاطْوِ عَنَّا بُعْدَهُ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِى السَّفَرِ وَالْخَلِيفَةُ فِى الأَهْلِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَكَآبَةِ الْمَنْظَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ فِى الْمَالِ وَالأَهْلِ». «بارالها! ما در این سفر خواهان نیکى و تقوى و عملى هستیم که باعث خشنودى تو باشد. بار الها! این سفر را براى ما آسان بگردان و دورى راه را براى ما نزدیک کن. اى الله! تویى همراه ما در این سفر، و تو جانشین ما در خانواده هستى. بار الها! از مشقت‏هاى سفر، و دیدن مناظر غم انگیز، و تحول ناگوار در مال و خانواده به تو پناه می برم». و چون‌ از سفر به‌ نزد خانواده‌ خویش‌ بازمی‌گشتند، می‌گفتند: «آيبون‌ تائبون‌ إن‌شاءالله‌ عابدون‌ لربنا حامدون». «توبه ‌کننده‌ بازگشت‌ کرده‌ایم‌ و اگر خدا بخواهد برای‌ او ـ که‌ پروردگار ما است‌ ـ عبادتگر و ستایشگریم‌». گفتنی‌ است‌ که ‌خداوند أ در سوره‌ «هود/۴۱»، دعای‌ دیگری‌ را برای‌ ما بر زبان‌ نوح ÷ آموزش‌ داده‌ است‌ که‌ چون‌ به‌ کشتی‌ سوار می‌شویم‌، باید آن‌ دعا را بخوانیم‌ و آن‌ این‌ دعاء است: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٞ رَّحِيمٞ [هود:۴۱] که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿وَجَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًاۚ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَكَفُورٞ مُّبِينٌ١٥.

«و» مشرکان‌ «برایش‌ از بندگانش‌ جزئی‌ قرار دادند» مراد از جزء در اینجا، فرشتگانند زیرا مشرکان‌ ایشان‌ را دختران‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پنداشتند و فرزند جزئی‌ از پدرش‌ می‌باشد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «فاطمة‌ بضعة‌ مني». «فاطمه ‌پاره‌ تن‌ من‌ است‌». «به‌ راستی‌ که‌ انسان‌ بس‌ ناسپاسی‌ آشکار است‌» زیرا او آشکارا منکر نعمت‌های خداوند أ بر خود می‌شود و از آنجا که‌ نعمت‌های ‌خداوند أ بر بنده‌ بسیار واضح‌ و آشکار است‌، انکار آن‌ها نیز دروغی‌ بس‌ آشکار می‌باشد چنان‌ که‌ این‌ گروه‌ نادان‌ ـ هنگامی‌ که‌ به‌ باری‌ تعالی‌ نسبت‌ فرزند را دادند ـ همین‌ دروغ‌ بزرگ‌ را در میان‌ آوردند.

﴿أَمِ ٱتَّخَذَ مِمَّا يَخۡلُقُ بَنَاتٖ وَأَصۡفَىٰكُم بِٱلۡبَنِينَ١٦.

«آیا از آنچه‌ می‌آفریند، خود دخترانی‌ برگرفته‌ و به‌ شما پسران‌ را برگزیده‌ است‌؟» یعنی: آیا حق‌ تعالی‌ جنس‌ مفضول‌ از دو صنف‌ پسر و دختر را ـ بر طبق ‌پندارهایتان‌ ـ برای‌ خودش‌ برگزیده‌ و جنس‌ فاضل‌ از این‌ دو صنف‌ را به‌ شما اختصاص‌ داده‌است‌؟ در حالی‌که‌ او آفریننده‌ و فعال‌ مایشاء است‌ و همه‌ چیز درگرو امر و اراده‌ وی‌ می‌باشد؟ چه‌ پندارهای‌ احمقآن‌های‌ می‌تنید!؟.

﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحۡمَٰنِ مَثَلٗا ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٌ١٧.

«و چون‌ یکی‌ از آنان‌ به‌ تولد آنچه‌ برای‌ رحمان‌ مثل‌ زده‌ خبر داده‌ شود» به‌کار بردن ‌مثل‌ در اینجا از آن‌روی‌ است‌ که‌ فرزند، مماثل‌ و همانند پدرش‌ می‌باشد. یعنی: چون‌ به‌ یکی‌ از آنان‌ خبر داده‌ شود که‌ فرزند دختری‌ برایت‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌، از این‌ خبر مغموم‌ شده‌ و اثر غم‌ و اندوه‌ بر چهره‌اش‌ نمایان‌ می‌گردد، آن‌گونه‌ که: «چهره‌اش‌ سیاه‌ می‌گردد» از اندوه‌ و درد تولد دختر، که‌ چرا به‌جای‌ وی‌، آن ‌نوزاد پسر نبوده‌ است‌ «در حالی‌ که‌ او پر از غم‌ می‌باشد» یعنی: سخت‌ در اندوه‌ فرورفته‌ و چنان‌ از این‌ امر در رنج‌ افتاده‌ است‌ که‌ پر از غم‌ شده‌ ولی‌ اندوه‌ خویش‌ را فرو می‌خورد.

﴿أَوَ مَن يُنَشَّؤُاْ فِي ٱلۡحِلۡيَةِ وَهُوَ فِي ٱلۡخِصَامِ غَيۡرُ مُبِينٖ١٨.

«آیا کسی‌ که‌ در زر و زیور پرورده‌ می‌شود و او در صف‌ خصومت‌ ظاهر نمی‌گردد؟» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ مشرکان‌ دختران‌ را به‌ خداوند سبحان‌ نسبت‌ دادند، در حقیقت‌ کسی‌ را به‌ او نسبت‌ دادند که‌ از شأنش‌ این‌ است‌ تا در زر و زیور پرورش‌ یافته‌ و از این‌که‌ به‌ امور خویش‌ بپردازد، عاجز می‌باشد و چون‌ به‌ میدان‌ خصومت‌ و جنگ‌ و جدل‌ کشیده‌ شود، به‌ برپا داشتن‌ حجت‌ خویش‌ و دفع‌ خصم‌ هم‌ قادر نیست‌، از آن‌روی‌ که‌ عقل‌ وی‌ نقصان‌ داشته‌ و اندیشه‌ وی‌ ضعیف‌ است‌ ـ که‌ زنان‌ غالبا چنین ‌هستند ـ لذا فساد این‌ سخن‌ مشرکان‌، ثابت‌ و مسلم‌ می‌باشد.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ رقت‌ طبع‌ زن‌ و غلبه‌ عاطفه‌ وی‌ بر عقلش‌ و میل‌ و گرایش‌ وی‌ به ‌تجمل‌ و لطافت‌ است‌. همچنین‌ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ پوشیدن‌ طلا و ابریشم‌ برای‌ زنان‌ مباح‌ و برای‌ مردان‌ حرام‌ می‌باشد.

﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ ٱلَّذِينَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُكۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَيُسۡ‍َٔلُونَ١٩.

«و مدعی‌ شدند که‌ فرشتگان‌ که‌ خود بندگان‌ خدای‌ رحمانند، مادینه‌اند» یعنی: سخن‌ سابق‌ مشرکان‌ که‌ گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدایند، متضمن‌ فساد دیگری‌ نیز هست‌ و آن‌ این‌ ادعاست‌ که‌ گویی‌ فرشتگان‌ مادینه‌اند در حالی‌که‌ فرشتگان‌ مخلوقات‌ نورانی‌ای‌ هستند که‌ به‌ نری‌ و مادگی‌ و خنثی‌ بودن‌ وصف‌ نمی‌شوند «آیا آفرینش‌ آن‌ها را شاهد بوده‌اند؟» یعنی: آیا در هنگام‌ آفرینش‌ خداوند متعال‌ حاضر بوده‌اند تا به‌ این‌ امر که‌ فرشتگان‌ مادینه‌اند، گواهی‌ بدهند؟! یا معنی‌ این‌ است: آیا آفرینش‌ فرشتگان‌ را دیده‌اند تا گواهی‌ بدهند که‌ آن‌ها مادینه‌اند؟ «این‌ گواهی‌ اینان ‌به ‌زودی‌ نوشته‌ خواهد شد» در دیوان‌ اعمال‌شان‌ تا در برابر آن‌ مجازات‌ شوند «و پرسیده‌ خواهند شد» از این‌ بهتان‌ در روز قیامت‌.

ابن ‌منذر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از قتاده‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: جمعی‌ از منافقان‌ گفتند: خداوند با جن‌ خویشاوندی‌ کرده ‌است‌ و از این‌ خویشاوندی‌ فرشتگان‌ پدید آمده‌اند!! پس‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ در رد سخن‌شان‌ نازل‌ شد.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمۗ مَّا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ٢٠.

«و گفتند: اگر خدای‌ رحمان‌ می‌خواست‌ ما آن‌هارا نمی‌پرستیدیم‌» یعنی‌ کفار گفتند: ای‌ مؤمنان‌! اگر خدای‌ رحمان‌ پنداری‌ شما می‌خواست‌؛ ما این‌ فرشتگان‌ را نمی‌پرستیدیم‌ پس‌ این‌ پرستش‌ ما به‌ مشیت‌ اوست‌. البته‌ این‌ سخن‌، سخن‌ حقی ‌است‌ که‌ از آن‌ باطلی‌ را خواسته‌اند زیرا هدف‌شان‌ از این‌ سخن‌ این‌ است‌ که ‌خداوند أ از عبادتشان‌ برای‌ بتان‌ راضی‌ است‌! که‌ این‌گونه‌ استدلال‌، قطعا بی‌پایه‌ و اساس‌ می‌باشد زیرا مشیت‌ الهی‌ عبارت‌ از ترجیح ‌یافتن‌ وجود بعضی‌ از ممکنات ‌بر بعضی‌دیگر است‌، چه‌ این‌ ممکنات‌ در حوزه‌ اوامر پروردگار قرار داشته‌ باشند و چه‌ در حوزه‌ نواهی‌ وی‌، چه‌ نیک‌ باشند و چه‌ بد پس‌ این‌ امر که‌ مشیت‌ الهی‌ بر چیزی‌ رفته‌ باشد، این‌ لزوما دلیل‌ رضای‌ او به‌ آن‌ چیز نیست‌، از این‌ جهت‌، خداوند أ به‌ جهالت‌شان‌ حکم‌ صادر نموده‌ و فرمود: «آنان به‌ این‌ امر علمی ‌ندارند» پس‌ این‌ پندارشان‌ که: چون‌ باری‌ تعالی‌ وقوع‌ چیزی‌ را بخواهد و اراده ‌کند، از آن‌ امر راضی‌ است‌، پنداری‌ است‌ فاقد دلیل‌ و بدون‌ پشتوانه‌ علم‌ بلکه ‌صرفا ناشی‌ از جهل‌ آنان‌ است‌ «آنان‌ جز دروغگو نیستند» در آنچه‌ که‌ گفتند پس‌ با نیرنگ‌ و تصنع‌ ناروا و حدس‌ بی‌اساس‌ خویش‌ خواسته‌ اند که‌ مغلطه ‌بافی‌ کنند، آن‌ها باید بدانند که‌ خداوند أ هم‌ مؤمن‌ را آفریده ‌است‌ و هم‌ کافر را اما او مؤمن‌ را دوست‌ می‌دارد و از کافر ناخشنود است‌، او به‌ حق‌ و ایمان‌ و خیر امر می‌کند وبه‌ کفر بندگانش‌ راضی‌ نیست‌.

﴿أَمۡ ءَاتَيۡنَٰهُمۡ كِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِكُونَ٢١ بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ٢٢.

«آیا به‌ آنان‌» یعنی: به‌ اهل‌ مکه‌ و غیر آنان‌ از مشرکان‌ «پیش‌ از آن‌ کتابی ‌دادیم‌؟» یعنی: یا مگر به‌ آنان‌ پیش‌ از قرآن‌ کتابی‌ داده‌ایم‌ که‌ در آن‌ کتاب‌، خطاب‌ به‌ آنان‌ چنین‌ نوشته‌ شده‌ است: شما بجز الله أ، دیگران‌ را بپرستید؟ «پس‌ به‌ آن‌ تمسک‌ می‌جویند؟» و آن‌ را مبنای‌ کار و حجت‌ و دلیل‌ خویش‌ قرار می‌دهند؟! خیر! موضوع‌ چنین‌ نیست‌ و آن‌ها در پرستش‌ غیر خدای‌ سبحان‌، هیچ ‌برهان‌ و دلیل‌ و حجتی‌ ندارند: «بلکه‌ گفتند: ما پدران‌ خود را بر امتی‌ یافتیم‌» یعنی: آن‌ها را بر عادت‌ و شیوه‌ و روشی‌ یافتیم‌ که‌ به‌ آن‌ خو گرفته‌ و بر آن‌ رهرو شده‌ بودند «و ما بر پی‌ آنان‌ راه‌ یافته‌ایم‌» بدین‌گونه‌، به‌ این‌ امر اعتراف‌ کردند که‌ هیچ‌ تکیه‌ گاهی‌ از دلیل‌ و حجت‌ نداشته‌ و هیچ‌ شبهه‌ای‌ در دست‌ ندارند بلکه‌ فقط در گمراهی‌ از پدرانشان‌ پیروی‌ کرده و این‌ گمراهی‌ را به‌ دروغ‌ هدایت‌ خوانده‌اند.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ ولید بن‌ مغیره‌، ابوسفیان‌، ابوجهل‌ و عتبه‌ و شیبه‌ دو پسر ربیعه‌ از قریش‌ نازل‌ شد.

﴿وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ فِي قَرۡيَةٖ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣.

«و بدین‌گونه‌ در هیچ‌ آبادی‌ای‌ پیش‌ از تو هشدار دهنده‌ای‌ نفرستادیم‌ مگر آن‌که‌ متنعمان‌ آن‌ گفتند: ما پدرانمان‌ را بر شیوه‌ای‌ یافته‌ایم‌ و ما از پی‌ آنان‌ دنباله‌رویم‌» یعنی: چنان‌که‌ مشرکان‌ مکه‌ به‌ پیامبر ما ص چنین‌ گفتند؛ پیشینیانشان‌ از متنعمان ‌رهرو راه‌ شرک‌، نیز همین‌ سخن‌ را به‌ پیامبرانشان‌ گفتند. حق‌ تعالی‌ ـ برای ‌توجه ‌دادن‌ به‌ این‌ امر که‌ رفاه‌زدگی‌ و تنعم‌ سبب‌ اهمال‌ نظر و ترک‌ اندیشه‌ در محتوی‌ و مضمون‌ رسالت‌های‌ الهی‌ است‌ ـ متنعمان‌ و نازپروردگان‌ را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ ساخت‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌، تسلیت‌ و دلجوئی‌ای‌ از رسول‌ خدا ص است‌، با بیان‌ این‌که: تقلید از پدران‌ آفتی‌ قدیمی‌ و ریشه‌دار است ‌و به‌ قوم‌ ایشان‌ محدود نمی‌شود». همچنین‌ این‌ آیات‌، دلیل‌ بطلان‌ تقلید در عقاید و اصول‌ دین‌ می‌باشد.

﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ كَٰفِرُونَ٢٤.

پیامبرشان‌ به‌ آنان‌ «گفت‌» و ای‌ پیامبر ص! تو نیز به‌ کافران‌ بگو: «حتی‌ اگر برای ‌شما هدایت‌ کننده‌تر از آنچه‌ پدران‌ خود را پیرو آن‌ یافتید، آورده ‌باشم‌؟» آیا باز هم ‌پدرانتان‌ را پیروی‌ و دنباله‌روی‌ می‌کنید؟ «گفتند: ما به‌ آنچه‌ شما بدان‌ فرستاده ‌شده‌اید، کافریم‌» یعنی: ما نه‌ به‌ این‌ رسالت‌ شما عمل‌ می‌کنیم‌، نه‌ از شما می‌شنویم ‌و نه‌ اطاعت‌ می‌نماییم‌، هرچند آیین‌ شما راهنمونتر از دین‌ پدرانمان‌ باشد.

﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡۖ فَٱنظُرۡ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ٢٥.

«پس‌، از آنان‌ انتقام‌ گرفتیم‌» با عذابی‌ که‌ برآنان‌ فرود آوردیم‌، مانند عذاب ‌نازل‌ شده‌ بر قوم‌ نوح‌، عاد، ثمود و امثال‌ آنان‌ «پس‌ بنگر که‌ عاقبت‌ دروغ‌ انگاران‌» آن‌ امت‌ها «چگونه‌ بوده‌ است‌!» زیرا آثارشان‌ هنوز موجود است‌ و در معرض‌ دید مشاهده‌کنندگان‌ عبرت‌ اندوز قرار دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦.

«و یادکن‌» ای‌ پیامبر ص! «هنگامی‌ را که‌ ابراهیم‌ به‌ پدر خود» آزر «و به‌ قوم‌ خود» که‌ از پدرانشان‌ تقلید و دنباله‌روی‌ کورکورانه‌ کرده‌ و بتان‌ را می‌پرستیدند؛ «گفت: واقعا من‌ از آنچه‌ شما می‌پرستید، بیزار و برکنارم‌» یعنی: من‌ از این‌ بتان‌ بیزارم‌، نه‌ آن‌ها را می‌پرستم‌، نه‌ به‌سوی‌ آن‌ها دعوت‌ می‌کنم‌ و نه‌ آن‌ها را به‌ خدایی ‌می‌گیرم‌ بلکه‌ به‌ آن‌ها کفر و دشمنی‌ ورزیده‌ و علیه‌ آن‌ها می‌ستیزم‌. «برآء»: مصدری‌ است‌ که‌ مفرد و تثنیه‌ و جمع‌ آن‌ یکسان‌ است‌ و در اینجا، در جایگاه‌ صفت‌ قرار گرفته‌ است‌. آری‌! ای‌ محمد! به‌ قومت‌ این‌ سخن‌ ابراهیم‌ ÷ را یادآوری‌ کن‌ تا بدانند که‌ چگونه‌ خلیل‌ پروردگار، امام‌ حنفا و پدر انبیا ـ یعنی ‌کسی‌ که‌ قریش‌ خود را پیرو دین‌ و آیین‌ وی‌ می‌دانند ـ از دین‌ پدر و قومش‌ بیزاری‌ جست‌.

﴿إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ٢٧.

ابراهیم‌ ÷ افزود: «مگر از آن‌ کس‌ که‌ مرا آفرید» یعنی: من‌ فقط به‌ ربوبیت‌ و پروردگاری‌ آفریدگار خود اعتراف‌ کرده‌ و پرستش‌ و نیایشم‌ را تنها به‌سوی‌ او معطوف‌ می‌دارم‌ و فقط او را می‌خوانم‌ نه‌ غیر او را «و البته‌ همو مرا هدایت ‌خواهد کرد» به‌سوی‌ دین‌ خویش‌ و بر جاده‌ حق‌ و حقیقت‌ پایدار و ثابت‌قدم‌ خواهد گردانید.

﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٨.

«و او آن‌ را در پی‌ خود سخنی‌ ماندگار کرد» یعنی: ابراهیم‌ ÷ کلمه‌ توحید را در عقب‌ خویش‌ که‌ همانا فرزندان‌ و نسل‌ و احفاد وی‌‌اند، کلمه‌ ماندگاری‌ گردانید به‌طوری‌که‌ همیشه‌ کسانی‌ از ایشان‌ خدای‌ سبحان‌ را به‌ یگانگی‌ می‌خوانند. مجاهد وقتاده‌ می‌گویند: کلمه‌ ماندگار، همانا کلمه‌ طیبه‌ (لا اله‌ الا الله) است‌ زیرا در پی ‌ابراهیم‌ ÷ کسانی‌ هستند که‌ تا روز قیامت‌ به‌طور پیوسته‌ خدای‌ ‌ را به‌یگانگی‌ می‌پرستند «باشد که‌ آنان‌ بازگردند» یعنی: آن‌ را کلمه‌ای‌ باقی‌ و ماندگاری ‌گردانیدیم‌ تا مشرکانشان‌ به‌ دعوت‌ موحدانشان‌ به‌سوی‌ آن‌ کلمه‌ رجوع‌ کرده‌ و از شرک‌ بازایستند و البته‌ ابراهیم‌ ÷ نیز به‌ چنین‌ امری‌ امیدوار بود.

﴿بَلۡ مَتَّعۡتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ وَرَسُولٞ مُّبِينٞ٢٩ وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ كَٰفِرُونَ٣٠.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ بیان‌ موضع‌ مشرکان‌ در برابر دعوت‌ رسول‌ خویش ص و علل‌ فریفته ‌شدنشان‌ به‌ برخورداریهای‌ دنیا پرداخته‌ می‌فرماید: «بلکه‌ آنان‌ وپدرا‌نشان‌ را» یعنی: این‌ گروه‌ معاصر پیامبر ص از قریش‌ را با پدران‌شان‌ «برخوردار ساختم‌» از بهره‌های‌ دنیا ولی‌ آنان‌ به‌ این‌ مهلت‌ فریفته‌ شده‌ و در لجن‌ شهوات‌ و خواهشهای‌ پست‌ خویش‌ فرورفتند «تا این‌که‌ حق‌» یعنی: قرآن‌ «و پیامبری ‌آشکار» یعنی: محمد ص که‌ رسالت‌ وی‌ با معجزات‌ محکم‌ و استوار، آشکار است‌، یا رسالت‌ وی‌ با حجتها و احکام‌ حق‌، آشکارکننده‌ توحید می‌باشد؛ «به‌سویشان‌ آمد و» اما «چون‌ حق‌ به ‌سویشان‌ آمد، گفتند: این‌ جادویی‌ است‌ و ما به‌ آن‌ کافریم‌» لذا از روی‌ کبر، عناد و تجاوز، به‌ حق‌ کفر ورزیدند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡيَتَيۡنِ عَظِيمٍ٣١.

«و گفتند» از سر اعتراض‌ بر این‌ که‌ خداوند أ این‌ قرآن‌ را بر محمد ص فروفرستاده‌ است: «چرا این‌ قرآن‌ بر مردی‌ بزرگ‌ از آن‌ دو شهر فرو فرستاده‌ نشد؟» مردی‌ که‌ در میان‌ قوم‌ خود از نظر جاه‌ و مال‌، سرور و برتر باشد؟ یعنی: اگر این ‌کتاب‌، قرآن‌ خدا می‌بود، باید بر مردی‌ بزرگ‌ از بزرگان‌ دو شهر مکه‌ و طایف‌ فروفرستاده‌ می‌شد! اما آن‌ها غافل‌ از آن‌ بودند که‌ معیار انتخاب‌ انبیا ، آراسته‌ بودن‌ به‌ فضایل‌ و ارزشهای‌ روحی‌ و کمالات‌ معنوی‌ است‌، نه‌ اعتبارات‌ و تشریفات ‌دنیوی‌.

قتاده‌ و دیگران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ دو آیه‌ «۳۲ ـ ۳۱» گفته‌اند: مراد از دو شهر؛ مکه‌ و طایف‌ و مراد از دو مرد بزرگ: ولیدبن‌مغیره‌ از مکه‌ و عروه‌بن‌ مسعود ثقفی‌ از طایف‌ است‌.

﴿أَهُمۡ يَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّكَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَيۡنَهُم مَّعِيشَتَهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّيَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِيّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّكَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٣٢.

«آیا آنانند که‌ رحمت‌ پروردگارت‌ را» یعنی: نبوت‌ را «تقسیم‌ می‌کنند؟» استفهام ‌برای‌ انکار و تعجب‌ است‌. یعنی: آنان‌ تقسیم‌ کننده‌ رحمت‌ ما نیستند «ما معاش ‌آنان‌ را در زندگانی‌ دنیا میانشان‌ تقسیم‌ کرده‌ایم‌» آن‌گونه‌ که‌ بعضی‌ را فقیر و بعضی‌ را غنی‌ گردانیدیم‌ پس‌ چگونه‌ آنان‌ در کار نبوت‌ و سپردن‌ آن‌ از سوی‌ ما به‌ هر کس‌از خلق‌ خویش‌ که‌ بخواهیم‌، به‌ حکم‌ و قسمت‌ ما قناعت‌ نمی‌کنند؟ «و برخی‌ از آنان‌ را بر برخی‌دیگر به‌ درجاتی‌ برتر داشته‌ایم‌» با بخشیدن‌ روزی‌، ریاست‌، نیرومندی‌، آزادی‌، عقل‌ و علم‌. و حکمت‌ در این‌ برتری ‌بخشیدن‌ این‌ است: «تا بعضی‌ از آن‌ها بعضی‌دیگر را مسخر گیرند» یعنی: تا برخی‌ از بندگان‌ برخی‌ دیگر را به‌خدمت‌ گیرند و به‌ این‌ ترتیب‌، برخی‌ از آنان‌ سبب‌ سامان‌ یافتن‌ و تمشیت‌ زندگی ‌برخی‌ دیگر گردند؛ به‌ دلیل‌ نیازی‌ که‌ به‌ همدیگر دارند زیرا اگر همه‌ انسآن‌ها در همه ‌چیز باهم‌ مساوی‌ و برابر می‌بودند، مصالح‌ و منافع‌ و کاروبار زندگی‌شان‌ با اخلال ‌و اشکال‌ روبرو می‌شد «و رحمت‌ پروردگار تو» یعنی: نبوت‌، یا دین‌، یا آنچه‌ که ‌برای‌ بندگان‌ نیکوکارش‌ در سرای‌ آخرت‌ آماده‌ نموده‌؛ «از آنچه‌ جمع‌ می‌کنند» از اموال‌ و سایر بهره‌های‌ دنیا «بهتر» و ماندگاتر «است‌».

﴿وَلَوۡلَآ أَن يَكُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن يَكۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُيُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَيۡهَا يَظۡهَرُونَ٣٣ وَلِبُيُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَيۡهَا يَتَّكِ‍ُٔونَ٣٤.

«و اگر نه‌ آن‌ بود که‌ همه‌ مردم‌ امت‌ یگآن‌های‌ شوند» یعنی: اگر نه‌ آن‌ بود که‌ همه ‌مردم‌، امت‌ یگآن‌های‌ بر کفر شوند و همه‌ ـ به‌انگیزه‌ گرایش‌ به‌سوی‌ دنیا و آرایشهای ‌آن‌ ـ بر آن‌ گردآیند؛ «قطعا برای‌ خانه‌های‌ کسانی‌ که‌ به‌ خداوند رحمان‌ کفر می‌ورزیدند، سقفهایی‌ از نقره‌ قرار می‌دادیم‌» تا بدین‌ وسیله‌، کفار را از جایی‌ که‌ نمی‌دانند به‌ استدراج‌ کشانیم‌ زیرا دنیا در نزد ما بسی‌ بی‌ارزش‌ و حقیر است‌ «و نیز نردبآن‌هایی‌» از نقره‌ برایشان‌ قرار می‌دادیم‌ «که‌ بر آن‌ها بالا روند» و به‌ غرفه‌ها وساختمآن‌های‌ بلند برآیند «و نیز برای‌ خانه‌هایشان‌ درها و تختهایی‌» از نقره‌ «قرار می‌دادیم‌ که‌ بر آن‌ها تکیه‌ زنند».

ابن ‌کثیر در توضیح‌ معنای‌ این‌ دو آیه‌ می‌گوید: «اگر باور بسیاری‌ از مردم‌ جاهل‌ بر این‌ مبنی‌ نمی‌بود که‌ دادن‌ مال‌ از سوی‌ ما برای‌ سرمایه‌داران‌، دلیل‌ محبت ‌ما به‌ آنان‌ است‌ و اگر نمی‌ بود که‌ آن‌ها با تکیه‌ بر چنین‌ باوری‌، به ‌خاطر رسیدن‌ به‌مال‌ و ثروت‌ دنیا بر کفر گرد آمده‌ و همه‌ طبل‌ کفر را می‌نواختند؛ آری‌! اگر چنین ‌نمی‌بود، قطعا برای‌ خانه‌های‌ کسانی‌ که‌ به‌ ما کفر می‌ورزیدند، سقفهایی‌ از نقره‌ قرارمی‌دادیم‌...».

﴿وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُتَّقِينَ٣٥.

«و زر و زیورهایی‌ بسیار» یعنی: قطعا همراه‌ با این‌ها برایشان‌ زر و زیورهای ‌بسیاری‌ در سقفها، درها، تختها و غیر آن‌ می‌دادیم‌. زخرف: طلا و زیور و به‌قولی: نقش‌ونگارها و تجملات‌ است‌. گفته‌ می‌شود: «زخرفت‌ الدار: منزل‌ را نگارینه‌ ومزین‌ ساختم‌». «و همه‌ این‌ها جز متاع‌ زندگی‌ دنیا نیست‌» که‌ در آن‌ مورد بهره‌برداری‌ قرار می‌گیرد و بس‌ اندک‌ و بی‌ارزش‌ است‌ «و آخرت‌ نزد پروردگارت‌ از آن‌ پرهیزگاران‌ است‌» یعنی: از آن‌ کسانی‌ است‌ که‌ از شرک‌ و معاصی‌ پرهیز کرده‌ و به‌ خداوند یگانه‌ ایمان‌ آورده‌اند و به‌ طاعت‌ وی‌ عمل‌ کرده‌اند؛ پس‌ این‌ آخرت ‌است‌ که‌ ماندگار و فنانشدنی‌ است‌ و نعمت‌های آن‌ زوال‌ناپذیر می‌باشد. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سهل‌بن‌سعد س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لو أن‌ الدنيا تزن‌ عند الله‌ جناح‌ بعوضة‌ ما سقي‌ منها كافرا شربة‌ ماء». «اگر دنیا در نزد خداوند به‌اندازه‌ بال‌ پشه‌ای‌ ارزش‌ می‌داشت‌، او هرگز هیچ‌ کافری‌ را از آن‌ جرعه ‌آبی‌ نمی‌نوشانید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ طبرانی‌ آمده‌ است‌ که‌ چون ‌رسول‌ خدا ص از زنان‌ خویش‌ «ایلاء» کردند، عمربن‌ خطاب‌ س نزد ایشان‌ آمد و دید که‌ ایشان‌ بر روی‌ حصیری‌ درشت‌ برهنه‌ای‌ تکیه‌ داده‌اند که‌ اثر زمختی‌ آن‌ بر پهلوی‌ مبارک‌شان‌ مشهود بود پس‌ بی‌اختیار اشک‌ بر چشمانش‌ سرازیر شد و گفت: یا رسول‌الله! کسری‌ و قیصر در آن‌ ناز و نعمتی‌ قرار دارند که‌ دارند و شما که‌ برگزیده‌ خداوند أ از خلق‌ وی‌ هستید...؟! رسول‌ خدا ص که‌ تکیه‌ داده‌ بودند، نشستند و فرمودند: «ای‌ فرزند خطاب‌! آیا تو در شک‌ هستی‌؟ سپس‌ افزودند: آن‌ گروه‌ مردمی‌ هستند که‌ لذت‌ها و گوارایی‌های‌ آن‌ها در زندگانی‌ دنیای‌شان‌ به‌ آن‌ها داده‌ شده ‌است‌»، یعنی‌ آن‌ها از نعمت‌ و لذت‌ آخرت‌ محرومند. در روایت‌ دیگری ‌آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «آیا راضی‌ نیستی‌ که‌ دنیا از آنان‌ باشد و آخرت‌ از آن‌ ما؟».

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ یکی‌ از عوامل‌ بازگرداننده‌ انسان‌ مسلمان‌ از دینش‌، دیدن‌ کفار در وضعیت‌ اقتصادی‌ برتر است‌ و این‌ همان‌ واقعیتی‌ است‌ که‌ ما در عصر خود نیز آن‌ را ملاحظه‌ کرده‌ و بسیاری‌ از مسلمانان‌ را می‌بینیم‌ که‌ مشاهده ‌پیشرفت‌ اقتصادی‌ کفار، آن‌ها را نسبت‌ به‌ دین‌ و آیینشان‌ بی‌میل‌ ساخته‌ است‌.

﴿وَمَن يَعۡشُ عَن ذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ٣٦.

«و هرکس‌ از یاد رحمان‌ تغافل‌ کند» یعنی: هرکس‌ از بصیرت‌ بی‌بهره‌ بوده‌ و بینش‌ باطنی‌اش‌ از دیدن‌ حقیقت‌ کور شود و در نتیجه‌، از یاد خدای‌ رحمان‌ دل ‌بگرداند «بر او شیطانی‌ می‌گماریم‌» یعنی: بر او شیطانی‌ را مسلط می‌گردانیم‌. اعشی: کسی‌ است‌ که‌ در شب‌ کور است‌ و در روز می‌بیند اما مراد از آن‌ در اینجا ـ چنان‌که‌ در تفسیر آن‌ بیان‌ شد ـ کوری‌ بصیرت‌ باطنی‌ است‌ «پس‌ آن‌ شیطان ‌برایش‌ همنشین‌ است‌» یعنی: آن‌ شیطان‌، همیشه‌ همراه‌ اوست‌ و هرگز از او جدا نمی‌شود بلکه‌ او را در تمام‌ امورش‌ دنبال‌ می‌کند و او نیز از آن‌ شیطان‌ در تمام‌ وسوسه‌هایی‌ که‌ بر وی‌ می‌افگند، اطاعت‌ و دنباله‌روی‌ می‌نماید.

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌است: قریشیان‌ گفتند؛ بر هریک از یاران‌ محمد مردی‌ را بر گمارید که‌ بر او مسلط شود. در این‌ میان‌، طلحه‌ بن ‌عبیدالله س را بر ابوبکر صدیق‌ س گماردند، طلحه‌ ـ درحالی‌که‌ ابوبکر صدیق‌ س در میان‌ قریش‌ بود ـ نزد او آمد. ابوبکر س به‌ او گفت: مرا به‌سوی‌ چه‌ چیزی ‌دعوت‌ می‌کنی‌؟ طلحه‌ پاسخ‌ داد: تو را به‌سوی‌ پرستش‌ لات‌ و عزی‌ دعوت ‌می‌کنم‌. ابوبکر س گفت: مگر لات‌ کیست‌؟ طلحه‌ گفت: او از فرزندان‌ خداست‌! ابوبکر صدیق‌ س پرسید: عزی‌ کیست‌؟ طلحه‌ سکوت‌ کرد و پاسخی‌ نداد ولی ‌روی‌ به‌ یاران‌ مشرک‌ خویش‌ نمود و گفت: پاسخ‌ این‌ مرد را بدهید. اما آنان‌ نیز سکوت‌ کردند و جوابی‌ پس‌ ندادند. در این‌ هنگام‌، طلحه‌ روی‌ به‌ ابوبکر صدیق‌ س کرد و گفت: برخیز ای‌ ابوبکر! گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ خدایی‌ جز معبود یگانه‌ نیست‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ محمد ص رسول‌ خداست‌ آن‌گاه‌ کلمه‌ شهادت ‌را در محضر همه‌ با ندای‌ بلند ادا کرد. همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧.

«و مسلما آن‌ها» یعنی: شیاطین‌ برگمارده‌ «آنان‌ را از راه‌ باز می‌دارند» یعنی: شیاطینی‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ها را بر هر یک‌ از کسانی‌ که‌ از یاد او تغافل‌ می‌کنند، برگمارده‌؛ میان‌ آن‌ها و میان‌ رفتن‌ به‌ راه‌های‌ حق‌ حایل‌ می‌شوند و آن‌ها را از راه‌ حق‌ بازداشته‌ و این‌ وسوسه‌ را به‌ آنان‌ القا می‌کنند که: بر طریق‌ هدایت‌ قرار دارند و راه‌ درستی‌ را برگزیده‌اند «و می‌پندارند که‌ خود رهیافته‌اند» یعنی: کفار به‌سبب‌ این ‌وسوسه‌، می‌پندارند که‌ راهیافته‌اند و راهی‌ را که‌ می‌روند، راه‌ درستی‌ است‌.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ يَٰلَيۡتَ بَيۡنِي وَبَيۡنَكَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَيۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِينُ٣٨.

«تا آن‌گاه‌ که‌ نزد ما آید» آن‌ انسان‌ غافل‌ مانده‌ از یاد ما که‌ شیطانش‌ بر او مسلط بوده‌ است‌ پس‌ در آنجا به‌ شیطان‌ خود «می‌گوید: ای‌ کاش‌ میان‌ من‌ و تو، فاصله ‌مشرقین‌ بود» مراد از «مشرقین‌»: مشرق‌ و مغرب‌ است‌ که‌ از باب‌ تغلیب‌ «مشرقین‌» گفته‌ شد چنان‌ که‌ از همین‌ باب‌، به‌ خورشید و ماه‌ «قمرین‌» و به‌ پدر و مادر «ابوین‌» گفته‌ می‌شود. «پس‌ چه‌ بدهمنشینی‌ است‌!» و چه‌ بد همراه‌ و همدمی‌ است‌ آن‌ شیطان‌ برگمارده‌ برای‌ انسان‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر فرد مسلمان‌، با خود همنشینی‌ از جن‌ دارد و شیطان‌ بر فرزند آدم‌ در مجرای‌ خون ‌وی‌ جاری‌ می‌شود».

﴿وَلَن يَنفَعَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّكُمۡ فِي ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِكُونَ٣٩.

و برای‌ آن‌ غافلان‌ در روز قیامت‌ گفته‌ می‌شود: «و امروز هرگز» پشیمانی ‌«سودتان‌ ندهد» ای‌ تیره‌ روزان‌! «چرا که‌ ستم‌ ورزیده‌اید» بر خود در دنیا با شرک‌ورزیدن‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ «در حقیقت‌ شما در عذاب‌ مشترک‌ هستید» یعنی: امروز، هرگز اشتراک‌ شما در عذاب‌ به‌ شما سودی‌ نمی‌بخشد، برخلاف‌ حال‌ دنیا که‌ چون‌ مصیبت‌ در آن‌ عام‌ شود، تحمل‌ آن‌ هم‌ آسان‌ می‌گردد چنان‌ که‌ گفته‌اند: «البلية‌ إذا عمت‌ طابت». «بلا چون‌ همگانی‌ گردد، گوارا می‌شود».

﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ أَوۡ تَهۡدِي ٱلۡعُمۡيَ وَمَن كَانَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٤٠.

«پس‌ آیا تو» ای‌ محمد ص! «می‌توانی‌ کران‌ را بشنوانی‌، یا کوران‌ را راه‌ می‌توانی‌ نمود» یعنی: تو بر این‌ کار قادر نیستی‌ پس‌ از این‌ امر دلتنگ‌ نشو که‌ آنان‌ کفر ورزیده‌اند بلکه‌ بر تو فقط ابلاغ‌ پیام‌ است‌، نه‌ هدایت‌کردن‌شان‌ «و» آیا تو می‌توانی‌ هدایت‌ کنی‌ «کسی‌ را که‌ همواره‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ است‌؟» البته‌ هدایت ‌نمی‌توانی‌ کرد. آری‌! این‌ گروه‌ کفار به‌ منزله‌ ناشنوایانی‌ هستند که‌ آنچه‌ را به‌همراه‌ آورده‌ای‌، نمی‌شنوند و به ‌منزله‌ نابینایانی‌ هستند که‌ آن‌ را نمی‌بینند، به‌سبب ‌افراطشان‌ در گمراهی‌ و تمکن‌ و جای‌گیری‌ جهالت‌ در آنان‌.

باری‌! نسبت‌ میان‌ آنان‌ و رسول‌ خدا ص، نسبتی‌ معکوس‌ بود زیرا در حالی‌ که ‌آن‌ حضرت‌ ص، در دعوت‌ خود به‌سوی‌ ایمان‌، سعی‌ و کوشش‌ بلیغ‌ می‌کردند، آنان‌ برعکس‌، پیوسته‌ در جهت‌ گمراهی‌ و غفلت‌ و لجاجت‌شان‌ فرودهای‌ بیشتری ‌را می‌پیموده‌ و در آن‌ زیاده‌روی‌ می‌نمودند. سبب‌ نزول‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ نیز این‌ بودکه‌ رسول‌ خدا ص خود را در دعوت‌ قوم‌شان‌ خسته‌ و رنجور می‌کردند اما قومشان‌ جز بر گمراهی‌ خویش‌ نمی‌افزودند پس‌ خدای‌ ‌ آن‌ حضرت‌ ص را دلجوئی ‌نمود.

﴿فَإِمَّا نَذۡهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنۡهُم مُّنتَقِمُونَ٤١.

«پس‌» ای‌ رسول‌ ما ص «اگر ما تو را از دنیا ببریم‌» پیش‌ از آن‌که‌ به‌ آنان ‌عذاب‌ فرود آید «در آن‌ صورت‌، قطعا از آنان‌ انتقام‌ می‌کشیم‌» یا در دنیا و یا در آخرت‌، هرچند تو از دنیا رخت‌ بربسته‌ و به‌سرای‌ بقا شتافته‌ باشی‌.

﴿أَوۡ نُرِيَنَّكَ ٱلَّذِي وَعَدۡنَٰهُمۡ فَإِنَّا عَلَيۡهِم مُّقۡتَدِرُونَ٤٢.

«یا اگر آنچه‌ را به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ایم‌» از عذاب‌ دنیوی‌ «به‌ تو» قبل‌ از مرگت ‌«نشان‌ دهیم‌، در هر صورت‌ ما قطعا بر آنان‌ تواناییم‌» و هرگاه‌ که‌ خواسته‌ باشیم‌، آنان‌ را عذاب‌ می‌کنیم‌. البته‌ خدای‌ ‌ عذاب‌ آنان‌ را در همین‌ دنیا ـ در روز بدر ـ برای‌ پیامبر خودص نشان‌ داد و در حیات‌ رسول‌ خویش‌، ایشان‌ را بر آن‌ها مسلط گردانید.

﴿فَٱسۡتَمۡسِكۡ بِٱلَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيۡكَۖ إِنَّكَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٤٣.

«پس‌ به‌ آنچه‌ به‌سوی‌ تو وحی‌ شده ‌است‌» از قرآن‌ «چنگ‌ در زن‌» هرچند کسانی ‌آن‌ را دروغ‌ انگارند و تکذیب‌ کنند «هرآینه‌ تو بر راه‌ راست‌ قرار داری‌» که‌ هیچ‌ کجی‌ای‌ در آن‌ نیست‌.

﴿وَإِنَّهُۥ لَذِكۡرٞ لَّكَ وَلِقَوۡمِكَۖ وَسَوۡفَ تُسۡ‍َٔلُونَ٤٤.

«و هرآینه‌ آن‌» یعنی: قرآن‌ «برای‌ تو و برای‌ قوم‌ تو ذکری‌ است‌» یعنی: قرآن ‌برای‌ تو و برای‌ قومت‌ از قریش‌، شرف‌ بزرگی‌ است‌ زیرا قرآن‌ به‌ زبانشان‌ که‌ زبان ‌تو نیز هست‌، نازل‌ شده‌. و نظیر آن‌ است‌ آیه: ﴿لَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ كِتَٰبٗا فِيهِ ذِكۡرُكُمۡ [انبیاء:۱۰] «به‌تحقیق‌ که‌ ما به‌سوی‌ شما کتابی‌ را نازل‌ کردیم‌ که‌ در آن‌ ذکر شماست‌» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاویه‌ س از رسول‌ خدا ص آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «قطعا این‌ امر (یعنی‌ خلافت‌) در قریش‌ است‌، کسی‌ با آن‌ها در آن ‌کشمکش‌ نمی‌کند جز این‌که‌ خداوند متعال‌ او را بر چهره‌اش‌ در آتش‌ می‌افگند تا آن‌گاه‌ که‌ (قریش) دین‌ را برپا دارند». به ‌قولی: معنای‌ آیه‌ این‌ است: قرآن ‌یادآوری‌ای‌ برای‌ تو و قوم‌ توست‌ که‌ به‌وسیله‌ آن‌ امور دین‌ را به‌یاد آورده‌ و بدان ‌عمل‌ می‌کنید «و به‌زودی‌ پرسیده‌ خواهید شد» از این‌ شرفی‌ که‌ خداوند أ برای ‌شما قرار داده‌است‌. یا به‌ زودی‌ از اقامه‌ احکام‌ قرآن‌ و عمل‌ به‌ آن‌ که‌ بر شما لازم ‌است‌، مورد پرسش‌ قرار خواهید گرفت‌. قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ قرآن‌ برای‌ هر کسی‌ که‌ به‌ آن‌ عمل‌ کند، شرف‌ بزرگی‌ است‌، چه‌ آن‌ کس‌ از قریش‌ باشد چه‌ از غیر ایشان‌ آن‌گاه‌ وی‌ به‌ حدیث‌ شریف‌ نقل‌ شده‌ از ابن‌عباس س استناد می‌کند که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص از سفر جنگی‌ای‌ برگشتند، سپس‌ فاطمه‌ لرا فراخوانده‌ و به‌ وی‌ فرمودند: «يا فاطمة‌، اشتري‌ نفسك‌ من‌ الله‌، فإني‌ لا أغني ‌عنك‌ من‌ الله‌ شيئا». «ای‌ فاطمه‌! نفس‌ خود را از خداوند متعال‌ خریداری‌ کن‌ زیرا من‌ از جانب‌ او، چیزی‌ را از تو دفع‌ نمی‌توانم‌ کرد». آن‌ حضرت‌ ص مانند این ‌سخن‌ را به‌ زنان‌ و اهل‌بیت‌ خویش‌ نیز اعلام‌ کردند، سپس‌ فرمودند: «ما بنوهاشم ‌بأولي‌ الناس‌ بأمتي‌، إن‌ أولي‌ الناس‌ بأمتي‌ المتقون‌، و لا قريش‌ بأولي‌ الناس‌ بأمتي‌، إن‌ أولي‌الناس‌ بأمتي‌ المتقون‌، ولا الأنصار بأولي‌ الناس‌ بأمتي‌، إن‌ أولي‌ الناس‌ بأمتي‌ المتقون‌، ولا الموالي‌ بأولي‌ الناس‌ بأمتي‌، إن‌ أولي‌ الناس‌ بأمتي‌ المتقون‌. إنما أنتم‌ من‌ رجل‌ وامرأة‌ كجمام ‌الصاع‌، ليس‌ لأحد علي‌ أحد فضل‌ إلا بالتقوي». «بنی‌هاشم‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت ‌من‌ نیستند، قطعا سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌، پرهیزگارانند و نه‌ قریش‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌اند، بی‌گمان‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌ پرهیزگارانند و نه‌ انصار سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌اند، قطعا سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌ پرهیزگارانند و نه‌ آزادشدگان‌ از بند بردگی‌ (عجم) سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌اند، قطعا سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌ پرهیزگارانند. جز این‌ نیست‌ که‌ شما همه‌ (در اصل‌) از یک‌ مرد و زن‌ آفریده‌ شده‌اید و همانند آنچه‌ که‌ بعد از پر شدن‌ پیمانه‌ بر سر آن‌ بالا می‌ایستد (همه‌ باهم‌ برابرید)، کسی‌ را بر کسی‌ هیچ‌ فضیلت‌ و برتری‌ای‌ جز به‌ تقوی ‌نیست‌».

﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ٤٥.

«و از پیامبران‌ ما که‌ پیش‌ از تو فرستاده‌ایم‌، جویا شو؛ آیا به‌جای‌ خدای‌ رحمان‌، خدایانی‌ را که‌ مورد پرستش‌ قرارگیرند، مقرر داشته‌ایم‌؟» مراد آیه‌، پرسیدن ‌رسول‌ خداص از پیامبران در شب‌ اسراء است‌، هنگامی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص با ایشان‌ ملاقات‌ می‌کنند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: از امتهای‌ پیامبرانی‌ که‌ ایشان‌ را به‌رسالت‌ برانگیخته‌ بودیم‌ بپرس‌ که: آیا ما در دینی‌ از ادیان‌، به‌ پرستش‌ بتان‌ حکم‌ کرده‌ایم‌؟ آیا این‌ کار را به‌ یکی‌ از آن‌ امت‌ها اجازه‌ داده‌ایم‌؟. هدف‌، استشهاد به ‌اجماع‌ پیامبران بر عقیده‌ توحید است‌، حقیقتی‌ که‌ بر اصالت‌ و قدامت‌ توحید دلالت‌ داشته‌ و نشان‌ می‌دهد که‌ این‌ عقیده‌، عقیده‌ نودرآمدی‌ نیست‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٦.

«و همانا موسی‌ را با آیات‌ خود به‌سوی‌ فرعون‌ و ملا او فرستادیم‌» مراد از «آیات‌»، معجزات‌ و نشانه‌های‌ نه‌گآن‌های‌ است‌ که‌ بیان‌ آن‌ها در سوره ‌«اسراء/۱۰۱» گذشت‌ و مراد از «ملا» در اینجا: اشراف‌ و همگی‌ رعایای ‌فرعون‌ ـ اعم‌ از قبطی‌ها و بنی‌اسرائیل‌ ـ اند. هدف‌ از بیان‌ این‌ داستان‌ در اینجا، استشهاد به‌ دعوت‌ موسی‌ ÷ بر توحید و یکتاپرستی‌ و در عین‌ حال‌، دلجویی‌ ازپیامبر ص در برابر مخالفت‌ها و آزارهایی‌ است‌ که‌ از قوم‌ خویش‌ می‌بینند «پس‌گفت‌» موسی‌ ÷ «همانا من‌ فرستاده‌ پروردگار عالمیانم‌» که‌ مرا به‌سوی‌ شما به ‌رسالت‌ فرستاده‌ است‌.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِ‍َٔايَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا يَضۡحَكُونَ٤٧.

«پس‌ چون‌ آیات‌ ما را برایشان‌ آورد، بناگاه‌ آنان‌ بر آن‌ها خنده‌ زدند» از روی‌ استهزا و تمسخر.

﴿وَمَا نُرِيهِم مِّنۡ ءَايَةٍ إِلَّا هِيَ أَكۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاۖ وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٤٨.

«و ما هیچ‌ نشآن‌های‌ به‌ آنان‌ نمی‌نمودیم‌ مگر این‌که‌ آن‌ از نظیر آن‌ بزرگ‌تر بود» یعنی: هریک‌ از نشانه‌های‌ موسی ÷ و معجزاتش‌، بزرگتر و با شکوه‌تر از معجزه‌ ماقبلش ‌بود، با وجود آن‌که‌ معجزه‌ و نشانه‌ قبلی‌ نیز در حد خود بزرگ‌ بود. به‌ قولی ‌دیگر معنی‌ این‌ است: نشانه‌های‌ موسی‌ ÷ به‌گونه‌ای‌ بود که‌ چون‌ نشانه‌ دوم‌ به‌ اول‌ ضمیمه‌ می‌شد، بر وضوح‌ و روشنی‌ آن‌ می‌افزود. «و به‌ عذاب‌ گرفتارشان‌ کردیم‌» یعنی: به ‌سبب‌ این‌که‌ آن‌ها این‌ آیات‌ و نشانه‌ها را دروغ‌ انگاشتند، عذابهایی‌ چون ‌قحطی‌ و طوفان‌ و هجوم‌ سیل‌ ملخ‌ را گریبانگیر آنان‌ کردیم‌ «تا مگر به‌ راه‌ آیند» ازکفر به‌ سوی‌ ایمان‌. اما با این‌ وجود، بازنگشتند و به‌ راه‌ نیامدند.

﴿وَقَالُواْ يَٰٓأَيُّهَ ٱلسَّاحِرُ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَ٤٩.

«و به‌» موسی ÷ «گفتند: ای‌ ساحر» آن‌ها دانشمندان‌ را ساحر می‌نامیدند و ساحران‌ را تعظیم‌ و احترام‌ می‌کردند. «پروردگارت‌ را به‌ آنچه‌ با تو عهد کرده‌ برای‌ مابخوان‌» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌ به‌ ما در مورد عهد پروردگارت‌ با خود خبر داده‌ای‌ ـ که‌ بر طبق‌ مفاد آن‌، اگر ما ایمان‌ آوریم‌، عذاب‌ را از ما دور می‌گرداند ـ او را برای‌ ما بخوان‌ «زیرا ما راهیافتگانیم‌» در آینده‌ و به‌ آنچه‌ که ‌آورده‌ای‌، مؤمن‌ و باورمند خواهیم‌ شد. یعنی: شرط ایمان ‌آوردن‌ ما این‌ است‌ که ‌تو دعا کنی‌ تا عذاب‌ از ما برطرف‌ شود.

﴿فَلَمَّا كَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ يَنكُثُونَ٥٠.

«پس‌ چون‌ عذاب‌ را از آنان‌ برداشتیم‌، بناگاه‌ آنان‌ عهد شکستند» تقدیر سخن‌ چنین‌ است: آن‌گاه‌ موسی‌ ÷ به‌ بارگاه‌ پروردگار خویش‌ دعا کرد و بر اثر دعای‌ او، عذاب‌ را از آنان‌ برطرف‌ کردیم‌ پس‌ چون‌ عذاب‌ از آنان‌ برداشته‌ شد، پیمان‌شکنی‌کردند و عهدی‌ را که‌ به‌ موسی ÷ داده‌ بودند، شکستند.

﴿وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِي قَوۡمِهِۦ قَالَ يَٰقَوۡمِ أَلَيۡسَ لِي مُلۡكُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِي مِن تَحۡتِيٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٥١.

«و فرعون‌ در میان‌ قوم‌ خود ندا در داد» فرعون‌ از گرایش‌ قومش‌ به‌سوی ‌موسی ÷ بیمناک‌ شد پس‌ آن‌ها را گرد آورد و با صدایی‌ بلند در میان‌شان‌ ندا در داد. یا منادی‌ای‌ را دستور داد تا در میانشان‌ چنین‌ ندا در دهد: «گفت: ای‌ قوم ‌من‌! آیا فرمانروایی‌ مصر و این‌ نهرها که‌ از زیر من‌» یعنی: از زیر کاخهای‌ من‌ «روان ‌است‌ از آن‌ من‌ نیست‌» به‌ طوری‌که‌ هیچ‌کس‌ در تملک‌ آن‌ها با من‌ کشمکش‌ نمی‌کند و هیچ‌ مخالفی‌ نیست‌ که‌ با من‌ در آن‌ها مخالفت‌ کند؟. مراد ار «آن‌هار» رودهای ‌نیل‌ است‌ و مهمترین‌ شاخه‌های‌ رود نیل‌ عبارت‌ بودند از: رود «ملک‌»، رود «طولون‌»، رود «دمیاط» و رود «تنیس‌» و هم‌ اکنون‌ دو شاخه‌ از این‌ رودخانه‌ها مشهور است‌ و آن‌ رود «دمیاط» و رود «رشید» می‌باشد که‌ هردو دلتای‌ نیل‌ را تشکیل‌ می‌دهند «پس‌ مگر نمی‌بینید؟» این‌همه‌ اقتدار و شکوه‌ مرا؟ تا از آن‌ به ‌نیرومندی‌ ملک‌ و مکنت‌ و بزرگی‌ قدر و منزلت‌ من‌ و در مقابل‌؛ به‌ ضعف‌ و ناتوانی ‌موسی‌ از مقاومت‌ با من‌ پی‌ ببرید؟.

﴿أَمۡ أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِي هُوَ مَهِينٞ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ٥٢.

«بلکه‌ من‌ از این‌کسی‌ که‌ او خوار است‌» یعنی: بلکه‌ من‌ از موسی‌ ÷ که‌ ضعیف‌ و بی‌مقدار و خوار و فقیر است‌ و هیچ‌ عزت‌ و شکوهی‌ ندارد «و نزدیک‌ نیست‌ که‌ واضح‌ بگوید» سخن‌ را، از آن‌ روی‌ که‌ در زبانش‌ لکنتی‌ است‌ «بهترم‌» بیان‌ لکنت‌ زبان‌ موسی‌÷ در سوره‌ «طه/‌۲٧» گذشت‌.

﴿فَلَوۡلَآ أُلۡقِيَ عَلَيۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ مُقۡتَرِنِينَ٥٣.

«پس‌ چرا دستبندهایی‌ زرین‌ بر او فرود آورده‌ نشد؟» یعنی: اگر موسی‌ ÷ شخص‌ بزرگی‌ است‌، چرا به‌ دستبندهایی‌ از زر آراسته‌ نیست‌؟! این‌ سخن‌ فرعون‌ نمایانگر متأثر بودنش‌ از عادت‌ شاهان‌ است‌ زیرا عادت‌ شاهان‌ چنین‌ بود که‌ چون‌ به‌پادشاهی‌ می‌رسیدند و تاج‌گذاری‌ می‌شدند، دستبندها و طوقی‌ زرین‌ بر آنان‌ می‌پوشانیدند تا این‌ امر نشانه‌ سیاست‌ و ریاست‌ آنان‌ باشد. «یا چرا همراه‌ او فرشتگان‌ پیوست‌ شده‌ نیامده‌اند؟» اگر او در ادعای‌ خویش‌ راستگوست‌ تا این ‌فرشتگان‌ پیاپی‌ آینده‌ و همراه‌ شده‌ با وی‌، او را بر کارش‌ یاری‌ نمایند و برایش‌ به‌نبوت‌ گواهی‌ دهند؟ بدین‌گونه‌ بود که‌ آن‌ ملعون‌، به‌ قومش‌ این‌ وهم‌ و گمان‌ را القا کرد که‌ پیامبران لابد باید بر شکل‌ و شمایل‌ شاهان‌ ستمگر باشند و فرشتگان‌ نیز گرداگرد ایشان‌ حلقه‌ زده‌ و همراهی‌شان‌ کنند!!.

﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ٥٤.

«پس‌ سبک‌ ساخت‌ عقل‌ قوم‌ خویش‌ را و از او اطاعت‌ کردند» یعنی: فرعون‌ آنان‌ را با این‌ سخنان‌ نیرنگ‌بازانه‌ و فریبنده‌اش‌، به‌ سبکی‌ جهل‌ و نادانی‌ واداشت‌ و آنان‌ نیز فرمان‌ او را اطاعت‌ کرده‌ و سخنش‌ را پذیرفتند و موسی‌ ÷ را تکذیب‌ کردند «هرآینه‌ آن‌ها قومی‌ فاسق‌ بودند» یعنی: آن‌ها از دین‌ خداوند أ خارج‌ بودند.

این‌ آیه‌ کریمه‌، علت‌ اطاعت‌ آنان‌ از فرعون‌ را آشکار می‌کند؛ و آن‌ تهی‌شدنشان‌ از اندیشه‌ و خرد بر اثر نیرنگ‌ فرعون‌ است‌. البته‌ این‌ روش‌ همه‌ ستمگران ‌در تحمیل‌ فرمانروایی‌ خویش‌ است‌ که‌ مردم‌ را از عقل‌ و خرد و اندیشه‌ تهی ‌می‌کنند و با انواع‌ تبلیغات‌ و شست‌وشوی‌ ذهنی‌، آنان‌ را از حقایق‌ دور می‌گردانند.

﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِينَ٥٥.

«و چون‌ ما را به‌ خشم‌ درآوردند» با افراط خود در عصیان‌ و عناد «از آنان‌ انتقام‌ گرفتیم‌ و آنان‌ را همه‌ یکجا غرق‌ کردیم‌» در دریای‌ سرخ‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عقبه‌ بن‌ عامر س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا ص فرمودند: «چون‌ خدای‌ تبارک‌ وتعالی‌ را دیدی‌ که‌ به‌ بنده‌ هر چه‌ را که‌ می‌خواهد می‌دهد در حالی‌که‌ آن‌ بنده‌ بر گناهان‌ خویش‌ پایدار است‌ پس‌ بدان‌که‌ این‌ امر استدراجی‌ از سوی‌ حق‌ تعالی‌ برای ‌آن‌ بنده‌ است‌. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: ﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِينَ٥٥ [الزخرف: ۵۵]».

﴿فَجَعَلۡنَٰهُمۡ سَلَفٗا وَمَثَلٗا لِّلۡأٓخِرِينَ٥٦.

«و آنان‌ را پیشرو گردانیدیم‌» یعنی: فرعونیان‌ را در استحقاق‌ عذاب‌، برای‌ کفاری‌ که‌ به‌ مانند عمل‌ آنان‌ عمل‌ می‌کنند، مقتدا و پیشوا گردانیدیم‌ «و مثلی‌ برای ‌آیندگان‌» یعنی: آنان‌ را مایه‌ پند و عبرتی‌ برای‌ آیندگان‌ گردانیدیم‌. یا آنان‌ را داستان‌ شگفت‌آوری‌ گردانیدیم‌ که‌ آیندگان‌ به‌ آن‌ مثل‌ می‌زنند.

﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُكَ مِنۡهُ يَصِدُّونَ٥٧.

«و هنگامی‌ که‌ مثل‌ زده‌ شد» از سوی‌ کافران‌ «به‌ پسر مریم‌» در این‌ باره‌ که‌ او به‌جز خدا أ مورد پرستش‌ قرار گرفت‌ «بناگاه‌ قوم‌ تو از آن‌ سخن‌ بانگ‌ برمی‌دارند» یعنی: از روی‌ خوشحالی‌ به‌ زدن‌ این‌ مثل‌، شور و هلهله‌ به‌پا می‌کنند.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ مجادله‌ ابن‌زبعری‌ با رسول‌ خدا ص نازل‌ شد زیرا آن‌گاه‌ که‌ آیه‌ مبارکه‌ ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ [انبیاء:٩۸] «شما و آنچه‌ که‌ به‌جای‌ خداوند می‌پرستید، هیزم‌ جهنم‌اید» نازل‌ شد، ابن‌ زبعری‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفت: سوگند به‌ پروردگار کعبه ‌که‌ در حجت‌ بر تو غلبه‌ یافتم‌! آیا نصاری‌ مسیح‌ را، یهود عزیر را و بنو ملیح‌، فرشتگان‌ را نمی‌پرستند؟ پس‌ این‌ آیه‌ بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ مسیح‌ و عزیز و فرشتگان ‌نیز هیزم‌ جهنم‌اند؟! ابن‌ زبعری‌ از این‌ سخنش‌ سخت‌ شادمان‌ شد و مشرکان‌ مکه ‌نیز بانگ‌ شادی‌ برداشتند. پس‌ خدای‌ متعادل‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ و آیه‌ «انبیاء» را نازل‌ فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١ [انبیاء:۱۰۱] «همانا کسانی‌ که‌ از ما در حق‌شان‌ نیکی‌ مقرر شده‌ است‌، آنان‌ از آتش‌ دوزخ‌ دور داشته‌ شده‌اند».

این‌ آیه‌، نمایانگر نوع‌ دیگری‌ از لجاجت‌ و ستیزه‌ قریش‌ در کفر و عناد و مجادله‌شان‌ به‌ نارواست‌ و چهار نوع‌ دیگر از کفریات‌شان‌ در آیات‌ قبل‌ گذشت‌، که ‌عبارت‌ بود از:

۱- آن‌ها برای‌ حق‌ تعالی‌ از بندگانش‌ جزء (فرزند) قرار دادند.

۲- آن‌ها فرشتگان‌ را که‌ بندگان‌ خدای‌ رحمانند، دختر خواندند.

۳- آن‌ها گفتند: اگر خدا نمی‌خواست‌ ما بتان‌ را پرستش‌ نمی‌کردیم‌.

۴- آن‌ها گفتند: چرا این‌ قرآن‌ بر یکی‌ از بزرگان‌ دو شهر مکه‌ یا طایف‌، نازل‌ نشده ‌است‌.

﴿وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَيۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ٥٨.

همچنین‌ مشرکان‌ با پیامبر ص مجادله‌ کردند «و گفتند: آیا خدایان‌ ما بهترند» در نزد تو ای‌ محمد ص! «یا عیسی‌؟» یعنی: اگر قضیه‌ بدین‌ صورت‌ باشد که‌ لزوما هر کسی‌ که‌ جز خدا مورد پرستش‌ قرار گیرد، به‌ آتش‌ دوزخ‌ وارد شود، در این‌صورت‌، ما نیز به‌ این‌که‌ خدایان‌ ما با عیسی‌ و عزیر و فرشتگان‌ در جهنم‌ همراه ‌باشند، راضی‌ هستیم‌! «آن‌ مثل‌ را جز از راه‌ جدل‌ برای‌ تو نزدند» یعنی: آن‌ مثل ‌نامربوط در مورد عیسی‌ ÷ را برای‌ تو نزدند مگر به ‌خاطر این‌که‌ با تو به‌ ناروا ستیزه‌ و مجادله‌ کنند زیرا آن‌ها می‌دانند که‌ حرف‌ «ما» در آیه: ﴿إِنَّكُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ [الأنبیاء: ٩۸]، برای‌ غیر عقلا به‌ کار می‌رود بنابراین‌، آیه‌ کریمه ‌نه‌ شامل‌ عیسی‌ می‌شود و نه‌ شامل‌ عزیر و فرشتگان. از سوی‌ دیگر، آن‌ها با این‌جدال‌ خود، خواهان‌ حق‌ نیز نبودند زیرا حقیقت‌ در مورد عیسی ÷ چیز دیگری ‌غیر از این‌ سفسطه‌هایشان‌ است‌، چرا که‌ عیسی‌ ÷ عقیده‌ توحید را آورد و قوم‌ خویش‌ را نیز با این‌ سخن‌ به‌ آن‌ سفارش‌ کرد و فرمود: «خداوند پروردگار ما، خداوند یگآن‌های‌ است‌» «مائده‌٧۲/». «بلکه‌ آنان‌ مردمی‌ ستیزه‌ جویند» خصمون: آن‌ها بسیار ستیزه‌ جو و در دشمنی‌ و خصومت‌، بسیار سرسخت‌ و زیاده‌رو اند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌امامه س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ ص فرمودند: «ما ضل‌ قوم‌ بعد هدي‌ كانوا عليه‌ إلا أورثوا الجدل‌، ثم‌ تلا رسول‌ الله ص هذه‌ الآية». «هیچ‌ قومی‌ بعد از هدایتی‌ که‌ بر آن‌ بودند، گمراه‌ نشدند مگر این‌که‌ جدل‌ و ستیزه‌ جویی‌ در آنان‌ جانشین‌ شد. سپس‌ رسول‌ خدا ص این‌ آیه‌ کریمه‌ را تلاوت‌ کردند».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَيۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ٥٩.

«عیسی‌ جز بنده‌ای‌ که‌ بر وی‌ انعام‌ کرده‌ایم‌، نیست‌» یعنی: عیسی‌ ÷ بنده‌ای‌ است ‌که‌ ما با انعام‌ نبوت‌ بر وی‌، گرامیش‌ داشته‌ و او را مورد اکرام‌ و اعزاز قرار دادیم ‌«و» عیسی ÷ نیست‌ مگر کسی‌ که: «او را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ مثلی‌» یعنی: نشانه‌ وعبرتی‌ «ساختیم‌» که‌ به‌ وسیله‌ او، به‌ قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ پی‌ ببرند زیرا عیسی‌÷ بدون‌ پدر به‌ دنیا آمد همچنین‌ او مردگان‌ را زنده‌ می‌کرد و کور و پیس‌ مادرزاد وهر بیماری‌ را ـ به‌ اذن‌ الهی‌ ـ شفا می‌بخشید.

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنكُم مَّلَٰٓئِكَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَخۡلُفُونَ٦٠.

«و اگر بخواهیم‌، البته‌ به‌ جای‌ شما فرشتگانی‌ در روی‌ زمین‌ که‌ جانشین‌ شما گردند، پدید می‌آوریم‌» یعنی: اگر می‌خواستیم‌، شما را نابود کرده‌ و به‌جای‌ شما فرشتگانی ‌را در روی‌ زمین‌ پدید می‌آوردیم‌ که‌ آن‌ را آباد کنند و در آن‌ جانشین‌ شما باشند. یعنی: بدانید که‌ هرچند حال‌ عیسی‌ ÷ شگفت‌آور و عجیب‌ است‌ اما خداوند أ بر آفرینش‌ عجیب‌تر از آن‌ نیز تواناست‌.

﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦١.

«و همانا او» یعنی: عیسی ÷ «نشآن‌های‌ برای‌ قیامت‌ است‌» یعنی: نزول ‌عیسی ÷ از آسمان‌، از جمله‌ نشانه‌هایی‌ است‌ که‌ قیامت‌ با آن‌ شناخته‌ می‌شود زیرا این‌ نزول‌، از علائم‌ قیامت‌ است‌ و خدای‌ سبحان‌ قبل‌ از برپایی‌ قیامت‌ او را از آسمان‌ فرود می‌آورد. چنان‌که‌ خروج‌ دجال‌ نیز از دیگر نشانه‌های‌ قیامت ‌می‌باشد. شایان‌ ذکر است‌؛ احادیث‌ وارده‌ در باره‌ فرود آمدن‌ عیسی‌ ÷ از آسمان‌ قبل‌ از روز قیامت‌ ـ که‌ به‌ عنوان‌ امامی‌ عادل‌ و داوری‌ دادستان‌ فرود می‌آید ـ متواتر می‌باشد از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ صحیح‌ مسلم‌ از رسول‌ خدا ص است‌ که‌ فرمودند: «... در اثنایی‌ که‌ مسیح‌ دجال‌ ظهور نموده‌ است‌، بناگاه‌ خداوند متعال‌ مسیح‌بن‌مریم‌ را فرومی‌فرستد و او در محل‌ مناره‌ سپید شرق‌ جامع‌ دمشق ‌فرود می‌آید در حالی‌که‌ دو جامه‌ رنگ‌ شده‌ به‌ ورس‌ و زعفران پوشیده‌ و دو کف ‌دست‌ خویش‌ را بر بال‌های‌ دو فرشته‌ نهاده‌ است‌ و چون‌ سرش‌ را فرود آورد، از آن ‌قطرات‌ آب‌ می‌چکد و چون‌ آن‌ را بردارد، آب‌ به‌ شکل‌ دانه‌های‌ درشت‌ مروارید از آن‌ فرو می‌لغزد پس‌ هیچ‌ کافری‌ را نرسد که‌ بوی‌ دم‌ عیسی‌÷ را دریابد مگر این‌که‌ می‌میرد و نهایت‌ نفوذ دم‌ او تا نهایت‌ برد نگاه‌ اوست‌ آن‌گاه‌ دجال‌ را می‌جوید تا سرانجام‌ او را در «باب‌ الد» درمی‌یابد و به‌ قتلش‌ می‌رساند...».

«پس‌ زنهار در آن‌ تردید نکنید» یعنی: در وقوع‌ قیامت‌ هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ به ‌خود راه‌ ندهید و آن‌ را دروغ‌ نینگارید زیرا قیامت‌ خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌ «و ازمن‌ پیروی‌ کنید» در آنچه‌ که‌ شما را به‌ آن‌ ـ از یگانه‌ پرستی‌ و نفی‌ شرک‌ ـ فرمان ‌می‌دهم‌؛ «این‌ است‌ راه‌ راست‌» یعنی: آنچه‌ که‌ من‌ شما را به‌ آن‌ امر می‌کنم‌ و شما را به‌ سوی‌ آن‌ می‌خوانم‌، تنها راه‌ پایدار و مستقیمی‌ است‌ که‌ شما را به‌ حق ‌می‌رساند.

﴿وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ٦٢

«و مبادا شیطان‌ شما را از راه‌ به‌ در برد» یعنی: الحذر! که‌ شیطان‌ راه‌ شما را نزند و به‌ وسوسه‌ها و شبهه‌هایی‌ که‌ در دل‌هایتان‌ فرو می‌افگند؛ فریفته‌تان‌ نسازد و شما را از پیروی‌ من‌ باز ندارد «زیرا او برای‌ شما دشمنی‌ آشکار است‌» یعنی: او دشمنی‌ با شما را پنهان‌ نمی‌کند و از نمایان‌ کردن‌ آن‌ هیچ‌ پروا و ابایی‌ ندارد.

﴿وَلَمَّا جَآءَ عِيسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُكُم بِٱلۡحِكۡمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي تَخۡتَلِفُونَ فِيهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ٦٣

«و چون‌ عیسی‌ بینات‌» یعنی: معجزات‌ روشن‌ و احکام‌ و شریعت‌ واضح‌ الهی ‌را که‌ همانا انجیل‌ است‌ «آورد، گفت: به‌ راستی‌ برای‌ شما حکمت‌ آوردم‌» یعنی: برای‌ شما نبوت‌، یا انجیل‌ را آوردم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: من‌ به‌ شما پیامی‌ را آورده‌ام‌ که‌ بر امور پسندیده‌ ترغیب‌ و از امور زشت‌ و ناپسند باز می‌دارد «و تا برای‌ شما بعضی‌ از آنچه‌ را که‌ در آن‌ اختلاف‌ می‌کنید» از احکام‌ تورات‌ و امور دینی‌، نه‌ دنیوی‌ «روشن‌ سازم‌، پس‌، از خدا پروا دارید» یعنی: از نافرمانی‌های‌ وی ‌بپرهیزید «و از من‌ اطاعت‌ کنید» در آنچه‌ که‌ شما را به‌ آن‌ ـ از توحید و احکام ‌شرع‌ ـ امر می‌کنم‌. ابن‌کثیر گفته‌ است: «این‌ معنی‌ که‌ عیسی‌ ÷ امور دینی‌ را آورد نه‌ امور دنیوی‌ را، معنایی‌ نیکو است‌ زیرا انبیا برای‌ بیان‌ کار دنیا مبعوث ‌نشده‌اند به‌ همین‌ جهت‌، رسول خدا ص در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ که‌ به‌ روایت‌ انس‌ و عائشه‌ ب نقل‌ شده‌ است‌، فرموده‌اند: «أنتم‌ أعلم‌ بأمور دنياكم: شما به‌ امور دنیایتان‌ داناترید».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ٦٤

سپس‌ عیسی‌ ÷ در بیان‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ را به‌ اطاعت‌ خویش‌ در آن‌ دستور داد، فرمود: «در حقیقت‌، خداست‌ که‌ پروردگار من‌ و پروردگار شماست‌ پس‌ او را بپرستید» یعنی: شما باید در عقیده‌ توحید و عمل‌ به‌ احکام‌ و عبودیت‌ حق‌تعالی‌، از من ‌اطاعت‌ کنید «این‌ است‌ راه‌ راست‌» یعنی: فقط عبادت‌ خدای‌ ‌ به‌ یگانگی‌و عمل‌ به‌ شرایع‌ و احکام‌ وی‌، راه‌ راست‌ و درست‌ است‌ و بس‌.

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡۖ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمٍ أَلِيمٍ٦٥

«پس‌ احزاب‌ از میانشان‌ اختلاف‌ کردند» احزاب: گروههایی‌اند که باهم‌ متحزب‌ و همدست‌ شده‌اند. یعنی: گروه‌هایی‌ از میان‌ یهود و نصاری‌ که‌ عیسی‌ ÷ به‌ سوی‌آنان‌ فرستاده‌ شده‌ بود، باهم‌ در کار دین‌ اختلاف‌ کردند «پس‌ ویل‌» ویل: کلمه‌ عذاب‌ است‌، یعنی‌ وای: «بر کسانی‌ باد که‌ ستم‌ کردند» از این‌ گروه‌های ‌اختلاف‌کننده‌. گفتنی‌ است‌؛ آنان‌ کسانی‌ هستند که‌ به‌ خدای‌ ‌ شرک ‌ورزیده‌ و به‌ احکام‌ و شرایع‌ وی‌ عمل‌ نکرده‌اند. آری‌! وای‌ بر آنان‌ «از عذاب‌روزی‌ دردناک» یعنی: از روزی‌ که‌ عذاب‌ آن‌ دردناک‌ است‌، که‌ روز قیامت ‌می‌باشد.

﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِيَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا يَشۡعُرُونَ٦٦

«آیا انتظار می‌کشند» این‌ گروه‌ احزاب‌. هل: حرف‌ استفهام‌ انکاری‌ و مفید نفی ‌است‌. یعنی: انتظار نمی‌کشند «جز قیامت‌ را که‌ بناگاه‌ به‌ سراغ‌شان‌ آید در حالی‌که‌ آنان ‌ناآگاه‌ باشند» و هنوز در غفلت‌ بسر برند بدان‌ جهت‌ که‌ سرگرم‌ امور دنیا می‌باشند.

﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ يَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِينَ٦٧

«دوستان‌» اخلاء: جمع‌ خلیل‌؛ به‌ معنای‌ دوست‌ و رفیق‌ است‌ «در آن‌ روز، بعضی‌ دشمن‌ بعضی‌ دیگرند» یعنی: دوستان‌ و رفیقانی‌ که‌ در دنیا با همدیگر بسیار دوست‌ و مشفق‌ بوده‌اند، در روز قیامت‌ باهم‌ دشمن‌ می‌شوند زیرا آن‌ اموری‌ راکه‌ در دنیا با یک‌دیگر بر محور آن‌ دوستی‌ و رفاقت‌ می‌کردند، اسباب‌ عذاب ‌خویش‌ می‌یابند، به‌سبب‌ آن‌که‌ دوستی‌ آنان‌ در دنیا، بر پایه‌ معصیت‌ استوار بوده‌ است‌ «مگر پرهیزگاران‌» زیرا پرهیزگاران‌ و تقواپیشه‌گان‌، در دنیا و آخرت‌ دوست ‌یکدیگرند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لو أن‌ رجلين‌ تحابا في‌ الله‌، أحدهما بالمشرق‌ والآخر بالمغرب‌، لجمع‌ الله‌ تعالي‌ يوم‌ القيامة‌ بينهما، يقول: هذا الذي‌ أحببته‌ في». «اگر دو شخص ‌در راه‌ رضای‌ خدای‌ باهم‌ دوستی‌ کنند و یکی از آنها در مشرق‌ باشد و دیگری‌ در مغرب‌، بی‌گمان‌ خداوند أ روز قیامت‌ آن‌ دو را باهم‌ گرد می‌آورد، می‌فرماید: این‌ همان‌ کسی‌ است‌ که‌ او را در رضای‌ من‌ دوست‌ می‌داشتی‌».

نقاش‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ امیه ‌بن‌ خلف ‌جمحی‌ و عقبه‌بن‌ ابی ‌معیط نازل‌ شد که‌ باهم‌ بسیار دوست‌ بودند و عقبه‌ با رسول‌‌خدا ص همنشینی‌ داشت‌. پس‌ قریشیان‌ گفتند: عقبه‌ بن ‌ابی ‌معیط از دین‌ خویش‌ برگشته‌ و صائبی‌ شده‌ است‌ و امیه‌ رفیقش‌ به‌ وی‌ گفت: دیدن‌ رویم‌ بر رویت‌ حرام‌ باد اگر نزد محمد نروی‌ و در چهره‌ وی‌ آب‌ دهان‌ نیندازی‌! و عقبه ‌ملعون‌ چنین‌ کرد. پس‌ رسول‌ خدا ص نذر کردند که‌ او را بکشند و در روز بدر اورا به ‌بند کشیدند و کشتند. امیه‌ نیز در معرکه‌ کشته‌ شد و این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ آنان ‌نازل‌ گردید.

﴿يَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨

«ای‌ بندگان‌ من‌! امروز نه‌ بیمی‌ بر شماست‌ و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوید» این‌ سخن‌ در روز قیامت‌، به‌ آن‌ تقوا پیشه‌گانی‌ گفته‌ می‌شود که‌ در راه‌ خدا أ و به‌خاطر کسب ‌رضای‌ وی‌، باهم‌ پیوند دوستی‌ برقرار کرده‌ بودند و هنگامی‌ که‌ این‌ سخن‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود، ترس‌ و هراس‌شان‌ از بین‌ می‌رود و اندوه‌شان‌ برطرف‌ می‌شود.

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ مُسۡلِمِينَ٦٩

«همان‌ کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ ما ایمان‌ آورده‌ و تسلیم‌ بودند» یعنی: مخاطب‌ جمله: ﴿يَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمُ [الزخرف: ۶۸] همه‌ بندگان‌ نیستند بلکه‌ مخاطب‌ آن‌، فقط مؤمنان ‌تسلیم‌پذیر مخلص‌ می‌باشند.

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠

به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «شما و همسرانتان‌ به‌ بهشت‌ درآیید» مراد از «أزواجکم‌» زنان‌ مؤمن‌ ایشانند. به‌قولی: مراد همنشینان‌ همدم‌ ایشان‌ از مؤمنانند. به‌ قولی‌ دیگر: مراد همسران‌ ایشان‌ از حورعین‌ اند «شادمانه‌» یعنی: با اکرام‌ واعزاز و با برخورداری‌ از نعمت‌ها به‌ بهشت‌ درآیید. به‌ قولی: معنای‌ (تحبرون‌) این‌ است: در بهشت‌، از آواز خوانی‌های‌ خوش‌، متلذذ و برخوردار می‌شوید.

﴿يُطَافُ عَلَيۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَكۡوَابٖۖ وَفِيهَا مَا تَشۡتَهِيهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡيُنُۖ وَأَنتُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ٧١

«سینی‌هایی‌ پهن‌ و دراز از زر برآنان‌ می‌گردانند» از غذاهای‌ بهشتی‌ «و» برایشان ‌در بهشت‌ نوشابه‌هایی‌ است‌ که‌ در «کوزه‌هایی‌» از طلا بر ایشان‌ می‌گردانند «و درآنجا آنچه‌ دلها آن‌ را بخواهد و دیدگان‌ از دیدن‌ آن‌ها لذت‌ برد، هست‌» از انواع‌ گوناگون‌ غذاها، نوشابه‌ها و مانند آن‌ها از هر چیزی‌ که‌ دلها در هوای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ است‌، چشم‌ها از دیدن‌ آن‌ها لذت‌ می‌برد و گوش‌ها از شنیدن‌ آن‌ها به‌ طرب‌ می‌آید «و شما در آن‌ جاودانید» نه‌ می‌میرید و نه‌ از آن‌ بیرون‌ می‌آیید. آری‌! در بهشت‌ غذاها ونوشیدنی‌ها برای‌ بهشتیان‌ با ظروف‌ طلا تقدیم‌ می‌شود اما استعمال‌ ظروف‌ طلا و نقره‌ در دنیا حرام‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «ابریشم‌ و دیبا را نپوشید و در ظروف‌ طلا و نقره‌ ننوشید و در سینی‌های‌ طلا و نقره‌ غذا نخورید زیرا ظروف‌ طلا و نقره‌ در دنیا برای‌ کافران‌ و در آخرت‌ برای‌ شماست‌». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ ام ‌سلمه‌ ل آمده‌ است: «کسی‌ که‌ در ظروف‌ طلا و نقره‌ می‌نوشد، جز این ‌نیست‌ که‌ آتش‌ جهنم‌ را در شکم‌ خویش‌ فروریخته‌ است‌». که‌ این‌ دو حدیث‌ ـ بی ‌هیچ‌ خلافی‌ ـ مقتضی‌ تحریم‌اند.

﴿وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢

«و این‌ است‌ همان‌ بهشتی‌ که‌ به‌ پاداش‌ آنچه‌ می‌کردید، میراث‌ یافتید» پس ‌چنان‌که‌ میراث‌ به‌ وارث‌ می‌رسد، این‌ بهشت‌ نیز به‌ سبب‌ اعمال‌ شایسته‌ای‌ که‌ در دنیا انجام‌ می‌دادید، به‌ شما رسیده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هریک‌ از دوزخیان‌ ـ برای‌ این‌که‌ درد و دریغ‌ در وجود وی‌ برانگیخته‌ شود ـ منزل‌ خویش ‌را در بهشت‌ می‌بیند آن‌گاه‌ (به‌ حسرت) می‌گوید: اگر خداوند مرا هدایت‌ می‌کرد، از متقیان‌ می‌بودم‌ و هر یک‌ از اهل‌ بهشت‌ منزل‌ خویش‌ را از دوزخ‌ می‌بیند سپس ‌می‌گوید: اگر خدای‌ ‌ هدایتمان‌ نمی‌کرد، ما راه‌ یافته‌ نبودیم‌. پس‌ این ‌برایش‌ شکری‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هیچ‌ کسی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ منزلی‌ در بهشت‌ و منزلی‌ در دوزخ‌ دارد پس‌ کافر منزل‌ مؤمن‌ را از وی‌ در دوزخ‌ میراث‌ می‌برد و مؤمن‌ از کافر منزل‌ وی‌ را در بهشت‌ و این‌ است‌ تفسیر فرموده‌ باری‌ تعالی:﴿وَتِلۡكَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِيٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢ [الزخرف: ٧۲]‌».

﴿لَكُمۡ فِيهَا فَٰكِهَةٞ كَثِيرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡكُلُونَ٧٣

«در آنجا برای‌ شما میوه‌هایی‌ بسیار است‌» یعنی: برای‌ شما بهشتیان‌ در بهشت‌ بجز غذاها و نوشیدنی‌ها ـ میوه‌هایی‌ بسیار با انواع‌ و اصناف‌ گوناگون‌ است ‌«که‌ از آن‌ها می‌خورید» یعنی: بعضی‌ از آن‌ها را می‌خورید زیرا از یک‌ طرف‌ چنان ‌بسیار و همیشگی‌اند که‌ از آن‌ها چیزی‌ کم‌ نمی‌شود و از سوی‌ دیگر، هر آنچه ‌خورده‌ می‌شود، بی‌درنگ‌ عوض‌ آن‌ آماده‌ می‌گردد.

﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ٧٤ لَا يُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِيهِ مُبۡلِسُونَ٧٥

«بی‌گمان‌، مجرمان‌» یعنی: مرتکبان‌ جرایم‌ کفری‌ «در عذاب‌ دوزخ‌ ماندگارند» و عذاب‌ به‌طور ابدی‌ از آنان‌ قطع‌ نمی‌شود. همچنین‌ این‌ «عذاب‌» اندک‌ لحظه‌ای ‌«از آنان‌ تخفیف‌ نمی‌یابد» تا از آن‌ آسایش‌ یابند و لختی‌ استراحت‌ کنند «و آن‌ها در آنجا نومیدند» مبلسون: از ابلاس‌ است‌ و آن‌ اندوه‌ ناشی‌ از شدت‌ یأس‌ و ناامیدی ‌می‌باشد که‌ عادتا سکوت‌ و خاموشی‌ با آن‌ همراه‌ است‌.

﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن كَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِينَ٧٦

«و ما برآنان‌ ستم‌ نکردیم‌» یعنی: ما مجرمان‌ را بی‌گناه‌ عذاب‌ نکردیم‌ و نه‌ هم‌ افزون‌ بر عذابی‌ که‌ مستحق‌ آنند «بلکه‌ خود ستمکار بودند» در حق‌ خویش‌، به‌سبب‌ گناهانی‌ که‌ انجام‌ دادند.

﴿وَنَادَوۡاْ يَٰمَٰلِكُ لِيَقۡضِ عَلَيۡنَا رَبُّكَۖ قَالَ إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ٧٧

«و ندا در دهند که: ای‌ مالک‌» یعنی: مجرمان‌ دوزخی‌ در دوزخ‌، مالک‌ (خازن‌و نگهبان‌) دوزخ‌ را چنین‌ ندا می‌دهند؛ «بگو: پروردگارت‌ بر ما حکم‌ کند» به‌ مرگ ‌و کار ما را یکسره‌ نماید. پس‌ آن‌ها به‌ وسیله‌ مالک‌ (خازن‌ و نگهبان‌) دوزخ‌، به‌خدای‌ سبحان‌ متوسل‌ می‌شوند تا از او بخواهد که‌ آنان‌ را بمیراند تا از عذاب ‌راحت‌ شوند. «مالک‌»، نام‌ خازن‌ دوزخ‌ و «رضوان‌» نام‌ خازن‌ بهشت‌ است‌. محققان‌ گفته‌ اند: خازن‌ دوزخ‌ را از آن‌ روی‌ «مالک‌» نامیدند؛ که‌ ملک‌ و دارایی‌، علقه‌ و وابستگی‌ای‌ است‌ و تعلق‌ خود، از اسباب‌ ورود به‌ دوزخ‌ می‌باشد چنان‌ که‌ دلیل‌ نامگذاری‌ خازن‌ بهشت‌ به‌ «رضوان‌» این‌ است‌ که: رضا به‌ حکم‌ خداوند أ، سبب‌ هر نوع‌ راحت‌ و سعادت‌ و همه‌گونه‌ صلاح‌ و فلاح‌ می‌باشد.

مالک‌ دوزخ‌ «پاسخ‌ می‌دهد» به‌ مجرمان‌ «همانا شما ماندگارید» در عذاب ‌به‌طور همیشه‌ و شما را ـ با مرگ‌ یا غیر آن‌ ـ از دوزخ‌ نجاتی‌ نیست‌.

﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰكُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَكُمۡ لِلۡحَقِّ كَٰرِهُونَ٧٨

«قطعا» ای‌ اهل‌ مکه‌! «حق‌ را برایتان‌ آوردیم‌» یعنی: پیامبر خویش‌ را به‌ سوی‌ شما فرستادیم‌ و بر شما کتاب‌ فرود آوردیم‌ و پیامبر ما شما را به‌ سوی‌ حق‌ دعوت‌کرد؛ «لیکن‌ بیشتر شما حق‌ را ناخواهان‌ هستید» و آن‌ را نمی‌پذیرید. یا این ‌آیه ‌کریمه‌ نیز حکایت‌ سخنان‌ فرشته‌ نگهبان‌ دوزخ‌ است‌. یعنی: ما فرشتگان‌ در دنیا حق‌ را به‌ شما مجرمان‌ بیان‌ کردیم‌ ولی‌ شما آن‌ را نپذیرفتید.

﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا فَإِنَّا مُبۡرِمُونَ ٧٩

«آیا بر کاری‌ ابرام‌ ورزیده‌اند؟» یعنی: آیا علیه‌ پیامبر اکرم‌ ص به‌ نیرنگ‌ و توطئه‌ای‌ مصمم‌ گشته‌، عزم‌ خویش‌ را بر آن‌ جزم‌ کرده‌ و آن‌ را سازمان‌ داده‌اند وفقط به‌ ناخوش‌ داشتن‌ وی‌ بسنده‌ نکرده‌اند؟ «ما نیز ابرام‌ می‌ورزیم‌» و در نابودی‌ و مجازاتشان‌، تدبیری‌ استوار برایشان‌ می‌سنجیم‌.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ توطئه‌ای‌ که‌ سران ‌قریش‌ علیه‌ جان‌ رسول‌ اکرم‌ ص در دارالندوه‌ اندیشیدند، نازل‌ شد.

﴿أَمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَيۡهِمۡ يَكۡتُبُونَ٨٠

«آیا می‌پندارند که‌ ما راز و نجوایشان‌ را نمی‌شنویم‌؟» یعنی: رازهایی‌ را که‌ مشرکان‌ به‌ طور پنهانی‌ و در مکآن‌های‌ خلوت‌ باهم‌ مطرح‌ می‌کنند و درگوشی‌ها و نجواهایی‌ که‌ در میان‌ خویش‌ می‌نمایند؟ «چرا؛ می‌شنویم‌» و می‌دانیم‌ آن‌ رازهارا «و فرستادگان‌ ما پیش‌ آنان‌ می‌نویسند» یعنی: فرشتگان‌ نویسنده‌ای‌ که‌ بدیشان ‌موظف‌ هستند، نیز تمام‌ گفتار و کردارشان‌ را می‌نویسند.

ابن ‌جریر طبری‌ از محمد بن‌ کعب‌ قرظی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌کریمه‌ روایت ‌کرده‌ است‌ که‌ گفت: سه‌ نفر در بین‌ کعبه‌ و پرده‌های‌ آن‌ نشسته‌ بودند، دو نفر آن‌ها قریشی‌ بودند و یک تن‌ ثقفی‌، یا دو نفر آن‌ها ثقفی‌ و یک تن‌ قریشی‌ بود. در این‌ اثنا یکی ‌از آن‌ میان‌ گفت: آیا فکر می‌ کنید که‌ خداوند سخنان‌ ما را می‌شنود؟ دیگری‌ در پاسخ‌ وی‌ گفت: اگر بلند سخن‌ بگویید می‌شنود و اگر آهسته‌ سخن‌ بگویید، نمی‌شنود! بدین‌ سبب‌ خدای‌ متعال‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ را نازل‌ گردانید.

﴿قُلۡ إِن كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِينَ٨١

«بگو» ای‌ محمد ص! «اگر بر فرض‌ برای‌ خدای‌ رحمان‌ فرزندی‌ بود، من‌ نخستین ‌پرستندگان‌ بودم‌» یعنی: در آن‌ صورت‌، من‌ این‌ فرزند پنداری‌ای‌ را که‌ شما به ‌خداوند أ نسبت‌ می‌دهید، به‌ عنوان‌ تعظیم‌ پدرش‌ می‌پرستیدم‌ ولی‌ ثابت‌ و مسلم‌ است‌ که‌ باری‌ تعالی‌ فرزندی‌ ندارد و مستحیل‌ است‌ که‌ او فرزندی‌ داشته‌ باشد. یا معنی‌ این‌ است: اگر فرض‌ بر آن‌ باشد که‌ خدای‌ سبحان‌ فرزندی‌ داشته‌ باشد، باز هم‌ من‌ خدای‌ سبحان‌ را می‌پرستم‌ زیرا من‌ بنده‌ای‌ فرمانبردار از بندگانش‌ هستم‌.

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٨٢

«پروردگار آسمآن‌ها و زمین‌، صاحب‌ عرش‌، از آنچه‌ می‌گویند» یعنی: از این ‌دروغی‌ که‌ در مورد داشتن‌ فرزند بر وی‌ افترا می‌بندند و هرگز این‌ نسبت‌ سزاوار جناب‌ وی‌ نیست‌؛ «منزه‌ است‌» و ساحت‌ قدسی‌ وی‌ از این‌ بهتان‌ مبراست‌. عرش: آفریده‌ای‌ است‌ عظیم‌ که‌ از آسمآن‌ها و زمین‌ بزرگتر می‌باشد و خدا به‌ کیفیت‌ آن ‌داناتر است‌.

﴿فَذَرۡهُمۡ يَخُوضُواْ وَيَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ يُلَٰقُواْ يَوۡمَهُمُ ٱلَّذِي يُوعَدُونَ٨٣

«پس‌ آنان‌ را رهاکن‌ تا ژاژخایی‌ و بازیگوشی‌ کنند» یعنی: آنان‌ را رهاکن‌ تا در بیهوده ‌گویی‌های‌ خویش‌ فرو روند و در دنیای‌ خویش‌ سرگرم‌ باشند «تا به‌ دیدار آن‌ روزشان‌ که‌ بدان‌ وعده‌ داده‌ می‌شوند، برسند» و آن‌ روز، روز قیامت‌ است‌ و به‌زودی‌ خواهند دانست‌ که‌ سرنوشت‌ و سرانجام‌ حال‌ و منوال‌شان‌ در آن‌ روز، چگونه‌ خواهد بود!.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡعَلِيمُ٨٤

«و اوست‌ که‌ هم‌ در آسمان‌ خداست‌ و هم‌ در زمین‌ خداست‌» یعنی: باری‌ تعالی ذاتی‌ است‌ که‌ هم‌ در آسمآن‌ها معبود آسمانیان‌ و هم‌ در زمین‌ معبود زمینیان‌ است‌. یا: او هم‌ در آسمان‌ مستحق‌ و شایسته‌ عبادت‌ است‌ و هم‌ در زمین‌. قتاده‌ در معنای ‌آن‌ می‌گوید: «او هم‌ در آسمان‌ پرستش‌ می‌شود و هم‌ در زمین‌». البته‌ حق‌ تعالی ‌با الوهیت‌ و ربوبیت‌ در آسمآن‌ها و زمین‌، بر آن‌ها مسلط است‌ نه‌ این ‌که‌ در آن‌ها مستقر باشد چنان‌ که‌ امام‌ رازی‌ در تفسیر کبیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ کریمه‌ از روشن‌ترین‌ دلایل‌ بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آسمان‌ مستقر نیست‌؛ زیرا او در این‌ آیه ‌کریمه‌ بیان‌ داشته‌ است‌ که‌ نسبتش‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ در امر الوهیت‌، همچون‌ نسبتش‌ به‌ سوی‌ زمین‌ است‌ پس‌ هرگاه‌ او خدای‌ زمین‌ است‌ و درآن‌ مستقر نیست‌؛ پس‌ همین‌گونه‌ واجب‌ است‌ که‌ او ـ که‌ خدای‌ آسمان ‌است‌ ـ در آسمان‌ نیز مستقر نباشد زیرا نسبت‌ الوهیت‌ وی‌ به‌ هر یک‌ از آسمان‌ و زمین‌، نسبتی‌ متساوی‌ است‌» [۲۵].

«و هموست‌ حکیم‌ علیم‌» یعنی: او بسیار با حکمت ‌و بسیار داناست‌ و این‌ دو وصف‌، خود دو دلیل‌ استحقاق‌ وی‌ برای‌ عبادت‌اند.

﴿وَتَبَارَكَ ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٥

«و بسیار با برکت‌ است‌ کسی‌ که‌ فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ در میان‌ آن‌هاست ‌از آن‌ اوست‌» برکت: بسیاری‌ خیر است‌. مراد از: ﴿وَمَا بَيۡنَهُمَاۚ عبارت‌ است‌ از: آنچه ‌که‌ در میان‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از فضا و هوا و موجودات‌ و جانداران‌ وجود دارد «وعلم‌ قیامت‌» یعنی: آگاهی‌ از وقت‌ برپایی‌ قیامت‌ «پیش‌ اوست‌ و به‌ سوی‌ او برگردانیده‌ می‌شوید» پس‌ او هرکس‌ را به‌ آنچه‌ که‌ مستحق‌ آن‌ است‌ ـ از خیر یا شرـ جزا می‌دهد.

﴿وَلَا يَمۡلِكُ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ٨٦ «و کسانی‌ که‌ کافران‌ به‌جز او به‌ پرستش‌ می‌خوانند، دارای‌ شفاعت‌ نیستند» یعنی: بتان‌ و همه‌ کسانی‌ که‌ به‌جز خدای‌ سبحان‌ مورد پرستش‌ قرار می‌گیرند، نزد خداوند أ از حق‌ شفاعت‌ برخوردار نیستند پس‌ پندار پرستشگران‌ آن‌ها در این ‌مورد که‌ آن‌ها نزد خداوند أ برایشان‌ شفاعت‌ می‌کنند، پنداری‌ نادرست‌ است ‌«مگر آن‌ کسانی‌ که‌ به‌ حق‌ گواهی‌ داده‌ باشند» یعنی: به‌ کلمه‌ توحید گواهی‌ داده‌ باشند «در حالی‌ که‌ می‌دانند» یعنی: در حالی‌ که‌ آن‌ گواهی‌دهندگان‌ به‌ کلمه‌ توحید، بر گواهی‌ای‌ که‌ داده‌اند، علم‌ و آگاهی‌ دارند، از حق‌ شفاعت‌ برخوردار می‌باشند؛ در صورتی‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ برایشان‌ اذن‌ شفاعت‌ دهد.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٨٧

«و اگر از آنان‌ بپرسی: چه‌کسی‌ آن‌ها را آفریده‌؟ مسلما خواهند گفت: الله» یعنی: مشرکان‌ مکه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ آفریننده‌شان‌ الله أ است‌، اقرار و اعتراف‌ می‌کردند و به‌ انکار این‌ حقیقت‌ قادر نبودند «پس‌ از کجا باز گردانیده‌ می‌شوند؟» یعنی: پس‌ چگونه‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ و از عبادت‌ الله أ به‌ سوی‌ عبادت‌ دیگران‌ برگردانیده‌ می‌شوند و چگونه‌ با وجود چنین‌ اعترافی‌، از این‌ عبادت‌ برمی‌گردند؟ شکی‌ نیست‌ که‌ این‌ کارشان‌، نمایانگر منت‌های‌ جهل‌ و بی‌خردیشان‌ می‌باشد.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٨٧

«و» علم‌ و آگاهی‌ قیامت‌ و نیز علم: «این‌ سخن‌ او» یعنی: علم‌ این‌ سخن محمد ص که‌ می‌گوید: «پروردگارا! هرآینه‌ اینان‌» که‌ تو مرا به‌ سویشان‌ فرستاده‌ای‌ «قومی‌ هستند که‌ ایمان‌ نمی‌آورند» نزد خداوند أ است‌. یعنی: خداوند أ، شکایت‌ پیامبر خویش ص در مورد رویگردانی‌ قومش‌ از دعوت‌ و پافشاری‌ و عنادشان‌ بر کفر را می‌شنود و این‌ سخن‌ پیامبرش‌ بر او مخفی‌ نیست‌.

﴿فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞۚ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ٨٩

«پس‌ از آنان‌ اعراض‌ کن‌» یعنی: از آنچه‌ می‌گویند و از آنچه‌ که‌ تو را به‌ آن ‌از جادوگری‌ و کاهن‌ بودن‌ ـ متهم‌ می‌کنند، اعراض‌ کن‌ و درگذر؛ بسان‌ در گذشتن ‌کسی‌ که‌ در صدد انتقام‌ کشیدن‌ است‌، نه‌ این‌که‌ از کارشان‌ راضی‌ باشی‌ و بر دعوت‌ خود شکیبایی‌ و پایداری‌ کن‌ تا سپس‌ که‌ فرمان‌ ما در رسد «و بگو: سلام‌» یعنی: کار من‌ با شما تا مدتی‌ مسالمت‌ و متارکه‌ است‌ «پس‌ زودا که‌ بدانند» فرجام ‌نامیمونی‌ را که‌ در انتظارشان‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ تهدیدی‌ بزرگ‌ از سوی ‌خدای‌ ‌ برای‌ کفار و وعده‌ای‌ ضمنی‌ به‌ پیروزی‌ اسلام‌ و مسلمین‌ بر آن‌هاست‌.

[۲۵] این تفسیر صحیح نیست، بلکه خداوند سبحان بر روی عرشش در آسمان می باشد، آنچنانکه آیات واحادیث بسیار زیادی موید این امر می باشد، مانند: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ [الملک: ۱۶]، و همچنین حدیث وارد شده از پیامبر که از آن دختری که به دست یهودی کشته شده بود سوال کرد : خداوند کجاست، دختر بچه گفت : در آسمان ، سپس پیامبر حکم به اسلام آن دختر بچه کرد. تفسیر صحیح این آیه چنین است : خداوند سبحان، پروردگار و معبود مخلوقاتش در آسمان وپروردگار و معبود مخلوقاتش در زمین است.

سوره‌ دخان

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ را از آن‌ روی‌ «دخان‌» نامیدند که‌ مشرکان‌ زمان‌ پیامبر ص در آن‌ به‌ قحطی‌ و خشکسالی‌ای‌ تهدید می‌شوند که‌ شخص‌ گرسنه‌ را چنان‌ بی‌رمق‌ می‌گرداند که‌ از شدت‌ گرسنگی‌، گویی‌ در فضا دودی‌ را می‌بیند. همچنین‌ این‌ سوره‌، متضمن‌ تهدید نسل‌های‌ بعدی‌ به‌ ظهور دودی‌ در آسمان‌ به‌مدت‌ چهل‌ روز است‌، که‌ ظهور این‌ دود، نشآن‌های‌ از نشانه‌های‌ قیامت‌ می‌باشد.

محور این‌ سوره‌، بیان‌ سه‌ اصل‌ توحید، نبوت‌ و معاد است‌ و با فواصل‌ کوتاه‌ و نزدیک‌ به‌هم‌ و تصاویر و تابلوهای‌ تکان‌ دهنده‌ خود، گویی‌ پتک‌های‌ کوبنده‌ای ‌است‌ که‌ بر قلب‌های‌ غافل‌ و بسته‌ فرود می‌آید.

﴿حمٓ١ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ٢

خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌» با مد در میم‌. و این‌ دو حرف‌، از حروف‌ مقطعه ‌است‌. «سوگند به‌ کتاب‌ مبین‌» یعنی‌ سوگند به‌ قرآنی‌ که‌ خود واضح‌ است‌ و برای‌ تمام‌ نیازمندی‌های‌ دینی‌ و دنیوی‌ نیز بیان‌ روشنی‌ دارد. تفسیر نظیر این‌ آیه‌، درسوره‌های‌ قبل‌ نیز گذشت‌.

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ٣

جواب‌ قسم‌ در آیه‌ قبل‌ این‌ است‌ که: «ما آن‌ را» یعنی: قرآن‌ را «در شبی ‌مبارک‌» و فرخنده‌ «نازل‌ کردیم‌» که‌ شب‌ قدر است‌ و نزول‌ قرآن‌ در آن‌ آغاز شده ‌است‌. یا در آن‌ شب‌، قرآن‌ به‌طور کامل‌ از لوح‌ محفوظ به‌ آسمان‌ دنیا در «بیت‌العزه‌» نازل‌ شده‌است‌. البته‌ برکت‌ و فرخنده‌گی‌ شب‌ قدر به‌ دلیل‌ آن‌ است ‌که‌ نزول‌ قرآن‌ سبب‌ منافع‌ دینی‌ و دنیوی‌ است‌ چنان‌ که‌ در آن‌ شب‌، خیر و برکت ‌نازل‌ می‌شود و دعا مستجاب‌ می‌گردد. «هرآینه‌ ما بیم‌دهنده‌ بودیم‌» یعنی: قرآن‌ را نازل‌ کردیم‌ تا به‌ وسیله‌ آن‌، بشر را از فروافتادن‌ در شرک‌ و معاصی‌، بیم‌ و هشدار دهیم‌. قتاده‌ می‌گوید: قرآن‌ تماما در شب ‌قدر از ام‌الکتاب‌ (کتاب‌ مادر) که‌ لوح ‌محفوظ است‌، به‌ «بیت‌العزه‌» که‌ در آسمان‌ دنیاست‌ نازل ‌شد سپس‌ خدای‌ سبحان ‌آن‌ را در طول‌ مدت‌ بیست‌وسه‌ سال‌، در روز و شب‌ بر پیامبر خویش‌ حضرت محمد ص فرود آورد.

﴿فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ٤

«در آن‌» یعنی: در شب‌ قدر «هر کار استواری‌ فیصله‌ می‌یابد» یفرق: فیصله ‌می‌یابد، بیان‌ می‌گردد و نوشته‌ می‌شود. أمرحکیم: عبارت‌ از کار محکم‌ و استوار است‌، از آن‌ روی‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ در آن‌ شب‌ هر چه‌ را که‌ در یکسال‌ بعد روی ‌می‌دهد ـ اعم‌ از زندگی‌ و مرگ‌، توانگری‌ و فقر، خیر و شر و غیره‌ ـ همه‌ را می‌نویسد. چنین‌ گفته‌اند مجاهد، قتاده‌ و حسن‌. البته‌ حکمت‌ و مناسبت‌ نزول‌ قرآن ‌در شب‌ قدر این‌ است‌ که: نزول‌ قرآن‌ از شریف‌ترین‌ امور حکمت‌ آمیز می‌باشد و این‌ شب‌ نیز شبی‌ است‌ که‌ هر امر استوار و محکمی‌ در آن‌ فیصله‌ می‌یابد. ابن‌کثیر می‌گوید: «هر که‌ گفته‌ است‌ که‌ شب‌ قدر، شب‌ نیمه‌ شعبان‌ است‌، قطعا از طلب‌ آن‌ دورمانده‌ است‌ زیرا نص‌ قرآن‌ بر این‌ امر صراحت‌ دارد که‌ این‌ شب‌ در رمضان ‌می‌باشد».

﴿أَمۡرٗا مِّنۡ عِندِنَآۚ إِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ٥

«امری‌ است‌ از نزد ما» یعنی: خدای‌ سبحان‌ قرآن‌ را درحالی‌ فرود آورد که ‌متضمن‌ وحی‌ و شریعت‌ اوست‌. أمر: در اینجا به‌ معنی‌ وحی‌ است‌. «هرآینه‌ ما فرستنده‌ بودیم‌» یعنی: ما بدین‌ جهت‌ این‌ هشدارها را نازل‌ کردیم‌ که‌ فرستادن‌ پیامبران به‌ سوی‌ بندگان‌، سنت‌ ماست‌ پس‌ این‌ ماییم‌ که‌ پیامبران‌ و از جمله ‌پیامبر خاتم‌ ص را فرستادیم‌.

﴿رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٦

«رحمتی‌ از سوی‌ پروردگار توست‌» یعنی: ما با فرستادن‌ پیامبران به‌ سوی‌ بشر، در واقع‌ فرستنده‌ رحمت‌ بر آن‌ها بودیم‌ «بی‌گمان‌ او شنوای‌ داناست‌» خداوند أ شنوای‌ سخنان‌ بندگان‌ است‌ و به‌ احوال‌شان‌ و به‌ آنچه‌ که‌ مورد نیازشان ‌است‌، داناست‌ پس‌ با توجه‌ به‌ همین‌ نیازهایشان‌ بود که‌ پیامبران را به‌ عنوان ‌رحمتی‌ از سوی‌ خود به‌سویشان‌ فرستاد.

﴿رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَآۖ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ٧

«پروردگار آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ و آنچه‌ میان‌ آن‌ دو است‌ اگر یقین‌ دارید» به‌ این ‌حقیقت‌. و چنان‌که‌ گفتیم‌، مشرکان‌ مکه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اقرار و اعتراف‌ داشتند.

﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ٨

بعد از اثبات‌ ربوبیت‌ خویش‌ در آیه‌ (٧)، اکنون‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه ‌کریمه‌، به‌ اثبات‌ وحدانیت‌ و قدرت‌ خویش‌ می‌پردازد: «خدایی‌ جز او نیست‌، او زنده‌ می‌کند و می‌میراند».

سپس‌ یک‌ بار دیگر مخصوصا بر ربوبیت‌ خویش‌ برای‌ بشر، تأکید می‌گذارد تا به‌ این ‌حقیقت‌ توجه‌ داده‌ باشد که‌ فقط او شایسته‌ و سزاوار پرستش‌ است‌ نه‌ دیگران: «پروردگار شما و پروردگار پدران‌ پیشین‌ شماست‌».

﴿بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ يَلۡعَبُونَ٩

«ولی‌ نه‌، آن‌ها» یعنی: کافران‌ «در شکی‌ هستند» در باره‌ توحید و رستاخیز. «بازی‌ می‌کنند» در این‌ اقرار خویش‌ که‌ خداوند أ آفریننده‌ آنان‌ و آفریننده‌ سایر مخلوقات‌ است‌. یعنی: این‌ اقرارشان‌، آمیخته‌ با غفلت‌ و بازی‌ و تمسخر است‌.

﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ١٠

«پس‌ منتظر باش‌» ای‌ محمد ص برای‌ آنان‌ «روزی‌ را که‌ آسمان‌ دودی‌ نمایان‌ برمی‌آورد» به‌ قولی: این‌ دود از نشانه‌های‌ قیامت‌ است‌ که‌ چهل‌ روز در زمین‌ باقی ‌می‌ماند. علمای‌ عصرجدید نیز تأکید می‌کنند که‌ در پایان‌کار جهان‌، انرژی ‌خورشید ضعیف‌ شده‌ و غبار اتمی‌ یا غیر آن‌، مانند دودی‌ در فضا ظاهر می‌شود که‌ فضا را تاریک‌ می‌کند. این‌ دود ـ چنان‌که‌ در آیه‌ بعد می‌آید و در احادیث‌ رسول‌ اکرم‌ ص نیز آمده‌ است‌ ـ فراگیر است‌.

به‌ قولی‌ دیگر: ظهور این‌ دود، پدیده‌ای‌ بوده‌ که‌ رخ‌ داده‌ و گذشته‌ است‌ و آن‌، کنایه‌ از قحطی‌ای‌ بود که‌ براثر دعای‌ رسول ‌اکرم‌ ص بر قریش‌ نازل‌ شد به‌ طوری ‌که‌ چشمان‌ آن‌ها از فرط گرسنگی‌ چنان‌ تیره‌ و تار شده‌ بود که‌ میان‌ آسمان‌ و زمین‌ را سیاه‌ و دودآلود می‌دیدند. روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ و دیگران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌کریمه‌ از ابن‌مسعود س نیز مؤید این‌ معنی‌ است: چون‌ قریش‌ رسول‌ خدا ص را نافرمانی‌ کرده‌ و با ایشان‌ دشمنی‌ ورزیدند و در پذیرش‌ اسلام‌ به‌ سستی‌ گراییدند و کار عناد و ستیزه‌ آنان‌ بر رسول‌ خدا ص سخت‌ دشوار آمد، آن‌ حضرت‌ ص چنین ‌دعا کردند: «اللهم‌ أعني‌ عليهم‌ بسبع‌ كسبع‌ يوسف». «بارخدایا! مرا بر آنان‌ به‌ هفت‌سال‌ قحطی‌ ـ مانند سال‌های‌ یوسف‌ ـ یاری‌ کن‌». پس‌ بر اثر دعای‌ آن‌ حضرت‌ ص، قریش‌ گرفتار قحطی‌ و دشواری‌ سختی‌ شدند تا بدانجا که‌ از فرط گرسنگی‌ استخوآن‌ها را نیز خوردند و اثر این‌ گرسنگی‌ چنان‌ شدید بود که‌ چون ‌انسان‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ می‌نگریست‌، میان‌ آسمان‌ و زمین‌ را به‌ شکل‌ دود، سیاه‌ می‌دید پس‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ١٠ [الدخان: ۱۰] پس‌ در بحبوحه‌ این‌ بلا بود که‌ آنان‌ نزد رسول‌ خدا ص آمدند و گفتند: یا رسول‌الله! از خداوند برای‌ قبیله‌ مضر باران‌ بخواه‌ زیرا مضر از قحطی‌ به‌ هلاکت‌ رسیدند! آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص برایشان‌ باران‌ طلبیدند و باران‌ نازل‌ شد.

﴿يَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِيمٞ١١

«که‌ مردم‌ را فرومی‌گیرد» یعنی: آن‌ دود همه‌ مردم‌ را در بر گرفته‌ و از هر جهت ‌بر آنان‌ احاطه‌ می‌کند «این‌ است‌ عذاب‌ دردناک‌» یعنی: آن‌ها در هنگام‌ گرفتار شدن‌ در قحطی‌ می‌گویند: این‌ عذابی‌ است‌ دردناک‌! یا خداوند أ این‌ سخن‌ را برایشان‌ می‌گوید. ابن‌ کثیر آرای‌ مختلف‌ درباره‌ «دخان‌» را نقل‌ کرده‌ و در پایان‌ چنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد: این‌ قول‌ که‌ «دخان‌» از نشانه‌هایی‌ است‌ که‌ ما باید ظهور آن ‌را قبل‌ از وقوع‌ قیامت‌ انتظار بکشیم‌، قوی‌تر است‌. سپس‌ او در این‌ باره‌ احادیثی‌ را نقل‌ می‌کند از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ حذیفه ‌بن ‌اسید غفاری‌ س است‌که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص از عرفه‌ بر ما فرود آمدند و درحالی‌ که‌ ما مشغول‌ مذاکره ‌درباره‌ قیامت‌ بودیم‌، فرمودند: «قیامت‌ برپا نمی‌شود تا آن‌گاه‌ که‌ شما ده‌ نشانه‌ رانبینید:

۱- طلوع‌ خورشید را از مغرب‌ آن‌.

۲- ظهور دخان‌.

۳- ظهور دابه ‌الارض‌.

۴- خروج‌ یأجوج‌ و مأجوج‌.

۵- نزول‌ عیسی‌ بن‌ مریم‌ (علیهماالسلام).

۶- خروج‌ دجال‌.

٧- وقوع‌ سه ‌خسوف: خسوفی‌ در مشرق‌.

۸- خسوفی‌ در مغرب‌.

٩- خسوفی‌ در جزیره ‌العرب‌.

۱۰- آتشی‌ که‌ از قعر سرزمین‌ عدن‌ بیرون‌ می‌آید و همه‌ مردم‌ را می‌میراند و هر جا که‌ شب‌ بگذرانند، با آنان‌ شب‌ می‌گذراند و هر جا که‌ در ظهر بخوابند، همراهشان‌ می‌باشد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «... مؤمن‌ از آن‌ دود، دچار عارضه‌ای‌ شبیه‌ زکام‌ می‌شود اما کافر را چنان‌ فرو می‌گیرد که‌ در اثر آن‌، بدن‌ وی‌ باد کرده‌ و متورم‌ می‌شود...».

﴿رَّبَّنَا ٱكۡشِفۡ عَنَّا ٱلۡعَذَابَ إِنَّا مُؤۡمِنُونَ١٢

«می‌گویند: پروردگارا! این‌ عذاب‌ را از ما دور کن‌» که‌ اگر عذاب‌ را از ما دور کنی ‌«هرآینه‌ ما مؤمن‌ می‌شویم‌» روایت‌ شده‌ است‌ که‌ مشرکان‌ قریش‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمده‌ و گفتند: اگر خداوند این‌ عذاب‌ را از ما دور گرداند، ما مسلمان‌ می‌شویم‌. مراد از عذاب‌؛ گرسنگی‌ای‌ بود که‌ به‌ سبب‌ آن‌ این‌ دود را می‌دیدند.

﴿أَنَّىٰ لَهُمُ ٱلذِّكۡرَىٰ وَقَدۡ جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مُّبِينٞ١٣

«آنان‌ چگونه‌ پند می‌گیرند» از عذابی‌ که‌ بر سر آنان‌ فرود آمده‌است‌؛ «و» حال ‌آن‌که‌ «به‌یقین‌ برای‌ آنان‌ پیامبری‌ روشنگر آمده‌ است‌؟» که‌ هر آنچه‌ را از کار دین ‌نیازمند آن‌ هستند، برایشان‌ بیان‌ می‌کند؟.

﴿ثُمَّ تَوَلَّوۡاْ عَنۡهُ وَقَالُواْ مُعَلَّمٞ مَّجۡنُونٌ١٤

«پس‌، از او روی‌ برتافتند» یعنی: از پیامبر ص روی‌ گردانیدند «و گفتند: او تعلیم ‌یافته‌ای‌ دیوانه‌ است‌» یعنی: بشری‌ قرآن‌ را به‌ او تعلیم‌ داده‌ و او دیوانه‌ است‌. پس‌ چگونه‌ آنان‌ با وصف‌ چنین‌ پندارها و سخنان‌ یاوه‌ای‌، متذکر می‌شوند و از کجا بر سرعقل‌ می‌آیند؟!

﴿إِنَّا كَاشِفُواْ ٱلۡعَذَابِ قَلِيلًاۚ إِنَّكُمۡ عَآئِدُونَ١٥

«ما این‌ عذاب‌ را اندکی‌ دور می‌کنیم‌» یعنی: ما به‌ زودی‌ به‌ سبب‌ دعای‌ پیامبر خویش ص اندک‌ زمانی‌ عذاب‌ را از شما مشرکان‌ دور می‌کنیم‌ و این‌ زمان‌ اندک‌، مدت‌ باقی‌مانده‌ از عمرتان‌ است‌ «ولی‌ شما در حقیقت‌ باز می‌گردید» به‌ سوی‌ شرکی‌ که‌ بر آن‌ بوده‌اید. و چنین‌ هم‌ شد زیرا به‌ مجرد این‌که‌ عذاب‌ از آنان‌ دور شد؛ به‌کفر و عناد خویش‌ بازگشتند.

﴿يَوۡمَ نَبۡطِشُ ٱلۡبَطۡشَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ إِنَّا مُنتَقِمُونَ١٦

«روزی‌ که‌ آنان‌ را به‌ گرفتنی‌ بزرگ‌» یعنی: به‌ سختی‌ و با قوت‌ «فرو می‌گیریم‌، ما انتقام‌ گیرنده‌ایم‌» گفته‌ شده: مراد از این‌ روز، روز بدر است‌ زیرا چون‌ مشرکان ‌مکه‌ بعد از برطرف‌ شدن‌ عذاب‌، مجددا به‌ راه‌ تکذیب‌ و کفر بازگشتند؛ خدای‌ ‌ از آنان‌ در بدر انتقام‌ گرفت‌. به ‌قولی‌ دیگر: مراد عذاب‌ دوزخ ‌است‌. ابن‌عباس‌ س می‌گوید: «نظر ابن‌مسعود این‌ است‌ که‌ مراد از (بطشه‌الکبری‌) روز بدر است‌ اما من‌ می‌گویم‌ که‌ مراد از این‌ روز، روز قیامت‌ است‌». ابن ‌کثیر نیز قول‌ ابن ‌عباس‌ س را ترجیح‌ داده‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا قَبۡلَهُمۡ قَوۡمَ فِرۡعَوۡنَ وَجَآءَهُمۡ رَسُولٞ كَرِيمٌ١٧

«و به ‌یقین‌ ما پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از این‌ گروه‌ کافر «قوم‌ فرعون‌ را آزمودیم‌» یعنی: پیامبران‌ خویش‌ را به‌ سوی‌ آنان‌ فرستادیم‌ و پیامبران‌ ما آنان‌ را به‌سوی‌ شریعت‌ ما فراخواندند اما آن‌ها ایشان‌ را تکذیب‌ کردند. یا مراد این‌ است: ما ارزاق‌ را از روی‌ آزمایش‌ بر قوم‌ فرعون‌ توسعه‌ دادیم‌ اما آن‌ها سر به‌ طغیان ‌برداشته‌ و تجاوز پیشه‌ کردند «و پیامبری‌ گرامی‌ برایشان‌ آمد» یعنی: موسی‌ ÷ که ‌هم‌ نزد خدای‌ ‌ گرامی‌، هم‌ در میان‌ قوم‌ خویش‌ گرامی‌ و هم‌ در ذاتش‌گرامی‌ بود «که‌» به‌ آنان‌ گفت:

﴿أَنۡ أَدُّوٓاْ إِلَيَّ عِبَادَ ٱللَّهِۖ إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ١٨

«بندگان‌ خدا را به‌ من‌ بسپارید» یعنی: بنی ‌اسرائیل‌ را همراه‌ من‌ بفرستید و آن‌ها را به‌ من‌ سپرده‌ از عذاب‌ و شکنجه‌ رهایشان‌ کنید «زیرا من‌ برای‌ شما پیامبری‌ امین‌ هستم‌» بر رسالت‌ پروردگارم‌ و بر آنچه‌ که‌ به‌ شما ابلاغ‌ می‌کنم‌ پس‌ به‌ خیانت‌ متهم‌ نیستم‌.

﴿وَأَن لَّا تَعۡلُواْ عَلَى ٱللَّهِۖ إِنِّيٓ ءَاتِيكُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ١٩

«و بر خدا برتری‌ نجویید» یعنی: بر خداوند أ تکبر و گردنکشی‌ نورزید؛ به ‌این‌که‌ خود را از طاعت‌ وی‌ و پیروی‌ پیامبرانش‌ برتر بپندارید «هر آینه‌ من‌ آورنده ‌برهانی‌ آشکار برای‌ شما هستم‌» که‌ شما را هیچ‌ راهی‌ بر انکار آن‌ نیست‌، این‌ برهان ‌آشکار عبارت‌ است‌ از: معجزه‌ عصا، ید بیضا و سایر معجزات‌ نهگانه‌ من‌.

﴿وَإِنِّي عُذۡتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمۡ أَن تَرۡجُمُونِ٢٠

«و هرآینه‌ من‌ به‌ پروردگار خود و پروردگار شما پناه‌ می‌برم‌ از این‌که‌ مرا سنگباران ‌کنید» آن‌ها موسی‌ ÷ را تهدید کرده‌ بودند که‌ با سنگسار او را می‌کشند پس‌ او از آزارشان‌ به‌ خدای‌ منان‌ پناه‌ برد.

﴿وَإِن لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ لِي فَٱعۡتَزِلُونِ٢١

«و اگر به‌ من‌ ایمان‌ نمی‌آورید پس‌ از من‌ کناره‌ گیرید» یعنی: اگر مرا تصدیق ‌نمی‌کنید و به‌ نبوت‌ من‌ اقرار نمی‌نمایید؛ پس‌ مرا واگذارید و با آزار و اذیت ‌متعرض‌ من‌ نشوید تا آن‌گاه‌ که‌ خداوند أ میان‌ من‌ و شما داوری‌ کند.

﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ مُّجۡرِمُونَ٢٢ فَأَسۡرِ بِعِبَادِي لَيۡلًا إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ٢٣

«پس‌» موسی‌ ÷ «به‌ درگاه‌ پروردگارش‌ ندا در داد که: اینان‌ قومی‌ مجرم ‌هستند» و در این‌ هنگام‌ بود که‌ خداوند متعال‌ به‌ او فرمان‌ داد تا بنی‌اسرائیل‌ را بدون‌ اجازه‌ و مشورت‌ فرعون‌، از میانشان‌ بیرون‌ ببرد؛ «پس‌ گفتیم: بندگانم‌ را شبانه‌ببر» و به‌ این‌ ترتیب‌، دعای‌ موسی‌ ÷ را اجابت‌ کردیم‌. آری‌! آن‌ها را شبانه‌ ببر؛ «زیرا شما مورد تعقیب‌ واقع‌ می‌شوید» یعنی: من‌ چنان‌ تدبیری‌ سازمان‌ داده‌ام‌ که ‌فرعون‌ و لشکریانش‌ شما را دنبال‌ کنند آن‌گاه‌ شما را نجات‌ داده‌ و فرعون‌ و کسانش‌ را غرق‌ می‌کنم‌.

﴿وَٱتۡرُكِ ٱلۡبَحۡرَ رَهۡوًاۖ إِنَّهُمۡ جُندٞ مُّغۡرَقُونَ٢٤

«و دریا را که‌ آرام‌ است‌» یعنی: ساکن‌ و بی‌حرکت‌ و گشاده‌ و باز است‌ «پشت ‌سر بگذار» یعنی: دریا را بر همان‌ شکلی‌ که‌ بعد از گذشتنت‌ از آن‌ قرار دارد، واگذار و با عصایت‌ بر آن‌ نزن‌ که‌ راه‌های‌ خشک‌ شده‌ آن‌ واپس‌ به‌هم‌ آید. این ‌بدان‌ جهت‌ بود که‌ چون‌ موسی ÷ و بنی‌اسرائیل‌ از دریای‌ سرخ‌ گذشتند، موسی‌ ÷ خواست‌ تا آن‌ را با عصای‌ خویش‌ بزند که‌ دریا مجددا به‌ حال‌ اصلی ‌خویش‌ برگردد تا میان‌ آنان‌ و فرعون‌ حایل‌ شود و در نتیجه‌، فرعون‌ و لشکریانش ‌نتوانند به‌ آنان‌ برسند اما خداوند أ به‌ او دستور داد که‌ دریا را همان ‌طور آرمیده‌ و ساکن‌ به‌ حالش‌ بگذارد تا فرعون‌ به‌ تصور این‌که‌ دریا خشک‌ است‌، به‌ دریا درآید و گرفتار بلا شود. مجاهد در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «دریا را همچنان‌ با راه‌های‌ خشک‌ شده‌ آن‌ باقی‌ گذار تا فرعون‌ و قومش‌ با اطمینان‌ وارد آن‌ شوند و چون‌ همه‌ آن‌ها به‌ آن‌ وارد شدند آن‌گاه‌ ما دریا را به‌ هم‌ می‌آوریم‌ که‌ همه‌ غرق ‌شوند». «زیرا آنان‌ سپاهی‌ غرق‌ شدنی‌ هستند» خدای‌ سبحان‌ این‌ خبر را به‌موسی‌ ÷ داد تا دلش‌ آرام‌ گیرد و اضطرابش‌ از بین‌ برود.

﴿كَمۡ تَرَكُواْ مِن جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ٢٥ وَزُرُوعٖ وَمَقَامٖ كَرِيمٖ٢٦

«چه‌ بسیار باغ‌ها و چشمه ‌سارانی‌ بعد از خود برجای‌ گذاشتند» آن‌ فرعونیان‌ غرق ‌شده‌ «و کشتزارها و جایگاه‌های‌ نیکو» و تالارهای‌ آراسته‌.

﴿وَنَعۡمَةٖ كَانُواْ فِيهَا فَٰكِهِينَ٢٧

«و نعمتی‌» یعنی: اموال‌ و اسباب‌ رفاه‌ و مکنت‌ گسترده‌ای‌ «که‌ در آن‌ خوش‌ وخرم‌ بودند» و در آسایش‌ و ناز و انبساط به‌ سر می‌بردند. فاکه: کسی‌ است‌ که‌ از انواع‌ لذت‌ها بهره‌مند است‌، چون‌ کسی‌ که‌ از انواع‌ میوه‌ها برخوردار می‌باشد. به‌قرائتی: «فکهین‌» خوانده‌ شده‌، یعنی: فرعونیان‌ در آن‌ نعمت‌، مغرور و سرمست‌ وگردنکش‌ بودند.

﴿كَذَٰلِكَۖ وَأَوۡرَثۡنَٰهَا قَوۡمًا ءَاخَرِينَ٢٨

«این‌ چنین‌ بود» کار عذاب‌ و درگرفت‌ ما «و آن‌ها را به‌ مردمی‌ دیگر میراث ‌دادیم‌» یعنی: به‌ هلاکت‌شان‌ رساندیم‌ و آن‌ همه‌ نعمت‌ و خرمی‌ و برخورداری‌ را از آنان‌ سلب‌ کرده‌ و آن‌ها را به‌ بنی‌اسرائیل‌ باقی ‌گذاشتیم‌.

﴿فَمَا بَكَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلسَّمَآءُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَا كَانُواْ مُنظَرِينَ٢٩

«پس‌ آسمان‌ و زمین‌ بر آنان‌ گریه‌ نکردند» زیرا آن‌ها بر روی‌ زمین‌ کار شایسته‌ای‌ نمی‌کردند که‌ زمین‌ به‌ سبب‌ آن‌ بر آنان‌ بگرید و از سوی‌ دیگر، هیچ‌ عمل‌ نیک‌ و پاکیزه‌ای‌ برایشان‌ به‌ آسمان‌ نیز بالا نرفته‌ بود که‌ آسمان‌ به‌ سبب‌ آن‌ برآنان‌ بگرید لذا نه‌ اهل‌ آسمان‌ (فرشتگان‌) برآنان‌ گریستند و نه‌ مردم‌ زمین‌. و چون‌ شخص ‌مهم‌ و بزرگی‌ بمیرد، اعراب‌ در توصیف‌ بزرگسازی‌ درگذشت‌ وی‌ می‌گویند: «بكت‌ عليه‌ السماء والأرض‌، وبكته‌ الريح‌ وأظلمت‌ له‌ الشمس». «آسمان‌ و زمین‌ و باد بر او گریستند و خورشید بر درگذشت‌ وی‌ تاریک‌ شد». در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ما من‌ مؤمن‌ مات‌ في‌ غربته‌ غابت‌ فيها بواكيه‌ إلا بكت‌ عليه‌ السماء والأرض». «هیچ‌ مؤمنی‌ نیست‌ که‌ در غربت‌ ـ آنجا که‌ گریندگان‌ وی ‌غایبند ـ بمیرد؛ مگر این‌که‌ آسمان‌ و زمین‌ بر او می‌گریند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما من‌ عبد إلا وله‌ في ‌السماء بابان‌، باب‌ يخرج‌ منه‌ رزقه‌ وباب ‌يدخل‌ منه‌ عمله‌ وكلامه‌، فإذا مات‌ فقداه‌ وبكيا عليه». «هیچ‌ بنده‌ای‌ نیست‌ مگر این‌که ‌برایش‌ در آسمان‌ دو در است: دری‌ که‌ از آن‌ روزی‌ وی‌ بیرون‌ می‌آید و دری‌ که‌ از آن‌ عمل‌ و سخن‌ وی‌ داخل‌ می‌شود پس‌ چون‌ بمیرد؛ آن‌ دو در، وی‌ را گم ‌می‌کنند و بر او می‌گریند». سپس‌ رسول‌ خدا ص این‌ آیه ‌کریمه‌ را تلاوت‌ کردند. و از سیاق‌ حدیث‌ برمی‌آید که‌ مراد، بندگان‌ مؤمن‌اند.

مجاهد می‌گوید: «هیچ‌ مؤمنی‌ نمی‌میرد، جز این‌که‌ آسمان‌ و زمین‌ چهل‌ بامداد بر او می‌گریند. راوی‌ می‌گوید: از مجاهد پرسیدم: آیا زمین‌ می‌گرید؟ گفت: آیا تعجب‌ می‌کنی‌؟ چرا زمین‌ بر بنده‌ای‌ که‌ آن‌ را با رکوع‌ و سجده‌ خویش‌ آباد می‌کرد، نگرید؟ و چرا آسمان‌ بر بنده‌ای‌ که‌ تکبیر و تسبیح‌ وی‌ در آسمان‌، زمزمه‌ای‌ مانند آواز زنبور عسل‌ داشت‌، نگرید؟».

پس‌ مراد آیه‌ این‌ است‌ که‌ بر نابودی‌ فرعون‌ و قومش‌ هیچ‌ تأسف‌ و اندوهی ‌نیست‌، بر خلاف‌ مؤمنان‌ که‌ با مرگ‌شان‌، جای‌ نماز خواندن‌شان‌ از زمین‌ و محل‌ عروج‌ و صعود اعمالشان‌ از آسمان‌، برای‌شان‌ می‌گرید. همچنین‌ احتمال‌ دارد مراد آیه‌ این‌ باشد که: کافر گردنکش‌ و مغرور و متکبر، هیچ‌ چیز را در دنیا به‌ اندازه ‌نفس‌ خود بزرگ‌ نمی‌بیند زیرا نفس‌ وی‌ بزرگ‌ترین‌ چیز در چشم‌ وی‌ است‌ لذا خداوند أ در این‌ آیه‌ کریمه‌ از این‌ واقعیت‌ خبر می‌دهد که‌ کافران‌ گردنکشی ‌مانند فرعون‌ و فرعونیان‌ نابود شدند و هیچ‌ اتفاقی‌ هم‌ نیفتاد بلکه‌ کار و بار دنیا همچنان‌ است‌ که‌ بود.

«و مهلت‌ یافته‌ نبودند» که‌ عذاب‌ از آنان‌ به‌ تأخیر افتد بلکه‌ عذاب‌ به ‌طور عاجل ‌بر آنان‌ فرستاده‌ شد، به‌سبب‌ شدت‌ عناد و افراط‌شان‌ در کفر.

﴿وَلَقَدۡ نَجَّيۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ٣٠ مِن فِرۡعَوۡنَۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَالِيٗا مِّنَ ٱلۡمُسۡرِفِينَ٣١

«و به‌ راستی‌ بنی ‌اسرائیل‌ را از عذاب‌ خفت‌ آور رهانیدیم‌» با به‌ هلاکت‌ رساندن ‌دشمن‌ ایشان‌ زیرا آن‌ها در بند بردگی‌ آن‌ دشمن‌، خوار و ذلیل‌ و در عذاب‌ و شکنجه‌ای‌ سخت‌ قرار داشتند، کارهای‌ شاقه‌ بر آنان‌ تحمیل‌ می‌شد و فرعونیان ‌فرزندان‌ پسرشان‌ را کشته‌ و زنان شان‌ را زنده‌ نگه‌ می‌داشتند؛ «از فرعون‌» یعنی: ایشان‌ را از چنگ‌ فرعون‌ رهانیدیم‌ «که‌ متکبری‌ از افراطکاران‌ بود» یعنی: او در سرکشی‌ و گردن‌ فرازی‌ و خود بزرگ‌بینی‌، بسیار افزون‌خواه‌ و در کفر به‌ خداوند بزرگ‌ و ارتکاب‌ نافرمانی‌های‌ وی‌، از تجاوزکاران‌ و زیاده‌روان‌ بود.

﴿وَلَقَدِ ٱخۡتَرۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ عِلۡمٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٢

«و قطعا بنی‌اسرائیل‌ را دانسته‌ بر جهانیان‌ برگزیدیم‌» یعنی: ایشان‌ را ـ با علم‌ و آگاهی‌ به‌ این‌ امر که‌ سزاوار این‌ گزینش‌ هستند ـ بر مردم‌ زمانشان‌ برگزیدیم‌ و رمز این‌ برتری‌ ایشان‌، بسیاری‌ وجود پیامبران در میان‌شان‌ و صبر و پایداری‌شان‌ با موسی÷ در راه‌ دین‌ و دعوت‌ بود، أما وقتی‌ که‌ آن‌ها این‌ اوصاف‌ را دگرگون ‌ساختند، خدای‌ ‌ هم‌ وضع‌ را بر آنان‌ دگرگون‌ کرد و آن‌ها را از اوجگاه ‌برگزیده‌ترین‌ خلق‌، به‌ حضیض‌ منفورترین‌ آن‌ها نگونسار نمود.

﴿وَءَاتَيۡنَٰهُم مِّنَ ٱلۡأٓيَٰتِ مَا فِيهِ بَلَٰٓؤٞاْ مُّبِينٌ٣٣

«و از آیات‌» یعنی: از معجزات‌ موسی‌ ÷ «آنچه‌ را که‌ در آن‌ آزمونی‌ آشکار بود، به‌ آنان‌ دادیم‌» تا بنگریم‌ که‌ چگونه‌ عمل‌ می‌کنند. البته‌ نجات‌ دادن‌شان‌ از غرق‌، شکافتن‌ دریا، سایه‌بان‌ ساختن‌ ابر و فرود آوردن‌ من‌ و سلوی‌ برای‌شان‌، از جمله‌ این ‌نشانه‌ها و معجزات‌ بود.

﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَيَقُولُونَ٣٤ إِنۡ هِيَ إِلَّا مَوۡتَتُنَا ٱلۡأُولَىٰ وَمَا نَحۡنُ بِمُنشَرِينَ٣٥

«هر آینه‌ این‌ گروه‌» یعنی: کفار قریش‌ «می‌گویند: عاقبت ‌کار جز همین‌ مرگ ‌نخستین‌ ما نیست‌» و بعد از آن‌، نه‌ زندگی‌ای‌ است‌ و نه‌ برانگیختنی‌ «و ما زنده‌شدنی‌ نیستیم‌» بعد از مرگمان‌.

﴿فَأۡتُواْ بِ‍َٔابَآئِنَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٣٦

می‌گویند مشرکان‌ به‌ مؤمنان: «اگر راستگو هستید» در این‌که‌ بعد از مرگ‌ زندگی‌ مجددی‌ است‌ «پس‌ پدران‌ ما را بازآورید» یعنی: آنان‌ را بعد از مرگشان‌ به‌دنیا برگردانید. البته‌ این‌ شبهه‌ آنان‌؛ شبهه‌ای‌ فاسد و حجتی‌ باطل‌ و بی‌اساس‌ است ‌زیرا معاد در روز قیامت‌ است‌ نه‌ در این‌ دنیا.

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ کفار قریش‌ از رسول‌ خدا ص خواستند تا خداوند أ در همین‌ دنیا مردگان‌ را برایشان‌ برانگیزد و بزرگ‌شان‌ قصی‌بن‌کلاب‌ را زنده‌ گرداند تا با وی‌ درباره‌ صحت‌ نبوت‌ محمد ص و صحت‌ رستاخیز مشورت‌ کنند اما خداوند متعال‌ این‌ خواسته‌ آنان‌ را رد کرد.

﴿أَهُمۡ خَيۡرٌ أَمۡ قَوۡمُ تُبَّعٖ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ٣٧

«آیا آنان‌ بهترند یا قوم‌ تبع‌» یعنی: آیا قوم‌ قریش‌ در نیرومندی‌ و مکنت‌ و قدرت‌ برترند یا قوم‌ تبع‌ حمیری‌ که‌ دور دنیا را با لشکریانش‌ گشت‌ و بر مردم‌ مسلط شد. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ قریش‌، عرب‌ عدنانی‌اند و قوم‌ تبع‌ حمیری‌، عرب ‌قحطانی‌ و قحطانیان‌ دولت‌ و مدنیتی‌ عمیق‌ و مجد و شکوه‌ بزرگی‌ داشتند. «تبع‌» لقب‌ شماری‌ از شاهان‌ حمیری‌ عربستان‌ جنوبی‌ در قرن‌ چهارم‌ و پنجم‌ میلادی‌ بود.

قرطبی‌ می‌گوید: «مراد از تبع‌، یک‌ شخص‌ واحد نیست‌ بلکه‌ مراد از آن‌ شاهان‌ یمن‌اند زیرا لقب‌ شاهانشان‌ «تبع‌» بود چنان‌ که‌ «خلیفه‌» لقب‌ بزرگ‌ مسلمین‌، «کسری‌» لقب‌ شاه‌ فارس‌ و «قیصر» لقب‌ شاه‌ روم‌ است‌. سپس‌ می‌افزاید: اما ظاهرا از آیات‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ این‌ سخن‌ خداوند أ ناظر بر یکی‌ از شاهان ‌تبابعه‌ است‌ که‌ اعراب‌، بیشتر از دیگران‌ او را به‌ این‌ اسم‌ می‌شناختند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: تبع‌ را دشنام‌ ندهید زیرا او مسلمان‌ شد». قرطبی‌ می‌افزاید: این‌ تبع‌ ـ والله اعلم‌ ـ همان ‌«ابوکرب‌» جهانگ‌شای‌ یمن‌ بود که‌ قصد کعبه‌ کرد تا آن‌ را ویران‌ کند ولی‌ در راه‌ دچار بیماری‌ حادی‌ گردید و از قصد خویش‌ منصرف‌ گشته‌ و برای‌ نخستین‌ بار، کعبه‌ را پرده‌ یا پیراهن‌ پوشانید و بعد از آن‌که‌ به‌ مدینه‌ حمله‌ کرد و قصد داشت‌ تا آن‌ را ویران‌ سازد، به‌ او خبر دادند که‌ مدینه‌، هجرت‌گاه‌ پیامبری‌ خواهد بود که‌ نام‌ وی‌ «احمد ص» است‌ پس‌ از مدینه‌ نیز دست‌ برداشت‌».

«و» آیا قریش‌ بهترند، یا «کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند؟» چون‌ عاد و ثمود و مانند آنان‌؛ «آن‌ها را هلاک‌ کردیم‌ چرا که‌ آن‌ها مجرم‌ بودند» پس‌ هلاک‌ ساختن ‌گروهی‌ مانند قریش‌ که‌ در قدرت‌ و شوکت‌ بس‌ پایین‌تر از آنانند ـ به‌سبب‌ مجرم ‌بودنشان‌ ـ به‌طریق‌ اولی‌ بر خداوند أ سهل‌ است‌.

﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا لَٰعِبِينَ٣٨ مَا خَلَقۡنَٰهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٣٩

«و اسمان‌ها و زمین‌ را و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌، به‌ بازی‌ نیافریده‌ایم‌؛ آن‌ها را جز به‌ حق‌ نیافریده‌ایم‌» یعنی: اسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ در میان‌ آن‌هاست‌، برای ‌برپاداشتن‌ و نمایان‌ ساختن‌ حق‌ آفریده‌ایم‌ تا دلایل‌ و شواهد روشنی‌ بر وجود و وحدانیت‌ ما باشند پس‌ اگر رستاخیزی‌ در میان‌ نبود و آفرینش‌ خلق‌ هدفی‌ جز فانی ‌ساختن‌ آن‌ها نداشت‌؛ این‌ امر، کاری‌ عبث‌ و بازی‌گونه‌ بیش‌ نبود و خداوند أ از بازیگری‌ برتر است‌ «ولیکن‌ بیشترشان‌» که‌ مشرکانند «نمی‌دانند» که‌ کار این‌چنین ‌است‌ و آفرینش‌ ما از هدف‌ و فلسفه‌ای‌ بس‌ عمیق‌ برخوردار می‌باشد.

﴿إِنَّ يَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ مِيقَٰتُهُمۡ أَجۡمَعِينَ٤٠

«در حقیقت‌، روز جداسازی‌، موعد همگی‌ آن‌هاست‌» یعنی: روز قیامت‌، میعادی ‌است‌ که‌ برای‌ جدا ساختن‌ نیکوکار از بدکار و محق‌ از مبطل‌ قرار داده‌ شده‌ است‌.

﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي مَوۡلًى عَن مَّوۡلٗى شَيۡ‍ٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤١

«همان‌ روزی‌ که‌ هیچ‌ دوستی‌ از دوست‌ دیگر چیزی‌ را دفع‌ نکند» یعنی: در آن ‌روز، هیچ‌ قوم‌ و قریبی‌ نه‌ می‌تواند به‌ نزدیکانش‌ هیچ‌گونه‌ نفعی‌ برساند و نه‌ از آنان‌ آسیبی‌ را دفع‌ کند. مولی: کلمه‌ای‌ است‌ که‌ معانی‌ مشترک‌ بسیاری‌ دارد؛ مانند سرور، برده‌، پسر عمو، یاور، همپیمان‌، خویشاوند، نزدیک‌ و دوست‌. «و نه‌ آنان‌ یاری‌ می‌شوند» یعنی: نه‌ آن‌ها در آن‌ روز، از عذاب‌ خدا أ باز داشته‌ می‌شوند.

﴿إِلَّا مَن رَّحِمَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلرَّحِيمُ٤٢

«مگر کسی‌ را که‌ خدا بر او رحم‌ کرده‌ است‌» یعنی: لیکن‌ کسی‌ که‌ خداوند أ بر او ـ با درگذشت‌ از وی‌ یا قبول‌ شفاعت‌ در حق‌ وی‌ ـ رحم‌ کرده‌ باشد؛ آن‌ کس ‌قطعا یاری‌ می‌شود و نجات‌ پیدا می‌کند «زیرا که‌ اوست‌ همان‌ عزیز مهربان‌» یعنی: باری‌ تعالی‌ همان‌ غالبی‌ است‌ که‌ اگر عذاب‌ کسی‌ را اراده‌ کند، هیچ‌کس‌ نمی‌تواند به‌ یاری‌ وی‌ بشتابد ولی‌ در عین‌ حال‌، او به‌ بندگان‌ مؤمنش‌ مهربان‌ است‌.

﴿إِنَّ شَجَرَتَ ٱلزَّقُّومِ٤٣ طَعَامُ ٱلۡأَثِيمِ٤٤

«همانا درخت‌ زقوم‌ خوراک‌ گناه‌ پیشه‌ است‌» أثیم: کسی‌ است‌ که‌ گناه‌ بسیاری ‌دارد. مراد از آن‌ کفاری‌ مانند ابوجهل‌، یارانش‌ و امثال‌شان‌ از ملحدان‌ مجرم‌ در هر عصری‌ هستند زیرا ماقبل‌ و مابعد این‌ آیه‌، بر این‌ معنی‌ دلالت‌ می‌کند. زقوم: درختی‌ است‌ که‌ خداوند أ آن‌ را در جهنم‌ آفریده‌ و آن‌ را به‌ نام‌ «شجره‌ ملعونه‌» نامیده‌ است‌، که‌ چون‌ دوزخیان‌ گرسنه‌ شوند، به‌ سوی‌ آن‌ پناه‌ می‌برند و از آن‌ می‌خورند.

سعیدبن‌منصور در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ (۴۳) و مابعد آن‌ از ابی‌ مالک‌ روایت ‌می‌کند که‌ گفت: ابوجهل‌ خرما و کره‌ را می‌آورد و به‌ هم‌ می‌آمیخت‌ آن‌گاه‌ می‌گفت: تزقموا: زقوم‌ بخورید و این‌ همان‌ زقومی‌ است‌ که‌ محمد به‌ شما وعده ‌می‌دهد! پس‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ نازل‌ شد.

﴿كَٱلۡمُهۡلِ يَغۡلِي فِي ٱلۡبُطُونِ٤٥

«همانند مهل‌ در شکم‌ها می‌جوشد» مهل: درد و ته‌نشین‌ روغن‌، یا مایع‌ قطران ‌است‌. و به‌قولی: مس‌ گداخته‌ است‌.

﴿كَغَلۡيِ ٱلۡحَمِيمِ٤٦

«همانند جوشش‌ حمیم‌» حمیم: آب‌ بسیار داغ‌ و جوشان‌ است‌.

﴿خُذُوهُ فَٱعۡتِلُوهُ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلۡجَحِيمِ٤٧

«او را بگیرید و به‌ سختی‌ بکشانید» یعنی: به‌ فرشتگان‌ نگهبان‌ دوزخ‌ گفته ‌می‌شود: این‌ مجرم‌ را بگیرید و او را بکشانید، یا بردارید؛ «به‌ سوی‌ میانه‌ دوزخ‌» یعنی: به‌ وسط و مرکز آن‌.

﴿ثُمَّ صُبُّواْ فَوۡقَ رَأۡسِهِۦ مِنۡ عَذَابِ ٱلۡحَمِيمِ٤٨

«آن‌گاه‌ بر فراز سرش‌ از عذاب‌ آب‌ جوشان‌ فرو ریزید» در روایات‌ آمده‌ است: فرشتگان‌ بر او با گرزی‌ از آهن‌ می‌کوبند به‌ طوری‌که‌ دماغش‌ شکافته‌ می‌شود، سپس‌ بر سرش‌ آب‌ جوشان‌ می‌ریزند و آن‌ آب‌ همه‌ آنچه‌ را که‌ در شکم‌ وی ‌است‌، پاک‌ می‌سوزاند و می‌روبد.

﴿ذُقۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡكَرِيمُ٤٩

ای‌ فرشتگان‌! از روی‌ سرزنش‌ و سرکوب‌ و توبیخ‌ به‌ آن‌ مجرم‌ بگویید: «بچش‌که‌ تو» به‌ خیال‌ خودت‌ «همان‌ بزرگوار گرامی‌ قدر هستی‌» یعنی: ای‌ آن‌که‌ به‌ زعم‌ خود عزیز، بزرگوار و گرامی‌ هستی‌ ـ چنان‌که‌ در دنیا می‌پنداشتی‌ ـ اینک‌ عذاب ‌را بچش‌.

أموی‌ در مغازی‌ خویش‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ از عکرمه‌ روایت ‌می‌کند که‌ گفت: رسول‌ خدا ص با ابوجهل‌ ملاقات‌ کرده‌ و خطاب‌ به‌ او گفتند: «خداوند متعال‌ به‌ من‌ دستور داده‌ که‌ به‌ تو بگویم: ﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰٓ٣٥ [القیامة: ۳۴-۳۵] یعنی: سزاوارتر برایت‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ راه‌ حق‌ بپیوندی‌...! ولی‌ آن‌ ملعون‌، دست‌ خود را از دست‌ رسول‌ اکرم‌ ص کشید و گفت: نه‌ تو می‌توانی‌ به‌ من‌ کاری ‌بکنی‌ و نه‌ رفیقت‌ (یعنی‌ خداوند)، تو خود نیک‌ می‌دانی‌ که‌ من‌ قدرتمندترین‌ کس ‌در میان‌ أهل‌ بطحا و عزیز و بزرگوار هستم‌. پس‌ خداوند أ او را در روز بدر هلاک‌ گردانید و او را با این‌ سخن‌ خوار و زبون‌ کرده‌ و ننگ‌ و نفرت‌ ابدی‌ را برایش‌ برجای‌ گذاشت‌ و نازل‌ فرمود: ﴿ذُقۡ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡكَرِيمُ٤٩ [الدخان: ۴٩] «اینک‌ عذاب‌ رابچش‌ که‌ تو همان‌ عزیز بزرگوار هستی‌!».

﴿إِنَّ هَٰذَا مَا كُنتُم بِهِۦ تَمۡتَرُونَ٥٠

«هرآینه‌ این‌» عذاب‌ «همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ درباره‌ آن‌ تردید می‌کردید» هنگامی ‌که‌ در دنیا بودید.

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٖ٥١

«به‌ راستی‌ پرهیزگاران‌ در مقامی‌ امن‌ هستند» در بهشت‌ برین‌، جایی‌ که‌ صاحب ‌آن‌ از تمام‌ هرا‌س‌ها، غم‌ها و نگرانی‌ها ایمن‌ و آسوده‌ خاطر است‌.

﴿فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٖ٥٢ يَلۡبَسُونَ مِن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَقَٰبِلِينَ٥٣

«در میان‌ باغ‌ها و کنار چشمه‌سارها، از پرنیان‌ نازک‌ و دیبای‌ ستبر می‌پوشند» سندس: ابریشم‌ نازک‌ و استبرق: ابریشم‌ ستبر و درشت‌ است‌ «روبه‌روی‌ همدیگر نشسته‌اند» یعنی: در مجالس‌ و جایگاه‌های‌ فاخر خود در بهشت‌، روبه‌روی ‌یک‌دیگر نشسته‌ و به‌ یک‌دیگر نگاه‌ می‌کنند تا با هم‌، بیشتر انس‌ بگیرند.

﴿كَذَٰلِكَ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِينٖ٥٤

«آری‌! چنین‌ است‌ و آن‌ها را با حوریان‌ درشت‌ چشم‌، همسر می‌گردانیم‌» یعنی: ایشان‌ را با همدم‌ ساختن‌ زنان‌ حور عین‌ که‌ آن‌ها را برایشان‌ حلال‌ گردانیده‌ایم‌، مورد اکرام‌ قرار می‌دهیم‌، به‌ طوری‌ که‌ هر یک‌ از آنان‌ هر تعداد از حور عین‌ که‌ بخواهد، برایش‌ آماده‌ است‌. حور: جمع‌ حوراء، به‌ معنای‌ زن‌ سپیدفام‌ سیمین‌ بدن‌ است‌. به‌قولی: حور از (حورالعین‌ ـ یعنی‌ شدت‌ سفیدی‌ چشم‌ در شدت‌ سیاهی‌آن‌) گرفته‌ شده‌ است‌. عین: که‌ مفرد آن‌ «عیناء» است‌، به‌ معنی‌ زنان‌ درشت‌چشم ‌می‌باشد. مجاهد می‌گوید: «حور را از آن‌ روی‌ حور نامیدند که‌ چشم‌ انسان‌ در زیبایی‌ و سپیدی‌ و صفا و شادابی‌ رنگ‌ آن‌ها، سرگشته‌ می‌ماند و خیره‌ می‌شود».

اما مهر حوران‌ بهشتی: در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إخراج‌ القمامة‌ من ‌المسجد مهور الحور العين». «بیرون‌ کردن‌ خاکروبه‌ و آشغال‌ از مسجد، مهرهای‌ حور عین ‌است‌». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ أنس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «كنس‌ المساجد مهور الحور العين». «جارو کردن‌ مساجد، مهرهای‌ حورعین‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «مهور الحور العين‌ قبضات‌ التمر، وفلق‌ الخبز». «مهرهای‌ حورعین‌؛ مشت‌های‌ خرما و پاره‌های‌ نان‌ است‌»، که‌ در راه‌ خدا أ انفاق‌ می‌شود. پس‌ می‌توان‌ گفت‌ که: هرسه این‌ها جزء مهر حور عین ‌است‌.

﴿يَدۡعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَٰكِهَةٍ ءَامِنِينَ٥٥

«در آنجا هر میوه‌ای‌ را که‌ بخواهند، آسوده‌ خاطر می‌طلبند» یعنی: در حالی‌ از این ‌میوه‌ها برخوردار می‌گردند که‌ از تخمه‌ معده‌ و بیماریها و دردهای‌ دیگر ایمنند همچنین‌ بهشتیان‌ از مرگ‌، رنج‌، آسیب‌ شیطان‌ و از قطع‌ شدن‌ نعمت‌ کاملا آسوده ‌خاطر می‌باشند.

﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ وَوَقَىٰهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ٥٦

«در آنجا جز مرگ‌ نخستین‌، طعم‌ مرگ‌ را نمی‌چشند» یعنی: مؤمنان‌ در بهشت ‌هرگز نمی‌میرند و آن‌ مرگی‌ را هم‌ که‌ در دنیا چشیده‌ بودند، گذشت‌ و به‌ پایان ‌رسید «و آن‌ها را از عذاب‌ دوزخ‌ نگاه‌ داشت‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ عذاب‌ دوزخ‌ را از مؤمنان‌ برگردانید و ایشان‌ را از آن‌ نگاه‌ داشت‌ نه‌ از کفاری‌ که‌ گفتند: مرگ ‌دیگری‌ جز همان‌ مرگ‌ نخستین‌ ما وجود ندارد و ما هرگز برانگیخته‌ نمی‌شویم‌! زیرا آنان‌ در دوزخ‌ با عذابهایی‌ روبرو می‌شوند که‌ از مرگ‌ بسیار سخت‌تر است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «يؤتي‌ بالموت‌ في‌ صورة‌ كبش‌ أملح‌، فيوقف‌ بين‌ الجنة‌ والنار، ثم‌ يذبح‌، ثم‌ يقال: يا أهل ‌الجنة! خلود فلا موت‌، و يا أهل‌ النار خلود فلا موت». «مرگ‌ در صورت‌ قوچی ‌سیاه‌ و سفید (ابلق‌) آورده‌ می‌شود و در میان‌ بهشت و دوزخ‌ قرار داده‌ می‌شود آن‌گاه‌ ذبح‌ می‌گردد، سپس‌ چنین‌ ندا در داده‌ می‌شود: ای‌ اهل‌ بهشت‌! جاودانگی ‌است‌ و مرگی‌ در کار نیست‌. و ای‌ اهل‌ دوزخ‌! جاودانگی‌ است‌ و مرگی‌ در کار نیست‌».

﴿فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكَۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٥٧

«این‌ فضلی‌ است‌ از جانب‌ پروردگار تو» یعنی: این‌ همه‌ نعمت‌ جاودانه‌ در بهشت ‌ماندگار، فضل‌ و بخششی‌ از جانب‌ باری‌ تعالی‌ است‌. یا خداوند أ این‌ همه‌ نعمت ‌را به‌ عنوان‌ عطا و فضلی‌ از جانب‌ خویش‌ و نه‌ به‌ سبب‌ استحقاق‌شان‌، به‌ ایشان ‌ارزانی‌ داشته‌ است‌ زیرا بنده‌ چیزی‌ از خدای‌ سبحان‌ طلبکار نیست‌ «این‌ است ‌همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌» که‌ بعد از آن‌، دیگر حد و اندازه‌ای‌ برای‌ رستگاری‌ متصور نبوده‌ و این‌ رستگاری‌ در بزرگی‌ خود، به‌ حد نهایی‌ می‌باشد.

﴿فَإِنَّمَا يَسَّرۡنَٰهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ٥٨

«جز این‌ نیست‌ که‌ قرآن‌ را به‌ زبان‌ تو آسان‌ گردانیدیم‌، باشد که‌ پند پذیرند» یعنی: ای‌ پیامبر! ما قرآن‌ را به‌ زبان‌ تو که‌ زبان‌ اعراب‌ نیز هست‌، نازل‌ کرده‌ایم‌ و آن‌ را بر فهم‌ها آسان‌ و روان‌ ساخته‌ایم‌، باشد که‌ قومت‌ آن‌ را بفهمند و پند و عبرت‌ گرفته ‌و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، عمل‌ کنند.

﴿فَٱرۡتَقِبۡ إِنَّهُم مُّرۡتَقِبُونَ٥٩

«پس‌ منتظر باش‌ که‌ آنان‌ نیز منتظرند» یعنی: چنانچه‌ آنان‌ بر کفر و ستیزه‌ با خدا أ و رسولش‌ ص ادامه‌ دهند، تو منتظر پیروزی‌ای‌ بر آنان‌ باش‌ که‌ به‌ تو وعده ‌داده‌ایم‌ زیرا آنان‌ نیز منتظر مرگت‌ یا غیر آن‌ از حوادث‌ نامیمون‌ بر تو هستند.

سوره‌ جاثیه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳٧) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ نام‌ خود را از آیه: ﴿وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٖ جَاثِيَةٗۚ [الجاثیة: ۲۸] گرفته‌ است‌، که‌ تفسیر آن‌ در جای‌ خود می‌آید.

سوره‌ «جاثیه‌» بعد از سوره‌ «دخان‌» نازل‌ شد و محور آن‌، بیان‌ روش‌ مشرکان ‌در رویارویی‌ با حجت‌ها و آیات‌ قرآنی‌ و در مقابل‌، چگونگی‌ رویارویی‌ قرآن‌ با آنان‌ در جهت‌ درمانشان‌ و بیان‌ فرجام‌ کارشان‌ می‌باشد.

﴿حمٓ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ٢

خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌» سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ آغاز سوره‌ها، در آغاز تفسیر سوره‌ «بقره‌» گذشت‌.

«فرو فرستادن‌ این‌ کتاب‌» یعنی: این‌ قرآن‌ «از جانب‌ خداوند غالب‌ با حکمت ‌است‌» خداوندی‌ که‌ در ملکش‌ پیروزمند و در صنعش‌ فرزانه‌ و حکیم‌ می‌باشد.

﴿إِنَّ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓيَٰتٖ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ٣

«بی‌گمان‌ در آسمان‌ها و زمین‌، برای‌ مؤمنان‌ نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی: در خود آسمآن‌ها و زمین‌، یا در آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌، بر وجود خداوند أ و صفات‌، اسماء و افعال‌ وی‌، نشانه‌های‌ روشنی‌ است‌.

﴿وَفِي خَلۡقِكُمۡ وَمَا يَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ ءَايَٰتٞ لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٤

«و در آفرینش‌ خودتان‌» یعنی: در آفرینش‌ شما بر اطوار مختلفه‌؛ از خاک ‌گرفته‌ تا نطفه‌، سپس‌ علقه‌، سپس‌ مضغه‌ و نهایتا متکامل‌ ساختنتان‌ به‌ [طور] انسانی‌تان‌، همچنان‌ در تشکیل‌ و ترکیب‌ اعضا و در نیروهای‌ عجیب‌ بدنی‌ و روانی‌ای‌ که‌ خداوند أ در شما قرار داده‌ است‌ «و در آنچه‌ که‌ از انواع‌ جنبندگان‌ پراکنده‌ می‌گرداند» یعنی: همچنین‌ در آفرینش‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از انواع ‌موجودات‌ زنده‌ و جانوران‌ مختلف‌ النوع‌ در نواحی‌ زمین‌ می‌پراکند؛ اعم‌ از مناطق‌ گرمسیر، سردسیر و معتدل‌ و در سرزمین‌های‌ مرطوب‌ و خشک‌ و در هر جایی‌ از زمین‌ که‌ در آن‌ جاندارانی‌ مناسب‌ آب‌، خاک‌، جو و محیط طبیعی‌ آن‌ آفریده ‌است: «برای‌ مردمی‌ که‌ یقین‌ دارند، نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی: دلایل‌ بسیار آشکاری ‌است‌ که‌ بر قدرت‌ و حکمت‌ آن‌ آفریننده‌ عظیم‌ دلالت‌ می‌کنند به‌ طوری‌که ‌اهل‌یقین‌ که‌ پذیرای‌ حق‌ می‌باشند، با مشاهده‌ و تأمل‌ در آن‌ها، عبرت‌ گرفته‌ و به‌وجود و وحدانیت‌ آفریننده‌ بی‌همتا، پی‌ می‌برند.

﴿وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن رِّزۡقٖ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَتَصۡرِيفِ ٱلرِّيَٰحِ ءَايَٰتٞ لِّقَوۡمٖ يَعۡقِلُونَ٥

«و در اختلاف‌ شب‌ و روز» یعنی: در امر آمدن‌ آن‌ها از پی‌ یک‌دیگر، یا در تفاوت‌ آن‌ها در درازی‌ و کوتاهی‌، گرما و سرما و روشنایی‌ و ظلمت‌ نیز نشانه‌ها وعبرت‌هایی ‌است‌ «و در آنچه‌ خدا از رزق‌ از آسمان‌ فرود آورده‌» مراد از رزق‌ در اینجا: باران‌ است‌ زیرا باران‌ سبب‌ همه‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ خداوند أ بندگان‌ را به‌وسیله‌ آن‌ها روزی‌ می‌دهد «پس‌ به‌ وسیله‌ آن‌، زمین‌ را زنده‌ گردانیده‌ است‌» زنده‌ ساختن‌ زمین‌، بیرون ‌آوردن‌ رستنی‌های‌ آن‌ است‌ «پس‌ از مرگ‌ آن‌» یعنی: پس‌ از خالی‌ بودن‌ آن‌ از سبزی‌ها و رستنی‌ها «و در گردش‌ بادها» که‌ گاهی‌ از یک‌ جهت‌ می‌وزند و گاهی‌ از جهتی‌ دیگر، گاهی‌ گرم‌ اند و گاهی‌ سرد، گاهی‌ نافع‌ اندو گاهی‌ زیان‌ آور «برای‌ مردمی‌ که‌ خرد می‌ورزند، نشانه‌هایی‌ است‌» بزرگ‌ که‌ بر وحدانیت‌ و قدرت‌ خداوند أ دلالت‌ می‌کنند اما نه‌ برای‌ اهل‌ جهل‌ و عناد بلکه ‌فقط برای‌ کسانی‌ که‌ دارای‌ خردهای‌ برتری‌ اند پس‌ جاهلان‌ معاند، هرگز از آن‌ها نفعی‌ نمی‌برند.

﴿تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَيۡكَ بِٱلۡحَقِّۖ فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَ ٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ يُؤۡمِنُونَ٦

«این‌ است‌ آیات‌ الله» یعنی: این‌ آیاتی‌ که‌ ذکر شد؛ همانا حجت‌ها و برهآن‌های ‌خداوند ‌ در کتاب‌ هستی‌ وی‌ و در قرآن‌ عظیم‌ است‌ «که‌ آن‌ را به‌ حق‌ بر تو می‌خوانیم‌» یعنی: ما در آنچه‌ که‌ بر تو از قرآن‌ فرود می‌آوریم‌، راستگو هستیم‌ و آنچه‌ که‌ بر تو می‌خوانیم‌، متضمن‌ حق‌ است‌ «پس‌ بعد از خدا و آیات‌ او به‌ کدام‌ سخن‌ ایمان‌ خواهند آورد؟» یعنی: بعد از سخن‌ خداوند أ و بعد از آیات‌ وی‌، آن‌ها دیگر به‌ کدامین‌ سخن‌ باور می‌دارند؟ به‌ این‌ معنی‌ که‌ خداوند أ راستگوترین‌ راستان‌ است‌ پس‌ اگر این‌ کفار کوردل‌، سخن‌ او را تصدیق‌ نکنند؛ دیگر سخن‌ چه‌کسی‌ را تصدیق‌ خواهند کرد؟ و اگر آیات‌ کتاب‌ او را تصدیق ‌نکنند؛ دیگر کتاب‌ چه‌کسی‌ را تصدیق‌ می‌کنند؟ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ در آیه‌ (۲۳) از سوره‌ «زمر» می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ [الزمر: ۲۳] «خداوند است‌ که نیکوترین‌ سخن‌ را فرود آورده‌».

«صاوی‌» در شرح‌ «جلالین‌» می‌گوید: «خداوند أ در این‌ سه‌ آیه‌، شش ‌دلیل‌ را بر وجود، قدرت‌ و وحدانیت‌ خود ذکر نموده‌ و آیه‌ نخست‌ را با: (للمؤمنین‌)، آیه‌ دوم‌ را با: (یوقنون‌) و آیه‌ سوم‌ را با: (یعقلون‌) به‌ پایان‌ آورده‌ است‌. وجه‌ تغایر و تمایز میان‌ جملات‌ پایان‌بخش‌ این‌ آیات‌ در این‌ است‌ که: وقتی ‌انسان‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ و این‌که‌ ناگزیر آن‌ها را آفریننده‌ای‌ است‌، اندیشه‌ و تأمل‌ کند؛ بی‌شک‌ بر اثر این‌ تأمل‌ ایمان‌ می‌آورد پس‌ جمله‌ (للمؤمنین‌) با آن‌ متناسب ‌می‌باشد و چون‌ در آفرینش‌ خود اندیشه‌ کند، این‌ تأمل‌ بر ایمانش‌ می‌افزاید و از اهل‌ یقین‌ می‌گردد پس‌ جمله‌ (یوقنون‌) با آن‌ تناسب‌ دارد و چون‌ در سایر رویدادها و نشانه‌ها نیک‌ بنگرد و اندیشه‌ کند، عقلش‌ به‌ کمال‌ رسیده‌ و عملش ‌استحکام‌ می‌یابد پس‌ جمله‌ (یعقلون‌) با آن‌ تناسب‌ دارد». ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ تعابیر، خود بیانگر روندی‌ ارتقائی‌ و تکاملی‌؛ از حالی‌ شریف‌ به‌ حالی‌ شریف‌تر وبرتر از آن‌ می‌باشد». امام‌ رازی‌ نیز در تفسیر کبیر، دلایل‌ شش‌گانه‌ وجود، قدرت ‌و وحدانیت‌ خدای‌ ‌ در این‌ آیات‌ را به‌ نحوی‌ بدیع‌ به‌ رشته‌ بیان‌ کشیده‌ که ‌در خور مطالعه‌ می‌باشد و در این‌ مختصر مجال‌ طرح‌ آن‌ها نیست‌.

﴿يَسۡمَعُ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسۡتَكۡبِرٗا كَأَن لَّمۡ يَسۡمَعۡهَاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٖ٨

«وای‌ بر هر دروغزن‌ گناه‌ پیشه‌ای‌» یعنی: وای‌ بر هر بسیار دروغگوی‌ بسیار گنهکاری‌ «که‌ آیات‌ خدا را که‌ بر او خوانده‌ می‌شود، می‌شنود سپس‌ سماجت‌ می‌ورزد» یعنی: بر کفر خویش‌ مصرانه‌ باقی‌ مانده‌ و بر شیوه‌ باطلی‌ که‌ بر آن‌ قرارداشته‌، پایبندی‌ می‌ورزد و از آنچه‌ که‌ از کلام‌ خدا أ می‌شنود، پند نمی‌گیرد «مستکبرانه‌» یعنی: او بر کفر خویش‌ درحالی‌ سماجت‌ و اصرار می‌ورزد که‌ خود را از این‌ امر که‌ به‌ حق‌ گردن‌ نهد، بزرگتر و برتر می‌بیند، حقی‌ که‌ عبارت‌ از کلام ‌پروردگار متعال‌ آفریننده‌ وی‌ می‌باشد، پروردگاری‌ که‌ نامش‌ متعالی‌ و سلطه‌اش ‌برتر است‌. «چنان‌که‌ گویی‌ آن‌ها را نشنیده‌ است‌» یعنی: حال‌ آن‌ دروغزن‌ گناه‌‌پیشه ‌در عدم‌ التفات‌ به‌ این‌ آیات‌، شبیه‌ حال‌ کسی‌ است‌ که‌ آن‌ها را نشنیده‌ است‌ «پس‌ او را به‌ عذابی‌ دردناک‌ مژده‌ ده‌» یعنی: به‌ او خبر ده‌ که‌ برایش‌ نزد خداوند قهار ـ به‌عنوان‌ جزای‌ اصرار و استکبار و عدم‌ استماع‌ وی‌ به‌ این‌ آیات‌ ـ عذابی‌ سخت‌ دردناک‌ است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ نضربن‌حارث‌ نازل‌ شد که‌ داستآن‌های‌ عجم‌ را می‌پراکند و مردم‌ را به‌ آن‌ها مشغول‌ می‌کرد تا قرآن‌ را نشنوند. اما حکم‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ هر کسی‌ که‌ راه‌ دین‌ را بسته‌ و آن‌ را از مردم‌ باز می‌دارد و از پذیرش‌ هدایت‌ حق‌ تعالی‌ تکبر می‌ورزد، عام‌ است‌.

﴿وَإِذَا عَلِمَ مِنۡ ءَايَٰتِنَا شَيۡ‍ًٔا ٱتَّخَذَهَا هُزُوًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ٩

«و چون‌» آن‌ دروغزن‌ گناه‌ پیشه‌ «بر چیزی‌ از آیات‌ ما آگاه‌ شود» یعنی: چیزی‌ ازعلم‌ آیات‌ الهی‌ به‌ وی‌ برسد «آن‌ها را» یعنی: آیات‌ الهی‌ را «به‌ تمسخر می‌گیرد» یعنی: آیات‌ الهی‌ را موضوعی‌ برای‌ ریشخند و تمسخر و ابراز شگفتی‌ خود قرار می‌دهد و معانی‌ای‌ را که‌ این‌ آیات‌ بدآن‌ها پرداخته‌ اند، دستاویز این ‌ریشخند و تمسخر خویش‌ می‌گرداند. چنان‌که‌ در آیه‌ (۴۳) از سوره‌ «دخان‌» در این‌ مورد روایتی‌ را نقل‌ کردیم‌ که: ابوجهل‌ مقداری‌ خرما و کره‌ خواست‌ و آن‌گاه ‌به‌ یارانش‌ گفت: از این‌ زقوم‌ بخورید زیرا محمد به‌ شما جز شهد و عسل‌ را وعده‌ نمی‌دهد و این‌ همان‌ زقومی‌ است‌ که‌ او شما را از آن‌ می‌ترساند! «این‌ گروه‌» دروغ‌پرداز بهتان‌پیشه‌ که‌ اوصاف‌ آن‌ها گذشت: «عذابی‌ خوارکننده‌ خواهند داشت‌» به‌ سبب‌ پافشاری‌شان‌ بر کفر و استکبارشان‌ از شنیدن آیات‌ خداوند أ و به‌ تمسخر گرفتن‌ آن‌. عذاب‌ مهین: عذابی‌ است‌ خوارکننده‌ و فضیحت‌بار. بدین‌سان‌، خدای‌ ‌ از راه‌ طرح‌ این‌گونه‌ تهدیدها، بر حرمت‌ و قدسیت‌ کتاب‌ خویش‌ از این‌که‌ در معرض‌ تمسخر و استهزا قرار گیرد، تأکید می‌گذارد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابن ‌عمر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا‌ص از این‌که‌ با قرآن‌ به‌ سرزمین‌ دشمن‌ مسافرت‌ شود، نهی‌ کردند؛ از بیم‌ آن‌که‌ مبادا دشمن‌ به‌ آن‌ اهانت‌ کند».

﴿مِّن وَرَآئِهِمۡ جَهَنَّمُۖ وَلَا يُغۡنِي عَنۡهُم مَّا كَسَبُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا مَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِيَآءَۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٠

«دوزخ‌ پشت‌ سر آن‌هاست‌» یعنی: در پشت ‌سر احساس‌ افتخار و شرف‌ و عزت ‌آن‌ها به‌ دنیا و تکبر از حق‌؛ جهنم‌ قرار دارد پس‌ آن‌ها باید یقین‌ داشته‌ باشند که‌ جهنم ‌در پشت‌ سرشان‌ است‌ و به‌ زودی‌ آنان‌ را در خواهد یافت‌. به‌قولی‌، معنی‌ این‌ است: دوزخ‌ پیشاپیش‌ آن‌هاست‌ زیرا رویکرد آن‌ها به‌ سوی‌ دوزخ‌ است‌ و به‌ سوی‌ آن‌ پیش‌ می‌روند «و دفع‌ نمی‌کند از آنان‌» چیزی‌ از عذاب‌ الهی‌ را و هیچ‌گونه ‌سودی‌ به‌ آنان‌ نمی‌رساند؛ «آنچه‌ کسب‌ کرده‌اند» و به‌ دست‌ آورده‌اند از اموال‌ و اولاد «و نه‌ دوستانی‌ که‌ بجز الله گرفته‌اند» یعنی: همچنین‌ بتان‌ و خدایانی‌ که‌ برای ‌خود گرفته‌ و آن‌ها را به‌ جای‌ خداوند أ می‌پرستند و از آن‌ها امید رساندن‌ سود و دفع‌ زیانی‌ را دارند، هیچ‌ نفعی‌ به‌ آنان‌ نمی‌رساند «و آنان‌ عذابی‌ بزرگ‌ خواهند داشت‌» در جهنمی‌ که‌ پشت ‌سر یا پیشاپیش‌ آن‌هاست‌.

﴿هَٰذَا هُدٗىۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ عَذَابٞ مِّن رِّجۡزٍ أَلِيمٌ١١

«این‌ هدایتی‌ است‌» یعنی: این‌ آیاتی‌ که‌ ذکر آن‌ در این‌ سوره‌ گذشت‌؛ همانا رهنمود و هدایتی‌ است‌ برای‌ راهیافتگان‌ به‌ قرآن‌ عظیم‌، یعنی‌ برای‌ کسانی‌ که‌ آنچه‌ را در آن‌ است‌، می‌پذیرند «و کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ پروردگارشان‌» یعنی: به‌ قرآن‌ «کافر شدند، برای‌شان‌ عذابی‌ از رجز دردناک‌ است‌» رجز: سخت‌ترین‌ عذاب‌ است‌.

﴿۞ٱللَّهُ ٱلَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ ٱلۡبَحۡرَ لِتَجۡرِيَ ٱلۡفُلۡكُ فِيهِ بِأَمۡرِهِۦ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ١٢

«خدا همان‌ کسی‌ است‌ که‌ دریا را برای‌ شما مسخر کرد» یعنی: آن‌ را به‌گونه‌ای ‌آفرید که‌ شما بتوانید بر آن‌ تمکن‌ یابید و آن‌ را رام‌ خویش‌ گردانید؛ با سوار شدن ‌بر فراز امواج‌ آن‌ در کشتی‌ها و دریاپیماهایی‌ که‌ او ساختن‌ آن‌ها را به‌ شما آموخته‌ است‌ «تا کشتی‌ها در آن‌ به‌ فرمانش‌ روان‌ شوند» یعنی: تا کشتی‌ها به‌ اذن‌ و یاری ‌دادنش‌ به‌ شما در به‌ حرکت‌ درآوردن‌ آن‌ها، بستر دریا را شگافته‌ و به‌پیش‌ روند «وتا از فضل‌ او طلب‌ روزی‌ کنید» با تجارت‌، فرو رفتن‌ در دریا و بیرون ‌آوردن‌ در و گوهر از آن‌، صید ماهی‌ و غیر این‌ها «و باشد که‌ سپاس‌ بگزارید» نعمت‌هایی‌ را که‌ حق‌تعالی‌ به‌ سبب‌ این‌ رام‌ ساختن‌ دریا، بر شما ارزانی‌ می‌دارد.

﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مِّنۡهُۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ١٣

«و آنچه‌ را در آسمان‌ها و آنچه‌ را در زمین‌ است‌ به‌ سود شما رام‌ کرد، همه‌ یکجا پدید آورده‌ اوست‌» یعنی: همه‌ آنچه‌ را که‌ حق‌ تعالی‌ در آسمان‌ها از خورشید و ماه‌ و ستارگان‌ و باران‌ و ابر و باد آفریده‌ است‌ و همه‌ آنچه‌ را که‌ در زمین‌ از کوه‌ها و دریاها و جویبارها و اشیای‌ سودآور دیگر آفریده‌ است‌، برای‌ بندگانش‌ مسخر و رام‌ گردانیده‌ و همه‌ این‌ها رحمتی‌ از جانب‌ وی‌ به‌ بندگانش‌ می‌باشد؛ به‌ عنوان ‌نعمت‌ و بخشایش‌ وی‌ «بی‌گمان‌ در این‌» رام‌ ساختن‌ «برای‌ گروهی‌ که‌ می‌اندیشند» و به‌ وسیله‌ فکر و اندیشه‌ و راهیابی‌ به‌ این‌ نشانه‌ها، به‌ توحید می‌رسند «نشانه‌هایی‌ است‌» اما کسانی‌ که‌ تفکر نمی‌کنند؛ به‌ این‌ نشانه‌ها نیز راهیاب ‌نمی‌شوند.

﴿قُل لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَغۡفِرُواْ لِلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ أَيَّامَ ٱللَّهِ لِيَجۡزِيَ قَوۡمَۢا بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٤

«به‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند بگو: تا از کسانی‌ که‌ به‌ روزهای‌ الله امید ندارند درگذرند» یعنی‌ به‌ مؤمنان‌ بگو: از کسانی‌ که‌ وقایع‌ و رخدادهای‌ الهی‌ را بر دشمنانش‌ توقع‌ نمی‌دارند و بر خویشتن‌ از عذابی‌ همچون‌ عذاب‌ خداوند أ بر امت‌های‌ گذشته‌ بیم‌ ندارند، درگذرند، از آن‌ روی‌ که‌ آنان‌ به‌ باری‌ تعالی‌ ایمان ‌ندارند و بنابراین‌، عنایت‌ پیروزی‌ از سوی‌ باری‌ تعالی‌ را برای‌ دوستانش‌ نیز انتظار نمی‌برند. آری‌! از آنان‌ درگذرند؛ «تا خداوند قومی‌ از آنان‌ را به‌ حسب‌ کار و کردارشان‌ مجازات‌ کند» مراد از این‌ قوم: مؤمنانند که‌ به‌ درگذشت‌ از کفار فرمان ‌داده‌ شدند تا خداوند أ ایشان‌ را در قیامت‌ در برابر کارهای‌ نیکی‌ که‌ کرده‌اند، پاداش‌ دهد، که‌ از جمله‌ این‌ کارهای‌ نیک‌، صبر و شکیبایی‌ بر آزار کفار و چشم ‌پوشیدن‌ از آنان‌ با فروخوردن‌ خشم‌ و تحمل‌ ناخوشی‌ها از سوی‌ آنان‌ است‌. به ‌قولی‌ دیگر، معنی‌ چنین‌ است: تا خداوند أ کفار را بر حسب‌ آن‌ گناهان‌ و بدی‌ها‌یی‌ که‌ کرده‌اند، جزا دهد. گویی‌ باری‌ تعالی‌ می‌فرماید: شما نمی‌توانید جزایشان‌ را تماما بدهید پس‌ ما آنان‌ را چنان‌که‌ باید جزا می‌دهیم‌. ابن‌کثیر در معنی‌آن‌ می‌گوید: «یعنی‌ اگر شما از آنان‌ در دنیا درگذرید، بدانید که‌ خداوند أ قطعا آن‌ها را در آخرت‌ در برابر اعمال‌ بدشان‌ جزا می‌دهد».

واحدی‌ نیشاپوری‌ و قشیری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن ‌عباس‌ س روایت ‌کرده‌اند که‌ فرمود: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ عمربن‌ خطاب‌ س و عبدالله بن‌ابی‌ و دو گروه‌ پیرو آن‌ها نازل‌ شد؛ ماجرا این‌گونه‌ بود که: سپاه‌ مسلمانان‌ در غزوه‌ بنی‌مصطلق‌ بر سر چاهی‌ به‌نام‌ «مریسیع‌» فرود آمده‌ بود، عبدالله بن‌ابی‌ غلامش‌ را فرستاد تا آب ‌بیاورد، غلام‌ دیر کرد و چون‌ نزد وی‌ آمد ابن‌ابی‌ از او پرسید: علت‌ دیر کردنت‌ چه‌ بود؟ او گفت: غلام‌ عمر بر دهانه‌ چاه‌ نشسته‌ است‌ و کسی‌ را اجازه‌ نمی‌دهد که ‌آب‌ بکشد تا مشک‌های‌ پیامبر و مشک‌ ابوبکر پر نشود و مشک‌ مولایش‌ عمر را نیز پر نکند! عبدالله بن ‌ابی‌ گفت: مثل‌ ما و مثل‌ این‌ گروه‌ نیست‌؛ مگر چنان‌که‌ گفته‌ اند: «سمن‌ كلبك‌ يأكلك: سگت‌ را فربه‌ کن‌ تا تو را بخورد!». پس‌ این‌ سخن‌ به‌ عمر س رسید و او شمشیرش‌ را بر گرفت‌ تا به‌ قصد عبدالله بن‌ابی‌ حرکت‌ کند، همان‌ بود که ‌این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد. در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است: «این‌ آیه‌کریمه‌ درباره ‌یهودی‌ای‌ بنام‌ فنحاص‌بن‌ عازوراء و در باره‌ عمر س نازل‌ شد زیرا آن‌ یهودی‌، بعد از نزول‌ آیه: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا ٢٤٥ [البقرة: ۲۴۵] گفت: پروردگار محمد نیازمند شده‌ است‌! و چون‌ عمر س سخن‌ وی‌ را شنید، شمشیرش‌ را حمایل‌ گردنش‌ کرد ودر طلب‌ وی‌ بیرون‌ آمد. آن‌گاه‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ نازل‌ شد. پس‌ رسول‌ خدا ص در پی‌عمر س فرستادند و چون‌ او آمد، فرمودند: ای‌ عمر! شمشیرت‌ را بر زمین ‌بگذار...».

آیه‌ کریمه‌ منسوخ‌ نیست‌، چراکه‌ در مدینه‌ یا در غزوه‌ بنی‌مصطلق‌ نازل‌ شده‌ است‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ حکم‌ که‌ مسلمانان‌ برای‌ تألیف‌ قلوب‌ مشرکان‌ واهل‌ کتاب‌، به‌ عفو و گذشت‌ از آنان‌ مأمور بودند، مربوط به‌ ابتدای‌ اسلام‌ بود اما بعد از آن‌که‌ آن‌ها بر کفر و عناد خویش‌ اصرار ورزیدند؛ خداوند أ مؤمنان‌ را به‌جهاد مأمور کرد».

﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَاۖ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ تُرۡجَعُونَ١٥

«هر که‌ کاری‌ شایسته‌ کند، به‌ سود خود اوست‌ و هرکه بدی‌ کند، به‌ زیانش‌ باشد، سپس‌» در روز قیامت‌ با اعمالتان‌ «به‌ سوی‌ پروردگارتان‌ برگردانیده‌ می‌شوید» و او شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦

«و به‌یقین‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌، کتاب‌» یعنی: تورات‌ «و حکم‌» یعنی: فهم‌ و دانش ‌در دین‌ را دادیم‌، که‌ با این‌ دو؛ زمینه‌ حکومت‌ و فرمانروایی‌شان‌ در میان‌ مردم‌ و حل‌ و فصل‌ دعاوی‌ آنان‌ برایشان‌ میسر گردید «و» نیز به‌ آن‌ها «نبوت‌ دادیم‌» و از میانشان‌ بسیاری‌ را به‌ نبوت‌ و رسالت‌ برانگیختیم‌ «و از چیزهای‌ پاکیزه‌ روزیشان ‌کردیم‌» یعنی: نعمت‌های لذت‌بخش‌ و گوارا را برای‌شان‌ حلال‌ کردیم‌ که‌ من‌ وسلوی‌ (ترنجبین‌ و بلدرچین‌) از آن‌ جمله‌ بود «و آنان‌ را بر جهانیان‌» زمان‌شان ‌«فضیلت‌ دادیم‌» به‌ گونه‌ای‌ که‌ به‌ آنان‌ نعمت‌هایی‌ ارزانی‌ داشتیم‌ که‌ به‌ دیگران ارزانی‌ نکرده‌ بودیم‌؛ چون‌ نزول‌ تورات‌، شکافتن‌ دریا و امثال‌ آن‌....

﴿وَءَاتَيۡنَٰهُم بَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِۖ فَمَا ٱخۡتَلَفُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّ رَبَّكَ يَقۡضِي بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١٧

«و در امر دین‌، نشانه‌های‌ روشنی‌ به‌ آنان‌ عطا کردیم‌» یعنی: در بیان‌ حلال‌ و حرام‌، به‌ بنی‌ اسرائیل‌ شرایع‌ و احکام‌ روشنی‌ عطا کردیم‌. یا مراد؛ معجزات‌ آشکار و روشن‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: به‌ آنان‌ درباره‌ بعثت‌ رسول‌ اکرم‌ ص و شواهد نبوتشان‌، علم‌ و آگاهی‌ روشنی‌ عطا کردیم‌ «و اختلاف‌ نکردند مگر بعد از آن‌که‌ برایشان‌ علم‌ آمد» در مورد بیان‌ دین‌ و روشن‌ ساختن‌ معانی‌ آن‌ اما آن‌ها علم‌ را که‌ موجب‌ از بین‌ رفتن‌ اختلاف‌ است‌، وسیله‌ ثبوت‌ و پدید آوردن‌ اختلاف ‌گردانیدند «آن‌ هم‌ از روی‌ تعدی‌ و رقابتی‌ که‌ در میان‌ خود» در طلب‌ ریاست‌ و از روی‌ رشک‌ و حسد و دشمنی‌ «داشتند، بی‌گمان‌ پروردگارت‌ روز قیامت‌ میان‌ آنان‌ درباره‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ می‌کردند» از کار دین‌ «فیصله‌ می‌کند» پس‌ نیکوکار را در قبال ‌نیکوکاری‌اش‌ و بدکار را در برابر بدکاری‌اش‌ جزا می‌دهد و اهل‌ حق‌ را از اهل ‌باطل‌ متمایز می‌گرداند.

چنان‌که‌ ملاحظه‌ می‌کنیم‌؛ خداوند أ در این‌ دو آیه‌، مجموعا شش‌ نعمت‌ را بر بنی‌اسرائیل‌ برشمرده‌ است‌.

﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ١٨

«سپس‌ تو را» ای‌ محمد ص! «بر شریعتی‌ از امر دین‌ قرار دادیم‌» یعنی: تو را بر برنامه‌ و راه‌وروش‌ روشنی‌ از کار دین‌ قرار دادیم‌ که‌ به‌ حقت‌ می‌رساند. اصل ‌«شریعت‌»، به‌ معنای‌ آبشخور است‌، سپس‌ این‌ واژه‌ برای‌ دین‌ عاریت‌ گرفته‌ شد زیرا مردم‌ آنچه‌ را که‌ سبب‌ حیات‌ و طراوت‌ جان‌ها و روان‌هایشان‌ است‌، از چشمه‌سار زلال‌ دین‌ بر می‌گیرند «پس‌ آن‌ را پیروی‌ کن‌» یعنی: در میان‌ امتت‌، به‌احکام‌ شریعتت‌ عمل‌ کن‌ «و از هوس‌ها و خواهش‌های‌ کسانی‌ که‌ نمی‌دانند» یگانگی ‌خدای‌ ‌ را و نمی‌دانند قوانین‌ و احکام‌ وی‌ برای‌ بندگانش‌ را «پیروی‌ نکن‌» که‌ آنان‌، کفار قریش‌ و موافقان‌شانند.

﴿إِنَّهُمۡ لَن يُغۡنُواْ عَنكَ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗاۚ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۖ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُتَّقِينَ١٩

«قطعا آنان‌ چیزی‌ را در برابر خدا از تو دفع‌ نمی‌کنند» یعنی: آنان‌ چیزی‌ از عذابی را که‌ خداوند أ آن‌ را بر تو اراده‌ داشته‌ باشد ـ در صورتی‌ که‌ از هوس‌هایشان ‌پیروی‌ کنی‌ ـ از تو باز نمی‌دارند «و همانا ستمگران‌ بعضی‌ دوستان‌ بعضی‌ دیگرند» به‌ سبب‌ مشارکتی‌ که‌ با همدیگر در ظلم‌ دارند «و خدا ولی‌ متقیان‌» یعنی: یاری‌ دهنده‌ و کارساز آنان‌ «است‌» مراد از متقیان‌ کسانی‌اند که‌ از شرک‌ و معاصی‌ می‌پرهیزند.

﴿هَٰذَا بَصَٰٓئِرُ لِلنَّاسِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّقَوۡمٖ يُوقِنُونَ٢٠

«این‌» یعنی: این‌ اعلام‌ عام‌ بر زبانت‌ برای‌ مردم‌ در این‌ باره‌ که: باید از شرایع ‌و نظامنامه‌های‌ الهی‌ پیروی‌ کنند و این‌ امر که: خداوند أ کارساز پیروان‌ دین ‌است‌ همچنین‌ خود این‌ شریعت‌ مقدس‌ ما: «برای‌ مردم‌ دیده‌وریهایی‌ است‌» یعنی: برهآن‌ها و دلایل‌ بینش‌بخشی‌ است‌ که‌ احکام‌ و نیازهای‌ دینی‌شان‌ را در پرتوآن‌ می‌بینند و می‌دانند «و رهنمودی‌» است‌ که‌ عمل‌کنندگان‌ را به‌ بهشت‌ می‌رساند «و رحمتی‌ است‌» از جانب‌ خدای‌ ‌ در آخرت‌ «برای‌ قومی‌ که‌ اهل‌ یقینند» یعنی: برای‌ گروهی‌ که‌ از شأنشان‌ این‌ است‌ که‌ به‌ حق‌ یقین‌ دارند و از پراکندن ‌شبهات‌، در شک‌ و تزلزل‌ نمی‌افتند.

﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ ٱجۡتَرَحُواْ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ أَن نَّجۡعَلَهُمۡ كَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ سَوَآءٗ مَّحۡيَاهُمۡ وَمَمَاتُهُمۡۚ سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٢١

«آیا کسانی‌ که‌ مرتکب‌ کارهای‌ بد شده‌اند» یعنی: کفر و معاصی‌ را باهم‌ جمع ‌کرده‌اند «پنداشته‌اند که‌ آنان‌ را مانند کسانی‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای ‌شایسته‌ کرده‌اند؟» یعنی: آیا در میان‌ بدکرداران‌ ـ با وجود ارتکاب‌ جرایم‌ وگناهان‌ ـ و میان‌ نیکوکرداران‌ درست‌ عقیده‌، برابری‌ قایل‌ می‌شویم‌ و با همه‌ آن‌ها یکسان‌ عمل‌ می‌کنیم‌؟ «به‌طوری‌ که‌ زندگی‌ و مرگ‌شان‌ یکسان‌ باشد؟» در سرای‌ دنیا و سرای‌ آخرت‌؟ هرگز! آن‌ها برابر نیستند زیرا حال‌ اهل‌ سعادت‌ در آخرت‌، با حال‌ اهل‌ شقاوت‌ یکی‌ نیست‌. یعنی: ممکن‌ است‌ حال‌ دو گروه‌ در دنیا گاهی‌ با هم ‌برابر باشد و حتی‌ گاهی‌ بدکرداران‌ و گناه‌ پیشگان‌ در دنیا از نعمت‌های بیشتری‌ هم‌ بهره‌ور باشند اما اگر آن‌ها در آخرت‌ نیز باهم‌ برابر باشند، این‌ امر دور از عدالت ‌است‌ پس‌ نپندارید که‌ چنین‌ چیزی‌ واقعیت‌ پیدا خواهد کرد «چه‌ بد حکم‌ می‌کنند» که‌ می‌پندارند ما با نیکان‌ و بدان‌ در دنیا و آخرت‌ به ‌طور برابر عمل‌ می‌کنیم‌.

کلبی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌ است: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ علی‌، حمزه‌ و ابو عبیده ‌جراح‌ س و سه‌ تن‌ از مشرکان‌ به‌ نا‌م‌های: عتبه‌، شیبه‌ و ولیدبن‌ عتبه‌ نازل‌ شد زیرا این‌ مشرکان‌ به‌ آن‌ مؤمنان‌ گفتند: به‌ خدا سوگند که‌ شما بر چیزی‌ از حق‌ و حقیقت ‌قرار ندارید و اگر بر فرض‌، آنچه‌ که‌ شما می‌گویید حق‌ باشد، بدانید که‌ حال‌ ما از حال‌ شما در آخرت‌ نیز بهتر خواهد بود چنان‌ که‌ حال‌ ما هم‌اکنون‌ در دنیا از حال ‌شما بهتر است‌. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ سخن‌ مشرکان‌ را رد کرد و این‌ حقیقت‌ را روشن‌ کرد که: ممکن‌ نیست‌ حال‌ مؤمن‌ مطیع‌، با حال‌ کافر عاصی‌ در آخرت‌ برابر باشد.

﴿وَخَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَلِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ٢٢

«و خدا آسمان‌ها و زمین‌ را به‌ حق‌ آفریده‌ است‌» حقی‌ که‌ مقتضی‌ عدالت‌ در میان‌ بندگان‌ است‌ «و تا سرانجام‌، هرکس‌ به‌ حسب‌ آنچه‌ عمل‌ کرده‌ است‌ جزا داده‌ شود» یعنی: حق‌ تعالی‌ آسمان‌ها و زمین‌ را برای‌ آن‌ آفریده‌ است‌ تا خلق‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ها بر قدرت‌ خویش‌ رهنمون‌ گردد و تا هرکس‌ بر حسب‌ آنچه‌ که‌ از گناهان‌ و طاعات ‌کرده‌ است‌؛ جزا داده‌ شود پس‌ بدانید که‌ قطعا خداوند أ کافر و مؤمن‌ را باهم‌ برابر نمی‌سازد «و آنان‌ مورد ستم‌ قرار نمی‌گیرند» با کاستن‌ از ثواب‌، یا افزودن‌ بر عذابشان‌.

این‌ آیه‌ کریمه‌، بسان‌ دلیلی‌ بر اعلام‌ پیشین‌ در آیه‌ قبل‌ در مورد عدم‌ یکسان‌ بودن ‌نیکان‌ و بدان‌ است‌.

﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٢٣

این‌ آیه‌ کریمه‌ دو سبب‌ نزول‌ دارد، سبب‌ نزول‌ اول‌ مربوط به‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ است: ﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ [الجاثیة: ۲۳] که‌ به ‌قولی: درباره‌ قریش‌ نازل‌ شد زیرا شیوه ‌آنان‌ چنین‌ بود که‌ مدتی‌ سنگی‌ را می‌پرستیدند، سپس‌ چون‌ ـ به‌ ظن‌ خود ـ چیز بهتری‌ از آن‌ را می‌یافتند، سنگ‌ را به‌ دور افگنده‌ و آن‌ چیز دیگر را می‌پرستیدند. به‌ قولی‌ دیگر: این‌ بخش‌ از آیه‌ درباره‌ حارث ‌بن ‌قیس‌ سهمی‌ ـ یکی‌ از تمسخرکنندگان‌ دین‌ حق‌ ـ نازل‌ شد که‌ هر چه‌ را نفسش‌ بدان‌ تمایل‌ داشت‌، می‌پرستید.

«پس‌ آیا دیدی‌» ای‌ پیامبر ص «کسی‌ را که‌ هوس‌ خویش‌ را خدای‌ خود قرار داده‌» یعنی: کسی‌ که‌ هوس‌ و خواهش‌ نفس‌ خویش‌ را دین‌ خویش‌ گرفته‌ و فقط به‌ دنبال‌ هوای‌ نفس‌ خویش‌ است‌ پس‌ هر چه‌ را که‌ نفسش‌ به‌ وی‌ نیک ‌بنمایاند، انجام‌ می‌دهد و هر چه‌ را که‌ به‌ وی‌ زشت‌ بنمایاند، فرو می‌گذارد، بی‌آن‌که‌ محبت‌ خداوند أ و رضای‌ او را مد نظر داشته‌ باشد، یا به‌ نفرت‌ و غضب ‌الهی‌ اهمیتی‌ بدهد؟ یا مراد این‌ است کافر همان‌ چیزی‌ را که‌ نیک‌ می‌پندارد یا بدان‌ هوس‌ می‌ورزد، می‌پرستد مانند پرستش‌ سنگ‌، چوب‌ و غیره‌ «و خدا با وجود دانایی‌ وی‌ او را گمراه‌ گردانیده‌» یعنی: با آن‌که‌ چنین‌ کسی‌ به‌ حقیقت‌ آگاه‌ و داناست‌ و هدایت‌ را از گمراهی‌ باز می‌شناسد ولی‌ با این‌ وجود، به ‌سبب‌ پیروی‌ از شهوت‌ نفس‌ خویش‌، حق‌ را فروگذاشته‌ و در گمراهی‌ دست ‌و پا می‌زند. یا معنی ‌این‌ است: خداوند أ او را بدان‌ جهت‌ که‌ به‌ سزاوار بودنش‌ برای‌ گمراهی‌ علم ‌داشته‌، گمراه‌ کرده‌ است‌ «و بر گوش‌ و دلش‌ مهر زده‌» یعنی: خداوند أ بر گوشش ‌مهر زده‌ تا پند و موعظه‌ای‌ را نشنود و بر دلش‌ مهر زده‌ تا هدایت‌ را درک‌ نکند و به ‌آن‌ باورمند نشود «و بر دیده‌اش‌ پرده‌ نهاده‌ است‌» تا راه‌ درست‌ را نبیند و تشخیص‌ ندهد «آیا پس‌ از خدا» یعنی: بعد از گمراه‌ ساختن‌ خداوند أ او را «چه‌ کسی ‌هدایتش‌ خواهد کرد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» به‌ پندی‌ عبرت‌آموز تا حقیقت‌ حال‌ را بدانید؟.

سبب‌ نزول‌ دوم‌ مربوط به‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ است: ﴿وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ [الجاثیة: ۲۳] که ‌درباره‌ ابوجهل‌ نازل‌ شد زیرا شبی‌ او و ولیدبن‌مغیره‌ به‌ خانه‌ کعبه‌ طواف‌ می‌کردند؛ در این‌ اثنا باهم‌ درباره‌ رسول‌ خدا ص به‌ گفت‌وگو پرداختند، ابو جهل‌ به‌ ولید گفت: به‌ خدا سوگند؛ من‌ خوب‌ می‌دانم‌ که‌ محمد ص در ادعای‌ نبوت‌ راستگواست‌. ولید بر آشفت‌ و به‌ او گفت: ساکت‌ باش‌! مگر چه‌ چیزی‌ تو را به‌ این‌ باور رهنمون‌ گشته‌ است‌؟ ابوجهل‌ گفت: ای‌ أبا عبد شمس‌! ما او را در کودکی‌اش ‌«راستگوی‌ امین‌» می‌نامیدیم‌، اکنون‌ که‌ عقل‌ و رشدش‌ به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌، او را کذاب‌ و دروغگو می‌نامیم‌؟! به‌ خدا سوگند که‌ من‌ خوب‌ می‌دانم‌ او راستگو است‌! ولید گفت: پس‌ در این‌ صورت‌، چه‌ چیزی‌ تو را از تصدیق‌ وی‌ بازمی‌دارد، چرا درنگ‌ کرده‌ای‌ و به‌ او ایمان‌ نمی‌آوری‌؟ ابوجهل‌ گفت: زیرا در آن‌ صورت‌، دختران‌ قریش‌ درباره‌ من‌ چنین‌ تبصره‌ خواهند کرد که‌ من‌ به‌ خاطر پاره‌‌نانی‌، از یتیم‌ ابوطالب‌ پیروی‌ کرده‌ام‌...! همان‌ بود که‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا يؤمن‌ أحدكم‌ حتي‌ يكون‌ هواه‌ تبعا لما جئت ‌به». «یکی‌ از شما ایمان‌ ندارد تا آن‌گاه‌ که‌ هوای‌ نفسش‌ پیرو آن‌ چیزی‌ نباشد که‌ من ‌آن‌ را آورده‌ام‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوامامه‌ س آمده‌ است‌ که‌ گفت: از رسول‌ خدا ص شنیدم‌ که‌ فرمودند: «ما عبد تحت‌ السماء إله‌ أبغض‌ إلي‌ الله ‌من‌ الهوي». «در زیر آسمان‌، الهی‌ که‌ نزد خداوند منفورتر از هوای‌ نفس‌ باشد، مورد پرستش‌ قرار نگرفته‌ است‌».

﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ٢٤

«و گفتند» مشرکان‌ منکر رستاخیز «غیر از زندگی‌ دنیایمان‌، چیز دیگری‌ در کار نیست‌» یعنی: زندگی‌، جز همین‌ زندگی‌ این‌ جهانی‌ ما که‌ در آن‌ قرار داریم‌، نیست‌ «می‌میریم‌ و زنده‌ می‌شویم‌» یعنی: مرگ‌ و زندگی‌ فقط به‌ این‌ جهان‌ ما مربوط است‌ و پشت ‌سر این‌ زندگی‌، هیچ‌ زندگی‌ دیگری‌ نیست‌. به ‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: ما در دنیا می‌میریم‌، باز فرزندانمان‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کنند، سپس‌ آن‌ها می‌میرند و باز فرزندان‌شان در آن‌ زندگی‌ می‌کنند و همین‌طور این‌ تسلسل‌ ادامه‌ پیدا می‌کند «و چیزی‌ جز دهر ما را هلاک‌ نمی‌کند» یعنی: جز گذر روزها و شب‌ها و گذشت‌ زمانه‌، چیز دیگری‌ ما را هلاک‌ نمی‌کند لذا در این‌ دنیا نه‌ ملک الموتی‌ است‌ و نه‌ قبض‌ روحی‌... «آنان‌ به‌ این‌ امر هیچ‌ دانشی‌ ندارند» یعنی: این‌ سخن‌ را جز از روی‌ شک‌ و تردید نگفته‌اند، بی‌آنکه‌ به‌ حقیقت‌، هیچ‌ علمی‌ داشته‌ باشند «آنان‌ جز گمان‌ نمی‌سپرند» یعنی: نهایت‌ آن‌ چیزی‌ که‌ نزد آنان‌ است‌، گمان‌ و پندار است‌ و بس‌! آن‌ها فقط بر پندارهای‌ خویش‌ متکی‌ اند، نه‌ بر علم‌ و یقین‌.

ابن‌منذر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌کریمه‌ از ابوهریره‌ س روایت‌ می‌کند که‌ فرمود: اهل‌ جاهلیت‌ می‌گفتند: جز این‌ نیست‌ که‌ ما را گذر شب‌ و روز هلاک‌ می‌کند! پس‌خداوند أ این‌ آیه‌ کریمه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱئۡتُواْ بِ‍َٔابَآئِنَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٥

«و چون‌ آیات‌ بینات‌ ما» یعنی: آیات‌ قرآنی‌ای‌ که‌ از زندگی‌ پس‌ از مرگ‌، درک‌ آشکار و دلالت‌ روشنی‌ به‌ دست‌ می‌دهند؛ «برآنان‌ خوانده‌ شود، شبهه‌ آنان‌ همواره‌ جز این‌ نیست‌ که‌ می‌گویند: اگر راست‌ می‌گویید، پدران‌ ما را باز آورید» در دنیا و آنان‌ را پس‌ از مرگ‌شان‌ زنده‌ کنید.

﴿قُلِ ٱللَّهُ يُحۡيِيكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يَجۡمَعُكُمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا رَيۡبَ فِيهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٢٦

«بگو: خداست‌ که‌ شما را زنده‌ می‌کند» یعنی: در دنیا «باز می‌میراند» در هنگام ‌به‌سر رسیدن‌ اجل‌هایتان‌ «آن‌گاه‌ شما را به‌سوی‌ روز رستاخیز گرد می‌آورد» با برانگیختن‌ و حشر و نشرتان‌ به‌ سوی‌ موقف‌ حساب‌ «شکی‌ در آن‌» یعنی: در گردآوردنتان‌ به‌ روز قیامت‌ «نیست‌ ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند» این‌ حقیقت‌ را، از این‌ روی‌ در زنده‌ شدن‌ بعد از مرگ‌، شک‌ می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌روایت‌ ابن‌جریر و ابن‌أبی‌حاتم‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «اهل‌ جاهلیت‌ می‌گفتند: جز این‌ نیست‌ که‌ ما را شب‌ و روز هلاک‌ می‌گرداند! پس ‌خداوند أ در کتابش‌ نازل‌ فرمود: ﴿وَقَالُواْ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا نَمُوتُ وَنَحۡيَا وَمَا يُهۡلِكُنَآ إِلَّا ٱلدَّهۡرُۚ [الجاثیة: ۲۴] و فرمود: «يؤذيني‌ ابن‌ آدم‌، يسب‌ الدهر، وأنا الدهر، بيدي‌ الأمر، أقلب‌ الليل‌ والنهار». «فرزند آدم‌ مرا اذیت می‌کند؛ زمانه‌ و روزگار را دشنام‌ می‌دهد در حالی‌که‌ آفریننده‌ روزگار منم‌، کار به‌ دست‌ بلاکیف‌ من‌ است‌ و شب‌ و روز را پیاپی‌ می‌گردانم‌» [۲۶].

این‌ آیه‌ کریمه‌ ردی‌ است‌ بر پندار دهری‌ مشربان‌. آنان‌ گروهی‌ از اعراب‌ بودند که‌ می‌گفتند: جز این‌ نیست‌ که‌ گذشت‌ شب‌ و روز و چرخش‌ زمانه‌ ما را هلاک‌ می‌کند! بدین‌گونه‌، زندگی‌ و مرگ‌ را به‌ زمانه‌ نسبت‌ می‌دادند. ولی‌ جز این‌ گروه‌ از اعراب‌، گروه‌های‌ دیگری‌ نیز با آنان‌ در این‌ پندار همراهی‌ کرده‌اند، که‌ از آن‌ جمله‌اند: بیشتر فلاسفه‌ دهری‌ و ملحدان‌ و خداناباوران‌ همه‌ عصرها و نسل‌ها، از آنجا که‌ آنان‌ زندگی‌ و تنوع‌ اشکال‌ آن‌ را به‌ تطوری‌ نسبت‌ می‌دهند که‌ میلیون‌ها سال‌ استمرار داشته‌ است‌ پس‌ به‌ پندار آنان‌، در پشت‌ سر این‌ کائنات‌ نیروی‌ مدبر ابداعگر خلاقی‌ وجود ندارد و کار از این‌ حد فراتر نمی‌رود که‌ پیدایش‌ جهان‌، تصادفی‌ محض‌ باشد!! البته‌ هر چه‌ دایره‌ علوم‌ تجربی‌ توسعه‌ پیدا می‌کند و زوایای ‌بیشتری‌ از اسرار نظم‌ هستی‌ برای‌ بشر پدیدار می‌گردد، سقف‌ پندارهای‌ این‌ عده ‌بیشتر ترک‌ بر می‌دارد و بنای‌ بی‌بنیاد افکارشان‌ در هم‌ فرومی‌ریزد.

در این‌ میان‌، برخی‌ دیگر از فلاسفه‌ نیز وجود دارند که‌ هرچند خود منتسب‌ به ‌اسلام‌ هستند ولی‌ در نوشته‌های‌ علمی‌ خود با این‌ گروه‌ همراهی‌ می‌کنند، گویی‌ از این‌ امر که‌ آفرینش‌ را به‌ آفریدگار مبدعی‌ نسبت‌ دهند، خجل‌ می‌شوند و چه‌بسا می‌گویند: این‌ طبیعت‌ است‌ که‌ آفریده‌ و ابداع‌ کرده‌ است‌! و اگر از آنان‌ سؤال‌ شود که‌ آیا طبیعت‌ خود دارای‌ فکر و اندیشه‌ است‌؟ آن‌ها هیچ‌ پاسخی‌ ندارند پس‌آنان‌ همچنانند که‌ خداوند أ فرموده‌ است:﴿وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ [الجاثیة: ۲۴] «آنان‌ به‌ این‌ امر هیچ‌ دانشی‌ ندارند، آنان‌ جز گمان‌ نمی‌سپرند» و اگر چنین ‌نیست‌؛ پس‌ روش‌ علمی‌ای‌ که‌ آن‌ها در نسبت‌ دادن‌ حدوث‌ این‌ مخلوقات‌ عجیب ‌به‌ تصادف‌ یا طبیعت‌ غیرعاقل‌ در پیش‌ گرفته‌‌اند، چیست‌؟ طبیعتی‌ با این‌ همه‌ نظم‌ و سامان‌ و پیچیدگی‌ و این‌ همه‌ ظرافت‌ و دقت‌ که‌ بشر به‌ دنبال‌ دریافت‌ رموز آن ‌شتابان‌ می‌دود ولی‌ از این‌ کرانه‌ بی‌انتها، جز فرازی‌ اندک‌ را نمی‌پیماید؟ سبحان‌الله! چگونه‌ هوی‌ و هوس‌، بینش‌ ظاهر و باطن‌ انسان‌ را از او می‌گیرد؟!

﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ يَوۡمَئِذٖ يَخۡسَرُ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٢٧

«و فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ از آن‌ خداست‌» یعنی: اوست‌ که‌ به‌ یگانگی ‌متصرف‌ آسمآن‌ها و زمین‌ می‌باشد و احدی‌ از بندگانش‌ با او در این‌ امر مشارکتی ‌ندارد پس‌ کسی‌ که‌ بر همه‌ چیز توانا و فرمانروا باشد، لابد بر آفرینش‌ آخرت‌ نیز تواناست‌ «و روزی‌ که‌ قیامت‌ بر پا شود، آن‌ روز است‌ که‌ باطل‌اندیشان‌ زیان‌ می‌کنند» یعنی: در آن‌ روز، زیان‌ دروغ‌ انگاران‌ کافری‌ که‌ رشته‌ افکار و پندارهایشان‌ را به‌أباطیل‌ آویخته‌اند، آشکار می‌شود زیرا آنان‌ رهسپار دوزخ‌ می‌گردند.

﴿وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٖ جَاثِيَةٗۚ كُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ كِتَٰبِهَا ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٢٨

«و» در آن‌ روز «هر أمتی‌ را به‌ زانو درآمده‌ می‌بینی‌» در حالی‌ که‌ ناآرام‌ و نامطمئن‌اند. أمت: مجموعه‌ای‌ هستند که‌ کیش‌ و آیین‌ واحدی‌ دارند. جثو: نوعی ‌از نشستن‌ است‌ که‌ در آن‌ فقط هردو زانوی‌ انسان‌ و سرانگشتانش‌ به‌ زمین‌ می‌رسد. آری‌! مردم‌ از هول‌ و هراس‌ و سختی‌ هنگامه‌ حساب‌، در پیشگاه‌ خداوند متعال‌ این‌چنین‌ زانو می‌زنند. «هر أمتی‌ به‌ سوی‌ کتاب‌ خود» که‌ بر او در دنیا نازل‌ شده ‌است‌ «فراخوانده‌ می‌شود» به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: هر أمتی‌ به‌ سوی‌ کارنامه‌ اعمال ‌خود فراخوانده‌ می‌شود. آن‌گاه‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «امروز به‌ حسب‌ آنچه‌ می‌کردید، جزا داده‌ می‌شوید» یعنی: خداوند أ در سرای‌ آخرت‌ بر حسب‌ آنچه ‌که‌ در دنیا از خیر و شر می‌کردید، شما را جزا می‌دهد.

﴿هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيۡكُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّا كُنَّا نَسۡتَنسِخُ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٢٩

«این‌ است‌ کتاب‌ ما» که‌ فرشتگان‌ ما از رفتار و کردار شما نوشته‌اند؛ «که‌» این‌ کتاب‌ «علیه‌ شما به‌ حق‌ سخن‌ می‌گوید» یعنی: علیه‌ شما به‌ حق‌ و راستی‌، بی‌هیچ‌کم‌ و زیادی‌ گواهی‌ می‌دهد. پس‌ شما آن‌ کتاب‌ را می‌خوانید و اعمال‌ خویش‌ را به‌یاد می‌آورید «هر آینه‌ ما آنچه‌ را شما می‌کردید، استنساخ‌ می‌کردیم‌» یعنی: ما، فرشتگان‌ را به‌ نوشتن‌ و ثبت‌ و نسخه ‌برداری‌ از اعمال‌ شما و حفظ و نگه‌داری‌ آن ‌أمر می‌کردیم‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: چون‌ فرشتگان‌ اعمال‌ بندگان‌ را نزد خدای ‌سبحان‌ بالا می‌برند، او فرمان‌ می‌دهد که‌ آن‌ بخش‌ از اعمالی‌ را که‌ بر آن‌ ثواب‌ و عقابی‌ مترتب‌ است‌، نزد وی‌ ثبت‌ کنند و آنچه‌ را که‌ بر آن‌ ثواب‌ و عقابی‌ مترتب ‌نیست‌، از قلم‌ بیندازند و آن‌ را ثبت‌ نکنند.

﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَيُدۡخِلُهُمۡ رَبُّهُمۡ فِي رَحۡمَتِهِۦۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡمُبِينُ٣٠

«و اما کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند پس‌ پروردگارشان‌ آنان‌ را در جوار رحمت‌ خویش‌» یعنی: در بهشت‌ خویش‌ «داخل‌ می‌گرداند» از «پاداش‌» به‌ «رحمت‌» تعبیر شد و از «رحمت‌» به‌ «بهشت‌»؛ به‌ دلیل‌ فرموده‌ رسول‌ خدا ص در حدیث‌ شریف‌ ذیل: «إن‌ الله‌ تعالي‌ قال‌ للجنة: أنت‌ رحمتي‌، أرحم‌ بك‌ من‌ أشاء». «خداوند أ به‌ بهشت‌ فرمود: تو رحمت‌ من‌ هستی‌ پس‌ من‌ به‌ وسیله‌ تو بر هرکس‌ که‌ بخواهم‌ رحم‌ می‌کنم‌». «این‌» داخل‌ کردن‌ در رحمت‌ «همان‌ فوز مبین‌است» یعنی: فلاح‌ و رستگاری‌ آشکار و روشن‌ است‌ بدان‌ جهت‌ که‌ از شائبه‌ها و ناخالصی‌ها پاک‌ می‌باشد.

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَفَلَمۡ تَكُنۡ ءَايَٰتِي تُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فَٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡ وَكُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِينَ٣١

«و اما کسانی‌ که‌ کافر شدند» به‌ آنان‌ از روی‌ توبیخ‌ و سرزنش‌ گفته‌ می‌شود: «مگر آیات‌ من‌ بر شما خوانده‌ نمی‌شد؟» چرا؛ قطعا آیات‌ من‌ بر شما خوانده‌ می‌شد «ولی‌ تکبر نمودید و قومی‌ مجرم‌ شدید» یعنی: از پذیرفتن‌ این‌ آیات‌ و از ایمان ‌آوردن‌ به‌ آن‌ها تکبر ورزیده‌ و از اهل‌ جرم‌ شدید. جرم: ارتکاب‌ گناه‌ با انجام ‌دادن‌ نافرمانی‌ حق‌ تعالی‌ است‌.

﴿وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَٱلسَّاعَةُ لَا رَيۡبَ فِيهَا قُلۡتُم مَّا نَدۡرِي مَا ٱلسَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنّٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُسۡتَيۡقِنِينَ٣٢

«و چون‌ گفته‌ شد که: وعده‌ الله حق‌ است‌» یعنی: چون‌ رسول‌ خدا ص این‌ گروه‌ کفار را از وعده‌ خداوند أ به‌ فرارسیدن‌ رستاخیز و حساب‌، یا از تمام‌ امور غیبی‌ای‌ که‌ باری‌ تعالی‌ به‌ آن‌ وعده‌ داده‌ است‌، خبر می‌دادند و خطاب‌ به‌ آنان ‌می‌گفتند: این‌ وعده‌ها خواه‌ ناخواه‌ تحقق‌ یافتنی‌ است‌؛ «و در ساعت‌» یعنی: دروقوع‌ قیامت‌ «هیچ‌ شکی‌ نیست‌» که‌ حتما آمدنی‌ است‌ «گفتید: ما نمی‌دانیم‌ قیامت ‌چیست‌؟» یعنی‌ گفتید: این‌ قیامت‌ دیگر چه‌ چیزی‌ است‌ که‌ شما از آن‌ سخن ‌می‌گویید؟ «جز گمانی‌ نمی‌ورزیم‌» یعنی: ما قیامت‌ را فقط حدس‌ و توهمی‌ محض‌ می‌پنداریم‌ «و ما یقین‌ نداریم‌» یعنی: ما به‌ قیامت‌ علم‌ یقینی‌ای‌ نداریم‌، ما صرفا گمان‌ و خیال‌ می‌کنیم‌ که‌ قیامت‌ خواهد آمد.

﴿وَبَدَا لَهُمۡ سَيِّ‍َٔاتُ مَا عَمِلُواْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٣٣

«و سیئات‌ آنچه‌ کرده‌ بودند بر آنان‌ آشکار شد» یعنی: بدی‌های‌ اعمال‌شان‌ به‌ همان‌ صورتی‌ که‌ بوده‌ است‌، بر آنان‌ آشکار شد «و آنچه‌ را که‌ بدان‌ استهزا می‌کردند، آنان ‌را فرو گرفت‌» یعنی: جزای‌ اعمال‌شان‌ بر آنان‌ فراگیر شد و فرود آمد؛ با ورودشان‌ به‌ دوزخ‌.

﴿وَقِيلَ ٱلۡيَوۡمَ نَنسَىٰكُمۡ كَمَا نَسِيتُمۡ لِقَآءَ يَوۡمِكُمۡ هَٰذَا وَمَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ٣٤

«و گفته‌ شود: همان‌ گونه‌ که‌ ملاقات‌ این‌ روزتان‌ را فراموش‌ کردید، امروز شما را فراموش‌ می‌کنیم‌» یعنی: با شما در دوزخ‌ به‌ مانند فراموشکاران‌ معامله‌ می‌کنیم‌ پس ‌شما را در آن‌ فرو می‌گذاریم‌ چنان‌که‌ شما عمل‌ کردن‌ برای‌ این‌ روز را فرو گذاشتید و از اخبار قاطعی‌ که‌ در کتاب‌های الهی‌ راجع‌ به‌ آن‌ آمده‌ بود، تجاهل‌ کردید «و جایگاهتان‌ در آتش‌ دوزخ‌ است‌» یعنی: دوزخ‌ مسکن‌ و قرارگاه‌ شماست‌ «و برای ‌شما هیچ‌ نصرت‌ دهنده‌ای‌ نیست‌» که‌ یاریتان‌ دهد و عذاب‌ الهی‌ را از شما باز دارد.

﴿ذَٰلِكُم بِأَنَّكُمُ ٱتَّخَذۡتُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗا وَغَرَّتۡكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَاۚ فَٱلۡيَوۡمَ لَا يُخۡرَجُونَ مِنۡهَا وَلَا هُمۡ يُسۡتَعۡتَبُونَ٣٥

«این‌ بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ شما آیات‌ خدا را به‌ ریشخند گرفتید» یعنی: این‌ عذاب ‌از آن‌ روی‌ بر شما فرود می‌آید که‌ شما قرآن‌ را به‌ مسخره‌ و بازیچه‌ گرفتید و در آن‌ نیندیشیدید «و زندگی‌ دنیا فریبتان‌ داد» یعنی: دنیا شما را با آرایش‌ها وپیرایش‌ها و بیهودگی‌های‌ خویش‌ فریفت‌ پس‌ پنداشتید که‌ هیچ‌ سرای‌ دیگری‌ جز همین‌ سرای‌ دنیا نیست‌، نه‌ رستاخیزی‌ در کار است‌ و نه‌ حشر و نشری‌ و بنابراین‌، زندگی‌ خود را بر این‌ اساس‌ بی‌أساس‌ بنا نهاده‌ و سپری‌ کردید «پس‌ امروز نه‌ از این‌» آتش‌ «بیرون‌ آورده‌ می‌شوند و نه‌ رضا ساختن‌ الله از آنان‌ طلب‌ می‌شود» یعنی: در روز قیامت‌، بازگشت‌ به‌ طاعت‌ خداوند متعال‌ از آنان‌ خواسته‌ نمی‌شود تا رضای‌ او را به‌دست‌ آورده‌ و عذری‌ را پیش‌ افگنند زیرا آن‌ روز؛ روزی‌ است‌ که ‌در آن‌ توبه‌ای‌ پذیرفته‌ نشده‌ و معذرتی‌ سودمند واقع نمی‌گردد.

﴿فَلِلَّهِ ٱلۡحَمۡدُ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَرَبِّ ٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٦

«پس‌ ستایش‌ و سپاس‌ از آن‌ خداست‌؛ پروردگار آسمان‌ها و پروردگار زمین‌، پروردگار عالمیان‌» و چنین‌ پروردگار و چنین‌ سروری‌ است‌ که‌ سزاوار حمد و ستایش ‌می‌باشد بنابراین‌، هیچ‌کس‌ جز آن‌ مولای‌ بی‌همتا سزاوار حمد و سپاس‌ نیست‌ پس ‌فقط او را در برابر آفرینش‌ آسمان‌ها و زمین‌ و به‌ اصلاح ‌آوردن‌ و سامان‌دهی‌ حال‌ کسانی‌ که‌ در آن‌ها به‌ سر می‌برند، سپاس‌ و ثنا گویید. عالم: مفهومی‌ است‌ فراگیر که‌ شامل‌ همه‌ ما سوی‌الله می‌شود و به‌ صیغه‌ جمع‌ آمده‌، از آن‌رو که‌ انواع‌ مختلفی‌دارد.

﴿وَلَهُ ٱلۡكِبۡرِيَآءُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٣٧

«و او راست‌ کبریاء» یعنی: بزرگی‌ و جلال‌ و عظمت‌ و سلطه‌ «در آسمان‌ و زمین ‌و اوست‌ عزیز» یعنی: غالب‌ در سلطه‌ و فرمانروایی‌اش‌؛ پس‌ هیچ‌ غلبه‌ کننده‌ای‌ بر او پیروز نمی‌شود «حکیم‌» و فرزانه‌ است‌ در تمام‌ سخنان‌ و افعال‌ و در تمام‌ فرمآن‌ها و فیصله‌های‌ خویش‌.

در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ و ابو سعید ب از رسول‌ خدا ص آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «يقول‌ الله‌ تعالي: العظمة‌ إزاري‌، والكبرياء ردائي‌، فمن‌ نازعني‌ واحداً منهما، أسكنته‌ ناري» «خداوند أ می‌فرماید: عظمت‌ ازار من‌ است‌ و کبریا پتوی‌ من‌. پس‌ هرکس‌ با من‌ در یکی‌ از آن‌ها نزاع‌ و کشمکش‌ کند، او را به‌ آتش‌ دوزخ‌ خویش‌ مسکن‌ می‌دهم».‌

[۲۶] اصل‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ در بخاری‌ و مسلم‌ نیز آمده‌ است‌.

سوره‌ احقاف

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ مبارکه‌ بدان‌ جهت‌ «احقاف‌» نامیده‌ شد که‌ در آن‌ از احقاف‌ ـ که‌ منازل‌ قوم‌ عاد در یمن‌ بود ـ سخن‌ رفته‌ است‌.

محور سوره‌ «احقاف‌»، بیان‌ ناروا بودن‌ پرستش‌ معبودات‌ باطل‌ می‌باشد.

﴿حمٓ١ تَنزِيلُ ٱلۡكِتَٰبِ مِنَ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ٢

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌» و این‌ دو حرف‌، از حروف‌ مقطعه‌ است‌. «فرو فرستادن‌ این‌ کتاب‌ از جانب‌ الله عزیز حکیم‌ است‌» یعنی: قرآن‌ به‌حق‌ و راستی‌از نزد خداوند غالب‌ و دانا فرو فرستاده‌ شده‌ و کذب‌ و افترایی‌ در حق‌ وی‌ نیست‌. عزیز: یعنی‌ حق‌ تعالی‌ غالب‌، قاهر و برتر از آن‌ است‌ که‌ کسی‌ بر وی‌ دروغی ‌بربندد. حکیم: صاحب‌ حکمت‌ است‌ در همه‌ امور.

﴿مَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَمَّآ أُنذِرُواْ مُعۡرِضُونَ٣

«ما آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌» از همه‌ مخلوقات‌ «جز به‌ حق ‌نیافریدیم‌» یعنی: آن‌ها را به‌ آفرینشی‌ همراه‌ با حق‌ که‌ مشیت‌ ما آن‌ را اقتضا نموده‌، آفریدیم‌ و بدانید که‌ آفرینش‌ آن‌ها بیهوده‌ و باطل‌ نیست‌ «و» نیافریدیم‌ آن‌ها را جز «به‌ میعادی‌ معین‌» که‌ همانا روز قیامت‌ است‌ زیرا در روز قیامت‌، عمر آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ که‌ در میان‌ آن‌هاست‌، به‌ پایان‌ می‌رسد و زمین‌ به‌ زمینی‌ دیگر و آسمآن‌ها نیز به‌ آسمآن‌های‌ دیگری‌ تبدیل‌ می‌شوند چنان‌ که‌ در آیه‌ (۴۸) از سوره‌ «انبیاء» گذشت‌. «و کسانی‌که‌ کافر شده‌اند، از آنچه‌ انذار داده‌ شده‌اند» یعنی: از آنچه‌ که‌ در قرآن‌ به‌ وسیله‌ آن‌ بیم‌ داده‌ شده‌اند ـ مانند زنده ‌شدن‌ بعد از مرگ‌ وحساب‌ و جزا؛ «رویگردانند» پس‌ نه‌ در آن‌ می‌اندیشند، و نه‌ برای‌ آن‌ آماده‌اند.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡكٞ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِۖ ٱئۡتُونِي بِكِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٤

«بگو» ای‌ محمد ص به‌ این‌ کافران‌ رویگردان‌ از حق‌ «آیا دیدید» یعنی: به‌ من ‌خبر دهید که‌؛ «آنچه‌ را بجز ا می‌پرستید» از بتان‌، مردگان‌ و طاغوت‌ها؛ «به‌ من ‌نشان‌ دهید که‌ چه‌ چیز از زمین‌ را آفریده‌اند» یعنی: اگر آن‌ها به‌ راستی‌ خدا هستند پس ‌به‌ من‌ نشان‌ دهید که‌ چه‌ چیز از زمین‌ را آفریده‌اند؟ «یا مگر آنان‌ را در کار آسمآن‌ها مشارکتی‌ است‌» یعنی: یا مگر آن‌ معبودهای‌ باطل‌ مالک‌ بخشی‌ از آسمان‌ها هستند، یا در آفرینش‌ آسمآن‌ها مشارکتی‌ داشته‌اند؟! پس‌ هرگاه‌ نه‌ این‌ است‌ و نه ‌آن‌، دیگر چگونه‌ آنان‌ را شریک‌ خداوند سبحان‌ می‌پندارید؟ «اگر راست ‌می‌گویید، کتابی‌ پیش‌ از این‌ قرآن‌ نزد من‌ بیاورید» زیرا قرآن‌ هم‌ بر بطلان‌ شرک‌، هم ‌بر این‌ امر که‌ خدای‌ ‌ یگانه‌ و لاشریک‌ است‌ و هم‌ بر این‌ امر که‌ قیامت‌ حق ‌است‌ و در آن‌ شکی‌ نیست‌؛ تصریح‌ کرده‌ است‌ پس‌ آیا مشرکان‌ کتابی‌ دارند که‌ با این‌ کتاب‌ مخالفت‌ کند، یا حجتی‌ دارند که‌ با این‌ حجت‌ منافات‌ داشته‌ باشد؟ اگر دارند، بیاورند «یا بازمانده‌ای‌ از علم‌» نزد من‌ بیاورید. یعنی: آیا کمترین‌ چیزی‌ از علم‌ که‌ آن‌ را از پیامبری‌ قبل‌ از من‌ نقل‌ کرده‌ باشید، در دست‌ دارید که‌ بر وجود آفریننده‌ای‌ همراه‌ با الله أ گواهی‌ دهد تا پرستش‌ دیگران‌ نیز کار درستی‌ باشد؟ اگر چنین‌ است‌ پس‌ آن‌ را بیاورید. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: أثاره: خط است‌، یعنی ‌در این‌ باره‌ چیز مکتوب‌ و نقل‌ شده‌ای‌ بیاورید.

﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥

«و کیست‌ گمراه‌تر از آن‌ کس‌ که‌ به‌جای‌ خدا کسی‌ را به‌ دعا می‌خواند که‌ تا روز قیامت ‌او را پاسخ‌ نمی‌دهد» یعنی: هرگز گمراه‌تر و جاهل‌تر از چنین‌ کسی‌ پیدا نمی‌شود زیرا او چیزی‌ را به‌ دعا خوانده‌ است‌ که‌ خود نمی‌شنود، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ به‌خواننده‌ خویش‌ سودی‌ را جلب‌ یا ضرری‌ را از وی‌ دفع‌ نماید پس‌ آن‌ خواننده‌، چگونه‌ به‌ اجابت‌ دعای‌ خود از سوی‌ وی‌ طمع‌ می‌بندد؟! «و» هرچند آن ‌معبودان‌ باطل‌ را بخوانند؛ «آن‌ها از دعای‌شان‌ بی‌خبرند» یعنی: معبودان‌ باطلی‌ که ‌مشرکان‌ آن‌ها را به‌ یاری‌ می‌خوانند، نه‌ فقط آنان‌ را اجابت‌ نمی‌گویند بلکه‌ حتی‌ از دعایشان‌ نیز بی‌خبرند؛ پس‌ نه‌ آن‌ را می‌شنوند و نه‌ در می‌یابند، از آن‌ رو که‌ جماداتی‌ بیش‌ نیستند.

﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ كَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَكَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ كَٰفِرِينَ٦

«و چون‌ مردم‌ گردآورده‌ شوند، آن‌ معبودان‌ باطل‌ دشمنانشان‌ باشند» یعنی: چون ‌مردمی‌ که‌ بتان‌ را می‌پرستند، در روز قیامت‌ گردآورده‌ شوند و محشور گردند؛ آن ‌بتان‌ برای‌شان‌ دشمن‌اند، از آنان‌ بیزاری‌ می‌جویند و بر آنان‌ لعنت‌ و نفرین‌ می‌گویند. نقل‌ است‌ که: خدای‌ ‌ روز قیامت‌ در بتان‌ حیات‌ می‌آفریند و آن‌ها پرستشگران‌ خود را تکذیب‌ می‌کنند. همچنین‌ فرشتگان‌، مسیح‌، عزیر و شیاطین‌ ـ که‌ حیات‌ دارند ـ نیز از پرستشگران‌ خود در روز قیامت‌ اعلام‌ برائت‌ می‌کنند «و به‌ عبادتشان‌ انکار می‌ورزند» یعنی: معبودان‌ در روز قیامت‌، عبادت ‌خویش‌ از سوی‌ مشرکان‌ را با انکار تلقی‌ کرده‌ و محکوم‌ می‌کنند، منکر وتکذیب‌کننده‌ آنان‌ هستند و می‌گویند: ما هرگز شما را به‌ پرستش‌ خویش ‌فرانخوانده‌ بودیم‌.

﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٌ٧

«و چون‌ بر آنان‌» یعنی: بر اهل‌ مکه‌ «آیات‌ بینات‌ ما» یعنی: آیات‌ روشن‌ و آشکار ما «خوانده‌ شود، کسانی‌ که‌ چون‌ حق‌ به‌سویشان‌ آمد، منکر آن‌ شدند» از روی‌ کبر و عناد، درباره‌ آیات‌ قرآن‌ «گفتند» و می‌گویند، بی‌آن‌که‌ در این‌ آیات ‌اندیشه‌ و تأمل‌ کنند: «این‌» آیات‌ بی‌هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ «سحری‌ آشکار است‌».

﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَلَا تَمۡلِكُونَ لِي مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔاۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِۚ كَفَىٰ بِهِۦ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٨

«یا می‌گویند: این‌ را بربافته‌ است‌» یعنی: محمد ص قرآن‌ را از پیش‌ خود اختراع‌ کرده‌ و آن‌ را بر خداوند افترا می‌بندد و از آنجا که‌ این‌ شبهه‌، شبهه‌ای‌ است ‌که‌ هر کافری‌ بر آن‌ تکیه‌ می‌کند پس‌ پاسخ‌ الهی‌ در این‌ باره‌ به‌ طور مفصل‌ مطرح ‌می‌گردد و در خلال‌ این‌ پاسخ‌، سه‌ بار کلمه «قل: بگو» تکرار می‌شود: «بگو: اگر» بر سبیل‌ فرض‌ و تقدیر ـ چنان‌که‌ شما ادعا می‌کنید؛ «آن‌ را بربافته‌ باشم‌، در برابر خدا مالک‌ چیزی‌ به‌ سود من‌ نیستید» یعنی: در آن‌ صورت‌ شما نمی‌توانید عذاب‌ الهی‌ را از من‌ برگردانید پس‌ چگونه‌ به‌ خاطر شما بر خدای‌ ‌ دروغ‌ می‌بندم‌ در حالی‌که‌ شما بر دفع‌ عذاب‌ وی‌ از من‌ قادر نیستید؟ «الله داناتر است‌ به ‌آنچه‌ با طعنه‌ در آن‌ فرو می‌روید» یعنی: خدای‌ ‌ به‌ تکذیب‌تان‌ و این سخن‌ که‌ قرآن‌ جادو و فال‌ بینی‌ است‌ و همچنین‌ به‌ دیگر سخنان‌ ناروایی‌ که‌ درباره‌ قرآن‌ و رسالت‌ می‌گویید و می‌پردازید، داناتر است‌؛ «گواه‌ بودن‌ او میان‌ من‌ و شما بس ‌است‌» زیرا او در این‌ مورد که‌ قرآن‌ از نزد اوست‌ و من‌ پیام‌ وی‌ را به‌ شما رسانده‌ام‌، به‌ نفع‌ من‌ گواهی‌ می‌دهد و علیه‌ شما نیز بر این‌ که‌ تکذیب‌ و انکار پیشه‌ کرده‌اید، گواهی‌ می‌دهد «و اوست‌ آمرزگار مهربان‌» بر کسی‌ که‌ توبه‌ کند، ایمان ‌آورد، قرآن‌ را تصدیق‌ کند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ عمل‌ نماید. آری‌! این ‌وعده‌ای‌ است‌ به‌ آمرزش‌ و رحمت‌ برای‌ تائبان‌ مؤمن‌ و اشعاری‌ است‌ بر حلم‌ و بردباری‌ حق‌ تعالی‌ زیرا گویای‌ آن‌ است‌ که‌ او منکران‌ را به‌ شتاب‌ عذاب‌ نمی‌کند.

﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ مُّبِينٞ٩

پاسخ‌ دوم‌ به‌ شبهه‌ مشرکان‌ در امر رسالت این‌ است: «بگو: من‌ از میان‌ پیامبران ‌پدیده‌ای‌ نوظهور نبودم‌» یعنی: من‌ نخستین‌ پیامبر نیستم‌ بلکه‌ خداوند أ قبل‌ از من ‌نیز پیامبران‌ بسیاری‌ را فرستاده‌ است‌ پس‌ دعوت‌ به‌ سوی‌ توحید، انکار پرستش ‌بتان‌ و عدم‌ آگاهی‌ از غیب‌، فقط محدود به‌ من‌ نیست‌ بلکه‌ این‌ دعوت‌، دعوتی ‌است‌ قدیمی‌ و کهن‌ که‌ تمام پیامبران به‌ آن‌ فراخوانده‌اند «و نمی‌دانم‌ با من‌ و با شما چه‌ معامله‌ای‌ خواهد شد» در زمانی‌ که‌ پیش‌ رو است‌؟ نمی‌دانم‌ که‌ آیا من‌ در مکه‌ باقی‌ می‌مانم‌، یا از آن‌ اخرا‌ج می‌شوم‌؟ آیا می‌میرم‌، یا کشته‌ می‌شوم‌؟ آیا عذاب‌ به ‌شتاب‌ و به ‌طور عاجل‌ بر شما فرستاده‌ می‌شود، یا که‌ مهلت‌ داده ‌می‌شوید؟ «جز آنچه‌ را که‌ به‌ من‌ وحی‌ می‌شود پیروی‌ نمی‌کنم‌» یعنی: من‌ فقط از قرآن‌ و وحی‌ پیروی‌ کرده‌ و از نزد خود چیز نوی‌ را به‌ میان‌ نیاورده‌ام‌ «و من‌ جز بیم‌دهنده‌ای‌ آشکار نیستم‌» پس‌ شما را از عذاب‌ خداوند أ به‌ شیوه‌ای‌ روشن‌ وآشکار بیم‌ و هشدار می‌دهم‌ به‌ طوری‌ که‌ هر اندیشمند باخردی‌، هشدارهایم‌ را درک‌ می‌کند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص از این‌ امر که‌ کار ایشان‌ و مشرکان ‌در دنیا به‌ کجا خواهد انجامید، آگاهی‌ نداشتند اما به‌یقین‌ می‌دانستند که ‌خداوند أ با ایشان‌ در آخرت‌ چه‌ می‌کند، می‌دانستند که‌ مقام‌ والای‌ بهشت‌ در انتظارشان‌ است‌.

این‌ آیه‌ منسوخ‌ نیست‌ زیرا نقل‌ است‌ که‌ چون‌ فشار و آزار مشرکان‌ بر اصحاب ‌رسول‌ خدا ص در مکه‌ سخت‌ شد، آن‌ حضرت‌ ص در خواب‌ دیدند که‌ به‌سرزمینی‌ که‌ خرما و درخت‌ و آب‌ دارد هجرت‌ می‌کنند. پس‌ این‌ خواب‌ را به ‌اصحاب‌ خویش‌ نقل‌ کردند، ایشان‌ از این‌ خواب‌ شادمان‌ شده‌ و از آن‌ بشارت‌ به‌گشایش‌ و رهایی‌ از آزار مشرکان‌ را دریافتند، سپس‌ چون‌ برهه‌ای‌ از زمان‌ درنگ ‌کردند و تحقق‌ عینی‌ این‌ خواب‌ را ندیدند، گفتند: یا رسول‌ الله! چه‌ وقت‌ به‌ سوی ‌سرزمینی‌ که‌ در خواب‌ دیده‌اید، هجرت‌ می‌کنیم‌؟ رسول‌ اکرم‌ ص سکوت ‌کردند، همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ نازل‌ فرمود: ﴿وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡۖ [الأحقاف: ٩]. «و من‌ نمی‌دانم‌ که‌ با من‌ و شما چه‌ خواهد شد؟» یعنی: نمی‌دانم‌ که‌ آیا به‌ همانجایی‌ که‌ در خواب‌ دیده‌ام‌، برده‌ می‌شوم‌ یا خیر؟ سپس‌ فرمودند: «آنچه‌ دیدم‌ در خواب‌ بود اما جز از آنچه‌ که‌ به‌ من‌ وحی‌ می‌شود، پیروی‌ نمی‌کنم‌». یعنی: مصداق‌ عینی‌ خواب‌ من‌ هنوز به‌ من‌ وحی‌ نشده‌ است‌.

همچنین‌ از این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود که‌ ادعای‌ علم‌ غیب‌ برای‌ بعضی‌ از اولیا، امری ‌بی‌اساس‌ و دروغی‌ آشکار است‌.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِن كَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَكَفَرۡتُم بِهِۦ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ مِثۡلِهِۦ فَ‍َٔامَنَ وَٱسۡتَكۡبَرۡتُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠

پاسخ‌ سوم‌ به‌ شبهه‌ مشرکان‌ در امر رسالت‌، این‌ است: «بگو: آیا دیدید» یعنی: به‌ من‌ خبر دهید؛ «اگر» این‌ قرآن‌ در حقیقت‌ «از نزد الله باشد و» حال‌ آن‌که‌ «شما بدان‌ کافر شده‌ باشید و گواهی‌ از بنی‌اسرائیل‌» که‌ بر آنچه‌ خدای‌ ‌ درتورات‌ نازل‌ نموده‌، دانا است‌ «بر مانند آن‌» یعنی: بر مانند اخبار قرآن‌ چون ‌اثبات‌ توحید، معاد و غیر این‌ها از اموری‌ که‌ در تورات‌ موجود است‌ و با قرآن ‌مطابقت‌ دارد؛ «گواهی‌ داده‌ آن‌گاه‌» آن‌ گواه‌ اسرائیلی‌؛ «ایمان‌ آورده‌ باشد» به ‌قرآن‌ زیرا این‌ حقیقت‌ برایش‌ روشن‌ گردیده‌ که‌ قرآن‌ کلام‌ خدای‌ ‌ و از جنس‌ وحیی‌ است‌ که‌ او بر پیامبرانش‌ نازل‌ می‌کند؛ «و شما» با وجود گواهی‌ آن‌ گواه‌ «استکبار ورزیده‌ باشید» از ایمان ‌آوردن‌ به‌ قرآن‌، آیا باز هم‌ ستمگر نیستید؟ یقینا که‌ هستید و «البته‌ خدا قوم‌ ستمگر را هدایت‌ نمی‌کند» این‌ جمله‌ بر جواب‌ محذوف‌ شرط دلالت‌ می‌کند پس‌ تقدیر سخن‌ چنین‌ می‌شود: اگر قرآن‌ از نزد خدا أ باشد، آیا شما که‌ به‌ آن‌ کفر ورزیده‌اید، ستمگر نیستید؟ قطعا ستمگرید. یادآور می‌شویم‌ که‌ آن‌ شاهد از بنی‌اسرائیل‌، عبدالله بن‌ سلام‌ بود که‌ بعد از هجرت ‌مسلمان‌ شد. البته‌ این‌ مضمون‌ شامل‌ غیر وی‌ نیز می‌شود زیرا «شاهد» اسم‌ جنس ‌است‌.

طبرانی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ با سندی‌ صحیح‌ از عوف‌ بن‌ مالک ‌اشجعی‌س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا ص در روز عید یهودیان‌ به‌ کنیسه‌ آنان‌ رفتند و من‌ نیز با ایشان‌ همراه‌ بودم‌. ولی‌ آنان‌ از ورود ما ناخوش‌ شدند و حالشان‌ دگرگون‌ شد. سپس‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: ای‌ گروه‌ یهود! دوازده ‌تن ‌از میان‌ خود را که‌ به‌ توحید خداوند أ و رسالت‌ محمد گواهی‌ دهند، به‌ من ‌معرفی‌ کنید زیرا در این‌ صورت‌ خدای‌ ‌ از هر یهودی‌ای‌ که‌ در زیر سقف ‌آسمان‌ است‌، خشم‌ خود را بر می‌دارد. یهودیان‌ سکوت‌ کردند و کسی‌ از آنان‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص پاسخی‌ نداد. سپس‌ آن‌ حضرت‌ ص برگشتند. بناگاه‌ دیدم‌ که‌ مردی‌ از پشت‌ سر ایشان‌ آمد و گفت: ای‌ محمد! بایست‌. سپس‌ به‌ سوی‌ یهودیان ‌روی‌ نمود و گفت: ای‌ گروه‌ یهود! نظر شما در مورد شخص‌ من‌ چیست‌؟ گفتند: به‌ خدا سوگند که‌ در میان‌ خویش‌ مردی‌ دانشمندتر و داناتر به‌ کتاب‌ خدا مانند تو و قبل‌ از تو مانند پدرت‌ و قبل‌ از پدرت‌ مانند جدت‌ سراغ‌ نداریم‌! گفت: پس‌ اینک ‌من‌ گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ این‌ شخص‌ همان‌ پیامبری‌ است‌ که‌ بشارت‌ و اوصاف‌ وی‌ را در تورات‌ می‌یابید! گفتند: دروغ‌ گفتی‌! و سخنش‌ را رد کرده‌ و نسبت‌های ‌ناروایی‌ به‌ وی‌ دادند. همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ نمود». بنابراین ‌روایت‌، این‌ آیه‌ مدنی‌ است‌، چون‌ در آن‌ تلویحا از عبدالله بن‌سلام‌ یاد شده‌ است ‌و او بعد از هجرت‌ مسلمان‌ شد.

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَوۡ كَانَ خَيۡرٗا مَّا سَبَقُونَآ إِلَيۡهِۚ وَإِذۡ لَمۡ يَهۡتَدُواْ بِهِۦ فَسَيَقُولُونَ هَٰذَآ إِفۡكٞ قَدِيمٞ١١

ابن‌ منذر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌ است: «عمر بن ‌خطاب ‌کنیزی‌ به‌ نام‌ زنیره‌ داشت‌ که‌ قبل‌ از وی‌ مسلمان‌ شده‌ بود، عمر او را به‌ خاطر مسلمان‌ شدنش‌ می‌زد و کفار قریش‌ می‌گفتند: اگر این‌ دین‌، کار خیر و با‌ارزشی ‌می‌بود، زنیره‌ از ما برآن‌ سبقت‌ نمی‌جست‌. همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه‌ را در شأن‌ زنیره‌ نازل‌ کرد». بنا به‌ روایتی‌ دیگر: کافران‌ یهود در حق ‌مؤمنان‌شان‌ ـ مانند عبدالله بن‌ سلام‌ و یارانش‌ ـ گفتند: اگر دین‌ محمد حق‌ بود، آنان‌ از ما به‌ سوی‌ آن‌ سبقت‌ نمی‌جستند.

«و کافران‌ به‌ مؤمنان‌» یعنی: در باره‌ مؤمنان‌ «گفتند: اگر» آنچه‌ که‌ محمد از قرآن‌ و نبوت‌ آورده‌ است‌؛ «خیر بود، آنان‌ بر ما بدان‌» یعنی: به‌ سوی‌ ایمان‌ به‌ رسالت‌ و قرآن‌ «پیشی‌ نمی‌گرفتند» پس‌ گمان‌ کافران‌ در باره‌ خودشان‌ چنین‌ بودکه‌ مستحق‌ پیشتازی‌ و سبقت‌ گرفتن‌ به‌ سوی‌ هر کار نیک‌ و با ارزشی‌ هستند! ولی‌ غافل‌ از آن‌ بودند که‌ خدای‌ سبحان‌ هرکس‌ را که‌ بخواهد، به‌ رحمت‌ خویش‌ مخصوص‌ گردانیده‌ و برای‌ دین‌ خویش‌ بر می‌گزیند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ پندار کفار نسبت‌ به‌ خود، همان‌ کبری‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در حدیث‌ شریف‌ ذیل ‌درباره‌ آن‌ فرموده‌اند: «الكبر بطر الحق‌ وغمط الناس». «کبر؛ رد نمودن‌ حق‌ و حقیر شمردن‌ مردم‌ است‌».

«و چون‌ به‌ آن‌» یعنی: به‌ قرآن‌ «هدایت‌ نیافته‌اند، به‌ زودی‌ خواهند گفت: این‌ دروغی ‌کهنه‌ است‌» چنان‌که‌ قبل‌ از آن‌ گفتند: این‌ قرآن‌ افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است‌.

﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةٗۚ وَهَٰذَا كِتَٰبٞ مُّصَدِّقٞ لِّسَانًا عَرَبِيّٗا لِّيُنذِرَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُحۡسِنِينَ١٢

«و پیش‌ از آن‌» یعنی: پیش‌ از قرآن‌ «کتاب‌ موسی‌» که‌ تورات‌ است‌ و قرآن‌ در اصول‌ شرایع‌ و قوانین‌ حق‌، با آن‌ توافق‌ دارد «راهبر و مایه‌ رحمتی‌ بود» از جانب ‌خدای‌ سبحان‌ برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ آن‌ ایمان‌ آورده‌ بودند. لذا پیش‌ از قرآن‌ در امر دین‌ به‌ تورات‌ اقتدا می‌شد «و» این‌ خود بر حقانیت‌ قرآن‌ دلالت‌ دارد زیرا «این ‌کتابی‌ است‌ تصدیق‌ کننده‌» یعنی: قرآن‌ در اصول‌ دین‌ با تورات‌ کتاب‌ موسی‌ ÷ وغیر آن‌ از کتاب‌های خداوند أ موافق‌ و همخوان‌ و به‌ علاوه‌ مصدق‌ آن‌هاست‌ «به‌ زبان‌ عربی‌» یعنی: در حالی‌ که‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربی‌ است‌ و یهودیان‌ مدینه‌ آن‌ رامی‌فهمند «تا ستمکاران‌ را بیم‌ دهد» از عذاب‌ خداوند أ و بنابراین‌، برای‌ آنان‌ عذری‌ باقی‌ نماند «و برای‌ نیکوکاران‌ بشارتی‌ باشد» به‌ این‌که‌ سرانجام‌ به‌ پاداش ‌نیکوکاریشان‌، به‌ پیروزی‌ دنیا و بهشت‌ آخرت‌ نایل‌ می‌شوند پس‌ چنان‌ نیست‌ که ‌شما کافران‌ می‌گویید: این‌ قرآن‌ دروغی‌ است‌ قدیم‌!

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ١٣

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ گفتند: پرودگار ما الله است‌، سپس‌ پایداری‌ ورزیدند» یعنی: در میان‌ توحید و استقامت‌ بر شریعت‌ جمع‌ کردند؛ «نه‌ بیمی‌ بر آنان‌ است‌ و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوند» یعنی: آن‌ها از این امر که‌ در گرفتاری‌، سختی‌ و ناخوشی‌ای‌ درافتند، بیمناک‌ نگشته‌ و از این‌که‌ چیز محبوب‌ و دوست‌ داشتنی‌ای‌ را از دست ‌بدهند، نیز اندوهگین‌ نمی‌شوند و این‌ خصلت‌ و موهبت‌؛ هم‌ در دنیا، هم‌ به‌ هنگام ‌مرگ‌ و هم‌ در آخرت‌، برای‌ ایشان‌ پایدار و همیشگی‌ است‌.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٤

«ایشان‌ اهل‌ بهشتند که‌ به‌ پاداش‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دادند» در دنیا از اعمال‌ شایسته «جاودانه‌ در آن‌ می‌مانند».

﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ إِحۡسَٰنًاۖ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ كُرۡهٗا وَوَضَعَتۡهُ كُرۡهٗاۖ وَحَمۡلُهُۥ وَفِصَٰلُهُۥ ثَلَٰثُونَ شَهۡرًاۚ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَبَلَغَ أَرۡبَعِينَ سَنَةٗ قَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓۖ إِنِّي تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَإِنِّي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ١٥

«و به‌ انسان‌ وصیت‌ کردیم‌» وصیت: از توصیه‌ است‌ و آن‌ دستوری‌ است‌ که‌ به ‌ضرورت‌ عنایت‌ و اهتمام‌ به‌ آن‌ پیوسته‌ باشد. آری‌! او را وصیت‌ و سفارش ‌کردیم: «به‌ نیکی‌ در حق‌ پدر و مادرش‌» که‌ با آن‌ها به‌ نیکی‌ تمام‌ رفتار کند و در این ‌راه‌ سعی‌ بلیغ‌ نماید «مادرش‌ به‌ دشواری‌ او را در شکم‌ برداشته‌ و به‌ دشواری‌ او را به‌دنیا آورده‌ است‌» یعنی: مادرش‌ در دوران‌ حاملگی‌ و در هنگام‌ به‌ دنیا آوردنش‌، دشواریهای‌ زیادی‌ را تحمل‌ کرده‌ است‌ «و دوران‌ بار برداشتن‌ و از شیر گرفتن‌ او سی‌ماه‌ است‌» یعنی: مجموعه‌ هردو مدت‌ ـ از هنگام‌ ابتدای‌ بارداری‌ وی‌ تا آن‌گاه‌که‌ طفلش‌ را از شیر باز می‌گیرد ـ سی‌ماه‌ است‌. خاطرن‌شان‌ می‌شود که‌ حد اقل ‌مدت‌ بارداری‌ شش‌ ماه‌ است‌ و بقیه‌ این‌ مدت‌، حد اکثر مدت‌ شیر خوارگی ‌می‌باشد. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «اگر مادر در نه ‌ماهگی‌ وضع‌ حمل‌ نمود، بیست‌ویک‌ ماه‌ شیرخوارگی‌ برای‌ طفلش‌ کافی‌ است‌، اگر در هفت‌ ماهگی‌ وضع ‌حمل‌ نمود، بیست‌ و سه‌ ماه‌ شیرخوارگی‌ برای‌ طفلش‌ کافی‌ است‌ و اگر در شش ‌ماهگی‌ وضع‌ حمل‌ نمود، طفل‌ باید دو سال‌ تمام‌ شیر بخورد، به‌ دلیل‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ که‌ مدت ‌بارداری‌ تا بازگرفتن‌ طفل‌ از شیر را، سی‌ماه‌ معرفی‌ کرده‌ است‌».

آیه‌ کریمه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ حق‌ مادر بر عهده‌ فرزند از حق‌ پدر مؤکدتر می‌باشد زیرا مادر او را به‌ دشواری‌ بارگرفته‌ و به‌ دشواری‌ نهاده ‌است‌ و بعد از آن‌ هم‌ او را از مایه‌ وجود خویش‌ شیر داده‌ و در آغوش‌ خویش‌ پرورانده‌ است ‌و در همه‌ این‌ مدت‌ با تحمل‌ رنجها، زحمات‌ و سختی‌ها، به‌ بهترین‌ وجه‌ به‌ امور وی‌ پرداخته‌ است‌ درحالی‌که‌ پدر در چیزی‌ از این‌ امور با وی‌ مشارکتی‌ نداشته ‌است‌، هرچند که‌ او هم‌ در راه‌ کسب‌ درآمد و تأمین‌ هزینه‌های‌ زندگی‌ رنج‌ کشیده‌ اما این‌ رنج‌ وی‌ با رنجهای‌ مادر همانند و برابر نیست‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ احادیث‌ نبوی‌ بسیاری‌ در توضیح‌ این‌ آداب‌ بزرگ‌ قرآنی ‌نقل‌ شده‌ و نیکی‌ به‌ والدین‌ را از بهترین‌ اعمال‌ و نافرمانی‌ آن‌ها را از گناهان‌ کبیره ‌معرفی‌ کرده‌ است‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «گناهان‌ کبیره‌ عبارتند از: شرک‌ آوردن‌ به‌ خدا، نافرمانی‌ والدین‌، قتل‌ نفس‌ و سوگند غموس‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ أبی‌أسید س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «ما در محضر رسول‌ اکرم‌ ص بودیم‌ که‌ مردی‌ از بنی‌سلمه‌ نزد ایشان‌ آمد و گفت: یا رسول‌الله! آیا بعد از مرگ‌ والدینم‌ چیزی‌ از نیکی‌ به‌ آن‌ها بر ذمه‌ام‌ باقی‌ مانده‌ است‌؟ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: بلی‌! «این‌ها بر ذمه‌ات‌ باقی‌ مانده‌ است» دعا نمودن ‌برای‌ آن‌ها، آمرزش‌ خواستن‌ برای‌ آن‌ها، به‌ اجرا گذاشتن‌ عهد آن‌ها، صله‌ رحمی‌ که‌ جز به‌ سبب‌ آن‌ها پیوسته‌ نمی‌شود و گرامی‌ داشتن‌ دوست‌ آن‌ها».

«تا آن‌گاه‌ که‌ چون‌ به‌ کمال‌ رشد خود رسید» أشده: یعنی: تا آن‌گاه‌ که‌ نیرو و عقل ‌طفل‌ به‌ استحکام‌ خود رسید. کمترین‌ مدت‌ برای‌ رسیدن‌ او به‌ این‌ مرحله‌، رسیدنش‌ به‌ سن‌ سی‌ یا سی‌وسه‌ سالگی‌ است‌. «و به‌ چهل‌ سالگی‌ رسید» این‌ قید مفید آن‌ است‌ که‌ رسیدن‌ به‌ چهل‌ سالگی‌، چیزی‌ فراتر از رسیدن‌ به‌ کمال‌ قوت‌ و رشد است‌، از این‌ جهت‌ گفته‌ شده‌ که: انبیا بعد از سن‌ چهل‌ سالگی‌ به‌ نبوت ‌برانگیخته‌ شده‌اند. ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ بیان‌، برای‌ کسی‌ که‌ به‌ سن‌ چهل‌ سالگی ‌می‌رسد متضمن‌ این‌ ارشاد است‌ که‌ باید توبه‌ و انابت‌ به‌ سوی‌ خدای‌ ‌ را تجدید نموده‌ و بر آن‌ عزمی‌ استوار ببندد». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون ‌بنده‌ مسلمان‌ به‌ چهل‌ سالگی‌ رسید، خداوند أ حساب‌ او را سبک‌ می‌گرداند و چون‌ به‌ شصت‌ سالگی‌ رسید، خداوند أ توبه‌ و انابت‌ به‌ سوی‌ خویش‌ را روزی ‌وی‌ می‌کند و چون‌ به‌ هفتاد سالگی‌ رسید، اهل‌ آسمان‌ او را دوست‌ می‌دارند و چون‌ به‌ هشتاد سالگی‌ رسید، خداوند أ حسناتش‌ را تثبیت‌ و گناهانش‌ را محو می‌کند و چون‌ به‌ نود سالگی‌ رسید، خداوند أ همه‌ گناهان‌ گذشته‌ و آینده‌ وی‌ را می‌آمرزد و وی‌ را در حق‌ اهل‌ بیتش‌ شفیع‌ می‌گرداند و در مورد وی‌ در آسمان ‌چنین‌ نوشته‌ می‌شود: او اسیر خداست‌ در زمین‌ وی‌».

آری‌! چون‌ به‌ سن‌ چهل‌ سالگی‌ رسید: «گفت: پروردگارا! بر من‌ الهام‌ کن‌ تا نعمتی‌ را که‌ به‌ من‌ و به‌ پدر و مادرم‌ ارزانی‌ داشته‌ای‌، شکر گزارم‌» یعنی: پروردگارا! شکر و سپاس‌ آنچه‌ را که‌ بر من‌ از هدایت‌ و بر پدر و مادرم‌ از شفقت‌ و مهر آن‌ها نسبت‌ به‌ من‌ در دوران‌ کودکی‌ام‌ انعام‌ نموده‌ای‌، به‌ من‌ الهام‌ کن‌ «و کار نیکی‌ انجام‌ دهم‌ که‌ آن‌ را بپسندی‌» یعنی: همچنان‌ به‌ من‌ الهام‌ کن‌ تا در آینده‌ نیز عمل‌ شایسته‌ای‌ انجام‌ دهم‌ که‌ آن‌ را از من‌ بپسندی «و فرزندانم‌ را برایم‌ به‌ صلاح‌ آور» یعنی: فرزندان‌ و نسل‌ و تبارم‌ را در صلاح‌ ثابت ‌قدم‌ و استوار گردان‌ «هرآینه‌ من‌ به‌ درگاه‌ تو توبه‌ آورده‌ام‌» از گناهان‌ خویش‌ «و من‌ از مسلمانانم‌» یعنی: از تسلیم‌ شدگان‌ برای‌ تو و از منقادان‌ مخلص‌ برای‌ توحید و یکتایی‌ تو هستم‌. درحدیث‌ شریف به‌ روایت‌ ابن ‌مسعود س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ اصحاب ‌خویش‌ تعلیم‌ می‌دادند تا در تشهد چنین‌ بخوانند: «اللهم‌ ألف‌ بين‌ قلوبنا، وأصلح‌ ذات ‌بيننا، واهدنا سبل‌ السلام‌، ونجنا من‌ الظلمات‌ إلي‌ النور، وجنبنا الفواحش‌ ما ظهر منها وما بطن‌، وبارك‌ لنا في‌ أسماعنا وأبصارنا وقلوبنا وأزواجنا وذرياتنا، وتب‌ علينا إنك‌ أنت ‌التواب‌ الرحيم‌، واجعلنا شاكرين‌ لنعمتك‌، مثنين‌ بها عليك‌ قابليها وأتمها علينا». «بارالها! در میان‌ دلهای‌ ما الفت‌ بینداز، در روابط ذات‌البینی‌ ما اصلاح‌ رونما کن‌، ما را به‌ راه‌های‌ سلامتی‌ هدایت‌ کن‌، ما را از تاریکی‌ها به‌ سوی‌ نور نجات‌ ده‌، ما را از زشتی‌های‌ آشکار و پنهان‌ بر کنار دار، برای‌ ما در شنوایی‌ها و بینایی‌ها و دلها و همسران‌ و فرزندانمان‌ برکت‌ نه‌، بر ما توبه‌ پذیر شو زیرا تو توبه‌پذیر مهربان‌ هستی‌ وما را از شکرگزاران‌ نعمتت‌ قرار ده‌، ثناگویان‌ به‌ آن‌ برای‌ تو و پذیرنده‌ آن‌ و آن‌ را بر ما به‌ تمام‌ و کمال‌ رسان‌».

واحدی‌ از ابن‌ عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: این‌ آیه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ س نازل‌ شد زیرا او هژده‌ سال‌ سن‌ و رسول‌ اکرم‌ ص بیست‌ سال‌ سن‌ داشتند که‌ باهم‌ در کاروان‌ تجارتی‌ای‌ که‌ عازم‌ شام‌ بود همراه‌ شدند پس‌در جایی‌ به‌ پای‌ درخت‌ سدری‌ منزل‌ زدند. حضرت ص در سایه‌ آن‌ درخت ‌نشستند و ابوبکر س نزد راهبی‌ که‌ در آنجا بود رفت‌ تا از او درباره‌ دین‌ حق‌ سؤال ‌کند. راهب‌ از وی‌ پرسید: آن‌ مردی‌ که‌ در سایه‌ درخت‌ سدر نشسته‌ است‌ کیست‌؟ ابوبکر گفت: او محمد فرزند عبدالله فرزند عبدالمطلب‌ است‌. راهب‌ گفت: به‌ خدا سوگند که‌ او پیامبر است‌ و کسی‌ بعد از عیسی ‌بن‌ مریم‌ ÷ جز محمد نبی‌ خدا به‌سایه‌ آن‌ درخت‌ پناه‌ نگرفته‌ است‌. پس‌، از آن‌ هنگام‌ در قلب‌ ابوبکر تصدیق‌ و یقین‌ افتاد و او بعد از آن‌ هیچ‌گاه‌ از رسول‌ خدا ص جدا نمی‌شد، نه‌ در سفرهای ‌ایشان‌ و نه‌ در مکه‌ و چون‌ ابوبکر س به‌ سن‌ چهل‌ سالگی‌ رسید، گفت: ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ [النمل: ۱٩]. ولی‌ حسن‌ بصری‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ عام ‌است‌ و سبب‌ نزول‌ خاصی‌ ندارد. به‌ هرحال‌؛ قاعده‌ کلی‌ در مورد آیات‌ قرآن‌ این ‌است‌ که‌ اعتبار به‌ عام‌ بودن‌ لفظ آن‌هاست‌ نه‌ به‌ خاص‌ بودن‌ سبب‌ آن‌ها.

ابن‌ عباس‌ س درباره‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَصۡلِحۡ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓۖ [الأحقاف: ۱۵]. می‌گوید: «خداوند أ دعای‌ ابوبکر س را اجابت‌ کرد و او نه‌ تن‌ از بردگان‌ مؤمنی‌ را که‌ در راه‌ خدا أ مورد شکنجه‌ مشرکان‌ قرار می‌گرفتند، از قید بردگی‌ آزاد کرد ـ که‌ بلال‌ و عامر بن ‌فهیره‌ از آن‌ جمله‌ بودند ـ ابوبکر س هیچ‌ خیری‌ را ترک‌ نکرد و نیز همه‌ اعضای‌ خانواده‌ وی‌ ـ اعم‌ از فرزند و پدر و مادرش ‌ـ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شدند در حالی‌که‌ جز او، هیچ‌ یک‌ از اصحاب‌ رسول‌ خدا ص نبودند که‌ پدر، مادر و فرزندان‌ پسر و دخترش‌ همه‌ مسلمان‌ شده‌ باشند و این‌ خود دلیل‌ اجابت‌ دعای‌ ابوبکرس است‌». علی‌ س نیز می‌گوید که‌ این‌ آیات: ﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ در شأن‌ ابوبکر س نازل‌ شد. همچنین‌ از فضایل‌ ابوبکر س حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ به‌ روایت‌ ابوهریره س است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص خطاب‌ به‌ یاران‌شان‌ فرمودند: «امروز چه‌ کسی‌ از شما روزه‌دار است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! باز فرمودند: امروز چه‌ کسی‌ از شما جنازه‌ای‌ را تشییع‌ نموده‌ است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! باز فرمودند: امروز چه‌ کسی‌ از شما مسکینی‌ را اطعام‌ نموده‌ است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! باز فرمودند: امروز چه‌ کسی‌ از شما بیماری‌ را عیادت‌ نموده‌ است‌؟ ابوبکر گفت: من‌! آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «ما اجتمعن‌ في‌ امرئ إلا دخل‌ الجنة». «این ‌اوصاف‌ در هیچ‌ شخصی‌ جمع‌ نمی‌شوند، مگر این‌که‌ او به‌ بهشت‌ داخل ‌می‌شود».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَنَتَجَاوَزُ عَن سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَعۡدَ ٱلصِّدۡقِ ٱلَّذِي كَانُواْ يُوعَدُونَ١٦

«این‌ گروه‌» یعنی: کسانی‌که‌ روش‌ آن‌ها این‌ گونه‌ باشد؛ «کسانی‌ هستند که‌ از آنان‌ نیکوترین‌ آنچه‌ را که‌ انجام‌ داده‌اند» از اعمال‌ خیر در دنیا «می‌پذیریم‌ و از بدی‌هایشان‌ درمی‌گذریم‌» یعنی: برآنان‌ می‌آمرزیم‌ و آنان‌ را در برابر بدی‌هایشان ‌مجازات‌ نمی‌کنیم‌ «در عداد اهل‌ بهشت‌» یعنی: در سلک‌ و شمار بهشتیان‌ «همان ‌وعده‌ راستینی‌ است‌ که‌ بدان‌ وعده‌ داده‌ می‌شدند» بر زبان‌ پیامبران‌ ما در دنیا.

﴿وَٱلَّذِي قَالَ لِوَٰلِدَيۡهِ أُفّٖ لَّكُمَآ أَتَعِدَانِنِيٓ أَنۡ أُخۡرَجَ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلۡقُرُونُ مِن قَبۡلِي وَهُمَا يَسۡتَغِيثَانِ ٱللَّهَ وَيۡلَكَ ءَامِنۡ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ فَيَقُولُ مَا هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ١٧

ولی‌ در مقابل‌ آن‌ گروه‌ نیکبخت‌، گروه‌ ستمگری‌ قراردارد که‌ خداوند متعال ‌در بیان‌ حال‌ آن‌ می‌گوید: «و آن‌ کس‌ که‌ به‌ پدر و مادر خود گفت: اف‌ بر شما» أف: کلمه‌ای‌ است‌ که‌ از شخص‌ گوینده‌ در هنگامی‌ صادر می‌شود که‌ از آنچه‌ بر وی ‌روی‌ داده‌، دلتنگ‌ شده‌ باشد «آیا به‌ من‌ وعده‌ می‌دهید که‌ زنده‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوم‌؟» یعنی: آیا به‌ من‌ خبر می‌دهید که‌ بعد از مرگ‌ در موعد مقرر از سوی‌خداوند برانگیخته‌ و از قبرم‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوم‌ در حالی‌که‌ این‌ کاری‌ است‌ بعید و سخت‌ از باور به‌ دور؟ آیا بعد از مرگ‌ هم‌ زندگی‌ای‌ است‌؟ «و حال‌ آن‌که‌ پیش‌ از من‌ نسلهای‌ بسیاری‌ گذشته‌اند» و از آنان‌ احدی‌ برانگیخته‌ نشده ‌است‌؟ «و آن‌ دو به‌ درگاه‌ خدا استغاثه‌ می‌کنند» یعنی: پدر و مادرش‌ با فریاد و زاری‌ از خداوند أ می‌خواهند که‌ او را به‌ ایمان‌ توفیق‌ دهد. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها از این‌ سخن ‌ناروای‌ وی‌ به‌ درگاه‌ خداوند أ فریاد بر می‌آورند و به‌ فرزندشان‌ می‌گویند: «وای ‌بر تو، ایمان‌ بیاور» به‌ زندگی‌ پس‌ از مرگ‌ «بی‌گمان‌ وعده‌ الهی‌ راست‌ است‌» و هیچ‌ خلافی‌ در آن‌ نیست‌ «ولی‌ او» در تکذیب‌ سخن‌شان‌ «پاسخ‌ می‌دهد: این‌ها جز افسانه‌های‌ پیشینیان‌ نیست‌» یعنی: آنچه‌ که‌ شما درباره‌ زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ ‌می‌گویید، جز افسانه‌ها و دروغبافی‌هایی‌ که‌ پیشینیان‌ در کتاب‌های خود به‌ هم‌ بافته‌اند، نیست‌ و زنده ‌شدن‌ بعد از مرگ‌، در حقیقت‌ سخن‌ باطلی‌ است‌ که‌ عقل ‌آن‌ را نمی‌پذیرد.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ حَقَّ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِيٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ خَٰسِرِينَ١٨

«این‌ گروه‌» یعنی: گویندگان‌ این‌ سخنان‌ ناروا «کسانی‌اند که‌ قول‌ بر آنان‌ ثابت ‌شد» یعنی: عذاب‌ بر آنان‌ واجب‌ شد. شاید مراد از «قول‌» در اینجا؛ این‌ سخن‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ ابلیس‌ باشد: ﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِينَ٨٥ [ص: ۸۵]. «یقینا جهنم‌ را از تو و کسانی‌ از آنان‌ که‌ از تو پیروی‌ کرده‌اند، همگی‌ پر می‌سازم‌ »که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌. «در جمله‌ امت‌هایی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ از جن‌ و انس‌ گذشته‌اند» یعنی: عذاب‌ بر آنان‌ واجب‌ شده‌ است‌ پس‌ آنان‌ در این‌ امر به‌ امت‌های ‌کافر پیشین‌ ضمیمه‌ می‌شوند «هرآینه‌ آنان‌ زیانکار بوده‌اند».

ابن ‌کثیر می‌گوید: «کسی‌ که‌ پنداشته‌ است‌ این‌ آیه‌ درباره‌ عبدالرحمن‌ فرزند ابوبکر س نازل‌ شده‌، قولش‌ ضعیف‌ است‌ زیرا عبدالرحمن‌ بعدا مسلمان‌ شد، اسلامش‌ نیک‌ استوار و از بهترین‌ اهل‌ زمانش‌ گردید». حافظ ابن ‌حجر هم‌ می‌گوید: «عائشه‌ ل نزول‌ این‌ آیه‌ درباره‌ عبدالرحمن‌ را نفی‌ نموده‌ و نفی‌ وی‌ از نظر اسناد، نسبت‌ به‌ روایت‌ مؤید آن‌، صحیح‌تر و به‌ پذیرفتن‌ سزاوارتر است‌». قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ این‌ است‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ شخص‌ کافری ‌که‌ عاق‌ پدر و مادرش‌ بود، نازل‌ شد».

﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۖ وَلِيُوَفِّيَهُمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ١٩

«و برای‌ هریک‌ بر حسب‌ آنچه‌ که‌ انجام‌ داده‌اند، درجاتی‌ است‌» یعنی: برای‌ هر یک‌ از دو گروه‌ مؤمن‌ و کافر جن‌ و انس‌، نزد خداوند أ در روز قیامت‌ مراتبی ‌است‌ «و تا اعمال‌شان‌ را» یعنی: جزای‌ اعمال‌شان‌ را «به‌ تمام‌ و کمال‌ دهد و آنان‌ مورد ستم‌ قرار نمی‌گیرند» پس‌ نه‌ از پاداش‌ مؤمنان‌ کاسته‌ می‌شود و نه‌ بر عذاب‌ کفار افزوده‌ می‌شود.

﴿وَيَوۡمَ يُعۡرَضُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا فَٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا كُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ٢٠

«و آن‌ روز که‌ کافران‌ بر آتش‌ عرضه‌ می‌شوند» یعنی: روزی‌ که‌ پرده‌ها کنار زده ‌می‌شود و کافران‌ به‌سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ می‌نگرند و به‌ آن‌ نزدیک‌ ساخته‌ می‌شوند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: روزی‌ که‌ آتش‌ بر آنان‌ پیش‌ کرده‌ شود. آری‌! در آن‌ روز به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «نعمت‌های‌ پاکیزه‌ خود را در زندگی‌ دنیایتان‌ ضایع‌ کردید و از آن‌ها برخوردار شدید» یعنی: در نافرمانی‌ خدای‌ سبحان‌ از شهوات‌ و لذات‌ پیروی ‌کردید و به‌ سبب‌ دروغ‌ انگاشتن‌ آنچه‌ که‌ پیامبران از وعده‌ حساب‌، عقاب‌ و ثواب‌ آورده‌ بودند، از ارتکاب‌ گناه‌ پروا نداشتید و خرمی‌ و جوانی‌ و نیرومندی‌تان‌ را در شهوات‌ زندگی‌ دنیایتان‌ تباه‌ کردید.

آیه‌ کریمه‌ فرجام‌ ننگین‌ کفار را بیان‌ داشته‌ و این‌ حقیقت‌ را روشن‌ می‌سازد که‌ بهره‌برداری‌ آنان‌ از نعمت‌های دنیا به ‌خاطر آن‌ است‌ تا در آخرت‌ از آن‌ محروم ‌گردند و این‌ اقتضای‌ عدل‌ الهی‌ است‌. پس‌ آیه‌ کریمه‌ بدین‌ معنی‌ نیست‌ که‌ هر کس ‌از نعمت‌های پاکیزه‌ و مباح‌ دنیا برخوردار شد، او در آخرت‌ از آن‌ها بهره‌ای‌ ندارد زیرا مؤمن‌ شکر منعم‌ را با ایمان‌ خویش‌ بجا می‌آورد لذا او در بهره‌گیری‌ از نعمت‌های دنیا مورد سرزنش‌ نیست‌ چنان‌که‌ در آیه‌ (۸٧) از سوره‌ «مائده‌» گذشت: ﴿لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ [المائدة: ۸٧]. «پاکیزگی‌های‌ آنچه‌ را که‌ خدا بر شما حلال‌ نموده‌، بر خود حرام‌ نگردانید» و در آیه‌ (۲۲) از سوره‌ «اعراف‌» گذشت: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ [الأعراف: ۳۲]. «بگو: چه‌ کسی‌ زینت‌ خداوند را حرام‌ کرده‌ است‌» لیکن‌ باید گفت‌ که‌ بریدن‌ از لذت‌های‌ دنیا، اکتفا به‌ ضروریات‌ و ترک ‌تکلف‌، از شیوه‌ سلف‌ شایسته‌ ما است‌ زیرا اگر انسان‌ مؤمن‌ از امور مهم‌ به‌ امور غیرمهم‌ مشغول‌ شود چه‌ بسا این‌ گرفتاری‌ او را از خدای‌ ‌ دور گرداند.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: روزی‌ رسول‌ اکرم‌ ص نزد اصحاب‌ صفه‌ رفتند در حالی‌که‌ آن‌ها مشغول‌ پینه ‌زدن‌ جامه‌های‌ خود با پوست‌ حیوانات‌ بودند چرا که‌ پینه‌ای‌ از جنس‌ پارچه‌ نمی‌یافتند. پس‌ آن‌ حضرت‌ ص خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: «آیا این‌ حال‌ و وضع‌ شما بهتر است‌، یا حال‌ و وضع‌ روزی‌ که‌ یکی‌ از شما صبح ‌در جامه‌ زربافتی‌ بگذراند و عصر در جامه‌ زربافت‌ دیگری‌، نهار بر او قابلمه‌ غذای ‌مرفهی‌ آورده‌ شود و شام‌ قابلمه‌ دیگری‌ و خآن‌هاش‌ چنان‌ پوشانده‌ باشد که‌ کعبه ‌پوشانیده‌ می‌شود؟» گفتند: در آن‌ روز حال‌ و وضع‌ بهتری‌ خواهیم‌ داشت‌! رسول مبارک‌ فرمودند: «نه‌! بلکه‌ شما امروز حال‌ و وضع‌ بهتری‌ دارید».

همچنین‌ روزی‌ که‌ کافران‌ بر آتش‌ عرضه‌ شوند، به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «پس ‌امروز به‌ عذاب‌ خفت‌ آور کیفر می‌یابید» یعنی: به‌ عذابی‌ که‌ سراسر برایتان‌ خواری‌ و رسوایی‌ است‌ «به‌ سزای‌ آن‌که‌ در روی‌ زمین‌ به‌ ناحق‌ تکبر می‌ورزیدید» از ایمان‌ آوردن‌ به‌ خداوند متعال‌ و یکتا پرستی‌اش‌ «و به‌ سبب‌ آن‌که‌ فسق‌ می‌کردید» یعنی: از طاعت‌ خداوند أ خارج‌ شده‌ و مرتکب‌ معاصی‌ و نافرمانی‌های‌ وی‌ می‌گردیدید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ تکبر از پذیرش‌ حق‌، گناه‌ دل‌ است‌ و فسق‌، کار اعضا و اندام‌های‌ دیگر.

﴿وَٱذۡكُرۡ أَخَا عَادٍ إِذۡ أَنذَرَ قَوۡمَهُۥ بِٱلۡأَحۡقَافِ وَقَدۡ خَلَتِ ٱلنُّذُرُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦٓ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ٢١

«و به‌ یاد آور» ای‌ محمد ص برای‌ قومت‌ تا پند گیرند و بیمناک‌ شوند. یا مراد این‌ است: یاد کن‌ در خلوت‌ خویش «برادر قوم‌ عاد را» یعنی: داستان‌ هود ÷ و شکیبایی‌ وی‌ بر آزار قومش‌ را تا به‌ وی‌ اقتدا کنی‌ و در نتیجه‌، آنچه‌ را که‌ از تکذیب‌ قومت‌ می‌بینی‌، بر تو آسان‌ شود. یادآور می‌شویم‌ که‌ خداوند متعال ‌هود ÷ را به‌ سوی‌ قوم‌ «عاد اول‌» فرستاده‌ بود و «عاد» قبیله‌ عربی‌ از قوم‌ «ارم‌» است‌. تعبیر: (برادر قوم‌ عاد) بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ هود ÷ در نسب‌ برادر آنان‌ بود نه‌ در دین‌. «آن‌گاه‌ که‌ قوم‌ خویش‌ را در أحقاف‌ بیم‌ داد» أحقاف: سرزمین‌ عاد، شنزارهای‌ سرزمین‌ شحر در حضرموت‌ یمن‌ یعنی‌ جنوب‌ عربستان‌ است‌. حقف: عبارت‌ است‌ از توده‌ شن‌ بزرگ‌ مستطیل‌ و منحنی‌ای‌. «و هر آینه‌ پیش‌ از او و پس‌ از او هشدار دهندگان‌ گذشته‌ بودند» یعنی: هود ÷ به‌ آنان‌ آگاهانید که‌ پیامبران‌ پیش‌ از وی‌ و پیامبرانی‌ که‌ بعد از وی‌ در زمانش‌ مبعوث‌ شده‌اند، همه‌ مانند وی‌ مردم ‌سرزمین‌هایشان‌ را بیم‌ و هشدار داده‌اند.

آری‌! هود ÷ به‌ آنان‌ هشدار داد: «که‌ جز الله را نپرستید» زیرا «من‌ واقعا بر شما از عذاب‌ روزی‌ بزرگ‌» یعنی: روزی‌ هولناک‌ و سهمگین‌ «می‌ترسم‌» به‌ سبب ‌شرک‌ آوردن‌ شما.

﴿قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا لِتَأۡفِكَنَا عَنۡ ءَالِهَتِنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٢٢

«گفتند» قوم‌ هود ÷ «آیا به‌ سراغ‌ ما آمده‌ای‌ تا ما را از خدایانمان‌» یعنی: از پرستش‌ آن‌ها «برگردانی‌ پس‌ اگر از راستگویان‌ هستی‌» در وعده‌ای‌ که‌ به‌ ما می‌دهی‌؛ «آنچه‌ را به‌ ما وعده‌ می‌دهی‌» از عذاب‌ بزرگ‌ «به‌ میان‌ بیاور» و هم‌ اکنون‌ ما را به‌ آن‌ درافگن‌.

﴿قَالَ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦ وَلَٰكِنِّيٓ أَرَىٰكُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ٢٣

«گفت‌» هود ÷ «جز این‌ نیست‌ که‌ علم‌ فقط نزد خداوند است‌» یعنی: علم‌ وقت ‌آمدن‌ عذاب‌، فقط نزد خداوند أ است‌ نه‌ نزد من‌ زیرا اوست‌ که‌ عذاب‌ را مقدر نموده‌ است‌ نه‌ من‌ و او به‌ من‌ خبر نداده‌ است‌ که‌ این‌ عذاب‌ را چه‌ وقت‌ فرود می‌آورد «و من‌ آنچه‌ را که‌ بدان‌ فرستاده‌ شده‌ام‌» از جانب‌ پروردگارتان‌ «به‌ شما می‌رسانم‌» پس‌ مأموریت‌ من‌ فقط هشدار دادن‌ و بیم ‌دهی‌ است‌ اما آگاهی‌ از وقت ‌آمدن‌ عذاب‌، چیزی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را به‌ من‌ وحی‌ نکرده‌ است‌ «ولی‌ من ‌شما را قومی‌ می‌بینم‌ که‌ در جهل‌ اصرار می‌ورزید» از آنجا که‌ بر کفر خویش‌ پای ‌می‌فشارید و به‌ آنچه‌ که‌ برای‌ شما آورده‌ام‌، راه‌ نمی‌یابید بلکه‌ چیزی‌ را از من ‌می‌خواهید که‌ از وظایف‌ پیامبران نیست‌.

﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ عَارِضٗا مُّسۡتَقۡبِلَ أَوۡدِيَتِهِمۡ قَالُواْ هَٰذَا عَارِضٞ مُّمۡطِرُنَاۚ بَلۡ هُوَ مَا ٱسۡتَعۡجَلۡتُم بِهِۦۖ رِيحٞ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٞ٢٤

«پس‌ چون‌ آن‌ را در هیأت‌ ابری‌ دیدند» یعنی: چون‌ قوم‌ هود ÷ عذاب‌ را در هیأت‌ ابری‌ دیدند «که‌ به‌ دره‌هایشان‌ روی‌ آورده‌» یعنی: در افق‌ نمایان‌ شده‌، پهنای ‌آن‌ را در بر گرفته‌ و به‌ وادی‌هایشان‌ روی‌ آورده‌ است‌. مفسران‌ گفته‌اند: در آن ‌فصل‌، باران‌ از قوم‌ عاد بازداشته‌ شده‌ بود پس‌ خداوند متعال‌ ابر سیاهی‌ را به‌ سوی‌ آنان‌ فرستاد و چون‌ آن‌ را دیدند که‌ به‌ وادی‌هایشان‌ روی‌ نهاده‌ است‌، شادمان‌ شدند و «گفتند: این‌ ابری‌ است‌ که‌ بارش‌ دهنده‌ ماست‌» یعنی: این‌ ابری‌ باران‌ آور است‌.چون‌ این‌ سخن‌ را گفتند، هود ÷ لب‌ به‌ سخن‌ گشود و گفت: نه‌! «بلکه‌ همان ‌چیزی‌ است‌ که‌ به‌ شتاب‌ خواستارش‌ بودید» یعنی: این‌ همان‌ عذابی‌ است‌ که‌ به‌شتاب‌ خواهان‌ آن‌ بودید؛ آنجا که‌ گفتید: «فائتنا بما تعدنا: آنچه‌ را که‌ به‌ ما وعده‌می‌دهی‌، به‌میان‌ آور». همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ این‌ جمله‌، از سخن‌ خداوند متعال‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ باشد. «بادی‌ است‌ که‌ در آن‌ عذابی‌ دردناک‌ نهفته‌ است‌» و از این‌ ابری‌ که‌ می‌بینید، پدید می‌آید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه ل آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ رسول‌ اکرم‌ ص را به‌ هیأت‌ خنده‌ تمام ‌عیار ندیده‌ام‌ به‌ طوری‌ که‌ انتهای‌ کام‌ دهانشان‌ را ببینم‌ بلکه‌ خنده‌ ایشان‌ فقط تبسم ‌بود و چنان‌ بود که‌ چون‌ ایشان‌ ابر یا بادی‌ را می‌دیدند، آثار نگرانی‌ بر چهره ‌مبارکشان‌ هویدا می‌شد. به‌ ایشان‌ گفتم: یا رسول‌الله! مردم‌ چون‌ ابر را ببینند، شادمان‌ می‌شوند که‌ در آن‌ باران‌ است‌ اما من‌ می‌بینم‌ که‌ شما از دیدن‌ آن‌ ناخوش‌ می‌شوید؟ فرمودند: ای‌ عائشه‌! چه‌ چیز مرا ایمن‌ می‌کند از این‌که‌ در آن‌ عذابی ‌نباشد؟ همانا قومی‌ به‌ وسیله‌ باد عذاب‌ شدند و قومی بودند که‌ چون‌ عذاب‌ را دیدند، گفتند: این‌ ابری‌ است‌ که‌ بر ما باران‌ می‌باراند!».

﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيۡءِۢ بِأَمۡرِ رَبِّهَا فَأَصۡبَحُواْ لَا يُرَىٰٓ إِلَّا مَسَٰكِنُهُمۡۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٢٥

این‌ باد «همه‌ چیز را» که‌ بر آن‌ بگذرد؛ از جآن‌ها و اموال‌ قوم‌ عاد «به‌ فرمان ‌پروردگار خویش‌» یعنی: به‌ قضا و قدر وی‌ «بنیان‌کن‌ می‌کند. پس‌ چنان‌ شدند که‌ چیزی‌ جز خانه‌هایشان‌ دیده‌ نمی‌شد» یعنی: آن‌ باد آمد و قوم‌ عاد را نابود کرد، در نتیجه‌ آن‌ها چنان‌ نابود شدند که‌ از اموال‌ و ابدان‌شان‌ هیچ‌ چیز دیده‌ نمی‌شد و تنها چیزی‌ که‌ قابل‌ مشاهده‌ بود، منازل‌ و خانه‌های‌ خالی‌ آنان‌ بود. در عصر ما نیز عذابهایی‌ مانند طوفآن‌ها، آتشفشآن‌ها و زلزله‌ها بسیار روی‌ می‌دهد اما مردم‌ از آن‌هابه‌ نام‌ «حوادث‌ طبیعی‌» تعبیر کرده‌ و از برابر آن‌ها بی‌پروا می‌گذرند. «بدین‌گونه‌ مجرمان‌ را جزا می‌دهیم‌» یعنی: این‌ است‌ فیصله‌ ما در مورد کسانی‌ که‌ پیامبران‌ ما را تکذیب‌ و با حکم‌ ما مخالفت‌ می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ باد به‌ تندی‌ می‌وزید، رسول‌ اکرم‌ ص می‌گفتند: «اللهم‌ إني‌ أسألك‌ خيرها وخير ما فيها وخير ما أرسلت‌ به‌ وأعوذ بك‌ من ‌شرها وشر ما فيها وشر ما أرسلت‌ به». «بار خدایا! من‌ از تو می‌خواهم‌ خیر آن‌ را، خیر آنچه‌ را که‌ در آن‌ است‌ و خیر آنچه‌ که‌ این‌ باد برای‌ آن‌ فرستاده‌ شده‌ است‌ و به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از شر آن‌، شر آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ و شر آنچه‌ که‌ این‌ باد برای ‌آن‌ فرستاده‌ شده‌ است‌».

﴿وَلَقَدۡ مَكَّنَّٰهُمۡ فِيمَآ إِن مَّكَّنَّٰكُمۡ فِيهِ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ سَمۡعٗا وَأَبۡصَٰرٗا وَأَفۡ‍ِٔدَةٗ فَمَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُمۡ سَمۡعُهُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُهُمۡ وَلَآ أَفۡ‍ِٔدَتُهُم مِّن شَيۡءٍ إِذۡ كَانُواْ يَجۡحَدُونَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ٢٦

«و به‌ راستی‌ در چیزهایی‌ به‌ آنان‌ امکانات‌ داده‌ بودیم‌ که‌ به‌ شما در آن‌ها چنان ‌امکاناتی‌ نداده‌ایم‌» یعنی: به‌ قوم‌ عاد در مال‌، طول‌ عمر، نیرومندی‌ بدنی‌ و بخشیدن‌ فرزندان‌، چنان‌ تمکنی‌ داده ‌بودیم‌ که‌ به‌ شما چنان‌ تمکنی‌ نداده‌ایم‌ پس ‌ای‌ مردم‌ مکه‌! قوم‌ عاد از روی‌ سلطه‌ و قدرت‌، تمکن‌ در زمین‌ و اعمار ساختمان‌های‌ استوار، از شما نیرومندتر بودند «و برایشان‌ گوش‌ها و چشم‌ها و دل‌هایی ‌قرار داده‌ بودیم‌» یعنی: با وجود آن‌که‌ به‌ آنان‌ حواسی‌ را که‌ ادله‌ به‌ وسیله‌ آن ‌شناخته‌ و دریافته‌ می‌شود، عنایت‌ کرده‌ بودیم‌ ولی‌ آنان‌ از قبول‌ حجت‌ اعراض ‌کرده‌ نه‌ پند گرفتند و نه‌ به‌ هوش‌ آمدند «ولی‌ گوش‌ها و چشم‌ها و دل‌هایشان‌ هیچ‌ سودی ‌به‌ حال‌شان‌ نداشت‌» از آنجا که‌ آنان‌ به‌ وسیله‌ این‌ حواس‌ و ادراکات‌، به‌ ایمان ‌توحیدی‌ و باور به‌ صحت‌ وعد و وعید الهی‌ راه‌ نبردند «چرا که‌ آیات‌ الهی‌ را انکار می‌کردند» و این‌ خود دلیل‌ عدم‌ سود دهی‌ حواس‌ و دریافت‌های‌ ادراکی‌ آنان‌ بود «و آنچه‌ به‌ آن‌ استهزا می‌کردند، آنان‌ را فراگرفت‌» یعنی: عذابی‌ که‌ از روی‌ ریشخند و تمسخر آن‌ را به‌ شتاب‌ می‌طلبیدند آنجا که‌ گفتند: ﴿فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ [الأحقاف: ۲۲]. «آنچه‌ را که ‌برایمان‌ از عذاب‌ وعده‌ می‌دهی‌، برای‌ ما بیاور» آری‌! همان‌ عذاب‌ بر آنان‌ احاطه‌ کرد و آنان‌ را فراگرفت‌.

﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَكۡنَا مَا حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡقُرَىٰ وَصَرَّفۡنَا ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٢٧

«و بی‌گمان‌ همه‌ شهرهای‌ پیرامون‌ شما را نابود کردیم‌» چون‌ شهرهای‌ قوم‌ ثمود، قوم‌ لوط و مانند آن‌ها از شهرهایی‌ را که‌ مجاور بلاد حجاز بودند و اخبارشان‌ به ‌تواتر به‌ مردم‌ مکه‌ می‌رسید و خود نیز در سفرهای‌ خویش‌ بر آن‌ها گذر می‌کردند «و آیات‌ خود را گونه‌گون‌ بیان‌ داشته‌ایم‌، باشد که‌ آنان‌ باز گردند» یعنی: حجت‌ها را به‌انواع‌ مختلف‌ و به‌ طرق‌ گونه‌گون‌ برای‌ مردم‌ آن‌ شهرها بیان‌ کردیم‌ تا آن‌ها از کفر خویش‌ باز گردند اما بازنگشتند.

﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِكَ إِفۡكُهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ٢٨

«پس‌ چرا آن‌ کسانی‌ را که‌ جز الله به‌ منزله‌ معبودانی‌ ـ برای‌ تقرب‌ به‌ خدا ـ اختیار کرده‌ بودند، آنان‌ را یاری‌ نکردند» یعنی: پس‌ چرا خدایان‌ پنداریشان‌ که‌ آن‌ها را وسیله‌ قربت‌ و شفاعت‌ خویش‌ نزد خداوند أ می‌شناختند، هیچ‌ به‌ یاریشان‌ نیامدند تا از نابودی‌ نجاتشان‌ دهند «بلکه‌ از آنان‌ گم‌ شدند» یعنی: از یاری‌ دادنشان‌ ناپدید شده‌ و در هنگامی‌ که‌ به‌ آن‌ها نیاز داشتند، نزدشان‌ حاضر نشدند «و» قطعا سبب ‌این‌ نابودی‌ عبارت‌ از: «این‌ دروغ‌» و پندار کاذب‌ «آنان‌ بود» که‌ معبودان‌ باطل ‌شریک‌ خدا هستند و آن‌ها را به‌ خداوند أ نزدیک‌ کرده‌ و برایشان‌ نزد وی‌ شفاعت ‌می‌کنند «و» سبب‌ این‌ گمراهی‌ و نابودی‌ عبارت‌ بود از: «آنچه‌ بر می‌بافتند» از بهتان‌ و افترا، با این‌ سخن‌ خود که‌ این‌ معبودان‌، خدا هستند. پس‌ همین‌ بهتان‌ به ‌نابودیشان‌ کشانید.

﴿وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَيۡكَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓاْ أَنصِتُواْۖ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوۡاْ إِلَىٰ قَوۡمِهِم مُّنذِرِينَ٢٩

«و یاد کن‌» ای‌ محمد ص «آن‌گاه‌ که‌ جمعی‌ از جن‌ را به‌ سوی‌ تو روانه‌ کردیم‌» نفرا: گروهی‌ از جنیان‌ «نصیبین‌» یا جنیان‌ «نینوی‌» را که‌ کمتر از ده‌ تن‌ بودند. آری‌! آنان‌ را به‌ سوی‌ تو روانه‌ کردیم‌ زیرا اراده‌ داشتیم‌ تا قوم‌شان‌ را به‌ وسیله ‌ایشان‌ هدایت‌ کنیم‌ «که‌ به‌ قرآن‌ گوش‌ دهند پس‌ چون‌ برآن‌ حاضر شدند» یعنی: چون‌ در هنگامی‌ که‌ تو قرآن‌ را تلاوت‌ می‌کردی‌، آن‌ها برای‌ استماع‌ آن‌ حضور یافتند؛ «گفتند: گوش‌ فرادهید» یعنی: جنیان‌ همدیگر را به‌ خاموشی‌ فراخواندند تا بتوانند به‌ قرآن‌ گوش‌ فرا دهند «و چون‌» تلاوت‌ قرآن‌ «به‌ اتمام‌ رسید، آنان‌ هشدار دهنده‌ به‌ سوی‌ قوم‌ خود باز گشتند» یعنی: جنیان‌ به‌ مقصد کسانی‌ از قوم‌ خود که‌ آن‌ها را پشت ‌سر گذاشته‌ بودند باز گشتند در حالی‌ که‌ هشداردهنده‌شان‌ از مخالفت‌ با قرآن‌و بیم‌دهنده‌شان‌ از کفر بودند.

این‌ آیه‌ روشن‌ می‌کند که:

۱- رسول‌ اکرم‌ ص به‌ سوی‌ جن‌ و انس‌ هردو فرستاده‌ شده‌اند.

۲- گروهی‌ از جنیان‌ به‌ آن‌ حضرت‌ ص ایمان‌ آورده‌اند.

۳- رسول‌ اکرم‌ ص بعد از این‌که‌ از حضور جنیان‌ آگاه‌ ساخته‌ شدند، آن‌ گروه‌ را در شب‌ دوم‌ به‌ سوی‌ قوم‌شان‌ فرستادند و اگر چنین‌ نمی‌بود، آن‌ها قوم‌ خویش‌ را بیم‌ نمی‌دادند. پس‌ ملاقات‌ آن‌ حضرت‌ ص با جنیان‌ در دو شب‌ انجام‌ گرفت‌.

گفتنی‌ است‌؛ روایات‌ و احادیثی‌ نیز داریم‌ که‌ بر ملاقات‌ آن‌ حضرت‌ ص با جنیان‌ و تبلیغ‌ رسالت‌ و تلاوت‌ قرآن‌ بر آنان‌ دلالت‌ می‌کند از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ به‌ روایت‌ علقمه س است‌ که‌ گفت: «از عبدالله بن ‌مسعود س پرسیدم: آیا در شب‌ ملاقات‌ رسول‌ خدا ص با جن‌ یکی‌ از شما یاران‌ با ایشان‌ همراه‌ بوده‌اید؟ گفت: خیر! هیچ‌ یک‌ از ما با ایشان‌ همراه‌ نبودیم‌ ولی‌ آن‌ شب‌ رسول‌ اکرم‌ ص را در مکه‌ گم‌ کردیم‌ [و سخت‌ نگران‌ شدیم]، با خود می‌گفتیم: آیا ایشان‌ ترور شده‌اند؟ آیا ربوده‌ شده‌اند؟ مگر چه‌ اتفاقی‌ افتاده‌ است‌؟ پس‌ ما در آن‌ شب ‌بدترین‌ شبی‌ را سپری‌ کردیم‌ که‌ بر قومی‌ می‌گذرد. حوالی‌ بامداد ـ یا گفت: سحرگاه‌ ـ بود که‌ بناگاه‌ دیدیم‌ رسول‌ خدا ص از سوی‌ «حراء» می‌آیند. به‌ ایشان ‌گفتیم: یا رسول‌ الله! ما سخت‌ نگران‌ شما بودیم‌! و حال‌ خود را به‌ آن‌ حضرت‌ ص بازگو کردیم‌. ایشان‌ فرمودند: «إنه‌ أتاني‌ داعي‌ الجن‌ فأتيتهم‌، فقرأت ‌عليهم‌ القرآن». «صورت‌ واقعه‌ این‌ بود که‌ دعوتگر جن‌ نزد من‌ آمد پس‌ نزد آن‌ها رفته‌ و برای‌ آن‌ها قرآن‌ خواندم‌». آن‌گاه‌ به‌ راه‌ افتادند و نشانه‌های‌ حضور جن‌ و آثار آتش‌هایی‌ را که‌ بر پا کرده‌ بودند، به‌ ما نشان‌ دادند.

ابن‌ابی‌شیبه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن ‌مسعود س روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: نه‌ تن‌ از جنیان‌ درحالی‌ بر رسول‌ اکرم‌ ص فرود آمدند که‌ آن‌ حضرت‌ ص در «بطن ‌نخله‌» قرآن‌ می‌خواندند پس‌ چون‌ قرائت‌ ایشان‌ را شنیدند، با خود گفتند: گوش‌ فرا دهید...! آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿قَالُواْ يَٰقَوۡمَنَآ إِنَّا سَمِعۡنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِيقٖ مُّسۡتَقِيمٖ٣٠

پس‌ آن‌ گروه‌ از جنیان‌ به‌ سوی‌ قوم‌ خود باز گشته‌ و به‌ آنان‌ «گفتند: ای‌ قوم‌ ما! هرآینه‌ ما کتابی‌ را شنیدیم‌ که‌ بعد از موسی‌ نازل‌ شده‌» عطاء می‌گوید: «آن‌ جنیان‌ که ‌مسلمان‌ شدند، یهودی‌ بودند بدین‌ سبب‌ از عیسی ÷ نامی‌ نبردند، یا از عیسی‌ ÷ بدین‌ سبب‌ نامی‌ نبردند که‌ تورات‌ منبع‌ اصلی‌ قوانین‌ و احکام‌ اهل‌ کتاب‌ و نزدشان ‌مورد اتفاق‌ بوده‌ است‌». سپس‌ آن‌ گروه‌ از جنیان‌ افزودند که: قرآن ‌«تصدیق ‌کننده‌ کتاب‌های پیشاپیش‌ خود است‌ و به‌ سوی‌ حق‌» یعنی: به‌ سوی‌ دین‌ حق‌ «و به‌ سوی‌ راهی‌ راست‌» یعنی: به‌ سوی‌ راه‌ درست‌ و مستقیم‌ خداوند أ «راهبری ‌می‌کند».

﴿يَٰقَوۡمَنَآ أَجِيبُواْ دَاعِيَ ٱللَّهِ وَءَامِنُواْ بِهِۦ يَغۡفِرۡ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُجِرۡكُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ٣١

آن‌ گروه‌ از جنیان‌ افزودند: «ای‌ قوم‌ ما! دعوتگر الهی‌ را پاسخ‌ مثبت‌ دهید و به‌ او ایمان‌ آورید» مرادشان‌ از دعوتگر الهی‌، حضرت‌ محمد ص یا قرآن‌ بود «تا برخی‌از گناهانتان‌ را بر شما بیامرزد» مخصوصا برخی‌ از گناهان‌ را یاد کردند زیرا برخی ‌دیگر از گناهان‌ با ایمان‌ آمرزیده‌ نمی‌شود؛ مانند مظالم‌ و سلب‌ حقوق‌ مردم‌ «و» به‌ او ایمان‌ آورید تا «شما را از عذابی‌ دردناک‌» که‌ عذاب‌ دوزخ‌ است‌ «پناه‌ دهد» و مؤمنان‌ شما را به‌ بهشت‌ درآورد زیرا خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦ [الرحمن: ۴۶]. «و برای‌ کسی‌ که‌ از ایستادن‌ در پیشگاه‌ پروردگارش‌ بیمناک‌ بوده‌ است‌، دو باغ‌ است‌ پس‌ کدامین‌ نعمت‌های ‌پروردگارتان‌ را انکار می‌کنید؟».

﴿وَمَن لَّا يُجِبۡ دَاعِيَ ٱللَّهِ فَلَيۡسَ بِمُعۡجِزٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَيۡسَ لَهُۥ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءُۚ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ٣٢

سپس‌ جنیان‌ یاد شده‌ در دعوت‌ قوم‌ خود به‌ سوی‌ ایمان‌ افزودند: «و کسی‌ که‌ دعوتگر الهی‌ را اجابت‌ نکند، در زمین‌ درمانده‌ کننده‌ نیست‌» یعنی: او از خداوند أ پیشی‌ گرفته‌ نتوانسته‌ و از عذاب‌ وی‌ گریخته‌ نمی‌تواند زیرا او به‌ هر گریزگاهی ‌بگریزد، باز هم‌ در زمین‌ است‌ و راهی‌ به‌ سوی‌ خروج‌ از آن‌ ندارد «و در برابر الله اولیایی‌ ندارد» یعنی: سروران‌ و یاورانی‌ ندارد که‌ او را از عذاب‌ الهی‌ بازدارند «آن ‌گروه‌» یعنی: کسانی‌که‌ دعوتگر الهی‌ را اجابت‌ نکنند «در گمراهی‌ آشکاری‌اند» ابن‌کثیر می‌گوید: «مبلغان‌ جنی‌، در دعوت‌ خویش‌ روش‌ تهدید و ترغیب هردو ـ را در پیش‌ گرفتند پس‌ این‌ شیوه‌ سخت‌ مؤثر افتاد و بعد از آن‌، جنیان‌ گروه‌ گروه‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمدند». ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «هفتاد تن‌ از قوم‌ آنان‌ نزد رسول‌ خدا ص آمده‌ و در بطحاء با ایشان‌ ملاقات‌ کردند و ایشان‌ بر آن‌ها قرآن ‌خوانده‌ و امر و نهی‌شان‌ کردند و آنان‌ دعوت‌ حق‌ را پذیرفتند».

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ جنیان‌ در امر و نهی‌ و ثواب‌ و عقاب‌ همانند انسان‌ها هستند. حسن‌ بصری‌ بر آن‌ است‌ که: «پاداش‌ مؤمنان‌ جن‌ جز نجات ‌یافتنشان‌ از دوزخ‌ چیز دیگری‌ نیست‌ و سپس‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود: همچون ‌حیوانات‌ به‌ خاک‌ تبدیل‌ شوید». ابو حنیفه‌ نیز به‌ همین‌ نظر است‌. اما مالک‌ و شافعی‌ برآنند که‌ جنیان‌ نیز همانند انسان‌هایند و چنان‌که‌ در قبال‌ گناه‌ مورد مجازات ‌قرار می‌گیرند، در ازای‌ نیکوکاری‌ نیز پاداش‌ داده‌ می‌شوند. نیشاپوری‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ جنیان‌ در حکم‌ بنی‌آدم‌اند پس‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند، می‌خورند و می‌آشامند». قشیری‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ در این‌ مورد به ‌ما علم‌ قطعی‌ نرسیده‌ است‌ و علم‌ این‌ موضوع‌، فقط نزد خداوند أ است‌».

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَلَمۡ يَعۡيَ بِخَلۡقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰۚ بَلَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٣٣

«آیا ندیده‌اند» یعنی: مگر نیندیشیده‌ و ندانسته‌اند «که‌ آن‌ خدایی‌ که‌ آسمان‌ها و زمین‌ را آفریده‌» در ابتدای‌ خلقت‌ «و در آفرینش‌ آن‌ها در نمانده‌» یعنی: از آفرینش‌آن‌ کهکشآن‌های‌ بزرگ‌ ناتوان‌ نشده‌ و درنمانده‌، همان‌ ذات‌ عظیم‌؛ «می‌تواند مردگان‌ را نیز زنده‌ کند؟ آری‌ چنین‌ است‌» و حق‌ تعالی‌ بر زنده‌ کردن‌ مجدد و بر غیر آن‌ از امور تواناست‌ «هر آینه‌ او بر همه‌ چیز تواناست‌» و هیچ‌ چیز او را ناتوان ‌نمی‌تواند کرد.

﴿وَيَوۡمَ يُعۡرَضُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَلَيۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ٣٤

«و روزی‌ که‌ کافران‌ بر آتش‌ عرضه‌ می‌شوند» در آن‌ روز از آنان‌ سؤال‌ می‌شود: «آیا این‌ وعده‌» یعنی: این‌ چیزی‌ که‌ ما در دنیا از آن‌ آگاهتان‌ کرده‌ بودیم‌ ولی‌ شما آن‌ را انکار کردید؛ «حق‌ نیست‌؟ می‌گویند: سوگند به‌ پروردگار مان‌ که‌ آری‌!» این ‌وعده‌ حق‌ است‌. لذا هنگامی‌ اعتراف‌ می‌کنند که‌ این‌ اعتراف‌ هیچ‌ سودی‌ به ‌حال‌شان‌ ندارد «می‌فرماید: پس‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ کفر می‌ورزیدید» یعنی: به‌ سبب‌ کفرتان‌ به‌ این‌ وعده‌ در دنیا و انکارتان‌ از آن‌؛ «عذاب‌ را بچشید».

﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ وَلَا تَسۡتَعۡجِل لَّهُمۡۚ كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَ مَا يُوعَدُونَ لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢۚ بَلَٰغٞۚ فَهَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٣٥

«پس‌» ای‌ محمد ص! «صبر کن‌، همان‌گونه‌ که‌ پیامبران‌ اولی‌العزم‌ صبر کردند» یعنی: تو نیز از پیامبران‌ اولی‌ العزم‌ هستی‌ پس‌ همانند آنان‌ پایداری‌ کن‌. اولی‌العزم: صاحبان‌ ثبات‌، استواری‌، همت‌ بلند و عزم‌ نستوه‌ هستند. یادآور می‌شویم‌ که ‌پیامبران‌ اولی‌العزم‌ پنج‌ تن‌اند: نوح‌، ابراهیم‌، موسی‌، عیسی‌ و محمد علیهم ‌الصلاه ‌والسلام‌ و ایشانند که‌ مستقلا صاحب‌ شریعت‌ می‌باشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص روزه‌دار بودند و [در هنگام‌ افطار و در طول‌ شب‌] چیزی‌ نخوردند و نیاشامیدند، باز در روز بعدی ‌همچنان‌ روزه‌دار بودند و چیزی‌ نخوردند و نیاشامیدند، سپس‌ در روز سوم‌ نیز این‌چنین‌ بودند (یعنی‌ روزه‌ وصال‌ گرفته‌ بودند). آن‌گاه‌ خطاب‌ به‌ من‌ فرمودند: «ای‌ عائشه‌! دنیا نه‌ برای‌ محمد سزاوار است‌ و نه‌ برای‌ آل‌ وی‌، ای‌ عائشه‌! بی‌گمان‌ خدای‌ ‌ از پیامبران‌ اولی‌العزم‌ جز پایداری‌ و صبر بر ناخوشی‌ها وشکیبایی‌ از دوست‌ داشتنی‌هایشان‌ را نپسندیده‌ است‌ لذا از من‌ جز این‌ امر را نپسندیده‌ که‌ مرا نیز بر آنچه‌ که‌ ایشان‌ را بدان‌ مکلف‌ کرده‌، مکلف‌ کند و خطاب‌ به‌من‌ فرموده‌ است: ﴿فَٱصۡبِرۡ کمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ [الأحقاف: ۳۵]. پس‌ به‌ خدا سوگند که‌ در حد توان‌ و استطاعت‌ خویش‌ صبر خواهم‌ کرد چنان‌که‌ آنان‌ صبر کردند و جز به‌یاری‌ خداوند نیرویی‌ نیست‌». صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «این‌ آیه‌ منسوخ ‌نیست‌ بلکه‌ محکم‌ است‌ زیرا صبر بر آزار کفار در صلح‌ و جنگ‌ هردو مطلوب ‌می‌باشد».

«و» ای‌ محمد ص «برایشان‌ به‌ شتاب‌ طلب‌ نکن‌» عذاب‌ را «روزی‌ که‌ آنچه‌ را وعده‌ داده‌ می‌شوند» از عذاب‌ «بنگرند؛ گویی‌ جز ساعتی‌ از یک‌ روز به‌ سر نبرده‌اند» یعنی: روز آخرت‌ که‌ کفار عذاب‌ را مشاهده‌ کنند؛ گویی‌ جز به‌ مقدار یک‌ ساعت‌ از ساعات‌ دنیا در آن‌ درنگ‌ نکرده‌اند، به‌ سبب‌ هول‌ بزرگ‌ و بلای ‌پایداری‌ که‌ در محشر مشاهده‌ می‌کنند «این‌ بلاغی‌ است‌» یعنی: آنچه‌ که‌ بدان ‌اندرزشان‌ داده‌ایم‌؛ پیام‌رسانی‌ و ابلاغ‌ آشکاری‌ است‌ که‌ برج ‌و باروی‌ پندار کافران ‌را در هم‌ می‌ریزد و از بین‌ می‌برد «پس‌ آیا جز قوم‌ فاسق‌ هلاکت‌ خواهند یافت‌؟» یعنی: قطعا جز قوم‌ بیرون‌ رونده‌ از طاعت‌ حق‌ و درافتاده‌ در معاصی‌ ونافرمانی‌های‌ وی‌، به‌ عذابش‌ نابود نخواهند شد.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند متعال‌ پیامبرش‌ و مؤمنان‌ را امر نموده‌ است‌ تا به‌دعا علیه‌ کفار شتاب‌ نورزند زیرا هر چیز ـ بر اساس‌ علم‌ الهی‌ و حکمت‌ وی‌ میعاد معینی‌ دارد و عذاب‌ هرچند به‌ تأخیر افتد اما قطعا به‌ کافران‌ رسیدنی‌ است‌. پس ‌سنت‌ در دعا، درخواست‌ محفوظ ماندن‌ از بدی‌ و آزار کفار می‌باشد. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ طبرانی‌ از انس س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص چنین‌ دعامی‌کردند: «اللهم‌ إني‌ أسألك‌ موجبات‌ رحمتك‌ وعزائم‌ مغفرتك‌ والسلامة‌ من‌كل‌ إثم ‌والغنيمة‌ من‌ كل‌ بر والفوز بالجنة‌ والنجاة‌ من‌ النار، اللهم‌ لا تدع‌ لي‌ ذنبا إلا غفرته‌ ولا هما إلا فرجته‌ ولادينا إلا قضيته‌ ولا حاجة‌ من‌ حوائج‌ الدنيا والآخرة إلا قضيتها برحمتك‌ يا أرحم‌ الراحمين». «بارالها! من‌ از تو موجبات‌ رحمت‌ و اسباب‌ مغفرتت‌ را می‌خواهم‌ و نیز سلامتی‌ از هر گناهی‌ را، دستیابی‌ به‌ هر نیکی‌ای‌ را، کامیابی‌ به‌ بهشت‌ و نجات ‌از آتش‌ را. بارالها! برایم‌ هیچ‌ گناهی‌ را نیامرزیده‌، هیچ‌ اندوهی‌ را زایل‌ نشده‌، هیچ‌ بدهی‌ای‌ را پرداخت‌ نشده‌ و هیچ‌ نیازی‌ از نیازهای‌ دنیا و آخرت‌ را بدون ‌برآوردن‌ باقی‌ نگذار، به‌ حق‌ رحمت‌ خویش‌ ای‌ مهربان‌ترین‌ مهربانان‌». ابن ‌عباس س می‌گوید: «چون‌ تولد فرزند بر زنی‌ دشوار شد، دو آیه‌ و دو کلمه‌ ذیل‌ در ورقی‌ نوشته‌ و به‌ آب‌ شسته‌ شود و او از آن‌ آب‌ بخورد: «بسم‌ الله الرحمن‌ الرحيم‌. لا إله‌ إلا العظيم: ﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَهَا لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِيَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا٤٦ [النازعات: ۴۶]»، ﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَ مَا يُوعَدُونَ لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا سَاعَةٗ مِّن نَّهَارِۢۚ بَلَٰغٞۚ فَهَلۡ يُهۡلَكُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ [الأحقاف: ۳۵] صدق‌ الله العظیم‌.

سوره‌ محمد

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۳۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ از آن‌ رو «محمد» نام‌ گرفت‌ که‌ در آیه‌ دوم‌ از آن بیان‌ فروفرستادن‌ قرآن‌ بر حضرت‌ محمد ص آمده‌ است‌ و به‌ سبب‌ این‌ که‌ احکام‌ جنگ‌ با کفار نیز در این‌ سوره‌ بیان‌ شده‌ است‌، به ‌نام‌ سوره‌ «قتال‌» نیز نامیده ‌می‌شود.

خاطرنشان‌ می‌شود که‌ رسول‌ اکرم‌ ص جز در چهار جا از قرآن‌ کریم‌ به‌ اسم‌ نامیده‌ نشده‌اند:

۱- در سوره‌: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ [عمران:۱۴۴].

۲- در سوره‌: ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ [احزاب:۴۰].

۳- در این‌ سوره: ﴿وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ [محمد:۲].

۴- در سوره‌: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ [فتح:۲٩]. اما در غیر این‌ چهار مورد، از ایشان‌ در قرآن‌ به‌ وصف‌ «رسول‌» یا «نبی‌» یاد شده‌ است‌.

در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از ابن‌ عمر ب روایت‌ شده‌ است‌ که ‌فرمود: «رسول‌ اکرم‌ ص در نماز مغرب‌ سوره‌ محمد را می‌خواندند».

﴿ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ أَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ١

«کسانی‌که‌ کافر شدند» به‌ خداوند أ و آیات‌ وی‌ «و مردمان‌ را از راه‌ خدا بازداشتند» مراد کفار قریش‌اند که‌ به‌ خدای‌ ‌ کفر ورزیده‌ و خود و دیگران‌ را از راه‌ اسلام‌ باز می‌داشتند. ولی‌ حکم‌ آیه‌ کریمه‌ عام‌ است‌ و شامل‌ تمام‌ کافران ‌بازدارنده‌ از راه‌ خدا أ می‌شود. آری‌! اینان‌ «خدا اعمال‌شان‌ را تباه‌ کرد» یعنی: اعمال‌ نیک‌شان‌ را هدر، بی‌ثمر و نابود کرد و کار را در کفرشان‌ بر آنان‌ آشفته‌ و بی‌بنیاد گردانید. مراد از «اضلال‌»: ابطال‌ خود عمل‌ و اثر آن‌ است‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ کافر نه‌ از عمل‌ خود سراغی‌ می‌یابد و نه‌ از کسی‌ که‌ در برابر آن‌ به‌ وی‌ پاداش ‌دهد. بنابراین‌، خداوند أ اعمال‌ نیک‌ و مکارم‌ اخلاقی‌ای‌ ـ مانند صله‌ رحم‌، آزاد ساختن‌ اسیران‌ و گرامی‌ داشتن‌ میهمان‌ ـ را که‌ کفار در کفر خویش‌ انجام‌ می‌دهند؛ ابطال‌ نموده‌ و هدر می‌گرداند زیرا اعمال‌ نیک‌ انسان‌ همراه‌ با کفر و بازداشتن‌ دیگران‌ از راه‌ خدا أ، مورد پذیرش‌ قرار نمی‌گیرند.

ابن‌ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن‌ عباس‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: مراد از ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ مردم‌ مکه‌اند و این‌ آیه‌ درباره ‌آنان‌ نازل‌ شد و مراد از: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ (آیه‌ بعد) انصار مدینه‌اند.

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُواْ بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٖ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡ كَفَّرَ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡ وَأَصۡلَحَ بَالَهُمۡ٢

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند و به‌ آنچه‌ بر محمد فروفرستاده ‌شده‌، باور داشته‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ دل‌ها و نهادهایشان‌ ایمان‌ آورده‌ و اعضا و اندام‌ها و ظاهر و باطن‌شان‌ منقاد شرع‌ خداوند أ شده‌ «که‌ آن‌ خود حق‌ و از جانب‌ پروردگارشان‌ است‌» بعنی: ایمان‌ آورده‌اند که‌ قرآن‌ حق‌ و کلام‌ خداوند أ است‌؛ «خدا نیز از آنان‌ گناهانشان‌ را» که‌ در گذشته‌ مرتکب‌ آن‌ شده‌ بودند «زدود» و به‌ سبب‌ ایمان‌ و اعمال‌ صالح‌شان‌، آن‌ گناهان‌ را بر آنان‌ آمرزید «و حال‌شان‌ را» یعنی: کار و بارشان‌ را در امر دین‌ و دنیا «به‌ صلاح‌ آورد» زیرا به‌ آنان ‌در امور دین‌ توفیق‌ و در امور دنیا نصرت‌ و تأیید عنایت‌ کرد، ایشان‌ را از گناهان ‌حفظ و به‌ سوی‌ اعمال‌ خیر ارشاد و رهنمائی‌ نمود و نیت‌هایشان‌ را در آن‌ اصلاح ‌کرد. خدای‌ سبحان‌ در این‌ آیه‌ مخصوصا از ایمان‌ به‌ آنچه‌ که‌ بر محمد ص نازل‌ شده‌ است‌، یادآوری‌ کرد، با آن‌که‌ این‌ ایمان‌ نیز در تحت‌ ذکر مطلق‌ ایمان: (والذین‌ آمنوا) که‌ قبلا ذکر شد، داخل‌ است‌؛ به‌ جهت‌ تنبیه‌ و توجه‌ دادن‌ به‌ شرف ‌و برتری‌ جایگاه‌ قرآن‌ کریم‌ و حضرت‌ محمد ص و تأکید بر این‌ حقیقت‌ که‌ بعد از بعثت‌ آن‌ حضرت‌ ص، ایمان‌ آوردن‌ به‌ ایشان‌ شرط صحت‌ و درستی‌ ایمان ‌شخص‌ است‌.

چنان‌که‌ در آیه‌ قبل‌ ذکر شد، این‌ آیه‌ درباره‌ انصار مدینه‌ نازل‌ شد. به‌ روایتی ‌دیگر: این‌ آیه‌ درباره‌ مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌ نازل‌ شد.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡبَٰطِلَ وَأَنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّبَعُواْ ٱلۡحَقَّ مِن رَّبِّهِمۡۚ كَذَٰلِكَ يَضۡرِبُ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ أَمۡثَٰلَهُمۡ٣

«این‌» نابود ساختن‌ اعمال‌ نیک‌ کافران‌ و زدودن‌ گناهان‌ و به‌ صلاح‌ آوردن ‌حال‌ مؤمنان‌؛ «بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ کافران‌ از باطل‌ پیروی‌ کردند و مؤمنان‌ از همان‌ حق‌ـ که‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ است‌ ـ پیروی‌ کردند» آری‌! نابود ساختن‌ اعمال ‌کافران‌؛ به‌ سبب‌ پیروی‌ آن‌ها از باطل‌، مانند شرک‌ آوردن‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ و ارتکاب‌ معاصی‌ است‌ و زدودن‌ و دور ساختن‌ گناهان‌ مؤمنان‌ و به‌ صلاح‌ آوردن‌ حال‌ و روز آنان‌؛ به‌ سبب‌ پیروی‌ ایشان‌ از حقی‌ است‌ که‌ خداوند أ مردم‌ را به‌پیروی‌ از آن‌ فرمان‌ داده‌ است‌ «این‌گونه‌» یعنی: به‌ مانند این‌ بیان‌ روشن‌ و این‌ مثل ‌زدن‌ واضح‌؛ «خدا برای‌ مردم‌ مثل‌هایشان‌ را می‌زند» یعنی: احوال‌ هردو گروه‌ مؤمن‌ و کافر را که‌ در شگفت‌انگیز بودن‌ خود مانند مثل‌ است‌ بیان‌ می‌کند پس‌ حال‌ مؤمنان‌ مثلی‌ برای‌ کامیابی‌ و حال‌ کفار مثلی‌ برای‌ نکبت‌ و ناکامی‌ است‌.

﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرۡبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثۡخَنتُمُوهُمۡ فَشُدُّواْ ٱلۡوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّۢا بَعۡدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّىٰ تَضَعَ ٱلۡحَرۡبُ أَوۡزَارَهَاۚ ذَٰلِكَۖ وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَاْ بَعۡضَكُم بِبَعۡضٖۗ وَٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ٤

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ جهاد با کفار محارب‌، یعنی‌ کسانی‌ از مشرکان‌ و اهل‌ کتاب ‌که‌ با مسلمانان‌ عهد و پیمانی‌ ندارند، دستور داده‌ و می‌فرماید: «پس‌ چون‌ با کافران‌ مصاف‌ کردید، گردن‌هایشان‌ را بزنید» یعنی: گردن‌هایشان‌ را بزنید به‌ زدنی ‌سخت‌، به‌ سبب‌ حال‌ و اعمال‌شان‌ که‌ بیانش‌ گذشت‌. گردن‌ به‌ یادآوری‌ مخصوص‌شد زیرا قتل‌ اکثرا با قطع‌ گردن‌ انجام‌ می‌شود و نیز بریدن‌ و درو کردن‌ عضوی‌ که‌ رأس‌ بدن‌ و بالاترین‌ و نیکوترین‌ اعضای‌ آن‌ است‌، دلیل‌ و نشانه‌ برانگیختن‌ مؤمنان ‌بر تصمیم‌ قاطع‌ به‌ جهاد علیه‌ کفار و عدم‌ سازش‌ و نرمش‌ با دشمن‌ کافر حربی‌ است ‌«تا چون‌ در آنان‌ خونریزی‌ بسیار کردید» یعنی: چون‌ در آنان‌ قتل‌ و قتال‌ بسیار کردید و نیروی‌ ضربه‌ آنان‌ را نابود و متلاشی‌ ساختید، به‌ گونه‌ای‌ که‌ آنان‌ همانند کسی‌ که‌ در خون‌ و خاک‌ خفته‌ است‌، از تاب‌ و توان‌ افتادند؛ «آن‌گاه‌ استوار در بند کشید» آنان‌ را تا نگریزند. یعنی: اسیرشان‌ گردانید و بر آنان‌ بندهای‌ محکم‌ واستوار بگذارید «و پس‌ از آن‌، به‌ منت‌ رها کردن‌ یا فدیه‌ گرفتن‌» یعنی: بعد از آن‌که ‌اسیرشان‌ کردید، یا بر آنان‌ احسان‌ و منت‌ می‌گذارید و رهای‌شان‌ می‌کنید، یا این‌که از آنان‌ در عوض‌ آزادیشان‌ مالی‌ می‌گیرید و پس‌ از آن‌ رهای‌شان‌ می‌کنید. من: رها کردن‌ بدون‌ عوض‌ است‌ و فداء: مالی‌ است‌ که‌ اسیر خود را با آن‌ بازخرید کرده‌ و از اسارت‌ می‌رهاند. در اینجا از کشتن‌ بدان‌ جهت‌ یاد نشد که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ذکر آن‌ در ابتدای‌ آیه‌ اکتفا نمود. «تا آن‌که‌ جنگ‌ بارهای‌ خود را فرو گذارد» یعنی: تا آن‌که‌ جنگجویان‌ سلاح‌های‌ خود را بر زمین‌ گذارند و دیگر با کفار جنگی‌ در میان ‌نباشد. یا معنی‌ این‌ است: تا آن‌که‌ دشمنان‌ محارب‌، سلاح‌هایشان‌ را با شکست‌ یا متارکه‌ بر زمین‌ گذارند. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ آیه‌ کریمه‌ محکم‌ است‌ و منسوخ ‌نیست‌ و امام‌ مسلمین‌ قبل‌ از برپا ساختن‌ کشته‌گان‌ بسیار از کفار، فقط ملزم‌ به‌ جنگ ‌و کشتن‌ است‌ اما بعد از آن‌، او مخیر است‌ میان‌ این ‌که‌ بکشد یا به‌ اسارت‌ گیرد و بعد از اسیر گرفتن‌ نیز مخیر است‌ میان‌ این‌که‌ به‌ اسرا احسان‌ کرده‌ و بدون‌ عوض ‌آزادشان‌ کند، یا این‌که‌ از آنان‌ فدیه‌ (عوض‌) بستاند اما کشتن‌ یا برده‌ ساختن‌ اسیر نیز به‌ اقتضای‌ مصلحت‌ جایز است‌. بنابراین‌، گرفتن‌ فدیه‌ (عوض‌ مالی‌) و اسارتی ‌مطرح‌ نیست‌ مگر بعد از نابود ساختن‌ نیروی‌ رزمی‌ دشمن‌ از راه‌ کشتن‌ بسیار و وارد ساختن‌ ضربه‌ کاری‌ و شکننده‌ بر آن‌، به‌ دلیل‌ این‌ فرموده‌ خداوند متعال: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ [الأنفال: ۶٧]. «بر هیچ‌ پیامبری‌ سزاوار نیست‌ که‌ برایش‌ اسیرانی‌ باشد تا آن‌که‌ در زمین‌ به‌ طور کامل‌ از آنان‌ کشتار کند».

پس‌ با استناد به‌ آیات‌ قرآن‌ و سنت‌ نبوی‌ که‌ حکم‌ برده‌ ساختن‌ اسیر از آن‌ گرفته‌ شده‌ است‌؛ امام‌ (حاکم‌) مسلمین‌ در مورد اسیران‌ جنگی‌ کفار حربی‌، میان‌ چهار امر ذیل‌ مخیر می‌باشد:

۱- کشتن‌.

۲- برده‌ ساختن‌.

۳- احسان‌ نمودن‌ بر آنان‌ و آزاد کردن‌ بدون‌ عوض‌.

۴- فدیه‌ گرفتن‌.

گفتنی‌ است‌ که‌ در هر چهار مورد نیز، احادیثی‌ وجود دارد که‌ نشان‌ می‌دهد؛ رسول‌ اکرم‌ ص بر حسب‌ اقتضای‌ حال‌ و ایجاب‌ مصلحت‌ به‌ یکی‌ از این‌ چهار امرعمل‌ کرده‌اند. مثلا از نمونه‌های‌ کشتن‌ اسراء: کشتن‌ عقبه ‌بن ‌ابی ‌معیط و نضربن‌حارث‌ از سوی‌ آن‌ حضرت‌ ص بعد از اسارت‌ آن‌ها در روز بدر بود. از نمونه‌های‌ برده‌ ساختن‌ بعد از اسارت‌ این‌ بود که: آن‌ حضرت‌ ص بعضی‌ از قبایل ‌عرب‌، مانند قبیله‌ هوازن‌ و بنی‌مصطلق‌ را برده‌ گرفتند. ابوبکر و عمر ب نیز بنی‌ناجیه‌ از قریش‌ را به‌ بردگی‌ گرفتند و دیگر اصحاب‌ رسول‌ اکرم‌ ص نیز در جریان‌ فتوحات‌ اسلامی‌ در سرزمین‌های‌ فارس‌ و روم‌، تعدادی‌ از اسرا را به‌بردگی‌ گرفتند.

«این‌ است‌ حکم‌» الهی‌ در مورد کفار «و اگر خدا می‌خواست‌، از آنان‌ انتقام ‌می‌کشید» با نابود ساختن‌ و عذاب‌ نمودن‌شان‌ به‌ انواع‌ عذاب‌های‌ دیگر؛ مانند زلزله‌، طوفان‌ و فروبردن‌ در زمین‌... بی‌آن‌که‌ جنگی‌ از سوی‌ شما مؤمنان‌ در کار باشد «ولی‌» شما را به‌ جنگیدن‌ با آنان‌ فرمان‌ داد «تا بعضی‌ از شما را به‌ بعضی‌ دیگر بیازماید» یعنی: تا مؤمنان‌ را با کافران‌ بیازماید و مجاهدان‌ راهش‌ و صابران‌ بر آزمایش‌ و ابتلایش‌ را در عینیت‌ امر معلوم‌ داشته‌ پاداش‌ ایشان‌ را به‌ تمام‌ و کمال ‌بدهد و کفار را به‌ دست‌شان‌ عذاب‌ کند «و کسانی‌که‌ در راه‌ خدا کشته‌ شده‌اند، هرگز خدا اعمالشان‌ را تباه‌ نخواهد کرد» یعنی: خدای‌ سبحان‌ هرگز پاداش‌ کشته ‌شدگان‌ در راه‌ خویش‌ را ضایع‌ نخواهد کرد و اعمال‌شان‌ را رشد خواهد داد تا بدانجا که‌ عمل‌ کسانی‌ از آنان‌ در طول‌ حیات‌ برزخی‌شان‌ نیز پیوسته‌ به‌ حساب‌شان‌ جاری‌ است‌.

ابن‌ابی‌ حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از قتاده‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: «به ‌ما خبر رسیده‌ است‌ که‌ عبارت: ﴿وَٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ [محمد: ۴] در روز احد درحالی ‌نازل‌ شد که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در شکاف‌ میان‌ دو کوه‌ قرار داشتند و بسیاری‌ از مسلمانان‌ شهید یا زخمی‌ شده‌ بودند...».

﴿سَيَهۡدِيهِمۡ وَيُصۡلِحُ بَالَهُمۡ٥

«به‌ زودی‌ ایشان‌ را» یعنی: شهدا را «راه‌ خواهد نمود» خداوند أ به‌ سوی‌ راه‌ بهشت‌ «و بال‌ آن‌ها را نیکو خواهد گردانید» بال: یعنی‌ کاروبار و حال‌شان‌ را.

﴿وَيُدۡخِلُهُمُ ٱلۡجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمۡ٦

«و ایشان‌ را در بهشتی‌ که‌ برایشان‌ وصف‌ کرده‌» یعنی: آن‌ را به‌ ایشان‌ شناسانده‌ است‌ «در خواهد آورد» و شناخت‌شان‌ از بهشت‌ تا بدانجاست‌ که‌ بی‌ هیچ‌ راهنمایی‌ای ‌نسبت‌ به‌ آن‌ آشنایی‌ کامل‌ دارند به‌ طوری‌ که‌ چون‌ وارد بهشت‌ می‌شوند، یکراست‌ به‌ سوی‌ منازل‌ خویش‌ می‌روند بی‌آن‌که‌ به‌ راهنمایی‌ نیاز داشته‌ باشند، گویی‌ از همان‌گاه‌ که‌ آفریده‌ شده‌ بودند، ساکن‌ بهشت‌ بوده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ به‌روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ إن أحدهم‌ بمنزله‌ في ‌الجنة‌ أهدي‌ منه‌ بمنزله‌ الذي‌ كان‌ في ‌الدنيا». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ اوست‌، شخص‌ بهشتی‌، به‌ منزل‌ خود در بهشت‌ راهیاب‌تر است‌ نسبت‌ به ‌منزلی‌ که‌ در دنیا داشته‌ است‌». به ‌قولی‌ معنای‌ ﴿عَرَّفَهَا لَهُمۡ این‌ است: خداوند أ بهشت‌ را برای‌ بهشتیان‌ به‌ خوشبوترین‌ عطرها و خوشبویی‌ها معطر و خوشبو گردانیده‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ٧

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! اگر خدا را یاری‌ دهید» یعنی: اگر دین‌ خدا أ را یاری‌ دهید؛ «شما را یاری‌ می‌دهد» بر کفار و به‌ شما فتح‌ و نصرت‌ عنایت‌ می‌کند «و گامهایتان‌ را استوار می‌دارد» در جنگ‌ و عرصه‌های‌ کارزار. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: گامهایتان‌ را بر صراط استوار می‌دارد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ بلغ‌ ذا سلطان‌ حاجة‌ من‌ لا يستطيع‌ ابلاغها، ثبت‌ الله‌ تعالي‌ قدميه‌ علي‌ الصراط يوم ‌القيامة: هرکس‌ که‌ حاجت‌ کسی‌ را به‌ صاحب‌ سلطه‌ و قدرتی‌ برساند که‌ خود نمی‌تواند آن‌ را به‌ آن‌ سلطان‌ برساند، خداوند متعال‌ در روز قیامت‌ گامهای‌ وی‌ رابر صراط استوار می‌دارد».

