فاطمۀ زهراءل از خود دفاع میکند
تحقیق و گردآوری:
ایوب گنجی
به پدر و مادر مهربان و دلسوزم،
به مادرم «فاطمه» که مرا در پرتو تعالیم اسلامی پرورش داد
به همسر جانفدایم که سختیهای زندگی با این مسکین را تحمل کرده است.
به «سارا و کوثر» عزیزم
و به تمامی خواهرانی که میخواهند
در زُهد و تقوی از «فاطمهی زهراء»
و در علم و دانش از «عایشه» و «حفصه»
و در استقامت بر دین و بیرغبتی نسبت به دنیا از «امهات مؤمنین» پیروی نمایند.
و به تمامی خواهران مسجد قُبا که مرا با دعاهایشان پشتیبانی میکنند.
الحمد لله وکفى والصلاة والسلام على عباده الذین اصطفى، أما بعد؛
به راستی نمیدانم با کدام قلم و دوات بنویسم! نمیدانم چگونه شروع کنم؟! از کدام زاویه به تماشایش بنشینم؟! با کدام زبان وصفش نمایم؟! او کسی است که نسل پیامبر ج را برایمان حفظ کرد! او سرور زنان بهشتی است! او پارهی تن رسول خدا است! او چهارمین لؤلؤیی است که خدیجهل تقدیم پیامبر ج نمود، او به منزلهی «ختام مسک» است برای «سید أنام»، او به منزلهی مادری مهربان است برای پدر رنج دیدهاش! او تربیت کنندهی سرور جوانان بهشت است! او مادر «حسن» و «حسین» است، ریحانههای پیامبر و مایهی خنکی چشم و دل رسول سرور ج .
آری! او «فاطمهی زهراء» دختر گرانقدر رسولالله ج و خدیجهی کبریل است.
ای سرور زنان بهشت! ای پشتیبان رسول اعظم ـ ج ـ !
ای مادر مهربان حسن و حسین! ای همسر فداکار و دلسوز حیدر کرّار!
ای زاهد دنیا و راغب عُقبی! ای فاطمهی بتول!
با کدام قلم داستان زندگیات را بنویسم؟!
با مداد نقرهای و یاقوتی! تو بسیار گرانقدرتری از آنی!
کدام کاغذ لیاقت ثبت کردن سیرتت را دارد؟!
کاغذ طلایی! تو خود از آن درخشندهتر و پر بهاتری!
و یا با عرق گلهای خوشبو و ناب! تو خود از همهی گلها خوشبوتر و خوش رنگتری!
«مسکین» عذر شرمندگی آورده است! و سر تسلیم را در مقابل عظمت سیرهات فرود میآورد! هر چند قطعاً مطمئنم نمیتوان حتی گوشهی کوچکی از آن همه عظمت و فضایلت را به تصویر بکشم، از آن روزهایی که در دامان خدیجه و رسول الله ج بازی میکردی! از آن روزهایی که دست و پای پدر رنج دیدهات را میمالیدی تا خستگی را از تنش به در کنی! از آن گریهها و دعاهایت برای پشتیبانی بابای مهربانت! از غم و غصّه، شادی و فرح روزهای با محبوب بودن را!
اما اجازه بده! و دعایم کن! چارهای ندارم! خودم را مسئول و مقصر میدانم!
ای محبوبهی رسولالله ج چرا این قدر در حق تو کوتاهی کردهایم و عظمت شخصیتت را به جامعه معرفی نکردهایم!
میدانم از بعضی معرفی کردنهای خلاف واقع، از بعضی نوشتههای اغراقآمیز! و از بعضی نویسندههای خیالباف و قلم به مزد، ناراحتی و رنجیدهای که شخصیتت را بسیار بد معرفی کردهاند و دوستیشان مانند دوستی «خاله خرسه» بوده! اما به خدا قسم من از آنان نیستم! من از خودتانم، از پیروان رسولالله! از مُحبّان واقعی اهل بیت! از عاشقان صحابه! و از حیقتگرایان و حقیقتگویان!
پس دعایم کن! دعایت را بدرقهی راهم کن! تا بتوانم به اذن پروردگار و استمداد از او تعالی مختصری از حقایق و واقعیات را بنگارم، تا از این شخصیت خیالی و دروغی که برای حضرتت ساختهاند، پرده بردارم! و آن جایگاه اصلیات را که نیازی به غلّو و دروغبافی ندارد، به نسل امروز و فردا معرفی نمایم!
آری! امروز سلسلهی نوشتههایم برای نسل جوان به زندگانی «فاطمهی زهرال» رسیده است! و احساس شرمندگی و خجالت مینمایم، وقتی فکر میکنم چگونه آن همه فضایل و کمالات و مناقب را برای خوانندگان به تصویر بکشم! چگونه حق مطلب را ادا نمایم تا فردای قیامت وقتی نگاهم را به سوی رسول الله ج متمرکز کردم، شرمندهی نگاهش نشوم!
به راستی زندگانی این جگرگوشهی پیامبر ج و همچنین مادران مؤمنان، خدیجه، عایشه، حفصه و... بهترین هدیه برای زنان مسلمان جامعهی امروزی است که در گرداب دنیاطلبی و علاقه به مظاهر فریبندهی آن، دست و پا میزنند. پس با توکل بر پروردگار توانا و درخواست از او برای حفاظت از لغزش و اشتباه در بازگو کردن مطالب، اندکی از زندگانیاش را به تصویر میکشم!
امید است که این تحقیق در بارگاه پروردگار یگانه مقبول افتد، و سبب عشق و محبّت بیشتر مسلمانان نسبت به حضرت فاطمهی زهراءل، و تمامی اهل بیت پیامبر ج ، گردد. انشاءالله
ایوب گنجی - سنندج، مسجد جامع قُبا
تیرماه ۱۳۸۵ ش / جمادی الثانی ۱۴۲۷ ق
ارتباط با ما aiob @ kurdit.net
امّا از کجا شروع کنم! چه قدر عجیب است این شخصیت که فکر کردن از نامش و خواندن روزهای زندگیاش، آدمی را از دنیا و قید و بندهای دنیا خارج نموده و به زهد و تقوی و خداشناسی وصل میکند. پس با هم به روزهای پنج سال پیش از بعثت رسولالله ج برمیگردیم و با محمدی که فقط ۳۵ سال از عمرش سپری شده، همنشین میشویم، تا از اتفاقات آن روزها آگاهی یابیم!
فاطمهل پنج سال قبل از بعثت پیامبر ج در مکه مکرمه دیده به جهان گشود. تولد ایشان زمانی به وقوع پیوست که در مکه حادثهای عظیم و بلوایی بزرگ روی نموده که تمام قبایل مکه و اطراف را به خود مشغول کرده بود، و میرفت که آتش جنگ قبیلهای بر سر مسایل کوچک بین قبایل مختلف افروخته شود، کینه و بغض در سینهها در حال قوی شدن، شمشیرها در حال برق زدن، و کبر و غرورها در حال بالا رفتن و... و در یک کلام میرفت تا مکه و امنیت و آرامش مردم آن تبدیل به جنگ و خونریزی شود! امّا آیا اینگونه شد؟! کشمکش میرفت مکه را به آتش بکشاند، در وقت تجدید بنای کعبه و بر سر نصب «حجرالاسود» بود. هر قبیلهای میخواست این افتخار نصیبش گردد؛ چراکه برای همهی آنان این کار افتخار بزرگی به شمار میرفت و آن را مایهی سعادت و سربلندی قبیلهی خویش میدانستند؛ همین حسادت و تلاش برای به دست آوردن این امتیاز، سبب شعلهور شدن مخالفتها گشت و چهار شبانه روز شمشیرها برای قتال و خونریزی از غلاف در آمد و آمادهی ضربه زدن شده بودند. در حالی که همگی برای جنگ داخلی بر سر این مسئله آماده شده بودند، بعضی از متفکرانشان در اندیشهی حل این فتنهی بزرگ بودند. فتنهای که آنان را در مقابل هم قرار داده و شمشیرها را برهنه کرده است، پس از تفکر فراوان، «اُمیه بن مغیره مخزومی» که از بزرگان و اهل نظر آنان به شمار میآمد، گفت: «ای قریش! یکی را به عنوان حَکم قرار دهید تا در مورد این اختلاف حکمی صادر کند و همگی نظرش را بپذیریم، آن حَکم و قاضی اولین شخصی باشد که از درب مسجدالحرام وارد شود». همگی با صدای بلند گفتند: «رضینا وسَلّمنا»: راضی هستیم و تسلیم در برابر این حکم.
همه با با هیجانی زیاد چشمانشان را به درب مسجدالحرام دوخته بودند و در انتظار ورود اولین شخص؟ ناگهان شخصی وارد شد که بین همه به «امین» و «صادق» شهرت داشت و کسی در مورد او حکم و داوری او اعتراض نداشت.
آری! محمد امین ج با آن چهرهی زیبا و قامت استوارش وارد شد، در این هنگام پیامبر ج جوانی ۳۵ ساله بود. وقتی حاضران متوجه ورود «محمد امین» ج شدند، از خوشحالی فریاد برآوردند: این محمد امین است و به قضاوت و داوریاش راضی هستیم!
پیامبر ج جریان اختلافشان را گوش کرد، سپس از او خواستند بین آنها داوری کند.
اندکی تأمل نمود، سپس ردای مبارکش را پهن کرده و «حجرالأسود» را روی آن گذاشت و فرمود: بزرگ هر قبیله و قومی گوشهای از این رداء را بگیرد! سپس همگی با هم آن را بلند کردند تا در مقابل جایگاهش قرار گرفت، آن وقت پیامبر ج با دستان مبارکش «حجرالاسود» را در مکانش نهاد و به اختلاف و فتنهی ایجاد شده پایان داد.
این خبر به سرعت در تمامی نقاط مکه پخش شد و مردم مژدهی حل این فتنهی عظیم را توسط محمد امین ج ، به هم میدادند و از او اظهار خوشحالی و رضایت مینمودند. بدین ترتیب، تمام مکه پی بردند که محمد امین ج چگونه مشکل آنان را با درایت و فراست کامل حل کرد، طوری که تمامی قبایل در نصب «حجرالأسود» مشارکت داشتند بدون اینکه جنگ و درگیری روی دهد، به همین علّت این روز، روز مهم و مبارکی برای تمام اهل مکه بود، و این اقدام پیامبر ج دلیل محکمی بر برتری عقل و حسن تدبیرش بر دیگران بود.
پیامبر ج خوشحال از اینکه تدبیرش مورد پسند و مایهی خوشحالی و ایجاد صلح و آشتی گشته، به سوی منزل گام مینهاد و شادی و سرور جدیدی در انتظارش بود، پروردگار میخواهد پاداش این اقدامش را در همین روز پربرکت با هدیهای آسمانی؛ به او عنایت فرماید. هنگام ورود به منزل با خبری خوشحالکننده رو به رو شد. خدیجهل، این همسر فداکار و این الگوی کامل برای زنان جامعه، چهارمین گوهرش را تقدیم به پیامبر اعظم ج نمود، مژدهی تولد دختری زیبا و پاک که آثار نبوغ و مقبولیتش از هنگام تولدش نمایان بود، دختری که کاملاً شبیه پدر گرانقدرش بود. آری! در همین روز فاطمهی زهرال متولد شد.
دیدگاه پیامبر ج در مورد بسیاری از مسایل، حتی قبل از مبعوث شدن نیز با جامعهی آن روز جزیرةالعرب متفاوت بود. نمونههای آن در زمینهی پرستش بُت، شرابخواری و... به فراوانی وجود دارد، امّا چیزی که به بحث ما ارتباط دارد، قضیهی تولد دختر و عیب و عار داشتن آن از سوی جامعهی آن روزی عربها میباشد.
همهی خوانندگان از جریان زنده به گور کردن دختران در عصر جاهلیت مطلع هستند، قرآن مجید آن دوران را اینگونه برایمان به تصویر میکشد:
﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ ٥٩﴾ [النحل: ۵۸-۵۹].
«(مردمان جاهلیت، دختران را مایهی ننگ و سرشكستگی و بدبختی میدانستند) و هنگامی كه به یكی از آنان مژدهی تولّد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میكرد كه) صورتش سیاه میگردید و مملّو از خشم و غضب و غم و اندوه میشد * از قوم و قبیلهی (خود) به خاطر این مژدهی بدی كه به او داده میشد، خویشتن را پنهان میكرد (و سرگشته و حیران به خود میگفت!) آیا این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگاه دارد و یا او را زیر خاك زنده به گور سازد؟ هان! چه قضاوت بدی كه میكردند!»
