جهانبینی اسلامی
تألیف:
مولوی عبدالملک ملازاده
الحمد لله وکفی والصلاة والسلام علی عباده الذین اصطفى، اما بعد:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم،
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡيَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ يُرۡزَقُونَ ١٦٩﴾ [آلعمران: ۱۶۹].
«کسانی که در راه خدا کشته شدهاند، مرده نیستند بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان رزق داده میشوند».
برادر بسیار عزیزم مولوی عبدالملک ملازاده فرزند برومند مولانا عبدالعزیز -رحمهما الله- بعد از اینکه تحصیلات خویش را در دانشگاه اسلامی مدینه منوره به پایان رساند و به ایران بازگشت، از همان ابتدا رشد و نبوغ علمی وی آشکار گردید بطوریکه معاصران وی رشک بردند، او با شجاعت تمام در برابر طوفانهای ظلم و فساد ایستادگی کرد. نجابت، علم، شجاعت و دلیری را از پدر و جدش مولانا عبدالله به ارث برده بود، در عنفوان جوانی برای او ظلم، ستم، اجحاف، تبعیض و سایر منکراتی که در جامعه رواج داشت غیرقابل تحمل بود خصوصا وقتی که ظلم و ستم مذهبی، سیاسی و اجتماعی را در جامعه نسبت به اهل سنت مشاهده میکرد، نمیتوانست خاموش و آرام باشد، در نتیجه دست به فعالیتهای فکری و عقیدتی زد، و برای بیداری مردم همت گماشت و سعی نمود بین مناطق اهل سنت نوعی هماهنگی ایجاد نماید، اما حکّام ایران که چشم دیدن این حرکتها و فعالیتها را نداشتند عرصه را از هر طرف برایشان تنگ کردند لذا به پاکستان هجرت نمود و فعالیتهایش را ادامه داد و صدای مظلومیت اهل سنت را به گوش بسیاری از مردم جهان رساند.
به نظر بنده شهید مولوی عبدالملک سرمایه آینده ملت و امید ما و دوستان ما بود زیرا توانایی رهبری ملت در او مثل پدرش واضح و آشکار بود اما دشمن از یکطرف و دست قضا و قدر از طرف دیگر وی را از ما گرفت، و بدینصورت ما رهبری توانا را از دست دادیم.
امیدوارم با چاپ و نشر سخنرانیها و آثار مرحوم، پیام وی به گوش وجدانهای بیدار برسد تا دیگران با تأسی از رشادتها و فداکارهای چنین جوانمردانی راه قرآن و سنت را ادامه دهند و همچنانکه شهید ما مثل کوه در برابر ستمها و ناملایمات زندگی استقامت کرد و برای آبیاری درخت اسلام همه چیز خود را فدا کرد آنها نیز در این راه قدم بردارند و برنامه و اهداف شهید را ادامه دهند.
بنده مدتی که در دوران هجرت همراه او بودم و با شناختی که قبلا از او داشتم چنین احساس میکنم که جای خالی او را هیچکس پر نخواهد کرد و نقصی که در جامعۀ ما با فقدان وی ایجاد شده قابل جبران نیست مگر اینکه لطف خداوند شامل حال ما شود و از فرزندان این آب و خاک و پیروان این دین مبین افرادی را پیدا نماید تا بتوانند این کاروان عقب افتاده را به منزل مقصود برسانند.
در پایان باید اعتراف کنم که بنده این توان را ندارم تا برای چنین شخصیتهای مبارزی که برای بیداری فرزندان اسلام خون خویش را نثار کردهاند کلماتی که شایسته شخصیت آنها باشد به قلم بیاورم.
امیدوارم خداوند به ما و سایر عزیزان توفیق دهد تا راه این رادمردان را ادامه دهیم و فردای قیامت همه ما را با انبیاء و صدیقین و نیکوکاران حشر نماید. آمین.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مولوی نظر محمد دیدگاه
پاکستان – کراچی
الحمد لله رب العالمین والعاقبة للمتقین والصلوة والسلام علی آله وصحبه أجمعین أما بعد:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢﴾ [إبراهیم: ۴۲].
«گمان مبر که خداوند از کارهایی که ستمگران میکنند بیخبر است بلکه آنها به روزی واگذار میشوند که چشمها در آن از خوف، باز و مبهوت میگردد».
اسلام از بد و پیدایش تاکنون همیشه زنده و پویا بوده است، و طبق وعده الهی همیشه شخصیتها و مصلحانی وجود داشتهاند که در راه اسلام فداکاری کرده و در برابر ظلم، ستم، اجحاف و نابرابریهای اجتماعی ایستادگی و مقاومت کردهاند و هرگاه در مسیر تاریخ انحراف فکری و عقیدتی در مسلمانان راه پیدا کرده و مسلمانان دچار رخوت و خمودگی شدهاند، مفاهیم فکری و دینی تحریف شده و بعلل و اسباب مختلف فساد و ظلم و تباهی بر بشریت سایه افکنده است، همیشه در چنین اوضاع و شرایطی مصلحین و مبارزانی پا به عرصه وجود گذاشتهاند تا در کالبد نیمه جان امت، روحی تازه بدمند و مردم را از خواب عمیق بیدار نمایند. خود را فدا کردهاند تا مکتب زنده بماند، راحت و آرامش خویش را فدا نمودهاند تا به دیگران حیات بخشند، آنها چون شمع سوخته و ذوب شدهاند تا به دیگران نور دهند.
تمام مکاتب کم و بیش برای اهداف و آرمانهای خویش فداکاری کردهاند اما نمونه فداکاری فرزندان اسلام را تا کنون تاریخ بخود ندیده است، و اسلام و پیروان قرآن و سنت این افتخار را دارند که فرزندان برومند آنها همیشه در برابر نابرابریهای اجتماعی و انحرافات ایستادهاند. ایثار و از خودگذشتگی صحابه در عصر پیامبر، ایستادگی و مبارزه خلیفه اول در برابر فتنه ارتداد، انقلاب امام حسین، قیام زید بن علی، حقگویی سعید بن جبیر، مقاومت امام احمد بن حنبل در مسئله خلق قرآن، و ... مبارزه و فداکاری سایر ائمه و مصلحین نمونههای درخشانی از ایثار و جان گذشتگی هستند که سرتاسر تاریخ ما را پر از مجد و افتخار کردهاند و امروز ما بخود میبالیم که مکتب رهائیبخش ما چنین مبارزانی را برای هدایت و نجات بشریت تقدیم کرده است.
بعضی فکر میکردند امروز بعلت فساد بیش از حد جوامع بشری و طولانی بودن خواب مسلمین هم اکنون اسلام عقیم شده و تاریخ صدر اسلام قابل تکرار نیست، دیگر مادران مسلمان، فرزندانی مبارز و عدالتخواه در دامن خویش پرورش نمیدهند اما بیداری اسلامی جدید بر این تصور خط بطلان کشید و در این سه ربع قرن أخیر أمت اسلامی نمونههای زیادی از تلاش و فداکاری به بشریت تقدیم کرد.
سرزمین ایران هم از این بیداری اسلامی بیبهره نماند و نمونهها و مثالهای زیادی از رشادت، شجاعت و از جانگذشتگی بر اوراق تاریخ این قرن افزود. علماء و رهبران واقعی اهل سنت ایران با توجه به فشار و محدودیتهای حکومت و باکمترین امکانات تا حد توان وظیفه خویش را انجام دادند و در این مسیر، تهدید و تطمیع آنها را از حرکتشان باز نداشت. استثمار جهانی و ظالمین زمان بنا بر دشمنی و کینه دیرینۀ خود نسبت به مؤمنین و علماء راستین برای جلوگیری از این حرکت اسلامی و بیداری نسل جدید به شدّت در مقابل آنها ایستادند و با شیوههای مختلف سعی کردند این حرکت اسلامی را مهار یا خاموش کنند اما غافل از اینکه:
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨﴾ [الصف: ۸].
«میخواهند نور و آیین خداوند را با دهانهایشان خاموش گردانند ولی خداوند نور و شریعت خود را کامل میگرداند هر چند که کافران دوست نداشته باشند».
چراغی را که ایزد بر فروزد
کسی گر پف کند ریشش بسوزد
هم اینک برای اینکه آثار و اندیشههای این داعیان و علماء راستین که جان خویش را فدای ایده، عقیده و مکتب خویش نمودهاند، از بین نرود جمعی از جوانان اهل سنت اقدام به جمعآوری آثار و افکار این شهداء و اندیشمندان مینماید تا چراغی بر فراز راه جویندگان حقیقت باشد. از آنجاییکه بسیاری از آثار این بزرگان بصورت سخنرانی در نوارها محفوظ است ما ابتدا آنها را روی کاغذ پیاده کرده سپس بصورت کتاب خدمت خوانندگان گرامی تقدیم میکنیم.
در این رساله یکی از آثار عالم ربانی و مجاهد عالیقدر استاد شهید مولوی عبدالملک ملازاده فرزند ارشد مولانا عبدالعزیز -رحمهما الله- را تحت عنوان «جهانبینی اسلامی» که در سال ۱۳۶۳ه. ش برای کلاسهای تابستانی دانشآموزان ترتیب داده بود همراه با مختصری از زندگینامۀ ایشان تقدیم میکنیم، امید است مورد توجه خوانندگان گرامی قرار بگیرد.
جمعی از شاگردان
استاد شهید مولوی عبدالملک ملازاده در سال ۱۳۲۸ ه. ش در روستای حیط سرباز از توابع ایرانشهر یکی از شهرستانهای بلوچستان ایران در خانوادهای معروف به علم، تقوی، دعوت و مبارزه دیده به جهان گشود.