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَتَعۡسٗا لَّهُمۡ وَأَضَلَّ أَعۡمَٰلَهُمۡ٨

«و کسانی‌که‌ کافر شدند، نگونساری‌ بر آنان‌ باد» فتعسا لهم: ناکامی‌ بر آنان‌ باد و بدا به‌ حالشان‌ «و خدا اعمالشان‌ را تباه‌ کرد» یعنی: اعمالشان‌ به‌ خیر مورد نظر در آخرت‌ نرسید و حق‌ تعالی‌ در دنیا نیز آنان‌ را به‌ هدف‌ و مقصودشان‌ از آن‌ اعمال ‌نایل‌ نگردانید.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٩

«این‌» تباهی‌، ناکامی‌ و سیه‌روزی‌شان‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان‌ آنچه‌ را که‌ خدا فرود آورده‌ است‌» بر رسول‌ خویش‌ از قرآن‌ «خوش‌ نداشتند، پس‌» خداوند أ به‌ سبب‌ آن‌ «اعمالشان‌ را تباه‌ کرد» مراد؛ آن‌ اعمالی‌ است‌ که‌ کفار در امور خیر انجام‌ می‌دادند زیرا عمل‌ خیر کافر، قبل‌ از آن‌ که‌ مسلمان‌ شود پذیرفته ‌نمی‌شود.

﴿۞أَفَلَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ دَمَّرَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡۖ وَلِلۡكَٰفِرِينَ أَمۡثَٰلُهَا١٠

«آیا در زمین‌ سیر نکرده‌اند» یعنی: آیا این‌ کافران‌ در سرزمین‌های‌ عاد، ثمود، قوم‌ لوط و غیر آنان‌ گردش‌ نکرده‌اند «تا بنگرند که‌ فرجام‌ کسانی‌که‌ پیش‌ از آنان ‌بودند» از کافران‌ «به‌ کجا انجامیده‌ است‌؟» زیرا آثار و نشانه‌های‌ عذاب‌ هنوز هم ‌در دیارشان‌ باقی‌ است‌؟ «خدا زیر و زبرشان‌ کرد» یعنی: دیارشان‌ را بر آنان‌ ویران ‌کرد، یا آنان‌ را نابود و ریشه‌کن‌ کرد. تعبیر: ﴿دَمَّرَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡۖ بلیغ‌تر از تعبیر: «دمرهم‌ الله‌» است‌ زیرا این‌ تعبیر، بر نابود ساختن‌ مطلق‌ آنان‌ دلالت‌ می‌کند «و سرنوشت‌ کافران‌ همانند آن‌ است‌» یعنی: این‌ گروه‌ کفار نیز عاقبت‌ و سرانجامی ‌همانند با پیشینیانشان‌ از امت‌های‌ کافر خواهند داشت‌ و نیز سرنوشت‌ تمام‌ امت‌های‌ کافر این‌چنین‌ است‌.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ١١

«این‌» نصرت ‌دادن‌ مؤمنان‌ و فرجام‌ نامیمون‌ برای‌ کفار «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که ‌خدا مولای‌ مؤمنان‌ است‌» یعنی: او یار و کارساز آنان‌ است‌ «ولی‌ کافران‌ مولایی ‌ندارند» یعنی: آنان‌ یار و مددکاری‌ ندارند که‌ از آنان‌ دفاع‌ کند، بدین‌ جهت‌، فرود آمدن‌ عقوبت‌ الهی‌ بر آنان‌ قطعی‌ است‌.

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ در روز احد نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در شکاف‌ میان‌ دو کوه‌ قرار داشتند و مشرکان‌ فریاد زدند: روزی ‌در برابر روزی‌! ما بت‌ «عزی‌» را داریم‌ و شما عزایی‌ ندارید! رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «در پاسخ‌ آن‌ها بگویید: الله‌ مولانا، ولا مولی‌ لکم: الله أ مولای‌ ماست ‌و شما مولایی‌ ندارید».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُدۡخِلُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأۡكُلُونَ كَمَا تَأۡكُلُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ وَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡ١٢

«خدا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، در باغستان‌هایی‌ وارد می‌کند که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها جاری‌ است‌» به‌ پاداش‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح ‌ایشان‌. تفسیر نظیر این‌ آیه‌ تا کنون‌ در چندین ‌جا از این‌ تفسیر شریف‌ گذشته‌ است‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ بدین‌ سبب‌ در بسیاری‌ از آیات‌ به‌ ذکر (جویباران‌) در توصیف‌ بهشت‌ اکتفا می‌کند، که‌ در هر جا جویباران‌ باشد، در آنجا اشجار است‌ و در هر جا اشجار باشد، در آنجا میوه‌ است‌. آری‌! آب‌ سبب ‌زندگی‌ عالم‌ است‌ و آتش‌ سبب‌ نابودی‌ آن‌...». آن‌گاه‌ به‌ بیان‌ حال‌ و مال‌ کفار پرداخته‌ می‌فرماید: «و حال‌ آن‌که‌ کسانی‌که‌ کافر شده‌اند، بهره‌ بر می‌گیرند و چنان‌که ‌چهارپایان‌ می‌خورند، می‌خورند» یعنی: کافران‌ فقط از متاع‌ و بهره‌ دنیا بهره‌ برگرفته ‌و از آن‌ برخوردار می‌شوند، گویی‌ آنان‌ چهارپایانی‌اند که‌ جز شکم‌ و شهوت ‌جنسی‌ خود، هدف‌ و همت‌ دیگری‌ نداشته‌، از فرجام‌ کار غافل‌ و به‌ سرگرمی‌های‌ دنیا سرخوش‌ و سرمست‌ می‌باشند «ولی‌ جایگاه‌ آن‌ها آتش‌ است‌» که‌ در آن‌ فرود آورده‌ شده‌ و مستقر و مقیم‌ ساخته‌ می‌شوند.

﴿وَكَأَيِّن مِّن قَرۡيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةٗ مِّن قَرۡيَتِكَ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَتۡكَ أَهۡلَكۡنَٰهُمۡ فَلَا نَاصِرَ لَهُمۡ١٣

«و بسا شهرها که‌ نیرومندتر از آن‌ شهری‌ بود که‌ تو را بیرون‌ راند و ما هلاک‌شان ‌کردیم‌» یعنی: ای‌ محمد ص! بسیاری‌ از اهالی‌ شهرها و أمت‌های‌ پیشین‌، از امکانات‌ و نفوذی‌ بیشتر از نیرو و امکانات‌ مردم‌ مکه‌ برخوردار بودند ـ همان‌ مردمی‌ که‌ تو را از مکه‌ بیرون‌ راندند ـ اما با وصف‌ آن‌ همه‌ نیرومندی‌ و شکوه‌، نابودشان‌ کردیم‌ «پس‌ هیچ‌ نصرت‌ دهنده‌ای‌ نداشتند» بنابراین‌، کفار قریش‌ که‌ از آنان‌ ضعیف‌تر هستند، سزاوارتر به‌ آنند که‌ هیچ‌ یاوری‌ نداشته‌ باشند پس‌ بدانند که ‌اگر به‌ سبب‌ وجود پیامبر رحمت ص، عذاب‌ دنیا از آنان‌ برداشته‌ شود؛ این‌ عذاب ‌حتما در آخرت‌ گریبانگیر آنان‌ خواهد شد.

ابویعلی‌ و ابی‌ابی‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن‌ عباس‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در سفر هجرت‌شان‌، به‌ سوی‌ غار ثور حرکت‌ کردند، به‌ جانب‌ مکه‌ نگاهی‌ افگنده‌ و فرمودند: تو دوست‌داشته‌ترین ‌سرزمین‌های‌ خداوند أ نزد من‌ هستی‌ و اگر شهروندانت‌ مرا بیرون‌ نمی‌کردند، من ‌از میان‌ تو بیرون‌ نمی‌آمدم‌. پس‌ خداوند ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد.

﴿أَفَمَن كَانَ عَلَىٰ بَيِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ كَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم١٤

«آیا کسی‌ که‌ بر حجتی‌ از جانب‌ پروردگار خویش‌ است‌، مانند کسی‌ است‌ که‌ بدی ‌کردارش‌ برای‌ او زیبا جلوه‌ داده‌ شده‌ و هوس‌های‌ خود را پیروی‌ کرده‌اند؟» یعنی: کسانی‌که‌ بر یقین‌ و باور روشنی‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ هستند، با کسانی‌که‌ بدعملی‌شان‌ در نظرشان‌ آراسته‌ جلوه‌ داده‌ شده‌، برابر نیستند. این‌ اعمال‌ بدشان ‌عبارت‌ است‌ از: شرک ‌آوردن‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ و عمل‌ به‌ نافرمانی‌های‌ وی‌. پس ‌کسانی‌که‌ بر حجتی‌ از جانب‌ پروردگار خویش‌ قرار دارند، همانند کسانی‌ نیستند که‌ در پرستش‌ بتان‌ از هوی‌ و هوس‌های‌ خود پیروی‌ کرده‌ و در انواع‌ گمراهی‌ها فرورفته‌اند، بی‌آن‌که‌ حتی‌ شبهه‌ شک‌ برانگیزی‌ در امر حقانیت‌ دین‌ خدا أ داشته ‌باشند، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ در این‌ موضع‌ غیر اصولی‌شان‌ از حجت‌ روشنی ‌برخوردار باشند. لذا در میان‌ مؤمنان‌ و کفار به‌ هیچ‌ وجه‌ همانندی‌ای‌ نیست‌.

﴿مَّثَلُ ٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي وُعِدَ ٱلۡمُتَّقُونَۖ فِيهَآ أَنۡهَٰرٞ مِّن مَّآءٍ غَيۡرِ ءَاسِنٖ وَأَنۡهَٰرٞ مِّن لَّبَنٖ لَّمۡ يَتَغَيَّرۡ طَعۡمُهُۥ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ خَمۡرٖ لَّذَّةٖ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنۡهَٰرٞ مِّنۡ عَسَلٖ مُّصَفّٗىۖ وَلَهُمۡ فِيهَا مِن كُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَمَغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡۖ كَمَنۡ هُوَ خَٰلِدٞ فِي ٱلنَّارِ وَسُقُواْ مَآءً حَمِيمٗا فَقَطَّعَ أَمۡعَآءَهُمۡ١٥

«مثل‌ بهشتی‌ که‌ به‌ پرهیزگاران‌ وعده‌ داده‌ شده‌» یعنی: وصف‌ شگفت‌آور و شأن‌ شگرف‌ بهشت‌، مانند باغی‌ است‌ که: «در آن‌ نهرهایی‌ است‌ از آبی‌ که‌ به‌ دیرماندگی‌ متغیر نشده‌» آسن: آبی‌ است‌ که‌ رنگ‌ و بو و طعمش‌ تغییر کرده‌ باشد و مانند آن ‌است‌ آجن‌ «و در آن‌ جوی‌هایی‌ است‌ از شیری‌ که‌ مزه‌اش‌ برنگشته‌» یعنی: ترش ‌نکرده‌ است‌ چنان‌ که‌ مزه‌ شیرهای‌ دنیا تغییر می‌کند و به‌ ترشی‌ می‌گراید بلکه‌ آن ‌شیر در نهایت‌ سپیدی‌ و شیرینی‌ و پر از چربی‌ و لذت‌ است‌ «و در آن‌ رودهایی‌ است ‌از شرابی‌ که‌ برای‌ نوشندگان‌ لذت‌ بخش‌» و خوش‌ طعم‌ و گوارا «است‌» که‌ آن‌ را ناخوش‌ نمی‌دارند زیرا شراب‌ بهشتی‌ مانند شراب‌ دنیا نیست‌ که‌ عقل‌ها را ربوده ‌مستی‌ بیاورد و سردرد به‌ همراه‌ داشته‌ باشد «و در آن‌ جویبارهایی‌ از عسل‌ ناب‌است‌» یعنی: عسلی‌ که‌ از آمیزش‌ موم‌، خاشاک‌، درد، تیرگی‌ و ناخالصی‌، پالوده‌ و صاف‌ است‌. دلیل‌ این‌که‌ خداوند متعال‌ از این‌ چهار نوع‌ جویبار یاد کرد، این‌ است‌ که: این‌ انواع‌ چهارگانه‌؛ ضرورت‌، نیاز، عیش‌ و عشرت‌ و درمان‌ را باهم‌ جمع‌ کرده‌اند زیرا آب‌ ضرورت‌ است‌، شیر مورد نیاز است‌، شراب‌ سبب‌ عیش‌ و عشرت‌ است‌ و عسل‌ درمان‌ بخش‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «در بهشت‌ دریای‌ شیر است‌ و دریای‌ آب‌ و دریای‌ عسل‌ و دریای‌ شراب‌؛ سپس‌ جویباران‌ از این ‌دریاها منشعب‌ می‌شوند».

«و برای‌شان‌ در آنجا از همه‌ گونه‌ میوه‌ فراهم‌ است‌» یعنی: از هر صنف‌ و نوعی‌ از اصناف‌ و انواع‌ میوه‌ها که‌ خواسته‌ باشند «و» از همه‌ بالاتر «آمرزشی‌ از جانب‌ پروردگار آن‌هاست‌» برای‌ گناهانشان‌. پس‌ این‌ است‌ وصف‌ بهشت‌ و اهل‌ آن‌ لذا کسی‌ که‌ در چنین‌ باغ‌ آراسته‌ و با صفایی‌ قرار دارد؛ «آیا همانند کسی‌ است‌ که‌ جاودانه‌ در آتش‌ دوزخ‌ است‌؟» تقدیر سخن‌ چنین‌ می‌شود: آیا کسی‌ که‌ به‌ طور جاودانه‌ و به‌ این‌ وصف‌ دلربا در نعمت‌های بهشت‌ قرار دارد، مانند کسی‌ است‌ که ‌جاودانه‌ در آتش‌ است‌؟ هرگز! مسلم‌ است‌ که‌ بهشتیان‌ فرورفته‌ در ناز و نعمت‌ ومیوه‌ها و جویباران‌، با دوزخیانی‌ که‌ در آب‌ جوشان‌ و عذاب‌ دردناک‌ دست‌ و پا می‌زنند، همانند نیستند «و آبی‌ جوشان‌ نوشانده‌ می‌شود» حمیم: آب‌ سخت‌ سوزانی ‌است‌ که‌ در حال‌ غلیان‌ و جوشش‌ قرار دارد «تا روده‌هایشان‌ را پاره‌پاره‌ کند» از فرط حرارت‌ و داغی‌ خویش‌؟ هرگز این‌ دو گروه‌ باهم‌ برابر نیستند. پناه‌ برخدای‌ ‌ از این‌ حال‌ و روز بد.

﴿وَمِنۡهُم مَّن يَسۡتَمِعُ إِلَيۡكَ حَتَّىٰٓ إِذَا خَرَجُواْ مِنۡ عِندِكَ قَالُواْ لِلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مَاذَا قَالَ ءَانِفًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡ١٦

«و از میان‌شان‌ کسانی‌ هستند که‌ به‌ تو گوش‌ می‌سپارند» یعنی: از این‌ گروه‌ کفاری ‌که‌ همانند چهارپایان‌ می‌خورند و از لذت‌های‌ دنیا بهره‌برداری‌ می‌کنند، کسانی ‌هستند که‌ ظاهرا به‌ تو گوش‌ می‌سپارند ـ و آنان‌ منافقانند «ولی‌ چون‌ از نزد تو بیرون ‌می‌روند به‌ کسانی‌که‌ علم‌ داده‌ شده‌اند» یعنی: به‌ علما و دانشمندان‌ اصحاب‌ «می‌گویند» یعنی: از ایشان‌ سؤال‌ می‌کنند و می‌گویند: «هم‌ اکنون‌ چه‌ گفت‌؟» یعنی: هم‌اکنون‌ که‌ در مجلس‌ سخنرانی‌ بودیم‌، رسول‌ اکرم‌ ص چه‌ گفت‌؟ آری‌! منافقان‌ در پای‌ منبر وعظ و مجلس‌ سخنرانی‌ تو حاضر می‌شوند اما چون‌ از محضرت‌ بیرون‌ می‌روند، به‌ شیوه‌ استهزا و تمسخر چنین‌ می‌گویند. پس‌ معنای ‌سخن‌شان‌ این‌ است‌ که: ما به‌ سخن‌ پیامبر هیچ‌ التفات‌ و توجهی‌ نداشته‌ایم‌ «این‌گروه‌» منافقان‌ «کسانی‌ هستند که‌ خداوند بر دل‌هایشان‌ مهر نهاده‌ است‌» پس‌ ایمان ‌نیاورده‌ و دلهایشان‌ به‌ سوی‌ چیزی‌ از خیر روی‌ نمی‌آورد «و از هواهایشان‌ پیروی ‌کرده‌اند» در کفر و عناد و نفاق‌ پس‌ نه‌ فهم‌ صحیحی‌ دارند و نه‌ قصد صحیحی‌.

ابن‌جریج‌ و مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ کرده‌اند که: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره ‌منافقان‌ نازل‌ شد. گفتنی‌ است‌؛ از جمله‌ اصحابی‌ که‌ از سوی‌ منافقان‌ با تمسخر مورد سؤال‌ قرار گرفتند؛ عبدالله بن ‌مسعود و عبدالله بن‌ عباس ش بودند. شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «از اینجا تا آخر سوره‌ در باب‌ تهدید مردم‌ ضعیف‌ الایمان‌ نازل ‌شد».

﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى وَءَاتَىٰهُمۡ تَقۡوَىٰهُمۡ١٧

«ولی‌ کسانی‌که‌ راهیاب‌ شدند» به‌ سوی‌ راه‌ خیر لذا به‌ خدای‌ ‌ ایمان آورده‌ و به‌ فرمآن‌هایش‌ عمل‌ کردند، او با بخشیدن‌ توفیق‌؛ «آنان‌ را هدایت‌ افزود» یا معنی‌ این‌ است: رویگردانی‌ منافقان‌ و استهزای‌ آنان‌، بر هدایت‌، ثبات‌، ایمان‌، علم‌ و بصیرت‌ این‌ راه‌یافتگان‌ افزود «و بدی‌شان‌ تقوای‌شان‌ را عطا کرد» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ ایشان‌ تقوی‌ را الهام‌ کرد و بر آن‌ یاری‌شان‌ نمود، با توفیق‌ بخشیدنشان ‌بر انجام‌ عملی‌ که‌ مورد پسند وی‌ است‌.

﴿فَهَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِيَهُم بَغۡتَةٗۖ فَقَدۡ جَآءَ أَشۡرَاطُهَاۚ فَأَنَّىٰ لَهُمۡ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ ذِكۡرَىٰهُمۡ١٨

«آیا جز این‌ انتظار می‌برند که‌ ساعت‌» یعنی: قیامت‌ «بناگاه‌» و غافلگیرانه‌ «بر آنان‌ فرارسد؟ پس‌ هرآینه‌ علامات‌» و نشانه‌های‌ نزدیکی‌ «آن‌ اینک‌ پدید آمده‌ است‌» زیرا اهل‌ کتاب‌ در کتاب‌های خود خوانده‌ بودند که‌ حضرت‌ محمد ص آخرین‌ انبیا اند بنابراین‌، بعثت‌ آن‌ حضرت‌ ص خود از نشانه‌های‌ قیامت‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ و غیر آنان‌ از انس ‌س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «بعثت‌ أنا والساعة كهاتين‌، وأشار بالوسطي‌ والسبابة». «من‌ در حالی‌ به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ شدم‌ که‌ قیامت‌ این‌ چنین‌ (نزدیک) است‌ ـ و به‌ دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطای‌ خود اشاره‌ کردند». «پس‌ آن‌گاه‌ که‌ رستاخیز بر آنان‌ در رسد، دیگر کجا جای‌ اندرزشان‌ است‌» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ قیامت‌ بر آنان‌ بیاید، آن‌ها ازکجا پند می‌گیرند؟ قطعا در آن‌ هنگام‌، وقت‌ پندگرفتن‌ از دست‌ رفته‌ است‌.

﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مُتَقَلَّبَكُمۡ وَمَثۡوَىٰكُمۡ١٩

«پس‌ بدان‌ که‌ هیچ‌ معبودی‌ جز خدا نیست‌» یعنی: بر این‌ عقیده‌ ثابت‌ قدم‌ باش‌ و بر آن‌ استمرار بورز «و برای‌ گناه‌ خویش‌ آمرزش‌ جوی‌» یعنی: از گناهی‌ که‌ ممکن‌ است‌ گاهی‌ از تو سرزند، آمرزش‌ بخواه‌. این‌ دستور به‌ پیامبر ص با وجود عصمت ‌ایشان‌ از گناه‌؛ تعلیمی‌ به‌ امت‌ ایشان‌ است‌ تا به‌ آن‌ حضرت‌ ص در این‌ امر اقتدا کنند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ در عین‌ حال‌ رسول‌ اکرم‌ ص نیز از خدا أ آمرزش‌ می‌خواستند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ طبرانی‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است ‌که‌ آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: «إني‌ لأستغفر الله‌ وأتوب‌ إليه‌ في‌اليوم‌ مائة مرة». «همانا من‌ در روزی‌ صد بار از خداوند آمرزش‌ می‌خواهم‌ و به‌ سوی‌ او توبه‌ می‌کنم‌». یا معنی‌ این‌ است: ای‌ پیامبر ص! بر ترک‌ امور اولی‌ و افضل‌ استغفار بخواه‌. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص ـ در عمل‌ به‌ فرمان‌ الهی‌ در مورد آمرزش‌خواهی‌ ـ چنین‌ دعا می‌کردند: «اللهم‌ اغفر لي‌ خطيئتي ‌وجهلي‌ وإسرافي‌ في‌ أمري‌ وما أنت‌ أعلم‌ به‌ مني‌، اللهم‌ اغفر لي‌ خطيئتي‌ وجهلي‌ وإسرافي‌ في‌أمري‌ وما أنت‌ أعلم‌ به‌ مني‌، اللهم‌ اغفر لي‌ هزلي‌ وجدي‌ وخطئي‌ وعمدي‌، وكل‌ ذلك ‌عندي». «بار الها! بر من‌ خطا و جهل‌ و اسرافم‌ در کارم‌ را و آنچه‌ را که‌ تو به‌ آن‌ از من‌ داناتر هستی‌، بیامرز. بار الها! بیامرز بر من‌ امور غیر جدی‌ و جدی‌ام‌ را و خطا و قصدم‌ را و همه‌ اینها را که‌ نزد من‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌آن‌ حضرت‌ ص در آخر نماز چنین‌ دعا می‌کردند: «اللهم‌ اغفرلي‌ ما قدمت‌ وما أخرت‌، وما أسررت‌ وما أعلنت‌، وما أسرفت‌ وما أنت‌ أعلم‌ به‌ مني‌، أنت‌ إلهي‌ لا إله‌ إلا أنت». «بار الها! بیامرز بر من‌ آنچه‌ را که‌ پنهانی‌ انجام‌ داده‌ام‌ و آنچه‌ را که‌ آشکار کرده‌ام‌ و بیامرز بر من‌ زیاده‌روی‌ام‌ را و آنچه‌ را که‌ تو از من‌ به‌ آن‌ داناتری‌، تو خدای‌ من‌ هستی‌، معبودی‌ جز تو نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوبکر صدیق‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «به‌ ذکر لا اله ‌الا الله و به ‌استغفار پایبند باشید و این‌ دو را بسیار تکرار کنید زیرا ابلیس‌ گفت: همانا من‌ مردم ‌را با گناهان‌ هلاک‌ ساختم‌ و آنان‌ مرا به‌ لا اله ‌الا الله و استغفار هلاک‌ ساختند، سپس‌ چون‌ این‌ کار را از آنان‌ دیدم‌؛ با هوس‌ها هلاک‌شان‌ ساختم‌ پس‌ آنان‌ (به‌ غلط) می‌پندارند که‌ راهیافته‌اند».

«و» ای‌ پیامبر ص! «برای‌ مردان‌ و زنان‌ با ایمان‌» نیز بر گناهانی‌ که‌ از آنان‌ سرزده‌ است‌، آمرزش‌ طلب‌ کن‌ «و خداست‌ که‌ جای‌ آمد و رفت‌ هر یک‌ از شما را» یعنی: جای‌ جنب‌ و جوش‌ و تحرک‌ شما را در اعمال‌ شما؛ «می‌داند و جای ‌قرارتان‌» و فرجام‌ و مال‌ کار هر یک‌ از شما در سرای‌ آخرت‌ «را می‌داند» به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: حق‌ تعالی‌ جنب‌ و جوش‌ و گردش‌ شما را در اعمال‌ روزانه‌تان‌ و جای‌ قرار و آرام‌ شما را در شب‌ به‌ هنگام‌ خوابتان‌ می‌داند. شاه‌ ولی ‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «حاصل‌ معنی‌ این‌ آیات‌، نکوهش‌ شخصی‌ است‌ که‌ به ‌مجلس‌ علم‌ درآید ولی‌ به‌ فهم‌ حقیقت‌ آن‌ نرسیده‌ و به‌ سبب‌ هجوم‌ هوای‌ نفس‌ بر دلش‌، نیازمند پرسش‌ از دیگران‌ گردد همچنین‌ این‌ آیات‌ بیم‌دهی‌ای‌ است‌ از قیامت‌ برای‌ همچو شخصی‌».

﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَوۡلَا نُزِّلَتۡ سُورَةٞۖ فَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٞ مُّحۡكَمَةٞ وَذُكِرَ فِيهَا ٱلۡقِتَالُ رَأَيۡتَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يَنظُرُونَ إِلَيۡكَ نَظَرَ ٱلۡمَغۡشِيِّ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡمَوۡتِۖ فَأَوۡلَىٰ لَهُمۡ٢٠.

«و مؤمنان‌ می‌گویند: چرا سوره‌ای‌ فرو فرستاده‌ نشد؟» مؤمنان‌ از پروردگار ‌ درخواست‌ کردند که‌ بر رسول‌ خویش‌ ص سوره‌ای‌ نازل‌ کند و در آن ‌ایشان‌ را به‌ جهاد با کفار فرمان‌ دهد؛ از بس‌ که‌ مشتاق‌ جهاد و دستیابی‌ به‌ پاداش ‌عظیمی‌ بودند که‌ خداوند ‌ برای‌ مجاهدین‌ آماده‌ نموده‌ است‌ «اما چون ‌سوره‌ای‌ محکم‌» یعنی: غیر منسوخ‌ و واضح‌ «فرستاده‌ شود» به‌ گونه‌ای‌ که‌ در آن ‌هیچ‌ شبهه‌ و احتمالی‌ برای‌ معنای‌ دیگری‌ وجود نداشته‌ باشد «و در آن‌ قتال‌ ذکر شود» یعنی: در آن‌ جهاد فرض‌ شود. قتاده‌ می‌گوید: «هر سوره‌ای‌ که‌ در آن‌ ازجهاد یاد شود، آن‌ سوره‌ محکم‌ است‌ و این‌ آیات‌، سخت‌ترین‌ آیات‌ قرآن‌ بر منافقان‌ می‌باشد». آری‌! چون‌ سوره‌ محکمی‌ فرستاده‌ شود و در آن‌ جهاد فرض ‌شود؛ «کسانی‌ را که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ است‌» یعنی: شک‌ و شبهه‌ای‌ است‌ و آنان‌ منافقانند «می‌بینی‌ که‌ به‌ سوی‌ تو مانند نگاه‌ کسی‌ که‌ از سکرات‌ مرگ‌ بی‌هوش‌ شده ‌باشد، می‌نگرند» یعنی: در آن‌ هنگام‌، منافقان‌ به‌ سوی‌ تو مانند نگاه‌ کسی ‌می‌نگرند که‌ چشمانش‌ در هنگام‌ مرگ‌ خیره‌ شده‌ و بازمانده‌ و از ترس‌ مرگ ‌بی‌هوش‌ شده‌ است‌. البته‌ دست ‌دادن‌ این‌ حالت‌ بر منافقان‌، به‌ سبب‌ جبن‌ وبزدلی‌شان‌ از جنگ‌ و گرایش‌ آنان‌ به‌ سوی‌ کفار است‌ «پس‌ اولی‌ است‌ برای ‌آنان‌» یعنی: آنچه‌ که‌ منافقان‌ از آن‌ بد می‌برند، به‌ آنان‌ می‌پیوندد و نزدیک ‌می‌شود. یا معنی‌ این‌ است: بدا به‌ حال‌شان‌ و وای‌ بر آنان‌. یا معنی‌ این‌ است: بهتر است‌ برای‌شان‌ که‌ اطاعت‌ کنند و سخن‌ پسندیده‌ بگویند چنان‌ که‌ آیه‌ بعدی‌ مفسر آن ‌می‌باشد:

﴿طَاعَةٞ وَقَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞۚ فَإِذَا عَزَمَ ٱلۡأَمۡرُ فَلَوۡ صَدَقُواْ ٱللَّهَ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ٢١.

«فرمان‌ پذیری‌ و سخنی‌ شایسته‌ برایشان‌ بهتر است‌» یعنی: فرمانبرداری‌ و سخن‌ نیکوگفتن‌، برایشان‌ بهتر و سزاوارتر از مخالفت‌ و جبن‌ است‌ «و چون‌ کار قطعی‌ شد» یعنی: چون‌ کارزار جدی‌ شد و جنگ‌ به‌ واقعیت‌ پیوست‌؛ «پس‌ اگر با خدا صادق‌ باشند» در اظهار ایمان‌ و اطاعت‌ و اشتیاق‌ به‌ جهاد «بی‌شک‌ برایشان ‌بهتر است‌» از نافرمانی‌ و مخالفت‌ و نفاق‌.

﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢

«پس‌ چه‌ بسا اگر متولی‌ امور شوید، البته‌ نزدیک‌ است‌ که‌ در زمین‌ فتنه‌ و فساد کنید و پیوند خویشاوندی‌های‌ خود را از هم‌ بگسلید» یعنی: اگر شما منافقان‌ متولی‌ و عهده‌دار امر امت‌ شوید؛ چه‌ بسا با ستمگری‌، کشتار همدیگر، خونریزی‌ و قطع‌ پیوندهای ‌خویشاوندی‌ و قومی‌، در زمین‌ فساد پیشه‌ کنید. اما ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: چه‌ بسا اگر از جهاد روی‌ برگردانده‌ و سرباز زنید؛ به‌ شیوه‌ دوران‌ جاهلیت‌ ـ مانند فساد افروزی‌ در زمین‌ و غیره‌ ـ برگردید. کلمه‌ «عسی‌» بر توقع‌ رخدادی‌ که‌ بعدا به‌ وقوع‌ می‌پیوندد، دلالت‌ می‌کند و از آنجا که‌ توقع‌ در مورد خداوند متعال‌ قابل ‌تصور نیست‌ زیرا او بر گذشته‌ و آینده‌ به‌طور یکسان‌ دانا و محیط می‌باشد پس ‌«عسی‌» در مورد خداوند متعال‌ مفید تحقق‌ و قطعیت‌ است‌ نه‌ مفید توقع‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما من‌ ذنب‌ أحري‌ أن‌ يعجل‌ الله‌ تعالي‌ عقوبته‌ في ‌الدنيا مع‌ ما يدخر لصاحبه‌ في ‌الآخرة‌ من ‌البغي‌ وقطيعة ‌الرحم». «هیچ‌ گناهی‌ سزاوارتر به‌ آن‌ نیست‌که‌ خداوند متعال‌ عقوبت‌ آن‌ را در دنیا شتابان‌ بفرستد ـ بجز آنچه‌ که‌ برای‌ صاحبش‌ در آخرت‌ ذخیره‌ می‌کند ـ مانند بغاوت‌ و قطع‌ پیوند رحم‌».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣

«این‌ گروه‌» ستمگر و فساد افروز «همان‌ کسانی‌ هستند که‌ خدا آنان‌ را لعنت ‌کرده‌» یعنی: آنان‌ را از رحمت‌ خویش‌ دور ساخته‌ و طرد کرده‌ است‌ «و آنان‌ را» از شنیدن‌ حق‌ «ناشنوا و چشم‌هایشان‌ را کور کرده‌ است‌» از مشاهده‌ آنچه‌ که‌ آنان‌ را به‌ رعایت‌ حق‌ خداوند أ در مورد بندگانش‌ ـ یعنی‌ عدم‌ فروروی‌ در ریختن ‌خون‌ها و چپاول‌ اموال‌شان‌ ـ رهنمون‌ می‌گردد.

﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ٢٤

«آیا در قرآن‌ تدبر نمی‌کنند» تا به‌ پندها و هشدارهای‌ تکان‌دهنده‌ آن‌ توجه‌ کرده ‌و به‌ حجت‌های‌ آشکار و برهآن‌های‌ قاطع‌ آن‌ عمل‌ کنند «یا مگر بر دلهایی ‌قفل‌هایشان‌ نهاده‌ شده‌ است‌؟» یعنی: یا مگر بر دل‌هایشان‌ قفل‌هایی‌ نهاده‌ شده‌ است‌، در نتیجه‌ نمی‌فهمند و دل‌هایشان‌ برای‌ حق‌ باز نمی‌شود. ذکر «قلوب‌» به ‌صیغه‌ نکره‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ دل‌های برخی‌ از آنان‌، مورد نظر می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَٰرِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡهُدَى ٱلشَّيۡطَٰنُ سَوَّلَ لَهُمۡ وَأَمۡلَىٰ لَهُمۡ٢٥

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ به‌ پشت‌ خویش‌ برگشتند» یعنی: مرتد شده‌ و از اسلام‌ به‌سوی‌ کفر بازگشتند چنان‌ که‌ در آغاز بر کفر بودند «پس‌ از آن‌که‌ بر آنان‌ راه‌ هدایت ‌روشن‌ شد» با معجزات‌ آشکار و دلایل‌ روشنی‌ که‌ رسول‌ اکرم ص به‌ آنان ‌آوردند؛ بی‌گمان‌ «شیطان‌ به‌ آنان‌ آراست‌» خطاها و اشتباهاتشان‌ را و افتادن‌ در آن‌ خطاها را برایشان‌ آسان‌ جلوه‌ داد «و به‌ آرزوهای‌ دور و درازشان‌ انداخت‌» یعنی: میدان‌ آروزهایشان‌ را گستراند، به‌ آنان‌ طول‌ عمر را وعده‌ داد و در نتیجه‌، فریب‌شان‌ داد.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُواْ لِلَّذِينَ كَرِهُواْ مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ سَنُطِيعُكُمۡ فِي بَعۡضِ ٱلۡأَمۡرِۖ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِسۡرَارَهُمۡ٢٦

«این‌» ارتداد و گمراهی‌شان‌ «از آن‌ است‌ که‌ آنان‌ به‌ کسانی‌ که‌ وحی‌ نازل‌ کرده‌ الهی‌ را خوش‌ نمی‌داشتند، گفتند» یعنی: ارتداد و گمراهی‌ این‌ گروه‌ منافقانی‌ که‌ به ‌قهقرا برگشتند، بدین‌ سبب‌ است‌ که‌ آنان‌ به‌ کسانی‌ که‌ از وحی‌ الهی‌ ناخوش‌ هستند ـ یعنی‌ به‌ مشرکان‌ یا یهود ـ چنین‌ گفتند: «زودا که‌ در بعضی‌ کارها از شما اطاعت‌کنیم‌» مراد آن‌ها از: (بعضی‌ کارها)، همانا دشمنی‌ با رسول‌ اکرم‌ ص و مخالفت‌ با پیام‌هایشان‌ است‌. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ ‌ با این‌ سخنانشان‌ بر آنان‌ به‌ارتداد حکم‌ کرد پس‌ چگونه‌ خواهد بود حال‌ کسانی‌ که‌ در عصر ما به‌ ائمه‌ کفر وگمراهی‌ می‌گویند: «ما در تمام‌ کارها مطیع‌ شما هستیم‌؟!». «و خداوند از پنهانکاری‌ آن‌ها آگاه‌ است‌» پس‌ می‌داند که‌ منافقان‌ به‌طور پنهانی‌ با دشمنان‌ خدا أ توطئه‌ چیده‌ و با آنان‌ همداستان‌ شده‌اند. به‌ این‌ ترتیب‌، خدای‌ دانای‌ آشکار و نهان‌، این‌ توطئه‌شان‌ را بر ملا کرد.

﴿فَكَيۡفَ إِذَا تَوَفَّتۡهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ٢٧

«پس‌ چگونه‌ وقتی‌ که‌ فرشتگان‌ جانشان‌ را می‌گیرند» یعنی: چگونه‌ است‌ علم‌ حق‌ تعالی‌ به‌ پنهان کاری‌هایشان‌ آن‌گاه‌ که‌ فرشتگان‌ جان‌شان‌ را می‌گیرند. یا معنی‌ این‌ است: پس‌ در آن‌ هنگام‌ چه‌ خواهند کرد، چه‌ حالی‌ خواهند داشت‌ و چگونه‌ این ‌عذاب‌ را تاب‌ خواهند آورد؟ فرشتگان‌؛ «بر چهره‌ و پشت‌ آنان‌ می‌زنند» به ‌قولی: مراد، زدن‌ فرشتگان‌ بر چهره‌ و بر پشت‌ منافقان‌ در هنگام‌ جنگ‌ ـ به‌ عنوان ‌یاری‌ای‌ برای‌ رسول‌ خدا ص ـ است‌. یا این‌ تصویری‌ از حالت‌ گرفتن‌ جان‌شان ‌است‌. یعنی‌ درحالی‌ که‌ فرشتگان‌ با قهر و خشونت‌ جانشان‌ را می‌گیرند، با گرزهای ‌آهنین‌ بر چهره‌ها و قفاهایشان‌ می‌کوبند.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ ٱتَّبَعُواْ مَآ أَسۡخَطَ ٱللَّهَ وَكَرِهُواْ رِضۡوَٰنَهُۥ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٢٨

«این‌» جان‌ستاندن‌ از منافقان‌ به‌ شیوه‌ مذکور و بر وصفی‌ که‌ ذکر شد؛ «از آن ‌است‌ که‌ آنان‌ از آنچه‌ خدا را به‌ خشم‌ آورده‌» از کفر و معاصی‌، همداستانی‌شان‌ با دشمنان‌ خدا أ در امر توطئه ‌چینی‌ و ستیزه‌ و مخالفت‌ با پیامبر ص و یارانشان‌؛ «پیروی‌ کرده‌اند و خشنودی‌اش‌ را خوش‌ نداشتند» یعنی: آنچه‌ را که‌ خدای ‌ ‌از ایمان‌، توحید، طاعت‌ و پشتیبانی‌ از مؤمنان‌ می‌پسندد، خوش‌ نداشتند «پس‌» خداوند أ به‌ این‌ سبب‌ «اعمال‌شان‌ را تباه‌ گردانید» از آن‌ جمله‌، آن‌ اعمال‌ خیری ‌را که‌ قبل‌ از ارتداد انجام‌ داده‌ بودند.

﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخۡرِجَ ٱللَّهُ أَضۡغَٰنَهُمۡ٢٩

«آیا کسانی‌که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری‌ است‌» یعنی: بیماری‌ نفاق‌ است‌؛ «پنداشته‌اند که‌ خدا هرگز کینه‌هایشان‌ را آشکار نخواهد کرد» نسبت‌ به‌ مؤمنان‌؟ بدین‌سان‌، خداوند متعال‌ منافقان‌ را تهدید کرد که‌ دشمنی‌ها، بغض‌ها و حسدهایی‌را که‌ علیه‌ مؤمنان‌ پنهان‌ می‌دارند، آشکار خواهد کرد به‌ طوری‌ که‌ این‌ کینه‌ها و پنهان‌کاریها بر پیامبر ص و مؤمنان‌ معلوم‌ و هویدا گردد و آنان‌ رسوا و مفتضح ‌شوند؛ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ در سوره‌ «برائه‌» این‌ کار را کرد.

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَأَرَيۡنَٰكَهُمۡ فَلَعَرَفۡتَهُم بِسِيمَٰهُمۡۚ وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِي لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ أَعۡمَٰلَكُمۡ٣٠

«و اگر بخواهیم‌، قطعا آنان‌ را به‌ تو می‌نمایانیم‌» یعنی: اگر بخواهیم‌، منافقان‌ را با اشخاص‌ و افرادشان‌ به‌ تو می‌شناسانیم‌ و معرفی‌ می‌کنیم‌، به‌ چنان‌ شناخت‌ و معرفت‌ تامی‌ که‌ قائم‌ مقام‌ دیدن‌ باشد «در نتبجه‌، آنان‌ را به‌ سیمای‌شان‌» یعنی: به ‌نشانه‌های‌ خاصی‌ که‌ بر سیمایشان‌ دارند و با آن‌ از دیگران‌ متمایز می‌شوند «می‌شناختی‌» چرا که‌ ظلمت‌ نفاق‌ بسان‌ اثری‌ از انعکاس‌ تاریکی‌ قلب‌هایشان‌، بر سیمای‌شان‌ هویداست‌ «و البته‌ آنان‌ را در آهنگ‌ سخن‌شان‌ می‌شناسی‌» لحن‌ قول: مقصد، روش‌ و فحوای‌ سخن‌ گفتن‌ است‌. آری‌! منافقان‌ به‌ عیبجویی‌ تو و مسلمانان‌ و گفتن‌ سخنان‌ نیش‌دار و زننده‌ می‌پردازند به‌ طوری‌ که‌ از لحن‌ سخن‌شان ‌درست‌ فهمیده‌ می‌شود که‌ متکلم‌ مربوط به‌ کدام‌ حزب‌ و گروه‌ است‌. نقل‌ است ‌که: بعد از نزول‌ این‌ آیه‌، هیچ‌ منافقی نزد رسول‌ اکرم‌ ص سخن‌ نمی‌گفت‌ مگر این‌که‌ آن‌ حضرت‌ ص او را می‌شناختند. انس‌ س می‌گوید: «ما عازم‌ یکی‌ از غزوات‌ شده‌ بودیم‌ و در آن‌ غزوه‌ نه‌ تن‌ از منافقان‌ با ما همراه‌ بودند و مردم‌ از آنان ‌به‌ درد آمده‌ بودند پس‌ آن‌ منافقان‌ شبی‌ خوابیدند و صبح‌ که‌ بیدار شدند، بر پیشانی‌ هر یک‌ از آنان‌ نوشته‌ بود: این‌ شخص‌ منافق‌ است‌». «و خدا اعمالتان‌ را می‌داند» و هیچ‌ کار پنهانی‌ای‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند پس‌ شما را در برابر اعمالتان ‌مجازات‌ می‌کند. در روایات‌ ثابت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص گروهی‌ از منافقان‌ را به‌نام‌ معرفی‌ نمودند از جمله‌ در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ عقبه ‌بن ‌عامر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ اکرم‌ ص برای‌ ما سخنرانی‌ای‌ ایراد نموده‌ و پس‌ از حمد و ستایش‌ خدای‌ ‌ فرمودند: إن‌ فيكم‌ منافقين‌، فمن‌ سميت ‌فليقم: بی‌گمان‌ در میان‌ شما منافقانی‌ هستند پس‌ هرکس‌ را که‌ من‌ نام‌ بردم‌، از جای‌ خویش‌ برخیزد. آن‌گاه‌ فرمودند: برخیز ای‌ فلان‌! برخیز ای‌ فلان‌! برخیز ای ‌فلان‌! برخیز ای‌ فلان‌! تا آن‌که‌ سی‌وشش‌ نفر را نام‌ بردند. سپس‌ بار دیگر فرمودند: بی‌گمان‌ در میان‌ شما منافقانی‌ هستند پس‌ از خداوند پروا دارید». راوی‌ می‌افزاید: «عمر س از نزد مردی‌ از همانان‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص نامش‌ را برده‌ بودند درحالی‌ گذشت‌ که‌ او چهره‌ خود را پوشانده‌ بود و چون‌ عمر س از قبل‌ او را می‌شناخت‌، از او پرسید: تو را چه‌ شده‌ است‌ که‌ چهره‌ات‌ را پوشانده‌ای‌؟ آن‌ منافق‌ سخن‌ پیامبر ص را [در مورد معرفی‌ خود] به‌ وی‌ نقل‌ کرد. پس‌ عمر س بر او نهیب‌ زد و گفت: گم‌ شو ای‌ بدبخت‌ روزگار!».

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰبِرِينَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَكُمۡ٣١

«و البته‌ شما را می‌آزماییم‌» با فرض‌ کردن‌ جهاد مسلحانه‌ بر شما «تا معلوم‌ بداریم‌» به‌ علم‌ ظهور «مجاهدان‌ و صابران‌ از شما را» آری‌! شما را به‌ جهاد فرمان ‌می‌دهیم‌ تا به‌ علم‌ ظهور و شهود معلوم‌ بداریم‌ که‌ چه‌ کسی‌ امر ما را به‌ جا آورده‌ و بر دین‌ خویش‌ و دشواری‌های‌ اعمالی‌ که‌ بدان‌ مکلف‌ شده‌ است‌، صبر و پایداری ‌می‌ورزد «و تا اخبار شما را بیازماییم‌» یعنی: احوال‌ و اخبار شما را به‌ قصد امتحان ‌و آزمایشتان‌ آشکار و برهنه‌ گردانیم‌ تا بر مردم‌ آشکار شود که‌ چه‌ کسی‌ امر ما را اطاعت‌ کرده‌ و چه‌ کسی‌ به‌ آن‌ پشت‌پا زده‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَشَآقُّواْ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗا وَسَيُحۡبِطُ أَعۡمَٰلَهُمۡ٣٢

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ کفر ورزیده‌ و مردم‌ را از راه‌ خدا بازداشتند» مراد از این‌ گروه: منافقان‌ و به‌قولی: اهل‌ کتاب‌اند. باز داشتن‌شان‌ از راه‌ خدا أ این‌ گونه‌ بود که‌ مردم ‌را از پذیرش‌ اسلام‌ و پیروی‌ پیامبر ص منع‌ می‌کردند «و بعد از آن‌که‌ راه‌ هدایت‌ بر آنان‌ روشن‌ شد» یعنی: همانان‌ که‌ بعد از مشاهده‌ معجزات‌ روشن‌ و حجت‌های ‌قاطع‌ و دانستنن‌ این‌ حقیقت‌ که‌ محمد ص پیامبر بر حقی‌ از جانب‌ خداوند أ است‌؛ «با پیامبر مخالفت‌ کردند» و با ایشان‌ دشمنی‌ ورزیدند. شاقوا: یعنی‌ آنان‌ در شق‌ و جانبی‌ قرار گرفتند و پیامبر ص در شق‌ و جانب‌ دیگری‌. آری‌! اینان: «هرگز به‌ خدا هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رسانند» با فروگذاشتن‌ ایمان‌ و اصرار بر کفر بلکه‌ با این‌ کار فقط به‌ خودشان‌ زیان‌ می‌رسانند «و به‌ زودی‌ خدا اعمال‌شان‌ را حبطه‌ خواهد کرد» یعنی: به‌ زودی‌ خداوند أ اعمال‌ خیرشان‌ ـ چون‌ صدقه‌، صله‌ رحم‌ و مانند آن‌را به‌ سبب‌ کفرشان‌ باطل‌ و بی‌ارزش‌ خواهد گردانید. به‌ قولی: مراد از اعمالشان: نیرنگ‌ها و توطئه‌هایی‌ است‌ که‌ برای‌ بی‌اثر ساختن‌ و از بین‌ بردن‌ دین‌ خدا أ سازمان‌ می‌دادند و غایله‌هایی‌ است‌ که‌ علیه‌ رسول‌ خدا ص برمی‌انگیختند.

﴿ٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَلَا تُبۡطِلُوٓاْ أَعۡمَٰلَكُمۡ٣٣

«ای‌ کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌اید! از الله فرمان‌ برید و از پیامبر نیز فرمان‌ برید» درآنچه‌ که‌ بدان‌ مأمور می‌شوید؛ از شرایع‌ و قوانینی‌ که‌ در کتاب‌ خدا أ و سنت‌ رسولش‌ ص ذکر شده‌ است‌ «و اعمال‌ خود را باطل‌ نگردانید» یعنی: حسنات‌ و ثوابهای‌ خویش‌ را با گناهان‌ کبیره‌، ریا، شهرت‌ طلبی‌ و منت‌ گذاری‌ باطل نگردانید. ابن‌کثیر در تقسیر آن‌ می‌گوید: «اعمال‌ خود را با ارتداد باطل ‌نگردانید».

ابوالعالیه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌گوید: «یاران‌ رسول‌ اکرم‌ ص بر این‌ باور بودند که‌ با داشتن‌ عقیده‌ به‌ (لااله‌الاالله)، هیچ‌ گناهی‌ زیان‌ نمی‌رساند چنان‌که‌ باشرک‌ ورزیدن‌ به‌ حق‌ تعالی‌، هیچ‌ عمل‌ خیری‌ سودمند واقع‌ نمی‌شود پس‌ آیه ‌کریمه‌ نازل‌ شد. از آن‌ پس‌، اصحاب‌ أ نگران‌ آن‌ بودند که‌ گناه‌ عمل‌ را باطل‌ گرداند». آیه‌ کریمه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ گناهان‌ کبیره‌، طاعات‌ را هدر می‌دهند. مالک‌ و ابوحنیفه‌ بر اساس‌ همین‌ آیه‌ برآنند که‌ ترک‌ نافله‌ای‌ که‌ شخص ‌آن‌ را شروع‌ کرده‌، جایز نیست‌ زیرا نافله‌گذار قبل‌ از شروع‌ کردن‌ به‌ عمل‌ نفل‌، امیر نفس‌ خویش‌ است‌ اما چون‌ به‌ عمل‌ نفل‌ شروع‌ کرد، دیگر خود را بدان‌ ملزم‌ نموده ‌و بر انجام‌ آن‌ عزم‌ کرده‌ است‌ بنابراین‌، تمام ‌کردن‌ آن‌ بر وی‌ واجب‌ می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ ثُمَّ مَاتُواْ وَهُمۡ كُفَّارٞ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡ٣٤

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ کفر ورزیدند و مردم‌ را از راه‌ خدا بازداشتند، سپس‌ در حالی‌که ‌کافر بوده‌اند در گذشته‌اند، هرگز خدا آنان‌ را نمی‌آمرزد» یعنی: برای‌ کسانی‌که‌ کارشان‌ با مرگ‌ بر کفر ختم‌ شده‌، هیچ‌ آمرزشی‌ نیست‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ کرده‌اند: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ کشته‌گان‌ مشرکان ‌در بدر نازل‌ شد.

﴿فَلَا تَهِنُواْ وَتَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلسَّلۡمِ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ وَٱللَّهُ مَعَكُمۡ وَلَن يَتِرَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ٣٥

«پس‌ سستی‌ نورزید» از جنگ‌ با کفار و مقابله‌ با دشمنان‌. وهن: ضعف‌ و سستی‌ است‌ «و به‌ سوی‌ صلح‌ نخوانید» یعنی: شما آغازگر فراخوانی‌ کفار به‌ صلح‌ و سازش‌ نباشید زیرا صلح‌ با کفار ـ جز در هنگام‌ ضعف‌ ـ به‌ هیچ‌ حال‌ دیگری ‌جایز نیست‌. بنابراین‌، مسلمانان‌ تا آن‌گاه‌ به‌ جنگیدن‌ با کفار مأمورند که‌ آنان‌ تسلیم ‌شوند ولی‌ درعین‌حال‌ خداوند متعال‌ از پذیرش‌ صلح‌ در صورت‌ گرایش‌ و تمایل ‌مشرکان‌ به‌ آن‌، نهی‌ نکرده‌ است‌. «و شما برترید» یعنی: شما با شمشیر و حجت ‌غالب‌ و چیره‌اید پس‌ آخر الأمر پیروزی‌ از آن‌ شماست‌، هرچند کفار در بعضی‌ از اوقات‌ بر شما غالب‌ شوند «و خداوند با شما است‌» با نصرت‌ و مدد و یاری‌ خویش‌ «و هرگز از اعمال‌ شما نمی‌کاهد» یعنی: هرگز چیزی‌ از ثواب‌ اعمال‌ شما را نمی‌کاهد و آن‌ را ضایع‌ و تباه‌ نمی‌گرداند. وتره‌ حقه: یعنی از حق‌ وی‌ کاست‌ و از این‌ باب‌ است‌ این‌ حدیث‌ شریف: «من‌ فاتته‌ صلاة‌ العصر فكأنما وتر أهله‌ وماله». «هر کس‌ نماز عصر از وی‌ فوت‌ شد پس‌ گویی‌ خانواده‌ و مال‌ وی‌ به‌ کاهش‌ رفته ‌است‌».

﴿إِنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞۚ وَإِن تُؤۡمِنُواْ وَتَتَّقُواْ يُؤۡتِكُمۡ أُجُورَكُمۡ وَلَا يَسۡ‍َٔلۡكُمۡ أَمۡوَٰلَكُمۡ٣٦

«همانا زندگی‌ این‌ دنیا لهو و لعبی‌ بیش‌ نیست‌» یعنی: گرفتار شدن‌ به‌ زندگی‌ دنیا، حاصلی‌ جز لهو و لعب‌ ندارد، مگر آن‌ بخش‌ از زندگی‌ که‌ برای‌ خدا أ و در راه ‌وی‌ باشد پس‌ زندگی‌ دنیا ثبات‌ و اعتباری‌ ندارد چرا که‌ در سریعترین‌ وقت ‌می‌گذرد. لعب: چیزی‌ است‌ که‌ سودی‌ در آینده‌ نداشته‌ باشد ولی‌ در عین‌ حال‌، انسان‌ را از امور مهم‌ به‌ خود مشغول‌ نگرداند پس‌ اگر او را از کارهای‌ مهم‌ به‌ خود مشغول‌ ساخت‌، آن‌ لهو است‌ نه‌ لعب‌. خاطرن‌شان‌ می‌شود که‌ بیان‌ این‌ معنی‌ در این ‌سیاق‌، مفید آن‌ است‌ که‌ دنیا نباید سبب‌ کفر، یا ارتداد، یا ترک‌ جهاد شود «و اگرایمان‌ بیاورید و پروا بدارید، مزدهای‌ شما را به‌ شما می‌پردازد» در آخرت‌. اجر: دادن ‌پاداش‌ در برابر طاعت‌ است‌ «و از شما اموالتان‌ را نمی‌خواهد» یعنی: اگر ایمان ‌بیاورید و پروا بدارید، شما را به‌ این‌ امر دستور نمی‌دهد که‌ تمام‌ اموال‌ خود را در زکات‌ و سایر امور خیریه‌ به‌ مصرف‌ رسانید بلکه‌ شما را به‌ مصرف‌ کردن‌ اندکی‌ از اموالتان‌ در این‌ راه‌، دستور می‌دهد. ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ حق‌ تعالی‌ از شما بی‌نیاز است‌ و چیزی‌ را از شما نمی‌طلبد و صدقاتی‌ هم‌ که‌ در اموال‌ شما فرض ‌نموده‌ است‌، هدف‌ از آن‌ مواسات‌ با برادران‌ فقیر شماست‌ تا سود و ثواب‌ آن‌ به‌ خود شما برگردد».

﴿إِن يَسۡ‍َٔلۡكُمُوهَا فَيُحۡفِكُمۡ تَبۡخَلُواْ وَيُخۡرِجۡ أَضۡغَٰنَكُمۡ٣٧

«و اگر اموال‌ شما را از شما بخواهد» یعنی: اگر خداوند أ تمام‌ اموال‌ شما را از شما بگیرد «و به‌ اصرار از شما طلب‌ کند» فیحفکم: مفسران‌ در معنی‌ آن‌ گفته‌اند: اگر شما را به‌ دشواری‌ انداخته‌ و در طلب‌ اموالتان‌ مبالغه‌ کند «بخل‌ می‌ورزید» و از اجرای‌ امر ما امتناع‌ می‌کنید «و» آن‌ بخل‌ «کینه‌های‌ شما را بیرون‌ می‌آورد» یعنی: در آن‌ هنگام‌، دشمنی‌ شما با اسلام‌ آشکار می‌شود زیرا مال‌ نزد انسان ‌محبوب‌ و دوست‌داشتنی‌ است‌ لذا او آن‌ را جز در آنچه‌ که‌ نزد او از مال‌ محبوب‌تر باشد، صرف‌ نمی‌کند؛ و آن‌ عقیده‌ راستین‌ است‌ پس‌ امتناع‌ شما از انفاق‌ مال‌، ثابت‌ می‌کند که‌ شما اهل‌ عقیده‌ نیستید.

این‌ آیه‌ درس‌ دیگری‌ در میدان‌ ایمان‌ است‌ زیرا طلب‌کردن‌ مال‌ بسیار از شخص ‌برای‌ انفاق‌ آن‌ در راه‌ خدا أ، عرصه‌گاهی‌ برای‌ آزمایش‌ وی‌ در عرصه‌ ایمان‌ و نفاق‌ می‌باشد.

﴿هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تُدۡعَوۡنَ لِتُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبۡخَلُۖ وَمَن يَبۡخَلۡ فَإِنَّمَا يَبۡخَلُ عَن نَّفۡسِهِۦۚ وَٱللَّهُ ٱلۡغَنِيُّ وَأَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُۚ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ يَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَيۡرَكُمۡ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓاْ أَمۡثَٰلَكُم٣٨

«شما همان‌ گروهی‌ هستید که‌ از شما خواسته‌ می‌شود تا در راه‌ خدا» یعنی: در جهاد و راه‌های‌ خیر «انفاق‌ کنید آن‌گاه‌ از شما کسانی‌ هستند که‌ بخل‌ می‌ورزند» به ‌انفاق‌ اندکی‌ از مال‌ خویش‌ پس‌ چگونه‌ در انفاق‌ مال‌ بسیار ـ که‌ تمام‌ مالتان‌ را دربرگیرد ـ بخل‌ نمی‌ورزید؟! «و هرکس‌ بخل‌ ورزد، جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ زیان‌ خود بخل‌ ورزیده‌» یعنی: با بخل‌ خویش‌ خود را از مزد و پاداش‌ الهی‌ محروم‌ گردانیده‌؛ از سوی‌ دیگر اگر در انفاق‌ مال‌ بخل‌ ورزید، دشمن‌ بر شما غالب‌ شده‌ و عزت‌ و اموال‌ شما همه‌ از دست‌ می‌رود و چه ‌بسا خود شما نیز از بین‌ می‌روید و این‌ زیانی‌ است‌ آشکار «و خدا غنی‌ است‌» و بی‌نیاز مطلق‌ لذا او از نیازمندی‌ به‌ اموال‌ شما پاک‌ است‌ «و شما فقرایید» به‌ سوی‌ خداوند أ و به‌ سوی‌ آنچه‌ که‌ در نزد وی‌ از خیر و رحمت‌ وجود دارد «و اگر روی‌ بگردانید، جای‌ شما را به‌ مردمی‌ غیر از شما خواهد داد» یعنی: ای‌ قوم‌ عرب‌! اگر از ایمان‌، تقوی‌ و جهاد روی‌ برگردانید، حق‌ تعالی‌ قوم‌ دیگری‌ را به‌جای‌ شما می‌آورد و آنان‌ را جانشین‌تان‌ می‌گرداند، قومی‌ که‌ از شما برای‌ خدای‌ ‌ فرمانبرتر باشند «آن‌گاه‌ آن‌ها مانند شما نخواهند بود» در رویگردانی‌ از ایمان‌ و تقوی‌ و در بخل‌ مال‌ از انفاق‌ در راه‌ خدا أ بلکه‌ آن‌ها برای‌ حق‌ تعالی‌ مطیع‌ خواهند بود. مفسران‌ در تعیین‌ این‌ قوم‌ جدید بر چندین ‌قول‌ اختلاف‌ نظر دارند، از جمله‌ آن‌ها اقوال‌ ذیل‌ است‌ که‌ مراد از این‌ قوم‌ جدید: فرشتگان‌، یا انصار مدینه‌، یا تابعین‌، یا اهل‌ یمن‌، یا اهالی‌ کنده‌ و نخع‌، یا عجم‌، یا فارس‌ و روم‌اند. اما بهتر این‌ است‌ که‌ علم‌ این‌ امر به‌ خدای ‌‌ تفویض‌ شود.

آیه‌ کریمه‌ در برگیرنده‌ معجزه‌ غیبی‌ای‌ است‌ زیرا چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ خبر داده ‌است‌؛ وقتی‌ قوم‌ عرب‌ از حمل‌ پرچم‌ اسلام‌ ابا ورزیدند، خدای‌ ‌ از اقوام ‌دیگر برای‌ اسلام‌ سربازانی‌ را به‌ میدان‌ فرستاد که‌ با کمال‌ قوت‌ پرچمدار آن ‌شدند، که‌ تا امروز، این‌ پرچم‌ بر دوش‌ اقوامی‌ از این‌ امت‌ در اهتزاز است.‌

سوره‌ فتح

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۲٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با مژده‌ فتح‌ مبین‌ برای‌ پیامبر ص، «فتح‌» نامیده‌ شد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ مغفل‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «در سال‌ فتح‌ ـ یعنی‌ فتح‌ مکه‌ ـ رسول‌ اکرم‌ ص در مسیر راه‌ سوار بر مرکب‌ خویش‌ سوره‌ فتح‌ را خواندند و در آن‌ ترجیع‌ کردند (یعنی‌ صدای‌ خود رادر گلو گردانیدند)». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر بن ‌خطاب‌ س راجع‌ به ‌فضیلت‌ این‌ سوره‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «در شبی‌ که‌ گذشت‌، بر من‌ سوره‌ای‌ نازل‌ شد که‌ نزد من‌ از دنیا و آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، دوست ‌داشتنی‌تر است: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١ [الفتح: ۱]». آری‌! این‌ سوره‌ بزرگ‌، به‌ دنبال ‌بازگشت‌ رسول‌اکرم‌ ص از صلح‌ حدیبیه‌ به‌ مدینه‌ منوره‌، بر ایشان‌ نازل‌ شد.

خاطرن‌شان‌ می‌شود که‌ واقعه‌ صلح‌ حدیبیه‌ در سال‌ ششم‌ هجری‌ روی‌ داد زیرا رسول‌ اکرم‌ ص در ذی‌القعده‌ آن‌ سال‌ به‌ قصد انجام‌ عمره‌ به‌ سوی‌ مکه‌ حرکت ‌کردند اما قریش‌ ایشان‌ را از ورود به‌ مکه‌ باز داشتند، در عین‌ حال‌ این‌ خبر منتشرشد که‌ آن‌ها عثمان ‌بن‌ عفان‌ س را ـ که‌ فرستاده‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ منظور ابلاغ‌ این ‌قصد ایشان‌ به‌ قریش‌ بود ـ به‌ قتل‌ رسانیده‌اند. آن‌ حضرت ص به‌ دنبال‌ شیوع‌ این ‌خبر، مسلمانان‌ را به‌ بیعت‌ فراخواندند و ایشان‌ با پیامبر گرامی‌ خود در زیر درختی‌که‌ به ‌نام‌ «شجرة‌الرضوان‌» معروف‌ شد، گرد هم‌ آمدند و با ایشان‌ بر جنگ‌ بادشمن‌ و این‌که‌ هرگز از میدان‌ فرار نکنند، بیعت‌ نمودند که‌ این‌ بیعت‌، «بیعه‌الرضوان‌» و «بیعه‌ الشجره‌» نیز نامیده‌ می‌شود. در واقع‌ همین‌ بیعت‌ بود که‌ مشرکان‌را سخت‌ مرعوب‌ کرد به‌ طوری‌ که‌ آن‌ها به دنبال‌ آن‌ به‌ منظور عقد صلح‌ و متارکه ‌با مسلمانان‌، نماینده‌ای‌ را نزد رسول‌ اکرم‌ ص فرستادند و از سوی‌ دیگر، شایعه ‌قتل‌ حضرت‌ عثمان‌‌ س نیز تکذیب‌ شد. پس‌ این‌ صلح‌، خود همان‌ «فتح‌ مبین‌» بود. چنان‌ که‌ زهری‌ می‌گوید: «فتحی‌ بزرگتر از صلح‌ حدیبیه‌ نبود، از آن‌ رو که ‌مشرکان‌ بر اثر این‌ صلح‌ با مسلمانان‌ معاشرت‌ و همنشینی‌ کرده‌ و پیام‌ حق‌ آنان‌ راشنیدند پس‌ اسلام‌ در دل‌هایشان‌ نفوذ کرد و در عرض‌ مدت‌ سه‌ سال‌ خلقی‌ بسیار به‌ اسلام‌ مشرف‌ شدند و با مسلمان‌ شدن‌ ایشان‌، سواد اهل‌ اسلام‌ بسیار شد». البته‌ بعد از بازگشت‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ مدینه‌، خداوند متعال‌ خیبر را نیز برای‌شان‌ گشود و ایشان‌ غنایم‌ خیبر را میان‌ شرکت‌کنندگان‌ در حدیبیه‌ که‌ تعدادشان‌ هزار و پانصد تن ‌بود، تقسیم‌ کردند و جز آنان‌ کسی‌ دیگر را در آن‌ غنایم‌ مشارکت‌ ندادند.

معاهده‌ صلح‌ حدیبیه‌ بر این‌ مبنی‌ امضا شد که‌ طرفین‌ به‌ مدت‌ ده‌ سال‌ از جنگ ‌دست‌ بردارند و مردم‌ در آن‌ مدت‌، از خونریزی‌ و جنگ‌ و تجاوز ایمن‌ باشند، بر این‌ شرط که:

اگر کسی‌ از قریش‌ بدون‌ اجازه‌ سرپرست‌ خود نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمد، ایشان‌ او را به‌ قریش‌ برگردانند و اگر کسی‌ از اصحاب‌ ایشان‌ به‌ قریش‌ پیوست‌، قریش‌ او را به ‌مدینه‌ برنگردانند.

بقیه‌ قبایل‌ آزادند و هرکس‌ دوست‌ دارد می‌تواند به‌ عهد و پیمان‌ یکی‌ از طرفین ‌درآید. پس‌ بر اثر آن‌، قبیله‌ خزاعه‌ شتابان‌ به‌ عهد و پیمان‌ رسول‌ خدا ص درآمدند و قبیله‌ بنوبکر به‌ عهد و پیمان‌ قریش‌.

شرط دیگر این‌ بود که‌ مسلمانان‌ در آن‌ سال‌ از مکه‌ برگردند و قریش‌ در سال‌ بعد به ‌مدت‌ سه‌ روز از مکه‌ بیرون‌ روند و مسلمانان‌ با شمشیرهای‌ در غلاف‌ کرده‌ خود به‌آن‌ وارد شده‌ و مراسم‌ عمره‌ را انجام‌ دهند.

آری‌! چنان‌که‌ زهری‌ گفته‌ است‌، این‌ صلح‌ در حقیقت‌ برای‌ اسلام‌ و مسلمین ‌یک‌ پیروزی‌ بزرگ‌ بود زیرا قریش‌ در آن‌ به‌ جایگاه‌ مسلمین‌ و نقش‌ مهم‌ و موقعیت‌ ممتازشان‌ اعتراف‌ کردند و از سوی‌ دیگر، متارکه‌ با قریش‌ زمینه‌ را برای ‌گسترش‌ دعوت‌ اسلامی‌ در سایه‌ امنیت‌ و صلح‌ فراهم‌ کرد پس‌ در واقع‌، این‌ فتحی ‌مبین‌ یا مقدمه‌ وتمهیدی‌ برای‌ فتح‌ مکه‌ بود. بهترین‌ گواه‌ این‌ حقیقت‌ این‌ است‌ که ‌شمار مسلمین‌ در هنگام‌ صلح‌، هزار و پانصد یا هزار و چهار صد تن‌ بود اما دو سال ‌بعد از آن‌ در فتح‌ مکه‌، شمار مسلمین‌ به‌ ده‌ هزار تن‌ بالغ‌ شد که‌ خالد بن‌ ولید و عمر و بن ‌عاص‌ از آن‌ جمله‌ بودند. ابن‌مسعود، جابر و براء ب‌ گفته‌اند: «شما فتح‌ مکه‌ را فتح‌ می‌شمارید ولی‌ ما صلح‌ حدیبیه‌ را فتح‌ می‌دانیم‌».

نقل‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در راه‌ بازگشت‌ از سفر حدیبیه‌ بودند که‌ این‌ سوره ‌بر ایشان‌ نازل‌ شد. از عبدالله بن‌ مسعود س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «چون‌ ازحدیبیه‌ بازگشتیم‌، آخر شب‌ برای‌ خواب‌ و استراحت‌ فرود آمدیم‌ و چون‌ به‌خواب ‌رفتیم‌ بیدار نشدیم‌ مگر آن‌گاه‌ که‌ خورشید طلوع‌ کرده‌ بود و رسول‌ اکرم‌ ص هنوز در خواب‌ بودند. در این‌ اثنا با خود گفتیم: باید ایشان‌ را بیدار کنیم‌. آن‌گاه‌ ایشان ‌بیدار شدند و فرمودند: آنچه‌ را که‌ انجام‌ می‌دادید، انجام‌ دهید و کسی‌ که‌ در خواب‌ مانده‌ است‌، یا فراموش‌ کرده‌ است‌، چنین‌ می‌کند. یعنی‌ نماز بامداد خود را قضا آورید. ابن‌ مسعود س می‌گوید: در این‌ اثنا شتر رسول‌ اکرم‌ ص را گم ‌کردیم‌ و به‌ جست ‌و جوی‌ آن‌ پرداختیم‌ پس‌ آن‌ را در حالی‌ یافتیم‌ که‌ مهارش‌ بر درختی‌ آویخته‌ بود. من‌ آن‌ را آوردم‌ و حضرت‌ ص بر آن‌ سوار شدند و به‌ راه‌ افتادیم‌ و در میان‌ راه‌ بودیم‌ که‌ بر ایشان‌ ص وحی‌ فرودآمد... و چون‌ وحی‌ از ایشان‌ برداشته‌ شد، به‌ ما خبر دادند که‌ سوره: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١ [الفتح: ۱] بر ایشان ‌نازل‌ شده‌ است‌».

﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١

«همانا ما به‌ تو حکم‌ کردیم‌ به‌ فتحی‌ آشکار» فتح: در لغت‌، اصلا به‌ معنی ‌گشودن‌ قفل‌ است‌ و فتح‌ در باب‌ جهاد عبارت‌ است‌ از: غلبه‌ و ظفر بر یک‌ سرزمین ‌به‌ زور یا به‌ صلح‌، به‌ جنگ‌ یا به‌ غیر آن‌. مراد این‌ است‌ که: ای‌ پیامبر ص! ما برایت‌ به‌ فتحی‌ روشن‌ و آشکار در آینده‌ حکم‌ کردیم‌ ـ فتح‌ مکه‌ و غیر آن‌ ـ که ‌به‌ زور و غلبه‌ جهادت‌ میسر می‌شود.

از نظر جمهور مفسران‌، مراد از «فتح‌ مبین‌» در این‌ آیه‌ صلح‌ حدیبیه‌ است‌ و خداوند متعال‌ از آن‌ رو آن‌ را فتح‌ نامید که‌ صلح‌ حدیبیه‌ سبب‌ فتح‌ مکه‌ و فتوحات ‌بعدی‌ گردید و این‌ از باب‌ اطلاق‌ سبب‌ بر مسبب‌ می‌باشد که‌ از انواع‌ «مجاز مرسل‌» است‌. ولی‌ گروهی‌ برآنند که‌ مراد از فتح‌ در این‌ آیه‌، فتح‌ مکه‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را قبل‌ از فرارسیدن‌ موعدش‌ به‌ طریق‌ بشارت‌ به‌ پیامبر ص و مؤمنان‌ وعده‌ داد و تعبیر از آن‌ به‌ زمان‌ گذشته‌، برای‌ دلالت‌ معنی‌ بر تحقق‌ حتمی ‌آن‌ در آینده‌ می‌باشد، گویی‌ این‌ فتح‌ چنان‌ مسلم‌ است‌ که‌ در حکم‌ یک‌ امر به‌واقعیت‌ پیوسته‌ می‌باشد.

﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَيَهۡدِيَكَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٢

«تا خدا بر تو بیامرزد» یعنی: ای‌ پیامبر ص! این‌ فتح‌ را از آن‌ رو برایت‌ میسر گردانیدیم‌ تا همراه‌ به‌ اتمام‌ رساندن‌ نعمت‌ فتح‌ و هدایتت‌ به‌ سوی‌ راه‌ راست‌ و پیروزی‌ و غلبه‌ای‌ که‌ در آن‌ عزت‌ و شوکتت‌ نهفته‌ می‌باشد، آمرزش‌ نیز برایت‌ جمع‌ گردد. گویی‌ فرمود: صلح‌ حدیبیه‌، یا فتح‌ مکه‌ را برتو آسان‌ و هموار کردیم‌ و تو را بر دشمنت‌ پیروز گردانیدیم‌ تا هدف مندی‌های‌ عاجل‌ و بلند مدت‌، یعنی‌ عزت ‌دارین‌ را همه‌ باهم‌ برای‌ تو جمع‌ گردانیده‌ و بر تو بیامرزیم‌؛ «آنچه‌ را که‌ گذشته‌ از گناه‌ تو» قبل‌ از فتح‌ «و آنچه‌ که‌ مانده‌ است‌» بعد از آن‌. به ‌قولی‌ دیگر معنی‌ این ‌است: این‌ فتح‌ را از آن‌ رو برایت‌ میسر گردانیدیم‌ تا آن‌ کارهای‌ مستوجب ‌سرزنشی‌ را که‌ از تو قبل‌ از رسالتت‌ سرزده‌ و آنچه‌ را که‌ بعد از آن‌ واقع‌ شده‌، بر تو بیامرزیم‌. و از آنجا که انبیا‌ از گناهان‌ کبیره‌ و صغیره‌ معصوم‌اند پس‌ مراد از«گناه‌» در اینجا، انجام‌ دادن‌ عملی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ مقام‌ انبیا خلاف‌ اولی ‌می‌باشد لذا این‌ تعبیر از باب‌ این‌ قاعده‌ است: «حسنات‌ الأبرار سیئات ‌المقربین». «حسنات‌ نیکان‌، گناهان‌ مقربان‌ است‌».

«و تا نعمت‌ خود را برتو تمام‌ گرداند» یعنی: این‌ فتح‌ را از آن‌ رو برایت‌ میسر کردیم‌ تا نعمت‌ خود را با پیروز ساختن‌ دینت‌ بر تمام‌ ادیان‌ بر تو تمام‌ گردانیم‌. یامعنی‌ این‌ است: تا نعمت‌ خود را برتو تمام‌ گردانیم‌ با فتح‌ مکه‌ و پیوست‌ نمودن ‌فتح‌ طایف‌ به‌ آن‌ زیرا فتح‌ حدیبیه‌ زمینه‌ساز فتوحات‌ بعدی‌ گردید و با فتح‌ مکه ‌نعمت‌ به‌ اتمام‌ رسید «و تا تو را هدایت‌ کند» یعنی: تا با این‌ فتح‌، تو را ثابت‌قدم‌ واستوار گردانیم‌ «به‌ راهی‌ راست‌» که‌ همانا راه‌ اسلام‌ و تبلیغ‌، تبیین‌ و اقامه‌ شعایر آن‌ می‌باشد.

انس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌‌اکرم‌ ص فرمودند: «همانا بر من‌ آیه‌ای‌ نازل‌ شده‌ است‌ که‌ نزد من‌ از همه‌ آنچه‌ که‌ بر روی ‌زمین‌ است‌، دوست‌داشتنی‌تر می‌باشد». سپس‌ آن‌ را بر اصحاب قرائت ‌نمودند. اصحاب ش گفتند: مبارک‌ و گوارا باد بر شما ای‌ رسول‌ خدا! اینک‌ خداوند متعال‌ روشن‌ ساخت‌ که‌ با شما چگونه‌ معامله‌ می‌کند اما ما نمی‌دانیم‌ که‌ باما چگونه‌ معامله‌ خواهد کرد؟ همان‌ بود که‌ آیه: ﴿لِّيُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ [الفتح: ۵] تا ﴿فَوۡزًا عَظِيمٗا نازل‌ شد.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مغیره‌ بن‌ شعبه‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص بسیار نماز می‌گزاردند تا بدانجا که‌ پاهایشان‌ متورم‌ می‌شد پس‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ شد: آیا جز این‌ است‌ که‌ خدای‌ ‌ گناهان‌ نخستین‌ و واپسین‌ را بر شما آمرزیده‌است‌؟ یعنی‌ چرا این‌ قدر بر خود فشار می‌آورید؟ فرمودند: «أفلا أكون‌ عبدا شكورا : آیا بنده‌ شکرگزاری‌ نباشم‌؟».

﴿وَيَنصُرَكَ ٱللَّهُ نَصۡرًا عَزِيزًا٣

«و تا خدا تو را به‌ نصرتی‌ قوی‌» یعنی: به‌ پیروزی‌ای‌ برتر که‌ هیچ‌ ذلتی‌ در پی ‌نداشته‌ باشد «نصرت‌ دهد» و به‌ راستی‌ که‌ چنین‌ شد زیرا با صلح‌ حدیبیه‌ مفهوم ‌سیادت‌ و حاکمیت‌ داخلی‌ و خارجی‌ دولت‌ اسلامی‌ و استقلال‌ آن‌ ـ به‌ تعابیر جدید ـ محقق‌ شد، رسول‌ اکرم‌ ص در جنب‌ نبوت‌ به‌ صفت‌ یک‌ حاکم‌ و پیشوای‌ سیاسی‌ نیز در صحنه‌ ظاهر شدند، مدینه‌ به‌ عنوان‌ پایتخت‌ امت‌ و دولت‌ اسلامی ‌تثبیت‌ شد و مشرکان‌ دولت‌ اسلامی‌ در مدینه‌ منوره‌ را به‌ رسمیت‌ شناخته‌ و به‌ حاکمیت‌ و استقلال‌ آن‌ اعتراف‌ نمودند.

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا٤

«او» تعالی‌ «است‌ آن‌ کس‌ که‌ آرامش‌ را در دل‌های مؤمنان‌ فرود آورد» در نتیجه‌، آنان‌ به‌ حکم‌ خدا أ و رسولش ص در تن ‌دادن‌ به‌ صلح‌ حدیبیه‌ گردن‌ نهادند و قلب‌هایشان‌ بر آن‌ آرامش‌ یافت‌ «تا ایمانی‌ بر ایمان‌شان‌ بیفزایند» یعنی: تا مؤمنان‌ به ‌سبب‌ این‌ طمأنینه‌ و آرامش‌، یقینی‌ را بر یقینی‌ که‌ از قبل‌ داشته‌اند، بیفزایند. که ‌امروزه‌ از این‌ معنی‌ به‌ نام‌ «بالا بردن‌ روحیه‌ معنوی‌ لشکر» تعبیر می‌شود. همچنین‌، این‌ تأویل‌ نیز صحیح‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ وسیله‌ عمل‌ به‌ احکام‌ و فرایض‌، بر ایمان‌ مؤمنان‌ می‌افزاید چنان‌که‌ ابن‌ عباس س می‌گوید: «اولین‌ چیزی‌ که‌رسول‌ اکرم‌ ص به‌ مؤمنان‌ آوردند، عقیده‌ توحید بود و چون‌ ایشان‌ به‌ یگانگی‌ خداوند أ ایمان‌ آوردند آن‌گاه‌ به‌ ترتیب‌؛ نماز، زکات‌، جهاد و حج‌ بر ایشان ‌مشروع‌ شد». «و لشکرهای‌ آسمان‌ و زمین‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی: لشکرهای‌ حسی‌، لشکرهای‌ معنوی‌ و لشکرهای‌ غیبی‌ ـ اعم‌ از فرشتگان‌، انسیان‌، جنیان‌، شیاطین‌ و فرود آوردن‌ آرامش‌ روحی‌ بر مؤمنان‌ ـ همه‌ از آن‌ خداوند است‌ پس ‌حق‌ تعالی‌ کار آنان‌ را هرگونه‌ که‌ بخواهد، می‌پردازد و سامان‌ می‌دهد «و خدا همواره‌ دانای‌ حکیم‌ است‌» داناست‌ به‌ مصالح‌ خلقش‌، با حکمت‌ است‌ در آنچه‌ که‌ تقدیر و تدبیر می‌کند.

﴿لِّيُدۡخِلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنۡهُمۡ سَيِّ‍َٔاتِهِمۡۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ ٱللَّهِ فَوۡزًا عَظِيمٗا٥

«تا سرانجام‌، مردان‌ و زنان‌ با ایمان‌ را در باغ‌هایی‌ که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها جاری‌ است‌ درآورد و در آن‌ جاویدان‌ بدارد» تقدیر سخن‌ چنین‌ است: خدای‌ سبحان هرکه را بخواهد، گرفتار سر پنجه‌ لشکریانش‌ می‌کند، بدین‌ منظور که‌ مؤمنان‌ را با قبول‌ خیر از اهل‌ خیر به‌ بهشت‌ وارد کرده‌ و غیر مؤمنان‌ را به‌ سبب‌ سر زدن ‌شر و بدی‌ از آنان‌ عذاب‌ کند. یا معنی‌ این‌ است: حق‌ تعالی‌ آرامش‌ یا فتح‌ را فرود آورد تا ورود مؤمنان‌ ـ اعم‌ از زن‌ و مرد به‌ باغ‌های‌ بهشتی‌ ـ بر آن‌ مترتب‌ شود. خداوند متعال‌ از زنان‌ نیز در این‌ آیه‌ صراحتا یاد کرد با آن‌که‌ اغلب‌ آیاتی‌ که ‌خطاب‌ آن‌ها متوجه‌ مردان‌ است‌ زنان‌ را نیز در بر می‌گیرد؛ تا کسی‌ گمان‌ نبرد که‌ زنان‌ به‌ دلیل‌ این‌ که‌ جهاد فرض‌ کفایی‌ بر ذمه‌ آنان‌ نیست‌، به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شوند. همچنین‌ در هر جا که‌ گمان‌ اختصاص‌ یافتن‌ مردان‌ به‌ پاداش‌های ‌موعود بهشتی‌ مطرح‌ باشد، با وصف‌ آن‌که‌ زنان‌ نیز با آن‌ها در آن‌ خطاب ‌شریک‌اند اما خدای ‌‌ باز صراحتا نیز از زنان‌ نام‌ می‌برد تا در این‌ امر هیچ‌گونه‌ شبهه‌ای‌ پدید نیاید «و» نیز خدای‌ سبحان‌ هرکه را بخواهد، گرفتار سرپنجه ‌لشکریانش‌ می‌کند، بدین‌ منظور که‌ «از آنان‌ سیئات‌شان‌ را بزداید» یعنی: گناهان‌ وجرایم‌ مؤمنان‌ را پوشانده‌ و آن‌ را آشکار نگرداند و به‌ وسیله‌ آن‌ ایشان‌ را عذاب‌نکند «و این‌» وعده‌ وارد نمودن‌ مؤمنان‌ به‌ بهشت‌ و پوشاندن‌ سیئاتشان‌؛ «نزدخدا» و در حکم‌ وی‌ «رستگاری‌ بزرگی‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابر س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «لا يدخل‌ النار أحد بايع‌ تحت ‌الشجرة». «احدی‌ از کسانی‌ که‌ در زیر درخت‌ بیعت‌ کرده‌اند، به‌ آتش‌ دوزخ‌ وارد نمی‌شوند».

﴿وَيُعَذِّبَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ وَٱلۡمُشۡرِكَٰتِ ٱلظَّآنِّينَ بِٱللَّهِ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۖ وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَلَعَنَهُمۡ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرٗا٦

«و تا» خداوند أ با آرامش‌ و فتحی‌ که‌ نصیب‌ مؤمنان‌ می‌کند؛ «مردان‌ و زنان ‌منافق‌ و مردان‌ و زنان‌ مشرک‌ را عذاب‌ کند» زیرا منافقان‌ و مشرکان‌ به‌ سبب‌ مشاهده‌ غلبه‌ و ظهور کلمه‌ اسلام‌ و شکست‌ و سرکوب‌ مخالفان‌ آن‌، در دنیا دچار نگرانی ‌و اندوه‌ گردیده‌ و به‌ قهر و قتل‌ و اسارت‌ روبرو می‌شوند و در آخرت‌ نیز به‌ عذاب ‌جهنم‌ روبرو می‌گردند؛ همان‌ منافقان‌ و مشرکانی‌ «که‌ به‌ خدا گمان‌ بد بردند» و آن ‌این‌ گمانشان‌ بود که‌ رسول‌ اکرم‌ ص مغلوب‌ می‌شوند و کلمه‌ کفر بر کلمه‌ اسلام ‌برتری‌ می‌یابد «گردش‌ بد روزگار بر آنان‌ باد» یعنی: حوادث‌ ناگواری‌ را که‌ در مورد مسلمانان‌ می‌پنداشتند و انتظار می‌بردند، گریبانگر خودشان‌ گردیده‌ و به ‌دیگران‌ تجاوز نمی‌کند. دایره: در اصل‌ خط دایره‌وی‌ای‌ است‌ که‌ به‌ مرکز یک‌ چیز محیط است‌، سپس‌ در بیان‌ حادثه‌ای‌ به‌عاریت‌ گرفته‌ شد که‌ بر انسان‌ همانند احاطه‌ دایره‌ بر مرکز خود، محیط می‌باشد. لذا به‌کار گرفتن‌ آن‌ در حوادث‌ بد و نامیمون‌ غالب‌ گردید «و خدا بر آنان‌ خشم‌ نموده‌ و لعنت‌شان‌ کرده‌» یعنی: خداوند أ منافقان‌ و مشرکان‌ را از رحمت‌ خویش‌ دور و طرد کرده‌ است‌ «و دوزخ‌ را برای‌شان‌ آماده‌ گردانیده‌ و چه‌ بد سرانجامی‌ است‌» دوزخ‌.

﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا٧

«و سپاهیان‌ آسمان‌ و زمین‌ از آن‌ خداست‌» اعم‌ از فرشتگان‌، انس‌، جن‌، شیاطین‌ و غیر آن‌ها از وسایل‌ و نیروهایی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ دشمنان‌ خود را به‌ وسیله‌ آن ‌سرکوب‌ می‌کند «و خدا غالب‌ است‌» در فرمانروایی‌ خویش‌ «حکیم‌» است‌ در صنع‌ خویش‌. به‌قولی: مراد از سپاهیان‌ در اینجا، سپاهیان‌ عذاب‌ اند. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ ‌ در این‌ آیات‌ دوبار از سپاهیانش‌ نام‌ برد؛ بار اول‌ در معرض‌ تأیید مؤمنان‌ و این‌بار در معرض‌ بیان‌ قدرت‌ و سلطه‌ خویش‌ بر کافران‌.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٨

ای‌ پیامبر ص! «همانا ما تو را گواه‌ فرستادیم‌» که‌ بر ابلاغ‌ رسالت‌ به‌ امتت‌ گواهی‌ می‌دهی‌ چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در آیه‌ دیگری‌ می‌فرماید: ﴿وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ [البقره:۱۴۳]. «و تا پیامبر بر شما گواه‌ باشد» «و» فرستادیم‌ تو را «بشارت‌دهنده‌» به‌ بهشت‌ برای‌ مطیعان‌ «و بیم ‌دهنده‌» از دوزخ‌ برای‌ اهل‌ گناه‌ و معصیت‌.

﴿لِّتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُۚ وَتُسَبِّحُوهُ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلًا٩

آری‌! ما پیامبر را گواه‌ فرستادیم: «تا به‌ خدا و پیامبرش‌ ایمان‌ آورید» ای‌ مردم‌ «و تا او را نصرت ‌دهید و بزرگ‌ شمارید» یعنی: تا پیامبر ص را گرامی‌ بدارید و او را حرمت‌ گذارید. یا ضمیر در: (وتعزروه‌ وتوقروه‌) به‌ خداوند أ بر می‌گردد؛ یعنی: تا خداوند أ را بزرگ‌ شمرده‌ و دینش‌ را نصرت‌ دهید. قتاده‌ در معنی‌ آن ‌می‌گوید: «تا پیامبر ص را نصرت‌ داده‌ و او را از آسیب‌ هر کسی‌ که‌ قصد رساندن ‌آزاری‌ را به‌ او دارد، باز دارید». «و تا او را» یعنی: خدای‌ ‌ را «بامدادان‌ و شامگاهان‌» در اول‌ و آخر روز «تسبیح‌ گویید» با برگزاری‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ ٱللَّهَ يَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَيۡدِيهِمۡۚ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَيۡهُ ٱللَّهَ فَسَيُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا١٠

«در حقیقت‌، کسانی‌ که‌ با تو بیعت‌ می‌کنند» مراد بیعه‌الرضوان‌ در حدیبیه‌ است‌. حدیبیه‌ قریه‌ کوچکی‌ است‌ که‌ از مکه‌ در حد یک‌ منزل‌ راه‌ فاصله‌ داشته‌ و در داخل‌ حدود سرزمین‌ حرم‌ قرار دارد و مؤمنان‌ در آن‌ با رسول‌ اکرم‌ ص در زیر درختی‌ بیعت‌ کردند که‌ تا سرحد مرگ‌ بادشمن‌ بجنگند. به‌ قولی: مؤمنان‌ بر این ‌امر بیعت‌ کردند که‌ از میدان‌ فرار نکنند. هرچند مفاد هردو قول‌ در نهایت‌ یکی ‌است‌. البته‌ این‌ روایت‌ جابر بن‌ عبدالله س جامع‌ هردو قول‌ است‌ که‌ می‌گوید: «با رسول‌ اکرم‌ ص در زیر درخت‌ بر مرگ‌ و بر این‌که‌ فرار نکنیم‌ بیعت‌ کردیم‌ پس‌ جز جد بن ‌قیس‌ هیچ‌کس‌ از ما بیعت‌ را نشکست‌ و او منافقی‌ بود که‌ در پشت‌ سر شتر خود پنهان‌ شده‌ بود...». آری‌! کسانی‌ که‌ با تو بیعت‌ می‌کنند؛ «جز این‌ نیست‌ که‌ با خدا بیعت‌ می‌کنند» زیرا ایشان‌ با این‌ بیعت‌، خود را در ازای‌ بهشت‌ به‌ خدای ‌می‌فروشند و از آنجا که‌ هدف‌شان‌ از بیعت‌ با پیامبر ص همانا بیعت‌ با خداوند أ است‌ پس‌ «دست‌ خدا بالای‌ دست‌هایشان‌ است‌» یعنی: عقد میثاق‌ با رسول‌‌خدا ص، در واقع‌ عقد میثاق‌ با خدای‌ سبحان‌ است‌. مراد این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر بیعت‌شان‌ آگاه‌ است‌ و ایشان‌ را در ازای‌ آن‌ پاداش‌ می‌دهد و نصرت‌ او برای‌ مؤمنان‌ قوی‌تر و برتر از نصرت‌ دادن‌ ایشان‌ برای‌ اوست‌. تعبیر (یدالله: دست‌ خدا)، در اینجا مجاز است‌ نه‌ حقیقت‌. پس‌ (ید الله‌) به‌ معنای‌ غلبه‌، نصرت‌، نعمت‌ و هدایت‌ او می‌باشد زیرا حق‌ تعالی‌ از اوصاف‌ اجسام‌ منزه‌ است‌. اما سلف‌ صالح‌ به‌ وجود دست‌ برای‌ خداوند أ عقیده‌ دارند ولی‌ نه‌ مانند دستی‌ که ‌بشر می‌شناسد زیرا هیچ‌ چیز مانند حق‌ تعالی‌ نیست‌.

«پس‌ هرکه پیمان‌ شکنی‌ کند، تنها به‌ زیان‌ خود پیمان‌ می‌شکند» لذا زیان‌ بیعت‌شکنی‌ او به‌ خودش‌ بر می‌گردد و به‌ غیر وی‌ تجاوز نمی‌کند «و هرکه بر آنچه ‌با خدا بر آن‌ عهد بسته‌، وفا کند» یعنی: هرکه در وفاداری‌ به‌ عهد خود با خداوند أ به‌ بیعت‌ با پیامبرش‌ پایداری‌ ورزد «به‌ زودی‌ خدا پاداشی‌ بزرگ‌ به‌ او می‌بخشد» و آن‌ بهشت‌ است‌.

﴿سَيَقُولُ لَكَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ شَغَلَتۡنَآ أَمۡوَٰلُنَا وَأَهۡلُونَا فَٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَاۚ يَقُولُونَ بِأَلۡسِنَتِهِم مَّا لَيۡسَ فِي قُلُوبِهِمۡۚ قُلۡ فَمَن يَمۡلِكُ لَكُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔا إِنۡ أَرَادَ بِكُمۡ ضَرًّا أَوۡ أَرَادَ بِكُمۡ نَفۡعَۢاۚ بَلۡ كَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرَۢا١١

«برجای‌ ماندگان‌ اعرابی‌» که‌ از جهاد تن‌ زدند؛ «به‌ زودی‌ به‌ تو خواهند گفت‌» بعد از بازگشتت‌ از حدیبیه‌ که: «اموال‌ و کسانمان‌ ما را گرفتار کردند» یعنی: اموال‌، زنان‌ و فرزندانمان‌ ما را از همراهی‌ با تو بازداشتند زیرا ما کسی‌ را نداشتیم‌ که‌ در غیاب‌ ما به‌ آن‌ها بپردازد و جانشین‌ ما بر آنان‌ باشد «برای‌ ما آمرزش‌ بخواه‌» تا خداوند أ واپس‌مانی‌مان‌ از این‌ غزوه‌ و عدم‌ همراهی‌ با تو را که‌ عاملی‌ جز امور فوق‌ نداشته‌ است‌، بر ما بیامرزد. «چیزی‌ را که‌ در دل‌هایشان‌ نیست‌ بر زبان‌ خویش‌می‌رانند» که‌ این‌ همان‌ شیوه‌ کار منافقان‌ است‌ «بگو: اگر خدا در حق‌ شما زیانی ‌بخواهد» یعنی: بخواهد تا زیانی‌ چون‌ نابودی‌ اموال‌ و خانواده‌تان‌ را بر شما فرود آورد «یا در حق‌ شما سودی‌» یعنی: پیروزی‌ و غنیمتی‌ را «بخواهد پس‌ چه‌ کسی ‌در برابر خداوند برای‌ شما اختیار چیزی‌ را دارد» یعنی: در آن‌ صورت‌، چه‌ کسی‌ شما را از آنچه‌ که‌ خداوند أ برایتان‌ اراده‌ کرده‌ است‌، نگاه‌ می‌دارد؟ مسلم‌ است‌ که هیچ‌کس‌ نمی‌تواند آنچه‌ را که‌ خداوند أ در حق‌ شما اراده‌ کرده‌ است‌، از شما برگرداند زیرا او دانای‌ رازهای‌ شماست‌ و هرچند در برابر ما منافقت‌ کنید اما او به‌ راز دل‌هایتان‌ آگاه‌ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ گروه‌، بادیه ‌نشینان‌ جهادگریزی‌ از قبایل‌ اسلم‌، جهینه‌، مزینه‌، غفار، أشجع‌ و دیل‌ بودند که‌ در پیرامون‌ مدینه‌ زندگی‌ می‌کردند و خداوند أ آنان‌ را از همراهی‌ با پیامبرش‌ در سفر حدیبیه‌ بازپس‌ گذاشت‌ و در نتیجه‌، با آن‌ حضرت‌ ص در این‌ غزوه‌ مشارکت‌ نکرده‌ و به‌ ندای‌ ایشان‌ اجابت ‌نگفتند و معاذیری‌ مانند گرفتاری‌ به‌ خانواده‌ها و اموال‌شان‌ را پیش‌ کشیدند اما عامل ‌اصلی‌ باز پس‌ مانی‌شان‌، ضعف‌ عقیده‌ و بیم‌ از رویارویی‌ احتمالی‌ با قریش‌ بود. به‌قولی: تخلف‌ آنان‌، در هنگام‌ سفر پیامبر ص به‌ سوی‌ مکه‌ در سال‌ فتح‌ آن‌ بود، بعد از آن‌که‌ آن‌ حضرت‌ ص اعلام‌ خروج‌ داده‌ بودند تا با ایشان‌ همراه‌ گردند «بلکه‌ خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید همواره‌ آگاه‌ است‌» یعنی: تخلف‌ شما بادیه ‌نشینان‌ از همراهی‌ با پیامبر ص، به‌ خاطر عاملی‌ نیست‌ که‌ پنداشته‌اید بلکه‌ خداوند أ از تمام‌ آنچه‌ که‌ می‌کنید و از جمله‌ از علت‌ تخلف‌ شما آگاه‌ است‌ پس‌ می‌داند که‌ سبب ‌تخلف‌ شما این‌ عاملی‌ که‌ ذکر کردید نبوده‌ است‌ بلکه‌ عامل‌ و انگیزه‌ واقعی‌، همانا وجود شک‌ و نفاق‌ در اندرون‌ شما و خلجان‌ پندارهای‌ فاسد در ضمیرتان‌ بوده‌ است‌ که‌ ناشی‌ از عدم‌ اعتماد و اطمینانتان‌ به‌ حق‌ تعالی‌ می‌باشد چنان‌ که‌ می‌فرماید:

﴿بَلۡ ظَنَنتُمۡ أَن لَّن يَنقَلِبَ ٱلرَّسُولُ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِلَىٰٓ أَهۡلِيهِمۡ أَبَدٗا وَزُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمۡ وَظَنَنتُمۡ ظَنَّ ٱلسَّوۡءِ وَكُنتُمۡ قَوۡمَۢا بُورٗا١٢

نه‌ چنان‌ است‌ که‌ می‌گویید ای‌ بادیه ‌نشینان‌ جهادگریز؛ «بلکه‌ پنداشتید که‌ پیامبر و مؤمنان‌ هرگز به‌ سوی‌ خانواده‌هایشان‌ بر نخواهند گشت‌» یعنی: بلکه‌ واقعیت‌ امر این‌ است‌ که‌ شما جهادگریزان‌ پنداشتید که‌ دشمن‌ مؤمنان‌ را به‌ یکباره‌ ریشه ‌کن ‌می‌کند، در نتیجه‌، احدی‌ از آنان‌ به‌‌سوی‌ خانواده‌ خویش‌ بر نمی‌گردد پس‌ از این ‌جهت‌ تخلف‌ نمودید نه‌ به‌ خاطر عذرها و بهانه‌های‌ بی‌اساسی‌ که‌ پیش‌ می‌افگنید «و این‌ پندار در دل‌هایتان‌ نمودی‌ خوش‌ یافت‌» یعنی: شیطان‌ این‌ پندار را در دل‌های ‌شما آراست‌ و شما هم‌ آن‌ را از وی‌ پذیرفتید «و گمان‌ بد کردید» در این‌ پندارتان‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ پیامبرش‌ را نصرت‌ نمی‌دهد «و مردمی‌ هلاک‌ شده‌ گشتید» نزد خداوند أ؛ با این‌ بداندیشی‌ و فساد عقیده‌ و سوءنیت‌.

﴿وَمَن لَّمۡ يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ فَإِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ سَعِيرٗا١٣

«و هرکس‌ به‌ خدا و پیامبرش‌ ایمان‌ نیاورده‌ است‌، بداند که‌ ما برای‌ کافران‌ آتشی ‌سوزان‌ آماده‌ کرده‌ایم‌» یعنی: هرکس‌ بسان‌ این‌ واپس ‌ماندگان‌ متخلف‌، به‌ خدا و رسولش‌ ایمان‌ نیاورده‌؛ پس‌ جزای‌ وی‌ عذاب‌ سوزان‌ سختی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی ‌برایش‌ آماده‌ کرده‌ است‌.

﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ يَغۡفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٤

«و فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ از آن‌ خداست‌» پس‌ در آن‌ها هرگونه‌ که‌ بخواهد، تصرف‌ می‌کند و او به‌ احدی‌ از خلقش‌ نیازی‌ ندارد زیرا خلق‌ همگی‌ ملک‌ اویند لذا نباید از فرمانش‌ خارج‌ گردند «هر که‌ را بخواهد» بیامرزد؛ «می‌آمرزد و هرکه را بخواهد» عذاب‌ کند؛ «عذاب‌ می‌کند» زیرا هیچ‌ کاری‌ بر حق‌ تعالی‌ واجب‌ نیست ‌«و خدا آمرزگار مهربان‌ است‌» یعنی: او همیشه‌ به‌ این‌ وصف‌ موصوف‌ بوده‌ و می‌باشد پس‌ هرکس‌ از بندگانش‌ را که‌ بخواهد، به‌ مغفرت‌ و رحمت‌ خویش ‌مخصوص‌ می‌گرداند. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ فرمود: «سبقت‌ رحمتي‌ غضبي». «رحمتم‌ بر خشمم‌ سبقت‌ گرفته‌ است‌».

﴿سَيَقُولُ ٱلۡمُخَلَّفُونَ إِذَا ٱنطَلَقۡتُمۡ إِلَىٰ مَغَانِمَ لِتَأۡخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعۡكُمۡۖ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُواْ كَلَٰمَ ٱللَّهِۚ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَٰلِكُمۡ قَالَ ٱللَّهُ مِن قَبۡلُۖ فَسَيَقُولُونَ بَلۡ تَحۡسُدُونَنَاۚ بَلۡ كَانُواْ لَا يَفۡقَهُونَ إِلَّا قَلِيلٗا١٥

«چون‌ به‌ قصد گرفتن‌ غنایم‌ روانه‌ شدید، به‌ زودی‌ برجای‌ ماندگان‌ خواهند گفت‌» یعنی: چون‌ شما مسلمانان‌ به‌ سوی‌ خیبر راه‌ افتادید تا آن‌ را تحت‌ تصرف‌ خود درآورید، به‌ زودی‌ جهادگریزان‌ عقب‌گرا و متخلف‌ از غزوه‌ حدیبیه‌، خواهند گفت: «بگذارید ما هم‌ از شما پیروی‌ کنیم‌» و با شما در غزوه‌ خیبر حاضر باشیم‌ زیرا آن‌ها یقین‌ دارند که‌ در خیبر دستیابی‌ به‌ غنایم‌ حتمی‌ است‌.

اصل‌ داستان‌ این‌ بود که‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ ص و همراهانشان‌ در ماه‌ ذی‌الحجه ‌سال‌ ششم‌ هجری‌ از حدیبیه‌ باز گشتند، خدای‌ ‌ فتح‌ خیبر را به‌ ایشان‌ وعده‌ داد و غنایم‌ آن‌ را فقط مخصوص‌ کسانی‌ گردانید که‌ در حدیبیه‌ حاضر بودند. پس ‌رسول‌ خدا ص بقیه‌ ماه‌ ذی‌الحجه‌ و اوایل‌ ماه‌ محرم‌ را در مدینه‌ باقی‌ ماندند آن‌گاه‌ با همانان‌ که‌ در حدیبیه‌ با ایشان‌ همراه‌ بودند، به‌ سوی‌ خیبر راه‌ افتادند تا به‌ سبب‌ تجاوزهای‌ مکرر یهود، به‌ آنان‌ درس‌ عبرتی‌ بدهند، در این‌ هنگام‌ بود که‌ این‌ گروه‌ واپس‌ مانده‌ متخلف‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص و مؤمنان‌ گفتند: به‌ ما اجازه‌ دهید که‌ در این‌ غزوه‌ از شما پیروی‌ کنیم‌.

«می‌خواهند کلام‌ الهی‌ را دگرگون‌ کنند» مراد از کلامی‌ که‌ آنان‌ خواستار دگرگونسازی‌ آن‌ بودند، همانا این‌ وعده‌ الهی‌ برای‌ اهل‌ حدیبیه‌ بود که‌ غنایم‌ خیبر مخصوصا از آن‌ ایشان‌ می‌باشد زیرا خداوند متعال‌ به‌ رسول‌ خویش‌ فرمان‌ داده ‌بود تا جز اهل‌ حدیبیه‌، هیچ‌کس‌ را با خود به‌ خیبر نبرد «بگو: هرگز از پی‌ ما نخواهیدآمد، آری‌! خدا پیشاپیش‌ درباره‌ شما چنین‌ فرموده‌» یعنی: خداوند متعال‌ قبل‌ از بازگشت‌ ما از حدیبیه‌، به‌ ما خبر داده‌ است‌ که‌ غنیمت‌ خیبر مخصوصا از آن ‌حاضران‌ در حدیبیه‌ می‌باشد و دیگران‌ در آن‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ ندارند «پس‌ به‌ زودی‌ خواهند گفت‌» منافقان‌ در هنگام‌ شنیدن‌ این‌ سخن‌؛ «نه‌! بلکه‌ شما بر ما حسد می‌برید» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ می‌گویید بلکه‌ واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ جز رشک‌ وحسد چیز دیگری‌ شما را از اجازه‌ دادن‌ ما به‌ همراهی‌ با شما باز نمی‌دارد، شما می‌خواهید تا ما با شما در غنیمت‌ مشارکت‌ نداشته‌ باشیم‌. «چنین‌ نیست‌ بلکه‌ جز اندکی‌ در نمی‌یابند» یعنی: واقعیت‌ آن‌ گونه‌ نیست‌ که‌ آنان‌ می‌پندارند بلکه‌ آنان‌ جز اندکی‌ از علم‌ را نمی‌دانند و آن‌ عبارت‌ از علم‌شان‌ به‌ کار دنیا و بهره‌های‌ آن‌ است ‌اما این‌ امر که‌ باید هدف‌ از جنگیدن‌ رضای‌ خداوند أ باشد و نیت‌ برای‌ او اصلاح‌ گردیده‌ و ایمان‌ به‌ او صادقانه‌ و راستین‌ باشد؛ از اموری‌ است‌ که‌ آن‌ها از آن‌ فهم‌ و دریافتی‌ ندارند و به‌ آن‌ فکر هم‌ نمی‌کنند.

﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ تُقَٰتِلُونَهُمۡ أَوۡ يُسۡلِمُونَۖ فَإِن تُطِيعُواْ يُؤۡتِكُمُ ٱللَّهُ أَجۡرًا حَسَنٗاۖ وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ كَمَا تَوَلَّيۡتُم مِّن قَبۡلُ يُعَذِّبۡكُمۡ عَذَابًا أَلِيمٗا١٦

«به‌ برجای‌ ماندگان‌ اعرابی‌ بگو» حق‌ تعالی‌ این‌ وصف‌ را برای‌شان‌ تکرار کرد تا بر نکوهش‌ آنان‌ افزوده‌ و بر زشتی‌ تخلف‌ و واپسمانی‌ از جهاد تأکید گذارد. آری‌! به‌ کسانی‌ که‌ از حدیبیه‌ تخلف‌ کردند و در آیات‌ قبل‌ از آنان‌ یاد شد، بگو: «به‌زودی‌ به‌ سوی‌ کارزار قومی‌ سخت‌ ستیزه‌ جوی‌ زورمند، دعوت‌ خواهید شد» مراد از آنان: قبایل‌ غطفان‌ و هوازنند که‌ سپاه‌ اسلام‌ بعد از فتح‌ مکه‌ در سال‌ هشتم ‌هجری‌ با آنان‌ در حنین‌ روبرو شد. ولی‌ زهری‌ می‌گوید: مراد از آنان‌؛ قبیله‌ بنی‌حنیفه‌ از اهالی‌ یمامه‌، یعنی‌ قوم‌ مسلیمه‌ کذاب‌اند که‌ جنگ‌ با آنان‌ در عهد خلافت‌ ابوبکر صدیق‌ س رخ‌ داد. یا مراد از آنان: امپراطوری‌های‌ فارس‌ و روم‌اند که‌ جنگ‌ با آنان‌ نیز در عهد خلافت‌ ابوبکر و عمر ب روی‌ داد. زهری‌ در روایت ‌دیگری‌ می‌گوید: بلکه‌ آن‌ قوم‌ سخت‌ ستیزنده‌ هنوز نیامده‌اند چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ گویای‌ این‌ امر است: «قیامت‌ بر پا نمی‌شود تا شما با قومی‌ نجنگید که‌ دارای ‌چشمان‌ ریز و بینی‌های‌ کوچکی‌ هستند، گویی‌ چهره‌هایشان‌ سپرهای ‌چکش‌ خورده‌ای‌ است‌». سفیان‌ می‌گوید: «آنان‌ ترک‌ها هستند». اما ابن‌ جریر می‌گوید: «آنچه‌ مسلم‌ است‌، این‌ است‌ که‌ هیچ‌ دلیل‌ نقلی‌ یا عقلی‌ای‌ بر تعیین‌ آن‌ قوم‌ وجود ندارد». آری‌! با آن‌ قوم‌ سخت‌ پیکار جو و رزم‌آور روبرو خواهید شد «که‌ با آنان‌ بجنگید یا مسلمان‌ شوند» یعنی: فراروی‌ آن‌ قوم‌ فقط یکی‌ از این‌دو انتخاب‌ وجود دارد: یا تن‌ دادن‌ به‌ جنگ‌ با مسلمانان‌، یا اسلام‌ آوردن‌ و حالت‌ سومی‌ در کار نیست‌. البته‌ این‌ حکم‌ ناظر بر کفاری‌ است‌ که‌ از آنان‌ جزیه‌ گرفته‌ نمی‌شود و خود این‌ امر، جانب‌ این‌ رأی‌ را ترجیح‌ می‌دهد که‌ مراد از این‌ قوم‌ قوی‌پنجه‌، مشرکان‌ عرب‌ و مرتدان‌شان‌ هستند زیرا گرفتن‌ جزیه‌ که‌ حالت‌ سومی‌ غیر از جنگیدن‌ یا مسلمان‌ شدن‌ است‌، در مورد غیر اعراب‌ مشروع‌ شد اما در مورد اعراب‌ فقط این‌ دو حالت‌ معتبر بود نه‌ بیشتر از آن‌. و اکثر مفسران‌ نیز بر این‌ نظرند. «پس‌ اگر فرمان‌ برید، خدا به‌ شما پاداشی‌ نیک‌ می‌بخشد» که‌ عبارت‌ از غنیمت‌ در دنیا و بهشت‌ در آخرت‌ است‌ «و اگر روی‌ بگردانید» از جنگ‌ و جهاد «چنان‌که ‌پیش‌ از این‌ هم‌ پشت‌ کردید» در حدیبیه‌ «شما را به‌ عذابی‌ دردناک‌ عذاب‌ می‌کند» با کشتن‌، اسارت‌ و سرکوبتان‌ در دنیا و عذاب‌ آتش‌ در آخرت‌، به‌ سبب‌ دو چندان ‌بودن‌ جرمتان‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ بر صحت‌ خلافت‌ شیخین‌ دلالت‌ دارد زیرا به‌ کسانی‌ که‌ از دعوت‌ آن‌ها فرمان‌ می‌برند، وعده‌ پاداش‌ داده‌ شده‌ است‌».

﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَمَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبۡهُ عَذَابًا أَلِيمٗا١٧

«بر نابینا حرجی‌ نیست‌» یعنی: ترک‌ جهاد از سوی‌ وی‌، هیچ‌ ایراد و گناهی ‌برای‌ وی‌ به‌دنبال‌ ندارد «و بر لنگ‌ حرجی‌ نیست‌ و بر بیمار حرجی‌ نیست‌» یعنی: بر گروهی‌ که‌ به‌ این‌ عذرها معذورند، هیچ‌ گناه‌ و ایرادی‌ در تخلف‌ از جهاد نیست‌، به‌ علت‌ این‌که‌ آنان‌ توان‌ این‌ کار را ندارند. نص‌ قرآنی‌ بر این‌ سه‌ صنف‌ از معذوران‌ بسنده‌ کرد زیرا عذر یا به‌ سبب‌ اختلال‌ قوت‌ است‌، یا به‌ سبب‌ وجود اخلال‌ و اشکالی‌ در یکی‌ از اعضا و عذرهای‌ دیگر نیز معنا به‌ این‌ دو مورد قیاس ‌می‌شوند. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ فقها عذرهای‌ مانع‌ از جهاد را کلا این‌گونه‌ ضبط و حصر کرده‌اند: مانع‌ جهاد یا عجز حسی‌ است‌ یا عجز حکمی‌؛ از نمونه‌های‌ عجز حسی: خردسالی‌، دیوانگی‌، زن ‌بودن‌، بیماری‌ مانع‌ از سوار شدن‌ در مرکوب ‌برای‌ جنگ‌، لنگی‌ واضح‌ و عدم‌ یافتن‌ سلاح‌ و جنگ‌افزار است‌ و از نمونه‌های ‌عجز حکمی: بردگی‌، مدیونیت‌ و اجازه‌ ندادن‌ پدر و مادر مسلمان‌ به‌ فرزندشان ‌است‌. البته‌ عجز حکمی‌ در جهاد فرض‌ کفایه‌ معتبر شناخته‌ می‌شود ولی‌ در جهاد فرض‌ عین‌، عجز حکمی‌ عذر شمرده‌ نمی‌شود. «و هرکس‌ خدا و پیامبرش‌ را فرمان ‌برد» در آنچه‌ که‌ بدان‌ امر یا نهی‌ شده‌ است‌ «وی‌ را در باغ‌هایی‌ که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است‌ در می‌آورد و هرکس‌ روی‌ برتابد، به‌ عذابی‌ دردناک‌ معذبش ‌می‌دارد» در دنیا با خواری‌ و ذلت‌ و در آخرت‌ با آتش‌ دوزخ‌.

ابن‌ عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ آیه ﴿وَإِن تَتَوَلَّوۡاْ كَمَا تَوَلَّيۡتُم مِّن قَبۡلُ [الفتح: ۱۶]‌ نازل‌ شد، بیماران‌ و اشخاص‌ زمین‌گیر گفتند: یا رسول‌الله! تکلیف‌ ما چه‌ می‌شود؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨

«به‌ راستی‌ خدا هنگامی‌ که‌ مؤمنان‌ در زیر آن‌ درخت‌ با تو بیعت‌ می‌کردند، از آنان ‌خشنود شد» یعنی: خداوند أ در هنگام‌ «بیعه‌الرضوان‌» که‌ در حدیبیه‌ انجام‌گرفت‌، از ایشان‌ راضی‌ شد. شایان‌ ذکر است‌؛ بیعت‌ آن‌ها در این‌ مورد بود که‌ با قریش‌ بجنگند و پا به‌ فرار نگذارند. خاطرن‌شان‌ می‌شود که‌ داستان‌ بیعت‌ در کتاب‌های حدیث‌ و سیرت‌ به‌ تفصیل‌ آمده‌ است‌. چنان‌که‌ مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول ‌این‌ آیه‌ از سلمه ‌بن ‌اکوع‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «در اثنایی‌ که‌ ما به‌ خواب‌ چاشتگاه‌ (قیلوله‌) رفته‌ بودیم‌، ناگهان‌ منادی‌ رسول‌ اکرم‌ ص ندا در داد که‌ ایهاالناس‌! روح‌القدس‌ (جبرئیل‌) فرود آمد، بیعت‌ کنید! بیعت‌ کنید! پس‌ نزد ایشان‌ رفتیم‌ و درحالی‌که‌ ایشان‌ در زیر درخت‌ طلح‌ (آکاسیا) بودند، با ایشان ‌بیعت‌ کردیم‌ و آن‌ حضرت‌ ص با زدن‌ یک‌ دست‌ خویش‌ بر دست‌ دیگر خود، از جای‌ عثمان س که‌ او را نزد قریش‌ فرستاده‌ بودند، بیعت‌ کردند. در این‌ اثنا مردم ‌گفتند: گوارا باد بر تو ای‌ فرزند عفان‌! تو هم‌ اکنون‌ به‌ کعبه‌ طواف‌ می‌کنی‌ ولی‌ ما در اینجا محروم‌ هستیم‌! اما رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «اگر او، این‌ و این‌ مقدارسال‌ در مکه‌ بماند؛ تا من‌ به‌ کعبه‌ طواف‌ نکنم‌، طواف‌ نمی‌کند». آن‌گاه‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد. ابن‌ابی‌شیبه‌ از نافع‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: «به‌ عمر س در دوران‌ خلافتش‌ خبر رسید که‌ کسانی‌ از مردم‌ به‌ زیارت‌ همان‌ درختی‌ که‌ در زیر آن‌ با رسول‌ اکرم‌ ص بیعت‌ انجام‌ گرفت‌، می‌روند پس‌ عمر س دستور داد تا آن‌ درخت ‌را قطع‌ نمودند» تا زمینه‌ انحراف‌ و شرک‌ برچیده‌ شود.

آری‌! خداوند أ از مؤمنان‌ ـ هنگامی‌ که‌ در زیر آن‌ درخت‌ با تو بیعت ‌می‌کردند ـ خشنود شد «و آنچه‌ را در دل‌هایشان‌ بود» از صدق‌ و وفا «باز شناخت‌ و آن‌گاه‌ بر آنان‌ سکینه‌ را نازل‌ کرد» سکینه: آرامش‌ و اطمینان‌ روحی‌ است‌ «و فتح ‌نزدیکی‌ به‌ آنان‌ پاداش‌ داد» که‌ همانا فتح‌ خیبر در هنگام‌ بازگشت‌شان‌ از حدیبیه‌ و به‌قولی: فتح‌ مکه‌ است‌. خیبر منطقه‌ سرسبزی‌ در (۱۶۰) کیلومتری‌ مدینه‌ بر سر راه‌ شام‌ است‌ که‌ در عهد پیامبر ص، محل‌ سکونت‌ یهودیان‌ بود و در سال‌ (٧) هجری‌ قمری‌ پس‌ از (۶) هفته‌ محاصره‌ از سوی‌ پیامبر ص و نبردهایی‌ که‌ رخ‌ داد، به‌ تصرف‌ مسلمانان‌ درآمد.

﴿وَمَغَانِمَ كَثِيرَةٗ يَأۡخُذُونَهَاۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا١٩

«و نیز غنیمت‌های‌ بسیاری‌ خواهند گرفت‌» که‌ هم‌ غنایم‌ خیبر و هم‌ غنایم‌ دیگر پس‌ از آن‌ در فتوحات‌ دیگر را شامل‌ می‌شود «و خداوند عزیز است‌» و مغلوب ‌نمی‌شود «حکیم‌» است‌ در آنچه‌ که‌ حکم‌ می‌کند.

﴿وَعَدَكُمُ ٱللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةٗ تَأۡخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمۡ هَٰذِهِۦ وَكَفَّ أَيۡدِيَ ٱلنَّاسِ عَنكُمۡ وَلِتَكُونَ ءَايَةٗ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَيَهۡدِيَكُمۡ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٢٠

«و خدا به‌ شما غنیمت‌های‌ بسیار دیگری‌ وعده‌ داده‌ که‌ به‌ زودی‌ آن‌ها را خواهید گرفت‌» در خیبر و غیر آن‌، با فتوحات‌ و غنایمی‌ که‌ خدای‌ ‌ بر مؤمنان‌ تا روز قیامت‌ میسر خواهد کرد و در اوقات‌ مقدر به‌ آن‌ نایل‌ خواهند شد «و این‌ را» یعنی: غنایم‌ خیبر را «برای‌ شما پیش‌ انداخت‌» شایان‌ ذکر است‌ که‌ خیبر دارای ‌باغها، نخلستآن‌ها و کشتزارهای‌ بسیار خوبی‌ بود پس‌ رسول‌ اکرم‌ ص آن‌ را در میان‌ شرکت‌کنندگان‌ در حدیبیه‌ تقسیم‌ نموده‌، به‌ سوار دو سهم‌ و به‌ پیاده‌ یک‌ سهم ‌دادند «و دست‌های‌ مردم‌ را از شما کوتاه‌ ساخت‌» یعنی: خداوند أ دست‌های‌ اهالی‌ خیبر و یاران‌ و همپیمانان‌شان‌ ـ چون‌ عیینه ‌بن ‌حصن‌ فزاری‌، عوف‌ بن ‌مالک‌ نضری‌ و همراهانشان‌ ـ را از شما بازداشت‌ آن‌گاه‌ که‌ در هنگام‌ محاصره‌ خیبر از سوی ‌رسول‌اکرم‌ ص، آمده‌ بودند تا خیبریان‌ را یاری‌ دهند «و تا این‌ امر» یعنی: تا فتح‌ خیبر «برای‌ مؤمنان‌ نشآن‌های‌ باشد» در هر زمان‌ و مکانی‌؛ که‌ از آن‌ به‌ جایگاه‌ خود در پیشگاه‌ خدای‌ ‌ پی برده‌ و صدق‌ و راستی‌ رسول‌ اکرم‌ ص را در تمام‌ وعده‌هایی‌ که‌ به‌ آنان‌ می‌دهد، دریابند «و تا شما را به‌ راهی‌ راست‌ هدایت‌ کند» یعنی: تا حق‌ تعالی‌ با این‌ نشانه‌، بر هدایت‌ شما بیفزاید، یا شما را در هدایت ‌به‌ راه‌ حق‌ پایدار گرداند.

﴿وَأُخۡرَىٰ لَمۡ تَقۡدِرُواْ عَلَيۡهَا قَدۡ أَحَاطَ ٱللَّهُ بِهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٗا٢١

«و فتوحات‌ دیگری‌ نیز وعده‌ داد که‌ هنوز به‌ آن‌ها دست‌ نیافته‌اید» و اگر توفیق ‌خدای‌ ‌ نباشد، ممکن‌ هم‌ نیست‌ که‌ به‌ آن‌ها دست‌ یابید. ابن‌عباس‌ و مجاهد می‌گویند: «مراد فتوحاتی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ بعد از فتح‌ خیبر بر مسلمین ‌ارزانی‌ داشت‌». به‌ قولی: مراد از آن‌ فتح‌ مکه‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد، فتوحات‌ و غنایم‌ فارس‌ و روم‌ است‌ «ولی‌ خدا بر آن‌ها نیک‌ احاطه‌ دارد» یعنی: خداوند أ آن‌ها را برای‌ شما احاطه‌ کرده‌ است‌ تا آن‌ها را فتح‌ کرده‌ و تحت‌ تصرف‌ خویش‌ در آورید. پس‌ هرچند که‌ مسلمانان‌ در دم‌ به‌ آن‌ فتوحات‌ دست‌ نیافتند ولی‌ آن‌ سرزمین‌ها از سوی‌ خداوند متعال‌ برایشان‌ تحت‌ احاطه‌ گرفته‌ شده‌ و هرگز از دست‌ آن‌ها نخواهد رفت‌ زیرا خداوند أ به‌ این‌ امر که‌ آن‌ مناطق‌ در آینده‌ از آن‌ مسلمانان‌ باشد، حکم‌ کرده‌ است‌ «و خداوند همواره‌ بر هر چیزی‌ تواناست‌» او از ازل‌ تا ابد به‌ این‌ وصف‌ موصوف‌ بوده‌ و هست‌ بنابراین‌، قدرتش‌ به‌ امر معین‌ وزمان‌ خاصی‌ محدود نیست‌ و هیچ‌ چیز او را ناتوان‌ نمی‌کند.

﴿وَلَوۡ قَٰتَلَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوَلَّوُاْ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا٢٢

«و اگر کافران‌» قریش‌ در حدیبیه‌ «به‌ جنگ‌ با شما برخیزند، قطعا به‌ شما پشت ‌خواهند کرد» و شکست‌ خواهند خورد «و دیگر ولیی‌ نخواهند یافت‌» که‌ آنان‌ را در جنگ‌ با شما یاری‌ و پشتیبانی‌ نماید «و نه‌ نصرت‌ دهنده‌ای‌» خواهند یافت‌ که‌ علیه‌ شما یاوری‌شان‌ نموده‌ و نصرتشان‌ دهد.

﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا٢٣

«این‌ سنت‌ الله است‌» یعنی: این‌ حکم‌ خدا أ و قانون‌ قدیم‌ او در نصرت ‌دادن ‌دوستانش‌ بر دشمنانش‌ می‌باشد؛ «که‌ از پیش‌ همین‌ بوده‌» یعنی: این‌ حکم‌ و این‌ سنت‌، پیش‌ از این‌ نیز جاری‌ بوده‌ است‌ «و در سنت‌ الهی‌ هرگز تبدیلی‌ نخواهی ‌یافت‌» بلکه‌ این‌ سنتش‌ مستمر و پایدار است‌.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي كَفَّ أَيۡدِيَهُمۡ عَنكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَكَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَكُمۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرًا٢٤

«و اوست‌ همان‌ کسی‌ که‌ در دل‌ مکه‌ ـ پس‌ از آن‌که‌ شما را بر آنان‌ مسلط ساخت ‌دست‌های‌ آنان‌ را از شما و دستهای‌ شما را از آنان‌ کوتاه‌ گردانید» یعنی: خداوند متعال‌ دست‌های‌ مشرکان‌ را از مسلمانان‌ و دست‌های‌ مسلمانان‌ را از مشرکان ‌بازداشت‌ آن‌گاه‌ که‌ آمدند تا رسول‌ اکرم‌ ص و همراهانشان‌ را در حدیبیه‌ از کعبه ‌بازداشته‌ و با ایشان‌ درگیر شوند بلکه‌ میان‌ آن‌ها صلح‌ پدید آورد که‌ این‌ صلح‌ به ‌خیر مؤمنان‌ بود. مراد از «بطن‌ مکه‌» نیز همین‌ واقعه‌ حدیبیه‌ است‌ زیرا در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: هشتاد تن‌ از مکیان‌ مسلحانه‌ از کوه‌ تنعیم‌ که‌ موضعی ‌در سرزمین‌ حل‌ در میان‌ مکه‌ و سرف‌ است‌، بر رسول‌ اکرم‌ ص و یاران‌شان‌ فرود آمده‌ و می‌خواستند تا غافلگیرانه‌ بر ایشان‌ یورش‌ آورند پس‌ یاران‌ رسول‌ اکرم‌ ص دستگیرشان‌ کردند و سپس‌ آن‌ حضرت‌ ص آن‌ها را آزاد کردند. در روایتی‌ آمده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ بر اثر دعای‌ رسول‌ خویش‌ ص بینایی‌ آن‌ مشرکان‌ را از آنان‌ گرفت‌ و در نتیجه‌، مسلمانان‌ به‌ سادگی‌ آنان‌ را گرفتند، سپس‌ رسول‌ اکرم‌ ص آن‌ها را آزاد کردند. «و خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید، همواره‌ بیناست‌» و هیچ‌ چیز از اعمال‌ شما بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿هُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَصَدُّوكُمۡ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡهَدۡيَ مَعۡكُوفًا أَن يَبۡلُغَ مَحِلَّهُۥۚ وَلَوۡلَا رِجَالٞ مُّؤۡمِنُونَ وَنِسَآءٞ مُّؤۡمِنَٰتٞ لَّمۡ تَعۡلَمُوهُمۡ أَن تَطَ‍ُٔوهُمۡ فَتُصِيبَكُم مِّنۡهُم مَّعَرَّةُۢ بِغَيۡرِ عِلۡمٖۖ لِّيُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِي رَحۡمَتِهِۦ مَن يَشَآءُۚ لَوۡ تَزَيَّلُواْ لَعَذَّبۡنَا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابًا أَلِيمًا٢٥

«آن‌ها» یعنی: کفار مکه‌ «کسانی‌ اند که‌ کفر ورزیدند و شما را از مسجد الحرام ‌بازداشتند» و اجازه‌ ندادند که‌ به‌ کعبه‌ طواف‌ کرده‌ و بعد از آن‌، از احرامی‌ که ‌برای‌ عمره‌ بسته‌ بودید، خود را حلال‌ کنید «و نگذاشتند هدی‌ شما که‌ بازداشته‌ شده ‌بود، به‌ محل‌ قربانگاهش‌ برسد» که‌ عبارت‌ از سرزمین‌ منی‌ یا خود مکه‌ است‌، یعنی ‌همانجایی‌ از سرزمین‌ حرم‌ که‌ قربانی‌ در آن‌ ذبح‌ می‌شود. هدی: حیوانی‌ است‌ که ‌به‌ مکه‌ اهدا می‌شود، یا قربانی‌ای‌ است‌ که‌ برای‌ رضای‌ خداوند متعال‌ تقدیم‌ حرم‌ شده‌ و به‌ هنگام‌ زیارت‌ بیت‌الحرام‌ در مناسک‌ حج‌ یا عمره‌، در سرزمین‌ حرم‌ ذبح‌ می‌شود و تقدیم‌ آن‌ سنت‌ است‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ هدی‌ رسول‌ اکرم‌ ص و مسلمانان‌ در حدیبیه‌، هفتاد شتر بود. پس‌ خدای‌ سبحان‌ برایشان‌ رخصت‌ داد تا هدایای‌ خویش‌ را در همان‌ جایی‌ که‌ به‌ پیشروی‌ از آن‌ بازداشته‌ شده‌اند ـ یعنی‌ در حدیبیه‌ ـ ذبح‌ کنند، به‌ این‌ ترتیب‌، خداوند متعال‌ حدیبیه‌ را جایگاه‌ قربانی‌ مؤمنان ‌گردانید در حالی‌که‌ ایشان‌ در خارج‌ از سرزمین‌ حرم‌ بودند «و اگر مردان‌ و زنان‌ باایمانی‌ نبودند» یعنی: اگر مستضعفان‌ از مؤمنان‌ در مکه‌ نبودند «که‌ آن‌ها را نمی‌دانید» یعنی: آن‌ها را نمی‌شناسید. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: نمی‌دانید که‌ آن‌ها مؤمن‌اند «که‌» در آن‌ صورت‌؛ «ندانسته‌ پایمالشان‌ کنید» با هجوم‌ بردن‌ و کشتن ‌آنان‌ زیرا اگر مسلمانان‌ مکه‌ را به‌ زور گرفته‌ و آن‌ را به‌ نیروی‌ شمشیر فتح ‌می‌کردند؛ مؤمنان‌ موجود در آن‌ از کفار بازشناخته‌ نمی‌شدند و در نتیجه‌، سپاه‌ مسلمانان‌ از این‌ امر ایمن‌ نبودند که‌ مؤمنان‌ را ناشناخته‌ به‌ قتل‌ رسانند، که‌ در آن صورت‌، هم‌ بر ایشان‌ کفاره‌ لازم‌ می‌شد و هم‌ این‌ عیب‌ و سرزنش‌ به‌ ایشان ‌می‌پیوست‌ که‌ همگی شان‌ خود را پایمال‌ کرده‌اند و این‌ است‌ معنای‌ فرموده ‌حق‌ تعالی: «پس‌ به‌ شما معره‌ای‌» یعنی: گناه‌، جنایت‌، عیب‌ تاوان‌ و کفاره‌ای ‌«از آنان‌ بدون‌ علم‌» یعنی: به‌ طور ندانسته‌ «برسد» به‌ خاطر قتل‌ آنان‌ زیرا در آن‌صورت‌، حتما مشرکان‌ می‌گفتند که: «مسلمانان‌، همگی‌شان‌ خود را به‌ قتل ‌رسانده‌اند». پس‌ تقدیر سخن‌ چنین‌ است: اگر بیم‌ این‌ کار نبود؛ خداوند أ در حدیبیه‌ به‌ شما اذن‌ قتال‌ و فرمان‌ حمله‌ به‌ مکه‌ می‌داد تا با مشرکان‌ قریش‌ بجنگید و عذاب‌ و قهر وی‌ بر آنان‌ فرودآید. «تا خدا هرکه را بخواهد در جوار رحمت‌ خویش‌ درآورد» یعنی: لیکن‌ حق‌ تعالی‌ دست‌های‌ شما را از آنان‌ بازداشت‌ تا به‌ این‌ طریق‌، هرکس‌ از بندگان‌ خویش‌ را که‌ بخواهد، در رحمت‌ خویش‌ درآورد. مراد از اینان: مردان‌ و زنان‌ باایمانی‌ بودند که‌ در مکه‌ به‌سر می‌بردند و حق‌ تعالی‌ با این‌ رحمت ‌خویش‌، پاداش‌هایشان‌ را کامل‌ گردانید و سرانجام‌ از اسارت‌ کفار مکه‌ رهایی‌شان ‌بخشید «اگر این‌ دو گروه‌ از هم‌ جدا می‌بودند، قطعا کافران‌ را به‌ عذاب‌ دردناکی‌ عقوبت ‌می‌کردیم‌» یعنی: اگر مؤمنان‌ موجود در مکه‌، از کفار متمایز می‌بودند و جدا از همدیگر زندگی‌ می‌کردند، بی‌گمان‌ ما کافران‌ قریش‌ را ـ با کشتن‌شان‌ به‌ دست‌ شما در حدیبیه‌ ـ عذاب‌ می‌کردیم‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابو جعفرحبیب ‌بن ‌سبع‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ گفت: «من‌ در آغاز روز در حال‌ کفر علیه‌ رسول‌ اکرم‌ ص می‌جنگیدم‌ و در آخر روز در حال‌ مسلمانی‌ در صف‌ مسلمانان‌ با دشمنان‌شان‌ می‌جنگیدم‌. ما سه‌ مرد و هفت‌ زن‌ بودیم‌ و این‌ آیه‌ درباره‌ ما نازل‌ شد».

﴿إِذۡ جَعَلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَلۡزَمَهُمۡ كَلِمَةَ ٱلتَّقۡوَىٰ وَكَانُوٓاْ أَحَقَّ بِهَا وَأَهۡلَهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٢٦

«آن‌گاه‌ که‌ کافران‌ در دل‌های خود حمیت‌ ـ آن‌ هم‌ حمیت‌ جاهلیت‌ ـ ورزیدند» زیرا کافران‌ مکه‌ گفتند: مسلمانان‌ فرزندان‌ و برادران‌ ما را کشته‌اند و باز بر ما در منازل ‌ما وارد می‌شوند تا اعراب‌ بگویند که‌ آنان‌ علی‌رغم‌ انف‌ و برخلاف‌ خواسته‌ ما به ‌مکه‌ وارد شده‌اند؟ سوگند به‌ لات‌ و عزی‌ که‌ بر ما در مکه‌ وارد نمی‌شوند. لذا این‌ تعصب‌ و غیرت‌ و حمیت‌؛ همانا حمیت‌ جاهلیت‌ است‌ که‌ به‌ دلهایشان‌ درآمده‌ است‌. «پس‌ خدا آرامش‌» و طمأنینه‌ و وقار «خود را بر پیامبر خویش‌ و بر مؤمنان ‌فروفرستاد» از آنجا که‌ بر ایشان‌ آن‌ حمیت‌ و غیرت‌ جاهلان‌های‌ را که‌ بر کافران ‌فرود آمده‌ بود، فرود نیاورد و آنان‌ را بر جاده‌ رضا و تسلیم‌، ثابت‌قدم‌ و استوار نگه‌ داشت‌ «و آنان‌ را پایبند کلمه‌ تقوی‌ گردانید» که‌ عبارت‌ از: کلمه‌ طیبه ‌«لا اله ‌الا الله محمد رسول‌ الله» است‌. یا مراد این‌ است: حق‌ تعالی‌ مسلمانان‌ را به ‌تعظیم‌ حرم‌ و ترک‌ جنگیدن‌ در آن‌ پایبند ساخت‌ و عملکرد جاهلانه‌ کافران‌، ایشان‌ را بر این‌ امر برنینگیخت‌ که‌ حرمت‌ حرم‌ را در هم‌ شکنند «و در واقع‌ آنان‌ به‌آن‌ سزاوارتر و شایسته‌ آن‌ بودند» یعنی: مؤمنان‌ از کفار به‌ کلمه‌ تقوی‌ سزاوارتر بودند پس‌ فقط ایشان‌ بودند که‌ اهلیت‌ و شایستگی‌ پایبندی‌ به‌ تقوی‌ و حفظ حرمت ‌حرم‌ را داشتند نه‌ کفار، از این‌ روی‌ این‌ شایستگی‌ را از خود در حدیبیه‌ نشان‌ دادند «و خدا همواره‌ بر هر چیزی‌ داناست‌» لذا می‌داند که‌ چه‌ کسی‌ اهل‌ چه‌ کاری‌ است‌ پس‌ همان‌ کار را بر وی‌ آسان‌ می‌کند.

﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡيَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمۡ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَۖ فَعَلِمَ مَا لَمۡ تَعۡلَمُواْ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِكَ فَتۡحٗا قَرِيبًا٢٧

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌گویند: خدای‌سبحان‌ به‌ خواب‌ پیامبرش ‌در مدینه‌ ـ پیش‌ از آن‌که‌ به‌ سوی‌ حدیبیه‌ بیرون‌ روند ـ چنین‌ نمایاند که‌ ایشان‌ و اصحاب‌شان‌ سرهای‌ خویش‌ را تراشیده‌ و کوتاه‌ کرده‌اند. رسول ‌‌خدا‌ ص این‌ خواب‌ خود را به‌ اصحاب‌ خویش‌ خبر دادند. اصحاب‌ شادمان‌ شده‌ و پنداشتند که‌ در همان‌ سال‌ وارد مکه‌ شده‌ و با انجام‌ مناسک‌ عمره‌، سر می‌تراشند و سرکوتاه ‌می‌کنند. ولی‌ چون‌ در حدیبیه‌ مشرکان‌ ایشان‌ را از داخل ‌شدن‌ به‌ مکه‌ بازداشتند، منافقان‌ گفتند: به‌ خدا سوگند که‌ ما نه‌ سر تراشیدیم‌، نه‌ سر کوتاه‌ کردیم‌ و نه‌ به‌ مسجدالحرام‌ وارد شدیم‌! پس‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: «به‌ راستی‌ خدا رؤیای‌ پیامبر خود را تحقق‌ بخشید که‌ شما بدون‌ شک‌ وارد مسجدالحرام‌ خواهید شد» یعنی: در سال‌ آینده‌ «ان‌ شاءالله» معلق‌ ساختن‌ این‌ وعده‌ به‌ مشیت‌ خداوند أ، به‌ منظور تعلیم‌ دادن‌ این‌ ادب‌ به‌ بندگان‌ است‌ که‌ باید در سخنان‌ خود، این‌ روش‌ را به‌کار بندند. ثعلب‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ در آنچه‌ که‌ خود به‌ یقین‌ وقوع‌ آن‌ را می‌داند، ان‌شاءالله گفت‌ و استثنا کرد تا خلق‌ نیز در امور خویش‌ ـ که‌ به‌ وقوع ‌قطعی‌ آن‌ها علم‌ ندارند ـ استثنا کرده‌ و امور را به‌ مشیت‌ حق‌ تعالی‌ مشروط گردانند». به‌قولی: خداوند متعال‌ دانست‌ که‌ بعضی‌ از همین‌ کسانی‌ که‌ با پیامبر ص در حدیبیه‌ بودند تا سال‌ آینده‌ می‌میرند و به‌ مسجدالحرام‌ وارد نمی‌شوند پس ‌استثناء حق‌ تعالی‌ ناظر بر ایشان‌ است‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «ان‌ شاءالله‌» در اینجا مفید تثبیت‌ و تأکید این‌ خبر است‌ و به‌ هیچ ‌وجه‌ از باب‌ استثنا نیست‌.

آری‌! شما قطعا به‌ مسجدالحرام‌ وارد می‌شوید؛ «در امن‌ و امان‌ و حلق‌ و تقصیر کرده‌ سرهای‌ خود را» یعنی: در حالی‌که‌ از دشمن‌ ایمن‌ شده‌ و بعضی‌ از شما سر تراشیده‌ و بعضی‌ سرکوتاه‌ کرده‌اید. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ تراشیدن‌ وکوتاه ‌نمودن‌ سر در مناسک‌ حج‌ و عمره‌، هردو مخصوص‌ مردان‌ است‌ و هردو جایز می‌باشد ولی‌ سرتراشیدن‌ اولی‌ است‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری ‌و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «خداوند رحم‌ کند بر سرتراشندگان‌. اصحاب‌ گفتند: و کوتاه‌کنندگان‌ چه‌ یا رسول‌الله؟ فرمودند: خداوند رحم‌ کند بر سر تراشندگان‌. باز اصحاب‌ گفتند: و کوتاه‌کنندگان‌ چه‌ یا رسول‌الله؟ آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: خداوند رحم‌ کند بر سرتراشندگان‌. اصحاب ‌بار دیگر گفتند: و کوتاه‌کنندگان‌ چه‌ یا رسول‌الله؟ این‌ بار آن‌ حضرت‌ ص ـ در نوبت‌ سوم‌ یا چهارم‌ ـ فرمودند: و رحم‌ کند بر کوتاه‌ کنندگان‌».

«بی‌آن‌که‌ بیمی‌ داشته‌ باشید» یعنی: در حال‌ دخول‌ به‌ حرم‌، ایمن‌ بوده‌ و در حال‌ استقرار در آن‌، از هر خوف‌ و هراسی‌ برکنارید و از سوی‌ مشرکان‌ به‌ شما هیچ‌ آسیب‌ و گزندی‌ نمی‌رسد. بدین‌گونه‌ بود که‌ رؤیای‌ رسول‌ اکرم‌ ص در سال ‌بعد ـ یعنی‌ در ذی‌القعده‌ سال‌ هفتم‌ هجری‌ ـ تحقق‌ پیدا کرد و آن‌ حضرت‌ ص برای‌ انجام‌ دادن‌ عمره‌ قضایی‌، از ذی‌الحلیفه‌ احرام‌ بسته‌ و با خود هدایا (حیوانات ‌اهدایی‌) را نیز بردند و تلبیه‌ گویان‌ با یارانشان‌ به‌ مکه‌ وارد شدند «خدا آنچه‌ را که ‌شما نمی‌دانستید» از حکمت‌ به‌ تأخیر انداختن‌ ورود شما به‌ مسجدالحرام‌؛ «دانست‌ پس‌ پیش‌ از این‌» یعنی: پیش‌ از دخولتان‌ به‌ حرم‌ «فتحی‌ نزدیک‌ را برای ‌شما قرارداد» که‌ همانا فتح‌ خیبر و دستیابی‌تان‌ به‌ غنایم‌ و اموال‌ بسیار است‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا٢٨

«اوست‌ کسی‌ که‌ پیامبر خود را با هدایت‌ فرستاد» پس‌ پیامبر ما هدایت‌ را به‌ شما آورد و شما را بر راهی‌ که‌ رضا و خوشنودی‌ ما در آن‌ است‌، راهنمایی‌ کرد «و» اوست‌ کسی‌ که‌ پیامبر خود ص را با «دین‌ حق‌» فرستاد که‌ اسلام‌ است‌ «تا آن‌ را بر تمام‌ ادیان‌ پیروز گرداند» یعنی: تا این‌ دین‌ حق‌ را بر تمام‌ ادیان‌ اعتلا و برتری ‌بخشد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: تا پیامبرش‌ را پیروز گرداند. به‌ حمدالله که‌ این‌ امرمحقق‌ نیز شد زیرا دین‌ اسلام‌ بر تمام‌ ادیان‌ غالب‌ و پیروز گردید «و الله به‌ عنوان ‌اظهارکننده‌ حق‌» و پیروز کننده‌ آن‌، همان‌ گونه‌ که‌ مسلمانان‌ را بدان‌ وعده‌ داده ‌است‌ «کفایت‌ می‌کند» آری‌! وعده‌ او در مورد پیروزی‌ مسلمین‌ تحقق‌ یافتنی‌ است ‌چنان‌ که‌ تحقق‌ یافت‌ و دین‌ خدا أ نه‌ فقط در جزیره‌العرب‌ بلکه‌ در کمتر از نیم‌قرن ‌بر غالب‌ روی‌ زمین‌ پیروز و فاتح‌ گردید به‌ طوری‌ که‌ کل‌ قلمرو امپراطوری‌ فارس‌ و بخش‌ بزرگی‌ از قلمرو امپراطوری‌ روم‌، در زیر سیطره‌ آن‌ در آمد و پرچم‌ این ‌دین‌ مبین‌، در هند و چین‌ و سپس‌ در جنوب‌ آسیا برافراشته‌ شد. خاطر نشان ‌می‌شود که‌ این‌ کشورها و قلمروها در قرن‌ ششم‌ و نیمه‌ قرن‌ هفتم‌ میلادی‌، بخش‌ بزرگتر معموره‌ زمین‌ را که‌ بشر در آن‌ ساکن‌ بودند، تشکیل‌ می‌دادند.

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا٢٩

«محمد رسول‌ خداست‌ و کسانی‌که‌ با اویند» به‌ قولی: مراد از آنان‌، اصحاب ‌حدیبیه‌اند. به‌قولی‌ دیگر: مراد تمام‌ یاران‌شان‌ و همه‌ مؤمنانند، آری‌! اینان‌ «بر کافران‌ سختگیر» و درشتخوی‌ اند چنان‌ که‌ شیر بر شکار و قربانی‌ خود سختگیر است‌ «و با همدیگر مهربانند» یعنی: مؤمنان‌ در میان‌ خود؛ دوست‌، مشفق‌، باعطوفت‌ و پرمهر و با مخالفان‌ دین‌ حق‌؛ شدید، با صلابت‌ و خشن‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «مثل‌ مؤمنان‌ در دوستی‌ و مهربانی‌ و عطوفت‌شان‌ با همدیگر، همانند جسم‌ است‌ که‌ چون‌ عضوی‌ از آن‌ به‌ درد آید، سایر اعضای‌ جسد برای‌ آن‌ تب‌ و بی‌قراری‌ می‌کند». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «سختگیری ‌مؤمنان‌ بر کفار به‌ حدی‌ بود که‌ ایشان‌ از این‌ امر که‌ جامه‌شان‌ به‌ جامه‌ کفار بچسبد، پرهیز می‌کردند چه‌ رسد به‌ تماس‌ بدن‌هایشان‌. و مهربانی‌شان‌ در میان‌ همدیگر به‌جایی‌ رسیده‌ بود که‌ هیچ‌ مؤمنی‌ مؤمن‌ دیگری‌ را نمی‌دید مگر این‌که‌ با وی ‌مصافحه‌ می‌کرد و او را در بغل‌ می‌گرفت‌». یادآور می‌شویم‌ که‌ مصافحه‌ به‌ اتفاق ‌فقها جایز است‌ اما فقها در جواز بغل‌ گرفتن‌ (معانقه‌) و بوسیدن‌ یک‌دیگر، اتفاق ‌نظر ندارند و ابو حنیفه‌، معانقه‌ و بوسیدن‌ را ـ هرچند بوسه ‌زدن‌ بر دست‌ باشد ـ مکروه‌ دانسته‌ است‌.

«آنان‌ را» یعنی: مؤمنان‌ را «در» غالب‌ اوقات‌ «در رکوع‌ و سجود می‌بینی‌، فضل ‌و خشنودی‌ خدا را خواستارند» یعنی: آن‌ها ثواب‌ و رضای‌ پروردگار را برای‌ خود می‌طلبند «علامت‌ مشخصه‌ آنان‌ بر اثر سجود در چهره‌هایشان‌ آشکار است‌» به‌قولی: مراد از آن‌؛ درخشش‌، زیبایی‌، نور و وقاری‌ است‌ که‌ در سیمای‌ مؤمنان ‌متجلی‌ است‌ و این‌ نشانه‌ ممیزه‌ ایشان‌ می‌باشد. سدی‌ می‌گوید: «نماز چهره‌هایشان ‌را زیبا می‌کند». برخی‌ از سلف‌ گفته‌اند: «هر کس‌ در شب‌ بسیار نمازگزارد، چهره‌اش‌ در روز زیبا می‌شود». در حدیث‌ شریف‌ موقوف‌ از جابر س نیز روایت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا ص فرمودند: «کسی‌که‌ نماز شب‌ وی‌ بسیار شود، چهره‌اش ‌در روز زیبا می‌شود». برخی‌ از سلف‌ گفته‌اند: «برای‌ عمل‌ نیک‌ نوری‌ است‌ در قلب‌، روشنی‌ و پرتوی‌ است‌ بر روی‌، گشایشی‌ است‌ در رزق‌ و محبتی‌ است‌ در دل‌های مردم‌». امیرالمؤمنین‌ عثمان‌‌ س فرمود: «هیچ‌ کس‌ چیزی‌ را در نهان‌ خویش ‌مخفی‌ نمی‌دارد مگر این‌که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را بر صفحات‌ چهره‌ و لغزش‌های ‌زبانش‌ آشکار می‌گرداند». مراد این‌ است‌ که‌ اثر عبادت‌ و صلاح‌ و اخلاص‌ برای ‌خداوند متعال‌، بر چهره‌ مؤمن‌ آشکار می‌شود از این‌ روی‌ است‌ که‌ عمر بن‌ خطاب‌ س می‌فرماید: «من‌ أصلح‌ سريرته‌، أصلح‌ الله‌ تعالي‌ علانيته». «هرکس ‌نهان‌ خویش‌ را اصلاح‌ نمود، خداوند متعال‌ آشکار وی‌ را نیز اصلاح‌ می‌کند».

«این‌ مثل‌ ایشان‌ است‌ در تورات‌» یعنی: این‌ است‌ توصیفی‌ که‌ مؤمنان‌ در تورات‌ به‌ آن‌ وصف‌ شده‌اند «و مثل‌ ایشان‌ در انجیل‌» یعنی: توصیفی‌ که‌ در انجیل‌ به‌ آن‌ وصف‌ شده‌اند نیز همان‌ توصیف‌ ذکر شده‌ در تورات‌ است‌. یا معنی‌ این ‌است: توصیف‌ آنان‌ در انجیل: «چون‌ کشته‌ای‌ است‌ که‌ جوانه‌ خود را بر آورد» شطأ: جوانه‌ و بیخچه‌ای‌ است‌ که‌ از ریشه‌ و تنه‌ گیاه‌ یا درخت‌ می‌روید «و آن‌ را نیرومند ساخت‌» یعنی: آن‌ درخت‌ یا کشتزار، جوانه‌ها و شاخک‌های‌ نورسته‌ خود را قوی‌ و نیرومند گردانید زیرا این‌ جوانه‌ها از آن‌ تغذیه‌ نموده‌، در پناه‌ آن‌ محفوظ می‌مانند و از آن‌ چون‌ سپری‌ برای‌ خویش‌ بهره‌ می‌برند «تا آن‌ را ستبر کرد» یعنی: این‌ جوانه‌ بعد از آن‌که‌ باریک‌ و ضعیف‌ بود، ستبر و قوی‌ گردید «و بر ساقه‌های‌ خود بایستد» یعنی: جوانه‌ها و شاخک‌ها چنان‌ قوی‌ و نیرومند شدند که‌ بر ساقه‌های‌ خود راست‌ ایستادند «و دهقانان‌ را شاد و شگفت‌زده‌ کند» یعنی: کشتزاری‌ این‌گونه‌، کشاورزانش‌ را به‌ اعجاب‌ و شادی‌ و شگفتی‌ وامی‌ دارد، از بس‌ که‌ دلکش‌، پر محصول‌، نیکومنظر و چشم‌ فریب‌ است‌.

البته‌ این‌ مثلی‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آن‌ را برای‌ اصحاب‌ رسول‌ خدا ص در انجیل‌ زده‌ است‌ و مراد از این‌ مثل‌ این‌ است‌ که: اصحاب‌ رسول‌ اکرم‌ ص در ابتدای‌ امر اندک‌ و ضعیف‌اند، سپس‌ روز به ‌روز بر شمارشان‌ افزوده‌ می‌شود و نیرومند می‌گردند، همچون‌ زرع‌ که‌ جوانه‌های‌ آن‌ در آغاز ضعیف‌ است‌، سپس ‌مرحله‌ به‌ مرحله‌ و روز تا روز قوی‌ و قوی‌تر می‌گردد تا آن‌که‌ سرانجام‌ ساقه‌ آن ‌ستبر و استوار می‌شود پس‌ همچنین‌ است‌ مسلمان‌ که‌ چون‌ به‌ اسلام‌ درآمد، ایمان‌ وی‌ در آغاز ضعیف‌ است‌، سپس‌ بر اثر مصاحبت‌ و ملازمت‌ وی‌ با اهل‌ علم‌ و ایمان‌، ایمانش‌ چنان‌ قوی‌ و نیرومند می‌شود که‌ سرانجام‌، در ایمان‌ خود راست‌ واستوار می‌ایستد و همانند آنان‌ می‌شود.

«تا کافران‌ را به‌ سبب‌ دیدن‌شان‌ به‌ خشم‌ در اندازد» یعنی: حق‌ تعالی‌ مسلمانان‌ را بسیار و نیرومند می‌گرداند تا مایه‌ خشم‌ و غیظ کافران‌ گردند «خدا به‌ کسانی‌ از آنان‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، آمرزش‌ و پاداش‌ بزرگی‌ را وعده‌ داده‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ وعده‌ داده‌ است‌ که‌ گناهانشان‌ را بیامرزد و مزد و پاداششان‌ را بزرگ‌ و افزون‌ سازد؛ با وارد نمودنشان‌ به‌ بهشتی‌ که‌ بزرگترین‌ نعمت‌ و عظیم‌ترین ‌منت‌ است‌. البته‌ این‌ مثل‌، شامل‌ صحابه‌ رسول‌ اکرم‌ ص و همه‌ کسانی‌ از افواج ‌ایمان‌ و لشکریان‌ اسلام‌ در گذار عصرها و نسل‌ها می‌شود که‌ نقش‌ قدم‌شان‌ را دنبال‌ و بر راه‌ و روش‌ ایشان‌ رهرو باشند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌اکرم‌ ص فرمودند: «لا تسبوا أصحابي‌، فوالذي‌ نفسي‌ بيده‌، لو أن‌ أحدكم‌ أنفق‌ مثل‌ أحد ذهباً، ما أدرك‌ مد أحدهم‌ ولا نصيفه». «اصحابم‌ را دشنام‌ ندهید زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم ‌در دست‌ اوست‌، اگر یکی‌ از شما به‌ مانند کوه‌ احد طلا انفاق‌ کند، [اجر] انفاق‌ پیمانه‌ یکی‌ از آنان‌ و یا نصف‌ آن‌ را در نیافته‌ است‌». البته‌ احادیث‌ بسیار و آیات‌ دیگری‌ نیز در فضیلت‌ صحابه‌ رضوان‌الله علیهم ‌اجمعین‌ و در نهی‌ از تعرض‌ به ‌بدی‌ بر ایشان‌، آمده‌ است‌ و صحابه‌ ش همه‌ عادل‌ و اولیا و اصفیای‌ خداوند أ و برگزیدگان‌ وی‌ از خلقش‌ بعد از پیامبرانش هستند.

برخی‌ از علما درباره‌ اختلافات‌ و جنگ‌هایی‌ که‌ بعد از خلافت‌ حضرت ‌عثمان‌ س در میان‌ صحابه ش رخ‌ داد، گفته‌اند: «این‌ها خون‌هایی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ دست‌های‌ ما را از آلودگی‌ به‌ آن‌ پاک‌ نگه‌ داشته‌ پس‌ ما زبان‌هایمان‌ را نیز به‌ آن‌ نمی‌آلاییم‌ و آنچه‌ که‌ در میان‌ اصحاب ش روی‌ داده‌، همانند واقعه‌ای ‌است‌ که‌ در میان‌ یوسف ÷ و برادرانش‌ روی‌ داد».

سوره‌ حجرات

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌ «حجرات‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند متعال ‌در آن‌ به‌ درشتخویان‌ اعرابی‌ ادب‌ آموخت‌، همانان‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص را از پشت ‌حجره‌های‌ زنان‌ مؤمن‌ و پاکنهادش‌ رضی الله عنهن‌ صدا می‌کردند. این‌ سوره‌، سوره‌ «اخلاق‌ و آداب‌» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا مسلمانان‌ را به‌ آداب‌ و رعایت ‌نظم‌ در جامعه‌ اسلامی‌ ارشاد نموده‌ است‌ چنان‌ که‌ مسلمانان‌ در آن‌ پنج ‌بار به‌وصف‌ ایمان‌ مورد خطاب‌ قرارگرفته‌اند.

و اصول‌ این‌ آداب‌ پنج‌ چیز است:

۱- اطاعت‌ خدای‌ ‌ و رسولش‌.

۲- تعظیم‌ و بزرگداشت‌ پیامبر ص.

۳- کسب‌ اطمینان‌ و تحقیق‌ در باره‌ اخباری‌ که‌ نقل‌ می‌شود.

۴- تحریم‌ اهانت‌ و تمسخر به‌ مردم‌.

۵- تحریم‌ تجسس‌، غیبت‌ و سوءظن‌.

خاطر نشان‌ می‌شود؛ مجموعه‌ آدابی‌ که‌ در این‌ سوره‌ ذکر شده‌، بیست‌ ادب ‌است‌ پس‌ شایسته‌ است‌ که‌ هر فرد مسلمان‌ آن‌ را سرلوحه‌ اخلاق‌ و آداب‌ خویش ‌قرار دهد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! در برابر خدا و پیامبرش‌ پیشی‌ نجویید» یعنی: کاری‌ را پیش‌ از خدا و رسولش‌ فیصله‌ نکرده‌ و درباره‌ آن‌ تصمیم‌ نگیرید، درحضور پیامبر ص نسبت‌ به‌ قضایای‌ مطروحه‌ به‌ ابراز نظر شتاب‌ نکنید و بر خلاف ‌قرآن‌ و سنت‌ چیزی‌ نگویید «و از خدا پروا بدارید» در تمام‌ امور خویش‌ «بی‌گمان‌ خدا شنواست‌» هر امر شنیدنی‌ای‌ را «داناست‌» به‌ هر امر دانستنی‌ای‌ پس‌ در هیچ‌کاری‌ از کارها ـ اعم‌ از قول‌ یا فعل‌ ـ بر خدا و رسولش‌ پیشدستی‌ نکنید. آیه‌ کریمه‌ ترتیب‌ منابع‌ اجتهاد را نیز در بر می‌گیرد که‌ اولین‌ آن‌ کتاب‌ و پس‌ از آن ‌سنت‌ است‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ائمه‌ حدیث‌ آمده‌ است‌ که‌ وقتی ‌رسول‌ ‌اکرم‌‌ ص معاذ بن‌ جبل‌س را به‌ یمن‌ می‌فرستادند، به‌ وی‌ فرمودند: «به‌ چه ‌چیز حکم‌ می‌کنی‌؟» گفت: به‌ کتاب‌ خداوند أ. فرمودند: «اگر حکمی‌ را در کتاب‌ خداوند أ نیافتی‌؟». گفت: به‌ سنت‌ رسول‌ خدا ص حکم‌ می‌کنم‌. فرمودند: «اگر حکمی‌ را در سنت‌ نیافتی‌؟». گفت: «به‌ رأی‌ خود اجتهاد می‌کنم‌». پس‌ آن‌ حضرت‌ ص به‌ نشانه‌ تأیید بر سینه‌ او زدند و فرمودند: «الحمد لله ‌الذي‌ وفق‌ رسول‌ رسول‌ الله‌ لما يرضي‌ رسول‌ الله». «ستایش‌ خدایی‌ را که‌ فرستاده ‌فرستاده‌اش‌ را بر آنچه‌ که‌ مورد پسند فرستاده‌ اوست‌، توفیق‌ داد». این‌ حدیث ‌شریف‌ به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ معاذ س، رأی‌ و اجتهاد خود را بعد از کتاب‌ و سنت‌ و در آخرین‌ مرتبه‌ و مرحله‌ قرار داد و اگر او رأی‌ خویش‌ را بر آن‌ها مقدم‌ می‌کرد، این ‌همان‌ پیشدستی‌ بر خدا و رسول‌ وی‌ بود. خلاصه: این‌ آیه‌ ادبی‌ است‌ فراگیر که‌ شامل‌ سخن‌، عمل‌ و اجتهاد هرسه می‌شود.

بخاری‌ و غیر وی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ تا آیه‌ ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ [الحجرات: ۵] از عبدالله بن‌ زبیر س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قافله‌ای‌ از قبیله‌ بنی‌تمیم‌ به‌ محضر رسول‌ خدا ص آمدند. ابوبکر صدیق‌ س به‌ آن‌ حضرت‌ ص پیشنهاد کرد و گفت: یا رسول ‌الله! قعقاع‌ بن ‌معبد را بر آنان‌ امیر گردانید. و عمر س گفت: نه‌ بلکه‌ اقرع‌بن‌حابس‌ س را بر آنان‌ امیر گردانید. پس‌ از آن‌ ابوبکر به‌ عمر گفت: تو از طرح ‌این‌ پیشنهاد هدفی‌ جز مخالفت‌ با من‌ نداشتی‌. ولی‌ عمر س گفت: نه‌! قصد من ‌مخالفت‌ با تو نبوده‌ است‌. پس‌ باهم‌ جدل‌ کردند تا بدانجا که‌ صدای‌ آن‌ها بلند شد. همان‌ بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ گردید. البته‌ در سبب‌ نزول‌ آن‌ روایات‌ دیگری‌ نیز آمده‌ است‌ که‌ به‌ برخی‌ از آن‌ها در خلال‌ آیات‌ بعد اشاره‌ کرده‌ایم‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٢

سپس‌ خداوند متعال‌ ادب‌ گفتاری‌ای‌ را بیان‌ نموده‌ و می‌فرماید: «ای‌ کسانی‌ که ‌ایمان‌ آورده‌اید! صداهایتان‌ را از صدای‌ پیامبر بلندتر نکنید» زیرا این‌ کار، بر قلت ‌ادب‌ و حیا و ترک‌ احترام‌ دلالت‌ می‌کند و در مقابل‌؛ فرود آوردن‌ صدا وبلند نکردن‌ آن‌؛ نشانه‌ تعظیم‌، بزرگداشت‌ و حرمت‌ نهادن‌ است‌ «و همچنان‌که‌ بعضی ‌از شما با بعضی‌ دیگر بلند سخن‌ می‌گویید، با او به‌ صدای‌ بلند سخن‌ نگویید» یعنی: صداهایتان‌ را در سخن‌ گفتن‌ با پیامبر ص پایین‌ آورده‌، با وی‌ به‌ آرامش‌ و وقار سخن‌ بگویید و با نهایت‌ ادب‌ او را مورد خطاب‌ قرار دهید. به‌ قولی‌ مراد این ‌است: در خطاب‌ با پیامبر ص نگویید: ای‌ محمد! و ای‌ احمد! ولی‌ بگویید: ای ‌نبی‌ خدا! و ای‌ رسول‌ خدا! به‌ عنوان‌ بزرگداشت‌ و احترام‌ وی‌. ابن‌کثیر می‌گوید: بلندکردن‌ صدا در برابر قبر رسول‌ اکرم‌ ص نیز همچون‌ بلند کردن‌ صدا درحیات‌شان‌ مکروه‌ است‌ زیرا آن‌ حضرت‌ ص برای‌ همیشه‌ در زندگی‌ و مرگ ‌محترم‌اند. «مبادا بی‌آن‌که‌ بدانید» که‌ این‌ صدا بلند کردن‌، نابود کننده‌ ثواب‌ اعمال ‌شماست‌؛ «اعمالتان‌ تباه‌ شود» یعنی: خداوند أ شما را از صدا بلند کردن‌ درحضور پیامبر خویش‌ ص نهی‌ کرد تا مبادا پاداش‌ اعمالتان‌ از بین‌ برود. ابن‌کثیر می‌گوید: یعنی‌ شما را به ‌خاطر آن‌ از بلند کردن‌ صدا در محضر پیامبر خویش‌ ص نهی‌ کردیم‌ که‌ مبادا او از این‌ کار به‌ خشم‌ آید و در آن‌ صورت‌، ما هم‌ به‌ سبب‌ خشمش‌ بر شما خشمگین‌ شویم‌. پس‌ چنین‌ کسی‌ با خشمگین‌ کردن‌ پیامبر ص، در واقع‌ ندانسته‌ اعمال‌ خود را تباه‌ می‌کند.

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌گوید: اصحاب‌ با رسول‌ اکرم‌ ص به‌ صدای ‌بلند سخن‌ می‌گفتند پس‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد. به‌ روایتی‌ دیگر این‌ آیه‌ درباره ‌ثابت‌ بن ‌قیس‌ س نازل‌ شد که‌ گوش‌هایش‌ سنگین‌ بود و به‌علاوه‌، او صدای‌ زمخت‌ وگوش‌خراشی‌ داشت‌ به‌ طوری‌ که‌ چون‌ با کسی‌ سخن‌ می‌گفت‌؛ صدایش‌ را بسیار بلند می‌کرد و چه‌ بسا که‌ با رسول‌ اکرم‌ ص نیز سخن‌ می‌گفت‌ و ایشان‌ از صدایش ‌متأذی‌ می‌شدند. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ گردید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الرجل‌ ليتكلم‌ بالكلمة‌ من‌ رضوان‌ الله‌ تعالي‌ لايلقي‌ لها بالا، يكتب‌ له‌ بها الجنة‌ وإن ‌الرجل‌ ليتكلم‌ بالكلمة‌ من‌ سخط الله‌ تعالي‌ لا يلقي‌ لها بالاً، يهوي‌ بها في‌النار أبعد ما بين‌السماء والأرض». «همانا شخص‌ به‌ کلمه‌ای‌ از موجبات‌ خشنودی‌ خداوند متعال ‌سخن‌ گفته‌ و به‌ آن‌ اهمیتی‌ نمی‌دهد در حالی‌که‌ در برابر آن‌ کلمه‌، بهشت‌ برایش نوشته‌ می‌شود و همانا شخص‌ به‌ کلمه‌ای‌ از موجبات‌ خشم‌ خداوند متعال‌ سخن‌ می‌گوید و به‌ آن‌ اهمیتی‌ نمی‌دهد در حالی‌که‌ به‌ سبب‌ آن‌ ـ از مسافتی‌ که‌ دورتر از میان‌ آسمان‌ و زمین‌ است‌ ـ به‌ دوزخ‌ افگنده‌ می‌شود».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰۚ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٌ٣

«بی‌گمان‌ کسانی‌که‌ نزد پیامبر خدا صداهایشان‌ را آهسته‌ و فرو می‌دارند، همان ‌کسانی‌ هستند که‌ خداوند دل‌هایشان‌ را برای‌ تقوا امتحان‌ کرده‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ دل‌هایشان‌ را برای‌ تقوی‌ صاف‌ و صیقلی‌ و خالص‌ گردانیده‌ است‌، همان‌ گونه‌ که ‌طلا با آتش‌ آزموده‌ می‌شود و بر اثر آن‌، طلای‌ ناب‌ و سره‌ از طلای‌ پست‌ و ردی‌ وغش‌دار بیرون‌ می‌آید. همچنین‌ این‌ گروهی‌ که‌ خود را پایبند احترام ‌رسول‌ اکرم‌ ص دانسته‌ و صداهای‌ خود را نزد وی‌ به‌ انگیزه‌ فرمان‌ بردن‌ از امرش‌ پایین‌ می‌آورند؛ خداوند أ دل‌هایشان‌ را از هر زنگار و پلیدی‌ای‌ پاک‌ و صاف ‌می‌کند. امام‌ احمد بن‌ حنبل‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که: «به‌ عمر س نوشته‌ شد: یا امیرالمؤمنین‌! شخصی‌ است‌ که‌ نه‌ اشت‌های‌ معصیت‌ را دارد و نه‌ مرتکب‌ آن‌ می‌شود پس‌ مقام‌ وی‌ چگونه‌ است‌؟ عمر س در پاسخ‌ نوشت: کسانی‌که‌ اشتهای‌ معصیت‌ را دارند ولی‌ مرتکب‌ آن‌ نمی‌شوند، همانان‌ هستند که‌ خداوند أ دل‌هایشان‌ را برای‌ تقوی‌ آزموده‌ است‌». «آنان‌ را آمرزش‌ و پاداشی ‌بزرگ‌ است‌» در برابر این‌ ادب‌ ورزی‌ آنان‌.

ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از محمد بن ‌ثابت‌ بن ‌قیس‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: چون‌ آیه‌﴿لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ [الحجرات: ۲] نازل‌ شد، پدرم ‌ثابت ‌بن ‌قیس‌ در راه‌ نشست‌ و می‌گریست‌. در این‌ اثنا عاصم‌بن‌عدی‌ از نزدش ‌گذشت‌ و از او پرسید: ای‌ ثابت‌! چه‌ چیز تو را به‌ گریه‌ واداشته‌ است‌؟ پدرم‌ گفت: نزول‌ این‌ آیه‌... می‌ترسم‌ که‌ درباره‌ من‌ نازل‌ شده‌ باشد زیرا من‌ فردی‌ هستم‌ بلندآواز و بانگ‌برآور! پس‌ این‌ خبر به‌ رسول‌ اکرم‌ ص رسید و ایشان‌ او را فرا خوانده‌ و به‌ او فرمودند: «أما ترضي‌ أن‌ تعيش‌ حميداً وتقتل‌ شهيداً وتدخل‌ الجنة‌؟» آیا بدان‌ راضی‌ نیستی‌ که‌ ستوده‌ زندگی‌ کنی‌، شهید کشته‌ شوی‌ و به‌ بهشت‌ درآیی‌؟ گفت: راضی‌ شدم‌ و دیگر هرگز صدای‌ خویش‌ را بر صدای‌ رسول‌ اکرم‌ ص بلند نمی‌کنم‌. همان‌ بود که‌ خدای‌‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد. ولی‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس س، این‌ آیه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق س نازل‌ شد که‌ بعد از نزول‌ آیه‌ دوم‌ از این‌ سوره‌، تصمیم‌ گرفت‌ که‌ دیگر با رسول‌ اکرم‌ ص جز به‌ طور بسیار آهسته‌ و پوشیده‌ که‌ گویی‌ راز می‌گوید، سخن‌ نزند. قاضی‌ ابوبکر بن ‌عربی‌ می‌گوید: «حرمت‌ رسول‌ خدا ص در حال‌ وفات‌، همچون‌ حرمت‌ ایشان‌ در حال‌ حیات ‌است‌ و سخن‌ منقول‌شان‌ بعد از وفات‌شان‌ در والایی‌ و رفعت‌ و عظمت‌ خود، همچون‌ سخن‌ مسموع‌ از زبانشان‌ در حال‌ حیات‌ ایشان‌ است‌ پس‌ چون‌ سخن‌ ایشان ‌خوانده‌ می‌شود، بر هر شخص‌ حاضری‌ واجب‌ است‌ که‌ صدای‌ خویش‌ را از آن‌ بلندتر نکند و از آن‌ روی‌ نگرداند چنان‌ که‌ این‌ کار در حیات‌ ایشان‌ واجب‌ بود. البته‌ خداوند متعال‌ در آیه: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤ [الأعراف: ۲۰۴] بر ضرورت‌ دوام‌ و استمرار این‌ احترام‌ در گذار زمآن‌ها توجه‌ داده‌ است‌ زیرا سخن‌ رسول‌ وی‌ ص نیز از وحی‌ بوده‌ و حرمتی‌ همانند قرآن‌ را دارد، مگر در معانی‌ای‌که‌ مستثنا می‌باشد و بیان‌ آن‌ در کتب‌ فقه‌ آمده‌ است‌».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٤

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ تو را از پشت‌ حجره‌های‌ مسکونی‌ات‌ به‌ فریاد می‌خوانند، بیشترشان‌ نمی‌فهمند» چرا که‌ جهل‌ و نادانی‌ بر آنان‌ غلبه‌ نموده‌ و درشتخویی‌، خشونت‌ و تند مزاجی‌ بر طبع‌ آنان‌ چیره‌ گشته‌ و این‌ طرز برخورد و روش‌ معاشرت‌، شیوه‌ و عادت‌ آنان‌ شده‌ است‌ و اگر آنان‌ خردورز و با وقار می‌بودند، باید در برابر مقام‌ نبوت‌ ص ادب‌ نیکو را رعایت‌ می‌کردند. در بیان‌ سبب‌ نزول‌ به‌ روایت ‌محمد بن‌ اسحاق‌ آمده‌ است: آیه‌ کریمه‌ در باره‌ مردم‌ درشتخوی‌ و احمقی‌ از قبیله ‌بنی ‌تمیم‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌ اکرم‌ ص را از بیرون‌ حجره‌های‌ همسران شان‌ صدا می‌کردند تا در برابر آن‌ حضرت‌ ص خودنمایی‌ کنند.

﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ حَتَّىٰ تَخۡرُجَ إِلَيۡهِمۡ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ مؤمنان‌ را به‌ ادب‌ نیکو در این‌ رابطه‌، ارشاد نموده‌ و می‌فرماید: «و اگر آنان‌ صبر می‌کردند تا برآنان‌ در آیی‌، مسلما برایشان‌ بهتر» و به ‌صلاح‌ حال‌شان‌ نزدیک‌تر «بود» هم‌ در دین‌ و هم‌ در دنیای‌شان‌ زیرا در آن‌ صورت‌، ادب‌ رفتار با رسول‌ خدا ص در این‌ باب‌ مورد عنایت‌ قرار گرفته‌ و خاطر شریف ‌ایشان‌ رعایت‌ می‌شد و به‌ تعظیم‌، احترام‌ و بزرگداشتی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص سزاوار آنند، عمل‌ می‌شد. یادآور می‌شویم‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص از مردم‌ کناره‌ نمی‌گرفتند و در خانه‌ خویش‌ نمی‌ماندند مگر در اوقاتی‌ که‌ به‌ مهمات‌ و ضروریات‌ خویش ‌مشغول‌ می‌بودند. پس‌ بر هم ‌زدن‌ آرامش‌ ایشان‌ در این‌ اوقات‌، بی‌ ادبی‌ محض‌ بود «و خدا آمرزگار مهربان‌ است‌» لذا چنین‌ کسانی‌ را به‌ سبب‌ بی‌ادبی‌ و کوتاهی‌ای‌ که ‌از آنان‌ سر زده‌ است‌، مؤاخذه‌ نمی‌کند و فقط به‌ نصیحت‌ و سرزنش‌ آنان‌ بسنده‌ می‌نماید.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ٦

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! اگر فرد فاسقی‌» فاسق: فاجر و بدکاری‌ است‌ که‌ از دروغ‌ گفتن‌ پروایی‌ ندارد و از حدود شرع‌ بیرون‌ می‌رود. آری‌! اگر چنین‌ کسی ‌«برایتان‌ خبری‌ آورد» که‌ موجب‌ رساندن‌ ضرر به‌ طرف‌ سومی‌ می‌گردید «پس‌ نیک‌ تحقیق‌ کنید» و بررسی‌ و تأمل‌ نمایید. البته‌ از لوازم‌ تحقیق‌ و بررسی‌؛ شتاب‌ نکردن‌ در تصمیم‌ گیری‌، درنگ‌ نمودن‌، مطالعه‌ و نگرش‌ در مورد خبر رسیده ‌است‌ تا حقیقت‌ روشن‌ و آشکار شود. «مبادا ندانسته‌ به‌ گروهی‌ آسیب ‌برسانید» یعنی: تحقیق‌، بررسی‌، درنگ‌ و تأملتان‌ در برابر آن‌ خبر رسیده‌، به ‌منظور پرهیز و احتراز از این‌ امر است‌ که‌ به‌ کسانی‌ برخلاف‌ استحقاق‌شان‌ زیانی‌ برسانید؛ «آن‌گاه‌ به‌ خاطر آنچه‌ کرده‌اید» از زیان‌ رسانیدن‌ به‌ آنان‌ از روی اشتباه‌ ونادانی‌؛ «پشیمان‌ شوید »و از انجام‌ آن‌، در غم‌ و نگرانی‌ و پریشانی‌ فروروید.

بسیاری‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه ‌کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره ‌ولید بن‌ عقبه‌ بن‌ أبی‌ معیط نازل‌ شد زیرا رسول‌ اکرم‌ ص وی‌ را برای‌ جمع‌آوری ‌زکاتهای‌ گوسفندان‌ قبیله‌ بنی ‌مصطلق‌ فرستادند و در میان‌ او و آنان‌ از قبل‌ کینه‌ای‌ بود پس‌ چون‌ قبیله‌ بنی‌ مصطلق‌ خبر آمدنش‌ را شنیدند، سوارانی‌ را به‌ سویش ‌فرستادند. هنگامی‌ که‌ ولید از حرکت‌ سواران‌ به‌ سوی‌ خود آگاه‌ شد، از آنان‌ ترسید پس‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص بازگشت‌ و به‌ ایشان‌ گفت: قبیله‌ بنی ‌مصطلق‌ تصمیم‌ داشتند که‌ مرا بکشند و از دادن‌ زکات‌ هم‌ سر باز زدند. لذا رسول‌ اکرم‌ ص تصمیم ‌گرفتند که‌ به‌ آنان‌ حمله‌ برند و در اثنایی‌ که‌ ایشان‌ در تدارک‌ و ترتیب‌ مقدمات ‌اجرای‌ این‌ تصمیم‌ بودند، بناگاه‌ هیأت‌ نمایندگی‌ قبیله‌ بنی‌ مصطلق‌ به‌ مدینه‌ رسیدند و به‌ محضر ایشان‌ آمده‌ و گفتند: یا رسول ‌الله! به‌ ما خبر رسید که‌ فرستاده‌ شما نزد ما آمده‌ است‌ پس‌ بیرون‌ شدیم‌ تا به‌ او خیرمقدم‌ گفته‌ و گرامی‌اش‌ بداریم‌ و آنچه‌ را که‌ از ادای‌ زکات‌ متقبل‌ شده‌ایم‌، به‌ وی‌ بسپاریم‌ ولی‌ تا آمدیم‌، او برگشته‌ بود. اما رسول‌ اکرم‌ ص آنان‌ را متهم‌ نموده‌ و فرمودند: «یا دست‌ از مخالفت‌ برمی‌دارید و یا این‌که‌ مردی‌ را به‌سوی‌ شما می‌فرستم‌ که‌ نزد من‌ همچون‌ خود من‌ است‌ تا جنگندگان‌ شما را بکشد و زنان‌ و فرزندان‌ شما را به‌اسارت‌ آورد. سپس‌ با دست ‌خویش‌ بر شانه‌ علی س زدند». آن‌ نمایندگان‌ گفتند: پناه‌ می‌بریم‌ به‌ خداوند أ ازخشم‌ وی‌ و خشم‌ رسولش‌. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. به‌قولی: رسول‌ خدا ص بعد از آن‌ واقعه‌، خالدبن‌ ولید س را به‌سوی‌ آنان‌ فرستادند پس ‌خالد ایشان‌ را در حال‌ اذان ‌گفتن‌ برای‌ نماز دید و ملاحظه‌ کرد که‌ نماز شب ‌(تهجد) نیز می‌گزارند. آنان‌ زکات‌های‌ خویش‌ را به‌ خالد تسلیم‌ کردند و او بازگشت‌.

هرچند آیه‌ کریمه‌ برای‌ سبب‌ خاصی‌ نازل‌ شده‌ ولی‌ مفاد آن‌ در حکم ‌مشروعیت‌ تحقیق‌ و بررسی‌ و درنگ‌ و تأمل‌ به‌ هنگام‌ دریافت‌ اخبار و ترک‌ اعتماد به‌ سخن‌ فاسق‌، عام‌ است‌. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «هر چند این‌ آیه‌ درباره‌ این‌ قوم ‌خاص‌ نازل‌ شده‌ اما به‌ خدا سوگند که‌ حکم‌ آن‌ تا روز قیامت‌ جاری‌ است‌ و آن‌ را هیچ‌ چیز منسوخ‌ نکرده‌ است‌». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «التأني‌ من‌ الله والعجلة‌ من‌ الشيطان». «تأنی‌ و درنگ‌ کردن‌ از خداوند أ و عجله‌ و شتاب‌ از شیطان‌ است‌».

همچنین‌ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که:

خبر یک‌ تن‌ به‌ شرطی‌ که‌ عادل‌ باشد، حجت‌ است‌.

شهادت‌ فاسق‌ پذیرفته‌ نمی‌شود و اگر قاضی‌ بر مبنای‌ آن‌ حکم‌ کرد، گنهکار است ‌اما در نزد احناف‌، حکم‌ وی‌ نافذ می‌شود.

علما می‌گویند:

چنانچه‌ شخص‌ فاسقی‌ والی‌ بود پس‌ آن‌ بخش‌ از احکام‌ وی‌ که‌ موافق‌ حق‌ است‌، نافذ می‌شود و آنچه‌ که‌ برخلاف‌ حق‌ است‌، مردود می‌باشد ولی‌ حکمی‌ که‌ وی ‌آن‌ را امضا کرده‌ و گذرانده‌است‌، به‌ هیچ‌ حال‌ نقض‌ نمی‌شود.

چنانچه‌ فاسقی‌ فرستاده‌ و مأمور شخص‌ دیگری‌ بود، در قبول‌ سخنش‌، یا پذیرش ‌امری‌ که‌ باید آن‌ را برساند و یا اذنی‌ که‌ باید آن‌ را اعلام‌ کند، میان‌ علما خلافی ‌نیست‌ پس‌ به‌سبب‌ ضرورت‌ جایز است‌ که‌ سخنش‌ شنیده‌ شود و پیامش‌ دریافت‌ گردد ولی‌ در صورتی‌ که‌ با سخن‌ آن‌ فاسق‌، حقی‌ برای‌ غیر تعلق‌ می‌گرفت‌، سخنش‌ پذیرفته‌ نمی‌شود.

فاسق‌ بر دو نوع‌ است: فاسقی‌ که‌ رأی‌ و اندیشه‌ غلط خود را تأویل‌ نمی‌کند، که‌ در رد خبر وی‌ در میان‌ علما هیچ‌ خلافی‌ نیست‌. و فاسقی‌ که‌ نظر و اندیشه‌ خود را تأویل‌ می‌کند ـ مانند «جبریه‌» و «قدریه‌» که‌ به‌ طور آشکار مبتدع‌اند ـ و میان‌ علما در مورد پذیرش‌ یا عدم‌ پذیرش‌ خبرشان‌ اختلاف‌ است: شافعی‌ / شهادت‌ و روایت‌ آنان‌ را ـ مجموعا ـ رد می‌کند اما جمهور فقها و محدثان‌، هم‌ شهادت‌ و هم‌ روایت‌شان‌ را می‌پذیرند.

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ فِيكُمۡ رَسُولَ ٱللَّهِۚ لَوۡ يُطِيعُكُمۡ فِي كَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ لَعَنِتُّمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ٧

«و بدانید که‌ رسول‌ خدا در میان‌ شماست‌» پس‌ حرمت‌ او را نگه‌ دارید و به‌ گزاف‌ و بی‌اساس‌ سخن‌ نگویید و در هنگام‌ رسیدن‌ یک‌ خبر، بی‌آن‌که‌ در مورد آن ‌تحقیق‌ و بررسی‌ کنید، در داوری‌ شتاب‌ نورزید «اگر در بسیاری‌ از کارها از شماپیروی‌ کند، قطعا به‌ مشقت‌ درمی‌افتید» یعنی: اگر رسول‌ خدا ص در بسیاری‌ از اخباری‌ که‌ به‌ او می‌رسانید و در بسیاری‌ از مشورت‌های‌ ناصوابی‌ که‌ به‌ او می‌دهید، از شما اطاعت‌ کند، شما خود در رنج‌ و مشقت‌ می‌افتید. عنت: رنج‌، مشقت‌، گناه‌ و هلاکت‌ است‌. ولی‌ رسول‌ خدا ص قبل‌ از آن‌که‌ حقیقت‌ و توجیه‌ قضایا بر وی ‌روشن‌ شود، از شما در غالب‌ آنچه‌ که‌ می‌پردازید، اطاعت‌ نمی‌کند و به ‌تصمیم‌گیری‌ و عمل‌ براساس‌ آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ رسیده‌است‌، قبل‌ از آن‌که‌ در آن‌ امر اندیشه‌ و تأمل‌ کند، شتاب‌ نمی‌ورزد. «لیکن‌ خدا ایمان‌ را برای‌ شما دوست‌ داشتنی ‌گردانید» یعنی: آن‌ را دوست‌داشته‌ترین‌ و خوشایندترین‌ چیزها نزد شما گردانید پس‌ از شما جز آن‌ امور شایسته‌ای‌ که‌ موافق‌ ایمان‌ و منطبق‌ با مقتضای‌ آن‌ باشد، سر نمی‌زند و در نتیجه‌، شما شتاب‌ و عجله‌ در مورد اخبار واصله‌ و عدم‌ تحقیق‌ وبررسی‌ پیرامون‌ آن‌هارا فرومی‌گذارید «و آن‌ را در دل‌های شما بیاراست‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ توفیق‌ خویش‌، ایمان‌ را در دل‌هایتان‌ نیکو و زیبا جلوه‌ داد «و کفر وفسق‌ و عصیان‌ را در نظرتان‌ ناخوشایند» و ناپسند و زشت‌ «گردانید پس‌ اینانند که‌ راشدان‌ هستند» و خداوند أ اینان‌ را به‌ رشد و هدایت‌ رهنمون‌ ساخته‌ است‌. رشد: استقامت‌ بر راه‌ حق‌ به‌همراه‌ سرسختی‌، پایداری‌ و استواری‌ بر آن‌ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص همیشه‌ در دعای‌شان‌ به‌ مضمون‌ این‌ آیه‌ دعا می‌کردند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد و نسائی‌ آمده‌است: چون‌ در روز احد مشرکان‌ به‌ سوی‌ مکه‌ بازگشتند، رسول‌ اکرم‌ ص خطاب‌ به‌ یارانشان‌ فرمودند: «برابر بایستید تا برای‌ پروردگار ‌ خویش‌ ثنا گویم‌. پس‌ اصحاب ‌پشت‌ سر ایشان‌ صف‌ کشیدند و رسول‌ اکرم‌ ص چنین‌ دعا کردند: «اللهم‌ لك‌ الحمد كله‌، اللهم‌ لا قابض‌ لما بسطت‌ ولا باسط لما قبضت‌ ولا هادي‌ لمن‌ أضللت‌ ولا مضل‌ لمن ‌هديت‌ ولا معطي‌ لما منعت‌ ولا مانع‌ لما أعطيت‌ ولا مقرب‌ لما باعدت‌ ولا مباعد لما قربت‌، اللهم‌ ابسط علينا من‌ بركاتك‌ ورحمتك‌ وفضلك‌ ورزقك‌، اللهم‌ إني‌ أسألك‌ النعيم‌ المقيم ‌الذي‌ لا يحول‌ ولا يزول‌، اللهم‌ أسألك‌ النعيم‌ يوم‌ العيلة‌ والأمن‌ يوم‌ الخوف‌، اللهم‌ إني‌ عائذ بك‌ من‌ شر ما أعطيتنا ومن‌ شر ما منعتنا. اللهم‌ حبب‌ إلينا الإيمان‌ وزينه‌ في‌ قلوبنا وكره‌ إلينا الكفر والفسوق‌ والعصيان‌ واجعلنا من‌ الراشدين‌. اللهم‌ توفنا مسلمين‌ وأحينا مسلمين ‌وألحقنا بالصالحين‌ غير خزايا ولا مفتونين‌. اللهم‌ قاتل‌ الكفرة الذين‌ يكذبون‌ رسلك ‌ويصدون‌ عن‌ سبيلك‌ واجعل‌ عليهم‌ رجزك‌ وعذابك‌. اللهم‌ قاتل‌ الكفرة‌ الذين‌ أوتوا الكتاب‌، إله‌ الحق». «بار خدایا! همه‌ ستایش‌ها از آن‌ توست‌. بار خدایا! برای‌ آنچه‌ که ‌تو گشاده‌ای‌، هیچ‌ بازگیرنده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو بازگرفته‌ای‌، هیچ ‌گشاینده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آن‌ کس‌ که‌ تو گمراهش‌ کرده‌ای‌، هیچ‌ هدایتگری‌ نیست‌ و برای‌ آن‌ کس‌ که‌ تو هدایتش‌ کرده‌ای‌، هیچ‌ گمراه‌گری‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو بازش‌ داشته‌ای‌، هیچ‌ دهنده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو داده‌ای‌، هیچ ‌باز دارنده‌ای‌ نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو دورش‌ ساخته‌ای‌، هیچ‌ نزدیک‌ کننده‌ای ‌نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو نزدیکش‌ ساخته‌ای‌، هیچ‌ دورکننده‌ای‌ نیست‌. بار الها! بر ما از برکات‌ و رحمت‌ و فضل‌ و رزقت‌ بگشا. بار الها! من‌ از تو نعمت‌های‌ پایداری ‌را درخواست‌ می‌کنم‌ که‌ هیچ‌ دگرگون‌ و زایل‌ نمی‌شود. بار الها! از تو در روز نیازمندی‌ و فقر، نعمت‌ می‌طلبم‌ و در روز خوف‌ و نگرانی‌، امنیت‌. بار الها! من‌ به ‌تو پناه‌ می‌برم‌ از شر آنچه‌ که‌ به‌ ما داده‌ای‌ و از شر آنچه‌ که‌ از ما بازداشته‌ای‌. بارالها! ایمان‌ را نزد ما دوست‌ داشتنی‌ گردان‌ و آن‌ را در دل‌هایمان‌ بیارای‌ و کفر وفسق‌ و عصیان‌ را نزد ما منفور گردان‌ و ما را از راشدان‌ قرار ده‌. بارالها! ما را مسلمان‌ بمیران‌ و مسلمان‌ زنده‌ بدار و ما را بی ‌آن‌که‌ در خواری‌ و فتنه‌ در افتاده باشیم‌، به‌ صالحان‌ ملحق‌ گردان‌. بار الها! نابود کن‌ کافرانی‌ را که‌ پیامبرانت‌ را تکذیب‌ کرده‌ و از راهت‌ باز می‌دارند و بر آنان‌ رجز و عذابت‌ را قرارده‌. بار الها! کافران‌ اهل‌ کتاب‌ را نابود کن‌، ای‌ معبود بر حق‌».

﴿فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٨

«فضل‌ و نعمتی‌ از جانب‌ خداوند است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ به‌ سبب‌ فضل‌ و بخشش ‌و انعام‌ بزرگ‌ خویش‌؛ ایمان‌ را نزد شما خوشایند و محبوب‌ و کفر و فسق‌ و عصیان‌ را منفور و زشت‌ و ناخوشایند ساخت‌ و شما را از راشدان‌ گردانید «و خداوند داناست‌» به‌ احوال‌ مؤمنان‌ و به‌ آنچه‌ که‌ در ایشان‌ از برتری‌ وجود دارد «حکیم‌» است‌ در انعام‌ خویش‌ بر شما؛ با ارزانی ‌نمودن‌ توفیق‌ برایتان‌.

﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٩

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ قاعده‌ مهمی‌ از قواعد مربوط به‌ حل‌ اختلافات‌ ذات‌البینی‌ مسلمانان‌ پرداخته‌ و می‌فرماید: «و اگر دو طایفه‌ از مؤمنان‌ باهم‌ بجنگند، میان‌ آن‌ دو را اصلاح‌ دهید و اگر باز یکی‌ از آن‌ دو بر دیگری‌ تعدی‌ کرد، با آن‌ که‌ تعدی‌ می‌کند بجنگید تا به‌ حکم‌ الله بازگردد پس‌ اگر بازگشت‌، میان‌ آن‌ها به‌ انصاف‌ و عدل‌ سازش ‌دهید» یعنی: اگر دو گروه‌ از مسلمانان‌ با یک‌ دیگر درافتادند و جنگیدند، بر مسلمانان‌ دیگر لازم‌ است‌ که‌ به‌ صلح‌ و سازش‌ در میان‌ آن‌ها سعی‌ کنند و آن‌ها را به‌سوی‌ حکم‌ خداوند أ فرا خوانند ولی‌ اگر بعد از این‌ تلاش‌ برای‌ صلح‌، از سوی ‌یکی‌ از آن‌ دو گروه‌، تجاوز و تعدی‌ای‌ بر دیگری‌ سر زد و آن‌ گروه‌ صلح‌ را نپذیرفت‌ و به‌ آن‌ گردن‌ ننهاد بلکه‌ خواستار چیزی‌ شد که‌ از حق‌ وی‌ نیست‌ در این ‌صورت‌، بر مسلمانان‌ لازم‌ است‌ تا با این‌ گروه‌ سرکش‌ و باغی‌ بجنگند تا به‌سوی ‌امر خداوند أ و حکم‌ وی‌ بازگردد و امر و حکم‌ خداوند أ همانا بر پاداشتن‌ صلح‌ و برادری‌ و از بین‌ بردن‌ کینه‌ و دشمنی‌ در میان‌ مسلمانان‌ است‌ و اگر آن‌ گروه‌ از بغی‌ و تجاوز خویش‌ بازگشت‌ و دعوت‌ به‌سوی‌ کتاب‌ خداوند أ و حکم‌ وی‌ را اجابت‌ گفت‌، دیگر از تعرض‌ مصون‌ است‌ و در هر حال‌، بر مسلمانان‌ است‌ که‌ در حکم ‌نمودن‌ میان‌ آن‌ دو گروه‌، عدالت‌ کرده‌ و جویای‌ حکم‌ و داوری‌ای‌ باشند که‌ صواب‌ است‌ و با حکم‌ الهی‌ مطابق‌ می‌باشد لذا باید دست‌ گروه‌ ظالم‌ را بگیرند تا از ظلم‌ خویش‌ برگردد و تکلیفی‌ را که‌ برعهده‌اش‌ در قبال‌ گروه‌ دیگر واجب‌ است‌، ادا کند. «و عدالت‌ کنید» در حکم ‌نمودن‌ میان‌ آن‌ها «که‌ خدا دادگران‌ را دوست‌ می‌دارد».

بخاری‌ و مسلم‌ و غیر ایشان‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از انس‌ بن‌ مالک‌ س روایت ‌کرده‌اند که‌ فرمود: به‌ رسول‌ خدا ص گفته‌ شد: یا نبی‌الله! کاش‌ نزد عبدالله بن‌ابی ‌بروید و او را به‌سوی‌ حق‌ دعوت‌ کنید. پس‌ آن‌ حضرت‌ ص سوار بر الاغی‌ به‌سوی‌ وی‌ به‌ راه‌ افتادند و مسلمانان‌ نیز با ایشان‌ حرکت‌ کردند و نزد عبدالله بن ‌ابی ‌آمدند. آن‌ زمین‌، زمین‌ شوره‌زاری‌ بود، در این‌ میان‌ الاغ‌ پیشاب‌ کرد. در این‌ اثنا عبدالله بن ‌ابی‌ رو به‌ آن‌ حضرت‌ ص کرد و گفت: از من‌ دور شو زیرا به‌ خدا سوگند که‌ بوی‌ گند الاغت‌ مرا اذیت‌ کرد. پس‌ عبدالله بن‌رواحه‌ جلو آمد و در پاسخش ‌گفت: به‌ خدا سوگند که‌ بوی‌ پیشاب‌ الاغ‌ وی‌ از بوی‌ گند تو خوشبوتر است‌. در این‌ اثنا مردی‌ از یاران‌ عبدالله بن‌ ابی‌ خشمگین‌ شد و به‌ دفاع‌ از وی‌ برخاست‌. یاران ‌و همراهان‌ رسول‌ خدا ص نیز بر سر خشم‌ آمدند و میان‌ دو طرف‌ با تبادل‌ مشت‌ ولگد و شاخهای‌ درختان‌ درگیری‌ روی‌ داد. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل ‌کرد. ولی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌، روایات‌ دیگری‌ نیز نقل‌ شده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمرو س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «المقسطون‌ عند الله‌ تعالي‌ يوم‌ القيامة‌ علي‌ منابر من‌ نور علي‌ يمين‌ العرش‌، الذين‌ يعدلون‌ في‌ حكمهم‌ وأهاليهم‌ وما ولوا». «در روز قیامت‌ دادگران‌ نزد خداوند متعال‌ بر منبرهایی‌ از نور در جانب‌ راست‌ عرش‌ قرار دارند، همان‌ کسانی‌که‌ در حکم‌شان‌ و در میان‌ اهالی‌ و مردم‌شان‌ و بر آنچه‌ که‌ عهده‌دار تولیت‌ آن‌ گردانیده‌ شده‌اند، عدالت‌ می‌کنند».

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٠

«در حقیقت‌، مؤمنان‌ باهم‌ برادرند» یعنی: ایشان‌ همه‌ به‌ اصل‌ واحدی‌ باز می‌گردند که‌ همانا ایمان‌ است‌ پس‌ ایشان‌ باهم‌ برادرند زیرا برادری‌ دینی‌ نیرومندتر و ماندگارتر از برادری‌ نسبی‌ و پیوندهای‌ رفاقت‌ و دوستی‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که ‌در تأیید اخوت‌ و برادری‌ دینی‌، احادیث‌ بسیاری‌ آمده‌ است‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «المسلم‌ أخو المسلم‌ لا يظلمه‌ ولا يسلمه». «مسلمان‌ برادر مسلمان ‌است‌، نه‌ بر او ستم‌ می‌کند و نه‌ او را وا می‌گذارد و تسلیم‌ می‌کند». بنابراین‌، اگر در میان‌ مؤمنان‌ دشمنی‌ و کشمکشی‌ روی‌ داد؛ «پس‌ میان‌ برادرانتان‌ را» یعنی: در میان‌ دو مسلمانی‌ که‌ باهم‌ کشمکش‌ و دعوی‌ کرده‌اند «سازش‌ دهید» همچنین‌ اگر گروهی‌ علیه‌ امام‌ و زمامدار مسلمین‌ بر شورید و خروج‌ کرد پس‌ آن‌ گروه ‌بغاوتگراند؛ چنانچه‌ خروج‌ و شورش‌ آنان‌ به‌ ناحق‌ بود ولی‌ در عین‌ حال‌ آنان‌ با مؤمنان‌ برادرند چنان‌ که‌ نقل‌ شده‌ است: «حارث‌ اعور در جنگهای‌ اهل ‌بغی‌ ـ جمل‌ و صفین‌ ـ از علی‌ س پرسید: آیا جنگجویانی‌ که‌ علیه‌ تو می‌جنگند مشرک‌اند؟ علی س فرمود: خیر! از شرک‌ فرار کرده‌اند. گفته‌ شد: آیا منافق‌اند؟ فرمود: خیر! زیرا منافقان‌ خداوند أ را ـ جز اندک‌ ـ یاد نمی‌کنند. گفته‌ شد: پس‌ حالشان‌ چگونه‌ است‌؟ فرمود: برادران‌ ما هستند که‌ بر ما بغاوت‌ کرده‌اند». «و از خدا پروا بدارید» در تمام‌ امور خویش‌ «تا مورد رحمت‌ قرار گیرید» به‌ سبب ‌این‌ تقوی‌. این‌ تعبیر دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ تقواپیشه‌گان‌ به‌ رحمت‌ الهی‌ نایل‌ می‌گردند.

علما گفته‌ اند: امر به‌ جنگیدن‌ با بغاه‌، فرض‌ کفایه‌ است‌ که‌ اگر برخی‌ از مسلمانان‌ به‌ آن‌ پرداختند، از ذمه‌ دیگران‌ ساقط می‌شود به‌ همین‌ جهت‌ گروهی‌ از صحابه ش از جنگ‌های‌ میان‌ علی‌ و معاویه‌ ب کناره‌ گرفتند و علی‌ س هم‌ با این‌ عمل‌شانمختالفت‌ نکرد و عذرهایشان‌ را پذیرفت‌.

در اینجا احکام‌ دیگری‌ نیز در مورد بغاه‌ وجود دارد که‌ ما به‌ نقل‌ پاره‌ای‌ از آن ‌می‌پردازیم:

امام‌ مسلمین‌ قبل‌ از جنگیدن‌ با گروه‌ باغی‌، باید آنان‌ را به‌ طاعت‌ و پیوستن‌ به‌ جماعت‌ فرا خواند و در صورتی‌ که‌ از بازگشتن‌ به‌ جماعت‌ سرباز زدند، با آنان ‌بجنگد.

اسیرشان‌ کشته‌ نمی‌شود.

کسی‌ از آنان‌ که‌ از جنگ‌ فرار کرده‌، مورد تعقیب‌ قرار نمی‌گیرد.

مجروح‌شان‌ به‌ قتل‌ رسانده‌ نمی‌شود.

زنان‌ و اطفال‌شان‌ به‌ بردگی‌ گرفته‌ نمی‌شوند.

اموالشان‌ به‌ غنیمت‌ گرفته‌ نمی‌شود.

آنچه‌ که‌ باغیان‌ در اثنای‌ شورش‌ و بغاوت‌ ـ از خون‌ یا مال‌ ـ به‌ نابودی ‌کشانده‌اند، به‌ اجماع‌ علما ضمان‌ (تاوانی‌) ندارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ تفصیل ‌احکام‌ «بغات‌» در کتب‌ فقه‌ آمده‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ١١

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! نباید قومی‌ قوم‌ دیگری‌ را ریشخند کند» یعنی: مردانی‌ از شما نباید مردان‌ دیگری‌ را به‌ ریشخند گیرند و تحقیر و عیب‌ جویی ‌نمایند. پس‌ مراد از «قوم‌» در اینجا، مردان‌ هستند نه‌ زنان‌ زیرا «قوم‌» از ماده‌ «قوام‌» است‌ و بدان‌ جهت‌ فقط بر مردان‌ اطلاق‌ می‌شود که‌ آنان‌ کارپردازان‌، برپا دارندگان‌ و قیم‌ امور زنان‌ هستند. البته‌ تمسخر شیوه‌های‌ بسیاری‌ دارد؛ مثلا گاهی ‌تمسخر با تمثیل‌ و شبیه ‌سازی‌ سخن‌ یا فعل‌ کسی‌، یا با به‌کار گرفتن‌ اشارات‌ وحرکاتی‌ است‌ که‌ هدف‌ از آن‌، به‌ ریشخند کشیدن‌ طرف‌ باشد. «چه‌ بسا آن‌ها از این‌ها بهتر باشند» یعنی: چه‌ بسا که‌ مردان‌ مورد تمسخر قرارگرفته‌، در واقع‌ امر و نزد خداوند متعال‌ بهتر از مسخره‌کنندگان‌ باشند «و نبابد زنانی‌ زنان‌ دیگری‌ را به‌ تمسخر گیرند» و عیب‌جویی‌ کنند «چه‌ بسا اینها» یعنی: زنان‌ به‌ تمسخر کشیده‌ شده «از آن‌ها بهتر باشند» یعنی: بهتر از زنان‌ تمسخرکننده‌ باشند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «رب‌ أشعث‌ أغبر ذي‌ طمرين‌ تنبو عنه‌ أعين‌ الناس‌ لو أقسم‌ علي‌ الله‌ لأبره». «چه‌ بسیار انسان‌های‌ ژولیده‌، غبارآلود و دارای‌ دو جامه‌ کهنه‌ و فرسوده‌ای‌ که‌ چشم‌های‌ مردم‌ از دیدن‌ آن‌ها خود را برتر و بزرگتر احساس‌ می‌کنند ولی‌ اگر [همین ‌انسان‌های‌ ژولیده‌] بر خداوند متعال‌ سوگند یاد کنند، او قطعا ایشان‌ را در سوگندشان‌ راستگو می‌گرداند».

«و در میان‌ خویش‌ عیب‌ جویی‌ نکنید» یعنی: برخی‌ بر برخی‌ دیگر طعنه‌ نزنید. تعبیر (انفسکم‌) معنای‌ ظریفی‌ با خود حمل‌ می‌کند زیرا مفید آن‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ طعنه‌ زدن‌ و عیب‌ جویی‌ یک‌ مسلمان‌ نسبت‌ به‌ مسلمان‌ دیگری‌ را طعنه‌ زدن‌ به‌ خود وی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌ چرا که‌ مسلمانان‌ همانند یک‌ تن‌ واحده ‌هستند پس‌ هرگاه‌ مؤمنی‌ برادر مؤمنش‌ را عیب‌ جویی‌ کند، گویی‌ خودش‌ را عیب‌جویی‌ نموده‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ نعمان‌ بن ‌بشیر س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خداص فرمودند: «المؤمنون‌ كرجل‌ واحد إن اشتكي‌ رأسه‌ اشتكي ‌كله‌، وإن ‌اشتكي‌ عينه‌ اشتكي‌ كله». «مؤمنان‌ همه‌ مانند یک ‌تن‌ واحدند، اگر سر آن‌ بدرد آید، کل‌ آن‌ به‌ درد می‌آید و اگر چشم‌ آن‌ به‌ درد آید، کل‌ آن‌ به‌ درد می‌آید».

فرق‌ در میان‌ تمسخر و عیب‌ جویی‌، یعنی‌ «سخریه‌» و «لمز» در این‌ است‌ که: تمسخر؛ حقیر شمردن‌ دیگری‌ در حضور وی‌ و به‌گونه‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ تحقیر خنده‌آور باشد. اما عیب ‌جویی: اشاره‌ به‌ سوی‌ معایب‌ وی‌ است‌؛ چه‌ آن‌ اشاره‌ در امر خنده‌داری‌ باشد چه‌ در غیر آن‌ و چه‌ در حضور شخص‌ باشد چه‌ در غیابش ‌بنابراین‌، عیب‌جویی‌ عام‌تر از تمسخر است‌.

«و همدیگر را به‌ لقب‌های‌ بد نخوانید» یعنی: برخی‌ به‌ برخی‌ دیگر لقب‌های‌ بد ندهید تا همدیگر را با این‌ لقب‌ دادن‌ بد به‌ خشم‌ آورید. آری‌! خداوند متعال‌ از این‌ کار نهی‌ نمود؛ چرا که‌ این‌ کار به‌ دشمنی‌ می‌انجامد و عاقبت‌ خوشی‌ ندارد، مانندی‌ که‌ شخص‌ به‌ برادر مسلمانش‌ بگوید: ای‌ فاسق‌! ای‌ منافق‌! یا به‌ برادر مسلمانش‌ بگوید: ای‌ یهودی‌! ای‌ نصرانی‌! یا ای‌ کلب‌! ای‌ الاغ‌! ای‌ خوک‌! البته ‌در موردی‌ که‌ شخص‌ به‌ یک‌ لقب‌ مشهور است‌ و از آن‌ لقب‌ بدش‌ نمی‌آید، اطلاق‌ آن‌ بر وی‌ جواز دارد، مانند: اعمش‌ (کور) و اعرج‌ (لنگ‌) که‌ هر دو، لقب‌ دو تن‌ از راویان‌ مشهور حدیث‌ نیز هست‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من ‌حق‌ المؤمن‌ علي‌ المؤمن‌ أن‌ يسميه‌ بأحب‌ أسمائه‌ إليه‌ وكانت‌ التكنية‌ من‌ السنة‌ والأدب ‌الحسن‌». «از حق‌ مؤمن‌ بر مؤمن‌ این‌ است‌ که‌ او را به‌ نامهایی‌ که‌ نزد وی‌ دوست‌داشته‌ترین‌ است‌ بخواند و کنیه‌ گذاشتن‌ از سنت‌ است‌ و ادبی‌ نیکوست‌».

«چه‌ ناپسندیده‌ است‌ فسوق‌ بعد از ایمان‌» یعنی: بد رسمی‌ است‌ که‌ شخص‌ بعد از اسلام‌ آوردن‌ و توبه‌، کافر یازانی‌ خوانده‌ شود «و هرکه توبه‌ نکرد» از ارتکاب ‌منهیات‌ خداوند متعال‌؛ «آن‌ گروه‌، خود ستمگرند» با نهادن‌ عصیان‌ به‌ جای‌ طاعت‌.

ضحاک‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ هیأت‌ نمایندگی‌ قبیله‌ بنی‌تمیم‌ نازل‌ شد که‌ فقرای‌ صحابه‌ ـ مانند عمار، خباب‌، ابن‌ فهیره‌، بلال‌، صهیب‌، سالم‌، سلمان‌ و غیر ایشان‌ ـ را مورد تمسخر قرار دادند آن‌گاه‌ که‌ ایشان‌ را با جامه‌های‌ کهنه‌ و حالتی‌ ژولیده‌ دیدند. در سبب‌ نزول‌ آن‌ روایات‌ دیگری‌ نیز آمده‌است‌ از جمله‌ این‌که: صفیه‌ دختر حیی‌ بن‌ اخطب‌ ل نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمد و گفت: یا رسول‌الله! زنان‌ به‌ من‌ طعنه‌ می‌زنند و می‌گویند: ای‌ یهودی‌ دختر دو یهودی‌! رسول‌ خدا ص به‌ وی‌ فرمودند: چرا به‌ آنان‌ نگفتی‌ که‌ پدر من‌ هارون‌ است‌، عمویم‌ موسی‌ و شوهرم‌ محمد علیهم‌الصلاة‌ والسلام‌؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل ‌شد. البته‌ مانعی‌ از تعدد وقایع‌ در مورد نزول‌ یک‌ آیه‌ وجود ندارد زیرا همه‌ روایاتی‌ که‌ در سبب‌ نزول‌ یک‌ آیه‌ آمده‌ است‌، می‌تواند در مجموع‌ سبب‌ نزول ‌آن‌ باشد. به‌ هر حال‌، سبب‌ نزول‌ هر چه‌ باشد، حکم‌ آیه‌ را خاص‌ و موردی ‌نمی‌سازد زیرا اعتبار به‌ عام‌ بودن‌ لفظ است‌ نه‌ به‌ مخصوص‌ بودن‌ سبب‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ١٢

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! از بسیاری‌ از گمان‌ها بپرهیزید» گمان: حد وسطی ‌میان‌ علم‌ یقینی‌ و میان‌ شک‌ یا وهم‌ است‌. مراد آیه‌ گمان‌ بدزدن‌ به‌ اهل‌ خیر می‌باشد اما در ارتباط با اهل‌ بدی‌ و فسق‌ باید گفت‌ که: جایز است‌ تا در مورد آنان ‌همان‌ گمانی‌ را بزنیم‌ که‌ از اعمال‌ آنان‌ بر ما نمایان‌ می‌شود پس‌ گمان‌ بد زدن‌ در مورد کسی‌ که‌ علایم‌ و نشانه‌های‌ بدی‌ در وی‌ نمایان‌ است‌، اشکالی‌ ندارد لذا برکسی‌ که‌ در باره‌ وی‌ گمان‌ بد می‌زند گناهی‌ نیست‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ مصداق‌ گمان‌ خویش‌ سخن‌ نگوید ولی‌ اگر به‌ مصداق‌ آن‌ سخن‌ گفت‌ و آن‌ را برملا گردانید، در این‌ صورت‌ گنه‌کار است‌. اما گمان‌ بد زدن‌ در مورد کسی‌ که‌ ظاهرش‌ آراسته‌ به‌ خیر و صلاح‌ است‌، جواز ندارد.

«هر آینه‌ بعضی‌ از گمآن‌ها گناه‌ است‌» و آن‌ گمان‌ بد زدن‌ به‌ اهل‌ خیر می‌باشد. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ در مورد حرمت‌ سوءظن‌ به‌ انسان‌ مؤمن‌ احادیث‌ بسیاری ‌آمده‌ است‌ از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمر س است‌ که ‌فرمود: رسول‌ اکرم‌ ص را دیدم‌ که‌ در حال‌ طواف‌ به‌ کعبه‌ می‌گفتند: «ما أطيبك ‌وأطيب‌ ريحك‌، وما أعظمك‌ وأعظم‌ حرمتك‌ والذي‌ نفس‌ محمد بيده‌، لحرمة‌ المؤمن‌ أعظم ‌عند الله‌ تعالي‌ حرمة‌ منك‌، ماله‌ ودمه‌ وإن‌ يظن‌ به‌ إلا خيرا: ای‌ کعبه‌!؟». «چه‌ قدر پاک ‌هستی‌ و چه‌ قدر بویت‌ پاکیزه‌ و معطر است‌، چه‌ قدر با عظمت‌ هستی‌ و چه ‌قدر احترامت‌ بزرگ‌ است‌ اما سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جان‌ محمد در دست‌ اوست‌، همانا حرمت‌ مؤمن‌ در نزد خداوند متعال‌ از حرمت‌ و احترام‌ تو بزرگتر است‌؛ [حرمت‌] مال‌ وی‌ و [حرمت‌] خون‌ وی‌ و این‌که‌ در حق‌ وی‌ جز گمان خیر برده‌ نشود». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إياكم‌ والظن‌ فإن‌ الظن‌ أكذب ‌الحديث‌...». «هان‌! از گمان‌ بپرهیزید زیرا گمان‌ دروغ‌ترین‌ سخنهاست‌...».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ گمان‌ بر چند نوع‌ است:

۱- گمان‌ واجب‌ یا آنچه‌ که‌ بدان‌ امر شده‌ است: چون‌ گمان‌ نیک ‌داشتن‌ به ‌خداوند متعال‌ و به‌ مؤمنان‌. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «أنا عند ظن‌ عبدی ‌بی». «من‌ نزد گمان‌ بنده‌ خود در حق‌ خود هستم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «لا يموتن‌ أحدكم‌ إلا وهو يحسن‌ الظن‌ بالله». «هرگز یکی‌ از شما نمیرد، مگر این‌که‌ به‌ خداوند گمان‌ نیک‌ داشته‌ باشد».

۲- گمانی‌ که‌ ممنوع‌ یا حرام‌ است: چون‌ سوءظن‌ نسبت‌ به‌ خداوند متعال‌، نسبت ‌به‌ اهل‌ صلاح‌ و نسبت‌ به‌ مسلمین‌ پوشیده‌ حالی‌ که‌ ظاهر حال‌ آن‌ها بازتابگر نیکی‌ و عدالت‌شان‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند حرام‌ کرده‌ است‌ از مسلمان‌ خون‌ وی‌ را، آبروی‌ وی‌ را و این‌که‌ به‌ وی‌ گمان‌ بد زده‌ شود». اما چنان‌که‌ گفتیم‌؛ سوءظن‌ نسبت‌ به‌ کسی‌ که‌ آشکارا مرتکب‌ اعمال‌ پلید می‌شود، یا خود را در موضع‌ شک‌ و تهمت‌ قرار می‌دهد، حرام‌ نیست‌.

۳- گمانی‌ که‌ مستحب‌ است: مانند گمان‌ نیک‌ داشتن‌ در حق‌ برادر مسلمان‌ و گمان‌ بد داشتن‌ در مورد کسی‌ که‌ ظاهر حالش‌ نشان‌دهنده‌ فسق‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ الحزم‌ سوءالظن: سوءظن‌ از دور اندیشی‌ و هشیاری‌ است‌». پس‌ حرام‌ بودن‌ سوءظن‌ در حق‌ مردم‌، محدود به‌ حالتی‌ است‌ که‌ سوءظن ‌دارای‌ اثری‌ باشد که‌ به‌ غیر متعدی‌ شود.

۴- گمان‌ مباح: همچون‌ گمانه‌ زدن‌ در استنباط احکام‌ شرعی‌ فرعی‌ عملی‌ به ‌وسیله‌ اجتهاد و عمل‌ نمودن‌ به‌ گمان‌ غالب‌ در شکیات‌ نماز ـ که‌ مثلا سه‌ رکعت‌ خوانده‌ است‌ یا چهار رکعت‌.

«و تجسس‌ نکنید» تجسس: کنکاش‌ و جست‌ و جو در مورد عیب‌ها و اسرار پوشیده‌ مسلمین‌ است‌. همچنین «تحسس‌» نیز حرام‌ است‌؛ و آن‌ عبارت‌ از گوش‌ سپردن‌ به‌ سخن‌ مردم‌ در حالی‌ است‌ که‌ آن‌ها دوست‌ ندارند کسی‌ به‌ سخن‌شان‌ گوش ‌فرادهد. ولی‌ این‌ کار گاهی‌ در مورد بررسی‌های‌ خیر مباح‌ می‌باشد چنان‌ که ‌خداوند متعال‌ در حکایت‌ از سخن‌ یعقوب ÷ می‌فرماید: ﴿فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ [یوسف: ۸٧] «بروید ای‌ پسران‌ من‌! و از یوسف‌ و برادرش‌ تحسس‌ کنید». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «يا معشر من‌ آمن‌ بلسانه‌ ولم‌ يدخل ‌الإيمان‌ إلي‌ قلبه‌، لاتتبعوا عورات‌ المسلمين‌، فإن‌ من‌ تتبع‌ عورات‌ المسلمين‌، فضحه‌ الله‌ في‌ قعر بيته». «ای ‌گروهی‌ که‌ به‌ زبان‌ خود ایمان‌ آورده‌ ولی‌ ایمان‌ به‌ قلبش‌ وارد نشده‌ است‌، عیب‌های‌ مسلمین‌ را جست ‌و جو نکنید زیرا هرکس‌ جست ‌و جوگر عیب‌های ‌مسلمین‌ باشد، خداوند متعال‌ او را در اندرون‌ خان‌هاش‌ رسوا می‌کند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «سه‌ چیز لازمه‌ و گریبانگیر امت‌ من‌ است: فال‌ بد زدن‌، حسد ورزیدن‌ و سوءظن‌. در این‌ اثنا مردی‌ گفت: یا رسول‌ الله! چه‌ چیز برطرف‌کننده‌ آن‌ها از کسانی‌ است‌ که‌ در آن‌ها درافتاده‌اند؟ فرمودند: «إذا حسدت‌ فاستغفر الله وإذا ظننت‌ فلا تحقق‌ وإذا تطيرت‌ فامض». «چون‌ حسد ورزیدی‌، از خداوند آمرزش‌ بخواه‌ و چون‌ گمان‌ زدی‌ پس‌ [در مورد گمان‌ خود] تحقیق‌ نکن‌ و چون‌ فال‌ بد زدی‌، آن‌ را عملی‌ کن‌ و به‌ فال‌ بد اهمیت‌ نده‌». فال‌ حرام: گرفتن‌ فال‌ از روی ‌مصحف‌ و کتب‌ دیگر، ریگ‌ انداختن‌ و دیگر انواع‌ آن‌ است‌.

«و بعضی‌ از شما از بعضی‌ دیگر غیبت‌ نکند» یعنی: برخی‌ از شما برخی‌ دیگر را غایبانه‌ با سخنی‌ که‌ فرد غایب‌ از آن‌ بد می‌برد، مورد هجوم‌ و بدگویی‌ قرار ندهد. غیبت: آن‌ است‌ که‌ در غیاب‌ شخص‌ راجع‌ به‌ وی‌ سخنی‌ بگویید که‌ ناخوشایند وی ‌باشد، هرچند آنچه‌ درباره‌ وی‌ می‌گویید و او را بدان‌ وصف‌ می‌کنید، در وی‌ موجود باشد. اما اگر شخصی‌ که‌ در غیابش‌ به‌ او صفتی‌ را نسبت‌ می‌دهید، از آن ‌صفت‌ عاری‌ بود و شما در حق‌ وی‌ دروغی‌ بربسته‌اید، این‌ کار شما ـ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ ـ بهتان‌ است‌ و جز آنچه‌ که‌ مصلحت‌ اقتضا نماید مانند تزکیه‌، جرح‌، تعدیل‌ و نصیحت‌ اشخاص‌ ـ هیچ‌ چیز دیگر از این‌ باب‌ مستثنی‌ نیست‌. و از مصادیق‌ استثنا این‌ روایت‌ است: مرد فاجر و بدکاری‌ اجازه‌ خواست ‌تا به‌ محضر رسول‌ اکرم ص درآید، ایشان‌ فرمودند: «ائذنوا له‌، بئس‌ أخو العشيرة». «به‌ او اجازه‌ دهید؛ اما چه‌ بد برادری‌ است‌ در قومش‌». شایان‌ ذکر است‌که‌ حکمت‌ در تحریم‌ غیبت‌، پاسداری‌ از کرامت‌ و حرمت‌ انسان‌ است‌ چنان‌ که ‌این‌ معنی‌ در احادیث‌ بسیاری‌ آمده‌ است‌.

«آیا کسی‌ از شما دوست‌ دارد که‌ گوشت‌ برادر مرده‌اش‌ را بخورد؟» این‌ جمله ‌تمثیلی‌ است‌ برای‌ غیبت‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ در این‌ تمثیل‌، آن‌ را به‌ خوردن‌ از بدن‌ مرده‌ همانند ساخته‌ است‌ زیرا مرده‌ از خوردن‌ گوشت‌ خود خبر ندارد و از آن‌ آگاه‌ نمی‌شود، همین‌گونه‌ شخص‌ زنده‌ای‌ که‌ از وی‌ غیبت‌ می‌شود، از غیبت‌ علیه‌ خود آگاه‌ نیست‌ یعنی‌ نمی‌تواند از خود دفاع‌ کند، همان‌ طور که‌ اگر گوشت‌ مرده ‌بریده‌ شد و خورده‌ شد، او نمی‌تواند از خودش‌ دفاع‌ کند درحالی‌که‌ شخص‌ حاضر گاهی‌ می‌تواند از خود سخن‌ بد را دفع‌ نماید. پس‌ این‌ مثل‌ برای‌ تنفیر وایجاد حس‌ انزجار نسبت‌ به‌ غیبت‌ است‌ زیرا گوشت‌ انسان‌ از چیزهایی‌ است‌ که ‌طبیعتش‌ از خوردنش‌ نفرت‌ داشته‌ و سرشت‌ بشری‌ آن‌ را ناپسند می‌دارد، گذشته‌ از این‌که‌ این‌ کار شرعا نیز حرام‌ است‌. «از آن‌ کراهت‌ دارید» یعنی: چنان‌که‌ ازخوردن‌ گوشت‌ مرده‌ تنفر دارید، از یادکردن‌ برادر مسلمان‌ خود به‌ بدی‌ نیز بپرهیزید و نفرت‌ داشته‌ باشید «و از خدا پروا کنید» در اوامر و نواهی‌ وی‌ که‌ «بی‌گمان‌ خدا توبه‌پذیر مهربان‌ است‌» بر کسانی‌که‌ به‌ سویش‌ بازگردند.

غیبت‌ به‌ اجماع‌ علما از گناهان‌ کبیره‌ است‌ و جمهور علما می‌گویند: اگر کسی‌ غیبت‌ کس‌ دیگری‌ را کرد، باید به‌بارگاه‌ خدای‌ ‌ از آن‌ غیبت‌ توبه‌ کرده‌ وعزم‌ کند که‌ به‌ آن‌ باز نگردد و باید از کرده‌ خود پشیمان‌ بوده‌ و از کسی‌ که‌ غیبتش‌ را کرده‌ است‌ حلالیت‌ بطلبد. جمعی‌ دیگر از علما می‌گویند: حلالیت‌ طلبیدن‌ از او شرط نیست‌ زیرا اگر او را از غیبت‌ خود آگاه‌ کند، چه‌ بسا که‌ آزار روحی‌ وارده‌ بر وی‌ از غیبتش‌ شدیدتر باشد پس‌ راه‌ جبران‌ این‌ است‌ که‌ در مجالسی‌ که‌ مذمتش‌ را کرده‌ است‌، از وی‌ به‌ نیکی‌ یاد کند، توصیفش‌ نماید و در حد توان‌ غیبت‌ را از وی‌ برگرداند تا این‌ کار نوعی‌ تعویض‌ در مقابل‌ عمل‌ سابقش‌ باشد. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «هر کس‌ مؤمنی‌ را از منافقی‌ که‌ مشغول‌ غیبت‌ وی‌ است‌ حمایت ‌کند، خداوند متعال‌ به‌ سوی‌ وی‌ فرشته‌ای‌ را می‌فرستد تا از گوشت‌ بدنش‌ در برابر آتش‌ جهنم‌ حمایت‌ کند و هرکس‌ مؤمنی‌ را به‌ قصد دشنام‌ دادنش‌ به‌ چیزی‌ متهم ‌کند، خداوند متعال‌ او را بر سر پل‌ جهنم‌ (صراط) متوقف‌ می‌کند تا از آنچه‌ که ‌گفته‌ است‌، بیرون‌ آید».

علما در فرق‌ میان «غیبت‌»، «افک‌» و «بهتان‌» گفته‌اند: غیبت‌ آن‌ است‌ که‌ درباره‌ برادر مسلمانت‌ چیزی‌ بگویی‌ که‌ در وی‌ هست‌. افک: آن‌ است‌ که‌ در حق ‌وی‌ چیزی‌ بگویی‌ که‌ از دیگری‌ آن‌ را شنیده‌ای‌ و دریافت‌ کرده‌ای‌. بهتان: آن ‌است‌ که‌ در حق‌ وی‌ چیزی‌ بگویی‌ که‌ در وی‌ نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما به‌بیان‌ مواردی‌ که‌ حکم‌ غیبت‌ را ندارند، پرداخته‌اند زیرا اگر غیبت‌ به‌ منظور برآوردن‌ هدف‌ صحیح‌ شرعی‌ای‌ باشد که‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ هدف‌ جز با غیبت‌ میسر نباشد، در آن‌ صورت‌ غیبت‌ حرام‌ نیست‌؛ این‌ امور عبارت‌ اند از:

۱- تظلم‌ و دادخواهی: کسی‌ که‌ مورد ظلم‌ و ستم‌ کسی‌ قرار می‌گیرد، می‌تواند برای‌ از بین‌ بردن‌ ظلم‌ ظالم‌، از وی‌ به‌ مراجع‌ مسؤول‌ (حاکم‌) شکایت‌ کند زیرا در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ سخن ‌گفتن‌ یکی‌ از مظلومان‌ آمده‌ است: «به‌ او اجازه‌ دهیدکه‌ سخن‌ بگوید زیرا صاحب‌ حق‌ را سخنی‌ است‌». یعنی‌ صاحب‌ حق‌ می‌تواند از خود دفاع‌ کند.

۲- یاری ‌جستن‌ از کسی‌ به‌ منظور تغییر منکر: اگر کسی‌ عیب‌ کس‌ دیگری‌ را به ‌شخصی‌ بازگو می‌کند که‌ فکر می‌کند او به‌ تغییر دادن‌ آن‌ منکر از وی‌ قادر است‌، این‌ کارش‌ درست‌ است‌. به‌ دلیل‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ [النساء: ۱۴۸]. «خداوند بانگ‌ برداشتن‌ به‌ بدزبانی‌ را دوست‌ ندارد مگر ازکسی‌ که‌ بر او ستم‌ رفته‌ باشد» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

۳- استفتاء: اگر کسی‌ به‌ مفتی‌ای‌ بگوید: فلان‌ کس‌ به‌ من‌ چنین‌ ظلمی‌ کرده‌ است ‌پس‌ راه‌ رسیدنم‌ به‌ حقم‌ چیست‌؟ با آن‌ که‌ این‌ سخنش‌ متضمن‌ غیبت‌ است‌ ولی‌ سخنی‌ درست‌ است‌ به‌ دلیل‌ این‌که‌ هند زن‌ ابوسفیان‌ از وی‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص چنین‌ شکایت‌ کرد: «ابوسفیان‌ مردی‌ است‌ حریص‌ که‌ آنچه‌ تکافوی‌ خرج‌ من‌ و فرزندم‌ را بنماید به‌ من‌ نمی‌دهد پس‌ آیا می‌توانم‌ بدون‌ آگاهی‌ وی‌ از مالش ‌برگیرم‌؟ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: آری‌! برگیر».

۴- هشدار دادن‌ از آفت‌ فساق‌ و فجار: بدگویی‌ از فاسق‌ غیبت‌ نیست‌، مانند بدگویی‌ از شخص‌ دائم‌الخمر و کسی‌ که‌ پیوسته‌ به‌ محلات‌ بدکاری‌ و فحشا سرمی‌کشد. به‌ دلیل‌ این‌ حدیث‌ شریف: «اذکرو الفاسق‌ بما فیه‌ کی‌ یحذره‌ الناس: فاسق‌ رابه‌ آنچه‌ که‌ در وی‌ است‌، معرفی‌ کنید تا مردم‌ از او حذر کنند».

۵- اعلام‌ و هشداردهی‌ درباره‌ رازی‌ که‌ مربوط به‌ امور عامه‌ است: چون‌ بیان ‌نقاط ضعف‌ گواهان‌، راویان‌، مصنفان‌ و مفتیانی‌ که‌ اهلیت‌ ندارند و نصیحت ‌کردن ‌خواستگار، شریک‌ و مانند آن‌ها.

۶- معرفی‌کردن‌ شخص‌ به‌ لقبی‌ که‌ به‌ آن‌ مشهور است‌، درصورتی‌که‌ شناخت ‌وی‌ با غیر آن‌ لقب‌ ممکن‌ نباشد، مانند القاب‌ لنگ‌، کور، دیوانه‌، لال‌ و امثال ‌این‌ها.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است: این‌ آیه‌ درباره‌ سلمان‌ فارسی‌ س نازل‌ شد که‌ غذا خورد و به‌دنبال‌ آن‌ بی‌درنگ‌ خوابید پس‌ شخصی‌ از این‌ گونه‌ خوردن‌ وخوابیدنش‌ به‌ بدی‌ یاد کرد. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ١٣

«ای‌ مردم‌! همانا ما شما را از یک‌ مرد و یک‌ زن‌ آفریده‌ایم‌» که‌ آن‌ دو، آدم‌ و حواء علیهماالسلام اند. مراد این‌ است‌ که‌ انسان‌ها همه‌ باهم‌ در اصل‌ انسانیت‌ برابرند، از آن‌رو که‌ به‌ یک‌ نسب‌ واحد پیوند دارند و همه‌ آنان‌ را یک‌ پدر و یک‌ مادر باهم‌ جمع‌ می‌کند بنابراین‌، فخر نمودن‌ بعضی‌ از آن‌ها به‌ نسب‌ بر بعضی‌ دیگر، هیچ ‌توجیهی‌ ندارد زیرا همه‌ آن‌ها در اصل‌ انسانیت‌، باهم‌ برابرند «و شما را شعب‌ها و قبیله‌ها گردانیدیم‌» شعب: امتی‌ است‌ بزرگ‌ که‌ چندین‌ قبیله‌ را باهم‌ جمع‌ می‌کند ودر فارسی‌ به‌ آن‌ «ملت‌» می‌گویند، مانند «شعب‌ مضر» و «شعب‌ ربیعه‌» که‌ هریک‌ چندین‌ قبیله‌ را در خود گنجانیده‌اند و «قبیله‌» از حیث‌ کثرت‌ کمتر از «شعب‌» و زیر مجموعه‌ آن‌ می‌باشد، مانند قبیله «بنی‌بکر» از شعب «ربیعه‌» وقبیله‌ «بنی‌تمیم‌» از شعب‌ «مضر». به ‌قولی‌ دیگر: «شعوب‌» شاخه‌های‌ عجم‌اند و «قبایل‌» شاخه‌های‌ عرب‌. شایان‌ ذکر است‌ که: طبقات‌ نسل‌ بشر در نزد اعراب‌ هفت‌ طبقه‌ است: اول‌ شعب‌، سپس‌ قبیله‌، بعدا عماره‌، سپس‌ بطن‌، بعدا فخذ، سپس‌ فصیله‌ و بعد از آن‌ عشیره‌. مثالهای‌ آن: «خزیمه‌» شعب‌، «کنانه‌» قبیله‌، «قریش‌» عماره‌، «قصی‌» بطن‌، «عبدمناف‌» فخذ، «هاشم‌» فصیله‌ و «عباس‌» عشیره‌ است‌.

آری‌! شما را ملت‌ها و قبیله‌ها گردانیدیم «تا با یک‌ دیگر شناسایی‌ متقابل‌ حاصل‌ کنید» یعنی: خدای‌ سبحان‌ شما را شعب‌ها و قبیله‌هایی‌ مختلف‌ آفرید تا همدیگررا بشناسید، نه‌ برای‌ آن‌ که‌ به‌ نسب‌ فخر ورزید چرا که «در حقیقت‌ ارجمندترین‌ شما نزد خداوند پرهیزگارترین‌ شماست‌» یعنی: برتری‌ میان‌ شما در نزد حق‌ تعالی‌، فقط با تقوی‌ است‌ پس‌ هرکس‌ از تقوی‌ برخوردار باشد، همو سزاوار آن‌ است‌ که گرامی‌تر، بهتر و برتر باشد بنابراین‌، تفاخر به‌ نسب‌ را فروگذارید «بی‌تردید خدا دانای‌ آگاه‌ است‌» و طرز دید و نحوه‌ عمل‌ شما از او پنهان‌ نیست‌ پس‌ به‌ پندارهای‌ جاهلیت‌ پشت‌ پا زنید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و غیر وی‌ از ابوهریره‌‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «از رسول‌ خدا ص سؤال‌ شد که‌ گرامی‌ترین‌ مردم‌ کیست‌؟ فرمودند: گرامی‌ترین‌ آنان‌ نزد خداوند أ پرهیزگارترین‌ آن‌هاست‌. اصحاب‌ گفتند: سؤال‌ ما از شما در این‌ مورد نبود. فرمودند: پس‌ گرامی‌ترین‌ مردم‌، یوسف‌ نبی ‌خدا فرزند نبی‌خدا فرزند نبی‌خدا فرزند خلیل‌ خدا أ است‌. اصحاب‌ گفتند: سؤال‌ ما از شما در این‌ مورد نیز نیست‌. فرمودند: پس‌ سؤال‌ شما از من‌ درباره‌ معادن ‌عرب‌ است‌؟ اصحاب‌ گفتند: آری‌! فرمودند: بهترین‌ آن‌ها در جاهلیت‌، بهترین ‌آن‌ها در اسلام‌اند به‌ شرط آن‌که‌ اهل‌ فهم‌ و دانش‌ باشند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است: «الحسب‌ المال‌، والکرم‌ التقوی». «حسب‌ به‌ مال‌ است‌ و کرامت‌ به‌ تقوی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «كلكم‌ بنو آدم‌ وآدم‌ خلق‌ من‌ تراب‌، ولينتهين‌ قوم‌ يفخرون‌ بآبائهم‌ أو ليكونن‌ أهوي‌ علي‌ الله‌ تعالي‌ من‌ الجعلان». «همه‌ شما فرزندان‌ آدم‌ هستید و آدم‌ از خاک‌ آفریده‌ شد لذا مردمی‌ که‌ به‌ پدرانشان‌ فخر می‌کنند، باید از این‌ کار خویش‌ دست‌ بردارند یا این‌که‌ قطعا نزد خدواند أ بی‌ارزش‌تر از حشره‌ گوگال‌ (کنغز) خواهند بود». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: رسول‌ اکرم‌ ص سوار بر شتر در منی‌ خطابه‌ای‌ ایراد کرده‌ و چنین‌ فرمودند: «يا أيها الناس‌ ألا إن‌ ربكم‌ واحد وإن‌ أباكم‌ واحد، ألا لا فضل‌ لعربي‌ علي‌ عجمي‌ ولا لعجمي‌ علي‌ عربي‌ ولا لأسود علي‌ أحمر ولا لأحمر علي‌ أسود إلا بالتقوي‌، ألا هل‌ بلغت‌؟ قالوا: نعم‌، قال: فليبلغ‌ الشاهد الغائب». «هان‌ ای‌ مردم‌! آگاه‌ باشید که‌ پروردگار شما یکی‌ است‌ و پدر شما یکی‌ است‌، آگاه‌ باشید که‌ عربی‌ای‌ را بر عجمی‌ای‌ و عجمی‌ای‌ را بر عربی‌ای‌ و سیاه‌ را بر سرخ‌ و سرخ‌ را بر سیاه‌ هیچ‌ فضل‌ و برتری‌ای ‌نیست‌ جز به‌ تقوی‌، هان‌! آیا ابلاغ‌ کردم‌؟ مردم‌ گفتند: آری‌! ابلاغ‌ کردید. فرمودند: پس‌ باید کسی‌ که‌ حاضر است‌، به‌ کسی‌ که‌ غایب‌ است‌ برساند».

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ کرده‌ است: در روز فتح‌ مکه‌ بلال ‌بر پشت ‌بام‌ کعبه‌ برآمد و اذان‌ گفت: در این‌ اثنا برخی‌ از مردم‌ گفتند: آیا همین ‌برده‌ سیاه‌ بر پشت‌ کعبه‌ اذان‌ می‌گوید؟! دیگرانی‌ در پاسخ‌شان‌ گفتند: اگر این‌ کار خدا را به‌ خشم‌ آورده‌ باشد او آن‌ را تغییر می‌دهد. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. آن‌گاه‌ رسول‌ اکرم‌ ص آن‌ها را فراخوانده‌ و از تفاخر به‌ نسب‌، برتری‌ جویی‌ به ‌اموال‌ و تحقیر فقرا، نهی‌ و سرزنش‌ نمودند.

﴿قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡۖ وَإِن تُطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ لَا يَلِتۡكُم مِّنۡ أَعۡمَٰلِكُمۡ شَيۡ‍ًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ١٤

«اعرابیان‌» یعنی: بادیه‌ نشینان «گفتند: ایمان‌ آورده‌ایم‌» یعنی: ای‌ پیامبر ص! شرایعی‌ را که‌ آورده‌ای‌، تصدیق‌ کرده‌ایم‌ و در پای‌ اوامر تو سر اطاعت‌ نهاده‌ایم‌؛ «بگو: ایمان‌ نیاورده‌اید» یعنی: تصدیق‌ نکرده‌اید به‌ تصدیق‌ راستینی‌ که‌ از اعتقاد، خلوص‌ نیت‌، اطمینان‌ کامل‌ و یقین‌ راسخ‌ برخاسته‌ باشد «لیکن‌ بگویید: اسلام‌ آورده‌ایم‌» یعنی: از ترس‌ کشته ‌شدن‌ و اسارت‌، یا به‌ انگیزه‌ طمع‌ در زکات‌ و صدقات‌، تسلیم‌ شده‌ایم‌ و گردن‌ نهاده‌ایم‌. «و هنوز در دل‌های شما ایمان‌ داخل‌ نشده‌است‌» بلکه‌ آنچه‌ که‌ به‌ پندار خود ایمان‌ می‌نامید، سخنی‌ میان‌ خالی‌ به‌ زبان‌ بیش ‌نیست‌، بی‌آن‌که‌ اعتقاد راستین‌، نیت‌ خالص‌ و بی‌شائبه‌ای‌ همراه‌ آن‌ باشد «و اگر از خدا و پیامبرش‌ فرمان‌ برید، از کرده‌هایتان‌ چیزی‌ کم‌ نمی‌کند» یعنی: چیزی‌ از پاداش ‌اعمالتان‌ را کم‌ نمی‌دهد و نمی‌کاهد «بی‌گمان‌ خدا آمرزنده‌ مهربان‌ است‌» پس‌ به ‌مهر و مغفرت‌ وی‌ تکیه‌ کنید.

آیه‌ کریمه‌ بر این‌ عقیده‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ دلالت‌ دارد که: ایمان‌ از اسلام‌ خاص‌تر است‌ و حدیث‌ شریف‌ معروف‌ به‌ حدیث‌ جبرئیل‌ ÷ نیز بر این‌ معنی‌ دلالت‌می‌کند آن‌گاه‌ که‌ جبرئیل‌ ÷ از رسول‌ اکرم‌ ص در باره‌ اسلام‌، سپس‌ در باره‌ ایمان‌ و آن‌گاه‌ در باره‌ احسان‌ سؤال‌ کرد و پله‌ به‌ پله‌ از عام‌ به‌ سوی‌ خاص‌ و از خاص‌ به‌سوی‌ اخص‌ بالا رفت‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ تعدادی‌ از افراد قبیله‌ بنی‌ اسد بن ‌خزیمه‌ نازل‌ شد که‌ در قحط سالی‌ به‌ مدینه‌ آمدند و در حالی‌ که‌ در حقیقت‌ و نهان‌ امر مؤمن‌ نبودند، شهادتین‌ را اعلام‌ کردند. به‌ علاوه‌ آن‌ها به ‌رسول‌ خدا ص می‌گفتند: ما با سنگین‌ باریها و اهل‌ و عیال‌ و داروندار خود گوش ‌به‌ فرمان‌ نزد تو آمده‌ایم‌ و چنان‌که‌ بنی‌فلان‌ با تو جنگیدند، نجنگیدیم‌ پس‌ به‌ ما از اموال‌ زکات‌ بده‌... و پیوسته‌ بر پیامبر ص منت‌ می‌گذاشتند تا بدانجا که ‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «در حقیقت‌ فهم‌شان‌ بسی‌ اندک‌ است‌ و همانا شیطان‌ به‌ زبان‌هایشان‌ سخن‌ می‌گوید».

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ١٥

سپس‌ حق‌ تعالی‌ اوصاف‌ مؤمنان‌ راستین‌ را بیان‌ نموده‌ و می‌فرماید: «در حقیقت‌، مؤمنان‌ کسانی‌ اند که‌ به‌ خدا و پیامبرش‌ گرویده‌اند» یعنی: به‌ او از روی ‌هماهنگی‌ و توافق‌ کامل‌ در میان‌ قلب‌ و زبان‌ خود؛ ایمان‌ صحیح‌، بی‌شائبه‌ و خالصان‌های‌ آورده‌اند «سپس‌ شک‌ و شبهه‌ نیاورده‌اند» یعنی: بعد از آن‌ ایمان ‌راستین‌، هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ به‌ دلهایشان‌ وارد نشده‌ و با باورهایشان‌ درنیامیخته ‌است «و با مالها و جآن‌هایشان‌ در راه‌ خدا» یعنی: در طاعت‌ و طلب‌ رضای‌ وی ‌«جهاد کرده‌اند، اینان‌» که‌ امور یاد شده‌ را باهم‌ جمع‌ و یکجا کرده‌اند؛ «راست‌کردارند» در ادعای‌ موصوف‌ بودن‌ به‌ وصف‌ ایمان‌ و داخل‌ بودن‌ در شمار اهل‌ آن‌، نه‌ غیر آنان‌ از کسانی‌ که‌ در ظاهر امر اسلام‌ آورده‌اند ولی‌ در واقع‌ قلب‌شان ‌به‌ ایمان‌ مطمئن‌ نگردیده‌ است‌.

﴿قُلۡ أَتُعَلِّمُونَ ٱللَّهَ بِدِينِكُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١٦

«بگو» ای‌ پیامبر ص به‌ این‌ مدعیان‌ بی‌باور: «آیا خدا را از دین‌ خود خبر می‌دهید؟» یعنی: آیا به‌ حق‌ تعالی‌ از ایمان‌ خود خبر می‌دهید تا او از آن‌ آگاهی ‌حاصل‌ کند، آنجا که‌ گفتید: ایمان‌ آورده‌ایم‌؟ «و حال‌ آن‌که‌ خدا آنچه‌ را که‌ در آسمآن‌ها و آنچه‌ را که‌ در زمین‌ است‌، می‌داند» پس‌ او چگونه‌ از حقیقت‌ ادعای‌ شما در مورد ایمان‌ بی‌خبر است‌؟ «و خدا به‌ همه‌ چیز داناست‌» و هیچ‌ چیز بر او پنهان ‌نمی‌ماند از آن‌ جمله‌ علم‌ وی‌ به‌ ایمان‌ و اخلاص‌ و غیر اینهاست‌.

﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧

«از این‌ که‌ اسلام‌ آورده‌اند، بر تو منت‌ می‌گذارند» یعنی: آن‌ مدعیان‌ دروغین‌، اسلام‌ آوردن‌ خویش‌ را منتی‌ بر تو می‌شمارند، آنجا که‌ گفتند: «ما با همه ‌سنگین‌باریها و اهل‌ و عیال‌ خود نزد تو آمده‌ایم‌ و مانند بنی‌فلان‌ و بنی‌فلان‌ با تو نجنگیده‌ایم‌...». که‌ این‌ منت ‌نهادن‌، خود نشانه‌ عدم‌ تمکن‌ ایمان‌ در دل‌هایشان ‌است «بگو: بر من‌ از اسلام‌ آوردنتان‌ منت‌ نگذارید» یعنی: آن‌ را منتی‌ بر من ‌نشمارید زیرا منت‌ از آن‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ است‌ که‌ به‌ انسانی‌ ایمان‌ می‌بخشد چرا که‌ نفع‌ ایمان‌ به‌ خود آن‌ انسان‌ بر می‌گردد: «بلکه‌ خداست‌ که‌ با هدایت‌ کردن ‌شما به‌ ایمان‌ بر شما منت‌ می‌گذارد اگر راستگو باشید» در آنچه‌ که‌ ادعا می‌کنید از ایمان‌. یعنی: منت‌ خدای‌ را است‌ تبارک‌ و تعالی‌ که‌ شما را به‌ سوی‌ ایمان‌ راه ‌نمود، به‌ قبول‌ دین‌ توفیق‌ داد و سینه‌هایتان‌ را برای‌ آن‌ گشود لذا خداوند أ است ‌که‌ شما منت‌دار اویید نه‌ این‌که‌ او منت‌دار شما باشد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: رسول‌ اکرم‌ ص در روز جنگ‌ حنین‌ خطاب‌ به‌ انصار مدینه‌ فرمودند: «ای ‌گروه‌ انصار! آیا شما را گمراه‌ نیافتم‌ و این‌ خداوند أ بود که‌ شما را باهم‌ انس‌ والفت‌ داد؟ و آیا فقیر نبودید پس‌ خداوند أ شما را به‌ وسیله‌ من‌ توانگر گردانید؟ گفتند: آری‌! چنین‌ است‌، خداوند أ و رسول‌ وی‌ [منت‌گذارتر و برترند].

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ غَيۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨

«بی‌گمان‌ خداست‌ که‌ نهفته‌ آسمان‌ها و زمین‌ را» یعنی: آنچه‌ را که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ پنهان‌ است‌ و از جمله‌ آنچه‌ را که‌ هر انسان‌ در اندرون‌ خود نهان‌ می‌دارد؛ «می‌داند و خدا به‌ آنچه‌ می‌کنید، بیناست‌» و چیزی‌ از این‌ امور بر او مخفی‌ نیست ‌پس‌ او جزا دهنده‌ شماست‌؛ در برابر خیر با خیر و در برابر شر؛ با شر.

سوره‌ ق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴۵) آیه‌ است‌.

موجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ نام‌ «ق» یعنی‌ همان‌ حرف‌ هجایی‌ای‌ که‌ با آن ‌افتتاح‌ شده‌، نامگذاری‌ شده‌ است‌.

سنت‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ در رویدادهای‌ بزرگ‌ و مجامع‌ عام‌ ـ مانند جمعه‌ها و عیدین‌ ـ خوانده‌ شود تا خواندن‌ آن‌؛ آغاز کار آفرینش‌، مظاهر حیات‌، مجازاتهای‌ دنیا، رستاخیز، بهشت‌ و دوزخ‌ و ثواب‌ و عقاب‌ را به‌ یاد مردم‌ آورد. دلیل‌ سنت‌ بودن‌ قرائت‌ آن‌ در این‌ مناسبت‌ها، احادیثی‌ است‌ که‌ در این‌ باره‌ نقل ‌شده‌ است‌ از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ ام‌هشام‌ بنت‌ حارث‌ ل ست‌ که‌ فرمود: «ق‌. والقرآن‌ المجید را جز از زبان‌ شخص ‌رسول‌ اکرم‌ ص فرانگرفتم‌ زیرا ایشان‌ هر روز جمعه‌ آن‌ را در هنگامی‌ که‌ به‌ مردم‌ خطبه‌ ایراد می‌کردند، بر منبر می‌خواندند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «عمر بن ‌الخطاب‌ س از ابوواقد لیثی‌ سؤال‌ کرد که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در نمازهای‌ عیدقربان‌ و عید فطر چه‌ سوره‌هایی‌ را می‌خواندند؟ او پاسخ‌ داد: ایشان‌ در آن‌ها﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ١ [ق: ۱] و ﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١ [القمر: ۱] را می‌خواندند». حکمت‌ تلاوت‌ آن ‌در اعیاد این‌ است‌ که‌ اعیاد روزهای‌ شادی‌ و زینت‌ است‌ پس‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ شادی‌ و طرب‌ عید، انسان‌ مؤمن‌ را از یاد آخرت‌ غافل‌ نکند و انسان‌ در چنین‌ روزهایی‌ نیز، به‌ یاد بیرون‌ آمدن‌ خود به‌ سوی‌ میدآن‌های‌ حساب‌ باشد.

﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِيدِ١

چنین‌ خوانده‌ می‌شود: «قاف‌» و سخن‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ اوایل‌ سوره‌ها، در آغاز سوره «بقره‌» گذشت‌. «سوگند به‌ قرآن‌ مجید» یعنی: سوگند به‌ قرآن‌ کریم‌. به‌قولی‌ معنای «مجید» در اینجا این‌ است: قرآن‌ والا قدر و بزرگ مقدار است ‌و به‌ سبب‌ خیر دنیوی‌ و اخروی‌ بسیاری‌ که‌ در آن‌ وجود دارد، بر سایر کتب‌ برتری ‌و شرف‌ دارد. راغب‌ می‌گوید: «مجد: گشایش‌ و کرم‌ است‌». خاطر نشان‌ می‌سازیم‌ که‌ در (والقرآن‌المجید) قرآن‌؛ مقسم‌ به‌ است‌ و مقسم‌ علیه‌ محذوف ‌می‌باشد که‌ مضمون‌ سخن‌ بعدی‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند و آن‌ اثبات‌ نبوت‌ و معاد است‌. امام‌ رازی‌ در «تفسیر کبیر» برای‌ سوگندهایی‌ که‌ خداوند متعال‌ در قرآن‌کریم‌ به‌ حروف‌ هجاء و غیر آن‌ها یاد کرده‌ است‌، تصنیف‌ و دسته‌بندی‌ دقیقی‌ را بیان‌ نموده‌ که‌ اینک‌ به‌ ایجاز آن‌ را نقل‌ می‌کنیم:

۱- گاهی‌ خداوند متعال‌ به‌ یک‌ چیز یا به‌ یک‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ یک‌ چیز: «و العصر» و «و النجم‌» و مثال‌ یک‌ حرف: «ص‌» و «ن‌» است‌.

۲- گاهی‌ به‌ دو چیز و به‌ دو حروف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ دو چیز: «والضحی ‌واللیل‌» و «والسماء و الطارق‌» و مثال‌ دو حرف: «طه‌»، «طس‌»، «یس‌» و «حم‌» است‌.

۳- گاهی‌ به‌ سه‌ چیز و به‌ سه‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌ است‌؛ مثال‌ سه‌ چیز: «والصافات‌... فالزاجرات‌... فالتالیات‌...» و مثال‌ سه‌ حرف: «الـم‌»، «طسم‌» و«الر» است‌.

۴- گاهی‌ به‌ چهار چیز و به‌ چهار حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌است‌؛ مثال‌ چهار چیز: (والذاریات‌... فالحاملات‌... فالجاریات‌... فالـمقسمـات‌...)، (والسماء ذات‌ البروج‌...)، (والتین‌ والزیتون‌...)؛ و مثال‌ چهار حرف: «الـمص‌» در اول‌ سوره‌ «اعراف‌» و«الـمر» در اول‌ سوره «رعد» است‌.

۵- گاهی‌ به‌ پنج‌ چیز و به‌ پنج‌ حرف‌ قسم‌ یاد کرده‌است‌؛ مثال‌ پنج‌ چیز: (والطور...)، (والمرسلات‌...)، (النازعات‌...) و (والفجر...) و مثال‌ پنج‌ حرف: (کهیعص‌) و (حمعسق‌) است‌.

۶- خداوند أ جز در یک‌ سوره‌ به‌ بیشتر از پنج‌ چیز قسم‌ یاد نکرده‌ و آن‌ سوره: (والشمس‌ وضحاها...) است‌ و به‌ بیشتر از پنج‌ حرف‌ نیز قسم‌ یاد نکرده‌ است‌ تا کلمه‌ سنگین‌ نشود.

٧- خداوند أ در آغاز بیست‌ و هشت‌ سوره‌ به‌ حروف‌ قسم‌ یاد کرده‌ و قسم‌ به‌ حروف‌ جز در اوایل‌ سوره‌ها، در دیگر مواضع‌ قرآن‌ کریم‌ نیامده‌ است‌».

خاطرنشان‌ می‌شود که‌ مفسران‌ در تأویل‌ معنای «ق‌» بر یازده‌ قول‌ متعارض ‌اختلاف‌ نظر دارند که‌ بر صحت‌ هیچ‌ یک‌ از آن‌ها دلیلی‌ وجود ندارد بنابراین‌، از ذکر آن‌ها صرف‌نظر کردیم‌.

﴿بَلۡ عَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡ فَقَالَ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا شَيۡءٌ عَجِيبٌ٢ أَءِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗاۖ ذَٰلِكَ رَجۡعُۢ بَعِيدٞ٣

«بلکه‌ از این‌که‌ هشداردهنده‌ای‌ از میان‌ خودشان‌ برایشان‌ آمد، تعجب‌ کردند» یعنی: کفار از این‌که‌ بشری‌ از میان‌ خودشان‌ ـ که‌ محمد ص است‌ ـ به‌ عنوان ‌هشداردهنده‌ای‌ به‌ سراغشان‌ آمد، شگفت‌زده‌ شدند پس‌ به‌ صرف‌ تشکیک‌ و رد دعوت‌ هشداردهنده‌ اکتفا نکرده‌ بلکه‌ آن‌ را از امور عجیب‌ و شگفت‌آور نیز تلقی ‌کردند؛ «و کافران‌ گفتند: این‌ چیزی‌ است‌ عجیب‌» یعنی: ما از این‌که‌ پیامبر بشری ‌همانند ما باشد، در تعجب‌ و شگفتی‌ فرورفته‌ایم‌ و نیز در شگفتیم‌ از این‌که‌ بعد ازمرگ‌ برانگیخته‌ شویم‌؛ «آیا چون‌ مردیم‌ و خاک‌ شدیم‌» و اجزای‌ بدن‌ ما در زمین ‌پراکنده‌ شد و به‌ خاک‌ تبدیل‌ گردید آن‌گاه‌ خداوند ـ چنان‌که‌ این‌ هشداردهنده ‌می‌گوید ـ ما را برمی‌انگیزد و به‌ سوی‌ خویش‌ باز می‌گرداند؟ «این‌» یعنی: این ‌از نو زنده‌ شدن‌ «بازگشتی‌ بعید است‌» یعنی: دور از عقل‌، یا دور از ظن‌ و عادت ‌است‌ زیرا عقل‌ آن‌ را تصدیق‌ نمی‌کند چرا که‌ ـ به‌ زعم‌ آنان‌ ـ این‌ امری‌ است‌ غیر ممکن‌.

﴿قَدۡ عَلِمۡنَا مَا تَنقُصُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۡهُمۡۖ وَعِندَنَا كِتَٰبٌ حَفِيظُۢ٤

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ در بیان‌ مطلقیت‌ قدرت‌ و علمش‌ می‌فرماید: «قطعا دانسته‌ایم ‌که‌ زمین‌ چه‌ مقدار از اجسادشان‌ را فرو می‌کاهد» بعد از مرگ‌شان‌ پس‌ این‌ امر که ‌اجساد در کجا پراکنده‌ شده‌ و به‌ کجا رفته‌اند، بر ما پنهان‌ نیست‌ و چیزی‌ از آن‌ از نزد ما گم‌ نمی‌شود «و نزد ما کتاب‌ ضبط کننده‌ای‌ است‌» یعنی: نزد ما کتابی‌ است‌ که‌ نگاه‌دارنده‌ شمار آنان‌، نامهای‌ آنان‌ و همه‌ چیز آنان‌ و نیز نگاه‌دارنده‌ تفاصیل‌ وجزئیات‌ همه‌ اشیاء است‌ که‌ این‌ کتاب‌، لوح‌ محفوظ می‌باشد.

﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ فَهُمۡ فِيٓ أَمۡرٖ مَّرِيجٍ٥

«نه‌ بلکه‌ حق‌ را دروغ‌ شمردند» یعنی: کفار یاد شده‌، از مرز تعجب‌ و استبعاد نیز فراتر رفته‌ و صراحتا حق‌ را تکذیب‌ کردند. مراد از «حق‌» در اینجا، قرآن‌ و نبوت‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ معجزات‌ ثابت‌ شده‌ است‌؛ «وقتی‌ برایشان‌ آمد» یعنی: به‌ مجرد این‌که‌ حق‌ به‌ وسیله‌ قرآن‌ به‌ آنان‌ ابلاغ‌ شد، آن‌ را مورد تکذیب‌ قرار دادند، بی‌آن‌که‌ در آن‌ تدبر، تفکر و امعان‌ نظر نموده‌ و ژرف‌ بیندیشند «پس‌ آنان‌ در کاری ‌سردرگم‌اند» یعنی: آنان‌ آشفته‌، سردرگم‌ و مضطربند، گاهی‌ می‌گویند: محمد ص ساحر است‌، باری‌ می‌گویند: او شاعر است‌ و باری‌ می‌گویند: فال‌ بین‌ و کاهن‌ است‌ پس‌ استقرار فکری‌ ندارند.

﴿أَفَلَمۡ يَنظُرُوٓاْ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَوۡقَهُمۡ كَيۡفَ بَنَيۡنَٰهَا وَزَيَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٖ٦

سپس‌ خداوند متعال‌ نمونه‌هایی‌ از آفرینش‌ خود را ذکر می‌کند که‌ بسیار بزرگتر از آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ آن‌ها از امکان‌ اعاده‌ خلقت‌ آن‌ در شگفتی‌ و استبعاد فروافتاده‌اند: «مگر» آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ منکر بعث‌ بعد از مرگ‌ شدند؛ «به‌ آسمان ‌بالای‌ سرشان‌ ننگریسته‌اند که‌ چگونه‌ آن‌ را» بر این‌ وصف‌ عجیب‌ و شگفت‌آور «بنا کرده‌ایم‌» زیرا آسمآن‌ها بدون‌ ستونی‌ که‌ بر آن‌ تکیه‌ داشته‌ باشند، برافراشته‌ شده‌اند «و چگونه‌ آن‌ را آراسته‌ایم‌؟» با رنگ‌ زیبا و چشم‌نواز و ستارگانی‌ که‌ همچون ‌چراغ‌ها در آن‌ نورافشانی‌ می‌کنند «و برای‌ آن‌ هیچ‌ گونه‌ شکافتگی‌ای‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌گونه‌ خلل‌، عیب‌، شکاف‌ و بی‌نظمی‌ای‌ در آسمآن‌ها نیست‌.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ مَدَدۡنَٰهَا وَأَلۡقَيۡنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوۡجِۢ بَهِيجٖ٧

«و زمین‌ را گستردیم‌» یعنی: آن‌ را هموار و مسطح‌ ساختیم‌؛ به‌ حسب‌ نگاه‌ جزئی‌ انسان‌ به‌ سوی‌ موقعیت‌ جغرافیایی‌ای‌ که‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کند، نه‌ نظر به‌کلیت‌ وجودی‌ آن‌؛ زیرا زمین‌ در کلیت‌ خود، سیاره‌ای‌ کروی‌ است «و در آن‌ کوه‌ها درافگندیم‌» رواسی: یعنی‌ کوه‌های‌ استوار و لنگرآسا «و در آن‌ از هرگونه‌ جفت ‌دل‌انگیزی‌ رویانیدیم‌» یعنی: از هر صنف‌ و گونه‌ای‌ نیکو و زیبا و رستنی‌های‌ خرمی‌ که‌ بینندگان‌ را با رنگ‌های‌ چشم‌ و روح ‌نواز مختلف‌ و با اشکال‌ عجیب‌ و بوهای‌ معطر و میوه‌های‌ لذتبخش‌ و پاکیزه‌ خود، به‌ خرمی‌ و نشاط و بهجت‌ می‌آورند.

﴿تَبۡصِرَةٗ وَذِكۡرَىٰ لِكُلِّ عَبۡدٖ مُّنِيبٖ٨

«تا» این‌ زمین‌ پر نقش‌ و نگار با آن‌ همه‌ اشیاء دل‌انگیز «برای‌ هر بنده‌ منیبی ‌مایه‌ روشنگری‌ و پند آموز باشد» منیب: بسیار رجوع‌ کننده‌ به‌ سوی‌ خداوند أ ومتفکر در نوآوری‌های‌ صنع‌ و آفرینش‌ اوست‌. پس‌ هر انسان‌ اهل‌ بینش‌ واندیشه‌ای‌، از نگرش‌ در نشانه‌های‌ زمین‌ در می‌یابد که‌ ذات‌ توانا بر مانند این‌ امور، به‌ طور قطع‌ بر زنده‌کردن‌ مردگان‌ نیز تواناست‌.

﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَكٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِيدِ٩

«و از آسمان‌ آبی‌ پربرکت‌ فرودآوردیم‌» یعنی: از ابرها، آبی‌ بسیار با برکت‌ و بسیار پرمنفعت‌ فروآوردیم‌ تا مردم‌ از آن‌ در غالب‌ امورشان‌ بهره‌ گیرند «پس‌بدان‌» آب‌ «باغها» و میوه‌زارهای‌ بسیار «و دانه‌های‌ دروکردنی‌» مانند گندم‌، جو و هر دانه‌ دیگری‌ که‌ برای‌ تغذیه‌ ذخیره‌ می‌شود «رویانیدیم‌».

﴿وَٱلنَّخۡلَ بَاسِقَٰتٖ لَّهَا طَلۡعٞ نَّضِيدٞ١٠

«و» در آن‌ «درختان‌ تناور خرما که‌ میوه‌ توبرتو دارند» رویانیدیم‌. باسقات: بلندبالا و تناور. طلع: اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ از محصول‌ درخت‌ خرما بیرون‌ می‌آید و سپس‌ در سه‌ مرحله‌ از آن‌ بهره‌برداری‌ می‌شود:

۱- بلح: خرمایی‌ است‌ نارس‌ و سبز که‌ برخی‌ از انواع‌ آن‌ طعم‌ بس‌ خوشی‌ دارد.

۲- رطب: غوره‌ خرمای‌ رسیده‌ است‌.

۳- تمر: خرمایی‌ است‌ که‌ بعد از پیمودن‌ دو مرحله‌ بلح‌ و رطب‌، به‌ پختگی‌ وکمال‌ خود می‌رسد. نضید: خوشه‌ خرمای‌ توبرتویی‌ است‌ که‌ برخی‌ از آن‌ بر بالای ‌برخی‌ دیگر به‌ زیبایی‌ و به‌ شکل‌ هندسی‌ عجیبی‌ فروچیده‌ شده‌ است‌.

﴿رِّزۡقٗا لِّلۡعِبَادِۖ وَأَحۡيَيۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّيۡتٗاۚ كَذَٰلِكَ ٱلۡخُرُوجُ١١

«روزی‌ای‌ برای‌ بندگان‌» یعنی: همه‌ این‌ چیزها را رویانیدیم‌ تا روزی‌ای‌ برای ‌بندگان‌ باشد «و بدان‌ سرزمین‌ مرده‌ای‌ را زنده‌ گردانیدیم‌» یعنی: به‌ وسیله‌ آن‌ آب‌، سرزمین‌ خشک‌ پژمرده‌ بی‌میوه‌ و بی‌گیاهی‌ را زنده‌ گردانیدیم‌ «رستاخیز نیز همین‌گونه‌ است‌» یعنی: بیرون‌ شدن‌ از گورها در هنگام‌ بعث‌ بعد از مرگ‌ نیز همانند این‌ عملیه‌ زنده‌ ساختن‌ زمین‌ مرده‌ است‌ پس‌ چنان‌که‌ این‌ کارهای‌ بزرگ‌ در حوزه ‌قدرت‌ حق‌ تعالی‌ است‌؛ همین‌گونه‌ برانگیختن‌ مردگان‌ نیز از توانمندیهای‌ او می‌باشد و اصولا قدرتش‌ مطلق‌ است‌ و حد و مرزی‌ ندارد.

﴿كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَأَصۡحَٰبُ ٱلرَّسِّ وَثَمُودُ١٢ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ وَإِخۡوَٰنُ لُوطٖ١٣

«پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از کافران‌ تکذیب‌کننده‌ حضرت‌ محمد ص «قوم‌ نوح‌ و اصحاب‌ رس‌ تکذیب‌ پیشه‌ کردند» اصحاب‌ رس: یعنی‌ صاحبان‌ چاهی‌ که‌ بنا شده‌ است‌. و آنان‌ قوم‌ شعیب‌ ÷ بودند که‌ با مواشی‌ خود پیرامون‌ آن‌ چاه‌ اقامت ‌داشته‌ و بتان‌ را می‌پرستیدند. به ‌قولی: آنان «اصحاب‌ اخدود»، یا قومی‌ در «یمامه‌» بودند که‌ از سرزمین‌ نجد است‌. «و» نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند «ثمود و عاد و فرعون‌» و قومش «و برادران‌ لوط» یعنی: قومی‌ که‌ لوط در میان‌شان‌ به‌ نبوت ‌مبعوث‌ شد، که‌ اهالی‌ شهرهای «سدوم‌» و «عموره‌» از سرزمین‌ فلسطین‌ بودند.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡأَيۡكَةِ وَقَوۡمُ تُبَّعٖۚ كُلّٞ كَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ١٤

«و اصحاب‌ أیکه‌» یعنی: ساکنان‌ بیشه‌زار نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند. سخن‌ درباره‌ «أیکه‌» و پیامبرشان‌ شعیب‌ ÷ در سوره «شعراء/ ۱٧۶» گذشت «و قوم‌ تبع‌» نیز تکذیب‌ پیشه‌ کردند. او تبع‌ حمیری‌ پادشاه‌ یمن‌ بود که‌ مسلمان‌ شد و قومش‌ را به‌سوی‌ اسلام‌ فراخواند اما آن‌ها او را تکذیب‌ کردند. آری‌! «همگی‌ پیامبران‌ ما را به‌دروغ‌ گرفتند» یعنی: هریک‌ از آن‌ گروه‌ها؛ پیامبر خود را که‌ ما به‌ سویشان‌ فرستاده ‌بودیم‌، تکذیب‌ کردند پس‌ هرکس‌ یکی‌ از پیامبران را تکذیب‌ کند، گویی‌تمام‌ ایشان‌ را تکذیب‌ کرده‌ است «و در نتیجه‌ وعده‌ عذاب‌ من‌ واجب‌ آمد» یعنی: وعده‌ عذاب‌ من‌ برآنان‌ واجب‌ و لازم‌ شد و این‌ عذاب‌ به‌ آنان‌ تعلق‌ گرفت‌.

این‌ سه‌ آیه‌، تسلیتی‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص و تهدیدی‌ برای‌ کفار مکه‌ است‌. یعنی ‌ای‌ پیامبر! از تکذیب‌ کفار قریش‌ دلتنگ‌ مباش‌ و تکذیب‌کنندگانت‌ نیز باید از فرجامی‌ مانند فرجام‌ آن‌ گروه‌ها برحذر باشند.

﴿أَفَعَيِينَا بِٱلۡخَلۡقِ ٱلۡأَوَّلِۚ بَلۡ هُمۡ فِي لَبۡسٖ مِّنۡ خَلۡقٖ جَدِيدٖ١٥

«مگر از آفرینش‌ نخستین‌ درمانده‌ بودیم‌؟» یعنی: آیا هنگامی‌ که‌ نخستین ‌بار آنان‌ را ـ درحالی‌که‌ چیزی‌ نبودند ـ از کتم‌ عدم‌ آفریدیم‌، در امر آفرینش‌شان‌ ناتوان‌ شده‌ بودیم‌؟ هرگز! پس‌ چگونه‌ از برانگیختن‌ مجددشان‌ که‌ کاری‌ سهل‌تر است‌، ناتوان‌ می‌شویم‌ و درمی‌مانیم‌؟ «نه‌ بلکه‌ آن‌ها از آفرینش‌ جدید در شبهه‌اند» یعنی: آن‌ها از برانگیختن‌ مردگان‌ در شک‌ و حیرت‌ و سردرگمی‌ قرار دارند چرا که ‌از یکسو این‌کار، مخالف‌ عادت‌ است‌ و از سوی‌ دیگر شیطان‌ نیز آنان‌ را در کار رستاخیز به‌ حیرت‌ درافگنده‌ و آن‌ را در پندارشان‌، کاری‌ دور از امکان‌ جلوه‌ می‌دهد.

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ وَنَعۡلَمُ مَا تُوَسۡوِسُ بِهِۦ نَفۡسُهُۥۖ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِيدِ١٦

«و به‌ راستی‌ ما انسان‌ را آفریده‌ایم‌ و می‌دانیم‌ که‌ نفس‌ او به‌ او چه‌ وسوسه‌ می‌کند» یعنی: ما آنچه‌ را که‌ در نهان‌ و قلب‌ و ضمیر انسان‌ خلجان‌ می‌زند، نیز می‌دانیم‌ پس ‌علم‌ ما به‌ تمام‌ امور انسان‌ احاطه‌ دارد. توسوس: از وسوسه‌؛ به‌ معنای‌ صدای‌ پوشیده‌ و پنهان‌ است «و ما از شاهرگ‌ به‌ او نزدیکتریم‌» ورید: شاه‌رگ‌ خونی‌ گردن‌ است‌ که‌ به‌ قلب‌ متصل‌ می‌باشد. یعنی: ما به‌ او از رگ‌ جان‌ او که‌ در اندرون‌ قلبش‌ قرار دارد نزدیکتریم‌ پس‌ چگونه‌ آنچه‌ که‌ در قلبش‌ هست‌، بر ماپنهان‌ می‌ماند.

﴿إِذۡ يَتَلَقَّى ٱلۡمُتَلَقِّيَانِ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ قَعِيدٞ١٧

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ او با وصف‌ آن‌که‌ به‌ خفایای‌ قلب‌ فرزند آدم‌ عالم‌ و آگاه‌ است‌ اما در عین‌ حال‌ بر او دو فرشته‌ را نیز برگمارده‌ است‌ تا به‌ منظور الزام‌ حجت‌، همه‌ چیز او را بنویسند و عملش‌ را نگاهداری‌ کنند پس‌ می‌فرماید: «آن‌گاه‌ که‌ دو فراگیرنده‌ فرامی‌گیرند» یعنی: دو فرشته‌ای‌ که‌ به‌ وی‌ موکل‌ و گمارده‌اند و هر آنچه‌ را که‌ می‌گوید و عمل‌ می‌کند، ثبت‌ می‌کنند «که‌ از راست‌ و چپ‌ او نشسته‌اند» یعنی: آن‌ دو فرشته‌، از جانب‌ راست‌ و چپ‌ او نیز نشسته‌اند. قعید: کسی‌ است‌ که‌ همراهت‌ می‌نشیند.

﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ١٨

«هیچ‌ سخنی‌ را به‌ زبان‌ در نمی‌آورد» آدمی‌ «مگر این‌که‌ نزد او نگهبان‌ حاضر و ناظری‌ است‌» که‌ بر سخن‌ و عملش‌ نظارت‌ کرده‌، آن‌ را می‌نویسد و ثبت‌ می‌کند پس‌ آن‌ دو فرشته‌ نگهبان‌، حاضر و آماده‌اند. به‌ قولی: آن‌ها همه ‌چیز انسان‌ حتی ‌ناله‌ وی‌ در بیماری‌اش‌ را می‌نویسند. که‌ ابن‌کثیر نیز این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌. نقل‌ است‌ که: آن‌ دو فرشته‌ جز در وقت‌ جماع‌ (مقاربت‌) و در هنگام‌ رفتن‌ به‌قضای‌ حاجت‌ (توالت‌) از انسان‌ کناره‌ نمی‌گیرند ولی‌ حتی‌ در این‌ حالات‌ نیز، آنچه‌ را که‌ می‌گوید و می‌کند، می‌دانند و می‌نویسند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ابی‌امامه‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «نویسنده‌ نیکی‌ها در جانب ‌راست‌ انسان‌ و نویسنده‌ بدیها و گناهان‌ در جانب‌ چپ‌ او قرار دارد پس‌ نویسنده ‌نیکی‌ها بر نویسنده‌ بدیها امین‌ (مراقب‌) است‌ و چون‌ شخص‌ عمل‌ نیکی‌ را انجام ‌داد، فرشته‌ جانب‌ راست‌، آن‌ نیکی‌ را ده‌ برابر می‌نویسد و چون‌ عمل‌ بدی‌ را انجام‌ داد، به‌ فرشته‌ جانب‌ چپ‌ می‌گوید: نوشتن‌ آن‌ را هفت‌ ساعت‌ فروگذار و آن‌ را در دم‌ ننویس‌، شاید او تسبیح‌ بگوید یا آمرزش‌ بخواهد». ولی‌ باید دانست‌که‌ بر وسوسه‌ نفس‌ و خواطر و خلجانات‌ درونی‌ انسان‌، عقابی‌ مترتب‌ نیست‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الله‌ تجاوز لأمتي‌ عما حدثت‌ به‌ أنفسها ما لم‌ تتكلم‌ به أو تعمل‌ به». «خداوند متعال‌ از امت‌ من‌ آنچه‌ را که‌ نفس‌هایشان‌ بدان‌ حدیث ‌می‌گوید، در گذشته‌ است‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ آن‌ [حدیث‌ نفس] سخن‌ نگویند، یا عمل‌ نکنند».

﴿وَجَآءَتۡ سَكۡرَةُ ٱلۡمَوۡتِ بِٱلۡحَقِّۖ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنۡهُ تَحِيدُ١٩

«و سکره‌ موت‌ حق‌ را آورد» یعنی: در هنگام‌ سکرات‌ مرگ‌، حقیقت‌ بر انسان ‌آشکار شده‌ و صدق‌ و راستی‌ آنچه‌ که‌ پیامبران از اخبار رستاخیز و وعده‌ها و هشدارهای‌ آن‌ آورده‌اند، بر او مبرهن‌ و هویدا می‌گردد. سکره‌ موت: سختی‌ و فشار مرگ‌ است‌ که‌ انسان‌ را بی‌هوش‌ کرده‌ و بر عقلش‌ غالب‌ می‌شود چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ پیامبر ص در حال سکرات‌ مرگ‌ تحت‌ فشار آن‌ قرارگرفتند، به‌ گونه‌ای‌ که‌ عرق‌ را از چهره‌ خویش ‌پاک‌ می‌کردند و در این‌ اثنا فرمودند: «سبحان‌ الله‌! إن‌ للموت‌ سکرات: پاک‌ است‌ خداوند! همانا برای‌ مرگ‌ سختی‌هایی‌ است‌». «این‌» مرگ‌ «همان‌ است‌ که‌ از آن‌ کناره‌ می‌گرفتی‌» و از آن‌ می‌گریختی‌. مخاطب‌ این‌ سخن‌، انسان‌ است‌ از حیث ‌انسان‌ بودنش‌.

﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِۚ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡوَعِيدِ٢٠

«و در صور دمیده‌ شود» مراد دمیدن‌ آخر برای‌ رستاخیز و خروج‌ مردگان‌ از قبرهایشان‌ است‌ «این‌ است‌ روز وعید» یعنی: وقت‌ دمیدن‌ در صور، همانا روز وعیدی‌ است‌ که‌ خداوند أ کفار را در آن‌ به‌ عذاب‌ تهدید کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «چگونه‌ خوش‌ باشم ‌درحالی‌که‌ صاحب‌ بوق‌، آن‌ را به‌ دهان‌ گرفته‌ و پیشانی‌ خود را نیز فرود آورده‌ و در انتظار آن‌ است‌ که‌ به‌ او اذن‌ [دمیدن‌] داده‌ شود؟ اصحاب‌ گفتند: یا رسول‌الله! [وقتی‌ شما که‌ پیامبر اولی‌العزم‌ خدایید، از این‌ امر نگرانید] پس‌ ما چه‌ بگوییم‌؟ آن‌ حضرت‌ ص فرمودند؛ بگویید: «حسبنا الله‌ ونعم‌ الوکیل». «خدا برای‌ ما بس‌ است ‌و او نیکو کارسازی‌ است‌». اصحاب‌ گفتند: «حسبنا الله‌ ونعم‌ الوکیل‌».

﴿وَجَآءَتۡ كُلُّ نَفۡسٖ مَّعَهَا سَآئِقٞ وَشَهِيدٞ٢١

«و هرکس‌ در حالی‌ می‌آید که‌ با او راننده‌ای‌ و گواهی‌ است‌» یعنی: هر فرد بشر و هر بدنی‌ که‌ در آن‌ روح‌ دمیده ‌شده‌، درحالی‌ به‌ میدان‌ رستاخیز می‌آید که‌ همراهش ‌کسی‌ است‌ که‌ او را به‌ سوی‌ محشر می‌راند و نیز همراهش‌ کس‌ دیگری‌ است‌ که‌ به‌نفع‌ یا زیانش‌ گواهی‌ می‌دهد. مجاهد می‌گوید: «راننده‌ و گواه‌ دو فرشته‌اند». به‌قولی: سائق‌ (راننده‌)، نویسنده‌ گناهان‌ و شهید (گواه‌)، نویسنده‌ ثواب‌ها است‌.

﴿لَّقَدۡ كُنتَ فِي غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا فَكَشَفۡنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ ٱلۡيَوۡمَ حَدِيدٞ٢٢

«به‌ راستی‌ که‌ از این‌ امر سخت‌ در غفلت‌ بودی‌» یعنی‌ به‌ او گفته‌ می‌شود: به‌ راستی‌ که‌ تو در دنیا از این‌ سرانجام‌ و سرنوشت‌، در غفلت‌ بودی‌ «ولی‌ ما پرده‌ات ‌را» که‌ در دنیا جلوگیر رؤیتت‌ بود «از تو برداشتیم‌» یعنی: حجابی‌ را که‌ میان‌ تو و میان‌ امور آخرت‌ حایل‌ بود، برداشتیم «پس‌ امروز دیده‌ات‌ تیزبین‌ است‌» یعنی: امروز دیده‌ات‌ نافذ و تیزبین‌ است‌ پس‌ می‌توانی‌ آنچه‌ را که‌ در دنیا بر تو مخفی ‌بوده‌ است‌، با آن‌ ببینی‌. البته‌ خطاب‌ متوجه‌ انسان‌ است‌ از حیث‌ انسان‌ بودن‌ وی‌.

﴿وَقَالَ قَرِينُهُۥ هَٰذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ٢٣

«و همنشین‌ او گفت: این‌ است‌ آنچه‌ پیش‌ من‌ آماده‌ است‌» یعنی: فرشته‌ گمارده‌ به‌وی‌ که‌ در دنیا نویسنده‌ اعمالش‌ بوده‌ است‌، خطاب‌ به‌ وی‌ می‌گوید: این‌ همان‌ کتاب‌ عمل‌ توست‌ که‌ نزد من‌ حاضر و آماده‌ است‌ و من‌ آن‌ را آماده‌ نموده‌ام‌. مجاهد در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌ فرشته‌ به‌ پروردگار سبحان‌ می‌گوید: اینک‌ آنچه‌ که‌ مرا در کار نوشتن‌ و ثبت‌ و ضبط اعمال‌ فرزند آدم‌ برگمارده‌ بودی‌، آماده‌ است‌، اینک‌ خود او و دیوان‌ عملش‌ را حاضر کرده‌ام‌».

﴿أَلۡقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٖ٢٤

«هر ناسپاس‌ سرسختی‌ را در دوزخ‌ فروافگنید» این‌ خطابی‌ است‌ از سوی‌ خدای‌ ‌ به‌ آن‌ دو فرشته‌ که‌ یکی‌ راننده‌ (سائق‌) و دیگری‌ گواه‌ (شهید) می‌باشد.

﴿مَّنَّاعٖ لِّلۡخَيۡرِ مُعۡتَدٖ مُّرِيبٍ٢٥ ٱلَّذِي جَعَلَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَأَلۡقِيَاهُ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلشَّدِيدِ٢٦

«هر بازدارنده‌ از خیری‌» را. یعنی: هر بازدارنده‌ مال‌ زکات‌ و هرکسی‌ را که‌ جنس‌ خیر را از مردم‌ باز می‌داشت‌، در دوزخ‌ فروافگنید. به‌قولی: مراد از خیر، اسلام‌ است‌ «هر در گذرنده‌ از حدی‌» را. یعنی‌ هر ستمگری‌ را که‌ به‌ یگانگی ‌خداوند أ اقرار نمی‌کرد «هر شکاکی‌ را» که‌ در حق‌، یعنی‌ در وجود خداوند أو در دین‌ و اخبارش‌، شک‌ می‌آورد، همان‌ «که‌ با الله، معبود دیگری‌ قرار داد، او را در عذاب‌ سخت‌ فروافگنید» این‌ تأکیدی‌ بر دستور اول‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «گردنی‌ از آتش‌ درحالی‌که‌ سخن‌ می‌گوید، در روز قیامت‌ بیرون‌ می‌آید و می‌گوید: امروز من‌ به‌ سه‌ کس‌ موظف‌ و موکل ‌گردیده‌ام:

۱- بر هر سرکش‌ ستیزه‌جویی‌.

۲- بر کسی‌ که‌ با خداوند، خدایی‌ دیگر قرار داده‌ است‌.

۳- بر کسی‌ که‌ نفسی‌ را نه‌ در برابر نفس‌ دیگری‌ به‌ قتل‌ رسانده‌ است‌. آن‌گاه‌ [گردن‌ آتش] برآنان‌ در می‌پیچد و همه‌ را در گودال‌های‌ جهنم‌ می‌افگند».

بعضی‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ (۲۴ـ۲۶) گفته‌اند: این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ او فرزندان‌ برادرش‌ را از خیر ـ که‌ اسلام ‌است ‌بازداشت‌.

﴿قَالَ قَرِينُهُۥ رَبَّنَا مَآ أَطۡغَيۡتُهُۥ وَلَٰكِن كَانَ فِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٖ٢٧

«همنشین‌ او گفت: پروردگارا! من‌ او را طغیانگر نساخته‌ام‌» مراد از همنشین‌ در اینجا، شیطانی‌ است‌ که‌ در دنیا بر آن‌ شخص‌ کافر گمارده‌ شده‌ بود پس‌ این‌ شیطان‌ منکر این‌ می‌شود که‌ او را به‌ گمراهی‌ و سرکشی‌ واداشته‌ باشد، سپس‌ می‌گوید: «لیکن‌ خودش‌ در گمراهی‌ دور و درازی‌» از حق «بود» لذا چون‌ او را به‌ سوی‌ طغیان ‌دعوت‌ کردم‌، مرا اجابت‌ گفت‌ و اگر او از بندگان‌ مخلصت‌ می‌بود، من‌ هرگز بر اودست‌ نمی‌یافتم‌. چنان‌که‌ خداوند متعال‌ در حکایت‌ از سخن‌ شیطان‌ در قیامت ‌می‌گوید: ﴿وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِيۖ [إبراهیم: ۲۲]. «و من‌ بر شما هیچ‌ سلطه‌ای‌ نداشتم‌ جز این‌که‌ شما را دعوت‌ کردم‌ پس‌ مرا اجابت‌ گفتید» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿قَالَ لَا تَخۡتَصِمُواْ لَدَيَّ وَقَدۡ قَدَّمۡتُ إِلَيۡكُم بِٱلۡوَعِيدِ٢٨

«فرمود» خدای‌ : شما کافران‌ و شیاطین‌ همنشینتان «در پیشگاه‌ من‌ باهمدیگر نستیزید» زیرا انسان‌ کافر در پیشگاه‌ خدای‌ سبحان‌ می‌گوید: پروردگارا! این‌ شیطان‌ بود که‌ مرا گمراه‌ کرد و شیطان‌ می‌گوید: پروردگارا! من‌ او را گمراه ‌نکردم‌ بلکه‌ خودش‌ در گمراهی‌ دورودرازی‌ بود. پس‌ خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را از خصومت‌ و ستیزه‌جویی‌ در پیشگاه‌ خود نهی‌ می‌کند زیرا در آنجا ستیزه‌ و جدال‌ سودی‌ ندارد. سپس‌ می‌افزاید: «از پیش‌ به‌ شما هشدار داده‌ بودم‌» با فرستادن‌ پیامبران و فرود آوردن‌ کتاب‌ها پس‌ امروز که‌ روز جزاء است‌، دیگر بگومگو و مشاجره‌ شما سودی‌ در بر نداشته‌ و بعد از وقت‌ است‌.

﴿مَا يُبَدَّلُ ٱلۡقَوۡلُ لَدَيَّ وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ٢٩

«پیش‌ من‌ قول‌ دگرگون‌ نمی‌شود» یعنی: وعده‌ من‌ را هیچ‌ خلافی‌ نیست‌ بلکه ‌وعده‌ام‌ خواه‌ناخواه‌ انجام‌ شدنی‌ است‌ و من‌ بر شما به‌ عذاب‌ حکم‌ کرده‌ام‌ پس‌ این‌حکم‌ من‌ هیچ‌ تغییری‌ ندارد. به‌ قولی: معنی‌ آیه‌ این‌ است: نزد من‌ دروغ‌ گفته نمی‌شود؛ با افزودن‌ در سخن‌ یا کاستن‌ از آن‌، از آن‌ رو که‌ من‌ به‌ غیب‌ دانایم‌ «ومن‌ در حق‌ بندگان‌ بیدادگر نیستم‌» یعنی: آنان‌ را بی‌آن‌که‌ مرتکب‌ جرمی‌ شده‌ وگناهی‌ انجام‌ داده‌ باشند، به‌ ستم‌ عذاب‌ نمی‌کنم‌ چنان‌ که‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿لَا ظُلۡمَ ٱلۡيَوۡمَۚ [غافر: ۱٧]. «امروز هیچ‌ ستمی‌ نیست‌».

﴿يَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِيدٖ٣٠

«آن‌ روز که‌ ما به‌ جهنم‌ می‌گوییم: آیا پر شدی‌؟» یعنی: خداوند متعال‌ در روز قیامت‌ این‌ سخن‌ را خطاب‌ به‌ جهنم‌ می‌گوید پس‌ جهنم‌ به‌ حرف‌ می‌آید و در جواب‌ پروردگار «می‌گوید: آیا باز هم‌ بیشتر هست‌؟» یعنی: جهنم‌ از کسانی‌ که‌ در آن‌ افگنده‌اند، باز هم‌ افزونتر می‌خواهد. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: جهنم‌ با وجود فراخی‌ای‌ که‌ دارد تا بدانجا پر می‌شود که‌ چیزی‌ بر آن‌ افزون‌ ساخته ‌نمی‌شود و چون‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ او می‌گوید: آیا پر شدی‌؟ می‌گوید: مگر چیز دیگری‌ هم‌ باقی‌ مانده‌ است‌؟ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «یلقی‌ فی‌النار، وتقول: هل ‌من‌ مزید؟ حتی‌ یضع‌ قدمه‌ فیها، فتقول: قط قط: دوزخیان‌ در جهنم‌ افگنده‌ می‌شوند و جهنم‌ می‌گوید: آیا باز هم‌ بیشتر هست‌؟ تا آن‌که‌ حق‌ تعالی‌ قدم‌ خویش‌ را در آن ‌می‌گذارد پس‌ در این‌ هنگام‌ می‌گوید: کفایت‌ است‌، کفایت‌ است‌».

﴿وَأُزۡلِفَتِ ٱلۡجَنَّةُ لِلۡمُتَّقِينَ غَيۡرَ بَعِيدٍ٣١

«و بهشت‌ برای‌ پرهیزگاران‌ نزدیک‌ آورده‌ شود، بی‌آن‌که‌ دور باشد» یعنی: بهشت ‌برای‌ پرهیزگاران‌ به‌ نزدیکی‌ای‌ دور نشده‌، نزدیک‌ ساخته‌ می‌شود، به‌ گونه‌ای‌ که ‌پرهیزگاران‌ آن‌ را در عرصه‌ محشر و موقف‌ حساب‌ مشاهده‌ می‌کنند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌ می‌نگرند پس‌ چیزهایی‌ را می‌بینند که‌ هیچ‌ چشمی‌ ندیده‌، هیچ ‌گوشی‌نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده‌ است‌.

﴿هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٖ٣٢

«می‌گوییم: این‌ همان‌ است‌ که‌ وعده‌ یافته‌اید» یعنی: آنچه‌ شما از انواع‌ گونه ‌گون‌ نعمت‌های بهشت‌ می‌بینید، همان‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ در دنیا به‌ شما وعده‌ داده ‌بودیم‌ «مخصوص‌ هر اواب‌ حفیظی‌ است‌» اواب: یعنی‌ بسیار بازگشت‌کننده‌ به‌ سوی ‌خداوند متعال‌ با توبه‌ از گناهان‌. به‌قولی: اواب‌، کسی‌ است‌ که‌ تسبیح‌ می‌گوید. به‌قولی‌ دیگر: او کسی‌ است‌ که‌ در خلوت‌ گناهان‌ خود را به‌ یاد آورده‌ و به‌ بارگاه‌ خدای‌ ‌ از آن‌ها آمرزش‌ می‌خواهد. حفیظ: یعنی‌ نگه‌دار گناهان‌ خویش ‌است‌ تا آن‌گاه‌ که‌ از آن‌ها توبه‌ کند پس‌ از برابر گناهانش‌ بی‌پروا نگذشته‌ و آن‌ها را از یاد نمی‌برد. یا حفیظ: یعنی‌ نگاهدارنده‌ حدود، قوانین‌ و تعهدات‌ خود در برابر خداوند أ.

﴿مَّنۡ خَشِيَ ٱلرَّحۡمَٰنَ بِٱلۡغَيۡبِ وَجَآءَ بِقَلۡبٖ مُّنِيبٍ٣٣

«همان‌ کسی‌ که‌ غایبانه‌ از خدای‌ رحمان‌ بیمناک‌ باشد» بیمناک‌ بودن‌ به‌طور غایبانه ‌این‌ است‌ که‌ انسان‌ در حالی‌ که‌ خدای‌ ‌ را ندیده‌ است‌، از او بیمناک‌ باشد. یا مراد کسی‌ است‌ که‌ از حق‌ تعالی‌ در خلوت‌ خویش‌ ـ یعنی‌ در جایی‌ که‌ کسی‌ او را نمی‌بیند ـ بیمناک‌ است‌. حسن‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌گاه‌ که‌ او پرده‌ها را فرو انداخته‌ و در را ببندد، از حق‌ تعالی‌ می‌ترسد». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به ‌آن‌ هفت‌ تنی‌ که‌ خداوند أ ایشان‌ را در روز قیامت‌ در سایه‌ عرش‌ خود جای ‌می‌دهد، آمده‌ است: «... ورجل‌ ذکر الله‌ تعالی‌ خالیا ففاضت‌ عیناه‌». «و مردی‌ که ‌خداوند متعال‌ را در خلوت‌ خویش‌ یاد کرده‌ است‌ و چشمانش‌ از اشک‌ لبریز شده‌ است‌». «و با دلی‌ پر انابت‌ باز آید» یعنی: کسی‌ که‌ غایبانه‌ از خدای‌ رحمان‌ بیمناک ‌باشد، در روز قیامت‌ با دلی‌ بازگشت‌کننده‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی‌ و وارسته‌ در طاعتش‌، او را دیدار می‌کند.

﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٖۖ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡخُلُودِ٣٤

«گوییم: در آن‌ در آیید» یعنی: وارد بهشت‌ شوید «به‌ سلامتی‌» یعنی: به‌سلامتی‌ از عذاب‌، یا به‌ سلامتی‌ از زوال‌ نعمت‌ها. به‌قولی: معنای‌ (بسلام‌) این‌ است‌ که: خدای‌ ‌ و فرشتگانش‌ بر بهشتیان‌ سلام‌ می‌گویند. «این‌» روز «روز جاودانگی‌ است‌» زیرا همیشگی‌ و ابدی‌ بوده‌ و بعد از آن‌ دیگر نه‌ مرگی‌ است ‌و نه‌ تحول‌ ناخوش‌آیندی‌.

﴿لَهُم مَّا يَشَآءُونَ فِيهَا وَلَدَيۡنَا مَزِيدٞ٣٥

«در آن‌ هر چه‌ بخواهند، دارند» یعنی: بهشتیان‌ در بهشت‌ هر چه‌ را که‌ دل‌هایشان ‌می‌خواهد و چشمان‌شان‌ از دیدن‌ آن‌ لذت‌ می‌برد ـ از انواع‌ گونه‌گون‌ نعمت‌ها واصناف‌ و الوان‌ خیر و برکت‌ ـ طبق‌ رغبت‌ و اشت‌هایشان‌ دارند «و پیش‌ ما فزونتر هم‌ هست‌» از نعمت‌هایی‌ که‌ نه‌ به‌ ذهن‌ کسی‌ خطور کرده‌ و نه‌ در خیالشان‌ گذشته ‌است‌. جمهور علما برآنند که‌ مراد از این‌ نعمت‌ فزونتر: دیدن‌ بلاکیف ‌خدای‌ ‌ است‌. ابن‌ مبارک‌ و یحی ‌بن ‌سلام‌ از ابن ‌مسعود س روایت‌ کرده‌اندکه‌ فرمود: «به‌ سوی‌ جمعه‌ بشتابید زیرا خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ در هر روز جمعه‌ در توده‌ای‌ از کافور سپید بر اهل‌ بهشت‌ نمایان‌ می‌شود لذا بهشتیان‌ نزدیک‌ اویند». انس ‌بن ‌مالک‌ س نیز ﴿وَلَدَيۡنَا مَزِيدٞ را به‌ ظهور پروردگار بر بهشتیان‌ در هر روزجمعه‌ تفسیر کرده‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ مسعود س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «در بهشت‌ اشتهای‌ گوشت‌ پرنده‌ را می‌کنی‌ پس ‌بی‌درنگ‌ پیش‌ روی‌ تو بریان‌ شده‌ می‌افتد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابو سعید خدری‌ س آمده‌ است: «چون‌ مؤمن‌ در بهشت‌ داشتن‌ فرزند را آرزو کند، باردار شدن‌، وضع‌ حمل‌ و سن‌ طفل‌ همه‌ در یک‌ ساعت‌ انجام‌ می‌شود».

﴿وَكَمۡ أَهۡلَكۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هُمۡ أَشَدُّ مِنۡهُم بَطۡشٗا فَنَقَّبُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ هَلۡ مِن مَّحِيصٍ٣٦

«و چه‌ بسا قرن‌ها را» یعنی: امت‌ها را «که‌ پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از قریش‌ و موافقان‌شان «هلاک‌ کردیم‌ که‌ از آنان‌» یعنی: از قریش‌ «در دست‌ درازی‌» یعنی: در نیرومندی‌ و قوت «بس‌ نیرومندتر بودند» مانند قوم‌ عاد، ثمود و غیر آن‌ها «پس‌ در شهرها تفحص‌ کردند» یعنی: آن‌ها در شهرها رفته‌ و گشت‌ و گذار کردند و در اماکن ‌و گوشه‌ و کنار آن‌ها جست ‌و جو نمودند اما «مگر گریز گاهی‌ هست‌؟» یعنی: آیا آنان‌ راه‌ گریزی‌ دارند که‌ به‌ آن‌ گریخته‌ و از عذاب‌ رهایی‌ یابند؟ هیهات‌! یا معنی‌ این‌ است: آن‌ امت‌ها بیش‌ از شما ـ به‌ منظور تجارت‌ و غیر آن‌ ـ در سرزمین‌ها وکشورها گردش‌ کردند ولی‌ آیا از مرگ‌ یا از عذاب‌ الهی‌ راه‌ گریزی‌ یافتند؟.

﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكۡرَىٰ لِمَن كَانَ لَهُۥ قَلۡبٌ أَوۡ أَلۡقَى ٱلسَّمۡعَ وَهُوَ شَهِيدٞ٣٧

«قطعا در این‌ پندی‌ است‌» یعنی: در آنچه‌ که‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، یادآوری ‌و پند و موعظه‌ای‌ است‌؛ «برای‌ کسی‌ که‌ صاحبدل‌ باشد» یعنی: برای‌ کسی‌ که‌ بینش ‌نافذ و دل‌ بیدار و زنده‌ای‌ داشته‌ باشد زیرا قلبی‌ که‌ مرده‌ است‌، هیچ‌ اندرزی‌ رانمی‌پذیرد. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: در آنچه‌ که‌ در این‌ فقره‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، برای‌ کسی‌ که‌ دارای‌ حیات‌ و نفس‌ ممیزه‌ باشد، پند و موعظه‌ای‌ است «یا» درآنچه‌ که‌ از داستان‌شان‌ ذکر شد، پند و موعظه‌ای‌ است‌ برای‌ کسی‌ که «گوش‌ بنهد» به‌ سوی‌ آنچه‌ از وحی‌ که‌ بر وی‌ خوانده‌ می‌شود «در حالی‌که‌ شاهد باشد» یعنی: در حالی‌ که‌ حاضر ذهن‌ یا حاضر دل‌ باشد زیرا کسی‌ که‌ حضور ذهن‌ ندارد، گویی‌ غایب‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٖ٣٨

«و در حقیقت‌، آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ میان‌ آن‌ دو است‌ در شش‌ روز آفریدیم‌» امام‌ رازی‌ در «تفسیر کبیر» می‌گوید: «مراد از شش‌ روز، شش‌ طور وشش‌ مرحله‌ است‌، نه‌ روزهایی‌ که‌ در وضع‌ لغوی‌ معروف‌اند زیرا روز به‌ معنای ‌لغوی‌ متعارف‌، عبارت‌ از زمان‌ درنگ‌ خورشید بر فراز زمین‌ از هنگام‌ طلوع‌ تا غروب‌ آن‌ است‌ در حالی‌که‌ قبل‌ از آفرینش‌ آسمآن‌ها نه‌ خورشیدی‌ وجود داشته‌ و نه‌ ماهی‌ پس‌ مراد از (روز)، وقت‌ یا هنگام‌ است‌». «و به‌ ما هیچ ‌ماندگی‌ای‌نرسید» یعنی: ما آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ را که‌ در میان‌ آن‌ دو است‌ در شش ‌روز آفریدیم‌ اما به‌ ما هیچ ‌ماندگی‌ای‌ نرسید. لغوب: خستگی‌ و ماندگی‌ است‌. آیه ‌کریمه‌ اثبات‌کننده‌ معاد است‌ زیرا کسی‌ که‌ بر آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر بوده‌ واز آفرینش‌ آن‌ها خسته‌ و مانده‌ نشود، به‌ طریق‌ اولی‌ بر زنده‌ کردن‌ مردگان‌ نیز توانا است‌.

حاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ از ابن عباس‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: یهودیان‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمدند و از ایشان‌ راجع‌ به‌ آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ سؤال‌ کردند، آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: خداوند أ زمین‌ را در روز یکشنبه‌ و دوشنبه‌ آفرید، کوه‌ها و منافعی‌ را که‌ در آن‌هاست‌، در روز سه‌شنبه‌ آفرید، درخت‌ و آب‌ و آبادانی‌ها و شهرها و خرابی‌ها را در روز چهارشنبه‌ آفرید، آسمآن‌ها را در روز پنج‌شنبه‌ آفرید و تا سه‌ ساعت‌ باقی‌ مانده‌ از روز جمعه‌، ستارگان‌ و خورشید و ماه‌ را آفرید و در سه‌ ساعتی‌ که‌ از جمعه‌ باقی‌ مانده‌ بود؛ در اولین‌ ساعت‌ اجلها را آفرید تا هر مردنی‌ای‌ بمیرد، در ساعت‌ دوم‌ آفت‌ را در چیزهایی‌ افگند که‌ مردم‌ از آن‌ها بهره‌ می‌گیرند، در ساعت‌ سوم‌ آدم‌ را آفرید و او را به‌ بهشت‌ اسکان‌ داد و ابلیس‌ را به‌ سجده‌ برای‌ وی‌ دستور داد و در این‌ ساعت ‌آخر او را از بهشت‌ بیرون‌ کرد. یهودیان‌ پرسیدند: ای‌ محمد! بعد از آن‌ پروردگارچه‌ کرد؟ فرمودند: سپس‌ به‌ سوی‌ عرش‌ قصد کرد و بر آن‌ مسلط شد. یهودیان‌ گفتند: پاسخ‌ سؤال‌ ما را بسیار خوب‌ دادی‌ اگر موضوع‌ را به‌ آخر می‌رساندی‌، آخر موضوع‌ این‌ است‌ که: پروردگار در روز شنبه‌ استراحت‌ کرد. رسول‌ خدا ص از این‌ سخن‌ یهودیان‌ به‌ خشم‌ آمدند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ در تکذیب‌ سخنشان‌ نازل‌ شد.

﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ٣٩

«پس‌ بر آنچه‌ می‌گویند» مشرکان‌ و یهود «صبر کن‌ و پیش‌ از طلوع‌ خورشید و پیش‌ از غروب‌، پروردگارت‌ را همراه‌ با ستایش‌ تسبیح‌ گوی‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ را از آنچه‌ که‌ سزاوار جناب‌ او نیست‌، با گفتن «سبحان‌الله و بحمده‌» در هنگام‌ بامداد و عصر، تنزیه‌ کن‌. به‌قولی‌ مراد از آن: گزاردن‌ نمازهای‌ بامداد و عصر است‌. ابن ‌عباس س می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ و تحمید قبل‌ از طلوع‌ خورشید، نماز بامداد و مراد از تسبیح‌ و تحمید قبل‌ از غروب‌، نمازهای‌ ظهر و عصر است‌».

﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ٤٠

«و از طرف‌ شب‌» یعنی: در بعضی‌ از اوقات‌ شب‌ «نیز الله را تسبیح‌ گوی‌» ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «مراد از تسبیح‌ گفتن‌ در شب: نمازهای‌ مغرب‌ و عشاء است‌». به‌قولی: مراد از آن‌ نماز شب‌ (تهجد) است‌. «و به‌ دنبال‌ سجده‌ نیز» یعنی: به‌ دنبال‌ نمازها نیز حق‌ تعالی‌ را تسبیح‌گوی‌. ابن‌ عباس س می‌گوید: «مراد از (ادبار السجود) نمازهای‌ نافله‌ بعد از فرایض‌، یا تسبیح‌ گفتن‌ بعد از نمازهاست‌». دستور به‌ تسبیح‌ گفتن‌ بعد از نماز، در احادیث‌ بسیاری‌ نیز آمده ‌است‌ از آن‌ جمله‌ در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از ابوهریره‌ س که ‌فرمود: فقرای‌ مهاجران‌ نزد رسول‌ خدا ص آمدند و گفتند: یا رسول‌الله! ثروتمندان‌ درجات‌ بلند و نعمت‌های پایدار را بردند. حضرت‌ ص فرمودند: «این‌درجات‌ و نعمت‌های پایدار چیست‌؟». گفتند: آن‌ها چنان‌که‌ ما نماز می‌خوانیم، نماز می‌خوانند و چنان‌که‌ ما روزه‌ می‌گیریم‌، روزه‌ می‌گیرند و چنان‌که‌ ما صدقه ‌می‌دهیم‌، صدقه‌ می‌دهند و چنان‌که‌ ما برده‌ آزاد می‌کنیم‌، برده‌ آزاد می‌کنند. رسول‌ خدا ص فرمودند: «آیا کاری‌ را به‌ شما تعلیم‌ ندهم‌ که‌ اگر مانند آن‌ را انجام‌ دهید از دیگران‌ سبقت‌ می‌گیرید و هیچ‌کس‌ از شما بهتر نخواهد بود، مگر کسی‌ که‌ همانند عمل‌ شما را انجام‌ دهد؟ آن‌ کار این‌ است‌ که‌ به‌ دنبال‌ هر نماز، سی‌ و سه‌بار تسبیح‌، سی‌ و سه‌ بار تحمید و سی‌ و سه‌ بار تکبیر بگویید». گفتند: یا رسول‌الله! آخر برادران‌ ثروتمند ما نیز شنیدند که‌ ما باید چه‌ بکنیم‌ پس‌ همانند ما عمل‌می‌کنند [آن‌ وقت‌ این‌ فضل‌ نصیب‌ آنان‌ نیز می‌شود]. رسول‌ خدا ص فرمودند: ﴿ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ [المائدة: ۵۴]. «این‌ فضل‌ الهی‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ هرکس‌ خواهد، می‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ دنبال‌ هر نماز فرض‌ می‌گفتند: «لاإله‌ إلا الله‌ وحده‌ لا شريك‌ له‌، له‌ الملك‌ وله‌ الحمد وهو علي‌ كل‌ شي‌ء قدير، اللهم‌ لا مانع‌ لما أعطيت‌، ولا معطي‌ لما منعت‌ ولا ينفع‌ ذا الجد منك ‌الجد». «خدایی‌ جز الله نیست‌، یگانه‌ است‌ و شریکی‌ ندارد، ملک‌ و حمد او راست ‌و او بر همه‌ چیز تواناست‌. بار خدایا! برای‌ آنچه‌ که‌ تو داده‌ای‌، بازدارنده‌ای ‌نیست‌ و برای‌ آنچه‌ که‌ تو باز داشته‌ای‌، دهنده‌ای‌ نیست‌ و ثروت‌ توانگر در برابر تو به‌ او سودی‌ نمی‌رساند». بلکه‌ آنچه‌ که‌ به‌ او سود می‌رساند، ایمان‌ و طاعت ‌است‌.

﴿وَٱسۡتَمِعۡ يَوۡمَ يُنَادِ ٱلۡمُنَادِ مِن مَّكَانٖ قَرِيبٖ٤١

«و گوش‌ بدار» ای‌ مخاطب‌! آنچه‌ را که‌ همینک‌ از احوال‌ قیامت‌ به‌ تو خبر می‌دهم‌. این‌ تعبیر، بیانگر بزرگی‌ و هولناک‌ بودن‌ اصل‌ خبر است‌؛ «روزی‌ که ‌منادی‌ ندا در دهد» و آن‌ روز قیامت‌ است‌ که‌ اسرافیل‌ ÷ نفخه‌ دوم‌ را در صور می‌دمد. نقل‌ است‌ که: «اسرافیل‌ ÷ در صور می‌دمد و جبرئیل‌ ÷ اهل‌ محشر را ندا کرده‌ و می‌گوید: به‌سوی‌ حساب‌ بشتابید». «از جایی‌ نزدیک‌» یعنی: این‌ ندا به‌گونه‌ای‌ نزدیک‌ است‌ که‌ به‌ هر فردی‌ از افراد اهل‌ محشر به‌ طور یکسان‌ می‌رسد. البته‌ مراد از آن‌، قرب‌ مکان‌ نداکننده‌ نیست‌ بلکه‌ مراد این‌ است‌ که‌ ندا به‌ تمام ‌محشریان‌ به‌گونه‌ یکسان‌ و برابر می‌رسد به‌طوری‌ که‌ همگان‌ آن‌ را صریح‌ و روشن ‌می‌شنوند. نقل‌ است‌ که‌ منادی‌ می‌گوید: «ای‌ استخوآن‌های‌ پوسیده‌! ای‌ بندهای‌ از هم‌ جدا شده‌! ای‌ گوشتهای‌ پراکنده‌ و ای‌ موهای‌ درهم‌ ریخته‌! خداوند أ به‌ شما فرمان‌ می‌دهد که‌ برای‌ داوری‌ و حکم‌ نهایی‌ و فیصله‌کن‌ گرد آیید».

﴿يَوۡمَ يَسۡمَعُونَ ٱلصَّيۡحَةَ بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡخُرُوجِ٤٢

«روزی‌ که‌ نعره‌ تند را به‌ حق‌ می‌شنوند» یعنی: بی‌تردید بانگ‌ رستاخیز حق‌ و ثابت‌ است‌ و در آن‌ هیچ‌ شکی‌ نیست «آن‌ روز، روز بیرون‌ آمدن‌ است‌» از قبرها.

﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡيِۦ وَنُمِيتُ وَإِلَيۡنَا ٱلۡمَصِيرُ٤٣

«بی‌گمان‌ ماییم‌ که‌ زنده‌ می‌کنیم‌ و می‌میرانیم‌» یعنی: زنده‌ می‌کنیم‌ در دنیا و آخرت‌ و می‌میرانیم‌ در دنیا و هیچ‌ شریکی‌ در این‌ کار و در غیر آن‌ از کارها با ما مشارکت‌ ندارد «و برگشت‌ به‌ سوی‌ ما است‌» پس‌ هر عمل‌ کننده‌ای‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهیم‌.

﴿يَوۡمَ تَشَقَّقُ ٱلۡأَرۡضُ عَنۡهُمۡ سِرَاعٗاۚ ذَٰلِكَ حَشۡرٌ عَلَيۡنَا يَسِيرٞ٤٤

«روزی‌ که‌ زمین‌ از آنان‌ شکافته‌ می‌شود» یعنی: زمین‌ از سر خلق‌ شکاف‌ برمی‌دارد پس‌ آن‌ها از گورها بیرون‌ آمده‌ و به‌ سوی‌ محشر رانده‌ می‌شوند «شتابان‌» یعنی: شتابان‌ به‌سوی‌ منادی‌ای‌ که‌ ندایشان‌ می‌کند، می‌دوند «این‌ حشری‌ است‌» یعنی: این‌ رستاخیز و گردهم‌ آوردنی‌ است‌؛ «که‌ بر ما آسان‌ است‌» و ما بی‌ هیچ‌ زحمتی‌ آن‌ را سازمان‌ می‌دهیم‌.

﴿نَّحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا يَقُولُونَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَيۡهِم بِجَبَّارٖۖ فَذَكِّرۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ٤٥

ای‌ محمد ص! «ما به‌ آنچه‌» کفار درباره‌ تو و درباره‌ ما «می‌گویند، داناتریم‌» از تکذیبت‌ در آنچه‌ که‌ آورده‌ای‌ و از انکار توحید و معاد. این‌ عبارت‌، دلجویی‌ای‌ برای‌ پیامبر ص و تهدیدی‌ برای‌ مشرکان‌ است «و تو به‌ زور وادارنده‌ آنان ‌نیستی‌» جبار: یعنی‌ تو بر آنان‌ مسلط نیستی‌ که‌ به‌ اجبار و اکراه‌ به‌ ایمان‌ وادارشان ‌کنی‌ «پس‌ هرکه را از وعده‌ عذاب‌ من‌» برای‌ نافرمانان «می‌ترسد به‌ قرآن‌ پند ده‌» ولی‌ به‌ غیر آنان‌ مشغول‌ نشو زیرا پند و اندرز دادن‌ به‌ آن‌ها هیچ‌ سودی‌ در بر ندارد. سپس‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ حضرت‌ ص را به‌ جهاد مأمور کرد.

سوره‌ ذاریات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۶۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با سوگند خداوند أ به‌ بادهای ‌پراکنده‌گر، «ذاریات‌» نامیده‌ شد. ذاریات: عبارت‌ از بادهای‌ پراکنده‌گر خاک‌ و غیر آن‌ است‌. البته‌ سوگند خداوند أ به‌ باد، دلیل‌ اهمیت‌ آن‌ می‌باشد زیرا باد، لشکری‌ از لشکرهای‌ اوست‌.

محور و هدف‌ این‌ سوره‌، وابسته‌ ساختن‌ قلب‌ بشری‌ به‌ آسمان‌، آویختن‌ آن‌ به ‌غیب‌ الهی‌، رها ساختن‌ آن‌ از علقه‌های‌ زمینی‌ و کنار زدن‌ حجاب‌ها و حایل‌ها از برابر بنده‌ در جهت‌ خالص ‌شدن‌ او برای‌ عبادت‌ حق‌ تعالی‌ است‌.

﴿وَٱلذَّٰرِيَٰتِ ذَرۡوٗا١

«سوگند به‌ بادهای‌ پراکنده‌گر به‌ پراکندنی‌» خدای‌ سبحان‌ به‌ بادهایی‌ سوگند می‌خورد که‌ خاک‌ و مانند آن‌ از اشیاء را به‌ هوا بر می‌پراکنند و به‌این‌ ترتیب‌، قانون‌ جاذبه‌ زمین‌ را زیر پا می‌گذارند.

﴿فَٱلۡحَٰمِلَٰتِ وِقۡرٗا٢

«و سوگند به‌ حمل‌کننده‌های‌ سنگین‌بار» مراد از آن: ابرهایی‌اند که‌ آب‌ باران‌ را حمل‌ می‌کنند چنان‌که‌ چهارپایان‌ بار را بر می‌دارند. وقر: بار سنگین‌ است‌. البته ‌کسی‌ جز خداوند متعال‌ سنگینی‌ کمیات‌ آبی‌ را که‌ ابرها بر می‌دارند، نمی‌داند واین‌ امر با مقیاس‌های‌ بشری‌ قابل‌ تصور نیست‌.

﴿فَٱلۡجَٰرِيَٰتِ يُسۡرٗا٣

«و سوگند به‌ روان ‌شوندگان‌ به‌ سهولت‌» مراد از آن: ابرهایی‌ اند که‌ در عین ‌سنگین ‌باری‌ و ضخامت‌، بسیار به‌ نرمی‌ و سهولت‌ به‌ آنجایی‌ روان‌ می‌شوند که‌ خداوند متعال‌ می‌خواهد تا بر آن‌ ببارند. به‌قولی: مراد از آن‌ کشتی‌هایند که‌ به‌سهولت‌ بر سطح‌ آب‌ روان‌ می‌شوند. که‌ قول‌ مشهور نقل‌ شده‌ از جمهور مفسران‌، نیز همین‌ است‌.

﴿فَٱلۡمُقَسِّمَٰتِ أَمۡرًا٤

«و سوگند به‌ تقسیم‌کنندگان‌ کار» مراد از آن: ابرهایی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌وسیله‌ آن‌ها ارزاق‌ بندگان‌ را تقسیم‌ می‌کند. به‌قولی: مراد از همه‌ این‌ تعابیر، یعنی: «ذارایات‌»، «حاملات‌»، «جاریات‌» و «مقسمات‌» بادهایند زیرا بادها به‌ تمام‌ این ‌اوصاف‌ موصوف‌ می‌شوند. یعنی: هم‌ خاکها را می‌پراکنند، هم‌ ابرها را برمی‌دارند، هم‌ در هوا به‌ سهولت‌ جاری‌ می‌شوند و هم‌ بارآن‌ها را تقسیم‌ می‌کنند. به ‌قولی‌ دیگر: مراد از «مقسمات‌» فرشتگانی‌اند که‌ اشیاء ـ اعم‌ از باران‌، رزق‌ و غیره‌ ـ را بر بندگان‌ تقسیم‌ می‌کنند.

﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥

جواب‌ همه‌ آن‌ قسم‌ها این‌ است: «که‌ آنچه‌ وعده‌ داده‌ شده‌اید» از مرگ‌، رستاخیز و محشور شدن‌ به‌ سوی‌ خداوند متعال‌؛ «راست‌ و درست‌ است‌» یعنی: این‌ خبر و وعده‌ای‌ است‌ راستین‌. بدین‌گونه‌، خداوند متعال‌ از قدرت‌ خویش‌ بر خلق‌ این‌ پدیده‌ها، به‌ قدرت‌ خویش‌ بر آوردن‌ رستاخیز استدلال‌ می‌کند.

از ملاحظه‌ تمام‌ سوره‌هایی‌ که‌ به‌ غیر حروف‌ مقطعه‌ آغاز شده‌اند ـ همچون ‌این‌ سوره‌ ـ در می‌یابیم‌ که‌ اگر این‌ سوره‌ها با سوگند آغاز شده ‌باشند، مقسم‌ علیه‌ آن‌ها یکی‌ از اصول‌ اعتقادی‌ مانند توحید، رسالت‌ و معاد می‌باشد، همان‌ طوری‌که‌ قسم‌های‌ وارده‌ در آغاز این‌ سوره‌، همه‌ تأکیدی‌ بر صحت‌ خبر دادن‌ حق‌ تعالی ‌از وقوع‌ حشر می‌باشد چنان‌ که‌ این‌ قسم‌ها به‌ این‌ واقعیت‌ نیز اشاره‌ دارد که‌ مشرکان‌ مکه‌ و امثالشان‌ منکر رستاخیز بوده‌ و بر کفر خود اصرار می‌ورزیدند.

﴿وَإِنَّ ٱلدِّينَ لَوَٰقِعٞ٦

«و هرآینه‌ جزای‌ اعمال‌ واقع‌شدنی‌ است‌» یعنی: ثواب‌ و عقاب‌ خواه‌ناخواه‌ تحقق‌ یافتنی‌ است‌ و الزاما به‌ واقعیت‌ می‌پیوندد.

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡحُبُكِ٧

«سوگند به‌ آسمان‌ دارای‌ حبک‌» حبک: یعنی‌ آفرینش‌ استوار و نیکو و شکوه‌ وجمال‌ بدیع‌ و اعجاب‌آور. پس‌ هر چیزی‌ که‌ آن‌ را به‌ محکمی‌ و استواری‌ بپردازید و نیک‌ انجامش‌ دهید، آن‌ را حبک‌ نموده‌اید. یا مراد از حبک: راه‌های‌ محسوسی ‌است‌ که‌ در آسمان‌ وجود دارد چنان‌ که‌ بعضی‌ از مترجمان‌ از جمله‌ شاه‌ ولی ‌الله دهلوی‌ / آن‌ را این‌گونه‌ ترجمه‌ کرده‌اند.

﴿إِنَّكُمۡ لَفِي قَوۡلٖ مُّخۡتَلِفٖ٨

«هرآینه‌ شما در سخنی‌ گوناگون‌ هستید» یعنی: سخنان‌ شما مشرکان‌ و منکران‌؛ مضطرب‌ است‌ و پریشان‌، ناسخته‌ است‌ و درهم‌ زیرا گاهی‌ می‌گویید: پیامبر جادوگر است‌، گاهی‌ می‌گویید: شاعر است‌، گاهی‌ می‌گویید: کاهن‌ است‌ و باز از یک‌سو می‌گویید که‌ خداوند آفریدگار است‌ ولی‌ از سوی‌ دیگر بتان‌ را به‌ پرستش ‌می‌گیرید پس‌ تناقضاتی‌ از این‌ قبیل‌، در گفتار و پندار شما بسیار است‌.

علما در بیان‌ حکمت‌ سوگند خوردن‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ سوره‌ و در غیر آن‌ از سوره‌ها گفته‌اند: اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ چون‌ محمد ص در اقامه‌ حجت ‌نیرومند و ماهر است‌ به‌ همین‌ دلیل‌، در جدل‌ و برهان‌ غالب‌ می‌شود لذا این‌ امرنشانه‌ درستی‌ سخنان‌ وی‌ نیست‌. پس‌ خداوند متعال‌ به‌ هر امر بزرگی‌ سوگند یاد کرد که‌ خبرها و پیامهای‌ پیامبرش‌ حق‌ است‌؛ تا آن‌ها به‌ صدق‌ و راستی‌ ادعای‌ او پی ‌برده‌ و حجتش‌ را بپذیرند. حکمت‌ دیگر سوگند خوردن‌ حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که ‌اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ سوگند دروغ‌ باعث‌ خرابی‌ شهرها و آبادیها گردیده‌ و به‌ صاحب‌ خود سخت‌ زیان‌ می‌رساند لذا خدای‌ ‌ سوگند یاد کرد تا آن‌ها ببینند که‌ رسول‌ اکرم‌ ص نه‌ فقط بعد از این‌ سوگندها با هیچ‌ آفت‌ و حادثه‌ای‌ روبرو نشدند، که‌ بر رفعت‌ و ثبات‌ ایشان‌ نیز افزوده‌ شد. پس‌ این‌ خود دلیل راستگویی ‌ایشان‌ می‌باشد. از سوی‌ دیگر، اعراب‌ می‌دانستند که‌ آن‌ حضرت‌ ص به‌ دروغ‌ قسم‌ نمی‌خورند پس‌ این‌ عوامل‌ همه‌ سبب‌ می‌شد تا به‌ درستی‌ پیام‌های‌ ایشان‌ یقین‌ پیدا کنند.

﴿يُؤۡفَكُ عَنۡهُ مَنۡ أُفِكَ٩

«هر کس‌ که‌ برگردانیده‌ شده‌، از آن‌ برگردانیده‌ می‌شود» یعنی: هرکس‌ که‌ در علم‌ الهی‌ از هدایت‌ برگردانیده‌ شده‌ و دعوت‌ حق‌ را تکذیب‌ کرده‌، از قرآن‌ برگردانیده ‌می‌شود.

﴿قُتِلَ ٱلۡخَرَّٰصُونَ١٠

«مرگ‌ بر خراصون‌» یعنی: لعنت‌ بر شکاکان‌ در وعده‌ و وعید حق‌ تعالی‌. خراصون: شکاکان‌ و دروغگویانند.

﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي غَمۡرَةٖ سَاهُونَ١١

«همانان‌ که‌ در ورطه‌ نادانی‌ بی‌خبرند» یعنی: آنان‌ که‌ در ورطه‌ کفر و شک‌ و جهل‌، از آنچه‌ بدان‌ مأمور شده‌اند و نیز از آنچه‌ که‌ به‌ سوی‌ آن‌ روکرده‌ و بر آن‌ رهروند، در غفلت‌ به‌سر می‌برند.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلدِّينِ١٢

«می‌پرسند» از روی‌ تکذیب‌ و شک‌ و استهزا «روز جزا کی‌ است‌؟».

﴿يَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ يُفۡتَنُونَ١٣

پاسخ‌ این‌ است: «همان‌ روز که‌ آنان‌ بر آتش‌ عقوبت‌ شوند» یعنی: سوزانده‌ شوند و معذب‌ گردند. گفته‌ می‌شود: «فتنت‌ الذهب‌» آن‌گاه‌ که‌ طلا را برای‌ آزمایش‌ آن ‌بسوزانی‌.

﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَكُمۡ هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تَسۡتَعۡجِلُونَ١٤

به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «عذاب‌ خود را بچشید، این‌ است‌ آنچه‌ به‌ شتاب‌» از روی‌ استهزا و ریشخند «خواستار آن‌ بودید».

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَعُيُونٍ١٥

اما برخلاف‌ حال‌ آن‌ گروه: «متقیان‌ در باغ‌ها و چشمه‌ سارانند» یعنی: ایشان‌ در آخرت‌ در بوستان‌هایی‌ که‌ چشمه‌ ساران‌ در آن‌ها جاری‌ است‌ و به‌ گونه‌ای‌ باصفا و دلکش‌ است‌ که‌ هیچ‌ توصیف‌گری‌ آن‌ها را وصف‌ نمی‌تواند کرد، مستقرند.

﴿ءَاخِذِينَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُحۡسِنِينَ١٦

«آنچه‌ را پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ عطا کرده‌ است‌» از خیر و کرامت‌ «می‌گیرند» و به ‌آن‌ راضی‌ هستند «زیرا آن‌ها پیش‌ از این‌ نیکوکار بودند» یعنی: آن‌ها این‌ خیر و نعمت ‌و کرامت‌ را از آن‌ رو دریافت‌ می‌کنند که‌ در دنیا با انجام‌ دادن‌ اعمال‌ شایسته‌، نیکوکار بودند، خدای‌ ‌ را در همه‌ اعمال‌ خود حاضر و ناظر می‌دانستند و رضای‌ او را در نظر داشتند. پس‌ دلیل‌ استحقاق‌ بهشت‌ برین‌ بر ایشان‌ همین‌ است‌.

﴿كَانُواْ قَلِيلٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِ مَا يَهۡجَعُونَ١٧

متقیان‌ در دنیا «به‌ این‌ وصف‌ بودند که‌ اندکی‌ از شب‌ را می‌غنودند» و بیشتر آن‌ رابه‌ نماز و نیاز و نیایش‌ می‌گذرانیدند. هجوع: خواب‌ است‌. حرف «ما» در (مایهجعون‌) زاید است‌. ابن‌ عباس س در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «ایشان‌ کمتر شبی‌ را تا صبح‌ می‌خوابیدند بلکه‌ اکثر شب‌ها و بیشترین‌ اوقات‌ آن‌ها را به‌ نماز می‌گذرانیدند».

﴿وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ١٨

«و» آن‌ متقیان‌ دست‌ یافته‌ به‌ بهشت‌، پیوسته‌ بر این‌ وصف‌ بودند که‌ «در سحرگاه‌ استغفار می‌کردند» حسن‌ در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «ایشان‌ نماز را تا سحرگاه ‌ادامه‌ داده‌ سپس‌ در سحرگاه‌ استغفار و آمرزش‌ خواهی‌ می‌کردند». یعنی: با آن‌که‌ اندک‌ می‌خوابیدند، بسیار عبادت‌ می‌کردند و نماز شب‌ می‌خواندند؛ اما با این‌وجود آمرزش‌ نیز می‌خواستند گویی‌ شب‌ همه‌ شب‌ را در معصیت‌ گذرانده‌اند! و این‌ است‌ سیرت‌ و روش‌ کریمان‌ و بزرگواران‌ که‌ جود و کرم‌ بسیار خود را اندک ‌شمرده‌ و باز عذرخواهی‌ هم‌ می‌کنند. بر عکس‌ شیوه‌ اشخاص‌ پست‌ و فرومایه‌ که ‌با انفاق‌ و بذل‌ کمترین‌ چیز، منت‌ می‌گذارند و افاده‌ می‌فروشند. در حدیث‌ شریف‌آمده‌ است: «إن‌ الله‌ تعالي‌ ينزل‌ كل‌ ليلة إلي‌ السماء الدنيا، حتي‌ يبقي‌ ثلث‌ الليل‌ الأخير، فيقول: هل‌ من‌ تائب‌ فأتوب‌ عليه‌؟ هل‌ من‌ مستغفر فأغفر له‌؟ هل‌ من‌ سائل‌ فيعطي ‌سؤاله‌؟ حتي‌ يطلع‌ الفجر». «خداوند متعال‌، در هر شب‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ دنیا فرود می‌آید تا آن‌که‌ چون‌ یک‌ سوم‌ اخیر شب‌ باقی‌ می‌ماند، می‌گوید: آیا توبه‌ کاری ‌هست‌ تا بر وی‌ توبه‌ بپذیرم‌؟ آیا آمرزش‌خواهی‌ هست‌ تا بر وی‌ بیامرزم‌؟ آیا درخواست‌کننده‌ای‌ هست‌ که‌ خواسته‌ وی‌ داده‌ شود؟ تا آن‌گاه‌ که‌ بامداد طلوع ‌می‌کند». سحر: یک‌ ششم‌ حصه‌ آخر شب‌ است‌.

﴿وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ١٩

«و» آن‌ متقیان‌ به‌ بهشت‌ پیوسته‌ بر این‌ وصف‌ بودند که‌ «در اموالشان‌ برای‌ سائل‌ و محروم‌ حقی‌ مقرر بود» سائل: فقیری‌ است‌ که‌ چیزی‌ را نمی‌یابد لذا خود را بر دیگران‌ پیش‌افگنده‌ و طالب‌ یاری‌ آنان‌ می‌شود. محروم: کسی‌ است‌ که‌ باوجود ناتوانی‌ از کسب‌ و کار، از سؤال‌ کردن‌ هم‌ پرهیز نموده‌ و پاکی‌ می‌ورزد تا بدانجاکه‌ مردم‌ او را توانگر پنداشته‌ و بر او صدقه‌ نمی‌کنند. به‌قولی‌ دیگر: محروم‌ کسی ‌است‌ که‌ قحطی‌ و بلای‌ سختی‌ به‌ او رسیده‌ باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «مسکین‌ کسی‌ نیست‌ که‌ تو یک ‌لقمه‌ و دو لقمه‌ و یک‌ خرما و دو خرمایی‌ به‌ او می‌دهی‌ ولی‌ مسکین‌ کسی‌ است‌ که ‌توانگری‌ را نمی‌یابد تا او را بی‌نیاز گرداند و کسی‌ هم‌ به‌ حالش‌ پی‌ نمی‌برد تا به‌ وی ‌صدقه‌ دهد». قرطبی‌ می‌گوید: «قول‌ قوی‌تر در تفسیر (حق‌) در این‌ آیه‌ این‌ است‌که‌ مراد از آن‌ فریضه‌ زکات‌ می‌باشد زیرا خداوند أ در سوره‌ (معارج‌) می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥ [المعارج: ۲۴-۲۵]. «و آنان‌ که‌ در اموال‌شان‌ حقی‌ است‌ معلوم‌ برای‌ سائل‌ و محروم‌». حق‌ معلوم‌ همانا زکات‌ است‌ که ‌شریعت‌ مقدس‌ اسلام‌؛ مقدار، جنس‌ و وقت‌ آن‌ را بیان‌ کرده‌ است‌ اما غیر آن‌ از صدقات‌ نافله‌، نه‌ معلوم‌ است‌ و نه‌ جنس‌ و وقت‌ معینی‌ دارد». حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ نیز مؤید این‌ قول‌ است: «اذا أديت‌ زكاة‌ مالك‌، فقد قضيت‌ ما عليك‌ فيه». «وقتی‌ زکات‌ مال‌ خود را دادی‌، در حقیقت‌ آنچه‌ را که‌ در آن‌ مال‌ بر ذمه‌ توست‌، پرداخته‌ای‌». ولی‌ به‌ رغم‌ این‌که‌ سخن‌ قرطبی‌ صحیح‌ است‌ و قول‌ جمهور نیز همین‌ می‌باشد اما باید در نظر داشت‌ که‌ این‌ سوره‌ مکی‌ است‌ و زکات‌ در مدینه ‌فرض‌ شد. از سوی‌ دیگر، اگر ما «حق‌» را به‌ زکات‌ تفسیر کنیم‌، این‌ صفت‌ چندان ‌در خور ثنا و ستایشی‌ ویژه‌ نمی‌باشد زیرا هر مسلمانی‌ زکات‌ مال‌ خود را می‌پردازد پس‌ کسی‌ مستحق‌ چنین‌ ستایشی‌ است‌ که‌ افزون‌ بر زکات‌، مال‌ دیگری‌ را نیز به ‌نیازمندان‌ ببخشد لذا ظاهرا مراد آیه‌ در اینجا ـ که‌ سیاق‌ در مورد ثنا و ستایش ‌متقیان‌ می‌باشد ـ صدقات‌ نافله‌ غیر از زکات‌ فرض‌ است‌.

﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ٢٠

«و در زمین‌ برای‌ اهل‌ یقین‌ نشانه‌هایی‌ است‌» یعنی: در کره‌ زمین‌ و پدیده‌های ‌موجود در آن‌؛ اعم‌ از کوه‌ها، دریاها، درختان‌، میوه‌ها، معادن‌، نباتات‌، انس‌، جن‌، حیوانات‌ و غیره‌، برای‌ موحدانی‌ که‌ به‌ خدای‌ ‌ یقین‌ و باور دارند، دلایل‌ روشن‌ و نشانه‌های‌ آشکاری‌ است‌ زیرا ایشان‌ هستند که‌ در این‌ نشانه‌ها تدبر و تأمل‌ کرده‌ و به‌ آن‌ها اعتراف‌ می‌کنند و نهایتا از آن‌ها نفع‌ می‌برند.

﴿وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١

«و در وجود خودتان‌» یعنی: ای‌ انسان‌ها! همین‌طور در وجود خودتان‌ نیز نشانه‌هایی‌ است‌ که‌ بر یگانگی‌ خداوند أ و صدق‌ و راستی‌ آنچه‌ که‌ پیامبران‌ به‌همراه‌ آورده‌اند، دلالت‌ می‌کند و اگر شما در وجود خود بنگرید و آیات‌ انفسی‌ خود را دقیقا بشناسید، به‌ سوی‌ خدای‌ ‌ راه‌ می‌برید زیرا آفرینش‌ شما بر این‌وصف‌ عجیب‌ و شأن‌ شگرف‌؛ از خون‌، گوشت‌، استخوان‌، اعضا، حواس‌، مجاری‌ تنفس‌، قلب‌، عقل‌، وجدان‌، روح‌، نطق‌ و بیان‌، ادراک‌ و غیره‌، خود جلوگاه‌ آیات‌ الهی‌ است‌ و اگر هر پرزه‌ از ماشین‌ وجودتان‌ به‌ تحلیل‌ گرفته‌ شود، برای‌ کسی‌ که‌ اهل‌ درک‌ و دریافت‌ باشد، برهانی‌ قناعت‌ بخش‌ است «پس‌ مگر نمی‌بینید» به‌ چشم‌ بصیرت‌ تا به‌ وسیله‌ این‌ نگرش‌، بر وجود و یگانگی‌ خدای ‌آفریننده‌ روزی‌دهنده‌ راه‌ برید؟ به‌ قولی: مراد از «انفس‌» در آیه‌ کریمه‌، ارواح‌ است‌. یعنی: در ارواحتان‌ که‌ سبب‌ حیات‌ و زندگی‌ شماست‌، بر وجود و وحدانیت‌ خداوند متعال‌ آیات‌ و نشانه‌هایی‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ امروز در عصر انکشاف‌ علوم‌ تجربی‌، فرازهای‌ عظیمی‌ از حقایق‌ و اعجاز این‌ آیات‌ متجلی‌ گردیده‌ است‌.

﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢

«و رزق‌ شما در آسمان‌ است‌» یعنی: تقدیر و تعیین‌ رزق‌ شما و فراهم‌ نمودن ‌اسباب‌ آن‌ در آسمان‌ است‌؛ زیرا خورشید، ماه‌، ستارگان‌، طلوعگاه‌ها و غروبگاه‌هایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها فصل‌ها مختلف‌ می‌شود، بادهایی‌ که‌ ابرها را می‌رانند، باران‌ فرود آمده‌ از آسمان‌ و باالاخره‌ همه‌ این‌ گردونه‌ وجود، دست‌اندرکارند تا روزی‌ شما فراهم‌ گردد زیرا این‌ پدیده‌ها برای‌ رویش‌ و رشد انواع ‌نباتات‌ مختلفه‌ای‌ که‌ با آب‌ آبیاری‌ می‌شوند، جو و شرایط مناسبی‌ پدید می‌آورند، خورشید آن‌ها را با گرمای‌ خود تغذیه‌ می‌کند، نور قمر به‌ آن‌ها قوت‌ ونمو و پختگی‌ می‌بخشد و همین‌ طور هر پدیده‌ای‌ دراین‌ راستا نقشی‌ دارد «و» در آسمان‌ نوشته‌ شده‌ است «آنچه‌ وعده‌ داده‌ شده‌اید» از بهشت‌، دوزخ‌، ثواب‌ و عقاب‌. یا بهشتی‌ که‌ به‌ آن‌ وعده‌ داده‌ شده‌اید، در آسمان‌ است‌ زیرا نقل‌ است‌ که ‌بهشت‌ بر پشت‌ آسمان‌ هفتم‌ در زیر عرش‌ قرار دارد.

﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّٞ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ٢٣

«پس‌ سوگند به‌ پروردگار آسمان‌ و زمین‌ که‌ واقعا او حق‌ است‌» یعنی: آنچه‌ که‌ به‌شما خبرش‌ را در این‌ آیات‌ داده‌ایم‌، حق‌ و ثابت‌ است‌ «همان‌گونه‌ که‌ خود شماسخن‌ می‌گویید» یعنی: این‌ حقیقت‌ چنان‌ روشن‌ است‌ که‌ شما چنان‌ که‌ به‌ سخن ‌گفتن‌ خود یقین‌ دارید، باید به‌ حق‌ بودن‌ آن‌ نیز یقین‌ داشته‌ باشید. مثل‌ این‌که‌می‌گوییم: «این‌ خبر حق‌ است‌ چنان‌که‌ اکنون‌ سخن‌ گفتنت‌ حق‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «قاتل‌ الله‌ أقواماً أقسم‌ لهم‌ ربهم‌، ثم‌ لم‌ يصدقوا». «خداوند نابود سازد اقوامی‌ را که‌ پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ سوگند خورد اما باز هم‌ تصدیق‌ نکردند».

اصمعی‌ می‌گوید: «از بصره‌ بیرون‌ آمده‌ و به‌ راه‌ روان‌ بودم‌ که‌ اعرابی‌ای‌ بر من‌ گذر کرد و از من‌ پرسید: تو کی‌ هستی‌؟ گفتم: از بنی‌ اصمع‌ هستم‌. گفت: از کجا آمده‌ای‌؟ گفتم: از جایی‌ که‌ در آن‌ کلام‌ رحمان‌ خوانده‌ می‌شود. گفت: پس‌ برمن‌ بخوان‌. شروع‌ به‌ خواندن «والذاریات» کردم‌ و چون‌ به‌ آیه: ﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ [الذاریات: ۲۲] رسیدم‌، گفت: کافی‌ است‌. آن‌گاه‌ برخاست‌ و به‌ سوی‌ شتر خویش‌ رفت‌ و آن‌ را ذبح‌ کرد و گوشتش‌ را بر مردم‌ تقسیم‌ نمود آن‌گاه‌ به‌ شمشیر و کمان‌ خویش‌ دست‌ برد و هردو را شکست‌، سپس‌ پشت‌ گردانید و رفت‌. و چون‌ باهارون‌الرشید به‌ حج‌ رفتم‌، در حال‌ طواف‌ کردن‌ بودم‌ که‌ بناگاه‌ با شخصی‌ روبرو شدم‌ که‌ مرا با صدای‌ ضعیفی‌ می‌خواند. چون‌ به‌ او نگریستم‌، متوجه‌ شدم‌ که‌ او همان‌ اعرابی‌ است‌ ولی‌ رنگش‌ زرد شده‌ و بسیار نحیف‌ و لاغر گشته‌ است‌. پس‌ برمن‌ سلام‌ گفت‌ و بار دیگر از من‌ خواست‌ تا سوره: «والذاریات‌» را بر وی‌ بخوانم‌. شروع‌ به‌ خواندن‌ آن‌ کردم‌ و چون‌ به‌ آیه:﴿وَفِي ٱلسَّمَآءِ رِزۡقُكُمۡ وَمَا تُوعَدُونَ٢٢ [الذاریات: ۲۲] رسیدم‌، فریادی‌ کشید و گفت: حقا که‌ آنچه‌ را پروردگار ما به‌ ما وعده‌ داده‌ است‌، راست‌یافتیم‌! سپس‌ گفت: آیا غیر از این‌ هم‌ هست‌؟ پس‌ خواندم: ﴿فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ [الذاریات: ۲۳]. در این‌ اثنا فریادی‌ کشید و گفت: یا سبحان‌ الله! چه‌ کسی‌ پروردگار جلیل‌ را چنان‌ به‌ خشم ‌آورده‌ که‌ او سوگند خورده‌ است‌؟! شگفتا! سخنش‌ را تصدیق‌ نکردند تا به‌ سوگند خوردن‌ ناچارش‌ کردند؟! پس‌ این‌ سخن‌ را سه‌ بار تکرار کرد و با آخرین‌ بار، نفسش‌ نیز همراه‌ با آن‌ بیرون‌ آمد و جان‌ به‌ جان‌آفرین ‌تسلیم‌ کرد».

﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡمُكۡرَمِينَ٢٤

و از جمله‌ نشانه‌های‌ الهی‌ در زمین‌ داستان‌ ابراهیم‌ ÷ است: «آیا» ای‌ پیامبر ص «خبر مهمانان‌ گرامی‌ ابراهیم‌ به‌ تو رسیده‌ است‌؟» یعنی: میهمانانی‌ که‌ نزد خدای‌ سبحان‌ گرامی‌ بودند زیرا ایشان‌ فرشتگانی‌ بودند که‌ در صورت‌ بنی‌آدم‌ نزد ابراهیم‌ ÷ آمده‌ بودند. ولی‌ مجاهد در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «آن‌ها نزد ابراهیم‌ ÷ گرامی‌ بودند زیرا او از ایشان‌ به‌ نیکویی‌ استقبال‌ کرد و خود برای‌ پذیرایی‌ از ایشان ‌بر بالای‌ سرشان‌ ایستاد». ضیف: در اصل‌ مصدر است‌، از این‌ جهت‌ هم‌ بر واحد اطلاق‌ می‌شود و هم‌ بر جمع‌. نقل‌ است‌ که‌ آن‌ فرشتگان‌ دوازده‌ تن‌، یا نه‌ تن‌ بودندکه‌ دهمین‌شان‌ جبرئیل ÷ بود، یا ایشان‌ سه‌ تن‌ یعنی‌ جبرئیل‌، میکائیل‌ واسرافیل: بودند. و از آن‌ رو «میهمان‌» نامیده‌ شدند که‌ به‌ صورت‌ میهمان‌ نزد ابراهیم‌ ÷ آمده‌ بودند.

﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَيۡهِ فَقَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞ قَوۡمٞ مُّنكَرُونَ٢٥

«چون‌ بر او وارد شدند، گفتند: سلام‌» یعنی: ای‌ ابراهیم‌ ÷! ما بر تو سلام ‌می‌گوییم‌ به‌ سلام‌ گفتنی‌ نیک «گفت: سلام‌ بر شما» یعنی: ابراهیم‌ ÷ جواب ‌سلام‌شان‌ را داد. فرشتگان‌ ابراهیم‌ ÷ را به‌ صیغه «سلاما» که‌ دعاء است‌، تحیت ‌گفتند درحالی‌که‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ صیغه «سلام‌» ـ به‌ رفع‌ میم‌ ـ که‌ بر ثبات‌ و دوام ‌دلالت‌ می‌کند پاسخ‌ سلام‌ ایشان‌ را به‌ عبارتی‌ نیکوتر از آن‌ داد «و گفت: گروهی ‌ناشناسید» یعنی: شما برای‌ من‌ گروهی‌ ناشناخته‌ هستید و من‌ قبل‌ از این‌ شما را نمی‌شناختم‌ پس‌ خود را به‌ من‌ معرفی‌ کنید که‌ چه‌ کسانی‌ هستید؟ به‌قولی‌ دیگر: ابراهیم‌ ÷ این‌ سخن‌ را در دل‌ با خودش‌ گفت‌ نه‌ در خطاب‌ با ایشان‌.

﴿فَرَاغَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ فَجَآءَ بِعِجۡلٖ سَمِينٖ٢٦

«سپس‌ آهسته‌ به‌ سوی‌ اهل‌ خود رفت‌» یعنی: سپس‌ ابراهیم‌ ÷ آهسته‌، یا پنهان‌ از دید میهمانان‌ خویش‌، برای‌ تدارک‌ پذیرایی‌ از ایشان‌ چابک‌ نزد خانواده‌اش ‌رفت‌. زمخشری‌ می‌گوید: از ادب‌ میزبان‌ این‌ است‌ که‌ کار پذیرایی‌ را مخفی ‌صورت‌ داده‌ و طوری‌ پذیرایی‌ نماید که‌ میهمان‌ متوجه‌ نشود که‌ او برایش‌ تدارک‌ می‌بیند و زحمت‌ می‌کشد زیرا مبادا او را از این‌ تدارک‌ باز دارد، یا از اوعذرخواهی‌ کند و یا از این‌ که‌ میزبان‌ برایش‌ زحمت‌ می‌کشد، در فشار قرار گیرد. «آن‌گاه‌ گوساله‌ای‌ فربه‌ آورد» یعنی: آن‌گاه‌ ابراهیم‌ ÷ برای‌ میهمانانش‌ گوساله‌ فربه‌ بریانی‌ را آورد چنان‌ که‌ در سوره «هود» خواندیم: ﴿جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِيذٖ [هود: ۶٩]. «آوردگوساله‌ بریانی‌ را».

آیه‌ کریمه‌ در برگیرنده‌ آداب‌ ضیافت‌ و میهمانداری‌ است‌ زیرا نشان‌ می‌دهد که ‌ابراهیم‌ ÷ بی‌آن‌که‌ با میهمانانش‌ سابقه‌ای‌ داشته‌ باشد، به‌گونه‌ای‌ برایشان‌ غذا آورد که‌ ایشان‌ احساس‌ نکردند و با سرعت‌ هم‌ از ایشان‌ پذیرایی‌ کرد چرا که‌ او بسیار جواد و بخشنده‌ بود. از سوی‌ دیگر، او بهترین‌ چیزی‌ را که‌ در خانه ‌داشت‌ یعنی‌ گوساله‌ای‌ جوان‌ و فربه‌ را ـ برای‌ ایشان‌ آورد، چه‌ عمده‌ مال‌ ابراهیم‌ ÷ گاو و گوساله‌ بود. آری‌! او گوساله‌ بریان‌ را پیش‌ رویشان‌ نهاد و ایشان‌ را بر سبیل‌ لطف‌ و مهربانی‌ دعوت‌ به‌ خوردن‌ آن‌ کرد چنان‌ که‌ در آیه‌ بعد می‌خوانیم:

﴿فَقَرَّبَهُۥٓ إِلَيۡهِمۡ قَالَ أَلَا تَأۡكُلُونَ٢٧

«آن‌ را به‌ نزدیک‌شان‌ برد» یعنی: آن‌ غذا را پیش‌ روی‌ ایشان‌ نهاد، سپس ‌«گفت: مگر نمی‌خورید؟» یعنی: ایشان‌ را به‌ خوردن‌ از آن‌ فراخواند اما ایشان ‌اجابت‌ نکردند و دست‌ به‌ غذا پیش‌ نبردند.

﴿فَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِيفَةٗۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٖ٢٨

«و در دلش‌ از آنان‌ ترسی‌ یافت‌» از آن‌ رو که‌ از غذای‌ وی‌ نخوردند زیرا از اخلاق‌ متعارف‌ در میان‌ مردم‌ این‌ است‌ که‌ هرکس‌ غذای‌ میزبان‌ را بخورد، میزبان ‌از وی‌ ایمن‌ می‌گردد پس‌ چون‌ ایشان‌ از خوردن‌ غذا امتناع‌ کردند، ابراهیم‌ ÷ گمان‌ کرد که‌ آن‌ها برای‌ کار شری‌ آمده‌اند نه‌ برای‌ امر خیری‌. اما فرشتگان‌ به‌ او «گفتند: نترس‌» سپس‌ به‌ او اعلام‌ کردند که‌ فرشتگانی‌ هستند و از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ سوی‌ او فرستاده‌ شده‌اند «و او را به‌ پسری‌ دانا بشارت ‌دادند» یعنی: ابراهیم ÷ را به‌ فرزندی‌ بشارت‌ دادند که‌ برایش‌ به‌ دنیا می‌آید و به‌حد مردی‌ و بزرگی‌ می‌رسد آن‌گاه‌ بسیار دانا می‌شود. مراد از این‌ فرزند، اسحاق‌ ÷ است‌.

﴿فَأَقۡبَلَتِ ٱمۡرَأَتُهُۥ فِي صَرَّةٖ فَصَكَّتۡ وَجۡهَهَا وَقَالَتۡ عَجُوزٌ عَقِيمٞ٢٩

«و زنش‌ با فریادی‌ سر رسید» آن‌گاه‌ که‌ ابراهیم‌ ÷ با فرشتگان‌ گفت‌وگو می‌کرد، زنش‌ ساره‌ در گوشه‌ای‌ نظاره‌گر بود و چون‌ بشارت‌ ایشان‌ را به‌ تولد فرزندی‌ برای‌ ابراهیم‌ ÷ شنید، از تعجب‌ فریادی‌ کشید. صره: فریاد و ضجه‌ است‌. «و بر چهره‌ خود زد» یعنی: با دست‌ خود بر چهره‌اش‌ زد چنان‌ که‌ عادت‌ زنان‌ در هنگام‌ تعجب‌ است‌ «و گفت: زنی‌ پیر نازا؟» یعنی: چگونه‌ فرزند بزایم‌ در حالی‌که‌ پیرزنی‌ نازا هستم‌؟ ساره‌ به‌ دو دلیل‌ این‌ خبر را با استبعاد تلقی‌ کرد؛ اول‌ این‌که‌ پیر و کلان‌ سال‌ بود و در آن‌ هنگام‌ نود و نه‌ سال‌ سن‌ داشت‌، دوم‌ این‌که‌ عقیم‌ و نازا بود به‌ طوری‌ که‌ در جوانی‌ هم‌ فرزندی‌ برای‌ ابراهیم‌ ÷ به‌ دنیا نیاورده‌ بود. از سوی‌ دیگر، خود ابراهیم‌ ÷ نیز در آن‌ هنگام‌ صد یا صد و بیست‌ سال‌ سن‌ داشت‌.

﴿قَالُواْ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡعَلِيمُ٣٠

«گفتند» فرشتگان «پروردگارت‌ چنین‌ فرموده‌ است‌» یعنی: آنچه‌ به‌ تو خبر دادیم‌، فرموده‌ پروردگار توست‌ پس‌ تو ای‌ ساره‌! نه‌ در این‌ امر شک‌ کن‌ و نه‌ از آن‌ شگفت‌زده‌ شو «هرآینه‌ او خود حکیم‌ داناست‌» حق‌ تعالی‌ در صنع‌ خویش‌ دارای‌ حکمت‌ است‌ و به‌ خلق‌ خویش‌ علم‌ وسیعی‌ دارد پس‌ می‌داند که‌ شما شایسته‌ این‌ کرامت‌ هستید.

﴿قَالَ فَمَا خَطۡبُكُمۡ أَيُّهَا ٱلۡمُرۡسَلُونَ٣١

«گفت‌» ابراهیم‌ ÷ «پس‌ ای‌ فرستادگان‌! خطب‌ شما چیست‌؟» یعنی: جز این ‌بشارت‌ که‌ در مورد فرزند به‌ من‌ دادید، کار و مأموریتی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ شما را به ‌خاطر آن‌ فرستاده‌، چیست‌؟ زیرا ابراهیم‌ ÷ می‌دانست‌ که‌ فرشتگان‌ به‌ فرمان‌ خدای‌ ‌ برای‌ امر مخصوصی‌ فرود می‌آیند پس‌ خواست‌ بداند که‌ آیا فقط برای‌ آوردن‌ این‌ بشارت‌ فرستاده‌ شده‌اند یا مأموریت‌ دیگری‌ هم‌ دارند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمٖ مُّجۡرِمِينَ٣٢

«گفتند: ما به‌ سوی‌ قوم‌ مجرمی‌ فرستاده‌ شده‌ایم‌» مراد آن‌ها قوم‌ لوط ÷ بود.

﴿لِنُرۡسِلَ عَلَيۡهِمۡ حِجَارَةٗ مِّن طِينٖ٣٣

«تا بر آنان‌ سنگواره‌ای‌ از گل‌ فروفرستیم‌» یعنی: تا آنان‌ را با سنگواره‌هایی‌ از گل‌ رس‌ سنگ‌ شده‌، سنگباران‌ کنیم‌.

﴿مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُسۡرِفِينَ٣٤

«که‌ نزد پروردگارت‌ برای‌ مسرفان‌» دراز دست‌ در گمراهی‌ و تجاوزکاران‌ از حد در بدکاری‌ و فساد؛ «نشانه ‌گذاری‌ شده‌ است‌» با علائمی‌ که‌ به‌ آن‌ شناخته ‌می‌شود. نقل‌ است‌ که: بر روی‌ هر سنگ‌، خط قرمز و سیاهی‌ نقش‌ بسته‌ بود. ابن‌کثیر می‌گوید: «بر روی‌ هر سنگ‌، نام‌ کسی‌ که‌ باید بر وی‌ زده‌ می‌شد، نوشته ‌شده‌ بود».

﴿فَأَخۡرَجۡنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٣٥

«آن‌گاه‌ هرکه را از مؤمنان‌ در آن‌ بود، از آنجا بیرون‌ بردیم‌» یعنی: چون‌ نابود ساختن‌ قوم‌ لوط را اراده‌ کردیم‌، هرکس‌ را که‌ در آبادی‌های‌ قوم‌ لوط از مؤمنان‌ به‌وی‌ بود، از آن‌ آبادی‌ها بیرون‌ بردیم‌.

﴿فَمَا وَجَدۡنَا فِيهَا غَيۡرَ بَيۡتٖ مِّنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ٣٦

«پس‌ در آنجا جز یک‌ خانه‌» یعنی: جز یک‌ خانواده‌ «از مسلمانان‌ نیافتیم‌» گفته‌ شده‌ که‌ آن‌ خانواده‌ هم‌، خانواده‌ خود لوط ÷ ـ به‌جز زن‌ وی‌ ـ بود. سعید بن‌ جبیر س می‌گوید: «آنان‌ به‌جز زن‌ لوط ÷ جمعا سیزده‌ تن‌ بودند».

﴿وَتَرَكۡنَا فِيهَآ ءَايَةٗ لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ٣٧

«و در آنجا برای‌ کسانی‌ که‌ از عذاب‌ دردناک‌ می‌ترسند، نشآن‌های‌ باقی‌ گذاشتیم‌» یعنی: در آن‌ آبادیها، نشانه‌ و دلالتی‌ باقی‌ گذاشتیم‌ تا هرکس‌ را که‌ از عذاب‌ الهی ‌می‌ترسد، بر عذابی‌ که‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌، راهنمایی‌ کند، چه‌ از اهل‌ آن‌ زمان‌ وچه‌ کسانی‌ که‌ بعد از آنان‌ می‌آیند و این‌ نشانه‌؛ همانا آثار عذاب‌ در این‌ آبادی‌ها است‌ که‌ هنوز هم‌ پیدا و نمایان‌ است‌ زیرا بعد از آن‌که‌ آبادی‌های‌ قوم‌ لوط بر اثر عذاب‌ زیروزبر شد، خداوند متعال‌ آن‌ را به‌ بحیره‌ متعفنی‌ که‌ به «بحیره‌ طبریه‌» معروف‌ است‌، تبدیل‌ کرد. این‌ خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ چون‌ شر و کفر و فسق ‌غالب‌ شد، در پی‌ آن‌ نابودی‌ و ویرانی‌ حتمی‌ است‌.

﴿وَفِي مُوسَىٰٓ إِذۡ أَرۡسَلۡنَٰهُ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٖ٣٨

«و در موسی‌» نشآن‌های‌ قرار دادیم «چون‌ او را با سلطانی‌ مبین‌ به‌ سوی‌ فرعون ‌فرستادیم‌» سلطان‌ مبین: حجت‌ آشکار و روشن‌ است‌ که‌ عبارت‌ از عصا و دیگر معجزات‌ همراه‌ وی‌ می‌باشد.

﴿فَتَوَلَّىٰ بِرُكۡنِهِۦ وَقَالَ سَٰحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٞ٣٩

«پس‌ رویگردان‌ شد به‌ رکن‌ خویش‌» یعنی: فرعون‌ با پهلوی‌ خویش‌ از نشانه‌های‌ ما روی‌ گردانید. ولی‌ مجاهد می‌گوید: «مراد از رکن: جمع‌، لشکر و ارکان‌ دولت‌ فرعون‌ است‌ که‌ او به‌ وسیله‌ آنان‌ قوت‌ و نیرو می‌گرفت‌». «و گفت: این‌ شخص‌ جادوگر یا دیوآن‌های‌ است‌» یعنی: فرعون‌ درباره‌ موسی‌ ÷ چنین‌ گفت‌ تا مغالطه‌ و ایهام‌ ایجاد کرده‌ و مردم‌ را به‌ شک‌ و شبهه‌ درافگند در حالی‌که‌ او خود به‌ خوبی‌ می‌دانست‌ که‌ آوردن‌ معجزات‌ موسی‌ ÷ از سوی‌ جادوگر ممکن‌ نیست‌ و نیز می‌دانست‌ که‌ دیوانه‌ چنین‌ کارهایی‌ نمی‌کند.

﴿فَأَخَذۡنَٰهُ وَجُنُودَهُۥ فَنَبَذۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٞ٤٠

«پس‌ او و لشکرش‌ را گرفتیم‌ و آنان‌ را در دریا افگندیم‌ در حالی‌که‌ او ملیم‌ بود» ملیم: یعنی‌ فرعون‌ مرتکب‌ اعمالی‌ شده‌ بود که‌ موجب‌ ملامت‌ و نکوهش‌ است‌. پس‌ او سزاوار ملامت‌ بود آن‌گاه‌ که‌ ادعای‌ ربوبیت‌ کرده‌ به‌ خداوند أ کفر ورزید و در عصیان‌ خویش‌ طغیان‌ نمود و از حد درگذشت‌.

﴿وَفِي عَادٍ إِذۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمُ ٱلرِّيحَ ٱلۡعَقِيمَ٤١

«و در عاد» یعنی: در داستان‌ عاد نیز نشان‌های‌ باقی‌ گذاشتیم «آن‌گاه‌ که‌ بر آنان ‌بادی‌ عقیم‌ فرستادیم‌» باد عقیم: بادی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ خیر، برکت‌ و منفعتی‌ نیست‌ پس‌ نه‌ درختی‌ را گشن‌ داده‌ و آبستن‌ می‌کند و نه‌ حامل‌ بارانی‌ است‌ بلکه‌ فقط برای‌ نابودسازی‌ و عذاب‌ فرستاده‌ شده‌ است‌. که‌ این‌ باد، «دبور»، یا «جنوب‌»، یا «نکباء» نامیده‌ می‌شود.

﴿مَا تَذَرُ مِن شَيۡءٍ أَتَتۡ عَلَيۡهِ إِلَّا جَعَلَتۡهُ كَٱلرَّمِيمِ٤٢

«که‌ به‌ هر چه‌ می‌وزید، آن‌ را چون‌ استخوان‌ پوسیده‌ می‌گردانید» یعنی: آن‌ باد، هیچ‌ چیزی‌ را که‌ بر آن‌ می‌گذشت‌ ـ اعم‌ از خودشان‌، چهارپایان‌ و اموالشان‌ را باقی‌ نمی‌گذاشت‌ مگر این‌که‌ آن‌ را چون‌ خاکستر استخوان‌ مرده‌، نابود و فرسوده‌ می‌گردانید.

﴿وَفِي ثَمُودَ إِذۡ قِيلَ لَهُمۡ تَمَتَّعُواْ حَتَّىٰ حِينٖ٤٣

«و در ثمود» یعنی: و در داستان‌ ثمود نیز نشآن‌های‌ باقی‌ گذاشتیم‌ «آن‌گاه‌ که‌ به ‌آنان‌ گفته‌ شد: تا چندی‌ برخوردار شوید» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ به‌ آنان‌ گفتیم: تا وقت ‌فرارسیدن‌ نابودیتان‌، با بهره‌مندی‌ و برخورداری‌ از دنیا زندگی‌ کنید.

﴿فَعَتَوۡاْ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَهُمۡ يَنظُرُونَ٤٤

«تا از فرمان‌ پروردگار خود سر برتافتند» یعنی: از امتثال‌ امر پروردگارشان‌ تکبر کردند «آن‌گاه‌ صاعقه‌ آنان‌ را فروگرفت‌» و آن‌ عبارت‌ از: هر عذاب‌ مهلکی‌ است ‌«در حالی‌که‌ آن‌ها می‌نگریستند» یعنی: درحالی‌ که‌ آن‌ها درمانده‌وار، آن‌ عذاب‌ را به‌چشم‌ سر می‌دیدند. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها در انتظار عذابی‌ بودند که‌ به‌ آن‌ وعده‌ داده‌ شده‌ بودند زیرا عذاب‌ پس‌ از سه‌ روز بر آنان‌ فرود آمد.

﴿فَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ مِن قِيَامٖ وَمَا كَانُواْ مُنتَصِرِينَ٤٥

«در نتیجه‌، نه‌ توان‌ ایستادن‌ داشتند» یعنی: توان‌ آن‌ را نداشتند که‌ از این‌ بر زمین‌ افگنده‌ شدن‌ بپاخیزند، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ نیروی‌ گریختن‌ داشته‌ باشند بلکه‌ در درون‌ خانه‌ و دیار خود بر زانوی‌ هلاکت‌ فروافتادند «و نه‌ انتقام‌ کشنده‌ بودند» منتصرین: یعنی‌ نه‌ به‌ وسیله‌ غیر خویش‌، از عذاب‌ خداوند أ باز داشته‌ شده‌ بودند.

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِينَ٤٦

«و پیش‌ از آن‌» یعنی: پیش‌ از آن‌ گروه «قوم‌ نوح‌ را» هلاک‌ گردانیدیم‌ که‌ زمان‌شان‌ پیش‌ از زمان‌ فرعون‌ و عاد و ثمود بود «زیرا آن‌ها قومی‌ فاسق‌ بودند» یعنی: قوم‌ نوح‌ ÷ از دایره‌ اطاعت‌ و فرمان‌ ما بیرون‌ رفته‌ بودند.

﴿وَٱلسَّمَآءَ بَنَيۡنَٰهَا بِأَيۡيْدٖ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ٤٧

«و آسمان‌ را توانمندانه‌» یعنی: با قوت‌ و قدرت «برافراشتیم‌ و بی‌گمان‌ ما توسعه‌ دهنده‌ایم‌» یعنی: ما بر آفرینش‌ غیر آن‌ و وسعت‌ دادنش‌ قادر بوده‌ و از این‌کار ناتوان‌ نیستیم‌. یا معنی‌ چنین‌ است: ما آسمان‌ را توسعه‌ داده‌ایم‌ و آن‌ را بیش‌ از آن‌ نیز توسعه‌ می‌دهیم‌ و این‌ توسعه ‌دادن‌، پیوسته‌ ادامه‌ دارد. چنان‌که‌ هم‌ اکنون ‌علم‌ جدید توسعه‌ هستی‌ را یک‌ حقیقت‌ علمی‌ و قطعی‌ می‌داند. و این‌ از معجزات ‌بزرگ‌ علمی‌ قرآن‌ کریم‌ است‌.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ فَرَشۡنَٰهَا فَنِعۡمَ ٱلۡمَٰهِدُونَ٤٨

«و زمین‌ را گسترانیده‌ایم‌» همچون‌ فرش «و ما چه‌ نیکو گسترندگانیم‌» گفته ‌می‌شود: (مهدت‌ الفراش‌) آن‌گاه‌ که‌ فرش‌ را بگسترانی‌ و هموار کنی‌.

﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٤٩

«و از هر چیزی‌ دو زوج‌ آفریدیم‌» از نرینه‌ و مادینه‌، تلخ‌ و شیرین‌، آسمان‌ و زمین‌، شب‌ و روز، نور و ظلمت‌، خیر و شر و مانند این‌ها «تا شما پند پذیرید» یعنی: کائنات‌ و هستی‌ را این‌ گونه‌ به‌ نظام‌ زوجیت‌ آفریدیم‌ تا شما پند بگیرید وبدانید که‌ حق‌ تعالی‌ آفریننده‌ همه‌ چیز است‌، در نتیجه‌، از نگرش‌ در این‌ نظام ‌محکم‌ و متقن‌، به‌ توحید و یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ راه‌ برید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ امروز در عصر علم‌، دقایق‌ این‌ نظام‌ بهتر شناخته‌ شده‌ است‌.

این‌ آیه‌ نیز از معجزات‌ علمی‌ قرآن‌کریم‌ به‌ شمار می‌رود زیرا بشر عصر رسالت‌، نظام‌ زوجیت‌ (به‌ مفهوم‌ نری‌ و مادگی) را فقط در بخشهای‌ محدودی‌ از خلقت ‌می‌شناخت‌ اما امروزه‌، شناخت‌ گستره‌ این‌ نظام‌ کرانه‌های‌ عظیمی‌ را پیموده‌ است‌.

﴿فَفِرُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ٥٠

«پس‌ به‌ سوی‌ الله بگریزید» با توبه‌ از گناهان‌ خویش‌؛ لذا با اقرار به‌ توحید، پایبندی‌ به‌ طاعت‌ و پرهیز از معصیت‌؛ از عقاب‌ وی‌ به‌ سوی‌ ثوابش‌، از خشم‌ وی‌ به‌سوی‌ رضایش‌ و از شیطان‌ به‌ سوی‌ طاعت‌ رحمان‌ بگریزید «هر آینه‌ من‌ برای‌ شما از جانب‌ او هشداردهنده‌ای‌ آشکارم‌» یعنی: من‌ هشداردهنده‌ و بیم‌دهنده‌ای‌ هستم‌ که ‌بیم‌ و هشدارم‌ آشکار است‌.

﴿وَلَا تَجۡعَلُواْ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَۖ إِنِّي لَكُم مِّنۡهُ نَذِيرٞ مُّبِينٞ٥١

«و با الله معبود دیگری‌ قرار ندهید، هرآینه‌ من‌ برای‌ شما از جانب‌ او هشدار دهنده‌ای ‌آشکارم‌» تکرار این‌ جمله‌ برای‌ تأکید است‌.

﴿كَذَٰلِكَ مَآ أَتَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُواْ سَاحِرٌ أَوۡ مَجۡنُونٌ٥٢

«بدین‌سان‌، بر کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند هیچ‌ پیامبری‌ نیامد جز این‌که‌ گفتند: او جادوگر یا دیوآن‌های‌ است‌» یعنی: شأن‌ و حال‌ امت‌های‌ پیشین‌ نیز همین‌ گونه‌ بوده‌است‌ پس‌ ای‌ پیامبر ص! تو تنها پیام‌ آوری‌ نیستی‌ که‌ با افترای‌ جادوگری‌ یا دیوانه‌گی‌ روبرو می‌شوی‌ بلکه‌ این‌ اتهام‌ها که‌ از سوی‌ اعراب‌ منکر رسالتت‌ بر تو زده‌ می‌شود، در برخورد امت‌های‌ پیشین‌ با پیامبران‌شان‌ نیز رخ‌ داده‌ است‌.

﴿أَتَوَاصَوۡاْ بِهِۦۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٥٣

«آیا همدیگر را به‌ این‌ سفارش‌ کرده‌ بودند؟» این‌ جمله‌ سؤالیه‌ برای‌ ایجاد احساس‌ شگفتی‌ از حال‌ آنان‌ است‌. یعنی: گویی‌ پیشینیان‌ تکذیب‌ پیامبران‌ الهی‌ را به‌ پسینیانشان‌ سفارش‌ کرده‌بودند پس‌ همه‌ از فراسوی‌ قرن‌ها بر آن‌ همدست‌ و همداستان‌ شده‌اند «نه‌! بلکه‌ آنان‌ مردمی‌ طغیانگر بودند» یعنی: نه‌! چنین‌ نیست‌،آن‌ها همدیگر را به‌ آن‌ سفارش‌ نکرده‌اند زیرا در میانشان‌ قرن‌ها و زمان‌های‌ بسیاری ‌فاصله‌ وجود دارد بلکه‌ عامل‌ جمع‌ کننده‌ و گردآورنده‌ آنان‌ بر تکذیب ‌پیامبران، همانا طغیان‌ و در گذشتن‌ از حد در میدان‌ کفر و انکار است‌.

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤

«پس‌، از آنان‌ روی‌ بگردان‌» یعنی: از جدال‌ با تکذیب‌ پیشه‌گان‌ باز ایست‌ زیرا تو مأموریت‌ خود را انجام‌ داده‌ و رسالت‌ پروردگارت‌ را به‌ نیکویی‌ ابلاغ‌ کرده‌ای ‌و بدان‌ «که‌ تو در خور نکوهش‌ نیستی‌» نزد خداوند أ بعد از این‌ ابلاغ‌ رسالت‌ زیرا آنچه‌ را که‌ بر عهده‌ات‌ بوده‌، به‌ سر رسانده‌ای‌.

﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٥٥

«و پند ده‌ که‌ مؤمنان‌ را پند سود می‌بخشد» یعنی: به‌ وسیله‌ قرآن‌ کسانی‌ را از قومت‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، پند و اندرز ده‌ زیرا اندرز دادن‌ به‌ ایشان‌ سود می‌رساند و بر بصیرت‌شان‌ می‌افزاید.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ دو آیه «۵۴ ـ ۵۵» از علی‌ س روایت‌ کرده‌اند که فرمود: چون‌ آیه ‌﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤ [الذاریات: ۵۴] نازل‌ شد، کسی‌ از ما باقی‌ نماند، جز این‌که‌ به‌ نابودی‌ یقین‌ کرد زیرا رسول‌‌اکرم‌ ص به‌ روی‌ گردانیدن‌ از کفار دستور داده‌ شده‌ بودند آن‌گاه‌ آیه: ﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٥٥ [الذاریات: ۵۵] نازل‌ شد پس‌ در این‌هنگام‌ دل‌های ما آرام‌ گرفت‌ و خوشحال‌ شدیم‌.

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦

«و جن‌ و انس‌ را نیافریدم‌ جز برای‌ آن‌که‌ مرا بپرستند» مجاهد می‌گوید: «یعنی ‌آنان‌ را نیافریده‌ام‌ جز برای‌ آن‌که‌ امر و نهیشان‌ کنم‌». به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: آنان‌ را جز برای‌ آن‌که‌ در پیشگاه‌ من‌ خضوع‌ و بندگی‌ کنند، نیافریده‌ام‌. معنای ‌عبادت‌ در لغت: ذلت‌، خضوع‌ و انقیاد است‌. اهل‌ سنت‌ برآنند که‌ عبادت: عبارت‌ از معرفت‌ پروردگار و اخلاص‌ ورزی‌ برای‌ او در این‌ معرفت‌ است‌ لذا مراد از عبادت‌، عبادتی‌ است‌ مقرون‌ به‌ معرفت‌ اما نه‌ معرفت‌ خشک‌ و بی‌ روح‌ علمی‌.

﴿مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ٥٧

«از آنان‌» یعنی: از جن‌ و انس‌ «هیچ‌ رزقی‌ نمی‌خواهم‌» برای‌ خودشان‌ و برای ‌احدی‌ از بندگان‌ خود «و نمی‌خواهم‌ که‌ مرا خوراک‌ دهند» یعنی: از آفرینش‌ آنان ‌این‌ هدف‌ را دنبال‌ نمی‌کنم‌ که‌ از آنان‌ منفعتی‌ را برای‌ خود خواسته‌ باشم‌ چنان‌ که ‌آقایان‌ از بردگانشان‌ می‌خواهند بلکه‌ من‌ بی‌نیاز مطلق‌، روزی‌بخش‌ و دهنده‌ بی‌کران‌ هستم‌ چنان‌ که‌ می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ٥٨

«بی‌گمان‌ خداوند است‌ که‌ روزی ‌بخش‌ است‌» پس‌ اوست‌ که‌ مخلوقاتش‌ را روزی ‌داده‌ و به‌ آنچه‌ که‌ مایه‌ صلاح‌شان‌ است‌ می‌پردازد و آن‌ را ایجاد و تنظیم‌ می‌کند بنابر این‌، خداوند أ آنان‌ را بدین‌ منظور نیافریده‌ است‌ که‌ نفعی‌ به‌ او برسانند لذا آنان‌ باید هدفی‌ را که‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌اند، به‌ انجام‌ رسانند و آن‌ عبارت‌ است ‌از: عبادت‌ و معرفت‌ حق‌ تعالی‌، همو که‌ روزی‌دهنده‌ است‌ و همو که‌ «دارای‌ قوت ‌متین‌ است‌» یعنی: نیرومند و استوار است‌ پس‌ کسی‌ که‌ او را نمی‌پرستد، بی‌گمان ‌ستمگر است‌، هم‌ از این‌ روی‌ در دنیا و آخرت‌ سزاوار عذاب‌ می‌باشد چنان‌ که‌ در آیه‌ بعد می‌آید. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ از رسول‌ اکرم‌ ص روایت‌ شده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ فرمود: «يا ابن‌ آدم‌، تفرغ‌ لعبادتي‌ أملأ صدرك‌ غني‌ وأسد فقرك‌ وإلا تفعل‌ ملأت‌ صدرك‌ شغلا ولم‌ أسد فقرك». «ای‌ فرزند آدم‌! برای‌ عبادت‌ من‌ فارغ‌ شو، که‌ درآن‌ صورت‌ سینه‌ات‌ را از توانگری‌ و بی‌نیازی‌ پر می‌سازم‌ و در فقر را به‌ رویت ‌می‌بندم‌ ولی‌ اگر چنین‌ نکنی‌، سینه‌ات‌ را از گرفتاری‌ پر می‌سازم‌ و در فقرت‌ را نیز نمی‌بندم‌».

﴿فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذَنُوبٗا مِّثۡلَ ذَنُوبِ أَصۡحَٰبِهِمۡ فَلَا يَسۡتَعۡجِلُونِ٥٩

«پس‌ برای‌ کسانی‌ که‌ ستم‌ کرده‌اند» با کفر خود؛ از اهل‌ مکه‌ و غیر آنان‌ «نصیبی ‌است‌ مانند نصیب‌ یاران‌شان‌» یعنی: بهره‌ای‌ است‌ از عذاب‌ همانند بهره‌ کفار امت‌های‌ پیشین‌. ذنوب‌ در لغت: عبارت‌ است‌ از دلو بزرگ‌. «پس‌ نباید که‌ به ‌شتاب‌ از من‌ طلب‌ کنند» عذاب‌ را زیرا بهره‌ آنان‌ از عذاب‌ مقدر و آمدنی‌ است‌ و در آن‌ هیچ‌ شکی‌ وجود ندارد. این‌ پاسخی‌ است‌ به‌ این‌ سخن‌شان: ﴿مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ [الملک: ۲۵]. «اگر شما راستگو هستید، این‌ وعده‌ عذاب‌ کی‌ است‌؟».

﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن يَوۡمِهِمُ ٱلَّذِي يُوعَدُونَ٦٠

«پس‌ وای‌ بر کافران‌ از آن‌ روزشان‌ که‌ وعده‌ داده‌ می‌شوند» مراد از آن: روز قیامت‌ و به ‌قولی: روز بدر است‌.

سوره‌ طور

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با سوگند حق‌ تعالی‌ به‌ کوهی‌ که‌ داری‌ درخت‌ است‌، «طور» نامیده‌ شد زیرا طور به‌ معنی‌ کوه‌ مشجر است‌ و کوهی‌ که‌ درخت‌ ندارد، به‌ آن «طور» نمی‌گویند بلکه‌ به‌ آن‌ «جبل‌» می‌گویند. و کوهی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر آن‌ با موسی‌ ÷ سخن‌ گفت‌ و کوهی‌ که‌ عیسی‌ ÷ را از آن‌ به‌ رسالت‌ فرستاد، درخت‌ داشت‌ پس‌ کوه‌ طور با این‌ رخداد عظیم‌، از شرف‌ بزرگی ‌برخوردار شد.

در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از جبیر بن ‌مطعم ‌س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «نزد رسول‌ خدا ص آمدم‌ تا با ایشان‌ در باب‌ اسیران‌ مشرک‌ گفت‌وگو کنم‌ و ایشان‌ را درحالی‌ یافتم‌ که‌ مشغول‌ ادای‌ نماز بامداد بوده‌ و سوره «والطور» را می‌خواندند پس‌ چون‌ به‌ آیه: ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨ [الطور: ٧-۸] «رسیدند، از بیم‌ آن‌که‌ عذاب ‌نازل‌ شود، اسلام‌ آوردم‌» و چون‌ به‌ آیه: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ٣٦ [الطور: ۳۵-۳۶] «رسیدند، نزدیک‌ بود که‌ قلبم‌ از جا برکنده‌ شود». از این‌ جهت‌، صاحب‌ تفسیر «فی ‌ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره ‌تمثیل‌کننده‌ هجومی‌ بر قلب‌ بشری‌ است‌ که‌ در آن‌ تأثیر بس‌ ژرفی‌ می‌گذارد، هجومی‌ که‌ هیچ‌ قلبی‌ نمی‌تواند در برابر آن‌ پایداری‌ کند پس‌ نهایتا به‌ تسلیم‌ وادار می‌شود».

﴿وَٱلطُّورِ١

«سوگند به‌ طور» طور: به‌ زبان‌ سریانی‌ کوه‌ است‌ و مراد از آن «طور سینا» است‌ که‌ خداوند متعال‌ با موسی ÷ بر آن‌ سخن‌ گفت‌ و به‌ منظور تشریف‌ و گرامی‌داشت‌ آن‌، به‌ آن‌ سوگند خورد.

﴿وَكِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ٢

«و سوگند به‌ کتاب‌ مسطور» مسطور: یعنی‌ نوشته‌ شده‌. مراد از کتاب: قرآن‌، یا لوح‌ محفوظ، یا الواح‌ موسی‌ ÷ است‌. یا مراد همه‌ این‌ها و غیر آن‌ها از کتب‌ آسمانی‌ چون‌ انجیل‌ و زبور است‌.

﴿فِي رَقّٖ مَّنشُورٖ٣

«در رقی‌ گشاده‌» یعنی: سوگند به‌ کتابی‌ که‌ در رقی‌ گشاده‌ نوشته‌ شده‌ است‌. رق: پوست‌ رقیق‌ و نازک‌ است‌. مبرد می‌گوید: «رق‌ عبارت‌ است‌ از پوست ‌نازک‌ حیوانات‌ که‌ در گذشته‌ مطالب‌ را طومارگونه‌ بر آن‌ می‌نوشتند. منشور: یعنی‌ گسترده‌ و گشاده‌». خاطر نشان‌ می‌شود که‌ قبل‌ از شناخت‌ کاغذ، پوست‌ حیوانات ‌بیشترین‌ نوشت‌افزار بشر بود.

﴿وَٱلۡبَيۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ٤

«و سوگند به‌ بیت‌المعمور» که‌ در آسمان‌ هفتم‌ است‌ و خدای‌ ‌ در آن ‌مورد پرستش‌ قرار می‌گیرد و فرشتگان‌ آن‌ را با عبادت‌ و نیایش‌ خود آباد می‌دارند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ «بیت‌المعمور» به‌ ازای‌ خانه‌ کعبه‌ قرار داد چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ معراج‌ آمده‌ است: «سپس‌ به‌ سوی‌ بیت‌المعمور بالا برده‌ شدم‌ و آن‌ خآن‌های‌ است‌ که‌ هر روز هفتادهزار فرشته‌ به‌ آن‌ وارد می‌شوند و دیگر تا آخر عمرشان‌ به‌ آن‌ بر نمی‌گردند». یا مراد از «بیت ‌المعمور» کعبه‌ است‌ که‌ با حجاج‌، زوار و مجاوران‌ خود آبادان‌ می‌باشد. بیت‌المعمور: یعنی‌ خانه‌ آبادان‌.

﴿وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ٥

«و سوگند به‌ سقف‌ برافراشته‌» یعنی: سوگند به‌ آسمان‌. حق‌ تعالی‌ از آن‌ رو آسمان‌ را «سقف‌» نامید که‌ مانند سقفی‌ برای‌ زمین‌ است‌.

﴿وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ٦

«و سوگند به‌ دریای‌ برافروخته‌» مسجور: از سجر است‌ که‌ آتش‌ برافروخته‌ در تنور می‌باشد. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ دریاها در روز قیامت‌ یکپارچه‌ آتشفشان‌ شده‌ و به‌ آتشی‌ بر افروخته‌ تبدیل‌ می‌گردند. البته‌ تصور این‌ معنی‌ حتی‌ در مقیاس‌ شناخت‌های‌ بشری‌ در عصر حاضر نیز امری‌ دور از ذهن‌ نیست‌ زیرا هم ‌اکنون ‌شناخته‌ شده‌ است‌ که‌ فقط طبقاتی‌ از آب‌ و خاک‌ بر روی‌ زمین‌ وجود دارد و اعماق‌ آن‌ همه‌ متشکل‌ از مواد مذاب‌ منفجره‌ است‌، که‌ وجود آتشفشان‌ها ـ حتی ‌در زیر بستر دریاها ـ نشآن‌های‌ بر این‌ حقیقت‌ می‌باشد. به‌قولی‌ دیگر «مسجور» به‌معنی‌ پرساخته‌ شده‌ است‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «حکمت‌ در این‌که‌ خداوند متعال ‌این‌ اماکن‌ سه‌گانه‌؛ یعنی‌ طور، بیت‌المعمور و بحر مسجور را به‌ سوگند خوردن ‌انتخاب‌ کرد؛ این‌ است‌ که‌ این‌ سه‌ مکان‌، مکآن‌های‌ سه‌ تن‌ از انبیائی‌اند که‌ ایشان‌ به ‌اخلاص‌ با پروردگار خود در آن‌ها خلوت‌ کرده‌ و با او در آن‌ها به‌ راز و نیازنشسته‌اند، یعنی‌ موسی‌ ÷ در طور، محمد ص در کعبه‌ و یونس‌ ÷ در اعماق‌ دریا». نقل‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در کعبه‌ به‌ راز و نیاز نشستند و گفتند: «السلام‌ علينا وعلي‌ عبادالله‌ الصالحين‌. لا أحصي‌ ثناء عليك‌ أنت‌ كما أثنيت‌ علي‌ نفسك». «سلام‌ بر ما و بر بندگان‌ صالح‌ خداوند. پروردگارا! من‌ نمی‌توانم‌ آنچنان‌ که‌ تو خود بر خویشتن‌ ثنا گفته‌ای‌، ثنای‌ تو را برشمارم‌». و یونس‌ ÷ در اعماق‌ دریا ندا کرد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ [انبیاء:۸٧] پس‌ این‌ اماکن‌ به‌ این‌ سبب ‌از شرف‌ و کرامت‌ برخوردار گردیدند.

﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ٧

«که‌ عذاب‌ پروردگارت‌ واقع‌ شدنی‌ است‌» این‌ جواب‌ قسم‌ است‌. یعنی: به‌ آنچه ‌ذکر شد سوگند که‌ عذاب‌ پروردگارت‌ بر کسانی‌ که‌ مستحق‌ آن‌ هستند، خواه‌ نخواه‌ آمدنی‌ است‌.

﴿مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨

«آن‌ را هیچ‌ دفع‌ کننده‌ای‌ نیست‌» که‌ از دوزخیان‌ برگرداند و دفع‌ کند. البته سوگند الهی‌ به‌ این‌ امور، نشان‌ دهنده‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ این‌ پدیده‌ها بر کمال ‌قدرت‌ و حکمت‌ وی‌، بر راستی‌ و درستی‌ اخبارش‌ بر وقوع‌ عذابش‌ در روز قیامت ‌و بر توانایی‌اش‌ در ثبت‌ و نگه‌داری‌ اعمال‌ بندگان‌ به‌ منظور مجازات‌ آن‌ها، دلالت ‌می‌کنند.

﴿يَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا٩

«روزی‌ که‌ آسمان‌ جنبش‌ کند به‌ جنبشی‌ سخت‌» یعنی: بعضی‌ از آن‌ در بعضی ‌دیگر متموج‌ گردیده‌ و به‌ شدت‌ درهم‌ وبرهم‌ گردد و مانند سنگ‌ آسیابی‌ که‌ از مدار خود منحرف‌ شده‌ باشد، در هم‌ بچرخد. که‌ این‌ پدیده‌، در روز قیامت‌ واقع‌ می‌شود.

﴿وَتَسِيرُ ٱلۡجِبَالُ سَيۡرٗا١٠

«و کوه‌ها روان‌ شوند به‌ روان‌ شدنی‌» یعنی: کوه‌ها جابجا شده‌ و از جاهای‌ خود همچون‌ روان‌ شدن‌ ابر، روان‌ گردند و خردوریز و پراکنده‌ شوند.

﴿فَوَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ١١

«پس‌ وای‌ بر تکذیب‌ کنندگان‌ در آن‌ روز» ویل: کلمه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ شخصی‌ که‌ در پرتگاه‌ هلاکت‌ و نابودی‌ قرار دارد، گفته‌ می‌شود. یعنی: وای‌ بر تکذیب‌کنندگان‌ از عذاب‌ سهمگین‌ روز قیامت‌؛ آن‌گاه‌ که‌ پدیده‌ هولناک‌ جنبش‌ و اضطراب‌ آسمآن‌ها و پاشان‌ شدن‌ کوها روی‌ دهد.

﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي خَوۡضٖ يَلۡعَبُونَ١٢

«کسانی‌ که‌ به‌ بیهوده ‌گویی‌ سرگرم‌اند» یعنی: وای‌ بر کسانی‌ که‌ چنان‌ در لجن‌زار باطل‌ فرورفته‌ و به‌ آن‌ سرگرم‌اند و در تکذیب‌ و استهزا به‌ دعوت‌ محمد‌ ص چنان‌ ژاژخایی‌ می‌کنند که‌ هرگز حسابی‌ را به‌ یاد نیاورده‌ و از عقابی‌ نمی‌هراسند.

﴿يَوۡمَ يُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا١٣

«روزی‌ که‌ به‌ شدت‌ به‌ سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ کشیده‌ می‌شوند» یعنی: روزی‌ که‌ با سختی‌ و خشونت‌ بسیار سختی‌، به‌ سوی‌ آتش‌ جهنم‌ رانده‌ می‌شوند.

﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ١٤

«این‌ همان‌ آتشی‌ است‌ که‌ شما آن‌ را دروغ‌ می‌پنداشتید» یعنی: نگهبانان‌ دوزخ ‌در آن‌ روز به‌ آنان‌ می‌گویند: این‌ آتشی‌ که‌ شما آن‌ را مشاهده‌ می‌کنید، همان‌ آتشی‌ است‌ که‌ در دنیا دروغش‌ می‌پنداشتید.

﴿أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ١٥

«آیا این‌» چیزی‌ که‌ هم‌ اکنون‌ می‌بینید و مشاهده‌ می‌کنید «سحر است‌» چنان‌که‌ در دنیا به‌ پیامبران ساحر و جادوگر و به‌ کتاب‌های نازل‌ کرده‌ حق‌ تعالی‌، سحر می‌گفتید؟ «یا شما نمی‌بینید؟» یعنی: یا این‌که‌ شما از دیدن‌ دوزخ‌ کورید چنان‌ که‌ از دیدن‌ حق‌ در دنیا کور بودید؟.

﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَيۡكُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٦

«به‌ آن‌ درآیید» یعنی: هرگاه‌ انکار دوزخ‌ برای‌ شما ممکن‌ نیست‌ و به‌ خوبی ‌برای‌ شما ثابت‌ شد که‌ آنچه‌ می‌بینید، سحر و جادو هم‌ نیست‌ و در دیدگان‌ شما نیز هیچ‌ خلل‌ و اشکالی‌ وجود ندارد پس‌ همینک‌ به‌ آن‌ درآیید و سختی‌های‌ آن‌ را به‌جان‌ تحمل‌ کنید، سپس «خواه‌ صبر کنید یا صبر نکنید» بر عذاب‌ آن‌، هر چه‌ می‌خواهید بکنید زیرا صبر و عدم‌ آن‌ هردو «به‌ حال‌ شما یکسان‌ است‌» در عدم‌ بخشیدن‌ سود و فایده‌، چه‌ بر فرض‌ این‌ که‌ صبر کنید، این‌ صبر شما هیچ‌ سودی‌ به‌ حالتان‌ ندارد «تنها به‌ آنچه‌ می‌کردید، مجازات‌ می‌یابید» زیرا جزا در برابر عمل ‌است‌ و هرگاه‌ جزا حتما واقع‌ شدنی‌ است‌ پس‌ صبر و عدم‌ آن‌ هردو برایتان‌ یکسان ‌می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَعِيمٖ١٧ فَٰكِهِينَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ١٨

«همانا پرهیزگاران‌ در باغ‌ها و در نعمت‌هایی‌ هستند» بر عکس‌ آن‌ گروه‌ دوزخی ‌که‌ در عذاب‌ و تیره‌روزی‌ به‌سر می‌برند «به‌ آنچه‌ پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ از میوه‌ها داده‌ برخوردارند» یعنی: پرهیزگاران‌ در بهشت‌ از میوه‌های‌ آن‌ برخوردارند. یا معنی‌ این ‌است: ایشان‌ به‌ سبب‌ قرار گرفتن‌ در عطایای‌ خدای‌ ‌ ـ عطایا و دهش‌هایی‌که‌ هیچ‌ چشمی‌ نظیر آن‌ها را ندیده‌، هیچ‌ گوشی‌ نظیر آن‌ها را نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ ‌بشری‌ خطور نکرده‌ است‌ ـ از رفاه‌، نعمت‌ و لذت‌های‌ گوارا برخوردارند «و به‌سبب‌ آن‌که‌ پروردگارشان‌ آن‌ها را از عذاب‌ دوزخ‌ نگه‌ داشته‌ است‌» نیز برخوردارند؛ که ‌این‌ خود نعمتی‌ است‌ مستقل‌.

﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيٓ‍َٔۢا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٩

به‌ پرهیزگاران‌ ـ به‌ عنوان‌ شادباش‌ و تبریک‌ ـ گفته‌ می‌شود: «بخورید و بنوشید؛ گوارایتان‌ باد!» هنی: نعمت‌ و لذتی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ بریدگی‌، انقطاع‌، سختی‌، کدورت‌، تیره‌گی‌ و ناخالصی‌ای‌ وجود نداشته‌ باشد. آری‌! به‌ گوارایی‌ بخورید و بیاشامید «به‌ خاطر آنچه‌ می‌کردید» از اعمال‌ نیک‌.

﴿مُتَّكِ‍ِٔينَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِينٖ٢٠

«تکیه‌ زده‌اند» بهشتیان‌ در حال‌ خورد و نوش‌شان‌ «بر تخت‌های برابر یکدیگر گسترده‌» مصفوفه: بعضی‌ به‌ بعضی‌ دیگر پیوسته‌ و رج‌ زده‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ همه ‌تخت‌ها یک‌ صف‌ به‌ حساب‌ می‌آیند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «شخص‌ بهشتی‌ در بهشت‌ به‌ متکایی‌ که‌ گسترده‌گی‌ آن‌ به‌ مقدار چهل‌ سال‌ راه‌ است‌، تکیه‌ می‌زند، نه‌ از آن‌ بر می‌گردد و نه‌ او را ملول‌ و دلتنگ‌ می‌گرداند. آنچه‌ که‌ دلش‌ بدان‌ میل ‌کند و چشمانش‌ از دیدن‌ آن‌ لذت‌ برد، آماده‌ نزد وی‌ می‌آید». «و حوریان‌ درشت‌ چشم‌ را جفت‌ آنان‌ گردانده‌ایم‌» یعنی: هریک‌ از بهشتیان‌ را به‌ زنان‌ بهشتی‌ای‌ که‌ حور عین‌اند، همدم‌ و پیوسته‌ می‌گردانیم‌. حوراء: زنی‌ است‌ که‌ سپیدی‌ و سیاهی‌ چشمش‌ هردو در نهایت‌ حسن‌ خود باشد. عین: هر زن‌ درشت‌ چشمی‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَيۡءٖۚ كُلُّ ٱمۡرِيِٕۢ بِمَا كَسَبَ رَهِينٞ٢١

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و فرزندان‌شان آن‌ها را در ایمان‌ پیروی‌ کرده‌اند، فرزندان‌شان را به‌ آنان‌ ملحق‌ خواهیم‌ کرد» یعنی: خدای‌ سبحان‌ نسل‌ و اولاد شخص ‌مؤمن‌ را در بهشت‌ ـ هرچند که‌ در عمل‌ پایین‌تر از او باشند ـ به‌ درجه‌ او رفعت ‌می‌دهد و به‌ او می‌پیونداند تا چشمان‌ وی‌ به‌ دیدن‌ آن‌ها روشن‌ و دلش‌ به‌ وجودشان ‌شاد گردد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس س نیز آمده‌ است‌ اما این ‌امر تحقق‌ نمی‌پذیرد مگر در صورتی‌ که‌ فرزندانش‌ مؤمن‌ باشند. متن‌ حدیث‌ شریف ‌نقل‌ شده‌ از ابن‌عباس‌ س در این‌ باره‌ این‌ است: «چون‌ شخص‌ به‌ بهشت‌ درآید، از پدر و مادر و همسر و فرزندان‌ خود سؤال‌ می‌کند که‌ آنان‌ در کجایند؟ به‌ او گفته‌ می‌شود: آنان‌ به‌ درجه‌ تو نرسیده‌اند. می‌گوید: پروردگارا! من‌ هم‌ برای‌ خود و هم‌ برای‌ آنان‌ عمل‌ کرده‌ام‌! آن‌گاه‌ به‌ ملحق‌ ساختن‌ ایشان‌ به‌ وی‌ فرمان‌ داده ‌می‌شود». سپس‌ ابن‌عباس‌ س این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد.

«و چیزی‌ از جزای‌ عمل‌شان را نمی‌کاهیم‌» یعنی: با ملحق‌ ساختن‌ فرزندان‌ و اقربای‌ آن‌ها به‌ ایشان‌، چیزی‌ از ثواب‌ اعمال‌ خودشان‌ را نیز نمی‌کاهیم‌ «هر کسی‌ در گرو کار و کردار خویش‌ است‌» در روز قیامت‌ پس‌ اگر بر وجهی‌ عمل‌ کرد که‌ خداوند متعال‌ او را بدان‌ فرمان‌ داده‌ بود و به‌ وجایب‌ خود نیک‌ پرداخت‌، خداوند متعال‌ او را آزاد می‌کند و در غیر آن‌ نابودش‌ می‌کند و چه‌ نابودی‌ هراس ‌انگیزی‌ که‌ حتی‌ مرگ‌ را نیز به‌ آن‌ هیچ‌ راهی‌ نیست‌ و نمی‌تواند بر آن‌ نقطه‌ پایانی ‌بگذارد!.

﴿وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰكِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا يَشۡتَهُونَ٢٢

«با میوه‌ و گوشتی‌ که‌ خوش‌ دارند، آنان‌ را مدد می‌کنیم‌» یعنی: افزون‌ بر آنچه‌ که‌ بهشتیان‌ از نعمت‌ها دارند؛ میوه‌های‌ گوناگون‌ و انواع‌ گوشتهای‌ لذیذ دیگری‌ را که ‌خوش‌ دارند و دل‌هایشان‌ بدان‌ گرایش‌ دارد، پی‌درپی‌ بر ایشان‌ می‌فرستیم‌.

﴿يَتَنَٰزَعُونَ فِيهَا كَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِيهَا وَلَا تَأۡثِيمٞ٢٣

«در آنجا جامی‌ از دست‌ هم‌ می‌ربایند» یعنی: در آنجا بهشتیان‌ جامهایی‌ از شراب ‌بهشتی‌ را باهم‌ دست‌ به‌ دست‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها از بس‌ که‌ شاد و سر خوش‌اند جام‌های‌ شراب‌ را از روی‌ سرگرمی‌ و سرمستی‌ از دست‌ یک‌دیگر می‌ربایند «در آن‌ نه‌ بیهوده‌گی‌ است‌ و نه‌ بزه‌کاری‌» یعنی: در بهشت‌ میان‌ می‌گساران ‌سخنان‌ بیهوده‌ و گناه‌آلود رد و بدل‌ نمی‌شود چنان‌ که‌ در میان‌ می‌گساران‌ دنیا چنین‌ کارها و حرکاتی‌ روی‌ می‌دهد. ابن‌ قتیبه‌ می‌گوید: «شراب‌ بهشت‌ عقل‌هایشان‌ را نمی‌رباید تا آثار سوئی‌ چون‌ شراب‌ دنیا در ایشان‌ بجا گذاشته‌ و در نتیجه‌، حرکتی‌ از ایشان‌ سر زند که‌ گنهکارشان‌ گرداند».

﴿وَيَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ كَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّكۡنُونٞ٢٤

«و برای‌ آنان‌ نوجوانانی‌ است‌ که‌ بر گردشان‌ همی‌گردند» یعنی: نوجوانان‌ خوبروی ‌همراه‌ با جام‌ میوه‌ و غذا و دیگر نعمت‌ها برگرداگرد بهشتیان‌ می‌گردند، به‌ خدمت ‌سرگرم‌اند و رفت‌وآمد می‌کنند «انگاری‌ آن‌ها» یعنی: آن‌ نوجوانان‌؛ در زیبایی‌، خرمی‌، رخشندگی‌ و صفای‌ خود؛ بسان‌ «مرواریدی‌ اند که‌ نهفته‌ است» یعنی: در پرده‌ صدف‌ پنهان‌ و در داخل‌ صدف‌ مصون‌ است‌ و هیچ‌ دستی‌ به‌ آن‌ نرسیده‌ است‌؛ سپید و چشم‌ربا و خرم‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ قتاده‌ آمده‌ است: «از رسول‌‌اکرم‌‌ ص پرسیدند: یا رسول ‌الله! خدمتکار [بهشت‌ خود] مانند مروارید است‌ پس‌ چگونه‌ است‌ کسی‌ که‌ آن‌ خدمتکار به‌ وی‌ خدمت‌ می‌کند؟ فرمودند: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در اختیار اوست‌، فضل‌ و برتری‌ در میان‌ آنان‌، همانند فضیلت‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ بر سایر ستارگان‌ است‌».

﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٢٥

«و بعضی‌ از آنان‌ به‌ بعضی‌ دیگر به‌ همپرسی‌ روی‌ آورند» یعنی: بعضی‌ از بهشتیان ‌از بعضی‌ دیگر در بهشت‌ سؤال‌ می‌کنند که‌ در دنیا چه‌ حال ‌و روزی‌ داشته‌ اند، چه‌ رنج‌هایی‌ دیده‌‌اند و از عاقبت‌ و سرانجام‌ کار چه‌ بیم‌هایی‌ داشته‌ اند؟ زیرا آن‌ها ازاین‌ گفت‌وگوها لذت‌ برده‌، به‌ یک‌دیگر انس‌ گرفته‌ و در ضمن‌ آن‌ به‌ نعمت ‌پروردگار خویش‌ اعتراف‌ می‌کنند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا كُنَّا قَبۡلُ فِيٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِينَ٢٦

«گویند: ما پیش‌ از این‌ در میان‌ خانواده‌ خود بیمناک‌ بودیم‌» و از عذاب‌ خداوند أ در ترس‌ و نگرانی‌ به‌سر می‌بردیم‌. یا ما از عصیان‌ و نافرمانی‌ حق‌ تعالی‌ بیمناک ‌بودیم‌.

﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧

سپس‌ در بیان‌ علت‌ وصول‌ خویش‌ به‌ بهشت‌ می‌گویند: «پس‌ خدا بر ما منت ‌نهاد» با آمرزش‌ و رحمت‌ خویش‌، یا با توفیق‌ طاعت‌ خویش «و ما را از عذاب ‌سموم‌ حفظ کرد» عذاب‌ سموم: عذاب‌ آتش‌ است‌. سموم‌ جهنم‌ دمه‌ای‌ است‌ که‌ از گرمای‌ آن‌ به‌ وجود می‌آید. به‌ قولی: آتشباد جهنم‌ سموم‌ نامیده‌ شد زیرا آن‌ باد وارد مسامات‌ و منافذ بدن‌ می‌شود.

﴿إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِيمُ٢٨

بهشتیان‌ در بیان‌ علت‌ وصول‌ خویش‌ به‌ بهشت‌ می‌افزایند: «ما پیش‌ از این‌» در دنیا «او را می‌خواندیم‌» یعنی: خداوند متعال‌ را به‌ یگانگی‌ می‌خواندیم‌ و او را پرستش‌ می‌کردیم‌، یا از او می‌خواستیم‌ که‌ بر ما با مغفرت‌ و رحمت‌ خویش‌ منت ‌نهد «هرآینه‌ او احسان‌کننده‌ مهربان‌ است‌» بر: بسیار احسان‌ کننده‌ و رحیم: بسیار مهربان‌ است‌ به‌ بندگانش‌.

﴿فَذَكِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ٢٩

«پس‌ اندرز ده‌» یعنی: ای‌ پیامبر ص! بر پنددادن‌ و موعظه‌ پایداری‌ ورز «که‌ تو به‌ نعمت‌ پروردگارت‌» که‌ همانا نبوت‌ است «نه‌ کاهنی‌ و نه‌ دیوانه‌» کاهن: کسی ‌است‌ که‌ این‌ پندار را در دیگران‌ القا می‌کند که‌ غیب‌ را بدون‌ وحی‌ می‌داند. عراف: کسی‌ است‌ که‌ با تکیه‌ بر جنیان‌، راجع‌ به‌ آینده‌ پیشگویی‌ می‌کند. یعنی: ای ‌پیامبر ص! آنچه‌ که‌ تو می‌گویی‌، کهانت‌ نیست‌ زیرا تو به‌ وحیی‌ ناطق‌ هستی‌ که‌ خداوند متعال‌ تو را به‌ ابلاغ‌ آن‌ دستور داده‌ است‌.

﴿أَمۡ يَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَيۡبَ ٱلۡمَنُونِ٣٠

«یا» مشرکان‌ «می‌گویند:» محمد «شاعری‌ است‌ که‌ ما در حق‌ وی‌ حوادث‌ روزگار را انتظار می‌بریم‌» تا بمیرد چنان‌ که‌ دیگران‌ مرده‌اند، یا به‌ هلاکت‌ رسد چنان‌ که ‌پیشینیان‌ وی‌ به‌ هلاکت‌ رسیده‌اند پس‌ آن‌گاه‌ کار دین‌ و دعوتش‌ به‌ پایان‌ می‌رسد و ما از دست‌ وی‌ راحت‌ می‌شویم‌. ریب: در اصل‌ به‌ معنی‌ شک‌ است‌ و بر حوادث ‌نیز اطلاق‌ می‌شود. منون: زمانه‌ و روزگار، یا مرگ‌ است‌.

ابن ‌جریر و ابن ‌اسحاق‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن‌ عباس‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قریش‌ چون‌ در دارالندوه‌ جمع‌ شدند تا در کار رسول‌ خدا ص رأی‌ زنی‌کنند، گوینده‌ای‌ از آنان‌ گفت: او را زندانی‌ و دربند کنید، سپس‌ به‌ او «منون‌» را انتظار بکشید تا نابود شود چنان‌ که‌ پیشینیان‌ وی‌ از شعراء ـ مانند زهیر، نابغه‌ و اعشی‌ ـ هلاک‌ شدند زیرا او نیز یکی‌ از آنان‌ است‌. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِينَ٣١

«بگو: انتظار بکشید که‌ من‌ نیز با شما از منتظرانم‌» یعنی: انتظار بکشید مرگ‌ یا هلاکت‌ مرا زیرا من‌ هم‌ با شما از انتظارکشندگان‌ فرجام‌ کار شما هستم‌ و بدانید که‌ من‌ به‌ نصرت‌ خداوند أ مطمئن‌ و باورمندم‌.

﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٣٢

«یا مگر خردهایشان‌ آنان‌ را به‌ این‌ امر فرمان‌ می‌دهد» یعنی: یا مگر عقل‌هایشان ‌آنان‌ را به‌ این‌ ادعاهای‌ متناقض‌ که‌ قرآن‌ سحر، یا کهانت‌ یا شعر است‌، دستور می‌دهد؟ شایان‌ ذکر است‌ که‌ بزرگان‌ قریش‌ به‌ خردمندی‌ و تعقل‌ توصیف‌ می‌شدند پس‌ خداوند متعال‌ بدین‌سان‌ عقل‌ها و خردهایشان‌ را به‌ باد تحقیر گرفت‌؛ آن‌گاه‌ که ‌عقل‌هایشان‌ شناخت‌ حق‌ از باطل‌ را برایشان‌ به‌ باروبر ننشاند «یا مگر آن‌ها قومی‌ طغیان‌گرند» که‌ در عناد از حد گذشته‌اند پس‌ به‌ سبب‌ آن‌ گفته‌اند آنچه‌ را که‌گفته‌اند؟ بنابراین‌، سخنان‌شان‌ از اثر خردورزی‌ و تعقل‌ نیست‌ بلکه‌ از اثر طغیان ‌نفس‌ است‌.

﴿أَمۡ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا يُؤۡمِنُونَ٣٣

«یا مگر می‌گویند: آن‌ را بر بافته‌» یعنی: محمد قرآن‌ را از نزد خود بر بافته‌ و برساخته‌ است «نه‌! بلکه‌ ایمان‌ ندارند» یعنی: حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ سبب‌ سرزدن ‌همه‌ این‌ سخنان‌ متناقض‌ از آنان‌، کافر بودنشان‌ است‌. آری‌! آنان‌ به ‌خداوند متعال‌ ایمان‌ نیاورده‌ و آنچه‌ را که‌ رسول‌ وی‌ ص آورده‌ است‌، تصدیق ‌نمی‌کنند.

﴿فَلۡيَأۡتُواْ بِحَدِيثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ٣٤

«پس‌ اگر راستگو هستند» در این‌ پندارشان‌ که‌ محمد ص قرآن‌ را بر بافته‌ و از نزد خود آورده‌ است‌؛ «باید سخنی‌ مانند آن‌» یعنی: مانند قرآن‌ در نظم‌ و بیان ‌شیوا و اسلوب‌ بدیع‌ آن «بیاورند» زیرا با در نظر داشت‌ این‌ امر که‌ قرآن‌ کلامی ‌عربی‌ است‌ و آنان‌ هم‌ سران‌ عرب‌ و میدانداران‌ گستره‌ فصاحت‌ و فرهنگ ‌عربی‌ اعم‌ از نظم‌، نثر، بیان‌ و بدیع‌ آن‌ ـ هستند، اینک‌ این‌ گود و این‌ میدان‌؛ قدم ‌پیش‌ گذارند و نظیر قرآن‌ را بیاورند.

﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥

«یا مگر آن‌ها از هیچ‌ آفریده‌ شده‌اند؟» یعنی: یا مگر آنان‌ با این‌ کیفیت‌ بدیع‌ و صنع‌ عجیب‌، بدون‌ آفریننده‌ای‌ آفریده‌ شده‌اند و از این‌ جهت‌، حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ نمی‌کنند «یا آن‌که‌ خود آفریدگار خویش‌ هستند؟» یعنی: یا مگر آنان‌ خود آفریدگار خویش‌اند؟ پس‌ اگر اقرار کردند که‌ در این‌ کائنات‌ بدون‌ آفریننده‌ای ‌آفریده‌ نشده‌اند و اگر اقرار کردند که‌ خود هم‌ آفریننده‌ خویش‌ نیستند، دیگر پذیرفتن‌ این‌ امر بر آنان‌ الزامی‌ می‌شود که‌ آفریدگاری‌ آنان‌ را خلق‌ کرده‌ است‌ و این‌ آفریدگار هم‌ خداوند متعال‌ است‌.

﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ٣٦

«یا مگر آسمان‌ها و زمین‌ را آفریده‌اند؟» که‌ آن‌ها قطعا این‌ کاره‌ نیستند زیرا جز خدای‌ آفریننده‌ توانا، دیگر کسی‌ بر آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر نیست‌ پس‌ چرا دیگر حق‌ تعالی‌ را نمی‌پرستند؟! «نه‌! بلکه‌ یقین‌ ندارند» یعنی: واقعیت‌ این‌ است‌که‌ علت‌ موضع‌ گیری‌های‌ لجبازانه‌ و عنودانه‌شان‌ این‌ است‌ که‌ در کار خود بر باور و یقینی‌ قرار ندارند بلکه‌ در مورد وعده‌های‌ عذاب‌ و هشدارهای‌ الهی‌، در تاریکی‌های‌ شک‌ و شبهه‌ دست‌وپا می‌زنند، در غیر آن‌ باید ایمان‌ می‌آوردند.

﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّكَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜيۡطِرُونَ٣٧

«یا مگر گنجینه‌های‌ پروردگارت‌ پیش‌ آن‌هاست‌؟» یعنی: آیا کلیدهای‌ پروردگارت‌ در امر رسالت‌ به‌ دست‌ آن‌هاست‌ تا آن‌ را در هر جایی‌ که‌ بخواهند بگذارند؟ یا معنی‌ این‌ است: آیا گنجینه‌های‌ باران‌ و رزق‌ به‌دست‌ آن‌هاست‌؟ «یا مگر آنان‌» بر مخلوقات‌ خداوند أ در زمین‌ و آسمان «چیره‌اند» و مسلط؟ و بنابراین‌، کار آن‌ها را هر گونه‌ که‌ بخواهند می‌پردازند و اداره‌ و ساماندهی‌ می‌کنند؟ نه‌! هرگز این‌ گونه‌ نیست‌ بلکه‌ فقط خدای‌ ‌ است‌ که‌ مالک‌، متصرف‌ و فعال‌ مایشاء می‌باشد.

﴿أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ يَسۡتَمِعُونَ فِيهِۖ فَلۡيَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِينٍ٣٨

«یا مگر نردبانی‌ دارند که‌ برشوند و بشنوند؟» یعنی: یا مگر می‌گویند که‌ نردبانی ‌نصب‌کرده‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ دارند که‌ بر آن‌ بالا رفته‌ و سخن‌ فرشتگان‌ و آنچه‌ را که ‌به‌ سوی‌شان‌ وحی‌ می‌شود، می‌شنوند و به‌ وسیله‌ آن‌ به‌ علم‌ غیب‌ می‌رسند چنان‌ که محمد ص از طریق‌ وحی‌ به‌ آن‌ می‌رسد؟ «پس‌» اگر چنین‌ ادعایی‌ دارند «باید شنونده‌ آنان‌ سلطانی‌ مبین‌ بیاورد» یعنی: باید شنونده‌ آنان‌، حجت‌ روشن‌ وآشکاری‌ بر این‌ شنیدن‌ خود بیاورد ولی‌ اگر چنین‌ چیزی‌ نزدشان‌ موجود نیست‌، دیگر راهی‌ جز این‌ ندارند که‌ از این‌ پیامبر و از این‌ قرآن‌ پیروی‌ کنند.

﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَكُمُ ٱلۡبَنُونَ٣٩

«آیا خدا را دختران‌ است‌ و شما را پسران‌؟» یعنی: یا مگر دختران‌ را به‌ خداوند أ و پسران‌ را به‌ خود نسبت‌ می‌دهند؟ قطعا هرکس‌ دارای‌ چنین ‌اندیشه‌ای‌ باشد، با فهم‌ و خرد بیگانه‌ بوده‌ و در حضیض‌ انحطاط فکری‌ قرار دارد بنابراین‌، از او بعید نیست‌ که‌ توحید و رستاخیز را هم‌ انکار کند.

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٠

«یا» ای‌ پیامبر ص! «از آن‌ها مزدی‌ مطالبه‌ می‌کنی‌» که‌ در برابر تبلیغ‌ رسالت‌ به ‌تو بدهند؛ «و آنان‌ از غرامت‌ گرانبارند؟» یعنی: از بر عهده‌ گرفتن‌ این‌ غرامت‌ و تاوانی‌ که‌ تو از آنان‌ می‌طلبی‌، احساس‌ گرانباری‌ می‌کنند لذا از حمل‌ این‌ بار گران ‌به‌ عسرت‌ و زحمت‌ درافتاده‌اند و نمی‌توانند اسلام‌ بیاورند؟.

﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ٤١

«یا مگر غیب‌ پیش‌ آن‌هاست‌ و آن‌ها می‌نویسند؟» یعنی: یا مگر ادعا می‌کنند که ‌علم‌ غیب‌ یعنی‌ اطلاعات‌ ثبت‌ شده‌ بر لوح‌ محفوظ نزدشان‌ است‌ و بنابراین‌، هر چه‌ را بخواهند از روی‌ علم‌ غیب‌ برای‌ مردم‌ می‌نویسند؟ پس‌ بر این‌ مبنی‌ می‌گویند که‌ ما برانگیخته‌ نمی‌شویم‌ و اگر هم‌ برانگیخته‌ شویم‌ عذاب‌ نمی‌شویم‌؟ قطعا موضوع‌ چنین‌ نیست‌ زیرا جز خدای‌ سبحان‌ هیچ‌کس‌ دیگری‌ غیب‌ را نمی‌داند. قتاده ‌می‌گوید: «چون‌ مشرکان‌ گفتند که‌ ما در حق‌ محمد حوادث‌ بد روزگار را انتظارمی‌کشیم‌»، خداوند متعال‌ فرمود: ﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ آیا نزدشان‌ علم‌ غیب‌ است‌ که ‌بدانند محمدص چه‌ وقت‌ رحلت‌ می‌کند، یا کار وی‌ به‌ کجا خواهد انجامید؟ که‌ قطعا چنین‌ نیست‌.

﴿أَمۡ يُرِيدُونَ كَيۡدٗاۖ فَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَكِيدُونَ٤٢

«یا مگر می‌خواهند نیرنگی‌ بزنند؟» یعنی: مگر نیرنگی‌ در حق‌ رسول‌اکرم‌ ص اندیشیده‌اند تا او را با این‌ توطئه‌ و نیرنگ‌ از بین‌ ببرند «ولی‌ کافران‌ خود در نیرنگ ‌گرفتار شده‌اند» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ نیرنگشان‌ مؤثر باشد بلکه‌ کافران‌ خود در زیان‌ بداندیشی‌ و نیرنگ‌ خویش‌ گرفتار شده‌اند و بر این‌ نیرنگ‌شان‌ جزا داده ‌می‌شوند. یعنی‌ مغلوب‌ و نابود گردیده‌ یا خود گرفتار کید و نیرنگ‌ می‌شوند. پس ‌هرگاه‌ فرجام ‌کارشان‌ این‌ است‌، دیگر سود و ثمر برگشت‌شان‌ از راه‌ تقوی‌ و ایمان ‌چیست‌؟.

﴿أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَيۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٤٣

«یا مگر آنان‌ را جز خداوند معبودی‌ است‌» که‌ یاریشان‌ داده‌ و از عذاب‌ وی‌ نگاه ‌می‌دارد؟ «منزه‌ است‌ خدا از آنچه‌ با او شریک‌ می‌گردانند» یعنی: حق‌ تعالی‌ از شرک‌ ورزیدنشان‌، یا از مشارکت‌ با آنچه‌ که‌ برایش‌ شریک‌ می‌گردانند و نیز از خود آن‌ شریکان‌ پنداری‌، منزه‌ و بیزار است‌.

﴿وَإِن يَرَوۡاْ كِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا يَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡكُومٞ٤٤

«و اگر پاره‌ سنگی‌ را در حال‌ سقوط از آسمان‌ ببینند می‌گویند: ابری‌ متراکم‌ است‌» یعنی: اگر آنان‌ قطعه‌ای‌ آتش‌ از آسمان‌ را بر خود افتاده‌ بینند که‌ برای‌ عذاب‌ آنان ‌فرو آورده‌ شده‌ باشد، باز هم‌ از کفر خویش‌ باز نمی‌ایستند بلکه‌ می‌گویند: این ‌ابری‌ است‌ که‌ به‌ گونه‌ متراکم‌ بر روی‌ هم‌ نشسته‌ است‌ و بر ما باران‌ می‌باراند!! از فرط طغیان‌ و عنادی‌ که‌ دارند.

﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ يُلَٰقُواْ يَوۡمَهُمُ ٱلَّذِي فِيهِ يُصۡعَقُونَ٤٥

«پس‌ آنان‌ را رها کن‌ تا آن‌ روز مخصوص‌شان‌ را که‌ در آن‌ بی‌هوش‌ شوند دیدار کنند» که‌ آن‌ روز، روز مرگشان‌ یا به‌ قول‌ جمهور مفسران: روز قیامت‌ است‌. صعقه: نابودی‌ و هلاکت‌ سریع‌ است‌.

﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي عَنۡهُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ٤٦

«روزی‌ که‌ نیرنگشان‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ کارشان‌ نیاید» یعنی: در آن‌ روز، نیرنگ‌ و توطئه‌ای‌ که‌ در دنیا علیه‌ رسول‌ خدا ص اندیشیدند، هیچ‌ سودی‌ در برگرداندن‌ عذاب‌ از آنان‌ ندارد «و نه‌ آن‌ها نصرت‌ داده‌ شوند» یعنی: نه‌ عذابی‌ را که‌ بر آنان‌ فرودآمدنی‌ است‌، هیچ‌ بازدارنده‌ای‌ از آنان‌ باز می‌دارد بلکه‌ آن‌ عذاب ‌خواه‌ناخواه‌ بر آنان‌ فرودآمدنی‌ است‌.

﴿وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِكَ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٤٧

«و در حقیقت‌، برای‌ ستمگران‌ عذابی‌ قبل‌ از این‌ است‌» دون‌ ذلک: یعنی‌ ستمگران‌ قبل‌ از این‌ عذاب‌، در دنیا نیز عذاب‌ دیگری‌ دارند و آن‌ کشتن‌شان‌ در روز بدراست‌. ابن‌ زید می‌گوید: «این‌ عذاب‌ عبارت‌ از مصایب‌ دنیاست‌؛ چون‌ دردها، آفات‌، بلیات‌، امراض‌ و از بین‌ رفتن‌ اموال‌ و فرزندان‌». به‌قولی‌ دیگر: مراد عذاب ‌قبر است‌. در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ بازگشت‌ کفار بر کفر خود بعد از برطرف‌ شدن ‌عذاب‌ از آنان‌، آمده‌ است: «إن‌ المنافق‌ إذا مرض‌ وعوفي‌ مثله‌ في‌ ذلك‌ كمثل‌ البعير، لايدري‌ فيما عقلوه‌ ولا فيما أرسلوه». «بی‌گمان‌ مثل‌ منافق‌ وقتی‌ مریض‌ شود و از مرض ‌خویش‌ عافیت‌ یابد، چون‌ مثل‌ شتر است‌، نمی‌داند که‌ برای‌ چه‌ او را بسته‌اند و چرا بعد از آن‌ رهایش‌ کرده‌اند!». «ولی‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» و از این‌ عذاب‌ عبرت ‌نمی‌گیرند.

﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعۡيُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ٤٨

«و تا رسیدن‌ حکم‌ پروردگار خود» یعنی: ای‌ پیامبر ص! تا آن‌گاه‌ که‌ عذاب ‌موعود ما بر آنان‌ فرود آید و آنان‌ را فراگیرد «صبر کن‌، هرآینه‌ تو زیر نظر مایی‌» یعنی: تو در معرض‌ دید و نظر و عنایت‌ ما بوده‌ و در حفظ و حمایت‌ ما قرار داری ‌پس‌ از آنان‌ پروایی‌ نداشته‌ باش‌ و بی باک‌ به‌ راه‌ خویش‌ ادامه‌ بده‌ «و هنگامی‌ که‌ بر می‌خیزی‌» از مجلس‌ خود «با ستایش‌ پروردگارت‌ تسبیح‌ گوی‌» لذا در هنگام‌ برخاستن‌ از هر مجلسی‌ که‌ در آن‌ می‌نشینی‌، در هنگام‌ برخاستن‌ از خواب‌ و در هنگام‌ برخاستن‌ به‌ سوی‌ نماز، بگو: «سبحان‌ الله وبحمده‌»، یا «سبحانك‌ اللهم‌ وبحمدك‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در ابتدای‌ نماز چنین ‌می‌گفتند: «سبحانك‌ اللهم‌ وبحمدك‌ وتبارك‌ اسمك‌، وتعالي‌ جدك‌ ولا إله‌ غيرك‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در آخر عمر خود هر وقت ‌می‌خواستند از مجلسی‌ برخیزند، می‌گفتند: «سبحانك‌ اللهم‌ وبحمدك‌، أشهد أن‌ لا إله إلا أنت‌، أستغفرك‌ وأتوب‌ إليك‌» که‌ این‌ دعای‌ کفاره‌ مجلس‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ در شب‌ از خواب‌ برخیزد و بگوید: «لا إله‌ إلا الله ‌وحده‌ لا شريك‌ له‌، له‌ الملك‌ وله‌ الحمد وهو علي‌ كل‌ شي‌ء قدير، سبحان‌ الله‌ والحمد لله‌ ولا إله‌ إلا الله‌ والله‌ أكبر ولا حول‌ ولا قوة‌ إلا باالله». «سپس‌ بگوید: رب‌ اغفر لی‌ ـ یا فرمودند: آن‌گاه‌ دعا کند؛ دعای‌ وی‌ اجابت‌ می‌شود پس‌ اگر عزم‌ کرد که‌ وضو گیرد و سپس‌ نماز بخواند، نمازش‌ پذیرفته‌ می‌شود».

﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩

«و نیز پاره‌ای‌ از شب‌ الله را تسبیح‌ گوی‌» یعنی: ای‌ پیامبر ص! در پاسهایی‌ از شب‌، حق‌تعالی‌ را تسبیح‌ گوی‌. مقاتل‌ در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «یعنی‌ نمازهای ‌مغرب‌ و عشا را ادا کن‌». به ‌قولی‌ مراد این‌ است: «دو رکعت‌ بامداد را ادا کن‌». «و به‌ هنگام‌ فرو شدن‌ ستارگان‌ نیز» یعنی: به‌ هنگام‌ افول‌ و غایب ‌شدن‌ ستارگان‌ در آخر شب‌ نیز پروردگارت‌ را تسبیح‌ گوی‌. به ‌قولی: مراد ادای‌ نماز بامداد است‌ زیرا عبادت‌ در این‌ هنگام‌ بر نفس‌ دشوارتر و از معرض‌ ریا دورتر می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ متفق‌ علیه‌ در میان‌ بخاری‌ و مسلم‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عباس‌ س آمده‌ است: چون‌ رسول‌ اکرم‌ ص در دل‌ شب‌ به‌ نماز بر می‌خاستند، می‌گفتند: «اللهم‌ لك‌ الحمد أنت‌ نور السموات‌ والأرض‌ ومن‌ فيهن‌، ولك‌ الحمد أنت‌ قيوم‌ السموات‌ والأرض‌ ومن ‌فيهن‌، ولك‌ الحمد أنت‌ رب‌ السموات والأرض‌ ومن‌ فيهن‌، أنت‌ الحق‌ ووعدك‌ الحق‌، وقولك‌ الحق‌، ولقاؤك‌ الحق‌، والجنة حق‌، والنار حق‌، والساعة‌ حق‌، والنبيون‌ حق‌، ومحمد ص حق‌، اللهم‌ لك‌ أسلمت‌ وعليك‌ توكلت‌ وبك‌ آمنت‌، وإليك‌ أنبت‌ وبك‌ خاصمت‌ وإليك ‌حاكمت‌، فاغفر لي‌ ما قدمت‌ وما أخرت‌، وأسررت‌ وأعلنت‌، أنت ‌المقدم‌ وأنت‌ الموخر، لا إله‌ إلا أنت‌، ولا إله‌ غيرك». «بار خدایا! ستایش‌ از آن‌ توست‌، تو نور آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به ‌سر می‌برند و حمد از آن‌ توست‌، تو برپا دارنده‌ آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند و حمد از آن ‌توست‌، تو پروردگار آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند، تو حق‌ هستی‌ و وعده‌ات‌ حق‌ است‌، سخنت‌ حق‌ است‌، دیدارت‌ حق‌است‌، بهشت‌ حق‌ است‌، دوزخ‌ حق‌ است‌، قیامت‌ حق‌ است‌، پیامبران حق‌اند ومحمد حق‌ است‌. بار خدایا! برای‌ تو تسلیم‌ شده‌ام‌ و بر تو توکل‌ کرده‌ام‌، به‌ تو ایمان‌ آورده‌ام‌، به‌ سوی‌ تو به‌ اخلاص‌ بازگشته‌ام‌، به‌ سوی‌ تو داد خواهی‌ کرده‌ام‌ و به‌سوی‌ تو به‌ داوری‌ رفته‌ام‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ پیش‌ فرستاده‌ام‌ و آنچه‌ را که‌ واپس ‌افگنده‌ام‌ (از لغزش‌ها) و آنچه‌ را که‌ پنهان‌ کرده‌ام‌ و آنچه‌ را که‌ آشکار نموده‌ام‌ برایم‌ بیامرز، تویی‌ پیش‌ اندازنده‌ و تویی‌ به‌ تأخیر افگننده‌، معبودی‌ جز تو نیست‌ و خدایی‌ غیر از تو نمی‌باشد».

سوره‌ نجم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۶۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ خداوند متعال‌ آن‌ را با سوگندخوردن‌به‌ نجم‌ آغاز نموده‌ است‌، «نجم‌» نامیده‌ شد.

ابن‌ مسعود س در بیان‌ فضیلت‌ آن‌ می‌گوید: «سوره‌ نجم‌ اولین‌ سوره‌ای‌ بود که‌ رسول‌ خدا ص آن‌ را به‌ طور علنی‌ در مکه‌ خواندند، سپس‌ آن‌ را در حرم‌ تلاوت ‌کردند در حالی‌که‌ مشرکان‌ آن‌ را می‌شنیدند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ مسعود س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «اولین‌ سوره‌ای‌ که‌ در آن‌ سجده‌ نازل‌ شد، سوره‌ (نجم‌) بود پس‌ رسول‌ اکرم‌ ص سجده‌ کردند و مردم‌ نیز همه‌ ـ اعم‌ از مؤمن ‌و مشرک‌ ـ همراه‌ ایشان‌ سجده‌ کردند، مگر مردی‌ که‌ دیدم‌ مشتی‌ از خاک‌ برگرفته‌ و بر آن‌ سجده‌ می‌کند، سپس‌ بعد از آن‌ دیدم‌ که‌ او بر کفر کشته‌ شد». و او امیه‌ بن ‌خلف‌ بود.

﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١

«سوگند به‌ نجم‌ چون‌ فروگراید» خداوند أ در این‌ آیه‌ به‌ جنس‌ ستارگان ‌آن‌گاه‌ که‌ به‌ غروب‌ گرایش‌ می‌یابند ـ سوگند یاد می‌کند؛ زیرا «ال‌» در «النجم‌» برای‌ جنس‌ است‌ که‌ شامل‌ همه‌ ستارگان‌ می‌شود. سوگند خوردن‌ به‌ ستاره‌ همراه‌ با وصف‌ نمودن‌ آن‌ به‌ افول‌، این‌ معنی‌ را به‌ همراه‌ دارد که‌ انسان‌ اندیشمند باید از افول‌ آن‌ بر بطلان‌ پرستش‌ آن‌ راه‌ برد. یا سوگند خوردن‌ به‌ ستاره‌ در حال‌ افول‌، برای‌ آن‌ است‌ که‌ ستاره‌ چون‌ به‌ سوی‌ افق‌ به‌ افول‌ گراید، جهات‌ چهارگانه‌ به‌وسیله‌ آن‌ تشخیص‌ داده‌ می‌شود. ابن‌ابی‌حاتم‌ از شعبی‌ و غیر وی‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفتند: «آفریننده‌، به‌ هر چیز از آفریدگانش‌ که‌ بخواهد قسم‌ می‌خورد اما آفریده‌ نباید جز به‌ آفریننده‌ قسم‌ خورد».

امام‌ رازی‌ در تفسیر کبیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ در آغاز سه‌ سوره‌ قبل‌، یعنی‌ سوره‌های: (صافات‌)، (ذاریات‌) و (طور) و در این‌ سوره‌، به‌ اسماء قسم ‌خورده‌ است‌ نه‌ به‌ حروف‌؛ در سوره‌ اول‌ بر اثبات‌ وحدانیت‌ خویش‌ قسم‌ خورده ‌است: ﴿إِنَّ إِلَٰهَكُمۡ لَوَٰحِدٞ٤ [الصافات: ۴]، در سوره‌ دوم‌ بر اثبات‌ حشر و جزا قسم‌ قسم‌ خورده‌است: ﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥ [الذاریات: ۵] و در سوره‌ سوم‌ بر اثبات‌ دوام‌ عذاب‌ پس‌ از وقوع‌ آن‌در روز قیامت‌ قسم‌ خورده‌ است:﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٞ٧ [الطور: ٧] و در این‌ سوره‌ بر اثبات ‌نبوت‌ حضرت‌ محمد ص قسم‌ خورده‌ است: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ [النجم: ۲]. بنابراین‌، هرسه اصل‌ توحید، معاد و نبوت‌ در این‌ چهار سوره‌ تکمیل‌ گردید».

همچنین‌ با تأمل‌ در سوگندهای‌ الهی‌ در قرآن‌، ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ سوگند خوردن‌ الهی‌ بر اثبات‌ وحدانیت‌ و نبوت‌ در قیاس‌ به‌ سوگند خوردنش‌ بر اثبات ‌معاد کم‌تر است‌ چنان‌ که‌ در سوره‌های‌ (ذاریات‌، طور، واللیل‌، والشمس‌، والسماء ذات‌ البروج‌) و غیر آن‌ها می‌بینیم‌، سبب‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ دلایل‌ وحدانیت‌ خداوند أ بسیار می‌باشد: وفي‌ كل‌ شي‌ء له‌ آية ‌تدل‌ علي‌ أنه‌ واحد. در هر چیز که‌ بنگرید؛ نشان‌های‌ می‌یابید که‌ بر یگانگی‌ حق‌ تعالی‌ دلالت‌ می‌کند دلایل‌ نبوت‌ و رسالت‌ نیز بسیار است‌، که‌ عبارت‌ از معجزات‌ مشهور و متواتر پیامبران می‌باشد اما امکان‌ معاد، به‌ عقل‌ و ادله‌ سمعی‌ یا نقلی‌ که‌ عبارت‌ از قرآن‌ و حدیث‌ است‌، ثابت‌ می‌شود و این‌ خود عنایت‌ بیشتری‌ را می‌طلبد به‌ همین‌ جهت‌، خداوند أ در قرآن‌ کریم‌ بر اثبات‌ آن‌ بسیار سوگند خورده‌ است‌ تا راه ‌ایمان‌ مردم‌ به‌ آن‌ را نیز هموار گرداند.

حکمت‌ در قسم‌خوردن‌ حق‌ تعالی‌ به‌ ستارگان‌ این‌ است‌ که‌ ستارگان‌ در سرعت‌، حجم‌ و در نوع‌ و چگونگی‌ وجود خود، عالمی‌ بزرگ‌ و بس‌ عظیم‌اند. مثلا سرعت‌ نور ستاره‌، (۳۰۰) هزار کیلومتر در ثانیه‌ است‌، یعنی‌ نور آن‌ فقط درظرف‌ «۱٧» ثانیه‌، یکبار دورادور زمین‌ را می‌پیماید. یا مثلا خورشید یک‌ میلیون‌و سیصدهزار بار از زمین‌ بزرگتر است‌ و این‌ خورشید ما یکی‌ از سی‌هزار میلیون ‌خورشید پروردگار متعال‌ می‌باشد که‌ بشر تاکنون‌ به‌ کشف‌ آن‌ها قادر شده‌ است‌. نظام‌ شمسی‌ و سیارگان‌ یازده‌گانه‌، بخشی‌ از عالم‌ کهکشان‌ها و سحابی‌ها هستند، کهکشان‌ها و سحابی‌هایی‌ که‌ کسی‌ جز خداوند أ؛ شمار، حجم‌ و کیفیت‌ آن‌ها را در حساب‌ آورده‌ نمی‌تواند و باز هر کهکشان‌ از خود در حدود سی‌ هزار میلیون ‌ستاره‌ دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها از خورشید ما هم‌ بزرگترند. کهکشان‌ها به‌ قرص‌ پهن ‌شده‌ای‌ شباهت‌ دارند که‌ قطر آن‌ به‌ اندازه‌ (۱۰۰) هزار سال‌ نوری‌ مسافت‌ دارد و با در نظر داشت‌ این‌که‌ سال‌ نوری‌ برابر با (۶) میلیون‌ مایل‌ است‌، یک‌ گزارش ‌دانشمندان‌ نجوم‌ می‌رساند که‌ دورترین‌ کهکشان‌ها از زمین‌ و قدیمی‌ترین‌ آن‌ها در حد شناخت‌های‌ محدود بشر، در فاصله‌ (۱٧) میلیارد سال‌ نوری‌ از زمین‌ قرار دارد. بنابراین‌، عالم‌ ستارگان‌ یکی‌ از عوالم‌ بسیار بزرگ‌ پروردگار متعال‌ می‌باشد.

همچنین‌، آیات‌ قرآن‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ اعجاز قرآن‌ در عرصه‌ فلک‌، بزرگتر از اعجاز آن‌ در عرصه‌ طب‌ و عالم‌ وجود انسان‌ است‌، از این‌ جهت‌، خداوند متعال‌ از ما خواسته‌ است‌ تا در آیات‌ کونی‌ وی‌ به‌ خوبی‌ بنگریم‌ و تأمل ‌کنیم‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ فضانوردان‌ و کیهانشناسان‌ به‌ درک‌ حقیقت ‌نزدیکترند. چنانچه‌ وقتی «تیتوف‌» دومین‌ فضانورد روسی‌ بعد از «گاگارین‌»، از سفر فضایی‌ خود فرود آمد، خبرنگاران‌ روس‌ از وی‌ پرسیدند: آیا خدا را یافتی‌؟ او پس‌ پاسخ‌ داد: «آری‌! عظمت‌ خالق‌ را یافتم‌، او را یافتم‌ در کار عظیم ‌قاهرآن‌هاش‌ با سیطره‌ وی‌ بر قوانین‌ جاذبه‌ میان‌ زمین‌ و ماه‌ و خورشید».

﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢

آری‌! سوگند به‌ نجوم: «که‌ همسخن‌ شما سرگشته‌ نیست‌» یعنی: محمد ص نه ‌از حق‌ و هدایت‌ سردرگم‌ است‌ و نه‌ ـ وقتی‌ این‌ قرآن‌ را برای‌ شما آورده‌ ـ از آن ‌عدول‌ کرده‌ است «و نه‌ غاوی‌ شده‌ است‌» یعنی: نه‌ گمراه‌ شده‌ و نه‌ به‌ باطل‌ سخن‌گفته‌ است‌. غوایت: عبارت‌ از جهل‌ همراه‌ با عقیده‌ فاسد است‌ که‌ ترکیب‌ این‌ دو، جهل‌ مرکب‌ می‌شود. ابن‌کثیر می‌گوید: این‌ آیه‌ مقسم‌ علیه‌ است‌.

﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣

«و از سر هوای‌ نفس‌ سخن‌ نمی‌گوید» یعنی: محمد ص از سر هوا و خواهش ‌نفس‌ و به‌ باطل‌ و ناروا به‌ قرآن‌ نطق‌ نمی‌کند.

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤

«این‌ سخن‌ جز و حیی‌ که‌ به‌ او فرستاده‌ می‌شود نیست‌» یعنی: آنچه‌ که محمد ص بدان‌ نطق‌ می‌کند و حیی‌ از جانب‌ الله أ است‌ که‌ به‌ سوی‌ او فرستاده ‌می‌شود و او نه‌ در آن‌ کم‌ می‌کند و نه‌ می‌افزاید. در حدیث‌ شریف‌ از عبدالله بن ‌عمرو س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: من‌ هر چیزی‌ را که‌ از رسول‌ اکرم‌ ص می‌شنیدم‌، می‌نوشتم‌ با این‌ هدف‌ که‌ آن‌ها را حفظ و نگه‌داری‌ کنم ‌پس‌ قریش‌ مرا از این‌ کار نهی‌ نموده‌ و گفتند: تو هر چیزی‌ را که‌ از رسول‌ خدا ص می‌شنوی‌ می‌نویسی‌ در حالی‌که‌ ایشان‌ نیز بشرند و گاهی‌ در حال‌ خشم‌ سخن ‌می‌گویند. همان‌ بود که‌ از نوشتن‌ دست‌ کشیده‌ و این‌ موضوع‌ را با رسول‌ خدا ص در میان‌ گذاشتم‌، ایشان‌ فرمودند: «اكتب‌، فوالذي‌ نفسي‌ بيده‌ ما خرج‌ مني‌ إلا الحق». «بنویس‌ زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در اختیار اوست‌، از زبان‌ من‌ جز حق‌ چیز دیگری‌ بیرون‌ نیامده‌ است‌». رسول‌ اکرم‌ ص در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ فرمودند: «من‌ جز حق‌ نمی‌گویم‌. در این‌ اثنا برخی‌ از اصحاب‌شان‌ گفتند: یا رسول ‌الله! شما گاهی‌ با ما شوخی‌ و مزاح‌ می‌کنید؟ فرمودند: حتی‌ اگر مزاح‌ کنم‌، من‌ جز حقی‌ را نمی‌گویم‌».

﴿عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ٥

«آن‌ را» یعنی: وحی‌ را «فرشته‌ بسیار نیرومند به‌ او فرا آموخت‌» که‌ آن‌ فرشته‌ به ‌قول‌ جمهور: جبرئیل‌ ÷ است‌ پس‌ اوست‌ که‌ وحی‌ را به‌ محمد ص آموخت‌.

﴿ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ٦

«صاحب‌ مره‌» یعنی: جبرئیل‌ ÷ آفرینش‌ بسیار نیکو و استواری‌ دارد. مره: نیرومندی‌ و استواری‌ در آفرینش‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: جبرئیل ÷ دارای ‌اندیشه‌ نیک‌، خردی‌ استوار و رأیی‌ متین‌ است‌. «پس‌ راست‌ ایستاد» یعنی: جبرئیل‌ ÷ اولین‌ باری‌ که‌ وحی‌ را به‌ رسول‌ اکرم‌ ص آورد، در همان‌ شکل‌ وصورت‌ حقیقی‌ خود که‌ خداوند متعال‌ او را بر آن‌ آفریده‌ است‌، در برابر ایشان ‌ایستاد و از بس‌ بزرگ‌ بود، وجودش‌ همه‌ افق‌ جانب‌ مشرق‌ را پوشانید. یادآور می‌شویم‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص دوبار جبرئیل‌ ÷ را به‌ شکل‌ و شمایل‌ حقیقی‌اش ‌دیدند: یکبار در آسمان‌ و یکبار در زمین‌ نزدیک‌ غار حراء، که‌ این‌ دیدار در آغاز نبوت‌ ایشان‌ بود.

﴿وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧

«در حالی‌ که‌ او در افق‌ اعلی‌ بود» یعنی: جبرئیل‌ ÷ نسبت‌ به‌ بیننده‌، در جهت‌ افق ‌بالای‌ آسمان‌ قرار داشت‌ و به‌ صورت‌ حقیقی‌ خود بر رسول ‌‌اکرم‌ ص نمایان‌ شد.

﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ٨

«سپس‌ نزدیک‌ آمد و نزدیک‌تر شد» یعنی: جبرئیل‌ ÷ در اولین‌ باری‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص او را به‌ صورت‌ حقیقی‌اش‌ دیدند، نخست‌ در افق‌ ایستاد، سپس‌ به‌زمین‌ نزدیک‌ و نزدیک‌تر شد تا وحی‌ را بر ایشان‌ فرود آورد.

﴿فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩

«تا که‌ به‌ قدر دو کمان‌ رسید» یعنی: جبرئیل‌ ÷ فرود و فرودتر آمد تا که‌ فاصله‌ میان‌ او و محمد ص به‌ اندازه‌ دو کمان‌ بیش‌ نبود. قاب: مقدار است‌ «یا کمتر از آن‌» یا فاصله‌ وی‌ با رسول‌ اکرم‌ ص کمتر از مقدار دو کمان‌ بود. مراد از فاصله‌ دو کمان‌ در اینجا: فاصله‌ میان‌ دسته‌ کمان‌ و دو طرف‌ خمیده‌ آن‌ است‌ زیرا هر کمان ‌دارای‌ دو طرف‌ است‌. البته‌ مراد حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌، تمثیل‌ ملکه‌ اتصال‌ و تحقق ‌امر استماع‌ وحی‌ از سوی‌ پیامبر ص به‌ کامل‌ترین‌ وجه‌ آن‌ است‌ زیرا در این‌ تمثیل‌، بعد مسافت‌ که‌ خود شبهه‌ ابهام‌ و غموض‌ را پیش‌ می‌آورد، نفی‌ شده‌ است‌.

﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠

«آن‌گاه‌ به‌ بنده‌اش‌ آنچه‌ را باید وحی‌ کند، وحی‌ فرمود» یعنی: آن‌گاه‌ جبرئیل‌ ÷ از آن‌ مسافت‌ نزدیک‌، آنچه‌ را از قرآن‌ که‌ در این‌ فرود آمدن‌ با خود آورده‌ بود، به ‌بنده‌ خدا أ و فرستاده‌ وی‌ حضرت‌ محمد ص وحی‌ کرد. یا معنی‌ این‌ است:خداوند متعال‌ به‌ بنده‌ خود جبرئیل‌ ÷ وحی‌ کرد آنچه‌ را که‌ او به‌ محمد ص وحی‌نمود. دلیل‌ این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از متن‌ پیام‌ وحی‌ یادی‌ نکرد، بزرگ‌ نمودن‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ است‌.

﴿مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ١١ أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ١٢

«دلش‌ در آنچه‌ دید، دروغ‌ داخل‌ نکرد» یعنی: دل‌ پیامبر ص آنچه‌ را که‌ چشمش‌ از صورت‌ جبرئیل‌ ÷ دیده‌ بود، ناراستی‌ و انکار نکرد لذا آن‌ حضرت‌ ص جبرئیل‌ ÷ را به‌ چشم‌ خود دید و با قلب‌ خود شناخت‌ و در آنچه‌ که‌ دید، هرگز شک‌ نکرد «آیا شما با او درباره‌ آنچه‌ می‌بیند، مجادله‌ می‌کنید؟» یعنی: بی‌گمان‌ دل‌ پیامبر ص صادق‌ است‌ پس‌ چشمش‌ از آن‌ نیز صادق‌تر می‌باشد زیرا عرصه‌ دید چشم‌، معاینه‌ و مشاهده‌ محسوس‌ است‌ که‌ این‌ جریان‌ عادی‌ دید و شناخت‌ اشیاء در نزد بشر می‌باشد و با در نظرداشت‌ این‌ که‌ محمد ص جبرئیل‌ ÷ را با هردو چشم‌ خود دید پس‌ شما منکران‌ چگونه‌ با او در آنچه‌ به‌ چشم‌ سر می‌بیند، مجادله ‌می‌کنید؟! مراد: جدال‌ آنان‌ به‌ ناروا است‌.

﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣

«و قطعا بار دیگری‌ هم‌ او را دیده‌ است‌» یعنی: قطعا محمد ص یکبار دیگر نیز جبرئیل‌ ÷ را بر صورت‌ حقیقی‌ای‌ که‌ خداوند أ او را آفریده‌، دیده‌ است‌ که‌ این‌دیدار دوم‌ در شب‌ اسراء انجام‌ گرفت‌ اما در غیر این‌ دوبار؛ رسول‌ اکرم‌ صجبرئیل ÷ را در صورت‌ انسانی‌ می‌دیدند تا دیدن‌ وی‌ بر ایشان‌ آسانتر باشد.

اما بعضی‌ از مفسران‌ برآنند که: ضمایر در «دنا»، «تدلی‌»، «کان‌»، «اوحی‌» و «رآه‌» همه‌ به‌ خدای‌‌ بر می‌گردد. یعنی: خدای‌ ‌ نزدیک‌ شد، فرود آمد، به‌ مقدار فاصله‌ دو کمان‌ از پیامبرش‌ ص قرار گرفت‌، بر ایشان‌ وحی‌ نمود وایشان‌ پروردگار متعال‌ را دیدند. حدیث‌ شریف‌ بخاری‌ از انس‌ س نیز بر این‌ قول‌گواهی‌ می‌دهد که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «سپس‌ خدای ‌‌ رسول‌ خود رابالاتر از این‌ برد، به‌ مسافتی‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز خودش‌ آن‌ را نمی‌داند تا این‌که‌ به‌ سدره‌المنتهی‌ رسید و جبار رب‌ العزه‌ نزدیک‌ شد و فرود آمد تا بدانجا که‌ فاصله‌ او با رسولش‌ به‌ اندازه‌ فاصله‌ دو طرف‌ کمان‌ یا کمتر از آن‌ بود پس‌ در جمله‌ آنچه‌ که‌ خدای‌ ‌ بر او وحی‌ کرد، پنجاه‌ نماز بود». ولی‌ رأی‌ راجح‌، همان‌ رأی ‌اول‌ است‌، که‌ ضمایر در «دنا»، «تدلی‌»، «کان‌»، «اوحی‌» و «رآه‌» همه‌ به‌ جبرئیل‌ ÷ بر می‌گردد چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابوذر س نیزگواه‌ این‌ مدعاست‌؛ ابوذر س از رسول‌ خدا ص پرسید: یا رسول‌ الله! آیا شما پروردگارتان‌ را دیده‌اید؟ حضرت‌ ص فرمودند: «رأیت‌ نورا: من‌ نوری‌ رادیدم‌».

﴿عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤

«نزدیکی‌ سدره‌ المنتهی‌» یعنی: محمد ص بار دوم‌ در نزدیک‌ سدره‌ المنتهی ‌جبرئیل‌ ÷ را دید و درخت‌ سدره‌ (کنار یا عناب‌) به‌ قول‌ جمهور و چنان‌که‌ در حدیث‌ صحیح‌ نیز آمده‌ است‌، در آسمان‌ هفتم‌ است‌. گفته‌ شده‌ که: علم‌ خلایق‌در سدره‌ المنتهی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد و هیچ‌کس‌ از ایشان‌ نمی‌داند که‌ در ماورای ‌سدره ‌المنتهی‌ چیست‌. البته‌ ما به‌ وجود «سدره‌المنتهی‌» چنان‌که‌ در ظاهر قرآن ‌کریم‌ آمده‌ است‌، ایمان‌ داریم‌ بی‌آن‌که‌ در باره‌ مکان‌ یا اوصاف‌ آن‌ ـ بیش‌ از آنچه‌ که‌ راجع‌ به‌ آن‌ در حدیث‌ صحیح‌ آمده‌ است‌ ـ سخن‌ بگوییم‌. از جمله‌ درحدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ از ابن‌ مسعود س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «چون‌ مرا به‌ اسراء بردند، در معراج‌ مرا را به‌ سدره ‌المنتهی‌ رسانیدند و آن‌ در آسمان‌ هفتم‌ است‌ (در روایت‌ مسلم‌ از ابن‌مسعود آمده‌ است: و آن‌ در آسمان‌ ششم‌ است)، آنچه‌ که‌ از زمین‌ به‌ آسمان‌ عروج‌ داده‌ می‌شود، به‌سوی‌ آن ‌منتهی‌ گشته‌ و از آنجا برگرفته‌ می‌شود و آنچه‌ که‌ از فراز سدره‌ المنتهی‌ فرود آورده‌ می‌شود، نیز به‌ آنجا منتهی‌ شده‌ و از آنجا برگرفته‌ می‌شود...». ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ این‌ حدیث‌ شریف‌، «سدره‌ المنتهی‌» را به‌ مثابه‌ پایانه‌ و مرز اصلی‌ میان ‌دو حقیقت‌ معرفی‌ می‌کند، حقیقت‌ فراسوی‌ سدره‌ المنتهی‌ که‌ هیچ‌کس‌ حتی ‌فرشتگان‌ را بدان‌ علمی‌ نیست‌ و حقیقت‌ این‌ سوی‌ سدره‌المنتهی‌ که‌ از آسمان‌ هفتم ‌یا ششم‌ ـ بنابر اختلاف‌ روایات‌ ـ شروع‌ و به‌ زمین‌ منتهی‌ می‌شود [۲٧]. در وصف‌ دیدار رسول‌ اکرم‌ ص با جبرئیل ÷ در سدره‌ المنتهی‌ نیز در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن ‌مسعود س آمده‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: «رأيت‌ جبريل‌ بالأفق ‌الأعلي‌، له‌ ستمائة‌ جناح‌، يتناثر من‌ ريشة‌ الدر والياقوت». «جبرئیل‌ را در افق‌ اعلی ‌دیدم‌ در حالی‌که‌ ششصد بال‌ داشت‌ و از پرهای‌ وی‌ در و یاقوت‌ افشانده‌ می‌شد».

﴿عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥

«که‌ جنه‌ المأوی‌ نزدیک‌ آن‌ است‌» یعنی: جنه‌ المأوی‌ نزدیک‌ سدره‌المنتهی‌ است‌. به‌ قولی: علت‌ تسمیه‌ آن‌ به «جنه‌المأوی‌» این‌ است‌ که‌ ارواح‌ مؤمنان‌ در آن‌جای‌ می‌گیرد. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «ارواح‌ فرشتگان‌، شهدا و متقیان‌ در آن‌جای‌ می‌گیرد و علم‌ انبیا بدان‌ منتهی‌ می‌شود و هیچ‌کس‌ جز خداوند أ ماورای‌ آن‌ را نمی‌داند».

﴿إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ١٦

«آن‌گاه‌ که‌ فرو پوشانده‌ بود سدره‌ را آنچه‌ فرو پوشانده‌ بود» ابهام‌ در «ما» برای ‌افاده‌ تعظیم‌ و تکثیر چیزی‌ است‌ که‌ درخت‌ سدره‌ را فرو پوشانده‌ بود، به‌ گونه‌ای‌که‌ هیچ‌ وصف‌ و عددی‌ به‌ آن‌ احاطه‌ نمی‌کند. بنا به‌ اقوالی: درخت‌ سدره‌ را ملخ‌هایی‌ از طلا، یا گروه‌هایی‌ از فرشتگان‌، یا فرمان‌ خدا أ فروپوشانده‌ بود. شاه‌ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «در شب‌ معراج‌ انوار الهی‌ بود که‌ سدره‌ را فرو پوشاند». مجاهد می‌گوید: «شاخه‌های‌ درخت‌ سدره‌المنتهی‌ از مروارید و یاقوت‌ و زبرجد بود و رسول‌ اکرم‌ ص آن‌ را دیدند و ایشان‌ پروردگارتان‌ را نیز به‌ قلب‌ خود دیدند».

﴿مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧

«دیده‌اش‌ منحرف‌ نگشت‌» یعنی: دیده‌ پیامبر ص از آنچه‌ دیده‌ بود، کژتابی ‌نکرد و به‌ چپ‌ و راست‌ متمایل‌ نشد «و از حد در نگذشت‌» یعنی: دیده‌ وی‌ از مقصد خویش‌ و از آنچه‌ دیده‌ بود تجاوز نکرد پس‌ جز به‌ آنچه‌ که‌ مأمور شده ‌بود، نگاه‌ نکرد و نخواست‌ تا آنچه‌ را که‌ به‌ او بینانده‌ نشده‌ بود، بنگرد. بنابراین‌، رؤیت‌ جبرئیل‌ ÷ و دیگر مظاهر ملکوت‌ خدای‌ ‌ از سوی‌ آن‌ حضرت‌ ص، رؤیتی‌ عینی‌ بود، نه‌ خدعه‌ و فریب‌ چشم‌ و این‌ تأکیدی‌ است‌ بر این‌ حقیقت‌ که‌ معراج‌ رسول‌ خدا ص با روح‌ و جسم‌ هردو انجام‌ گرفت‌.

﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ١٨

«به‌ راستی‌ که‌ برخی‌ از نشانه‌های‌ بزرگ‌ پروردگارش‌ را دید» یعنی: به‌ راستی‌ که ‌رسول‌ اکرم‌ ص در شب‌ معراج‌ از آیات‌ و نشانه‌های‌ بزرگ‌ پروردگارش‌ و از عجایب‌ ملک‌ و ملکوت‌ وی‌ چیزهایی‌ را دید که‌ در وصف‌ نمی‌گنجد.

﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩

«آیا شما لات‌ و عزی‌ را دیدید؟» لات: از اسم‌ الله گرفته‌ شده‌ و نام‌ بت‌ مؤنثی ‌بود که‌ قبیله‌ ثقیف‌ در طایف‌ آن‌ را پرستش‌ می‌کردند. یا لات‌ از ماده‌ «لت‌» به‌معنی‌ آرد الک‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ فارسی‌ دری‌ نیز آن‌ را «لتی‌» می‌گویند. علت ‌نامگذاری‌ آن‌ به‌ «لات‌» آن‌ بود که‌ پیکر تراشیده‌اش‌ نماد مردی‌ را نشان‌ می‌داد که ‌آرد الک‌ شده‌ را با روغن‌ می‌آمیزد و حجاج‌ را اطعام‌ می‌کند. اما «عزی‌» به‌قول ‌مجاهد، درختی‌ در میان‌ مکه‌ و طایف‌ بود که‌ قبیله «غطفان‌» آن‌ را پرستش ‌می‌کردند پس‌ رسول‌ اکرم‌ ص در سال‌ فتح‌ مکه‌، خالد بن‌ ولید س را فرستادند تا آن‌را قطع‌ نماید و او چنین‌ کرد و در حالی‌که‌ با تبر خود بر آن‌ می‌کوفت‌؛ این‌ شعر را می‌خواند:

يا عزی كفرانك‌ لا سبحانك‌ إني‌ رأيت‌ الله قد أهانك‌

ای‌ عزی‌! ناسپاسی‌ باد تو را، نه‌ پاکی‌ و تقدس‌؛ زیرا من‌ دیدم‌ که‌ خدا تو را خوار کرد.

﴿وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠

«و مناه‌» بتی‌ از آن‌ اوس‌ و خزرج‌ در میان‌ مکه‌ و مدینه‌ بود که‌ مشرکان‌ خون‌ حیوانات‌ قربانی‌ را برای‌ آن‌ می‌ریختند، از این‌ جهت‌، آن‌ را «مناه‌» نامیدند و خدای‌ ‌ برای‌ تحقیر و نکوهش‌ آن‌، از آن‌ چنین‌ یاد کرد: «آن‌ که‌ سومین ‌بی‌قدر است‌» اخری: از تأخر در رتبه‌ است‌، یعنی‌ مناه‌، متأخر، پست‌ و بی‌قدر است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «در جزیره‌ العرب‌ بتان‌ دیگری‌ نیز غیر از این‌ سه‌ بت‌ وجود داشت‌ که‌ اعراب‌ آن‌ها را بزرگ‌ می‌داشتند اما مشهورترین‌ آن‌ها همین‌ سه‌ بت‌ بود، از این‌ جهت‌، قرآن‌ فقط از آن‌ها یاد کرد».

﴿أَلَكُمُ ٱلذَّكَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ٢١

«آیا برای‌ شما پسر است‌ و برای‌ او دختر؟» یعنی: به‌ من‌ از این‌ خدایان‌ سه‌گانه‌ مؤنثی‌ که‌ آنان‌ را دختران‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پندارید، خبر دهید؛ آخر چگونه‌ آنچه ‌را که‌ خود دوست‌ نمی‌دارید، به‌ حق‌ تعالی‌ نسبت‌ می‌دهید؟.

﴿تِلۡكَ إِذٗا قِسۡمَةٞ ضِيزَىٰٓ٢٢

«در این‌ صورت‌، این‌ تقسیم‌ ناعادلان‌های‌ است‌» ضیزی: تقسیم‌ شما در مورد اختصاص‌ دادن‌ دختران‌ به‌ خدای‌ سبحان‌، بر کنار از حق‌ و خارج‌ از عدل‌ و انصاف‌ است‌.

﴿إِنۡ هِيَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّيۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ٢٣

«این‌ها چیزی‌ جز نام‌هایی‌ نیستند که‌ شما و پدرانتان‌ نامگذاری‌ کرده‌اید» زیرا این ‌بتان‌ نه‌ چیزی‌ را می‌بینند، نه‌ می‌شنوند و نه‌ درک‌ می‌کنند، نه‌ زیانی‌ می‌رسانند و نه‌ نفعی‌ پس‌ این‌ها جز نام‌های‌ بی‌مسمای‌ چندی‌ نیستند که‌ شما و پدرانتان‌ آن‌ها را «خدایان‌» نامیده‌اید و پسینیان‌ نیز این‌ رسم‌ و راه‌ را از پیشینیان‌ به‌ تقلید نشخوارکرده‌ و پسران‌ در آن‌ها از پدران‌ دنباله‌ روی‌ کرده‌اند «الله بر ثبوت‌ آن‌ها هیچ‌ سلطانی ‌فرود نیاورده‌ است‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ هیچ‌ حجت‌ و برهانی‌ را که‌ بدان‌ بر خدا بودن ‌این‌ بتان‌ بی‌جان‌ حجت‌ آورید، نازل‌ نکرده‌ است‌ «آنان‌ جز از پندار پیروی ‌نمی‌کنند» و مسلم‌ است‌ که‌ پندار، حق‌ را ببار نیاورده‌ و به‌ سوی‌ حق‌ راه‌ نمی‌برد «و» آنان‌ جز «از چیزی‌ که‌ نفسها خواهش‌ می‌کند» پیروی‌ نمی‌کنند بی‌آن‌که‌ هیچ ‌توجه‌ و التفاتی‌ به‌ آنچه‌ که‌ حق‌ است‌ و پیروی‌ از آن‌ واجب‌ می‌باشد، داشته‌ باشند «با آن‌که‌ به‌ راستی‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ هدایت‌ برایشان‌ آمده‌ است‌» یعنی: برایشان ‌در این‌ مورد که‌ بتان‌ خدا نیستند، بیان‌ واضح‌ و حجت‌ قاطعی‌ آمده‌ است‌ و قرآن‌ که‌ حجت‌ و برهان‌ فروفرستاده‌ از نزد خداوند أ بر پیامبرش‌ می‌باشد، جلوه‌گاه‌ این ‌بیان‌ روشن‌ است‌، همان‌ پیامبری‌ که‌ خدای ‌‌ او را در میان‌ مردم‌ برانگیخت‌ و او را از جنس‌ آنان‌ قرار داد.

﴿أَمۡ لِلۡإِنسَٰنِ مَا تَمَنَّىٰ٢٤

«یا مگر انسان‌ آنچه‌ آرزو کند دارد؟» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ انسان‌ هر چه‌ آرزو کند، به‌ دست‌ آورد پس‌ خداوند متعال‌ این‌ پندار را که‌ آنان‌ می‌توانند بتانی‌ را داشته‌ باشند که‌ به‌ آنان‌ نفع‌ رسانیده‌ و برای‌شان‌ شفاعت‌کنند؛ پندار و آرزوی ‌بی‌بنیادی‌ می‌داند و چنین‌ پنداری‌ را زشت‌ و ناموجه‌ می‌شناسد. از این‌ جهت‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «إذا تمني‌ أحدكم‌ فلينظر ما يتمني‌، فإنه‌ لايدري‌ ما يكتب‌ له‌ من‌ أمنيته». «هرگاه‌ یکی‌ از شما آرزو می‌کند، باید بنگرد که‌ چه‌ چیزی‌ را آرزو می‌کند زیرا او نمی‌داند که‌ از این ‌آرزویش‌ چه‌چیزی‌ برایش‌ (در کارنامه‌اش) نوشته‌ می‌شود».

﴿فَلِلَّهِ ٱلۡأٓخِرَةُ وَٱلۡأُولَىٰ٢٥

«پس‌ انجام‌ و آغاز» یعنی: آن‌ جهان‌ و این‌ جهان «از آن‌ خداست‌» بنابراین‌، در دنیا و آخرت‌ بتان‌ را با او هیچ‌ مشارکتی‌ نیست‌.

﴿وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ٢٦

«و چه‌ بسیار فرشته‌اند در آسمان‌ها که‌ شفاعت‌شان‌ به‌کاری‌ نیاید» یعنی: هرگاه ‌فرشتگان‌ با وجود کثرت‌ عبادت‌ و گرامی‌ بودن‌شان‌ نزد خدای‌ سبحان‌، جز برای ‌کسی‌ که‌ خداوند أ به‌ شفاعت ‌کردن‌ برایش‌ اذن‌ دهد، شفاعت‌ نمی‌کنند پس ‌چگونه‌ خواهد بود شفاعت‌ این‌ جمادات‌ فاقد عقل‌ و شعور! و چگونه‌ شما جاهلان‌ مشرک‌، شفاعت‌ آن‌ها را نزد خداوند أ امید می‌برید در حالی‌که ‌حق‌ تعالی‌ نه‌ پرستش‌ آن‌ها را مشروع‌ گردانیده‌ و نه‌ به‌ این‌ کار اذن‌ داده‌ است‌ بلکه‌ بر زبان‌ تمام‌ پیامبرانش‌ از شرک‌ نهی‌ کرده‌ و از آن‌ برائت‌ جسته‌ است‌ و تمام‌ کتب ‌الهی‌ نیز بر این‌ نهی‌ ناطق‌اند؟ آری‌! فرشتگان‌ گرامی‌ نزد حق‌ تعالی‌ شفاعت ‌نمی‌کنند و شفاعت‌شان‌ هیچ‌ سودی‌ ندارد؛ «مگر پس‌ از آن‌که‌ خدا اجازه‌ دهد» که‌ شفاعت‌ کنند «به‌ هرکه‌ خواهد» تا برای‌ او شفاعت‌ کنند «و خشنود باشد» از شفاعت‌ ایشان‌ برای‌ آن‌ کس‌، به‌ سبب‌ آن‌که‌ او از اهل‌ توحید است‌ لذا مشرکان‌ از شفاعت‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ ندارند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَيُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ تَسۡمِيَةَ ٱلۡأُنثَىٰ٢٧

«در حقیقت‌ کسانی‌ که‌ آخرت‌ را باور ندارند، فرشتگان‌ را در نامگذاری‌ به‌ نام‌ مؤنث ‌نام‌ می‌گذارند» و می‌پندارند که‌ فرشتگان‌ دختران‌ خدایند پس‌ آنان‌ را دختر تلقی ‌کرده‌ و به‌نام‌ دختران‌ می‌نامند.

﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡ‍ٔٗا٢٨

«و آنان‌ را به‌ این‌ هیچ‌ علمی‌ نیست‌» زیرا نه‌ آن‌ منکران‌ فرشتگان‌ را شناخته‌اند، نه‌ مشاهده‌شان‌ کرده‌اند و نه‌ این‌ امر به‌طریقی‌ از طرقی‌ که‌ مخبران‌ از آن‌ خبر می‌دهند، به‌ آنان‌ رسیده‌ است‌ بلکه‌ صرفا از روی‌ جهل‌، گمراهی‌ و جرأت‌ وجسارت‌ در حق‌ خدای‌ سبحان‌، این‌ سخن‌ را می‌گویند «جز از ظن‌» یعنی: از گمان‌ و پندار «پیروی‌ نمی‌کنند» درحالی‌که‌ عقاید باید پشتوآن‌های‌ از قطع‌ و یقین‌ داشته‌ باشد «و در واقع‌، پندار در شناخت‌ حقیقت‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌رساند» و چیزی‌ از حقیقت‌ را به‌ بار نمی‌آورد زیرا حقیقت‌ جز با علم‌ ـ یعنی‌ با یقین‌ ـ درک‌ نمی‌شود پس‌ گمان‌ و پندار در قلمرو معارف‌ حقیقی‌، یا یقینیات‌ هیچ‌ راهی‌ نداشته‌ و از هیچ ‌اعتباری‌ برخوردار نیست‌، از این‌رو در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إياكم‌ والظن‌، فان ‌الظن‌ أكذب‌ الحديث». «هان‌! از گمان‌ بپرهیزید زیرا گمان‌ دروغترین‌ سخن‌هاست‌».

﴿فَأَعۡرِضۡ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكۡرِنَا وَلَمۡ يُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا٢٩

«پس‌ از هرکس‌ که‌ از ذکر ما روی‌ برتافته‌ و جز زندگی‌ این‌ جهان‌ را خواستار نبوده‌است‌، روی‌ برتاب‌» یعنی: ای‌ پیامبر ص! از کسی‌ که‌ از قرآن‌ یا از ذکر ما روی ‌گردانیده‌، روی‌ بگردان‌ لذا مجادله‌ با منکران‌ را فروگذار زیرا تو آنچه‌ را که‌ بدان ‌مأمور بوده‌ای‌، به‌ آنان‌ رسانده‌ای‌ و بر تو جز ابلاغ‌ پیام‌ حق‌، تکلیف‌ دیگری ‌نیست‌. امام‌ رازی‌ گفته‌ است: «اکثر مفسران‌ برآنند که‌ تمام‌ عبارت‌های ‌(فاعرض: پس‌ روی‌ بگردان‌) در قرآن‌، به‌ آیه‌ قتال‌ منسوخ‌ است‌. در حالی‌که ‌این‌ سخن‌ مفسران‌ اساسی‌ ندارد؛ زیرا امر به‌ اعراض‌ و رویگردانی‌ پیامبر از کفار، با آیه‌ قتال‌ موافق‌ است‌ پس‌ چگونه‌ به‌ آن‌ منسوخ‌ می‌شود؟ حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص مأمور بودند تا کفار را به‌ روشی‌ حکیمانه‌ و موعظه‌ نیکو به‌ سوی ‌حق‌ دعوت‌ کنند اما چون‌ آن‌ها این‌ دعوت‌ را نپذیرفتند و به‌ وسیله‌ اباطیل‌شان‌ با پیامبر ص معارضه‌ کردند، این‌بار به‌ آن‌ حضرت‌ ص دستور داده‌ شد تا با آنان‌ به ‌شیوه‌ای‌ که‌ نیکوتر است‌ مجادله‌ کند، سپس‌ چون‌ این‌ شیوه‌ نیز در هدایت‌ آنان ‌سودمند واقع‌ نگشت‌، پروردگارش‌ به‌ وی‌ فرمود: اینک‌ از آنان‌ روی‌ بگردان‌ و با آنان‌ به‌ دلیل‌ و برهان‌ مقابله‌ نکن‌ زیرا آنان‌ از چیز دیگری‌ جز پندار خویش‌ پیروی‌ نمی‌کنند... پس‌ چگونه‌ امر به‌ روی‌گردانی‌ از کفار می‌تواند منسوخ‌ باشد؟».

﴿ذَٰلِكَ مَبۡلَغُهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ٣٠

«این‌ منت‌های‌ علم‌ آنان‌ است‌» یعنی: زندگانی‌ دنیا و خواهش‌های‌ آن‌، منت‌های ‌میدان‌ دانش‌ کفار است‌ و آن‌ها به‌ ما سوای‌ آن‌ ـ مانند کار دین‌ و معنویت‌ ـ هیچ ‌التفاتی‌ نمی‌کنند زیرا آن‌ها دنیا را بر آخرت‌ ترجیح‌ داده‌اند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ عایشه‌ صدیقه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «الدنیا دار من‌ لا دار له‌، ومال‌ من‌ لا مال‌ له‌، ولها یجمع‌ من‌ لا عقل‌ له». «دنیا سرای‌ کسی ‌است‌ که‌ سرای‌ دیگری‌ ندارد و مال‌ کسی‌ است‌ که‌ مال‌ دیگری‌ ندارد و کسی‌ برای‌ آن‌ گرد می‌آورد که‌ عقلی‌ ندارد». همچنین‌ در دعای‌ منقول‌ از آن‌ حضرت‌ صآمده‌ است: «اللهم‌ لا تجعل‌ الدنیا اکبر همنا ولا مبلغ‌ علمنا». «بار خدایا! دنیا را بزرگترین‌ اندیشه‌ و مرام‌ ما نگردان‌ و نه‌ آن‌ را منت‌های‌ علم‌ ما قرار ده‌».

«بی‌گمان‌ پروردگار تو خود به‌ حال‌ کسی‌ که‌ از راه‌ او گمراه‌ شده‌، داناتر و همو به‌ کسی‌که‌ راه‌ یافته‌ است‌، نیز آگاهتر است‌» این‌ جمله‌، بیان‌ علت‌ دستور دادن‌ پیامبر ص به‌ اعراض‌ و رویگردانی‌ از کفار است‌. یعنی: خدای‌ ‌ می‌داند که‌ چه‌ کسی ‌دعوت‌ حق‌ را اجابت‌ کرده‌ و چه‌ کسی‌ آن‌ را اجابت‌ نمی‌کند پس‌ ای‌ پیامبر ص! تو خود را در دعوت‌ آنان‌ رنجور نکن‌ زیرا جز ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ چیز دیگری‌ بر عهده‌ تو نیست‌ و تو این‌ مأموریت‌ را به‌ درستی‌ انجام‌ داده‌ای‌ و بدان‌ که‌ خدای‌ ‌ به‌حال‌ هردو گروه‌ داناتر است‌ و هر یک‌ را مطابق‌ عقیده‌ و عملش‌ جزا می‌دهد.

﴿وَلِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ لِيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَيَجۡزِيَ ٱلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى٣١

«و هر چه‌ در آسمان‌ها و هر چه‌ در زمین‌ است‌ از آن‌ خداوند است‌» یعنی: آفریننده‌، مالک‌ و متصرف‌ فقط اوست «تا سرانجام‌ بدکرداران‌ را به‌ سزای‌ آنچه‌ انجام‌ داده‌اند جزا دهد و کسانی‌ را که‌ نیکی‌ کرده‌اند به‌ پاداشی‌ نیکو پاداش‌ دهد» یعنی: سرانجام‌ کار خلق‌ که‌ نیکوکار و بدکار هردو در میان‌ آن‌ وجود دارد، این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ هر یک‌ را مطابق‌ عمل‌ و کارکردش‌ جزا می‌دهد. نیز احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ چنین‌ باشد: پس‌، از کسانی‌که‌ روی‌ گردانیده‌اند، روی‌ بگردان‌ زیرا خدای‌ سبحان‌ بدکاران‌ و نیکوکاران‌ ـ هردو ـ را مناسب‌ حال‌شان‌ جزا خواهد داد اما تو تکلیفت‌ را انجام‌ داده‌ و پیام‌ حق‌ را به‌ آنان‌ ابلاغ‌ کرده‌ای‌.

﴿ٱلَّذِينَ يَجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡۖ فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢

«کسانی‌ که‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند» یعنی: کسانی‌ که‌ نیکوکارند، همانانند که‌ از گناهان‌ کبیره‌ پرهیز می‌کنند. گناه‌ کبیره: هر گناهی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در برابر ارتکاب‌ آن‌، به‌ آتش‌ دوزخ‌ هشدار داده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ از علی ‌بن ‌ابی‌ طالب‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «از هفت‌ گناه‌ هلاک‌ کننده‌ بپرهیزید:

۱- شرک‌ آوردن‌ به‌ خداوند متعال‌.

۲- سحر.

۳- قتل‌ نفسی‌ که‌ خداوند متعال‌ کشتن‌ آن‌ را ـ جز به‌ حق‌ ـ حرام‌ کرده‌ است‌.

۴- خوردن‌ مال‌ یتیم‌.

۵- خوردن‌ ربا.

۶- روی ‌گردانیدن‌ در روز جنگ‌.

٧- متهم‌ کردن‌ زنان‌ پاکدامن‌ بی‌خبر مؤمن‌ به‌ فحشاء».

اما حافظ ذهبی‌ در کتاب «کبایر» خود گناهان‌ کبیره‌ را تا به‌ هفتاد بر شمرده ‌است‌. طبرانی‌ روایت‌ می‌کند که‌ مردی‌ به‌ ابن‌ عباس‌ س گفت: «گناهان‌ کبیره‌ هفت ‌گناه‌ بیش‌ نیست‌. ابن ‌عباس‌ س فرمود: این‌ گناهان‌ به‌ هفتصد گناه‌ نزدیکترند تا به‌هفت‌ گناه‌، مگر باید یادآور شد که‌ همراه‌ با استغفار و آمرزش‌خواهی‌، گناهی‌کبیره‌ باقی‌ نمی‌ماند و همراه‌ با اصرار و پافشاری‌ بر گناه‌، گناهی‌ صغیره‌ باقی ‌نمی‌ماند». یعنی: آن‌ گناه‌ صغیره‌ به‌ کبیره‌ تبدیل‌ می‌شود.

«و» نیکوکاران‌ همانانند که «از فواحش‌» یعنی: از ناشایستی‌ها و بی‌حیایی‌ها؛ همچون‌ زنا و شرک‌ پرهیز می‌کنند «مگر از لمم‌» که‌ گناهان‌ صغیره‌ است‌. گفته ‌شده: گناه‌ کبیره‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ ختم‌ آن‌ در قرآن‌ به‌ آتش‌ دوزخ‌ بشود، فواحش‌ هر گناهی‌ است‌ که‌ در آن‌ حد شرعی‌ مقرر باشد و گناه‌ صغیره‌؛ گناهی ‌است‌ پایین‌تر از زنا، مانند بوسه‌ و غمزه‌ و نگاه‌. بخاری‌، مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابن‌عباس‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: چیزی‌ را شبیه‌تر به‌ «لمم‌» از این‌ حدیث‌ شریف ‌رسول‌ خدا ص نیافته‌ام‌ که‌ فرمودند: «إن‌ الله‌ كتب‌ علي‌ ابن‌ آدم‌ حظه‌ من‌ الزني‌، أدرك ‌ذلك‌ لا محالة‌، فزني‌ العين‌ النظر، وزني‌ اللسان‌ النطق‌، والنفس‌ تتمني‌ وتشتهي‌ والفرج‌ يصدق‌ ذلك‌ أو يكذبه». «بی‌گمان‌ خداوند متعال‌ بر فرزند آدم‌ بهره‌ وی‌ از زنا را نوشته‌ است‌ و او خواه‌ناخواه‌ این‌ بهره‌ را در می‌یابد پس‌ زنای‌ چشم‌ نظر کردن‌ است‌ و زنای‌ زبان‌ سخن‌ گفتن‌ و نفس‌ نیز آرزو و اشتها می‌کند آن‌گاه‌ فرج‌ یا این‌ اشتها را تصدیق‌ می‌کند یا تکذیب‌». یعنی: آلت‌ تناسلی‌ یا این‌ اشت‌ها را تأیید کرده‌ و مرتکب‌ زنا می‌گردد، یا به‌ آن‌ دست‌ رد زده‌ اشت‌های‌ خود را مهار می‌کند و مرتکب ‌زنا نمی‌شود.

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ نسبت‌ به‌ آن‌ها گسترده‌ آمرزش‌ است‌» یعنی: هرچند گناه ‌صغیره‌ از حکم‌ مؤاخذه‌ حق‌ تعالی‌ خارج‌ است‌، لیکن‌ خارج‌ از آن‌ نیست‌ که‌ گناه ‌شمرده‌ شود اما خداوند متعال‌ آن‌ را به‌ رحمت‌ گسترده‌ و مغفرت‌ فراگیر خود می‌آمرزد و محو می‌کند. بیضاوی‌ می‌گوید: «شاید حق‌ تعالی‌ هشدار به‌ بدکاران‌ و مژده‌ به‌ نیکوکاران‌ را از آن‌ رو با این‌ جمله‌ دنبال‌ کرد که‌ مرتکب‌ گناه‌ کبیره‌ از رحمت‌ وی‌ ناامید نشده‌ و فرود آمدن‌ عذاب‌ را بر خود حتمی‌ و اجتناب‌ناپذیر نداند بلکه‌ برود و با توبه‌ و انابت‌، دروازه‌های‌ رحمت‌ را بکوبد». «او به‌ احوال‌ شما داناتر است‌ از آن‌ دم‌ که‌ شما را از زمین‌ پدید آورد» یعنی: شما را در ضمن‌ آفرینش ‌پدرتان‌ آدم‌ از زمین‌ آفرید زیرا حق‌ تعالی‌ آدم‌ ÷ را از گل‌ آفرید پس‌ او به‌ طبایع‌ وسرشت‌های‌ شما آگاه‌ و داناست «و آن‌گاه که‌ شما جنین‌هایی‌ در شکمهای‌ مادرانتان‌ بودید» یعنی: در این‌ حال‌ نیز حق‌ تعالی‌ می‌دانست‌ که‌ شما لابد به‌ گناهان‌ صغیره ‌آلوده‌ می‌شوید «پس‌ خودتان‌ را تزکیه‌ نکنید» یعنی: از روی‌ خودستایی‌ و خود بزرگنمایی‌، خودتان‌ را ستایش‌ نکرده‌ و از گناه‌ پاک‌ و بی‌آلایش‌ معرفی‌ نکنید و نگویید که‌ از گناهان‌ صغیره‌ پاک‌ و وارسته‌ بوده‌ و در هفت‌ لفافه‌ از عفاف‌ و پاکدامنی‌ و نجات‌ قرار دارید. ولی‌ اگر ثنا و وصف‌ شما از خودتان‌ بر سبیل ‌اعتراف‌ به‌ نعمت‌ باشد، این‌ کاری‌ نیکو است‌ «خدا به‌ حال‌ کسی‌ که‌» در دنیا ازگناهان «پرهیزگاری‌ نموده‌ داناتر است‌». نظیر این‌ آیه‌ است‌ آیه ‌﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٤٩ [النساء: ۴٩]. «آیا ندیدی‌ به‌سوی‌ کسانی‌ که‌ خود را تزکیه‌ می‌کنند؟ بلکه‌ خداوند هرکه را که‌ خواهد تزکیه‌ می‌کند و به‌ اندازه‌ نخ‌ روی‌ هسته‌ خرمایی‌ هم‌ ستم‌ نمی‌بینند».

مسلم‌ در صحیح‌ خود حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ را از محمد بن ‌عمر و بن‌ عطاء س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ دخترم‌ را (بره: نیکوکار) نام‌ گذاشتم‌ اما زینب ‌بنت ‌ابی ‌سلمه‌ به‌ من‌ گفت: رسول‌ اکرم‌ ص از این‌ اسم‌ نهی‌ نمودند و فرمودند: خود را تزکیه‌ نکنید زیرا خدای‌ ‌ به‌ اهل‌ بر و نیکویی‌ از شما داناتر است‌. اصحاب‌ گفتند: پس‌ چه‌ اسمی‌ بر آن‌ دختر بگذاریم‌؟ فرمودند: زینب‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالرحمن ‌بن‌ ابی ‌بکره‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: مردی‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص از مرد دیگری‌ ستایش‌ کرد. رسول‌ خدا ص فرمودند: «ويلك‌ قطعت‌ عنق‌ صاحبك‌ ـ مرارا ـ إذا كان‌ أحدكم‌ مادحا صاحبه‌ لا محالة‌، فليقل: أحسب‌ فلانا والله‌ حسيبه‌ ولا أزكي‌ علي‌ الله أحدا، أحسبه‌ كذا وكذا، إن‌ كان‌ يعلم‌ ذلك». «وای‌ بر تو، گردن‌ رفیقت‌ را قطع‌ نمودی‌ ـ این‌ جمله‌ را چند بار تکرار نمودند پس‌ چنانچه‌ یکی‌ از شما خواه ‌ناخواه‌ می‌خواهد رفیقش‌ را مدح‌ کند، باید بگوید: فلان‌ را چنین‌ می‌پندارم‌ و خداوند أ حسابگر اوست‌ و من‌ احدی‌ را بر خداوند أ تزکیه‌ نمی‌کنم‌، من‌ او را چنین‌ و چنان‌ می‌پندارم‌. در صورتی‌ که‌ به ‌اوصافی‌ که‌ برای‌ وی‌ بر می‌شمرد، داناست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص دستور دادند تا بر روی‌ مداحان‌ خاک‌ پاشیده‌ شود.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ثابت‌بن‌حارث‌ انصاری س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: چون‌ طفل‌ صغیری‌ از یهود می‌مرد، می‌گفتند: آن‌ طفل‌ صدیق‌ است‌. پس‌ این‌ خبر به‌ رسول‌ اکرم‌ ص رسید، ایشان‌ فرمودند: «كذبت‌ اليهود، ما من‌ نسمة‌ يخلقه‌ الله‌ في‌ بطن‌ امه‌ إلا ويعلم‌ إنه‌ شقي‌ أو سعيد». «دروغ‌ گفتند یهود زیرا هیچ‌ جنبنده‌ای‌ که‌ خداوند أ او را در شکم‌ مادرش‌ می‌آفریند، نیست‌ مگر این‌که ‌می‌داند که‌ او شقی‌ است‌ یا سعید». پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ هنگام‌ این‌ آیه‌ رانازل‌ فرمود: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ [النجم: ۳۲].

﴿أَفَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي تَوَلَّىٰ٣٣

«پس‌ آیا آن‌ کسی‌ را که‌ روی‌ برتافت‌» از خیر و از پیروی‌ حق «دیده‌ای‌؟». مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات‌ (۳۳ ـ ۴۱) از واحدی‌ و ابن‌جریر نقل‌ کرده‌اند که‌ این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل‌ شد زیرا او در آغاز پیرو دین ‌رسول‌ خدا ص گردید ولی‌ با طعن‌ و سرزنش‌ بعضی‌ از مشرکان‌ روبرو شد و وقتی‌ به ‌او گفتند: چرا دین‌ بزرگان‌ را ترک‌ کرده‌ و راه‌ و رسم‌ آنان‌ را گم‌ کرده‌ای‌ و پنداشته‌ای‌ که‌ آنان‌ در دوزخ‌اند؟ ولید گفت: من‌ از عذاب‌ خدا ترسیدم‌. سپس‌ آن‌ شخص‌ برای‌ ولید ضامن‌ و عهده‌دار این‌ امر شد که‌ اگر چیزی‌ از مال‌ خویش‌ را به‌ وی‌ بدهد و به‌ شرک‌ برگردد، وی‌ از جای‌ او عذاب‌ خدای‌ سبحان‌ را تحمل ‌می‌کند و برمی‌دارد! پس‌ در آغاز ولید بخشی‌ از مالی‌ را که‌ برای‌ آن‌ شخص‌ در برابر اعطای‌ آن‌ تعهد به‌ گردن‌ گرفته‌ بود داد اما پس‌ از آن‌ بخل‌ ورزید و تمام‌ آن‌ رابه‌ وی‌ نپرداخت‌. آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ این‌ آیات‌ را نازل‌ نمود. البته‌ در سبب‌ نزول‌این‌ آیات‌، روایات‌ دیگری‌ نیز نقل‌ شده‌ است‌.

﴿وَأَعۡطَىٰ قَلِيلٗا وَأَكۡدَىٰٓ٣٤

«و اندکی‌ بخشید» از مال «و باز ایستاد» از بخشیدن‌ بقیه‌ پس‌ پرداخت‌ آن‌ را به‌ اتمام‌ نرسانید؟ گفته‌ می‌شود: حفر فاکدی: حفر کرد اما به‌ زمینی‌ سخت‌ وصخره ‌مانند رسید که‌ چاه‌کن‌ را از ادامه‌ کار و به‌ اتمام‌ رساندن‌ حفر آن‌ بازمی‌دارد. همچنین‌ وقتی‌ خیر شخص‌ کم‌ شود، گفته‌ می‌شود: اکدی‌ الرجل‌.

﴿أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَيۡبِ فَهُوَ يَرَىٰٓ٣٥

«آیا علم‌ غیب‌ نزد اوست‌ و او می‌بیند؟» یعنی: آیا این‌ شخص‌ بی‌خیر، به‌ عذابی ‌که‌ از وی‌ غایب‌ است‌ علم‌ دارد لذا به‌ این‌ امر یقین‌ دارد که‌ فرد دیگری‌ از جایش ‌عذاب‌ را تحمل‌ می‌کند؟ یا معنی‌ این‌ است: آیا این‌ شخص‌ که‌ دست‌ از انفاق‌ مال ‌کشید ـ یعنی‌ ولیدبن‌ مغیره‌ ـ علم‌ غیب‌ دارد که‌ مالش‌ با انفاق‌ تمام‌ می‌شود؟ درحالی‌ که‌ قضیه‌ چنان‌ که‌ او می‌پندارد، نیست‌.

﴿أَمۡ لَمۡ يُنَبَّأۡ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ٣٦

«یا بدانچه‌ در صحیفه‌های‌ موسی‌ است‌» یعنی: به‌ اسفاری‌ که‌ به‌ موسی‌ ÷ داده ‌شد و مشتمل‌ بر تورات‌ بود «آگاهش‌ نکرده‌اند؟» دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ صحیفه‌های‌ موسی‌ ÷ را مقدم‌ ذکر کرد، این‌ است‌ که‌ این‌ صحیفه‌ها از دیگر صحف‌ مشهورتر، از نظر زمان‌ نزدیک‌تر و از نظر تعداد بیشتر بود.

﴿وَإِبۡرَٰهِيمَ ٱلَّذِي وَفَّىٰٓ٣٧ أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨

«و ابراهیمی‌ که‌ وفا کرد» یعنی: آیا از مضمون‌ صحفی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ ابراهیم‌÷ با وفا داد، آگاه‌ نشده‌ است‌، ابراهیمی‌ که‌ عهد به‌ جای‌ آورد و آنچه‌را که‌ بدان‌ مأمور شده‌ بود، به‌ پایه‌ اکمال‌ و اتمام‌ رسانید؟ به‌قولی: معنای‌ (وفی‌) این‌ است: ابراهیم‌ ÷ در وفا کردن‌ به‌ عهدی‌ که‌ با خدای‌ ‌ بسته‌ بود، سعی ‌بلیغ‌ کرد. به‌ ذکر صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام اکتفا شد زیرا مشرکان‌ ادعا می‌کردند که‌ بر آیین‌ ابراهیم‌÷ اند و اهل‌ کتاب‌ نیز به‌ تورات‌ تمسک‌ می‌ورزیدند.آری‌! قاعده‌ مطرح‌ شده‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی علیهماالسلام این‌ بود: «که‌ هیچ ‌بردارنده‌ای‌ بار گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد» یعنی: هیچ‌کس‌ به‌ گناه‌ غیر خود مؤاخذه ‌نمی‌شود پس‌ هرکس‌ مرتکب‌ جرمی‌ مانند کفر یا هر گناه‌ دیگری‌ شد، بار گناهش ‌فقط بر دوش‌ خود اوست‌ و هیچ‌کس‌ آن‌ را از جایش‌ بر نمی‌دارد. که‌ این‌ اصل‌، معروف‌ به‌ اصل‌ «مسئولیت‌ فردی‌» است.

﴿وَأَن لَّيۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩

«و» آیا از «این‌» امر آگاه‌ نشده‌ است «که‌ به‌ انسان‌ جز آنچه‌ عمل‌ کرده ‌نرسد» یعنی: به‌ انسان‌ جز پاداش‌ و جزای‌ سعی‌ و عمل‌ خود وی‌ چیز دیگری ‌نمی‌رسد و او در برابر عملی‌ که‌ انجامش‌ نداده‌ است‌، مستحق‌ اجر و مزدی‌ نیست‌. البته‌ این‌ قاعده‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز در برابر عمل‌ خودش‌ پاداش‌ داده‌ نمی‌شود، در مقابل‌ قاعده‌ سابق‌ است‌ که‌ هیچ‌کس‌ گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد. پس‌ همچنان‌که ‌احدی‌ مسئولیت‌ یا گناه‌ غیر خویش‌ را بر دوش‌ نمی‌کشد، همین‌گونه‌، جز در برابر کارکرد خودش‌ پاداشی‌ نیز به‌ وی‌ تعلق‌ نمی‌گیرد.

امام‌ شافعی / از همین‌ آیه‌ کریمه‌ چنین‌ استنباط کرده‌ است‌ که‌ ثواب‌ قرائت ‌قرآن‌ به‌ مردگان‌ نمی‌رسد؛ زیرا این‌ قرائت‌ از عمل‌ و کسب‌ خودشان‌ نیست‌. اما معتمد در مذاهب‌ چهارگانه‌ این‌ است‌ که‌ ثواب‌ قرائت‌ به‌ اموات‌ می‌رسد زیرا این‌ بخشش‌ و دعایی‌ است‌ به‌ وسیله‌ قرآن‌ که‌ در هنگام‌ تلاوتش‌، رحمت‌ها نازل ‌می‌شود. در سنت‌ نبوی‌ ص نیز رسیدن‌ ثواب‌ دعا و صدقه‌ (ایصال‌ ثواب‌) برای ‌میت‌ به‌ ثبوت‌ رسیده‌ است‌ و این‌ امری‌ اجماعی‌ است‌. مسلم‌، بخاری‌ و اصحاب‌ کتب‌ حدیث‌ ـ جز ابن‌ماجه‌ ـ از ابی‌هریره‌ س در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إذا مات‌ الإنسان‌ انقطع‌ عمله‌ إلا من‌ ثلاث: صدقة‌جارية‌، أو علم‌ ينتفع‌ به‌، أو ولد صالح‌ يدعو له‌». «چون‌ انسان‌ بمیرد؛ عمل‌ وی‌ قطع‌می‌شود جز از سه‌ چیز: صدقه‌ جاری‌، یا علمی‌ که‌ از آن‌ سود برده‌ می‌شود، یا فرزند شایسته‌ای‌ که‌ برای‌ او دعا می‌کند». قرطبی‌ می‌گوید: «بسیاری‌ از احادیث‌ بر این‌ قول‌ دلالت‌ دارند که‌ ثواب‌ عمل‌ صالح‌ دیگران‌ به‌ مؤمن‌ می‌رسد».

﴿وَأَنَّ سَعۡيَهُۥ سَوۡفَ يُرَىٰ٤٠

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است «که‌ کوشش‌ او زودا که‌ دیده‌ شود» یعنی: عمل‌ هر شخص‌، ثبت‌ شده‌ و محفوظ است‌ و به‌ زودی ‌این‌ سعی‌ و عملش‌ در روز قیامت‌ بر او آشکار ساخته‌ شده‌ و عرضه‌ می‌شود پس ‌اهل‌ قیامت‌ حاصل‌ سعی‌ و عملش‌ را می‌بینند تا نیکوکار مورد اکرام‌ و بدکار مورد سرزنش‌ و توبیخ‌ قرار گیرد.

﴿ثُمَّ يُجۡزَىٰهُ ٱلۡجَزَآءَ ٱلۡأَوۡفَىٰ٤١

«سپس‌ به‌ حسب‌ آن‌ سعی‌، به‌ پاداشی‌ هر چه‌ تمامتر» یعنی: به‌ پاداشی‌ کامل و ناکاسته‌ به‌ تمام‌ترین‌ شکل‌ و صورت «پاداش‌ داده‌ خواهد شد» بنابراین‌، انسان‌ در برابر گناه‌ جزایی‌ همانند آن‌ دریافت‌ می‌کند اما در برابر ثواب‌، از ده‌ برابر تا هفتصد برابر و بیشتر از آن‌ ـ تا آنجا که‌ خداوند ‌ بر آن‌ بیفزاید ـ پاداش‌ داده ‌می‌شود.

﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلۡمُنتَهَىٰ٤٢

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است «که‌ بازگشت‌ به‌سوی‌ پروردگار توست‌» یعنی: سرانجام‌ و سرنوشت‌ همه‌ کس‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی ‌است‌ نه‌ به‌ سوی‌ غیر وی‌ لذا آنان‌ را در برابر اعمالشان‌ جزا می‌دهد. روایت‌ شده‌است‌ که‌ معاذبن‌ جبل س در میان‌ قبیله «بنی‌اود» ایستاد و گفت: «ای‌ بنی‌اود! من ‌فرستاده‌ فرستاده‌ خداوند أ به‌ سوی‌ شما هستم‌، آیا می‌دانید که‌ بازگشت‌ همه‌ به‌سوی‌ خداست‌، به‌ سوی‌ بهشت‌ یا به‌ سوی‌ دوزخ‌؟!».

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَكَ وَأَبۡكَىٰ٤٣

«و این‌» امر نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ «که‌ هم‌ اوست‌که‌ خندانید و گریانید» یعنی: حق‌ تعالی‌ اهل‌ بهشت‌ را در بهشت‌ خندانید و اهل ‌دوزخ‌ را در دوزخ‌ گریانید، یا هرکه را که‌ خواست‌ در دنیا خندانید؛ پس‌ او را شادمان‌ و مسرور ساخت‌ و هرکه را که‌ خواست‌ گریانید؛ پس‌ او را اندوهگین‌ و مغموم‌ ساخت‌ لذا اوست‌ که‌ آفریننده‌ اسباب‌ خنده‌ و گریه‌ می‌باشد.

واحدی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از عائشه‌ ل روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: رسول‌ خدا ص از نزد گروهی‌ گذشتند که‌ می‌خندیدند پس‌ خطاب‌ به‌ آنان ‌فرمودند: اگر شما آنچه‌ را که‌ من‌ می‌دانم‌، می‌دانستید؛ یقینا بسیار می‌گریستید وکمتر می‌خندیدید!». به‌ دنبال‌ آن‌ جبرئیل‌ ÷ بر آن‌ حضرت‌ ص فرود آمد و این ‌آیه‌ را بر ایشان‌ نازل‌ کرد آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص به‌ سوی‌ آنان‌ بازگشتند و فرمودند: چهل‌ قدم‌ به‌ جلو بر نداشتم‌ که‌ جبرئیل‌ بر من‌ فرود آمد و گفت: نزد این‌ گروه‌ برو وبه‌ ایشان‌ بگو که‌ خدای‌ ‌ می‌فرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَكَ وَأَبۡكَىٰ٤٣ [النجم: ۴۳].

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَمَاتَ وَأَحۡيَا٤٤

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که ‌میرانید و زنده‌ گردانید» یعنی: حق‌ تعالی‌ است‌ که‌ اسباب‌ مرگ‌ و زندگی‌ را به‌ وجود آورد و جز او کسی‌ بر این‌ کار قادر نیست‌.

﴿وَأَنَّهُۥ خَلَقَ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰ٤٥

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که‌ زوج ‌نرینه‌ و مادینه‌ را آفرید» از هر انسان‌، یا از هر حیوانی‌.

﴿مِن نُّطۡفَةٍ إِذَا تُمۡنَىٰ٤٦

آری‌! او زوج‌ نرینه‌ و مادینه‌ را آفرید «از نطفه‌ای‌ چون‌ فروریخته‌ شود» در رحم‌ و به‌ یکباره‌ در آن‌ برجهانده‌ شود. آفرینش‌ نرینه‌ و مادینه‌ از نطفه‌، از جمله‌ متضاداتی‌ است‌ که‌ در آن‌ وجود دارد زیرا بعضی‌ از آن‌ نرینه‌ خلق‌ می‌شود و بعضی‌ مادینه‌. نطفه: آب‌ اندک‌ است‌.

﴿وَأَنَّ عَلَيۡهِ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰ٤٧

«و نیز» در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «پدید آوردن‌ عالم ‌دیگر» یعنی: بازگردانیدن‌ ارواح‌ در اجسام‌ به‌ هنگام‌ رستاخیز «بر عهده‌ اوست‌».

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَغۡنَىٰ وَأَقۡنَىٰ٤٨

«و» نیز در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ که «هم‌ اوست‌ که‌ توانگر ساخت‌ و سرمایه‌ بخشید» یعنی: حق‌ تعالی‌ برای‌ بعضی‌ به‌ قدری‌ ثروت ‌بخشید که‌ آن‌ها را از مردم‌ بی‌نیاز گردانید و برای‌ دیگران‌ سرمایه‌ای‌ فوق‌ ثروت‌ آنان‌ داد. یا معنی‌ این‌ است: اوست‌ که‌ بعضی‌ را سرمایه‌دار و بعضی‌ را فقیر گردانید، بر حسب‌ مشیت‌ و بر اساس‌ مصلحت‌ و حکمت‌ خویش‌.

بدین‌گونه‌، خداوند متعال‌ از آیه‌ (۳۸) تا این‌ آیه‌، ده‌ اصل‌ و اساس‌ مهمی‌ را که‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام آمده‌ است‌ بیان‌ نمود و اینک‌ این‌ ده‌ اصل‌ و دلیل‌ را با ذکر پنج‌ مثال‌ یا نمونه‌ دیگر از ادله‌ قدرت‌ خویش‌ مؤکد می‌گرداند که‌ عبارت‌اند از:

﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ رَبُّ ٱلشِّعۡرَىٰ٤٩

«و هم‌ اوست‌ پروردگار ستاره‌ شعری‌» «شعری‌» ستاره‌ای‌ است‌ نورانی‌ در پشت ‌ستاره «جوزاء» که‌ قبیله «خزاعه‌» آن‌ را می‌پرستیدند. امام‌ رازی‌ گفته‌ است‌ که: «در میان‌ ستارگان‌ دو ستاره‌ شعری‌ وجود دارد؛ یکی‌ شامی‌ و دیگری‌ یمنی‌ و مراد آیه‌ کریمه‌ شعرای‌ یمنی‌ است‌ چرا که‌ همو مورد پرستش‌ قرار می‌گرفت‌». برخی‌ از مفسران‌ گفته‌ اند: خدای‌ سبحان‌ برای‌ رد بر کسانی‌ که‌ این‌ ستاره‌ را پرستش ‌می‌کردند، مخصوصا فرمود که‌ پروردگار شعری‌ است‌ در حالی‌که‌ او پروردگار همه‌ چیزهاست‌. نقل‌ است: اولین‌ کسی‌ که‌ پرستش «شعری‌» را مرسوم‌ کرد، ابوکبشه‌ از اشراف‌ عرب‌ بود و قریش‌ به‌ منظور تشبیه‌ رسول‌ خدا ص به‌ وی‌، به ‌ایشان «فرزند ابو کیشه» می‌گفتند زیرا آن‌ حضرت‌ ص مانند ابوکبشه‌ با دین‌ آنان ‌مخالفت‌ کرده‌ بودند. ابو کبشه‌ از اجداد مادری‌ رسول ‌اکرم‌ ص بود.

﴿وَأَنَّهُۥٓ أَهۡلَكَ عَادًا ٱلۡأُولَىٰ٥٠

«و هم‌ اوست‌ که‌ عاد نخستین‌ را نابود ساخت‌» عاد نخستین‌، اولین‌ امتی‌ است‌ که ‌بعد از امت‌ نوح‌ ÷ نابود ساخته‌ شده‌ است‌. گفته‌ شده‌ که‌ عاد نخستین‌؛ قوم‌ هود÷ و عاد دوم‌؛ عاد «ارم‌» است‌. به ‌قولی‌ دیگر: عاد دوم‌ قوم‌ ثمودند که‌ صالح‌ ÷ پیامبرشان‌ بود.

﴿وَثَمُودَاْ فَمَآ أَبۡقَىٰ٥١

«و ثمود را نیز نابود ساخت‌» چنان‌که‌ عاد را نابود کرد «و هیچ‌کس‌ را باقی ‌نگذاشت‌» یعنی: هیچ‌ یک‌ از دو گروه‌ یادشده‌ را باقی‌ نگذاشت‌.

﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ كَانُواْ هُمۡ أَظۡلَمَ وَأَطۡغَىٰ٥٢

«و پیش‌ از آن‌ها» یعنی: پیش‌ از هلاک‌ ساختن‌ عاد و ثمود، خداوند أ «قوم ‌نوح‌ را هلاک‌ کرد زیرا آنان‌ ستمگرتر و سرکش‌تر بودند» از عاد و ثمود، چه‌ آنان‌ باوجود آن‌ مدت‌ طولانی‌ (٩۵۰) ساله‌ای‌ که‌ نوح‌ ÷ آنان‌ را به‌ سوی‌ حق‌ دعوت ‌می‌کرد، با نافرمانی‌های‌ خود در برابر خدای‌ ‌ گردنکشی‌ کردند، به‌ علاوه ‌آن‌ها آغازگر ستم‌ بودند و آغازگر، ستمگرتر است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ومن‌ سن‌ سنة سيئة‌ فعليه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها». «هر کس‌ سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد؛ بر اوست‌ گناه‌ آن‌ و گناه‌ کسانی‌ که‌ بدان‌ سنت‌ بد عمل‌ کرده‌اند».

﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِكَةَ أَهۡوَىٰ٥٣

«و مؤتکفه‌ را واژگون‌ کرد» مؤتکفه: شهرهای‌ قوم‌ لوط ـ یعنی‌ سدوم‌ و عاموره‌ ـ است‌. این‌ شهرها از آن‌ رو مؤتکفه‌ نامیده‌ شد که‌ هم‌ اهالی‌ خود را واژگون‌ کرد و هم‌ خود نگونسار شد ـ یعنی‌ بلندای‌ آن‌ هم‌سطح‌ زیرین‌ آن‌ گردید ـ وجبرئیل‌ ÷ بعد از آن‌ که‌ آن‌ها را به‌ هوا برداشت‌، نگونسار واژگون‌شان‌ کرد.

﴿فَغَشَّىٰهَا مَا غَشَّىٰ٥٤

«پوشاند بر آن‌» یعنی: بر شهرهای‌ قوم‌ لوط «آنچه‌ را پوشاند» از سنگهایی‌ که ‌بر آن‌ فروافتاد و نیز بر آنان‌ انواع‌ عذاب‌ را پوشاند. ابهام‌ در «ما» برای‌ افاده‌ تهویل ‌و تعمیم‌ عذاب‌ برآنان‌ است‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكَ تَتَمَارَىٰ٥٥

«پس‌ به‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارت‌ تردید روا می‌داری‌» ای‌ انسان ‌تکذیب‌کننده‌ شکاک‌ شبهه ‌افگن‌ ناسپاس‌؟ مراد از نعمت‌ها، نعمت‌هایی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ قبلا آن‌ها را بر شمرد؛ از آفرینششان‌، توانگر ساختن‌شان‌، آفرینش ‌آسمان‌ و زمین‌ و نعمت‌هایی‌ که‌ در آن‌ها برای‌ انسان‌ پدید آورده‌ است‌.

﴿هَٰذَا نَذِيرٞ مِّنَ ٱلنُّذُرِ ٱلۡأُولَىٰٓ٥٦

«این‌ هشداردهنده‌ای‌ از هشداردهندگان‌ نخستین‌ است» یعنی: محمد ص فرستاده‌ای‌ همچون‌ فرستادگان‌ پیشین‌ قبل‌ از خود به‌ سوی‌ شماست‌ زیرا او نیز شمارا بیم‌ و هشدار می‌دهد همان‌گونه‌ که‌ ایشان‌ اقوام‌ خود را هشدار دادند. چنان‌که‌ در سوره «احقاف/‌٩» خواندیم‌ که‌ خداوند متعال‌ فرمود: ﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ [الأحقاف: ٩]. «بگو: من‌ پدیده‌ای‌ نوظهور در میان‌ پیامبران‌ نبوده‌ام‌».

﴿أَزِفَتِ ٱلۡأٓزِفَةُ٥٧

«نزدیک‌ شونده‌ نزدیک‌ گشت‌» یعنی: قیامت‌ نزدیک‌ شد چرا که‌ زمان‌ برپایی‌ آن‌ نزدیک‌ است‌؛ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «مثلي‌ ومثل‌ الساعة كهاتين». «مثل‌ من‌ و مثل‌ قیامت‌ همانند این‌ دو انگشت‌ من‌ است‌». و دو انگشت‌ میانه‌ وسبابه‌ خود را از هم‌ باز کردند.

﴿لَيۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ كَاشِفَةٌ٥٨

«جز خدا کسی‌ کاشف‌ آن‌ نیست‌» یعنی: هیچ‌کس‌ جز خداوند أ قادر به‌ برطرف‌ ساختن‌ قیامت‌ نیست‌؛ آن‌گاه‌ که‌ خلق‌ را با سختی‌ها و هول‌ و هراس‌های‌ آن‌ درپوشاند.

﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ تَعۡجَبُونَ٥٩

«آیا از این‌ سخن‌ تعجب‌ می‌کنید؟» یعنی: چگونه‌ تکذیب‌کنان‌ از استماع‌ قرآن‌، یا از وقوع‌ قیامت‌ تعجب‌ می‌کنید؟.

﴿وَتَضۡحَكُونَ وَلَا تَبۡكُونَ٦٠

«و می‌خندید» یعنی: از روی‌ استهزا و تمسخر بر قرآن‌ یا بر قیامت‌ می‌خندید، با آن‌که‌ قیامت‌ نه‌ محل‌ تکذیب‌ است‌ و نه‌ موضع‌ استهزا «و نمی‌گریید؟» از بیم‌ وانزجار وعید و عذابهای‌ سختی‌ که‌ در آن‌ است‌؟! روایت‌ شده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص بعد از نزول‌ این‌ آیه‌ هیچ‌گاه‌ خندان‌ دیده‌ نشدند و خنده‌ ایشان‌ فقط تبسم‌ بود. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریرهس آمده‌ است‌ که‌ چون‌ آیه: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ تَعۡجَبُونَ٥٩ [النجم: ۵٩] نازل‌ شد، اهل «صفه‌» گفتند: «إنا لله‌ وإنا إلیه‌ راجعون‌» سپس‌ گریستند تا بدانجا که‌ اشک‌هایشان‌ بر رخسارهایشان‌ جاری‌ شد. پس‌ چون ‌رسول‌ خدا ص صدای‌ گریه‌ آنان‌ را شنیدند، خود نیز با ایشان‌ گریستند و ما نیز برای ‌گریه‌ پیامبرص گریستیم‌؛ آن‌گاه‌ فرمودند: «لا يلج‌ النار من‌ بكي‌ من‌ خشية‌ الله‌، ولايدخل‌ الجنة‌ مصر علي‌ معصية‌ الله‌، ولو لم‌ تذنبوا لذهب‌ الله‌ بكم‌ ولجاء بقوم‌ يذنبون ‌فيغفر لهم‌ ويرحمهم‌ إنه‌ هو الغفور الرحيم». «هر کس‌ از ترس‌ خدا گریست‌، به‌ آتش ‌وارد نمی‌شود و هرکس‌ بر معصیت‌ خدا پای‌ فشرد، به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شود و اگر شما گناه‌ نکنید، همانا خداوند شما را بر می‌دارد و قومی‌ را به‌ میان‌ می‌آورد که ‌گناه‌ کنند تا برآنان‌ بیامرزد و رحم‌ کند زیرا اوست‌ که‌ آمرزگار مهربان‌ می‌باشد». ابو حازم‌ می‌گوید: «روزی‌ جبرئیل ÷ درحالی‌ بر رسول‌ خدا ص فرود آمد که‌ مردی‌ نزد ایشان‌ می‌گریست‌ پس‌ جبرئیل‌ ÷ از رسول‌ اکرم‌ ص پرسید که‌ این ‌شخص‌ کیست‌؟ فرمودند: این‌ فلان‌ است‌. جبرئیل‌ ÷ گفت: ما همه‌ اعمال ‌بنی‌آدم‌ را وزن‌ می‌کنیم‌، جز گریه‌ را زیرا خداوند متعال‌ با یک‌ قطره‌ اشک‌، دریاهایی‌ از جهنم‌ را خاموش‌ می‌گرداند».

﴿وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١

«و شما بازی‌کننده‌ هستید» یعنی: شما به‌ انواع‌ سرگرمی‌ها سرگرم‌ و سرخوش ‌هستید، یا شما متکبرانه‌ سر برافراشته‌اید و می‌خرامید.

﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢

«پس‌ الله را سجده‌ کنید و بپرستید» از آن‌ رو که‌ او سزاوار سجده‌ و پرستش‌ از سوی‌ شماست‌. روایت ‌شده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در هنگام‌ تلاوت‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ سجده‌ کردند و مسلمانان‌ و کفار که‌ در امر وحی‌ و قرآن‌ شک‌ داشته‌ و با پیامبر ص در ستیز بودند، نیز با ایشان‌ سجده‌ کردند. آری‌! آیات‌ عظیم‌ این‌ سوره‌، چون‌ پتکی‌ سنگین‌ بر دلهایشان‌ فرود آمد به‌ گونه‌ای‌ که‌ نتوانستند در برابر تأثیر قرآن‌ مقاومت‌ کنند پس‌ بی‌اختیار به‌ سجده‌ رفتند. از همین‌ رو شافعی‌ و ابو حنیفه / بر آنند که‌ این‌ آیه‌ محل‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌.

[۲٧] این‌ توضیح‌ از مترجم‌ است‌.

سوره‌ قمر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۵)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با خبر دادن‌ حق‌ تعالی‌ از دو پاره‌ شدن ‌ماه‌ به‌ عنوان‌ معجزه‌ای‌ برای‌ رسول‌ اکرم‌ ص، «قمر» نامیده‌ شد.

قبلا در بیان‌ فضیلت‌ سوره «ق‌» نیز نقل‌ کردیم‌ که‌ رسول‌ خدا ص دو سوره‌ «ق‌» و «قمر» را در نمازهای‌ عید اضحی‌ و فطر می‌خواندند زیرا این‌ دو سوره‌، مشتمل‌ بر مژده‌ها، هشدارها، بیان‌ آغاز و اعاده‌ آفرینش‌، توحید، نبوت‌ و غیر آن ‌از مقاصد عظیم‌اند.

صاحب‌ تفسیر «فی‌ ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره‌ از آغاز تا انجام‌ خود، حمله‌ای‌ سخت‌ کوبنده‌ و محکم‌ بر دل‌های دروغ‌انگاران‌ هشدارهای‌ الهی‌ است‌، به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ آرامبخش‌ نیرومند و محکمی‌ برای‌ دل‌های مؤمنان‌ و باورمندان ‌است‌».

﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١

«قیامت‌ نزدیک‌ شد» یعنی: قیامت‌ به‌ اعتبار زمانی‌ که‌ از عمر دنیا بعد از نبوت محمد ص باقی‌ مانده‌ و در مقایسه‌ با آنچه‌ که‌ از عمر دنیا گذشته‌ است‌، نزدیک ‌شد. البته‌ مرور قرن‌ها بعد از نزول‌ این‌ آیه‌ و گذشت‌ ده‌ها قرن‌ دیگر نیز، در عمر دنیایی‌ که‌ آن‌ را دانشمندان‌ معاصر پنج‌ میلیارد سال‌ یا بیشتر از آن‌ تخمین‌ زده‌اند، چیزی‌ به‌ حساب‌ نمی‌آید لذا قیامت‌ به‌ این‌ اعتبار نزدیک‌ است‌ که‌ هر امر آمدنی‌ای ‌نزدیک‌ می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ س آمده‌ است‌ که‌ روزی ‌رسول‌ اکرم‌ ص ـ در حالی‌ که‌ آفتاب‌ مشرف‌ به‌ غروب‌ بود ـ برای‌ اصحاب‌شان ‌سخنرانی‌ می‌کردند پس‌ فرمودند: «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در قبضه‌ قدرت ‌اوست‌، از عمر دنیا نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ گذشته‌، باقی‌ نمانده‌ است‌ جز به‌ اندازه ‌زمانی‌ که‌ از این‌ روز شما نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ گذشته‌، باقی‌ مانده‌ است‌ و ما هم‌اکنون‌ جز چیز اندکی‌ از خورشید نمی‌بینیم‌».

«و از هم‌ شکافت‌ ماه‌» یعنی: ماه‌ ـ به‌ عنوان‌ معجزه‌ای‌ برای‌ رسول‌ اکرم‌ ص شق‌گردید و دو پاره‌ شد. عثمان‌ بن‌ عطاء از پدرش‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ در معنای‌ این ‌بخش‌ از آیه‌ گفت: «ماه‌ به‌ زودی‌ شکافته‌ خواهد شد». یعنی: تا هنوز شکافته‌ نشده‌ است‌. و کسانی‌ از اهل‌ تفسیر که‌ مشرب‌ حکما را دارند و خرق‌ و التیام‌ در جسم‌ سماوی‌ را قبل‌ از وقوع‌ قیامت‌ جایز نمی‌دانند، نیز بر این‌ نظرند. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «انشقاق‌ و دو پاره‌شدن‌ ماه‌، در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ وقوع‌ پیوست‌،که‌ این‌ واقعه‌ در احادیث‌ متواتر با اسانید صحیح‌ به‌ اثبات‌ رسیده‌ و در میان‌ علما مورد اتفاق‌ می‌باشد. و این‌ یکی‌ از معجزات‌ پردرخشش‌ و قاطع‌ آن‌ حضرت‌ ص بود». بخاری‌، مسلم‌ و غیر ایشان‌ از انس س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «مردم‌ مکه‌ از رسول‌ خدا ص درخواست‌ کردند که‌ برایشان‌ نشآن‌های‌ را بنمایاند پس‌ آن‌حضرت‌ ص ماه‌ را به‌ صورت‌ دو پاره‌ به‌ آنان‌ نمایاندند تا بدانجا که‌ کوه‌ حراء در میان‌ دو پاره‌ ماه‌ واقع‌ شد». در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که: «یک‌ پاره‌ ماه ‌بالای‌ کوه‌ قعیقعان‌ و پاره‌ دیگر آن‌ بر کوه‌ ابوقبیس‌ قرار گرفت‌». همچنین‌ بخاری‌ ومسلم‌ از ابن‌ مسعود س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: در عهد رسول‌ اکرم‌ ص ماه‌ به‌ دو پاره‌ شق‌ شد، پاره‌ای‌ بالای‌ کوه‌ و پاره‌ای‌ دیگر پایین‌تر از آن‌. در این‌ اثنا رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «اینک‌ بنگرید». یعنی‌ معجزه‌ای‌ را که‌ درخواست‌ کرده ‌بودید، مشاهده‌ کنید.

﴿وَإِن يَرَوۡاْ ءَايَةٗ يُعۡرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ٢

«و هرگاه‌» کافران‌ قریش‌ «نشان‌های‌ ببینند» یعنی: معجزه‌ای‌ برای‌ آن‌حضرت‌ ص ببینند که‌ دال‌ بر نبوت‌ ایشان‌ باشد؛ «اعراض‌ کنند» و از تصدیق‌ و ایمان‌ به‌ آن‌ روی‌ برتابند «و گویند: سحری‌ است‌ مستمر» یعنی: این‌ معجزه‌، سحری‌ است‌ نیرومند و سخت‌ که‌ بر هر سحر دیگری‌ فایق‌ می‌آید. آن‌گاه‌ که‌ یک‌ چیز قوی‌ و مستحکم‌ باشد، اعراب‌ می‌گویند: «استمر الشی‌». یا مرادشان‌ از «مستمر» این‌ بود که‌ این‌ معجزه‌، جادویی‌ دنباله‌دار و مستمر است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ می‌گویند: آن‌گاه‌ که‌ ماه‌ دو پاره‌ شد، مشرکان‌ گفتند: محمد ص ما را سحر کرده‌ است‌ پس‌، از مسافران‌ راه‌ها بپرسید که‌ آیا آنان ‌نیز این‌ پدیده‌ را دیده‌اند یا خیر؟ و از مسافران‌ سؤال‌ کردند. آن‌ها نیز گفتند: بلی‌! ما این‌ پدیده‌ را دیده‌ایم‌. آن‌گاه‌ آیات‌ (۱ ـ ۲) نازل‌ شد. ابن‌ مسعود س می‌گوید: من‌ خود قبل‌ از هجرت‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ مدینه‌، ماه‌ را به‌ شکل‌ دو پاره‌ در مکه‌ دیدم‌. پس‌ مشرکان‌ گفتند: ماه‌ جادو شده‌ است‌!! آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَكَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَكُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ٣

«و دروغ‌ شمردند» کافران‌ نبوت‌ رسول ‌اکرم‌ ص را «و هوی‌ و هوسهای‌ خویش ‌را» که‌ شیطان‌ با وسوسه‌های‌ خود برایشان‌ آراست‌ «پیروی‌ کردند» و حق‌ را بعد از ظهور آن‌ رد نمودند «و هر کاری‌ مستقری‌ دارد» یعنی: هر کاری‌ به‌ سرانجامی ‌منتهی‌ می‌شود؛ از ناکامی‌ یا پیروزی‌ در دنیا و نیکبختی‌ یا بدبختی‌ در آخرت‌ اما نهایتا خیر در اهل‌ خیر و شر در اهل‌ شر قرار می‌گیرد. یا معنی‌ این‌ است: برای‌ هر کار حقیقتی‌ است‌؛ پس‌ آنچه‌ از آن‌ حقیقت‌ که‌ در دنیا مقدر باشد، به‌ زودی‌ نمایان ‌می‌شود و آنچه‌ که‌ به‌ آخرت‌ موکول‌ شده‌ باشد، نیز به‌ زودی‌ شناخته‌ می‌شود.

در این‌ آیه‌ نیز تسلیتی‌ برای‌ رسول‌ خدا ص و مژده‌ای‌ به‌ ایشان‌ است‌ که‌ پیروزی ‌به‌ زودی‌ در دنیا همپیمانشان‌ خواهد بود و در آخرت‌ نیز درجات‌ بلند و بهشت ‌جاویدان‌ از آن‌ ایشان‌ و پیروانشان‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّنَ ٱلۡأَنۢبَآءِ مَا فِيهِ مُزۡدَجَرٌ٤

«و قطعا از خبرها آنچه‌ که‌ در آن‌ درس‌ عبرت‌ است‌، بدی‌شان‌ رسیده‌ است‌» یعنی: قطعا از اخبار امت‌های‌ دروغ‌ انگار پیشین‌ که‌ داستان‌هایشان‌ در قرآن‌ بیان‌ شده‌ است‌، چنان‌ درس‌ها و موعظه‌هایی‌ به‌ کفار مکه‌ رسیده‌ است‌ که‌ تأمل‌ در آن‌ها برای ‌دست‌ برداشتن‌شان‌ از آن‌ شررات‌ها و بدی‌ها کافی‌ است‌.

﴿حِكۡمَةُۢ بَٰلِغَةٞۖ فَمَا تُغۡنِ ٱلنُّذُرُ٥

«حکمتی‌ است‌ بالغه‌» یعنی: قرآن‌ به‌ عنوان‌ حکمتی‌ رسا و تامه‌ که‌ در محکمی‌ و استواری‌ خود در اوجگاه‌ اعتلا قرار دارد و در آن‌ هیچ‌ نقص‌ و خللی‌ نیست‌، بدی‌شان‌ آمده‌ است «ولی‌ هشدارها سود نمی‌دهد» یعنی: هرگز بیم ‌دادن‌ها و هشدارها به‌ حال‌ معاندان‌ سودی‌ نمی‌بخشد زیرا عنادشان‌، آنان‌ را از پذیرش‌ حق ‌برمی‌گرداند.

﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡۘ يَوۡمَ يَدۡعُ ٱلدَّاعِ إِلَىٰ شَيۡءٖ نُّكُرٍ٦

«پس‌» ای‌ محمد ص! «از آنان‌ روی‌ برتاب‌» و خود را در دعوتشان‌ خسته‌ و رنجور نکن‌، از آنجا که‌ بیم‌ و هشدار در آنان‌ تأثیر گذار نیست‌ «روزی‌ که‌ دعوتگربه‌ سوی‌ چیزی‌ ناشناخته‌ دعوت‌ می‌کند» یعنی: ای‌ محمد ص! این‌ روز را برای‌ آنان ‌انتظار بکش‌. دعوتگر: اسرافیل ÷ است‌ و ﴿شَيۡءٖ نُّكُرٍ رخداد وحشتناک‌ و غریبی ‌است‌ که‌ آن‌ را از بس‌ بزرگ‌ می‌بینند، نمی‌شناسند چرا که‌ قبل‌ از آن‌ با نظیر چنان ‌امر بزرگی‌ شناخت‌ نداشته‌ و مانند آن‌ را ندیده‌ بودند و آن‌ رخداد وحشتناک‌، رفتن‌ به‌ سوی‌ صحنه‌ هولناک‌ حساب‌ روز قیامت‌ است‌.

﴿خُشَّعًا أَبۡصَٰرُهُمۡ يَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ كَأَنَّهُمۡ جَرَادٞ مُّنتَشِرٞ٧

«در حالی‌ که‌ چشم‌های‌ خود را فروهشته‌اند» یعنی: روزی‌ که‌ از قبرهای‌ خود بیرون‌ می‌آیند، چشم‌هایشان‌ خوار و ذلیل‌ است‌ از بس‌ که‌ احساس‌ ذلت‌ و پستی‌می‌کنند «چون‌ ملخ‌های‌ پراکنده‌ از قبرها بر می‌آیند» یعنی: در اثر ذلت‌ و خواری‌، با چشمان‌ ضعیف‌ و خسته‌ای‌ از گورهای‌ خود بیرون‌ می‌آیند، گویی‌ در کثرت‌ و به‌هم‌ آمیختگی‌شان‌ مانند ملخ‌های‌ پراکنده‌ انبوهی‌ هستند که‌ به‌ همدیگر درآمیخته‌اند.

﴿مُّهۡطِعِينَ إِلَى ٱلدَّاعِۖ يَقُولُ ٱلۡكَٰفِرُونَ هَٰذَا يَوۡمٌ عَسِرٞ٨

«به‌ سرعت‌» و بدون‌ هیچ‌ درنگ‌ و تأخیری «به‌ سوی‌ آن‌ دعوتگر» که ‌اسرافیل‌÷ است‌ «می‌شتابند. کافران‌ می‌گویند: امروز چه‌ روز دشواری‌ است‌» آری‌! آن‌ روز بر کفار روز سخت‌ و دشواری‌ است‌ ولی‌ بر مؤمنان‌ سخت‌ نیست‌ چنان‌که ‌از مفهوم‌ مخالف‌ این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود.

﴿كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَكَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ٩

«پیش‌ از آنان‌» یعنی: پیش‌ از قریش‌، امت‌های‌ دیگر و از جمله‌ «قوم‌ نوح‌ نیز به‌ تکذیب‌ پرداختند و بنده‌ ما را دروغزن‌ خواندند» انتساب‌ نوح‌÷ به‌ عبودیت ‌حق‌ تعالی‌، گرامیداشت‌ و تشریفی‌ برای‌ او و تنبیهی‌ بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ فقط نوح‌÷ بود که‌ در آن‌ وقت‌ هدف‌ از آفرینش‌ خود را ـ که‌ همانا عبودیت ‌است ‌برآورده‌ گردانید، چه‌ در آن‌ هنگام‌ بر روی‌ زمین‌ جز او عابد دیگری‌ برای‌ خداوند أ وجود نداشت‌ «و گفتند: دیوآن‌های‌ است‌» امت‌ نوح‌ ÷ به‌ وی‌ نسبت ‌دیوانه‌گی‌ را دادند «و با او به‌ درشتی‌ برخورد شد» یعنی: نوح ‌÷ با انواع‌ زجر و شکنجه‌ و دشنام‌ و خشونت‌، از میدان‌ تبلیغ‌ رسالت‌ و تبیین‌ نبوت‌ رانده‌ شد و از سوی‌ آنان‌ تحت‌ فشار قرار گرفت‌.

﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ١٠

«پس‌ دعا کرد به‌ جناب‌ پروردگار خویش‌ که: من‌ مغلوب‌ شدم‌؛ به‌ داد من‌ برس‌» وبرای‌ من‌ و دین‌ خویش‌ از آنان‌ انتقام‌ بگیر. بدین‌گونه‌ بود که‌ نوح ‌÷ طالب‌ نصرت ‌بر آنان‌ شد چرا که‌ به‌ تمرد، سرکشی‌ و پافشاری‌ آنان‌ بر گمراهی‌ پی ‌برده‌ و از آنان ‌تماما مأیوس‌ شده‌ بود. روایت‌ شده‌ است‌ که: یکی‌ از آنان‌ می‌آمد و نوح‌ ÷ را به‌ زیر پای‌ خود افگنده‌ گلویش‌ را آنچنان‌ می‌فشرد که‌ از خفگی‌ بی‌هوش‌ بر زمین‌ می‌افتاد و چون‌ به‌ هوش‌ می‌آمد، چنین‌ دعا می‌کرد: «اللهم‌ اغفر لقومي‌ فإنهم‌ لا يعلمون». «بار الها! بر قومم‌ بیامرز زیرا آنان‌ نمی‌دانند».

﴿فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ١١

«پس‌ درهای‌ آسمان‌ را به‌ آبی‌ بسیار ریزان‌ گشودیم‌» که‌ سخت‌، پیاپی‌ و سیل‌آسابر آنان‌ فرومی‌ریخت‌.

﴿وَفَجَّرۡنَا ٱلۡأَرۡضَ عُيُونٗا فَٱلۡتَقَى ٱلۡمَآءُ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ قَدۡ قُدِرَ١٢

«و از زمین‌ چشمه‌ها برشکافتیم‌» یعنی: همه‌ زمین‌ و حتی‌ درون‌ تنورها را که‌ جایگاه‌ فروزش‌ آتش‌ است‌، چشمه‌های‌ روان‌ و بر شکافته‌ای‌ گردانیدیم‌؛ «تا آب ‌برای‌ کاری‌ که‌ مقدر شده‌ بود، به‌ هم‌ پیوست‌» یعنی: تا سرانجام‌، آب‌ آسمان‌ و آب ‌زمین‌ برای‌ انجام‌ امری‌ که‌ در باره‌ آنان‌ فیصله‌ شده‌ بود، جمع‌ شد و به‌ هم‌ پیوست‌.آن‌ امر فیصله‌ شده‌، همانا هلاکت‌شان‌ با غرق‌ در آب‌ بود.

﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ١٣

«و او را بر کشتی‌ تخته‌دار و میخ‌ آجین‌ سوار کردیم‌» یعنی: نوح ‌÷ را بر کشتی‌ای‌ که‌ تخته‌های‌ عریضی‌ داشت‌ و میخ‌ها آن‌ تخته‌ها را به‌ هم‌ محکم‌ پیوسته‌ بود، سوارکردیم‌. مراد این‌ است‌ که‌ کشتی‌ نوح‌÷، سخت‌ استوار و مستحکم‌ بود.

﴿تَجۡرِي بِأَعۡيُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن كَانَ كُفِرَ١٤

«زیر نظر ما روان‌ بود» یعنی: آن‌ کشتی‌ در منظر و دیدگاه‌ ما و با حفظ و نگه‌داشت‌ ما، روان‌ بود «به‌ عنوان‌ جزای‌ کسی‌ که‌ او را ناسپاسی‌ کرده‌ بودند» یعنی: روان‌ کردن‌ کشتی‌، پاداشی‌ برای‌ نوح‌ ÷ بود؛ همان‌ کسی‌ که‌ برایشان‌ نعمتی‌ بود و آن‌ها این‌ نعمت‌ را کفران‌ و ناسپاسی‌ کرده‌ بودند. یا معنی‌ این‌ است: آنان‌ به‌ عنوان ‌جزا و انتقامی‌ برای‌ نوح ÷ که‌ دعوتش‌ را مورد انکار قرار داده‌ بودند، غرق‌ ساخته ‌شدند.

﴿وَلَقَد تَّرَكۡنَٰهَآ ءَايَةٗ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ١٥

«و به‌ راستی‌ آن‌ را آیتی‌ باقی‌ گذاشتیم‌» یعنی: به‌ راستی‌ آن‌ کشتی‌ را به‌ عنوان ‌عبرتی‌ برای‌ عبرت‌گیران‌ باقی‌ گذاشتیم‌ چنان‌ که‌ تا هنوز هم‌ از وجود کشتی‌ نوح‌ ÷ بر کوه «آرارات‌» سخن‌ می‌رود. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: این‌ برخوردی‌ را که‌ با آنان‌ کردیم‌، به‌ عنوان‌ عبرت‌ و موعظه‌ای‌ برای‌ آیندگان‌ باقی‌ گذاشتیم «پس‌ آیا هیچ‌ پندگیرنده‌ای‌ هست‌» که‌ از این‌ نشانه‌، پند و عبرت‌ گیرد؟.

﴿فَكَيۡفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ١٦

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» یعنی: عذاب‌ و هشدارهای‌ من ‌به‌گونه‌ای‌ هولناک‌ و عجیب‌ بود که‌ در وصف‌ نمی‌گنجد و بدین‌گونه‌ بود که‌ برای ‌پیامبر خود نوح ‌÷ انتقام‌ گرفتیم‌.

﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ١٧

«و هر آینه‌ قرآن‌ را برای‌ ذکر» یعنی: برای‌ یادگیری‌ و حفظ «آسان‌ کردیم‌» وکسی‌ را که‌ جویای‌ حفظ آن‌ باشد، بر یادگیری‌ آن‌ یاری‌ نمودیم‌. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: قرآن‌ را برای‌ پندگرفتن‌ و موعظه‌ پذیری‌ آماده‌ کردیم‌ چرا که‌ در آن‌ انواع‌ پند و اندرز قرار دادیم «پس‌ آیا هیچ‌ پندپذیری‌ هست‌» که‌ از مواعظ وعبرتهای‌ آن‌ پند و عبرت‌ گیرد. آیه‌ کریمه‌ انگیزشی‌ است‌ بر فراگیری‌ و آموختن‌ قرآن‌، بسیار تلاوت‌ نمودن‌ آن‌ و شتاب‌ کردن‌ در طلب‌ فهم‌ معانی‌ آن‌. چنان‌که‌ نظیر این‌ معنی‌ در آیه‌ (٩٧) از سوره‌ «مریم‌» نیز آمده‌ است‌. ابن‌ عباس س می‌گوید: «اگر خدای ‌‌ قرآن‌ را بر زبان‌ انسآن‌ها آسان‌ نمی‌کرد، هرگز احدی‌ از خلق‌ نمی‌توانست‌ که‌ به‌ کلام‌ وی‌ نطق‌ کند». حکمت‌ در تکرار ﴿فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ تجدید تنبیه‌ و هشدار در مورد لزوم‌ پند گرفتن‌ از قرآن‌ است‌ زیرا هر تکراری‌ در قرآن‌ برای‌ تثبیت‌ و پایدار ساختن‌ معانی‌ در نفوس‌ انسآن‌ها می‌باشد.

﴿كَذَّبَتۡ عَادٞ فَكَيۡفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ١٨ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا صَرۡصَرٗا فِي يَوۡمِ نَحۡسٖ مُّسۡتَمِرّٖ١٩

«عاد به‌ تکذیب‌ پرداختند» عاد: قوم‌ هود÷ بودند که‌ او در میانشان‌ به‌ پیامبری ‌مبعوث‌ شد اما به‌ تکذیب‌ وی‌ پرداخته‌ و او را آزار و شکنجه‌ دادند «پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» یعنی: بشنوید که‌ عذاب‌ و انذار ما برای‌ آنان‌ چگونه‌ بود: «ما بر آنان‌ بادی‌ صرصر فرستادیم‌» یعنی: بادی‌ بسیار سرد. به‌قولی: باد صرصر بادی‌ است‌ که‌ صدای‌ سخت‌ و هولناکی‌ داشته‌ باشد «در روزی‌ شوم‌ دنباله‌دار» یعنی: در روزی‌ که‌ شومی‌ و ناخجسته‌گی‌ آن‌ پیوسته‌ و مستمر بود و با نحوست‌ خود چنان‌ برآنان‌ استمرار یافت‌ که‌ تماما هلاک‌شان‌ گردانید. ابن‌کثیر می‌گوید: «نحوست‌ آن‌ روز بدین‌ جهت‌ مستمر بود که‌ عذاب‌ دنیوی‌ آن‌ها را به‌ عذاب‌ اخروی‌ پیوست‌ گردانید». ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «این‌ عذاب‌ در آخرین‌ چهارشنبه‌ ماه‌ نازل‌ شد و کوچک‌ و بزرگ‌ آنان‌ را نابود کرد». مراد این‌ است‌ که ‌آن‌ روز، بر کفار قوم‌ عاد نحس‌ و شوم‌ بود، نه‌ بر پیامبرشان‌ و بر مؤمنان‌ پس‌ ذات‌ آن‌ روز نحس‌ نبود بنابراین‌، تشاؤم‌ به‌ عدد (۱۳) و امثال‌ آن‌ از اعداد، شرعا صحیح‌ نیست‌.

﴿تَنزِعُ ٱلنَّاسَ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٖ مُّنقَعِرٖ٢٠

آن‌ باد صرصر چنان‌ باد سختی‌ بود «که‌ مردم‌ را از جا می‌کند» یعنی: آنان‌ را از زیر پایشان‌ همچون‌ بر کندن‌ درخت‌ خرما از بن‌ و ریشه‌، از جا می‌کند. مجاهد می‌گوید: «باد صرصر آن‌ها را از زمین‌ بر می‌کند و بر سرهایشان‌ محکم‌ بر زمین ‌می‌کوفت‌ چنان‌ که‌ گردن‌هایشان‌ خرد گشته‌ و سرهایشان‌ از بدن‌هایشان‌ جدا می‌شد». به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: آن‌ باد صرصر مردم‌ را از خانه‌هایشان‌ بیرون‌ می‌کشید و از زمین‌ بر می‌کند «گویی‌ آنان‌ تنه‌های‌ درختان‌ خرمای‌ از ریشه‌ برکنده‌ای‌ بودند» خداوند متعال‌ آنان‌ را در درازی‌ قد و قامت‌شان‌ ـ آن‌گاه‌ که‌ باد آن‌ها را از جا برمی‌کند و بر روهایشان‌ بر زمین‌ می‌کوبید ـ به‌ درختان‌ خرمایی‌ تشبیه‌ کرده‌ که‌ بر زمین‌ می‌افتند در حالی‌که‌ سر ندارند. منقعر: یعنی‌ کنده‌ شده‌ از ریشه‌ خویش‌.

﴿فَكَيۡفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ٢١ وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ٢٢

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» تکرار این‌ عبارت‌ برای‌ تهویل‌ و افگندن‌ بیم‌ و هراس‌ در دل‌هاست «و قطعا قرآن‌ را برای‌ پند آموزی‌ آسان‌ کرده‌ایم‌ پس‌آیا هیچ‌ پندپذیری‌ هست‌؟» تکرار این‌ عبارت‌ نیز چنان‌که‌ گفتیم‌، برای‌ تجدید تنبیه‌ و توجه‌ دادن‌ به‌ آن‌هاست‌. مفسران‌ برای‌ (للذکر) همچون‌ آیه‌ (۱٧) دو معنی‌ بیان ‌کرده‌اند؛ یکی «پندپذیری‌» که‌ این‌ معنی‌ به‌ مقام‌ و سیاق‌ مناسب‌تر است‌ و دیگری ‌«حفظ» و یادگیری‌. چنان‌که‌ روایت‌ شده‌ است: «هیچ‌ کتابی‌ از کتاب‌های الهی ‌همانند قرآن‌ از اول‌ تا آخر حفظ شده‌ نبوده‌ است‌».

﴿كَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِٱلنُّذُرِ٢٣

«قوم‌ ثمود هشداردهندگان‌ را تکذیب‌ کردند» یعنی: قوم‌ ثمود پیامبرانی‌ را که‌ به‌سویشان‌ فرستاده‌ شده‌ بودند، تکذیب‌ کردند. یا معنی‌ این‌ است: آنان‌ پیامبرشان‌ صالح‌ ÷ را دروغزن‌ شمردند و به‌ صیغه‌ جمع‌ ذکر شد زیرا هرکس‌ یکی‌ از انبیا را تکذیب‌ کند، در حقیقت‌ سایر آنان‌ را نیز تکذیب‌ کرده‌ است‌ چه‌ پیامبران همه‌ در دعوت‌ به‌ سوی‌ اصول‌ و کلیات‌ شرایع‌ الهی‌، اتفاق‌ و هماهنگی‌ کاملی‌ داشته‌اند.

﴿فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ٢٤

«و گفتند» قوم‌ صالح‌ ÷ «آیا تنها بشری‌ از خودمان‌ را پیروی‌ کنیم‌؟» یعنی: چگونه‌ بشری‌ را پیروی‌ کنیم‌ که‌ از جنس‌ خود ماست‌ و به‌علاوه‌ او تک‌ و تنهاست‌ و بر دعوت‌ خود هیچ‌ پیروی‌ ندارد؟ «در این‌ صورت‌ ما واقعا در گمراهی‌ خواهیم ‌بود» یعنی: اگر ما از او پیروی‌ کنیم‌، در این‌ صورت‌، دور از حق‌ و در اشتباه‌ خواهیم‌ بود «و در سعر» یعنی: در آن‌ صورت‌، ما در عذاب‌ و رنج‌ و سختی‌ خواهیم‌ بود. به‌قولی: مراد از (سعر) در اینجا دیوانه‌گی‌ است‌، یعنی‌ در صورت ‌پیروی‌ از صالح‌÷، ما در دیوانه‌گی‌ خواهیم‌ بود.

﴿أَءُلۡقِيَ ٱلذِّكۡرُ عَلَيۡهِ مِنۢ بَيۡنِنَا بَلۡ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٞ٢٥

«آیا از میان‌ همه‌ ما ذکر بر او فرود آمده‌ است‌» یعنی: چگونه‌ او از میان‌ همه‌ ما به‌وحی‌ و نبوت‌ مخصوص‌ گردانیده‌ شده‌ در حالی‌که‌ در میان‌ ما کسانی‌ هستند که‌ از او به‌ این‌ کار سزاوارترند «نه‌ بلکه‌ او دروغگویی‌ خود پسند است‌» یعنی: او دروغگویی‌ است‌ از حد متجاوز. اشر: نشاط و شادمانی‌، یا ناز و تکبر و غرور است‌.

﴿سَيَعۡلَمُونَ غَدٗا مَّنِ ٱلۡكَذَّابُ ٱلۡأَشِرُ٢٦

«به‌ زودی‌ فردا خواهند دانست‌ که‌ دروغگوی‌ گستاخ‌ کیست‌» آیا صالح‌÷ است‌ یا آنان‌؟ مراد از فردا؛ وقت‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بر آنان‌ در دنیا، یا روز قیامت‌ است‌.

﴿إِنَّا مُرۡسِلُواْ ٱلنَّاقَةِ فِتۡنَةٗ لَّهُمۡ فَٱرۡتَقِبۡهُمۡ وَٱصۡطَبِرۡ٢٧

«هرآینه‌ ما فرستنده‌ ماده‌ شتر هستیم‌» یعنی: بیرون‌آورنده‌ آن‌ از درون‌ صخره‌ هستیم‌؛ همان‌گونه‌ که‌ آنان‌ پیشنهاد کرده‌اند. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ صالح‌÷ دو رکعت‌ نماز گزارد و دعا کرد آن‌گاه‌ صخره‌ای‌ که‌ قوم‌ وی‌ تعیین‌ کرده‌ بودند شکافته ‌شد و کوهان‌ شتر از آن‌ پدیدار گشت‌ و شتر بزرگ‌ و عظیم‌الجثه‌ای‌ از آن‌ بیرون ‌آمد «برای‌ آزمایش‌ آنان‌» یعنی: برای‌ ابتلا و امتحان‌شان «پس‌ مراقب‌ آنان‌ باش‌» ای‌ صالح‌÷ که‌ چه‌ می‌کنند «و شکیبایی‌ کن‌» بر آزارهایی‌ که‌ از سوی‌ آنان‌ به‌ تو می‌رسد.

﴿وَنَبِّئۡهُمۡ أَنَّ ٱلۡمَآءَ قِسۡمَةُۢ بَيۡنَهُمۡۖ كُلُّ شِرۡبٖ مُّحۡتَضَرٞ٢٨

«و به‌ آنان‌ خبر ده‌ که‌ آب‌ در میان‌شان‌» یعنی: در میان‌ قوم‌ ثمود و میان‌ شتر «تقسیم‌ شده‌ است‌» یک‌ روز از آن‌ شتر است‌ و روز دیگر از آنان‌ چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: ﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَكُمۡ شِرۡبُ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ [الشعراء: ۱۵۵]. «آبشخوری‌ برای‌ او و آبشخور روزی‌ معین‌ برای‌ شماست‌». «هر کدام‌ را آب‌ به‌ نوبت‌ خواهد بود» یا هر کدام‌ در حصه‌ای‌ از آب‌ حاضر باشند. شرب: حصه‌ و بهره‌ای‌ معین‌ از آب‌ است‌. مجاهد می‌گوید: «یعنی‌ قوم‌ ثمود در روز نوبت‌ خود بر آب‌ حاضر بوده‌ و از آن‌ بیاشامند و در روز نوبت‌ شتر شیر آن‌ را بدوشند». ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «در روز نوبت‌ آنان‌، شتر چیزی‌ از آب‌ را نمی‌نوشید و به‌ آن‌ها شیر می‌داد و آن‌ها از شیر آن‌ در نعمت‌ بودند و چون‌ روز نوبت‌ شتر می‌ بود، همه‌ آب‌ را می‌نوشید به‌ طوری‌ که‌ از آن‌ آب‌ چیزی‌ باقی‌ نمی‌ماند».

﴿فَنَادَوۡاْ صَاحِبَهُمۡ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَ٢٩

«پس‌ رفیقشان‌ را صدا کردند» یعنی: قبیله‌ ثمود از این‌ تقسیم‌ دلتنگ‌ شده‌ رفیق‌شان‌ را ندا کردند و او را بر پی‌ کردن‌ شتر برانگیختند و او فرد بدبخت‌ و شروری ‌به‌ نام «قدار بن ‌سالف‌» بود؛ «پس‌ او دست‌ درازی‌ نمود و شتر را پی‌ کرد» یعنی: او بر شتر حمله‌ برد و آن‌ را پی‌ کرد، یا بر دست‌ دراز کردن‌ به‌ اسباب‌ پی‌ کردن‌ شتر جسارت‌ نموده‌ و شتر را پی‌ کرد. محمد بن ‌اسحاق‌ می‌گوید: «قدار در بن‌ درختی ‌بر سر راه‌ شتر صالح‌ کمین‌ گرفت‌ و ابتدا تیری‌ به‌ سوی‌ آن‌ انداخت‌ و با آن‌ تیر عضله‌ ساق‌ پایش‌ را هدف‌ قرار داد، سپس‌ با شمشیر بر او یورش‌ برد و پی‌ پای‌ او را شکست‌ آن‌گاه‌ او را ذبح‌ کرد».

﴿فَكَيۡفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ٣٠

«پس‌ چگونه‌ بود عذاب‌ من‌ و هشدارهای‌ من‌؟» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در همین ‌سوره‌ گذشت‌ و نیز آیه‌ بعدی‌ تفسیرکننده‌ آن‌ است:

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ صَيۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَكَانُواْ كَهَشِيمِ ٱلۡمُحۡتَظِرِ٣١

«هر آینه‌ ما» در روز چهارم‌ از پی‌کردن‌ شتر «بر سرشان‌ یک‌ فریاد مرگبار فرستادیم‌» چنان‌که‌ در سور «هود» آمده‌ است‌. مراد از آن: بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌ ÷ است‌« و مانند خار و خاشاک‌ در هم‌ شکسته‌ کومه‌ها، ریز ریز شدند» محتظر: صاحب‌ حظیره‌ و کومه‌ است‌ که‌ برای‌ گوسفندان‌ خویش‌ آغل‌ (پرچین‌) درست‌ می‌کند تا آن‌ها را از باد و سرما محفوظ دارد. پس‌ آنان‌ مانند خار و خاشاک‌ خشک‌ درون‌ آغل‌ گوسفندان‌ شدند که‌ بعد از فروافتادن‌ از دیوارهای‌ آغل‌، گوسفندان‌ آن‌ را پایمال‌ می‌کنند.

﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ٣٢

«و هرآینه‌ قرآن‌ را برای‌ پندآموزی‌ آسان‌ گردانیدیم‌ پس‌ آیا پند گیرنده‌ای‌ هست‌؟» تفسیر نظیر آن‌ گذشت‌.

﴿كَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطِۢ بِٱلنُّذُرِ٣٣

«قوم‌ لوط هشداردهندگان‌ را تکذیب‌ کردند» تفسیر نظیر آن‌، در آیه‌ (۲۳) گذشت‌.

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٖۖ نَّجَّيۡنَٰهُم بِسَحَرٖ٣٤

«هر آینه‌ ما بر سر آنان‌ باد سنگبار فروفرستادیم‌» حاصب: بادی‌ است‌ که‌ آنان‌ را با سنگریزه‌ می‌زند «مگر خاندان‌ لوط را» یعنی: جز لوط و پیروانش‌ را «که‌ به‌ وقت ‌سحر نجات‌شان‌ دادیم‌» سحر: یک‌ ششم‌ آخر شب‌ پیش‌ از طلوع‌ بامداد است‌.

﴿نِّعۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَاۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي مَن شَكَرَ٣٥

«نعمتی‌ از جانب‌ ما بود» یعنی: این‌ نجات ‌دادن‌، انعام‌ و مهربانی‌ای‌ از جانب‌ ما بر لوط ÷ و کسانی‌ بود که‌ از او پیروی‌ کردند «هر که‌ شکر گزارده‌، بدین‌سان‌ او را پاداش‌ می‌دهیم‌» یعنی: هرکس‌ را که‌ به‌ ما و رسول‌ ما مؤمن‌ است‌ و مطیع‌ و به‌ این ‌ترتیب‌، شکرگزار نعمت‌ ماست‌ و آن‌ را ناسپاسی‌ نمی‌کند، این‌ گونه‌ پاداش‌ می‌دهیم‌.

﴿وَلَقَدۡ أَنذَرَهُم بَطۡشَتَنَا فَتَمَارَوۡاْ بِٱلنُّذُرِ٣٦ وَلَقَدۡ رَٰوَدُوهُ عَن ضَيۡفِهِۦ فَطَمَسۡنَآ أَعۡيُنَهُمۡ فَذُوقُواْ عَذَابِي وَنُذُرِ٣٧

«و لوط آن‌ها را از عذاب‌ ما سخت‌ بیم‌ داده‌ بود» یعنی: لوط قومش‌ را از گرفتن‌ سخت‌ خداوند متعال‌ و از عذاب‌ بسیار شدید او هشدار داده‌ بود؛ «ولی‌ در هشدارها به‌ جدال‌ برخاستند» یعنی: آنان‌ در هشدارها شک‌ نموده‌ و آن‌ را باور نکردند، سپس‌ بدین‌ حد از کفر و انکار نیز بسنده‌ نکرده‌ و جرم‌ بزرگ‌ دیگری‌ را مرتکب‌ شدند: «و از مهمانان‌ او کام‌ دل‌ خواستند» یعنی: از لوط ÷ خواستند تا آنان‌ را بر فرشتگانی‌ که‌ به‌ صورت‌ جوانانی‌ امرد و خوبروی‌ نزد وی‌ آمده‌ بودند، دسترسی‌ دهد تا چنان‌که‌ عادت‌شان‌ بود، با آن‌ها بدکاری‌ کنند زیرا زن‌ گمراه‌ لوط ÷ به‌ آنان‌ پیغام‌ فرستاده‌ و از آمدن‌ چنین‌ مهمانان‌ خوبرویی‌ برای‌ لوط ÷، آگاه‌شان‌ کرده‌ بود پس‌ همین‌که‌ این‌ خبر را شنیدند، از همه‌ جا شتابان‌ به‌ سوی‌ لوط ÷ روی‌ آوردند ولی‌ او در را به‌ رویشان‌ بست‌ اما آن‌ها شروع‌ به‌ شکستن‌ در کردند و لوط ÷ پیوسته‌ از آنان‌ می‌خواست‌ که‌ از مهمانانش‌ دست‌ بردارند «پس ‌دیدگانشان‌ را محو ساختیم‌» یعنی: چشمان‌شان‌ را کاملا محو کردیم‌ به‌ طوری‌ که ‌هیچ‌ شکافی‌ در آن‌ها دیده‌ نمی‌شد چنان‌ که‌ باد نشانه‌های‌ راه‌ را با خاکی‌ که‌ بر روی‌ آن‌ها می‌پوشاند، محو می‌کند. به‌قولی: خداوند أ نور چشمان‌شان‌ را از بین‌ برد، با آن‌که‌ چشمان‌شان‌ به‌ حال‌ خود باقی‌ بود. «و گفتیم: عذاب‌ و هشدارهای‌ ما را بچشید» یعنی: حاصل‌ و مزه‌ هشدارهای‌ ما را بچشید. تفسیر نظیر آن‌ نیز گذشت‌.

﴿وَلَقَدۡ صَبَّحَهُم بُكۡرَةً عَذَابٞ مُّسۡتَقِرّٞ٣٨

«و به‌ راستی‌ که‌ سپیده‌‌دم‌ عذابی‌ پیگیر به‌ سر وقت‌ آنان‌ آمد» یعنی: به‌ هنگام ‌بامداد؛ عذابی‌ عام‌، فراگیر و پیوسته‌ برآنان‌ فرود آمد که‌ در میان‌شان‌ جا گرفت‌ و از آنان‌ هرگز قطع‌ نشد تا تماما نابودشان‌ کرد. یا مراد این‌ است‌ که‌ آن‌ عذاب‌، عذابی ‌متصل‌ و در پیوسته‌ به‌ عذاب‌ آخرت‌ بود. فایده‌ آوردن‌ قید «بکره‌» بعد از «صبحهم‌»، بیان‌ رخ‌ داد عذاب‌ بر آنان‌ در نخستین‌ لحظات‌ بامداد است‌ زیرا صبح‌ بر زمانی‌ دوامدار تا بعد از سپیده‌ و تا هنگام‌ طلوع‌ خورشید اطلاق‌ می‌شود و چون ‌بعد از بیان‌ صبح‌، «بکره‌» اضافه‌ شد؛ این‌ قید مفید این‌ معنی‌ گردید که‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بر آنان‌ در اولین‌ لحظات‌ بامداد بود.

﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّكۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ٤٠

«پس‌ عذاب‌ و هشدارهای‌ مرا بچشید و قطعا قرآن‌ را برای‌ پندآموزی‌ آسان‌ کرده‌ایم‌ پس‌ آیا هیچ‌ پندپذیری‌ هست‌؟» بیضاوی‌ می‌گوید: «خداوند متعال‌ این‌ دو پیام‌ را در هر داستانی‌ تکرار نمود، برای‌ اشعار و اعلام‌ این‌ حقیقت‌ که‌ تکذیب‌ هر یک‌ از پیامبران‌ مقتضی‌ فرود آمدن‌ عذاب‌ بوده‌ و گوش‌ سپردن‌ به‌ هر داستانی‌، مستدعی‌ پندگرفتن‌ و هشدارپذیری‌ است‌ و نیز به‌ این‌ منظور که‌ تنبیه‌ و بیدارباش‌ خود را تجدید نماید تا سهو و غفلت‌ بر انسآن‌ها چیره‌ نشود. حکمت‌ در تکرار:﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ [الرحمن: ۱۶]، ﴿فَوَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ١١ [الطور: ۱۱] و مانند آن‌ها نیز همین‌ است‌». اما دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ آیه: ﴿فَكَيۡفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ١٦ [القمر: ۱۶] را در این‌ داستان‌ تکرار نکرد چنان‌ که‌ درسه‌ داستان‌ دیگر تکرار نمود؛ این‌ است‌ که: سه‌ بار تکرار آن‌ به‌ حد کافی‌ مفید تأکید است‌ و دیگر به‌ تکرار مجدد آن‌ نیازی‌ نیست‌.

هدف‌ از بیان‌ این‌ داستان‌ها در کل‌، پند و عبرت‌گرفتن‌ انسآن‌ها از آن‌هاست‌. البته‌ حق‌ تعالی‌ قرآن‌ کریم‌ را برای‌ پندپذیری‌ و عبرت‌گرفتن‌ آسان‌ و آماده‌ نموده‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ جَآءَ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ ٱلنُّذُرُ٤١

این‌ داستان‌ پنجم‌ و آخرین‌ داستانی‌ است‌ که‌ با ایجاز در این‌ سوره‌ بیان‌ شده ‌است‌.

«و در حقیقت‌ هشدار دهندگان‌» که‌ موسی‌ و هارون‌ علیهماالسلام بودند «به‌ سراغ‌ آل ‌فرعون‌ آمدند» یعنی: آن‌ها به‌ سراغ‌ خود فرعون‌ و قوم‌ وی‌ آمدند. و خداوند أ به ‌ذکر «آل‌ فرعون‌» اکتفا نموده‌ و از خود وی‌ نام‌ نبرد زیرا او پیشوایشان‌ بود پس‌ او به‌ دریافت‌ این‌ هشدار اولی‌ و خواهی ‌نخواهی‌ در تحت‌ این‌ معنی‌ داخل‌ است‌. فرق ‌در میان «آل‌» و «قوم‌» این‌ است‌ که: قوم‌ از آل‌ عام‌ تر می‌باشد زیرا قوم‌ همه‌ کسانی‌ هستند که‌ رئیس‌ و سردمدار به‌ امورشان‌ می‌پردازد و آنان‌ از وی‌ حرف ‌شنوی‌ دارند اما آل: فقط کسانی‌ هستند که‌ خیر و شرشان‌ به‌ رئیس‌، یا خیر و شر رئیس‌ به‌ آنان‌ بر می‌گردد. همچنین‌ جایز است‌ که‌ مراد از «نذر» نه‌ هشدار دهندگان ‌بلکه‌ آیات‌ و معجزاتی‌ باشد که‌ موسی ‌÷ به‌ وسیله‌ آن‌ها هشدارشان‌ داد.

﴿كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذۡنَٰهُمۡ أَخۡذَ عَزِيزٖ مُّقۡتَدِرٍ٤٢

«اما آن‌ها همه‌ معجزات‌ ما را دروغ‌ شمردند» مراد؛ معجزات‌ نه‌ گان‌های‌ است‌ که‌ ذکر آن‌ها در چندین‌ سوره‌ گذشت «پس‌ آنان‌ را چنان‌ فروگرفتیم‌ که‌ زبردستی‌ توانمند گیرد» یعنی: آن‌ها را بسان‌ فروگرفتن‌ کسی‌ که‌ در انتقام ‌گیری‌ غالب‌ و بر نابودسازی‌ تواناست‌ و هیچ‌ چیز او را ناتوان‌ نمی‌گرداند، فرو گرفتیم‌.

ملاحظه‌ می‌شود که‌ امت‌های‌ پنج‌گانه‌ ذکر شده‌ در این‌ سوره‌؛ یعنی‌ اقوام‌ نوح‌، عاد، ثمود، قوم‌لوط و آل‌ فرعون‌ همه‌ در جرم‌ و جزا مشترک‌اند زیرا جرم‌ همه ‌آنان‌ تقریبا یک‌ چیز است‌ و آن‌ عبارت‌ از: کفر به‌ خداوند أ، تکذیب ‌پیامبران و ارتکاب‌ معاصی‌ دیگری‌ است‌ و هرچند جزای‌ آن‌ها در میان‌ طوفان‌، باد صرصر، بانگ‌ مرگبار جبرئیل‌ ÷، باد سنگبار و غرق‌، گوناگون‌ می‌باشد ولی‌ نتیجه‌ همه‌ آن‌ها یکی‌ است‌ و آن‌ براندازی‌ و ریشه‌کن‌ ساختن‌ کلی‌ آن‌هاست‌. پس ‌این‌ داستان‌ها همه‌، برای‌ کفار قریش‌ و امثال‌شان‌ از کفار دروغ‌انگار تا روز قیامت ‌عبرت ‌آموز است‌.

﴿أَكُفَّارُكُمۡ خَيۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِكُمۡ أَمۡ لَكُم بَرَآءَةٞ فِي ٱلزُّبُرِ٤٣

ای‌ مردم‌ مکه‌ و ای‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌ محمد ص به‌ شما رسیده‌ است: «آیا کافران‌ شما از همه‌ اینان‌» که‌ برشمردیم «برترند؟» یعنی: باید شما مردم‌ مکه‌ یاقوم‌ عرب‌ بدانید که‌ کفارتان‌ از کفار امت‌های‌ پیشین‌ که‌ به‌ سبب‌ کفرشان‌ نابود ساخته‌ شدند، بهتر نیستند پس‌ دلیلی‌ وجود ندارد که‌ شما از عذابی‌ که‌ بر اثر تکذیب ‌به‌ آنان‌ رسید، در امن‌ و امان‌ قرار داشته‌ باشید؛ «یا شما را در کتاب‌های آسمانی‌ حکم ‌برائت‌ است‌» که‌ هرکس‌ از شما کفر و انکار ورزید، از عذاب‌ خداوند أ ایمن ‌باشد؟! قطعا چنین‌ نیست‌.

﴿أَمۡ يَقُولُونَ نَحۡنُ جَمِيعٞ مُّنتَصِرٞ٤٤

«یا می‌گویند: ما جمعی‌ کین‌ستان‌ و هم پشتیم‌» یعنی: ما قریشیان‌ گروهی‌ هستیم‌ که ‌هیچ‌ نیرویی‌ توان‌ رویارویی‌ با ما را ندارد، به‌ سبب‌ کثرت‌ شمار و امکانات‌ ما و این‌که‌ کار ما چنان‌ به‌ همپشتی‌ و یکپارچگی‌ متکی‌ است‌ که‌ مغلوب‌ نمی‌شویم‌ بلکه‌ بر دشمنانمان‌ پیروز شده‌ و از آنان‌ انتقام‌ می‌گیریم‌.

﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥

«زودا که‌ این‌ جمع‌» یعنی: جمع‌ کفار مکه‌، یا کفار عرب‌ به‌طور عام‌ «در هم ‌شکسته‌ شوند و پشت‌ کنند» و چنین‌ هم‌ شد زیرا خدای ‌‌ آنان‌ را در روز بدر شکست‌ داد به‌ طوری‌ که‌ رؤسای‌ شرک‌ و سردمداران‌ کفر کشته‌ شدند و دیگران ‌نیز پشت‌ کردند پس‌ سپاس‌ خدای‌ راست‌ أ‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و نسائی‌ از ابن‌ عباس‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: در حالی‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در روز بدر در قبه‌ مخصوص‌ خود قرار داشتند، به‌ بارگاه‌ پروردگار خویش‌ به‌زاری‌ مناجات‌ کرده‌ و گفتند: «أنشدك‌ عهدك‌ ووعدك‌، اللهم‌ إن‌ شئت‌ لم‌ تعبد بعد اليوم‌ في‌الأرض‌ أبدا». «پروردگارا! تو را به‌ عهد و وعده‌ات‌ به‌ جد سوگند می‌دهم‌؛ بارخدایا! اگر می‌خواهی‌ که‌ بعد از امروز دیگر هرگز در زمین‌ مورد پرستش‌ قرار نگیری‌...». در این‌ اثنا ابوبکر س دست‌ آن‌ حضرت‌ ص را گرفت‌ و گفت: «کافی‌ است‌ یا رسول‌الله! بر پروردگارتان‌ سخت‌ الحاح‌ و اصرار نمودید». آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص از قبه‌ خود بیرون‌ آمده‌ و درحالی‌ که‌ با زره‌ خود شتابان‌ حرکت ‌می‌کردند، می‌گفتند: ﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥ بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ٤٦ [القمر: ۴۵-۴۶]. اما در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که: «در میان‌ نزول‌ این‌ آیه‌ و غزوه‌ بدر، هفت‌ سال‌ فاصله‌ بود». که‌ بنابراین‌ روایت‌، آیه‌ کریمه‌ دربرگیرنده‌ معجزه‌ای‌ غیبی ‌می‌باشد زیرا از حقیقتی‌ خبر می‌دهد که‌ هفت‌ سال‌ بعد روی‌ داد پس‌ آیه‌ کریمه‌ مکی‌ است‌ بلکه‌ سوره‌ نیز ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ تماما مکی‌ می‌باشد.

ابن‌جریر از ابن‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند که‌ فرمود؛ کفار قریش‌ در روز بدر گفتند: ﴿نَحۡنُ جَمِيعٞ مُّنتَصِرٞ [القمر: ۴۴]. «ما جمعی‌ کین‌ستان‌ و هم پشتیم‌» پس‌ نازل‌ شد: ﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥ [القمر: ۴۵]. «زودا که‌ این‌ جمع‌ در هم ‌شکسته‌ شوند و پشت‌ کنند».

﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ٤٦

«بلکه‌ وعده‌گاهشان‌ قیامت‌ است‌» یعنی: قیامت‌ وعده‌گاه‌ عذاب‌ اخروی ‌آن‌هاست‌ لذا این‌ عذابی‌ که‌ در دنیا با کشتن‌، اسارت‌ و سرکوبشان‌ به‌ آنان‌ رسید؛ تمام‌ عذابی‌ نیست‌ که‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ شده ‌است‌ بلکه‌ این‌ فقط مقدمه‌ای‌ از مقدمات‌ و طلیعه‌ای‌ از طلیعه‌های‌ عذاب‌ اخروی‌ است «و قیامت‌ سخت‌تر» و سهمگین‌تر است‌. یعنی: عذاب‌ قیامت‌ در زیان‌ خود، از عذاب‌ روز بدر بزرگتر است‌. ادهی‌ و داهیه: رخداد سخت‌ و سهمگینی‌ است‌ که‌ هیچ‌ راه‌ درمانی‌ ندارد. «و تلخ‌تر است‌» یعنی: عذاب‌ قیامت‌ در مرارت‌ و تلخی‌ خود از عذاب‌ دنیا سخت‌تر است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِينَ فِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧

مسلم‌ و ترمذی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابوهریره‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: مشرکان‌ قریش‌ آمدند و با رسول‌ اکرم‌ ص درباره‌ عقیده‌ «قدر» بگومگو کردند پس‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را تا فرموده‌اش: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩ [القمر: ۴٩] نازل‌ کرد.

«قطعا مجرمان‌ در گمراهی‌ و سعرند» تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در همین‌ سوره‌ گذشت‌. ابن‌حبان‌ از ابی‌امامه‌ باهلی‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: سوگند به‌خدا أ که‌ من‌ از پیامبرش‌ ص شنیدم‌ که‌ فرمود: آیات ﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِينَ فِي ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧ [القمر: ۴٧]‌ تا ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩ درباره‌ قدریه‌ نازل‌ شده‌ است‌. قدریه‌ گروهی‌اند که‌ می‌گویند: «انسان‌ خالق‌ و آفریننده‌ افعال‌ خویش‌ است‌».

﴿يَوۡمَ يُسۡحَبُونَ فِي ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ٤٨

«روزی‌ که‌ بر چهره‌هایشان‌ در آتش‌ کشیده‌ شوند» و به‌ آنان‌ گفته‌ شود: «آسیب ‌دوزخ‌ را بچشید» یعنی: جوشش‌ گرما و شدت‌ عذاب‌ آن‌ را تحمل‌ کنید.

﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩

«هر آینه‌ ما هر چیزی‌ را به‌ اندازه‌» ای‌ مقرر و معین‌ که‌ از قبل‌ برای‌ آن‌ سنجیده‌ایم‌؛ «آفریده‌ایم‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ اهل‌ سنت‌ با این‌ آیه‌ کریمه‌ بر اثبات‌ قدر سابق‌ و ازلی‌ خداوند متعال‌ برای‌ خلقش‌ استدلال‌ کرده‌اند و آن‌ عبارت ‌از علم‌ حق‌ تعالی‌ به‌ اشیاء قبل‌ از وجود آن‌ها و نوشتن‌ و ثبت‌ نمودن‌ آن‌ها در لوح‌ محفوظ قبل‌ از روی‌ دادن‌ آن‌هاست‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر ب آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «كل‌ شي‌ء بقدر، حتي‌ العجز والكسل». «همه‌ چیز به‌ اندازه‌ و قدری‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌ است‌، حتی‌ ناتوانی‌ وکسالت‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «از خدای‌ ‌ یاری‌ بجوی‌ و درمانده‌ نشو و چنانچه ‌پیش‌ آمد ناگواری‌ به‌ تو رسید، بگو: قدر الله‌ وماشاء فعل: خداوند أ مقدر کرد و آنچه‌ خواست‌ انجام‌ داد و نگو: لو أني‌ فعلت‌ كذا لكان‌ كذا، فإن‌ لو تفتح‌ عمل ‌الشيطان: اگر من‌ چنین‌ می‌کردم‌، چنان‌ می‌شد زیرا «اگر» «راه‌» را «به‌ روی» کارشیطان‌ می‌گشاید».

باید دانست‌ که‌ نوشتن‌ سابق‌ الهی‌ در لوح‌ محفوظ و علم‌ سابق‌ وی‌ به‌ اشیاء؛ به ‌معنی‌ اجبار و تحمیل‌ وی‌ بر بندگان‌ نبوده‌ و به‌ هیچ‌ وجه‌ بر الزام‌ و اجبار دلالت ‌نمی‌کند بلکه‌ فقط دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ تمام‌ آنچه‌ در پهنای‌ هستی‌ است‌، از قبل ‌برای‌ خداوند متعال‌ معلوم‌ بوده‌ است‌. قرطبی‌ می‌گوید: «عقیده‌ اهل‌ سنت‌ بر این ‌است‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ همه‌ اشیاء را مقدر کرده‌ است‌؛ یعنی‌ مقادیر، احوال‌ و زمان ‌وقوع‌ و وجود اشیاء را قبل‌ از ایجاد آن‌ها دانسته‌ و سپس‌ آن‌ها را بر همان‌ نحوی‌ که‌ در علم‌ سابق‌ وی‌ رفته‌ است‌ ایجاد می‌نماید بنابراین‌، هیچ‌ رویدادی‌ در عالم‌ بالا و پایین‌ واقع‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ آن‌ رویداد، از علم‌، قدرت‌ و اراده‌ حق‌ تعالی ‌صادر شده‌ است‌ نه‌ از علم‌، اراده‌ و قدرت‌ خلقش‌ بنابراین‌، خلق‌ را در آن‌ها نقش ‌دیگری‌ جز نوعی‌ (اکتساب) و (کوشش‌) و (نسبت‌) و (اضافت‌) نیست‌ چنان‌ که‌ قرآن‌ و سنت‌ بر این‌ امر تصریح‌ کرده‌اند پس‌ آن‌ گونه‌ نیست‌ که‌ قدریه‌ و غیر آنان ‌می‌گویند: اعمال‌ در حیطه‌ قدرت‌ ما است‌ و ما آفریننده‌ اعمال‌ خویش‌ هستیم‌ اما آجال‌ و مواعید به‌ دست‌ غیر ما می‌باشد».

همچنین‌ جایز است‌ که‌ معنی‌ آیه‌ این‌ باشد: «ما همه‌ چیز را به‌ اندازه‌ مقدر و معین‌ و به‌ استواری‌ و محکمی‌ تمام‌ آفریده‌ایم‌». که‌ میان‌ هردو معنی‌ نوعی‌ تلازم ‌وجود دارد. در این‌ صورت‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ علم‌ جدید با پی‌ بردن‌ به‌ وجود هماهنگی‌ میان‌ ابعاد و احجام‌ پدیده‌های‌ بسیاری‌ از خلقت‌ پروردگار، به‌ ابعادی‌ از حقیقت‌ معنی‌ این‌ آیه‌ دست‌ یافته‌ است‌.

﴿وَمَآ أَمۡرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٞ كَلَمۡحِۢ بِٱلۡبَصَرِ٥٠

«و فرمان‌ ما جز یک‌بار نیست‌، چون‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدنی‌» یعنی: حکم‌ و فرمان‌ ما در سرعت‌ خود، یکبار یا یک‌ کلمه‌ است‌، مانند چشم‌ به‌ همزدنی‌. لمح‌ بصر: بسته‌ کردن‌ و سپس‌ باز کردن‌ چشم‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَكۡنَآ أَشۡيَاعَكُمۡ فَهَلۡ مِن مُّدَّكِرٖ٥١

«و قطعا همانندان‌ شما را سخت‌ نابودکردیم‌» یعنی: ای‌ گروه‌ قریش‌! اشباه‌ و امثال‌ شما از کافران‌ امت‌ها، یا پیروان‌ و یاران‌ شما را سخت‌ نابود کردیم‌ «پس‌ آیا پندگیرنده‌ای‌ هست‌؟» که‌ از اندرزها و موعظه‌ها پند گرفته‌ و به‌ حق‌ بودن‌ این‌ پیامهاپی‌ ببرد و بنابراین‌، از مجازات‌ الهی‌ و از این‌که‌ بر وی‌ همان‌ رود که‌ بر امت‌های‌ گذشته‌ رفته‌ است‌، بترسد؟.

﴿وَكُلُّ شَيۡءٖ فَعَلُوهُ فِي ٱلزُّبُرِ٥٢

«و هر چه‌ کرده‌اند در نامه‌ها هست‌» یعنی: تمام‌ آنچه‌ که‌ امت‌ها از خیر یا شر انجام‌ داده‌اند، در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: تمام ‌آنچه‌ که‌ امت‌ها از خیر یا شر انجام‌ داده‌اند، در نامه‌هایی‌ که‌ فرشتگان‌ نگهبان ‌نوشته‌ و ترتیب‌ داده‌اند، ثبت‌ شده‌ است‌.

﴿وَكُلُّ صَغِيرٖ وَكَبِيرٖ مُّسۡتَطَرٌ٥٣

«و هر خرد و بزرگی‌ نوشته‌ شده‌» یعنی: همه‌ چیز از اعمال‌ خلق‌ و سخنان‌ و افعالشان‌ ـ اعم‌ از کوچک‌ و بزرگ‌ و با ارزش‌ و بی‌ارزش‌ آن‌ها ـ در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص خطاب‌ به‌ عائشه ‌ل فرمودند: «ای‌ عائشه‌! از گناهان‌ ناچیز شمرده‌ شده‌ بپرهیز زیرا برای ‌آن‌ها از جانب‌ خداوند أ پرسشی‌ است‌».

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ٥٤

«بی‌گمان‌ پرهیزگاران‌ در میان‌ باغ‌ها و جویبارهایند» یعنی: ایشان‌ در باغ‌ها و جویبارهای‌ متنوع‌ و گوناگونی‌ قرار دارند که‌ از آب‌ و سایر نوشابه‌های‌ فرحبخش‌ وگوارا؛ مانند عسل‌، شیر و شراب‌ غیر سکر آور جاری‌ ساخته‌ شده‌ است‌.

﴿فِي مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِيكٖ مُّقۡتَدِرِۢ٥٥

آری‌! پرهیزگاران‌ در میان‌ باغها و جویبارهایند: «در مجلس‌ و قرارگاه‌ صدق‌» یعنی: در بهشتی‌ که‌ پسندیده‌ است‌ و سرای‌ کرامت‌، فضل‌، جود و احسان ‌پروردگار می‌باشد و در آن‌ هیچ‌ لغو، بیهوده‌گی‌ و گناهی‌ نیست‌ «نزد فرمانروای توانایند» فرمانروایی‌ که‌ هیچ‌ چیز او را ناتوان‌ نمی‌کند و بر هر چیز که‌ بخواهد تواناست‌ پس‌ بهشتیان‌ نزد حق‌ تعالی‌ در مقام‌ و منزلت‌ بس‌ گرامی‌ و شریفی‌ قرار دارند. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ عندیت‌ در اینجا، عندیت‌ مکانی‌ نیست‌.

سوره‌ رحمن

مکی‌ است‌ و دارای‌ (٧۸)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «رحمن‌» نامیده‌ شد که‌ با اسم‌ رحمن‌ که‌ از اسمای‌ حسنای‌ الهی‌ است‌ افتتاح‌ شده‌ است‌. رحمن‌ مفید مبالغه‌ در رحمت ‌حق‌ تعالی‌ می‌باشد، یعنی‌ او نهایت‌ مهربان‌ است‌. همچنین‌ این‌ سوره‌ به‌نام‌ «عروس‌القرآن‌» نیز نامیده‌ شده‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ مرفوع‌ به‌ روایت‌ علی س است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «لكل‌ شي‌ عروس‌ وعروس‌ القرآن‌ سورة‌الرحمن». «برای‌ هر چیز عروسی‌ است‌ و عروس‌ قرآن‌ سوره‌ رحمن‌ می‌باشد».

و هرچند در اکثر مصاحف‌ نوشته‌ شده‌ که‌ این‌ سوره‌ تماما مدنی‌ است‌ ولی ‌چنان‌که‌ قرطبی‌، ابن‌کثیر و جمهور مفسران‌ می‌گویند: صحیح‌تر آن‌ است‌ که‌ این ‌سوره‌ تماما مکی‌ است‌، به‌ استثنای‌ آیه: ﴿يَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ [الرحمن: ۲٩] که‌ ابن‌عباس‌ س می‌گوید: این‌ آیه‌ مدنی‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ از جابر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص نزد اصحاب‌ خود آمدند و سوره‌ «رحمن‌» را از اول‌ تا آخر برایشان‌ خواندند و اصحاب‌ ساکت‌ بودند پس‌ آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: «وقتی‌ در شب‌ دیدار با جن‌ این‌ سوره‌ را بر آنان‌ خواندم‌، آنان‌ در واکنش‌ خود از شما بهتر بودند زیرا چنان‌ بود که‌ هرگاه‌ من‌ به‌ آیه: ﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ می‌رسیدم‌؛آن‌ها می‌گفتند: لابشيء من‌ نعمة‌ ربنا نكذب‌، فلك‌ الحمد: نه‌! ما چیزی‌ از نعمت ‌پروردگارمان‌ را تکذیب‌ نمی‌کنیم‌ پس‌ خدایا! حمد از آن‌ توست‌». این‌ حدیث‌ نیز دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ مکی‌ است‌. روایت‌ شده‌ است‌ که ‌قیس‌ بن‌ عاصم ‌منقری‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص گفت: «از آنچه‌ که‌ بر تو نازل‌ شده‌ است‌، بر من‌ بخوان‌». آن‌ حضرت‌ ص سوره‌ «رحمن‌» را بر وی‌ خواندند. گفت: «آن‌ را بر من اعاده‌ کن‌». رسول‌ اکرم‌ ص قرائت‌ آن‌ را سه‌ بار بر وی‌ اعاده‌ کردند آن‌گاه ‌گفت: «والله‌ إن‌ له‌ لطلاوة، وإن‌ عليه‌ لحلاوة‌، وأسفله‌ لمغدق‌، وأعلاه‌ لمثمر، وما يقول‌ هذا بشر، وأنا أشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله‌ وأنك‌ رسول‌ الله». «به‌ خدا سوگند که‌ این‌ قرآن‌ را زیبایی‌ای‌ است‌، بی‌گمان‌ بر آن‌ شیرینی‌ای‌ است‌، پایین‌ آن‌ سیراب‌کننده‌ و بالای ‌آن‌ مثمر و میوه‌دار است‌ و قطعا بشری‌ بر گفتن‌ چنین‌ سخنی‌ قادر نمی‌باشد پس ‌اینک‌ من‌ گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ خدایی‌ جز معبود یگانه‌ نیست‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو رسول‌ خدا هستی‌».

﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ١ عَلَّمَ ٱلۡقُرۡءَانَ٢

هرگاه‌ این‌ سوره‌ برای‌ بر شمردن‌ نعمت‌های الهی‌ بر بندگانش‌ می‌باشد پس ‌حق‌ تعالی‌ نعمتی‌ را که‌ از نظر قدر و مرتبت‌ بزرگترین‌ آن‌ها و در منفعت‌ و فواید خویش‌؛ بیشترین‌، تمام‌ترین‌ و بزرگ‌ترین‌ آن‌هاست‌، بر دیگر نعمت‌ها مقدم‌ گردانیده‌ و می‌فرماید: «خدای‌ رحمان‌» که‌ منعم‌ حقیقی‌ نعمت‌های بزرگ‌ دنیوی‌ و اخروی ‌می‌باشد «قرآن‌ را آموزش‌ داد» و فراگیری‌ و فهم‌ و حفظ آن‌ را بر مؤمنان‌ آسان ‌گردانید. پس‌ نعمت‌ عظمای‌ قرآن‌ را که‌ مدار سعادت‌ دو جهانی‌ می‌باشد، سپاس ‌بگزارید.

﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ٣

سپس‌ به‌ نعمت‌ آفرینش‌ منت‌ گذاشت‌ و فرمود: «انسان‌ را آفرید».

﴿عَلَّمَهُ ٱلۡبَيَانَ٤

سپس‌ در بیان‌ سومین‌ نعمت‌، تعلیم‌ و آموزش‌ نطق‌ و بیان‌ به‌ انسان‌ را که‌ سبب ‌تفاهم‌ و وسیله‌ گفت‌وگو و مکالمه‌ اوست‌، منت‌ نهاد و فرمود: «به‌ او بیان‌ آموخت» مراد از بیان‌، تعلیم‌ نامهای‌ اشیاء است‌. به‌قولی: مراد از بیان: تعلیم ‌زبآن‌ها و گویشها و نیروی‌ فهماندن‌ به‌ دیگران‌؛ یعنی‌ نیروی‌ تعبیر از معانی‌ اندرونی‌ و نطق‌ و بیان‌ می‌باشد. و ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌. آری‌! انسان‌ تنها موجودی‌ است‌ که‌ با نطق‌ بیست‌وهشت‌ حرف‌، میلیاردها کلمات‌ را به‌ هزاران‌ زبان ‌تکلم‌ می‌کند.

آیه‌ کریمه‌ گویای‌ این‌ حقیقت‌ نیز هست‌ که‌ استعداد انسان‌ برای‌ فراگیری‌ علم‌، بزرگترین‌ ویژگی‌ و امتیاز اوست‌ و مقدم ‌ساختن‌ ذکر قرآن‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ بزرگترین‌ چیزی‌ که‌ انسان‌ فرامی‌گیرد، قرآن‌ است‌.

﴿ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ بِحُسۡبَانٖ٥

«خورشید و ماه‌، حساب‌ معینی‌ دارند» یعنی: این‌ دو پدیده‌، به‌ حساب‌ مقرر و در برجها و منازل‌ معینی‌ سیر دورانی‌ داشته‌ و از آن‌ها تجاوز نمی‌کنند، در نتیجه‌، خورشید و ماه‌ با این‌ سیر و سفر معین‌ خود؛ بر تعداد ماه‌ها و سالها، فصل‌های ‌کشاورزی‌، میعاد معاملات‌ و عمر بشر راهنمایی‌ نموده‌ و فواید بسیاری‌ را برای ‌انسان‌، نبات‌ و حیوان‌ برمی‌آورند.

﴿وَٱلنَّجۡمُ وَٱلشَّجَرُ يَسۡجُدَانِ٦

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ نعمت‌های خویش‌ در پاره‌ای‌ از عوالم‌ سفلای‌ زمینی ‌پرداخته‌ و می‌فرماید: «و نجم‌ و شجر سجده‌ می‌کنند» نجم‌ گیاهی‌ است‌ که‌ ساق ‌ندارد؛ مانند گیاه‌ گندم‌ و شجر گیاهی‌ است‌ که‌ دارای‌ ساق‌ است‌؛ مانند درخت ‌خرما. مراد از سجود آن‌ها انقیاد طبعی‌ آن‌ها برای‌ خداوند متعال‌ همانند انقیاد وتسلیم‌ سجده‌کنندگان‌ مکلف‌، به‌ اختیار و رضای‌ خویش‌ است‌. مجاهد، حسن‌ و قتاده‌ می‌گویند: «مراد از نجم‌، ستارگان‌ آسمان‌ است‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «این ‌قول‌ آشکارتر به‌ نظر می‌رسد». والله اعلم‌.

﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ٧

«و آسمان‌ را برافراشت‌» و آن‌ را بر فراز زمین‌ قرارداد «و میزان‌ را گذاشت‌» یعنی: در زمین‌ میزان‌ عدالتی‌ را که‌ بدان‌ امر کرده‌ است‌، وضع‌ کرد و نیز نظام‌ هستی‌ را بر معیار عدل‌، هماهنگی‌ و نظم‌ برقرار کرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «باالعدل‌ قامت‌ السموات‌ والأرض». «آسمان‌ها و زمین‌ به‌ عدالت‌ برپا شده‌اند».

﴿أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِي ٱلۡمِيزَانِ٨

و از جمله‌ مصادیق‌ بارز عدل‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ در اثنای‌ مبادله‌ اشیاء، در ابزار وزن‌ ـ یعنی‌ در ترازو و سنجه‌ ـ از عدل‌ و انصاف‌ تجاوز نکنید: «از بهر آن‌که‌ در میزان‌ از حد تجاوز نکنید» یعنی: حق‌ تعالی‌ میزان‌ را به‌ خاطر آن‌ نهاد که‌ از عدل ‌تجاوز نکنید. حسن‌ می‌گوید: «مراد از میزان‌ ترازو است‌ و خداوند أ به‌ رعایت ‌عدالت‌ در وزن‌ دستور داد تا هم‌ به‌ وسیله‌ آن‌ انصاف‌ داده‌ شود و هم‌ انصاف‌ گرفته‌ شود». به‌قولی: مراد از «میزان‌» قرآن‌ است‌. البته‌ حمل «میزان‌» بر امور معنوی‌ ومادی‌ ـ هردو ـ ممکن‌ است‌ لذا جایز است‌ مراد از میزان‌ هر چیزی‌ باشد که‌ حقایق ‌و اندازه‌های‌ اشیاء با آن‌ معلوم‌ می‌شود، چه‌ آن‌ چیز مادی‌ باشد؛ مانند پیمانه‌، متر و ترازو و چه‌ معنوی‌ باشد؛ مانند افکار، آراء و ارزش‌های‌ علمی‌ و معرفتی‌.

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ٩

«و وزن‌ را به‌ انصاف‌ بر پا دارید» یعنی: وزنهایتان‌ را دادگرانه‌ و به‌ عدالت ‌بسنجید و ارزیابی‌ کنید «و در ترازو کمی‌ و کاستی‌ نیاورید».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ اولا به‌ رعایت‌ عدالت‌ و برابری‌ در میزان‌ دستور داد، سپس‌ از طغیان‌ و تجاوز از حد با افزودن‌ بر وزن‌ نهی‌ کرد آن‌گاه‌ از کمی‌ و کاستی‌ای‌ که‌ سبب‌ زیان‌ و تاوان‌ است‌ نهی‌ نمود. پس‌ هر یک‌ از این ‌توصیه‌ها، در جای‌ خود معنی‌ و پیام‌ روشنی‌ دارد.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ وَضَعَهَا لِلۡأَنَامِ١٠

«و زمین‌ را برای‌ مردم‌ نهاد» یعنی: آن‌ را برای‌ خلق‌ ـ اعم‌ از انس‌، جن‌ و غیر آنان‌ ـ پدید آورد و گستراند.

﴿فِيهَا فَٰكِهَةٞ وَٱلنَّخۡلُ ذَاتُ ٱلۡأَكۡمَامِ١١

«در آن‌» یعنی: در زمین «فاکهه‌ است‌» فاکهه: هر چیزی‌ است‌ که‌ انسان‌ از خوردن‌ آن‌ لذت‌ برده‌ و طبع‌ وی‌ شاد گردد؛ از انواع‌ میوه‌ها «و» در زمین‌ «درختان‌ خرمای‌ دارای‌ پوشش‌هاست‌» اکمام: جمع‌ کم‌ به‌ کسرکاف‌، عبارت‌ است‌ از غلاف‌ خرما در آغاز برآمدنش‌ که‌ میوه‌ خرما در اندرون‌ آن‌ قرار دارد و هنوز از آن‌ بیرون‌ نیامده‌ است‌.

﴿وَٱلۡحَبُّ ذُو ٱلۡعَصۡفِ وَٱلرَّيۡحَانُ١٢

«و دانه‌های‌ پوست‌ دار و گیاهان‌ ریحان‌» مراد از حب: تمام‌ حبوباتی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ مواد غذایی‌ مورد استفاده‌ قرار می‌گیرند؛ چون‌ گندم‌، جو، ذرت‌ و مانند آن‌ها. عصف: علف‌ کشتزار و اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ از دانه‌ها می‌روید. حسن ‌می‌گوید: «عصف‌، کاه‌ است‌ و ریحان‌ برگ‌». یا ریحان‌، همان‌ گیاه‌ معروفی ‌است‌ که‌ بوی‌ خوشی‌ دارد.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٣

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» خطاب‌ برای‌ جن‌ وانس‌ است‌، به‌ دلیل‌ آیات‌ (۱۰، ۳۱، ۳۳) از همین‌ سوره‌ که‌ به‌ این‌ معنی ‌می‌پردازند. آلاء: نعمت‌ها است‌. پس‌ خداوند متعال‌ در این‌ سوره‌ نعمتهایش‌ را برای‌ خلقش‌ برشمرده‌ و آن‌ها را به‌ یادشان‌ آورده‌ است‌، سپس‌ برشمردن‌ نعمت‌ها وبیان‌ خصلت‌ها را با این‌ آیه‌ دنبال‌ نموده‌ و آن‌ را در میان‌ هردو نعمت‌ فاصله‌ قرار داده‌ است‌ تا بندگان‌ را به‌ نعمت‌های خود متوجه‌ و متنبه‌ و بدین‌ نعمت‌ها مقر ومعترف‌ گرداند، هم‌ از این‌ روی‌، این‌ آیه‌ را در این‌ سوره‌ مبارکه‌ سی‌ویک‌ بار تکرار کرده‌ است‌.

البته‌ این‌ شیوه‌ بیانی‌، در ادبیات‌ عرب‌ شناخته‌ شده‌ است‌. مثلا به‌ کسی‌ که‌ او را با احسآن‌های‌ پی ‌در پی‌ خود نواخته‌اند ولی‌ او آن‌ را ناسپاسی‌ می‌کند؛ می‌گویند: آیا فقیر نبودی‌ و بی‌نیازت‌ ساختم‌؟ آیا این‌ نعمت‌ من‌ را انکار می‌کنی‌؟ آیا پیاده‌ نبودی‌ و سوارت‌ کردم‌؟ آیا این‌ نعمت‌ من‌ را انکار می‌کنی‌؟... که‌ تکرار این ‌ترجیع‌بند در همچو اموری‌ بسیار نیکو و معنی‌دار می‌باشد. چنان‌که‌ مهلهل‌ در رثای‌ کلیب‌ می‌گوید:

علي‌ أن‌ ليس‌ عدلا من‌ كليب
إذا مـا ضيم‌ جيـران‌ الـمجير
علي‌ أن‌ ليس‌ عدلا من‌ كليب
إذا رجف‌ العضاة من‌ الدبور
علي‌ أن‌ ليس‌ عدلا من‌ كليب
إذا خرجت‌ مخبأة الخدور

تا به‌ آخر این‌ قصیده‌.

﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِن صَلۡصَٰلٖ كَٱلۡفَخَّارِ١٤

«انسان‌ را از گل‌ خشکیده‌ سفال‌ مانند آفرید» اصل‌ انسان‌، همان‌ آدم‌÷ است‌. صلصال: گل‌ است‌ آن‌گاه‌ که‌ خشک‌ شده‌ و برای‌ آن‌ صلصله‌ و صدایی‌ شنیده ‌شود. فخار: سفالی‌ است‌ که‌ با آتش‌ پخته‌ شود. البته‌ عبارات‌ قرآن‌ در بیان ‌آفرینش‌ انسان‌ به‌ اعتبار مراتب‌ آن‌ متنوع‌ است‌، چون: «آفرید انسان‌ را از خاک‌»، «از گل‌ متغیر و گندیده‌»، «از گل‌ چسبنده‌»، «از گل‌ خشک‌». این‌ تنوع ‌خود به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ آدم ‌÷ اولا از خاک‌ آفریده‌ شد، سپس‌ در دومین‌ مرحله‌ از آفرینش‌ خود، به‌ گل‌ متطور گردید آن‌گاه‌ به‌ گل‌ متغیر و بوی‌دار تبدیل‌ شد، سپس‌ به‌ گل‌ چسبنده‌، سپس‌ به‌ گل‌ خشک‌... پس‌ گویی‌ انسان‌ هم‌ از این‌، هم‌ از آن‌ و هم‌ از آن‌ دیگری‌ آفریده‌ شده‌ است‌.

﴿وَخَلَقَ ٱلۡجَآنَّ مِن مَّارِجٖ مِّن نَّارٖ١٥

«و جن‌ را از زبانه‌ آتش‌ آفرید» مارج: شعله‌ برآمده‌ از آتش‌ است‌ که‌ دارای‌ زبانه‌ شدیدی‌ است‌ و اصل‌ جن‌ همانا ابلیس‌ علیه‌اللعنه‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «فرشتگان‌ از نور آفریده‌ شده‌اند، جن‌ از زبانه‌ آتش‌ و آدم‌ از آنچه‌ که‌ به‌ شما توصیف‌ شده‌ است‌».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٦

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» و شکر نمی‌گزارید؛ به‌ این‌که‌ او را عبادت‌ کرده‌ و از او پروا دارید؟.

﴿رَبُّ ٱلۡمَشۡرِقَيۡنِ وَرَبُّ ٱلۡمَغۡرِبَيۡنِ١٧

«پروردگار دو مشرق‌ و پروردگار دو مغرب‌» از مشرق‌ و مغرب‌ به‌ صیغه‌ تثنیه‌ تعبیرشد زیرا خورشید در زمستان‌ مشرق‌ و مغربی‌ دارد و در تابستان‌ مشرق‌ و مغرب ‌دیگری‌ و با این‌ اختلاف‌ مشرق‌ها و مغرب‌هاست‌ که‌ فصل‌های‌ چهارگانه‌ سال‌ به‌ وجود آمده‌ و جو جغرافیایی‌ از سرما به‌ گرما و باز به‌ حال‌ اعتدال‌ تغییر می‌کند. البته ‌اختلاف‌ مشرق‌ها و مغرب‌ها منافع‌ عظیم‌ دیگری‌ نیز برای‌ انسان‌ دارد. آری‌! اگر خورشید در طلوعگاه‌ و غروبگاه‌ خود ثابت‌ و یکنواخت‌ می‌بود، بی‌گمان‌ موسم‌های‌ تابستان‌ و زمستان‌ و تغییرات‌ فصلی‌ پدید نمی‌آمد و نظام‌ زندگی‌ در کره ‌زمین‌ مختل‌ می‌شد.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٨

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» و آن‌ها را انکار کرده‌ و شکر نمی‌گزارید؟ به‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ کرده‌ و از او پروا دارید.

﴿مَرَجَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ يَلۡتَقِيَانِ١٩ بَيۡنَهُمَا بَرۡزَخٞ لَّا يَبۡغِيَانِ٢٠

«دو دریا را به‌گونه‌ای‌ روان‌ کرد که‌ باهم‌ برخورد کنند» یعنی: تنگانگ‌ در جوار یک ‌دیگر قرار گیرند پس‌ با آن‌که‌ در منظر چشم‌ هیچ‌ فاصله‌ای‌ میان‌ آن‌ها نیست‌ اما با این‌ وجود، در هم‌ نمی‌آمیزند زیرا «میان‌ آن‌ دو، برزخی‌ است‌» یعنی: حاجز و حجابی‌ است‌ که‌ جلو آمیزش‌ آن‌ها را می‌گیرد «که‌ به‌ هم‌ تجاوز نمی‌کنند» یعنی: بر اثر وجود آن‌ حاجز و حایل‌، یکی‌ از آن‌ها به‌ دیگری‌ تجاوز نمی‌کند تا به‌ آن‌ درآید و درآمیزد. ابن‌جریج‌ می‌گوید: این‌ دو دریا عبارتند از دریای‌ نمکین‌ و نهرهای‌ شیرین‌ و گوارا پس‌ آب‌ شیرین‌ برای‌ نوشیدن‌ و آب ‌دادن‌ حیوانات‌ و نباتات‌ است‌ و آب‌ نمکین‌ برای‌ پاکسازی‌ آب‌ از میکروب‌ها، اصلاح‌ طبقات‌ هوا، بیرون‌ آوردن ‌مروارید و مرجان‌ و منافعی‌ دیگر.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» و شکر نمی‌گزارید؛ به‌ این‌که‌ پرستش‌ و تقوای‌ حق‌ تعالی‌ را در پیش‌ گیرید؟.

﴿يَخۡرُجُ مِنۡهُمَا ٱللُّؤۡلُؤُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٢٢

«از آن‌ دو» دریا «لؤلؤ و مرجان‌ بیرون‌ می‌آید» لؤلؤ: دری‌ است‌ که‌ از صدف ‌بیرون‌ می‌آید و مرجان: نگینی‌ است‌ سرخ‌رنگ‌ و معروف‌. مراد این‌ است‌ که ‌مروارید و مرجان‌ از یکی‌ از آن‌ دو دریا که‌ دریای‌ نمکین‌ است‌ بیرون‌ می‌آید و در میان‌ اعراب‌ این‌ روش‌ متداول‌ است‌ که‌ دو جنس‌ را جمع‌ می‌کنند، سپس‌ از یکی‌ از آن‌ها خبر می‌دهند چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: ﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ رُسُلٞ مِّنكُمۡ [الأنعام: ۱۳۰]. «ای‌ گروه‌ جن‌ و انس‌! آیا پیامبرانی‌ از خود شما نزد شما نیامده‌اند؟» در حالی‌که‌ پیامبران‌ از انس‌اند نه‌ از جن‌. و چنان‌که‌ می‌گویی: «از شهر بیرون‌ شدم‌». درحالی‌که‌ از یکی‌ از محلات‌ آن‌ بیرون‌ شده‌ای‌، نه‌ از همه‌ اماکن ‌آن‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا در این‌ نعمت‌ها چنان‌ نشانه‌های‌ عظیم‌ و فراوانی‌ وجود دارد که‌ احدی‌ قادر به‌ تکذیب‌ آن‌ها نبوده‌ و آن‌ها را انکار نتواند کرد.

﴿وَلَهُ ٱلۡجَوَارِ ٱلۡمُنشَ‍َٔاتُ فِي ٱلۡبَحۡرِ كَٱلۡأَعۡلَٰمِ٢٤

«و او راست‌ در دریا کشتی‌های‌ روان‌ شونده‌ برافراشته‌» ای‌ که‌ بعضی‌ از تخته‌های ‌آن‌ بر بالای‌ بعضی‌ دیگر نهاده‌ شده‌ و به‌ گونه‌ای‌ بلند و برافراشته‌ ساخته‌ شده‌ که ‌«چون‌ کوه‌هاست‌» پس‌ این‌ کشتی‌های‌ کوه‌پیکر، محموله‌های‌ بسیار بزرگ‌ و هولناکی‌ از ارزاق‌ و غیر آن‌ها را از کشوری‌ به‌ کشوری‌ و از شهری‌ به‌ شهری‌ نقل‌ می‌دهند تا به‌ هر سرزمین‌ مواد مورد نیاز آن‌ را رسانده‌ و موادی‌ را که‌ افزون‌ بر نیازهای‌ ساکنان‌ و مردم‌ آن‌ است‌ به‌ سرزمین‌های‌ دیگر انتقال‌ دهند و این‌ کشتی‌ها و محموله‌ها چنان‌ بزرگ‌اند که‌ محموله‌های‌ عظیم‌ و هولناکی‌ را جابجا می‌کنند؛ مثلا برخی‌ از نفتکش‌ها پنجصدهزارتن‌ نفت‌ را حمل‌ می‌کنند و همین‌طور ناوگآن‌های ‌نظامی‌، حامل‌ ده‌ها هواپیما، برج‌های‌ جنگی‌ ویرانگر و زیر دریایی‌های‌ اتمی ‌می‌باشند.

آیه‌ کریمه‌ با تشبیه‌ کشتی‌ها به‌ کوه‌ها، معجزه‌ غیبی‌ قرآنی‌ای‌ را نیز در بر دارد زیرا این‌ تشبیه‌ جز با دیدن‌ کشتی‌ها عصری‌ زمان‌ ما، به‌ کمال‌ و تمام‌ خود جلوه‌گر نمی‌شود.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» آخر این‌ نعمت‌های عدیده‌، برای‌ شما آفریده‌ شده‌ است‌ پس‌ آیا می‌توانید صنعت‌ کشتی‌های‌ بزرگ‌، کیفیت‌ روان ‌شدن‌ آن‌ها در دریا و سایر بهره ‌گیری‌هایی‌ را که‌ از آن‌ها در امور و منافع‌ خویش‌ می‌کنید، انکار نمایید؟.

﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ٢٦

سپس‌ خداوند متعال‌ بعد از برشمردن‌ نعمت‌های دینی‌ و دنیوی‌ و استدلال‌ به‌ آفاق‌ و انفس‌ بر قدرت‌ و یگانگی‌ خود، از فنا و نابودی‌ تمام‌ هستی‌ خبر داده‌ و از زوال‌ کلیه‌ نعمت‌های دنیوی‌ سخن‌ می‌گوید و این‌که‌ جز ذات‌ ذوالجلال‌ او دیگر کسی‌ در عرصه‌ هستی‌ باقی‌ نمی‌ماند: «هر که‌ بر روی‌ آن‌ است‌، فنا شونده‌ است‌» یعنی: هرکس‌ بر روی‌ زمین‌ است‌؛ از انسان‌ها، حیوانات‌ و غیره‌، به‌ زودی‌ فنا و نابود می‌شود و حیات‌ آن‌ها روزی‌ به‌ پایان‌ می‌رسد.

﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٢٧

«و ذات‌ پروردگارت‌ که‌ ذوالجلال‌والاکرام‌ است‌ باقی‌ می‌ماند» وجه‌ ربک: وجه‌ یا روی‌ پروردگار؛ عبارت‌ از ذات‌ و وجود اوست‌ پس‌ اطلاق‌ وجه‌ بر ذات‌ حق‌ تعالی‌، مجاز مرسل‌ و از باب‌ اطلاق‌ جزء و اراده‌ کل‌ است‌. جلال: یعنی ‌عظمت‌ و بزرگی‌ و اکرام‌. این‌ صفت‌ مفید این‌ معنی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از هر چیزی‌که‌ سزاوارش‌ نمی‌باشد، والاتر است‌ و نیز او دارای‌ فضل‌ و منتی‌ است‌ عام‌؛ با نعمت‌هایی‌ که‌ بر مؤمنان‌ ارزانی‌ می‌دارد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ از انس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «انطقوا بیا ذالجلال‌ والإکرام». «(در دعای‌ خود) به‌ گفتن‌ یا ذالجلال‌ و الاکرام‌ پایبند باشید». نقل‌ است‌ که‌ آن ‌حضرت‌ ص از برابر شخصی‌ گذشتند که‌ مشغول‌ نماز گزاردن‌ بود و می‌گفت: «یاذالجلال‌ والإکرام‌». پس‌ فرمودند: «بی‌گمان‌ دعایت‌ اجابت‌ شد». ابن‌کثیر می‌گوید: «خداوند متعال‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ وجود گرامی‌ خود را به‌ وصف ‌ذوالجلال‌ و الإکرام‌ توصیف‌ نمود و این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ او شایشسته‌ آن‌ می‌باشد که‌ بزرگ‌ داشته‌ شده‌ و مورد نافرمانی‌ قرار نگیرد و از وی‌ اطاعت‌ شده‌ و از فرمانش‌ مخالفت‌ و سرپیچی‌ صورت‌ نگیرد».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٢٨

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» یعنی: ای‌ گروه‌ جن ‌و انس‌! چگونه‌ همچو نعمت‌ عظیمی‌ را تکذیب‌ می‌کنید در حالی‌که‌ مردم‌ همه‌ بی‌ هیچ‌ استثنایی‌ وفات‌ می‌کنند و در این‌ امر باهم‌ یکسان‌ و برابرند، سپس‌ به‌ سوی ‌سرای‌ آخرت‌ رهسپار می‌گردند و در آنجا خدای‌ ذوالجلال‌ والاکرام‌ با حکم‌ عادلانه‌ خویش‌ در میان‌ آن‌ها داوری‌ می‌کند. پس‌ فنا راهی‌ به‌ سوی‌ بقا و حیات‌ ابدی‌ است‌ لذا در فنای‌ دنیوی‌ شما نعمت‌ها نهفته‌ است‌؛ از جمله‌ نعمت‌ عدل‌ مطلق ‌و برابری‌ همگان‌ در چشیدن‌ طعم‌ مرگ‌، نعمت‌ پیاپی‌ آمدن‌ نسل‌ها و نعمت‌ انتقال‌ از دارفانی‌ به‌ سوی‌ دار باقی‌ و جاویدانی‌ که‌ سرای‌ جزا و ثواب‌ است‌ پس‌ چگونه‌ این‌نعمت‌های‌ عظیم‌ را انکار می‌کنید؟!

صاحب‌ تفسیر «الاساس‌» می‌گوید: «اگر مرگ‌ نبود، زندگی‌ هم‌ دشوار بود زیرا فی‌المثل‌ اگر دو مگس‌ به‌ مدت‌ پنج‌ سال‌ نمیرند و به‌طور متوالی‌ توالد و تناسل‌کنند، طبقه‌ای‌ به‌ قطر پنج‌ سانتی‌متر از مگس‌ را پیرامون‌ کره‌ زمین‌ تشکیل‌ خواهند داد».

﴿يَسۡ‍َٔلُهُۥ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ٢٩

«هر که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌ از او در خواست‌ می‌کند» یعنی: همگی‌ آن‌ها از حق‌ تعالی‌ درخواست‌ امداد می‌کنند زیرا همه‌ به‌ او محتاج‌اند و احدی‌ از او بی‌نیاز نیست‌ پس‌ اهالی‌ آسمان‌ها از او درخواست‌ مغفرت‌ می‌کنند نه‌ درخواست‌ رزق‌ و روزی‌ و اهالی‌ زمین‌ هردو را از او می‌طلبند و فرشتگان‌ نیز برای‌ آنان‌ درخواست ‌روزی‌ و مغفرت‌ می‌کنند بنابراین‌، نه‌ اهالی‌ آسمان‌ها از حق‌ تعالی‌ بی‌نیازند و نه ‌اهالی‌ زمین‌. «هر روزی‌ او در شأنی‌ است‌» پس‌ از شان‌های‌ حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که ‌زنده‌ می‌کند و می‌میراند، فقیر می‌کند و توانگر می‌گرداند، عزت‌ می‌دهد و ذلیل ‌می‌گرداند، بیمار می‌کند و شفا می‌بخشد، می‌دهد و باز می‌دارد، می‌آمرزد و مؤاخذه‌ می‌کند و غیر این‌ از کارها و شئونی‌ که‌ در تحت‌ شمار نمی‌آیند. پس‌ ذات‌ متعال‌ او در هر وقت‌ و هر حال‌، اموری‌ را پدید آورده‌ یا احوالی‌ را تجدید می‌کند لذا این‌ بزرگترین‌ دلیل‌ بر بی‌نیازی‌ او از خلق‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عبدالله بن ‌منیب‌ ازدی‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ اکرم‌ ص آیه‌ ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ [الرحمن: ۲٩] را تلاوت‌ کردند. در این‌ اثنا ما از ایشان‌ پرسیدیم‌ که: یا رسول‌الله! این‌ شأن ‌پروردگار چیست‌؟ فرمودند: «أن‌ يغفر ذنبا ويفرج‌ كربا، ويرفع‌ قوما، ويضع‌ آخرين». «این‌که‌ گناهی‌ را می‌آمرزد، مشکل‌ و اندوهی‌ را می‌گشاید و قومی‌ را بلند برده ‌دیگرانی‌ را پست‌ می‌گرداند».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٠

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا اختلاف‌ شان‌ها و کارهای‌ خدای‌ سبحان‌ در تدبیر و اداره‌ امور کائنات‌ و بندگانش‌، نعمتی‌ است‌ که‌ انکار آن‌ ممکن‌ نیست‌ و هیچ‌ تکذیب‌ کننده‌ نمی‌تواند آن‌ را دروغ‌ انگارد.

﴿سَنَفۡرُغُ لَكُمۡ أَيُّهَ ٱلثَّقَلَانِ٣١

«ای‌ جن‌ و انس‌! به‌ زودی‌ از همه‌ فارغ‌ شده‌ به‌ شما می‌پردازیم‌» این‌ استعاره ‌تمثیلی‌ای‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آن‌، پرداختن‌ به‌ محاسبه‌ خلایق‌ و جزای‌ آنان‌ در روز قیامت‌ را در جایگاهی‌ از اهمیت‌ قرار داده‌ که‌ گویی‌ خود را از هر کار دیگری‌ برای‌ آن‌ فارغ‌ می‌کند تا فقط به‌ آن‌ بپردازد، مثل‌ این‌که‌ کسی‌ به‌ دیگری‌ از باب‌ تهدید می‌گوید: «به‌ زودی‌ برای‌ تو فارغ‌ خواهم‌ شد». پس‌ این‌ تعبیر در مورد خدای‌ ‌ استعاره‌ای‌ بیش‌ نیست‌ و حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ شأن‌ و هیچ‌ کاری‌ خداوند متعال‌ را از شأن‌ و کار دیگری‌ به‌ خود مشغول‌ نمی‌کند لذا این‌ تعبیر فقط بر سبیل‌ مثال‌ و برای‌ دادن‌ هشداری‌ سخت‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ جن‌ وانس‌ بیان‌ شده‌ است‌. یعنی: آگاه‌ باشید و هوش‌ دارید که‌ ما به‌ زودی‌ متوجه‌ حساب ‌و کتاب‌ شما می‌شویم‌. به‌ قولی: جن‌ و انس‌ را بدان‌ جهت «ثقلین‌» نامیده‌اند که‌ آنان‌ در زندگی‌ و مرگشان‌ بر زمین‌ سنگین‌بارند.

این‌ آیه‌، دلیل‌ روشنی‌ است‌ بر این‌که‌ جن‌ هم‌ مانند انس‌ تماما به‌ تکالیف‌ شرعی ‌مخاطب‌ هستند زیرا آنان‌ نیز به‌ تکالیف‌ شرعی‌ مکلف‌ بوده‌، مورد امر و نهی‌ قرار می‌گیرند و همچون‌ انس‌، پاداش‌ و جزا داده‌ می‌شوند پس‌ مؤمن‌شان‌ همچون‌ مؤمن ‌انسان‌هاست‌ و کافرشان‌ همچون‌ کافر آنان‌ و میان‌ انسان‌ و جن‌ در هیچ‌ چیز از این ‌امور، فرقی‌ نیست‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٢

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» مگر غافل‌ از آنید که‌ از نعمت‌های وی‌ یکی‌ هم‌ دادگری‌ در میان ‌خلایق‌ با پاداش‌ دادن‌ نیکوکاران‌ و عذاب‌ نمودن‌ مجرمان‌ است‌؟ بنابراین‌، حق‌ تعالی‌ به‌ هیچ‌کس‌ ستم‌ نمی‌کند و از این‌ جزای‌ وی‌ گریزی‌ هم‌ نیست‌ زیرا:

﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ٣٣

«ای‌ گروه‌ جنیان‌ و انسیان‌! اگر می‌توانید که‌ از کرانه‌های‌ آسمان‌ها و زمین‌ به‌ بیرون‌ رخنه‌ کنید پس‌ رخنه‌ کنید» یعنی: اگر می‌توانید که‌ از کناره‌ها و گوشه‌های‌ آسمآن‌ها و زمین‌ به‌ قصد گریز از قضا و قدر خداوند متعال‌ بیرون‌ روید؛ پس‌ از آن‌ها بیرون‌ روید و خودتان‌ را برهانید. دستور؛ دستوری‌ تعجیزی‌ است‌ «اما جز با سلطانی‌ رخنه ‌نمی‌کنید» یعنی: جز با قوت‌ و قهر و غلبه‌، قادر به‌ نفوذ نخواهید شد و بر این‌ کار نیرو و توانی‌ ندارید. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: جز با نیرویی‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌، بر این‌ کار قدرت‌ نمی‌یابید. ضحاک‌ می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ بدین ‌معنی‌ است‌ که‌ اگر می‌توانید از مرگ‌ بگریزید پس‌ هلا بگریزید».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٤

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ گروه‌ جن‌ وانس‌ در حالی‌که‌ شما در برابر عظمت‌ ملک‌ و هستی‌ حق‌ تعالی‌، ناتوان‌ و درمانده‌اید؟.

﴿يُرۡسَلُ عَلَيۡكُمَا شُوَاظٞ مِّن نَّارٖ وَنُحَاسٞ فَلَا تَنتَصِرَانِ٣٥

«بر شما شواظی‌ از آتش‌ فرستاده‌ خواهد شد» شواظ: شعله‌ای‌ است‌ که‌ بی‌دود باشد «و از نحاس‌» بر شما فرستاده‌ خواهد شد. نحاس: همان‌ مس‌ معدنی‌ معروف ‌است‌ که‌ با آتش‌ ذوب‌ گردیده‌ و بر سرهایشان‌ فروریخته‌ می‌شود. به قولی: نحاس‌؛ دودی‌ است‌ که‌ شعله‌ نداشته‌ باشد و خلیل‌ نیز بر همین‌ رأی‌ است‌ «پس‌ شما مقابله‌ نتوانید کرد» یعنی: چنانچه‌ ابزار و سلطه‌ نفوذ را به‌ شما ندهیم‌، قادر به‌ نفوذ در آسمان‌ نخواهید شد همان‌ طوری‌ که‌ مسافران‌ فضایی‌ با مسلح‌ شدن‌ به‌ وسایل‌ مخصوص‌ و پوشیدن‌ لباس‌های‌ ویژه‌ای‌ که‌ آنان‌ را از گزند شهابهای‌ آسمانی‌ حفظ می‌کند، راهی‌ کرات‌ دیگر می‌شوند. پس‌ این‌ آیه‌ از معجزات‌ بزرگ‌ قرآن‌کریم ‌است‌. یا این‌ معنی‌ مربوط به‌ آخرت‌ است‌، یعنی‌ شما در آخرت‌ بر بازداشتن ‌عذاب‌ خداوند أ از خود توانا نخواهید شد و مقابله‌ نتوانید کرد، قطعا شما هماورد این‌ میدان‌ نتوانید شد بلکه‌ خواه‌ ناخواه‌ به‌ سوی‌ محشر رانده‌ می‌شوید.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٦

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا هشدار دادن‌ الهی‌ لطفی‌ است‌ به‌ بندگان‌ و تمییز نهادن‌ میان‌ نیکان ‌و بدان‌ و فرمانبران‌ و نافرمانان‌ و انتقام‌ گرفتن‌ از گروه‌ دوم‌، از نعمت‌های ‌خدای‌ سبحان‌ است‌.

﴿فَإِذَا ٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ وَرۡدَةٗ كَٱلدِّهَانِ٣٧

«پس‌ آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ از هم‌ شکافد» با نزول‌ فرشتگان‌ در روز قیامت «و چون ‌گل‌سرخ‌ و روغن‌ گداخته‌ شود» تشبیه‌ آسمان‌ به‌ روغن‌، در امر ذوبان‌ آن‌ و تشبیه‌ آن‌به‌ گل‌ سرخ‌، در رنگ‌ آن‌ است‌ و این‌ نشانه‌ شدت‌ هولناک‌ بودن‌ روز قیامت ‌می‌باشد. به‌ قولی: دهان‌؛ پوست‌ سرخ‌ رنگ‌ است‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٣٨

«پس‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ جن‌ و انس‌؟ زیرا در خبر دادن‌ از این‌ روز سخت‌، هیبت‌ و هراسی‌ است‌ که‌ شنونده‌ را از ارتکاب ‌بدی‌ باز می‌دارد پس‌ چرا قبل‌ از آن‌که‌ چنین‌ روزی‌ بیاید، راه‌ نیایش‌ و وارستگی‌ را در دنیا بر نمی‌گزینید؟.

﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يُسۡ‍َٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٞ وَلَا جَآنّٞ٣٩

«در آن‌ روز، هیچ‌ انس‌ و جنی‌ از گناهش‌ پرسیده‌ نشود» یعنی: در روزی‌ که ‌آسمان‌ شکافته‌ می‌شود، هیچ‌ یک‌ از انس‌ و جن‌ از گناه‌ خود مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد و از آنان‌ سؤال‌ نمی‌شود که‌ گناه‌ شما چه‌ بود؟ زیرا هنگامی‌ که‌ آن‌ها از گورهای‌ خود بیرون‌ می‌آیند، از سیمای‌ خویش‌ شناخته‌ می‌شوند. و نیز از آن‌رو هیچ‌ یک‌ از انس‌ و جن‌ از گناه‌ خود مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد که‌ خداوند متعال ‌تمام‌ اعمال‌ بندگان‌ را به‌ شمار آورده‌ و آن‌ها را ضبط و نگهداری‌ کرده‌ است‌ و دیگر نیازی‌ به‌ استعلام‌ از آنان‌ نیست‌. وجه‌ انطباق‌ در میان‌ این‌ آیه‌ و آیات‌ دیگری‌ که‌ بر سؤال‌ کردن‌ از انس‌ و جن‌ در این‌ مورد صراحت‌ دارند، این‌ است‌ که‌ روز قیامت‌ روزی‌ طولانی‌ است‌ پس‌ انس‌ و جن‌ در زمانی‌ مورد سؤال‌ قرار می‌گیرند ودر زمان‌ دیگری‌ مورد سؤال‌ قرار نمی‌گیرند و آن‌ ـ به‌ قول‌ قتاده‌ ـ زمانی‌ است‌ که ‌بر دهآن‌هایشان‌ مهر نهاده‌ شود و در عوض‌ دست‌ها و پاهایشان‌ سخن‌ بگوید.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٠

«پس‌ کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌ و چه ‌وقت‌ این‌ تهدیدها را جدی‌ می‌گیرید تا به‌ رشد و صلاح‌ خویش‌ بر گردید؟.

﴿يُعۡرَفُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ بِسِيمَٰهُمۡ فَيُؤۡخَذُ بِٱلنَّوَٰصِي وَٱلۡأَقۡدَامِ٤١

سپس‌ حق‌ تعالی‌ سبب‌ عدم‌ سؤال‌ کردن‌ از آنان‌ را روشن‌ ساخته‌ می‌فرماید: «مجرمان‌» یعنی: کافران «از سیمای‌شان‌ شناخته‌ می‌شوند» زیرا آن‌ها در سیمای ‌خود سیاه ‌روی‌ و کبود چشم‌اند. به‌قولی: سیما و نشانه‌ آنان‌ این‌ است‌ که ‌غمگین‌اند و اثر اندوه‌ و افسرده‌گی‌ بر چهره‌هایشان‌ هویداست‌ «و موهای‌ پیشانی‌ وپاهایشان‌ را بگیرند» ناصیه: موهای‌ جلو سر است‌ پس‌ فرشتگان‌ پاها وپیشانی‌هایشان‌ را یکجا گرفته‌ و به‌ همین‌ صورت‌ آنان‌ را به‌ دوزخ‌ می‌افگنند.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٢

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌ درحالی‌که‌ از قبل‌ هشدار و انذار داده‌ شده‌اید و سرانجام‌ و سرنوشت‌ قابل‌ انتظارتان‌ را در آخرت‌ شناخته‌اید؟.

﴿هَٰذِهِۦ جَهَنَّمُ ٱلَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ٤٣

«این‌ است‌ همان‌ جهنمی‌ که‌ مجرمان‌ آن‌ را انکار می‌کردند» یعنی: در این‌ هنگام‌که‌ پیشانی‌ها و پاهایشان‌ گرفته‌ شود و در دوزخ‌ افگنده‌ شوند، به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ جهنمی‌ است‌ که‌ همینک‌ آن‌ را مشاهده‌ کرده‌ و به‌ سوی‌ آن‌ می‌نگرید، با آن‌که‌ در دنیا آن‌ را دروغ‌ می‌شمردید و می‌گفتید که‌ وجود جهنم ‌اصلا حقیقت‌ ندارد.

﴿يَطُوفُونَ بَيۡنَهَا وَبَيۡنَ حَمِيمٍ ءَانٖ٤٤

مجرمان‌ در «میان‌ آن‌» یعنی: در میان‌ جهنم «می‌گردند» و جهنم‌ آنان‌ را می‌سوزاند «و میان‌ آب‌ جوشان‌» می‌گردند؛ و بر روهایشان‌ ریخته‌ می‌شود. حمیم: آب‌ بسیار داغ‌ و جوشانی‌ است‌ که‌ در جوشش‌ به‌ نهایت‌ خود رسیده‌ باشد پس ‌آنان‌ در میان‌ آتش‌ و آب‌ جوشان‌ در گردش‌اند؛ گاهی‌ در آتش‌ تعذیب‌ شده‌ و گاهی‌ از آب‌ جوشان‌ نوشانده‌ می‌شوند.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» بعد از این‌ تهدیدها و هشدارهای‌ بازدارنده‌ از گناه‌، که‌ خود نعمت‌ به ‌شمار می‌روند؟.

﴿وَلِمَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ جَنَّتَانِ٤٦

«و برای‌ هرکس‌ که‌ از ایستادن‌ در پیشگاه‌ پروردگارش‌ ترسیده‌، دو باغ‌ است‌» پیشگاه‌ پروردگار سبحان: همانا موقفی‌ است‌ که‌ بندگان‌ در آن‌ پیش‌ روی‌ وی‌ برای‌ حساب‌ می‌ایستند. به‌ قولی: مقام‌ پروردگار؛ همانا اشراف‌ حق‌ تعالی‌ بر احوال ‌بندگانش‌ و اطلاع‌ وی‌ بر افعال‌ و سخنان‌شان‌ است‌ پس‌ کسی‌ از این‌ مقام‌ می‌ترسد که ‌از معاصی‌ دست‌ برداشته‌ و از طاعات‌ پیروی‌ کند. اصل‌ در «خوف‌»: توقع‌ امر ناخوش‌آیندی‌ در آینده‌ است‌ و آن‌ ضد «امن‌» می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابو موسی ‌اشعری‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «جنتان‌ من‌ ذهب‌ حليتهما وآنيتهما وما فيهما وجنتان‌ من‌ فضة حليتهما وآنيتهما وما فيهما، وما بين ‌القوم‌ وبين‌ أن‌ ينظروا إلي‌ ربهم‌ إلا رداء الكبرياء علي‌ وجهه‌ في‌ جنة عدن». «دو بهشت‌ است‌ از طلا که‌ زیورالات‌ و ظروف‌ آن‌ها و هر چه‌ که‌ در آن‌هاست‌ از طلاست‌ و دو بهشت‌ است‌ از نقره‌ که‌ زیورالات‌ و ظروف‌ آن‌ها و هر آنچه‌ که‌ در آن‌هاست‌ از نقره‌ است‌ و در میان‌ بهشتیان‌ و میان‌ این‌که‌ به‌ سوی ‌پروردگارشان‌ بنگرند، چیزی‌ جز ردای‌ کبریائی‌ بر روی‌ وی‌ در بهشت‌ عدن ‌نیست‌». به‌قولی‌ دیگر: دو بهشت‌ وجود دارد، یکی‌ روحانی‌ و دیگری‌ جسمانی‌، بهشت‌ روحانی‌ همانا رضای‌ حق‌ تعالی‌ است: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۚ [التوبة: ٧۲] و بهشت‌ جسمانی‌ عبارت‌ است‌ از: بهره‌های‌ مادی‌ بسیار بزرگ‌، برتر و جاویدان‌. چنان‌که‌ ابن ‌عباس‌ س و غیر وی‌ گفته‌اند؛ صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ عام‌ است‌ و انس‌ و جن‌ هردو را دربر می‌گیرد زیرا این‌ آیه‌ از گویاترین‌ دلایل‌ بر این‌ حقیقت ‌است‌ که‌ اگر جنیان‌ ایمان‌ آورند و تقوا پیشه ‌کنند، به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند.

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند که: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ س نازل‌ شد زیرا روزی‌ او قیامت‌ و حساب‌ و کتاب‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ را به‌یاد آورد و سپس‌ گفت: «دوست‌ داشتم‌ گیاهی‌ از این‌ گیاهان‌ سبز می‌بودم‌ که‌ حیوانی‌ می‌آمد و مرا می‌خورد، دوست‌ داشتم‌ که‌ هرگز آفریده‌ نمی‌شدم‌». پس ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٧

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» ای‌ انس‌ و جن ‌چرا که‌ نعمت‌های این‌ دو باغ‌ گذشته‌ از آن‌که‌ جاویدان‌ و همیشه‌ است‌، هیچ‌ مانندی‌ هم‌ ندارد.

﴿ذَوَاتَآ أَفۡنَانٖ٤٨

«آن‌ دو باغ‌، دارای‌ شاخه‌های‌ بسیارند» و در هر شاخه‌ از آن‌ شاخه‌های‌ سبز و خرم‌ بسیار، انواع‌ گونه‌گونی‌ از میوه‌ها وجود دارد. افنان: شاخه‌هاست‌. غصن: شاخه‌ راست‌ است‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٤٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا رسیدن‌ به‌ این‌ فر و شکوه‌ دل‌آرا، مورد اشتیاق‌ عقلا بوده‌ و شکر این‌ نعمت‌ها ایجاب‌ می‌کند که‌ حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ کنید و تقوی‌ داشته‌ باشید تا به‌ این‌ نعمت‌های اخروی‌ دست‌ یابید.

﴿فِيهِمَا عَيۡنَانِ تَجۡرِيَانِ٥٠

«در آن‌ دو باغ‌، دو چشمه‌ روان‌ است‌» یعنی: در هریک‌ از بلندیها و پستی‌های‌ دوباغ‌ یاد شده‌، چشمه‌ای‌ جاری‌ وجود دارد که‌ درختان‌ آن‌ها را آبیاری‌ می‌کند. به‌قولی: یکی‌ از آن‌ دو چشمه‌، «تسنیم‌» و دیگری «سلسبیل‌» است‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید؟» زیرا این‌ حقیقتی‌ قطعی‌ و نعمتی‌ بسیار بزرگ‌ است‌.

﴿فِيهِمَا مِن كُلِّ فَٰكِهَةٖ زَوۡجَانِ٥٢

«در آن‌ دو باغ‌، از هر میوه‌ای‌ دو گونه‌ هست‌» زوجان: یعنی‌ دو صنف‌ و دو نوع ‌است‌ که‌ از هر نوعی‌ از انواع‌ آن‌، لذت‌ها برگرفته‌ می‌شود. گفته‌ شده‌ که: یک‌گونه‌ آن‌ تازه‌ و گونه‌ دیگر آن‌ خشک‌ است‌ اما هیچ‌ یک‌ از آن‌ها در لذت‌، گوارایی ‌و مزه‌ خود از دیگری‌ کمی‌ و کاستی‌ای‌ ندارد. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «از آنچه‌ در آخرت‌ موجود است‌، در دنیا جز نام‌ چیز دیگری‌ وجود ندارد». یعنی: میان‌ نعمت‌های دنیا و آخرت‌ فرق‌ روشن‌ و فاصله‌ عظیمی‌ وجود دارد.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دورغ ‌می‌شمارید» که‌ نه‌ عبادت‌ می‌کنید و نه‌ عمل‌ نیک‌ انجام‌ می‌دهید؟.

﴿مُتَّكِ‍ِٔينَ عَلَىٰ فُرُشِۢ بَطَآئِنُهَا مِنۡ إِسۡتَبۡرَقٖۚ وَجَنَى ٱلۡجَنَّتَيۡنِ دَانٖ٥٤

«بهشتیان‌ بر فرش‌هایی‌ آرمیده‌اند که‌ آستر آن‌ها از ابریشم‌ ستبر است‌» یعنی: بهشتیان‌ در رفاه‌ و آسایش‌ و تنعمی‌ تمام‌ بر فرش‌ها آرمیده‌ و بر متکاها تکیه‌ داده‌اند. بطاین: آسترهایی‌ است‌ که‌ در زیر رویه‌ها قرار دارد. استبرق: دیبای‌ ستبر است‌. پس‌ هرگاه‌ آستر آن‌ها از دیبا باشد، رویه‌ آن‌ها چگونه‌ خواهد بود؟ از سعیدبن‌جبیر پرسیدند که: آستر آن‌ها از دیباست‌ پس‌ رویه‌ آن‌ها از چیست‌؟ گفت‌ این‌ از همان‌ مقوله‌ پروردگار است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡيُنٖ [السجدة: ۱٧]. «هیچ‌ کس‌ نمی‌داندچه‌ چیز از آنچه‌ روشنی‌بخش‌ دیدگان‌ است‌، به‌ پاداش‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دادند برای ‌آنان‌ پنهان‌ ساخته‌ شده‌ است‌» که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌. ابن ‌عباس‌ س نیزمی‌گوید: «رویه‌ها و ظواهر آن‌ها را هیچ‌کس‌ جز خداوند متعال‌ نمی‌داند». «ومیوه‌ آن‌ دو باغ‌ نزدیک‌ است‌» جنی: میوه‌ای‌ است‌ که‌ چیده‌ می‌شود. نقل‌ است‌ که: درخت‌ بهشتی‌ به‌ دور خود می‌گردد تا کسی‌ که‌ خواهان‌ چیدن‌ از میوه‌های‌ آن ‌است‌ به‌ آسانی‌ از آن‌ها بچیند و شخص‌ بهشتی‌، چه‌ ایستاده‌ باشد چه‌ نشسته‌ و چه‌ به‌پهلو خوابیده‌، در هر حال‌ به‌ آن‌ها دسترسی‌ دارد.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ راه‌ عبادت‌ و تقوی‌ را در پیش‌ نمی‌گیرید؟.

﴿فِيهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ يَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٥٦

«در آن‌ها دلبرانی‌ فروهشته‌ نگاهند» یعنی: در آن‌ دو باغ‌ یاد شده‌، زنان‌ چشم ‌فروهشته‌ای‌ هستند که‌ نگاه‌ خود را فقط بر شوهرانشان‌ انداخته‌ و به‌ سوی‌ غیرشان ‌نظر نمی‌کنند؛ و آنان‌ یا از حوریان‌ هستند، یا از زنان‌ دنیا. ابن‌کثیر می‌گوید: «نقل‌ است‌ که‌ آن‌ زنان‌ هیچ‌کس‌ را از شوهران‌ خود زیباتر نمی‌بینند، چندان‌ که‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ شوهرش‌ می‌گوید: به‌ خدا که‌ در بهشت‌ نه‌ چیزی‌ را از تو نیکوتر و زیباتر می‌بینم‌ و نه‌ دوست‌داشتنی‌تر پس‌ ستایش‌ خدایی‌ را که‌ مرا برای‌ تو و تو را برای‌ من‌ قرار داد». «که‌ هیچ‌ انس‌ و جنی‌ پیش‌ از آنان‌ با آن‌ها آمیزش‌ نکرده‌ است‌» طمث: از بین‌ بردن‌ و شکافتن‌ بکارت‌ زن‌ با آمیزش‌ و جماع‌ همراه‌ با خونی ‌کردن‌ فرج‌ است‌که‌ در اولین‌بار از مقاربت‌ با وی‌ روی‌ می‌دهد. یعنی: قبل‌ از شوهران‌شان‌ هیچ‌کس ‌با آنان‌ جماع‌ نکرده‌ است‌. مقاتل‌ می‌گوید: «به‌ دلیل‌ این‌که‌ آن‌ حوریان‌ در بهشت ‌آفریده‌ شده‌اند». این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ جنیان‌ نیز مانند انسآن‌ها آمیزش ‌جنسی‌ می‌کنند، به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند و برای‌ جنیان‌ مرد در بهشت‌ همسرانی‌ از جنیان‌ زن‌ است‌. همچنین‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ گاهی‌ ممکن‌ است‌ جنیان‌ با زنان‌ آدمی‌ نزدیکی‌ کنند.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٧

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ عمل‌ شایسته‌ انجام‌ نمی‌دهید تا همچو نعمت‌هایی‌ را به ‌دست ‌آورید.

﴿كَأَنَّهُنَّ ٱلۡيَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ زنان‌ بهشتی‌ را در صفای‌ رنگ‌ همراه‌ با سرخی‌ آن‌ها به ‌یاقوت‌ و مرجان‌ تشبیه‌ می‌کند: «گویی‌ که‌ آن‌ها» در صفا و صیقلی ‌بودن‌ خود مانند «یاقوت‌ و» در درخشش‌ خود مانند «مرجانند» یاقوت: سنگ‌ قیمتی‌ معروف‌ و مرجان‌ نیز نگین‌ سرخ‌ رنگ‌ معروفی‌ است‌ که‌ از دریا برگرفته‌ می‌شود. مجاهد، حسن‌بن‌زید و غیر ایشان‌ می‌گویند: «زنان‌ بهشتی‌ در صفای‌ یاقوت‌ و سپیدی ‌مرجان‌ اند». پس‌ مجاهد و حسن‌ «مرجان‌» را در اینجا به «مروارید» معنی‌ کرده‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اولین‌ گروهی‌ که‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند، به‌ صورت‌ چون‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌اند و گروهی‌ که‌ در پی‌ آنان‌ می‌آیند، به‌ روشنی ‌ستاره‌ فروزان‌ آسمانند، برای‌ هر یک‌ از آنان‌ دو همسر است‌ که‌ مخ‌ ساق‌ وی‌ از پشت‌ گوشت‌ پاهایش‌ دیده‌ می‌شود و شگفت‌تر از این‌ نیز در بهشت‌ هست‌».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٥٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ برای‌ چنین‌ روزی‌ عمل‌ نکرده‌ و مهرهای‌ این‌ زنان‌ دلربای‌ بهشتی‌ را که‌ عبارت‌ از عبادت‌ و تقوی‌ است‌، آماده‌ نمی‌کنید؟.

﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠

«مگر پاداش‌ احسان‌ جز احسان‌ است‌؟» یعنی: جزای‌ کسی‌ که‌ در دنیا نیکوکردار بوده‌ است‌، جز احسان‌ به‌ وی‌ در آخرت‌ چیز دیگری‌ نیست‌ لذا دو بهشتی‌ که‌ برخی‌ از اوصاف‌ آن‌ها در این‌ آیات‌ گذشت‌، از آن‌ اهل‌ فضلی‌ است‌ که ‌در ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ از دیگران‌ پیش‌ تاخته‌اند و ایشان‌ صاحب‌ برترین‌ درجات ‌اهل‌ بهشت‌اند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ س از رسول‌ اکرم‌ ص آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «آن‌ دو بهشت‌؛ دو باغ‌ در عرض‌ جنت‌ است‌ که‌ مسافت‌ هر باغ‌ به‌ اندازه‌ مسیر صد سال‌ راه‌ می‌باشد، در وسط هر باغ‌ سرایی‌ است‌ از نور و هیچ‌ چیز از آن‌ نیست‌ مگر این‌که‌ از نغمه‌ و خرمی‌ و سرسبزی‌ در جنب‌ و جوش ‌می‌باشد، زمین‌ آن‌ ثابت‌ و درختان‌ آن‌ نیز ثابت‌ است‌».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦١

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ عمل‌ و شکر نمی‌گزارید؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌انس‌بن‌مالک‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا ص آیه ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠ [الرحمن: ۶۰]‌ را خواندند، سپس‌ فرمودند: آیا می‌دانید که‌ پروردگارتان‌ چه‌ می‌فرماید؟ اصحاب‌ گفتند: خدا و رسولش‌ داناترند. فرمودند: پروردگارتان ‌می‌فرماید: آیا جزای‌ کسی‌ که‌ با توحید بر وی‌ انعام‌ کرده‌ام‌، جز بهشت‌ چیز دیگری‌ است‌؟».

﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ٦٢

«و غیر از آن‌ دو باغ‌، دو باغ‌ دیگر نیز هست‌» یعنی: غیر از آن‌ دو باغی‌ که ‌اوصاف‌ آن‌ها گذشت‌، در زیر آن‌ها برای‌ کسانی‌ که‌ از نظر جایگاه‌ و مرتبه‌، از اصحاب‌ دو باغ‌ سابق‌ پایین‌ترند، دو باغ‌ دیگر وجود دارد. در حدیث‌ شریف‌ گذشت ‌که‌ در بهشت‌ دو باغ‌ از طلا و دو باغ‌ از نقره‌ وجود دارد پس‌ دو باغ‌ اول‌ از آن ‌مقربان‌ است‌ و دو باغ‌ دوم‌ از آن‌ اصحاب‌ یمین‌، دو باغ‌ اول‌ دارای‌ درختان‌ متنوعی‌ است‌ و دو باغ‌ دیگر به‌ غایت‌ سبز است‌ بنابراین‌، این‌ دو باغ‌ نیز در کمال ‌خرمی‌ و سرسبزی‌ قرار دارند، هرچند که‌ در مرتبه‌ و فضیلت‌ خود نسبت‌ به‌ دو باغ ‌اول‌ پایین‌ترند.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٣

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌ یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ ‌می‌شمارید» که‌ عمل‌ نمی‌کنید و شکر نمی‌گزارید؟.

﴿مُدۡهَآمَّتَانِ٦٤

«دو باغ‌ سبز که‌ از شدت‌ سبزی‌ سیه‌گونند» و در منظر چشم‌، دل‌ به‌ سیاهی‌ می‌زنند.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٥

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ برای‌ سرای‌ جزا عمل‌ نمی‌کنید؟.

﴿فِيهِمَا عَيۡنَانِ نَضَّاخَتَانِ٦٦

«در آن‌ دو، دو چشمه‌ فواره‌‌ زن‌ وجود دارد» نضخ: فوران‌ آب‌ از چشمه‌ است‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٧

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا اگر در دو باغ‌ اول‌ که‌ از آن‌ مقربان‌ است‌، دو چشمه‌ جاری‌ وجود دارد، در اینجا نیز دو چشمه‌ فواره‌ زن‌ موجود است‌. براءبن‌عازب‌ س می‌گوید: «چشمه‌هایی‌ که‌ روان‌ هستند، بهتر از چشمه‌های‌ فواره‌زن‌ می‌باشند».

﴿فِيهِمَا فَٰكِهَةٞ وَنَخۡلٞ وَرُمَّانٞ٦٨

«در آن‌ دو، میوه‌ و خرما و انار است‌» خرما و انار به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ شدند؛ بدان‌ جهت‌ که‌ نسبت‌ به‌ سایر میوه‌ها حسن‌ و منفعت‌ بیشتری‌ داشته‌ و این‌ امتیاز را بر دیگر میوه‌ها دارند که‌ هم‌ غذایند و هم‌ دوا و نیز از آن‌ رو که‌ هم‌ در خزان‌ وجود دارند و هم‌ در زمستان‌. بخاری‌ می‌گوید: «ذکر اختصاصی‌ آن‌ها از قبیل‌ عطف ‌خاص‌ به‌ عام‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ سبب‌ حسن‌ بیشتر آن‌هاست‌».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٦٩

«پس‌» ای‌ گروه‌های‌ انس‌ و جن‌ «کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟» زیرا این‌ نعمت‌ها سزاوار حمد و شکرند.

﴿فِيهِنَّ خَيۡرَٰتٌ حِسَانٞ٧٠

«در آنجا دوشیزگان‌ نکوخوی‌ و نکو روی‌ وجود دارند» خیرات: زنان‌ دارای‌ فضل‌، نیکخو و زیباروی‌ اند. و این‌ قول‌ جمهور مفسران‌ است‌ که‌ در آن‌ به‌ حدیث‌ شریف ‌ذیل‌ به‌ روایت‌ ام‌ سلمه‌ ل استدلال‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «به‌ رسول‌ اکرم‌ ص گفتم: یا رسول‌الله! مرا از این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿خَيۡرَٰتٌ حِسَانٞ آگاه‌ گردانید؟ فرمودند: مراد از آنان: زنان‌ خوش‌ خلق‌ و زیبا روی‌اند». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ حوران‌ عین‌ این‌ نغمه‌ را می‌خوانند: «نحن‌الخیرات‌ الحسان‌، خلقنا لأزواج‌ کرام». «ما زنان‌ نیکخو و زیباروی‌ هستیم‌ که‌ برای‌ شوهران‌ گرامی‌ای‌ آفریده‌ شده‌ایم‌».

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧١

«پس‌» ای‌ انس‌ و جن‌ «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید؟».

﴿حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِي ٱلۡخِيَامِ٧٢

«حورانی‌ پرده‌ نشین‌ در خیمه‌ها» که‌ فقط به‌ شوهران‌شان‌ وابسته‌اند و دیگران‌ را نمی‌خواهند و در خیمه‌های‌ بهشتی‌ای‌ قرار دارند که‌ از گوهر میان‌ خالی‌ ساخته ‌شده‌ لذا در خیابآن‌ها و راهروهای‌ بهشت‌ نمی‌خرامند. اما زنان‌ دو باغ‌ سابق‌ به‌ این‌وصف‌ توصیف‌ شدند که‌ چشمان‌ خویش‌ را فروهشته‌ داشته‌ و جز به‌ شوهرانشان‌ به‌کس‌ دیگری‌ نمی‌نگرند بنابراین‌، آنان‌ نسبت‌ به‌ حوران‌ یاد شده‌ در این‌ آیه‌، منزلت ‌بلندتری‌ دارند، به‌ علاوه‌ در توصیف‌ زنان‌ سابق‌ این‌ وصف‌ نیز آمد: ﴿كَأَنَّهُنَّ ٱلۡيَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨ [الرحمن: ۵۸] که‌ به‌ حق‌ وصف‌ شگرفی‌ است‌.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧٣

«پس‌ کدام ‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌؟.

﴿لَمۡ يَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٧٤ فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧٥

«پیش‌ از ایشان‌ هیچ‌ انسان‌ و هیچ‌ جنی‌ با آن‌ها آمیزش‌ نکرده‌ است‌» تفسیر نظیر آن‌گذشت‌.

«پس‌ کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» ای‌ انس‌ و جن‌؟.

﴿مُتَّكِ‍ِٔينَ عَلَىٰ رَفۡرَفٍ خُضۡرٖ وَعَبۡقَرِيٍّ حِسَانٖ٧٦

«بر بالش‌های‌ سبزرنگ‌ تکیه‌ زده‌اند» رفرف: بالش‌، یا نوعی‌ از جامه‌های‌ سبز است‌ «و بر فرش‌های‌ گرانمایه‌ نیکو» عبقری: فرش‌های‌ نگارینه‌ است‌. همچنین‌ در نزد اعراب‌ به‌ هر انسان‌ فاضل‌، بزرگوار، برجسته‌ و با اعتبار از مردان‌ و زنان‌ و نیز به اشیای‌ فاخر، عبقری‌ اطلاق‌ می‌شود. «عبقر»: جایی‌ است‌ که‌ اعراب‌ می‌پندارند از سرزمین‌ جن‌ است‌ لذا هر چیزی‌ را که‌ از حسن‌ و زیبائی‌ و نیرومندی‌ آن‌ به‌ شگفت ‌آمده‌ باشند، به‌ آن‌ نسبت‌ می‌دهند.

بنابراین‌، از مجموع‌ آیات‌ وارده‌ درباره‌ دو نوع‌ از بوستآن‌های‌ بهشت‌، به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم‌ که‌ برای‌ دو گروه‌ از بهشتیان‌ درجه‌ یک‌ و درجه‌ دو، دو گونه‌ بوستآن‌های‌ درجه‌ یک‌ و درجه‌ دو نیز فراهم‌ شده‌ است‌.

البته‌ با نگرش‌ در آیات‌ فوق‌، فرق‌های‌ موجود در میان‌ آن‌ها به‌ نحو ذیل‌ قابل‌ ذکرمی‌باشد:

۱- دو باغ‌ اول‌ انواع‌ رنگارنگ‌ و گونه‌گونی‌ از درختان‌ میوه‌ را دارند در حالی‌که‌ دو باغ‌ دوم‌، فضای‌ بسیار سبزی‌ دارند.

۲- دو باغ‌ اول‌ دو چشمه‌ جاری‌ دارند و دو باغ‌ دوم‌ دو چشمه‌ فواره ‌زن‌.

۳- در دو باغ‌ اول‌ از هر گونه‌ میوه‌ دو زوج‌ وجود دارد ولی‌ هرچند که‌ در دو باغ ‌دوم‌ میوه‌ و خرما و انار موجود است‌ اما چنین‌ گفته‌ نشده‌ که‌ در آن‌ها از هر میوه‌ دوگونه‌ مختلف‌ وجود دارد.

۴- در دو باغ‌ اول‌، زنانی‌ وجود دارند که‌ چون‌ یاقوت‌ و مرجانند و بر شوهران‌شان ‌چشم‌ فروهشته‌ می‌دارند اما در دو باغ‌ دوم‌، زنان‌ نیکخوی‌ خوبروی‌ وجود دارند.

۵- در دو باغ‌ اول‌، زنانی‌ وجود دارند که‌ چون‌ یاقوت‌ و مرجانند و بر شوهران‌شان ‌چشم‌ فروهشته‌ می‌دارند اما در دو باغ‌ دوم‌، زنان‌ نیکخوی‌ خوبروی‌ وجود دارند.

۶- در دو باغ‌ اول‌، بهشتیان‌ بر تکیه‌گاه‌هایی‌ که‌ آستر آن‌ها از دیبای‌ ستبر است‌ آرمیده‌اند در حالی‌که‌ در دو باغ‌ دوم‌، بهشتیان‌ بر بالش‌های‌ سبز و فرش‌های‌ نفیس‌ آرمیده‌اند.

﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ٧٧

«پس‌» ای‌ انس‌ و جن «کدام‌یک‌ از نعمت‌های پروردگارتان‌ را دروغ‌ می‌شمارید» که‌ خود را برای‌ چنین‌ نعمت‌های جاودآن‌های‌ آماده‌ نمی‌کنید؟.

﴿تَبَٰرَكَ ٱسۡمُ رَبِّكَ ذِي ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ٧٨

«با برکت‌ است‌ نام‌ پروردگارت‌ که‌ ذوالجلال‌ والاکرام‌ است‌» یعنی: پروردگارت‌ مقدس‌، پاک‌، صاحب‌ عزت‌، عظمت‌، شکوه‌ و کرامت‌ می‌باشد؛ بر آنچه‌ که‌ به ‌بندگان‌ مخلص‌ خویش‌ انعام‌ نموده‌ پس‌ او شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ مورد بزرگداشت‌ قرار گیرد و نافرمانی‌ نشود، مورد پرستش‌ و سپاس‌ قرار گیرد نه‌ مورد ناسپاسی‌ و به ‌یاد آورده‌ شود نه‌ این‌ که‌ فراموش‌ گردد.

سوره‌ واقعه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (٩۶)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب «واقعه‌» نامیده‌ شد که‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١ [الواقعة: ۱] آغاز شده‌ است‌.

فضیلت‌ آن: در باره‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ مبارکه‌ احادیثی‌ روایت‌ شده‌ است‌؛ از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ انس‌ س است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «سوره‌ واقعه‌ سوره‌ توانگری‌ است‌ پس‌ آن‌ را بخوانید و به‌ فرزندانتان‌ نیز تعلیمش ‌دهید». ثعلبی‌ و ابن ‌عساکر در شرح‌ حال‌ عبدالله بن ‌مسعود س روایت‌ کرده‌اند: «عبدالله بن‌ مسعود س به‌ همان‌ بیماری‌ای‌ مصاب‌ شد که‌ در آن‌ رحلت‌ کرد پس‌ عثمان‌ بن ‌عفان‌ س به‌ عیادتش‌ رفت‌ و از او پرسید:

ای‌ عبدالله‌! از چه‌ بیماری‌ای‌ رنج‌ می‌بری‌؟

گفت: از بیماری‌ گناهان‌ خویش‌.

پرسید: به‌ چه‌ چیزی‌ میل‌ داری‌؟

گفت: به‌ رحمت‌ پروردگار خویش‌.

پرسید: آیا دستور ندهم‌ که‌ برایت‌ پزشکی‌ بیاورند؟

گفت: همان‌ پزشک‌ مرا بیمار ساخت‌.

پرسید: آیا برای‌ تو به‌ بخششی‌ دستور ندهم‌؟

گفت: مرا بدان‌ نیازی‌ نیست‌.

فرمود: این‌ بخشش‌، بعد از تو از آن‌ دخترانت‌ باشد.

گفت: ای‌ امیرالمؤمنین‌! آیا بر دخترانم‌ از فقر بیمناکید؟ من‌ به‌ دخترانم‌ دستور داده‌ام‌ که‌ در هر شب‌ سوره‌ واقعه‌ را بخوانند زیرا در حدیث‌ شریف‌ از رسول‌ خدا ص شنیدم‌ که‌ فرمودند: «هر کس‌ در هر شب‌ سوره‌ واقعه‌ را بخواند، هرگز به‌ او فقر و فاقه‌ای‌ نمی‌رسد».

﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١

«چون‌ واقعه‌ واقع‌ شود» واقعه: اسمی‌ از اسمای‌ قیامت‌ است‌، مانند آزفه‌، حاقه‌ و غیر آن‌. قیامت‌ از آن‌ رو واقعه‌ نامیده‌ شد که‌ وقوع‌ آن‌ ثابت‌ و محقق ‌می‌باشد.

﴿لَيۡسَ لِوَقۡعَتِهَا كَاذِبَةٌ٢

«در وقت‌ وقوع‌ آن‌ هیچ‌ تکذیب‌ کننده‌ای‌ نیست‌» یعنی: در هنگام‌ وقوع‌ آن‌ دیگر تکذیبی‌ در کار نیست‌ و چون‌ اسرافیل ‌÷ نفخه‌ آخر را بدمد دیگر اصلا تکذیبی‌ روی‌ نمی‌دهد و کسی‌ را نمی‌بینی‌ که‌ بگوید: قیامت‌ و معاد دروغ‌ است‌. مراد از واقعه: همان‌ دمیدن‌ آخر در صور است‌.

﴿خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ٣

«هم‌ فرودارنده‌ است‌ و هم‌ فرادارنده‌» یعنی: قیامت‌ گروه‌هایی‌ از کافران‌ اهل‌ جاه‌ و مقام‌ و فاسقان‌ اهل‌ منصب‌ و توانگری‌ را که‌ در دنیا بلندقدر بوده‌اند، فرومی‌دارد و پست‌ می‌گرداند و گروه‌هایی‌ از اهل‌ ایمان‌ را که‌ در دنیا بی‌نام‌ و نشان ‌بوده‌اند، بلندقدر می‌گرداند و رفعت‌ می‌دهد.

﴿إِذَا رُجَّتِ ٱلۡأَرۡضُ رَجّٗا٤

«آن‌ گاه‌ که‌ زمین‌ به‌ جنبشی‌ سخت‌ لرزانده‌ شود» تا بدانجا که‌ هر آنچه‌ بر روی ‌آن‌ است‌ ویران‌ می‌شود و همه‌ چیز ـ اعم‌ از کوه‌ها و غیر آن‌ ـ در هم‌ می‌شکند.

﴿وَبُسَّتِ ٱلۡجِبَالُ بَسّٗا٥

«و کوه‌ها سخت‌ خرد و ریز شود» بس: ریزه‌ریزه‌ شدن‌ است‌. گفته‌ می‌شود: بس ‌الشی‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ کسی‌ چیزی‌ را خرد و ریز کند.

﴿فَكَانَتۡ هَبَآءٗ مُّنۢبَثّٗا٦

«پس‌ غباری‌ پراکنده‌» و متفرق‌ «گردند» چنان‌که‌ در شعاع‌ روزنه‌ خانه‌ به‌سوی ‌آفتاب‌، ذرات‌ غبار مانندی‌ دیده‌ می‌شود.

﴿وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ٧

«و شما ازواج‌ سه‌گان‌های‌ باشید» یعنی: شما به‌ دسته‌ها و گروه‌های‌ سه‌گانه ‌تقسیم‌ می‌شوید. زوج: بر هر چیزی‌ که‌ از آن‌ همراه‌ با دسته‌ دیگری‌ یادآوری‌ شود و نیز بر جفت‌ نر و ماده‌ اطلاق‌ می‌شود.

﴿فَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ٨

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ حال‌ این‌ گروه‌های‌ سه‌گانه‌ پرداخته‌ و می‌فرماید: «پس ‌اصحاب‌ میمنه‌» یعنی: یاران‌ دست‌ راست «چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ میمنه‌؟» یعنی: یاران‌ دست‌ راست‌ در چه‌ حال‌ و وصفی‌ قرار دارند؟ در بهترین‌ حال‌ و وصف‌. پس‌ استفهام‌ مفید بزرگداشت‌ شأن‌ و به‌ شگفت ‌آوردن‌ از خوبی‌ حال‌ آنان‌ است‌. اصحاب‌ میمنه: اهل‌ سعادت‌اند که‌ ایشان‌ را از سمت‌ راست‌ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌برند و نامه‌های‌ اعمال‌شان‌ را به‌ دست‌ راست‌شان‌ می‌دهند.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ٩

«و اصحاب‌ شمال‌» یعنی: یاران‌ چپ «چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ شمال‌؟» آنان ‌اهل‌ شقاوت‌ و ضلالت‌اند که‌ آن‌ها را از سمت‌ چپ‌ به‌سوی‌ دوزخ‌ می‌برند و نامه‌های‌ اعمالشان‌ را به‌ دست‌ چپ‌شان‌ می‌دهند. آری‌! آنان‌ در حال‌ و وصف‌ بد و نامیمونی‌ قرار دارند زیرا در پرتگاه‌ حقارت‌ و دنائت‌ افگنده‌ می‌شوند. استفهام ‌در اینجا نیز مفید به‌ شگفت‌ واداشتن‌ از حال‌ و روز بد آنان‌ است‌.

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠

«و سبقت‌گیرندگان‌ خود ایشانند پیش‌ روندگان‌» یعنی: سومین‌ گروه‌، پیشتازان‌ و سبقت‌ گیرندگان‌ به‌سوی‌ ایمان‌ و جهاد و توبه‌ و اعمال‌ نیک‌اند و هم‌ آنانند که ‌به‌سوی‌ رحمت‌ خداوند أ و بهشت‌ وی‌ پیش‌ می‌تازند. به‌ این‌ ترتیب‌ خدای‌ متعال‌ روشن‌ می‌کند که‌ انسان‌ها در روز قیامت‌ به‌ سه‌ گروه‌ تقسیم‌ می‌شوند: دست ‌راستی‌ها که‌ اصحاب‌ بهشت‌اند، دست‌ چپی‌ها که‌ اهل‌ دوزخ‌اند و پیشتازان‌ سبقت‌گیرنده‌ به‌ پیشگاه‌ خدای‌ ‌ و مقربان‌ بارگاه‌ وی‌؛ که‌ پیامبران‌، صدیقان‌ و شهدا می‌باشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده‌ است‌ که‌رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «آیا می‌دانید که‌ پیشتازان‌ به‌سوی‌ سایه‌ (عرش‌) الهی‌ در روز قیامت‌ چه‌ کسانی‌اند؟ اصحاب‌ گفتند: خدا و رسولش‌ داناترند. رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: ایشان‌ کسانی‌ اند که‌ چون‌ حق‌ به‌ آنان‌ عرضه‌ شود، آن‌ را می‌پذیرند و چون‌ حق‌ از آنان‌ خواسته‌ شود، آن‌ را می‌بخشند و بر مردم‌ چنان ‌حکم‌ و داوری‌ می‌کنند که‌ بر خویشتن‌ حکم‌ می‌کنند». ابن‌ کثیر در تفسیر: ﴿وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ٧ [الواقعة: ٧]. «و شما دسته‌های‌ سه‌گان‌های‌ باشید» می‌گوید: «یعنی‌ مردم‌ در روز قیامت‌ به‌ سه‌ دسته‌ تقسیم‌ می‌شوند؛ دسته‌ای‌ در طرف‌ راست‌ عرش پروردگار سبحان‌ قرار دارند و آنان‌ کسانی‌اند که‌ از پهلوی‌ راست‌ آدم‌÷ بیرون‌آمده‌اند ... و سدی‌ می‌گوید: آنان‌ جمهور اهل‌ بهشت‌اند. دسته‌ دوم‌ در طرف ‌چپ‌ عرش‌ قرار دارند و آنان‌ عامه‌ اهل‌ دوزخ‌اند که‌ از پهلوی‌ چپ‌ آدم‌÷ بیرون ‌آمده‌اند... ـ پناه‌ بر خدا أ از عملکرد آنان‌ ـ و دسته‌ سوم‌ پیشتازان‌ در بارگاه ‌خدای‌ ‌اند که‌ ایشان‌ از اصحاب‌ یمین‌ بهره‌مندتر، مخصوص‌تر و به‌حق‌ تعالی‌ نزدیکترند و این‌ گروه‌؛ پیامبران‌، صدیقان‌ و شهیدان‌ می‌باشند که‌ تعدادشان‌ از اصحاب‌ یمین‌ کمتر است‌».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ١١

«آنانند همان‌ مقربان‌» یعنی: نزدیک‌ کرده‌گان‌ به‌سوی‌ پاداش‌ فراوان‌ الهی‌ و کرامت‌ و گرامیداشت‌ عظیم‌ وی‌.

﴿فِي جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ١٢

آن‌ مقربان‌ به‌ طور ابد «در بهشت‌های‌ پر ناز و نعمت‌» اند.

﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ١٣

آن‌ مقربان‌؛ «جمعی‌ بسیارند از پیشینیان‌» ثله‌ : گروهی‌ است‌ که‌ شمار آن‌ در تحت‌ حصر نیاید. مراد از پیشینیان: امت‌های‌ سابق‌ از زمان‌ آدم‌÷ تا بعثت‌ پیامبر ما حضرت‌ محمد ص می‌باشند.

﴿وَقَلِيلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ١٤

«و» آن‌ مقربان «اندکی‌اند از متأخران‌» یعنی: مقربان‌ از امت‌ محمد ص نسبت ‌به‌ پیشینیان‌ خود از امت‌های‌ دیگر اندک‌اند، به‌ سبب‌ بسیاری‌ پیامبران‌ در امت‌های پیشین‌ و بسیاری‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌شان‌ را اجابت‌ گفته‌اند. به‌قولی‌ ـ که‌ ابن‌کثیر نیز آن‌را ترجیح‌ داده‌ است‌ ـ مراد این‌ است‌ که: مقربان‌ جمعی‌ بسیار از پیشینیان‌ امت محمد ص و جمعی‌ اندک‌ از متأخران‌ همین‌ امت‌اند بنابراین‌، جمعی‌ بسیار از پیشینیان‌ مقرب‌ و پیشتاز امت‌ محمدی‌ در بهشت‌اند ولی‌ از متأخران‌ این‌ امت ‌مقربان‌ اندکی‌ در بهشت‌اند، برخلاف‌ اصحاب‌ یمین‌ (یاران‌ دست‌ راست‌) زیرا چنان‌که‌ می‌آید ـ از هردو مجموعه‌ پیشینیان‌ و متأخران‌شان‌ جمع‌ بسیاری‌ در بهشت‌اند پس‌ هیچ‌ امتناعی‌ ندارد که‌ اصحاب‌ یمین‌ این‌ امت‌ بیشتر از اصحاب‌ یمین ‌غیرشان‌ از امت‌های‌ دیگر باشند. بنابراین‌، از پیشتازان‌ و مقربان‌ اندک‌ و از جمع‌ بسیار بزرگ‌ اصحاب‌ یمین‌ این‌ امت‌ است‌ که‌ نصف‌ اهل‌ بهشت‌ تشکیل‌ می‌شود چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ یاران‌ خویش‌ گفتند: «إني‌لأرجوا أن‌ تكونوا نصف‌ اهل‌الجنة». «من‌ امیدوارم‌ که‌ شما (امت‌ من) نصف‌ اهل ‌بهشت‌ باشید».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیات «۱۳ ـ ۳٩» از ابی‌هریره‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ آیه ﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ١٣ وَقَلِيلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ١٤ [الواقعة: ۱۳-۱۴]‌. «از پیشینیان‌ جمعی‌ بسیار و از متأخران‌ جمع‌ اندکی‌اند» نازل‌ شد، این‌ امر که‌ چرا شمار بهشتیان‌ امت‌های‌ قبل ‌بیشتر است‌، بر مسلمانان‌ دشوار آمد لذا بعد از آن‌ آیه: ﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ١٣ وَقَلِيلٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ١٤ [الواقعة: ۱۳-۱۴]. «از پیشینیان‌ و متأخران‌ جمعی‌ بسیارند» نازل‌ شد. هرچند این‌ روایت ‌سند قوی‌ و محکمی‌ ندارد.

خلاصه‌ این‌که: مجموع‌ این‌ امت‌ در بهشت‌ نسبت‌ به‌ غیر خود از امت‌ها در اکثریت‌ قرار دارند اما سابقان‌ و پیشتازان‌ امت‌های‌ گذشته‌ از سابقان‌ امت‌ ما بیشترند ولی‌ باز تابعان‌ امت‌ ما بیشتر از تابعان‌ و متأخران‌ امت‌های‌ دیگر می‌باشند. شایان ‌ذکر است‌ که‌ بسیار بودن‌ پیشتازان‌ امت‌های‌ پیشین‌ به‌سوی‌ بهشت‌، دلیل‌ دیگری‌ جز کثرت‌ انبیایشان‌ ندارد پس‌ اگر پیشتازان‌ امت‌های‌ پیشین‌ با ضمیمه ‌شدن‌ انبیایشان‌ به ‌ایشان‌ از ما بیشتر باشند بر پیشتازان‌ امت‌ ما هیچ‌ باکی‌ نیست‌.

﴿عَلَىٰ سُرُرٖ مَّوۡضُونَةٖ١٥

«بر تخت‌های زربافته‌» یعنی: مقربان‌ بر تخت‌های بافته‌شده‌ از رشته‌های‌ طلا تکیه‌ داده‌اند. به‌قولی: (موضونه‌) تخت‌های مشبک‌ به‌ در و یاقوت‌ و زبرجد، یعنی تخت‌های گوهرن‌شان‌ است‌.

﴿مُّتَّكِ‍ِٔينَ عَلَيۡهَا مُتَقَٰبِلِينَ١٦

«که‌ روبروی‌ هم‌ برآن‌ها تکیه‌ داده‌اند» یعنی: مقربان‌ روبروی‌ هم‌ در کمال‌ انس‌ والفت‌ بر تخت‌های زربفت‌ گوهرنشان‌ نشسته‌اند و چنان‌ نیست‌ که‌ همدیگر را از پشت‌ سر ببینند و بعضی‌ به‌ قفای‌ بعضی‌ دیگر نگاه‌ کنند.

﴿يَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ١٧

«بر گردشان‌ نوجوانان‌ جاویدان‌ می‌گردند» یعنی: بر گرد ایشان‌ برای‌ خدمتگزاری ‌نوجوانانی‌ می‌گردند که‌ به‌ ایشان‌ اختصاص‌ یافته‌اند و آن‌ نوجوانان‌ نه‌ پیر می‌شوند و نه‌ شادابی‌ و صفای‌ آن‌ها تغییر می‌کند. به‌قولی: آنان‌ نوجوانان‌ مسلمین‌ و به ‌قولی ‌دیگر : اطفال‌ مشرکین‌اند. این‌ امر نیز بعید نیست‌ که‌ آن‌ نوجوانان‌ برای‌ پرداختن‌ به‌ این‌ خدمت‌ در خود بهشت‌ آفریده‌ شده‌ باشند.

﴿بِأَكۡوَابٖ وَأَبَارِيقَ وَكَأۡسٖ مِّن مَّعِينٖ١٨

آری‌! برگردشان‌ نوجوانان‌ جاویدان‌ می‌گردند؛ «با کوزه‌ها و ابریق‌ها» اکواب: کوزه‌هایی‌ است‌ دارای‌ دهانه‌های‌ مدور که‌ نه‌ دسته‌ دارد و نه‌ سرپوش‌. ابریق: آبریزی ‌است‌ که‌ دسته‌ و سرپوش‌ و نوله‌ دارد «و با جام‌هایی‌ از شراب‌ جاری‌» یعنی: از شراب‌ روان‌ چشمه‌های‌ شراب‌ بهشتی‌.

﴿لَّا يُصَدَّعُونَ عَنۡهَا وَلَا يُنزِفُونَ١٩

«که‌ بهشتیان‌ از آن‌» یعنی: از نوشیدن‌ آن‌ شراب‌ «سردرد نگیرند» چنان‌که ‌شرابهای‌ دنیا سبب‌ سردرد می‌شود «و نه‌ بد مست‌ شوند» تا خردهایشان‌ از بین‌ برود. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «در شراب‌ چهار خصلت‌ است‌؛ مستی‌، سردرد، قی و پیشاب‌، که‌ خداوند أ شراب‌ بهشت‌ را از همه‌ این‌ها پاک‌ داشته‌ است‌».

﴿وَفَٰكِهَةٖ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ٢٠

«و» می‌گردند آن‌ نوجوانان‌ خدمتگزار با «میوه‌هایی‌ از آنچه‌ بر می‌گزینند» یعنی: از بهترین‌های‌ آنچه‌ که‌ بهشتیان‌ به‌ میل‌ خود انتخاب‌ می‌کنند، هرچند که‌ همه میوه‌های‌ بهشتی‌ بهترین‌هاست‌.

﴿وَلَحۡمِ طَيۡرٖ مِّمَّا يَشۡتَهُونَ٢١

«و» می‌گردند آن‌ نوجوانان‌ خدمتگزار بر آنان‌ با «گوشت‌ مرغ‌» که‌ از دیگر گوشت‌ها بهتر و لذیذتر است‌ «از آنچه‌ خوش‌ دارند» و دل‌هایشان‌ بدان‌ میل‌ و رغبت ‌دارد. حکمت‌ در مقدم‌ کردن‌ میوه‌ بر گوشت‌ این‌ است‌ که‌ میوه‌ لطیف‌تر، در فرو بردن‌ سریعتر، در هضم‌ آسان‌تر، از نظر بهداشتی‌ سالم‌تر و برای‌ تحریک‌ اشت‌ها ممدتر است‌ به‌ طوری‌ که‌ انسان‌ را مهیای‌ خوردن‌ غذا می‌کند.

﴿وَحُورٌ عِينٞ٢٢

«و حور عین‌» یعنی: بهشتیان‌ از حور عین‌ همسرانی‌ دارند. حور در چشم‌ آن ‌است‌ که‌ سیاهی‌ آن‌ بسیار سیاه‌ و سفیدی‌ آن‌ بسیار سفید باشد. عین: یعنی‌ دارای ‌چشم‌های‌ درشت‌.

﴿كَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَكۡنُونِ٢٣

«مثل‌ لؤلؤ نهان‌ در میان‌ صدف‌» لؤلؤ نهان‌ در میان‌ صدف: مرواریدی‌ است‌ که ‌به‌ آن‌ دستی‌ نرسیده‌ و بر آن‌ غباری‌ فرونیفتاده‌ باشد، که‌ چنین‌ مرواریدی‌ صفا و درخشش‌ بیشتری‌ دارد. پس‌ زنان‌ بهشت‌ در سفیدی‌، زیبایی‌ و صفای‌ رنگ‌ خود به ‌لؤلؤ نهان‌ در میان‌ صدف‌ تشبیه‌ شده‌اند.

﴿جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٤

«این‌ پاداشی‌ است‌ برای‌ آنچه‌ می‌کردند» یعنی: همه‌ این‌ نعمت‌ها به‌ منظور پاداش‌دهی‌ در برابر اعمال‌شان‌ به‌ ایشان‌ ارزانی‌ می‌شود.

﴿لَا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوٗا وَلَا تَأۡثِيمًا٢٥

«در بهشت‌ سخنی‌ بیهوده‌ و حرفی‌ گناه‌آلود نمی‌شنوند» زیرا در بهشت‌ کسی ‌هذیان‌ و سخن‌ گناه‌آلودی‌ نمی‌گوید و در آن‌ از دشنام‌ و ایذاء و سخنان‌ آلوده‌ به‌ گناه‌ خبری‌ نیست‌.

﴿إِلَّا قِيلٗا سَلَٰمٗا سَلَٰمٗا٢٦

«لیکن‌ سخنی‌ را می‌شنوند که‌ سلام‌ است‌ و سلام‌» یعنی: بهشتیان‌ همدیگر را به‌ گفتن‌ سلام‌، شادباش‌ و درود گفته‌ و سلام‌ ... سلام‌! می‌گویند.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ٢٧

«و اصحاب‌ یمین‌؛ چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ یمین‌؟» این‌ آیه‌ معطوف‌ به ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ١١ [الواقعة: ۱۰-۱۱]‌ است‌ و استفهام‌ مفید به‌ شگفت‌ واداشتن‌ از حال‌ سعادت‌مندانه‌ و نیکبختی‌ آنان‌ است‌. اصحاب‌ یمین‌ ـ چنان‌که‌ در سوره‌ «رحمن‌» گذشت‌ ـ اصحاب‌ باغ‌ دوم‌اند. یعنی: در ترکیب‌ کلی‌ بهشتیان‌، در درجه‌ دوم‌ بعد از سابقان‌ و مقربان‌ قرار داشته‌ و در برخورداری‌ از نعمت‌ها درجه‌ پایین‌تری‌ دارند؛ زیرا ایشان‌ در دنیا از نظر ایمان‌ ضعیف‌تر بوده‌ و از نظر اخلاص‌ و عمل‌، بهره‌ کمتری‌ داشته‌اند بنابراین‌، میوه‌ها و نعمت‌هایی‌ که‌ به‌ ایشان‌ داده‌ می‌شود، به‌ درجه ‌پیشتازان‌ نمی‌رسد.

﴿فِي سِدۡرٖ مَّخۡضُودٖ٢٨

آری‌! اصحاب‌ یمین‌ «در جوار درختان‌ سدر بی‌خار» قراردارند. درخت‌ سدر یا کنار نوعی‌ درخت‌ معروف‌ است‌. مخضود: آن‌ است‌ که‌ خار آن‌ قطع‌ شده‌ باشد.

﴿وَطَلۡحٖ مَّنضُودٖ٢٩

«و» در جوار «درخت‌ های‌ موز که‌ میوه‌اش‌ خوشه‌ خوشه‌ روی‌ هم‌ چیده ‌است‌» طلح: درخت‌ موز است‌. منضود : آن‌ است‌ که‌ خوشه‌های‌ آن‌ بر فراز همدیگر به‌ نظمی‌ زیبا چیده‌ شده‌ باشد. به‌قولی: طلح‌؛ درخت‌ موز نیست‌ بلکه ‌درخت‌ معروفی‌ است‌ که‌ بزرگترین‌ درخت‌ در سرزمین‌ اعراب‌ می‌باشد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ فضیلت‌ آن‌ بر درختان‌ دنیا همچون‌ فضیلت‌ سایر نعمت‌های بهشتی‌ بر نعمت‌های دنیاست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ دو آیه‌ روایت‌ شده‌ است: اعراب‌ وادی‌ وج‌ را که‌ دره‌ای ‌حاصل‌خیز و سرسبزی‌ در طائف‌ بود و سایه‌ها و درختان‌ موز و کنار آن‌ را بسیار دوست‌ داشتند پس‌ خداوند أ نازل‌ فرمود:﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ.

﴿وَظِلّٖ مَّمۡدُودٖ٣٠

«و» اصحاب‌ یمین «در سایه‌ گسترده‌» یعنی: همیشگی‌ و پایدار قرار دارند که ‌زوالی‌ ندارد و خورشید آن‌ را از بین‌ نمی‌برد.

﴿وَمَآءٖ مَّسۡكُوبٖ٣١

«و» نیز اصحاب‌ یمین‌ «در آبی ‌ریزان‌» قرار دارند که‌ در طول‌ شبانه‌روز به‌ هر کجا که‌ خواهند جاری‌ می‌شود و هیچ‌ انقطاعی‌ ندارد. پس‌ این‌ آب‌ ریزان‌ که‌ خدای ‌‌ آن‌ را در مجاری‌اش‌ می‌ریزد، شراب‌ اصحاب‌ یمین‌ است‌ اما شراب‌ پیشتازان‌ مقرب‌، جام‌هایی‌ از چشمه‌ شراب‌ جاری‌ است‌.

﴿وَفَٰكِهَةٖ كَثِيرَةٖ٣٢ لَّا مَقۡطُوعَةٖ وَلَا مَمۡنُوعَةٖ٣٣

«و» نیز اصحاب‌ یمین «در میوه‌ای‌ بسیار» قرار دارند «که‌ نه‌ پایان‌ پذیر است‌» و در وقتی‌ اوقات‌ قطع‌ می‌شود چنان‌که‌ میوه‌های‌ دنیا هر یک‌ فصلی‌ داشته‌ و در بعضی‌ از اوقات‌ قطع‌ می‌شوند «و نه‌ بازداشته‌ شده‌» یعنی: میوه‌های‌ آن‌ ازکسی‌ که‌ خواهانش‌ باشد، در وقتی‌ از اوقات‌ و به‌ صفتی‌ از اوصاف‌ بازداشته ‌نمی‌شود. مثلا چنین‌ نیست‌ که‌ در برابر آن‌ از ایشان‌ بهایی‌ خواسته‌ شود، یا امثال ‌این‌گونه‌ از قیود و شرایط و موانع‌ برای‌ ایشان‌ وضع‌ گردد بلکه‌ آن‌ میوه‌ها همیشه‌ برای‌شان‌ آماده‌ است‌. اما میوه‌ «پیشتازان‌ مقرب‌» میوه‌ای‌ است‌ که‌ آنان‌ خود از میان‌ انواع‌ میوه‌ها بر می‌گزینند.

﴿وَفُرُشٖ مَّرۡفُوعَةٍ٣٤

«و» نیز اصحاب‌ یمین‌ از «فرش‌های‌ برافراشته‌ شده‌» بر بالای‌ تخت‌ها و آرامکده‌ها برخوردارند. به‌قولی: فرش‌ در اینجا کنایه‌ از زنان‌ اهل‌ بهشت‌ است‌ که‌ در کمال‌ و جمال‌شان‌ برافراشته‌ قدر و عالی‌ جاه‌ و بلندبالایند.

﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ٣٥

«همانا ما آنان‌ را آفریدیم‌ آفریدنی‌» یعنی: ما آن‌ زنان‌ را به‌ شیوه‌ ابداعی‌ به‌ عنوان‌ آفرینشی‌ نو بدون‌ توالد و تناسل‌ آفریده‌ایم‌. به‌ قولی: مراد از آنان‌، زنان ‌بنی‌آدم‌اند و آفرینش‌ نو آن‌ها بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ خداوند أ آن‌ها را بعد از بزرگسالی‌ و مرگشان‌ به‌ حال‌ جوانی‌ و تازه‌گی‌ برمی‌گرداند.

