293

مشخصات کتاب

زندگی شبانه‌روزی خلفای راشدین




تأليف

اعجاز احمد سنگها نوی


مترجم

ابوعبدالفتاح ریگی

پيشگفتار مترجم

خداوند متعال اوصاف حمیده صحابه را در جاهای زیادی از قرآن ذکر فرموده است که بین آنها اخوت و برادری قائم بوده و دل‌هایشان از محبّت و دوستی و الفت سرشار بود. چنانچه خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ [الأنفال: ۷۳]. آنها با خصائل برجسته، از قبیل مهربانی, احترام به یکدیگر و با زیور شفقت و همدلی آراسته و با لباس وحدت و یکپارچگی ملبوس بودند و در تمام مشکلات, یار و غمخوار یکدیگر بودند. از خود گذشتگی و همدردی که آنها در تمام شئون زندگی با همدیگر داشتند, تاکنون هیچ کس نتوانسته چنین نمونه‌ای بارز را در عصر خود شاهد باشد.

تاریخ زندگی که در طول حیات مبارک یاران رسول گرامی بالاخص خلفای راشدین روی داده‌است, هر یکی دارای اهمیت زیادی می‌باشد و برای مسلمانان درس زندگی است.

چنانچه از این یاران می‌توان حضر ت ابوبکر صدیق را نام برد که در زندگی رسول اکرمج همدردی و غمخوار آن حضرت بود صحابه برای ایشان احترام زیادی قائل بودند. الفت و مهربانی آنها بقدری بود که حضرت علیس پاره جگر خویش ام کلثوم را بدون هیچ جبر و ناراحتی در نکاح خلیفه دوم حضرت عمر در آورد اما عمر هدفی دیگر نداشت جز اینکه با خاندان رسول اکرمج رشته فامیلی داشته باشد. می‌فرمود: من از رسول اکرمج شنیدم که می‌فرمودند: «كل سبب و نسب منقطع ‌يوم القيامة إلا ما كان من سببي ونسبي»: «تمام پیوندها و روابط خویشاوندی در روز قیامت قطع خواهد شد به جز رابطه‌ای که با من باشد». حضرت ام کلثوم دختر حضرت علی که از بطن مبارک حضرت فاطمه به دنیا آمده بود. دو دختر رسول اکرم را یکی بعد از دیگری در نکاح خلیفه سوم حضرت عثمانس در آوردند و به این علت امت اسلام برای همیشه حضرت عثمان را به لقب ذوالنورین یاد می‌کند.اول حضرت رقیه را نکاح کرد و بعد از وفات ایشان با ام کلثوم ازدواج کرد و بعد از وفات ایشان رسول اکرمج فرمودند: «لو انَّ لي بنتا زوجت عثمان واحدةً بعد واحدة حتی لا يبقی منهنَّ واحدةً».

این رشته فامیلی درمیان فرزندان خلفا نیز ادامه دارد. این همه رشته‌ها دال بر این است که درمیان خلفای راشدین, هیچ نارضایتی و کدورتی وجود نداشت. از آنجایی که زندگی صحابه برای ما مسلمانان مشعل راه است, بنده عزم نمودم این رساله مختصر را ترجمه نمایم که ما مسلمانان زندگی خود را همانند زندگی صحابه رسول اکرمج تطبیق دهیم. در پایان از تمام کسانی که در ترجمه این کتابچه با بنده همکاری لازم داشتند تقدیر و تشکر می‌نمایم و همچنین از برادر بزرگوارم مولوی عبد المجید اسماعیل زهی که در تصحیح و حروف چینی یاری نمودند تشکر و قدردانی می‌نمایم و امید است از دعا‌های خود ما را فراموش نفرمایید.

ابو عبدالفتاح عبدالله ریگی

۵/۱/۱۴۲۲ ﻫ.ق - ۱۱/۱/۱۳۸۰ ﻫ ش

مقدمه

اگر انسان با افراد نیک و پرهیزکار مصاحبت داشته باشد, خودش نیز صالح و نیک و متقی می‌شود و اگر این مصاحبت با افراد فاسد و بد خلق باشد, بدون تردید از اینکه از این مفسدین اثر گیرد, جای هیچ‌گونه شک و شبه نیست. امروز از هر چهار طرف, شر و فساد زمانه ما را محاصره نموده است. افرادی که تا دیروز متقی بودند, امروز سرکش و طاغی شده اندو آن چهره مبدل گشته است. آگاه باشید که افراد نیک از میان ما می‌روند و فقط تعداد اندکی از نیکان در قید حیاتند اما بعضی از سبک عقلان رفتن پیش آنان عار می‌دانند و به این علت شر و فساد روز به روز افزون می‌گردد و شرافت و نیکی با مرور زمان از بین می‌رود.

لذا احساس می‌شود که کتب مختصری وجود داشته باشد که زندگی ساده صحابه و خصوصاً احوال خلفای راشدین را بررسی نموده تا به وسیله آنها اشتیاق و رغبت به عمل نیکی پیدا شود. از سعادت و نیک بختی مولانا عبدالرؤف رحمانی (مدظله) بود که مختصری از حالات و واقعات خلفاء را برای ماهنامه (تجلی) تحریر کرده بودند. لذا این مجموعه را از آنها جمع‌آوری نمودم. امیدوارم این رساله را بارها خوانده و علماء و مقتدیان در مساجد خویش برای مردم بخوانند تا درمیان مسلمین رغبت و شوق عمل پیدا شود.

هرکسی که از این رساله مستفید می‌گردد, برای مؤلف و بنده حقیر و ناشر و ویراستار دعای خیر را همراه سازد.

والسلام

اعجاز احمد سنگها نوی

خلفای راشدين خواهان پست و مقام نبودند

بعد از وفات رسول اکرمج هنگامی که در سقیفه بنی ساعده مهاجرین و انصار با حضرت ابوبکر صدیقس بیعت نمودند, ایشان طی سخنرانی در مجمع عمومی, مردم را ارشاد فرمودند و گفتند: «وَاللهِ ما کنتُ حَرِيصاً عَلَی الإِمارَةِ يَوماً ولا لَيلَةً ولا سَأَلتُهَا اللهَ فيِ سِرًّ ولا عَلانيةٍ». «به خدا قسم من هیچ‌گونه حرص و طمعی در هیچ ساعتی از روز و شب درباره خلافت و امارت نداشتم و همچنین برای دستیابی به آن نه در خفا و نه در اشکارا, هیچ درخواستی در باره‌اش از خداوند نکردم» [۱]. به راستی هیچ‌گونه برنامه قبلی درباره بیعت با حضرت ابوبکرس صورت نگرفته بود و همچنین خود ایشان قبلاً چنین برنامه‌ریزی نکرده بودند وقتی که حضرت عمرس قبل از دیگران در بیعت با صدیق اکبرس پیش قدم شدند, دیگران نیز بدون هیچ درنگی با آن بزرگوار بیعت نمودند. لذا تمام اختلافات حل و فصل گشت.

هنگامی که حضرت صدیق اکبرس, حضرت عمرس را به عنوان نامزد خلافت تعیین نمود, حضرت عمرس فرمودند: «لا حاجَهَ لی بِهَا». یعنی: «که من نیازی به خلافت ندارم». حضرت صدیق اکبرس در جواب به حضرت عمرس فرمودند: «ولکن بِها إِلَيكَ حَاجَةٌ». «بله اگر شما به خلافت نیازی ندارید, ولی خلافت به شما نیاز دارد». و بعد این جمله زیبا را فرمودند: «واللهِ ما حَبَوتُكَ بِهَا ولا کن حَبَوتُها بِكَ». هدفشان از این جمله این بود که: «به خدا قسم من وتو را با خلافت زینت ندادم بلکه خلافت را توسط شما مزین نمودم». بدون تردید برای خلافت و امارت, ذات مبارکی فاروقیس یک عطیه و نعمت عظیم بودند چه نیکو سروده است شاعر که: همه خوبان عالم را به زیوها بیارایند
توسیمین تن چنان هستی که زیور را بیارایی
به همین دلیل مورخان چنین گفته‌اند که به حسنات ابوبکرس این نیکی را نیز باید اضافه کرد که ایشان شخصیتی همچون عمرس را که جامه المحاسن بودند, برای نمایندگی در خلامت امت تعیین نمودند و فرمودند: «وَقالوا اِنَّما عُمَرُ حَسَنَةٌ مِن حسنات أبی بکرٍ». «فرمودند: که حضرت عمرس یکی از نیکی‌های ابوبکرس بود (یعنی مقرر نمودن ایشان به عنوان خلیفه)».

ارج و مقام حضرت عمرس از نظر صدیق اکبرس از این واقعه تاریخی هویدا است هنگامی که گروهی از مردم به صدیق اکبر عرض نمودند که شما شخصی بسیار سخت‌گیر را به عنوان خلیفه تعیین فرمودید, به خدا چه جوابی می‌دهید؟ فرمودند: عرض می‌کنم که: «اِستَخلَفتُ خَيرِ خَلقِكَ». «بار الها من بهترین مخلوق شما را به عنوان خلیفه تعیین نمودم». بدون شک حسن انتخاب حضرت صدیق اکبرس ثابت شد و خلافت حضرت عمر س سرشار از رحمت و برکت بود.