پدر بزرگوارش مرحوم مولانا عبدالعزیز –/- از علما و داعیان سرشناس منطقه بود که بعدها زعامت و رهبری اهل سنت بلوچستان را بدست گرفت و در میان اهل سنت ایران از نفوذ و محبت زیادی برخوردار بود. موضعگیریهای سیاسی وی در مقاطع مختلف قبل و بعد از انقلاب معروف است، بویژه مخالفت ایشان با ماده ۱۲ قانون اساسی که مذهب شیعه اثناعشری را در ایران به رسمیت میشناسد و دفاع دلیرانۀ وی برای برسمیت شناختن اهل سنت در مجلس خبرگان، که پس از مخالفت شیعیان افراطی و متعصب با این طرز فکر منجر به آن شد که از نمایندگی مجلس خبرگان استعفا دهد و بدینصورت اعتراض و مخالفت خود را با قانون اساسی ایران دربارۀ نادیده گرفتن حقوق اهل سنت اعلام نماید.
جدّ عالیقدرش مولوی عبدالله نیز در مبارزه با شرکت و بدعات در بلوچستان زبانزد خاص و عام است، بطوریکه در زمان خودش احکام و حدود شرعی را با قاطعیت اجرا میکرد و با گروههای منحرف علناً مبارزه مینمود.
استاد شهید تحصیلات ابتدائی خویش را در زاهدان بپایان رساند و برای فراگیری علوم اسلامی وارد مدارس دینی و مکتبهای سنتی منطقه بلوچستان شد.
پس از مدتی عازم کشور پاکستان شد و در حوزه علیمۀ دارالعلوم کراچی مشغول تحصیل شدند و با پایان یافتن دورۀ هشت سالۀ علوم دینی، مشغول گذراندن سطح بالاتری از علوم اسلامی یعنی تخصص در فقه و فتوی گردیدند.
فضای باز سیاسی پاکستان باعث شد که ایشان در ضمن تحصیل، با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی احزاب مختلف آشنا گردد و با شناختی که از افکار واحزاب پیدا کرد در بسیاری از فعالیتهای سیاسی اجتماعی آنجا شرکت میکرد.
استاد شهید که هنوز تشنۀ علم و دانش بود پس از کوشش فراوان در سال ۱۳۵۲ ه. ش در دانشگاه اسلامی مدینۀ منوره پذیرفته شد و چهار سال از بهار زندگیاش را در سرزمین وحی و مرکز رسالت، در آن محیط پربرکت علمی نزد اساتید مجرب و توانا گذراند.
دانشگاه اسلامی مدینۀ منوره که جایگاه تلاقی افکار و اندیشههای مختلف دینی و محل رفت و آمد علما و روشنفکران مسلمان بود تأثیر بسزائی در شکل گرفتن اندیشههای استاد شهید داشت ایشان با توجه به تجربیات و معلومات بدست آورده دارای شناخت و درک انقلابی و عمیقی از تفکر اسلامی گردید و تا هنگام شهادت دست از تلاش و مبارزه برنداشت.
سرانجام در سال ۱۳۵۶ ه. ش برابر با سال ۱۹۷۶ میلادی از دانشکده دعوت واصول دین فارغ التحصیل شد و با کولهباری از علم، دانش و معنویات برای خدمت به مردم محروم و مظلوم منطقه، به وطن خویش بلوچستان بازگشت.
از آنجائیکه اول انقلاب آزادیهای بیشتری وجود داشت ایشان برای احقاق حقوق ملی و مذهبی مردم منطقه و طرح اشتغال مردم بومی منطقه در ادارات دولتی نقش تعالی ایفا کرد و با حزب اتحاد المسلمین که توسط علمای برجسته بلوچستان در اواخر سال ۱۳۵۷ ه. ش تشکیل شده بود همکاری میکرد [۱] و برای خدمت به فرزندان اهل سنت بعنوان دبیر بینش اسلامی وارد دبیرستانهای زاهدان گردید و با توجه به اینکه ارتباط نزدیک بین تحصیلکردهها و روحانیت را بخوبی احساس کرد همزمان کلاسهای متعددی برای دانشآموزان، دانشجویان و طلاب علوم دینی برگزار کرد تا رشد فکری و اندیشۀ درست دینی آنها بارور شده و تحولی عمیق و اساسی در منطقه ایجاد شود.
از طرف دیگر، چون بسیاری از گروههای چپی یعنی کمونیستها و ناسیونالیستها در بلوچستان فعال بودند و باعث انحراف و گمراهی نسل جوان میشدند ایشان با شناخت زیادی که در مورد اسمها و ایدههای مختلف داشت در برابر این افکار انحرافی بشدت ایستاد و برای مبارزه بیشتر با گروههای کمونیستی و سازماندهی نسل جوان و دفاع از حقوق اهل سنت سازمانی بنام «سازمان اسلامی محمدی اهل سنت» با همکاری بعضی از علماء و تحصیلکردههای منطقه تأسیس کرد که بعضی از اهداف مهم آن عبارت بودند از:
۱- مبارزه شدید با تفرقهاندازان و چپگرایان.
۲- سازماندهی نیروههای با ایمان و فعال اقشار مختلف جامعه.
۳- بررسی مشکلات منطقه و حل صحیح آن.
۴- مخالفت شدید با سیاستهای غلط دولت در منطقه.
برای انجام عملی این اهداف سه کار خیلی مهم را آغاز نمود:
۱- ایجاد نشریهای بنام «تابشی از اسلام» برای نشر افکار دینی و تنویر اذهان و انعکاس اهداف سازمان محمدی.
۲- ایجاد مرکزی برای فعالیتهای اجتماعی و کلاسهای عقیدتی و ایدئولوژی اسلامی.
۳- سفرهای دسته جمعی به بعضی از مناطق سنینشین و توسعۀ ارتباطات بین مناطق اهل سنت.
ایشان ضمن توسعه کلاسهای عقیدتی، فعالیتهای دیگری نیز داشتند که بعضی عبارتند از: ایجاد کتابخانۀ عمومی، پخش جزوههای مفید، معرفی صحابه و دفاع از شخصیت آنها، آموزش قرائت و تجوید قرآن، سخنرانی در مساجد مختلف و برگزاری کلاسهای تابستانی و ... .
پس از انتشار دومین نشریۀ تابشی از اسلام و اوج گرفتن فعالیتهای دینی، این سازمان از طرف دولت منحل اعلام شد و از هرگونه فعالیت ممنوع گردید.
استاد شهید همچون همۀ مجاهدان و انقلابیون مسلمان معتقد بود برای حاکمیت دین الهی و ایجاد جامعهای پویا و اسلامی، تلاش و مبارزه ضروری است. و دائماً این مقولۀ شهید کربلا امام حسینس را تکرار میکرد که: «إنّما الحیاة عقیدة وجهاد» «زندگی چیزی جز عقیده و جهاد نیست».
لذا این بینش به او اجازه نمیداد تا در برابر ظلم، ستم و بیعدالتی سکوت نماید و برای اصلاح و آگاهی افراد جامعه و رسیدن به حقوق ملی و مذهبی اقدامی بعمل نیاورد در حالی که پیروزی و موفقیت در گرو تلاش افراد جامعه است و این مردماند که سرنوشت خویش را تعیین میکنند.
خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت خدا کاری ندارد که دهقانش برای دیگران کشت
در همین راستا شورای مرکزی سنت (شمس) با همت علامه شهید احمد مفتیزاده: ومشارکت فعال علماء برجستۀ کلیۀ مناطق اهل سنت همچون مولانا عبدالعزیز ملازاده، مولانا شمسالدین مطهری و مولانا نظر محمد دیدگاه و ... در سال ۱۳۶۰ ه. ش در تهران تشکیل یافت که استاد شهید مولانا عبدالملک نیز همکاری نزدیکی با این شوری داشت و در جلسات آن شرکت میکرد. ولی دیری نگذشت که شورای شمس با دستگیری علامه شهید احمد مفتیزاده و بسیاری از اعضایش و من جمله استاد شهید مولوی عبدالملک، به اتهام وابستگی با خارج از هرگونه فعالیت ممنوع شد.
پس از ۶ ماه مولانا از زندان آزاد شدند اما نه تنها از فعالیت و مبارزه دست نکشید بلکه به تلاش خود افزود و کلاسهای دانشجویی را گسترش داد و به مناطق مختلف اهل سنت سفر نمود و برای رشد فکری و آگاهی دینی طلاب وارد حوزه علمیه شدند و به تدریس کتب دینی در حوزه همت گماشتند و همچنین برای خواهران تحصیل کرده نیز کلاسهای بینش اسلامی دائر نمود تا با کسب آگاهی و شناخت بیشتر، مربیان خوبی برای فرزندانشان باشند.
با در گذشت پدر بزرگوارش در سال ۱۳۶۶ ه. ش عرصۀ فعالیت هر روز بر او تنگتر شد و تمام سفرها و فعالیتهای وی تحت کنترل و مراقبت قرار گرفت. در ماههای اخیر قبل از هجرت به پاکستان، مرتب به وزارت اطلاعات تهران احضار میشد و مورد بازجوئی و تهدید قرار میگرفت و خصوصاً سخنرانی شدید اللحن و تاریخی ایشان در مسجد مکی زاهدان در مورد مشکلات جامعه و ظلم و ستم مسئولین بویژه توسط گشتهای ویژه، مشکلات او را بیشتر کرد، این گروه که در ظاهر برای ایجاد امنیت و مقابله با اشرار از تهران آمده بودند مردم بیگناه را بدون هیچ مدرکی مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
مرحوم شهید در خطاب خودش از آنها به شدت انتقاد کرد و رفتار آنها را با سربازان اسرائیلی تشبیه نمود و فرمود: هنگامی که اینها را میبینم که چطور جوانان اهل سنت را ضرب و شتم میکنند بیاد صحنههای فلسطین و عمکرد سربازان اسرائیلی میافتم.
بالآخره هنگامی که همۀ راههای فعالیت برویش بسته شد و در داخل احساس امنیت نمیکرد در زمستان ۱۳۶۸ ه. ش برای ادامۀ فعالیت به پاکستان هجرت نمود تا بدین طریق به تکلیف الهیاش عمل نماید و صدای مظلومیت اهل سنت ایران را به گوش جهانیان برساند. وی در کراچی ریاست مجلس اعلی اهل سنت ایران را که چندی قبل توسط جمعی از علما و سران بعضی از طوائف و با همکاری احزاب مجاهدین افغان تشکیل یافته بود، بدست گرفت.