در چنین جامعهای با این طرز تفکر ببینیم محمد امین ج چگونه عمل میکند؟ او سه دختر دیگر در خانه دارد، وقتی مژدهی تولد چهارمین دختر را نیز به او میدهند، سرور و خوشحالی و شادمانی سراسر وجودش را فرا میگیرد و با عجله نزد همسر گرانقدرش خدیجهی کبریل میرود، و به او تبریک و تهنیت گفته و از او تشکر میکند که نُه ماه رنج حمل بچه را و اینک درد وضع حمل را تحمل نموده است، و پس از اطمینان از سلامتی خدیجهل؛ شادمانیاش را به خاطر میلاد این طفل زیبا برای مادرش اظهار کرد؛ چراکه این دختر در روزی متولد شده بود که شمشیرها در غلاف رفته و آتش جنگ قبیلهای در مکه خاموش شده و اختلافشان پایان یافته بود. پیامبر ج وقتی به سیمای معصومانه و نورانی او نگاه کرد، او را «فاطمه» نامید و به او لقب «زهراء» داد؛ چراکه آتش جنگ و خونریزی در مکهی مکرمه به واسطهی اختلاف بر سر نصب حجرالاسود، در همین روز خاموش شده، به همین علّت پیامبر ج او را فاطمه نامید، به امید اینکه از آتش جهنّم منقطع بریده باشد.
«فاطمه» از «فطم» مشتق است یعنی: قطع و منع. مثلاً میگویند: «فَطَمَت المرأةُ الصبی»: آن زن شیر را از فرزندش قطع کرد و برید،
پس آتش جهنّم نیز از فاطمه دور و بُریده شده است.
حافظ دمشقی از حضرت علی س روایت کرده است که رسول الله ج به فاطمهل فرمود:
ای فاطمه! آیا میدانی چرا اسمت را فاطمه گذاشتم؟ در این لحظه علی س به سخن آمد و گفت: یارسول الله! چرا او را فاطمه نامیدی؟!
پیامبر ج فرمود:
«إن اللهَ -عَزَّوَجَل- قَد فَطمَهَا وَذُرِّيَّتَهَا عَن النِّار يَوم الْقيامَة» [۱].
به راستی پروردگار -عز وجل- او و اولادش را از آتش جهنّم در روز قیامت دور کرده است.
در روایتی دیگر آمده:
امام دیلمی از ابوهریره س و امام ابوعبدالله الحاکم از سیدنا علی مرتضی س روایت میکنند که: چون خداوند متعال او را بر آتش جهنّم حرام گردانیده و پردهای میان او و دوزخ قرار داده است، اسمش را فاطمه گذاشتهاند.
این زوجین خوشبخت (پیامبر و خدیجه) از تولد فاطمهی زهرا بسیار خوشحال بودند. او دختر چهارم این خانواده بود، سه خواهر دیگر او «زینب» «رُقیه» و «أم کلثوم» بودند، که همگی از یک مادر، آن هم خدیجهی کبریل متولد شده بودند.
پیامبر ج در چهرهی فاطمهی زهرا، زیبایی و جمال، برکت و سعادت را مشاهده نمود، او بسیار شبیه پدرش بود و تا آخرین لحظات زندگانی پدر و مادرش، محبوبترین فرد نزد آنان به شمار میآمد.
[۱] نساء حول الرسول، محمد برهان: ص ۱۸۷. شیخ الإسلام ابن تیمیه در منهاج السنة (۴/۶۲-۶۴) میگوید: این حدیث دروغ و ساختگی است باتفاق علمای حدیث. [تصحیح کننده]
آری! اینگونه برخورد از سوی پیامبر ج در مورد تولد دخترش، فاطمهی زهرا و محبّت فراوان به او، درس مهمی را به جامعهی جاهلیت آن روزی داد و جایگاه زن را نزد پیامبر ج به جامعه معرفی مینماید.
به همین منظور، رسول خدا ج (بعد از مبعوث شدنش) مخصوصاً دربارهی دختران بیشتر تذکر میدادند و توجه خاص به آنان مینمودند تا بدین ترتیب باقی ماندهی ریشههای جاهلی را که در بعضی از انسانهای ضعیفالنفس به جای مانده بود، از بیخ و بُن بَر کنند.
والدین و مربیان را به رفتار نیکو و توجه به آنان و تلاش در ادای حق آنان و به جای آوردن وظایف در مقابل ایشان امر میکردند، تا تربیت دختران بر مبنای اسلام بوده و به صورتی باشد که خداوند به آن راضی است، و اسلام به آن امر میکند که به این صورت شایستگی جلب رضایت الهی و ورود به بهشت را خواهند داشت.
در اینجا قسمتی از رهنمودهای آن حضرت ج دربارهی دختران تقدیم میگردد:
در صحیح مسلم از «انس بن مالک» س روایت شده است که رسول خدا ج فرمود:
«من عال جاريتين حتى تبلغا، جاء يوم القيامة أنا وهو كهاتين وضم أصابعه».
«کسی که دو دختر را سرپرستی نموده و بزرگ کند تا به بلوغ برسند، سپس به دو انگشت خود اشاره کرده میگوید: در روز قیامت با من مانند این دو انگشت خواهد بود».
امام احمد در مسندش از «عقبه بن عامر جهنی» روایت میکند که گفت: از رسول خدا ج شنیدم که میگفت:
«مَن كانت له ثلاث بنات فصبر عليهن، وسقاهن وكساهن من جدَته (أي ماله) كن له حجاباً من النِّار».
«کسی که سه دختر داشت و غذا و زندگی آنان را تأمین کرد و بر آنان از مال خود لباس پوشاند و بر تکفل آنان صبر کرد، در روز قیامت این عملش مانعی در مقابل آتش خواهد بود» [۲].
این بود دیدگاه پیامبر ج در مورد دختران و جایگاهشان در خانواده، که باید مربیان و والدین آن را در نظر داشته باشند.
[۲] چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم؟ ص ۵۳-۵۴.
اکثر مورّخان اهل سنّت و گروهی از اهل تشیع، تاریخ ولادت حضرت فاطمهی زهرال را بیستم جمادیالثانی، پنج سال پیش از بعثت نقل کردهاند، از جمله: طبری، (م ۳۱۰ هـ.)، اصفهانی (م۳۵۶هـ.)، احمدبن حنبل (م ۲۴۱هـ.)، ابوطلحه شافعی (م۶۵۴هـ.) و... امّا اکثر علمای شیعه مانند کلینی (م ۳۲۹ هـ.)، طبری شیعی (م ۴۰۰ هـ.) طبرسی (م ۵۴۸ هـ.) و مجلسی (م ۱۱۱۰ هـ.) معتقدند که حضرت فاطمه در ۲۰ جمادی الثانی سال پنجم بعثت به دنیا آمده است.
نظریهی سومی نیز وجود دارد، و اینکه تولد حضرت زهرال در سن ۴۱ سالگی پیامبر ج روی داده است.
در میان همان اهل تشیع افرادی چون یعقوبی (م ۲۴۸ هـ.)، شیخ مفید (م ۴۱۳ هـ.) شیخ طوسی (م ۴۶۰ هـ) و کفعمی و در میان علمای اهل سنت بزرگانی چون بیهقی (م ۴۵۸ هـ.)، حاکم نیشابوری (م ۱۴۰۵ هـ)، خوارزمی (م ۵۶۸ هـ) و محبالدین طبری (م ۹۹۴ هـ. ق) این نظریه را ترجیح دادهاند. (به نظر میرسد سخن علمای شیعه و سنی که ولادت فاطمهی زهرا را ۲۰ جمادی الثانی سال دوم بعثت و یا در سن ۴۱ سالگی پیامبر ج ذکر کردهاند، کاملاً با هم مطابقت دارد؛ زیرا پیامبر ج در ۱۲ ربیعالاول و یا ۱۷ ربیعالاول سال عام الفیل به دنیا آمد و در ماه رجب یا رمضان آغاز چهلمین سال زندگی خود به نبوت مبعوث گردید که در هنگام بعثت ۳۹ سال و چهار یا شش ماه از سن شریف حضرتش میگذشت، بنابراین، در ۲۰ جمادی الثانی سال دوم بعثت رسول خدا ج در چهل و یکمین سال زندگیاش بود [۳].
[۳] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور: ص ۲۹-۲۸.
در اکثر کتابهای اهل تشیع و بعضی از علمای اهل سنّت مطلبی با عنوان «تکوین نطفهی فاطمه از میوههای بهشتی» به چشم میخورد و توضیح آن اینکه:
«روزی جبرئیل بر پیامبر ج نازل شد و عرض کرد: خدای بزرگ، بر تو سلام فرستاده و امر فرمود که چهل شبانه روز از خدیجه دوری کنی و به عبادت مشغول باشی»، پیامبر ج از آن روز به خانه نرفت و چهل شب تا صبح به عبادت مشغول بود و روزها، روزه داشت... خدیجه نیز به دستور پیامبر ج عمل کرد ولی از اندوه تنهایی و فراق پیامبر ج میگریست، چهل روز گذشت، پیک وحی آمد در حالی که غذایی با خود از بهشت آورده بود، به فرمان خداوند، پیامبر ج با آن غذای پاک بهشتی افطار کرد، و شبانه روانهی خانه شد و - جمعی نیز میگویند: آن غذا را پیامبر ج در شب معراج با خود از بهشت آورد. همان شب نطفه پاک فاطمهل منعقد گردید» [۴].
این مطلب از دیدگاه بزرگان اهل سنّت صحیح نمیباشد؛ چراکه اولاً طبق نظریه اهل سنّت، حضرت فاطمهل پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمدهاند و آن هنگام خبری از ارتباط جبرئیل با پیامبر ج نبود.
ثانیاً: اگر نظریهی دوم یا سوم را بپذیریم که گویند: دو سال پس از بعثت یا ۵ سال پس از بعثت این اتفاق افتاده است، بر اساس قول جمهور علما، معراج پیامبر ج در سالهای اخیر حضورش در مکه اتفاق افتاده است (والله اعلم).
[۴] بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۷۸.
از دیدگاه روانشناسی تربیتی، سه عامل مهم در ساختار شخصیت فرد، تأثیر مهمی دارند:
۱- وراثت.
۲- آموزش و فرهنگ.
۳- محیط زندگی.
در حقیقت این سه عامل، مثلث شخصیت فرد را تشکیل میدهند، از نظر اصل «وراثت» فرزند نه تنها وارث وضعیت ظاهری پدر و مادر از قبیل شکل و قیافه، رنگ پوست، مو و غیره است، بلکه وارث حالات و صفات روانی پدر و مادر نیز میباشد؛ زیرا صفات روانی و حالات روحی نیز کاملاً در جنین مؤثر است.
«فرهنگ و محیط جغرافیایی» و اجتماعی در رشد بنیادهای اخلاقی و تربیتی و شکوفایی استعدادهای نهفته فرد، نقش مهمی دارد، البته نباید فراموش کرد که در ماورای این امور سهگانه، مسئلهی اراده و خواست خود انسان قرار گرفته است» [۵].
۱- از نظر وراثت؛ آنچه از خوبیهای عالم و حسنات و نیکیهای اخلاقی و رفتاری که در انبیای گذشته بودهاند، تماماً در وجود نازنین پیامبر اعظم ج جمع بودند، پس پدرش محمد رسول الله ج همان شخصیتی که قرآن از اخلاق نیکویش به تعجب آمده: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: ۴] «و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى!».
و امّا مادر، کدام مادر؟ مادری فداکار و دلسوز مانند خدیجهل که حلم، حیا، مروّت، پاکی و عفّت، حکمت و ادب و حُسن اخلاق جزو سرشتش بودند. پس فاطمهل خُلق و خو را از چنین پدر و مادری به ارث برده است.
امّا محیط و آموزش؛ فاطمه ل در بزرگترین و پاکترین منازل کائنات دیده به جهان گشود، منزل همان محبوبی که پروردگار آن را از ایمان، اخلاص و برکت مملوّ گردانید، بر سفرهی تقوی و پاکی چشم گشود، نزد پرهیزکارترین پرهیزکاران در میان ذکر و تسبیحاتی که از زبان پدر و مادرش میشنید.
پس او در جایی رشد کرد که شاهد نزول وحی بر پدرش بود، و با گوشهایش آیات خدا را از رسول الله ج میشنید، بر اثر همین شیوهی تربیتی و محل رشد و نموّ، عقل و قلب و درونش از نفحات جانفزای ربّانی لبریز گشت، و این وراثت، آموزش و محیط خانه، تأثیر به سزایی در تکوین شخصیت این نادرهی زمان داشته است.
فاطمه از معلّم و مربیای ماننده پیامبر ج بهره برد همچنان که از تعلیمات مادر ایثارگر و مهربانش سجایای اخلاقی و صفات پسندیده را آموخت.
او در میان اخلاق کریمانه و بلند پدر و مادرش رشد کرد، همان پدری که شیوه و روش زندگانیاش برای جهانیان به عنوان برترین الگو معرفی شده است.