همچنین حضرت عثمانس و حضرت علیس بدون شک اختلافی از طرف مجلس شورای مسلمین یعنی با انتخاب عموم به عنوان خلیفه عهده‌دار این مسؤلیت شدند به همین منوال حضرت عمر بن عبدالعزیزس در یک مجمع عمومی با حضور تمام شاهزادگان بنی‌امیه بعضی از علماء همچون امام شهاب الدین زهریس و امام مکحولس, به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب شدند امام زهریس از مردم پرسیدند: آیا شخصی را که امیر المؤمنین سلیمان بن عبدالمالک برای خلافت در وصیت خود پیشنهاد کردند به آن راضی هستید یا خیر؟ همه مردم رضایت خویش را اظهار کردند بعد از آن وصیت نامه خوانده شد که در آن اسم گرامی حضرت عمر بن عبد العزیزس ذکر شده بود امام مکحولس با صدای بلند پرسیدند که ابن عمر یعنی عمربن عبدالعزیز کجا هستند حضرت عمر بعد از شنیدن نامشان دو یا سه مرتبه «إنا لله وإنا إليه راجعون». را گفتند باوجود این که نامشان برده شد از جای خویش برنخاستند تا این که امامس با گرفتن دست و بازوی ایشان، وی را تا منبر رسانیدند. منبر پنج طبقه بود ولی ایشان بنا تواضع بر پله دوم نشستند [۲]. البته باید دانست که به خلافت نائل شدند و جاری شدند «إنا لله وإنا إليه راجعون». بر زبان مبارکشان نشانه اظهار غم و اندوه بر امر خلافت می‌باشد. و اینکه خود با پای مبارک به نزدیک منبر نرفتند و اطرافیان، حضرت با اصراربه بالای منبر بردند وایشان به جای نشستن بر پله اول (از بالا، بر روی دومین پله از پایین) ننشستند و... نشانگر این است که ایشان سخت از امر خلافت و مسؤولیت بس سنگین آن، ناراضی و نگران بودند. هنگامی که ایشان به خلافت رسیدند، خطبه‌ای ایراد فرمودند که برای طالبین مقام و منصب به عنوان نصیحت موعظه بسیار زیبا و کافی است که فرمودند این خلافت و امارت برای من آزمایشی است بسیار سخت، که من هم اکنون به آن مبتلا شده‌ام. با من در این باره هیچ مشورتی نشده است. در دلم نیز خواستار آن نبودم بعد از این فرمودند اگرچه قلاده امارت و بیعت به گردن من انداختند، اما من آن را بیرون می‌کنم و شما به هر کسی که می‌خواهید واگذار کنید. همه مردم یک صدا و با بک زبان بلند گفتند: «قَدإِختَرنَاكَ لأنفُسِنَا ورَضِينَا کُلُّنَا بِكَ». «شما را به عنوان امیر المؤمنین اختیار کرده‌ایم و همه ما از شما راضی هستیم» [۳].

ایشان هنگام خلافت آنقدر عامل بودند که مردم درباره ایشان می‌گفتند: «من کانَ قبلکُم کَانِت الخِلافَةُ لَهُم زَينُ وأنت يُزَيِّنُ الخلافة». «برای امراء قبل از شما خلافت یک نوع زینت بود اما شما شخصاَ برای خلافت زینت بودید». البته در این موضوع روی سخن به طرف خلفا و ملوکی است که بعد از خلفاء راشدین بوده‌اند. لذا خلفاء راشدین از جمله استثناء هستند.

[۱] البداية والنهاية، ج ۶ ص ۳۲۰. [۲] مروج الذهب الـمسعودی، ج ۳، ص ۱۹۳. [۳] البداية والنهاية، ج ۹، ص ۲۱۲.

ديانت امانت خلفای راشدين

رسول اکرمج می‌فرمایند که پادشاه عادل بر روی زمین سایه خداوندی است و به حاکم منصف, ثواب اعمال شصت عابد صدیق می‌رسد [۴]. در اینجا مفهوم لغوی «ظلل الله» یعنی: «سایه خدا». و این یک نوع استعاره است که به اصطلاح, همان رحمت, شفقت, امن, عافیت, رحم ورأفت بی‌انتهای خداوند و نشانه رحمت الهی است که اصلاح فساد به عهده چنین حکمران‌هایی است و تاثیر گرفتن از اعمال و رفتار و گفتار ایشان شعاع‌های منور زیادی ایجاد می‌کند بنابراین اعمال خیر ایشان باعث ثواب زیادی می‌گردد و همچنین اعمال بد ایشان باعث عذاب زیاد می‌گردد. لذا برای حکمران‌های خائن و ظالم وعده‌های سختی آمده است. حضرت عمرس می‌فرمایند: «إِنَّ العمال إلی الأمير ما ادی الأمير إلی الله فَإِذا ارتَعَ الأميرُ ارتعوا».

«گردش امور افسرها و صاحبان منصب حکومتی به طرز عمل امیر است اگر امیر دارای صفات خوب باشد افسر هم دارای صفات خوب است و اگر امیر در خوف و هراس از خدا باشد افسران نیز چنین می‌شوند».

منظور این عبارت این است که افرادی که بر تخت اقتدار نشسته‌اند, اعم از حاکم یا هر یک از رؤسا و... اسوه رعیت هستند. لذا از اعمال و کردار این حاکمان, رعیت و زیر دستان تاثیر می‌پذیرد و دارای اخلاقی همانند رؤسای خود می‌شوند. امکان ندارد حاکمانی که مقتدر و در راس حکومتند دارای صفات حسنه باشند اما کارمندان و زیردستان آنها دارای صفات رذیله گردند بلکه بالعکس از امرای خود اثر پذیرفته و صفات حسنه در وجودشان خود به خود ریشه می‌زند. همچنین اگر درمِیان قوم و مملکتی خیانت و رشوه‌خواری و کارهای رذیله و... رایج گردد باید دریافت که حتما حاکم اعلی یا صاحب قدرت آنها از حسن نیت محروم و از کردار خوب عاری هستند. شیخ سعدی چه مناسب سروده‌اند که: به نیمه بیضه چون سلطان ستم روا دارد
زنند لشکریانش هزاران مرغ به سیخ
در این باره حضرت عمرس می‌فرمایند که شهرت و شوکت هیچ کسی را تأیید نکنید بلکه باید دریافت که آیا مسئله اساسی در وجود او, یعنی دیانت و امانت وجود دارد یا خیر؟ و تا چه اندازه‌ای ناموس و حقوق و مقام و منزلت دیگران را حفظ می‌کند؟ اگر چنانچه چنین اوصاف در او بود این شخص مشهور مورد احترام دیگران قرار می‌گیرد. حضرت سالم بن عبدالعزیزس فرمودند که حاکم همانند بازاری است که هر مالی که قدر و قیمت دارد در بازار یافت می‌شئذ لذا یک حاکم باید تمام صفات حسنه از قبیل امانت و دیانت و عدل و انصاف رعایت کند. پس آن صفات نیز درمیان عموم مردم عام می‌گردد [۵]. خلیفه اول حضرت صدیق اکبرس آنقدر در امانتداری جانب احتیاط را رعایت می‌کرد که حتی حق الزحمه‌ای را که از بیت المال برای صرف خرج و مخارج خویش می‌گرفتند, به دخترشان حضرت عایشهل وصیت می‌فرمودند که بعد از وفات من همه آنها را یک یک شمرده به بیت المال برگرداند. همچنین وصیت فرمودند که از بیت المال مسلمانان نزد من بجز دو شتر و یک کنیز چیز بیشتری نیست لذا بعد از وفات ما آنها را به حضرت عمرس برگردانید و ببینید اگر چیزی دیگر در خانه یافت شد آن را نیز پیش حضرت عمرس بفرستید [۶].

حضرت صدیق اکبرس نیز به حضرت عایشهل به صراحت توصیه فرمودند که ما از بیت المال غله کوچک و بزرگ و همچنین لباس کوچک و بزرگ برداشته‌ایم و الآن پیش من از بیت المال چیز دیگری باقی نمانده است به جز این شتر و غلام. پس آنها را به بیت المال بفرستید و این را نیز که من از آن استفاده می‌کنم, به بیت المال بر گردانید [۷].

حضرت صدیق اکبرس قبل از وفات به دخترش حضرت عایشه صدیقهل فرمودند که زمین مرا برداشت نموده بیست وسق بدست آورید (وسق، وزن پیمانه‌ای است) نزدیک به وفات خویش به حضرت عایشهل فرمودند که ای عایشهل هدیه‌ای که من به شما داده‌ام اگر شما از آن زمین برداشت را قطع نموده‌اید و تحویل گرفته‌اید در مالکیت شماست اگر تاکنون غله را حاصل نکرده‌اید، از اکنون به بعد از آن وارثان است [۸].

از این واقعه مشخص می‌شود که این بزرگواران در این‌گونه معاملات چقدر تقوی و دیانت را رعایت می‌فرمودند و بسیار امانتدار بودند. در هنگام فتوحات عراق، چادر گران قیمتی به دست مسلمانان افتاد. حضرت خالدس بعد از مشورت با لشکر اسلام آن را به عنوان تحفه خدمت حضرت صدیق اکبرس فرستادند و در نامه نوشت: من این چادر را برای شما می‌فرستم. حضرت صدیق اکبرس آن را برای نفس خود نپسندید. از این رو چادر را نه خودشان استفاده کرد و نه به کسی از اهل و عیال و فامیلشان دادند، بلکه پس از مشورت با خانواده آن را به حضرت حسینس عطا نمودند [۹] بعد از فتح قادسیه و مدائن و ممالک فارس وقتیکه به خدمت حضرت عمرس شمشیر و کمربند و زبرجد و سنگ‌های قیمتی آوردند، حضرت عمرس از امانتداری لشکر مسرور شده فرمودند افرادی که این امانت‌ها را سالم تحویل داده‌اند مسلماً امانتداران خوبی هستند بدنبال این گفته حضرت علیس فرمودند: «إنكَ عفَّفتَ فَعَفَّتِ الرَّعِيَهُ». «دامن شما پاک و صاف است لذا عمال ورعایای شما نیز پاکدامن هستند». باری حضرت عمرس به یکی از تحویل گیرندگان اموال صدقات از غله بیت المال مقداری خرما دادند ایشان بعد ازشروع به خوردن گفتند: امیر المؤمنین! شما نیز بخورید. خلیفه مسلمین خودداری فرمودند. ایشان گفتند ما که شیر جانوران بیت المال می‌نوشیم و آنها را مرکب و سواری خویش قرار می‌دهیم و از گوشت آنها نیز استفاده می‌کنیم. حضرت عمر فاروقس فرمودند من همانند شما نیستم شما برای تحویل گرفتن صدقات زحمت می‌کشید و همیشه کنار حیوانات هستید لذا استفاده کردن شما از شیر و گوشت و سواری گرفتن از آنها هیچ اشکالی ندارد لیکن من چه حقی دارم در حالی که در خانه نشسته‌ام. سبحان الله, واقعاً خلفای راشدین امانتدار و از صفات حسنه و برگزیده برخوردار بودند. از این واقعه نیز به به امانت و دیانت حضرت فاروق اعظمس پی می‌بریم. ایشان در اندیشه فرو رفت که وقتی دو لباس معمولی مانند مسلمانان دیگر از بیت المال می‌گرفتند هر وقت از جایی پاره می‌شدند به آنها وصله می‌دوختند تا آنجا که در موقع خطبه نماز جمعه یا در سفر فتح شام تا پیوند بر لباس‌های مبارک مشهود بود. حضرت انسس و حضرت ابو عثمان هندی و... روایت می‌کنند که در هنگام خلافت در روز جمعه گاهی تا پیوند بر روی لباس‌هایشان مشاهده کردیم. این واقعیت‌ها نشانگر مقام بلند و ارجمند, امانتداری و دیانت حضرت عمر است. چرا که ایشان حقوقی به اندازه حقوق فرد متوسطی دریافت می‌کرد تا زندگی آسوده‌ای داشته باشد لیکن این هستی عظیم برای آیندگان اسوه‌ای بزرگ بود.