به بعضی از کشورهای اسلامی سفر کرد و با احزاب اسلامی و مسئولین دولتی تماس گرفت. جزوهها و کتابچههایی که منعکسکنندۀ مظلومیت اهل سنت ایران بود بزبانهای فارسی و عربی با نام «المرکز الإسلامي» منتشر نمود.
خلاصه اینکه این مرد بزرگوار و مجاهد نستوه در تمام عمر خویش مشغول تلاش و فعالیت بود و زبان حال او میگفت:
ما زنده برآنیم که آرام نگیریم
موجیم که آرامش ما عدم ماست
سرانجام روز دوشنبه چهاردهم اسفندماه ۱۳۷۴ ه. ش مصادف با ۱۴ شوال ۱۴۱۶ ه. ق مزدوران فریبخورده، ایشان را همراه دوست و همسنگرش مولوی عبدالناصر جمشید زهی فارغ التحصیل از دانشکدۀ دعوت و اصول دین دمشق، در شهر کراچی پاکستان به شهادت رساندند.
و با شهادتش این گفتۀ عبدالله بن مبارک را زنده نمود:
یا عابد الحرمین لو أبصرتنا
لعلمت أنك بالعبادة تلعب
من کان یخضب خده بدموعه
فنحورنا بدمائنا تتخضب
ترجمه: ای عابد حرمین! اگر به ما نظری بیفکنی میبینی که عبادت را بازیچه قرار دادهای، اگر افرادی با اشک رخسارشان را خیس میکنند سینههای ما با خون رنگین میشود.
بله، استاد شهید صدق و اخلاص کلمات و گفتههایش را با خونش امضاء کرد.
آنچه خواندید مختصری از زندگی این بزرگوار بود این جزوۀ مختصر گنجایش بیشتری ندارد، و ان شاءالله به زودی زندگینامۀ وی منتشر خواهد شد.
امیدواریم خداوند متعال ما را راهروان خوبی برای پیشبرد اهداف والای آن عزیزان بگرداند.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
[۱] این حزب بعدها بخاطر مشکلات و موانع متعددی منحل شد.
شایسته است قبل از هر چیز بدانیم اسلام یک مجموعه از افکار پراکنده و راههای متفرق که از اینجا و آنجا جمعآوری شده، بگونهای که با یکدیگر هیچ رابطهای نداشته باشند، نیست، بلکه نظامی است که مبانی آن بر اساس محکم و استواری پیریزی شده است و ارکان عظیم و بزرگ آن در کنار جزئیات کوچک و دقیق بوسیلۀ آن مبانی محکم با ارتباطی منطقی پیوند دارد. پس در اسلام احساس مکتب بعنوان یک ایمان است نه یک فرهنگ، احساس شناخت اسلام بعنوان یک عقیده و درک اسلام بعنوان یک حرکت انسانی، تاریخی و فکریست، مکتب عبارت از یک منظومهای که در آن منظومه احساسات فردی، رفتار اجتماعی، خصوصیات اخلاقی و بخصوص عقاید فلسفی، مذهبی و اجتماعی انسان هر کدام سیارهای هستند که گرد یک خورشید میچرخند و یک منظومه هماهنگ و معنیدار میسازند و بطرف یک جهت در حرکتند. پس مکتب است که حرکت ایجاد میکند، سازندگی و قدرت اجتماعی ایجاد میکند، رسالت و مسئولیت انسانی به آدم میدهد و برای اینکه حرکت اجتماعی اسلامی در مسیر راستین خود به سوی هدف نهائی پیش برود و در اصطکاک با نیروهای ارتجاعی و بازدارنده تغییر جهت ندهد و به راههای انحرافی کشیده نشود، همواره باید یک حرکت فکری «پیشرو» آن را رهبری کند و پایههای عقیدتی و سنگرهای ایدئولوژیکی مردم مسلمان را استحکام بخشد و برای آگاهی به این حرکت و خودسازی خویش ناگزیر هر فرد مسلمان باید یک جهانبینی داشته باشد تا براساس آن، با جهان هستی روبرو گردد و موقعیت انسان و فلسفه هستی خود را در این جهان بداند و بشناسد و به نقش انسان و مسئولیتهایش و روابط او با آفریدگار و جهان هستی پی ببرد و براساس این شناخت و آگاهی، خط مشی آینده و نوع نظامی که آئین زندگی او را میسازد، روشن سازد و براساس این جهانبینی است که ملتی با رنگ و نشان خاص و منحصر بفرد و پیشوای بشریت و نجاتبخش انسان از مکتبهای گمراه، و بنیانگذار آئین خدا در روی زمین بوجود میاید. پس اعتقاد به یک ایدئولوژی و داشتن یک جهانبینی درست، بزرگترین وسیله پیشبرد انسان به نظامی است که ضامن سعادت و پیروزی هر دو جهان میباشد بنابراین سعی کردیم که در این چند سطر خطوط اساسی جهانبینی و ایدئولوژی اسلامی را مختصراً به خوانندگان گرامی ارائه دهیم تا در پرتو آن بتوانند ازکتب مختلفی که در این زمینه نوشته شده حداکثر استفاده را کرده مسئولیت و دین خویش را در قبال اسلام و انسانیت اداء کنند.
چنانکه میدانید «تعرف الأشیاء بأضدادها»، چیزها توسط ضدشان شناخته میشوند. بنابراین، از ذکر جهانبینی و ایدئولوژیهای مادی و جاهلی نیز دریغ نکردیم تا در مقایسه دو جهانبینی، جهانبینی اصیل اسلامی روشنتر گردد.
وما توفيقي إلا بالله العلي العظیم
هر نوع مسلک و مکتبی در زندگی خواه ناخواه بر نوعی بینش و ارزیابی از هستی و جهان استوار است که تکیهگاه و زیربنای آن مکتب میباشد و این برداشت را در اصطلاح «جهانبینی» مینامند. پس جهانبینی یعنی مجموعهای از بینشها، تفسیرها و تحلیلها درباره جهان و جامعه و انسان که جهان چنین است یا چنان، انسان چنین سرنوشت و طبیعتی دارد، مختار است یا بیاراده، چه هدفی را تعقیب میکند و مسیر نهاییاش کدام است. پس جهانبینی دریافتی از هستی است آنچنانکه هست، و در منطق صوری ارسطویی به حکمت نظری معروف است، و به الفاظی سادهتر جهانبینی یعنی معرفت و شناخت جهان، انسان و زندگی است.
حالا که مفهوم جهانبینی را تا حدی دانستیم باید ببینیم که در زندگی بخاطر اینکه حیثیت و شرافت و فضائل انسانی پایمال نشود و مسیر فطریمان را به سوی سعادت جاودانی بپیمائیم دارای کدام جهانبینی باشیم. گرچه آراء و نظریات و عقاید و یا جهانبینیهای مختلفی در جهان وجود دارد ولی از نظر ما همه اینها به دو بخش عمده تقسیم میشوند که عبارتند از:
۱- جهانبینی اسلامی.
۲- جهانبینی جاهلی.
مختصراً به هر دو نظری میافکنیم تا ببینیم که کدام یک بانی حق و حقیقت، عدالت، صلح، مساوات، آزادی، حافظ حقوق انسانی و کرامت بشریت میباشد و کدامیک عامل و پشتیبان ظلم، ستم، غارت، چپاول و حامل فجیعترین اعمال غیرانسانی است. زیرا که هر دو جهانبینی یک نوع روش عملی و نتایجی دارند که زائیده آن میباشد که در اصطلاح بآن «ایدئولوژی» میگویند.
پس ایدئولوژی یعنی مجموعهای از بایدها و نبایدها، چنین کرد و چنان باید بشود، که در هر مکتب از آن بحث میشود و ایدئولوژی آن مکتب نام دارد. بنابراین، هر مکتب دارای دو بخش جهانبینی و ایدئولوژی است. اما قبل از همه چیز بحثمان را از جهانبینی جاهلی شروع میکنیم تا ارزش جهانبینی اسلامی برایمان عزیزتر و روشنتر گردد.
این جهانبینی که در برابر جهانبینی اسلامی قرار دارد دارای اقسام مختلفی است که بارزترین و معروفترین آن جهانبینی مادی است، و صحبت را با آن آغاز میکنیم. بطور خلاصه رؤوس مطالب آن از قرار ذیل است:
الف- جهان در مسیر مجهولی حرکت میکند و هیچ گونه هدفی و مصلحتی در کار نیست، نه خالقی دارد و نه مدبری. بلکه مبدأ آن ماده و جهان نیز مادی است و هر چیز غیر از آن فرض شود موهوم و معدوم است، و ماده نیز همان واقعیتهای عینی و خارجی است که با یکی از حواسمان ادارک شود. لذا در این جهانبینی جایی برای خداوند فاعل و عاقل و خالق نیست. زیرا آنچه توسط اسباب و آلات در حواسمان نگنجد و نیاید، موجود نیست.
ب- انسان جز حیوان تکامل یافته چیز دیگری نیست که عبارت از یک سلسله مولکولها و اتمها و ذرات مادیست و تفاوت اساسی آن با حیوان در داشتن دستگاه پیچیده عصبی است که به وسیله آن دارای فکر و شعور و آگاهی میشود و هیچگونه هدفی را در زندگی بجز آسایش و تأمین تمایلات خویش تعقیب نمیکند و در تمام امور مستقل و آزاد است.
ج- زندگی نیز تنها در این دنیا بوده و معادی در کار نیست، زیرا همانگونه که از لحاظ مبدأ إنسان غیر از فعل و انفعالات مادی چیز دیگری نیست، از جهت پایان نیز داستان زندگی مرگ است. و بعد از مرگ، ذرات بدن انسان در هوا پراکنده و در هوا برای همیشه نابود میشود. پس هستی خلاصه میشود بین تولد و مرگ و هیچ حساب و کتابی در کار نیست و مرجع و دادگاهی وجود ندارد، زیرا که خدائی نیست و بلکه خدا ساختۀ دست بشر است نه بشر ساختۀ خدا.