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: ۲۱].
«سرمشق و الگوی زيبايی در (شيوهی پندار و گفتار و كردار) پيغمبر خدا برای شما است. برای كسانی كه (دارای سه ويژگی باشند:) اميد به خدا داشته، و جويای قيامت باشند، و خدای را بسيار ياد كنند».
به همین علّت فاطمهل در عفّت کامل، عزّت نفس، خیرخواهی و نیز بر حُسن خلق رُشد کرد و اینها از تعالیم پدر دلسوزش که پیامبر امت، و رسول رحمت، بهترین مرشد و بزرگترین مربی و هدایت کننده به سوی راه راست بود، میباشد [۶].
[۵] پژوهش پیرامون زندگی حضرت علی س: ص ۱۷. [۶] نساء حول الرسول : ص ۴۲۱.
فاطمهی زهرال از جانب پدر و مادرش از محبّت فراوان و ویژهای برخوردار بود، همچنین محبّت خواهرانش به خصوص زینبل که او را راهنمایی مینمود، به او لطف و محبّت میکرد و با او به بازی مشغول میشد.
هنگامی که «زینب» به سن ازدواج رسید و به خانهی شوهر رفت، همچنین خواهر دیگرش یعنی «رقیه» به خانهی بخت رفت، فاطمه بسیار گریه کرد، مادرش علت آن را جویا شد، و گفت: چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟!
فاطمه گفت: خواهش میکنم اجازه ندهید هیچ کس مرا از شما پدر و مادر جدا کند، من طاقت دوری شماها را ندارم! خدیجه، این مادر مهربان و فداکار، تبسّمی که نشان مهربانی و محبّت بود، بر لبانش نقش بست و گفت: ما هرگز تو را ترک نمیکنیم تا وقتی خودت بخواهی [۷].
و این گونه فاطمهل نیز علاقهمند و مُحب پدر و مادرش بود، که تصوّر دوری از آنان برایش بسیار سخت مینمود. این علاقه و دل بستگی سبب شده بود که پیامبر ج هنگام رفتن به اطراف مکه او را با خود ببرد.
[۷] همان ۴۲۱.
هنوز پنج سال کامل از عمر فاطمهی زهرال نگذشته بود، که میدید پدرش خلوتگزینی و عبادت در غار حراء را بسیار دوست دارد، تا اینکه سرانجام فرشتهی الهی با این آیات او را به پیامبری مژده داد:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ ٥﴾ [العلق: ۱-۵].
«(ای محمد! بخوان چيزی را كه به تو وحی میشود، آن را بياغاز و) بخوان با نام پروردگارت آنكه (همهی جهان را) آفريده است. انسان را از خون بسته آفريده است. بخوان! پروردگار تو بزرگوارتر و بخشندهتر است. همان خدايی كه به وسيلهی قلم. انسان را تعليم داد، و چيزها به او آموخت. بدو چيزهايی را آموخت كه نمیدانست».
پیامبر ج با عجله و با حالتی دگرگون به منزل برمیگردد، همان منزلی که فاطمه در آنجا منتظر برگشتن بابای مهربانش است تا در آغوش او بپرد و سر و صورتش را بوسه بزند، چهرهی پدر کاملاً متغیر شده و مطلب عجیبی میگوید و آن اینکه پروردگار او را برای راهنمایی و نجات جامعهی بشریت مبعوث کرده است، و او را شاهد و بشارت دهندهی بهشت و ترساننده از جهنّم، دعوت کننده به سوی «الله» قرار داده تا جایی که مانند چراغی نور دهنده بر سر راه انسانها واقع شده است.
باز هم فرشتهی وحی آمد، این بار در منزل و در حالی که خدیجه و فاطمهب این همسر و فرزند دلسوز همچون پروانههایی به دورش میچرخیدند؛
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ ٣ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤ وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ٥ وَلَا تَمۡنُن تَسۡتَكۡثِرُ ٦ وَلِرَبِّكَ فَٱصۡبِرۡ ٧﴾ [المدثر:۱-۷].
«ای جامه بر سر كشيده (و در بستر خواب آرميده!) برخيز و (مردمان را از عذاب خدا) بترسان! و تنها پروردگار خود را به بزرگی و كبريايی بستای (و تنها او را بزرگ شمار) و جامهی خويش را پاكيزهدار (و خويشتن را از آلودگيها پاك گردان) و از پليدی و پلشتی دوری كن. بذل و بخشش برای اين مكن كه افزونطلبی كنی (بلكه برای رضای خدا احسان و صدقه و بذل و بخشش كن) و برای (خشنودی و محض رضای) پروردگارت شكيبايی كن».
فاطمهی زهرال نظارهگر این تحوّل تاریخی بزرگ در زندگانی پدرش بود، همان پدری که صاحب مسئولیت بزرگی شد؛ مسئولیت اُمتی صاحب رسالت و قیادت، مسئولیت فرهنگی که پایان دهندهی فرهنگها و تمدنها بود، مسئولیتی جهانی که تربیت نسل انسانی را بر دوش داشت.
پس فاطمهل باید در چنین جوّی رشد کند، و با این فضای جدید منزل پدرش بیاساید، همان جوّ وحی الهی، مسئولیت سنگین دعوت، و مقابله با کفار و مشرکان ظالم... او از این به بعد در گلستانی به سر میبرد که هر لحظه آیات قرآن نازل میشد، از همان لحظات اول و در دوران کودکی قرآن را تعلیم میگرفت، او چیزهایی را میآموخت که هیچ نوجوانی در مکه و اطراف، از آن بهرهمند نبودند، او در مهد ایمان رشد مییافت؛ رشدی همراه با کوشش و اعتکاف، وقار و حیا، به همین علت به نَفْسی آرام، قلبی قوی، و درونی زلال و پاک، دست یافت که غیر از ایمان چیزی را نمیشناخت و چیزی هم غیر از ایمان او را نمیشناخت! [۸].
در چنین مدرسهی مبارکی فاطمهی زهرا تعلیم یافت، تعلیمی که با گذشت سالها او را به شرافتی رساند، که کسی هم ردیفش نبود، به جایگاهی برد که برای کسی قابل دست یافتن نبود، به صفات کریمه و زیباییهای اخلاقی که نه تنها او را بین دختران قومش ممتاز کرد، که بر تمام دختران دنیا نیز برتری داد.
[۸] صحابیات حول الرسول ج: ص ۲۵۶.
هنگامی که سرزمین حجاز در کفر و شرک کامل به سر میبرد، فاطمهی زهرال مردم را میدید که به پرستش بتها میپردازند و به کارهای جاهلیت مشغولند، اما در همان زمان متوجه میشد که پدرش هیچ وقت بتها را پرستش نمیکرد، شراب نمینوشید و افعال جاهلی را انجام نمیداد، بلکه در یک شیوهی خاص و اخلاق شیرینی روزگار را سپری میکردند، که مخصوص پدر و مادرش بودند.
در این بحبوحه، خداوند اجازه داد خورشید هدایتش بر سرزمین حجاز پرتوافشانی کند و جبرئیل ÷ را با قرآنی که در آن سعادت تمامی انسانها وجود دارد، به سوی حبیبش فرستاد، مادر فاطمه (خدیجه) اولین فردی بود که دعوتش را پذیرفت و به اسلام روی کرد، و به تبعیت از این مادر دلسوز و عفیفه و مربی مهّذب، دخترانش نیز همگی در آغوش اسلام جای گرفتند؛ پس زینب، رقیه، امکلثوم و فاطمهی زهرا (رضی الله عنهن) بعد از مادرشان اولین دختران مسلمان به شمار میآیند.
امام زرقانی میگوید:
«برای اثبات سبقت دختران پیامبر ج نیازی به نص نیست؛ چراکه آنان در میان صداقت و محبت والدینشان رشد کردند، و از پدرشان برترین مکارم اخلاقی و از مادرشان تعقل در امور را آموخته بودند، همان مادری که عقل زنان گذشته و آینده با آن برابری نمیکند» [۹].
پس جای تعجب نیست و هیچ بعید نمینماید که فرزندان چنین پدر و مادری سریعاً سخن والدینشان را بپذیرند و به پیروی از آنان بپردازند [۱۰].
منزل پیامبر ج از همان ابتدا نیز دارای جوّ توحیدی و یکتاپرستی بود، و با این جرقه آشکارتر و ظاهرتر گشت.
[۹] صحابیات حول الرسول، به نقل از امام زرقانی، ص ۲۵۸. [۱۰] برادران و خواهران پدر و مادری فاطمهل عبارتند از: ۱) قاسمس: تازه راه رفتن را یاد گرفته بود که وفات یافت. ۲) زینبل: او ۱۰ سال قبل از بعثت پیامبر ج در مکه به دنیا آمد. با پسرخالهی خود «ابیالعاص بن ربیع» ازدواج کرد و از او دارای یک پسر به نام «علی» و یک دختر به نام «اُمامه» شد. امامه همان دختری است که حضرت فاطمهل در وقت وفات، حضرت علی س را وصیت کرد که با او ازدواج کند. زینبل در سال هشتم هجری فوت کرد و پیامبر ج بر او نماز گزارد و در بقیع دفن نمود. ۳) رقیهل: او پس از زینبل در مکه مکرّمه متولد شد، مادر او هم خدیجهل است. رقیهل در مکه با حضرت عثمان غنی س ازدواج کرده و به حبشه هجرت کردند. بعد از اینکه پیامبر ج به مدینه هجرت کردند، آنها نیز به مدینه رفتند. رقیه در سال دوم هجری در مدینه وفات یافت و در بقیع به خاک سپرده شد. ۴) امکلثومل: سومین دختر و چهارمین فرزند خدیجهل و پیامبر ج، امکلثوم میباشد. وی در مکه مکرّمه به دنیا آمد و در شعب ابیطالب همراه خواهرش فاطمهل جزو کودکان محاصره شده بودند. و پس از آن نیز با فاطمهل به مدینه هجرت نمود. وی در مدینه پس از رحلت خواهرش رقیهل به عقد حضرت عثمان س درآمد. امکلثومل مدت ۶ سال با حضرت عثمان س زندگانی را به سر برد و سپس در مدینه وفات یافت و در بقیع در کنار خواهرانش به خاک سپرده شد.
به خاطر بالا گرفتن شدّت شکنجه و آزارها از سوی مشرکان قریش بر پیامبر ج و یارانش، رسولالله ج به آنان اجازهی دادند تا به سرزمین «حبشه» هجرت کنند. خانوادهی پیامبر ج همان کانون گرم صفا و صمیمیت و عشق و محبّت، از هم گسیخته میشد، «زینب»ل رفته بود، رقیهل نیز با حضرت عثمان س به حبشه هجرت کرد، پیامبر ج و همسرش با دو دخترشان (ام کلثوم و فاطمهل) به همراه جمعی از صحابه که نتوانسته بودند هجرت کنند، در مکه ماندند.
شکنجهها طاقتفرسا بود، هر چند هرگز توان زدودن ایمان و استقامت را نداشت. در سال هفتم بعثت [۱۱]، مشرکان پیمان محاصرهی اقتصادی را امضا کردند و پیامبر ج و یارانش به همراه «بنیهاشم» مجبور شدند به درّهای به نام «شعب ابیطالب» پناهنده شوند.
در شعب، اطاقها و سایبانهای مناسب زیست وجود نداشت، در روزهای گرم تابستان آفتاب بر سرشان آتش میبارید، و در شبهای سرد زمستان از سرما بر خود میلرزیدند و حتی لباس و تنپوش مناسبی در اختیار نداشتند.
تهیه آذوقه مشقت فراوان داشت، از این رو گاه یک دانه خرما را چند تن بر دهان میگذاردند و اندکی میمکیدند تا مختصر رمقی بگیرند!
فریاد کودکان از شدّت گرسنگی بلند بود، خدیجهل میکوشید تا با نثار ثروت خویش و تهیه آذوقه با قیمت گزاف، از بازار سیاه، گرسنگی مسلمانان ساکن شعب را چاره کند، از این رو گاه بستههای آذوقه برایش توسط یکی از تجار مکه به نام «حکیم بن حزام» پنهانی به شعب میرسید.
سهیلی میگوید:
«هرگاه یکی از صحابه با شترش به مکه میآمد تا برای خانوادهاش غذایی تهیه کند، ابولهب بلند میشد و میگفت: ای بازاریان! اجناستان را بر یاران محمد گران کنید تا توان خریدن را نداشته باشند، شماها ثروت مرا و وفادار بودنم را نسبت به تعهداتم میدانید، نمیگذارم هیچ کدام از شما ضرر کنید، خسارتتان را میپردازم! و بدین شکل قدرت خرید را از یاران رسول الله ج میگرفت و آنان را بیشتر در سختی و مشکلات قرار میداد».