واقعه دیگر اینکه تعدادی از شتر‌های صدقه از جلوی آنحضرت می‌گذشتند. رسول اکرمج فرمودند مال کمی که کنار این شتراست من در مقابل هیچ مسلمانی از این بیشتر حقدار نیستم. همچنین حضرت عمرس سه مرتبه قسم یاد کردند که هیچ کس نسبت به دیگری در این اموال حقدار نیست و به خدا قسم من نیز از هیچ کس دیگر حقدارتر نیست و به خدا قسم من نیز از هیچ کسی نسبت به دیگری در این اموال حقدارتر نیست و به خدا قسم من نیز از هیچ کسی دیگر حقدارتر نیستم بلکه همه مسلمین در این اموال شریکند [۱۰]. علامه عبدالبر می‌نویسد: «وأَنزَلَ نَفسَهُ مِن مَالِ الله بِمَنزِلَة رجُلٍ من النَّاس». حضرت عمرس نیز همانند افراد دیگر ار بیت المال استفاده می‌کردند [۱۱].

همچنین یک بار به حضور حضرت عمرس از بحرین عنبر خوشبویی آوردند. حضرت عمرس فرمودند اگر زنی باشد که بتواند به نحو احسن اینها را وزن کند من آنها را بطور مساوی در بین مسلمین تقسیم می‌کنم. همسر ایشان عاتکهس فرمودند من بخوبی وزنشان می‌کنم. فرمودند که شما اجازه ندارید. ایشان پرسیدند چرا؟ حضرت عمرس در جواب فرمودند: وقتی شما وزن کنید ماده خوشبو به انگشتانتان می‌چسبد بعد شما عضو از بدن را که دست بزنید در مقابل دیگر مسلمانان بیشتر خوشبویی می‌رسد و من این را برای خود و خانواده‌ام نمی‌پسندم [۱۲]. یک بار خدمت حضرت عمرس ماده خوشبوی عود آوردند که بنابر فتوحات مختلف از خراج گرفته شده بود و آنقدر کم بود که تقسیم نمودن آن دشوار بود و حضرت عمر نه خودشان برداشتند و نه به نزدیکان خوشان دادند بلکه بجای تقسیم نمودن آن, آن را به کعبه مطهر فرستادند که عودها را در آنجا بگذارند تا اینکه همه از بویش به طور یکسان بهره‌مند شوند [۱۳].

یک مرتبه حضرت عمرس ماده خوشبویی از بیت المال برای خانواده‌اش فرستاده و فرمود که نعیمه عطاره را بیاورند تا آن را وزن کند و سپس بفروشد. در هنگام وزن نمودن به انگشتان همسر حضرت مقداری از خوشبویی مالیده شد و ایشان آن را به سرو صورت خود مالید. حضرت عمرس وارد خانه شد پرسیدند این بوی خوش از کجاست؟ همسرش جریان را گفت که به انگشتان من مقداری از آن ماده خوشبو مالیده شد من هم آنها را به بدنم مالیدم حضرت فرمودند خوشبویی که متعلق به مسالمین است شما تنها استعمال می‌کنید همسرشان بعد از فرمایش‌های حضرت سر تا پا به خودشان گل مالیدند و بعد شستند به این صورت اثر خوشبویی از بین رفت [۱۴].

در تمام عالم دنیا هیچ چشمی همانند عمرِ امینس را نخواهد دید. درباره امانت و دیانت و حق‌شناسی حضرت عمرس تمام صحابه کرام رضوان الله علیهم گواهی می‌دهند: «انَّكَ تعدلُ في الرعية وتقسِمُ بينَهُم بالسوية وتشفق عليهم شفقةَ الرَّجُلِ علی أهلهِ». «بدون شک همانا تو ای عمرس در معاملات با رعیت عدل و انصاف را رعایت می‌کنی و تمام چیزها را بین ایشان برابر تقسیم می‌کنی و شفقت داری بر ایشان همانند شفقت و مهربانی شخصی بر خانواده‌اش» [۱۵]. حضرت عثمانس می‌فرمایند: «ولا استَحِلُّ أموال الـمسلمين لنفسي ولا لأحدٍ من النَّاس ولقد کنت أُعطی العطيه الکبرة من صُلب مالي». «من هیچ مالی از بیت المال مسلمانان را برای خودم و برای فامیل خودم حلال نمی‌دانم اگر بخواهم به کسی هدیه‌ای بدهم از اموال شخصی خودم می‌دهم». هنگامی که حضرت علیس عهدار مسؤلیت بیت المال بودند در جلسه عمومی فرمودند:

«مَن يَشتری منِّی سيفی هذا فلو کان عندی ثمن إِزارٍ ما بعتُهُ». «من هیچ مالی از بیت المال مسلمانان را برای خودم و برای فامیل خودم حلال نمی‌دانم اگر بخواهم به کسی هدیه‌ای بدهم از اموال شخصی خودم می‌دهم». هنگامی که حضرت علیس عهدار مسؤلیت بیت المال بودند در جلسه عمومی فرمودند:

«مَن يَشتري منِّی سيفی هذا فلو کان عندي ثمن إِزارٍ ما بعتُهُ». «چه کسی این شمشیر را از من می‌خرد اگر من به اندازه قیمت یک شلوار پول می‌داشتم من شمشیرم را نمی‌فروختم». شخصی به ایشان گفت که شمشیر را نفروشد ما به شما قرض می‌دهیم تا شما با آن مقدار پول شلواری را بخرید.

امام عبدالرزاقس می‌فرمایند: «کانت بيدهِ الدُّنيا إلا ما کان من الشّام». این زمانی بود که تمام حکومت دنیای اسلام تحت سلطه حضرت علیس بود به استثای سرزمین شام که در کنترل حضرت معاویه بود. باوجود این همه حکومت باز هم حضرت علیس احتیاجات خودشان را از بیت المال برطرف نمی‌کردند [۱۶].

یک بار حضرت عمرس به مقام روحاء سفر نمودند. هنگام رسیدن به کنار کوهی صدای چوپانی را شنیدند از راه برگشتند و نزد چوپان رفتند و فرمودند از آنجایی که من برگشتم علوفه بیشتر است بعد فرمودند: «کُلُّ راعٍ مسؤلٌ عن رَعيَّتِه». «از هر راعی درباره رعیتش حساب می‌گیرند». از این واقعه شفقت بی‌نهایت حضرت فاروقس بر رعیت هویدا است. امانتداری که حضرت علیس در زمان خلافتشان برای محاسبه بیت المال داشتند. از این گفت اُم کلثوم معلوم می‌شود که ایشان می‌فرماید روزی برای بیت المال نارگیل‌هایی آوردند حضرت حسنس و حسینس نیز در آنجا حضور داشتند. یکی از نارگیل‌ها را برداشتند همین که حضرت علیس دیدند از دست آنها پس گرفتند و درمیان مسلمانان تقسیمشان کردند [۱۷]. به دار الخلافه شرفیاب شدند دیدند که حضرت علیس در خانه کوچکی نشسته و خودشان را در چادر کهنه قدیمی پیچانده‌اند درحالیکه هوا هم سرد بود. راوی می‌فرماید: «وهو يرعَدُ فيها». که ایشان از شدت سردی می‌لرزند.

آن شخص به ایشان گفتند که چرا شما به قدرت ضرورت از بیت المال برنمی‌دارید و این همه مشکلات را تحمل می‌کنید؟حضرت علیس فرمودند: این چادر ساده و قدیمی را از خانه برای ضرورت خویش آورده‌ام به همین اندازه هم نقصان بیت المال را تحمل ندارم. از این واقعه دیانت حضرت علیس و محافظت از اموال مردم نمایان است [۱۸].

حضرت علیس در نامه‌ای به اشعث بن قیس که مسؤل بیت المال در قسمت آذربایجان بود نوشتند که در قبال مسئولیتی که من به شما سپرده‌ام, برای خود حقوق و مزایا حساب نکنید بلکه مسؤلیت در بیت المال سراسر امانت است و آگاه باش که حق مردم ضایع نشود و تو فقط مسؤل بیت المال هستی نه مالک آن که هرچه بخواهی در آن تصرف کنی [۱۹].