این بود خلاصهای از رؤوس مطالب جهانبینی مادی که امروز ابرقدرتهای شرق و غرب بالاخص مکتب مارکسیسم مروج آن به شمار میآید [۲]. و بر هیچ صاحب خرد و عاقلی پوشیده نیست که این تصور از جهان بر هیچ نوع دلیل و فلسفهای که با عقل سلیم سازگار باشد بناء نشده و بگفته قرآن:
﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ﴾ [النجم: ۲۳].
یعنی «اینان بجز پیروی از گمان و آنچه خواهشات نفسانی آنها میخواهد دلیلی ندارند»
و خدایشان هوای نفسانیشان میباشد، زیرا با این تصور جاهلانه بشر را موجودی تیره بخت و بدبخت معرفی کرده که بدون هیچگونه هدفی خلق شده، عمری را بامشقت و ناکامی بسر رسانده سپس راهی عدم میگردد و هیچ فرقی با حیوان ندارد. لذا باید این چند روز زندگی را غنیمت شمرده برای تأمین غرائز و خواهشات حیوانی خویش هیچگونه کوتاهی نکرده حداکثر سعی خود را مبذول دارد و برای بدبختی انسان؛ فیلسوفان شرق و غرب چه تحلیلهایی که نداده و نمیدهند، یکی انسان را در زنجیر غرائز و عقدههای روانی خلاصه میکند و از این طریق میخواهد که انسان مثل حیوان آزاد باشد و دیگری انسان را مجبور محض و افکارش را تابع وسائل تولید و اقتصاد معرفی میکند و شعار شکم را سر داده انسان را در آخور و اصطبل خلاصه میکند و همه این جهانبینیها هیچگونه توجهی به فضائل اخلاقی انسان و شایستگی او و حرکتش به سوی کمال نداشته، مروج و مبلّغ آزادی فساد و فحشا و افتادن در گرداب رذائل اخلاقی و بیبند و باری میباشند. این است سیه روترین تفسیر از بشریت که همچون حیوانی همیشه در حال کشمکش و جنگ طبقاتی باید باشد و حق حیات از آنِ کسی است که قویتر باشد و مسئله تنازع بقاء که در عالم حیوان مطرح است در جامعه بشریت نیز به میان میآید و تفسیرهای مادی محض در جوامع و تاریخ انسان نیز باید مطرح باشد. مسلماً همه این تحلیلها نتیجه عدم وجود ایمان و اعتقاد بخداست زیرا وقتیکه جهان مادیست و معلول و محصول ماده میباشد و خود انسان و تمام اعمال و افکارش نیز مادیست لذا حساب و کتابی وجود ندارد و معیاری در کار نیست.
حال باید دید که واقعاً ماده بیجان و بیشعور یا طبیعت این همه قدرت را دارد که این دنیای با عظمت و وسیع و انسان این موجود ناشناخته را بسازد و یا اینکه محصول تکاملی ذاتی ماده باشد و آیا ماده ازلی و ابدیست یا نه؟ مادیون معتقد بودند که ماده اصل هستی و هستی از آن ماده سرچشمه میگیرد، و هستی همه مخلوقات با انسان از ماده محسوب میشود. سوال این است که ماده چیست؟ آنچیزی را که ماده مینامند آیا بر خودشان آشکار شده؟ در حالیکه حدود و ماهیت آن را نمیتوانند تعریف کنند، بهر حال این خدا یا خودش است که این همه صور ناآرام و بیانتها برای خودش میسازد، از پرتو به ذره و از ذره به جرم و از جرم به ذره و از ذره به پرتو حیات و سلول زنده و... این خدا چه وقت نیروی آفرینش دارد و چه کسی انسانرا که طبیعت، خالق عقل اوست آفرید؟ و چرا این حقیقت در عقل حیوانات نقش نیست؟ آیا این ماده یا طبیعت دارای عقل و شعور و انتخاب است؟ مسلماً جواب منفی است، پس چطور این همه نظم و انتخاب و هماهنگی را بچیزی که فاقد شعور و مقهور نیروی دیگریست نسبت میدهیم و از همه بالاتر خود این ماده از کجا آمده و این خلاقیت را از کجا کسب کرد؟ البته مارکسیستها خواهند گفت؛ ماده ازلی و ابدیست ابتداء و انتهائی ندارد و حرکتش ذاتی است و خودش خلاق. در جواب میگوئیم که فلسفه مادی و عقیده به اصالت و ازلیت ماده بر هیچ پایهای از دلائل منطقی استوار نیست، زیرا که اولاً ماده و جهان مادی در حال تجدد و حدوث است و چیزی که مادی باشد و در آن تجدد و تغییر باشد ازلی نخواهد بود، زیرا که حدوث و ازلیت نقیض یکدیگرند، گذشته از این علم فیزیک ثابت کرده که جهان ماده ازلی نیست، چون اصل دوم قانون ترمودینامیک ثابت میکند که جهان مادی نمیتواند ازلی باشد. زیرا روزی میرسد که حرارت تمام اجسام نسبت بهم یکسان شده و نیروئی باقی نمیماند و فعل و انفعالات شیمیایی صورت نمیگیرد و در نتیجه حیات در روی زمین غیرممکن میگردد و جهان را در آخر به افول و زوال میکشد و چونکه چنین تحولی صورت میپذیرد پس مشخص میشود که جهان زمان شروعی دارد و ازلی نیست، اگر ازلی میبود الآن نیروی آن تمام شده بود و نیز علم شیمی ثابت کرده که ماده در سراشیبی زوال و نابودیست پس ابدی نیز نمیباشد لذا همه پدیدههای جهان چه تک تک و چه من حیث المجموع حادث و احتیاج به پدید آورندهای ازلی دارد و آن خداوند است که ازلی است و پدیدآورنده همه اشیاء. و نیز تبدیل ماده به انرژی، و تبدیل انرژی به ماده خود بزرگترین گواه است بر حدوث جهان ماده و مخلوق بودن آن، پس وقتیکه ثابت شد ماده نمیتواند خالق باشد و جهان خالقی دارد، لذا انسان نیز برنامه و وظیفهای دارد و خلیفه خداست و عبث و بیهوده خلق نشده و مسئول است، زیرا خداوند از کار بیهوده و عبث پاک است و در نتیجه حساب و کتابی نیز هست که بعداً بحث خواهیم کرد. همچنانکه قبلا اشاره شد هر جهانبینی یک ایدئولوژی همراه دارد اینک به بررسی نتیجه و ثمرات این جهانبینی بپردازیم:
[۲] مکتب مارکسیسم بعلت اصول غیر عقلانی و حرکت برخلاف فطرت و سرشت بشر شکست خورد.
در این مکتب (جاهلی) حاکمیت از آنِ بشر و محور اصلی انسان به شمار میآید که خودش قانونساز است، و حلال و حرام را خود معین میسازد و حکومت بر وفق مراد آن میچرخد، چه آن حکومت جنبه فردی داشته باشد و یا طبقاتی و یا حزبی و یا عنوان جمهوریت بر آن باشد، در همه حال قدرت قانونگذاری در دست مردم و افراد میباشد و ناچار از تمایلات و خواهشات مردم خصوصاً رهبران سرچشمه میگیرد و در نتیجه نفع طبقه خاصی و مصالح افراد معینی را در بردارد و بُرد با کسی میباشد که مکر و خدعه و دورنگی و دروغپردازی و شعار پراکنی بیشتر بلد باشد و بیشتر مردم را بطرف خود جلب کند و در سایههای این نوع حکومتها، بردگی و استثمار چه به شکل فردی و چه به شکل اجتماعی همچنانکه در حکومتهای حزبی کمونیست دیده میشود، نمایان میگردد، و بزرگترین هدف در این مکتب، رسیدن بقدرت و پیاده کردن افکار و اندیشههای پلید خویش میباشد به هر طریقی که میسر شود و لو اینکه بقیمت جان ملیونها انسان بیگناه تمام شود. و ما برای این مدعای خود، دلائل زندهای از حکومتهای باصطلاح دمکراسی غرب و سوسیالیستی شرق داریم که چطور یک عده و یک طبقه بخاطر منافع خود مردم را به اسارت میکشند و خودمان شاهد دوران استعمار جهان سوم بودهایم که چگونه مدعیان آزادی، انسانهای آزاد را فقط بخاطر رنگ سیاهشان ببردگی میکشاندند و یا بخاطر منافع امپراطوریشان بهلاکت میرساندند. همچنانکه ابرقدرت شرق بخاطر منافع خودش چه جان هائی را که در جهان تلف نکرد و هنوز هم بخاطر منافع و مرام پلیدشان کشورهای عقب افتاده را جولانگاه خویش ساختهاند، زیرا در این نوع حکومت و مکتب خدائی نیست و انسان بخاطر منافع خودش باید دست بهر کاری بزند، گرچه بظاهر بنامهائی همچون دمکراسی و جمهوریت، جامعۀ بیطبقه، برادری و برابری، اعمال خود را میخواهند بپوشانند.