به همین جهت میتوان گفت: عمدهی دارایی و ثروت خدیجهل در دوران محاصره اقتصادی و برای خرید آذوقه به بهای بازار سیاه، به مصرف رسید.
زهرای عزیز، سه سال از بهترین سالهای کودکیاش را در چنین شرایط سخت و جانکاهی گذراند (سالهای ۱۲ الی ۱۵ سالگی).
او در سنگلاخهای درّه ابیطالب، شکیبایی و مقاومت را فرا گرفت، فریاد اطفال گرسنهی شعب را میشنید و خود نیز بسان دیگر کودکان طعم تلخ گرسنگی را میچشید [۱۲].
[۱۱] یعنی در ۱۲ سالگی فاطمهل اگر تولدش را ۵ سال پیش از بعثت در نظر بگیریم. [۱۲] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور: ص ۳۴-۳۳.
معمولاً وقتی برای آدمی مشکلاتی پیش آید، امیدوارانه از آن میگذرد که پس از این چند روز، فرَح و سرور بر او روی میکند و از این مشکلات رهایی مییابد، اما انگار این قاعده برای فاطمهل صدق نمیکند و نباید به این زودیها از مشکلات و سختیها نجات یابد؛ هفت سال شکنجه و آزار پدر مهربانش را از سوی مشرکان مکه مشاهده کرد؛ سه سال شعب ابیطالب را در سختترین شرایط پشت سر گذاشت و حالا که همگی خوشحال و خرسند از شعب برگشتهاند و شادمان از تمام شدن سختی و تلخی دوران محاصره اقتصادی و...، اما این خوشحالی قلب فاطمهی نوجوان را در نمینوردد؛ چراکه با ضایعهای بزرگ؛ از دست دادن مادر مهربان و عزیزش رو به رو میشود.
فشار و سختیهای شعب ابیطالب به حدی بود که بسیاری از افراد آنجا را دچار مریضیهای سخت و لاعلاج نمود، اولین قربانی شعب، عموی پیامبر و حامی واقعیاش «ابوطالب» بود، ایشان به خاطر مشکلات شعب و به خاطر کهولت و پیری وفات نمود و پیامبر ج را تنها گذاشت. قربانی دوم این محاصره، خدیجهی کبریل مادر عزیز فاطمهی زهرال بود.
بعد از آن سختیهای سه سال محاصرهی شعب، اینک شادکامی نمودار شد، اما دریغا و دردا که روزهای شادی فاطمهل دوامی نداشت، تازه میخواست عطر دلانگیز آزادی و شادی را استشمام کند، که مادر عزیزش، خدیجهل به خاطر سختیهایی که در شعب کشیده بود از دنیا رفت.
این حادثه قبل از فاطمه ل، برای رسولالله ج بسیار تلخ و دردناک بود؛ چراکه خدیجه همسری وفادار و پشتیبانی بزرگ بود که در منزل و خارج از منزل پیامبر ج را تقویت میکرد و از ناراحتی و فشارهای قریشیان بر او میکاست، اما دیگر خدیجهل نیست، دیگر آن همسر وفادار که با سخنان شیرینش پیامبر ج را دلداری میداد، آن زن وفاداری که با مالش پیامبر ج را تقویت میکرد، آن بانوی بزرگواری که مدیریت منزل رسول الله ج و تربیت فرزندانش را به عهده داشت و... خدیجهل رفت و پیامبر ج را با دنیایی از غم و غصّه به جای گذاشت.
به قدری این واقعه برای رسولالله ج تلخ بود که همیشه در بین اصحاب از خوبیهای خدیجهل یاد میکرد و بعد از او برایش راحت نبود که با زنی دیگر ازدواج کند، و این سال، «عام الحُزن» رسولالله ج سال درد و رنج، سال سختی و مشکلات، سال حزن و اندوه، رحلت ابوطالب و خدیجهل، شکنجه و آزار یاران نزدیکش، جلای وطن جمع زیادی از همرزمانش و...
مرگ خدیجهل تنها برای پیامبر ج تلخ نبود، بلکه برای دختران دلبسته به مادر، دخترانی که هنوز میبایست خیلی چیزها را از خدیجهل یاد میگرفتند، مخصوصاً برای فاطمهل که از همه کوچکتر و عزیزتر بود، بسیار تلخ و جانکاه بود. برای او باورکردنی نبود که به این زودی شادی آزادی از شعب، پایان پذیرد و باز هم قلب او محزون شود، اما چه باید کرد؟ مگر میتوان با تقدیر الهی مبارزه کرد؟!
دوران سخت و جانکاه مکه، سیزده سال بود که به طور عمومی برای تمامی مسلمانان دردآور و طاقتفرسا بود و برای اهل بیت رسولالله ج به طور خصوصی؛ چراکه تحمل اذیت و آزار رساندن به پیامبری که سراسر رحمت و نور بود، آنقدر هم آسان نبود. فاطمهل تمامی این سالها را شاهد بود.
آری! او شاهد دوری و فراق خواهرانش و هجرت به حبشه بود، او شاهد اذیت و آزار رسانی قریشیان به پدرش بود، او شاهد تحمل سختیها و رنجها از جانب پدر عزیزش بود، او شاهد نزول آیات الهی بر پدر گرامیاش بود که او را به سوی سعادت میبرد.
او به این کتاب گوش میداد، همان کتابی که آیاتش محکماند.
او به تلاوت آیات با صدای رسولالله ج گوش میداد، و از آن نیرو میگرفت.
او شاهد جانفشانیهای پدرش در راه پر خطر دعوت و تبلیغ بود. او تلاشش را و همچنین صبرش را در مقابل ناملایمتیها چند برابر کرد.
او پاداش استقامت و ثبات در راه دین را میدانست به همین جهت در کنار پدرش مانند کوه استوار ایستاد و این اقدامات سبب میشد که پیامبر ج عشق و محبتش نسبت به فاطمه چند برابر گردد [۱۳].
[۱۳] نساء حول الرسول ص ۴۲۴.
هر چند مرگ مادر برای فاطمهی نوجوان بسیار سخت و تلخ بود، اما او در منزلی تربیت یافته بود که به خاطر مسایلی از این، دست از حرکت به سوی آیندهای پر از مسئولیت و همچنین از ادامهی حرکت دعوت و ابلاغ دین اسلام به تمامی جامعه دست نکشد، بلکه این سختیها و تلخیها را پلههای صعود و ترقی به قلههای موفقیت تلقی نماید.
فاطمهل با خود عهد کرد که تا آخرین لحظهی حیات از پدرش محافظت و پشتیبانی نماید، و به جای مادرش، درد و رنجهای پدر را که از سوی قریشیان بر جسم و روح نازنینش وارد میشد، آلام بخشد، هر چند فاطمهل از نظر جسمی کوچک و لاغر بود، اما از نظر ایمان و یقین، بزرگ از نظر تقوی، قوی و در یاری رساندن و کمک پدرش بسیار صادق بود. او در این برهه از زمان به طور بسیار شگفتانگیزی تغییر کرد و با وجود اینکه نوجوانی بیش نبود، اما به پناهگاه معنوی و تکیهگاه روحی -بعد از خداوند- برای پدرش تبدیل شده بود، درست همانند مادرش خدیجهل. به همین علّت، فاطمه را «اُم أبیها» لقب دادند، یعنی مادر پدرش به سبب آن دلسوزیها و حمایتهای فراوانش که حاضر بود جانش را نیز فدا کند.
روزی مردی از مشرکان قریش بر سر رسول الله ج خاک ریخت، آن حضرت ج با سر و لباس خاک آلود وارد خانه شد، دخترش فاطمهی زهرال به طرف پدر دوید و در حالی که خاکها را از سر و صورت و لباس پدر پاک میکرد، گفت: خیلی میترسم! این مشرکان شما را به قتل میرسانند!
پیامبر ج جواب داد: دختر عزیزم! گریه نکن که خداوند پشتیبان پدر توست و او را محافظت میکند [۱۴].
[۱۴] نساء حول الرسول، محمد برهان: ص ۱۸۰. سیره ابنهشام: ج۲، ص ۵۸ و...
اسلام دینی است که با بسیاری از عادات جاهلیت مخالف است، و مردم را به سوی توحید و یکتاپرستی و ایمان به خدای واحد و روز قیامت دعوت میکند، امّا کفار و مشرکان به علّت ناسازگاری این برنامه با نَفْسهایشان که با خرافات و فرهنگ جاهلیت خو گرفته بودند، دعوت پیامبر ج را نپذیرفتند، بلکه به اذیت و آزار ایشان روی آوردند. از همین لحظات، محیط خانه برای فاطمهی زهراءل الهامبخش مقاومت راستین موحدان بود.
هر لحظه خبری تازه از شکنجهی اصحاب، به خانهی پیامبر ج میرسید، شکنجههایی که شنیدن آنها مو را بر بدن انسان سیخ میکرد و انسانیت از آن ددمنشها به وحشت میافتاد، خبر از شهادت «سمیه»، «یاسر»، خبر فریادهای مقاومت «خَباب بن أرت»، خبر از تازیانهها بر پشت «بلال حبشی» و ندای «اَحد اَحد» او در زیر شکنجهها و... گاه حتی صدای نالهی شکنجهشدگان به گوش میرسید و قلب مهربان این خاندان را به درد میآورد، گاه هم تهدیدها و آزارها متوجه پیامبر ج و خانوادهاش بود [۱۵].
در مورد شکنجهی جسمی و روحی پیامبر اکرم ج نمونههای زیادی در کتابهای سیره و حدیث نقل شدهاند، در اینجا نمونهای که به فاطمهی زهرال نیز مرتبط است نقل میکنیم:
فاطمهی زهرال این نوجوان کم سن و سال، از اذیت و آزار پدرش توسط قریش، رنج میبرد و قلب پاک و کوچکش به درد میآمد؛ چراکه پدر عزیزش از هر کس بیشتر او را دوست میداشت و این علاقه و محبّت دو طرفه بود.
فاطمهی مخلص آرزو میکرد که نه تنها خود را بلکه تمام دنیا را فدای رسول الله ج بکند. با هم نمونهای از این صحنهی تکان دهنده را نگاه کنیم.
«عقبة بن ابی معیط» برای اینکه خودش را به بزرگان و سران قریش نزدیک کند، به اذیت و آزار پیامبر ج پرداخت.
عبدالله بن مسعود س این قصه را برایمان نقل میکند:
پیامبر ج در کنار کعبه مشغول نماز بود، ابوجهل و همفکرانش نیز در آن نزدیکی نشسته بودند، بعضی از آنها گفتند: چه کسی حاضر است اسلاء [۱۶] حیوانات بنیفلان را بیاورد و هنگامی که محمد به سجده میرود بر روی او بیاندازد (این قسمت از شکم حیوان به خاطر جای گرفتن بچهی حیوان در آن و جمع شدن خون و... در آن معمولاً بد بو و کثیف است).
شقیترین آنان (عقبه بن أبیمُعیط) برای انجام این کار اعلام آمادگی کرد، منتظر ماند تا پیامبر ج به سجده رفت، آن را بر روی سر و گردنش انداخت (من با چشمان خودم دیدم، اما نمیتوانستم کاری بکنم چون از جانب پیامبر ج منع شده بودم)، مشرکان رو سیاه با صدای بلند زیر خنده زدند و از شدّت خنده، خود را به سوی هم پرت میکردند و بر سر و شانهی هم میکوبیدند. پیامبر ج در سجده ماند و نمیتوانست سر مبارکش را بلند کند، تا اینکه کنیزی سریعاً خبر را برای فاطمهل برد، فاطمهی نوجوان (با چشمانی اشکبار و قلبی محزون) دوان دوان آمد و آن پوستها را از سر و گردن بابای عزیزش برداشت، پیامبر رحمت و مهربانی سرش را بلند کرد و (با دلی اندوهگین) سه بار فرمود: پروردگارا! قریش را به تو واگذار میکنم. و بعضی از آنان را نام برد و فرمود: خداوندا! ابوجهل، عتبه و شیبه بن ربیعه، ولید بن عتبه، أمیه بن خلف و عقبه بن أبیمعیط را به تو میسپارم که حقم را از آنان بگیری! راوی میگوید: و نفر هفتمی را نیز فرمود که الآن اسمش را فراموش کردهام، قسم به پروردگاری که جانم در دست اوست، تمامی این افرادی که رسولالله ج نام گرفته بود، در جنگ بدر سرنگون شدند [۱۷].
«عقبه بن أبیمعیط» اسیر شد، پیامبر ج دستور کشتن او را صادر کرد، و این کار توسط حضرت علی س عملی شد. حضرت علی س در هنگام اجرای فرمان گردن زدن این مُشرک فرمود: چه کسی در انتظار این ملعون است؟ پیامبر فرمود: آتش جهنم [۱۸].