روزی در دوران خلافت حضرت علیس برای بیت المال مقداری عسل که در مشکیزه‌ها بود آوردند. اتفاقاً در همین وقت برای حضرت امام حسنس چند نفر مهمان آمد و برای پذیرایی به جز نان چیزی دیگری نبود. امام حسنس به غلام امیر المؤمنین که قنبر فرمود که مقداری عسل از مشک بیاورد و فردا که عسل تقسیم شد به همین مقدار از سهم من کم کنند. قنبر هیچ نوع ایرادی را تصور نکرد و مقداری از عسل را وزن نمود و تحویل دادند. بعد از آن مدتی حضرت علیس مشکیزه‌ها را برای تقسیم عسل‌ها خواستند دیدند که عسل یکی از مشکیزه‌ها کم شده است! امیر المؤمنین دلیل آن را از قنبر پرسیدند. ایشان گفتند که خانه حضرت حسنس مهمان آمده بود و ایشان به حساب اینکه هنگام تقسیم به همان مقدار عسلی که برداشته‌اند از سهم‌شان کم گردد, عسل‌ها را بردند. حضرت امیر المؤمنین با شنیدن این حرف‌ها ناراحت شدند و دستور دادند که هرچه سریع‌تر حضرت حسنس را حاضر کنید. حضرت حسنس حضور یافتند. حضرت علیس بعد از اظهار ناراحتی فرمودند شما چطور جرأت نمودید که از اموال بیت المال برداری؟ پسرشان عرض کردند که جرأت نکردم اما به خیال اینکه من هم در این عسل سهم دارم مقداری را برداشتم و با خود گفتم وقتی سهمیه من را دادند, به مقداری که برده بودم بردارید.

امیر المؤمنین فرمودند: درست می‌گویید که شما هم در عسل سهمی دارید اما قبل از تقسیم نمودن شما چه حقی برای گرفتن سهمیه خود داشتید؟ هنگام این سئوال, حضرت حسنس ساکت ماندند. لذا پدرشان دستور برگرداندن عسل را دادند و پسر با عجله عسل را به بیت المال برگردانیدند و خوردن عسل نصیب میهمانان نشد. از این رفتار پدر س و پسر س چنین برداشت می‌شود که همه افراد در حقوق مساویند. این است دیانت و امانت خلفای اسلام.

یک بار خدمت حضرت علیس از طرف اصفهان مقداری غنیمت آوردند. لذا درمیان فقراء تقسیم نمودند که در لابه لای آن نان روغنی بود آن را تکه تکه فرمودند و به صورت برابر تقسیم نمودند نه خودشان برداشتند و نه به فامیل دادند. از سهم کسی چیزی کم کردند [۲۰].

در زمان خلافت حضرت علیس گردنبندی از مروارید آوردند و ایشان آن را به بیت المال تحویل دادند. دختر حضرت علیس یک روز قبل از عید به نگهبانان بیت المال پیغام فرستادند که فردا روز عید است و همه زن‌ها خود را با لباس‌های مزین و زیر آلات آراسته می‌کنند ولی من هیچ نوع زیوری ندارم و گردنبندی را که در بیت المال است برایم بفرستید تا به گردنم بیاویزم و بعد از عید آن را با احتیاط کامل برمی‌گردانم. نگهبان گفت فقط سه روز می‌توانم گردنبند را بدهم ایشان قبول کردند. نگهبان بعد از گرفتن وعده سه روزه گردنبند را برای ایشان فرستادند ایشان روز عید آن را به گردن آویختند. اتفاقاً چشه حضرت علیس به گردنبند افتاد و فوراً آن را شناخت و پرسیدند که گردنبند را از کجا آورده‌اید؟ فرزند‌شان عرض کردند مال بیت المال است من آن را از نگهبان بیت المال, سه روز امانت گرفته‌ام و حتماً برمی‌گردانم.

بعد از شنیدن جریان امیر المؤمنین نگهبان را حاضر کردند و مؤاخذه کردند که چرا شما در امانت مسلمانان خیانت می‌کنید؟ نگهبان گفت به خدا پناه می‌برم این امکان ندارد که من در امانت مسلمین خیانت کنم و من هرگز چنین کاری انجام نداده‌ام. امیر المؤمنینس فرمودند شما چرا بدون اجازه من گردنبند را به دخترم دادی؟ او گفت چون دخترتان طلب کردند و وعده دادند که بعد از سه روز آن را برگردانند و من هم دادم و الا هرگز نمی‌دادم. امیر المؤمنینس فرمودند شما اشتباه کردید و بدون رضایت مسلمین این کار درست نبود هرچه سریع‌تر گردنبند را به بیت المال برگردانید و من از دخترم ناراحتم و اگر چنانچه وعده سه روز را نمی‌کرد من او را به جرم دزدی سخت تنبیه می‌کردم که فورا ًنگهبان گردنبند را طلب کرد دختر امیر المؤمنین فوراً حاضر شد و گفتند بگذارید یک روز کامل گردنبند با من باشد امیر المؤمنین فرمودند دخترم انصاف را مد نظر داشته باش آیا امروز تمام دختران مسلمان با زیور آلات آراسته شده‌اند؟ دختر ساکت ماندند و گردنبند را به نگهبان بیت المال تحویل دادند و استفاده نمودن از گردنبند برای یک روز کامل نصیب ایشان نشد.

حضرت علیس اموال بیت المال را بطور یکسان بین همه تقسیم می‌کردند شخصی از سهمش کمی بیشتر خواست. حضرت علیس فرمودند: «إنّما الـمالُ الله وإِنَّ إِعطَاء المَالِ فِي غَيرِ تَبذَيرٌ وإِسرَافٌ». «این مال مال خداست و کسی از سهم وی بیشتر دادن اسراف و تبذیر است که شریعت اجازه آن را نداده است» [۲۱].

همچنین درباره دیانت عمر بن عبدالعزیزس نوشته‌اند. هنگامی که در شب مشغول کار حکومت بودند شمعی را که مال حکومت بود استعمال می‌کردنند و اگر در این وقت نیازی به نوشتن کار کار شخصی می‌شد شمع شمعدان خود را روشن می‌کرد و ایشان هیچ وقت برای کارهای شخصی خود با استفاده از چراغ بیت المال حتی یک حرف نمی‌نوشتند [۲۲].

همچنین هنگام بررسی و بازدید خزانه شاهی وقتی درب مِشک را باز می‌کردند حضرت عمر بن عبد العزیزس فوراً بینی خود را می‌بستند شخصی پرسیدند: حضرت این چه کاری است؟ در پاسخ فرمودند من نسبت به مسلمانان دیگر حق بیشتری در بوییدن این ماده خوشبو ندارم و مردم می‌گفتند جناب این که تصرف نیست چون که بوی خوش خود به خود پخش می‌شود. می‌فرمودند: بدون شک این طور است اما مشک به جز بوی خوش استفاده‌ای دیگری که ندارد [۲۳].

همه عالمیان می‌دانند که فوائدی که در بوی مُشک وجود دارد آن را با ارزش کرده است. خلفاء اسلام هنگامی که پی می‌برند که بوییدن ماده خوشبو, نوعی تصرف در بیت المال است, به خاطر محفوظ ماندن از آن بینی مبارک را می‌بستند. آگاه باشید که درباره امانت و دیانت و تقوای خلفاء چه بگوییم. چرا که زبان از توصیف تقوای آنها قاصر است.

یک بار خدمت حضرت عمر بن عبدالعزیزس مقداری عنبر برای بررسی آوردند. ایشان آن را با دست را به بینی بردند بوی خوش عنبر به مشامشان رسید. فوراً آب طلبیدند و آنقدر دست مبارکشان را شستند تا که کاملاً بوی عنبر از بین رفت [۲۴].

یک بار امیر اُردن به عنوان یحفه از بهترین گل‌ها و تازه ترین بسته‌های خرما برای عمر بن عبد العزیزس فرستادند ایشان پرسیدند این تحفه چگونه تا اینجا رسیده است؟ گفتند بوسیله اسب‌های حکومت ایشان فرمودند که اسن‌های حکومت از بیت المالند لذا گلها را در بازار بفروشید و بعد پول آنهارا به بیت المال ببرید و برای اسب‌ها علوفه بخرید. (رفتار خوب با جانوران از درس‌های رسول اکرمج بود).

امام مالکس نقل فرمودند که روزی صحابه کرامش دیدند که رسول اکرم چهره اسب خود را با چادر مبارک تمیز می‌کردند و فرمودند مرا مخصوصاً درباره تربیت و نگهداری اسبها راهنمایی کرده‌اند [۲۵].

[۴] منتخب کنز العمال, ج ۲, ص ۱۳۳. [۵] السياسة الشرعية, ص: ۱۴ و اشهر مشاهير الإسلام, ج ۱. [۶] طبقات ابن سعد, ج ۳, ص ۱۳۹. [۷] الامانة والسياسة ج ۱ ص ۱۹، سیرت عمر بن الخطاب لابن الجوزی صفحه ۴۷ و اشهر مشاهير الإسلام ج ۱ صفحه ۹۴-۱۷۳. [۸] موطا ا مام مالک مع مستوی، ج ۱، ص ۳۷۸. [۹] صدیق اکبر ص ۴۴۹ نوشته مولانا سعید احمد اکبر آباد به نقل از فتوح البدان. [۱۰] مسند احمد، ج ص۴۳. [۱۱] استیعاب ج ۲, ص ۴۱۵، احياء العلوم ج ۲, صفحه ۹۷ - إزاله الخفاء. [۱۲] منتخب کنز العمـال ج ۴, ص ۴۱۳ و سیرت عمرس ص ۱۳۸. [۱۳] شفاء الغرلام بضياء البلدالحرام, ج ۲ ص ۳۶۴. [۱۴] احياء العلوم ج ۲ ص ۹۷ و سیرت عمرس ص ۱۳۸. [۱۵] تاریخ طبری, ص ۱۹۵۳. [۱۶] اشهر مشاهير الاسلام ج ۱ ص ۴۳۴. [۱۷] إزاله الخفاء بحواله منصف ابن أبی الـمسلم. [۱۸] کتاب الأموال ص ۲۷۰. [۱۹] نهج البلاغة ج ۳ ص ۷. [۲۰] استیعاب ج ۲ ص ۴۶۵. [۲۱] نهج البلاغة ج ۲ ص ۱۰. [۲۲] البداية ج ۹ ص ۲۰۲ و طبقات ابن سعد ص ۲۵۹. [۲۳] البداية والنهاية ج ۹ ص ۲۰۹ طبقات ابن سعد ج ۵ ص ۲۷ و سیرت عمر ابن عبدالعزیز ص ۴۴ و تذهيب الأسماء ج ۲ ص ۲۲. [۲۴] سیرت عمر بن عبدالعزیز ص ۴۴. [۲۵] مؤطا امام مالک/ ج ۲ ص ۱۵.