حیات اقتصادی مردم در چنین محیط و رژیمی یا بصورت فئودالیزم و سرمایهداری در خواهد آمد و یا سوسیالیزم و کمونیزم که همان دیکتاتوری کارگری است. خلاصه اینکه نظام معیشت در هیچ حال براساس معیار مستقیم و صحیحی پیریزی نخواهد شد. زیرا که فکر اساسی و اصیلی که بر هر فرد جامعه حکومت میکند همان جهانبینی جاهلی و مادی محض است که باید در حد توان نفع برد و از هر وسیلهای برای تملک استفاده کرد، این است که در نظام سرمایهداری و فئودالیزم میبینیم زحمتشکان و مستضعفین چطور به یغما برده میشوند و در عوض یک قشر بخصوص، که همان قشر حاکم است سوار بر گردنهای مردم و مالک زندگیشان هستند و هر اندازه که بتوانند خونشان را میمکند و هیچ معیاری و حدودی نیست که جلوی آنها را بگیرد و ناچار میبینیم که بشر محکوم بفناء در این نظام، طغیان میکند تا خود را از زیر بار این اسارت برهاند، اما چه؟ آیا به هدفش میرسد؟ چه بسا که نه! زیرا رهبران دیو صفت و فرصتطلب در کمین هستند که باز این انسان زبون را به وادی دیگری از بدبختی بکشانند و بعنوان آزادی و شعارهای باصطلاح مترقی او را بطرف بهشت موعود که جهنمی بیش نیست سوق دهند، و این بار چهره پلیدشان را در قیافه حکومت مردم، نان، مسکن و آزادی پنهان کرده مردم را اغفال کنند تا اینکه موفق شوند سرنوشتشان را بدست گرفته نظام دیکتاتوری کمونیسم را بر آنان تحمیل کنند و در یک بدبختی عظیم دیگری بیفتند که رهائی از آن، از اولی مشکلتر است، اینجا دیگر ارباب نیست، سرمایهدار نیست، اما چه با اسم مردم و در لباس خدمت به کارگر، تمام آزادیهای فردی و اجتماعی سلب شد، شعار هر کس بمقدار استعداد، و بهرکس بقدر نیاز، مطرح میگردد و دیگر مردم حتی مالک ثمرات کارشان نیستند باید مانند حیوان کار کرده تا حداقل نیازشان برطرف گردد و فقط در آخور و اصطبل باید چرخ بزنند. بهرحال، چنین جامعهای نمودار کامل جهانبینی جاهلی بوده از مسیر طبیعی منحرف بوده و به گودال بدبختی سقوط میکند و چنین جامعهای قابل بقاء و دوام نیست و همیشه در مقابل ضربات فطرت سرنگون خواهد شد. ولی این انسان بدبخت که در برابر نظامهای جاهلی برای ویران ساختن آن قیام میکند چون جهانبینیاش جاهلی و از صراط مستقیم دور است هیچ نوع تغییری در زندگیاش رخ نمیدهد بلکه از یک جاهلیت به جاهلیت دیگر قدم میگذارد، و پیوسته همان فجایع تکرار میگردد. و ان شاء الله روزی فرا خواهد رسید که دیوارهای آهنین سوسیال امپریالیزم شرق و کاپیتال امپریالیزم غرب در گورستان عدم دفن خواهند شد.
در چنین نظامی حیات اجتماعی بر پایه خودخواهی و شهوتپرستی و منافع شخصی استوار خواهد شد و مسائل اخلاقی و همدردی و همکاری از جامعه رخت خواهد بست، فحشاء و رذالت روز بروز زیادتر خواهد شد، خانواده از هم خواهد پاشید فحشاء، بیعفتی و عفتفروشی به درجۀ اعلای خود خواهد رسید، و در چنین جامعهای است که بشر زبون و سرگردان دنبال چارهجوئی میگردد اما راهی نمیبیند، نگران و حیران بر مردم مسلط میشود و از نظامی به نظام دیگر میگریزد اما هیچ جا سکون و آرامش گیرشان نمیآید زیرا از صراط مستقیم فرسنگها دور افتادهاند و این است که در تاریخ بشر میخوانیم انسانهای بیرحم بخاطر تأمین هوی و هوس خویش چه کشتارهائی که مرتکب نشده و چه جنایات و ظلمهائی که بر انسان روا نداشتهاند خلاصه اینکه این همه فساد و ظلم و زور و تزویر زائیده این جهانبینی مادیست چه شرقی و چه غربی، تا وقتیکه انسان در زیربنای فکری خود تجدیدنظر نکند این بدبختیها همواره دامنگیر او هستند و فقط در صورت داشتن یک جهانبینی صحیح و درست است که انسان میتواند سکون و آرامش کسب کرده زندگی سعادتمندانهای داشته باشد همچنان که قرآن میفرماید:
﴿أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨﴾ [الرعد: ۲۸].
«آگاه باشید! دلها فقط به یاد خدا آرام مىگیرد».
که سکون و اطمینان فقط در یاد خدا و راه خداست. بامید روزی که بشر اصل و ریشه این بدبختیها را فهمیده خط و راه اسلام را دنبال کند.
یکی از انواع جهانبینیهای جاهلی همین جهانبینی شرک است که اساس آن بر وهم و گمان بنا شده و انواع پرستشهای خیالی و وهمی برای مخلوقات و اعتقادات پوچ دیده میشود که کاملا غیرعلمی و نادرست میباشد زیرا که بجای ایمان بخدای واحد، خدایان متعدد در نظر گرفته میشود که هر کدام وظیفهای دارد و خالق چیزی، و بسا اوقات بین خدایان خیر و شر مبارزاتی طولانی رخ میدهد که هر کدام در پی سعادت و یا شقاوت بشر بدبخت و بیاختیار هستند و یا اینکه خدا را در انواع مخلوقات مجسم کرده آنگاه پرستش شروع میشود یکی خدایش را بصورت دختر زیبا پرستش میکند و دیگری در جلوی گاو سجده میکند و آن دیگری در کنار دریا به سجده افتاده و یکی مقابل آفتاب و دیگری جلوی آتش سر بسجود است هر کدام در دریائی از خرافات و اوهام بسر برده از جهان و آنچه در آنست غافلند و یا اینکه با قبول خدای واحد مخلوقات دنیوی را با خدا شریک کرده صفات خدائی بآنان میدهند و بگفته قرآن:
﴿مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ﴾ [الزمر: ۳].
یعنی: «ما اینها را بخاطر تقرب إلی الله عبادت میکنیم».
و در حاجات و مشکلات از آنها استمداد میخواهند و نیاز خود را به آنها عرضه میکنند و خداوند را عاطل و باطل و تماشاچی معرفی میکنند که تمامی اختیارات را به این بتها و بندگان نیک و معبودان داده است. و در نتیجه، زندگی انسان و سراسر محیط ذهنی آن، مرکز اوهام و تصورات بیاساس قرار میگیرد، و نیروهای انسانی در راههای بیهوده هدر رفته و در عالم خیال و ترس و بیم از موجودات و اشیائی که هیچ قدرتی ندارند، ضایع میشود و انسان در پای این و آن سر بسجده میافتد و یا پایش را میبوسد و استقلال و شخصیت خود را از دست داده و گاهی بطرف ستارگان و گاهی بطرف حیوانات و گاهی نیز بقبری پناه میبرند. در وقتی دیگر پیش بتی زانو میزند و امید ثواب و عقاب از او دارد و در خود هیچ ارادهای نمییابد و مانند خس و خاشاک در برابر سیلاب روان میگردد. و با این نوع جهانبینی است که انسان در قید اسارت و تقالید موروثی و خرافی حیات بسر میبرد و همیشه برای جلب رضایت ارواح گذشته قربانی میکند و در چنین فضایی است که راه برای شعبدهبازان و دجالان و مکاران و حیلهگران باز میشود و فرد مشرک یا جامعۀ شرکآلود طعمه خوبی برای این افراد محسوب میشود و در چنین جوامعی افرادی پیدا شدند و ادعا داشتند که از نسل خدایان هستند و خود را شاه خطاب کرده مالک الرقاب مردم میدانستند، چنانچه در کشورهایی مانند ژاپن، هندوستان و یونان و روم قدیم و خاور دور کلاً خانوادههای سلطنتی خود را شریک خدایان میدانستند و مردم آنها را میپرستیدند و خوار و ذلیل بپایشان میافتادند. در چنین جامعهای است که رشد فکری بشر توقف کرده و جهالت و گمراهی جامعه را فرا میگیرد و این عقیده نیز تمام جوانب زندگی از شئون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی گرفته تا کوچکترین اعمال انسانی را تحت شعاع خویش قرار میدهد و این است که قرآن میگوید:
﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ ٣١﴾ [الحج: ۳۱].
«کسیکه با خدا شریک ورزد گویا که از آسمان افتاده سپس او را مرغان بربایند و یا بادهای مهاجم او را در جایی دور و شکننده بیندازند».
سقوط همان شرک است، لاشخوران گوشت تن او را میربایند، اشارهای به استثمار و بهرهکشی اقتصادی است، و یا بادهای مهاجم او را از مسیر، به جایی دور پرت میکنند که اشارهای باسارت فکری و گمراهی شیطان است که هر کس را میتواند بفریبد و ذلیلش کند.
در پایان باید تذکر داد که امروزه فرقههای اسلامی و افرادی بظاهر مسلمان نیز هستند که خود را در گرداب این جهانبینی مشرکانه انداخته، برداشتهایی عجیب و غریبی از جهان هستی و انسان دارند. تحلیلهایی سراسر ضد اسلام و آیات قرآنی ارائه میدهند و در نتیجۀ این بینش غلط، سراسر محیط زندگیشان پر از حرکات و اعمال مشرکانه میباشد و آگاهانه یا ناآگاهانه از مسیر توحید دورگشته دچار شرک در جهانبینی و عبودیت گشتهاند که بر هیچ صاحب خردی پوشیده نیست. بطور مثال، اگر بعقاید شیعۀ امامیه اثناعشریه که خود را بهترین گروه شیعه از میان فرقههای مختلف شیعه موجود و یا غیر موجود در جهان مانند: زیدیه، السبئیه، کیسانِیّه، مختاریّه، کَرْبیه، بَیانِیه، جارودیّه، سلیمانیه، صالحیه، یعقوبیه، محمدیه و ... میداند، مراجعه کنیم معلوم خواهد شد که برداشتی که از جهان خلقت و انسان دارند کاملاً مشرکانه و زندگی عملیشان مملو از شرک و دوری از جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی اصیل اسلامی میباشد، بطور مثال ذیلا چند نمونه از کتب معروف و معتبر شیعه نقل میشود و قضاوت را بعهده خوانندگان گرامی میگذاریم.