﴿فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا٣٦

«پس‌ ایشان‌ را دوشیزه‌ گردانیدیم‌» که‌ قبل‌ از شوهران‌شان‌ هیچ‌ انس‌ و جنی‌ با ایشان‌ آمیزش‌ نکرده‌ است‌ و هر وقت‌ هم‌ که‌ شوهران‌شان‌ با ایشان‌ مقاربت‌ کنند، ایشان‌ را بکر می‌یابند و آن‌ دوشیزگان‌ از این‌ نظر هیچ‌ درد و رنجی‌ نیز احساس ‌نمی‌کنند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی ‌سعید خدری‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إن‌ أهل‌ الجنة إذا جامعوا نسائهم‌ عدن‌ أبكارا». «چون‌ اهل ‌بهشت‌ با زنان‌ خود مجامعت‌ کنند، آن‌ زنان‌ مجددا به‌ بکارت‌ بر می‌گردند».

﴿عُرُبًا أَتۡرَابٗا٣٧

آن‌ زنان‌؛ «همسر دوست‌ و همسن‌ و سال‌» اند. عرب: جمع‌ عروب‌ عبارت‌ از زنی‌ است‌ که‌ شوهرش‌ در نزدش‌ سخت‌ محبوب‌ و او نیز در نزد شوهرش‌ دلپسند باشد. مبرد می‌گوید: «عروب‌ زنی‌ است‌ که‌ عاشق‌ شوهرش‌ بوده‌ و بسیار شیرین‌سخن‌ باشد». اتراب: زنانی‌اند که‌ یک‌ تاریخ‌ تولد و یک‌ سن‌ و سال‌ دارند.

﴿لِّأَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ٣٨

«برای‌ اصحاب‌ یمین‌» یعنی: خداوند أ زنان‌ یاد شده‌ را نیز برای‌ اصحاب ‌یمین‌ پدید آورده‌ است‌.

﴿ثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأَوَّلِينَ٣٩ وَثُلَّةٞ مِّنَ ٱلۡأٓخِرِينَ٤٠

«که‌ گروهی‌ بسیار از پیشینیان‌ و گروهی‌ بسیار از متأخران‌ اند» یعنی: اصحاب ‌یمین‌ گروهی‌ بسیار از پیشینیانند؛ و ایشان‌ کسانی‌اند که‌ از زمان‌ آدم‌÷ تا بعثت ‌پیامبر خاتم‌ ص به‌ دنیا آمده‌ و در گذشته‌اند و گروهی‌ بسیار از متأخران‌؛ یعنی‌ از امت‌ محمد ص هستند. به‌قولی: مراد از گروهی‌ بسیار از پیشینیان: پیشینیان‌ این‌ امت‌؛ و مراد از گروه‌ بسیار از متأخران‌؛ کسانی‌ از پسینیان‌ این‌ امت‌اند که‌ در ایمان ‌از پیشینیان‌ امت‌ پیروی‌ کرده‌ و دنباله‌ رو ایشان‌ گردیده‌اند و ابن‌کثیر این‌ قول‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌.

﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلشِّمَالِ٤١

و بعد از آن‌ که‌ خدای‌ متعال‌ حال‌ دو گروه‌ از گروه‌های‌ سه‌گانه‌ مردم‌ در آخرت ‌یعنی‌ پیشتازان‌ و اصحاب‌ یمین‌ را بیان‌ کرد، اینک‌ به‌ بیان‌ حال‌ یاران‌ چپ‌ می‌پردازد: «و اصحاب‌ شمال‌، چه‌ حال‌ دارند اصحاب‌ شمال‌؟» آن‌ گاه‌ خود حالشان‌ را این‌گونه‌ تفسیر می‌کند:

﴿فِي سَمُومٖ وَحَمِيمٖ٤٢

«در میان‌ آتشباد و آب‌ جوش‌اند» سموم: گرمای‌ آتش‌ و حمیم: آب‌ جوشانی ‌است‌ که‌ حرارت‌ آن‌ بسیار بالاست‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بهتر این‌ است‌ که ‌بگوئیم: سموم‌ هوای‌ متعفن‌ و بسیار آلوده‌ای‌ است‌ که‌ عفونت‌ آن‌ قلب‌ انسان‌ را فاسد کرده‌ و سبب‌ هلاکت‌ وی‌ می‌شود».

﴿وَظِلّٖ مِّن يَحۡمُومٖ٤٣ لَّا بَارِدٖ وَلَا كَرِيمٍ٤٤

«و در سایه‌ای‌ از دود» یعنی: دوزخیان‌، وحشت‌زده‌ از گرمای‌ سخت‌ و سوزان ‌به‌ سایه‌ پناه‌ می‌برند پس‌ سایه‌ را نیز دود سیاهی‌ از جهنم‌ می‌یابند که‌ گرمای‌ بسیارسخت‌ و سوزانی‌ دارد «که‌ نه‌ خنک‌ است‌» یعنی: مانند دیگر سایه‌ها سرد نیست ‌«و نه‌ خوش‌» یعنی: منظری‌ نیکو و دلپسند هم‌ ندارد زیرا هر چیزی‌ که‌ از خیر بی‌بهره‌ باشد، دلپسند نیز نیست‌.

﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِكَ مُتۡرَفِينَ٤٥

«آنان‌ پیش‌ از این‌ نازپرورده‌ بودند» یعنی: یاران‌ چپ‌ (اصحاب‌ شمال‌) در دنیا در شهوات‌ و لذت‌هایی‌ فرورفته‌ بودند که‌ برایشان‌ حلال‌ نبود.

﴿وَكَانُواْ يُصِرُّونَ عَلَى ٱلۡحِنثِ ٱلۡعَظِيمِ٤٦

«و بر گناه‌ بزرگ‌ مداومت‌ می‌کردند» که‌ مراد از آن‌ شرک‌ است‌. یعنی‌ از شرک ‌توبه‌ نمی‌کردند و بر آن‌ پای‌ می‌فشردند.

﴿وَكَانُواْ يَقُولُونَ أَئِذَا مِتۡنَا وَكُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ٤٧

«و می‌گفتند: آیا چون‌ مردیم‌ و خاک‌ و استخوانی‌ چند شدیم‌ آیا واقعا باز برانگیخته ‌می‌شویم‌؟» یعنی: اصحاب‌ شمال‌ زنده ‌شدن‌ بعد از مرگ‌ را ـ درحالی‌که‌ به ‌استخوان‌های‌ پوسیده‌ چندی‌ تبدیل‌ می‌شوند ـ انکار کرده‌ و بعید شمردند.

﴿أَوَ ءَابَآؤُنَا ٱلۡأَوَّلُونَ٤٨

«آیا پدران‌ نخستین‌ ما برانگیخته‌ می‌شوند؟» یعنی: برانگیخته ‌شدن‌ پدران ‌نخستین‌ ما بعیدتر از برانگیخته‌شدن‌ خود ما است‌، از آن‌ رو که‌ آن‌ها پیش‌تر از ما مرده‌اند و پوسیده‌تر شده‌اند.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَوَّلِينَ وَٱلۡأٓخِرِينَ٤٩ لَمَجۡمُوعُونَ إِلَىٰ مِيقَٰتِ يَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ٥٠

«بگو: بی‌گمان‌ اولین‌ و آخرین‌ برای‌ میعاد روزی‌ معین‌» که‌ همانا روز قیامت‌ است ‌«جمع‌ کرده‌ می‌شوند» بعد از بعث‌ و رستاخیز. یعنی‌ ای‌ محمد ص! به‌ آنان‌ بگو که‌ پیشینیان‌ از امت‌ها و متأخرانشان‌ که‌ شما نیز از جمله‌ آنان‌ هستید، در موعد روزی ‌معلوم‌ گردآورده‌ می‌شوید.

﴿ثُمَّ إِنَّكُمۡ أَيُّهَا ٱلضَّآلُّونَ ٱلۡمُكَذِّبُونَ٥١ لَأٓكِلُونَ مِن شَجَرٖ مِّن زَقُّومٖ٥٢

«سپس‌ شما ای‌ گمراهان‌ دروغ‌ انگار» خطاب‌ برای‌ اهل‌ مکه‌ و امثال‌ آنان‌ است‌؛ «خورندگان‌ از درخت‌ زقومید» یعنی: شما منکران‌ رستاخیز، در آخرت‌ از درخت ‌بدمنظر بسیار بدمزه‌ای‌ که‌ در قعر جهنم‌ می‌روید، می‌خورید. تفسیر نظیر این‌ آیه‌ در سوره «صافات/‌۶۲» نیز گذشت‌.

﴿فَمَالِ‍ُٔونَ مِنۡهَا ٱلۡبُطُونَ٥٣

«پس‌ از آن‌ شکم‌ها را پر خواهید کرد» یعنی: شکم‌هایتان‌ را از درخت‌ زقوم‌ پر می‌کنید؛ از بس‌ که‌ گرسنگی‌ بر شما فشار می‌آورد.

﴿فَشَٰرِبُونَ عَلَيۡهِ مِنَ ٱلۡحَمِيمِ٥٤

«و روی‌ آن‌ از آب‌ جوش‌ می‌نوشید» یعنی: شما بر روی‌ زقوم‌ و به‌ دنبال‌ خوردن‌ آن‌، به‌ سبب‌ غلبه‌ تشنگی‌ از آب‌ جوش‌ می‌نوشید.

﴿فَشَٰرِبُونَ شُرۡبَ ٱلۡهِيمِ٥٥

«پس‌ خواهید نوشید مانند نوشیدن‌ شتران‌ عطش ‌زده‌» هیم: شتران ‌عطش ‌زده‌ای‌اند که‌ به‌ سبب‌ بیماری‌ای‌ که‌ به‌ آن‌ مصاب‌ شده‌اند هرگز سیراب ‌نمی‌شوند و چندان‌ می‌آشامند تا بمیرند. یعنی: نوشیدن‌ شما از آب‌ جوش‌، نوشیدنی‌ عادی‌ نیست‌ بلکه‌ مانند نوشیدن‌ شتران‌ مبتلا به‌ مرض‌ استسقاء است‌ که‌ همیشه‌ تشنه‌اند و از نوشیدن‌ آب‌ سیراب‌ نمی‌شوند.

﴿هَٰذَا نُزُلُهُمۡ يَوۡمَ ٱلدِّينِ٥٦

«این‌ است‌ مهمانی‌ آنان‌ در روز جزا» نزل: غذایی‌ است‌ که‌ برای‌ مهمان‌ آماده‌ می‌شود و اولین‌ چیزی‌ است‌ که‌ مهمان‌ می‌خورد. یعنی: آنچه‌ از درخت‌ زقوم‌ و نوشیدنی‌ آب‌ جوش‌ ذکر شد؛ پذیرایی‌ آنان‌ در آخرت‌ است‌ که‌ با آن‌ مورد پذیرایی‌ قرارمی‌گیرند.

﴿نَحۡنُ خَلَقۡنَٰكُمۡ فَلَوۡلَا تُصَدِّقُونَ٥٧

«ماییم‌ که‌ شما را آفریده‌ایم‌ پس‌ چرا تصدیق‌ نمی‌کنید؟» یعنی: شما را در حالی ‌آفریدیم‌ که‌ چیزی‌ نبودید و خودتان‌ این‌ حقیقت‌ را می‌دانید پس‌ چرا آن‌ گونه‌ که‌ به ‌آفرینش‌ خود از سوی‌ ما معترفید، رستاخیز را تصدیق‌ نمی‌کنید؟ مگر نمی‌دانید که هرکس‌ بر آفرینش‌ ابتدایی‌ و اولیه‌ قادر باشد، مسلما و به‌ طریق‌ اولی‌ بر باز آفرینی ‌نیز تواناست‌؟.

﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تُمۡنُونَ٥٨

«آیا آنچه‌ را که‌ در رحم‌ها می‌ریزید» از نطفه‌، یعنی‌ آب‌ منی «دیده‌اید» و در آفرینش‌ آن‌ نگریسته‌اید؟.

﴿ءَأَنتُمۡ تَخۡلُقُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٥٩

«آیا شما آن‌ را می‌آفرینید یا ما آفریننده‌ایم‌؟» یعنی: آیا شما این‌ آب‌ منی‌ را به ‌صورت‌ بشری‌ استوار و کامل‌ الخلقه‌ می‌سازید و به‌ تصویر می‌کشید، یا این‌ ماییم ‌که‌ سازنده‌ و به‌ تصویر کشنده‌ آنیم‌؟

﴿نَحۡنُ قَدَّرۡنَا بَيۡنَكُمُ ٱلۡمَوۡتَ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِينَ٦٠ عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ أَمۡثَٰلَكُمۡ وَنُنشِئَكُمۡ فِي مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦١

«ماییم‌ که‌ در میان‌ شما مرگ‌ را مقدر کرده‌ایم‌» یعنی: ما مرگ‌ را بر شما تقسیم‌ کرده‌ و آن‌ را برای‌ هر فردی‌ از افرادتان‌ به‌ وقتی‌ معین‌ تعیین‌ کرده‌ایم‌ پس‌ از شما کسانی‌ هستند که‌ در بزرگی‌ می‌میرند و کسانی‌ هستند که‌ در کوچکی‌ و خردسالی ‌می‌میرند ولی‌ اهل‌ زمین‌ همه‌ در چشیدن‌ مرگ‌ برابرند «و بر ما سبقت‌ نتوانید جست‌» و ما را عاجز و مغلوب‌ نتوانید کرد بلکه‌ ما توانائیم‌؛ «بر آن‌که‌ همانندان‌ شما را جانشین‌ شما گردانیم‌» یعنی: توانائیم‌ بر این‌ که‌ به‌جای‌ شما خلقی‌ همانند شما را پدید آوریم‌. به‌قول‌ ابن‌جریرطبری‌ معنی‌ این‌ است: ما توانائیم‌ بر این‌ که‌ گروهی‌ را بمیرانیم‌ و گروه‌ دیگری‌ را جانشین‌ آنان‌ گردانیم‌، قرنی‌ بعد از قرنی‌ و نسلی‌ پس‌ ازنسل‌ دیگر «و» نیز توانائیم‌ بر این‌که «شما را در هیأتی‌ که‌ نمی‌دانید» از صورت‌ها و هیأت‌ها و عالم‌ها «بیافرینیم‌» حسن‌ می‌گوید: «یعنی‌ توانائیم‌ بر این‌که‌ شما را بوزینه‌ و خوک‌ گردانیم‌ چنان‌که‌ قبل‌ از شما با اقوامی‌ چنین‌ کردیم‌». به‌ قولی‌ معنی ‌این‌ است: توانائیم‌ بر این‌که‌ شما را در رستاخیز بر غیر صورت‌هایی‌ که‌ در دنیا داشته‌اید بیافرینیم‌.

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُولَىٰ فَلَوۡلَا تَذَكَّرُونَ٦٢

«و هرآینه‌ آفرینش‌ نخستین‌ را دانسته‌اید» و آن‌ عبارت‌ از آفرینش‌ ابتدایی‌ شما از نطفه‌، سپس‌ از خون ‌بسته‌، سپس‌ از گوشت‌ پاره‌ است‌ درحالی‌که‌ قبل‌ از آن‌چیزی‌ نبودید «پس‌ چرا پند نمی‌گیرید؟» یعنی: پس‌ چرا قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ را بر آفرینش‌ واپسین‌ به‌ یاد نمی‌آورید و آن‌ را بر آفرینش‌ اول‌ قیاس‌ نمی‌کنید؟ شایان ‌ذکر است‌ که‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ بر صحت‌ قیاس‌ است‌.

﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ٦٤

«آیا دیدید آنچه‌ می‌کارید؟» یعنی: به‌ من‌ خبر بدهید از آنچه‌ در زمین‌ می‌کارید و بذر می‌افگنید؛ «آیا شما آن‌ را می‌رویانید» یعنی: به‌ زرع‌ و کشت‌ تبدیل‌ می‌کنید و در آن‌ خوشه‌ و دانه‌ می‌رویانید «یا ما زارع‌ هستیم‌؟» یعنی: یا ما هستیم‌ که ‌رویاننده‌ و تبدیل‌کننده‌ آن‌ به‌ زراعت‌ هستیم‌ نه‌ شما؟ پس‌ چون‌ به‌ این‌ امر اقرار کردید، دیگر چگونه‌ منکر رستاخیز می‌شوید؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لایقولن‌ أحدکم‌ : زرعت‌، ولیقل‌ : حرثت‌، فإن‌ الزارع‌ هو الله». «یکی‌ از شما نگوید که‌ من‌ زرع‌ کردم‌ بلکه‌ باید بگوید: کشت‌ نمودم‌ زیرا زارع‌ همانا خداوند است‌». البته‌ این‌ نهی‌، نهیی‌ ارشادی ‌و ادبی‌ است‌، نه‌ نهی‌ حرمت‌. علما می‌گویند: برای‌ کسی‌ که‌ بذر را در زمین ‌می‌افگند، مستحب‌ است‌ که‌ بعد از خواندن: (أعوذ بالله‌ ...) آیه: ﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَحۡرُثُونَ٦٣ ءَأَنتُمۡ تَزۡرَعُونَهُۥٓ أَمۡ نَحۡنُ ٱلزَّٰرِعُونَ٦٤ [الواقعة: ۶۳-۶۴] را بخواند، آن‌ گاه‌ بگوید: «بل‌ الله‌ الزارع ‌والمنبت‌ والمبلغ‌، اللهم‌ صل‌ علي‌ محمد وارزقنا ثمره‌ وجنبنا ضرره‌ واجعلنا لأنعمك‌ من ‌الشاكرين‌، ولآلائك‌ من‌ الذاكرين‌، وبارك‌ لنا فيه‌ يا رب‌ العالمين». «بلکه‌ خدا أ است ‌که‌ زارع‌، رویاننده‌ و به‌ پخته‌گی‌ رساننده‌ آن‌ است‌. بارخدایا! بر محمد درود بفرست‌ و ما را از حاصل‌ این‌ زمین‌ روزی ‌بخش‌ و از زیان‌ آن‌ برکنار دار و مرا برای ‌نعمت‌هایت‌ از شکرگزاران‌ و برای‌ احسان‌هایت‌ از یادآورندگان‌ قرار ده‌ و ای ‌پروردگار عالمیان‌! برای‌ ما در آن‌ برکت‌ بده‌». گفته‌ شده‌ که‌ : این‌ دعا امان‌ آن ‌زراعت‌ از تمام‌ آفات‌ ـ اعم‌ از کرم‌، ملخ‌ و غیره‌ ـ است‌ .

﴿لَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَٰهُ حُطَٰمٗا فَظَلۡتُمۡ تَفَكَّهُونَ٦٥ إِنَّا لَمُغۡرَمُونَ٦٦ بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٦٧

«اگر بخواهیم‌ قطعا آن‌ زراعت‌ را درهم‌ شکسته‌» و خرد و ریزه‌ شده ‌«می‌گردانیم‌» به‌ طوری‌ که‌ از آن‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ گرفته‌ نشود و از آن‌ هیچ‌ دآن‌های‌ به ‌دست‌ نیاید و نه‌ چیزی‌ از بهره‌های‌ دیگری‌ که‌ از کشتزار خواسته‌ می‌شود، فراهم‌ آید؛ «پس‌ در افسوس‌ و تعجب‌ می‌افتید» یعنی: در آن‌ صورت‌ حسرت‌ زده ‌می‌شوید و از آنچه‌ که‌ به‌ شما در زراعت‌ و کشاورزیتان‌ فرود آمده‌ است‌، مدتی ‌دراز در تعجب‌ فرو می‌روید درحالی‌که‌ می‌گوئید: «ما غرامت ‌کشندگانیم‌» مغرم: کسی‌ است‌ که‌ مالش‌ بدون‌ عوضی‌ بر باد رفته‌ است «بلکه‌ ما محروم‌ ماندگانیم‌» از روزیمان‌؛ با نابود شدن‌ کشاورزیمان‌.

﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱلۡمَآءَ ٱلَّذِي تَشۡرَبُونَ٦٨ ءَأَنتُمۡ أَنزَلۡتُمُوهُ مِنَ ٱلۡمُزۡنِ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنزِلُونَ٦٩

«پس‌ آیا دیده‌اید آن‌ آبی‌ را که‌ می‌آشامید» و به‌ وسیله‌ آن‌ تشنگی‌ خود را فرومی‌نشانید؟ «آیا شما آن‌ را از ابر فرود آورده‌اید، یا ما» آن‌ آب‌ را به‌ قدرت ‌خویش‌ «فرود آورنده‌ایم‌؟» پس‌ چگونه‌ به‌ توحید و یگانگی‌ ما اقرار نکرده‌ و رستاخیز را تصدیق‌ نمی‌کنید؟

﴿لَوۡ نَشَآءُ جَعَلۡنَٰهُ أُجَاجٗا فَلَوۡلَا تَشۡكُرُونَ٧٠

«اگر بخواهیم‌ آن‌ را شور می‌گردانیم‌» به‌ طوری‌ که‌ نه‌ برای‌ نوشیدن‌ صلاحیت ‌داشته‌ باشد و نه‌ برای‌ کشاورزی «پس‌ چرا شکر نمی‌گزارید» نعمت‌های خداوندی ‌را که‌ برای‌ شما آب‌ شیرین‌ و گوارایی‌ آفریده‌ است‌ که‌ از آن‌ می‌آشامید و بهره‌ می‌برید؟ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ ص آب‌ می‌نوشیدند، می‌گفتند: «الحمد لله‌ الذي‌ سقانا عذباً فراتاً برحمته‌، ولم‌ يجعله‌ ملحاً أجاجاً بذنوبنا». «سپاس‌ و ستایش‌ خدایی‌ را که‌ به‌ رحمت‌ خویش‌ ما را آب ‌شیرین‌ و گوارا نوشانید و به‌ شومی‌ گناهانمان‌ آن‌ را شور و تلخ‌ نگردانید».

﴿أَفَرَءَيۡتُمُ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي تُورُونَ٧١ ءَأَنتُمۡ أَنشَأۡتُمۡ شَجَرَتَهَآ أَمۡ نَحۡنُ ٱلۡمُنشِ‍ُٔونَ٧٢

«آیا دیدید آن‌ آتشی‌ را که‌ بر می‌آورید؟» یعنی: آن‌ را با آتش‌زنه‌ از درخت‌ تر و تازه‌ بیرون‌ می‌آورید؟ «آیا شما درختش‌ را آفریده‌اید؟» یعنی: درختی‌ که‌ آتش‌ را از آن‌ بیرون‌ می‌آورید «یا ما آفریننده‌ایم‌» آن‌ را به‌ قدرت‌ خویش‌ نه‌ شما؟ آن‌ درخت‌، عبارت‌ است‌ از درخت‌ مرخ‌ (بادام‌ تلخ‌) و عفار که‌ اعراب‌ از آن‌ها آتش‌زنه‌ درست‌ می‌کردند. یعنی‌ از آن‌ها دو شاخه‌ سبز برگرفته‌ و یکی‌ را به‌ دیگری ‌می‌کشیدند آن‌گاه‌ از میان‌ آن‌ دو، شراره‌ آتش‌ بر می‌خاست‌. به‌قولی: مراد همه ‌درختان‌ است‌.

﴿نَحۡنُ جَعَلۡنَٰهَا تَذۡكِرَةٗ وَمَتَٰعٗا لِّلۡمُقۡوِينَ٧٣

«ما آن‌ را پندآموزی‌ ساخته‌ایم‌» یعنی: ما آن‌ آتش‌ برآمده‌ از درخت‌ را به‌ یادآورنده‌ گرمای‌ آتش‌ جهنم‌ گردانیده‌ایم‌ تا مؤمنان‌ از آن‌ پندگیرند «و آن‌ را توشه‌ای‌ برای‌ رهروان‌» مانند مسافران‌ و صحرانشینانی‌ گردانیدیم‌ که‌ در سرزمین‌های‌ بی‌آب‌ و علف‌ و بیابآن‌ها فرود می‌آیند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌بخاری‌ و مسلم‌ و غیر ایشان‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «آتشی‌ که‌ بنی‌آدم‌ بر می‌افروزند، جزئی‌ از هفتاد جزء آتش‌ جهنم‌ است‌ ...». دلیل‌ این‌که‌ در بهره‌گیری‌ از آتش‌ مخصوصا مسافران‌ و رهگذران‌ ذکر شده‌اند، این‌ است‌ که‌ آن‌ها به‌ آتش‌ سخت‌ احتیاج‌ دارند، هرچند که‌ نیاز تمام‌ مردم‌ به‌ آن ‌فراگیر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الناس‌ شركاء في‌ ثلاثة‌، النار والكلاء والماء». «مردم‌ در سه‌ چیز باهم‌ شریک‌اند: آتش‌، علف‌ و آب‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ بر اساس‌ جدیدترین‌ نظریات‌ علمی‌، نفت‌ و پترول‌ نیز در اصل‌ از درختانند.

﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ٧٤

«پس‌ به‌ نام‌ پروردگارت‌ که‌ بزرگ‌ است‌ تسبیح‌گوی‌» یعنی: حق‌ تعالی‌ را به‌ پاکی ‌یادکن‌ و بگو: (سبحان‌ الله‌ العظیم‌) پاک‌ است‌ خدای‌ بزرگی‌ که‌ به‌ قدرت‌ خویش ‌این‌ اشیاء مختلف‌ و متضاد را آفرید.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥

«پس‌ به‌ منزلگاه‌های‌ ستارگان‌ سوگند می‌خورم‌» مواقع: غروبگاه‌های‌ ستارگان ‌است‌. (لااقسم‌) در کلام‌ عرب‌ به‌ معنای‌ قسم‌ است‌ و «لا» زائد می‌باشد که‌ برای ‌تأکید آورده‌ می‌شود پس‌ افزودن «لا» بر فعل‌ «اقسم‌» به‌ معنای‌ آن‌ است‌ که‌ سوگند خورنده‌ هر چه‌ را که‌ غیر از مقسم‌ علیه‌ است‌، نفی‌ می‌کند و از این‌ جهت ‌مفید تأکید نیز هست‌. یعنی: قضیه‌ روشن‌تر از آن‌ است‌ که‌ نیازی‌ به‌ قسم‌ خوردن ‌داشته‌ باشد، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ برای‌ اثبات‌ درستی‌ آن‌، همچو قسم‌ بزرگی‌ یاد شود. دلیل‌ این‌که‌ خداوند أ مخصوصا به‌ غروبگاه‌های‌ ستارگان‌ سوگند خورد، دو چیز است‌ : یکی‌ این‌ که‌ غروب‌ ستارگان‌ نشان‌ دهنده‌ زوال‌ اثر آن‌هاست‌ و این‌ خود بر وجود مؤثر فناناپذیری‌ دلالت‌ می‌کند که‌ تأثیر آن‌ هرگز زوالی‌ ندارد، بدین‌ جهت‌ ابراهیم‌÷ با افول‌ ستارگان‌ بر وجود خداوند أ استدلال‌ کرد. دوم‌ این‌ که‌ اواخر شب‌ بدون‌ شک‌ خاصیت‌های‌ شریف‌ و برتری‌ دارد.

مسلم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن ‌عباس‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ مردم‌ باران‌ فرو فرستاده‌ شد پس‌ آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: اینک‌ بعضی‌ از مردم‌ شاکرند و بعضی‌ ناسپاس‌ اما آنان‌که‌ شکرگزارند گفتند: این ‌رحمتی‌ است‌ که‌ خداوند أ آن‌ را بر ما منت‌ نهاد و اما بعضی‌ از کسانی‌ که ‌ناسپاس‌اند، گفتند: باران‌ به‌ سبب‌ فلان‌ ستاره‌ در حال‌ غروب‌ بر ما فرود آمده ‌است‌، همان‌ بود که‌ این‌ آیات: ﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَوَٰقِعِ ٱلنُّجُومِ٧٥ [الواقعة: ٧۵] تا ﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢ [الواقعة: ۸۲] نازل‌ شد.

﴿وَإِنَّهُۥ لَقَسَمٞ لَّوۡ تَعۡلَمُونَ عَظِيمٌ٧٦

«و اگر بدانید این‌ قسمی‌ است‌ بزرگ‌» زیرا «مقسم‌ به‌» که‌ ستارگانند بر قدرت ‌عظیم‌، حکمت‌ کامل‌ و فرط رحمت‌ خداوند أ دلالت‌ می‌کنند.

﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ٧٧

«هرآینه‌ این‌ کتاب‌ قرآنی‌ است‌ کریم‌» این‌ آیه‌ «مقسم‌ علیه‌» است‌. یعنی: به ‌منزلگاه‌های‌ ستارگان‌ قسم‌ می‌خورم‌ که‌ این‌ کتاب‌ قرآنی‌ است‌ گرامی‌ داشته‌ من‌ که‌ آن‌ را در عزت‌ و قدر و منزلت‌ بر تمام‌ کتابها برتری‌ داده‌ام‌ و آن‌ را بزرگتر و گرامی‌تر از آن‌ داشته‌ام‌ که‌ از مقوله‌ سحر، کهانت‌، فال‌بینی‌ یا دروغ‌ و مانند آن‌ها باشد. چنان‌که‌ قرآن‌ به‌ این‌ دلیل‌ نیز کریم‌ است‌ که‌ در آن‌ اخلاق‌ کریمانه‌ و ارزش‌های‌ متعالی‌ طرح‌ و تبیین‌ شده‌ است‌ و بنابراین‌ حقیقت‌ است‌ که‌ حافظ آن‌ گرامی‌ و قاری‌ آن‌ بزرگ‌ داشته‌ می‌شود. مناسبت‌ میان‌ مقسم ‌به‌ که‌ ستارگان‌ است‌ و میان‌ مقسم‌ علیه‌ که‌ قرآن‌ است‌ آشکار می‌باشد زیرا چنان‌ که‌ ستارگان‌ تاریکی‌ها را روشن‌ می‌کنند، آیات‌ قرآن‌ نیز در دنیا و آخرت‌ راه‌ و روش‌ زندگی‌ را روشن ‌می‌کنند و چنان‌ که‌ ستارگان‌ تاریکی‌های‌ حسی‌ را از بین‌ می‌برند، قرآن‌ نیز تاریکی‌های‌ معنوی‌ یعنی‌ تاریکی‌های‌ جهل‌ و گمراهی‌ را از بین‌ می‌برد.

﴿فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ٧٨

آری‌! قرآن «در کتابی‌ نهفته‌» یعنی: پوشیده‌ و مصون‌ قراردارد که‌ جز فرشتگان‌ مقرب‌ کسی‌ دیگر بر آن‌ اطلاع‌ ندارد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: آن‌ کتاب‌که‌ لوح‌ محفوظ می‌باشد، از باطل‌ محفوظ است‌.

﴿لَّا يَمَسُّهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُطَهَّرُونَ٧٩

«به‌ آن‌ جز پاک‌شدگان‌ دست‌ نمی‌رسانند» یعنی: کتاب‌ مصون‌ و محفوظ را جز پاکیزگان‌ از بهره‌های‌ نفسی‌ در آسمان‌ که‌ فرشتگانند، مساس‌ نمی‌کنند اما شیاطین ‌به‌ آن‌ دسترسی‌ ندارند همچنین‌ در زمین‌ نیز جز پاک ‌شدگان‌ از جنابت‌ و ناپاکی‌ و بی ‌وضویی‌، به‌ آن‌ دست‌ نمی‌رسانند. از فحوای‌ این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود که‌ نباید اشخاص‌ کافر، جنب‌ و بی‌وضوء قرآن‌ را مساس‌ کنند پس‌ بنابراین‌، خبر به‌ معنای ‌نهی‌ است‌ یعنی‌ هرچند (لایمسه‌) به‌ صیغه‌ نفی‌ بیان‌ شده‌ اما مراد از آن‌ نهی‌ می‌باشد چنان‌که‌ جمهور فقها و از جمله‌ ائمه‌ مذاهب‌ اربعه‌ بنابراین‌ آیه‌ و نیز بر مبنای ‌حدیث‌ شریف‌ ذیل: «قرآن‌ را جز شخصی‌ که‌ پاک‌ است‌، مساس‌ نکند»؛ بر منع ‌اشخاص‌ یاد شده‌ از مساس‌ کردن‌ قرآن‌ متفق‌القول‌ اند و فقط مالکی‌ها مساس‌کردن ‌قرآن‌ از سوی‌ شخص‌ بی ‌وضوء را برای‌ ضرورت‌ تعلیم‌ و تعلم‌ جایز شمرده‌اند.

﴿تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٠

«فرو فرستاده‌ای‌ از سوی‌ پروردگار عالمیان‌ است‌» این‌ چهارمین‌ وصف‌ برای ‌قرآن‌ کریم‌ در چهارمین‌ آیه‌ است‌.

﴿أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ٨١

«آیا شما به‌ این‌ سخن‌» یعنی: به‌ قرآنی‌ که‌ به‌ اوصاف‌ یاد شده‌ وصف‌ شد؛ «سستی‌ می‌ورزید؟» مدهنون: یعنی‌ آیا شما با کفار در کفرشان‌ نرمش‌ و مدارا می‌کنید؟ اصل‌ مدهن‌ کسی‌ است‌ که‌ ظاهرش‌ برخلاف‌ باطنش‌ باشد، گو این‌که‌ او در روانی‌ و نرمی‌ خود به‌ دهن‌ (روغن‌) شباهت‌ دارد و این‌ از باب‌ به‌کار گرفتن ‌لفظ در یک‌ امر معنوی‌ بر سبیل‌ مجاز است‌، مجازی‌ که‌ به‌ خاطر شهرت‌ خود به‌ حقیقت‌ عرفی‌ تبدیل‌ شده‌ است‌.

﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ٨٢

«و» آیا شما «تنها روزیتان‌ را در تکذیب‌ آن‌ قرار می‌دهید؟» یعنی: آیا شکر و سپاس‌ روزیتان‌ را که‌ همانا فروفرستادن‌ باران‌ است‌ در این‌ قرار می‌دهید که‌ نعمت ‌خداوند أ را تکذیب‌ و انکار کرده‌ و این‌ تکذیب‌ و انکار را به‌ جای‌ شکر قرار دهید؟ چرا که‌ به‌جای‌ شکرگزاری‌ بخشنده‌ و فروآورنده‌ باران‌، آن‌ را به‌ستارگان‌ نسبت‌ می‌دهید و می‌گویید: ما به‌ خاطر غروب‌ فلان‌ ستاره‌ از منزلگاه‌ خود در مغرب‌ و طلوع‌ ستاره‌ رقیب‌ آن‌ از مشرق‌، باران‌ یافته‌ایم‌؟ شایان‌ ذکر است ‌که‌ اعراب‌ باران‌، باد، گرما و سرما را به‌ ستاره‌های‌ غروب‌ کرده‌، یا به‌ ستاره‌های ‌طلوع‌کننده‌ نسبت‌ می‌دادند.

﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ٨٣ وَأَنتُمۡ حِينَئِذٖ تَنظُرُونَ٨٤ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُبۡصِرُونَ٨٥

«پس‌ چرا آن‌ گاه‌ که‌ جان‌ به‌ گلوگاه‌ رسد» یعنی: پس‌ چرا آن‌ گاه‌ که‌ روح‌، یا نفس‌ در هنگام‌ مرگ‌ به‌ گلوگاه‌ رسد؛ «و شما» ای‌ کسانی‌ که‌ پیرامون‌ فرد در حال ‌احتضار قرار دارید و او را می‌بینید که‌ در حال‌ جان‌کندن‌ است‌؛ «در آن‌ هنگام‌ نظاره‌ می‌کنید» و هیچ‌کاری‌ برای‌ او کرده‌ نمی‌توانید؟ نه‌ می‌توانید مرگ‌ را از او دفع‌ کنید و نه‌ این‌ که‌ حتی‌ سختی‌ جان‌ کندن‌ را بر وی‌ آسان‌ گردانید؛ «و ما به‌ او از شما نزدیک‌تریم‌» به‌ علم‌، قدرت‌ و رؤیت‌ خویش‌. به‌قولی‌ مراد این‌ است: فرستادگان ‌ما که‌ متولی‌ و عهده‌دار قبض‌ روح‌ او هستند، از شما به‌ او نزدیک‌ترند «ولی ‌نمی‌بینید» یعنی: شما فرشتگان‌ موکل‌ مرگ‌ را که‌ نزد محتضر حاضر می‌شوند و عهده‌دار قبض‌ روح‌ وی‌ هستند، نمی‌بینید.

﴿فَلَوۡلَآ إِن كُنتُمۡ غَيۡرَ مَدِينِينَ٨٦ تَرۡجِعُونَهَآ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٨٧

«پس‌ اگر شما مقهور حکم ‌الهی‌ نیستید» یعنی: اگر شما مملوک‌ و پرورده‌ ایجاد و نتیجه‌ فعل‌ تکوینی‌ حق‌ تعالی‌ نیستید، یا اگر شما به‌ پندار خود بعد از مرگ ‌برانگیخته‌ نمی‌شوید؛ «چرا آن‌ را باز نمی‌گردانید» یعنی: چرا روح‌ شخص‌ محتضر را که‌ به‌ گلوگاه‌ رسیده‌ است‌، به‌ مقر و جایگاهی‌ که‌ در آن‌ بوده‌، باز نمی‌گردانید «اگر راست‌ می‌گویید» در این‌ پندارتان‌ که‌ مملوک‌ پروردگار نیستید، آفریننده‌ای ‌ندارید و رستاخیزی‌ در کار نیست‌؟ و قطعا بدانید که‌ هرگز آن‌ را به‌ مقرش ‌بازگردانیده‌ نمی‌توانید بنابراین‌، بطلان‌ این‌ پندارتان‌ که‌ مملوک‌ پروردگار و پرورش‌‌یافته‌ او نیستید، آشکار شد. این‌ جواب‌ «فلولا» در آیه‌ قبل‌ است‌.

﴿فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ٨٨ فَرَوۡحٞ وَرَيۡحَانٞ وَجَنَّتُ نَعِيمٖ٨٩

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ سرنوشت‌ و سرانجام‌ گروه‌های‌ مختلف‌ مردم‌ را در هنگام ‌احتضار و بعد از وفاتشان‌ بیان‌ نموده‌ و آنان‌ را به‌ سه‌ دسته‌ ذیل‌ تقسیم‌ می‌کند:

«و اما اگر او از مقربان‌ باشد» یعنی: اگر شخص‌ محتضر، یا متوفی‌ از پیشتازان‌ مقرب‌ باشد «پس‌ او راست‌ راحت‌ و ریحان‌ و بهشت‌ پر ناز و نعمت‌» روح: راحتی‌ و رهایش‌ از رنج‌ و زحمت‌ دنیا و آسوده‌ شدن‌ از احوال‌ آن‌ است‌. ریحان‌ : رزق‌ و روزی‌ در بهشت‌ است‌. حسن‌ می‌گوید: «ریحان‌ همان‌ گیاه‌ معروفی‌ است‌ که‌ بوی ‌خوشی‌ دارد». شایان‌ ذکر است‌ که‌ پیشتازان‌ مقرب‌ همان‌ کسانی‌اند که‌ فرایض‌، واجبات‌، سنن‌ و مستحبات‌ را انجام‌ داده‌ و محرمات‌، مکروهات‌ و برخی‌ از مباحات‌ را ترک‌ می‌کنند و ایشان‌ اولین‌ گروه‌ از گروه‌های‌ سه‌گان‌های‌ هستند که‌ ذکر آن‌ها در اوایل‌ این‌ سوره‌ گذشت‌.

﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ٩٠ فَسَلَٰمٞ لَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ٩١

«و اما اگر از اصحاب‌ یمین‌ باشد» یعنی: اگر شخص‌ محتضر، یا متوفی‌ از یاران‌ راست‌ باشد و ایشان‌ کسانی‌اند که‌ نامه‌های‌ اعمال‌شان‌ به‌ دست‌ راست‌شان‌ داده ‌می‌شود؛ «پس‌ سلام‌ بر تو باد از اصحاب‌ یمین‌» یعنی: ای‌ یار راست‌! از جانب ‌یاران‌ و برادران‌ راستت‌ بر تو سلام‌ باد از آن‌ رو که‌ تو به‌ زودی‌ همراهشان‌ خواهی ‌بود و آن‌گاه‌ از تو با سلام‌ استقبال‌ می‌کنند.

﴿وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ٱلضَّآلِّينَ٩٢ فَنُزُلٞ مِّنۡ حَمِيمٖ٩٣

«و اما اگر از تکذیب‌ کنندگان‌ گمراه‌ باشد» یعنی: اگر شخص‌ متوفی‌، یا محتضر از تکذیب ‌کنندگان‌ رستاخیز و از گمراهان‌ راه‌ هدایت‌ باشد؛ و آنان‌ اصحاب‌ شمال‌ (یاران‌ چپ‌) اند که‌ ذکرشان‌ در اوایل‌ سوره‌ گذشت‌؛ «پس‌ او راست‌ مهمانی‌ای‌ از آب‌ جوشان‌» یعنی: پس‌ او با آب‌ جوشانی‌ که‌ حرارتش‌ به‌ درجه‌ نهایی‌ خود رسیده‌ است‌، پذیرایی‌ خواهد شد. نزل: پذیرایی‌ از میهمان‌ بعد از فرود آمدنش‌ می‌باشد. البته‌ این‌ بعد از آن‌ است‌ که‌ از زقوم‌ می‌خورد چنان‌که‌ گذشت‌.

﴿وَتَصۡلِيَةُ جَحِيمٍ٩٤

«و» او راست «ورود به‌ جهنم‌» و استقرار در آن‌ پس‌ از خوردن‌ از زقوم‌ و نوشیدن‌ آب‌ جوش‌. و آن‌ گاه‌ که‌ شخص‌ را به‌ آتش‌ درافگنند، می‌گویند: «اصلاه‌ النار وصلاه‌» .

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ ٱلۡيَقِينِ٩٥

«همانا این‌ حق‌الیقین‌ است‌» یعنی: بی‌گمان‌ این‌ خبر عین‌ حقیقت‌ و کاملا درست‌ و بی‌شبهه‌ است‌.

﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ٩٦

«پس‌ به‌ نام‌ پروردگار بزرگ‌ خود تسبیح‌ بگوی‌» یعنی: او را از آنچه‌ که‌ لایق ‌شأنش‌ نیست‌ به‌ پاکی‌ یادکن‌، به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از علم‌ و قدرت‌ وی‌ دانسته‌ای‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عقبه‌ بن‌ عامر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ آیه‌ ﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ٧٤ [الواقعة: ٧۴] بر رسول‌ اکرم‌ ص نازل‌ شد، فرمودند: «اجعلوها فی‌ رکوعکم». «آن‌ را در رکوع‌ خود قرار دهید». و چون‌ آیه: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: ۱] بر ایشان‌ نازل ‌شد، فرمودند: «اجعلوها فی‌ سجودکم: آن‌ را در سجده‌ خویش‌ قرار دهید». فرق‌ در میان «عظیم‌» و «اعلی‌» این‌ است‌ که‌ عظیم‌ بر قرب‌ دلالت‌ می‌کند و اعلی‌ بر بعد پس‌ در عین‌ حال‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ هر ممکنی‌ نزدیک‌ است‌ اما برتر و بالاتر از آن‌ است‌ که‌ ادراک‌ها بر او احاطه‌ کنند پس‌ از این‌ نظر او در نهایت‌ دوری‌ از همه‌ چیز است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ محدثان‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «كلمتان‌ خفيفتان‌ علي‌ اللسان‌ ثقيلتان‌ في‌الميزان‌ حبيبتان‌ إلي‌الرحمن: سبحان‌ الله‌ وبحمده‌ سبحان‌الله‌ العظيم». «دو کلمه‌اند که‌ بر زبان‌ سبک‌، در میزان‌ سنگین‌ و نزد خدای‌ رحمان‌ دوست‌داشتنی‌ هستند: سبحان‌ الله و بحمده‌، سبحان‌ الله العظیم‌».

سوره‌ حدید

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۲٩)‌ آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «حدید» نامیده‌ شد که‌ در آیه‌ (۲۵) ازآن‌ به‌ منافع‌ حدید (آهن‌) و اهمیتی‌ که‌ این‌ عنصر در مدنیت‌ و عمران‌ دارد، توجه‌ داده‌ شده‌ است‌. و چنان‌که‌ قرطبی‌ گفته‌ است‌؛ این‌ سوره‌ از نظر جمهور مفسران ‌مدنی‌ است‌ و قولی‌ که‌ می‌گوید: این‌ سوره‌ مکی‌ است‌، ضعیف‌ است‌.

فضیلت‌ آن: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عرباض ‌بن ‌ساریه‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص قبل‌ از آن‌که‌ بخوابند، سوره‌های «مسبحات‌» [۲۸] را می‌خواندند و فرمودند: «بی‌گمان‌ در مسبحات‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ بهتر از هزار آیه‌ است‌». و آن‌ عبارت‌ از این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ است: ﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ٣ [الحدید: ۳]».

محور این‌ سوره‌ دعوت‌ از جامعه‌ اسلامی‌ به‌ سوی‌ تثبیت‌ حقیقت‌ ایمان‌ در وجود خود با همه‌ مظاهر آن‌ و با ایثار و اخلاص‌ است‌.

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١

«تسبیح‌ گفت‌ خداوند را هرآنچه‌ که‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌» یعنی: همه‌ چیز در آسمآن‌ها و زمین‌ حق‌ تعالی‌ را به‌ پاکی‌ یاد کرد و تمجید گفت‌، یا به‌ زبان‌ قال‌؛ مانند تسبیح‌گفتن‌ فرشتگان‌ و انس‌ و جن‌، یا به‌ زبان‌ حال‌؛ مانند تسبیح‌ گفتن‌ دیگر موجودات‌ زیرا هر موجودی‌ بر وجود آفریننده‌ حکیم‌ دلالت‌ می‌کند. به‌قولی: همه‌ موجودات‌ به‌ طور حقیقی‌ به‌ تسبیح ‌گفتن‌ آفریننده‌ متعال‌ ناطق‌ اند ولی‌ ما انسآن‌ها تسبیح‌گفتن‌ آن‌ها را نمی‌فهمیم‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ در قرآن‌ کریم‌ از تسبیح‌گفتن‌ برای‌ خداوند أ به‌ صیغه‌های‌ امر، ماضی‌، مضارع‌ و مصدر تعبیر شده ‌است: صیغه‌ امر؛ مانند (سبح‌) در آخر سوره‌ قبل‌ (واقعه‌). صیغه‌ ماضی‌؛ مانند (سبح‌) در اول‌ سوره‌ «اعلی‌»، این‌ سوره‌ و سوره‌های‌ «حشر» و «صف‌». صیغه ‌مضارع‌ (یسبح‌)؛ مانند سوره‌های‌ «جمعه‌» و «تغابن‌» و صیغه‌ مصدر؛ مانند اول ‌سوره‌ «اسراء» که‌ به‌ لفظ «سبحان‌» آمده‌ است‌. البته‌ تنوع‌ و تعدد تسبیح‌ گفتن ‌برای‌ حق‌ تعالی‌ به‌ همه‌ صیغه‌ها که‌ شامل‌ همه‌ زمآن‌ها می‌شود، بر این‌ حقیقت‌ دلالت ‌دارد که‌ حق‌ تعالی‌ از سوی‌ هر چیز و در هر حال‌ سزاوار تسبیح‌ است‌ و این ‌استحقاق‌ او همیشگی‌ و مستمر می‌باشد «و اوست‌ عزیز» یعنی: قادر، غالب‌ وپیروزمند «حکیم‌» که‌ افعالش‌ همه‌ بر اساس‌ حکمت‌ و صواب‌ استوار است‌.

﴿لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٢

«او راست‌ فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌» پس‌ به‌ یگانگی‌ در آن‌ها تصرف‌ می‌کند و امر و تصرف‌ کس‌ دیگری‌ در آن‌ها نافذ نیست‌ و این‌ است‌ سبب‌ تسبیح ‌گفتن‌ آن‌ها برای‌ او «زنده‌ می‌کند و می‌میراند» زندگان‌ را در دنیا زنده‌ می‌کند و می‌میراند و مردگان‌ را برای‌ رستاخیز زنده‌ می‌کند «و او بر هر چیز تواناست‌» پس‌ هیچ‌ چیز او را عاجز نمی‌گرداند و هر چه‌ که‌ بخواهد می‌شود و هر چه‌ که‌ نخواهد نمی‌شود.

﴿لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ٢

«اوست‌ اول‌» قبل‌ از هر چیز «و اوست‌ آخر» بعد از همه‌ چیز. یعنی: او بعد از فنای‌ خلقش‌ باقی‌ است‌ و بر او فنا و نیستی‌ عارض‌ نمی‌شود «و اوست‌ ظاهر» یعنی: غالب‌ و برتر بر همه‌ چیز که‌ وجودش‌ نمایان‌ است‌ زیرا نشانه‌های‌ بسیاری‌ بر این‌ وجود مطلق‌ دلالت‌ می‌کنند «و اوست‌ باطن‌» یعنی: دانا به‌ آنچه‌ پنهان‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: اوست‌ پنهان‌ از دیدگان‌. یا حقیقت‌ ذاتش‌ پنهان‌ است‌ پس‌ عقل‌ها و حاسه‌ها به‌ او احاطه‌ نمی‌کنند لذا او به‌ آثار و افعال‌ خویش‌ آشکار و به‌ ذات ‌خویش‌ پنهان‌ است «و او به‌ همه‌ چیز داناست‌» پس‌ چیزی‌ از دانستنی‌ها از ساحت ‌علمش‌ بیرون‌ نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌ابی‌ شیبه‌، مسلم‌ و ترمذی‌ از ابی‌هریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: فاطمه‌ ل نزد رسول‌ خدا ص آمد واز ایشان‌ برای‌ خود خدمتکاری‌ می‌طلبید پس‌ به‌ او فرمودند: «قولي: اللهم‌ ربنا ورب‌كل‌ شي‌، منزل‌ التوراة‌ والإنجيل‌ والفرقان‌ فالق‌ الحب‌ والنوي‌، أعوذ بك‌ من‌ كل‌ شي‌ أنت ‌آخذ بناصيته‌، أنت‌ الأول‌ فليس‌ قبلك‌ شيء‌ وأنت‌ الآخر فليس‌ بعدك‌ شيء‌ وأنت‌ الظاهر فليس‌ فوقك‌ شيء‌، وأنت‌ الباطن‌ فليس‌ دونك‌ شيء‌، اقض‌ عنا الدين‌، واغننا من ‌الفقر: ای‌ فاطمه‌!». «بگو: بارخدایا! ای‌ پروردگار ما و پروردگار همه‌ چیز! ای ‌فرودآورنده‌ تورات‌ و انجیل‌ و فرقان‌! ای‌ شکافنده‌ دانه‌ها و هسته‌ها! پناه‌ می‌برم‌ به‌ تو از شر همه‌ چیزی‌ که‌ تو گیرنده‌ موی‌ پیشانی‌ آن‌ هستی‌ (یعنی‌ تحت‌ قبضه‌ وتصرف‌ توست) تویی‌ اول‌؛ پس‌ قبل‌ از تو چیزی‌ نیست‌ و تویی‌ آخر؛ پس‌ بعد از تو چیزی‌ نیست‌ و تویی‌ ظاهر؛ پس‌ فوق‌ تو چیزی‌ نیست‌ و تویی‌ باطن‌؛ پس‌ ورای‌ تو چیزی‌ نیست‌، بپرداز از ما وام‌ را و ما را از فقر بی‌نیاز کن‌».

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يَعۡلَمُ مَا يَلِجُ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا يَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا يَعۡرُجُ فِيهَاۖ وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٤

«اوست‌ آن‌که‌ آسمان‌ها و زمین‌ را در شش‌ روز» یعنی: در شش‌ طور از اطوار مختلف‌ «آفرید» و البته‌ او قادر است‌ که‌ آن‌ها را در یک‌ لحظه‌ بیافریند ولی‌ این‌عدد را به‌کار گرفت‌ تا تأنی‌ و تأمل‌ در امور را به‌ بندگانش‌ بیاموزد «سپس‌ بر عرش ‌استوا یافت‌» به‌ چنان‌ استوایی‌ که‌ سزاوار جناب‌ اوست‌. این‌ رأی‌ سلف‌ در باب ‌استوا بر عرش‌ است‌ و این‌ رأی‌ به‌ احتیاط اولی‌ است‌ اما خلف‌، استوا را به‌ تدبیر حق‌ تعالی‌ و استیلایش‌ بر کلیدهای‌ امور و سلطه‌ وی‌ بر همه‌ چیز تأویل‌ می‌کنند «آنچه‌ را که‌ به‌ زمین‌ وارد می‌شود» از باران‌ و غیر آن‌ «می‌داند و آنچه‌ را که‌ از آن ‌بیرون‌ می‌آید» از ارواح‌، فرشتگان‌، ماهواره‌ها، سفینه‌های‌ فضایی‌، نباتات‌ و غیره ‌نیز می‌داند «و آنچه‌ را از آسمان‌ فرود می‌آید» از باران‌ و غیره‌ «و آنچه‌ را در آن‌ بالا می‌رود» یعنی: آنچه‌ را به‌سوی‌ آن‌ بالا می‌رود؛ از فرشتگان‌، اعمال‌، ارواح‌ بندگان‌، دعاها، بخارهای‌ متصاعد و مانند این‌ها را نیز می‌داند پس‌ ذره‌ای‌ از علم‌ وی‌ پنهان‌ نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «عمل‌ شب‌ قبل‌ از عمل‌ روز و عمل‌ روز قبل‌ از عمل‌ شب‌ به‌سوی‌ خداوند متعال‌ بالا برده‌ می‌شود». «و او با شماست‌» به‌ قدرت‌، سلطه‌ و علم‌ خویش‌ «هر جا که‌ باشید» یعنی: در هر جایی ‌از زمین‌ و ماحول‌ و اندرون‌ آن‌ اعم‌ از خشکه‌ و دریا و فضا که‌ بگردید. ابوحیان ‌می‌گوید: «این‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ امت‌ اسلام‌ بر تأویل‌ آن‌ و این‌که‌ بر ظاهر خود حمل ‌نمی‌شود، اجماع‌ دارند». یعنی: این‌ آیه‌ بر معیت‌ و همراهی‌ حق‌ تعالی‌ با ذات ‌خود از نظیر حیز و مکان‌ حمل‌ نمی‌شود و «معیت‌» وی‌ به‌ حضور علم‌، قدرت‌ و اراده‌اش‌ تأویل‌ می‌شود. پس‌ این‌ آیه‌ حجت‌ است‌ علیه‌ کسانی‌ که‌ تأویل‌ را در آیات‌ دیگری‌ که‌ جاری‌ مجرای‌ این‌ آیه‌ است‌ و در آن‌ها نیز حمل‌ معانی‌ بر ظاهر آن‌ها مستحیل‌ می‌باشد، جایز نمی‌دانند «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید بیناست‌» پس ‌چیزی‌ از اعمالتان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٥

«فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ او راست‌» این‌ تکرار برای‌ تأکید است‌ «و کارها به‌سوی‌ خداوند بازگردانیده‌ می‌شود» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌.

﴿يُولِجُ ٱلَّيۡلَ فِي ٱلنَّهَارِ وَيُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِي ٱلَّيۡلِۚ وَهُوَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٦

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ بار دیگر بر مالکیت‌ خود دلیل‌ آورده‌ و می‌فرماید: «شب‌ را در روز در می‌آورد و روز را در شب‌ در می‌آورد» با کاستن‌ از یکی‌ و افزودن‌ در دیگری‌ پس‌ با افزودن‌ در زمان‌ شب‌ از زمان‌ روز می‌کاهد و باز برعکس‌ در زمان‌ روز افزوده‌ و از زمان‌ شب‌ می‌کاهد، آن‌ هم‌ با دقیق‌ترین‌ برنامه‌ و نظام‌، به‌گونه‌ای‌ که‌ منافع‌ و مصالح‌ ساکنان‌ کره‌ زمین‌ تأمین‌ گردد. تفسیر نظیر آن‌ در سوره‌ «آل‌عمران‌/۲٧» نیز گذشت‌. «و او به‌ راز سینه‌ها داناست‌» یعنی: رازها و اسرار نهانی‌ای‌ که‌ سینه‌ها در خود مخفی‌ می‌دارند، بر حق‌ تعالی‌ پنهان‌ نمی‌ماند.

این‌ آیات‌ بیانگر موجبات‌ تسبیح‌ و تنزیه‌ حق‌ تعالی‌ از هر آنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست‌ و برانگیزاننده‌ بندگان‌ به‌ تأمل‌ در ملکوت‌ خداوند أ و شکرگزاری نعمت‌های وی‌ است‌.

﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَكُم مُّسۡتَخۡلَفِينَ فِيهِۖ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ كَبِيرٞ٧

«به‌ خداوند و پیامبرش‌ ایمان‌ بیاورید» یعنی: یگانگی‌ خداوند أ و صحت ‌رسالت‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد ص را تصدیق‌ کنید و بر این‌ تصدیق‌ و باور مداومت‌ ورزید «و از آنچه‌ که‌ شما را در آن‌ جانشین‌ ساخته‌ است‌ انفاق‌ کنید» یعنی: از آنچه‌ که‌ خداوند أ شما را جانشین‌ تصرف‌ در آن‌ ساخته‌ است‌ ـ در حالی‌ که ‌مالک‌ حقیقی‌ آن‌ نیستید ـ در زکات‌ فرض‌ و صدقات‌ داوطلبانه‌ دیگر انفاق‌ و بخشش‌ کنید زیرا مال‌؛ مال‌ خداوند أ و بندگان‌؛ جانشینان‌ او در اموالش‌ هستند پس‌ بر آنان‌ است‌ که‌ مال‌ او را در اموری‌ مصرف‌کنند که‌ او خود می‌پسندد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است‌ : خداوند أ شما را جانشین‌ کسانی‌ کرده‌ است‌ که‌ قبل‌ از شما می‌زیسته‌اند و شما از آنان‌ میراث‌ می‌برید چنان‌ که‌ باز به‌ زودی‌ این‌ اموال‌ به‌ غیر شما از کسانی‌ منتقل‌ خواهد شد که‌ از شما میراث‌ می‌برند پس‌ در انفاق‌ اموال ‌بخل‌ نورزید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌شخیر س آمده‌ است‌ که‌رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «الهاكم‌ التكاثر، يقول‌ ابن‌ آدم‌؛ مالي‌ مالي‌، وهل‌ لك‌ من‌ مالك ‌إلا ما أكلت‌ فأفنيت‌، أو لبست‌ فأبليت‌، أو تصدقت‌ فأبقيت». «فزون‌ طلبی‌ شما را غافل ‌ساخت‌؛ فرزند آدم‌ می‌گوید: مال‌ من‌! مال‌ من‌! و مگر تو را از مالت‌ جز آن‌ چیزی ‌است‌ که‌ خورده‌ای‌ و فنایش‌ کرده‌ای‌، یا پوشیده‌ای‌ و کهنه‌اش‌ ساخته‌ای‌، یا صدقه‌ داده‌ای‌ و (برای‌ آخرت‌ خویش) باقی‌ گذاشته‌ای‌؟». «پس‌ کسانی‌ از شما که‌ ایمان ‌آورده‌اند و انفاق‌ کرده‌اند برای‌ ایشان‌ است‌ مزدی‌ بزرگ‌» یعنی: کسانی‌ که‌ در میان ‌ایمان‌ به‌ خدا و رسولش‌ و انفاق‌ در راه‌ وی‌ جمع‌ کرده‌اند، برایشان‌ پاداشی‌ است‌ بزرگ‌ که‌ همانا بهشت‌ برین‌ است‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ درباره‌ غزوه‌ تبوک‌ و انفاق‌ در آن‌ نازل ‌شد.

﴿وَمَا لَكُمۡ لَا تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ لِتُؤۡمِنُواْ بِرَبِّكُمۡ وَقَدۡ أَخَذَ مِيثَٰقَكُمۡ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ٨

«و شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ خداوند ایمان‌ نمی‌آورید» یعنی: کدامین‌ عذر و چه ‌مانعی‌ شما را از ایمان ‌آوردن‌ باز می‌دارد؟ «حال‌ آن‌که‌ پیامبر شما را دعوت‌ می‌کند که ‌به‌ پروردگارتان‌ ایمان‌ آورید» و شما را به‌ این‌ حقیقت‌ متنبه‌ و متوجه‌ کرده‌ و بر شما کتابی‌ را می‌خواند که‌ به‌ برهان‌ها و حجت‌ها گویاست‌؟ پس‌ تمام‌ علل‌ و عوامل‌ عدم ‌ایمان‌ از سر راه‌ شما برداشته‌ شده‌ است‌ «و اگر مؤمن‌ هستید» به‌ میثاقی‌ که‌ از شما گرفته‌ شده‌ است‌؛ «به‌ راستی‌ از شما میثاقتان‌ را گرفته‌ است‌» یعنی: حال‌ آن‌که‌ خداوند أ از شما بر ایمان‌ پیمان‌ گرفت‌ آن‌ گاه‌ که‌ شما را از پشت‌ پدرتان‌ آدم ‌÷ بیرون‌ آورد، که‌ این‌ عهد و پیمان‌ به‌ عهد «الست‌» معروف‌ است‌. یا حق‌ تعالی‌ با ادله‌ای‌ که‌ برای‌ شما برپا کرده‌، از شما پیمان‌ گرفته‌ است‌ که‌ این‌ ادله‌ دال‌ بر توحید و وجوب‌ ایمانند. یا پیامبر ص از شما به‌ ایمان ‌آوردن‌ پیمان‌ گرفته‌ است‌ ـ و این ‌تفسیر ابن‌ کثیر از جمله‌ اخیر است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص به‌ یارانشان‌ گفتند: «نزد شما ایمان‌ کدام‌ مؤمنان‌ دوست‌ داشته‌تر و دلپسندتر است‌؟ گفتند: ایمان‌ فرشتگان‌. رسول‌ خدا ص فرمودند: آنان‌ را چه‌ شده ‌است‌ که‌ ایمان‌ نیاورند درحالی‌که‌ نزد پروردگارشانند؟ گفتند: پس‌ ایمان‌ انبیا . رسول‌ خدا ص فرمودند: و چرا آنان‌ ایمان‌ نیاورند در حالی‌ که‌ وحی‌ بر ایشان‌ نازل ‌می‌شود؟ گفتند: پس‌ (این‌ مؤمنان‌ محبوب‌ الایمان‌) خود ما هستیم‌. رسول‌خدا ص فرمودند: و چرا شما ایمان‌ نیاورید درحالی‌که‌ من‌ در میان‌ شما هستم‌؟ بدانید که‌ شگرف‌ترین‌ و محبوب‌ترین‌ مؤمنان‌ از نظر ایمان‌، قومی‌ هستند که‌ بعد از شما می‌آیند (زیرا آن‌ها) صحیفه‌هایی‌ را می‌یابند و به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌هاست‌ ایمان ‌می‌آورند».

﴿هُوَ ٱلَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖ لِّيُخۡرِجَكُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ بِكُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ٩

«اوست‌ آن‌که‌ بر بنده‌ خود آیات‌ بینات‌ را» یعنی: آیات‌ واضح‌ و آشکار را که‌ عبارت‌ از آیات‌ قرآن‌ است‌ «فرومی‌فرستد» به‌ قولی: مراد از آیات‌، معجزات‌ است‌ که‌ قرآن‌ بزرگ‌ترین‌ آن‌هاست «تا شما را از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور بیرون‌ آورد» یعنی: حق‌ تعالی‌ آیات‌ بینات‌ خود را فرومی‌فرستد تا شما را با این‌ آیات‌ از تاریکی‌های‌ شرک‌ به‌سوی‌ نور ایمان‌ بیرون‌ آورد. یا تا پیامبرش ص شما را با این ‌آیات‌، یا به‌ وسیله‌ دعوت‌ خود از تاریکی‌های‌ شرک‌ به‌سوی‌ نور ایمان‌ بیرون ‌آورد «و بی‌گمان‌ خداوند بر شما رئوف‌ رحیم‌ است‌» یعنی: او به‌ شما بسیار با رأفت‌ و نهایت‌ مهربان‌ است‌، از آنجا که‌ کتاب‌های خویش‌ را فرود آورد و پیامبرانش‌ را برای‌ هدایت‌ بندگانش‌ برانگیخت‌ و به‌ صرف‌ حجت‌های‌ عقلی‌ای‌ که‌ در امکان‌ و دسترس‌ هر بشری‌ هست‌، اکتفا نکرد پس‌ رأفت‌ و رحمتی‌ کامل‌تر و بلیغ‌تر از این وجود ندارد.

﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١٠

«و شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ در راه‌ خدا انفاق‌ نمی‌کنید» یعنی: کدام‌ عذر و چه ‌مانعی‌ شما را از انفاق‌ در جهاد برای‌ برتری‌ دین‌ خدا أ باز می‌دارد؛ «و حال‌ آن‌که‌ میراث‌ آسمآن‌ها و زمین‌ به‌ الله تعلق‌ دارد؟» یعنی: حال‌ آن‌که‌ شما نابود می‌شوید، عالم‌ سراسر منقرض‌ می‌گردد و همه‌ آنچه‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ همچون ‌بازگشت‌ میراث‌ به‌سوی‌ وارث‌ به‌سوی‌ خدای‌ سبحان‌ باز می‌گردد و چیزی‌ از آن ‌برای‌ شما باقی‌ نمی‌ماند پس‌ هرگاه‌ قضیه‌ چنین‌ است‌، در این‌ صورت‌ انفاق‌ شما در راهی‌ که‌ عوض‌ ماندگاری‌ از خود ـ مانند ثواب‌ و پاداش‌ الهی‌ ـ به‌جا می‌گذارد سزاوارتر است‌ «و کسانی‌ از شما که‌ پیش‌ از فتح‌ انفاق‌ و جهاد کرده‌اند یکسان ‌نیستند» با کسانی‌ که‌ بعد از فتح‌ انفاق‌ و جهاد کرده‌اند «آنان‌ از حیث‌ درجه‌ بزرگتر از کسانی‌‌اند که‌ بعد از آن‌ انفاق‌ و جهاد کرده‌اند» مراد از فتح: فتح‌ مکه‌ است‌ زیرا قبل ‌از فتح‌ مکه‌ نیاز مسلمانان‌ به‌ انفاق‌ مال‌ بیشتر بود چرا که‌ ایشان‌ از نظر تعداد کمتر و از نظر نیرو ضعیف‌تر بودند و مال‌ اندکی‌ می‌یافتند که‌ آن‌ را در راه‌ خدا أ ایثار کنند. البته‌ بذل‌ و انفاق‌ جان‌ که‌ همانا قتال‌ و جهاد در راه‌ خدا أ است‌، نهایی‌ترین ‌پایه‌ جود و سخا می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد از انس‌ س آمده ‌است‌ که‌ فرمود: خالدبن‌ ولید و عبد الرحمن ‌بن‌ عوف ‌ب باهم‌ مشاجره‌ کردند؛ خالد به‌ عبدالرحمن‌ گفت: شما به‌ خاطر ایامی‌ که‌ بر اسلام‌ سبقت‌ جسته‌اید بر ما دراز دستی‌ و برتری‌جویی‌ می‌کنید؟ پس‌ چون‌ این‌ خبر به‌ رسول‌ اکرم ص رسید، فرمودند: «دعوا لي‌ أصحابي‌، فوالذي‌ نفسي‌ بيده‌ لو أنفقتم‌ مثل‌ أحد، أو مثل ‌الجبال‌ ذهبا، ما بلغتم‌ أعمالهم». «اصحابم‌ را به‌ من‌ واگذارید (و از کشمکش‌ و رقابت‌ با آنان‌ دست‌ بردارید) زیرا سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست‌، اگر شما به‌ مانند کوه‌ احد یا مانند کوه‌ها از طلا انفاق‌ کنید، به‌ پایه‌ اعمال‌ آنان‌ نمی‌رسید». «و خداوند هر یک‌» از دو گروه‌ یاد شده‌ «را وعده‌ نیکی‌ داده‌ است‌» که‌ همانا نیل‌ به‌ بهشت‌ ـ با تفاوت‌ درجات‌شان‌ در آن‌ ـ است‌ «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است‌» پس‌ شما را به‌ اندازه‌ اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند : این‌ آیه‌ درباره‌ ابوبکر صدیق‌ س نازل‌ شد که‌ مال‌ خویش‌ را قبل‌ از فتح‌ مکه‌ بر رسول‌ خدا ص انفاق‌ کرد و خداوند أ به‌ او از طریق‌ وحی‌ سلام‌ فرستاد زیرا نقل‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ وی‌ فرمودند: «این‌ جبرئیل‌ است‌ که‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ بر تو سلام‌ می‌گوید و پروردگارت‌ به‌ تو می‌فرماید: آیا از من‌ در این‌ فقر خویش‌ راضی‌ هستی‌ یا ناراض‌؟» پس‌ ابوبکر س گریست‌ و گفت: آیا بر پروردگارم‌ خشمگین‌ می‌شوم‌؟! من‌ از پروردگارم‌ راضی‌ هستم‌، من‌ از پروردگارم‌ راضی‌ هستم‌. ابن ‌مسعود س می‌گوید: «اولین‌ کسانی‌ که‌ اسلام‌ را به‌ شمشیر خود پیروز کردند، رسول‌ خدا ص و ابوبکر بودند زیرا او اولین‌ کسی‌ بود که‌ بر ایشان‌ انفاق‌ کرد». شایان‌ ذکر است‌ که ‌عدم‌ برابری‌ میان‌ دو گروه‌ یاد شده‌ هم‌ در احکام‌ دین‌ و هم‌ در مراتب‌ دنیاست‌ چنان‌که‌ عائشه‌ ل فرمود: «رسول‌ اکرم‌ ص به‌ ما دستور دادند که‌ مردم ‌را در جایگاه‌ها و مراتب‌شان‌ فرود آوریم‌». یعنی‌ آنان‌ را به‌ قدر فضل‌ و منزلت‌شان‌ حرمت‌ گذاریم‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بزرگترین‌ جایگاه‌ها از روی ‌مرتبت‌، امامت‌ نماز است‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در بیماریش‌ان‌ فرمودند: «به‌ ابوبکر بگویید که‌ باید برای‌ مردم‌ نماز اقامه‌ کند».

﴿مَّن ذَا ٱلَّذِي يُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَيُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ وَلَهُۥٓ أَجۡرٞ كَرِيمٞ١١

آن‌ گاه‌ خدای‌ ‌ مؤمنان‌ را به‌ انفاق‌ مال‌ برانگیخته‌ و می‌فرماید : «کیست‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ خدا وامی‌ نیکو دهد» یعنی: کیست‌ آن‌ کس‌ که‌ مالش‌ را در راه ‌خدا أ انفاق‌ کند بدان‌ امید که‌ حق‌ تعالی‌ برایش‌ در قبال‌ آن‌ عوض‌ عطا کند لذا او مانند کسی‌ است‌ که‌ به‌ خدا أ وامی‌ نیکو می‌دهد یعنی‌ هدفش‌ از آن‌ انفاق‌، کسب ‌رضای‌ خداوند أ از روی‌ اخلاص‌ و با میل‌ قلبی‌ تمام‌ بدون‌ هیچ‌ منت‌ و آزاری ‌است‌ در حالی‌ که‌ خاطرش‌ نیز به‌ دادن‌ آن‌ خوش‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ وام‌، به «قرض‌ الحسنه‌» معروف‌ می‌باشد «تا آن‌ را برایش‌ دو چندان‌ گرداند و او راپاداشی‌ است‌ بزرگ‌ و ارجمند» که‌ همانا بهشت‌ می‌باشد؟ دو چندان‌ کردن‌ در اینجا همانا پاداش‌ دادن‌ یک‌ حسنه‌ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر آن‌ ـ بنابر اختلاف‌ احوال‌، اشخاص‌ و اوقات‌ ـ است‌. در حدیث‌ شریف به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌مسعود س آمده ‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، ابوالدحداح‌ انصاری‌ گفت: یا رسول‌الله! آیا واقعا خدای‌ متعال‌ از ما وام‌ می‌خواهد؟ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: آری‌ ای‌ ابوالدحداح‌! گفت: پس‌ ای‌ رسول‌ خدا! دست‌تان‌ را به‌ من‌ بدهید. رسول‌ خدا ص دست‌ خود را به‌ وی‌ دادند. گفت: اینک‌ من‌ باغم‌ را به‌ پروردگارم به‌ قرض‌ دادم‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ باغ‌ ابوالدحداح‌ باغ‌ بزرگی‌ بود که‌ ششصد اصله‌ درخت‌ خرما داشت‌ و همسرش‌ ام‌الدحداح‌ و خانواده‌اش‌ نیز در اندورن‌ آن ‌باغ‌ به‌سر می‌بردند پس‌ بی‌درنگ‌ به‌ باغ‌ آمد و به‌ همسرش‌ گفت: «ای‌ ام‌ الدحداح‌! از باغ‌ بیرون‌ آی‌ زیرا من‌ آن‌ را برای‌ پروردگارم‌ به‌ قرض‌ دادم‌».

﴿يَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۖ بُشۡرَىٰكُمُ ٱلۡيَوۡمَ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٢

«آن‌ روز که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را می‌بینی‌ که‌ نور ایشان‌ می‌شتابد» نور ایشان‌، همانا روشنی‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ را می‌بینند. آری‌! این‌ نور می‌شتابد «پیشاپیش ‌ایشان‌» مراد از آن: نوری‌ است‌ که‌ در روز قیامت‌ پیشاپیش‌شان‌ بر صراط قرار دارد و چون‌ از عرصات‌ قیامت‌ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌روند همراه‌ با ایشان‌ به‌ جلو می‌شتابد «و» می‌شتابد «در سمت‌ راست‌ ایشان‌» به‌ سبب‌ این‌که‌ نامه‌های‌ اعمال‌شان‌ به‌دست‌ راست‌ ایشان‌ داده‌ شده‌ است‌. چنان‌که‌ ابن‌ مسعود س در تفسیر این‌ آیه‌ گفته ‌است: «مردم‌ به‌ اندازه‌ اعمال‌ خود بر صراط حرکت‌ می‌کنند و به‌ جلو می‌روند پس ‌نور برخی‌ از آنان‌ در بزرگی‌ و جلوه‌گری‌ خود مانند کوه‌ است‌ و نور برخی‌ دیگر مانند درخت‌ خرماست‌ و نور برخی‌ دیگر در حد و حجم‌ یک‌ شخص‌ ایستاده‌ است ‌و پایین‌ترینشان‌ از نظر نور کسی‌ است‌ که‌ نورش‌ در انگشت‌ ابهامش‌ قرار دارد پس ‌گاهی‌ روشن‌ می‌شود و گاهی‌ خاموش‌». قتاده‌ روایت‌ می‌کند که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «از مؤمنان‌ کسانی‌اند که‌ نورشان‌ از مدینه‌ تا عدن‌ و صنعاء را روشن‌ می‌کند و این‌ نور (نسبت‌ به‌ مراتب‌ افراد) همین‌طور (مرتبه‌ به‌ مرتبه‌) پایین‌ می‌آید تا بدانجا که‌ از مؤمنان‌ کسی‌ است‌ که‌ نورش‌ فقط جای‌ هردو پایش‌ را روشن‌ می‌سازد». «امروز شما را مژده‌ باد به‌ باغهایی‌ که‌ از فرودست‌ آن‌ جویباران‌ جاری‌ است‌ و در آن‌ها جاودان‌ هستید» این‌ سخن‌ به‌ عنوان‌ مژده‌ و بشارت‌ و گرامی‌داشت‌ از سوی‌ فرشتگان‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود «این‌» نور و بشارت ‌«همان‌ رستگاری‌ بزرگ‌ است‌» که‌ حد و اندازه‌ آن‌ در تحت‌ حصر و حیطه‌ مقدار نگنجد تا بدانجا که‌ گویی‌ غیر از آن‌ دیگر هیچ‌ رستگاری‌ای‌ نیست‌ و ما سوای‌ آن ‌هیچ‌ قدر و قیمت‌ و اعتباری ندارد. آری‌! چه‌ رستگاری‌ای‌ بزرگتر از ورود به ‌بهشت‌ است‌؟ البته‌ سیاق‌ آیات‌ می‌رساند که‌ این‌ مژده‌ها همه‌ برای‌ انفاق‌کنندگان ‌در راه‌ خدا أ است‌.

﴿يَوۡمَ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱنظُرُونَا نَقۡتَبِسۡ مِن نُّورِكُمۡ قِيلَ ٱرۡجِعُواْ وَرَآءَكُمۡ فَٱلۡتَمِسُواْ نُورٗاۖ فَضُرِبَ بَيۡنَهُم بِسُورٖ لَّهُۥ بَابُۢ بَاطِنُهُۥ فِيهِ ٱلرَّحۡمَةُ وَظَٰهِرُهُۥ مِن قِبَلِهِ ٱلۡعَذَابُ١٣

«آن‌ روز مردان‌ منافق‌ و زنان‌ منافق‌ به‌ مؤمنان‌» انفاق ‌کننده‌ در راه‌ خدا أ «می‌گویند: به‌ خاطر ما درنگ‌ کنید» یعنی: منتظر ما بمانید. این‌ سخن‌ را هنگامی‌ می‌گویند که‌ مؤمنان‌ را می‌بینند که‌ در پرتو نور خود به‌ شتاب‌ تمام‌ به‌سوی ‌بهشت‌ برده‌ می‌شوند. آری‌! به‌ بهشتیان‌ می‌گویند: منتظر ما بمانید «تا از نورتان ‌روشنی‌ برگیریم‌» زیرا منافقان‌ خود نوری‌ به‌ همراه‌ ندارند و در تاریکی‌ به‌سر می‌برند پس‌ از مؤمنان‌ می‌خواهند تا در پرتو انوارشان‌ از ظلمات‌ رهایی‌ یابند «گفته ‌می‌شود» به‌ آنان‌ از باب‌ استهزا و تمسخر؛ و گوینده‌ فرشتگان‌ یا مؤمنانند: «باز پس‌ برگردید و نوری‌ درخواست‌ کنید» یعنی: به‌سوی‌ دنیا باز گردید و در آن‌ نور را به‌ همان‌ وسیله‌ای‌ که‌ ما دریافته‌ایم‌ ـ یعنی‌ با ایمان‌ و اعمال‌ شایسته‌ ـ جویا شوید، یا به‌سوی‌ موقف‌ و عرصه‌ محشر باز گردید، همانجا که‌ این‌ نور را به‌ ما دادند «آن‌گاه‌ میان‌ آن‌ها» یعنی: در میان‌ مؤمنان‌ و منافقان‌ «دیواری‌ زده‌ می‌شود» که‌ این ‌دیوار در میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ حائل‌ است‌. به‌ قولی: این‌ همان‌ دیوار «اعراف‌» است «که‌ آن‌ را دروازه‌ای‌ است‌» و مؤمنان‌ از آن‌ داخل‌ می‌شوند «اندرون‌ آن‌ دیوار رحمت‌ است‌» یعنی: باطن‌ آن‌ دیوار یا آن‌ دروازه‌، همان‌ جهتی‌ است‌ که‌ به‌ بهشت ‌پیوسته‌ است‌ و در آن‌ رحمت‌ یعنی‌ نعمت‌های بهشت‌ قرار دارد «و بیرون‌ آن‌ دیوار» همان‌ جهتی‌ است‌ که‌ به‌ دوزخ‌ پیوسته‌ است‌ لذا «روی‌ به‌ عذاب‌» جهنم ‌«دارد».

﴿يُنَادُونَهُمۡ أَلَمۡ نَكُن مَّعَكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ وَلَٰكِنَّكُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَكُمۡ وَتَرَبَّصۡتُمۡ وَٱرۡتَبۡتُمۡ وَغَرَّتۡكُمُ ٱلۡأَمَانِيُّ حَتَّىٰ جَآءَ أَمۡرُ ٱللَّهِ وَغَرَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ١٤

«آنان‌ را ندا دهند که‌ مگر ما با شما نبودیم‌؟» یعنی: منافقان‌ مؤمنان‌ را ندا داده‌ وبه‌ ایشان‌ می‌گویند: آیا ما در دنیا با شما همراه‌ و موافق‌ نبودیم‌، در مساجد شما نماز نمی‌گزاردیم‌ و مانند شما به‌ اعمال‌ اسلام‌ عمل‌ نمی‌کردیم‌؟ «می‌گویند چرا» یعنی: آری‌! شما در ظاهر امر با ما بودید «ولی‌ شما خود را در بلا افگندید» وهلاک‌ کردید؛ با نفاق‌ و پنهان‌ داشتن‌ کفر، یا با لذات‌ و شهوات‌ «و چشم‌ به‌ راه‌» حوادث‌ بد روزگار «بودید» در باره‌ محمد ص و همراهان‌ مؤمن‌ ایشان‌. به‌قولی ‌معنی‌ این‌ است: شما توبه‌ را واپس‌ افگنده‌ و آن‌ را به‌ آینده‌ موکول‌ کردید «و تردید آوردید» در امر دین‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ از قرآن‌ نازل‌ شده‌ است‌ تصدیق‌ نکردیدو به‌ معجزات‌ آشکار ایمان‌ نیاوردید «و آرزوها» ی‌ باطلی‌ که‌ از جمله‌ آن‌ها همان ‌انتظار کشیدنهای‌ بی‌جای‌ شما بود؛ «شما را غره‌ کرد» یعنی: طول‌ امل‌ و درازی ‌آرزوهای‌ دنیا شما را فریفته‌ کرد «تا آن‌که‌ فرمان‌ الهی‌» یعنی: مرگ «در رسید» قتاده‌ می‌گوید: مراد از فرمان‌ الهی‌، افگندنشان‌ در آتش‌ دوزخ‌ است «و فریبکار شما را در باره‌ خدا بفریفت‌» یعنی: شیطان‌ شما را فریب‌ داد و در نتیجه‌، خدا أ را چنان‌که‌ باید قدر نگذاشتید، حق‌ و حرمت‌ او را به‌جا نیاوردید، به‌ قدرت‌ وی‌ برخویش‌ پی‌ نبردید و پنداشتید که‌ او بسیاری‌ از آنچه‌ را که‌ شما انجام‌ می‌دهید، نمی‌داند.

﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا يُؤۡخَذُ مِنكُمۡ فِدۡيَةٞ وَلَا مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ مَأۡوَىٰكُمُ ٱلنَّارُۖ هِيَ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٥

«پس‌ امروز از شما» منافقان‌ «فدیه‌ای‌ گرفته‌ نمی‌شود» که‌ آن‌ را بلاگردان‌ و بدل‌ خویش‌ از افتادن‌ در دوزخ‌ گردانید «و نه‌» فدیه‌ گرفته‌ می‌شود «از کسانی‌ که‌ کافر شدند» به‌ خداوند أ در آشکار و نهان‌ و همانند شما کفر را پنهان‌ نداشتند «مأوای‌ شما آتش‌ است‌» یعنی: منزل‌ و مأوای‌ شما که‌ به‌سوی‌ آن‌ جای‌ می‌گیرید، آتش‌ دوزخ‌ است‌ «همان‌ آتش‌ مولای‌ شماست‌» یعنی: همان‌ آتش‌ از هر منزل‌ دیگری‌ برای‌ شما سزاوارتر و اولی‌ است‌ «و چه‌ بد بازگشتگاهی‌ است‌» آتش‌ دوزخ‌ که‌ سرانجام‌ به‌ آن‌ پیوستید. گویی‌ سیاق‌ قرآنی‌ می‌گوید: ای‌ مؤمنان‌! با انفاق‌ در راه‌ خدا أ به‌ وی‌ وام‌ دهید تا در روزی‌ که‌ از کافران‌ و منافقان‌ فدیه‌ و عوضی ‌پذیرفته‌ نمی‌شود، نور خویش‌ را برگرفته‌ و خود را نجات‌ دهید و پاداش‌هایتان‌ را دریافت‌ دارید.

﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦

«آیا برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، هنگام‌ آن‌ نرسیده‌ که‌ دلهایشان‌ به‌ یاد خدا خاشع‌ گردد» یعنی: آیا وقت‌ خشوع‌ و نیایش‌ دلهایشان‌ فرانرسیده‌ است‌؟ به‌ راستی ‌سزاوار است‌ که‌ یاد خداوند أ در مؤمنان‌ خشوع‌ و رقتی‌ بر جای‌ گذارد و آنان ‌مانند کسانی‌ نباشند که‌ دل‌هایشان‌ به‌ یاد خدا أ و ذکر حق‌ نرم‌ و خاشع‌ نمی‌شود. حسن‌ می‌گوید: «خدای‌ ‌ مؤمنان‌ صدر اسلام‌ را ـ در حالی‌که‌ محبوب‌ترین ‌خلق‌ به‌سوی‌ وی‌اند ـ کند و کاهل‌ می‌یابد پس‌ حال‌ ما چگونه‌ خواهد بود؟». «و» آیا وقت‌ آن‌ نرسیده‌ است‌ که‌ دل‌هایشان‌ نرم‌ شود برای «آنچه‌ که‌ از حق‌» یعنی: از قرآن‌ «نازل‌ شده‌ است‌؟» پاسخ‌ این‌ است‌ که‌ چرا؛ وقت‌ آن‌ رسیده‌ است‌که‌ دل‌های مؤمنان‌ به‌ یاد خدا أ و با به‌ یاد آوردن‌ قرآن‌ خاشع‌ و نرم‌ شود «و» آیا وقت‌ آن‌ نرسیده‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ «مانند کسانی‌ نباشند که‌ پیش‌ از این‌ به‌ آنان‌ کتاب‌ داده‌ شده‌ است‌؟» یعنی: مانند یهود و نصاری‌ نباشند که‌ قبل‌ از نزول‌ قرآن‌، تورات ‌و انجیل‌ به‌ آنان‌ داده‌ شد «پس‌ مدت‌ بر آنان‌ دراز گشت‌» یعنی: زمان‌ فترت‌ در میان ‌آنان‌ و میان‌ پیامبران‌شان‌ به‌ درازا کشید «آن‌ گاه‌ دل‌هایشان‌» به‌ سبب‌ این‌ فاصله‌ زمانی‌ و پایبند شدن‌شان‌ به‌ شهوات «سخت‌ شد» تا بدانجا که‌ خواندن‌ کلام ‌الهی ‌هیچ‌ تأثیری‌ در آنان‌ نمی‌کرد و جان‌ و روان‌شان‌ را به‌ تکان‌ وا نمی‌داشت‌؟ بنابراین‌، خدای‌ سبحان‌ امت‌ محمد ص را نهی‌ می‌کند از این‌که‌ مانند آنان‌ باشند «و بسیاری‌ از آنان‌ فاسق‌اند» یعنی: از حدود دین‌ خویش‌ خارج‌ و مخالف‌ اوامر و نواهی‌ حق‌ تعالی‌ می‌باشند؟ پاسخ‌ این‌ است‌ که‌ چرا؛ بی‌گمان‌ وقت‌ آن‌ رسیده‌ است‌ که‌ دل‌های مؤمنان‌ به‌ یاد خداوند أ خاشع‌ شود.

ابن‌ ابی‌ شیبه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است: در میان‌ اصحاب ‌رسول‌ خدا ص مزاح‌ و شوخی‌ و بذله‌گویی‌ شایع‌ گشته‌ بود پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. ابن‌مبارک‌ به‌ نقل‌ از اعمش‌ می‌گوید: «چون‌ اصحاب‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ مدینه‌ آمدند و بعد از سختی‌ و تنگدستی‌ای‌ که‌ در آن‌ قرار داشتند به‌ عیش‌ و عشرتی ‌رسیدند، گو این‌که‌ قدری‌ سست‌ و کاهل‌ و کم‌ تأثر شدند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد». ابن‌عباس‌ س می‌گوید: «در رأس‌ سیزده‌ سال‌ از نزول‌ قرآن‌ مورد سرزنش‌ قرار گرفتیم‌».

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ يُحۡيِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ١٧

«بدانید» ای‌ مؤمنان‌ یاد شده‌ در آیه‌ قبل «که‌ خداوند زمین‌ را پس‌ از مرگ‌ آن‌ زنده‌ می‌کند» پس‌ همو قادر است‌ که‌ اجسام‌ را نیز پس‌ از مرگ‌ آن‌ها زنده‌ گرداند، دلها را پس‌ از سختی‌ آن‌ها نرم‌ گرداند، حیرت‌ زدگان‌ را پس‌ از سردرگمی‌ آن‌ها به‌ راه‌ آورد و سختی‌ها را پس‌ از شدت‌ها به‌ گشایش‌ بپیونداند پس‌ چنان‌که‌ او زمین‌مرده‌ خشک‌ بی‌حاصل‌ را با باران‌ فروریزان‌ زنده‌ می‌گرداند، همین‌گونه‌ دل‌های ‌سخت‌ را با براهین‌ قرآن‌ به‌ نرمی‌ و خشوع‌ وا می‌دارد «به‌ راستی‌ که‌ آیات‌ را برای ‌شما به‌ روشنی‌ بیان‌ کرده‌ایم‌» و از جمله‌ این‌ آیات‌ را «باشد که‌ تعقل‌ کنید» یعنی: تا اندرزها و موعظه‌هایی‌ را که‌ این‌ آیات‌ متضمن‌ آن‌ است‌، دریابید و تعقل‌ کنید و در نتیجه‌ به‌ موجب‌ آن‌ عمل‌ کنید. بنابراین‌، ای‌ انسان‌! اگر تو دل‌ سختی‌داری‌، ناامید نشو، به‌سوی‌ خدا أ روی‌ آور و بدان‌ که‌ او دل‌ مرده‌ تو را زنده‌ می‌گرداند.

﴿إِنَّ ٱلۡمُصَّدِّقِينَ وَٱلۡمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا يُضَٰعَفُ لَهُمۡ وَلَهُمۡ أَجۡرٞ كَرِيمٞ١٨

«بی‌گمان‌ مردان‌ صدقه‌دهنده‌ و زنان‌ صدقه ‌دهنده‌» مصدقین: در اصل‌ متصدقین ‌است‌ و تا در صاد ادغام‌ شده‌، همین‌طور مصدقات‌ که‌ در اصل‌ متصدقات‌ است ‌«و کسانی‌ که‌ قرض‌ داده‌اند به‌ الله قرض‌ نیک‌» قرض‌الحسنه: عبارت‌ است‌ از صدقه ‌و انفاق‌ در راه‌ خدا أ همراه‌ با خلوص‌ نیت‌ و چشم‌داشت‌ مزد و پاداش‌ الهی‌، بدون‌ منت‌ و آزار و انتظار پاداش‌ از شخص‌ نیازمند صدقه‌گیرنده‌. آری‌! اینان ‌«مضاعف‌ شود ایشان‌ را» ثواب‌ و پاداششان‌ به‌ مراتب‌ بسیار «و برای‌ آنان‌ پاداشی ‌ارجمند است‌» که‌ همانا بهشت‌ می‌باشد. مضاعف‌کردن‌ پاداش‌ در اینجا به‌ این‌ معنی‌است‌ که: یک‌ حسنه‌ از ده‌ برابر تا هفتصد برابر و بیشتر از آن‌ مضاعف‌ می‌شود.

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصِّدِّيقُونَۖ وَٱلشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمۡ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ وَنُورُهُمۡۖ وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ١٩

«و کسانی‌ که‌ به‌ خدا و پیامبرانش‌ ایمان‌ آورده‌اند آن‌ گروه‌ ایشانند صدیقان‌» مجاهد می‌گوید: «هر کسی‌ که‌ به‌ خدا و رسولش‌ ایمان‌ آورده‌، صدیق‌ است‌». به‌قولی: صدیقان‌ کسانی‌اند که‌ در رسالت‌ پیامبران شک‌ نکرده‌اند، آن‌ گاه‌ که‌ خبر رسالت‌ خود را به‌ آن‌ها داده‌اند بلکه‌ ایشان‌ را به‌ طور کامل‌ تصدیق‌ کرده‌اند «وشهیدان‌ نزد پروردگارشانند» یعنی: شهیدان‌ راه‌ خدا أ نزد وی‌ به‌ علو و برتری ‌درجه‌ نایل‌ می‌گردند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص خطاب‌ به ‌یارانشان‌ فرمودند: «شما در میان‌ خود چه‌ کسی‌ را شهید می‌شمارید؟ اصحاب‌گفتند: کشته‌گان‌ راه‌ خدا أ را. فرمودند: پس‌ در این‌ صورت‌ شهدای‌ امت‌ من‌ اندک‌اند، نه‌! بلکه‌ کشته‌ شده‌ شهید است‌، کسی‌ که‌ به‌ آفت‌ شکم‌ می‌میرد نیز شهید است‌ و کسی‌ که‌ به‌ بیماری‌ طاعون‌ می‌میرد نیز شهید است‌ ...» تا پایان‌ حدیث‌. البته‌ این‌ گروه‌ شهدای‌ آخرت‌اند که‌ برایشان‌ پاداشی‌ است‌ مخصوص‌ «برای‌ ایشان ‌است‌ مزد ایشان‌ و نور ایشان‌» یعنی: هر یک‌ از دو گروه‌ صدیقان‌ و شهیدان‌ از اجر و نوری‌ برخودارند که‌ برایشان‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌، همان‌ نوری‌ که‌ پیشاپیش ‌آنان‌ می‌شتابد «و کسانی‌ که‌ کافر شدند و آیات‌ ما را دروغ‌ شمردند» یعنی: در میان‌ کفر و تکذیب‌ آیات‌ ما جمع‌ کردند؛ «آن‌ گروه‌ اهل‌ دوزخ‌اند» و به‌ وسیله‌ آن‌ عذاب‌ می‌شوند، نه‌ برایشان‌ اجری‌ است‌ و نه‌ نوری‌ بلکه‌ برایشان‌ عذابی‌ پایدار و ظلمتی‌ همیشگی‌ و ماندگار است‌. بیضاوی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که ‌جاودانگی‌ در دوزخ‌ مخصوص‌ کفار می‌باشد و ترکیب‌ آیه‌ از این‌ اختصاص‌ خبر می‌دهد زیرا صحبت‌ و مصاحبت‌ در (اصحاب‌ الجحیم‌) بر ملازمت‌ و پیوسته‌گی ‌دائمی‌ آن‌ها به‌ دوزخ‌ دلالت‌ می‌کند».

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِينَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَيۡنَكُمۡ وَتَكَاثُرٞ فِي ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ كَمَثَلِ غَيۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡكُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِيدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠

«بدانید که‌ در حقیقت‌ زندگانی‌ دنیا لعب‌ و لهو است‌» لعب: بازی‌ و بیهوده‌کاری ‌است‌ که‌ خلاف‌ جدی‌ بودن‌ می‌باشد. لهو: هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن ‌سرگرمی‌ حاصل‌ شود و سپس‌ از بین‌ برود. به‌قولی: لعب‌؛ برگرفتن‌ اموال‌ و لهو: سرگرمی‌ به‌ زنان‌ است‌ «و» همانا زندگانی‌ دنیا که‌ در آن‌ هیچ‌ عملی‌ برای‌ آخرت ‌انجام‌ نگیرد «زینت‌ است‌» زینت: آراسته‌ کردن‌ خویش‌ به‌ بهره‌های‌ دنیا مانند مناصب‌ بلندپایه‌، وسایل‌ سواری‌ باشکوه‌ و گران‌ قیمت‌، منازل‌ برافراشته‌ و عالی‌ و لباسهای‌ فاخر است‌ «و» همانا زندگانی‌ دنیا «تفاخر است‌ در میان‌ شما» که‌ برخی ‌از شما بر برخی‌ دیگر بدان‌ فخر می‌فروشید و خودآرایی‌ و خودستایی‌ می‌کنید. یا معنی‌ این‌ است: شما با خلقت‌ استوار و نیروی‌ بدنی‌ خویش‌ و آنچه‌ که‌ از بهره‌های ‌دنیا به‌ دست‌ آورده‌اید، فخرفروشی‌ می‌کنید. به‌قولی: مراد فخر کردن‌ به‌ نسب‌ها وحسب‌ها است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ به‌ نسب‌ و حسب‌ فخر می‌کردند «و» همانا زندگانی‌ دنیا «افزون‌طلبی‌ در اموال‌ و اولاد است‌» یعنی: مباهات ‌کردن‌ به‌ کثرت‌ اموال‌ و اولاد است‌. نسفی‌ می‌گوید: «لعب‌؛ مانند بازی‌ کودکان‌ است‌ و لهو؛ مانند سرگرمی‌ جوانان‌، زینت‌؛ مانند آرایش‌ زنان‌، تفاخر؛ مانند فخرفروشی‌ اقران‌ و تکاثر؛ مانند افزون‌طلبی‌ دهقان‌». ابن‌کثیر می‌گوید: «یعنی‌ حاصل‌ کار دنیا نزد دنیاگرایان‌ همین‌ها است‌».

«همانند بارانی‌ که‌ کشاورزان‌ را رستنی‌ آن‌ به‌ شگفت‌ آورد» یعنی: دنیا در خوش‌آیند بودن‌ برای‌ شما و سپس‌ نابودی‌ سریع‌ خود مانند بارانی‌ است‌ که ‌کشاورزان‌ را خوش‌ می‌آید زیرا به‌ سبب‌ آن‌ گیاهان‌ رشد می‌کنند. مراد از «کفار» در اینجا «زارعان‌» و کشاورزانند زیرا کفر به‌ معنی‌ پوشانیدن‌ است‌ و کشاورزان‌ نیز بذر را پنهان‌ کرده‌ و آن‌ را با خاک‌ می‌پوشانند «سپس‌ خشک‌ شود» آن‌ گیاه‌ و بعد از سبزی‌ و خرمی‌ خویش‌ پژمرده‌ شود «پس‌ آن‌ را زرد شده‌ بینی‌، باز درهم‌شکسته ‌گردد» یعنی: بعد از خشک ‌شدن‌، خردوریز و پاشان‌ و پریشان‌ گردد. پس‌ همچنین ‌است‌ حقارت‌ دنیا و سرعت‌ زوال‌ آن‌ بر افراد و جامعه‌ها چه‌ بعد از خرمی‌ وسرسبزی‌ای‌ که‌ داشته‌ است‌، به‌ سرعت‌ رو به‌ فنا می‌گذارد و هرکس‌ را چند روزی ‌بهجت‌ اوست‌ «و در آخرت‌ عذابی‌ است‌ سخت‌» برای‌ دشمنان‌ خدا أ «و نیز آمرزشی‌ است‌ از جانب‌ خداوند و خشنودی‌ای‌ است‌» برای‌ دوستان‌ و اهل‌ طاعتش‌؛ پس‌ حال‌ و مال‌ آخرت‌ یا این‌ است‌ و یا آن‌ «و زندگانی‌ دنیا جز متاع‌ غرور نیست‌» یعنی: زندگی‌ دنیا برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ آن‌ فریفته‌ شده‌ و برای‌ آخرت‌ خویش‌ عمل‌ نکنند، بهره‌ فریب‌ است‌ اما کسانی‌ که‌ با طلب‌ دنیا بر آخرت‌ خویش‌ یاری‌ می‌جویند پس‌ دنیا برایشان‌ هم‌ بهره‌ای‌ است‌ و هم‌ وسیله‌ای‌ که‌ ایشان‌ را به‌سوی ‌خیری‌ می‌رساند که‌ بهتر از دنیاست‌. سعیدبن‌جبیر می‌گوید: «دنیا متاع‌ غرور است‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ تو را از طلب‌ آخرت‌ غافل‌ کند اما چنانچه‌ تو را به‌ طلب‌ خشنودی‌ خدای‌ متعال‌ و دیدار وی‌ فراخواند پس‌ چه‌ نیکو متاع‌ و چه‌ نیکو وسیله‌ای‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ : «للجنة‌ أقرب‌ إلي‌ أحدكم‌ من‌ شراك‌ نعله‌، والنار مثل ‌ذلك». «‌به‌ راستی‌ بهشت‌ به‌ یکی‌ از شما از بند کفشش‌ نزدیک‌تر است‌ و دوزخ‌ نیز مانند این‌ است‌». یعنی‌ خیر و شر به‌ انسان‌ بس‌ نزدیک‌ است‌.

﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢١

پس‌ چون‌ ناچیز بودن‌ بهره‌های‌ فانی‌ دنیا نسبت‌ به‌ نعمت‌های پایدار آخرت‌ بر شما ثابت‌ شد، اینک‌: «سبقت‌ جویید به‌سوی‌ آمرزشی‌ از جانب‌ پروردگارتان‌» یعنی: بشتابید به‌سوی‌ اعمال‌ شایسته‌ای‌ که‌ موجب‌ آمرزشتان‌ از سوی‌ پروردگارتان ‌می‌شود و بشتابید به‌سوی‌ توبه‌ از گناهانی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌اید مانند شتاب ‌مسابقه‌دهندگان‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ دریافت‌ تکبیر اول‌ با امام‌ و دریافت‌ صف‌ اول‌ نماز از جمله‌ این‌ مسابقه‌ است‌ «و» بشتابید «به‌سوی‌ بهشتی‌ که‌ پهنای‌ آن‌ مانند پهنای‌ آسمان‌ و زمین‌ است‌» و هرگاه‌ پهنای‌ آن‌ به‌ این‌ اندازه‌ باشد پس‌ درازای‌ آن‌چه‌ اندازه‌ خواهد بود؟ «برای‌ مؤمنان‌ به‌ خداوند و پیامبرانش‌ آماده‌ کرده‌ شده‌» و آن‌را فقط کسی‌ مستحق‌ می‌شود که‌ به‌ اوامر خدای ‌ عمل‌ کرده‌ و از نواهی‌ وی‌اجتناب‌ ورزیده‌ باشد «این‌ است‌ فضل‌ الهی‌ که‌ می‌دهدش‌ به‌ هرکه خواهد» یعنی: این‌ وعده‌ جنت‌ و مغفرت‌، فضل‌ و بخشش‌ الهی‌ است‌ که‌ به‌ هرکس‌ از بندگان‌ خویش‌ که‌ خواهد، ارزانی‌ می‌دارد بی‌آن‌که‌ به‌ دادن‌ آن‌ ملزم‌ باشد. نسفی ‌می‌گوید: «این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ هیچ‌کس‌ جز به‌ فضل‌ الهی‌ به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شود». «و خداوند دارای‌ فضل‌ بزرگ‌ است‌» پس‌ این‌ امر که‌ حق‌ تعالی‌ استعداد و شایسته‌گی‌ آمرزش‌ و بهشت‌ را در آنان‌ ایجاد می‌کند، از فضل‌ و احسان‌ او بر ایشان‌ است‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ بهشت‌ هم‌اکنون‌ آفریده‌ شده‌ و ایمان‌ به‌ تنهایی‌ برای ‌مستحق‌ شدن‌ آن‌ کافی‌ است‌.

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢

«هیچ‌ مصیبتی‌ در زمین‌ نمی‌رسد» مانند قحط باران‌، ضعف‌ گیاهان‌ و نقص ‌میوه‌ها. مصیبت‌ در لغت: هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ انسان‌ از خیر یا شر می‌رسد اما در عرف‌ به‌ رسیدن‌ شر اختصاص‌ یافته‌ است‌ «و» به‌ شما هیچ‌ مصیبتی‌ نمی‌رسد «نه ‌در جآن‌های‌ شما» با آفت‌ها، بیماریها، رنج‌ها و دست‌ تنگی‌ و فقر «مگر آن‌که‌ در کتابی‌ ثبت‌ است‌» که‌ آن‌ کتاب‌، لوح‌ محفوظ می‌باشد «پیش‌ از آن‌که‌ آن‌ را بیافرینیم‌» یعنی: پیش‌ از آن‌که‌ زمین‌ را بیافرینیم‌، یا پیش‌ از آن‌که‌ آن‌ مصیبت‌ را یا مردم‌ را بیافرینیم‌؛ همه‌ چیز در لوح‌ محفوظ ثبت‌ شده‌ بود «بی‌گمان‌ این‌ کار بر خداوند آسان‌ است‌» یعنی: ثبت‌ کردن‌ این‌ مصایب‌ در لوح‌ محفوظ با وجود بسیاری‌ آن‌ها، بر خداوند أ آسان‌ است‌ زیرا او آفریننده‌ است‌ و آفریننده‌ به‌ آفریدگان‌ خویش‌ داناست‌. در روایتی‌ آمده‌ است: «هر کس‌ سر خدای‌ ‌ را در قدر وی‌ بشناسد، مصایب‌ بر وی‌ آسان‌ می‌شود». بنابراین‌ آیه: اشیاء، رخدادها و مصایب‌ همه‌ در حقیقت‌ امر به‌ خدای‌ آفریننده‌ نسبت‌ داده‌ می‌شود نه‌ به‌ احدی‌ از بشر. اما شگون‌ بد زدن‌ به‌ زن‌، وسیله‌ سواری‌ و منزل‌، به‌ حسب‌ عرف‌ مردم‌، پندارها و سخنان‌شان‌ است‌، نه‌ در واقعیت‌ امر و حدیثی‌ که‌ در این‌باره‌ به‌ روایت ‌عائشه‌ ل نقل‌ شده‌ است‌، حکایت‌گر پندارهای‌ مردم‌ در جاهلیت ‌می‌باشد نه‌ تأییدکننده‌ آن‌ پندارها. همچنین‌ جادو، چشم‌ زخم‌، قتل‌ و... همه‌ به‌سبب‌ تأثیری‌ روی‌ می‌دهد که‌ خداوند أ در آن‌ها می‌گذارد و در واقع‌، فعال‌ ومؤثر حقیقی‌ در همه‌ امور خداوند أ است‌ و عوامل‌ دیگر فقط در حد سبب ‌ظاهری‌ مطرح‌اند نه‌ بیش‌ از آن‌.

﴿لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣

«تا بر آنچه‌ از دست‌ شما رفت‌، اندوه‌ نخورید» یعنی: شما را از حقیقت‌ تقدیر خویش‌ خبر دادیم‌ تا بر آنچه‌ که‌ از دنیا از دست‌ داده‌اید، اندوه‌ نخورید «و تا به‌ آنچه‌ به‌ شما عطا کرد» خدای‌ متعال‌ از دنیا «شادمان‌ نشوید» زیرا این‌ دنیا به‌زودی‌ از دست‌ می‌رود پس‌ هر چه‌ به‌ زودی‌ از دست‌ برود، شایسته‌ آن‌ نیست‌ که‌ بر به‌دست‌آوردن‌ آن‌ شادمان‌ شوید، یا بر از دست‌ رفتن‌ آن‌ اندوه‌ بخورید، با در نظرداشت‌ این‌ حقیقت‌ که‌ همه‌ این‌ها به‌ قضا و قدر حق‌ تعالی‌ وابسته‌ است‌ پس ‌انسان‌ هرگز نمی‌تواند از سرنوشتی‌ که‌ برای‌ او نوشته‌ شده‌ تجاوز کند لذا آنچه‌ که ‌خواه‌ ناخواه‌ شدنی‌ باشد و الزاما روی‌ دهد، نه‌ فرا آوردن‌ آن‌ سزاوار شادمانی‌ است و نه‌ از دست‌ دادن‌ آن‌ سزاوار پریشانی‌ و اندوه‌. پس‌ بدانید که‌ نعمتهایی‌ که‌ خداوند أ به‌ شما ارزانی‌ داشته‌ است‌، حاصل‌ تلاش‌ و دست‌رنج‌ شما نیست‌ بلکه ‌رزقی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ شما بخشیده‌ است‌ لذا نعمت‌های او را وسیله ‌فخر فروشی‌ و برتری ‌جویی‌ بر دیگران‌ قرار ندهید «و خداوند هیچ‌ متکبر خودستایی‌ را دوست‌ ندارد» پس‌ گویی‌ معنی‌ این‌ است: هرکس‌ به‌ بهره‌های‌ دنیوی‌ شادمان‌ شده ‌و این‌ بهره‌ها نزد وی‌ بزرگ‌ و گرامی‌ داشته‌ شود، بی‌گمان‌ تکبر ورزیده‌ و به‌ آن‌ها فخر کرده‌ است‌.

باید دانست‌ که‌ این‌ مذمت‌ و نکوهش‌ ناظر بر آن‌ شادمانی‌ای‌ است‌ که‌ صاحبش ‌در آن‌ تکبر، فخر فروشی‌ و بد مستی‌ کند. همچنین‌ با این‌ آیه‌ روشن‌ می‌شود که‌ اندوه‌ مورد نکوهش‌، همانا اندوهی‌ است‌ که‌ صاحبش‌ بر آن‌ صبر و شکیبایی‌ نکرده‌ و در آن‌ به‌ قضا و قدر الهی‌ راضی‌ نباشد. و شادمانی‌ ممنوع‌ هم‌ شادمانی‌ای ‌است‌ که‌ صاحب‌ خویش‌ را به‌ غرور و ناز و تکبر و طغیان‌ وا داشته‌ و او را از شکر حق‌ تعالی‌ غافل‌ گرداند. عکرمه‌ می‌گوید: «هیچ‌ کسی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ اندوهگین ‌یا شادمان‌ می‌شود ولی‌ باید شادمانی‌ را به‌ شکر تبدیل‌ کنید و اندوه‌ را به‌ صبر». پس‌ مراد نفی‌ و سرکوب‌ خصلت‌ها و طبائع‌ بشر ـ از قبیل‌ غم‌ و شادی‌ وخشم ‌نیست‌ بلکه‌ نهی‌ از شادی‌ و اندوه‌، ناظر بر مقدمات‌ این‌ امور و اسباب‌ آن‌ها، یا بر توابع‌ و پیامدهای‌ آن‌هاست‌ که‌ همانا کفران‌ نعمت‌ یا ناراض‌ بودن‌ از قدر الهی‌ می‌باشد.

﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِۗ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ٢٤

و از آنجا که‌ انسان‌ خودستا و فخر فروش‌ غالبا بخیل‌ نیز هست‌ زیرا او حقی‌ بر ذمه‌ خویش‌ برای‌ دیگران‌ قایل‌ نیست‌ پس‌ خداوند أ به‌ ذکر وصف‌ بخل‌ در آنان ‌پرداخته‌ و می‌فرماید: «همانان‌ که‌ بخل‌ می‌ورزند» در ادای‌ حق‌ خداوند أ و در دادن‌ صدقه‌ «و مردمان‌ را نیز به‌ بخل‌ می‌فرمایند» یعنی: این‌ بخل‌ ورزی‌ را ـ هم‌ با سخن‌ و هم‌ با عمل‌ خود ـ برای‌ مردم‌ نیز می‌آرایند بدان‌ جهت‌ که‌ وقتی‌ آنان‌ به‌ اموال‌ خویش‌ فخر می‌ورزند، دیگران‌ نیز که‌ این‌ شیوه‌ و رفتارشان‌ را می‌بینند علاقه‌مند می‌شوند که‌ همانند آنان‌ باشند بنابراین‌، به‌ آنان‌ اقتدا نموده‌ و از انفاق‌ در راه‌های‌ خیر بخل‌ و امساک‌ می‌ورزند «و هرکس‌ روی‌ برگرداند، بی‌گمان‌ الله هموست ‌بی‌نیاز ستوده‌» یعنی: هرکس‌ از انفاق‌ مال‌ روی‌ برگرداند، بداند که‌ خداوند أ از او بی‌نیاز و در افعال‌ خویش‌ ستوده‌ است‌ پس‌ این‌ انفاق‌ نکردن‌ وی‌، به‌ خدای ‌بی‌نیاز هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رساند. این‌ جمله‌ متضمن‌ تهدید بخیلان‌ و مشعر بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ انفاق‌ مال‌ در راه‌ حق‌، همانا به‌ خیر و صلاح‌ خود انفاق‌کننده ‌می‌باشد.

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَأَنزَلۡنَا ٱلۡحَدِيدَ فِيهِ بَأۡسٞ شَدِيدٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥ وَرُسُلَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ٢٥

«هر آینه‌ پیامبران‌ خویش‌ را با بینات‌» یعنی: با معجزات‌ روشنگر و شریعت‌های ‌آشکار «فرستادیم‌ و کتاب‌ و میزان‌ را همراهشان‌ فرود آوردیم‌» مراد از کتاب: جنس ‌کتاب‌ یعنی‌ تمام‌ کتاب‌های آسمانی‌ است‌ و مراد از میزان: ترازوی‌ عدالت‌ است‌. ابن‌زید می‌گوید: «مراد همان‌ ترازویی‌ است‌ که‌ مردم‌ آن‌ را در سنجش‌ اشیا به‌ کارمی‌گیرند و به‌ وسیله‌ آن‌ وزن‌ و معامله‌ می‌کنند». آری‌! فرود آوردیم‌ این‌ها را «تا مردم‌ به‌ قسط برخیزند» یعنی: تا مردم‌ از حق‌ و عدل‌ که‌ بدان‌ مأمور شده‌اند، پیروی‌ کنند و تا زندگی‌ آنان‌ بر بنیاد حق‌ و عدل‌ استوار گردد و در میان‌ خود به ‌انصاف‌ و داد معامله‌ کنند. قسط: عدل‌ و حق‌ است «و آهن‌ را فرودآوردیم‌» یعنی: آن‌ را در معادن‌ پدیدآوردیم‌ و آفریدیم‌ و صنعت‌ آن‌ را برای‌ مردم‌ تعلیم‌ دادیم‌ «که‌ در آن‌ قوتی‌ سخت‌ است‌» زیرا ابزارهای‌ جنگی‌ و وسایل‌ کوبنده‌ نظامی‌ از آن ‌ساخته‌ می‌شود همچنین‌ صنایع‌ سنگین‌ و ساختمآن‌های‌ غول‌پیکر و مانند این‌ها از وسایل‌؛ مانند ماشین‌، هواپیما و غیره‌ که‌ دارای‌ قوت‌ و شدت‌ و صلابت‌اند، از آهن‌ ساخته‌ می‌شوند. بأس: قوت‌ و نیرومندی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ عمر ب آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «بعثت‌ بالسيف‌ بين ‌يدي‌ الساعة‌ حتي‌ يعبد الله‌ وحده‌ لاشريك‌ له‌، وجعل‌ رزقي‌ تحت‌ ظل‌ رمحي‌، وجعلت ‌الذلة‌ والصغار علي‌ من‌ خالف‌ أمري‌ ومن‌ تشبه‌ بقوم‌ فهو منهم». «در پیشاپیش‌ قیامت‌ (به‌توسل‌) به‌ شمشیر (و استفاده‌ از سلاح) مبعوث‌ شدم‌ برای‌ این‌که‌ خدای‌ یگانه ‌لاشریک‌ مورد پرستش‌ قرار گیرد و روزی‌ام‌ در زیر سایه‌ نیزه‌ام‌ قرار داده‌ شده‌ و هرکس‌ که‌ از فرمانم‌ سرپیچی‌ کند، به‌ ذلت‌ و کوچکی‌ و حقارت‌ محکوم‌ شده‌ است‌ وهر کس‌ خود را به‌ قومی‌ تشبیه‌ کند پس‌ او از آنان‌ است‌».

«و» در آهن‌ «منفعت‌های‌ دیگری‌ برای‌ مردمان‌ است‌» که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ بسیاری ‌از وسایل‌ مورد نیاز خود مانند کارد، تبر، سوزن‌، ابزارهای‌ کشاورزی‌ و نجاری‌، وسایل‌ ساختمانی‌ و غیر این‌ها از صنایع‌ خفیفه‌ و ثقیله‌ بسیاری‌ را که‌ برای‌ مردم‌ مفید و کارآمد است‌، می‌سازند «و تا خداوند بداند» به‌ علم‌ مشاهده‌ و ظهور و در عالم ‌واقع‌ «که‌ چه‌ کسی‌ او و پیامبرانش‌ را غائبانه‌ یاری‌ می‌دهد» با بهره‌گیری‌ درست‌ از آهن‌ در جهاد فی‌سبیل‌الله‌. پس‌ هرکس‌ دین‌ خدا أ و پیامبرانش‌ را یاری‌ داد، حق‌ تعالی‌ در علم‌ ظهور وی‌ را یاری‌ دهنده‌ خود و پیامبرانش‌ می‌شناسد و هرکس‌ که‌ حق‌ تعالی‌ را عصیان‌ و نافرمانی‌ کرد، او وی‌ را در علم‌ ظهور برخلاف‌ این‌ می‌شناسد. ابن ‌عباس‌ س در معنی ﴿بِٱلۡغَيۡبِ‌ (غائبانه‌) می‌گوید: «خدای ‌‌ را در حالی‌ یاری‌ می‌دهند که‌ او را نمی‌بینند». «هر آینه‌ الله قوی‌ است‌» بر نابود کردن ‌کسانی‌ که‌ اراده‌ نابودیشان‌ را دارد «غالب‌ است‌» و نیازی‌ به‌ یاری‌ گرفتن‌ از بندگانش‌ ندارد بلکه‌ آنان‌ را از آن‌ رو به‌ جهاد دستور داده‌ است‌ که‌ جهاد تحقق ‌بخش‌ منافع‌ خود آن‌هاست‌ و افزون‌ بر آن‌، با جهاد ثواب‌ امتثال‌ امر خدا أ را نیز در می‌یابند.

این‌ آیه‌ بیانگر دستور و قاعده‌ اساسی‌ برای‌ جامعه‌ اسلامی‌ و نظام‌ حکومت‌ در اسلام‌ است‌ زیرا نشان‌ می‌دهد که‌ جامعه‌ اسلامی‌، جامعه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ شریعت ‌آسمانی‌ حکم‌ می‌کند، بر بنیاد آن‌ اداره‌ می‌شود و روش‌ آن‌ برپا داشتن‌ حق‌ و عدل ‌و مساوات‌ است‌ و این‌ نظام‌ در زیر چتری‌ نیرومند، با صلابت‌ و آهنین‌ که‌ حمایتگر مبادی‌ و اساسات‌ قانونی‌ و نظام‌ ارزشی‌ آن‌ است‌ قرار داشته‌ و نیروی‌ کوبنده‌ و ویرانگری‌ در اختیار دارد که‌ هر قدرت‌ متجاوز و فتنه‌گری‌ را که‌ به‌ خود جرأت ‌دهد تا رویاروی‌ آن‌ قرار گیرد و مقدسات‌ آن‌ را پایمال‌ کند، یا در جهت‌ براندازی ‌آن‌ عمل‌ نماید، یا راه‌ را بر دعوت‌ اسلامی‌ در داخل‌ و خارج‌ سرزمین‌های‌ مسلمانان‌ ببندد؛ با توانمندی‌ و صلابت‌ سرجای‌ آن‌ می‌نشاند و آن‌ را از سر راه‌ حق ‌و عدل‌ و خیر و فضیلت‌ بر می‌دارد.

این‌ شریعت‌؛ از معجزات‌ آشکار و قوانین‌ و برنامه‌های‌ روشنگری‌ برخوردار است‌ که‌ کتب‌ آسمانی‌ متضمن‌ آن‌هاست‌ و آخرین‌ این‌ کتب‌ که‌ همانا قرآن‌ عظیم‌، این‌ قانون‌ اساسی‌ زندگی‌ بشر است‌، نظام‌ و برنامه‌ الهی‌ را در آخرین‌ ساختار آن‌ به‌ جامعه‌ انسانی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌. روش‌ و برنامه‌ حکومت‌ در شریعت‌ خداوند أ، پایبندی‌ به‌ حق‌ و عدالت‌ در روابط، مناسبات‌ و تعاملات‌ انسآن‌ها است‌ زیرا آسمآن‌ها و زمین‌ با عدالت‌ بر پا ساخته‌ شده‌ است‌ ولی‌ در نظام‌ اسلامی‌ بر افرازنده‌ پرچم‌ عدل‌ و اقامه‌کننده‌ آن‌ خود مردم‌اند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عمر بن ‌خطاب‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إن‌ الله‌ أنزل‌ أربع‌ بركات‌ من‌السماء إلي ‌الأرض الحديد والنار والماء والملح». «خداوند أ چهار برکت‌ را از آسمان‌ به‌زمین‌ فرود آورده‌ است: آهن‌، آتش‌، آب‌ و نمک‌ را» . پس با آنچه‌ گفتیم‌، وجه‌ مناسبت‌ میان‌ کتاب‌، میزان‌ و آهن‌ در آیه‌ مبارکه‌ آشکار شد. امام‌ رازی‌ نیز در توجیه‌ این‌ مناسبت‌ می‌گوید: «دین‌ یا اعتقادات‌ است‌ یا معاملات‌، یا اصول ‌است‌ یا فروع‌ و اعتقادات‌ و اصول‌ به‌ اتمام‌ نمی‌رسند مگر با کتاب‌ آسمانی‌، بویژه‌ آن‌ گاه‌ که‌ این‌ کتاب‌ اعجازگر هم‌ باشد و معاملات‌ یا فروع‌ نظم‌ و سامان‌ نمی‌یابند مگر با میزان‌ که‌ همانا نماد عدل‌ است‌. این‌ها که‌ سامان‌ یافت‌، نوبت‌ به‌ قوه‌ و نیرویی‌ می‌رسد که‌ حمایتگر اصول‌ اعتقادات‌ و فروع‌ عملیات‌ یعنی‌ نظامنامه‌های‌ تشریعی ‌باشد، این‌ مؤید و حمایتگر نیز آهن‌ است‌». سخن‌ امام‌ رازی / به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ دارد که‌ کتاب‌ ممثل‌ سلطه‌ تشریعی‌ و قانون‌گزاری‌، عدل‌ ممثل‌ سلطه‌ قضایی ‌و آهن‌ ممثل‌ سلطه‌ اجرایی‌ است‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِيمَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَۖ فَمِنۡهُم مُّهۡتَدٖۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٦

«و هرآینه‌ نوح‌ و ابراهیم‌ را» به‌ رسالت‌ «فرستادیم‌ و در ذریه‌ آنان‌ پیامبری‌ و کتاب ‌را قرار دادیم‌» یعنی: نبوت‌ را در آنان‌ قرار دادیم‌ پس‌ همه‌ پیامبران‌ از نسل‌ این‌ دوپیامبر اولی‌العزم‌ الهی‌ هستند و خدای‌ متعال‌ کتاب‌های آسمانی‌ را بر احدی‌ جز پیامبران‌ برآمده‌ از نسل‌ ایشان‌ فرو نفرستاده‌ است‌ «پس‌ بعضی‌ از آنان‌ راه‌یابنده‌اند» یعنی: بعضی‌ از ذریه‌ و نسل‌ این‌ پیامبران، یا بعضی‌ از کسانی‌ که ‌پیامبران به‌سوی‌ آن‌ها فرستاده‌ شده‌اند، با پیروی‌ از ایشان‌ به‌ سوی‌ حق‌ راهیافته‌اند «و بسیاری‌ از آنان‌ فاسق‌اند» یعنی: از راه‌ مستقیم‌ خارج‌ شده‌اند.

﴿ثُمَّ قَفَّيۡنَا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيۡنَا بِعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَ وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَۖ وَجَعَلۡنَا فِي قُلُوبِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ رَأۡفَةٗ وَرَحۡمَةٗۚ وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ فَمَا رَعَوۡهَا حَقَّ رِعَايَتِهَاۖ فَ‍َٔاتَيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۡهُمۡ أَجۡرَهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٧

«باز از پی‌ ایشان‌» یعنی: از پی‌ نوح‌، ابراهیم‌ و پیامبران‌ پیشین «پیامبران ‌خود را فرستادیم‌ و عیسی‌ پسر مریم‌ را از پی‌ آوردیم‌» عیسی‌÷ از جهت‌ مادر از نسل ‌ابراهیم ‌÷ است‌ زیرا او را با پدر نسبتی‌ نیست‌ چرا که‌ پدری‌ ندارد، در غیر آن‌ مردم ‌نسب‌ خویش‌ را از پدران‌ خویش‌ می‌گیرند «و به‌ او انجیل‌ را دادیم‌» و آن‌ کتابی ‌است‌ که‌ خداوند أ بر عیسی‌ ÷ نازل‌ فرمود «و در دل‌ کسانی‌ که‌ از او پیروی‌ کردند، رأفت‌ و رحمتی‌ قرار دادیم‌» رأفت: دفع‌ نمودن‌ بدی‌ با لطف‌ و نرمی‌ و رحمت: جلب ‌خیر و مودت‌ با نیکوکاری‌ و به‌ کارگرفتن‌ شیوه‌های‌ خوب‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ پیروان‌ برخوردار از رأفت‌ و رحمت‌ عیسی‌÷ حواریون‌ و پیروانشان‌ بودند که‌ خداوند أ در دل‌هایشان‌ برای‌ مردم‌ رحمتی‌ قرار داد، بر خلاف‌ یهود که‌ اینچنین ‌نیستند و سخت‌ سنگدل‌ و بی‌رحم‌ می‌باشند «و رهبانیتی‌ را که‌ آن‌ها خود آن‌ را بدعت ‌نهاده‌اند ما برآنان‌ فرض‌ نساخته‌ بودیم‌» یعنی: ما نه‌ آن‌ رهبانیت‌ را برایشان‌ مشروع‌ گردانیده‌ بودیم‌ و نه‌ آنان‌ را بدان‌ امر کرده‌ بودیم‌ بلکه‌ خودشان‌ به‌ انگیزه‌ غلو و افراط در عبادت‌، آن‌ را برگزیده‌ و با پرهیز از نکاح‌، بی‌علاقه‌گی‌ به‌ غذا و نوشیدنی‌ و گوشه‌گیری‌ در کنج‌ غارها و صومعه‌ها، بر خود سختی‌هایی‌ را تحمیل ‌کردند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ اصل‌ ظهور این‌ رهبانیت‌ از آنجا ناشی‌ شد که‌ شاهان‌ و فرمانروایانشان‌ از راه‌ حق‌ منحرف‌ شده‌ و آن‌ را تغییر دادند و رفته‌ رفته‌ از عیسویان‌ راستین‌ جز تعداد اندکی‌ باقی‌ نماند پس‌ آنان‌ هم‌ به‌ گوشه‌گیری‌ و انقطاع‌ از مردم‌ گرایش‌ یافتند. رهبانیت: عبارت‌ است‌ از بریدن‌ از مردم‌ به‌ منظور عبادت‌، گوشه‌گیری‌ در کلیساهای‌ ساخته‌ شده‌ در کوه‌ها و غیر آن‌، دست ‌کشیدن‌ از غذاها ونوشیدنی‌های‌ لذیذ و کناره‌گرفتن‌ از ازدواج‌. «مگر آن‌که‌ در طلب‌ خشنودی‌ الهی‌ آن‌را در پیش‌ گرفته‌ بودند» یعنی: لیکن‌ خودشان‌ این‌ رهبانیت‌ را به‌ منظور طلب‌ خشنودی‌ الهی‌ از نزد خود اختراع‌ کرده‌ بودند. ابن‌کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «ما بر امت‌ نصاری‌ رهبانیت‌ را مشروع‌ نکردیم‌ بلکه‌ ما طلب‌ رضای‌ خویش‌ را بر آنان‌ مشروع‌ کردیم‌». «پس‌ چنان‌که‌ شایسته‌ رعایت‌ بود، رعایتش‌ نکردند» یعنی: آنان ‌این‌ رهبانیت‌ را که‌ از نزد خود اختراع‌ کرده‌ بودند و خودساخته‌شان‌ بود نیز چنان‌که ‌شایسته‌ آن‌ بود رعایت‌ نکردند بلکه‌ بسیاری‌ از آن‌ها رهبانیت‌ را به‌ عنوان‌ وسیله‌ای ‌برای‌ فسادافگنی‌ یا فسادگری‌ به‌کار برده‌ و جز اندکی‌ از آنان‌ بر دین‌ راستین ‌عیسی ‌÷ باقی‌ نماندند. «پس‌ به‌ کسانی‌ از آنان‌ که‌ ایمان‌ آوردند مزدشان‌ را عطا کردیم‌» یعنی: مزدی‌ را که‌ به‌ سبب‌ ایمان‌ سزاوار آن‌ بودند «و بسیاری‌ از آنان‌ فاسقانند» یعنی: بسیاری‌ از همین‌ گروه‌ راهب‌ پیشه‌ زاهدنما، فاسق‌ و نافرمان‌ وبدکارند، اموال‌ مردم‌ را به‌ ناروا می‌خورند و روش‌ انحراف‌ در پیش‌ می‌گیرند. این ‌آیه‌ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته‌ است‌، از دو جهت‌ بیانگر مذمت‌ آنان‌ است‌؛ اول: بدعت ‌آفرینی‌شان‌ در دین‌ خداوند أ که‌ او به‌ آن‌ دستور نداده‌ است‌. دوم: عدم ‌پایبندیشان‌ به‌ همین‌ بدعتی‌ که‌ می‌پنداشتند آنان‌ را به‌ حق‌ تعالی‌ نزدیک‌ می‌گرداند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ لكل‌ أمة‌ رهبانية‌، ورهبانية‌ هذه‌ الأمة‌ الجهاد في ‌سبيل‌الله». «همانا برای‌ هر امتی‌ رهبانیتی‌ است‌ و رهبانیت‌ امت‌ من‌ جهاد در راه‌ خداست‌». زیرا جهاد، بذل‌ جان‌ برای‌ خدا أ است‌. پس‌ گوشه‌گیری‌ در عبادتگاه‌ها، صومعه‌ها و خانقاه‌ها از دین‌ اسلام‌ نیست‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌ : «لا تشددوا علي‌ أنفسكم‌، فيشدد عليكم‌ فإن‌ قوما شددوا علي‌ أنفسهم‌، فشدد عليه‌، فتلك‌ بقاياهم‌ في ‌الصوامع‌ والديارات‌ ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ [الحدید: ۲٧]». «برخود سخت‌ نگیرید، که‌ در آن‌ صورت‌ بر شما سخت‌ گرفته‌ می‌شود زیرا قومی‌ بر خویشتن‌ سخت‌ گرفتند پس‌ بر آنان‌ سخت‌ گرفته‌ شد و این‌ بقایای‌ آن‌هاست‌ در صومعه‌ها و دیرها. سپس‌ رسول‌ خدا ص این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: رهبانیتی‌ که ‌آنان‌ خود بدعتش‌ نهاده‌ بودند، ما آن‌ را بر آنان‌ فرض‌ نساخته‌ بودیم‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَءَامِنُواْ بِرَسُولِهِۦ يُؤۡتِكُمۡ كِفۡلَيۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ نُورٗا تَمۡشُونَ بِهِۦ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٢٨

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید» به‌ پیامبران‌ پیشین «از خداوند پروا کنید» با فرو گذاشتن‌ منهیات‌ وی‌ «و به‌ پیامبر او» حضرت‌ محمد ص «ایمان‌ آورید تا بهره ‌دو چندان‌ از رحمت‌ خویش‌ به‌ شما ارزانی‌ دارد» به‌ سبب‌ ایمانتان‌ به‌ پیامبر خاتمش ‌بعد از ایمانتان‌ به‌ پیامبران‌ پیش‌ از وی‌. این‌ پاداش‌ دو چندان‌ ـ والله اعلم‌ ـ از آن‌ مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی ‌اشعری‌ س آمده‌ است‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «سه‌ کس‌اند که‌ پاداششان‌ را دوبار (یعنی‌ مضاعف‌) دریافت‌ می‌کنند: شخصی‌ از اهل‌ کتاب‌ که‌ هم‌ به‌ پیامبرش‌ و هم‌ به‌ من‌ ایمان‌ آورده ‌است‌؛ برایش‌ دو مزد است‌ و برده‌ مملوکی‌ که‌ حق‌ خدا أ و حق‌ موالی‌اش‌ را ادا نموده‌ است‌؛ برایش‌ دو مزد است‌ و مردی‌ که‌ کنیزش‌ را ادب‌ آموخته‌ و نیکو ادبش ‌داده‌ است‌، سپس‌ او را آزاد نموده‌ و با وی‌ ازدواج‌ کرده‌ است‌؛ برای‌ او نیز دو مزد است‌». «و» ای‌ اهل‌ کتاب‌! اگر چنان‌ کنید که‌ حق‌ تعالی‌ فرمود «برای‌ شما» افزون‌ بر آنچه‌ که‌ ذکر شد «نوری‌ قرار می‌دهد که‌ با آن‌ راه‌ روید» یعنی: به‌ وسیله ‌آن‌ نور بر صراط راه‌ روید و به‌ درستی‌ به‌ مقصد برسید پس‌ این‌ نور اساس‌ نجات ‌انسان‌ بر صراط است‌ و این‌ همان‌ نوری‌ است‌ که‌ وصف‌ آن‌ در آیه‌ (۱۲): ﴿يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ [الحدید: ۱۲] گذشت‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «مراد نور هدایتی‌ است‌ که‌ به ‌وسیله‌ آن‌ از جهالت‌ و گمراهی‌ نجات‌ پیدا می‌کنند». «و» در آن‌ صورت «برای ‌شما می‌آمرزد» آنچه‌ را که‌ گذشته‌ است‌ از گناهان‌ شما «و خداوند آمرزگار مهربان ‌است‌» یعنی: بسیار با مغفرت‌ و بسیار با رحمت‌ است‌. پس‌ این‌ فضیلت‌هایی‌ است ‌که‌ امت‌ ما با آن‌ها بر امت‌های‌ دیگر برتری‌ یافته‌ است‌ و کسی‌ هم‌ که‌ به‌ این‌ امت ‌می‌پیوندد، از این‌ فضیلت‌ها برخوردار می‌شود.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که: چون‌ آیه ‌﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُؤۡتَوۡنَ أَجۡرَهُم مَّرَّتَيۡنِ بِمَا صَبَرُواْ [قصص:۵۴] نازل‌ شد، مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌ بر اصحاب ‌رسول‌ خدا ص فخر فروخته‌ و گفتند: ما از دو پاداش‌ برخوردار هستیم‌ در حالی‌ که‌ شما فقط یک‌ پاداش‌ دارید! پس‌ این‌ سخن‌ اهل‌ کتاب‌ بر اصحاب‌ أ دشوار آمد، همان‌ بود که‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ کرد و برای‌ اصحاب‌ نیز همانند پاداشهای ‌مؤمنان‌ اهل‌ کتاب‌، دو پاداش‌ قرار داد و به‌ علاوه‌ نور را نیز بر پاداش‌ ایشان‌ افزود. پس‌ از سبب‌ نزول‌ چنین‌ بر می‌آید که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ مخصوص‌ به‌ امت‌ محمد ص است‌.

﴿لِّئَلَّا يَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَلَّا يَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَيۡءٖ مِّن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱلۡفَضۡلَ بِيَدِ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢٩

«تا اهل‌ کتاب‌ بدانند» یعنی: ای‌ امت‌ محمد ص! تقوا پیشه‌ کنید و ایمان‌ آورید تا خدای‌ متعال‌ مزد شما را دو چندان‌ بدهد و کسانی‌ از اهل‌ کتاب‌ که‌ تقوا پیشه ‌نکرده‌ و ایمان‌ نیاورده‌اند، بدانند: «که‌ بر چیزی‌ از فضل‌ الله قادر نیستند» همان ‌فضل‌ و بخشایشی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ با آن‌ بر مؤمنان‌ به‌ محمد ص تفضل‌ نموده‌ است‌ و نیز بدانند که‌ بر بازداشتن‌ این‌ فضلی‌ که‌ خداوند أ بدان‌ بر مستحقان‌ آن‌ تفضل‌ وبخشایش‌ نموده‌ است‌، قادر نیستند «و بدانند که‌ فضل‌» و از آن‌ جمله‌، نبوت‌ وعلم‌ و تقوی‌ «به‌ دست‌ الله است‌ آن‌ را به‌ هرکس‌ که‌ خواهد می‌دهد» چنان‌که‌ با بخشیدن‌ نعمت‌ والای‌ اسلام‌، از این‌ فضل‌ بر محمد ص و اصحاب‌ و امتشان‌ بهره‌ ونصیبی‌ وافرتر از دیگران‌ داد. «لا» در (لئلا یعلم‌) زائد و برای‌ تأکید است‌، که ‌قرائت‌های‌ (لیعلم‌)، (لکی‌ یعلم‌) و (لأن‌ یعلم‌) مؤید آن‌ می‌باشد «و الله داراى کرَم بسیار است».

ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند: چون‌ آیه‌ ﴿يُؤۡتِكُمۡ كِفۡلَيۡنِ مِن رَّحۡمَتِهِۦ [الحدید: ۲۸] نازل‌ شد، اهل‌ کتاب‌ از نزول‌ آن‌ بر مسلمانان‌ حسد ورزیدند پس‌ خداوند أ نازل‌ فرمود: ﴿لِّئَلَّا يَعۡلَمَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ [الحدید: ۲٩].

[۲۸] مسبحات: سوره‌هایی‌ اند که‌ با (سبح‌ لله) آغاز شده‌اند، که‌ این‌ سوره‌ نیز از آن‌ جمله‌ است‌.

سوره‌ مجادله

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۲۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: سبب‌ نامگذاری‌ آن‌ به‌ «مجادله‌» این‌ است‌ که‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا [المجادلة: ۱] آغاز شده‌ است‌. این‌ سوره‌ بنا بر قول‌ صحیح‌، مدنی‌ است‌. از کلبی‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ گفت: تمام‌ این‌ سوره ‌در مدینه‌ نازل‌ شد، بجز این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ [المجادلة: ٧] که‌ در مکه‌ نازل‌ شد. اما عطا می‌گوید: «ده‌ آیه‌ اول‌ از آن‌ مدنی‌ و بقیه ‌آن‌ مکی‌ است‌».

﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا وَتَشۡتَكِيٓ إِلَى ٱللَّهِ وَٱللَّهُ يَسۡمَعُ تَحَاوُرَكُمَآۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعُۢ بَصِيرٌ١

«هر آینه‌ خداوند سخن‌ آن‌ زنی‌ را که‌ درباره‌ همسرش‌ با تو مجادله‌ می‌کرد، شنید» یعنی: اجابت‌ کرد و پذیرفت‌ چنان‌که‌ در برخاستن‌ از رکوع‌ می‌گوئیم: «سمع‌ الله لمن‌ حمده‌» یعنی: خداوندأ برای‌ کسی‌ که‌ حمد وی‌ را گفت‌، اجابت‌ کرد و پذیرفت‌. تجادلک: یعنی‌ با تو درباره‌ همسرش‌ گفت‌وگو می‌کرد «و شکایت‌ می‌کرد به ‌خداوند» یعنی: غم‌ و نگرانی‌ و شکایت‌ خود را به‌سوی‌ خداوندأ می‌پراکند، بدان‌ امید که‌ حق‌ تعالی‌ که‌ شنوای‌ شکایت‌ وی‌ است‌، اندوه‌ و سختی‌ وارده‌ بر وی ‌را برطرف‌ سازد و راه‌ گشایشی‌ به‌ رویش‌ پدید آورد.

عائشه‌ ل در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ می‌گوید: بسیار بزرگ‌ و با برکت ‌است‌ ذاتی‌ که‌ شنوایی‌ او همه‌ چیز را فراگرفته‌ است‌؛ من‌ سخن‌ خوله‌ دختر ثعلبه‌ را شنیدم‌ آن‌ گاه‌که‌ از شوهرش‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص شکایت‌ می‌کرد و درحالی‌که ‌برخی‌ از آن‌ را از من‌ مخفی‌ می‌داشت‌، می‌گفت: «یا رسول‌الله! شوهرم ‌اوس ‌بن‌ صامت‌ جوانی‌ام‌ را خورد، شکمم‌ را برای‌ او پراکندم‌ (یعنی‌ فرزندان ‌بسیاری‌ برای‌ او به‌ دنیا آوردم) تا آن‌که‌ چون‌ سنم‌ بالا رفت‌ و از بچه ‌آوردن‌ ماندم‌، اینک‌ از من‌ ظهار کرده‌ است‌. بارخدایا! من‌ به‌سوی‌ تو شکایت‌ می‌کنم‌». عائشه‌ ل می‌افزاید: پس‌ او پیوسته‌ به‌ بارگاه‌ الهی‌ ناله‌ و زاری‌ می‌کرد تا آن‌که‌ جبرئیل‌ ÷ این‌ آیات‌ را فرود آورد. در کتب‌ حدیث‌ آمده‌ است‌ که ‌اوس ‌بن ‌صامت‌ س ـ از انصار ـ در خلال‌ یک‌ جنگ‌ لفظی‌ به‌ خوله‌ همسرش ‌گفت: «تو بر من‌ همانند پشت‌ مادرم‌ هستی‌» [۲٩]. اما در دم‌ از گفتن‌ این‌ سخن ‌پشیمان‌ شد و خوله‌ را به‌سوی‌ خویش‌ فراخواند. ولی‌ خوله‌ سرباز زد و گفت: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در ید اوست‌، به‌ من‌ نمی‌رسی‌ ـ درحالی‌که‌ گفتی‌ آنچه‌ را که‌ گفتی‌ ـ تا آن‌ گاه‌ که‌ خدا أ و رسولش‌ ص در این‌ باره‌ حکم‌ کنند. پس‌ نزد رسول‌ خدا ص آمد و ماجرا را به‌ ایشان‌ گفت‌ و اضافه‌ کرد؛ یا رسول‌الله! اگر برایم‌ در بازگشت‌ به‌ شوهرم‌ رخصتی‌ می‌یابید، هم‌ دل‌ من‌ و هم‌ دل‌ شوهرم‌ را آرام ‌گردانید و ما را از این‌ پریشانی‌ برهانید. اما رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «تا کنون ‌درباره‌ تو به‌ چیزی‌ دستور داده‌ نشده‌ام‌». در روایت‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «به‌ نظرم‌ تو بر وی‌ حرام‌ گردیده‌ای‌». خوله‌ گفت: اما او نامی‌ از طلاق‌ نبرد. پس‌ در این‌ باره‌ مکررا با رسول‌ اکرم‌ ص گفت‌و‌گو کرد اما چون‌ این‌ سخنان‌ مکرر وی‌ جوابی‌ دلخواه‌ به‌ بار نیاورد، به‌ زاری‌ به‌ پیشگاه‌ خدای‌ متعال‌ چنین‌ نالید: بارخدایا! من‌ نزد تو از حاجتمندی‌ و سختی‌ حال‌ خود شکایت ‌می‌برم‌. بارخدایا! کودکانی‌ دارم‌ خردسال‌ که‌ اگر آنان‌ را به‌ اوس‌ بپیواندانم‌ ضایع‌ می‌شوند و اگر آنان‌ را به‌ خود بپینوندانم‌، گرسنه‌ می‌مانند... لذا پی‌ هم‌ سرش‌ را به‌سوی‌ آسمان‌ بالا می‌کرد و می‌گفت: «اللهم‌ إني‌ أشكو إليك‌، اللهم‌ فأنزل‌ علي‌ لسان ‌نبيك». «بار خدایا! من‌ به‌سوی‌ تو شکایت‌ می‌برم‌. بارخدایا! (حل‌ مشکلم‌ را) بر زبان‌ نبی‌ خود نازل‌ کن‌». تا سرانجام‌ در باره‌ وی‌ قرآن‌ نازل‌ شد. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص بر وی‌ خواندند: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوۡجِهَا [المجادلة: ۱].

«و خداوند گفت‌وگوی‌ شما دو تن‌ را می‌شنود» یعنی: سخنانی‌ را که‌ خوله‌ با رسول‌ اکرم‌ ص در این‌ مورد رد و بدل‌ می‌کردند «هرآینه‌ الله شنوای‌ بیناست» پس‌هر شنیدنی‌ای‌ را می‌شنود و هر دیدنی‌ای‌ را می‌بیند و از جمله‌ آنچه‌ را که‌ میان ‌پیامبرش‌ و آن‌ زن‌ روی‌ داد. از این‌ آیات‌ دانسته‌ می‌شود که‌ شکوه‌ کردن‌ به‌سوی ‌خداوند أ از غم‌ و اندوه‌ و دلتنگی‌، مفیدترین‌ و مؤثرترین‌ راه‌ درمان‌ است‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ شکوای‌ خوله‌ را شنید و به‌ دادخواهی‌ وی‌ آمد و انتظار و امیدش‌ را برآورده‌ کرد زیرا خوله‌ به‌ فضل‌ و احسان‌ پروردگارش‌ یقینی‌ واثق ‌داشت‌.

﴿ٱلَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَآئِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَٰتِهِمۡۖ إِنۡ أُمَّهَٰتُهُمۡ إِلَّا ٱلَّٰٓـِٔي وَلَدۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَيَقُولُونَ مُنكَرٗا مِّنَ ٱلۡقَوۡلِ وَزُورٗاۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٞ٢

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ در اجابت‌ دعای‌ خوله‌، حکم‌ ظهار را چنین‌ بیان‌ کرد: «آنان ‌که‌ از شما» مؤمنان‌ «با زنان‌ خود ظهار می‌کنند» ظهار این‌ است‌ که‌ مرد به‌ زنش‌ بگوید: تو بر من‌ همانند پشت‌ مادرم‌ هستی‌. یعنی‌ در حرمت‌. و سائر محارم ‌نیز در حکم‌ خود همچون‌ مادرند. پس‌ قصد مرد از ظهار، تشبیه‌ زن‌ یا عضوی‌ ازوی‌ به‌ یکی‌ از محارم‌ نسبی‌، یا سببی‌، یا رضاعی‌ خویش‌ به‌ قصد تحریم‌ است‌ که‌ این‌ در دوران‌ جاهلیت‌ از سخت‌ترین‌ صیغه‌های‌ طلاق‌ بود. بنابر این‌، کسی‌ که‌ به ‌زنش‌ چنین‌ سخنی‌ بگوید، به‌ اجماع‌ علما ظهار کرده‌ است‌ و خلافی‌ در این‌ نیست‌. آری‌! کسانی‌ که‌ با زنان‌ خود ظهار می‌کنند: «آن‌ زنان‌ مادران‌ ایشان‌ نیستند» پس ‌سخنی‌ که‌ شوهران‌ با به‌کار بردن‌ صیغه‌ ظهار به‌ زنانشان‌ می‌گویند، سخنی‌ است ‌دروغ‌، حرام‌ و منکر. این‌ تعبیر قرآنی‌، مفید توبیخ‌ و سرزنش‌ ظهار کنندگان‌ است‌. «مادران‌شان‌ جز کسانی‌ که‌ آنان‌ را زاده‌اند، نیستند و بی‌گمان‌ آنان‌ سخنی‌ ناپسند و دروغ ‌می‌گویند» یعنی: بی‌گمان‌ ظهار کنندگان‌ با گفتن‌ این‌ سخن‌ به‌ همسران‌ خویش‌، سخنی‌ زشت‌ و ناپسند می‌گویند که‌ شرع‌ آن‌ را انکار می‌کند. منکر: هر چیزی‌ است‌که‌ شرع‌، عقل‌ و طبع‌ آن‌ را انکار کند و ناپسند بدارد. زور: دروغ‌ و بهتان‌ است ‌زیرا زن‌ در حرمت‌ خود هیچ‌ شباهتی‌ به‌ مادر ندارد. «و هرآینه‌ الله عفو کننده‌ آمرزگار است» عفو: یعنی‌ حق‌ تعالی‌ بسیار بخشاینده‌ و بسیار آمرزنده‌ است‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ پرداخت‌ کفاره‌ را راه‌ نجاتی‌ برایشان‌ از این‌ منکر گردانید. یا آمرزگار است‌ آنچه‌ را که‌ در دوران‌ جاهلیت‌ از آنان‌ در این‌ مورد سر زده‌ بود. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ضابطه‌ نزد حنفی‌ها و مالکی‌ها در شخص‌ ظهارکننده‌ این‌ است‌ که‌ ظهار هر شوهر مسلمان‌ عاقل‌ و بالغی‌ واقع‌ می‌شود اما ظهار ذمی‌ صحت‌ ندارد و حکمی‌ هم‌ بر آن‌ مترتب‌ نمی‌شود. ولی‌ ضابطه‌ نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها این‌ است‌ که‌: هر کس ‌طلاقش‌ صحیح‌ بود، ظهارش‌ نیز صحیح‌ است‌؛ و آن‌ هر شخص‌ عاقل‌ و بالغی ‌است‌، اعم‌ از این‌که‌ مسلمان‌ باشد یا کافر بنابراین‌، ظهار شخص‌ ذمی‌ نیز صحت ‌دارد.

﴿وَٱلَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مِّن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۚ ذَٰلِكُمۡ تُوعَظُونَ بِهِۦۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٣.

حکم‌ ظهارکننده‌ این‌ است: «و کسانی‌ که‌ با زنان‌ خود ظهار می‌کنند، سپس‌ از آنچه ‌که‌ گفته‌اند بر می‌گردند» یعنی: به‌ قصد جماع‌ و مقاربت‌ با زن‌ خود که‌ قبلا بر آن ‌بوده‌اند، برگشته‌ و از قصد تحریم‌ عدول‌ می‌کنند. این‌ برگشت‌ نزد شافعی‌ با نگاه ‌داشتن‌ زن‌ ظهارکننده‌ در قید ازدواج‌ به‌ مدت‌ زمانی‌ است‌ که‌ امکان‌ مفارقت ‌برای‌ شوهر در آن‌ مدت‌ وجود دارد، یعنی‌ برگشت‌ وی‌ با طلاق‌ ندادنش‌ پس‌ از ظهار است‌. نزد ابوحنیفه: برگشت‌ شوهر، با مباح‌ کردن‌ بهره‌برداری‌ از وی‌ بر خود ولو با نگاه‌ شهوت‌آمیز است‌. نزد مالک: برگشت‌ شوهر، با عزم‌ نمودن‌ وی‌ برجماع‌ است‌. و نزد حسن‌ بصری‌ و امام‌ احمد: برگشت‌ شوهر، با جماع‌ است‌. «پس‌ آزاد کردن‌ برده‌ای‌ است» یعنی: بر مردان‌ ظهارکننده‌ به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از صیغه‌ ظهار گفته‌اند؛ آزاد کردن‌ برده‌ای‌ ـ یعنی‌ کنیز یا غلام‌ مملوکی‌ ـ واجب ‌است‌ و نیز ـ نزد جمهور بجز احناف‌ ـ واجب‌ است‌ که‌ برده‌ آزاد کرده‌ مؤمن ‌باشد؛ «پیش‌ از آن‌که‌ زن‌ و مرد با همدیگر تماس‌ گیرند» یعنی: پیش‌ از آن‌که‌ یکی‌ از آن‌ها از دیگری‌ بهره‌برداری‌ جنسی‌ نمایند. مراد از تماس‌ در اینجا ـ نزد حسن ‌بصری‌ ـ جماع‌ است‌ اما احناف‌ آن‌ را به‌ هرگونه‌ بهره‌برداری‌ جنسی‌ای‌ تفسیر کرده‌اند. بنابراین‌، برای‌ ظهارکننده‌ جواز ندارد که‌ با زن‌ ظهارکرده‌ خود جماع ‌(مقاربت) یا بهره‌برداری‌ جنسی‌ نماید تا آن‌ گاه‌ که‌ کفاره‌ نمی‌دهد «این» حکم ‌مذکور «به‌ آن‌ اندرز داده‌ می‌شوید» یعنی: به‌ آن‌ امر می‌شوید، یا به‌ وسیله‌ آن‌ از ارتکاب‌ ظهار بازداشته‌ می‌شوید «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است» پس‌ چیزی ‌از اعمالتان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند و بدانید که‌ شما را در قبال‌ آن‌ جزا می‌دهد.

﴿فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ مِن قَبۡلِ أَن يَتَمَآسَّاۖ فَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ فَإِطۡعَامُ سِتِّينَ مِسۡكِينٗاۚ ذَٰلِكَ لِتُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۗ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ٤.

«پس‌ هرکس‌ که‌ آن‌ را نیافت» یعنی: هرکس‌ در ملک‌ خویش‌ برده‌ای‌ نیافت‌ و به‌ پرداخت‌ قیمت‌ آن‌ نیز قادر نشد، یا برده‌ای‌ نیافت‌ که‌ آن‌ را خریداری‌ کند، مانند زمان‌ حاضر؛ «پس‌ بر وی‌ روزه‌ داشتن‌ دو ماه‌ پی‌درپی‌ است‌ پیش‌ از آن‌که‌ آن‌ دو با یک‌دیگر تماس‌ گیرند» یعنی: بر شوهر است‌ که‌ دو ماه‌ متوالی‌ روزه‌ بدارد و درخلال‌ آن‌ دو ماه‌ هیچ‌ روزی‌ را نخورد پس‌ اگر بدون‌ عذر روزی‌ را خورد، باید روزه‌ را از سربگیرد همچنان‌ اگر با زن‌ ظهارشده‌ خود در شب‌ یا روز به‌ عمد جماع‌کرد، باید روزه‌ را از سر بگیرد. شافعی / می‌گوید: اگر در شب‌ جماع‌ کرد، روزه ‌را از سر نگیرد زیرا شب‌ محل‌ روزه‌ نیست‌ اما رأی‌ ابوحنیفه‌ و مالک‌ / خلاف‌ این‌ است‌. «پس‌ کسی‌ که‌ نتوانست» یعنی: نتوانست‌ دو ماه‌ پی‌درپی‌ روزه ‌بگیرد؛ به ‌سبب‌ پیری‌، یا بیماری‌ای‌ مزمن‌، یا اشتهای‌ مفرط به‌ مقاربت‌ جنسی‌ «پس‌ در آن‌ صورت‌، باید به‌ اطعام‌ شصت‌ مسکین‌ بپردازد» برای‌ هر مسکین‌ نصف ‌صاع‌ [۳۰] از گندم‌، یا یک‌ صاع‌ از خرما یا جو در نزد احناف‌ و یک‌ مد [۳۱] از گندم‌، یا نصف‌ صاع‌ از خرما یا جو در نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها. البته‌ پرداخت‌ کفاره‌ قبل‌ از تماس‌ یا بهره‌گیری‌ جنسی‌ است‌. ظاهر فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿فَإِطۡعَامُ سِتِّينَ مِسۡكِينٗاۚ دلیل‌ برآن‌ است‌ که‌ ناگزیر باید عدد شصت‌ کامل‌ باشد بنابراین‌، اگر یک‌ مسکین‌ را به ‌مدت‌ شصت‌ روز اطعام‌ کرد ـ در نزد جمهور ـ از او پذیرفته‌ نیست‌ اما در نزد احناف‌ اطعام‌ یک‌ نفر در شصت‌ روز نیز جایز و پذیرفته‌ است‌ و هم‌ جایز است‌ که ‌شصت‌ مسکین‌ را به‌ یکباره‌ اطعام‌ کند تا سیر شوند، یا به‌ آنان‌ چیزی‌ بدهد که ‌سیرشان‌ گرداند.

علما بر این‌ امر که‌ پرداخت‌ کفاره‌ ظهار ترتیب‌ دارد، اتفاق‌ نظر دارند. یعنی: در مرتبه‌ اول‌ آزادسازی‌ برده‌ است‌ و در صورت‌ نیافتن‌ برده‌، روزه‌ گرفتن‌ و در صورت‌ ناتوانی‌ از گرفتن‌ روزه‌، کفاره‌ آن‌ طعام‌ دادن‌ شصت‌ مسکین‌ است‌. همچنین‌ فقها اتفاق‌ نظر دارند بر این‌که‌ اگر کسی‌ قبل‌ از پرداخت‌ کفاره‌ جماع‌ کرد، پروردگارش‌ را نافرمانی‌ کرده‌ و گنه‌کار شده‌ است‌ ولی‌ بر او کفاره‌ خاصی‌ نیست‌ و باید توبه‌ و استغفار نماید و در عین‌ حال‌ کفاره‌ ظهار بر ذمه‌ وی‌ برقرار می‌ماند و حرمت‌ همسرش‌ نیز بر وی‌ باقی‌ می‌ماند تا کفاره‌ بدهد. خاطرنشان‌ می‌شود که ‌تفصیل‌ احکام‌ ظهار در کتاب‌های فقه‌ آمده‌ است‌.

«این‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ الله و پیامبرش‌ منقاد شوید» یعنی: به‌ این‌ احکام‌ حکم ‌کردیم‌ تا به‌ این‌ اوامر و مشروعات‌ خداوندأ باور و تصدیق‌ کنید لذا در برابر حدود شرع‌ بایستید و از آن‌ تجاوز نکنید و به‌ ارتکاب‌ ظهار که‌ سخن‌ منکر، دروغ ‌و بهتانی‌ بیش‌ نیست‌، برنگردید «و این» احکام‌ یاد شده «حدود خداوند است» پس‌ از حدود و مرزهایی‌ که‌ او برای‌ شما مقرر و معین‌ کرده‌ است‌ تجاوز نکنید لذا حق‌ تعالی‌ برای‌ شما بیان‌ کرده‌ است‌ که‌ ظهار معصیتی‌ است‌ و اگر مرتکب‌ آن ‌شدید، ادای‌ کفاره‌ آن‌ موجب‌ عفو و مغفرت‌ می‌شود «و برای‌ کافران» یعنی: برای‌ کسانی‌ که‌ در برابر حدود خداوند أ توقف‌ نمی‌کنند؛ «عذابی‌ دردناک‌ است» هم‌ در دنیا و هم‌ در آخرت‌.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ كُبِتُواْ كَمَا كُبِتَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ وَقَدۡ أَنزَلۡنَآ ءَايَٰتِۢ بَيِّنَٰتٖۚ وَلِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٞ مُّهِينٞ٥

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ با خداوند و پیامبرش‌ محاده‌ می‌کنند ذلیل‌ شدند» مانند ذلت‌ و نگونساری‌ای‌ که‌ در روز بدر به‌ مشرکان‌ دست‌ داد، چرا که‌ خدای ‌‌ با قتل‌ واسارت‌ و سرکوب‌، خوار و ذلیل‌شان‌ گردانید «چنان‌که‌ ذلیل‌ شدند کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» یعنی: به‌ مانند خواری‌ و خفت‌ کفار امت‌های‌ گذشته‌ که‌ به‌ سبب ‌مخالفت‌ با پیامبران‌ خود، ذلیل‌ و حقیر و بی‌مقدار شدند. محاده: ستیز، دشمنی‌ ومخالفت‌ و در اصل‌ به‌ معنای‌ ممانعت‌ است‌، از این‌ جهت‌ به‌ دربان‌ حداد گفته ‌می‌شود. مکبوت: کسی‌ است‌ که‌ به‌ خواری‌ درافتاده‌ است‌. «و به‌ راستی‌ آیاتی ‌بینات‌ را فرود آوردیم» درباره‌ کسانی‌ از امت‌های‌ پیشین‌ که‌ با خدا و رسولش‌ سر ستیز گرفتند. به قولی: مراد از آیات‌ بینات‌؛ معجزات‌ است‌ «و کافران‌ را عذابی‌ مهین ‌است» مهین: عذابی‌ است‌ که‌ صاحبش‌ را خوار، بی‌مقدار و ذلیل‌ می‌گرداند و عزت‌ و اعتبار وی‌ را از بین‌ می‌برد.

﴿يَوۡمَ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ أَحۡصَىٰهُ ٱللَّهُ وَنَسُوهُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٦

«روزی‌ که‌ خداوند همگی‌ آنان‌ را یکجا برانگیزد» در یک‌ زمان‌ و بدون‌ استثنا، به‌گونه‌ای‌ که‌ کسی‌ از آنان‌ باقی‌ نماند که‌ از گور برانگیخته‌ نشده‌ باشد «سپس‌ آنان‌ را از آنچه‌ کرده‌ بودند» در دنیا از اعمال‌ زشت‌؛ «خبر دهد» با وجود کثرت‌ و اختلاف‌ انواع‌ آن‌ اعمال‌؛ تا حجت‌ بر آن‌ها تمام‌ گردد و خجالت‌ و شرمساری‌ آن‌ها برملا شود «خداوند آن‌ را در شمار آورده‌ است» یعنی: چیزی‌ از اعمال‌شان‌ از نزد وی ‌فوت‌ نگردیده‌ است‌ بلکه‌ همه‌ نزد وی‌ معلوم‌ و مشخص‌ است‌ «و اما آن‌ها آن‌ را» یعنی: اعمال‌ خود را «فراموش‌ کرده‌اند» و آن‌ را به‌ یاد نمی‌آورند؛ یا به‌ سبب ‌بسیاری‌ اعمال‌ زشتشان‌، یا به‌ جهت‌ بی‌اعتنایی‌ و اهمیت‌ ندادن‌شان‌ به‌ آن‌ پس‌ بناگاه ‌همه‌ این‌ اعمال‌ را حاضر و نوشته‌ شده‌ در نامه‌های‌ اعمال‌ خود می‌یابند «و خداوند بر همه‌ چیز گواه‌ است» یعنی: آگاه‌ و ناظر است‌ پس‌ چیزی‌ بر وی‌ غایب‌ و پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ مَا يَكُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَيۡنَ مَا كَانُواْۖ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ٧

«آیا ندیدی» به‌ قلب‌ و عقل‌ خود «که‌ خداوند آنچه‌ را در آسمآن‌ها و آنچه‌ را در زمین‌ است‌ می‌داند؟» یعنی: آیا ندانستی‌ که‌ علم‌ خداوند أ به‌ آنچه‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌، محیط می‌باشد به‌ نحوی‌ که‌ هیچ‌ چیز از آن‌ها بر وی‌ مخفی‌ نمی‌ماند «هیچ‌ رازگویی‌ای‌ میان‌ سه‌ تن‌ نیست‌ مگر این‌که‌ او چهارمین‌ آن‌هاست» و باآنان‌ در اطلاع‌ بر این‌ رازگویی‌ مشارکت‌ دارد. نجوی: برگرفته‌ از نجوه‌ است‌ و نجوه: زمینی‌ است‌ بلند و مرتفع‌. وجه‌ مناسبت‌ این‌ است‌ که‌ رازگویان‌ در جایی ‌بلند به‌ تنهایی‌ با یک‌دیگر خلوت‌ می‌کنند تا کسی‌ به‌ رازگویی‌شان‌ گوش‌ فراندهد «و نه‌ میان‌ پنج‌ تن‌ مگر این‌که‌ او ششمین‌ آن‌هاست» زیرا حق‌ تعالی‌ با هرکس‌ و هر تعدادی‌ همراه‌ است‌، چه‌ کم‌ باشند و چه‌ بسیار، او نهان‌ و آشکار همه‌ را می‌داند و هیچ‌ امر مخفی‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند «و نه‌ کمتر از این‌ و نه‌ بیشتر» یعنی: کمتر از عدد مذکور، چون‌ یک تن‌ و دو تن‌ و بیشتر از آن‌؛ مانند شش‌ تن‌ و هفت‌ تن‌ نیست‌ «مگر این‌که‌ او با آن‌هاست» پس‌ آنچه‌ را که‌ در میان‌ خود رازگویی‌ می‌کنند، می‌داند و چیزی‌ از رازهایشان‌ بر او مخفی‌ نمی‌ماند؛ «هرجا که‌ باشند» و در هر مکانی‌ از مکان‌ها که‌ قرار داشته‌ باشند «سپس‌ آنان‌ را آگاه‌ می‌کند» یعنی: آنان‌ را خبر می‌دهد «در روز قیامت‌ از آنچه‌ کرده‌اند» پس‌ در قبال‌ آن‌ جزایشان‌ می‌دهد لذا آن‌ها باید بدانند که‌ رازگویی‌ و نجوایشان‌ بر او مخفی‌ نبوده‌ است‌. البته‌ اعلام‌ و خبر دادن ‌حق‌ تعالی‌ از رازگویی‌های‌ کسانی‌ که‌ در میان‌ هم‌ به‌ بدی‌ نجوی‌ می‌کردند به‌خاطر آن‌ نیز هست‌ که‌ اعلام‌ آن‌، توبیخ‌ و سرکوبی‌ برای‌شان‌ و الزام‌آور حجت‌ علیه‌ آنان ‌باشد «بی‌گمان‌ خداوند به‌ هر چیز داناست» به‌ طور یکسان‌؛ اعم‌ از امور آشکار و امور نهان‌.

ابن‌ عباس س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: روزی‌ ربیعه‌ و حبیب‌ پسران ‌عمرو و صفوان‌بن‌امیه‌ با یک‌دیگر به‌طور خصوصی‌ صحبت‌ می‌کردند پس‌ یکی‌ از آنان‌ به‌ دو تن‌ دیگر گفت: به‌نظر شما آیا خداوند آنچه‌ را که‌ هم ‌اکنون‌ ما با یک‌دیگر می‌گوییم‌، می‌داند؟ دیگری‌ گفت: او بعضی‌ از آن‌ را می‌داند و بعضی ‌دیگر را نمی‌داند. سومی‌ گفت: اگر بعضی‌ را بداند پس‌ یقینا همه‌ آن‌ را می‌داند. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ نُهُواْ عَنِ ٱلنَّجۡوَىٰ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَيَتَنَٰجَوۡنَ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِيَتِ ٱلرَّسُولِۖ وَإِذَا جَآءُوكَ حَيَّوۡكَ بِمَا لَمۡ يُحَيِّكَ بِهِ ٱللَّهُ وَيَقُولُونَ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ لَوۡلَا يُعَذِّبُنَا ٱللَّهُ بِمَا نَقُولُۚ حَسۡبُهُمۡ جَهَنَّمُ يَصۡلَوۡنَهَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٨

ابن‌ابی‌ حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ می‌کند: در میان‌ رسول‌ خدا ص و یهود متارکه‌ای‌ بود اما یهود دست‌ از شیطنت‌ برنداشتند و هرگاه‌ مردی‌ از اصحابش از نزدشان‌ می‌گذشت‌، می‌نشستند و در میان‌ هم‌ به‌ سرگوشی‌ و رازگویی‌ پرداخته‌ با چشم‌ و ابرو اشارات‌ و کنایاتی‌ رد و بدل‌ می‌کردند تا آن‌ مؤمن ‌گمان‌ کند که‌ آن‌ها درباره‌ قتل‌ وی‌، یا در امری‌ که‌ ناخوشایند وی‌ است‌ باهم‌ نجوی ‌می‌کنند. بنا به‌ روایتی‌ دیگر: منافقان‌ نیز همین‌ کار را می‌کردند پس‌ رسول‌ اکرم‌ ص آن‌ها را از نجوی‌ نهی‌ کردند اما باز هم‌ آن‌ها از نجوی‌ دست‌ برنداشتند، همان‌ بود که‌نازل‌ شد: «آیا به‌سوی‌ کسانی‌ ندیدی‌ که‌ از نجوی‌ نهی‌شدند، سپس‌ به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌نهی‌ شده‌اند باز می‌گردند و باهم‌ به‌ گناه‌ نجوی‌ می‌کنند» یعنی: به‌ غیبت‌ و آزار دادن ‌مؤمنان‌ و مانند این‌ از گناهان‌ دیگر؛ چون‌ دروغ‌، ظلم‌ و توطئه‌ علیه‌ مسلمانان‌ «و» باهم‌ راز می‌گویند به «عدوان» یعنی: به‌ سخنانی‌ که‌ تعدی‌ علیه‌ مؤمنان‌ است‌ «و» باهم‌ راز می‌گویند به «نافرمانی‌ از پیامبر» یعنی: به‌ مخالفت‌ با وی «و چون‌به‌ نزدت‌ آیند بر تو به‌ نحوی‌ درود می‌گویند که‌ خداوند تو را به‌ آن‌ درود نگفته‌ است» یهودیان‌ چون‌ نزد رسول‌ خدا ص می‌آمدند، می‌گفتند: «السام‌ علیک: مرگ‌ برتو» و ظاهرا این‌گونه‌ وانمود می‌کردند که‌ به‌ پیامبر ص سلام‌ گفته‌اند در حالی‌ که ‌باطنا مرگ‌ را اراده‌ داشتند. و رسول‌ اکرم‌ ص در پاسخ‌ آنان‌ می‌گفتند: «وعلیکم: بر خود شما باد».

چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه‌ از عائشه‌ ل روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: گروهی‌ از یهودیان‌ نزد رسول‌ خدا ص آمدند و گفتند: «السام‌ عليك‌ يا أبا القاسم‌». من‌ در پاسخ‌ آن‌ها گفتم: «السام‌ علیکم‌ و فعل‌ الله بکم». «مرگ‌ بر خود شما و خدا شما را بمیراند و نابود کند». رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: ساکت‌ باش‌ ای‌ عائشه‌! زیرا خداوند متعال‌ بدگویی‌ و بد زبانی‌ را دوست ‌ندارد. گفتم: یا رسول ‌الله! آیا نمی‌دانید که‌ آن‌ها چه‌ می‌گویند؟ فرمودند: آیا نمی‌بینی‌ که‌ سخن‌شان‌ را به‌ خودشان‌ بر می‌گردانم‌؟ (و بدون‌ زیاده‌روی) می‌گویم: «و علیکم: بر خود شما باد!». آن‌ گاه‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ نازل‌ شد.

«و در دل‌های خویش» یعنی: در میان‌ خویش‌ «می‌گویند: چرا به‌ خاطر آنچه‌ می‌گوییم‌ خداوند عذابمان‌ نمی‌کند؟» یعنی: اگر محمد ص به‌ راستی‌ پیامبر بود، باید خداوند أ به ‌خاطر اهانت‌ و استخفافی‌ که‌ این‌ سخن‌ ما نسبت‌ به‌ وی‌ در بر دارد، ما را عذاب‌ می‌کرد. اما آن‌ها غافل‌ از این‌ بودند که‌ خداوند متعال‌ حلیم‌ است‌ پس‌ به‌ تعذیب‌ کسی‌ که‌ خود وی‌ را دشنام‌ دهد تعجیل‌ نمی‌کند چه‌ رسد به‌ کسی‌ که ‌پیامبرش‌ را دشنام‌ داده‌ است‌!! به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: اگر او پیامبر می‌بود، باید این‌ سخنش‌ در مورد ما که‌ می‌گوید: «و علیکم: مرگ‌ بر خود شما باد!» اجابت ‌می‌شد و همین‌که‌ او این‌ سخن‌ را می‌گفت‌، بی‌درنگ‌ مرگ‌ بر ما فرود می‌آمد؛ «جهنم‌ آنان‌ را بس‌ است» از روی‌ عذاب‌، یعنی‌ عذاب‌ جهنم‌ برایشان‌ از مرگ ‌عاجل‌ و در دم‌ کفایت‌گر است‌ «به‌ آن‌ درآیند پس چه‌ بد سرانجامی‌ است» یعنی: جهنم‌ چه‌ بد بازگشتگاهی‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَنَٰجَيۡتُمۡ فَلَا تَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَمَعۡصِيَتِ ٱلرَّسُولِ وَتَنَٰجَوۡاْ بِٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ إِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٩

«ای‌ مؤمنان‌، چون‌ با یک‌ دیگر راز می‌گویید باید که‌ به‌ گناه‌ و تعدی‌ و نافرمانی‌ پیامبر راز نگویید» چنان‌که‌ یهود و منافقان‌ چنین‌ می‌کنند «و در باب‌ نیکوکاری‌ و پرهیزگاری» یعنی: در طاعت‌ و ترک‌ معصیت‌ «راز گویید و از خداوندی‌ که‌ به‌سوی‌ او محشور می‌شوید» برای‌ حساب‌ «پروا کنید» و بدانید که‌ او شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد.

﴿إِنَّمَا ٱلنَّجۡوَىٰ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ لِيَحۡزُنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَيۡسَ بِضَآرِّهِمۡ شَيۡ‍ًٔا إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٠

«جز این‌ نیست‌ که‌ نجوی» یعنی: راز گفتن‌ به‌ گناه‌ و تجاوز و نافرمانی‌ پیامبر ص «از شیطان‌ است» یعنی: از آرایش‌دهی‌ و وسوسه‌افگنی‌ شیطان‌ است‌ «تا مؤمنان‌ را اندوهگین‌ کند» یعنی: او گفت‌وگوی‌ محرمانه‌ به‌ قصد گناه‌، تجاوز و نافرمانی‌ از پیامبر ص را به‌ خاطر آن‌ آرایش‌ می‌دهد تا مؤمنان‌ را به‌ اندوه‌ و غم‌ درافگند زیرا چنین‌ رازگویی‌هایی‌ سبب‌ ایجاد این‌ واهمه‌ در آنان‌ می‌شود که‌ چه‌ بسا توطئه‌ای ‌علیه‌ آنان‌ سازمان‌ داده‌ شده‌ و نیرنگی‌ علیه‌ آنان‌ سنجیده‌ می‌شود و رازگویی‌ها در این‌ گونه‌ موارد است‌ «و هیچ‌ زیان‌ رساننده‌ به‌ ایشان‌ نیست» یعنی: شیطان‌ یا رازگویی‌ای‌ که‌ شیطان‌ آن‌ را می‌آراید، به‌ مؤمنان‌ هیچ‌ زیانی‌ نمی‌رساند «مگر به‌ اذن‌ الله» یعنی: جز به‌ مشیت‌ و علم‌ وی‌ «و مؤمنان‌ باید فقط بر خداوند توکل ‌کنند» یعنی: باید کار خود را به‌ او موکول‌ کرده‌، تمام‌ شئون‌ خویش‌ را به‌ او سپرده ‌و از شر شیطان‌ به‌ او پناه‌ ببرند و از مخاوفی‌ که‌ شیطان‌ برایشان‌ می‌آراید، پروایی ‌نداشته‌ باشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌، مسلم‌ و غیر آنان‌ از ابن‌ مسعود س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إذا كنتم‌ ثلاثة‌ فلا يتناجي‌ اثنان‌ دون‌ الثالث‌، فإن‌ ذلك‌ يحزنه». «هرگاه‌ شما سه‌ تن‌ بودید پس‌ نباید دو تن‌ جدا از نفر سوم‌ راز گویند زیرا این‌ کار او را اندوهگین‌ می‌سازد». و این‌ از آداب‌ اسلام‌ است‌. پس‌ هرگاه‌ سه ‌تن‌ در جایی‌ بودند، نباید دو تن‌ از آنان‌ باهم‌ رازگویی‌ کنند تا آن‌ گاه‌ که‌ نفر چهارمی‌ پیدا شود که‌ با آن‌ نفر سوم‌ سخن‌ بگوید چنان‌که‌ ابن‌ عمر س چنین ‌می‌کرد. البته‌ همه‌ اعداد در این‌ حکم‌ یکسان‌ است‌؛ یعنی‌ چهار نفر باهم‌ در حضور شخص‌ پنجمی‌، یا صد نفر و بیشتر مثلا در حضور یک‌ تن‌ باهم‌ رازگویی‌ نکنند چرا که‌ این‌ اندوه‌ و نگرانی‌ در مورد آن‌ یک‌ تن‌ تحقق‌ پیدا می‌کند بلکه‌ حزن‌ و اندوه‌ او در حضور جمع‌ بسیاری‌ که‌ باهم‌ مشغول‌ رازگویی‌اند و فقط او را از این ‌جمع‌ تنها می‌گذارند، بسیار بیشتر است‌. دلیل‌ این‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فقط از سه‌ تن‌یاد نمودند این‌ است‌ که‌ عدد سه‌ نخستین‌ عددی‌ است‌ که‌ این‌ معنی‌ در آن‌ متصور می‌باشد اما ظاهر حدیث‌ تمام‌ احوال‌ و تمام‌ زمان‌ها را در بر می‌گیرد و رأی‌ جمهور علما نیز همین‌ است‌. همچنین‌ یکسان‌ است‌ که‌ رازگویی‌ در امر واجبی‌ باشد، یا در امر مستحب‌ یا در امر مباحی‌ زیرا این‌ معنی‌ در همه‌ آن‌ها وجود پیدا می‌کند.

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: منافقان‌ در میان‌ هم‌ رازگویی ‌می‌کردند و این‌ امر مؤمنان‌ را بر سر خشم‌ می‌آورد و برایشان‌ سنگین‌ تمام‌ می‌شد پس‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ نمود.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَكُمۡ تَفَسَّحُواْ فِي ٱلۡمَجَٰلِسِ فَٱفۡسَحُواْ يَفۡسَحِ ٱللَّهُ لَكُمۡۖ وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُواْ فَٱنشُزُواْ يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١١

قتاده‌ و مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گویند: اصحاب‌ در جای‌ گرفتن‌ به‌ مجلس‌ رسول ‌اکرم‌ ص با همدیگر رقابت‌ می‌کردند و هر یکی‌ از آنان‌ می‌شتافت ‌تا جایگاهش‌ به‌ رسول‌ خدا ص نزدیک‌تر باشد لذا دستور داده‌ شدند تا برای‌ یک‌دیگر جای‌ باز کنند. به‌ روایتی‌ دیگر: این‌ آیه‌ در روز جمعه‌ نازل‌ شد زیرا گروهی‌ از اهل‌ بدر به‌ مسجد آمدند و جای‌ تنگ‌ بود پس‌ کسی‌ برایشان‌ جای‌ باز نکرد بناچار بر پا ایستادند پس‌ رسول‌ اکرم‌ ص تعدادی‌ را به‌ شمار آنان‌ بر پا ساختند و بدریان‌ را به‌ جایشان‌ نشاندند اما این‌ کار بر آن‌ گروه‌ ناخوش‌ آمد، همان‌ بود که‌ نازل‌ شد: «ای‌ مؤمنان‌! چون‌ به‌ شما گفته‌ شود که‌ گشاده‌ بنشینید پس‌ جای‌ را گشاده ‌کنید» و حسن‌ ادب‌ را با یک‌دیگر رعایت‌ کنید؛ از طریق‌ جای‌ باز کردن‌ در مجلس‌و عدم‌ تنگ ‌گرفتن‌ جای‌ بر همدیگر «تا خداوند برای‌ شما گشاده‌ کند» یعنی: جای ‌را گشاده‌ کنید تا خداوندأ برای‌ شما در بهشت‌ گشایش‌ پدید آورد.

حکم‌ این‌ آیه‌ درباره‌ هر مجلسی‌ که‌ مسلمانان‌ برای‌ خیر و دریافت‌ پاداش‌ الهی ‌در آن‌ اجتماع‌ می‌کنند، عام‌ است‌؛ خواه‌ آن‌ مجلس‌، مجلس‌ جهادی‌ و جنگی ‌باشد، یا مجلس‌ ذکر، یا در نماز جمعه‌ و هرکس‌ جلوتر از دیگران‌ در مکانی ‌سبقت‌ گرفت‌، به‌ آن‌ مکان‌ ذی‌حق‌تر است‌ ولی‌ باید برای‌ برادر مسلمان‌ خویش‌ نیز جای‌ باز کند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لا یقم ‌الرجل‌ من‌ مجلسه‌ ثم‌ یجلس‌ فیه‌، ولکن‌ تفسحوا وتوسعوا». «شخص‌، شخص‌ دیگری‌ را از محل‌ نشستن‌ وی‌ برنخیزاند تا خود در آن‌ بنشیند ولی‌ جای‌ باز کنید و گشاده ‌دارید».

آیه‌ کریمه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ هرکس‌ بر بندگان‌ خدا أ درهای‌ خیر و رحمت‌ را بگشاید، خداوند أ بر او درهای‌ خیر دنیا و آخرت‌ را می‌گشاید. پس ‌سزاوار نیست‌ که‌ آیه‌ کریمه‌ را فقط به‌ گشاده‌ کردن‌ جای‌ در مجالس‌ مقید و محدود گردانیم‌ بلکه‌ مراد از آن: رساندن‌ خیر برای‌ مسلمان‌ و داخل‌ نمودن‌ سرور و شادی ‌در قلب‌ وی‌ است‌، از این‌ جهت‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «ومن‌ يسر علي‌ معسر يسر الله‌ عليه‌ في ‌الدنيا والآخرة‌، والله‌ في‌ عون‌ العبد ما كان‌ العبد في‌ عون‌ أخيه‌». «هر کس‌ بر تنگدستی‌ آسان‌ بگیرد، خدای ‌بر او در دنیا و آخرت‌ آسان‌ می‌گیرد و خداوند در یاری‌ بنده‌ خویش‌ است‌ تا آن‌ گاه‌ که‌ بنده‌ در یاری‌ برادر مسلمان‌ خود باشد». البته‌ رعایت‌ این‌ ادب‌ خاص‌، در غرس‌ محبت‌ و حس‌ احترام‌ در دل‌ها نسبت‌ به‌ یک ‌دیگر اثر بس‌ شگرفی‌ دارد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص به‌ همانجایی‌ از مجلس‌ می‌نشستند که‌ جای‌ نشستن‌ به‌ آن‌ منتهی ‌می‌شد ولی‌ صدر مجلس‌ از همانجایی‌ آغاز می‌شد که‌ ایشان‌ در آن‌ می‌نشستند و اصحاب ‌ش بنابر مراتبی‌ که‌ داشتند، در مجلس‌ آن‌ حضرت‌ ص می‌نشستند پس ‌صدیق‌ س از جانب‌ راست‌ ایشان‌ می‌نشست‌، عمر س از جانب‌ چپ‌ ایشان‌ و پیش ‌روی‌ ایشان‌ هم‌ غالبا عثمان‌ و علی‌ ب می‌نشستند؛ زیرا آن‌ دو از کاتبان ‌وحی‌ بودند و رسول‌ اکرم‌ ص آن‌ها را بدان‌ مأمور کرده‌ بودند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ مسعود س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «ليلني ‌منكم‌ أولوالأحلام‌ والنهي‌ ثم‌ الذين‌ يلونهم‌، ثم‌ الذين‌ يلونهم». «باید که‌ صاحبان‌ اندیشه‌ و خرد از شما به‌ من‌ نزدیک‌ شوند، سپس‌ کسانی‌ که‌ نزدیک‌ به‌ ایشانند (در خرد و مرتبت) سپس‌ کسانی‌که‌ نزدیک‌ به‌ ایشانند». این‌ توصیه‌ به‌ خاطر آن‌ بود که: اهل‌ خرد و رأی‌ آنچه‌ را که‌ رسول‌ اکرم‌ ص ارشاد می‌فرمودند درک‌ می‌کردند و می‌فهمیدند به‌ همین‌ جهت‌ تعدادی‌ از افراد را به‌ برخاستن‌ امر کردند تا بدریان‌ به‌جای‌ آن‌ها بنشینند. یا آنان‌ را بدان‌ جهت‌ به‌ برخاستن‌ امر کردند که‌ آن‌ها در حق ‌بدریان‌ کوتاهی‌ کرده‌ بودند. یا برای‌ آن‌که‌ بدریان‌ نیز بهره‌ خویش‌ را از علم‌ برگیرند چنان‌که‌ آن‌ گروه‌ برگرفته‌اند. یا برای‌ تعلیم‌ این‌ ادب‌ که‌ اهل‌ فضل‌ را باید مقدم ‌داشت‌، از این‌ جهت‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید: «و چون‌ گفته‌ شود برخیزید پس‌ برخیزید» یعنی: اگر از برخی‌ نشسته‌گان‌ در مجلس‌ خواسته‌ شد که‌ از جاهای‌ خود برخیزند تا اهل‌ فضل‌ در دین‌ و اهل‌ علم‌ به‌ خداوندأ و دینش‌ در آن‌ بنشینند پس ‌باید که‌ برخیزند.

این‌ دستور شامل‌ این‌ نیز می‌شود که‌ اگر صاحب‌ مجلس‌ برای‌ کسانی‌ که‌ در مجلس ‌وی‌ دعوت‌ شده‌اند گفت: برخیزید، لازم‌ است‌ که‌ اجابت‌ کنند.

اگر کسی‌ دیگری‌ را مأمور کرد تا زود هنگام‌ به‌ مسجد رفته‌ و برای‌ او جایی‌ بگیرد، یا سجاده‌ای‌ را به‌ این‌ منظور فرستاد، این‌ کار مکروه‌ نیست‌.

کسی‌ که‌ به‌ جایی‌ نشست‌ سپس‌ به‌ خاطر حاجتی‌ از آنجا برخاست‌ و مجددا به‌ آن ‌برگشت‌، او به‌ جای‌ خویش‌ سزاوارتر است‌.

اما فقها درباره‌ این‌ مسئله‌ که‌ آیا ایستادن‌ در جلوی‌ شخص‌ تازه‌ وارد جواز دارد یا خیر؟ اختلاف ‌نظر دارند، بعضی‌ آن‌ را اجازه‌ داده‌اند با استناد به‌ حدیث‌ شریف‌: «قوموا إلی‌ سیدکم: برای‌ سرورتان‌ برخیزید» که‌ در شأن‌ سعدبن‌ معاذ س ـ به‌هنگام‌ خواستن‌ او از سوی‌ رسول‌اکرم‌ ص برای‌ داوری‌ در مورد یهودیان‌ بنی ‌قریظه‌ ـ وارد شده‌ است‌ و بعضی‌ آن‌ را با استناد به‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ منع‌ کرده‌اند: «من‌ أحب‌ أن‌ یتمثل‌ له‌ الرجال‌ قیاما فلیتبوأ مقعده‌ من ‌النار». «هر کس‌ دوست‌ دارد که ‌مردم‌ برای‌ او به‌ احترام‌ برپا ایستند، باید که‌ به‌ جای‌ نشستن‌ خود از آتش‌ جای ‌گیرد». برخی‌ از فقها هم‌ به‌ تفضیل‌ قایل‌ شده‌ و گفته‌اند: ایستادن‌ در جلو روی ‌کسی‌ که‌ از سفر می‌آید و در جلو روی‌ حاکم‌ در محل‌ ولایتش‌ جواز دارد. اما این‌که‌ ایستادن‌ در برابر اشخاص‌ را رسم‌ و سنت‌ دائمی‌ خویش‌ بگردانیم‌؛ درست‌ نیست‌ و این‌ کار از شعار عجم‌ می‌باشد زیرا در نظر باید داشت‌ که‌ کسی‌ از رسول‌ خدا ص نزد اصحاب‌شان ش محبوب‌تر نبود اما چون‌ آن‌ حضرت‌ ص به‌مجلس‌ وارد می‌شدند، اصحاب‌ برایشان‌ بپا نمی‌خاستند زیرا می‌دانستند که ‌رسول‌ اکرم‌ ص از این‌ کار کراهت‌ دارند چنان‌که‌ ابن‌کثیر نقل‌ کرده‌ است‌.

«خداوند کسانی‌ از شما را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کسانی‌ را که‌ علم‌ داده‌ شده‌اند به ‌درجاتی‌ رفعت‌ می‌دهد» یعنی: خداوند أ کسانی‌ از شما را که‌ ایمان‌ و علم‌ داده‌ شده‌اند به‌ درجات‌ عالی‌ای‌ از کرامت‌ در دنیا و پاداش‌ آخرت‌ رفعت‌ می‌دهد؛ با فراهم‌ کردن‌ بهره‌ ایشان‌ در این‌ دو سرا و از جمله‌ این‌ درجات‌ و مراتب‌، بالا نشاندن‌ وی‌ در مجالس‌ است‌. امام‌ احمد و مسلم‌ روایت‌ کرده‌اند که ‌نافع‌بن‌عبدالحارث‌ که‌ والی‌ عمر س در مکه‌ بود، با عمر س در عسفان‌ ملاقات ‌کرد. عمر س به‌ وی‌ گفت: چه‌ کسی‌ را بر اهل‌ وادی‌ جانشین‌ خویش‌ کرده‌ای‌؟ او پاسخ‌ داد: ابن‌ ابزی‌ را که‌ مردی‌ از بزرگان‌ آزاده‌ شده‌ ما است‌. عمر س فرمود: آیا برده‌ آزاد شده‌ای‌ را بر ایشان‌ جانشین‌ کرده‌ای‌؟ نافع‌ پاسخ‌ داد: ای ‌امیرالمؤمنین‌! آخر او قاری‌ کتاب‌ خدا أ است‌، عالم‌ به‌ فرایض‌ است‌، قاضی ‌است‌! عمر س فرمود: آری‌! راست‌ گفتی‌! این‌ پیامبر شما ص بود که‌ در این ‌حدیث‌ شریف‌ فرمود: «إن‌ الله‌ لیرفع‌ بهذا الکتاب‌ قوما ویضع‌ به‌ آخرین». «بی‌گمان‌ خداوند أ قومی‌ را به‌ وسیله‌ این‌ کتاب‌ رفعت‌ می‌دهد و دیگرانی‌ را پست‌ می‌گرداند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عثمان‌ س آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «يشفع‌ يوم‌ القيامة‌ ثلاثة: الانبیاء، ثم‌ العلماء، ثم ‌الشهداء». «در روز قیامت‌ سه‌ گروه‌ شفاعت‌ می‌کنند: انبیا، سپس‌ علما، سپس ‌شهداء». از ابن‌ عباس‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «سلیمان‌÷ در میان‌ علم‌ ومال‌ و ملک‌ مخیر ساخته‌ شد؛ پس‌ علم‌ را اختیار کرد و به‌ سبب‌ علم‌؛ مال‌ و ملک‌ هم‌ به‌ وی‌ داده‌ شد».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ١٢

«ای‌ مؤمنان‌! هرگاه‌ با پیامبر راز می‌گویید پس‌ نخست‌ پیش‌ از نجوایتان‌ صدقه‌ای ‌تقدیم‌ دارید» یعنی: چون‌ خواستید با پیامبر ص در امری‌ از امورتان‌ به‌ طور محرمانه‌ سخن‌ بگویید، باید قبل‌ از رازگویی‌تان‌ با وی‌، صدقه‌ای‌ بدهید. بیضاوی‌ می‌گوید: «در این‌ امر تعظیم‌ و بزرگداشت‌ رسول‌ اکرم‌ ص، بهره‌ و منفعتی‌ برای ‌فقرا، نهی‌ از افراط در سؤال‌ نمودن‌ از رسول‌ خدا ص، ایجاد تمایز میان‌ مخلص‌ و منافق‌ و دوست‌دار آخرت‌ از دوست‌دار دنیاست‌». «این» تقدیم‌ صدقه‌ پیش‌ از رازگویی‌ با پیامبر ص «برای‌ شما بهتر و پاکیزه‌تر است» یعنی: پاک‌کننده‌تر است ‌برای‌ نفسهای‌ شما زیرا طاعت‌ خدای‌ ‌ در آن‌ می‌باشد «پس‌ اگر نیافتید، بی‌گمان‌ خداوند آمرزگار مهربان‌ است» یعنی: هرکس‌ از شما چنین‌ صدقه‌ای‌ را نیافت‌ پس‌ در راز گفتنش‌ با پیامبر ص بدون‌ تقدیم‌ صدقه‌، گناهی‌ بر وی‌ مترتب ‌نیست‌. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ این‌ معنی‌ بر واجب‌ بودن‌ تقدیم‌ صدقه‌ قبل‌ از رازگویی‌ دلالت‌ می‌کند زیرا بخشایش‌ و آمرزش‌ مطرح‌ نمی‌شود مگر به‌ سبب ‌ترک‌ واجب‌.

﴿ءَأَشۡفَقۡتُمۡ أَن تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيۡ نَجۡوَىٰكُمۡ صَدَقَٰتٖۚ فَإِذۡ لَمۡ تَفۡعَلُواْ وَتَابَ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٣

نقل‌ است‌ که‌ چون‌ خداوند أ آیه‌ قبل‌ را نازل‌ کرد، اهل‌ باطل‌ از نجوای‌ خود با پیامبر ص دست‌ برداشتند زیرا آنان‌ پیش‌ از نجوای‌ خود صدقه‌ای‌ تقدیم‌ نمی‌کردند و در عین‌ حال‌ این‌ کار بر اهل‌ ایمان‌ نیز دشوار آمد زیرا بسیاری‌ از ایشان‌ به‌ خاطر ضعف‌ مالی‌ای‌ که‌ داشتند، از رازگویی‌ با رسول‌ خدا ص دست‌ کشیدند، همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ با نزول‌ این‌ آیه‌ حکم‌ قبلی‌ را از مؤمنان‌ برداشت‌ و برایشان‌ تخفیف‌ داد: «آیا ترسیدید که‌ پیش‌ از نجوایتان‌ صدقاتی‌ را تقدیم‌ دارید؟» یعنی: آیا در صورت‌ تقدیم‌ صدقه‌ از فقر و فاقه‌ ترسیدید، یا از انفاق‌ مال‌ ترسیدید، چراکه‌ از بخشیدن‌ مال‌ کراهت‌ دارید؟ مقاتل‌ می‌گوید: «حکم‌ تقدیم‌ نمودن‌ صدقه‌ قبل‌ از نجوی‌ با پیامبر ص فقط به‌ مدت‌ ده‌ شب‌ جاری‌ بود، سپس‌ منسوخ‌ شد». «حال‌ که‌ نکردید» یعنی: حال‌ که‌ امر به‌ تقدیم‌ صدقه‌ پیش‌ از نجوی‌ با پیامبر ص را اجرا نکردید، به‌ سبب‌ آن‌که‌ این‌ کار بر شما سنگین‌ بود؛ «و خداوند هم ‌از شما در گذشت» زیرا به‌ شما در ترک‌ این‌کار رخصت‌ داد؛ «پس‌ نماز را بر پا دارید و زکات‌ را بپردازید و خدا و رسولش‌ را اطاعت‌ کنید» یعنی: اکنون‌ که‌ از سوی ‌شما در تقدیم‌ صدقه‌ پیش‌ از نجوی‌ با پیامبر ص سنگینی‌ و کندی‌ روی‌ داد پس‌ بر اقامه‌ نماز و دادن‌ زکات‌ و طاعت‌ خدا و رسولش‌ پایداری‌ ورزید «و خداوند به ‌آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است» پس‌ باید مراقب‌ احوالتان‌ باشید. این‌ هم‌ وعده‌ و هم‌ تهدید است‌.

ابن‌جریر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ دو آیه‌ (۱۲ ـ ۱۳) از ابن‌عباس‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: مسلمانان‌ در سؤال‌کردن‌ از رسول‌ اکرم‌ ص زیاده‌روی‌ کردند تا بدانجا که‌ بر آن‌ حضرت‌ ص فشار آمد پس‌ خدای ‌‌ خواست‌ تا این‌ بار را از رسول‌ خویش‌ قدری‌ سبک‌ گرداند لذا آیه‌ پیش‌ فرستادن‌ صدقه‌ را نازل‌ کرد و چون ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد، بسیاری‌ از مردم‌ از سؤال‌ کردن‌ دست‌ کشیدند، آن‌ گاه‌ آیه: ﴿ءَأَشۡفَقۡتُم نازل‌ شد. مقاتل‌بن‌ حیان‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ توانگران‌ نازل‌ شد زیرا آنان‌ در رازگویی‌ با رسول‌ خدا ص زیاده‌روی‌ می‌کردند و بر فقرا در مجالس ‌غلبه‌ نموده‌ و عرصه‌ را برایشان‌ تنگ‌ ساخته‌ بودند تا بدانجا که‌ این‌ نجواهای ‌طولانی‌ ایشان‌ بر رسول‌ خدا ص ناخوش‌ آمد پس‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل ‌فرمود و به‌ دادن‌ صدقه‌ در هنگام‌ رازگویی‌ امر کرد پس‌ چون‌ تنگدستان‌ چیزی‌ را نیافتند و اهل‌ گشایش‌ و تمکن‌ نیز بخل‌ ورزیدند و این‌ حکم‌ بر اصحاب‌ دشوارآمد، همان‌ بود که‌ آیه‌ رخصت‌ نازل‌ شد. علی‌بن‌ابی‌طالب‌ س می‌گوید: «درکتاب‌ خداوند متعال‌ آیه‌ای‌ است‌ که‌ قبل‌ از من‌ کسی‌ بدان‌ عمل‌ نکرده‌ و بعد از من‌ هم‌ کسی‌ به‌ آن‌ عمل‌ نمی‌کند؛ و آن‌ آیه‌:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَيۡتُمُ ٱلرَّسُولَ [المجادلة: ۱۲] است‌ زیرا من‌ فقط یک‌ دینار داشتم‌ پس‌ آن‌ را فروختم‌ و هرگاه‌ که‌ با رسول‌ اکرم‌ ص راز می‌گفتم‌، درهمی‌ از آن‌ را صدقه‌ می‌دادم‌ تا آن‌ دینار تمام‌ شد، سپس‌ این‌ آیه‌ با آیه‌ بعدی‌ ﴿ءَأَشۡفَقۡتُم منسوخ‌ گردید».

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مَّا هُم مِّنكُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ وَيَحۡلِفُونَ عَلَى ٱلۡكَذِبِ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٤

«آیا ندیدی» و نگاه‌ نکردی‌؟ یا معنی‌ این‌ است: به‌ من‌ خبر بده‌! و این‌ اسلوبی ‌بیانی‌ است‌ که‌ مراد از آن‌ به‌ تعجب ‌افگندن‌ مخاطب‌ می‌باشد. آری‌! آیا ندیدی‌ «به‌سوی‌ کسانی‌ که‌ با قومی‌ دوستی‌ ورزیدند» آنان‌ منافقان‌ بودند و با قومی‌ دوستی ‌ورزیدند «که‌ خداوند برآنان‌ خشم‌ آورده‌ است» که‌ این‌ غضب ‌شدگان‌، قوم‌ یهودند «نه‌ از شما هستند و نه‌ از آنان» یعنی: این‌ منافقان‌ نه‌ از شما هستند و نه‌ از یهودیان‌ چنان‌که‌ در آیه‌ دیگری‌ فرموده‌ است: ﴿مُّذَبۡذَبِينَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ لَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَلَآ إِلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِۚ [النساء: ۱۴۳]. «در میان‌ این‌ و آن‌ مترددند، نه‌ با اینانند و نه‌ با آنان‌». این‌ احتمال ‌نیز وجود دارد که‌ مراد از آنان‌ یهود باشند؛ یعنی‌ ای‌ مؤمنان‌! نه‌ یهودیان‌ از شما هستند و نه‌ از منافقان‌ پس‌ چرا منافقان‌ با آنان‌ دوستی‌ می‌ورزند «و بر دروغ‌ سوگند می‌خورند» یعنی: منافقان‌ به‌ دروغ‌ سوگند می‌خورند که‌ مسلمانند، یا به‌ دروغ ‌سوگند می‌خورند که‌ اخبار و رازهای‌ مسلمانان‌ را به‌ یهودیان‌ انتقال‌ نداده‌اند «وآنان‌ می‌دانند» یعنی: حال‌ آن‌که‌ آنان‌ خود بطلان‌ امری‌ را که‌ بر آن‌ سوگند خورده‌اند می‌دانند و می‌دانند که‌ این‌ سوگند دروغ‌ است‌ و حقیقت‌ ندارد.

ابن ‌ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است: این‌ آیه‌ درباره‌ عبدالله بن ‌نبتل ‌منافق‌ نازل‌ شد که‌ با رسول‌ خدا ص همنشینی‌ می‌کرد، آن‌ گاه‌ سخنان‌ ایشان‌ را به‌ یهودیان‌ می‌برد پس‌ روزی‌ رسول‌ اکرم‌ ص در حجره‌ای‌ از حجره‌های‌ همسرانشان ‌بودند که‌ بناگاه‌ فرمودند: «همینک‌ مردی‌ بر شما وارد می‌شود که‌ قلب‌ وی‌ قلب‌ جبار (طغیانگر متکبر ستمگر) است‌ و با دو چشم‌ شیطان‌ می‌نگرد». در این‌ اثنا عبدالله بن‌نبتل‌ که‌ چشمان‌ کبودی‌ داشت‌ وارد شد پس‌ رسول‌ خدا ص به‌ او گفتند: «چرا تو و یارانت‌ مرا دشنام‌ می‌دهید؟». اما او سوگند یاد کرد که‌ این‌ کار را نکرده‌ است‌. ولی‌ رسول‌ اکرم‌ ص گفتند: «تو چنین‌ کرده‌ای‌». پس‌ از حجره‌ بیرون ‌رفت‌ و یاران‌ خویش‌ را آورد، آنان‌ نیز به‌ خدا سوگند یاد کردند که‌ رسول‌ خدا ص را دشنام‌ نداده‌اند. در این‌ هنگام‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدًاۖ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٥

«خداوند برای‌ آنان‌ عذابی‌ سهمگین‌ آماده‌ کرده‌ است» به‌ سبب‌ موالات‌ و دوستی‌شان‌ با یهود و سوگند خوردن‌شان‌ به‌ دروغ «هرآینه‌ بد است‌ آنچه‌ می‌کردند» از اعمال‌ زشت‌ و ننگینی‌ که‌ بر آن‌ خو کرده‌اند.

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ فَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٦

«سوگندهایشان‌ را سپر گرفته‌اند» یعنی: این‌ منافقان‌ سوگندهای‌ دروغینی‌ را که‌ بر مسلمان‌ بودن‌ خود می‌خورند، وقایه‌ و سپری‌ برای‌ خونهایشان‌ قرار داده‌اند تا به ‌اتهام‌ کفر کشته‌ نشوند بنابراین‌، زبان‌هایشان‌ از بیم‌ کشته ‌شدن‌ ایمان‌ آورده‌ است‌ درحالی‌ که‌ دل‌هایشان‌ مؤمن‌ نیست «پس‌ مردم‌ را از راه‌ الله باز داشتند» یعنی: مردم‌ را از اسلام‌ بازداشتند؛ به‌ سبب‌ دلسرد ساختن‌ و سست‌ نمودن‌ دیگران‌ از روی ‌آوردن‌ به‌ اسلام‌، حقیر نشان‌ دادن‌ کاروبار مسلمانان‌ و تضعیف‌ شأن‌ و شوکت‌ ایشان «پس ‌برای‌ آنان‌ است‌ عذابی‌ مهین» یعنی: عذابی‌ خفتبار که‌ خوار و بی‌مقدارشان‌ می‌گرداند.

﴿لَّن تُغۡنِيَ عَنۡهُمۡ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُهُم مِّنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ًٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١٧

«هرگز اموال‌ و اولادشان‌ چیزی» ولو اندک «از عذاب‌ خدا را از آنان‌ دفع‌ نمی‌کند. این‌ گروه» موصوف‌ به‌ آنچه‌ که‌ ذکر شد «اصحاب‌ دوزخ‌اند» و از آن‌ جدایی‌ و مفارقت‌ ندارند «آنان‌ در آن‌ جاویدانند» نه‌ از آن‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوند و نه‌ در آن ‌می‌میرند.

﴿يَوۡمَ يَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ جَمِيعٗا فَيَحۡلِفُونَ لَهُۥ كَمَا يَحۡلِفُونَ لَكُمۡ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍۚ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ١٨

«روزی‌ که‌ خداوند ایشان‌ را همه‌ یکجا برانگیزد» بی‌آن‌که‌ احدی‌ از آنان‌ بتواند از حساب‌ و کتاب‌ بگریزد «آن‌ گاه‌ به‌ حضور او سوگند می‌خورند چنان‌که‌ برای‌ شما سوگند می‌خورند» یعنی: این‌ منافقان‌ در روز قیامت‌ نیز برای‌ خداوند أ سوگند دروغ ‌می‌خورند چنان‌که‌ برای‌ شما در دنیا سوگند می‌خورند پس‌ می‌گویند: سوگند به‌ تو ای‌ خداوند! ای‌ پروردگار ما! که‌ ما در دنیا چنین‌ نکرده‌ایم‌. این‌ از شدت‌ شقاوت‌ و بدبختی‌ آنان‌ است‌ زیرا در حالی‌ سوگند می‌خورند که‌ حقایق‌ در روز قیامت ‌برملا گشته‌ و همه‌ امور از روی‌ مشاهده‌، بدیهی‌ و نمایان‌ شده‌ است‌ و هیچ‌ راهی‌ به‌سوی‌ دغل‌بازی‌ نیست‌ «و می‌پندارند که‌ آنان‌ بر چیزی‌ هستند» یعنی: در آخرت ‌می‌پندارند که‌ با این‌ سوگندهای‌ دروغین‌ نفعی‌ را به‌سوی‌ خود جلب‌ نموده‌ یا ضرری‌ را از خویشتن‌ دفع‌ می‌کنند چنان‌که‌ در دنیا نیز چنین‌ می‌پنداشتند «آگاه ‌باشید که‌ بی‌گمان‌ آنان‌ دروغگویند» این‌ تأکیدات‌ متنوع‌ که‌ ادوات‌ متعدد تأکید؛ چون: «الا»، «ان‌» و «هم‌» بر آن‌ دلالت‌ می‌کند، بیانگر آن‌ است‌ که‌ آنان‌ در دروغ‌ به‌ حد و مرزی‌ رسیده‌اند که‌ از دیگران‌ گوی‌ سبقت‌ را ربوده‌اند.

ابن‌ عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نظیر روایتی‌ را نقل‌ نموده‌ است‌ که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ (۱۴) گذشت‌.

﴿ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَيۡهِمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ فَأَنسَىٰهُمۡ ذِكۡرَ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱلشَّيۡطَٰنِ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٩

«شیطان‌ بر آنان‌ دست‌ یافته‌ است» یعنی: شیطان‌ بر آنان‌ چیره‌ و مسلط شده‌ و احاطه‌ نموده‌ است‌ «پس‌ از خاطرشان‌ یاد خدا را فراموش‌ ساخته‌ است» در نتیجه‌، اوامر خداوند أ و عمل‌ به‌ طاعات‌ وی‌ را ترک‌ کرده‌اند. و اوج‌ تسلط شیطان‌ بر انسان‌ این‌ است‌ که‌ او را از نماز جماعت‌ برگرداند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سه‌ تن‌ در قریه‌ یا صحرایی‌ به ‌سر نمی‌برند که‌ نماز جماعت‌ در میان‌ آنان‌ اقامه‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ شیطان‌ بر آنان‌ مسلط شده‌ است‌. پس‌ بر توست‌ پایبندی‌ به‌ جماعت‌ زیرا گرگ‌ گوسفند جدا افتاده‌ از رمه‌ را می‌خورد». «این‌ گروه‌ حزب‌ شیطانند» یعنی: لشکریان‌، پیروان‌ و گروه‌ وی‌اند «آگاه‌ باشید که‌ بی‌گمان‌ حزب ‌شیطان‌ زیانکارانند» زیرا آنان‌ بهشت‌ را به‌ دوزخ‌ و هدایت‌ را به‌ گمراهی ‌فروخته‌اند، بر خدای‌ سبحان‌ و پیامبرش‌ دروغ‌ بسته‌اند و سوگندهای‌ ناروا و دروغین‌ خورده‌اند پس‌ به‌ زودی‌ در دنیا و آخرت‌ زیانکار و بازنده‌ خواهند شد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحَآدُّونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ فِي ٱلۡأَذَلِّينَ٢٠

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ با خدا و پیامبرش‌ محاده‌ می‌کنند» یعنی: مخالفت‌ و ستیزه ‌می‌کنند به‌ طوری‌ که‌ آنان‌ در حد و مرزی‌ قرار دارند و شریعت‌ و هدایت‌ در حد و مرزی‌ دیگر. معنای‌ محاده‌ با خدا و رسول‌ وی‌ در اول‌ همین‌ سوره‌ نیز گذشت‌. «این‌ گروه‌ در زمره‌ خوارترین‌ مردم‌اند» یعنی: ستیزه‌گران‌ با خدا و رسول‌، از جمله‌ کسانی‌ از امت‌های‌ پیشین‌ و پسین‌اند که‌ خداوندأ آنان‌ را با ذلت‌ دنیا و خفت‌ و خواری‌ آخرت‌، خوار و فرومایه‌ گردانیده‌ است‌.

﴿كَتَبَ ٱللَّهُ لَأَغۡلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٞ٢١

«خداوند نوشته‌ است» یعنی: در علم‌ سابق‌ و ازلی‌ خود حکم‌ کرده‌ و مقرر داشته‌ و در لوح‌ محفوظ نوشته‌ است «که‌ البته‌ من‌ و پیامبرانم‌ غالب‌ می‌شویم» با حجت‌ و شمشیر و این‌ حکم‌ که‌ عاقبت‌ امر، پیروزی‌ در دنیا و آخرت‌ از آن‌ مؤمنان‌ است‌، قدری‌ است‌ محکم‌ و امری‌ است‌ مبرم‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌ کثیر گفته‌ است‌. آری‌! این‌ بشارتی‌ است‌ به‌ پیروز ساختن‌ مؤمنان‌ بر کافران‌ که‌ بارها و بارها محقق ‌شده‌ است‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ پیامبران‌ گرامی‌ای‌ مانند نوح‌، هود، صالح‌، لوط و غیر ایشان‌ از انبیا را بر اقوام‌شان‌ پیروز گردانید و رسول‌ گرامی‌ ما حضرت ‌محمد ص و مؤمنان‌ همراهشان‌ را بر مشرکان‌ جزیره ‌العرب‌ و بر دو دولت‌ بزرگ‌روم‌ و فارس‌ پیروز گردانید «بی‌گمان‌ خداوند قوی‌ عزیز است» قوی‌ است‌ بر پیروز ساختن‌ دوستانش‌ و غالب‌ است‌ بر دشمنانش‌ پس‌ کسی‌ بر او غلبه‌ نمی‌تواند کرد.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: آن‌ گاه‌ که‌ خداوند أ مکه‌، طایف‌، خیبر و ماحول‌ آن‌ را برای‌ مؤمنان‌ گشود، ایشان‌ گفتند: امیدواریم‌ که‌ خداوند أ ما را بر فارس‌ و روم‌ نیز پیروز گرداند. پس‌ عبدالله بن‌ابی‌ گفت: آیا می‌پندارید که‌ روم‌ و فارس‌ مانند این‌ چند قریه‌ای‌ است‌ که‌ بر آن‌ها غلبه‌ کرده‌اید؟ به‌ خدا که‌ آنان‌ بیشتر و نیرومندتر از آنند که‌ شما در آنان‌ چنین‌ گمانی‌ را بپرورانید! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد و خداوند متعال‌ از غلبه‌ مؤمنان‌ بر همه‌ کفار و مشرکان‌ و همه‌ معاندان‌ دین‌ خبر داد.

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢

«قومی‌ را که‌ به‌ خداوند و روز بازپسین‌ ایمان‌ داشته‌ باشند نمی‌یابی‌ که‌ با کسانی ‌دوستی‌ کنند» و از آنان‌ پشتیبانی‌ و با آنان‌ همیاری‌ کنند «که‌ با خداوند و پیامبرش ‌مخالفت‌ می‌ورزند ولو آن‌که‌ پدران‌شان‌ یا فرزندان‌شان یا برادران‌شان‌ یا خویشاوندانشان ‌باشند» یعنی: هرچند آن‌ مخالفان‌ و معاندان‌ خدا و رسولش‌؛ پدران‌ و ... این‌ مؤمنان‌ هم‌ باشند زیرا ایمان‌ انسان‌، او را از برقرار کردن‌ چنین‌ دوستی‌ و مراوده‌ای ‌با دشمنان‌ خداأ بازداشته‌ و به‌ شدت‌ نهی‌ می‌کند پس‌ رعایت‌ شرایط و ارکان ‌ایمان‌ نیرومندتر از رعایت‌ پیوند پدری‌، فرزندی‌، برادری‌ و خاندانی‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ می‌فرماید: وعزتی‌ لاینال ‌رحمتی‌ من‌ لم‌ یوال‌ أولیائی‌، ویعاد أعدائی: سوگند به‌ عزت‌ من‌ که‌ به‌ رحمت‌ من‌نمی‌رسد کسی‌ که‌ با دوستان‌ من دوستی‌ و ولایت‌ نکند و با دشمنان‌ من‌ دشمنی‌ و عداوت‌ نورزد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاذ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «بارخدایا! برای‌ فاجری‌ ـ و در روایتی‌ دیگر ـ و نه ‌برای‌ فاسقی‌ ـ بر من‌ احسان‌ و نعمتی‌ قرار نده‌ که‌ در آن‌ صورت‌ قلبم‌ او را دوست ‌بدارد زیرا در آنچه‌ که‌ به‌ من‌ وحی‌ نموده‌ای‌، این‌ آیه‌ را یافته‌ام‌: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ [المجادلة: ۲۲] «قومی‌ را که‌ به‌ خداوند و روز بازپسین‌ ایمان‌ داشته ‌باشند نمی‌یابی‌ که‌ با کسانی‌ دوستی‌ کنند که‌ با خداوند و پیامبرش‌ مخالفت ‌می‌ورزند ولو آن‌که‌ پدران‌شان‌ یا فرزندان‌شان یا برادران‌شان‌ یا خویشاوندان‌شان ‌باشند».

«این‌ گروه» یعنی: کسانی‌ که‌ با مخالفان‌ و معاندان‌ خدا و رسولش‌ دوستی ‌نمی‌ورزند «الله در دل‌های ایشان‌ ایمان‌ را نوشته‌ است» یعنی: ایمان‌ را در دل‌هایشان‌ پایدار و استوار گردانیده‌ است‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: در دل‌های ایشان‌ ایمان‌ را قرار داده‌ است‌. به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: ایمان‌ را در دلهایشان‌ گرد آورده‌ و یکجا ساخته‌ است «و ایشان‌ را به‌ روحی‌ از جانب‌ خویش‌ مؤید نموده‌ است» یعنی: ایشان‌ را به‌ نصرتی‌ از جانب‌ خویش‌ بر دشمنان‌شان‌ در دنیا مؤید کرده‌ است‌. دلیل‌این‌که‌ حق‌ تعالی‌ نصرت‌ و پیروزی‌ خویش‌ برای‌ مؤمنان‌ را «روح‌» نامید این‌ است‌که‌ به‌ وسیله‌ همین‌ نصرت‌ کار ایشان‌ رونق‌ می‌یابد، جان‌ می‌گیرد و زنده‌ می‌شود «و ایشان‌ را به‌ بوستان‌هایی‌ در آورد که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها جاری‌ است‌، جاودانه» و ابدی «در آنند خداوند از ایشان‌ خشنود شد» یعنی: اعمال‌ مبتنی‌ بر توحید خالص‌ و طاعت‌ ایشان‌ را پذیرفت‌ و برایشان‌ آثار رحمت‌ شتابان‌ و بلندمدت‌ خود را سرازیر کرد «و ایشان‌ هم‌ از الله خشنود شدند» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌خداوندأ در حال‌ و آینده‌ به‌ ایشان‌ بخشید، شادمان‌ شدند «این‌ گروه‌ حزب‌ الله‌اند» یعنی: لشکریان‌ اویند که‌ اوامرش‌ را به‌ جا آورده‌، با دشمنانش‌ می‌جنگند و دوستانش‌ را یاری‌ می‌دهند «آگاه‌ باشید که‌ همانا حزب‌ خدا، ایشانند رستگاران» یعنی: دست‌یافتگان‌ به‌ سعادت‌ دنیا و آخرت‌.

خلاصه‌ این‌که: خداوندأ چهار نعمت‌ را بر ترک‌ دوستی‌ مؤمنان‌ با دشمنان ‌دین‌ مترتب‌ گردانیده‌ است‌ که‌ عبارت‌ است‌ از:

۱- پایدار ساختن‌ ایمان‌ مؤمنان‌ در دل‌هایشان‌.

۲- تأیید مؤمنان‌ با نصرتی‌ از جانب‌ خویش‌.

۳- داخل‌ کردن‌شان‌ به‌ بوستان‌های‌ بهشتی‌.

۴- برخوردار کردن‌ ایشان‌ از نعمت‌ عظمای‌ خشنودی‌ خود و شادمان‌ کردن‌ ایشان ‌به‌ موهبت‌های‌ خویش‌.

ابن‌ ابی‌ حاتم‌، طبرانی‌ و حاکم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند: پدر ابو عبیده ‌بن ‌جراح‌ س در روز بدر به‌ دنبال‌ آن‌ بود که‌ پسرش‌ را به‌ قتل‌ رساند اما هر بار که‌ به‌سویش‌ قصد می‌کرد، ابو عبیده‌ خود را از برابرش‌ کنار می‌کشید و با او به‌ کارزار رویارو نمی‌شد. اما پدرش‌ از قصد خویش‌ دست‌بردار نبود و پی هم ‌به‌سویش‌ هجوم‌ می‌آورد. ابو عبیده‌ س که‌ کار را چنین‌ دید، ناگزیر قصد وی‌ کرد و پدرش‌ را به‌ قتل‌ رساند. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد. به‌ روایتی‌ دیگر: این‌ آیه ‌درباره‌ حاطب ‌بن ‌ابی ‌بلتعه‌ نازل‌ شد زیرا او (قبل‌ از فتح‌ مکه) قاصدی‌ را فرستاد تا به‌ مردم‌ مکه‌ خبر دهد که‌ رسول‌ خدا ص قصد حمله‌ به‌ آنان‌ را دارند. به‌ روایتی ‌دیگر: این‌ آیه‌ در شأن‌ ابوبکر صدیق‌ س نازل‌ شد؛ زیرا هنگامی‌ که‌ شنید پدرش ‌رسول‌ اکرم‌ ص را دشنام‌ می‌دهد، پدرش‌ را محکم‌ زد به‌ طوری‌ که‌ او بر زمین‌ افتاد و چون‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص از این‌ کار وی‌ خبر دادند، آن‌ حضرت‌ ص از وی ‌پرسیدند: آیا به‌ راستی‌ این‌ کار را کردی‌؟ ابوبکر گفت: به‌ خدای‌ ‌ سوگند که‌ اگر شمشیر نزدیک‌ من‌ بود، او را به‌ شمشیر می‌زدم‌.

[۲٩] شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ جمله‌، صیغه‌ «ظهار» است‌ که‌ یکی‌ از انواع‌ طلاق‌های‌ رایج‌ در جاهلیت‌ بود و چون‌ مرد این‌ سخن‌ را به‌ همسرش‌ می‌گفت‌، او تا ابد بر وی‌ حرام‌ می‌شد. [۳۰] صاع: (۲٧۵۱) گرم‌ است‌. [۳۱. ] مد: (۶٧۵) گرم‌ است‌.

سوره‌ حشر

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۲۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «حشر» نامیده‌ شد که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ فرموده‌ است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ [الحشر: ۲] مراد از حشر: گردآوری‌ اولی‌ای‌ است‌ که‌ یهود در آن‌ از مدینه‌ به‌سوی‌ شام‌ اخراج‌ شدند. این‌ سوره‌، «سوره‌ بنی‌نضیر» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا دربرگیرنده ‌داستان‌ کوچ‌ دادن‌ یهود بنی‌نضیر از مدینه‌ است‌.

سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ نیز طایفه‌ بنی ‌نضیرند. ابن ‌عباس‌ س، مجاهد و غیر ایشان‌ روایت‌ کرده‌اند که: چون‌ رسول‌ خدا ص به‌ مدینه‌ هجرت‌ کردند، با طایفه‌ بنی‌نضیر عقد صلح‌ و متارکه‌ بسته‌ و عهد و پیمان‌ دادند که‌ با آنان‌ نجنگند، آنان‌ نیز تعهد سپردند که‌ با رسول‌ اکرم‌ ص نجنگند ولی‌ آنان‌ عهد خود را شکستند پس‌خداوندأ عذاب‌ بی‌برگشت‌ خود را بر آنان‌ فرود آورد و رسول‌ خدا ص آن‌ها را از دژهای‌ استوارشان‌ بیرون‌ کشیده‌ و از مدینه‌ بیرون‌ راندند پس‌ گروهی‌ از آنان ‌به‌سوی‌ منطقه‌ «اذرعات‌» شام‌ که‌ سرزمین «محشر» است‌ کوچیدند و گروهی ‌به‌سوی‌ خیبر رفتند... تا به‌ آخر این‌ داستان‌ که‌ تفاصیل‌ آن‌ در این‌ سوره‌ مبارکه ‌می‌آید.

فضیلت‌ آن: ثعالبی‌ درباره‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از ابن‌عباس‌ س نقل‌ می‌کند که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در این‌ حدیث‌ شریف‌ فرمودند: «من‌ قرأ سورة‌ الحشر لم‌ يبق‌ شيء ‌من ‌الجنة‌ والنار والعرش‌ والكرسي‌ والسموات‌ والأرض‌ والهوام‌ والريح‌ والسحاب‌ والطير والدواب‌ والشجر والجبال‌ والشمس‌ والقمر والملائكة‌ إلا صلوا عليه‌ واستغفروا فإن‌ مات ‌من‌ يومه‌ أو ليلته‌ مات‌ شهيداً». «هر کس‌ سوره‌ حشر را بخواند، چیزی‌ از بهشت‌ و دوزخ‌ و عرش‌ و کرسی‌ و آسمآن‌ها و زمین‌ و حشرات‌ و باد و ابر و پرندگان‌ و خزندگان‌ و درختان‌ و کوه‌ها و خورشید و ماه‌ و فرشتگان‌، باقی‌ نمی‌مانند مگر این‌که‌ بر او درود می‌گویند و برایش‌ آمرزش‌ می‌خواهند پس‌ اگر در همان‌ روز یا شبش‌ بمیرد، شهید مرده‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «هر کس‌ آخر سوره‌ حشر: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ [الحشر: ۲۱] را تا آخر آن‌ بخواند و در همان‌ شب‌ بمیرد، شهید مرده‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ صبح‌ هنگام‌ سه‌ بار بگوید: اعوذ بالله‌ السمیع‌ العلیم‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌، آن‌گاه‌ سه‌ آیه‌ آخر سوره‌ حشر را بخواند، خداوند أ برای‌ او هفتاد هزار فرشته‌ را موکل‌ می‌کند تا بر او تا آن‌ گاه‌ که‌ شام‌ می‌کند، درود بگویند و اگر در همان‌ روز خویش‌ بمیرد، شهید مرده‌ است‌ و هرکس‌ آن‌ را در شامگاه‌ بخواند، نیز همچنین‌ است‌».

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١

«آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ خداوند را تسبیح‌ گفت» یعنی: حق‌ تعالی ‌را به‌ پاکی‌ یاد کرد و تقدیس‌ نمود. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ حق‌ تعالی‌ با ذکر حرف ‌«ما» در تعبیر از تسبیح‌ گویندگان‌، به‌ تغلیب‌ غیر عقلاء که‌ نسبت‌ به‌ عقلاء در اکثریت‌اند، توجه‌ داده‌ است‌ «و اوست‌ عزیز» یعنی: قوی‌ و غالب‌ در ملکش‌؛ «حکیم» است‌ در صنعش‌ که‌ اشیاء را در موضع‌ مناسب‌ آن‌ها قرار می‌دهد. این‌ آیه‌ و امثال‌ آن‌ نشان‌ دهنده‌ این‌ حقیقت‌اند که‌ تمام‌ آنچه‌ در آسمان‌ها و زمین‌ اند، خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ را به‌ زبان‌، یا به‌ قلب‌، یا به‌ زبان‌ حال‌ و قال‌ از هر نقصی‌ تنزیه ‌کرده‌ او را تمجید و تقدیس‌ می‌کنند، برای‌ او درود می‌فرستند و او را به‌ یگانگی ‌می‌خوانند تا به‌ عظمت‌ وی‌ اذعان‌ نموده‌ و در برابر جلال‌ و جبروتش‌ انقیاد نموده‌ باشند.

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن يَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَيۡثُ لَمۡ يَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيۡدِيهِمۡ وَأَيۡدِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ٢

«اوست‌ آن‌که‌ کافران‌ از اهل‌ کتاب‌ را از خانه‌هایشان‌ در نخستین‌ حشر اخراج ‌کرد» آنان‌ طایفه‌ بنی ‌نضیر ـ یعنی‌ گروهی‌ از یهودیان‌ نسل‌ هارون‌÷ ـ بودند که‌ در فتنه‌های‌ بنی ‌اسرائیل‌ از سرزمین‌ اصلی‌ خود آواره‌ شده‌، به‌ مدینه‌ فرود آمدند و در آنجا اقامت‌ گزیدند و آنان‌ در کنار بنی ‌قریظه‌ و بنی‌ قینقاع‌، یکی‌ از سه‌ قبیله‌ بزرگ ‌یهودیان‌ مدینه‌ بودند و همینان‌ بودند که‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص غدر و خیانت‌ کرده‌ و پس‌ از آن‌که‌ با ایشان‌ عهد بسته‌ بودند، علیه‌ ایشان‌ با مشرکان‌ همداستان‌ شدند، در نتیجه‌ رسول‌ خدا ص آنان‌ را محاصره‌ نمود تا به‌ کوچیدن‌ از مدینه‌ رضایت‌ دادند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ حرکت‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌سوی‌ یهود بنی‌نضیر، در ماه‌ ربیع‌الاول‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ بود. کلبی‌ می‌گوید: بنی‌ نضیر نخستین‌ طایفه‌ از اهل ‌کتاب‌ بودند که‌ از جزیره‌العرب‌ کوچانده‌ شدند و آخرین‌ آن‌ها در زمان ‌عمربن‌خطاب‌ س از آن‌ اخراج‌ شدند پس‌ مراد از حشر اول: گردآوری‌، اخراج‌ و کوچاندن‌شان‌ از مدینه‌ و تبعیدشان‌ به‌ شام‌ است‌ و مراد از حشر آخر: کوچاندن ‌یهودیان‌ خیبر به‌سوی‌ شام‌ از سوی‌ عمر س در دوران‌ خلافتش‌ می‌باشد. به‌قولی ‌دیگر: مراد از حشر آخر، گردآوردن‌ تمام‌ مردم‌ به‌سوی‌ سرزمین‌ محشر در روز قیامت‌ است‌.

«شما گمان‌ نمی‌کردید که‌ بیرون‌ آیند» یعنی: شما مسلمانان‌ گمان‌ نمی‌کردید که ‌بنی‌نضیر از دیار خود بیرون‌ آیند، به‌ سبب‌ عزت‌، قدرت‌، عده‌ و عده‌ای‌ که ‌داشتند زیرا آن‌ها دارای‌ دژها و برج‌ و باروهای‌ مستحکمی‌ بوده‌ و زمین‌ها و نخلستآن‌های‌ وسیعی‌ داشتند «و خودشان‌ هم‌ گمان‌ می‌کردند که‌ دژهایشان‌ بازدارنده ‌آنان‌ از عقوبت‌ الهی‌ است» یعنی: بنی‌نضیر خود نیز می‌پنداشتند که‌ دژهایشان‌ آنان ‌را از عذاب‌ خداوندأ باز می‌دارد «پس‌ الله از جایی‌ بر آنان‌ آمد که‌ گمانش‌ را نمی‌بردند» یعنی: فرمان‌ الهی‌ از جهتی‌ بر آنان‌ آمد که‌ هرگز به‌ خاطرشان ‌نمی‌گذشت‌ و آن‌ این‌ فرمان‌ وی‌ به‌ پیامبرش‌ ص بود که‌ به‌ جنگ‌شان‌ رفته‌ و آنان‌ را بکوچاند در حالی‌ که‌ آنان‌ گمان‌ نمی‌بردند که‌ کار به‌ اینجاها می‌کشد بلکه‌ خود را قوی‌تر و با شوکت‌تر از آن‌ می‌پنداشتند که‌ به‌ چنین عاقبت‌ ننگینی‌ دچار گردند «و در دل‌هایشان‌ رعب‌ افگند» رعب: ترس‌ و هراسی‌ است‌ که‌ دل‌ را آشفته‌ می‌گرداند و آن‌ را از هول‌وهراس‌ پر می‌کند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «نصرت ‌بالرعب‌ مسيرة‌ شهر». «به‌ وسیله‌ رعب‌ به ‌اندازه‌ مسافت‌ یک‌ ماه‌ راه‌ نصرت ‌داده‌ شدم‌».

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گویند: چون‌ مسلمانان‌ در روز احد شکست‌ خوردند، بنی‌ نضیر پیمان‌ خود با رسول‌ خدا ص را شکستند و کعب ‌بن ‌اشرف‌ با چهل‌ سوار به‌ مکه‌ رفت‌ و با ابوسفیان‌ هم ‌پیمان‌ شد. پس‌ رسول‌ اکرم‌ ص محمد بن ‌مسلمه‌ برادر رضاعی‌ کعب‌ را دستور دادند و او کعب‌ را غفلتا کشت‌ (و به‌ اصطلاح‌ امروز او را ترور کرد) سپس‌ صبحگاهان‌ رسول‌ خدا ص بر سر آنان‌ لشکر کشیده‌ و آنان‌ را در حلقه‌ محاصره‌ خویش‌ درآوردند پس‌ آنان‌ با قتل‌ کعب‌ که‌ رئیس‌شان‌ بود مرعوب‌ شده‌ و سرانجام‌ تسلیم ‌شدند.

«خانه‌های‌ خود را به‌ دست‌های‌ خود و به‌ دست‌های‌ مؤمنان‌ ویران‌ می‌کردند» زیرا هنگامی‌ که‌ به‌ کوچاندن‌ خود یقین‌ حاصل‌ کردند، حسد ورزیدند از این‌که‌ بعد از آنان‌ مسلمانان‌ ساکن‌ منازل‌ و خانه‌هایشان‌ گردند پس‌ آنان‌ خود از داخل‌ دژها به‌ تخریب‌ منازل‌ خویش‌ اقدام‌ کردند و مسلمانان‌ هم‌ از خارج‌ آن‌. عروه‌بن‌زبیر س می‌گوید: «آن‌گاه‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص با آنان‌ صلح‌ کردند بر این‌که‌ هر چه‌ را شتر نقل‌ داده‌ بتواند با خود ببرند؛ آن‌ها چوب‌ها و تخته‌هایی‌ را که‌ در اعمار خانه‌های‌ خود به‌کار برده‌ بودند نیز غنیمت‌ شمردند لذا دست‌ به‌ تخریب‌ خانه‌های‌ خویش‌ زدند تا آن‌ها را بار شتران‌ نمایند و مسلمانان‌ هم‌ بقیه‌ آن‌ را ویران‌ کردند». «پس‌ ای ‌صاحبان‌ دیده‌ها! عبرت‌ گیرید» یعنی: به‌ خود آیید و از حال‌ و مال‌ آنان‌ درس‌ عبرت‌ بگیرید و بدانید که‌ خداوند أ با کسانی‌ که‌ خیانت‌ کنند و با او ستیزه‌ نمایند، این‌ گونه‌ عمل‌ می‌کند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما با این‌ آیه‌ بر حجت ‌بودن‌ قیاس‌ استدلال‌ کرده‌اند زیرا میان‌ مقیس‌ و مقیس ‌علیه‌ علت‌ مشترکی‌ وجود دارد که‌ مقتضی‌ تساوی‌ آن‌ دو در حکم‌ می‌باشد. علمای‌ اصول‌ فقه‌ می‌گویند: «اعتبار» یعنی‌ عبور و انتقال‌ از یک ‌چیز به‌سوی‌ غیر آن‌، در قیاس‌ متحقق‌ است‌ زیرا قیاس‌ نقل‌ حکم‌ از اصل‌ به‌سوی ‌فرع‌ آن‌ می‌باشد . همچنین‌ علما به‌ آیه‌ ﴿يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بر جواز ویران‌ کردن‌ دیار کفار دشمن‌، قطع‌ درختان‌ و سوختن‌ کشت‌ و حاصلات‌شان‌ در اثنای‌ جنگ‌ به‌روی‌ ضرورت‌ جنگی‌ استدلال‌ کرده‌اند چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌عمر س آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌خدا ص نخلستان‌ بنی‌نضیر را قطع‌ کرده‌ و کشتزار آنان‌ را سوزاندند.

﴿وَلَوۡلَآ أَن كَتَبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ٣

«و اگر نه‌ آن‌ بود که‌ خداوند بر آنان‌ جلای‌ وطن‌ را نوشته‌ بود، بی‌گمان‌ آنان‌ را در دنیا عذاب‌ می‌کرد» یعنی: اگر خداوندأ بیرون‌ شدن‌ آنان‌ از دیارشان‌ را بر این‌ شیوه‌ ننوشته‌ بود و بر آنان‌ به‌ این‌ کار حکم‌ نکرده‌ بود، بی‌گمان‌ آنان‌ را در دنیا با کشتن‌، اسارت‌ و بردگی‌ عذاب‌ و مجازات‌ می‌کرد چنان‌که‌ بعد از غزوه‌ خندق‌ در سال ‌پنجم‌ هجری‌ با بنی‌قریظه‌ چنین‌ کرد و چنان‌که‌ قبل‌ از آن‌ در سال‌ دوم‌ هجری‌ بامشرکان‌ در غزوه‌ بدر چنین‌ کرد «و برای‌ آنان‌ در آخرت‌ عذاب‌ آتش‌ است» که ‌سخت‌تر از آن‌ عذابی‌ نیست‌.

اما چنان‌ که‌ در تاریخ‌ آمده‌ است‌، سبب‌ تبعید آنان‌ این‌ بود که: رسول ‌خدا‌ ص با ده‌ تن‌ از یاران‌ خود ـ از جمله‌ ابوبکر، عمر و علی‌ بـ نزد بنی ‌نضیر رفتند تا از آنان‌ در کار پرداخت‌ دیه‌ دو تن‌ کشتگانی‌ که‌ یکی‌ از مسلمانان‌ آن‌ها را به‌ خطا کشته‌ بود کمک‌ بخواهند و آن‌ دو کشته‌ از قبیله‌ بنی‌عامر بودند که‌ میان‌ آنان‌ و بنی‌نضیر عهد و پیمانی‌ بود. پس‌ بنی‌نضیر در ظاهر به‌ رسول‌ اکرم‌ ص وعده‌ نیک ‌داده‌ اما در نهان‌ ترور ایشان‌ را سازمان‌ داده‌ بودند. نقل‌ است‌ که‌ آنان‌ بر کشتن ‌رسول‌ خدا ص به‌ دست‌ عمروبن‌ جحاش‌ بن‌کعب‌ یهودی‌ همداستان‌ شده‌ و قرار براین‌ گذاشتند تا با افگندن‌ صخره‌ای‌ بر آن‌ حضرت‌ ص از بالای‌ بام‌، به‌ حیات‌ ایشان ‌پایان‌ دهند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص در کنار دیواری‌ از دیوارهای ‌منازل‌ آنان‌ نشسته‌ بودند پس‌ خداوند أ آن‌ حضرت‌ ص را به‌ وسیله‌ وحی‌ از توطئه ‌آن‌ها آگاه‌ ساخت‌، در نتیجه‌ ایشان‌ دردم‌ برخاسته‌ به‌ مدینه‌ باز گشتند و به‌ اصحاب ‌فرمان‌ آماده ‌باش‌ دادند همان‌ بود که‌ در ماه‌ ربیع‌ الاول‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ به‌سوی ‌آنان‌ بازگشتند. پس‌ بنی‌نضیر از رسول‌ خدا ص خواستند که‌ آن‌ها را از مدینه ‌کوچانده‌ و در عوض‌ از خونشان‌ درگذرند بر این‌ شرط که‌ جز سلاح‌ هر چه ‌می‌توانند بر شتران‌ خویش‌ بار نموده‌ و با خود ببرند. رسول‌ اکرم‌ ص پذیرفتند و بنی‌نضیر از مدینه‌ کوچیدند. جلاء: خروج‌ دسته‌ جمعی‌ از وطن‌ همراه‌ با خانواده‌ و فرزندان‌ است‌ اما اخراج: گاهی‌ در مورد بیرون‌ کردن‌ یک تن‌ و گاهی‌ در مورد یک‌ جمع‌ به‌کار می‌رود و لزوما همراه‌ با خانواده‌ و فرزندان‌ نیست‌.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ شَآقُّواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۖ وَمَن يُشَآقِّ ٱللَّهَ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٤

«این» مجازاتی‌ که‌ گریبانگیر یهودیان‌ بنی‌ نضیر شد «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان ‌با خداوند و پیامبرش‌ مخالفت‌ کردند» شاقوا: مخالفت‌ و ستیزه‌ کردند تا بدانجا که ‌گویی‌ آن‌ها در شقی‌ هستند و خدا و رسولش‌ در شقی‌ دیگر؛ و این‌ ستیزه‌ با عدم‌ اطاعت‌شان‌ از خدا و رسول‌، پیمان ‌شکنی‌ و گرایش‌ به‌سوی‌ کفار بود «و هرکس‌ با خداوند مخالفت‌ کند، بی‌گمان‌ خداوند سخت‌ کیفر است» و ستیزه‌جویان‌ را در دنیا وآخرت‌ سخت‌ کیفر می‌دهد.

﴿مَا قَطَعۡتُم مِّن لِّينَةٍ أَوۡ تَرَكۡتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَىٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِيُخۡزِيَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٥

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: بعضی‌ از مسلمانان‌ در نبرد با بنی‌نضیر شروع‌ به‌ قطع‌کردن‌ درختان‌ خرمایشان‌ کردند تا آن‌ها را بر سر غیظ آورند. پس‌ بنی‌نضیر از باب‌ این‌که‌ اهل‌ کتاب‌اند گفتند: ای‌ محمد! مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ تو به‌ پندار خود پیامبر هستی‌ و قصد اصلاح‌ را داری‌؟ آیا بریدن‌ درختان‌ خرما و سوختن‌ آن‌ها از اصلاح‌ است‌؟ آیا در آنچه‌ که‌ بر تو نازل‌ شده‌ است‌، روا بودن ‌فسادافگنی‌ در زمین‌ را یافته‌ای‌؟ پس‌ این‌ سخن‌ بر رسول‌ خدا ص دشوار آمد و مسلمانان‌ نیز در این‌ اندیشه‌ فرو رفتند که‌ مبادا این‌کارشان‌ فسادافگنی‌ باشد. همان ‌بود که‌ نازل‌ شد: «آنچه‌ از درختان‌ خرما بریدید، یا آن‌ را ایستاده‌ بر ریشه‌هایش‌ باقی‌ گذاشتید» و قطع‌ نکردید؛ «پس‌ به‌ اذن‌ الله بود» یعنی: به‌ فرمان‌ وی‌ بود و حق‌ تعالی‌ به‌ این‌ کار اذن‌ داده‌ است‌ تا مؤمنان‌ را عزتمند گرداند «و تا فاسقان‌ را» یعنی: بیرون ‌رفته‌گان‌ از طاعت‌ را که‌ یهودیان‌ هستند «خوار گرداند» و آنان‌ را با قطع ‌نمودن‌ درختان‌ بر سر غیظ آورد زیرا هنگامی‌ که‌ ببینند مؤمنان‌ هر چه‌ بخواهند با اموال‌شان‌ می‌کنند، این‌ بر خشم‌ و غیظشان‌ می‌افزاید. لینه: انواع‌ درختان‌ خرما جز درخت‌ خرمای‌ عجوه‌ ـ است‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما با این‌ آیه‌ بر جواز ویرانسازی‌ دیار کفار و قطع‌ نمودن‌ درختان‌شان‌ برای‌ افزودن‌ بر خشم‌شان‌ استدلال‌ کرده‌اند.

﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ خَيۡلٖ وَلَا رِكَابٖ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٦

«و آنچه‌ از فی‌ء که‌ خداوند از آنان‌ عاید گردانید» یعنی: آنچه‌ حق‌ تعالی‌ از اموال ‌کفار، یا از اموال‌ بنی‌ نضیر به‌ صورت‌ فی‌ء بر پیامبرش‌ برگردانید «پس‌ شما نه‌ در آن ‌اسبان‌ را به‌ تاخت‌ درآوردید و نه‌ شتران‌ را» ایجاف‌: به‌ شتاب‌ راندن‌ سوار اسب‌ خویش‌ را است‌. یعنی: آنچه‌ که‌ خدای‌ ‌ از اموال‌ بنی‌نضیر به‌ پیامبرش ‌برگردانید، شما مؤمنان‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ آن‌ نه‌ بر اسبی‌ سوار شده‌اید و نه‌ بر شتری‌ زیرا مؤمنان‌ همه‌ در آن‌ غزوه‌ پیاده‌ رفته‌ بودند و فقط رسول‌ اکرم‌ ص بر شتر سوار بودند. یعنی: نه‌ برای‌ آن‌ رنج‌ و مشقتی‌ برده‌اید و نه‌ در آن‌ با جنگ‌ و کارزاری‌ روبرو شده‌اید بلکه‌ بنی‌نضیر در فاصله‌ دو مایلی‌ مدینه‌ قرار داشتند و شما خیلی‌ راحت‌ رفتید و این‌ نتیجه‌ بدست‌ آمد. از این‌ جهت‌ خدای‌ سبحان‌ اموال‌ بنی‌نضیر را مخصوص‌ پیامبر خویش ص گردانید زیرا آن‌ حضرت‌ ص سرزمین‌ آنان ‌را به‌ صلح‌ فتح‌ کردند و اموالشان‌ را به‌ صلح‌ گرفتند، از این‌ روی‌ آن‌ اموال‌ را میان ‌لشکر تقسیم‌ نکردند بلکه‌ از آن‌ نفقه‌ سالانه‌ خانواده‌ خود را تأمین‌ و بقیه‌ را به‌ امر خریداری‌ و تجهیز اسبان‌ یا چهارپایان‌ و خریداری‌ سلاح‌ برای‌ جهاد اختصاص ‌دادند چنان‌که‌ در روایت‌ عمربن‌ خطاب‌ س آمده‌ است‌ . فیء: در اصطلاح‌ شریعت ‌اموالی‌ است‌ که‌ از کفار بدون‌ جنگ ‌وخون‌ریزی‌، یا بدون‌ تازاندن‌ اسبان‌ و سوار شدن‌ بر شتران‌ و یا به‌ صلح‌ گرفته‌ می‌شود ـ مانند اموال‌ بنی‌نضیر ـ اما غنیمت: اموالی‌ است‌ که‌ به‌ جنگ‌ و نبرد گرفته‌ می‌شود. بعضی‌ برآنند که‌ فی‌ء: املاک‌ غیر منقول‌ است‌ و غنیمت: اموال‌ منقول‌. «ولیکن‌ خداوند پیامبرانش‌ را بر هرکس‌ که‌ خواهد» از دشمنان‌ خود «مسلط می‌گرداند و خداوند بر هر چیز تواناست» با واسطه یا بدون‌ واسطه‌، با جنگ‌ یا بدون‌ جنگ‌.

﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧

«آنچه‌ خداوند به‌ صورت‌ فی‌ء بر پیامبر خود از اموال‌ اهل‌ آبادی‌ها عاید گردانید، پس» آن‌ اموال «از آن‌ خداوند است» و در آن‌ها هر گونه‌ که‌ خواهد، حکم‌ می‌کند «و از آن‌ پیامبر است» شایان‌ ذکر است‌ که‌ سهم‌ پیامبر ص در حیات‌شان‌ ملک‌ ایشان‌ می‌باشد و بعد از رحلت‌شان‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ می‌شود «و متعلق‌ به‌ خویشاوندان‌ است» یعنی: یه‌ نزدیکان‌ پیامبر ص تعلق‌ دارد؛ و آن‌ها بنی‌هاشم‌ و بنی‌مطلب‌اند زیرا از گرفتن‌ زکات‌ منع‌ شدند پس‌ در عوض‌ برایشان‌ در اموال‌ فی‌ء حقی‌ قرار داده‌ شد «و متعلق‌ به‌ یتیمان‌ است» آنان‌ کودکانی‌اند که‌ قبل‌ از رسیدن ‌به‌ مرحله‌ بلوغ‌، پدرانشان‌ را از دست‌ داده‌اند «و متعلق‌ به‌ مساکین» و فقراء است ‌«و متعلق‌ به‌ ابن‌السبیل‌ است» یعنی: به‌ مسافرانی‌ که‌ در راه‌ مانده‌اند و توشه ‌راهشان‌ تمام‌ شده‌ است‌.

این‌ آیه‌ بیانگر وجوه‌ مصارف‌ اموال‌ فی‌ء بعد از بیان‌ این‌ امر است‌ که‌ اموال‌ فی‌ء مخصوص‌ رسول‌ خدا ص است‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ این‌ حکمی‌ است‌ عام‌ بر هر آبادی‌ای‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص و بعد از ایشان‌ مسلمانان‌ تا روز قیامت‌ آن‌ را نه‌ از راه‌ جنگ‌ بلکه‌ به‌ صلح‌ فتح‌ کرده‌ و اسبان‌ و چهارپایان‌ را برای‌ فتح‌ آن‌ به‌ تاخت ‌نمی‌آورند؛ همچون‌ اموال‌ بنی‌ قریظه‌، بنی‌ نضیر، فدک‌ و خیبر در مدینه‌ و ما حول‌ آن‌. به‌قولی: غنایم‌ از شش‌ حصه‌ تقسیم‌ می‌شود و سهم‌ خداوندأ صرف‌ آبادانی‌ کعبه‌ و سایر مساجد می‌گردد. به‌قولی‌ دیگر: اساس‌ تقسیم‌ در غنایم‌ خمس‌ (یک پنجم) است‌ و ذکر خداوند أ فقط برای‌ تعظیم‌ و تبرک‌ می‌باشد بنابراین‌، اموال‌ فی‌ء به‌پنج‌ قسمت‌ تقسیم‌ می‌شود: سهم‌ خداوند أ و سهم‌ پیامبرش‌ ص که‌ در حیات‌شان‌ به‌ خودشان‌ اختصاص‌ دارد و بعد از وفات‌شان‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ می‌شود. بعد از سهم‌ رسول‌ خدا ص سهم‌ نزدیکان‌شان‌ است‌ و بعد از آن‌ به‌ ترتیب‌؛ سهم‌ یتیمان‌، مساکین‌ و در راه‌ماندگان‌ (ابن‌السبیل‌) و چهار قسمت‌ باقی‌ مانده‌ صرف‌ مصالح‌ عمومی‌ مسلمانان‌ می‌شود. اما نزد امام‌ ابوحنیفه‌ سهم‌ رسول‌‌خدا ص بعد ازوفاتشان‌ ساقط شده‌ است‌.

پس‌ نظر فقها درباره‌ اموال‌ فی‌ء اجمالا به‌ نحو ذیل‌ است:

۱- احناف‌ می‌گویند: غنایم‌ (اموال‌ منقول) چنان‌که‌ در آیه: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم [انفال:۴۱] آمده‌ است‌ تقسیم‌ می‌شود اما حکم‌ فی‌ء (املاک‌ و اراضی‌ غیرمنقول) این‌ است‌ که‌ این‌ اموال‌ از آن‌ عامه‌ مسلمانان‌ است‌ و در آن‌ تقسیم‌ بر اساس ‌خمس‌ جاری‌ نمی‌شود بلکه‌ تمام‌ آن‌ صرف‌ مصالح‌ مسلمانان‌ می‌شود.

۲- مالکی‌ها درباره‌ فی‌ء یعنی‌ (املاک‌ غیر منقول) یا (عقارات) برآنند که‌ کار این‌ اموال‌ به‌ زمامدار مسلمانان‌ واگذشته‌ می‌شود پس‌ او می‌تواند آن‌ را مانند غنایم‌ تقسیم‌ نماید، یا همه‌ آن‌ را صرف‌ مصالح‌ عمومی‌ مسلمانان‌ نماید. چنان‌که‌ عمر بن‌ خطاب‌ س در سواد عراق‌ و مصر و غیر آن‌ چنین‌ کرد.

۳- شافعی‌ها برآنند که‌ حکم‌ فی‌ء و غنیمت‌ یکی‌ است‌ و فی‌ء هم‌ در قیاس‌ به‌ غنیمت‌ به‌ پنج‌ سهم‌ تقسیم‌ می‌شود، یعنی: در آن‌ تقسیم‌ بر اساس‌ خمس‌ جاری ‌می‌شود.

سپس‌ خداوند متعال‌ علت‌ این‌ تقسیم‌ را این‌گونه‌ بیان‌ می‌دارد: «تا در میان ‌توانگران‌ شما دستگردان‌ نباشد» یعنی: به‌ این‌ تقسیم‌ حکم‌ نمودیم‌ تا دست‌ به ‌دست‌ شدن‌ اموال‌، به‌ توانگران‌ و ثروتمندان‌ شما محدود و محصور نباشد به‌طوری‌ که‌ در این‌ امر بر فقرا غلبه‌ کنند و اموال‌ را فقط در میان‌ خود معامله‌ و مبادله ‌نمایند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ آیه‌ بنیان‌گذار قاعده‌ توزیع‌ ثروت‌ و آماده‌ کردن ‌فرصت‌ برای‌ توانگر ساختن‌ تمام‌ مردم‌ و فراهم‌ کردن‌ عرصه‌ برای‌ سیال ‌ساختن‌ و به‌ جریان‌ انداختن‌ سرمایه‌ در مجاری‌ آن‌ برای‌ کافه‌ ابنای‌ جامعه‌ است‌ و بنابراین‌، اسلام‌ از تجمع‌ ثروت‌ در دست‌ گروهی‌ اندک‌ و محروم‌ کردن‌ اکثریت‌ از دسترسی ‌به‌ اموال‌ جلوگیری‌ نموده‌ است‌. پس‌ این‌ تعلیل‌ قرآنی‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که ‌جلوگیری‌ از تجمع‌ و تمرکز مال‌ در دست‌ اغنیا از اهداف‌ نظام‌ اقتصادی‌ اسلام ‌است‌ و از این‌ جهت‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ ربا و احتکار را حرام‌ و نظام‌ ارث‌ را مشروع‌ کرده‌ است‌. صاحب‌ تفسیر «فی ‌ظلال ‌القرآن‌» می‌گوید: «از این‌ جهت‌، در عین‌ حال‌ که‌ نظام‌ اسلامی‌ ملکیت‌ فردی‌ را مباح‌ می‌گرداند اما این‌ نظام‌ به‌ هیچ‌ وجه ‌نظام‌ سرمایه‌داری‌ نیست‌ زیرا نظام‌ سرمایه‌داری‌ مطلقا بدون‌ ربا و احتکار وجود پیدا نمی‌کند».

«و هرچه‌ پیامبر به‌ شما بدهد، آن‌ را بگیرید و هر چه‌ شما را از آن‌ منع‌ کند پس‌، از آن‌ باز ایستید» یعنی: آنچه‌ پیامبر ص به‌ شما از مال‌ فی‌ء داد، آن‌ را بگیرید و آنچه‌ که‌ شما را از گرفتن‌ آن‌ بازداشت‌، از آن‌ دست‌ بدارید و آن‌ را نگیرید. به‌قولی ‌دیگر معنی‌ آیه‌ چنین‌ است: آنچه‌ که‌ پیامبر ص به‌ شما از امور مربوط به‌ طاعت‌ من ‌داد؛ آن‌ را انجام‌ دهید و از آنچه‌ که‌ شما را در مورد معصیت‌ من‌ بازداشت‌، از آن ‌بپرهیزید. چنان‌ که‌ اصحابی‌ مانند ابن‌ مسعود و غیر وی ‌أ در عمل‌ به‌ نهی ‌رسول‌ اکرم‌ ص از چیزهایی‌، بر تحریم‌ آن‌ها استدلال‌ کرده‌اند، همچون‌ تحریم ‌ستردن‌ موی‌ چهره‌ و خالکوبی‌ برای‌ زنان‌ که‌ در سنت‌ ثابت‌ شده‌ است‌. همچنین‌ بر اساس‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا ص: «به‌ کسانی‌که‌ بعد از من‌ هستند؛ یعنی‌ به ‌ابوبکر و عمر اقتدا کنید» اصحاب‌ بر جواز کشتن‌ زنبور در حال‌ احرام‌ نظر داده‌اند چرا که‌ عمر س چنین‌ کرد. در آیه «نساء/۸۰» نیز آمده‌ است: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ [النساء: ۸۰]. «هر کس‌ از پیامبر اطاعت‌ کند، بی‌گمان‌ از خدا اطاعت‌ کرده‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «لا ألفين‌ أحدكم‌ متكئا علي‌ أريكته‌، يأتيه‌ أمري ‌مما أمرت‌ به‌ أو نهيت‌ عنه‌، فيقول: لا أدري‌، ما وجدنا في‌ كتاب‌ الله‌ اتبعناه». «هان‌! یکی ‌از شما را نیابم‌ که‌ بر تخت‌ خویش‌ تکیه‌ داده‌ است‌ و چون‌ امر من‌ ـ از آنچه‌ که‌ بدان‌ فرمان‌ داده‌ یا از آن‌ نهی‌ کرده‌ام‌ ـ به‌ او می‌رسد، می‌گوید: من‌ نمی‌دانم‌! (و سرم‌ به‌ این‌ حرف‌ها حالی‌ نمی‌شود) آنچه‌ را که‌ در کتاب‌ خدا یافته‌ایم‌، از آن ‌پیروی‌ می‌کنیم‌!» «و از خداوند پروا کنید» با به‌ جا آوردن‌ اوامر و ترک‌ نواهی‌ وی‌؛ «بی‌گمان‌ خداوند سخت‌ کیفر است» بر کسانی‌ که‌ او را نافرمانی‌ کنند.

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨

بعد از بیان‌ اجمالی‌ مصارف‌ فیء‌، خداوند متعال‌ حال‌ فقرایی‌ را که‌ مستحق‌ این‌ اموال‌ هستند به‌ تفصیل‌ بیان‌ داشته‌ می‌فرماید: «برای‌ فقیران‌ مهاجرین‌ است» یعنی: اموال‌ فی‌ء از آن‌ چهار گروه‌ یاد شده‌، یعنی‌ ـ ذوی‌ القربی‌، یتیمان‌، مساکین‌ و ابن‌ السبیل‌ ـ است‌ که‌ ایشان‌ فقرای‌ مهاجرین‌اند «کسانی‌ که‌ از دیار و اموال‌ خود بیرون‌ رانده‌ شده‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ به‌ بیرون‌ آمدن‌ از مکه‌ ناچار ساخته ‌شده‌اند و اموالشان‌ نیز به‌ غارت‌ مشرکان‌ رفته‌ است‌ «فضل‌ و خشنودی‌ پروردگار خویش‌ را می‌طلبند» با روزی ‌یافتن‌ در دنیا و کسب‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ در آخرت‌ «و خدا و پیامبرش‌ را نصرت‌ می‌دهند» با جهاد علیه‌ کفار «این‌ گروه‌، ایشانند صادقان» در ایمان‌ و تقوی‌ و جهاد خویش‌ و این‌ گروه‌اند که‌ در راستی‌ و راستگویی‌ پایدارند زیرا اینان‌ سخن‌ خویش‌ را با عمل‌ راست‌ گردانیده‌ و ایمان‌ و عمل‌ را باهم‌ جمع ‌کرده‌اند.

﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ مدح‌ و ستایش‌ انصار پرداخته‌ و فضل‌ و شرفشان‌ را این‌گونه ‌روشن‌ می‌سازد: «و کسانی‌ که‌ پیش‌ از مهاجران‌ به‌ دار جای‌ گرفته‌ و در ایمان‌ جای‌ پیدا کرده‌اند» یعنی: انصاری‌ که‌ ساکن‌ مدینه‌ بوده‌ و پایبند ایمان‌ شده‌اند؛ «کسانی‌ را که ‌به‌سوی‌ ایشان‌ هجرت‌ کرده‌اند دوست‌ می‌دارند» از این‌ روی‌ به‌ مهاجران‌ احسان‌ کرده‌ و ایشان‌ را در اموال‌ و مسکن‌های‌ خویش‌ شریک‌ ساختند و حتی‌ بسیاری‌ از ایشان‌ که‌ بیش‌ از یک‌ زن‌ داشتند، به‌ مهاجران‌ پیشنهاد دادند که‌ حاضرند زنان‌ خود را طلاق‌ دهند تا ایشان‌ بعد از سپری ‌شدن‌ عده‌شان‌ با آن‌ها ازدواج‌ نمایند . مراد از دار؛ دار هجرت‌ است‌ که‌ انصار قبل‌ از مهاجران‌ در آن‌ ساکن‌ بودند و در آن‌ به‌ خدا و رسولش‌ ایمان‌ آوردند «و نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ به‌ ایشان‌ داده‌ شده‌ است» یعنی: نسبت‌ به‌ آنچه‌ که‌ به‌ مهاجران‌ از اموال‌ فی‌ء داده‌ شده‌ است‌ نه‌ به‌ ایشان‌؛ «در سینه‌های‌ خود حاجتی‌ نمی‌یابند» یعنی: انصار مدینه‌ از دادن‌ اموال‌ فی‌ء به‌ مهاجران ‌در سینه‌های‌ خود حسد، یا غیظ، یا اندوه‌ و درد و کینه‌ای‌ که‌ موجب‌ ناراحتی‌ قلب‌ شود، نمی‌یابند بلکه‌ دلهایشان‌ بدان‌ گوارا و خاطرهایشان‌ بدان‌ خشنود است‌. شایان ‌ذکر است‌ که‌ مهاجران‌ در خانه‌های‌ انصار به ‌سر می‌بردند پس‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ ص اموال‌ بنی‌نضیر را به‌ غنیمت‌ گرفتند، انصار را فراخواند و از ایشان‌ در قبال‌ احسان‌ و ایثاری‌ که‌ نسبت‌ به‌ مهاجران‌ کرده‌اند ـ از فرود آوردن‌ و پذیرفتن‌ ایشان‌ در منازل ‌خویش‌ و شریک‌ کردن‌ ایشان‌ در اموال‌ خویش‌ ـ تشکر و سپاسگزاری‌ کردند، سپس‌ فرمودند: «اگر دوست‌ دارید، آنچه‌ را که‌ خداوند أ بر من‌ از اموال ‌بنی‌نضیر سرازیر کرده‌ است‌ در میان‌ شما و مهاجران‌ تقسیم‌ می‌کنم‌ و مهاجران ‌همچنان‌ در منازلتان‌ ساکن‌ و در اموالتان‌ با شما مشارکت‌ داشته‌ باشند و اگر هم ‌دوست‌ دارید این‌ اموال‌ فی‌ء رابه‌ مهاجران‌ بدهم‌ و ایشان‌ در قبال‌ این‌ از خانه‌هایتان ‌بیرون‌ آیند». پس‌ انصار به‌ تقسیم‌ کردن‌ آن‌ اموال‌ در میان‌ مهاجران‌ راضی‌ شدند و دلهایشان‌ بدان‌ گوارا و خشنود شد. «و دیگران‌ را بر خود بر می‌گزینند» یعنی: انصار مهاجران‌ را در بهره‌های‌ دنیا بر خود مقدم‌ می‌گردانند. یؤثرون: از ایثار است‌؛ و آن‌ عبارت‌ از مقدم‌ داشتن‌ مصلحت‌ دیگران‌ بر مصلحت‌ خویش‌ در روی‌گردانی‌ از دنیا است‌. آری‌! انصار مهاجران‌ را در بهره‌های‌ دنیا بر خود مقدم‌ می‌گردانند؛ «ولو خود نیازمندی‌ داشته‌ باشند» خصاصه: نیازمندی‌ و فقر است «و هرکس‌ از آزمندی‌ نفس‌ خویش‌ نگاهداشته‌ شد پس‌ آن‌ گروه‌ ایشانند رستگاران» یعنی: خداوند أ هرکس‌ را از حرص‌ و بخل‌ نفسش‌ در امان‌ داشت‌ و در نتیجه‌، او آنچه‌ را که‌ شرع‌ شریف‌ بر او از زکات‌ و حقوق‌ دیگر واجب‌ گردانیده‌ است‌ ادا کرد پس‌ یقینا که‌ به‌ ثنا و ستایش‌ عاجل‌ و ثواب‌ و پاداش‌ آینده‌ نایل‌ شده‌ است‌ اما کسانی‌ که‌ به‌ اموال‌ خویش‌ بخل‌ می‌ورزند و نفس‌هایشان‌ بدان‌ آزمند شده‌ است‌، از رستگاران‌ نیستند. شح: بخل‌ همراه‌ با حرص‌ و آزمندی‌ است‌. علما گفته‌اند: بخیل ‌آن‌ است‌ که‌ نه‌ خود می‌خورد و نه‌ به‌ دیگران‌ می‌خوراند و در مقابل‌، سخی: کسی ‌است‌ که‌ هم‌ خود می‌خورد و هم‌ به‌ دیگران‌ می‌خوراند. اما جواد: کسی‌ است‌ که‌ خود نمی‌خورد ولی‌ به‌ دیگران‌ می‌خوراند، که‌ انصار مدینه‌ از ایشان‌ بودند.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ ‌ در این‌ دو آیه‌ هر یک‌ از مهاجرین‌ و انصار را به‌ شش‌ وصف‌ موصوف‌ ساخت‌، که‌ اوصاف‌ مهاجرین‌ عبارت‌ است‌ از:

۱- ایشان‌ فقیرند.

۲- ایشان‌ مهاجراند.

۳- ایشان‌ از دیار و اموال‌ خود بیرون‌ رانده‌ شده‌اند.

۴- ایشان‌ طالب‌ فضل‌ و خشنودی‌ الهی‌اند.

۵- ایشان‌ خدا و رسولش‌ را یاری‌ می‌دهند.

۶- ایشان‌ در دین‌ خود صادق‌اند، از آن‌ رو که‌ در راه‌ آن‌ همه‌ گونه‌ سختی‌ را تحمل‌ می‌کنند.

اما اوصاف‌ انصار عبارت‌ است‌ از:

۱- ایشان‌ ایمان‌ و اخلاصی‌ جای‌ افتاده‌ و راسخ‌ دارند.

۲- ایشان‌ با مهاجران‌ محبتی‌ خالصانه‌ می‌ورزند.

۳- ایشان‌ به‌ سبب‌ اموال‌ فی‌ء که‌ به‌ مهاجران‌ داده‌ شده‌ است‌، هیچ‌ حسد و درد و کینه‌ای‌ را در نهاد خود احساس‌ نمی‌کنند.

۴- ایشان‌ دیگران‌ را بر خود بر می‌گزینند، هرچند خود نیازمند باشند.

۵- خداوند متعال‌ ایشان‌ را از بیماری‌ آزمندی‌ حفظ کرده‌ است‌.

۶- ایشان‌ به‌ آنچه‌ که‌ خواسته‌اند نایل‌ و رستگار می‌شوند.

امام‌ مالک / با همین‌ آیه‌ به‌ تفضیل‌ مدینه‌ بر غیر آن‌ از سرزمین‌ها استدلال‌ کرده‌ وگفته‌ است: مدینه‌ خود به‌ استقبال‌ ایمان‌ و هجرت‌ رفت‌ در حالی‌ که‌ غیر آن‌ از شهرها با شمشیر فتح‌ شد.

بخاری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابوهریره‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: مردی‌ نزد رسول‌ خدا ص آمد و گفت: یا رسول‌الله! به‌ من‌ گرسنگی‌ و فقر رسیده‌ است‌. آن‌ حضرت‌ ص نزد همسران‌ خویش‌ فرستادند ولی‌ نزد ایشان‌ چیزی‌ نیافتند،آن‌ گاه‌ فرمودند: آیا مردی‌ نیست‌ که‌ امشب‌ او را مهمان‌ کند، خدا بر وی‌ رحم ‌نماید! در این‌ اثنا مردی‌ از انصار بپا ایستاد و گفت: یا رسول‌الله‌! من‌ او را مهمان ‌می‌کنم‌. پس‌ او را به‌ خآن‌هاش‌ برد و به‌ زنش‌ گفت: این‌ شخص‌ مهمان ‌رسول‌ اکرم‌ ص است‌ لذا چیزی‌ از وی‌ ذخیره‌ نکن‌ و هر چه‌ داری‌ پیش‌ آور. زنش‌گفت: به‌ خدا که‌ نزد من‌ جز قوت‌ (غذای) کودکان‌ چیز دیگری‌ نیست‌. مرد گفت: بسیار خوب‌! چون‌ کودکان‌ غذای‌ خود را خواستند، آنان‌ را به‌ خواب‌ کن ‌آن‌گاه‌ غذا را نزد مهمان‌ می‌بریم‌ و بعدا بیا و چراغ‌ را خاموش‌ کن‌ و خود ما نیز امشب‌ بر شکمهایمان‌ چیزی‌ می‌بندیم‌ تا گرسنگی‌ آزارمان‌ ندهد. پس‌ آن‌ زن‌ چنین‌کرد. چون‌ صبح‌ شد آن‌ مرد نزد رسول‌ خدا ص آمد و همین‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص اورا دیدند، فرمودند: خداوند أ را خوش‌ آمد، یا خداوند أ از کار فلان‌ مرد وفلان‌ زن‌ خندید. پس‌ نازل‌ شد: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ [الحشر: ٩]. البته ‌در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایات‌ دیگری‌ نیز به‌ همین‌ معنی‌ آمده‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠

سپس‌ خداوند متعال‌ قسم‌ سوم‌ از کسانی‌ را که‌ فقرای‌شان‌ از مال‌ فی‌ء مستحق‌اند، توصیف‌ می‌نماید و ایشان‌ تابعین‌ به‌ احسانند: «و کسانی‌ که‌ پس‌ از ایشان ‌آمده‌اند» یعنی: کسانی‌ که‌ پس‌ از مهاجران‌ و انصار آمده‌اند و ایشان‌ تابعینی‌ هستند که‌ تا روز قیامت‌ از مهاجران‌ و انصار به‌ نیکویی‌ پیروی‌ کرده‌ و می‌کنند. ابن‌ابی‌لیلی ‌می‌گوید: مردم‌ بر سه‌ پایه‌ قراردارند: ۱ـ مهاجران‌. ۲ـ کسانی‌ که‌ به‌ دار هجرت ‌جای‌ گرفته‌ و در ایمان‌ جای‌ پیدا کردند، یعنی‌ انصار. ۳ـ کسانی‌ که‌ بعد از ایشان ‌آمده‌اند. پس‌ بکوش‌ که‌ از این‌ سه‌ منزلت‌ خارج‌ نباشی‌. آری‌! این‌ تابعان‌ که‌ نسل ‌در نسل‌ تا روز قیامت‌ می‌آیند؛ «می‌گویند: پروردگارا! ما را و برادران‌ ما را که‌ بر ما به ‌ایمان‌ آوردن‌ سبقت‌ کرده‌اند، بیامرز» بدین‌ ترتیب‌ خداوند أ به‌ ایشان‌ فرمان‌ داد تا برای‌ خود و مهاجران‌ و انصاری‌ که‌ پیش‌ از ایشان‌ درگذشته‌اند، آمرزش‌ بخواهند. این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ مؤمنان‌ متأخر در هر عصر و نسلی‌ مأمور به‌ این ‌هستند که‌ برای‌ پیشینیان‌ نخست‌ از مهاجران‌ و انصار آمرزش‌ بخواهند.

همچنین‌ آن‌ تابعان‌ پاکروش‌ می‌گویند: «و در دل‌های ما نسبت‌ به‌ کسانی‌ که‌ ایمان ‌آورده‌اند، هیچ‌ غِلّی‌ قرار نده» یعنی: هیچ‌ کینه‌ و غش‌ و بغض‌ و حسدی‌ قرار نده‌. پس‌ صحابه‌ کرام‌ رضوان‌الله علیهم‌ اجمعین‌ در قدم‌ اول‌ در این‌ معنی‌ داخل‌ می‌شوند زیرا ایشان‌ اشرف‌ مؤمنان‌ هستند و نیز از آن‌ جهت‌ که‌ سیاق‌ آیه‌ درباره‌ ایشان ‌است‌. پس‌ هرکس‌ در قلب‌ خویش‌ نسبت‌ به‌ ایشان‌ غل‌ و غشی‌ می‌یابد، بی‌گمان‌ وسوسه‌ و زخمه‌ای‌ از شیطان‌ به‌ او رسیده‌ و بدون‌ شک‌ ـ با دشمنی‌ دوستان ‌خدا أ و بهترین‌های‌ امت‌ پیامبرش‌ ص ـ بهره‌ای‌ وافر از عصیان‌ خداوند متعال‌ بر او پنجه‌ افگنده‌ است‌ پس‌ چنین‌ کسی‌ در اموال‌ فی‌ء حقی‌ ندارد. همچنین‌ است‌ کسی‌ که‌ اصحاب‌ رضوان‌ الله علیهم‌ اجمعین‌ را سب‌ و لعن‌ کند، یا به‌ ایشان‌ آزاری ‌برساند، یا بخواهد که‌ از قدر و منزلت‌ ایشان‌ بکاهد. پس‌ هرکس‌ صحابه ‌رسول‌ خدا ص را لعن‌ و دشنام‌ می‌گوید، فاسق‌ است‌ و چنین‌ کسی‌ از ادب‌ اسلام‌ و اخلاق‌ آن‌ به‌ دور، از روح‌ دین‌ و صفای‌ آن‌ مهجور و مبتدع‌ و گمراه‌ می‌باشد زیرا قرآن‌کریم‌ به‌ آمرزش‌خواهی‌ برای‌ اصحاب‌ امر کرده‌ و از کینه‌ و حسدورزی‌ بر مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ نهی‌ نموده‌ است‌.

ابن ‌جریر از مالک ‌بن ‌اوس‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: «عمر بن ‌خطاب‌ س آیه: ﴿إِنَّمَا ٱلصَّدَقَٰتُ لِلۡفُقَرَآءِ وَٱلۡمَسَٰكِينِ [التوبة: ۶۰] را خواند تا به ﴿عَلِيمٌ حَكِيمٞ [التوبة: ۶۰] رسید، آن‌ گاه‌ فرمود: این‌ صدقات‌ برای‌ این‌ گروه‌ است‌: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ [الأنفال: ۴۱]. سپس‌ فرمود: این‌ غنایم‌ هم ‌برای‌ این‌ گروه‌ است: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ [الحشر: ٧] تا رسید به ﴿لِلۡفُقَرَآءِ... وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ... وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ‌. آن‌ گاه ‌فرمود: لذا این‌ فی‌ء شامل‌ عموم‌ مسلمین‌ است‌ و همه‌ ایشان‌ را در بر گرفته‌ است‌ و هیچ‌ یک‌ از مسلمانان‌ نیست‌ مگر این‌که‌ برای‌ او در آن‌ حقی‌ است‌». امام‌ رازی ‌می‌گوید: «بدان‌که‌ این‌ آیات‌ در بر گیرنده‌ تمام‌ مسلمین‌ است‌ زیرا مسلمانان‌ از این ‌سه‌ گروه‌ خارج‌ نیستند؛ یا مهاجرند، یا انصار، یا هم‌ کسانی‌ اند که‌ بعد از ایشان ‌آمده‌اند. سپس‌ اضافه‌ می‌کند: هرکس‌ که‌ سابقان‌، یعنی‌ مهاجران‌ و انصار را به ‌دعا و رحمت‌ یاد نکند بلکه‌ از ایشان‌ به‌ بدی‌ یاد نماید، او بر اساس‌ نص‌ آیه‌ از اقسام‌ مؤمنان‌ خارج‌ است‌».

﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ نَافَقُواْ يَقُولُونَ لِإِخۡوَٰنِهِمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَئِنۡ أُخۡرِجۡتُمۡ لَنَخۡرُجَنَّ مَعَكُمۡ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمۡ أَحَدًا أَبَدٗا وَإِن قُوتِلۡتُمۡ لَنَنصُرَنَّكُمۡ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ١١

«آیا به‌ سوی‌ کسانی‌ ندیدی‌ که‌ نفاق‌ ورزیدند» یعنی: در ظاهر به‌ اسلام‌ تظاهر نموده‌ ولی‌ در باطن‌ کفر ورزیدند. در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده‌ است‌ که‌ مراد عبدالله بن‌ابی‌ و یارانش‌ بودند که‌ به‌ یهودیان‌ بنی‌ نضیر بدین‌ مضمون‌ پیغام‌ فرستادند: پایداری‌ ورزید و از خود دفاع‌ کنید زیرا ما شما را رها و تسلیم‌ نمی‌کنیم‌، اگر مسلمانان‌ با شما جنگیدند، دوشادوشتان‌ می‌جنگیم‌ و اگر شما را بیرون‌ راندند، با شما بیرون‌ رفته‌ و تن‌ به‌ تبعید می‌دهیم‌! پس‌ یهود چشم‌ انتظار تحقق‌ این‌ وعده ‌بودند؛ اما منافقان‌ به‌ وعده‌ خود وفا نکرده‌ و آن‌ها را هیچ‌ یاری‌ ندادند، از سوی ‌دیگر خداوند أ در دل‌های یهودیان‌ رعب‌ و وحشت‌ افگند و از رسول‌ اکرم‌ ص خواستند که‌ آنان‌ را از مدینه‌ بکوچاند و از ریختن‌ خون‌هایشان‌ دست‌ بردارد. و رسول‌ خدا ص نیز چنین‌ کردند. سرانجام‌ امر این‌ بود که‌ آن‌ها خانه‌های‌ خود را ویران‌ کرده‌، آن‌ را بر پشت‌ شترانشان‌ نهاده‌ به‌ راه‌ افتادند و به‌سوی‌ خیبر کوچیدند و جمعی‌ هم‌ به‌سوی‌ شام‌ رفتند. آری‌! این‌ منافقان‌ «به‌ آن‌ برادران‌ خود از اهل‌ کتاب ‌که‌ کفر ورزیدند می‌گویند: اگر شما بیرون‌ رانده‌ شوید، البته‌ ما نیز همراه‌ شما بیرون ‌می‌آییم» مراد از این‌ برادری‌، برادری‌ در کفر، یا دوستی‌ و رفاقت‌ است‌. لام ‌«لئن‌» در هر چهار جا از این‌ آیه‌ برای‌ قسم‌ است‌. یعنی: سوگند به‌ خدا که‌ اگر شما از مدینه‌ بیرون‌ رانده‌ شوید، ما هم‌ با شما بیرون‌ می‌رویم‌ «و در شما» یعنی: درباره‌ شما و به‌ زیانتان‌ «هیچ‌ کس‌ را» از آنان‌ که‌ می‌خواهند تا ما را از بیرون ‌آمدن‌ با شما باز دارند «هرگز اطاعت‌ نمی‌کنیم» هرچند زمان‌ به‌ درازا کشد. یعنی: از امر پیامبر و کسی‌ از مؤمنان‌ در جنگیدن‌ با شما اطاعت‌ نمی‌کنیم‌ و فرمان هیچ‌کس‌ را در خوارسازی‌ و حقارتتان‌ نمی‌شنویم «و اگر با شما کارزار شود، حتما شما را یاری‌ خواهیم‌ کرد» علیه‌ مسلمانان‌. سپس‌ خدای‌ سبحان‌ آنان‌ را تکذیب ‌نموده‌ و می‌فرماید: «و خداوند گواهی‌ می‌دهد که‌ البته‌ آنان‌ دروغگو هستند» در آنچه‌ که‌ به‌ یهودیان‌ از بیرون ‌شدن‌ با آنان‌ و یاری ‌دادنشان‌ وعده‌ داده‌اند.

﴿لَئِنۡ أُخۡرِجُواْ لَا يَخۡرُجُونَ مَعَهُمۡ وَلَئِن قُوتِلُواْ لَا يَنصُرُونَهُمۡ وَلَئِن نَّصَرُوهُمۡ لَيُوَلُّنَّ ٱلۡأَدۡبَٰرَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ١٢

«اگر آنان‌ بیرون‌ رانده‌ شوند، آن‌ها همراهشان‌ بیرون‌ نمی‌روند و اگر با آنان‌ کارزار شود، آنان‌ را یاری‌ نمی‌دهند» پس‌ منافقان‌ در وعده‌های‌ آن‌ چنانی‌ خود، به ‌یهودیان‌ دروغ‌ گفته‌اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ پیشگویی‌ قرآن‌ در قضیه‌ بنی‌نضیر ثابت‌ شد زیرا منافقان‌ نه‌ با بنی‌نضیر که‌ از مدینه‌ بیرون‌ رانده‌ شدند، بیرون‌ رفتند، نه‌ جلای‌ وطن‌ اختیار کردند و نه‌ کسانی‌ از یهودیان‌ را که‌ مورد کارزار قرار گرفتند (یعنی‌ بنی‌قریظه‌ و اهل‌ خیبر را) یاری‌ دادند؛ و این‌ خود دلیل‌ صحت‌ نبوت‌ و اعجاز قرآن‌ است «و اگر به‌ فرض‌ اهل‌ کتاب‌ را یاری‌ دهند، البته‌ پشت‌ کنند» منافقان ‌به‌ هزیمت «سپس» بعد از آن‌ «یاری‌ نیابند» بلکه‌ خدای‌ ‌ خوار و ذلیل‌شان‌ می‌گرداند و نفاقشان‌ هیچ‌ به‌ دردشان‌ نمی‌خورد. یا معنی‌ این‌ است: البته ‌پشت‌ کنند یهودیان‌ به‌ هزیمت‌، سپس‌ یاری ‌دادن‌ منافقان‌ هیچ‌ به‌ کارشان‌ نمی‌آید.

﴿لَأَنتُمۡ أَشَدُّ رَهۡبَةٗ فِي صُدُورِهِم مِّنَ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ١٣

«بیشک‌ شما در دل‌هایشان‌ نسبت‌ به‌ خداوند هراس‌ انگیزترید» یعنی: ای‌ جماعت‌ مسلمانان‌! بیشک‌ شما در دل‌های منافقان‌ یا در دل‌های یهودیان‌، نسبت‌ به‌ خداوند أ هراس‌ انگیزتر و خوفناکترید «این‌ به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آنان‌ قومی‌ هستندکه‌ نمی‌فهمند» و خداوند أ و عظمت‌ وی‌ را نمی‌شناسند تا از وی‌ چنان‌ که‌ باید بترسند پس‌ اگر آنان‌ دارای‌ فهم‌ می‌بودند، باید می‌دانستند که‌ این‌ خدای‌ سبحان ‌است‌ که‌ شما را بر آنان‌ مسلط نموده‌ است‌ پس‌ در حقیقت‌ او سزاوار آن‌ است‌ که‌ از وی‌ پروا شود، نه‌ شما.

﴿لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢۚ بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ١٤

یهودیان «همگی‌ با شما به‌ صورت‌ دسته ‌جمعی» در صف‌ کارزار «جنگ‌ نمی‌کنند جز در میان‌ قریه‌هایی‌ که‌ دارای‌ استحکامات‌ است» یعنی: در دژها، خانه‌ها، شهرکهاو کوچه‌های‌ محصور به‌ دروازهای‌ بزرگ‌ «یا از پشت‌ دیوارها» که‌ به‌ سبب‌ جبن‌ وهراس‌، آن‌ها را سپر خود قرار می‌دهند. امروزه‌ نیز ما این‌ روش‌ یهودیان‌ را درجنگهای‌ خیابانی‌ داخل‌ فلسطین‌ و رخدادهای‌ انتفاضه «الأقصی‌» لمس‌ می‌کنیم‌ و می‌بینیم‌ که‌ یهودیان‌ یا در پناه‌ سپر مستحکمی‌ از زره‌، یا از پشت‌ دیوارها واستحکامات‌ شهرکهای‌ یهودی‌ نشین‌ داخل‌ اراضی‌ اشغالی‌، بر مسلمانان‌ فاقد سلاح‌ که‌ فقط با پرتاب‌ سنگ‌ مقاومت‌ می‌کنند، آتش‌ می‌گشایند. پس‌ هرکس‌ برنامه‌های‌ جنگی‌ یهود در عصر حاضر را که‌ بر پایه‌ ایجاد استحکامات‌ نیرومند طراحی‌ شده‌ است‌ بشناسد، در می‌یابد که‌ این‌ قرآن‌ از بارگاه‌ پروردگار بزرگی ‌است‌ که‌ علم‌ وی‌ بر همه‌ چیز احاطه‌ کرده‌ است‌.

«ستیز و صلابت‌شان‌ در میان‌ خودشان‌ سخت‌ است» یعنی: یهودیان‌ برخی‌ بر برخی‌ دیگر سخت‌ سنگدل‌ و درشتخوی‌اند، دل‌هایشان‌ علیه‌ همدیگر درهم ‌و برهم ‌است‌ و نیت‌هایشان‌ متضاد و متعارض «آنان‌ را همه‌ یکجا مجتمع‌ شده‌ می‌پنداری‌ درحالی‌که‌ دل‌هایشان‌ پراکنده‌ است» یعنی: اجتماع‌ و اتحاد آنان‌ فقط در ظاهر امر است‌ ولی‌ باطنا دل‌هایشان‌ باهم‌ در ستیز و مخالفت‌ قرار دارد، آرایشان‌ مختلف‌، گواهی‌هایشان‌ مختلف‌، خواسته‌ها و مرامهایشان‌ مختلف‌ و باهم‌ متعارض‌ است‌ «این» پراکندگی‌ و تفرق‌ «به‌ سبب‌ آن‌ است‌ که‌ آن‌ها قومی‌ هستند که‌ در نمی‌یابند» و نابخردند زیرا اگر خرد می‌داشتند و حقیقت‌ را در می‌یافتند، باید متحدانه‌ بی‌هیچ‌ اختلافی‌ از حق‌ پیروی‌ می‌کردند.

﴿كَمَثَلِ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ قَرِيبٗاۖ ذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١٥

«درست‌ مانند همان‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند» یعنی: داستانشان‌ مانند داستان ‌کفار مشرکی‌ است‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ به‌سر می‌بردند «آن‌ها در همین‌ نزدیکی‌ وبال‌ امر خویش‌ را چشیدند» یعنی: آن‌ها همین‌ چند وقت‌ قبل‌ فرجام‌ بد کفر خود را در دنیا با کشته‌ شدن‌ در روز بدر چشیدند. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ غزوه‌ بدر شش‌ ماه‌ قبل‌ از غزوه‌ بنی‌نضیر اتفاق‌ افتاد. یا مراد از این‌ واقعه‌ نزدیک‌، کوچاندن‌ بنی‌ قینقاع‌ از خود یهود است‌ که‌ رسول‌ خدا ص قبل‌ از واقعه‌ بنی‌نضیر آنان‌ را از دیارشان‌ بیرون‌ راندند «و برایشان‌ عذابی‌ است‌ دردناک» در آخرت‌ بجز این‌ عذاب‌ دنیا.

﴿كَمَثَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ إِذۡ قَالَ لِلۡإِنسَٰنِ ٱكۡفُرۡ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦

«مثل‌ آنان‌ مانند حکایت‌ شیطان‌ است‌، چون‌ به‌ انسان‌ گفت: کافر شو» یعنی: داستان‌ منافقان‌ در عدم‌ یاریگری‌ و عدم‌ پایمردی‌ با شرکا و همپیمانانشان‌ از اهل‌کتاب‌، مانند داستان‌ شیطان‌ با انسان‌ است‌ که‌ کفر را در نگاه‌ وی‌ آراست‌ و او را به‌کفر واداشت‌ و به‌ کفر برانگیخت‌ همانند برانگیختن‌ آمر مأمور را «پس‌ چون‌ کافر شد، گفت: همانا من‌ از تو بیزارم» یعنی: چون‌ انسان‌ فریب‌ شیطان‌ را خورد و به‌پیروی‌ و فرمانبرداری‌ از وی‌ کافر شد، شیطان‌ به‌ او گفت: من‌ از تو بیزار و برکنارم‌. این‌ برخورد از سوی‌ شیطان‌ در روز قیامت‌ روی‌ می‌دهد «همانا من‌ از الله پروردگار عالمیان‌ می‌ترسم» یعنی‌ شیطان‌ می‌افزاید: من‌ از الله پروردگار عالمیان‌ می‌ترسم‌ و ای‌ انسان‌ گمراه‌! از تو تبری‌ می‌جویم‌.

﴿فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِي ٱلنَّارِ خَٰلِدَيۡنِ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِينَ١٧

«پس‌ سرانجام‌، کار آن‌ دو چنین‌ شد که‌ هردو در آتش‌ جهنم‌اند» یعنی: عاقبت ‌کار شیطان‌ و آن‌ انسان‌ کافر این‌ می‌شود که‌ هردو به‌ دوزخ‌ می‌پیوندند. از سیاق ‌چنین‌ برمی‌آید که‌ آیه‌ کریمه‌، کفار و منافقان‌ همه‌ را در بر می‌گیرد «جاودان‌ درآنند و این‌ است‌ جزای‌ ستمکاران» یعنی: جزای‌ ستمکاران‌ مشرک‌ جاودانه‌گی‌ در آتش ‌دوزخ‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨

«ای‌ مؤمنان‌! از خداوند بترسید» یعنی: از عذاب‌ وی‌ بترسید؛ با انجام ‌دادن‌ اوامر و ترک‌ نواهی‌ وی‌ «و باید هر شخص‌ بنگرد که‌ چه‌ چیز برای‌ فردا پیش‌ فرستاده‌ است» یعنی: باید هر شخص‌ تأمل‌ کند که‌ چه‌ اعمالی‌ را برای‌ روز قیامت‌ پیش‌ فرستاده‌ است‌. روز قیامت‌ را روز فردا نامید، به‌ سبب‌ نزدیکی‌ و تحقق‌ وقوع‌ آن‌. تنکیر «غد» برای‌ بزرگ ‌نمودن‌ کار قیامت‌ است‌، گویی‌ فرمود: برای‌ فردایی‌ عمل ‌نیک‌ پیش‌ فرستید که‌ از بس‌ بزرگ‌ و هولناک‌ است‌، کنه‌ و حقیقت‌ آن‌ شناخته‌ نمی‌شود «و از الله بترسید» تکرار آن‌ برای‌ تأکید است‌ «بی‌گمان‌ خداوند به‌ آنچه ‌می‌کنید آگاه‌ است» و هیچ‌ چیز از اعمال‌ و احوالتان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند پس‌ قطعا او جزا دهنده‌ شما در برابر اعمالتان‌ می‌باشد.

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩

«و مانند کسانی‌ نباشید که‌ خدا را فراموش‌ کردند» یعنی: فرمان‌های‌ او را ترک ‌کردند، یا از او نترسیدند «پس‌ خداوند تدبیر حال‌شان‌ را از خاطرشان‌ فراموش‌ گردانید» یعنی: به‌ سبب‌ این‌که‌ خداأ را در آسوده‌ حالی‌ و نعمت‌ فراموش‌کردند، او نیز آنان‌ را در سختی‌ها دچار خود فراموشی‌ گردانید که‌ نتوانند به‌ تیمار خود پرداخته‌ و به‌ خود خیری‌ برسانند زیرا جزا از جنس‌ عمل‌ است «این‌ گروه‌، آنانند فاسقان» یعنی: بیرون ‌‌رفته‌گان‌ از دایره‌ طاعت‌ خداوندأ .

﴿لَا يَسۡتَوِيٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۚ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٢٠

«اهل‌ دوزخ‌ و اهل‌ بهشت‌ برابر نیستند» در مرتبه‌ خود؛ «اهل‌ بهشت‌ ایشانند رستگاران» یعنی: دست‌ یافتگان‌ به‌ هر مطلوبی‌ و نجات‌ یافتگان‌ از هر شر و هر امر ناخوش ‌آیندی‌.

﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَيۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَمۡثَٰلُ نَضۡرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٢١

«اگر این‌ قرآن‌ را بر کوهی‌ فرود می‌آوردیم‌، یقینا آن‌ کوه‌ را از بیم‌ خدا فروتن‌ و از هم‌ پاشیده‌ می‌دیدی» یعنی: شأن‌ و اعجاز عظیم‌ و بلاغت‌ و احاطه‌ قرآن‌ بر پندها و اندرزهایی‌ که‌ دلها برای‌ آن‌ نرم‌ می‌شود تا بدانجاست‌ که‌ اگر قرآن‌ بر کوهی‌ از کوه‌ها نازل‌ می‌شد، یقینا آن‌ کوه‌ را ـ به‌ رغم‌ محکمی‌، صلابت‌ و ضخامت‌ جرم‌ آن‌ ـ از ترس‌ خدا أ درهم‌ شکافته‌، از هم‌ پاشیده‌ و از عذاب‌ خدا أ و بیم‌ وی‌ هراسان‌ و ترسان‌ می‌دیدی‌ پس‌ ای‌ انسان‌ غافل‌! تو را چه‌ شده‌ است‌ که‌ با وجود فهم‌ قرآن‌ و امکان‌ تدبر در آن‌، به‌ اندازه‌ای‌ سنگدل‌ هستی‌ که‌ از برابر پیامهای‌ قرآن‌ بی‌تفاوت‌ می‌گذری‌ «و این‌ مثل‌ها را برای‌ مردم‌ می‌زنیم‌ تا آنان‌ بیندیشند» در آنچه‌ که‌ اندیشیدن‌ بر آنان‌ واجب‌ است‌، باشد که‌ از این‌ موعظه‌ها و اندرزها اثر پذیرفته‌ و از این‌ هشدارها به خود آیند. همچنین‌ خداوند أ در آیه‌ (۳۱) از سوره «رعد» فرموده‌ است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ قُرۡءَانٗا سُيِّرَتۡ بِهِ ٱلۡجِبَالُ أَوۡ قُطِّعَتۡ بِهِ ٱلۡأَرۡضُ أَوۡ كُلِّمَ بِهِ ٱلۡمَوۡتَىٰۗ [الرعد: ۳۱] . «و اگر قرآنی‌ بود که‌ کوهها از هیبت‌ آن‌ به‌ حرکت‌ در می‌آمد و زمین‌می‌شکافت‌ یا مردگان‌ با آن‌ به‌ سخن‌ در می‌آمدند (بدون‌ شک‌ آن‌ همین‌ قرآن‌بود)».

در حدیث‌ شریف‌ متواتر آمده‌ است: قبل‌ از آن‌که‌ برای‌ رسول‌ اکرم‌ ص منبر ساخته‌ شود، ایشان‌ در هنگام‌ ایراد خطبه‌ در کنار ستون‌ چوبی‌ای‌ از ستونهای‌ مسجد می‌ایستادند پس‌ چون‌ اولین‌ بار منبر نهاده‌ شد و رسول‌ خدا ص آمدند که‌ برفراز آن‌ خطبه‌ ایراد کنند، از برابر آن‌ ستون‌ گذشتند در این‌ اثنا از آن‌ ستون‌ ناله‌ای ‌زار برخاست‌ و چنان‌ فغان‌ و مویه‌ می‌کرد که‌ کودک‌ فغان‌ و ناله‌ می‌کند آن‌گاه‌ که ‌بخواهند او را آرام‌ کنند. فغان‌ و ناله‌ آن‌ ستون‌ بدین‌ سبب‌ بود که او قبلا مهماندار رسول‌ خدا ص و شنیدار ذکر و وحی‌ الهی‌ بود و اکنون‌ از این‌ فیض‌ محروم‌ می‌شد.

مراد آیه‌ کریمه‌، خبر دادن‌ از قساوت‌ دل‌های این‌ گروه‌ از کفار و درشتی‌ طبایعشان‌ و توبیخ‌ و سرزنش‌ انسان‌ بر عدم‌ خشوع‌ و نیایش‌ در هنگام‌ تلاوت‌ قرآن ‌است‌، گویی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ آنان‌ چنین‌ خطاب‌ می‌کند: ای‌ انسآن‌ها! به‌ خود آیید زیرا اگر کوه‌ها امکان‌ شنیدن‌ و فهم‌ کلام‌ الهی‌ را پیدا کنند، از خشیت‌ وی‌ در هم ‌می‌پاشند پس‌ شما را چه‌ شده‌ است‌ و چه‌قدر سنگدل‌ و گرانجانید که‌ از آیات‌ قرآن‌ به‌ خود نمی‌آیید در حالی‌که‌ هم‌ می‌شنوید و هم‌ می‌فهمید؟!

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ٢٢

«اوست‌ خدایی‌ که‌ غیر از او معبودی‌ نیست‌، دانای‌ نهان‌ و آشکار است» یعنی: دانای‌ چیزهایی‌ از عوالم‌ غیر مرئی‌ و نامحسوس‌ می‌باشد که‌ از احساس‌ انسان‌ غایب ‌و ناپیداست‌ و نیز دانای‌ چیزهای‌ آشکار و پیدا از عوالم‌ محسوس‌ و مشاهده‌ شده ‌است‌. غیب‌ را بر شهادت‌ مقدم‌ گردانید زیرا غیب‌ در وجود خود متقدم‌ و شهادت ‌متأخر است‌ «اوست‌ بخشاینده‌ مهربان» پس‌ هرکس‌ از چنین‌ اوصافی‌ برخوردار باشد، شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ از وی‌ پروا داشته‌ شود.

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٢٣

«اوست‌ خدایی‌ که‌ غیر از او معبودی‌ نیست» این‌ جمله‌ را برای‌ تأکید و تثبیت‌ معنی‌ تکرار نمود «ملک‌ قدوس» است‌. یعنی: مالک‌ و متصرف‌ تمام‌ اشیاء بوده‌، از هر عیبی‌ پاک‌ و از هر نقصی‌ منزه‌ است «سلام» است‌. یعنی: ذاتی‌ است‌ که‌ از هرگونه‌ نقص‌ و عیبی‌ سالم‌ است‌. یا ذاتی‌ است‌ که‌ خلق‌ از ظلم‌ و ستم‌ وی‌ به‌سلامت‌ اند «مؤمن» است‌. یعنی: ذاتی‌ است‌ که‌ بندگانش‌ را از ظلم‌ ایمن‌ ساخته ‌و بخشاینده‌ امن‌ و آرامش‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: او تصدیق‌ کننده‌ پیامبرانش ‌هست‌ با بخشیدن‌ معجزات‌ به‌ ایشان‌ و تصدیق‌کننده‌ مؤمنان‌ است‌ با پاداشی‌ که‌ به ‌ایشان‌ وعده‌ داده‌ است‌ «مهیمن» است‌. یعنی: بر بندگان‌ خود و بر اعمالشان‌ گواه‌ و برآنان‌ ناظر است‌ «عزیز» است‌. یعنی: قاهر غالب‌ شکست‌ ناپذیر است ‌«جبار» است‌. جبروت‌ خداوندأ ، عظمت وی‌ است‌. به‌قولی‌ جبار: کسی‌ است‌ که‌ سطوت‌ و غلبه‌ او را کسی‌ تاب‌ آورده‌ نمی‌تواند «متکبر است» یعنی: ذاتی ‌است‌ که‌ از هرگونه‌ نقصی‌ تکبر ورزیده‌ و از هر آنچه‌ که‌ سزاوار شأن‌ وی‌ نیست‌، بزرگی‌ و برتری‌ جسته‌ است‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ کبر در صفات‌ خداوند أ مدح‌ و در صفات‌ مخلوقات‌ ذم‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است: «العظمة إزاري‌، والكبرياء ردائي‌، فمن‌ نازعني‌ واحدا منهما عذبته». «عظمت‌ ازار من ‌است‌ و کبریا ردای‌ من‌ پس‌ هرکس‌ با من‌ در یکی‌ از آن‌ها کشمکش‌ کند، او را عذاب‌ می‌کنم‌». «پاک‌ است‌ خداوند از آنچه» مشرکان‌ «برای‌ او شریک ‌می‌انگارند» از زن‌ و فرزند و غیره‌ پس‌ احدی‌ از خلقش‌ در چیزی‌ از صفات ‌الوهیت‌ و ربوبیت‌ با وی‌ مشارکت‌ ندارد.

﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٢٤

«اوست‌ الله خالق» یعنی: آفریننده‌ اشیاء است‌ به‌ اندازه‌ و مقدار متناسب‌ آن‌ها به‌ مقتضای‌ اراده‌ و مشیت‌ خویش‌ «باری» است‌. یعنی: نوپدید آورنده‌، مخترع ‌و ایجادگر اشیاء است «مصور» است‌. یعنی: ایجادگر صورت‌ها به‌ اشکال‌ و هیأت‌های‌ مختلفه‌ است‌ «او راست‌ اسماء حسنی» بیان‌ اسماء حسنای‌ الهی‌ در سوره «اعراف/‌۱۸۰» گذشت‌ و در پایان‌ این‌ آیه‌ نیز مجددا به‌ نقل‌ روایاتی‌ در باب ‌آن‌ها می‌پردازیم‌ «آنچه‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌ برای‌ او تسبیح‌ می‌گوید» یعنی: هرچه‌ در آسمان‌ها و زمین ‌است‌، به‌ زبان‌ حال‌ یا قال‌ به‌ پاکی‌ و تنزیه‌ خداوند أ نطق‌ می‌کند «و اوست‌ عزیز» یعنی: ذاتی‌ که‌ هیچ‌ غلبه ‌کننده‌ای‌ بر او غالب‌ نمی‌شود «حکیم» است‌ در همه‌ اموری‌ که‌ به‌ آن‌ حکم‌ می‌کند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ترمذی‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «همانا برای ‌خداوند متعال‌ نودونه‌ اسم‌ است‌ ـ صد اسم‌ بجز یکی‌ ـ پس‌ هرکس‌ آن‌ها را برشمارد، به‌ بهشت‌ داخل‌ می‌شود و حق‌ تعالی‌ فرد است‌ و عدد فرد را دوست‌ دارد، اوست‌ الله که‌ معبودی‌ جز او نیست‌، رحمن‌ و رحیم‌ و ملک‌ و قدوس‌ و سلام‌ و مؤمن‌ و مهیمن‌ و عزیز و جبار و متکبر و خالق‌ و بارء و مصور و غفار و قهار... است‌» و نود و نه‌ اسم‌ حق‌ تعالی‌ را تا به‌ آخر برشمردند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ گفت: از محبوبم‌ ابوالقاسم‌ رسول‌ خدا ص راجع‌ به‌ اسم‌ اعظم‌ خداوندأ سؤال‌ کردم‌، فرمودند: «ای‌ ابوهریره‌، بر توست ‌خواندن‌ آخر سوره‌ حشر. آن‌ را بسیار بخوان‌». ابوهریره‌ می‌گوید: بار دیگر این ‌سؤال‌ را تکرار کردم‌ و آن‌ حضرت‌ ص عین‌ این‌ جواب‌ را بر من‌ تکرار فرمودند. باز هم‌ آن‌ را تکرار کردم‌ و بار دیگر آن‌ را بر من‌ تکرار فرمودند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مالک‌ بن‌ انس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «هر کس‌ سوره‌ حشر را بخواند، خداوند گناهان‌ متقدم‌ و متأخر وی‌ رامی‌آمرزد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ما أصاب‌ عبدا هم‌ ولا حزن‌ فدعا بهذا الدعاء إلا أذهب‌ الله‌ همه‌ وحزنه‌ وأبدله‌ مكانه‌ فرجا». «هیچ‌ نگرانی‌ و اندوهی‌ به ‌بنده‌ای‌ نمی‌رسد که‌ آن‌گاه‌ به‌ این‌ دعا (یعنی‌ به‌ اسمای‌ حسنی‌ الهی) دعا کند مگر این‌که‌ خداوند غم‌ و اندوه‌ وی‌ را از بین‌ برده‌ و به‌ جای‌ آن‌ به‌ وی‌ گشایشی‌ را عوض‌ می‌دهد». همچنین‌ براء س از علی‌ س روایت‌ می‌کند که‌ فرمود: «ای‌ براء! چون‌ خواستی‌ که‌ خدای‌ متعال‌ را با اسم‌ اعظمش‌ بخوانی‌ پس‌ ده‌ آیه‌ اول‌ سوره‌ (حدید) و نیز آخر سوره‌ (حشر) را بخوان‌، سپس‌ بگو: ای‌ آن‌که‌ تو این‌چنین‌ هستی‌ وکسی‌ غیر از تو بر این‌ اسما و اوصاف‌ نیست‌، از تو می‌خواهم‌ که‌ برای‌ من‌ چنین‌ و چنان‌ کنی‌ (یعنی‌ حاجت‌ خود را مطرح‌ کن). ای‌ براء! به‌ خدای‌ متعال‌ سوگند می‌خورم‌ که‌ در آن‌ صورت‌ اگر علیه‌ من‌ هم‌ دعا کنی‌، به‌ زمین‌ فروبرده‌ خواهم‌ شد». دیلمی‌ از علی‌ و ابن‌ مسعودب روایت‌ می‌کند که‌ فرموده‌ حق‌ تعالی ‌﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا تا آخر سوره‌، دعای‌ درد سر است‌.

سوره‌ ممتحنه

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۳) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: نامگذاری‌ این‌ سوره‌ به‌ «ممتحنه‌» به‌ کسر حاء، به‌ سبب‌ اضافت ‌مجازی‌ فعل‌ امتحان‌ به‌سوی‌ زن‌ مهاجری‌ است‌ که‌ بیان‌ حال‌ وی‌ در آیه‌ (۱۰) خواهد آمد. یا «ممتحنه‌» به‌ کسرحاء وصف‌ سوره‌ است‌ چنان‌که‌ در وصف‌ سوره‌برائه‌، «فاضحه‌» یعنی‌ سوره «رسواگر» آمده‌ است‌. و «ممتحنه‌» به‌ فتح‌ حاء نیز خوانده‌ شده‌ است‌ که‌ بنابراین‌ قرائت‌، فعل‌ امتحان‌ به‌سوی‌ آن‌ زنی‌ اضافت‌ حقیقی‌ یافته‌ که‌ آیه‌ (۱۰) درباره‌ وی‌ نازل‌ شده‌ است‌ و او ام‌ کلثوم‌ دختر عقبه ‌بن ‌ابی ‌معیط زن‌ عبدالرحمن ‌بن‌ عوف‌ س بود.

صاحب‌ «فی‌ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره‌ حلقه‌ای‌ در سلسله‌ تربیت ‌ایمانی‌ و تنظیم‌ اجتماعی‌ جامعه‌ مدنی‌ است‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ يُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِيَّاكُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّكُمۡ إِن كُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِي سَبِيلِي وَٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِيۚ تُسِرُّونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعۡلَمُ بِمَآ أَخۡفَيۡتُمۡ وَمَآ أَعۡلَنتُمۡۚ وَمَن يَفۡعَلۡهُ مِنكُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ١

«ای‌ مؤمنان‌! دشمنان‌ من‌ و دشمنان‌ خود را دوست‌ نگیرید» دشمن‌ خداأ کسی ‌است‌ که‌ به‌ او کفر یا شرک‌ ورزیده‌ و به‌ آنچه‌ که‌ در کتاب‌های او آمده‌ است‌، ایمان ‌نیاورده‌ باشد و دشمن‌ مؤمنان‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ ایشان‌ خیانت‌ کرده‌، یا با ایشان‌ جنگیده‌، یا دیگران‌ را در جنگ‌ علیه‌ ایشان‌ یاری‌ داده‌ است‌، مانند کفار مکه‌ در گذشته‌ و کفار ملحد مادی‌ در عصر ما. عدو: بر مفرد و جمع‌ هردو اطلاق‌ می‌شود.

بخاری‌، مسلم‌ و بقیه‌ ائمه‌ حدیث‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیات‌ از علی‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص من‌، زبیر و مقدادبن‌اسود را مأموریت‌ داده‌ و فرمودند: «بروید تا به‌ باغ‌ خاخ‌ [۳۲] برسید پس‌ در آن‌ باغ‌ زنی‌ را می‌یابید که‌ سوار هودج‌ است‌ و با او نامه‌ای‌ است‌، آن‌ نامه‌ را از وی‌ گرفته‌ و نزد من‌ آورید». ما به ‌راه‌ افتادیم‌ تا به‌ آن‌ باغ‌ رسیدیم‌، بناگاه‌ دیدیم‌ که‌ همان‌ زن‌ در آنجاست‌ پس‌ به‌ اوگفتیم: نامه‌ را بیرون‌ آور. گفت: با من‌ نامه‌ای‌ نیست‌. گفتیم: یا نامه‌ را بیرون ‌می‌آوری‌، یا لباست‌ را از تنت‌ بیرون‌ کرده‌ و بازرسی‌ات‌ می‌کنیم‌. پس‌ نامه‌ را از میان‌ بافته‌ موی‌ خویش‌ بیرون‌ آورد. پس‌ نامه‌ را گرفتیم‌ و نزد رسول‌ اکرم‌ ص آوردیم‌. بناگاه‌ دیدیم‌ که‌ آن‌ نامه‌ از حاطب‌بن‌ابی‌بلتعه‌ س است‌ که‌ به‌سوی‌ گروهی ‌از مشرکان‌ مکه‌ فرستاده‌ تا آنان‌ را از برخی‌ اسرار رسول‌ خدا ص آگاه‌ کند. رسول‌ اکرم‌ ص حاطب‌ را احضار کرده‌ و به‌ او فرمودند: «ای‌ حاطب‌! این ‌چیست‌؟». حاطب‌ گفت: یا رسول‌الله! در داوری‌ علیه‌ من‌ شتاب‌ نکنید؛ حقیقت ‌این‌ است‌ که‌ من‌ مردی‌ بودم‌ نه‌ از خود قریش‌ بلکه‌ پیوست ‌شده‌ به‌ آن‌؛ ولی‌ کسانی ‌از مهاجران‌ که‌ با شما هستند، در مکه‌ قرابت‌هایی‌ دارند که‌ خانواده‌ها و اموال ‌خویش‌ را به‌ وسیله‌ آن‌ها حمایت‌ می‌کنند لذا من‌ نیز در این‌ اندیشه‌ افتادم‌ که‌ اگر با قریش‌ قرابت‌ نسبی‌ای‌ ندارم‌، حداقل‌ برای‌ آن‌ها خیری‌ رسانده‌ و خدمتی‌ کرده‌ باشم ‌تا به‌ وسیله‌ آن‌ از نزدیکانم‌ حمایت‌ کنند پس‌ من‌ این‌ کار را به‌ سبب‌ کفر و ارتداد از دین‌ خویش‌ انجام‌ نداده‌ام‌ و نه‌ از روی‌ این‌ امر که‌ به‌ کفر راضی‌ باشم‌! رسول‌ خدا ص فرمودند: «حاطب‌ راست‌ گفت‌». آن‌ گاه‌ این‌ آیه‌ درباره‌ وی‌ نازل ‌شد. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ ص در سال‌ هشتم‌ هجری‌ برای‌ فتح ‌مکه‌ آمادگی‌ گرفتند، حاطب‌ خواست‌ تا این‌ خبر را به‌ قریش‌ برساند پس ‌جبرئیل‌÷ فرود آمد و رسول‌ خدا ص را از این‌ ماجرا آگاه‌ کرد.

«به‌سوی‌ آنان‌ پیغام‌ دوستی‌ را می‌افگنید» یعنی: به‌ کفار خیرخواهی‌ کرده‌ و به ‌سبب‌ دوستی‌ای‌ که‌ میان‌ شما و آنان‌ هست‌، اخبار رسول‌اکرم‌ ص را به‌ آنان‌ می‌رسانید و به‌ آنان‌ نامه‌ می‌نویسید؛ «و حال‌ آن‌که‌ آنان‌ به‌ حقی‌ که‌ برای‌ شما آمده‌ است‌، کفر ورزیده‌اند» یعنی: آن‌ها به‌ خدا و رسولش‌ و آنچه‌ که‌ به‌ شما از قرآن‌ و هدایت‌ الهی‌ آمده‌ است‌، کفر ورزیده‌اند و از مظاهر کفرشان‌ این‌ است‌ که: «پیامبر و شما را نیز بیرون‌ می‌کنند» یعنی: پیامبر ص و شما را از مکه‌ آواره‌ کرده‌اند، به‌سبب‌ کفر و انکارشان‌ از حقی‌ که‌ برایتان‌ آمده‌ است‌ پس‌ چگونه‌ با آنان‌ دوستی‌ و مهربانی‌ می‌کنید؟ «برای‌ آن‌که‌ ایمان‌ آوردید به‌ الله پروردگار خویش» یعنی: شما را به‌ خاطر ایمانتان‌، یا به‌ خاطر نفرت‌ و کراهت‌ از ایمان‌ آوردنتان‌، بیرون‌ رانده‌اند «اگر برای‌ جهاد در راه‌ من‌ و طلب‌ خشنودی‌ من‌ از وطن‌ خود بیرون‌ آمده‌اید» یعنی: اگر شما چنین‌ هستید پس‌ چرا دشمن‌ من‌ و دشمن‌ خودتان‌ را به‌ دوستی‌ می‌گیرید؟ «پنهانی‌ به‌سوی‌ آنان‌ دوستی‌ می‌ورزید» یعنی: اخبار مسلمانان‌ را پنهانی‌ به‌ کفار می‌فرستید، به‌ سبب‌ دوستی‌ با آنان‌ «و من‌ به‌ آنچه‌ پنهان‌ می‌کنید و آنچه‌ آشکار می‌کنید داناترم» یعنی: من‌ از هرکس‌ دیگر به‌ کارهای‌ پنهان‌ و آشکار شما داناترم‌ «و هرکس‌ از شما که‌ این‌ کار را بکند پس‌ به‌ راستی‌ که‌ راه‌ راست‌ را گم‌ کرده‌ است» یعنی: او از راه‌ حق‌ و صواب‌ به‌ بی‌راهه‌ رفته‌ و راه‌ میانه‌ و هموار را گم‌ کرده‌ است‌.

آیه‌ کریمه‌ بر نهی‌ قطعی‌ و همه‌جانبه‌ از موالات‌ و دوستی‌ با کفار دلالت‌ می‌کند.

﴿إِن يَثۡقَفُوكُمۡ يَكُونُواْ لَكُمۡ أَعۡدَآءٗ وَيَبۡسُطُوٓاْ إِلَيۡكُمۡ أَيۡدِيَهُمۡ وَأَلۡسِنَتَهُم بِٱلسُّوٓءِ وَوَدُّواْ لَوۡ تَكۡفُرُونَ٢.

«اگر شما را بیابند، برایتان‌ دشمن‌ باشند» یعنی: اگر کفار با شما روبرو گردند، آنچه‌ را که‌ در دل‌های خود از دشمنی‌ نسبت‌ به‌ شما نهان‌ می‌دارند، آشکار می‌کنند «و دستها و زبان‌های‌ خود را به‌ بدی‌ به‌سوی‌ شما بگشایند» با لت‌وکوب‌، قتل‌ و دست‌درازی‌ و با دشنام‌ و مانند آن‌ «و دوست‌ دارند که‌ کافر شوید» در این‌ آرزو به‌سر می‌برند که‌ مرتد شوید و به‌سوی‌ کفر باز گردید. پس‌ مادام‌ که‌ کار چنین ‌است‌، قطعا دوستی‌ با امثال‌ آنان‌ اشتباهی‌ است‌ بزرگ‌.

﴿لَن تَنفَعَكُمۡ أَرۡحَامُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡۚ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَفۡصِلُ بَيۡنَكُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ٣

«هرگز خویشاوندان‌ و فرزندان‌ شما به‌ شما سود نمی‌رسانند» یعنی: بی‌گمان‌ فرزندان‌ و نزدیکان‌ شما در روز قیامت‌ به‌ شما سودی‌ نمی‌رسانند تا شما به‌ خاطر آنان‌ با کفار دوستی‌ و مهربانی‌ ورزید ـ چنان‌که‌ حاطب ‌بن ‌ابی ‌بلتعه‌ چنین‌ کرد بلکه ‌آنچه‌ که‌ به‌ شما سود می‌رساند، امتثال‌ اوامر الهی‌ است‌؛ که‌ از آن‌ جمله‌ است دشمنی‌ با کفار و فروگذاشتن‌ دوستی‌ و موالات‌ با آنان‌ «روز قیامت‌ خدا در میان ‌شما فیصله‌ می‌کند» یعنی: در میان‌ شما جدایی‌ می‌افگند پس‌ اهل‌ طاعت‌ خود را به‌بهشت‌ و اهل‌ معصیت‌ خود را به‌ دوزخ‌ داخل‌ می‌کند «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید بیناست» بنابراین‌، شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌انس‌ س آمده‌ است: «مردی‌ از رسول‌ اکرم‌ ص پرسید: یا رسول‌ الله! پدرم‌ در کجاست‌؟ فرمودند: در دوزخ‌. پس‌ چون‌ پشت‌ گردانید، آن‌ حضرت‌ ص او را فراخواندند و فرمودند: «إن‌ أبي‌ وأباك‌ في‌النار». «پدر من‌ و پدر تو هردو در دوزخ‌اند».

علما به‌ مناسبت‌ داستان‌ حاطب‌، به‌ بیان‌ حکم‌ جاسوسی‌ برای‌ کفار پرداخته‌اند:

مالکی‌ها بر آنند که‌ جاسوس‌ مسلمان‌ کشته‌ می‌شود اما جمهور فقها برآنند که‌ او کشته‌ نمی‌شود بلکه‌ امام‌ او را بر حسب‌ آنچه‌ که‌ مصلحت‌ بداند، تعزیر کند؛ از قبیل‌ زدن‌، به‌ زندان‌ افگندن‌ و مانند این‌. و هردو گروه‌ به‌ داستان‌ حاطب‌ استدلال ‌کرده‌اند زیرا مالکی‌ها گفته‌اند: اگر حاطب‌ از اهل‌ بدر نبود، پیامبر ص او را می‌کشت‌. گروه‌ دوم‌ می‌گویند: رسول‌ خدا ص حاطب‌ را به‌ این‌ دلیل‌ نکشتند که‌ او مسلمان‌ بود. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: شخصی‌ به‌نام‌ فرات‌بن‌حیان‌ را که‌ برای‌ مشرکان‌ جاسوسی‌ کرده‌ بود، نزد رسول‌ اکرم‌ ص آوردند ایشان‌ دستور دادند که‌ او کشته‌ شود. پس‌ فریاد کشید: ای ‌گروه‌ انصار! آیا من‌ کشته‌ می‌شوم‌ در حالی‌که‌ گواهی‌ می‌دهم‌ به‌ این‌که‌ خدایی‌ جز معبود یگانه‌ نیست‌ و این‌که‌ محمد رسول‌ خداست‌؟ آن‌ گاه‌ دستور دادند که‌ آزادش‌ کنند، سپس‌ فرمودند: «إن‌ منکم‌ من‌ أوکله‌ إلی‌ إیمانه‌، منهم‌ فرات‌ بن‌حیان: همانا از شما کسانی‌ هستند که‌ من‌ آنان‌ را به‌ ایمان‌شان‌ وامی‌گذارم‌، که‌ از آن‌ جمله‌ است‌ فرات‌ بن‌ حیان‌».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ در آیه‌ کریمه‌ برای‌ تحریم‌ موالات‌ با کفار پنج‌ سبب‌ ذکر شده‌ است:

۱- کفرشان‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ و رسول‌ وی‌.

۲- بیرون‌ راندن‌ رسول‌ اکرم‌ ص و مؤمنان‌ از دیار و اموال‌شان‌ در مکه‌.

۳- دشمنی‌ و ستیز آن‌ها با مؤمنان‌.

۴- کشتن‌ مؤمنان‌ و زدن‌ و دشنام‌ دادن‌ آن‌ها.

۵- حرص‌ آنان‌ بر کفر به‌ محمد ص.

﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ وَمَآ أَمۡلِكُ لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَيۡكَ تَوَكَّلۡنَا وَإِلَيۡكَ أَنَبۡنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٤

«هر آینه‌ برای‌ شما در ابراهیم‌ و کسانی‌ که‌ همراه‌ او بودند، اسوه‌ حسنه‌ای‌ است» یعنی: خصلتی‌ ستوده‌ و سرمشق‌ نیکویی‌ است‌ پس‌ به‌ ایشان‌ اقتدا کنید. گویی ‌می‌فرماید: ای‌ حاطب‌! آیا به‌ ابراهیم‌ اقتدا و تأسی‌ نکردی‌ تا از فامیل‌ و خانواده‌ات ‌بیزاری‌ بجویی‌ چنان‌که‌ ابراهیم ‌÷ و پیروانش‌ از پدران‌ و قومشان‌ برائت‌ جستند؛ «آن‌ گاه‌ که‌ به‌ قوم‌شان‌ گفتند: هرآینه‌ ما از شما بری‌ و برکناریم» نه‌ ما از شماییم‌ و نه‌ شما از ما؛ به‌ سبب‌ کفرتان‌ به‌ خداوند متعال «و» نیز بیزاریم «از آنچه‌ که‌ بجز خداوند می‌پرستید» که‌ بتانند «به‌ شما کافر شدیم» یعنی: ما به‌ بتانی‌ که‌ شما به ‌آن‌ها ایمان‌ آورده‌اید، یا به‌ دین‌ شما، یا به‌ افعالتان‌ کافر و منکر شدیم «و میان‌ ما و میان‌ شما به‌ طور همیشه‌ دشمنی‌ و کینه‌ پدید آمد» یعنی: این‌ شیوه‌ و روش‌ ما با شما است‌؛ «تا وقتی‌ که‌ فقط به‌ خداوند ایمان‌ آورید» و شرک‌ را ترک‌ کنید پس‌ وقتی ‌چنین‌ کردید، این‌ دشمنی‌ به‌ دوستی‌ و این‌ کینه‌ به‌ محبت‌ تبدیل‌ می‌شود «مگر در این‌ سخن‌ ابراهیم‌ به‌ پدرش‌ که‌ حتما برای‌ تو آمرزش‌ خواهم‌ خواست» یعنی: برای ‌شما در همه‌ سخنان‌ ابراهیم‌ ÷ الگو و سرمشق‌ نیکویی‌ است‌ مگر در این‌ سخن‌ وی ‌به‌ پدرش‌ لذا به‌ این‌ سخن‌ وی‌ اقتدا و تأسی‌ نکنید که‌ برای‌ مشرکان‌ آمرزش ‌بخواهید زیرا آمرزش‌خواهی‌ ابراهیم ‌÷ برای‌ پدرش‌، بنا بر وعده‌ای‌ بود که‌ او به ‌پدرش‌ داده‌ بود؛ (اما چون‌ برای‌ ابراهیم‌ روشن‌ شد که‌ پدرش‌ دشمن‌ خداوند است‌، از وی‌ بیزاری‌ جست) «توبه‌ / ۱۱۴».

آن‌ گاه‌ خدای‌ ‌ سخن‌ ابراهیم ‌÷ برای‌ پدرش‌ را به ‌اتمام‌ رسانده‌ و می‌فرماید: «و برای‌ تو در برابر خداوند صاحب‌ اختیار چیزی‌ نیستم» یعنی: ابراهیم ‌÷ به‌ پدرش‌ گفت: برای‌ تو آمرزش‌ می‌خواهم‌ ولی‌ چیزی‌ از عذاب ‌خداوند أ را از تو دفع‌ نمی‌توانم‌ کرد «پروردگارا! بر تو توکل‌ کرده‌ایم‌ و به‌ تو روی‌ آورده‌ایم‌ و به‌سوی‌ توست‌ بازگشت» این‌ از دعای‌ ابراهیم ‌÷ و یارانش‌ و از چیزهایی ‌است‌ که‌ در آن‌ سرمشقی‌ نیکو است‌ که‌ باید در آن‌ به‌ ابراهیم‌ ÷ اقتدا شود، همچنان‌ این‌ ادعای‌ وی:

﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٥

«پروردگارا! ما را فتنه‌ای‌ برای‌ کافران‌ نگردان» مجاهد در معنی‌ آن‌ می‌گوید: ما را به‌ دست‌ آنان‌ یا به‌ عذابی‌ از نزد خویش‌ عذاب‌ نکن‌ تا آن‌ها بگویند که: اگر اینان ‌بر حق‌ می‌بودند، این‌ ذلت‌ و خواری‌ به‌ آنان‌ نمی‌رسید «و ای‌ پروردگار ما! برای‌ ما بیامرز هر آینه‌ تویی‌ عزیز» یعنی: تو غالبی‌ هستی‌ که‌ هرگز مغلوب‌ نمی‌شوی‌ و تویی ‌«حکیم» یعنی: تو صاحب‌ حکمت‌ بالغه‌ هستی‌ .

﴿لَقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِيهِمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَۚ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ٦

آن‌ گاه‌ خدای‌ ‌ مؤمنان‌ را تکرارا بر اقتدا به‌ ابراهیم ‌÷ برانگیخته‌ و می‌فرماید: «هرآینه‌ برای‌ شما در ایشان» یعنی: در ابراهیم ‌÷ و کسانی‌ که‌ با او بودند؛ «سرمشقی‌ نیکو است‌ برای‌ کسی‌ که‌ به‌ خداوند و روز آخرت‌ امید دارد» یعنی: این‌ الگو گرفتن‌ و اقتدا به‌ ابراهیم ‌÷ فقط برای‌ کسانی‌ است‌ که‌ در دنیا و آخرت‌ به‌ خیر و رحمت‌ خداوند أ طمع‌ می‌بندند «و هرکس‌ روی‌ برتابد» یعنی: هرکس‌ از اقتدا و تأسی‌ به‌ ابراهیم‌ ÷ روی‌ برتافته‌ و این‌ نصیحت‌ را نادیده‌ بگیرد و با کفار رابطه‌ دوستانه‌ برقرار نماید «پس‌ هر آینه‌ الله بی‌نیاز است» از خلقش‌ «ستوده» است‌ بر افعال‌ خود؛ در نزد دوستان‌ و اهل‌ طاعتش‌.

﴿عَسَى ٱللَّهُ أَن يَجۡعَلَ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ عَادَيۡتُم مِّنۡهُم مَّوَدَّةٗۚ وَٱللَّهُ قَدِيرٞۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٧

«چه‌ بسا خداوند در میان‌ شما و در میان‌ کسانی‌ که‌ با آن‌ها دشمنی‌ داشتید، دوستی ‌پدید آورد» این‌ بدان‌ جهت‌ خواهد بود که‌ آنان‌ مسلمان‌ می‌شوند و از اهل‌ دینتان ‌می‌گردند چنان‌که‌ گروهی‌ از آنان‌ بعد از فتح‌ مکه‌ مسلمان‌ شدند و اسلامشان‌ نیز نیکو و استوار گشت‌ و میان‌ آن‌ها و کسانی‌ که‌ از ایشان‌ در اسلام‌ تقدم‌ داشتند مودت‌ و محبت‌ پدید آمد و آن‌ها نیز جهاد کردند و کارهایی‌ را که‌ سبب‌ قرب‌ الهی‌ می‌شود انجام‌ دادند، که‌ ابوسفیان‌ س از آن‌ جمله‌ بود و قبل‌ از آن‌ که‌ او مسلمان‌ شود، رسول‌ اکرم‌ ص با ام‌ حبیبه‌ دخترش‌ ازدواج‌ کردند. البته‌ ام‌ حبیبه‌ و شوهرش‌ عبدالله بن‌ جحش‌ س از مسلمانان‌ اولین‌ و از کسانی‌ بودند که‌ به‌ سرزمین‌ حبشه‌ هجرت‌ کرده‌ بودند اما شوهرش‌ در حبشه‌ نصرانی‌ شد و بر نصرانیت‌ مرد ولی‌ او بر دین‌ خویش‌ باقی‌ ماند و رسول‌ خدا ص به‌ نجاشی‌ پیغام‌ فرستاده‌ و او را برای‌ خود خواستگاری‌ کردند و نجاشی‌ از جای‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ وی‌ چهارصد درهم‌ از مال‌ خود مهریه‌ داد ولی‌ با همه‌ این‌ها دوستی‌ با ابوسفیان‌ جز با اسلام‌ وی‌ در روز فتح‌ مکه‌ و ما بعد آن‌ پدید نیامد و بعد از فتح‌ مکه‌ بود که‌ ابوسفیان‌ دشمنی‌ با رسول‌ خدا ص را ترک‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «أحبب‌ حبیبک‌ هونا ما، عسی‌ أن‌ یکون‌ بغیضک‌ یوما ما، وأبغض‌ بغیضک‌ هونا ما، عسی‌ أن‌ یکون‌ حبیبک‌ یوما ما». «دوستت‌ را در حدی‌ متعادل‌ دوست‌ بدار و در دوستی‌ وی‌ افراط نکن‌، چه‌ بسا که‌ او روزی‌ بدخواه‌ و منفور تو گردد و با دشمنت‌ نیز در دشمنی‌ زیاده‌روی‌ نکن ‌زیرا چه‌ بسا که‌ او روزی‌ دوستت‌ گردد». «و خداوند قدیر است» یعنی: دارای‌ قدرت‌ بالغه‌ است‌ پس‌ او بر این‌ امر که‌ دل‌های معاندان‌ را به‌سوی‌ حق‌ برگرداند تا ایشان‌ را در مغفرت‌ و رحمت‌ خویش‌ داخل‌ گرداند، تواناست‌ «و خداوند آمرزگار است» بر آنچه‌ که‌ از شما در موالات‌ با کفار سر زده‌ است‌؛ از نقل ‌دادن‌ اخبار و غیر آن‌ «مهربان» است‌ به‌ شما چرا که‌ شما را به‌ شتاب‌ مجازات‌ نمی‌کند.

ابن‌ مردویه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از ابوهریره‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: اولین‌ کسی‌ که‌ با مرتدان‌ در راه‌ اقامه‌ و بر پاداشت‌ دین‌ خداأ جنگید، ابوسفیان ‌بن ‌حرب‌ بود و این‌ آیه‌ درباره‌ وی‌ نازل‌ شد.

﴿لَّا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَلَمۡ يُخۡرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٨

«خداوند شما را از کسانی‌ که‌ با شما در دین‌ نجنگیده‌ و شما را از دیارتان‌ بیرون‌ نکرده‌اند، باز نمی‌ دارد که‌ با آنان‌ نیکی‌ کنید» یعنی: خداوند أ شما را از این‌ امر نهی‌ نمی‌کند که‌ با کفار هم‌ پیمانی‌ که‌ بر ترک‌ جنگ‌ و یاری‌ نکردن‌ کفار دیگر علیه ‌شما با شما پیمان‌ بسته‌اند، به‌ مقتضای‌ احسان‌ و نیکی‌ رفتار کنید؛ مانند رعایت‌ صله‌رحم‌ با خویشاوندان‌ غیر مسلمان‌، نفع‌ رساندن‌ به‌ همسایه‌ مشرک‌ و مهمان ‌کردن ‌آنان‌ «و با آنان‌ به‌ انصاف‌ رفتار کنید» یعنی: در تعاملاتی‌ که‌ میان‌ شما و آنان‌ صورت‌ می‌گیرد، با آنان‌ دادگرانه‌ و به‌ عدالت‌ رفتار و معامله‌ کنید؛ با پرداختن‌ حق‌شان‌، مانند وفا به‌ وعده‌، پرداخت‌ امانت‌ و پرداخت‌ بی‌کم‌ و کاست‌ بهای‌ آنچه‌ که‌ از آنان‌ خریداری‌ می‌کنید. چنان‌که‌ قبیله‌ خزاعه‌ با رسول‌ اکرم‌ ص چنین‌ عهدی ‌بستند و آن‌ حضرت‌ ص در حق‌ آنان‌ به‌ نیکی‌ و وفا دستور دادند «بی‌گمان‌ خداوند دادگران‌ را دوست‌ دارد» پس‌ رهرو راه‌ عدل‌ و داد باشید.

قتاده‌ بر آن‌ است‌ که‌ این‌ حکم‌ در اول‌ اسلام‌ بود، سپس‌ آیه: ﴿فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ [التوبة: ۵] آن‌ را منسوخ‌ کرد. اما اکثر اهل‌ تأویل‌ برآنند که‌ این‌ آیه‌ منسوخ‌ نیست‌، به‌ دلیل‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آن‌ از اسماء دختر ابوبکر ب که‌ فرمود: «مادرم‌ درحالی‌که‌ مشرک‌ بود، در دوران‌ پیمان ‌قریش‌ (صلح‌ حدیبیه) به‌ دیدارم‌ آمد پس‌ به‌ محضر رسول‌ خدا ص رفتم‌ و گفتم: یا رسول‌الله! مادرم‌ درحالی‌که‌ به‌ من‌ راغب‌ است‌ نزد من‌ آمده‌ است‌، آیا با وی ‌صله‌ رحم‌ را به‌ جای‌ آورم‌؟ فرمودند: آری‌! با مادرت‌ صله‌ رحم‌ را به‌ جای ‌آور». سپس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿إِنَّمَا يَنۡهَىٰكُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِينَ قَٰتَلُوكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَأَخۡرَجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ وَظَٰهَرُواْ عَلَىٰٓ إِخۡرَاجِكُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ وَمَن يَتَوَلَّهُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٩

«جز این‌ نیست‌ که‌ خداوند شما را از» نیک‌ رفتاری‌ با «کسانی‌ نهی‌ می‌کند که‌ با شما در دین‌ جنگیده‌اند و شما را از خانه‌ و کاشانه‌تان‌ آواره‌ کرده‌اند» که‌ آنان‌ سردمداران‌ و رهبران‌ کفر از قبیله‌ قریش‌ و امثال‌شان‌ از کسانی‌ اند که‌ علیه‌ مسلمانان ‌سرسخت‌ و ستیزه‌جو بودند «و بر راندنتان‌ با دیگران‌ همدستی‌ کردند» یعنی: حق‌ تعالی‌ شما را از نیکرفتاری‌ با کسانی‌ نیز نهی‌ می‌کند که‌ دشمن‌ را علیه‌ شما یاری ‌و پشتیبانی‌ کرده‌اند. یعنی: کسانی‌ را یاری‌ و پشتیبانی‌ کرده‌اند که‌ با شما جنگیده‌اند و شما را به‌ خاطر دینتان‌ از خانه‌ و کاشانه‌تان‌ بیرون‌ رانده‌اند و آنان‌ سایر اهل‌ مکه ‌و کسان‌ دیگری‌ هستند که‌ با آن‌ها همپیمان‌ شده‌ بودند. آری‌! نهی‌ می‌کند شما را «از این‌که‌ با آنان‌ تولی‌ کنید» یعنی: آنان‌ را به‌ دوستی‌ و یاری‌ بگیرید «و هر کس ‌دوست‌شان‌ بدارد پس‌ آن‌ گروه‌ آنانند ستمگران» زیرا آنان‌ دوستی‌ را در غیر جایگاهش‌ نهاده‌ و کسانی‌ را به‌ دوستی‌ گرفته‌اند که‌ سزاوار دشمنی‌ می‌باشند، چراکه‌ دشمن‌ خدا أ و پیامبر و کتاب‌ وی‌ می‌باشند. دلیل‌ این‌ که‌ خدای‌ متعال‌ از جایز بودن‌ دادگری‌ و نیکوکاری‌ با گروه‌ اول‌ از کفار بی‌آزار سخن‌ گفت‌، نه‌ از جواز ولایت‌ و دوستی‌ با آنان‌، این‌ است‌ که: ولایت‌ و دوستی‌ با کفار به‌ هیچ‌ حال‌ جایز نیست‌ و ولایت‌ جز با مؤمنان‌ حرام‌ قطعی‌ می‌باشد پس‌ اگر در یک‌ کشور غیر مسلمانانی‌ وجود داشته‌ باشند که‌ با مسلمانان‌ وارد کشمکش‌ نشوند، نیکوکاری‌ و عدالت‌ با آنان‌ جایز است‌ اما ولایت‌ با آنان‌ هرگز جواز ندارد. خاطر نشان ‌می‌شود که‌ از بزرگ‌ترین‌ مظاهر ولایت‌ با کفار در عصر ما، داخل‌ شدن‌ در احزاب ‌آنان‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡكُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ يَحِلُّونَ لَهُنَّۖ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُواْۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّۚ وَلَا تُمۡسِكُواْ بِعِصَمِ ٱلۡكَوَافِرِ وَسۡ‍َٔلُواْ مَآ أَنفَقۡتُمۡ وَلۡيَسۡ‍َٔلُواْ مَآ أَنفَقُواْۚ ذَٰلِكُمۡ حُكۡمُ ٱللَّهِ يَحۡكُمُ بَيۡنَكُمۡۖ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ١٠

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: چون‌ رسول‌ اکرم‌ ص در حدیبیه‌ با قریش‌ بر این‌ شرط صلح‌ نمودند که‌ هرکس‌ از مسلمانان‌ مکه‌ نزدشان‌ آمد، او را واپس‌ به‌ مکه‌ برگردانند، در این‌ اثنا زنان‌ مسلمانی‌ از مکه‌ به‌سوی‌ ایشان‌ هجرت ‌کردند. پس‌ خدای‌ متعال‌ نپذیرفت‌ که‌ آن‌ها به‌سوی‌ مشرکان‌ برگردانده‌ شوند و نازل ‌فرمود: «ای‌ مؤمنان‌! چون‌ زنان‌ مؤمن‌ مهاجر» از میان‌ کفار «نزد شما بیایند پس ‌آنان‌ را امتحان‌ کنید» یعنی: آنان‌ را بیازمایید تا میزان‌ رغبت‌ و گرایش‌ آنان‌ به‌ اسلام‌ را دریابید. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «امتحان‌شان‌ این‌ بود که‌ به‌ خدا سوگند خورند که‌ نه‌ به‌ سبب‌ ناسازگاری‌ و نفرت‌ از شوهران‌شان‌ از مکه‌ بیرون‌ شده‌اند، نه‌ به‌ انگیزه ‌تمایل‌ به‌ رفتن‌ از سرزمینی‌ به‌ سرزمینی‌ دیگر، نه‌ به‌ طلب‌ دنیا و نه‌ به‌ عشق‌ مردی‌ از مسلمانان‌ بلکه‌ فقط به‌ انگیزه‌ دوستی‌ خداوند أ و پیامبرش‌ و رغبت‌ در دینش ‌هجرت‌ کرده‌اند پس‌ چون‌ بر این‌ مضمون‌ قسم‌ می‌خوردند، رسول‌ خدا ص مهری ‌را که‌ شوهرانشان‌ به‌ آنان‌ داده‌ بودند و خرجی‌ را که‌ بر آنان‌ کرده‌ بودند، می‌پرداختند ولی‌ خود آن‌ زنان‌ مؤمن‌ مهاجر را بر نمی‌گرداندند». «خداوند به‌ ایمان‌ ایشان‌ داناتر است» این‌ قید برای‌ بیان‌ این‌ امر است‌ که‌ جز خدای‌ سبحان‌ هیچ ‌کس‌ دیگر حقیقت‌ حالشان‌ را نمی‌داند پس‌ او شما را به‌ کشف‌ حقیقت‌ مأمور نکرده‌ است‌ بلکه‌ مأموریت‌ شما امتحان‌ و آزمایش‌ آن‌هاست‌ تا صدق‌ ادعایشان‌ در رغبت‌ و گرایش‌ به‌ اسلام‌ بر شما روشن‌ شود «پس‌ اگر آنان‌ را مؤمن‌ دانستید» به‌حسب‌ ظاهر، بعد از گرفتن‌ امتحانی‌ که‌ به‌ آن‌ مأمور شده‌اید «آنان‌ را به‌سوی‌ کفار باز نگردانید» یعنی: به‌سوی‌ شوهران‌ کافرشان‌ «نه‌ آن‌ زنان‌ بر آنان‌ حلال‌اند و نه‌ آن‌ مردان‌ بر این‌ زنان‌ حلال» زیرا زن‌ مؤمن‌ بر هیچ‌ مرد کافری‌ حلال‌ نیست‌ و مسلمان ‌شدنش‌ موجب‌ جدایی‌ وی‌ از شوهر کافرش‌ می‌گردد نه‌ صرف‌ هجرتش‌.خاطر نشان‌ می‌شود که‌ این‌ آیه‌ زنان‌ مسلمان‌ را بر مردان‌ مشرک‌ حرام‌ گردانید و در آغاز اسلام‌ جایز بود که‌ مرد مشرک‌ با زن‌ مؤمن‌ ازدواج‌ کند، از این‌ جهت‌ چون ‌ابوالعاص‌ بن‌ ربیع‌ شوهر زینب‌ دختر رسول‌ اکرم‌ ص که‌ مشرک‌ بود، در روز بدر به‌دست‌ مسلمانان‌ اسیر شد، زنش‌ زینب‌ گردنبندی‌ را که‌ از مادرش‌ خدیجه‌ لبه‌ وی‌ رسیده‌ بود، برای‌ آزادی‌ (فدیه) وی‌ از مکه‌ فرستاد پس‌ چون ‌رسول‌ خدا ص به‌ این‌ حال‌ و وضع‌ دخترشان‌ فکر کردند، سخت‌ بر او دل‌ سوختانده‌ و به‌ مسلمانان‌ گفتند: «اگر صلاح‌ می‌دیدید که‌ اسیر وی‌ را برایش‌ رها کنید پس‌ چنین‌ کنید». آن‌ گاه‌ ابوالعاص‌ را بر این‌ شرط آزاد کردند که‌ دخترشان‌ را نزدشان‌ بفرستد و او به‌ این‌ شرط وفا کرده‌ زینب‌ لرا با زید بن‌ حارثه‌ س به‌ مدینه‌ فرستاد و زینب‌ بعد از غزوه‌ بدر دو سال‌ در مدینه‌ اقامت‌ گزید تا این‌که‌ در سال‌ هشتم‌ هجری‌ شوهرش‌ ابوالعاص‌ مسلمان‌ شد و رسول‌ اکرم‌ ص زینب‌ را با همان‌ نکاح‌ اول‌ به‌ وی‌ برگردانده‌ و مهر جدیدی‌ را بر او وضع‌ نکردند چنان‌که‌ ابن‌ کثیر نقل‌ کرده‌ است‌.