زندگي ساده و بي‌تکلف

خلفا بزرگوار در زمان رسول گرامی زندگی می‌کردند و برای اصحاب و خلفاش اسوه حسنه یعنی رسول اکرمج موجود بود رسول اللهج بر بالای تختی که از ریسمان بر پشت مبارک نمایان بود حضرت عمرس بعد از دیدن این صحنه فرمودند: چرا قیصرها و کسراها (منظور پادشاهان روم و ایران آن زمان است) زندگی آرام داشته باشند و سردار دو جهان چنین در تکلیف و سختی زندگی را سپری بفرمایند. رسول الله فرمودندج مثال ما همانند مسافری است که زیر سایه درختی برای استراحتی کوتاه توقف می‌کند و همانطور که ای مسافر سایه درخت را برای خود منزل نمی‌پندارد ما نیز نباید دنیا را منزل همیشگی خود بدانیم و در فکر سامان زندگی راحت نباشیم. غذای رسول اللهج بسیار معمولی بود و نان‌های روغنی و سرکه را بدون تکلف استعمال می‌فرمودند و گاهی اوقات اصلاً غذایی برای خوردن برای خوردن فراهم نمی‌شد یعنی هیچ دو روزی پی در پی بر رسول اللهج نمی‌گذاشتند که در هر دو روز شکم مبارک سیر باشد. «ما شِبَعَ آلُ مُحمدٍ يومينِ متتابعينِ». «خانواده رسول الله دو روز پی در پی از غذا سیر نکرده‌اند».

حضرت ابو هریرهس می‌فرماید که روزی جلوی روی ما حضرت عایشهل یک شلوار و چادر کلفتی را نشان دادند و فرمودند که این لباس رسول اللهج است و لباس خود حضرت ام المؤمنین عایشهل نیز ساده بود ام ایمنل می‌فرمایند که لباسی را که عایشهل استفاده می‌کردند قیمتش پنج دلار بود ولی امروزه کنیز من از پوشیدن چنین لباسی ابا می‌ورزد ام ایمنل از ام المؤمنین حضرت عایشهل نقل می‌کنند که ایشان فرمودند حال آنکه در زمان رسول اکرم من لباس پنج درهمی داشتم که هر زنی در مدینه عروسی می‌کرد این جامه را برای عروس عاریتاً می‌بردند [۲۶]. محل نشستن صدیق ابوبکرس در مسجد بر روی حصیر و محل نشستن حضرت فاروق اعظمس بر روی فرش کهنه قدیمی محل نشستن عمر بن عبدالعزیزس بر روی گونی بود.خلفای راشدین خیلی ساده می‌زیسته‌اند اما امروزه فقط و فقط اسراف و تبذیر و تکلف حرف اول را می‌زند.

یک بار همسر حضرت ابوبکر صدیقس خواهش پختن حلوا نمودند حضرت صدیق اکبر فرمودند من پولی برای تهیه وسایل حلوا ندارم بعد از شنیدن این جواب همسرشان از مخارج روزمره خودشان مقداری مقداری پس انداز می‌نمودند تا بتوانند بوسیله آن پول وسایل حلوا را تهیه نمایند هنگامی که پول پس انداز کرده خودشان را خدمت صدیق اکبرس تقیم کردند ایشان فرمودند این پول را از کجا آورده‌اید؟ ایشان جواب دادند که از مخارج هر روزه اندکی پس انداز کرده‌ام و الآن این پول را به دست آورده‌ام صدیق اکبرس پول را از ایشان گرفته و تحویل مسئول بیت المال دادند و فرمودند «این مقدار از مخارج ما اضافی است» لذا و آن را به بیت المال اضافه کنید و به همین اندازه از حقوقم کم کنید [۲۷]. مسعودی در تاریخ خود نقل فرموده‌اند که غذای صدیق اکبرس ساده بود و همچنین لباس‌هایشان نیز معمولی و کلفت بودند درحالیکه درآمد شخصی حضرت صدیق اکبرس کم نبود لذا بنابر تواضع صدیق اکبرس سادگی را اختیار فرموده بودند و این ساده زیستی عادت سلف صالح و بزرگان و... بود که از جمله این بزرگان ساده زیست حضرت فاروق اعظمس بودند که ایشان نیز در عهد خلافت خود لباس معمولی و کلفت به تن می‌کردند. هنگامی که امرا عرب و پادشاه یمن برای ملاقات ایشان می‌آمدند لباس‌های شاهانه و چادرهای قدیمی و تاج‌هایی که با زیور آلات آراسته بودند می‌پوشیدند و هنگامی که مردم با این همه فخر و ناز زندگی ساده و بی‌تکلف فاروق اعظمس را می‌دیدند بسیار حیران می‌شدند و آنقدر متأثر می‌شدند که از آن سادگی اسوه و نمونه برداری می‌نمودند پادشاه حمیر ذوالکلاع لباس‌های گران قیمت می‌پوشیدند و علاوه بر این هزار غلام برای خدمت وی همراه بودند. هنگامی که سادگی و زندگی خالی از تکلف صدیق اکبرس را دیدند تمام لباس‌های شاهانه را از تن بیرون آوردند و هم لباس صدیق اکبر شدند [۲۸].

درباره حالت فاروق اعظمس می‌نویسند:

شخصی همیشه هنگام پهن شدن سفره حضرت فاروق اعظم س حضور داشت اما در غذا خوردن شریک نمی‌شد حضرت فاروق اعظمس فرمودند که چرا شما در میل غذا شریک ما نمی‌شوید؟ او عرض کرد: «انَّ طَعَامَكَ خَشَنٌ غليظٌ». «طعام شما سخت و قابل خوردن نیست». در حالی که من به غذای چرب و نرم عادت دارم فاروق اعظمس فرمودند اگر من چنین غذایی بخواهم می‌توانم هر روز چنین غذایی تهیه نمایم و هیچ مشکلی هم ندارم که بخواهم گوشت گوسفند و نان‌های برشته و غذای روغن دار تهیه کنم بعد از شنیدن این کلمهات (حفص) به فاروق اعظمس عرض کرد که تمام غذاهای چرب و لذیذ را می‌شناسید فاروق اعظمس فرمودند بدون شک من می‌شناسم اما نمی‌خواهم زندگی‌ام در عیش و عشرت سپری گردد [۲۹]. همچنین شخصی از غذاهای معمولی و ساده حضرت عمرس شکایت کردند فاروق اعظمس فرمودند گرچه من مالک بیت المال هستم لیکن در ملکیت شخصی من نیستم لذا مثال من همانند چند مسافری است که زاد خویش را به دست شخصی امین می‌سپارد و این امانت داری بر حسب احتیاج مصرف می‌کند آیا جائز شخصی آنها مقداری را برای خویش پس انداز شخصی نماید؟ فرمودند خیر ای امیر المؤمنین فاروق اعظمس فرمودند مثل من و امت مسلمان همانند آن شخص امین و مسافران است [۳۰].

دهقانی ایشان را دعوت کرد و از ایشان خواهش کرد که برای صرف غذا به خانه ما تشریف بیاورید فاروق اعظمس پرسیدند که آیا در خانه شما عکس وجود دارد ایشان گفتند بله فاروق اعظمس گفتند برو و غذا را به اینجا بفرست ولی غذاهای مختلفی نباشند [۳۱]. همچنین فاروق اعظمس در سفر شام بودند که آن در وقت بر لباس‌هایشان چهارده وصله زده بود و هیچ تکلفی در این سفر نکرده بود. در حالی که این سفر از اهمیت زیادی برخوردار بود. سفر حاکمی بود که در آن وقت امپراتوری اسلام تا مناطق زیادی عظمت و بزرگی ایشان را بیان می‌کرد اما این سرباز اسلام و خادم حقیقی خداوند همان لباس‌ها را با چهارده وصله به تن کرده بودند و البته بعد از اصرار مردم لباس سفید مصری پوشیدند و سوار اسب رومی شدند ولی زود از آن پیاده شدند و فرمودند با سواری گرفتن از این اسب در وجودم احساس تفاخر و تکبر می‌کنم خداوند لغزش من را معاف بفرماید و فرمودند همان لباس وصله دار من را بیاورید چنانچه همان لباس را پوشیدند پیش پدر روحانی که عالم دین عیسوی بود تشریف بردند ابو عبیده بن الجراح برای اهل قلعه ندا دادند که امیر المؤمنین تشریف آورده‌اند «مدَّ البطريق عُنُقَهُ ونَظَرَ إِلَيهِ فَرَعَقَ رَعقَهً وقال هذا هو لذِّي صفتُهُ ونَعتُهُ في کُتُبِنَا». هنگامی که آن عالم بزرگ مسیحی فارق اعظمس را دید آه سردی کشید و گفت پوششی که در کتاب‌های ما بیان شده در ظاهر این خلیفه هویدا است لذا دروازه بیت المقدس را برای تشریف آوردن ایشان باز کنید [۳۲].