۱- اصول کافی جلد ۲ صفحه ۲۳۲ انتشارات علمیه اسلامیه با ترجمه و شرح حاج سید جواد مصطفوی: (امام صادق فرمودند: «خداوند ارواح ما را از نور عظمت خویش آفرید آنگاه آفرینش ما را از گلی در خزانه پوشیده از زیر عرش صورتگری کرد و آن نور را در آن جایگزین کرد و ما مخلوق و بشری نورانی بودیم و برای هیچکس از آنچه در خلقت ما نموده بهرهای قرار نداد، و ارواح شیعیان ما را از گل ما آفرید و بدنشان را از گلی در خزانه پوشید و پائینتر از گل ما، و خدا هیچکس بجز انبیاء را از خلقت ایشان بهرهای نداد، از اینرو ما و آنها آدم شدیم و مردم دیگر خرمگسانی که سزاوار دوزخند و به سوی دوزخ میروند» «عین ترجمه نقل شد». خوانندۀ گرامی! ملاحظه خواهد کرد که خلقت و سرشت شیعه و امامانشان با سرشت آدم و بنیآدم فرق میکند در حالیکه قرآن میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ ١٢﴾ [المؤمنون: ۱۲].
«یقینا ما انسان را از خلاصۀ گِل آفریدیم».
پس آدم و اولادان آدم از گِل خلق شدند اما چه گِلی؟ خود قرآن میگوید: از لجن و گِل متعفنی. و این آیه و آیات دیگر بدون استثناء خلقت همۀ انسانها را از یک خاک و از یک پدر و مادر که آدم و حوا باشند ذکر میکند اما صاحب کتاب معتقد است که خلقت ما و امامان ما با بقیه فرق میکند عین ادعای یهود که خود را فرزندان خدا و اهل بهشت و دیگران را جهنمی و فرزندان شیطان معرفی میکند. و نیز تمام پیروان انبیاء گذشته و امت محمدیه غیر از شیعیان از انسانها نیستند بلکه خرمگسانی هستند که به جهنم میروند و انسانها و مسلمانان واقعی فقط شیعیان هستند. حال اگر کسی بپرسد که گناه امتان گذشته چیست که خداوند آنها را قبل از وجود امامان و پیروی از آنها آفریده تا مستحق جهنم شوند؟ بر این عقل و دانش آفرین باید گفت. این مطلب را آقای مجلسی نیز در بحار و متقدمین شیعه در کتب مختلف نوشتهاند که جای هیچگونه شکی نیست.
۲- اصول کافی ج ۲ ص ۱۶: امام جعفر فرمود: «ای جابر! در انبیاء و اوصیاء پنج روح است که عبارتند از: روح قدس، روح ایمان، روح زندگی، روح قوت و روح شهوت. ای جابر، ایشان به وسیله روح قدس امور و مطالب زیر عرش را تا زیر خاک بدانند». در جایی دیگر میگوید که ائمه در اطاق دربسته از آنچه که در مشارق و مغارب دنیا هست میدانند، عالم بما کان و یکون (گذشته و آینده) هستند میدانند کی میمیرند و توسط چه کسی کشته میشوند و فضیلتشان از انبیاء بیشتر است و... .
همچنین در رابطه با رجعت معتقدند که امامان دوباره در زمان ظهور مهدی زنده میشوند و از دشمنان خود مانند ابوبکر، عمر، بنی عباس و بنی امیه انتقام میگیرند که این مطالب را نیز آقای کافی و مجلسی در کتاب حق الیقین ذکر کرده و همۀ این عقاید، شرک و خلاف قرآن و سنت پیامبر میباشند. قرآن میگوید:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾ [النمل: ۶۵].
«بگو: در آسمانها و زمین هیچ کس جز خدا غیب نمىداند».
اما اینها أئمه را در صفات خداوندی شریک کرده در همه جا از آنها إستغاثه میکنند، نیاز میخواهند و قبرشان را طواف کرده، حاجت میخواهند، و بجز یا عباس، یا علی، یا زهرا و یا فلان و فلان بر زبانشان جاری نیست که این خود عملاً شرک در الوهیت و ربوبیت است و گمراهی و تمامی این اعمال غلط از همان جهانبینی و زیربنای فکری غلط، سرچشمه میگیرد. بامید اینکه خداوند همۀ مسلمین را، مسلمین واقعی بگرداند و به سوی راه توحید سوق دهد.
***
جهانبینی اسلامی یا جهانبینی الهی عبارت از: تصور و شناختی است که برگزیدگان خدا و رهبران بزرگ عالم بشریت که جماعت پاک انبیاء† میباشند از طریق وحی که همان ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با خداوند است به بشر معرفی کردهاند که طبیعیترین و فطریترین راه درک حقایق بوده کاملاً علمی و مطابق با عقل و فطرت سلیم است و تنها راه نجات و سعادت انسانیت میتواند باشد که با اطمینان کامل مسائل زندگی خویش و موقعیت خود را در این جهان هستی درک کند و از سرگردانیها و مشکلات مادی خود را رهانیده و بسعادت هر دو جهان نائل گردد. این جهانبینی چونکه از وحی الهام میگیرد و منبع آن ذات خداوندیست، ارزش اینرا دارد که انسان آن را پذیرفته، زندگی عملی خویش را در سایه آن سپری کند زیرا تنها جهانبینی است که به زندگی معنی میدهد و هدف آمدن و رفتن بشر در جهان هستی را مشخص ساخته به انسان نیرو میدهد، آرمانساز و شوقانگیز است، به حرکتهای اجتماعی و انسانی تقدس میبخشد، انسان را مسئول و متعهد میشمارد همه و همۀ این صفات همچنانکه ذکر شد جزء لاینفک این جهانبینی توحیدی میباشد، پس سزاوار است که انسان فهمیده و صاحب خرد بآن توجه کرده، بهترین راه سعادت و نیکبختی را بپذیرد که یقیناً همان راه قرآن و اسلام است، قرآن در این باره میفرماید:
﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ﴾ [الزمر: ۱۷ - ۱۸].
«بشارت بده بندگانی را که سخن را گوش کرده بهترین آن را میپذیرند».
اینک به بررسی خلاصهای از رؤوس مطالب این جهانبینی میپردازیم:
الف- جهان یک آفریده است، و بمشیت و عنایت الهی نگهداری میشود اگر لحظهای عنایت الهی از جهان گرفته شود نیست و نابود میگردد. جهان عبث و بیهوده آفریده نشده، بلکه هدفهای حکیمانه در خلقت جهان و آنچه در آن است در کار بوده و نظام موجود، نظام حق و موجودات آن با نظمی هماهنگ بطرف یک مرکز، تکامل مییابند در هر ذره از ذرات جهان دلائلی بر وجود خدای حکیم دیده میشود و خداوند به همه چیز آگاه و بر همه چیز تواناست، نظام جهان براساس اسباب و مسببات برقرار شده و اراده و مشیت الهی بصورت سنت و اصل کلی در جهان جریان دارد فاعل حقیقی و مختار کل، خداوند است تمام خواص اشیاء و فعل و انفعالات شیمیائی معلول اراده خداوند بیهمتا و غیرمادی میباشد که از ادراک و حیطه نظر ما خارج و بر همه چیز بصیرت دارد.
﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ﴾ [الأنعام: ۱۰۳].
«چشمها به ادراک خداوند قادر نیستند، و او چشمها را میبیند».
پس هر چیزی را با وسائل مناسب خویش میتوان دید و دریافت. وسیله و شناخت وجود خداوند همان آثار اوست، که از راه تعقل و معرفت قلبی در صورت سلامتی فطرت حاصل خواهد شد، اما با وسائل مادی همچنانکه در بحث جهانبینی مادی صحبت شد، عقل از ادراک جهان ماوراء ماده قاصر و آن را نخواهد دید بلکه حتی در جهان ماده خیلی نیروهای کشف شده هست که آنها را نمیبینیم مانند نیروی الکتریسیته، قوه مغناطیسی، نیروی جاذبه و نیروهای موجود مانند روح و عقل و عاطفه را نیز هنوز نشناختهایم و ندیدهایم اما قابل انکار نیستند بلکه عقل ما از طریق آثار به این اشیاء پی برده و آنها را قبول دارد همین سان نظم بدیع و قوانین محکم و آثار شگفتانگیز پدیدههای جهان، دلیل قاطعی بر وجود خداست. دانهای که ازدل خاک سر برمیدارد، نطفهای که در رحم بسته میشود، شب و روزی که با نظم و هماهنگی در جریانند، عالم ستارگان، حرکات کیهانها با نظم و ترکیب خاصی که در جریانند، دیدههای کوچک و بزرگ دیگر همه و همه از قدرت و خلاقیت ذاتی واحد و یکتا، حکیم و با اراده صحبت میکنند زیرا که ماده بیجان و بیاراده صلاحیت خلق اینها را ندارد بلکه خودش مقهور نیروی دیگریست، اما همه اینها را کسانی میتوانند دریابند که از بعد مادیت و عینک مخصوص مادی خویش نظر را فراتر گرفته، حقایق را آنچنانکه هست، ببینند و کسانی هدایت مییابند که در آنها حس تقوی و خداترسی و فطرت سلیم باشد: ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾ «هدایت است برای متقیان» اما کسانی که در بند اسارت جبر جامعه و تاریخ و ایدئولوژی مادی زندگی میکنند موفق به درک این حقایق نخواهند شد.
ب- اما انسان با قبول مطالب علمی و مسائلی مربوط به مغز و سلسله عصبی و مسائلی از این قبیل، حقیقت و هویت واقعی انسان در جنبه دیگری از وجود او میباشد که همان روح یا نفس است که نفخهایست الهی و غیر مادی. شخصیت واقعی انسان همان حقیقت ثابت و مجرد از ماده میباشد که پس از متلاشی شدن جسم انسان نیز باقی میماند و در عالم دیگر به سرنوشت بد و خوب خود خواهد رسید زیرا، مسئول و متعهد و آگاه و دارای شرافت و کرامت ذاتی است. لذا شایسته است مسئول تربیت و تکمیل خود و اصلاح جامعه خویش باشد. انسان در این جهانبینی مقام شامخ و بالائی دارد، توانائی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت گمارد و هم میتواند به اسفل السافلین سقوط کند چنانچه خداوند میفرماید:
﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ ٤ ثُمَّ رَدَدۡنَٰهُ أَسۡفَلَ سَٰفِلِينَ ٥﴾ [التین: ۴ - ۵].
«ما انسان را در بهترین صورت و قوام خلق کردیم سپس او را به اسفل السافلین سقوط دادیم».