[۱۵] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور: ص ۳۳-۳۲. [۱۶] اسلاء: جمع السّلی به معنی پرده جنین. ابن حجر میگوید: همان مشیمه که جنین انسان در آن قرار میگیرد، در حیوانات السّلی نام دارد. [۱۷] بخاری و مسلم آن را روایت کردهاند. [۱۸] طبرانی آن را روایت کرده است.
هر روز فشار و آزار کفار و مشرکان مکه بر پیامبر ج و یارانش شدّت مییافت، مخصوصاً پس از وفات ابوطالب و خدیجهل که از پشتیبانهای اصلی پیامبر ج و صاحب نفوذ بودند، اما دین اسلام، همان دینی است که پروردگار میخواهد آن را غالب سازد، و همان دینی است که نزد او تعالی مقبول است، به همین علّت بر اثر فشار کفار و مشرکان قریش از بین نمیرود، بلکه دعوتش به خارج از مرزهای مکه نفوذ کرده و مردمانی از «یثرب» را به سوی خود کشانده بود، همانهایی که پیشتر بر سر مسایل جزیی، سالها با هم به جنگ و خونریزی میپرداختند، حالا به برکت این دین انسانساز، با هم در آسایش و آرامش روزگار به سر میبرند. آنان از پیامبر ج و یارانش دعوت نمودند تا به «یثرب» بیایند و در آرامش و به دور از فشار قریشیان به عبادت پروردگار مشغول شوند.
این هنگام بود که اجازهی هجرت صادر شد و اصحاب، گروه گروه و فرد فرد به «یثرب» پناهنده شدند.
پس از مدتی به خود رسول الله ج اجازه هجرت داده شد و دستور رسید که برای این سفر ابوبکر س را به عنوان همسفر انتخاب کند و بر جای خویش علی س را بگذارد.
پیامبر ج به همراه ابوبکر س آمادهی هجرت شدند و در این وقت فاطمهی زهرا و خواهرش اُمکلثوم در بیت پیامبر ج مانده بودند.
در شب هجرت پیامبر ج و ابوبکر صدیق س پروردگار جهانیان حضرت علی س را مورد امتحانی بزرگ و سخت قرار داد و آن خوابیدن در بستر پیامبر ج و قرار دادن جان عزیزش در کفهی اخلاص بود. آن شب که براساس تمام محاسبات ظاهری او کشته میشد، اما باز هم با ایمان و توکل بر الله به استقبال مرگ رفت و در بستر شهادت خوابید.
خداوند به عنوان جایزهی این کار بزرگ، فاطمهی زهرا را نصیب چنین جوان فداکار، صادق و پاکی کرد.
پیامبر ج به منطقهی قُبا در ۶ کیلومتری مدینه رسیده بود، فاطمهل منتظر رسیدن پیکی از سوی پدر و باخبر شدن از وضعیت آن عزیز و مهربانش. ساعتها و روزها به سختی و به درازی ظلم ظالمان سپری میشد، تا اینکه پس از سه روز فرمان رسید که فاطمه و اُمکلثوم به سوی پیامبر ج بشتابند، چه لحظهی زیبایی است، برای فاطمهای که مدتی است پدر عزیزش را ندیده است، از فرط خوشحالی میخواست گریه کند.
حضرت علی ج طبق دستور پیامبر ج امانتهای مردم را به صاحبانش برگرداند، و پس از سه روز، فاطمهی زهرا، اُم کلثوم و مادرش فاطمه بنت أسد را سوار بر شتر کرده و به سوی مدینه تاختند [۱۹].
فاطمهی زهرال از مکهی محبوب و زادگاهش که دوران کودکی و نوجوانی را در آنجا سپری نموده بود، خداحافظی کرد و با عشق به پدرش و لحظهشماری برای پیوستن به او و دیدارش، هر چیز مورد علاقهاش را پشت سر میانداخت.
پس از طی مسیر ۵۰۰ کیلومتری مکهـ مدینه، فاطمه و خواهرش، رُخسار نورانی پدر عزیزشان را مشاهده کرده و بر سر و صورتش بوسه زدند؛ پدر عزیزی که به خاطر ظلم ظالمان و شرک مشرکان، زادگاهش را به جای گذاشته و پس از تحمل سختیهای فراوان به مدینه آمده بود.
چه لحظات زیبایی که پیامبر ج این عزیزان را در آغوش گرفته و به جای مادرشان نیز به آنان محبّت میکند. به همین علت رنج سفر پانصد کیلومتری را در زیر آفتاب سوزان عربستان، به فراموشی سپردند.
آری! آغوش پدر! آن هم کدام پدر! بوسه بر سیمای بابا! آن هم کدام بابا! دست گذاشتن در دستان محبوب! آن هم کدام محبوب! محمد رسولالله ج سرور کائنات آنکه یک نگاهش درمان تمام دردهای جسمی و روحی است، آنکه نیمنگاهش غبار قلب و درون را میزداید، آنکه نَفَس گرمش روحافزاست، آری! ملاقات و دست گذاشتن در دستان چنین عزیزی و آرمیدن در آغوش چنین پدر مهربانی، هر نوع خستگی را از تن به در میکند، همان طور که فاطمهی زهرا را آرام کرد.
[۱۹] تاریخ یعقوبی: ج۲، ص ۴۱.
آنچه در مورد هجرت فاطمهی زهرال به همراهی حضرت علی س نقل گردید، دیدگاه برادران اهل تشیع بود، البته در مورد هجرت خود حضرت علی س اهل سنت نیز همین نظریه را دارند که پس از سه شبانه روز امانتها را ادا کرده و در قُبا خود را به پیامبر ج رساند، اما نه همراه فاطمه.
آنچه مورد اتفاق همهی اهل سنت است اینکه، پس از ورود رسول الله ج به مدینهی منوّره و احداث مسجد نبوی و ساختن حجرهها، پیامبر ج به پسر خواندهاش «زیدبن حارثه» و «ابورافع» که غلام آزاد شدهی ایشان بود، دستور داد به مکه بروند و «امالمؤمنین سوده»، اُم کلثوم، فاطمهی زهرا و اُم أیمن را با خود به مدینه بیاورند.
همزمان ابوبکر س نیز با دادن مقداری پول و وسیلهی سفر به پسرش عبدالله دستور داد تا اُم رومان، همسر ابوبکر س و عایشهل را به مدینه بیاورند، طلحه س را نیز دستور همراهی و مراقبت از آنان دادند [۲۰].
[۲۰] نساء حول الرسول، محمد برهان: ص ۱۸۴ و بقیهی تواریخ اهل سنت.
هنگامی که فاطمهی زهرال به مدینه آمد، اندکی از مشکلات و سختیها فاصله گرفت و دوران حُزن و اندوهش موقتاً به سر آمد.
فاطمهل به سن ازدواج رسیده بود، هر کسی میخواست با او ازدواج کند و برای این کار دو علّت دیده میشد؛ یکی به خاطر اینکه این دختر، دختر سید اولین و آخرین، سرور کائنات حضرت محمد مصطفی ج بود که استاد و پدر مشفق صحابه به شمار میآمد. دوم، به خاطر کمالات و شایستگیهایی که فاطمهی زهرا در این دو دهه از زندگیاش، از رسولالله ج کسب کرده بود و نیز تربیتهای دلسوزانه و کمنظیر خدیجهی کبریل که خود در میان زنان جامعهی آن روزی از ویژگیهای خاصی برخوردار بود.
هر مردی در مدینه دوست داشت با فاطمهل ازدواج نماید و به این همه شرف و بزرگواری و قرابت با رسول الله ج دست یابد.
افراد زیادی برای خواستگاری از فاطمه ل پیشقدم شدند که هر کدام به شکلی جواب رد را میشنیدند، اما از مهمترین این افراد میتوان به یاران نزدیک و جان بر کف رسول الله ج همچون ابوبکر صدیق، عمر فاروق و عبدالرحمن بن عوف ش اشاره کرد که جواب ردّ دادن به آنان کار آسانی نبود و هر فرد دیگری به جای رسول الله ج میبود به خاطر احسانات و جانفشانیهای ابوبکر س و مخصوصاً اینکه به تازگی عایشه ل را به ازدواج او در آورده بود، شاید تسلیم میشد و جواب رد نمیداد، اما تقدیر الهی چیز دیگری می خواست!
وقتی ابوبکر و عمرب دو تن از وزرای رسول الله ج دیدند که این ازدواج برای آنان ممکن نیست، خواستند که از میان چهار وزیر محبوب رسول الله ج که به نحوی در همان وقتها هم این سرّ که چهار یار نبی ج چهار وزیر و خلیفهی راشد او خواهند بود، خودنمایی میکرد، آنان دیدند، عثمان س ، اُم کلثومل را در نکاح دارد، پس نمیتواند فاطمهل را نیز داشته باشد. به همین جهت ذهنشان به سمت یار چهارم خویش و همسنگر قدیمیشان یعنی علی مرتضی س رفت.
این اقدام دلالت بر دلسوزی و شفقت و صداقت ابوبکر و عمرب نسبت به حضرت علی س دارد، مسئلهای که کتابهای شیعه و سنی آن را نقل کردهاند [۲۱].
روزی ابوبکر صدیق، عمر فاروق و سعدبن معاذ ش نزد حضرت علی س رفتند و در مورد خواستگاری از فاطمهل او را تشویق کردند.
حضرت عمر س در مورد سبقت او در اسلام، قرابت و خویشاوندیش با رسول الله ج و همچنین محبتش در قلب پیامبر ج تا حدی که او را جزو اهل بیتش قرار داده، سخن گفت.
حضرت ابوبکر صدیق ج فرمود: به نظر من هر چه زودتر نزد پیامبر ج برو و در امر خواستگاری تعجیل کن. حضرت علی س نیز فرمود: این کار آرزوی من است [۲۲].
[۲۱] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور، تاریخی یعقوبی و... [۲۲] نساء حولالرسول، محمد قطب: ص ۴۲۶-۴۲۵. زندگانی فاطمهی زهراء، نصیرپور: ص .۴۰
هنگامی که حضرت علی س صداقت و دلسوزی شیخین (ابوبکر و عمرب) را در ارشاد و راهنمایش در مورد خواستگاری کردن از فاطمهل مشاهده کرد، با عجله به سوی خانه شتافت و سر و صورتی صفا داد و لباسهای تمیزتر پوشیده و با ذکر و دعا به سوی منزل پیامبر ج گام نهاد.
علی س سلام کرده و اجازه ورود خواست، به او اذن ورود داده شد، نزدیک پیامبر ج رفت و با حیا و شرم عجیبی نشست، از خجالتی و حیای فراوان، چهرهاش سرخ شده بود، سرش را به زیر انداخت و ساکت ماند، او نتوانست چیزی بگوید، تا اینکه پیامبر ج پرسید:
«ای پسر ابوطالب! آیا به خاطر نیازی آمدهای؟! خجالت نکش! حرف دلت را بزن!»
علی س لب به سخن گشود:
یا رسولالله! پدر و مادرم فدایت باد! من در منزل شما بزرگ شدهام، با مهرتان پرورش یافتهام، مهربانتر و نیکوتر از هر پدر و مادری در تربیتم کوشش نمودید، از فیض وجودت بهرهها برده و هدایت یافتم، ای رسول خدا! سوگند به پروردگار که سرمایهی دو سرایم تویی.
(هرچند از مال دنیا چیزی ندارم، اما با توکل بر پروردگار که وعدهی کمک داده است) تصمیم به ازدواج گرفتهام و...
(در این لحظه افزون بر سرخ رویی و شرم و حیا، عرق از صورت و پیشانی علی س چکیدن میگیرد و با گیر زبان و آرام و صدای خفیف میگوید:)
اگر مصلحت باشد و فاطمه را به عقدم درآورید، سعادت بزرگی نصیبم شده است.
پیامبر ج خوشحال شد و فرمودند: بگزار از فاطمه بپرسم... تا اینکه ازدواج صورت گرفت [۲۳].
[۲۳] الإصابة: ج۸، ص ۱۵۸. طبقات ابنسعد: ج۸، ص۲۰. أسدالغابة: ج۵، ص ۳۶۴.
روز بعد، حضرت علی س دوباره نزد پیامبر ج رفته و در مورد نتیجهی پیشنهاد و نیز تاریخ عقد سؤال کرد.
پیامبر ج قبل از آن با فاطمهل در مورد پیشنهاد علی مشورت نموده و نظر او را جویا شد و فرمود: آیا اجازه میدهی تو را به عقد علی در آورم؟
فاطمهل که علی را از دوران کودکی میشناخت، جوانی که زیر نظر پیامبر ج تربیت یافته بود، جوان صادقی که در شب هجرت جان عزیزش را در کفهی اخلاص گذاشت و بزرگترین خدمت را به پیامبر ج نمود. آری! فاطمه خیلی خوب علی را میشناخت، چرا به این وصلت راضی نباشد؟! چگونه فاطمه از آن روی میگرداند؟! او به خاطر شرم و حیا ساکت ماند، و نمیتوانست خواست قلبیاش که رضایت به این پیوند بود را مطرح کند، اما حرکتی که ناشی از نارضایتی باشد، از خود بروز نداد.