باوجود فتح ایران و روم و مطیع شدن مشرق و عرب و عجم باز هم همان لباس‌های وصله‌دار را پوشیدند اصحاب رضوان الله علیهم اجمعین با بزرگان صحابه من جمله حضرت عثمان, حضرت علی, حضرت طلحه و حضرت زبیر و... در این باره گفتگو کردند که شما در این‌باره با حضرت فاروق اعظمس صحبت کنید آنها فرمودند ما جرأت نمی‌کنیم بهتر است حضرت علیس صحبت کنند ایشان فرمودند من جرأت نمی‌کنم البته از ازدواج مطهرات فقط حضرت عایشهل و حضرت حفصهل می‌توانند صحبت کنند. این دو از موضوع مطلع شدند و هنگامی که به خدمت فاروق اعظمس شرف حضور یافتند به خودشان جرأت گفتگو را انتدا از فتوحات اسلام و ترقی گشودند و فرمودند: «وفود العرب والعجم يَرُدُّنَ عَلَيكَ وعَلَيك هَذِهِ الجُّبَّةِ رَقَّعتَها اِثنَتَی عَشرَهُ رُقعَة». «وفود عرب و عجم رفت و آمد می‌کنند و شما با این جبه (عنا) با آنها ملاقات می‌کنید که حدوداً دوازده وصله دارد».

پس شما لباس نرم بپوشید و غذای لذیذ بخورید و مهمانان را نیز بخورانید. فاروق اعظمس بعد از شنیدن این حرف‌ها شروع به گریه کردن فرمود شما ام المؤمنین هستید و از لباس و غذای ساده رسول اکرمج مطلع هستید حالا با وجود این امر مرا به لذایذ دنیا ترغیب می‌کنید با گفتن این جملات در چهره مبارک فاروق اعظم س آثار رنج و ناراحتی نمایان بود که امهات المؤمنین نیز شروع به گریه کردند [۳۳]. حضرت فاروق اعظمس و صدیق اکبرس می‌فرمودند فقط (غذای بخور و نمیر) یعنی به اندازه خرج و مخارج یک شخص عادی قریش و دو دست لباس برای سردی و گرما و مخارج حج و غیره برای ما کافی می‌باشد [۳۴] خلاصه اینکه فاروق اعظمس روش ساده زیستن را به همه می‌آموختند. چنانچه یک بار شخصی را دیدند که لباس قدیمی پوشیده است فرمودند: «این پیراهن را چقدر خریده‌اید؟». آن شخص جواب داد ۱۲ درهم. فاروق اعظم س فرمودند آیا اشکالی داشت ۶ درهم را برای خوردنی‌ها می‌گذاشتی و ۶ درهم دیگر را برای امری دیگر مصرف می‌کردی؟ [۳۵].

و همچنین پیشنهاد به اندازه خوردن را می‌دادند. علامه شعرانی می‌فرماید که: «کُلُّ مَن رآهُ يَشتَرِي لَحماً يَومَينِ مُتَتَابِعَينِ يَضرِ بُهُ». یعنی فاروق اعظمس اگر کسی را می‌دیدند که دو روز پی در پی گوشت می‌خورد او را آگاه می‌نمود و می‌فرمودند: هَلاً لَوَيتَ بَطنَكَ
لِجَارِكَ وابن عمّك
چرا به جای لذت بردن از پر کردن شکم خدمت همسایه و فامیل را نمی‌کنی یعنی صرفه‌جویی نمودن و اینکه از پول باقیمانده برای همسایه و فامیل خرج کنید [۳۶].

فاروق اعظمس برای سپه سالاران خود نوشتند که زندگی ساده را اختیار کنید و خودتان را به لباس‌های کلفت و غذای معمولی عادت دهید وروی زمین بنشینید و بدون زین بر اسب سوار شوید [۳۷]. یک بار حضرت عبداللهس مشغول خوردن گوشت بودند حضرت فاروق اعظمس فرمودند این چیست؟ ایشان گفتند امروز دلم میل به گوشت کرده اول او را موعظه فرمودند وگفتند: «کفي بالـمر مُسرِفًا أن يأکُلَّ ما اشتَهَاهُ». یعنی: «برای اسراف و فضول خرجی شخص همین کافیست که آنچه را که دلش می‌خواهد بخورد».

عبدالوهاب شعرانی در سیرت عمرس می‌نویسند که هیچ وقت روی سفره فاروق اعظمس دو نوع غذا نمی‌گذاشتند.یک بار دخترشان حضرت حفصهس برای تحفه مقداری آبگوشت و به همراه آن مقداری روغن زیتون برایشان فرستادند. فاروق اعظمس فرمودند این دو نوع غذا است و من هر دو را نمی‌خورم دو نوع غذا در یک ظرف نمی‌خورم تا هنگام وفات که الله را ملاقات کنم. منظورشان این بود که روغن زیتون غذای مستقلی است و گوشت نیز غذای مستقلی است لذا نیاز به شوربا نیست [۳۸]. این تمام سخن زیستن زهد و پرهیزگاری و قناعت در وهله اول در ذات خودشان و بعد در وجود اهل و عیال ایشان بود ولی برای کارمندان خود غذای خوب تهیه می‌کردند. علامه شاطبیس می‌فرمایند: «اگرچه این طرز لباس پوشیدن و غذای ساده خوردن فقط در طبیعت پاک و زیبای فاروق اعظمس وجود داشت چون که دیگران را به خاطر تقوا و زهد خویش از راحتی‌ها محروم نمی‌فرمودند. گرچه فاروق اعظمس فقط برای خودش نان نمکین گذاشته بود اما برای غذای کارمندان دولت همه روزه بصف گوسفند تعیین فرموده بودند تا باعث افزایش حوصله کارکنان شود و در دل مردم احترام و عزّت آنها از طرف فاروق اعظمس معلوم گردد و بدین وسیله در مملکت نظم برقرار گردد» [۳۹].

[۲۶] صحيح البخاري جلد (۱) بخش ۱۰ کتاب الهبة. [۲۷] أشهر مشاهير الإسلام ج ۱ ص ۹۳. [۲۸] مروج الذهب للمسعود ج ۲ ص ۳۰۵ اشهر الـمشاهير الإسلام ج ۱ ص ۱۴۶. [۲۹] منتخب کنز العمال ج ۴ ص ۴۰۲ طبقات طبری - اشعرانی ج ۱ ص ۱۶ و سیرت لابن الجوزی ص ۱۱۹. [۳۰] منتخب کنز العمـال ج ۴ ص۴۰۳ به نقل از ابن عساکر و سیرت عمرس ص ۸۹ و السياسة العشيرعية لابن تیمیه ص ۱۴. [۳۱] منتخب کنز العمال ج ۴ ص ۴۵. [۳۲] ثمرات الأوراق علی حاشيه مستطرف ج ۲ ص ۱۵. [۳۳] إحيا العلوم ج ۴ ص ۲۲۶ و منتخب کنز العمال ج ۴ ص ۴۱. [۳۴] طبقات ابن سعد ج ۳ ص ۱۹۸ تاريخ الخلفا ص ۶۸ سیرت عمر ص ۸۹ و إحيا العلوم الغزالی ج ۳ ص ۲۳۴. [۳۵] منتخب کنز العـمال ج ۱ ص ۴۲۶. [۳۶] طبقات کبری ج ۱ ص ۱۶ و موطا امام مالکس مع مستوی ج ۲ ص ۱۵۷. [۳۷] انصاب الأشراف بلاذری حواله مراجعه به قسمت نامه‌های حضرت عمر سص ۲۳۳. [۳۸] ج ۱ ص ۱۶ منتخب کنز العمال ج ۴ ص ۴۰۴ و تاريخ الخلفا ص ۶۹ و تهذيب الأسما للنووي ج ۲ ص ۶ - طبقات کبري للشعراني. [۳۹] کتاب الإعتصام ج ۱ ص ۲۴۸.

قبول سادگی در لباس

گاهی چنین بود که دو تکه لباس برای پوشیدن میسر نمی‌شد.

یک بار فاروق اعظمس برای اقامه نماز جمعه تأخیر داشتند بعد از جست و جوی مردم از ایشان جوابشان این بود که «انَّمَا حَبَسَنِي غَسلُ ثَوبِي هذا ولم يکُن ثَوبٌ غَيرُهُ». یعنی: «شستن این لباس که آن را پوشیده‌ام باعث تأخیر شده است چرا که به جز این لباس لباس دیگری نداشتم» [۴۰]. حافظ ابن کثیر می‌نویسد که یک بار فاروق اعظمس برای نماز جمعه دیر تشریف آوردند و وقتی آمدند لباس نو و جدید پوشیده بودند و با این لباس‌های نو بر بالای منبر تشریف بردند حضرت سلمانس فرمودند شما به تمامی مردم فقط یک تکه لباس تحویل دادید حالا شما از کجا دو لباس نو و جدید آورده‌اید؟ فرمودند: من فقط یک لباس جدید داشتم که در مقابل دیگر مسلمانان به من رسیده بود ولی در رابطه با این لباس دیگر رو به طرف عبدالله (پسرشان) کرده پرسیدند این لباس دومی که من پوشیده‌ام آیا سهم شما نیست؟ پسرشان عبدالله فرمودند: «الّلهُمَّ نعم». به خدا قسم این لباس سهم من است. از این رفتار معلوم می‌شود که فاروق اعظمس حتی در دوران خلافتشان نیز صاحب دو لباس نبوده‌اند. ابو عثمان نقل می‌کنند که من فاروق اعظمس را در حالتی دیدم که لباس ایشان ۱۲ وصله زده شده بود که بعضی از وصله‌ها رنگ‌های مختلف داشتند و بعضی از چرم بودند [۴۱]. حضرت حسن می‌فرمایند که من یک بار در دوران خلافت فاروق اعظم سایشان را در حال خطبه دیدم که لباسی را که به تن‌شان بود دوازده وصله و پیوند داشت [۴۲].