﴿۞وَلَقَدۡ كَرَّمۡنَا بَنِيٓ ءَادَمَ وَحَمَلۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ﴾ [الإسراء: ۷۰].
«ما انسان را مکرم آفریدیم و بر خشکی و دریا مسخرش ساختیم».
مرتب از توان و شرافت انسان سخن میگوید انسانی که خلیفه خداست، و از روح خدا، انسانی که مورد سجده ملائکه قرار گرفت، انسانی که بتمام حقائق آشنا شد، انسانی انتخاب شده و برگزیده نه تصادفی، هر آنچه در زمین است برای او و برای خدمت به او خلق شدهاند.
﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا﴾ [البقرة: ۲۹].
«اوست که همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید».
و خود او برای خدمت و اطاعت و عبادت خدا خلق شده جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او، خودی نمییابد و اگر خدای خود را فراموش کند، خود را فراموش میکند، نمیداند که کیست؟ و برای چیست؟ چه باید بکند و کجا باید برود؟
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ﴾ [الحشر: ۱۹].
«مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند پس خداوند آنان را از خودشان فراموش گردانید».
بنابر آنچه گفته شد، از نظر این مکتب و این جهانبینی توحیدی، انسان موجودیست برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیم ملکوتی و نیم مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا، مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز و به سوی قوت و کمال سیر میکند اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد، حق بهرهگیری مشروع از نعمتهای خدا باو داده شده ولی در برابر خدای خویش وظیفه دارد و در صورت اعراض و عدم انجام وظیفه در صف بهائم و چهارپایان قرار میگیرد و حتی از حیوان درنده نیز بدتر خواهد شد.
﴿أُوْلَٰٓئِكَ كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ﴾ [الأعراف: ۱۷۹].
«ایشان مانند چهارپایاناند بلکه ایشان گمراهتراند»
خلاصه اینکه انسان در این جهانبینی ارزش و اهمیتی بسزا دارد خلاق و آزاد است و برخلاف مکتبهای مادی و ایدئولوژیهای شیطانی که انسان را موجودی تصادفی که از اجتماع تصادفی اتمها بوجود آمده باشد و بیهدف و غیرمسئول باشد، معرفی نمیکند بلکه باید جهان را بنا کرده، قسط و عدالت را در آن جایگزین کند.
﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَكُمۡ فِيهَا﴾ [هود: ۶۱].
«اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادى آن را به شما واگذاشت!»
ج- همچنین این جهانبینی میگوید که این دنیا، خانه امتحان است، میزان و مقیاس حقیقی اعمال نتایجی است که در جهان دیگر آشکار میشود و آن پس از انقضای این جهان، و مهلتی که به او داده شده است معلوم خواهد شد و زندگی جاودانه آنجاست.
﴿وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٦٤﴾ [العنکبوت: ۶۴].
«زندگی دنیا مثل بازیچهای بیش نیست و زندگی جاودانی در روز قیامت و آخرت است اگر انسانها درک داشته باشند و بفهمند».
لذا در قیامت روح انسان بار دیگر با جسم ترکیب میگردد و تولدی نو مییابد و انسان همانگونه که در دنیا بود در جهان آخرت زندگی نو آغاز میکند.
در این جهانبینی، دیگر انسان توحیدی از آینده وحشت ندارد زیرا که آینده از آن اوست، و تکامل و حرکت به سوی زندگی جاودانی در انتظار اوست، برخلاف بینشهای مادی که آیندهای مبهم و پوچ دارند، نیستی و نابودی در سر راه بشر آرزوهای او را بنابودی میکشاند و چه انسانهائی که در این ناامیدی خودکشی میکنند یا به موادمخدر و تسکیندهنده پناه میبرند اما سکون و آرامش ندارند زیرا که سیر انسان در این مکتب از خاک به سوی خاک است نه اینکه از خاکدان طبیعت پرواز کرده بطرف طبیعت هستی کل که ذات خدا است رهسپار گردد.
﴿إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ ٤٤﴾ [النازعات: ۴۴].
«نهایت آن به سوى پروردگار تو است».
همانا آخر کار و انتها بطرف خداست.
﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦﴾ [البقرة: ۱۵۶].
«ما از آنِ خدائیم و به سوى او بازمىگردیم!».
اینجاست که معیارها و واژههایی مانند خودسازی، جامعهسازی، تعهد، مسئولیت، شهادت، شهامت، شرافت، انسانیت و ... از این قبیل در این بینش توحیدی معنی پیدا میکند زیرا که انسان از نفخه الهی است و بازگشتش به آنجاست. پس باید مثبت فکر کند و مثبت عمل نماید و امیدوار باشد اما نابودی و پوچی هیچ محل و جائی در اینجا ندارد زیرا که در قیامت همه چیز عیان و ظاهر میشود.
﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا﴾ [آل عمران: ۳۰].
«آنروز هر نفسی آنچه کرده، حاضر میبیند».
بگفتۀ مولانا رومی:
در قیامت هر نهان پیدا شود
هم ز خود، هر مجرمی رسوا شود
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ۷ - ۸].
«پس هر کس هموزن ذرّهاى کار خیر انجام دهد آن را مىبیند! * و هر کس هموزن ذرّهاى کار بد کرده آن را مىبیند!».
این بود خلاصهای از تفسیر و تحلیل جهانبینی از جهان هستی و نقش انسان در آن، و روشن شد که تمام معیارهای خوبی و تکامل و تحرک در این جهانبینی دیده میشود. طرز فکریست کامل و جامع الاطراف که تمام جوانب هستی را در برگرفته، هیچگونه نقصی در آن دیده نمیشود و در سایه این جهانبینی است که میتوانیم تفسیر درست و صحیحی از جهان و انسان و هستی بدست آوریم همچنانکه از مشخصات بارز آن آزادی انسان از قید هر نوع حکومت غیر خدائی در زمین و اعتقاد کامل به توحید ذات احدیت میباشد، توحیدی که تمام ارزشها و قوانین ساخته انسان را بیهوده و مردود دانسته، حاکمیت و اطاعت را فقط از آنِ خدای واحد میداند و تمام حلقههای عبودیت غیر خدائی را که نشانه ذلت و پستی و یا پایمالکننده حیثیت و شرف انسانی است، از بین میبرد، همچنین وجود هیچ موجودی را عبث و بیهوده نمیداند بلکه در خلقت هر موجودی حکمتی نهفته است، و هیچ چیزی بیهدف و تصادفی نیست. اکنون که مشخصات و وجه امتیاز این جهانبینی برای ما روشن شد و فهمیدیم که زندگی سعادتمندانه و آزادی و شرافت انسان فقط در این جهانبینی موردنظر قرار گرفته، لازم است که به نظام زندگی و نتائج و ثمرات این جهانبینی که همان ایدئولوژی است، اشاره کنیم تا روشن شود که آیا این بینش در زندگی عملی انسانها برنامهای دارد یا خیر؟ و چه تفاوتی با ایدئولوژی مادی دارد.
در این نظام زندگی، عقیده و عمل چنان ارتباط نزدیکی دارند که انفکاک آن باعث از بین رفتنشان میشود و باید این هماهنگی و ارتباط همیشه محفوظ بماند همچنانکه وقتی بقرآن مراجعه میکنیم میبینیم، هرجا ذکر عقیده و ایمان شده عمل نیز دنبالش آمده.
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾ [البقرة: ۲۷۷].
«کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند».
یعنی عمل و ایمان یا به الفاظی دیگر عقیده و شریعت از یکدیگر تفکیکناپذیرند یا ایمان کامل و یا هیچ. اینک نظری اجمالی به نظام زندگی (ایدئولوژی) این جهانبینی میافکنیم.
در این جهانبینی چونکه خالق و مالک خداوند است و زمین و آنچه در آن هست از آنِ خداست، طبیعی است که حق حاکمیت و قانونگذاری نیز به ذات خداوند ارجاع میشود لذا نظام سیاسی آن بر همین اصل یعنی حاکمیت الله پیریزی میشود جائی برای حاکمیتهای موجود بشری اعم از حاکمیت فردی، طبقهای، خانوادهای و یا همه افراد روی زمین وجود ندارد حکمی جز حکم خدا و قانون خدا رسمیت ندارد.
﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ﴾ [الأنعام: ۵۷].
«حکم تنها از آن خداست».
﴿يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَيۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ كُلَّهُۥ لِلَّهِۗ﴾ [آل عمران: ۱۵۴].
«میپرسند که آیا برای آنها حق در تعیین امر و قانون هست، بگو: قانون و امر مخصوص خداست».
همچنانکه ملاحظه میکنید نظام سیاسی این مکتب بر پایه توحید خالص بنا شده و نحوه حکومت آن «خلافت» که همان جانشینی خداوند است، میباشد بمعنی اینکه خلیفه اجراکننده اوامر خداوند در روی زمین است، و باید قوانین الهی را اجرا کند، در غیر اینصورت حق خلافت ندارد و معزول میگردد.
و همه مردم در رسیدن به این حق و این مقام مساوی هستند و کسی جز به لیاقت و تقوی برتری ندارد و تا زمانی که خلیفه و رهبر در چهارچوب شریعت رفتار میکند بر همه افراد امت اطاعتش لازم است. و در مقابل، دولت و رهبر اسلامی نیز موظف است در مقابل مردم جوابگو باشد و فضائل اخلاقی را گسترش داده عدالت و قسط را در جامعه پیاده بکند و در رفع نیاز مردم و تأمین امنیت آنان کوشیده هرگونه تعدی و ظلم وستم را از بین ببرد و آزادی مردم را تأمین کند از مستضعفین جهان حمایت کرده با زورگویان و ستمگران به پیکار برخیزد، و در صورت کوتاهی در این حقوق پیش خداوند و مردم مسئول و جوابگو میباشد، همچنین شخص خلیفه با بقیه مردم در برابر قانون مساوی و برابر بوده و هیچ نوع امتیازی ندارد، همچنانکه مشاهده میگردد در این نظام دمکراسی و آزادی بتمام معنی دیده میشود زیرا تمامی افراد شاهد و گواه میباشند و باید در صحنه باشند و این حق طبیعیشان هست، و مبارزه با این حق یعنی مبارزه با حق حیات، در چنین نظامی است که استعدادها شکوفا میگردد و همه مردم احساس مسئولیت کرده در بهتر ساختن کشور و ارشاد مردم و رهبران کوتاهی نخواهند کرد.