پیامبر ج در سکوت پر صلابت فاطمهی زهرا رضایتش را دریافت و متوجه شد که به خاطر شرم و حیا لفظاً چیزی نمیگوید و گرنه بر انجام این کار تمایل قلبی دارد.
رسول الله ج با چهرهای نورانی و بشاش و با قلبی مسرور و خوشحال رو به علی کرد و فرمود:
آیا چیزی برای مراسم ازدواج و مهر همسرت داری؟
علی با صداقت تمام، خویشتن را نگریست و دریافت که جز محبّت الله و رسول الله ج چیزی در بساط ندارد، جواب داد: یا رسول الله! خودت وضعیت مرا میدانی، غیر از یک شتر ماده و شمشیرم، سرمایهای ندارم!
رسول الله ج فرمود: پس آن زرهی [۲۴] که از غنایم بدر به تو بخشیدیم! آن را چه کار کردی؟
علی جواب داد: هنوز آن را دارم.
پیامبر ج فرمود: پس برو همان را بفروش و پولش را بیاور تا مهر فاطمه قرار دهیم و اسباب عروسی مهیا نماییم.
علی جوان، شادان و خوشحال، زره جنگی را برداشته و به سوی بازار شتابان میرفت.
حضرت عثمان س که از ماجرا خبردار شده بود، فرصت را غنیمت شمرده و خواست، محبّت و علاقهاش را نسبت به علی و فاطمهب اظهار نماید و علی زاهد و فقیر را کمک کند، به همین علّت از عرضهی آن در بازار مدینه جلوگیری کرد و گفت: ای علی! من آن را به هر قیمتی از تو میخرم.
نهایتاً آن را با ۴۷۰ درهم از علی خریده و پس از معامله، دوباره همان زره را به عنوان هدیه به حضرت علی س پس داد.
این هم صحنهی دیگری از ارتباط صمیمی خلفای راشدین با همدیگر.
علی س پولها را به عنوان مَهر فاطمه تقدیم رسول الله ج نمود، پیامبر مقداری را به بلال حبشی (مؤذن رسولالله ج ) [۲۵] داد تا به بازار رفته و وسایل خوش بویی و تزیینی تهیه نماید، و مقداری را هم به اُم سلمه داد تا برای فاطمه وسایل عروسی را خریداری کند [۲۶].
(هر چند اُم سلمهل در این هنگام در منزل پیامبر ج حضور داشته و رسول الله ج او را برای تهیهی جهیزیه به بازار فرستاده است، اما طبق نظر برخی از مورّخان او در این وقت همسر پیامبر ج نبوده و به خاطر رابطهی خویشاوندی و نیز علاقهی شدید به رسول الله ج به منزل آنان رفت و آمد میکرد، ایشان در سال چهارم هجری پس از شهادت شوهرش (ابوسلمه بن عبدالاسد) به عقد پیامبر ج در آمد و راهی منزل پیامبر شد، در حالی که مراسم عقد و عروسی فاطمه و علیب سال دوم هجری برگزار شده است).
این مقدار مَهریه که حدوداً ۵۰۰ درهم نقره بود به عنوان «مهرالسنة» بین مسلمانان رواج یافت، زیرا مهریهی اغلب همسران پیامبر ج که بعد از فاطمه ازدواج کردند، از این حد فراتر نرفت. و مبنای مهریه ازدواج دختران آن روز، مَهر فاطمه ل بود.
پس جای آن دارد کسانی که ادعای تبعیت و پیروی از پیامبر اکرم ج و نیز محبّت فاطمهی زهراءل را دارند، در این زمینهها نیز عملکرد آنان را سرلوحهی کار خویش قرار دهند.
[۲۴] زره جنگی: لباسی بود که با حلقههای فولادی به هم میبافتند و در جنگها برای جلوگیری از ضربات شمشیر و تیر و نیزه دشمن به تن میکردند، این زره همراه شتر و شمشیری از غنایم جنگ بدر به حضرت علیس رسید. [۲۵] در بعضی منابع اهل تشیع آمده است که: پیامبر ج پولها را به سلمان و بلال داد تا جهیزیهی فاطمه را تهیه کنند. (زندگانی فاطمه زهرا: نصیرپور، ص ۴۳). اما در اکثر منابع اهل سنت، بلال به عنوان مأمور خرید عطریات معرفی شده و کار تهیهی وسایل عروسی به اُم سلمه سپرده شده است. [۲۶] نساء حول الرسول ص ۴۲۷.
با وجود اینکه دختری که قرار است به خانه بخت برود، فاطمهی زهرا، دختر رسولالله ج و سرور زنان بهشت میباشد، اما بنگریم که جهیزیهی چنین دختری چیست؟ آیا پیامبر ج خود را زیر بار وام و بدهی گرفتار کرد؟ آیا فاطمه به اعتراض و داد و فریاد پرداخت و از این نوع جهیزیه اظهار ناخرسندی نمود؟ در حالی که دختر رهبر جامعهی بشریت بود؟ در حالی که تمام بیتالمال در اختیار پدرش بود! جهیزیهای که برای فاطمه تهیه و به خانهی علی فرستاده شد عبارت بودند از:
۱- یک عدد تخت چوبی.
۲- دو عدد تُشک با روکش کتان مصری که یکی را از پشم گوسفند و دیگری را از لیف خرما پُر کرده بودند.
۳- چهار بالش چرم که از پشم پر شده بود.
۴- یک تخته حصیر.
۵- پردهای مویین.
۶- طشت بزرگ.
۷- مشک آب.
۸- کاسه چوبی برای شیر.
۹- آفتابه (ابریق).
۱۰- دو عدد کوزه سفالین.
۱۱- چند ظرف مسی.
۱۲- آسیاب دستی [۲۷].
جدای از این وسایل که برای منزل و به عنوان جهیزیه خریداری شدند، چهار تکه وسایل شخصی برای خود حضرت زهرال خریداری شد:
یک عدد پیراهن بلند. یک عدد روسری. یک چادر مشکی. یک دستبند نقرهای.
همان گونه که قبلاً گفته شد، راویان اهل سنت مسئول خرید این جهیزیه را اُم سلمه و راویان شیعه، بلال و سلمان معرفی کردهاند، اما به نظر نگارنده هر دو نظریه درست است به این شکل که:
مسئول خرید عطریات و خوشبوییها و همچنین وسایل منزل که نام برده شد، بلال حبشی و سلمان فارسیب بودهاند، و مسئول خرید وسایل شخصی مانند لباس و وسایل زنانه، اُمسلمهل بوده است.
هنگامی که یاران پیامبر ج از بازار برگشتند و جهیزیه را در حضور آن حضرت بر زمین نهادند، رسول خدا ج به سوی آنها نگریست، و گوهرهای اشک از چشمان مبارکش سرازیر شده و آرام بر گونههایش لغزید، آنگاه سر به آسمان برداشت، زبان به دعا گشود و فرمود: پروردگارا! در زندگی کسانی که بیشتر ظروفشان سفالین است (فاطمه و علی) برکت قرار ده [۲۸].
[۲۷] أعلام النساء فی عالم العرب والإسلام: ج۴، ص ۱۱۰. امالی طوسی: ج۱، ص ۳۹. کشف الغمة: ج۱، ص ۳۵۹. [۲۸] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور: ص ۴۴ به نقل از مناقب ابن شهرآشوب؛ ج۲، ص ۳۵.
أنس س خادم رسول الله ج میگوید:
«چند روز بعد از خواستگاری (علی از فاطمه) پیامبر ج مرا صدا زده و فرمود: برو و این افراد را (برای مراسم) دعوت کن؛ ابوبکر صدیق، عمربن خطاب، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابی وقاص، طلحه، زبیر و جمعی از انصار و...
آنها را دعوت کردم، همگی دعوت رسول الله ج را لبیک گفتند و اجتماع کردند (ظاهراً این اجتماع در مسجد صورت گرفته است).
این جلسه، جلسهی عقد فاطمه و علیب بود، عاقد علی و فاطمه، رسول الله ج بود که با این کلمات خطبهی عقد را قرائت فرمود:
«الحمد لله المحمود بنعمَته، المعبود بقدرته، المطاع لسلطانه، المرهوب إليه من عذابه، النافذ أمره في أرضه وسمائه، الذي خلق الخلق بقدرته، ومَيَّرَهُم بأحكامه، وأعَزِّهم بدينه، وأكرمهم بنبيه محمد ج ان الله تبارك ْاسمُه وتعالت عَظَمَتُه، جعل المُصَاهَرَةَ نَسباً لاحقاً، وأمراً مُفتَرَضاً وَحكماً عادلاً وخيراً جامعاً أوْشج به الأرحام، وألزمها الأنام، فقال عَزّ من قَائل:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا ٥﴾ [الفرقان:۵۴].
فَأمْرُالله يجري إلى قضائه، وقضاؤه يجري إلى قَدَره، ولكُلِّ قَضَاء قَدَرٌ، ولكل قدرٍ أجل، ولكل أجَل كتاب، يمحواللهُ ما يشاء ويُثبت وعنده اُم الكتاب. فاشهدوا أني قَدْ زَوَّجت فاطمةَ من عَليٍّ على أربعمائة مثقال فضِّةٍ، إن رَضي بذلك على السُّنِّة القَائمَة، وَالفَريْضَة الْوَاجبَة، فَجَمَع اللهُ شَمْلَهُما، وَبارَك لَهُما .... أقول قولي هذا وأَسْتَغْفرُاللهَ لي وَلَكُم» [۲۹].
شکر و سپاس مر خداوندی که به سبب نعمتهایش شکرگزاری، و به سبب قدرتش عبادت، و به سبب سلطنتش فرمانبرداری، و به سبب عذاب و قدرتش از او هراس دارند. کسی که امر و دستوراتش در آسمان و زمین اجرا میشود، همان کسی که با قدرت کامل خویش مخلوقات را آفرید، و به وسیلهی احکامش آنان را ممتاز گرداند، و به سبب دینش به آنان عزّت بخشید، و با فرستادن پیامبرش محمد ج به میان آنان، آنان را گرامی داشت.
الله ذاتی است که نامش با برکت و عظمتش بسیار است، پیوند و ازدواج را سبب پیوند نسب و آن را امری واجب و حکمی عادلانه و خیری فراوان قرار داده که به واسطهی آن ارتباطات را مستحکم و مردمان را بر آن ملزم نموده است، گوید پروردگاری که از گویند عزیزتر و بزرگوارتر است:
«خداوند است که از آب (منی) انسانها را آفریده است و ایشان را به (دو گروه) ذکور و اناث تبدیل کرده است و پروردگار تو همواره (بر انجام هر چه بخواهد) توانا بوده و هست».
پس فرمان پروردگار اجرا میشود و اجرای آن منوط به تقدیر اوست، برای اجرای هر فرمانی تقدیری وجود دارد، و برای هر تقدیر، زمانی، و برای هر زمانی کتابی که در آن ثبت شده است، پروردگار آنچه را که بخواهد از کتاب محو میکند و آنچه را بخواهد ثابت میگرداند و ام الکتاب نزد پروردگار است.
.... شما را شاهد کردم که فاطمه را در مقابل ۴۰۰ مثقال نقره به عقد علی درمیآورم، اگر علی به این راضی باشد. براساس سنتی پایدار و فریضهای لازم، پس پروردگار پراکندگی آنان را جمع کند، و در زندگیشان برکت نازل فرماید، و نسلشان را پیروز گرداند، و آنان را وسیلههای رحمت و منابع حکمت و سبب امنیت امت بگرداند! میگویم این سخنم را و از پروردگار برای خود و شما آمرزش میخواهم.
پیامبر ج با تبسمی زیبا به علی نگاه کرد و فرمود: فاطمه را در مقابل ۴۰۰ مثقال نقره به عقدت در آورم، آیا راضی هستی؟!
علی س گفت: بله یا رسول الله! راضی هستم.
پیامبر ج دستور داد تا بین مهمانان خرما و شیرینی توزیع گردد. همه متوجه علی بودند. حضرت علی س به سجده افتاد و شکر و سپاس پروردگارش را به جای آورد که او را برای این امر مبارک انتخاب کرده بود، سپس سر را بلند کرد. پیامبر ج به او فرمود:
«جَمع الله شملكما، وأسعد جدِّكما، وبارك عليكما، وأخرج منكما كثيراً طيّباً».
خداوند شما را (با محبت) در کنار هم جمع کند، و تلاشتان را پیروز گرداند، و بر شماها برکت نازل فرماید، و نسلی پاک و فراوان را از شما به وجود آورد.