حضرت عمرس سه وصله زده شده بود که نزدیک یکدیگر بودند و جمعاً لباس ایشان ۱۴ پیوند داشت [۴۳]. یک بار به امیرالمؤمنین فاروق اعظمس اطلاع دادند که بر روی سفره یزید بن ابی‌سفیان غذاهای مختلفی گذاشته می‌شود. لذا ایشان به غلامی که نامش یرقاء بود فرمودند که به هنگام پهن کردن سفره یزید به من اطلاع دهید هنگامی که حضرت عمرس را مطلع کردم به منزل ایشان تشریف بردند و بعد از عرض سلام داخل خانه شدند و آنها فاروق اعظمس را نیز به میل غذا با خودشان شریک نمودند بعد از فارغ شدن از گوشت و نان, گوشت کباب شده آوردند همین که یزید می‌خواست کباب بخورد, فاروق اعظمس دست او را گرفت و فرمودند: بعد از صرف یک نمونه غذا, میل غذاهای مختلف دیگر با رنگ‌های متعدد خلاف سنت نبویج است [۴۴].

حضرت علیس کارمند خویش عثمان ابن حنیفس را از استعمال غذاهای متنوع منع فرمودند و عرض کردند که شما حالت غریبان را بنگرید که از یک نوع غذا هم محروم‌اند [۴۵].

هرمزان (یکی از بزرگان خاندان شاهی کسری بود) وقتی وی را دستگیر کردند, با معیت وفدی او را به مدینه فرستادند و از این وفد را حضرت انسس و احنف بن قیسس همراهی می‌کردند وقتی که به مدینه نزدیک شدند, وفد و گروه به او گفتند که لباس وتاج شاهی و غیره را بپوشید تا اهل مدینه از تو عبرت بگیرند هنگام ورود به شهر مدینه به همراه هرمزان به مسجد نبوی, به همراه هرمزان رفتند بعد از داخل شدن در مسجد نبوی, حضرت فاروق اعظمس در آنجا خوابیده بودند. هرمزان پرسید فاروق اعظمس کجاست؟ وفد به وی گفتند این که خوابیده فاروق اعظمس هستند. هرمزان از حالت زندگی‌شان پرسید و بعد گفت: نگهبان و دربانش کجایند؟ چون که او هیچ پادشاه و امیری را بدون دربان و نگهبان تصور نمی‌کرد. آنهایی که در آنجا حضور داشتند گفتند ایشان درمیان مردم زندگی می‌کنند و برای خودشان نگهبان نمی‌گذارند. در این هنگام فاروق اعظم از خواب بیدار شدند و فرمودند: این هرمزان است و فاروق اعظمس از او سؤالاتی پرسیدند او گفت جواب می‌دهم اما اول به من آب بدهید و این طور نباشد که قبل از نوشیدن آب مرا بکشید. فاروق اعظمس فرمودند: «جای ترسی نیست». هنگامی که پیاله آب را دید, گفت: اگر بمیرم, در چنین پیاله‌ای آب نمی‌نوشم. بعد در پیاله دیگری به از آب دادند. گفت بعد از نوشیدن آب مرا نکشید و این را می‌گفت چونکه چندین بار عهد شکنی کرده بود که باز هم فارق اعظمس فرمودند تا وقتی که آب ننوشیده‌ای خطری تو را تهدید نمی‌کند. او گفت من آب نمی‌نوشم که با این ماجرا حضرت فاروق اعظمس جانش را بخشید و وی مشرف به اسلام شد [۴۶]. از این واقعه ساده زیستن فاروق اعظمس نمایان است که چه زندگی ساده و بدور از تکلیفی داشتند و خورد و نوش حضرت در ظروف معمولی بود که پادشاهان وقت حتی حاضر نبودند به آن ظروف دست بزنند.

مرحوم حالی زندگی ساده خلفاء را به این صورت بیان فرمودند: نه کهانو مین تهی ان تکلف کلفت
نه پوشش سی مقصود تهی زیب و زینت
امیدوار لشکر کی تهی ایک صورت
فقیر غنی سب کی تهی ایک حالت
مگا یا تها مالی نه ایک باغ ایسا
نه تها جس میت چهوتا برا کوئی پودا
در غذاها هیچ نوع تکلفی نداشتند نه در پوشاک هدف زی و زینت را داشتند. هنگام به صف ایستادن لشکر امید لشکریان همه به یک نوع بود و حالت فقیر و غنی با هم برابر بود. همانند این می‌شود که باغبان باغی درست کرده است که در آن گل کوچک بزرگی نبود. حضرت فاروق اعظمس با خرجی معمولی سفر حج کردند چنانچه برای ایاب و ذهاب مکه مکرمه و مدینه منوره فقط ۱۶ دینار خرج فرمودند باز هم وجدانشان ناراحت بود که در این سفر خیلی خرج فرموده‌اند [۴۷]. حضرت عثمان غنیس نیز در خوراک و پوشاک ساده پسند بودند مستدرک حاکم روایت می‌کند که در روز جمعه حضرت عثمان غنیس را در حالتی دیدند که لباسی کلفت پوشیده‌اند که قیمتش از پنج درهم بیشترنبود [۴۸].

علامه شعرانی می‌نویسد لباس عدنی را که حضرت عثمان غنیس می‌پوشیدند قیمتش از چهار تا پنج درهم بیشتر نبود و این طرز ساده زیستی در دوران خلافت ایشان بود و به همین حالت غذایشان هم بسیار ساده بود برای مردم بهترین غذا را تهیه می‌نمودند و خودشان هر روز به خانه تشریف می‌بردند و نان را با روغن زیتون میل می‌فرمودند [۴۹]. ساده زیستی حضرت علی حیدرس مشهور است واقعه‌ای را علامه ابو عبید قاسم بن سلام نقل می‌فرمایند که در موسم سرما چادری قدیمی و کهنه را به خودشان پیچیده بودند و از شدت سرما به خود می‌لرزیدند شخصی معترض شد که چرا باید این حالت باشد؟ فرمودند: من فقط همین چادر را در خانه دارم و چادر دیگری در خا نه ندارم [۵۰]. علامه شعرانی می‌فرماید: شخصی از حضرت علیس پرسیدند چرا در سرما به خود می‌لرزید و گفت: چرا چادری از بیت المال برنمی‌دارید که ایشان فرمودند: برای آسایش و رفاه خودم نمی‌توانم از بیت المال مسلمین چیزی کم کنم [۵۱]. علامه ابن عبد البر می‌نویسند که عبدالله ابن ابی هذیلس فرمودند که من حضرت علی حیدرس را دیدم که لباسی کلفت پوشیده‌اند از بس که کهنه بود تنگ و کوچک شده بود که اگر آستین آنرا می‌کشیدند تا ناخن‌ها می‌رسید و اگر ولش می‌فرمود تا نصف بازو بالا می‌رفت [۵۲]. درباره حالات زندگی حضرت علی حیدرس نوشته‌اند که روزی ایشان بر بالای منبر تشریف برده بودند و می‌فرمود چه کسی این شمشیر را از من می‌خرد که من بوسیله آن پولی که از فروشش بدستم می‌آید برای خودم لباس بخرم و می‌فرمودند: «اگر من به اندازه خرید شلوار پول داشتم شمشیر محبوبم را نمی‌فروختم این واقعه در زمان خلافتشان بود [۵۳]. حضرت عمرو بن قیس می‌فرماید که من لباس‌های علی حیدرس را دیدم که وصله‌های متعددی زده بود شخصی حکمت ایت طرز لباس پوشیدن را پرسید که امیر المؤمنین حضرت علی حیدرس فرمودند با پوشیدن این نوع لباس انسان در مقابل خداوند اظهار عجز و ناتوانی می‌کند و از دل ریاء و تکبر می‌رود [۵۴]. حضرت علی حیدرس همیشه لباس معمولی می‌پوشیدند. علامه شعرانی می‌فرماید: یعنی از لباس‌ها, لباس ساده و معمولی ایشان را پسند بود و از غذاها غذای معمولی را می‌پسندیدند [۵۵]. قیمت لباس حضرت علی از (پنج روپیه و دوازده آنه) بیشتر نبود و به حساب امروزی ۶۵ بود [۵۶]. هنگامی که حضرت علیس به کوفه تشریف بردند با وجود آنکه در عراق غذاهای متنوعی بود اما ایشان از انواع غذاهای انجا میل نمی‌فرمودند باری خدمت ایشان فالوده تقدیم کردند فرمودند خوش رنگ و خوش‌بو و خوش ذائقه است ولی من ناپسند می‌دانم که نفسم را با این خوردنی عادت دهم چون که تا هم اکنون عادت به خوردن چنین خوردنی‌ها نداشته‌ام خلاصه این که از خوردن آن صرف نظر فرمودند [۵۷]. در واقعه‌ای دیگر حضرت علی حیدرس شخصی که نامش عاصم بود خشمگین شدند و فرمودند: «چرا تو لباس‌های کلفت و ساده می‌پوشی و خوردن غذاهای لذیذ را ترک کرده‌ای و زندگی سختی را اختیار نموده‌ای؟». عاصم جواب داد که شما چرا در خوردن و پوشیدن اینقدر سختی را اختیار نموده‌ای حضرت علی حیدرس فرمودند حال من با تو فرق دارد چرا که خداوند بر امراء و خلفاء فرض کرده که همانند غریبان زندگی کنند و زندگی راحت و مرفه و عیش و عشرت را ترک کنند و خود را از مردم برتر ندانند [۵۸]. امیر المؤمنین حضرت عمر بن عبدالعزیزس در عالم عجیبی زندگی را سپری می‌کردند و زمانی که بر مسند خلامت نشستند به هیچ عنوان از فرش‌ها و قالی‌های شاهانه و صندلی‌های شاهانه استفاده نفرمودند بلکه برای نشستن, گونی یا حصیر بر روی زمین پهن می‌کردند [۵۹].