اکثر علما برآنند که‌ این‌ حکم‌ ناسخ‌ بخشی‌ از پیمان‌ صلح‌ حدیبیه‌ است‌ که‌ مفاد آن‌ به‌ برگرداندن‌ مسلمانان‌ به‌ مشرکان‌ ارتباط می‌گیرد اما احناف‌ برآنند که‌ این ‌حکم‌ تماما ـ هم‌ درباره‌ زنان‌ و هم‌ درباره‌ مردان‌ ـ منسوخ‌ است‌ زیرا اقامت ‌مسلمانان‌ در سرزمین‌ شرک‌ جواز ندارد. احناف‌ به‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ نیز استدلال ‌کرده‌اند: «أنا بريء‌ من‌ كل‌ مسلم‌ أقام‌ مع‌ مشرك‌ في‌ دارالحرب‌ لاتراءي‌ ناراهما». «من ‌از هر مسلمانی‌ که‌ با مشرکی‌ در دار حرب‌ اقامت‌ گزیند به‌ طوری‌ که‌ آتش‌ آن‌ دو دیده‌ شود، بیزارم‌». «و به‌ آنان‌ آنچه‌ خرج‌ کرده‌اند بدهید» یعنی: به‌ شوهران‌ این‌گروهی‌ که‌ هجرت‌ کرده‌ و اسلام‌ آورده‌اند، قیمت‌ آنچه‌ را که‌ بر آنان‌ از مهر خرج‌ کرده‌اند بدهید «و بر شما گناهی‌ نیست‌ که‌ با ایشان‌ ازدواج‌ کنید» زیرا آن‌ زنان‌ مؤمن‌ مهاجر، از اهل‌ دین شما شده‌اند «چون‌ به‌ ایشان‌ مهرهای‌ ایشان‌ را بدهید» بعد از سپری‌ شدن‌ عده‌ ایشان‌. این‌ شرط بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ آنچه‌ را از تعویض‌ به‌ شوهران‌ سابق‌شان‌ پرداخته‌اید، جای‌ مهر ایشان‌ را نمی‌گیرد پس‌ پرداخت‌ مهر برای ‌زن‌ در هنگام‌ ازدواج‌ وی‌ با هر مردی‌، به‌ منظور تکریم‌ و گرامیداشت‌ وی‌ واجب ‌است‌ «و عصمت‌های‌ زنان‌ کافر را نگاه‌ ندارید» یعنی: هرکس‌ زن‌ کافری‌ داشت‌، بداند که‌ او در واقع‌ برایش‌ زنی‌ نیست‌ زیرا با اختلاف‌ دین‌، عصمت‌ آن‌ زن‌ با وی ‌قطع‌ شده‌ است‌. مراد از «عصمت‌» عقد نکاح‌ است‌. نقل‌ است‌ که‌ چون‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد، عمر بن‌ خطاب‌ س در آن‌ روز دو زن‌ را طلاق‌ داد، که‌ یکی‌ از آنان‌ را معاویه ‌بن ‌ابی ‌سفیان‌ و دیگری‌ را صفوان‌ بن‌ امیه‌ به‌ نکاح‌ گرفتند. از ابن ‌عباس‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «اختلاف‌ دارین‌ سبب‌ قطع‌ عقد نکاح‌ می‌شود». ومذهب‌ ابوحنیفه‌ / نیز همین‌ است‌ بنابراین‌، اگر زن‌ حربی‌ای‌ مسلمان‌ شد و از دارحرب‌ بیرون‌ آمد و در دار حرب‌ شوهر کافری‌ داشت‌، در میان‌ آن‌ دو جدایی‌ واقع ‌شده‌ است‌ و در رأی‌ امام‌ ابوحنیفه‌ عده‌ای‌ هم‌ بر آن‌ زن‌ نیست‌ اما امام‌ محمد و امام‌ابویوسف‌ می‌گویند: سپری‌ کردن‌ عده‌ بر وی‌ لازم‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ حکم‌ انقطاع‌ نکاح‌ با اختلاف‌ دین‌، مخصوص‌ به‌ زنان‌ کافر مشرک‌ است‌ نه‌ به‌ زنان‌ کافر کتابی‌. احناف‌ می‌گویند: چون‌ زن‌ مسلمان‌ شد، اسلام‌ بر شوهرش‌ عرضه ‌می‌شود؛ پس‌ اگر مسلمان‌ شد خوب‌ و الا در میان‌ آن‌ها تفریق‌ می‌شود. و چنان‌که ‌گفتیم‌، در صدر اسلام‌ مردان‌ کافر زنان‌ مسلمان‌ و مردان‌ مسلمان‌ زنان‌ کافر را به‌ نکاح‌ می‌گرفتند که‌ این‌ کار با این‌ آیه‌ منسوخ‌ شد.

«و آنچه‌ را خرج‌ کرده‌اید طلب‌ کنید» یعنی: مهرهای‌ زنانتان‌ را که‌ مرتد شده‌ و به ‌کفار پیوسته‌اند، از آنان‌ طلب‌ کنید «و مشرکان‌ هم‌ باید آنچه‌ را که‌ خرج‌ کرده‌اند» از مهرهای‌ زنان‌ مهاجر خود که‌ بعد از هجرت‌ با مسلمانان‌ ازدواج‌ کرده‌اند «طلب‌کنند». مفسران‌ می‌گویند: بعد از نزول‌ این‌ آیه‌، اگر زنی‌ از مسلمانان‌ به‌ سبب ‌ارتداد به‌ کفار معاهد می‌پیوست‌، به‌ کفار گفته‌ می‌شد: مهر وی‌ را بیاورید و اگر زنی‌ از کفار مسلمان‌ می‌شد و به‌ مسلمانان‌ می‌پیوست‌، نیز مهرش‌ را به‌ شوهر کافرش‌ باز می‌گردانیدند «این‌ حکم‌ الهی‌ است‌ که‌ در میان‌ شما حکم‌ می‌کند» یعنی: آنچه‌ از بازگرداندن‌ مهرها از هردو جهت‌ ذکر شد، حکم‌ الهی‌ در مورد مشرکان ‌بعد از صلح‌ حدیبیه‌ است‌، نه‌ در مورد مشرکانی‌ که‌ عهد و پیمانی‌ با مسلمانان ‌ندارند. به‌ قولی: این‌ حکم‌ منسوخ‌ شده‌ است‌. ابن‌عربی‌ می‌گوید: «این‌ حکم‌ به ‌اجماع‌ امت‌ مخصوص‌ به‌ همان‌ زمان‌ و در خصوص‌ صلح‌ حدیبیه‌ بود». «و الله دانای‌ با حکمت‌ است» یعنی: حق‌ تعالی‌ از هر جهت‌ به‌ مصالح‌ بندگان‌ خود دانا است‌ لذا هیچ‌ امر نهانی‌ای‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و او در سخنان‌ و کارهای‌ خود دارای‌ حکمت‌ بالغه‌ است‌. قرطبی‌ می‌گوید: «حکم‌ برگرداندن‌ مهرها مخصوص‌ به‌زمان‌ صلح‌ حدیبیه‌ و در مورد همان‌ واقعه‌ بود». اما حکم‌ تفریق‌ میان‌ زن‌ و شوهر در صورتی‌ که‌ یکی‌ از آن‌ها به‌ اسلام‌ مشرف‌ شد و دیگری‌ بر کفر باقی‌ ماند، همچنان‌ به‌ حال‌ خود باقی‌ است‌.

﴿وَإِن فَاتَكُمۡ شَيۡءٞ مِّنۡ أَزۡوَٰجِكُمۡ إِلَى ٱلۡكُفَّارِ فَعَاقَبۡتُمۡ فَ‍َٔاتُواْ ٱلَّذِينَ ذَهَبَتۡ أَزۡوَٰجُهُم مِّثۡلَ مَآ أَنفَقُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ١١

«و در صورتی‌ که‌ کسی‌ از زنان‌ شما به‌سوی‌ کفار رفت» یعنی: اگر زنی‌ از مسلمانان‌ مرتد شد و به‌ دار کفر ـ هرچند به‌ اهل‌ کتاب‌ ـ پیوست‌ و آن‌ها مهر مورد مطالبه‌ شما را ندادند؛ «پس‌ کافران‌ را عقوبت‌ رساندید» یعنی: سپس‌ با کفار پیکار کرده‌ و از آنان‌ بعد از پیروزی‌ غنیمت‌ گرفتید؛ «پس‌ به‌ کسانی‌ که‌ زنان‌شان‌ رفته‌اند، معادل‌ آنچه‌ خرج‌ کرده‌اند بدهید» یعنی: به‌ مسلمانانی‌ که‌ زنان‌شان‌ به‌ کفار پیوسته‌اند، معادل‌ آنچه‌ را که‌ به‌ آنان‌ از مهر داده‌اند، از اموال‌ فی‌ء و غنیمت‌ بدهید چنانچه‌ مشرکان‌ مهر زنانشان‌ را به‌ ایشان‌ باز نگردانیدند. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «یعنی‌ اگر زنی‌ از مهاجران‌ به‌ کفار پیوست‌، مسلمانان‌ مأمورند که‌ معادل‌ خرجی‌ را که ‌شوهرش‌ بر وی‌ کرده‌ است‌ به‌ او از اموال‌ غنیمت‌ قبل‌ از تقسیم‌ آن‌ها بپردازند». لذا فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿فَعَاقَبۡتُم به‌ این‌ معنی‌ است: سپس‌ اگر غنیمت‌ گرفتید، یا بر کفار پیروز شدید، به‌ مسلمانانی‌ که‌ زنان‌شان‌ به‌ کفار پیوسته‌اند، معادل‌ آنچه‌ را که ‌به‌ آنان‌ از مهر داده‌اند، بدهید. به‌قولی: این‌ حکم‌ نیز منسوخ‌ است‌ «و از خداوندی ‌که‌ به‌ او ایمان‌ دارید، پروا کنید» یعنی: از دست‌ آلودن‌ به‌ چیزی‌ که‌ موجب ‌مجازات‌ شماست‌، حذر کنید و از خداوندأ پروا دارید؛ با به‌ اجرا گذاشتن‌ حکم‌ و شریعت‌ وی‌. بنابراین‌، کسی‌ که‌ پرداخت‌ اموال‌ خرج‌ کرده‌ شوهران‌ مسلمان‌ بر زنان ‌مرتدشان‌ از وی‌ مطالبه‌ می‌شود، امام‌ (حاکم) مسلمانان‌ است‌ که‌ باید آن‌ را از بیت‌المال‌ بپردازد.

علامه‌ شاه‌ ولی ‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «این‌ سخن‌ که‌ همه‌ این‌ احکام‌ بعد از فتح ‌مکه‌ منسوخ‌ شد، نزد این‌ فقیر ثابت‌ نشده‌ است‌ پس‌ اگر مانند حالتی‌ که‌ در صلح‌ حدبییه‌ اتفاق‌ افتاد، باز هم‌ روی‌ دهد، به‌ تحقیق‌ که‌ باید بر همین‌ احکام‌ عمل‌ شود و الله اعلم‌». صاحب‌ «تفسیر المنیر» نیز می‌گوید: «چنانچه‌ میان‌ مسلمانان‌ و غیر ایشان‌ در مانند چنین‌ حالی‌ که‌ مسلمانان‌ در گذشته‌ بر آن‌ بوده‌اند، معاهداتی‌ امضا شود مانعی‌ از عمل‌ به‌ این‌ معاهدات‌ وجود ندارد. پس‌ اگر مثلا با آنان‌ پیمان‌ بستیم‌ که‌ آنچه‌ را خرج‌ زنانشان‌ کرده‌اند، در صورت‌ مسلمان‌ شدن‌ و پیوستن‌ آن‌ زنان‌ به ‌ما، به‌ آنان‌ بپردازیم‌ باید به‌ این‌ تعهد عمل‌ کنیم‌، با در نظر داشت‌ این‌ امر که‌ حکم‌ یاد شده‌ مخصوص‌ به‌ بازگردانیدن‌ مهرهای‌ زنان‌ اهل‌ عهد است‌ ـ چنان‌که‌ ذکر شد».

حسن‌ و مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گویند: این‌ آیه‌ درباره‌ ام‌حکیم‌ دختر ابوسفیان‌ نازل‌ شد که‌ مرتد گشت‌ و شوهرش‌ عباس‌بن‌تمیم‌ قریشی‌ را ترک ‌کرد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بجز او هیچ‌ زن‌ دیگری‌ از قریش‌ مرتد نشد، سپس‌ آن‌ زن ‌مرتده‌ نیز مجددا به‌ اسلام‌ بازگشت‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ يُبَايِعۡنَكَ عَلَىٰٓ أَن لَّا يُشۡرِكۡنَ بِٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗا وَلَا يَسۡرِقۡنَ وَلَا يَزۡنِينَ وَلَا يَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأۡتِينَ بِبُهۡتَٰنٖ يَفۡتَرِينَهُۥ بَيۡنَ أَيۡدِيهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ فَبَايِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١٢

«ای‌ پیامبر! چون‌ زنان‌ مؤمن‌ به‌ نزد تو آیند که‌ با تو بیعت‌ کنند» بیعت: عقد و پیمان‌ پایبندی‌ به‌ طاعت‌ است‌. یعنی: چون‌ به‌ قصد بیعت‌ کردن‌ نزد تو آیند؛ «بر این‌که ‌برای‌ خداوند چیزی‌ را» هر چه‌ باشد «شریک‌ مقرر نکنند» یعنی: چون‌ به‌ قصد بیعت‌ کردن‌ بر اسلام‌ نزد تو آیند. این‌ واقعه‌ در روز فتح‌ مکه‌ بود که‌ زنان‌ نزد رسول‌ خدا‌ ص آمدند تا با ایشان‌ بیعت‌ کنند پس‌ خداوند أ به‌ پیامبرش‌ دستور داد که‌ از ایشان‌ بر این‌ شروط بیعت‌ بگیرد که: شریک‌ نیاورند «و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «دزدی‌ نکنند» در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ وقتی ‌رسول‌ اکرم‌ ص از زنان‌ مکه‌ بیعت‌ می‌گرفتند، به‌ این‌ بند از شروط بیعت‌ که ‌رسیدند، هند زن‌ ابوسفیان‌ گفت: ابوسفیان‌ مرد بخیلی‌ است‌ و من‌ از مال‌ وی‌ غذا و خرجمان‌ را بر می‌دارم‌، آیا این‌ کار درست‌ است‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: «آری‌! برایت‌ حلال‌ است‌». «و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «زنا نکنند» و حرام‌ بودن‌ زنا محدود به‌ زنای‌ فرج‌ نیست‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بر فرزند آدم‌ بهره‌ وی‌ از زنا نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ او این‌ بهره‌ خود را خواه ‌ناخواه‌ درمی‌یابد پس‌ زنای‌ چشمها نگریستن‌ است‌ و زنای‌ گوشها شنیدن‌ و زنای‌ زبان‌ سخن‌ گفتن‌ و دو دست‌ زنا می‌کنند و زنای‌ آن‌ها گرفتن‌ است‌ و دو پا زنا می‌کنند و زنای‌ آن‌ها راه‌ رفتن‌ است‌ (به‌‌سوی‌ فحشاء) و قلب‌ خواهش‌ و تمنا می‌کند، سپس‌ فرج‌ یا این‌ خواهش‌ را تصدیق‌ می‌کند یا تکذیب‌».

«و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «اولاد خود را نکشند» رسم‌ زنده‌ به‌گور کردن‌ دختران‌ از ترس‌ فقر، یا ننگ‌ جاهلی‌، رسم‌ نامیمونی‌ بود که‌ در جاهلیت‌ بدان‌ عمل‌ می‌شد ولی‌ این‌ معنی‌ عام‌ است‌ در قتل‌ فرزندان‌ به‌ هر انگیزه‌ای‌ که‌ باشد،چه‌ به‌ انگیزه‌ ترس‌ از فقر، چه‌ به‌ انگیزه‌ رفع‌ اتهام‌ زنا و نیز عام‌ است‌ در قتل‌ جنین‌ و غیر آن‌. اما احناف‌ بر آنند که‌ ساقط کردن‌ جنین‌ به‌ سبب‌ عذری‌ که‌ کارشناس‌ خبره‌ آن‌ را تشخیص‌ دهد، مباح‌ است‌ درصورتی‌که‌ جنین‌ هنوز به‌ مرحله‌ خلقت‌ ـ که‌ عادتا از چهل‌ تا چهل‌وپنج‌ روزه‌گی‌ وی‌ بعد از حمل‌ است‌ ـ نرسیده‌ باشد اما اسقاط جنینی‌ که‌ در مرحله‌ قبل‌ از دمیدن‌ روح‌ یعنی‌ در پایان‌ ماه‌ چهارم‌ قرار دارد، بدون‌ عذر مکروه‌ است‌ و اسقاط آن‌ بعد از این‌ مرحله‌، حرام‌ قطعی‌ است‌. البته‌ در همچو مسایل‌ دشواری‌ باید به‌ اهل‌ تقوی‌ و علم‌ رجوع‌ کرد و خودسرانه‌ تصمیم ‌نگرفت‌.

«و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «سخن‌ دروغی‌ را پیش‌ نیاورند که‌ آن‌ را در میان‌ دست‌ها و پاهای‌ خویش‌ بر بسته‌ باشند» یعنی: به‌ شوهرانشان‌ فرزندانی‌ را که ‌از آنان‌ نیست‌ منسوب‌ نکنند. فراء می‌گوید: «در جاهلیت‌ رسم‌ چنین‌ بود که‌ زن‌ نوزاد سر راهی‌ای‌ را پیدا می‌کرد و آن‌ گاه‌ به‌ شوهرش‌ می‌گفت: این‌ بچه‌ من‌ از نطفه‌ توست‌». ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «چنان‌ بود که‌ زن‌ دختری‌ می‌زایید اما به‌جای‌ آن‌ پسری‌ را قرار می‌داد». «و» از آنان‌ بیعت‌ بگیر بر این‌ شرط که: «تو را در معروفی‌ نافرمانی‌ نکنند» یعنی: در هر امری‌ که‌ مشمول‌ طاعت‌ و فرمانبرداری‌ از خدا أ است‌، چون‌ منع‌ از نوحه‌کردن‌، جامه ‌دریدن‌، موی‌ پریشان‌ کردن‌، گریبان ‌چاک‌ کردن‌، بر سر و روی‌ زدن‌، چهره‌ را فگار و خراش ‌کردن‌ و دعا کردن‌ به‌ نابودی‌ خود یا کسانی‌ دیگر در عزاداری‌ها. قید: «عدم‌ نافرمانی‌ پیامبر ص در معروف‌» ـ با وجود آن‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص جز به‌ معروف‌ امر نمی‌کردند ـ برای‌ تنبیه‌ بر این‌ امر است‌ که‌ فرمان‌ بردن‌ از هیچ‌ مخلوقی‌ در نافرمانی‌ خالق‌ جواز ندارد.آری‌! اگر این‌ شروط را پذیرفتند؛ «پس‌ با ایشان‌ بیعت‌ کن‌ و برایشان‌ از خداوند آمرزش‌ بخواه» یعنی: بعد از این‌ بیعتی‌ که‌ با تو کردند، از خداوندأ برای‌ گناهان‌ گذشته‌شان‌ آمرزش‌ بخواه «همانا خداوند آمرزگار است» با پاک‌ کردن‌ بندگان‌ خود از گناهان‌ گذشته‌ «مهربان» است‌؛ با توفیق‌ طاعت‌ بخشیدن‌ به‌ ایشان‌.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ بندهای‌ بیعت‌ با زنان‌ فقط محدود به‌ ایشان‌ نبود بلکه‌ با مردان‌ نیز بر این‌ شرط‌ها بیعت‌ صورت‌ گرفت‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عباده‌ بن‌ صامت‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ در جمله‌ کسانی‌ بودم‌ که‌ در بیعت ‌عقبه‌ نخست‌ حاضر بودند و ما مجموعا دوزاده‌ مرد بودیم‌ پس‌ با رسول‌ خدا بر مفاد همان‌ بیعت‌ زنان‌ بیعت‌ کردیم‌ و این‌ قبل‌ از آن‌ بود که‌ جهاد مسلحانه‌ فرض ‌شود. آری‌! با ایشان‌ بیعت‌ کردیم‌ بر این‌که‌ چیزی‌ را به‌ خدای‌ ‌ شریک ‌نیاوریم‌، دزدی‌ نکنیم‌، زنا نکنیم‌، فرزندانمان‌ را نکشیم‌، بهتانی‌ برنبندیم‌ که‌ آن‌ را در میان‌ دستها و پاهای‌ خویش‌ بر بسته‌ باشیم‌ و رسول‌ اکرم‌ ص را در هیچ‌ امر معروفی‌ نافرمانی‌ نکنیم‌. رسول‌ خدا ص بعد از پایان‌ این‌ بیعت‌ فرمودند: اگر وفا کردید، برای‌ شما بهشت‌ است‌».

خاطر نشان‌ می‌شود که‌ در آیه‌ کریمه‌ به‌ ارکان ‌نهی‌ در دین‌ که‌ شش‌ رکن‌ است‌ تصریح‌ شده‌ است‌ اما ارکان‌ امر ذکر نشده‌ است‌ که ‌آن‌ها نیز شش‌ رکن‌ ذیل‌ است: ادای‌ کلمه‌ شهادت‌، نماز، زکات‌، روزه‌، حج‌ و غسل ‌نمودن‌ از جنابت‌. دلیل‌ عدم‌ ذکر اوامر این‌ است‌ که‌ نهی‌ در همه‌ زمان‌ها و همه ‌احوال‌ دائم‌ و همیشگی‌ است‌ لذا تنبیه‌ بر امری‌ که‌ دائمی‌ است‌، مؤکدتر و مهمتر است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ در روز فتح‌ مکه‌ بعد از آن‌ نازل‌ شد که‌ رسول‌ اکرم‌ ص از بیعت‌ با مردان‌ فارغ‌ شدند. عائشه‌ ل می‌گوید: «بیعت‌ رسول‌ خدا ص با زنان‌ فقط با سخن‌گفتن‌ بود و به‌ خدای‌ ‌سوگند که‌ دست‌ رسول‌ اکرم‌ ص هرگز دست‌ هیچ‌ زنی‌ را لمس‌ نکرد. و چون‌ رسول‌ خدا ص با زنان‌ بیعت‌ می‌کردند، می‌فرمودند: با شما به‌ سخن ‌گفتن‌ بیعت‌ کردم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امیمه‌ بنت‌ رقیه‌ تمیمی‌ ل آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «... بعد از آن‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص از ما این‌ شروط را گرفتند، گفتیم: یا رسول‌الله! آیا با ما مصافحه‌ نمی‌کنید؟ فرمودند: من‌ با زنان‌ مصاحفه ‌نمی‌کنم‌ بلکه‌ سخن‌گفتنم‌ با یک‌ زن‌، سخن‌ گفتنم‌ با صد زن‌ است‌».

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ قَدۡ يَئِسُواْ مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ كَمَا يَئِسَ ٱلۡكُفَّارُ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡقُبُورِ١٣

«ای‌ مؤمنان‌! قومی‌ را که‌ خداوند بر آنان‌ خشم‌ گرفته‌ است‌، به‌ دوستی‌ نگیرید» مراد از آنان: تمام‌ طوایف‌ کفرند. به‌قولی: مراد از آنان‌ مخصوصا یهودیان ‌می‌باشند زیرا روایتی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است‌ که‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ برخی‌ از فقرای‌ مسلمانان‌ نازل‌ شد که‌ با یهودیان‌ پیوند دوستی‌ برقرار می‌کردند تا از میوه‌هایشان‌ بهره‌ گیرند. اما ابن ‌کثیر می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ عام‌ است ‌درباره‌ یهود، نصاری‌ و سایر کفاری‌ که‌ خداوندأ بر آنان‌ خشم‌ گرفته‌، لعنت‌شان‌ نموده‌ و از سوی‌ او سزاوار طردند». «آن‌ گروه‌ از آخرت‌ نا امید شده‌اند» یعنی: البته‌ آنان‌ به‌ سبب‌ کفر خود به‌ آخرت‌ یقین‌ ندارند و از ثواب‌ آخرت‌ و نعمت‌های آن‌ ناامید شده‌اند «چنان‌که‌ کافران‌ از اهل‌ گورها ناامید شده‌اند» یعنی: مأیوس‌ بودنشان‌ از آخرت‌، همانند مأیوس‌ بودنشان‌ از رستاخیز مردگان‌ و بازگشت‌ آن‌ها به ‌سویشان‌ است‌ چرا که‌ به‌ بعث‌ بعد از مرگ‌ نیز هیچ‌ اعتقادی‌ ندارند.

[۳۲. ] جایی‌ است‌ میان‌ مکه‌ و مدینه‌ در فاصله‌ دوازده‌ مایلی‌ مدینه‌.

سوره‌ صف

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «صف‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند متعال‌ در مطلع‌ آن‌ فرموده‌ است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ٤ [الصف: ۴] از دیگر نامهای‌ این‌ سوره «حواریین‌» و «عیسی‌» می‌باشد.

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١

«آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ خدا را تسبیح‌ گفت» این‌ تعبیر، بر مشروعیت‌ تسبیح‌ گفتن‌ در همه‌ اوقات‌؛ اعم‌ از گذشته‌، حال‌ و آینده‌ ارشاد می‌کند. حرف «ما» به‌کار برده‌ شد نه‌ حرف «من‌» زیرا اکثر تسبیح‌ گویندگان‌ غیرعقلایند «و اوست‌ عزیز» یعنی: غالبی‌ که‌ مغلوب‌ نمی‌شود «حکیم» است‌ و در تمام‌ افعال‌ و سخنان‌ خویش‌ با حکمت‌ و فرزانه‌ می‌باشد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! چرا چیزی‌ می‌گویید که‌ انجام‌ نمی‌دهید» ابن‌ عباس‌س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: گروهی‌ از مؤمنان‌ قبل‌ از آن‌که ‌جهاد فرض‌ شود می‌گفتند: ای‌ کاش‌ خداوند أ ما را به‌ دوست‌ داشته‌ترین‌ اعمال ‌در نزد خود آگاه‌ می‌کرد تا به‌ آن‌ عمل‌ می‌کردیم‌. پس‌ خداوند متعال‌ به ‌پیامبرش ص خبر داد که‌ دوست‌ داشته‌ترین‌ اعمال‌ نزد وی‌، ایمان‌ راستین‌ و بی‌شک ‌و شبهه‌ و بعد از آن‌ جهاد با اهل‌ معصیتی‌ است‌ که‌ ایمان‌ نیاورده‌ و با عقیده‌ حق‌ می‌ستیزند. و چون‌ مؤمنان‌ آگاه‌ شدند که‌ دوست‌داشته‌ترین‌ اعمال‌ نزد حق‌ تعالی‌ جهاد است‌، گروهی‌ از آنان‌ این‌ فریضه‌ را ناخوش‌ داشتند و کار جهاد برایشان‌ دشوار آمد پس‌ خداوند أ فرمود: ﴿لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ [الصف: ۲]. «چرا چیزی ‌می‌گویید که‌ انجام‌ نمی‌دهید» لذا آنان‌ را بر این‌ کار نکوهش‌ نمود و افزود:

﴿كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣

«نزد خداوند بس‌ منفور است‌ که‌ چیزی‌ بگویید که‌ انجام‌ نمی‌دهید» به‌قولی: این ‌آیه‌ درباره‌ گروهی‌ نازل‌ شد که‌ نزد رسول‌ خدا ص می‌آمدند و یکی‌ از آنان ‌می‌گفت: در صحنه‌ پیکار با شمشیرم‌ به‌ جولان‌ پرداخته‌ و دشمن‌ را چنین‌ و چنان ‌کوبیدم‌ ... در حالی‌که‌ این‌ سخنی‌ گزاف‌ بود.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ آیه‌ بر هرکس‌ که‌ طاعتی‌ را به‌ گردن‌ می‌گیرد، وفا به‌ آن‌ را واجب‌ می‌گرداند و آنچه‌ انسان‌ به‌گردن‌ می‌گیرد بر دو قسم‌ است:

۱- نذر: که‌ خود بر دو نوع‌ است: أ ـ نذر تقرب‌ مانند این‌ سخن‌ انسان: برای‌ رضای‌ خداوند أ روزه‌، نماز، صدقه‌ و مانند آن‌ از اعمال‌ نیک‌ را به‌ گردن‌ می‌گیرم‌ و به‌ انجام‌ دادن‌ آن‌ متعهد می‌شوم‌. پس‌ وفا به‌ این‌ نذر اجماعا لازم‌ است‌. ب‌ ـ نذر مباحی‌ که‌ به‌ شرط متعلق‌ است‌، مثل‌ این‌که‌ بگوید: اگر مسافرم‌ آمد، بر من‌ صدقه‌ای‌ است‌، یا اگر خداوند أ شر فلان‌ کس‌ را از سرم‌ دفع‌ کرد پس‌ بر من ‌صدقه‌ای‌ است‌. که‌ از نظر اکثر علما، وفا به‌ این‌ نذر نیز لازم‌ است‌.

۲- وعده: از چیزهایی‌ که‌ انسان‌ به‌ گردن‌ می‌گیرد، یکی‌ هم‌ وعده‌ است‌. وعده‌ اگر به‌ سببی‌ متعلق‌ بود، وفا به‌ آن‌ اجماعا لازم‌ است‌، مثل‌ این‌که‌ بگوید: اگر ازدواج‌ کردم‌، یک‌ دینار به‌ تو کمک‌ می‌کنم‌ ... اما اگر وعده‌ با تعلیق‌ و شرط همراه‌ نبود، لزوم‌ عمل‌ به‌ آن‌ مورد اختلاف‌ است‌. ابن‌عربی‌ و قرطبی‌ می‌گویند: «صحیح‌ در نزد ما این‌ است‌ که‌ وفا به‌ وعده‌ در هر حال‌ واجب‌ است‌ مگر به‌ علت‌ وجود عذری‌».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ٤

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ نقل‌ کرده‌اند که‌ مؤمنان‌ گفتند: ای‌ کاش‌ خداوند متعال‌ محبوب‌ترین‌ اعمال‌ نزد خود را به‌ ما خبر می‌داد تا بدان‌ عمل ‌می‌کردیم‌، هرچند جان‌ها و مال‌هایمان‌ بر سر آن‌ می‌رفت‌. پس‌ خداوند أ در اینجا به‌ آنان‌ بیان‌ فرمود که‌ محبوب‌ترین‌ عمل‌بندگان‌ در نزد وی‌ جنگیدن‌ در راه‌ وی ‌است‌.

«در حقیقت‌ خدا کسانی‌ را که‌ در راه‌ او صف‌ زده» یعنی: صف‌ در صف‌ و به‌ هم ‌فشرده‌ «جهاد می‌کنند دوست‌ دارد» چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «رأس‌ الأمر الإسلام‌ وعموده‌ الصلاة، وذروة‌ سنامه‌ الجهاد في‌ سبيل‌ الله». «رأس‌ کار اسلام‌ است‌، ستون‌ آن‌ نماز است‌ و قله‌ کوهان‌ آن‌ جهاد در راه‌ خدا أ است‌». آری‌! خداوند أ مجاهدانی‌ را دوست‌ دارد که‌ در راهش‌ «چنان» صف‌ می‌کشند «که ‌گویی‌ عمارتی‌ محکم‌ به‌ هم‌ چسبیده‌ هستند» یعنی: برخی‌ از آن‌ها در صف‌ جهاد به‌برخی‌ دیگر چنان‌ درهم‌ چسبیده‌اند که‌ گویی‌ پیکر واحدی‌ هستند همچون ‌ساختمانی‌ که‌ از سرب‌ ریخته‌ شده‌ باشد. البته‌ این‌ درهم‌ فشرده‌گی‌ به‌ سبب‌ صلابت‌ و نیرومندی‌شان‌ در راه‌ خداأ است‌ به‌ طوری‌ که‌ در کارشان‌ هیچ‌ گونه‌ سستی‌ وشکافی‌ وجود نداشته‌ و دشمن‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ نمی‌تواند در صفوف‌ و سنگرهایشان ‌نفوذ کند. خاطر‌نشان‌ می‌شود که‌ خروج‌ مجاهد از صف‌ جهاد جایز نیست‌؛ مگر به‌سبب‌ ضرورتی‌ که‌ به‌ وی‌ عارض‌ می‌شود، یا برای‌ انجام‌ مأموریتی‌ که‌ از سوی‌ فرمانده‌ به‌ وی‌ محول‌ می‌شود، یا برای‌ هدف‌ جنگی‌ای‌ مانند بیرون ‌شدن‌ برای ‌کمین‌ و مبارزه‌ با دشمن‌ چنان‌که‌ در جنگ‌های‌ بدر و خیبر چنین‌ بود.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ يَٰقَوۡمِ لِمَ تُؤۡذُونَنِي وَقَد تَّعۡلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡۖ فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٥

بعد از آن‌که‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ ذکر این‌ حقیقت‌ پرداخت‌ که‌ او جنگجویان‌ در راهش‌ را دوست‌ دارد، در اینجا بیان‌ می‌دارد که‌ موسی‌ و عیسی‌ علیهماالسلام نیز از جمله‌ کسانی‌ بودند که‌ به‌ یکتاپرستی‌ فرمان‌ داده‌ و در راه‌ وی‌ جهاد کردند و بر کسانی‌ که ‌به‌ مخالفت‌ با ایشان‌ برخاستند عذاب‌ نازل‌ شد تا با بیان‌ این‌ حقایق‌ امت‌ محمد ص را از این‌ امر بر حذر دارد که‌ مبادا با پیامبرشان ص همان‌ کاری‌ را انجام‌ دهند که ‌قوم‌ موسی‌ و عیسی‌ علیهماالسلام با آن‌ها انجام‌ دادند.

«و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ موسی‌ به‌ قومش‌ گفت: ای‌ قوم‌ من‌! چرا مرا می‌آزارید» با سر پیچی‌ از قوانین‌، احکام‌ و فرمان‌هایی‌ که‌ خداوند متعال‌ بر شما فرض‌ نموده‌ و من ‌شما را به‌ آن‌ها امر می‌کنم‌. یا مرا می‌آزارید؛ با دشنام‌ دادن‌، طعنه ‌زدن‌ و عیب‌ جویی ‌من‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بیان‌ این‌ گونه‌ آزارهایشان‌ در سوره «احزاب/‌۶٩» گذشت‌« و حال‌ آن‌که‌ می‌دانید که‌ من‌ پیامبر خداوند به‌سوی‌ شما هستم» یعنی: چگونه‌ مرا می‌آزارید درحالی‌که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ من‌ فرستاده‌ خداوند أ هستم‌ دانایید و فرستاده‌ او مورد تعظیم‌ و احترام‌ قرار می‌گیرد، نه‌ مورد آزار و اذیت‌. از سوی ‌دیگر برای‌ شما در صحت‌ رسالت‌ من‌ شکی‌ هم‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ به‌ سبب‌ معجزاتی‌ که‌ از من‌ مشاهده‌ کرده‌اید، معجزاتی‌ که‌ اعتراف‌ به‌ رسالتم‌ را بر شما اجتناب‌ ناپذیر گردانیده‌ و نسبت‌ به‌ آن‌ برای‌ شما علمی‌ یقینی‌ افاده‌ کرده‌ است‌؟ «پس‌ چون‌ کجروی‌ کردند، خدا دل‌هایشان‌ را برگردانید» یعنی: چون‌ با آزار دادن‌ پیامبرشان‌ حق ‌را فرو گذاشتند، خداوند أ به‌ عنوان‌ جزای‌ آنچه‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بودند، دل‌هایشان‌ را از حق‌ و هدایت‌ کج‌ و متمایل‌ گردانید «و خداوند قوم‌ فاسقان‌ را» یعنی: کسانی‌ را که‌ علم‌ وی‌ بر فاسق‌ بودنشان‌ سبقت‌ گرفته‌ است «هدایت‌ نمی‌کند» که‌ این‌ گروه‌ نیز از جمله‌ آنانند.

﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ٦

«و یاد کن‌ هنگامی‌ را که‌ عیسی‌ پسر مریم‌ گفت: ای‌ بنی‌اسرائیل» و نگفت: ای ‌قوم‌ من‌! زیرا عیسی ‌÷ با بنی‌اسرائیل‌ نزدیکی‌ نسبی‌ای‌ نداشت‌ «هرآینه‌ من‌ فرستاده‌ خداوند به‌سوی‌ شما هستم‌، تصدیق ‌کننده‌ آنچه‌ پیش‌ روی‌ من‌ است‌ از تورات» یعنی: من‌ فرستاده‌ خداوند أ هستم‌ به‌سوی‌ شما با انجیل‌ و چیزی‌ را به‌ شما نیاورده‌ام‌ که ‌با تورات‌ مخالف‌ باشد بلکه‌ تورات‌ هم‌ متضمن‌ بشارت‌ به‌ بعثت‌ من‌ است‌ پس‌ چگونه‌ از من‌ می‌رمید و با من‌ مخالفت‌ می‌کنید؟ «و به‌ پیامبری‌ بشارت ‌دهنده‌ام‌ که‌بعد از من‌ می‌آید و نامش‌ احمد است» و هرگاه‌ پیام‌ و مرام‌ من‌ این‌ است‌ پس‌ هیچ ‌دلیل‌ و موجبی‌ برای‌ تکذیب‌ من‌ وجود ندارد. احمد نام‌ پیامبر ما ص و بدین‌ معنی ‌است: کسی‌ که‌ به‌ سبب‌ وجود خصلت‌های‌ خوب‌ در وی‌، بیشتر از دیگران‌ مورد ستایش‌ قرار می‌گیرد. یا احمد؛ یعنی‌ ستایشگرترین‌ مردم‌ برای‌ پروردگارش‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جیبر بن‌ مطعم‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «من‌ نام‌هایی‌ دارم: من‌ محمدم‌، من‌ احمدم‌، من‌ ماحی‌ای‌ هستم‌ که‌ خداوند به ‌وسیله‌ او کفر را محو می‌کند، من‌ حاشری‌ هستم‌ که‌ مردم‌ به‌ قدم‌ من‌ ـ یعنی‌ بعد از من‌ ـ گردآورده‌ می‌شوند و من‌ عاقب‌ هستم‌» یعنی: آخرین‌ پیامبری‌ هستم‌ که‌ بعد از انبیا می‌آید. در فصل‌ پانزدهم‌ از انجیل‌ یوحنا آمده‌ است: «یسوع‌ مسیح‌ گفت: فارقلیط روح‌ حقی‌ است‌ که‌ خدای‌ من‌ او را می‌فرستد، او همه‌ چیز را به ‌شما تعلیم‌ می‌دهد». فارقلیط: لفظی‌ است‌ که‌ بر حمد دلالت‌ می‌کند و به‌ احمد و محمد دو نام‌ پیامبر ما ص اشاره‌ دارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ در تورات‌ و انجیل ‌تصریحات‌ دیگری‌ نیز در همین‌ باب‌ آمده‌ است‌. «پس‌ چون‌ با معجزه‌ها پیش‌ آنان‌ آمد، گفتند: این‌ سحری‌ آشکار است» یعنی: چون‌ عیسی‌÷، یا محمد ص با معجزه‌ها نزد آنان‌ آمد، گفتند: آنچه‌ او برای‌ ما آورده‌، جادویی‌ واضح‌ و آشکار است‌.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُوَ يُدۡعَىٰٓ إِلَى ٱلۡإِسۡلَٰمِۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٧

«و کیست‌ ستمکارتر از آن‌ کس‌ که‌ بر خدا دروغ‌ بربست‌ و حال‌ آن‌که‌ او به‌سوی‌ اسلام‌ فراخوانده‌ می‌شود» اسلامی‌ که‌ بهترین‌ ادیان‌ و شریفترین‌ آن‌هاست‌؟ یعنی: ستمکارترین‌ مردم‌ کسانی‌اند که‌ پروردگارشان‌ آن‌ها را بر زبان‌ پیامبرش‌ به‌سوی ‌اسلامی‌ که‌ سعادت‌ هردو سرا در آن‌ است‌ فرامی‌خواند اما آنان‌ به‌جای‌ اجابت ‌دعوت‌ بر خدای‌ ‌ دروغ‌ برمی‌بندند و مثلا می‌گویند: قرآن‌ سحر است‌، یا خداوند أ به‌ چنین‌ امری‌ فرمان‌ نداده‌ است‌، یا محمد ص رسول‌ خدا نیست‌... و امثال‌ این‌ از افتراها. «و خداوند قوم‌ ستمکار را هدایت‌ نمی‌کند» زیرا سنت‌ وی‌ بر آن ‌است‌ که‌ کسانی‌ را که‌ سزاوار هدایت‌ نیستند هدایت‌ نکند و اینان‌ نیز از آن ‌جمله‌اند.

﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفِ‍ُٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨

«می‌خواهند که‌ نور الله را با دهآن‌های‌ خویش‌ خاموش‌ کنند» یعنی: حال‌ آنان‌ در تلاش‌ و تکاپوی‌ باطل‌شان‌ برای‌ سرکوب‌ اسلام‌ و جلوگیری‌ از نفوذ هدایت‌ آن‌ در دل‌ها به‌وسیله‌ سخنان‌ دروغین‌ همچون‌ حال‌ کسی‌ است‌ که‌ می‌خواهد نور عظیمی‌ را با پف‌ دهان‌ خویش‌ خاموش‌ گرداند «و حال‌ آن‌که‌ خداوند تمام‌کننده‌ نور خویش ‌است» با پیروز ساختن‌ دین‌ اسلام‌، برتر ساختن‌ آن‌ بر غیر آن‌ از راه‌ و روش‌ها و گستراندن‌ آن‌ در قلمروها «هر چند کافران‌ خوش‌ نداشته‌ باشند» این‌ انتشار فراگیر دعوت‌ اسلامی‌ را. بدین‌سان‌ خدای‌ ‌ حال‌ آنان‌ در تلاش‌ برای‌ براندازی ‌اسلام‌ را به‌ حال‌ کسی‌ تشبیه‌ کرد که‌ در نور آفتاب‌ پف‌ می‌کند، به‌ خیال‌ آن‌که ‌می‌تواند آن‌ را خاموش‌ گرداند! پس‌ چنان‌که‌ این‌ کار مستحیل‌ است‌، آن‌ کار نیز مستحیل‌ می‌باشد.

ابن ‌عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: مدت‌ چهل‌ روز بررسول‌ خداص وحی‌ نیامد پس‌ کعب‌ بن‌ اشرف‌ گفت: «ای‌ جماعت‌ یهود! مژده‌تان ‌باد که‌ خداوند نور محمد را در آنچه‌ که‌ بر وی‌ فرومی‌فرستاد، خاموش‌ گردانید پس‌ مطمئن‌ باشید که‌ کارش‌ به‌ سرانجام‌ نمی‌رسد». رسول‌ اکرم‌ ص از سخن‌ آن ‌دشمن‌ دین‌ اندوهگین‌ شدند، آن‌ گاه‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود و پس‌ از آن‌ وحی‌ بر ایشان‌ بلاانقطاع‌ فرود می‌آمد.

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٩

«اوست‌ آن‌که‌ پیامبرش‌ را با هدایت‌ و دین‌ حق‌ فرستاد تا آن‌ را بر همه‌ ادیان‌ پیروز گرداند» یعنی: آن‌ را بر همه‌ ادیان‌ مخالف‌ آن‌ برتر و غالب‌ گرداند «هر چند کافران‌ خوش‌ نداشته‌ باشند» این‌ پیروزی‌ و برتری‌ را، لیکن‌ این‌ پیروزی‌ خواه‌ ناخواه ‌تحقق‌ یافتنی‌ است‌. از این‌ جهت‌ ناگزیر باید برای‌ برتر ساختن‌ دین‌ خدا أ جنگید و فتنه‌ کفر و باطل‌ را ازمیان‌ برداشت‌ و این‌ نه‌ به‌معنی‌ اجبار مردم‌ بر پذیرش‌ اسلام ‌بلکه‌ برای‌ برداشتن‌ موانع‌ از سر راه‌ دعوت‌ اسلامی‌ است‌.

﴿تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِكُمۡ وَأَنفُسِكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١

«ای‌ مؤمنان‌! آیا شما را به‌ تجارتی‌ رهنمون‌ شوم‌ که‌ شما را از عذاب‌ دردناک ‌می‌رهاند؟» اینک‌ شما را به‌ این‌ تجارت‌ رهنمون‌ می‌شوم: «به‌ خداوند و پیامبر او ایمان‌ آورید» یعنی: بر ایمان‌ پایداری‌ ورزید «و با اموال‌ و جآن‌های‌ خود در راه‌ خدا جهاد کنید» این‌ جمله‌ مستأنفه‌ای‌ است‌ که‌ نوع‌ تجارت‌ را ـ که‌ عبارت‌ از جمع ‌نمودن‌ میان‌ ایمان‌ و جهاد است‌ ـ بیان‌ می‌کند گویی‌ مؤمنان‌ گفتند: این‌ تجارت ‌چیست‌ و ما چه‌کار کنیم‌ که‌ به‌ این‌ سود کلان‌ دست‌ یابیم‌؟ پس‌ فرمود: ایمان ‌آورید و جهاد کنید. آری‌! خداوند متعال‌ از آن‌ رو ایمان‌ و جهاد را به‌ منزله ‌تجارت‌ قرار داد که‌ مؤمنان‌ در آن‌ سود می‌برند چنان‌که‌ در دادوستد و تجارت ‌سود می‌برند و به‌دست‌ آوردن‌ این‌ سود با ورود آن‌ها به‌ بهشت‌ و نجات‌ آن‌ها از دوزخ‌ است‌. همچنین‌ خدای‌ متعال‌ سود این‌ تجارت‌ را در دو آیه‌ بعدی‌ بیان ‌نموده‌ است‌ زیرا معنای‌ دو آیه‌ بعدی‌ این‌ است‌ که: بهای‌ ایمان‌ و جهاد بهشت ‌است‌. «این» ایمان‌ و جهاد «بهتر است‌ برای‌ شما» از تجارت‌ محض‌ دنیا و قبول‌ رنجها و زحمت‌های‌ بی‌حاصل‌ برای‌ آن‌؛ «اگر بدانید» یعنی: در صورتی‌ که‌از اهل‌ علم‌ و درک‌ و دریافت‌ باشید چراکه‌ جاهلان‌ به‌ بهتر بودن‌ این‌ نوع‌ از تجارت ‌پی‌ نمی‌برند.

از سعید بن‌ جبیر س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون ‌آیه‌ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ [الصف: ۱۰] نازل‌ شد، مسلمانان‌ گفتند: اگر ما می‌دانستیم‌ که‌ این‌ تجارت‌ چیست‌، قطعا در راه‌ آن‌ مالها و جان‌هایمان‌ را نثار می‌کردیم‌! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿يَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ وَيُدۡخِلۡكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٢

بعد از آن‌که‌ خدای‌ متعال‌ کالایی‌ را که‌ باید با آن‌ تجارت‌ کنند ذکر کرد اینک ‌در اینجا بهایی‌ را که‌ در قبال‌ آن‌ برایشان‌ وعده‌ داده‌ است‌، ذکر می‌کند: «تا گناهان‌ شما را برای‌ شما بیامرزد» یعنی: اگر ایمان‌ آورید و در راه‌ ایمان‌ جهاد کنید، گناهان‌ شما را می‌آمرزد «و شما را در باغ‌هایی‌ که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها جاری‌ است‌ و در خانه‌هایی‌ پاک‌ و پسندیده‌ در بهشت‌های‌ عدن‌ در آورد» بهشت‌های‌ عدن: یعنی‌ بهشت‌های‌ اقامت‌ همیشگی‌ و ماندگار که‌ نه‌ مرگ‌ آن‌ها را از شخص‌ بهشتی ‌می‌گیرد و نه‌ هم‌ او از آن‌ها بیرون‌ آمدنی‌ است‌ «این‌ است‌ فوز عظیم» یعنی: آنچه ‌از آمرزش‌ و وارد کردنتان‌ به‌ این‌ بهشت‌های‌ ماندگار ذکر شد، همانا رستگاری‌ بس ‌بزرگی‌ است‌ که‌ ورای‌ آن‌ رستگاری‌ بیشتری‌ سراغ‌ نمی‌شود و کامیابی‌ای‌ است‌ که‌ هیچ‌ کامیابی‌ دیگری‌ همانند آن‌ نیست‌.

﴿وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِيبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٣

«و نعمتی‌ دیگر که‌ آن‌ را دوست‌ می‌دارید» یعنی: بجز آنچه‌ ذکر شد، برای‌ شما نعمتی‌ دیگر عنایت‌ می‌کند که‌ شما را به‌ اعجاب‌ و خوشحالی‌ وا دارد؛ «نصرتی‌ از جانب‌ الله و فتحی‌ است‌ نزدیک» یعنی: این‌ نعمت‌، یاری‌ و نصرتی‌ از جانب ‌خداوند متعال‌ برای‌ شما با پیروزی‌ بر قریش‌ و فتح‌ مکه‌ است‌ که‌ به‌ زودی‌ آن‌ را به‌ شما ارزانی‌ می‌دارد. عطاء می‌گوید: «مراد از آن‌ فتح‌ فارس‌ و روم‌ است‌». «و مؤمنان‌ را مژده‌ بده» یعنی: ای‌ محمد ص! مؤمنان‌ را به‌ فتح‌ و پیروزی‌ در دنیا و بهشت‌ در آخرت‌ مژده‌ بده‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُوٓاْ أَنصَارَ ٱللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ لِلۡحَوَارِيِّ‍ۧنَ مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ قَالَ ٱلۡحَوَارِيُّونَ نَحۡنُ أَنصَارُ ٱللَّهِۖ فَ‍َٔامَنَت طَّآئِفَةٞ مِّنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَكَفَرَت طَّآئِفَةٞۖ فَأَيَّدۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَىٰ عَدُوِّهِمۡ فَأَصۡبَحُواْ ظَٰهِرِينَ١٤

«ای‌ مؤمنان‌! انصارالله باشید» یعنی: بر یاری ‌دادن‌ دین‌ خدا أ که‌ هم‌ اکنون‌ بر آن‌ کمر بسته‌اید، استمرار ورزید «چنان‌که‌ عیسی‌ پسر مریم‌ به‌ حواریون‌ گفت: چه‌ کسانی‌ در راه‌ دین‌ خدا نصرت‌ دهندگان‌ من‌اند» یعنی: دین‌ خداأ را نصرت‌ دهید مانند نصرت‌ دادن‌ حواریون‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ عیسی ‌÷ به‌ ایشان‌ گفت: ﴿مَنۡ أَنصَارِيٓ إِلَى ٱللَّهِۖ [الصف:۱۴] چه‌ کسانی‌ عهده‌دار یاری‌ دادن‌ من‌ در جهت‌ امری‌ هستند که‌ انسان‌ را به ‌خدا أ نزدیک‌ می‌کند؟ یا چه‌ کسانی‌ یاری‌دهندگان‌ من‌اند در جهت‌ یاری‌ دادن ‌الله ‌أ ؟ «حواریون‌ گفتند: ماییم‌ نصرت‌ دهندگان‌ الله» حواریون‌ یاران‌ خاص‌ و خالص‌ و نصرت‌دهندگان‌ راستین‌ عیسی‌÷ و اولین‌ کسانی‌ بودند که‌ به‌ او ایمان‌ آوردند و جمعا دوازده‌ مرد بودند. همین‌ طور رسول‌ خدا ص در ایام‌ مناسک‌ که ‌مردم‌ از دور و نزدیک‌ برای‌ ادای‌ حج‌ به‌ مکه‌ می‌آمدند، به‌ میان‌ گروه‌های‌ مردم ‌رفته‌ آنان‌ را چنین‌ مورد خطاب‌ قرار می‌دادند: «من‌ رجل‌ يؤويني‌ حتي‌ أبلغ‌ رسالة‌ ربي‌ فإن‌ قريشا قد منعوني‌ أن‌ أبلغ‌ رسالة ربي». «کدام‌ مرد هست‌ که‌ مرا جای‌ دهد (واز من‌ پشتیبانی‌ کند) تا رسالت‌ پروردگارم‌ را به‌ مردم‌ برسانم‌ زیرا قریش‌ مرا از ابلاغ ‌رسالت‌ پروردگارم‌ بازداشته‌اند؟». تا این‌که‌ خداوند أ اوس‌ و خزرج‌ از اهل ‌مدینه‌ را برای‌ این‌ مهم‌ آماده‌ کرد و ایشان‌ با پیامبرش‌ص بر نشر دینش‌ در سرزمین‌ خود بیعت‌ کردند.

«پس‌ گروهی‌ از بنی‌اسرائیل‌ ایمان‌ آوردند» به‌ عیسی‌÷ «و گروهی» به‌ او «کفر ورزیدند» و نبوتش‌ را انکار کرده‌ و مادرش‌ را به‌ فحشا متهم‌ ساختند؛ «پس‌ مؤمنان ‌را بر دشمنان‌شان‌ یاری‌ دادیم» یعنی: اهل‌ حق‌ را بر اهل‌ باطل‌ یاری‌ و نصرت‌ دادیم ‌«پس‌ غالب‌ شدند» بر اهل‌ باطل‌؛ و این‌ تأیید و نصرت‌ به‌ وسیله‌ انواع‌ کرامات‌ و خوارق‌ عادات‌ بود. عبدالرزاق‌ و عبد بن ‌حمید از قتاده‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ در تفسیر آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُوٓاْ أَنصَارَ ٱللَّهِ [الصف:۱۴] گفت: «به‌ حمد الله که‌ این‌ نصرت‌ تحقق ‌یافت‌ زیرا هفتاد مرد از انصار نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمدند و با ایشان‌ در محل‌ عقبه ‌بیعت‌ کردند و سپس‌ رسول‌ خدا ص را جای‌ داده‌ و یاری‌ کردند تا آن‌که‌ خداوندأ دین‌ خویش‌ را پیروز گردانید». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ اسحاق‌ و ابن‌ سعد آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ جمعی‌ که‌ با ایشان‌ در عقبه‌ ملاقات ‌نمودند، فرمودند: «دوازده ‌تن‌ از میان‌ خود را به‌سوی‌ من‌ بیرون‌ آورید (و انتخاب‌ کنید) تا کفیل‌ و نماینده‌ قوم‌ خویش‌ باشند چنان‌که‌ حواریون‌ کفالت‌ عیسی‌ بن‌ مریم‌ را عهده‌دار گردیدند». آن‌ها دوازده‌ تن‌ را از میان‌ خود انتخاب‌ کردند، سپس ‌رسول‌ خدا ص به‌ آن‌ نمایندگان‌ برگزیده‌ فرمودند: «شما بر قوم‌ خویش‌ کفیل ‌هستید چون‌ کفالت‌ حواریون‌ برای‌ عیسی‌بن‌مریم‌ و من‌ نیز کفیل‌ قوم‌ خود هستم‌. انصار گفتند: بسیار خوب‌؛ پذیرفتیم‌».

سوره‌ جمعه

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدین‌ سبب‌ که‌ دربرگیرنده‌ فرمان‌ اجابت‌ ندا برای‌ نماز جمعه‌ است‌، «جمعه‌» نامیده‌ شد.

ابن‌ عباس‌ و ابوهریره‌ ب در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌اند که: رسول‌ خدا ص در نماز جمعه‌ دو سوره «جمعه‌» و «منافقین‌» را می‌خواندند.

﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡمَلِكِ ٱلۡقُدُّوسِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَكِيمِ١

«آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌ خداوند را تسبیح‌ می‌گوید» اعم‌ از ناطق‌ یا جامد آن‌ها، به‌ زبان‌ حال‌ یا به‌ زبان‌ قال‌. تفسیر تسبیح‌ گفتن‌ آن‌ها در اول‌ سوره‌ «حدید» گذشت‌ «ملک‌ قدوس‌ عزیز حکیم‌ است» ملک: یعنی‌ فرمانروا. قدوس: یعنی‌ ذاتی‌ که‌ از هر گونه‌ نقصی‌ پاک‌ و منزه‌ و به‌ صفات‌ کمال‌ موصوف‌ است‌. عزیز: یعنی‌ غالب‌ و حکیم: یعنی‌ فرزانه‌ و با حکمت‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢

«اوست» یعنی: این‌ خدای‌ بزرگ‌ موصوف‌ به‌ صفات‌ مالکیت‌، قدوسیت‌، عزت‌ و حکمت‌؛ یعنی‌ این‌ خدای‌ پادشاه‌ پاک‌ ارجمند فرزانه‌ است «که‌ در میان ‌امیین‌ پیامبری‌ از خودشان‌ برانگیخت» مراد از امیین‌ (ناخوانان): قوم‌ عرب‌اند، اعم‌ از کسانی‌ که‌ نوشتن‌ بلد بودند یا کسانی‌ که‌ بلد نبودند زیرا آنان‌ دارای‌ کتاب ‌آسمانی‌ نبودند. امی: در اصل‌ کسی‌ است‌ که‌ به‌ نوشتن‌ و خواندن‌ آشنایی‌ ندارد؛ که‌ غالب‌ اعراب‌ این‌چنین‌ بودند. «منهم‌»: یعنی‌ از خود آنان‌ و از جنس‌شان‌. البته‌ فرستادن‌ پیامبر از میان‌ خود یک‌ قوم‌ و از جنس‌ آنان‌ نزدیک‌تر و سزاوارتر به‌ آن‌ است‌ که‌ او را اجابت‌ گویند و با او در دعوتش‌ موافقت‌ و همراهی‌ نمایند زیرا جنس‌، به‌ جنس‌ خود نزدیک‌تر و متمایل‌تر است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «مخصوص ‌ساختن‌ امیین‌ به‌ یادآوری‌ به‌ معنی‌ نفی‌ ماعدای‌شان‌ نیست‌ ولی‌ با بعثت‌ نبی ‌اکرم‌ ص از امیین‌، منت‌ و احسان‌ الهی‌ بر ایشان‌ بیشتر و بلیغ‌تر است‌».

«آیات‌ او را بر آنان‌ می‌خواند» یعنی: با آن‌ که‌ پیامبر ص خود نیز امی‌ است‌ و نه‌ می‌خواند، نه‌ می‌نویسد و نه‌ خواندن‌ و نوشتن‌ را از کسی‌ فراگرفته‌ است‌، با این‌ وجود بر اثر وحی‌ الهی‌، بر آنان‌ به‌ اعجاز قرآن‌ می‌خواند «و آنان‌ را پاک ‌می‌گرداند» از پلیدی‌ کفر و شرک‌ و از گناهان‌ و اخلاق‌ ناپسند. به‌ قولی‌ معنی‌ این ‌است: آنان‌ را به‌ وسیله‌ ایمان‌ پاکدل‌ می‌گرداند «و به‌ آنان‌ کتاب‌ و حکمت ‌می‌آموزد» مراد از کتاب: قرآن‌ و مراد از حکمت: سنت‌ است‌. مالک‌ بن‌ انس‌ س می‌گوید: «مراد از کتاب‌، نوشتن‌ به‌ قلم‌ و مراد از حکمت‌، دانش‌ و فهم‌ در دین ‌است‌». «و هرآینه‌ آنان‌ پیش‌ از این‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ بودند» یعنی: پیش‌ از بعثت‌ نبی ‌اکرم‌ ص امیین‌ در شرک‌ و جهالت‌ و گمراهی‌ای‌ بس‌ بزرگی‌ قرار داشتند که‌ بزرگ‌تر از آن‌ گمراهی‌ای‌ وجود ندارد.

﴿وَءَاخَرِينَ مِنۡهُمۡ لَمَّا يَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٣

«و نیز بر جماعت‌های‌ دیگری‌ از ایشان‌ که‌ هنوز به‌ آن‌ها نپیوسته‌اند» یعنی: همچنین‌ این‌ پیامبر ص، گروه‌های‌ دیگری‌ از فرزندان‌ آدم‌ را که‌ در وقت‌ بعثتش‌ به‌ مسلمانان ‌نپیوسته‌اند و به‌ زودی‌ در آینده‌ به‌ ایشان‌ خواهند پیوست‌، تزکیه‌ و پاکسازی‌ می‌کند و ایشان‌ کسانی‌ از مسلمانان‌ عرب‌اند که‌ بعد از صحابه ش تا روز قیامت‌ به‌ عرصه‌ وجود می‌آیند. به ‌قولی: مراد از ایشان‌ کسانی‌ از غیر اعراب‌اند که‌ مسلمان‌ می‌شوند زیرا ایشان‌ هرچند در قوم‌ خود از اعراب‌ نیستند اما آن‌ها با اسلام‌ به‌ یک‌ هویت‌ و یک‌ امت‌ واحد تبدیل‌ شده‌اند هرچند که‌ اقوام‌ و نژادهایشان‌ مختلف‌ باشد. به‌تأیید این‌ معنی‌ احادیثی‌ نیز روایت‌ شده‌ است‌. از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ از ابوهریره‌ س است‌ که‌ فرمود: آن‌ گاه‌ که‌ سوره‌ جمعه‌ بر رسول‌ اکرم‌ ص نازل‌ شد، ما نزد ایشان‌ نشسته‌ بودیم‌ پس‌ آن‌ را تلاوت‌ کردند وچون‌ به‌ آیه: ﴿وَءَاخَرِينَ مِنۡهُمۡ لَمَّا يَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ [الجمعة: ۳] رسیدند، مردی‌ از ایشان‌ پرسید: یارسول‌ الله! این‌ دیگرانی‌ که‌ هنوز به‌ ما نپیوسته‌اند، کیستند؟ رسول‌ خدا ص دست ‌خود را بر شانه‌ سلمان‌ فارسی‌ س نهادند و فرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ لو كان ‌الإيمان‌ بالثريا لناله‌ رجال‌ من‌ هؤلاء». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در قبضه‌ اوست‌، اگر ایمان‌ در ستاره‌ ثریا باشد، قطعا مردانی‌ از این‌ گروه‌ آن‌ را در می‌یابند». پس‌ این ‌حدیث‌ شریف‌ و غیر آن‌ از احادیث‌ و آیات‌، دلیل‌ بر عام ‌بودن‌ بعثت‌ آن‌ حضرت‌ ص به سوی‌ تمام‌ مردم‌ است‌ چنان‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرموده‌ حق‌ تعالی ‌﴿وَءَاخَرِينَ مِنۡهُمۡ را به‌ قوم‌ فارس‌ تفسیر نمودند و از این‌ جهت‌ به‌ فارسیان‌، رومیان‌ وغیر آنان‌ از ملت‌ها نامه‌ نوشته‌ و آن‌ها را به‌سوی‌ دین‌ حق‌ دعوت‌ کردند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سهل‌ بن ‌سعد ساعدی‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «بی‌گمان‌ در صلب‌های‌ صلب‌های‌ صلب‌های‌ مردان‌ و زنانی‌ از امت‌ من‌ کسانی‌ هستند که‌ بی‌حساب‌ به‌ بهشت‌ وارد می‌شوند». سپس‌ این‌ آیه‌ را تلاوت ‌نمودند:

﴿وَءَاخَرِينَ مِنۡهُمۡ لَمَّا يَلۡحَقُواْ بِهِمۡۚ [الجمعة: ۳]. «و اوست‌ عزیز حکیم» یعنی: حق‌ تعالی ‌دارای‌ عزت‌ و حکمت‌ بالغه‌ است‌ در این‌ امر که‌ مردی‌ امی‌ را به‌ این‌ کار عظیم ‌برانگیخت‌ و او را از میان‌ همه‌ افراد بشر به‌ رسالت‌ خویش‌ برگزید.

﴿ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٤

«این» اسلام‌ و وحی‌ و نبوت «فضل‌ الهی‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ هرکس‌ بخواهد ارزانی‌ می‌دارد» چنان‌که‌ به‌ محمد ص ارزانی‌ کرد «و خداوند دارای‌ فضل‌ عظیم‌ است» چنان‌ فضل‌ و بخشایشی‌ که‌ هیچ‌ فضل‌ و بخشایشی‌ نه‌ با آن‌ برابر است‌ و نه‌ حتی‌ نزدیک‌ و قابل‌ مقایسه‌.

﴿مَثَلُ ٱلَّذِينَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ يَحۡمِلُوهَا كَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ يَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥

آن‌ گاه‌ خدای‌ متعال‌ برای‌ یهودیانی‌ که‌ عمل‌ به‌ تورات‌ را ترک‌ کرده‌اند مثلی ‌زده‌ و می‌فرماید: «مثل‌ کسانی‌ که‌ تورات‌ بر آنان‌ بار شد» حملوا: از حماله‌، به‌ معنی‌ عهده ‌داری‌ و کفالت‌ است‌. یعنی: مثل‌ کسانی‌ که‌ به‌ بر پا داشتن‌ تورات‌ و عمل‌ به‌آنچه‌ که‌ در آن‌ است‌، مکلف‌ شدند «سپس‌ آن‌ را بر نداشتند» یعنی: سپس‌ به ‌موجب‌ آن‌ عمل‌ نکردند و از آنچه‌ که‌ در تورات‌ به‌ آن‌ مأمور شده‌ بودند اطاعت‌نکردند؛ آری‌! مثل‌ آنان «همانند مثل‌ الاغی‌ است‌ که‌ اسفاری‌ را بر پشت ‌می‌کشد» اسفار: جمع‌ سفر عبارت‌ از کتاب‌ بزرگی‌ است‌ که‌ چون‌ خوانده‌ شود معنای‌ خود را آشکار می‌کند از این‌ جهت‌ آن‌ را «سفر» نامیدند. بلی‌! داستان‌شان ‌مانند داستان‌ خری‌ است‌ که‌ کتابی‌ چند را بر او بار کنند زیرا خر نمی‌داند که‌ بر پشت ‌وی‌ کتاب‌ است‌ یا زباله‌ «چه‌ بد است‌ داستان‌ قومی‌ که‌ آیات‌ الله را دروغ ‌شمردند» یعنی: این‌ مشبه‌ به‌ که‌ خر است‌ ـ و حقا هم‌ که‌ یهودیان‌ به‌ آن‌ شباهت ‌دارند ـ زشت‌ترین‌ مثلی‌ است‌ که‌ برای‌ تکذیب‌کنندگان‌ زده‌ می‌شود پس‌ ای ‌مسلمانان‌! شما مانند آنان‌ نباشید.

خاطر نشان‌ می‌شود که‌ خدای‌ متعال‌ این‌ مثل‌ را به‌ منظور هشدار دادن‌ به‌ کسانی‌ بیان‌ کرد که‌ رسول‌ اکرم‌ ص را ایستاده‌ بر منبر در حال‌ سخنرانی‌ باقی‌ گذاشته‌ و خود به‌سوی‌ کاروان‌ تجارتی‌ شتافتند. و هر کسی‌ که‌ در حال‌ شنیدن‌ خطبه‌ و سخنرانی‌ از آن‌ روی‌ برگرداند، این‌ مثل‌ بر او مصداق‌ دارد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ تكلم‌ يوم‌ الجمعة‌ والإمام‌ يخطب‌ فمثله‌ كمثل‌ الحمار يحمل‌ اسفارا، والذي‌ يقول‌ له أنصت‌، ليس‌ له‌ جمعة». «هر کس‌ در روز جمعه‌ ـ در حالی‌که‌ امام‌ خطبه ‌می‌خواند سخن‌ بگوید، داستان‌ او مانند داستان‌ خری‌ است‌ که‌ کتابی‌ چند را برمی‌دارد و برای‌ او کسی‌ که‌ به‌ او می‌گوید: گوش‌ فراده‌ و ساکت‌ باش‌! نیز جمعه‌ای ‌نیست‌». «و خداوند قوم‌ ستمگر را» به‌طور عام «هدایت‌ نمی‌کند» از آن‌ رو که‌ ستم‌ را اختیار کرده‌اند. و در قدم‌ اول‌ یهودیان‌ در زمره‌ آنان‌ قرار دارند.

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ هَادُوٓاْ إِن زَعَمۡتُمۡ أَنَّكُمۡ أَوۡلِيَآءُ لِلَّهِ مِن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٦

یهودیان‌ بر سایر مردم‌ ادعای‌ فضیلت‌ و برتری‌ داشتند و می‌پنداشتند که‌ فقط ایشانند که‌ از میان‌ همه‌ مردم‌ دوستان‌ خدا أ و فرزندان‌ و عزیزان‌ وی‌ می‌باشند پس‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ پیامبرش‌ دستور داد که‌ چون‌ این‌ ادعای‌ باطل‌ را مطرح‌ کردندبه‌ آنان: «بگو: ای‌ کسانی‌ که‌ یهودی‌ شده‌اید، اگر می‌پندارید که‌ شما دوستان‌ خدایید نه‌ مردم‌ دیگر پس‌ آرزوی‌ مرگ‌ کنید» تا به‌ زعم‌ خود به‌ جایگاه‌ گرامی‌ و برتر خویش ‌دست‌ یابید «اگر راستگو هستید» در این‌ پندار که‌ دوستان‌ خداأ می‌باشید زیرا کسی‌ که‌ به‌ بهشتی‌ بودن‌ خود یقین‌ داشته‌ باشد، قطعا دوست‌ دارد تا از این‌ سرای‌ پرمحنت‌ رهایی‌ یابد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عباس‌ س آمد است‌ که‌ فرمود: ابوجهل‌ لعین‌ گفت‌؛ اگر محمد ص را در کعبه‌ ببینم‌، او را زیر پایم‌ لگدمال‌ کرده‌ و پایم‌ را بر گردنش‌ می‌فشارم‌ (و خفه‌اش‌ می‌کنم). پس‌ خبر به‌ رسول‌ خدا ص رسید و فرمودند: «اگر چنین‌ کند، فرشتگان‌ آشکارا او را می‌گیرند و اگر یهودیان ‌آرزوی‌ مرگ‌ کنند، همگی‌ می‌میرند و جایگاه‌های‌ خود را در دوزخ‌ می‌بینند و اگر کسانی‌ که‌ با رسول‌ اکرم‌ ص قصد مباهله‌ را دارند (یعنی‌ نصاری) از مباهله ‌«ملاعنه» [۳۳] باز گردند، نه‌ برای‌ خود خانواده‌ای‌ می‌یابند و نه‌ مالی‌».

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ میزان‌ و معیار شناخت‌ دوستی‌ انسان‌ نسبت‌ به‌ خداوند أ ، آمادگی‌ وی‌ برای‌ ملاقات‌ با اوست‌.

﴿وَلَا يَتَمَنَّوۡنَهُۥٓ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِٱلظَّٰلِمِينَ٧

«و هرگز آن‌ را آرزو نمی‌کنند به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از پیش‌ به‌ دست‌های‌ خویش ‌کرده‌اند» یعنی: یهودیان‌ هرگز به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از کفر، معاصی‌ و تحریف‌ و تبدیل‌ کتاب‌ خداوند أ کرده‌اند، مرگ‌ را آرزو نمی‌کنند چرا که‌ از فرجام‌ شوم‌ اعمال‌ خود بیمناکند. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ این‌ آیه‌ معجزه‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ است ‌زیرا از امری‌ خبر می‌دهد که‌ به‌ موضع‌ یک‌ ملت‌ در امری‌ که‌ به‌ آینده‌ مربوط است‌، بستگی‌ دارد سپس‌ یکی‌ از افراد آن‌ ملت‌ هم‌ نمی‌آید تا خلاف‌ این‌ خبر را ثابت‌ کند «و خداوند به‌ ستمگران‌ داناست» پس‌ آنان‌ را در برابر اعمال‌شان‌ مجازات ‌می‌کند.

﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٨

«بگو» ای‌ پیامبر ص «آن‌ مرگی‌ که‌ از آن‌ می‌گریزید، قطعا به‌ سر وقت‌ شما می‌آید» یعنی: آن‌ مرگ‌ از همان‌ جهتی‌ که‌ به‌سوی‌ آن‌ گریزانید، به‌ شما می‌رسد و به‌زودی‌ با شما رو دررو خواهد شد «آن‌گاه‌ به‌سوی‌ دانای‌ پنهان‌ و آشکار بازگردانیده ‌خواهید شد» در روز قیامت «و به‌ آنچه‌ می‌کردید» از اعمال‌ زشت‌ «آگاهتان‌ خواهد کرد» و شما را در برابر آن‌ مجازات‌ خواهد نمود.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩

«ای‌ مؤمنان‌! چون‌ برای‌ نماز روز جمعه‌ ندا در داده‌ شد» مراد از آن: اذان‌ دوم ‌است‌؛ آن‌ گاه‌ که‌ امام‌ بر منبر می‌نشیند زیرا در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ ص جز این‌، اذان ‌دیگری‌ در روز جمعه‌ نبود ولی‌ آن‌ گاه‌ که‌ مدینه‌ فراخ‌ شد و توسعه‌ یافت‌، حضرت ‌عثمان‌ س در حضور و موافقت‌ صحابه ش اذان‌ اول‌ را در نماز جمعه‌ افزود و امر کرد تا بر پشت‌ بام‌ بلندترین‌ منزل‌ مدینه‌ در نزدیک‌ مسجد که‌ نام‌ آن‌ «زوراء» بود، اذان‌ اول‌ را در دهند تا همه‌ مردم‌ در دور دست‌های‌ مدینه‌ آن‌ را بشنوند. آری‌! چون ‌برای‌ نماز روز جمعه‌ بانگ‌ اذان‌ در داده‌ شد «پس‌ به‌سوی‌ ذکر خداوند سعی‌ کنید» یعنی: به‌سوی‌ ذکر و یاد خداوند أ ـ که‌ نزد جمهور فقها مراد از آن ‌استماع‌ خطبه‌ در مساجد جامع‌ است‌ ـ بشتابید و به‌ آماده‌ کردن‌ اسباب‌ نماز جمعه‌؛ مانند غسل‌، وضوء و روی‌ آوردن‌ به‌سوی‌ مسجد مشغول‌ شوید. ﴿فَٱسۡعَوۡا یعنی‌بروید. از رفتن‌ به‌سوی‌ نماز جمعه‌ به «سعی‌» یعنی «شتافتن‌» تعبیر شد زیرا مطلوب‌ است‌ که‌ انسان‌ مسلمان‌ با همت‌ و نشاط و جدیت‌ و عزم‌ برای‌ ادای‌ نماز جمعه‌ برخیزد زیرا لفظ سعی‌ مفید جدیت‌ و عزم‌ است‌. البته‌ مراد از «سعی‌» این ‌نیست‌ که‌ انسان‌ تند و سریع‌ به‌سوی‌ نماز جمعه‌ برود بلکه‌ مراد توجه‌ و عنایت‌ به‌ نماز جمعه‌ است‌ چرا که‌ از تند رفتن‌ به‌سوی‌ نماز نهی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌ چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «چون‌ اقامت‌ را شنیدید، به‌سوی‌ نماز به‌ راه‌ افتید و باید با وقار و آرامش‌ راه‌ بروید و شتاب‌ نکنید پس‌ آنچه‌ را دریافتید بخوانید وآنچه‌ که‌ از شما فوت‌ شد، آن‌ را به‌اتمام‌ رسانید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوقتاده‌ آمده‌ است‌ که‌ فرمود: در اثنایی‌ که‌ ما با رسول‌ خدا ص نماز می‌خواندیم‌، بناگاه‌ صدای‌ همهمه‌ مردانی‌ شنیده‌ شد. پس‌ چون‌ رسول‌ اکرم‌ ص نماز را تمام‌ کردند، خطاب‌ به‌ آن‌ مردان‌ فرمودند: «شما را چه‌ شده‌ است‌؟ گفتند: هیچ‌! فقط با شتاب‌ به‌سوی‌ نماز حرکت‌ می‌کردیم‌. فرمودند: دیگر چنین ‌نکنید و هنگامی‌ که‌ به‌ نماز می‌روید، باید به‌گونه‌ای‌ راه‌ بروید که‌ وقار و آرامش‌ بر شما حاکم‌ باشد پس‌ آنچه‌ را دریافتید بخوانید و آنچه‌ که‌ از شما فوت‌ شد، آن‌ را به‌ اتمام‌ رسانید».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ روز را به‌ سبب‌ اجتماع‌ مردم‌ در آن‌ برای‌ نماز، «جمعه‌» نامیدند و قبل‌ از آن‌ اعراب‌ این‌ روز را «عروبه‌» یعنی‌ رحمت‌ می‌نامیدند. نقل‌ است‌ که‌ اولین‌ کسی‌ که‌ آن‌ را جمعه‌ نامید، کعب ‌بن‌ لؤی‌ بود، از آن‌ رو که‌ مردم‌ در آن‌ روز نزد او اجتماع‌ کرده‌ بودند. شایان‌ ذکر است‌ که‌؛ اولین‌ جمعه‌ای‌ که‌ رسول‌ خدا ص برگزار کردند در قباء بود آن‌ گاه‌ که‌ به‌ مدینه‌ هجرت‌ کرده‌ و نماز جمعه‌ را در سرای‌ بنی‌ سالم‌بن‌عوف‌ اقامه‌ نمودند و اولین‌ کسی‌ که‌ قبل‌ از هجرت ‌رسول‌ خدا ص به‌ مدینه‌، نماز جمعه‌ را در آن‌ اقامه‌ کرد اسعد بن ‌زراره‌ بود که‌ آن‌ را در قریه‌ای‌ واقع‌ در یک‌ مایلی‌ مدینه‌ اقامه‌ کرد. ابن‌ حجر عسقلانی‌ می‌گوید: «نماز جمعه‌ در مکه‌ فرض‌ شد اما در آن‌ اقامه‌ نگردید، چرا که‌ تعداد مسلمانان‌ در مکه‌ اندک‌ بود. یا بدان‌ علت‌ که‌ شعار نماز جمعه‌ اعلان‌ است‌ و رسول‌ اکرم‌ ص در مکه‌ به‌ طور پنهانی‌ کار دعوت‌ را پیش‌ می‌بردند و این‌ شعار در آنجا زمینه‌ ظهور نداشت‌».

«و خرید و فروش‌ را رها کنید» یعنی: در هنگام‌ شنیدن‌ اذان‌ جمعه‌، معامله‌ خرید و فروش‌ را ترک‌ کنید. البته‌ سایر معاملات‌ نیز به‌ معامله‌ خرید و فروش‌ ملحق‌ می‌شود پس‌ ذکر اختصاصی‌ «خرید و فروش‌» برای‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ معامله‌ از مهمترین‌ اعمال‌ مربوط به‌ اسباب‌ کسب‌ معیشت‌ است‌ که‌ شخص‌ در روز به‌ آن ‌مشغول‌ می‌شود لذا این‌ معنی‌ مفید ترک‌ تمام‌ انواع‌ تجارت‌ و معاملات‌ دیگر نیز می‌باشد. بنابراین‌، چون‌ در روز جمعه‌ مؤذن‌ برای‌ نماز اذان‌ گفت‌، هیچ‌ نوع‌ خریدو فروش‌ و معامله‌ای‌ روا نیست‌. با این‌ وجود، احناف‌ و شافعی‌ها برآنند که‌ هرچند معامله‌ در این‌ وقت‌ شرعا حرام‌ است‌ اما چنانچه‌ معامله‌ای‌ انجام‌ گرفت‌، آن‌ معامله‌ صحیح‌ است‌ و منعقد می‌شود زیرا نهی‌ و حرمت‌ متوجه‌ نفس‌ معامله‌ نیست‌ بلکه ‌نهی‌ به‌ خاطر غفلت‌ از فرض‌ الهی‌ می‌باشد. اما در نزد حنبلی‌ها و مالکی‌ها آن ‌معامله‌ صحیح‌ نیست‌ و فسخ‌ است‌. «این» شتافتن‌ به‌سوی‌ ذکر خدا أ و فروگذاشتن‌ خرید و فروش «برایتان‌ بهتر است» یعنی: بهتر از انجام ‌دادن‌ معامله‌ و فروگذاشتن‌ سعی‌ به‌سوی‌ نماز است‌ زیرا بر امتثال‌ فرمان‌ خداأ اجر و جزای ‌بزرگی‌ مترتب‌ می‌باشد؛ «اگر می‌دانید» یعنی: اگر از اهل‌ علم‌ و دانایی‌ هستید، مسلما این‌ حقیقت‌ بر شما پنهان‌ نمی‌ماند که‌ شتافتن‌ به‌سوی‌ نماز برای‌ شما بهتر از معامله‌ و داد و ستد است‌.

﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠

«و چون‌ نماز گزارده‌ شد» یعنی: چون‌ نماز را تمام‌ کردید و از ادای‌ آن‌ فارغ‌ شدید «در زمین‌ پراکنده‌ شوید» برای‌ تجارت‌ و معامله‌ و کاروباری‌ که‌ بدان‌ در امر گذران‌ زندگی‌تان‌ نیاز دارید. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ امر در اینجا مفید اباحت‌ است ‌نه‌ وجوب‌ و حجتی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ هر امری‌ را بعد از نهی‌ برای‌ اباحت‌ می‌دانند. «و از فضل‌ الله طلب‌ کنید» یعنی: از رزق‌ وی‌ که‌ بدان‌ بر بندگانش‌ تفضل‌و انعام‌ کرده‌ است‌ و از فواید و منافع‌ معاملات‌ و کسب‌ و کار طلب‌ کنید «و خداوند را بسیار یاد کنید» در اثنای‌ خرید و فروش‌ و معامله‌ پس‌ خدا أ را فراموش‌ نکرده‌ و او را با شکرگزاری‌ و سپاس‌ در قبال‌ خیر دنیوی‌ و اخروی‌ای‌ که‌ به‌سوی‌ آن ‌هدایتتان‌ کرده‌ است‌، بسیار یاد کنید و نیز او را یاد کنید، به‌ وسیله‌ اذکاری‌ که‌ شما را به‌ وی‌ نزدیک‌ می‌کند؛ چون‌ گفتن‌ حمد، تسبیح‌، تکبیر، استغفار و مانند این‌ها «تا رستگار شوید» به‌ خیر دنیا و آخرت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ دخل ‌سوقاً من‌ الأسواق‌ فقال: لاإله‌ إلاالله‌ وحده‌ لاشريك‌ له‌ له‌ الملك‌ وله‌ الحمد وهو علي‌ كل ‌شي‌ قدير، كتب‌ الله‌ له‌ ألف‌ ألف‌ حسنة ومحا عنه‌ ألف‌ ألف‌ سيئة». «هر کس‌ به‌ بازاری‌ از بازارها درآید و بگوید: لااله‌الاالله‌ وحده‌ لاشریک‌ له‌ له‌ الملک‌ وله‌ الحمد، وهو علی‌ کل ‌شی‌ قدیر، خداوند برای‌ او هزارهزار حسنه‌ می‌نویسد و از او هزار هزار گناه‌ را محو می‌کند».

و به‌ مناسبت‌ اهمیت‌ نماز جمعه‌ بعضی‌ از احکام‌ و امور مربوط به‌ جمعه‌ را در اینجا نقل‌ می‌کنیم:

۱- به‌ دلیل‌ این‌ آیه‌ ادای‌ نماز جمعه‌ بر هر مسلمانی‌ فرض‌ عین‌ است‌ و این‌ رأی‌ جمهور امت‌ و جمهور ائمه‌ می‌باشد و نیز به‌ دلیل‌ این‌ حدیث‌ شریف: «لينتهين‌ أقوام‌ عن‌ ودعهم‌ الجمعات‌ أو ليختمن‌ الله‌ علي‌ قلوبهم‌، ثم‌ ليكونن‌ من‌ الغافلين». «باید گروه‌هایی‌ از ترک‌ نمازهای‌ جمعه‌ دست‌ بردارند، در غیر آن‌ خدای‌ ‌ بر دل‌هایشان‌ مهر می‌نهد، سپس‌ به‌ طور قطع‌ از غافلان‌ می‌شوند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ ترك‌ الجمعة‌ ثلاث‌ مرات‌ تهاونا بها، طبع‌ الله‌ علي‌قلبه». «هر کس‌ جمعه‌ را از روی‌ سبک‌ گرفتن‌ و سهل‌انگاری‌ سه‌ بار ترک‌ کند، خداوند أ بر دلش‌ مهر می‌گذارد». شایان‌ ذکر است‌ که‌ خطاب: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ اجماعا مخصوص‌ به‌ مکلفین‌ است‌ بنابراین‌ بیماران‌، اشخاص‌ زمین‌گیر، مسافران‌، بردگان‌، زنان‌، نابینایان‌ و پیرمردانی‌ که جز با راهنما به‌ راه‌ رفته ‌نمی‌توانند ـ در نزد ابوحنیفه‌ ـ مکلف‌ به‌ انجام‌ آن‌ نیستند.

۲- رفتن‌ به‌ نماز جمعه‌ در اول‌ وقت‌ به‌ طور زودهنگام‌ مستحب‌ است‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص و مسلمانان‌ در اول‌ وقت‌ به‌ نماز جمعه ‌می‌رفتند و غذای‌ چاشت‌ (نهار) را تناول‌ نمی‌کردند مگر بعد از ادای‌ آن‌. همچنین ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ در روز جمعه‌ غسل‌ جمعه‌ کند سپس‌ در ساعت‌ اول‌ به‌ نماز برود، گویی‌ شتری‌ را قربانی‌ کرده‌ است‌ و هرکس‌ در ساعت ‌دوم‌ به‌ نماز جمعه‌ برود، گویی‌ گاوی‌ را قربانی‌ کرده‌ است‌ و هرکس‌ در ساعت ‌سوم‌ به‌ نماز جمعه‌ برود، گویی‌ قوچ ‌شاخ‌داری‌ را قربانی‌ کرده‌ است‌ و هرکس‌ در ساعت‌ چهارم‌ به‌ نماز جمعه‌ برود، گویی‌ مرغ‌ ماکیانی‌ را قربانی‌ کرده‌ است‌ و هرکس‌ در ساعت‌ پنجم‌ به‌ نماز جمعه‌ برود، گویی‌ تخم‌مرغی‌ را صدقه‌ نموده‌ است ‌پس‌ چون‌ امام‌ برای‌ خطبه‌ بیرون‌ آید فرشتگان‌ حاضر می‌شوند و به‌ ذکر گوش ‌فرامی‌دهند».

۳- غسل‌ جمعه‌ سنت‌ یا مستحب‌ است‌ نه‌ فرض‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «حق‌ لله‌ علي‌ كل‌ مسلم‌ أن‌ يغتسل‌ في‌ كل‌ سبعة أيام‌، يغسل‌ رأسه‌ وجسده». «حق‌خداوند است‌ بر ذمه‌ هر مسلمانی‌ که‌ در هر هفت‌ روز یکبار غسل‌ کند و سر و بدن ‌خویش‌ را بشوید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هر کس‌ در روز جمعه ‌وضو کند و وضوی‌ خویش‌ را نیکو گرداند، سپس‌ به‌سوی‌ نماز جمعه‌ رفته‌ و گوش ‌فرادهد و خاموش‌ باشد، خداوند أ برای‌ او گناهان‌ میان‌ این‌ جمعه‌ تا جمعه‌ دیگر را به‌ اضافه‌ سه‌ روز دیگر می‌آمرزد و هرکس‌ سنگریزه‌ را لمس‌ کند (یعنی‌ خود رابه‌ سنگریزه‌ها مشغول‌ کند) قطعا کار بیهوده‌ای‌ انجام‌ داده‌ است‌». همچنین‌ برای ‌نمازگزار مستحب‌ است‌ که‌ در مراسم‌ جمعه‌ بهترین‌ جامه‌ خویش‌ را بپوشد، عطر و مواد خشبوکننده‌ استعمال‌ کند، مسواک‌ بزند و خود را پاکیزه‌ بدارد.

۴- اگر جمعه‌ در روز عید واقع‌ شود، ساقط نمی‌شود. ولی‌ امام‌ احمد بن‌حنبل‌می‌گوید: «چون‌ عید و جمعه‌ یکجا شد، فرض‌ جمعه‌ ساقط می‌شود».

۵- صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ شتافتن‌ (سعی) به‌سوی‌ (ذکرالله: ذکر خداوند أ) واجب‌ است‌ و (ذکر الله) شامل‌ نماز، خطبه‌ و موعظه‌ ـ هرسه ـ می‌شود.

۶- علما بر تحقق‌ شرط وجود عدد در برگزاری‌ نماز جمعه‌ اجماع‌ کرده‌اند زیرا جمعه‌ به‌ این‌ نام‌ نامیده‌ نشده‌ است‌ مگر به‌ سبب‌ اجتماعی‌ که‌ در آن‌ وجود دارد. ازنظر امام‌ ابوحنیفه‌ و امام‌ محمد، حد اقل‌ تعدادی‌ که‌ باید بجز امام‌ در نماز جمعه‌ حاضر باشند، سه‌ تن‌ است‌ هرچند مسافر یا مریض‌ باشند. ولی‌ مالکی‌ها به‌ استناد روایتی‌ که‌ بعدا می‌آید، حداقل‌ تعداد آن‌ را دوازده‌تن‌ شرط کرده‌اند. و شافعی‌ها و حنبلی‌ها اقل‌ تعداد حاضران‌ در آن‌ را چهل‌ تن‌ ذکر کرده‌اند به‌ شرط این‌که‌ مسافر هم‌ نبوده‌ و از اهل‌ آن‌ منطقه‌ باشند.

٧- برگزار نمودن‌ نماز جمعه‌ بدون‌ اذن‌ و حضور امام‌ (رئیس‌ دولت‌ اسلامی) صحیح‌ است‌ اما ابوحنیفه‌ وجود امام‌، یا جانشین‌، یا اذن‌ وی‌ را شرط کرده‌ است‌.

و به‌ احکام‌ خطبه‌ در آیه‌ بعد اشاره‌ خواهد شد.

﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِۚ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ١١

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ نقل‌ کرده‌ اند: مردم‌ مدینه‌ در فقر و فاقه‌ قرار گرفته‌ بودند، روز جمعه‌ای‌ بود و در حالی‌که‌ رسول‌ اکرم‌ ص مشغول‌ ایراد خطبه ‌جمعه‌ بودند، کاروان‌ تجارتی‌ای‌ از شام‌ سر رسید پس‌ مردم‌ سراسیمه‌ به‌سوی‌ آن ‌شتافته‌ و از محضر ایشان‌ متفرق‌ شدند تا بدانجا که‌ ـ بنا به‌ روایتی‌ ـ در مسجد جز دوازده‌ مرد و هفت‌ زن‌ باقی‌ نماند پس‌ نازل‌ شد: «و چون‌ تجارت‌ یا لهوی‌ ببینند، به‌سوی‌ آن‌ بشتابند» تجارت: تمام‌ انواع‌ کسب‌ها و دادوستدها را شامل‌ می‌شود ولهو: عبارت‌ از اسباب‌ سرگرمی‌ مانند طبل‌ و ساز و آواز است‌. ﴿ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا یعنی: درحالی‌ متفرق‌ می‌شوند که‌ به‌سوی‌ کاروان‌ تجارتی‌ روی‌ آورده‌اند «و تو را ایستاده‌ رها کنند» بر منبر «بگو: آنچه‌ نزد خداوند است» از پاداش‌ بزرگ‌ که‌ همانا بهشت‌ برین‌ می‌باشد؛ «از سرگرمی‌ و از تجارت‌ بهتر است» یعنی: از آن‌ دو کاری‌که‌ به‌سوی‌ آن‌ شتافته‌ و به‌ خاطر آن‌ باقی‌ ماندن‌ در مسجد و شنیدن‌ خطبه‌ رسول‌اکرم‌ ص را فرو گذاشتید، بهتر است‌ «و خداوند بهترین‌ روزی ‌دهندگان ‌است» پس‌ از او طالب‌ روزی‌ شوید، بر او توکل‌ کنید و با انجام‌ طاعت‌ به‌سوی‌ او متوسل‌ شوید زیرا این‌ کار از اسباب‌ تحصیل‌ رزق‌ و از بزرگترین‌ عوامل‌ جلب‌کننده‌ آن‌ به‌سوی‌ شما می‌باشد.

علما به‌ مناسبت‌ ذکر خطبه‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌، احکامی‌ را پیرامون‌ خطبه‌ جمعه ‌بیان‌ کرده‌اند که‌ به‌ موارد مهمی‌ از آن‌ می‌پردازیم:

۱- مشروع‌ است‌ که‌ خطیب‌ در اثنای‌ ایراد خطبه‌ بایستد و این‌ حکمی‌ است ‌متفق‌ علیه‌ زیرا به‌ اثبات‌ رسیده‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص و همچنین‌ خلفای‌ بعد از ایشان ‌جز در حالت‌ ایستادن‌ خطبه‌ ایراد نکرده‌اند. اما ایستادن‌ در خطبه‌ نزد ابوحنیفه‌ سنت‌ است‌ پس‌ اگر امام‌ به‌ حالت‌ نشسته‌ خطبه‌ ایراد کرد، جایز می‌باشد زیرا مقصود حاصل‌ می‌شود ولی‌ همراه‌ با کراهیت‌. در نزد مالکی‌ها ایستادن‌ واجب ‌است‌ اما در نزد شافعی‌ها و حنبلی‌ها ایستادن‌ خطیب‌ شرط است‌ بنابراین‌، خطبه‌ جز به‌ آن‌ صحت‌ پیدا نمی‌کند.

۲- جمهور علما برآنند که‌ ایراد خطبه‌ شرط انعقاد جمعه‌ است‌ و نماز جمعه‌ جز با ابراد خطبه‌ صحیح‌ نمی‌شود.

۳- خطیب‌ باید در حال‌ ایراد خطبه‌ بر کمان‌ یا عصایی‌ تکیه‌ دهد زیرا در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ ماجه‌ از سعد بن‌ ابی ‌وقاص‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص چون‌ در غزوات‌ خطبه‌ می‌خواندند، بر کمانی‌ تکیه‌ می‌دادند و چون‌ در جمعه‌ خطبه‌ می‌خواندند، بر عصایی‌ تکیه‌ می‌دادند.

۴- جمهور علما برآنند که‌ وقتی‌ خطیب‌ بر منبر بالا شد، باید بر مردم‌ سلام‌ بگوید زیرا در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابربن‌ عبدالله س آمده‌ است‌ که‌ چون ‌رسول‌ اکرم‌ ص بر منبر بالا می‌رفتند، بر مردم‌ سلام‌ می‌گفتند. اما در نزد مالک ‌سلام‌گفتن‌ خطیب‌، سنت‌ نیست‌.

۵- در نزد شافعی‌، پاکی‌ از بی‌وضویی‌ و جنابت‌ (حدث‌ اکبر و اصغر) در حین ‌ایراد خطبه‌ شرط است‌ اما در نزد جمهور فقها این‌ امر شرط نیست‌ ولی‌ لازم‌ است ‌پس‌ اگر خطیب‌ بدون‌ آن‌ خطبه‌ ایراد کرد، صحت‌ دارد.

۶- اکثر فقها برآنند که‌ کمترین‌ حد خطبه‌ این‌ است‌ که‌ خطیب‌ حمد و ستایش‌ خدای‌ ‌ را گفته‌ و بر پیامبرش‌ ص درود بفرستد، به‌ تقوای‌ الهی‌ سفارش‌ کند و آیه‌ای‌ از قرآن‌ را بخواند. و در خطبه‌ دوم‌ نیز چنین‌ کند مگر در خطبه‌ دوم‌ به‌جای‌ خواندن‌ آیه‌ دعا کردن‌ واجب‌ است‌. و به‌ کمتر از این‌، خطبه‌ محقق‌ می‌شود. ولی‌ ابوحنیفه‌ بر آن‌ است‌ که‌ اگر امام‌ در خطبه‌ بر حمد، یا تسبیح‌، یا تکبیر بسنده ‌کرد، خطبه‌ وی‌ درست‌ است‌ زیرا روایت‌ شده‌ است‌ که‌ عثمان‌ س بر منبر بالا شد وگفت: «الحمد لله‌»، سپس‌ به‌ لرزه‌ درافتاد و گفت: «ابوبکر و عمر برای‌ این‌ مقام‌ مقالی‌ را آماده‌ می‌کردند و شما به‌ امامی‌ فعال‌ نیازمندتر از امامی‌ قوال‌ هستید و به‌زودی‌ به‌ شما خطبه‌ها خواهد آمد». سپس‌ از منبر فرود آمد و نمازگزارد و این ‌عمل‌ وی‌ در محضر صحابه ش بود و کسی‌ از ایشان‌ هم‌ بر وی‌ انکار نکرد.

٧- سکوت‌ حاضران‌ در هنگام‌ ایراد خطبه‌ امام‌ واجب‌ است‌ و سنت‌ این‌ است‌ که ‌همگی‌ سکوت‌ کنند، چه‌ کسانی‌ که‌ خطبه‌ را می‌شنوند و چه‌ کسانی‌ که‌ نمی‌شنوند و هردو گروه‌ ـ ان‌ شاءالله ـ در اجر برابرند و هرکس‌ در اثنای‌ خطبه‌ سخن ‌بگوید، کار لغو و بیهوده‌ای‌ را انجام‌ داده‌ است‌ ولی‌ نمازش‌ با این‌ سخن‌گفتن‌ فاسد نمی‌شود.

۸- امام‌ چون‌ بر منبر رفت‌ باید ـ به‌ پیروی‌ از فعل‌ رسول ‌اکرم‌ ص ـ رو به‌سوی ‌مردم‌ نماید.

٩- جمهور فقها برآنند که‌ هرکس‌ در حالی‌ به‌ مسجد وارد شد که‌ امام‌ خطبه‌ می‌خواند، باید دو رکعت‌ نماز بگزارد و بعدا بنشیند زیرا در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابر س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «چون‌ در روز جمعه‌ یکی‌ از شما در حالی‌ آمد که‌ امام‌ خطبه‌ می‌خواند پس‌ باید دو رکعت‌ بگزارد و باید در آن‌ها به ‌اختصار و سبکی‌ عمل‌ نماید». اما رأی‌ مالک‌ و ابن‌شهاب‌ زهری‌ این‌ است‌ که‌ در حال‌ مشغول ‌بودن‌ امام‌ به‌ ایراد خطبه‌ نباید نماز گزارد زیرا بیرون‌ شدن‌ امام‌ برای ‌ایراد خطبه‌ نماز را و کلام‌ وی‌، کلام‌ را قطع‌ می‌کند.

۱۰- خواب‌ شدن‌ در حال‌ ایراد خطبه‌ امام‌ مکروه‌ است‌ زیرا در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سمره‌ بن‌ جندب‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «چون‌ یکی‌ از شما را در اثنای‌ خطبه‌ خواب‌ پینکی‌ (چرت) در رسید، باید به‌ جای‌ نشستن ‌رفیقش‌ نشسته‌ و رفیقش‌ را به‌ جای‌ خود بنشاند». یعنی: از جای‌ خود جابجا شود تا خواب‌ از سرش‌ برود.

۱۱- در فضیلت‌ جمعه‌ احادیثی‌ آمده‌ است‌ ؛ از آن‌ جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س است‌ که‌ رسول‌ خدا ص از روز جمعه‌ یاد آوری‌ کرده‌ آن‌ گاه‌ فرمودند: «و در آن‌ ساعتی‌ است‌ که‌ هیچ‌ بنده‌ مسلمانی‌ درحال‌ ادای‌ نماز با آن‌ ساعت‌ همراهی‌ نمی‌کند و در همان‌ حال‌ از خدای‌ ‌ چیزی‌ نمی‌طلبد مگراین‌که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را به‌ وی‌ می‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صحیح ‌مسلم‌ از ابو موسی‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرموند: «این‌ ساعت‌ (یعنی‌ ساعت‌ اجابت‌ دعا) در روز جمعه‌ از میان‌ آن‌ است‌ که‌ امام‌ بر منبر می‌نشیند تا آن‌گاه‌ که‌ نماز تمام‌ می‌شود».

۱۲- در روایت‌ زهری‌ آمده‌ است‌ که‌ صدر خطبه‌ رسول‌ خدا ص چنین‌ بود: «الحمد لله‌ نحمده‌ ونستعینه‌ ونستغفره‌، ونعوذ به‌ من‌ شرور أنفسنا. من‌ يهد الله‌ فلا مضل‌ له‌ ومن‌ يضلل‌ فلا هادي‌ له‌. ونشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله‌ وأن‌ محمداً عبده‌ ورسوله‌، أرسله‌ بالحق ‌بشيراً ونذيراً بين‌ يدي‌ الساعة. من‌ يطع‌ الله‌ ورسوله‌ فقد رشد ومن‌ يعصهما فقد غوي‌. نسأل‌ الله‌ ربنا أن‌ يجعلنا ممن‌ يطيعه‌ ويطيع‌ رسوله‌ ويتبع‌ رضوانه‌ ويجتنب‌ سخطه‌، فإنما نحن ‌به‌ وله‌».

[۳۳] نگاه‌؛ تفسیر «آل‌ عمران/‌۶۱».

سوره‌ منافقون

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با بیان‌ رسوایی‌ها و اوصاف‌ منافقان‌ و مواقف‌ دشمنانه‌ آنان‌ علیه‌ رسول‌ اکرم‌ ص و مؤمنان‌، «منافقون‌» نامیده‌ شد. این ‌سوره‌ متضمن‌ هجوم‌ سختی‌ علیه‌ اخلاق‌ منافقان‌ و دسیسه‌های‌ آنان‌ است‌.

﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ١

«چون‌ منافقان‌ نزد تو آیند» منافق‌ کسی‌ است‌ که‌ اسلام‌ را آشکار کرده‌ و کفر را پنهان‌ می‌دارد. یعنی‌ ای‌ پیامبر ص! چون‌ منافقان‌ به‌ تو رسند و به‌ مجلست‌ حاضر شوند؛ «می‌گویند» به‌ زبآن‌های‌ خود خلاف‌ آنچه‌ را که‌ در دلهایشان‌ است: «گواهی‌ می‌دهیم‌ که‌ بی‌گمان‌ تو پیامبر خدا هستی» منافقان‌ گواهی‌شان‌ را با «لام‌ تأکید» مؤکد می‌کنند، برای‌ اشعار و اعلام‌ این‌که‌ این‌ گواهی‌، از صمیم‌ دل‌ وهمراه‌ با خلوص‌ نیت‌ و عقیده‌ صادر شده‌ است‌. معنای‌ (نشهد)، نعلم‌ و نحلف‌ است‌ یعنی: می‌دانیم‌ و سوگند می‌خوریم‌ که‌ تو رسول‌ خدا هستی‌ «و خداوند می‌داند که‌ تو پیامبر اویی» این‌ تصدیقی‌ است‌ از جانب‌ خدای‌ ‌ بر گواهی‌ حقانیت‌ رسالت‌ محمد صکه‌ سخن‌ منافقان‌ متضمن‌ آن‌ است‌ تا چنین‌ فهمیده‌ نمی‌شود که‌ تکذیب‌ منافقان‌ در جمله‌ بعدی‌، متوجه‌ این‌ حقیقت‌ می‌باشد «و خداوند گواهی‌ می‌دهد که‌ منافقان‌ دروغگویند» در این‌ ادعا که‌ گواهی‌شان‌ بر رسالت‌ رسول‌ اکرم‌ ص از صمیم‌ قلب‌ و خلوص‌ عقیده‌ است‌، هرچند لفظ و بیان‌ محض‌ که ‌صرفا گواهی‌ دادن‌شان‌ به‌ زبان‌ بر صحت‌ رسالت‌ است‌، دروغ‌ نیست‌ زیرا لفظ این‌ سخن‌شان‌ حق‌ است‌.

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَيۡمَٰنَهُمۡ جُنَّةٗ فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّهُمۡ سَآءَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢

«سوگندهای‌ خود را سپر گرفته‌اند» یعنی: سوگندهایی‌ را که‌ به‌ شما درباره‌ ایمان‌ خود می‌خورند، سپر قرار داه‌اند تا آنان‌ را از گزند شما نگه‌ دارد و در پشت‌ سر آن ‌خود را پنهان‌ دارند تا کشته‌ و اسیر نشوند. این‌ تعبیر دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ لفظ: «أشهد: گواهی‌ می‌دهم‌» سوگند است‌. «پس‌ از راه‌ خدا باز داشته‌اند» یعنی: مردم‌ را از ایمان‌ و جهاد و طاعات‌ باز داشته‌اند، به‌ سبب‌ شک‌ پراکنی‌، عیب‌جویی‌ و طعنه‌زدن‌ در نبوت‌ که‌ از آنان‌ سرزده‌ است «چه‌ بد است‌ آنچه‌ آنان ‌می‌کنند» از نفاق‌ و بازداشتن‌ از راه‌ خدا أ .

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ٣

«این» دروغ‌ گفتن‌، بازداشتن‌ از راه‌ خدا أ و اعمال‌ زشت «به‌ سبب‌ آن ‌است‌ که‌ آنان‌ ایمان‌ آوردند» از روی‌ نفاق‌ «سپس‌ کافر شدند» در باطن‌ امر. به‌قولی: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ گروهی‌ نازل‌ شد که‌ ایمان‌ آوردند، سپس‌ مرتد شده‌ و از ایمان‌ خود برگشتند «پس‌ بر دل‌هایشان‌ مهر نهاده‌ شد» به‌ سبب‌ کفرشان‌ لذا دیگر بعد از این‌ ایمانی‌ به‌ دل‌هایشان‌ راه‌ نمی‌یابد «پس‌ آنان‌ در نمی‌یابند» و نمی‌فهمند آنچه‌ را که‌ صلاح‌ و رشد و هدایت‌شان‌ در آن‌ است‌.

﴿وَإِذَا رَأَيۡتَهُمۡ تُعۡجِبُكَ أَجۡسَامُهُمۡۖ وَإِن يَقُولُواْ تَسۡمَعۡ لِقَوۡلِهِمۡۖ كَأَنَّهُمۡ خُشُبٞ مُّسَنَّدَةٞۖ يَحۡسَبُونَ كُلَّ صَيۡحَةٍ عَلَيۡهِمۡۚ هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٤

«و چون‌ آنان‌ را ببینی‌، بدن‌هایشان‌ تو را به‌ شگفت‌ آورد» یعنی: شکل‌ و هیأت‌ و منظر آنان‌ برای‌ بیننده‌ شگفت ‌آور است‌ چرا که‌ آنان‌ شکل‌ و شمایلی‌ تروتازه‌ و بارونق‌ دارند «و چون‌ سخن‌ گویند، به‌ سخن‌شان‌ گوش‌ دهی» و پنداری‌ که‌ سخنشان‌حق‌ و راست‌ است‌، از بس‌ که‌ زبان‌ و بیانی‌ فصیح‌ و بلیغ‌ دارند. شایان‌ ذکر است‌ که ‌عبدالله بن‌ابی‌ رئیس‌ منافقان‌ شخصی‌ فصیح‌، تنومند و خوش‌ منظر بود و چون ‌سخن‌ می‌گفت‌، رسول‌ خدا ص به‌ سخنش‌ گوش‌ فرامی‌دادند «گویی‌ آنان ‌الوارهایی‌اند تکیه‌ داده‌ بر دیوار» منافقان‌ در نشستن‌ خود در مجالس‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ حال‌ تکیه‌ داده‌، به‌ چوب‌ها و الوارهای‌ میان‌ تهی‌ای‌ تشبیه‌ شده‌اند که‌ به‌ دیوار تکیه ‌داده‌ است‌، چوب‌هایی‌ که‌ نه‌ چیزی‌ می‌فهمند و نه‌ می‌دانند زیرا از فهم‌ نافع‌ و علمی‌که‌ صاحبش‌ از آن‌ بهره‌مند گردد خالی‌اند چنان‌که‌ الوارها اشباحی‌ فاقد درک‌ و فهم‌ می‌باشند «هر بانگی‌ را بر ضد خود می‌پندارند» یعنی: آنان‌ با وجود تنومندی ‌اجسام‌ خود، از باطن‌ و معنویت‌ چنان‌ تهی‌اند که‌ هر بانگی‌ را که‌ می‌شنوند، آن‌ را بانگ‌ هلاکی‌ علیه‌ خود می‌پندارند و تصور می‌کنند که‌ آن‌ بانگ‌ آنان‌ را هدف ‌قرار داده‌ و برآنان‌ فرود آمده‌ است‌، از بس‌ که‌ جبونند و دل‌هایشان‌ مرعوب‌ و بیمناک‌ است‌ پس‌ آنان‌ اشباحی‌ بدون‌ ارواح‌ و صورت‌هایی‌ بدون‌ معنی‌ هستند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند أ به‌ صورت‌ها و اموالتان‌ نمی‌نگرد بلکه‌ فقط به ‌دل‌ها و اعمالتان‌ می‌نگرد». به‌ قولی: منافقان‌ از آن‌ بیم‌ داشتند که‌ درباره‌ آنان ‌آیاتی‌ نازل‌ شود که‌ پرده‌هایشان‌ را بدرد و خونها و مال‌هایشان‌ را مباح‌ گرداند «آنان‌ خود دشمن‌اند پس‌ از آنان‌ برحذر باش» از این‌که‌ به‌ فرصتی‌ علیه‌ تو دست‌ یابند، یا بر چیزی‌ از اسرارت‌ آگاه‌ گردند زیرا آنان‌ جاسوسانی‌ برای‌ دشمنان‌ کافرت‌ هستند «خدا بکشدشان» یعنی: خداأ آنان‌ را لعنت‌ کند و از رحمت‌ خود طرد نماید. یا این‌ تعلیمی‌ است‌ به‌ مؤمنان‌ که‌ این‌ سخن‌ را بگویند «چگونه‌ بیراهه‌ می‌روند؟» یعنی: چگونه‌ از حق‌ برگشته‌ و از آن‌ به‌سوی‌ کفر می‌گرایند و تا کجا از حقیقت ‌انحراف‌ یافته‌اند؟ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ امام‌ احمد از ابوهریره‌س آمده‌ است‌که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إن‌ للمنافقين‌ علامات‌ يعرفون‌ بها: تحيتهم‌ لعنة‌، وطعامهم‌نهبة‌، وغنيمتهم‌ غلول‌، ولا يقربون‌ المساجد إلا هجرا، ولا يأتون‌ الصلاة‌ إلا دبرا، مستكبرين‌ لا يألفون‌ ولا يؤلفون‌، خشب‌ بالليل‌، صخب‌ بالنهار». «منافقان‌ دارای‌ نشانه‌هایی‌ هستند که‌ با آن‌ها شناخته‌ می‌شوند: درود و شادباش‌ گفتن‌ آن‌ها لعنت ‌است‌ و غذای‌شان‌ غارت‌ (بی‌ خیر و برکت) و غنیمت‌شان‌ غلول‌ و خیانت‌، جز با سستی‌ و گرانباری‌ به‌ مساجد نزدیک‌ نمی‌شوند و جز در آخر وقت‌ به‌ نماز نمی‌آیند، مستکبر و گردنکش‌اند، نه‌ الفت‌ می‌گیرند و نه‌ مورد الفت‌ قرار می‌گیرند، سنگین‌ خواب‌اند در شب‌ (شب‌ زنده‌داری‌ نمی‌کنند) و جیغ‌ و داد کشنده‌اند در روز».

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ يَسۡتَغۡفِرۡ لَكُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ لَوَّوۡاْ رُءُوسَهُمۡ وَرَأَيۡتَهُمۡ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسۡتَكۡبِرُونَ٥

«و چون‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود، بیایید تا پیامبر خدا برای‌ شما طلب‌ آمرزش‌ کند، سرهای ‌خود را برگردانند» یعنی: از روی‌ تمسخر به‌ این‌ سخن‌ و به‌ نشانه‌ بی‌میلی‌ در آمرزش‌خواهی‌ پیامبر ص برای‌ خود، سرهای‌ خویش‌ را تکان‌ می‌دهند و می‌پیچانند «وآنان‌ را می‌بینی‌ که‌ تکبرکنان‌ روی‌ برمی‌تابند» از رسول‌ اکرم‌ ص و درخواست ‌آمرزش‌ خواهی‌ ایشان‌ برای‌ خود زیرا خود را بزرگ‌تر از آن‌ می‌بینند وآمرزش‌خواهی‌ را حقیر و بی‌ارزش‌ تصور می‌کنند.

قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌کریمه‌ می‌گوید: به‌ عبدالله بن‌ابی‌ گفته‌ شد؛ کاش‌ نزد رسول‌ خدا ص می‌رفتی‌ تا برای‌ تو آمرزش‌ می‌خواستند. اما او به‌ نشانه‌ تکبر و خود بزرگ‌ بینی‌ سرش‌ را برگرداند. آن‌ گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٦

«برای‌ آنان‌ یکسان‌ است‌، چه‌ برایشان‌ آمرزش‌ بخواهی‌، یا برایشان‌ آمرزش ‌نخواهی» هرگز این‌ کار به‌ آنان‌ سودی‌ نمی‌رساند، از آن‌ رو که‌ بر نفاق‌ خود پای ‌فشرده‌ و بر کفر خود استمرار می‌ورزند «هرگز خداوند آنان‌ را نخواهد آمرزید» یعنی: مادامی‌ که‌ بر نفاق‌ خود قرار داشته‌ باشند «بی‌گمان‌ خداوند گروه‌ فاسقان‌ را هدایت‌ نمی‌کند» یعنی: کسانی‌ را که‌ در بیرون ‌رفتن‌ از دایره‌ طاعت‌ و فروروی‌ در نافرمانی‌های‌ خداوندأ پای‌ فشرده‌اند، که‌ منافقان‌ در صف‌ اول‌ این‌ قطار قرار دارند.

ابن‌جریر طبری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ می‌کند: چون‌ آیه ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ [التوبة: ۸۰]‌ نازل‌ شد، رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «برایم‌ در آمرزش ‌خواهی‌ رخصت‌ داده‌ شده‌ پس‌ بر هفتاد بار آمرزش‌خواهی‌ برای‌ آنان‌ می‌افزایم‌، شاید خدای‌ ‌ بر آنان‌ بیامرزد». پس‌ خداوند متعال‌ نازل‌ فرمود: ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ [المنافقون: ۶].

﴿هُمُ ٱلَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلَىٰ مَنۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ حَتَّىٰ يَنفَضُّواْۗ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَفۡقَهُونَ٧

سپس‌ حق‌ تعالی‌ به‌ بیان‌ دو نمونه‌ از دشمنی‌های‌ منافقان‌ می‌پردازد، نمونه‌ اول ‌این‌ است: «آنان‌ کسانی‌ اند که‌ می‌گویند، بر کسانی‌ که‌ نزد رسول‌ خدا هستند انفاق ‌نکنید تا پراکنده‌ شوند» از پیرامون‌ وی‌. مراد آنان‌ از این‌ کسان: فقرای‌ مهاجرانند «و حال‌ آن‌که‌ گنجینه‌های‌ آسمآن‌ها و زمین‌ ازآن‌ خداست» پس‌ او قطعا روزی‌دهنده ‌این‌ مهاجران‌ است‌ «ولی‌ منافقان‌ در نمی‌یابند» که‌ خزانه‌های‌ ارزاق‌ به‌ دست‌ خداوندأ است‌ و بنابراین‌، می‌پندارند که‌ خدای‌ متعال‌ بر مؤمنان‌ گشایش‌ ارزانی ‌نمی‌دارد.

زید بن ‌ارقم‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: از عبدالله بن‌ابی‌ شنیدم‌ که‌ به‌ یاران‌ خود می‌گفت: «بر کسانی‌ که‌ نزد محمد ص هستند خرج‌ نکنید تا از پیرامون‌ وی ‌پراکنده‌ شوند». پس‌ این‌ سخن‌ وی‌ را به‌ عمویم‌ گفتم‌ و او آن‌ را به‌ رسول‌ اکرم‌ ص رساند، ایشان‌ مرا خواستند و جریان‌ را به‌ ایشان‌ نقل‌ کردم‌. آن‌ گاه‌ به‌ دنبال ‌عبدالله بن‌ابی‌ و یارانش‌ فرستادند، آن‌ها آمدند و سوگند خوردند که‌ این‌ سخن‌ را نگفته‌اند. پس‌ رسول‌ اکرم‌ ص مرا تکذیب‌ و آنان‌ را تصدیق‌ نمودند که‌ بر اثر آن‌ چنان‌ حالت‌ سختی‌ به‌ من‌ دست‌ داد که‌ قبل‌ از آن‌ هرگز مانند آن‌ حالت‌ به‌ من ‌دست‌ نداده‌ بود و در خآن‌هام‌ نشستم‌... آن‌ گاه‌ آیه: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ نازل ‌شد. بعد از نزول‌ این‌ آیات‌، ایشان‌ به‌ دنبال‌ من‌ فرستادند و این‌ آیات‌ را بر من ‌خواندند، سپس‌ فرمودند: «همانا خداوند أ تو را تصدیق‌ کرد».

﴿يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعۡنَآ إِلَى ٱلۡمَدِينَةِ لَيُخۡرِجَنَّ ٱلۡأَعَزُّ مِنۡهَا ٱلۡأَذَلَّۚ وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ٨

نمونه‌ دوم‌ از دشمنی‌ منافقان‌ این‌ است: «می‌گویند: اگر به‌ مدینه‌ باز گردیم» از غزوه‌ بنی‌مصطلق «قطعا آن‌ کس‌ که‌ عزتمندتر است‌، آن‌ زبون‌تر را از آنجا بیرون‌ خواهد کرد» گوینده‌ این‌ سخن‌، عبدالله بن‌ابی‌ رئیس‌ منافقان‌ بود که‌ مراد آن‌ ملعون‌ از عزیزتران‌ و بلند پایه‌گان‌، خود وی‌ و همراهانش‌ و مرادش‌ از ذلیل‌تران‌ و فرومایه‌گان‌، رسول‌ اکرم‌ ص و همراهان‌ ایشان‌ بودند.

امام‌ احمد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از زیدبن‌ارقم‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که ‌فرمود: من‌ با رسول‌ خدا ص در غزوه‌ تبوک [۳۴] حضور داشتم‌ و دو تن‌ که‌ یکی‌ از مهاجران‌ و دیگری‌ از انصار بودند، بر سر نوبت‌ آب‌ باهم‌ کشمکش‌ کردند پس‌ عبدالله بن‌ابی‌ گفت: اگر به‌ مدینه‌ بازگشتیم‌، آن‌ کس‌ که‌ عزیزتر است‌، خوارتر را از آن‌ بیرون‌ خواهد کرد، من‌ نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمدم‌ و ایشان‌ را از این‌ سخن‌ وی‌ آگاه‌ ساختم‌ ... و ادامه‌ داستان‌، مانند سبب‌ نزول‌ ذکر شده‌ در آیه‌ قبل‌ است‌.

«حال‌ آن‌که‌ عزت‌، خاص‌ خداوند و پیامبرش‌ و مؤمنان‌ است» یعنی: قوت‌ و غلبه‌ مخصوص‌ خداوند أ و کسانی‌ است‌ که‌ او عزتمند و پیروزشان‌ گرداند؛ از پیامبران‌ و بندگان‌ مؤمن‌ نیکوکارش‌ نه‌ غیر آنان «ولی‌ منافقان» از فرط جهل‌، حیرت‌، سردرگمی‌ و نیز از آن‌ جهت‌ که‌ بر دل‌هایشان‌ مهر زده‌ شده‌ است‌ «نمی‌دانند» این‌ حقیقت‌ روشن‌ را. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ عبدالله فرزند عبدالله بن ‌ابی ‌بن ‌سلول‌ در همان‌ غزوه‌ به‌ پدرش‌ گفت: سوگند به‌ آن کس‌ که‌ جز او خدایی‌ نیست‌ تا نگویی‌ که: بی‌گمان‌ رسول‌ خدا‌ ص بلندپایه‌تر و عزیزترند و این‌ من ‌هستم‌ که‌ ذلیل‌تر و فرومایه‌تر می‌باشم‌؛ به‌ مدینه‌ داخل‌ نخواهی‌ شد. پس‌ عبدالله بن‌ابی‌ به‌ گفتن‌ این‌ سخن‌ ناگزیر شد و چون‌ به‌ مدینه‌ آمدند، مدت‌ اندکی‌ بعد از آن‌ مرد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩

آن‌ گاه‌ خداوند أ مؤمنان‌ را از اخلاق‌ منافقان‌ بر حذر می‌دارد یعنی‌ از اخلاق‌ کسانی‌ که‌ اموال‌ و اولادشان‌ آنان‌ را از یاد خدا أ که‌ همانا ادای‌ فرایض‌ اسلام ‌است‌ به‌ خود مشغول‌ گردانید: «ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! اموال‌ و اولادتان‌ شما را از ذکر خداوند غافل‌ نگرداند» به ‌قولی: مراد از ذکر خدا أ، قرائت‌ قرآن‌ است «وهر کس‌ چنین‌ کند» یعنی: هرکس‌ با مشغولیت‌ به‌ دنیا از کار دین‌ غافل‌ شود «پس‌آن‌ گروه‌، خود زیانکارانند» یعنی: در زیانکاری‌ خود کامل‌اند زیرا آنان‌ چیزی‌ را که ‌برتر و باقی‌ است‌، به‌ بهای‌ حقیر و فانی‌ای‌ فروخته‌اند.

﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٠

«و از آنچه‌ روزیتان‌ کرده‌ایم‌، بخشش‌ کنید» یعنی: برخی‌ از آنچه‌ را که‌ روزیتان‌ کرده‌ایم‌، در راه‌ خیر خرج‌ کنید. به‌ قولی: مراد ادای‌ زکات‌ فرض‌ است «پیش‌ ازآن‌که‌ مرگ‌ به‌ سراغ‌ یکی‌ از شما بیاید» به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ اسباب‌ مرگ‌ بر وی‌ فرود آید و او حضور نشانه‌های‌ آن‌ را مشاهده‌ کند «پس‌ بگوید: ای‌ پرودگار من‌! چرا مرا تا مهلتی‌ نزدیک‌ باز پس‌ نداشتی» یعنی: چرا به‌ من‌ مهلت‌ ندادی‌ و مرگم‌ را تا مدت ‌کوتاه‌ دیگری‌ به‌ تأخیر نیفگندی «تا صدقه‌ بدهم» از مال‌ خویش‌ «و از صالحان ‌باشم» با انجام‌ دادن‌ کارهای‌ شایسته‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «پس‌ در هنگام‌ احتضار هر تقصیرکاری‌ نادم‌ می‌شود و تمدید مدت‌ عمر خود را می‌طلبد تا به‌ تدارک ‌مافات‌ بپردازد ولی‌ هیهات‌!».

﴿وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١١

«و هرکس‌ اجلش‌ فرارسد» و عمر مقررش‌ که‌ در لوح‌ محفوظ نوشته‌ شده ‌است‌ به‌ پایان‌ آید؛ «هرگز خداوند آن‌ را به‌ تأخیر نمی‌افگند و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است» پس‌ چیزی‌ از اعمالتان‌ بر او مخفی‌ نمی‌ماند و او جزا دهنده‌تان‌ در برابر اعمال‌تان‌ می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ص فرمودند: «هر کس‌ مالی‌ دارد که‌ او را به‌ حج‌ بیت‌الله می‌رساند، یا در آن‌ بر وی‌ زکات‌ واجب‌ است‌ اما آن‌ را نمی‌پردازد، در هنگام‌ مرگ‌ طالب‌ بازگشت‌ به‌ دنیا می‌شود». در این‌ اثنا مردی‌ به‌ ابن ‌عباس‌ س گفت: ای‌ ابن ‌عباس‌! از خدا پروا کن‌، آخر این‌ فقط کافر است‌ که‌ طالب‌ بازگشت‌ به‌ دنیا می‌شود نه‌ مؤمن‌! ابن‌ عباس‌ س فرمود: «اینک‌ در این‌ باره‌ بر شما قرآن‌ را می‌خوانم‌». آن‌گاه‌ آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ [المنافقون: ٩] را تا آخر سوره‌ تلاوت‌ کرد.

[۳۴] صحیح‌ غزوه‌ بنی ‌مصطلق‌ است‌ زیرا عبدالله بن‌ ابی‌ در غزوه‌ تبوک‌ حضور نداشت‌. نگاه‌؛ تفسیرالمنیر (/۲۸ ۲۲۴).

سوره‌ تغابن

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ ذکر روز قیامت‌ در آن‌، «تغابن‌» نامیده‌ شد. روز قیامت‌ را از آن‌ جهت «تغابن‌» نامیدند که‌ زیان‌ و خسارت‌ کافران‌ در آن ‌نمایان‌ می‌شود. این‌ سوره‌، آخرین‌ سوره‌ از «مسبحات‌» یعنی‌ سوره‌هایی‌ است‌ که‌ با تسبیح‌ آغاز می‌شوند.

﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۖ لَهُ ٱلۡمُلۡكُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١

«آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است‌، خداوند را تسبیح‌ می‌گوید» یعنی: تمام ‌مخلوقاتی‌ که‌ در آسمآن‌ها و زمین‌ خدای‌ سبحان‌ هستند او را از هر نقص‌ و عیبی‌ به‌پاکی‌ یاد کرده‌ و تنزیه‌ می‌نمایند. قبلا به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ کردیم‌ که‌ این‌ تسبیح‌، با نطق‌ و بیانی‌ است‌ که‌ ما آن‌ را نمی‌فهمیم‌ چنان‌که‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌ دال ‌بر این‌ معنی‌ است: ﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ [الإسراء: ۴۴]. «و هیچ ‌چیز نیست‌ مگر این‌که‌ به‌ ستایش‌ پروردگار خود تسبیح‌ می‌گوید ولی‌ شما تسبیح ‌آن‌ها را درنمی‌یابید». «او راست‌ فرمانروایی‌ و او راست‌ سپاس» هم‌ فرمانروایی‌ و هم‌ سپاس‌ و ستایش‌ به‌ حق‌ تعالی‌ اختصاص‌ دارد و هیچ‌ چیز از این‌ها از آن‌ غیر وی‌ نیست‌ و بهره‌ای‌ هم‌ که‌ بندگانش‌ از آن‌ها دارند، همانا از فیض‌ اوست ‌لذا این‌ منت‌ هم‌ به‌ او باز می‌گردد «و او بر هر چیزی‌ تواناست» پس‌ هیچ‌ چیز او را عاجز نمی‌گرداند و قدرتش‌ بر ایجاد تمام‌ مخلوقات‌ یکسان‌ و برابر است‌.

﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ فَمِنكُمۡ كَافِرٞ وَمِنكُم مُّؤۡمِنٞۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ٢

«اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را آفرید پس‌ برخی‌ از شما کافرند و برخی‌ از شما مؤمن» کافر را آفرید و کفرش‌ به‌ فعل‌ و کسب‌ و اختیار خود وی‌ و برخلاف ‌مقتضای‌ فطرت‌ وی‌ است‌ و مؤمن‌ را آفرید و ایمانش‌ به‌ فعل‌ و کسب‌ خود وی‌ و مطابق‌ فطرت‌ سالم‌ وی‌ است‌ که‌ بر یکتاپرستی‌ و ایمان‌ به‌ خدا أ مبتنی‌ است‌ لذا کافر، کفر می‌ورزد و کفر را انتخاب‌ می‌کند و مؤمن‌ ایمان‌ می‌آورد و ایمان‌ را انتخاب‌ می‌کند و همه‌ این‌ها به‌ اذن‌ الهی‌ است: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٩ [التکویر: ۲٩]. «و شما نمی‌خواهید (و خواسته‌ شما نافذ نیست) مگر آن‌که‌ خداوند پروردگار عالمیان‌ بخواهد». «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید بیناست» پس ‌هیچ‌ امر نهانی‌ای‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند و او جزادهنده‌تان‌ در برابر اعمالتان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ مسعود س آمده‌ است: «همانا یکی‌ از شما به‌ عمل‌ اهل ‌بهشت‌ عمل‌ می‌کند تا بدانجا که‌ میان‌ او و میان‌ بهشت‌ جز یک‌ گز یا یک‌ باع [۳۵] فاصله‌ وجود ندارد پس‌ نوشته‌ (لوح‌ محفوظ) بر او سبقت‌ می‌گیرد، آن‌ گاه‌ به‌عمل‌ اهل‌ دوزخ‌ عمل‌ می‌کند و به‌ آن‌ وارد می‌شود و همانا یکی‌ از شما به‌ عمل ‌اهل‌ دوزخ‌ عمل‌ می‌کند تا بدانجا که‌ میان‌ او و میان‌ دوزخ‌ جز یک‌ گز یا یک‌ باع‌ فاصله‌ وجود ندارد، آن‌ گاه‌ کتاب‌ (نوشته‌ لوح‌ محفوظ) بر وی‌ سبقت‌ می‌گیرد پس‌ به‌ عمل‌ اهل‌ بهشت‌ عمل‌ می‌کند و به‌ آن‌ وارد می‌شود». علما می‌گویند: این ‌حدیث‌ به‌ معنی‌ تعلق‌ علم‌ ازلی‌ حق‌ تعالی‌ به‌ هر معلومی‌ است‌ پس‌ همان‌ چیزی‌ روی ‌می‌دهد که‌ خداوند أ دانسته‌، اراده‌ نموده‌ و حکم‌ کرده‌ است‌.

﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَصَوَّرَكُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَكُمۡۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ٣

«آسمآن‌ها و زمین‌ را به‌ حق» یعنی: به‌ عدل‌، به‌ تدبیر درست‌ و حکمت‌ بالغه ‌«آفرید» به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: آسمآن‌ها و زمین‌ را برای‌ آشکار کردن‌ حق‌ آفرید به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ نیکوکار در قبال‌ نیکوکاری‌اش‌ و بدکار در قبال ‌بدکرداری‌اش‌ جزا داده‌ شود «و شما را صورتگری‌ کرد و صورتهایتان‌ را نیکو آراست» یعنی: حق‌ تعالی‌ انسآن‌ها را در کامل‌ترین‌ صورت‌، نیکوترین‌ ساختار و زیباترین‌ شکل‌ آفرید. و مانند این‌ آیه‌ است‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ در سوره‌ «انفطار»: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ٦ ٱلَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّىٰكَ فَعَدَلَكَ٧ فِيٓ أَيِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ٨ [الانفطار: ۶-۸]. «هان‌ ای‌ انسان‌! چه‌ چیز تو را در حق‌ پروردگار بخشنده‌ات‌ غره‌ کرد؟ همان‌که‌ تو را آفرید و استوار کرد پس‌ متعادل‌ ساخت». البته‌ امتیاز بنی‌آدم‌ در نیکویی‌ صورت‌ و زیبایی‌ اندام‌ و قامت‌ وی‌ نیست‌ بلکه‌ این‌ خلقت‌ شگرف‌، دلالت‌ روشن‌ و آشکاری‌ است‌ برای‌ مردمی‌ که‌ در قدرت‌ آفریننده‌ و حکمت‌ و عظمت‌ وی‌ می‌اندیشند چنان‌که‌ صورت‌ روحانی‌ انسان‌ و توانایی‌های‌ عقلی‌ تکان‌دهنده‌ و عظیم‌ وی‌ دلالتی‌ بزرگتر و برتر بر این‌ امر است‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ فرموده‌ است: ﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ٢٠ وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١ [الذاریات: ۲۰-۲۱]. «و در زمین‌ نشانه‌هایی‌ است‌ برای‌ اهل‌ یقین‌ و آیا در خویشتن‌ خویش ‌نمی‌نگرید؟». «و به‌سوی‌ اوست‌ بازگشت» در سرای‌ آخرت‌ پس‌ نهاد و سیرتتان‌ را نیکو و زیبا سازید چنان‌که‌ حق‌ تعالی‌ صورت‌ ظاهرتان‌ را زیبا گردانید.

﴿يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَيَعۡلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعۡلِنُونَۚ وَٱللَّهُ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٤

آن‌ گاه‌ حق‌ تعالی‌ از علم‌ خویش‌ به‌ تمام‌ کائنات‌ آسمانی‌ و زمینی‌ و تمام‌ پنهآن‌ها و آشکارها خبر داد و فرمود: «آنچه‌ را در آسمآن‌ها و زمین‌ است‌ می‌داند» و هیچ ‌امری‌ از آن‌ها بر او پنهان‌ نمی‌ماند «و آنچه‌ را پنهان‌ می‌دارید و آنچه‌ را آشکار می‌دارید می‌داند و خداوند به‌ راز سینه‌ها» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌ هر انسانی‌ آن‌ را در ضمیر خود پنهان‌ می‌دارد «داناست» همچون‌ حدیث‌ نفس‌ و خطرات‌ قلب‌.

﴿أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَبَؤُاْ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُ فَذَاقُواْ وَبَالَ أَمۡرِهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٥

«آیا» ای‌ کفار «خبر کسانی‌ که‌ پیش‌ از این‌ کفر ورزیدند» از امت‌های‌ گذشته‌؛ مانند اقوام‌ نوح‌، عاد و ثمود «به‌ شما نرسیده‌ است‌؟» یعنی: خبر این‌ امت‌ها به‌شما در قرآن‌ رسیده‌ است‌ و شما از این‌ امر آگاهید که‌ چگونه‌ پیامبرانشان‌ آنان‌ را به‌سوی‌ یگانگی‌ خدای‌ متعال‌ و پرستش‌ وی‌ و ترک‌ آنچه‌ که‌ به‌ جای‌ وی‌ به‌ اربابی ‌گرفته‌اند دعوت‌ نمودند و چسان‌ در فرجام‌ دروغ‌انگاران‌ نابود شدند و سرانجام‌ کار پیامبران‌ و مؤمنان‌ به‌ ایشان‌، نجات‌ و رستگاری‌ بود «پس‌ وبال‌ کار خود را چشیدند» وبال: سنگینی‌ و سختی‌ است‌ و مراد از آن‌، عذابی‌ است‌ که‌ آن‌ امت‌ها در دنیا به‌ آن‌ دچار شدند «و ایشان‌ را عذابی‌ است‌ دردناک» در آخرت‌، که ‌عبارت‌ از عذاب‌ دوزخ‌ می‌باشد.

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُۥ كَانَت تَّأۡتِيهِمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٞ يَهۡدُونَنَا فَكَفَرُواْ وَتَوَلَّواْۖ وَّٱسۡتَغۡنَى ٱللَّهُۚ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٞ٦

«این» عذاب‌ تلخ‌ و دردناک‌ در هردو سرای‌ دنیا و آخرت‌؛ «به‌ سبب‌ آن ‌است‌ که‌ پیامبرانشان‌ برای‌ آنان‌ معجزات‌ آشکار می‌آوردند پس‌ گفتند: آیا ما را آدمیان ‌هدایت‌ می‌کنند؟» یعنی: چون‌ پیامبران‌ با معجزات‌ آشکار به‌سوی‌ آنان‌ می‌آمدند، هر قومی‌ از آنان‌ ـ در مقام‌ انکار و تعجب‌ از این‌ امر که‌ پیامبر از جنس‌ بشر باشد این‌ سخن‌ را به‌ پیامبران‌شان‌ می‌گفتند «پس‌ کافر شدند و روی‌ بر تافتند» یعنی: آن‌ امت‌ها به‌ پیامبران و به‌ آنچه‌ که‌ همراه‌ آورده‌ بودند، کافر شدند و از ایشان ‌روی‌ گردانیدند و در آنچه‌ که‌ پیامبران آورده‌ بودند، تدبر و اندیشه‌ نکردند «پس‌ خداوند بی‌نیازی‌ جست» از ایمان‌ و عبادت‌شان «و خداوند بی‌نیاز ستوده ‌است» یعنی: او از جهانیان‌ و از عبادت‌ و نیایش‌ آنان‌ برای‌ خود بی‌نیاز و از جانب ‌تمام‌ مخلوقات‌ خویش‌ به‌ زبان‌ قال‌ و حال‌ ستوده‌ است‌.

﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٧

«کافران‌ پنداشته‌اند که‌ هرگز برانگیخته‌ نمی‌شوند، بگو: آری‌؛ قسم‌ به‌ پروردگار من‌که‌ البته‌ برانگیخته‌ می‌شوید» خداوندأ پیامبرش‌ را دستور داد تا بر این‌ امر به‌ آنان ‌سوگند بخورد. یعنی: سوگند به‌ خدای‌ ‌ که‌ شما از قبرهایتان‌ برانگیخته‌ می‌شوید «سپس‌ به‌ آنچه‌ کرده‌اید، آگاه‌ ساخته‌ می‌شوید» یعنی: به‌ منظور برپا داشتن ‌حجت‌ علیه‌ شما، قطعا از اعمالتان‌ خبر داده‌ شده‌ و سپس‌ در برابر آن‌ جزا داده‌ می‌شوید «و این» رستاخیز و جزا «بر خداوند آسان‌ است» نه‌ دشوار، به‌ سبب ‌قدرت‌ تامه‌ وی‌. این‌ سومین‌ آیه‌ در قرآن‌ کریم‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ به‌ پیامبرش‌ دستور داده‌ است‌ تا به‌ نام‌ پروردگار خویش‌ بر وقوع‌ و تحقق‌ قطعی‌ معاد سوگند بخورد. آیه‌ اول‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ است: ﴿وَيَسۡتَنۢبِ‍ُٔونَكَ أَحَقٌّ هُوَۖ قُلۡ إِي وَرَبِّيٓ إِنَّهُۥ لَحَقّٞۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِينَ٥٣ [یونس: ۵۳]. آیه‌ دوم‌ این‌ فرموده‌ وی‌ است‌: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأۡتِينَا ٱلسَّاعَةُۖ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتَأۡتِيَنَّكُمۡ [سبأ: ۳] که‌ ترجمه‌ و تفسیر آن‌ها گذشت‌ و این‌ هم‌ سومین‌ آیه‌ در این‌ مورد است‌.

﴿فَ‍َٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَاۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ٨

«پس‌ به‌ خدا و پیامبرش‌ و نوری‌ که‌ فرو فرستاده‌ایم‌، ایمان‌ آورید» یعنی: هرگاه‌ قضیه‌ چنین‌ است‌ پس‌ خداوند أ ، پیامبرش‌ محمد ص و قرآن‌ را تصدیق‌ کنید زیرا قرآن‌ نوری‌ است‌ که‌ از تاریکی‌های‌ گمراهی‌ به‌سوی‌ روشنایی‌ هدایت‌ رهنمون‌ می‌شود «و خداوند به‌ آنچه‌ می‌کنید آگاه‌ است» پس‌ چیزی‌ از سخنان‌ و افعالتان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند و یقینا شما را در برابر کارنامه‌تان‌ جزا می‌دهد پس‌ باید ایمانتان ‌صحیح‌ و سالم‌ باشد.

﴿يَوۡمَ يَجۡمَعُكُمۡ لِيَوۡمِ ٱلۡجَمۡعِۖ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلتَّغَابُنِۗ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَيَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا يُكَفِّرۡ عَنۡهُ سَيِّ‍َٔاتِهِۦ وَيُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ٩

«روزی‌ که‌ شما را برای‌ روز جمع» یعنی: برای‌ روز قیامت «گرد می‌آورد» زیرا اهل‌ محشر در آن‌ برای‌ جزا گردآورده‌ می‌شوند و در آن‌ میان‌ هر عمل‌کننده‌ای‌ با عملش‌، میان‌ هر پیامبری‌ با امتش‌، میان‌ هر مظلومی‌ با ظالمش‌ و میان‌ اولین‌ و آخرین‌ گرد آورده‌ می‌شود «آن‌ روز روز تغابن‌ است» زیرا غبن‌ و فریب‌ خوردگی‌کافر با ترک‌ ایمان‌؛ و غبن‌ و زیان‌ مؤمن‌ با کاستی‌ و کوتاهی‌ وی‌ در ایمان‌ و عمل ‌در آن‌ روز آشکار می‌شود همچنین‌ برخی‌ از اهل‌ محشر در آن‌ بر برخی‌ دیگر زیان ‌می‌رسانند پس‌ در آن‌ اهل‌ حق‌ بر اهل‌ باطل‌ زیان‌ می‌رسانند و غبن‌ و زیانی‌ بزرگ‌تر از زیان‌ وارد کردن‌ اهل‌ بهشت‌ بر اهل‌ دوزخ‌ نیست‌ پس‌ گویی‌ اهل‌ دوزخ‌ خیر را به‌شر، خوب‌ و سره‌ را با پست‌ و ردی‌ و نعمت‌ را با عذاب‌ بدل‌ خواسته‌اند و اهل ‌بهشت‌ بر عکس‌ این‌. گفته‌ می‌شود: «غبنت‌ فلانا: بر فلان‌ غبن‌ وارد کردم‌» آن‌گاه‌ که‌ به‌ او چیزی‌ را بفروشی‌ یا از او چیزی‌ را بخری‌ اما زیان‌ به‌ طرف‌ او بوده‌ و او در معامله‌ فریب‌ خورده‌ باشد. پس‌ مغبون‌ و زیانمند حقیقی‌ کسی‌ است‌ که‌ خانواده ‌و جایگاه‌ خود در بهشت‌ را از دست‌ داده‌ و باخته‌ باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «هیچ‌ بنده‌ای‌ به‌ بهشت‌ وارد نمی‌شود مگر این‌که‌ جایگاه‌ وی‌ در دوزخ‌ نیزـ چنانچه‌ از بدکاران‌ می‌بود ـ به‌ وی‌ نشان‌ داده‌ می‌شود تا بر شکر و سپاس‌ وی ‌بیفزاید و هیچ‌ بنده‌ای‌ نیست‌ که‌ به‌ دوزخ‌ وارد شود مگر این‌که‌ جایگاه‌ وی‌ از بهشت‌ به‌ وی‌ بینانده‌ می‌شود ـ چنانچه‌ از نیکوکاران‌ می‌بود ـ تا بر دریغ‌ و حسرت‌ وی‌ بیفزاید».

«و هرکس‌ به‌ خداوند ایمان‌ آورده‌ و عمل‌ صالحی‌ انجام‌ داده‌ باشد، بدیهایش‌ را از او بسترد» یعنی: هرکس‌ اقرار و تصدیق‌ را با عمل‌ صالح‌ جمع‌ کرد، سزاوار آن ‌است‌ تا گناهانش‌ از وی‌ زدوده‌ شود «و او را به‌ باغ‌هایی‌ که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها جاری‌ است‌ در آورد، که‌ جاودانه‌ برای‌ همیشه‌ در آن‌ باشند، این» زدودن‌ گناهان‌ و وارد کردن‌ به‌ بهشت‌ همراه‌ با جاودانه‌گی‌ ابدی‌ در آن‌؛ «کامیابی‌ بزرگ‌ است» یعنی: کامیابی‌ای‌ است‌ که‌ هیچ‌ کامیابی‌ دیگری‌ با آن‌ برابری‌ نمی‌تواند کرد.

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ خَٰلِدِينَ فِيهَاۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ١٠

«و کسانی‌ که‌ کفر ورزیده‌ و آیات‌ ما را تکذیب‌ کرده‌اند، آن‌ گروه‌ اهل‌ دوزخ‌اند و در آن ‌جاودانه‌ خواهند بود و چه‌ بد سرانجامی‌ است».

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ در این‌ دو آیه‌ برای‌ توضیح‌ و بیان‌ «تغابن‌» یاد شده‌، حال‌ نیکبختان‌ و بدبختان‌ را ذکر نمود پس‌ هردو آیه‌ تفصیل‌ و تفسیر آن ‌تغابن‌اند.

﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ١١

«هیچ‌ مصیبتی» مانند سختی‌، بیماری‌، مرگ‌ نزدیکان‌، زندان‌، نابودی‌ مال‌ وغیر آن‌ از مصایب «نمی‌رسد مگر به‌ اذن‌ الله» یعنی: به‌ قضا و قدر وی‌. به‌ قولی: سبب‌ نزول‌ آن‌ این‌ بود که‌ کفار گفتند: اگر راه‌ و روش‌ مسلمانان‌ حق‌ بود، می‌بایست‌ خداوند أ آنان‌ را در دنیا از مصایب‌ نگه‌ می‌داشت «و هرکس‌ به‌ خداوند ایمان‌ آورد، دلش‌ را به‌ راه‌ آورد» یعنی: هرکس‌ باور داشته‌ باشد و بداند که‌ جز آنچه ‌خداوند أ بر وی‌ مقدر نموده‌ است‌ به‌ او نمی‌رسد، حق‌ تعالی‌ در هنگام‌ مصیبت ‌دلش‌ را به‌ راه‌ صحیح‌ می‌برد و بنابراین‌، او متوجه‌ می‌شود که‌ آن‌ مصیبت‌ از جانب ‌خدا أ است‌ و آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ رسیده‌، قرار نبوده‌ و نیست‌ که‌ از وی‌ دور شود و خواه‌ ناخواه‌ به‌ وی‌ رسیدنی‌ است‌ و آنچه‌ که‌ باید به‌ وی‌ نرسد، خواه‌ناخواه‌ به‌ وی ‌رسیدنی‌ نیست‌ پس‌ ـ چنان‌که‌ ابن ‌عباس‌ س نیز در تفسیر آیه‌ گفته‌ است‌ ـ او در این ‌هنگام‌ به‌ قضای‌ خداوند أ تسلیم‌ می‌شود و استرجاع: (إنا لله‌ وإنا إلیه‌ راجعون) می‌گوید پس‌ در مصیبت‌ صبر و بر نعمت‌ شکر می‌گزارد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است‌. «و خداوند به‌ هر چیزی‌ داناست» یعنی: او دارای‌ علمی‌ بلیغ‌ و همه‌ جانبه‌ است‌ و هیچ‌ چیز از این‌ امور بر او مخفی‌ نمی‌ماند پس‌ به‌ او ایمان‌ آورید و به ‌قضا و قدر وی‌ تسلیم‌ شوید.

﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۚ فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَإِنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ١٢

«و خدا را اطاعت‌ کنید و پیامبر را اطاعت‌ کنید» یعنی: به‌ فرمانبرداری‌ خداوند أ و فرمان‌برداری‌ از کتاب‌ و پیامبرش‌ مشغول‌ شوید؛ با فرمان ‌بردن‌ از شخص‌ وی‌ درحیاتش‌ و فرمان ‌بردن‌ از سنت‌ وی‌ بعد از وفاتش‌ «پس‌ اگر روی‌ برتابید» یعنی: اگر از فرمانبرداری‌ اعراض‌ کنید پس‌ گناه‌ شما بر دوش‌ خود شماست‌ و بر پیامبر هیچ ‌باکی‌ نیست «زیرا جز این‌ نیست‌ که‌ بر پیامبر ما فقط پیام‌ رسانی‌ آشکار است» و جز این‌ دیگر هیچ‌ تکلیفی‌ بر عهده‌ او نیست‌ و او این‌ مهم‌ را نیز به‌ درستی‌ به‌ انجام‌ رسانیده‌ است‌.

﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٣

«خداست‌ که‌ هیچ‌ معبودی‌ جز او نیست» یعنی: فقط او سزاوار عبودیت‌ است‌ نه‌ غیر او پس‌ او را به‌ یگانگی‌ بخوانید و با او چیزی‌ را شریک‌ نیاورید «و مؤمنان‌ بایدبر خدا توکل‌ کنند» یعنی: مؤمنان‌ باید امور خود را به‌ او تفویض‌ کرده‌ و بر او تکیه ‌نمایند، نه‌ بر غیر او.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجِكُمۡ وَأَوۡلَٰدِكُمۡ عَدُوّٗا لَّكُمۡ فَٱحۡذَرُوهُمۡۚ وَإِن تَعۡفُواْ وَتَصۡفَحُواْ وَتَغۡفِرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ١٤

«ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ اید، در حقیقت‌ برخی‌ از همسران‌ و فرزندان‌ شما دشمن ‌شما هستند» زیرا آن‌ها شما را از انجام‌ خیر و عمل‌ صالح‌ به‌ خود مشغول‌ می‌گردانند، یا شما را به‌ قطع‌ پیوند رحم‌، یا به‌ معصیت‌ پروردگار وا می‌دارند و انسان‌ بر اثر محبتی‌ که‌ به‌ آنان‌ دارد، نمی‌تواند در برابر خواسته‌ آنان‌ مقاومت‌ کند.

سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ این‌ بود که‌ مردانی‌ از اهالی‌ مکه‌ اسلام‌ آوردند و خواستند که‌ هجرت‌ کنند پس‌ همسران‌ و فرزندان‌شان به‌ آنان‌ اجازه‌ این‌ کار را ندادند بنابراین‌، خدای‌ سبحان‌ فرمان‌ داد که‌ از آنان‌ برحذر باشند و اطاعت‌شان‌ نکنند. مجاهد می‌گوید: «سوگند به‌ خدا أ که‌ همسران‌ و فرزندان‌ در دنیا با آنان‌ دشمنی ‌نکردند ولی‌ دوستی‌ و محبت‌ آنان‌ بر آن‌ وادارشان‌ کرد که‌ از مال‌ حرام‌ بیندوزند وخرج‌ آنان‌ کنند». «پس‌ از آنان‌ حذر کنید» یعنی: از همسران‌ و فرزندانتان‌ حذر کنید؛ از این‌که‌ دوستی‌ و شفقت‌ بر آنان‌ را بر طاعت‌ خدای‌ ‌ برگزینید پس ‌مبادا رغبتتان‌ در رساندن‌ خیر و منفعت‌ برای‌ آنان‌، شما را بر آن‌ وادارد که‌ با ارتکاب‌ نافرمانی‌ خداوند أ برایشان‌ مال‌ اندوزی‌ کنید «و اگر عفو کنید و درگذرید و بیامرزید» گناهانی‌ را که‌ مرتکب‌ می‌شوند و سرزنش‌شان‌ را در برابر آن‌ گناهان‌ فروگذارید و گناهانشان‌ را بپوشانید؛ «به‌ راستی‌ خدا آمرزگار مهربان‌ است» هم‌ برای ‌شما و هم‌ برای‌ ایشان‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: همسران‌ و فرزندان‌ مردی ‌او را از هجرت‌ بازداشته‌ و سست‌ ساخته‌ بودند پس‌ چون‌ دید که‌ مردم‌ از وی‌ در هجرت‌ سبقت‌ گرفته‌اند و در دین‌ خداأ دانسته‌ و دانشمند شده‌اند، بر آن‌ شد تا همسران‌ و فرزندانش‌ را مجازات‌ کند، همان‌ بود که‌ این‌ ارشاد الهی‌ نازل‌ شد.

﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ١٥

«جز این‌ نیست‌ که‌ اموال‌ و اولادتان‌ فتنه‌ای‌ برای‌ شما هستند» یعنی: وسیله‌ ابتلا و آزمون‌ و مایه‌ رنج‌ و محنت‌ شما هستند زیرا دوستی‌ اموال‌ و اولاد است‌ که‌ شما را بر کسب‌ حرام‌ و بازداشتن‌ حق‌ الله أ وا می‌دارد پس‌ مرد باید که‌ از این‌ آزمون‌ پیروز بیرون‌ آید «و مزد بزرگ‌ فقط نزد خداوند است» برای‌ کسانی‌ که‌ طاعت‌ و ترک‌ معصیت‌ وی‌ را بر محبت‌ مال‌ و فرزندان‌ ترجیح‌ می‌دهند. در حدیث‌ شریف‌آمده‌ است‌: «يأتي‌ زمان‌ علي‌ أمتي‌، يكون‌ فيه‌ هلاك‌ الرجل‌ علي‌ يد زوجه‌ وولده‌، يعيرانه‌ بالفقر، فيركب‌ مراكب‌ السوء، فيهلك». «بر امت‌ من‌ زمانی‌ می‌آید که‌ در آن ‌نابودی‌ مرد بر دست‌ زن‌ و فرزند وی‌ است‌ زیرا آنان‌ او را به‌ فقر طعنه‌ می‌زنند، درنتیجه‌ او (برای‌ کسب‌ مال) به‌ راه‌های‌ بد سوار می‌شود و سرانجام‌ نابود می‌گردد». (و حقا که‌ همین‌ عصر و زمان‌ نیز آمده‌ است‌ و امروزه‌ ما شاهدیم‌ که‌ بسیاری‌ از اشخاص‌ برای‌ ارضای‌ خواسته‌ها و امیال‌ زنان‌ و فرزندان‌ خود، به‌ دزدی‌، ارتشا، غارت‌ بیت‌المال‌، تجارت‌ مواد مخدر و امثال‌ آن‌ روی‌ می‌آورند). همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «إن‌ لكل‌ أمة‌ فتنة‌، وإن‌ فتنة‌ أمتي‌ المال». «همانا برای‌ هر امتی ‌فتنه‌ای‌ است‌ و همانا فتنه‌ امت‌ من‌ مال‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الولد ثمرة القلوب‌ وإنهم‌ مجبنة‌ مبخلة‌ محزنة». «فرزند ثمره‌ دلهاست‌ ولی‌ بی‌گمان‌ آنان‌ ابزار ترسو سازنده‌، بخیل‌ کننده‌ و اندوه‌ آفرین‌اند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌آمده‌ است: «ليس‌ عدوك‌ الذي‌ إن‌ قتلته‌ كان‌ فوزا لك‌، وإن‌ قتلك‌ دخلت‌ الجنة‌ ولكن ‌الذي‌ لعله‌ عدو لك: ولدك‌ الذي‌ خرج‌ من‌ صلبك‌، ثم‌ أعدي‌ عدو لك‌ مالك‌ الذي‌ ملكت ‌يمينك». «دشمن‌ تو آن‌ کسی‌ نیست‌ که‌ اگر او را بکشی‌ رستگاری‌ای‌ است‌ برای‌ تو و اگر او تو را بکشد به‌ بهشت‌ داخل‌ می‌شوی‌ ولی‌ کسی‌ که‌ شاید او دشمن‌ توست: فرزند توست‌ که‌ از صلب‌ تو بیرون‌ آمده‌ است‌، سپس‌ دشمن‌ترین‌ دشمن‌ برای‌ تو مال‌ توست‌ که‌ تحت‌ تملک‌ تو در آمده‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «يؤتي‌ برجل‌ يوم‌ القيامة‌، فيقال: أكل‌ عياله‌ حسناته». «در روز قیامت‌ مردی‌ آورده‌ می‌شود پس‌ گفته‌ می‌شود: عیال‌ وی‌ حسنات‌ وی‌ را خورده‌اند».

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ وَٱسۡمَعُواْ وَأَطِيعُواْ وَأَنفِقُواْ خَيۡرٗا لِّأَنفُسِكُمۡۗ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٦

«پس‌ تا می‌توانید از خدا پروا بدارید» یعنی: تا آنجا که‌ طاقت‌ و توان‌ دارید و سعی‌ و کوشش‌ شما به‌ پایه‌ آن‌ می‌رسد، تقوا و خداترسی‌ داشته‌ باشید. چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إذا أمرتكم‌ بأمر فأتوا منه‌ ما استطعتم‌، وما نهيتكم‌ عنه‌ فاجتنبوه». «چون‌ شما را به‌ امری‌ فرمان‌ دادم‌ پس‌ تا آنجا که‌ می‌توانید آن‌ را انجام‌ دهید و از آنچه‌ که‌ شما را از آن ‌نهی‌ می‌کنم‌، بپرهیزید». «و بشنوید و اطاعت‌ کنید» یعنی: آنچه‌ را که‌ بدان‌ فرمان‌ داده‌ می‌شوید بشنوید، از اوامر اطاعت‌ کنید و در همه‌ حال‌ تسلیم‌ امر خدا أ و رسول‌ وی‌ ص باشید «و خیری‌ را برای‌ خودتان‌ انفاق‌ کنید» یعنی: انفاقی‌ بکنید که ‌به‌ خیر خودتان‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: از اموالی‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ شما روزی‌ داده‌ است‌، در راه‌های‌ خیر انفاق‌ کنید و به‌ آن‌ بخل‌ نورزید و برای‌ نفس‌هایتان‌ خیری‌ را تقدیم‌ کنید. یا مراد از خیر؛ مال‌ است‌، یعنی: مال‌ را انفاق‌ کنید و آن‌ را بدهید «و هرکس‌ از بخل‌ نفس‌ خود نگاه‌ داشته‌ شد پس‌ آن‌ گروه‌ ایشانند رستگاران» یعنی: هرکس‌ که‌ خداوند أ او را از آفت‌ بخل‌ نگه‌ داشت‌ و بنابراین‌، او در راه ‌خدا أ و در راه‌های‌ خیر انفاق‌ کرد پس‌ آن‌ گروه‌ ایشانند نایل‌شدگان‌ به‌ هر خیری‌ و دست ‌یافتگان‌ به‌ هر مطلوبی‌.

از سعید بن‌ جبیر س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ آیه ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ [آل عمران: ۱۰۲]. «از خدا به‌ حق‌ تقوای‌ آن‌ پروا کنید» نازل‌ شد،کار بر مسلمانان‌ دشوار گشت‌ پس‌ چنان‌ به‌ عبادت‌ و نیایش‌ و نماز قیام‌ کردند که ‌پاشنه‌های‌ پایشان‌ ورم‌ کرد و پیشانی‌هایشان‌ زخم‌ برداشت‌، همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ برای‌ سبک‌ کردن‌ کار بر مسلمانان‌ نازل‌ فرمود: (پس‌ تا آنجا که‌ می‌توانید از خدا پروا دارید). بنابراین‌، گروهی‌ از مفسران‌ مانند قتاده‌ برآنند که‌ این‌ آیه ‌ناسخ‌ آیه‌ «آل‌ عمران» می‌باشد اما دیگران‌ برآنند که‌ میان‌ دو آیه‌ تعارضی‌ نیست‌ زیرا مراد آیه‌ آل‌ عمران‌ نیز تقوای‌ ما فوق‌ توان‌ نیست‌ بلکه‌ انسان‌ در محدوده‌ توانایی‌ خود به‌ تقوای‌ الهی‌ مأمور است‌. بنابراین‌، این‌ آیه‌ تفسیرکننده‌ آیه «آل‌عمران‌» است‌ نه‌ ناسخ آن‌.

﴿إِن تُقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا يُضَٰعِفۡهُ لَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ١٧

«اگر الله را وامی‌ نیکو دهید» و در نتیجه‌ با اخلاص‌ نیت‌، طیب‌ خاطر و با کمال ‌رغبت‌ اموال‌ خود را در راه‌های‌ خیر مصرف‌ کنید «آن‌ را برای‌ شما مضاعف ‌می‌گرداند» و هر حسنه‌ را از ده‌ برابر تا هفتصد برابر می‌گرداند «و بر شما می‌بخشاید» یعنی: همراه‌ با این‌ دو چندان‌ کردن‌، آمرزش‌ گناهانتان‌ را نیز بر شما می‌افزاید و به‌ آن‌ ضمیمه‌ می‌کند «و خداوند قدردان‌ بردبار است» پس‌ هرکس‌ را که‌ از وی‌ اطاعت‌ کند، به‌ چندین‌ برابر پاداش‌ می‌دهد و به‌ مجازات‌ نافرمانان‌ شتاب ‌نمی‌کند. قرض‌ نیکو یا همان‌ قرض‌ الحسنه: عبارت‌ از صدقه ‌دادن‌ از مال‌ حلال‌ همراه‌ با اخلاص‌ و طیب‌ خاطر است‌.

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٨

«دانای‌ غیب‌ و شهاده‌ است» یعنی: حق‌ تعالی‌ دانای‌ نهان‌ و آشکار است‌ «عزیز حکیم‌ است» یعنی: او غالب‌ و پیروزمند و دارای‌ حکمت‌ بالغه‌ است‌.

[۳۵] باع‌: عبارت‌ است‌ از اندازه‌ فاصله‌ میان‌ انگشتان‌ هردو دست‌ از هم‌ گشاده‌ که‌ برابر با (۱۶۲) سانتی‌ متر است‌.

سوره‌ طلاق

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ بیان‌ احکام‌ طلاق‌ وعده‌ در آن‌ و نیز افتتاح ‌آن‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ [الطلاق: ۱] «طلاق‌» نامیده‌ شد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحۡصُواْ ٱلۡعِدَّةَۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ رَبَّكُمۡۖ لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخۡرُجۡنَ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ لَا تَدۡرِي لَعَلَّ ٱللَّهَ يُحۡدِثُ بَعۡدَ ذَٰلِكَ أَمۡرٗا١.

«ای‌ پیامبر! چون‌ خواستید زنان‌ را طلاق‌ گویید پس‌ طلاق‌ گویید آنان‌ را در وقت‌ عده ‌آنان» یعنی: در وقتی‌ که‌ به‌سوی‌ عده‌ خویش‌ روی‌ آورده‌ باشند، یا در وقتی‌ که ‌عده‌شان‌ آغاز تواند شد؛ و آن‌ در زمانی‌ است‌ که‌ صلاحیت‌ و ظرفیت‌ گذراندن‌ عده‌ را داشته‌ باشد. مراد این‌ است‌ که‌ زنان‌ را در مقطع‌ پاک ‌بودن‌شان‌ از عادت ‌ماهیآن‌های‌ طلاق‌ گویید که‌ در آن‌ جماع‌ و مقاربت‌ واقع‌ نشده‌ باشد، سپس‌ آنان‌ را واگذارید تا عده‌شان‌ سپری‌ شود پس‌ هرگاه‌ آنان‌ را بدین‌ صورت‌ طلاق‌ دادید، درحقیقت‌ در وقتی‌ مناسب‌ با عده‌ طلاقشان‌ داده‌اید. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند متعال‌ اولا برای‌ تشریف‌ و گرامیداشت‌ پیامبرش ص ، ایشان‌ را به‌ این‌ حکم ‌مخاطب‌ ساخت‌ و مورد ندا قرار داد، سپس‌ همراه‌ با پیامبرش‌ ص امت‌ ایشان‌ را نیز مخاطب‌ گردانید و با توجه‌ به‌ این‌که‌ آن‌ حضرت‌ ص امام‌ امت‌ خویش‌اند پس‌ ندا کردن‌شان‌ در حقیقت‌ ندا کردن‌ امت‌ است‌.

ابوداوود از اسماء بنت‌ یزید بن‌ سکن‌ انصاری‌ ل روایت‌ کرده‌ است ‌که‌ فرمود: من‌ در زمان‌ رسول‌ اکرم‌ ص طلاق‌ داده‌ شدم‌ در حالی‌که‌ قبل‌ از آن‌ برای ‌مطلقه‌ عده‌ای‌ نبود پس‌ من‌ اولین‌ زنی‌ بودم‌ که‌ عده‌ شمردن‌ برای‌ طلاق‌ در باره‌ وی ‌نازل‌ شد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عمر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «من‌ زن ‌خویش‌ را در حال‌ حیضش‌ طلاق‌ دادم‌ پس‌ پدرم‌ عمر س این‌ موضوع‌ را به‌ رسول‌ اکرم‌ ص یادآور شد، رسول‌ خدا ص از این‌ کارم‌ به‌ خشم‌ آمدند و فرمودند: باید به‌ او رجوع‌ نماید، سپس‌ او را نگه‌ دارد تا از حیض‌ (عادت‌ ماهیانه) خویش‌ پاک‌ شود، آن‌ گاه‌ حیض‌ گردد و باز پاک‌ شود پس‌ در این‌ هنگام‌ اگر صلاح‌ دید که‌ طلاقش‌ دهد، باید او را درحال‌ طهر وی‌ و قبل‌ از آن‌که‌ با وی‌ نزدیکی‌ کند، طلاق‌ گوید. این‌ است‌ عده‌ای‌ که‌ خدای‌ ‌ به‌ آن‌ امر نموده‌ است‌». پس‌ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر حرمت‌ طلاق‌ در حال‌ حیض‌ است‌.

فقها گفته‌اند که‌ طلاق‌ بر سه‌ نوع‌ است: طلاق‌ سنی‌، طلاق‌ بدعی‌ و طلاقی‌ که‌ نه‌ سنی‌ است‌ و نه‌ بدعی‌.

طلاق‌ سنی: طلاقی‌ است‌ که‌ در طهری‌ واقع‌ شده‌ باشد که‌ در آن‌ مرد با زن‌ خویش ‌مقاربت‌ نکرده‌ باشد، یا طلاق‌ وی‌ در اثنای‌ بارداری‌ای‌ است‌ که‌ به‌ وضوح‌ علایم‌ آن‌ آشکار شده‌ باشد.

طلاق‌ بدعی: طلاق‌ گفتن‌ زن‌ در اثنای‌ حیض‌ یا در طهری‌ است‌ که‌ در آن‌ مقاربت‌ صورت‌ گرفته‌ باشد. این‌ نوع‌ از طلاق‌ از آن‌ رو بدعت‌ است‌ که‌ در اثنای‌ آن ‌احتمال‌ بارداری‌ زن‌ متصور می‌باشد، یا این‌ طلاق‌ به‌ طولانی‌ کردن‌ مدتی‌ که‌ او برای‌ پایان‌ عده‌ خویش‌ انتظار می‌کشد می‌انجامد و این‌ خود سبب‌ الحاق‌ ضرر به ‌وی‌ می‌گردد.

اما طلاقی‌ که‌ نه‌ سنی‌ است‌ و نه‌ بدعی: طلاق‌ گفتن‌ دختر صغیره‌ یا زن‌ آیسه‌ (نا امید از حیض‌ به‌ سبب‌ کبر سن) یا طلاق‌ گفتن‌ زنی‌ است‌ که‌ شوهر هنوز با وی‌ مقاربت ‌جنسی‌ انجام‌ نداده‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ به‌ اتفاق‌ فقها افضل‌ و احسن‌ در طلاق‌ این‌ است‌ که‌ شوهر زنش‌ را یک‌ طلاق‌ گوید و بعد از آن‌ او را واگذارد که‌ عده‌ خویش‌ را سپری‌ نماید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بی‌گمان‌ از منفورترین‌ حلالها نزد خداوند أ طلاق‌ است‌» بنابراین‌، هرچند طلاق‌ در اسلام‌ جایز و مشروع‌ می‌باشد ولی‌ باید به‌ آن‌ در هنگام‌ ضرورت‌ و اضطرار متوسل‌ شد و ضوابط شرعی‌ را در آن‌ رعایت‌ کرد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از انس‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «رسول‌ خدا ص حفصه‌ را طلاق‌ دادند و او نزد خانواده‌ خویش‌ آمد، در این‌ اثنا خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود و به‌ ایشان‌ دستور داده‌ شد که: به‌ وی‌ رجوع ‌نمایند زیرا او روزه‌دار و شب‌ زنده‌دار است‌ و در بهشت‌ نیز از همسران‌ ایشان ‌می‌باشد».

«و عده‌ را بشمارید» یعنی: ای‌ شوهران‌! حساب‌ عده‌ را نگه‌ داشته‌ و وقتی‌ را که‌ طلاق‌ در آن‌ واقع‌ شده‌ است‌ به‌ خاطر بسپارید تا زن‌ با طولانی‌ شدن‌ مدت‌ عده‌ متضرر نشود. شایان‌ ذکر است‌ که‌ عده‌ بنابر اختلاف‌ فقها [۳۶] سه‌ طهر (پاکی) یا سه‌ حیض‌ (عادت‌ ماهیانه) است‌ «و از خدا، پروردگارتان‌ بترسید» پس‌ او را در اوامرش‌ نافرمانی‌ نکرده‌ و به‌ زنان‌ زیان‌ وارد نسازید «آنان‌ را از خانه‌هایشان‌ بیرون ‌نکنید» یعنی: تا آن‌گاه‌ که‌ در دوران‌ عده‌شان‌ هستند، آنان‌ را از خانه‌هایی‌ که‌ در هنگام‌ طلاق‌ در آن‌ بوده‌اند بیرون‌ نکنید. حق‌ تعالی‌ برای‌ بیان‌ کمال‌ استحقاق‌ زنان ‌مطلقه‌ به‌ سکونت‌ در آن‌ خانه‌ها در مدت‌ عده‌، خانه‌ها را به‌ زنان‌ منسوب‌ کرد. آن‌گاه‌ زنان‌ مطلقه‌ را نیز از بیرون‌ رفتن‌ نهی‌ کرد و فرمود: «و خودشان‌ هم‌ بیرون ‌نروند» یعنی: خود زنان‌ نیز تا آن‌ گاه‌ که‌ در عده‌ هستند، از آن‌ خانه‌ها ـ جز برای ‌کاری‌ ضروری‌ ـ بیرون‌ نروند. رأی‌ ابوحنیفه‌ این‌ است‌ که‌ برای‌ زن‌ مطلقه‌ جواز ندارد که‌ از خآن‌های‌ که‌ در آن‌ عده‌ می‌شمارد، در شب‌ یا روز بیرون‌ شود چه‌ طلاق‌ وی‌ رجعی‌ باشد و چه‌ بائن‌ اما برای‌ کسی‌ که‌ شوهرش‌ وفات‌ کرده‌ و او در حال‌ گذراندن‌ عده‌ وفات‌ است‌، بیرون‌ شدن‌ در روز برای‌ انجام‌ امور ضروری‌ جواز دارد اما از طرف‌ شب‌ نباید بیرون‌ رود چرا که‌ به‌ آن‌ نیازی‌ وجود ندارد «مگر آن‌ که‌ مرتکب‌ کار ناشایست‌ آشکاری‌ شوند» یعنی: ایشان‌ را از خانه‌هایشان‌ در وقت‌ سپری‌ کردن‌ عده‌ بیرون‌ نکنید مگر این‌که‌ مرتکب‌ عمل‌ فاحشه‌ زنا گردند. به‌قولی: مراد از (فاحشه‌ مبینه) بد زبانی‌ و زبان‌ درازی‌ زن‌ بر کسی‌ است‌ که‌ در آن‌ خانه‌ با وی‌ ساکن‌ است‌.

«و این‌ است‌ حدود الهی» یعنی: این‌ احکامی‌ که‌ خداوند متعال‌ آن‌ها را به ‌بندگان‌ خود بیان‌ کرده‌ است‌، همانا حد و مرزهایی‌ است‌ که‌ او برایشان‌ ترسیم ‌نموده‌ پس‌ جایز نیست‌ که‌ از این‌ مرزها تجاوز کنند «و هرکس‌ از حدود الهی‌ تجاوز کند، به‌ راستی‌ که‌ بر خود ستم‌ کرده‌ است» با افگندن‌ خود به‌ ورطه‌ نابودی‌ «شاید که‌ خداوند بعد از این‌ کاری‌ را پدید آورد» یعنی: شاید وقتی‌ زن‌ مطلقه‌ در خانه‌ شوهر باقی‌ بماند، خداوندأ بین‌ دل‌هایشان‌ الفت‌ اندازد و به‌ یک‌دیگر بازگردند. به‌قولی: مراد برانگیختن‌ شوهران‌ بر گفتن‌ یک‌ طلاق‌ و نهیشان‌ از گفتن‌ سه‌ طلاق ‌است‌ زیرا در صورتی‌ که‌ شخص‌ زنش‌ را سه‌ طلاق‌ گفت‌ و آن‌ گاه‌ از فراق‌ زنش‌ پشیمان‌ و نادم‌ شد و به‌ برگشت‌ به‌ او رغبت‌ پیدا کرد، در این‌ صورت‌ به‌ خودش‌ زیان‌ وارد نموده‌ است‌ چرا که‌ بعد از گفان‌ سه‌ طلاق‌، دیگر راهی‌ به‌سوی‌ بازگشت ‌نمی‌یابد. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ شاهد گرفتن‌ بر طلاق‌ و رجعت‌ در مذاهب ‌چهارگانه‌ مستحب‌ است‌ تا راه‌ انکار و اتهام‌ را ببندد. و نزد احناف‌ رجعت‌ هم‌ با قول‌ و هم‌ با فعل‌ محقق‌ می‌شود، مثلا به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ شوهر به‌ زنش‌ بگوید: به‌ تو رجوع‌ کردم‌، یا این‌که‌ عملا کاری‌ انجام‌ دهد که‌ نشانه‌ رجوعش‌ به‌ وی‌ باشد، مانند بوسیدن‌ وی‌ به‌ شهوت‌ یا مقاربت‌ با وی‌.

﴿فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِكُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ فَارِقُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖ وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَ لِلَّهِۚ ذَٰلِكُمۡ يُوعَظُ بِهِۦ مَن كَانَ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢

«پس‌ چون‌ به‌ میعاد خویش‌ نزدیک‌ شوند» یعنی: چون‌ زنان‌ مطلقه‌ به‌ پایان‌ عده‌ خود نزدیک‌ شوند و در آستانه‌ پایان‌ آن‌ قرار گیرند؛ «آنان‌ را به‌ وجه‌ پسندیده‌ نگاه ‌دارید» یعنی: با حسن‌ معاشرت‌ و از روی‌ رغبت‌ به‌ آنان‌ رجوع‌ کنید بی‌آن‌که‌ از این‌ رجوع‌ قصد زیان‌ رسانیدن‌ به‌ آنان‌ را داشته‌ باشید «یا به‌ وجه‌ پسندیده‌ از ایشان ‌جدا شوید» یعنی: به‌ خیر و خوشی‌ رهایشان‌ کنید تا آن‌که‌ عده‌شان‌ به‌ پایان‌ آید وآن‌ گاه‌ صاحب‌ اختیار خویش‌ گردند و در عین‌ حال‌ حقوقی‌ را که‌ بر ذمه‌ شما دارند بپردازید و به‌ آنان‌ زیان‌ نرسانید. حاصل‌ مطلب‌ این‌که: در هنگام‌ پایان‌ یافتن‌ عده‌، شما دو راه‌ بیشتر پیش‌ رو ندارید؛ یا این‌که‌ ایشان‌ را بر وجه‌ پسندیده‌ نگاه‌ دارید، یا هم‌ بر وجه‌ پسندیده‌ رهایشان‌ کنید اما بی‌گمان‌ نگاه‌ داشتن‌ آن‌ها به‌ منظور زیان ‌رساندن‌، یا رها ساختنشان‌ همراه‌ با آزار و بازداشتن‌ حق‌؛ برای‌ شما روا نیست‌ «ودو تن‌ عادل‌ را از میان‌ خود گواه‌ گیرید» بر رجعت‌؛ چنانچه‌ رجوع‌ می‌کردید، یا برجدایی‌ و مفارقت‌؛ چنانچه‌ جدا می‌شدید تا رشته‌های‌ نزاع‌ احتمالی‌ قطع‌ و ماده‌ خصومت‌ برکنده‌ شود. و چنان‌که‌ گفتیم‌؛ شاهد گرفتن‌ در مذاهب‌ چهارگانه ‌مستحب‌ است «و شهادت‌ را برای‌ خداوند بر پا دارید» این‌ دستوری‌ است‌ برای ‌شهود که‌ گواهی‌ای‌ را که‌ برداشته‌اند، به‌ قصد قربت‌ بر وجه‌ راستین‌ ادا نمایند «هرکس‌ که‌ به‌ خداوند و روز بازپسین‌ ایمان‌ دارد، به‌این» حکم‌ «پند داده‌ می‌شود» ودلیل‌ این‌ که‌ حق‌ تعالی‌ مؤمنان‌ را به‌ این‌ اندرز مخصوص‌ گردانید این‌ است‌ که‌ فقط ایشان‌ از آن‌ نفع‌ می‌گیرند نه‌ دیگران‌ «و هرکس‌ از خدا پروا کند» با توقف‌ در برابر حد و مرزهایی‌ که‌ او برای‌ بندگانش‌ تعیین‌ کرده‌ است‌ «خداوند برای‌ او بیرون‌ شدی ‌پدید آورد» از آنچه‌ که‌ به‌ آن‌ در افتاده‌ است‌.

ابن‌ عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «عوف ‌بن ‌مالک ‌اشجعی ‌نزد رسول‌ اکرم‌ ص آمد و گفت: یا رسول‌ الله! دشمن‌ پسرم‌ را اسیر کرده‌ است‌ و مادرش‌ بی‌قراری‌ می‌کند پس‌ مرا به‌ چه‌ چیز دستور می‌دهید؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: هم‌ تو و هم‌ او را به‌ بسیار گفتن: (لا حول‌ ولا قوة‌ الا بالله) دستور می‌دهم‌. پس‌ چون‌ زنش‌ را از این‌ خبر آگاه‌ کرد، زنش‌ گفت: چه‌ نیکوست‌ آنچه ‌رسول‌ اکرم‌ ص دستور داده‌اند. سپس‌ عنایت‌ خداوند أ در رسید و دشمن‌ از پسرشان‌ غافل‌ شد پس‌ او از نزد دشمن‌ گریخته‌ و گوسفندان‌شان‌ را نیز ربود و با گوسفندان‌ نزد پدرش‌ آمد. آن‌ گاه‌ خدای‌ ‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيۡءٖ قَدۡرٗا٣

«و» هرکس‌ از خداوند أ پروا کند، حق‌ تعالی «او را از جایی‌ که‌ گمان‌ نمی‌برد روزی‌ می‌دهد» یعنی: از راهی‌ که‌ هرگز به‌ خاطرش‌ نمی‌گذرد و در حسابش ‌نمی‌آید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوذر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص این‌ آیه‌ را بر من‌ تلاوت‌ نمودند: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُۚ [الطلاق: ۲-۳] و چون‌ از تلاوت‌ آن‌ فارغ‌ شدند، فرمودند: «یا أباذر! لو أن‌ الناس‌ کلهم ‌أخذوا بها کفتهم: ای‌ اباذر! اگر همه‌ مردم‌ به‌ آن‌ تمسک‌ ورزند، همه‌ آنان‌ را بسنده ‌است‌». بنابراین‌، کسی‌ که‌ زنش‌ را طلاق‌ می‌دهد سپس‌ در هنگام‌ مفارقت‌ و جدایی‌ وی‌ بر سپری‌ شدن‌ عده‌ گواه‌ می‌گیرد، یا در هنگام‌ رجوع‌ به‌ وی‌ گواه‌ می‌گیرد، خداوند أ برای‌ او از آن‌ تنگنا راه‌ بیرون‌ رفتی‌ قرار می‌دهد؛ پس‌ فقط کسی‌ در این‌ تنگنا باقی‌ می‌ماند که‌ از احکام‌ خداوند أ در امر طلاق‌ و رجعت ‌مخالفت‌ کند «و هرکس‌ بر خدا توکل‌ کند پس‌ خدا او را کافی‌ است» یعنی: هر کس ‌در سختی‌ها و حادثه‌ها بر خدای‌ ‌ تکیه‌ و اعتماد کند، حق‌ تعالی‌ او را در نگرانی‌ و پریشانی‌ وی‌ کافی‌ است‌ و او را از تنگناهای‌ هردو سرا به‌ سلامت ‌می‌رهاند «بی‌گمان‌ خداوند به‌ مراد خویش‌ رسنده‌ است» یعنی: چیزی‌ از وی‌ فوت ‌نشده‌ و هیچ‌ مراد و مطلوبی‌ او را عاجز نمی‌گرداند و او سر رشته‌دار کار خویش ‌است‌ و احکام‌ خویش‌ را آن‌ گونه‌ که‌ خواهد، بر خلقش‌ نافذ می‌گرداند «به‌ راستی‌خدا برای‌ هر چیزی‌ اندازه‌ای‌ مقرر کرده‌ است» یعنی: خدای‌ سبحان‌ برای‌ سختی‌ها و آسوده‌‌حالی‌ها میعاد و اندازه‌ای‌ مقرر کرده‌ است‌ که‌ آن‌ سختی‌ها و آسودگی‌ها با آن‌ میعاد و اندازه‌ به‌ پایان‌ می‌رسند بنابراین‌، اگر انسان‌ تقدیر الهی‌ را در نظر گرفته‌ و یقین‌ داشته‌ باشد که‌ همه‌ چیز به‌ تقدیر و توفیق‌ اوست‌، در این‌ صورت‌ جز تسلیم‌ به ‌قضا و قدر حق‌ تعالی‌ و توکل‌ بر او، راه‌ دیگری‌ برایش‌ باقی‌ نمی‌ماند. سدی ‌می‌گوید: «مراد از این‌ که‌ خدا برای‌ هر چیزی‌ اندازه‌ای‌ مقرر کرده‌ است‌، مقرر کردن‌ اندازه‌ حیض‌ و عده‌ است‌».

﴿وَٱلَّٰٓـِٔي يَئِسۡنَ مِنَ ٱلۡمَحِيضِ مِن نِّسَآئِكُمۡ إِنِ ٱرۡتَبۡتُمۡ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَٰثَةُ أَشۡهُرٖ وَٱلَّٰٓـِٔي لَمۡ يَحِضۡنَۚ وَأُوْلَٰتُ ٱلۡأَحۡمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّۚ وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا٤

«و آن‌ زنان‌ شما که‌ از حیض‌ نومید شدند» مراد زنان‌ بزرگسالی‌ هستند که‌ عادت ‌ماهیانه‌ آنان‌ (حیض) قطع‌ شده‌ و از آن‌ نومید شده‌اند؛ «اگر به‌ شبهه‌ افتادید» وندانستید که‌ عده‌ آنان‌ چگونه‌ است‌ «پس‌ عده‌ آنان‌ سه‌ ماه‌ است‌ و دخترانی‌ که‌ به‌ سن‌ حیض‌ نرسیده‌اند» به‌ سبب‌ خردسالی‌ و عدم‌ رسیدن‌شان‌ به‌ حد بلوغ‌ پس‌ عده‌ آنان‌ نیز سه‌ ماه‌ است‌. اما زنانی‌ که‌ میعاد حیض‌ آن‌ها به‌ سبب‌ بیماری «استحاضه‌» مجهول‌ است‌، یا زنانی‌ که‌ پیوسته‌ خون‌ می‌بینند پس‌ عده‌ آنان‌ در نزد مالکی‌ها یکسال‌ کامل‌ است‌ چراکه‌ باید نه‌ ماه‌ را برای‌ از بین‌ رفتن‌ شک‌ حاملگی‌ انتظار بکشند زیرا غالبا مدت‌ حمل‌ نه‌ ماه‌ است‌ و سه‌ ماه‌ هم‌ مدت‌ عده‌ آنان‌ است‌. اما قول‌ مفتی‌به‌ نزد احناف‌ این‌ است‌ که‌ عده‌ آنان‌ با هفت‌ ماه‌ به‌ پایان‌ می‌رسد زیرا مدت‌ طهر آنان‌ دو ماه‌ در نظر گرفته‌ می‌ شود پس‌ سه‌ طهر آنان‌ مجموعا شش‌ ماه‌ است‌ و احتیاطا یک‌ ماه‌ هم‌ به‌ عنوان‌ مدت‌ سه‌ حیض‌ آن‌ها برآورد می‌شود. ولی‌ شافعی‌ها و حنبلی‌ها برآنند که‌ عده‌ این‌ گروه‌ از زنان‌ نیز سه‌ ماه‌ است‌ «و زنان ‌آبستن‌ مدت‌ عده‌شان‌ این‌ است‌ که‌ وضع‌ حمل‌ کنند» یعنی: عده‌ آنان‌ با وضع‌ حمل‌ به‌پایان‌ می‌رسد، هرچند ـ از نظر جمهور فقها ـ وضع‌ حملشان‌ یک‌ ساعت‌ بعد از طلاق‌ یا مرگ‌ شوهر نیز اتفاق‌ بیفتد «و هرکس‌ از خدا پروا دارد، خدا برای‌ او در کارش‌ آسانی‌ای‌ فراهم‌ می‌سازد» یعنی: کار او را در دنیا و آخرت‌ آسان‌ می‌گرداند. ضحاک‌ در تفسیر آن‌ می‌گوید: «هر کس‌ از خداأ پروا دارد و مطابق‌ سنت‌ طلاق ‌گوید، خداوند برای‌ او در امر رجعت‌ آسانی‌ای‌ پدید می‌آورد».

از ابی‌ بن‌ کعب‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ آیه‌ سوره «بقره‌» درباره‌ عده‌ تعدادی‌ از زنان‌ نازل‌ شد، اصحاب‌ گفتند: بیان‌ عده‌ تعداد دیگری‌ از زنان‌ ـ یعنی‌ بیان‌ عده‌ دختران‌ خردسال‌، زنان‌ بزرگسالی‌ که‌ حیض‌شان‌ قطع‌ شده‌ است‌ و زنان‌ باردار ـ باقی‌ مانده‌ است‌. پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿ذَٰلِكَ أَمۡرُ ٱللَّهِ أَنزَلَهُۥٓ إِلَيۡكُمۡۚ وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يُكَفِّرۡ عَنۡهُ سَيِّ‍َٔاتِهِۦ وَيُعۡظِمۡ لَهُۥٓ أَجۡرًا٥

«این‌ حکم‌ خداست‌ که‌ آن‌ را به‌سوی‌ شما فرستاده‌ است‌ و هرکس‌ از خدا پروا کند» در عمل‌ به‌ احکام‌ وی‌ و رعایت‌ حقوقی‌ که‌ بر ذمه‌اش‌ واجب‌ است‌؛ «بدی‌هایش‌ را از وی‌ می‌زداید» پس‌ او را در برابر آن‌ها محاسبه‌ نمی‌کند «و پاداشش‌ را بزرگ‌ می‌گرداند» یعنی: برایش‌ در آخرت‌ پاداش‌ عظیمی‌ را عطا می‌کند که‌ همانا بهشت‌ است‌.

﴿أَسۡكِنُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ سَكَنتُم مِّن وُجۡدِكُمۡ وَلَا تُضَآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُواْ عَلَيۡهِنَّۚ وَإِن كُنَّ أُوْلَٰتِ حَمۡلٖ فَأَنفِقُواْ عَلَيۡهِنَّ حَتَّىٰ يَضَعۡنَ حَمۡلَهُنَّۚ فَإِنۡ أَرۡضَعۡنَ لَكُمۡ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأۡتَمِرُواْ بَيۡنَكُم بِمَعۡرُوفٖۖ وَإِن تَعَاسَرۡتُمۡ فَسَتُرۡضِعُ لَهُۥٓ أُخۡرَىٰ٦

«زنان‌ مطلقه‌ را در همانجایی‌ سکنی‌ دهید که‌ خود سکنی‌ دارید» یعنی: آن‌ها را در بعضی‌ از جای‌ سکنای‌ خودتان‌ مسکن‌ دهید و اسکان‌ دادنشان‌ حقی‌ است‌ واجب ‌«به‌ قدر طاقت‌ خود» یعنی: ایشان‌ را در حد وسع‌ و توان‌ خود سکنی‌ دهید. قتاده ‌در تفسیر آن‌ می‌گوید: «اگر حتی‌ در بغل‌ اطاق‌ خود برای‌ او جایی‌ یافتید، او را در همانجا سکنی‌ دهید». این‌ حکم‌ مربوط به‌ زن‌ مطلقه‌ رجعی‌ است‌ اما زنی‌ که‌ سه‌ طلاق‌ گفته‌ شده‌، نه‌ بر عهده‌ شوهر نفقه‌ای‌ دارد و نه‌ مسکنی‌. ولی‌ احناف‌ این‌ حکم‌ را بنا بر تعمیم‌ آن‌ می‌شناسند و لذا می‌گویند: نفقه‌ و مسکن‌ برای‌ هر زن‌ مطلقه‌ای‌ که‌ عده‌ دارد واجب‌ است‌، هرچند طلاق‌ باین‌ داده‌ شده‌ باشد و هرچند باردار نباشد، به‌ دلیل‌ این‌ بخش‌ از آیه‌ کریمه: «و به‌ آنان‌ زیان‌ نرسانید تا عرصه‌ را بر آنان‌ تنگ‌ کنید» در مسکن‌، یا در نفقه‌ «و اگر باردار باشند پس‌ بر آنان‌ خرج‌ کنید تا آن‌که‌ وضع‌ حمل‌ کنند» و چنین‌ نپندارید که‌ استحقاق‌ نفقه‌ و مسکن‌ آن‌ها به‌ اندازه‌ مدت‌ عده‌ زنان‌ غیر باردار است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ میان‌ علما در وجوب‌ تأمین ‌نفقه‌ و مسکن‌ برای‌ زن‌ باردار مطلقه‌ خلافی‌ نیست‌ «پس‌ اگر برای‌ شما شیر دادند» یعنی: اگر آن‌ زنان‌ مطلقه‌ بعد از وضع‌ حمل‌ و انقضای‌ عده‌، فرزندان‌ شما را شیر نیز دادند؛ «پس‌ اجرتشان‌ را بپردازید» یعنی: اجرت‌ شیردهی‌شان‌ را «و در میان‌ خود بر وجه‌ پسندیده‌ مشورت‌ کنید» این‌ خطاب‌ متوجه‌ شوهران‌ و زنانی‌ است‌ که‌ با طلاق‌ در میانشان‌ فراق‌ و جدایی‌ واقع‌ شده‌ است‌. یعنی: در میان‌ خود به‌ نحوی‌ که ‌پسندیده‌ و معروف‌ است‌، مشاوره‌ کنید و باید برخی‌ از شما سخنان‌ معروف‌ و پسندیده‌ برخی‌ دیگر را در مورد فرزند بپذیرند و نباید آثار سوء طلاق‌ فضای ‌مناسبات‌ میان‌ شما را چنان‌ تیره‌ و تار گرداند که‌ مصلحت‌ را زیر پا گذارید پس‌ باید هم‌ مصلحت‌ مادر رعایت‌ شود، هم‌ مصلحت‌ فرزند و هم‌ حال‌ پدر بنابراین‌، پدر نباید در انفاق‌ مال‌ بخل‌ ورزد و مادر نباید عرصه‌ را بر پدر تنگ‌ کند. این‌ آیه‌، نظیر آیه‌ (۲۳۳) از سوره‌ بقره‌ است:﴿فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَاۗ [البقرة: ۲۳۳] که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌. «و اگر به‌ توافق‌ نرسیدید» یعنی: اگر در مزد شیردهی‌ مادر به‌ توافق‌ نرسیدید و شوهر نپذیرفت‌ که‌ به‌ مادر پاداشی‌ را که‌ او می‌خواهد بدهد و مادر هم‌ ابا ورزید از این‌که‌ به‌ فرزندش‌ جز در قبال‌ آن‌ مزد، شیر بدهد؛ «پس‌ برای‌ او» یعنی: برای‌ پدر «زنی‌ دیگر شیر خواهد داد» یعنی: پدر زنی ‌را دیگر اجیر خواهد کرد تا فرزندش‌ را شیر دهد لذا مادر به‌ شیر دادن‌ فرزند مجبور نیست‌.

﴿لِيُنفِقۡ ذُو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِۦۖ وَمَن قُدِرَ عَلَيۡهِ رِزۡقُهُۥ فَلۡيُنفِقۡ مِمَّآ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُۚ لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَاۚ سَيَجۡعَلُ ٱللَّهُ بَعۡدَ عُسۡرٖ يُسۡرٗا٧

«باید که‌ خرج‌ کند» بر زنان‌ مطلقه‌، زنان‌ شیرده‌ و فرزندان‌ نوزاد؛ «توانگر از توانگری‌ خود» یعنی: توانگر باید در حد توانگری‌ خود در این‌ امر توسعه‌ وگشایش‌ دهد «و آن‌ کس‌ که‌ بر وی‌ روزی‌اش‌ تنگ‌ شده‌ است» یعنی: کسی‌ که‌ فقیر و تنگدست‌ است‌؛ «پس‌ باید از آنچه‌ که‌ خداوند به‌ او بخشیده‌ است» از روزی «خرج‌کند» و بر او بیش‌ از این‌ تکلیفی‌ نیست «خداوند هیچ‌کس‌ را جز به‌ قدر آنچه‌ که‌ به‌ او بخشیده‌ است» از رزق‌ و روزی‌ «تکلیف‌ نمی‌کند» لذا فقیر را بدان‌ مکلف‌ نمی‌کندکه‌ آنچه‌ را در وسع‌ و توانش‌ نیست‌ نفقه‌ کند و مانند توانگران‌ بذل‌ و بخشش‌ نماید «به‌ زودی‌ خدا پس‌ از تنگدستی‌ آسایشی‌ را پدید خواهد آورد» یعنی: پس‌ از سختی‌ و فقر، گشایش‌ و توانگری‌ای‌ را پدید خواهد آورد.

﴿وَكَأَيِّن مِّن قَرۡيَةٍ عَتَتۡ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِۦ فَحَاسَبۡنَٰهَا حِسَابٗا شَدِيدٗا وَعَذَّبۡنَٰهَا عَذَابٗا نُّكۡرٗا٨

«و چه‌ بسیار شهرها که‌ از فرمان‌ پروردگار خود و پیامبرانش‌ سر پیچیدند» یعنی: چه‌ بسیار بودند اهالی‌ شهرها و آبادی‌هایی‌ که‌ از فرمان‌ خداوند أ و پیامبرانش‌ سرپیچیدند و عصیان‌ پیشه‌ کردند؛ «پس‌ حساب‌ کردیم‌ با آنان‌ حسابی‌ سخت» یعنی: آنان‌ را در برابر اعمالی‌ که‌ در دنیا انجام‌ داده‌ بودند به‌ سختی‌ محاسبه‌ کردیم‌ «وآن‌ها را به‌ عذابی‌ سخت‌ عذاب‌ کردیم» یعنی: اهالی‌ آن‌ شهرها را در آخرت‌ به‌ عذابی‌ بزرگ‌ و بسیار سخت‌ عذاب‌ می‌کنیم‌ و در دنیا نیز با گرسنگی‌ و قحطی‌، شمشیر جهاد، فروبردن‌ در زمین‌ و مسخ‌ عذابشان‌ کردیم‌.

﴿فَذَاقَتۡ وَبَالَ أَمۡرِهَا وَكَانَ عَٰقِبَةُ أَمۡرِهَا خُسۡرًا٩

«تا کیفر زشت‌ عمل‌ خود را چشیدند» یعنی: فرجام‌ سنگین‌ عذابی‌ را که‌ جزای ‌کفر آن‌هاست‌ چشیدند و «سرانجام‌ کارشان‌ زیانکاری‌ بود» یعنی: پایان‌ کار اهالی ‌آن‌ شهرها، به‌ هلاکت‌ دنیا و عذاب‌ آخرت‌ انجامید پس‌ اموال‌، خانواده‌ها وجآن‌های‌ خویش‌ را در این‌ راه‌ باختند.

﴿أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ عَذَابٗا شَدِيدٗاۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۚ قَدۡ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكُمۡ ذِكۡرٗا١٠ رَّسُولٗا يَتۡلُواْ عَلَيۡكُمۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ مُبَيِّنَٰتٖ لِّيُخۡرِجَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ وَيَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ قَدۡ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ لَهُۥ رِزۡقًا١١

«خداوند برای‌ آنان‌ عذابی‌ سخت‌ مهیا کرده‌ است» در سرای‌ آخرت‌، که‌ همانا عذاب‌ آتش‌ است‌ «پس‌ ای‌ خردمندانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید» یعنی: ای‌ صاحبان ‌عقل‌های‌ برتر از این‌ امت‌ محمد ص و ای‌ کسانی‌ که‌ برای‌ خداوندأ تسلیم‌ شده‌ و از پیامبرش‌ ص پیروی‌ کرده‌اید؛ «از خداوند پروا کنید» پس‌ در ایمانتان‌ راستگو و صادق‌ باشید و مانند امت‌هایی‌ نباشید که‌ پیش‌ از شما سر پیچیدند؛ که‌ در آن‌ صورت‌ به‌ سخت‌ترین‌ حساب‌ مورد محاسبه‌ قرار می‌گیرید و از جنس‌ همان ‌عذاب‌، معذب‌ می‌شوید. این‌ خطاب‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ فقط مؤمنان‌ دارای‌ عقل‌ و فهم‌، برترند «هرآینه‌ خدا به‌سوی‌ شما ذکری‌ فرود آورده‌ است» که‌ همانا قرآن‌ عظیم‌ است‌. به‌قولی: مراد از ذکر در اینجا خود پیامبر ص اند، از این‌ جهت ‌حق‌ تعالی‌ به‌ دنبال‌ آن‌ فرمود: «پیامبری‌ را» اما بنا بر وجه‌ اول‌ معنی‌ این‌ است‌: به‌سوی‌ شما قرآنی‌ را فرود آورد و پیامبری‌ را همراه‌ با این‌ قرآن‌ فرستاد؛ «که‌ آیات ‌مبینات‌ الهی‌ را بر شما می‌خواند» یعنی: آیاتی‌ را که‌ احکام‌ مورد نیاز مردم‌ را برایشان‌ روشن‌ می‌سازد و بیان‌ می‌کند «تا کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند از تاریکی‌ها به‌سوی‌ نور بیرون‌ آورد» یعنی: تا خداوند متعال‌ با این ‌آیات‌ کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند از تاریکی‌های ‌گمراهی‌ به‌سوی‌ نور هدایت‌ و از ظلمات‌ کفر به‌سوی‌ نور ایمان‌ بیرون‌ آورد «و هرکس‌ به‌ خداوند ایمان‌ آورد و عمل‌ شایسته‌ کند» یعنی: هرکس‌ در میان‌ باور و عمل‌ به‌ آنچه‌ که‌ خداوند أ آن‌ را بر وی‌ فرض‌ نموده‌ است‌، جمع‌ کند «او را به‌ باغهایی‌که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است‌ در می‌آورد، جاودان‌ و ابدی‌ درآنند به راستی‌ که ‌خداوند روزی‌ او را نیکو ساخته‌ است» یعنی: به‌ راستی‌ که‌ روزی‌اش‌ را برای‌ وی‌ در بهشت‌ توسعه‌ داده ‌است‌.

﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ وَمِنَ ٱلۡأَرۡضِ مِثۡلَهُنَّۖ يَتَنَزَّلُ ٱلۡأَمۡرُ بَيۡنَهُنَّ لِتَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا١٢

«خدا ذاتی‌ است‌ که‌ هفت‌ آسمان‌ و همانند آن‌ها هفت‌ زمین‌ را آفرید» در حدیث‌ شریف ‌صحیح‌ مرفوع‌ آمده‌ است: «من‌ ظلم‌ شبرا من‌ الأرض‌ طوقه‌ من‌ سبع‌ أرضین». «هر کس‌ به‌ اندازه‌ یک‌ وجب‌ از زمین‌ ظلم‌ کند، آن‌ وجب‌ زمین‌ از هفت‌ زمین‌ طوق ‌گردن‌ او می‌شود». جمهور علما نیز بر آنند که‌ هفت‌ طبقه‌ زمین‌ وجود دارد که‌ بعضی‌ از آن‌ها بر بالای‌ بعضی‌ دیگر قرار دارند. و آیا مراد از زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ این‌ است‌ که‌ کره‌ زمین‌ دارای‌ هفت‌ طبقه‌ است‌ و هر طبقه‌ آن‌ یک‌ زمین‌ نامیده ‌شده‌، یا مراد از آن‌ها سیارات‌ هفت‌گآن‌های‌ است‌ که‌ به‌ زمین‌ شباهت‌ و مشترکاتی ‌دارند، یا هم‌ مراد از آن‌ها هفت‌ زمین‌ مانند زمین‌ ما است‌ که‌ تابع‌ خورشیدهای ‌دیگری‌ مانند خورشید ما می‌باشند؟ در این‌ رابطه‌ اقوال‌ متعددی‌ وجود دارد. والله اعلم «در میان‌ آن‌ها امر فرود می‌آید» یعنی: امر از آسمان‌های‌ هفت‌گانه‌ به‌سوی ‌زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ فرود می‌آید. قتاده‌ می‌گوید: «در هر زمینی‌ از زمین‌ها و در هر آسمانی‌ از آسمان‌های‌ حق‌ تعالی‌، خلقی‌ از مخلوقات‌ او و امری‌ از فرمان‌های‌ او و قضایی‌ از قضاهای‌ او حاکم‌ است‌». به‌قولی: مراد از نزول‌ امر الهی‌، همان‌ اداره‌ وتدبیری‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ از تدبیرهای‌ شگفت‌آسای‌ خود در آسمآن‌ها و زمین‌های‌ هفت‌گانه‌ انجام‌ می‌دهد و می‌پردازد پس‌ با این‌ تدبیر باران‌ را فرود آورده‌ و سبزیجات‌ و رستنی‌ها را بر می‌آورد، شب‌ و روز و زمستان‌ و تابستان‌ را پدید می‌آورد و همین‌گونه‌ تمام‌ امور را «تا بدانید که‌ خداوند بر همه‌ چیز تواناست» یعنی: حق‌ تعالی‌ تدبیر کار آسمان‌ها و زمین‌ را سامان‌ داد و فرمان‌ را فرود آورد تا به‌ کمال‌ قدرت‌ وی‌ پی‌ برید «و» پی‌ برید به‌ «این‌که‌ خدوند بر هر چیز احاطه‌ علمی‌ دارد» پس‌ هیچ‌ موجودی‌ از حیطه‌ علم‌ وی‌ خارج‌ نیست‌.

[۳۶] عده‌ در نزد ابوحنیفه‌ سه‌ حیض‌ و در نزد شافعی‌ سه‌ طهر است‌.

سوره‌ تحریم

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۱۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با عتاب‌ و سرزنش‌ لطف‌ آمیز پیامبر ص در مورد تحریم‌ برخی‌ از چیزها بر خود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ [التحریم: ۱] نامیده‌ شد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١

«ای‌ پیامبر! چرا چیزی‌ را که‌ خداوند برای‌ تو حلال‌ گردانیده‌ حرام‌ می‌کنی‌؟» مانند حرام‌ کردن‌ عسل‌، یا حرام‌ کردن‌ کنیزت‌ ماریه‌ ـ بنابر اختلافی‌ که‌ در روایات ‌مربوط به‌ سبب‌ نزول‌ وجود دارد. ابن‌ کثیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ می‌کند که: رسول‌ اکرم‌ ص چون‌ از نماز عصر بر می‌گشتند، بر ازواج‌ مطهرات‌ سرکشی‌ نموده ‌و نزد یکی‌ از ایشان‌ ـ زینب ‌بنت‌ جحش‌ ل ـ درنگ‌ می‌کردند و از عسلی‌ که‌ داشت‌ می‌نوشیدند. پس‌ عائشه‌ و حفصه‌ ب از روی‌ رشک ‌زنانه‌ باهم‌ چنین‌ تبانی‌ کردند که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا ص به‌ حجره‌ ایشان‌ آمدند، به ‌ایشان‌ بگویند: از شما بوی‌ مغافیر [۳٧] می‌آید؛ پس‌ بدین‌ سبب‌ آن‌ حضرت‌ ص عسل‌ را بر خود حرام‌ کردند. و این‌ صحیح‌ترین‌ روایات‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه ‌است‌. اما در روایتی‌ دیگر آمده‌ است: رسول‌ اکرم‌ ص در حجره‌ حفصه‌ با ماریه ‌کنیز و مادر فرزند (ام‌ ولد) خود ابراهیم‌، خلوت‌ کردند پس‌ حفصه‌ خشمگین‌ شد و آن‌ حضرت‌ ص بر اثر آن‌ ماریه‌ را بر خود حرام‌ کردند و فرمودند: این‌ کنیز بر من‌حرام‌ است‌. حفصه‌ گفت: یا رسول‌الله! چگونه‌ حلال‌ بر شما حرام‌ می‌شود؟ ایشان ‌برای‌ او سوگند خوردند که‌ دیگر با ماریه‌ نزدیکی‌ نمی‌کنند و به‌ او گفتند: کسی‌ را از این‌ ماجرا آگاه‌ نکن‌. اما حفصه‌ این‌ راز را با عائشه‌ ل در میان‌ گذاشت‌.

«خشنودی‌ زنان‌ خود را می‌طلبی» در حرام‌ کردن‌ آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ برای ‌تو حلال‌ کرده‌ است‌ «و خداوند آمرزگار مهربان‌ است» برای‌ آنچه‌ که‌ از تو در مورد حرام‌ کردن‌ آنچه‌ که‌ بر تو حلال‌ کرده‌ است‌، سر زد. به‌ قولی: این‌ کار رسول‌ خدا ص گناهی‌ از گناهان‌ صغیره‌ بود، از این‌ جهت‌ خداوندأ ایشان‌ را بر آن‌ سرزنش‌ کرد. قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ خطاب‌ الهی‌ سرزنش ‌پیامبر‌ ص بر ترک‌ اولی‌ و افضل‌ است‌ لذا این‌ کار ایشان‌ نه‌ گناه‌ صغیره‌ بود و نه‌ گناه ‌کبیره‌ بلکه‌ ترک‌ اولی‌ و افضل‌ بود».

﴿قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَكُمۡ تَحِلَّةَ أَيۡمَٰنِكُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ٢

«قطعا خداوند برای‌ شما گشودن» و شکستن‌ «سوگندهایتان‌ را مشروع ‌کرده‌ است» با ادای‌ کفاره‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ این‌ حکم‌ را در سوره «مائده/‌۸٩» نیز بیان‌ کرده‌ است‌. مقاتل‌ می‌گوید: «رسول‌ اکرم‌ ص به‌ کفاره‌ این‌ کار برده‌ای‌ را آزاد کردند». حسن‌ می‌گوید: «آن‌ حضرت‌ ص کفاره‌ ندادند زیرا ایشان‌ آمرزیده‌ هستند».

علما در بیان‌ احکام‌ این‌ آیه‌ گفته‌ اند: هیچ‌کس‌ نمی‌تواند آنچه‌ را که ‌خداوندأ حلال‌ نموده‌ حرام‌ گرداند و اگر چنین‌ کرد آن‌ چیز حرام‌ نمی‌شود و بر کسی‌ که‌ آن‌ را بر خود حرام‌ کرده‌ پایبندی‌ به‌ حرمت‌ لازم‌ نیست‌ زیرا حرام‌ و حلال ‌کردن‌ حق‌ ویژه‌ خدای‌ سبحان‌ است‌. ولی‌ اگر کسی‌ چنین‌ کرد، برخی‌ از فقها ـ و از جمله‌ ابوحنیفه‌ / ـ بر آنند که‌ این‌ به‌ منزله‌ سوگند خوردن‌ (یمین) است‌؛ مثلا اگر کسی‌ لباس‌، یا غذا، یا آشامیدنی‌ مخصوص‌ یا چیزی‌ از آنچه‌ را که‌ خداوند أ مباح‌ کرده‌ است‌، بر خود حرام‌ کرد این‌ به‌ منزله‌ سوگند (یمین) است‌ بنابراین‌، اگر به‌ آنچه‌ که‌ بر خود حرام‌ کرده‌ بود برگشت‌، بر وی‌ کفاره‌ یمین‌ لازم‌ می‌شود و چون‌ کفاره‌ داد، سوگندش‌ از بین‌ می‌رود و گشوده‌ می‌شود. این‌ حکم‌ در همه‌ چیز جاری‌ است‌، حتی‌ اگر زنش‌ را بر خود حرام‌ گردانید. بعضی‌ از فقها گفته‌ اند: اگر زنش‌ را بر خود حرام‌ کرد و از تحریم‌ وی‌ نیت‌ طلاق‌ را داشت‌، طلاق‌ واقع‌ می‌شود. والله اعلم‌. ولی‌ نزد ابوحنیفه‌ / اگر زنش‌ را بر خود حرام‌ کرد و نیتی‌ نداشت‌ این‌ در حکم‌ سوگند «ایلاء» است‌، اگر نیت «ظهار» را داشت‌، ظهار واقع‌ می‌شود، اگر نیت‌ طلاق‌ را داشت‌، طلاق‌ بائن‌ واقع‌ می‌شود و اگر عدد معینی‌ را در طلاق‌ نیت‌ کرد، نیتش‌ معتبر است‌. اما شافعی / این‌ تحریم‌ را سوگند (یمین) نمی‌شناسد بلکه‌ تحریم‌ را فقط در مورد زنان‌ سببی‌ در وجوب‌ کفاره‌ می‌داند و اگر کسی‌ از آن‌ نیت‌ طلاق‌ را کرد، با آن‌ طلاق‌ رجعی‌ واقع‌ می‌شود. «وخداوند مولای‌ شماست» یعنی: سرور، دوست‌، کارساز و نصرت ‌دهنده‌ شماست ‌«و اوست‌ دانا» به‌ آنچه‌ که‌ صلاح‌ و فلاح‌ شما در آن‌ است «حکیم» است‌ در افعال‌ و سخنان‌ خویش‌.

﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَكَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ٣

«و آن‌گاه‌ که‌ پیامبر با برخی‌ از همسران‌ خود سخنی‌ نهانی‌ گفت» و او ـ چنانچه‌ گذشت‌ ـ حفصه‌ ل بود و سخن‌ نهانی‌ ایشان‌ عبارت‌ از حرام‌ کردن ‌ماریه‌ یا حرام‌ کردن‌ عسل‌ بر خود بود. کلبی‌ می‌گوید: رسول‌ خدا ص به‌ طور نهانی ‌به‌ حفصه‌ گفتند که: «پدرت‌ و پدر عائشه‌ بعد از من‌ بر امتم‌ خلیفه‌ و جانشینم‌ خواهند شد». «پس‌ چون‌ آن‌ سخن‌ را افشا کرد» یعنی: چون‌ حفصه‌ آن‌ خبر را با عائشه‌ در میان‌ گذاشت‌ به‌ گمان‌ این‌که‌ در این‌ کار حرجی‌ نیست‌ و اشکالی‌ وجود ندارد «و خدا پیامبر را بر افشای‌ آن‌ مطلع‌ گردانید، بخشی‌ از آن‌ را اظهار کرد» یعنی: پیامبر ص بخشی‌ از آن‌ سخنی‌ را که‌ حفصه‌ افشا کرده‌ بود، در عتاب‌ خویش‌ به‌ وی ‌اظهار کرد «و از بخشی‌ دیگر صرف‌نظر کرد» یعنی: آن‌ حضرت‌ ص از روی‌ کرم‌ و از باب‌ تغافل‌، از اظهار بخشی‌ دیگر از آن سخن‌ که‌ حفصه‌ افشایش‌ کرده‌ بود صرف‌ نظر نمود. سفیان‌ می‌گوید: «تغافل‌ ـ یعنی‌ خود را به‌ بی‌خبری‌ زدن‌ ـ از اخلاق‌ کریمان‌ است‌». «پس‌ چون» پیامبر ص «او را از افشای‌ راز خبر داد، آن‌ زن ‌گفت: چه‌ کسی‌ تو را از این‌ خبر داده‌؟» یعنی: چه‌ کسی‌ تو را از افشای‌ راز توسط من ‌آگاه‌ کرده‌ است‌؟ «گفت» پیامبر ص «مرا خداوند دانای‌ آگاه» که‌ هیچ‌ امر نهانی‌ای ‌بر او مخفی‌ نمی‌ماند «با خبر کرد».

از این‌ آیه‌ دانسته‌ می‌شود که‌ نهان‌ داشتن‌ راز بر زنان‌ بس‌ دشوار است‌.

﴿إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَعۡدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ٤

«اگر شما دو زن‌ به‌ درگاه‌ خداوند توبه‌ کنید» و بعد از این‌، رازهای‌ پیامبر ص را نگه‌ دارید و آنچه‌ را که‌ او دوست‌ می‌دارد، دوست‌ بدارید و آنچه‌ را که‌ ناخوش ‌می‌دارد، ناخوش‌ بدارید این‌ کار برای‌ شما بهتر است‌ و در این‌ صورت‌ توبه‌ شما پذیرفته‌ می‌شود «به‌ راستی‌ که‌ دل‌های شما بر گشته‌ است» یعنی: اگر به‌سوی ‌خداوندأ توبه‌ کنید، قطعا دل‌های شما به‌ توبه‌کردن‌ از همدستی‌ علیه‌ پیامبر ص مایل‌ است‌ و دستور خداوند أ را به‌ سمع‌ قبول‌ دریافته ‌است «و اگر باهم‌ علیه ‌رسول‌ اکرم‌ متفق‌ شوید» یعنی: اگر باهم‌ در رشک‌ و رقابت‌ زنانه‌ بر رسول‌ خدا ص و افشای‌ راز وی‌، همدستی‌ و تبانی‌ کنید؛ «در حقیقت‌ خدا خود مولای‌ اوست‌ و جبرئیل‌ و شایستگان‌ مؤمنان» یعنی: بدانید که‌ در آن‌ صورت‌ خداوند متعال‌ خود عهده‌دار یاری‌ دادن‌ پیامبر خویش‌ است‌ و همچنین‌ جبرئیل‌ و کسانی‌ از بندگان‌ مؤمنش‌ که‌ صالح‌اند، همچون‌ ابوبکر و عمر ب پس ‌قطعا پیامبر ص در میدان‌ نصرت‌ و یاریابی‌ کم‌ نمی‌آورد و او از این‌ جهت‌ پشتوانه‌ نیرومند و تسخیر ناپذیری‌ دارد «و فرشتگان‌ بعد از این» یعنی: بعد از نصرت ‌خداوند أ ، نصرت‌ جبرئیل‌ و نصرت‌ مؤمنان‌ صالح‌، فرشتگان‌ نیز «پشتیبانند» یعنی: یاوران‌ و پشتیبانانی‌ برای‌ پیامبر ص هستند پس‌ وقتی‌ خداأ ، مؤمنان‌ وفرشتگان‌ همه‌ پشتیبان‌ پیامبر ص باشند، تبانی‌ دو زن‌ علیه‌ کسی‌ که‌ این‌ همه‌ پشتیبان‌ داشته‌ باشد به‌ کجا خواهد رسید؟! به‌قولی: تبانی‌ و همدستی‌ میان‌ عائشه‌ و حفصه‌ ب، در تحکم‌ بر رسول‌ اکرم‌ ص در امر نفقه‌ بود.

سبحان‌الله! ما جز رسول‌ خدا ص چنین‌ یاری‌، کمک‌، عصمت‌ و تأیید ربانی‌ای ‌را برای‌ هیچ‌ یک‌ از انبیا و رسل سراغ‌ نداریم‌. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ چون‌ حفصه‌ راز رسول‌ اکرم‌ ص را برای‌ عائشه‌ افشا کرد، رسول‌ اکرم‌ ص از زنان‌ خویش ‌ایلاء کرده‌ و از آن‌ها یکماه‌ کناره‌ گرفتند پس‌ آیه: ﴿لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ [التحریم: ۱] نازل‌ شد.

﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَيۡرٗا مِّنكُنَّ مُسۡلِمَٰتٖ مُّؤۡمِنَٰتٖ قَٰنِتَٰتٖ تَٰٓئِبَٰتٍ عَٰبِدَٰتٖ سَٰٓئِحَٰتٖ ثَيِّبَٰتٖ وَأَبۡكَارٗا٥

«چه‌ بسا اگر شما را طلاق‌ دهد پروردگارش‌ برای‌ او همسرانی‌ بهتر از شما عوض‌ دهد» پس‌ باید شما زنان‌ پیامبر ص به‌هوش‌ باشید. قابل‌ ذکر است‌ که‌ کلمه‌ «عسی: چه‌ بسا» در قرآن‌ کریم‌ موجب‌ تحقق‌ ما بعد آن‌ است‌، جز در همین‌ مورد. به‌قولی: «عسی‌» در اینجا نیز موجب‌ تحقق‌ ما بعد خود است‌ ولی‌ به‌ شرط طلاق ‌دادن‌ پیامبر ص معلق‌ می‌باشد. آری‌! اگر پیامبر ص شما را طلاق‌ دهد پروردگارش ‌برای‌ او همسرانی‌ بهتر از شما عوض‌ دهد که‌ «زنانی‌ باشند مسلمان‌، مؤمن» یعنی: برپا دارنده‌ فرایض‌ اسلام‌ و مؤمن‌ به‌ خداوندأ ، فرشتگان‌، کتابها و پیامبرانش ‌«قانت» یعنی: فرمانبردار خداوند أ و پیامبرش‌ ص «توبه‌ کار» از گناهان‌ خویش ‌«پرستشگر» برای‌ خداوندأ و خاشع‌ و ذلیل‌ برای‌ وی‌ «روزه‌دار، اعم‌ از بیوه‌ و دوشیزه» ثیب: زنی‌ است‌ که‌ ازدواج‌ کرده‌، سپس‌ شوهرش‌ او را طلاق‌ داده‌ یا مرده‌ است‌. بکر: دوشیزه‌ است‌.

بخاری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از انس‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ عمر س فرمود: زنان‌ رسول‌ اکرم‌ ص در غیرت‌، رقابت‌ و چشم‌وهم‌چشمی‌ بر ایشان‌ با هم ‌همداستان‌ شدند. پس‌ من‌ به‌ آنان‌ گفتم: چه‌ بسا اگر او شما را یکجا طلاق‌ دهد، پروردگارش‌ برایش‌ زنانی‌ بهتر از شما جانشین‌ گرداند. همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل ‌شد.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ آیه‌ جامع‌ اوصاف‌ یک‌ زن‌ نمونه‌ است‌ پس‌ کسی‌ که ‌می‌خواهد زنی‌ را برگزیند، باید این‌ اوصاف‌ را در وی‌ سراغ‌ نماید.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ٦

«ای‌ مؤمنان‌! خود را حفظ کنید» با انجام‌ دادن‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ شما را بدان ‌امر کرده‌ است‌ و ترک‌ آنچه‌ که‌ شما را از آن‌ نهی‌ کرده‌ است‌ «و خانواده‌تان‌ را» حفظ کنید با دستور دادنشان‌ به‌ طاعت‌ خداوند أ و نهی‌شان‌ از نافرمانی‌های‌ وی‌. آری‌! حفظ کنید خود و خانواده‌تان‌ را «از آتشی‌ که‌ آتش‌انگیز آن‌ مردم‌ و سنگ‌ها هستند» یعنی: آن‌ آتش‌، آتشی‌ است‌ بزرگ‌ و از نوعی‌ دیگر که‌ با مردم‌ و سنگ‌ها برافروخته‌ می‌شود چنان‌که‌ دیگر آتش‌ها با هیزم‌ و نفت‌... بر افروخته‌ می‌شوند. ابن‌جریر می‌گوید: «پس‌ بر ماست‌ که‌ دین‌ و خوبی‌ها و آدابی‌ را که‌ فرزندان‌ ما بدان ‌نیاز دارند به‌ آنان‌ آموزش‌ بدهیم‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن‌ عمرو س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «مروا أبناءكم‌ بالصلاة‌ لسبع‌ واضربوهم ‌عليها لعشر وفرقوا بينهم‌ في‌ المضاجع». «فرزندانتان‌ را در هفت‌ سالگی‌ ایشان‌ به‌ نماز امر کنید و آنان‌ را به‌ خاطر نماز در ده‌ سالگی‌ ایشان‌ بزنید و میان‌شان‌ در خوابگاه‌ها جدایی‌ افگنید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «هیچ‌ پدری‌ به‌ فرزندش‌ هدیه‌ای‌ بهتر از ادب‌ نیکو نداده‌ است‌». «بر آن‌ آتش‌ فرشتگانی‌ درشتخو گمارده‌اند» یعنی: نگهبانانی‌ از فرشتگان‌ بر آتش‌ دوزخ‌ گمارده‌ شده‌اند که‌ متولی‌ و عهده‌دار امر آن‌ و تعذیب‌ اهل‌ آن‌ می‌باشند، این‌ فرشتگان‌ که‌ تعدادشان‌ بجز اعوان‌ و همکارانشان‌ نوزده ‌تن‌ است‌ ـ چنان‌که‌ در سوره‌ «مدثر/۳۰» خواهد آمد فرشتگانی‌اند سخت‌ درشتخو بر اهل‌ دوزخ «سخت‌رو» و سخت‌ روش‌ برآنان‌، چنان‌ که‌ هرگاه ‌اهل‌ دوزخ‌ از آنان‌ تقاضای‌ رحم‌ و عطوفت‌ نمایند، بر آنان‌ رحم‌ نمی‌کنند زیرا آن‌ها فقط برای‌ عذاب‌ آفریده‌ شده‌اند «از خداوند در آنچه‌ فرمانشان‌ داده‌ است‌ نافرمانی ‌نمی‌کنند و هر چه‌ به‌ آنان‌ فرمان‌ داده‌ می‌شود انجام‌ می‌دهند» یعنی: فرمان‌ را در وقت‌ آن‌ بی‌ هیچ‌ درنگ‌ و تأخیری‌ انجام‌ می‌دهند و آن‌ را نه‌ از وقت‌ آن‌ پیش‌ می‌افگنند و نه‌ هم‌ در آن‌ تأخیر می‌کنند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ فایده‌ آوردن‌ دو جمله: ﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ [التحریم: ۶]. «از خدا در آنچه‌ فرمانشان‌ دهد نافرمانی‌ نمی‌کنند و هر چه‌ به‌ آنان‌ فرمان‌ داده‌ می‌شود انجام‌ می‌دهند» این‌ است‌ که‌ جمله‌ اول‌ در بیان‌ نفی‌ استکبار از فرشتگان‌ در گذشته‌ و جمله‌ دوم‌ برای‌ بیان ‌حال‌ آینده‌ و فوریت‌ امتثال‌ امر و نفی‌ تأخیر و تنبلی‌ از ایشان‌ در اجرای‌ آن‌ است‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَعۡتَذِرُواْ ٱلۡيَوۡمَۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧

و برای‌ آن‌که‌ کفار نا امید گردند و طمع‌هایشان‌ بریده‌ شود، در هنگام ‌افگندنشان‌ به‌ دوزخ‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «ای‌ کافران‌! امروز عذر پیش‌ نیاورید» زیرا هیچ‌ عذری‌ ندارید، یا از آن‌ رو که‌ پیش ‌آوردن‌ عذر هیچ‌ سودی‌ به‌ حالتان ‌نمی‌کند «جز این‌ نیست‌ که‌ به‌ حسب‌ آنچه» در دنیا «می‌کردید جزا داده‌ می‌شوید» پس‌ هیچ‌ ستمی‌ در کار نیست‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمۡ سَيِّ‍َٔاتِكُمۡ وَيُدۡخِلَكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ يَوۡمَ لَا يُخۡزِي ٱللَّهُ ٱلنَّبِيَّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥۖ نُورُهُمۡ يَسۡعَىٰ بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٨

و از آنجا که‌ انسان‌ غیر معصوم‌ خالی‌ از گناه‌ نیست‌، اینک‌ حق‌ تعالی‌ در دومین‌ ندا مؤمنان‌ را به‌ توبه‌ فرامی‌خواند: «ای‌ مؤمنان‌! به‌ درگاه‌ خداوند توبه‌ای‌ نصوح ‌کنید» توبه‌ نصوح: توبه‌ صادقانه‌ است‌. به‌قولی‌؛ توبه‌ نصوح: عبارت‌ است‌ از پشیمانی‌ قلبی‌ از گناهان‌ گذشته‌، آمرزش‌خواهی‌ به‌ زبان‌، ترک‌ ارتکاب‌ گناه‌ با اعضای‌ بدن‌ و عزم‌ و تصمیم‌ بر این‌ امر که‌ دیگر هرگز در آینده‌ به‌ گناه‌ باز نگردد؛ که‌ این‌ بی‌شک‌ توبه‌ خالصآن‌های‌ است‌. نسفی‌ در تعریف‌ توبه‌ نصوح‌ می‌گوید: «توبه‌ نصوح‌ توبه‌ای‌ است‌ که‌ پارگی‌ های‌ دینت‌ را رفو و خللت‌ را مرمت‌ کند». از علی‌ س‌ سؤال‌ شد که‌ توبه‌ چیست‌؟ فرمود؛ شش‌ چیز جامع‌ آن‌ است:

۱- پشیمانی‌ از گناهان‌ گذشته‌.

۲- اعاده‌ فرایض‌.

۳- رد مظالم‌ و حقوق‌.

۴- حلالیت‌ خواستن‌ از خصم‌ها.

۵- عزم‌ نمودن‌ بر عدم‌ بازگشت‌ به‌ گناه‌ در آینده‌.

۶- این‌که‌ نفست‌ را در طاعت‌ خدای‌ ‌ تمرین‌ و پرورش‌ دهی‌ چنان‌که‌ آن‌را در معصیت‌ وی‌ پرورش‌ داده‌ای‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌مسعود س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «پشیمانی‌ توبه‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «اسلام ‌آنچه‌ را که‌ ما قبل‌ آن‌ است‌، محو می‌کند و توبه‌ آنچه‌ را که‌ ماقبل‌ آن‌ است‌، محو می‌کند».

«چه‌ بسا پروردگارتان‌ گناهانتان‌ را از شما بزداید» چنان‌که‌ در چند آیه‌ قبل ‌گفتیم‌؛ وقتی‌ کلمه‌ «عسی‌» از جانب‌ خداوند أ به‌ کار رود، بر حتمی‌ بودن‌ وقوع‌ آن‌ امر دلالت‌ می‌کند پس‌ طرح‌ موضوع‌ به‌ صیغه‌ای‌ که‌ طمع‌ و توقع‌ ایجاد می‌کند نه‌ قطعیت‌، اشعاری‌ است‌ بر این‌که‌ زدودن‌ گناهان‌ بخشایشی‌ از سوی‌ حق‌ تعالی ‌است‌ و این‌که‌ لازم‌ است‌ تا بنده‌ همیشه‌ در میان‌ خوف‌ و رجاء قرار داشته‌ باشد «و» چه‌ بسا «شما را به‌ بوستآن‌هایی‌ درآورد که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است‌. روزی‌ که‌ خداوند پیامبر و ایمان‌ آوردگان‌ همراه‌ او را خوار نسازد، نورشان‌ در پیشاپیش‌ وسمت‌ راستشان‌ می‌شتابد» تفسیر این‌ معنی‌ در سوره «حدید» گذشت‌ و در آنجا بیان‌ شد که‌ همراهی‌ این‌ نور با مؤمنان‌ در حال‌ رفتن‌شان‌ بر صراط است‌ «می‌گویند: پرودگارا! برای‌ ما نور ما را تمام‌ ده‌ و ما را بیامرز، همانا تو بر هر چیز توانایی» این‌ دعای‌ مؤمنان‌ در هنگامی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ نور منافقان‌ را خاموش‌ می‌گرداند چنان‌که‌ بیان‌ و تفصیل‌ آن‌ در سوره «حدید/۲۸» گذشت‌.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٩

سومین‌ ندای‌ حق‌ تعالی‌، خطاب‌ به‌ پیامبر ص است: «ای‌ پیامبر! با کافران‌ جهاد کن» با شمشیر و انواع‌ سلاح‌ و جنگ ‌افزار «و» جهاد کن «با منافقان» به‌ حجت‌و برهان‌ و برپا داشتن‌ حدود بر آنان‌ زیرا آنان‌ موجبات‌ حدود را مرتکب‌ می‌شوند «و بر آنان‌ درشتی‌ کن» یعنی: بر منافقان‌ در دعوت‌ و فرمان‌ دادنشان‌ به‌ شرایع‌ و قوانین‌ اسلام‌ از شدت‌ کار بگیر و با کفار با سلاح‌ بجنگ‌. از این‌ روی ‌رسول‌ اکرم‌ ص به‌ طرد برخی‌ از منافقان‌ از مسجد امر نمودند در حالی‌ که‌ می‌گفتند: بیرون‌ رو ای‌ فلان‌! بیرون‌ رو ای‌ فلان‌! و این‌ عذاب‌شان‌ در دنیا است «وجایگاهشان» در آخرت «دوزخ‌ است‌ و بد سرانجامی‌ است» دوزخ‌.

﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ كَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَيۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَيۡنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمۡ يُغۡنِيَا عَنۡهُمَا مِنَ ٱللَّهِ شَيۡ‍ٔٗا وَقِيلَ ٱدۡخُلَا ٱلنَّارَ مَعَ ٱلدَّٰخِلِينَ١٠

سپس‌ خداوند أ در این‌ مورد که‌ هیچ‌کس‌ نمی‌تواند عذابش‌ را از کسی‌ دیگر دفع‌ نماید و در این‌ باره‌ که‌ آمیزش‌ و معاشرت‌ کفار با مسلمانان‌ هیچ‌ سودی‌ به ‌حال‌شان‌ ندارد ـ چنانچه‌ ایمان‌ در دل‌های خودشان‌ جای‌ نگرفته‌ باشد ـ مثلی‌ آورده‌ و می‌فرماید: «خداوند درباره‌ کافران‌ زن‌ نوح‌ و زن‌ لوط را مثلی‌ آورده‌ که‌ در حباله‌ نکاح‌ دو بنده‌ از بندگان‌ شایسته‌ ما» یعنی: نوح‌ و لوط علیهماالسلام «بودند پس‌ به‌ آن‌ دو خیانت‌کردند» یعنی: آن‌ دو زن‌ به‌ آن‌ دو بنده‌ ما خیانت‌ کردند. نقل‌ است‌ که‌ زن‌ نوح ‌÷ به‌ مردم‌ می‌گفت: نوح‌ دیوانه‌ است‌. زن‌ لوط ÷ نیز با برافروختن‌ آتش‌ در شب‌ و با بلند کردن‌ دود در روز، قومش‌ را از آمدن‌ مهمان‌ برای‌ لوط‌ ÷ خبر می‌داد. «پس‌آنان‌ از آن‌ دو زن‌ چیزی‌ را دفع‌ نکردند» یعنی: نوح‌ و لوط علیهماالسلام به‌ سبب‌ این‌که‌ آن‌ دو زن‌، همسرانشان‌ بودند نه‌ هیچ‌ نفعی‌ به‌ آن‌ دو رسانیدند و نه‌ چیزی‌ از عذاب‌ الهی‌ را از آنان‌ دفع‌ کرده‌ توانستند با وجود آن‌که‌ نوح‌ و لوط هردو نزد خدای‌ ‌ بس ‌گرامی‌ بودند «و گفته‌ شد: با داخل‌ شوندگان‌ داخل‌ آتش‌ شوید» یعنی: برای‌ آن‌ دو زن‌ در آخرت‌ گفته‌ می‌شود، یا در هنگام‌ مرگ‌ به‌ آن‌ها گفته‌ شد: همراه‌ اهل‌ کفر و معاصی‌ به‌ آتش‌ داخل‌ شوید.

چنان‌ که‌ از سیاق‌ آیات‌ بر می‌آید، این‌ آیات‌ در باره‌ تأدیب‌ دو همسررسول‌ اکرم‌ ص که‌ قبلا نام‌ بردیم‌ ایراد شده‌ است‌ و برای‌ همیشه‌ درس‌ بزرگی‌ برای ‌هر مرد و زن‌ مؤمنی‌ است‌، بدین‌ جهت‌ یحی‌بن‌سلام‌ گفته‌ است: «این‌ هشداری‌ است‌ که‌ خداوندأ عائشه‌ و حفصه‌ ب را با آن‌ از مخالفت‌ با رسول‌ اکرم‌ ص بر حذر می‌دارد، آن‌ گاه‌ که‌ ایشان‌ در رشک‌ و چشم‌ و هم ‌چشمی‌ با دیگر ازواج‌ مطهرات‌ علیه‌ آن‌ حضرت‌ ص تبانی‌ کردند». آری‌! ایشان‌ را به‌ این‌ حقیقت‌ ملتفت‌ می‌سازد که‌ هرچند در حباله‌ نکاح‌ بهترین‌ خلق‌ خدا أ و خاتم‌ پیامبران‌ وی‌ هستند اما باید بدانند که‌ این‌ امر در مقام‌ حساب‌ و کتاب‌ هیچ‌ چیز از خواست‌ خداأ را در مورد آنان‌ دفع‌ نمی‌کند و هیچ‌ سودی‌ به‌ حالشان‌ ندارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ خدای‌ ‌ عائشه‌ و حفصه‌ ب را با توبه‌ صحیح ‌و خالصآن‌های‌ که‌ کردند، از گناه‌ این‌ همدستی‌ علیه‌ رسول‌ خویش ص پاک‌ کرد.

﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱمۡرَأَتَ فِرۡعَوۡنَ إِذۡ قَالَتۡ رَبِّ ٱبۡنِ لِي عِندَكَ بَيۡتٗا فِي ٱلۡجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرۡعَوۡنَ وَعَمَلِهِۦ وَنَجِّنِي مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ١١

«و خداوند برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند، زن‌ فرعون‌ را مثلی‌ آورده‌ است» این ‌مثل‌ گویای‌ آن‌ است‌ که‌ صولت‌ کفر هیچ‌ زیانی‌ به‌ مؤمنان‌ نمی‌رساند چنان‌که‌ به‌ زن‌ فرعون‌ زیان‌ نرسانید زیرا در همان‌ حال‌ که‌ او در قید همسری‌ کافرترین‌ کافران‌ بوداما با ایمان‌ به‌ خدای‌ ‌ بهشت‌های‌ پرناز و نعمت‌ برایش‌ مسلم‌ شد. گفتنی‌ است‌که‌ اسم‌ وی‌ آسیه‌ بنت‌ مزاحم‌ است‌ که‌ عمه‌ موسی ‌÷ بود و به‌ او ایمان‌ آورد پس‌ فرعون‌ وی‌ را سخت‌ شکنجه‌ کرد تا از ایمان‌ بازش‌ دارد «آن‌ گاه‌ که‌ گفت» زن ‌فرعون‌ در حالتی‌ که‌ زیر تعذیب‌ و شکنجه‌ فرعون‌ قرار داشت‌؛ «پروردگارا! پیش‌خود برایم‌ خآن‌های‌ در بهشت‌ بنا کن» یعنی: برایم‌ خآن‌های‌ نزدیک‌ به‌ رحمتت‌ در برترین‌ درجات‌ مقربان‌ بارگاهت‌ بنا کن‌. ابن‌کثیر به‌ نقل‌ از علما می‌گوید: «آسیه ‌قبل‌ از دار، جار را انتخاب‌ کرد زیرا پیش‌ از آن‌که‌ بگوید: برایم‌ خآن‌های‌ در بهشت ‌بناکن‌، گفت: عندک: در جوار خود». «و مرا از فرعون‌ و عملش‌ نجات‌ ده» یعنی: مرا از خود فرعون‌ و از اعمال‌ شری‌ که‌ از وی‌ سر می‌زند، نجات‌ ده‌ و رهایی‌ بخش‌ «و مرا از قوم‌ ستمگر نجات‌ ده» یعنی: از قوم‌ فرعون‌ که‌ کفار قبطی‌ بودند.

﴿وَمَرۡيَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتۡ بِكَلِمَٰتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِۦ وَكَانَتۡ مِنَ ٱلۡقَٰنِتِينَ١٢

«و نیز» خداوند أ مثلی‌ آورده‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند «مریم‌ دختر عمران‌ را» کسی‌ که‌ خداوند أ کرامت‌ دنیا و آخرت‌ را برایش‌ جمع‌ کرد و او را بر زنان‌ جهانیان‌ برگزید با وجود آن‌که‌ او در میان‌ قومی‌ نافرمان‌ و عاصی‌ به‌سر می‌برد؛ همان‌ «که‌ فرج‌ خود را نگاهداشت» از آلودگی‌ به‌ بی‌حیایی‌ و فحشاء «پس ‌در او از روح‌ خود دمیدیم» به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ به‌ جبرئیل‌ فرمان‌ دادیم‌ تا در چاک ‌پیراهن‌ وی‌ از جای‌ گریبانش‌ بدمد و در نتیجه‌ او به‌ عیسی‌ ÷ باردار شد «و کلمات‌ پروردگار خود را تصدیق‌ کرد» یعنی: مریم‌ قوانین‌ و احکامی‌ را که‌ پروردگار متعال‌ برای‌ بندگانش‌ مشروع‌ کرده‌ است‌ و آنچه‌ را که‌ فرشته‌ بدان‌ مخاطبش‌ ساخت ‌تصدیق‌ کرد و آن‌ این‌ سخن‌ جبرئیل ‌÷ به‌ وی‌ بود که: «من‌ فرستاده‌ پروردگارت‌ هستم‌». و نیز تصدیق‌ کرد اخباری‌ را که‌ جبرئیل ‌÷ به‌ وی‌ در مورد بشارت‌ به‌ تولد عیسی ÷ و این‌که‌ او از پیامبران‌ مقرب‌ است‌، داد [۳۸] «و تصدیق‌ کرد کتاب‌های او را» که‌ عبارت‌ از کتاب‌های نازل‌ شده‌ بر انبیای‌ الهی‌ بود «و از فرمانبرداران‌ بود» یعنی: از گروهی‌ بود که‌ برای‌ پروردگارشان‌ مطیع‌اند زیرا خانواده‌ مریم‌ اهل‌ بیت‌ صلاح‌ وطاعت‌ و تقوی‌ بودند.

ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خداوند متعال‌ در ایراد تمثیل‌، هم‌ از زنان‌ شوهردار نمونه‌ای‌ را ذکر کرد و هم‌ از زن‌ بی‌شوهری‌ یاد کرد تا از بیوگان‌ دلجویی‌ کرده ‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «بهترین‌ زنان‌ بهشت‌ خدیجه‌ دختر خویلد، فاطمه‌ دختر محمد ص، مریم‌ دختر عمران‌ و آسیه‌ دختر مزاحم‌ زن‌ فرعون‌ اند».

[۳٧. [ ] مغافیر: صمغی‌ است‌ گیاهی‌ و بسیار بدبوی‌. [۳۸] نگاه‌؛ سوره «آل‌ عمران‌» آیات‌ (۴۲ ـ ۴۸).

سوره‌ ملک

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با تقدیس‌ و بزرگداشت‌ ذات‌ با عظمت ‌خداوند از سوی‌ خودش‌، «ملک‌» نامیده‌ شد و به‌ نام‌های «واقیه‌» و «منجیه‌» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا خواننده‌ خویش‌ را از عذاب‌ قبر حفظ نموده‌ و نجات‌ می‌دهد چنان‌که‌ بیان‌ خواهد شد. ابن‌ عباس‌ س این‌ سوره‌ را «مجادله‌» می‌نامید به‌ دلیل‌ آن‌که‌ این‌ سوره‌ از خواننده‌ خود در قبر دفاع‌ می‌کند.

فضیلت‌ آن: در فضیلت‌ این‌ سوره‌ احادیث‌ بسیاری‌ نقل‌ شده‌ است‌ که‌ از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «إن‌ سورة‌ في‌ القرآن‌ ثلاثين‌ آية شفعت‌ لصاحبها غفر له: ﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ [الملک: ۱]. «همانا سوره‌ای‌ در قرآن‌ هست‌ که‌ سی‌ آیه‌ دارد و برای ‌صاحب‌ خود شفاعت‌ کرد پس‌ برایش‌ آمرزیده‌ شد، این‌ سوره‌ ﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «هي‌ المانعة‌، هي‌ المنجية‌، تنجيه‌ من‌ عذاب‌ القبر». «این‌ سوره ‌بازدارنده‌ است‌، این‌ سوره‌ نجات‌ دهنده‌ است‌ و خواننده‌ خود را از عذاب‌ قبر نجات‌ می‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص دو سوره‌ «الم‌ تنزیل‌ السجده‌» و «تبارک‌ الذی‌...» را در هر شب‌ می‌خواندند و خواندن‌ آن‌ها را در سفر و حضر ترک‌ نمی‌کردند از این‌ جهت‌ گفته‌ شده‌ که‌ قرائت‌ آن‌ در هر شب ‌مستحب‌ است‌. صاحب‌ تفسیر «فی‌ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره‌ جهانبینی ‌جدیدی‌ را از هستی‌ و رابطه‌ آن‌ با آفریننده‌اش‌ به‌ تصویر می‌کشد، جهانبینی‌ای‌ که ‌مرزهای‌ محدود زمانی‌ و مکانی‌ را در می‌نوردد...».

﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ١

«تبارک‌ است‌ آن‌ که‌ به‌ دست‌ اوست‌ ملک» تبارک: از برکت‌ است‌ که‌ عبارت‌ از رشد و فزونی‌ حسی‌ یا معنوی‌ می‌باشد. یعنی‌ خیر خداوند أ بسیار و انعام‌ وی‌ بزرگ‌ است‌ و او از صفات‌ مخلوقان‌ برتر و والا و خجسته‌ می‌باشد. مراد از ملک: فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ در دنیا و آخرت‌ است‌. «و او بر همه‌ چیز تواناست» و هیچ‌ چیز او را عاجز نمی‌تواند کرد بلکه‌ او هرگونه‌ که‌ بخواهد در ملک‌ خویش‌تصرف‌ می‌کند؛ از انعام‌ نمودن‌ یا انتقام‌ گرفتن‌، از بلند بردن‌ یا پست‌ نمودن‌ و از بخشیدن‌ یا بازداشتن‌؛ و مؤمنان‌ در دنیا به‌ این‌ امر دانا و باورمندند اما کفار منکر آن ‌می‌باشند ولی‌ در آخرت‌؛ احدی‌ جز حق‌ تعالی‌ ادعای‌ ملک‌ و فرمانروایی‌ را نمی‌کند و هیچ‌کس‌ منکر فرمانروایی‌ وی‌ نمی‌گردد از این‌ جهت‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ فرموده‌ است:﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤ [الفاتحة: ۴] «خداوند فرمانروای‌ روز جز است» و نیز فرموده‌ است: ﴿يَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَيۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦ [غافر: ۱۶]. «روزی‌ که‌ آنان‌ سراپا آشکار باشند و از آنان‌ چیزی‌ بر خداوندپوشیده‌ نباشد، ندا آید: امروز فرمانروایی‌ از آن‌ کیست‌؟ (پاسخ‌ آید که) از آن‌خداوند یگانه‌ قهار است‌».

﴿ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡغَفُورُ٢

«همان‌ که‌ مرگ‌ و زندگی‌ را آفرید» مرگ: انقطاع‌ و جدایی‌ روح‌ از بدن‌؛ و حیات: تعلق‌ و پیوند روح‌ به‌ بدن‌ است‌. پس‌ حیات‌ در اینجا به‌ این‌ معنی‌ است‌ که: خدای‌ ‌ بشر را در ساختار انسانی‌اش‌ آفرید و در وی‌ روح‌ را خلق‌ کرد «تا شما را بیازماید که‌ کدام‌ یک‌ از شما نیکوکردارتر است» یعنی: مرگ‌ و زندگی‌ را آفرید و شما را عاقل‌ گردانید تا شما را مکلف‌ سازد، سپس‌ شما را بیازماید و آن‌گاه‌ شما را بر مبنای‌ این‌ تکلیف‌، جزا و پاداش‌ دهد. پس‌ هدف‌ اصلی‌ از ابتلا، نمایان‌ کردن‌ کمال‌ نیکوکاری‌ نیکان‌ است‌ «و اوست‌ عزیز» یعنی: غالبی‌ که‌ مغلوب‌ نمی‌شود «آمرزگار» است‌ برای‌ کسی‌ که‌ توبه‌ و انابت‌ پیشه‌ کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص آیه: ﴿تَبَٰرَكَ ٱلَّذِي بِيَدِهِ ٱلۡمُلۡكُ[الملک: ۱] را تلاوت‌ نمودند و چون‌ به: ﴿أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ رسیدند، فرمودند: «از محرمات‌ خداوند أ بپرهیز و در طاعت‌ وی‌ بشتاب‌».

﴿ٱلَّذِي خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗاۖ مَّا تَرَىٰ فِي خَلۡقِ ٱلرَّحۡمَٰنِ مِن تَفَٰوُتٖۖ فَٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ هَلۡ تَرَىٰ مِن فُطُورٖ٣

«همان‌ که‌ هفت‌ آسمان‌ را طبقه‌ طبقه‌ آفرید» بر فراز یک‌دیگر، هر آسمانی‌ را جدا از آسمان‌ دیگر چنان‌که‌ در حدیث «اسراء» و غیر آن‌ آمده‌ است‌. آسمان: ماده‌ای‌ است‌ که‌ جز خدای‌ سبحان‌ کسی‌ حقیقت‌ آن‌ را نمی‌داند، چنان‌ که‌ در احادیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ و فاصله‌ آن‌ از زمین‌ با مقیاس‌های‌ قدیم‌ مسافت ‌پنجصد سال‌ راه‌ است‌ و امروزه‌ در برنامه‌های‌ فضایی‌ این‌ مسافت‌ را به‌ مایل ‌می‌سنجند. به‌قولی: آسمان‌ عبارت‌ از مدارهای‌ سیر سیارگان‌ است‌ چنان‌ که‌ دانشمندان‌ نجوم‌ نیز برآنند که‌ آسمان‌ عبارت‌ از فضای‌ خالی‌ای‌ است‌ که‌ سیارگان‌ در آن‌ سیر می‌کنند. و اگر بدانیم‌ که‌ سیارگان‌ و ستارگان‌ دارای‌ ابعاد بس‌ متفاوت‌ و مسافت‌های‌ عظیمی‌ هستند، در این‌ صورت‌ می‌توانیم‌ عظمت‌ کرات‌ آسمآن‌ها را درک‌ کنیم‌. «در آفرینش‌ خدای‌ رحمن‌ هیچ‌ بی‌ضابطه‌گی‌ای‌ نمی‌بینی» یعنی: ای ‌بیننده‌! تو هیچ‌ تناقض‌، تباین‌، کجی‌ و نابسامانی‌ای‌ در آفرینش‌ خدای‌ بخشایشگر نمی‌بینی‌ بلکه‌ آفرینش‌ وی‌ بسیار به‌ سامان‌، منظم‌ و استوار است‌ به‌ طوری‌ که‌ بر وجود آفریننده‌ خود دلالت‌ می‌کند «باز بنگر، آیا هیچ‌ خلل‌ و نقصانی‌ می‌بینی‌؟» یعنی: باز نگاهت‌ را به‌ آسمان‌ بدوز و تأمل‌ کن‌ که‌ آیا ـ با وجود عظمت‌ و گستردگی‌ آسمان‌ ـ هیچ‌ شکاف‌ یا رخنه‌ یا خلل‌ و شکستگی‌ای‌ در آن‌ می‌بینی‌؟.

﴿ثُمَّ ٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ كَرَّتَيۡنِ يَنقَلِبۡ إِلَيۡكَ ٱلۡبَصَرُ خَاسِئٗا وَهُوَ حَسِيرٞ٤

«باز دوباره‌ چشم‌ بگردان» یعنی: بارهای‌ متوالی‌ به‌ طور پیاپی‌ بنگر و نیک‌ تأمل‌کن‌ هرچند که‌ نگرشت‌ بسیار شود زیرا تکرار نگرش‌ و تأمل‌، در اقامه‌ حجت‌ بلیغ‌تر و عذر و بهانه‌ را قطع‌ کننده‌تر است‌ «تا نگاهت‌ زبون‌ و درمانده‌ به‌سویت ‌بازگردد» یعنی: اگر هم‌ پیوسته‌ بنگری‌ و پیاپی‌ تأمل‌ کنی‌، نگاهت‌ با ذلت‌ و حقارت‌ و خسته‌ و مانده‌ از این‌که‌ در آفرینش‌ آسمان‌ چیزی‌ از عیب‌ را ببیند، به‌ سویت‌ بازمی‌گردد.

﴿وَلَقَدۡ زَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّيَٰطِينِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابَ ٱلسَّعِيرِ٥

«و هر آینه‌ آسمان‌ دنیا را به‌ چراغ‌هایی‌ زینت‌ دادیم» پس‌ آسمان‌ دنیا در نیکوترین ‌ساختار، کامل‌ترین‌ صورت‌، دل‌انگیزترین‌ شکل‌ و بسان‌ نگارینه‌ترین‌ تابلویی‌ قرار گرفته‌ است‌. ستارگان‌ چراغها نامیده‌ شدند زیرا همچون‌ روشنی‌ بخشیدن‌ چراغ ‌پرتو بر می‌افشانند «و آن‌ها را رماننده‌ شیاطین‌ گردانیدیم» یعنی: این‌ چراغ‌ها را آلات ‌رجمی‌ گردانیدیم‌ که‌ شیاطین‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها رانده‌ می‌شوند. البته‌ این‌ جمله‌ مفید فایده‌ دیگری‌ غیر از این‌ فایده‌ است‌ که‌ ستارگان‌ زینت‌ و آرایشی‌ برای‌ آسمان‌ دنیا هستند. قتاده‌ می‌گوید: «خداوند أ ستارگان‌ را برای‌ سه‌ حکمت‌ آفرید:

۱- زینتی‌ برای‌ آسمان‌.

۲- رماننده‌ای‌ برای‌ شیاطین‌

۳- نشانه‌هایی‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها در خشکی‌ و دریا راهیابی‌ می‌شود».

«و برای‌ آنان‌ عذاب‌ آتش‌ افروخته‌ آماده‌ کرده‌ایم» یعنی: برای‌ شیاطین‌ بعد از سوختاندن‌ آن‌ها در دنیا به‌ وسیله‌ شهابهای‌ آسمانی‌، عذاب‌ آتش‌ را آماده‌ کرده‌ایم‌.

﴿وَلِلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٦

«و برای‌ کسانی‌ که‌ به‌ پروردگارشان‌ کفر ورزیده‌اند» از بنی‌آدم‌، یا از هردو گروه‌ بنی‌آدم‌ و جن «عذاب‌ جهنم‌ است‌ و چه‌ بد سرانجامی‌ است» جهنم‌ که‌ بدان ‌می‌گرایند و می‌پیوندند.

﴿إِذَآ أُلۡقُواْ فِيهَا سَمِعُواْ لَهَا شَهِيقٗا وَهِيَ تَفُورُ٧

«چون‌ در آن‌ افگنده‌ شوند» چنان‌که‌ هیزم‌ در آتش‌ افگنده‌ می‌شود؛ «برای‌ آن ‌آوازی‌ مانند آواز خر می‌شنوند» شهیق: آوازی‌ مانند آواز خر در اول‌ نعره‌ آن‌ است‌. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «آواز جهنم‌ در هنگام‌ افگندن‌ کفار در آن‌، همچون‌ آواز خر است‌ آن‌ گاه‌ که‌ از دیدن‌ جو دم‌ بر می‌آورد و نفس‌ نفس‌ می‌زند و سپس‌ عرعر تندی‌ می‌کشد که‌ همه‌ کس‌ از شنیدن‌ آن‌ بر خود می‌لرزد». «و آن‌ برمی‌جوشد» یعنی: دوزخ‌ بر دوزخیان‌ همچون‌ جوشیدن‌ دیگ‌ برمی‌جوشد.

﴿تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۖ كُلَّمَآ أُلۡقِيَ فِيهَا فَوۡجٞ سَأَلَهُمۡ خَزَنَتُهَآ أَلَمۡ يَأۡتِكُمۡ نَذِيرٞ٨

«نزدیک‌ است‌ که‌ از خشم‌ پاره‌ پاره‌ شود» یعنی: نزدیک‌ است‌ که‌ دوزخ‌ از شدت‌ خشم‌ بر کفار، از هم‌ شگافته‌ و پاره‌پاره‌ شود «هرگاه‌ که‌ فوجی‌ در آن‌ افگنده ‌شوند» فوج: یک‌ گروه‌ از مردم‌اند «نگهبانانش‌ از آنان‌ می‌پرسند» یعنی: فرشتگان‌ نگهبان‌ دوزخ‌ که «مالک‌» و همکاران‌ وی‌اند از سر توبیخ‌ و سرکوفت‌ از دوزخیان‌ می‌پرسند: «آیا نزد شما» در دنیا «بیم‌دهنده‌ای‌ نیامد» که‌ شما را از چنین‌ روز سختی‌ بیم‌ و هشدار دهد؟.

﴿قَالُواْ بَلَىٰ قَدۡ جَآءَنَا نَذِيرٞ فَكَذَّبۡنَا وَقُلۡنَا مَا نَزَّلَ ٱللَّهُ مِن شَيۡءٍ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا فِي ضَلَٰلٖ كَبِيرٖ٩

«گویند: چرا، نزد ما هشداردهنده‌ای‌ آمد» یعنی: فرستاده‌ای‌ از بارگاه‌ پروردگار ما نزد ما آمد و ما را بیم‌ و هشدار داد و ما را از چنین‌ روزی‌ آگاهانید «پس‌ تکذیب ‌کردیم» آن‌ هشداردهنده‌ را «و گفتیم: خداوند چیزی‌ فرو نفرستاده‌ است» بر زبان ‌شما از امور غیب‌، اخبار آخرت‌ و شرایع‌ و احکامی‌ که‌ متضمن‌ بیان‌ چیزهایی ‌باشد که‌ خداوند أ از ما می‌طلبد «شما جز در گمراهی‌ بزرگ‌ نیستید» یعنی‌ ما به ‌پیامبران‌ گفتیم: بی‌گمان‌ شما از حق‌ و راه‌ صواب‌ دور هستید. یا این‌ سخن‌ نگهبانان ‌دوزخ‌ به‌ دوزخیان‌ است‌. به‌ هرحال‌؛ خدای‌ ‌ در این‌ آیه‌ از عدالتش‌ در معامله‌ با خلقش‌ یادآور می‌شود و این‌که‌ او هیچ‌کس‌ را جز بعد از برپا داشتن ‌حجت‌ علیه‌ وی‌ عذاب‌ نمی‌کند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ كُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ١٠

«و گویند» کفار «اگر شنیده‌ بودیم» به‌ سمع‌ قبول‌ و فهم‌ «یا تعقل‌ کرده ‌بودیم» مانند تعقل‌ و درک‌ و دریافت‌ کسی‌ که‌ نیک‌ می‌نگرد و می‌اندیشد؛ «از زمره‌ دوزخیان‌ نبودیم» بلکه‌ می‌بایست‌ به‌ آنچه‌ که‌ خدای‌ ‌ برای‌ ما نازل‌ کرده‌ بود ایمان‌ می‌آوردیم‌ و از پیامبران متابعت‌ و پیروی‌ می‌ کردیم‌.

﴿فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ فَسُحۡقٗا لِّأَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ١١

«پس‌ به‌ گناه‌ خود» یعنی: به‌ کفر خود که‌ به‌ سبب‌ آن‌ سزاوار عذاب‌ دوزخ‌ شدند «اعتراف‌ کردند پس‌ دوری‌ باد بر اهل‌ دوزخ» یعنی: دور باشند از رضای ‌خداوند أ و رحمت‌ وی‌. بدین‌گونه‌ خداوند متعال‌ عذاب‌ را گریبانگیر آنان ‌می‌سازد، بعد از آن‌که‌ به‌ گناه‌ خود اعتراف‌ می‌کنند زیرا با این‌ عتراف‌ است‌ که ‌علیه‌ آنان‌ حجت‌ بر پا می‌شود و برایشان‌ عذری‌ باقی‌ نمی‌ماند. در حدیث‌ شریف‌آمده‌ است‌: «لن‌ یهلک‌ الناس‌ حتی‌ یعذروا من‌ انفسهم: مردم‌ هرگز نابود ساخته ‌نمی‌شوند تا این‌که‌ از جانب‌ خویش‌ عذر نمایانده‌ شوند». یعنی: حجت‌ علیه‌ آنان ‌ثابت‌ گردد و خود نیز به‌ جرم‌ خویش‌ اعتراف‌ کنند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌: «لا يدخل‌ أحد النار إلا وهو يعلم‌ أن‌ النار أولي‌ به‌ من‌ الجنة». «هیچ‌ کس‌ به ‌دوزخ‌ داخل‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ می‌داند که‌ دوزخ‌ به‌ او از بهشت‌ سزاوارتر است‌».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَيۡبِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ كَبِيرٞ١٢

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ غایبانه‌ از پروردگار خویش‌ می‌ترسند» یعنی: درحالی‌ از عذاب‌ او می‌ترسند که‌ او و عذابش‌ را ندیده‌اند پس‌ از بیم‌ عذابش‌ به‌ او ایمان ‌آورده‌ و در نهان‌ و آشکار از او اطاعت‌ می‌کنند؛ «آنان‌ را آمرزشی» است‌ بزرگ ‌که‌ خداوندأ به‌ سبب‌ آن‌ از گناهانشان‌ در می‌گذرد «و» برای‌ ایشان‌ «مزدی ‌بزرگ‌ است» که‌ همانا بهشت‌ می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «سبعة‌ يظلهم ‌الله‌ تعالي‌ في‌ ظل‌ عرشه‌ يوم‌ لا ظل‌ إلا ظله‌ ... منهم‌: ورجل‌ دعته‌ امرأة‌ ذات‌ منصب ‌وجمال‌ فقال: إني‌ أخاف‌ الله‌ ورجل‌ تصدق‌ بصدقة‌ فأخفاها حتي‌ لا تعلم‌ شماله‌ ما تنفق ‌يمينه‌». «هفت‌ کس‌اند که‌ خداوند متعال‌ ایشان‌ را در روزی‌ که‌ سایه‌ای‌ جز سایه‌ ‌وی‌ نیست‌، در سایه‌ عرش‌ خود جای‌ می‌دهد ... و از جمله‌ ایشان‌ مردی‌ است‌ که ‌زن‌ صاحب‌ جاه‌ و جمالی‌ او را به‌سوی‌ خود می‌خواند ولی‌ آن‌ مرد می‌گوید: من‌ (این‌ کار بد را نمی‌کنم‌ زیرا) از خداوند أ می‌ترسم‌. و از جمله‌ ایشان‌ مردی‌ است‌که‌ صدقه‌ای‌ می‌دهد و آن‌ را مخفی‌ می‌دارد تا بدانجا که‌ دست‌ چپ‌ وی‌ پی ‌نمی‌برد به‌ آنچه‌ که‌ دست‌ راستش‌ انفاق‌ می‌کند».

﴿وَأَسِرُّواْ قَوۡلَكُمۡ أَوِ ٱجۡهَرُواْ بِهِۦٓۖ إِنَّهُۥ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٣

«و اگر سخن‌ خود را پنهان‌ دارید، یا آشکارش‌ نمایید» یعنی: اگر سخن‌ خود در مورد رسول‌ اکرم‌ ص را پوشیده‌ دارید، یا آشکار نمایید بدانید که‌ خداوندأ همه‌ این‌ها را می‌داند و هیچ‌ چیز از آن‌ بر وی‌ مخفی‌ نمی‌ماند «بی‌گمان‌ او به‌ آنچه‌ در سینه‌هاست» یعنی: او به‌ راز دلها و به‌ خلجان‌ اندرونها «داناست».

ابن‌ عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ مشرکان ‌نازل‌ شد که‌ مشغول‌ عیب‌ جویی‌ و طعن ‌زدن‌ به‌ رسول‌ خدا ص بودند پس‌ جبرئیل‌÷ ایشان‌ را از سخنان‌ آن‌ها آگاه‌ کرد و پس‌ از آن‌ آن‌ها به‌ یک ‌دیگر می‌گفتند: «سخنتان‌ را پوشیده‌ دارید تا خدای‌ محمد نشنود». اما خطاب‌ آیه‌ کریمه‌ عام ‌است‌ برای‌ تمام‌ خلق‌ در تمام‌ اعمال‌شان‌.

﴿أَلَا يَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٤

«آیا کسی‌ که‌ آفریده‌ است‌ نمی‌داند؟» یعنی: آیا کسی‌ که‌ خود این‌ سخنان‌ پنهانی ‌و راز دلها را خلق‌ و ایجاد کرده‌ است‌، بدآن‌ها علم‌ ندارد؟ آخر حق‌ تعالی‌ انسان‌ را به‌ دست‌ بلا کیف‌ خویش‌ آفریده‌ است‌ و مسلما داناترین‌ کس‌ به‌ یک‌ شی‌ء آفریده ‌شده‌، صانع‌ و آفریننده‌ آن‌ است «با این‌ که‌ او خود لطیف‌ خبیر است» یعنی: دانا است‌ به‌ همه‌ دقایق‌ و از جمله‌ به‌ آنچه‌ که‌ در دل‌هاست‌؛ خبیر و آگاه‌ است‌ به‌ آنچه ‌که‌ دلها پنهان‌ می‌دارند پس‌ هیچ‌ امر پوشیده‌ای‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ١٥

«اوست‌ کسی‌ که‌ زمین‌ را برای‌ شما رام‌ گردانید» یعنی: آن‌ را هموار و نرم ‌گردانید تا بر آن‌ استقرار یابید و آن‌ را خشن‌ نگردانید به‌ گونه‌ای‌ که‌ نشستن‌ و راه‌ رفتن‌ بر آن‌ دشوار باشد «پس‌ در مناکب‌ آن‌ راه‌ روید» یعنی: در فراخنا و اطراف‌ وجوانب‌ آن‌ برای‌ انواع‌ کسب‌ و کار و تجارت‌ رهسپار شوید «و از رزق‌ خدا بخورید» یعنی: از آنچه‌ که‌ خداوند متعال‌ برای‌ شما روزی‌ داده‌ و آن‌ را برای‌ شما در زمین‌ آفریده‌ است‌، بهره‌ ببرید. بدین‌سان‌ خدای‌ ‌ با تمکین‌ دادن‌ فرزندان‌ آدم‌ در زمین‌ و دادن‌ توانمندی‌ به‌ دست‌ آوردن‌ خیرات‌ و برکات‌ آن‌ برایشان‌، بر آنان‌ منت‌ می‌گذارد ولی‌ بر آنان‌ است‌ که‌ بدانند؛ سرانجام‌ بازگشت‌شان ‌به‌سوی‌ اوست‌ از این‌ جهت‌ فرمود: «و رستاخیز به‌سوی‌ اوست» یعنی: برانگیختن‌تان‌ از قبرهایتان‌ به‌سوی‌ اوست‌ نه‌ به‌سوی‌ غیر او. مراد این‌ دو آیه‌ و ماقبل ‌آن‌ تهدید کافران‌ است‌ پس‌ گویی‌ حق‌ تعالی‌ فرمود: هان‌ ای‌ کفار! بدانید که‌ من‌ به ‌امور آشکار و نهان‌ شما دانایم‌ پس‌ از من‌ بیمناک‌ و از عذابم‌ برحذر باشید زیرا این ‌من‌ هستم‌ که‌ شما را در این‌ زمین‌ ساکن‌ گردانیده‌ و آن‌ را سبب‌ منافع‌ و ارزاق‌ شما قرار داده‌ام‌ و اگر بخواهم‌ شما را به‌ این‌ زمین‌ فرو می‌برم‌ چنان‌که‌ می‌فرماید:

﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يَخۡسِفَ بِكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ١٦

«آیا از آن‌ کس‌ که‌ در آسمان‌ است‌ ایمن‌ شده‌اید؟» و او خداوندأ است‌ زیرا اعراب‌ بر این‌ باور بودند که‌ حق‌ تعالی‌ در آسمان‌ می‌باشد. آری‌! آیا ایمن‌ شده‌اید از این‌ «که‌ شما را» مانند قارون «در زمین‌ فرو برد» بعد از آن‌که‌ زمین‌ را برایتان ‌رام‌ گردانید که‌ در فراخنای‌ آن‌ راه‌ می‌روید «پس‌ بناگاه‌ زمین‌ به‌ تپیدن‌ افتد» یعنی: زمین‌ در هنگام‌ فروبردنتان‌ به‌ لرزوه‌ و جنبش‌ در می‌آید، بر خلاف‌ حالت ‌طبیعی‌ خود که‌ رام‌ و آرام‌ بوده‌ است‌.

﴿أَمۡ أَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ حَاصِبٗاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ كَيۡفَ نَذِيرِ١٧

«آیا از کسی‌ که‌ در آسمان‌ است‌ ایمن‌ شده‌اید که‌ بر شما حاصبی‌ بفرستد؟» یعنی: باران‌ سنگی‌ از آسمان‌ بفرستد چنان‌که‌ سنگها را بر قوم‌ لوط و اصحاب‌ فیل ‌فرستاد؟ به‌قولی‌؛ حاصب: بادی‌ است‌ که‌ از آن‌ سنگریزه‌ می‌بارد «پس‌ به‌ زودی ‌خواهید دانست‌ که‌ بیم‌ دادن‌ من‌ چگونه‌ است‌؟» آن‌ گاه‌ که‌ عذابم‌ را معاینه‌ و مشاهده‌ کنید اما دانستن‌ در آن‌ هنگام‌ هیچ‌ به‌ درد شما نمی‌خورد. مفسران‌ در معنی: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ [الملک: ۱۶]. «آیا از کسی‌ که‌ در آسمان‌ است‌، ایمن‌ شده‌اید؟» گفته‌اند: یعنی‌ آیا از خداوندی‌ ایمن‌ شده‌اید که‌ قدرت‌ او در آسمان‌ نافذ است‌ نه‌ قدرت‌بتانی‌ که‌ شما در زمین‌ می‌پرستید؟ با علم‌ به‌ این‌که‌ خداوند أ هم‌ در آسمان‌ و هم‌در زمین‌ خداوند است‌ چنان‌که‌ می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِي فِي ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَكِيمُ ٱلۡعَلِيمُ٨٤ [الزخرف: ۸۴]. «اوست‌ آن‌که‌ در آسمان‌ خداست‌ و در زمین‌ خداست،‌ و اوست‌فرزانه‌ دانا». امام‌ رازی‌ در ردی‌ بر فرقه‌ مشبهه‌ که‌ با استناد به‌ آیه ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ [الملک: ۱۶] بر اثبات‌ مکان‌ برای‌ خداوند متعال‌ استدلال‌ کرده‌اند،می‌گوید: «حمل‌ این‌ آیه‌ بر ظاهر آن‌ به‌ اتفاق‌ مسلمین‌ امکان‌ ندارد زیرا این‌ امر که‌خدای‌ ‌ در آسمان‌ باشد مقتضی‌ آن‌ است‌ که‌ آسمان‌ از تمام‌ جوانب‌ به‌ او محیط باشد پس‌ در این‌ صورت‌ باید او کوچکتر از آسمان‌ باشد و با در نظرداشت‌این‌ که‌ آسمان‌ از عرش‌ بسیار کوچکتر است‌ زیرا عرش‌ بزرگترین‌ مخلوقات ‌حق‌ تعالی‌ در آسمان‌ و زمین‌ می‌باشد پس‌ لازم‌ می‌آید که‌ حق‌ تعالی‌ از عرش‌ نیز کوچک‌تر باشد و این‌ امر به‌ اتفاق‌ اهل‌ اسلام‌ محال‌ است‌ بدان‌ جهت‌ که‌ حق‌ تعالی‌خود فرموده‌ است: ﴿قُل لِّمَن مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُل لِّلَّهِۚ [الأنعام: ۱۲] «بگو: آنچه‌ درآسمآن‌ها و زمین‌ است‌ از آن‌ کیست‌؟ بگو: از آن‌ خداست‌» بنابراین‌، برگردانیدن‌ آیه‌ از ظاهر آن‌ به‌سوی‌ تأویل‌ واجب‌ است‌». شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما چند وجه‌ را در تأویل‌ این‌ آیه‌ ذکر کرده‌اند که‌ بهترین‌ آن‌ها این‌ تأویل‌ است: «آیا از کسی‌ که‌ سلطه‌ و فرمانروایی‌ و قدرتش‌ در آسمان‌ است‌ ایمن‌ شده‌اید؟». هدف‌ ازذکر آسمان‌، به‌ تصویر کشیدن‌ سلطه‌ عظیم‌ خداوند متعال‌ و قدرت‌ وی‌ می‌باشد چنان‌که‌ او خود فرموده‌ است: ﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ [الأنعام: ۳]. «و او در آسمان‌ها و در زمین‌ خداست» پس‌ یک‌ چیز واحد همزمان‌ در دو مکان‌بوده‌ نمی‌تواند [۳٩].

﴿وَلَقَدۡ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ فَكَيۡفَ كَانَ نَكِيرِ١٨

«و هرآینه‌ کسانی‌ که‌ پیش‌ از آنان‌ بودند، نیز تکذیب‌ کردند پس‌ عقوبت‌ من‌ چگونه ‌بود؟» یعنی: بنگر که‌ عذاب‌ من‌ بر آنان‌ در برابر آن‌ تکذیب‌ چگونه‌ بود و به‌ آنان ‌از عذاب‌ فاجعه ‌بار چه‌ها رسید؟ لذا چگونه‌ اینان‌ از عذابم‌ ایمن‌ خواهند بود؟

﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ إِلَى ٱلطَّيۡرِ فَوۡقَهُمۡ صَٰٓفَّٰتٖ وَيَقۡبِضۡنَۚ مَا يُمۡسِكُهُنَّ إِلَّا ٱلرَّحۡمَٰنُۚ إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءِۢ بَصِيرٌ١٩

«آیا بر فراز سرشان‌ به‌ پرندگان‌ ننگریسته‌اند که‌ بال‌ گشاده‌اند» در هوا و در هنگام‌ پرواز بال‌هایشان‌ را گشاده‌ می‌دارند «و گاه‌ فرو می‌بندند» بالهای‌ خود را «جز خدای‌ رحمان‌ کسی‌ آنان‌ را» در هوا در هنگام‌ پرواز و بازکردن‌ و فروبستن‌ بال‌هایشان ‌«نگاه‌ نمی‌دارد» خدای‌ توانا و مقتدری‌ که‌ از رحمت‌ و لطف‌ خویش‌ چنان‌ صنعت ‌دقیق‌ و ترکیب‌ عجیبی‌ در پرندگان‌ به‌ کار برده ‌است‌ که‌ به‌ آن‌ها امکان‌ می‌دهد تا آن‌گونه‌ که‌ بخواهند در هوا جولان‌ کنند. و بخش‌هایی‌ از این‌ صنعت‌ دقیق‌ عبارت ‌است‌ از: سبکی‌ اجسام‌شان‌، پوشاندن‌شان‌ با کسوت‌ پر و پراکندن‌ آن‌ پرها به‌ روش‌ معینی‌ که‌ چون‌ آن‌ها را بر هوا زنند در جو ارتفاع‌ می‌گیرند و به‌ جلو می‌روند پس ‌پاک‌ و منزه‌ است‌ آفریننده‌ بی‌ مثال‌ «بی‌گمان‌ او به‌ هر چیز بیناست» یعنی: به‌ چیزهایی‌ که‌ برای‌ هر یک‌ از مخلوقاتش‌ شایسته‌ است‌ لذا چیزی‌ بر حق‌ تعالی‌ پنهان ‌نمی‌ماند و او می‌داند که‌ چگونه‌ عجایب‌ و غرایب‌ را بیافریند و آن‌ها را در فضای‌ خلقت‌ به‌ جولان‌ اندازد پس‌ چرا کفار از نگرش‌ در پریدن‌ مرغان‌، به‌ قدرت‌ ما بر عذاب‌ نمودن‌ خود پی ‌نمی‌برند و راه‌ نمی‌یابند؟

﴿أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِي هُوَ جُندٞ لَّكُمۡ يَنصُرُكُم مِّن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِۚ إِنِ ٱلۡكَٰفِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ٢٠

«یا آن‌ کسی‌ که‌ خود برای‌ شما چون‌ سپاهی‌ است‌ که‌ شما را در برابر خدای‌ رحمان ‌یاری‌ می‌کند کیست‌؟» یعنی: کیست‌ آن‌ موجود حقیری‌ که‌ به‌ پندار شما لشکری ‌برای‌ شما است‌ که‌ متولی‌ و عهده‌دار نصرت‌ شما باشد چنانچه‌ خداوندأ خود شما را به‌ رحمت‌ و یاری‌ خود نصرت‌ ندهد؟ بدانید که‌ شما سپاه‌ و لشکری‌ نداریدکه‌ از عذاب‌ خدای‌ سبجان‌ بازتان‌ دارد. تعبیر:﴿مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ دارد که‌ بقای‌ مردم‌ در زمین‌ همراه‌ با کفر و ظلم‌شان‌، به‌ سبب‌ رحمت‌ خدای ‌رحمانی‌ است‌ که‌ رحمتش‌ بر همه‌ چیز فراگیر و گسترده‌ است‌ «کافران‌ جز در فریب ‌نیستند» فریب‌ بزرگی‌ از جهت‌ شیطان‌ که‌ آن‌ها را بدان‌ می‌فریبد. آیه‌ کریمه‌ رد پندار کفاری‌ است‌ که‌ با تکیه‌ بر یاری‌ یاران‌ کافرشان‌ از ایمان‌ آوردن‌ امتناع ‌می‌کردند.

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ بر این‌ پندار کفار که‌ غیر از او روزی‌دهنده‌ دیگری‌ نیز وجود دارد و بتان‌ سرچشمه‌ تمام‌ خیرها هستند و آفات‌ را از آنان‌ دفع‌ می‌کنند، مهر بطلان‌ کوبیده‌ و می‌فرماید:

﴿أَمَّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِي يَرۡزُقُكُمۡ إِنۡ أَمۡسَكَ رِزۡقَهُۥۚ بَل لَّجُّواْ فِي عُتُوّٖ وَنُفُورٍ٢١

«یا کیست‌ آن‌ کس‌ که‌ به‌ شما روزی‌ دهد اگر خدا رزق‌ خود را از شما باز دارد؟» یعنی: چه‌ کسی‌ است‌ که‌ بر شما ارزاق‌ ـ اعم‌ از باران‌ و غیر آن‌ ـ را فرو ریزاند، اگر خدای‌ سبحان‌ این‌ ارزاق‌ را از شما باز دارد و باز گیرد؟ «بلکه‌ حق‌ این‌ است‌ که ‌در سرکشی‌ و رمیدگی‌ پای‌ فشردند» و در عناد و استکبار از حق‌ دراز دستی‌ می‌کنند لذا نه‌ درس‌ و اندرز می‌گیرند و نه‌ اندیشه‌ می‌کنند.

﴿أَفَمَن يَمۡشِي مُكِبًّا عَلَىٰ وَجۡهِهِۦٓ أَهۡدَىٰٓ أَمَّن يَمۡشِي سَوِيًّا عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٢٢

آن‌ گاه‌ خدای‌ متعال‌ برای‌ مؤمن‌ و کافر مثلی‌ می‌آورد: «پس‌ آیا آن‌ کس‌ که‌ نگونسار راه‌ می‌پیماید، راهیافته‌تر است‌ یا آن‌ کس‌ که‌ ایستاده‌ بر راه‌ راست ‌می‌رود؟» کسی‌ که‌ نگونسار راه‌ می‌پیماید، انسان‌ کافر است‌ که‌ در دنیا در معاصی‌ خدای‌ ‌ فروافتاده‌ است‌ لذا او هم‌ وی‌ را در روز قیامت‌ درافتاده‌ بر رویش‌حشر می‌کند و آن‌ کس‌ که‌ راست‌ و ایستاده‌ بر راهی‌ می‌رود که‌ راست‌ است‌ و هیچ‌ کجی‌ و انحرافی‌ در آن‌ نیست‌، شخص‌ مؤمنی‌ است‌ که‌ در دنیا بر مبنای‌ برنامه ‌خدا أ و در روشنایی‌ هدایت‌ و بینش‌ به‌ جلو می‌رود پس‌ این‌ انسان‌ مؤمن‌ در آخرت‌ نیز راست‌ و استوار بر راه‌ راستی‌ حشر می‌شود که‌ انجام‌ آن‌ بهشت‌ است‌ و او را یکراست‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند.

﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَكُمۡ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ٢٣

«بگو» ای‌ پیامبر ص «اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را آفرید» در آفرینش‌ نخستین‌ بعد از آن‌که‌ چیزی‌ نبودید و در پرده‌ عدم‌ قرار داشتید «و پدید آورد» برای‌ شما «گوش‌ها» را تا به‌ وسیله‌ آن‌ بشنوید «و چشم‌ها را» تا به‌ وسیله‌ آن‌ ببینید «و دل‌ها را» تا به‌ وسیله‌ آن‌ها در مخلوقات‌ خداوند متعال‌ عارفانه‌ بیندیشید «چه‌ کم‌ شکر می‌گزارید» یعنی: شما شکر پروردگار این‌ نعمت‌ها را جز اندکی‌ به‌ جا نمی‌آورید تا با یکتاپرستی‌ آن‌ سر به‌ راه‌ طاعت‌ و اخلاص‌ بگذارید؛ آخر او در شما حاسه‌ شنوایی‌ را آفرید تا به‌ وسیله‌ آن‌ اندرزها را بشنوید و حاسه‌ بینایی‌ را آفرید تا به‌وسیله‌ آن‌ در ابداعات‌ آفرینش‌ وی‌ نظر کنید و دلها و عقلها را آفرید تا به‌ وسیله‌ آن‌ در مخلوقات‌ او و ادراک‌ حقایق‌ اشیاء تأمل‌ و تفکر کنید ولی‌ شما از این‌ نیروها در جهت‌ طاعت‌ و انجام‌ اوامر حق‌ و ترک‌ نواهی‌اش‌ اندکی‌ بهره‌ می‌گیرید در حالی‌ که ‌شکر حقیقی‌ این‌ است‌ که‌ این‌ نیروها و توانایی‌ها را در جهت‌ آنچه‌ که‌ به‌ خاطر آن ‌آفریده‌ شده‌اند به‌ کار گیرید، نه‌ این‌که‌ صرفا شکر را به‌ زبان‌ تکرار کنید اما همزمان ‌با عصیان‌ هم‌آوا و هم‌ آغوش‌ باشید! پس‌ هرگاه‌ این‌ نیروها در طلب‌ رضای‌ الهی‌ به‌کار گرفته‌ نشد، یقین‌ داشته‌ باشید که‌ مطلقا شکر منعم‌ را به‌ جای‌ نیاورده‌اید. دلیل ‌این‌که‌ این‌ اندامها به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردیده‌اند این‌ است‌ که‌ این‌ها ابزارهای ‌فهم‌ و دانش‌ اند.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ سومین‌ برهان‌ بر کمال‌ قدرت‌ خویش‌ را ذکر نموده‌ و می‌فرماید:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِي ذَرَأَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَإِلَيۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٤

«بگو» ای‌ پیامبر ص «اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ شما را در زمین‌ پدید آورد» و بر روی ‌آن‌ پراکنده‌ ساخت‌ همراه‌ با اختلاف‌ زبآن‌ها، رنگها و اشکالتان‌ «و به‌سوی‌ او محشور می‌شوید» بعد از این‌ پراکندگی‌ پس‌ اوست‌ که‌ شما را جمع‌ می‌کند، همان‌گونه‌ که‌ پراکنده‌تان‌ کرد و شما را برای‌ حساب‌ باز می‌آورد چنان‌که‌ نخستین‌ بار شما را آفرید.

﴿وَيَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ٢٥

«و می‌گویند» کفار «این‌ وعده» که‌ شما در مورد حشر و قیامت‌ و دوزخ‌ و عذاب‌ به‌ ما می‌دهید؛ «کی‌ فرامی‌رسد؟ اگر» در این‌ وعده «راست‌ می‌گویید» پس‌به‌ ما خبر دهید، یا این‌ وقت‌ را برای‌ ما روشن‌ سازید و بیان‌ نمایید، یا این‌ وعده‌ را برای‌ ما محقق‌ گردانید؟ پس‌ خداوندأ در پاسخ‌شان‌ می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡعِلۡمُ عِندَ ٱللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٞ مُّبِينٞ٢٦

«بگو» ای‌ پیامبر ص «جز این‌ نیست‌ که‌ علم‌ آن‌ فقط نزد خداوند است» یعنی: آگاهی‌ از وقت‌ برپایی‌ قیامت‌ فقط نزد خداوندأ است‌ و دیگری‌ آن‌ را نمی‌داند «و جز این‌ نیست‌ که‌ من‌ بیم‌دهنده‌ آشکاری‌ هستم» که‌ شما را از فرجام‌ نامیمون‌ کفرتان‌ بیم‌ می‌دهم‌ و برای‌ شما آنچه‌ را که‌ خدای‌ ‌ مرا به‌ بیان‌ آن‌ امر نموده ‌است‌ بیان‌ می‌کنم‌ و بدانید که‌ پروردگارم‌ مرا به‌ این‌ امر نکرده‌ که‌ وقت‌ وقوع‌ قیامت‌ را به‌ اطلاع‌ شما برسانم‌ زیرا عقیده‌ به‌ روز آخرت‌ اثر طبیعی‌ ایمان‌ به‌ اوست‌ و در مخفی‌ داشتن‌ وقت‌ قیامت‌ حکمت‌های‌ فراوانی‌ وجود دارد.

آن‌ گاه‌ خداوند متعال‌ حال‌ این‌ گروه‌ کفار را در هنگام‌ دیدن‌ عذاب‌ وصف ‌نموده‌ و می‌فرماید:

﴿فَلَمَّا رَأَوۡهُ زُلۡفَةٗ سِيٓ‍َٔتۡ وُجُوهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَقِيلَ هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تَدَّعُونَ٢٧

«و چون‌ آن‌ را» یعنی‌ عذاب‌ را «نزدیک‌ ببینند، چهره‌های‌ کافران‌ ناخوش ‌شود» یعنی: سیاه‌ و اندوهگین‌ و افسرده‌ شود و غباری‌ از ذلت‌ و حقارت‌ بر آن‌ها فرونشیند «و گفته‌ شود: این‌ است‌ آنچه‌ آن‌ را می‌طلبیدید» به‌ شتاب‌ در دنیا؛ از روی ‌استهزا و تمسخر.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَهۡلَكَنِيَ ٱللَّهُ وَمَن مَّعِيَ أَوۡ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ ٱلۡكَٰفِرِينَ مِنۡ عَذَابٍ أَلِيمٖ٢٨

«بگو» ای‌ محمد ص به‌ این‌ مشرکان‌ منکر نعمت‌های حق‌ تعالی «به‌ من‌ خبر دهید، اگر خداوند مرا هلاک‌ کند» با مرگ‌ یا کشته‌ شدنم‌، همان‌ گونه‌ که‌ شما در حق ‌من‌ چنین‌ آرزو و تمنایی‌ دارید و در کمین‌ فرود آمدن‌ مصایب‌ و نابودی‌ برای‌ من‌هستید «و اگر ایشان‌ را که‌ همراه‌ من‌اند» از مؤمنان‌ نیز نابود کند؛ «یا بر ما رحمت‌آورد» با به‌ تأخیر افگندن‌ این‌ هلاکت‌ تا میعاد معینی‌؟ آری‌! اگر فرض‌ کنیم‌ که ‌چنین‌ شود: «پس‌ کیست‌ که‌ کافران‌ را از عذابی‌ دردناک‌ رهایی‌ دهد؟» یعنی: قطعا هیچ‌کس‌ آنان‌ را از این‌ عذاب‌ نجات‌ نمی‌دهد، چه‌ خداوند أ پیامبر ص و مؤمنان ‌همراهش‌ را ـ آن‌ گونه‌ که‌ کفار در آرزوی‌ آن‌ بودند ـ هلاک‌ گرداند و چه‌ این ‌امر را به‌ تأخیر افگند؛ پس‌ به‌ هرحال‌ آنان‌ را از عذال‌ الهی‌ گریزی‌ نیست‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که: کفار مکه‌ علیه ‌رسول‌ اکرم‌ ص و مؤمنان‌ دعای‌ هلاکت‌ می‌کردند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ءَامَنَّا بِهِۦ وَعَلَيۡهِ تَوَكَّلۡنَاۖ فَسَتَعۡلَمُونَ مَنۡ هُوَ فِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢٩

«بگو» ای‌ پیامبر ص «اوست‌ رحمان» ذکر رحمان‌ در اینجا به‌ این‌ حقیقت ‌اشاره‌ دارد که‌ اهل‌ ایمان‌ مورد مرحمت‌اند پس‌ آرزوی‌ کفار در مورد خواری‌ و خسران‌شان‌، آرزویی‌ خام‌ و بی‌ اساس‌ است‌. آری‌! بگو: «به‌ او ایمان‌ آورده‌ایم» و چیزی‌ را با او شریک‌ نمی‌گردانیم «و بر او توکل‌ کرده‌ایم» نه‌ بر غیر وی‌. توکل: سپردن‌ امور به‌ خدای‌ ‌ است‌ «پس‌ به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ چه‌ کسی‌ در گمراهی‌ آشکار است» ما یا شما؟ و به‌ زودی‌ خواهید دانست‌ که‌ سرانجام‌ کار در دنیا و آخرت‌ به‌ سود کیست‌؟ به‌ سود ما که‌ بر خدای‌ ‌ توکل‌ کرده‌ایم‌، یا به‌سود شما که‌ بر مردان‌ و اموال‌ خویش‌ متکی‌ هستید؟.

﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُكُمۡ غَوۡرٗا فَمَن يَأۡتِيكُم بِمَآءٖ مَّعِينِۢ٣٠

«بگو» ای‌ پیامبر ص «به‌ من‌ خبر دهید؛ اگر آب‌ شما در زمین‌ فرو رود» یعنی: اگر این‌ آبی‌ که‌ خداوند أ بر شما در چشمه‌ها و چاه‌ها و جویباران‌ ارزانی‌ داشته‌ است ‌در زمین‌ فرو رود، به‌ گونه‌ای‌ که‌ اصلا از آن‌ در زمین‌ هیچ‌ نشانی‌ باقی‌ نماند، یا در عمقی‌ از زمین‌ فرو رود که‌ هرگز امکانات‌ شما ـ مانند دلو و غیره‌ ـ به‌ آن ‌دسترسی‌ یافته‌ نتواند؛ «پس‌ چه‌ کسی‌ برای‌ شما آب‌ روان‌ می‌آورد؟» معین: آب ‌بسیاری‌ است‌ که‌ پیوسته‌ جاری‌ باشد و هرگز قطع‌ نشود. یعنی: احدی‌ جز خداوند متعال‌ آن‌ را برای‌ شما از طریق‌ بارآن‌ها و جویباران‌ پدید نمی‌آورد تا بدان‌ بهره‌مند و متنعم‌ شوید.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر وجوب‌ اتکا بر خداوند متعال‌ در هر حاجتی‌ است‌ افزون‌ بر این‌که‌ این‌ آیه‌ برهانی‌ دیگر بر کمال‌ قدرت‌ و وحدانیت‌ خداوند أ می‌باشد وهدف‌ از طرح‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ کفار را به‌ برخی‌ از نعمت‌های خود مقر و معترف‌ گرداند تا زشتی‌ کفرشان‌ را از دریچه‌ آن‌ به‌ آنان‌ بنمایاند لذا آن‌ گاه‌ که ‌ناگزیر در پاسخ‌ این‌ سؤال‌ بگویند: فقط خداوند أ قادر به‌ این‌ کار است‌، در این ‌هنگام‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شود: پس‌ چرا چیزهایی‌ را در عبودیت‌ شریک‌ وی‌ قرار می‌دهید که‌ اصلا بر هیچ‌ چیزی‌ قدرت‌ ندارند؟ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ این‌ آیه: ﴿قُلۡ أَرَءَيۡتُمۡ إِنۡ أَصۡبَحَ مَآؤُكُمۡ [الملک: ۳۰] ‌نزد یکی‌ از ستمگران‌ خوانده‌ شد پس‌ گفت: باکی‌ نیست‌؛ اگر آب‌ ما در زمین‌ فرو رود، باز این‌ نیروی‌ تبر و کلنگ‌ ما آن‌ را از قعر زمین‌ برای ‌ما باز می‌آورد! پس‌ چشمه‌های‌ آن‌ ستمگر در دم‌ خشک‌ شد.

[۳٩] برای روشن شدن آنچه در بالا ذکر شد معلومات ذیل را بر آن اضافه میکنیم: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ أَن يَخۡسِفَ بِكُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ١٦ [الملک: ۱۶]. « آیا در امان می دارید خود را از آن کسی که در آسمان است که زمین را بشکافد وشما را در آن فرو برد، وآنگاه بلرزد وبجنبد وبحرکت در آید». معنی کلمات: الخسف: فرو رفتن به پایین. ﴿أَن يَخۡسِفَ بِكُمُ: شما را به زمین فرو ببرد. همانطور که قارون را بلعید. المور: حرکت وجنبش پریشان وبسیار تند. و ﴿تَمُور حرکت می کند، به جنبش و لرزش می افتد. وبرای همین است که خداوند زمین را با میخ‌ها ـ کوه‌ها ـ‌ ثابت نگاه داشته. در سوره النازعات آیه ۳۲ و۳۳ می خوانیم: ﴿وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا٣٢ مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَ لِأَنۡعَٰمِكُمۡ٣٣ [النازعات: ۳۲-۳۳]. «وکوهها را محکم واستوار کرد برای استفاده شما وچهارپایانتان». و در آیه ۶ و٧ سوره النبأ می خوانیم: ﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ مِهَٰدٗا٦ وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا٧ [النبأ: ۶-٧]. «آیا ما زمین را جایگاه آماده ای نساخته ایم؟ وآیا کوهها را میخهائی ننموده ایم؟». ﴿مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ ـ‌ کسی که در آسمان است ـ مراد خداوند متعال است. و بدون شک منظور محدود ساختن پروردگار به جا ومکان نیست. ماشا لله! واین رأی ابن جریر است. وهمچنین قرطبی آن را از دانشمند این امت یار وپسر عموی پیامبر اکرم ص ابن عباس س روایت کرده است. وعبارات بعد از آن از «فرو بردن در زمین»، ـ ﴿أَن يَخۡسِفَ بِكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ـ و «فرستادن تند باد شدید»ـ ﴿يُرۡسِلَ عَلَيۡكُمۡ حَاصِبٗاۖ ـ این نقطه که منظور از آنکسی که در آسمان است خداوند متعال می باشد را بخوبی واضح وروشن ساخته است. چرا که کسی جزء آن قادر مطلق همانگونه که در آیات قرآنی به کرات بیان شده توان این کارها را ندارد. و بدین صورت آنچه «کسائی» وکسانی چون «ابو حیان» که از او پیروی کردند گفته اند درست نیست. ایشان ادعا کرده اند که در اینجا عبارت مجازی است وحذفی در آن صورت گرفته است. وگفته اند که معنا چنین است: «(من ملكوته فی السماء) ـ‌ کسی که ملکوتش در آسمان است! ـ یعنی؛ مضاف در اینجا حذف شده که البته ملکوت الهی در هر چیزی است واینجا آسمان را تحدیدا آورده چونکه جایگاه فرشتگان اوست! و همچنین جایگاه عزت اوست. و کرسیش و لوح محفوظ در آنجاست. و از آنجا اوامر وفرامین الهی وکتاب‌ها وسایر امور دیگر فرود می آید... وغیره». وگفته شده: منظور از آنکه در آسمان است جبریل می باشد که مسئول فرو بردن وخسف می باشد. وگفته شده: منظور پروردگار یکتا است، و در اینجا بدینصورت که او در آسمان است آورده شده تا با اعتقاد پیشینیان که خداوند را در آسمان تلقی می کردند همخوانی داشته باشد. همه این گفته‌ها در حقیقت بر می گردد به فرار کردن گویندگانشان از تشبیه نمودن خداوند متعال، غافل از اینکه آنان با فرار از باران زیر ناودان قرار گرفتند! چرا که صفت «العلو» را از خداوند متعال ناخواسته نفی کرده اند. اما آنچه علماء سلف و دیدگاه راجح امت است که بیان شد. وآنرا از ابن عباس و ابن جریر طبری نیز روایت نمودیم بدون شک ثابت تر ودرستتر است. وآن با حدیث مشهور کنیزک نیز موافقت دارد که رسول اکرم ص از او پرسید: خداوند کجاست؟ او گفت: در آسمان. پیامبر اکرم ص به صاحب کنیزک امر کردند که: او را آزاد کن. چرا که او مؤمن است. و این نشانه ی اینست که بدور از بحثهای فلسفی ودشوار سازی وتعقید چیزهای واضح وروشن فطرت انسانی به صفت علویت وبالایی وبرتری خداوند متعال اقرار دارد. مگر نه اینست که در هنگام دعا دست به آسمان بلند می کنیم! ودر هنگام حاجت چشم وجان ودلمان متوجه بالا است! وهمچنین دیدگاه سلف با سایر آیات وارده در این معنا موافقت وهمخوانی کامل دارد. پس نمی توان گفت که منظور از ﴿فِي ـ‌ در ‌ـ تحدید ظرف ومکان است. بدین معنا که آسمان جایی است که خداوند متعال در آن قرار دارد وبدینصورت خداوند را به چیزی که در جایی قرار می گیرد تشبیه داده باشیم!.. ماشا لله! چرا که خداوند از تحدید در مکان مشخص آنچنان که تصور عقل‌های کوچک بشر است پاک ومبرا است. واین حقیقتی است که عقل انسانی آنرا هرگز نمی پذیرد، وآثار وارده از پیامبر اکرم ص شاهدی است گویا بر آن. از آن جمله است حدیث پیامبر اکرم ص که فرموده اند: «آسمان‌های هفتگانه در مقابل صندلی (کرسی) الهی چون حلقه ای است ناچیز، ویا چون درهمی است بر سپری. وآن کرسی (صندلی) در مقابل عرش پروردگار چون حلقه ای است ناچیز در صحرائی بیکران، واین عرش در کف پروردگار متعال چون دانه ای است ناچیز در کف یکی از شما». پس با این وجود ظرف بودن آسمان برای پروردگار سبحان آنگونه که در تصور ماست بکلی بر طرف شد. چرا که خداوند متعال بر عرش خویش استقرار یافت بگونه ای که بر ما پوشیده است وشایان مقام الوهیت وجلال اوست. و در آنچه گفته شد شفاست وکفایت از برای ما، و شکر و حمد و سپاس او راست سزاوار... واز جمله آراء دیگری که با این معنای گفته شده همگام می شود: رأی قرطبی است که می گوید: ﴿مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ [الملک: ۱۶] همان بالای آسمان است. آنطور که خداوند متعال در آیه دوم سوره توبه می فرمایند: ﴿فَسِيحُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ [التوبة: ۲]. (بگردید در زمین). یعنی: بالا یا روی زمین. وهمچنین گفته اند: ﴿فِي بمعنی «علی» ـ‌ روی ـ می باشد. مثل آیه ٧۱ سوره طه: ﴿وَلَأُصَلِّبَنَّكُمۡ فِي جُذُوعِ ٱلنَّخۡلِ [طه: ٧۱]. ـ وشما را بر روی شاخهای درختان خرما به دار می‌آویزم ـ. وآثار وأحادیث صحیح وارده در این مورد که همه بر صفت «علو» وبلندی وبالایی پروردگار یگانه وپاک ومنزه بودن او از پستی وپایینی، وبر احترام ومکانت او دلالت دارند بسیار زیادند وکسی نمی تواند آنها را انکار کند مگر ملحد ونادان بی دین!.. وآنچه بیان آن رفت مذهب علماء ودانشمندان صدر اسلام است... آنانکه پروردگار خود را پاک ومبرا از هر عیب ونقصی می دانستند، و او را با زیباترین کلمات وعباراتی که تنها شایسته اوست یاد می کردند. ودر پیروی آنان رشادت وسعادت دو دنیا نهفته است. (مصحح)

سوره‌ قلم

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: نامگذاری‌ این‌ سوره‌ به‌ نام‌ «قلم‌» بدان‌ سبب‌ است‌ که‌ خداوند أ در آغاز آن‌ به‌ منظور بزرگداشت‌ و ارج‌گذاری‌ از قلم‌ به‌ آن‌ سوگند یاد کرده‌ است‌. به‌قولی: نام‌ این‌ سوره‌ «ن‌» است‌.

این‌ سوره‌ از نخستین‌ سوره‌هایی‌ است‌ که‌ در مکه‌ نازل‌ شد زیرا ابن‌ عباس‌ س روایت‌ کرده‌ است‌ که: «آغازین‌ سوره‌ در نزول‌ خود، سوره‌ (اقراء) بود، سپس ‌این‌ سوره‌ و بعد از آن‌ سوره‌ (مزمل) و سپس‌ سوره‌ (مدثر) نازل‌ شد».

﴿نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ١

خوانده‌ می‌شود: «نون» این‌ حرف‌ همچون‌ حروف‌ مقطعه‌ دیگری‌ که‌ دراوایل‌ سوره‌ها آمده‌اند، حرفی‌ از حروف‌ هجاء است‌. به‌ قولی: هدف‌ از آوردن‌ حروف‌ مقطعه‌ اوایل‌ سوره‌ها، اعلام‌ تحدی‌ و هماورد طلبی‌ برای‌ کفار است‌ که‌ اگر منکر نزول‌ قرآن‌ از سوی‌ رب ‌العالمین‌ هستند، باید همانند آن‌ را بیاورند زیرا حروف‌ قرآن‌ از عین‌ حروفی‌ ترکیب‌ شده‌ است‌ که‌ آنان‌ بدان‌ تکلم‌ نموده‌ و در نوشتن‌ و ایراد سخنرانی‌های‌ بلیغ‌ خود آن‌ را به‌ کار می‌گیرند پس‌ هرگاه‌ نمی‌توانند نظیر قرآن‌ را بیاورند، دیگر باید به‌ این‌ حقیقت‌ تسلیم‌ شوند که‌ این‌ کتاب‌، کتاب ‌الهی‌ است‌.

«سوگند به‌ قلم» خداوند متعال‌ به‌ قلم‌ سوگند خورده‌ است‌ زیرا قلم‌ ابزار بیان ‌است‌. این‌ سوگند بر هر قلمی‌ واقع‌ می‌شود که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ در آسمآن‌ها و زمین ‌نوشته‌ می‌شود «و سوگند به‌ آنچه‌ می‌نویسند» مردم‌ به‌ وسیله‌ قلم‌ از علوم‌ و معارف‌ حق‌. گفتنی‌ است‌ که‌ سوگند خوردن‌ به‌ قلم‌ و علومی‌ که‌ به‌ وسیله‌ قلم‌ نوشته ‌می‌شوند، به‌ بزرگی‌ این‌ دو نعمت‌ اشاره‌ دارد و این‌که‌ این‌ دو نعمت‌ بعد از نعمت ‌نطق‌ و بیان‌ از اجل‌ و اعظم‌ نعمت‌ها بر انسان‌ هستند زیرا قلم‌ و معارف‌ مکتوب‌ به‌وسیله‌ آن‌، بهترین‌ راه‌ روشنگری‌ و انتشار علوم‌ و معارف‌ در میان‌ جامعه‌ها، امت‌ها و افراد به‌ شمار می‌روند و چراغی‌ برفراز راه‌ تقدم‌ ملت‌ها و نبوغ‌ آن‌ها می‌باشند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌: «در حقیقت‌ اولین‌ چیزی‌ را که‌ خداوند آفرید قلم‌ بود پس‌ از آن‌ نون‌ ـ یعنی‌ دوات‌ ـ را آفرید، سپس‌ فرمود: بنویس‌ آنچه‌ را که‌ از عمل‌، یا اثر، یا رزق‌، یا اجلی‌ روی‌ می‌دهد. پس‌ قلم‌ آنچه‌ را که‌ از همان‌ روز تا روز قیامت‌ روی‌ می‌دهد نوشت‌، سپس‌ بر قلم‌ مهر نهاده‌ شد و دیگر تا روز قیامت‌ سخنی‌ نگفت‌».

﴿مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ٢

جواب‌ قسم‌ این‌ است: «تو» ای‌ محمد ص «به‌ نعمت‌ پروردگارت» یعنی: به‌ نعمت‌ و لطفی‌ که‌ خدای‌ ‌ بر تو نموده‌ است‌؛ و عبارت‌ از نعمت‌ نبوت‌ و ریاست‌ عامه‌ می‌باشد؛ «دیوانه‌ نیستی» پس‌ سخن‌ دشمنانت‌ در این‌ باره‌ نوعی‌ از هذیان‌ است‌. این‌ اولین‌ بند از مقسم‌ علیه‌ یعنی‌ جواب‌ قسم‌ می‌باشد و مقسم‌ علیه ‌مجموعا سه‌ موضوع‌ است‌ که‌ به‌ ترتیب‌ تا آیه‌ چهارم‌ می‌آید.

ابن‌ جریج‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: مشرکان‌ به‌ رسول‌ خدا ص می‌گفتند: او دیوانه‌ است‌، بعد از آن‌ شیطان‌ است‌! پس‌ این‌ آیه‌ در رد آنان‌ نازل‌ شد.

﴿وَإِنَّ لَكَ لَأَجۡرًا غَيۡرَ مَمۡنُونٖ٣

«و هر آینه‌ برای‌ تو اجری‌ است» یعنی: ثواب‌ و پاداشی‌ است‌ قطع ‌نشدنی‌ بر آنچه‌ که‌ از سنگینی‌ بار نبوت‌ و انواع‌ سختی‌ها به‌ دوش‌ کشیده‌ و تحمل‌ کرده‌ای‌. یا ﴿غَيۡرُ مَمۡنُونٖ به‌ این‌ معنی‌ است‌: تو را پاداشی‌ است‌ که‌ از سوی‌ مردم‌ در آن‌ بر تو منت ‌گذاشته‌ نمی‌شود.

﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤

«و هرآینه‌ تو بر خلقی‌ عظیم‌ هستی» یعنی: بی‌گمان‌ تو بر اخلاقی‌ هستی‌ که ‌خداوند أ در قرآن‌ تو را به‌ آن‌ امر نموده‌ است‌ چنان‌که‌ در روایت‌ صحیح‌ از عائشه‌ل آمده‌ است‌ که‌ از وی‌ درباره‌ اخلاق‌ رسول‌ اکرم ص سؤال ‌شد، فرمود: «کان‌ خلقه‌ القرآن: اخلاق‌ رسول‌ خدا ص قرآن‌ بود». بلی‌! به‌راستی‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص دارای‌ اخلاق‌ بسیار بزرگی‌ بودند چرا که‌ در راه‌ دعوت ‌از قوم‌ خود چیزهایی‌ را تحمل‌ کردند که‌ امثال‌ ایشان‌ قادر به‌ تحمل‌ آن‌ نیستند. به‌ حق‌ که‌ رسول‌ خدا ص آیینه‌ تمام نمای‌ ادب‌، حیا، جود، شجاعت‌، حلم‌، گذشت ‌و غیر این‌ از برازندگی‌های‌ اخلاقی‌ بودند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ الله‌ بعثني‌ لأتمم‌ مكارم‌ الأخلاق». «همانا خداوند مرا برانگیخت‌ تا مکارم‌ اخلاق‌ را به ‌اتمام‌ برسانم‌». مکارم‌ اخلاق: عبارت‌ از صلاح‌ دین‌ و دنیا و آخرت‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «أدبني‌ ربي‌ فأحسن‌ تأديبي». «پروردگارم‌ مرا ادب‌ آموخت‌ و نیکو ادبم‌ داد». ابن ‌مسعود س می‌گوید: آری‌ ! نیکو ادبش ‌آموخت‌ آن‌ گاه‌ که‌ به‌ وی‌ فرمود: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ١٩٩ [الأعراف: ۱٩٩] «عفو پیشه‌ کن‌ و به‌ کارهای‌ پسندیده‌ فرمان‌ بده‌ و از نادانان‌ روی ‌بگردان‌». پس‌ چون‌ این‌ فرمان‌ از سوی‌ آن‌ حضرت‌ ص عملی‌ شد، حق‌ تعالی‌ فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤ [القلم: ۴]. «‌بی‌گمان‌ تو بر خلق‌ عظیمی‌ هستی‌». در بخاری‌ و مسلم‌ از انس‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «ده‌ سال‌ تمام‌ به ‌رسول‌ اکرم‌ ص خدمت‌ کردم‌ و ایشان‌ در طول‌ این‌ مدت‌ هرگز به‌ من‌ اف‌ نگفتند ونه‌ برای‌ چیزی‌ که‌ آن‌ را انجام‌ داده‌ بودم‌ فرمودند که: چرا آن‌ را انجام‌ داده‌ای‌؟ ونه‌ برای‌ آنچه‌ که‌ انجام‌ نداده‌ بودم‌ فرمودند که: چرا آن‌ را انجام‌ نداده‌ای‌؟». همچنین‌ عائشه‌ ل روایت‌ کرده‌ است‌ که: «رسول‌ خدا ص هرگز نه‌خدمتکاری‌ را به‌ دست‌ خویش‌ زده‌اند و نه‌ زنی‌ را و نه‌ هرگز به‌ دست‌ خویش‌ کسی ‌را زده‌اند، جز در جهاد راه‌ خدا. و آن‌ حضرت‌ ص هرگز در میان‌ دو چیز مخیر نشدند مگر این‌که‌ دوست‌ داشته‌ترین‌ آن‌ به‌سوی‌ ایشان‌ آسان‌ترین‌ آن‌ بوده‌ است‌ مگر این‌که‌ آن‌ چیز گناه‌ می‌بود و چون‌ گناه‌ می‌بود، ایشان‌ دورترین‌ مردم‌ از گناه‌ بودند. و نه‌ آن‌ حضرت‌ ص برای‌ خود از کسی‌ انتقام‌ گرفته‌اند مگر وقتی‌ مقدسات ‌الهی‌ پایمال‌ می‌شد آن‌گاه‌ برای‌ خدای‌ ‌ انتقام‌ می‌گرفتند». در حدیث‌ شریف ‌به‌ روایت‌ ابوالدرداء س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ص فرمودند: «ما شي‌ء أثقل‌ في ‌ميزان‌ المؤمن‌ يوم‌ القيامة من‌ خلق‌ حسن‌ وإن‌ الله‌ ليبغض‌ الفاحش‌ البذي». «هیچ‌ چیز در روز قیامت‌ در ترازوی‌ اعمال‌ مؤمن‌ از خلقی‌ نیک‌ سنگین‌تر نیست‌ و بی‌گمان ‌خداوند از بد زبان‌ فحش‌ گوی‌ نفرت‌ دارد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ از رسول‌ خدا ص سؤال‌ شد: بیشترین‌ چیزی‌ که‌ مردم‌ را به‌ بهشت‌ داخل‌ می‌کند چیست‌؟ فرمودند: «تقوي‌الله‌ وحسن‌ الخلق». «تقوای‌ الهی ‌و حسن‌ خلق‌». و از ایشان‌ درباره‌ بیشترین‌ چیزی‌ که‌ مردم‌ را به‌ دوزخ‌ داخل‌ می‌کند سؤال‌ شد، فرمودند: «الفم‌ والفرج». «دهان‌ و شرمگاه‌».

﴿فَسَتُبۡصِرُ وَيُبۡصِرُونَ٥ بِأَييِّكُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦

«پس‌ زودا که‌ بنگری‌ و بنگرند» یعنی: ای‌ محمد ص! به‌ زودی‌ خواهی‌ دید و خواهند دید کفار آن‌ گاه‌ که‌ حق‌ در روز قیامت‌ نمایان‌ و پرده‌ها کنار زده‌ شود؛ «که‌ به‌ کدامیک‌ از شما دیوانه‌گی‌ است» یعنی: کدامیک‌ از شما به‌ دیوانه‌گی‌ مبتلا شده‌اید؛ تو یا آنان‌؟ و این‌ ردی‌ است‌ بر این‌ پندار کفار که‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص نسبت ‌دیوانگی‌ و گمراهی‌ می‌دادند، از این‌ جهت‌ خداوند أ در ادامه‌ فرمود:

﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ٧

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ به‌ کسی‌ که‌ از راهش‌ گم‌ گشته‌ داناتر است» یعنی: او می‌داند که‌ چه‌ کسی‌ در حقیقت‌ گمراه‌ و دیوانه‌ است‌، تو یا کسانی‌ که‌ به‌ گمراهی‌ ودیوانه‌گی‌ متهمت‌ کرده‌اند؟ حاصل‌ معنی‌ این‌ است: بلکه‌ آنان‌ گمراهند، از آن‌ رو که‌ آنچه‌ را منافع‌ بلند مدت‌ و کوتاه‌ مدت‌شان‌ در آن‌ است‌ فرو گذاشته‌ و آنچه‌ را که‌ در بلند مدت‌ و کوتاه‌ مدت‌ صد در صد به‌ زیان‌شان‌ است‌ برگزیده‌اند «و نیز او داناتر است‌ به‌ راه‌ یافتگان» به‌سوی‌ حق‌، راهی‌ که‌ سرانجام‌ آن‌ به‌ سعادت‌ جاودان ‌منتهی‌ می‌شود و او داناتر است‌ به‌ کسانی‌ که‌ به‌ کمال‌ مدارج‌ عقلی‌ دست‌ یافته‌اند؛ و ای‌ محمد ص! تو قطعا از آنان‌ هستی‌.

﴿فَلَا تُطِعِ ٱلۡمُكَذِّبِينَ٨

«پس» ای‌ پیامبر ص «از دروغ‌ انگاران‌ اطاعت‌ نکن» یعنی: چنان‌ که‌ بر تو منت ‌نهادیم‌ و شریعت‌ مستقیم‌ و خلق‌ عظیم‌ را به‌ تو عنایت‌ کردیم‌ پس‌ از نرمش‌ وملایمت‌ با مشرکان‌ و رؤساء کفر بپرهیز. شایان‌ ذکر است‌ که‌ کفار مکه‌ آن ‌حضرت‌ ص را به‌سوی‌ دین‌ پدران‌شان‌ دعوت‌ می‌کردند پس‌ خداوند متعال‌ ایشان‌ را از اطاعت‌ کفار نهی‌ کرد و مراد از نهی: تهییج‌ و برانگیختن‌ رسول‌ خدا ص در استمرار بر این‌ امر و سخت‌گیر ساختن‌ ایشان‌ در مخالفت‌ با مشرکان‌ است‌. چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ آمده‌ است: مشرکان‌ از رسول‌ اکرم‌ ص خواستند تا مدتی‌ خدای‌ یگانه‌ را بپرستد و مدتی‌ دیگر خدایانشان‌ را و در مقابل‌ آنان‌ هم‌ مدتی‌خدای‌ یگانه‌ را می‌پرستند و مدتی‌ دیگر خدایانشان‌ را! پس‌ خداوندأ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَدُّواْ لَوۡ تُدۡهِنُ فَيُدۡهِنُونَ٩

«دوست‌ دارند که‌ ملایمت‌ کنی‌ تا آنان‌ نیز ملایمت‌ کنند» یعنی: ای‌ پیامبر ص! مشرکان‌ دوست‌ دارند تا با آنان‌ نرمش‌ و سازگاری‌ کنی‌ تا آنان‌ نیز با تو نرمش‌ و سازگاری‌ کنند. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: آنان‌ دوست‌ دارند که‌ به‌سویشان‌ گرایش ‌یافته‌ و حقی‌ را که‌ بر آن‌ قرار داری‌ ترک‌ کنی‌ تا آنان‌ نیز با تو نرمش‌ و سازگاری ‌کنند و بدین‌ وسیله‌ راه‌ گرایش‌ بیشترت‌ را به‌سوی‌ خود هموار سازند.

﴿وَلَا تُطِعۡ كُلَّ حَلَّافٖ مَّهِينٍ١٠

«و اطاعت‌ نکن‌ از هر بسیار سوگند خورنده‌ای» که‌ به‌ ناروا سوگند بسیار می‌خورد و از هر «فرومایه‌ای» که‌ در رأی‌ و اندیشه‌ و تمییز حقیر است‌؛

﴿هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِيمٖ١١

«عیبجوست‌ روانه‌ در پی‌ سخن‌ چینی» هماز: کسی‌ است‌ که‌ مردم‌ را در پیش ‌رویشان‌ به‌ بدی‌ یاد می‌کند ولی‌ لماز: کسی‌ است‌ که‌ مردم‌ را در پشت‌ سرشان‌ به‌ بدی ‌یاد می‌کند، یعنی‌ به‌ غیبت‌ آنان‌ مبتلاست‌. مشاء بنمیم: کسی‌ است‌ که‌ در میان‌ مردم ‌در پی‌ سخن‌چینی‌ می‌رود تا میانه‌ آنان‌ را به‌ هم‌ زند؛

﴿مَّنَّاعٖ لِّلۡخَيۡرِ مُعۡتَدٍ أَثِيمٍ١٢

«باز دارنده‌ از خیر» است‌. یعنی‌ بر مال‌ بخیل‌ است‌ و مردم‌ را از ایمان‌ و انفاق‌ و عمل‌ صالح‌ باز می‌دارد «متجاوز گناه ‌پیشه» است‌ یعنی: ستمگری‌ است‌ که‌ از حق ‌به‌سوی‌ باطل‌ تجاوز کرده‌ و بسیار مرتکب‌ می‌شود؛

﴿عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِكَ زَنِيمٍ١٣

«درشتخوی» است‌ و گستاخ‌. عتل: کسی‌ است‌ که‌ عبوس‌، ترشروی‌، بدهیکل‌، بد خلق‌ و بد رفتار است‌. زجاج‌ می‌گوید: «عتل‌ درشتخوی‌ جفاکار است‌». «بعد از این‌ همه‌، زنا زاده‌ است» یعنی: این‌ کس‌ بعد از همه‌ این‌ معایبی‌ که ‌برایش‌ بر شمرده‌ شد، زنا زاده‌ و ناپاکزاد نیز هست‌. زنیم: کسی‌ است‌ که‌ خود را به‌نسب‌ قومی‌ می‌چسباند، در حالی‌ که‌ او در حقیقت‌ از آنان‌ نیست‌ و در اصل‌ ونسب‌، حرامزاد است‌. آری‌ ای‌ پیامبرص! از این‌ کسی‌ که‌ دارای‌ همه‌ این‌ اوصاف ‌زشت‌ است‌ اطاعت‌ نکن‌.

روایت‌ مشهور در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ است: این‌ آیات‌ درباره‌ ولیدبن‌مغیره‌ نازل ‌شد که‌ در نسب‌ خود متهم‌ بود و با آن‌ که‌ به‌ قریش‌ نسبت‌ داده‌ می‌شد ولی‌ در اصل ‌از آنان‌ نبود و پدرش‌ بعد از گذشت‌ هجده‌ سال‌ از عمرش‌ ادعا کرد که‌ او فرزند وی‌ است‌ پس‌ خداوند متعال‌ این‌ ده‌ خصلت‌ زشت‌ را برایش‌ برشمرد. قرطبی‌ گفته ‌است: «ما سراغ‌ نداریم‌ که‌ خداوند أ عیوب‌ کسی‌ مانند او را به‌ این‌ تفصیل‌ برشمرده‌ باشد و عاری‌ را به‌ او ملحق‌ گردانیده‌ باشد که‌ در دنیا و آخرت‌ از او جدایی‌ ندارد چرا که‌ در دنیا و آخرت‌ بر بینی‌ او داغی‌ گذاشته‌ می‌شود چنان‌ که ‌بیان‌ آن‌ بعدا می‌آید».

﴿أَن كَانَ ذَا مَالٖ وَبَنِينَ١٤

«به‌ خاطر آن‌که‌ مالدار است‌ و صاحب‌ پسران» یعنی: ای‌ پیامبر ص! از او به‌خاطر مال‌ و پسرانش‌ اطاعت‌ نکن‌. به ‌قولی: مراد سرزنش‌ و کوبیدن‌ وی‌ است‌ از آنجا که‌ شکر نعمت‌های مال‌ و فرزندان‌ را که‌ خداوند متعال‌ به‌ او داده‌ بود این‌ قرار داد که‌ به‌ او و پیامبرش‌ ص کفر ورزید:

﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ١٥

«چون‌ آیات‌ ما بر او خوانده‌ شود، گوید افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است» یعنی: با مغرور شدن‌ به‌ داشتن‌ مال‌ و فرزندان‌ بسیار، آیات‌ قرآن‌ را خرافات‌ و بر ساخته‌ گذشتگان‌ می‌پندارد و به‌ جای‌ شکر نعمت‌، این‌ گونه‌ کفر و ناسپاسی‌ پیشه‌ می‌کند.

﴿سَنَسِمُهُۥ عَلَى ٱلۡخُرۡطُومِ١٦

«زودا که‌ بر بینی‌ او داغ‌ نهیم» یعنی: به‌ زودی‌ بر بینی‌ او داغ‌ سیاهی‌ خواهیم ‌نهاد، بدین‌ سان‌ که‌ قبل‌ از وارد ساختنش‌ به‌ دوزخ‌، چهره‌اش‌ را با آتش‌ سیاه‌ خواهیم‌ کرد و بر بینی‌اش‌ داغ‌ و علامتی‌ خواهیم‌ گذاشت‌ و به‌ او در دنیا نیز عار و ننگی‌ را ملحق‌ خواهیم‌ کرد که‌ هرگز از او جدایی‌ نداشته‌ و به‌ آن‌ داغ‌ ننگین‌ شناخته شود و همین‌طور هم‌ شد زیرا در بدر بینی‌اش‌ را با شمشیر مجروح‌ و نشاندار کردند که‌ اثر آن‌ مادام‌العمر بر رویش‌ باقی‌ ماند. وسم: نهادن‌ علامتی‌ است‌ بر چیزی‌ تا به ‌وسیله‌ آن‌ از دیگران‌ متمایز گردد. ابن ‌العربی‌ به‌ این‌ مناسبت‌ می‌گوید: «نشانه ‌گذاشتن‌ بر چهره‌ گنه‌کاران‌ شیوه‌ قدیمی‌ مرسوم‌ در میان‌ مردم‌ است‌ تا بدانجا که ‌روایت‌ شده‌ است: چون‌ یهود سنگسار کردن‌ زناکار را فرو گذاشتند، در عوض‌ زدن‌ و سیاه‌ کردن‌ رویش‌ را جایگزین کردند، که‌ این‌ تحریف‌ و وضع‌ باطلی‌ است‌».

علما برآنند که: باید روی‌ گواه‌ دروغین‌ را سیاه‌ کرد تا نشان‌های‌ بر زشتی‌ گناه‌ وی‌ و تشهیر و تشدیدی‌ برای‌ وی‌ جهت‌ عبرت‌ گرفتن‌ دیگران‌ باشد چراکه‌ بزرگترین ‌اهانت‌، اهانت‌ در چهره‌ است‌ همان‌ طوری‌ که‌ مقابلتا حقیر ساختن‌ چهره‌ در طاعت ‌خدای‌ ‌ با نهادن‌ آن‌ بر زمین‌، سبب‌ آبرو و عزت‌ ابدی‌ است‌ چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند أ بر آتش‌ حرام‌ کرده‌ است‌ که‌ جای‌ اثر سجده ‌بنی‌آدم‌ را بخورد». یعنی‌ آتش‌ دوزخ‌ بر محل‌ سجده‌ مؤمن‌ کارگر نیست‌.

﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ كَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَيَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِينَ١٧

«هرآینه‌ ما آنان‌ را» یعنی: کفار مکه‌ را «آزمودیم» زیرا خداوند أ آنان‌ را بر اثر دعای‌ رسول‌ اکرم‌ ص به‌ قحطی‌ و گرسنگی‌ مبتلا کرد «چنان‌که‌ صاحبان‌ بوستان ‌را آزموده‌ بودیم» و داستان‌شان‌ در میان‌ قریش‌ معروف‌ و مشهور بود. بدین‌ شرح‌ که‌ در سرزمین‌ یمن‌ در دو فرسنگی‌ صنعاء باغی‌ بود از آن‌ مردی‌ که‌ حق‌ خداوند أ را از آن‌ می‌پرداخت‌ پس‌ او مرد و باغ‌ به‌ فرزندانش‌ رسید ولی‌ فرزندانش‌ خیر آن‌ را از مردم‌ باز داشتند و به‌ حق‌ خداوند أ در آن‌ بخالت‌ کرده‌ و گفتند: مال‌ اندک ‌است‌ و عیال‌ و نانخوار بسیار پس‌ ما را نگنجد که‌ مانند پدر بذل‌ و بخشش‌ کنیم‌! لذا عزم‌ کردند که‌ مساکین‌ را از آن‌ محروم‌ گردانند پس‌ فرجام‌ کارشان‌ چنان‌ شد که‌ خدای‌ ‌ در کتابش‌ حکایت‌ نموده‌ است‌. «آن‌ گاه‌ که‌ سوگند خوردند که ‌صبحگاهان» پنهان‌ از چشم‌ مساکین‌ برخیزند و «میوه‌ آن‌ را حتما باز چینند».

﴿وَلَا يَسۡتَثۡنُونَ١٨

«و استثنا نکردند» یعنی: ان‌شاءالله نگفتند. به ‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: از جمله ‌آن‌ میوه‌ها و حاصلات‌ مقداری‌ را که‌ پدرشان‌ به‌ مساکین‌ می‌داد، استثنا نکرده‌ و سهم‌ مساکین‌ را جدا نکردند.

﴿فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ مِّن رَّبِّكَ وَهُمۡ نَآئِمُونَ١٩

«پس‌ درحالی‌ که‌ آنان‌ غنوده‌ بودند، بلایی‌ شبانه‌ از جانب‌ پروردگارت‌ بر آن‌ باغ‌ به‌گردش‌ درآمد» یعنی: آتشی‌ از جانب‌ پروردگار سبحان‌ بر آن‌ باغ‌ زد که‌ آن‌ را سوختاند تا بدانجا که‌ سیاه‌ و بی‌بر شد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌مسعود س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إیاکم‌ والمعاصی‌، إن‌ العبد لیذنب‌ فیحرم‌ به‌ رزقا قد کان‌ هیئ‌ له‌، ثم‌ تلا رسول‌الله‌ ص: ﴿فَطَافَ عَلَيۡهَا طَآئِفٞ [القلم: ۱٩] قد حرموا خیر جنتهم‌ بذنبهم». «هان‌! از گناهان‌ بپرهیزید زیرا بنده‌ گناهی‌ را مرتکب‌ می‌شود و به‌سبب‌ آن‌ گناه‌ از رزقی‌ که‌ برایش‌ مهیا شده‌ بود، محروم‌ می‌گردد. سپس‌رسول‌ اکرم‌ ص این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند و آن‌گاه‌ فرمودند: به‌ سبب‌ گناه‌ خود از خیر باغ‌ خویش‌ محروم‌ شدند».

﴿فَأَصۡبَحَتۡ كَٱلصَّرِيمِ٢٠

«پس‌ مانند کشت‌ بریده‌ شده‌ گردید» یعنی: آن‌ باغ‌ مانند زمین‌ بایری‌ گردید که ‌میوه‌های‌ آن‌ قطع‌ شده‌ است‌. یا آن‌ باغ‌ بعد از آن‌که‌ سوخت‌، در سیاهی‌ خود مانند شب‌ گردید.

﴿فَتَنَادَوۡاْ مُصۡبِحِينَ٢١

«پس‌ صبحگاهان‌ همدیگر را فراخواندند» یعنی‌ باغداران‌ چون‌ صبح‌ کردند، همدیگر را فراخوانده‌ و بعضی‌ به‌ بعضی‌ دیگر گفتند:

﴿أَنِ ٱغۡدُواْ عَلَىٰ حَرۡثِكُمۡ إِن كُنتُمۡ صَٰرِمِينَ٢٢

«که‌ اگر میوه‌ چین‌ هستید» یعنی: اگر قصد درو کردن‌ محصول‌ و چیدن‌ میوه‌ را دارید «بامدادان‌ به‌ سراغ‌ کشتزارتان‌ روید» یعنی: صبح‌ زود در اول‌ وقت‌ برای‌ چیدن‌ میوه‌ها و کشتزارتان‌ عازم‌ باغ‌ شوید.

﴿فَٱنطَلَقُواْ وَهُمۡ يَتَخَٰفَتُونَ٢٣ أَن لَّا يَدۡخُلَنَّهَا ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكُم مِّسۡكِينٞ٢٤

«سپس‌ رهسپار شدند در حالی‌ که‌ آهسته‌ به‌ همدیگر سخن‌ می‌گفتند» تا کسی‌ از مساکین‌ سخنشان‌ را نشنود: «که‌ امروز نباید در باغ‌ هیچ‌ فقیری‌ بر شما درآید» یعنی ‌پنهانی‌ با همدیگر می‌گفتند: امروز نباید هیچ‌ مسکینی‌ بر شما در باغ‌ وارد شود تا آنچه‌ را که‌ پدر می‌داد، از شما طلب‌ کند.

﴿وَغَدَوۡاْ عَلَىٰ حَرۡدٖ قَٰدِرِينَ٢٥

«و صبحگاهان‌ بر نیت‌ بخل‌ رسیدند» یعنی: صبحگاهان‌ تنها و بی‌خبر از قومشان ‌رهسپار باغ‌ شدند و کسی‌ دیگر را با خود همراه‌ نساخته‌ و شتابان‌ راه‌ پیمودند. حرد: بازداشتن‌ فقراء است‌. به‌قولی: شتاب‌ و سرعت‌ است «توانا» یعنی: درحالی‌ رفتند که‌ خود را بر چیدن‌ میوه‌ و منع‌ بینوایان‌ توانا می‌دیدند.

﴿فَلَمَّا رَأَوۡهَا قَالُوٓاْ إِنَّا لَضَآلُّونَ٢٦

«پس‌ چون‌ آن‌ را دیدند، گفتند: قطعا ما گم‌ گشته‌ایم» یعنی‌ به‌ همدیگر گفتند: ما راه‌ باغ‌ خویش‌ را گم‌ کرده‌ایم‌ و این‌ باغ‌ ما نیست‌، سپس‌ چون‌ خوب‌ تأمل‌ کردند و دانستند که‌ باغ‌ آن‌ها همان‌ است‌ و خدای‌ سبحان‌ آن‌ها را با از بین‌ بردن‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ از میوه‌ و محصول‌ بوده‌، مجازات‌ کرده‌ است‌، گفتند:

﴿بَلۡ نَحۡنُ مَحۡرُومُونَ٢٧

«نه‌ بلکه‌ ما محروم‌ شدگانیم» یعنی: خداوند أ به‌ سبب‌ بخلی‌ که‌ از ما سر زد، ما را از میوه‌ و محصول‌ باغ‌ ما بی‌بهره‌ و محروم‌ گردانید.

﴿قَالَ أَوۡسَطُهُمۡ أَلَمۡ أَقُل لَّكُمۡ لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ٢٨

«گفت‌ بهترین‌ آنان» اوسطهم: یعنی: خردمندترین‌، نیکوترین‌ و بهترین‌ آنان ‌«مگر به‌ شما نگفتم‌ که‌ چرا خدا را به‌ پاکی‌ نمی‌ستایید؟» یعنی: مگر به‌ شما نگفته‌ بودم‌ که‌ این‌ کار شما، یعنی‌ بازداشتن‌ مساکین‌ از حقشان‌ ظلم‌ و ستمی‌ است‌؟ پس‌ چرا هم‌ اکنون‌ تسبیح‌ نمی‌گویید، بعد از آن‌که‌ به‌ این‌ امر یقین‌ حاصل‌ کردید که‌ حق‌ تعالی‌ در کمین‌ ستمگران‌ است‌؟ چرا از خداوند أ بر این‌ کار خود آمرزش ‌نمی‌خواهید و به‌سوی‌ او از نیتی‌ که‌ بر آن‌ عزم‌ کرده‌اید توبه‌ نمی‌کنید؟ اما مجاهد و غیر آن‌ می‌گویند: «استثنای‌ آنان‌ گفتن‌ تسبیح‌ بود». آری‌! تسبیح‌ گفتن‌ در موضع‌ (ان‌ شاءالله) قرار دارد زیرا معنای‌ تنزیه‌ خدای‌ ‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ چیز جز به‌ مشیت‌ وی‌ روی‌ نمی‌دهد». خلاصه‌ این‌که‌ معنای‌ز﴿لَوۡلَا تُسَبِّحُونَ در رأی ‌اکثر مفسران‌ این‌ است‌ که: چرا استثنا نکردید و ان‌ شاءالله نگفتید.

﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ٢٩

«گفتند: پروردگار خود را به‌ پاکی‌ یاد می‌کنیم‌، ما واقعا ستمگر بودیم» یعنی: حق‌ تعالی‌ پاک‌ است‌ از این‌که‌ در آنچه‌ با باغ‌ ما کرده‌ است‌ ستمگر باشد زیرا این ‌رخداد به‌ سبب‌ گناهی‌ است‌ که‌ ما مرتکب‌ آن‌ شدیم‌؛ آن‌گاه‌ که‌ مساکین‌ را از حق ‌ایشان‌ در این‌ باغ‌ باز داشتیم‌.

﴿فَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَلَٰوَمُونَ٣٠ قَالُواْ يَٰوَيۡلَنَآ إِنَّا كُنَّا طَٰغِينَ٣١

«سپس‌ به‌ سرزنش‌ همدیگر روی‌ آوردند» و همدیگر را بر این‌ قصد نامیمون‌شان‌ در پای‌ فشاری‌ بر بازداشتن‌ مساکین‌ سرزنش‌ کردند و آن‌ گاه‌ همگی‌ یکجا به‌ گناه‌ خویش‌ اعتراف‌ نموده‌ و «گفتند: ای‌ وای‌ بر ما، ما سرکش‌ بوده‌ایم» و از حدود الهی‌ تجاوز کرده‌ایم‌.

﴿عَسَىٰ رَبُّنَآ أَن يُبۡدِلَنَا خَيۡرٗا مِّنۡهَآ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ٣٢

«امید است‌ که‌ پروردگار ما بهتر از آن‌ را به‌ ما عوض‌ دهد زیرا ما به‌سوی‌ پروردگارمان‌ راغب‌ هستیم» یعنی: ما از او طالب‌ خیر هستیم‌ و به‌ آستان‌ عفوش‌ باز می‌گردیم‌. لذا باهم‌ عهد و پیمان‌ بستند که‌ اگر خداوند أ به‌ برکت‌ توبه‌ و اعترافشان‌ به‌ گناه‌، بهتر از آن‌ را به‌ آنان‌ عوض‌ داد، چنان‌ کنند که‌ پدرشان‌ می‌کرد پس‌ به‌ بارگاه‌خدای‌ ‌ دعا و تضرع‌ کردند و او در همان‌ شب‌ به‌ آنان‌ بهتر از آن‌ را عوض ‌داد. برخی‌ از علما گفته‌اند: «بر کسی‌ که‌ کشته‌ای‌ را درو می‌کند یا میوه‌ای‌ را می‌چیند، لازم‌ است‌ تا با حاضران‌ مواسات‌ و کمک‌ کرده‌ و بهره‌ای‌ از آن‌ به‌ آنان ‌بدهد و این‌ است‌ معنای‌ فرموده‌ حق‌ تعالی:﴿وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ يَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ [الأنعام: ۱۴۱] البته‌ این‌ حق‌ غیر از زکات‌ است‌ و به‌ همین‌ جهت ‌از درو کردن‌ کشت‌ در شب‌ نهی‌ شده‌ است‌، نه‌ به‌ سبب‌ ترس‌ از مار و گژدم‌ و حشرات‌ زمین‌.

﴿كَذَٰلِكَ ٱلۡعَذَابُۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ٣٣

«این ‌چنین‌ است‌ عذاب» یعنی: به‌ مانند عذابی‌ که‌ صاحبان‌ آن‌ باغ‌ را به‌ آن ‌مبتلا کردیم‌، همین‌ گونه‌ اهالی‌ مکه‌ را به‌ عذاب‌ دنیا مبتلا می‌گردانیم‌ «و هرآینه‌ عذاب‌ آخرت‌ بزرگتر است» از عذاب‌ دنیا «اگر می‌دانستند» مشرکان‌ که‌ چنین‌ است ‌ولی‌ آنان‌ نمی‌دانند. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «این‌ داستان‌ مثلی‌ است‌ برای‌ اهل‌ مکه‌ آن‌ گاه‌ که‌ به‌سوی‌ بدر رفتند و سوگند خوردند که‌ محمد ص و یارانش‌ را می‌کشند و سپس‌ پیروزمندانه‌ به‌ مکه‌ بر می‌گردند تا به‌ کعبه‌ طواف‌ کنند، شراب‌ بنوشند و زنان‌ آوازخوان‌ برایشان‌ سرود و آواز بخوانند. پس‌ خدای‌ ‌ گمان‌شان‌ را پریشان‌ ساخت‌ و بر عکس‌ این‌ پندار خود به‌ قتل‌ و اسارت‌ روبرو گردیده‌ و با هزیمت‌ وارد مکه‌ شدند چنان‌که‌ صاحبان‌ آن‌ باغ‌ با خواری‌ وارد باغ‌ خود شدند».

﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٣٤

آن‌گاه‌ که‌ خدای‌ متعال‌ حال‌ عاصیان‌ نافرمان‌ را ذکر کرد، اینک‌ به‌ بیان‌ حال ‌مطیعان‌ می‌پردازد: «برای‌ پرهیزگاران‌ در نزد پروردگارشان‌ بهشت‌های‌ پرناز و نعمت‌ است» یعنی: برای‌شان‌ با‌غ‌هایی‌ است‌ که‌ در آن‌ها جز نعمت‌ خالص‌ وجود ندارد برخلاف‌ حال‌ باغ‌های‌ دنیا.

﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ٣٥

«آیا مسلمانان‌ را همانند مجرمان‌ قرار خواهیم‌ داد» و هردو گروه‌ را در جزا یکسان‌ خواهیم‌ کرد؟

﴿مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ٣٦

«شما را چه‌ شده‌؟ چگونه‌ داوری‌ می‌کنید؟» به‌ چنین‌ حکم‌ و داوری‌ بی‌ سروته‌ و بی‌بنیادی‌، گویی‌ کار جزا و پاداش‌ به‌ شما واگذار شده‌ است‌؟! در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ سردمداران‌ کفار قریش‌ گفتند: اگر محمد می‌پندارد که ‌آخرت‌ و بهشت‌ و ناز و نعمتی‌ در کار است‌ پس‌ بداند که‌ حال‌ ما و حال‌ مسلمانان‌ در آن‌ همچنان‌ خواهد بود که‌ هم‌ اکنون‌ در دنیا هست‌ و ما نیز در آخرت‌ همانند ایشان‌ از نعمت‌های بهشت‌ برخوردار خواهیم‌ بود. پس‌ خداوند متعال‌ خبر داد که ‌برابری‌ میان‌ کسانی‌ که‌ پایبند طاعت‌اند و میان‌ کسانی‌ که‌ بدکار و مجرم‌اند و از ارتکاب‌ گناه‌ پروایی‌ ندارند، عادلانه‌ نیست‌ و این‌ امر با عدل‌ الهی‌ بیگانه‌ است‌.

﴿أَمۡ لَكُمۡ كِتَٰبٞ فِيهِ تَدۡرُسُونَ٣٧ إِنَّ لَكُمۡ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ٣٨

«یا مگر کتابی‌ از آسمان‌ دارید که‌ در آن‌ فرامی‌گیرید» یعنی: آن‌ را می‌خوانید و مطالعه‌ می‌کنید «به‌ این‌ مضمون‌ که‌ هر چه‌ را بر می‌گزینید، برای‌ شما در آن‌ خواهد بود؟» یعنی: آیا در آن‌ کتاب‌ این‌ مطلب‌ نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ برای‌ شما در آخرت‌ هر چه‌ برگزینید و هر آرزویی‌ که‌ بکنید فراهم‌ است‌ و در آن‌ فرمانبر را مانند عصیانگر می‌یابید؟ هرگز چنین‌ نیست‌. این‌ آیه‌ نافی‌ داشتن‌ دلیل‌ نقلی‌ از سوی‌ آنان‌ است‌.

﴿أَمۡ لَكُمۡ أَيۡمَٰنٌ عَلَيۡنَا بَٰلِغَةٌ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّ لَكُمۡ لَمَا تَحۡكُمُونَ٣٩

«یا این‌که‌ شما را پیمآن‌هایی‌ است‌ محکم‌ بر ذمه‌ ما که‌ حکم‌ آن‌ تا قیامت‌ باقی‌ است ‌به‌ این‌ مضمون‌ که‌ هر چه‌ دلتان‌ خواست‌ حکم‌ کنید؟» یعنی: یا مگر شما نزد خداوند أ عهد و پیمانی‌ دارید که‌ در آن‌ از وی‌ سوگندهای‌ رسایی‌ گرفته‌اید که‌ شما را به‌ بهشت‌ داخل‌ کند و این‌ پیمان‌ محکم‌ تا روز قیامت‌ برای‌ شما ثابت‌ و برقرار است‌ و از ذمه‌ خداوند أ ساقط نمی‌شود در نتیجه‌، او در آن‌ روز حکم‌ شما را نافذ می‌گرداند؟ این‌ استفهام‌ انکاری‌ مفید نفی‌ وعده‌ الهی‌ و بی‌اساس‌ بودن ‌توقعات‌ و پندارهای‌ پوچ‌ آنان‌ است‌.

﴿سَلۡهُمۡ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ٤٠

«از آنان‌ بپرس: کدامشان‌ ضامن‌ این‌ ادعایند؟» یعنی: ای‌ محمد ص! توبیخ‌کنان‌ و سرکوفت‌ زنان‌ از آنان‌ بپرس: کدامیک‌ از شما ضامن‌ و متعهد این‌ امر است‌ که‌ کفار در آخرت‌ همان‌ چیزی‌ را دارند که‌ مسلمین‌ در آن‌ دارند؟

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَآءُ فَلۡيَأۡتُواْ بِشُرَكَآئِهِمۡ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ٤١

«یا مگر آنان‌ شریکانی‌ دارند» که‌ به‌ زعم‌شان‌ بر این‌ امر که‌ آنان‌ را در آخرت ‌همانند مسلمین‌ گردانند، توانایند؟ «پس‌ اگر راست‌ می‌گویند شریکان‌شان‌ را بیاورند» و این‌ مفید نفی‌ و مذمت‌ تقلید و ابطال‌ جوهر عقیده‌ مشرکان‌ است‌.

﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ وَيُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ فَلَا يَسۡتَطِيعُونَ٤٢

آری‌! بیاورند شریکان‌ خود را در «روزی‌ که‌ جامه‌ از ساق‌ برداشته‌ شود» یعنی: در آن‌ روز که‌ خدای‌ ‌ ساق‌ خود را آشکار کند کار، زار و اوضاع‌ به‌ غایت ‌دشوار می‌شود. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و غیر آن‌ از ابی‌سعید س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «پروردگار ما ساق‌ خود را برهنه‌ می‌کند پس‌ هر مرد مؤمن‌ و هر زن‌ مؤمنه‌ای‌ برای‌ او سجده‌ می‌کنند و کسانی‌ که‌ از روی‌ ریا و سمعه‌ در دنیا سجده‌ می‌کردند، باقی‌ می‌مانند پس‌ تا می‌روند که‌ سجده‌ کنند، پشت‌ آنان‌ (مانند تخته‌ الواری‌ راست‌ می‌ایستد) و قادر به‌ سجده‌ کردن‌ نمی‌شوند». لذا مراد از فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ [القلم: ۴۲] سخت‌ شدن‌ کار و بالا گرفتن‌ هنگامه‌ در روز قیامت‌ است‌ چنان‌که‌ وقتی‌ جنگ‌ یا کار دیگری‌ شدت ‌گیرد، اعراب‌ می‌گویند: «کشف‌ الامر عن‌ ساقه: کار ساق‌ خود را برهنه کرد». این‌ تأویل‌ از آن‌ رو مورد نظر است‌ که‌ خداوند أ از جسمیت‌ و از همه‌ صفات‌ حوادث ‌منزه‌ می‌باشد پس‌ مراد از ساق‌، اندام‌ مخصوص‌ نیست‌ بلکه‌ تأویل‌ آن‌ چنان‌ است‌ که‌ ذکر شد.

«و به‌ سجده‌ فراخوانده‌ شوند پس‌ نتوانند» یعنی: همه‌ خلق‌ برای‌ خدای‌ ‌به‌ سجده‌ می‌افتند و یک‌ سجده‌ می‌کنند، اما کفار و منافقان‌ باقی‌ می‌مانند و تا می‌خواهند که‌ سجده‌ کنند، در خود توانایی‌ نمی‌یابند زیرا کمرهایشان‌ خشک ‌می‌ایستد و برای‌ سجده‌ کردن‌ نرم‌ و انعطاف‌ پذیر نمی‌شود از آن‌ رو که‌ نه‌ در دنیا به ‌خداوند أ ایمان‌ آورده‌ بودند و نه‌ برای‌ او سجده‌ کرده‌ بودند. خلاصه‌ این‌که: کفار و منافقان‌ در آخرت‌ برای‌ تعبد و تکلیف‌ به‌ سجده‌ فراخوانده‌ نمی‌شوند بلکه ‌برای‌ توبیخ‌ و سرزنش‌ بر ترک‌ سجده‌ کردن‌ در دنیا به‌ آن‌ فراخوانده‌ می‌شوند و از آنجا که‌ در دنیا با وجود صحت‌ و سلامت‌، از سجده‌ کردن‌ تکبر ورزیده‌اند درآخرت‌ بر ضد حالتی‌ که‌ در دنیا بر آن‌ قرار داشته‌اند مورد مجازات‌ قرار می‌گیرند، بدین‌سان‌ که‌ وقتی‌ پروردگار ‌ تجلی‌ کند و مؤمنان‌ برای‌ او به‌ سجده‌ افتند، احدی‌ از کفار و منافقان‌ نمی‌توانند به‌ سجده‌ روند بلکه‌ پشت‌ آنان‌ مانند تخته‌راست‌ می‌ماند.

﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۖ وَقَدۡ كَانُواْ يُدۡعَوۡنَ إِلَى ٱلسُّجُودِ وَهُمۡ سَٰلِمُونَ٤٣

«دیدگا‌ن‌شان‌ خاشع‌ باشد» خشوع: خضوع‌، ذلت‌ و فروافتادگی‌ است‌ «خواری‌ آنان‌ را فروگیرد» یعنی: غبار خفت‌ و خواری‌ و حسرت‌ و ندامت‌ سختی‌ بر رخسارشان‌ بنشیند «در حالی‌ که‌ پیش‌ از این‌ به‌ سجده‌ خوانده‌ می‌شدند» در دنیا «و تندرست‌ بودند» یعنی: از علت‌ها و آفات‌ جسمی‌ سالم‌ و بر انجام‌ دادن‌ سجده ‌قادر بودند اما سجده‌ نکردند. ابراهیم‌ تیمی‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «در دنیا به ‌وسیله‌ اذان‌ و اقامه‌ به‌ سجده‌ فراخوانده‌ می‌شدند اما سرباز می‌زدند».

﴿فَذَرۡنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِيثِۖ سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ٤٤

«پس‌ مرا با کسی‌ که‌ این‌ سخن‌ را تکذیب‌ می‌کند واگذار» یعنی: ای‌ محمد‌ ص! من‌ و این‌ کفار را واگذار و کارشان‌ را به‌ من‌ بسپار و خاطرت‌ را به‌ آنان‌ مشغول‌ نکن ‌زیرا من‌ کار آنان‌ را بسنده‌ام‌ و یقین‌ داشته‌ باش‌ که: «به‌ زودی‌ آنان‌ را پایه‌ به‌ پایه‌ از آن‌ راه‌ که‌ درنیابند فروخواهیم‌ گرفت» یعنی: به‌ زودی‌ آنان‌ را به‌ عذاب‌ غافلگیر خواهیم‌ کرد و آهسته‌ آهسته‌ و پله‌ به‌ پله‌ به‌سوی‌ عذاب‌ خواهیمشان‌ راند تا بدانجا که‌ آنان‌ را از جایی‌ که‌ نمی‌دانند در عذاب‌ خواهیم‌ افگند زیرا آنان‌ این‌کار ما را انعام‌ می‌پندارند و در عاقبت‌ آنچه‌ که‌ در نهایت‌ با آن‌ روبرو خواهند شد، نمی‌اندیشند و این‌ «استدراج‌» است‌.

﴿وَأُمۡلِي لَهُمۡۚ إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ٤٥

«و مهلت‌شان‌ می‌دهم» تا بر گناه‌ خویش‌ بیفزایند «هرآینه‌ تدبیر من‌ سخت ‌استوار» و قوی‌ و محکم «است» پس‌ چیزی‌ از نزد من‌ فوت‌ نمی‌شود و کسی‌ از عذاب‌ من‌ گریخته‌ نمی‌تواند.

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٦

«آیا از آنان‌ مزدی‌ درخواست‌ می‌کنی» یعنی: آیا از کفار در قبال‌ دعوتشان‌ به‌سوی‌ حق‌ و حقیقت‌ پاداشی‌ طلب‌ می‌کنی‌؟ «پس‌ آنان‌ از تاوان‌ گرانبارند؟» مغرم: کسی‌ است‌ که‌ زیر بار تاوان‌ است‌. یعنی: آیا از آنان‌ مزدی‌ درخواست‌ کرده‌ای ‌پس‌ به‌ سبب‌ آن‌ از اجابت‌ گفتنت‌ روی‌ گردانند؟ نه‌ ای‌ محمد ص! حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ تو آنان‌ را بدون‌ پاداش‌ و مزد به‌سوی‌ ما فرامی‌خوانی‌ و پاداش‌ دعوت‌ خویش‌ را نزد ما امید می‌داری‌ اما با وجود این‌ آن‌ها از روی‌ جهل‌ و کفر و عناد، تو را تکذیب‌ می‌کنند.

﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ٤٧

«یا مگر علم‌ غیب‌ نزد آنان‌ است‌ پس‌ آنان‌ می‌نویسند» یعنی: یا مگر نزد آنان ‌علم‌ غیب‌ است‌ پس‌ آنچه‌ را از حجت‌های‌ پنداری‌شان‌ که‌ می‌خواهند از روی‌ آن ‌می‌نویسند و به‌ وسیله‌ آنچه‌ که‌ از این‌ علم‌ غیب‌ می‌نویسند، با تو مجادله‌ کرده‌ و در حق‌ خویش‌ آنچه‌ را که‌ بخواهند حکم‌ می‌کنند لذا با این‌ تکیه‌گاهی‌ که‌ دارند از اجابت‌ گفتن‌ و اطاعت‌ تو بی‌نیازند؟ که‌ هرگز چنین‌ نیست‌. مراد این‌ است‌ که‌ آنان ‌در اعراض‌ از قبول‌ دعوت‌ اسلام‌ هیچ‌ حجت‌ منقولی‌ ندارند که‌ بر آن‌ تکیه‌ کنند.

﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ ٱلۡحُوتِ إِذۡ نَادَىٰ وَهُوَ مَكۡظُومٞ٤٨

«پس‌ در انتظار حکم‌ پروردگارت‌ شکیبایی‌ ورز و همانند صاحب‌ ماهی‌ نباش» یعنی: همانند یونس‌÷ نباش‌ در غضب‌ و دلتنگی‌اش‌ «آن‌گاه‌ که‌ اندوه‌زده‌ ندا درداد» خدای‌ ‌ پیامبرش‌ ص را دلجویی‌ می‌کند و او را به‌ صبر و شکیبایی‌دستور می‌دهد تا چنان‌که‌ صاحب‌ ماهی‌ عجله‌ کرد، در دعوت‌ قومش‌ صبر نکرد و از نحوه‌ برخورد آنان‌ دلتنگ‌ شد و از میانشان‌ بیرون‌ رفت‌، عجله‌ نکند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بیان‌ داستان‌ صاحب‌ ماهی‌ (یونس ‌÷) در سوره‌های‌ انبیاء، یونس‌ وصافات‌ گذشت‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ ندای‌ یونس ‌÷ با این‌ دعایش‌ بود:﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ [الأنبیاء: ۸٧]. ﴿وَهُوَ مَكۡظُومٞ بدین‌ معنی‌ است‌ که: یونس÷ غمگین‌ و محزون‌ و خشم‌ فروخورده‌ بود. یا احتمال‌ دارد که‌ معنی‌ این‌ باشد: او در شکم‌ ماهی‌ محبوس‌ و در تنگنا بود.

﴿لَّوۡلَآ أَن تَدَٰرَكَهُۥ نِعۡمَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ لَنُبِذَ بِٱلۡعَرَآءِ وَهُوَ مَذۡمُومٞ٤٩

«اگر نعمتی‌ از جانب‌ پروردگارش‌ او را دستگیری‌ نمی‌کرد» و در نمی‌یافت‌ که‌ آن ‌لطف‌ و نعمت‌، توفیق‌ دادن‌ یونس‌ ÷ برای‌ توبه‌ بود. آری‌! اگر آن‌ لطف‌ و نعمت‌الهی‌ نمی‌بود؛ «البته‌ به‌ کرانه‌ بی‌آب‌ و علف‌ افگنده‌ شده‌ بود» یعنی: اگر نعمت ‌پروردگارش‌ در توفیق‌ دادن‌ او به‌ توبه‌ نبود، بی‌گمان‌ او از شکم‌ ماهی‌ بر زمین ‌بی‌گیاهی‌ افگنده‌ می‌شد «و» در آن‌ صورت‌ «او ملامت‌ شده‌ بود» یعنی: به‌ سبب‌ گناهی‌ که‌ مرتکب‌ شده‌ بود، مورد مذمت‌ و ملامت‌ قرار می‌گرفت‌ و از رحمت ‌پروردگار خویش‌ طرد می‌شد.

﴿فَٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَجَعَلَهُۥ مِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٥٠

«پس‌ پروردگارش‌ او را برگزید» یعنی: او را خالص‌ گردانید و به‌ نبوت‌ خویش‌ انتخاب‌ کرد «و او را از جمله‌ صالحان» یعنی: کاملان‌ در صلاح‌ و شایستگی‌ «گردانید» به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: نبوت‌ را به‌سوی‌ او برگردانید و او را در حق‌ خود و قومش‌ شفیع‌ گردانید و او را به‌سوی‌ صد هزار کس‌ یا بیشتر از آن‌ فرستاد پس‌ همگی‌ آن‌ها ایمان‌ آوردند چنان‌که‌ داستانشان‌ در سوره‌ «یونس‌» گذشت‌.

﴿وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجۡنُونٞ٥١

«و چیزی‌ نمانده‌ بود که‌ کافران‌ چون‌ قرآن‌ را شنیدند تو را چشم‌ بزنند» یعنی: آن‌ها در وقت‌ شنیدن‌ قرآن‌ به‌سوی‌ تو تند و تیز نگاه‌ می‌کنند به‌ طوری‌که‌ نزدیک‌ است ‌این‌ نگاهشان‌ تو را بیهوش‌ نموده‌ و از جا ساقط گرداند زیرا آنان‌ از شنیدن‌ قرآن‌ سخت‌ نفرت‌ و کراهت‌ دارند. مفسران‌ در تفسیر: ﴿وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ [القلم: ۵۱]. چند وجه‌ ذکر کرده‌اند؛ بعضی‌ برآنند که‌ معنی‌ این‌ است: «نزدیک ‌است‌ کافران‌ تو را چشم‌ زخم‌ برسانند».

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ طایفه‌ بنی‌ اسد چشم‌ زنان‌ زبردستی‌ داشتند و چنان‌ بود که ‌وقتی‌ مردی‌ از آنان‌ سه‌ روز غذایی‌ برای‌ خوردن‌ نمی‌یافت‌ و حیوانی‌ از برابرش ‌می‌گذشت‌، می‌گفت: امروز همانند آن‌ ندیده‌ام‌! به‌ این‌ ترتیب‌، حیوان‌ را چشم ‌می‌زد و آن‌ حیوان‌ از پا در می‌آمد و صاحبش‌ ناگزیر آن‌ را سر بریده‌ و گوشتش‌ را در میان‌ مردم‌ توزیع‌ می‌کرد. از این‌ روی‌، برخی‌ از چشم‌ زنان‌ خواستند که‌ رسول‌ اکرم‌ص را نیز چشم‌ زده‌ و ایشان‌ را به‌ این‌ وسیله‌ از پا در آورند لذا همان ‌سخن‌ را گفتند اما خدای‌ ‌ پیامبرش‌ ص را در پناه‌ خویش‌ حفظ نمود. پس ‌بنابراین‌ روایت‌؛ این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ چشم ‌زدن‌ و تأثیر آن‌ حق‌ است‌ و این‌تأثیر به‌ امر خدای‌ ‌ می‌باشد چنان‌که‌ دراین‌ باره‌ احادیثی‌ نیز روایت‌ شده ‌است‌ و از آن‌ جمله‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است: «... والعین‌ حق: چشم‌ زدن‌ حق‌ است‌» یعنی: به‌ اراده‌ خداوندأ می‌باشد و نیز این‌ حدیث‌ شریف: «قد تدخل‌ الرجل‌ العین‌ فی‌القبر، وتدخل‌ الجمل‌ القدر». «گاهی‌ چشم‌ زدن‌ مرد را در قبر داخل‌ می‌کند و شتر رادر دیگ‌». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «دوای‌ چشم‌ زخم‌، خواندن‌ این‌ آیه‌ است‌».

اما ابن ‌قتیبه‌ در معنی‌ مراد آیه‌ می‌گوید: «مراد آیه‌ این‌ نیست‌ که‌ آنان‌ تو را چشم‌ می‌زنند آن‌ گونه‌ که‌ چشم‌ زن‌ چیزی‌ را که‌ از روی‌ شگفتی‌ بدان‌ بنگرد، به‌ چشم‌ می‌زند بلکه‌ مراد این‌ است‌ که‌ چون‌ تو قرآن‌ می‌خوانی‌، به‌سویت‌ نگاهی‌ تند و آلوده‌ به‌ دشمنی‌ و نفرت‌ می‌افگنند که‌ نزدیک‌ است‌ نگاهشان‌ تو را فروافگند». و از نظر ابن ‌کثیر معنی‌ این‌ است: «کفار به‌ سبب‌ بغض‌ و دشمنی‌ای‌ که‌ علیه‌ تو دارند، بر تو حسد می‌وزند چنانچه‌ خدای‌ ‌ تو را نگه‌ ندارد و از آنان‌ حمایتت ‌نکند». «و می‌گویند» کفار از سر حسادت‌ و دشمنی‌ «هرآینه‌ این‌ پیامبر دیوانه‌ است» به‌ سبب‌ این‌ قرآنی‌ که‌ آورده‌ است‌.

﴿وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٥٢

«و حال‌ آن‌که‌ قرآن‌ جز پندی‌ برای‌ جهانیان» اعم‌ از جن‌ و انس‌ «نیست» لذا نه‌ فقط به‌ سبب‌ آن‌ جنون‌ دست‌ نمی‌دهد بلکه‌ قرآن‌ سبب‌ تکامل‌ عقل‌ و فهم‌ انسان‌ مؤمن‌ نیز می‌گردد. بیضاوی‌ می‌گوید: «چون‌ کافران‌ به‌ خاطر قرآن‌ رسول‌ خدا ص را دیوانه‌ خواندند. پس‌ حق‌ تعالی‌ روشن‌ کرد که‌ قرآن‌ موعظه‌ و پندی‌ است‌ عام‌ که ‌آن‌ را جز کسی‌ که‌ عقل‌ تام‌ و کامل‌ و اندیشه‌ محکم‌ و متینی‌ داشته‌ باشد، درک‌ و دریافت‌ نمی‌کند لذا کسانی‌ که‌ این‌ سخن‌ را درباره‌ قرآن‌ می‌گویند، خود جاهل‌ ونابخردند».

سوره‌ الحاقه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با پرسش‌ از قیامت‌ که‌ الحاقه‌ اسمی‌ از اسمای‌ آن‌ است‌، «الحاقه‌» نامیده‌ شد.

سوره «الحاقه‌» سوره‌ای‌ است‌ سخت‌ تکان‌ دهنده‌ و عظیم‌ که‌ این‌ احساس‌ را به ‌قوت‌ و صلابت‌ تمام‌ در انسان‌ ایجاد می‌کند که‌ کار دین‌ جدی‌ است‌ و هیچ‌ مجالی‌ برای‌ بی‌پروایی‌ در برابر آن‌ وجود ندارد.

﴿ٱلۡحَآقَّةُ١

«حاقه» یعنی: قیامتی‌ که‌ آمدن‌ آن‌ حق‌ و ثابت‌ است‌ و هیچ‌ شک‌ و تردیدی ‌در وقوع‌ آن‌ وجود ندارد، کار حساب‌ و جزا در آن‌ تحقق‌ می‌پذیرد و حقایق‌ در آن‌ آشکار می‌شود.

﴿مَا ٱلۡحَآقَّةُ٢

«آن‌ حاقه‌ چیست‌؟» یعنی: قیامت‌ در حال‌ یا اوصاف‌ خود چه‌ چیزی‌ است‌؟ اسم‌ ظاهر به‌ جای‌ ضمیر نهاده‌ شد، برای‌ تفخیم‌ و بزرگ‌ نمودن‌ شأن‌ قیامت‌ و انعکاس‌ هول‌ و هراس‌ آن‌.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡحَآقَّةُ٣

«و چه‌ چیز تو را آگاه‌ کرد که‌ حاقه‌ چیست‌؟» این‌ تعبیر بیانگر آن‌ است‌ که‌ قیامت‌ از دایره‌ علم‌ و آگاهی‌ مخلوقات‌ خارج‌ است‌. یعنی: ای‌ پیامبر! تو کنه‌ و حقیقت ‌قیامت‌ را نمی‌دانی‌ زیرا قیامت‌ بزرگتر از آن‌ است‌ که‌ کسی‌ از مخلوقات‌ حقیقت‌ آن‌را بداند. پس‌ جمله‌ ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَبرای‌ افزودن‌ بر عظمت‌ شأن‌ قیامت‌ است‌. یحی‌بن‌سلام‌ می‌گوید: «به‌ من‌ خبر رسیده‌ که‌ خداوند أ پیامبرش‌ صرا از مضمون‌ همه ‌عباراتی‌ که‌ در قرآن‌ به‌ لفظ: ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَآمده‌ است‌، آگاه‌ کرده‌ است‌ اما عباراتی‌که‌ به‌ لفظ: ﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ آمده‌ است‌، از جمله‌ اموری‌ است‌ که‌ پیامبر ص نسبت‌ به ‌آن‌ها علمی‌ ندارد».

﴿كَذَّبَتۡ ثَمُودُ وَعَادُۢ بِٱلۡقَارِعَةِ٤

«ثمود و عاد قارعه‌ را دروغ‌ شمردند» قارعه: به‌ معنی‌ در هم‌ کوبنده‌؛ همان ‌قیامت‌ است‌ زیرا قیامت‌ مردم‌ را با هول‌ و هراس‌هایش‌ و مواد و موجوادت‌ را با انفجار خود درهم‌ می‌کوبد.

﴿فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهۡلِكُواْ بِٱلطَّاغِيَةِ٥

«اما ثمود، پس‌ با طاغیه‌ هلاک‌ ساخته‌ شدند» ثمود قوم‌ صالح‌÷ بودند. طاغیه: فریادی‌ است‌ تند و مرگبار که‌ سخت‌ قوی‌ و نابود کننده‌ است‌.

﴿وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِكُواْ بِرِيحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِيَةٖ٦

«و اما عاد، پس‌ با تندباد سخت‌ سرد و بنیان‌ کنی‌ به‌ نابودی‌ کشیده‌ شدند» عاد: قوم‌ هود ÷ اند. باد صرصر: بادی‌ است‌ سخت‌ سرد. عاتیه: بسیار سرکش‌ و سخت‌ نیرومند به‌ سبب‌ شدت‌ وزش‌، طول‌ زمان‌ و شدت‌ سردی‌ خود.

﴿سَخَّرَهَا عَلَيۡهِمۡ سَبۡعَ لَيَالٖ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِيهَا صَرۡعَىٰ كَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِيَةٖ٧

«خداوند آن‌ را هفت‌ شب‌ و هشت‌ روز بر آنان‌ برگماشت» یعنی: آن‌ باد صرصر را در طول‌ آن‌ مدت‌ به‌ طور مستمر و پیوسته‌ بر آنان‌ فرستاد به‌ گونه‌ای‌ که‌ نه‌ قطع ‌می‌شد و نه‌ آرام‌ می‌گرفت‌. محلی‌ می‌گوید: «آغاز آن‌ صبحگاه‌ روز چهارشنبه‌ بیست‌ و دوم‌ ماه‌ شوال‌ در پایان‌ زمستان‌ بود». «حسوم‌ بود» یعنی: آن‌ باد صرصر نابود کننده‌ و از بیخ‌ بر کننده‌، نحس‌ و بنیان‌کن‌، یا پی‌درپی‌ بود «پس ‌می‌دیدی» ای‌ بیننده‌! اگر در آنجا حاضر می‌بودی «آن‌ قوم‌ را در آن» یعنی: در آن‌ روزها و شب‌ها، یا در دیارشان‌؛ «از پا در افتاده» بر زمین‌، بی‌جان‌ و مرده ‌«گویی‌ آنان‌ خرمابنانی‌ هستند ریشه‌کن‌ شده» یعنی: گویی‌ آنان‌ تنه‌های‌ فروافتاده‌ درختان‌ خرما هستند، یا درختان‌ خرمایی‌ هستند که‌ از کهنه‌گی‌ و فرسودگی ‌فروافتاده‌ و بر هم‌ شده‌اند.

﴿فَهَلۡ تَرَىٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِيَةٖ٨

«پس‌ آیا از آنان‌ هیچ‌ بازمانده‌ای‌ می‌بینی‌؟» یعنی: گروهی‌ یا شخصی‌ را از آنان‌ می‌بینی‌ که‌ باقی‌ مانده‌ باشد؟ هرگز! زیرا هیچ‌کس‌ از آنان‌ باقی‌ نماند.

﴿وَجَآءَ فِرۡعَوۡنُ وَمَن قَبۡلَهُۥ وَٱلۡمُؤۡتَفِكَٰتُ بِٱلۡخَاطِئَةِ٩

«و فرعون‌ و کسانی‌ که‌ پیش‌ از او بودند» از امت‌های‌ کافر. به‌ قرائتی‌ دیگر: ﴿وَمَن قَبۡلَهُۥ آمده‌ است‌، یعنی‌ فرعون‌ و پیروان‌ و لشکریانش «و مؤتفکات» یعنی: مردم‌ شهرهای‌ نگونسار که‌ قریه‌ها و آبادی‌های‌ قوم‌ لوط بود «مرتکب‌ خاطئه‌ شدند» یعنی: اعمال‌ گناه‌آلود طغیان‌ باری‌ را که‌ عبارت‌ از شرک‌ و معاصی‌ بود، مرتکب‌ شدند.

﴿فَعَصَوۡاْ رَسُولَ رَبِّهِمۡ فَأَخَذَهُمۡ أَخۡذَةٗ رَّابِيَةً١٠

«پس‌ فرستاده‌ پروردگار خود را نافرمانی‌ کردند» یعنی: هر امتی‌ فرستاده‌ پروردگار خود را عصیان‌ و نافرمانی‌ کرد؛ «آن‌گاه‌ خداوند آنان‌ را به‌ مؤاخذه‌ای‌ سخت ‌فروگرفت» یعنی: آنان‌ را به‌ گرفتنی‌ سخت‌تر و بیشتر از فروگرفتن‌ امتهای‌ گذشته ‌فروگرفت‌.

﴿إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآءُ حَمَلۡنَٰكُمۡ فِي ٱلۡجَارِيَةِ١١

«ما آن‌گاه‌ که‌ آب‌ طغیان‌ کرد» یعنی: در ارتفاع‌ و بلندی‌ خود از حد گذشت‌ که ‌این‌ توفان‌ در زمان‌ نوح‌ ÷ بود آن‌گاه‌ که‌ قومش‌ بر کفر پافشاری‌ کرده‌ و او را تکذیب‌ نمودند؛ «شما را بر کشتی‌ روان‌ سوار کردیم» یعنی: ای‌ بشر! ما شما را در آن‌ وقت‌ بر صلب‌ پدرانتان‌ سوار کشتی‌ نوح‌ ÷ کردیم‌. کشتی‌ نوح «جاریه‌» نامیده‌ شد زیرا در آب‌ روان‌ بود.

﴿لِنَجۡعَلَهَا لَكُمۡ تَذۡكِرَةٗ وَتَعِيَهَآ أُذُنٞ وَٰعِيَةٞ١٢

«تا آن‌ را» یعنی: تا آن‌ نجات‌ دادن‌ مؤمنان‌ و غرق‌ کردن‌ کافران‌ را «برای‌ شما» ای‌ امت‌ محمد ص «تذکره‌ای‌ بگردانیم» یعنی: عبرت‌ و پندی‌ که‌ به‌وسیله ‌آن‌ بر قدرت‌ عظیم‌، صنع‌ بدیع‌ و شدت‌ انتقام‌ ما راه‌ برید و استدلال‌ کنید «و گوش‌های‌ فراگیرنده‌ آن‌ را فرامی‌گیرد» یعنی: گوشهای‌ نیوشان‌ این‌ تذکر به‌ نعمت‌ را بعد از شنیدن‌ آن‌ فرا می‌گیرد و فهم‌ می‌کند زیرا از شأن‌ چنین‌ انسآن‌هایی‌ این‌ است‌که‌ آنچه‌ را فراگیری‌اش‌ واجب‌ است‌، برای‌ یادگیری‌، اشاعه‌، تفکر و عمل‌ به ‌موجب‌ آن‌ها فراگیرند. تنکیر «اذن: گوشها» برای‌ دلالت‌ بر قلت‌ است‌، یعنی: چنین‌ گوش‌های‌ نیوشانی‌ کم‌اند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «از پروردگارم‌ خواستم‌ که‌ گوش‌ علی‌ را چنین‌ گوشی‌ قرار دهد». مکحول‌ می‌گوید: «علی س می‌گفت: هرگز هیچ‌ چیزی‌ را از رسول‌ خدا ص نشنیدم‌ مگر این‌که‌ آن‌ را فراگرفتم‌ و هرگز آن‌ را فراموش‌ نکردم‌».

﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ نَفۡخَةٞ وَٰحِدَةٞ١٣

«پس‌ چون‌ دمیده‌ شود در صور یک‌بار دمیدن» یعنی: دمیدن‌ اول‌ که‌ با آن‌ مردم‌ همه‌ می‌میرند و عالم‌ ویران‌ می‌شود. ابن‌ کثیر می‌گوید: «حق‌ تعالی‌ بر یکبار دمیدن‌ تأکید کرد، برای‌ تفهیم‌ این‌ حقیقت‌ که‌ فرمان‌ وی‌ به‌ تکرار و پیگیری‌ نیازی‌ ندارد و بی‌هیچ‌ مانع‌ و مخالفتی‌ اجرا می‌شود».

﴿وَحُمِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةٗ وَٰحِدَةٗ١٤

«و زمین‌ و کوه‌ها برداشته‌ شود» از جای‌ های‌ خود و برکنده‌ شود از مقرهای ‌خود به‌ قدرت‌ الهی «و یکباره‌ درهم‌ کوبیده‌ شود» یعنی: درهم‌ شکسته‌ شود به‌یک‌بار کوفتن‌ نه‌ بیشتر از آن‌. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: زمین‌ و کوه‌ها به‌ یکباره‌ گسترده‌ ساخته‌ شود و به‌ زمین‌ همواری‌ که‌ هیچ‌ کجی‌ای‌ در آن‌ نیست‌ و به‌ کتله ‌واحدی‌ تبدیل‌ شود. «دک‌» و «دق‌» در معنی‌ به‌هم‌ نزدیک‌اند ولی‌ «دک‌» در معنی‌ بلیغ‌تر است‌.

﴿فَيَوۡمَئِذٖ وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ١٥

«پس‌ آن‌ روز واقعه‌ روی‌ دهد» یعنی: قیامت‌ برپا شود.

﴿وَٱنشَقَّتِ ٱلسَّمَآءُ فَهِيَ يَوۡمَئِذٖ وَاهِيَةٞ١٦

«و آسمان‌ بشکافد پس‌ آن‌ در آن‌ روز سست‌ پیوند است» یعنی: آسمان‌ می‌شکافد و فرشتگان‌ از آن‌ فرود می‌آیند پس‌ در آن‌ روز آسمان‌ ضعیف‌ و سست‌ و شکننده ‌است‌ و مانند همیشه‌ در میان‌ اجزای‌ آن‌ تماسک‌ و پیوند محکمی‌ وجود ندارد.

﴿وَٱلۡمَلَكُ عَلَىٰٓ أَرۡجَآئِهَاۚ وَيَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّكَ فَوۡقَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ ثَمَٰنِيَةٞ١٧

«و فرشتگان‌ بر کناره‌های‌ آسمان‌ باشند» بعد از آن‌که‌ آسمان‌ خود جایگاه ‌ایشان‌ بود پس‌ فرشتگان‌ منتظر آنند که‌ پروردگار ایشان‌ را فرمان‌ دهد و به‌سوی‌ زمین‌ فرود آیند و بر زمین‌ و کسانی‌ که‌ در آن‌ هستند، احاطه‌ کنند. نسفی‌ می‌گوید: «آسمان‌ مسکن‌ فرشتگان‌ است‌ و چون‌ از هم‌ بشکافد ناگزیر ایشان‌ به‌ کناره‌های‌ آن ‌پناه‌ می‌برند». «و عرش‌ پروردگارت‌ را در آن‌ روز هشت‌ تن‌ بر فرازشان‌ حمل ‌می‌کنند» یعنی: هشت‌ فرشته‌ آن‌ را بر فراز سرشان‌ حمل‌ می‌کنند. به‌قولی: هشت ‌صف‌ از فرشتگان‌ که‌ شمار ایشان‌ را جز خدای‌ ‌ کسی ‌دیگر نمی‌داند، آن‌ را حمل‌ می‌کنند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ عرش‌ بزرگترین‌ مخلوقات‌ خدای‌ ‌می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هم‌ اکنون‌ حاملان‌ عرش‌ چهار فرشته‌اند وچون‌ روز قیامت‌ فرا رسد، خداوند متعال‌ ایشان‌ را به‌ چهار تن‌ دیگر مؤید می‌سازد پس‌ هشت‌ تن‌ می‌شوند».

﴿يَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنكُمۡ خَافِيَةٞ١٨

«آن‌ روز» یعنی: روز قیامت «عرضه‌ می‌شوید» شما ای‌ بندگان‌ بر خدای‌ سبحان‌ برای‌ حساب‌ و بازپرسی‌ «از شما هیچ‌ سری‌ پنهان‌ نمی‌ماند» یعنی: از وجود شما یا از سخنان‌ و افعال‌ شما، هیچ‌ راز پنهانی‌ای‌ ـ هر چه‌ باشد ـ بر خدای ‌سبحان‌ پنهان‌ نمی‌ماند. یا هیچ‌ رازی‌ از خودتان‌ پنهان‌ نمی‌ماند، حال‌ آن‌که ‌بسیاری‌ از رازها در دنیا از شما پنهان‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابو موسی‌ اشعری‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «مردم‌ سه‌بار بر خدای‌ سبحان‌ عرضه‌ می‌شوند؛ در دو بار از این‌ عرضه‌ شدن‌ها، جدال‌ و پیشکش‌ نمودن‌ معاذیر است‌ و در عرضه‌ سوم‌؛ نامه‌های‌ اعمال‌ به‌ دست‌ها پراکنده‌ می‌شود پس‌ گیرنده‌ای ‌است‌ به‌ دست‌ راست‌ خود و گیرنده‌ای‌ است‌ به‌ دست‌ چپ‌ خود».

﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ كِتَٰبِيَهۡ١٩

تفصیل‌ صورت‌ عرضه‌شدن‌ بر پروردگار سبحان‌ این‌ است: «اما آن‌ کس‌ که‌ نامه‌ اعمال‌ او» که‌ فرشتگان‌ نگهبان‌ آن‌ را نوشته‌اند «به‌دست‌ راستش‌ داده‌ شود پس» شادمانه‌ «می‌گوید: هاؤم» یعنی: بگیرید «نامه‌ اعمال‌ مرا بخوانید» او از سر شادمانی‌ و ابتهاج‌ این‌ سخن‌ را به‌ جمع‌ همراه‌ خویش‌ می‌گوید. ثعلبی‌ از ابن‌عباس‌ س روایت‌ کرده‌است‌ که‌ فرمود: «اولین‌ کسی‌ از این‌ امت‌ که‌ نامه ‌اعمالش‌ به‌دست‌ راستش‌ داده‌ می‌شود، عمر بن‌ الخطاب‌ س است‌ و عمر س در آن‌روز شعاعی‌ چون‌ شعاع‌ خورشید دارد. به‌ ابن‌ عباس‌ س گفته‌ شد: پس‌ ابوبکر س در آن‌ هنگام‌ کجاست‌؟ فرمود: هیهات‌، هیهات‌! فرشتگان‌ او را سبک‌ و شتابان ‌به‌سوی‌ بهشت‌ برده‌اند».

﴿إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَٰقٍ حِسَابِيَهۡ٢٠

آن‌گاه‌ کسی‌ که‌ نامه‌ اعمالش‌ به‌ دست‌ راستش‌ داده‌ شده‌ می‌گوید: «هرآینه‌ من ‌به‌یقین‌ می‌دانستم‌ که‌ با حساب‌وکتاب‌ خود مواجه‌ خواهم‌ شد» یعنی: در دنیا می‌دانستم‌ و به‌ این‌ امر یقین‌ داشتم‌ که‌ در آخرت‌ مورد محاسبه‌ قرار خواهم‌ گرفت‌. یا معنی ‌این‌ است: من‌ می‌پنداشتم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ مرا به‌ گناهانم‌ مؤاخذه‌ خواهد کرد ولی‌ او به‌ عفو خویش‌ بر من‌ فضل‌ کرد و مرا مورد مؤاخذه‌ قرار نداد. به‌ تأیید این‌ معنی ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خداوند أ در روز قیامت‌ بنده‌ را به‌ خود نزدیک ‌می‌کند واو را به‌ تمام‌ گناهانش‌ مقر و معترف‌ می‌گرداند تا بدانجا که‌ چون‌ بنده‌ دید که‌ هلاک‌ شده ‌است‌، به‌ او می‌گوید: من‌ این‌ گناهان‌ را در دنیا بر تو پوشانیده‌ام‌ و امروز هم‌ آن‌ها را بر تو می‌آمرزم‌. سپس‌ نامه‌ حسنات‌ وی‌ به‌دست‌ راستش‌ داده‌ می‌شود. اما کافر و منافق‌؛ پس‌ گواهان‌ درباره‌ آنان‌ می‌گویند: این‌ گروه‌ کسانی ‌بودند که‌ بر پروردگارشان‌ دروغ‌ بستند، آگاه‌ باشید که‌ لعنت‌ خداوند بر ظالمان ‌باد» «هود/۱۸». ضحاک‌ در تفسیر: ﴿إِنِّي ظَنَنتُ می‌گوید: «هر ظن‌ و گمانی‌ در قرآن‌ کریم‌ از سوی‌ مؤمن‌ به‌ معنی‌ یقین‌ است‌ و از سوی‌ کافر، به‌معنی‌ شک‌». مجاهد می‌گوید: «ظن‌ آخرت‌ یقین‌ است‌ و ظن‌ دنیا، شک‌».

﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٖ رَّاضِيَةٖ٢١

«پس‌ او» یعنی: کسی‌ که‌ نامه‌ اعمالش‌ به‌ دست‌ راستش‌ داده‌ شده‌ «در زندگانی‌ پسندیده‌ای‌ است» که‌ بسیار دلخواه‌ است‌، نه‌ ناخوش‌آیند. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «بهشتیان‌ همیشه‌ زنده‌اند و هرگز نمی‌میرند، همیشه‌ سالم‌اند و هرگز بیمار نمی‌شوند، همیشه‌ در نازونعمت‌اند و هرگز رنج‌ و زحمتی ‌نمی‌بینند و همیشه‌ جوانند پس‌ هرگز پیر نمی‌شوند».

﴿فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ٢٢

و آن‌ کس‌ که‌ نامه‌ اعمالش‌ به‌ دست‌ راستش‌ داده‌ شده‌ «در بهشتی‌ برین» است‌. یعنی: در بهشتی‌ است‌ که‌ از نظر مکانی‌ بلند و مرتفع‌ است‌ زیرا بهشت‌ در آسمان‌ می‌باشد، یا منازل‌ آن‌ مرتفع‌، بلندقدر و باشکوه‌ است‌.

﴿قُطُوفُهَا دَانِيَةٞ٢٣

«که‌ میوه‌هایش‌ قریب ‌الحصول‌ است» یعنی: میوه‌های‌ بهشت‌ نزدیک‌ و در دسترس‌ تناول‌ کننده‌ است‌ که‌ آن‌ را چه‌ ایستاده‌ باشد، چه‌ نشسته‌ و چه‌ خوابیده‌، به ‌آسانی‌ دریافت‌ می‌کند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سلمان‌ فارسی‌ س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لا يدخل‌ أحد الجنة إلا بجواز: بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحيم‌، هذا كتاب‌ من‌ الله‌ لفلان ‌بن‌ فلان‌، ادخلوه‌ جنة‌ عالية، قطوفها دانية». «هیچ‌ کس‌ به‌ بهشت ‌وارد نمی‌شود مگر با جوازی‌ بدین‌ مضمون: بسم‌الله الرحمن‌الرحیم‌؛ این‌ نامه‌ای ‌است‌ از جانب‌ خداوند برای‌ فلان‌ فرزند فلان‌، او را به‌ بهشتی‌ برین‌ داخل‌ کنید که‌ میوه‌های‌ آن‌ در دسترس‌ است‌». به‌ روایتی ‌دیگر: این‌ جواز عبور، بر سر پل‌ «صراط» به‌ وی‌ داده‌ می‌شود.

﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيٓ‍َٔۢا بِمَآ أَسۡلَفۡتُمۡ فِي ٱلۡأَيَّامِ ٱلۡخَالِيَةِ٢٤

«بخورید و بیاشامید» یعنی: به‌ بهشتیان‌ گفته‌ می‌شود: در بهشت‌ بخورید و بیاشامید؛ «گوارا» زیرا نه‌ در نعمت‌های بهشت‌ دردی‌ و تیرگی‌ای‌ است‌ و نه‌ این‌ نعمتها از شما بازداشته‌ می‌شود و عیشتان‌ منغص‌ می‌گردد «به‌ سبب‌ آنچه‌ در روزهای ‌گذشته‌ پیش‌ فرستاده‌ بودید» از اعمال‌ شایسته‌ در دنیا.

﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِشِمَالِهِۦ فَيَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي لَمۡ أُوتَ كِتَٰبِيَهۡ٢٥

«و اما آن‌ کس‌ که‌ کارنامه‌اش‌ به ‌دست‌ چپش‌ داده‌ شده‌ است» که‌ آنان‌ کافران‌ و اهل‌ شقاوت‌اند «پس‌ می‌گوید» از سر اندوه‌ و رنج‌ و بیچارگی‌، از آن‌رو که‌ در آن‌ کارنامه‌ بدیها و گناهانش‌ را دیده‌ است‌؛ «ای‌ کاش‌ کارنامه‌ام‌ به‌ من‌ داده‌ نمی‌شد!» و این‌ خود دلیل‌ بر وجود عذاب‌ روحی‌ دوزخیان‌ قبل‌ از عذاب‌ جسمی‌ آن‌هاست‌.

﴿وَلَمۡ أَدۡرِ مَا حِسَابِيَهۡ٢٦

«و ای‌ کاش‌ نمی‌دانستم‌ که‌ حساب‌ و کتابم‌ چیست» زیرا این‌ حساب ‌و کتاب‌ همه‌ به‌ زیان‌ من‌ است‌، نه‌ به‌ سود من‌.

﴿يَٰلَيۡتَهَا كَانَتِ ٱلۡقَاضِيَةَ٢٧

«ای‌ کاش‌ مرگ‌، آخرکننده‌ کار بود» یعنی: ای‌ کاش‌ مرگی‌ که‌ در دنیا به‌سراغم ‌آمد کارم‌ را یکسره‌ می‌کرد و بعد از آن‌ دیگر هرگز زنده‌ نمی‌شدم‌. بدین‌ سان‌ کافر و شقی‌ آرزوی‌ دوام‌ مرگ‌ و عدم‌ زنده‌شدن‌ مجدد را می‌کند، بدین‌ سبب‌ که‌ کارنامه‌ بد خویش‌ و پیامد محتوم‌ آن‌ را که‌ عذاب‌ است‌، مشاهده‌ می‌نماید. قتاده ‌می‌گوید: «آرزوی‌ مرگ‌ را می‌کند درحالی‌که‌ چیزی‌ در دنیا نزد وی ‌ناخوش‌آیندتر از آن‌ نبود». و نظیر این‌ آیه‌ کریمه‌ است: ﴿يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا٤٠ [النبأ: ۴۰]. «ای‌کاش‌ خاک‌ بودم‌».

﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنِّي مَالِيَهۡۜ٢٨

آن‌گاه‌ می‌افزاید: «مال ‌و منال‌ من‌ هیچ‌ به‌کارم‌ نیامد» یعنی: مال‌ومنالی‌ که‌ در دنیا اندوخته‌ بودم‌، هیچ‌ چیز از عذاب‌ خدا أ را از من‌ دفع‌ نکرد.

﴿هَلَكَ عَنِّي سُلۡطَٰنِيَهۡ٢٩

«سلطه‌ من‌ از دستم‌ برفت» یعنی: حجتم‌ باطل‌ گردید و از نزدم‌ گم‌ شد. به‌ قولی ‌مراد از سلطان: جاه‌، منصب‌، پادشاهی‌ و فرمانروایی‌ است‌. ولی‌ ابوحیان ‌می‌گوید: «قول‌ ابن‌ عباس‌ س و موافقان‌ وی‌ در این‌ مورد که‌ مراد از سلطان‌ در اینجا حجتی‌ است‌ که‌ کافر به‌ آن‌ در دنیا حجت ‌نمایی‌ می‌کرد، راجح‌ است‌ زیرا کسانی‌ که‌ نامه‌های‌ اعمالشان‌ به‌دست‌ چپشان‌ داده‌ می‌شود، فقط پادشاهان‌ و فرمانروایان‌ نیستند بلکه‌ این‌ امر عام‌ است‌ در تمام‌ اهل‌ شقاوت‌».

و هنگامی‌ که‌ کافر این‌ مرثیه‌ را بر خویشتن‌ می‌خواند، خدای‌ ‌ به‌ نگهبانان‌ دوزخ‌ می‌گوید:

﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠

«بگیریدش‌ پس‌ طوق‌ به‌ گردن‌ کنیدش» یعنی: دست‌های‌ او را با زنجیرها بر گردنش‌ ببندید.

﴿ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١

«سپس‌ به‌ دوزخش‌ درآورید» تا به‌ گرمای‌ سوزان‌ آن‌ غوطه‌ور شود.

﴿ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ٣٢

«سپس‌ در زنجیری‌ که‌ طولش‌ هفتاد ذرع‌ است‌، بندش‌ کنید» یعنی: بعد از افگندنش‌ در دوزخ‌ آن‌ زنجیر را بر وی‌ ببندید تا از جا جنبیده‌ نتواند. سلسله: حلقه‌هایی‌ است‌ به‌هم‌ پیوسته‌ که‌ ذرع‌ آن‌، طول‌ آن‌ است‌. سفیان‌ می‌گوید: «به‌ ما خبر رسیده‌است‌ که‌ آن‌ زنجیر در مقعدش‌ فرو برده‌ شده‌ و از دهانش‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شود».

﴿إِنَّهُۥ كَانَ لَا يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِيمِ٣٣

آن‌گاه‌ در بیان‌ سبب‌ پیوستنش‌ به‌ این‌ فرجام‌ بد می‌فرماید: «هرآینه‌ او به‌ خداوند عظیم‌ ایمان‌ نداشت» ذکر صفت «عظیم‌» بر این‌ امر اشعار دارد که‌ فقط خدای ‌‌ مستحق‌ عظمت‌ و بزرگی‌ است‌ پس‌ ایمان ‌آوردن‌ به‌ وی‌ واجب‌ است‌.

﴿وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ٣٤

«و بر طعام ‌دادن‌ بینوایان‌ ترغیب‌ نمی‌کرد» یعنی: دیگران‌ را بر اطعامشان‌ ترغیب ‌نمی‌کرد، چه‌ رسد به‌ این‌که‌ خودش‌ برای‌ ایشان‌ از مال‌ خود بذل‌ و بخشش‌ کند. ابن‌کثیر در تفسیر این‌ دو آیه‌ می‌گوید: «یعنی‌ او نه‌ حق‌ خدا أ را می‌پرداخت‌ و نه ‌به‌ خلق‌ وی‌ سودی‌ می‌رساند و حق‌ آنان‌ را می‌پرداخت‌». روایت‌ شده ‌است‌ که ‌ابودرداء س زنش‌ را تشویق‌ می‌کرد تا برای‌ مساکین‌ بسیار آب‌گوشت‌ بپزد و می‌گفت: با ایمان‌ نصف‌ زنجیر را از خود دور افگندیم‌ پس‌ آیا نصف‌ باقی‌مانده ‌آن‌ را با انفاق‌ از خود دور نیفگنیم‌؟» که‌ این‌ سخن‌ ابودراء س به‌ این‌ دو آیه‌ کریمه ‌اشاره‌ دارد.

﴿فَلَيۡسَ لَهُ ٱلۡيَوۡمَ هَٰهُنَا حَمِيمٞ٣٥

«حال‌ امروز در اینجا برای‌ او دلسوزی‌ نیست» یعنی: کافر را در روز آخرت‌ هیچ ‌نزدیک‌ و خویشاوندی‌ نیست‌ که‌ به‌ او سودی‌ برساند یا برایش‌ شفاعت‌ کند زیرا آن‌روز روزی‌ است‌ که‌ خویشاوند از خویشاوندش‌ و دوست‌ و رفیق‌ از دوست‌ و رفیقش‌ می‌گریزد.

﴿وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنۡ غِسۡلِينٖ٣٦

«و او را هیچ‌ خوراکی‌ بجز از زردآب» که‌ از بدن‌های‌ دوزخیان‌ سرازیر می‌شود «نیست» قتاده‌ می‌گوید: «این‌ بدترین‌ غذای‌ اهل‌ دوزخ‌ است‌». طعام: به ‌معنی ‌اطعام‌ است‌، یعنی‌ او را هیچ‌ غذا دادنی‌ جز از زرداب‌ و چرکاب‌ نیست‌.

﴿لَّا يَأۡكُلُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡخَٰطِ‍ُٔونَ٣٧

«که‌ آن‌ را جز خطاکاران‌ نخورند» مراد از خطاکاران‌، گنه‌کارانند؛ از خطی‌ء الرجل: آن‌گاه‌ که‌ شخص‌ به‌ عمد مرتکب‌ گناه‌ شود پس‌ مراد خطایی‌ نیست‌ که‌ ضد صواب‌ است‌.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِمَا تُبۡصِرُونَ٣٨ وَمَا لَا تُبۡصِرُونَ٣٩

«پس‌ به‌ آنچه‌ می‌بینید و به‌ آنچه‌ نمی‌بینید سوگند می‌خورم» یعنی: سوگند می‌خورم‌ به‌ همه‌ اشیاء، اعم‌ از دیدنی‌ها و نادیدنی‌ها. این‌ سوگند خود آفریننده ‌متعال‌ و تمام‌ مخلوقات‌ وی‌ را شامل‌ می‌شود و در این‌ صورت «لا» در (لا اقسم) زاید است‌. یا معنی‌ این‌ است: نیازی‌ به‌ سوگند خوردن‌ نیست‌ زیرا کار چنان‌ آشکار است‌ که‌ از ثابت ‌ساختن‌ به‌ سوگند، بی‌نیاز می‌باشد.

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ٤٠

و در صورتی‌ که‌ (لا اقسم) در آیه‌ قبل‌ به‌ معنی‌ سوگند باشد، مقسم‌ علیه‌ این ‌است: «که‌ هرآینه‌ قرآن‌ برخوانده‌ فرستاده‌ گرامی‌ است» یعنی: قرآن‌ تلاوت ‌فرستاده‌ای‌ است‌ که‌ بر خداوند أ گرامی‌ است‌ و او محمد ص است‌. یا معنی‌ این ‌است: قرآن‌ گفتاری‌ است‌ که‌ آن‌ را جبرئیل ‌÷ فرستاده‌ گرامی‌ ما ابلاغ‌ می‌کند. ولی‌ اکثر مفسران‌ برآنند که‌ مراد از رسول‌ در اینجا حضرت‌ محمد ص اند زیرا در آیه‌ بعد آمده‌است‌ که: قرآن‌ قول‌ شاعر و کاهن‌ نیست‌ حال‌ آن‌که‌ مشرکان ‌جبرئیل ‌÷ را به‌ شاعر و کاهن‌ وصف‌ نمی‌کردند بلکه‌ محمد ص را به‌ این‌ اوصاف ‌متهم‌ می‌ساختند. اما به‌ قول‌ اکثر مفسران‌، مراد از رسول‌ در سوره‌ «تکویر» جبرئیل ‌÷ است‌ زیرا اوصافی‌ که‌ بعد از آن‌ می‌آید، به‌ حال‌ او تناسب‌ دارد چنان‌که‌ خواهد آمد.

﴿وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَاعِرٖۚ قَلِيلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ٤١

«و قرآن‌ گفتار شاعری‌ نیست» چنان‌که‌ شما مشرکان‌ می‌پندارید زیرا قرآن‌ از گونه‌های‌ شعر نیست‌ و خود پیامبر ص نیز شاعر نمی‌باشد «چه‌ اندک‌ ایمان‌ می‌آورید» یعنی: به‌ ایمانی‌ اندک‌ ایمان‌ می‌آورید و به‌ تصدیقی‌ اندک‌ باور می‌دارید! البته‌ در اینجا مراد نفی‌ ایمان‌ از آنان‌ است‌ نه‌ تأیید ایمان‌ اندکشان‌. یا اندک ‌بودن‌ ایمانشان‌ بنابر ظاهر قضیه‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از این‌ اقرارشان‌ است‌ که ‌چون‌ از آنان‌ پرسیده‌ می‌شد: چه‌ کسی‌ شما را آفریده ‌است‌؟ می‌گفتند: الله. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ وصف‌ قلت‌ مربوط به‌ ایمان‌ لغوی‌ باشد زیرا مشرکان ‌چیزهای‌ اندکی‌ را که‌ هیچ‌ سودی‌ به‌ حالشان‌ نداشت‌ تصدیق‌ می‌کردند مثلا تصدیق ‌می‌کردند به‌ این‌که‌ خیر، صله‌ رحم‌، پاکدامنی‌ و مانند آن‌ از ارشادات‌ نیک ‌رسول‌ خدا ص حق‌ و صواب‌ است‌. دلیل‌ این‌که‌ خداوند متعال‌ در هنگام نفی‌ شعر از رسول‌ خویش: ﴿قَلِيلٗا مَّا تُؤۡمِنُونَ [الحاقة: ۴۱] و در هنگام‌ نفی‌ کهانت‌ از ایشان: ﴿قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ گفت‌ ـ چنان‌که‌ در آیه‌ بعد می‌آید ـ این‌ است‌ که: نفی‌ شعریت‌ از قرآن‌ امری‌ است‌ آشکار و محسوس‌ زیرا این‌ نفی‌ از حیث‌ لفظ روشن‌ است‌ چرا که‌ شعر سخنی‌ است‌ موزون‌ و مقفی‌ و الفاظ قرآن‌ چنین‌ نیست‌ مگر نادری‌ از آن‌ که‌ بدون ‌قصد شعرگفتن‌، موزون‌ است‌ و اما نفی‌ شعریت‌ از قرآن‌ از جهت‌ تخیل‌ هم‌ به‌ این ‌دلیل‌ است‌ که‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر اصولی‌ است‌ که‌ برآورنده‌ معارف‌، حقایق‌، براهین‌و دلایل‌ افاده‌کننده‌ تصدیق‌ و باور می‌باشد ـ چنانچه‌ مخاطب‌ از معاندان‌ نباشد ـ پس‌ تخیل‌ شاعرانه‌ را در آن‌ راهی‌ نیست‌. ولی‌ نفی‌ کهانت‌ از رسول‌ اکرم‌ ص نیاز به ‌اندیشه‌ و تأمل‌ دارد زیرا کلام‌ کاهنان‌ سجع‌هایی‌ است‌ بدون‌ معنی‌ و افاداتی‌ است‌که‌ از طبایع‌ ناشی‌ می‌شود و قرآن‌ چنین‌ نیست‌. همچنین‌ اگر آن‌ها تأمل‌ کنند درمی‌یابند که‌ قرآن‌ شیاطین‌ و راه‌ و روش‌ آنان‌ را مورد هجوم‌ و نکوهش‌ قرار داده‌ است‌ و کاهنان‌ نیز برادران‌ شیطانند پس‌ چگونه‌ به‌ افشای‌ زشتی‌های‌ خود راضی‌ می‌شوند تا قرآن‌ از کلام‌ کاهنان‌ باشد؟!.

﴿وَلَا بِقَوۡلِ كَاهِنٖۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٤٢

«و» قرآن «گفتار هیچ‌ کاهنی‌ نیست» چنان‌که‌ شما معاندان‌ می‌پندارید زیرا کهانت‌ مقوله‌ دیگری‌ است‌ که‌ با قرآن‌ هیچ‌ وجه‌ مشترکی‌ ندارد «چه‌ اندک‌ پند می‌گیرید» و از این‌ جهت‌ کار بر شما پوشیده‌ می‌ماند زیرا به‌ الفاظ قرآن‌ دقیقا نمی‌اندیشید و به‌ این‌ امر توجه‌ ندارید که‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر دشنام ‌دادن‌ شیاطین‌ است ‌در حالی‌ که‌ کاهنان‌ دوستان‌ و برادران‌ شیاطین‌اند پس‌ اگر قرآن‌ گفتار کاهنان ‌باشد، این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ آن‌ها دوستان‌ و سرورانشان‌ را دشنام‌ داده‌اند!!.

﴿تَنزِيلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٣

«فرودآورده ‌شده‌ از جانب‌ پروردگار عالمیان‌ است» یعنی: قرآن‌ تلاوت‌شده‌ از سوی‌ رسول‌ اکرم‌ ص و فرودآورده ‌شده‌ از جانب‌ رب‌العالمین‌ است‌ و این‌ است‌ حقیقت‌ قضیه‌ که‌ شما از آن‌ طفره‌ می‌روید.

﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ٤٥

«و اگر بر ما بعضی‌ سخنان‌ را می‌بست» یعنی: اگر فرض‌ را جدلا بر آن‌ بگیریم ‌که‌ این‌ پیام‌ رسان‌ ـ محمد ص یا جبرئیل ‌÷ بنا بر دو وجه‌ تفسیری‌ که‌ گذشت‌ ـ بر ما چیزی‌ از سخنان‌ را می‌بست‌ و به‌نام‌ ما ولی‌ از ساخته‌های‌ خود چیزهایی‌ را عنوان‌ می‌کرد و آن‌ را به‌ ما نسبت‌ می‌داد: «بی‌گمان‌ دست‌ راستش‌ را می‌گرفتیم» یعنی: باقوت‌ و قدرت‌ او را می‌گرفتیم‌. شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «عادت‌ سیاف‌ آن‌ است‌ که‌ دست‌ راست‌ اسیر را به‌ دست‌ چپ‌ خود بگیرد و شمشیر به‌ گردن‌ او حواله‌ کند لذا بر این‌ اسلوب‌ بیان‌ شد».

﴿ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ٤٦

«سپس‌ شاهرگش‌ را قطع‌ می‌کردیم» وتین: رگی‌ است‌ که‌ از پشت‌ سر امتداد یافته‌ و به‌ قلب‌ انسان‌ می‌پیوندد و چون‌ قطع‌ شود، شخص‌ می‌میرد. البته‌ این‌ تصویری‌ از نابود کردن‌ به‌ سخت‌ترین‌ شیوه‌ است‌ چنان‌ که‌ پادشاهان‌ بر کسانی‌ که ‌خشم‌ می‌گیرند، همین‌ شیوه‌ را اعمال‌ می‌کنند. پس‌ همین‌که‌ پیامبر اکرم ص درکمال‌ عافیت‌ به‌سر می‌برد، این‌ خود دلیل‌ صداقت‌ وی‌ است‌.

﴿فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِينَ٤٧

«پس‌ هیچ‌کس‌ از شما از او بازدارنده‌ نیست» یعنی: هیچ‌کس‌ از شما بازدارنده‌ آن‌ پیام‌ رسان‌ از مجازات‌ ما یا نجات‌دهنده‌ او از ما نیست‌، در صورتی‌که‌ بر ما دروغ‌ بربندد پس‌ با آن‌ که‌ چنین‌ مجازاتی‌ برای‌ او مسلم‌ است‌ چگونه‌ به‌خاطر شما از روی‌ تکلف‌ بر ما دروغ‌ می‌بندد؟.

﴿وَإِنَّهُۥ لَتَذۡكِرَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ٤٨

«و آن‌ پندی‌ برای‌ متقیان‌ است» یعنی: بی‌گمان‌ قرآن‌ پندی‌ برای‌ اهل‌ تقوی ‌است‌ زیرا این‌ متقیانند که‌ از آن‌ بهره‌ می‌گیرند.

﴿وَإِنَّا لَنَعۡلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ٤٩

«و ما به‌ یقین‌ می‌دانیم‌ که‌ بعضی‌ از شما» ای‌ مردم‌ «تکذیب‌کننده‌اید» قرآن‌ را؛ با وجود این‌ بیان‌ روشن‌ و مسلما ما شما تکذیب‌ کنندگان‌ را در برابر این‌ تکذیبتان ‌مجازات‌ می‌کنیم‌.

﴿وَإِنَّهُۥ لَحَسۡرَةٌ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ٥٠

«و هرآینه‌ آن» یعنی: قرآن‌، یا تکذیب‌ به‌ قرآن‌ «حسرتی‌ است» و ندامتی‌ «بر کافران» در روز قیامت‌؛ آن‌گاه‌ که‌ پاداش‌ مؤمنان‌ و عذاب‌ تکذیب‌کنندگان‌ را می‌بینند.

﴿وَإِنَّهُۥ لَحَقُّ ٱلۡيَقِينِ٥١

«و هرآینه‌ قرآن‌ حق ‌الیقین‌ است» یعنی: قرآن‌ محض‌ یقین‌ است‌ زیرا از نزد خدای‌ ‌ می‌باشد پس‌ هیچ‌ شکی‌ در آن‌ وجود ندارد و هیچ‌ شبهه‌ای‌ را به‌سوی‌ آن‌ راهی‌ نیست‌.

﴿فَسَبِّحۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلۡعَظِيمِ٥٢

«پس‌ به ‌نام‌ پروردگار بزرگ‌ خود تسبیح‌ بگوی» یعنی: او را از آنچه‌ که‌ سزاوار وی‌ نیست‌، با گفتن‌ تسبیح‌ به‌ پاکی‌ یاد کن‌ و او را به‌ پاکی‌ یاد کن‌ از این‌که‌ به‌ دروغ ‌بستن‌ بر وی‌ راضی‌ باشی‌. همچنین‌ او را به‌ شکرانه‌ آنچه‌ که‌ بر تو وحی‌ نموده ‌است‌، تسبیح‌ بگوی‌. یادآور می‌شویم‌ که‌ رسول‌ خدا ص گفت «سبحان‌الله العظیم‌» در رکوع‌ را برای‌ ما مشروع‌ کردند پس‌ این‌ همان‌ تسبیح‌ رکوع‌ است‌.

سوره‌ معارج

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «معارج‌» نامیده‌ شد که‌ این‌ فرموده ‌خداوند أ: ﴿تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡه [المعارج: ۴] در آغازین‌ آیات‌ آن‌ آمده‌ است‌.

﴿سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ١

«طلب ‌کننده‌ای‌ عذاب‌ رخ‌ دادنی‌ای‌ را» که‌ خواه‌ ناخواه‌ واقع ‌شدنی‌ است‌ «طلب‌کرد» سأل‌ سائل: سؤال‌ متضمن‌ معنای‌ دعا و درخواست‌ نیز هست‌، از این‌ جهت‌ به ‌«باء» (بعذاب) متعدی‌ گردید. این‌ طلب‌کننده‌ عذاب‌ ـ چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آمده ‌است‌ ـ نضربن‌ حارث‌ بود که‌ از روی‌ عناد و استهزا خطاب‌ به‌ پروردگار گفت:﴿إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ [الأنفال: ۳۲]. «اگر این‌ پیام‌ واقعا از جانب‌ توست‌ پس‌ بر ما سنگ‌ بباران».

﴿لِّلۡكَٰفِرِينَ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ٢

«برای‌ کافران» یعنی: عذابی‌ که‌ برای‌ کافران‌ مقرر و آماده‌ شده‌ است‌ «آن‌ را هیچ‌ بازدارنده‌ای‌ نیست» هیچ‌کس‌ این‌ عذاب‌ واقع‌ شدنی‌ را دفع‌ نتواند کرد آن‌گاه‌ که‌ خداوند أ وقوع‌ آن‌ را اراده‌ کند.

﴿مِّنَ ٱللَّهِ ذِي ٱلۡمَعَارِجِ٣

«از جانب‌ خداوند» یعنی: آن‌ عذاب‌ از جانب‌ خدای‌ سبحانی‌ است‌ که‌ «صاحب ‌معارج» است‌ یعنی: صاحب‌ نردبآن‌هایی‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ در آن‌ها بالا می‌روند. یا صاحب‌ درجاتی‌ است‌ که‌ سخنان‌ پاک‌ و عمل‌ شایسته‌ در آن‌ها بالا می‌رود. به‌قولی‌ مراد از معارج: عظمت‌ است‌ یعنی‌ خداوندی‌ که‌ صاحب‌ عظمت‌ است‌.

﴿تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَةٖ٤

«فرشتگان‌ و روح‌ به‌سوی‌ او» یعنی: به‌سوی‌ خداوند أ «بالا می‌روند» در نردبآن‌ها و درجاتی‌ که‌ برایشان‌ قرار داده ‌است‌. مراد از روح‌ جبرئیل‌ ÷، یا فرشته ‌بزرگ‌ دیگری‌ غیراز اوست «در روزی‌ که‌ مقدار آن‌ پنجاه‌هزار سال‌ است» یعنی: فرشتگان‌ و جبرئیل: در بخش‌ اندکی‌ از روزی‌ که‌ به‌ پنجاه‌هزار سال‌ از سال‌های ‌دنیا برآورد می‌شود، در آن‌ نردبان‌ به‌سوی‌ خدای‌ ‌ بالا می‌روند. مرجع ‌ضمیر «إلیه: به‌سوی‌ او» عرش‌ یا حکم‌ الهی‌ است‌، یا جایی‌ است‌ که‌ اوامر حق‌ تعالی‌ در آن‌ فرود می‌آید، یا جایگاه‌های‌ عزت‌ و کرامت‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ مراد از «یوم‌» در آیه‌ کریمه‌ ـ به‌ قولی‌ که‌ قوی‌تر به‌ نظر می‌رسد ـ روز قیامت‌ است‌ و این‌ پنجاه‌هزار سال‌ مدتی‌ است‌ که‌ بندگان‌ در آن‌ برای ‌حساب‌وکتاب‌ در پیشگاه‌ پروردگار ‌ می‌ایستند، سپس‌ بعد از این‌ مدت‌، اهل‌ بهشت‌ در بهشت‌ و اهل‌ دوزخ‌ در دوزخ‌ استقرار می‌یابند. به‌قولی ‌دیگر: مقدار روز قیامت‌ بر کافران‌ پنجاه‌هزار سال‌ است‌ ولی‌ بر مؤمنان‌ زمانی‌ اندک‌ به‌ اندازه ‌زمان‌ مابین‌ ظهر و عصر بیش‌ نیست‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ در آیه‌ (۵) سوره ‌«سجده‌» آمده‌ است: ﴿فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ [السجدة: ۵]. «در روزی‌ که‌ مقدار آن‌ هزار سال‌ است‌». پس‌ طریق‌ جمع‌ نمودن‌ میان‌ این‌ آیه‌ و آیه‌ (۵) سوره‌ «سجده‌» این‌ است‌ که: قیامت‌ دارای‌ مواقف‌ و مواطن‌ پنجاه‌گآن‌های‌ است‌ و زمان‌ هر موقف ‌از مواقف‌ آن‌ هزار سال‌ می‌باشد. آری‌! مقدار قیامت‌ در حق‌ کافران‌ چنین‌ طولانی ‌است‌ اما در حق‌ مؤمن‌ چنین‌ نیست‌ زیرا خداوند متعال‌ فرموده ‌است: ﴿أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ يَوۡمَئِذٍ خَيۡرٞ مُّسۡتَقَرّٗا وَأَحۡسَنُ مَقِيلٗا٢٤ [الفرقان: ۲۴]. «آن‌ روز جایگاه‌ بهشتیان‌ بهتر و استراحتگاه‌شان‌ نیکوتر است» و علما اتفاق ‌نظر دارند بر این‌که‌ این ‌استراحتگاه‌ بهشت‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ س آمده ‌است‌ که‌ فرمود: به‌ رسول‌ خدا ص گفتند: یا رسول‌الله! چه‌ قدر آن‌ روز طولانی‌ است‌؟! آن‌ حضرت‌ ص فرمودند: «والذي‌ نفسي‌ بيده‌ إنه‌ ليخفف‌ عن‌ المؤمن‌ حتي‌ يكون‌ أخف‌ عليه‌ من‌ صلاة‌ مكتوبة‌ يصليها في‌ الدنيا». «سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ بلا کیف‌ اوست‌، آن‌ زمان‌ بر مؤمن‌ چنان‌ سبک‌ گردانیده‌ می‌شود که‌ از وقت ‌یک‌ نماز فرضی‌ که‌ آن‌ را در دنیا ادا می‌کند، نیز بر وی‌ سبک‌تر است‌».

﴿فَٱصۡبِرۡ صَبۡرٗا جَمِيلًا٥

«پس‌ صبر کن‌ صبری‌ جمیل» یعنی: ای‌ محمد ص! بر تکذیب‌ و کفرشان‌ صبر کن‌ به‌ صبری‌ نیکو که‌ در آن‌ بی‌قراری‌، شکایت‌ و گلایه‌ای‌ به‌ آستان‌ غیر ما نباشد و این‌ است‌ معنی‌ صبر جمیل‌. حاصل‌ معنی‌ این‌ است‌ که: وقت‌ آمدن‌ عذاب‌ بر آنان ‌نزدیک‌ است‌ پس‌ صبر کن‌ که‌ موعد انتقام‌ دیر نیست‌.

﴿إِنَّهُمۡ يَرَوۡنَهُۥ بَعِيدٗا٦

«آن‌ها آن‌ را دور می‌بینند» یعنی: کافران‌ روز قیامت‌ را که‌ مقدار آن‌ پنجاه ‌هزار سال‌ است‌، دور و محال‌ می‌بینند. (بعید) در اینجا به‌ معنی‌ محال‌ است‌.

﴿وَنَرَىٰهُ قَرِيبٗا٧

«اما ما نزدیک‌ می‌بینیمش» یعنی: ما روز قیامت‌ را در زمان‌ نزدیکی‌ رخ ‌دادنی ‌می‌بینیم‌ زیرا هر آنچه‌ آمدنی‌ است‌، نزدیک‌ است‌.

﴿يَوۡمَ تَكُونُ ٱلسَّمَآءُ كَٱلۡمُهۡلِ٨

«روزی‌ که‌ آسمان‌ چون‌ فلز گداخته‌ شود» مهل: آنچه‌ که‌ گداخته‌ می‌شود از سرب‌، مس‌ و نقره‌. به ‌قولی‌ مهل: دردی‌ روغن‌ است‌ هنگامی‌ که‌ به‌ آتش‌ گداخته‌ شود.

﴿وَتَكُونُ ٱلۡجِبَالُ كَٱلۡعِهۡنِ٩

«و» روزی‌ که «کوهها همچون‌ پشم‌ رنگین‌ گردد» پس‌ وقتی‌ کوه‌ها درهم ‌کوبیده‌ شوند و در هوا منفجر و پراکنده‌ گردند، شبیه‌ پشم‌ زده‌ می‌شوند زیرا کوه‌ها در رنگ‌های‌ مختلفی‌اند پس‌ چون‌ به‌ هوا پراکنده‌ شوند به‌ پشم‌ زده‌ شباهت‌ دارند.

﴿وَلَا يَسۡ‍َٔلُ حَمِيمٌ حَمِيمٗا١٠

«و» روزی‌ که «هیچ‌ خویشاوندی‌ از خویشاوند دیگری‌ نپرسد» یعنی: در روز قیامت‌ هیچ‌ نزدیکی‌ از حال‌ نزدیکانش‌ نمی‌پرسد، به‌ سبب‌ هول‌ و هراس‌ سختی‌ که ‌بر آنان‌ فرود می‌آید و به‌ سبب‌ گرفتار بودن‌ هرکس‌ به‌ حال‌ خودش‌.

﴿يُبَصَّرُونَهُمۡۚ يَوَدُّ ٱلۡمُجۡرِمُ لَوۡ يَفۡتَدِي مِنۡ عَذَابِ يَوۡمِئِذِۢ بِبَنِيهِ١١

«به‌ همدیگر نشان‌ داده‌ شوند» یعنی: هر نزدیک‌ و خویشاوندی‌ به‌ نزدیک‌ و خویشاوند خویش‌ نشان‌ داده‌ می‌شود و کسی‌ از آنان‌ بر دیگری‌ پنهان‌ نیست‌ اما درعین‌حال‌ هرگز از همدیگر حال‌پرسی‌ نمی‌کنند و با همدیگر سخن‌ نمی‌گویند «مجرم» یعنی: هر گنه‌کاری‌ که‌ مرتکب‌ گناهی‌ گردیده‌ که‌ به‌ خاطر آن‌ مستحق‌ دوزخ‌ است‌؛ «آرزو می‌کند که‌ از عذاب‌ آن‌ روز» یعنی: از عذاب‌ روز قیامت‌ «فرزندان‌ خود را عوض‌ دهد» یعنی: فرزندان‌ خود را فدا کرده‌ و عذاب‌ را بازخرد.

﴿وَصَٰحِبَتِهِۦ وَأَخِيهِ١٢

«و نیز» مجرم‌ آرزو می‌کند که‌ عوض‌ دهد «زن‌ خود را و برادر خود را» هرچند که‌ اینان‌ عزیزترین‌ مردم‌ و گرامی‌ترینشان‌ نزد وی‌ هستند اما با این‌ وجود اگر از مجرم‌ فدیه‌ پذیرفته‌ شود، یقینا او آن‌ها را فدیه‌ خویش‌ گردانیده‌ و خود را از آن ‌عذاب‌ رهایی‌ می‌بخشد.

﴿وَفَصِيلَتِهِ ٱلَّتِي تُ‍ٔۡوِيهِ١٣

﴿وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا ثُمَّ يُنجِيهِ١٤

«و نیز» مجرم‌ آرزو می‌کند که‌ در آن‌ روز عوض‌ دهد «هر که‌ را در زمین‌ است ‌همه‌ یکجا» یعنی: مجرم‌ دوست‌ دارد که‌ کاش‌ تمام‌ کسانی‌ را که‌ در روی‌ زمین‌ از جن‌ و انس‌ و غیرشان‌ از خلایق‌ هستند، همگی‌ را فدای‌ خود کند «سپس‌ این ‌عوض‌ دادن‌ او را برهاند» از عذاب‌ جهنم‌.

﴿كَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ١٥

«کلا» این‌ کلمه‌ مفید هشدار و بازداشتن‌ است‌ یعنی: حاشا که‌ دستیابی‌ به‌ این‌ آرزوی‌ خام‌، ممتنع‌ و امکان‌ناپذیر برای‌ مجرم‌ میسر باشد، هرگز میسر نیست «آن‌ آتشی‌ زبانه‌ زن‌ است» لظی: نامی‌ از نام‌های‌ جهنم‌ است‌. «تلظی‌ فی‌ النار» یعنی‌ در آتش‌ شعله‌ و زبانه‌ کشید.

﴿نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ١٦

«پوست‌ سر را برکننده» یعنی: آن‌ آتش‌ گوشت‌ و پوست‌ را از استخوان ‌برمی‌کند تا بدانجا که‌ در آن‌ چیزی‌ را بر جای‌ نمی‌گذارد سپس‌ به‌ همان‌ حال‌ اول ‌برمی‌گردد. «شواه‌» پوست‌ سر، یا پوست‌ اعضای‌ انسان‌ است‌. قتاده‌ در جمع‌ میان هردو قول‌ می‌گوید: «آن‌ آتش‌ پوست‌ سر، چهره‌ و اعضای‌ دوزخی‌ را برمی‌کند».

﴿تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ١٧

«هرکه‌ را اعراض‌ کرد و رویگردان‌ شد می‌خواند» یعنی: جهنم‌ هرکس‌ را که‌ در دنیا به‌ حق‌ پشت‌ کرده‌ و از آن‌ رویگردان‌ شده‌، به‌سوی‌ خود فرامی‌خواند.

﴿وَجَمَعَ فَأَوۡعَىٰٓ١٨

«و» می‌خواند هرکس‌ را که «مال‌ اندوخت‌ و جابجا کرد» یعنی: هرکس‌ که‌ مال ‌را جمع‌ کرده‌ و آن‌ را در ظرفی‌ جابجا نموده‌ است‌ و چیزی‌ از آن‌ را در راه‌ خیر انفاق‌ نکرده‌ و حق‌ خدای‌ ‌ را در آن‌ ادا نکرده‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا١٩

«بی‌گمان‌ انسان‌ ناشکیب‌ آفریده‌ شده‌است» هلع: سخت‌ترین‌ حرص‌ و آز و بدترین‌ و زشت‌ترین‌ اضطراب‌ و بی‌قراری‌ است‌. زمخشری‌ می‌گوید: «هلع: سرعت‌ بی‌قراری‌ در هنگام‌ رسیدن‌ امری‌ ناخوش‌آیند به‌ انسان‌ و سرعت‌ بازداشتن‌ خیر در هنگام‌ رسیدن‌ خیر به‌ اوست‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «شر ما فی ‌رجل». «شح‌ هالع‌ و جبن‌ خالع: بدترین‌ خصلتی‌ که‌ در مردی‌ هست: بخلی‌ است ‌سرکش‌ و شدید و جبنی‌ است‌ تهی‌کننده‌» یعنی: تهی‌کننده‌ درون‌ شخص‌ از روحیه‌، اراده‌، معنویت‌ و مقاومت‌.

﴿إِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ جَزُوعٗا٢٠ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلۡخَيۡرُ مَنُوعًا٢١

«چون‌ شر به‌ او برسد، بی‌تاب‌ است‌ و چون‌ خیر به‌ او برسد، بازدارنده‌ است» یعنی: چون‌ فقر و نیازمندی‌، یا بیماری‌، یا مانند این‌ از مصیبتها به‌ چنین‌ انسانی‌ برسد، او بسیار بی‌قرار و مضطرب‌ است‌ و چون‌ خیری‌ مانند توانگری‌ و رفاه‌ و گشایش‌ و امثال‌ این‌ها به‌ او برسد، او بسیار بازدارنده‌ و بخیل‌ و بی‌خیر است‌. جزع: اندوهی ‌است‌ که‌ انسان‌ را از کاروبارش‌ باز می‌دارد. آری‌! اوصاف‌ سه‌گانه «هلع‌، جزع‌ ومنع‌» از جمله‌ طبایعی‌ است‌ که‌ انسان‌ بر آن‌ سرشته‌ شده‌است‌.

﴿إِلَّا ٱلۡمُصَلِّينَ٢٢

«مگر نمازگزاران» یعنی: مگر برپادارندگان‌ ثابت ‌قدم‌ نماز که‌ ایشان‌ بر صفات ‌بی‌تابی‌، ناشکیبی‌، بی‌قراری‌ و بازدارندگی‌ از خیر قرار ندارند بلکه‌ ایشان‌ به ‌اوصاف‌ پسندیده‌ و خصلت‌های‌ مرضیه‌ استوار می‌باشند زیرا ایمان‌ و دین‌ حق‌ ایشان ‌را از موصوف‌ شدن‌ به‌ صفات‌ ناپسند بازداشته‌ و مقابلتا به‌ آراسته‌ شدن‌ به‌ صفات‌ خیر وا می‌دارد.

﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ٢٣

«همان‌ کسانی‌ که‌ بر نماز خویش‌ همیشه‌ پیگیرند» و هیچ‌ شغل‌ و گرفتاری‌ای ‌ایشان‌ را از نماز به‌ خود مشغول‌ نمی‌گرداند پس‌ نماز فرض‌ را در وقت‌ آن‌ ادا می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «أحب‌ الأعمال‌ إلی‌ الله‌ أدومها وإن‌ قل». «دوست‌ داشته‌ترین‌ اعمال‌ نزد خداوند دوام ‌دارترین‌ آن‌هاست‌، هرچند اندک‌ باشد». عائشه‌ ل که‌ راوی‌ این‌ حدیث‌ است‌ می‌گوید: «رسول‌ خدا ص چون ‌عملی‌ را انجام‌ می‌دادند بر آن‌ استمرار و مداومت‌ می‌ورزیدند». پس‌ مراد آیه ‌کسانی‌اند که‌ بر نمازها مداومت‌ می‌ورزند و در اوقات‌ آن‌ پیگیر آنند اما عنایت‌ به‌ شأن‌ نماز کار دیگری‌ است‌ که‌ با رعایت‌ اموری‌ قبل‌ از نماز؛ مانند وضو، پوشاندن ‌عورت‌، روی ‌آوردن‌ به‌ قبله‌ و غیره‌ تحقق‌ می‌یابد و نیز با رعایت‌ اموری‌ که‌ به‌ دنبال ‌نماز باید بر آن‌ عنایت‌ ورزید، چون‌ پرهیز از بیهوده‌کاری‌ و بیهوده‌گویی‌ و اعمالی ‌که‌ منافی‌ با طاعت‌ است‌ زیرا نماز حقیقی‌ و راستین‌ انسان‌ را از ارتکاب‌ فحشا و منکر بازمی‌دارد. بنابراین‌، ارتکاب‌ گناه‌ بعد از ادای‌ نماز، دلیل‌ عدم‌ قبول‌ آن‌ نماز است‌.

﴿وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ٢٤

«و کسانی‌ که‌ در اموال‌شان‌ حق‌ معینی‌ است» مراد زکات‌ فرض‌ و هر چیزی‌ است ‌که‌ انسان‌ بر ذمه‌ خود لازم‌ می‌گیرد؛ از نذر، یا صدقه‌ای‌ همیشگی‌، یا کمکی ‌مستمر.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر وجوب‌ عبادت‌ مالی‌ای‌ است‌ که‌ تحقق‌ بخش‌ اهداف‌ اجتماعی ‌است‌، بعد از وجوب‌ عبادات‌ بدنی‌ای‌ که‌ دارای‌ اهداف‌ اخلاقی‌ ـ تربیتی‌ و اهداف ‌برتر دینی‌ می‌باشند.

﴿لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ٢٥

آن‌ حق‌ معین «برای‌ سائل‌ و محروم‌ است» سائل: فقیری‌ است‌ که‌ خواهنده ‌است‌ و طلب‌ می‌کند. محروم: فقیری‌ است‌ که‌ از روی‌ مناعت‌ و وارسته‌گی‌ از طلب ‌کردن‌ ابا می‌ورزد لذا چنین‌ گمان‌ می‌رود که‌ توانگر است‌، از این‌ جهت ‌محروم‌ و بی‌بهره‌ ساخته‌ می‌شود. تفسیر سائل‌ و محروم‌ در سوره «ذاریات‌» نیز گذشت‌.

﴿وَٱلَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٢٦

«و کسانی‌ که‌ روز جزا را باور می‌دارند» و آن‌ روز قیامت‌ است‌، یعنی‌ نه‌ در آن‌ شک‌ می‌کنند و نه‌ آن‌ را انکار می‌نمایند.

﴿وَٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٢٧

«و کسانی‌ که‌ از عذاب‌ پروردگارشان‌ بیمناکند» یعنی: از آن‌ در خوف‌ و نگرانی ‌به‌سر می‌برند، با وجود آن‌که‌ طاعات‌ ایشان‌ نیز کم‌ نیست‌ بدان‌ جهت‌ که‌ اعمال ‌خود را حقیر و ناچیز می‌پندارند و به‌ حقوق‌ خدای‌ سبحان‌ بر ذمه‌ خود اعتراف ‌دارند.

﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمۡ غَيۡرُ مَأۡمُونٖ٢٨

«بی‌گمان‌ عذاب‌ پروردگارشان‌ چنان‌ است‌ که‌ از آن‌ ایمن‌ نتوان‌ شد» یعنی: شایسته ‌نیست‌ که‌ کسی‌ از عذاب‌ پروردگار ایمن‌ شود و قطعا سزاوار هرکس‌ است‌ که ‌هرچند در طاعت‌ پیشتاز است‌ ولی‌ از آن‌ بیمناک‌ باشد.

﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ٢٩ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ٣٠ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٣١

«و کسانی‌ که‌ اندام‌ نهانی‌ خود را حفظ می‌کنند مگر بر زنان‌ خود یا کنیزانی‌ که‌ دستهایشان‌ مالک‌ آن‌ها شده‌ است‌ پس‌ این‌ گروه‌ ملامت‌ شده‌ نیستند پس‌ هرکس‌ فراتر از این‌ بجوید، آنانند که‌ تجاوز کارند» تفسیر این‌ آیات‌ در آغاز سوره‌ «مؤمنون‌» به ‌تفصیل‌ گذشت‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیات‌ بر حرام‌ بودن‌ نکاح‌ متعه‌، هم‌ جنس‌بازی‌، مقاربت‌ با امردان‌ و حیوانات‌ و استمنا با دست‌ (جلق) دلالت‌ می‌کند».

﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ٣٢

«و کسانی‌ که‌ امانت‌ها و عهدهای‌ خود را رعایت‌ می‌کنند» یعنی: به‌ چیزی‌ از امانت‌هایی‌ که‌ بر آن‌ها امین‌ قرار داده‌ شده‌اند، خللی‌ وارد نکرده‌ و چیزی‌ از عهدها و پیمان‌هایی‌ را که‌ در برابر آن‌ تعهد داده‌اند و آن‌ را بر خویشتن‌ الزام‌ کرده‌اند، نمی‌شکنند.

﴿وَٱلَّذِينَ هُم بِشَهَٰدَٰتِهِمۡ قَآئِمُونَ٣٣

«و کسانی‌ که‌ به‌ گواهی‌های‌ خود ایستاده‌اند» یعنی: گواهی‌ها را بر وجه‌ صحیح ‌آن‌ برای‌ آن‌ کسی‌ که‌ بر ذمه‌شان‌ گواهی‌ای‌ دارد، نزد حکام‌ ادا می‌کنند، چه‌ آن ‌کس‌ به‌ آن‌ها نزدیک‌ باشد و چه‌ دور، چه‌ رفیع‌ و عالی‌شان‌ باشد و چه‌ وضیع‌ و از نظر افتاده‌ پس‌ نه‌ گواهی‌ را کتمان‌ می‌کنند و نه‌ آن‌ را تغییر می‌دهند.

﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ يُحَافِظُونَ٣٤

«و کسانی‌ که‌ بر نماز خود محافظت‌ می‌کنند» یعنی: بر رعایت‌ اذکار، ارکان‌ و شرایط نماز پایبندند، به‌ چیزی‌ از این‌ها خلل‌ وارد نکرده‌ و از آن‌ها به‌ مشغولیتهای ‌دیگر سرگرم‌ نمی‌شوند و بر آن‌ مواظب‌اند و نیز نگهبان‌ نمازند از این‌که‌ بعد از ادای ‌آن‌ کاری‌ بکنند که‌ آن‌ را هدر ساخته‌ و ثوابش‌ را از بین‌ ببرد. شایان‌ ذکر است‌ که ‌تکرار یادآوری‌ از نماز و موصوف ‌کردن‌ این‌ گروه‌ به‌ آن‌ در اول‌ و آخر، دلیل ‌بر فضل‌ و اهمیت‌ نماز است‌.

﴿أُوْلَٰٓئِكَ فِي جَنَّٰتٖ مُّكۡرَمُونَ٣٥

«این‌ گروه‌ در باغ‌هایی‌، گرامی‌ داشته‌ شده‌اند» یعنی: در آن‌ باغ‌ها مستقرند و با انواع‌ تکریم‌ها و تجلیل‌ها مورد گرامی‌داشت‌ قرار می‌گیرند.

﴿فَمَالِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ قِبَلَكَ مُهۡطِعِينَ٣٦ عَنِ ٱلۡيَمِينِ وَعَنِ ٱلشِّمَالِ عِزِينَ٣٧

«پس‌ چه‌ شده‌ است‌ کافران‌ را که‌ به‌سوی‌ تو شتابانند» یعنی: آن‌ها را چه‌ شده ‌است‌ که‌ در گریز از نزد تو شتابانند. یا «مهطعین‌» به‌ این‌ معنی‌ است: کافران‌ را چه‌ شده‌ است‌ که‌ گردنهایشان‌ را بلند نموده‌ و پیوسته‌ به‌سویت‌ می‌نگرند؛ «از جانب ‌راست‌ و از جانب‌ چپ‌، گروه‌ در گروه» یعنی: کافران‌ در گروه‌های‌ متفرق‌ و پراکنده‌ از جانب‌ راست‌ و چپ‌ رسول‌ خدا ص از ایشان‌ فرار می‌کنند و از برابر دعوت ‌می‌گریزند، یا به‌سوی‌ ایشان‌ می‌نگرند.

﴿أَيَطۡمَعُ كُلُّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن يُدۡخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٖ٣٨

«آیا هر یک‌ از آنان‌ طمع‌ می‌برد که‌ به‌ بهشت‌ پرنازونعمت‌ درآورده‌ شود» با آن‌که‌ ازبرابر هدایت‌ می‌گریزد؟

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: مشرکان‌ پیرامون‌ رسول‌ خدا ص گرد آمده‌ وبه‌ سخن‌ ایشان‌ گوش‌ فرا می‌دادند اما از آن‌ بهره‌ای‌ نمی‌بردند بلکه‌ تکذیب‌ و استهزا ورزیده‌ و می‌گفتند: اگر همینان‌ وارد بهشت‌ شوند، بی‌گمان‌ ما قبل‌ از آنان‌ به‌بهشت‌ وارد می‌شویم‌ و قطعا بیش‌ از آنان‌ در بهشت‌ از ناز و نعمت‌ برخورداریم‌! پس‌ خداوندأ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿كَلَّآۖ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّمَّا يَعۡلَمُونَ٣٩

«کلا» کلا کلمه‌ای‌ است‌ بازدارنده‌ برای‌ قطع‌ طمع‌ آنان‌ در بهشت‌. یعنی: نه‌! هرگز نه‌؛ «ما آنان‌ را از آنچه‌ می‌دانند، آفریده‌ایم» یعنی: آنان‌ را از آب‌ منی‌ پلیدی ‌آفریده‌ایم‌ که‌ خودشان‌ می‌دانند پس‌ این‌ تکبر برایشان‌ سزاوار نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد، ابن‌ماجه‌ و ابن‌سعد آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص آیه: ﴿فَمَالِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ قِبَلَكَ مُهۡطِعِينَ...كَلَّآۖ إِنَّا خَلَقۡنَٰهُم مِّمَّا يَعۡلَمُونَرا خواندند آن‌گاه ‌بر کف‌ دست‌ خویش‌ آب‌ دهان‌ انداخته‌ و انگشت‌ خود را بر آن‌ نهادند و فرمودند: «خدای‌ ‌ می‌گوید: ای‌ فرزند آدم‌! چگونه‌ می‌توانی‌ مرا عاجز گردانی ‌درحالی‌که‌ تو را از مانند این‌ آفریدم‌ ولی‌ چون‌ آفرینشت‌ را استوار، به‌سامان‌ و به ‌اعتدال‌ کردم‌، میان‌ دو جامه‌ گرانقیمت‌ خرامان‌ راه‌ رفتی‌ در حالی‌ که‌ زمین‌ را از راه ‌رفتنت‌ بانگ‌ و آوازی است‌ پس‌ جمع‌ کردی‌ و بازداشتی‌ تا آن‌گاه‌ که‌ چون ‌نفس‌ به‌ گلوگاهت‌ رسید، آن ‌وقت‌ هنگام‌ صدقه‌ دادن‌ (تو) فرا رسید». روایت‌ شده ‌است‌ که‌ مطرف ‌بن ‌عبدالله شخیر س، مهلب‌ بن ‌ابی ‌صفره‌ را دید که ‌خرامان ‌خرامان‌ در ردای‌ نگارین‌ ابریشمین‌ چهارگوش‌ و عبایی‌ ابریشمین‌ راه‌ می‌رود پس‌ به‌ او گفت: ای‌ بنده‌ خدا! چیست‌ این‌ گونه‌ راه ‌رفتنی‌ که‌ خدای ‌‌ از آن‌ نفرت‌ دارد؟ مهلب‌ گفت: مگر نمی‌شناسی‌ که‌ من‌ چه‌ کسی‌ هستم‌؟ گفت: چرا؛ تو را نیک‌ می‌شناسم‌. تو کسی‌ هستی‌ که‌ آغازت‌ نطفه‌ پلیدی‌ بود و آخرت‌ نیز لاشه‌ مردار گندیده‌ای‌ است‌ و در میان‌ این‌ آغاز و انجام‌ نیز حامل ‌نجاست‌ هستی‌! پس‌ مهلب‌ سر خود گرفت‌ و گذشت‌ و دیگر آن‌ گونه‌ خرامان‌ ومتکبرانه‌ راه‌ نمی‌رفت‌.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِرَبِّ ٱلۡمَشَٰرِقِ وَٱلۡمَغَٰرِبِ إِنَّا لَقَٰدِرُونَ٤٠ عَلَىٰٓ أَن نُّبَدِّلَ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَمَا نَحۡنُ بِمَسۡبُوقِينَ٤١

«پس‌ به‌ پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌ها» یعنی: به‌ پروردگار طلوع‌گاه‌ هر روز از ایام ‌سال‌ و غروبگاه‌ آن‌ «قسم‌ می‌خورم‌ که‌ هر آینه‌ ما تواناییم‌ بر آن‌که‌ بهتر از آنان‌ را جانشین‌ آنان‌ گردانیم» یعنی: تواناییم‌ بر این‌ که‌ بهتر، شایسته‌تر و فرمان‌پذیرتر از کسانی‌ را بیافرینیم‌ که‌ ما را نافرمانی‌ کرده‌اند، سپس‌ این‌ گروه‌ نافرمان‌ را نابود کنیم‌ «و ما درمانده‌ نیستیم» اگر این‌ کار را اراده‌ کنیم‌ بلکه‌ آنچه‌ را بخواهیم‌ انجام‌ می‌دهیم‌، نه‌ چیزی‌ از ما فوت‌ می‌شود و نه‌ کاری‌ ما را عاجز می‌گرداند. «لا» در (لااقسم) زاید و مفید تأکید است‌.

﴿فَذَرۡهُمۡ يَخُوضُواْ وَيَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ يُلَٰقُواْ يَوۡمَهُمُ ٱلَّذِي يُوعَدُونَ٤٢

«پس‌ بگذارشان» ای‌ محمد ص «که‌ به‌ بیهودگی‌ درآیند» در باطل‌ خویش‌ «و بازیگوشی‌ کنند» در دنیای‌ کوچک‌ و حقیر خویش‌؛ پس‌ تو به‌ مأموریت‌ خود مشغول‌ شو و مبادا که‌ باطل‌، ژاژ خایی‌ و گردنکشی‌ آنان‌ بر تو بزرگ‌ و سنگین ‌تمام‌ شود زیرا وظیفه‌ تو فقط بلاغ‌ است‌ و بس‌ پس‌ آنان‌ را به‌ حال‌شان‌ واگذار «تا به‌دیدار آن‌ روزشان‌ که‌ وعده‌اش‌ را به‌ آنان‌ داده‌اند، برسند» و آن‌ روز، روز قیامت ‌است‌ پس‌ مطمئن‌ باش‌ که‌ آنان‌ در آن‌ روز سزایشان‌ را خواهند چشید.

آن‌گاه‌ در تفسیر آن‌ روز می‌فرماید:

﴿يَوۡمَ يَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ سِرَاعٗا كَأَنَّهُمۡ إِلَىٰ نُصُبٖ يُوفِضُونَ٤٣

«روزی‌ که‌ از گورها شتابان» و دوان‌دوان‌ به‌ سوی‌ فراخواننده‌ «بیرون‌ آیند گویی ‌آنان‌ به‌سوی‌ نشانه‌هایی‌ می‌شتابند» یعنی: چنان‌ به‌ سرعت‌ می‌دوند و از همدیگر سبقت‌ می‌گیرند که‌ گویی‌ به‌سوی‌ نشانه‌هایی‌ می‌شتابند. نصب: پرچم‌ها یا بیرق‌هایی‌ است‌ که‌ نصب‌ می‌شود. یعنی: چنان‌که‌ در دنیا به‌سوی‌ پرچم‌ یا نشانه‌ باطل‌ که ‌بتان‌شان‌ بود می‌دویدند و از یک ‌دیگر در پرستش‌ آن‌ها سبقت‌ می‌گرفتند، در قیامت ‌نیز به‌ سوی‌ دعوتگر می‌شتابند. مراد از نصب‌ در اینجا: هر چیزی‌ است‌ که‌ نصب‌کرده ‌شده‌ و بجز خدای‌ سبحان‌ مورد پرستش‌ قرار می‌گیرد، مانند بتان‌.

﴿خَٰشِعَةً أَبۡصَٰرُهُمۡ تَرۡهَقُهُمۡ ذِلَّةٞۚ ذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمُ ٱلَّذِي كَانُواْ يُوعَدُونَ٤٤

«دیدگانشان‌ فروافتاده‌ باشد» به‌ خواری‌؛ به ‌طوری‌ که‌ به‌ بالا نمی‌نگرند، به‌سبب ‌عذابی‌ که‌ توقع‌ آن‌ را دارند «غبار خفت‌ و خواری‌ بر آنان‌ نشسته‌ است» یعنی: سخت‌ در خواری‌ و ذلت‌ و دشواری‌ فرورفته‌اند «این» روز قیامت «همان‌ روزی ‌است‌ که‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ می‌شد» در دنیا که‌ در این‌ روز با عذاب‌ آن‌ روبرو می‌شوند اما آن‌ها تکذیب‌ کننده‌ آن‌ بودند اما وعده‌ خداوند أ خواه‌ ناخواه‌ آمدنی ‌است‌.

سوره‌ نوح

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌نام‌ «نوح‌» پیامبر خدا ÷ نامگذاری‌ شده‌ است‌ زیرا تمام‌ آن‌ بیانگر داستان‌ نوح‌ ÷ با قومش‌ از ابتدای‌ دعوت‌ وی‌ تا وقوع‌ طوفان‌ و در توصیف‌ این‌ تجربه‌ از تجارب‌ دعوت‌ در روی‌ زمین‌ است‌؛ چنان‌که‌ در مطلع‌ سوره آمده ‌است:

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَكَ مِن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ١

«هرآینه‌ ما نوح‌ را به‌سوی‌ قومش‌ فرستادیم‌ که‌ قوم‌ خود را بیم‌ ده» یعنی: بعد از برانگیختن‌ نوح‌ ÷ به‌ وی‌ فرمان‌ دادیم‌ که‌ قومت‌ را بیم‌ و هشدار ده‌؛ «پیش‌ از آن‌که ‌عذابی‌ دردناک‌ بر سرشان‌ بیاید» که‌ عذاب‌ دوزخ‌، یا عذاب‌ طوفان‌ است‌. ولی‌ از تفسیر ابن‌ کثیر چنین‌ برمی‌آید که‌ مراد از آن‌، عذاب‌ دنیاست‌. یادآور می‌شویم‌؛ بیان‌ این‌ مطلب‌ که‌ نوح ÷ اولین‌ پیامبر الهی‌ به‌سوی‌ بشر است‌ و بیان‌ مدت‌ درنگش ‌در میان‌ قومش‌، در سوره‌ «عنکبوت‌» گذشت‌.

﴿قَالَ يَٰقَوۡمِ إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ٢

«گفت: ای‌ قوم‌ من‌! هرآینه‌ من‌ برای‌ شما بیم‌ دهنده‌ای‌ هستم» از عذاب‌ الهی‌؛ پس ‌شما را از آن‌ می‌ترسانم‌ و هشدار می‌دهم «آشکارگر» هستم‌ و آنچه‌ را که‌ مایه‌ نجات‌ شماست‌ و رهایی‌تان‌ از عذاب‌ در آن‌ نهفته‌ است‌، برایتان‌ آشکار می‌سازم‌.

﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ٣

مضمون‌ دعوت‌ من‌ این‌ است «که‌ خداوند را بپرستید» پس‌ حق‌ وی‌ ـ از فروتنی‌، نیایش‌، دوستی‌ و محبت‌ ـ را به‌ وی‌ ادا کنید و فرمان‌های‌ وی‌ را به‌ جا آورید و با او دیگری‌ را شریک‌ نگردانید «و از او پروا دارید» یعنی: از آنچه‌ که ‌شما را در عذاب‌ وی‌ می‌افگند، بپرهیزید و حرامهایش‌ را ترک‌ کنید «و از من ‌فرمان‌ برید» در اوامرم‌ زیرا من‌ فرستاده‌ای‌ از نزد خداوند أ به‌سوی‌ شما هستم‌.

بنابراین‌، دعوت‌ الی‌ الله بر سه‌ پایه‌ استوار است: عبادت‌، تقوی‌ و اطاعت‌. پس‌ دعوتگران‌ راه‌ خدا أ باید این‌ معنی‌ را به‌ خاطر داشته‌ باشند.

﴿يَغۡفِرۡ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمۡ وَيُؤَخِّرۡكُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ إِذَا جَآءَ لَا يُؤَخَّرُۚ لَوۡ كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤

آری‌! چنین‌ کنید «تا برای‌ شما از گناهان‌ شما بیامرزد» یعنی: تا بعضی‌ از گناهان ‌شما را بر شما بیامرزد؛ و آن‌ عبارت‌ از گناهانی‌ است‌ که‌ قبل‌ از اطاعت‌ پیامبر و اجابت‌ دعوت‌ وی‌ از آنان‌ سرزده‌ است‌ «و شما را تا وقتی‌ مقرر واپس‌ بدارد» یعنی: تا مرگ‌ شما را تا آخرین‌ مهلتی‌ که‌ خدای‌ ‌ برای‌ شما مقرر کرده‌ است ‌به‌ تأخیر افگند در غیر آن‌ نزول‌ فوری‌ عذاب‌ مجال‌ زنده ‌بودن‌ برای‌ شما تا آن ‌مهلت‌ را نمی‌دهد. مراد این‌ است‌ که: میعاد حیات‌ شما و عملیه‌ بهره‌گیری‌ از زمین ‌و برخورداری‌ از مواهب‌ آن‌ را تا آن‌گاه‌ بر شما طولانی‌ گرداند که‌ بر طاعت‌ حق ‌پایدار و استوار باشید.

علما با این‌ آیه‌ بر این‌ حقیقت‌ استدلال‌ کرده‌اند که‌ انجام‌ دادن‌ طاعت‌ و نیکی‌ و پیوستن‌ صله‌ رحم‌ حقیقتا بر عمر انسان‌ می‌افزاید چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌انس‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «صلة‌ الرحم‌ تزيد في‌ العمر». «صله ‌رحم‌ در عمر می‌افزاید». زمخشری‌ می‌گوید: «مثلا خدای‌ ‌ حکم‌ نمود که ‌اگر قوم‌ نوح‌ ایمان‌ آورند، آنان‌ را هزار سال‌ عمر دهد ولی‌ اگر بر کفر خویش‌ باقی ‌بمانند، آنان‌ را بر سر نه‌ صد سال‌ هلاک‌ گرداند. از این‌ روی‌ به‌ آنان‌ گفته‌ شد: ایمان‌ آورید تا خداوند أ به‌ وسیله‌ آن‌ اجل‌ مقرر شما را تا زمانی‌ که‌ به‌ عنوان ‌میعاد نهایی‌ حیات‌ شما تعیین‌ و مقرر کرده‌است‌ به‌تأخیر اندازد که‌ این‌ مدت‌، همان ‌میعاد به‌ سر رسیدن‌ یک‌هزار سال‌ است‌». «زیرا چون‌ وقت‌ مقرر الله بیاید، هرگز موقوف‌ داشته‌ نمی‌شود» یعنی: اگر مرگی‌ که‌ خدای‌ ‌ بر شما مقدر نموده ‌است‌ بیاید و در آن‌ حال‌ شما بر کفرتان‌ باقی‌ باشید، آن‌ مرگ‌ هرگز به ‌تأخیرانداخته‌ نمی‌شود بلکه‌ خواه ‌ناخواه‌ واقع‌ می‌شود پس‌ بشتابید به‌سوی‌ ایمان‌ و اطاعت «اگر می‌دانستید» که‌ برای‌ شما در وقت‌ به‌سر رسیدن‌ اجل‌هایتان‌ چه ‌ندامتی‌ روی‌ می‌دهد، یقینا به‌ این‌ حقیقت‌ نیز پی‌ می‌بردید که‌ چون‌ میعاد خداوند أ فرا رسد، به‌تأخیر افگنده‌ نمی‌شود و بنابراین‌، ایمان‌ می‌آوردید.

این‌ آیه‌ دلالت‌ بر آن‌ دارد که‌ قوم‌ نوح ÷ از بس‌ در دوستی‌ زندگانی‌ دنیا فرورفته‌ بودند، گویی‌ در مرگ‌ هم‌ شک‌ داشتند. همچنین‌ این‌ آیه‌ درس‌ دیگری ‌برای‌ دعوتگران‌ به‌ سوی‌ الله أ است‌ که‌ نباید مردم‌ را در وعده‌های‌ دنیوی‌ مستغرق ‌کنند.

﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا٥

«گفت» نوح‌ ÷ «ای‌ پروردگار من‌! من‌ قومم‌ را شب‌ و روز دعوت‌ کردم» یعنی: آنان‌ را پیوسته‌ و به‌طور شبانه‌روزی‌ به‌سوی‌ ایمان‌ که‌ مرا بدان‌ فرمان‌ دادی‌،دعوت‌ کردم‌ بی‌آن‌که‌ در دعوتشان‌ هیچ‌ کوتاهی‌ای‌ کرده‌باشم‌.

این‌ پنجمین‌ درس‌ برای‌ دعوتگران‌ است‌ که‌ باید هیچ‌ وقت‌ و هیچ‌ فرصتی‌ را در راه‌ دعوت‌ از دست‌ ندهند.

﴿فَلَمۡ يَزِدۡهُمۡ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارٗا٦

«ولی‌ دعوت‌ من‌ جز بر گریزشان» و بر دوری‌شان‌ از آنچه‌ که‌ آنان‌ را به‌سوی‌ آن ‌فرامی‌خواندم‌ «نیفزود» .

﴿وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِيَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ ٱسۡتِكۡبَارٗا٧

«و همانا من‌ هر وقت‌ آنان‌ را دعوت‌ کردم‌ تا برای‌شان‌ بیامرزی» یعنی: هرگاه‌ که ‌آنان‌ را به‌سوی‌ سبب‌ مغفرت‌ که‌ عبارت‌ از ایمان ‌آوردن‌ به‌ تو و اطاعت‌ از توست‌، دعوت‌ کردم‌؛ «انگشتان‌ خود را در گوش‌های‌ خویش‌ درآوردند» تا صدای‌ من‌ را نشنوند «و جامه‌های‌ خویش‌ را در پوشانیدند» یعنی: چهره‌های‌ خود را با جامه‌های ‌خود پوشانیدند تا مرا نبینند و سخنم‌ را نشنوند «و بر کفر پای‌ فشردند» یعنی: بر کفر و انکار استمرار ورزیدند «و گردنکشی‌ کردند گردنکشی‌ای‌ تمام» و کامل‌ در برابر پذیرش‌ حق‌.

﴿ثُمَّ إِنِّي دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا٨

«سپس‌ باز آنان‌ را به‌ صدای‌ بلند دعوت‌ کردم» یعنی: درحالی‌ آنان‌ را دعوت ‌کردم‌ که‌ به‌ ندای‌ بلند اعلان‌کننده‌ دعوت‌ خود بودم‌.

﴿ثُمَّ إِنِّيٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا٩

«باز آشکارا به‌ آنان‌ اعلان‌ کردم» یعنی: مجددا دعوت‌ خود را به‌ طور علنی‌ و روشن‌ به‌ آنان‌ تکرار کردم‌ «و پنهان‌ گفتم‌ آنان‌ را» در این‌ دعوت «به ‌پنهان ‌گفتنی» پس‌ این‌ یکی‌ را پنهانی‌ و آن‌ یکی‌ را به‌ طور خصوصی‌ دعوت‌ کردم‌ و خلاصه‌ این‌که‌ به‌ روشهای‌ مختلف‌ و شیوه‌های‌ متفاوت‌ آنان‌ را دعوت‌ کردم‌. به‌ قولی: معنای «اسررت: پنهان‌ گفتم‌» این‌ است‌ که: به‌ منازلشان‌ رفتم‌ و آنان‌ را در منازل‌شان‌ دعوت‌ کردم‌.

مراد آیات‌ این‌ است‌ که‌ دعوت‌ نوح‌÷ دارای‌ سه‌ مرتبه‌ بود:

۱- در آغاز به ‌طور پنهانی‌ و مخصوص‌ در شب‌ و روز آنان‌ را دعوت‌ کرد اما از وی‌ گریختند.

۲- سپس‌ در مرتبه‌ دوم‌ آنان‌ را به‌ طور آشکار دعوت‌ کرد زیرا دعوت‌ و نصیحت ‌در ملا مردم‌ کوبنده‌ و قاطع‌ است‌. اما این‌ شیوه‌ دعوت‌ نیز بر آنان‌ تأثیری‌ نکرد.

۳- سپس‌ با سخت‌کوشی‌ و اهتمام‌ زیاد و دلسوزی‌ و وظیفه ‌شناسی‌ کامل‌، هردو شیوه‌ ـ یعنی‌ شیوه‌ پنهانی‌ و شیوه‌ علنی‌ ـ را باهم‌ جمع‌ کرد؛ و این‌ شبیه‌ مراحل ‌دعوتی‌ است‌ که‌ رسول‌ خاتم‌ ص در مکه‌ و جزیره ‌العرب‌ بدان‌ پرداختند.

و این‌ آیه‌ درس‌ جدیدی‌ برای‌ دعوتگران‌ است‌ که‌ باید با همه‌ وسایل‌ علنی‌ و سری‌ در جهت‌ رساندن‌ دعوت‌ خویش‌ همت‌ گمارند.

﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا١٠

«پس‌ گفتم: از پروردگار خود طلب‌ آمرزش‌ کنید» یعنی: با اخلاص‌ نیت‌ از او نسبت‌ به‌ گناهان‌ گذشته‌ خود آمرزش‌ بخواهید «هر آینه‌ او بسیار آمرزگار است» برای ‌گنهکاران‌ و مجرمان‌.

﴿يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا١١

آری‌! از پروردگار خود آمرزش‌ بخواهید؛ «تا بر شما باران‌ را ریزان ‌بفرستد» مدرار: بسیار ریزان‌، روان‌ و پیگیر. این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ استغفار از بزرگترین‌ اسباب‌ نزول‌ باران‌ و حصول‌ انواع‌ رزق‌ و روزی‌ است‌ به‌ همین‌ جهت ‌استغفار در دعای‌ استسقا (طلب‌ باران) مشروع‌ گردیده‌است‌. شعبی‌ می‌گوید: «عمر س به‌ طلب‌ باران‌ بیرون‌ آمد ولی‌ بر استغفار و آمرزش‌خواهی‌ چیز دیگری ‌نیفزود پس‌ باران‌ فرود آمد. اصحاب‌ ش به‌ عمر س گفتند: ما ندیدیم‌ که‌ شما طلب ‌باران‌ کنید؟! شما جز استغفار کار دیگری‌ نکردید اما باران‌ فرود آمد! عمر س فرمود: من‌ کلیدهای‌ آن‌ را که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها فرود می‌آید، طلب‌ کردم [۴۰]. سپس‌ این‌آیه‌ را خواند: ﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا١٠ يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا١١ [نوح: ۱۰-۱۱]». روایت ‌شده‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌مدت‌ چهل‌ سال‌ باران‌ را از قوم نوح‌ ÷ بازداشت‌ و رحم‌های‌ زنان‌شان‌ را عقیم‌ گردانید پس‌ نوح‌ ÷ به‌ آنان‌ وعده‌ داد که‌ استغفار تنها راه‌ نجات‌ از این‌ مصیبت‌ و تنها دریچه‌ حصول‌ گشایش‌ در ارزاق‌ و اولاد است‌.

﴿وَيُمۡدِدۡكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ جَنَّٰتٖ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ أَنۡهَٰرٗا١٢

«و» استغفار کنید تا «به‌ شما اموال‌ و فرزندان‌ را پی‌درپی‌ دهد و برای‌ شما باغ‌ها و جویبارها پدید آورد» یعنی: اگر استغفار کنید، حق‌ تعالی‌ اموال‌ و فرزندانتان‌ را بسیار می‌گرداند زیرا ایمانتان‌ به‌ خداوند أ علاوه‌ بر بهره‌ وافر آخرت‌، فراوانی‌ و توانگری‌ دنیا را نیز برایتان‌ ارمغان‌ می‌آورد. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ مردی‌ نزد حسن‌ بصری / از قحطی‌ و تنگسالی‌ شکایت‌ کرد، حسن‌ بصری‌ به‌ او گفت: از خدای ‌‌ آمرزش‌ بخواه‌! فرد دیگری‌ نزد وی‌ از فقر شکایت‌ کرد، فرد دیگری‌ از قلت‌ نسل‌ و فرد دیگری‌ از قلت‌ محصول‌ زمین‌ خویش‌ پس‌ او همه‌ آنان‌ را به‌ استغفار امر کرد. در این‌ میان‌ یکی‌ از حاضران‌ به‌ وی‌ گفت: مردانی‌ چند نزد تو آمدند که‌ هر یک‌ نوعی‌ از نیاز را مطرح‌ کرده‌ و از آن‌ شکوه‌ کردند ولی‌ تو همه‌ آنان‌ را به‌ استغفار دستور دادی‌! حسن‌ بصری‌ / این‌ آیه‌ را بر وی‌ تلاوت‌ کرد: ﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ [نوح: ۱۰]. «پس‌ گفتم: از پروردگار خود طلب‌ آمرزش‌ کنید... تا برشما باران‌ را ریزان‌ بفرستد و به‌ شما اموال‌ و فرزندان‌ را پی‌درپی‌ دهد و برای‌ شما بوستان‌ها و جویبارها پدید آورد».

﴿مَّا لَكُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا١٣

نوح ‌÷ خطاب‌ به‌ قومش‌ افزود: «شما را چه‌ شده‌ است‌ که‌ از عظمت‌ الله نمی‌ترسید؟» یعنی: شما را چه‌ شده ‌است‌ که‌ از عذاب‌ خدای‌ ‌ نمی‌ترسید تا او را به‌ یگانگی‌ بخوانید و از او اطاعت‌ کنید؟ وقار: عظمت‌ و بزرگی‌ و حرمت ‌است‌. یا معنی‌ این‌ است: شما را چه‌ شده ‌است‌ که‌ به‌ توقیر و تعظیم‌ پروردگار نمی‌پردازید؟ و این‌ معنی‌ برگزیده‌ زمخشری‌ است‌ که‌ رازی‌ نیز آن‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌.

﴿وَقَدۡ خَلَقَكُمۡ أَطۡوَارًا١٤

«و حال‌ آن‌که‌ شما را بر طورهای‌ مختلف‌ آفریده‌است» ابتدا به‌ هیأت‌ نطفه‌، سپس ‌به‌ هیأت‌ پاره‌ گوشت‌، سپس‌ به‌ هیأت‌ خون‌ بسته‌ تا تمام ‌شدن‌ و به‌ تکامل ‌پیوستن‌ خلقتتان‌ ـ چنان‌که‌ بیان‌ این‌ امر در سوره‌ «مؤمنین‌» گذشت‌ ـ سپس‌ از مرحله‌ جنینی‌ به‌ دوران‌ کودکی‌ قدم‌ می‌گذارید، باز به‌ دوره‌ جوانی‌ و آن‌گاه‌ به‌ دوره ‌پیری‌. پس‌ چرا در تعظیم‌ و توقیر کسی‌ که‌ شما را بر این‌ اطوار بدیع‌ آفریده‌ است‌، کوتاهی‌ می‌کنید در حالی‌که‌ تأمل‌ در این‌ امور موجب‌ گرایش‌ به‌ ایمان‌ است‌؟.

﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ كَيۡفَ خَلَقَ ٱللَّهُ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗا١٥

«آیا ندیده‌اید که‌ خداوند چگونه‌ هفت‌ آسمان‌ را تو بر تو» یعنی: بعضی‌ را بر فراز بعضی‌ دیگر، طبقه‌ در طبقه «آفریده‌ است‌؟» .

﴿وَجَعَلَ ٱلۡقَمَرَ فِيهِنَّ نُورٗا وَجَعَلَ ٱلشَّمۡسَ سِرَاجٗا١٦

«و در آن‌ها» یعنی: در آسمان‌ها «ماه‌ را قرار داده ‌است» یادآور می‌شویم‌ که‌ ماه ‌در آسمان‌ دنیاست «فروزنده» یعنی: در حالی‌ که‌ ماه‌ روشنی‌بخش‌ روی‌ زمین‌ با نوری‌ است‌ که‌ در آن‌ گرمایی‌ نیست‌ «و خورشید را چراغی‌ قرار داده ‌است» پرتواف‌شان‌ برای‌ اهل‌ زمین‌ تا به‌وسیله‌ نور و گرمای‌ آن‌ به‌ تصرف‌ در امور معیشتی‌ مورد نیاز خویش‌ دسترسی‌ یابند، خورشیدی‌ که‌ هم‌ در آن‌ روشنی‌، هم‌ گرما و هم‌ انرژی‌ وجود دارد؟.

﴿وَٱللَّهُ أَنۢبَتَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا١٧

«و خداوند شما را از زمین‌ رویانید به ‌نوعی‌ از رویانیدن» یعنی: خدای‌ ‌ بشر را از قشر زمین‌ آفرید، سپس‌ زمینه‌ را برای‌ رشد و رویش‌ او در آن‌ مساعد کرد؛ با بزرگ‌ شدن‌ وی‌ بعد از کوچکی‌ و با دراز شدن‌ قدوقامت‌ وی‌ بعد از کوتاهی‌. البته ‌رشد و نمو آدمیان‌ مانند رشد و نمو گیاهان‌ به‌ وسیله‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ در فرایند تحول‌ خود به‌ رستنی‌ها یا حیوانات‌ جاندار، از اجزای‌ زمین‌ تغذیه‌ می‌کنند.

﴿ثُمَّ يُعِيدُكُمۡ فِيهَا وَيُخۡرِجُكُمۡ إِخۡرَاجٗا١٨

«سپس» خداوند أ «شما را در آن» یعنی: در زمین‌ «بازمی‌گرداند» آن‌گاه‌ که‌ می‌میرید پس‌ اجزای‌ وجودتان‌ در آن‌ به‌ تحلیل‌ می‌رود تا سرانجام‌ بار دیگر به ‌خاک‌ تبدیل‌ گردیده‌ و با زمین‌ آمیخته‌ می‌شود «و دوباره‌ شما را بیرون‌ می‌آورد به‌طوری‌ بیرون ‌آوردن» یعنی: باز شما را از زمین‌ بیرون‌ می‌آورد؛ با رستاخیز روز قیامت‌ به‌ بیرون ‌آوردن‌ در یک‌ دفعه‌ واحد، نه‌ با رویانیدن‌ تدریجی‌تان‌ همچون‌ باراول‌.

﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ بِسَاطٗا١٩

«و خداوند زمین‌ را برای‌ شما فرشی‌ ساخت» یعنی: آن‌ را برای‌ شما هموار گردانید که‌ بر آن‌ سکنی‌ می‌گزینید، راه‌ می‌روید و استراحت‌ می‌کنید، همچون ‌راه‌ رفتن‌ و استراحت‌ بر روی‌ فرش‌ در خانه‌هایتان‌.

﴿لِّتَسۡلُكُواْ مِنۡهَا سُبُلٗا فِجَاجٗا٢٠

«تا در راههای‌ فراخ‌ آن‌ بروید» یعنی: تا به‌ شاهراه‌های‌ فراخ‌ و گشاده‌ زمین ‌بروید. فج: راه‌ میان‌ دو کوه‌ است‌. خلاصه‌ این‌که: خداوند متعال‌ به‌ زبان‌ نوح ‌÷ چهار دلیل‌ را بر توحید خویش‌ بیان‌ کرد؛ دلیل‌ اول: آفرینش‌ انسان‌ بر اطوار مختلف‌، دلیل‌ دوم: آفرینش‌ آسمآن‌ها و خورشید و ماه‌، دلیل‌ سوم: رویاندن ‌انسان‌ از زمین‌ و دلیل‌ چهارم: گسترده ‌کردن‌ زمین‌ با راه‌های‌ گشاده‌ و فراخ‌ است‌.

﴿قَالَ نُوحٞ رَّبِّ إِنَّهُمۡ عَصَوۡنِي وَٱتَّبَعُواْ مَن لَّمۡ يَزِدۡهُ مَالُهُۥ وَوَلَدُهُۥٓ إِلَّا خَسَارٗا٢١

«نوح‌ گفت: پروردگارا! هرآینه‌ اینان‌ از من‌ نافرمانی‌ کردند» یعنی: بر نافرمانی‌ من ‌اصرار و استمرار ورزیدند و دعوتم‌ به‌ سوی‌ عبادت‌ و تقوی‌ و اطاعت‌ را اجابت ‌نگفتند «و از کسی‌ پیروی‌ کردند که‌ مال‌ و فرزندش‌ جز زیان‌ در حق‌ وی‌ نیفزوده‌ است» یعنی: اشخاص‌ فقیر و نیز اراذل‌ و اوباش‌ از رؤسای‌ گمراه‌ و ثروتمند خود پیروی‌ کردند، از همان‌ کسانی‌ که‌ بسیاری‌ مال‌ و فرزند جز بر گمراهی‌شان‌ در دنیا و عذاب‌شان‌ در آخرت‌ نیفزوده ‌است‌. به‌ این‌ ترتیب‌، نوح‌ ÷ از آنان‌ به‌سوی ‌خدای ‌‌ درد دل‌ کرد در حالی‌ که‌ می‌دانست‌ او خود به‌ حال‌شان‌ داناتر است‌؛ و افزود:

﴿وَمَكَرُواْ مَكۡرٗا كُبَّارٗا٢٢

«و نیرنگی‌ بزرگ‌ در کار آوردند» یعنی: رؤسا نیرنگ‌ بس‌ بزرگی‌ سگالیدند؛ که ‌عبارت‌ از تهییج‌ و برانگیختن‌ سفله‌گان‌ و اراذل‌شان‌ بر آزار دادن‌ و کشتن‌ نوح ‌÷ بود.

﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣

نوح‌ ÷ افزود: «و گفتند» رؤسا به‌ پیروان‌ خود برای‌ برانگیختنشان‌ بر نافرمانی ‌نوح‌ ÷: «هرگز خدایان‌ خود را ترک‌ نکنید» یعنی: هرگز پرستش‌ خدایان‌ خود را فرو نگذارید؛ و آن‌ خدایان‌ عبارت‌ از بتان‌ و تصاویر و تمثال‌هایی‌ بود که‌ آن‌ها برای ‌خود ساخته‌ بودند و سپس‌ اعراب‌ نیز آن‌ها را پرستش‌ کردند «و» همچنین‌ رؤسا به‌پیروان‌ خود گفتند: «هرگز ود و سواع‌ و یغوث‌ و یعوق‌ و نسر را ترک‌ نکنید» یعنی: پرستش‌ آن‌ها را فرونگذارید. محمد بن ‌کعب‌ می‌گوید: «ود و سواع‌ و یغوث‌ ویعوق‌ و نسر»، نام‌ اشخاص‌ صالحی‌ بود که‌ در فاصله‌ زمانی‌ میان‌ آدم‌ و نوح‌ علیهماالسلام می‌زیستند و نحوه‌ پرستش‌شان‌ این‌گونه‌ بود که‌ بعد از درگذشت‌ آنان‌، گروهی‌ به‌ میان‌ آمدند که‌ در عبادت‌ حق‌ تعالی‌ به‌ آنان‌ اقتدا کردند پس‌ ابلیس‌ به‌ آنان‌ گفت: اگر تمثال‌ آن‌ها را به ‌تصویر بکشید، عبادت‌ به‌ شیوه‌ ایشان‌ برای‌ شما نشاط آورتر و شوق‌انگیزتر است‌. پس‌ آن‌ها چنین‌ کردند. سپس‌ بعد از آنان‌ گروهی‌ دیگر آمدند و ابلیس‌ به‌ آنان‌ گفت: کسانی‌ که‌ قبل‌ از شما بودند، این‌ تصاویر را می‌پرستیدند لذا شما نیز چنین‌ کنید. لذا پرستش‌ بتان‌ از همان‌ وقت‌ آغاز شد و اعراب‌ نیز بعدا آن ‌بتان‌ را به‌ پرستش‌ گرفتند چنان‌که‌ «ود» بت‌ قبیله‌ کلب‌ بود، «سواع‌» بت‌ قبیله ‌هذیل‌، «یغوث‌» بت‌ قبیله‌ قطیف‌ یا مذحج‌، «یعوق‌» بت‌ قبیله‌ همدان‌ و «نسر» بت ‌قبیله‌ حمیر. البته‌ اعراب‌ بتان‌ دیگری‌ نیز داشتند که‌ مهمترین‌ آن‌ها عبارت‌ بود از لات: بت‌ قبیله‌ ثقیف‌ در طائف‌، عزی: بت‌ قبیله‌های‌ سلیم‌ و غطفان‌ و جشم‌، منات: بت‌ قبیله‌ خزاعه‌، اساف‌ و نائله‌ و هبل: بت‌ مردم‌ مکه‌. و چون‌ هبل‌ در نزد آنان‌ بزرگ‌ترین‌ بتان‌ بود پس‌ آن‌ را بر فراز کعبه‌ نهادند.

﴿وَقَدۡ أَضَلُّواْ كَثِيرٗاۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا ضَلَٰلٗا٢٤

نوح ‌÷ افزود: «و هر آینه‌ بسیاری‌ را گمراه‌ کردند» یعنی: رؤسا و بزرگان‌شان‌، یا این‌ بتان‌ بسیاری‌ از مردم‌ را گمراه‌ کردند «و» پروردگارا! «بر ستمکاران‌ جز گمراهی‌ نیفزای» یعنی: جز زیان‌، یا جز گمراهی‌ در نیرنگشان‌.

﴿مِّمَّا خَطِيٓـَٰٔتِهِمۡ أُغۡرِقُواْ فَأُدۡخِلُواْ نَارٗا فَلَمۡ يَجِدُواْ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ أَنصَارٗا٢٥

«به ‌سبب‌ گناهانشان‌ بود که‌ به‌ غرق‌ کشیده‌ شدند» یعنی: قوم‌ نوح‌ ÷ بر اثر گناهانشان‌ با طوفان‌ غرق‌ شدند «سپس» به‌دنبال‌ این‌ غرق «به‌ آتشی‌ درآورده ‌شدند» که‌ آتش‌ دوزخ‌ در آخرت‌ است‌. به‌قولی: مراد از آتش‌، عذاب‌ قبر است ‌و معنی‌ چنین‌ می‌شود: پس‌ مستحق‌ ورود به‌ آتش‌ گردیدند. اما تعبیر به‌ «ادخلوا: درآورده‌ شدند»، تعبیر از مستقبل‌ به‌ لفظ ماضی‌ است‌ تا حتمی ‌بودن‌ ورودشان ‌به‌ آتش‌ و صحت‌ وجود آن‌ را افاده‌ نماید؛ و امام‌ رازی‌ و قشیری‌ بر این‌ معنی ‌متفق ‌القول‌اند و قشیری‌ این‌ آیه‌ را دلیل‌ اثبات‌ عذاب‌ قبر می‌داند. «پس‌ برای‌ خود در برابر خداوند هیچ‌ یاوری‌ نیافتند» یعنی: کسی‌ را نیافتند که‌ آنان‌ را از عذاب ‌خداوند أ بازدارد و آن‌ را از آنان‌ دفع‌ کند.

﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا٢٦

«و نوح‌ گفت: ای‌ پروردگار من‌! بر روی‌ زمین‌ از کافران‌ هیچ‌ دیاری‌ باقی ‌مگذار» دیار: یعنی‌ کسی‌ که‌ ساکن‌ دیار است‌. آری‌! چون‌ نوح‌ ÷ از ایمان‌شان ‌مأیوس‌ گردید، علیه‌ آنان‌ دعا کرد. البته‌ این‌ دعای‌ وی‌ بعد از آن‌ بود که‌ خدای‌ ‌ به‌ او وحی‌ فرستاد که: «هرگز از قوم‌ تو (بعد از این) جز کسانی‌ که‌ (تاکنون) ایمان‌ آورده‌اند، ایمان‌ نمی‌آورند» «هود/۲۶». پس‌ خداوند أ دعای ‌نوح‌ ÷ را اجابت‌ کرد و آنان‌ را غرق‌ نمود. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ دعای‌ نوح‌÷ مانند دعای‌ رسول‌ اکرم‌ ص علیه‌ قوم‌ مشرک‌شان‌ است: «اللهم‌ منزل‌ الكتاب‌، سريع ‌الحساب‌ وهازم‌ الأحزاب‌، اهزمهم‌ وزلزلهم». «بار خدایا! ای‌ فرود آورنده‌ کتاب‌، ای‌ سریع‌ الحساب‌ و ای‌ شکننده‌ احزاب‌! آنان‌ را بشکن‌ و متزلزل‌ گردان‌». ابن‌العربی‌ می‌گوید: «فرق‌ دعای‌ نوح ÷‌ و رسول‌ اکرم ص این‌ بود که‌ نوح‌ علیه‌ همه‌ کفار دعا کرد اما رسول ‌اکرم‌ ص علیه‌ کسانی‌ که‌ بر ضد مسلمانان‌ دست‌ به ‌گروه ‌بندی‌ و تحریک‌ زده‌ بودند؛ و اصل‌ در دعا علیه‌ کفار همین‌ روش‌ پیامبرص است‌».

﴿إِنَّكَ إِن تَذَرۡهُمۡ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا كَفَّارٗا٢٧

آن‌ گاه‌ نوح‌ ÷ در دعای‌ خود افزود: «همانا اگر تو آنان‌ را بگذاری» و نابودشان‌ نکنی «بندگانت‌ را گمراه‌ می‌سازند» از راه‌ حق «و جز بدکار کفران‌ پیشه‌ای‌ را نزایند» یعنی: به‌ دنیا نیاورند جز بدکاری‌ را؛ با ترک‌ طاعتت‌ و جز بسیار ناسپاسی ‌را؛ برای‌ نعمتت‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «نوح ‌÷ این‌ سخن‌ را بدان‌ جهت‌ گفت‌ که‌ در میانشان‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ زندگی‌ کرده‌ بود و از آنان‌ شناخت‌ درستی‌ داشت‌». اما نسفی‌ می‌گوید: «نوح‌ ÷ این‌ سخن‌ را بدان‌ جهت‌ گفت‌ که‌ خداوند أ به‌ وی‌ خبر داده‌ بود که‌ دیگر کسی‌ از قومش‌ به‌ وی‌ ایمان‌ نمی‌آورد. چنان‌که‌ در آیه ‌(۳۶) سوره‌ هود آمده‌ است‌».

﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۖ وَلَا تَزِدِ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارَۢا٢٨

«ای‌ پروردگار من‌! مرا و پدر و مادرم‌ را بیامرز» شایان‌ ذکر است‌ که‌ پدر و مادر نوح ÷ هردو مؤمن‌ بودند «و هرکس‌ را که‌ به‌ خانه‌ من‌ درآید» در حالی‌که «ایمان ‌آورده» باشد نیز بیامرز. یعنی: هرکس‌ را که‌ به‌ منزلی‌ در آید که‌ من‌ ساکن‌ آن‌ هستم‌، یا در کشتی‌، یا مسجدم‌ درآید. پس‌ کسانی‌ که‌ به‌ این‌ وصف‌ متصف ‌نبودند، مانند زن‌ نوح ‌÷ و فرزند وی‌ که‌ گفت: «در کوهی‌ که‌ مرا از آب‌ پناه ‌دهد، جای‌ می‌گیرم‌»، از تحت‌ این‌ دعا خارج‌اند. «و نیز بیامرز تمام‌ مؤمنین‌ و مؤمنات‌ را» یعنی: بر همه‌ مردان‌ و زنانی‌ که‌ به‌ وصف‌ ایمان‌ موصوف‌اند تا روز قیامت‌ بیامرز. پس‌ با اقتدا به‌ نوح‌ ÷ دعا کردن‌ در حق‌ تمام‌ مؤمنین‌ و مؤمنات ‌مستحب‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌سعید خدری‌ س آمده‌است‌ که‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «لا تصحب‌ إلا مؤمنا ولا يأكل طعامك‌ إلا تقي». «همراه‌ ومصاحب‌ نشو؛ جز با مؤمنی‌ و غذای‌ تو را نخورد؛ جز پرهیزگاری‌». «و ستمکاران ‌را جز تباهی‌ نیفزای» یعنی: بر کافران‌ ستمگر، جز نابودی‌ و زیان‌ و خرابی‌ نیفزای‌. این‌ دعای‌ نوح ‌÷ نیز هر ستمگری‌ را تا روز قیامت‌ شامل‌ گردیده ‌است‌.

[۴۰] لفظ سخن‌ عمر س این‌ است: (طلبت‌ بمجادیح‌ السماء) مجادیح‌ جمع‌ مجدح‌، ستاره‌ای‌ از ستاره‌هاست‌ که‌ در نزد اعراب‌ نشانه‌ای‌ بر نزول‌ باران‌ بود. به‌ این‌ ترتیب‌، عمر س استغفار را به‌ ستارگان ‌باران‌ تشبیه‌ کرد تا خطابش‌ برای‌ اعراب‌ مفهوم‌ باشد، نه‌ این‌که‌ او به‌ آن‌ ستارگان‌ عقیده‌ای‌ داشته‌ باشد.

سوره‌ جن

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ آن‌که‌ به‌ احوال‌ جنیان‌ و بیم ‌دهی‌ آنان‌ پرداخته ‌است‌، «جن‌» نامیده‌ شد.

﴿قُلۡ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَقَالُوٓاْ إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا١

«بگو» ای‌ محمد صبه‌ امتت‌ «به‌سوی‌ من» از جانب‌ خداوند أ بر زبان ‌جبرئیل ‌÷ «وحی‌ فرستاده‌ شد که‌ گروهی‌ از جن‌ گوش‌ نهادند» به‌ قرائت‌ من‌ آن‌گاه‌ که‌ قرآن‌ می‌خواندم‌. نفر: از سه‌ تا ده‌ کس‌ است‌ «پس‌ گفتند: هر آینه‌ ما قرآنی‌ شگرف‌ را شنیدیم» یعنی: چون‌ آن‌ گروه‌ از جن‌ به‌سوی‌ قوم‌ خود بازگشتند، به‌ آنان ‌گفتند: ما سخنی‌ قرائت ‌شده‌ را شنیدیم‌ که‌ در فصاحت‌ و بلاغت‌، یا در موعظه‌ها واندرزها، یا در برکت‌ خود عجیب‌ بود. یادآور می‌شویم‌؛ سوره‌ای‌ که‌ رسول‌ خدا ص در هنگام‌ گوش ‌سپردن‌ جن‌ می‌خواندند، سوره: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ [العلق: ۱] بود. شایان‌ ذکر است‌ که‌ خداوند أ فرستادگانی‌ را از میان‌ خود جن ‌به‌سوی‌ آنان‌ نفرستاد بلکه‌ رسولان‌ تماما از فرزندان‌ آدم‌ ÷ اند.

علما گفته‌ اند: جنیان‌ اجسامی‌ عاقل‌ و پنهان‌ از دیدگان‌ هستند که‌ از آتش ‌آفریده‌ شده‌اند و تنها عالم‌ غیبی‌ای‌ هستند که‌ مختار و مکلف‌ گردانیده‌ شده‌اند زیرا خدای‌ ‌ انسان‌ را از عالم‌ مشاهده‌ شده‌ و جن‌ را از عالم‌ غیبی‌ مکلف‌ مختار گردانید. اصل‌ جن‌ ـ چنان‌که‌ حسن‌ بصری‌ / گفته‌ است‌ ـ نسل‌ و تبار ابلیس‌اند چنان‌که‌ انس‌ فرزندان‌ آدم‌ هستند و از هردو گروه‌ هم‌ مؤمن‌ وجود دارد، هم‌ کافر و هردو گروه‌ در ثواب‌ و عقاب‌ شریک‌اند پس‌ هرکس‌ از این‌ یا آن‌ گروه‌ مؤمن ‌بود، او ولی‌ خدا أ است‌ و هرکس‌ از این‌ یا آن‌ گروه‌ کافر بود، او شیطان‌ است‌. مراد از جن‌ در اینجا: جنیان‌ نصیبین‌اند و در سوره‌ «احقاف‌» نیز از همین‌ گروه‌ سخن‌ رفته‌است: ﴿وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَيۡكَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ [الأحقاف: ۲٩]. در روایات‌ آمده‌است‌ که‌ گوش ‌سپردن‌ جنیان‌ به‌ قرآن‌ در نماز صبح‌ و در محل‌ «بطن‌ نخله‌» که‌ جایی‌ در میان‌ مکه‌ و طائف‌ است‌، بود.

بخاری‌، مسلم‌، ترمذی‌ و غیر ایشان‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از عبدالله بن ‌عباس س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص نه‌ بر جن‌ قرآن ‌خواندند و نه‌ آن‌ها را دیدند بلکه‌ در زمان‌ آن‌ حضرت‌ ص میان‌ شیاطین‌ و دریافت ‌اخبار آسمان‌ مانع‌ ایجاد گردید و بر آنان‌ شهابها فرستاده‌ می‌شد پس‌ جنیان‌ گفتند: این‌ پدیده‌ جز به‌ سبب‌ اتفاقی‌ که‌ رخ‌ داده‌، به‌ وجود نیامده‌ است‌ لذا به‌ مشارق‌ و مغارب‌ زمین‌ رفتند تا عامل‌ این‌ تحول‌ را بیابند و بنگرند که‌ چه‌ رخدادی‌ اتفاق ‌افتاده‌ است‌. در این‌ میان‌ گروهی‌ از جنیان‌ که‌ به‌ همین‌ منظور به‌سوی‌ سرزمین‌ تهامه ‌رهسپار شده ‌بودند بر رسول‌ خدا ص در حالی‌ گذر کردند که‌ آن‌ حضرت‌ ص در نخله‌ با اصحاب‌ خویش‌ نماز بامداد را می‌گزاردند پس‌ چون‌ قرآن‌ را شنیدند، به ‌آن‌ گوش‌ فرادادند و بعد از آن‌ با خود گفتند: سوگند به‌ خدا که‌ عامل‌ ایجاد حایل ‌میان‌ ما و شنیدن‌ اخبار آسمان‌ همین‌ است‌. سپس‌ نزد قوم‌ خویش‌ بازگشته‌ و گفتند: ای‌ قوم‌ ما! ما قرآن‌ عجیبی‌ را شنیدیم‌... همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ بر رسول ‌خویش‌ نازل‌ فرمود: ﴿قُلۡ أُوحِيَ إِلَيَّ [الجن: ۱] [۴۱].

البته‌ ظاهر قرآن‌ نیز می‌رساند که‌ رسول‌ خدا ص جن‌ را ندیده‌اند. ولی ‌ابن ‌مسعود س بر آن‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص مأمور گردیده‌ بودند تا به‌ منظور قرائت‌ قرآن‌ بر جنیان‌ و دعوت‌شان‌ به‌سوی‌ اسلام‌ نزد جنیان‌ بروند. پس‌ ایشان‌ جن‌ را دیده‌اند. قرطبی‌ می‌گوید: «این‌ رأی‌ محکمتر است‌؛ زیرا عامر شعبی‌ می‌گوید: از علقمه‌ پرسیدم‌ که‌ آیا ابن‌ مسعود س در شب‌ جن‌ با رسول‌ خدا ص حاضر بود؟ گفت: من‌ دراین‌باره‌ از ابن ‌مسعود س سؤال‌ کردم‌ و گفتم: آیا یکی‌ از شما اصحاب‌ در شب‌ جن‌ همراه‌ رسول‌ خدا ص حاضر بوده‌اید؟ او گفت: خیر! ولی‌ ما شبی‌ همراه‌ رسول‌ خدا ص بودیم‌، بناگاه‌ ایشان‌ را گم‌ کردیم‌ پس‌ در طلب‌ ایشان ‌وادی‌ها را جست‌ وجو کردیم‌ اما ایشان‌ را نیافتیم‌ در این‌ اثنا با خود گفتیم: یا رسول‌ خدا ص سردرگم‌ شده‌ و ما را گم‌ کرده‌اند، یا ـ خدا نخواسته‌ ـ ترور گردیده‌اند. پس‌ آن‌ شب‌ بدترین‌ شبی‌ بود که‌ بر ما گذشت‌. و چون‌ صبح‌ شد، بناگاه‌ دیدیم‌ که‌ رسول‌ خدا ص از سمت‌ کوه‌ حرا می‌آیند. گفتیم: یا رسول‌الله! ما شما را گم‌ کردیم‌ و هر چه‌ شما را جست‌وجو کردیم‌ نیافتیم‌ لذا بدترین‌ شبی‌ را سپری‌ کردیم‌ که‌ گروهی‌ شب‌ را بر آن‌ می‌گذرنند! رسول مبارک ص فرمودند: «دعوتگر جن‌ به‌نزد من‌ آمده‌ بود پس‌ همراه‌ وی‌ رفتم‌ و بر آنان‌ قرآن‌ خواندم‌». آن‌گاه‌ ما را با خود بردند و آثار جن‌ و آتش‌هایی‌ را که‌ برپا کرده ‌بودند، برای‌ ما نشان‌ دادند. وآن‌ گروه‌ که‌ از جنیان‌ جزیره‌ العرب‌ بودند از رسول‌ خدا ص خواهان‌ زاد و توشه‌ گردیدند. رسول‌ خدا ص به‌ آنان‌ فرمودند: «هر استخوانی‌ که‌ نام‌ خدا بر آن‌ برده‌ شده ‌است‌، از آن‌ شماست‌ و به‌گونه‌ای‌ که‌ گوشتی‌ هر چه‌ وافرتر دارد در دست‌ شما می‌افتد و هر پشکلی‌ علف‌ چهارپایان‌ شماست‌». و آن‌ حضرت‌ ص به‌ ما فرمودند: «با این‌ دو چیز استنجا نزنید زیرا این‌ دو چیز غذای‌ برادران‌ جنی‌ شماست‌». ابن‌العربی‌ می‌گوید: «ابن ‌مسعود س در این‌ مورد از ابن‌ عباس‌ س آگاهتر است‌ زیرا او شاهد رویداد بوده ‌است‌ در حالی‌ که‌ ابن‌ عباس‌ س آن‌ را شنیده ‌است‌ و شنیدن‌ کی ‌بود مانند دیدن‌».

﴿يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فَ‍َٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِكَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا٢

آن‌ گروه‌ از جن‌ به‌ قوم‌ خود گفتند: ما قرآن‌ شگرفی‌ را شنیدیم‌ «که‌ به‌سوی‌ رشد» یعنی: به‌سوی‌ حق‌ و راستی‌ و شناخت‌ خداوند أ «راه‌ می‌نماید پس‌ به‌ آن ‌ایمان‌ آوردیم» یعنی: آن‌ را تصدیق‌ کردیم‌ و باورمان‌ شد که‌ از جانب‌ خداوند أ است‌ «و هرگز برای‌ پروردگارمان‌ کسی‌ را» از خلقش «شریک‌ نمی‌آوریم» و با او خدای‌ دیگری‌ را به‌ پرستش‌ نمی‌خوانیم‌. بدین‌سان‌ بود که‌ جنیان‌ با یک ‌بار گوش ‌فرا دادن‌ به‌ قرآن‌ به‌ آن‌ ایمان‌ آوردند و به ‌وسیله‌ عقل‌هایشان‌ دریافتند که‌ قرآن‌ کلام‌ خدای‌ تبارک‌وتعالی‌ است‌ اما کفار قریش‌ ـ به‌خصوص‌ رؤسایشان‌ ـ بارها و بارها همین‌ قرآن‌ را شنیدند اما از آن‌ هیچ‌ بهره‌ای‌ نبردند، با وجود آن‌که‌ هم ‌پیامبر از خودشان‌ بود و هم‌ قرآن‌ را به‌ زبان‌ خودشان‌ بر آنان‌ می‌خواند پس‌ دور از انتظار نبود که‌ خداوند متعال‌ آنان‌ را مجازات‌ کند و به‌ قتل‌ و ذلت‌شان‌ بکشاند.

آیه‌ کریمه‌ دال‌ بر این‌ است‌ که‌ بزرگترین‌ پیام‌ دعوت‌ محمد ص، توحید خداوندأ و بریدن‌ از شرک‌ و اهل‌ آن‌ می‌باشد.

﴿وَأَنَّهُۥ تَعَٰلَىٰ جَدُّ رَبِّنَا مَا ٱتَّخَذَ صَٰحِبَةٗ وَلَا وَلَدٗا٣

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و حقا که‌ بلند است‌ بزرگی» و شأن‌ و جلال «پروردگار ما» از آنچه‌ که‌ به‌ او از زن‌ و فرزند نسبت‌ می‌دهند. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: قدرت ‌پروردگار ما بزرگ‌ است‌ زیرا «جد» قدرت‌ وی‌ است‌. قرائت‌ دیگر: «جد» به‌ کسر جیم‌ است‌. یعنی‌ ربوبیت‌ پروردگار ما راست‌ و حق‌ است‌. گویی‌ جنیان‌ از قرآن‌ حقایقی‌ را دریافتند که‌ آن‌ها را بر خطای‌ عقیده‌ شرکی‌شان‌ آگاه‌ و بیدار ساخت‌. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ مراد از «جد» ملک‌ و فرمانروایی‌ یا توانگری ‌باشد چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «لا ینفع‌ ذا الجد منک‌ الجد» که‌ ابو عبیده‌ س در معنای‌ آن‌ گفته ‌است: «هیچ‌ توانگری‌ را توانگری‌ و ثروتش‌ در برابر تو سود نمی‌رساند». آن‌ جنیان‌ افزودند: «همسر و فرزندی‌ برنگرفته‌ است» یعنی: برتر است‌ شأن‌ و جلال‌ و عظمت‌ پروردگار ما از این‌که‌ زن‌ یا فرزندی‌ برگیرد، آن‌گونه‌ که‌ گروهی‌ از کفار این‌ نسبت‌ ناروا را به‌ وی‌ می‌دهند.

چنین‌ بود که‌ جنیان‌ به‌ مجرد شنیدن‌ قرآن‌ بالبداهه‌ دریافتند که‌ خدای‌ ‌از برگرفتن‌ زن‌ و فرزند پاک‌ و منزه‌ است‌.

﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى ٱللَّهِ شَطَطٗا٤

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌ که‌ جاهل‌ ما بر خداوند دروغ‌ را افترا می‌بست» به‌ این‌ ترتیب‌، جنیان‌ سخن‌ مشرکان‌ و جاهلانشان‌ را در بربستن‌ دروغ‌ بر خدای‌ سبحان‌ در رابطه‌ با گرفتن‌ زن‌ و فرزند و غیر این‌ از مزخرفات‌، رد و انکار نموده‌ و آنان‌ را به‌ سفاهت‌ و کودنی‌ محکوم‌ نمودند. سفیه: سبک‌ مغز و کودنی‌ است‌ که‌ این ‌سبک‌مغزی‌ وی‌ ناشی‌ از حماقت‌ و جهالتش‌ می‌باشد. شطط: غلو و افراط در کفر، دوری‌ از حق‌ و راستی‌ و گذشتن‌ از حد است‌.

﴿وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن تَقُولَ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا٥

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ ما چنین‌ پنداشتیم‌ که‌ انس‌ و جن‌ هرگز بر خداوند دروغ‌ نمی‌بندند» آن‌گاه‌ که‌ گفتند: خداوند دارای‌ شریک‌ و زن‌ و فرزند است‌ پس ‌از این‌ روی‌ آن‌ها را در سخنانشان‌ تصدیق‌ کردیم‌ و هرگز این‌ امر به‌ فکر ما خطور نمی‌کرد که‌ کسی‌ جرأت‌ کند تا بر خدای‌ ‌ دروغ‌ بربندد لذا بر اساس‌ این‌ باور بود که‌ سخن‌ دعوتگران‌ به‌سوی‌ شرک‌ و متولیان‌ خدایان‌ دروغین‌ را باور کردیم‌ و چون‌ سرانجام‌ قرآن‌ را شنیدیم‌، سر انجام‌ به‌ بطلان‌ سخن‌ این‌ مدعیان‌ پریشان‌گوی‌ پی‌ بردیم‌. و چنان‌که‌ رازی‌ گفته‌است: این‌ اقراری‌ است‌ از سوی‌ جنیان‌ بر این‌ امر که‌ آن‌ها فقط به‌سبب‌ تقلید در این‌ جهالتها درافتاده‌ بودند.

﴿وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا٦

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ مردانی‌ از انس‌ به‌ مردانی‌ از جن‌ پناه‌ می‌بردند» زیرا در جاهلیت‌ چنان‌ بود که‌ چون‌ شخصی‌ از اعراب‌ در وادی‌ای‌ فرود می‌آمد، می‌گفت: «به‌ سرور این‌ وادی‌ از شر نادانان‌ قومش‌ پناه‌ می‌برم‌». پس‌ به‌ پندار خود در جوار و پناه‌ آن‌ سرور با احساس‌ ایمنی‌ می‌خوابید تا که‌ صبح‌ می‌کرد «پس‌ بر سرکشی‌ آنان‌ افزودند» یعنی: مردانی‌ از انس‌ که‌ به‌ جنیان‌ پناه‌ می‌بردند، با این‌ کار خود بر سرکشی‌ و طغیان‌ جنیان‌ افزودند. یا جنیان‌ بر بلا و ضعف‌ و هراس‌ انسآن‌ها افزودند زیرا پناه‌ بردن‌ انسان‌ها به‌ آنان‌ بر جرأت‌ و جسارت‌ و ستمشان‌ افزود تا بدانجا که‌ سردمداران‌ جنیان‌ گفتند: اینک‌ سروری‌ و آقایی‌ ما بر جن‌ و انس‌ مسلم‌ گردید. رهق: نادانی‌ و طغیان‌ است‌.

﴿وَأَنَّهُمۡ ظَنُّواْ كَمَا ظَنَنتُمۡ أَن لَّن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ أَحَدٗا٧

آن‌ جنیان‌ به‌ قوم‌ خود افزودند: «و این‌که‌ آنان‌ نیز پنداشتند، همچنان‌که‌ شما پنداشته‌ بودید که‌ هرگز خداوند کسی‌ را برنمی‌انگیزد» یعنی: انسآن‌ها نیز همانند شما جنیان‌ پنداشتند که‌ بعد از مرگ‌، رستاخیز و جزایی‌ در کار نیست‌. یا معنی‌ این ‌است: انسآن‌ها نیز مانند شما جنیان‌ پنداشتند که‌ خداوندأ فرستاده‌ای‌ را به‌سوی ‌خلق‌ برنمی‌انگیزد تا به ‌وسیله‌ وی‌ حجت‌ را برپا دارد. همچنین‌ احتمال‌ دارد که‌ این ‌از سخن‌ خداوند متعال‌ برای‌ انسان‌ها باشد، که‌ در آن‌ صورت‌ معنی‌ این‌ است: جنیان‌ نیز همچون‌ شما کفار قریش‌ پنداشته‌ بودند که‌ خداوندأ فرستاده‌ای‌ را به‌سوی‌ خلق‌ بر نمی‌انگیزد. به‌ هر تقدیر؛ آیه‌ کریمه‌ دال‌ بر این‌ امر است‌ که‌ همان‌طوری‌ که‌ در میان‌ جنیان‌ مشرک‌ و یهودی‌ و نصرانی‌ وجود داشته‌ است‌، منکر بعث‌ و رسالت‌ نیز در میان‌شان‌ وجود داشته‌ است‌.

﴿وَأَنَّا لَمَسۡنَا ٱلسَّمَآءَ فَوَجَدۡنَٰهَا مُلِئَتۡ حَرَسٗا شَدِيدٗا وَشُهُبٗا٨

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ ما آسمان‌ را لمس‌ کردیم» یعنی: ما جویای‌ اخبار آن‌ شدیم‌ چنان‌که‌ عادت‌ ما بوده ‌است‌؛ «پس‌ آن‌ را یافتیم‌ که‌ از نگهبانان‌ پر شده‌ است» یعنی: از فرشتگانی‌ که‌ آن‌ را از استراق‌ سمع‌ پاسبانی‌ و نگهبانی ‌می‌کنند، نگهبانانی‌ که‌ «نیرومند» و قوی‌ بودند «و از شهاب‌هایی» پر شده‌ است‌ که ‌بر ما حمله‌ور می‌شوند. البته‌ این‌ تحول‌ بعد از بعثت‌ رسول‌ اکرم‌ ص در آسمان ‌روی‌ داد. شهاب: همان‌ تیر آتش‌ ستارگان‌ است‌ چنان‌که‌ بیان‌ آن‌ در تفسیر آیه: ﴿وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّيَٰطِينِۖ [الملک: ۵] در سوره‌ «ملک‌» گذشت‌.

﴿وَأَنَّا كُنَّا نَقۡعُدُ مِنۡهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِۖ فَمَن يَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ يَجِدۡ لَهُۥ شِهَابٗا رَّصَدٗا٩

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ ما پیش‌ از این‌ برای‌ شنیدن‌ از آسمان‌ در نشستنگاه‌هایی‌ می‌نشستیم» یعنی: برای‌ آن‌که‌ اخبار آسمان‌ را از فرشتگان‌ دزدانه ‌بشنویم‌ و سپس‌ آن‌ اخبار را به‌ سوی‌ کاهنان‌ بیفگنیم‌؛ «اما اکنون‌ هرکس‌ گوش ‌بسپارد، برای‌ خود شهابی‌ در کمین‌ می‌یابد» یعنی: خدای‌ سبحان‌ با بعثت‌ پیامبر خویش‌ آسمان‌ را از دستبرد اخبار توسط جنیان‌ با شهاب‌های‌ سوزانی‌ نگهبانی‌ کرد پس‌ هرکس‌ از ما به‌ آن‌ گوش‌ بسپارد، شهابی‌ را در کمین‌ خود می‌یابد تا او را مورد هدف‌ قرار داده‌ و از گوش‌ سپردن‌ و شنیدن‌ اخبار آسمان‌ بازش‌ دارد. احمد، ترمذی‌ و نسائی‌ از ابن‌عباس‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «قبل‌ از بعثت‌، شیاطین ‌نشستنگاههایی‌ در آسمان‌ داشتند که‌ در آن‌ها به‌ شنیدن‌ وحی‌ می‌پرداختند و چون‌یک‌ کلمه‌ را می‌شنیدند، نه‌ کلمه‌ دیگر هم‌ بر آن‌ افزوده‌ (و آن‌ را به‌ کاهنان‌ منتقل‌ می‌کردند) اما فقط آن‌ یک‌ کلمه‌ حق‌ بود و آنچه‌ بر آن‌ افزوده‌ شده‌ بود، باطل‌ و ناروا بود ولی‌ چون‌ رسول‌ خدا ص به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ شدند، شیاطین‌ از این ‌نشستنگاه‌های‌ خود بازداشته‌ شدند، سپس‌ آن‌ها این‌ رویداد را با ابلیس‌ در میان ‌گذاشتند، ابلیس‌ به‌ آن‌ها گفت: عامل‌ این‌ امر چیزی‌ جز وقوع‌ یک‌ پدیده‌ جدید در روی‌ زمین‌ نیست‌. آن‌گاه‌ او لشکریانش‌ را به‌ اطراف‌ و اکناف‌ زمین‌ فرستاد پس‌ گروهی‌ از آنان‌ رسول‌ خدا ص را در میان‌ دو کوه‌ مکه‌ مکرمه‌ ایستاده‌ یافتند و نزد ابلیس‌ آمده‌ این‌ خبر را به‌ وی‌ دادند. ابلیس‌ گفت: این‌ همان‌ رویداد و حادثه‌ای‌ است‌ که‌ در زمین‌ رخ‌ داده‌ است‌.

خلاصه‌ این‌که: شیاطین‌ بعد از بعثت‌ رسول‌ خدا ص از استراق‌ سمع‌ بازداشته ‌شدند تا نتوانند چیزی‌ از قرآن‌ را دزدیده‌ و آن‌ را به‌ زبان‌ کاهنان‌ بیفگنند و بر اثر آن‌ کار وحی‌ آشفته‌ و درهم‌ شود زیرا در آن‌ صورت‌ دانسته‌ نمی‌شود که‌ راستگو کیست‌.

﴿وَأَنَّا لَا نَدۡرِيٓ أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ أَرَادَ بِهِمۡ رَبُّهُمۡ رَشَدٗا١٠

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و ما نمی‌دانیم‌ که‌ در حق‌ کسانی‌ که‌ در زمینند شری‌ اراده‌ شده ‌است» به‌سبب‌ این‌ حراست‌ و نگهبانی‌ از آسمان‌؟ «یا پروردگارشان‌ در حق ‌آنان‌ رشد را اراده‌ کرده ‌است‌؟» یعنی: ما نمی‌دانیم‌ که‌ خداوند أ با بازداشتن‌ ما از استراق‌ سمع‌، قصد آن‌ داشته‌ تا بر اهل‌ زمین‌ عذابی‌ فرود آورد، یا این‌ که‌ به‌سوی ‌زمینیان‌ پیامبری‌ بفرستد. ابن‌ کثیر می‌گوید: «این‌ از ادب‌ جنیان‌ در بیان‌ سخن‌شان ‌بود که‌ فاعل‌ شر را ذکر نکرده‌ ولی‌ خیر را به‌ خدای‌ ‌ نسبت‌ دادند».

﴿وَأَنَّا مِنَّا ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِكَۖ كُنَّا طَرَآئِقَ قِدَدٗا١١

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ از میان‌ ما جمعی‌ صالحانند» یعنی: قبل‌ از استماع ‌قرآن‌، از میان‌ ما بعضی‌ موصوف‌ به‌ صفت‌ صلاح‌ بودند «و جمعی‌ از مادون‌ اینند» یعنی: گروهی‌ از ما ناصالح‌ یا در صلاح‌ و شایستگی‌ ناکامل‌اند. به‌ قولی: مراد از صالحان: مؤمنان‌ جن‌اند و مراد از کسانی‌ که‌ دون‌ اینند؛ کافرانشانند «ما روندگان‌ راههای‌ گوناگونیم» یعنی: ما جنیان‌ گروههایی‌ هستیم‌ متفرق‌ و پراکنده‌ و دسته‌هایی‌ هستیم‌ مختلف‌، دارای‌ خواسته‌هایی‌ متضاد و متباین‌ و راه‌ و روش‌هایی ‌دور از هم‌. سعید بن‌ مسیب‌ س می‌گوید: «جنیان‌ متشکل‌ بودند از مسلمانان‌، یهود، نصاری‌ و مجوس‌».

﴿وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن نُّعۡجِزَ ٱللَّهَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَن نُّعۡجِزَهُۥ هَرَبٗا١٢

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ ما دانستیم‌ که‌ هرگز الله را عاجز نتوانیم‌ کرد در زمین» یعنی: ما دانستیم‌ که‌ اگر حق‌ تعالی‌ در باره‌ ما چیزی‌ را اراده‌ کند، هرگز از او گریزی‌ نداریم‌ و او را درمانده‌ نمی‌توانیم‌ کرد «و عاجز نتوانیم‌ کرد او را از جهت‌ گریختن» یعنی: نمی‌توانیم‌ از نزد وی‌ بگریزیم‌ بلکه‌ حتما او ما را فرو می‌گیرد.

﴿وَأَنَّا لَمَّا سَمِعۡنَا ٱلۡهُدَىٰٓ ءَامَنَّا بِهِۦۖ فَمَن يُؤۡمِنۢ بِرَبِّهِۦ فَلَا يَخَافُ بَخۡسٗا وَلَا رَهَقٗا١٣

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ ما چون‌ هدایت» یعنی: قرآن‌ «را شنیدیم‌، به‌ آن ‌ایمان‌ آوردیم» یعنی: به‌ این‌ امر که‌ قرآن‌ از نزد خداوند أ است‌ تصدیق‌ و باور نموده‌ و آن‌ را تکذیب‌ نکردیم‌ چنان‌که‌ کفار انس‌ آن‌ را تکذیب‌ کردند. پس‌ جنیان ‌به‌ این‌ امر افتخار کردند و حقا هم‌ که‌ این‌ افتخار و شرف‌ بزرگی‌ برای‌ ایشان‌ است ‌«پس‌ هرکس‌ به‌ پروردگارش‌ ایمان‌ آورد، او نه‌ از نقصانی‌ بیم‌ دارد و نه‌ از ستمی» بخس: نقصان‌ است‌ و رهق: تجاوز و طغیان‌ و ستم‌.

﴿وَأَنَّا مِنَّا ٱلۡمُسۡلِمُونَ وَمِنَّا ٱلۡقَٰسِطُونَۖ فَمَنۡ أَسۡلَمَ فَأُوْلَٰٓئِكَ تَحَرَّوۡاْ رَشَدٗا١٤

آن‌ جنیان‌ افزودند: «و این‌که‌ جمعی‌ از میان‌ ما مسلمانند و جمعی‌ قاسط» یعنی: جور پیشه‌گان‌ ستمگر و منحرفی‌ که‌ از راه‌ حق‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌اند «پس‌ هرکس ‌مسلمان‌ شده‌، آنانند که‌ رشد را قصد کرده‌اند» یعنی: آنانند که‌ قصد راه‌ حق‌ و خیر و نجات‌ را کرده‌اند و در جست‌ وجوی‌ آن‌ به‌ کوشش‌ و تلاش‌ پی‌گیر و سختی‌ برخاسته‌اند تا سرانجام‌ به‌ آن‌ توفیق‌ یافته‌اند.

﴿وَأَمَّا ٱلۡقَٰسِطُونَ فَكَانُواْ لِجَهَنَّمَ حَطَبٗا١٥

«و اما قاسطان‌، همانا هیزم‌ جهنم‌اند» یعنی: آنان‌ آتش‌افروز جهنم‌اند که‌ دوزخ ‌به‌ وسیله‌ آنان‌ برافروخته‌ می‌شود چنان‌که‌ آتش‌ به‌ وسیله‌ هیزم‌، همین‌ گونه‌ کفار انس‌ نیز هیزم‌ جهنم‌اند. قاسط: از «قسط» است‌ به‌ معنی‌ کجرو از راه‌ حق‌. مقسط: از «اقسط» به‌ معنی‌ برپادارنده‌ عدل‌ است‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ جنی‌ کافر در دوزخ‌ عذاب‌ می‌شود.

﴿وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ لَأَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗا١٦

«و» بگو ای‌ محمد ص! به‌سوی‌ من‌ وحی‌ فرستاده‌ شده ‌است‌ «که‌ اگر بر راه ‌راست‌ استقامت‌ می‌کردند» یعنی: اگر جن‌، یا انس‌، یا هر دوی‌ آن‌ها بر راه‌ و روش ‌اسلام‌ پایداری‌ می‌کردند «البته‌ به‌ آنان‌ آب‌ فراوان‌ می‌نوشانیدیم» یعنی: قطعا رزق ‌و روزیشان‌ را گشایش‌ داده‌ و به‌ آنان‌ خیر و رفاه‌ و امکانات‌ بسیار گسترده‌ای‌ ارزانی ‌می‌داشتیم‌.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ کفار قریش‌ نازل‌ گردید آن‌گاه ‌که‌ باران‌ به‌ مدت‌ هفت‌ سال‌ از آنان‌ بازداشته‌ شد.

﴿لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِۚ وَمَن يُعۡرِضۡ عَن ذِكۡرِ رَبِّهِۦ يَسۡلُكۡهُ عَذَابٗا صَعَدٗا١٧

«تا آنان‌ را در آن‌ بیازماییم» و به‌ علم‌ ظهور بدانیم‌ که‌ شکر گزاری‌شان‌ در برابر این ‌نعمت‌ فراوان‌ چگونه‌ است‌ «و هرکس‌ از ذکر پروردگارش‌ اعراض‌ کند، درآردش‌ به عذابی‌ سخت» یعنی: هرکس‌ از قرآن‌، یا توحید، یا عبادت‌، یا از موعظه‌ و اندرزروی‌ بگرداند خداوند متعال‌ او را به‌ عذابی‌ سخت‌ و سهمگین‌ گرفتار می‌کند.

﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨

«و» بگو ای‌ محمد ص! به‌سوی‌ من‌ وحی‌ فرستاده‌ شده ‌است «این‌که‌ مسجدها خاص‌ خداوند است» سعید بن‌ جبیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده ‌است‌ که: جنیان ‌به‌ رسول‌ خدا ص گفتند: آیا می‌توانیم‌ به‌ مسجد بیاییم‌ و دورتر از شما اما همراه ‌شما در نماز حاضر باشیم‌؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد. به‌ قولی: مساجد شامل‌ همه ‌اماکن‌ پاکیزه‌ است‌ زیرا زمین‌ همه‌اش‌ سجده‌گاه‌ می‌باشد و این‌ قول‌ حسن‌ بصری‌ / است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «جعلت‌ لی‌ الأرض‌ مسجدا و طهورا». «زمین‌ برایم‌ سجده‌گاه‌، پاک‌ و پاک‌کننده‌ گردانیده‌ شد». گویی‌ خداوند أ فرمود: همه‌ زمین‌ مخلوق‌ ماست‌ پس‌ بر آن‌ برای‌ غیر آفریننده‌اش‌ سجده‌ نکنید «پس‌ هیچ‌کس‌ را با الله نخوانید» یعنی: در مساجد از غیرالله أ یاری‌ نخواهید زیرا مساجد مخصوص‌ خداوند أ و عبادت‌ اوست‌. البته‌ امر به‌ توحید و یکتاپرستی‌ در مساجد به‌ معنی‌ آن‌ نیست‌ که‌ یگانه‌ پرستی‌ در غیر مساجد مطلوب‌ نباشد بلکه‌ این‌ دستور برای‌ روشن‌ کردن‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ پایبندی‌ به‌ توحید و یگانه‌ پرستی‌ در مساجد مؤکدتر است‌ لذا این‌ آیه‌ درس‌ بزرگی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ با حق‌ تعالی‌ دیگران‌ را نیز در مساجد می‌خوانند، که‌ مع‌الأسف‌ امروزه‌ مساجد مسلمانان‌ دچار این‌ آفت‌ گردیده‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص چون‌ به ‌مسجد وارد می‌شدند، پای‌ راست‌ خود را پیش‌ نهاده‌ و می‌فرمودند: «و إن‌ المساجد لله‌ فلا تدعوا مع‌ الله‌ أحدا، اللهم‌ أنا عبدک‌ و زائرک‌ و علی‌ کل‌ مزور حق‌ وأنت‌ خیر مزور، فأسألک‌ برحمتک‌ أن‌ تفک‌ رقبتی‌ من‌ النار». «مسجدها مخصوص‌ خداوند است‌ پس هیچ‌کس‌ را با الله در آن‌ها به‌ عبادت‌ نخوانید. بار الها! من‌ بنده‌ تو و زائر تو هستم‌ وبر هر زائری‌ حقی‌ است‌ و تو بهترین‌ زیارت ‌شدگان‌ هستی‌ پس‌ از تو به‌ رحمتت ‌می‌خواهم‌ که‌ گردنم‌ را از آتش‌ دوزخ‌ آزاد سازی‌». و چون‌ از مسجد بیرون ‌می‌شدند، پای‌ چپ‌ خود را پیش‌ نهاده‌ و می‌فرمودند: «اللهم‌ صب‌ علی‌ الخیر صبا، ولا تنزع‌ عنی‌ صالح‌ ما أعطیتنی‌ أبدا، و لا تجعل‌ معیشتی‌ کدا، واجعل‌ لی‌ فی‌الأرض‌ جدا». «بارخدایا! خیر را بر من‌ به‌ ریختنی‌ فراوان‌ بریزان‌ و هرگز چیزهای‌ شایسته‌ای‌ را که‌ به‌ من‌ داده‌ای‌، از من‌ بیرون‌ نکش‌ و معیشت‌ و گذران‌ زندگی‌ام‌ (یعنی‌ هزینه‌ و ارزاقم) را با رنج‌ و زحمت‌ همراه‌ نگردان‌ و برایم‌ در زمین‌ توانگری‌ قرار ده‌». حسن‌ بصری‌ / می‌گوید: «از سنت‌ است‌ که‌ چون‌ انسان‌ وارد مسجد می‌شود (لا اله‌الا الله) بگوید زیرا فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا [الجن: ۱۸] امری‌ ضمنی‌ به‌ ذکرو خواندنش‌ نیز هست‌».

﴿وَأَنَّهُۥ لَمَّا قَامَ عَبۡدُ ٱللَّهِ يَدۡعُوهُ كَادُواْ يَكُونُونَ عَلَيۡهِ لِبَدٗا١٩

«و این‌که‌ چون‌ ایستاد بنده‌ الله» یعنی: پیامبر اکرم‌ ص «که‌ الله را عبادت‌ کند» و او را به‌ نیایش‌ بخواند «نزدیک‌ بودند که‌ بر سر او بریزند» یعنی: نزدیک‌ بود که‌ جنیان‌ ازدحام‌کنان‌ خود را بر آن‌ حضرت‌ ص بفشرند، از بس‌ که‌ مشتاقانه‌ برای ‌شنیدن‌ قرآن‌ پیرامون‌ آن‌ حضرت‌ ص تجمع‌ کرده‌ بودند. یادآور می‌شویم‌ که‌ این ‌اجتماع‌ و نیایش‌ رسول‌ خدا ص ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ در بطن‌ نخله‌ بود. به‌ قولی: مراد تجمع‌ منکران‌ انس‌ و جن‌ بر سر این‌ کار است‌ که‌ نور الهی‌ را خاموش‌ کنند اما خدای‌ ‌ نپذیرفت‌ جز این‌که‌ بنده‌اش‌ را نصرت‌ داده‌ و نورش‌ را به‌‌اتمام ‌برساند. این‌ معنی‌ انتخاب‌ ابن‌جریر طبری‌ است‌ که‌ از نظر ابن‌ کثیر نیز به‌ سیاق نزدیک‌تر است‌ زیرا خداوند أ بعد از آن‌ می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَدۡعُواْ رَبِّي وَلَآ أُشۡرِكُ بِهِۦٓ أَحَدٗا٢٠

«بگو» ای‌ پیامبر ص «جز این‌ نیست‌ که‌ من‌ فقط پروردگارم‌ را می‌خوانم» و او را پرستش‌ می‌کنم‌ «و برای‌ او هیچ‌کس‌ را» از خلق‌ وی «شریک‌ مقرر نمی‌کنم» پس‌ هیچ‌ عاملی‌ برای‌ انکار و شگفت‌زدگی‌ شما از دعوتم‌ و تجمع‌ و تبانی‌تان‌ برای ‌بی‌اثر ساختن‌ آن‌، وجود ندارد.

سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ این‌ بود که‌ کفار قریش‌ به‌ رسول ‌اکرم‌ ص گفتند: بی‌گمان‌ تو کاری‌ بزرگ‌ (و بدعتی‌ عجیب) به‌ میان‌ آورده‌ای‌، تو با همه‌ مردم‌ اعلام‌ دشمنی‌ کرده‌ای‌ پس‌ از این‌ راه‌ برگرد تا به‌ تو پناه‌ بدهیم «و تو را از گزند سایرین‌ نگهداریم‌». همان‌ بود که‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ نازل‌ شد.

﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١

«بگو» ای‌ پیامبر ص «من‌ نه‌ صاحب‌اختیار زیانی‌ برای‌ شما هستم‌ و نه‌ صاحب‌اختیار خیری» یعنی: نه‌ می‌توانم‌ از شما زیانی‌ را دفع‌ کنم‌ و نه‌ به‌ شما نفعی‌ را در دنیا یا دینتان‌ جلب‌ نمایم‌ زیرا زیانرسان‌ و نفع‌ رسان‌ فقط خداوند أ است‌.

﴿قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا٢٢

«بگو» ای‌ پیامبر ص «هرآینه‌ مرا هیچ‌کس‌ از خداوند پناه‌ نمی‌دهد» یعنی: هیچ ‌کس‌ عذابش‌ را از من‌ دفع‌ نمی‌کند چنانچه‌ او عذاب‌ خود را بر من‌ فرود آورد «و هرگز بجز او پناهی‌ نیابم» یعنی: هر گز پناه‌گاه‌ و جای‌ امنی‌ از قهر او نمی‌یابم‌.

﴿إِلَّا بَلَٰغٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِۦۚ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا٢٣

«مگر بلاغی‌ از جانب‌ خداوند و پیام‌های‌ او» یعنی: چنانچه‌ حق‌ تعالی‌ عذاب‌ خود را بر من‌ فرود آورد، مرا از عذاب‌ وی‌ هیچ‌ پناهی‌ نیست‌ جز یک‌ چیز و آن‌ این ‌است‌ که‌ پیامهای‌ او را ابلاغ‌ کرده‌ و به‌ دستورات‌ و فرمآن‌های‌ او عمل‌ کنم‌ و خود نیز به‌ چیزهایی‌ که‌ دیگران‌ را به‌ آن‌ دستور می‌دهم‌، پایبند باشم‌ که‌ اگر چنین‌ کردم‌، نجات‌ یافته‌ام‌ و در غیرآن‌ نابودی‌ام‌ حتمی‌ است‌. همچنین‌ صحیح‌ است‌ که‌ استثناء: ﴿إِلَّا بَلَٰغٗا از این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ باشد: ﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا [الجن: ۲۱] یعنی: من‌ مالک‌ و صاحب‌اختیار هیچ‌ چیز دیگری‌ برای‌ شما نیستم‌، جز این‌که ‌پیام‌های‌ الهی‌ را به‌ شما ابلاغ‌ نمایم «و هرکس‌ خداوند و پیامبرش‌ را نافرمانی‌ کند» با نپذیرفتن‌ و انکار آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ به‌ پیامبرش‌ ص نازل‌ کرده‌ است‌؛ «پس ‌بی‌گمان‌ او راست‌ آتش‌ دوزخ‌، در آنجا همیشه‌ جاویدان‌ است» یعنی: من‌ پیام‌های‌ الهی ‌را به‌ شما ابلاغ‌ می‌کنم‌ پس‌ هرکس‌ بعد از آن‌ عصیان‌ کند، جزای‌ او همین‌ است‌ که ‌بیان‌ شد.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعۡلَمُونَ مَنۡ أَضۡعَفُ نَاصِرٗا وَأَقَلُّ عَدَدٗا٢٤

«تا آن‌گاه‌ که‌ چون‌ آنچه‌ را که‌ به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ شده ‌است» از عذاب‌ دنیا ـ مانند شکست‌ بدر، یا عذاب‌ دوزخ‌ در آخرت‌ «ببینند پس‌ خواهند دانست» در هنگام ‌مشاهده‌ آن‌ عذاب‌ که «چه‌ کسی‌ به‌ اعتبار یاری‌ دهنده» ای‌ که‌ به‌ وسیله‌ او یاری‌ داده ‌می‌شود «ناتوان‌تر است‌ و چه‌ کسی‌ از روی‌ شمار کمتر است» آنانند یا مؤمنان‌؟ یعنی: این‌ مشرکانند که‌ هیچ‌ یاوری‌ ندارند و شمارشان‌ نیز از لشکریان‌ بی‌شمار خدای‌ ‌ کمتر است‌.

﴿قُلۡ إِنۡ أَدۡرِيٓ أَقَرِيبٞ مَّا تُوعَدُونَ أَمۡ يَجۡعَلُ لَهُۥ رَبِّيٓ أَمَدًا٢٥

«بگو» ای‌ پیامبر ص به‌ کفار. این‌ چهارمین‌ دستور برای‌ آن‌ حضرت‌ ص در سیاق‌ این‌ آیات‌ است: «نمی‌دانم‌ آیا آنچه‌ وعده‌ داده‌ می‌شوید نزدیک‌ است» یعنی: من‌ نمی‌دانم‌ که‌ آیا عذاب‌ خداوند متعال‌ که‌ شما را از آن‌ هشدار داده‌ است‌، نزدیک‌ است‌ «یا پروردگار من‌ برای‌ آن‌ میعادی» دور «قرار می‌دهد» بنابراین‌، جز خدای‌ سبحان‌ هیچ‌کس‌ نمی‌داند که‌ عذاب‌ شما در دم‌ واقع‌ می‌شود یا در آینده‌. ابن‌ کثیر در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «به‌ مردم‌ بگو: من‌ از وقت‌ فرارسیدن‌ قیامت ‌آگاهی‌ ندارم‌ و نمی‌دانم‌ که‌ میعاد آن‌ نزدیک‌ است‌ یا دور». امد: زمانی‌ است ‌دور.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ مشرکان‌ آیه ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا رَأَوۡاْ مَا يُوعَدُونَ [الجن: ۲۴] را شنیدند، نضربن‌حارث‌ به‌ پیامبر ص گفت: پس‌ این‌ روزی‌ که‌ وعده‌ آن‌ را به ‌ما می‌دهی‌، کی‌ خواهد بود؟ همان‌ بود که‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ فَلَا يُظۡهِرُ عَلَىٰ غَيۡبِهِۦٓ أَحَدًا٢٦

«دانای‌ غیب‌ است‌ پس‌ هیچ‌ کس» از خلقش «را بر علم‌ غیبش‌ آگاه‌ نمی‌سازد» علم‌ غیب: هر چیزی‌ است‌ که‌ از بندگان‌ پنهان‌ ساخته‌ شده‌ است‌.

﴿إِلَّا مَنِ ٱرۡتَضَىٰ مِن رَّسُولٖ فَإِنَّهُۥ يَسۡلُكُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ رَصَدٗا٢٧

«مگر کسی‌ که‌ بپسندد او را از پیامبری» که‌ در آن‌ صورت‌، او را از برخی‌ امور غیبی‌ خویش‌ آگاه‌ می‌کند تا خبر دادن‌ وی‌ از غیب‌ معجزه‌ای‌ برای‌ وی‌ باشد. پس‌خداوند متعال‌ برای‌ کسانی‌ از پیامبران‌ که‌ پسندیده‌ است‌ این‌ امر را مستثنی‌ کرد لذا آنچه‌ از غیب‌ خویش‌ را که‌ می‌خواست‌ از طریق‌ وحی‌ به‌ ایشان‌ نازل‌ کرد و آن‌ را معجزه‌ و دلیل‌ راستینی‌ بر صدق‌ نبوت‌ ایشان‌ قرار داد. پس‌ قطعا منجمان‌ و امثال شان ‌از کسانی‌ که‌ ریگ‌ می‌اندازند، کف‌ می‌بینند، پرنده‌ می‌پرانند و... از کسانی‌ نیستند که‌ مورد پسند پروردگار باشند لذا آنان‌ با غیب‌گویی‌هایشان‌ به‌ خداوند أ کافرند و با حدس‌ و تخمین‌ و دروغبافی‌هایشان‌ بر او افترا می‌بندند، هرچند ممکن‌ است‌ خبر دادن‌ منجمان‌ و امثال‌شان‌ از بعضی‌ وقایع‌ آینده‌، گاهی‌ با واقعیت‌ مصادف‌ شود، که‌ این‌ با توسلشان‌ به‌ بعضی‌ از نشانه‌ها و قرائن‌ و حساب‌هاست‌ اما این‌ امر نمی‌تواند قاعده‌ عام‌ و کلی‌ و خطاناپذیری‌ تلقی‌ شود زیرا علم‌ غیب‌ مخصوص‌ به‌ خداوند متعال‌، همانا علمی‌ است‌ که‌ در همه‌ احوال‌ و همه‌ اوقات‌ فراگیر و راست‌ است‌ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ گاهی‌ با الهام‌ بعضی‌ از کرامات ‌را به‌ دست‌ برخی‌ از دوستان‌ مخلصش‌ آشکار می‌گرداند و آن‌ها با بهره‌گیری‌ از الهام‌ از بعضی‌ وقایع‌ مربوط به‌ زمان‌ آینده‌ خبر می‌دهند «پس‌ همانا الله پیشاپیش ‌وی‌ و از پشت‌ سر وی‌ نگهبانانی‌ را روان‌ می‌کند» یعنی: خدای‌ سبحان‌ از پیش‌ رو و از پشت‌ سر پیامبرش‌ نگهبانانی‌ از فرشتگان‌ را برمی‌گمارد که‌ او را از تعرض‌ شیاطین ‌بر غیبیاتی‌ که‌ برای‌ وی‌ آشکار ساخته‌ است‌، نگه‌دارند و او را از این‌که‌ شیاطین‌ از او استراق‌ سمع‌ کرده‌ و سپس‌ شنوده‌های‌ دزدی‌شده‌ را به‌سوی‌ کاهنان‌ القا نمایند، در حصار خویش‌ بگیرند.

﴿لِّيَعۡلَمَ أَن قَدۡ أَبۡلَغُواْ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمۡ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيۡهِمۡ وَأَحۡصَىٰ كُلَّ شَيۡءٍ عَدَدَۢا٢٨

«تا بداند که‌ محققا پیام‌های‌ پروردگار خود را رسانیده‌اند» یعنی: تا خداوند أ این ‌حقیقت‌ را که‌ پیامبرانش‌ پیام‌های‌ وی‌ را ابلاغ‌ کرده‌اند، به‌ مشاهده‌ بداند چنان‌که‌ در غیب‌ و نهان‌ دانسته‌است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: مراد از آنچه‌ که‌ خداوند أ برای ‌دانستن‌ خود در قرآن‌ به‌ صیغه‌ تعلیل‌ (لیعلم: تا بداند) ذکر نموده‌، فقط علم ‌ظهور است‌ نه‌ علم‌ ابتدائی‌ زیرا حق‌ تعالی‌ از ازل‌ به‌ اشیاء عالم‌ بوده‌ و می‌باشد پس‌ او می‌خواهد تا علم‌ خویش‌ را به‌ بندگانش‌ آشکار گرداند به‌ همین‌ جهت‌ با این‌ فرموده‌ خود بر این‌ معنی‌ تأکید می‌گذارد: «و خدا به‌ آنچه‌ نزد آنان‌ است‌، از هر جهت‌ احاطه‌ دارد» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌ در هنگام‌ نگهبانی‌ نزد فرشتگان‌ است‌، یا به‌ آنچه‌که‌ نزد پیامبران‌ مبلغ‌ پیام‌هایش‌ قرار دارد و نیز به‌ همه‌ احوال‌شان‌ احاطه‌ مطلق‌ دارد «و هرچیز را از روی‌ شمار احصا و شمارش‌ کرده ‌است» یعنی: حق‌ تعالی‌ هر چیز را به ‌عدد و شمار آن‌ ضبط و ثبت‌ کرده ‌است‌، بدون‌ مشارکت‌ احدی‌ از فرشتگانش‌، یا دیگر ابزارهای‌ علم‌ و فراگیری‌. یا معنای: ﴿لِّيَعۡلَمَ أَن قَدۡ أَبۡلَغُواْ [الجن: ۲۸] این‌ است: تا محمد صکه‌ به‌سویش‌ وحی‌ می‌شود، بداند که‌ جبرئیل‌ و فرشتگان‌ همراه‌ وی ‌وحی‌ الهی‌ را بی‌‌هیچ‌ تحریف‌ و تبدیلی‌ به‌ وی‌ رسانده‌اند. پس‌ مرجع‌ (أبلغوا) به ‌معنی‌ اول‌ پیامبران‌ و به‌معنی‌ دوم‌ فرشتگانند. یا معنی‌ این‌ است: تا مکلف‌ بداندکه‌ پیامبران پیامهای‌ پروردگارشان‌ را ابلاغ‌ کرده‌اند.

در پایان‌ این‌ سوره‌ باید گفت: خبر دادن‌ حق‌ تعالی‌ از داستان‌ «جن‌» دارای ‌فواید بسیاری‌ است‌ که‌ از مهمترین‌ آن‌ روشن‌ شدن‌ این‌ امور است:

ـ جنیان‌ نیز همچون‌ انسیان‌ به‌ تکالیف‌ شرعی‌ مکلف‌ می‌باشند.

ـ مؤمنان‌ جن‌ کافران‌ خود را به‌سوی‌ ایمان‌ دعوت‌ می‌کنند.

ـ رسول‌اکرم‌ ص به‌سوی‌ هردو عالم‌ انس‌ و جن‌ فرستاده‌ شده‌اند.

ـ جنیان‌ سخنان‌ ما را می‌شنوند و زبان‌ ما را می‌فهمند.

[۴۱] روایت‌ در اینجا با تلخیص‌ نقل‌ شد.

سوره‌ مزمل

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «مزمل‌» نامیده‌ شد که‌ از رسول‌ خدا ص در آغازین‌ مرحله‌ نزول‌ وحی‌ الهی‌ به‌سوی‌ ایشان‌ که‌ خود را در جامه‌ می‌پیچیدند، سخن‌ می‌گوید. مزمل: یعنی‌ جامه‌ بر خود پیچیده‌.

این‌ سوره‌ مبارکه‌ صفحه‌ای‌ از تاریخ‌ دعوت‌ اسلامی‌ و تابلویی‌ از تابلوهای ‌مرحله‌ آماده‌ سازی‌ و آمادگی‌ برای‌ برداشت‌ آن‌ را ارائه‌ می‌کند.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ١

«ای‌ مرد جامه‌ بر خود پیچیده» خطاب‌ متوجه‌ رسول‌ اکرم‌ ص است‌ که‌ در آغاز امر وحی‌ که‌ جبرئیل‌÷ پیام‌ الهی‌ را به‌ ایشان‌ آورد، از هیبت‌ وحی‌ و جبرئیل‌÷ خود را در جامه‌ می‌پیچیدند زیرا نخستین‌ بار که‌ ایشان‌ صدای‌ فرشته‌ را شنیدند و به‌سوی‌ وی‌ نگاه‌ کردند، ایشان‌ را لرزه‌ گرفت‌ و از هیبت‌ وی‌ نزد خانواده‌ خود آمدند و گفتند: مرا به‌ جامه‌ درپیچید، مرا در زیر جامه‌ بپوشانید. سپس‌ به‌ رسالت ‌مخاطب‌ ساخته‌ شدند و با جبرئیل ‌÷ انس‌ گرفتند. ولی‌ ابن‌ کثیر بر اساس‌ روایت‌ جابر س در مقدمه‌ تفسیر این‌ سوره‌ به‌ نقل‌ از حافظ ابوبکر بزار می‌گوید: «قریش‌ در دارالندوه‌ اجتماع‌ کردند و گفتند: برای‌ این‌ مرد نامی‌ بگذارید تا مردم‌ از وی‌ پراکنده‌ شوند. پس‌ در این‌باره‌ با یک‌دیگر به‌ رای‌ زنی‌ پرداختند و گفتند: او راکاهن‌ بخوانیم‌. اما خودشان‌ کهانت‌ را از آن‌ حضرت‌ ص نفی‌ کردند. باز گفتند: او را دیوانه‌ بخوانیم‌. سپس‌ خود آن‌ را از ایشان‌ نفی‌ کردند. باز گفتند: او را ساحر بخوانیم‌. سپس‌ خود آن‌ را از ایشان‌ نفی‌ کردند... سپس‌ با توافق‌ بر سر این‌ اسم‌ از همدیگر متفرق‌ شدند. پس‌ چون‌ خبر به‌ رسول‌ خدا ص رسید، ایشان‌ از این‌ توطئه ‌چنان‌ در فشار قرار گرفتند که‌ خود را در جامه‌ پیچیدند.

﴿قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا٢

«قیام‌ لیل‌ کن‌ جز اندکی» یعنی: جامه‌ را به‌ دورافگن‌ و در شب‌ برای‌ ادای‌ نماز بپاخیز و تمام‌ شب‌ را نماز بگزار، جز اندکی‌ از آن‌ را. شایان‌ ذکر است‌ که‌ قیام‌ شب‌ فقط بر رسول‌ خدا ص فرض‌ بود. جابربن‌ عبدالله س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «مجاور حراء گردیدم‌ (بنا بر عادت‌ ایشان) و چون‌ مدت‌ مجاورتم‌ را در آن‌ به‌ سر رساندم‌، از کوه‌ فرود آمدم ‌بناگاه‌ ندایی‌ را شنیدم‌ که‌ مرا می‌خواند پس‌ به‌جانب‌ راست‌ خویش‌ نگریستم‌ ولی‌ چیزی‌ را ندیدم‌ و به‌جانب‌ چپ‌ خویش‌ نگریستم‌، باز هم‌ چیزی‌ را ندیدم‌ و به‌پشت‌ سرم‌ نگریستم‌، باز هم‌ چیزی‌ را ندیدم‌ پس‌ سرم‌ را به‌سوی‌ آسمان‌ بلند کردم ‌بناگاه‌ دیدم‌ همان‌ کسی‌ که‌ در حراء نزدم‌ آمده‌ بود، در میان‌ آسمان‌ و زمین‌ برتختی‌ نشسته‌ است‌ پس‌ از هیبتش‌ ترسیدم‌ و بی‌درنگ‌ به‌ خانه‌ بازگشتم‌ و گفتم: مرا در جامه‌ درپیچید، مرا در جامه‌ درپیچید». به‌ دنبال‌ آن‌ خداوند أ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ١ [المزمل: ۱] را نازل‌ کرد.

﴿نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا٣ أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا٤

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ مقدار این‌ قیام‌ شب‌ پیامبر ص را بیان‌ کرده‌ و می‌فرماید: «نیمه‌اش‌ را» بپاخیز «یا اندکی‌ از نیمه‌ کم‌ نما» تا حد یک ‌سوم‌ آن‌ «یا اندکی‌ بر نیم‌شب‌ بیفزای» تا حد دو سوم‌ آن‌. گویی‌ حق‌ تعالی‌ فرمود: دوسوم‌ شب‌ یا نصف‌ یا ثلث‌ آن‌ را بپاخیز لذا در میان‌ برخاستن‌ یک‌ ثلث‌ شب‌ یا نصف‌ یا دو ثلث‌ آن‌ مخیری‌. شب: از غروب‌ خورشید آغاز و با طلوع‌ بامداد به‌ پایان‌ می‌رسد. امام ‌احمد و مسلم‌ از سعدبن‌ هشام‌ س روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: «به‌ عائشه ‌ل گفتم: مرا از قیام‌ شب‌ رسول‌ خدا ص آگاه‌ کن‌. فرمود: آیا سوره ‌مزمل‌ را نمی‌خوانی‌؟ گفتم: چرا می‌خوانم‌. فرمود: خداوند متعال‌ در آغاز این ‌سوره‌ قیام‌ شب‌ را فرض‌ گردانید و این‌ حکم‌ را دوازده‌ ماه‌ در آسمان‌ نگه‌ داشت ‌پس‌ رسول‌ خدا ص و اصحاب‌شان‌ شب‌ها را به‌ مدت‌ یک‌ سال‌ به‌ قیام‌ گذرانیدند تا بدانجا که‌ پاهای‌ ایشان‌ از بسیاری‌ ایستادن‌ ورم‌ کرد سپس‌ در آخر این‌ سوره ‌تخفیف‌ را نازل‌ فرمود و قیام‌ شب‌ بعد از فرضیت‌ ـ در حق‌ امت‌ ـ به‌ نافله‌ تبدیل‌ گردید». یادآور می‌شویم‌ که‌ این‌ فرضیت‌ در مورد رسول‌ اکرم‌ ص به‌ حال‌ خود باقی‌ ماند.

«و قرآن‌ را به‌ ترتیل‌ و شیوایی‌ بخوان» یعنی: آن‌ را با تأنی‌ای‌ همراه‌ با تدبر، شمرده‌ شمرده‌ و حرف ‌به ‌حرف‌ بخوان‌. ترتیل‌ آن‌ است‌ که‌ تمام‌ حروف‌ به‌شیوایی ‌بیان‌ گردیده‌ و حق‌ اشباع‌ به‌ آن‌ داده‌ شود بی‌آن‌که‌ در نطق‌ آن‌ تکلف‌ و زحمتی ‌روی‌ دهد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ رسول‌ خدا ص نمازها را بدین‌ صورت ‌می‌خواندند. عائشه‌ ل می‌گوید: «رسول‌ خدا ص چون‌ سوره‌ای‌ از قرآن‌ را می‌خواندند، آن‌ را چنان‌ به‌ ترتیل‌ و شمرده‌ شمرده‌ تلاوت‌ می‌کردند که‌ ازآنچه‌ بود هم‌ طولانی‌تر می‌نمود». در صحیح‌ بخاری‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ از انس‌ س راجع‌ به‌ قرائت‌ رسول‌ خدا ص پرسیدند، گفت: قرائت‌ ایشان‌ مد بود، سپس‌ خواند: (بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم) به‌ طوری‌ که‌ در الله، رحمن‌ و رحیم‌ هرسه ‌مد کشید. یادآور می‌شویم‌؛ احادیث‌ بسیاری‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ بر استحباب‌ ترتیل‌ و خوش ‌ساختن‌ صوت‌ در قرائت‌ دلالت‌ می‌کند و از آن‌ جمله‌ این ‌حدیث‌ شریف‌ است: «زینوا القرآن‌ بأصواتکم». «قرآن‌ را با صداهای‌ خویش‌ مزین ‌گردانید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ليس‌ منا من‌ لم‌ يتغن‌ بالقرآن». «کسی‌ که‌ قرآن‌ را به‌ آواز نخواند، از ما نیست‌». بغوی‌ از ابن ‌مسعود س روایت‌کرده ‌است‌ که‌ فرمود: «قرآن‌ را پراکنده‌ ـ مانند سنگریزه‌ ـ نخوانید و آن‌ را به‌شتاب‌ ـ مانند به‌ شتاب ‌خواندن‌ شعر ـ نیز نخوانید بلکه‌ در برابر شگفتی‌های‌ آن‌ بایستید و دل‌ها را به ‌وسیله‌ آن‌ به‌طرب‌ درآورید پس‌ تمام‌ هم‌ و غم‌ شما رسیدن‌ به‌آخر سوره‌ نباشد».

قابل‌ ذکر است‌ که‌ در وجوب‌ ترتیل‌ قرآن‌ خلافی‌ نیست‌ بلکه‌ خلافی‌ که‌ هست ‌در تلحین‌ و تغنی‌ به‌ آن‌ است‌ که‌ گروهی‌ ـ از آن‌ جمله‌ امام‌ مالک‌ و امام‌ احمد ـ به‌ کراهت‌ آن‌ نظر داده‌اند و گروهی‌ دیگر ـ از آن‌ جمله‌ امام‌ ابوحنیفه‌ و امام‌ شافعی ‌ـ به‌ جایز بودن‌ آن‌ نظر دارند و هردو گروه‌ هم‌ احادیثی‌ را بر تأیید نظرشان ‌آورده‌اند. ولی‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ باید دراین‌ باره‌ روش‌ میان‌های‌ را برگزید پس‌ اگر چنان‌ بود که‌ لحن‌ و خوش‌ صدایی‌، الفاظ قرآن‌ را تغییر می‌داد و به‌ شیوه‌های‌ ادای ‌کلمات‌ خلل‌ وارد می‌کرد، یا تکلف‌ و تصنعی‌ پدید می‌آورد که‌ به‌ آهنگ‌های ‌موسیقی‌ شباهت‌ داشت‌، چنین‌ تلحین‌ و خوش‌ صدایی‌ای‌ در خواندن‌ قرآن‌ حرام ‌است‌ و ممنوع‌ اما چنانچه‌ تلحین‌ و خوش‌ صدایی‌ برای‌ ایجاد رقت‌ و تعمیق‌ اندیشه‌ در قرآن‌ و بر سر حزن‌آوردن‌ خواننده‌ بود و به‌ اندرز گرفتن‌ و متأثر شدن‌ وی‌ از معانی‌ قرآن‌ می‌انجامید، در این‌ صورت‌ دلیلی‌ بر منع‌ آن‌ وجود ندارد بلکه‌ ادله‌ مفید جایز بودن‌ آن‌ است‌.

مخصوص‌ بودن‌ خطاب‌ در این‌ آیه‌ برای‌ رسول‌ خدا ص در مورد دستور دادنشان‌ به‌ قیام‌ شب‌، ظاهرا این‌ معنی‌ را می‌رساند که‌ تهجد مخصوصا برایشان‌ فرض‌ بوده‌ است‌. که‌ رأی‌ اکثر علما نیز همین‌ است‌. پس‌ معنی‌ نافله‌ در آیه: ﴿وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّكَ [الإسراء: ٧٩] نیز، نفل‌ بودن‌ تهجد بر آن ‌حضرت‌ ص نیست‌ بلکه‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است‌ که‌ تهجد در حق‌ ایشان‌ امری‌ است‌ افزون‌ بر فرایض‌ دیگری‌ که‌ امتشان‌ نیز در آن‌ها مشارکت‌ دارند و قول‌ راجح‌ هم‌ این ‌است‌ که‌ فرضیت‌ تهجد فقط در مورد امت‌ منسوخ‌ گردیده‌ و این‌ فرضیت‌ برای‌ رسول ‌اکرم‌ ص به‌ حال‌ خود باقی‌ بوده ‌است‌.

﴿إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا٥

«هر آینه‌ ما سخنی‌ سنگین‌ را بر تو نازل‌ خواهیم‌ کرد» یعنی: ما به‌ زودی‌ قرآن‌ را بر تو وحی‌ خواهیم ‌کرد و بدان‌که‌ قرآن‌ کلامی‌ است‌ که‌ فرایض‌ و حدود و حلال‌ وحرام‌ آن‌ سنگین‌ است‌ و آن‌ را جز قلب‌ مؤید به‌ توفیق‌ و نفس‌ مزین‌ به‌ توحید، کسی‌ دیگر تحمل‌ نتواند کرد. گاهی‌ مراد از «قول‌ ثقیل‌» این‌ است‌ که‌ وحی‌ قرآن ‌سنگین‌ است‌ چنان‌که‌ در احادیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌. عائشه‌ ل می‌گوید: «من‌ می‌دیدم‌ که‌ وحی‌ در روز بسیار سردی‌ بر رسول‌ خدا ص نازل ‌می‌شد و در حالی‌ از ایشان‌ قطع‌ می‌گردید که‌ از پیشانی‌ مبارک‌ عرق‌ سرازیر بود».

﴿إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّيۡلِ هِيَ أَشَدُّ وَطۡ‍ٔٗا وَأَقۡوَمُ قِيلًا٦

«بی‌گمان‌ ناشئه‌ شب» برای‌ قیام‌ شب‌ چنانچه‌ بعد از خواب‌ باشد، «ناشئه‌» گفته‌ می‌شود زیرا خوابیدن‌ در اول‌ شب‌ و آن‌گاه‌ برخاستن‌ برای‌ نماز و نیاز، کاری ‌است‌ که‌ تجدید و انشاء می‌شود و در واقع‌ نوعی‌ نشأه‌ است‌. آری‌! این‌ گونه‌ شب ‌خیزی‌ «سخت‌تر است‌ در فشار» و سنگین‌تر است‌ بر نمازگزار نسبت‌ به‌ ادای ‌نماز روز زیرا شب‌ برای‌ خواب‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: شب ‌خیزی‌ موافقت‌ دل‌ و زبان‌ را با همدیگر بیشتر در بر دارد و به‌ فهم‌ قرآن‌ و حضور دل‌ بیشتر کمک‌ می‌کند «و از لحاظ تلفظ استوارتر است» یعنی: خواندن‌ قرآن‌ در شب‌ استوارتر و تلفظ آن‌ درست‌تر است‌ از آن‌ جهت‌ که‌ حضور قلب‌ در آن‌ فراهم‌، سروصداها در آن ‌خاموش‌ و دنیا در آن‌ آرام‌ و ساکت‌ می‌باشد.

﴿إِنَّ لَكَ فِي ٱلنَّهَارِ سَبۡحٗا طَوِيلٗا٧

«هرآینه‌ تو را در روز شغلی‌ است‌ بسیار» یعنی: ای‌ پیامبر ص! تو روز بسیار پرمشغله‌ای‌ داری‌ زیرا سخت‌ به‌ کار دعوت‌ مشغول‌ هستی‌ و در کنار آن‌ به‌ حوایج‌ و ضروریات‌ شخصی‌ خود نیز می‌پردازی‌ پس‌ در روز بسیار گشت ‌و گذار و تحرک ‌داری‌، از این‌ جهت‌ تهجد را به‌ شب‌ موکول‌ کن‌ چرا که‌ مناجات‌ با ما ایجاب ‌فراغت‌ را می‌کند و در اثنای‌ روز تماما برای‌ انجام‌ عبادت‌ و تلاوت‌ فارغ نمی‌شوی‌.

﴿وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلۡ إِلَيۡهِ تَبۡتِيلٗا٨

«و نام‌ پروردگار خود را یاد کن» در شب‌ و روز به‌ بسیاری «و از همه‌ چیز بگسل‌ و به‌ او پیوسته‌ شو» یعنی: با گسستی‌ محکم‌ از همه ‌چیز بگسل‌ و به‌سوی‌ خداوندأ متوجه‌ شو؛ با مشغول ‌شدن‌ به‌ عبادت‌ وی‌ و درخواست‌ راحت‌ و رحمت‌ و فضل ‌عظیمی‌ که‌ نزد وی‌ است‌. البته‌ مراد گسستن‌ از مشاغل‌ زندگی‌ و دست‌ برداشتن‌ از کسب‌ معاش‌ از راههای‌ شرافتمندانه‌ نیست‌ زیرا رسول‌ خدا ص از انقطاع‌ و گسستن ‌از جامعه‌ و مردم‌ نهی‌ کرده‌اند پس‌ معنی‌ آیه: گسستن‌ به‌سوی‌ خدای‌ ‌ با اخلاص‌ در عبادت‌ است‌ لذا پیمودن‌ راه‌ نصاری‌ در فروگذاشتن‌ ازدواج‌ و گوشه ‌نشینی‌ در صومعه‌ها و دیرها، انقطاعی‌ است‌ که‌ در شریعت‌ ما از آن‌ نهی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ است‌.

﴿رَّبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلٗا٩

«پروردگار مشرق‌ و مغرب‌ است‌، خدایی‌ جز او نیست‌ پس‌ او را کارساز خود گیر» یعنی: چون‌ شناختی‌ که‌ فقط او مختص‌ پروردگاری‌ است‌ پس‌ فقط او را کارساز خود گیر و در تمام‌ امور خود فقط به‌ او تکیه‌ کن‌ و بدان‌که‌ او ضامن‌ وعده ‌خویش‌ به‌ پیروزی‌ توست‌. وکیل: کارساز و پردازنده‌ امور است‌.

﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِيلٗا١٠

«و بر آنچه‌ می‌گویند» کفار از سخنان‌ آزاردهنده‌ و دشنام‌ها و تمسخرها «صبر کن» و از این‌ امور، ناشکیب‌ و بی‌قرار نشو «و آنان‌ را به‌ ترک‌ کردنی‌ نیکو ترک ‌کن» یعنی: متعرض‌ کافران‌ نشو و خود را به‌ عمل‌ متقابل‌ علیه‌ آنان‌ مشغول‌ نکن‌. به‌قولی‌دیگر: هجر جمیل‌؛ دوری‌ گزیدن‌ و ترک‌ کردنی‌ است‌ که‌ سرزنشی‌ در آن ‌نباشد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ حکم‌ به‌ قبل‌ از صدور فرمان‌ قتال‌ مربوط بود و آیه‌ قتال‌ آن‌ را منسوخ‌ کرد. صاحب‌ تفسیر «المنیر» می‌گوید: «اما به ‌نظر من‌ این‌ روش‌ همیشگی‌ و سیاست‌ ثابت‌ دعوت‌ اسلامی‌ است‌ که‌ دعوتگران‌ راه‌ خدا أ همیشه‌ و در هر عصری‌ به‌ آن‌ نیاز دارند». چنان‌که‌ ابوالدرداء س می‌گوید: «ما بر روی ‌گروههایی‌ از مردم‌ می‌خندیم‌ در حالی‌ که‌ دل‌های ما آنان‌ را لعنت‌ می‌کند».

﴿وَذَرۡنِي وَٱلۡمُكَذِّبِينَ أُوْلِي ٱلنَّعۡمَةِ وَمَهِّلۡهُمۡ قَلِيلًا١١

«و مرا با تکذیب‌ کنندگان‌ صاحب‌ نعمت‌ واگذار» یعنی: مرا با منکران‌ متنعم‌ و صاحبان‌ ثروت‌ و رفاه‌ و لذت‌ دنیوی‌ واگذار همانان‌ که‌ بر انجام‌ طاعت‌ از دیگران ‌تواناترند و وجایب‌ و حقوقی‌ بر ذمه‌ آنان‌ است‌ که‌ بر ذمه‌ دیگران‌ نیست‌ پس‌ هم‌ و غم‌ خویش‌ را صرف‌ آنان‌ نکن‌ زیرا من‌ از جای‌ تو کار آنان‌ را بسنده‌ام‌ و برای ‌تو از آنان‌ انتقام‌ می‌گیرم‌ «و به‌ آنان‌ اندکی‌ مهلت‌ ده» یعنی: تا به‌ سررسیدن ‌اجل‌هایشان‌، یا تا فرود آمدن‌ عذاب‌ دنیا بر آنان‌. نعمت: به‌ فتح‌ نون‌ عبارت‌ از تنعم‌ و رفاه‌ و به‌ کسر نون: انعام‌ دادن‌ یا نام‌ چیزی‌ است‌ که‌ انسان‌ به‌ وسیله‌ آن‌ از نعمت ‌برخوردار می‌گردد.

سبب‌ نزول: این‌ آیه‌ درباره‌ سران‌ قریش‌ و رؤسای‌ مکه‌ ـ یعنی‌ کسانی‌ که‌ علیه ‌دعوت‌ کمر بسته‌ بودند ـ نازل‌ گردید.

﴿إِنَّ لَدَيۡنَآ أَنكَالٗا وَجَحِيمٗا١٢

«بی‌گمان‌ نزد ما بندهای‌ گرانی‌ است» انکال: بندها و زنجیرهای‌ گران‌ و سنگین‌ یا انواع‌ عذاب‌ سهمگین‌ برای‌ کافران‌ در آخرت‌ است «و» نزد ما «جحیمی ‌است» یعنی: آتش‌ شعله‌ور افروخته‌ بسیار سوزانی‌ است‌.

﴿وَطَعَامٗا ذَا غُصَّةٖ وَعَذَابًا أَلِيمٗا١٣

«و» نزد ما «طعام‌ گلوگیری‌ است» که‌ در گلو گیر می‌کند پس‌ نه‌ فرو می‌رود و نه‌ بیرون‌ می‌آید؛ مانند خار تازه‌، خون‌، و چرک‌ و زردآب‌ و غیره «و» نزد ما «عذاب‌ دردناکی‌ است» یعنی: نوع‌ دیگری‌ از عذاب‌ است‌؛ غیر از آنچه‌ که‌ ذکرشد.

﴿يَوۡمَ تَرۡجُفُ ٱلۡأَرۡضُ وَٱلۡجِبَالُ وَكَانَتِ ٱلۡجِبَالُ كَثِيبٗا مَّهِيلًا١٤

«روزی‌ که‌ زمین‌ و کوه‌ها بلرزد» و همه‌ کسانی‌ را که‌ در آن‌ قرار دارد، به ‌اضطراب‌ آورد. رجفه: زلزله‌ شدید است «و کوه‌ها چون‌ تل‌ ریگ‌ از هم ‌پاشیده‌ای ‌گردند» کثیب: توده‌ ریگ‌ گردآورده‌ است‌. مهیل: ریگ‌ روانی‌ است‌ که‌ زیر پا گیر نکند. یعنی: کوه‌ها بعد از آن‌ که‌ صخره‌ سنگ‌هایی‌ سخت‌ بوده‌اند، به‌ ریگ‌هایی ‌تبدیل‌ می‌شوند که‌ از شدت‌ تکان‌ و زلزله‌، پاشان‌ و روان‌ گردیده‌اند به ‌طوری‌که ‌انسان‌ و حیوان‌ در آن‌ می‌لغزد.

بعد از آن‌که‌ خدای‌ ‌ مردم‌ مکه‌ و امثال‌شان‌ را از هول‌ و هراس‌های‌ روز قیامت‌ بیم‌ داد، اینک‌ آنان‌ را از هول‌ و هراس های‌ دنیا که‌ امت‌های‌ دروغ ‌انگار گذشته ‌با آن‌ روبرو شده‌اند، بیم‌ می‌دهد:

﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ رَسُولٗا شَٰهِدًا عَلَيۡكُمۡ كَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ رَسُولٗا١٥

«همانا ما به‌سوی‌ شما پیامبری‌ فرستاده‌ایم‌ که‌ بر شما گواه‌ است» و در روز قیامت ‌بر شما در مورد اعمالتان‌ و این‌که‌ او را نافرمانی‌ کرده‌اید، گواهی‌ می‌دهد «چنان‌که ‌به‌سوی‌ فرعون‌ پیامبری‌ را فرستاده‌ بودیم» که‌ موسی‌÷ بود.

﴿فَعَصَىٰ فِرۡعَوۡنُ ٱلرَّسُولَ فَأَخَذۡنَٰهُ أَخۡذٗا وَبِيلٗا١٦

«پس‌ فرعون‌ آن‌ پیامبر را نافرمانی» و تکذیب‌ «کرد» و به‌ آنچه‌ که‌ موسی÷ آورده‌ بود، ایمان‌ نیاورد «پس‌ او را به‌ سختی‌ فروگرفتیم» وبیل: یعنی‌ سخت‌ و سنگین‌. و از آن‌ جمله‌ است‌ طعام‌ وبیل: یعنی‌ غذایی‌ که‌ به ‌خاطر سنگینی‌ خود هضم‌ نشود. وابل: باران‌ سنگین‌ است‌. یعنی: فرعون‌ را به‌ مجازات‌ سنگین‌ و خشنی‌ مجازات‌ کردیم‌؛ با غرق‌ کردن‌ وی‌.

﴿فَكَيۡفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرۡتُمۡ يَوۡمٗا يَجۡعَلُ ٱلۡوِلۡدَٰنَ شِيبًا١٧

«پس‌ اگر کفر ورزید» یعنی: اگر بر کفرتان‌ باقی‌ بمانید؛ «چگونه‌ از روزی» یعنی: از عذاب‌ و وحشت‌ روزی «می‌پرهیزید» یعنی: خویشتن‌ را نگه‌ می‌دارید و امان‌ می‌یابید؛ «که‌ کودکان‌ را پیر می‌گرداند» و اطفال‌ خردسال‌ به‌ سبب‌ شدت‌ هول‌ و هراس‌ها و زلزله‌های‌ آن‌ در آن‌ موی‌ سفید می‌شوند. این‌ کنایه‌ از شدت‌ ترس‌ و هراس‌ آن‌ روز است‌ زیرا غم‌ و پریشانی‌ نیروی‌ انسان‌ را ضعیف‌ و او را به‌ طور زود هنگام‌ پیر و فرتوت‌ می‌کند.

﴿ٱلسَّمَآءُ مُنفَطِرُۢ بِهِۦۚ كَانَ وَعۡدُهُۥ مَفۡعُولًا١٨

«آسمان‌ در آن‌ روز شکافته‌ گردد» به ‌سبب‌ هول‌ و هراس‌ سخت‌ و عظیم‌ آن‌. و شکافته‌ شدنش‌ برای‌ فرود آمدن‌ فرشتگان‌ است‌ «البته‌ وعده‌ الله انجام‌ گرفتنی ‌است» یعنی: خواه ‌ناخواه‌ وعده‌ او بر آوردن‌ این‌ روز، شدنی‌ است‌.

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡكِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلًا١٩

«بی‌گمان‌ این» آیات‌ بیم‌دهنده‌ در این‌ سوره‌ «تذکره‌ای‌ است» یعنی: پند و موعظه‌ای‌ است‌ «تا هرکه خواهد به‌سوی‌ پروردگار خود راهی‌ در پیش‌ گیرد» به‌وسیله‌ طاعت‌ که‌ مهمترین‌ پایه‌ آن‌ عقیده‌ توحید است‌. پس‌ این‌ راه‌، راهی‌ است‌ که‌ او را به‌ خشنودی‌ خداوند أ در بهشت‌ نایل‌ می‌گرداند.

﴿إِنَّ رَبَّكَ يَعۡلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَيِ ٱلَّيۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ مَعَكَۚ وَٱللَّهُ يُقَدِّرُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمُۢ٢٠

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ می‌داند که‌ تو نزدیک‌ به‌ دوسوم‌ شب‌ و نصف‌ آن‌ و یک ‌سوم‌ آن‌را برمی‌خیزی» یعنی: گاهی‌ این‌ و گاهی‌ آن‌ مقدار را برای‌ ادای‌ نماز و نیایش ‌برمی‌خیزی «و نیز گروهی‌ از کسانی‌ که‌ همراه‌ تواند برمی‌خیزند» یعنی: فقط جمعی‌ از اصحابت‌ نیز این‌، یا آن‌ مقدار را همراهت‌ برمی‌خیزند ولی‌ همه‌ به‌ مواظبت‌ بر قیام‌شب‌ توانایی‌ ندارند «و خداست‌ که‌ شب‌ و روز را اندازه‌گیری‌ می‌کند» یعنی: اندازه‌های‌ شب‌ و روز را بنا بر حقیقت‌ آن‌ها می‌سنجد و برنامه‌ریزی‌ می‌کند، گاهی‌ اندازه‌ آن‌ها را باهم‌ برابر و گاهی‌ متفاوت‌ می‌گرداند و از این‌ کاسته‌ و بر آن ‌می‌افزاید «خداوند دانست» به‌ علم‌ ظهور «که‌ شما هرگز آن‌ را احاطه‌ نمی‌توانید کرد» یعنی: خداوند أ دانست‌ که‌ شما هرگز قیام‌ شب‌ را بر آن‌ مقادیر تاب ‌نمی‌آورید مگر به‌ سختی‌ و مشقت‌ و در این‌ امر حرج‌ است‌ «پس‌ به‌ رحمت ‌بازگشت‌ بر شما» و برای‌ شما در ترک‌ قیام‌ شب‌ رخصت‌ داد زیرا از پرداختن‌ به‌ آن ‌عاجز شدید بنابراین‌، این‌ تکلیف‌ سنگین‌ را از شما برداشت‌ و فریضه‌ قیام‌ شب‌ را از ذمه‌ شما ساقط و آسان‌گیری‌ و تخفیف‌ را جانشین‌ سختی‌ گردانید. مقاتل‌ می‌گوید: «چون‌ آیه ‌﴿قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا٢ [المزمل: ۲] نازل‌ گردید، این‌ تکلیف‌ بر مؤمنان‌ دشوار آمد وچنان‌ بود که‌ گاهی‌ شخص‌ نمی‌توانست‌ نصف‌ شب‌ را از ثلث‌ آن‌ تمییز دهد لذا وقتی‌ به‌ نماز شب‌ برمی‌خاست‌ تا بامداد به‌ آن‌ ادامه‌ می‌داد از بیم‌ آن‌که‌ مبادا کمتر از حد معین‌ را به‌ قیام‌ بگذراند پس‌ از اثر این‌ امر دشوار، چنان‌ شد که‌ پاهای ‌مؤمنان‌ ورم‌ کرد و رنگ‌هایشان‌ زرد شد، همان‌ بود که‌ خدای‌ ‌ بر ایشان‌ رحمت‌ آورد و فرضیت‌ نماز شب‌ را از ذمه‌ ایشان‌ ساقط گردانید. اما چنان‌که‌ گفتیم‌، این‌ فرضیت‌ در مورد رسول‌ اکرم‌ ص به‌ حال‌ خود باقی‌ ماند. بنابراین‌، آیه ‌کریمه‌ ناسخ‌ فرضیت‌ نماز شب‌ (تهجد) در حق‌ امت‌ است‌ و احادیث‌ صحیح‌ بر این‌ امر صراحت‌ دارند که‌ نمازهای‌ فرض‌ در حق‌ امت‌ فقط نمازهای‌ پنج‌گانه ‌می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ سؤال ‌کننده‌ای‌ از رسول‌ اکرم‌ ص پرسید: آیا غیر از نمازهای‌ پنج‌گانه‌ دیگر نمازی‌ هم‌ بر عهده‌ من‌ هست‌؟ فرمودند: «نه‌ مگر این‌که‌ داوطلبانه‌ انجام‌ دهی‌».

«اینک‌ هرچه‌ میسر می‌شود از قرآن‌ بخوانید» یعنی: هر چه‌ بر شما از نماز شب ‌میسر می‌شود بخوانید، بدون‌ تعیین‌ وقت‌ مشخصی‌. پس‌ مراد از قرائت‌، نماز است ‌از باب‌ اطلاق‌ جزء و اراده‌ کل‌. یا آنچه‌ را که‌ بر شما از قرآن‌ آسان‌ و مقدور باشد، در نماز شب‌ و در غیر آن‌ بخوانید، بی ‌آن‌که‌ رسیدن‌ وقت‌ خاصی‌ را انتظار بکشید. سدی‌ می‌گوید: «مراد از مقدار میسر؛ یکصد آیه‌ است‌». حسن‌ می‌گوید: «هر کس‌ در شب‌ صد آیه‌ را بخواند، قرآن‌ با او محاجه‌ نمی‌کند». کعب ‌می‌گوید: «هر کس‌ در شب‌ صد آیه‌ را بخواند، در زمره‌ قانتان‌ نوشته‌ می‌شود». چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ قام‌ بعشر آيات‌ لم‌ يكتب‌ من ‌الغافلين‌، و من‌قام‌ بمائة‌ آيه‌ كتب‌ من‌ القانتين‌، ومن‌ قام‌ بألف‌ آية كتب‌ من‌ المقنطرين». «هر کس‌ به ‌تلاوت‌ ده‌ آیه‌ از قرآن‌ بپردازد، از غافلان‌ نوشته‌ نمی‌شود و هرکس‌ صد آیه‌ از قرآن‌ را تلاوت‌ کند، از قانتان‌ نوشته‌ می‌شود و هرکس‌ هزار آیه‌ از قرآن‌ را تلاوت ‌کند، از مقنطران‌ است‌». یعنی‌ به‌اندازه‌ قنطاری‌ پاداش‌ داده‌ می‌شود. قنطار: مقدار هنگفت‌ و بسیاری‌ است‌.

«خداوند معلوم‌ داشت‌ که‌ بعضی‌ از شما بیمار خواهند بود» لذا تاب‌وتوان‌ قیام‌ شب‌ را نخواهند داشت‌ «و دیگرانی‌ که‌ در زمین‌ سفر می‌کنند و از فضل‌ خداوند طلب‌ روزی‌ می‌نمایند» یعنی: در زمین‌ برای‌ تجارت‌ و کسب‌ منافع‌ و به‌ طلب‌ روزی‌ الهی‌ که‌ در امر معیشت‌ و گذران‌ زندگی‌شان‌ به‌ آن‌ نیاز دارند، سفر می‌کنند از این‌ روی ‌تاب‌وتوان‌ شب‌زنده‌داری‌ را ندارند «و دیگرانی‌ که‌ در راه‌ خدا کارزار می‌کنند» پس ‌تاب‌وتوان‌ این‌ را ندارند که‌ قیام‌ شب‌ و تکالیف‌ دشوار جهاد را هردو باهم‌ انجام‌ دهند. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ ‌ در این‌ آیه‌ درجه‌ مجاهدان‌ و مال‌جویانی‌ را که‌ در طلب‌ کسب‌ نفقه‌ حلال‌ برای‌ خود و خانواده‌ خویش‌ هستند، باهم‌ برابر گردانیده ‌است‌ پس‌ این‌ خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ کسب‌ مال‌ برای‌ تأمین ‌روزی‌ حلال‌ به ‌منزله‌ جهاد است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «هیچ ‌فروشنده‌ای‌ نیست‌ که‌ طعامی‌ را از شهری‌ به‌ شهر دیگری‌ می‌برد و آن‌ را به‌ نرخ‌ روز می‌فروشد مگر این‌که‌ منزلت‌ وی‌ در نزد خدای‌ ‌ منزلت‌ شهداء است‌» سپس ‌آن‌ حضرت‌ ص این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند.

«پس‌ هر چه‌ میسر شد از قرآن‌ بخوانید» یعنی: هر چه‌ میسر شد از نماز شب‌ و از قرآن‌ بخوانید. تکرار امر برای‌ تأکید و تثبیت‌ رخصت‌ است‌ و بر این‌ حقیقت‌ اشعار دارد که‌ هرچند فرضیت‌ نماز شب‌ ساقط شده‌ است‌ ولی‌ استحباب‌ آن‌ به‌ حال‌ خود باقی‌ است «و نماز را برپا دارید» یعنی: نماز فرض‌ را «و زکات‌ را بدهید» یعنی: زکاتی‌ را که‌ در اموال‌ شما فرض‌ شده‌ است‌. زکات‌ بنا بر قول‌ راجح‌ در سال‌ پنجم‌ هجرت‌ فرض‌ گردید. اما ابن‌ کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ که‌ مکی‌ است‌ دلیل‌ بر قول ‌کسانی‌ می‌باشد که‌ می‌گویند: زکات‌ در مکه‌ فرض‌ شد ولی‌ مقادیر و نصاب‌های‌ آن ‌در مدینه‌ بیان‌ گردید». «و به‌ خدا وام‌ نیکو بدهید» یعنی: از اموال‌ خود در راه‌ خیر به‌ انفاقی‌ نیکو انفاق‌ کنید؛ با خرج‌ کردن‌ بر خانواده‌ خویش‌، در جهاد فی‌ سبیل ‌الله و پرداختن‌ زکات‌ فرض‌ و صدقات‌ نافله «و آنچه‌ برای‌ خود از عمل‌ خیر پیش ‌می‌فرستید» هر عمل‌ خیری‌ که‌ باشد، اعم‌ از آنچه‌ که‌ ذکر شد و آنچه‌ که‌ ذکر نشد «آن‌ را نزد خداوند به‌ اعتبار پاداش‌ بهتر و بزرگتر خواهید یافت» نسبت‌ به‌ اعمال‌ خیری‌که‌ آن‌ را تا آستانه‌ مرگ‌ به‌ تأخیر می‌اندازید، یا به‌ اجرای‌ آن‌ بعد از مرگ‌ خویش ‌وصیت‌ می‌کنید تا بعد از مرگتان‌ از مالتان‌ بیرون‌ آورده‌ شود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «... مال‌ یکی‌ از شما فقط آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ (قبل‌ از مرگ‌ خود) پیش ‌فرستاده‌ است‌ و آنچه‌ که‌ انفاقش‌ را به‌تأخیر انداخته‌، مال‌ وارث‌ وی‌ است‌». «و از خداوند آمرزش‌ بخواهید» برای‌ گناهانتان‌ زیرا از ارتکاب‌ گناه‌ و کوتاهی‌ در انجام ‌حسنات‌ عاری‌ نیستید «بی‌گمان‌ خداوند غفور رحیم‌ است» یعنی: بسیار آمرزگاراست‌ برای‌ کسی‌ که‌ از وی‌ آمرزش‌ بخواهد، بسیار مهربان‌ است‌ برای‌ کسی‌ که‌ از وی‌ طلب‌ رحم‌ کند.

سوره‌ مدثر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۶) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ افتتاح‌ با صفت‌ «تدثر: جامه‌ بر خود پیچیدن‌» که‌ رسول‌ خدا ص به‌ آن‌ موصوف‌ شده‌اند، «مدثر» نامیده‌ شد. اصل ‌مدثر متدثر است‌؛ و او کسی‌ است‌ که‌ خود را به‌ جامه‌ خویش‌ در می‌پیچد تا بخوابد، یا خود را گرم‌ کند.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌اند که: چون‌ ارسال‌ وحی‌ بر رسول‌ خدا ص آغاز شد، جبرئیل ‌÷ نزد ایشان‌ آمد و ایشان‌ او را همچون‌ نور درخشانی‌ بر تختی‌ در میان‌ آسمان‌ و زمین‌ نشسته‌ دیدند. پس‌، از مشاهده‌ آن ‌منظره‌ عظیم‌ تکان‌ خورده‌ و بیهوش‌ بر زمین‌ افتادند و چون‌ به ‌هوش‌ آمدند، به‌ منزل‌ خود نزد خدیجه‌ بازگشته‌ و آبی‌ خواستند و بر خود ریختند سپس‌ فرمودند: مرا در جامه‌ بپیچانید! مرا در جامه‌ بپیچانید! پس‌ قطیفه‌ای‌ بر ایشان‌ پوشانیدند. آن‌گاه‌ این‌سوره‌ نازل‌ شد. بخاری‌ از جابر س روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «اولین‌ چیزی‌ که ‌از قرآن‌ نازل‌ گردید،﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ [المدثر: ۱] بود». اما جمهور مفسران‌ قایل‌ به‌ آنند که‌ اولین‌ آیات‌ نازل‌ شده: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ [العلق: ۱] بود. وجه‌ جمع‌ میان‌ دو رأی‌ یاد شده‌ این‌ است‌ که: اولین‌ آیات‌ نازل‌ شده‌ بعد از دوران‌ فترت‌ وحی‌ (یعنی ‌انقطاع‌ موقت‌ آن‌ در آغاز بعثت)، این‌ سوره‌ بود.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١

«ای‌ مرد جامه‌ بر خود پیچیده» که‌ ردا بر سر کشیده‌ و خود را در زیر آن‌ پنهان‌ کرده‌ای‌. مفسران‌ اجماعا برآنند که‌ مراد از مدثر رسول‌ خدایند. دثار: رواندازی ‌است‌ که‌ بر بالای‌ لباس‌ داخلی‌ای‌ که‌ به‌ تن‌ چسبیده‌است‌، پوشیده‌ می‌شود و لباس ‌داخلی‌ «شعار» نامیده‌ می‌شود.

﴿قُمۡ فَأَنذِرۡ٢

آری‌! ای‌ مرد جامه‌ بر خود پیچیده «برخیز و بیم‌ ده» یعنی: بپاخیز و اهل‌ مکه ‌را بیم‌ و هشدار ده‌ و آنان‌ را از عذاب‌ برحذر دار؛ چنانچه‌ ایمان‌ نیاورند.

﴿وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣

«و پروردگارت‌ را تکبیر گوی» یعنی: سرور، فرمانروا و سامان‌دهنده‌ امور خود را به‌ تکبیر گفتن‌ اختصاص‌ ده‌ و اورا به‌ بزرگی‌ و عظمت‌ وصف‌ کن‌ و نباید غیر او در چشمت‌ بزرگ‌ جلوه‌ کند. این‌ می‌رساند که‌ بدون‌ بزرگداشت‌ خداوند أ، مأموریت‌ بیم‌دهی‌ (انذار) نیز به ‌سر نمی‌رسد.

﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ٤

«و جامه‌های‌ خود را پاک‌ دار» پس‌ باید ظاهرت‌ نیز پاک‌ و آراسته‌ باشد زیرا اگر مردم‌ دعوتگر را با ظاهری‌ ناموزون‌ بینند، این‌ را به‌ حساب‌ دعوتش‌ می‌گذارند وچه‌ بسا که‌ بدین‌ سبب‌ از پذیرش‌ دعوتش‌ سرباز زنند. پس‌ مراد، پاک‌ کردن‌ لباس ‌از پلیدی‌هاست‌. اما قتاده‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «نفست‌ را از گناه‌ پاکیزه‌ بدار». لذا با این‌ تأویل‌، مراد از آن‌ طهارت‌ نفس‌ است‌ زیرا اعراب‌ شخصی‌ را که‌ به‌ عهد خداوند متعال‌ وفا نمی‌کرد، پلید جامه‌ می‌نامیدند و کسی‌ را که‌ به‌ عهد وی‌ وفا کرده‌ و به‌ لباس‌ صلاح‌ آراسته‌ می‌بود، پاک‌جامه‌ می‌نامیدند. و هردو معنی ‌صحیح‌ است‌ زیرا طهارت‌ حسی‌ عادتا متلازم‌ با طهارت‌ معنوی‌ یعنی‌ دوری‌ از گناهان‌ می‌باشد چنان‌که‌ عکس‌ قضیه‌ نیز صحیح‌ است‌ چرا که‌ وجود پلیدی‌ها گاهی‌ با بسیاری‌ گناهان‌ همراه‌ می‌باشد.

﴿وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ٥

«و از پلیدی‌ دوری‌ کن» یعنی: بتان‌ و مظاهر شرک‌ را فروگذار و آن‌ها را پرستش ‌نکن‌ زیرا پرستش‌ آن‌ها سبب‌ عذاب‌ است‌. رجز: به‌ ضم‌ راء و کسر آن‌، عذابی ‌است‌ که‌ به‌ عنوان‌ اثر معصیت‌ به‌ دنبال‌ می‌آید. شایان‌ ذکر است‌ که‌ نهی‌ پیامبر ص از این‌ امور، به‌ معنی‌ آلوده‌ بودن‌ ایشان‌ به‌ چیزی‌ از این‌ها نیست‌ بلکه‌ نهی‌ به‌ این ‌دلیل‌ از رسول‌ خدا ص آغاز می‌شود که‌ ایشان‌ قدوه‌ و الگو هستند و نیز مراد آیات‌، توصیه‌ ایشان‌ به‌ مداومت‌ و مواظبت‌ بر رعایت‌ این‌ امور است‌ پس‌ این ‌خطاب‌ها مانند این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ [الأحزاب: ۱]. «ای‌ پیامبر! از خدا بترس‌ و از کافران‌ و منافقان‌ اطاعت ‌نکن‌»، که‌ مراد از این‌ خطاب‌ و امثال‌ آن‌ در مورد پیامبر ص، سفارش ‌ایشان‌ به‌ مداومت‌ و استمرار در پرهیز نمودن از چنین‌ اموری‌ است‌.

﴿وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ٦

«و منت‌ مگذار فزونی‌ طلب‌کنان» در توضیح‌ معنی‌ این‌ آیه‌ چهار قول‌ آمده‌ است‌ که‌ ابن‌ کثیر آن‌ها را به‌ این‌ نحو نقل‌ کرده‌ است:

۱- در برابر دشواری‌ها و سنگینی‌های‌ نبوت‌ که‌ آن‌ را تحمل‌ می‌کنی‌، بر پروردگارت‌ منت‌ نگذار.

۲- چون‌ به‌ کسی‌ چیزی‌ بخشیدی‌، آن‌ را برای‌ رضای‌ خداأ ببخش‌ و بر بخششی‌ که‌ می‌کنی‌، منت‌ نگذار و به‌جهت‌ آن‌ نبخش‌ که‌ بیشتر از آن‌ بگیری‌ بلکه ‌بخشش‌های‌ تو باید فقط به‌ خاطر خدای‌ ‌ باشد، نه‌ به‌ خاطر طلب‌ دنیا؛ و این‌ از اخلاق‌ اهل‌ جود و کرم‌ است‌.

۳- در برابر امر نبوت‌ و تبلیغی‌ که‌ می‌کنی‌، از مردم‌ پاداشی‌ افزون‌ نخواه‌ و عوضی‌ از دنیا برنگیر.

۴- از این‌که‌ اعمال‌ خیر را بسیار انجام‌ دهی‌، سست‌ و ضعیف‌ نشو. ابن‌کثیر معنی ‌دوم‌ را ترجیح‌ داده‌ است‌.

﴿وَلِرَبِّكَ فَٱصۡبِرۡ٧

«و برای‌ پروردگارت‌ شکیبایی‌ کن» یعنی: متحمل‌ کار عظیمی‌ گردیده‌ای‌ که‌ به‌ زودی‌ عرب‌ و عجم‌ بر سر آن‌ با تو خواهند جنگید پس‌ در دعوتت‌ شکیبایی‌ کن ‌و باید شکیبایی‌ات‌ بر آزارهایی‌ که‌ می‌بینی‌، برای‌ رضای‌ خدای‌ ‌ باشد. خلاصه‌ این‌که: خداوند أ بعد از کمال‌ عقل‌ و کمال‌ اخلاق‌ آن‌ حضرت‌ ص، دو پایه‌ محکم‌ دیگر برای‌ موفقیت‌ دعوت‌ ایشان‌ بنیان‌ گذاشت‌، آن‌ دو پایه‌ عبارت‌ از: جود و صبر است‌.

﴿فَإِذَا نُقِرَ فِي ٱلنَّاقُورِ٨

«پس‌ چون‌ در ناقور دمیده‌ شود» مراد از ناقور در اینجا، دمیدن‌ دوم‌ در صور است‌، گویی‌ حق‌ تعالی‌ فرمود: بر آزارشان‌ شکیبا باش‌ زیرا پیش‌ روی‌ آنان‌ روزی ‌است‌ بسیار هولناک‌ که‌ سرانجام‌ کار، در آن‌ افگنده‌ می‌شوند. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «كيف‌ أنعم‌ وصاحب‌ القرن‌ قد التقم ‌القرن‌ وحني‌ جبهته‌ ينتظر متي‌ يؤمر فينفخ‌؟ فقال‌ أصحاب‌ رسول‌الله‌ ص: فما تأمرنا يا رسول ‌الله‌؟ قال: قولوا حسبنا الله‌ ونعم‌ الوكيل‌، علي‌ الله‌ توكلنا». «چگونه‌ شادمان‌ باشم‌ درحالی‌ که‌ صاحب‌ بوق‌، بوقش‌ را در دهانش‌ گرفته‌ و پیشانی‌ خویش‌ را نیز فرود آورده‌ و منتظر است‌ که‌ چه ‌وقت‌ به‌ وی‌ دستور دمیدن‌ داده‌ می‌شود تا بدمد؟ اصحاب‌ گفتند: پس‌ به‌ چه‌ چیز ما را دستور می‌دهید یا رسول‌الله؟ رسول مبارک‌ فرمودند: بگویید؛ «حسبنا الله‌ ونعم الوكيل‌، علي‌ الله‌ توكلنا». خدا ما را بس‌ است‌ و او نیکو کارسازی‌ است‌، بر خدای ‌‌ توکل‌ کردیم‌».

﴿فَذَٰلِكَ يَوۡمَئِذٖ يَوۡمٌ عَسِيرٌ٩ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ غَيۡرُ يَسِيرٖ١٠

«پس‌ چنین‌ روزی‌، روز دشواری‌ است‌؛ بر کافران‌ آسان‌ نیست» برخلاف‌ مؤمنان‌ که‌ دائما از آسانی‌ای‌ به‌آسانی‌ بیشتر از آن‌ راهنمایی‌ می‌شوند تا سرانجام‌ وارد بهشت‌ گردند چنان‌که‌ ابن‌ عباس‌ س از عبارت: (بر کافران‌ آسان‌ نیست) این‌ معنی ‌را فهمیده ‌است‌ که‌ آن‌ روز بر مؤمنان‌ آسان‌ است‌. این‌ مستمسکی‌ است‌ برای‌ کسانی‌ که‌ «دلیل‌ خطاب‌» را حجت‌ می‌دانند.

﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا١١

«مرا با کسی‌ که‌ او را تنها آفریدم‌ واگذار» نسفی‌ برای‌ این‌ آیه‌ سه‌ معنی‌ ذکر کرده‌ است:

۱- مرا واگذار با کسی‌ که‌ او را درحالی‌ آفریدم‌ که‌ در شکم‌ مادرش‌ تنها بوده ‌است‌، نه‌ مالی‌ داشته ‌است‌ و نه‌ فرزندی‌.

۲- مرا تنها با او وا گذار زیرا من‌ در انتقام‌ گرفتن‌ از او، تو را بسنده‌ام‌.

۳- مرا واگذار با کسی‌ که‌ خودم‌ به‌ تنهایی‌ او را آفریده‌ام‌ و در آفرینش‌ وی‌ کسی‌ با من‌ مشارکت‌ نداشته‌ است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: ولیدبن‌مغیره‌ نزد رسول‌ خدا ص آمد و ایشان ‌بر وی‌ قرآن‌ خواندند پس‌ گویی‌ بر وی‌ از استماع‌ قرآن‌ رقت‌ و انعطافی‌ پدید آمد. چون‌ این‌ خبر به‌ ابوجهل‌ رسید، نزد ولید آمد و به‌ وی‌ گفت: عموجان‌، قومت ‌می‌خواهند تا مالی‌ را گرد آورده‌ و تقدیمت‌ نمایند زیرا خبر شده‌اند که‌ تو نزد محمد رفته‌ای‌ تا از آنچه‌ نزد وی‌ است‌، برخوردار گردی‌. ولید گفت: چنین‌ نیست ‌زیرا تو می‌دانی‌ که‌ من‌ از ثروتمندترین‌ افراد قریش‌ هستم‌. ابوجهل‌ گفت: پس ‌درباره‌ محمد سخنی‌ بگو تا این‌ خبر به‌ قومت‌ برسد که‌ تو منکر وی‌ هستی‌ و از او نفرت‌ داری‌. ولید گفت: درباره‌ وی‌ چه‌ بگویم‌؟ سوگند به‌ خدا که‌ در میان‌ شما نه‌ مردی‌ داناتر به‌ شعر مانند من‌ وجود دارد و نه‌ داناتر به‌ رجز و قصیده‌ آن‌، به‌خدا سوگند که‌ سخن‌ او به‌ چیزی‌ از این‌ها شباهتی‌ ندارد و به‌ خدا سوگند که‌ سخن‌ او را حلاوتی‌ است‌ و بر سخنش‌ رنگ‌ و رونق‌ و صفایی‌ است‌، فراز آن‌ لذت‌بخش‌ و مثمر مانند درخت‌ میوه‌دار و فرود آن‌ سیراب‌کننده‌ و پربرکت‌ مانند چشمه‌ آب‌ حیات‌ است‌ بی‌گمان‌ سخن‌ وی‌ برتر است‌ و هیچ‌ سخنی‌ بر آن‌ فراز نتوان‌ شد و بی‌گمان‌ سخنش‌ هر سخنی‌ را که‌ فروتر از آن‌ است‌، ورشکسته‌ و ویران‌ می‌سازد. ابوجهل‌ گفت: اما قومت‌ از تو راضی‌ نمی‌شوند تا درباره‌ وی‌ سخنی‌ نگویی‌. ولید گفت: پس‌ به‌ من‌ اجازه‌ بده‌ تا درباره‌ او بیندیشم‌ آن‌گاه‌ گفت: «هذا سحر یؤثر: این‌ سخن‌ جادویی‌ نقل‌ شده‌ است‌» که‌ محمد آن‌ را از غیر خود نقل‌ می‌کند! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَجَعَلۡتُ لَهُۥ مَالٗا مَّمۡدُودٗا١٢

«و مالی‌ فراوان‌ به‌ او بخشیدم» زیرا ولیدبن‌ مغیره‌ ثروتمند مشهوری‌ بود.

﴿وَبَنِينَ شُهُودٗا١٣

«و فرزندانی‌ حاضرشده» یعنی: فرزندانی‌ به‌ او بخشیدم‌ که‌ همراهش‌ در مکه‌ حاضرند، نه‌ مسافرت‌ می‌کنند و نه‌ نیازی‌ به‌ پراکنده ‌شدن‌ در سرزمینها برای ‌جست ‌وجوی‌ رزق‌ و روزی‌ دارند، از آن‌ جهت‌ که‌ مال‌ پدرشان‌ فراوان‌ بود پس ‌غلامان‌ و خادمانشان‌ عهده‌دار این‌ مسافرتها بودند و ولید همیشه‌ از نعمت‌ و لذت ‌وجود و حضور پسرانش‌ برخوردار بود. نقل‌ است‌ که: او جمعا سیزده‌ فرزند داشت‌ که‌ همه‌ پسر بودند و سه‌ تن‌ از آنان‌ به‌ نامهای‌ خالد، عمار و هاشم‌ ایمان ‌آوردند.

﴿وَمَهَّدتُّ لَهُۥ تَمۡهِيدٗا١٤

«و برایش‌ وسعت‌ دادم‌ وسعت‌دادنی» یعنی: به‌ او در زندگی‌ مادی‌، طول‌ عمر، ریاست‌ در قریش‌ و نفوذ و اعتبار، عیشی‌ خوش‌ و امکان‌ و میدانی‌ بسیار عطا کردم‌؛ تا بدانجا که‌ او را ریحانه‌ و دردانه‌ (وحید) قریش‌ لقب‌ داده‌ بودند. یعنی: او در استحقاق‌ ریاست‌ و رهبری‌ و پیشوایی‌ آنان‌، یک‌ویکدانه‌ است‌.

﴿ثُمَّ يَطۡمَعُ أَنۡ أَزِيدَ١٥

«باز هم‌ طمع‌ دارد که‌ بیفزایم» بر مال‌ و جاه‌ و امکانات‌ او در حالی‌ که‌ شکر این ‌نعمت‌ها را که‌ همانا پذیرش‌ اسلام‌ و انجام‌ دادن‌ تکالیف‌ آن‌ است‌، به‌جا نیاورده‌ است‌.

﴿كَلَّآۖ إِنَّهُۥ كَانَ لِأٓيَٰتِنَا عَنِيدٗا١٦

«حاشا و کلا» یعنی: هرگز این‌ نعمت‌ها را بر او نمی‌افزایم‌ «زیرا او به‌ آیات‌ ما ستیزنده‌ است» یعنی: او دشمن‌ آیات‌ ما است‌ و به‌ این‌ آیات‌ که‌ بر پیامبر خویش‌ ص فرود آورده‌ایم‌، کافر می‌باشد.

﴿سَأُرۡهِقُهُۥ صَعُودًا١٧

«زودا که‌ مشقتی‌ سنگین‌ بر او تکلیف‌ دهم» یعنی: به‌زودی‌ او را درگیر عذاب ‌سخت‌ و سنگینی‌ می‌کنم‌ که‌ هیچ‌ راحتی‌ در آن‌ نباشد. ارهاق: آن‌ است‌ که‌ بر انسان‌ چیز سنگینی‌ تحمیل‌ شود که‌ برداشت‌ آن‌ در توان‌ وی‌ نباشد. به‌قولی: «صعود» کوهی‌ در دوزخ‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «صعود کوهی‌ از آتش‌ در دوزخ‌ است‌ که‌ او به‌ بالا رفتن‌ بر آن‌ مکلف‌ ساخته‌ می‌شود پس‌چون‌ دست‌ خود را بر آن‌ می‌گذارد، دستش‌ ذوب‌ می‌شود و چون‌ دست‌ خود را برمی‌دارد، دستش‌ به‌ حال‌ خود برمی‌گردد و چون‌ پایش‌ را بر آن‌ می‌گذارد، پایش ‌ذوب‌ می‌شود اما وقتی‌ آن‌ را برمی‌دارد، به‌ حال‌ خود بازمی‌گردد».

﴿إِنَّهُۥ فَكَّرَ وَقَدَّرَ١٨

«هر آینه‌ او تأمل‌ کرد و بررسی‌ نمود» یعنی: ولید بن‌ مغیره‌ درباره‌ قرآن‌ و محمد ص اندیشید و نزد خود بررسی‌ و سنجش‌ کرد تا سرانجام‌ سخنش‌ درباره‌ آن ‌حضرت‌ ص را آماده‌ کرد که‌ چه‌ بگوید. پس‌ خدای‌ سبحان‌ او را نکوهید و مذمت ‌کرد و فرمود:

﴿فَقُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ١٩

«پس‌ کشته‌ باد» یعنی: لعنت‌ و عذاب‌ بر وی‌ باد «چگونه‌ سگالید» یعنی: چگونه‌ و به‌ کدامین‌ حال‌ سخنش‌ را بررسی‌ و سنجش‌ کرد و چگونه‌ به‌سوی‌ باطلی‌که‌ قریش‌ از وی‌ می‌خواستند، راه‌ برد.

﴿ثُمَّ قُتِلَ كَيۡفَ قَدَّرَ٢٠

«باز مرگ‌ بر او باد، چگونه‌ سگالید» تکرار برای‌ مبالغه‌ است‌. «ثم‌» بر این‌ امر دلالت‌ می‌کند که‌ نفرین‌ بر وی‌ در بار دوم‌ بیشتر و مؤکدتر است‌. این‌ تعابیر همه‌ برای‌ بزرگ ‌نمودن‌ جرم‌ وی‌ و سزاوار بودنش‌ برای‌ عذاب‌ مضاعف‌ است‌.

﴿ثُمَّ نَظَرَ٢١

«باز درنگریست» که‌ به‌ کدامین‌ چیز قرآن‌ را دفع‌ کند و چگونه‌ در حقانیت‌ آن ‌طعن‌ بزند، یا در چهره‌های‌ قومش‌ درنگریست‌.

﴿ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ٢٢

«و آن‌گاه‌ رو ترش‌ کرد» چرا که‌ چیزی‌ نیافت‌ تا قرآن‌ را با آن‌ طعن‌ بزند «و چهره‌ درهم‌ کشید» یعنی: چهره‌اش‌ درهم‌ کشیده‌ و دگرگون‌ شد. «بسر» : سخت‌تر از ترشرویی‌ است‌.

﴿ثُمَّ أَدۡبَرَ وَٱسۡتَكۡبَرَ٢٣

«باز پشت‌ گردانید» از حق‌ و ایمان‌ «و تکبر کرد» از گردن‌ نهادن‌ به‌ حقانیت ‌قرآن‌.

﴿فَقَالَ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ يُؤۡثَرُ٢٤

«پس‌ گفت: این‌ جز جادویی‌ فراگرفته‌ نیست» یعنی: این‌ قرآن‌ جز جادویی ‌نیست‌ که‌ محمد آن‌ را از دیگران‌ نقل‌ کرده‌ است‌. البته‌ عکس‌العمل‌ وی‌ بدین ‌شیوه‌، خود دلیل‌ آن‌ است‌ که‌ او در ابراز نظر پیرامون‌ قرآن‌ درگیر تناقض‌ درونی‌ بود چرا که‌ در دل‌ خویش‌ رسول‌ خدا ص را تصدیق‌ می‌کرد و به‌ حقانیت‌ ایشان ‌قناعت‌ اندرونی‌ داشت‌ ولی‌ از روی‌ عناد، صداقت‌ ایشان‌ را انکار می‌کرد تا زعامت‌ و ریاست‌ وی‌ در میان‌ قریش‌ محفوظ بماند، از این‌ جهت‌ گفت:

﴿إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا قَوۡلُ ٱلۡبَشَرِ٢٥

«این‌ جز گفتار آدمی‌ نیست» یعنی: قرآن‌ سخن‌ بشر است‌ نه‌ کلام‌ خداوند أ. بیان‌ این‌ امر گذشت‌ که‌ ولیدبن‌ مغیره‌ این‌ سخن‌ را فقط برای‌ ارضای‌ قومش‌ گفت‌، بعد از آن‌ که‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ قرآن‌ شیرینی‌ و شکوه‌ و رونق‌ مخصوص‌ و بی‌مانندی‌ دارد، اعتراف‌ کرد.

﴿سَأُصۡلِيهِ سَقَرَ٢٦

«زودا که‌ به‌ سقرش‌ درآوریم» سقر: از نام‌های‌ دوزخ‌ است‌.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سَقَرُ٢٧ لَا تُبۡقِي وَلَا تَذَرُ٢٨ لَوَّاحَةٞ لِّلۡبَشَرِ٢٩

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ سقر چیست» این‌ آیه‌ برای‌ بزرگ ‌نمودن‌ شأن‌ دوزخ‌ است‌ «نه ‌باقی‌ می‌گذارد، نه‌ رها می‌کند» دوزخ‌ نه‌ کسی‌ را که‌ در آن‌ افگنده‌ شود، باقی ‌می‌گذارد زیرا گوشت‌ و پوست‌ و عروقش‌ را می‌سوزاند و نه‌ او را رها می‌کند تا هلاکش‌ کند بلکه‌ آن‌ گوشت‌ و پوست‌ دوباره‌ به‌ تن‌ وی‌ برمی‌گردد تا مجددا عذاب‌ را از نو بچشد «آشکارشونده‌ است‌ برای‌ بشر» یعنی: دوزخ‌ از مسافتهای ‌دورودرازی‌ در معرض‌ دیدگان‌ آن‌هاست‌ به ‌طوری‌که‌ از بس‌ بزرگ‌ و هولناک ‌است‌، آن‌ را آشکارا می‌بینند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ معنی‌، برگزیده‌ بیشتر مفسران‌ است‌. به ‌قولی‌ دیگر: ﴿لَوَّاحَةٞ لِّلۡبَشَرِ٢٩ [المدثر: ۲٩] بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ دوزخ‌ تغییر دهنده ‌رنگ‌ پوستها به‌ سیاهی‌ است‌ چرا که‌ پوست‌های‌ دوزخیان‌ را می‌سوزاند و سیاه ‌می‌گرداند.

﴿عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ٣٠

«بر آن‌ نوزده‌ نگهبان‌ است» یعنی: بر دوزخ‌ نوزده‌ کس‌ از فرشتگان‌ گمارده‌اند که‌ نگهبانان‌ آن‌ می‌باشند. ثعلبی‌ می‌گوید: «این‌ امر محل‌ انکار نیست‌ زیرا وقتی ‌یک‌ فرشته‌ ارواح‌ تمام‌ خلایق‌ را قبض‌ کند پس‌ هیچ‌ استبعادی‌ ندارد که‌ نوزده ‌فرشته‌ بر عذاب‌ بعضی‌ از خلایق‌ موکل‌ باشند». به‌قولی: مراد نوزده‌ صنف‌ از اصناف‌ فرشتگان‌ است‌. قرطبی‌ می‌گوید: «ان‌شاءالله صحیح‌ این‌ است‌ که‌ این ‌نوزده‌ کس‌ رؤسا و سرگروه‌های‌ فرشتگان‌ برگمارده‌ بر امر عذاب‌اند اما شمار تمام آن‌ها را هیچ‌ عبارت‌ و لفظ بشری‌ای‌ به‌ تصویر کشیده‌ نمی‌تواند چنان‌که‌ خداوند متعال‌ می‌فرماید: ﴿وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ [المدثر: ۳۱] «لشکریان‌ پروردگارت‌ را جز خود او کسی‌ دیگر نمی‌داند» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌مسعود س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «يؤتي‌ بجهنم‌ يومئذ لها سبعون‌ ألف‌ زماما مع‌ كل‌ زمام‌ سبعون‌ ألف‌ ملك‌ يجرونها». «در آن‌ روز جهنم‌ آورده‌ می‌شود در حالی‌ که‌ برای‌ آن‌ هفتاد هزار مهار است‌، به‌همراه‌ هر مهاری‌ هفتاد هزار فرشته‌اند که‌ آن‌ را می‌کشند».

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ روایت‌ کرده‌اند: گروهی‌ از یهود از مردی ‌از اصحاب‌ رسول‌ خدا ص درباره‌ نگهبانان‌ جهنم‌ سؤال‌ کردند پس‌ او نزد رسول‌ خدا ص آمد و این‌ سؤال‌ را با ایشان‌ در میان‌ گذاشت‌. هم‌ در آن‌ ساعت‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَمَا جَعَلۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةٗۖ وَمَا جَعَلۡنَا عِدَّتَهُمۡ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسۡتَيۡقِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا وَلَا يَرۡتَابَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَلِيَقُولَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡكَٰفِرُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۚ وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡبَشَرِ٣١

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: چون‌ آیه‌ ﴿عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ٣٠ [المدثر: ۳۰] نازل ‌شد، ابوجهل‌ گفت: آیا محمد بیش‌ از نوزد ده‌ تن‌ یاور ندارد؟ پس‌ آیا هرصد مرد از شما عاجز از آنند که‌ یکی‌ از آن‌ها را بگیرند سپس‌ از دوزخ‌ خارج‌ شوند؟ پس ‌این‌ آیه‌ نازل‌ گردید. در روایت‌ دیگری‌ آمده ‌است: مردی‌ از قریش‌ به‌نام ‌ابوالأشد بن ‌کلده‌ جمحی‌ که‌ بسیار نیرومند و پهلوان‌ بود [۴۲] گفت: ای‌ گروه‌ قریش‌! نوزده‌ تن‌ فرشته‌ شما را به‌ هراس‌ نیفگنند زیرا من‌ از جای‌ شما با شانه‌ راستم‌ ده‌ تن‌ از آنان‌ و با شانه‌ چپم‌ نه‌ تن‌ از آنان‌ را دفع‌ می‌کنم‌. پس‌ نازل‌ گردید:

«و ما نگهبانان‌ دوزخ‌ را جز از فرشتگان‌ نگماشته‌ایم» پس‌ چه‌کسی‌ تاب‌ و توان ‌رویارویی‌ با فرشتگان‌ را دارد و چه‌کسی‌ می‌تواند ایشان‌ را مغلوب‌ خویش‌ گرداند در حالی‌ که‌ ایشان‌ برپادارنده‌ترین‌ خلق‌ خدای‌ ‌ برای‌ حق‌ او، خشمگین‌ترین ‌آن‌ها برای‌ او و نیرومندترین‌ و قوی‌ترین‌ خلق‌ در قوت‌ و هجوم‌ هستند؟ «و ما شمار ایشان‌ را جز فتنه‌ای‌ برای‌ کافران‌ نگردانیده‌ایم» یعنی: شمار نوزده‌ را آزمایش‌ وامتحانی‌ برای‌ کافران‌ گردانیده‌ایم‌ و آن‌ها گفتند آنچه‌ را که‌ گفتند تا عذابشان ‌دوچندان‌ شود و خشم‌ خداوند أ بر آنان‌ افزون‌ گردد و «تا اهل‌ کتاب‌ یقین ‌کنند» یعنی: تا یهود و نصاری‌ به‌ حقانیت‌ قرآن‌ یقین‌ حاصل‌ کنند بدان‌ جهت‌ که‌ بیان‌ قرآن‌ در مورد شمار نگهبانان‌ دوزخ‌، با کتب‌ منزله‌ آنان‌ موافقت‌ کامل‌ دارد «و» تا «اهل‌ ایمان‌ در ایمان‌ خود بیفزایند» آن‌گاه‌ که‌ موافقت‌ اهل‌ کتاب‌ با خود را می‌بینند «و تا اهل‌ کتاب‌ و مسلمانان‌ شک‌ نکنند» در حقانیت‌ قرآن‌ زیرا می‌بینند که ‌هر چه‌ در قرآن‌ هست‌، حق‌ است‌. یا شک‌ نکنند در این‌ امر که‌ شمار نگهبانان ‌دوزخ‌ نوزده‌ تن‌ است «و تا کسانی‌ که‌ در دل‌هایشان‌ بیماری» نفاق‌ «است‌ بگویند» مراد از بیماری‌، وجود شک‌ و شبهه‌ و نفاق‌ در دل‌های آن‌هاست «و» تابگویند «کافران» از مردم‌ مکه‌ و غیرآنان‌ که: «خدا از این‌ مثل‌ آوردن‌ چه‌ چیزی‌ را اراده‌ کرده‌است‌؟» یعنی: خداوند از بیان‌ این‌ شمار تعجب‌انگیز که‌ در دوری‌ و غرابت‌ خود همچون‌ مثل‌ است‌، چه‌ چیزی‌ را اراده‌ داشته‌ است‌؟ چرا آن‌ فرشتگان ‌را نوزده‌ تن‌ گردانید نه‌ مثلا بیست‌ تن‌؟ حق‌ تعالی‌ در رد شبهاتشان‌ فرمود:

«بدین‌ سان‌ خداوند هرکه را خواهد گمراه‌ می‌کند و هرکه را خواهد هدایت ‌می‌کند» یعنی: به‌ مانند آنچه‌ که‌ از گمراه‌سازی‌ منکران‌ این‌ شمار و هدایت‌ نمودن ‌باورمندان‌ آن‌ ذکر شد؛ خدای‌ ‌ کافران‌ را گمراه‌ و مؤمنان‌ را هدایت ‌می‌کند. البته‌ معنی‌ گمراه‌سازی‌ و هدایت‌ نمودن‌ حق‌ تعالی‌ این‌ نیست‌ که‌ او این‌ دوگروه‌ را بر گمراهی‌ و هدایت‌ مجبور می‌سازد زیرا این‌ امر منافی‌ با عدل‌ حق‌ تعالی ‌است‌. همچنین‌ حکمت‌ در مشروعیت‌ احکام‌ که‌ ایجاب‌ آورنده‌ تکلیف‌ است‌، اجبار را اقتضا نمی‌کند بنابراین‌، اراده‌ و اختیار مکلف‌ در انجام‌ تکلیف‌ و در استحقاق‌ عقاب‌ و ثواب‌، نقش‌ اساسی‌ دارد و از سوی‌ خداوند أ اجباری‌ در کارنیست‌. پس‌ این‌ امر که‌ همه‌ چیز بر اساس‌ اراده‌ او واقع‌ می‌شود لزوما به‌ معنی ‌رضای‌ او نیست‌ لذا اگر بنده‌ امر پروردگارش‌ را مخالفت‌ کرد، از آنچه‌ مورد رضای‌ اوست‌ بیرون‌ گردیده‌، نه‌ از دایره‌ مشیت‌ وی‌.

فرموده‌ خدای‌ : ﴿وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا [المدثر: ۳۱] دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ ایمان ‌کم‌ و زیاد می‌شود، یعنی‌ زیاد می‌شود با طاعت‌ و کم‌ می‌شود با معصیت‌ و این ‌رأی‌ اکثر علماء است‌ و کسانی‌ از علما ـ مانند امام‌ ابوحنیفه‌ / ـ که‌ می‌گویند: حقیقت‌ ایمان‌ قبول‌ زیادت‌ و نقصان‌ را نمی‌کند، آیه‌ کریمه‌ را بر ثمرات‌ و آثار و لوازم‌ ایمان‌ حمل‌ می‌کنند «و شماره‌ لشکریان‌ پروردگارت‌ را جز خود او نمی‌داند» از بس‌ که‌ بسیارند پس‌ افزودن‌ بر تعداد نورده‌تن‌ بر وی‌ دشوار نیست‌ ولی‌ او در تعیین ‌این‌ تعداد حکمت‌ ویژه‌ای‌ دارد که‌ شما آن‌ را نمی‌دانید پس‌ هرچند نگهبانان‌ دوزخ‌ نوزده‌ تنند اما ایشان‌ همکاران‌ و لشکریان‌ عظیمی‌ در اختیار دارند که‌ شمارشان‌ را جز خدای‌ سبحان‌ کس‌ دیگری‌ نمی‌داند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «أطت‌ السماء وحق‌ لها أن‌ تئط، ما فيها موضع‌ أربع أصابع‌ إلا وملك‌ واضع‌ جبهته‌ لله‌ ساجدا». «آسمان‌ به‌ ناله‌ درآمد و سزاوار آن‌ است‌ که‌ ناله‌ کند زیرا جای‌ چهار انگشت‌ در آن‌ نیست‌ مگر این‌که‌ فرشته‌ای‌ پیشانی‌ خود را برای‌ خدای‌ در آن‌ به‌ سجده‌ نهاده‌ است‌». «و این‌ جز پندی‌ برای‌ بشر نیست» یعنی: دوزخ‌ و آنچه‌ که‌ از شمار نگهبانان‌ آن‌ ذکر شد، جز پند و موعظه‌ای‌ برای‌ بشر نیست‌ تا کمال‌ قدرت ‌حق‌ تعالی‌ را بدانند لذا او هرگز به‌ همکار و مددکار محتاج‌ نیست‌.

﴿كَلَّا وَٱلۡقَمَرِ٣٢

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ بر وجود دوزخ‌ (سقر) سوگند خورده‌ و می‌فرماید: «چنین‌ نیست» که‌ منکران‌ می‌گویند «سوگند به‌ ماه» که‌ دارای‌ آن‌ همه‌ منافع‌ عظیم‌ است‌؛

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذۡ أَدۡبَرَ٣٣

«و سوگند به‌ شب‌، چون‌ پشت‌ برگرداند» و برود و روز به ‌دنبال‌ آن‌ آید؛

﴿وَٱلصُّبۡحِ إِذَآ أَسۡفَرَ٣٤

«و سوگند به‌ صبح‌ چون‌ روشن‌ شود» و از افق‌ پدیدار گردد؛

﴿إِنَّهَا لَإِحۡدَى ٱلۡكُبَرِ٣٥

«هر آینه‌ آن‌ یکی‌ از سترگهاست» یعنی: سقر یکی‌ از بلاهای‌ بسیار بزرگ‌ و سخت‌ است‌. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «به‌ خدا سوگند که‌ حق‌ تعالی‌ خلایق‌ را به‌ بلایی‌ بزرگتر از دوزخ‌ بیم‌ نداده ‌است‌». به‌ قولی «آن‌ها» یعنی: تکذیب‌ آنان‌ محمد صرا یکی‌ از بلاهای‌ بسیار بزرگ‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: فرستادن‌ بیم ‌دهنده‌ به‌ سوی‌ بشر، یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ رویدادها در هستی‌ است‌.

﴿نَذِيرٗا لِّلۡبَشَرِ٣٦

«بیم ‌دهنده‌ است‌ بشر را» مراد از بیم‌ دهنده‌، دوزخ‌ است‌. به ‌قولی: قرآن‌ بیم‌دهنده‌ بشر و هشدار دهنده‌ آن‌ است‌؛ از آن‌رو که‌ متضمن‌ وعده‌ و وعید می‌باشد.

﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَتَقَدَّمَ أَوۡ يَتَأَخَّرَ٣٧

آری‌! قرآن‌ بیم‌دهنده‌ و هشدار دهنده‌ است‌؛ «هر که‌ از شما را که‌ بخواهد پیشی‌ جوید» به‌سوی‌ حق‌ و خیر یا به‌ سوی‌ بهشت «یا باز ایستد» به‌ سبب‌ کفر از راه‌ حق ‌و خیر و از جاده‌ بهشت‌.

﴿كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ رَهِينَةٌ٣٨

«هر کس‌ در گرو کردار خویش‌ است» یعنی: هرکس‌ از عمل‌ و کردار خویش ‌مورد مؤاخذه‌ و باز پرسی‌ قرار گرفته‌ و نزد خدای‌ ‌ در گرو کار و کردار خویش‌ است‌، که‌ یا خویشتن‌ را نجات‌ می‌دهد و یا در هلاکت‌ می‌افگند.

﴿إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡيَمِينِ٣٩

«مگر اصحاب‌ یمین» یعنی: مگر مؤمنان‌ که‌ ایشان‌ در گروه‌ گناهان‌ خود نیستند بلکه‌ به ‌وسیله‌ اعمال‌ نیکی‌ که‌ انجام‌ داده‌اند، از گرو و بازداشت‌ رها می‌شوند و نجات‌ می‌یابند.

﴿فِي جَنَّٰتٖ يَتَسَآءَلُونَ٤٠

«در بوستان‌هایی‌ هستند» یعنی: مؤمنان‌ در بوستان‌هایی‌ هستند «همپرسی ‌می‌کنند» یعنی: از همدیگر حال‌ و احوال‌ پرسی‌ می‌کنند، یا می‌پرسند:

﴿عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٤١

«از مجرمان» یعنی: مؤمنان‌ از یک‌دیگر راجع‌ به‌ احوال‌ گنهکاران‌ می‌پرسند، یا از خود گنه‌کاران‌ می‌پرسند در حالی‌که‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ می‌گویند:

﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِينَ٤٤ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِينَ٤٥

«چه‌ چیز شما را در دوزخ‌ در آورد؟ می‌گویند: از نمازگزاران‌ نبودیم‌ و بینوایان‌ را هم ‌اطعام‌ نمی‌کردیم‌ و با هرزه ‌درایان‌ هرزه‌درایی‌ می‌کردیم» یعنی: با اهل‌ باطل‌ در باطلشان‌ در می‌آمیختیم‌ و هرگاه‌ گمراهی‌ به‌ گمراهی‌ کشیده‌ می‌شد، ما هم‌ با اوگمراه‌ می‌شدیم‌. ابن‌زید در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «در کار محمد ص با فروروندگان‌و هرزه‌درایان‌ فرومی‌رفتیم‌ و می‌گفتیم: محمد دروغگوست‌، دیوانه‌ است‌، جادوگر است‌، شاعر است‌...».

﴿وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ٤٦

«و روز جزا را» یعنی: روز حساب‌ و جزا را که‌ روز قیامت‌ است «دروغ‌ می‌شمردیم» پس‌ این‌ چهار عامل‌ بود که‌ در زندگی‌ دنیا گریبانگیر ما گردید و ما را به‌ دوزخ‌ کشانید.

﴿حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡيَقِينُ٤٧

«تا آن‌ که‌ یقین‌ به‌ سراغمان‌ آمد» مراد از یقین: مرگ‌ است‌.

﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ٤٨

«پس» حالا «آنان‌ را شفاعت‌ شفاعت‌گران‌ سود ندهد» یعنی: چنان‌که‌ شفاعت ‌فرشتگان‌ و پیامبران‌ و نیکان‌ به‌ صالحان‌ و شایستگان‌ سود می‌دهد، به‌ آنان‌ سود نمی‌دهد زیرا این‌ شفاعت‌ برای‌ مؤمنان‌ است‌ نه‌ کافران‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ ثبوت‌ شفاعت‌ برای‌ مؤمنان‌ می‌باشد.

﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ٤٩

«پس‌ چه‌ شده‌ است‌ آنان‌ را که‌ از اندرز رویگردانند» یعنی: کافران‌ را چه‌ شده‌ است‌ که‌ از قرآن‌ مشتمل‌ بر پند بزرگ‌ و موعظه‌ عظیم‌ روی‌گردانند؟

این‌ آیه‌ نشان‌ دهنده‌ آن‌ است‌ که‌ در آیه: ﴿وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡبَشَرِ [المدثر: ۳۱] و آیه: ﴿إِنَّهَا لَإِحۡدَى ٱلۡكُبَرِ٣٥ نَذِيرٗا لِّلۡبَشَرِ٣٦ [المدثر: ۳۵-۳۶] نیز مراد از «ذکری‌» و «نذیر» ترجیحا قرآن ‌است‌.

﴿كَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ٥٠

«گویی‌ آنان‌ خرانی‌ رم‌کرده‌اند» یعنی: مانند خرانی‌ هستند سخت‌ رمان‌ و گریزان‌؛

﴿فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ٥١

«که‌ از تیراندازان» که‌ آن‌ها را به‌ تیر بسته‌اند «گریخته‌ باشند» به ‌قولی: قسوره ‌شیر است‌. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «چون‌ خران‌ وحشی‌ شیر را ببینند، می‌گریزند همچنین‌اند این‌ گروه‌ مشرک‌ که‌ چون‌ حضرت‌ محمد ص را ببینند، از ایشان ‌می‌گریزند». پس‌ این‌ تشبیه‌ آنان‌ را به‌ سختی‌ تقبیح‌ و تحقیر نموده‌ و اعلام‌ می‌دارد که‌ آنان‌ قومی‌ سخت‌ ابله‌اند.

﴿بَلۡ يُرِيدُ كُلُّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ أَن يُؤۡتَىٰ صُحُفٗا مُّنَشَّرَةٗ٥٢

«بلکه‌ هر کدام‌ از آنان‌ می‌خواهد که‌ به‌ او نامه‌ای‌ سرگشاده‌ داده‌ شود» و بر او کتاب ‌و صحیفه‌ای‌ نازل‌ شود چنان‌که‌ بر محمد ص نازل‌ شد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: کفار قریش‌ به‌ حضرت‌ محمد ص گفتند: باید صبح‌ که‌ از خواب‌ برمی‌خیزیم‌، بالای‌ سر هر یک‌ از ما نامه‌ گشاده‌ای‌ ازجانب‌ خدا أ قرار داشته‌ باشد بر این‌ مضمون‌ که‌ تو رسول‌ وی‌ هستی‌.

﴿كَلَّاۖ بَل لَّا يَخَافُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ٥٣

«کلا و حاشا» نه‌! سنت‌ خداوند أ هرگز چنین‌ نیست‌ بلکه‌ «حق‌ این‌ است‌ که ‌آنان‌ از آخرت‌ نمی‌ترسند» زیرا اگر آنان‌ از دوزخ‌ می‌ترسیدند، چنین‌ معجزاتی‌ را پیشنهاد نمی‌کردند.

﴿كَلَّآ إِنَّهُۥ تَذۡكِرَةٞ٥٤

«کلا و حاشا» چنان‌ نیست‌ که‌ آنان‌ می‌پندارند بلکه «حق‌ این‌ است‌ که‌ قرآن ‌پندی‌ است» کامل‌ و روشن‌.

﴿فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ٥٥

«پس‌ هرکه خواهد، آن‌ را بخواند» و از آن‌ پند گیرد، این‌ پند را از آن‌ می‌گیرد و هرکه آن‌ را نصب‌ العین‌ خویش‌ گرداند، منافع‌ این‌ کار به‌ خودش‌ برمی‌گردد.

﴿وَمَا يَذۡكُرُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ٥٦

«و پند نگیرند جز آن‌که‌ خدا بخواهد» برایشان‌ هدایت‌ را؛ پس‌ کار موکول‌ به ‌مشیت‌ حق‌ تعالی‌ است «اوست‌ اهل‌ تقوی» یعنی: حق‌ تعالی‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ متقیان‌ از او بپرهیزند؛ با ترک‌ معاصی‌ و عمل‌ به‌ طاعاتش «و اوست‌ اهل‌ مغفرت» یعنی: اوست‌ سزاوار آن‌که‌ برای‌ مؤمنان‌ با تقوی‌ گناهانشان‌ را بیامرزد و نیز سزاوار آن‌ است‌ که‌ توبه‌ توبه‌کاران‌ را بپذیرد و گناهانشان‌ را بیامرزد. شایان‌ ذکراست‌ که‌ رسول‌ خدا ص در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ که‌ مالک ‌بن ‌انس‌ س آن‌ را روایت‌کرده‌ است‌، این‌ آیه‌ را چنین‌ تفسیر نموده‌اند: «يقول‌ لكم‌ ربكم‌ جلت‌ قدرته‌ وعظمته‌ ؛ أنا أهل‌ أن‌ أتقي‌ فلا يجعل‌ معي‌ إله‌ غيري‌، ومن ‌اتقي‌ أن‌ يجعل‌ معي‌ الها غيري‌ فأنا أغفر له». «پروردگار شما که‌ قدرت‌ و عظمت‌ وی‌ بس‌ سترگ‌ و باشکوه‌ است‌، می‌فرماید: من‌ سزاوار آن‌ هستم‌ که‌ از من‌ پروا شود و لذا خدایی‌ غیر از من‌ با من ‌معبود قرار داده‌ نشود. پس‌ هرکس‌ از این‌ امر که‌ با من‌ خدایی‌ غیر از من‌ قرار دهد، پرهیز کرد من‌ قطعا بر او می‌آمرزم‌».

[۴۲] او به‌ پندار آنان‌ چنان‌ نیرومند بود که‌ بر روی‌ پوست‌ گاو می‌ایستاد و ده‌ تن‌ آن‌ را می‌کشیدند تا از زیر پایش‌ خارج‌ سازند اما پوست‌ پاره ‌پاره‌ می‌شد و از زیر پایش‌ بیرون‌ آورده‌ نمی‌شد. سهیلی‌ می‌گوید: «هم‌ او بود که‌ رسول‌ خدا ص را به‌ کشتی‌گرفتن‌ با خود فراخواند و گفت: اگر در کشتی‌ مغلوب‌ تو گشتم‌، به‌ تو ایمان‌ می‌آورم‌ و رسول‌ خدا ص بارها او را در کشتی‌ مغلوب‌ ساختند ولی‌ ایمان‌ نیاورد. نقل‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص با «رکانه‌» نیز کشتی‌ گرفتند.

سوره‌ قیامت

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴۰) آیه است.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدین‌ سبب‌ «قیامت‌» نامیده‌ شده‌ که‌ با سوگند الهی‌ به‌قیامت‌ آغاز گردیده‌ است‌ تا شأن‌ آن‌ را بزرگ‌ نموده‌ و بر وقوع‌ حتمی‌ و رد بر منکران‌ آن‌ تأکید گذاشته‌ باشد.

﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ١

«سوگند می‌خورم‌ به‌ روز قیامت» «لا» در ﴿لَآ أُقۡسِمُ هم‌ در این‌ آیه‌ و هم‌ در آیه ‌بعد زاید است‌ و اعراب‌ کلمه «لا» را برای‌ تأکید قسم‌ اضافه‌ می‌کنند زیرا اگر مقسم‌علیه‌ منتفی‌ باشد، آوردن‌ کلمه «لا» قبل‌ از قسم‌ برای‌ تأکید نفی‌ جایز است ‌پس‌ معنی‌ این‌ است: «به‌ تأکید سوگند می‌خورم‌». جواب‌ قسم‌ محذوف‌ است‌ که ‌مابعد آن‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند، یعنی: «یقینا برانگیخته‌ می‌شوید». البته ‌قسم‌ خوردن‌ خداوند أ به‌ روز قیامت‌ برای‌ تعظیم‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ می‌باشد و قطعا او صاحب‌اختیار است‌ که‌ به‌ هر چیز از مخلوقاتش‌ که‌ می‌خواهد، سوگند بخورد.

﴿وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ٢

«و سوگند می‌خورم‌ به‌ نفس‌ لوامه» یعنی: به‌ نفسی‌ که‌ صاحب‌ خود را بر کوتاهی ‌و تقصیرش‌ ملامت‌ می‌کند و این‌ نفس‌ لوامه‌، نفس‌ مؤمن‌ است‌ که‌ وی‌ را بر اعمال‌ خیری‌ که‌ از وی‌ فوت‌ شده‌ نادم‌ می‌گرداند لذا مؤمن‌ خود را بر ارتکاب‌ شر ملامت ‌می‌کند چنان‌که‌ بر انجام‌ خیر نیز خود را ملامت‌ می‌کند که‌ چرا از آن‌ بیشتر انجام ‌نداده‌ است‌. حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «سوگند به‌ خدای‌ ‌ که‌ من‌ مؤمن‌ را جز ملامتگر نفس‌ خویش‌ نمی‌یابم‌؛ او بر خود نهیب‌ می‌زند و می‌گوید: من‌ ـ مثلا ـ چرا آن‌ سخن‌ را گفتم‌ و نیتم‌ از آن‌ چه‌ بود؟ قصدم‌ از غذا خوردن‌ با فلان‌ کس‌ چه ‌بود؟ از این‌ حدیث‌ نفسی‌ که‌ با خویشتن‌ خویش‌ داشتم‌، چه‌ هدفی‌ داشتم‌؟... اما فاجر جلو می‌رود و جلو می‌رود... و هیچ‌گاه‌ نفسش‌ را سرزنش‌ نمی‌کند». هم‌ اوگفته‌ است: «هیچ‌ کس‌ از اهل‌ آسمآن‌ها و زمین‌ نیست‌ مگر این‌که‌ در روز قیامت ‌نفس‌ خود را ملامت‌ می‌کند».

خلاصه: از ظاهر آیه‌ ـ چنان‌که‌ ابن‌کثیر گفته ‌است‌ ـ چنین‌ برمی‌آید که: نفس ‌لوامه‌ نفسی‌ است‌ که‌ صاحب‌ خود را بر خیر و شر هردو ملامت‌ می‌کند، به‌ معنایی‌که‌ گذشت‌. اما مقاتل‌ می‌گوید: «نفس‌ لوامه‌ نفس‌ کافر است‌ که‌ در آخرت‌ خود را بر کوتاهی‌ در ایفای‌ حق‌ خدای‌ ‌ ملامت‌ می‌کند و بر آن‌ حسرت‌ می‌خورد».

﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجۡمَعَ عِظَامَهُۥ٣

«آیا انسان‌ می‌پندارد که‌ هرگز استخوآن‌های‌ او را گرد نمی‌آوریم» بعد از آن‌که ‌پوسید و پراکنده‌ گردید؟ و آیا می‌پندارد که‌ او را دیگر بار به‌ آفرینشی‌ جدید نمی‌آفرینیم‌؟ قطعا این‌ پنداری‌ است‌ باطل‌ زیرا ما استخوآن‌های‌ پوسیده‌ او را گرد می‌آوریم‌. بدین‌سان‌ خداوند أ به‌ روز قیامت‌ و نفس‌ لوامه‌ هردو سوگند می‌خورد که‌ استخوان‌های‌ درهم‌ پاشیده‌ انسان‌ را گرد خواهد آورد آن‌گاه‌ هر انسانی‌را زنده‌ خواهد کرد تا او را مورد محاسبه‌ قرار داده‌ و سپس‌ به‌ او جزای‌ مناسبی ‌بدهد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: عدی‌ بن‌ ربیعه‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفت: ای‌ محمد! به‌ من‌ از روز قیامت‌ بگو که‌ چه‌ وقت‌ روی‌ می‌دهد؟ رسول‌ خدا ص حقیقت‌ امر قیامت‌ را به‌ وی‌ باز گفتند. سپس‌ او گفت: حتی‌ اگر این ‌روز را به‌ چشم‌ سر هم‌ ببینم‌، تو را تصدیق‌ نمی‌کنم‌ و به‌ آن‌ ایمان‌ نمی‌آورم‌، عجبا! آیا خداوند أ این‌ استخوان‌ها را پس‌ از پوسیدن‌ آن‌ها گرد می‌آورد؟! پس‌ آیه ‌کریمه‌ نازل‌ گردید.

﴿بَلَىٰ قَٰدِرِينَ عَلَىٰٓ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُۥ٤

«آری» یعنی: نه‌ چنان‌ است‌ که‌ بر این‌ امر توانا نباشیم‌ بلکه‌ با توانایی‌ تمام ‌استخوان‌های‌ پوسیده‌ انسان‌ را گرد می‌آوریم‌ و حتی‌ از این‌ هم‌ فراتر: «تواناییم‌ بر این‌ که‌ سرانگشت‌های‌ او را» مانند سم‌ شتر «هموار کنیم» تا قادر به‌ گرفتن‌ و باز دادن‌ چیزی‌ نباشد اما ما با بخشیدن‌ این‌ انگشتان‌ کوچک‌ و نرم‌ و لطیف‌ که‌ مشتمل‌ بر مفاصل‌، ناخنها، عروق‌ ظریف‌ و نرم‌ و استخوآن‌های‌ بار یک‌ هستند، بر او منت ‌نهادیم‌. یا معنی‌ این‌ است: تواناییم‌ بر این‌ که‌ انگشتانش‌ را بی‌هیچ‌ نقصان‌ و تفاوتی ‌همان‌ طور که‌ در دنیا بوده‌ است‌ استوار کنیم‌ و باز آفرینیم‌. پس‌ این‌ تنبیهی‌ است‌ از سوی‌ حق‌ تعالی‌ بر این‌ امر که‌ خطوط سرانگشتان‌ هر انسانی‌ با خطوط سر انگشتان ‌غیر او از انسآن‌های‌ دیگر اختلاف‌ دارد.

این‌ آیه‌ از معجزات‌ قرآن‌ کریم‌ است‌ زیرا بر نقش‌ شگفت‌ آسای‌ اثر انگشت‌ انسان‌ توجه‌ می‌دهد. این‌ آیه‌ سبب‌ ایمان‌ آوردن‌ بسیاری‌ از منکران‌ گردیده‌ است ‌زیرا امروزه‌ در عصر علم‌ این‌ حقیقت‌ روشن‌ گشته‌ است‌ که‌ هویت‌ و شخصیت ‌مشخص‌ و مستقل‌ انسان‌ به‌ وسیله‌ خطوط سرانگشتان‌ وی‌ از دیگران‌ بازشناخته ‌می‌شود پس‌ ممکن‌ است‌ گاهی‌ قد انسان‌، لحن‌ صدا و شکل‌ و شمایل‌ وی‌ با دیگران‌ کاملا شبیه‌ باشد ولی‌ آنچه‌ که‌ اصلا به‌ هیچ‌ انسان‌ دیگری‌ شباهت‌ ندارد، خطوط سر انگشتان‌ او یا مهر خاص‌ و منحصر به‌ فرد وی‌ است‌ از همین‌ رو، امروزه ‌اهمیت‌ اثر انگشت‌ در بررسی‌ قضایای‌ جنایی‌ و حقوقی‌ به‌ عنوان‌ دلیلی‌ قاطع‌ شناخته‌ و به‌کار گرفته‌ می‌شود.

﴿بَلۡ يُرِيدُ ٱلۡإِنسَٰنُ لِيَفۡجُرَ أَمَامَهُۥ٥

«بلکه‌ انسان‌ می‌خواهد در زمانی‌ که‌ پیش‌ روی‌ وی‌ است‌، فسق‌ و فجور کند» یعنی: می‌خواهد تا فسق‌ و فجور و بدکاری‌ را در زمانی‌ که‌ پیش‌ رو دارد جلو انداخته‌،گناه‌ را مقدم‌ نماید و توبه‌ را به ‌تأخیر اندازد و او می‌خواهد که‌ هر چه‌ عمر وی‌ به ‌درازا کشید، به‌ فسق‌ و فجور ادامه‌ دهد لذا هرگز مرگ‌ و آخرت‌ را به‌یاد نمی‌آورد. پس‌ انکار رستاخیز از دو شبهه‌ پدید می‌آید:

۱- بعید پنداشتن‌ اجتماع‌ و به‌هم‌ آمدن‌ اعضا و اجزاء بعد از پراکنده‌شدن‌ و متلاشی ‌شدن‌ آن‌ها.

۲- گرایش‌ به‌ بی‌ضابطه‌گی‌ و بی‌قیدی‌ و این‌که‌ هیچ‌ عامل‌ و مانعی‌ هوی‌ها و هوس‌های‌ وی‌ را مهار نکند از این‌ جهت‌ از روی‌ افسارگسیختگی‌ و تمایل‌ به ‌فسق‌ و فجور، تسلیم‌ هوی‌ و هوس‌ شده‌ و منکر معاد می‌گردد زیرا ایمان‌ به‌ آخرت ‌او را به‌ ضوابط و قیودی‌ پایبند می‌گرداند.

﴿يَسۡ‍َٔلُ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلۡقِيَٰمَةِ٦

«می‌پرسد» از روی‌ استبعاد، استهزا و استکبار: «روز قیامت‌ چه‌ وقت‌ است‌؟»؛

﴿فَإِذَا بَرِقَ ٱلۡبَصَرُ٧

«پس‌ آن‌گاه‌ که‌ چشم‌ خیره‌ شود» از شدت‌ بهت‌زده‌گی‌ و تحیر در سکرات ‌مرگ‌، یا در وحشت‌ رستاخیز؛

﴿وَخَسَفَ ٱلۡقَمَرُ٨

«و ماه‌ تیره‌ گردد» یعنی: نور و روشنی‌ آن‌ تماما از بین‌ رفته‌ و مجددا به‌ آن ‌برنگردد چنان‌که‌ در ماه‌گرفتگی‌ دنیا به‌ آن‌ برمی‌گشت‌؛

﴿وَجُمِعَ ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ٩

«و خورشید و ماه‌ فرایک‌دیگر آورده‌شوند» یعنی: خورشید و ماه‌ هردو یکجا باهم‌ در پیچانده‌ شده‌ و به‌ یک‌ کتله‌ واحدی‌ تبدیل‌ گردند، وآنگه‌ دیگر شب‌ و روزی ‌در کار نباشد؛

﴿يَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ يَوۡمَئِذٍ أَيۡنَ ٱلۡمَفَرُّ١٠

«آن‌ روز انسان‌ بگوید که‌ کجاست‌ گریزگاه‌؟» یعنی: چون‌ فرزند آدم‌ صحنه‌های ‌هولناک‌ روز قیامت‌ را مشاهده‌ کند، در آن‌ هنگام‌ می‌گوید: کجاست‌ گریزگاه‌ از نزد خدای‌ سبحان‌ و از حساب‌ و عذاب‌ وی‌.

﴿كَلَّا لَا وَزَرَ١١

«حاشا و کلا» نه‌! هرگز نه‌! «هیچ‌ پناهی‌ نیست» یعنی: در آن‌ روز هیچ‌ کوه‌ و قلعه‌ و پناهگاهی‌ نیست‌ که‌ شما را از حساب‌ و عذاب‌ خدای‌ ‌ پناه‌ دهد.

﴿إِلَىٰ رَبِّكَ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡمُسۡتَقَرُّ١٢

«آن‌ روز، مستقر» یعنی: بازگشت‌ و سرانجام‌ کار «به‌سوی‌ پروردگار توست».

﴿يُنَبَّؤُاْ ٱلۡإِنسَٰنُ يَوۡمَئِذِۢ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ١٣

«در آن‌ روز انسان‌ از آنچه‌ پیش‌ فرستاده‌ یا بازپس‌ داشته‌است‌ خبر داده ‌می‌شود» یعنی: فرزند آدم‌ ـ اعم‌ از نیکوکار و بدکار ـ در هنگام‌ وزن‌ اعمال‌ از عمل‌ نیک‌ یا بدی‌ که‌ پیش‌ فرستاده‌، یا از سنت‌ بد یا نیکی‌ که‌ از خود به‌جای ‌گذاشته‌ و بعد از مرگش‌ بدان‌ عمل‌ می‌شود، آگاه‌ ساخته‌ می‌شود. یا او از اول‌ و آخر عمل‌ خود خبر داده‌ می‌شود، یا خبر داده‌ می‌شود از آنچه‌ که‌ پیش‌ فرستاده‌ ازمعصیت‌ و باز پس‌ داشته‌ است‌ از طاعت‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «إن‌ مما يلحق ‌المؤمن‌ من‌ عمله‌ وحسناته‌ بعد موته: علما علمه‌ ونشره‌ وولداً صالحاً تركه‌ أو مصحفاً ورثه‌ أو مسجداً بناه‌ أو بيتاً لإبن‌ السبيل‌ بناه‌ أو نهراً أجراه‌ أو صدقة‌ أخرجها من‌ ماله‌ في‌ صحته‌ وحياته‌ تلحقه‌ من‌ بعد موته». «بی‌گمان‌ از عمل‌ و نیکی‌هایی‌ که‌ بعد از مرگ ‌مؤمن‌ به‌ وی‌ می‌پیوندد، عبارت‌ است‌ از: علمی‌ که‌ آن‌ را تعلیم‌ داده‌ و نشر نموده ‌است‌ و فرزند صالحی‌ که‌ از خود به‌جا گذاشته ‌است‌، یا مصحفی‌ که‌ به‌ارث ‌نهاده‌ است‌، یا مسجدی‌ که‌ بنا کرده ‌است‌، یا خآن‌های‌ که‌ برای‌ رهگذران‌ در راه‌ مانده ‌ساخته ‌است‌، یا جویی‌ که‌ آن‌ را حفر کرده‌ و روان‌ ساخته ‌است‌، یا صدقه‌ای‌ که‌ آن‌ را از مال‌ خود در سلامتی‌ و حیاتش‌ بیرون‌ آورده ‌است‌ پس‌ اینهاست‌ که‌ بعد ازمرگش‌ به‌ وی‌ می‌پیوندد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ صحیح‌ مسلم ‌آمده ‌است: «من‌ سن‌ في ‌الإسلام‌ سنة حسنة‌ كان‌ له‌ أجرها وأجر من‌ عمل‌ بها بعده‌، من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أجورهم‌ شي‌ء ومن‌ سن‌ في‌ الإسلام‌ سنة‌ سيئة‌ كان‌ عليه‌ وزرها ووزر من‌ عمل‌ بها بعده‌، من‌ غير أن‌ ينقص‌ من‌ أوزارهم‌ شيئا». «هر کس‌ در اسلام‌ سنت‌ نیکی ‌را بنیان‌ گذارد، برای‌ وی‌ مزد آن‌ عمل‌ و مزد کسانی‌ است‌ که‌ بعد از او بدان‌ عمل ‌کرده‌اند، بی‌آن‌که‌ از مزدهای‌ ایشان‌ چیزی‌ کم‌ ساخته‌ شود و هرکس‌ در اسلام ‌سنت‌ بدی‌ را بنیان‌ گذارد، بر او گناه‌ آن‌ و گناه‌ کسانی‌ است‌ که‌ بعد از او بدان‌ عمل ‌کرده‌اند، بی ‌آن‌ که‌ از گناهانشان‌ چیزی‌ کم‌ ساخته‌ شود».

﴿بَلِ ٱلۡإِنسَٰنُ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦ بَصِيرَةٞ١٤

«بلکه‌ انسان‌ بر نفس‌ خود بصیر است» و حقیقت‌ ایمان‌ یا کفر، طاعت‌ یا معصیت‌ و استقامت‌ یا انحرافی‌ که‌ او بر آن‌ بوده‌ است‌ را می‌داند. به ‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: بلکه‌ اعضا و اندام‌های‌ انسان‌ علیه‌ او گواهند.

﴿وَلَوۡ أَلۡقَىٰ مَعَاذِيرَهُۥ١٥

«هر چند عذرهای‌ خود را در میان‌ آورد» یعنی: هرچند عذرها پیشکش‌ کرده‌ و از خود حجت‌ بنماید و دفاع‌ کند، آن‌ عذرآوری‌ها به‌ حالش‌ هیچ‌ سودی‌ نمی‌کند زیرا علیه‌ او شواهدی‌ اقامه‌ می‌شود که‌ عذرهای‌ دروغینش‌ را برملا می‌سازد. یا معنی ‌این‌ است: هرچند انسان‌ برای‌ دفاع‌ از خود عذرهایی‌ بتراشد اما او بر خویشتن ‌خویش‌ بیناست‌ و خودش‌ را خوب‌ می‌شناسد. مجاهد می‌گوید: «عذرهای‌ انسان‌، عبارت‌ از حجتهای‌ وی‌ است‌». ابن‌ کثیر می‌گوید: «صحیح‌ قول‌ مجاهد و اصحاب ‌وی‌ است‌».

﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ١٦

«زبانت‌ را به‌ بازخوانی‌ وحی‌ نجنبان‌ که‌ در کار آن‌ شتاب‌ کنی» مفسران‌ در بیان ‌سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: رسول‌ خدا ص در هنگام‌ نزول‌ وحی‌ پیش‌ از آن‌که‌ جبرئیل‌÷ از خواندن‌ آن‌ فارغ‌ شود، به‌ خاطر حرص‌ و اشتیاقی‌ که‌ بر حفظ و نگهداری‌ قرآن‌ داشتند، لب‌ها و زبان‌ خود را برای‌ تکرار آن‌ می‌جنبانیدند، همان‌ بود که‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد. یعنی: زبان‌ خویش‌ را در هنگام‌ القای‌ وحی‌ به‌ تکرار کردن‌ قرآن‌ نجنبان ‌تا آن‌ را از بیم‌ آن‌که‌ مبادا از خاطرت‌ برود، به‌ شتاب‌ فراگیری‌.

﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧

«زیرا گردآوری‌ آن» در سینه‌ات «بر عهده‌ ماست» پس‌ بدان‌ که‌ چیزی‌ از آن‌ از خاطرت‌ نمی‌رود «و بازخوانی‌ آن» یعنی: پایدار ساختن‌ تکرار و خواندن‌ آن‌ بر زبانت‌ به‌ وجهی‌ درست‌ و استوار نیز بر عهده‌ ماست‌.

﴿فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ١٨

«پس‌ چون‌ آن‌ را بخوانیم» یعنی: چون‌ خواندن‌ قرآن‌ را بر تو به‌ زبان‌ جبرئیل‌÷ تمام‌ گردانیم‌؛ «از خواندن‌ آن‌ پیروی‌ کن» یعنی: به‌ خواندن‌ جبرئیل‌÷ گوش‌ فراده‌ و سر تا پا به‌ او توجه‌ کن‌.

﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ١٩

«سپس‌ بیان‌ آن‌ برعهده‌ ماست» یعنی: تفسیر حلال‌ و حرام‌ و بیان‌ مسائل ‌مشکله‌ آن‌ بر عهده‌ ما است‌ و ما این‌ معانی‌ را ـ آنچنان‌ که‌ اراده‌ کرده‌ و مشروع‌ گردانیده‌ایم‌ ـ به‌ تو الهام‌ می‌کنیم‌. لذا رسول‌ خدا ص پس‌ از نزول‌ این‌ آیات ‌در هنگام‌ فرود آمدن‌ جبرئیل‌ ÷ برای‌ رساندن‌ وحی‌، به‌ او گوش‌ می‌سپردند و چون ‌از نزد ایشان‌ می‌رفت‌، بی‌دغدغه‌ آیات‌ وحی‌ را ـ چنان‌که‌ خداوند متعال‌ به‌ ایشان ‌وعده‌ داده‌ بود ـ می‌خواندند. شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: «معنی‌ آیه‌ نزد بنده ‌این‌ است‌ که: هرآینه‌ جمع‌ کردن‌ قرآن‌ در مصاحف‌ و حفظ و قرائت‌ آن‌ عصرا بعد عصر بر ما وعده‌ لازم‌ است‌ و الله تعالی‌ توضیح‌ و تفسیر معانی‌ آن‌ را بر دست ‌شیخین «بخاری‌ و مسلم» ب جمع‌ کرده‌ و در هر زمانی‌ قاریان‌ را توفیق‌ داد که‌ حافظ شوند و قرآن‌ را به‌ تجوید بخوانند و در هر زمانی‌ مفسران‌ را توفیق‌ داد که‌ در تفسیر آن‌ سعی‌ نمایند ـ و الله اعلم‌» [۴۳]. کلمه «ثم‌» دلیل‌ بر جواز تأخیر بیان‌ از وقت‌ خطاب‌ است‌.

آن‌گاه‌ سیاق‌ قرآنی‌ بیان‌ حال‌ سابق‌ انسان‌ منکر رستاخیز را این‌چنین‌ دنبال ‌می‌کند:

﴿كَلَّا بَلۡ تُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ٢٠

«حاشا و کلا» نه‌! هرگز نه‌! «حق‌ این‌ است‌ که‌ بهره‌ زودیاب‌ دنیوی‌ را دوست ‌می‌دارید» و همین‌ عامل‌ است‌ که‌ شما را به‌ تکذیب‌ روز قیامت‌ و مخالفت‌ با وحی ‌و قرآن‌ و پیامبر ص وا می‌دارد. کلا: مفید ردع‌ یعنی‌ زجر و توبیخ‌ و بازداشتن‌ از انکار آخرت‌ است‌. پس‌ این‌ آیه‌ هشداری‌ است‌ به‌ انسان‌ که‌ نباید به‌ دنیای‌ زودگذر فریفته‌ شود و ترغیبی‌ است‌ بر شکیبایی‌، تأمل‌، تحمل‌ و حوصله‌مندی‌.

﴿وَتَذَرُونَ ٱلۡأٓخِرَةَ٢١

«و» حق‌ این‌ است‌ که «آخرت‌ را» با نعمت‌های آن «فرو می‌گذارید» و برای ‌آن‌ کار نمی‌کنید. پس‌ آنچه‌ که‌ شما را از کارکردن‌ برای‌ آخرت‌ باز می‌دارد، همانا اهتمام‌ و اشتیاق‌ شما به‌ نعمت‌های زودگذر دنیاست‌.

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ تازه‌ و خرم» زیبا، باصفا، شاداب‌ و روشن‌ «است» .

﴿إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣

«نظر کننده‌اند به‌سوی‌ پروردگار خود» یعنی: به‌سوی‌ آفریننده‌ و مالک‌ امر خود می‌نگرند و او را آشکارا به‌ چشم‌ سر می‌بینند. احادیث‌ صحیح‌ نیز متواترا بر این‌ امر تأکید گذاشته‌اند که‌ بندگان‌ در روز قیامت‌ بی‌ هیچ‌گونه‌ حجابی‌ به‌سوی‌ پروردگارشان‌ می‌نگرند آن‌ گونه‌ که‌ به‌سوی‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ می‌نگرند و این ‌احادیث‌ از صحت‌ و تواتر بدان‌ پایه‌ قرار دارند که‌ دفع‌ و منع‌ آن‌ها ممکن‌ نیست‌ چنان‌که‌ ابن‌کثیر به‌ نقل‌ آن‌ احادیث‌ پرداخته‌ و به‌ دنبال‌ آن‌ می‌افزاید: «این‌ مسأله‌ به‌حمدالله در میان‌ صحابه‌ و تابعین‌ و سلف‌ این‌ امت‌ أ مسئله‌ اجماعی‌ است‌ چنان‌که‌ در میان‌ ائمه‌ اسلام‌ نیز مورداتفاق‌ می‌باشد». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «...وأكرمهم‌ علي‌ الله‌ من‌ ينظر إلي‌ وجهه‌ غدوة‌ وعشية». «گرامی‌ترین‌ اهل‌ بهشت‌ در نزدخداوند أ کسانی‌ هستند که‌ صبح‌ و شام‌ به‌سوی‌ چهره‌ پروردگار متعال ‌می‌نگرند».

﴿وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذِۢ بَاسِرَةٞ٢٤

«و در آن‌ روز چهره‌هایی‌ دژم‌ باشند» یعنی: درهم ‌کشیده‌، عبوس‌، افسرده‌ و زشت‌ باشند؛ که‌ این‌ چهره‌ها، چهره‌های‌ کفار است‌.

﴿تَظُنُّ أَن يُفۡعَلَ بِهَا فَاقِرَةٞ٢٥

«توقع‌ کنند که‌ به‌ آنان‌ بلایی‌ بزرگ‌ در رسد» فاقره: بلایی‌ است‌ کمرشکن‌ و بزرگ‌، گویی‌ از بس‌ بزرگ‌ است‌، فقرات‌ پشت‌ را می‌شکند.

﴿كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ٢٦

«حاشا و کلا» نه‌! هرگز نه‌! ای‌ فرزند آدم‌! تو نمی‌توانی‌ در روز قیامت ‌کارنامه‌ات‌ را انکار کنی «چون‌ جان‌ به‌ گلوگاه‌ها رسد» یعنی: چون‌ نفس‌، یا روح ‌به‌ گلوگاه‌ رسد. ترقوه: استخوان‌ میان‌ سینه‌ و گردن‌، یعنی‌ چنبره‌ گردن‌ است‌ و رسیدن‌ نفس‌ به‌ گلوگاه‌، کنایه‌ از قرار گرفتن‌ در آستانه‌ مرگ‌ می‌باشد.

﴿وَقِيلَ مَنۡۜ رَاقٖ٢٧

«و گفته‌ شود: کیست‌ افسونگر؟» یعنی: کسی‌ که‌ پیرامون‌ فرد محتضر حاضر است‌، می‌گوید: چه‌ کسی‌ بر او دم‌ و دعا می‌کند تا شاید شفا یابد؟ مراد این‌ است ‌که‌ آیا کسی‌ هست‌ تا او را در چنین‌ حالتی‌ درمان‌ کند، بگردید و اطبا و دعاخوانان‌ را خبر کنید. اما آنان‌ نمی‌توانند هیچ‌ چیز از قضای‌ خداوند متعال‌ را از وی‌ دفع ‌کنند. یا «راق‌» از «رقی‌» است‌ که‌ در این‌ صورت‌ این‌ سخن‌ از فرشتگان‌ است‌. یعنی‌ فرشتگان‌ به‌ همدیگر می‌گویند: چه‌ کسی‌ از شما روح‌ او را به‌ جایگاهش ‌می‌برد، فرشتگان‌ رحمت‌ یا فرشتگان‌ عذاب‌؟.

﴿وَظَنَّ أَنَّهُ ٱلۡفِرَاقُ٢٨

«و یقین‌ داند که‌ این‌ وقت‌ جدایی‌ است» یعنی: کسی‌ که‌ روح‌ وی‌ به‌ گلوگاهش‌ رسیده ‌است‌، یقین‌ می‌کند که‌ آن‌ ساعت‌، ساعت‌ جدا شدن‌ از دنیا و خانواده‌ و مال‌ و فرزندان‌ است‌. حق‌ تعالی‌ با آوردن‌ کلمه «ظن‌» از یقین‌ به‌ گمان‌ تعبیر نمود، از آن‌ رو که‌ تا وقتی‌ روح‌ در بدن‌ شخص‌ باشد، او به‌ زندگی‌ طمع‌ داشته‌ و به‌ مرگ ‌خویش‌ یقین‌ کامل‌ حاصل‌ نمی‌کند بلکه‌ در عین‌ حال‌ که‌ گمان‌ غالب‌ وی‌ مرگ‌است‌ اما با این‌ وجود، کورسویی‌ از امید به‌ زندگانی‌ در نهاد او وجود دارد.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ روح‌ جوهری‌ است‌ قائم‌ بالذات‌ که‌ بعد از مرگ ‌بدن‌ باقی‌ می‌ماند زیرا حق‌ تعالی‌ مرگ‌ را فراق‌ نامیده‌ است‌ و خود این‌، دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ روح‌ باقی‌ است‌؛ چرا که‌ فراق‌ و وصال‌ صفت‌ است‌ و صفت‌ مستدعی‌ وجود موصوف‌ می‌باشد.

﴿وَٱلۡتَفَّتِ ٱلسَّاقُ بِٱلسَّاقِ٢٩

«و یک‌ ساق‌ محتضر به‌ ساق‌ دیگر آن‌ بپیچد» در هنگام‌ فرود آمدن‌ مرگ‌ بر وی‌ پس‌ هردو پایش‌ می‌میرند و ساق‌های‌ پایش‌ خشک‌ می‌شوند و او قادر به‌ حرکت ‌دادن‌ آن‌ها نیست‌. آن‌گاه‌ ساق‌های‌ او را در کفن‌ می‌پیچانند درحالی‌که‌ روزی ‌بر آن‌ها جولان‌ می‌کرد و می‌تاخت‌. ضحاک‌ در معنی‌ آن‌ می‌گوید: «دو کار بزرگ ‌بر میت‌ گرد می‌آید: مردم‌ پیکرش‌ را برای‌ کفن ‌و دفن‌ آماده‌ می‌کنند و فرشتگان‌ روحش‌ را به‌ جایگاه‌ و مقر آن‌ می‌برند».

﴿إِلَىٰ رَبِّكَ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡمَسَاقُ٣٠

«آن‌ روز روان‌ کردن‌ به‌سوی‌ پروردگار توست» یعنی: در آن‌ روز، ارواح‌ پس‌ از باز گرفته ‌شدن‌ از اجساد، به‌سوی‌ آفریننده‌ متعال‌ رانده‌ می‌شوند.

﴿فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّىٰ٣١

«پس‌ نه‌ باور داشت» حقایق‌ را این‌ انسان‌ منکر به‌ پیامبر و قرآن‌ و روز آخرت ‌«و نه‌ نماز گزارد» برای‌ پروردگار خویش‌ پس‌ نه‌ به‌ قلبش‌ ایمان‌ آورد و نه‌ هم‌ به ‌بدنش‌ عمل‌ کرد.

﴿وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ٣٢

«ولی‌ دروغ‌ انگاشت‌ و رویگردان‌ شد» یعنی: دروغ‌ انگاشت‌ پیامبر ص و فرشتگان‌ و روز آخرت‌ را و از طاعت‌ و ایمان‌ روی‌ گردانید.

﴿ثُمَّ ذَهَبَ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ يَتَمَطَّىٰٓ٣٣

«سپس‌ تبخترکنان» یعنی: سرمست‌ و خرامان‌ در راه‌ و رفتارش‌، افتخارکنان‌ و عشوه‌کنان‌ به‌ سر و وضعش‌ «به‌ سوی‌ خانواده‌اش‌ رفت» یا «یتمطی‌» به‌ این‌ معنی ‌است: او از روی‌ خودبینی‌ و گردنکشی‌ از اجابت‌ دعوتگر حق‌، سنگینی‌ و کاهلی‌ کرد.

﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ ثُمَّ أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰٓ٣٥

«اولی‌ است‌ بر تو پس‌ اولی‌ است‌، باز هم‌ اولی‌ است‌ بر تو و اولی‌ است» این‌ خطاب ‌در دنیا یا در آخرت‌ متوجه‌ کافر مغرور و متبختر است‌. پس‌ اگر خطاب‌ به‌ وی‌ در دنیا باشد، معنی‌ این‌ است: ای‌ کافر! برایت‌ سزاوارتر است‌ که‌ راهی‌ غیر از این ‌راهی‌ را که‌ در پیش‌ گرفته‌ای‌، اختیار کنی‌. باز هم‌ تکرار می‌کنم‌ که‌ سزاوارتر برای ‌تو غیر این‌ راه‌ است‌؛ سزاوارتر برای‌ تو این‌ است‌ که‌ ایمان‌ آوری‌ و از کتاب‌ خدا أ پیروی‌ کنی‌. و اگر خطاب‌ در آخرت‌ باشد، معنی‌ این‌ است: ای‌ کافر! برای‌ تو سزاوارتر بود که‌ با غیر این‌ کارنامه‌ سراسر کفرآلود خود ما را ملاقات‌ می‌کردی‌. باز هم‌ تکرار می‌کنم‌ که‌ این‌ کار برای‌ تو سزاوارتر بود. پس‌ این‌ آیه‌ متضمن‌ دعوت ‌انسان‌ به‌ سوی‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ باید او از مؤمنان‌ راه‌یافته‌ باشد. به‌ قولی‌ معنی ‌این‌ است: ای‌ کافر! بدان‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ آنچه‌ را که‌ ناخوش‌ داری‌ به‌ تو می‌پیونداند و این‌ امر بر تو باربار تکرار می‌شود.

ابن‌ عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «چون‌ آیه ‌﴿عَلَيۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ٣٠ [المدثر: ۳۰]. «بر دوزخ‌ نوزده‌ فرشته‌ برگمارده‌ است» نازل‌ شد، ابوجهل‌ به‌ قریش‌ گفت: مادرانتان‌ به‌ عزایتان‌ بنشینند، فرزند ابی‌کبشه‌ به‌ شما خبر می‌دهد که‌ نگهبانان‌ جهنم‌ نوزده ‌تن‌اند و درحالی‌که‌ شما در شمار بسیار و در شجاعت‌ سرآمد روزگار هستید، آیا هر ده‌ تن‌ از شما عاجز از آن‌ هستند که‌ بر یک‌ تن‌ از نگهبانان ‌جهنم‌ هجوم‌ برده‌ و او را فراچنگ‌ گیرند؟ پس‌ خداوند أ به‌ پیامبرش‌ وحی‌ کرد که‌ به‌ ابو جهل‌ بگوید:﴿أَوۡلَىٰ لَكَ فَأَوۡلَىٰ٣٤ [القیامة: ۳۴] مقاتل‌ می‌گوید: رسول‌ خدا ص نزد ابوجهل‌ رفتند و به‌ او گفتند: «وای‌ بر تو، باز هم‌ وای‌ بر تو» و او را به‌ عذاب ‌تهدید کردند. پس‌ ابوجهل‌ گفت: مرا به‌ چه‌ چیز تهدید می‌کنی‌؟ نه‌ تو می‌توانی ‌علیه‌ من‌ کاری‌ بکنی‌ و نه‌ پروردگارت‌ و من‌ عزیزترین‌ و نیرومندترین‌ اهل‌ این‌ وادی ‌هستم‌! سپس‌ راه‌ خود کشید و رفت‌ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ گردید.

﴿أَيَحۡسَبُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَن يُتۡرَكَ سُدًى٣٦

«آیا انسان‌ می‌پندارد که‌ به‌ امان‌ خود رها خواهد شد؟» یعنی: مهمل‌ و عبث ‌فروگذاشته‌ خواهد شد؟ پس‌ نه‌ مورد امرونهی‌ قرار خواهد گرفت‌ و نه‌ مورد محاسبه‌ و مجازات‌ و مؤاخذه‌؟ هرگز چنین‌ نیست‌. پس‌ این‌ آیه‌ دلیل‌ تحقق‌ حتمی‌ رستاخیز است‌ زیرا جزا دادن‌ بر اعمال‌، امری‌ است‌ اجتناب‌ ناپذیر؛ تا فرمانبر و نافرمان‌ باهم‌ برابر نباشند.

﴿أَلَمۡ يَكُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِيّٖ يُمۡنَىٰ٣٧

«آیا نطفه‌ای‌ از منی‌ نبود که‌ در رحم‌ ریخته‌ می‌شد» یعنی: آیا این‌ انسان‌، قطره‌ای ‌از منی‌ای‌ که‌ در رحم‌ ریخته‌ می‌شود، نبود؟.

﴿ثُمَّ كَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ٣٨

«سپس‌ خون‌ بسته‌ای‌ بود» یعنی: او بعد از نطفه‌، خون‌ بسته‌ای‌ بود زیرا منی‌ در نخستین‌ مرحله‌ از مراحل‌ تطور جنینی‌ خود، به‌ خون‌ بسته‌ تبدیل‌ می‌شود «پس‌ خداوند او را آفرید» یعنی: خداوند متعال‌ بنا بر حساب ‌و کتاب‌ دقیقی‌ او را به‌ گوشت‌ پاره‌ای‌ آفریده‌ شده‌ متطور ساخت «پس‌ او را موزون‌ ساخت» یعنی: آن‌گاه ‌اندام‌های‌ او را درست‌ و برابر کرد و آفرینش‌ او را کامل‌ گردانید و در او روح ‌دمید.

﴿فَجَعَلَ مِنۡهُ ٱلزَّوۡجَيۡنِ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣٩

«پس» بعد از قرار دادن‌ منی‌ در کوران‌ تطور جنینی‌ در رحم‌ «از آن» یعنی: از منی‌ «دو قسم‌ را» یعنی: دو صنف‌ از نوع‌ انسان‌ را «پدید آورد؛ نرینه‌ و مادینه ‌را» یعنی: مرد و زن‌ را.

﴿أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠

«آیا چنین‌ کسی» که‌ این‌ آفرینش‌ بدیع‌ را انشا کرد و بر آفرینش‌ انسان‌ توانا گردید «قادر نیست‌ که‌ مردگان‌ را زنده‌ کند» یعنی: اجسام‌ را با رستاخیز به‌ همان ‌حالی‌ که‌ در دنیا بوده‌اند، برگرداند؟ قطعا بر این‌ کار تواناست‌ زیرا اعاده‌ و بازگردانیدن‌ آفرینش‌ از ایجاد نخستین‌ آن‌ آسانتر است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوهریره‌ س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «هر کس‌ از شما سوره‌ ﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ١ [القیامة: ۱] را می‌خواند و به‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿أَلَيۡسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰ٤٠ [القیامة: ۴۰] می‌رسد، باید بگوید: بلی‌! نه‌ چنان‌ است‌ که‌ پروردگار ما بر زنده‌ کردن ‌مردگان‌ توانا نباشد بلکه‌ او بر آن‌ تواناست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ آن‌ حضرت‌ ص این‌ آیه‌ را می‌خواندند، می‌فرمودند: «سبحانک‌ وبلی: پاک‌ و منزه‌ هستی‌ پروردگارا! نه‌ چنان‌ است‌ که‌ توانا نباشی‌ بلکه‌ تو توانا هستی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ از شما سوره‌ ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١ [التین: ۱] را می‌خواند و به‌ آخر آن‌، یعنی: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨ [التین: ۸] می‌رسد، باید بگوید: نه‌ چنان‌ است‌ که‌ پروردگار ما احکم‌ الحاکمین‌ نباشد بلکه‌ من‌ بر این‌ امر از گواهانم: (بلی‌ و أنا علی‌ ذلکم‌ من‌ الشاهدین)... و هرکس‌ سوره‌ (مرسلات) را می‌خواند و به ‌آیه: ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ٥٠ [المرسلات: ۵۰] می‌رسد، باید بگوید: (آمنا بالله) به‌ خداوند أ ایمان‌ آوردیم‌».

[۴۳] عباراتی‌ را که‌ از شاه‌ ولی‌الله دهلوی: در این‌ تفسیر شریف‌ نقل‌ کرده‌ام‌، همراه‌ با ویراستاری ‌است‌.

سوره‌ انسان

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۳۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با بیان‌ آفرینش‌ انسان‌ و ایجاد وی‌ بعد از عدم‌، سپس‌ خلیفه‌ کردن‌ وی‌ در زمین‌ و بیان‌ آفرینش‌ تمام‌ خیرات‌ و برکات ‌و معادن‌ و گنج‌هایی‌ که‌ در زمین‌ برای‌ بهره‌برداری‌ وی‌ قرار داده‌ شده‌ است‌، «انسان‌» نامیده‌ شد. در صحیح‌ مسلم‌ از ابن‌ عباس‌ س نقل‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در نماز بامداد روز جمعه‌، سوره‌های‌ «الم‌. تنزیل‌» سجده‌ و ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ [الإنسان: ۱] را می‌خواندند.

﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِينٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ يَكُن شَيۡ‍ٔٗا مَّذۡكُورًا١

«به ‌تحقیق‌ که‌ آمده‌است‌ بر انسان» هل: حرف‌ استفهام‌ تقریر و تقریب‌ و در اینجا به‌ معنی «قد» است‌ که‌ مفید تحقیق‌ می‌باشد. یعنی: محققا آمده ‌است‌ بر انسان ‌«مدتی‌ از روزگار که‌ چیز قابل‌ ذکری‌ نبود» به ‌قولی: مراد از انسان‌، آدم ‌÷ است‌ و مدتی‌ که‌ او در آن‌ چیز قابل‌ ذکری‌ نبود، مدت‌ چهل‌ سال‌ بود قبل‌ از آن‌که‌ روح ‌در وی‌ دمیده‌ شود زیرا در آغاز ساختارش‌ از گل‌ آفریده‌ شد آن‌گاه‌ از لجنی ‌بوی‌ناک‌ و سپس‌ از گل‌ خشک‌ بازمانده‌ از آن‌. به‌قولی‌ دیگر: مراد از انسان‌ همه ‌فرزندان‌ آدم‌اند و قول‌ راجح‌ نیز همین‌ است‌، به‌دلیل‌ آیه‌ بعدی‌ که‌ مفسر آن ‌می‌باشد و تطور انسان‌ از نطفه‌ به‌ موجودی‌ متکامل‌ را بیان‌ می‌کند. «حین‌» مدت ‌حمل‌ انسان‌ در دوران‌ جنینی‌ و «دهر» زمان‌ ممتدی‌ است‌ که‌ محدودیتی‌ ندارد.آری‌! انسان‌ در این‌ مدت‌ به‌ سبب‌ ضعف‌ و حقارت‌ خود چیز قابل‌ ذکری‌ نبود. فراء و ثعلب‌ می‌گویند: «معنی‌ این‌ است‌ که‌ آدم‌ در طول‌ آن‌ مدت‌ چهل‌ سال‌، پیکر صورت ‌نگاری‌ شده‌ای‌ از خاک‌ و گل‌ بود که‌ نه‌ از آن‌ یادی‌ می‌شد، نه ‌شناخته ‌شده‌ بود و نه‌ دانسته‌ می‌شد که‌ اسم‌ او یا هدف‌ از خلقتش‌ چیست‌، سپس‌ در او روح‌ دمیده‌ شد و پس‌ از آن‌ نامش‌ مطرح‌ گردید و بلندآوازه‌ شد». به‌قولی‌ دیگر معنی‌ این‌ است: روزگارها گذشت‌ و آدم‌ در آن‌ روزگاران‌ دراز نه‌ چیز قابل‌ ذکری ‌بود، نه‌ آفریده‌ شده‌ بود و نه‌ اسم‌ وی‌ برای‌ یکی‌ از مخلوقات‌ شناخته‌ شده‌ بود بلکه ‌او در کتم‌ عدم‌ فراموش‌ شده‌ و غیر قابل ‌ذکر بود و این‌ حقیقتی‌ است‌ که‌ احدی‌ منکر آن‌ نیست‌ و دانشمندان‌ طبقات ‌الارض‌ نیز بر آن‌ تأکید گذاشته‌ و گفته‌اند: انسان ‌روزگاران‌ درازی‌ بعد از آفرینش‌ خود زمین‌ بر روی‌ آن‌ پدید آمده‌ است‌.

﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِيهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِيعَۢا بَصِيرًا٢

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ در تفسیر آیه‌ قبل‌ ـ بنا برمعنی‌ راجح‌ آن‌ که‌ ذکر شد ـ می‌فرماید: «هر آینه‌ ما انسان‌ را از نطفه‌ مختلطی‌ آفریدیم» مراد از انسان‌ در اینجا: جنس‌ انسان‌ یعنی‌ همه‌ فرزندان‌ آدم‌ است‌ و مراد از نطفه‌ در هم‌ آمیخته‌ و مختلط: آب‌ منی‌ و نطفه‌ مرد و زن‌ بعد از اختلاط و آمیزش‌ آن‌ دو است‌. به ‌قولی: «امشاج‌» آمیخته‌هایی‌ از چند چیز است‌ زیرا نطفه‌ مخلوطی‌ به‌ هم ‌آمیخته‌ از انواع ‌چیزهای‌ مختلف‌ و انواع‌ طبایع‌ مختلفه‌ای‌ است‌ که‌ انسان‌ از آن‌ها و بر آن‌ها آفریده ‌می‌شود. «تا به‌ آزمونش‌ بکشانیم» یعنی: انسان‌ را در حالی‌ آفریدیم‌ که‌ از آفرینش ‌او قصد آزمونش‌ را داشته‌ایم‌ تا او را به‌ خیر و شر و به‌ امر و نهی‌ بیازماییم‌ «پس‌ او را» بدین ‌سبب «شنوا و بینا ساختیم» یعنی: در او حواس‌ را ایجاد کردیم‌ تا ادراکش‌ کامل‌ گشته‌ و آزمودنش‌ ممکن‌ گردد. احتمال‌ دارد که‌ مراد از آیه‌ اول‌، آفرینش‌ آدم‌ قبل‌ از دمیدن‌ روح‌ در وی‌ و مراد از آیه‌ دوم‌، آفرینش‌ نسل‌ وی ‌باشد. به‌ هر حال‌ دو آیه‌ فوق‌ انسان‌ را به‌ یاد اصل‌ پیدایش‌ انسان‌ که‌ یادآور ناتوانی ‌وی‌اند می‌اندازد و او را به‌ اعتراف‌ بر نعمت‌ و شکر منعم‌ و بر آوردن‌ حکمت ‌آفرینش‌ خود که‌ همانا پیروزی‌ در این‌ آزمایش‌ است‌، برمی‌انگیزد.

﴿إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا٣

«هرآینه‌ ما راه‌ را به‌ او نشان‌ دادیم‌، خواه‌ شکرگزار باشد یا ناسپاس» یعنی: ما راه‌ هدایت‌ و گمراهی‌ و خیر و شر را به‌ انسان‌ نمایانده‌، او را به‌ آن‌ آشنا ساخته‌ و منافع ‌و مضار آن‌ها را به‌ او شناسانده‌ایم‌ به ‌طوری‌که‌ او خود به‌ فطرت‌ و عقل‌ خویش‌ بدان ‌راه‌ می‌یابد و نیز ما پیامبران را فرستاده‌، آیات‌ خویش‌ را نازل‌ کرده‌ و ادله‌ را برپا کرده‌ایم‌، خواه‌ او شکرگزار بوده‌ و راه‌ ایمان‌ و عبادت‌ و تقوی‌ را بپوید، یا ناسپاس‌ باشد و کفر بورزد.

﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ سَلَٰسِلَاْ وَأَغۡلَٰلٗا وَسَعِيرًا٤

بعد از آن‌ که‌ حق‌ تعالی‌ دو گروه‌ شکرگزار و ناسپاس‌ را ذکر کرد، اکنون‌ به‌ بیان ‌این‌ حقیقت‌ می‌پردازد که‌ چه‌ چیزی‌ را برای‌ آن‌ها آماده‌ کرده‌ است: «ما برای‌کافران‌ زنجیرها و بندها و آتش‌ فروزان‌ آماده‌ کرده‌ایم» تا آنان‌ را به‌ وسیله‌ این‌ چیزها عذاب‌ کنیم‌. غل: چیزی‌ است‌ که‌ دست‌ها با آن‌ بر گردن‌ها بسته‌ می‌شود. سعیر: آتش ‌بسیار افروخته‌ است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا٥

«بی‌گمان‌ ابرار از جامی‌ می‌نوشند» ابرار: اهل‌ طاعت‌ و اخلاص‌، یعنی‌ کسانی‌اند که‌ حق‌ خدای‌ ‌ را ادا می‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «والبر ما اطمأنت‌ إليه‌ النفس». «بِرّ چیزی‌ است‌ که‌ روان‌ بدان‌ آرام‌ گیرد». کأس: پیاله‌ شراب ‌است «که‌ آمیزه‌ آن‌ کافور است» یعنی: کافور با آن‌ آمیخته‌ می‌شود تا بوی‌ و طعم‌ شراب‌ کامل‌ و لذت‌ بخش‌تر گردد.

﴿عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِيرٗا٦

«چشمه‌ای‌ که‌ بندگان» درستکار و مقرب‌ «خداوند از آن‌ می‌نوشند» یعنی: آن‌ آب‌ کافور عبارت‌ است‌ از چشمه‌ شرابی‌ است‌ که‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ از آن ‌می‌نوشند. یا درحالی‌ شراب‌ خویش‌ را می‌نوشند که‌ آن‌ شراب‌ به‌ آب‌ چشمه‌ کافور آمیخته‌ است «و هرگونه‌ که‌ بخواهند جاریش‌ می‌کنند» یعنی: بهشتیان‌ آن ‌چشمه‌ را به‌ هرجایی‌ از بهشت‌ که‌ بخواهند، روان‌ می‌کنند و از آن‌ هر گونه‌ که‌ بخواهند، بهره‌ می‌گیرند پس‌ از آنجا به‌ اینجا و از اینجا به‌ آنجا جدول‌ می‌کشند و جوی‌ها روان‌ می‌کنند چنان‌که‌ نهر جدول‌کشی‌ گردیده‌ و به‌ اینجا و آنجا برده ‌می‌شود. مراد این‌ است‌ که‌ آن‌ چشمه‌، تحت‌ امر و تصرف‌ ایشان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «در بهشت‌ چهار چشمه‌ وجود دارد؛ دو چشمه‌ از آن‌ها از زیر عرش‌ روانند که‌ خداوند أ از یکی‌ از آن‌ها چنین‌ یاد کرده‌ است: ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِيرٗا [الإنسان: ۶] و آن‌ دیگر چشمه‌ زنجبیل‌ است‌. دو چشمه‌ دیگر از فراز عرش‌ فواره‌ زنندکه‌ یکی‌ از آن‌ها را خداوند أ چنین‌ یاد کرده‌ است: چشمه‌ای‌ است‌ در آن‌ که‌ سلسبیل‌ نامیده‌ می‌شود و دیگری‌ چشمه‌ تسنیم‌ است‌». حسن‌ بصری‌ می‌گوید: «چشمه‌ تسنیم‌ مخصوص‌ مقربان‌ و به‌ عنوان‌ آب‌ شرب‌ ایشان‌ است‌ که‌ از آن‌ برای ‌ابرار آمیزه‌ای‌ است‌ چنان‌که‌ از چشمه‌های‌ زنجبیل‌ و سلسبیل‌ نیز برای‌ ابرار آمیزه‌ای ‌است‌». امام‌ رازی‌ می‌گوید: «از این‌ آیات‌ که‌ در ذکر عذاب‌ شیوه‌ اختصار و در شرح‌ ثواب‌ شیوه‌ تفصیل‌ به‌کار برده‌ شده‌، این‌ دلالت‌ بر می‌آید که‌ جانب‌ رحمت ‌غالب‌تر و قوی‌تر است‌».

﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا٧

و آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند أ که‌ ذکر شد: «به‌ نذر وفامی‌کنند» یعنی: آن‌ها چون‌ برای‌ خدای‌ سبحان‌ نذر کنند، به‌ نذر خود وفا می‌کنند. نذر در اصطلاح‌ شریعت: چیزی‌ است‌ که‌ شخص‌ مکلف‌ برای‌ نیل‌ به‌ رضای ‌خداوند متعال‌ بر خویشتن‌ واجب‌ می‌گرداند؛ از نماز، یا روزه‌، یا قربانی‌، یا غیر این‌ از اموری‌ که‌ شرعا بر ذمه‌ وی‌ واجب‌ نبوده ‌است‌ «و از روزی‌ که‌ شر آن‌ دامنگستر است‌ می‌ترسند» مراد این‌ است‌ که‌ آن‌ها از روز قیامت‌ می‌ترسند؛ روزی‌ که‌ شر آن ‌فاش‌، دراز دامن‌ و چنان‌ گسترده‌ است‌ که‌ همه‌ آسمآن‌ها و زمین‌ را در بر می‌گیرد زیرا آسمان‌ در آن‌ روز شگافته‌ شده‌ و ستارگان‌ پراکنده‌ و پاشان‌ می‌گردند و زمین‌ به ‌سختی‌ تکانده‌ شده‌ و کوه‌ها درهم‌ کوفته‌ و ویران‌ می‌گردند.

﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا٨

«و» آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند أ «طعام‌ را با وجود دوست ‌داشتنش ‌به‌ مسکین‌ و یتیم‌ و اسیر اطعام‌ می‌کنند» یعنی: با آن‌که‌ خوراکی‌ کم‌ دارند وخودشان‌ آن‌ را دوست‌ داشته‌ و به‌ آن‌ تمایل‌ دارند اما با این‌ حال‌ آن‌ خوراکی‌ را به‌ منظور کسب‌ رضای‌ خداوند أ بر این‌ سه‌ گروه‌ اطعام‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است: طعام‌ را به‌ انگیزه‌ حب‌ الهی‌ به‌ آنان‌ اطعام‌ می‌کنند. مسکین: نیازمند فقیر و یتیم: کسی‌ است‌ که‌ پدر ندارد. اسیر: کسی‌ از کفار است‌ که‌ در جنگی‌ اسلامی‌ اسیر می‌گردد. البته‌ کلمه‌ اسیر شامل‌ مؤمن‌ و برده‌ و زندانی‌ نیز می‌شود. شایان‌ ذکراست‌ که‌ رسول ‌اکرم‌ ص در حق‌ اسیر به‌ نیکی‌ سفارش‌ کرده‌اند چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «به‌ اسیران‌ خیراندیش‌ باشید». بنابراین‌، اطعام‌ اسیر مشرک‌ عمل‌ قربتی‌ به ‌سوی‌ خداوند أ است‌ و اطعام‌ اسیران‌ اولا بر امام‌ (دولت) واجب‌ است‌ و اگر دولت‌ به‌ آن‌ نپرداخت‌، بر مسلمانان‌ واجب‌ می‌گردد. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ عامه‌ علما نیکی‌ به‌ کفار موجود در بلاد اسلامی‌ را اجازه ‌داده‌اند و این‌ از نوافل‌ است‌ نه‌ از واجبات‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بدان‌ که‌ مجامع‌ طاعات‌ در دو امر محصور است: تعظیم‌ امرا که‌ ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ بدان‌ اشاره‌ داردو شفقت‌ بر خلق‌ الله که ‌﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ ناظر بر آن‌ است‌». ابن‌جریر در تفسیر «اسیرا» می‌گوید: «رسول‌ خدا ص اهل‌ اسلام‌ را به‌اسارت‌ نمی‌گرفتند [۴۴] و این‌ آیه‌ درباره‌ اسیران‌ اهل‌ شرک‌ نازل‌ گردید و رسول‌ اکرم‌ ص مسلمانان‌ را به‌ رفتار نیک ‌با آن‌ها دستور می‌دادند».

اهل‌ تفسیر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گویند: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ علی‌ و فاطمه ‌ب و کنیزکی‌ از آن‌ها به ‌نام‌ فضه‌ نازل‌ گردید ـ هرچند این‌ داستان‌ از نظر سند به‌ صحت‌ نرسیده‌ است‌. قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ این‌ آیه‌ درباره ‌همه‌ نیکان‌ (ابرار) نازل‌ شده ‌است‌».

﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا٩

و آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند أ در دل‌ با خود می‌گویند: «جز این ‌نیست‌ که‌ ما فقط برای‌ خشنودی‌ خداوند شما را اطعام‌ می‌کنیم» پس‌، از شما انتظار پاداش‌ و عمل‌ متقابل‌ را نداشته‌ و با این‌ عمل‌ ثنا و ستایش‌ مردم‌ را نمی‌طلبیم‌. البته ‌خداوند أ این‌ امر را از دل‌های ایشان‌ دانست‌ و از این‌ روی‌ ایشان‌ را بدان‌ ستود «از شما نه‌ پاداشی‌ می‌خواهیم‌ و نه‌ سپاسی» بلکه‌ این‌ عمل‌ ما خالصا لوجه ‌الله بوده‌ و طلب‌ رضای‌ خداوند أ نخستین‌ هدف‌ ما است‌ و هدف‌ دوم‌ ما هم‌ ترس‌ از روز قیامت‌ و هول‌ و هراس‌های‌ آن‌ می‌باشد.

﴿إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِيرٗا١٠

و آن‌ بندگان‌ درستکار و مقرب‌ خداوند أ می‌گویند: «ما از پروردگارمان‌ روز عبوسی‌ را هراسناکیم» که‌ از هول‌ و سختی‌ آن‌ چهره‌ها ترش‌ و درهم‌ کشیده ‌می‌شود، روز «نهایت‌ دشواری‌ را» قمطریر: یعنی‌ سخت‌ دشوار و تاریک‌ و وحشتناک‌.

﴿فَوَقَىٰهُمُ ٱللَّهُ شَرَّ ذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمِ وَلَقَّىٰهُمۡ نَضۡرَةٗ وَسُرُورٗا١١

«پس‌ خداوند ایشان‌ را از شر آن‌ روز نگهداشت» یعنی: از ایشان‌ شر آن‌ روز را دفع‌ کرد به‌سبب‌ این‌ که‌ ایشان‌ از خشم‌ وی‌ می‌ترسیدند و به‌ بندگان‌ نیازمند وی‌ غذا می‌دادند «و به‌ ایشان‌ شادابی‌ و خوشحالی‌ ارزانی‌ داشت» حق‌ تعالی‌ به‌ جای ‌ترشرویی‌ای‌ که‌ در کفار است‌، به‌ ایشان‌ تازگی‌ و صفای‌ چهره‌ و خرمی‌ و شادمانی ‌دل‌ ارزانی‌ داشت‌. نضره: سپیدی‌ و صفا و پاکی‌ و خرمی‌ چهره‌ از اثر نعمت‌ است‌.