أنس که راوی این حکایت بود، گوید:
«سوگند به پروردگار، به حقیقت که خداوند از آنان جمعی پاکیزه و فراوان را به وجود آورد» [۳۰] (اشاره به اولاد حسن و حسین).
چگونه نسل زیاد و پاکی از آنان به وجود نیاید در حالی که رسولالله ج سید انبیا و مرسلین دعا کرده و صحابهی کرام ش آمین گفتهاند!
مگر ممکن است که از آنان نسلی مبارک به وجود نیاید در حالی که این زن و شوهر از جملهی پاکترین و با تقواترین افراد عالم هستی بودند!
[۲۹] نساء حول الرسول، محمد برهان: ص ۱۸۵. نساء حول الرسول، محمد قطب: ص ۴۲۷. [۳۰] نساء حول الرسول، محمد برهان: ص ۱۸۵.
همان طور که پروردگار توانا در سورهی نور وعده داده، جوانانی که صادقانه ازدواج نمایند و خود را از گناه و معصیت نگاه دارند، خود کفایت آنان را میکند و از ناراحتی و فقر نجاتشان میدهد.
﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡۚ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ ٣٢﴾ [النور: ۳۲].
«مردان و زنان مجرّد خود را و غلامان و كنيزان شايستهی (ازدواج) خويش را (با تهيهی نفقه و پرداخت مهريه) به ازدواج يكديگر درآوريد (و به فقر و تنگدستی ايشان ننگريد و نگران آيندهی آنان نباشيد چرا كه) اگر فقير و تنگدست باشند (و ازدواجشان برای حفظ عفّت و دوری از گناه انجام گيرد) خداوند آنان را در پرتو فضل خود دارا و بينياز میگرداند، بيگمان خداوند دارای نعمت فراخ (بوده و) آگاه (از نيّات همگان) است».
علی س فقیر و ناتوان بود، چیزی نداشت برای عروسی خرج کند، اما پروردگار کارساز است و دیگران را وسیله قرار داد تا علی با سربلندی مراسم عروسیاش برگزار شود.
بنی عبدالمطلب و صحابه کرام به این مناسبت مبارک، مجلس بزرگی تشکیل دادند و حضرت حمزه س چند گوسفند و شتر را ذبح کرده و برای مهمانان طعامی درست کردند.
حضرت سعد س از بزرگان انصار نیز گوسفندی هدیه کرد، جمعی دیگر از انصار، ذرّت و... آوردند و مقداری کشک و روغن و خرما نیز جمعآوری شد.
غذای خوب و لذیذی پخته شد که خود رسول الله ج شخصاً در درست کردن آن نقش داشتند، به همین علت تمامی میهمانان سیر خوردند، مقداری هم برای فقرا و مستمندان برده شد و سهم علی و فاطمهب نیز جداگانه برایشان در نظر گرفته شد.
پس از صرف شام، پیامبر ج به همسرانش -که در آن هنگام عایشه و سودهب بودند- دستور داد فاطمه ل را مانند عروسی خوب بیارآیند و دفزنان و شادیکنان بیرون بیاورند.
سواری و وسیلهی انتقال فاطمهل، قاطر خود رسول الله ج به نام «شهباء» بود که توسط حضرت سلمان س مهار آن کشیده میشد.
مراسم کاملاً معنوی و پربرکت بود، همراهان فاطمه و علیب، جمعی از اصحاب رسول الله ج بودند، حمزه س و همرزمانش با شمشیرهای برهنه اطراف کاروان حرکت میکردند، هیأت همراه تکبیرگویان و با ذکر و یاد پروردگار در حرکت بودند.
هنگام نماز عشا بود که به منزل علی س رسیدند، جمع صحابه به سوی مسجد شتافتند، پیامبر ج علی س را نیز دستور داد که پیش از نماز خلوت نکنند، صبر کنند تا ایشان از نماز فارغ میشوند.
وقتی پیامبر ج از مسجد برگشت به منزل علی و فاطمهبک رفت، ظرف آبی طلب کرد، و در آن دست میگرداند و بر آن دعا میخواند تا پروردگار آنان را از شیطان محافظت نماید و نسل مبارکی به آنان عنایت فرماید، پس بر سینهی علی س دست کشید و صورتش را با آن آب مسح کرد، فاطمهل را نیز صدا زد، او با شرم و حیای فراوان در مقابل پدر عزیزش ایستاده، پیامبر ج بر سر و روی هر دوی آنان آب پاشید، و فرمود: «اللهم إني أعيذهما بك وذُرِّيَّتَهما من الشيطان الرجيم» [۳۱].
بعد از آن در مورد حقوق شوهر و وظایف زن مؤمن، فاطمه ل را راهنمایی کرد و دستور داد تا با همسرش به نیکی رفتار کند و احترام و محبّت او را حفظ نماید و از دستوراتش سرپیچی نکند. پس از آن به علی س رو کرد و به ایشان نیز حقوق زن و وظایف شوهر مؤمن را متذکر شد و فرمود: «سعی کن زود عصبانی نشوی! هر گاه عصبانیت بر تو روی کرد، بنشین! و قدرت و عظمت پروردگار را در مقابل بندگانش و نیز صبر و تحملش را به یاد بیاور، و هر وقت گفته شد: از خدا بترس! خشم و عصبانیت را بگذار و به حلم و بردباری رو کن». و در آخر باز هم دعا کرده و فرمود:
«اللَّهُم بَارك فيهما وبَارك عَلَيهما وبارك لهما في نَسلهما» [۳۲].
«پروردگارا، در آنها و بر آنها و در نسلشان برکت نازل فرما!».
سپس پیامبر ج با خوشحالی و ناراحتی آنان را ترک کرد؛ خوشحال از این ازدواج مبارک و پیوند پربرکت فاطمه و علیب، و ناراحت از فراق و دوری فاطمهی محبوبش که با وجود کمی سن، تکیهگاه و همراز بزرگی برای او بود، امشب پیامبر ج خانه را خالی از فاطمهل میبیند و به راستی تحمل آن سخت و ناراحت کننده است.
اما علی س ، آری! علی خوشحال و شادمان، او جایزهاش را از خدا و رسول دریافت کرد، همان جایزهای که در مقابل آن شب تنها در بستر رسول الله ج به او عنایت شده است.
او شبی را با تمام عشق و آرزوهایش در بستر پیامبر ج خوابید که تمام عقلهای بشری کشته شدنش را قطعی میدانستند، اما امشب او در کنار فاطمهل به خواب میرود، تا تلخی و سختی آن شب طولانی و خوفناک از دل او زدوده شود.
[۳۱] جوهرة الکلام: ص ۱۰۶ به نقل از طبرانی. [۳۲] أسد الغابه: ج۵، ص ۳۶۵. طبقات ابن سعد: ج۸، ص ۲۱. نساء حول الرسول، محمد قطب: ص ۴۲۹ ـ ۴۲۸.
با آن مراسم ساده و زیبا و با آن دعاهای آسمانی و ملکوتی سرور کائنات و یاران با وفایش، فاطمهل به منزل علی س انتقال یافت، خانهای ساده و پاک، خانهای خالی از فرش و تختهای گرانقیمت و ظروف قیمتی و بالشها و پُشتیهای قیمتی و چیده شده، و فرشهای گرانبهایی که پهن میشوند.
آری! منزلی گلی و خالی از تمامی زرق و برق دنیوی و چیزهایی که مردمان زمان ما بدان دل میبندند و به آن عشق میورزند!
بلکه در آنجا پوست گوسفند به عنوان فرش پهن شده بود، وبالشهایی پر شده از پوشال خرما، چند عدد لیوان سفالین، یک آسیای دستی و... [۳۳].
[۳۳] نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۰۹.
به راستی برای رسول الله ج بسیار سخت بود که فاطمهی زهرا یادگار خدیجهی کبری که مونس و همدم شبانه روزش بوده، از او دور باشد. منزل علی س از منزل پیامبر ج دور بود، به همین علّت رسول الله ج نمیتوانست هر روز فاطمهل را ملاقات نماید، تحمل این دوری برای پیامبر ج مشکل بود از این رو در این اندیشه به سر میبرد که فاطمهل را به منزلی در همسایگی خویش بیاورد.
«حارثه بن نعمان» که دارای منازلی در همسایگی پیامبر ج بود، از این ماجرا باخبر شد، سریعاً خود را به رسولالله ج رساند و عرض کرد:
«یا رسول الله! شنیدهام که دوست داری فاطمه در همسایگی خودت باشد، و این منزلم نزدیکترین منازل «بنی نجار» به شماست. من و مالم در اختیار خدا و رسول هستیم... به خدا سوگند اگر آن را از من قبول بفرمایی بسیار خوشحالتر خواهم شد تا اینکه در مقابل آن پولی به من بپردازی».
پیامبر ج فرمود: «راست گفتی، پروردگار برکتش را بر تو نازل بفرماید».
سپس فاطمه و علیب نقل مکان کرده و در یکی از منازل «حارثه بن نعمان» در همسایگی پیامبر ج مستقر شدند [۳۴].
[۳۴] صور من حیاة الصحابیات: ص ۴۰.
حضرت علی و فاطمهی زهراب، سه منزل عوض کردند، حضرت علی س به سبب زهد و بیرغبتیاش نسبت به دنیا، خانه و کاشانهای آن چنان نداشت، به سختی توانست اطاق ساده و باصفایی دور از منزل پیامبر ج برای خود مهیا کند که در شب عروسی و تا مدتی اندک در آنجا به سر میبردند، و بعد از آن به خاطر نزدیک بودن با رسول الله ج موقتاً در منزل «حارثه بن نعمان» سکنی گزیدند تا وقتی که حجرههای مسجدالنبی ج ساخته شدند، و پیامبر ج حجرهای را برای زندگی فاطمه و علیب در نظر گرفت تا در کنار خودش باشند، آن دو بزرگوار و دستپروردهی رسول امین تا آخر عمر در همان حجره زندگی کردند [۳۵].
آری! این اتاق سادهی گلین که سقف آن با چوب خرما و حصیر پوشانده و آن را گل اندود کرده بودند، طوری بود که اگر کسی ایستاده دستانش را بلند میکرد به راحتی به سقف میرسید، اما در کنار همهی این سادگیها در آن نور و صفای الهی وجود داشت. جزو همان منازلی بود که پروردگار در مورد آنها میفرماید:
﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ ٣٦﴾ [النور:۳۶].
«(اگر در جستجوی اين نور پرفروغ هستيد، آن را بجويی) در خانههايی كه خداوند اجازه داده است برافراشته شوند و در آنها نام خدا برده شود (و با ذكر و ياد او، و با تلاوت آيات قرآنی، و بررسی احكام آسمانی آباد شوند خانههای مسجد نامی كه) در آنها سحرگاهان و شامگاهان به تقديس و تنزيه يزدان میپردازند».
[۳۵] طبقات ابن سعد: ج ۸، ص ۱۴.
تاریخ اسلامی دختران مانند فاطمه ل را کمتر به خود دیده که «صبر» و «تقوی» را با هم جمع کرده باشد. او تمامی کارهای منزل را خودش انجام میداد؛ از آسیا کردن گندم و جوها گرفته تا خمیر کردن و پختن نان، همگی را با دستان مبارک خویش انجام میداد، بر اثر این زحمات فراوان دستهایش تاول زده، و کمرش به درد آمده بود. حضرت علی س از نظر مالی وضعی نداشت که بتواند برای فاطمهل خدمتکاری استخدام کند.
روزی حضرت علی س به منزل برگشت و دید فاطمهل بیحال و ناتوان افتاده و بر اثر آسیاب کردن دستانش تاول زده، بر اثر آب کشیدن از چاه، کمرش به درد آمده و بر اثر گرمای تنور، صورتش دگرگون شده است.
علی به فاطمه مژده داد که به تازگی غنایم فراوانی از غزوات به مدینه رسیده است، فرصت مناسبی است که نزد پیامبر ج بروی و خدمتکاری طلب کنی!
فاطمه نزد پیامبر ج آمد، رسول الله ج فرمود:
دخترم چه طور شد آمدی؟ آیا کاری داشتی؟!
فاطمه جواب داد:
آمدم تا سلامی عرض کنم و احوال شما را بپرسم!
شرم و حیا او را فرا گرفت و نتوانست چیزی از خواستهاش را مطرح نماید و به منزلش برگشت.
علی س گفت: چه کار کردی؟!
فاطمه گفت: شرمم آمد که خواستهام را بگویم به همین جهت برگشتم.