از سوار شدن بر مرکب شاهی امتناع می‌ورزیدند و می‌گفتند: قاطر من را بیاورید و فرمودند که کلیه اسب‌های قیمتی را بفروشید و پول به دست آورده از فروششان را به بیت المال تحویل دهید در واقعه‌ای دیگر اینکه حضرت عمر بن عبد العزیزس بیمار شدند تا چند ین روز فقط یک لباس را پوشیده بودند که چرکین شده بود اطرافیان به همسر ایشان (فاطمه) گفتند که امروز امیر المؤمنین به هوش آمده لباسشان را عوض کنید و وقت ملاقات را هم تنظیم کنید ایشان سکوت کرده بود و اطرافیان دوباره تکرار کردند و همسرشان در جواب گفتند: به خدا که لباس دیگری به جز این لباس ندارند [۶۰]. علامه شعرانیس در طبقات خویش نوشته‌اند: در آمد عمر بن عبد العزیزس قبل از خلافت هزار اشرفی در طول سال بود اما بعد از پذیرفتن خلافت آنها را میان مساکین و فقراء تقسیم فرمود به طوری که غیر یک پیراهن چیز دیگری بافی نماند تا وقت چرکین شدن به تنشان بود و هرگاه چرکین می‌شد آن را از تن می‌کشید و می‌شست و تا هنگامی که لباسشان خشک می‌شد در خانه می‌ماند چون لباس دیگری برای پوشیدن نداشتند که از خانه بیرون بروند و قیمت این لباس هم چهار درهم (یک روپیه) که به حساب امروز ۱۳ تومان است [۶۱].

میمون ابن مهران می‌فرمایند تا شش ماه من نزد عمر بن عبد العزیزس بودم که ایشان برای پوشش فقط یک چادر داشتند خودشان آن چادر را از یک جمعه تا جمعه دیگر می‌پوشیدند [۶۲]. حال آنکه اگر حالت قبل از خلافت عمر بن عبد العزیزس را بنگریم در خواهیم یافت که قبلاً چه ذوق و شوقی برای استعمال عطر داشتند چونکه شاهزاده و بزرگزاده بودند و هرگاه بوی خوشی به مشام اطرافیان می‌رسید می‌فهیدند که عمر بن عبدالعزیزس از اینجا گذر فرموده اند در ضمن هزار دینار حقوق از طرف امیر عبد المالک به ایشان می‌رسید [۶۳].

[۴۰] سیرت عمر ص ۲۰. [۴۱] البداية والنهاية ج ۷ ص ۱۳۲ اشهر الـمشاهير الإسلام ج ۱ ص ۴۲۷ -سیرت عمر ص ۱۲۰- طبقات کبری للشعرانی ج ۱ ص ۱۶ مروج الزهب ج ۲ ص ۲۱۳ و إحيا العلوم ج ۴ ص ۲۲۸. [۴۲] منتخب کنز العمال ج ۴ ص ۴۰۵ و سیرت عمر ص ۱۲۰ و تاريخ الخلفاء ص ۶۸. [۴۳] تهذيب الأسماء ج۲ ص۶ منتخب کنز العمال ج ۴ ص ۴۰۳ سیرت عمر ص ۱۲۰ موطا امام مالک مع مستوی ج ۲ ص ۱۶۴ و موطا امام محمد چاپ کراچی ص ۴۲۵. [۴۴] کتاب الاعتصام, ج ۱ ص ۴۲۸ منتخب کنز العمال ج ۴ ص ۴۰۲ و إحياء العلوم ج ۳ ص ۹۰. [۴۵] نهج البلاغة ج ۳ ص ۷۸. [۴۶] اشهر مشاهير الإسلام, ج ۱ ص ۲۲۹. [۴۷] مروج الذهب ج ۲ ص ۲۴۳. [۴۸] مستدرک حاکم ج ۳ ص ۹۶. [۴۹] طبقات کبری للشعرانی ج ۱ ص ۱۷ و منتخب کنز العمال ج ۵ ص ۱۲. [۵۰] کتاب الأموال ص ۲۷۰. [۵۱] طبقات کبری للشعرانی ج ۱ ص ۱۸. [۵۲] استیعاب ج ۲ ص ۴۲۵ و منتخب کنز العمال ج ۵ ص ۵۷. [۵۳] استیعاب ج ۲ ص ۴۶۵ و احياء العلوم ج ۲ ص ۱۲۲. [۵۴] منتخب کنز العمال ج ۵ ص ۵۷۵. [۵۵] مروج الذهب ج۲ ص ۴۳۳ و مستطرف ج ۱ ص ۱۲۷. [۵۶] تهذيب الأسماء ج ۱ ص ۳۴۶ و احياء العلوم ج ۳ ص ۳۳. [۵۷] منتخب کنز العمال, ج ۵ ص ۵۸ و احياء العلوم ج ۲ ص ۱۳۷. [۵۸] کتاب الاعتصام للشاطبی ج ۲ ص۸۸. [۵۹] طبقات ابن سعد ج ۵ ص ۲۵۱. [۶۰] طبقات ابن سعد ج ۵ ص ۲۹۷ سیرت عمر بن عبد العزیز ص ۴۸ البداية والنهاية ص ۲۱۴. [۶۱] البداية والنهاية ج ۹ ص ۲۰۲ و مراة الجنان ج ۱ ص ۲۱۰. [۶۲] تذهيب الأسماء ج ۲ ص ۲۳. [۶۳] سیرت عمر بن عبدالعزیز به تالیف عبدالله بن عبدالحکیم ص ۲۱.

غذای ساده خلفای راشدين

غذای حضرت عمر بن عبدالعزیزس بعد از نائل شدن به خلافت بسیار ساده و معمولی بود یک بار عمه ایشان آمدند در آنوقت روی سفره ایشان نان خشک و نمک و روغن زیتون بود عمه ایشان شروع به صحبت کرد و گفت که آیا غذای بهتری از این نیست که بخورید؟ حضرت امیر المؤمنین فرمود: عمّه! نزد ما بهتر از این چیزی نیست [۶۴]. حضرت عمر بن عبد العزیز انگور را خیلی دوست داشتند برای خرید انگور از همسرشان قرض خواستند. وی گفت ندارم و گفت شما که امیر المؤمنین هستید ندارید من از کجا بیاورم؟ حضرت فرمود: عذاب آخرت جلوی رویم است و اگر نه هنگام خلافت مال و زر زیاد است [۶۵].

یک بار زیاد بن عبد العزیز برادر حضرت عمر بن عبدالعزیزس خدمت ایشان تشریف آوردند و دیدند که روی سفره به غیر از مسور و پیاز چیز دیگری نیست برادرشان شروع به اعتراض کرد حضرت عمر بن عبدالعزیزس فرمودند ساکت شوید من نمی‌خواهم در آینده راز من فاش شود که از غذای ساده و بی‌تکلف و ساده من کسی مطلع شود [۶۶]. یکی از راویان می‌فرماید که حضرت عمر بن عبدالعزیز را در حال خطبه دیدم که قسمت گریبان و یقه‌اش وصله زده شده بود [۶۷].

در زندگی هنگام قبل از خلافت, برای ایشان لباس‌هایی با قیمت ۴۰۰ دینار و ۱۰۰۰ دینار می‌خریدند و ایشان می‌گفتند که خیلی کلفت و سخت است اما هنگام خلافت اگر لباسی به قیمت ۱۰ یا ۱۱ دینار برای ایشان می‌خریدند می‌فرمودند که خیلی نرم و لطیف و ملایمی است [۶۸].

یک بار ایشان لباسی با قیمت (۸ درهم) سفارش دادند وقتی آن را دیدند گفتند که خیلی ملایم است شخصی خندید حضرت گفتند که شما احمقید که بدون هیچ موردی می‌خندید؟ شخص گفت خیر موضوع از این قرار است که وقتی که شما در زمان شاهزادگی بودید, لباس ابریشمی با قیمت ۸۰۰ درهم برای شما آوردم شما گفتید که این خیلی کلفت است لیکن امروز به لباس ۸ درهمی می‌گویید که خیلی ملایم و نرم است [۶۹]. به همین صورت لباس‌های فرزندانشان از جاهای مختلف پاره بودند که فرمودند: ای پسرم لباست را پیوند بزن. علامه شعرانیس می‌نویسند که یک بار حضرت عمر بن عبدالعزیزس یکی از بچه‌ها را صدا زد وی حاضر نشد ایشان خادم را به دنبالش فرستاد هنگامی که او آمد پرسیدند: چه چیزی مانع تو شد این که جواب مرا بدهی و جلویم شوی او در جواب گفت چون که لباسی برای پوشیدن نداشتم که بپوشم و خدمت شما حاضر شوم حضرت عمر بن عبدالعزیزس بسوی یک لباس کلفت اشاره فرمودند که از آن استفاده کنید [۷۰]. در طبقات ابن قتیبه دینوری آمده است که هنگام وفات‌شان برای یک ملاقات و دیدار کوتاه فرزندانشان را خوستند که جمعاً ۱۳ یا ۱۴ پسر بودند عمر بن عبدالعزیز به طرف ایشان نگاه کرد در حالی که آنها از لباس‌های قبطی مصری پوشیده بودند که (بسیار ساده و کلفت بودند) لذا چشمانشان پر از اشک شدند [۷۱].

ابو عبدالفتاح ریگی

۵/۱/۱۴۲۲ ﻫ ق. ۱۱/۱/۱۳۸۰ ﻫ ش.

[۶۴] سیرت عمر بن عبد العزیز ص ۶۲. [۶۵] البداية والنهاية ج ۹ ص ۲۰۲. [۶۶] سیرت عمر بن عبدالعزیز ص ۱۴۱ البداية والنهاية ج ۹ ص ۲۰۹ و تاریخ خلفاء ص ۵۵۹. [۶۷] طبقات کبری للشعرانی ج ۱ و تذکرة الخلفاء ج ۱ ص ۱۱۳. [۶۸] تذهيب الأسماء ج ۲ ص ۲۰ البداية والنهاية ج ۹ ص ۳۸۷ مروج الذهب للمسعودی ج ۲ ص ۱۹۶. [۶۹] سیرت عمر عبدالعزیز ص ۴۸. [۷۰] طبقات کبری للشعرانی ج ۱ ص ۲۹. [۷۱] البداية والنهاية ج ۹ ص ۲۱۴ احياء العلوم ج ۳ ص ۲۲۸ الامامه والسياسة ج ۲ ص۱۳۰.