﴿وَجَزَىٰهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةٗ وَحَرِيرٗا١٢

«و ایشان‌ را در برابر صبرشان» بر ادای‌ واجبات‌، پرهیزشان‌ از محرمات‌ و بخشیدن‌ اموال‌ به‌ نیازمندان‌؛ «بوستانی‌ پاداش‌ داد» که‌ از آن‌ برخوردار می‌شوند «و جامه‌ ابریشمین» پاداش‌ داد که‌ آن‌ را می‌پوشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر ب آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص از صبر مورد سؤال‌ قرار گرفتند پس‌ در پاسخ‌ فرمودند: «الصبر أربعة: أولها الصبر عند الصدمة‌ الأولي‌، والصبر علي‌ أداء الفرائض‌، والصبر علي‌ اجتناب‌ محارم ‌الله‌، والصبر علي‌ المصائب». «صبر بر چهار نوع‌ است: اول‌ آن‌ صبر در هنگام‌ برخورد اول‌ با صدمه‌ است‌، دوم‌ صبر بر ادای‌ فرایض‌ است‌، سوم‌ صبر بر اجتناب‌ از محرمات‌ الهی‌ است‌ و چهارم‌ صبر بر مصائب‌ است‌». امام‌ رازی‌ می‌گوید: «بدان‌ که‌ این‌ آیه‌ یکی‌ از دلایل‌ این‌ امر است‌ که‌ سختی‌های‌ آخرت‌ جز به‌ اهل‌ عذاب‌ نمی‌رسد».

﴿مُّتَّكِ‍ِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِۖ لَا يَرَوۡنَ فِيهَا شَمۡسٗا وَلَا زَمۡهَرِيرٗا١٣

«در آنجا» یعنی: در بهشت «بر تخت‌ها تکیه‌ زنند» بهشتیان‌ بر اورنگ‌ها و تخت‌های مکلل‌ به‌ حجله‌ها و سراپرده‌ها تکیه‌ زنند «در آنجا نه‌ گرمای‌ خورشیدی‌ را بینند و نه‌ سرمای‌ سختی» بلکه‌ هوای‌ بهشت‌ معتدل‌ و بس‌ فرحبخش‌ است‌. زمهریر: سردی‌ شدید است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هواء الجنة‌ سجسج‌ لا حر ولا قر». «هوای‌ بهشت‌ معتدل‌ است‌، نه‌ گرم‌ است‌ و نه‌ سرد». سجسج: سایه‌ گسترده ‌است‌، مانند سایه‌ طلوع‌ بامداد تا طلوع‌ خورشید.

﴿وَدَانِيَةً عَلَيۡهِمۡ ظِلَٰلُهَا وَذُلِّلَتۡ قُطُوفُهَا تَذۡلِيلٗا١٤

«و سایه‌های‌ آن‌ به‌ ایشان‌ نزدیک‌ باشد» یعنی: سایه‌های‌ درختان‌ بهشت‌ به‌ بهشتیان‌ نزدیک‌ است‌ و بر ایشان‌ سایبانی‌ می‌کند تا بر طرب‌ و نعمت‌ ایشان‌ بیفزاید، هرچند که‌ در بهشت‌ نه‌ خورشیدی‌ است‌ و نه‌ مهتابی‌، همان‌ طوری‌ که‌ شانه‌ موی ‌بهشتیان‌ از طلا و نقره‌ است‌، هرچند که‌ در بهشت‌ نه‌ پلیدی‌ای‌ است‌ و نه‌ گرد وغباری‌. «و میوه‌های‌ آن‌ در کمال‌ دسترس‌پذیری‌ است» یعنی: میوه‌های‌ بهشت‌ چنان ‌برای‌ تناول‌کنندگان‌ رام‌ ساخته‌ شده‌ است‌ که‌ شخص‌ بهشتی‌ در حالات‌ ایستاده‌، نشسته‌ و به‌ پهلو آرمیده‌ یکسان‌ به‌ آن‌ دسترسی‌ دارد پس‌ نه‌ آن‌ درختان‌ دور است‌ که‌ دست‌های‌ بهشتیان‌ از آن‌ها برگردد و نه‌ درختان‌ بهشت‌ خار و خاشاکی‌ دارد.

﴿وَيُطَافُ عَلَيۡهِم بِ‍َٔانِيَةٖ مِّن فِضَّةٖ وَأَكۡوَابٖ كَانَتۡ قَوَارِيرَا۠١٥

«و ظروف‌ سیمین‌ و کوزه‌های‌ بلورین‌ پیرامون‌ آن‌ها گردانده‌ می‌شود» یعنی: در هر وقت‌ و هر زمانی‌ که‌ بهشتیان‌ بخواهند، خدمتکاران‌ بر ایشان‌ شراب‌ را با ظروف‌ و کوزه‌هایی‌ که‌ از نقره‌ است‌، می‌گردانند. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «هیچ‌ چیز در بهشت‌ نیست‌ مگر این‌ که‌ شما در دنیا مشابه‌ آن‌ را داده‌ شده‌اید، بجز کوزه‌هایی‌ که ‌از نقره‌ است‌». فرق‌ در میان‌ «آنیه‌» و «اکواب‌» این‌ است‌ که: اکواب‌؛ جام‌هایی ‌است‌ بدون‌ دسته‌ اما آنیه‌ ؛ ظروفی‌ است‌ دارای‌ دسته‌، مانند قدح‌ و کوزه‌.

﴿قَوَارِيرَاْ مِن فِضَّةٖ قَدَّرُوهَا تَقۡدِيرٗا١٦

«آبگینه‌هایی‌ از سیم» یعنی: آبگینه‌ها و ظروف‌ بلورین‌ اهل‌ بهشت‌ از نقره‌ است ‌پس‌ سپیدی‌ نقره‌ و صفا و درخشش‌ شیشه‌ هردو در آن‌ها جمع‌ شده ‌است‌ در حالی‌ که‌ آبگینه‌ها و شیشه‌های‌ دنیا از ریگ‌ و ماسه‌ است‌. بدین‌سان‌ خدای‌ ‌ برتری ‌آبگینه‌های‌ بهشتی‌ را که‌ اصل‌ آن‌ها از نقره‌ است‌ اما درخشش‌ و شفافیت‌ آن‌ها تا بدانجاست‌ که‌ آنچه‌ در اندرون‌ آن‌هاست‌، از بیرون‌ آن‌ها دیده‌ می‌شود، گوشزد می‌نماید «که‌ آن‌ها را به‌اندازه‌ پیموده ‌باشند» یعنی: ساقیان‌ بهشتی‌ در جام های‌ بلورین ‌نقره‌ای‌ همان‌ مقدار شراب‌ می‌ریزند که‌ بهشتیان‌ می‌خواهند؛ نه‌ بیش‌ و نه‌ و کم‌. حتی‌ آن‌ ظروف‌ در شکل‌ و محتوای‌ خود چنان‌ برابر و به ‌هنجار ساخته‌ شده‌اند که ‌صاحب‌ خود را سیراب‌ سازند، نه‌ بیش‌ و نه‌ کم‌.

﴿وَيُسۡقَوۡنَ فِيهَا كَأۡسٗا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا١٧

«و در آنجا به‌ آنان‌ از جامی‌ که‌ آمیزه‌ آن‌ زنجبیل‌ است‌ می‌نوشانند» اعراب‌ شراب‌ را با آمیزه‌ زنجبیل‌، لذیذ و دلپذیرتر می‌ساختند. زنجبیل‌ گیاهی‌ است‌ معروف‌ که‌ در بلاد شام‌ و هند و چین‌ می‌روید. پس‌ گاهی‌ شراب‌ بهشتیان‌ به‌ کافور آمیخته‌ می‌شود ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ و کافور در طبیعت‌ خود سرد است‌ و گاهی‌ به‌ زنجبیل‌ آمیخته ‌می‌شود که‌ در طبیعت‌ خود گرم‌ است‌ تا اعتدال‌ لازم‌ پدید آید. اما مقربان‌ از هرکدام‌ آن‌ها که‌ بخواهند، شرابی‌ خالص‌ می‌نوشند. ابن ‌عباس‌ س می‌گوید: «هر چه‌ که‌ خدای‌ ‌ در قرآن‌ از بهشت‌ یاد کرده‌، در دنیا جز نام‌ چیز دیگری‌ از آن‌ها وجود ندارد».

﴿عَيۡنٗا فِيهَا تُسَمَّىٰ سَلۡسَبِيلٗا١٨

«از چشمه‌ای‌ در آن» می‌نوشند «که‌ سلسبیل‌ نامیده‌ می‌شود» یعنی: زنجبیل‌ در بهشت‌ چشمه‌ای‌ دارد که‌ سلسبیل‌ نامیده‌ می‌شود. سلسبیل‌ در لغت‌ نام‌ آبی‌ است‌ که‌ در نهایت‌ روانی‌ و گوارایی‌ بوده‌ و بسیار زود و راحت‌ در حلقوم‌ فرو رود.

﴿وَيَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيۡتَهُمۡ حَسِبۡتَهُمۡ لُؤۡلُؤٗا مَّنثُورٗا١٩

«و بر گرد آنان‌ پسرانی‌ جاودانی‌ می‌گردند» پسرانی‌ که‌ همیشه‌ بر جوانی‌ و طراوت‌ و تازگی‌ و خرمی‌ خویش‌ باقیند، نه‌ پیر می‌شوند، نه‌ شادابی‌ آن‌ها دگرگون‌ می‌شود و نه‌ می‌میرند «چون‌ ایشان‌ را ببینی‌، پنداری‌ که‌ ایشان‌ مرواریدهایی‌ از رشته‌ افشانده‌ شده‌ هستند» از بس‌ که‌ باصفا، زیبا، شاداب‌ و دلربایند. خداوند متعال‌ آن ‌پسران‌ را به‌ مروارید افشانده‌ تشبیه‌ کرد زیرا ایشان‌ در خدمتگزاری‌ سریع‌اند، برخلاف‌ حورعین‌ که‌ ایشان‌ را به‌ مروارید نهفته‌ تشبیه‌ نمود زیرا ایشان‌ زیر بار خدمت‌ قرار داده‌ نمی‌شوند و برای‌ عشق ‌ورزیدن‌ فارغ‌ بالند. ابن ‌کثیر می‌گوید: «نه‌ نیکوتر از این‌، تشبیهی‌ وجود دارد و نه‌ از مروارید افشانده‌ در مکانی‌ زیبا و باصفا، منظره‌ای‌ دلرباتر و زیباتر وجود دارد».

﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ثَمَّ رَأَيۡتَ نَعِيمٗا وَمُلۡكٗا كَبِيرًا٢٠

«و چون‌ آنجا را بنگری» یعنی: چون‌ نگاهت‌ را آنجا در بهشت‌ بیفگنی «نعمتی‌ فراوان» و وصف‌ناپذیر «و ملکی‌ بی‌کران‌ می‌بینی» که‌ هرگز قدر و اندازه‌ آن‌ را درحد و حصر نتوان‌ آورد.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: عمر بن ‌خطاب‌ س نزد رسول‌ خدا ص آمد در حالی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص بر حصیری‌ از برگ‌ درختان‌ خرما که‌ درشتی‌ آن ‌بر پهلوی‌ مبارکشان‌ اثر کرده‌ بود خوابیده‌ بودند. پس‌ عمر س گریست‌. رسول‌ خدا ص فرمودند: چه‌ چیز تو را به‌ گریه‌ وا داشته‌است‌؟ عمر س گفت: کسری‌، هرمز و پادشاه‌ حبشه‌ و فرمانروایی‌شان‌ را به‌یاد آوردم‌ و درحالی‌که‌ شما فرستاده‌ خداوندأ هستید، بر حصیری‌ از خرما قرار دارید! «پس‌، از این‌ حال ‌شما بر من‌ رقت‌ دست‌ داد و بی‌اختیار گریستم». رسول‌ خدا ص فرمودند: آیا راضی‌ نیستی‌ که‌ دنیا از آنان‌ باشد و آخرت‌ از آن‌ ما؟ پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ گردید: ﴿وَإِذَا رَأَيۡتَ ثَمَّ رَأَيۡتَ نَعِيمٗا وَمُلۡكٗا كَبِيرًا٢٠ [الإنسان: ۲۰].

﴿عَٰلِيَهُمۡ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضۡرٞ وَإِسۡتَبۡرَقٞۖ وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ وَسَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابٗا طَهُورًا٢١

«بهشتیان‌ را جامه‌هایی‌ از ابریشم‌ نازک‌ سبز و ابریشم‌ ستبر در بر است» سندس: ابریشم‌ نازک‌ و استبرق: ابریشم‌ ستبر است‌ «و به‌ دستبندهای‌ سیمین‌ آراسته ‌شوند» و در سوره «فاطر» آمده‌ است: ﴿يُحَلَّوۡنَ فِيهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ «در آنجابه‌ دستبندهای‌ زرین‌ آراسته‌ شوند». این‌ تنوع‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ بهشتیان‌ از هردو نوع‌ دستبند پوشانده‌ می‌شوند و هرکس‌ هر چه‌ را که‌ دلش‌ بخواهد، می‌پوشد «و پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ شرابی‌ پاکیزه‌ می‌نوشاند» ابوقلابه‌ و ابراهیم‌ نخعی‌ می‌گویند: «ابتدا به‌ ایشان‌ غذا آورده‌ می‌شود و چون‌ غذا به‌آخر رسید آن‌گاه‌ شرابی‌ پاکیزه‌ به‌ ایشان‌ تقدیم‌ می‌شود پس‌ می‌نوشند و بر اثر آن‌ شکمهایشان‌ خرد و متناسب‌ می‌شود و عرقی‌ چون‌ بوی‌ مشک‌ از بدنهایشان‌ سرازیر می‌گردد». از علی‌ س روایت‌ شده‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ اهل‌ بهشت‌ به دروازه‌ بهشت‌ برسند، خداوند متعال‌ به‌ ایشان‌ شراب‌ پاکیزه‌ای‌ ـ غیر از آن‌ شراب‌هایی‌ که‌ در آیات‌ قبل ‌ذکر شد ـ می‌نوشاند. پس‌ در آنجا دو چشمه‌ را می‌یابند... آن‌گاه‌ از یکی‌ از آن‌ها می‌نوشند که‌ این‌ شراب‌ اندرونشان‌ را از کینه‌ و حسد و غل ‌وغش‌ و اخلاق‌ پست ‌پاک‌ می‌گرداند و سپس‌ از دیگری‌ غسل‌ می‌کنند که‌ بر اثر آن‌، شادابی‌ و خرمی نعمت‌های بهشت‌ بر ایشان‌ نمایان‌ می‌شود».

﴿إِنَّ هَٰذَا كَانَ لَكُمۡ جَزَآءٗ وَكَانَ سَعۡيُكُم مَّشۡكُورًا٢٢

«این‌ جزایی‌ برای‌ شماست» یعنی‌ به‌ بهشتیان‌ گفته‌ می‌شود: این‌ انواع‌ نعمتها، جزایی‌ برای‌ شماست‌ در برابر اعمالتان‌. یعنی: این‌ها پاداش‌ اعمال‌ شماست‌ «و سعی‌ شما مشکور است» یعنی: سعی‌ شما در نزد ما ستوده‌، پذیرفته‌ و مورد پسند است‌. شایان‌ ذکر است‌ که: شکر خدای‌ سبحان‌ در برابر عمل‌ بنده‌، قبول‌ اوست‌ طاعت ‌وی‌ را.

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ تَنزِيلٗا٢٣

«هر آینه‌ ما قرآن‌ را بر تو چنان‌که‌ بایدوشاید فرود آوردیم» یعنی: آن‌ را به‌ تدریج‌ و بخش‌ بخش‌ بر تو فرود آوردیم‌ نه‌ به ‌یکباره‌ و تو بر عکس‌ آنچه‌ که‌ مشرکان‌ ادعا می‌کنند، آن‌ را از نزد خود نیاورده‌ای‌. بدین‌سان‌ خدای‌ ‌ با تأکیدات ‌گوناگون‌ و از جمله‌ ذکر ضمیر «نحن‌» بعد از ذکر ضمیر «إنا» فرود آوردن‌ قرآن‌ بر بنده‌ خود را مؤکد می‌گرداند تا بسیاری‌ مؤکدات‌ هرگونه‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ را از دل‌ها بزداید.

﴿فَٱصۡبِرۡ لِحُكۡمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعۡ مِنۡهُمۡ ءَاثِمًا أَوۡ كَفُورٗا٢٤

«پس‌ بر حکم‌ پروردگار خود شکیبایی‌ کن» که‌ از جمله‌ حکم‌ و قضای‌ وی‌، به‌ تأخیر انداختن‌ پیروزی‌ات‌ تا میعادی‌ است‌ که‌ حکمت‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را اقتضا می‌کند «و از آنان‌ از هیچ‌ گناهکار یا ناسپاسی‌ اطاعت‌ نکن» یعنی: احدی‌ از کسانی‌ را که‌ مرتکب‌ گناهی‌ گردیده‌ یا در کفر فرو رفته‌اند، فرمان‌ مبر. آثم: بدکاری‌ است‌ که‌ آشکارا مرتکب‌ گناه‌ می‌شود. کفور: کسی‌ است‌ که‌ بر کفر خود تعصب‌ داشته‌ و در آن‌ افراط می‌نماید به‌ طوری‌ که‌ آشکارا کفر خود را اعلان‌ می‌کند. مفسران‌ می‌گویند: مراد از این‌ دو تن‌ در هنگام‌ نزول‌ آیه‌، عتبه‌ بن‌ ربیعه‌ و ولید بن‌ مغیره ‌بودند زیرا عتبه‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفت: از سر این‌ کار برگرد تا دخترم‌ را به‌ توتزویج‌ کنم‌ چراکه‌ دخترانم‌ از زیباترین‌های‌ قریش‌اند. و ولیدبن‌ مغیره‌ به‌ ایشان‌ گفت: از این‌ راه‌ برگرد تا آن‌ قدر به‌ تو مال‌ بدهم‌ که‌ راضی‌ شوی‌ زیرا من‌ از ثروتمندترین‌های‌ قریش‌ هستم‌. پس‌ رسول‌ خدا ص از اول‌ سوره‌ «حم‌. السجده‌» تا آیه «۱۳»: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُكُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣ [فصلت: ۱۳] را بر آنان ‌تلاوت‌ کردند. در این‌ هنگام‌ آن‌ دو تن‌ از رسول‌ خدا ص دست‌ برداشتند و یکی‌ از آن‌ها گفت: وقتی‌ محمد این‌ آیات‌ را خواند، پنداشتم‌ که‌ همینک‌ کعبه ‌فروخواهد افتاد.

در اینجا سؤالی‌ مطرح‌ می‌شود و آن‌ این‌ است: چرا با آن‌ که‌ رسول‌ خدا ص از هیچ‌کس‌ از کفار و فجار فرمان‌ نمی‌بردند، از فرمان ‌بردن‌ از آنان‌ نهی‌ شدند؟ پاسخ‌این‌ است‌ که‌ پیامبر ص قدوه‌ و الگوی‌ امت‌ می‌باشند و نهی‌ ایشان‌، نهی‌ امت‌ است ‌چنان‌ که‌ این‌ نهی‌ به‌ این‌ واقعیت‌ اشاره‌ دارد که‌ مردم‌ همیشه‌ به‌ توجیه‌ و ارشاد نیاز دارند، ازآن‌ رو که‌ گرایش‌ به‌ شر و فساد در اندرون‌ بشر نهفته ‌است‌ و اگر کسی‌ از توفیق‌ و ارشاد الهی‌ بی‌نیاز می‌بود، بی‌شک‌ آن‌ کس‌ پیامبر معصوم‌ ص بود بنابراین‌، بر هر مسلمانی‌ واجب‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ خداوند أ به‌ زاری‌ و نیاز متوجه‌ گردد تا حق‌ تعالی‌ وی‌ را از خواهش‌های‌ پلید و شهوات‌ گمراه‌کن‌ مصون‌ و محفوظ بدارد.

﴿وَٱذۡكُرِ ٱسۡمَ رَبِّكَ بُكۡرَةٗ وَأَصِيلٗا٢٥ وَمِنَ ٱلَّيۡلِ فَٱسۡجُدۡ لَهُۥ وَسَبِّحۡهُ لَيۡلٗا طَوِيلًا٢٦

«و یاد کن‌ پروردگار خود را در هر صبح‌ و شام» یعنی: بر یاد پروردگار خود مداومت‌ کن‌ و برای‌ او در اول‌ و آخر روز نماز بگزار. پس‌ مراد از اول‌ روز: نماز بامداد و مراد از آخر آن: نماز ظهر و عصر است‌. بنابراین‌، این‌ دستور نمازهای ‌بامداد و ظهر و عصر را در بر می‌گیرد «و در بخشی‌ از شب‌ برای‌ او سجده‌ کن» یعنی: در برخی‌ از ساعات‌ شب‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ نماز بگزار. مراد نمازهای ‌مغرب‌ و عشاء است «و او را در بخش‌ بلندی‌ از شب‌ به‌ پاکی‌ یاد کن» یعنی: برای‌ او در وقت‌ درازی‌ از شب‌ ـ که‌ دو سوم‌، یا نصف‌، یا ثلث‌ آن‌ است‌ ـ نماز تهجد بگزار.

﴿إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ يُحِبُّونَ ٱلۡعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَآءَهُمۡ يَوۡمٗا ثَقِيلٗا٢٧

«بی‌گمان‌ اینان‌ بهره‌ زودیاب‌ را دوست‌ دارند» یعنی: کفار مکه‌ و موافقان‌شان‌، بهره‌ زودیاب‌ را که‌ همانا بهره‌ دنیای‌ زودگذر است‌، دوست‌ دارند و آن‌ را بر آخرت‌ ترجیح‌ می‌دهند «و روزی‌ گرانبار را» که‌ روز قیامت‌ است «پشت‌ سر خود می‌افگنند» روز قیامت‌ از آن‌ رو گرانبار نامیده‌ شد که‌ پر از سختی‌ و هول‌ و هراس ‌است‌. پس‌ آنان‌ برای‌ روز آخرت‌ آمادگی‌ نمی‌گیرند و به‌ آن‌ اهمیتی‌ نمی‌دهند.

﴿نَّحۡنُ خَلَقۡنَٰهُمۡ وَشَدَدۡنَآ أَسۡرَهُمۡۖ وَإِذَا شِئۡنَا بَدَّلۡنَآ أَمۡثَٰلَهُمۡ تَبۡدِيلًا٢٨

«ماییم‌ که‌ آنان‌ را آفریده‌ و پیوند مفاصل‌ آن‌ها را استوار کرده‌ایم» یعنی: ما بندها واعضای‌ وجود آنان‌ را به‌ وسیله‌ رگ‌ و پی‌ و رشته‌های‌ عصبی‌ به‌ یک‌دیگر محکم ‌پیوند داده‌ایم‌ «و چون‌ بخواهیم‌، آنان‌ را به‌ نظایرشان‌ تبدیل‌ می‌کنیم» یعنی: اگر بخواهیم‌، آنان‌ را نابود کرده‌ و کسان‌ دیگری‌ را جانشینشان‌ می‌گردانیم‌ که‌ برای‌ ما فرمان‌پذیر باشند.

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦ تَذۡكِرَةٞۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ سَبِيلٗا٢٩

«بی‌گمان‌ این» سوره «پندی‌ است» و موعظه‌ای «تا هرکه خواهد، راهی ‌به‌سوی‌ پروردگار خود در پیش‌ گیرد» با ایمان‌ و فرمان ‌بردن‌ از او و پیامبرش‌.

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا٣٠

«و نمی‌خواهید مگر آن‌ که‌ خدا بخواهد» یعنی: نمی‌توانید به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ راهی‌ در پیش‌ گیرید مگر این‌که‌ حق‌ تعالی‌ خود چنین‌ چیزی‌ را بخواهد پس‌کار به‌ او سبحانه ‌و تعالی‌ مفوض‌ است‌ نه‌ به‌ شما و خیر و شر به‌ دست‌ بلاکیف ‌اوست‌، نه‌ به‌ دست‌ شما لذا صرف‌ خواست‌ و ارداه‌ بنده‌ نه‌ خیری‌ را برای‌ او به ‌ارمغان‌ می‌آورد و نه‌ شری‌ را از او دفع‌ می‌کند مگر این‌که‌ خداوند أ به‌ این‌ کار اذن‌ دهد «همانا خداوند علیم‌ و حکیم‌ است» پس‌ او به‌ کسی‌ که‌ شایستگی‌ هدایت‌ را دارد، داناست‌ لذا راه‌ هدایت‌ را به ‌رویش‌ هموار گردانیده‌ و اسباب‌ آن‌ را برایش ‌آماده‌ می‌گرداند و نیز او به‌ آن‌ کس‌ که‌ مستحق‌ گمراهی‌ است‌ داناست‌ پس‌ او را از راه‌ هدایت‌ برمی‌گرداند. و در هر حال‌ حکمت‌ بالغه‌ از آن‌ اوست‌ لذا هر چیز را در جای‌ مناسب‌ آن‌ قرار می‌دهد.

﴿يُدۡخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحۡمَتِهِۦۚ وَٱلظَّٰلِمِينَ أَعَدَّ لَهُمۡ عَذَابًا أَلِيمَۢا٣١

«هرکه‌ را خواهد به‌ رحمت‌ خویش» یعنی: به‌ بهشت‌ خویش «در می‌آوردد» زیرا بهشت‌ با رحمت‌ خداوند أ قابل‌ دسترسی‌ است‌ «و برای‌ ظالمان» کافر «عذابی‌ دردناک‌ آماده‌ کرده‌ است» که‌ همانا عذاب‌ جهنم‌ است‌. بدین‌سان‌ خدای‌ ‌ بر این‌ حقیقت‌ تأکید می‌گذارد که‌ هدایت‌ و گمراهی‌ هردو به‌ خواست‌ و مشیت ‌اوست‌ ولی‌ او به‌ فضل‌ خویش‌ هدایت‌ و به‌ عدل‌ خویش‌ گمراه‌ می‌کند. البته‌ عام ‌بودن‌ مشیت‌ حق‌ تعالی‌ در خیر و شر، منافی‌ با اختیار انسان‌ نیست‌ زیرا اختیار انسان ‌نیز در محدوده‌ خود نافذ می‌باشد.

[۴۴] اما امروزه‌ اهل‌ اسلام‌ یک دیگر را به‌ اسارت‌ می‌گیرند. نمونه‌ آن‌ جنگ‌ خانگی‌ فعلی‌ در افغانستان ‌است‌. عجب‌ این‌ که‌ گاهی‌ به‌ اسیر مسلمان‌ نان‌ نمی‌دهند و او را درمان‌ نمی‌کنند تا به‌ خواری‌ و زاری‌ بمیرد.

سوره‌ مرسلات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌نام‌ مطلع‌ خود: ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ که‌ خداوندأ بدان‌ سوگند خورده‌ است‌، «مرسلات‌» نامیده‌ شد.

فضیلت‌ آن: ابن‌ عباس‌ س از مادرش‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در نماز مغرب‌ سوره‌ «مرسلات‌» را می‌خواندند. نقل‌ است‌ که‌ ابن‌عباس‌ س سوره ‌«مرسلات‌» را می‌خواند، در این‌ اثنا ام‌الفضل‌ به‌ وی‌ گفت: فرزندم‌! با خواندن‌ این ‌سوره‌ به‌ خاطرم‌ آوردی‌؛ این‌ سوره‌ آخرین‌ چیزی‌ است‌ که‌ شنیدم‌ رسول‌ خدا صآن‌ را در نماز مغرب‌ می‌خوانند.

﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١

«قسم‌ به‌ فرستادگان‌ پیاپی» ابن‌کثیر می‌گوید: «قول‌ قوی‌ تر این‌ است‌ که‌ مراد از فرستادگان‌ پیاپی‌، بادهایی‌ است‌ که‌ چون‌ موی‌ گردن‌ اسب‌ که‌ پشت‌ سر هم‌ برآن‌ روییده‌ است‌، پیاپی‌ می‌آیند». قرطبی‌ نیز می‌گوید: «جمهور مفسران‌ برآنند که‌ مراد از مرسلات‌، بادهاست‌». به‌قولی ‌دیگر: مراد از «مرسلات‌» فرشتگان ‌فرستاده‌ای‌ هستند که‌ وحی‌ و امر و نهی‌ پروردگار را بر وجهی‌ نیکو، یا به‌ طورپیاپی‌ می‌آورند.

﴿فَٱلۡعَٰصِفَٰتِ عَصۡفٗا٢

«پس‌ قسم‌ به‌ تندبادهای‌ سخت» که‌ به‌قصد انجام‌ مأموریت‌ خود ـ یعنی ‌آوردن‌ نعمت‌ یا عذاب‌ ـ فرستاده‌ می‌شوند. به‌قولی: «عاصفات‌» فرشتگانی‌اند که ‌بر بادها گمارده‌ می‌شوند و آن‌ها را تند می‌رانند. به‌قولی‌دیگر: آن‌ها فرشتگانی‌ هستند که‌ ارواح‌ کافران‌ را به‌ تندی‌ می‌رانند.

﴿وَٱلنَّٰشِرَٰتِ نَشۡرٗا٣

«و قسم‌ به‌ افشانندگان‌ افشانگر» که‌ ابرهای‌ بادآور باران‌‌زا را آن‌گونه‌ که ‌پروردگار ‌ بخواهد، می‌پراکنند. یا مراد از «ناشرات‌» فرشتگانی‌اند که‌ برابرها گماشته‌اند و آن‌ها را می‌پراکنند. یا مراد فرشتگانی‌اند که‌ در هنگام ‌فرودآوردن‌ وحی‌، بالهای‌ خود را در فضا می‌گشایند و می‌افشانند.

﴿فَٱلۡفَٰرِقَٰتِ فَرۡقٗا٤

«پس‌ قسم‌ به‌ جداکنندگان‌ به‌ جداکردنی» مراد فرشتگانی‌ هستند که‌ با پیامهای‌ الهی‌ای‌ که‌ فرود می‌آورند، حق‌ و باطل‌ و حلال‌ و حرام‌ را از هم‌ جدا می‌کنند.

﴿فَٱلۡمُلۡقِيَٰتِ ذِكۡرًا٥

«پس‌ قسم‌ به‌ فرشتگان‌ فرودآورنده‌ وحی» که‌ وحی‌ را بر انبیا القا می‌کنند. صاحب‌ تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «قول‌ راجح‌ این‌ است‌ که‌ از پنج‌ سوگند یاد شده‌ در اینجا، فقط سوگند دوم‌ یعنی‌ (فالعاصفات) به‌ بادها تعلق‌ دارد و سوگندهای‌ دیگر مربوط به‌ فرشتگان‌ است‌». به‌قولی‌ دیگر: سه‌ سوگند اول‌ به ‌بادها و سوگند چهارم‌ و پنجم‌ به‌ فرشتگان‌ تعلق‌ دارد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ وجه‌ مناسبت‌ میان‌ بادها و فرشتگان‌، لطافت‌ و سرعت‌ حرکت‌ آن‌هاست‌.

﴿عُذۡرًا أَوۡ نُذۡرًا٦

«خواه‌ عذری‌ باشد یا هشداری» یعنی: فرشتگان‌ وحی‌ را به‌عنوان‌ عذر نمایاندن ‌و اتمام‌ حجت‌ خدای‌ ‌ بر خلقش‌، یا به ‌عنوان‌ هشدار عذابش‌، بر پیامبران فرود می‌آورند. یا فرشتگان‌ وحی‌ را به‌ عنوان‌ عذر و حجتی‌ برای‌ حق‌پرستان‌ و هشداری‌ برای‌ باطل ‌پرستان‌، فرود می‌آورند.

﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَٰقِعٞ٧

آری‌! سوگند به‌ آنچه‌ ذکر شد «که‌ آنچه‌ وعده‌ یافته‌اید، قطعا رخ‌ خواهد داد» این ‌آیه‌ جواب‌ قسم‌هاست‌؛ یعنی‌ آنچه‌ که‌ به‌ شما در مورد وقوع‌ قیامت‌، دمیدن‌ در صور و برانگیختن‌ اجساد وعده‌ داده‌ شده‌، خواه‌ناخواه‌ رخ‌ می‌دهد.

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ نشانه‌های‌ این‌ رخداد حتمی‌الوقوع‌ را این‌ گونه‌ روشن ‌می‌سازد:

﴿فَإِذَا ٱلنُّجُومُ طُمِسَتۡ٨

«پس‌ آن‌گاه‌ که‌ ستارگان‌ تیره‌ شوند» یعنی: نور و روشنی‌ آن‌ها محو گردد.

﴿وَإِذَا ٱلسَّمَآءُ فُرِجَتۡ٩

«و آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ شکافته‌ شود» و پاره‌پاره‌ گردد.

﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ نُسِفَتۡ١٠

«و آن‌گاه‌ که‌ کوهها از جا کنده‌ شوند» و در فضا بر باد روند و هیچ‌ اثری‌ از آن‌ها باقی‌ نماند و جایگاههای‌ آن‌ها با سطح‌ زمین‌ برابر گردد.

﴿وَإِذَا ٱلرُّسُلُ أُقِّتَتۡ١١

«و آن‌گاه‌ که‌ برای‌ پیامبران‌ میقاتی‌ تعیین‌ کنند» به‌ منظور داوری‌ و فیصله‌ نهایی ‌میان‌ ایشان‌ و امت‌هایشان‌. یعنی: در آن‌ هنگام‌ آنچه‌ که‌ وقوع‌ آن‌ حتمی‌ است‌، روی‌ می‌دهد.

﴿لِأَيِّ يَوۡمٍ أُجِّلَتۡ١٢

«برای‌ چه‌ روزی‌ تعیین‌ وقت‌ شده‌ است» تا پیامبران گواهی‌شان‌ در مورد امت‌هایشان‌ را برپا دارند؟.

﴿لِيَوۡمِ ٱلۡفَصۡلِ١٣

«برای‌ روز فصل» که‌ در آن‌ میان‌ مردم‌ بر مبنای‌ اعمال‌شان‌ داوری‌ و فیصله‌ نهایی‌ صادر می‌شود سپس‌ به‌سوی‌ بهشت‌ یا دوزخ‌ پراکنده‌ می‌شوند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا يَوۡمُ ٱلۡفَصۡلِ١٤

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ افگندن‌ تعجب‌ در مورد هولناک‌ بودن‌ روز قیامت‌ این‌ سؤال‌ را مطرح‌ می‌کند: «و تو چه‌ دانی‌ که‌ روز فصل‌ چیست‌؟» یعنی: آن‌ روز، روز وقوع‌ رخداد هولناک‌ و عظیمی‌ است‌ که‌ وصف‌ و مقدار هول‌ و هراس‌ آن‌ در تصور بشر نمی‌گنجد لذا پاسخ‌ این‌ سؤال‌ در درون‌ آن‌ نهفته‌ است‌.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ١٥

«وای‌ در آن‌ روز» هولناک «بر تکذیب‌ کنندگان» ویل: تهدید به‌ نابودی‌ و هلاکت‌ است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: این‌ روایت‌ که‌ «ویل‌» وادی‌ای‌ در جهنم‌ است ‌صحیح‌ نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ تهدید و تهویل‌ با جمله: ﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ١٥ [المرسلات: ۱۵] در نه‌ جای‌ دیگر از این‌ سوره‌ نیز برای‌ تأکید و تبیین‌ بیشتر تکرار شده‌ است‌ چنان‌که ‌در سوره «رحمان‌» نیز نظیر آن‌، یعنی: ﴿فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ١٣ [الرحمن: ۱۳] تکرار شده ‌است‌.

﴿أَلَمۡ نُهۡلِكِ ٱلۡأَوَّلِينَ١٦

«مگر پیشینیان‌ را هلاک‌ نکردیم‌؟» یعنی: آیا کفار امتهای‌ گذشته‌ چون‌ اقوام‌ نوح‌، عاد، ثمود و دیگران‌ را از زمان‌ آدم ‌÷ تا کفار ستیزه‌جوی‌ زمان‌ محمد ص با عذاب‌ دنیا هلاک‌ نکردیم‌؛ آن‌گاه‌ که‌ پیامبرانشان‌ را تکذیب‌ کردند؟.

﴿ثُمَّ نُتۡبِعُهُمُ ٱلۡأٓخِرِينَ١٧

«سپس‌ پسینیان‌ را» یعنی: کفار مکه‌، موافقان‌شان‌ و نیز امثال‌شان‌ از کفار قرنهای ‌دیگر را که‌ به‌ تکذیب‌ محمد ص می‌پردازند «در پی‌ آنان‌ می‌آوریم» و این‌ سنت‌ ما در مورد آن‌هاست‌.

﴿كَذَٰلِكَ نَفۡعَلُ بِٱلۡمُجۡرِمِينَ١٨

«با مجرمان‌ چنین‌ می‌کنیم» یعنی: هر مشرکی‌ را این ‌چنین‌ نابود می‌کنیم‌؛ یا در دنیا یا در آخرت‌.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ١٩

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌‌کنندگان» یعنی: وای‌ در روز هلاک‌ بر تکذیب‌کنندگان‌ کتاب‌ها و پیامبران‌ خداوند أ. تکرار این‌ آیه‌ ـ چنان‌که‌ گفتیم‌ ـ برای‌ تأکید است‌.

﴿أَلَمۡ نَخۡلُقكُّم مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ٢٠

«مگر شما را از آبی‌ بی‌مقدار» یعنی: از آبی‌ ضعیف‌ و حقیر که‌ همانا آب‌ نطفه ‌(منی) است «نیافریدیم‌؟» .

﴿فَجَعَلۡنَٰهُ فِي قَرَارٖ مَّكِينٍ٢١

«پس‌ آن‌ را در جایگاهی‌ استوار قرار دادیم» یعنی: در جایگاهی‌ محفوظ و محکم‌ که‌ همانا رحم‌ است‌. و هرکس‌ از چگونگی‌ محیط امن‌ و حمایت ‌شده‌ای ‌که‌ برای‌ جنین‌ قرار داده‌ شده‌ است‌ آگاه‌ شود، دقت‌ اعجاز این‌ آیه‌ را درمی‌یابد.

﴿إِلَىٰ قَدَرٖ مَّعۡلُومٖ٢٢

«تا مدتی‌ معین» که‌ همانا مدت‌ بارداری‌ است‌.

﴿فَقَدَرۡنَا فَنِعۡمَ ٱلۡقَٰدِرُونَ٢٣

«پس‌ به‌اندازه‌ سامان‌ دادیم‌ و چه‌ نیک‌ تواناییم» یعنی: اعضا و اوصاف‌ جنین‌ و همه‌ احوال‌ و اطوار آن‌ را بر همان‌ وصفی‌ قرار دادیم‌ که‌ خواسته‌ایم‌ پس‌ ما نیکو سامان‌ دهنده‌ و آفریننده‌ای‌ هستیم‌.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٢٤

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» قدرت‌ ما بر این‌ ساماندهی‌، یا بر تکذیب‌ کنندگان‌ تجدید آفرینش‌.

﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ كِفَاتًا٢٥

«مگر زمین‌ را جمع‌کننده‌ نگردانیده‌ایم‌؟» به‌ طوری‌ که‌ همگان‌ را فرا می‌گیرد و در خود جمع‌ می‌کند؟ کفات: فرا گرفتن‌ و جمع ‌کردن‌ است‌.

﴿أَحۡيَآءٗ وَأَمۡوَٰتٗا٢٦

«چه‌ برای‌ زندگان‌ و چه‌ برای‌ مردگان‌؟» یعنی: زمین‌ در سطح‌ خود فراگیر زندگان‌ است‌ و زندگان‌ بر روی‌ آن‌ در منازل‌ و جایگاه‌های‌ خویش‌ به‌سر می‌برند. همچنین‌ زمین‌ فراگیرنده‌ و جمع‌ کننده‌ مردگان‌ است‌ در بطن‌ خود. خلیل‌ می‌گوید: «کفت‌، برگردانیدن‌ یک‌ چیز از پشت‌ به‌ رو یا از رو به‌ پشت‌ است‌ پس‌ معنی‌ کفات ‌این‌ است‌ که‌ آدمیان‌ از خاک‌ زمین‌ به‌ وجود می‌آیند، سپس‌ به‌عنوان‌ زندگان‌ بر روی‌ آن‌ حیات‌ می‌گذرانند آن‌گاه‌ مجددا به‌صورت‌ مردگان‌ در آن‌ برمی‌گردند».

﴿وَجَعَلۡنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ شَٰمِخَٰتٖ وَأَسۡقَيۡنَٰكُم مَّآءٗ فُرَاتٗا٢٧

«و در آن‌ کوه‌های‌ پایدار و بلند پدید آوردیم‌ و به‌ شما آبی‌ شیرین» و گوارا «نوشانیدیم» پس‌ این‌ همه‌، شگرف‌تر و شگفت‌انگیزتر از رستاخیز و احیای ‌مردگان‌ است‌.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٢٨

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» نعمت‌های ما، که‌ نعمت‌های یادشده‌ نیز از جمله‌ آن‌هاست‌.

﴿ٱنطَلِقُوٓاْ إِلَىٰ مَا كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ٢٩

«بروید» ای‌ دروغ‌انگاران‌ «به‌سوی‌ همان‌ چیزی‌ که‌ آن‌ را دروغ‌ می‌شمردید» این‌ سخن‌ را نگهبانان‌ جهنم‌ از سر تحکم‌ و کوبیدن‌ تکذیب‌ کنندگان‌ و منکران‌ به‌ آنان ‌می‌گویند. یعنی: بروید به‌سوی‌ عذاب‌ دوزخ‌ که‌ آن‌ را در دنیا دروغ‌ می‌شمردید.

﴿ٱنطَلِقُوٓاْ إِلَىٰ ظِلّٖ ذِي ثَلَٰثِ شُعَبٖ٣٠

«بروید به‌سوی‌ سایه‌ای‌ دارای‌ سه‌ شاخه» یعنی: به‌سوی‌ سایه‌ای‌ از دود جهنم ‌که‌ با شعله‌های‌ کوه‌پیکر خود چنان‌ بلند گردیده‌ که‌ به‌ سه‌ شاخه‌ جداگانه‌ تقسیم‌ شده ‌است‌؛ در زیر آن‌ سایه‌ها بروید تا کار حساب‌ به ‌پایان‌ آید.

﴿لَّا ظَلِيلٖ وَلَا يُغۡنِي مِنَ ٱللَّهَبِ٣١

«که‌ نه‌ سایه‌ سرد است‌ و نه‌ از گرمی‌ آتش‌ بازمی‌دارد» یعنی: آن‌ دود نه‌ مانند سایه‌های‌ دنیا سرد است‌ و نه‌ گرمای‌ سوزان‌ جهنم‌ را از شما بازمی‌دارد.

﴿إِنَّهَا تَرۡمِي بِشَرَرٖ كَٱلۡقَصۡرِ٣٢

«هرآینه‌ دوزخ‌ شراره‌هایی‌ مانند قصر می‌افگند» یعنی: هر شراره‌ای‌ از شراره‌های ‌دوزخ‌ که‌ آن‌ را می‌افگند، در بزرگی‌ خود مانند کاخی‌ از کاخ‌هاست‌. شرر: شعله‌ای‌ است‌ که‌ از آتش‌ پراکنده‌ می‌شود. قصر: بنایی‌ عظیم‌ و برجی‌ است‌ آسمان ‌خراش‌.

﴿كَأَنَّهُۥ جِمَٰلَتٞ صُفۡرٞ٣٣

«گویی‌ آن‌ شررها شتران‌ زردرنگ‌ سیه‌ تاب‌اند» فراء می‌گوید: «صفر؛ شتران ‌سیهتاب‌اند و هیچ‌ شتر سیهتابی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ دل‌ به‌ زردی‌ می‌زند، از این ‌جهت‌ اعراب‌ شتران‌ سیه‌تاب‌ را صفر نامیده‌اند». دانشمندان‌ گفته‌اند: چون‌ شرر به‌هوا پراکنده‌ شده‌ فروافتد و در آن‌ باقی‌مانده‌ای‌ از رنگ‌ آتش‌ باشد، شبیه‌ترین‌ چیز به‌ شتر سیه‌تاب‌ است‌.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٣٤

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» پیامبران‌ خداأ و روز آخرت‌.

﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ كِفَاتًا٢٥

«این‌ روزی‌ است‌ که‌ سخن‌ نگویند» کافران‌ از هول‌ و هراس‌ آنچه‌ که‌ در محشر روی‌ داده‌ است‌.

﴿وَلَا يُؤۡذَنُ لَهُمۡ فَيَعۡتَذِرُونَ٣٦

«و نه‌ به‌ آنان‌ اجازه‌ داده‌ می‌شود که‌ عذر خواهی‌ کنند» یعنی: خدای‌ ‌ به‌ آنان ‌این‌ اجازه‌ را نیز نمی‌دهد که‌ عذری‌ را پیشکش‌ کنند بلکه‌ حجت‌ بر آن‌ها تمام ‌گردیده‌ و دیگری‌ عذری‌ برایشان‌ باقی‌ نمانده ‌است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ عرصات ‌قیامت‌ حالات‌ گونه‌گونی‌ دارد و این‌ دو آیه‌ ناظر بر یکی‌ از این‌ حالات‌ می‌باشد زیرا کفار در حالت‌ و موقف‌ دیگری‌ سخن‌ می‌گویند.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٣٧

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» روز جزا.

﴿هَٰذَا يَوۡمُ ٱلۡفَصۡلِۖ جَمَعۡنَٰكُمۡ وَٱلۡأَوَّلِينَ٣٨

«این‌ همان‌ روز فصل» و داوری‌ «است‌، شما را با پیشینیان‌ گردآوردیم» یعنی: به‌ کفار گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ روز داوری‌ و فیصله‌ نهایی‌ است‌ که‌ در آن‌ میان‌ خلایق‌ فیصله‌ می‌شود و در آن‌ حق‌ از باطل‌ جدا می‌شود پس‌ ای‌ کفار قریش‌ و ای ‌تکذیب‌ کنندگان‌ این‌ امت‌! ما شما را در این‌ روز با کفار امتهای‌ گذشته‌ گردآوردیم‌.

﴿فَإِن كَانَ لَكُمۡ كَيۡدٞ فَكِيدُونِ٣٩

«پس‌ اگر نیرنگی‌ دارید» یعنی: اگر هم‌اکنون‌ در دفع‌ کردن‌ عذاب‌ از خود بر نیرنگی‌ توانایید؛ «پس‌ در حق‌ من‌ بسگالید» یعنی: آن‌ نیرنگ‌ را علیه‌ من‌ به‌ اجرا درآورید. این‌ آیه‌ مفید نهایت‌ تحقیر، تخجیل‌، تعجیز و توبیخ‌ کفار است‌.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٤٠

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» عذاب‌ روز قیامت‌ زیرا در آن‌ روز هیچ ‌حیله‌ و تدبیری‌ در نجات‌ از عذاب‌ ندارند.

﴿وَفَوَٰكِهَ مِمَّا يَشۡتَهُونَ٤٢

«هرآینه‌ متقیان‌ در سایه‌ساران‌ و کنار چشمه‌سارانند» یعنی: مؤمنان‌ پرهیزکار از شرک‌ ـ بر خلاف‌ تکذیب‌کنندگان‌ مشرک‌ ـ در سایه‌ ساران‌ درخت‌ها و قصرها قرار دارند، نه‌ همچون‌ سایه‌ای‌ که‌ برای‌ کفار از دود گرمازا و خفقان‌آور جهنم ‌پدیدآورده‌ شده ‌است‌ ـ چنان‌که‌ گذشت‌.

﴿وَفَوَٰكِهَ مِمَّا يَشۡتَهُونَ٤٢

«و» همچنین‌ متقیان‌ «در میوه‌هایی» هستند «که‌ دلخواه‌شان‌ است» و بدان ‌رغبت‌ دارند. این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که‌ نعمت‌های بهشت‌ بر طبق‌ رغبت‌ و میل ‌بهشتیان‌ در دسترس‌ است‌، برخلاف‌ نعمت‌های دنیا که‌ وجود آن‌ها به‌ امکانات‌ دست ‌داشته‌ بستگی‌ دارد.

﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِيٓ‍َٔۢا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٤٣

به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود: «به ‌پاداش‌ آنچه‌ می‌کردید» در دنیا از اعمال‌ شایسته ‌«بخورید و بنوشید، خورد و نوشی‌ خوش‌ و گوارا» .

﴿إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ٤٤

«ما نیکوکاران‌ را بدین‌گونه‌ جزا می‌دهیم» یعنی: ما نیکوکاران‌ را در برابر اعمال‌شان‌ به‌ مانند این‌ پاداش‌ بزرگ‌ جزا می‌دهیم‌ پس‌ ای‌ انسان‌ها! عمل‌ خود را نیکو سازید تا چنین‌ پاداشی‌ را دریافت‌ دارید.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٤٥

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» بهشت‌ چرا که‌ آنان‌ در آن‌ روز در بدبختی ‌بزرگی‌ قرار دارند در حالی‌ که‌ مؤمنان‌ در نعمتی‌ پایدار و سعادتی‌ خوشگوار به‌ سر می‌برند.

﴿كُلُواْ وَتَمَتَّعُواْ قَلِيلًا إِنَّكُم مُّجۡرِمُونَ٤٦

«بخورید و بهره‌مند باشید» شما ای‌ منکران‌ در دنیا «اندکی» یعنی: به‌ مدت ‌اندک‌ و کوتاهی‌ زیرا بهره‌ دنیا اندک‌ است‌ «چراکه‌ شما مجرمید» زیرا مشرکان ‌مجرم‌اند و بنابراین‌، شایستگی‌ انعام‌ و تکریم‌ دائمی‌ را ندارند.

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٤٧

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» به‌ خدا، پیامبرانش‌ و روز آخرت‌ که‌ خود را در برابر بهره‌ای‌ اندک‌ در معرض‌ عذاب‌ همیشگی‌ قرار داده‌اند. تکرار این‌ آیه‌ـ چنان‌ که‌ گفتیم‌ ـ برای‌ افزودن‌ بر سرزنش‌ و کوبیدن‌ آن‌هاست‌.

﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱرۡكَعُواْ لَا يَرۡكَعُونَ٤٨

«و چون‌ به‌ آنان» یعنی: به‌ آن‌ گروه‌ نادان‌ کافر «گفته‌ شود: نماز بگزارید، نماز نمی‌گزارند» مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ قبیله‌ ثقیف‌ که‌ از نمازگزاردن‌ امتناع‌ کردند، نازل‌ گردید. مقاتل‌ می‌گوید: «رسول‌ خدا ص به‌آنان‌ فرمودند: مسلمان‌ شوید و آنان‌ را به‌ ادای‌ نماز دستور دادند اما آن‌ها گفتند: خم‌ نمی‌شویم‌ زیرا خم ‌شدن‌ بر ما ننگ‌ و رسوایی‌ است‌. پس‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لاخير في‌ دين‌ ليس‌ فيه‌ ركوع‌ و لا سجود». «در دینی‌ که‌ رکوع‌ و سجده ‌نداشته ‌باشد، خیری‌ نیست‌».

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ٤٩

«وای‌ در آن‌ روز بر تکذیب‌ کنندگان» اوامر خدای‌ سبحان‌ و نواهی‌ وی‌.

پس‌ این‌ در مجموع‌ ده‌ نوع‌ از انواع‌ بیم‌دهی‌ و تهدید در این‌ سوره‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ کفار را بدآن‌ها هشدار داده‌ است‌.

﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ٥٠

«پس‌ به‌ کدامین‌ سخن‌ بعد از قرآن‌ ایمان‌ می‌آورند؟» یعنی: اگر کفار به‌ قرآن‌ باور ندارند، به‌ کدامین‌ سخن‌ غیر از قرآن‌ باور می‌دارند؟ زیرا قرآن‌ خود معجزه‌ و مشتمل‌ بر حجتهای‌ روشن‌ و معانی‌ و مضامین‌ بزرگ‌ و برتر است‌ پس‌ اگر به‌ این‌ معجزه‌ درخشان‌ ایمان‌ نیاورند، قطعا بعد از آن‌ دیگر کتب‌ الهی‌ را به‌ هیچ‌ حال ‌تصدیق‌ نمی‌کنند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «هر کس‌ سوره‌ ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا١ [المرسلات: ۱] را می‌خواند و به‌ آیه ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ٥٠ [المرسلات: ۵۰] می‌رسد، باید بگوید: «آمنت‌ بالله‌ وبما أنزل». «به‌ خدای ‌ و به‌ آنچه‌ که‌ نازل‌ کرده‌ است‌، ایمان‌ آوردم‌».

سوره‌ نبأ

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌، «عم‌» و «نبأ» نامیده‌ می‌شود زیرا با این‌ فرموده‌ خدای‌ تبارک ‌و تعالی:﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ١ عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ٢ [النبأ: ۱-۲] که‌ مراد از آن‌ خبر روز رستاخیز است‌، افتتاح‌ شده‌ است‌.

﴿عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ١

«درباره‌ چه‌ از یک‌دیگر می‌پرسند» کافران‌؟ مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: چون‌ رسول‌ خدا ص به‌ رسالت‌ مبعوث‌ شدند و به‌ مردم‌ مکه‌ از یگانگی‌ خداوند أ و از زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ خبر دادند و بر آنان‌ قرآن‌ تلاوت‌ کردند، کفار شروع‌ کردند به‌ سؤال‌ کردن‌ از یک‌دیگر و می‌گفتند: برای‌ محمد چه‌ اتفاقی‌ افتاده‌ است‌؟ او چه‌ چیزی‌ به‌همراه‌ آورده‌ است‌؟ پس‌ خداوندأ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود. سپس‌ سؤالشان‌ را با این‌ فرموده‌ خویش‌ پاسخ‌ داد:

﴿عَنِ ٱلنَّبَإِ ٱلۡعَظِيمِ٢

«از آن‌ خبر بزرگ‌ سؤال‌ می‌کنند» آن‌ خبر بزرگ‌، همانا خبر نزول‌ قرآن ‌عظیم‌الشأن‌ می‌باشد زیرا قرآن‌ از توحید و تصدیق‌ پیامبر و وقوع‌ رستاخیز خبر می‌دهد. به‌قولی‌دیگر: مراد از آن‌ خبر بزرگ‌، خبر زنده‌ شدن‌ پس‌ از مرگ‌ است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «قول‌ قوی‌تر نیز همین‌ قول‌ است‌».

﴿ٱلَّذِي هُمۡ فِيهِ مُخۡتَلِفُونَ٣

«که‌ درباره‌ آن‌ باهم‌ اختلاف‌ دارند» یعنی: خبر بزرگی‌ که‌ در آن‌ اختلاف‌ دارند، در مورد قرآن‌ است‌؛ زیرا بعضی‌ از آنان‌ آن‌ را سحر می‌پندارند، بعضی‌ شعر، بعضی‌ تکهن‌ و غیب‌گویی‌ و بعضی‌ هم‌ می‌گویند که‌ قرآن‌ افسانه‌های‌ پیشینیان ‌است‌. یا در مورد قیامت‌ اختلاف‌ دارند زیرا کسانی‌ به‌ آن‌ ایمان‌ دارند و کسانی‌ آن‌را انکار می‌کنند، کسانی‌ در آن‌ شک‌ دارند و کسانی‌ یقین‌.

﴿كَلَّا سَيَعۡلَمُونَ٤

«نه‌ چنان‌ است» که‌ مشرکان‌ می‌پندارند «به‌ زودی‌ خواهند دانست» حقیقت‌ امر را. این‌ هشدار و زجر و توبیخ‌ سختی‌ برای‌ کفار است‌ که‌ مجددا برای‌ مبالغه‌ وتشدید در هشداردهی‌ و وعید با این‌ هشدار تکان‌دهنده‌ دنبال‌ می‌شود:

﴿ثُمَّ كَلَّا سَيَعۡلَمُونَ٥

«باز هم‌ نه‌ چنان‌ است‌، به‌زودی‌ خواهند دانست» یعنی: هرگز سزاوار نیست‌ که ‌درباره‌ قرآن‌، یا قیامت‌ اختلاف‌ کنند زیرا قرآن‌ و باورهای‌ این‌ دین‌ حق‌ است‌ لذا کسانی‌ که‌ بدان‌ کفر می‌ورزند، به‌زودی‌ فرجام‌ تکذیب‌شان‌ را خواهند دانست‌.

آن‌گاه‌ خداوند متعال‌ به‌ ذکر برخی‌ از مظاهر قدرت‌ عظیم‌ خود بر آفرینش ‌اشیای‌ عجیب‌ و پدیده‌های‌ شگرف‌ که‌ خود دلیل‌ قدرت‌ وی‌ بر امر معاد و غیر آن ‌است‌، پرداخته‌ و نه‌ پدیده‌ از آن‌ها را این‌گونه‌ برمی‌شمارد:

﴿أَلَمۡ نَجۡعَلِ ٱلۡأَرۡضَ مِهَٰدٗا٦

«آیا زمین‌ را مهادی‌ نگردانیدیم‌؟» مهاد: زیرانداز و فرش‌ است‌، همچون‌ گهواره‌ که‌ برای‌ کودک‌ گسترده‌ می‌شود تا بر آن‌ خوابانده‌ شود.

﴿وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا٧

«و» آیا «کوه‌ها را چون‌ میخ‌هایی‌ نگردانیدیم‌؟» یعنی: کوه‌ها را مانند میخهایی ‌برای‌ زمین‌ گردانیدیم‌ تا آرام‌ گیرد و نجنبد، همچنان‌که‌ خیمه‌ با میخ‌ محکم‌ ساخته ‌می‌شود.

این‌ آیه‌ بازتابگر معجزه‌ علمی‌ای‌ از معجزات‌ قرآن‌ است‌ زیرا دانشمندان‌ علم ‌جیولوجی‌ در عصر ما به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌اند که‌ هر کوهی‌ ریشه‌ میخ‌ مانندی‌ در عمق‌ زمین‌ دارد که‌ حجم‌ آن‌ در زیر زمین‌ برابر با ارتفاع‌ آن‌ بر روی‌ زمین ‌می‌باشد.

﴿وَخَلَقۡنَٰكُمۡ أَزۡوَٰجٗا٨

«و شما را جفت‌ها آفریدیم» یعنی: جفت‌های‌ نرینه‌ و مادینه‌ که‌ هر یک‌ از دیگری ‌بهره‌ می‌گیرید و در اثر این‌ بهره‌گیری‌ جنسی‌ شما، توالد و تناسل‌ پدید می‌آید.

﴿وَجَعَلۡنَا نَوۡمَكُمۡ سُبَاتٗا٩

«و خواب‌ شما را مایه‌ آرامش» و آسایش‌ ابدانتان «گردانیدیم» زیرا قوای‌ انسان ‌با خواب‌ تجدید گردیده‌ و عقل‌ و جسم‌ وی‌ هردو نشاط خود را بازمی‌یابند. سبات: این‌ است‌ که‌ انسان‌ در حالی‌که‌ روح‌ در بدنش‌ ساری‌ و جاری‌ است‌، از حرکت ‌بازماند و این‌ بازماندن‌ از حرکت‌ و تسلیم‌ شدن‌ اختیاری‌ یا جبری‌ به‌ برهه‌ای‌ از آرامش‌، ضرورتی‌ از ضرورتهای‌ هر موجوده‌ زنده‌، رازی‌ از رازهای‌ قدرت ‌آفریننده‌ و نعمتی‌ از نعمت‌های عظیم‌ اوست‌ که‌ هیچ‌ نیرویی‌ جز ذات‌ ذوالجلال ‌قادر به‌ بخشیدن‌ آن‌ نمی‌باشد.

﴿وَجَعَلۡنَا ٱلَّيۡلَ لِبَاسٗا١٠

«و شب‌ را لباسی‌ قرار دادیم» که‌ تاریکی‌ آن‌ شما را می‌پوشاند و این‌ پوشش ‌برای‌ انجام‌ منافع‌ شما و پنهان‌ کردن‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ دوست‌ ندارید دیگران‌ در آن‌ ناظر احوال‌ شما باشند و تحقق ‌بخش‌ فوایدی‌ است‌ که‌ برآوردن‌ آن‌ها در روز میسر نیست‌ چنان‌که‌ لباس‌ انسان‌ را پوشانده‌ و او را از گرما و سرما حفظ می‌کند وعورتش‌ را از انظار پنهان‌ می‌دارد.

﴿وَجَعَلۡنَا ٱلنَّهَارَ مَعَاشٗا١١

«و روز را وقت‌ تلاش‌ معاش‌ قراردادیم» تا در روشنی‌ آن‌ به‌ طلب‌ آنچه‌ که‌ سبب ‌برپایی‌ معیشتتان‌ می‌شود، تلاش‌ کنید و ارزاقی‌ را که‌ خدای‌ ‌ قسمتتان ‌نموده‌ است‌، به‌ دست‌ آورید.

«و بر فرازتان‌ هفت‌ آسمان‌ استوار» که‌ در خلقت‌ و آفرینش‌ خود محکم‌ و نیرومند است «بنا کردیم» .

﴿وَجَعَلۡنَا سِرَاجٗا وَهَّاجٗا١٣

«و چراغی‌ درخشان‌ آفریدیم» مراد از آن: خورشید جهانتاب‌ است‌ که‌ خدای ‌‌ در آن‌ هم‌ نور، هم‌ گرما و انرژی‌ آفریده‌ است‌ و کلمه «وهج‌»، جامع‌ هردو معنی‌، یعنی‌ نور و گرما می‌باشد.

﴿وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡمُعۡصِرَٰتِ مَآءٗ ثَجَّاجٗا١٤

«و از ابرهای‌ متراکم‌ آبی‌ ریزان‌ فرود آوردیم» معصرات: ابرهایی‌ است‌ که‌ به‌ آب ‌در هم‌ فشرده‌ می‌شود اما هنوز نباریده ‌است‌. ثجاج: فروریزنده‌ به‌ کثرت‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عمر ب آمده است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «أفضل‌ الحج‌ العج‌ والثج». «بهترین‌ حج‌ بالا نمودن‌ صدا به‌ لبیک‌ گفتن‌ و ریختن‌ خون‌ حیوان‌ هدیه‌ است‌».

﴿لِّنُخۡرِجَ بِهِۦ حَبّٗا وَنَبَاتٗا١٥

«تا به‌ سبب‌ آن‌ دانه‌ و گیاه‌ را برویانیم» یعنی: تا به‌سبب‌ آن‌ آب‌ ریزان‌ از ابرها، دانه‌هایی‌ را از زمین‌ بیرون‌ آوریم‌ که‌ قوت‌ و غذای‌ شماست‌؛ مانند گندم‌، جو و غیره‌. نبات: عبارت‌ از علوفه‌ چهارپایان‌ و سایر گیاهان‌ خوردنی‌ است‌.

﴿وَجَنَّٰتٍ أَلۡفَافًا١٦

«و» نیز تا برویانیم‌ به‌ سبب‌ آن‌ آب‌ ریزان «باغ‌های‌ درهم‌ پیچیده‌ و انبوه ‌را» یعنی: باغهایی‌ را که‌ بعضی‌ به‌ بعضی‌دیگر درهم‌ پیچیده‌اند، از آن‌ رو که ‌شاخه‌های‌ آن‌ها به‌ هر سو دویده‌ است‌ و بسیار پرشاخ‌ و برگ‌ گردیده‌اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ دو آیه: ﴿لِّنُخۡرِجَ بِهِۦ حَبّٗا وَنَبَاتٗا١٥ وَجَنَّٰتٍ أَلۡفَافًا١٦ [النبأ: ۱۵-۱۶] شامل‌ هرسه نوع‌ رستنی‌ای ‌می‌شود که‌ از زمین‌ می‌روید که‌ عبارت‌اند از:

۱- رستنی‌ای‌ که‌ دارای‌ غلاف‌ و پوشش‌ است‌، مانند دانه‌های‌ غذایی‌.

۲- رستنی‌ای‌ که‌ غلاف‌ و پوشش‌ ندارد، مانند گیاهان‌ و علفها که‌ این‌ دو نوع ‌دارای‌ ساق‌ نیستند.

۳- رستنی‌ دارای‌ ساق‌ و تنه‌ که‌ عبارت‌ از درختانند و چون‌ بسیار انبوه‌ شوند، بوستان‌ (جنت) نامیده‌ می‌شوند، از آن‌ رو که‌ یک‌ محل‌ را می‌پوشانند.

پس‌ این‌ پدیده‌های‌ نه‌گآن‌های‌ که‌ برشمرده‌ شد، نظر به‌ حدوث‌ و امکان‌ و تجدد خود، بر وجود آفریننده‌ مختار دلالت‌ می‌کنند چنان‌که‌ استواری‌ و محکمی‌ آن‌ها برکمال‌ علم‌ و حکمت‌ ذاتی‌ حق‌ تعالی‌ دلالت‌ می‌نماید و چون‌ کمال‌ حق‌ تعالی‌ در این‌ اوصاف‌ ثابت‌ گردید، به‌طور قطع‌ امکان‌ حشر نیز ثابت‌ می‌شود. از این‌ها گذشته‌ در بیرون ‌آوردن‌ گیاهان‌ بعد از خشک ‌شدن‌ آن‌ها، بر امکان‌ بیرون ‌آوردن‌ مردگان‌ از گورها و برانگیخنشان‌ بعد از مرگ‌ دلیل‌ ظاهری‌ حسی‌ای‌ وجود دارد که‌ نزدیک‌ به‌ اذهان‌ است‌ و افزون‌ بر همه‌ اینها، هر یک‌ از چیزهای‌ نه‌گانه‌ یاد شده‌ نعمتی‌ است‌ عظیم‌ که‌ می‌باید با شکر و سپاس‌ استقبال‌ شود و شکر آن‌ با انجام‌ دادن‌ طاعات ‌است‌ پس‌ نباید با ارتکاب‌ معصیت‌ که‌ ناسپاسی‌ است‌، بدرقه‌ گردند.

﴿إِنَّ يَوۡمَ ٱلۡفَصۡلِ كَانَ مِيقَٰتٗا١٧

«بی‌گمان‌ روز فصل» یعنی: روز داوری‌ میان‌ اهل‌ کفر و ایمان‌، میان‌ نیکوکار و بدکار و میان‌ اهل‌ حق‌ و اهل‌ باطل‌؛ «هنگامی‌ معین‌ است» یعنی: آن‌ روز، مجمع ‌و میعادگاهی‌ معین‌ برای‌ پیشینیان‌ و پسینیان‌ است‌ که‌ در آن‌ به‌ ثواب‌ و عقابی‌ که ‌وعده‌ داده‌ شده‌اند، می‌رسند. این‌ روز «فصل‌» نامیده‌ شد زیرا خداوند أ در آن ‌میان‌ خلقش‌ فیصله‌ و داوری‌ می‌کند.

﴿يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجٗا١٨

«روزی‌ که‌ در صور دمیده‌ شود» صور: بوقی‌ است‌ که‌ اسرافیل‌ ÷ در آن‌ می‌دمد و از آن‌ صدای‌ مهیبی‌ بیرون‌ می‌آید «پس‌ فوج‌ فوج‌ بیایید» یعنی: شما گروه‌ گروه ‌و توده‌ توده‌، هر امتی‌ همراه‌ با پیامبرش‌ از قبرهایتان‌ به‌سوی‌ موقف‌ محشر و عرصه‌گاه‌ حساب‌ می‌آیید.

﴿وَفُتِحَتِ ٱلسَّمَآءُ فَكَانَتۡ أَبۡوَٰبٗا١٩

«و آسمان‌ شگافته‌ شود» برای‌ فرود آمدن‌ فرشتگان «پس‌ شود دروازه، ‌دروازه» یعنی: آسمان‌ دارای‌ درهای‌ بسیاری‌ می‌گردد تا فرشتگان‌ از آن‌ دروازه‌ها فرود آیند.

﴿وَسُيِّرَتِ ٱلۡجِبَالُ فَكَانَتۡ سَرَابًا٢٠

«و کوه‌ها روان‌ ساخته‌ شوند و چون‌ سرابی‌ گردند» یعنی: کوه‌ها از جاهای‌ خود در هوا روان‌ ساخته‌ شده‌ و از مقر خود برکنده‌ شوند و چون‌ گردی‌ به‌ هوا پراکنده‌ شوند به‌ طوری‌ که‌ بیننده‌ می‌پندارد که‌ آن‌ کوهی‌ است‌ زیرا بر صورت‌ کوه‌ است ‌درحالی‌که‌ حقیقتا در آنجا کوهی‌ نیست‌ بلکه‌ محضا غباری‌ است‌ و بس‌.

﴿إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتۡ مِرۡصَادٗا٢١

«بی‌گمان‌ جهنم‌ کمینگاهی‌ است» یعنی: جهنم‌ در حکم‌ و قضای‌ الهی ‌کمینگاهی‌ است‌ که‌ نگهبانان‌ آن‌ در کمین‌ کفار نشسته‌اند تا آن‌ها را در آن‌ عذاب ‌کنند. یا دوزخ‌ خود کمین‌کننده‌ است‌ و در انتظار کفاری‌ است‌ که‌ به‌سوی‌ آن‌ می‌آیند چنان‌که‌ کمین‌کننده‌ در انتظار شکار خویش‌ می‌باشد تا به‌سوی‌ آن‌ آید.

﴿لِّلطَّٰغِينَ مَ‍َٔابٗا٢٢

«که‌ برای‌ سرکشان‌ بازگشتگاهی‌ است» و کسانی‌ که‌ با مخالفت‌ اوامر پروردگار، طغیان‌ و سرکشی‌ اختیار کرده‌اند، به‌سوی‌ آن‌ رجوع‌ کرده‌ و در آن‌ فرود می‌آیند.

﴿لَّٰبِثِينَ فِيهَآ أَحۡقَابٗا٢٣

«که‌ روزگاری‌ دراز در آن‌ درنگ‌ می‌کنند» یعنی: سرک‌شان‌ تا آن‌گاه‌ که‌ روزگاران ‌باقی‌ است‌ در دوزخ‌ درنگ‌ می‌کنند. حقب: برهه‌ای‌ دراز و دیرپا از زمان‌ است‌ که‌ چون‌ بگذرد، برهه‌ای‌دیگر به‌ دنبال‌ آن‌ می‌آید، سپس‌ برهه‌ای‌ دیگر و همین‌گونه ‌قطعات‌ به‌هم ‌پیوسته‌ زمان‌ تا ابد به‌ هم‌ می‌پیوندند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ «حقب‌» و«حقبه‌» در سخن‌ به‌ کار گرفته‌ نمی‌شود مگر این‌که‌ گوینده‌ پیاپی‌ آمدن‌ زمآن‌ها را مد نظر داشته‌ باشد.

﴿لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرۡدٗا وَلَا شَرَابًا٢٤

«در آنجا نه‌ خنکی‌ای‌ می‌چشند و نه‌ شربتی» یعنی: سرک‌شان‌ در جهنم‌، یا در آن ‌روزگاران‌ دراز هیچ‌ خنکی‌ای‌ را که‌ با آن‌ از گرمای‌ سوزان‌ جهنم‌ لختی‌ بیاسایند نمی‌چشند و نه‌ نوشیدنی‌ای‌ را که‌ به‌ آنان‌ در رفع‌ تشنگی‌شان‌ نفعی‌ برساند. برد: بر خواب‌ نیز اطلاق‌ می‌شود.

﴿إِلَّا حَمِيمٗا وَغَسَّاقٗا٢٥

«جز آب‌ جوشان» حمیم: آب‌ جوش‌ است «و چرکابه‌ای» که‌ زردآب‌ و چرک ‌و خونابه‌ دوزخیان‌ می‌باشد.

﴿جَزَآءٗ وِفَاقًا٢٦

«جزایی‌ است‌ مناسب» یعنی: این‌ عذاب‌شان‌ موافق‌ و مناسب‌ با اعمال‌ و گناهانشان‌ می‌باشد؛ پس‌ گناهی‌ بزرگتر از شرک‌ و عذابی‌ بزرگتر از آتش‌ دوزخ ‌وجود ندارد و چنان‌که‌ اعمال‌شان‌ بد است‌، خداوند أ به‌ آنان‌ جزایی‌ موافق‌ با آن ‌می‌چشاند.

﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ لَا يَرۡجُونَ حِسَابٗا٢٧

«آنان‌ بودند که‌ حساب ‌و کتابی‌ را توقع‌ نمی‌داشتند» یعنی: نه‌ آنان‌ به‌ ثوابی‌ طمع ‌داشتند و نه‌ از حسابی‌ بیمناک‌ بودند زیرا به‌ رستاخیز ایمان‌ نداشتند.

﴿وَكَذَّبُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا كِذَّابٗا٢٨

«و آیات‌ ما را سخت‌ تکذیب‌ می‌کردند» یعنی: آن‌ها آیات‌ قرآنی‌ و حجت‌ها و دلایلی‌ را که‌ خداوند متعال‌ به‌ وسیله‌ پیامبران بر خلقش‌ فرود آورده‌ بود، سخت‌ تکذیب‌ می‌کردند.

﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ كِتَٰبٗا٢٩

«و هر چیزی‌ را به‌ صورت‌ کتابی‌ ضبط کرده‌ایم» یعنی: هر چیز را در لوح‌ محفوظ نوشته‌ و به ‌شمار آورده‌ایم‌ تا فرشتگان‌ آن‌ را بشناسند. یا مراد اعمال‌ بندگان‌ است‌که‌ فرشتگان‌ نگهبان‌ آن‌ها را نوشته‌اند.

﴿فَذُوقُواْ فَلَن نَّزِيدَكُمۡ إِلَّا عَذَابًا٣٠

«پس‌ بچشید که‌ جز عذاب‌ هرگز بر شما نمی‌افزاییم» یعنی: این‌ سخن‌ به‌ اهل ‌دوزخ‌ گفته‌ می‌شود؛ به‌سبب‌ کفر و تکذیب‌شان‌ به‌ آیات‌ الهی‌ و افعال‌ زشت‌ و ناصوابشان‌ پس‌ آنان‌ به‌طور همیشه‌ در روند روزافزونی‌ از عذاب‌ الهی‌ قرار دارند. عبدالله بن‌ عمرو س می‌گوید: «بر اهل‌ دوزخ‌ آیه‌ای‌ سخت‌تر از این‌ آیه‌ نازل ‌نشده ‌است‌».

﴿إِنَّ لِلۡمُتَّقِينَ مَفَازًا٣١

«مسلما پرهیزگاران‌ را رستگاری‌ای‌ است» مفاز: رستگاری‌ و دستیافتن‌ به‌ مطلوب‌ و نجات‌ از آتش‌ دوزخ‌، یا تفرجگاهی‌ است‌. ابن‌کثیر معنی‌ دوم‌ را ترجیح ‌داده‌ است‌ زیرا خداوند أ بعد از آن‌ می‌فرماید:

﴿حَدَآئِقَ وَأَعۡنَٰبٗا٣٢

«بوستان‌هایی‌ است» مثمر و مشجر «و درختان‌ انگوری‌ است» عطف‌ انگور بر بوستآن‌ها از قبیل‌ عطف‌ خاص‌ بر عام‌ است‌، امری‌ که‌ خود بر بزرگی‌ شأن‌ آن ‌درختان‌ دلالت‌ می‌کند.

﴿وَكَوَاعِبَ أَتۡرَابٗا٣٣

«و دوشیزگان‌ نارپستان» یعنی: برای‌ بهشتیان‌ دوشیزگانی‌ است‌ که‌ پستآن‌هایشان ‌برجسته‌ و برآمده ‌است‌ و فروافتاده‌ نیست‌، که‌ این‌ دوشیزگان «همسال» یعنی: در سن ‌و سال‌ خود برابرند.

﴿وَكَأۡسٗا دِهَاقٗا٣٤

«و» برای‌ پرهیزگاران‌ «جام‌های‌ سرشار» پر از شراب‌ است‌.

﴿لَّا يَسۡمَعُونَ فِيهَا لَغۡوٗا وَلَا كِذَّٰبٗا٣٥

«در آنجا نه‌ لغوی‌ می‌شنوند و نه‌ دروغی» یعنی: پرهیزگاران‌ نه‌ در بهشت‌ سخن ‌لغوی‌ را می‌شنوند و نه‌ هم‌ به‌ یک‌دیگر دروغ‌ می‌گویند، برخلاف‌ آنچه‌ که‌ در مجالس‌ شراب‌نوشی‌ دنیا روی‌ می‌دهد زیرا بهشت‌ سرای‌ سلامتی‌ است‌ پس‌ هرآنچه‌ که‌ در آن‌ وجود دارد، از نقص‌ و عیب‌ مبراست‌. لغو: سخنان‌ باطل‌ و بیهوده‌ است‌.

﴿جَزَآءٗ مِّن رَّبِّكَ عَطَآءً حِسَابٗا٣٦

«پاداشی‌ است‌ از سوی‌ پروردگارت» یعنی: پروردگار متعال‌ بهشتیان‌ را بدانچه ‌ذکر شد، در برابر ایمان‌ و اعمال‌ شایسته‌ ایشان‌ پاداش‌ می‌دهد «بخششی» است‌ به ‌ایشان‌ «حساب‌ کرده ‌شده» یعنی: به‌ اندازه‌ای‌ است‌ که‌ در حکم‌ و وعده‌ پروردگار سبحان‌ مستحق‌ و سزاوار آن‌ هستند زیرا حق‌ تعالی‌ برای‌ هر نیکی‌ از ده‌ تا هفتصد ثواب‌ وعده‌ داده‌ است‌ و نیز برای‌ گروهی‌ پاداشی‌ مقرر کرده ‌است‌ که‌ نهایت‌ واندازه‌ای‌ ندارد. یا «حسابا» به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ این‌ پاداش‌ ایشان‌ را بسنده‌ و کافی‌ است‌ چنان‌که‌ اعراب‌ می‌گویند: «اعطانی‌ فأحسبنی». «به‌ من‌ آن‌ قدر زیاد بخشید که‌ گفتم‌ دیگر بس‌ است‌». و از آن‌ است: «حسبی ‌الله: خداوند أ مرا بس‌ است‌».

﴿رَّبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا ٱلرَّحۡمَٰنِۖ لَا يَمۡلِكُونَ مِنۡهُ خِطَابٗا٣٧

آری‌! آنچه‌ ذکر شد، پاداشی‌ است‌ از سوی‌ پروردگارت‌؛ همان‌ که‌ «پروردگار آسمآن‌ها و زمین» است‌ «و آنچه‌ که‌ ما بین‌ آن‌هاست‌، الله رحمان‌ که‌ از جانب‌ او اجازه‌ سخن ‌گفتن‌ ندارند» یعنی: توان‌ آن‌ را ندارند که‌ از وی‌ سؤال‌ کنند مگر در امری‌ که ‌برایشان‌ اجازه‌ داده‌ است‌ و اختیار شفاعت ‌کردن‌ را نیز ندارند، جز به‌ اجازه‌ و دستور وی‌.

﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا٣٨

«روزی‌ که‌ روح‌ و فرشتگان‌ به‌ صف‌ ایستند» مراد از روح‌ در اینجا فرشته‌ای‌ از فرشتگان‌ است‌. ابن‌ عباس‌ س می‌گوید: «روح‌ فرشته‌ای‌ است‌ عظیم‌ که‌ در آفرینش‌ خود از بزرگ‌ترین‌ فرشتگان‌ می‌باشد». ابن ‌مسعود س می‌گوید: «روح ‌فرشته‌ای‌ است‌ بزرگ‌تر از آسمان‌ها و زمین‌». نسفی‌ می‌گوید: «قول‌ جمهور این ‌است‌ که‌ روح: جبرئیل‌÷ است‌». به ‌قولی: «روح‌ لشکری‌ از لشکریان‌ خدای‌ ‌ است‌ که‌ فرشته‌ نیستند». به‌قولی ‌دیگر: «آنان‌ ارواح‌ بنی‌آدم‌اند که‌ در صفی‌ می‌ایستند و فرشتگان‌ در صفی ‌دیگر و این‌ امر در میان‌ دو دمیدن‌ اسرافیل÷ ـ قبل‌ از آن‌که‌ ارواح‌ به‌ اجسام‌ برگردانده‌ شوند ـ روی‌ می‌دهد». «سخن ‌نگویند» حاضران‌ محشر «مگر کسی‌ که‌ رحمان‌ به‌ او اجازه‌ داده ‌باشد» در امر شفاعت‌. یا سخنی‌ نگویند مگر در مورد کسی‌ که‌ خدای‌ رحمان‌ برای‌ او اجازه‌ سخن‌گفتن‌ داده‌ است «و» آن‌ شخص‌ از جمله‌ کسانی‌ باشد که‌ «گفته ‌باشد» در دنیا «سخن‌ صواب» یعنی: به‌ توحید گواهی‌ داده‌ باشد. یا اجازه‌ سخن‌ گفتن‌ داده ‌نمی‌شود مگر برای‌ کسی‌ که‌ در امر شفاعت‌ سخنی‌ صواب‌ و درست‌ بگوید. بیضاوی‌ می‌گوید: «هرگاه‌ این‌ گروه‌ که‌ از بهترین‌ خلایق‌ و نزدیکترین‌ آن‌ها به‌خدای‌ سبحان‌ هستند، اجازه‌ سخن‌گفتن‌ را نداشته ‌باشند پس‌ غیر ایشان‌ چگونه ‌اجازه‌ آن‌ را خواهند داشت‌؟».

﴿ذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَن شَآءَ ٱتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِۦ مَ‍َٔابًا٣٩

«این» روز ایستادن‌شان‌ بر وصفی‌ که‌ ذکر شد، همانا «روز حق‌ است» یعنی: روزی‌ رخدادنی‌ و متحقق‌ است‌ که‌ حتما واقع‌ می‌شود «پس‌ هرکه‌ خواهد راه ‌بازگشتی‌ به‌سوی‌ پروردگار خود بگیرد» با انجام‌ اعمال‌ شایسته‌ و در پیش‌ گرفتن ‌برنامه‌ای‌ که‌ او را به‌ سر منزل‌ قرب‌ و رضای‌ حق‌ تعالی‌ می‌رساند.

﴿إِنَّآ أَنذَرۡنَٰكُمۡ عَذَابٗا قَرِيبٗا يَوۡمَ يَنظُرُ ٱلۡمَرۡءُ مَا قَدَّمَتۡ يَدَاهُ وَيَقُولُ ٱلۡكَافِرُ يَٰلَيۡتَنِي كُنتُ تُرَٰبَۢا٤٠

«هر آینه‌ ما شما را از عذاب‌ نزدیکی‌ هشدار دادیم‌، روزی‌ که‌ آدمی‌ آنچه‌ را دو دست ‌وی‌ پیش‌ فرستاده‌ بود» از خیر یا شر «بنگرد و کافر گوید: ای‌ کاش‌ من‌ خاک‌ بودم» ازآن‌ رو که‌ کافر انواع‌ عذابی‌ را که‌ خدای‌ سبحان‌ برایش‌ آماده‌ کرده ‌است‌، مشاهده‌ می‌کند. ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند که: خداوند أ چهارپایان‌ را برای‌ انتقام ‌گرفتن‌ از همدیگر گرد می‌آورد و بعد از آن‌که‌ از یک‌ دیگر انتقام‌ کشی‌ می‌کنند به‌ خاک ‌تبدیل‌ می‌شوند، در آن‌ وقت‌ است‌ که‌ کافر حالی‌ همانند حال‌ آن‌ها را آرزو می‌کند.

سوره‌ نازعات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴۶) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با سوگند الهی‌ به‌ «نازعات‌» که‌ عبارت ‌از فرشتگان‌ قبض‌ کننده‌ ارواح‌ بنی‌آدم‌اند، «نازعات‌» نامیده‌ شد. نام‌ دیگر این‌ سوره‌ «ساهره‌» یعنی‌ «زمین‌ محشر» است‌ که‌ بیان‌ آن‌ در آیه‌ (۱۴) آمده ‌است‌.

﴿وَٱلنَّٰزِعَٰتِ غَرۡقٗا١

«سوگند به‌ کسانی‌ که‌ ارواح‌ را به‌ سختی‌ بیرون‌ می‌کشند» یعنی: سوگند به ‌فرشتگانی‌ که‌ ارواح‌ بندگان‌ را از اجسادشان‌ با کشیدنی‌ سخت‌ بیرون‌ می‌کشند چنان‌که‌ کشنده‌ کمان‌ دو سوی‌ آن‌ را به‌ سختی‌ می‌کشد چراکه‌ آن‌ فرشتگان‌ ارواح‌ را از انتهای‌ بدن‌ بیرون‌ می‌کشند.

﴿وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا٢

«و سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ بیرون‌ می‌آورند بیرون‌ آوردنی» یعنی: ارواح‌ را از اجساد به‌ سرعت‌ و سهولت‌ بیرون‌ می‌آورند. نشط: گرفتن‌ به‌سرعت‌ است‌. به ‌قولی: ناشطات‌؛ بیرون‌آورندگان‌ ارواح‌ مؤمنانند به‌نرمی‌ و راحتی‌ و نازعات: بیرون ‌کشندگان‌ ارواح‌ کافرانند به‌ سختی‌ و درد.

﴿وَٱلسَّٰبِحَٰتِ سَبۡحٗا٣

«و سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ شناکنان‌ شناورند» یعنی: فرشتگانی‌ که‌ برای‌ رساندن‌ فرمان‌ خداوند أ شناکنان‌ و شتابان‌ از آسمان‌ فرود می‌آیند.

﴿فَٱلسَّٰبِقَٰتِ سَبۡقٗا٤

«پس‌ سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ سبقت‌ می‌گیرند به‌ سبقت ‌کردنی» ایشان ‌فرشتگانی‌اند که‌ ارواح‌ مؤمنان‌ را سبقت‌کنان‌ به‌سوی‌ بهشت‌ می‌برند.

﴿فَٱلۡمُدَبِّرَٰتِ أَمۡرٗا٥

«پس‌ سوگند به‌ فرشتگانی‌ که‌ امر را تدبیر می‌کنند» تدبیر فرشتگان‌ برای‌ امر: عبارت‌ از فرود آوردن‌ حلال‌ و حرام‌ با تفاصیل‌ آن‌ها و کارپردازی‌ برای‌ اهل‌ زمین ‌در بادها و بارآن‌ها و غیر آن‌ است‌. نقل‌ است‌ که: تدبیر و ساماندهی‌ امر دنیا به‌ چهار تن‌ از فرشتگان‌ سپرده‌ شده ‌است‌؛ جبرئیل‌، میکائیل‌، عزرائیل‌ و اسرافیل. پس‌ جبرئیل‌؛ برگمارده‌ بادها و لشکرهاست‌، میکائیل: برگمارده‌ بارآن‌ها و رستنی‌هاست‌، عزرائیل: برگمارده‌ گرفتن‌ ارواح‌ است‌ و اسرافیل: برگمارده ‌فرود آوردن‌ فرمان‌ بر ایشان‌ می‌باشد. جواب‌ قسم‌ محذوف‌ است‌، یعنی‌ سوگند به‌آنچه‌ ذکر شد که‌ شما بعد از مرگ‌ برانگیخته‌ می‌شوید.

﴿يَوۡمَ تَرۡجُفُ ٱلرَّاجِفَةُ٦

«آن‌ روز که‌ لرزنده‌ بلرزد» این‌ واقعه‌ در هنگام‌ دمیدن‌ اسرافیل‌÷ در صور اول ‌روی‌ می‌دهد که‌ به‌ سبب‌ آن‌ همه‌ خلایق‌ می‌میرند و زمین‌ و کوه‌ها همه‌ در آن‌ به ‌جنبش‌ و اضطراب‌ درمی‌آیند؛

﴿تَتۡبَعُهَا ٱلرَّادِفَةُ٧

«و از پی‌ آن‌ از پی‌ آینده‌ درآید» رادفه: نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ با آن‌ رستاخیز برپا می‌شود. پس‌ نفخه‌ اول‌ خلق‌ را می‌میراند و نفخه‌ دوم‌ آنان‌ را زنده‌ می‌گرداند.

﴿قُلُوبٞ يَوۡمَئِذٖ وَاجِفَةٌ٨

«در آن‌ روز دل‌هایی‌ ترسان‌ و لرزانند» واجفه: دل‌های مضطرب‌، نگران‌ و لرزانی‌ هستند که‌ بر اثر مشاهده‌ هول‌ و هراس‌های‌ روز قیامت‌ سخت‌ هراسان‌ می‌شوند.

﴿أَبۡصَٰرُهَا خَٰشِعَةٞ٩

«دیدگان‌ آن‌ها فروافتاده» یعنی: چون‌ کسانی‌ که‌ بر غیر اسلام‌ مرده‌اند، هول ‌و هراس‌های‌ روز قیامت‌ را مشاهده‌ کنند بر چشمان‌شان‌ خواری‌ و خضوع‌ و فروافتادگی‌ چیره‌ می‌شود.

﴿يَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرۡدُودُونَ فِي ٱلۡحَافِرَةِ١٠

«می‌گویند» کافران‌؛ همانان‌ که‌ در دنیا منکر رستاخیز بوده‌اند: «آیا ما به‌ حالت ‌نخستین‌ بازگردانیده‌ می‌شویم‌؟» این‌ سخن‌ را هنگامی‌ از روی‌ استبعاد می‌گویند که ‌به‌ آنان‌ گفته‌ شود: شما بعد از مرگ‌ برانگیخته‌ شده‌ و از نو زنده‌ می‌شوید. یعنی: آیا بعد از آن‌که‌ در گودال‌ قبرهایمان‌ قرار بگیریم‌، مجددا به‌ حال‌ اول‌ برگردانده‌ شده‌ و بعد از مرگ‌ زنده‌ می‌شویم‌؟! حافره: زندگی‌ نخستین‌ است‌. اعراب‌ می‌گویند: «فلان‌ رجع‌ فی‌ حافرته: فلان‌ به‌ راهی‌ که‌ از آن‌ آمده ‌بود، برگشت‌».

﴿أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمٗا نَّخِرَةٗ١١

آن‌گاه‌ بر استبعاد خویش‌ افزوده‌ و می‌گویند: «آیا وقتی‌ ما استخوان‌ ریزه‌هایی ‌پوسیده‌ شدیم» بار دیگر برانگیخته‌ شده‌ و زندگی‌ را از سر می‌گیریم‌؟ در حالی‌ که ‌این‌ دورترین‌ حالت‌ از زندگی‌ است‌؟.

﴿قَالُواْ تِلۡكَ إِذٗا كَرَّةٌ خَاسِرَةٞ١٢

«گفتند: در این‌ صورت‌ این‌ برگشتی‌ زیان‌ آور است» یعنی: اگر مجددا بعد از مرگ‌ به‌ زندگی‌ برگردانده‌ شویم‌، قطعا زیانکار خواهیم‌ بود زیرا در آن‌ صورت ‌تهدیدهای‌ محمد ص در مورد ما جامه‌ عمل‌ می‌پوشد و سخنان‌ او در حق‌ ما راست‌ می‌شود. این‌ سخن‌ را نیز از روی‌ استهزا گفتند.

محمد بن‌ کعب‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: چون‌ آیه‌ ﴿يَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرۡدُودُونَ فِي ٱلۡحَافِرَةِ١٠ [النازعات: ۱۰] نازل‌ شد، کفار قریش‌ گفتند: اگر بعد از مرگ‌ خویش‌ دوباره‌ زنده‌ شویم‌، در این‌ صورت‌ زیانکار خواهیم‌ بود! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿فَإِنَّمَا هِيَ زَجۡرَةٞ وَٰحِدَةٞ١٣

سپس‌ خداوند متعال‌ در رد سخنان‌شان‌ می‌فرماید: «جز این‌ نیست‌ که‌ آن‌ یک ‌بانگ‌ تند است» یعنی: ای‌ منکران‌! قیامت‌ را دور از تصور نپندارید و فکر نکنید که‌ پدید آوردن‌ آن‌ بر خدای‌ ‌ دشوار می‌باشد زیرا قیامت‌ به‌ یک‌ فریاد سخت‌ وابسته‌ است‌ و این‌ همان‌ نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ با دمیدن‌ آن‌ قیامت‌ برپا می‌شود.

﴿فَإِذَا هُم بِٱلسَّاهِرَةِ١٤

«پس‌ بناگاه‌ آنان‌ در هامون‌ رستاخیز باشند» ساهره: زمین‌ سپیدی‌ است‌ که‌ خدای ‌سبحان‌ آن‌ را پدید می‌آورد و خلایق‌ را بر روی‌ آن‌ محاسبه‌ می‌کند.

﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ مُوسَىٰٓ١٥

«آیا داستان‌ موسی» یعنی: اخبار وی‌ «به‌ تو رسیده ‌است‌؟» این‌ خطابی‌ است ‌برای‌ رسول‌ اکرم‌ ص به ‌قصد تسلیت‌ و دلجویی‌ ایشان‌ در برابر تکذیب‌ قومشان‌. یعنی: ای‌ پیامبر! بدان‌ که‌ داستان‌ موسی‌ ÷ با فرعون‌ سرکش‌ و قوم‌ وی‌ نیز همین‌گونه‌ بود زیرا او نیز در دعوت‌ فرعون‌ با تکذیب‌ روبه‌رو شد و متحمل‌ سختی‌های ‌فراوانی‌ گردید. چنان‌که‌ این‌ آیه‌ تهدیدی‌ است‌ برای‌ کفار که‌ اگر به‌ تکذیب‌ خود ادامه‌ دهند، سرانجامی‌ مانند سرانجام‌ فرعون‌ و کسان‌ وی‌ ـ که‌ از آنان‌ بسیار نیرومندتر و با شوکت‌تر بوده‌اند ـ در انتظارشان‌ خواهد بود و خدای‌ سبحان‌ چنان‌که‌ فرعون‌ و قومش‌ را عبرتی‌ برای‌ جهانیان‌ گردانید، آنان‌ را نیز به‌ سرنوشتی‌ همانند روبرو خواهد کرد.

﴿إِذۡ نَادَىٰهُ رَبُّهُۥ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوًى١٦

«آن‌گاه‌ که‌ پروردگارش‌ او را» یعنی: موسی‌÷ را «ندا در داد در وادی ‌مقدس» یعنی: مبارک‌ و مطهر، که‌ نام‌ آن‌ وادی‌ مقدس «طوی» است‌ و در کوه‌ سینا واقع‌ است‌.

﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ١٧

آری‌! ندا در داد که‌ ای‌ موسی: «به‌سوی‌ فرعون‌ برو که‌ او سر به‌ طغیان ‌برداشته ‌است» یعنی: در عصیان‌ و تکبر و کفر از حد گذشته ‌است‌.

﴿فَقُلۡ هَل لَّكَ إِلَىٰٓ أَن تَزَكَّىٰ١٨

«پس‌ بگو» به‌ وی‌ «آیا سر آن‌ داری‌ که‌ به‌ پاکیزگی‌ گرایی‌؟» یعنی: بعد از آن‌که ‌پیش‌ فرعون‌ رسیدی‌، به‌ او بگو: آیا بر آن‌ هستی‌ که‌ با طاعت‌ و ایمان‌ از شرک‌ و عصیان‌ پاکیزه‌ شوی‌؟ بدین‌سان‌ موسی‌÷ مأمور گردید تا در گام‌ نخست‌ با فرعون ‌از در نرمش‌ و ملایمت‌ درآید.

﴿وَأَهۡدِيَكَ إِلَىٰ رَبِّكَ فَتَخۡشَىٰ١٩

«و» آیا سر آن‌ داری‌ که «تو را به‌سوی‌ پروردگارت‌ راه‌ نمایم‌ تا پروا بداری‌؟» یعنی: تو را به‌سوی‌ شناخت‌، یگانگی‌ و پرستش‌ خداوندأ ارشاد کنم‌، در نتیجه‌ از عذاب‌ وی‌ بترسی‌؟ شایان‌ ذکر است‌ که‌ خشیت‌ و ترس‌ جز از کسی‌ که‌ راهیافته‌ و رشید باشد، پدید نمی‌آید.

﴿فَأَرَىٰهُ ٱلۡأٓيَةَ ٱلۡكُبۡرَىٰ٢٠

«پس‌ معجزه‌ بزرگ‌ را بدو نمود» یعنی: موسی ‌÷ نزد فرعون‌ رفت‌ و دعوت‌ حق ‌را به‌ وی‌ رساند آن‌گاه‌ معجزه‌ بزرگ‌ و نشانه‌ سترگی‌ را که‌ دلیل‌ راستگویی‌ وی‌ در ادعای‌ نبوت‌ بود، به‌ او نمایاند و آن‌ معجزه‌، تبدیل‌ شدن‌ عصای‌ وی‌ به‌ اژدها یا عصا و ید بیضا هردو بود زیرا هردو در حکم‌ یک‌ معجزه‌ بودند.

﴿فَكَذَّبَ وَعَصَىٰ٢١

«ولی‌ تکذیب‌ کرد» فرعون‌ موسی ‌÷ را با آنچه‌ که‌ آورده‌ بود «و عصیان ‌کرد» خدای‌ ‌ را لذا از وی‌ فرمان‌ نبرد.

﴿ثُمَّ أَدۡبَرَ يَسۡعَىٰ٢٢

«سپس‌ روی‌ برتافت» فرعون‌ و پشت‌ کرد از ایمان‌، یا از موسی‌÷ «تدبیرکنان» یعنی: در حالی‌ که‌ به‌ فساد در روی‌ زمین‌ می‌کوشید و در معارضه‌ و مقابله‌ با آنچه‌ که‌ موسی‌ ÷ آورده‌ بود، به‌ تکاپو افتاده‌ بود.

﴿فَحَشَرَ فَنَادَىٰ٢٣

«پس‌ گرد آورد» یعنی: فرعون‌ لشکریان‌ خود را برای‌ جنگ‌ و نبرد گرد آورد، یا جادوگران‌ را برای‌ مقابله‌ با موسی ‌÷ گرد آورد، یا مردم‌ را برای‌ حضور در صحنه‌ گرد آورد تا آنچه‌ را که‌ روی‌ می‌دهد، مشاهده‌ کنند «پس» خودش‌ یا به‌وسیله‌ منادی‌ای‌ «ندا در داد» در آن‌ جمع‌؛

﴿فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّكُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ٢٤

«و گفت: پروردگار برتر شما منم» مراد فرعون‌ ملعون‌ این‌ بود که‌ پروردگاری‌ برتر از وی‌ وجود ندارد.

﴿فَأَخَذَهُ ٱللَّهُ نَكَالَ ٱلۡأٓخِرَةِ وَٱلۡأُولَىٰٓ٢٥

«و خدا هم‌ او را به‌ عذاب‌ دنیا و آخرت‌ گرفتار کرد» یعنی: خداوند أ او را فروگرفت‌؛ پس‌ او را مجازات‌ کرد به‌ مجازات‌ آخرت‌ که‌ همانا عذاب‌ دوزخ‌ است ‌و به‌ مجازات‌ نخستین‌ که‌ همانا عذاب‌ دنیا با غرق ‌کردن‌ وی‌ در دریای‌ سرخ‌ بود تا هرکس‌ خبرش‌ را می‌شنود، از او پند و عبرت‌ بگیرد.

﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبۡرَةٗ لِّمَن يَخۡشَىٰٓ٢٦

«بی‌گمان‌ در این‌ ماجرا برای‌ هرکس‌ که‌ بترسد، عبرتی‌ است» یعنی: در داستان ‌فرعون‌ و آنچه‌ که‌ با او انجام‌ شد، برای‌ کسی‌ که‌ شأن‌ و حال‌ وی‌ چنین‌ است‌ که‌ از خدا أ می‌ترسد و از او پروا می‌دارد، عبرتی‌ است‌ بزرگ‌.

بعد از بیان‌ داستان‌ موسی‌ و فرعون‌، بار دیگر خطاب‌ حق‌ تعالی‌ متوجه‌ منکران ‌رستاخیز می‌شود، با ارائه‌ این‌ حجت‌ که‌ بازآفرینی‌ خلق‌ از آفرینش‌ ابتدایی‌ آن‌ بر وی‌ آسانتر است‌ پس‌ می‌فرماید:

﴿ءَأَنتُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَمِ ٱلسَّمَآءُۚ بَنَىٰهَا٢٧

«آیا شما در آفرینش‌ استوارترید یا آسمان» یعنی: آیا آفرینش‌ شما بعد از مرگ ‌و برانگیختن‌ مجددتان‌ سخت‌تر و دشوارتر است‌ یا آفرینش‌ آسمان‌؟ «الله آن‌ را بناکرد» پس‌ هرکس‌ بر آفرینش‌ آسمانی‌ که‌ دارای‌ همچو جرم‌ و جسامت‌ بزرگی‌است‌ قادر باشد، آسمانی‌ با این‌ عجایب‌ صنعت‌ و شگفتی‌های‌ قدرت‌ که‌ فقط زوایای‌ محدودی‌ از آن‌ برای‌ بینندگان‌ هویداست‌؛ همچو کسی‌ چگونه‌ از بازآفرینی‌ اجسامی‌ که‌ بعد از آفرینش‌ نخستین‌ آن‌ها را میرانده ‌است‌، ناتوان ‌می‌باشد؟.

﴿رَفَعَ سَمۡكَهَا فَسَوَّىٰهَا٢٨

آری‌! خداوند أ آسمان‌ را بنا کرد و «سقفش‌ را بلند برکشید» یعنی: آن‌ را همچون‌ بنای‌ مرتفعی‌ بر فراز زمین‌ قرار داد و سقف‌ آن‌ را برافراشت «پس‌ آن‌ را استوار کرد» یعنی: آسمان‌ را در خلقت‌ استوار و به‌ اندازه‌ و در شکل‌ و هیئت ‌درست‌ و با اعتدال‌ گردانید که‌ نه‌ در آن‌ خللی‌ است‌، نه‌ کجی‌ و انحرافی‌ و نه‌ سستی‌ و شگافی‌. آری‌! هرکس‌ از ابعاد هول‌ انگیز کهکشان‌ها اندک‌ شناختی‌ داشته‌ باشد، یقینا عظمت‌ آسمان‌ را درک‌ می‌کند و در می‌یابد که‌ بازآفرینی‌ انسان‌ ـ حتی‌ در مقیاس‌ تصورات‌ عقلی‌ بشر ـ از آفرینش‌ آسمان‌ بسیار ساده‌تر است‌.

﴿وَأَغۡطَشَ لَيۡلَهَا وَأَخۡرَجَ ضُحَىٰهَا٢٩

«و شبش‌ را تاریک‌ و روزش‌ را آشکار گردانید» یعنی: روزش‌ را با روشنگری ‌خورشید بارز و نمایان‌ گردانید. یا معنی‌ این‌ است: خداوند أ پدیده‌ شب‌ را از آسمآن‌ها برداشت‌ به‌ این‌ مفهوم‌ که‌ آسمان‌ها شب‌ ندارند بلکه‌ همه‌ روشن‌ می‌باشند زیرا شب‌ پدیده‌ای‌ محلی‌ در بعضی‌ از اجرام‌ فلکی‌ است‌ نه‌ در همه‌ آن‌ها.

﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ٣٠

«و زمین‌ را بعد از این» یعنی: بعد از آفرینش‌ آسمان‌ «هموار کرد» یعنی: گستراند و آن‌ را برای‌ زیست‌ انسان‌ آماده‌ کرد و آن‌ را در شکل‌، بیضوی‌ گردانید که‌ ـ برعکس‌ آنچه‌ معروف‌ است‌ ـ تماما کروی‌ نیست‌ زیرا زمین‌ از یک‌ کرانه ‌خود پهن‌ می‌باشد. شایان‌ ذکر است‌ که‌ هرچند گستراندن‌ و هموار کردن‌ زمین ‌به‌شکل‌ بیضوی‌ بعد از آفرینش‌ آسمان‌ بود اما زمین‌ به‌صورت‌ اولیه‌ خود قبل‌ از آفرینش‌ آسمان‌ آفریده‌ شده‌ بود چنان‌که‌ در آیات‌ «۱۱ ـ ٩» سوره‌ «سجده‌» گذشت‌. شیخ‌ سعید حوی‌ در تفسیر «الأساس‌» می‌گوید: «از آیات‌ قرآن‌ و انکشافات‌ علم‌ هردو چنین‌ بر می‌آید که‌ خلقت‌ آسمان‌ به‌ عنوان‌ یک‌ کل‌ که‌ شامل ‌کهکشان‌های‌ این‌ کائنات‌ و توابع‌ آن‌هاست‌ بر خلقت‌ زمین‌ مقدم‌ بوده‌ است‌ اما خلقت ‌آسمآن‌های‌ هفت‌گانه‌ که‌ خود پدیده‌های‌ غیبی‌ای‌ هستند و علم‌ و ادراک‌ بشر هرگز به‌ آن‌ها راه‌ نیافته‌ است‌، بعد از خلقت‌ زمین‌ بوده‌ است‌».

شاه‌ ولی‌الله دهلوی‌ می‌گوید: هموارکردن‌ زمین‌ این‌ است‌ که‌ می‌فرماید؛

﴿أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا٣١

«از زمین‌ آب‌ و چراگاه‌ آن‌ را بیرون‌ آورد» یعنی: از زمین‌ جویباران‌، دریاها و چشمه‌ها را منفجر گردانید و از آن‌ چراگاهش‌ ـ یعنی‌ گیاهانی‌ را که‌ برای‌ چرای ‌حیوانات‌ آماده‌ باشد ـ بیرون‌ آورد و این‌ معنی‌ شامل‌ ارزاق‌ و میوه‌هایی‌ که‌ انسآن‌ها از آن‌ بهره‌ می‌گیرند، نیز می‌شود.

﴿وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا٣٢

«و کوه‌ها را استوار کرد» و آن‌ها را مانند میخهایی‌ برای‌ زمین‌ گردانید تا زمین ‌ساکنان‌ خود را مضطرب‌ و ناآرام‌ نگرداند.

﴿مَتَٰعٗا لَّكُمۡ وَ لِأَنۡعَٰمِكُمۡ٣٣

آری‌! حق‌ تعالی‌ همه‌ این‌ کارها را کرد؛ «برای‌ بهره‌مندی‌ شما و چهارپایانتان» تا در زمین‌ به‌راحتی‌ زندگی‌ کنید و از نعمت‌های فراوان‌ آن‌ برخوردار شوید. پس ‌بدانید که‌ هرکس‌ بر آفرینش‌ این‌همه‌ پدیده‌های‌ عظیم‌ توانا باشد، بدون‌ شک‌ بر بازآفرینی‌ آن‌ها نیز تواناست‌ بلکه‌ بر بازآفرینی‌ آن‌ها تواناتر است‌.

﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلطَّآمَّةُ ٱلۡكُبۡرَىٰ٣٤

«پس‌ چون‌ آن‌ هنگامه‌ بزرگ‌ در رسد» یعنی: آن‌ گاه‌ که‌ بلا و مصیبت‌ سخت‌ و بزرگی‌ که‌ از همه‌ بلاها و مصایب‌ دیگر بزرگ‌تر است‌، در رسد. و آن‌ عبارت‌ از نفخه‌ دوم‌ است‌ که‌ اهل‌ بهشت‌ را به‌ بهشت‌ و اهل‌ دوزخ‌ را به‌ دوزخ‌ می‌سپارد؛

﴿يَوۡمَ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا سَعَىٰ٣٥

«آن‌ روز است‌ که‌ انسان‌ آنچه‌ را که‌ عمل‌ کرده‌ بود» از خیر یا شر «به‌ یاد می‌آورد» زیرا او اعمال‌ خود را به‌ طور مدون‌ در کارنامه‌ خویش‌ مشاهده‌ می‌کند درحالی‌ که‌ از فرط غفلت‌ یا طول‌ مدت‌، آن‌ها را فراموش‌ کرده‌ بود.

﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِيمُ لِمَن يَرَىٰ٣٦

«و جهنم‌ برای‌ هرکه درنگرد آشکار شود» یعنی: جهنم‌ به‌گونه‌ای‌ آشکار می‌شود که‌ بر کسی‌ پنهان‌ نمی‌ماند. مقاتل‌ می‌گوید: «پرده‌ و حجاب‌ از جهنم‌ برداشته ‌می‌شود و خلق‌ به‌سوی‌ آن‌ می‌نگرند». در آن‌ هنگام‌ است‌ که‌ مؤمن‌ با دیدن‌ آن‌، قدر این‌ نعمت‌ خداوند أ را بر خود که‌ از آن‌ به‌ سلامت‌ مانده‌ است‌ می‌داند و اما کافر؛ پس‌ دیدن‌ آن‌، غمی‌ بر غم‌ و حسرتی‌ بر حسرتش‌ می‌افزاید.

﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ٣٧

«و اما کسی‌ که‌ از حد گذشته‌ باشد» در کفر و گناهان‌.

﴿وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا٣٨

«و زندگانی‌ این ‌جهانی‌ را برگزیده‌ باشد» بر آخرت‌؛ با پیروی‌ از شهوات‌ پس‌ نه ‌برای‌ آن‌ آمادگی‌ گرفته ‌باشد و نه‌ به‌ عمل‌ اهل‌ بهشت‌ عمل‌ کرده‌ باشد. ابن‌ کثیر می‌گوید: «یعنی‌ دنیا را بر دین‌ و آخرت‌ خویش‌ مقدم‌ ساخته‌ باشد»؛

﴿فَإِنَّ ٱلۡجَحِيمَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٣٩

«پس‌ بی‌شک‌ دوزخ‌ همان‌ جایگاه‌ اوست» به ‌زودی‌ در آن‌ جای‌ خواهد گرفت‌ و جز دوزخ‌ جایگاه‌ دیگری‌ برای‌ او نیست‌.

﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠

«و اما کسی‌ که‌ از ایستادن‌ در پیشگاه‌ پروردگارش‌ ترسیده‌باشد» در موقف‌ حساب‌ و حشر در روز قیامت «و نفس‌ خود را از هوی‌ و هوس‌ بازداشته‌ باشد» یعنی: بر نفس‌ خود نهیب‌ زده‌ و آن‌ را از گرایش‌ به‌ گناهان‌ و محرماتی‌ که‌ به‌ آن‌ها اشت‌ها می‌ورزد، مهار کرده ‌باشد؛

﴿فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١

«پس‌ بی‌گمان‌ بهشت‌ جایگاه‌ اوست» که‌ در آن‌ فرود می‌آید و جای‌ می‌گیرد، نه‌ در غیر آن‌. سهل‌ می‌گوید: «ترک‌ هوی‌ کلید بهشت‌ است‌، به‌ دلیل‌ این‌ دو آیه ‌کریمه‌».

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ دو آیه‌ در شأن‌ مصعب ‌بن ‌عمیر و برادرش‌ عامر بن‌ عمیر ب نازل‌ گردید اما مفاد آن‌ عام‌ است‌ درباره‌ هر مؤمنی‌ که‌ از خداوند أ ترسیده‌ و از هوای‌ نفس‌ خویش‌ پیروی‌ نکند.

﴿يَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا٤٢

«از تو درباره‌ قیامت‌ می‌پرسند که‌ فرارسیدنش‌ چه‌ وقت‌ است‌؟» مرساها: یعنی ‌استقرار آن‌، چون‌ استقرار و لنگر انداختن‌ کشتی‌ در یکجا.

ابن‌ عباس‌ س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «مشرکان‌ مکه‌ از سر استهزا و ریشخند می‌پرسیدند: قیامت‌ چه‌ وقت‌ برپا می‌شود؟ پس‌ این‌ آیه‌ تا آخر سوره‌ نازل‌ شد».

﴿فِيمَ أَنتَ مِن ذِكۡرَىٰهَآ٤٣

«تو از علم‌ آن‌ در چه‌ مقامی‌ هستی‌؟» یعنی: تو در مقامی‌ نیستی‌ که‌ بدان‌ علم ‌داشته ‌باشی‌ بلکه‌ علم‌ آن‌ فقط نزد خدای‌ سبحان‌ است‌ پس‌ تو را چه‌ به‌ گفت‌وگو درباره‌ آن‌.

﴿إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ٤٤

«منت‌های‌ علم‌ آن‌ با پروردگار توست» و علم‌ آن‌ در نزد غیر حق‌ تعالی‌ نیست‌ پس ‌چرا از تو درباره‌ آن‌ سؤال‌ می‌کنند و بیان‌ وقت‌ برپایی‌ آن‌ را از تو می‌طلبند؟.

﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخۡشَىٰهَا٤٥

«جز این‌ نیست‌ که‌ تو بیم‌ دهنده‌ کسی‌ هستی‌ که‌ از آن‌ می‌ترسد» یعنی: تو برای‌ آن ‌مبعوث‌ نشده‌ای‌ تا آن‌ها را از وقت‌ برپایی‌ قیامت‌ آگاه‌ کنی‌ بلکه‌ برای‌ آن‌ مبعوث ‌شده‌ای‌ تا کسی‌ را که‌ از برپایی‌ قیامت‌ می‌ترسد، از هول‌ و هراس‌ها و سختی‌های‌ آن ‌بیم‌ و هشدار دهی‌.

﴿كَأَنَّهُمۡ يَوۡمَ يَرَوۡنَهَا لَمۡ يَلۡبَثُوٓاْ إِلَّا عَشِيَّةً أَوۡ ضُحَىٰهَا٤٦

«روزی‌ که‌ آن‌ را می‌بینند» و هول‌ و هراس‌های‌ آن‌ را مشاهده‌ می‌کنند، مدت ‌درنگشان‌ در دنیا در تصورشان‌ چنان‌ اندک‌ می‌نماید که‌ «گویی‌ جز شبانگاهی‌ یا بامداد آن‌ به‌سر نبرده‌اند» یعنی: گویی‌ جز مقدار آخر یا اول‌ روز یا در حد یک‌ چاشتگاه‌ که‌ نزدیک‌ به‌ این‌ شبانگاه‌ است‌، در دنیا درنگ‌ نکرده‌اند. یا معنی‌ این ‌است: گویی‌ در قبرهای‌ خود جز شبانگاهی‌ یا وقت‌ بامدادی‌ را که‌ پیش‌ از آن ‌است‌، به‌ سر نبرده‌اند زیرا بعد از مشاهده‌ سختی‌های‌ روز قیامت‌، مدت‌ درنگ ‌خود در قبرهای‌ خویش‌ را کم‌ می‌شمارند.

سوره‌ عبس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با ذکر «عبوست‌» که‌ از اوصاف‌ عادتی ‌و جبلی‌ بشر است‌ و بر انسان‌ در هنگام‌ اشتغال‌ آن‌ به‌ کاری‌ مهم‌ چیره‌ می‌شود، «عبس‌» نامیده‌ شد. مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ سوره‌ در شأن‌ عبدالله بن ‌ام‌ مکتوم‌ س پسر دایی‌ (خالو) خدیجه‌ ل نازل‌ شد. جریان‌ این‌گونه‌ بود که‌ عبدالله بن‌ ام ‌مکتوم‌ س نابینا درحالی‌ نزد رسول‌ خدا ص آمد که‌ جمعی‌ از سران‌ قریش‌ ـ عتبه‌ و شیبه‌ دو فرزند ربیعه‌، ابوجهل‌بن‌ هشام‌، عباس ‌بن ‌عبدالمطلب‌، امیه ‌بن‌ خلف‌ و ولیدبن‌ مغیره‌ ـ نزد ایشان‌ بودند و آن‌ حضرت‌ ص به‌سوی‌ اسلام‌ دعوتشان‌ می‌کردند، بدان‌ امید که‌ با مسلمان ‌شدنشان ‌دیگران‌ نیز مسلمان‌ شوند. در این‌ اثنا عبدالله بن ‌ام ‌مکتوم‌ س گفت: یا رسول‌الله! بر من‌ بخوانید و مرا از آنچه‌ که‌ خدای‌ ‌ به‌ شما تعلیم‌ داده‌ است‌، تعلیم‌ دهید واین‌ سخن‌ خویش‌ را در حالی‌ تکرار می‌کرد که‌ نمی‌دانست‌ رسول‌ خدا ص به‌دعوت‌ سران‌ قریش‌ مشغول‌اند. پس‌ آن‌ حضرت‌ ص این‌ امر را که‌ او سخن‌شان‌ را قطع‌ می‌کند، ناخوش‌ داشته‌ چهره‌ در هم‌ کشیدند و از وی‌ رو برگردانیدند. همان ‌بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد. بعد از آن‌ رسول‌ خدا ص ابن‌ام‌مکتوم‌ را گرامی ‌می‌داشتند و چون‌ او را می‌دیدند، می‌گفتند: «مرحبا بمن‌ عاتبنی‌ فیه‌ ربی: خوش ‌آمد کسی‌ که‌ پروردگارم‌ مرا به‌خاطر وی‌ عتاب‌ کرد». آن‌گاه‌ به‌ او می‌گفتند: «آیا هیچ‌ کار و نیازی‌ داری‌؟» یعنی‌ من‌ آماده‌ هستم‌ که‌ به‌ کار و نیاز تو بپردازم‌. و آن‌ حضرت‌ ص دو بار او را به‌عنوان‌ والی‌ (استاندار) مدینه‌ جانشین‌ خویش‌ ساختند، هنگامی‌ که‌ به‌ غزوات‌ می‌رفتند.

روایت‌ شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص بعد از نزول‌ این‌ سوره‌، نه‌ هرگز بر روی‌ فقیری‌ چهره‌ در هم‌ کشیدند و نه‌ خود را به‌ پرداختن‌ به‌ امور توانگری‌ مشغول‌ ساختند.

﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١

«چهره‌ درهم‌ کشید و روی‌ برتافت» یعنی: رسول‌ خدا ص خشمگینانه‌ چهره‌ درهم‌ کشید و روی‌ برگردانید؛

﴿أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢

«از این‌که‌ آن‌ مرد نابینا» که‌ عبدالله بن‌ ام ‌مکتوم‌ س بود «پیش‌ او آمد» به‌ این ‌ترتیب‌، خدای‌ ‌ پیامبرش‌ را بر ترشرویی‌ ایشان‌ در برابر ابن‌ام‌مکتوم‌ سرزنش‌ کرد تا این‌ حقیقت‌ را روشن‌ گرداند که‌ مؤمن‌ فقیر بهتر از توانگر کافر است‌ و این‌که نگریستن‌ به‌سوی‌ مؤمن‌ فقیر، از نگریستن‌ به‌سوی‌ توانگر کافر ـ به‌ سبب‌ طمع ‌بستن‌ در ایمانش‌ ـ اولی‌ و اصلح‌ می‌باشد هرچند که‌ در این‌ امر نیز نوعی‌ از مصلحت ‌نهفته‌ است‌.

﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣

«و تو چه‌ دانی» ای‌ محمد ص «چه ‌بسا او به‌ پاکی‌ گراید» یعنی: شاید آن‌ مرد نابینا به‌ سبب‌ آنچه‌ که‌ از تو می‌آموزد و در نتیجه‌، با انجام‌ دادن‌ عمل‌ صالح‌ از گناهان‌ پاک‌ گردد. این‌ آیه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ روگردانیدن‌ پیامبر ص از آن‌ مرد نابینا، به‌ خاطر تزکیه‌ و پاکسازی‌ غیر وی‌ بود.

﴿أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ٤

«یا پند می‌شنید» و از اندرزهایی‌ که‌ آموخته‌ بود، پند می‌گرفت‌ «و آن‌ پند او را سود می‌بخشید» شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ گونه‌ رفتار از جانب‌ رسول ‌اکرم‌ ص به‌مثابه‌ ترک‌ افضل‌ بود لذا نه‌ این‌ کارشان‌ گناه‌ بود و نه‌ در تصادم‌ با اصل‌ عصمت ‌انبیا زیرا این‌ کار ایشان‌ بر اثر انگیزه‌ای‌ سر زد که‌ تابع‌ سرشت‌ انسانی‌ است‌ مانند خشم‌، رضا، خنده‌ و گریه‌، یعنی‌ اموری‌ که‌ در شریعت‌ اسلام‌ تکلیف‌ از آن‌ها مرفوع‌ گردیده‌ است‌. عذر ابن‌ ام‌مکتوم‌ نیز این‌ بود که‌ نمی‌دانست‌ رسول‌ خدا ص به‌ دیگران‌ مشغول‌اند و بدین‌ امید با آنان‌ سخن‌ می‌گویند که‌ به‌ اسلام‌ مشرف‌ شوند.

﴿أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥

«اما کسی‌ که‌ بی‌نیازی‌ نشان‌ می‌دهد» از ایمان‌ و از آنچه‌ که‌ نزد توست‌ از علم‌، یا کسی‌ که‌ دارای‌ ثروت‌ و توانگری‌ مادی‌ است‌؛

﴿فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦

«پس‌ تو بدو می‌پردازی» یعنی: به‌ او روی‌ می‌آوری‌ و با او سخن‌ می‌گویی‌ در حالی‌ که‌ او تحت‌ تأثیر ثروت‌ و توانگری‌ خویش‌ از تو اظهار بی‌نیازی‌ می‌کند و از آنچه‌ که‌ آورده‌ای‌، روی‌ برمی‌گرداند.

﴿وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ٧

«با آن‌ که‌ اگر پاکدلی‌ پیشه‌ نکند، ایرادی‌ بر تو نیست» یعنی: بر تو در این‌ امر که ‌آن‌ توانگر، مسلمان‌ نشود و به‌راه‌ نیاید، هیچ‌ ایراد و سرزنشی‌ نیست‌ زیرا مأموریت ‌تو فقط ابلاغ‌ پیام‌ الهی‌ است‌ و بس‌ پس‌ دیگر به‌کار کسانی‌ از کفار که‌ در چنان‌ حال ‌و وضعی‌ قرار دارند، چندان‌ اهمیت‌ نده‌.

﴿وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨

«و اما آن‌ کس‌ که‌ شتابان‌ پیش‌ تو آمد» به‌ طلب‌ این‌ که‌ او را به‌ راه‌ خیر ارشاد و به‌ اندرزهای‌ الهی‌ موعظه‌ کنی‌؛

﴿وَهُوَ يَخۡشَىٰ٩

«درحالی‌ که‌ او می‌ترسد» از خداوند متعال‌ و ایستادن‌ به‌ پیشگاه‌ وی‌ در روز حساب‌؛

﴿فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠

«پس‌ تو از او به‌ دیگران‌ می‌پردازی» و روی‌ برمی‌گردانی‌. ابن‌ کثیر می‌گوید: «از اینجاست‌ که‌ خداوند أ به‌ پیامبرش‌ دستور داد تا کسی‌ را به‌ امر ابلاغ‌ و هشدار مخصوص‌ نگرداند بلکه‌ میان‌ شریف‌ و وضیع‌، فقیر و غنی‌، آقا و برده‌، مرد و زن‌ و بزرگسال‌ و خردسال‌ در ابلاغ‌ پیام‌ حق‌ برابری‌ برقرار نماید».

﴿كَلَّآ إِنَّهَا تَذۡكِرَةٞ١١

«زنهار» بعد از آن‌ رویداد، دیگر مانند آن‌ را تکرار نکن‌ که‌ از ارشاد فقیری ‌که‌ به‌ قصد تزکیه‌ و پاکی‌ و پندپذیری‌ نزد تو آمده‌ است‌، روی‌ برتابی‌ و به‌ توانگری ‌مشغول‌ شوی‌ در حالی‌ که‌ آن‌ توانگر از کسانی‌ هم‌ نیست‌ که‌ پاکدلی‌ پیشه‌ می‌کند «هرآینه‌ این‌ها پندی‌ است» یعنی: این‌ آیات‌، یا این‌ سوره‌ پندی‌ است‌ که‌ حق‌ این‌ است‌ تا تو از آن‌ پند گرفته‌ و به‌موجب‌ آن‌ عمل‌ کنی‌ و امتت‌ نیز باید به‌موجب‌ آن ‌عمل‌ کنند.

﴿فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ١٢

«تا هرکه‌ خواهد، از آن‌ پند گیرد» یعنی: هرکس‌ به‌ آیات‌ قرآن‌ و اندرزهای‌ این ‌سوره‌ رغبت‌ داشته ‌باشد، از آن‌ها پند می‌گیرد، آن‌ها را حفظ می‌کند و به‌ موجب ‌آن‌ها عمل‌ می‌نماید.

﴿فِي صُحُفٖ مُّكَرَّمَةٖ١٣

«در میان‌ صحیفه‌هایی‌ ارجمند» یعنی: آیات‌ قرآن‌ پندی‌ است‌ که‌ در میان ‌صحیفه‌هایی‌ قرار دارد که‌ نزد خداوند متعال‌ گرامی‌ است‌ به‌سبب‌ علم‌ و حکمتی‌ که ‌در آن‌هاست‌، یا به‌ این‌ دلیل‌ که‌ این‌ آیات‌ از لوح‌ محفوظ فرود آورده‌ شده ‌است‌ ؛

﴿مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤

«والا است‌ و بلند قدر» قرآن‌ در نزد خدای‌ «پاک‌ شده» و منزه‌ است‌ از پلیدی‌ و تحریف‌، که‌ آن‌ را جز پاکان‌ مساس‌ نمی‌کنند و از دستبرد شیاطین‌ و کفار محفوظ و نگاه‌ داشته‌ شده‌ است‌ به‌گونه‌ای‌ که‌ هرگز به‌ آن‌ دسترسی‌ ندارند؛

﴿بِأَيۡدِي سَفَرَةٖ١٥

این‌ قرآن‌ «به‌ دست‌های‌ نویسندگانی» است‌. سفره: فرشتگانی‌اند که‌ به‌کار انتقال ‌وحی‌ در میان‌ خدای‌ ‌ و پیامبرانش‌ می‌پردازند، از ماده‌ سفارت‌ که ‌رفت ‌و آمد برای‌ آوردن‌ اصلاح‌ در میان‌ قوم‌ است‌؛

﴿كِرَامِۢ بَرَرَةٖ١٦

«که‌ گرامی‌اند» آن‌ سفیران‌ وحی‌ نزد پروردگارشان‌، پاکیزه‌اند از گناهان‌ و «نیکوکار» اند، یعنی‌ پرهیزگارانی‌ هستند که‌ مطیع‌ پروردگارشان‌ می‌باشند و در ایمان‌ خویش‌ صادق‌ و راستگویند. ابن‌جریر می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ سَفَره‌ فرشتگانی‌اند که‌ سفیران‌ میان‌ خداوند أ و خلقش‌ می‌باشند و از این‌ ماده‌ است ‌سفیر، یعنی‌ کسی‌ که‌ در میان‌ مردم‌ به‌ صلح‌ و خیر می‌کوشد».

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الذي‌ يقرأ القرآن‌ وهو ماهر به‌ مع‌ السَفَرة الكرام‌ البَرَرَة‌ والذي‌ يقرؤه‌ وهو عليه‌ شاق‌ له‌ أجران». «کسی‌ که‌ قرآن‌ می‌خواند و ماهر به‌ قرآن‌ است‌، با سفیران‌ گرامی‌ نیکوکردار همراه‌ می‌باشد و کسی‌ که‌ آن‌ را می‌خواند و خواندنش‌ بر وی‌ دشوار است‌، برایش‌ دو پاداش‌ است».

﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ١٧

آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ از طبیعت‌ کفار سخن‌ گفته‌ و به‌ طور ضمنی‌ پیامبرش‌ را از عدم ‌ایمان‌ آوردن‌ آن‌ها دلجویی‌ می‌کند و انسآن‌ها را به‌ اندرز گرفتن‌ و شکر نعمت ‌برمی‌انگیزد: «کشته‌ باد انسان‌، چه‌ ناسپاس‌ است‌!» یعنی: لعنت‌ بر انسان‌ کافر باد، چه‌ قدر در کفر خویش‌ سخت‌سر است‌! این‌ نفرینی‌ سخت‌ علیه‌ انسان‌ کافر به‌ سبب ‌افراطش‌ در کفر و به‌ تعجب‌ واداشتن‌ از ناسپاسی‌ نعمت‌هاست‌. یا استفهام‌ توبیخی ‌است‌، یعنی‌ چه‌ چیز او را بر کفر وا داشته ‌است‌ با آن‌ که‌ کفر هیچ‌ مبنی‌ و تکیه‌گاهی ‌از حق‌ ندارد؟

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره‌ عتبه‌ بن ‌ابی‌ل هب‌ نازل‌ شد هنگامی‌ که‌ گفت: من‌ به‌ پروردگار ستارگان‌ کافرم‌.

﴿مِنۡ أَيِّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥ١٨

«او را از چه‌چیز آفریده‌است‌؟» یعنی: خداوند أ این‌ انسان‌ کافر ناسپاس‌ را از چه‌ چیز آفریده ‌است‌؟.

﴿مِن نُّطۡفَةٍ خَلَقَهُۥ فَقَدَّرَهُۥ١٩

«از نطفه‌ای‌ خلقش‌ کرد» یعنی: او را از آب‌ بی‌مقداری‌ آفرید پس‌ برای‌ کسی‌ که‌ دوبار از مخرج‌ بول‌ بیرون‌ آمده‌ است‌، چگونه‌ شایسته‌ است‌ که‌ تکبر ورزد؟ «پس‌ اندازه‌ مقررش‌ بخشید» یعنی: خدای‌ ‌ بعد از آفرینش‌ انسان‌ از نطفه‌، او را خلقی‌ استوار و به‌اندازه‌ گردانید و او را آماده‌ کرد تا به‌ مصالح‌ و منافعش ‌بپردازد و برای‌ او دو دست‌ و دو پا و دو چشم‌ و سایر آلات‌ و حواس‌ را آفرید؛

﴿ثُمَّ ٱلسَّبِيلَ يَسَّرَهُۥ٢٠

«سپس‌ راه‌ را بر او آسان‌ گردانید» یعنی: سپس‌ راه‌ به‌دست ‌آوردن‌ خیر یا شر را برای‌ او هموار و آسان‌ گردانید.

﴿ثُمَّ أَمَاتَهُۥ فَأَقۡبَرَهُۥ٢١

«سپس‌ او را میراند و در گورش‌ نهاد» یعنی: سپس‌ خداوند متعال‌ انسان‌ را دارای ‌قبری‌ گردانید که‌ به‌ عنوان‌ گرامیداشتش‌ در آن‌ مستور و پوشانیده‌ می‌شود لذا او را از کسانی‌ نگردانید که‌ اجسادشان‌ بر روی‌ زمین‌ افگنده‌ می‌شود تا درندگان‌ و پرندگان‌ لاشه‌شان‌ را بخورند.

﴿ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ٢٢

«سپس‌ چون‌ بخواهد، او را برانگیزد» یعنی: سپس‌ هنگامی‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ حشرونشرش‌ را اراده‌ کند، او را بعد از مرگش‌ زنده‌ می‌گرداند. گفنی‌ است‌ که‌ همه‌ این‌ انتقالات‌؛ یعنی‌ انتقال‌ اولی‌ انسان‌ از آبی‌ بی‌مقدار به‌ جنین‌، سپس‌ انتقال‌ دومی ‌او به‌ موجودی‌ ممیز میان‌ خیر و شر و سرانجام‌ انتقال‌ نهایی‌ او با میراندن‌ و در قبر کردن‌، دلایلی‌ روشن‌ بر این‌ امرند که‌ حق‌ تعالی‌ هر وقت‌ بخواهد، این‌ انسان ‌را از قبرش‌ نیز برمی‌انگیزد و حشر و نشر می‌کند.

﴿كَلَّا لَمَّا يَقۡضِ مَآ أَمَرَهُۥ٢٣

«ولی‌ نه‌!» قضیه‌ چنان‌ نیست‌ که‌ آن‌ انسان‌ کافر می‌گوید «او هرگز آنچه‌ را به‌ او دستور داده‌ شده‌ بود، به‌ جای‌ نیاورد» بلکه‌ برخی‌ انسان‌ها با کفر و برخی‌ با عصیان‌، در اوامر خداوند أ خلل‌ انداختند و آنچه‌ را که‌ او بدان‌ فرمان‌ داده ‌بود، جز اندکی ‌از آنان‌ به‌ عمل‌ نیاوردند. و این‌ هشدار و تنبیهی‌ است‌ به‌ انسان‌ که‌ باید از وضع‌ و حال‌ نادرستی‌ که‌ دارد بیرون‌ آید.

﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ إِلَىٰ طَعَامِهِۦٓ٢٤

«پس‌ انسان‌ باید به‌ خوراک‌ خود بنگرد» یعنی: باید انسان‌ به‌ دیده‌ تأمل‌ بنگرد که‌ چگونه‌ خداوند متعال‌ خوراک‌ وی‌ را که‌ سبب‌ حیاتش‌ گردانیده‌ است‌، آفرید؟.

﴿أَنَّا صَبَبۡنَا ٱلۡمَآءَ صَبّٗا٢٥

بیان‌ کیفیت‌ پدید آوردن‌ خوراک‌ انسان‌ این‌ است‌ که: «ما آب‌ را به ‌فراوانی ‌ریختیم» از ابر.

﴿ثُمَّ شَقَقۡنَا ٱلۡأَرۡضَ شَقّٗا٢٦

«آن‌گاه‌ زمین‌ را با شکافتنی‌ شکافتیم» یعنی: زمین‌ را با رستنی‌هایی‌ که‌ از آن ‌به‌سبب‌ فرود آمدن‌ باران‌ برآمده‌ است‌؛ به‌ شکافتنی‌ نیک‌ و شگرف‌ و به‌ گونه‌ای ‌شکافتیم‌ که‌ با حالات‌ مختلفه‌ آن‌ رستنی‌ سازگار و متناسب‌ باشد؛ از کوچکی‌ تا بزرگی‌ آن‌ و نیز در شکل‌ و هیأت‌، رنگ‌ و طعم‌ و اغراض‌ متنوع‌ دیگری‌ مانند کاربرد آن‌ به‌ عنوان‌ غذا، دوا و چراگاه‌ که‌ از آن‌ مورد لحاظ می‌باشد. به‌ همین‌ جهت‌ خداوند أ بعد از آن‌، هشت‌ نوع‌ از انواع‌ رستنی‌ها را به‌شرح‌ آتی‌ ذکر نمود:

﴿فَأَنۢبَتۡنَا فِيهَا حَبّٗا٢٧

«پس‌ در آن‌ دانه‌ها را» که‌ به ‌وسیله‌ آن‌ها تغذی‌ حاصل‌ می‌شود «رویانیدیم» یعنی: رستنی‌ها پیوسته‌ رشد می‌کنند و بر نمو خود می‌افزایند تا سرانجام‌ به‌ دانه ‌تبدیل‌ می‌شوند.

﴿وَعِنَبٗا وَقَضۡبٗا٢٨

«و نیز» در آن «انگور و سبزیجات‌ را» رویانیدیم‌. قضب: علفهای‌ تازه‌ای‌ است ‌که‌ چهارپایان‌ با آن‌ تغذیه‌ می‌شوند مانند سبدر، اسپست‌ و یونجه‌. آن‌ را «قضب‌» نامیدند زیرا پشت‌ سر هم‌ رشد می‌کند و باربار درو می‌شود.

﴿وَزَيۡتُونٗا وَنَخۡلٗا٢٩

«و» نیز رویانیدیم «درخت‌ زیتون‌ و خرما را» که‌ غذا و میوه‌ آن‌ها معروف‌ است‌.

﴿وَحَدَآئِقَ غُلۡبٗا٣٠

«و باغ‌های‌ انبوه‌ را» نخل‌ غلب: درختان‌ خرمای‌ اصیل‌، تنومند و ضخیمی ‌است‌ که‌ به‌ طور پرپشت‌ و به‌ تعداد زیاد در نخلستان‌ قد برافراشته‌ باشد.

﴿وَفَٰكِهَةٗ وَأَبّٗا٣١

«و میوه‌ و علف‌ را» فاکهه: هر چیزی‌ است‌ که‌ مردم‌ از میوه‌ها می‌خورند. آن‌ را عام‌ ذکر کرد تا شامل‌ تمام‌ انواع‌ آن‌ بشود. أب: تمام‌ رستنی‌هایی‌ است‌ که‌ نه‌ مردم‌ آن‌ را می‌خورند و نه‌ کشت‌ می‌کنند، مانند علف‌های‌ هرز و چراگاه‌های‌ حیوانات‌.

﴿مَّتَٰعٗا لَّكُمۡ وَلِأَنۡعَٰمِكُمۡ٣٢

«تا متاعی‌ برای‌ شما و چهارپایانتان‌ باشد» یعنی: آن‌ها را رویانیدیم‌ تا شما و چهارپایانتان‌ از آن‌ها بهره‌ بگیرید زیرا بعضی‌ از انواع‌ ذکر شده‌ خوراک‌ خود شماست‌ و بعضی‌ هم‌ خوراک‌ چهارپایانتان‌.

خلاصه‌ این‌که‌ مراد از ذکر این‌ اشیاء سه‌ چیز است:

۱- بیان‌ شواهدی‌ که‌ دال‌ بر توحید حق‌ تعالی‌ می‌باشد.

۲- بیان‌ دلایل‌ بر قدرت‌ حق‌ تعالی‌ در امر معاد و رستاخیز.

۳- ترغیب‌ به‌ ایمان‌ و طاعت‌ زیرا برای‌ شخص‌ عاقل‌ سزاوار نیست‌ که‌ از طاعت‌ خداوندی‌ که‌ با این‌ انواع‌ گونه‌گون‌ از نعمت‌های بسیار بر بندگانش‌ احسان ‌کرده ‌است‌، تمرد و سرکشی‌ کند.

﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ٣٣

«پس‌ چون‌ بانگ‌ سخت» یعنی: بانگ‌ گوش‌ خراش‌ روز قیامت‌ که‌ گوشها را کر می‌سازد «در رسد» . صخ: زدن‌ آهن‌ بر آهنی‌ دیگر، یا زدن‌ با عصا بر چیزی‌ است‌ که‌ از آن‌ آواز گوش‌خراشی‌ پدید آید.

﴿يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ٣٦

«روزی‌ که‌ آدمی‌ از برادرش‌ و از مادرش‌ و از پدرش‌ و از زنش‌ و فرزندانش ‌می‌گریزد» در حالی‌که‌ این‌ گروه‌ مخصوص‌ترین‌ نزدیکان‌ او و سزاوارترین‌ آن‌ها به ‌مهر و رأفت‌ و عنایتش‌ هستند و عامل‌ فرارشان‌ چیزی‌ جز هول‌ و هراس‌ بزرگ‌ و هنگامه‌ وحشتناک‌ قیامت‌ نیست‌. چنان‌ که‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ بازتابگر گوشه‌ای‌ از این ‌وحشت‌ بزرگ‌ می‌باشد: «تحشرون‌ حفاة‌ عراة مشاة غرلا، قال: فقالت‌ زوجته: يا رسول‌الله‌، ننظر أو يري‌ بعضنا عورة‌ بعض‌؟ قال: لكل‌ امري‌ء منهم‌ يومئذ شأن‌ يغنيه». «پای‌ برهنه‌، بدن‌ عریان‌، پای‌ پیاده‌ و ختنه ‌ناشده‌ محشور می‌شوید. راوی‌ می‌گوید: پس‌ همسر آن‌ حضرت‌ ص از ایشان‌ پرسید: یا رسول‌ الله! آیا بعضی‌ از ما عورت ‌بعضی ‌دیگر را می‌نگریم‌، یا می‌بینیم‌؟ فرمودند: در آن‌ روز هرکس‌ از آنان‌ را شغلی‌ است‌ که‌ او را کفایت‌ می‌کند» (آیه‌ بعد). یعنی‌ هرکس‌ چنان‌ به‌ هول‌ و هراس‌ و پریشانی‌ خود غرق‌ است‌ که‌ به‌ این‌ امر پرداخته‌ نمی‌تواند.

﴿لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ٣٧

«در آن‌ روز هرکس‌ از آنان‌ را کاری‌ است‌ که‌ او را به‌ خود مشغول‌ می‌دارد» و از نزدیکانش‌ بازداشته‌ و برمی‌گرداند چنان‌ که‌ او از بیم‌ آن‌که‌ مبادا نزدیکانش‌ چیزی ‌از او مطالبه‌ نمایند و برای‌ این‌ که‌ سختی‌ و حیرانی‌ او را نبینند، از آنان‌ می‌گریزد.

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ مُّسۡفِرَةٞ٣٨ ضَاحِكَةٞ مُّسۡتَبۡشِرَةٞ٣٩

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ روشنند» و تابناک‌ و درخشنده‌ «خندان‌ و شادمانند» که ‌این‌ چهره‌ها، چهره‌های‌ مؤمنان‌ است‌ زیرا ایشان‌ در هنگامه‌ محشر به‌ این‌ امر پی ‌می‌برند که‌ نعمت‌ها و اکرام‌های‌ عظیمی‌ در انتظارشان‌ است‌.

﴿وَوُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ عَلَيۡهَا غَبَرَةٞ٤٠

«و در آن‌ روز چهره‌هایی‌ است‌ که‌ بر آن‌ها غبار نشسته» زیرا می‌بینند که‌ خدای ‌‌ عذاب‌ سختی‌ را برایشان‌ آماده‌ نموده‌ است‌.

﴿تَرۡهَقُهَا قَتَرَةٌ٤١

«بر آن‌ها تیرگی‌ غالب‌ آمده‌ است» یعنی: آن‌ چهره‌های‌ غبارآلود را سیاهی‌، گرفتگی‌، ذلت‌، سختی‌ و خاکساری‌ فرو گرفته‌ است‌. نسفی‌ می‌گوید: «تو وحشتناک‌تر از آن‌ نمی‌بینی‌ که‌ غبار و سیاهی‌ هردو در یک‌ چهره‌ جمع‌ شود».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَفَرَةُ ٱلۡفَجَرَةُ٤٢

«آنان‌ همان‌ کافران‌ بدکارند» یعنی: صاحبان‌ چهره‌های‌ درهم‌ تکیده‌ بی‌رمق‌ غبار آلود سیاه‌ زشت‌ ذلیل‌، همان‌ نافرمانان‌ دروغگوی‌ کافرکیش‌اند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ بیان‌ حال‌ این‌ دو گروه‌ در این‌ آیه‌ کریمه‌ و مانند آن‌ از آیات‌، نفی‌ وجود گروه‌ سومی‌ را اقتضا نمی‌کند و گروه‌ سوم‌ ـ چنان‌که‌ امام‌ رازی‌ گفته ‌است‌ ـ مؤمنان‌ گنهکار یا فاسق‌اند.

سوره‌ تکویر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١ [التکویر: ۱] «تکویر» نامیده‌ شد. تکویر: در هم‌ پیچیدن‌ خورشید و سپس‌ افگندن‌ و محو کردن‌ روشنی‌ آن‌ است‌.

فضیلت‌ آن: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عمر ب آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «هر کس‌ دوست‌ دارد که‌ به‌سوی‌ روز قیامت‌ بنگرد چنان‌که‌ گویی‌ آن‌ را به‌ چشم‌ سر می‌بیند پس‌ باید سوره‌های: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١ ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١ را بخواند».

﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١

«آن‌گاه‌ که‌ خورشید» مانند شکل‌ کره‌ «درهم‌ پیچیده‌ شود» و مانند پیچیدن‌ دستار و جمع‌ کردن‌ لباس‌ فراهم‌ آورده‌ شود سپس‌ به‌ عنوان‌ اعلامی‌ بر ویرانی ‌جهان‌، پرتاب‌ گردد.

﴿وَإِذَا ٱلنُّجُومُ ٱنكَدَرَتۡ٢

«و آن‌گاه‌ که‌ ستارگان‌ تیره‌ شوند» و نور آن‌ها از میان‌ برود. یا «انکدار» آن‌ها به ‌معنی‌ فروافتادن‌، پراکنده‌ شدن‌ و به ‌پایان‌ رسیدن‌ عمر آن‌هاست‌.

﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُيِّرَتۡ٣

«و آن‌گاه‌ که‌ کوه‌ها به‌ رفتار آیند» یعنی: از زمین‌ برکنده‌ شده‌ و در هوا بر باد داده‌ شوند لذا به‌ گردی‌ پراکنده‌ تبدیل‌ شوند.

﴿وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ٤

«و آن‌گاه‌ که‌ ماده‌شتران‌ باردار وا نهاده‌ شوند» عشار: شتران‌ رام‌ و مهار کرده‌ای ‌هستند که‌ فرزندان‌ آن‌ها در شکم‌ آن‌هاست‌. این‌ گونه‌ شتران‌ به‌ این‌ دلیل‌ به‌ یادآوری ‌مخصوص‌ شدند زیرا نفیس‌ترین‌ و گرامی‌ترین‌ اموال‌ در نزد اعراب‌ می‌باشند. عطلت: یعنی‌ همین‌گونه‌ رها گردند و بدون‌ شتربان‌ وا نهاده‌ شوند؛ به‌ سبب‌ هول‌ وهراس‌ عظیمی‌ که‌ مردم‌ در روز قیامت‌ مشاهده‌ می‌کنند.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ شتران‌ نیز مانند حیوانات‌ دیگر برانگیخته‌ می‌شوند.

﴿وَإِذَا ٱلۡوُحُوشُ حُشِرَتۡ٥

«و آن‌گاه‌ که‌ جانوران‌ گرد آورده ‌شوند» یعنی: جانوران‌ وحشی‌ و درندگان‌ و جانوران‌ بیابانی‌ در روز قیامت‌ حشر می‌شوند تا از برخی‌ از آن‌ها برای‌ برخی‌دیگرقصاص‌ گرفته‌شود، سپس‌ به‌ خاک‌ تبدیل‌ می‌گردند. به‌قولی: حشر آن‌ها، مرگ‌آن‌هاست‌.

﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ٦

«و آن‌گاه‌ که‌ دریاها افروخته‌ گردند» و به‌ آتشی‌ شعله‌ور و زبانه‌کش‌ تبدیل‌ شوند. البته‌ بعید نیست‌ که‌ مراد انفجار مواد مذاب‌ آتشفشانی‌ اندرون‌ زمین‌ بر اثر انفجار و زلزله‌های‌ عظیم‌ آن‌ باشد چنان‌که‌ بعضی‌ از مفسران‌ همچون‌ الوسی‌ بر این‌ نظرند. ابی‌ بن ‌کعب‌ س می‌گوید: «در اثنایی‌ که‌ مردم‌ در بازارهای‌ خویش‌ به‌ سر می‌برند، بناگاه‌ نور خورشید محو می‌شود و در اثنایی‌ که‌ آنان‌ در این‌ حالت‌اند، بناگاه ‌کوهها از جا برکنده‌ شده‌ و بر روی‌ زمین‌ می‌افتند پس‌، از آن‌ حرکت‌ و اضطراب ‌عظیمی‌ پدید می‌آید در این‌ هنگام‌ جنیان‌ وحشت‌زده‌ به‌سوی‌ انسیان‌ روی ‌می‌آورند و انسیان‌ به‌سوی‌ جنیان‌ و چهارپایان‌ و مرغان‌ و درندگان‌ همه‌ درهم ‌می‌آمیزند».

﴿وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ٧

«و آن‌گاه‌ که‌ جآن‌ها قرین‌ همدیگر شوند» یعنی: جان‌های‌ مؤمنان‌ با حور عین‌ جفت‌ گردانیده‌ می‌شوند و جآن‌های‌ کافران‌ با شیاطین‌. یا ارواح‌ با اجساد جمع ‌می‌شوند. حسن‌ در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «هر کس‌ به‌ گروه‌ خویش‌ ملحق‌ می‌شود؛ یهود با یهود، نصاری‌ با نصاری‌، مجوس‌ با مجوس‌، منافقان‌ با منافقان‌ و همین‌گونه‌ مؤمنان‌ با مؤمنان‌ پس‌ هرکس‌ با هم‌کیش‌ و هم‌آیین‌ خود پیوند داده‌ می‌شود».

﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ٩

«و آن‌گاه‌ که‌ از دختر زنده ‌به ‌گور پرسیده‌ شود که‌ به‌ کدامین‌ گناه‌ کشته ‌شده‌ است‌؟» برخی‌ از اعراب‌ از بیم‌ عار، یا از بیم‌ فقر و نیازمندی‌ دختران‌ خود را بعد از تولدشان‌ زنده‌ به‌ گور می‌کردند چرا که‌ آنان‌ را سربار و مایه‌ ننگ‌ و عار خود می‌دانستند. پس‌ خداوند متعال‌ هشدار داد که‌ قاتلان‌ دختران‌ را که‌ بی‌هیچ‌ گناهی ‌کشته‌ شده‌اند، به‌ محاکمه‌ می‌کشاند و از آن‌ دختران‌ زنده ‌به‌ گور می‌پرسد که‌ به‌کدامین‌ گناه‌ کشته‌ شده‌اند؟ پاسخ‌ آن‌ دختران‌ این‌ است: بی‌ هیچ‌ گناهی‌ زنده ‌به ‌گور شده‌ایم‌! و در اینجاست‌ که‌ روی‌ حساب‌ با قاتلان‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «... الموؤدة في‌ الجنة». «دختر زنده ‌به‌ گور شده‌ در بهشت‌ است‌».

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ اطفال‌ مشرکان‌ عذاب‌ نمی‌شوند زیرا عذاب‌ در برابر گناه‌ است‌.

﴿وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتۡ١٠

«و آن‌گاه‌ که‌ کارنامه‌ها گشوده‌ شود» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ نامه‌های‌ اعمال‌ برای‌ حساب‌ گشوده‌ و منتشر ساخته‌ شوند زیرا این‌ نامه‌ها در وقت‌ مرگ‌ در هم‌ پیچیده‌ شده‌ و در هنگام‌ حساب‌ گشوده‌ می‌شوند.

﴿وَإِذَا ٱلسَّمَآءُ كُشِطَتۡ١١

«و آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ پوست‌ برکنده‌ شود» یعنی: پاره‌پاره‌ گردیده‌ و از جا برکنده ‌شود چنان‌که‌ سقف‌ از خانه‌ و پوست‌ از تن‌ گوسفند برکنده‌ می‌شود.

﴿وَإِذَا ٱلۡجَحِيمُ سُعِّرَتۡ١٢

«و آن‌گاه‌ که‌ دوزخ‌ را برافروزند» برای‌ دشمنان‌ خدا أ به‌ فروزشی‌ سخت‌. قتاده ‌می‌گوید: «دوزخ‌ را خشم‌ خداوند أ و گناهان‌ بنی‌آدم‌ برافروخته‌ می‌گرداند».

﴿وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ١٣

«و آن‌گاه‌ که‌ بهشت‌ نزدیک‌ آورده‌ شود» به‌سوی‌ متقیان‌. علما گفته‌اند: از فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿إِذَا ٱلشَّمۡسُ كُوِّرَتۡ١ [التکویر: ۱] تا فرموده‌اش: ﴿وَإِذَا ٱلۡجَنَّةُ أُزۡلِفَتۡ١٣ [التکویر: ۱۳] دوازده‌ پدیده‌ ذکر شده‌ است‌ که‌ شش‌ عدد از آن‌ها در دنیا است‌؛ یعنی‌ از اول‌ سوره‌ تا ﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ سُجِّرَتۡ٦ [التکویر: ۶] و شش‌ از آن‌ در آخرت‌ است‌؛ یعنی‌ از ﴿وَإِذَا ٱلنُّفُوسُ زُوِّجَتۡ٧ [التکویر: ٧] تا این‌ آیه‌. وجواب‌ همه‌ این‌ها این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ است:

﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّآ أَحۡضَرَتۡ١٤

«هر نفس‌ بداند که‌ چه‌ آماده‌ کرده‌ است» یعنی: چون‌ آن‌ امور یاد شده‌ واقع ‌شود، در آن‌ هنگام‌ هرکس‌ با گشودن‌ نامه‌های‌ اعمال‌ خود می‌داند که‌ از خیر یا شرچه‌ آماده‌ کرده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عدی ‌بن ‌حاتم‌ س آمده‌ است‌ که ‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «ما منكم‌ من‌ أحد إلا وسيكلمه‌ الله‌، ما بينه‌ وبينه‌ ترجمان‌، فينظر أيمن‌ منه‌ فلا يري‌ إلا ما قدمه‌ و ينظر أشأم‌ منه‌، فلا يري‌ إلا ما قدم‌ بين‌ يديه‌ فتستقبله‌ النار، فمن‌ استطاع‌ منكم‌ أن‌ يتقي‌ النار ولو بشق‌ تمرة‌ فليفعل». «هیچ‌ کس‌ از شما نیست ‌مگر این‌که‌ خداوند متعال‌ به‌زودی‌ با او سخن‌ می‌گوید به‌ طوری‌ که‌ میان‌ او و میان ‌خداوند أ ترجمانی‌ نیست‌ پس‌ به‌ جانب‌ راست‌ خویش‌ می‌نگرد و جز آنچه‌ را که‌ (از اعمال) پیش‌ فرستاده ‌است‌، نمی‌بیند و به‌ جانب‌ چپ‌ خویش‌ می‌نگرد پس‌ جز آنچه‌ را که‌ پیش‌ از خود (از اعمال) فرستاده‌ است‌، نمی‌بیند آن‌گاه‌ آتش‌ به‌ اوروی‌ می‌آورد. پس‌ هرکس‌ از شما که‌ می‌تواند از آتش‌ بپرهیزد ـ ولو با دادن ‌پاره‌ای‌ از خرمایی‌ ـ باید چنین‌ کند».

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلۡخُنَّسِ١٥

«پس‌ سوگند می‌خورم» «لا» برای‌ نفی‌ نیست‌ بلکه‌ برای‌ تأکید خبر است‌. آری‌! سوگند می‌خورم‌ «به‌ ستاره‌های‌ گردان» که‌ روزها در زیر نور خورشید پنهان‌ شده‌ و به‌ چشم‌ غیر مسلح‌ دیده‌ نمی‌شوند. مراد از این‌ ستارگان‌ در نزد جمهور: ستارگان‌ سیارند مانند زحل‌، مشتری‌، مریخ‌، زهره‌ و عطارد و خنوس ‌آن‌ها بازگشت‌ آن‌ها به‌ اول‌ برج‌ است‌. در کتب‌ حدیث‌ آمده‌است: همه‌ ستارگان ‌«خنس‌» اند زیرا در روز از دیده‌ پنهان‌ می‌شوند.

﴿ٱلۡجَوَارِ ٱلۡكُنَّسِ١٦

ستارگان‌ «سیار» که‌ در مدارهای‌ خود سیر می‌کنند «کز دیده‌ نهان‌ شوند» یعنی: در وقت‌ غروب‌ خود در پشت‌ سر افق‌ پنهان‌ می‌شوند. کنس: برگرفته ‌از کناس‌ یعنی‌ خوابگاهی‌ است‌ که‌ آهوان‌ و درندگان‌ در بیشه‌ از شاخکهای ‌درختان‌ برای‌ خود می‌سازند و در آن‌ پنهان‌ می‌شوند. قول‌ راجح‌ این‌ است‌ که ‌تمام‌ ستارگان‌ «خنس‌» و «کنس‌» اند زیرا همگی‌ آن‌ها در روز از دیده‌ نهان‌ و در شب‌ آشکار می‌شوند، سپس‌ به‌ پنهانگاه‌ خود در زیر افق‌ که‌ همان‌ آشیانه‌ یا برجهای‌ آن‌هاست‌، غایب‌ می‌شوند چنان‌که‌ آهو در آشیانه‌ خود پنهان‌ می‌شود.

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا عَسۡعَسَ١٧

«و سوگند به‌ شب‌ چون‌ روی‌ آورد» چون‌ شب‌ روی‌ آورد، اعراب‌ می‌گویند: «عسعس ‌اللیل‌» و چون‌ شب‌ پشت‌ کند و برود، نیز می‌گویند: «عسعس‌ اللیل‌». پس ‌این‌ کلمه‌ از الفاظ اضداد است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «معنای‌ روی ‌آوردن‌ در اینجا مناسبتر می‌نماید».

﴿وَٱلصُّبۡحِ إِذَا تَنَفَّسَ١٨

«و سوگند به‌ صبح‌ چون‌ دمیدن‌ گیرد» تنفس‌ صبح‌؛ روی‌‌آوردن‌ و روشنگری ‌آن‌ است‌ زیرا صبح‌ با روح‌ و نسیم‌ جان‌نوازی‌ روی‌ می‌آورد.

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلُ رَسُولٖ كَرِيمٖ١٩

و مقسم ‌علیه‌ این‌ است: «که‌ آن‌ برخوانده‌ پیام‌آور گرامی‌ای‌ است» یعنی: سوگند به‌ همه‌ آنچه‌ ذکر شد که‌ قرآن‌ برخوانده‌ فرستاده‌ گرامی‌، یعنی‌ جبرئیل‌ ÷ است ‌زیرا او قرآن‌ را از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ بر پیامبرش‌ ص فرود آورده ‌است‌.

﴿ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي ٱلۡعَرۡشِ مَكِينٖ٢٠

«نیرومندی‌ است» جبرئیل ‌÷ که‌ آفرینش‌ عظیم‌ و استوار و قدرت‌ بسیاری‌ دارد «نزد صاحب‌ عرش‌، صاحب‌ مقام‌ است» یعنی: جبرئیل‌÷ نزد خدای‌ سبحان‌ دارای ‌مقام‌ بلند و جایگاه‌ و پایگاه‌ رفیع‌ و والایی‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ عندیت‌، نه‌ عندیت‌ مکانی‌ است‌ و نه‌ عندیت‌ سمت‌ و جهت‌ بلکه‌ عندیت‌ اکرام‌ و تشریف‌ و بزرگداشت‌ است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌است: «أنا عند المنكسرة ‌قلوبهم». «من‌ در نزد دلشکستگانم‌».

﴿مُّطَاعٖ ثَمَّ أَمِينٖ٢١

«در آنجا هم‌ مطاع‌ و هم‌ امین‌ است» یعنی: جبرئیل ‌÷ در میان‌ فرشتگان‌ آسمان ‌هم‌ مطاع‌ است‌ که‌ فرشتگان‌ به‌ او رجوع‌ می‌کنند و از او فرمان‌ می‌برند و هم‌ متصف‌ به‌ صفت‌ امانت‌ است‌ در امر وحی‌ و غیر آن‌.

﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجۡنُونٖ٢٢

«و هم‌ صحبت‌ شما دیوانه‌ نیست» یعنی: ای‌ مردم‌ مکه‌! محمد ص همنشین‌ شما دیوانه‌ نیست‌. دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ از آن‌ حضرت‌ ص به‌ وصف‌ هم‌سخنی‌ با آنان ‌یادآوری‌ فرمود، اشعار بر این‌ امر است‌ که‌ آن‌ها به‌ حقیقت‌ امر ایشان‌ دانایند ومی‌دانند که‌ آن‌ حضرت‌ ص خردمندترین‌ و کامل‌ترین‌ مردم‌ هستند.

﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡمُبِينِ٢٣

«و به‌ راستی‌ او را در افق‌ آشکار دیده‌است» یعنی: هم‌صحبت‌ شما محمد ص جبرئیل ‌÷ را در وقت‌ طلوع‌ خورشید بر کرانه‌ آشکار سمت‌ مشرق‌ آسمان‌ به‌همان‌ شکل‌ و صورت‌ حقیقی‌ وی‌ که‌ دارای‌ ششصد بال‌ بود، دیده ‌است‌ به‌ نحوی‌که‌ برای‌ محمد ص علم‌ بدیهی‌ حاصل‌ شده‌ است‌ که‌ جبرئیل‌ ÷ فرشته‌ای‌ است ‌مقرب‌ که‌ به‌ فرود آوردن‌ وحی‌ از سوی‌ وی‌ می‌توان‌ کاملا مطمئن‌ بود و او شیطان ‌مطرود نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ دومین‌ رؤیت‌ جبرئیل‌÷ توسط آن ‌حضرت‌ ص بعد از دیدن‌ اول‌ ایشان‌ در هنگام‌ آغاز وحی‌ در غار حرا بود. مجاهد می‌گوید: «آن‌ حضرت‌ ص در رؤیت‌ دوم‌ جبرئیل‌ را در ناحیه‌ وادی‌ اجیاد که‌ در شرق‌ مکه‌ است‌، دیدند».

﴿وَمَا هُوَ عَلَى ٱلۡغَيۡبِ بِضَنِينٖ٢٤

«و او» یعنی: یار و هم‌صحبت‌ شما محمد ص «در امر غیب» یعنی: در امر وحی‌ و اخبار آسمان‌ «بخیل‌ نیست» پس‌ در رساندن‌ وحی‌ غیبی‌ بخل‌ نمی‌ورزد و در تبلیغ‌ آن‌ کوتاهی‌ نمی‌کند بلکه‌ کلام‌ و احکام‌ خدای‌ ‌ را با همه‌ سخاوت ‌و بخشندگی‌ به‌ خلق‌ تعلیم‌ می‌دهد.

﴿وَمَا هُوَ بِقَوۡلِ شَيۡطَٰنٖ رَّجِيمٖ٢٥

«و قرآن‌ سخن‌ شیطانی‌ مطرود نیست» یعنی: قرآن‌ سخن‌ و گفتار شیطانی‌ از شیاطین‌ استراق‌ کننده‌ شنود که‌ با شهاب‌های‌ آسمانی‌ طرد می‌شوند، نیست‌ زیرا برخلاف‌ آنچه‌ که‌ قریش‌ می‌گویند، قرآن‌ نه‌ شعر است‌ و نه‌ کهانت‌.

﴿فَأَيۡنَ تَذۡهَبُونَ٢٦

«پس‌ به‌ کجا می‌روید» یعنی: بعد از انکار قرآن‌ و برنتابیدن‌ آن‌ به‌ کدامین‌ راه‌ می‌روید در حالی‌ که‌ حجت‌ بر شما تمام‌ شده‌ است‌؟ عقل‌هایتان‌ در تکذیب‌ این ‌قرآن‌ با وجود روشنی‌ و حقانیت‌ آن‌ به‌ کجا می‌رود؟ به‌ کدام‌ راه‌ می‌روید که‌ از این‌ راهی‌ که‌ برای‌ شما بیان‌ کرده‌ام‌، روشن‌تر باشد؟.

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ٢٧

«قرآن‌ جز پندی‌ برای‌ عالمیان‌ نیست» که‌ آنان‌ را پند و اندرز داده‌ و به‌ بیان ‌حقیقت‌ برایشان‌ می‌پردازد؛

﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ٢٨

«برای‌ هر یک‌ از شما که‌ بخواهد راست‌ و مستقیم‌ باشد» بر راه‌ حق‌ و ایمان‌ و طاعت‌. آری‌! قرآن‌ فقط برای‌ آنان‌ پندی‌ است‌ و آنانند که‌ از آن‌ بهره‌مند می‌گردند.

﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢٩

«و تا الله پروردگار عالمیان‌ نخواهد شما نیز نخواهید خواست»

یعنی: شما راستی‌ و درستی‌ و استفامت‌ را نمی‌خواهید و بر این‌ خواست‌ قادر هم‌ نمی‌باشید مگر به‌ مشیت‌ و توفیق‌ خداوند متعال‌. استقامت: رفتن‌ به‌ راه‌ راست‌، یعنی‌ راه‌ خداوند فرمانروای‌ آسمآن‌ها و زمین‌ است‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌اند: چون‌ آیه‌ ﴿لِمَن شَآءَ مِنكُمۡ أَن يَسۡتَقِيمَ٢٨ [التکویر: ۲۸] نازل‌ شد، ابوجهل‌ گفت: این‌ امر مربوط به‌ ماست‌؛ اگر بخواهیم‌، با استقامت ‌می‌شویم‌ و اگر نخواهیم‌، نمی‌شویم‌! پس‌ خداوند أ نازل‌ کرد: «شما نمی‌خواهید مگر آن‌که‌ خداوند پروردگار عالمیان‌ بخواهد». پس‌، از تعمق‌ در سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ به‌ یک‌ نکته‌ مهم‌ می‌رسیم‌ و آن‌ موقوف‌ بودن‌ مشیت‌ بشری‌ به‌مشیت‌ الهی‌ است‌. البته‌ این‌ به‌ معنای‌ مجبور بودن‌ انسان‌ نیست‌ زیرا حق‌ تعالی‌ به ‌علم‌ ازلی‌ خود دانسته‌، سپس‌ اراده‌ کرده‌ و قدرتش‌ را بر آن‌ امر نمایان‌ ساخته‌ است ‌پس‌ علم‌ وی‌ کشف‌ کننده‌ است‌ نه‌ اجبار آور. یعنی‌ خداوند متعال‌ به‌ علم‌ ازلی ‌خود دانسته‌ است‌ که‌ مثلا زید در زندگی‌ خود چه‌ کارهایی‌ می‌کند آن‌گاه‌ تحقق ‌کارهای‌ او را اراده‌ کرده‌ و سپس‌ به‌ قدرت‌ خویش‌ آن‌ کارها را در عرصه‌ واقع ‌نمایان‌ ساخته‌ است‌.

سوره‌ انفطار

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «انفطار» نامیده‌ شد که‌ با این‌ فرموده ‌حق‌ تعالی: ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ [الانفطار: ۱] که‌ تفسیر آن‌ خواهد آمد افتتاح‌ شده‌ است‌.

سوره‌ انفطار، اولا از انقلاب‌ کونی‌ای‌ سخن‌ می‌گوید که‌ در روز قیامت‌ پدید خواهد آمد سپس‌ انسان‌ ناسپاس‌ در آن‌ مورد هشدار و سرزنش‌ قرار می‌گیرد و در نهایت‌ هم‌ علت‌ انکار منکران‌ بیان‌ می‌شود.

فضیلت‌ آن: نسائی‌ از جابر س روایت‌ کرده ‌است‌ که‌ فرمود: معاذ پیش‌نماز مردم‌ بود و نماز را طولانی‌ کرد. در این‌ اثنا یکی‌ از افرادی‌ که‌ به‌ او اقتدا کرده‌ بود، نماز خود در پشت‌ سر وی‌ را قطع‌ نموده‌ به‌ گوشه‌ مسجد رفت‌، به‌ تنهایی‌ نماز گزارد و از مسجد بیرون‌ شد. چون‌ این‌ خبر به‌ معاذ رسید، گفت: فلان‌، شخصی ‌است‌ منافق‌. پس‌ قضیه‌ را به‌ رسول‌ خدا ص بردند. حضرت ص از آن‌ شخص ‌سؤال‌ کردند که‌ چرا نمازش‌ در پشت‌ سر معاذ را رها کرده‌ است‌؟ او گفت: یا رسول‌الله! من‌ آمدم‌ که‌ پشت‌ سر وی‌ نماز بگزارم‌ اما وی‌ نماز را بر من‌ طولانی‌ کرد، بناچار بازگشته‌ در گوشه‌ مسجد نماز گزاردم‌ و رفتم‌ که‌ به‌ شترم‌ علف‌ بدهم‌. پس‌ رسول‌ خدا ص به‌ معاذ فرمودند: «أفتان‌ أنت‌ یا معاذ؟ أین‌ کنت‌ عن‌ ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: ۱] و ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١ [الشمس: ۱] و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ [الانفطار: ۱]: ای‌ معاذ! آیا تو فتنه‌گری‌؟ کجا بودی‌ از خواندن‌ سوره‌های: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١ و﴿وَٱلضُّحَىٰ١ [الضحى: ۱] و ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١ [الانفطار: ۱] و﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ١ [اللیل: ۱]» یعنی: چرا از این‌ سوره‌های‌ متوسط بر آنان ‌نمی‌خوانی‌ که‌ در کار دین‌ به‌ ملال‌ نیفتند و از نماز دلتنگ‌ نشوند زیرا اگر چنین ‌شود، از دین‌ دلتنگ‌ گشته‌ و به‌ فتنه‌ درافتاده‌اند.

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ١

«آن‌گاه‌ که» در هنگامه‌ برپائی‌ قیامت «آسمان‌ منفطر شود» انفطار آسمان‌؛ شکافته‌ شدن‌ و از هم ‌گسستن‌ آن‌ برای‌ فرود آمدن‌ فرشتگان‌ از آن‌ است‌؛

﴿وَإِذَا ٱلۡكَوَاكِبُ ٱنتَثَرَتۡ٢

«و آن‌گاه‌ که‌ ستارگان‌ پراکنده‌ شوند» یعنی: فروریزند و متفرق‌ شوند؛

﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ فُجِّرَتۡ٣

«و آن‌گاه‌ که‌ دریاها از جا برکنده‌ شوند» یعنی: بعضی‌ در بعضی‌دیگر روان‌ گردند و همه‌ به‌ هم‌ راه‌ یابند به‌ طوری‌که‌ به‌ دریای‌ واحدی‌ تبدیل‌ شوند و دریاهای‌ شیرین ‌با دریاهای‌ شور در هم‌ آمیزد؛

﴿وَإِذَا ٱلۡقُبُورُ بُعۡثِرَتۡ٤

«و آن‌گاه‌ که‌ گورها زیر و زبر شود» یعنی: خاک‌ گورها زیر و زبر شود و مردگانی ‌که‌ در آن‌ها هستند، بیرون‌ آیند؛

﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ وَأَخَّرَتۡ٥

«هر نفسی‌، آنچه‌ را پیش‌ فرستاده‌ بود و آنچه‌ را بازپس‌ گذاشته‌ بود بداند» یعنی: در آن‌ هنگام‌ نامه‌های‌ اعمال‌ منتشر می‌شود و هرکس‌ آنچه‌ را از خیر یا شر پیش ‌فرستاده‌ بود و آنچه‌ را که‌ پس‌ از خود از روش‌ نیک‌ یا بد در دنیا باقی‌ گذاشته‌ بود، می‌داند. و چنان‌که‌ در سوره‌ قبل‌ گذشت‌، پدیده‌های‌ یاد شده‌، در آستانه‌ قیام ‌قیامت‌ روی‌ می‌دهد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ٦

«های‌ ای‌ انسان» کافر «چه‌ چیز تو را در باره‌ پروردگار بخشنده‌ات‌ مغرور کرد؟» یعنی: چه‌ چیز تو را فریفت‌ و غره‌ کرد که‌ به‌ پروردگار کریم‌ و بخشنده‌ات‌ کافر شدی‌، به‌ پروردگاری‌ که‌ بر تو در دنیا با کامل‌ کردن‌ آفرینش‌ و حواست‌ فضل‌ و بخشش‌ نمود، تو را عاقل‌ و فهمیده‌ گردانید، به‌ تو روزی‌ داد و بر تو با نعمت‌هایی‌که‌ بر انکار هیچ‌ چیز از آن‌ها قادر نیستی‌، انعام‌ گذاشت‌. برخی‌ گفته‌اند: انسان‌ را عفو خداوند أ مغرور کرد زیرا او انسان‌ را در اولین ‌گام‌ گناه‌ و نافرمانی‌اش‌ به ‌شتاب‌ مؤاخذه‌ و مجازات‌ نکرد. نقل‌ است‌ که‌ به‌ فضل‌بن‌عیاض‌ گفتند: اگر خداوند أ در روز قیامت‌ تو را در پیشگاه‌ خود ایستاده‌ کند و به‌ تو بگوید: «چه‌ چیز تو را به‌ پروردگار کریمت‌ غره‌ کرد؟» در پاسخش‌ چه‌ می‌گویی‌؟ گفت: «می‌گویم: مرا پرده‌های‌ فروانداخته‌ات‌ مغرور ساخت‌ زیرا ذات‌ کریمت‌ ستار عیب ‌پوش‌ است‌». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون‌ رسول‌ خداص آیه: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ ٱلۡكَرِيمِ٦ [الانفطار: ۶] را می‌خواندند، می‌فرمودند: «انسان‌ را جهلش ‌مغرور و فریفته‌ ساخت‌».

برخی‌ از مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌ درباره ‌ابی ‌بن‌ خلف‌ یا درباره‌ ابی‌اشدبن‌کلده‌ جمحی‌ نازل‌ شد. ولی‌ ابن‌ عباس ‌ب می‌گوید: «مراد از انسان‌ در اینجا، ولیدبن‌ مغیره‌ است‌».

﴿ٱلَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّىٰكَ فَعَدَلَكَ٧

آری‌! ای‌ انسان‌ کافر و ناسپاس‌، چه‌ چیز تو را در باره‌ پروردگار بخشنده‌ات ‌مغرور ساخت‌؟ «همان‌ کس‌ که‌ تو را آفرید» از نطفه‌ درحالی‌ که‌ چیزی‌ نبودی ‌«پس‌ استوار کرد» تو را به‌ اندام‌های‌ درست‌، به‌ صورت‌ و هیأت‌ کسی‌ که‌ می‌شنوی‌، می‌بینی‌ و درک‌ می‌کنی‌ «و آن‌گاه‌ تو را سامان‌ بخشید» به‌ بخشیدن ‌قامت‌ نیکو، حسن‌ صورت‌ و تعادل‌ اعضا به‌ طوری‌که‌ هیچ‌ تفاوتی‌ در آن‌ها نیست‌ و مثلا چنین‌ نیست‌ که‌ یک‌ دست‌ یا یک‌ پایت‌ از دست‌ یا پای‌ دیگرت‌ بلندتر باشد.

﴿فِيٓ أَيِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ٨

«و به‌ هر صورتی‌ که‌ خواست» از صورت‌های‌ مختلف‌ در زیبایی‌ یا زشتی «تو را ترکیب‌ کرد» و این‌ تو نبودی‌ که‌ صورت‌ خویش‌ را ترکیب‌ و انتخاب‌ کنی‌. یا تو را در صورت‌ و ساختاری‌ ترکیب‌ کرد که‌ از آراسته‌ترین‌ و معتدل‌ترین‌ ترکیبهاست‌.

﴿كَلَّا بَلۡ تُكَذِّبُونَ بِٱلدِّينِ٩

آن‌گاه‌ خداوند أ بعد از بیان‌ نشانه‌های‌ قیامت‌ و بعد از برشمردن‌ نعمت‌های خود بر انسان‌ و انکار و ناسپاسی‌ آن‌ها از سوی‌ وی‌، علت‌ این‌ انکار را که‌ تکذیب ‌رستاخیز است‌ ذکر می‌کند: «نه‌، چنین‌ نیست‌ بلکه دین‌ را دروغ‌ می‌شمرید» مراد از دین: دریافت‌ جزای‌ اعمال‌ در روز قیامت‌، یا دین‌ اسلام‌ است‌. کلا: کلمه‌ای‌ است ‌برای‌ تنبیه‌ و هشدار دادن‌ به‌ آن‌ انسان‌ کافر در این‌ مورد که‌ پندارهایش‌ نادرست ‌است‌ و او نباید به‌ کرم‌ خداوند أ مغرور شده‌ و نعمت‌ و فضلش‌ را وسیله‌ای ‌به‌سوی‌ کفر بگرداند.

﴿وَإِنَّ عَلَيۡكُمۡ لَحَٰفِظِينَ١٠ كِرَامٗا كَٰتِبِينَ١١

«و قطعا بر شما نگهبانانی‌ گماشته‌ شده‌اند» از فرشتگان‌ که‌ اعمال‌ و سخنانتان‌ را ثبت‌ و ضبط می‌کنند «که» آن‌ فرشتگان‌ نگهبان‌ «نویسندگانی‌ گرامی‌‌قدرند» پس‌ شما نیز باید قدر و حرمت‌ ایشان‌ را نگاه‌ دارید و با ارتکاب‌ اعمال‌ زشت‌ و گفتن ‌سخنان‌ ناپسند، به‌ آن‌ها بی‌حرمتی‌ نکنید.

﴿يَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ١٢

«آنچه‌ را می‌کنید، می‌دانند» یعنی: شما روز جزا را دروغ‌ می‌شمارید در حالی‌که‌ فرشتگان‌ خداوند أ بر شما گماشته‌ شده‌اند و اعمال‌ شما را می‌نویسند تا روز قیامت‌ در برابر آن‌ها مورد محاسبه‌ قرار گیرید و آن‌ فرشتگان‌ هر چه‌ را که‌ می‌کنبد می‌دانند و می‌نویسند پس‌ چیزی‌ از اعمال‌ شما بر ایشان‌ پنهان‌ نمی‌ماند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ ب آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إن‌ الله‌ ينهاكم‌ عن‌ التعري‌، فاستحيوا من‌ ملائكة‌ الله‌ الذين‌ معكم‌، الكرام ‌الكاتبين‌، الذين‌ لا يفارقونكم‌ إلا عند ثلاث‌ حالات: الغائط، والجنابة‌، والغسل‌، فإذا اغتسل‌ أحدكم‌ بالعراء فليستـتر بثوبه‌ أو بجرم‌ حائط، أو ببعيرة». «خداوند أ شما را از برهنه ‌شدن‌ نهی‌ می‌کند پس‌ از فرشتگان‌ خداوند أ که‌ همراه‌ شما هستند حیا کنید؛ از آن‌ نویسندگان‌ گرامی‌قدری‌ که‌ از شما جدا نمی‌شوند مگر در سه‌ حالت: رفتن ‌شما به‌ قضای‌ حاجت‌، حالت‌ جنابت‌ و حالت‌ غسل‌ و چون‌ یکی‌ از شما در فضایی ‌باز غسل‌ می‌کند، باید خود را با جامه‌ خویش‌، یا به‌ پناه‌ دیواری‌، یا به‌ شتری‌ استتار کند».

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٖ١٣ وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٖ١٤

«بی‌گمان‌ ابرار» یعنی: مؤمنان‌ راستینی‌ که‌ کار نیک‌ انجام‌ می‌دهند و در تمام‌ کارهای‌ خویش‌ تقوی‌ را مد نظر داشته‌ و از خدای‌ ‌ پروا می‌کنند؛ «در نعمت‌اند» یعنی: در نازونعمت‌ بهشتی‌ قرار دارند «و بی‌گمان‌ فجار» جمع‌ فاجر است‌. یعنی‌ کفاری‌ که‌ شریعت‌ الهی‌ را ترک‌ کرده‌اند «در دوزخند» بنابراین‌، مراد از «فجار» کفارند و این‌ خطاب‌، مرتکبان‌ گناه‌ کبیره‌ را شامل‌ نمی‌شود.

﴿يَصۡلَوۡنَهَا يَوۡمَ ٱلدِّينِ١٥

«در روز جزا وارد آن‌ می‌شوند» یعنی: این‌ کفار فجار در روز جزایی‌ که‌ منکر آن‌ بودند، وارد دوزخ‌ می‌شوند و در کام‌ شعله‌های‌ سرکش‌ آن‌، سختی‌ها می‌چشند وعذابها می‌بینند. امام‌ رازی‌ نقل‌ کرده‌است‌ که: «سلیمان‌ بن‌ عبدالملک‌ خلیفه‌ اموی ‌عازم‌ مکه‌ بود و در راه‌ مکه‌ از مدینه‌ می‌گذشت‌ پس‌ در دیداری‌ که‌ با ابوحازم‌ داشت‌، به‌ وی‌ گفت: فردای‌ قیامت‌ قرار گرفتن‌ در پیشگاه‌ خداوند أ چگونه ‌است‌؟ ابوحازم‌ گفت: اما نیکوکار؛ او همانند شخص‌ سفرکرده‌ای‌ است‌ که‌ از سفر نزد خانواده‌اش‌ برمی‌گردد و اما بدکار پس‌ او همچون‌ برده‌ گریزپایی‌ است‌ که‌ نزد مولای‌ خویش‌ آورده‌ می‌شود. راوی‌ می‌گوید: سلیمان‌ گریست‌ و سپس‌ گفت: ای ‌کاش‌ می‌دانستم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ با ما چه‌ می‌کند؟! ابوحازم‌ گفت: این‌ کار ساده‌ای‌ است‌؛ عملت‌ را بر کتاب‌ خداوند أ عرضه‌ بدار، آن‌ وقت‌ می‌دانی‌ که‌ او با تو چه‌ خواهدکرد. سلیمان‌ گفت: این‌ توصیه‌ تو در کجای‌ کتاب‌ خداأ آمده ‌است‌؟ ابوحازم‌ گفت: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٖ١٣ وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٖ١٤ [الانفطار: ۱۳-۱۴]. سلیمان ‌گفت: در این‌ صورت‌، رحمت‌ خداوند أ در کجاست‌؟ ابوحازم‌ پاسخ‌ داد:﴿إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ [الأعراف: ۵۶] «بی‌گمان‌ رحمت‌ خداوند أ به‌ نیکوکاران‌ نزدیک ‌است‌».

﴿وَمَا هُمۡ عَنۡهَا بِغَآئِبِينَ١٦

«و از آن‌ غایب‌ نیستند» یعنی: دوزخیان‌ فاجر کافر، هرگز برای‌ ساعتی‌ هم‌ از دوزخ‌ جدا نشده‌ و از آن‌ دور نمی‌شوند و عذاب‌ آن‌ بر آنان‌ سبک‌ نمی‌شود بلکه ‌برای‌ ابد در آن‌ به‌ سر می‌برند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا يَوۡمُ ٱلدِّينِ١٧ ثُمَّ مَآ أَدۡرَىٰكَ مَا يَوۡمُ ٱلدِّينِ١٨

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ روز جزا چیست‌؟ باز چه‌ دانی‌ که‌ روز جزا چیست‌؟» تکرار سؤال ‌برای‌ بزرگ‌ نمودن‌، تفخیم‌ شأن‌ و هولناک‌ نمایاندن‌ قیامت‌ است‌.

﴿يَوۡمَ لَا تَمۡلِكُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَيۡ‍ٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ يَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ١٩

«روزی‌ است‌ که‌ کسی‌ برای‌ کسی‌ هیچ‌ اختیاری‌ ندارد؛ و در آن‌ روز، فرمان‌ از آن‌ خداوند است» یعنی: هیچ‌کس‌ ـ هرکه باشد ـ اختیار رساندن‌ چیزی‌ از منفعت‌ را در روز قیامت‌ برای‌ کس‌ دیگری‌ ندارد و در آنجا جز خداوند أ پروردگار عالمیان‌، هیچ‌کس‌ نیست‌ که‌ حکمی‌ صادر کند یا کاری‌ انجام‌ دهد. و هرچند کار در دنیا نیز چنین‌ است‌ ولی‌ مراد این‌ است‌ که‌ در آخرت‌ کسی‌ در امر فرمانروایی‌ با حق‌ تعالی‌ کشمکش‌ نمی‌کند و او در این‌ روز هیچ‌کس‌ را مالک‌ چیزی‌ از امور نمی‌گرداند چنان‌ که‌ در دنیا مالک‌ آن‌ گردانید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «ای ‌بنی‌هاشم‌! خویشتن‌ را از دوزخ‌ برهانید زیرا من‌ از جانب‌ خداأ برای‌ شما صاحب‌اختیار چیزی‌ نیستم‌». یعنی‌ نمی‌توانم‌ به‌ شما نفعی‌ برسانم‌.

سوره‌ مطففین

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳۶) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ جهت‌ افتتاح‌ آن‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ١، مطففین‌ نامیده‌ شد. مطففین‌ کسانی‌اند که‌ در پیمانه‌ و وزن‌، به‌طرف ‌زیان‌ وارد می‌کنند.

ابن‌ عباس‌ ب در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: وقتی‌ رسول‌ خدا ص به ‌مدینه‌ هجرت‌ کردند، مردم‌ مدینه‌ از پلیدترین‌ کسان‌ در امر وزن‌ و پیمانه‌ بودند پس ‌خدای‌ ‌ سوره: ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ١را نازل‌ کرد و بعد از آن‌، آنان‌ در وزن‌ وپیمانه‌ به‌راستی‌ و انصاف‌ و استقامت‌ گراییدند.

﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ١

«وای‌ بر مطففین» یعنی: زیان‌ و نابودی‌ بر کسانی‌ باد که‌ از حقوق‌ مردم‌ در وزن ‌و پیمانه‌ می‌کاهند. تطفیف: از طفیف‌ یعنی «اندک‌» و از طف‌، یعنی‌ «کناره‌ یک ‌چیز» برگرفته‌ شده ‌است‌. پس‌ تطفیف‌، کاستن‌ چیز اندکی‌ از پیمانه‌ یا وزن‌ است‌ و مطفف‌ کسی‌ است‌ که‌ از حق‌ طرف‌ معامله‌ خویش‌ با کم ‌کردن‌ از اجناس‌ پیمودنی‌ (کیلی) یا کشیدنی‌ (وزنی) می‌کاهد. بعید نیست‌ که‌ برخی‌ از این‌ کم‌فروشان‌ دوترازو، یا دو پیمانه‌ داشته‌اند که‌ با یکی‌ از آن‌ها برای‌ مردم‌ وزن‌، یا پیمانه ‌می‌کرده‌اند و با دیگری‌ برای‌ خود. یعنی: چون‌ می‌ستاندند، افزونتر می‌سنجیدند وچون‌ می‌دادند، کم‌ می‌سنجیدند چنان‌ که‌ می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ٢

«کسانی‌ که‌ چون‌ از مردمان‌ پیمانه‌ می‌ستانند، تمام‌ می‌ستانند» یعنی: کسانی‌ که‌ چون‌ برای‌ خود بپیمایند، با سخت‌گیری‌ در پیمانه‌ و وزن‌، تمام‌ می‌گیرند؛

﴿وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ٣

«و چون‌ برای‌ آنان‌ پیمانه‌ دهند یا وزن‌ کنند، به‌ آنان‌ زیان‌ می‌رسانند» یعنی: چون‌ برای‌ دیگران‌ پیمانه‌ دهند یا وزن‌ کنند، وزن‌ و پیمانه‌ را کم‌ می‌دهند. شیخ ‌ابوالقاسم‌ قشیری‌ / می‌گوید: «لفظ مطفف‌ شامل‌ کم‌ کردن‌ در وزن‌ و پیمانه‌، آشکار کردن‌ عیب‌ کالا یا پنهان‌ کردن‌ آن‌ و طلب‌ انصاف‌ برای‌ خود و ترک ‌انصاف‌ دادن‌ برای‌ دیگران‌، همه‌ می‌شود پس‌ هرکس‌ که‌ آنچه‌ را برای‌ خود می‌پسندد، برای‌ برادر مسلمان‌ خویش‌ نپسندد، او منصف‌ و دادگر نیست‌ و هر کس‌که‌ عیب‌ مردم‌ را می‌بیند اما عیب‌ خود را نمی‌بیند، او نیز مطفف‌ است‌ و هرکس‌ که ‌حق‌ خود را از مردم‌ می‌طلبد اما حقوق‌ آنان‌ را نمی‌دهد، او نیز از این‌ جمله‌ است‌. پس‌ جوانمرد کسی‌ است‌ که‌ حقوق‌ مردم‌ را می‌پردازد و برای‌ خود از کسی‌ حقی ‌نمی‌طلبد». شایان‌ ذکر است‌ که‌ خداوندأ قوم‌ شعیب‌÷ را به‌ جهت‌ آن‌ نابود کرد که‌ در وزن‌ و پیمانه‌ زیان‌ می‌رسانیدند بعد از آن‌که‌ شعیب ‌÷ مکررا آنان‌ را نصیحت‌ کرد: ﴿وَيَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ [هود: ۸۵] که‌ تفسیر و بیان‌ آن‌ گذشت‌.

در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص این‌ سوره‌ را بر مردم‌ مدینه‌ تلاوت ‌کردند و سپس‌ فرمودند: «خمس‌ بخمس‌، ما نقض‌ قوم‌ العهد إلا سلط عليهم‌ عدوهم‌ وما حكموا بغير ما أنزل‌ الله‌ إلا فشا فيهم‌ الفقر ولا ظهرت‌ فيهم ‌الفاحشه‌ إلا فشا فيهم‌ الموت‌ ولا طففوا المكيال‌ إلا منعوا النبات‌ وأخذوا بالسنين‌ ولا منعوا الزكاة إلا حبس‌ عنهم‌ المطر». «پنج‌ چیز در برابر پنج‌ چیز قرار دارد:

۱- هیچ‌ قومی‌ عهد خویش‌ را نشکستند مگر این‌که‌ دشمنشان‌ بر آنان‌ مسلط گردانیده‌ شد.

۲- هیچ‌ قومی‌ به‌ غیر آنچه‌ که‌ خدای‌ نازل‌ نموده‌ حکم‌ نکردند مگر این‌که ‌فقر در میانشان‌ شیوع‌ و گسترش‌ یافت‌.

۳- فحشا در میان‌ هیچ‌ قومی‌ شیوع‌ نیافت‌ مگر این‌ که‌ مرگ‌ومیر در میانشان‌ گسترش‌ پیدا کرد.

۴- هیچ‌ قومی‌ در پیمانه‌ کم‌ ندادند مگر این‌که‌ از رویش‌ نباتات‌ و رستنی‌ها باز داشته‌ شدند و قحطی‌ بر آنان‌ مسلط گردانیده‌ شد.

۵- هیچ‌ قومی‌ زکات‌ را بازنداشتند مگر این‌که‌ باران‌ از آنان‌ باز داشته ‌شد».

﴿أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ٤

«مگر آنان‌ نمی‌دانند که‌ برانگیخته‌ خواهند شد؟» یعنی: آیا کسانی‌ که‌ مرتکب‌ چنین‌ کارهایی‌ می‌شوند، این‌ اندیشه‌ در خاطرشان‌ خطور نمی‌کند که‌ برانگیختنی ‌هستند و آن‌گاه‌ از آنچه‌ می‌کنند، مورد پرسش‌ قرار خواهندگرفت‌؟ چرا در این‌ امر تدبر و اندیشه‌ نکردند تا سرانجام‌ با رسیدن‌ به‌ یقین‌ در این‌ امر، آنچه‌ را که‌ باید از عاقبت‌ آن‌ بیمناک‌ بود، فروگذارند؟ پس‌ ﴿أَلَا يَظُنُّ سؤالی‌ است‌ از سر توبیخ‌ و انکار و به‌ تعجب‌ افگندن‌ از حال‌ آنان‌. از یقین‌ به «ظن‌» تعبیر شد تا اشاره‌ای‌ باشد به‌ این‌ امر که‌ اگر کسی‌ حتی‌ به‌ گمان‌ برپایی‌ قیامت‌ باشد، بر ارتکاب‌ همچو کارهای ‌زشتی‌ جسارت‌ نمی‌کند، چه‌ رسد به‌ کسی‌ که‌ به‌ آن‌ یقین‌ دارد.

﴿لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ٥

آری‌! آیا یقین‌ نداشته‌اند که‌ برانگیخته‌ خواهندشد؛ «در روزی‌ بزرگ» که‌ روز قیامت‌ است‌. پس‌ روز قیامت‌ بدان‌ جهت‌ بزرگ‌ است‌ که‌ امور و رخدادهای ‌بزرگی‌ در آن‌ به‌ وقوع‌ می‌پیوندد؛ از رستاخیز گرفته‌ تا حساب‌ و عقاب‌ و ورود بهشتیان‌ به‌ بهشت‌ و دوزخیان‌ به‌ دوزخ‌.

﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٦

«روزی‌ که‌ مردم‌ در پیشگاه‌ پروردگار جهانیان‌ به‌ پای‌ ایستند» به‌ انتظار فرمان‌ او یا به‌ انتظار جزا یا حسابش‌. این‌ تعبیر خود بر بزرگی‌ و فزونی‌ گناه‌ کم‌ فروشان‌ و درشتی‌ مجازات‌ آنان‌ دلالت‌ می‌کند زیرا این‌ کار، خیانت‌ در امانت‌ و خوردن‌ حق ‌دیگران‌ است‌. پس‌ ملاحظه‌ کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ انواعی‌ از تهدید را در این‌ آیات‌ باهم‌ جمع‌ کرده ‌است‌.

﴿كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٖ٧

«نه‌ چنین‌ است» کلا: برای‌ ردع‌ و تنبیه‌ آنان‌ از کم‌فروشی‌ و نیز تنبیه‌ و زجر بر تکذیب‌ روز جزا نسبت‌ به‌ کافر، یا غفلت‌ از رستاخیز و حساب‌ نسبت‌ به‌ مؤمن ‌است‌ «بی‌گمان‌ نامه‌ فجار در سجین‌ است» یعنی: فجار نافرمان‌ بدکار و من‌جمله ‌کاهندگان‌ حقوق‌ مردم‌ در پیمانه‌ و وزن‌، در پرونده‌ (سجل) اهل‌ دوزخ‌ ثبت ‌شده‌اند. یا در زندان‌ و تنگنای‌ سختی‌ قرار دارند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا سِجِّينٞ٨ كِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٩

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ سجین‌ چیست» این‌ سؤال‌ برای‌ بزرگ‌نمایاندن‌ و هولناک ‌نشان‌ دادن‌ جهنم‌ است‌ و به‌ ما بعد خود یعنی‌ به‌ این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ ارتباطی ‌ندارد: «کتابی‌ است‌ نوشته ‌شده» یعنی: کتابی‌ که‌ نامهای‌ فجار دوزخی‌ در آن‌ ثبت‌ شده ‌است‌، کتابی‌ است‌ نگاشته ‌شده‌. به‌قولی: سجین‌ کتابی‌ است‌ که‌ جمع‌کننده‌ اعمال‌ شر صادر شده‌ از شیاطین‌ و کافران‌ و فاسقان‌ می‌باشد. پس‌ سجین‌ دیوان‌ شر است‌ که‌ خداوند أ اعمال‌ اشرار را در آن‌ تدوین‌ کرده ‌است‌ و از سجن‌ به‌ معنی ‌زندان‌ است‌ زیرا آن‌ کتاب‌، سبب‌ زندانی‌ شدن‌ و تنگ ‌شدن‌ کار بر اشرار در جهنم‌ می‌شود. به‌قولی‌دیگر: سجین‌ در اصل‌ سجیل‌ و مشتق‌ از سجل‌ است‌ که‌ کتاب ‌اعمال‌ می‌باشد. به‌قولی ‌دیگر: سجین‌ مکانی‌ است‌ در اسفل‌السافلین‌ و بنابراین ‌تفسیر، (کتاب‌ مرقوم) تفسیر سجین‌ نیست‌ بلکه‌ تقدیر سخن‌ چنین‌ می‌شود: «نه‌ چنین‌ است‌ بلکه‌ کتاب‌ نافرمانان‌ در سجین‌ است‌».

﴿وَيۡلٞ يَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُكَذِّبِينَ١٠

«وای‌ بر تکذیب‌ کنندگان‌ در آن‌ روز» یعنی: وای‌ در روز قیامت‌ بر کسانی‌ که‌ زنده ‌شدن‌ پس‌ از مرگ‌ را دروغ‌ شمرده‌ و پیام‌ پیام‌آوران‌ الهی‌ را به‌انکار گرفته‌اند؛

﴿ٱلَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوۡمِ ٱلدِّينِ١١

«همان‌ کسانی‌ که‌ روز جزا را تکذیب‌ می‌کنند» و منکر آنند.

﴿وَمَا يُكَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا كُلُّ مُعۡتَدٍ أَثِيمٍ١٢

«و جز هر تجاوز پیشه‌ گناهکاری‌ آن‌ را به‌ دروغ‌ نمی‌گیرد» یعنی: جز هر بدکار ستمگری‌ که‌ در گناه‌ از حد گذشته‌ و در به‌ کارگیری‌ اسباب‌ آن‌ فرورفته ‌است‌، روز جزا را تکذیب‌ نمی‌کند.

﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ١٣

«همان‌ که‌ چون‌ آیات‌ ما» که‌ بر محمد ص نازل‌ کرده‌ایم‌؛ «بر او خوانده‌ شود، گوید: این‌ها افسانه‌های‌ پیشینیان‌ است» یعنی: داستآن‌های‌ واهی‌ و بی‌اساسشان‌ است ‌که‌ آن‌ها را برساخته‌ و آرایش‌ و پیرایش‌ داده‌اند.

﴿كَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ١٤

«نه‌ چنین‌ است» کلا: تنبیه‌، هشدار و تکذیبی‌ است‌ بر این‌ تجاوزگران‌ گناه‌کار از گفتن‌ چنین‌ سخنان‌ باطلی «بلکه‌ آنچه‌ مرتکب‌ می‌شدند بر دل‌هایشان‌ زنگار بسته ‌است» یعنی: گناهان‌ و نافرمانی‌هایشان‌ بسیار گشته‌ و دل‌هایشان‌ را فراگرفته‌ است‌ پس‌ این‌ گناهان‌ زنگاری‌ است‌ که‌ دل‌هایشان‌ را در خود پوشانده‌ است‌، از این‌ رو حق‌ را انکار می‌کنند. حسن‌ می‌گوید: «رین: زنگار» گناه‌ بر بالای ‌گناه‌ است‌ تا بدانجا که‌ بسیاری‌ گناهان‌ دل‌ را نابینا و آن‌ را سیاه‌ می‌گرداند اما «طبع‌» این‌ است‌ که‌ بر دلهایشان‌ مهر گذاشته‌ شود که‌ این‌ سخت‌تر از زنگار است‌. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ احمد، ترمذی‌ و نسائی‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «إن‌ العبد إذا أذنب‌ ذنبا نكتت‌ في‌ قلبه‌ نكتة‌ سوداء، فإن‌ تاب‌ ونزع‌ واستغفر صقل‌ قلبه‌ وإن‌ عاد زادت‌ حتي‌ تغلف‌ قلبه‌، فذلك‌ الران‌ الذي‌ ذكره‌ الله ‌سبحانه‌ في ‌القرآن». «چون‌ بنده‌ مرتکب‌ گناهی‌ شود، در قلب‌ وی‌ نقطه‌ سیاهی ‌کوبیده‌ می‌شود پس‌ اگر توبه‌ کرد و دست‌ کشید و آمرزش‌ خواست‌، قلب‌ وی ‌صیقل‌ زده‌ می‌شود و اگر به‌ گناه‌ بازگشت‌، آن‌ نقطه‌ سیاه‌ افزوده‌ می‌شود تا آن‌که ‌قلبش‌ را در غلافی‌ فرو می‌برد. پس‌ این‌ همان‌ رین‌ (زنگاری) است‌ که‌ خدای ‌سبحان‌ از آن‌ در قرآن‌ یاد کرده ‌است‌».

﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ١٥

«نه‌ چنین‌ است» زهی‌ پندار باطل‌ که‌ آنان‌ به‌ هم‌ می‌بافند؛ «در حقیقت‌ آنان‌ در آن ‌روز از دیدار پروردگارشان‌ سخت‌ محجوبند» یعنی: کفار از دیدار پروردگارشان‌ در روز قیامت‌ محجوب‌ و در پرده‌اند و از این‌ دیدار باز داشته‌ می‌شوند لذا مانند مؤمنان‌ به‌سوی‌ حق‌ تعالی‌ نمی‌نگرند پس‌ چنان‌که‌ در دنیا از توحید و یگانه‌پرستی ‌در حجابند، همین‌گونه‌ در آخرت‌ از دیدار حق‌ تعالی‌ در حجاب‌ می‌باشند. مجاهد در تفسیر آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «آن‌ها از کرامت‌ و بخشایش‌ حق‌ تعالی‌ بازداشته‌ شده ‌و محجوبند».

﴿ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِيمِ١٦

«سپس‌ آنان‌ یقینا در دوزخ‌ درآیند» و هم ‌آغوش‌ آن‌ گردند و هرگز از آن‌ بیرون‌ شدنی‌ نیستند. بنابراین‌، آن‌ها با وجود حرمان‌ از دیدار خدای‌ رحمان‌، اهل‌ آتش‌ جاویدان‌ نیز هستند و قطعا ورود به‌ دوزخ‌، سخت‌تر از خوار کردن‌ و محروم ‌نمودنشان‌ از آن‌ کرامت‌ است‌.

﴿ثُمَّ يُقَالُ هَٰذَا ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ١٧

«سپس‌ به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: این‌ همان‌ است‌ که‌ آن‌ را به‌ دروغ‌ می‌گرفتید» یعنی: نگهبانان‌ جهنم‌ از سر توبیخ‌ و سرکوفت ‌زدن‌ به‌ آنان‌ می‌گویند: این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ که‌ شما در دنیا آن‌ را به‌ دروغ‌ می‌گرفتید پس‌ اینک‌ آن‌ را بنگرید و بچشید.

﴿كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ١٨

آن‌گاه‌ خداوند أ از آنچه‌ که‌ برای‌ نیکان‌ آماده‌ کرده‌است‌ چنین‌ سخن‌ می‌گوید: «در حقیقت‌ کتاب‌ ابرار در علیین‌ است» یعنی: ایشان‌ در زمره‌ اهل‌ علیین ‌نوشته‌ شده‌اند. ابرار: فرمانبرداران‌ نیکوکارند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا عِلِّيُّونَ١٩

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ علیین‌ چیست» یعنی: ای‌ محمد ص! چه‌ چیز تو را آگاه ‌ساخت‌ که‌ علیین‌ چیست‌؟ این‌ تعبیر برای‌ تفخیم‌ و بزرگ ‌نمایاندن‌ شأن‌ علیین‌ است‌؛

﴿كِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٢٠

«کتابی‌ است‌ نوشته ‌شده» یعنی: علیین‌ کتابی‌ است‌ که‌ نام‌های‌ بهشتیان‌ در آن ‌نوشته‌ شده ‌است‌. یا کتابی‌ است‌ نشانه‌دار. همچنین‌ علیین‌ نام‌ خود بهشت‌ یا بلندی‌های‌ آن‌ نیز هست‌.

﴿يَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢١

«که‌ مقربان‌ شاهد آنند» یعنی: فرشتگان‌، نزدیک‌ آن‌ کتاب‌ نوشته ‌شده‌ حاضر می‌شوند و آن‌ را می‌بینند. یا معنی‌ این‌ است: فرشتگان‌ در روز قیامت‌ بر آنچه‌ که‌ در آن‌ کتاب‌ است‌، گواهی‌ می‌دهند.

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِي نَعِيمٍ٢٢

«بی‌گمان‌ نیکان‌ در نعمت‌ باشند» یعنی: اهل‌ طاعت‌ در سرای‌ آخرت‌ در ناز و نعمت‌ بزرگی‌ قرار خواهند داشت‌ که‌ نتوان‌ قدر و اندازه‌ آن‌ را فراگرفت‌ و سنجش‌ کرد.

﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ٢٣

آری‌! نیکان‌ غرق‌ در نعمت‌ «بر تخت‌ها نشسته‌اند» ارائک: تخت‌ها و اورنگ‌های ‌سراپرده‌های‌ بهشتی‌ است‌. اریکه‌ بر تخت‌ اطلاق‌ نمی‌شود مگر آن‌گاه‌ که‌ تخت‌ در حجله‌ یعنی‌ در زیر قبه‌ای‌ قرار داشته‌ باشد که‌ به‌ پرده‌ها و آرایش‌ها آراسته‌ باشد «می‌نگرند» به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ خدای‌ ‌ برایشان‌ از ناز و نعمت‌ها و اکرام‌ واعزازها آماده‌ کرده‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است: می‌نگرند به‌سوی‌ ذات‌ ذوالجلال‌.

﴿تَعۡرِفُ فِي وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِيمِ٢٤

«در چهره‌هایشان‌ تازگی‌ ناز و نعمت‌ را می‌شناسی» یعنی: چون‌ ایشان‌ را ببینی‌، می‌دانی‌ که‌ از اهل‌ ناز و نعمت‌اند، به‌ سبب‌ نور، زیبایی‌، سپیدی‌، بهجت‌ و تروتازگی‌ای‌ که‌ در چهره‌هایشان‌ می‌بینی‌ زیرا خداوندأ در سیما و شکل‌ و شمایل ‌و زیبایی‌ آنان‌ چنان‌ رونق‌ و صفا و طراوتی‌ بخشیده ‌است‌ که‌ هیچ‌ توصیف‌کننده‌ای ‌آن‌ را وصف‌ نتواند کرد.

﴿يُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِيقٖ مَّخۡتُومٍ٢٥

«از رحیق‌ مختوم‌ نوشانیده‌ شوند» رحیق: شرابی‌ است‌ که‌ نه‌ هیچ‌ غش‌ و ناخالصی‌ای‌ در آن‌ است‌ و نه‌ چیزی‌ که‌ آن‌ را گندیده‌ و فاسد کند. مختوم: آن‌ است‌که‌ بر آن‌ مهری‌ نهاده‌ شده ‌است‌ لذا از این‌که‌ دستی‌ به‌ آن‌ برسد، محفوظ و بازداشته‌ شده‌ است‌ تا آن‌که‌ نیکان‌ خود مهر آن‌ را بر می‌دارند.

﴿خِتَٰمُهُۥ مِسۡكٞۚ وَفِي ذَٰلِكَ فَلۡيَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ٢٦

«مهر آن‌ از مشک‌ است» یعنی: آخرین‌ طعم‌ آن‌ باده‌ بهشتی‌، بوی‌ مشک‌ است ‌و چون‌ شخص‌ نوشنده‌ دهانش‌ را از آخرین‌ جرعه‌ آن‌ بردارد، بوی‌ آن‌ را همچون ‌بوی‌ مشک‌ می‌یابد. یا معنی‌ این‌ است: ظرف‌های‌ بهشت‌، اعم‌ از جام‌ها و کوزه‌های ‌آن‌ با مشک‌ مهر زده‌ شده ‌است‌ «و مشتاقان‌ باید در این‌ امر بر یک‌دیگر پیشی‌ گیرند» تنافس: مشاجره‌ و کشمکش‌ بر سر تصاحب‌ یک‌ چیزی‌ است‌ که‌ هر کس ‌آن‌ را برای‌ خودش‌ می‌خواهد لذا بر سر آن‌ با دیگران‌ رقابت‌ می‌کند، بر آن‌ بخل ‌می‌ورزد و آن‌ را در حوزه‌ اختصاص‌ خودش‌ درمی‌آورد. در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: «هر مؤمنی‌ که‌ به‌ مؤمن‌ تشنه‌ای‌ جرعه‌ آبی‌ بنوشاند، خداوند أ در روز قیامت‌ او را از رحیق‌ مختوم‌ می‌نوشاند و هر مؤمنی‌ که‌ مؤمن‌ گرسنه‌ای‌ را اطعام‌ کند، خداوند أ او را از میوه‌های‌ بهشت‌ اطعام‌ می‌کند و هر مؤمنی‌ که‌ مؤمن ‌برهنه‌ای‌ را بپوشاند، خداوند أ او را از لباس‌های‌ سبز بهشتی‌ می‌پوشاند».

﴿وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِيمٍ٢٧

«و آمیزه‌ آن‌ از تسنیم‌ است» یعنی: آمیزه‌ آن‌ شراب‌ سر به ‌مهر، از تسنیم‌ است‌. تسنیم‌ شرابی‌ است‌ که‌ از بالا بر بهشتیان‌ فرو ریختانده‌ می‌شود و بهترین‌ شراب‌های ‌بهشت‌ است‌.

﴿عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢٨

«چشمه‌ای‌ که‌ مقربان‌ از آن‌ می‌نوشند» یعنی: رحیق‌، یا تسنیم‌ چشمه‌ای‌ است‌ که‌ بهشتیان‌ جامهای‌ خویش‌ را با آن‌ می‌آمیزند در حالی‌ که‌ مقربان‌ از آن‌ به‌طور خالص‌ می‌نوشند. پس‌ رحیق‌ دارای‌ چهار صفت‌ است:

۱- شرابی‌ است‌ سر به‌ مهر.

۲- مهر آن‌ از مشک‌ است‌.

۳- در محل‌ رقابت‌ و در معرض‌ رغبت‌ قرار دارد.

۴- آمیزه‌ آن‌ از تسنیم‌ است‌.

عبدالله بن‌ مسعود س می‌گوید: «تسنیم‌ چشمه‌ای‌ است‌ در بهشت‌ که‌ صرفا مقربان‌ از آن‌ می‌نوشند و اصحاب‌ یمین‌ نیز جامهایشان‌ را با آمیزه‌ای‌ از آن‌ خشبو و معطر می‌کنند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ كَانُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَضۡحَكُونَ٢٩

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ جرم‌ می‌کردند، به‌ مؤمنان‌ می‌خندیدند» یعنی: مؤمنان‌ را در دنیا مسخره‌ می‌کردند و به‌ ریشخند می‌گرفتند. مراد از آنان: کفار قریش‌ و دیگر کفارند.

علما در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ دو روایت‌ ذکر کرده‌اند: بنا بر روایت ‌اول‌، مراد از «مجرمان‌» بزرگان‌ مشرکین‌ مانند ابوجهل‌، ولیدبن‌ مغیره‌ و عاصی ‌بن‌ وائل‌ سهمی‌ هستند که‌ عمار، صهیب‌، بلال‌ و غیر ایشان‌ از فقرای‌ مسلمین‌ را مورد استهزا قرار می‌دادند. در روایت‌ دوم‌ آمده ‌است: علی‌ بن ‌ابی ‌طالب‌ س با جمعی‌ از مسلمانان‌ از راه‌ می‌گذشت‌ پس‌ منافقان‌ به‌ ایشان‌ خندیده‌ و با چشم‌ و ابرو ایشان‌ را مورد تمسخر قرار دادند آن‌گاه‌ نزد یاران‌ منافق‌ رفتند و گفتند: امروز مرد کله ‌طاس ‌را دیدیم‌! و همه‌ آنان‌ از این‌ سخن‌ خندیدند. و قبل‌ از آن‌که‌ علی‌ س نزد رسول‌ خدا ص برسد، این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ يَتَغَامَزُونَ٣٠

«و چون‌ از کنارشان‌ می‌گذشتند، باهم‌ اشاره‌ چشم‌ و ابرو رد و بدل‌ می‌کردند» به ‌منظور تحقیر، تمسخر و عیب‌جویی‌ ایشان‌ از این‌که‌ مسلمان‌ گردیده‌اند. غمز: فروافگندن‌ و حرکت‌ دادن‌ چشم‌ و ابرو از سر تمسخر یا به‌ منظور خیر یا شر دیگری‌ است‌ ولی‌ اکثرا این‌ کار به‌ منظور شر و بدی‌ انجام‌ می‌گیرد.

﴿وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَكِهِينَ٣١

«و هنگامی‌ که» کفار «نزد خانواده‌ خود بازمی‌گشتند» از مجالس‌ و محافل‌ خود؛ «بازمی‌گشتند شادمان» از حال‌ و وضعی‌ که‌ دارند و از این‌که‌ مؤمنان‌ را مورد ریشخند و تمسخر قرار داده‌اند. یا چون‌ به‌ خانه‌هایشان‌ بازمی‌گشتند، هر ناز و نعمتی‌ را که‌ می‌خواستند در آن‌ها می‌یافتند. البته‌ دادن‌ این‌ نازونعمت‌ برایشان ‌«استدراج‌» بود.

﴿وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ٣٢

«و چون» کافران‌ «مؤمنان‌ را می‌دیدند، می‌گفتند: همانا اینان‌ گمراهند» در پیروی ‌خود از محمد ص و تمسک‌ به‌ آنچه‌ که‌ او آورده ‌است‌ و فرو گذاشتن‌ نعمت‌ها و لذت‌های‌ نقد و آماده‌ دنیا.

﴿وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَيۡهِمۡ حَٰفِظِينَ٣٣

«و حال‌ آن‌ که‌ بر آنان‌ نگهبان‌ فرستاده‌ نشده‌ بودند» یعنی: آنان‌ از جانب‌ خدای‌ سبحان‌ بر مسلمانان‌ بازرس‌ گمارده‌ نشده‌ بودند تا نگهبان‌ احوال‌ و اعمال‌شان‌ باشند بلکه‌ مکلف‌ شده‌ بودند تا در خویشتن‌ خویش‌ بنگرند و امور خود را به‌ صلاح‌ و سامان‌ آورند پس‌ پرداختن‌ به‌ خود از مشغول ‌شدن‌ به‌ عیب ‌جویی‌ دیگران‌ برایشان‌ سزاوارتر بود.

﴿فَٱلۡيَوۡمَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡكُفَّارِ يَضۡحَكُونَ٣٤

«حال‌ امروز» یعنی: در روز آخرت «مؤمنانند که‌ بر کافران‌ خنده‌ می‌زنند» آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ را در عذاب‌ الهی‌ خوار و ورشکسته‌ و بی‌مقدار می‌بینند.

﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ٣٥

«بر تختها نشسته‌ نظاره‌ می‌کنند» یعنی: درحالی‌که‌ مؤمنان‌ در ناز و نعمت‌ و با فرو شکوهی‌ چشم‌نواز بر تخت‌های مکلل‌ و اورنگ‌های‌ مجلل‌ تکیه‌ داده‌اند، به‌سوی‌ دشمنان‌ خدای‌ ‌ می‌نگرند که‌ در دوزخ‌ عذاب‌ می‌شوند. کعب‌ می‌گوید: «در میان‌ بهشت‌ و دوزخ‌ روزنه‌هایی‌ است‌ پس‌ چون‌ مؤمن‌ بخواهد که‌ به‌سوی‌ دشمنی‌ که‌ در دنیا داشته‌ است‌ بنگرد، از برخی‌ از این‌ روزنه‌ها سر می‌کشد». یا معنی‌ این‌ است: مؤمنان‌ بر تخت‌ها نشسته‌ به‌ سوی‌ پروردگار ‌ خویش‌ می‌نگرند.

﴿هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡكُفَّارُ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٣٦

«آیا کافران‌ در برابر آنچه‌ کرده‌ بودند جزا داده‌ شدند؟» استفهام‌ تقریری‌ است‌. یعنی‌ آری‌! به‌ کفار در برابر تمسخر و استهزای‌شان‌ در دنیا نسبت‌ به‌ مؤمنان‌، جزا نازل‌ گردید. ثواب: آنچه‌ که‌ بر بنده‌ در برابر عملش‌ داده‌ می‌شود و در خیر و شر هردو به‌کار می‌رود. گویی‌ خداوند أ به‌ مؤمنان‌ می‌گوید: آیا کفار را در برابر اعمال‌شان‌ و از آن‌ جمله‌ تمسخر و خندیدن‌ به‌ شما مؤمنان‌ جزا دادیم‌ یا خیر؟ پس ‌این‌ سخن‌ بر شادمانی‌ مؤمنان‌ می‌افزاید زیرا نمایانگر حرمت‌ نهادن‌ بیشتر به‌ آنان‌ و سبک‌ انگاشتن‌ و بی‌مقدار نشان‌ دادن‌ دشمنان‌شان‌ است‌.

سوره‌ انشقاق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «انشقاق‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند أ آن‌ را با این‌ فرموده‌اش: ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١ [الانشقاق: ۱] که‌ اعلام‌ شکافتن‌ آسمان‌ است‌، آغاز کرده ‌است‌؛ پدیده‌ای‌ که‌ خود نشانه‌ ویرانی‌ جهان‌ و برپایی‌ هول‌ و هراس‌ عظیم ‌قیامت‌ می‌باشد.

فضیلت‌ آن: از ابوهریره‌ س روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: با رسول‌ خدا ص در هنگام‌ تلاوت: ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١ و ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ [العلق: ۱] سجده‌ کردیم‌.

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١

«آن‌گاه‌ که‌ آسمان‌ از هم‌ بشکافد» و این‌ شکافتن‌ از نشانه‌های‌ قیامت‌ است‌.

﴿وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ٢

«و گوش‌ بسپارد به‌ فرمان‌ پروردگار خود» یعنی: آسمان‌ پروردگار خود را در شکافته‌ شدن‌ فرمان‌ برد. «اذن‌» گوش‌ سپردن‌ به‌ یک‌ چیز و سخن ‌پذیری‌ از آن ‌است‌ «و خود چنین‌ سزد» یعنی: سزاوار آسمان‌ است‌ که‌ برای‌ پروردگار خود مطیع‌ و فروتن‌ باشد و سخن‌ بشنود.

﴿وَإِذَا ٱلۡأَرۡضُ مُدَّتۡ٣

«و آن‌گاه‌ که‌ زمین‌ کشیده‌ شود» یعنی: زمین‌ هموار و مسطح‌ ساخته‌ شده‌ و کوه‌های‌ آن‌ درهم‌ کوبیده‌ شود تا بدانجا که‌ همچون‌ دشت‌ همواری‌ گردد.

﴿وَأَلۡقَتۡ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتۡ٤

«و آنچه‌ را که‌ در آن‌ است‌، بیرون‌ افگند» یعنی: زمین‌ آنچه‌ را که‌ در دل‌ آن‌ از مردگان‌، گنج‌ها و دفینه‌هاست‌، بیرون‌ افگند «و تهی‌ شود» از مردگان‌ و از اعمالشان‌ بیزاری‌ جوید تا حق‌ تعالی‌ فرمان‌ خویش‌ را در آنان‌ نافذ گرداند. البته ‌زمین‌ در این‌ تخلیه ‌کردن‌ و تهی‌شدن‌ جهد تمام‌ می‌کند تا بدانجا که‌ در درون‌ آن ‌هیچ‌ چیزی‌ باقی‌ نمی‌ماند.

﴿وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ٥

«و» زمین‌ «به‌ امر پروردگارش‌ گوش‌ بسپارد» و از او فرمان‌ برد «و خود چنین ‌سزد» یعنی: سزاوار زمین‌ نیز این‌ است‌ که‌ از آنچه‌ در درون‌ آن‌ است‌، تهی‌ شود و به‌ امر پروردگار ‌ گوش‌ بسپارد و فرمان‌ برد.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدۡحٗا فَمُلَٰقِيهِ٦

«هان‌ ای‌ انسان» مراد جنس‌ انسان‌ است‌. پس‌ این‌ خطاب‌ مؤمن‌ و کافر هردو را شامل‌ می‌شود «حقا که‌ تو در راه‌ پروردگارت‌ سخت‌ کوشیده‌ای» یعنی: تو در عملت‌، به‌سوی‌ پروردگارت‌ یا به‌سوی‌ ملاقات‌ پروردگارت‌ به‌ کوششی‌ تمام‌ و رنجی ‌فراوان‌ کوشیده‌ای‌ «پس‌ او را ملاقات‌ خواهی ‌کرد» یعنی: به‌زودی‌ با عملت‌ به‌ لقای ‌پروردگارت‌ خواهی‌ رسید، که‌ این‌ ملاقات‌ همانا مرگ‌ انسان‌ است‌. یا تو در روز قیامت‌ با عملت‌ ملاقات‌ خواهی‌کرد، چه‌ خیر باشد و چه‌ شر. در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «قال‌ جبريل: يا محمد، عش‌ ما شئت‌ فإنك ‌ميت‌ وأحبب‌ ما شئت‌ فإنك‌ مفارقه‌ واعمل‌ ما شئت‌ فإنك‌ ملاقيه». «جبرئیل‌ گفت: ای ‌محمد! هر چه‌ می‌خواهی‌ زندگی‌ کن‌ زیرا سرانجام‌ می‌میری‌ و هر چه‌ را می‌خواهی ‌دوست‌ بدار زیرا سرانجام‌ از آن‌ جدا می‌شوی‌ و هر چه می‌خواهی‌ عمل‌ کن‌ زیرا تو با عمل‌ خویش‌ ملاقات‌ خواهی ‌کرد».

﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ٧

«اما هرکس‌ که‌ کارنامه‌اش‌ به ‌دست‌ راستش‌ داده‌ شود» و آنان‌ مؤمنانند که ‌نامه‌های‌ اعمال‌شان‌ به‌ دست‌ راست‌شان‌ داده‌ می‌شود.

﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا٨

«پس‌ زودا که‌ با او حساب‌ کنند حسابی‌ بس‌ آسان» یعنی: مؤمن‌ در برابر نیکی‌های‌ خود پاداش‌ داده‌ می‌شود و گناهان‌ و بدی‌هایش‌ نیز بر او ارائه‌ می‌شود اما خداوندأ بی‌آن‌که‌ در آن‌ها با او حسابرسی‌ شود، آن‌ها را می‌آمرزد و این‌ است‌ همان‌ حساب‌ آسان‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از عائشه‌ ل آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «من‌ نوقش‌ الحساب‌ عذب». «هر کس‌که‌ در حساب‌ مورد مناقشه‌ و کندوکاو قرار گیرد، عذاب‌ می‌شود». عائشه‌ ل می‌گوید: «به‌ رسول‌ خدا ص گفتم‌؛ مگر خداوند أ خود نمی‌فرماید: «فسوف‌ یحاسب‌ حسابا یسیرا». «زودا که‌ با او حساب‌ کنند به‌ حسابی ‌آسان‌؟» رسول‌ خدا ص در پاسخم‌ فرمودند: «ليس‌ ذلك‌ بالحساب‌، ولكن‌ ذلك ‌العرض‌، من‌ نوقش‌ الحساب‌ يوم‌ القيامة عذب». «این‌که‌ تو می‌گویی‌ حساب‌ نیست ‌بلکه‌ این‌ ارائه‌ کارنامه‌ بد انسان‌ به‌ اوست‌ پس‌ بدان‌ که‌ هرکس‌ در حساب‌ مورد مناقشه‌ و کندوکاو قرار گیرد، عذاب‌ می‌شود».

﴿وَيَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا٩

«و به‌سوی‌ خانواده‌اش‌ باز گردد» یعنی: مؤمن‌ بعد از حساب‌ آسان‌ به‌سوی‌ آن‌ عده‌ از اعضای‌ خانواده‌ خود ـ از زنان‌ و فرزندان‌ ـ که‌ در بهشت‌ به‌سر می‌برند، بازمی‌گردد. یا به‌سوی‌ کسانی‌ از حور عین‌ باز می‌گردد که‌ خدای‌ ‌برای‌ او در بهشت‌ آماده‌ کرده ‌است‌ در حالی‌ که‌ «شادمان» و خوشحال‌ و خرم ‌است‌ از خیر و نعمت‌ و کرامتی‌ که‌ به‌ او داده‌ شده ‌است‌. پس‌ بار خدایا! ما را از زمره‌ ایشان‌ بگردان‌.

﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ١٠

«و اما هرکس‌ که‌ کارنامه‌اش‌ از پشت‌ سرش‌ به‌ او داده‌ شود» بدان‌ جهت‌ که‌ دست ‌راستش‌ در غل‌ و زنجیر به‌ گردنش‌ آویخته‌ و دست‌ چپش‌ هم‌ به‌ پشت‌ سرش‌ آویخته ‌است‌؛

﴿فَسَوۡفَ يَدۡعُواْ ثُبُورٗا١١

«زودا که‌ هلاک‌ خویش‌ خواهد» یعنی: چون‌ نامه‌ اعمالش‌ به‌ دست‌ چپش‌ داده‌ شود و آن‌ را بخواند، می‌گوید: ای‌ وای‌ بر من‌! ای‌ خاک‌ بر سرم‌! ای‌ مرگ‌ به‌ دادم‌ برس‌! ثبور: نابودی‌ و هلاکت‌ است‌.

﴿وَيَصۡلَىٰ سَعِيرًا١٢

«و در آتش‌ افروخته‌ درآید» و سختی‌ها و گرمای‌ سوزان‌ آن‌ را بچشد.

﴿إِنَّهُۥ كَانَ فِيٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورًا١٣

«هر آینه‌ او در میان‌ خانواده‌ خود شادمان‌ بود» یعنی: او در دنیا با پیروی‌ از هوس‌ها و سوار شدن‌ بر مرکب‌ شهوت‌های‌ خویش‌؛ سرمست‌، مغرور، متکبر، حریص‌، آزمند و گردنکش‌ یود بدان‌ جهت‌ که‌ فکر آخرت‌ هرگز به‌ خاطرش‌ خطور نمی‌کرد.

﴿إِنَّهُۥ ظَنَّ أَن لَّن يَحُورَ١٤

«او می‌پنداشت‌ که‌ هرگز برنخواهد گشت» یعنی: سبب‌ این‌ شادمانی‌ وی‌ در میان‌ خانواده‌اش‌ این‌ گمان‌ و پندار وی‌ بود که‌ هرگز به‌سوی‌ خداوند أ بازنمی‌گردد و برای‌ حساب‌ و عقاب‌ برانگیخته‌ نمی‌شود.

﴿بَلَىٰٓۚ إِنَّ رَبَّهُۥ كَانَ بِهِۦ بَصِيرٗا١٥

«نه‌ چنان‌ است» که‌ او پنداشته‌ بود بلکه‌ او به‌سوی‌ پروردگارش‌ بازگشت‌ و بعد از مرگ‌ برانگیخته‌ شد «بی‌گمان‌ پروردگارش‌ به‌ او» و اعمالش «بینا بود» و دانا زیرا هیچ‌ چیز از احوال‌ وی‌ در دنیا بر او پنهان‌ نماند و اینک‌ وی‌ را در برابر همه‌ رفتارها، گفتارها و کردارهایش‌ مجازات‌ می‌کند.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلشَّفَقِ١٦

«پس‌ سوگند می‌خورم‌ به‌ شفق» شفق: سرخی‌ای‌ است‌ که‌ بعد از غروب ‌خورشید تا وقت‌ نماز عشاء در افق‌ نمایان‌ می‌شود. امام‌ ابوحنیفه / می‌گوید: «شفق‌ سپیدی‌ای‌ است‌ که‌ سرخی‌ با آن‌ پیوسته‌ است‌». آن‌ را به‌ سبب‌ رقت‌ و نازکی‌ آن‌ شفق‌ نامیدند پس‌ شفق‌ از شفقت‌ برگرفته‌ شده ‌است‌.

﴿وَٱلَّيۡلِ وَمَا وَسَقَ١٧

«و سوگند به‌ شب‌ و آنچه‌ شب‌ گرد آورده ‌است» یعنی: آنچه‌ که‌ شب‌ به‌ خود چسبانده‌ و در خود فرا آورده‌ و درپیچانده‌ است‌ زیرا شب‌ پراکندگان‌ روز را که‌ در پی‌ کار و کسب‌ و تلاش‌ و تحرک‌ خویش‌ به‌ همه‌ جا پراکنده‌ می‌شوند، گرد می‌آورد و چون‌ شب‌ روی‌ آورد، همه‌ چیز به‌ مأوی‌ و مسکن‌ خویش‌ جای‌ می‌گیرد.

﴿وَٱلۡقَمَرِ إِذَا ٱتَّسَقَ١٨

«و سوگند به‌ ماه‌ چون‌ تمام‌ شود» اتساق‌ ماه: پر شدن‌ و تمام‌ شدن‌ آن‌ است‌ که ‌این‌ حالت‌ را بدر می‌نامند و در نیمه‌ ماه‌ قمری‌ رخ‌ می‌دهد.

﴿لَتَرۡكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ١٩

آری‌! سوگند به‌ آنچه‌ ذکر شد «که‌ قطعا از حالی‌ به‌ حالی‌ دیگر درآیید» چون‌ حالات‌ توانگری‌ و فقر، مرگ‌ و زندگی‌، حشر و حساب‌ و ورود به‌ بهشت‌ یا دوزخ‌. یا مراد، گذر کفار بعد از مرگ‌ از حالی‌ به‌ حالی‌ سخت‌تر از آن‌ است‌ زیرا آنان‌ از سؤال‌ نکیر و منکر گرفته‌ تا افتادن‌ در دوزخ‌، طبقه‌ در طبقه‌ و فرودی‌ پس‌ ازفرود دیگر در سختی‌هایی‌ سخت‌ قرار دارند.

﴿فَمَا لَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٢٠

«پس‌ آنان‌ را چه‌ شده‌ است‌ که‌ ایمان‌ نمی‌آورند» به‌ محمد ص و به‌ آنچه‌ که‌ از وحی‌ و قرآن‌ بر وی‌ نازل‌ شده ‌است‌؟ با آن‌که‌ موجبات‌ ایمان‌ به‌ وی‌ نیز فراهم ‌است‌؟.

﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا يَسۡجُدُونَۤ۩٢١

«و چون‌ برآنان‌ قرآن‌ خوانده‌ می‌شود، سجده‌ نمی‌کنند؟» یعنی: کدام‌ مانع‌ بر سر راه‌ سجده ‌کردن‌ و خضوع‌ آنان‌ در هنگام‌ قرائت‌ قرآن‌ وجود دارد؟ یا مراد از این‌ سجده‌، سجده‌ معروف‌ به‌ سجده‌ تلاوت‌ است‌ چنان‌که‌ امام‌ ابوحنیفه‌ / با این‌ آیه ‌کریمه‌ بر وجوب‌ سجده‌ تلاوت‌ در اینجا استدلال‌ کرده ‌است‌ زیرا آیه‌ کریمه‌ کسانی ‌را که‌ آن‌ را می‌شنوند و سجده‌ نمی‌کنند، نکوهش‌ کرده ‌است‌ و رأی‌ جمهور علما نیز بر وجوب‌ سجده‌ تلاوت‌ در اینجاست‌.

﴿بَلِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُكَذِّبُونَ٢٢

سپس‌ حق‌ تعالی‌ سبب‌ عدم‌ ایمان‌شان‌ را بیان‌ کرده‌ و می‌فرماید: «بلکه‌ آنان‌ که‌ کفر ورزیده‌اند، تکذیب‌ می‌کنند» کتاب‌ الهی‌ را که‌ مشتمل‌ بر اثبات‌ توحید، معاد و ثواب‌ و عقاب‌ است‌.

﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا يُوعُونَ٢٣

«و خداوند به‌ آنچه‌ در دل‌ می‌دارند» از تکذیب‌ و انکار و به‌ آنچه‌ که‌ جمع ‌می‌کنند از اعمال‌ شایسته‌ و بد «داناتر است» لذا کارشان‌ بر حق‌ تعالی‌ پنهان ‌نمی‌ماند.

﴿فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٢٤

«پس‌ آنان‌ را به‌ عذابی‌ دردناک‌ مژده‌ بده» تعبیر مژده ‌دادن‌ به‌ عذاب‌، از باب ‌تهکم‌ و تحقیر و استهزای‌شان‌ است‌.

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونِۢ٢٥

«مگر کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند» به‌ دل‌های خویش «و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» به‌ اعضای‌ خویش‌ «که‌ آنان‌ را پاداشی‌ است‌ بی‌منت» که‌ بدان‌ بر آن‌ها منت‌ گذاشته ‌نمی‌شود. یا ﴿غَيۡرُ مَمۡنُونِۢ به‌ معنی‌ ناکاسته‌، بی‌ نقص‌ و قطع‌ نشدنی‌ است‌.

سوره‌ بروج

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۲) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ افتتاح‌ با سوگند خداوندأ به‌ آسمان‌ دارای ‌برجها، «بروج‌» نامیده‌ شد.

فضیلت‌ آن: از ابوهریره‌ س روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص در نماز عشاء سوره «بروج‌» و﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١ [الطارق: ۱] را می‌خواندند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ هدف‌ از نزول‌ این‌ سوره‌، دلجویی‌ رسول ‌اکرم‌ ص و یاران‌ و پیروانشان‌ در برابر ایذاء کفار است‌؛ با بیان‌ این‌ حقیقت‌ که‌ کافران‌ امت‌های‌ پیشین‌ نیز مانند مردم‌ مکه‌ در برابر دعوت‌های‌ الهی‌ ستیزه‌گر و در تکذیب‌ حق‌ باهم‌ یکسان‌ بوده‌اند، مانند اصحاب ‌اخدود در یمن‌، فرعون‌، قوم‌ ثمود و دیگران‌؛ اما خدای‌ ‌ از آنان‌ انتقام ‌گرفت‌ زیرا آنان‌ در قبضه‌ قدرت‌ وی‌ قرار داشتند پس‌ همین‌گونه‌ از منکران‌ عنود و ستیزه‌گر با دین‌ اسلام‌ نیز انتقام‌ می‌گیرد چرا که‌ آنان‌ نیز در قبضه‌ قدرت‌ وی ‌قرار دارند.

سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ که‌ بر محور اصحاب‌ اخدود دور می‌زند، به‌طور موجز این ‌بود: به‌ یکی‌ از شاهان‌ کفار یهودی‌ به‌نام‌ زرعه ‌بن ‌تبان‌ اسعد حمیری‌ معروف‌ به‌ ذونواس‌ خبر رسید که‌ بعضی‌ از رعایایش‌ به‌ دین‌ نصرانیت‌ ایمان‌ آورده‌اند پس‌ با لشکریانی‌ از قبیله‌ حمیر به‌ سراغ‌ ایشان‌ رفت‌ و چون‌ ایشان‌ را دستگیر کرد، میان‌ این‌که‌ یهودی‌ شوند یا در آتش‌ سوزانده‌ شوند، مخیرشان‌ نمود اما آن‌ مؤمنان‌ آتش‌ راب رگزیدند. سپس‌ گودالهایی‌ برکند و در آن‌ها آتش‌ افروخت‌ آن‌گاه‌ به‌ ایشان‌ گفت: هرکس‌ از شما که‌ از دین‌ خویش‌ برگردد، او را رها می‌کنیم‌ و هرکس‌ که‌ برنگردد، او را در این‌ آتش‌ می‌افگنیم‌. آن‌ مؤمنان‌ شکیبایی‌ و پایداری‌ ورزیدند و سرانجام‌ ایشان‌ را در آتش‌ افگندند در حالی‌ که‌ آن‌ پادشاه‌ ستمگر با یاران‌ خود نظاره‌گر این‌ صحنه‌ها بود. نقل‌ است‌ که: دوازده، یا بیست‌، یا هفتاد هزار تن‌ از آن ‌مؤمنان‌ به‌ قتل‌ رسیدند. گفتنی‌ است‌ که‌ ذونواس‌ آخرین‌ پادشاه‌ حمیری‌ و به ‌قول ‌ابن‌کثیر مشرک‌ بود.

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلۡبُرُوجِ١

«سوگند به‌ آسمان‌ دارای‌ برج‌ها» مراد از برج‌ها، ستارگان‌ عظیم‌ است‌. به‌قولی: مراد منازل‌ سیارگان‌ دوازده‌گانه‌ است‌ که‌ دارای‌ دوازده‌ برج‌اند و خورشید هریک از آن‌ها را در یک‌ ماه‌ می‌پیماید زیرا شش‌ برج‌ از برجهای‌ خورشید در شمال‌ خط استوا و شش‌ برج‌ در جنوب‌ آن‌ قرار دارد، برجهایی‌ که‌ در شمال‌ آن‌ قرار دارد، عبارت‌ است‌ از: حمل‌، ثور، جوزا، سرطان‌، اسد و سنبله‌. و برج‌هایی‌ که‌ در جنوب‌ آن‌ قرار دارد، عبارت‌ است‌ از: میزان‌، عقرب‌، قوس‌، جدی‌، دلو و حوت‌. گفتنی‌ است‌ که‌ خورشید سه‌ برج‌ اول‌ شمالی‌ را در سه‌ ماه‌ طی‌ می‌کند که ‌همانا فصل‌ بهار است‌، سه‌ برج‌ دیگر را در سه‌ ماه‌ دیگر طی‌ می‌کند که‌ فصل ‌تابستان‌ است‌. همچنین‌ سه‌ برج‌ اول‌ جنوبی‌ را در سه‌ ماه‌ که‌ فصل‌ خزان‌ است‌ طی ‌می‌کند و سه‌ برج‌ دوم‌ جنوبی‌ را در سه‌ ماه‌ دیگر طی‌ می‌کند که‌ فصل‌ زمستان‌ است‌. ولی‌ ماه‌ هر یک‌ از آن‌ها را در دو یا سه‌ روز می‌پیماید پس‌ ماه‌ دارای ‌بیست‌وهشت‌ منزل‌ است‌ و دو شب‌ را هم‌ پنهان‌ می‌ماند.

اما اگر مراد از «بروج‌» ستارگان‌ بزرگ‌ باشد، باید گفت‌ که‌ این‌ ستارگان‌ از تحت‌ حصر و شمار بشر بیرونند. این‌ ستارگان‌ نسبت‌ به‌ زمین‌ در ابعاد و مسافتهای ‌هولناکی‌ قرار دارند به‌طوری‌ که‌ نور برخی‌ از آن‌ها بعد از یک ‌و نیم‌ میلیون‌ سال‌ نوری ‌به‌ زمین‌ می‌رسد با علم‌ به‌ این‌که‌ سرعت‌ حرکت‌ نور، سیصدهزار کیلومتر در ثانیه ‌است‌.

﴿وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢

«و سوگند به‌ روز موعود» یعنی: روزی‌ که‌ تحقق‌ آن‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌؛ و آن ‌روز قیامت‌ می‌باشد.

﴿وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡمَوۡعُودِ٢

«و سوگند به‌ شاهد و مشهود» مراد از شاهد کسانی‌ از خلایق‌اند که‌ در راه ‌خداأ کشته‌ شده‌اند و در روز قیامت‌ گواهی‌ می‌دهند و مراد از مشهود، جرایم‌ و جنایات‌ زشت‌ و هولناکی‌ است‌ که‌ مجرمان‌ علیه‌ گواهان‌ مرتکب‌ شده‌اند و گواهان‌ علیه‌ مجرمان‌ بدآن‌ها گواهی‌ می‌دهند؛ چنان‌که‌ در داستان‌ اصحاب‌ اخدود آمده ‌است‌. به‌ قولی: شاهد روز جمعه‌ است‌ که‌ بر هر عمل ‌کننده‌ای‌ به‌ آنچه‌ که‌ در آن‌ عمل‌ کرده ‌است‌، گواهی‌ می‌دهد و مشهود روز عرفه‌ است‌ که‌ مردم‌ در آن ‌شاهد مراسم‌ حج‌اند و فرشتگان‌ در آن‌ حاضر می‌شوند. یا مراد از مشهود: عجایب ‌و شگفتی‌هایی‌ است‌ که‌ مردم‌ در روز قیامت‌ می‌بینند. و جواب‌ قسم‌ محذوف ‌است‌ که‌ آیه‌ بعد بر آن‌ دلالت‌ می‌کند:

﴿قُتِلَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأُخۡدُودِ٤

«هلاک‌ شدند اصحاب‌ اخدود» یعنی: آن‌ها مورد لعنت‌ قرارگرفتند. گویی‌ فرمود: سوگند به‌ این‌ چیزها که‌ آنان‌ ملعونند. اصحاب‌ اخدود، صاحبان‌ گودال‌ پرآتشی ‌بودند که‌ گروهی‌ از مؤمنان‌ نجران‌ یمن‌ را در آن‌ افگندند چنان‌ که‌ گذشت‌. اخدود: گودال‌ و خندق‌ مستطیلی‌ است‌ که‌ در زمین‌ کنده‌ شده ‌است‌ و جمع‌ آن ‌اخادید است‌.

﴿ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلۡوَقُودِ٥

«همان‌ آتش‌ دارای‌ هیزم‌ بسیار» وقود: هیزمی‌ است‌ که‌ بدان‌ آتش‌ برافروخته ‌می‌شود.

﴿إِذۡ هُمۡ عَلَيۡهَا قُعُودٞ٦

«آن‌گاه‌ که‌ آنان‌ بالای‌ آن‌ گودال‌ نشسته‌ بودند» یعنی: مورد لعنت‌ قرار گرفتند آن‌گاه‌ که‌ گرداگرد آن‌ گودال‌ بر صندلی‌ها نشسته‌ و نظاره‌گر سوختن‌ مؤمنان‌ بودند.

﴿وَهُمۡ عَلَىٰ مَا يَفۡعَلُونَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ شُهُودٞ٧

«و آنان» یعنی: آن‌ پادشاه‌ کافر و یارانش‌ که‌ گودال‌ را کنده‌ و آن‌ را از آتش‌ پر کردند؛ «به‌ آنچه‌ با مؤمنان‌ می‌کردند» از افگندن‌شان‌ در آتش‌ «گواهی‌ می‌دهند» در روز قیامت‌. پس‌ زبآن‌ها، دستها و پاهایشان‌ علیه‌ آنان‌ گواهی‌ می‌دهد. یا آن‌ها شاهد و ناظر این‌ عمل‌ خود با مؤمنان‌ بودند و تماشای‌ این‌ صحنه‌ فجیع‌، نشان ‌دهنده‌ تمایل‌شان‌ به‌ دیدن‌ عذاب‌ مؤمنان‌ بود.

﴿وَمَا نَقَمُواْ مِنۡهُمۡ إِلَّآ أَن يُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡحَمِيدِ٨

«و بر آنان‌ عیب‌ نگرفتند، جز این‌ که‌ به‌ خداوند غالب‌ ستوده‌ ایمان‌ آورده‌ بودند» پس‌ در واقع‌، گناه‌ یا عیب‌ یا جرمی‌ در میان‌ نبود و عیب‌ ایشان‌ به‌ پندار آن‌ها همین ‌ایمان‌ آوردن‌شان‌ به‌ حق‌ بود.

﴿ٱلَّذِي لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ٩

«همان‌ خدایی‌ که‌ فرمانروایی‌ آسمان‌ها و زمین‌ از آن‌ اوست» پس‌ هرکس‌ دارای‌ چنین‌ شأن‌ و شوکتی‌ باشد، قطعا او شایسته‌ آن‌ است‌ که‌ بندگان‌ به‌ وی‌ ایمان‌ آورده‌ و او را به‌ یگانگی‌ مورد پرستش‌ قرار دهند «و خداوند بر همه‌ چیز گواه ‌است» و از جمله‌ به‌ عملکرد آنان‌ با مؤمنان‌؛ پس‌ چیزی‌ از اعمال‌شان‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند. البته ‌این‌ وعیدی‌ سخت‌ برای‌ گودال‌ افروزان‌ و وعده‌ای‌ نیک‌ برای‌ مؤمنانی‌ است‌ که ‌به‌خاطر دین‌ خود مورد عذاب‌ قرار گرفتند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَتُوبُواْ فَلَهُمۡ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمۡ عَذَابُ ٱلۡحَرِيقِ١٠

«همانا کسانی‌ که‌ مردان‌ و زنان‌ مؤمن‌ را عذاب‌ کردند» یعنی: ایشان‌ را در آتش ‌سوزانده‌ و در دین‌شان‌ مورد آزار قرار دادند تا از آن‌ برگردند؛ و هیچ‌ انتخاب‌ دیگری‌ جز این‌که‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ کفر ورزند در برابر ایشان‌ قرار ندادند «سپس ‌توبه‌ نکردند» از این‌ عملکرد زشت‌ و بازنگشتند از کفر و آزار و رفتار ناپسند خویش‌؛ «پس‌ برای‌ آنان‌ است‌ عذاب‌ جهنم» در آخرت‌ به ‌سبب‌ کفرشان «و برای ‌آنان‌ است‌ عذاب‌ سوزان» یعنی: برای‌ آنان‌ عذابی‌ دیگر افزون‌ بر عذاب‌ کفرشان ‌است‌ که‌ این‌ عذاب‌، عذاب‌ سوزان‌ می‌باشد؛ به‌سبب‌ حریق‌ سوزانی‌ که‌ برای ‌مؤمنان‌ برپا کردند. حسن‌ بصری / می‌گوید: «بنگرید به‌سوی‌ بحز بی‌کران‌ جود و کرم‌ پروردگار متعال‌؛ در حالی‌که‌ آن‌ها دوستانش‌ را کشتند اما او بازهم‌ آنان‌ را به‌سوی‌ توبه‌ و مغفرت‌ فرامی‌خواند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡكَبِيرُ١١

«بی‌گمان‌ کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» که‌ از جمله‌ آنان‌ کسانی‌ اند که‌ بر آتش‌ افروخته‌ آن‌ گودال‌ها صبر و شکیبایی‌ کرده‌ و بر دین‌ خود پایدار ماندند و به‌ شرک‌ و کفر بازنگشتند؛ «ایشان‌ را بوستان‌هایی‌ است‌ که‌ جویباران ‌از فرودست‌ آن‌ جاری‌ است» به‌سبب‌ ایمان‌ و کردار شایسته‌شان‌ «این» چیزی‌ که ‌ذکر شد؛ «رستگاری‌ بزرگ‌ است» که‌ هیچ‌ فوز و فلاحی‌ با آن‌ برابر نیست‌ و هیچ ‌رستگاری‌ و نعمتی‌ با آن‌ قابل‌ مقایسه‌ نمی‌باشد.

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر این‌که: به‌ کسی‌ که‌ بر کفر مجبور ساخته‌ می‌شود، سزاوارتر این‌ است‌ که‌ در برابر هرگونه‌ تهدیدی‌ پایداری‌ نماید و شکیبایی‌ ورزد، هرچند برای‌ وی‌ گفتن‌ کلمه‌ کفر نیز رخصت‌ است‌. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ مسیلمه‌ کذاب‌ دو تن‌ از اصحاب‌ رسول‌ خدا ص را دستگیر کرد و به‌ یکی‌ از آن‌ها گفت: آیا گواهی‌ می‌دهی‌ که‌ من‌ رسول‌ خدا هستم‌؟ آن‌ صحابی‌ گفت: آری‌! پس‌مسیلمه‌ او را رها کرد. سپس‌ به‌ صحابی‌ دیگر نیز چنین‌ گفت‌ ولی‌ آن‌ صحابی‌ در پاسخش‌ فرمود: نه‌، من‌ چنین‌ گواهی‌ای‌ در مورد تو نمی‌دهم‌ بلکه‌ تو دروغگویی ‌بیش‌ نیستی‌! پس‌ مسیلمه‌ آن‌ صحابی‌ را کشت‌. چون‌ خبر این‌ واقعه‌ به‌ رسول‌ خدا ص رسید، فرمودند: «آن‌ کس‌ که‌ مسیلمه‌ رهایش‌ کرد، به‌ رخصت ‌عمل‌ نمود و بنابراین‌، هیچ‌ پیامدی‌ بر وی‌ نیست‌ ولی‌ آن‌ کس‌ که‌ کشته‌ شد، به ‌فضیلت عمل‌ کرد بنابراین‌، (این‌ فضیلت) بر او گوارا و مبارک‌ باد».

﴿إِنَّ بَطۡشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ١٢

«بی‌گمان‌ عذاب‌ پروردگارت‌ سخت‌ سنگین‌ است» یعنی: عذاب‌ الهی‌ بر کسانی‌ که ‌نافرمانی‌اش‌ می‌کنند مضاعف‌ و سهمگین‌ است‌، مانند این‌ ستمگران‌ و مستبدانی‌ که ‌داستانشان‌ گذشت‌. بطش: گرفتن‌ همراه‌ با خشونت‌ و شدت‌ است‌ و چون‌ خود آن‌که‌ مفید معنای‌ شدت‌ است‌، باز به‌ شدت‌ وصف‌ شود، بیانگر آن‌ است‌ که‌ در نهایت‌ سختی‌ و سهمگینی‌ است‌.

﴿إِنَّهُۥ هُوَ يُبۡدِئُ وَيُعِيدُ١٣

«همانا او آفرینش‌ را آغاز می‌کند و باز می‌گرداند» یعنی: از قوت‌ و قدرت‌ تامه ‌حق‌ تعالی‌ این‌ است‌ که‌ خلق‌ را اولا در دنیا می‌آفریند و باز آنان‌ را بعد از مرگشان ‌دوباره‌ زنده‌ می‌کند.

﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ١٤

«و اوست‌ آن‌ آمرزنده‌ دوستدار» یعنی: حق‌ تعالی‌ از گناهان‌ بندگان‌ مؤمنش ‌درگذشته‌ و آن‌ را می‌پوشاند و ایشان‌ را بدان‌ گناهان‌ رسوا نمی‌سازد و او بسیار دوستدار فرمانبرداران‌ و اولیائش‌ می‌باشد. یا او خود دوست‌ داشتنی‌ است‌.

﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِيدُ١٥

«اوست‌ صاحب‌ عرش‌، گرامی‌ قدر است» یعنی: حق‌ تعالی‌ پروردگار عرش ‌بزرگ‌ و صاحب‌ مجد و بزرگی‌ است‌. مجد: نهایت‌ کرم‌ و فضل‌ است‌ و مجد حق‌ تعالی‌، علو و عظمت‌ اوست‌.

﴿فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ١٦

«فعال‌ مایرید است» یعنی: حق‌ تعالی‌ هر چه‌ را بخواهد انجام‌ می‌دهد و هیچ ‌چیز او را عاجز نمی‌گرداند، حکم‌ او را هیچ‌ پی‌جویی‌ نیست‌ و از آنچه‌ انجام‌ دهد، مورد پرسش‌ قرار نمی‌گیرد.

﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡجُنُودِ١٧

«آیا داستان‌ لشکرها به‌ تو رسیده‌است‌؟» یعنی: ای‌ محمد ص! آیا خبر و داستان‌ گروه‌های‌ کافری‌ که‌ تکذیب‌ کننده‌ پیامبرانشان‌ بوده‌اند، به‌ تو رسیده ‌است ‌همان‌ پیامبرانی‌ که‌ گروههای‌ کافر برای‌ مبارزه‌ و نبرد علیه‌ آنان‌ لشکرها گرد می‌آوردند؟ هدف‌ از طرح‌ این‌ موضوع‌، دلجویی‌ از رسول‌ خدا ص است‌ و این‌که‌ می‌باید در برابر تکذیب‌ قوم‌ خود صبر و شکیبایی‌ پیشه‌ کنند چنان‌ که‌ پیامبران‌پیشین صبر کردند.

﴿فِرۡعَوۡنَ وَثَمُودَ١٨

خبر «فرعون‌ و ثمود» مراد از خبر آنان‌، کفر و عنادی‌ است‌ که‌ از آنان‌ روی‌ داد و عذابی‌ است‌ که‌ بر آنان‌ فرود آمد. مراد از فرعون‌؛ خود او و لشکریانش ‌هستند. یعنی: لشکرهایی‌ که‌ در آیه‌ قبل‌ ذکر کردیم‌، همین‌ها بودند.

﴿بَلِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي تَكۡذِيبٖ١٩

«بلکه‌ کافران‌ در انکارند» یعنی: بلکه‌ این‌ گروه‌ مشرکان‌ عرب‌ در مورد رسالتت ‌و دعوت‌ حقی‌ که‌ آورده‌ای‌، در انکار و تکذیب‌ سختی‌ قرار دارند پس‌ اینان‌ از کفار پیشین‌ عبرت‌ نگرفتند چرا که‌ بی‌پروا راهشان‌ را دنبال‌ می‌کنند. مراد این‌ است ‌که: حال‌ کفار قریش‌ از حال‌ امت‌های‌ کافر پیشین‌ تعجب‌ برانگیزتر است‌ زیرا کفار قریش‌ هم‌ داستآن‌های‌ امت‌های‌ پیشین‌ را شنیده‌اند و هم‌ آثار و نشانه‌های‌ بر بادی‌ و هلاکت‌ آنان‌ را دیده‌اند اما با این‌ وجود، تکذیبی‌ سخت‌تر از تکذیب‌ و انکار آنان ‌را در پیش‌ گرفتند.

﴿وَٱللَّهُ مِن وَرَآئِهِم مُّحِيطُۢ٢٠

«و خداوند از گرداگرد آنان‌ محیط است» یعنی: او تواناست‌ بر این‌که‌ به‌ آنان ‌همانند عذابی‌ را که‌ بر گروه‌های‌ کافر پیشین‌ فرود آورد، فرود آورد.

﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِيدٞ٢١

«بلکه‌ این‌ قرآنی» که‌ کافران‌ تکذیبش‌ کردند، قرآنی «مجید است» و در نهایت‌ شرف‌، کرامت‌ و برکت‌ می‌باشد پس‌ چنان‌که‌ آنان‌ می‌گویند؛ قرآن‌ شعر و کهانت‌ و سحر نیست‌.

﴿فِي لَوۡحٖ مَّحۡفُوظِۢ٢٢

«در لوحی‌ محفوظ است» یعنی: قرآن‌ در لوح‌ محفوظ که‌ کتاب‌ مادر (ام‌الکتاب) است‌ نوشته‌ شده‌، لوحی‌ که‌ از دسترس‌ شیطان‌ محفوظ و مصون ‌می‌باشد. پس‌ هرگاه‌ قرآن‌ دارای‌ چنین‌ شأن‌ و جایگاهی‌ است‌، دیگر چگونه‌ کافران‌ آن‌ را انکار و شکاکان‌ در آن‌ شک‌ می‌ورزند.

سوره‌ طارق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱٧) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ آن‌ با سوگند الهی‌ به: ﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١ [الطارق: ۱] که‌ تفسیر آن‌ می‌آید، «طارق‌» نامیده‌ شد.

﴿وَٱلسَّمَآءِ وَٱلطَّارِقِ١

«سوگند به‌ آسمان‌ و سوگند به‌ طارق» طارق: ستاره‌ است‌ و به‌ آن‌ طارق ‌می‌گویند؛ زیرا در شب‌ پدیدار گشته‌ و در روز پنهان‌ می‌شود. پس‌ هرآنچه‌ که‌ در شب‌ پدیدار شود، طارق‌ است‌. این‌ معنی‌ را حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا ص تأیید می‌کند که‌ در دعای‌ خویش‌ فرمودند: «أعوذ بك‌ من‌ شر طوارق‌ الليل‌ والنهار، إلا طارقا يطرق‌ بخير يا رحمن». «پروردگارا! به‌ تو از شر پیش‌آمدهای‌ ناگوار شب‌ وروز پناه‌ می‌برم‌ مگر پیش‌آمدی‌ که‌ به‌ خیر می‌آید، ای‌ رحمان». اعراب‌ می‌گویند «طرق‌ الباب». «در را کوبید». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص نهی‌ کردند از این‌که‌ مرد مسافر شب ‌هنگام‌ به‌طور ناگهانی‌ در منزلش ‌را کوبیده‌ و بر خانواده‌اش‌ فرود آید.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلطَّارِقُ٢

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ طارق‌ چیست» یعنی: چه‌ دانی‌ که‌ آن‌ اختر شبگرد چیست‌؟ مراد تهویل‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ اختر است‌، گویی‌ بشر حقیقت‌ آن‌ ستاره‌ درخشان‌ دردوردستهای‌ آسمآن‌ها را درک‌ نمی‌کند. سفیان‌ بن‌ عیینه‌ گفته‌ است: «هر چیزی‌ که‌ در قرآن‌ به‌ صیغه‌ (ما ادراک) آمده‌ است‌، از جمله‌ اموری‌ است‌ که‌ خداوند أ پیامبرش‌ را از آن‌ آگاه‌ کرده ‌است‌ و هر چیزی‌ که‌ در قرآن‌ به‌ صیغه‌ (ما یدریک) آمده‌، مربوط به‌ اموری‌ است‌ که‌ خداوند أ پیامبرش‌ را از آن‌ آگاه‌ نکرده ‌است‌».

سپس‌ خداوند أ «طارق‌» را با این‌ فرموده‌اش‌ تفسیر می‌کند:

﴿ٱلنَّجۡمُ ٱلثَّاقِبُ٣

«ستاره‌ درخشان‌ است» ثاقب: درخششی‌ است‌ بسیار شدید که‌ تاریکی‌ شب‌ را به‌ شدت‌ درهم‌ دریده‌ و پرتو خویش‌ را به‌ افق‌ می‌فرستد. احتمال‌ دارد که‌ مراد از طروق‌ آن‌، برخورد نور آن‌ با جو زمین‌ باشد زیرا واضح‌ است‌ که‌ رسیدن‌ نور برخی‌ از ستاره‌ها به‌ جو زمین‌، زمان‌ طولانی‌ای‌ را در بر می‌گیرد که‌ گاهی‌ به ‌هزاران‌ سال‌ نوری‌ می‌رسد.

﴿إِن كُلُّ نَفۡسٖ لَّمَّا عَلَيۡهَا حَافِظٞ٤

«هیچ‌ کس‌ نیست‌ مگر این‌که‌ نگاهبانی‌ بر او گماشته‌ شده‌ است» این‌ آیه‌ جواب‌ هردو سوگند قبلی‌ است‌. فرشتگان‌ نگهبان‌؛ فرشتگانی‌ هستند که‌ عمل‌، گفتار و کردار انسان‌ و هر چه‌ را که‌ از خیر یا شر انجام‌ می‌دهد، ثبت‌ و ضبط کرده‌ و از آفت‌ها نگهبانی‌اش‌ می‌کنند. یا آن‌ها عمل‌، روزی‌ و اجل‌ وی‌ را حفظ و نگهداری‌ می‌کنند هرچند نگهبان‌ در حقیقت‌ خدای‌ ‌ است‌ اما حفظ فرشتگان‌ اثر حفظ ونگهبانی‌ او می‌باشد زیرا نگهبانی‌ آنان‌ از انسان‌، به‌ فرمان‌ اوست‌.

﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ٥

«پس‌ انسان‌ باید بنگرد که‌ از چه‌ چیز آفریده‌ شده ‌است‌؟» یعنی: بر انسان‌ لازم‌ است‌ که‌ در امر آغاز آفرینش‌ خود تفکر و اندیشه‌ کند تا قدرت‌ خداوند أ را بر آنچه‌ که‌ فروتر از آن‌ است‌ ـ مانند قدرت‌ وی‌ بر زنده‌ کردن‌ پس‌ از مرگ‌ ـ را بداند.

و جواب‌ سؤال‌ این‌ است:

﴿خُلِقَ مِن مَّآءٖ دَافِقٖ٦

«از آب‌ جهنده‌ای» که‌ در رحم‌ ریخته‌ می‌شود «آفریده‌ شده‌ است» و آن ‌عبارت‌ از آب‌ منی‌ مرد و آب‌ نطفه‌ زن‌ است‌ زیرا انسان‌ از این‌ دو آب‌ آفریده ‌شده ‌است‌. هردو آب‌ را در یک‌ لفظ ذکر کرد، از آن‌ رو که‌ هردو آب‌ به‌هم ‌آمیخته‌ می‌شوند.

عکرمه‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه: ﴿فَلۡيَنظُرِ ٱلۡإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ٥ [الطارق: ۵] می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابی‌الاشد بن‌ کلده‌ جمحی‌ نازل‌ شد که‌ از بس‌ نیروند و پهلوان‌ بود، بر روی‌ پوست‌ گاوی‌ می‌ایستاد و می‌گفت: ای‌ گروه‌ قریش‌! هرکس‌ مرا از روی‌ آن‌ برکند، این‌ مقدار جایزه‌ دارد! و می‌گفت: محمد گمان‌ می‌کند که‌ نگهبانان‌ جهنم ‌نوزده‌ تن‌اند پس‌ حساب‌ ده‌ تن‌ از آنان‌ با من‌؛ و شما همه‌ نه‌ تن‌ دیگر را دفع‌ کنید.

﴿يَخۡرُجُ مِنۢ بَيۡنِ ٱلصُّلۡبِ وَٱلتَّرَآئِبِ٧

«که» آن‌ آب‌ جهنده‌ «از صلب‌ مرد و میان‌ استخوان‌های‌ سینه‌ زن‌ بیرون‌ می‌آید» به‌ این‌ ترتیب‌، فرزند از هردو آب‌ به‌ وجود می‌آید. ترائب: استخوآن‌های‌ سینه‌ زن ‌است‌. به‌قولی‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است: آن‌ آب‌ جهنده‌ از تمام‌ اجزای‌ بدن‌ بیرون ‌می‌آید. در این‌ صورت‌، مراد آیه‌ از آب‌ خارج‌ شده‌ از سینه‌ زن‌، آبی‌ است‌ که‌ از خون‌ موجود در عروق‌ و بافتهایی‌ که‌ به‌ سینه‌ها فرود می‌آید، تشکیل‌ شده‌ است‌ واز آنجا که‌ پشت‌ مرد و سینه‌ زن‌ نزدیکترین‌ بافتهای‌ آب‌ منی‌ هستند، از این‌ جهت ‌به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردیده‌اند اما در حقیقت‌ همه‌ اجزای‌ بدن‌ در تکوین‌ و ساختن‌ آب‌ منی‌ سهم‌ دارند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ خصیه‌ مرد و تخمدان‌ زن‌ که‌ محل‌ استقرار نطفه‌ هستند، هردو در جوار کلیه‌ها قرار گرفته‌اند و موقعیت‌ آن‌ها تقریبا در پشت‌ و سینه‌ و نیمه‌ ستون‌ فقرات‌ می‌باشد.

﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ رَجۡعِهِۦ لَقَادِرٞ٨

«بی‌گمان‌ او بر بازگردانیدن‌ وی‌ به‌ خوبی‌ تواناست» یعنی: قطعا خدای‌ سبحان‌ بردگربار آفریدن‌ انسان‌ با زنده ‌کردن‌ وی‌ پس‌ از مرگ‌ تواناست‌. مقاتل‌ در معنی‌ آیه ‌می‌گوید: «مراد این‌ است‌ که‌ اگر بخواهیم‌ او را از بزرگ‌سالی‌ به‌ جوانی‌، از جوانی ‌به‌ کودکی‌ و از کودکی‌ به‌ حال‌ نطفه‌ برمی‌گردانیم‌». اگر نیک‌ تأمل‌ کنیم‌ به‌ خوبی ‌درمی‌یابیم‌ که‌ مبدأ خود دلیل‌ معاد است‌ زیرا پیدایش‌ انسان‌ به‌سبب‌ اجتماع‌ و بهم‌ آمدن‌ اجزایی‌ است‌ که‌ در بدن‌ والدین‌ متفرق‌ و پراکنده‌ بوده‌اند پس‌ هرگاه‌ خدای ‌آفریننده‌ بر گردآوردن‌ این‌ اجزای‌ پراکنده‌ قادر است‌ تا بدانجا که‌ از این‌ اجزا انسانی‌ تمام‌ را می‌آفریند، بی‌گمان‌ او بعد از مرگ‌ انسان‌ و پراکنده‌ شدن‌ اجزای‌ بدن‌وی‌ نیز بر گرد آوردن‌ این‌ اجزا و تجدید ساماندهی‌ آن‌ها توانا می‌باشد.

﴿يَوۡمَ تُبۡلَى ٱلسَّرَآئِرُ٩

«آن‌ روز که‌ راز‌ها همه‌ فاش‌ شود» یعنی: خداوند أ انسان‌ را در روزی‌ از نو می‌آفریند که‌ رازها از پرده‌ برون‌ افتد و در محک‌ سنجش‌ و در معرض‌ داوری‌ قرار داده‌ شود. سرائر: آنچه‌ که‌ در دلها از عقاید، نیات‌ و غیره‌ پنهان‌ داشته‌ می‌شود. پس‌ در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ نیک‌ و بد این‌ رازها از هم‌ متمایز گشته‌ و همه‌ چیز به‌صورت‌ شفاف‌ و روشن‌ شناخته‌ می‌شود.

﴿فَمَا لَهُۥ مِن قُوَّةٖ وَلَا نَاصِرٖ١٠

«پس‌ آن‌گاه‌ او را نه‌ نیرویی‌ باشد و نه‌ یاوری» یعنی: در آن‌ روز، نه‌ انسان‌ قوت ‌و نیرویی‌ ذاتی‌ دارد که‌ خود را به ‌وسیله‌ آن‌ از عذاب‌ الهی‌ برهاند و نه‌ هم‌ برایش ‌یاوری‌ است‌ که‌ نصرتش‌ داده‌ و او را از عذابی‌ که‌ بر وی‌ فرود آمده ‌است‌، نجات‌دهد.

﴿وَٱلسَّمَآءِ ذَاتِ ٱلرَّجۡعِ١١

«و سوگند به‌ آسمان‌ بارش‌ انگیز» رجع: برگردانیدن‌ یک‌ چیز به‌ حالت‌ اولیه‌ آن ‌است‌ که‌ مراد از آن‌ در اینجا: باران‌ می‌باشد زیرا باران‌ از آسمان‌ به‌سوی‌ زمین ‌برمی‌گردد و مجددا از طریق‌ تبدیل‌ شدن‌ به‌ بخار به‌ آسمان‌ می‌رود و باز دوباره‌ به ‌زمین‌ بر می‌گردد و همین‌ طور رفت‌وبرگشت‌ آن‌ تکرار می‌شود. پس‌ اعجاز این ‌آیه‌ که‌ به‌ حقیقت‌ علمی‌ بزرگی‌ اشاره‌ می‌کند، روشن‌ است‌.

﴿وَٱلۡأَرۡضِ ذَاتِ ٱلصَّدۡعِ١٢

«و سوگند به‌ زمین‌ شکافدار» که‌ برای‌ بیرون‌ آوردن‌ گیاهان‌، اشجار، آتشفشآن‌ها و... شکافته‌ می‌شود و این‌ پدیده‌ها از آن‌ بیرون‌ می‌آیند.

﴿إِنَّهُۥ لَقَوۡلٞ فَصۡلٞ١٣

جواب‌ قسم‌ این‌ است: «در حقیقت‌ قرآن‌ سخنی‌ قاطع‌ است» که‌ در میان‌ حق‌ و باطل‌ فیصله‌ می‌کند و جدایی‌ می‌افگند.

﴿وَمَا هُوَ بِٱلۡهَزۡلِ١٤

«و آن‌ هزل‌ نیست» یعنی: قرآن‌ به‌ بازی‌ و شوخی‌ نازل‌ نشده ‌است‌ و لذا همه‌ آن‌ جدی‌ است‌ نه‌ شوخی‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ س‌ آمده است‌ که رسول‌ خدا ص فرمودند: «بی‌گمان‌ فتنه‌ای‌ در پیش‌ است‌». علی‌ می‌گوید: گفتم‌؛ یا رسول‌الله ! پس‌ راه‌ بیرون‌ رفت‌ از آن‌ فتنه‌ چیست‌؟ فرمودند: «کتاب‌ الله تبارک‌ وتعالی: راه‌ بیرون‌ رفت‌ از آن‌ فتنه‌، کتاب‌ خدای‌ تبارک‌ و تعالی‌ است‌؛ «فيه‌ نبأ من‌ قبلكم‌، وخبر ما بعدكم‌، وحكم‌ ما بينكم‌، هو الفصل‌ ليس‌ بالهزل‌، من‌ تركه‌ من‌ جبار قصمه‌ الله‌ ومن‌ ابتغي‌ الهدي‌ في‌ غيره‌ أضله‌ الله وهو حبل‌ الله‌ المتين‌، ونوره‌ المبين‌، وهو الذكر الحكيم‌، وهو الصراط المستقيم‌، وهو الذي‌ لا تزيغ‌ به‌ الأهواء ولا تلتبس‌ به ‌الألسنة‌ ولا تتشعب‌ معه‌ الآراء ولا يشبع‌ منه‌ العلماء ولا يمله‌ الأتقياء ولا يخلق‌ علي‌كثيره‌ الرد ولا تنقضي‌ عجائبه‌، هو الذي‌ لم‌ تنته‌ الجن‌ لما سمعته‌ أن‌ قالوا: ﴿إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا١ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ [الجن: ۱-۲] من‌ علم‌ علمه‌ سبق‌ ومن‌ قال‌ به‌ صدق‌، ومن‌ حكم‌ به‌ عدل‌ ومن ‌عمل‌ به‌ أجر، ومن‌ دعا إليه‌ هدي‌ إلي‌ صراط مستقيم». «در قرآن‌ خبر پیشینیان‌ شما، خبر پسینیان‌ شما و داوری‌ در میان‌ شماست‌، قرآن‌ سخنی‌ است‌ قاطع‌ و فیصله‌کن ‌که‌ شوخی‌ و بازیچه‌ نیست‌. هرکس‌ آن‌ را از سر گردنکشی‌ و استکبار فرو گذارد، خداوند أ او را کمرشکن‌ می‌کند و هرکس‌ هدایت‌ را در غیر آن‌ طلب‌ کند، خداوند أ او را گمراه‌ می‌کند. قرآن‌ ریسمان‌ مستحکم‌ خداوند أ و نور مبین‌ او و ذکر حکیم‌ و صراط مستقیم‌ است‌. قرآن‌ است‌ که‌ هواها با آن‌ به‌ کجی‌ و انحراف ‌نمی‌گرایند، زبآن‌ها بدان‌ التباس‌ و ابهام‌ پیدا نمی‌کنند، آرا بدان‌ شاخه‌شاخه ‌نمی‌شود، علما از آن‌ سیر نمی‌شوند، پرهیزکاران‌ از آن‌ ملول‌ و دلتنگ‌ نمی‌گردند و با وجود بسیاری‌ تکرار کهنه‌ نمی‌شود و عجایب‌ و شگفتی‌های‌ آن‌ به‌پایان ‌نمی‌آید و قرآن‌ است‌ که‌ چون‌ جنیان‌ آن‌ را شنیدند، بی‌درنگ‌ گفتند: (ما قرآن‌ عجیبی‌ را شنیدیم‌ که‌ به‌سوی‌ رشد راه‌ می‌نماید). هرکس‌ به‌ علم‌ قرآن ‌مجهز گشت‌، پیش‌ تاخت‌ و هرکس‌ به‌ قرآن‌ سخن‌ گفت‌، راست‌ گفت‌ و هر کس ‌به‌سوی‌ قرآن‌ دعوت‌ کرد، به‌سوی‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ شد».

﴿إِنَّهُمۡ يَكِيدُونَ كَيۡدٗا١٥

«آنان‌ نیرنگی‌ می‌سگالند» یعنی: کافران‌ با هدف‌ بی‌اثر کردن‌ دین‌ حقی‌ که‌ رسول‌ خدا ص آورده‌است‌، مکر و نیرنگی‌ سازمان‌ می‌دهند؛

﴿وَأَكِيدُ كَيۡدٗا١٦

«و من‌ نیز تدبیری‌ می‌کنم» یعنی: من‌ نیز آنان‌ را از آنجا که‌ نمی‌دانند، به ‌استدراج‌ می‌کشانم‌ و آنان‌ را در برابر نیرنگشان‌ جزا می‌دهم‌.

﴿فَمَهِّلِ ٱلۡكَٰفِرِينَ أَمۡهِلۡهُمۡ رُوَيۡدَۢا١٧

«پس‌ کافران‌ را مهلت‌ ده» یعنی: نابودی‌ عاجل‌ آنان‌ را از خدای‌ سبحان‌ نخواه ‌و به‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در کارشان‌ تدبیر می‌کند، راضی‌ باش «واگذار آنان‌ را» امهال: واگذاشتن‌ و به ‌تأخیر افگندن‌ است «اندک‌ زمانی» یعنی: مهلت‌شان‌ ده‌ به ‌مهلتی‌ نزدیک‌، یا مهلتی‌ اندک‌ و به‌ زودی‌ خواهی‌ دید که‌ چه‌ عذاب‌ خفت‌ باری‌ بر آنان‌ فرود خواهد آمد. تکرار فعل‌ و تغییر بنیه‌ ساختاری‌ آن‌ از «مهل‌» به‌ «امهل‌»، برای‌ مبالغه‌ در تهدید کافران‌ است‌ و چون‌ این‌ مهلت‌ به‌سر آمد، خداوند أ آنان‌ را در بدر گرفتار کرد و در فتح‌ مکه‌ جزیره‌العرب‌ را از پلیدی ‌شرک‌ و بت‌ پرستی‌ پاک‌ گردانید.

سوره‌ اعلی

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با این‌ فرموده‌ خداوند أ: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: ۱] سوره‌ «اعلی‌» نام‌ گرفت‌ و «سبح‌» نیز نامیده‌ می‌شود.

فضیلت‌ آن: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ نعمان ‌بن ‌بشیر س آمده ‌است‌ که: «رسول‌ خداص در نمازهای‌ عید و روز جمعه‌، سوره‌های: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١ و ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ١ [الغاشیة: ۱] را می‌خواندند و چه‌بسا که‌ عید و جمعه‌ در یک‌روز جمع‌ می‌شد اما همین‌ دو سوره‌ را می‌خواندند». همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: «رسول‌ خدا ص در نماز وتر، سوره‌های: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١، ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١ [الکافرون: ۱] و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ [الإخلاص: ۱] را می‌خواندند». علی‌ س روایت ‌کرده‌ است‌ که: «رسول‌ خدا ص سوره‌ اعلی‌ را دوست‌ داشتند».

﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١

«نام‌ پروردگار والای‌ خود را به‌ پاکی‌ بستای» یعنی: او را از هر چه‌ که‌ سزاوار وی ‌نیست‌، با گفتن‌ جمله: «سبحان‌ ربی‌ الاعلی‌» به‌پاکی‌ یاد کن‌. به‌قولی‌ معنی‌ این ‌است: نام‌ پروردگار خود را با تعظیم‌ و خشوع‌ یاد کن‌ و با احترام‌ تمام‌ از او نام‌ ببر. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص فرمودند: «آن‌ را در سجده‌ خویش‌ قرار دهید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ چون‌ آیه: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١ نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص فرمودند: «آن‌ را در رکوع‌ خویش‌ قرار دهید». مراد از «اعلی‌» این‌ است‌ که: خداوند أ برتر، والاتر و بزرگتر از هر چیزی‌ است‌ که‌ وصف‌کنندگان‌ آن‌ را وصف‌ می‌کنند. علما گفته‌اند: برای‌ خواننده‌ این‌ آیه‌ مستحب‌ است‌ که‌ چون‌ آن‌ را می‌خواند ؛ «سبحان‌ ربي ‌الأعلي‌» بگوید چنان‌ که‌ رسول‌ خدا ص و جمع‌ دیگری‌ از صحابه‌ و تابعین ب این‌گونه‌ می‌کردند.

﴿ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ٢

آری‌! به‌ پاکی‌ یاد کن‌ «همان» ذاتی‌ را «که‌ آفرید» همه‌ خلق‌ و همه‌ اشیا را «پس‌ سامان‌ بخشید» آن‌ها را در بهترین‌ ساختار آن‌ها؛ چنان‌که‌ انسان‌ را به‌ اعتدال‌ و استواری‌ تمام‌ آفرید، قامتش‌ را نیکو و معتدل‌ و فهمش‌ را سامان‌ بخشید و او را برای‌ بر عهده ‌گرفتن‌ تکلیف‌ آماده‌ کرد.

﴿وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ٣

«و همان‌ که‌ اندازه‌گیری‌ کرد و راه‌ نمود» یعنی: خداوند أ جنس‌ تمام‌ پدیده‌ها وانواع‌، اوصاف‌، افعال‌، اقوال‌ و آجال‌ آن‌ها را به ‌اندازه‌ آفرید پس‌ هر یک‌ از آن‌ها را به‌سوی‌ آنچه‌ که‌ از وی‌ صدور می‌یابد و برایش‌ سزاوار است‌ راه‌ نمود، زندگی ‌موجودات‌ را برمبنای‌ هدفی‌ که‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده‌اند میسر گردانید، به‌ انسان ‌امور دین‌ و دنیایش‌ را الهام‌ و او را به‌سوی‌ راه‌ و روش‌های‌ زندگی‌ راهنمایی‌ کرد، ارزاق‌ و مواد مورد نیاز خلق‌ را برای‌شان‌ مقدر نمود، حیوانات‌ وحشی‌ را به‌سوی ‌چراگاه‌هایشان‌ رهنمون‌ گردید و در اشیا منافع‌ را آفرید و انسان‌ را به‌ راه‌های ‌استخراج‌ آن‌ منافع‌ راهنمایی‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌عمرو س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «خداوند أ پنجاه ‌هزار سال‌ قبل‌ ازآفرینش‌ آسمان‌ها و زمین‌، مقادیر خلق‌ را مقدر کرد و عرش‌ وی‌ در آن‌ هنگام‌ بر روی‌ آب‌ بود».

خلاصه‌ این‌که‌؛ تقدیر عبارت‌ است‌ از: تصرف‌ در اجزا و عناصر اجسام‌ و ترکیب‌ آن‌ها بر وجهی‌ مخصوص‌ که‌ استعداد پذیرش‌ نیروها را داشته‌ باشند. هدایت‌؛ عبارت‌ است‌ از: آفرینش‌ آن‌ نیروها در این‌ اعضا، به‌گونه‌ای‌ که‌ هر نیرویی ‌مصدر فعل‌ معینی‌ باشد و از مجموع‌ آن‌ها یک‌ مصلحت‌ به‌انجام‌ و اتمام‌ رسد.

﴿وَٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلۡمَرۡعَىٰ٤

«و همان‌ کسی‌ که‌ چراگاه‌ها را رویانید» یعنی: انواع‌ چمنزارها و گیاهان‌ سبز و خرم‌ را که‌ چهارپایان‌ از آن‌ می‌چرند، رویانید.

﴿فَجَعَلَهُۥ غُثَآءً أَحۡوَىٰ٥

«و پس‌ از چندی‌ آن‌ را خاشاکی‌ تیره‌گون‌ گردانید» یعنی: آن‌ گیاهان‌ را بعد از سبزی‌ و خرمی‌ آن‌ها، خاشاکی‌ خشک‌ گردانید که‌ بعد از سبزی‌ به‌ سیاهی‌ گراییده‌اند زیرا گیاه‌ چون‌ خشک‌ شود، سیاه‌ می‌شود.

﴿سَنُقۡرِئُكَ فَلَا تَنسَىٰٓ٦

«زودا که‌ تو را به‌ خواندن‌ آوریم» یعنی: به‌زودی‌ تو را خوانای‌ قرآن‌ و آیات‌ خویش‌ می‌گردانیم‌، به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ خواندن‌ را بر تو الهام‌ می‌کنیم «تا فراموش ‌نکنی» آنچه‌ را که‌ می‌خوانی‌.

سبب‌ نزول: چون‌ جبرئیل ‌÷ بر رسول‌ خدا ص وحی‌ را فرود می‌آورد، هنوز او از القای‌ آخر آیه‌ فارغ‌ نمی‌شد که‌ رسول‌ خدا ص آغاز آیه‌ را تکرار می‌کردند تا مبادا آن‌ را فراموش‌ کنند. پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد و خداوند متعال‌ خواندن‌ قرآن‌ را بر پیامبرش‌ الهام‌ نموده‌ و ایشان‌ را از فراموش‌ کردن‌ آن‌ محفوظ داشت‌.

﴿إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّهُۥ يَعۡلَمُ ٱلۡجَهۡرَ وَمَا يَخۡفَىٰ٧

«جز آنچه‌ که‌ خدا خواسته‌ است» تا تو آن‌ را فراموش‌ کنی‌، یا جز آنچه‌ که‌ خواسته‌ است‌ تا تلاوت‌ آن‌ را منسوخ‌ گرداند که‌ در آن‌ صورت‌، آیه‌ منسوخ‌ شده ‌از یادت‌ می‌رود «هر آینه‌ خدا می‌داند آشکارا را» یعنی: هر چیزی‌ را که‌ انسان ‌آشکارا آن‌ را انجام‌ می‌دهد، یا آشکارا می‌گوید «و پنهان‌ را» یعنی: هر چیزی‌ را که‌ انسان‌ در نزد خود پنهان‌ نگاه‌ می‌دارد که‌ جز خداوند أ کسی‌ دیگر بر آن‌ آگاه ‌نیست‌.

﴿وَنُيَسِّرُكَ لِلۡيُسۡرَىٰ٨

«و در کار تو آسانی‌ پدید می‌آوریم» یعنی: بر تو عمل‌ بهشت‌ را آسان‌ می‌گردانیم ‌و بر تو وحی‌ را آسان‌ می‌گردانیم‌ به‌ طوری‌که‌ آن‌ را به‌سادگی‌ حفظ کنی‌ و به‌ آن‌ عمل‌ نمایی‌. یا تو را در دین‌ و دنیایت‌ به‌ آسانترین‌ روش‌ توفیق‌ می‌دهیم‌؛ در همه‌ امور دینی‌ و دنیوی‌ای‌ که‌ به‌ تو رو می‌نماید.

﴿فَذَكِّرۡ إِن نَّفَعَتِ ٱلذِّكۡرَىٰ٩

«پس‌ اندرز ده‌ اگر اندرز سود بخشد» یعنی: ای‌ محمد ص! به‌ وسیله‌ آنچه‌ که‌ برتو وحی‌ فرستاده‌ایم‌، مردم‌ را پند و اندرز ده‌ و آنان‌ را به‌سوی‌ راه‌ خیر و احکام‌ و قوانین‌ دین‌ ارشاد و راهنمایی‌ کن‌ و این‌ پند و اندرزت‌ باید در جایی‌ باشد که‌ پند و اندرز سود می‌بخشد اما کسانی‌ که‌ پند داده‌ شده‌اند و راه‌ حق‌ برایشان‌ به ‌روشنی‌ تبیین‌ گردیده‌ است‌ ولی‌ از هوی‌ و هوس‌ خویش‌ پیروی‌ کرده‌ و بر عصیان‌ و سرکشی ‌پای‌ فشرده‌اند پس‌ به‌ پند دادن‌شان‌ نیازی‌ نیست‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ دست‌ برداشتن ‌از پند دهی‌، در امر تکرار دعوت‌ است‌ اما در دعوت‌ اولیه‌ همه‌ مردم‌ باید به‌طور عام‌ و یکسان‌ به‌سوی‌ دین‌ خدای‌ ‌ فراخوانده‌ شوند، چه‌ کسانی‌ که‌ دعوت‌ حق‌ را می‌پذیرند و چه‌ کسانی‌ که‌ آن‌ را برنمی‌تابند. ابن‌کثیر می‌گوید: «ادب‌ نشر علم‌ از همینجا برگرفته‌ می‌شود لذا علم‌ را نباید در نزد غیر اهل‌ آن‌ گذاشت‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عبدالله بن ‌مسعود س آمده‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «حدثوا الناس‌ بما يعرفون‌، أتريدون‌ أن‌ يكذب‌ الله‌ ورسوله». «با مردم‌ در حد معرفت‌شان ‌سخن‌ بگویید، آیا می‌خواهید که‌ خدا و رسولش‌ مورد تکذیب‌ قرار گیرند؟». در اینجا وجه‌ دیگری‌ نیز در تفسیر آیه‌ ذکر شده‌ است‌ و آن‌ این‌ است‌ که: پند دادن ‌مطلوب‌ است‌ هرچند سودی‌ نبخشد بنابراین‌ وجه‌، در ﴿إِن نَّفَعَتِ ٱلذِّكۡرَىٰ٩ [الأعلى: ٩]. «اگر اندرز سود دهد» تعلیق‌ به‌ شرط مراد نیست‌ بلکه‌ این‌ قید برای‌ بیان‌ واقعیت‌ قضیه ‌است‌. لذا اندرز دادن‌ همه‌ گروه‌های‌ مردم‌؛ اعم‌ از پندپذیر و پند گریزشان‌ تکلیفی‌ است‌ عام‌ و استثنا ناپذیر.

﴿سَيَذَّكَّرُ مَن يَخۡشَىٰ١٠

«آن‌ کس‌ که‌ می‌ترسد، به‌ زودی‌ پند خواهد گرفت» یعنی: هرکس‌ ازخدای‌ ‌ بترسد، زودا که‌ از اندرزهایت‌ پند بگیرد و پنددهی‌ات‌ بر ترس‌ و صلاح‌ وی‌ بیفزاید.

﴿وَيَتَجَنَّبُهَا ٱلۡأَشۡقَى١١

«و شقاوت‌ پیشه‌ترین‌ از آن‌ دوری‌ کند» یعنی: کافران‌، یا شقاوت ‌پیشه‌ترین‌ آنان‌ از پند و اندرزت‌ دوری‌ می‌کنند، از آن‌رو که‌ بر کفر به‌ خدای‌ سبحان‌ و فروروی ‌در گناهان‌ و نافرمانی‌های‌ خویش‌ پای‌ می‌فشرند.

﴿ٱلَّذِي يَصۡلَى ٱلنَّارَ ٱلۡكُبۡرَىٰ١٢

«همان‌ کس‌ که‌ در آتش‌ کبری‌ در آید» یعنی: در آتش‌ وحشتناک‌ و بسیار دردناک‌ که‌ آتش‌ جهنم‌ است‌. و آتش‌ دنیا آتش‌ صغری‌ است‌.

﴿ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ١٣

«آن‌گاه‌ نه‌ در آن‌ می‌میرد» تا از عذابی‌ که‌ در آن‌ به‌سر می‌برد، راحت‌ گردد «ونه‌ زندگانی‌ می‌یابد» به‌ زندگی‌ای‌ که‌ بهره‌مندی‌ای‌ به‌ همراه‌ داشته‌ باشد.

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَكَّىٰ١٤

«همانا رستگار شد هرکه پاک‌ شد» از شرک‌؛ پس‌ به‌ خداوند متعال‌ ایمان‌ آورد، او را به‌ یگانگی‌ خواند و به‌ احکام‌ و شرایع‌ وی‌ عمل‌ کرد. به‌ قولی: مراد آیه‌ پرداخت‌ زکات‌ اموال‌، یا پاک‌ شدن‌ برای‌ ادای‌ نماز، یا پاک‌ شدن‌ از اخلاق‌ پست ‌است‌.

﴿وَذَكَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ١٥

«و» رستگار شد هرکه «نام‌ پروردگارش‌ را یاد کرد» به‌ زبان‌ خود. یعنی‌ در نماز تکبیر افتتاح‌ را گفت «و نماز گزارد» یعنی: نمازهای‌ پنج‌گانه‌ را برپا داشت‌. یا معنی‌ این‌ است: هرکس‌ قرار گرفتن‌ در پیشگاه‌ پروردگار خود در روز معاد را به‌یاد آورد و لذا او را نیایش‌ و پرستش‌ کرد، رستگار شد. به‌ قولی‌ مراد از «تزکی‌» در آیه‌ قبل‌، پرداخت‌ زکات‌ فطر و مراد از «صلی‌» در این‌ آیه‌، ادای‌ نماز عید است‌.

﴿بَلۡ تُؤۡثِرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا١٦

«لیکن‌ شما زندگی‌ دنیا را برمی‌گزینید» یعنی: واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ شما به‌ یادآوری‌ نام‌ پروردگار خود نمی‌پردازید بلکه‌ لذت‌های‌ فانی‌ دنیوی‌ را بر امر آخرت ‌مقدم‌ داشته‌ و آن‌ را برمی‌گزینید.

﴿وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰٓ١٧

«با آن‌ که‌ آخرت‌ نیکوتر و پاینده‌تر است» نسبت‌ به‌ دنیا. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوموسی‌اشعری‌ س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «من‌ أحب‌ دنياه‌ أضرّ بآخرته‌ ومن‌ أحب‌ آخرته‌ أضرّ بدنياه‌ فآثروا ما يبقي‌ علي‌ ما يفني». «هر کس‌ دنیایش‌ را دوست‌ بدارد، به‌ آخرتش‌ زیان‌ رسانده ‌است‌ و هرکس‌ آخرتش‌ را دوست‌ بدارد، به‌ دنیایش‌ زیان‌ رسانده‌ است‌ لذا آنچه‌ را باقی‌ است‌ بر آنچه‌ که‌ فانی‌ است‌ برگزینید و ترجیح‌ دهید». مالک ‌بن ‌دینار می‌گوید: «اگر دنیا از طلای‌ فناپذیری‌ بود وآخرت‌ از خزف‌ ماندگار و پاینده‌ای‌، قطعا می‌بایست‌ خزف‌ پاینده‌ و باقی‌ بر طلای ‌فناپذیر ترجیح‌ داده‌ می‌شد پس‌ اگر ما به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ آخرت‌ از طلای‌ ماندگار وباقی‌ است‌ و دنیا خزفی‌ فانی‌ و از بین ‌رفتنی‌ است‌، عنایت‌ داشته‌ باشیم‌ در آن ‌صورت‌، حال‌ چگونه‌ خواهد بود!».

﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِي ٱلصُّحُفِ ٱلۡأُولَىٰ١٨

«بی‌گمان‌ این» حقایقی‌ که‌ در مورد رستگاری‌ پاکدلان‌ پاک‌ دین‌ پاک‌اندیش‌ و حقایق‌ ما بعد آن‌ ذکر شد؛ «در صحیفه‌های‌ نخستین‌ نیز هست» یعنی: خداوند أ آن‌ها را برای‌ پیامبران‌ پیشین نیز وحی‌ نموده‌ و در صحیفه‌های‌ نخستین‌ نیز ثبت ‌کرده‌ است‌ زیرا روان‌ بشری‌ در همه‌ عصرها و نسل‌ها همان‌ یک‌ روان‌ است‌ و راه ‌روشن‌ نیز یک‌ راه‌ می‌باشد و این‌ نسخه‌ قید زمان‌ و مکان‌ نمی‌شناسد.

﴿صُحُفِ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ١٩

«صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی» یعنی: پیام‌های‌ رستگاری‌ و از جمله‌ این‌ پیام‌ که ‌آخرت‌ بهتر و پاینده‌تر از دنیاست‌، در کتب‌ خدای‌ ‌ پی‌درپی‌ بیان‌ شده ‌است ‌از جمله‌ در صحیفه‌های‌ دهگانه‌ ابراهیم‌ ÷ و در صحیفه‌های‌ دهگانه‌ موسی ‌÷ که‌ بجز تورات‌ بر وی‌ نازل‌ شده‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ ابوذر س از رسول‌ خداص پرسید: خدای‌ ‌ چند کتاب‌ نازل‌ کرده‌ است‌؟ فرمودند: «یکصد صحیفه‌ و چهار کتاب‌ که‌ ده‌ صحیفه‌ از آن‌ها بر آدم‌ نازل‌ شد، پنجاه ‌صحیفه‌ بر شیث‌، سی‌ صحیفه‌ بر ادریس‌، ده‌ صحیفه‌ بر ابراهیم‌، ده‌ صحیفه‌ بر موسی‌ قبل‌ از نزول‌ تورات‌ و خداوند أ تورات‌، انجیل‌، زبور و فرقان‌ را نیز نازل ‌فرمود». روایت‌ شده‌است‌ که‌ صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ ÷ همه‌ در برگیرنده‌ امثال‌ وحکم‌ بود؛ از جمله‌ در صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ ÷ آمده ‌است: «شایسته‌ عاقل‌ آن ‌است که‌ نگهدار زبان‌، شناسای‌ زمان‌ و روی‌آورنده‌ بر کار و شأن‌ خویش‌ باشد... زندگی‌ عاقل‌ باید به‌ سه‌ قسمت‌ تقسیم‌ شود: ساعتی‌ برای‌ مناجات‌ با پروردگارش‌، ساعتی‌ برای‌ محاسبه‌ نفسش‌ که‌ در آن‌ باید در صنع‌ خدای‌ ‌بیندیشد و ساعتی‌ که‌ در آن‌ به‌ برآوردن‌ نیاز خویش‌ از غذا و نوشیدنی ‌می‌پردازد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ ابوذر س از رسول‌ خداص پرسید: آیا چیزی‌ از صحیفه‌های‌ ابراهیم‌ و موسی‌ علیهماالسلام هم ‌اکنون‌ در پیام‌های‌ نازل ‌شده‌ بر شما وجود دارد؟ فرمودند: آری‌! ای‌ ابوذر؛ بخوان: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَكَّىٰ١٤ [الأعلى: ۱۴] تا ﴿صُحُفِ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ١٩ [الأعلى: ۱٩] را.

سوره‌ غاشیه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۶) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «غاشیه‌» نامیده‌ شد که‌ با این‌ فرموده ‌خداوند متعال: ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ١ [الغاشیة: ۱] افتتاح‌ شده ‌است‌. غاشیه‌ از نامهای‌ روز قیامت‌ است‌. خاطرنشان‌ می‌شود که‌ حدیث‌ وارده‌ در باب‌ فضیلت‌ آن‌ را در مقدمه ‌سوره‌ قبل‌ نقل‌ کردیم‌.

﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ١

«آیا خبر غاشیه‌ به‌ تو رسیده‌است‌؟» یعنی: ای‌ محمد ص! بی‌گمان‌ خبر قیامت ‌به‌ تو رسیده ‌است‌. قیامت‌ «غاشیه‌» نام‌ گرفت‌ زیرا مردم‌ را با هول‌ و هراسهای‌ خود فرامی‌گیرد و درمی‌پوشاند.

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ٢

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ خوارند» یعنی: مردم‌ در روز قیامت‌ به‌ دو گروه‌ تقسیم ‌می‌شوند: گروه‌ اول‌ چهره‌های‌ خوار و زبونی‌ دارند، ازآن‌ رو که‌ در عذاب ‌قرار دارند و سر ضمایرشان‌ در چهره‌هایشان‌ هویداست‌. به‌ قولی: مراد آیه ‌مخصوصا چهره‌های‌ یهود و نصاری‌است‌. و از گروه‌ دوم‌ در آیه‌ (۸) یاد می‌شود.

﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣

«سختی‌ دیده‌ و محنت‌ کشیده‌اند» یعنی: آن‌ چهره‌های‌ زبون‌، در دنیا عبادت‌ و نیایش‌ کرده‌ در این‌ راه‌ محنتها می‌کشیدند و خود را رنجور و خسته‌ می‌کردند درحالی‌ که‌ هیچ‌ پاداشی‌ به‌ آنان‌ در قبال‌ آن‌ اعمال‌ و عبادات‌ تعلق‌ نمی‌گرفت‌، از آن‌ روی‌ که‌ بر کفر و گمراهی‌ قرار داشتند. لذا شرط قبول‌ اعمال‌، ایمان‌ به‌ خداوند أ و پیامبر خاتمش‌ می‌باشد.

آیه‌ کریمه‌ ناظر بر حال‌ و وضع‌ کشیشان‌، پرستشگران‌ بتان‌ و هر انسان‌ دیگری ‌است‌ که‌ در راه‌ عقیده‌ فاسد کفری‌ و انحرافی‌ خود سخت‌کوش‌ است‌ پس‌ تلاش ‌می‌کند و رنج‌ بیهوده‌ می‌برد. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ عمر بن ‌خطاب‌ س از برابر دیر راهبی‌ می‌گذشت‌ در این‌ اثنا ندا کرد: ای‌ راهب‌! بیا اینجا! راهب‌ از دیر خویش ‌بیرون‌ آمد. عمر س همین‌گونه‌ به‌سویش‌ می‌نگریست‌ و می‌گریست‌. در این‌ اثنا به‌ عمر س گفتند: ای‌ امیرالمؤمنین‌! چه‌ چیز شما را از نگریستن‌ به‌سوی‌ این‌ راهب‌ به‌گریه‌ واداشته ‌است‌؟ عمر س گفت: این‌ فرموده‌ خدای‌ ‌ را در کتابش‌ به‌یاد آوردم: ﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ٤ [الغاشیة: ۳-۴]. پس‌ عاملی‌ که‌ مرا به‌ گریه‌ وا داشته‌، همین‌ است‌ و من‌ بر حال‌ زار وی‌ می‌گریم‌.

﴿تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ٤

«که» آن‌ سخت‌کوشان‌ رنجور شده‌ در پی‌ اعمال‌ و عقاید نادرست‌ «در آتشی ‌بس‌ سوزان‌ درآیند».

﴿تُسۡقَىٰ مِنۡ عَيۡنٍ ءَانِيَةٖ٥

«از چشمه‌ای‌ بی‌نهایت‌ گرم‌ نوشانیده‌ شوند» آب‌ «آنی‌»، آبی‌ در نهایت‌ داغی ‌است‌.

﴿لَّيۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٖ٦

«خوراکی‌ جز ضریع‌ ندارند» ضریع: نوعی‌ از خار زهردار است‌ که‌ قریش‌ به‌ تازه‌ آن‌ «شبرق‌» و به‌ خشک‌ آن‌ «ضریع‌» می‌گفتند. مفسران‌ می‌گویند: چون‌ این‌ آیه ‌نازل‌ شد، مشرکان‌ بر سبیل‌ عناد و تمسخر گفتند؛ هیچ‌ اشکالی‌ ندارد، شتران‌ ما با خوردن‌ ضریع‌ چاق ‌و چله‌ می‌شوند! پس‌ نازل‌ گردید:

﴿لَّا يُسۡمِنُ وَلَا يُغۡنِي مِن جُوعٖ٧

«که‌ نه‌ فربه‌ کند و نه‌ گرسنگی‌ را بازدارد» یعنی: خورنده‌ آن‌ خار خشک ‌زهردار، نه‌ فربه‌ می‌شود و نه‌ گرسنگی‌اش‌ از بین‌ می‌رود.

﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ٨

«در آن‌ روز چهره‌هایی‌ شادابند» این‌ چهره‌ها، عبارت‌ از چهره‌های‌ گروه‌ دوم ‌است‌ که‌ نیکوکاران‌ نیکبخت‌اند زیرا هنگامی‌ که‌ آن‌ها سرانجام‌ کار خود را مشاهده‌ می‌کنند ؛ غرق‌ سرور، انبساط و ابتهاج‌ گردیده‌ و تر و تازه‌ و شاداب‌ می‌شوند.

﴿لِّسَعۡيِهَا رَاضِيَةٞ٩

«از کوشش‌ خود خشنودند» یعنی: آن‌ها از عملی‌ که‌ در دنیا کرده‌اند، راضی‌ هستند زیرا در برابر آن‌ پاداش‌ رضایت‌بخشی‌ دریافت‌ کرده‌اند.

﴿فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٖ١٠

«در بهشت‌ برین‌اند» که‌ بلند مکان‌ و بلند مرتبه‌ است‌ زیرا بهشت‌ دارای ‌درجاتی‌ است‌ چنان‌که‌ دوزخ‌ دارای‌ درکات‌ و طبقاتی‌ می‌باشد.

﴿لَّا تَسۡمَعُ فِيهَا لَٰغِيَةٗ١١

«در آنجا هیچ‌ لغوی‌ نمی‌شنوی» یعنی: ای‌ مخاطب‌! در سخنان‌ اهل‌ بهشت‌ هیچ‌ کلمه‌ لغو و بیهوده‌ای‌ را نمی‌شنوی‌ زیرا ایشان‌ جز به‌ حکمت‌ و ستایش‌ خداوند أ در برابر نعمت‌های همیشگی‌ای‌ که‌ به‌ ایشان‌ ارزانی‌ کرده ‌است‌، سخن‌ نمی‌گویند.

﴿فِيهَا عَيۡنٞ جَارِيَةٞ١٢

«در آنجا چشمه‌ای‌ روان‌ باشد» که‌ انواع‌ نوشابه‌های‌ لذت‌بخش‌ از آن‌ چشمه‌ها برمی‌جوشد و فوران‌ می‌کند. مراد از «عین‌» یک‌ چشمه‌ نیست‌ بلکه‌ این‌ کلمه ‌جنس‌ است‌ و چشمه‌های‌ بسیاری‌ را شامل‌ می‌شود.

﴿فِيهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ١٣

«در آنجا تخت‌هایی‌ است‌ بالابلند» هم‌ از نظر قدر و مرتبت‌ و هم‌ از نظر مکان‌ و موقعیت‌.

﴿وَأَكۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ١٤

«و در آنجا کوزه‌هایی‌ است‌ پیش‌نهاده» اکواب: کوزه‌های‌ پر از شرابی‌ است‌ که‌ در پیش‌ روی‌ بهشتیان‌ نهاده ‌است‌ و از آن‌ها می‌نوشند.

﴿وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ١٥

«و در آنجا بالش‌هایی‌ است‌ ردیف‌شده» و پهلوی‌ هم‌ چیده‌ که‌ بر آن‌ها تکیه ‌می‌زنند.

﴿وَزَرَابِيُّ مَبۡثُوثَةٌ١٦

«و در آنجا فرشهایی‌ است‌ نفیس‌ گسترده» زرابی: قالی‌های‌ زربفت‌ نفیسی‌ است‌ که‌ مخمل‌ نرم‌، نازک‌ و ظریفی‌ دارد و در مجالس‌ بهشتیان‌ به‌ فراوانی‌ گسترده ‌است‌.

﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَيۡفَ خُلِقَتۡ١٧

«آیا نمی‌نگرند» کافران‌، یا تمام‌ مردم «به‌سوی‌ شتر» که‌ غالب‌ چهارپایان‌ اعراب‌ و بزرگترین‌ حیوانی‌ است‌ که‌ آن‌ را مشاهده‌ می‌کنند؛ «که‌ چگونه‌ آفریده ‌شده» به‌ آفرینشی‌ بدیع‌؛ چون‌ بزرگی‌ جثه‌، نیروی‌ وافر و اوصافی‌ شگرف‌؟ آیا نمی‌نگرند به‌ این‌ حیوانی‌ که‌ گوشتش‌ خوردنی‌ و شیرش‌ نوشیدنی‌ است‌ و در عین ‌حال‌ هم‌ برای‌ باربری‌ آمادگی‌ دارد و هم‌ برای‌ سواری‌، حیوانی‌ که‌ مسافت‌هایی‌ دور را با تحمل‌ گرسنگی‌ و تشنگی‌ می‌پیماید و صحراهای‌ بی‌آب‌ و علف‌ را با باری‌ سنگین‌ صبورانه‌ زیر پا می‌گذارد؟ این‌ حیوان‌ بزرگ‌ و نیرومندی‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ را برای‌ کودکی‌ خردسال‌ رام‌ ساخته ‌است‌ به‌ طوری‌که‌ او را به ‌هر جایی‌ که‌ بخواهد می‌راند، او را می‌خواباند و آن‌گاه‌ به‌ او فرمان‌ می‌دهد که‌ با این‌ بار گران‌ برخیزد پس‌ بی‌درنگ‌ برمی‌خیزد؟.

از قتاده‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که: چون‌ خدای‌ ‌ اوصاف ‌بهشت‌ را برشمرد، گمراهان‌ از اوصاف‌ آن‌ در شگفت‌ ماندند پس‌ نازل‌ فرمود: «آیا به‌سوی‌ شتر نمی‌نگرند که‌ چگونه‌ آفریده‌ شده ‌است‌؟».

﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ١٨

«و نیز» آیا نمی‌نگرند «به‌سوی‌ آسمان» بی‌ستون‌ «که‌ چگونه‌ برافراشته ‌شده‌ است» بر فراز زمین‌؟ به‌گونه‌ای‌ که‌ نه‌ فهم‌ به‌ آن‌ دسترسی‌ دارد و نه‌ عقل‌ آن‌ را درک‌ می‌کند؟.

﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ كَيۡفَ نُصِبَتۡ١٩

«و» آیا نمی‌نگرند «به‌سوی‌ کوه‌ها که‌ چگونه‌ برپا داشته‌ شده» بر بالای‌ زمین‌؛ به‌گونه‌ پایدار، مستحکم‌ و راسخ‌ که‌ نه‌ می‌جنبد، نه‌ کج‌ می‌شود و نه‌ از جای‌ خود می‌رود.

﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ٢٠

«و» آیا نمی‌نگرند «به‌سوی‌ زمین‌ که‌ چگونه‌ گسترده‌ شده ‌است» به‌ نحوی‌ که ‌مانند فرشی‌ برای‌ اقامت‌ ساکنان‌ خود همواره‌ و گسترده‌ گردیده ‌است‌؟.

﴿فَذَكِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٞ٢١

«پس‌ تذکر ده‌ که‌ همانا تو اندرزگویی» یعنی: ای‌ محمد ص! مردم‌ را پند و اندرز و بیم‌ و هشدار ده‌ زیرا تو جز اندرزگویی‌ و هشدار دادن‌، دیگر مأموریتی‌ نداری‌.

﴿لَّسۡتَ عَلَيۡهِم بِمُصَيۡطِرٍ٢٢

«بر آنان‌ مسلط نیستی» تا آنان‌ را به‌ اجبار و اکراه‌ وادار به‌ ایمان‌ کنی‌.

﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ٢٣ فَيُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَكۡبَرَ٢٤

«ولی‌ هرکه روی‌ برتابد» از پند و اندرز و هشدار «و کفر پیشه‌ کند؛ خداوند او را به ‌عقوبتی‌ بزرگتر عذاب‌ می‌کند» که‌ همانا عذاب‌ همیشگی‌ جهنم‌ است‌. این‌ معنی ‌بر اساس‌ آن‌ است‌ که‌ استثنا در ﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَكَفَرَ٢٣ [الغاشیة: ۲۳] استثنای‌ منقطع‌ باشد، یعنی‌ تو آنان‌ را پند و هشدار ده‌ اما اگر روی‌ برتافتند، تو دیگر بر آنان‌ مسلط نیستی‌ که‌ به ‌زور بر ایمان‌ وادارشان‌ کنی‌ ولی‌ خداوند أ آنان‌ را در آخرت‌ به‌ عذابی‌ بزرگتر معذب‌ می‌کند زیرا عذاب‌ پایین‌تر از آن‌ را با گرسنگی‌ و قحطی‌ و قتل‌ و اسارت‌ در دنیا دیده‌اند. به‌ قولی: استثنا در ﴿إِلَّا مَن تَوَلَّى استثنای‌ متصل‌ می‌باشد، که‌ در این‌صورت‌ معنی‌ چنین‌ است: تو مسلط نیستی‌ جز بر کسانی‌ که‌ روی‌ برتافته‌ و کفر پیشه‌ کرده‌اند زیرا به‌ وسیله‌ جهاد بر اینان‌ مسلط هستی‌ و بعد از آن‌ خداوندأ نیز آنان‌ را در آخرت‌ با عقوبتی‌ بزرگتر عذاب‌ می‌کند.

﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ٢٥

«بی‌گمان‌ بازگشت‌ آنان‌ به‌سوی‌ ما است» بعد از مرگ‌شان‌.

﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم٢٦

«آن‌گاه‌ حساب‌ آنان» یعنی: محاسبه‌ اعمال‌شان‌ و جزا دادن‌شان‌ در برابر آن‌ اعمال‌ «بر عهده‌ ما است» پس‌ چون‌ با رستاخیز به‌سوی‌ ما بازگردند، اگر اعمال‌شان‌ خیر بود، جزای‌ خیر و اگر شر بود، جزای‌ شر دریافت‌ می‌کنند. علما گفته‌اند: حساب ‌هرچند حق‌ خداوند أ است‌ و استیفا و بازگرفتن‌ حق‌ بر مالک‌ واجب‌ نیست‌ مگر خداوند أ محاسبه‌ خلق‌ را ـ یا به ‌حکم‌ وعده‌ خویش‌ که‌ آن‌ را خلافی‌ نیست‌ و یا به‌ مقتضای‌ حکمت‌ و عدل‌ خویش‌ ـ بر خود واجب‌ گردانیده ‌است‌ زیرا اگر حق‌تعالی‌ برای‌ مظلوم‌ از ظالم‌ انتقام‌ نگیرد، این‌ شبهه‌ پدید می‌آید که‌ ـ العیاذ بالله او به ‌این‌ ظلم‌ راضی‌ است‌ در حالی‌که‌ او از این‌ عیب‌ و نقص‌ و هر نقص‌ و عیب‌ دیگری ‌منزه‌ و والا می‌باشد پس‌ از این‌ رو محاسبه‌ آخرت‌ حتمی‌ است‌.

سوره‌ فجر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب «فجر» نامیده‌ شد که‌ با این‌ فرموده ‌خداوند أ: ﴿وَٱلۡفَجۡرِ١ وَلَيَالٍ عَشۡرٖ٢ [الفجر: ۱-۲] افتتاح‌ شده‌ است‌. و این‌ سوگندی‌ بزرگ‌ به ‌سپیده‌ صبح‌ است‌ که‌ دل‌ ظلمت‌ را می‌شکافد.

فضیلت‌ آن: نسائی‌ از جابر س روایت‌ کرده ‌است‌ که‌ فرمود: معاذ پیش ‌نماز مردم‌ بود. در این‌ اثنا مردی‌ آمد و به‌ او اقتدا کرد اما معاذ نماز را طولانی‌ کرد. پس‌ آن‌ مرد نماز خود در پشت‌ سر وی‌ را قطع‌ نموده‌ به‌ گوشه‌ مسجد رفت‌ و به‌ تنهایی‌نماز گزارد و بیرون‌ شد. چون‌ این‌ خبر به‌ معاذ رسید، گفت: فلان‌ کس‌ که‌ چنین‌ کرد، منافق‌ است‌. قضیه‌ را به‌ رسول‌ خدا ص بردند، رسول‌ خدا ص از آن‌ شخص‌ سؤال‌ کردند که‌ چرا نماز را در پشت‌ سر معاذ رها کرده ‌است‌؟ او گفت: یارسول ‌الله! آمدم‌ که‌ به‌دنبال‌ وی‌ نماز بگزارم‌ اما او نماز را بر من‌ طولانی‌ کرد، بناچار بازگشتم‌ و در گوشه‌ مسجد نماز گزاردم‌ و رفتم‌ که‌ به‌ شترم‌ علف‌ بدهم‌. پس ‌رسول‌ خدا ص به‌ معاذ فرمودند: «ای‌ معاذ! آیا تو فتنه‌گر هستی‌؟ چرا سوره‌ هایی‌مانند: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١ [الأعلى: ۱]‌، ﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١ [الشمس: ۱]، ﴿وَٱلۡفَجۡرِ١ و ﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ١ [اللیل: ۱] را بر مردم‌ نمی‌خوانی‌؟». یادآور می‌شویم‌ که‌ نظیر این‌ حدیث‌ شریف‌ در آغاز سوره ‌«انفطار» نیز نقل‌ شد.

﴿وَٱلۡفَجۡرِ١

«سوگند به‌ صبح» خدای‌ سبحان‌ به‌ سپیده‌دم‌ (صبح) سوگند می‌خورد زیرا این ‌وقت‌، وقت‌ درهم ‌دریدن‌ ظلمت‌ و شکفتن‌ سپیده‌ روز است‌. مجاهد می‌گوید: «مراد حق‌ تعالی‌ از این‌ سوگند، سپیده‌دم‌ روز عید قربان‌ است‌».

﴿وَلَيَالٍ عَشۡرٖ٢

«و سوگند به‌ شبهای‌ دهگانه» یعنی: شبهای‌ دهگانه‌ اول‌ ماه‌ ذی‌الحجه‌.

﴿وَٱلشَّفۡعِ وَٱلۡوَتۡرِ٣

«و سوگند به‌ جفت‌ و تاق» از همه‌ اشیا. به‌ قولی: مراد از زوج‌، روز اول‌ و دوم ‌تشریق‌ است‌ که‌ خروج‌ از منی‌ در آن‌ها برای‌ حاجی‌ای‌ که‌ شتاب‌ دارد، رواست‌ و مراد از وتر، روز سوم‌ تشریق‌ است‌. در تفسیر آن‌ اقوال‌ دیگری‌ نیز آمده ‌است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ سوگند خوردن‌ به‌ شبهای‌ دهگانه‌ ذی‌الحجه‌، به‌خاطر فضیلت ‌آن‌هاست‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ ب آمده‌ است: «هیچ‌ روزی‌ نیست‌ که‌ عمل‌ صالح‌ به‌سوی‌ خداوند أ در آن‌ها از این‌ روزها ـ یعنی‌ از ده‌ روز ذی‌الحجه‌ ـ دوست‌ داشته‌تر باشد. اصحاب‌ گفتند: حتی‌ جهاد در راه‌ خدا؟ رسول‌ خدا فرمودند: حتی‌ جهاد در راه‌ خدا مگر شخصی‌ که‌ خود با مالش‌ به‌میدان‌ جهاد برود و سپس‌ چیزی‌ از آن‌ها را برنگرداند».

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَسۡرِ٤

«و سوگند به‌ شب‌، وقتی‌ سپری‌ شود» یعنی: روی‌ آورد آن‌گاه‌ باز رود.

﴿هَلۡ فِي ذَٰلِكَ قَسَمٞ لِّذِي حِجۡرٍ٥

«آیا در این‌ برای‌ خردمند سوگندی‌ معتبر است‌؟» حجر: عقل‌ است‌. یعنی‌ کسی ‌که‌ از عقل‌ و خرد برخوردار باشد، می‌داند که‌ آنچه‌ خداوند أ در این‌ آیات‌ بدان ‌سوگند خورده‌ است‌، سزاوار آن‌ است‌ که‌ بدان‌ سوگند یاد شود زیرا این‌ها دلایل ‌روشن‌ یگانگی‌ و قدرت‌ حق‌ تعالی‌اند. مقسم‌ علیه‌ محذوف‌ است‌ و آیه‌ بعدی‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند، یعنی‌ منکران‌ قطعا عذاب‌ می‌شوند.

﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ٦

«آیا ندیدی» یعنی: ای‌ محمد ص! مگر ندانسته‌ای «که‌ پروردگارت‌ با عاد چه‌ کرد؟» مراد، قوم‌ عاد اولند که‌ از اعراب‌ منقرض‌ شده‌ می‌باشند و به‌ قوم‌ عادی‌ که ‌بعد از آنان‌ آمد، عاد اخری‌ (عاد دوم) می‌گویند. یادآور می‌شویم‌ که‌ پیامبر عاد اول‌ هود ÷ بود که‌ او را تکذیب‌ کردند پس‌ بانگ‌ مرگبار بر آنان‌ فرود آمد و نابود شدند.

﴿إِرَمَ ذَاتِ ٱلۡعِمَادِ٧

«ارم‌ که‌ صاحب‌ ستون‌ها بود» ارم: نام‌ دیگر عاد اول‌ است‌. به‌ قولی: ارم‌ نام‌ جد قوم‌ عاد اول‌ است‌. به‌قولی ‌دیگر: ارم‌ اسم‌ جای‌ آن‌هاست‌ که‌ عبارت‌ از شهر دمشق ‌یا شهر دیگری‌ در احقاف‌ میان‌ عمان‌ و حضرموت‌ است‌ که‌ در جنوب ‌جزیره‌العرب‌ واقع‌ شده‌ است‌. مجاهد در توضیح‌ معنی‌ (ذات‌العماد) می‌گوید: «قوم ‌عاد خیمه‌ها و ستونهایی‌ داشتند که‌ آن‌ خیمه‌ها محکم‌ بر ستون‌ها بر پا می‌شد. آن‌ها در فصل‌ بهار در صحرا خیمه‌ برپا می‌کردند و چون‌ سبزیها و گیاهان‌ خشک‌ و زرد می‌شد، به‌ خانه‌های‌ خود برمی‌گشتند». به‌قولی ‌دیگر: شهر آنان‌ بسیار محکم‌ واستوار و دارای‌ ستونهای‌ بلندی‌ بود که‌ از سنگ‌ تراشیده‌ شده‌ بود.

﴿ٱلَّتِي لَمۡ يُخۡلَقۡ مِثۡلُهَا فِي ٱلۡبِلَٰدِ٨

«همان‌ که‌ مانند آن‌ در شهرها ساخته‌ نشده‌ بود» یعنی: مانند آن‌ قبیله‌ در تنومندی‌ قدوقامت‌ و نیرومندی‌ و استواری‌ آفریده‌ نشده‌ بود و همانانند که‌ گفتند: چه‌کسی ‌از ما در قوت‌ و نیرو استوارتر است‌؟ و این‌ قول‌ ابن‌کثیر می‌باشد. یا معنی‌ این ‌است: شهری‌ به‌ محکمی‌ و استواری‌ آن‌ شهر آفریده‌ نشده‌ بود.

﴿وَثَمُودَ ٱلَّذِينَ جَابُواْ ٱلصَّخۡرَ بِٱلۡوَادِ٩

«و» ای‌ محمد ص! مگر ندانسته‌ای‌ که‌ خداوند أ «با قوم‌ ثمود» چه‌ کرد؟ قوم‌ ثمود، قبیله‌ای‌ از اعراب‌ نابود شده‌ از نسل‌ کاتربن ‌ارم ‌بن ‌سام‌ اند که‌ در سرزمین ‌حجر ـ میان‌ شام‌ و حجاز ـ سکونت‌ داشتند و صالح‌ ÷ در میان‌شان‌ به‌ رسالت‌ مبعوث‌ شد «که‌ در وادی‌ تخته‌ سنگ‌های‌ بزرگ‌ را بریده‌ بودند» یعنی: آن‌ها پیکره ‌کوه‌ها را تراشیده‌ و در آن‌ها نقب‌ می‌زدند و آن‌ نقبها را خانه‌های‌ مسکونی‌ خویش ‌می‌گردانیدند و وادی‌ آنان «حجر» یا «وادی‌القری‌» بر سر راه‌ شام‌ از جانب‌ مدینه ‌منوره‌ قرار داشت‌ و هنوز هم‌ آثارشان‌ در منطقه‌ (علا) در شمال‌ مدینه‌ منوره‌ موجود و معروف‌ است‌.

﴿وَفِرۡعَوۡنَ ذِي ٱلۡأَوۡتَادِ١٠

«و» ای‌ محمد ص! مگر ندانسته‌ای‌ که‌ خداوند أ با «فرعون‌ صاحب‌ اوتاد» چه‌ کرد؟ اوتاد: اهرام‌هایی‌ است‌ که‌ فراعنه‌ بنا کردند تا گورهایشان‌ در درون‌ آن‌ها قرار داده‌ شود و آن‌ها برای‌ اعمار آن‌ بناهای‌ عظیم‌، توده‌های‌ مردم‌ را به‌ کار اجباری‌ وا می‌داشتند. یا معنی‌ این‌ است: فرعون‌ سپاهیان‌ و لشکریانی‌ داشت‌ که ‌دارای‌ خیمه‌ و خرگاههای‌ بسیاری‌ بودند و آن‌ خیمه‌ها را با میخ‌ها استوار می‌کردند و این‌، قول‌ ابن عباس‌ ب است‌.

﴿ٱلَّذِينَ طَغَوۡاْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ١١

«همانان‌ که‌ در شهرها سر به‌ طغیان‌ برداشتند» این‌ وصفی‌ برای‌ عاد و ثمود و فرعون‌ است‌. یعنی: هر طایفه‌ از آنان‌ در سرزمین‌ خویش‌ سر به‌ طغیان‌ برداشته‌ و از حکم‌ الهی‌ تمرد و سرکشی‌ پیشه‌ کردند.

﴿فَأَكۡثَرُواْ فِيهَا ٱلۡفَسَادَ١٢

«و در آن‌ شهرها فتنه‌ و فساد بسیاری‌ کردند» با کفر، نافرمانی‌ خدای‌ ‌ و جور و ستم‌ بر بندگانش‌.

﴿فَصَبَّ عَلَيۡهِمۡ رَبُّكَ سَوۡطَ عَذَابٍ١٣

«پس‌ پروردگارت‌ بر سر آنان‌ تازیانه‌ عذاب‌ را فروریخت» این‌ تعبیر اشاره‌ به‌ آن‌ دارد که‌ عذاب‌ دنیا نسبت‌ به‌ عذاب‌ آخرت‌ ـ مثلا ـ همچون‌ تازیانه‌ نسبت‌ به‌ قتل ‌است‌. گفته‌ می‌شود: بارانی‌ از شلاق‌ را بر سر مجرم‌ فروریختم‌، یعنی‌ او را با تازیانه‌ محکم‌ زدم‌.

﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤

«بی‌گمان‌ پروردگارت‌ در کمینگاه‌ است» یعنی: او عمل‌ هر انسانی‌ را زیر نظر دارد تا به‌ او در برابر عمل‌ خیر، جزای‌ خیر و در برابر عمل‌ شر، جزای‌ شر بدهد. حسن ‌می‌گوید: «حق‌ تعالی‌ راه‌ بندگان‌ را زیر نظر دارد پس‌ کسی‌ را از وی‌ گریزی ‌نیست‌». گفتنی‌ است‌ که‌ خداوند أ داستان‌ این‌ سه‌ گروه‌ را برای‌ آن‌ بیان‌ کرد تا مردم‌ از آنان‌ عبرت‌ گیرند و نیز تا از پیامبرش‌ ص دلجویی‌ کرده ‌باشد که‌ او تنها پیامبری‌ نیست‌ که‌ با تکذیب‌ رو برو شده ‌است‌.

هدف‌ اصلی‌ از تکرار داستآن‌هایی‌ از این‌ دست‌ در جاهای‌ مختلف‌ قرآن‌ کریم ‌نیز، پند و عبرت‌گرفتن‌ از آن‌هاست‌ تا مردم‌ بدانند که‌ آنچه‌ بر سر شخص‌ یا قومی ‌آمد، بر همانندان‌شان‌ نیز قابل‌ اجرا می‌باشد.

﴿فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَكۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَكۡرَمَنِ١٥

«اما انسان‌، هنگامی‌ که‌ پروردگارش‌ وی‌ را می‌آزماید» با دادن‌ نعمت‌ها «پس‌ گرامی ‌داردش‌ و نعمت‌ دهدش» با دادن‌ مال‌ و گسترده‌ کردن‌ روزی‌ و نعمت‌ بر وی‌؛ «می‌گوید: پروردگارم‌ مرا گرامی‌ داشته‌ است» لذا با این‌ پندار که‌ بهره‌های‌ دنیا گرامیداشت‌ الهی‌ از وی‌ است‌، بدآن‌ها شاد و مغرور می‌شود، بی‌آن‌که‌ در برابر آن ‌نعمت‌ها شکر گزارد و یا این‌ اندیشه‌ در خاطرش‌ خطور کند که‌ این‌ امتحانی‌ برای‌ او از جانب‌ پروردگارش‌ می‌باشد. بیضاوی‌ می‌گوید: «گویی‌ حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: ای ‌انسان‌! بدان‌که‌ من‌ در کمین‌ تو هستم‌ و از تو می‌خواهم‌ که‌ برای‌ آخرتت‌ تلاش‌ کنی ‌اما انسان‌ جز در هم ‌و غم‌ دنیا و لذت‌های‌ آن‌ نیست‌».

﴿وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَهَٰنَنِ١٦

«و اما چون‌ او را بیازماید» به‌ بلا و محنت‌ «و روزی‌ او را بر او تنگ‌ گرداند» و بر او در آن‌ گشایش‌ و فراوانی‌ ارزانی‌ ندارد؛ «می‌گوید: پروردگارم‌ مرا خوار کرده‌ است» یعنی: مرا به‌ خواری‌ و حقارت‌ درافگنده‌ است‌. البته‌ این‌ صفت‌ منکرانی‌ است‌ که‌ به‌رستاخیز ایمان‌ ندارند پس‌ در نزد چنین‌ کسانی‌، کرامت‌ و عزتی‌ جز دنیا و بهره‌مندی‌های‌ گسترده‌ آن‌ و نیز خواری‌ و حقارتی‌ جز با از دست‌ دادن‌ دنیا و عدم ‌دسترسی‌ به‌ آرایش‌های‌ آن‌، وجود ندارد. اما کرامت‌ و عزت‌ در نزد مؤمن‌ این ‌است‌ که‌ خداوند أ او را با بخشیدن‌ توفیق‌ طاعت‌ و فرمانبرداری‌ خویش‌، گرامی ‌داشته‌ و او را برای‌ عمل‌ آخرت‌ توفیق‌ دهد پس‌ مؤمن‌ نه‌ گشایش‌ در کار دنیا را کرامت‌ محض‌ تلقی‌ می‌کند و نه‌ تنگی‌ آن‌ را اهانت‌؛ بلکه‌ گشایش‌ و توانگری‌ را آزمایشی‌ برای‌ خود می‌داند که‌ آیا در قبال‌ آن‌ شکر و سپاس‌ می‌گزارد یا خیر؟ وفقر را نیز آزمایشی‌ برای‌ خود می‌داند که‌ آیا بر آن‌ شکیبایی‌ می‌ورزد و صبر می‌کند یا خیر؟ چنان‌که‌ این‌ معنی‌ در مضمون‌ حدیث‌ قدسی‌ نیز آمده ‌است‌.

﴿كَلَّاۖ بَل لَّا تُكۡرِمُونَ ٱلۡيَتِيمَ١٧

«نه‌، چنین‌ نیست» این‌ تنبیه‌ و هشداری‌ است‌ به‌ انسانی‌ که‌ در دو حالت‌ مختلفه ‌یاد شده‌ در دو آیه‌ قبل‌، چنان‌ سخنانی‌ می‌گوید. یعنی: ای‌ انسان‌ فروخفته‌ در لاک ‌باورهای‌ پست‌ ناصواب‌ خویش‌! بدان‌که‌ نه‌ توانگری‌ و ثروت‌، عزت‌ و گرامیداشت‌ است‌ و نه‌ فقر و تنگدستی‌، تحقیر و اهانت‌ بلکه‌ گرامیداشت‌ انسان‌ و عدم‌ آن‌ وابسته‌ به‌ طاعت‌ و معصیت‌ است‌. البته‌ کفار از این‌ حقیقت‌ به‌ دورند، از آن‌ رو که‌ به‌ وجایب‌ خود عمل‌ نمی‌کنند و مکلفیت‌های‌ خود را نمی‌شناسند چنان‌ که‌ باوری‌ها و داوری‌هایشان‌ نیز سراسر غلط و بی‌پایه‌ است «بلکه‌ گرامی ‌نمی‌دارید یتیم‌ را» به‌وسیله‌ ثروت‌ و توانگری‌ای‌ که‌ خداوند متعال‌ به‌ شما داده ‌است‌ و اگر شما یتیم‌ را گرامی‌ می‌داشتید، این‌ در حقیقت‌ گرامیداشتی‌ برای‌ خود شما در نزد حق‌ تعالی‌ بود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «خير بيت‌ في ‌المسلمين‌ بيت‌ فيه‌ يتيم ‌يحسن‌ إليه‌ وشر بيت‌ في ‌المسلمين‌ بيت‌ فيه‌ يتيم‌ يساء إليه‌ ثم‌ قال‌ بأصبعيه: أنا وكافل‌ اليتيم ‌في‌ الجنة‌ هكذا». «بهترین‌ خانه‌ در میان‌ مسلمین‌، خآن‌های‌ است‌ که‌ در آن‌ با یتیمی ‌خوشرفتاری‌ می‌شود و بدترین‌ خانه‌ در میان‌ مسلمین‌، خآن‌های‌ است‌ که‌ در آن‌ با یتیمی‌ بدرفتاری‌ می‌شود آن‌گاه‌ دو انگشت‌ خویش‌ را بالا نموده‌ و فرمودند: من‌ و متکفل‌ یتیم‌ در بهشت‌ این‌ گونه‌ در جوار همدیگر قرار داریم‌».

﴿وَلَا تَحَٰٓضُّونَ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ١٨

«و بر اطعام‌ مسکین‌ برنمی‌انگیزید» یعنی: خودتان‌ را یا همدیگر را بر آن‌ رغبت ‌نمی‌دهید و برنمی‌انگیزید در نتیجه‌، فقیر و بینوا در میان‌ شما مغلوب‌ و مقهور گردیده‌ و هیچ‌ دست‌ یاری‌ای‌ به‌سوی‌ وی‌ دراز نمی‌شود.

﴿وَتَأۡكُلُونَ ٱلتُّرَاثَ أَكۡلٗا لَّمّٗا١٩

«و مال‌ میراث‌ را می‌خورید» یعنی: اموال‌ ارث‌ یتیمان‌ و زنان‌ و ناتوانان‌ را «به ‌خوردنی‌ بسیار» بی‌آن‌که‌ حلال‌ و حرام‌ را از هم‌ فرق‌ کنید. یادآور می‌شویم‌ که‌ مشرکان‌ به‌ زنان‌ و کودکان‌ میراث‌ نمی‌دادند و سهم‌ آنان‌ را می‌خوردند.

﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا٢٠

«و مال‌ را دوست‌ دارید، به‌ دوست‌داشتنی‌ بسیار» همراه‌ با حرص‌ و آز و باز داشتن‌ دیگران‌ از حقوق‌ مسلم‌شان‌. خلاصه‌ این‌که: شما دنیا را بر آخرت ‌ترجیح‌ می‌دهید در حالی‌ که‌ خداوند أ تلاش‌ برای‌ آخرت‌ را بیشتر از تلاش‌ برای‌ دنیا دوست‌ دارد و به‌ این‌ راضی‌ نیست‌ که‌ دوستی‌ دنیا و لذت‌های‌ آن‌ بر انسان‌ غلبه‌کند و به‌ حد افراط برسد.

﴿كَلَّآۖ إِذَا دُكَّتِ ٱلۡأَرۡضُ دَكّٗا دَكّٗا٢١

«نه‌ چنان‌ است» یعنی: سزاوار نیست‌ که‌ عمل‌ شما آن‌گونه‌ باشد «آن‌گاه‌ که ‌زمین‌، سخت‌ درهم‌ کوبیده‌ شود» دک: درهم ‌شکستن‌، فروکوبیدن‌ و هم‌ سطح‌ کردن ‌یک‌ چیز مرتفع‌ است‌. یعنی: زمین‌ پشت‌ سر هم‌ چنان‌ درهم‌ کوبیده‌ شود که‌ هر بنا و ساختمانی‌ بر روی‌ آن‌ ویران‌ گردد تا بدانجا که‌ کوه‌ها و پشته‌ها به‌ دشت‌ و هامون ‌همواری‌ تبدیل‌ گردد. دکان‌ نیز از ماده «دک‌» است‌ زیرا محلی‌ است‌ هم‌ سطح‌ وهموار.

﴿وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢

«و بیاید پروردگارت» سبحانه‌ و تعالی‌ برای‌ فیصله‌ کردن‌ و داوری‌ قاطع‌ در میان ‌بندگانش «و بیایند فرشتگان‌ صف‌ در صف» یعنی: فرشتگان‌ همه‌ آسمان‌ها فرود می‌آیند و همه‌ صف‌ می‌کشند.

﴿وَجِاْيٓءَ يَوۡمَئِذِۢ بِجَهَنَّمَۚ يَوۡمَئِذٖ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ وَأَنَّىٰ لَهُ ٱلذِّكۡرَىٰ٢٣

«و جهنم‌ را در آن‌ روز حاضر آورند» درحالی‌که‌ دارای‌ مهارهایی‌ است‌ و فرشتگان‌ مهارهای‌ آن‌ را می‌کشند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌مسعود س آمده ‌است: «جهنم‌ در روز قیامت‌ حاضر آورده‌ می‌شود در حالی‌‌که‌ دارای‌ هفتاد هزار مهار است‌ و با هر مهاری‌ هفتاد هزار فرشته‌ است‌ که‌ آن‌ را می‌کشند». «آن‌روز است‌ که‌ انسان‌ پند گیرد» و از کفر و معاصی‌ای‌ که‌ در دنیا انجام‌ داده بود، پشیمان‌ شود «ولی‌ کجا او را جای‌ پندگرفتن‌ باشد؟» یعنی: پند گرفتن‌ فقط در صورتی‌ برای‌ او سودمند بود که‌ قبل‌ از دررسیدن‌ مرگ‌ حق‌ را به‌یاد می‌آورد لذا توبه‌ و ندامت‌ در آخرت‌ هیچ‌ سودی‌ برایش‌ در بر ندارد.

﴿يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي قَدَّمۡتُ لِحَيَاتِي٢٤

«می‌گوید: کاش‌ برای‌ این‌ زندگی‌ خویش‌ چیزی‌ پیش‌ فرستاده‌ بودم» در دنیا تا اکنون‌ این‌ قدر بیچاره‌ نمی‌ بودم‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «اگر بنده‌ای‌ از هنگام ‌تولد تا دم‌ مرگ‌ در طاعت‌ خدای‌ ‌ بر روی‌ خود افتاده‌ باشد، بی‌گمان‌ روز قیامت‌ عمل‌ خویش‌ را ناچیز و حقیر می‌شمارد و قطعا دوست‌ دارد که‌ به‌ سوی‌ دنیا برگردانیده‌ شود تا بر مزد و پاداش‌ خویش‌ بیفزاید».

﴿فَيَوۡمَئِذٖ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُۥٓ أَحَدٞ٢٥

«پس‌ در آن‌ روز هیچ‌کس‌ چون‌ عذاب‌ کردن‌ او عذاب‌ نکند» یعنی: عذاب ‌خداوند أ در روز قیامت‌ بر نافرمانان‌ به‌گونه‌ای‌ سخت‌ و سهمگین‌ است‌ که‌ جز او هیچ‌کس‌ بر چنان‌ عذابی‌ قادر نیست‌ زیرا سلطه‌ مطلق‌ در حساب‌ و جزا از آن‌ خداوند أ است‌ و هیچ‌کس‌ از قبضه‌ قدرت‌ و سلطه‌ وی‌ بیرون‌ آمده‌ نمی‌تواند.

﴿وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُۥٓ أَحَدٞ٢٦

«و هیچ‌کس‌ چون‌ در بند کشیدن‌ او، دربند نکشد» یعنی: هیچ‌کس‌ چون‌ او مجرمان‌ را به‌ بند و زنجیر نکشد. آری‌! این‌ عذاب‌ مجرمان‌ است‌ اما مؤمن ‌برخوردار از روان‌ پاکیزه‌ و مطمئن‌، حال‌ و وضع‌ دیگری‌ دارد:

﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧ ٱرۡجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةٗ مَّرۡضِيَّةٗ٢٨

«ای‌ نفس‌ مطمئنه» یعنی: ای‌ روح‌ آرام‌ به‌ یقین‌ رسیده‌ که‌ در ایمان‌ به‌ خداوند أ و باور به‌ یگانگی‌ او به‌ چنان‌ یقینی‌ رسیده‌ای‌ که‌ هیچ‌ شکی‌ با آن ‌آمیخته‌ نیست‌ و هیچ‌ ریب‌ و ریایی‌ در آن‌ سراغ‌ نمی‌شود. ای‌ روحی‌ که‌ به‌ قضای ‌الهی‌ راضی‌ گشته‌ای‌ و دانسته‌ای‌ که‌ همه‌ چیز مطابق‌ مقدرات‌ اوست‌ و آنچه‌ به ‌انسان‌ باید برسد، رسیدنی‌ است‌ و از او دوری‌ ندارد و آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ رسیدنی ‌نیست‌، از او کاملا به‌دور است‌، ای‌ روح‌ خشنود و آرام‌! «بازگرد به‌سوی‌ پروردگار خویش‌ خشنود» از او؛ با پاداشی‌ که‌ به‌ تو بخشیده‌ است‌ «و او نیز از تو خشنود است» یعنی: خدای‌ ‌ نیز از تو خشنود است‌ و تو روز قیامت‌ آرام‌ و آسوده‌ در عرصات‌ می‌آیی‌ زیرا در هنگام‌ مرگ‌ و در هنگام‌ رستاخیز به‌ بهشت‌ مژده‌ داده‌ می‌شوی‌.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیات‌ دو روایت‌ نقل‌ شده‌است‌؛ بنا بر روایت‌ اول: این ‌آیات‌ درباره‌ حضرت‌ حمزه‌ س نازل‌ شد آن‌گاه‌ که‌ در احد به‌شهادت‌ رسید. بنا بر روایت‌ دوم: این‌ آیات‌ درباره‌ حضرت‌ عثمان‌ س نازل‌ شد بعد از آن‌که‌ چاه‌ رومه‌ را خرید و آن‌ را برای‌ آب‌ آشامیدنی‌ مردم‌ وقف‌ کرد.

﴿فَٱدۡخُلِي فِي عِبَٰدِي٢٩

«پس‌ در زمره‌ بندگان» خاص‌ و صالح‌ «من‌ درآی» و ازجمله‌ آنان‌ باش‌.

﴿وَٱدۡخُلِي جَنَّتِي٣٠

«و در بهشت‌ من‌ داخل‌ شو» همراه‌ با صالحان‌ و خاصان‌. یعنی‌ این‌ گرامیداشتی ‌است‌ که‌ فوق‌ آن‌ هیچ‌ گرامیداشتی‌ وجود ندارد. چنان‌که‌ مفسران‌ بیان‌ کرده‌اند، این‌ خطاب‌ و ندا هم‌ در هنگام‌ احتضار و هم‌ در روز قیامت‌ به‌ این‌ انسان‌ وارسته‌ گفته‌ می‌شود.

سوره‌ بلد

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۰) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن «بلد» نام‌ گرفت‌ که‌ خداوندأ در آغازآن‌ به‌ بلد حرام‌ (مکه‌ مکرمه) سوگند یاد کرده ‌است‌.