این نظام بر این اصل استوار است که مالک اصلی خداوند است، و مالکیت انسان، نیابت از ذات خداوند میباشد. پس باید طبق دستور مالک رفتار کند و در غیر اینصورت مالکیتش نادرست و متخلف به شمار میآید و همه انسانها در استفاده از نعمتهای خداوند مساوی هستند، از زمین و آنچه در آن هست همه بطور مساوی حق بهرهبرداری دارند و هیچیک از افراد بشر هیچگونه امتیازی بر سایر افراد ندارد. فردی یا طبقهای یا خانوادهای حق انحصار و ممانعت دیگران را ندارد و نیز وسائل کسب روزی و طریق زندگی برای همه برابر است، و در نتیجۀ کار و کوشش است که مالکیت بوجود میآید، مالکیت محترم شمرده شده و حق طبیعی هر فرد انسان است. تفاوت رزق و روزی که براساس قدرت کار و استعداد بوجود میآید طبیعی و فطری میباشد و کسی حق ضبط و مصادره آن را و یا مبارزه با آن را ندارد بشرط اینکه عاملی دیگر که در آن استثمار و زورگوئی با سوءاستفاده باشد دیده نشود. منابع عمومی و اشیائی که برای بوجود آمدن آنها کار تأثیری ندارد و خدادادی هستند مال همه است، تمام انسانها حق استفاده مشترک از آنها را دارند مانند نباتات زمینی، آب و هوا، حیوانات صحرائی و دریائی، معادن عمومی و ... هیچکس حق انحصار آن را ندارد. همچنین املاک خصوصی نباید مهمل گذاشته شوند بلکه یا شخص خودش از آنها استفاده کند و یا بدیگری واگذار نماید و در غیر اینصورت پس از سه سال جزء موات به شمار میآید و دولت اسلامی از شخص سلب مسئولیت میکند. همچنانکه ذکر شد، مالکیت خصوصی محترم و حق طبیعی انسان است، البته زمانیکه ثابت شود از طریق مشروع بدست آمده و اما اگر ثابت شود مالکیت از طریق غیرشرعی و غیرقانونی بدست آمده و شرائط اسلامی در احراز آن رعایت نشده مالکیت آن سلب میگردد. لذا هر عملی که به دیگران زیانی داشته باشد و یا به افراد جامعه ضررهای مادی و اخلاقی وارد سازد آن عمل و طریق کسب از نظر شرع حرام و فرد مؤاخذه خواهد شد. لذا فروش انواع مشروبات الکلی، موادمخدر، عمل روسپیگری، رقاصی، قماربازی، رباخواری، احتکار، معاملات زیانآور و خلاصه هر عمل که در آن ضرر و ضرار باشد یعنی هم امکان ضرر به خودش و هم به دیگران در آن باشد از نظر شرع حرام است و مرتکب آن، هیچگونه صیانت قانونی ندارد و مالکیتش لغو میشود. خلاصه اینکه نظام اقتصاد اسلامی نه جنبه سرمایهداری دارد و نه جنبه سوسیالیستی، زیرا نه آن مفاسد و بیبند و باری نظام سرمایهداری در آن دیده میشود و نه آن زور و ظلم و اجحاف و دیکتاتوری و سوسیالیستی، بلکه راهی است طبیعی و فطری که نه حق فرد را ضائع میکند و نه به فرد اصالت میدهد و نه بجامعه، بلکه بین فرد و جامعه راه آشتیپذیری و فطری را انتخاب کرده که هم مصالح جامعه در نظر گرفته شود و هم مصالح فرد و هیچ کدام فدای دیگری نشود، بفرد اجازه نمیدهد که از هر راهی بخواهد ثروت جمع کند خصوصاً زمانیکه به ضایع کردن حق دیگران منجر شود و نه اینکه حق مشروع و صحیح او را میگیرد. همچنین به تمام صاحبان ثروت لازم گردانیده که از زیادی اموال خود هر سال یک بار از هر چهل تومان یک تومان و از محصولات، عشر آن را بپردازد. و در صورت کوتاهی در این فریضه دولت آنها را بازخواست خواهد کرد و این بعنوان زکات و عشر اسلامی محسوب میشود.
مبنای نظام اجتماعی در این ایدئولوژی بر وحدت و برابری تمام انسانهای روی زمین هست. به این معنی که همه از آدم و آدم از خاک خلق شده و در ابتدا ملت واحد بودند که بعللی پراکنده شدند و در نتیجه ملیتها و زبانهای مختلف و رنگهای مختلفی بوجود آمد اما این اختلافات دلیل برتری یا پستی نیستند بلکه همه اینها طبیعی و قابل قبول، اما برتری فقط در تقوی و خداترسی است و هر شعاری که براساس ملیت و امتیازات خانوادهای باشد، مردود و جزء جاهلیت به شمار میآید و پیام اسلام به تمام آزادگان جهان این است، که
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾ [الحجرات: ۱۳].
« ای مردم! ما شما را از یک زن و مرد آفریدیم سپس گروه گروه و قبیله قبیله کردیم بخاطر معرفت و شناسائی. همانا بهترین شما، متقیترین شماست».
لذا همه برادر و برابر و در حقوق یکسان میباشند.
مواظب باشید بنی نوع خود را بخاطر منافع اهریمنی و پلید خویش از بین نبرید زیرا که بدترین جنبندگان در روی زمین کر و لالهائی هستند که عقل و شعور و فهم ندارند تا حقایق و مسائل انسانیت را در یابند و حتی حقوق دیگران را نادیده گرفته بر آنها ظلم و ستم روا میدارند و آنان بدترین خلق خدا هستند.
﴿۞إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلصُّمُّ ٱلۡبُكۡمُ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ ٢٢﴾ [الأنفال: ۲۲].
«بدترین جنبندگان در روی زمین کر و لالهائی هستند که عقل و شعور و فهم ندارند».
لذا اسلام در مقابل اندیشههای انحرافی موجود در جهان که بر پایههای نژادی، ملی و قومی استوار است، مبارزه کرده بهترین اجتماع فکری و اخلاقی را که مستند و متکی بر هدف عالی و پاک میباشد جایگزین آن میکند و آن همان عقیده و مرام جهانبینی صحیح توحیدی میباشد.
لذا کسانی که در این اجتماع داخل میشوند مانند دانههای شانه از حقوق متساوی برخوردار و منزلتی یکسان دارند و هر امتیاز جاهلی، لغو و بیاساس قرار میگیرد.
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾ [الحجرات: ۱۴].
«همانا بهترین شما، متقیترین شماست».
همچنین از مهمترین پایههای این اجتماع، تشکیل خانواده است که اولین کانون اجتماعی به شمار میآید و سلامتی جامعه در دامن خانواده است، زیرا اگر خانواده سالم باشد، جامعه نیز سالم خواهد بود و بالعکس خانواده اگر فاسد باشد جامعه نیز فاسد میگردد. لذا باید بخاطر سلامتی جامعه برای بهتر ساختن و زیستن خانواده سعی کرد و کسانی که با این مسئله مخالفت میکنند در حقیقت میخواهند مسائل اخلاقی و انسانیت را از جهان برچینند و انسانها را مانند حیوانات بار بیاورند که خود مبارزهایست با فطرت و طبیعت بشر، همچنین تعاون و همکاریهای اجتماعی یکی از اصول مهم و نامدار اخلاق عالی است.
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [المائدة: ۲].
«و بر نیکوکارى و پرهیزگارى با همدیگر همکارى کنید».
باید انسانها در کارهای خوب با همدیگر همکاری داشته باشند. روی این اصل، پیغمبرص میفرماید: «مؤمن نیست کسیکه سیر بخوابد در حالیکه همسایهاش گرسنه است». و همچنین در کنار تعاون، مسئله اصلاح جامعه و بهبود آن نیز نباید فراموش شود بلکه طبق وظیفه اسلامی وصیت به حق و حقیقت همیشه شعار یک فرد مسلمان باید باشد.
﴿وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣﴾ [العصر: ۳].
«و همدیگر را به حق سفارش و همدیگر را به شکیبایى توصیه کردهاند».
در این نظام، مسئله اخلاق رکن عمده را تشکیل میدهد و برخلاف فلسفههای مادی و جاهلی ساخته و پرداخته بشر در تشخیص خوب و بد، خیر و شر، در گمراهی و سرگردانی بسر نمیبرد بلکه خوب و بد از طرف خداوند و رسولش تا قیامت مشخص شدهاند و مربوط به افکار ما نیست. لذا مفاهیم عالی اخلاقی که با فطرت انسان سازگار است تأیید میشود و آنچه فطرت سلیم از آن گریزان است، مردود به شمار میآید و وظیفه جامعه این است که با منکرات و فواحش و زشتی و تباهی مبارزه کرده مروج اخلاقی عالی و خوبیها و نیکیها باشد.
خلاصه اینکه ایدئولوژی اسلامی تمام جوانب زندگی انسان را فراگرفته متضمن رفاه و سعادت و نجات بشریت است و با ایجاد چنین جامعهای نمونه، تاریخ بشریت عوض میشود و حیات در کره زمین در مسیر خاصی قرار میگیرد، بدبختی و زبونیها رخت میبندد و ظلم و ستم از جهان برچیده میشود و دیگر نامی از استعمار و استثمار باقی نخواهد ماند. همچنانکه در صدر اسلام، زمان پیامبراکرمص و خلفاء راشدین این جامعه نمونه تحقق یافت و نظام قسط و عدالت در همه جای کشور اسلامی حکمفرما شد.
اکنون نوبت آن است که ملتی با این مشخصات قیام کرده، انسانها را از رنج و بلا برهاند و تا تحقق بخشیدن این مفاهیم عالی از پا ننشیند.
به امید پیروزی مستضعفین و رهائی ستمدیدگان، بدست نیروهای مخلص و حاملین واقعی قرآن و اسلام.
***