﴿لَآ أُقۡسِمُ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ١

«سوگند به‌ این‌ شهر» یعنی: به‌ شهر حرام‌ که‌ مکه‌ مکرمه‌ است‌. این‌ سوگند برای‌ آن‌ است‌ تا حق‌ تعالی‌ به‌ بزرگی‌ و شرف‌ ام‌القری‌ در نزد خود توجه‌ دهد از آن‌روی‌ که‌ بیت‌الحرام‌ وی‌ در این‌ شهر واقع‌ شده ‌است‌ و همچنین‌ این‌ شهر، شهر اسماعیل‌ و محمد علیهما الصلاه‌ والسلام‌ است‌ چنان‌که‌ مناسک‌ حج‌ نیز در آن ‌انجام‌ می‌شود.

﴿وَأَنتَ حِلُّۢ بِهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ٢

«و تو در این‌ شهر حلال‌ خواهی‌ شد» یعنی: ای‌ محمد! مشرکان‌ مکه‌ آزار دادنت‌ را در این‌ شهر حرام‌، حلال‌ می‌شمرند. یا معنی‌ این‌ است: سوگند به‌ این‌ شهری‌ که ‌تو در آن‌ اقامت‌ گزیده‌ای‌. یعنی‌ ای‌ محمد! قدر و شرف‌ و منزلتت‌ تا بدانجاست ‌که‌ این‌ شهر با اقامتت‌ در آن‌ شرف‌ عظیمی‌ کسب‌ کرده ‌است‌ چرا که‌ یک‌ مکان‌، شرف‌ خود را از ساکنانش‌ می‌گیرد.

﴿وَوَالِدٖ وَمَا وَلَدَ٣

«و سوگند به‌ پدر و به‌ هر چه‌ زاده ‌است» خداوند أ به‌ پدر و فرزندانش‌ ـ مانند آدم ‌÷ و نسل‌ وی‌ ـ و نیز به‌ هر پدر و فرزندی‌ از تمام‌ جانداران‌ سوگند می‌خورد. سوگند الهی‌ بر این‌ امر، تنبیهی‌ است‌ بر بزرگی‌ آیت‌ کونی‌ تناسل‌ و توالد و دلالت‌ این‌ نشانه‌ بزرگ‌ بر قدرت‌ حق‌ تعالی‌ و علم‌ و حکمت‌ وی‌.

﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِي كَبَدٍ٤

«به‌راستی‌ که‌ انسان‌ را در رنج‌ و محنت‌ آفریدیم» این‌ آیه‌ مقسم‌ علیه‌ است‌. یعنی: سوگند به‌ چیزهای‌ یاد شده‌، که‌ انسان‌ پیوسته‌ در رنج‌ و تعب‌ دنیا و تحمل‌ سختی‌های‌ آن‌ است‌، از آغازین‌ نقطه‌ پیدایش‌ خود که‌ تاریکستان‌ و تنگنای‌ رحم ‌می‌باشد تا مرحله‌ پایانی‌ حیاتش‌ در دنیا که‌ مرگ‌ است‌ و باز چون‌ بمیرد، فصل‌ جدید دیگری‌ از رنج‌ و مشقت‌ او ـ مانند سختی‌ها و هول‌ و هراس‌های‌ قبر و برزخ‌ ـ آغاز می‌شود و باز در مرحله‌ دیگری‌، سختی‌های‌ آخرت‌ را پیش‌ رو دارد.

این‌ آیه‌ تسلی ‌بخش‌ پیامبراکرم ص در قبال‌ سختی‌هایی‌ است‌ که‌ از سوی‌ قریش ‌می‌بینند و انگیزشی‌ برای‌ ایشان‌ بر تحمل‌ این‌ سختی‌هاست‌.

﴿أَيَحۡسَبُ أَن لَّن يَقۡدِرَ عَلَيۡهِ أَحَدٞ٥

«آیا می‌پندارد که‌ هیچ‌کس‌ هرگز بر او دست‌ نتواند یافت‌؟» یعنی: آیا فرزند آدم‌ می‌پندارد که‌ هرگز کسی‌ ـ حتی‌ خدای‌ ‌ ـ را بر وی‌ دستی‌ نیست‌ وهر اندازه‌ که‌ از بدیها، جرایم‌ و گناهان‌ مرتکب‌ شود، کسی‌ از وی‌ انتقام‌ نمی‌گیرد؟ زهی‌ پندار باطل‌!.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ نقل‌ شده‌است‌ که: این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ ابی ‌الاشد بن‌ کلده ‌جمحی‌ نازل‌ شد که‌ سخت‌ به‌ نیرومندی‌ بدنی‌ خویش‌ مغرور بود.

﴿يَقُولُ أَهۡلَكۡتُ مَالٗا لُّبَدًا٦

«می‌گوید: مال‌ فراوانی‌ بر باد دادم» یعنی: مال‌ بسیار و فراوانی‌ را که‌ از بسیاری ‌و انباشته‌گی‌ آن‌ بیم‌ تمام ‌شدنش‌ نمی‌رود، در راه‌ مبارزه‌ با پیامبر ص، یا به‌خاطر شهرت‌ طلبی‌ و فخرفروشی‌ خرج‌ کرده‌ام‌.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: آیه‌ کریمه‌ درباره‌ حارث‌بن‌عامربن‌نوفل‌ نازل ‌شد که‌ مرتکب‌ گناهی‌ گردید و از رسول‌ خدا ص استفتا کرد. رسول‌ خدا ص به‌ وی ‌دستور دادند که‌ کفاره‌ بپردازد. گفت: آخر از آن‌ هنگام‌ که‌ در دین‌ محمد درآمدم‌، مالم‌ همه‌ در کفاره‌ها و خیراتها رفت‌! و این‌ سخنش‌ نوعی‌ طغیان‌، یا ابراز تأسفی‌ بر از دست‌ دادن‌ مالش‌ بود که‌ در هر صورت‌، بازتاب‌ پشیمانی‌ او از انفاق‌ مال‌ است‌.

﴿أَيَحۡسَبُ أَن لَّمۡ يَرَهُۥٓ أَحَدٌ٧

«آیا می‌پندارد که‌ هیچ‌کس‌ او را ندیده‌ است‌؟» یعنی: آیا این‌ انسان‌ مغرور و مستکبر می‌پندارد که‌ خدای‌ سبحان‌ او را ندیده‌ است‌ و از او راجع‌ به‌ مالش ‌نمی‌پرسد که‌ آن‌ را از کجا به‌دست‌ آورده‌ و در کجا انفاق‌ کرده‌است‌؟.

﴿أَلَمۡ نَجۡعَل لَّهُۥ عَيۡنَيۡنِ٨

«آیا برای‌ او دو چشم‌ نداده‌ایم» که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها می‌بیند؟.

﴿وَلِسَانٗا وَشَفَتَيۡنِ٩

«و زبانی» که‌ به ‌وسیله‌ آن‌ نطق‌ می‌کند و منویات‌ ضمیرش‌ را با آن‌ ترجمانی ‌می‌نماید «و دو لب» که‌ به‌ وسیله‌ آن‌ها دهانش‌ را می‌پوشاند و از آن‌ها بر سخن‌ گفتن‌، خوردن‌، نوشیدن‌ و غیر آن‌ یاری‌ می‌گیرد و نیز لب‌ها زیبایی‌ای‌ برای‌ وی ‌است‌.

﴿وَهَدَيۡنَٰهُ ٱلنَّجۡدَيۡنِ١٠

«و او را بر هردو راه‌ دلالت‌ کردیم» یعنی: آیا راه‌ خیر و راه‌ شر را به‌ طور روشن ‌و آشکار بسان‌ روشنی‌ دو راهی‌ که‌ بر بلندایی‌ قرار داشته ‌باشند، به‌ او نشناسانده‌ایم‌؟.

﴿فَلَا ٱقۡتَحَمَ ٱلۡعَقَبَةَ١١

«پس‌ درنیامد عقبه‌ را» یعنی: پس‌ چرا موانعی‌ را که‌ در میان‌ او و میان‌ طاعت ‌خداوند أ حایل‌ می‌شوند، درهم‌ نریخت‌ و از میان‌ برنداشت‌؟ موانعی‌ چون ‌خواهش‌ها و وسوسه‌های‌ نفس‌ و پیروی‌ شیطان‌ را؟ قتاده‌ می‌گوید: «قطعا این‌ مانعی‌ است‌ سخت‌ و دشوار پس‌ آن‌ را با طاعت‌ خداوند أ پشت‌ سر گذاشته‌ و ازپیش‌ روی‌ خود بردارید». عقبه: راه‌ کوهستانی‌ سخت‌ و دشواری‌ است‌.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡعَقَبَةُ١٢

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ عقبه‌ چیست‌؟» یعنی: تو چه‌ دانی‌ که‌ درهم‌ ریختن‌ آن‌ مانع ‌سخت‌ و گردنه‌ دشوار چه‌ گونه‌است‌؟ این‌ آیه‌ برای‌ بزرگ ‌نمودن‌ شأن‌ عقبه‌ است‌، یعنی‌ تو دشواری‌ این‌ گردنه‌ و پاداش‌ از میان ‌برداشتن‌ آن‌ را نمی‌دانی‌.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ خود برداشتن‌ این‌ مانع‌ و عبور از این‌ گردنه‌ سخت‌ را با سه‌ امر ذیل‌ تفسیر می‌کند:

﴿فَكُّ رَقَبَةٍ١٣

«برده‌ای‌ را آزاد کردن» یعنی: پشت‌ سرگذاشتن‌ و از میان ‌برداشتن‌ آن‌ مانع‌، همانا با آزاد کردن‌ برده‌ای‌ از اسارت‌ است‌؛

﴿أَوۡ إِطۡعَٰمٞ فِي يَوۡمٖ ذِي مَسۡغَبَةٖ١٤

«یا در روز گرسنگی‌ طعام ‌دادن» یعنی: اطعام‌ فقرا در ایام‌ قحطی‌ و گرسنگی ‌است‌ که‌ غذا در آن‌ کمیاب‌ و بسیار با ارزش‌ می‌باشد. صاوی‌ شارح‌ تفسیر «جلالین‌» می‌گوید: «از این‌ جهت‌ طعام‌ دادن‌ را به‌ روز گرسنگی‌ مقید ساخت‌ که ‌انفاق‌ مال‌ در آن‌ بر انسان‌ سخت‌تر است‌».

﴿يَتِيمٗا ذَا مَقۡرَبَةٍ١٥

آری‌! طعام ‌دادن‌ است: «به‌ یتیمی‌ صاحب‌ قرابت» یعنی: به‌ طفلی‌ که‌ نه‌ پدر دارد و نه‌ مادر، در عین‌ حال‌ از نزدیکان‌ این‌ کسی‌ است‌ که‌ می‌خواهد از مانع ‌بگذرد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الصدقة‌ علي ‌المسكين‌ صدقة‌، وعلي‌ ذي‌ الرحم ‌اثنتان: صدقة‌ وصلة». «صدقه‌ بر مسکین‌ یک‌ صدقه‌ است‌ و بر خویشاوند و نزدیک ‌دو چیز: هم‌ صدقه‌ و هم‌ صله‌ رحم‌».

﴿أَوۡ مِسۡكِينٗا ذَا مَتۡرَبَةٖ١٦

«یا» طعام‌ دادن‌ است «به‌ مسکین‌ خاک ‌نشینی» یعنی: به‌ بینوایی‌ که‌ هیچ‌ چیز ندارد، گویی‌ از نهایت‌ فقر و نداری‌ به‌ خاک‌ چسبیده ‌است‌. مجاهد می‌گوید: «او بینوایی‌ است‌ که‌ لباس‌ یا چیز دیگری‌ ندارد که‌ از خاک‌ محافظتش‌ کند پس‌ خاک‌نشین‌ و خاکسار است‌». بنابراین‌، کسی‌ که‌ در روزهای‌ قحطی‌ و گرسنگی‌ یعنی‌ در ایامی‌ که‌ انسان‌ از همه‌ چیز، جز خود و خانواده‌اش‌ غافل‌ می‌شود ـ بر یکی‌ از این‌ دو صنف‌ اطعام‌ کند، بی‌گمان‌ این‌ عملش‌ ناشی‌ از اشتیاقش‌ به‌ طاعت‌ خداوند أ و نفع‌ رساندن‌ به‌ بندگان‌ وی‌ است‌ لذا چنین‌ کسی‌ بی‌گمان ‌سزاوار آن‌ است‌ که‌ از اصحاب‌ یمین‌ یعنی‌ از کسانی‌ باشد که‌ در آیه‌ (۱۸) از آن‌ها سخن‌ می‌رود.

﴿ثُمَّ كَانَ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡمَرۡحَمَةِ١٧

«به‌ علاوه‌ از زمره‌ کسانی‌ باشد که‌ ایمان‌ آورده‌اند» یعنی: انفاق‌ مال‌ و آزاد کردن‌ برده‌ فقط در صورتی‌ سودمند است‌ که‌ همراه‌ با ایمان‌ و به ‌قصد کسب‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ باشد. پس‌ ایمان‌ شرط قبول‌ تمام‌ کارهای‌ خیر است «و» نیز از کسانی ‌باشد که‌ «همدیگر را به‌ صبر» بر طاعت‌ خداوند متعال‌، صبر از نافرمانی‌های‌ وی‌ وصبر بر بلایا و مصایبی‌ که‌ به‌ آنان‌ رسیده‌ است «سفارش‌ کرده‌اند و همدیگر را به‌ مرحمت» یعنی: به‌ شفقت‌ و مهربانی‌ بر بندگان‌ خداوند أ «سفارش‌ کرده‌اند» زیرا اگر آنان‌ متخلق‌ به‌ این‌ گونه‌ اخلاق‌ و متصف‌ به‌ چنین‌ اوصافی‌ باشند، یقینا به ‌یتیم‌ و مسکین‌ رحم‌ کرده‌، کارهای‌ خیر را بسیار انجام‌ می‌دهند و فراوان‌ صدقه ‌می‌دهند چرا که‌ شفقت‌ بر بندگان‌ خدا أ دل‌ را نرم‌ می‌گرداند و هرکس‌ نرمدل ‌باشد، بی‌شک‌ به‌ یتیم‌ و مسکین‌ عنایت‌ و توجه‌ می‌کند. در حدیث‌ شریف ‌آمده‌ است: «الراحمون‌ یرحمهم‌ الرحمن‌، ارحموا من‌ فی‌ الأرض‌ یرحمکم‌ من‌ فی‌ السماء». «پروردگار رحمان‌ بر رحم‌کنندگان‌ رحم‌ می‌کند پس‌ بر کسانی‌ که‌ در زمینند رحم‌ کنید تا کسانی‌ که‌ در آسمانند، بر شما رحم‌ کنند».

﴿أُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ١٨

«این‌ گروه‌، ایشانند اصحاب‌ میمنه» میمنه: بهشت‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ خداوند أ در آیات‌ (۴۰ ـ ۲۶) سوره «واقعه‌» به‌ ذکر حال‌ اصحاب‌ یمین‌ و ناز و نعمت‌هایی‌ که‌ برایشان‌ آماده‌ کرده ‌است‌، پرداخته‌ و این‌ موضوع‌ را به ‌تمام‌ و کمال‌ در آن‌ سوره‌ شرح‌ داده‌ است‌ پس‌ به‌ تفسیر آن‌ در آنجا مراجعه‌ کنید.

﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِ‍َٔايَٰتِنَا هُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشۡ‍َٔمَةِ١٩

«و کسانی‌ که‌ به‌ آیات» تنزیلی‌ و آیات‌ تکوینی «ما کافر شده‌اند آنانند اصحاب ‌مشأمه» یعنی: اصحاب‌ شمال‌ که‌ عبارت‌ از دوزخ‌ شوم‌ و نامیمون‌ است‌. همچنین ‌تفصیل‌ آنچه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ برای‌ اصحاب‌ شمال‌ وعده‌ داده‌، در آیات‌ (۴۱ ـ ۵۶) سوره «واقعه‌» بیان‌ شده ‌است‌ پس‌ به‌ آنجا مراجعه‌ کنید.

﴿عَلَيۡهِمۡ نَارٞ مُّؤۡصَدَةُۢ٢٠

«بر آنان‌ آتشی‌ چندلایه‌ احاطه‌ دارد» یعنی: آتشی‌ که‌ از هر جهت‌ و از همه‌ سو بر آنان‌ گرد آمده‌ و احاطه‌ کرده ‌است‌ و آن‌ها در حصار آن‌ آتش‌ همه‌ سویه‌ و چند لایه‌ قرار دارند.

سوره‌ شمس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «شمس‌» نامیده‌ شد که‌ با سوگند الهی‌ به ‌خورشید جهان افروز (شمس) افتتاح‌ شده‌ است‌.

﴿وَٱلشَّمۡسِ وَضُحَىٰهَا١

«سوگند به‌ خورشید و ضحای‌ آن» ضحی: وقت‌ بالا آمدن‌ خورشید بعد از طلوع ‌آن‌ است‌ آن‌گاه‌ که‌ تابش‌ و روشنی‌ آن‌ به‌ کمال‌ می‌رسد. یا معنی‌ این‌ است: خورشید همیشه‌ درحال‌ روشنی‌ و درخشش‌ قرار دارد. که‌ این‌ معنی‌، حامل ‌معجزه‌ای‌ از معجزات‌ این‌ قرآن‌ عظیم‌ است‌.

﴿وَٱلۡقَمَرِ إِذَا تَلَىٰهَا٢

«و سوگند به‌ ماه‌، چون‌ از پی‌ آفتاب‌ آید» یعنی: آن‌ گاه‌ که‌ ماه‌ بی‌درنگ‌ از آفتاب‌ پیروی‌ کند. پیروی‌ ماه‌ از خورشید، در شب‌های‌ بیض‌؛ یعنی‌ شب‌های ‌چهارده‌، پانزده‌ و شانزده‌ ماه ‌است‌ که‌ ماه‌ در آن‌ بلافاصله‌ بعد از غروب‌ خورشید با حجمی‌ تمام‌ طلوع‌ می‌کند.

﴿وَٱلنَّهَارِ إِذَا جَلَّىٰهَا٣

«و سوگند به‌ روز، چون‌ خورشید را نمایان‌ کند» زیرا در هنگام‌ گسترده‌ شدن‌ روز، خورشید با تمام‌ وسعت‌ درخشش‌ خود بر بینندگان‌ نمایان‌ می‌شود.

در این‌ آیه‌ معجزه‌ کونی‌ دیگری‌ نهفته‌ است‌ زیرا ظاهرا چنین‌ پنداشته‌ می‌شود که ‌خورشید روز را نمایان‌ و آشکار می‌گرداند در حالی‌ که‌ این‌ پنداشت‌ زمانی‌ درست ‌است‌ که‌ زمین‌ ثابت‌ باشد اما اکنون‌ که‌ ثابت‌ شده ‌است‌ زمین‌ بر مدار خود می‌چرخد پس‌ این‌ روز است‌ که‌ خورشید را آشکار و نمایان‌ می‌کند نه‌ عکس‌ آن‌، که‌ آیه ‌مبارکه‌ این‌ معنی‌ را در کمال‌ اعجاز درخشش‌ بخشیده ‌است‌.

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰهَا٤

«و سوگند به‌ شب‌، چون‌ خورشید را بپوشاند» و نور آن‌ را از نظرها غایب‌ گرداند به‌طوری‌ که‌ تاریکی‌ آن‌ همه‌ آفاق‌ را فروپوشاند. این‌ آیه‌ نیز دربرگیرنده‌ همان ‌معنی‌ و همان‌ معجزه ‌است‌.

﴿وَٱلسَّمَآءِ وَمَا بَنَىٰهَا٥

«و سوگند به‌ آسمان‌ و بناکردن‌ الله آن‌ را» یا سوگند به‌ آسمان‌ و کسی‌ که‌ آن‌ را بنا کرد و هر ستاره‌ای‌ از آن‌ را به ‌منزله‌ خشتی‌ از بنای‌ یک‌ سقف‌ قرار داد.

﴿وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا طَحَىٰهَا٦

«و سوگند به‌ زمین‌ و آن‌ کس‌ که‌ آن‌ را گسترد» از هر جانبی‌. یا سوگند به‌ زمین‌ و گستردن‌ خداوند أ آن‌ را.

﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا٧

«و سوگند به‌ نفس‌ و آن‌ کس‌ که‌ آن‌ را درست‌ کرد» یعنی: آن‌ را پدید آورد، اعضا و اندام‌هایش‌ را برابر ساخت‌، روح‌ را سوار تنش‌ کرد و در او نیروهای‌ روانی‌ و معنوی‌ عظیم‌ و ادراکات‌ عجیبی‌ قرار داد و او را برمبنای‌ فطرت‌ استوار گردانید. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «كل‌ مولود يولد علي‌ الفطرة‌، فأبواه‌ يهودانه‌ أو ينصرانه». «هر نوزادی‌ بر فطرت‌ متولد می‌شود، سپس‌ پدر و مادرش‌ هستند که‌ او را یهودی‌ یا نصرانی‌ می‌گردانند». حرف «ما» در هرسه آیه‌ فوق‌، یا مصدری ‌می‌باشد و یا موصوله‌ به‌ معنی «الذی‌»، که‌ معنی‌ آن‌ بنا بر هردو صورت‌ بیان‌ شد.

﴿فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا٨

«سپس‌ فجور و پرهیزکاری‌اش‌ را به‌ آن‌ الهام‌ کرد» یعنی: حق‌ تعالی‌ حال‌ تقوی‌ و بی‌تقوایی‌ و طاعت‌ و معصیت‌ نفس‌ آدمی‌ را به‌ او شناساند و به‌ او فهماند که‌ فجور زشت‌ و تقوی‌ زیباست‌. و این‌ خود دلیل‌ بر اصل‌ مختار بودن‌ انسان‌ است‌. فجور: فسق‌، شر و هر چیزی‌ است‌ که‌ به‌ زیان‌ و هلاکت‌ می‌انجامد. تقوی: پایبندی‌ به‌ جاده‌ استقامت‌ و انجام ‌دادن‌ اموری‌ است‌ که‌ انسان‌ را از بدفرجامی‌ حفظ می‌کند.

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا٩

جواب‌ سوگندهای‌ یادشده‌ این‌ است: «هر کس‌ آن‌ را پاک‌ گردانید، قطعا رستگار شد» یعنی: هرکس‌ نفس‌ خود را پاک‌ گردانید و آن‌ را به‌ وسیله‌ تقوی‌ رشد و ارتقا و اعتلا داد، یقینا به‌ هر مطلوبی‌ دست‌ یافت‌ و به‌ هر امر محبوبی‌ نایل‌ گردید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عائشه‌ ل آمده ‌است‌ که‌ فرمود: شبی ‌رسول‌ خدا ص را در خوابگاه‌شان‌ نیافتم‌ پس‌ در تاریکی‌ شروع‌ به‌ پاییدن‌ ایشان‌ با دست‌ خود کردم‌، بناگاه‌ به‌ ایشان‌ درحالی‌ برخوردم‌ که‌ به‌ سجده‌ رفته ‌بودند ومی‌گفتند: «رب‌ أعط نفسي‌ تقواها وزكها أنت‌ خير من‌ زكاها أنت‌ وليها ومولاها». «پروردگارا! به‌ نفسم‌ تقوای‌ آن‌ را بده‌ و آن‌ را پاک‌ گردان‌ زیرا تو بهترین‌ پاک‌کننده‌ آن‌ هستی‌، تو کارساز و مولای‌ آن‌ هستی‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص در دعای‌ خویش‌ می‌گفتند: «اللهم‌ إني‌ أعوذ بك‌ من ‌قلب‌ لا يخشع‌ ومن‌ نفس‌ لا تشبع‌ ومن‌ علم‌ لا ينفع‌ ومن‌ دعوة‌ لا يستجاب‌ لها». «بارخدایا! من‌ به‌ تو پناه‌ می‌برم‌ از قلبی‌ بی‌خشوع‌ و از نفسی‌ سیری ‌ناپذیر و ازعلمی‌ بی‌سود و از دعایی‌ که‌ اجابت‌ نشود».

﴿وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا١٠

«و هرکس‌ آن‌ را آلوده‌ داشت‌، قطعا زیانکار شد» یعنی: هرکس‌ نفس‌ خود را گمراه‌ و پست‌ و فرومایه‌ داشت‌ و آن‌ را به‌ طاعت‌ و عمل‌ صالح‌ عادت‌ نداد و به ‌شهرت‌ نرسانید، قطعا زیانکار شد و درباخت‌.

﴿كَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِطَغۡوَىٰهَآ١١

بعد از سوگندهای‌ یاد شده‌ الهی‌ بر رستگاری‌ کسی‌ که‌ نفسش‌ را تزکیه‌ و تهذیب ‌می‌کند و بر خسران‌ کسی‌ که‌ آن‌ را به‌ آلودگی‌ می‌کشاند، اینک‌ خداوند أ اعراب ‌را به‌ داستان‌ ثمود که‌ به‌ دیارشان‌ نزدیک‌ بودند، اندرز می‌دهد تا از این‌ اندرز عبرت‌ بگیرند و دست‌ از ستیز با پیامبرش‌ ص بردارند. پس‌ می‌فرماید: «قوم‌ ثمود به‌ سبب‌ طغیان‌ خود به‌ تکذیب‌ پرداختند» و انکار پیشه‌ کردند زیرا این‌ طغیان‌ بود که آنان‌ را به‌ تکذیب‌ وا داشت‌. طغیان: گذشتن‌ از حد در ارتکاب‌ گناهان‌ است‌.

﴿إِذِ ٱنۢبَعَثَ أَشۡقَىٰهَا١٢

«آن‌گاه‌ که‌ شقی‌ترینشان‌ برپا خاست» یا معنی‌ این‌ است: شقاوت ‌پیشه‌ترین‌ خلق ‌که‌ شخصی‌ از قوم‌ ثمود به ‌نام‌ قداربن‌سالف‌ بود، برپا خاست‌ و شتر صالح‌ ÷ را پی‌کرد. انبعث: یعنی‌ او داوطلب‌ این‌ کار شد و برای‌ اجرای‌ آن‌ به‌پا خاست‌.

﴿فَقَالَ لَهُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ نَاقَةَ ٱللَّهِ وَسُقۡيَٰهَا١٣

«پس‌ پیامبر خدا» یعنی: صالح‌ ÷ «به‌ آنان‌ گفت: زنهار؛ شتر خداوند» یعنی: زنهار؛ شتر خداوند أ را فرو گذارید. به‌ این‌ ترتیب‌، آنان‌ را از متعرض ‌شدن‌ به ‌شتر هشدار داد «و» فروگذارید «بهره‌ آبش‌ را» یعنی: متعرض‌ بهره‌ آب‌ آن‌ از چشمه‌ در روز نوبتش‌ نیز نشوید.

﴿فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمۡدَمَ عَلَيۡهِمۡ رَبُّهُم بِذَنۢبِهِمۡ فَسَوَّىٰهَا١٤

«ولی‌ دروغزنش‌ خواندند» در این‌ هشدارش «و آن‌ را پی‌ کردند» یعنی: همان ‌شقی‌ترین‌ کس‌، شتر را پی‌ کرد و تمام‌ قوم‌ به‌ کار وی‌ راضی‌ و در این‌ امر مشوقش ‌بودند «پس‌ پروردگارشان‌ به‌سبب‌ گناهشان‌ بر سرشان‌ عقوبت‌ فرود آورد» یعنی: نابودشان‌ ساخت‌ و بر همه‌ آنان‌ عذاب‌ را نازل‌ کرد «پس‌ عقوبت‌ را بر سر آنان‌ هموار کرد» یعنی: عذاب‌ را بر سرشان‌ یکسان‌ فرود آورد و آن‌ را فراگیر همه‌ آنان‌ گردانید به‌ طوری‌که‌ کوچک‌ و بزرگ‌شان‌ از آن‌ جان‌ به‌ سلامت‌ نبردند. یا معنی‌ این ‌است: زمین‌ را بر سر آنان‌ هموار کرد و آنان‌ را با خاک‌ یکسان‌ گردانید.

﴿وَلَا يَخَافُ عُقۡبَٰهَا١٥

«و از عاقبت‌ آن‌ نمی‌ترسد» یعنی: خداوند أ این‌ عذاب‌ را بر آنان‌ نازل‌ کرد، بی‌آن‌که‌ از عاقبت‌ کار خویش‌ یا از پیامدی‌ بترسد زیرا او در حکم‌ خویش‌ عادل ‌است‌. ابن‌کثیر این‌ قول‌ را اولی‌ می‌داند. ولی‌ به‌قولی‌ دیگر: ضمیر «ها» به‌ پی‌کننده‌ شتر بر می‌گردد. یعنی: پی‌کننده‌ شتر از فرجام‌ عمل‌ خود نترسید. زمخشری‌ به‌ تأیید معنی‌ اول‌ می‌گوید: «خداوند أ از فرجام‌ کار خود نمی‌ترسد چنان‌ که‌ شاهان‌ چون‌ مجازات‌ می‌کنند، از بیم‌ پیامدهای‌ آن‌ تدابیری‌ می‌اندیشند، یا به‌ جهت‌ ترس‌ از پیامدهای‌ آن‌، آن‌ گونه‌ که‌ در نظر دارند، مجازات‌ را اجرا نمی‌کنند».

سوره‌ لیل

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۲۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «لیل‌» نامیده‌ شد که‌ با سوگند الهی‌ به‌ شب‌ ـ که‌ با تاریکی‌ خود پوشاننده‌ جهان‌ است‌ ـ افتتاح‌ شده‌است‌.

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا يَغۡشَىٰ١

«سوگند به‌ شب‌ چون‌ فروپوشاند» با تاریکی‌ خود آنچه‌ را که‌ با روز روشن‌ بود.

﴿وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ٢

«و سوگند به‌ روز چون‌ جلوه‌گری‌ کند» و از پرده‌ شب‌ بیرون‌ آید زیرا با از بین‌ رفتن ‌تاریکی‌ شب‌، روز آشکار می‌شود.

﴿وَمَا خَلَقَ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣

«و سوگند به‌ آن‌ که‌ نر و ماده» یعنی: دو جنس‌ مذکر و مؤنث‌ از بنی‌آدم‌ و غیر آنان‌ «را آفرید».

﴿إِنَّ سَعۡيَكُمۡ لَشَتَّىٰ٤

ابن ‌کثیر می‌گوید: چون‌ قسم‌ به‌ اشیای‌ متضاده‌ بود پس‌ مقسم‌ علیه‌ یعنی‌ جواب ‌قسم‌ نیز متضاد است‌، از این‌ جهت‌ فرمود: «که‌ همانا کوشش‌ شما پراکنده ‌است» یعنی: عمل‌ شما نیز مختلف‌ و متضاد است‌؛ برخی‌ از آن‌ خیر و برخی‌ از آن‌ شر است‌، برخی‌ از آن‌ برای‌ بهشت‌ و برخی‌ از آن‌ برای‌ دوزخ‌ است‌، کسی‌ در نجات ‌نفس‌ خود سعی‌ و تلاش‌ دارد و کسی‌ هم‌ در نابودی‌ آن‌.

﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ٥

«اما هرکس‌ عطا کرد» مالش‌ را در راه‌های‌ خیر «و پرهیزکاری‌ نمود» از محرماتی‌ که‌ خداوند أ از آن‌ها نهی‌ نموده‌ است‌؛

﴿وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ٦

«و باور داشت‌ وعده‌ نیک‌ الهی‌ را» در مورد این‌که‌ برایش‌ در عوض‌ آنچه‌ که ‌انفاق‌ کرده‌ است‌، پاداش‌ نیک‌ می‌دهد. یا باور داشت‌ آیین‌ پسندیده‌ اسلام‌ را. یا باور داشت‌ پاداش‌ نیکوتر را که‌ بهشت‌ است‌. یا باور داشت‌ کلمه‌ نیکوتر را که ‌(لا اله ‌الا الله) است‌؛

﴿فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ٧

«پس‌ زودا که‌ راهش‌ را به‌سوی‌ خیر و آسانی‌ هموار کنیم» یعنی: به‌ زودی‌ او را به ‌انفاق‌ در راه‌ خیر و عمل‌ به‌ طاعت‌ خویش‌ توفیق‌ می‌دهیم‌ و اسباب‌ آن‌ را برایش‌ آماده‌ و راهش‌ را به‌ رویش‌ هموار می‌کنیم‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیات‌ در باره‌ ابوبکر صدیق‌ س نازل ‌شد زیرا او شش‌ نفر از مؤمنانی‌ را که‌ در دست‌ مشرکان‌ مکه‌ اسیر بودند و در راه‌ خدا أ عذاب‌ و شکنجه‌ می‌دیدند، خرید و آزادشان‌ کرد.

﴿وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ٨

«و اما هرکس‌ بخل‌ ورزید» به‌ مال‌ خویش‌ و آن‌ را در راه‌ خیر بذل‌ و بخشش ‌نکرد «و خود را بی‌نیاز شمرد» از مزد و ثواب‌ و با وابستگی‌ به‌ شهوات‌ دنیا از نعمت‌های آخرت‌ بی‌نیازی‌ جست‌، یا خود را از پروردگارش‌ بی‌نیاز شمرد و از او پروا نکرد؛

﴿وَكَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ٩

«و وعده‌ نیک‌ را دروغ‌ انگاشت» یعنی: این‌ وعده‌ را که‌ خداوند أ در عوض ‌انفاقش‌ به‌ او در آخرت‌ پاداش‌ نیکوتری‌ می‌بخشد، یا اسلام‌، یا بهشت‌ را دروغ‌ انگاشت‌.

﴿فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ١٠

«به‌ زودی‌ راهش‌ را به‌سوی‌ شر و دشواری‌ هموار کنیم» یعنی: او را برای‌ خصلت ‌دشواری‌ آماده‌ کرده‌ و راه‌ آن‌ را بر رویش‌ هموار می‌کنیم‌، به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ اسباب ‌خیر و صلاح‌ بر او دشوار شده‌ و از انجام ‌دادن‌ آن‌ها سست‌ و ناتوان‌ می‌گردد و خود این‌ امر، او را به‌ دوزخ‌ که‌ سرای‌ دشواری‌ است‌، می‌کشاند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ از علی ‌بن ‌ابی‌ طالب‌ س آمده‌است‌ که‌ گفت: با رسول‌ خدا ص در تشییع‌ جنازه‌ای‌ حضور داشتیم‌ پس‌ فرمودند: «هیچ‌ کس‌ از شما نیست‌ مگر این‌ که‌ قطعا جایگاهش‌ از بهشت‌ و جایگاهش‌ از دوزخ‌ نوشته‌ شده‌ است‌. اصحاب‌ گفتند: یا رسول ‌الله! «حالا که‌ همه ‌چیز نوشته‌ شده‌ است» آیا ما بر آن‌ تکیه‌ نکنیم‌ (و از عمل‌ دست‌ نکشیم)؟ فرمودند: خیر! عمل‌ کنید زیرا هرکس‌ برای‌ همان‌ چیزی‌ آماده‌ ساخته‌ شده‌ که‌ برای‌ آن‌ آفریده‌ شده ‌است‌ پس‌ هرکس‌ از اهل‌ سعادت‌ باشد، برای‌ عمل‌ اهل‌ سعادت‌ آماده‌ ساخته‌ می‌شود و هر کس‌از اهل‌ شقاوت‌ باشد، برای‌ عمل‌ اهل‌ شقاوت‌ آماده‌ ساخته‌ می‌شود». سپس‌ این‌ آیات‌ را تلاوت‌ نمودند: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ٦ [اللیل: ۵-۶] تا ﴿فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ٧ [اللیل: ٧].

ابن ‌عباس‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: این‌ آیات‌ درباره‌ امیه ‌بن‌ خلف‌ نازل‌ شد.

﴿وَمَا يُغۡنِي عَنۡهُ مَالُهُۥٓ إِذَا تَرَدَّىٰٓ١١

«و آن‌گاه‌ که‌ نگونسار افتد» یعنی: هلاک‌ گردد و در جهنم‌ فروافتد «دیگر مال ‌او» که‌ بدان‌ بخل‌ ورزیده ‌است «به‌ کارش‌ نمی‌آید» زیرا او در مالی‌ که‌ پشت‌ سر خود به‌جا می‌گذارد، هیچ‌ مزد و بهره‌ای‌ ندارد مگر این‌که‌ آن‌ مال‌ را برای‌ فرزندان ‌نیازمند خود باقی‌ گذاشته ‌باشد. پس‌ آنچه‌ که‌ در روز قیامت‌ به‌ او نفع‌ می‌رساند، همان‌ مالی‌ است‌ که‌ با انفاقش‌ در راه‌ خیر، آن‌ را برای‌ خود پیش‌ فرستاده ‌است‌.

﴿إِنَّ عَلَيۡنَا لَلۡهُدَىٰ١٢

«بی‌گمان‌ هدایت» و نمایان‌ ساختن‌ راه‌ آن «بر ماست» فراء می‌گوید: «هرکس‌ به‌ راه‌ هدایت‌ روان‌ شد، راهنمایی‌ او بر خداست‌ پس‌ هرکس‌ خدا أ را بجوید، او بر راه‌ است‌ و هرکس‌ او را بخواهد، به‌سویش‌ راه‌ می‌یابد». آری‌! مثلی ‌است‌ معروف‌ که‌ جوینده‌، یابنده‌ بود.

﴿وَإِنَّ لَنَا لَلۡأٓخِرَةَ وَٱلۡأُولَىٰ١٣

«و بی‌گمان‌ آخرت‌ و دنیا از آن‌ ما است» یعنی: هر چه‌ در آخرت‌ و هر چه‌ در دنیاست‌ از آن‌ ما است‌ پس‌ هر گونه‌ که‌ بخواهیم‌، با آن‌ تصرف‌ می‌کنیم‌.

﴿فَأَنذَرۡتُكُمۡ نَارٗا تَلَظَّىٰ١٤

«پس‌ شما را از آتشی‌ که‌ زبانه‌ می‌کشد» یعنی: از آتش‌ دوزخ «هشدار دادم».

﴿لَا يَصۡلَىٰهَآ إِلَّا ٱلۡأَشۡقَى١٥

«جز شقاوت‌ پیشه‌ترین‌ مردم‌ در آن» به‌ طور جاودان «درنیاید» و او کافر است‌ که‌ جاودان‌ در شعله‌های‌ سرکش‌ آن‌ می‌سوزد، مانند ابوجهل‌ و امیه‌بن‌ خلف‌. ابن‌کثیر در تفسیر آن‌ می‌گوید: «در دوزخ‌ جز کسی‌ که‌ شقاوت ‌پیشه‌ترین‌ است‌ به‌درآمدنی‌ که‌ از تمام‌ جوانب‌ بر وی‌ احاطه‌ کند، در نیاید». در حدیث‌ شریف‌ به ‌روایت‌ احمد از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لا يدخل ‌النار إلا شقي‌، قيل: و من‌ الشقي‌؟ قال: الذي‌ لا يعمل‌ بطاعة‌ ولا يترك‌ لله‌ معصية». «در دوزخ‌ وارد نمی‌شود جز شقیی‌. کسی‌ پرسید: شقی‌ کیست‌؟ فرمودند: کسی‌ که‌ به‌ طاعتی‌ عمل‌ نمی‌کند و هیچ‌ معصیتی‌ را برای‌ رضای‌ خدا فرو نمی‌گذارد». گفتنی‌ است‌ که‌ هر یک‌ از «اتقی‌» و «اشقی‌» دو قسم‌ را شامل‌ می‌شود. پس‌ اتقی‌ هم ‌شامل‌ مؤمن‌ نیکوکردار پاکرفتاری‌ می‌شود که‌ از همه زشتی‌ها دوری‌ گزیده ‌است‌ وهم‌ شامل‌ مؤمنی‌ که‌ گاه‌ و بی‌گاه‌ مرتکب‌ گناهی‌ می‌شود و سپس‌ توبه‌ کرده‌ و پشیمان‌می‌گردد لذا پاداش‌ هر دوی‌ آن‌ها بهشت‌ است‌. اشقی‌ نیز: هم‌ شامل‌ کافری‌ می‌شودکه‌ منکر خدای‌ ‌ و پیامبران‌ و کتاب‌های وی‌ است‌ و هم‌ شامل‌ مسلمانی‌ که‌ در دلش‌ به‌ خدا أ و رسول‌ وی‌ ایمان‌ دارد ولی‌ بر برخی‌ از گناهان‌ و بدیها پای‌ فشرده ‌و از آن‌ها توبه‌ نمی‌کند که‌ این‌ خود، دلیل‌ کمی‌ باور و تصدیق‌ وی‌ است‌، به ‌دلیل ‌حدیث‌ شریف‌ رسول‌ خدا ص: «زناکار در هنگام‌ زنا، مرتکب‌ زنا نمی‌شود در حالی‌که‌ مؤمن‌ باشد و سارق‌ در هنگام‌ دزدی‌، سرقت‌ نمی‌کند درحالی‌که‌ مؤمن ‌باشد». باید دانست‌ که‌ گروه‌ اول‌ از قسم‌ دوم‌ جاودانه‌ در دوزخ‌اند اما گروه‌ دوم‌ از قسم‌ دوم‌ مدتی‌ را برحسب‌ مشیت‌ الهی‌ در دوزخ‌ می‌مانند اما سرانجام‌ به‌ بهشت‌ برده‌ می‌شوند.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ شقاوت ‌پیشه‌ترین‌ مردم‌ را چنین‌ معرفی‌ می‌کند:

﴿ٱلَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ١٦

«همان‌ که‌ تکذیب‌ کرد» حقی‌ را که‌ پیامبران آوردند «و رخ‌ برتافت» از ایمان‌ و طاعت‌.

﴿وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى١٧

«و پرهیزکارترین‌ از آن‌ دور داشته‌ خواهد شد» یعنی: کسی‌ که‌ از کفر به‌ پرهیزگاری‌ای‌ تمام‌ پرهیز کرده ‌است‌، از آتش‌ دوزخ‌ دور داشته‌ خواهد شد.

واحدی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: «اتقی‌ به‌ قول‌ تمام‌ مفسران‌، ابوبکر صدیق‌ س است‌». یعنی: این‌ آیه‌ تا آخر سوره‌ در شأن‌ ابوبکر صدیق‌ س نازل‌ شده ‌است‌ ـ والله اعلم‌. ولی‌ حکم‌ آیه‌ عام‌ است‌.

﴿ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ١٨

«همان‌ که‌ مال‌ خود را می‌دهد» برای‌ فقرا و آن‌ را در راه‌های‌ خیر صرف‌ می‌کند «برای‌ آن‌که‌ پاک‌ شود» یعنی: او با انفاق‌ مال‌ خود در پی‌ این‌ مقصد است‌ که‌ نزد خدا أ پاک‌ گردد. پس‌ هدفش‌ از انفاق‌ مال‌، ریا و شهرت‌ طلبی‌ نیست‌.

﴿وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ١٩

«و هیچ‌کس‌ را نزد او نعمتی‌ نیست‌ که‌ باید پاداش‌ داده‌ شود» یعنی: این‌ کسی‌ که ‌مالش‌ را می‌بخشد، از کسانی‌ نیست‌ که‌ اموال‌شان‌ را می‌بخشند و صدقه‌ می‌کنند تا منتی‌ را که‌ از نعمت‌ کسی‌ بر ذمه‌ دارند، پاداش‌ و عوض‌ دهند بلکه‌ اینان‌ با صدقه ‌خود فقط طالب‌ رضای‌ خدا أ هستند.

﴿إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٢٠

«ولی‌ می‌دهد به‌ طلب» یعنی: به‌ طمع‌ «خشنودی‌ پروردگارش‌ که‌ بسی‌ برتر است» نه‌ به‌ منظور پاداش ‌دادن‌ به‌ کسی‌ در برابر نعمت‌هایی‌ که‌ در زمانی‌ به‌ وی‌ داده ‌است‌ و به ‌خاطر منت‌ داری‌ وی‌ از نعمتی‌ که‌ به‌ وی‌ بخشیده ‌است‌.

﴿وَلَسَوۡفَ يَرۡضَىٰ٢١

«و قطعا به‌زودی‌ خشنود می‌شود» یعنی: سوگند به‌ ذات‌ ذوالجلالم‌ که‌ این ‌شخص‌ با آنچه‌ که‌ به‌ وی‌ از کرامت‌ و پاداش‌ عظیم‌ می‌دهم‌، به‌ زودی‌ خشنود خواهد شد.

سوره‌ ضحی

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ مبارکه‌ بدان‌ جهت‌ «ضحی‌» نامیده‌ شد که‌ کلمه‌ آغازین‌ آن ﴿وَٱلضُّحَىٰ١ [الضحى: ۱]‌ است‌ و خداوندأ در آن‌ به «ضحی‌» که‌ آغاز روز است‌، سوگند خورده ‌است‌ تا به‌ اهمیت‌ این‌ وقت‌ مهم‌ نورانی‌ توجه‌ داده‌ باشد و نیز بدان‌ جهت‌ که‌ این‌ سوره‌ در شأن‌ رسول ‌اکرم‌ ص که‌ نور محض‌ بودند، نازل ‌شده ‌است‌. از امام‌ شافعی / نقل‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: گفتن‌ (الله‌ اکبر) یا (الله‌ اکبر لا اله ‌الا الله والله اکبر) در آخر سوره «ضحی‌» و پایان‌ تمام‌ سوره‌های‌ بعد از آن‌ سنت‌ است‌. مفسران‌ در بیان‌ وجه‌ مناسبت‌ این‌ تکبیر گفتن‌ نقل‌ کرده‌اند: ارسال‌ وحی‌ مدتی‌ بر رسول‌ خدا ص به ‌تأخیر افتاد سپس‌ فرشته‌ آمد و سوره «ضحی‌» را تماما بر ایشان‌ القا کرد و ایشان‌ از سر شادی‌ و فرحت‌ تکبیر گفتند. اما ابن ‌کثیر می‌گوید: «این‌ روایت‌ متکی‌ بر اسنادی‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ بر آن‌ به‌ صحت‌ یا ضعف ‌حکم‌ کرد».

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌اند: برای‌ رسول‌ خدا ص ناراحتی‌ای‌ عارض‌ شد و ایشان‌ بر اثر آن‌ دو یا سه‌ شب‌ برای‌ تهجد به‌پا خاسته ‌نتوانستند، در این‌ اثنا زنی‌ نزدشان‌ آمد و گفت: ای‌ محمد! به ‌نظرم‌ شیطان‌ تو ترکت‌ کرده‌ و دو یا سه‌ شب‌ است‌ که‌ به‌ تو نزدیک‌ نشده ‌است‌. پس‌ خداوند أ این‌ سوره‌ را نازل‌ فرمود. به‌ روایتی‌دیگر: جبرئیل‌ ÷ چند روزی‌ بر رسول‌ خدا ص وحی‌ نیاورد در این‌ اثنا مشرکان‌ گفتند: محمد مورد بی‌مهری‌ قرار گرفته‌ و فروگذاشته‌ شده ‌است‌. همان‌ بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد.

﴿وَٱلضُّحَىٰ١

«سوگند به‌ ضحی» ضحی‌ نام‌ وقت‌ بالا آمدن‌ خورشید در آغاز روز است‌. یعنی: سوگند به‌ روشنایی‌ روز.

﴿وَٱلَّيۡلِ إِذَا سَجَىٰ٢

«و سوگند به‌ شب‌ چون‌ بپوشد» اصمعی‌ می‌گوید: «سجو شب‌، پوشیدن‌ آن‌ روز راست‌، مانندی‌ که‌ شخص‌ جامه‌ را بر خویشتن‌ می‌پوشاند». دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ در سوره‌ قبل‌ شب‌ را بر روز مقدم‌ و در این‌ سوره‌ مؤخر ذکر کرد، توجه ‌دادن‌ به‌ فضیلت‌ هر یک‌ از شب‌ و روز می‌باشد زیرا شب‌ فضیلت‌ سبقت‌ را دارد و روز فضیلت‌ نور را، دلیل‌ این‌که‌ فقط به‌ وقت‌ چاشت‌ و شب‌ سوگند خورد، توجه ‌دادن‌ به‌ اهمیت‌ و ارزش‌ وقت‌ و زمان‌ است‌ که‌ گذر روز و شب‌ بر آن‌ دلالت‌ می‌کند و دلیل‌ این‌که‌ مخصوصا از وقت‌ چاشت‌ یادآوری‌ کرد این‌ است‌ که‌ این‌ وقت‌، وقت‌ گردهم‌ آمدن‌ مردم‌ و انس‌گرفتن‌ آن‌ها با یک‌دیگر بعد از تنهایی‌ شب‌ است‌.

﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَىٰ٣

جواب‌ قسم‌ این‌ است: «پروردگارت‌ تو را وانگذاشته» بسان‌ واگذاشتن‌ کسی‌ که‌ با کسی‌ وداع‌ می‌کند پس‌ او وحی‌ را از تو قطع‌ نکرده‌ است‌ «و بی‌مهر نشده ‌است» بر تو و با تو بغض‌ و نفرت‌ نورزیده ‌است‌. قلی: نفرت‌ ورزیدن‌ به‌ سختی‌ است‌.

﴿وَلَلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لَّكَ مِنَ ٱلۡأُولَىٰ٤

«و قطعا آخرت‌ برای‌ تو بهتر از دنیاست» یعنی: آنچه‌ که‌ خداوندأ از مقام‌ محمود، حوض‌ مورود و خیر موعود در بهشت‌ محبوب‌ برایت‌ وعده‌ داده‌ است‌، بهتر و نیکوتر از دنیاست‌. این‌ به‌ علاوه‌ شرفی‌ مانند شرف‌ نبوت‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ حضرت‌ ص داده‌ شده‌است‌، شرفی‌ که‌ هرگونه‌ فضل‌ و شرفی‌ در برابر آن‌ کوچک‌ وهر کرامتی‌ در دنیا نسبت‌ به‌ آن‌ ناچیز است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌مسعود س آمده ‌است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص بر روی‌ حصیری‌ خوابیده ‌بودند و درشتی‌ حصیر بر پهلوی‌ مبارک‌ اثر گذاشته‌ بود پس‌ چون‌ بیدار شدند، من ‌شروع‌ به‌ دست‌ کشیدن‌ بر پهلوی‌شان‌ کردم‌ و گفتم: یا رسول‌الله! آیا به‌ ما اجازه‌ نمی‌دهید که‌ چیزی‌ را بر روی‌ حصیر برای‌ شما هموار کنیم‌؟ فرمودند: «ما لي‌ وللدنيا، إنما مثلي‌ ومثل‌ الدنيا كراكب‌ ظل‌ تحت‌ شجرة‌ ثم‌ راح‌ وتركها». «مرا چه‌کار است ‌با دنیا، جز این‌ نیست‌ که‌ مثل‌ من‌ و مثل‌ دنیا، همچون‌ مثل‌ شخص‌ سواری‌ است‌ که ‌لختی‌ در زیر درختی‌ درنگ‌ کرده ‌است‌، سپس‌ رفته‌ و آن‌ را ترک‌ نموده ‌است‌».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: فتوحاتی‌ که‌ بعد از من‌ بر امتم‌ ارزانی‌ می‌شود، بر من‌ عرضه‌ شد و این‌ امر مرا خوشحال‌ و شادمان‌ گردانید. آن‌گاه‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ٥

«و البته‌ پروردگارت‌ به‌زودی‌ به‌ تو می‌بخشد» گشایش‌ در کار دین‌، پاداش‌ عظیم‌، اعلی‌ علیین‌ بهشت‌، حوض‌ کوثر و نعمت‌ شفاعت‌ برای‌ امتت‌ را در آخرت‌ «پس‌ خشنود می‌شوی» به‌ این‌ بخشش‌ها و پاداش‌ها. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ چون ‌این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص فرمودند: «إذن‌ لا أرضی‌ و واحد من‌ أمتی‌ فی‌ النار». «پس‌ حالا که‌ چنین‌ است‌؛ من‌ راضی‌ نمی‌شوم‌ تا یکی‌ از امت‌ من‌ در دوزخ‌ باشد».

سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ نیز مانند سبب‌ نزول‌ آیه‌ قبل‌ است‌. ابن ‌عباس‌ ب روایت‌ می‌کند: سرزمین‌هایی‌ که‌ بر امت‌ آن‌ حضرت‌ ص فتح‌ می‌شود ـ شهر به ‌شهر ـ بر رسول‌ خدا ص عرضه‌ شد و ایشان‌ بدان‌ مسرور گردیدند آن‌گاه‌ نازل ‌گردید: ﴿وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ٥ [الضحى: ۵].

﴿أَلَمۡ يَجِدۡكَ يَتِيمٗا فَ‍َٔاوَىٰ٦

«مگر تو را یتیم‌ نیافت‌ پس‌ جایت‌ داد؟» یعنی: پرودگارت‌ تو را یتیم‌ بدون‌ پدر یافت‌ آن‌گاه‌ برایت‌ مأوایی‌ قرار داد که‌ به‌ آن‌ جای‌ گیری‌ و سروسامان‌ یابی‌، آن ‌مأوی‌ خانه‌ جدت‌ عبدالمطلب‌ و عمویت‌ ابوطالب‌ بود زیرا رسول‌ خدا ص هنگامی‌که‌ در شکم‌ مادرشان‌ بودند یا بعد از تولد، پدر خود را از دست‌ دادند، سپس‌ مادرشان‌ آمنه‌ دختر وهب‌ نیز در شش‌سالگی‌ ایشان‌ وفات‌ یافت‌ و ایشان‌ تا هشت‌سالگی‌ تحت‌ سرپرستی‌ جد خود عبدالمطلب‌ قرار داشتند و بعد از آن‌ که‌ او درگذشت‌، ابو طالب‌ عموی‌شان‌ سرپرستی‌ ایشان‌ را بر عهده‌ گرفت‌ و تا چند سال‌ بعد از بعثت‌شان‌ به‌ پیامبری‌ که‌ ابوطالب‌ درگذشت‌، او پیوسته‌ حامی‌ و پشتیبان‌شان‌ بود.

حکمت‌ در این‌که‌ خداوند أ آن‌ حضرت‌ ص را یتیم‌ برگزید این‌ بود تا ایشان ‌قدر یتیمان‌ را بشناسند و به‌ حق‌ آنان‌ و سروسامان‌ دادن‌ به‌ اوضاع‌شان‌ بپردازند چنان‌که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا ص با وصف‌ یتیمی‌ به‌ نبوت‌ و رسالت‌ برانگیخته‌ شدند، این‌ خود نشانه‌ عظیمی‌ از نشانه‌های‌ صدق‌ و صحت‌ رسالت‌ ایشان‌ گردید. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است‌ که‌ چون‌ مردی‌ نزد رسول‌ خدا ص از قسوت‌ قلبش‌ شکایت ‌کرد، آن‌ حضرت‌ ص به‌ وی‌ فرمودند: «اگر می‌خواهی‌ دلت‌ نرم‌ شود، بر سر یتیم ‌دست‌ عطوفت‌ بکش‌ و مسکین‌ را غذا ده‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ و سرپرست‌ یتیم‌ (در بهشت) مانند این‌ دو انگشت‌ به‌هم‌ نزدیک‌ هستیم‌» و به ‌دو انگشت‌ سبابه‌ و وسطای‌ خود اشاره‌ کردند.

﴿وَوَجَدَكَ ضَآلّٗا فَهَدَىٰ٧

«و تو را سرگشته‌ یافت‌ پس‌ هدایت‌ کرد» یعنی: ای‌ پیامبر! حق‌ تعالی‌ تو را از چگونگی‌ ایمان‌ غافل‌ یافت‌ به‌ طوری‌ که‌ نمی‌دانستی‌ ایمان‌ چیست‌ و تو را از آنچه ‌که‌ برایت‌ از کار نبوت‌ اراده‌ کرده‌ بود، غافل‌ یافت‌ و تو نمی‌دانستی‌ که‌ قرآن ‌چیست‌ و نه‌ از شرایع‌ و احکام‌ الهی‌ آگاه‌ بودی‌ پس‌ تو را بدین‌ها راه‌ نمود. گفتنی ‌است‌ که‌ در اینجا نمی‌توان «ضلال‌» را بر آنچه‌ که‌ در مقابل «هدی‌» است‌، حمل‌کرد زیرا انبیا از گمراهی‌ معصوم‌ و مصونند بلکه «ضلال‌» در اینجا به‌معنی‌ ندانستن‌ احکام‌ شرعی‌ و عدم‌ آگاهی‌ از امر نبوت‌ است‌ ـ چنان‌که‌ بیان‌ شد.

﴿وَوَجَدَكَ عَآئِلٗا فَأَغۡنَىٰ٨

«و تو را تنگدست‌ یافت‌ پس‌ توانگر گردانید» یعنی: ای‌ پیامبر! حق‌ تعالی‌ تو را فقیر و عایله‌مند و بی‌مال‌ و منال‌ یافت‌ پس‌ بی‌نیازت‌ کرد؛ با رزق‌ و روزی‌ای‌ که‌ به‌تو از طریق‌ فتوحات‌ سرزمینها و اماکن‌ کفار بخشید. یا معنی‌ این‌ است: تو را قبل‌ از رسالت‌ نخست‌ با تجارت‌ در مال‌ خدیجه‌ دختر خویلد اولین‌ همسرت‌، توانگر ساخت‌ سپس‌ با مال‌ ابوبکر س آن‌گاه‌ با مال‌ انصار و سپس‌ با نیل‌ به‌ غنیمت‌ بعد از رسالت‌ و بعد از هجرت‌ و نیز تو را توانگر ساخت‌؛ با قانع‌ ساختنت‌ به‌ روزی‌ اندک ‌چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «ليس‌ الغني‌ عن‌ كثرة‌ العرض‌ ولكن‌ الغني‌ غني ‌النفس». «توانگری‌ از بسیاری‌ مال‌ و ثروت‌ نیست‌ بلکه‌ توانگری‌، توانگری‌ و بی‌نیازی‌ نفس‌ است‌».

﴿فَأَمَّا ٱلۡيَتِيمَ فَلَا تَقۡهَرۡ٩

«و اما یتیم‌ را میازار» یعنی: ای‌ پیامبر! تو نیز به‌ پاس‌ این‌ همه‌ نعمت‌، به ‌سبب‌ ضعف‌ و ناتوانی‌ یتیم‌ بر مال‌ و حقش‌ مسلط نشو بلکه‌ حقش‌ را به‌ او بده‌ و یتیمی ‌خودت‌ را به‌یاد آور. شایان‌ ذکر است‌ که‌ رسول‌ خدا ص با یتیمان‌ به‌ نیکی‌ وشفقتی‌ بسیار رفتار کرده‌ و در حق‌ آنان‌ به‌ نیکی‌ سفارش‌ می‌کردند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ گذشت‌. پس‌ مراد از دستور به‌ ایشان‌، دستور به‌ امت‌شان‌ است‌.

﴿وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ١٠

«و اما بر سائل‌ بانگ‌ نزن» یعنی: چون‌ کسی‌ از تو چیزی‌ به‌ رسم‌ کمک ‌درخواست‌ کرد، بر او بانگ‌ نزن‌ و او را از خود مران‌ زیرا تو خود نیز فقیر بوده‌ای ‌پس‌ یا به‌ او غذا و خوراکی‌ بده‌ و یا هم‌ او را به‌ نرمی‌ و ملایمت‌ برگردان‌. درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «ردوا السائل‌ ببذل‌ يسير، أو رد جميل‌، فانه‌ يأتيكم‌ من‌ ليس‌ من ‌الإنس‌ ولا من‌ الجن‌، ينظر كيف‌ صنيعكم‌ فيما خولكم‌ الله». «سائل‌ را با بخششی‌ هرچند اندک‌، یا با برخوردی‌ نرم‌ و نیکو برگردانید زیرا نزد شما کسی‌ (در هیأت‌ سائل) می‌آید که‌ نه‌ از انس‌ است‌ و نه‌ از جن‌ پس‌ می‌نگرد که‌ عملتان‌ در آنچه‌ که‌ خدای‌ به‌ شما از نعمت‌ها بخشیده ‌است‌، چگونه‌ است‌».

﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ١١

«و از نعمت‌ پروردگار خویش» با مردم‌ «سخن‌ بگوی» و نعمت‌هایی‌ را که‌ به‌ تو ارزانی‌ کرده‌ است‌، برای‌ مردم‌ اظهار کن‌ و در میان‌شان‌ مشهور گردان‌. بنابراین‌، سخن‌گفتن‌ از نعمت‌ خداوند أ خود نوعی‌ شکر است‌. به‌ قولی: مراد از نعمت‌ در اینجا، نبوت‌ و قرآن‌ است‌ لذا خداوند أ به‌ پیامبرش‌ دستور می‌دهد تا قرآن ‌بخواند و به‌ آن‌ سخن‌ بگوید. علمای‌ محقق‌ گفته‌اند: سخن‌ گفتن‌ با مردم‌ از نعمت‌های خداوند أ مطلقا جایز است‌ و حتی‌ اگر هدف‌ انسان‌ از برشمردن‌ نعمت‌ها بر خود این‌ بود که‌ دیگران‌ هم‌ به‌ وی‌ اقتدا کنند، یا هدفش‌ این‌ بود که‌ شکر پروردگارش‌ را به‌ زبان‌ آشکار گرداند، این‌ کار مستحب‌ نیز هست‌ اما چنانچه‌ بر خود از فتنه‌، عجب‌ و خودنگری‌ ایمن‌ نبود، در این‌ صورت‌ بازگو نکردن‌ نعمت‌ به ‌دیگران‌ بهتر است‌.

سوره‌ شرح یا انشراح

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «شرح‌» یا «انشراح‌» نامیده‌ شد که‌ از شرح‌ صدر نبی‌اکرم‌ ص یعنی‌ روشن‌ کردن‌ و گشاده‌ داشتن‌ آن‌ با نور هدایت‌ و حکمت‌ و ایمان‌، خبر می‌دهد.

این‌ سوره‌ بعد از سوره «ضحی‌» نازل‌ گردید و گویی‌ تکمله‌ای‌ برای‌ آن‌ می‌باشد زیرا سایه‌سار روحبخشی‌ از لطف‌ و عنایت‌ پروردگار را بر حبیبش‌ حضرت ‌محمد ص می‌گستراند.

﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَكَ صَدۡرَكَ١

«آیا برای‌ تو سینه‌ات‌ را نگشادیم‌؟» یعنی: ای‌ محمد ص! ما سینه‌ات‌ را برایت‌ گشادیم‌ و آن‌ را وسیع‌ و نورانی‌ گردانیدیم‌ تا امر نبوت‌ را پذیرا گردیده‌ و دعوت‌الهی‌ را برپا داری‌ و بر برداشت‌ دشواریهای‌ نبوت‌ و حفظ وحی‌ قادر گردی‌. ابوحیان‌ می‌گوید: «شرح‌ صدر؛ تنویر آن‌ است‌ با حکمت‌ و وسیع‌ کردن‌ آن‌ است ‌برای‌ دریافت‌ وحی‌ الهی‌». این‌ قول‌ جمهور مفسران‌ است‌ اما رأی‌ اولی‌ این‌ است ‌که‌ معنی‌ شرح‌ صدر عام‌ است‌ و شامل‌ امور فوق‌ و نیز وسیع‌ کردن‌ صدر برای ‌تحمل‌ غیر آن‌ از دشواریها، مانند دشواریهای‌ دعوت‌ و تحمل‌ آزار کفار وسختی‌ها و ناهمواریهای‌ دیگر نیز می‌شود. اکثریت‌ علما برآنند که‌ شرح‌ صدر امری‌ معنوی‌ است‌ اما درباره‌ «شق‌الصدر» یعنی‌ شکافتن‌ سینه‌ آن‌ حضرت‌ ص به‌ وسیله‌ فرشتگان‌، نیز احادیثی‌ آمده ‌است‌. خلاصه‌ این‌ احادیث‌ این‌ است‌ که: جبرئیل‌÷ در دوران‌ کودکی‌ آن‌ حضرت‌ ص سینه‌ ایشان‌ را شکافت‌ و قلب‌ ایشان ‌را بیرون‌ آورد و آن‌ را از ناخالصی‌ها شست‌ و پاک‌ ساخت‌ سپس‌ آن‌ را از علم‌ و ایمان‌ پر گردانید و مجددا در سینه‌ ایشان‌ نهاد. امام‌ فخرالدین‌ رازی‌ می‌گوید: «شق‌الصدر از ارهاصات‌ نبوت‌، یعنی‌ از مقدمات‌ و بشارت‌های‌ آن‌ است‌».

﴿وَوَضَعۡنَا عَنكَ وِزۡرَكَ٢

«و آیا بار گرانت‌ را از تو برنداشتیم‌؟» یعنی: لغزش‌هایی‌ را که‌ در دوران‌ جاهلیت ‌از تو سر زده ‌است‌ دور ساختیم‌ و لغزش‌های‌ بعد از آن‌ را نیز از تو دور ساختیم‌.

﴿ٱلَّذِيٓ أَنقَضَ ظَهۡرَكَ٣

«آن‌ باری‌ که‌ پشت‌ تو را گران‌ کرده‌ بود» یعنی: آن‌ بار چنان‌ سنگین‌ بود که‌ اگر به‌شکل‌ محسوس‌ حمل ‌شدنی‌ می‌بود، قطعا صدای‌ شکستن‌ مهره‌ پشتت‌ از بر دوش کشیدن‌ آن‌ شنیده‌ می‌شد. مراد از «وزرک‌» گناه‌ و معصیت‌ نیست‌ زیرا پیامبران از ارتکاب‌ گناه‌ معصوم‌اند بلکه‌ مراد اعمالی‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص اجتهادا برخلاف‌ اولی‌ انجام‌ داده‌اند، مانند اجازه ‌دادن‌ برای‌ منافقان‌ در تخلف‌ ازغزوه‌ تبوک‌، گرفتن‌ فدیه‌ از اسیران‌ بدر، ترشرویی‌ در برابر آن‌ نابینا که‌ داستان‌ آن‌ در سوره‌ «عبس‌» گذشت‌ و مانند اینها. به‌قولی: مراد از برداشتن‌ بار گران‌، آسان ‌کردن‌ دشواری‌ها و تکالیف‌ نبوت‌ بر آن‌ حضرت‌ ص است‌ به‌ طوری‌که‌ این‌ کارسنگین‌ بر ایشان‌ آسان‌ گردید.

﴿وَرَفَعۡنَا لَكَ ذِكۡرَكَ٤

«و نامت‌ را برای‌ تو بلند گردانیدیم» یعنی: نام‌ و آوازه‌ تو را در دنیا و آخرت ‌بلند گردانیدیم‌، با اموری‌ مانند مکلف‌کردن‌ مؤمنان‌ به‌ بردن‌ نامت‌ در کلمه‌ شهادت‌، در اذان‌، خطبه‌ها، تشهد و در چندین‌ جا از قرآن‌ و از آن‌ جمله‌ است ‌دستور دادن‌ مؤمنان‌ به‌ درود و سلام‌ گفتن‌ بر آن‌ حضرت‌ ص و فرمان ‌بردن‌ از ایشان‌. قتاده‌ می‌گوید: «خداوند أ نام‌ آن‌ حضرت‌ ص را در دنیا و آخرت‌ بلند گردانید پس‌ هیچ‌ خطیب‌ و نمازخوان‌ و تشهد خوانی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ می‌گوید: أشهد أن‌ لا إله‌ إلا الله و أن‌ محمدا رسول‌ الله». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «جبرئیل‌ نزدم‌ آمد و گفت: پروردگارم‌ و پروردگارت‌ می‌پرسد: چگونه ‌نامت‌ را بلند ساخته‌ام‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: خداوند أ خود داناتر است‌. جبرئیل‌ گفت: حق‌ تعالی‌ می‌فرماید: من‌ نامت‌ را بدین‌سان‌ بلند ساخته‌ام‌ که‌ چون ‌نام‌ من‌ ذکر شود، نام‌ تو نیز با نام‌ من‌ ذکر می‌شود».

﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا٥

«پس‌ بی‌گمان‌ با دشواری‌ آسانی‌ است» یعنی: قطعا با سختی‌، ضعف‌، فقر و مانند آن‌ از تنگناها، آسانی‌ و گشایش‌ پیوسته‌ است‌. تنکیر «یسرا» برای‌ تعظیم‌ و بزرگ‌ نمایاندن‌ این‌ آسانی‌ است‌، گویی‌ فرمود: در جنب‌ دشواری‌ آسانی‌ای‌ است ‌بزرگ‌.

﴿إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرٗا٦

«آری‌، با دشواری‌ آسانی‌ است» یعنی: بی‌گمان‌ در جنب‌ دشواری‌ای‌ که‌ ذکر شد، آسانی‌ دیگری‌ است‌. و از آنجا که «العسر» معرفه‌ است‌ پس‌ مفرد است‌، یعنی «العسر» در هردو آیه‌ به‌ معنی‌ یک‌ دشواری‌ است‌ ولی‌ چون «یسرا» در هردو آیه‌ نکره ‌است‌ پس‌ معنای‌ تعدد را می‌رساند؛ یعنی‌ به ‌همراه‌ هر سختی‌ دو آسانی‌ است‌ لذا «عسر» اول‌ عین‌ «عسر» دوم‌ است‌ اما «یسر» در هر آیه‌، امری‌ است ‌جدید یعنی: آسانی‌ در آیه‌ اول‌ غیر از آسانی‌ در آیه‌ دوم‌ است‌ پس‌ این‌ دو آسانی‌ می‌تواند شامل‌ آسانی‌ دنیا و آخرت‌ و آسانی‌ عاجل‌ و آجل‌ باشد. در حدیث‌ شریف ‌مرفوع‌ به‌ روایت‌ ابن‌ مسعود س آمده‌ است: «لو کان‌ العسر فی‌ حجر لتبعه‌ الیسر حتی ‌یدخل‌ فیه‌ فیخرجه‌ و لن‌ یغلب‌ عسر یسرین‌، إن‌ الله‌ یقول: ﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا٥ إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرٗا٦ [الشرح: ۵-۶]». «اگر دشواری‌ در سوراخی‌ باشد، قطعا آسانی‌ او را دنبال‌ می‌کند تا این‌که‌ در آن‌ سوراخ‌ داخل‌ شود و آن‌ را از سوراخ‌ بیرون‌ آورد و هرگز یک ‌دشواری‌ بر دو آسانی‌ غالب‌ نمی‌شود زیرا خداوند أ می‌فرماید: بی‌گمان‌ به ‌همراه‌ دشواری‌ آسانی‌ است‌. آری‌، در جنب‌ دشواری‌ دو آسانی‌ است‌».

سبب‌ نزول: روایت‌ شده ‌است‌ که‌ چون‌ مشرکان‌ مسلمانان‌ را به‌ فقر و نداری‌ طعنه ‌زدند، این‌ آیه‌ نازل‌ شد. ابن‌جریر طبری‌ از حسن‌ بصری / روایت‌ کرده‌است‌ که ‌گفت: چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص فرمودند: «مژده‌تان‌ باد که‌ بر شما آسانی‌ آمد، هرگز یک‌ دشواری‌ بر دو آسانی‌ غالب‌ نمی‌شود».

﴿فَإِذَا فَرَغۡتَ فَٱنصَبۡ٧

«پس‌ چون‌ فراغت‌ یافتی‌، به‌ طاعت‌ در کوش» یعنی: چون‌ از نماز خود فارغ‌ شدی‌، یا چون‌ از تبلیغ‌ و دعوت‌ فارغ‌ شدی‌، یا چون‌ از از جهاد فارغ‌ شدی‌ پس‌ در دعا بکوش‌ و از خدای‌ ‌ حاجت‌ خویش‌ را بخواه‌. یا در عبادت‌ سخت ‌بکوش‌.

﴿وَإِلَىٰ رَبِّكَ فَٱرۡغَب٨

«و با اشتیاق‌ به‌سوی‌ پروردگارت‌ روی‌ آور» یعنی: مخصوصا به‌سوی‌ خداوندأ رغبت‌ و گرایش‌ داشته‌ باش‌ و در حالی‌که‌ از دوزخ‌ بیمناک‌ و به‌ بهشت‌ راغب ‌هستی‌، به‌سوی‌ وی‌ زرای‌ و تضرع‌ کن‌.

سوره‌ تین

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «تین‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند أ در مطلع ‌آن‌ به‌ «تین: انجیر» و «زیتون‌» سوگند خورده‌ است‌ چرا که‌ در انجیر و زیتون‌ خیرات‌ و برکات‌ بسیاری‌ است‌.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ براء بن ‌عازب‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در یکی‌ از دو رکعت‌ سفر: ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١ [التین: ۱] را می‌خواندند و من‌ کسی‌ را خوش ‌صداتر یا نیکوتر در قرائت‌ مانند ایشان‌ ندیده‌ام‌».

﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١

«سوگند به‌ تین» یعنی: همان‌ انجیری‌ که‌ مردم‌ آن‌ را می‌خورند «و» سوگند به‌ «زیتون» همان‌ زیتونی‌ که‌ مردم‌ از آن‌ روغن‌ می‌گیرند. سوگند حق‌ تعالی‌ به‌ این‌دو، کنایه‌ از سوگند وی‌ به‌ شهرهای‌ مقدسی‌ است‌ که‌ به‌ رویاندن‌ انجیر و زیتون ‌مشهورند و این‌ شهرها عبارت‌ از شام‌ و بیت‌المقدس‌ می‌باشد. اما ابوحیان‌ در تفسیر «بحرالمحیط» می‌گوید: «ظاهرا مراد حق‌ تعالی‌ سوگند به‌ خود انجیر و زیتون ‌است‌». آری‌! حق‌ تعالی‌ به‌ انجیر سوگند خورد زیرا انجیر میوه‌ای‌ است‌ که‌ از تیرگی‌ها و آلایش‌هایی‌ که‌ لذت‌ را می‌کاهد، خالص‌ شده ‌است‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ تمام ‌آن‌ با پوست‌ و گوشت‌ و دانه‌ خورده‌ می‌شود همچنین‌ انجیر هم‌ غذاست‌، هم‌ میوه‌ و هم‌ دوا؛ غذایی‌ است‌ نرم‌ و زودهضم‌ که‌ در معده‌ بسیار نمی‌ماند، دوایی‌ است ‌ملین‌ طبع‌، کاهش‌ دهنده‌ بلغم‌، پاک‌کننده‌ کلیه‌ها و مثانه‌، فربه‌ کننده‌ بدن‌، بازکننده‌ مسامات‌ کبد و طحال‌ و میوه‌ای‌ است‌ از بهترین‌ و ستوده‌ترین‌ میوه‌ها. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «انجیر بواسیر را از بین‌ می‌برد و در مرض‌ نقرس‌ نافع‌ واقع ‌می‌شود». بسیاری‌ از پزشکان‌ نیز برآنند که‌ انجیر مفیدترین‌ میوه‌ها و مغذی‌ترین ‌آن‌ها برای‌ بدن‌ است‌. اما زیتون‌ نیز هم‌ میوه ‌است‌، هم‌ نان‌خورش‌ و هم‌ دوا و از آن ‌روغنی‌ گرفته‌ می‌شود که‌ نان‌خورش‌ غالب‌ و روغن‌ مصرفی‌ برخی‌ از سرزمین‌هاست‌ و زیتون‌ در ترکیب‌ بسیاری‌ از داروها نیز به‌کار برده‌ می‌شود.

﴿وَطُورِ سِينِينَ٢

«و سوگند به‌ طور سینا» طور سینا: کوهی‌ است‌ که‌ خداوند أ با موسی ‌÷ بر آن‌ سخن‌ گفت‌ و «سینین‌» و «سینا» نام‌ دو جای‌ است‌ که‌ در آن‌ کوه‌ قرار دارد.

﴿وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ٣

«و سوگند به‌ این‌ شهر امین» که‌ مراد از آن: مکه‌ مکرمه‌ است‌ و حق‌ تعالی‌ آن‌را امین‌ نامید زیرا شهری‌ است‌ امن‌. علما گفته‌ اند: خداوند أ از آن‌ روی‌ به‌ این ‌سه‌ جا، یعنی: شام‌، بیت‌المقدس‌ و مکه‌ سوگند خورد که‌ این‌ سه‌ جا، فرودگاه‌های‌ وحی‌ الهی‌ بر پیامبران‌ اولی‌العزم‌ وی‌ اند و از این‌ سه‌ جاست‌ که ‌مشعل‌های‌ هدایت‌ برای‌ بشر روشن‌ گردانیده‌ شده ‌است‌.

﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ٤

جواب‌ سوگندهای‌ قبل‌ این‌ است: «به‌راستی‌ که‌ انسان‌ را در نیکوترین‌ تقویم ‌آفریدیم» یعنی: به‌ آنچه‌ ذکر شد، سوگند که‌ ما انسان‌ را در بهترین‌ و معتدل‌ترین ‌شکل‌ و صورت‌ و در نیکوترین‌ قوام‌ و هیأت‌ آفریده‌ایم‌ و از جمله‌ مزیت‌های‌ انسان ‌این‌ است‌ که: خداوند أ هر ذی ‌روحی‌ را فروافتاده‌ بر روی‌ آن‌ آفریده ‌است‌، بجز انسان‌ که‌ آن‌ را راست‌قامت‌ آفریده‌ به‌ طوری‌که‌ خوردنی‌ خویش‌ را با دست‌ خویش‌ می‌گیرد. و از جمله‌ مزیت‌های‌ انسان‌ این‌ است‌ که‌ خداوند أ تمام‌ خواص ‌کائنات‌ را در او جمع‌ کرده‌، او را دانا، سخنگو، مدبر و حکیم‌ آفریده‌ و بدین‌سان‌ به‌ او این‌ امکان‌ را داده ‌است‌ که‌ خلیفه‌ وی‌ در زمین‌ به‌ همان‌ نحوی‌ باشد که‌ این ‌خلافت‌ را برایش‌ اراده‌ کرده‌ است‌.

قرطبی‌ داستانی‌ را نقل‌ کرده ‌است‌ که‌ روشنگر ممتاز بودن‌ ساختار انسان ‌می‌باشد، او می‌گوید: عیسی ‌بن ‌موسای‌ هاشمی‌ زنش‌ را سخت‌ دوست‌ داشت‌، روزی‌ از باب‌ ملاطفه‌ به‌ زنش‌ گفت: اگر تو زیباتر از ماه‌ نباشی‌، سه‌ طلاق‌ هستی‌! زنش‌ بی‌درنگ‌ برخاست‌ و از وی‌ در حجاب‌ قرار گرفت‌ و از پشت‌ پرده‌ به‌ وی‌ گفت: تو طلاقم‌ داده‌ای‌! آن‌ شب‌ بر عیسی‌بن‌موسی‌ شب‌ بسیار سختی‌ گذشت‌. بامداد به‌ سرای‌ منصور خلیفه‌ رفت‌ و او را از ماجرا آگاه‌ کرد و در پیش‌ وی‌ سخت ‌بی‌قراری‌ نمود. منصور فقها را جمع‌ کرد و از آنان‌ در این‌ باره‌ فتوا خواست‌. پس ‌تمام‌ کسانی‌ که‌ آمده ‌بودند، گفتند که: زن‌ وی‌ طلاق‌ شده‌ است‌؛ مگر مردی‌ از یاران‌ ابوحنیفه‌ که‌ ساکت‌ بود. منصور رو به‌ او کرد و گفت: چرا تو سخنی ‌نمی‌گویی‌؟ آن‌ مرد لب‌ به‌ سخن‌ گشود و گفت:

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١ وَطُورِ سِينِينَ٢ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِينِ٣ لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ٤ [التین: ۱-۴].

ای ‌امیرالمؤمنین‌! انسان‌ زیباترین‌ و نیکوترین‌ اشیاء است‌ و هیچ‌ چیز از او زیباتر نیست‌. پس‌ منصور به‌ عیسی‌بن‌موسی‌ گفت: قضیه‌ چنان‌ است‌ که‌ این‌ مرد گفت‌ لذا به‌ زنت ‌بپیوند. و فردی‌ را نیز نزد زنش‌ فرستاد و به‌ او پیغام‌ داد که: از همسرت‌ اطاعت‌ کن ‌و نافرمانی‌اش‌ نکن‌ زیرا او تو را طلاق‌ نگفته‌ است‌. سپس‌ قرطبی‌ در تعلیقی‌ بر این ‌داستان‌ می‌گوید: «آری‌! انسان‌ نیکوترین‌ و زیباترین‌ خلق‌ خدا أ در ظاهر و در باطن‌ است‌، زیبایی‌ و شگرفی‌ شکل‌ و هیأت‌ وی‌ در این‌ است‌ که‌ سرش‌ و آنچه‌ که ‌در آن‌ از عجایب‌ آفرینش‌ آفریده‌ شده‌، در بالا قرار دارد و سپس‌ سینه‌ وی‌ با اعجوبه‌های‌ خلقتی‌ که‌ در اندرون‌ آن‌ است‌ ـ مانند قلب‌، شش‌ها و کبد ـ بعد از سر در مرتبه‌ دوم‌ قرار گرفته‌، بعد از آن‌ دستها و ترکیب‌ ساختاری‌ شگفت‌آسای‌ آن‌ها، باز شکم‌ و محتوای‌ آن‌، سپس‌ آلت‌ تناسلی‌ و دستگاه‌های‌ مربوط به‌ آن‌ و سرانجام‌ پاها و وظایف‌ آن‌. از این‌ جهت‌ فلاسفه‌ گفته‌اند: انسان‌ عالم‌ اصغر است ‌زیرا هر چه‌ در دیگر مخلوقات‌ وجود دارد، به‌ تنهایی‌ در او جمع‌ گردیده ‌است‌».

﴿ثُمَّ رَدَدۡنَٰهُ أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ٥

«سپس‌ او را به‌ پست‌ترین‌ مراتب‌ پستی‌ بازگردانیدیم» یعنی: ما انسان‌ را در بهترین‌ شکل‌ و صورت‌ و در نیکوترین‌ قوام‌ و هیأت‌ آفریدیم‌ و سپس‌ او را به ‌پست‌ترین‌ عمر که‌ ضعف‌ و پیری‌ و خرفتی‌ و انحطاط قوای‌ انسانی‌ او بعد از جوانی‌ و نیرومندی‌ اوست‌، باز گردانیدیم‌ تا بدانجا که‌ چون‌ کودک‌ بی‌تمیزی‌ می‌گردد وعقل‌ وی‌ کم‌ می‌شود. «سافلین‌» ناتوانان‌ و فروماندگان‌، بیماران‌ زمین‌گیر، کودکان‌ و ضعیف‌تر و فرومانده‌تر از همه‌ آن‌ها پیرمردان‌ کهنسال‌اند. در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: «چون‌ بنده‌ بیمار شود یا به‌ سفر برود، خداوند أ برای‌ او همان‌ مزدی ‌را می‌نویسد که‌ در حال‌ صحت‌ و اقامت‌ خود عمل‌ می‌کرد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ قدسی‌ آمده‌ است‌ که‌ خداوند أ فرمود: «چون‌ بنده‌ مؤمنی‌ از بندگانم‌ را مبتلا کردم‌ و او مرا در برابر آنچه‌ که‌ بدان‌ مبتلایش‌ کرده‌ بودم سپاس‌ گفت‌، قطعا او از بستر بیماری‌اش‌ همانند روزی‌ برمی‌خیزد که‌ مادرش‌ او را زاییده ‌است‌؛ پاک ‌از گناهان‌. پروردگار ‌ (به‌ فرشتگان‌ موکل) می‌گوید: من‌ بودم‌ که‌ این‌ بنده‌ خویش‌ را مقید گردانیده‌ و او را به‌ این‌ بیماری‌ مبتلا کردم‌ پس‌ برای‌ او (از عمل) همان‌ چیزی‌ را جاری‌ گردانید که‌ قبل‌ از این‌ جاری‌ می‌کردید».

به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: انسانی‌ که‌ خداوند أ او را در نیکوترین‌ حال‌ و بهترین‌ شکل‌ و صورت‌ آفریده ‌است‌، به‌ بدتر و فروتر از حال‌ هرگونه‌ حیوانی‌ بازگردانیده ‌می‌شود زیرا او به‌ فرودین‌ فرود دوزخ‌ می‌پیوندد. در این‌ صورت‌ مراد از انسان‌، بعضی‌ از افراد آن‌ است‌ که‌ کفارند. ابن‌کثیر این‌ قول‌ دوم‌ را برگزیده‌ و معنی‌ اول‌ را که‌ اختیار ابن‌جریر است‌، رد کرده‌ و می‌گوید: «اگر مراد معنای‌ اول‌ بود، در این ‌صورت‌ استثنای‌ مؤمنان‌ از آن‌ (در آیه‌ بعد) نیکو نبود زیرا بعضی‌ از مؤمنان‌ نیز پیر و خرفت‌ می‌شوند».

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ آمده ‌است: چند تن‌ در زمان‌ رسول‌ خدا ص بسیار پیر وفرتوت‌ و فروتر از همه‌ فروماندگان‌ گردیده‌ بودند تا بدانجا که‌ عقلهایشان‌ کاهش ‌یافته‌ بود پس‌ اصحاب‌ از آن‌ حضرت‌ ص سؤال‌ کردند که‌ از نظر شرع‌ شریف‌ حکم‌ آنان‌ چیست‌؟ همان‌ بود که‌ خداوند أ عذر آنان‌ را نازل‌ فرمود. یعنی: حکم‌ این‌است‌ که‌ برای‌ ایشان‌ مزد همان‌ اعمالی‌ که‌ قبل‌ از بین‌ رفتن‌ عقل‌هایشان‌ بدان‌ عمل ‌می‌کرده‌اند، تعلق‌ می‌گیرد.

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمۡ أَجۡرٌ غَيۡرُ مَمۡنُونٖ٦

«مگر کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» پس‌ اینان‌ به‌ «اسفل‌السافلین‌» یعنی‌ دوزخ‌ بازگردانیده‌ نمی‌شوند بلکه‌ به‌ بهشت‌ برین‌ خداوند أ در «اعلی‌ علیین‌» بازگردانیده‌ می‌شوند «پس‌ برای‌ آنان‌ پاداشی‌ است‌ بی‌ منت» و گسست ‌ناپذیر به‌عنوان‌ پاداش‌ طاعت‌هایشان‌. ابن‌ عباس‌ ب می‌گوید: «هرکس‌ قرآن‌ بخواند، به‌ حالتی‌ از خرفتی‌ که‌ عقلش‌ از بین‌ برود، بازگردانیده‌ نمی‌شود». بنابراین‌، مؤمن‌ پرهیزکار در دنیا نیز به‌ چنین‌ حالی‌ بازنمی‌گردد.

این‌ آیه‌ مؤید سخن‌ ابن‌کثیر است‌ که‌ مراد از بازگردانیدن‌ انسان‌ به‌ «اسفل‌السافلین‌»، بازگشت‌ کفار به‌ دوزخ‌ در آخرت‌ است‌.

﴿فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعۡدُ بِٱلدِّينِ٧

«پس‌ بعد از این‌ چه‌ چیز تو را به‌ تکذیب‌ روز جزا وامی‌دارد؟» یعنی: ای‌ انسان ‌منکر! اکنون‌ که‌ دانستی‌ خداوند أ تو را در نیکوترین‌ ساختار آفریده ‌است‌ و هم‌اوست‌ که‌ تو را به‌ فرودین‌ فرود برمی‌گرداند پس‌ چه‌ چیز تو را وا می‌دارد که‌ رستاخیز و جزا را منکر گردی‌؟ به‌ قولی: خطاب‌ برای‌ رسول ‌اکرم‌ ص است‌. یعنی‌ای‌ محمد ص! بعد از ظهور این‌ دلایل‌ قاطع‌ و گویا، باز کدامین‌ انسان‌ تو را تکذیب‌ می‌کند؟.

﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨

«آیا خداوند حکم‌کننده‌ترین‌ حاکمان‌ نیست» هم‌ در قضا و هم‌ در عدل‌ خویش‌؟ بی‌شک‌ که‌ هست‌؛ ازآن‌ رو که‌ او انسان‌ را به‌ نیکویی‌ و زیبایی‌ و با بهترین‌ ساختار آفرید، سپس‌ کافران‌ و منکران‌ خویش‌ را در فرودین‌ فرود دوزخ‌ افگند و مؤمنان‌ را به‌ درجاتی‌ بلند برتری‌ بخشید؛ پس‌ از عدل‌ اوست‌ که‌ قیامت‌ را برپا می‌دارد تا مظلومان‌ داد خویش‌ را از ظالمان‌ بستانند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «چون‌ یکی ‌از شما ﴿وَٱلتِّينِ وَٱلزَّيۡتُونِ١ را می‌خواند و به‌ آخر آن: ﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡكَمِ ٱلۡحَٰكِمِينَ٨ [التین: ۸] می‌رسد، باید بگوید: «بلی‌ وأنا علی‌ ذلک‌ من‌ الشاهدین». «نه‌ چنان‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ احکم ‌الحاکمین‌ نباشد بلکه‌ هست‌ و من‌ بر این‌ امر از گواهانم».

سوره‌ علق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره «علق‌»، «اقرأ» یا «قلم‌» نامیده‌ شد زیرا خدای ‌سبحان‌ آن‌ را با فرموده‌اش: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ [العلق: ۱-۴] آغاز نموده‌ است‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ صدر این ‌سوره‌، اولین‌ آیات‌ نازل ‌شده‌ قرآن‌ کریم‌ می‌باشد اما بقیه‌ این‌ سوره‌ بعد از انتشار دعوت‌ آن‌ حضرت‌ ص در میان‌ قریش‌ و بروز تحریکاتشان‌ علیه‌ دعوت‌، نازل‌ شد.

در خصوص‌ چگونگی‌ آغاز نزول‌ وحی‌ بر رسول‌ خدا ص، از عائشه ‌ل روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «نخستین‌ چیز از مقدمات‌ وحی‌ و رسالت‌ که‌ بر رسول‌ خدا ص آشکار شد، رؤیای‌ صادق‌ بود و ایشان‌ هیچ‌ رؤیایی ‌نمی‌دیدند مگر این‌که‌ مانند سپیده‌ صبح‌ روشن‌ بود و به‌ تحقق‌ می‌پیوست‌، سپس ‌اشتیاق‌ به‌ خلوت‌گزینی‌ در ایشان‌ پدیدار شد پس‌ به‌ غار حرا می‌رفتند و شب‌های ‌متعددی‌ در آن‌ عبادت‌ می‌کردند و برای‌ آن‌ شبها توشه‌ برمی‌گرفتند. و چون‌ آن ‌مدت‌ سپری‌ می‌شد، نزد خدیجه‌ بازمی‌گشتند و مجددا توشه‌ برمی‌گرفتند. تا این‌که‌ نزول‌ وحی‌ در غار حرا ایشان‌ را غافلگیر کرد زیرا فرشته‌ در غار نزد ایشان‌ آمد وگفت: اقرأ: بخوان‌». رسول‌ خدا ص خود حکایت‌ می‌کنند که: «در پاسخ‌ فرشته‌ گفتم: من‌ خواننده‌ نیستم‌. پس‌ فرشته‌ مرا در بر گرفت‌ و به‌ خودش‌ چسباند و آنچنان ‌فشارم‌ داد که‌ به‌ زحمت‌ افتادم‌ آن‌گاه‌ رهایم‌ کرد و گفت: اقرأ: بخوان‌! گفتم: من‌ خواننده‌ نیستم‌. سپس‌ بار دوم‌ مرا فشرد تا بدانجا که‌ در زحمت‌ افتادم‌، باز رهایم‌ کرد و گفت: اقرأ: بخوان‌! و گفتم: خواننده‌ نیستم‌! سپس‌ بار سوم‌ مرا فشرد تا بدانجا که‌ در زحمت‌ افتادم‌، باز رهایم‌ کرد و گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ٥‌». عائشه‌ ل می‌افزاید: «در حالی‌که‌ رسول‌ خدا ص از این‌ واقعه‌ سخت‌ مضطرب‌ گردیده‌ بودند و بر خود می‌لرزیدند نزد خدیجه‌ آمدند و گفتند: مرا در جامه‌ درپیچانید، مرا در جامه‌ در پیچانید! پس‌ بر ایشان‌ لحافی‌ پوشانیدند تا اضطراب‌شان‌ فرو نشست‌ آن‌گاه‌ فرمودند: ای‌ خدیجه‌! مرا چه‌ شده‌ است‌؟ و ماجرای ‌غار را به‌ وی‌ حکایت‌ کردند و افزودند: حقیقتا بر خویشتن‌ بیمناک‌ گردیدم‌. خدیجه‌ به‌ ایشان‌ گفت: نه‌! هرگز بیمناک‌ نباشید بلکه‌ باید خوشحال‌ باشید زیرا به‌ خدا أ سوگند که‌ او هرگز شما را خوار نمی‌کند، شما کسی‌ هستید که‌ صله‌ رحم‌ را به‌جا می‌آورید، به‌ راستی‌ و درستی‌ سخن‌ می‌گویید، بار مشکل‌ ناتوانان‌ و ضعیفان‌ را برمی‌دارید، میهمان‌ را به‌ نیکویی‌ پذیرایی‌ می‌کنید و بر حوایج‌ و قضایای‌ حق‌ یار و مددکارید. سپس‌ خدیجه‌ ل ایشان‌ را نزد ورقه ‌بن ‌نوفل‌ پسر عمویش ‌برد که‌ در جاهلیت‌ نصرانی‌ شده‌ بود و خط عربی‌ و عبری‌ را می‌نوشت‌ و از انجیل ‌چیزهایی‌ را که‌ خدا أ خواسته‌ بود، نوشته ‌بود. و او در آن‌ وقت‌ پیرمرد کهن‌سالی ‌بود که‌ نابینا شده‌ بود. خدیجه‌ ل به‌ وی‌ گفت: ای‌ پسر عمویم‌! از برادرزاده‌ات‌ بشنو که‌ چه‌ می‌گوید؟ ورقه‌ خطاب‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفت: پسر برادرم‌! چه‌ دیده‌ای‌؟ رسول‌ خدا ص آنچه‌ را در غار دیده ‌بودند، به‌ وی‌ بازگفتند. ورقه‌ گفت: این‌ همان‌ ناموسی‌ است‌ که‌ بر موسی‌ ÷ نازل‌ شد. ای‌ کاش ‌من‌ در عهد رسالتت‌ جوانی‌ چابک‌اندام‌ می‌بودم‌ (تا به‌ یاری‌ دعوتت‌ بپا می‌خاستم) ای‌ کاش‌ هنگامی‌ که‌ قومت‌ تو را اخراج‌ می‌کنند، من‌ زنده‌ باشم‌. رسول‌ خدا ص فرمودند: آیا آنان‌ اخراج‌ کننده‌ من‌ هستند؟ ورقه‌ گفت: آری‌! هیچ‌ مردی‌ مانند آنچه‌ را که‌ تو (از وحی‌ و رسالت) آورده‌ای‌، نیاورد مگر این‌که‌ مورد تعدی‌ و دشمنی‌ قرار گرفت‌ و اگر من‌ آن‌ روز زنده‌ باشم‌، تو را به‌ قوت‌ تمام ‌یاری‌ خواهم ‌داد. پس‌ دیری‌ نپایید که‌ ورقه‌ درگذشت‌. از آن‌ سوی‌ دیگر وحی‌ نیز سست‌ شد و رسول‌ خدا ص از انقطاع‌ وحی‌ سخت‌ اندوهگین‌ شده‌ و چنان‌ در فشار قرار گرفتند که‌ چندین‌ بار به‌ قلل‌ کوه‌ها رفتند تا خود را از آن‌ به‌ پایین‌ افگنند. اما هرگاه‌ که‌ به‌ قله‌ کوهی‌ می‌رفتند تا خود را از آن‌ به‌ پایین‌ پرتاب‌ کنند، جبرئیل‌÷ در معرض‌ دید ایشان‌ آشکار می‌شد و می‌گفت: ای‌ محمد! به‌ راستی‌ که‌ تو فرستاده‌ خداوند هستی‌. ایشان‌ با این‌ سخن‌ جبرئیل‌ آرام‌ می‌گرفتند و به‌ خانه ‌باز می‌گشتند. ولی‌ باز وحی‌ بر ایشان‌ دیر می‌کرد و بار دیگر به‌ کوه‌ می‌رفتند تا خودرا از کوه‌ به‌ پایین‌ پرتاب‌ کنند. اما چون‌ به‌ قله‌ کوه‌ می‌رسیدند، جبرئیل ‌÷ بر ایشان‌ نمایان‌ می‌شد و سخنی‌ مانند آن‌ را به‌ ایشان‌ می‌گفت‌».

﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١

«بخوان‌ به‌نام‌ پروردگارت» یعنی: بخوان‌ درحالی‌که‌ به‌نام‌ پروردگارت‌ آغاز می‌کنی‌. یا معنی‌ این‌ است: بخوان‌ درحالی‌که‌ از نام‌ پروردگارت‌ یاری‌ می‌جویی‌. دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ ﴿بِٱسۡمِ رَبِّكَ گفت‌ و مانند (بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم)، (باسم‌الله) نگفت‌، این‌ است‌ که: «رب‌» مفید معنی‌ پرورش‌ و تربیت‌ است‌ و بنده‌ را به‌ حقیقت‌ ربوبیت‌ باری‌ تعالی‌ متوجه‌ می‌کند. یعنی: بخوان‌ به‌نام‌ آن‌که‌ تو را پرورش ‌داد و به‌ مصالح‌ و منافعت‌ عنایت‌ ورزید. پس‌ این‌ تعبیر، هم‌ بر انس‌ و الفت‌ بیشتر دلالت‌ می‌کند و هم‌ بر طاعت‌ برانگیزاننده‌تر است‌. آری‌! بخوان‌ به‌نام‌ آن‌ «که ‌آفرید» پس‌ خداوند أ خود را با این‌ صفت‌ برای‌ ما وصف‌ می‌کند تا نعمت‌ آفرینش‌ را به‌ یادمان‌ بیاورد زیرا نعمت‌ آفرینش‌ اولین‌ نعمتها و بزرگترین‌ آن‌هاست‌. یعنی: ای‌ پیامبر! بخوان‌ به‌نام‌ خداوندی‌ که‌ تو را آفریده ‌است‌، هرچند که‌ قبلا نه‌خواننده‌ بوده‌ای‌ و نه‌ نویسنده‌ زیرا ذاتی‌ که‌ کائنات‌ را آفریده ‌است‌، بر این‌ امر نیز تواناست‌ که‌ قدرت‌ خواندن‌ را در تو ایجاد نماید. اما سؤال‌ این‌ است‌ که‌ پیامبر ص چه‌ بخوانند؟ چه‌بسا مراد این‌ باشد که: آیات‌ کونی‌ پروردگار را بخوان‌. زیرا این‌ سوره‌ از آیات‌ کونی‌ بحث‌ می‌کند.

﴿خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢

«انسان‌ را از علق‌ آفرید» علق: خون‌ بسته‌ است‌ و اگر خون‌ روان‌ باشد، آن‌ خون‌ «مسفوح‌» است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ خون‌ بسته‌ طوری‌ از اطوار آفرینش‌ جنین ‌می‌باشد زیرا آفرینش‌ جنین‌ ابتدا از نطفه‌ است‌، سپس‌ خداوند أ آن‌ نطفه‌ را به‌ علقه‌ (خون‌ بسته) که‌ گویی‌ قطعه‌ای‌ از خون‌ جامد است‌، متحول‌ می‌کند آن‌گاه ‌علقه‌ به‌ مضغه‌ (گوشت‌ پاره) تطور می‌کند چنان‌ که‌ گویی‌ قطعه‌ای‌ از گوشت‌ است‌ و سپس‌ برآن‌ خلعت‌ آفرینش‌ انسانی‌ پوشانده‌ شده‌ و از نظر شکل‌ و هیأت‌، ساختار انسانی‌ به‌ خود می‌گیرد.

﴿ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣

«بخوان‌ و پروردگار تو کریم‌ترین‌ کریمان‌ است» یعنی: آنچه‌ را که‌ به‌ تو از خواندن‌ دستور داده‌ایم‌، عملی‌ کن‌ و بدان‌که‌ پروردگاری‌ که‌ تو را به‌ خواندن‌ دستور داده‌، گرامی‌ترین‌ است‌ زیرا او کریمی‌ است‌ که‌ هیچ‌ بزرگواری‌ با کرم‌ او همسری‌ نمی‌تواند کرد و از کرم‌ اوست‌ که‌ به‌ تو امکان‌ می‌دهد تا بخوانی‌ در حالی‌که‌ تو امی‌ (ناخوان) هستی‌.

﴿ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤

«همان‌ کس‌ که‌ به‌ وسیله‌ قلم‌ علم‌ آموخت» یعنی: به‌وسیله‌ قلم‌ به‌ انسان‌ نویسندگی ‌و دانش‌ آموخت‌. پس‌ قلم‌ نعمت‌ بس‌ بزرگی‌ از جانب‌ خدای‌ ‌ برای‌ انسان ‌است‌. اگر این‌ قلم‌ نبود، نه‌ دینی‌ پایدار می‌گردید و نه‌ زندگی‌ای‌ سروسامان‌ می‌یافت‌ لذا خداوند أ مردم‌ را به‌وسیله‌ قلم‌ از تاریکی‌ جهل‌ به‌سوی‌ نور علم ‌رهنمون‌ گردیده ‌است‌ و علوم‌ تدوین‌ نگردیده‌، احکام‌ مرتب‌ نشده‌ و اخبار و سخنان‌ پیشینیان‌ و کتب‌ نازل‌شده‌ الهی‌ به‌ ضبط و ثبت‌ نرسیده‌ مگر به‌ وسیله‌ نوشتن و قلم‌ و اگر بتوانیم‌ جهانی‌ را تخیل‌ و تصور کنیم‌ که‌ در آن‌ نه‌ قلمی‌ باشد، نه‌ نوشتن‌ و نه‌ کتابی‌، بی‌شک‌ آن‌ جهان‌، جهانی‌ خواهد بود که‌ جهل‌ در آن‌ در همه‌جا وهمه ‌سو طناب‌ افگنده‌ و سایه‌ سیاه‌ شوم‌ خود را گسترانده ‌است‌ به‌طوری‌که‌ در آن ‌جهان‌ بسته‌، معرفت‌ عقیم‌ است‌ و دانشهای‌ پیشینیان‌ و تجارب‌ و آداب‌ و افکارشان‌ منجمد، که‌ نه‌ به‌ دیگران‌ منتقل‌ می‌شود و نه‌ از جایی‌ به‌ جایی‌ می‌رود مگر به‌ قلت ‌و همراه‌ با نقص‌ و تحریف‌ و آن‌ اندک‌ داشته‌های‌ علمی‌ نیز بر اثر انجماد فکری‌ و انسداد معرفتی‌ درگذار زمان‌ به‌پایان‌ رسیده‌ و دیگر برای‌ آن‌ در عرصه‌ هستی ‌وجودی‌ باقی‌ نمی‌ماند.

اما با وجود نویسندگی‌ و قلم‌، بدون‌ شک‌ علوم‌ و آداب‌ باقی‌ مانده‌ و ماندگار می‌شوند و کاخ‌ علوم‌ و آداب‌ پیوسته‌ بر زیربنای‌ آن‌ها فرازهای‌ نوینی‌ را می‌پیماید و الی‌ ما شاءالله بر آن‌ افزوده‌ می‌شود؛ در چنین‌ بستر و زمینه‌ای‌ است‌ که‌ تمدن‌ها سر برآورده‌ و رشد می‌کنند، افکار اعتلا و ارتقا یافته‌ و ادیان‌ حفظ می‌شوند و هدایت ‌انتشار پیدا می‌کند، از این‌رو تعجب‌ برانگیز نیست‌ که‌ خداوند أ دعوت‌ اسلام‌ را با دعوت‌ به‌سوی‌ خواندن‌ و نوشتن‌ و بیان‌ این‌ حقیقت‌ که‌ خواندن‌ و نوشتن‌ دو نشانه‌ بزرگ‌ از نشانه‌ها و آیات‌ وی‌ در خلقش‌ می‌باشند و از خوان‌ رحمت‌ او فرود آورده‌ شده‌اند، آغاز نموده‌است‌ و محمد پیامبرش‌ ص درحالی‌که‌ عربی‌ امی‌ است ‌که‌ نه‌ خواندن‌ را می‌داند و نه‌ نوشتن‌ را، درحالی‌ به‌ رسالت‌ برانگیخته‌ شده‌ که ‌معجزه‌ او قرآن‌ است‌؛ قرآنی‌ که‌ خوانده‌ می‌شود و کتابی‌ که‌ نوشته‌ می‌شود و او با این‌ کتاب‌ به‌زودی‌ امت‌ خویش‌ را از امتی‌ امی‌ و ناخوان‌ به‌ امتی‌ دانشمند و دانا متحول‌ خواهد کرد، امتی‌ که‌ به‌ تمام‌ فضایل‌ علم‌ و دانش‌ آراسته ‌است‌. چنان‌که‌ خداوند أ در همان‌ حال‌ که‌ با این‌ نعمت‌ خویش‌ بر این‌ امت‌ منت‌ می‌گذارد، چنین ‌می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّ‍ۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢ [الجمعة: ۲]. «اوست‌ آن‌ کس‌ که‌ در میان‌ قوم‌ بی‌کتاب‌ پیامبری‌ از خودشان‌ را برانگیخت‌ که‌ آیات‌ او را بر آنان‌ می‌خواند و پاکیزه‌شان‌ می‌دارد و به‌ آنان‌ کتاب‌ و حکمت‌ می‌آموزد و حقا که‌ در گذشته‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ بودند». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «اولین‌ چیزی‌ که‌ خداوند أ آفرید قلم‌ بود سپس‌ به‌ او گفت: بنویس‌! و قلم‌ هر چه‌ را که‌ تا روز قیامت‌ روی‌ می‌دهد، نوشت‌ پس‌ قلم‌ نزد الله أ در ذکر، فوق‌ عرش‌ است‌».

﴿عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ٥

«آنچه‌ را که‌ انسان‌ نمی‌دانست‌ به‌ او آموخت» یعنی: خداوند أ به‌وسیله‌ قلم ‌اموری‌ را به‌ انسان‌ آموخت‌ که‌ انسان‌ از آن‌ها هیچ‌ چیز نمی‌دانست‌.

﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧

«حقا که‌ آدمی‌ همین‌که‌ خود را بی‌نیاز ببیند طغیان‌ می‌ورزد» یعنی: انسان‌ اگر خود را به‌ مال‌ و نیروی‌ خویش‌ توانگر ببیند، از حد می‌گذرد و بر پروردگارش‌ استکبار و طغیان‌ می‌ورزد.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده‌است‌ که‌ ابوجهل‌ به‌ مشرکان‌ گفت: آیا محمد در میان‌ شما چهره‌اش‌ را بر خاک‌ می‌گذارد؟ گفتند: آری‌! گفت: سوگند به‌ لات‌ وعزی‌ که‌ اگر ببینم‌ او چنین‌ می‌کند، گردنش‌ را در زیر لگدهای‌ خود کرده‌ وچهره‌اش‌ را در خاک‌ می‌لولانم‌! پس‌ خداوند أ این‌ آیات‌ را نازل‌ فرمود: ﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ٦ [العلق: ۶]. یعنی: به‌ جای‌ این‌که‌ آن‌ انسان‌ طغیان‌گر، این‌ مال‌ و نیرومندی‌ را به‌ خدای‌ سبحان‌ نسبت‌ داده‌ و او را در قبال‌ آن‌ها شکر بگزارد، کفران‌ نعمت‌ کرده‌ و سر به‌ طغیان‌ بر می‌دارد.

﴿إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ ٱلرُّجۡعَىٰٓ٨

«در حقیقت‌، بازگشت‌ به‌سوی‌ پروردگار توست» نه‌ به‌سوی‌ غیر وی‌. پس‌ ای ‌انسان‌ طغیان‌گر! بدان‌که‌ پروردگار متعال‌، تو را بر این‌ امر که‌ آن‌ مال‌ را از کجا گرد آورده‌ و در چه‌ راهی‌ خرج‌ کرده‌ای‌، محاسبه‌ می‌کند؟

سپس‌ حق‌ تعالی‌ بعد از بیان‌ طبیعت‌ انسان‌ کافر، نمونه‌ای‌ از طغیان‌ او را ذکر می‌کند:

﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يَنۡهَىٰ٩ عَبۡدًا إِذَا صَلَّىٰٓ١٠

«آیا دیدی» یعنی: ای‌ محمد ص! به‌ من‌ خبر بده‌. شایان‌ ذکر است‌ که ‌«أرأیت‌» در این‌ آیه‌ و دو آیه‌ دیگر هرسه برای‌ به‌ تعجب‌ واداشتن‌ است‌ و مراد از آن‌، تقبیح‌ و سرزنش‌ مرتکب‌ عملی‌ است‌ که‌ کارش‌ تعجب‌برانگیز و سرزنش‌بار می‌باشد. آری‌! به‌ من‌ خبر بده «از آن‌ کس‌ که‌ باز می‌داشت‌ بنده‌ای‌ را آن‌گاه‌ که‌ نماز می‌گزارد؟» این‌ اولین‌ نمونه‌ از مظاهر طغیان‌ است‌. چنان‌که‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ ذکر شد، مراد از کسی‌ که‌ باز می‌داشت‌، ابوجهل‌ است‌ و مراد از بنده‌، محمد صاند. روایت‌ شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ بارگاه‌ الهی‌ چنین‌ دعا کردند: «خدایا! اسلام‌ را به‌ عمر، یا به‌ ابوجهل ‌بن‌ هشام‌ عزت‌ بخش‌». پس‌ گویی‌ خداوند أ به‌پیامبرش‌ می‌فرماید: ای‌ محمد! تو می‌پنداشتی‌ که‌ اسلام‌ با ایمان‌ آوردن‌ ابوجهل‌ عزیز می‌شود در حالی‌ که‌ او از نماز که‌ اولین‌ رکن‌ از ارکان‌ اسلام‌ است‌، بازمی‌دارد. نقل‌ است‌ که: لقب‌ ابوجهل‌، ابوالحکم‌ بود پس‌ گفته‌ شد: چگونه‌ این‌ لقب‌ سزاوار اوست‌ در حالی‌ که‌ بندگان‌ را از خدمت‌ پروردگارشان‌ بازداشته‌ و آنان‌ را به‌ پرستش‌ جمادی‌ فرامی‌خواند؟ در روایات‌ آمده‌ است‌ که‌ علی‌ س ‌در مصلی‌ کسانی‌ را دید که‌ قبل‌ از نماز عید، نماز نفل‌ می‌خوانند. فرمود: من ‌ندیدم‌ که‌ رسول ‌خدا ص قبل‌ از نماز عید نماز نفل‌ بخوانند. به‌ او گفته ‌شد: چرا آنان‌را از نمازگزاردن‌ بازنمی‌داری‌؟ فرمود: می‌ترسم‌ که‌ در تحت‌ این‌ خطاب‌ حق‌ تعالی‌ داخل‌ شوم: ﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يَنۡهَىٰ٩ [العلق: ٩]. «آیا دیدی‌ کسی‌ را که‌ بازمی‌داشت ‌بنده‌ای‌ را آن‌گاه‌ که‌ نماز می‌گزارد؟». علما می‌گویند: این‌ آیه‌ هرچند در مورد ابوجهل‌ نازل‌ شده‌است‌ ولی‌ هرکس‌ که‌ مردم‌ را از طاعت‌ خداوند أ بازدارد، در این‌ خطاب‌ نازل‌ شده‌ در شأن‌ ابوجهل‌، شریک‌ است‌.

﴿أَرَءَيۡتَ إِن كَانَ عَلَى ٱلۡهُدَىٰٓ١١ أَوۡ أَمَرَ بِٱلتَّقۡوَىٰٓ١٢

«آیا دیدی» یعنی: ای‌ محمد ص! همچنین‌ به‌ من‌ از حال‌ این‌ طاغوت‌ منع‌ کننده‌ نماز خبر بده‌. به‌قولی: خطاب‌ برای‌ کافر است‌، که‌ در این‌ صورت‌ معنی ‌چنین‌ می‌شود: ای‌ کافر! به‌ من‌ خبر بده «که‌ اگر» محمد صکه‌ او را از نماز خواندن‌ بازمی‌داری «بر طریق‌ هدایت‌ باشد، یا به‌ پرهیزگاری‌ امر کند» یعنی: به‌ اخلاص‌، توحید و عمل‌ شایسته‌ای‌ امر کند که‌ به ‌وسیله‌ آن‌ می‌توان‌ از آتش‌ دوزخ ‌پرهیز کرد، آیا باز هم‌ او را از این‌ کار بازمی‌داری‌؟ و اگر خطاب‌ برای‌ رسول ‌خدا ص باشد ـ چنان‌که‌ اکثر مفسران‌ بر آنند ـ معنی‌ چنین‌ است: به‌ من‌ از حال‌ این‌ طاغوت‌ بازدارنده‌ از نماز خبر بده‌ که‌ اگر او در راه‌ هدایت‌ و صواب‌ می‌بود، یا به‌ تقوی‌ امر می‌کرد، آیا این‌ کار برایش‌ بهتر از آن‌ نبود که‌ از راه‌ خدا أ باز دارد، یا به‌ پرستش‌ بتان‌ فرمان‌ دهد؟ قطعا برایش‌ بهتر بود.

﴿أَرَءَيۡتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰٓ١٣ أَلَمۡ يَعۡلَم بِأَنَّ ٱللَّهَ يَرَىٰ١٤

«آیا دیدی» ای‌ محمد ص «که‌ اگر» ابوجهل «انکار پیشه‌ کند و روی‌ برتابد» از ایمان‌ و آنچه‌ که‌ تو به ‌همراه‌ آورده‌ای‌. و اگر خطاب‌ متوجه‌ ابوجهل‌ باشد معنی ‌این‌ است: به‌ من‌ خبر بده‌ که‌ اگر محمد ص دروغگو یا از حق‌ رویگردان‌ باشد؛ «مگر ندانسته‌ که‌ خدا می‌بیند؟» یعنی: خداوند أ به‌ احوال‌ وی‌ آگاه ‌است‌ پس‌ اورا به‌ سبب‌ آن‌ مجازات‌ می‌کند؟ لذا چه‌ نیازی‌ است‌ که‌ تو او را از نمازش ‌بازداری‌؟! بنا بر وجه‌ دیگر که‌ خطاب‌ متوجه‌ محمد ص است‌، معنی‌ چنین‌می‌شود: آیا این‌ کافر به‌ وسیله‌ عقل‌ و اندیشه‌ خود نمی‌بیند و نمی‌داند که ‌خداوند أ بر این‌ اعمال‌ زشتش‌ ناظر است‌ و به ‌زودی‌ او را در برابر جرایم‌ وجنایاتش‌ محاسبه‌ و مجازات‌ می‌کند؟ پس‌ اگر می‌داند، چگونه‌ جرأت‌ کرده ‌است‌که‌ همچو اعمال‌ ننگینی‌ را مرتکب‌ شود؟.

﴿كَلَّا لَئِن لَّمۡ يَنتَهِ لَنَسۡفَعَۢا بِٱلنَّاصِيَةِ١٥ نَاصِيَةٖ كَٰذِبَةٍ خَاطِئَةٖ١٦

«نه‌، چنان‌ نیست» که‌ این‌ طاغوت‌ باز دارنده‌ می‌پندارد، او باید بداند که «اگر بازنایستد» یعنی: سوگند به‌ الوهیتم‌ که‌ اگر او از این‌ اعمال‌ واندیشه‌های‌ ناصواب ‌خود دست‌ برندارد و به ‌هوش‌ نیاید؛ «البته‌ موی‌ پیشانی‌ او را سخت‌ بگیریم» و او را به‌ دوزخ‌ درافگنیم‌؛ «موی‌ پیشانی‌ دروغزن‌ گناه‌پیشه‌ را» یعنی: صاحب‌ این‌ پیشانی ‌را که‌ دروغزن‌، خطاکار، بی‌پروا، بی‌اندیشه‌ و نکوهیده‌ است‌، این‌ کسی‌ که‌ از ارتکاب‌ گناه‌ هیچ‌ پروا و اندیشه‌ نمی‌کند و هیچ‌ ننگ ‌و عاری‌ ندارد. ناصیه: موی‌ جلوی‌ سر است‌.

﴿فَلۡيَدۡعُ نَادِيَهُۥ١٧

«پس‌ باید اهل‌ نادی‌ خود را فراخواند» نادی: محلی‌ است‌ که‌ قوم‌ در آن ‌می‌نشینند و خانواده‌ و قبیله‌ در آن‌ گرد هم‌ می‌آیند. یعنی: باید آن‌ طاغوت‌، قوم‌ و قبیله‌ و کسانش‌ را به‌ کمک‌ و پشتیبانی‌ خویش‌ فراخوانده‌ و بر آنان‌ بانگ‌ دردهد که ‌هلا! به‌ یاری‌ من‌ بشتابید تا او را کمک‌ و یاری‌ کنند!!.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ نقل‌ شده‌است‌ که‌ ابوجهل‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفت: آیا مرا تهدید می‌کنی‌ در حالی‌ که‌ من‌ بیشترین‌ کسان‌ این‌ وادی‌ (مکه) از نظر اهل ‌مجلس‌ و یاران‌ و پشتیبانان‌ هستم‌؟! پس‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِيَةَ١٨

آری‌، ای‌ پیامبر! بگو که‌ قوم‌ و قبیله‌ خود را فراخواند؛ «ما نیز به‌ زودی‌ زبانیه‌ را فرامی‌خوانیم» زبانیه: فرشتگان‌ سخت‌گیر درشت‌خوی‌ خشن‌اند که‌ آتشبان‌ جهنم‌ می‌باشند. یعنی: او قبیله‌ و یارانش‌ را به‌ کمک‌ فراخواند و ما این‌ فرشتگان‌ خشن ‌درشتخوی‌ قوی ‌پنجه‌ را تا او را بگیرند و در آتش‌ سوزان‌ بیفگنند. ابن ‌عباس ‌ب می‌گوید: «اگر ابوجهل‌ گروه‌ هم ‌مجلسش‌ را فرامی‌خواند، قطعا فرشتگان‌ قوی ‌پنجه‌ موصوف‌، آشکارا او را می‌گرفتند».

﴿كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩

«زنهار» هر گز این‌ دروغزن‌ بی‌پروای‌ بی‌اندیشه‌ تهدیدش‌ را عملی‌ نتواند کرد و حاشا که‌ او یارای‌ رسانیدن‌ گزندی‌ را به‌ تو داشته‌ باشد؛ پس «از او پیروی‌ نکن» در آنچه‌ که‌ تو را به‌ آن‌ فرامی‌خواند و بر نافرمانی‌ او پایدار باش «و سجده‌ کن» یعنی: به‌ نمازت‌ برای‌ خدای‌ ‌ ادامه‌ بده‌، بی‌آن‌که‌ به‌ او کم‌ترین‌ اهمیتی ‌بدهی‌، یا در بازداشتن‌ او از نماز، به‌سویش‌ گرایش‌ یابی «و تقرب‌ بجوی» به‌سوی ‌خدای‌ سبحان‌ با طاعت‌ و عبادت‌. دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ از نماز به «سجده‌» تعبیر کرد، در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ آمده‌ است: «نزدیک‌ترین‌ و دوست‌ داشته‌ترین‌ حالت‌ بنده ‌به‌ پروردگارش‌، حالتی‌ است‌ که‌ پیشانی‌اش‌ در آن‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ سجده‌کنان‌ بر زمین‌ نهاده ‌است‌». آری‌! سجده‌ کردن‌ بر زمین‌، نمادی‌ از عبودیت‌ و ذلت‌ در پیشگاه‌ پروردگار سبحان‌ است‌ و از آنجا که‌ خداوند أ دارای‌ چنان‌ عزتی‌ است ‌که‌ برای‌ آن‌ مقداری‌ متصور نمی‌باشد پس‌ هرچند که‌ از این‌ صفت‌ وی‌ دور گردی‌، به‌ بهشتش‌ نزدیک‌تر می‌شوی‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «اما رکوع‌؛ پس‌ پروردگارتان‌ را در آن‌ تعظیم‌ کنید و اما سجده‌ ؛ پس‌ در آن‌ به‌ دعا بکوشید زیرا سجده‌ سزاوار آن‌ است‌ که‌ دعایتان‌ در آن‌ مستجاب ‌شود».

سوره‌ قدر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌نام‌ شب‌ قدر که‌ قرآن‌ در آن‌ نازل‌ گردیده ‌است‌، «قدر» یعنی‌ شرف‌ و عظمت‌ نامیده‌ شد چنان‌که‌ خدای‌ سبحان‌ در مطلع‌ آن می‌فرماید: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١ [القدر: ۱].

﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١

«همانا ما آن‌ را در شب‌ قدر نازل‌ کردیم» یعنی: ما قرآن‌ را در شبی‌ بزرگ‌ و دارای‌ قدر و منزلتی‌ عظیم‌ نازل‌ کرده‌ایم‌. پس‌ آن‌ را به‌سبب‌ شرف‌ و منزلت‌ عظیم‌ آن‌ «قدر» نامیدند. دلیل‌ دیگر نامگذاری‌ آن‌ به‌ قدر این‌ است‌ که‌ خدای‌ سبحان ‌همه‌ چیزهایی‌ را که‌ مشیت‌ وی‌ تا سال‌ آینده‌ بر آن‌ رفته‌است‌، در آن‌ شب‌ مقدر و برنامه‌ریزی‌ می‌کند. نزول‌ قرآن‌ در شب‌ قدر که‌ از شب‌های‌ مبارک‌ رمضان ‌می‌باشد، بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ قرآن‌ تماما در این‌ شب‌ از لوح‌ محفوظ به‌ آسمان ‌دنیا نازل‌ شد ولی‌ نزول‌ آن‌ از آسمان‌ دنیا نزولی‌ تدریجی‌ بود که‌ برحسب‌ نیاز در ظرف‌ بیست‌ و سه‌ سال‌ بر رسول‌ خدا ص نازل‌ گردید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابوهریره‌ س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «قد جاءكم‌ شهر رمضان‌، شهرمبارك‌ افترض‌ الله‌ عليكم‌ صيامه‌، تفتح‌ فيه‌ أبواب‌ الجنة‌ وتغلق‌ فيه‌ أبواب‌ الجحيم‌، وتغل ‌فيه‌ الشياطين‌، في‌ ليلة خير من‌ ألف‌ شهر، من‌ حرم‌ خيرها فقد حرم». «اینک‌ ماه‌ رمضان ‌بر شما آمد، ماهی‌ مبارک‌ که‌ خداوند متعال‌ در آن‌ روزه‌اش‌ را بر شما فرض‌ گردانیده‌، در آن‌ درهای‌ بهشت‌ باز و درهای‌ دوزخ‌ بسته‌ می‌شود و در آن‌ شیاطین ‌در قید و زنجیر قرار داده‌ می‌شوند، در شبی‌ که‌ بهتر از هزار شب‌ است‌، هرکس‌ ازخیر آن‌ محروم‌ شد، بی‌گمان‌ (از هرخیری) محروم‌ گردانیده‌ شده‌ است‌». همچنین ‌در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «من‌ قام‌ ليلة‌ القدر إيمانا واحتسابا، غفر له‌ ما تقدم‌ من‌ ذنبه». «هر کس‌ از روی‌ ایمان‌ و به قصد قربت‌ شب‌ قدر را (برای‌ نماز و نیاز) به‌پا خاست‌، آنچه‌ که‌ از گناهانش‌ گذشته‌ است‌ بر وی‌ آمرزیده‌ می‌شود».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ احادیث‌ وارده‌ در تعیین‌ شب‌ قدر، مختلف‌ می‌باشد اما آنچه‌ که‌ اکثر علما برآنند، این‌ است‌ که‌ شب‌ قدر، شب‌ بیست‌وهفتم‌ رمضان‌ هر سال‌ می‌باشد؛ و از علامات‌ آن‌ این‌ است‌ که‌ خورشید در بامداد آن‌ سپید طلوع ‌می‌کند و شعاعی‌ ندارد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ جابر بن ‌عبدالله س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص درباره‌ شب‌ قدر فرمودند: «من‌ شب‌ قدر را دیدم‌ اما آن‌ را فراموشم‌ ساختند. شب‌ قدر در شبهای‌ دهه‌ اخیر رمضان‌ است‌ و شبی‌ است‌ معتدل‌، نه‌ گرم‌ و نه‌ سرد، روشن‌ و سپید، گویی‌ که‌ در آن‌ ماهی‌ تمام‌ می‌تابد. آن ‌شب‌ شیطان‌ بیرون‌ نمی‌آید تا آن‌که‌ صبحش‌ روشن‌ گردد». در روایت‌ دیگری ‌آمده ‌است: «خورشید در صبحگاه‌ شب‌ قدر، ضعیف‌ و سرخ‌ رنگ‌ ظاهر می‌شود». روایت‌ شده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص از خانه‌ بیرون‌ شدند تا به‌ مردم‌ از شب‌ قدر خبر دهند؛ در این‌ اثنا دو مرد را که‌ باهم‌ در کشمکش‌ بودند در برابر خود یافتند پس‌ آن‌ خبر را فراموش‌ کردند. حکمت‌ در پنهان ‌داشتن‌ شب‌ قدر مانند حکمت‌ در پنهان ‌داشتن‌ وقت‌ وفات‌ و روز قیامت‌ است‌ تا مکلف‌ به‌ طاعات‌ رغبت ‌کرده‌ و بر سخت‌کوشی‌ و جد و جهد خود در این‌ راه‌ بیفزاید، غفلت‌ و سستی‌ نکند و بر شب‌ مخصوصی‌ تکیه‌ ننماید.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ٢ لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ شب‌ قدر چیست‌؟» استفهام‌ برای‌ تفخیم‌ و بزرگداشت‌ شأن ‌شب‌ قدر است‌، یعنی: تو مرتبه‌ و پایه‌ نهایی‌ فضل‌ و شرف‌ شب‌ قدر را درک ‌نکرده‌ای‌ زیرا «شب‌ قدر بهتر از هزار ماه ‌است» یعنی: عمل‌ نیک‌ در آن‌، بهتر از عمل‌ نیک‌ در هزار ماهی‌ است‌ که‌ شب‌ قدری‌ در آن‌ها نباشد.

مجاهد در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ مردی‌ بود که‌ شب‌ تا صبح‌ را احیا می‌کرد و به ‌پا می‌خاست‌ سپس‌ روز نیز تا شب‌ با دشمن‌ جهاد می‌کرد و او هزار ماه‌ بر این‌ نمط عمل‌ کرد. پس‌ خداوند أ فرمود: شب‌ قدر بهتر از هزار ماهی‌ است‌ که‌ آن‌ مرد در آن‌ها عمل‌ صالح‌ انجام‌ داد.

﴿تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ فِيهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمۡرٖ٤

سبب‌ برتری‌ شب‌ قدر بر هزار ماه‌ این‌ است‌ که: «در آن‌ فرشتگان‌ با روح‌ به‌ اذن ‌پروردگارشان‌ فرود می‌آیند» از آسمان‌ها به‌سوی‌ زمین‌ «برای‌ هر امری» یعنی: فرود می‌آیند برای‌ پرداختن‌ و سامان‌ دادن‌ به‌ هر امری‌ که‌ خداوند أ آن‌ را تا سال‌ آینده‌ مقدر و به‌ آن‌ حکم‌ کرده‌است‌. روح: جبرئیل‌ ÷ است‌ و هرچند کلمه ‌«فرشتگان‌» شامل‌ او نیز می‌شود ولی‌ از او به ‌سبب‌ فزونی‌ شرفش‌ مخصوصا نیز یادآوری‌ شد پس‌ این‌ از باب‌ عطف‌ خاص‌ بر عام‌ است‌. از فواید فرود آمدن ‌فرشتگان‌ این‌ است‌ که‌ ایشان‌ در زمین‌ انواع‌ طاعاتی‌ را می‌بینند که‌ در میان‌ اهالی ‌آسمآن‌ها ندیده‌ بودند همچنین‌ آن‌ها در زمین‌ فریاد ناله‌ و زاری‌ گنه‌کارانی‌ را می‌شنوند که‌ ناله‌ و زاری‌ آن‌ها نزد خداوند أ دوست ‌داشته‌تر از زمزمه‌ تسبیح ‌مسبحان‌ است‌ پس‌ در این‌ حال‌ به‌ یک‌دیگر می‌گویند: بیایید صدایی‌ را بشنویم‌ که ‌نزد پروردگار ما دوست‌داشته‌تر از تسبیح‌ ما می‌باشد.

﴿سَلَٰمٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ٥

«آن‌ شب‌ تا دم‌ طلوع‌ فجر محض‌ سلامتی‌ است» یعنی: تمام‌ آن‌ شب‌ سلامتی‌ و خیر است‌ و هیچ‌ شری‌ در آن‌ نیست‌ و تا هنگام‌ دمیدن‌ سپیده‌دم‌، فرود آمدن ‌فرشتگان‌ در آن‌ قطع‌ نمی‌شود به‌طوری‌ که‌ آن‌ها گروه‌گروه‌ و پیاپی‌ تا طلوع ‌سپیده‌دم‌ از آسمان‌ فرود می‌آیند. مجاهد در تفسیر آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: «آن ‌شب‌، شب‌ سالمی‌ است‌ که‌ شیطان‌ نمی‌تواند در آن‌ گزند و آزاری‌ برساند». شعبی ‌می‌گوید: «مراد از سلام‌، سلام‌ گفتن‌ فرشتگان‌ بر اهل‌ مساجد در شب‌ قدر است‌ از هنگامی‌ که‌ خورشید پنهان‌ می‌شود تا آن‌گاه‌ که‌ بامداد طلوع‌ می‌کند».

سوره‌ بینه

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۸) آیه‌ است‌

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «بینه‌» نامیده‌ شد که‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ١ [البینة: ۱] افتتاح‌ شده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن‌ مالک‌ س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ ابی ‌بن‌ کعب س فرمودند: «خداوند أ به‌ من‌ دستور داده‌است‌که‌ سوره‌ ﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِرا بر تو بخوانم‌. ابی‌ گفت: خداوند أ از من‌ نام‌ برده ‌است‌؟ فرمودند: آری‌! پس‌ (از شوق) گریست‌».

﴿لَمۡ يَكُنِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّىٰ تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ١

«کافران‌ از اهل‌ کتاب» یعنی: از یهود و نصاری‌ «و مشرکان» یعنی: مشرکان ‌عرب‌ پرستشگر بتان‌ و غیر آن‌ها از مشرکان‌ «جدا شونده» و دست‌بردار از کفر خویش‌ «نبودند تا وقتی‌ که‌ بر آنان‌ بینه‌ بیاید» بینه: هر چیزی‌ است‌ که‌ حق‌ را روشن‌ و هویدا گرداند و مراد از آن‌ در اینجا قرآن‌، یا محمد ص است‌. یعنی: کفار از هر رنگ‌ و قماشی‌ که‌ باشند، هرگز از کفر و شرک‌ و اختلاف‌ خود در دین‌ دست‌بردار نیستند تا آن‌که‌ به‌سویشان‌ حجتی‌ بفرستیم‌ که‌ در امر عقاید و ادیان‌شان‌ حق‌ را از باطل‌ متمایز گرداند و گمراهی‌شان‌ را برایشان‌ روشن‌ و مبرهن‌ سازد همان ‌گمراهی‌ای‌ که‌ به‌سبب‌ وجود فاصله‌ زیاد زمانی‌ آنان‌ با عهد انبیا و به‌ سبب ‌تحریف‌ کتب‌ آسمانی‌ای‌ که‌ در اختیارشان‌ است‌، به‌ آن‌ درافتاده‌اند. این‌ بینه‌ وحجت‌ آشکار همانا حضرت‌ محمد ص و نیز کتابی‌ است‌ که‌ او به‌ عنوان‌ معجزه‌ روشن‌ با خود آورده ‌است‌، کتابی‌ که‌ گمراهی‌ و نادانی‌شان‌ را برآنان‌ آشکار گردانیده‌ و به‌سوی‌ ایمان‌ فرای‌شان‌ خوانده ‌است‌. خلاصه‌ این‌که: حال‌ اهل‌ کتاب‌ ومشرکان‌، مقتضی‌ فرستادن‌ پیامبر و فرود آوردن‌ کتاب‌ بود، از این‌ جهت‌ ما پیامبر خاتم ص را فرستادیم‌ و قرآن‌ را فرود آوردیم‌.

﴿رَسُولٞ مِّنَ ٱللَّهِ يَتۡلُواْ صُحُفٗا مُّطَهَّرَةٗ٢

آن‌گاه‌ در تفسیر بینه‌ می‌فرماید: «فرستاده‌ای‌ است‌ از جانب‌ خداوند که‌ صحیفه‌های ‌پاک‌ را تلاوت‌ می‌کند» یعنی: محمد ص به‌عنوان‌ فرستاده‌ خداوند أ، آنچه‌ را که‌ در صحیفه‌های‌ قرآن‌ است‌، از حافظه‌ ذهنی‌ و قلبی‌ خود و نه‌ از روی‌ کتاب‌ بر آنان ‌می‌خواند و این‌ صحیفه‌ها از دروغ‌ و شبهه‌ و کفر پاک‌ بوده‌ و دربرگیرنده‌ حق‌ صریحی‌ است‌ که‌ هر چه‌ را از امور دین‌ بر اهل‌ کتاب‌ و مشرکان‌ مشتبه‌ می‌شود، برایشان‌ روشن‌ می‌کند پس‌ نه‌ در این‌ صحیفه‌ها تحریفی‌ است‌ و نه‌ ابهام‌، غموض‌ و التباسی‌ بلکه‌ این‌ صحیفه‌ها حقا کلام‌ خداوند أ است‌.

﴿فِيهَا كُتُبٞ قَيِّمَةٞ٣

«در آن‌ها نوشته‌های‌ استوار است» یعنی: در آن‌ صحیفه‌ها آیات‌ و احکامی ‌است‌ که‌ به‌ حق‌ و عدل‌ گویاست‌. قیمه: یعنی‌ درست‌، راست‌، محکم‌ و استوار که‌ در آن‌ها هیچ‌ کجی‌ و انحرافی‌ از حق‌ وجود ندارد بلکه‌ هر چه‌ که‌ در آن‌ها هست‌، صواب‌ و رهنمونی‌ و هدایت‌ و حکمت‌ است‌ چنان‌ که‌ خداوند أ فرموده ‌است: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡكِتَٰبَ وَلَمۡ يَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ١ قَيِّمٗا لِّيُنذِرَ [الکهف: ۱-۳]. «ستایش‌خدایی‌ را که‌ این‌ کتاب‌ را بر بنده‌ خود فروفرستاد و هیچ‌ گونه‌ کجی‌ در آن ‌قرار نداد، کتابی‌ است‌ راست‌ و درست‌ تا گناهکاران‌ را از جانب‌ خود به‌ عذابی ‌سخت‌ بیم‌ دهد...». لذا هرکس‌ از قرآن‌ پیروی‌ کند، قطعا بر صراط مستقیم‌ خداوند أ قرار دارد.

﴿وَمَا تَفَرَّقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَةُ٤

«و اهل‌ کتاب‌ متفرق‌ نشدند مگر پس‌ از آن‌که‌ برهان‌ آشکار برایشان‌ آمد» یعنی: انگیزه‌ تفرقه‌ و اختلاف‌ اهل‌ کتاب‌، پوشیده ‌ماندن‌ و ابهام‌ حقیقت‌ بر آنان‌ نبود بلکه‌ آن‌ها پس‌ از روشن‌ شدن‌ حق‌ و آشکار شدن‌ راه‌ صواب‌ ـ یعنی‌ بعد از بعثت‌ رسول ‌اکرم‌ص ـ در کار دین‌ حق‌ تفرقه‌ و اختلاف‌ پیشه‌ کردند و برخی‌ به‌ آن‌ حضرت‌ص ایمان‌ آورده‌ و برخی‌ هم‌ به‌ ایشان‌ کفر ورزیدند در حالی‌ که‌ تکلیف‌ آن‌ها این‌ بود که‌ در پیروی‌ از دین‌ خداأ و پیروی‌ از پیامبرش‌ ـ که‌ تصدیق‌ کننده‌ کتاب‌هایشان‌ نیز هست‌ ـ بر راه‌ و روش‌ واحدی‌ قرار داشته ‌باشند.

این‌ آیه‌ در عین‌ حال‌، تسلیت‌ و دلجویی‌ از رسول‌ خدا ص نیز هست‌، یعنی‌ ای ‌پیامبر ص! تفرقه‌ آنان‌ تو را غمگین‌ نکند زیرا منشاء این‌ تفرقه‌ کمبود و قصور حجت ‌و برهان‌ نیست‌ بلکه‌ منشأ آن‌ عناد است‌ که‌ عادتی‌ ریشه‌دار در میان‌ اهل‌ کتاب ‌می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «یهودیان‌ به‌ هفتاد و یک‌ فرقه‌ و نصاری‌ به ‌هفتاد و دو فرقه‌ متفرق‌ شدند و به‌زودی‌ امت‌ من‌ به‌ هفتادو سه‌ فرقه‌ متفرق‌ خواهند شد که‌ همه‌ آن‌ها در دوزخ‌اند مگر یک‌ فرقه‌. اصحاب‌ گفتند: این‌ یک‌ فرقه‌ چه ‌کسانی‌اند یا رسول‌الله؟ فرمودند: «همانان‌ که‌ بر (راه‌ و روشی‌ قرار دارند) که‌ من‌و اصحابم‌ بر آن‌ قرار داریم‌».

سپس‌ خداوند أ اهل‌ کتاب‌ را به‌ سبب‌ انحراف‌شان‌ از هدف‌ اساسی‌ دین‌ که ‌همانا خالص‌ ساختن‌ عبادت‌ برای‌ اوست‌، سرزنش‌ نموده‌ و می‌فرماید:

﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ٥

«و فرمان‌ نیافته‌ بودند» با این‌ دین‌ و این‌ قرآن «جز این‌که‌ خدا را بپرستند در حالی‌که‌ دین‌ را برای‌ او خالص‌ گردانیده‌ و حنفاء باشند» یعنی: قرآن‌ را بدین‌ منظور نازل‌ کردیم‌ تا آنان‌ به‌ عبادت‌ و پرستش‌ ما گردن‌ نهند، عبادت‌شان‌ برای‌ ما از هر شرک‌ وشائبه‌ای‌ خالص‌ باشد، با ما چیزی‌ را شریک‌ نیاورده‌ و خویشتن‌ را در دین‌ و عبادت‌ برای‌ ما خالص‌ گردانند و از همه‌ ادیان‌ بریده‌ و فقط به‌ دین‌ اسلام‌ مایل ‌باشند. و این‌ است‌ معنی‌ حنیف‌.

این‌ آیه‌ دلالت‌ می‌کند بر مذهب‌ اهل‌ سنت‌ که‌ گفته‌اند: عبادت‌ برای‌ آن‌ واجب ‌نگردیده‌ که‌ به‌ بهشت‌، یا دوری‌ از عذاب‌ دوزخ‌ می‌انجامد بلکه‌ عبادت‌ برای‌ این ‌واجب‌ گردیده‌ که‌ ما بنده‌ هستیم‌ و او پروردگار پس‌ اگر حتی‌ ثواب‌ و عقابی‌ نیز در کار نباشد و حق‌ تعالی‌ ما را بی‌ هیچ‌ پاداشی‌ به‌ عبادت‌ خود فرمان‌ دهد، عبادت ‌وی‌ به‌ محض‌ عبودیت‌ بر ما واجب‌ است‌. چنان‌که‌ این‌ آیه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ نیز اشاره‌ دارد که‌ هرکس‌ خدای‌ ‌ را برای‌ ثواب‌ و عقاب‌ پرستش‌ کند، معبود وی ‌درحقیقت‌ همان‌ ثواب‌ و عقاب‌ است‌ و حق‌ در این‌ میان‌ واسطه‌ای‌ بیش‌ نیست‌. اخلاص: آن‌ است‌ که‌ عمل‌ خالصانه‌ و فقط به‌ انگیزه‌ رضای‌ حق‌ تعالی‌ انجام‌ شود و هیچ‌ انگیزه‌ دیگری‌ جز رضای‌ پروردگار، در انجام ‌دادن‌ آن‌ عمل‌ وجود نداشته ‌باشد. مخلص: کسی‌ است‌ که‌ کار نیک‌ را به‌خاطر نیک ‌بودن‌ آن‌ خالصانه ‌برای‌ پروردگار متعال‌ انجام‌ می‌دهد و در کار وی‌ نه‌ ریایی‌ است‌، نه‌ شهرت‌طلبی‌ ونه‌ غرض‌ دیگری‌.

این‌ آیه‌ دلیل‌ بر این‌ امر نیز هست‌ که‌ ایمان‌ عبارت‌ از مجموعه‌ قول‌، اعتقاد و عمل‌ می‌باشد، همان‌طوری‌ که‌ از تتمه‌ آیه‌ برمی‌آید: «و» فرمان‌ نیافته‌ بودند با این‌ دین‌ و قرآن‌ «جز این‌که‌ نماز برپا دارند و زکات‌ بپردازند» یعنی: فرمان‌ یافته‌ بودندکه‌ نمازها را بر وجهی‌ اقامه‌ کنند که‌ خداوند أ از آن‌ها خواسته ‌است‌؛ در اوقات ‌آن‌ها و با رعایت‌ آداب‌ و ارکان‌ آن‌ها و نیز فرمان‌ یافته‌ بودند که‌ زکات‌ را در موقع‌ آن‌ بپردازند. حاصل‌ معنی‌ این‌که: آراسته ‌شدن‌ به‌ اخلاص‌ در عبادت‌، مقتضی ‌وحدت‌ و اتفاق‌ در دین‌ است‌، نه‌ شقاق‌ و افتراق‌ در آن‌ زیرا محمد ص نیز دین‌ حقی‌ را آورده ‌است‌ که‌ پیامبران‌ پیشین‌ به‌ آن‌ مأمور بوده‌اند پس‌ چرا اهل‌ کتاب‌ راه ‌شقاق‌ و اختلاف‌ در پیش‌ گرفته‌اند؟ «و این‌ است‌ دین‌ قیم» یعنی: این‌ دین‌ که ‌پیام‌آور اخلاص‌ در عبادت برای‌ خداوندأ، ترک‌ همه‌ معبودات‌ باطل‌ غیر از وی‌، ادای‌ نمازها در اوقات‌ آن‌ و پرداخت‌ زکات‌ برای‌ بندگان‌ نیازمند خداأ است‌، تنها دین‌ استوار و پایدار الهی‌ می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ وَٱلۡمُشۡرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ شَرُّ ٱلۡبَرِيَّةِ٦

«بی‌گمان‌ کسانی‌ که‌ کافر شده‌اند از اهل‌ کتاب» بعد از بعثت‌ حضرت‌ محمد ص «و نیز مشرکان‌، در آتش‌ جهنم‌اند» و سرانجام‌ به‌ آن‌ می‌پیوندند «در آن‌ جاودان ‌می‌مانند» نه‌ از آن‌ بیرون‌ آمده‌ می‌توانند و نه‌ در آن‌ می‌میرند «اینانند که‌ بدترین ‌خلق‌اند» یعنی: اینان‌ بدترین‌ آفریدگان‌ خداوندأ هستند زیرا از روی‌ حسد و سرکشی‌ حق‌ را فروگذاشته‌اند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ خَيۡرُ ٱلۡبَرِيَّةِ٧

«بی‌گمان‌ کسانی‌که‌ ایمان‌ آورده‌ و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند، آن‌ گروه‌ ایشانند که ‌بهترین‌ آفریدگانند» در حال‌ و آینده‌، در امروز دنیا و فردای‌ آخرت‌.

﴿جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ رَبَّهُۥ٨

«پاداش‌شان‌ نزد پروردگارشان» در مقابل‌ آن‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌؛ «بهشت‌های ‌عدن‌ است‌ که‌ جویباران‌ از فرودست‌ آن‌ها» یعنی: از فرودست‌ درختان‌ و غرفه‌های ‌آن‌ها «جاری‌ است‌ در آن‌ همیشه‌ جاویدانند» نه‌ از بهشت‌ بیرون‌ می‌آیند، نه‌ از آن ‌کوچانده‌ می‌شوند و نه‌ در آن‌ می‌میرند بلکه‌ همیشه‌ در ناز و نعمت‌ بی‌پایان‌ آن‌ قرار دارند و به‌طور مستمر تا بی‌انتها غرق‌ لذت‌های‌ آن‌ هستند «خدا از ایشان‌ خشنود شد و ایشان‌ نیز از او خشنودند» خشنودی‌ حق‌ تعالی‌ از مؤمنان‌ شایسته‌کار بدان‌ جهت است‌ که‌ ایشان‌ فرمان‌ او را اطاعت‌ کرده‌ و شرایع‌ و احکامش‌ را پذیرفته‌اند و خشنودی‌ آنان‌ از حق‌ تعالی‌ بدان‌ جهت‌ است‌ که‌ به‌ جایگاهی‌ از نعمت‌های دلخواه ‌خود رسیده‌اند که‌ نظیر آن‌ها را هیچ‌ چشمی‌ ندیده‌، هیچ‌ گوشی‌ نشنیده‌ و بر قلب ‌هیچ‌ بشری‌ خطور نکرده ‌است‌ «این‌ پاداش‌ از آن‌ کسی‌ است‌ که‌ از پروردگارش‌ بترسد» یعنی: این‌ پاداش‌ و خشنودی‌ از آن‌ کسانی‌ است‌ که‌ در دنیا خداترس‌ بوده‌ و به‌سبب‌ این‌ ترس‌ و خشیت‌، در برابر نافرمانی‌های‌ او بازایستاده‌ و از آن‌ها دست ‌برداشته‌اند. گفتنی‌ است‌؛ جمله‌ اخیر بر این‌ حقیقت‌ دلالت‌ دارد که‌ ترس‌ از خدا أ قله‌ دینداری‌ است‌ و در میان‌ آن‌ و در میان‌ ایمان‌ و عمل‌ صالح‌، پیوند محکم‌ و گسست ‌ناپذیری‌ وجود دارد و این‌ دو امر باهم‌ متلازم‌اند.

سوره‌ زلزله

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌سبب‌ افتتاح‌ با خبر دادن‌ از رخداد زلزله‌ سخت ‌پیشاپیش‌ روز قیامت‌، «زلزله‌» یا «زلزال‌» نامیده‌ شد. و این‌ سوره‌ مدنی‌ است‌. اما ابن‌کثیر گفته‌ است‌ که‌ این‌ سوره‌ مکی‌ است‌.

سبب‌ نزول‌ سوره‌ «زلزال‌» این‌ بود که‌ کفار از روز قیامت‌ و حساب‌ بسیار سؤال ‌می‌کردند و می‌گفتند: ﴿أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلۡقِيَٰمَةِ٦ [القیامة: ۶]. «روز قیامت‌ چه‌ وقت‌ است‌؟» و مانند این‌ از سؤالات‌ دیگر در این‌ مورد... پس‌ خداوند أ در این‌ سوره‌ از نشانه‌های‌ قیامت‌ برایشان‌ سخن‌ گفت‌ نه‌ از وقت‌ آن‌ تا بدانند که‌ علم‌ قیامت‌ فقط نزد اوست‌ و هیچ‌ راهی‌ به‌سوی‌ تعیین‌ وقت‌ آن‌ برای‌ آنان‌ وجود ندارد.

فضیلت‌ آن: در باره‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ احادیثی‌ آمده‌ است‌ از آن‌ جمله ‌حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ انس ‌بن ‌مالک‌ س است‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ مردی‌ از یاران‌ خود فرمودند: «ای‌ فلان‌! آیا ازدواج‌ کرده‌ای‌؟ گفت: یا رسول‌الله! به‌ خدا سوگند که‌ من‌ چیزی‌ ندارم‌ تا با آن‌ ازدواج‌ کنم‌!! فرمودند: آیا ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ [الإخلاص: ۱] همراه‌ تو نیست‌؟ گفت: چرا، هست‌. فرمودند: این‌ سوره‌ ثلث‌ (یک‌سوم) قرآن ‌است‌. فرمودند: آیا ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ [النصر: ۱] همراه‌ تو نیست‌؟ گفت: چرا، هست‌. فرمودند: این‌ سوره‌ ربع‌ (یک ‌چهارم) قرآن‌ است‌. فرمودند: آیا ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١ [الکافرون: ۱] همراه‌ تو نیست‌؟ گفت: چرا، هست‌. فرمودند: این‌ سوره‌ نیز ربع ‌(یک ‌چهارم) قرآن‌ است‌. فرمودند: آیا﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ [الزلزلة: ۱]. همراه‌ تو نیست‌؟ گفت: چرا، هست‌. فرمودند: این‌ سوره‌ نیز ربع‌ (یک‌ چهارم) قرآن‌ است‌؛ پس‌ ازدواج‌ کن‌».

﴿إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا١

«آن‌گاه‌ که‌ زمین‌ به‌ لرزش‌ شدید خود» که‌ سخت‌تر از آن‌ زلزله‌ای‌ نیست ‌«لرزانیده‌ شود» پس‌ چنان‌ بلرزد و به‌ تکان‌ آید که‌ همه‌چیز بر روی‌ آن‌ درهم ‌شکسته‌ و خرد شود. اشاره‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ به‌ زلزله‌ زمین‌ در پایان‌ کار جهان ‌و به‌ هم ‌خوردن‌ نظم‌ کیهانی‌ در هنگامه‌ قیام‌ قیامت‌ است‌. چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ در جای‌ دیگری‌ می‌فرماید: ﴿زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ١ [الحج: ۱]. «زلزله‌ قیامت‌ بس‌ سهمگین‌ است‌».

﴿وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا٢

«و زمین‌ بارهای‌ سنگین‌ خود را» یعنی: آنچه‌ را که‌ در شکم‌ آن‌ از مردگان‌، گنجها، دفینه‌ها و اعمالی‌ است‌ که‌ بر روی‌ آن‌ انجام‌ شده ‌است‌ «برون‌ افگند» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ و ترمذی‌ از ابوهریره‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «تلقي‌ الأرض‌ أفلاذ كبدها أمثال‌ الاسطوان‌ من ‌الذهب‌ والفضة فيجي‌ء القاتل ‌فيقول: في‌ هذا قتلت‌، و يجي‌ء القاطع‌ فيقول: في‌ هذا قطعت‌ رحمي‌ ويجي‌ء السارق‌ فيقول: في‌ هذا قطعت‌ يدي‌، ثم‌ يدعونه‌ فلا يأخذون‌ منه‌ شيئا». «زمین‌ پاره‌های‌ جگر خود را بسان‌ ستونهایی‌ از طلا و نقره‌ برون‌ می‌افگند پس‌ قاتل‌ می‌آید و می‌گوید: در راه‌ این‌ (طلا و نقره) آدم‌ کشتم‌. از هم‌ گسلنده‌ رحم‌ می‌آید و می‌گوید: به‌خاطر این‌، پیوند رحم‌ خود را قطع‌ کردم‌. دزد می‌آید و می‌گوید: دست‌ من‌ در راه‌ این‌، قطع ‌شده ‌است‌ سپس‌ همه‌ آن‌ها آن‌ طلا و نقره‌ را فرو می‌گذارند و چیزی‌ از آن‌ نمی‌گیرند». شایان‌ ذکر است‌ که‌ زمین‌ مردگان‌ را در نفخه‌ دوم‌ برون‌ می‌افگند.

﴿وَقَالَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا لَهَا٣

«و انسان‌ گوید: زمین‌ را چه‌ شده ‌است‌؟» یعنی: چون‌ این‌ هنگامه‌ بزرگ‌ و این ‌دهشت‌ سهمگین‌ انسآن‌ها را در چنبره‌ خویش‌ فرومی‌گیرد و غافلگیرشان‌ می‌کند، در آن‌ هنگام‌ هر فردی‌ از افراد انسان‌ می‌گوید: «برای‌ چه‌ زمین‌ به‌ جنبش‌ درآمد وبارهای‌ گران‌ خود را به‌ بیرون‌ افگند؟». به‌ قولی: مراد از انسان‌، انسان‌ کافر به‌ روز رستاخیز است‌ زیرا مؤمن‌ می‌داند که‌ بر سر زمین‌ چه‌ می‌آید.

﴿يَوۡمَئِذٖ تُحَدِّثُ أَخۡبَارَهَا٤

«آن‌ روز است‌ که‌ زمین‌ خبرهای‌ خود را بازگوید» یعنی: زمین‌ خبرهای‌ اعمالی‌ راکه‌ بر روی‌ آن‌ از خیر و شر انجام‌ شده ‌است‌ بازمی‌گوید زیرا خدای‌ سبحان‌ در آن ‌روز زمین‌ را به‌نطق‌ می‌آورد تا بر بندگان‌ گواهی‌ دهد. و این‌ نظر جمهور مفسران ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ س آمده‌ است: «رسول‌ خدا ص این‌ آیه‌ را خواندند و آن‌گاه‌ فرمودند: آیا می‌دانید که‌ اخبار زمین‌ چیست‌؟ اصحاب ‌گفتند: خدا أ و رسولش‌ داناترند. فرمودند: اخبار آن‌ این‌ است‌ که‌ بر هر بنده‌ و بر هر کنیزی‌ (یعنی‌ بر هر مرد و زنی) گواهی‌ می‌دهد از آنچه‌ که‌ بر پشت‌ آن‌ عمل‌کرده ‌است‌، بدین‌ نحو که‌ می‌گوید: او فلان‌ و فلان‌ روز بر روی‌ من‌ چنین‌ و چنان‌ کرد. پس‌ این‌ است‌ اخبار آن‌». اما طبری‌ می‌گوید: «سخن‌ گفتن‌ زمین‌ از باب ‌تمثیل‌ است‌ و مراد این‌ است‌ که‌ زمین‌ به‌ زبان‌ حال‌ سخن‌ می‌گوید، نه‌ به‌ زبان ‌قال‌».

﴿بِأَنَّ رَبَّكَ أَوۡحَىٰ لَهَا٥

«به ‌سبب‌ آن‌که‌ پروردگارت‌ به‌ او وحی‌ کرده است» یعنی: زمین‌ اخبار خود را به‌ وحی‌ خداوند أ باز می‌گوید زیرا خداوند أ به‌ او فرمان‌ می‌دهد که‌ سخن‌ بگو و گواهی‌ بده‌. وحی: الهام‌ به‌ شیوه‌ پنهانی‌ است‌ چنان‌ که‌ گفته‌ می‌شود: «أوحي‌ له‌ وإليه‌ و وحي‌ له‌ و إليه». «یعنی‌ با او پنهانی‌ سخن‌ گفت‌ و به‌ سویش‌ الهام‌ کرد».

﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ٦

«آن‌ روز مردم‌ بر احوال‌ پراکنده‌ برآیند» یعنی: مردم‌ در روز قیامت‌ بر احوال ‌مختلف‌ و پراکنده‌ای‌ از گورهای‌ خود به‌سوی‌ موقف‌ حساب‌ بیرون‌ می‌آیند؛ برخی ‌از آنان‌ ایمن‌ و مطمئنند و برخی‌ ترسناک‌، برخی‌ به‌ رنگ‌ اهل‌ بهشت‌اند که‌ رنگ ‌سپید است‌ و برخی‌ به‌رنگ‌ اهل‌ دوزخ‌ که‌ رنگ‌ سیاه ‌است‌، برخی‌ به‌ سمت‌ راست ‌باز می‌گردند و برخی‌ به‌ سمت‌ چپ‌ چنان‌ که‌ در ادیان‌ و اعمال‌ خویش‌ نیز متفرق‌اند. اما ابن‌کثیر در تفسیر آن‌ می‌گوید: «مردم‌ از موقف‌ حساب‌ گروه‌گروه ‌بازمی‌گردند». یعنی: در حالی‌ که‌ به‌ انواع‌ و اصناف‌ مختلفی‌ تقسیم‌ شده‌اند، از شقی‌ گرفته‌ تا سعید و از بهشتی‌ تا دوزخی‌. آری‌! بازمی‌گردند: «تا اعمالشان‌ به‌آنان‌ نشان‌ داده ‌شود» یعنی: تا خداوند أ اعمال‌شان‌ را به‌ آنان‌ ارائه‌ نماید و بگوید: اینک‌ این‌ شما و این‌ هم‌ اعمالتان‌. یا معنی‌ این‌ است: تا خداوند أ جزا و نتیجه ‌اعمال‌شان‌ را به‌ آنان‌ نشان‌ دهد.

﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧

«پس‌ هر کس» در دنیا «همسنگ‌ ذره‌ای‌ از عمل‌ خیر عمل‌ کرده ‌باشد، آن‌ را» در روز قیامت‌ در نامه‌ اعمال‌ خویش «می‌بیند» و بدان‌ شادمان‌ و مسرور می‌شود. یا آن‌ عمل‌ را بعینه‌ می‌بیند که‌ بر وی‌ عرضه‌ شده‌است‌.

﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨

«و» همچنین «هر کس» در دنیا «همسنگ‌ ذره‌ای‌ از عمل‌ شر عمل‌ کرده ‌باشد، آن‌را می‌بیند» در روز قیامت‌. پس‌ این‌ دیدن‌، او را ناخوش‌، ناراحت‌ و بی‌قرار می‌گرداند اما گاهی‌ هم‌ خداوند أ بر او می‌آمرزد. ذره: عبارت‌ از گرد و غباری ‌است‌ که‌ در شعاع‌ خورشید دیده‌ می‌شود. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «هیچ‌ کس ‌نیست‌ مگر این‌که‌ خود را در روز قیامت‌ ملامت‌ می‌کند زیرا اگر نیکوکار باشد، با خود می‌گوید: چرا بر نیکوکاری‌ خود نیفزودم‌؟ و اگر غیر از این‌ باشد هم ‌می‌گوید: چرا از گناهان‌ دست‌ نکشیدم‌؟» و این‌ امر در هنگام‌ مشاهده‌ ثواب‌ و عقاب‌ است‌. ابن ‌مسعود س می‌گوید: «آیه‌ ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ محکم‌ترین‌ آیه‌ در قرآن‌ کریم‌ است‌».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ علما بر عام‌ بودن‌ این‌ آیه‌ اتفاق‌نظر دارند. کعب‌ احبار می‌گوید: «خداوند أ بر محمد صدو آیه‌ نازل‌ کرده‌ است‌ که‌ تمام‌ آنچه‌ را در تورات‌، انجیل‌، زبور و صحیفه‌هاست‌، دربر گرفته‌اند، این‌ دو آیه‌ عبارت‌اند از: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨ [الزلزلة: ٧-۸]. همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌جریر و ابن‌ابی‌حاتم‌ آمده‌ است‌ که‌ ابوبکر صدیق‌ س به‌ رسول‌ خدا ص گفت: یا رسول‌الله! آیا من‌ در روز قیامت‌ همسنگ‌ ذره‌ای‌ از عمل ‌شر را که‌ عمل‌ کرده ‌باشم‌، می‌بینم‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: «ای‌ ابابکر! ناخوشی‌هایی‌ که‌ در دنیا می‌بینی‌، کفاره‌ مثقال‌های‌ ذره‌ شر است‌ اما خداوند أ مثقال‌های‌ ذره‌ خیر را برایت‌ ذخیره‌ می‌کند تا این‌که‌ در روز قیامت‌ آن‌ها را بازمی‌یابی‌».

سعید بن‌ جبیر س در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: چون‌ آیه‌ ﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ [الإنسان: ۸] نازل‌ شد، مسلمانان‌ بر این‌ پندار بودند که‌ در برابر چیزهایی‌ اندکی‌ که‌ به ‌نیازمندان‌ می‌دهند، پاداشی‌ ندارند و عده‌ دیگری‌ نیز بر این‌ باور بودند که‌ در برابر گناه‌ اندک‌ مورد سرزنش‌ قرار نمی‌گیرند، مانند یک‌ دروغ‌، یک‌ نگاه‌ حرام‌، یک‌ غیبت‌ و امثال‌ این‌ها؛ و می‌گفتند: جز این‌ نیست‌ که‌ خدای‌ ‌ فقط در برابر ارتکاب‌ گناهان‌ کبیره‌ ما را به‌ دوزخ‌ هشدار داده‌ است‌، نه‌ در برابر گناهان‌ صغیره‌! همان‌ بود که‌ خداوند أ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ چون ‌رسول‌ خداص درباره‌ زکات‌ الاغ‌ مورد سؤال‌ قرار گرفتند، فرمودند: «خدای‌ ‌ درباره‌ آن‌ جز این‌ آیه‌ بی‌نظیر و جامع‌ را بر من‌ نازل‌ نکرده ‌است: ﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨ [الزلزلة: ٧-۸].

بنابراین‌، این‌ آیه‌ را آیه: «فاذ جامع‌» یعنی‌ یکتا، بی‌نظیر و فراگیر نامیدند.

سوره‌ عادیات

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌جهت‌ افتتاح‌ آن‌ با سوگند حق‌ تعالی‌ به‌ عادیات‌ که‌ عبارت‌ از اسبان‌ تیزتک‌ مجاهدان‌ است‌، «عادیات‌» نامیده‌ شد.

﴿وَٱلۡعَٰدِيَٰتِ ضَبۡحٗا١

«سوگند به‌ اسبان‌ تیزتک‌ که‌ نفس ‌نفس‌ می‌زنند» ضبح: نوعی‌ از رفتار و دویدن ‌است‌ و وقتی‌ اسب‌ به ‌شدت‌ بدود، گفته‌ می‌شود: ضبح‌ الفرس‌. فراء می‌گوید: «ضبح‌، صدای‌ نفس‌نفس‌زدن‌ اسب‌ در هنگام‌ دویدن‌ آن‌ است‌». مراد اسبانی‌اند که‌ یورشگرانه‌ و با خیز و تاخت‌ مجاهدان‌ در راه‌ خدا أ را به‌سوی‌ دشمن‌ کافر ستیزه‌گر می‌برند. به‌ قولی: مراد شترانی‌اند که‌ حجاج‌ را از عرفه‌ به‌سوی‌ مزدلفه ‌برده‌ و در آنجا ایشان‌ را گرد می‌آورند. اما قول‌ اول‌ راجح‌ است‌.

از ابن‌ عباس‌ ب در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: رسول‌ خدا ص مجاهدانی‌ را سوار بر اسبان‌ به‌ جهاد فرستادند و یک‌ ماه‌ درنگ ‌کردند اما از آنان‌ خبری‌ نرسید آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد.

﴿فَٱلۡمُورِيَٰتِ قَدۡحٗا٢

«و سوگند به‌ اخگرانگیزان» مراد اسبانی‌اند که‌ از برخورد سم‌ و نعل‌ خود به‌ زمینهای‌ سخت‌ و سنگ‌ و سنگریزه‌، جرقه‌هایی‌ مانند بیرون ‌آوردن‌ آتش‌ از آتش‌زنه‌ برمی‌انگیزند.

﴿فَٱلۡمُغِيرَٰتِ صُبۡحٗا٣

«و سوگند به‌ اسبان‌ تکاور در صبحگاهان» یعنی: اسبانی‌ که‌ بامدادان‌ بر دشمن ‌حمله‌ می‌برند.

﴿فَأَثَرۡنَ بِهِۦ نَقۡعٗا٤

«و با آن‌ یورش‌ غباری‌ برانگیزند» نقع: گردوغباری‌ است‌ که‌ اسبان‌ در هنگام‌ حمله‌ بر دشمن‌ برمی‌انگیزند.

﴿فَوَسَطۡنَ بِهِۦ جَمۡعًا٥

«پس‌ در آن‌ هجوم‌ در میانه‌ جمعی‌ درآیند» یعنی: آن‌ اسبان‌ با حمله‌ و یورش ‌تکاورانه‌ خود به‌ میان‌ دشمن‌ درآیند و به‌ این‌ وسیله‌، قلب‌ دشمن‌ را بشکافند. دلیل‌ این‌که‌ خداوند أ به‌ اسب‌ سوگند خورد این‌ است‌ که‌ اسب‌ در دویدن‌ خصوصیاتی‌ دارد که‌ سایر چهارپایان‌ فاقد آنند و نیز از آن‌ روی‌ که‌ در پیشانی‌ اسب‌ تا روز قیامت‌ خیر نوشته‌ شده ‌است‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «الخيل‌ معقود بنواصيها الخير إلي‌ يوم‌ القيامة‌». پس‌ هدف‌ بالا بردن‌ شأن‌ و اهمیت‌ اسب‌ در نزد مؤمنان‌ است‌ تا به‌ پرورش‌ آن‌ همت‌ و عنایت‌ گمارند و به‌ قصد جهاد در راه‌ خدا أ بر سواری‌ آن‌ تمرین‌ و ممارست‌ نمایند.

﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لِرَبِّهِۦ لَكَنُودٞ٦

جواب‌ سوگندهای‌ یاد شده‌ این‌ است: «هر آینه‌ انسان‌ در برابر پروردگارش‌ سخت‌ ناسپاس‌ است» کنود: کسی‌ است‌ که‌ بسیار انکارگر و کفران‌کننده‌ نعمت‌ باشد. ظاهرا مراد از انسان‌ در این‌ آیه‌، جنس‌ انسان‌ است‌ اما اکثر علما برآنند که‌ مراد از آن‌، انسان‌ کافر می‌باشد زیرا خداوند أ بعد از آن‌ می‌فرماید: ﴿أَفَلَا يَعۡلَمُ «مگر نمی‌داند که‌ وقتی‌ آنچه‌ در گورهاست‌ زیر و زبر شود؟» در حالی‌که‌ انسان‌ مؤمن‌ از این‌ حقایق‌ با خبر است‌. ولی‌ این‌ گروه‌ از علما احتمال‌ این‌ امر را که‌ مراد از آیه ‌جنس‌ انسان‌ باشد، نیز رد نکرده‌اند با این‌ توضیح‌ که‌ جنس‌ و طبیعت‌ انسان‌ بر ناسپاسگزاری‌ سرشته‌ شده ‌است‌ مگر کسی‌که‌ خداوند أ او را به‌ لطف‌ و توفیق ‌خود از این‌ آفات‌ حفظ کند.

﴿وَإِنَّهُۥ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٞ٧

«و هرآینه‌ او بر این‌ امر نیک‌ گواه‌ است» یعنی: انسان‌ بر ناسپاسی‌ خود گواه ‌است‌ وبه‌ زبان‌ حال‌ یا قال‌ این‌ گواهی‌ را علیه‌ خود می‌دهد، از آن‌ رو که‌ اثر این‌ ناسپاسی‌ بر وی‌ آشکار و هویداست‌. اما قتاده‌ و سفیان‌ ثوری‌ می‌گویند: «معنی‌ این‌ است‌ که: خدای‌ ‌ بر این‌ ناسپاسی‌ گواه‌ می‌باشد».

﴿وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ٨

«و همانا انسان‌ سخت‌ شیفته‌ مال‌ است» مفسران‌ در معنی‌ این‌ آیه‌ دو رأی‌ ذکر کرده‌اند: اول‌ این‌که‌ انسان‌ بسیار مال ‌دوست‌ است‌، دوم‌ این‌که‌ او به‌ سبب‌ مال‌دوستی‌ حریص‌ و بخیل‌ می‌باشد. ابن‌ کثیر می‌گوید: «هر دو معنی‌ صحیح ‌است‌». بنابراین‌، معنای‌ جمع‌ کننده‌ هردو وجه‌ این‌ است: انسان‌ در مال‌دوستی ‌زیاده‌رو و در طلب‌ آن‌ به‌ گونه‌ای‌ سخت ‌کوش‌ و در تک‌ و دو می‌باشد که‌ در پی ‌اندوختن‌ آن‌ دست‌ از پا نمی‌شناسد.

﴿أَفَلَا يَعۡلَمُ إِذَا بُعۡثِرَ مَا فِي ٱلۡقُبُورِ٩ وَحُصِّلَ مَا فِي ٱلصُّدُورِ١٠ إِنَّ رَبَّهُم بِهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّخَبِيرُۢ١١

«مگر نمی‌داند که‌ چون‌ آنچه‌ در گورهاست‌، زیروزبر شود» یعنی: آیا نمی‌داند که‌ وقتی‌ مردگانی‌ که‌ در گورهایند، برانگیخته‌ شوند و خاک‌ از رویشان‌ برافگنده‌ شود و آنان‌ بیرون‌ آورده‌ شوند؛ «و آنچه‌ در سینه‌هاست‌ فاش‌ شود» یعنی: وقتی‌ که‌ خیرو شر دلها از همدیگر متمایز و آشکار شود؛ «بی‌گمان‌ آن‌ روز پروردگارشان‌ به‌احوالشان‌ آگاه ‌است‌؟» یعنی: قطعا پروردگار برانگیخته ‌شدگان‌ در آن‌ روز و در غیرآن‌ از اوقات‌ به‌ احوال‌شان‌ آگاه ‌است‌ و هیچ‌ چیز از احوال‌شان‌ در هیچ‌ وقت‌ بر او پنهان‌ نمی‌ماند ولی‌ جزای‌ تام‌ و کامل‌شان‌ را در آن‌ روز می‌دهد. پس‌ دلیل‌ این‌که‌ حق‌ تعالی‌ فرمود: «آن‌ روز پروردگارشان‌ به‌ احوال‌شان‌ آگاه ‌است‌»؛ همانا تأکید بر فراگیری‌ و احاطه‌ علم‌ وی‌ به‌ گذشته‌، حال‌ و آینده‌ می‌باشد و نیز از آن‌ روی‌ که‌ جزا منوط به‌ اعمال‌ سابق‌ است‌ لذا مخصوصا یادآوری‌ از روز قیامت‌، دال‌ بر عدم ‌فراموشی‌ احوال‌ آنان‌ و به‌یاد داشتن‌ آن‌ از سوی‌ حق‌ تعالی‌ است‌. بنابراین‌، علم‌ الهی‌ در وقت‌ جزادهی‌ اعمال‌ و اقوال‌ و احوال‌ بندگان‌، با علم‌ ازلی‌اش‌ هیچ ‌اختلافی‌ ندارد. پس‌ وقتی‌ بندگان‌ این‌ حقیقت‌ را دانستند، برای‌شان‌ سزاوار نیست‌ که حب‌ مال‌ آنان‌ را از شکر و عبادت‌ پروردگار و عمل‌ برای‌ روز حشر، به‌ خود مشغول‌ گرداند.

سوره‌ قارعه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۱۱) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ افتتاح‌ با کلمه «قارعه‌» که‌ ایجادگر هول‌ و هراس‌ است‌، «قارعه‌» نام‌ گرفت‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ قارعه‌ یکی‌ از نامهای‌ روز قیامت‌ است‌، مانند «الحاقه‌»، «الصافه‌»، «الغاشیه‌» و مانند اینها.

﴿ٱلۡقَارِعَةُ١

«قارعه» یعنی: درهم ‌کوب‌ دل‌ها با هول‌ و هراس‌ و بی‌قراری‌ خویش‌، یا کوبنده ‌دشمنان‌ خدا أ با عذاب‌ روز قیامت‌.

﴿مَا ٱلۡقَارِعَةُ٢

«چیست‌ قارعه‌؟» این‌ سؤال‌ برای‌ بزرگداشت‌ و تفخیم‌ شأن‌ آن‌ است‌، یعنی: این‌ درهم‌کوب‌ واویلا برانگیز سخت‌ و سهمگین‌ چیست‌؟.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡقَارِعَةُ٣

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ درهم‌کوب‌ چیست‌؟» این‌ تکرار نیز تأکیدی‌ بر شدت‌ هول‌ و هراس‌ و فزونی‌ وحشت‌ و دهشت‌ روز قیامت‌ است‌. یعنی: تو چه‌ دانی‌ که‌ آن ‌درهم‌ کوب‌ چه‌ قدر عظیم‌ و سهمگین‌ است‌؟

سپس‌ خود در تفسیر آن‌ می‌فرماید:

﴿يَوۡمَ يَكُونُ ٱلنَّاسُ كَٱلۡفَرَاشِ ٱلۡمَبۡثُوثِ٤

«روزی‌ که‌ مردم‌ چون‌ پروانه‌های‌ پراکنده‌ گردند» فراش: همان‌ حشره‌ پرنده‌ احمق ‌معروفی‌ است‌ که‌ خود را بر قلب‌ آتش‌ می‌زند. به‌قولی: تمام‌ حشرات‌ پرنده‌ در معنی‌ آن‌ داخل‌اند، مانند پشه‌ و ملخ‌. مبثوث: یعنی‌ متفرق‌ و پراکنده‌. این‌ تشبیهی ‌برای‌ حال‌ مردم‌ در هنگام‌ بیرون ‌آمدن‌شان‌ از قبرهاست‌ که‌ از شدت‌ هول‌ و هراس‌ و دهشت‌، دست‌ و پای‌ خود را گم‌ کرده‌ و حیران‌ و پریشان‌ به‌ هر سویی‌ می‌دوند تا آن‌که‌ همه‌ آن‌ها در موقف‌ حساب‌ گردآورده‌ می‌شوند.

﴿وَتَكُونُ ٱلۡجِبَالُ كَٱلۡعِهۡنِ ٱلۡمَنفُوشِ٥

«و روزی‌ که‌ کوهها مانند پشم‌ زده‌ شده‌ رنگین‌ شود» یعنی: مانند پشمی‌ که‌ به ‌رنگهای‌ مختلف‌ رنگ‌آمیزی‌ شده‌ و به‌وسیله‌ حلاجی‌، زده‌ و محلوج‌ گردیده ‌است ‌بدان‌ جهت‌ که‌ کوهها خرد و درهم‌تکیده‌ و پاشان‌ گشته‌ و ذرات‌ آن‌ها به‌ هوا پراکنده‌ می‌شود چنان‌ که‌ در این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی‌ آمده‌ است: ﴿وَإِذَا ٱلۡجِبَالُ سُيِّرَتۡ٣ [التکویر: ۳] و نیز در این‌ فرموده‌ وی: ﴿وَكَانَتِ ٱلۡجِبَالُ كَثِيبٗا مَّهِيلًا [المزمل: ۱۴] که‌ ترجمه‌ و تفسیر آن‌ها گذشت‌.

﴿فَأَمَّا مَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ٦

سپس‌ حق‌ تعالی‌ احوال‌ مردم‌ و متفرق ‌شدن‌شان‌ به‌ دو گروه‌ را به‌ اجمال‌ بیان ‌نموده‌ و می‌فرماید: «اما هرکس‌ پله‌های‌ او سنگین‌ شود» یعنی: پله‌ نیکی‌های‌ او آنچنان‌ سنگین‌ شود که‌ بر گناهانش‌ بچربد.

﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٖ رَّاضِيَةٖ٧

«پس‌ او در زندگی‌ پسندیده‌ای‌ خواهد بود» یعنی: او در زندگی‌ای‌ قرار خواهد داشت‌ که‌ برایش‌ سخت‌ دل‌پسند و گواراست‌. عیشه: کلمه‌ای‌ است‌ که‌ جامع‌ تمام‌ نعمت‌های بهشتی‌ می‌باشد. ابوبکر صدیق‌ س می‌گوید: «جز این‌ نیست‌ که‌سنگین‌ شدن‌ پله‌ نیکی‌های‌ ایشان‌ به ‌وسیله‌ پیروی‌شان‌ از حق‌ در دنیا و سنگینی‌ و عزت ‌حق‌ در نگاه‌ و باورشان‌ است‌ و به‌ راستی‌ شایسته‌ ترازویی‌ که‌ جز حق‌ در آن‌ نهاده ‌نمی‌شود، این‌ است‌ که‌ سنگین‌ باشد و شایسته‌ ترازویی‌ که‌ باطل‌ در آن‌ نهاده‌ می‌شود، این‌ است‌ که‌ سبک‌ باشد». مقاتل‌ نیز می‌گوید: «حق‌ سنگین‌ است‌ و باطل‌ سبک‌».

﴿وَأَمَّا مَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ٨

«و اما هرکس‌ پله‌های‌ او سبک‌ برآید» یعنی: گناهان‌ و بدیهایش‌ بر حسناتش ‌ترجیح‌ پیدا کند، یا حسنات‌ قابل‌ توجهی‌ نداشته ‌باشد.

﴿فَأُمُّهُۥ هَاوِيَةٞ٩

«پس‌ مسکن‌ او هاویه» یعنی: جهنم‌ «باشد» جایگاهش‌ در دوزخ «ام‌» نامیده ‌شد زیرا او به‌سوی‌ آن‌ چنان‌ جای‌ می‌گیرد که‌ طفل‌ به‌سوی‌ مادرش‌؛ و جهنم‌ هاویه‌ نامیده‌ شد زیرا شخص‌ دوزخی‌ با درنظرداشت‌ گودی‌ و عمق‌ بسیار آن‌ در آن ‌فروافگنده‌ می‌شود.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا هِيَهۡ١٠

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ هاویه‌ چیست‌؟» این‌ استفهام‌ برای‌ برانگیختن‌ هراس‌ و افگندن ‌هول‌ و وحشت‌ با ایجاد این‌ تصور است‌ که‌ دوزخ‌ از حد معهود و متعارف‌ خارج‌ می‌باشد به‌گونه‌ای‌ که‌ بشر کنه‌ و حقیقت‌ آن‌ را در نمی‌یابد.

سپس‌ حق‌ تعالی‌ خود در تفسیر آن‌ می‌فرماید:

﴿نَارٌ حَامِيَةُۢ١١

«آتشی‌ است‌ بس‌سوزان» در نهایت‌ سوزندگی‌ و داغی‌ که‌ گرما و سوزشی‌ فراتر از آن‌ حد قابل ‌تصور نیست‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «نار بنی‌ آدم‌ التی‌ توقدون‌ جزء من‌ سبعین‌ جزءا من‌ نار جهنم‌...: آتش‌ فرزندان‌ آدم‌ که‌ آن‌ را برمی‌افروزید، جزئی‌ از هفتاد جزء از آتش‌ جهنم‌ است‌...». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «إن‌ أهون‌ أهل‌ النار عذابا: من‌ له‌ نعلان‌، يغلي‌ منها دماغه». «بی‌گمان‌ آسانترین‌ اهل‌دوزخ‌ از نظر عذاب‌، کسی‌ است‌ که‌ دارای‌ دو کفش‌ از آتش‌ است‌، «و سوزش‌آن‌ به‌ حدی‌ است» که‌ دماغش‌ براثر آن‌ می‌جوشد».

سوره‌ تکاثر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۸) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «تکاثر» نامیده‌ شد که‌ خداوند أ در آغاز آن‌ می‌فرماید: ﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ١ [التکاثر: ۱] یعنی: فخر نمودن‌ به‌ کثرت‌ اموال‌ و اولاد و یاران‌ و خدمتکاران‌، شما را غافل‌ داشت‌.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ سوره‌ درباره‌ دو قبیله‌ از قبایل‌ انصار، یعنی‌ قبایل‌ بنی‌حارثه‌ و بنی‌الحارث‌ نازل‌ گردید که‌ به‌ بسیاری‌ کسان‌ خود بر یک‌دیگر فخرفروشی‌ کردند... پس‌ در آغاز زندگان‌ را برشمردند سپس‌ گفتند: بیایید به‌سوی‌ گورستان‌ برویم‌ تا ببینیم‌ که‌ چه‌ کسی‌ از ما دو گروه‌ در شمار بیشتر است‌؟ لذا به‌ گورستان‌ رفته‌ و به‌ شمردن‌ قبرهای‌ یک‌دیگر پرداختند. همان‌ بود که‌ خداوندأ این‌ سوره‌ را نازل‌ فرمود.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌، ترمذی‌ و نسائی‌ از عبدالله بن ‌شخیر س آمده‌است‌ که‌ فرمود: «نزد رسول‌ خدا ص رفتم‌ در حالی‌که‌ ایشان‌ سوره‌ ﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ١ را می‌خواندند ـ و به‌ روایتی: سوره‌ ﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ١ بر ایشان‌ نازل‌ شده ‌بود ـ پس‌ فرمودند: فرزند آدم‌ می‌گوید: مال‌ من‌! مال‌ من‌! و مگر برایت‌ از مالت ‌جز آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ خورده‌ای‌ و نابودش‌ کرده‌ای‌، یا پوشیده‌ای‌ و کهنه‌اش ‌ساخته‌ای‌، یا صدقه‌ داده‌ای‌ و آن‌ را مصرف‌ کرده‌ای‌؟». در روایت‌ دیگری‌ اضافه ‌شده ‌است: «بدان‌ که‌ ماسوای‌ این‌ هر چه‌ که‌ داری‌، بر باد رفته ‌است‌ و آن‌ را برای ‌مردم‌ باقی‌ گذاشته‌ای‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس‌ بن‌ مالک‌ س آمده است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «يتبع‌ الميت‌ ثلاثة:‌ فيرجع‌ اثنان‌ ويبقي‌ معه ‌واحد: يتبعه‌ أهله‌ وماله‌ وعمله‌، فيرجع‌ أهله‌ وماله‌ ويبقي‌ عمله». «سه‌ چیز مرده‌ را دنبال‌ می‌کند پس‌ دو چیز برمی‌گردد و یک‌ چیز همراه‌ او باقی‌ می‌ماند: دنبال‌ می‌کنند او را خانواده‌، مال‌ و عملش‌ پس‌ خانواده‌ و مالش‌ برمی‌گردند و عملش‌ باقی‌ می‌ماند».

﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ١

«تفاخر به‌ بیشتر داشتن‌ شما را غافل‌ داشت» یعنی: فزون‌طلبی‌ در اموال‌ و فرزندان‌، فخرورزی‌ به‌ بسیاری‌ آن‌ها و چشم‌ و هم ‌چشمی‌ با یک‌دیگر در آن‌ها، شما را از طاعت‌ خداوند متعال‌ و عمل‌ برای‌ آخرت‌ غافل‌ داشت‌ و به‌ خود گرفتار کرد.

﴿حَتَّىٰ زُرۡتُمُ ٱلۡمَقَابِرَ٢

«تا کارتان‌ به‌ گورستان‌ رسید» یعنی: به‌ فزون‌طلبی‌ و فخرورزی‌ تا بدانجا ادامه‌ دادید که‌ به‌ شما مرگ‌ در رسید و بر این‌ حال‌ و منوال‌ در گورها دفن‌ شدید. یا تا بدانجا به‌ فزون‌طلبی ‌ادامه‌ دادید که‌ برای‌ نشان ‌دادن‌ کثرت‌ خود به‌ گورستان‌ رفتید وبه‌ شمردن‌ قبرها پرداختید. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «يهرم‌ ابن‌ آدم‌، و يبقي‌ معه ‌اثنتان: الحرص‌ والأمل». «فرزند آدم‌ پیر می‌شود اما دو چیز همراه‌ وی‌ باقی ‌می‌ماند: حرص‌ و آرزوهای‌ دورودراز». باید دانست‌ که‌ زیارت‌ قبور از بهترین ‌داروهای‌ شفابخش‌ برای‌ سنگدلان‌ می‌باشد زیرا این‌ کار به‌یادآورنده‌ مرگ‌ و آخرت‌ است‌ از این‌ رو علما بر جواز زیارت‌ قبور برای‌ مردان‌ اتفاق‌ نظر دارند امادر جواز آن‌ برای‌ زنان‌ اختلاف‌ است‌؛ رفتن‌ زنان‌ جوان‌ به‌ آن‌ حرام‌ و رفتن‌ زنان ‌مسن‌ مباح‌ می‌باشد و اگر زنان‌ جدا از مردان به‌ زیارت‌ قبور بروند، این‌ کار برای‌ همه‌ آن‌ها جایز است‌ اما در صورتی‌ که‌ از آمیزش‌ مردان‌ و زنان‌ فتنه‌ای‌ روی ‌می‌داد، زیارت‌ آن‌ برای‌ زنان‌ جواز ندارد.

البته‌ باید در زیارت‌ گورستان‌ آداب‌ شرعی‌ رعایت‌ شود؛ آداب‌ زیارت‌ این‌ است‌ که‌ زایر بالای‌ سر صاحب‌ قبر رفته‌ و بر وی‌ سلام‌ کند، سپس‌ رو به‌سوی‌ قبله ‌نموده‌ و برای‌ او، برای‌ خودش‌ و برای‌ تمام‌ مسلمانان‌ رحمت‌ و مغفرت‌ طلب‌ نماید. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌مسعود س آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «من‌ قبلا (نظر به‌ مصلحتی) شما را از زیارت‌ قبرها نهی‌ کرده ‌بودم‌ اما اینک‌ به‌ شما اعلام‌ می‌کنم‌ که‌ قبرها را زیارت‌ کنید زیرا زیارت‌ قبرها قلب‌ را نرم‌ وچشم‌ را اشک‌بار گردانیده‌ و آخرت‌ را به‌یاد می‌آورد و در هنگام‌ زیارت‌ قبور سخنان‌ پرت‌ و پلا نگویید». این‌ حدیث‌ شریف‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ چنانچه‌ زیارت ‌قبور با ارتکاب‌ منکراتی‌ ـ چون‌ آمیزش‌ زن‌ و مرد، سر دادن‌ نوحه‌ و واویلا و امثال ‌آن‌ ـ همراه‌ باشد، ممنوع‌ است‌.

علما گفته‌اند؛ سه‌ چیز درمانگر قلب‌ است:

۱- طاعت‌ خداوند أ.

۲- بسیار یاد کردن‌ مرگ‌ که‌ برهم ‌زننده‌ لذت‌هاست‌.

۳- زیارت‌ قبور مردگان‌ مسلمانان‌.

﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣

«نه‌ چنین‌ است‌، به‌ زودی‌ خواهید دانست» این‌ تنبیه‌ و هشداری‌ برای‌ انسان‌ها در مورد فزون‌طلبی‌ آن‌هاست‌. یعنی: نباید گرد آوردن‌ مال‌ دنیا و فزون ‌طلبی‌ در آن‌ را تمام‌ هم‌ و غم‌ خود گردانند و باید به‌هوش‌ باشند که‌ به‌زودی‌ فرجام‌ فزون‌طلبی‌ خود را در روز قیامت‌ خواهند دانست‌.

﴿ثُمَّ كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٤

«باز هم‌ نه‌ چنین‌ است‌، زودا که‌ بدانید» این‌ تکرار بر وجه‌ تأکید و تغلیظ و تهدیدی‌ بعد از تهدید دیگر است‌.

﴿كَلَّا لَوۡ تَعۡلَمُونَ عِلۡمَ ٱلۡيَقِينِ٥

«هرگز چنین‌ نیست‌، اگر بدانید به‌ علم‌ الیقین» یعنی: اگر به‌ علم‌ یقین‌ مانند علمتان‌ به‌ قطعیات‌ و یقینیات‌ دنیا بدانید که‌ چه‌ سرنوشتی‌ در انتظار شماست‌ و به‌ کدامین ‌جایگاه‌ می‌روید، بی‌گمان‌ این‌ امر شما را از فزون‌طلبی‌ و فخرفروشی‌ بازمی‌دارد و هرگز دنیا شما را از چنین‌ کار بزرگی‌ غافل‌ نمی‌گرداند.

علم‌ یقینی‌ علمی‌ است‌ که‌ از اعتقاد و باور منطبق‌ با واقع‌ برخاسته‌ و از مشاهده ‌عینی‌، یا از دلیل‌ قطعی‌ ثابتی‌ پدید آمده‌ باشد که‌ عقل‌ صحیح‌، یا نقل‌ ثابت‌ از رسول‌اکرم‌ ص، بر آن‌ دلالت‌ کند.

﴿لَتَرَوُنَّ ٱلۡجَحِيمَ٦

«به‌ یقین‌ دوزخ‌ را خواهید دید» در آخرت‌. این‌ جواب‌ سوگندی‌ است‌ که ‌حذف‌ شده‌ است‌.

﴿ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيۡنَ ٱلۡيَقِينِ٧

«سپس‌ آن‌ را قطعا به‌ عین‌الیقین‌ خواهید دید» یعنی: سپس‌ دوزخ‌ را به‌ رؤیتی‌ که ‌عینا خود یقین‌ است‌ با چشمانتان‌ می‌بینید. به‌قولی ‌دیگر: این‌ خبری‌ است‌ در مورد دوام‌ ماندگار بودنشان‌ در دوزخ‌. یعنی: این‌ رؤیت‌شان‌ رؤیتی‌ پیوسته‌، همیشگی‌ و بی‌انقطاع‌ است‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ تفسیر تهدید یاد شده‌ در آیه‌ قبل‌، یعنی: ﴿كَلَّا سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٣ [التکاثر: ۳] است‌».

﴿ثُمَّ لَتُسۡ‍َٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ٨

«باز البته‌ در آن‌ روز از نعمت‌ها پرسیده‌ خواهید شد» یعنی: در موقف‌ حساب‌ از نعمت‌های دنیایی‌ای‌ که‌ شما را از کار کردن‌ برای‌ آخرت‌ غافل‌ گردانید، مورد پرسش‌ قرار خواهید گرفت‌ که‌ آیا آن‌ نعمت‌ها را با شکر دنبال‌ کرده‌اید یا خیر. به ‌قولی‌ دیگر: از آنان‌ در مورد امنیت‌، سلامتی‌، فراغت‌، خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های‌ لذت‌ بخش‌، آب‌ و نوشابه‌ سرد، سایه‌ سارهای‌ منازل‌ و غیر آن‌ از نعمت‌های دنیا سؤال‌ خواهد شد. گفتنی‌ است‌ که‌ احادیث‌ وارده‌ در این‌ باب‌، مفید عام‌ بودن‌ این‌ سؤال‌ است‌. یعنی‌ همه‌ انسآن‌ها اعم‌ از مؤمن‌ و کافر مورد سؤال‌ قرار می‌گیرند ولی‌ سؤال‌ کردن‌ از کفار بر سبیل‌ توبیخ‌ است‌ زیرا آنان‌ شکر نعمت‌ها را فرو گذاشته‌اند و سؤال‌ کردن‌ از مؤمن‌ از باب‌ تشریف‌ است‌؛ زیرا او نعمت‌هارا شکر گزارده ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ عمر س در مدینه‌ از پیامبر ص سؤال‌کرد و گفت: یا رسول‌الله! ما از چه‌ نعمتی‌ مورد پرسش‌ قرار می‌گیریم‌ درحالی‌که ‌از خانه‌ها و اموالمان‌ بیرون‌ رانده‌ شده‌ایم‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: «از سایه‌سارهای‌ منازل‌ و درختان‌ و دیگر سایه‌بآن‌هایی‌ که‌ شما را از گرما و سرما حفظ می‌کنند و از آب‌ خنک‌ در روز گرم‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن ‌ابی ‌شیبه‌ و احمد از محمود بن ‌لبید س آمده‌است‌ که‌ فرمود: «چون‌ سوره‌ ﴿أَلۡهَىٰكُمُ ٱلتَّكَاثُرُ١ نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص آن‌ را بر اصحاب‌ تلاوت‌ کردند و چون ‌به‌ آیه: ﴿ثُمَّ لَتُسۡ‍َٔلُنَّ يَوۡمَئِذٍ عَنِ ٱلنَّعِيمِ٨ [التکاثر: ۸] رسیدند، اصحاب‌ گفتند: یا رسول ‌الله! از کدام ‌نعمت‌ها مورد پرسش‌ قرار می‌گیریم‌ درحالی‌که‌ همینک‌ ما جز آب‌ و خرما چیز دیگری‌ در اختیار نداریم‌ و در عین‌ حال‌ شمشیرهایمان‌ بر گردن‌هایمان‌ آویخته‌ است‌ و دشمن‌ هم‌ حاضر می‌باشد؟ آخر چه‌ نعمتی‌ داریم‌ که‌ از آن‌ مورد پرسش‌ قرار بگیریم‌؟ رسول‌ خدا ص فرمودند: اما این‌ پرسش‌ یک‌ حقیقت‌ است‌ و به‌ واقعیت‌ خواهد پیوست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عباس‌ ب آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «دو نعمت‌ است‌ که‌ بسیاری‌ از مردم‌ در آن ‌زیانکارند؛ سلامتی‌ و فراغت‌». یعنی: بسیاری‌ از مردم‌ در شکر این‌ دو نعمت‌ مقصرند زیرا به‌ تکلیف‌ خود در قبال‌ آن‌ها عمل‌ نمی‌کنند پس‌ هرکس‌ حقی‌ را که‌ بر ذمه‌ وی‌ واجب‌ است‌ ادا نکند، در حقیقت‌ زیانکار می‌باشد. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌برزه‌ س آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لا تزول‌ قدما العبد يوم‌ القيامة حتي‌ يسأل‌ عن‌ أربع: عن‌ عمره‌ فيم‌ أفناه‌، وعن‌ شبابه‌ فيم أبلاه‌، وعن‌ ماله‌ من‌ أين‌ اكتسبه‌ وفيم‌ أنفقه‌، وعن‌ علمه‌ ماذا عمل‌ به». «قدم‌های‌ بنده‌ در روز قیامت‌ دور نمی‌ شود تا از چهار چیز مورد پرسش‌ قرار نگیرد: از عمر خویش ‌که‌ در چه‌ راهی‌ آن‌ را فنا کرده‌ است‌، از جوانی‌ خویش‌ که‌ در چه‌ چیزی‌ آن‌ را فرسوده ‌است‌، از مال‌ و ثروت‌ خویش‌ که‌ از کجا آن‌ را به‌ دست‌ آورده‌ و در کجا آن‌ را خرج‌ کرده ‌است‌ و از علم‌ خویش‌ که‌ با آن‌ چه‌ عمل‌ کرده ‌است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ مسلم‌ و اصحاب‌ سنن‌ از ابوهریره‌ س آمده است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا ص از خانه‌ خود بیرون‌ شدند و در این‌ حال‌ با ابوبکر و عمر ب روبرو گردیدند پس‌ فرمودند: چه‌ چیزی‌ در این‌ ساعت‌ شما را از خانه‌هایتان‌ بیرون‌ آورد؟ آن‌ دو گفتند: گرسنگی‌ یا رسول‌الله! رسول مبارک‌ ص فرمودند: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌‌ اوست‌، مرا نیز همان‌ چیزی ‌بیرون‌ آورده‌ که‌ شما را بیرون‌ آورده ‌است‌. پس‌ آن‌ دو با رسول‌ خدا ص به‌ راه ‌افتاده‌ و به‌ در خانه‌ مردی‌ از انصار رفتند. از قضا که‌ آن‌ مرد در خان‌هاش‌ نبود وچون‌ زنش‌ رسول‌ خدا ص را دید، گفت: خوش‌ آمدید! رسول‌ خدا ص از وی ‌پرسیدند: فلان‌ (شوهرت‌) کجاست‌؟ زن‌ گفت: رفته‌ است‌ که‌ برای‌ ما آب‌ شیرین ‌بیاورد. در این‌ اثنا مرد انصاری‌ از راه‌ رسید و به‌ رسول‌ خدا ص و دو یارشان ‌نگاهی‌ افگند و گفت: سپاس‌ و ثنا خدای‌ ‌ را، امروز هیچ‌کس‌ میهمانانی‌ گرامی‌تر از من‌ ندارد. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص و یاران‌شان‌ را به‌ گرمی‌ پذیرفت‌ و خود رفت‌ و خوشه‌ای‌ خرما از نخلستان‌ آورد که‌ در آن‌ خرمای‌ غوره‌ و رسیده‌ هردو موجود بود و ایشان‌ را به‌ خوردن‌ از آن‌ دعوت‌ کرد. سپس‌ کارد را گرفت‌. رسول‌ خدا ص به‌ وی‌ فرمودند: مبادا حیوان‌ شیردهی‌ را ذبح‌ کنی‌! پس‌ گوسفندی ‌را برایشان‌ ذبح‌ کرد و از آن‌ گوسفند و خرما خوردند و از آب‌ شیرین‌ هم‌ نوشیدند و چون‌ سیر و سیراب‌ شدند، رسول خدا ص خطاب‌ به‌ ابوبکر و عمر ب فرمودند: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌‌ اوست‌، یقینا در روز قیامت‌ از این‌ نعمت‌ها مورد پرسش‌ قرار می‌گیرید».

خواجه‌ عبدالله انصاری / در «کشف‌الاسرار» پیرامون‌ تفسیر آیات:﴿كَلَّا لَوۡ تَعۡلَمُونَ عِلۡمَ ٱلۡيَقِينِ٥ لَتَرَوُنَّ ٱلۡجَحِيمَ٦ [التکاثر: ۵-۶] می‌گوید: «یقین‌ را سه‌ رکن‌ است‌؛ علم‌الیقین‌، عین‌الیقین‌ و حق‌الیقین‌، علم‌ الیقین‌ به‌ سینه‌ فرود آید، عین‌ الیقین‌ به‌ سر فرود آید و حق‌الیقین‌ به‌ جان‌ فرود آید». جرجانی‌ می‌نویسد: «علم‌ هر عاقلی‌ به ‌مرگ‌ عبارت‌ از علم ‌الیقین‌ است‌ و چون‌ فرشتگان‌ را ببیند، آن‌ عین ‌الیقین‌ است‌ و چون‌ طعم‌ مرگ‌ را بچشد، آن‌ حق‌ الیقین‌ است‌».

سوره‌ عصر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «عصر» نامیده‌ شد که‌ خداوند أ در مطلع‌ آن‌ به‌ عصر یعنی‌ روزگار سوگند خورده ‌است‌ به‌ سبب‌ آن‌که‌ روزگار دربرگیرنده‌ اعجوبه‌هایی‌ است‌؛ مانند شادی‌ و غم‌، سلامتی‌ و بیماری‌، غنا و فقر، عزت‌ و ذلت‌... و نیز به‌ سبب‌ آن‌که‌ عصر به‌ اجزایی‌ چون‌ سال‌، ماه‌، روز، ساعت‌، دقیقه‌ و ثانیه‌ منقسم‌ می‌شود.

فضیلت‌ آن: راویان‌ در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ مبارکه‌ نقل‌ کرده‌اند: عمرو بن‌ عاص‌ قبل‌ از آن‌که‌ مسلمان‌ شود، به‌ نمایندگی‌ از مشرکان‌ قریش‌ نزد مسلیمه‌ کذاب‌ رفت‌. مسلیمه‌ از وی‌ پرسید: در این‌ مدت‌ دیگر بر رفیق‌ شما چه‌چیزی‌ نازل‌ شده ‌است‌؟! عمرو بن ‌عاص‌ س گفت: بر او سوره‌ای‌ کوتاه‌ اما بسیار بلیغ‌ نازل‌ شده‌ است‌. مسلیمه‌ گفت: آن‌ سوره‌ چیست‌؟ عمرو خواند: ﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣ [العصر: ۱-۳]. مسلیمه‌ سخت‌ در فکر فرورفت‌ آن‌گاه‌ سر برداشت‌ و گفت: بر من ‌نیز مانند آن‌ نازل‌ شده ‌است‌. عمرو به‌ وی‌ گفت: ممکن‌ است‌ آن‌ را برایم‌ بخوانی‌؟ مسلیمه‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ کرد و گفت: «یا وبر، یا وبر، و انما انت‌ اذنان‌ و صدر وسائرک‌ حفر نقر ـ ای‌ وبر، ای‌ وبر! تو جز دو گوش‌ و یک‌ سینه چیزی‌ دیگرنیستی‌ زیرا سایر اندام‌های‌ تو گودی‌ و فرورفتگی‌ است‌». سپس‌ رو به‌ عمرو کرد و پرسید: ای‌ عمرو! این‌ سوره‌ نازل‌ شده‌ بر من‌ را چگونه‌ می‌بینی‌؟ عمرو گفت: سوگند به‌ خدا تو خوب‌ می‌دانی‌ که‌ من‌ خوب‌ می‌دانم‌ که‌ تو دروغگو هستی‌. ابن‌کثیر می‌گوید: «مسلیمه‌ کذاب‌ خواست‌ تا به‌ وسیله‌ این‌ هذیان‌ با قرآن‌ معارضه‌ کند اما حتی‌ پرستشگر بتی‌ را نیز متقاعد و قانع‌ ساخته‌ نتوانست‌». از عبیدالله بن‌حفص‌ س روایت‌ شده ‌است‌ که‌ فرمود: «هرگاه‌ دو تن‌ از اصحاب ‌رسول‌ خداص باهم‌ دیدار می‌کردند، از یک‌دیگر جدا نمی‌شدند تا آن‌که‌ یکی‌ از آن‌ها بر دیگری‌ سوره‌ عصر را تا آخر نمی‌خواند، سپس‌ بر یک‌دیگر سلام‌ می‌گفتند و از همدیگر جدا می‌شدند». امام‌ شافعی‌ / می‌گوید: «اگر همه‌ مردم‌ در این ‌سوره‌ تدبر کنند، این‌ سوره‌ همه‌ آنان‌ را می‌گنجد». هم‌ او می‌گوید: «اگر جز این‌ سوره‌ هیچ‌ سوره‌ دیگری‌ نازل‌ نمی‌شد، یقینا برای‌ مردم‌ کافی‌ و بسنده‌ بود؛ زیرا این‌ سوره‌ دربرگیر تمام‌ علوم‌ قرآنی‌ است‌».

﴿وَٱلۡعَصۡرِ١

«سوگند به‌ عصر» خدای‌ سبحان‌ از آن‌ روی‌ به‌ روزگار سوگند می‌خورد که‌ روزگار محمل‌ گذر شب‌ و روز و پیاپی‌ آمدن‌ تاریکی‌ها و نور و ظرف‌ رخدادها و اموری‌ در امر قوام‌ یافتن‌ زندگی‌ و مصالح‌ و منافع‌ زندگان‌ است‌ که‌ روزگار آن‌ها را در بستر خود می‌پروراند و شکی‌ نیست‌ که‌ این‌ امور بر وجود صانع‌ ‌ و بریگانگی‌ وی‌ دلالت‌ روشنی‌ دارند. بنابراین‌، سوگند خوردن‌ خدای‌ ‌ به‌روزگار، دلیل‌ شرف‌ و اهمیت‌ آن‌ است‌، از این‌ جهت‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «لاتسبو الدهر، فإن‌ الله‌ هو الدهر». «روزگار را دشنام‌ ندهید زیرا خدای‌ ‌خود (آفریننده) روزگار است‌». اما به‌ قول‌ مقاتل: مراد از «عصر» نماز عصر است‌ از این‌ جهت‌ بسیاری‌ از علما «صلاه‌ وسطی‌» را به‌ نماز عصر تفسیر کرده‌اند. بنابراین‌ وجه‌ تفسیری‌، این‌ سوگند اشاره‌ به‌ آن‌ دارد که‌ عمر باقی‌ مانده‌ دنیا نسبت ‌به‌ آنچه‌ که‌ از آن‌ گذشته‌ است‌، مانند وقت‌ باقی‌ مانده‌ در میان‌ نماز عصر و مغرب ‌است‌ پس‌ بر انسان‌ لازم‌ است‌ تا به‌ تجارتی‌ بی‌زیان‌ مشغول‌ شود زیرا وقت‌ به‌ آخر نزدیک‌ شده‌ و جبران‌ مافات‌ ممکن‌ نیست‌. اما ابن‌کثیر معنی‌ اول‌ را ترجیح ‌داده ‌است‌.

﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ٢

جواب‌ سوگند آیه‌ قبل‌ این‌ است: «که‌ بی‌گمان‌ انسان‌ در خسر است‌» خسر وخسران: زیانکاری‌، نقصان‌ و از بین‌ رفتن‌ سرمایه‌ است‌. یعنی: هر انسانی‌ که‌ به‌تجارت‌ و کار و تلاش‌ مادی‌ و صرف‌ عمر در کارهای‌ دنیا مشغول‌ است‌، در زیان‌و گمراهی‌ از حق‌ و در معرض‌ نابودی‌ قرار دارد و از این‌ قاعده‌ هیچ‌کس‌ مستثنی ‌نیست‌، بجز کسانی‌ که‌ در آیه‌ ذیل‌ مورد استثنا قرار گرفته‌اند:

﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣

«مگر کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و کارهای‌ شایسته‌ کرده‌اند» یعنی: مردان‌ و زنان ‌مؤمنی‌ که‌ در میان‌ ایمان‌ به‌ خدا أ و عمل‌ صالح‌ جمع‌ کرده‌اند، در سودند نه‌ در زیان‌ زیرا کارهای‌ دنیا آنان‌ را به‌ خود مشغول‌ نساخته‌ و برای‌ آخرت‌ خویش‌ عمل‌کرده‌اند «و» مگر کسانی‌ که‌ «همدیگر را به‌ حق‌ سفارش‌ کرده‌اند» همان‌ حقی‌ که‌ بپاخاستن‌ برای‌ آن‌، شایسته‌ و بایسته‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از: ایمان‌ به‌ خدای‌ ‌ و یگانگی‌ وی‌ و انجام‌ دادن‌ همه‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی ‌مشروع‌ کرده‌ است‌ و اجتناب‌ از همه‌ چیزهایی‌ که‌ او از آن‌ها نهی‌ کرده ‌است‌ «و» مگر کسانی‌ که «همدیگر را سفارش‌ کرده‌اند به‌ صبر» و شکیبایی‌ در خود داری‌ از ارتکاب‌ نافرمانی‌های‌ خدای‌ ‌، شکیبایی‌ بر انجام‌ فرایض‌ وی‌ و شکیبایی‌ بر مقدرات‌ درد آور وی‌. پس‌ صبر از خصلت‌های‌ حقی‌ است‌ که‌ مؤمنان‌ صالح‌ باید یک‌دیگر را به‌ آن‌ سفارش‌ کنند و از آنجا که‌ صبر نسبت‌ به‌ دیگر خصلت‌های ‌نیک‌ شرف‌ بیشتری‌ دارد و درجه‌ آن‌ از آن‌ها بالاتر است‌ و نیز از آنجا که‌ بسیاری‌ از بپاخاستگان‌ برای‌ حق‌، مورد دشمنی‌ و تعدی‌ قرار می‌گیرند پس‌ نیاز به‌ صبر و شکیبایی‌، نیاز ملموس‌ وارستگان‌ مؤمن‌ می‌باشد. بنابراین‌، آن‌ها باید یک‌دیگر را به‌ صبر و شکیبایی‌ نیز توصیه‌ و سفارش‌ نمایند. امام‌ رازی‌ / می‌گوید: «آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ حق‌ امری‌ است‌ سنگین‌ که‌ رنجها و محنت‌ها با آن ‌ملازم‌ و همراهند. از این‌ جهت‌، خداوند أ آن‌ را به‌ سفارش‌ یک‌دیگر به‌ صبر پیوسته‌ گردانید».

این‌ چنین‌ است‌ که‌ سوره‌ مبارکه «عصر»، راه‌ رستگاری‌ و نجات‌ را در چهار چیز خلاصه‌ می‌کند؛ ایمان‌، عمل‌ صالح‌، توصیه‌ به‌ حق‌ و توصیه‌ به‌ صبر. اما اسفا که‌ در عصر ما بسیاری‌ از مسلمین‌ دو خصلت‌ اخیر را ترک‌ نموده‌ و در دو خصلت‌ اول‌ نیز کوتاهی‌ می‌ورزند.

سوره‌ هُمَزه

مکی‌ است‌ و دارای‌ (٩) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ آن‌ «همزه‌» نام‌ گرفت‌ که‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ١ [الهمزة: ۱] افتتاح‌ گردیده‌ است‌. همزه: کسی‌ است‌ که‌ غیبت‌ و عیجویی‌ مردم‌ را نموده‌ و با سخن‌، یا با فعل‌، یا با اشاره‌ به‌ آنان‌ طعنه‌ می‌زند.

عطاء، کلبی‌ و سدی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ سوره‌ درباره ‌اخنس ‌بن‌ شریق‌ نازل‌ شد که‌ به‌ عیب‌جویی‌ و غیبت‌ مردم‌ و بویژه‌ رسول ‌اکرم‌ ص می‌پرداخت‌. ابوحیان‌ می‌گوید: «این‌ سوره‌ بنابر اقوالی‌ درباره‌ اخنس‌ بن‌ شریق‌، یا عاص‌بن‌وائل‌، یا جمیل‌بن‌معمر، یا ولیدبن‌مغیره‌، یا امیه‌بن‌خلف‌ نازل‌ گردید. و ممکن‌ است‌ درباره‌ همه‌ آن‌ها نازل‌ شده‌ باشد ولی‌ حکم‌ آن‌ درباره‌ همه‌ کسانی‌ که‌ به‌ این‌ اوصاف‌ متصف‌ می‌باشند، عام‌ است‌ زیرا در نزد اهل‌ تحقیق‌ و اصولیان‌ این ‌یک‌ قاعده‌ عام‌ و کلی‌ است‌ که: مخصوص‌ بودن‌ سبب‌، با عام‌ بودن‌ لفظ منافی ‌نیست‌.

﴿وَيۡلٞ لِّكُلِّ هُمَزَةٖ لُّمَزَةٍ١

«وای‌ بر هر بدگوی‌ عیبجویی» یعنی: خواری‌، عذاب‌ و نابودی‌ بر هر عیبجویی ‌باد. همزه: کسی‌ است‌ که‌ رو در روی‌ کسی‌ به‌ وی‌ طعنه‌ می‌زند اما لمزه‌ کسی‌ است ‌که‌ در پشت‌ سر غیبت‌ وی‌ را می‌کند. به‌قولی‌ دیگر: همزه‌ کسی‌ است‌ که‌ همنشینان ‌خود را با بدزبانی‌ آزار می‌دهد و لمزه‌ کسی‌ است‌ که‌ مردم‌ را به‌ اشاره‌ چشم‌ و ابرو، یا به‌ اشاره‌ دست‌ و سر طعنه‌ می‌زند. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «شرار عباد الله ‌تعالي‌ المشاؤون‌ بالنميمة‌، المفسدون‌ بين‌ الأحبة». «بدترین‌ بندگان‌ خدا أ، سخن‌چینان ‌برهم‌ زننده‌ رابطه‌ دوستی‌ در میان‌ دوستان‌ و عیب‌جویان‌ اشخاص‌ پاک‌ و بی‌گناه‌اند».

﴿ٱلَّذِي جَمَعَ مَالٗا وَعَدَّدَهُۥ٢

«همان‌ که‌ مالی‌ گرد آورد و شماره‌اش‌ کرد» یعنی: سبب‌ عیبجویی‌ و طعنه‌ زدن‌آن‌ بدگوی‌ طعنه‌ زن‌ این‌ است‌ که‌ به‌ مال‌ گرد آورده‌ خود دلخوش‌، سرمست‌ و مغرور است‌ و می‌پندارد که‌ به‌ وسیله‌ این‌ مال‌ بر دیگران‌ فضل‌ و برتری‌ دارد، از این‌ جهت‌ دیگران‌ را کوچک‌ و حقیر می‌پندارد.

﴿يَحۡسَبُ أَنَّ مَالَهُۥٓ أَخۡلَدَهُۥ٣

«می‌پندارد که‌ مالش‌ او را جاوید کرده» به ‌طوری‌ که‌ هرگز نمی‌میرد! پس‌ از بس ‌که‌ به‌ مال‌ خویش‌ دلخوش‌ و به‌ آن‌ سرمست‌ است‌، نه‌ فکر مرگ‌ به‌ خاطرش‌ خطور می‌کند و نه‌ به‌ بعد از مرگ‌ می‌اندیشد. به‌قولی: این‌ آیه‌ تعریض‌ و کنایه‌ از عمل ‌صالح‌ است‌. یعنی‌ فقط عمل‌ صالح‌ است‌ که‌ صاحب‌ خود را در حیاتی‌ ابدی ‌جاودان‌ می‌کند، نه‌ مال‌ و ثروت‌ همچنین‌ علم‌ همراه‌ با عمل‌ است‌ که‌ صاحب‌ خود را جاودان‌ می‌کند چنان‌‌که‌ علی س می‌فرماید: «مات‌ خزان‌ المال‌ وهم‌ أحياء، والعلماء باقون‌ ما بقي‌ الدهر». «گنج‌ سازان‌ مال‌ مردند در حالی‌که‌ هنوز در قطار زندگان‌ به‌سر می‌برند اما علما تا آن‌گاه‌ که‌ روزگار باقی‌ است‌، باقی‌ هستند».

﴿كَلَّاۖ لَيُنۢبَذَنَّ فِي ٱلۡحُطَمَةِ٤

«ولی‌ نه» یعنی: کار چنان‌ نیست‌ که‌ آن‌ انسان‌ غافل‌ طعنه‌زن‌ از خود راضی‌ مغرور می‌پندارد بلکه «قطعا در حطمه‌ افگنده‌ می‌شود» یعنی: او و مالش‌ بی‌شبهه ‌در آتشی‌ افگنده‌ می‌شود که‌ همه‌ چیز را در هم‌ می‌شکند و خرد و خوار می‌کند.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡحُطَمَةُ٥

«و تو چه‌ دانی‌ که‌ حطمه‌ چیست‌؟» استفهام‌ برای‌ تفخیم‌، به‌ تعجب‌افگندن‌ و هولناک‌ معرفی‌ کردن‌ آتش‌ جهنم‌ است‌، گویی‌ آتش‌ خردکننده‌ جهنم‌ از مقولاتی ‌است‌ که‌ عقل‌ آن‌ را درک‌ نمی‌کند.

سپس‌ خود در تفسیر حطمه‌ می‌فرماید:

﴿نَارُ ٱللَّهِ ٱلۡمُوقَدَةُ٦

«آتش‌ افروخته‌ الهی‌ است» یعنی: حطمه‌ آتش‌ فروزان‌ الهی‌ است‌ که‌ به‌ فرمان‌ خدای‌ سبحان‌ برافروخته‌ شده ‌است‌.

﴿ٱلَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى ٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةِ٧

«آتشی‌ که‌ بر دلها غالب‌ شود» یعنی: حطمه‌ آتشی‌ است‌ که‌ گرمای‌ سوزان‌ آن‌ به‌ دلها راه‌ می‌یابد و بر دل‌ها غالب‌ شده‌ و آن‌ را می‌پوشاند. دل‌ها را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ کرد در حالی‌ که‌ آتش‌ تمام‌ وجود آنان‌ را در می‌پوشاند، از آن‌رو که ‌دل‌ لطیف‌ترین‌ عضو بدن‌ است‌ و با اندک‌ آزاری‌ درد سختی‌ بر آن‌ عارض ‌می‌شود، یا از آن‌ روی‌ که‌ دل‌ محل‌ و جایگاه‌ مقاصد انحرافی‌، نیات‌ پلید، اخلاق ‌و منش‌ بد مانند کبر و کوچک‌ شمردن‌ اهل‌ فضل‌ است‌.

﴿إِنَّهَا عَلَيۡهِم مُّؤۡصَدَةٞ٨

«همانا آن‌ آتش‌ بر آنان‌ تنگاتنگ‌ محیط است» یعنی: آتش‌ از همه‌ سو بر دوزخیان ‌فراگیر و درهای‌ آن‌ تماما بر رویشان‌ بسته‌ است‌ پس‌ آنان‌ از همه‌ جهت‌ در تنگنای ‌آن‌ قرار دارند و از آن‌ بیرون‌ آمده‌ نمی‌توانند.

﴿فِي عَمَدٖ مُّمَدَّدَةِۢ٩

«در ستون‌هایی‌ بالا بلند» یعنی: آنان‌ در احاطه‌ ستون‌هایی‌ بلند و محکم ‌قرار گرفته‌اند و راه‌ گریزی‌ ندارند. مقاتل‌ می‌گوید: «درها بر رویشان‌ بسته‌ شده‌، سپس‌ به‌ میخ‌های‌ ستون ‌آسایی‌ از آهن‌ محکم‌ گردانیده‌ شده‌. بنابراین‌، نه‌ دری‌ بر آنان‌ باز می‌شود و نه‌ نسیمی‌ از آسایش‌ بر آنان‌ می‌وزد». یا مراد ستون‌های ‌بالا بلندی‌ از آتش‌ است‌.

سوره‌ فیل

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «فیل‌» نامیده‌ شد که‌ با یادآوری‌ از داستان‌ اصحاب‌ فیل‌ افتتاح‌ شده ‌است‌. داستان‌ اصحاب‌ فیل‌ به‌ اختصار این‌ است‌که: در یمن‌ حکمفرمایی‌ بود به‌ نام‌ ابرهه ‌بن‌ صباح‌ اشرم‌ که‌ از سوی‌ نجاشی‌ پادشاه‌ حبشه‌ منصوب‌ شده‌ بود. آن‌ حکمران‌ کلیسای‌ زیبا و بزرگی‌ به‌ نام‌ «قلیس‌» در یمن ‌بنا کرد با این‌ هدف‌ که‌ مردم‌ را از حج‌ کعبه‌ به‌ سوی‌ آن‌ کلیسا برگرداند. پس‌ مرد اعرابی‌ای‌ از قبیله‌ کنانه‌ شبانگاه‌ در آن‌ کلیسا مدفوع‌ کرد و آن‌ را ملوث‌ ساخت‌. این‌ کار، سبب‌ خشم‌ ابرهه‌ گردید و سوگند خورد که‌ کعبه‌ را ویران‌ می‌کند. اما در واقع‌ او با این‌ بهانه‌ می‌خواست‌ مکه‌ را فتح‌ نموده‌ و یمن‌ را با شام‌ متصل‌ گرداند و ساحه‌ قلمرو نصرانیت‌ را توسعه‌ دهد.

پس‌ لشکری‌ گران‌ با فیل‌های‌ مهیبی‌ آماده‌ کرد و رو به‌ مکه‌ نهاد تا به‌ موضعی‌ به‌ نام‌ «مغمس‌» در نزدیکی‌ مکه‌ رسید. لشکر ابرهه‌ که‌ به‌ مکه‌ نزدیک‌ شد، او به ‌چپاول‌ اموال‌ اعراب‌ فرمان‌ داد و در میان‌ آن‌ اموال‌ دویست‌ شتر از عبدالمطلب ‌بن ‌هاشم‌ جد رسول‌اکرم‌ ص وجود داشت‌. سپس‌ پیکی‌ را نزد بزرگترین ‌و شریف‌ترین‌ فرد قریش‌ فرستاد. مردم‌، عبدالمطلب‌ را به‌ او معرفی‌ کردند و او پیغام‌ ابرهه‌ به‌ مردم‌ مکه‌ را به‌ عبدالمطلب‌ رسانید. ابرهه‌ در آن‌ پیغام‌ اعلام‌ کرده‌ بود که‌ برای‌ جنگ‌ با آنان‌ نیامده ‌است‌ بلکه‌ آمده‌است‌ تا کعبه‌ را ویران‌ کند. عبدالمطلب‌ در پاسخ‌ وی‌ گفت: به‌ خدا سوگند که‌ نه‌ ما با ابرهه‌ سر جنگ‌ داریم‌ و نه‌ ما را بدین‌ کار نیرو و توانی‌ است‌، این‌ بیت ‌الحرام‌ الهی‌ و خانه‌ خلیل‌ وی ‌ابراهیم‌ ÷ است‌ پس‌ اگر خداوند أ آن‌ را از هجوم‌ شما باز دارد، این‌ خانه‌ و حرم‌ اوست‌ و اگر هم‌ راه‌ را بر شما باز کند تا آن‌ را ویران‌ کنید، او می‌داند و خآن‌هاش‌ زیرا سوگند به‌ ذات‌ او که‌ ما توان‌ دفاع‌ از خآن‌هاش‌ را نداریم‌. نماینده‌ ابرهه‌ گفت: پس‌ بیا با من‌ نزد ابرهه‌ برویم‌. از آن‌ سوی‌ دیگر مکیان‌ کار را بزرگ‌ پنداشته ‌از این‌ خبر سخت‌ تکان‌ خوردند و قصد نبرد با ابرهه‌ را کردند اما دیدند که‌ تاب‌ رویارویی‌ با لشکر عظیم‌ وی‌ را ندارند لذا ناگزیر به‌ کوه‌ها پناه‌ بردند و ناظر صحنه‌ بودند که‌ چه‌ روی‌ خواهد داد.

عبدالمطلب‌ نزد ابرهه‌ رفت‌ و او تحت‌ تأثیر هیبت‌ و شخصیت‌ وی‌ که‌ مردی ‌تنومند و نیکومنظر بود، قرار گرفت‌ و از وی‌ خواست‌ که‌ نیاز خویش‌ را بگوید. عبدالمطلب‌ گفت: نیاز من‌ این‌ است‌ که‌ پادشاه‌ دویست‌ شتری‌ را که‌ از من‌ گرفته ‌است‌، باز پس‌ دهد. ابرهه‌ تعجب‌ کرد و گفت: چگونه‌ است‌ که‌ درباره‌ شتران‌ خود با من‌ سخن‌ می‌گویی‌ اما درباره‌ خآن‌های‌ که‌ دین‌ تو و دین‌ پدران‌ توست‌ و من‌ برای‌ ویران‌ کردن‌ آن‌ آمده‌ام‌، هیچ‌ سخنی‌ نمی‌گویی‌؟ عبدالمطلب‌ در پاسخ‌ وی‌ گفت: من‌ صاحب‌ این‌ شتران‌ هستم‌ اما خانه‌ کعبه‌ نیز از خود صاحبی‌ دارد که‌ یقینا تو را از آن‌ باز خواهد داشت‌. ابرهه‌ گفت: چنین‌ نیست‌، من‌ کعبه‌ را ویران‌ می‌کنم‌. عبدالمطلب‌ گفت: بسیار خوب‌؛ این‌ تو و این‌ هم‌ کعبه‌. سپس‌ از نزد وی‌ بازگشت‌ و آن‌گاه‌ با شماری‌ از افراد قریش‌ به‌ در خانه‌ کعبه‌ آمد و حلقه‌ در را گرفت‌ و به‌ زاری ‌به‌ بارگاه‌ خداوند أ دعا کرد که‌ این‌ غائله‌ را از کعبه‌ دفع‌ نماید.

لشکر ابرهه‌ به‌ سوی‌ مکه‌ پیشروی‌ کرد و وارد مکه‌ شد، همراه‌ وی‌ فیل‌ بزرگی‌ به‌نام‌ «محمود» بود که‌ هرگاه‌ او را به‌ سوی‌ حرم‌ می‌راندند زانو بر زمین‌ می‌افگند و جلو نمی‌رفت‌ اما چون‌ روی‌ او را به‌ سوی‌ یمن‌، یا سایر جهات‌ می‌چرخاندند، به‌ تاخت‌ می‌دوید.

روز بعد در حالی‌که‌ عبدالمطلب‌ مشغول‌ دعا بود، مشاهده‌ کرد که‌ پرندگانی‌ از جانب‌ دریا و از سمت‌ یمن‌ ظاهر شده‌اند و با هر پرنده‌ای‌ سنگریزه‌هایی‌ بود که‌ آن‌ها را با منقارها و چنگالهای‌ خویش‌ حمل‌ می‌کرد. عبدالمطلب‌ گفت: به‌ خدا سوگند که‌ این‌ها پرندگانی‌اند عجیب‌ که‌ نه‌ از سرزمین‌ نجد اند و نه‌ از سرزمین‌ تهامه‌! پس‌آن‌ پرندگان‌ سنگریزه‌ها را بر سر لشکر ابرهه‌ فروریختند به‌ طوری‌که‌ هیچ‌ سنگی‌ به‌ احدی‌ اصابت‌ نمی‌کرد مگر این‌که‌ او را نابود می‌ساخت‌. لشکر ابرهه‌ فرارکنان‌ به‌سوی‌ یمن‌ گریختند، آن‌ها در راه‌ می‌افتادند و هلاک‌ می‌شدند. ابرهه‌ خود نیز مورد اصابت‌ یکی‌ از آن‌ سنگ‌ها قرار گرفت‌ پس‌ سر انگشتانش‌ یکی‌یکی‌ افتاد و گوشت ‌تنش‌ فروریخت‌ تا این‌که‌ او را به‌ صنعا بردند و در آنجا به‌ بدترین‌ مرگ‌ هلاک‌ شد.

این‌ شکست‌ در تاریخ‌ و در میان‌ اعراب‌ اثر بس‌ بزرگی‌ داشت‌ به‌طوری‌ که‌ پس‌ از آن‌، مردم‌ قریش‌ را بزرگ‌ پنداشتند و گفتند: ایشان‌ اهل‌ الله هستند زیرا خداوند أ از جایشان‌ جنگید و دشمن‌ را از ایشان‌ باز داشت‌. بدین‌سان‌ بود که‌ این‌جریان‌ بر بزرگداشت‌ خانه‌ کعبه‌ و ایمان‌ مردم‌ به‌ جایگاه‌ آن‌ در نزد خداوند أ افزود. آری‌! خداوند أ خواست‌ تا با این‌ رویداد، عظمت‌ خآن‌هاش‌ را به‌ جهانیان ‌نشان‌ داده‌ و امت‌ عرب‌ را برای‌ حمل‌ رسالت‌ اسلام‌ به‌ سوی‌ همه‌ عالم‌ آماده‌ گرداند.

شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ رویداد مهم‌ تاریخی‌ در سال‌ تولد رسول‌ اکرم‌ ص (۵٧۰ م) واقع‌ شد. یعنی‌ فاصله‌ میان‌ بعثت‌ رسول ‌اکرم‌ ص و آن‌ سال‌ که‌ به‌ سال ‌فیل‌ معروف‌ گردید، چهل‌ سال‌ بود به‌طوری‌ که‌ در هنگام‌ بعثت‌ ایشان‌ نیز هنوز جمعی‌ در مکه‌ زنده‌ بودند که‌ واقعه‌ فیل‌ را به‌ چشم‌ سر مشاهده‌ کرده ‌بودند. پس‌ این‌ واقعه‌ در حقیقت‌ از مقدمات‌ نبوت‌ آن‌ حضرت‌ ص بود.

﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِيلِ١

«آیا ندیدی‌؟» استفهام‌ به‌ معنای‌ اثبات‌ است‌ زیرا همزه‌ استفهام‌ چون‌ بر سر «لم‌» درآید، به‌ ایجاب‌ تبدیل‌ می‌شود چرا که‌ «لم‌» حرف‌ نفی‌ است‌ و از آنجا که ‌استفهام‌ نیز استفهام‌ انکاری‌ می‌باشد پس‌ نفی‌ بر سر نفی‌ آمده ‌است‌ و چون‌ نفی‌ بر سر نفی‌ بیاید، آن‌ را به‌ ایجاب‌ تبدیل‌ می‌کند. لذا معنی‌ این‌ است: ای‌ محمد ص! تو دانسته‌ای‌. و هرچند آن‌ حضرت‌ ص شاهد واقعه‌ فیل‌ نبودند ولی‌ آثار آن‌ را مشاهده‌ کرده‌ و اخبار آن‌ را نیز به‌ تواتر شنیده‌ بودند پس‌ گویی‌ آن‌ را دیده‌اند. آری‌! آیا ندیدی‌ و ندانسته‌ای‌ «که‌ پروردگارت‌ با اصحاب‌ فیل‌ چه‌ کرد؟» یعنی: با پیلدارانی‌ که‌ قصد تخریب‌ کعبه‌ را داشتند. حاصل‌ معنی‌ این‌ است: ای‌ محمد ص! تو و نیز مردم‌ هم‌عصرت‌ داستان‌ اصحاب‌ فیل‌ را دیده‌ یا دانسته‌اید و از این‌ حقیقت‌ که‌ خداوندأ با آنان‌ چه‌ کرد، باخبرید پس‌ دیگر چرا قومت‌ ایمان‌ نمی‌آورند؟

آری‌! فرستادن‌ پرندگان‌ ابابیل‌، آیتی‌ اعجازی‌ از آیات‌ الهی‌ و دلیل‌ آشکاری ‌بر قدرت‌، علم‌ و حکمت‌ آفریدگار و بر شرف‌ و برتری‌ محمد ص بود. شایان‌ ذکر است‌ که‌ پیش‌ فرستادن‌ معجزات‌ قبل‌ از بعثت‌ پیامبر به‌ عنوان‌ اعلام‌ تأسیس‌ نبوت ‌وی‌، جایز است‌ از این‌ جهت‌ نقل‌ است‌ که‌ قبل‌ از بعثت‌، ابری‌ نیز همه‌ جا رسول‌ خدا ص را سایه‌بانی‌ می‌کرد.

به‌ این‌ ترتیب‌، خدای‌ ‌ به‌ عنوان‌ اعلامی‌ بر نبوت‌ آن‌ حضرت‌ ص ، دشمنان‌ خود را با ضعیف‌ترین‌ لشکریان‌ خویش‌ که‌ پرندگان‌ کوچک‌اند و عادتا کشنده‌ نمی‌باشند، نابود گردانید.

﴿أَلَمۡ يَجۡعَلۡ كَيۡدَهُمۡ فِي تَضۡلِيلٖ٢

«آیا نیرنگ‌شان‌ را بی‌اثر نساخت‌؟» یعنی: آیا حق‌ تعالی‌ مکر و نیرنگ‌ اصحاب ‌فیل‌ در تخریب‌ کعبه‌ و روا شمردن‌ تجاوز به‌ حریم‌ اهل‌ آن‌ را تباه‌ و بی‌اثر نگردانید؟ به‌ طوری‌ که‌ نه‌ به‌ خانه‌ رسیدند و نه‌ به‌ هدفی‌ که‌ نیرنگ‌شان‌ را برای‌ آن‌ سازمان‌ داده‌ بودند بلکه‌ خداوند أ هلاک‌شان‌ گردانید؟ پس‌ ای‌ پیامبر! وقتی ‌قومت‌ این‌ امر را دانستند، دیگر چرا از فرود آمدن‌ مجازات‌ الهی‌ بر خود بیمناک ‌نیستند درحالی‌که‌ به‌ رسالتت‌ و کتاب‌ ما کفر می‌ورزند و مردم‌ را از ایمان‌ بازمی‌دارند؟.

﴿وَأَرۡسَلَ عَلَيۡهِمۡ طَيۡرًا أَبَابِيلَ٣

«و بر سر آنان‌ دسته‌ دسته‌ پرندگانی‌ ابابیل‌ فرستاد» که‌ پی‌درپی‌، از اینجا و آنجا در گروه‌هایی‌ بر سر آنان‌ بمباران‌ می‌کردند. نقل‌ است‌ که‌ آن‌ها پرندگان ‌سیاه‌ رنگی‌ بودند که‌ از جانب‌ دریا آمدند و با هر پرنده‌ای‌ سه‌ سنگ‌ بود؛ دو سنگ ‌در چنگال‌ آن‌ و سنگی‌ در منقار آن‌ پس‌ آن‌ سنگ‌ها بر هیچ‌ چیزی‌ نمی‌خورد مگر این‌که‌ آن‌ را در هم‌ می‌شکست‌ و خرد و نابود می‌گردانید.

﴿تَرۡمِيهِم بِحِجَارَةٖ مِّن سِجِّيلٖ٤

«بر آنان‌ سنگریزه‌هایی‌ از سنگ‌گل‌ فرو می‌انداختند» مفسران‌ گفته‌اند: آن‌ پرندگان‌ حامل‌ سنگریزه‌هایی‌ از گل‌ بودند که‌ کوچک‌تر از نخود و بزرگ‌تر از عدس ‌بود و با آتش‌ جهنم‌ پخته‌ شده‌ و در آن‌ها نام‌های‌ لشکریان‌ ابرهه‌ نوشته‌ شده‌ بود پس ‌چون‌ سنگریزه‌ای‌ از آن‌ها بر یکی‌ از آنان‌ اصابت‌ می‌کرد، از تن‌ وی‌ آبله‌ای‌ کشنده‌ بیرون‌ می‌شد.

﴿فَجَعَلَهُمۡ كَعَصۡفٖ مَّأۡكُولِۢ٥

«پس‌ سر انجام‌ آنان‌ را مانند کاه‌ نیمه‌ جویده‌ گردانید» یعنی: مانند برگ‌ کاهی‌ که‌ چهارپایان‌ آن‌ را می‌خورند و بعد از خوردنشان‌ نیمه‌ پرزه‌هایی‌ از آن‌ به‌ زیر آخور می‌افتد. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: همچون‌ برگی‌ گردیدند که‌ چهارپایان‌ آن‌ راخورده‌اند و فقط کاه‌ آن‌ باقی‌ مانده ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم ‌آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص در روز فتح‌ مکه‌ فرمودند: «خداوند أ فیل‌ را از مکه‌ باز داشت‌ و پیامبر خود و مؤمنان‌ را بر آن‌ مسلط گردانید اما بدانید که‌ امروز حرمت‌ آن‌ بدان‌ بازگشته‌ است‌ همچون‌ حرمت‌ آن‌ در دیروز، هان‌! آن‌ کس‌ که‌ حاضر است‌ به‌ غایب‌ ابلاغ‌ کند».

سوره‌ قریش

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «قریش‌» نامیده‌ شد که‌ خداوند أ در آن ‌از نعمت‌های خود بر قریش‌ یادآوری‌ کرده ‌است‌. و سوره‌ «ایلاف‌» نیز نامیده ‌می‌شود.

﴿لِإِيلَٰفِ قُرَيۡشٍ١

«برای‌ الفت‌ دادن‌ قریش» الفت‌ دادن‌ قریش‌ قبیله‌ پیامبر ص این‌ بود که‌ چون‌ در دوران‌ جاهلیت‌ به‌ سفرهای‌ تجارتی‌ می‌رفتند، در راه‌ مورد غارت‌ و هجوم‌ قبایل ‌دیگر قرار نمی‌گرفتند زیرا اعراب‌ می‌گفتند: قریش‌ اهل‌ خانه‌ خدای‌ ‌ هستند و باید حرمت‌ آن‌ها را نگاه‌ داشت‌. لذا خدای‌ ‌ به‌ قریش‌ دستور داد تا به‌سبب‌ الفت‌ و ایمنی‌ای‌ که‌ در دو سفر تجارتی‌ زمستانی‌ و تابستانی‌ خود از آن ‌برخوردارند، خداوندأ را شکر بگزارند زیرا او هردو سفر را مورد الفت‌ آنان‌ قرار داد و برایشان‌ آسان‌ گردانید.

قریش‌، نام‌ مجموعه‌ قبایلی‌ از نسل‌ نضر بن ‌کنانه‌ است‌ که‌ از صیغه‌ تصغیر «قرش‌» برگرفته‌ شده‌ زیرا قرش‌ حیوان‌ بزرگ‌ جثه‌ای‌ از آبزیان‌ است‌ که‌ به‌ کشتی‌ها حمله‌ور می‌شود. قبیله‌ قریش‌ را از آن‌ روی‌ به‌ حیوان‌ قرش‌ تشبیه‌ کردند که‌ آن‌ حیوان‌، جانداران‌ آبزی‌ دیگر را می‌خورد در حالی‌ که‌ خود از دریده‌ شدن‌ مصون‌ و بردیگران‌ چیره‌ است‌ و کسی‌ بر آن‌ غالب‌ شده‌ نمی‌تواند. ولی‌ ابوحیان‌ می‌گوید: «وجه‌ نامگذاری‌ قریش‌ به‌ این‌ نام‌ این‌ است‌ که‌ تقریش‌ به‌ معنای‌ تجمع‌ است‌ و قریش‌ بعد از آن‌که‌ پراکنده‌ بودند، جمع‌ شدند و قصی‌بن‌کلاب‌ آنان‌ را در حرم ‌جمع‌ کرد».

﴿إِۦلَٰفِهِمۡ رِحۡلَةَ ٱلشِّتَآءِ وَٱلصَّيۡفِ٢

«الفت‌شان‌ هنگام‌ سفر زمستان‌ و تابستان» سفر زمستانی‌ قریش‌ به‌ سوی‌ یمن‌ بود زیرا سرزمین‌ یمن‌ گرمسیر است‌ و سفر تابستانی‌ آنان‌ به‌ سوی‌ شام‌؛ زیرا شام‌ سرزمینی‌ است‌ سردسیر. شایان‌ ذکر است‌ که‌ قریش‌ در مکه‌ به‌ وسیله‌ تجارت‌ زندگی‌ می‌گذراندند پس‌ اگر این‌ دو کوچ‌ تجارتی‌ نمی‌بود، امکان‌ اقامت‌ در مکه ‌برایشان‌ وجود نداشت‌ و اگر مجاورتشان‌ در کنار خانه‌ کعبه‌ وسیله‌ تأمین‌ امنیت‌شان ‌نمی‌شد، آنان‌ قادر به‌ انجام‌ هیچ‌گونه‌ کار و فعالیتی‌ نبودند.

محمد بن‌ اسحاق‌ تصریح‌ می‌کند که‌ این‌ سوره‌ به‌ ماقبل‌ خود متعلق‌ است‌ زیرا معنی‌ در نزد وی‌ این‌ است: ما برای‌ الفت‌ دادن‌ قریش‌ و حفظ اجتماع‌ ایمن‌ و مطمئن‌شان‌ در شهر مکه‌ و الفت‌شان‌ در سفرهایشان‌، فیل‌ را از مکه‌ بازداشته‌ و اصحاب‌ فیل‌ را نابود کردیم‌.

﴿فَلۡيَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَيۡتِ٣

«پس‌ باید پروردگار این‌ خانه‌ را عبادت‌ کنند» یعنی: اگر قریش‌ حق‌ تعالی‌ را به‌خاطر سایر نعمت‌هایش‌ به ‌یگانگی‌ پرستش‌ نکردند، باید او را به‌ خاطر این‌ نعمت‌ مخصوص‌ که‌ ذکر شد، پرستش‌ کنند. اعلام‌ این‌ حقیقت‌ به‌ قریش‌ از سوی‌ خدای‌ سبحان‌ که‌ او پروردگار خانه‌ کعبه‌ است‌، در واقع‌ اعلام‌ بیزاری‌ وی‌ از بتان‌ است ‌زیرا قریش‌ بتان‌ را پرستش‌ می‌کردند لذا حق‌ تعالی‌ آنان‌ را متوجه‌ این‌ حقیقت‌ گردانید که‌ به‌ وسیله‌ این‌ خانه‌ که‌ پروردگار آن‌ لاشریک‌ است‌، بر سایر اعراب ‌شرف‌ و برتری‌ پیدا کرده‌اند پس‌ باید از کفران‌ نعمت‌ بپرهیزند و شرک‌ نیاورند. امام‌ رازی / می‌گوید: «بدان‌که‌ نعمت‌ دادن‌ بر دو قسم‌ است‌؛ یکی: با دفع ‌نمودن ‌ضرر و دیگری‌ با جلب ‌نمودن‌ منفعت‌؛ و از آنجا که‌ دفع‌ ضرر از جلب‌ منفعت‌ مهمتر و مقدم‌تر است‌، بدین‌ جهت‌ خداوند أ نعمت‌ دفع‌ ضرر را در سوره‌ فیل‌ و نعمت‌ جلب‌ منفعت‌ به‌سویشان‌ را در این‌ سوره‌ ذکر کرد و با توجه‌ دادنشان‌ به‌ این‌دو نعمت‌ عظیم‌، آنان‌ را به‌ عبادت‌ خویش‌ فرمان‌ داد تا این‌ عبودیت‌، شکری‌ در برابر این‌ نعمت‌ها باشد.

﴿ٱلَّذِيٓ أَطۡعَمَهُم مِّن جُوعٖ وَءَامَنَهُم مِّنۡ خَوۡفِۢ٤

«همان‌ که‌ در گرسنگی‌ غذای‌شان‌ داد» یعنی: حق‌ تعالی‌ قریش‌ را به‌ سبب‌ آن‌ دو سفر غذا داد و آنان‌ را از گرسنگی‌ شدیدی‌ که‌ در آن‌ به ‌سر می‌بردند، رهانید «و از بیم‌ و ترس‌ ایمن‌شان‌ گردانید» زیرا در آن‌ زمان‌ اعراب‌ یک‌دیگر را غارت‌ کرده‌ و به‌اسارت‌ می‌گرفتند اما قریش‌ به‌ سبب‌ مجاورت‌ خانه‌ خدا أ از این‌ حملات‌ و غارتگریها ایمن‌ بودند چنان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آنان‌ را از ترس‌ هجوم‌ سپاه‌ حبشه‌ و لشکر فیل‌ نیز ایمن‌ گردانید پس‌ باید به‌ شکر این‌ همه‌ نعمت‌، فقط او را به‌ عبادت‌ یگانه‌ گردانند و بجز او، بتان‌ را شریک‌ و همتا قرار نداده‌ و به‌ پرستش‌ نگیرند. ابن ‌کثیر می‌گوید: «بدین‌ جهت‌ است‌ که‌ هرکس‌ به‌ این‌ فرمان‌ الهی‌ لبیک‌ گفت‌، ایمنی‌ دنیا و آخرت‌ هردو برایش‌ جمع‌ شد و هرکس‌ این‌ فرمان‌ حق‌ تعالی‌ را عصیان‌ کرد، هردو امنیت‌ از وی‌ سلب‌ گردید چنان‌ که آیات‌ (۱۱۲ ـ ۱۱۳) از سوره‌ نحل‌ بر این ‌معنی‌ ناظر است‌». در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ اسماء بنت‌یزیدبن‌سکن‌ انصاری ‌ل آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص سوره: ﴿لِإِيلَٰفِ قُرَيۡشٍ١ را تلاوت ‌نموده‌ سپس‌ فرمودند: «ای‌ گروه‌ قریش‌! وای‌ بر شما! پروردگار این‌ خان‌های‌ را عبادت‌ کنید که‌ شما را از گرسنگی‌ اطعام‌ و از ترس‌ و هراس‌ ایمن‌ گردانید».

سوره‌ ماعون

مکی‌ است‌ و دارای‌ (٧) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «ماعون‌» نامیده‌ شد که‌ خدای‌ ‌ در آخر آن‌ کسانی‌ را که‌ اسباب‌ و آلات‌ منزل‌ را از دیگران‌ بازداشته‌ و آن‌ را به‌ عاریت‌ نمی‌دهند، نکوهش‌ نموده‌ است‌. این‌ سوره‌ «دین‌» نیز نامیده‌ می‌شود به‌ سبب‌ نکوهش‌ کسانی‌ که‌ دین‌؛ یعنی‌ جزای‌ اخروی‌ را منکرند.

به‌ قول‌ جمهور، این‌ سوره‌ مکی‌ است‌ اما به‌ قول‌ ابن‌عباس‌ و قتاده‌ مدنی‌ می‌باشد. «هبه‌ الله» مفسر نابینا در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آن‌ گفته‌ است: نصف‌ این‌ سوره‌ در مکه‌ درباره‌ عاصی‌بن‌وائل‌ و نصف‌ آن‌ در مدینه‌ در باره‌ عبدالله بن‌ابی‌ منافق‌ نازل‌ شده ‌است‌.

﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يُكَذِّبُ بِٱلدِّينِ١

«آیا کسی‌ را که‌ جزا را دروغ‌ می‌خواند، دیدی‌؟» یعنی: آیا کسی‌ را که‌ حساب‌ و کتاب‌ آخرت‌ را انکار می‌کند، شناختی‌؟ این‌ استفهام‌ برای‌ برانگیختن‌ تعجب‌ و درعین‌ حال‌ جهت‌ تشویق‌ شنونده‌ به‌ شناخت‌ امری‌ است‌ که‌ بعد از آن‌ بیان‌ می‌شود.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ اقوال‌ چندی‌ آمده‌است‌؛ ابن‌عباس‌ ب می‌گوید: «این‌ آیه‌ درباه‌ عاصی ‌بن‌ وائل‌ سهمی‌ نازل‌ گردید». اما سدی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ درباره‌ ولید بن‌ مغیره‌ نازل‌ شد». به‌ قولی: این‌ آیه‌ درباره‌ ابوجهل‌ نازل‌ شد که‌ وصی‌ یتیمی‌ بود پس‌ آن‌ یتیم‌ با تنی‌ برهنه‌ نزدش‌ آمد و از وی‌ مال‌ خود را طلب‌ کرد اما او یتیم‌ را از خود راند. ابن‌جریح‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ درباره‌ ابوسفیان‌ نازل‌ گردید که‌ در هر هفته‌ شتری‌ می‌کشت‌ در این‌ حال‌ یتیمی‌ از وی‌ چیزی‌ خواست‌ اما او آن‌ یتیم‌ را با چوبدست‌ خود راند».

﴿فَذَٰلِكَ ٱلَّذِي يَدُعُّ ٱلۡيَتِيمَ٢

«این‌ همان‌ کس‌ است‌ که‌ یتیم‌ را به‌ سختی‌ می‌راند» یعنی: اگر جویای‌ این‌ شخص ‌منکر روز جزا بشوی‌، یا در اوصاف‌ و خصوصیاتش‌ تأمل‌ کنی‌، او همان‌ کسی ‌است‌ که‌ یتیم‌ را به‌ شدت‌ می‌راند و حقش‌ را به‌ وی‌ نمی‌دهد. گفتنی‌ است‌ که ‌اعراب‌ جاهلیت‌ به ‌طور کل‌، به‌ زنان‌ و کودکان‌ میراث‌ نمی‌دادند.

﴿وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ٣

«و به‌ طعام‌ دادن‌ مسکین‌ ترغیب‌ نمی‌کند» یعنی: این‌ شخص‌ منکر روز جزا، همان‌ کس‌ است‌ که‌ نه‌ خود به‌ سبب‌ بخل‌ و آزی‌ که‌ دارد، مساکین‌ را اطعام‌ می‌کند و نه‌ خانواده‌ خود یا دیگران‌ را بر این‌ کار برمی‌انگیزد.

﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥

«پس‌ وای‌ بر نمازگزارانی‌ که‌ از نماز خویش‌ غافلند» و به‌ آن‌ اهمیتی‌ نمی‌دهند به‌طوری‌که‌ اگر نماز بگزارند، از نماز خود امید ثوابی‌ را نمی‌برند و در برابر ترک‌ آن‌ نیز از مجازاتی‌ بیم‌ ندارند همچنین‌ آنان‌ از نماز غافلند تا وقت‌ آن‌ از دست‌ برود پس‌ اگر با مؤمنان‌ باشند، به‌ ریا نماز می‌خوانند اما اگر با مؤمنان‌ نبودند، نماز نمی‌خوانند. حق‌ تعالی‌ فرمود: ﴿عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ [الماعون: ۵]. «از نماز خویش‌ غافلند» و نفرمود: «فی‌ صلاتهم‌ ساهون: در نماز خویش‌ غافلند» زیرا سهو و غفلت‌ در اثنای ‌نماز، آمرزیده‌ و بخشوده ‌است‌ چراکه‌ این‌ سهو غیر اختیاری‌ می‌باشد. پس‌ عبارت: ﴿عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ آنان‌ با به‌ تأخیر انداختن‌ وقت ‌نماز، یا با خواندن‌ آن‌ به‌ بی‌مبالاتی‌، از نماز خویش‌ غافلند. یا مراد بی‌نمازانی‌اندکه‌ از نماز خویش‌ غافلند. اما چنان‌ که‌ گفتیم‌؛ سهو در نماز در تحت‌ تکلیف‌ داخل ‌نمی‌شود چرا که‌ امری‌ غیر اختیاری‌ است‌ و ثابت‌ شده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا ص خود در نماز سهو نمودند و برای‌ کسی‌ که‌ در نماز سهو می‌کند، سجده‌ سهو را مشروع‌ کردند. همچنین‌ صحابه‌ در نماز سهو می‌کردند. ابن‌کثیر نقل‌ می‌کند که‌ رسول‌ خدا ص در پاسخ‌ سعدبن‌ابی‌وقاص‌ س که‌ از ایشان‌ پرسید: ﴿عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ چه‌ کسانی‌اند؟ فرمودند: «کسانی‌ که‌ نماز را از وقت‌ آن‌ به‌ تأخیر می‌اندازند».

ابن‌ عباس‌ ب در بیان‌ سبب‌ نزول‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌ درباره‌ منافقانی ‌نازل‌ شد که‌ وقتی‌ مؤمنان‌ حاضر می‌بودند، از روی‌ ریا و خودنمایی‌ نماز می‌خواندند اما وقتی‌ مؤمنان‌ غایب‌ می‌بودند، نماز را ترک‌ می‌کردند همچنین‌ آنان‌ از عاریت ‌دادن‌ اشیا و وسایل‌ ضروری‌ منزل‌ به‌ مؤمنان‌ خودداری‌ می‌کردند.

﴿ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ٦

«آنان‌ که‌ ریا می‌کنند» یعنی: به‌ علاوه‌ آن‌که‌ آنان‌ از نماز خود غافلند، در همان ‌نمازهایی‌ نیز که‌ می‌خوانند، ریاکاری‌ می‌کنند. یا آنان‌ در هر عمل‌ از اعمال‌ نیکی ‌که‌ انجام‌ می‌دهند، ریاکاری‌ می‌کنند تا مردم‌ آنان‌ را بستایند. گفتنی‌ است‌ که‌ حقیقت‌ ریا، طلب‌ منافع‌ دنیا به‌ وسیله‌ عبادت‌ و طلب‌ منزلت‌ در دل‌های مردم‌ است‌. البته‌ پرهیز از ریا دشوار است‌ مگر برای‌ کسی‌ که‌ به‌ نفس‌ خود ریاضت‌ و سختی ‌بچشاند و آن‌ را به‌ اخلاص‌ وا دارد به‌ همین‌ جهت‌ رسول‌ خدا ص در حدیث‌ شریف ‌فرموده‌اند: «الرياء أخفي‌ من‌ دبيب‌ النملة ‌السوداء في‌ الليلة‌ المظلمة‌ علي‌ المسح‌ الاسود». «ریا پوشیده‌تر از خزیدن‌ موری‌ سیاه‌ در شبی‌ تاریک‌ بر پلاس‌ سیاهی‌ است‌».

ریا انواعی‌ دارد که‌ از آن‌ جمله ‌است:

۱- نیکو جلوه ‌دادن‌ شخصیت‌ و هیأت‌ خود به‌ قصد حب‌ جاه‌ و ثنا و ستایش‌ مردم‌.

۲- پوشیدن‌ جامه‌ کوتاه‌، یا خشن‌ تا به‌ این‌ وسیله‌ در دنیا و در نظر مردم‌ به‌ هیأت‌ وهیبت‌ زهد درآید.

۳- ریا کردن‌ با گفتار به‌ وسیله‌ اظهار خشم‌ بر اهل‌ دنیا و اظهار تأسف‌ بر آنچه‌ که ‌از خیر و طاعت‌ از او فوت‌ می‌شود.

۴- نشان‌ دادن‌ نماز و صدقه‌ خود به‌ دیگران‌، یا نیکو آراستن‌ نماز در پیش‌ چشم ‌مردم‌.

فرق‌ در میان‌ منافق‌ و ریاکار این‌ است‌ که: منافق‌ آشکار کننده‌ ایمان‌ و پنهان‌ کننده‌ کفر است‌ در حالی‌که‌ ریاکار: آشکار کننده‌ خشوعی‌ است‌ که‌ در قلب‌ وی ‌وجود ندارد؛ تا کسی‌ که‌ این‌ خشوع‌ ظاهری‌ او را می‌بیند، او را متدین‌ و خداترس ‌بپندارد و در حقش‌ ارادتی‌ به‌هم‌ رساند. علما گفته‌اند: نشان‌ دادن‌ عمل‌ نیک‌ به ‌دیگران‌ اگر با هدف‌ برانگیختنشان‌ به‌ پیروی‌ از خود، یا به‌ انگیزه‌ نفی‌ تهمت‌ از خود باشد، باکی‌ ندارد.

﴿وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ٧

«و آنان‌ که‌ ماعون‌ را باز می‌دارند» ماعون: نام‌ چیزهایی‌ است‌ که‌ مردم‌ به‌یک‌دیگر عاریت‌ می‌دهند، از قبیل‌ بیل‌، کلنگ‌، دلو، دیگ‌، آب‌، نمک‌ و آتش ‌که‌ عادتا از کسی‌ بازداشته‌ نمی‌شود و غنی‌ و فقیر هردو ـ در غالب‌ حالات ‌آن‌ها را می‌طلبند و بر درخواست‌ کننده‌ آن‌ها نیز هیچ‌ سرزنشی‌ متوجه‌ نمی‌شود بلکه ‌بازدارنده‌ آن‌ مورد ملامت‌ و سرزنش‌ است‌ چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «سه‌ چیز بازداشته‌ نمی‌شوند: آب‌، آتش‌ و نمک‌». از همین‌ باب‌ است‌ این‌که ‌همسایه‌ات‌ از تنورت‌ نانی‌ طلب‌ کند، یا روز و نصف‌ روزی‌ کالای‌ خود را نزدت ‌بگذارد.

سوره‌ کوثر

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۳) آیه‌ است‌.

این‌ سوره‌ به‌ قول‌ مشهور و قول‌ جمهور مفسران‌، مکی‌ است‌. اما حسن‌، عکرمه ‌و قتاده‌ گفته‌اند که‌ سوره‌ کوثر مدنی‌ است‌ و رأی‌ ابن‌کثیر نیز همین‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «کوثر» نام‌ گرفت‌ که‌ با آیه: ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ١ [الکوثر: ۱] افتتاح‌ شده ‌است‌. تفسیر «کوثر» در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت ‌انس ‌بن ‌مالک‌ س چنین‌ بیان‌ شده‌ است: «رسول‌ خدا ص به‌ خواب‌ سبکی‌ فرو رفته‌ بودند سپس‌ تبسم‌کنان‌ سرشان‌ را از خواب‌ برداشتند و خطاب‌ به‌ اصحاب‌ گفتند: آیا می‌دانید که‌ دلیل‌ تبسمم‌ چه‌ بود؟ یا اصحاب‌ از ایشان‌ دلیل‌ تبسمشان‌ را پرسیدند. فرمودند: همینک‌ بر من‌ سوره‌ای‌ نازل‌ شد. سپس‌ به‌ تلاوت‌ آن‌ پرداختند تا سوره‌ را ختم‌ نمودند. سپس‌ از اصحاب‌ خود پرسیدند: آیا می‌دانید که ‌کوثر چیست‌؟ اصحاب‌ گفتند: خدا أ و رسولش‌ داناترند. فرمودند: کوثر نهری ‌است‌ که‌ خدای‌ ‌ در بهشت‌ به‌ من‌ عطا کرده ‌است‌ و بر آن‌ خیری‌ است ‌بسیار، امتم‌ در روز قیامت‌ بر آن‌ وارد می‌شوند و ظروف‌ آن‌ به‌ شماره‌ ستارگان ‌است‌ پس‌ بنده‌ای‌ از آن‌ ربوده‌ می‌شود و من‌ می‌گویم: پروردگارا! آخر او از امت ‌من‌ است‌. اما به‌ من‌ می‌گویند: تو نمی‌دانی‌ که‌ آنان‌ بعد از تو چه‌ پدید آوردند؟».

ابن‌ابی‌ حاتم‌ از سدی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌است‌ که‌ گفت: قریش‌ به‌ کسی‌ که‌ پسرانش‌ می‌مرد، می‌گفتند: فلان‌ بی ‌سرانجام‌ و بلاعقب‌ است‌! پس‌ چون‌ قاسم‌، یا ابراهیم‌ فرزند رسول‌ خدا ص درگذشت‌، عاصی ‌بن‌ وائل‌ گفت: «بتر محمد: محمد بلاعقب‌ گردید». سپس‌ این‌ سوره‌ در رد سخن‌شان‌ نازل‌ گردید. و در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آن‌ روایات‌ دیگری‌ نیز نقل‌ شده ‌است‌ اما مفاد همه‌ آن‌ها این‌است‌ که‌ مشرکان‌ رسول‌ اکرم‌ ص و پیروان‌شان‌ را ضعیف‌ و حقیر می‌شمردند و به ‌مرگ‌ اولاد ذکورشان‌ ـ قاسم‌ در مکه‌ و ابراهیم‌ در مدینه‌ ـ خوشحال‌ بوده‌ و ازدرگیر شدن‌ مؤمنان‌ با حوادث‌ سخت‌ یا محنت‌بار شادمانی‌ می‌کردند پس‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد تا اعلام‌ کند که‌ رسول‌ خدا ص نیرومند و پیروز و پیروان‌شان‌ غالب‌ اند ومرگ‌ فرزندان‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ از شأن‌ ایشان‌ کم‌ نمی‌کند و این‌ دشمنان‌ پیامبر ص اند که‌ در نهایت‌ بلا عقب‌ می‌باشند زیرا از آنان‌ هیچ‌ نام‌ و آوازه‌ نیکی‌ باقی‌ نمی‌ماند.

﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ١

«همانا ما به‌ تو کوثر عطا کردیم» کوثر ـ چنان‌که‌ بیان‌ شد ـ نهری‌ در بهشت ‌است‌ که‌ خدای‌ ‌ آن‌ را به‌ مثابه‌ کرامت‌ و گرامیداشتی‌ برای‌ پیامبر خویش ص و امتشان‌ قرار داده ‌است‌. کوثر در لغت: خیری‌ است‌ که‌ در منتهای ‌بسیاری‌ و فراوانی‌ قرار داشته‌ باشد بنابراین‌، این‌ کلمه‌ شامل‌ هر خیری‌ می‌شود که‌ به‌ رسول‌ اکرم‌ ص عنایت‌ گردیده ‌است‌، اعم‌ از حوض‌ کوثر و دیگر خیرها وبرکت‌ها. به‌قولی: کوثر قرآن‌ است‌. به‌ قولی‌ دیگر: کوثر، کثرت‌ اصحاب‌ و امت‌ آن‌ حضرت‌ ص است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «کوثر نهری‌ در بهشت‌ است‌ که هردو لبه‌ آن‌ از طلا و بستر آن‌ در و یا قوت‌ است‌، خاک‌ آن‌ پاکیزه‌تر و خشبوتر از مشک‌ و آب‌ آن‌ شیرین‌تر از عسل‌ و سپیدتر از برف‌ است‌». یا کوثر حوض ‌رسول ‌اکرم‌ ص در موقف‌ محشر است‌ چنان‌که‌ در حدیث‌ متقدم‌ به‌ روایت ‌انس‌ س گذشت‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ این‌ دو قول‌، صحیح‌ترین‌ اقوال‌ در این ‌رابطه‌ می‌باشد بنابراین‌، کوثر هم‌ نهری‌ است‌ در بهشت‌، هم‌ حوضی‌ است‌ که‌ امت ‌آن‌ حضرت‌ ص در روز قیامت‌ بر آن‌ وارد می‌شوند و هم‌ خیری‌ است‌ که‌ به‌ آن‌ حضرت‌ ص عنایت‌ شده ‌است‌ که‌ این‌ معنی‌، همه‌ اقوال‌ فوق‌ را در بر می‌گیرد.

﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢

«پس‌ برای‌ پروردگارت‌ نماز بگزار» یعنی: ای‌ پیامبر ص! چنان‌که‌ به‌ تو در دنیا و آخرت‌ خیر بسیار داده‌ایم‌ پس‌ به‌ شکرانه‌ این‌ نعمت‌ها خالصانه‌ برای‌ ما بر نمازهای ‌فرض‌ خویش‌ مداومت‌ کن «و قربانی‌ کن» برای‌ رضای‌ ما و به‌نام‌ ما، نه‌ مانند بت‌پرستان‌ که‌ برای‌ غیر ما قربانی‌ می‌کنند. و کسانی‌ از مشرکان‌ بودند که‌ برای‌ غیر خداوند أ نماز گزارده‌ و برای‌ غیر وی‌ قربانی‌ می‌کردند لذا خداوند أ به‌ پیامبرش ‌فرمان‌ داد که‌ نماز و قربانی‌اش‌ باید خالصانه‌ برای‌ وی‌ باشد. قتاده‌، عطاء و عکرمه ‌می‌گویند: مراد از ﴿وَٱنۡحَرۡ ادای‌ نماز عید اضحی‌ و ذبح‌ قربانی‌ در آن‌ است‌. اما ابن‌کثیر می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ مراد از نحر، ذبح‌ حیوانات‌ هدیه‌ و قربانی ‌در حج‌ و مناسک‌ می‌باشد». ابن‌کثیر در این‌ باره‌ حدیثی‌ را نیز نقل‌ کرده ‌است‌.

﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣

«بی‌گمان‌ دشمنت‌ خود ابتر است» یعنی: بدون‌ شک‌، این‌ دشمن‌ توست‌ که‌ از هردو خیر دنیا و آخرت‌ بریده‌، بلاعقب‌ و بی‌سرانجام‌ است‌. یا این‌ دشمن‌ توست‌ که‌ از وی‌ بعد از مرگش‌ نام‌ و آوازه‌ نیکی‌ باقی‌ نمی‌ماند. چنان‌که‌ گفتیم‌؛ در جاهلیت‌ به‌ کسی‌ از مردان‌ که‌ فرزند مذکری‌ نداشت‌، ابتر می‌گفتند. حسن ‌بصری‌ / می‌گوید: «مراد مشرکان‌ از ابتر بودن‌ پیامبر ص این‌ بود که‌ ایشان‌ قبل‌ از آن‌که‌ به ‌هدف‌ نهایی‌ خود برسند، در نیمه‌ راه‌ دعوت‌ ناکام‌ می‌مانند اما خداوند أ در اینجا روشن‌ ساخت‌ که‌ این‌ دشمنان‌ پیامبر ص اند که‌ ناکام‌ و بی‌ نام‌ و نشان‌ می‌مانند». امام‌ رازی‌ / می‌گوید: «این‌ سوره‌ مانند تتمه‌ای‌ برای‌ سوره‌های‌ ماقبلش‌ و همچون‌ اصل‌ و پایه‌ای‌ برای‌ سوره‌های‌ ما بعدش‌ می‌باشد».

سوره‌ کافرون

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۶) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت‌ «کافرون‌» نام‌ گرفت‌ که‌ خداوند أ در آن‌ به‌ پیامبرش‌ حضرت‌ محمد ص دستور داده ‌است‌ تا کافران‌ را به‌ پیامی‌ که ‌متضمن‌ توحید و اعلام‌ برائت‌ از شرک‌ و استقلال‌ عبادی‌ مسلمین‌ است‌، مخاطب ‌گرداند. در احادیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ ص این‌ سوره‌ و سوره‌ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ [الإخلاص: ۱] را در دو رکعت‌ بعد از طواف‌، در دو رکعت‌ بامداد، در دو رکعت ‌بعد از مغرب‌ و در نماز وتر خوانده‌اند و آن‌ را «ربع‌» قرآن‌ نامیده‌اند. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «هنگامی‌ که‌ در بستر خوابت ‌جای‌ گرفتی‌، سوره:﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١ [الکافرون: ۱] را تا آخر آن‌ بخوان‌ زیرا این‌ سوره ‌برائتی‌ از شرک‌ است‌».

واحدی‌ نیشابوری‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌است: این‌ سوره‌ درباره‌ گروهی‌ از قریش‌ نازل‌ شد که‌ نزد رسول‌ خدا ص آمدند و گفتند: ای‌ محمد! به‌ تو پیشنهادی‌ داریم‌؛ بیا تو از دین‌ ما پیروی‌ کن‌ و ما از دین‌ تو پیروی‌ می‌کنیم‌، به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ تو مدت‌ یکسال‌ خدایان‌ ما را پرستش‌ کن‌ و ما مدت‌ یکسال‌ خدای‌ تو را می‌پرستیم‌ پس‌ اگر چنان‌ باشد که‌ آنچه‌ تو به‌ همراه‌ آورده‌ای‌، از آیین‌ و رسم‌ و راه ‌ما بهتر باشد، به‌ این‌ ترتیب‌ ما در آن‌ با تو مشارکت‌ یافته‌ و بهره‌مان‌ را از آن ‌برگرفته‌ایم‌ اما اگر چنان‌ باشد که‌ رسم‌ و راه‌ ما از آیین‌ تو بهتر باشد، تو در کار ما شریک‌ گردیده‌ و بهره‌ات‌ را از آن‌ برگرفته‌ای‌! رسول‌ خدا ص فرمودند: پناه‌ بر خدای‌ سبحان‌ که‌ من‌ دیگری‌ را با وی‌ شریک‌ گردانم‌. همان‌ بود که‌ خداوند أ این‌ سوره‌ را نازل‌ کرد. پس‌ رسول‌ خدا ص صبحگاه‌ آن‌ به‌ مسجدالحرام‌ رفتند و در حالی‌که‌ اشراف‌ قریش‌ در آنجا بودند، این‌ سوره‌ را تا آخر بر آنان‌ خواندند. بعد از آن‌، دیگر قریش‌ از رسول‌ خدا ص مأیوس‌ گردیدند.

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ٢

«بگو» ای‌ محمد ص «ای‌ کافران‌؛ آنچه‌ شما می‌پرستید من‌ نمی‌پرستم» یعنی: آنچه‌ را که‌ شما در مورد پرستش‌ بتان‌ از من‌ می‌خواهید، انجام‌ نمی‌دهم‌ و من‌ هم‌اکنون‌ در حال‌ حاضر پرستنده‌ خدایان‌ شما نیستم‌.

﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ٣

«و نه‌ شما می‌پرستید آنچه‌ من‌ می‌پرستم» یعنی: شما نیز تا آن‌گاه‌ که‌ بر شرک‌ و کفرتان‌ قرار داشته ‌باشید، پرستنده‌ خدایی‌ که‌ من‌ می‌پرستم‌ نیستید.

﴿وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ٤

«و نه‌ آنچه‌ را شما می‌پرستید من‌ پرستش‌ خواهم‌ کرد» یعنی: من‌ هرگز در آینده ‌عمر خود نیز خدایانی‌ را که‌ شما می‌پرستید، نمی‌پرستم‌.

﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ٥

«و نه‌ شما پرستش‌ خواهید کرد آنچه‌ را من‌ می‌پرستم» یعنی: همچنین‌ شما در بقیه‌ عمر خود هرگز خدا أ را پرستش‌ نخواهید کرد تا آن‌گاه‌ که‌ بر کفر و انکار وپرستش‌ بتان‌ قرار داشته‌ باشید زیرا پرستش‌ خداوندأ همراه‌ با شریک‌ آوردن‌ به‌ وی‌، مردود و غیر قابل‌ اعتبار می‌باشد.

یک‌ وجه‌ دیگر در تفسیر آیه‌ کریمه‌ که‌ از نظر بعضی‌ دقیق‌تر می‌باشد، این‌ است ‌که‌ گفته‌ شود: آیات‌ (۳ ـ ۲) بر اختلاف‌ در معبودی‌ که‌ مورد پرستش‌ قرار می‌گیرد، دلالت‌ می‌کند زیرا معبود رسول‌ خدا ص خدای‌ یگانه‌ است‌ و معبود مشرکان‌ بتان‌ و خدایان‌ باطل‌ اما دو آیه‌ (۵ ـ ۴) بر اختلاف‌ در خود عبادت‌ و پرستش‌ دلالت‌ می‌کند زیرا عبادت‌ رسول‌ خدا ص عبادتی‌ است‌ خالص‌ برای‌ خداوند أ که‌ هیچ‌ شائبه‌ شرکی‌ در آن‌ وجود ندارد و هیچ‌ غفلتی‌ از معبود در آن ‌سراغ‌ نمی‌شود در حالی‌که‌ عبادت‌ مشرکان‌ همه‌ به‌ شرک‌ آلوده ‌است‌ پس‌ این‌ دو نوع‌ عبادت‌ هرگز باهم‌ جمع‌ نمی‌شود. به‌قولی‌ دیگر: در این‌ آیات‌ تکرار است‌، مراد از تکرار تأکید می‌باشد و فایده‌ تأکید این‌ است‌ که‌ طمع‌ کفار از این‌ امر که‌ رسول‌ خدا ص خواسته‌شان‌ را در عبادت‌ خدایانشان‌ بپذیرند، به‌ کلی‌ قطع‌ گردد.

﴿لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ٦

«دین‌ شما برای‌ خودتان‌ و دین‌ من‌ برای‌ خودم» یعنی: اگر شما به‌ دین‌ خویش ‌راضی‌ هستید، بدانید که‌ من‌ نیز به‌ دین‌ خویش‌ راضی‌ هستم‌ پس‌ قطعا بدانید که‌ دین‌ شرک‌ آلود شما از آن‌ خود شماست‌ و از شما به‌ من‌ تجاوز نمی‌کند و دین ‌توحیدی‌ من‌ نیز محدود به‌ خودم‌ می‌باشد و شما را با این‌ باورهای‌ شرک‌آلودتان ‌بدان‌ راهی‌ نیست‌. بیضاوی‌ می‌گوید: «بنابراین‌، در آیه‌ کریمه‌ معنی‌ اجازه‌ دادن ‌کفر، یا منع‌ از جهاد وجود ندارد تا این‌ آیه‌ به‌ آیه‌ قتال‌ منسوخ‌ باشد». زمخشری ‌می‌گوید: «حاصل‌ معنی‌ آیه‌ این‌ است: من‌ پیامبری‌ هستم‌ که‌ به‌ سوی‌ شما فرستاده‌ شده‌ام‌ تا شما را به‌ سوی‌ حق‌ و راه‌ نجات‌ فرا خوانم‌ پس‌ اکنون‌ که‌ این‌ دعوت‌ را از من‌ نپذیرفتید و مرا درآن‌ پیروی‌ نکردید، حد اقل‌ مرا به‌ حال‌ خودم‌ واگذاشته‌ و مرا به‌ سوی‌ شرک‌ فرانخوانید».

امام‌ شافعی / و برخی‌ دیگر از علما با این‌ آیه‌ کریمه‌ بر یکی ‌بودن‌ ملت‌ کفر استدلال‌ کرده‌ و گفته‌اند: کفار همه‌ یک‌ ملت‌اند بنابراین‌، اگر در میان‌ آن‌ها پیوند نسبی‌ یا سببی‌ای‌ وجود داشت‌، از همدیگر میراث‌ می‌برند، مثلا یهودی‌ از نصرانی ‌و نصرانی‌ از یهودی‌ میراث‌ می‌برد. اما امام‌ احدبن‌حنبل‌ / و موافقان‌ وی‌ بر آنند که‌ یهودی‌ از نصرانی‌ و نصرانی‌ از یهودی‌ میراث‌ نمی‌برد زیرا در حدیث‌ شریف ‌آمده ‌است: «لایتوارث‌ اهل‌ ملتین‌ شتی: اهل‌ دو آیین‌ مختلف‌ از همدیگر میراث ‌نمی‌برند». امام‌ رازی‌ / می‌گوید: «عادت‌ مردم‌ بر این‌ جریان‌ یافته‌ که‌ در هنگام‌ متارکه‌، به‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ تمثیل‌ می‌کنند و اگر بر یک‌ اصل‌ توافق‌ نکنند، یکی‌ به‌ دیگری‌ می‌گوید: لکم‌ دینکم‌ ولی‌ دین‌. درحالی‌که‌ این‌ تمثیل‌ جایز نیست‌؛ زیرا خداوند أ قرآن‌ را برای‌ آن‌ نازل‌ نکرده‌ تا به‌ آن‌ مثل‌ زده‌ شود بلکه‌ قرآن‌ برای ‌تدبر و سپس‌ برای‌ عمل‌ به‌ موجب‌ این‌ تدبر نازل‌ شده ‌است‌».

سوره‌ نصر

مدنی‌ است‌ و دارای‌ (۳) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدین‌ سبب «نصر» نام‌ گرفت‌ که‌ با این‌ فرموده‌ خدای ‌تبارک‌ و تعالی: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ [النصر: ۱] افتتاح‌ شده ‌است‌ و مراد از آن‌، فتح‌ مکه ‌مکرمه‌ یعنی‌ همان‌ فتح‌ اکبری‌ است‌ که‌ فتح‌الفتوح‌ نام‌ گرفت‌. چنان‌ که‌ این‌ سوره‌ به‌نام‌ «تودیع‌» نیز نامیده‌ می‌شود از آن‌ روی‌ که‌ رسول‌ خدا ص بعد از نزول‌ آن ‌فقط هفتاد روز زنده‌ بودند و در ربیع ‌الاول‌ سال‌ دهم‌ هجری‌ به‌ رحمت‌ حق ‌پیوستند. ابن‌ عباس‌ ب می‌گوید: «این‌ آخرین‌ سوره‌ قرآن‌ کریم‌ از نظر نزول‌ است‌». ابن ‌عمر ب می‌گوید: «این‌ سوره‌ در میانه‌ ایام‌ تشریق‌ بر رسول‌ خدا ص نازل‌ شد پس‌ دانستند که‌ این‌ پیام‌ وداع‌ است‌ آن‌گاه‌ سوار بر ناقه ‌قصوی‌ خطبه‌ مشهور خویش‌ را که‌ خطبه‌ حجه ‌الوداع‌ است‌، ایراد نمودند». و راجع‌ به‌ فضیلت‌ آن‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِمعادل‌ ربع‌ قرآن ‌است‌».

اما بنا به‌ قولی‌ دیگر: این‌ سوره‌ قبل‌ از فتح‌ مکه‌ نازل‌ شد و از فتح‌ مکه‌ قبل‌ از وقوع‌ آن‌ خبر می‌دهد که‌ این‌ خود معجزه‌ای‌ از معجزات‌ نبوت‌ می‌باشد. امام ‌رازی / این‌ قول‌ را صحیح‌تر می‌داند. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس ‌ب آمده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ سوره‌ «نصر» نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص فرمودند: «با نزول‌ آن‌ خبر مرگ‌ من‌ به‌ من‌ داده‌ شده‌ است‌». اصحاب ‌أ نیز بر این ‌معنی‌ متفق‌القول‌اند و ایشان‌ این‌ معنی‌ را از آن‌ روی‌ دانستند که‌ امر مطلق‌ به‌ تسبیح‌، تحمید و استغفار دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ کار ابلاغ‌ دعوت‌ به‌ اتمام‌ رسیده ‌است‌ و این‌خود اقتضا می‌کند که‌ پیام‌ آور حق‌ص از این‌ دنیا رخت‌ سفر بر بندد. روایت ‌شده است‌ که‌ چون‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد، رسول‌ خدا ص خطابه‌ای‌ ایراد کرده‌ و در آن‌ فرمودند: «إن‌ عبدا خيره‌ الله‌ بين‌ الدنيا وبين‌ لقائه‌ والآخرة، فاختار لقاء الله». «همانا خداوند بنده‌ای‌ را در میان‌ دنیا و میان‌ آخرت‌ و لقای‌ خویش‌ مخیر گردانید پس‌ او لقای‌ خدا را انتخاب‌ کرد».

﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١

«چون‌ نصرت‌ الهی‌ و فتح‌ فرارسد» یعنی: ای‌ محمد ص! آن‌گاه‌ که‌ پیروزی‌ الهی‌ برایت‌ علیه‌ دشمنانت‌ قریش‌ به‌ ظهور آید و مکه‌ بر تو گشوده‌ شود. نصر: عبارت‌ از تأییدی‌ است‌ که‌ دشمنان‌ با آن‌ مغلوب‌ گردیده‌ و مسلمانان‌ بر آنان‌ برتری ‌پیدا کنند. فتح: گشودن‌ دیار دشمنان‌ و ورود به‌ خانه‌هایشان‌ و نیز گشایش ‌دلهایشان‌ برای‌ پذیرش‌ حق‌ است‌. پس‌ فرق‌ در میان «نصر» و «فتح‌» این‌ است‌ که: نصر همچون‌ سببی‌ برای‌ فتح‌ می‌باشد، از این‌ جهت‌ ابتدا نصر ذکر شد و سپس‌ فتح ‌بر آن‌ عطف‌ گردید.

﴿وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢

«و ببینی‌ که‌ مردم‌ فوج‌ فوج‌ در دین‌ الله درآیند» یعنی: ای‌ پیامبر ص! در هنگام ‌رسیدن‌ نصرت‌ و فتح‌، مردم‌ ـ اعم‌ از اعراب‌ و غیر آنان‌ ـ را می‌بینی‌ که‌ گروه‌ گروه‌ و دسته‌ دسته‌ به‌ دینی‌ در می‌آیند که‌ خداوند أ تو را بر آن‌ مبعوث‌ کرده‌ است‌، بعد از آن‌که‌ آن‌ها یکی‌ یکی‌ یا دوتا دوتا به‌ دین‌ حق‌ داخل‌ می‌شدند. نقل‌ است‌ که‌ وقتی‌ رسول‌ خدا ص مکه‌ را فتح‌ کردند، اعراب‌ گفتند: اما اکنون‌ که‌ محمد ص بر اهل‌ حرم‌ غالب‌ و پیروز شد درحالی‌که‌ خداوندأ ایشان‌ را از هجوم ‌اصحاب‌ فیل‌ در پناه‌ خود داشت‌، این‌ خود برهان‌ روشنی‌ است‌ بر این‌که‌ محمد ص بر حق‌ است‌ و شما علیه‌ او قدرتی‌ ندارید. لذا از ستیز و مقاومت‌ دست‌ برداشته‌ و در مجموعه‌های‌ بزرگی‌، گروه‌ گروه‌ و دسته‌ دسته‌ یکی‌ بعد از دیگری‌ به‌ اسلام ‌وارد می‌شدند و موج‌ رویکرد به‌سوی‌ اسلام‌ چنان‌ بود که‌ یک‌ قبیله‌ تماما به‌ یکبار در اسلام‌ داخل‌ می‌شد.

جمهور فقها و بسیاری‌ از علمای‌ کلام‌ برآنند که: ایمان‌ مقلد صحیح‌ است‌ زیرا حق‌ تعالی‌ بر صحت‌ ایمان‌ این‌ افواج‌ مردم‌ که‌ ایمانی‌ تقلیدی‌ بود، حکم‌ کرد و آن‌را از بزرگترین‌ احسآن‌های‌ خود بر پیامبرش‌ حضرت‌ محمد ص برشمرد و اگر ایمانشان‌ صحیح‌ نمی‌بود، در این‌ مناسبت‌ از آن‌ یادی‌ نمی‌کرد.

﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ كَانَ تَوَّابَۢا٣

«پس‌ به‌ حمد پروردگار خود تسبیح‌ بگوی» این‌ آیه‌، امر به‌ تسبیح‌ گفتن‌ برای‌ پروردگار متعال‌ و ستایش‌ برای‌ وی‌ را باهم‌ جمع‌ کرده‌ است‌. تسبیح‌ گفتن‌ برای ‌پروردگار متعال‌ از خوشحالی‌ آن‌ حضرت‌ ص نسبت‌ به‌ رخدادهای‌ عظیم ‌پیروزی‌ای‌ خبر می‌دهد که‌ حتی‌ به‌ فکر ایشان‌ و به‌ فکر احدی‌ از مردم‌ خطور نمی‌کرد؛ و حمد و ستایش‌ حق‌ تعالی‌، در برابر صنع‌ زیبا و رفتار روح‌ افزایش‌ با پیامبرش‌ ص و منت‌ عظیم‌ وی‌ بر ایشان‌ در نصر و فتح‌ ام‌ القری‌ می‌باشد «و از او آمرزش‌ بخواه» برای‌ لغزشهایت‌؛ به‌ عنوان‌ نوعی‌ تواضع‌ و فروتنی‌ برای‌ حق‌ تعالی‌ و کوچک‌ شمردن‌ و اندک‌ دانستن‌ عمل‌ خویش‌ و نیز برای‌ آموختن‌ این‌ امر به‌ امتت ‌«هرآینه‌ الله همواره‌ توبه‌پذیر است» یعنی: از شأن‌ وی‌ این‌ است‌ که‌ برآمرزش‌خواهان‌ توبه‌ بپذیرد و بر آنان‌ به‌ رحمت‌ بازگردد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌عائشه‌ ل آمده‌ است: «بعد از آن‌که‌ سوره‌ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ بر رسول‌ خدا ص نازل‌ شد، آن‌ حضرت‌ ص هیچ‌ نمازی‌ را نمی‌خواندند مگر این‌که‌ در آن‌ می‌گفتند: «سبحانک‌ ربنا و بحمدک‌، اللهم‌ اغفرلی». «پروردگارا! پاکی‌ تو راست ‌همراه‌ با ستایشت‌. بارالها! بر من‌ بیامرز». همچنین‌ عائشه‌ ل می‌گوید: «رسول‌ خدا ص در رکوع‌ و سجده‌ خویش‌ بسیار می‌گفتند: سبحانك‌ اللهم‌ وبحمدك ‌اللهم‌ اغفر لي‌». در حقیقت‌، این‌ شیوه‌ رسول‌ اکرم‌ ص تفسیر عملی‌ این‌ آیه‌ از قرآن ‌کریم‌ است‌. بخاری‌ و دیگران‌ از ابن ‌عباس‌ ب در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: عمر س مرا با بزرگان‌ بدر به‌ مجلس‌ خویش ‌فرا می‌خواند اما گویی‌ که‌ برخی‌ از آنان‌ از این‌ امر در اندرون‌ خویش‌ دغدغه‌ای ‌می‌یافتند (یعنی‌ ناراحت‌ بودند). روزی‌ عمر س بزرگان‌ بدر را به‌ مجلس‌ خویش ‌فراخواند و مرا نیز با آنان‌ به‌ آن‌ مجلس‌ وارد کرد. من‌ از این‌ فراخوانی‌ وی‌ دریافتم ‌که‌ عمر س امروز دیگر مرا با ایشان‌ فرانخوانده ‌است‌ مگر به‌ این‌ هدف‌ که‌ (فضل) مرا به‌ آنان‌ نشان‌ دهد. پس‌ رو به‌ آنان‌ نمود و گفت: در تفسیر این‌ فرموده ‌خدای‌ : ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ چه‌ می‌گویید؟ برخی‌ از ایشان‌ گفتند: خدای‌ ‌ در این‌ سوره‌ به‌ ما دستور داده ‌است‌ تا بعد از آن‌که‌ ما را پیروز کردو فتح‌ را نصیب‌مان‌ گردانید، او را ستایش‌ گفته‌ و از او آمرزش‌ بخواهیم‌. برخی‌ هم‌ سکوت‌ نموده‌ و چیزی‌ نگفتند. آن‌گاه‌ عمر س رو به‌ من‌ کرد و فرمود: ای ‌ابن ‌عباس‌! آیا تو نیز چنین‌ می‌گویی‌؟ گفتم: خیر! بلکه‌ نظر من‌ این‌ است‌ که‌ این ‌آیه‌ به‌ فرا رسیدن‌ اجل‌ رسول‌ خدا ص اشاره‌ دارد. یعنی‌ خداوند أ با نزول‌ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ ایشان‌ را از نزدیک‌ شدن‌ وقت‌ رحلت‌شان‌ آگاه‌ کرد و فرمود: آمدن‌ نصرت‌ و فتح‌، علامت‌ فرارسیدن‌ اجل‌ توست‌؛ ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّكَ آن‌گاه‌ تسبیح‌ بگوی‌ همراه‌ با ستایش‌ پروردگار خویش‌ و از او آمرزش‌ بخواه‌ زیرا او بسی ‌توبه‌پذیر است). عمر س فرمود: من‌ نیز بجز آنچه‌ که‌ تو گفتی‌، وجه‌ دیگری‌ برای‌ نزول‌ آن‌ نمی‌دانم.

سوره‌ مسد

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ سبب‌ «مسد» نام‌ گرفت‌ که‌ خداوند أ در آخرآن‌ می‌فرماید:﴿فِي جِيدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥ [المسد: ۵] که‌ تفسیر آن‌ خواهد آمد. همچنین‌ این ‌سوره «تبت‌» نیز نامیده‌ می‌شود زیرا خداوند أ در مطلع‌ آن‌ می‌فرماید: ﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ١ [المسد: ۱] چنان‌ که‌ به‌ همین‌ مناسبت‌، این‌ سوره‌ (ابولهب) یا سوره‌ (لهب) نیز نامیده ‌شده‌ است‌.

محدثان‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ از ابن‌عباس‌ ب روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود؛ چون‌ این‌ آیه‌ نازل‌ شد: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤ [الشعراء: ۲۱۴]. «ای‌ پیامبر! بستگان‌ نزدیکت‌ را هشدار ده»؛ رسول‌ خدا ص از خانه‌ خود خارج ‌شده‌ و به‌ کوه‌ صفا بالا رفتند سپس‌ به‌ فریاد بلند چنین‌ ندا در دادند: یا صباحاه‌! چون‌ قریش‌ این‌ ندا را شنیدند، از یک‌دیگر پرسیدند که‌ این‌ فریادگر کیست‌؟ پاسخ ‌داده‌ شد که: محمد است‌. پس‌ ندا را اجابت‌ گفتند و پیرامون‌ آن‌ حضرت‌ ص گرد آمدند. آن‌گاه‌ رسول‌اکرم‌ ص خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: هان‌ ای‌ بنی‌فلان‌! هان‌ ای ‌بنی‌فلان‌! هان‌ ای‌ بنی‌فلان‌! هان‌ ای‌ بنی‌عبدمناف‌! هان‌ ای‌ بنی‌عبدالمطلب‌! (و به‌ این‌ ترتیب‌، تیره‌های‌ قبیله‌ قریش‌ را یکی‌یکی‌ نام‌ بردند) پس‌ همه‌ آنان‌ سراپا گوش ‌گردیدند تا بشنوند که‌ محمد ص چه‌ سخنی‌ به‌ این‌ پایه‌ از اهمیت‌ دارد که‌ فریادکنان ‌همه‌ را برای‌ آن‌ فراخوانده ‌است‌. سپس‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: آیا اگر به‌ شما خبر بدهم‌ که‌ سپاهی‌ از سواران‌ از کناره‌ این‌ کوه‌ بیرون‌ می‌آیند و بر شما می‌تازند، آیا مرا تصدیق‌ خواهید کرد؟ همه‌ یکصدا گفتند: ما تاکنون‌ از تو دروغی‌ را تجربه ‌نکرده‌ایم‌ (بلکه‌ تو را به‌ راستگویی‌ می‌شناسیم). فرمودند: پس‌ اینک‌ من‌ پیشاپیش‌ عذابی‌ سخت‌ شما را از افتادن‌ در آن‌ هشدار می‌دهم‌. در این‌ اثنا ابولهب‌ گفت: هلاکت‌ باد بر تو! آیا برای‌ این‌ کار ما را گردآورده‌ای‌؟! سپس‌ راه‌ خود کشید و رفت‌. همان‌ بود که‌ این‌ سوره‌ نازل‌ شد.

طارق‌ محاربی‌ می‌گوید: «در بازار ذوالمجاز بودم‌ که‌ بناگاه‌ با جوانی‌ تازه‌ سال ‌روبرو شدم‌ که‌ می‌گفت: های‌ ای‌ مردم‌! لا اله‌ الا الله بگویید تا رستگار شوید. در این‌ اثنا دیدم‌ که‌ مردی‌ از پشت‌ سرش‌ او را به‌ سنگ‌ می‌زند به‌ طوری‌ که‌ هردو ساق‌ و هردو پاشنه‌ پایش‌ را خون‌آلود کرده‌ است‌ و می‌گوید: های‌ مردم‌! او دروغگوست‌ پس‌ او را باور نکنید. پرسیدم: این‌ شخص‌ دعوتگر کیست‌؟ گفتند: محمد است‌؛ می‌پندارد که‌ پیامبر می‌باشد و این‌ دیگر هم‌ عمویش‌ ابولهب‌ است‌ که ‌می‌پندارد او در این‌ ادعا دروغگوست‌».

﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ١

«هلاک‌ باد دو دست‌ ابولهب» علمای‌ بلاغت‌ می‌گویند: در ﴿يَدَآ أَبِي لَهَبٖ مجاز مرسل‌ به‌کار گرفته‌ شده‌؛ یعنی‌ جزء اطلاق‌ گردیده‌ اما از آن‌ کل‌ مورد نظر می‌باشد لذا معنی‌ این‌ است: هلاک‌ باد خود ابولهب‌ با تمام‌ وجود خویش‌. این‌ جمله‌ نفرینی‌ است‌ علیه‌ وی‌. ابولهب‌ یکی‌ از عموهای‌ پیامبر ص، نامش ‌عبدالعزی ‌بن ‌عبدالمطلب‌ و کنیه‌اش‌ ابوعتیبه‌ بود و او را ابولهب‌ می‌گفتند زیرا چهره‌ سرخ‌ فام‌ و برافروخته‌ای‌ داشت‌. چنان‌که‌ بیان‌ شد، او با رسول‌ خدا ص بسیار دشمنی‌ می‌ورزید و ایشان‌ را سخت‌ می‌آزرد.

«و هلاک‌ شد» این‌ جمله‌، خبری‌ است‌ از بارگاه‌ خدای‌ سبحان‌ بعد از نفرین‌ علیه‌ وی‌. گفتنی‌ است‌ که‌ تعبیر از هلاکت‌ ابولهب‌ به‌ صیغه‌ ماضی‌، مفید حتمی‌ بودن ‌وقوع‌ هلاکت‌ و زیانکاری‌ وی‌ می‌باشد و چنان‌ هم‌ شد زیرا ابولهب‌ دنیا و آخرت‌ را باخت‌.

﴿مَآ أَغۡنَىٰ عَنۡهُ مَالُهُۥ وَمَا كَسَبَ٢

«هیچ‌ دفع‌ نکرد از او مال‌ او و آنچه‌ اندوخت» یعنی: مالی‌ را که‌ ابولهب‌ گردآورده‌ بود و منفعت‌ و جاه‌ و موقعیتی‌ که‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، فرمان‌ خداوند أ بر نزول‌ هلاکت‌ و نابودی‌ و عذاب‌ بر وی‌ را به‌ هیچ‌ وجه‌ دفع‌ نکرد و آن‌ اندوخته‌ها هیچ‌ به‌ کارش‌ نیامد. فرق‌ در میان «مال‌» و «کسب‌» این‌ است‌ که‌ اولی‌ سرمایه ‌است‌ و دومی‌ سود.

﴿سَيَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣

«به‌ زودی‌ در آتشی‌ پر زبانه‌ درآید» یعنی: به‌ زودی‌ ابولهب‌ در آتشی‌ سخت‌ شعله‌ور و برافروخته‌ که‌ پوستش‌ را می‌سوزاند، عذاب‌ می‌شود که‌ آن‌ آتش‌، آتش ‌جهنم‌ است‌.

﴿وَٱمۡرَأَتُهُۥ حَمَّالَةَ ٱلۡحَطَبِ٤

«و زنش» نیز به‌ آن‌ آتش‌ در می‌آید، همان‌ که‌ «هیزم‌کش‌ است» زن‌ ابولهب‌، ام‌جمیل‌ دختر حرب‌ خواهر ابوسفیان‌ بود که‌ خارها و سرگین‌ها را برگرفته‌ و آن‌ها را شبانه‌ بر راه‌ رسول‌ خدا ص می‌افگند. یا مراد این‌ است‌ که‌ زن‌ ابولهب‌ با برداشتن ‌گناهان‌ سنگینی‌ که‌ به‌ سبب‌ دشمنی‌ با رسول‌ خدا ص و واداشتن‌ شوهرش‌ بر آزار ایشان‌ بر دوش‌ گرفته است‌، هیزم‌ جهنم‌ را بر می‌دارد. یا این‌ تعبیر، کنایه‌ از سخن ‌چینی‌ اوست‌ که‌ برافروزنده‌ خصومت‌ و دشمنی‌ در میان‌ مردم‌ است‌.

﴿فِي جِيدِهَا حَبۡلٞ مِّن مَّسَدِۢ٥

«بر گردنش‌ طنابی‌ از لیف‌ خرماست» مسد: لیفی‌ است‌ که‌ از آن‌ ریسمان‌ تافته‌ می‌شود. نقل‌ است‌ که‌ زن‌ ابولهب‌ گردنبند فاخری‌ از جواهر داشت‌ و گفت: سوگند به‌ لات‌ و عزی‌ که‌ آن‌ را در دشمنی‌ محمد ص صرف‌ می‌کنم‌! لذا آن‌ گردنبندش‌ در روز قیامت‌ ریسمانی‌ برتافته‌ از زنجیرهای‌ آتش‌ می‌شود. ملاحظه ‌می‌کنیم‌ که‌ خدای‌ سبحان‌ عذابش‌ در آخرت‌ را به‌ همان‌ هیأت‌ و حالتی‌ که‌ در دنیا داشت‌، تصویر می‌کند زیرا عذاب‌ آخرت‌ از جنس‌ عمل‌ مجرم‌ و هماهنگ‌ با جرم ‌وی‌ است‌. نقل‌ است‌ که‌ بعد از نزول‌ این‌ سوره‌ ام‌جمیل‌ زن‌ ابولهب‌ سنگی‌ را در دست‌ گرفته‌ نزد ابوبکرصدیق‌ س در مسجدالحرام‌ رفت‌ و در آن‌ حال‌ ابوبکر س در معیت‌ رسول‌ خدا ص بود. پس‌ به‌ ابوبکر س گفت: به‌ من‌ خبر رسیده ‌است‌ که ‌رفیقت‌ مرا هجو نموده‌ است‌، اینک‌ آمده‌ام‌ که‌ با او چنین‌ و چنان‌ کنم‌! اما خداوند متعال‌ دیدگان‌ وی‌ را از دیدن‌ رسول‌ خدا ص کور ساخت‌ و هر چه‌ به‌ این ‌سو و آن‌ سو نگریست‌، ایشان‌ را ندید. ابوبکر س از وی‌ پرسید: آیا کسی‌ را همراه‌ من‌ می‌بینی‌؟ ام‌ جمیل‌ گفت: آیا مرا مسخره‌ می‌کنی‌؟ من‌ جز تو هیچ‌ کس ‌دیگر را همراهت‌ نمی‌بینم‌!

علما گفته‌اند: این‌ سوره‌ معجزه‌ای‌ آشکار و دلیلی‌ روشن‌ بر نبوت‌ آن ‌حضرت‌ ص است‌ زیرا خداوند أ با نزول: ﴿سَيَصۡلَىٰ نَارٗا ذَاتَ لَهَبٖ٣ [المسد: ۳] قاطعانه‌ خبر داد که‌ ابولهب‌ و زنش‌ ایمان‌ نمی‌آورند و سرنوشت‌ آن‌ها در دنیا و آخرت‌ باشقاوت‌ گره‌ خورده ‌است‌ پس‌ بر طبق‌ این‌ خبر، هیچ ‌یک‌ از آن‌ دو نه‌ در ظاهر و نه‌ در باطن‌، نه‌ آشکار و نه‌ در خفا ایمان‌ نیاوردند.

سوره‌ اخلاص

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۴) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ نام‌های‌ بسیاری‌ مانند تفرید، تجرید، توحید، نجات‌، ولایت‌، معرفت‌، اساس‌ و اخلاص‌ نامیده‌ شده‌ است‌ که‌ مشهورترین‌ آن‌ها «اخلاص» می‌باشد زیرا این‌ سوره‌ از یکسو درباره‌ توحید خالص‌ خدای‌ ‌سخن‌ می‌گوید و از سوی‌ دیگر بنده‌ را از شرک‌ یا از آتش‌ جهنم‌ خلاص‌ می‌سازد.

فضیلت‌ آن: در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ کریمه‌، احادیث‌ بسیاری‌ وارد شده ‌است‌ از آن‌ جمله‌ مضمون‌ این‌ حدیث‌ شریف‌ است‌ که‌ سوره‌ «اخلاص» در ثواب‌ قرائت‌ خود معادل‌ ثلث‌ (یک‌ سوم) قرآن‌ کریم‌ می‌باشد زیرا تمام‌ قرآن‌ کریم‌، شرح‌ و بیان‌ اصولی‌ است‌ که‌ در این‌ سوره‌ به‌ اجمال‌ ذکر شده ‌است‌ و نیز از آن‌‌روی‌ که‌ اصول‌ عام‌ و کلی‌ شریعت‌ اسلام‌ سه‌ چیز است: توحید، بیان‌ حدود واحکام‌ و بیان‌ اعمال‌ و این‌ سوره‌ به‌ تنهایی‌ عهده‌دار بیان‌ توحید و تقدیس‌ حق‌ تعالی ‌گردیده ‌است‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوسعید خدری‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: مردی‌ از مرد دیگری‌ شنید که‌ شبانگاه‌ سوره‌ «اخلاص‌» را می‌خواند و آن‌ را تکرار می‌کند پس‌ بامداد نزد رسول‌ خدا ص آمد و این‌ حکایت‌ را به‌گونه‌ای‌ به‌ایشان‌ باز گفت‌ که‌ گویی‌ خواندن‌ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ را کم‌ و ناچیز می‌شمرد. رسول‌ خدا ص فرمودند: «والذی‌ نفسی‌ بیده‌، آن‌ها لتعدل‌ ثلث ‌القرآن»‌ سوگند به‌ذاتی‌ که‌ جانم‌ در دست‌ بلاکیف‌ اوست‌، این‌ سوره‌ معادل‌ ثلث‌ قرآن‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص به‌ یاران‌ خود فرمودند: آیا کسی‌ از شما عاجز از آن‌ است‌ که‌ ثلث‌ قرآن‌ را در یک‌ شب‌ بخواند؟ اصحاب ش ‌به‌ گمان‌ این‌که‌ مراد ایشان‌ سه‌ قسمت‌ کل‌ قرآن‌ است‌، از این‌ امر احساس‌ مشقت ‌کرده‌ و گفتند: یا رسول‌الله کدام‌ یک‌ از ما تاب‌ و توان‌ این‌ کار را دارد؟رسول‌ خدا ص فرمودند: بدانید که‌ الله‌ الواحد الصمد ثلث‌ قرآن‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص خطاب‌ به‌ یاران‌ خود فرمودند: گردهم‌ آیید زیرا من‌ می‌خواهم‌ ثلث‌ قرآن‌ را بر شما بخوانم‌ پس‌ جمعی‌ گرد آمدند آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص نزد ایشان‌ رفتند و خواندند: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ سپس‌ به‌ خانه‌ خود بازگشتند. در این‌ اثنا یکی‌ از اصحاب‌ به‌ دیگری‌ گفت: مگر رسول‌ خدا ص نگفتند که‌ بر شما ثلث‌ قرآن‌ را می‌خوانم‌؟ قطعاً این‌ برگشت‌شان‌ به‌خانه‌ به‌ منظور خبری‌ است‌ که‌ از آسمان‌ به‌ ایشان‌ نازل‌ شده‌ است‌. سپس‌ آن‌حضرت‌ ص از خانه‌ خود بیرون‌ آمده‌ و خطاب‌ به‌ اصحاب‌ فرمودند: من‌ گفتم‌ که‌ ثلث‌ قرآن‌ را بر شما می‌خوانم‌، بدانید که‌ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ معادل‌ ثلث‌ قرآن‌است‌ .

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ سوره‌ از ابی ‌بن‌ کعب‌ س روایت‌ کرده‌اند که ‌فرمود: مشرکان‌ به‌ رسول‌ خدا ص گفتند: ای‌ محمد نسب‌ پروردگارت‌ را برای‌ ما بیان‌ کن‌. همان‌ بود که‌ خداوند متعال‌ این‌ سوره‌ را نازل‌ فرمود. همچنین‌ قتاده‌، ضحاک‌ و مقاتل‌ گفته‌اند: گروهی‌ از یهودیان‌ نزد رسول‌ خدا ص آمدند و گفتند: ای‌ محمد پروردگارت‌ را برای‌ ما توصیف‌ کن‌ زیرا او وصف‌ خود را در تورات ‌نازل‌ نموده‌ است‌ و ما می‌خواهیم‌ بدانیم‌ که‌ پروردگارت‌ از چه‌ چیز و از کدامین‌ جنس‌ است‌؟ آیا از طلاست‌، یا از مس‌، یا از نقره‌؟ آیا می‌خورد و می‌آشامد؟ او دنیا را از چه‌ کسی‌ به‌ ارث‌ برده‌ و آن‌ را به‌ چه‌ کسی‌ به‌ ارث‌ می‌گذارد؟ همان‌ بود که‌ خداوند أ این‌ سوره‌ را نازل‌ فرمود.

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١

«بگو» ای‌ محمد ص به‌ آنان «اوست‌ خدای‌ یگانه» یعنی: اگر از بیان‌ نسب ‌خداوند متعال‌ سؤال‌ می‌کنید، بدانید که‌ او خدایی‌ است‌ یگانه‌؛ در ذات‌، صفات‌ و افعال‌ خود و او هیچ‌ همتا، وزیر، شبیه‌ و شریکی‌ ندارد.

﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢

و اوست‌ «الله‌ صمد» صمد: کسی‌ است‌ که‌ مردم‌ در برآوردن‌ نیازهای‌ خود به‌ او روی‌ می‌آورند زیرا او بر برآوردن‌ آن‌ها قادر و تواناست‌. ابن‌عباس‌ رضی الله عنهما می‌گوید: صمد، سرور و مولایی‌ است‌ که‌ در سیادت‌ و آقایی‌ خود به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌، شریفی‌ است‌ که‌ در شرف‌ خود به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌، عظیمی‌ است‌ که‌ در عظمت‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌، حلیمی‌ است‌ که‌ در حلم‌ و بردباری‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌، غنیی‌ است‌ که‌ در غنای‌ خود به‌ کمال ‌رسیده ‌است‌، جباری‌ است‌ که‌ در جبروت‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌، عالمی‌ است‌ که‌ در علم‌ خود به‌ کمال‌ رسیده‌ است‌، حکیمی‌ است‌ که‌ در حکمت‌ خود به‌ کمال‌ رسیده ‌است‌ و او الله سبحانه‌ و تعالی‌ است‌. صمد صفتی‌ است‌ که‌ بجز او برای ‌احدی‌ سزاوار نیست‌ و هیچ‌کس‌ همتای‌ او نمی‌باشد. زجاج‌ می‌گوید: صمد، سرور و آقایی‌ است‌ که‌ سیادت‌ و آقایی‌ به‌ او انجامیده‌ و بالاتر از او هیچ‌ سرور وسالاری‌ وجود ندارد .

﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣

«کسی‌ را نزاده‌ و زاده‌ نشده‌ است»‌ یعنی: نه‌ از او فرزندی‌ پدید آمده‌ و نه‌ او خود از کسی‌ زاده‌ شده‌ است‌ زیرا چیزی‌ با او مجانست‌ ندارد تا او از جنس‌ خود همسری ‌برگرفته ‌باشد و ـ العیاذ بالله‌ ـ از آن‌ دو، فرزندی‌ متولد شده‌ باشد. همچنین‌ توالد نشانه‌ فناء است‌ زیرا توالد و تناسل‌ برای‌ آن‌ انجام‌ می‌گیرد که‌ جنس‌ یک‌ چیز بعد از فنای‌ پدر و مادر خود باقی‌ بماند در حالی‌ که‌ نسبت‌ دادن‌ عدم‌ به‌ سوی‌ حق‌ تعالی ‌در گذشته‌ و آینده‌ مستحیل‌ است‌ لذا حق‌ تعالی‌ پدری‌ ندارد تا به‌ وی‌ نسبت‌ داده ‌شود و فرزندانی‌ نیز ندارد تا به‌ او نسبت‌ داده‌ شوند. قتاده‌ می‌گوید: مشرکان‌ عرب‌ گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدایند یهودیان‌ گفتند: عزیر پسر خداست‌ و نصاری‌ گفتند: مسیح‌ پسر خداست‌ پس‌ خداوند أ همه‌ آنان‌ را تکذیب‌ کرد و فرمود: ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ [الإخلاص: ۳] نه‌ او کسی‌ را زاده‌ است‌ و نه‌ هم‌ خودش‌ از کسی‌ زاده‌ شده ‌است‌.

﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤

«و هیچ‌کس‌ او را همتا نیست» یعنی: هیچ‌کس‌ با او هم‌ طراز، مساوی‌، همانند و همتا نیست‌ و هیچ‌کس‌ با او در چیزی‌ مشارکت‌ ندارد. بنابراین‌، در این‌ سوره‌ کریمه:

قید (احد) عقیده‌ ثنویت‌ و دوگانه‌ پرستی‌ را ابطال‌ می‌کند.

﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ عقیده‌ کسانی‌ را ابطال‌ می‌کند که‌ بجز خداوند یکتا به‌ وجود آفریدگار دیگری‌ قایلند چه‌ اگر آفریدگار دیگری‌ وجود می‌داشت‌، در آن‌ صورت‌ حق‌ تعالی‌ در نیازها و حاجات‌، یگانه‌ مرجع‌ و مقصود خلق‌ نبود.

﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ٣ پندارهای‌ یهود، نصاری‌ و مشرکان‌ را در این‌ مورد که‌ برای‌ حق‌تعالی‌ فرزند قائلند، ابطال‌ می‌کند.

﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤ پندار مشرکان‌ را در این‌ مورد که‌ بتان‌ را همتایان‌ و شرکای ‌حق‌ تعالی‌ تصور می‌کردند، ابطال‌ می‌کند.

امام‌ رازی‌ / می‌گوید: این‌ سوره‌ در حق‌ خداوند متعال‌، مانند سوره‌ کوثر در حق‌ پیامبر ص است‌ زیرا طعن‌ مشرکان‌ بر پیامبر ص این‌ بود که‌ گفتند: محمد ابتر است‌ و بعد از خود فرزند مذکری‌ ندارد و نداشتن‌ فرزند به‌ پندار آنان‌ عیب‌ بود اما از آنجا که‌ داشتن‌ فرزند، در حق‌ خداوند متعال‌ عیب‌ و نقصی‌ برای‌ اوست‌ لذا طعن‌ به‌ پیامبرش‌ ص را در سوره‌ کوثر رد کرد و طعن‌ در حق‌ خود را در این‌ سوره‌، از این‌ رو در اینجا فرمود: (قل‌: بگو) تا این‌ طعنه‌ را از خودش‌ دفع‌ کند در حالی‌که‌ در سوره‌ کوثر نگفت: (قل:‌ بگو) بلکه‌ خودش‌ مستقیماً این‌ طعن‌ و عیب‌ را از پیامبرش‌ دفع‌ کرد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «لا أحد أصبر علي‌ أذي‌ سمعه‌، من‌ الله‌؛ إنهم‌ يجعلون‌ له‌ ولداً، وهو يرزقهم‌ ويعافيهم». «هیچ ‌کس‌ بر آزاری‌ که‌ شنیده‌ است‌، شکیباتر از خداوند أ نیست‌ زیرا در همان‌ حال‌ که‌ مشرکان‌ برای‌ او فرزندی‌ قرار می‌دهند، او آنان‌ را روزی‌ می‌دهد و عافیت‌شان‌ می‌بخشد».

سوره‌ فلق

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۵) آیه‌ است‌.

به‌ قول‌ حسن‌، عطاء، عکرمه‌ و جابر، این‌ سوره‌ و سوره‌ «ناس‌» مکی‌ است‌ و رأی‌ اکثر علما نیز همین‌ است‌. اما در روایتی‌ از ابن‌عباس‌، قتاده‌ و جمعی‌ دیگر نقل‌ شده‌ است‌ که: این‌ سوره‌ مدنی‌ است‌. ابن‌کثیر نیز بر همین‌ نظر است‌ و برخی‌گفته‌ اند: صحیح‌ نیز همین‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «فلق‌» نام‌ گرفت‌ که‌ با این‌ فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ آغاز شده‌ است‌.

فضیلت‌ معوذتین: در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ترمذی‌ و بیهقی‌ از ابی‌سعید خدری‌ س آمده ‌است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا ص از زخم‌ چشم‌ جن‌ و انس‌ به ‌خداوند أ پناه‌ می‌بردند اما بعد از آن‌که‌ معوذتین‌ نازل‌ شد، فقط این‌ دو سوره‌ را می‌خواندند و دعاهای‌ دیگر در این‌ مورد را ترک‌ کردند». مالک‌ در مؤطا از عایشه‌ ل روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ فرمود: «چون‌ رسول‌ خدا ص از بیماری‌ای‌ ناراحت‌ می‌بودند، معوذتین‌ را می‌خواندند و بر خود می‌دمیدند و این‌کار را سه‌ بار تکرار می‌کردند و چون‌ درد ایشان‌ شدت‌ می‌گرفت‌، من‌ بر ایشان ‌معوذتین‌ را می‌خواندم‌ و رسول‌ خدا ص به‌ امید دریافت‌ برکت‌ این‌ دو سوره‌، دست‌ خود را بر تن‌ خویش‌ می‌کشیدند». یعنی: آن‌ را بر خود می‌دمیدند. همچنین ‌در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عقبه ‌بن‌ عامر س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خداص به‌ من‌ دستور دادند تا معوذات‌ را به‌ دنبال‌ هر نمازی‌ بخوانم‌». همچنین‌ در روایت ‌دیگری‌ از وی‌ آمده ‌است‌ که‌ گفت: «... رسول‌ خدا ص به‌ من‌ فرمودند: هرگاه‌ که ‌می‌خوابیدی‌ و هرگاه‌ که‌ از خواب‌ برمی‌خاستی‌، معوذتین‌ را بخوان‌». ابن‌کثیر در این‌ معنی‌ احادیث‌ بسیاری‌ را نقل‌ نموده‌ و آن‌گاه‌ می‌گوید: «در روایت‌ این‌ حدیث ‌از عقبه‌، طرق‌ بسیاری‌ وجود دارد که‌ در حد تواتر است‌ بنابراین‌، این‌ حدیث‌ در نزد بسیاری‌ از محققان‌ مفید قطعیت‌ می‌باشد». نیز در حدیث‌ شریف‌ وارده‌ از طریق ‌صدی‌ بن‌ عجلان‌ آمده ‌است‌ که‌ رسول‌ خدا ص فرمودند: «آیا به‌ تو سه‌ سوره‌ را تعلیم‌ ندهم‌ که‌ در تورات‌، انجیل‌، زبور و فرقان‌ مانند آن‌ها نازل‌ نشده ‌است‌، این‌ سه‌ سوره: ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ،﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ [الناس:۱] است‌».

سبب‌ نزول‌ معوذتین: در بخاری‌ و مسلم‌ از عایشه‌ ل روایت‌ شده‌ است ‌که‌ فرمود: لبید بن ‌اعصم‌ رسول‌ خدا ص را جادو کرد بدین‌ نحو که‌ غلاف‌ شکوفه‌ خرمایی‌ را گرفته‌ و موهایی‌ را که‌ در هنگام‌ شانه ‌زدن‌ از سر آن‌ حضرت‌ ص فروریخته‌ بود و دندآن‌های‌ شانه‌ ایشان‌ و نخی‌ را که‌ در آن‌ یازده‌ گره‌ زده‌ شده‌ بود و گره‌ها با سوزن‌ محکم‌ ساخته‌ شده‌ بود، در آن‌ غلاف‌ خرما قرار داد و در آن‌ دمید. در این‌ زمان‌ بود که‌ معوذتین‌ بر رسول‌ خدا ص نازل‌ شد پس‌ ایشان‌ به‌ خواندن‌ آن‌ها آغاز نمودند و چنان‌ بود که‌ هر آیه‌ای‌ را می‌خواندند، یک‌ گره‌ از آن‌ گره‌ها باز می‌شد و در عین‌ حال‌، ایشان‌ در خود سبکی‌ای‌ می‌یافتند تا این‌که‌ گره‌ آخر باز شد. آن‌گاه‌ رسول‌ خدا ص چنان‌ از جا برخاستند که‌ گویی‌ از بند رها شده‌اند. جبرئیل ‌÷ نیز در این‌ برهه‌ بر آن‌ حضرت‌ ص دم‌ و دعا می‌خواند و می‌گفت: «باسم‌ الله‌ أرقیک‌، من‌ کل‌ شی‌ء یؤذیک‌، من‌ شر حاسد و عین‌ و الله‌ یشفیک‌». «به‌ نام‌ خدا تو را دم‌ و دعا می‌کنم‌ از هر چیزی‌ که‌ آزارت‌ می‌دهد، از شر هر حاسدی‌ و ازشر زخم‌ چشم‌ و الله تو را شفا می‌دهد». چنان‌که‌ از روایات‌ بر می‌آید، اثر سحر بر رسول‌ خدا ص فقط سر درد خفیفی‌ بود و این‌ است‌ همان‌ معنی‌ تخیل‌ که‌ در یکی‌ از احادیث‌ آمده ‌است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ گاهی‌ در بیداری‌ نیز مانند خواب‌ تخیل ‌روی‌ می‌دهد بنابراین‌، مسلم‌ است‌ که‌ سحر بر ملکات‌ و توانمندیهای‌ عقلی‌ آن‌ حضرت‌ ص مطلقا هیچ‌ تأثیری‌ نگذاشت‌ همان‌ طوری‌ که‌ سحر لبیدبن‌اعصم‌ در اموری‌ که‌ به‌ وحی‌ و رسالت‌ مربوط می‌شد، نیز هیچ‌ تأثیری‌ نداشت‌ زیرا حق‌ تعالی ‌آن‌ حضرت‌ ص را از هرگونه‌ نقصی‌ از این‌ گونه‌، یا از هر گونه‌ آشفته‌گی‌ فکری‌، یا اضطراب‌ عصبی‌ای‌ معصوم‌ و محفوظ داشته‌ است‌ چنان‌ که‌ می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ [المائدة: ۶٧]. «خدا از آسیب‌ مردم‌ تو را در پناه‌ خود محفوظ می‌دارد».

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١

«بگو پناه‌ می‌برم‌ به‌ پروردگار فلق» فلق: صبح‌ است‌ زیرا شب‌ از آن‌ منفلق‌ و شکافته‌ می‌شود. به ‌قولی: فلق‌، هر چیز از آفرینش‌ خداوند أ است‌ که‌ شکافته ‌می‌شود؛ اعم‌ از حیوانات‌، صبح‌، دانه‌ بذر، هسته‌، نباتات‌ و غیر آن‌. علما گفته‌اند: خداوند أ در این‌ آیه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ می‌کند که‌ ذات‌ متعال‌ وی‌ که ‌بر دور کردن‌ تاریکی‌های‌ انبوه‌ از تمام‌ جهان‌ تواناست‌، قطعا بر این‌ امر نیز تواناست‌ که‌ از پناه‌ برنده‌ به‌ خود، هر ترس‌ و هراسی‌ را دفع‌ کند و او را از آسیب ‌هر آسیب‌رسانی‌ نگاه‌ دارد.

﴿مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢

بگو: به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم «از شر آنچه‌ آفریده ‌است» یعنی: از شر تمام‌ مخلوقات‌ وی‌.

﴿وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣

«و» به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم «از شر تاریکی‌ چون‌ فراگیرد» یعنی: همچنین‌ به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم‌ از شر شب‌ چون‌ روی‌ آورد و تاریکی ‌آن‌ به‌ افق‌ها منتشر شود. علما گفته‌اند: پناه‌ بردن‌ به‌ خداوند أ از شر شب‌ از آن‌ روی‌ است‌ که‌ در شب‌ درندگان‌ از بیشه‌های‌ خود و حشرات‌ از سوراخ‌های‌ خود بیرون‌ می‌آیند، اهل‌ شر به‌ فساد و تبه‌کاری‌ بر می‌خیزند و نیز در شب‌ مخاطر دیگری‌ است‌ که‌ پنهان‌ نمی‌باشد.

﴿وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِي ٱلۡعُقَدِ٤

«و» به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم‌ «از شر زنان‌ افسونگر» یعنی: جادوگر «دمنده‌ در گره‌ها» و در آن‌ زمان‌ زنان‌ جادوگر مردم‌ را با دمیدن‌ در گره‌های‌ نخ ‌جادو می‌کردند. نفث: دمیدن‌ همراه‌ با آب‌ دهان‌، یا دمیدن‌ به‌ تنهایی‌ است‌. ابوعبیده‌ می‌گوید: مراد از آنان: زنان‌ لبیدبن‌اعصم‌ یهودی‌ بودند که‌ رسول‌ خدا ص را سحر کردند.

﴿وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥

«و» به‌ پروردگار سپیده‌دم‌ پناه‌ می‌برم «از شر حسود آن‌گاه‌ که‌ حسد ورزد» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ حسود، حسدش‌ را آشکار کرده‌ و به‌ مقتضای‌ آن‌ عمل‌ کند زیرا کسی‌ که‌ حسد خود را آشکار نمی‌کند، از او هیچ‌ زیانی‌ به‌ فرد محسود نمی‌پیوندد بلکه‌ او با این‌ کار به‌ خودش‌ زیان‌ می‌رساند چه‌ او از خیری‌ که‌ به‌ دیگران‌ می‌رسد متأسف‌ می‌شود و رنج‌ می‌برد و از شادی‌ دیگران‌ همیشه‌ غمگین‌ است‌. حسد: تمنای‌ زوال‌ نعمتی‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ با آن‌ بر کسی‌ منت‌ گذاشته‌ است‌. علما گفته‌اند: خداوند أ حاسد را از آن‌ روی‌ مخصوصا یاد کرد که‌ حسد سبب‌ زیان ‌رساندن‌ به‌ انسان‌، حیوان‌ و غیر آنان‌ می‌شود. در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است‌ که‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «المؤمن‌ یغبط، و المنافق‌ یحسد». «مؤمن‌ غبطه‌ می‌خورد ولی‌ منافق‌ حسد می‌ورزد».

شایان‌ ذکر است‌ که‌ حسد نخستین‌ گناهی‌ است‌ که‌ خداوند أ با آن‌ در آسمان‌ و زمین‌ مورد عصیان‌ قرار گرفت‌؛ زیرا در آسمان‌ ابلیس‌ بر آدم ÷ حسد ورزید و در زمین‌ قابیل‌ بر هابیل‌. پس‌ حاسد منفور و مطرود است‌. همچنین‌ علما گفته‌اند: سحر، زخم‌ چشم‌، حسد و مانند این‌ها تأثیر ذاتی‌ ندارند بلکه‌ به‌ سبب‌ فعل ‌خداوند أ و تأثیرگذاری‌ او مؤثر واقع‌ می‌شوند. لذا فقط در ظاهر امر، اثر به‌ این‌چیزها نسبت‌ داده‌ می‌شود اما در حقیقت‌، این‌ خداوند أ است‌ که‌ تأثیر را ایجاد می‌کند چنان‌ که‌ درباره‌ سحر هاروت‌ و ماروت‌ می‌فرماید: ﴿وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ [البقرة: ۱۰۲]. «هاروت‌ و ماروت‌ با سحر خود به‌ کسی‌ زیان‌رسان‌ نبودند مگر به ‌فرمان‌ خداوند». اما باید دانست‌ که‌ به‌ رغم‌ عدم‌ تأثیرگذاری‌ ذاتی‌ این ‌اشیا و عدم‌ تأثیرگذاری‌ ذاتی‌ امراض‌ ساری‌ای‌ مانند طاعون‌ و سل‌، شرعا پرهیز و احتیاط از آن‌ها به‌قدر امکان‌ مطلوب‌ است‌ چنان‌که‌ رسول‌ خدا ص به‌ پرهیز نمودن ‌از زخم‌ چشم‌ و فرار از شخص‌ مجذوم‌ دستور دادند و نیز عمر و صحابه‌ ش در طاعون‌ عمواس‌ چنین‌ کردند.

گفتنی‌ است‌ که‌ اکثر علما توسل‌ به‌ دم‌ و دعا را جایز شمرده‌اند زیرا هنگامی‌ که‌ رسول‌ خدا ص احساس‌ ناراحتی‌ کردند، جبرئیل‌÷ برایشان‌ دعا خواند و دم‌ نمود چنان‌که‌ گذشت‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس‌ ب آمده‌ است‌ که ‌فرمود: رسول‌ خدا ص برای‌ شفایابی‌ ما از همه‌ دردها و از تب‌ این‌ دعا را به‌ ما تعلیم‌ دادند: «بسم‌ الله‌ الكريم‌، أعوذ بالله‌ العظيم‌ من‌ شر كل‌ عرق‌ نعار ومن‌ شر حر النار». «به ‌نام‌ خدای‌ بخشنده‌ و کریم‌؛ پناه‌ می‌برم‌ به‌ خداوند بزرگ‌ از شر هر رگی‌ که ‌ضربان‌ شدیدی‌ دارد و از شر گرمای‌ آتش‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: هرکس‌ بر بیماری‌ که‌ اجلش‌ فرانرسیده ‌است‌ در آید و بر او هفت‌ مرتبه‌ بخواند: «أسال‌ الله‌ العظيم‌، رب‌ العرش‌ العظيم‌ أن‌ يشفيك». «از خداوند بزرگ‌، پروردگار عرش‌عظیم‌ می‌خواهم‌ که‌ تو را شفا دهد؛ آن‌ بیمار شفا می‌یابد». همچنین‌ درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ علی‌ س آمده ‌است‌ که‌ فرمود: چون‌ رسول‌ خدا ص بر بیماری‌ وارد می‌شدند، می‌گفتند: «أذهب‌ البأس‌ رب‌ الناس‌، اشف‌ أنت‌ الشافي‌، لا شافي‌ إلا أنت». «ای‌ پروردگار مردم‌! درد و ناراحتی‌ را از بین‌ ببر، شفا بده‌ که‌ تو شفابخش‌ هستی‌، جز تو شفادهنده‌ای‌ نیست‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌ابن‌ عباس‌ ب آمده ‌است‌ که‌ فرمود: «رسول‌ خدا ص حسن‌ و حسین‌ برا تعویذ می‌کردند (یعنی‌ برایشان‌ از خدا پناه‌ می‌خواستند) و می‌فرمودند: «أعيذكما بكلمات‌ الله‌ التامة‌ من‌ كل‌ شيطان‌ وهامة‌، ومن‌ كل‌ عين‌ لامة». «شما دو تن‌ را در پناه‌ کلمات‌ تامه‌ خداوند أ قرار می‌دهم‌ از شر هر شیطانی‌و از هر جانور زهرداری‌ و از هر چشم‌ سرزنش‌ باری‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ عثمان ‌بن ‌ابی ‌العاص‌ ثقفی‌ س آمده‌ است‌ که‌ فرمود: در حالی‌که‌ از دردی‌ برخود می‌پیچیدم‌ که‌ نزدیک‌ بود مرا از پای‌ در آورد، نزد رسول‌ خدا ص آمدم‌، ایشان‌ فرمودند: دست‌ راستت‌ را بر بالای‌ درد بگذار و هفت‌ بار بگو: «بسم‌ الله‌، أعوذ بعزة‌ الله‌ وقدرته‌ من‌ شر ما أجد». «به ‌نام‌ خدا! به‌ عزت‌ الله و قدرت‌ وی‌ پناه‌ می‌برم‌ از شر آنچه‌ که‌ در خود می‌یابم‌. پس‌ من‌ چنان‌ کردم‌ و خداوند متعال‌ مرا شفا بخشید».

اما آنچه‌ که‌ در مورد نهی‌ از دم‌ و دعا وارد گردیده‌، مربوط به‌ دم‌ و دعاهای‌ مجهول‌ و ناشناخته‌ای‌ است‌ که‌ معنای‌ آن‌ها دانسته‌ نمی‌شود، یا مربوط به‌ بدعت‌هایی‌ است‌ که‌ حرافان‌ و بدعتیان‌ در این‌ رابطه‌ پدید آورده‌اند.

سوره‌ ناس

مکی‌ است‌ و دارای‌ (۶) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ بدان‌ جهت «ناس‌» نام‌ گرفت‌ که‌ هم‌ با فرموده‌ حق‌ تعالی: ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ [الناس: ۱] آغاز شده‌ و هم‌ کلمه «ناس‌» در آن‌ پنج‌ بار تکرار گردیده‌ است‌. این‌ سوره‌ که‌ با سوره‌ ما قبل‌ خود باهم‌ نازل‌ شده ‌است‌، در نزد اکثر علما مکی‌ و به‌قولی: مدنی‌ است‌ ـ چنان‌که‌ گذشت‌. و این‌ آخرین‌ سوره ‌قرآن‌ کریم‌ از نظر ترتیب‌ در مصحف‌ شریف‌ است‌ و ترتیب‌ قرآن‌ با سوره «فاتحه‌» که‌ شامل‌ سپاس‌ و ثنای‌ حق‌ تعالی‌ و یاری‌ جستن‌ از اوست‌ آغاز و با معوذتین‌ که ‌موضوع‌ آن‌ها نیز یاری‌ جستن‌ و پناه‌ بردن‌ به‌ حق‌ تعالی‌ است‌، ختم‌ می‌شود.

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١

«بگو: پناه‌ می‌برم‌ به‌ پروردگار مردم» یعنی: به‌ آفریدگار و سامان‌دهنده‌ امور و به‌ صلاح‌ آورنده‌ احوال‌ آنان‌. بیضاوی‌ می‌گوید: «از آن‌ جا که‌ در سوره‌ قبل‌ پناه بردن‌ به‌ خداوند أ از مضار بدنی‌ بود و این‌ مضرات‌ در انسان‌ و غیر او عام‌ است‌ لذا در این‌ سوره‌، پناه‌ بردن‌ به‌ او از مضاری‌ است‌ که‌ بر نفوس‌ بشری‌ عارض‌ می‌شود و به‌ بشر مخصوص‌ می‌باشد.

﴿مَلِكِ ٱلنَّاسِ٢

و پناه‌ می‌برم‌ به «ملک‌ مردم» یعنی: به‌ ذاتی‌ که‌ دارای‌ ملک‌ کامل‌، فرمانروایی‌ای‌ تام‌ و سلطه‌ای‌ بی‌رقیب‌ و لایتناهی‌ است‌.

﴿إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣

و پناه‌ می‌برم‌ به «اله‌ مردم» یعنی: به‌ معبود مردم‌ و از آنجا که‌ ملک‌ (فرمانروا) گاهی‌ معبود است‌ و گاهی‌ هم‌ نیست‌ بنابراین‌، حق‌ تعالی‌ در این‌ آیه‌ روشن‌ کرد که ‌الوهیت‌ و عبودیت‌ مخصوص‌ وی‌ است‌ و احدی‌ با وی‌ در آن‌ مشارکت‌ ندارد.

﴿مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤

پناه‌ می‌برم‌ به‌ آنچه‌ ذکر شد؛ «از شر وسوسه‌گر» که‌ شیطان‌ «خناس» است‌. خناس: یعنی‌ بسیار بازپس‌رونده‌ زیرا هنگامی‌ که‌ خداوند أ به‌ یاد آورده‌ شود، شیطان‌ بازپس‌ می‌رود و خود را در هم‌ کشیده‌ و پنهان‌ می‌شود اما چون‌ ذکر خداوند أ در میان‌ نبود، شیطان‌ بر دل‌ انسان‌ هجوم‌ آورده‌ و وسوسه‌ خود را می‌گستراند.

﴿ٱلَّذِي يُوَسۡوِسُ فِي صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥

«آن‌ کس‌ که‌ در سینه‌های‌ مردم‌ وسوسه‌ می‌افگند» وسوسه‌ شیطان‌، فراخواندن‌ انسان‌ به‌ فرمانبردن‌ از خود با القای‌ سخنی‌ است‌ پنهانی‌ که‌ به‌ قلب‌ انسان‌ می‌رسد بی‌آن‌که‌ از آن‌ صدایی‌ شنیده‌ شود.

سپس‌ خدای‌ سبحان‌ به‌ بیان‌ این‌ امر می‌پردازد که‌ وسوسه‌افگنان‌ بر دو نوع‌اند؛ جنی‌ و انسی‌ پس‌ می‌فرماید:

﴿مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦

«چه‌ از جن‌ و چه‌ از انس» شیطان‌ جن‌ ـ چنان‌که‌ گذشت‌ ـ در سینه‌ها و دل‌های مردم‌ وسوسه‌ می‌افگند اما وسوسه‌ افگنی‌ شیطان‌ انسی‌ در دل‌های مردم‌ بدین‌گونه ‌است‌ که‌ خود را برای‌ انسان‌ در چهره‌ و لباس‌ نصیحت‌گر مشفقی‌ نشان‌ می‌دهد پس‌، از سخنان‌ وی‌ که‌ در هیأت‌ خیرخواهی‌ و نصیحت‌ بیان‌ می‌شود، در دل‌ انسان ‌همان‌ چیزی‌ می‌افتد که‌ شیطان‌ جنی‌ با وسوسه‌ خود در دل‌ وی‌ می‌افگند. به‌قولی: ابلیس‌ چنان‌که‌ در دل‌های انسیان‌ وسوسه‌ می‌افگند، در دل‌های جنیان‌ نیز وسوسه‌ می‌افگند.

علما در بیان‌ علت‌ گماردن‌ شیطان‌ بر مردم‌ گفته‌اند: گماردن‌ شیطان‌ بر مردم‌ از سوی‌ خداوند أ برای‌ آن‌ است‌ که‌ مردم‌ با وی‌ مجاهده‌ کنند و در این‌ میدان ‌آزمایش‌ و امتحان‌ شوند. اما کسانی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ ایشان‌ را در پناه‌ عصمت‌ خود قرار داده‌ است‌، از گزند شیاطین‌ در امانند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌است: «کسی‌ از شما نیست‌ مگر این‌که‌ همنشین‌ و همراه‌ او (از شیاطین) بر او گمارده‌ شده است‌.اصحاب‌ گفتند: حتی‌ شما نیز یا رسول‌ الله؟ فرمودند: آری‌! حتی‌ من‌؛ مگرحقیقت‌ این‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ مرا بر شیطان‌ همراهم‌ چیره‌ گردانیده ‌است‌ پس‌او به‌ من‌ تسلیم‌ شده‌ (یا مسلمان‌ گردیده) و لذا مرا جز به‌ خیر فرمان‌ نمی‌دهد». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس س آمده ‌است‌ که: رسول‌ خدا ص در مسجد معتکف‌ بودند پس‌ شبانگاه‌ صفیه‌ به‌ دیدار ایشان‌ آمد و رسول‌ خدا ص با وی‌ از مسجد بیرون‌ آمدند تا او را به‌ منزلش‌ برسانند. در این‌ اثنا دو مرد از انصار با ایشان‌ روبرو گردیدند و چون‌ رسول‌ خدا ص را دیدند، گام‌های‌ خود را تند تند برداشتند که‌ سریع‌تر بگذرند. رسول‌ خدا ص خطاب‌ به‌ آنان‌ فرمودند: «درنگ ‌کنید؛ این‌ زن‌ که‌ با من‌ است‌ صفیه‌ دختر حیی‌ همسر من‌ می‌باشد». آن‌ دو گفتند: سبحان‌ الله، یا رسول‌الله! (مگر ما در حق‌ شما گمان‌ بدی‌ داشته‌ایم‌؟) رسول‌ خدا ص فرمودند: «إن‌ الشیطان‌ یجری‌ من‌ ابن‌ آدم‌ مجری‌ الدم‌ و إنی‌ خشیت‌ أن ‌یقذف‌ فی‌ قلوبکما شیئا ـ أو قال‌ ـ شرا». «بی‌گمان‌ شیطان‌ در مجرای‌ خون‌ فرزند آدم ‌جاری‌ می‌شود و من‌ ترسیدم‌ که‌ در دل‌های شما چیزی‌ بیفگند ـ یا فرمودند ـ شری ‌بیفگند».

همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ انس ‌بن‌ مالک‌ س آمده ‌است‌ که ‌رسول‌ خدا ص فرمودند: «همانا شیطان‌ مهارش‌ را بر قلب‌ فرزند آدم‌ قرار می‌دهد پس‌ اگر او خدا را یاد کرد، واپس‌ می‌رود و اگر یاد خدا را فراموش‌ کرد، قلبش‌ را فرو می‌بلعد پس‌ این‌ است‌ همان‌ وسواس‌ خناس‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی ‌تمیمه‌ س آمده‌است‌ که‌ فرمود: «الاغ‌ رسول‌ خدا ص لغزید و من‌گفتم: نگونسار باد شیطان‌! رسول‌ خدا ص فرمودند: نگو که‌ شیطان‌ نگونسار باد! زیرا وقتی‌ تو چنین‌ بگویی‌، او خود را بزرگ‌ می‌بیند و می‌گوید: آن‌ را به‌ نیرویم ‌فروافگندم‌! اما اگر بگویی: باسم‌ الله: به‌ نام‌ خدا! در این‌ صورت‌، شیطان ‌احساس‌ کوچکی‌ می‌کند و چنان‌ خرد و خوار می‌شود که‌ مانند مگسی‌ می‌گردد». ابن‌ عباس‌ ب می‌گوید: «هیچ‌ نوزادی‌ تولد نمی‌شود مگر این‌که‌ در قلبش‌ وسواس‌ است‌ پس‌ چون‌ خدا یاد شود، شیطان‌ بازپس‌ می‌رود و چون‌ از ذکر خدا غفلت‌ شد، او وسوسه‌ می‌افگند». پناه‌ می‌بریم‌ به‌ خداوند منان‌ از نیرنگ‌ و وسوسه‌ شیطان‌.

تتمه‌

الحمدلله‌ الذي‌ بنعمته‌ تتم‌ الصالحات‌، سبحانك‌ اللهم‌ لا أحصي‌ ثناء عليك‌ أنت‌ كما أثنيت‌ على‌ نفسك‌، أدعو بدعاء عبادك‌ الصالحين‌؛ اللهم‌ يا لطيفاً فوق‌ كل‌ لطيف‌، الطف‌ بي‌ في‌ أموري‌ كلها كما أحب‌، واغفر لي‌ ولوالدي‌ وللمسلمين‌ والمسلمات‌، واجعلني‌ كما سميت‌ نفسي‌ مخلصاً؛ مخلصاً لدينك‌، جاداً في‌سبيلك‌، راغباً إليك‌ دوماً ما دمت‌ حياً، و ارضني‌ في‌ دنياي‌ و آخرتي‌، فاللهم‌ لك‌ الحمد والشكر. إلهي‌ ومولاي‌! اجعل‌ كل‌ حرف‌ من‌ كتابك‌ وترجمة تفسيره‌ وجميع‌ ما كتبت‌ خالصاً لوجهك‌ الكريم‌، وحقق‌ به ‌النفع‌ والخير لي‌ ولأولادي‌ وللمسلمين‌، واعتق‌ به‌ من‌ نارك‌ في‌ الآخرة‌ كل‌ جزء من‌ جسمي‌ وروحي‌، وشعري‌ وبشري‌، وعظمي‌ ولحمي‌، وسمعي‌ وبصري‌، ومخي‌ ودمي‌، وأدخلني‌ الجنة‌ بستر وسلام‌، وارزقني‌ شفاعة‌ خير الأنام‌، واغفر اللهم‌ لكل‌ من‌ جهد في‌ سبيل‌ نشر كتابك‌ وتفسيره‌ العظيم‌ ولكل ‌مؤمن‌ أو مؤمنة ينتفع‌ به‌ بإخلاص‌ يا رب‌ العالمين‌.