علی بلند شد و این بار خودش همراه فاطمه نزد پیامبر ج آمد، البته با ترس و لرز و شرم تا اینکه نزد رسول الله ج رسیدند، علی گفت:
ای رسول خدا! دستان فاطمه را بنگر، بر اثر دستاس کردن ورم کرده، کمرش از آب کشیدن به درد آمده، چهرهاش از نان پختن کباب شده، شبها آرام و قرار ندارد و از درد کمر و پشتش و از خستگی کار روزانه نمیتواند بخوابد، اگر ممکن است از غنایم کنیزی به او بده تا در کارهای خانه او را کمک کند!
پیامبر ج با جدّیت فرمود:
سوگند به پروردگار اگر چنین کاری بکنم! چطور به شما خدمتکار بدهم در حالی که مسلمانان اهل صفه از گرسنگی بر خود میپیچند، و چیزی نمییابم به آنان بدهم، این کنیزها را میفروشم و با پولش برای فقرا غذا و آذوقه تهیه میکنم!
علی و فاطمهب که از شرمندگی سر به زیر برده بودند، به خانه برگشتند [۳۶].
[۳۶] نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۱۰ و بقیه تواریخ.
پیامبر ج همان شب به منزل علی و فاطمهب آمد در حالی که آنان در رختخواب بودند، لحافی بر روی داشتند که اگر سرشان را با آن میپوشیدند، پاهایشان بیرون بود، و اگر پاها را میپوشاندند، سرشان برهنه میماند، آنان متوجه شدند و به استقبال پیامبر ج دویدند.
پیامبر ج فرمود: در جایتان بمانید، راحت باشید!
سپس فرمود: آیا شما را به چیزی بهتر از آنچه از من خواستید، راهنمایی نکنم؟! (انگار پیامبر ج تمام روز را در فکر آنان به سر برده بود و به خاطر عاطفهی پدری دوست داشت دخترش راحت باشد، اما به خاطر عدالتگستری و برابری در جامعه و اجرای فرامین الهی، نمیتوانست این درخواست را پاسخ دهد به همین جهت به فکر جبران آن از طریق دیگری افتاد).
آن دو (فاطمه و علیب) با خوشحالی گفتند: بله، یا رسول الله دوست داریم!
پیامبر فرمود:
جملاتی هستند که جبرئیل به من یاد داده (و از کنیزه خدمتکار خیرش بهتر و فراوانتر است) پس از هر نماز ده مرتبه «سُبحان الله» ده مرتبه «الحمدلله» و ده مرتبه «الله اکبر» بگویید و هنگامی که به رختخواب میروید همین تسبیحات را «سی و سه» مرتبه تکرار کنید [۳۷].
علی و فاطمهب از آموختن این جملات بسیار خرسند شدند و تا آخر عُمر بر این توشهی ربِّانی استقامت کردند.
در سنن ابوداود، تعداد «الله اکبر» سی و چهار بار ذکر شده تا مجموعاً صد مرتبه شود، پیامبر فرمود:
این ذکر صد عدد بیش نیست، اما در نامهی اعمال هزار حسنه نگاشته میشود، فاطمه جان! اگر هر وقت خواستی به بستر بروی این اذکار را تکرار کن، خداوند کارهای مهم دنیا و آخرتت را اصلاح خواهد نمود [۳۸].
فاطمهل دیگر قضیهی خدمتکار را فراموش کرد، و از این نوع زندگی خشنود بود، او دنیا را کشتزار آخرت میدانست، به همین علت «قناعت» را پیشهی خود ساخته و این درس را از پدر عزیز و محبوبش یاد گرفته بود.
در روایت دیگر از بخاری آمده:
«ألا أعلِّمكما خيراً مما سألتما؟ إذا أخذتما مضاجعكما، أن تكبرا الله أربعا وثلاثين، وتسبحاه ثلاثاً وثلاثين. وتحمداه ثلاثاً وثلاثين، فهو خير لكما من خادم» [۳۹].
«آیا چیزی را به شما بیاموزم بهتر از آنچه از من درخواست کردید؟! هرگاه به بستر خواب رفتید ۳۴ بار تکبیر، ۳۳ بار تسبیح و ۳۳ بار تحمید بگویید، این از هر خادمی برایتان بهتر است».
[۳۷] بخاری: فضایل صحابه و مسلم: ذکر و دعا. نساء مبشرات بالجنة: ص ۲۱۱. [۳۸] حلیة الأولیاء: ج۲، ص ۴۱. سنن ابوداود. [۳۹] صحیح بخاری.
حضرت علی س شاهد زحمات و تلاشهای فاطمهی زهرال در امورات منزل و تربیت اولاد بود و میدانست که فاطمه چه شخصیتی است که اینگونه با رنج و سختیهای فقر و فاقه کنار میآید و کوچکترین اعتراض و ناسپاسی نمیکند، به همین علّت تلاش مینمود که اسباب آسایش و راحتی او را فراهم نماید.
حضرت علی س تصمیم ازدواج با دختری دیگر را داشت و به قول خودش خواست همسر دیگری را اختیار کند تا مقداری از زحمات و فشارهای فاطمه کاسته شود و به اصطلاح برای خدمت فاطمه او را در نظر گرفته بود.
دختر مورد نظر حضرت علی س «جویریه» دختر ابوجهل بود، که علی س میخواست با او ازدواج نماید. اولیای دختر نزد رسول الله ج رفته و از او اجازه خواستند که آیا راضی است جویریه را به علی بدهند یا نه؟
از طرف دیگر فاطمهی زهراءل به محض شنیدن این خبر از شدّت ناراحتی به سوی منزل پدر شتافت و رسولالله ج را در جریان تصمیم شوهرش قرار داده و از پدرش درخواست نمود که در این مورد دخالت کند.
پیامبر ج از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد.
مسور بن مخرمه گوید: شنیدم از پیامبر ج که بر منبر میفرمود:
«فرزندان ابنهشام (ابوجهل) از من اجازه خواستهاند که دخترشان را به عقد علی درآورند! به آنها اجازه نخواهم داد، (سه مرتبه این را تکرار فرمود) مگر اینکه علی، دخترم را طلاق دهد آن وقت میتواند دخترشان را عقد کند؛ چرا که فاطمه پارهی تن من است، هر کس او را آزار دهد، مرا آزرده است [۴۰].
در روایتی دیگر از مسلم آمده است که پیامبر ج فرمود:
«من هیچ گاه حلالی را حرام و حرامی را حلال نمیکنم (یعنی ازدواج دوم که حرام نیست) اما به خدا سوگند دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا هیچ گاه در یک جا جمع نمیشوند [۴۱].
حضرت علی س هنگامی که ناراحتی رسولالله ج را مشاهده نمود، احساس کرد که با این اقدام گناه بزرگی مرتکب شده، سریعاً نزد فاطمهل برگشت و از او معذرت خواهی کرد، فاطمه نیز که نمونهی زن مؤمن و همسر باوفا بود از خطای علی چشمپوشی کرده و او را بخشید.
[۴۰] صحابیات حول الرسول ص ۲۷۱ و مسلم: کتاب فضایل الصحابة / فضایل فاطمه دختر رسولاللهج. [۴۱] صحیح مسلم: کتاب فضایل صحابه / فضایل فاطمهل.
پس از گذشت یک سال از ازدواج مبارک و میمون علی و فاطمهب، این دو جوان محبوب پیامبر ج ، پروردگار توانا فرزندی به آنان عنایت فرمود که بیشتر از خودشان مایهی خوشحالی و خرسندی رسول الله ج بود.
در زمان بارداری فاطمه، روزی مادر «فضل» ل همسر حضرت عباس س نزد پیامبر ج آمد و گفت:
«در خواب دیدم که یکی از اعضای بدن مبارکت در منزل ما، نزد من است».
پیامبر ج فرمود:
خواب مبارکی است، حمل فاطمه، پسری است که تو به او شیر میدهی.
بالأخره انتظار علی و فاطمهب به پایان رسید و در شعبان [۴۲]، و یا نیمهی اول رمضان المبارک [۴۳] سال سوم هجری، پروردگار توانا به آنان پسری عطا فرمود که نیکویی و زیبایی صورت و سیمایش از همان لحظات اول هویدا بود.
فردی با عجله این مژده را به پیامبر ج رساند، آنحضرت که مدتها منتظر وضع حَمل پارهی تن خویش بود، از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد. این خوشحالی تنها به اهل بیت خلاصه نمیشد، بلکه تمامی مسلمانان مدینه، همان اصحابی که خود را در غم و شادی مرشد و استادشان شریک میدانستند، همگی مسرور و خرسند بودند از تولد «سبط» رسول الله ج .
پیامبر ج بیدرنگ به سوی منزل فاطمهل شتافت و پس از اطلاع از سلامتی فاطمه و تبریک و تهنیت به او فرمود: فرزندم کجاست؟!
نوزاد را برای پیامبر ج آوردند، او را بغل کرده و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند، سپس پرسیدند:
چه اسمی برایش انتخاب کردهاید؟ حضرت علی س جواب داد: «حرب».
پیامبر ج فرمود: نه! این نام زیبا نیست، «حسن» برای این طفل مناسب است (به خاطر حُسن و زیبایی ظاهر و باطنش).
ظاهراً این اولین فرزند اهل بیت رسول الله ج پس از بعثت آن حضرت ج بوده است، به خاطر همین رسول اکرم ج در شب هفتم جلسهی «عقیقه» [۴۴] برپا کردند، گوسفندی ذبح کرده، اصحاب و یارانش را دعوت کردند، موی سر نوزاد را تراشیده، هموزن آن نقره به فقرا صدقه نمودند، و شخصاً او را «تحنیک» [۴۵] کرده و نامش را «حسن» گذاشتند [۴۶].
بعد از گذشت یک سال از عمر «حسن» خداوند دومین فرزند را نیز به علی و فاطمهب عطا فرمود. این نوزاد نیز پسری بود که در شعبان سال چهارم هجری به دنیا آمد، دقیقاً همان کارهایی که پیامبر ج برای «حسن» انجام داده بود، مانند دادن عقیقه، دعوت صحابه، تراشیدن موی سر و صدقهی نقرهی هموزن آن و نامگذاری و تحنیک، همگی را برای نوزاد جدید انجام داده و او را حسن کوچک نامید؛ «حُسین» اسم مصغّر «حسن» است به همین جهت آنان را «حَسَنَین» میگویند.
این دو پسر به محبوبترین فرزندان رسول الله ج تبدیل شدند تا جایی که پیامبر ج فرمود:
«هُما ريحانتاي من الدنيا»» [۴۷].
«این دو خوشبویی و مایهی خنکی چشم و دلم هستند در دنیا».
و فرمود:
«سيّدا شباب أهل الجنة»: «اینها سرور جوانان بهشتاند».
محبت فراوان پیامبر ج نسبت به این دو فرزندش کاری مبارک بود که به سوی رحمت و مهربانی آن حضرت ج اشاره داشت.
اسامه پسر زیدب گوید:
«شبی پیامبر ج از منزل خارج شد و چیزی در بغل داشت، گفتم: یارسول الله! این چیست؟ چادر و رداء را کنار زد، دیدم حسن و حسین را در بغل دارد، فرمود: اینها فرزندان من و فرزندن دخترم هستند، پروردگارا! من این دو را بسیار دوست دارم، پس (به لطف خویش) اینها (حسن و حسین ) را و هر آن کس که به اینها محبّت دارد، دوست بدار! [۴۸].
فضایل و مناقب «حسن» و «حسین» بسیار بیشتر از آن است که در این چند صفحه ذکر شوند، به یاری پروردگار در آیندهی نزدیک در کتاب «اهل بیت را بیشتر بشناسیم» در مورد آنان سخن خواهیم گفت.
فرزند سوم حضرت فاطمه «محسن» نام داشت که بر اساس تواریخ صحیح اسلامی در همان کودکی فوت کرده است [۴۹]. بعضیها نیز او را اصلاً از فرزندان فاطمه نمیدانند. گروهی از اهل تشیع نیز او را آخرین فرزند فاطمه میدانند که سقط شده است! البته مصنفین منصف شیعه نیز در مورد «مُحسن» زیاد بحث نمیکنند و مثل اینکه این نظریهی اهل سنت را بیشتر پسند دارند که «محسن» یا وجود خارجی نداشته و یا در همان کودکی فوت کرده است [۵۰].
فرزند سوم حضرت فاطمهل، دختری به نام «زینب» بود که در سال پنجم هجری متولد شد، او پس از رسیدن به سن بلوغ با «عبدالله بن جعفر بن ابیطالب» س ازدواج کرد [۵۱].
زینب ل در حادثهی تلخ و غمانگیز «کربلا» برادر بزرگوارش، حضرت حسین س و یارانش را همراهی میکرد؛ و برای آنان بسان مادری دلسوز بود، او بعد از شهادت خونین حضرت حسین س و یارانش، در کاروان کودکان و خانوادهی امام حسین به دمشق رفت.
وی در تاریخ زنان اسلام، استقامت و صلابتی از خویش به ثبت رسانده است که نمونهی آن در تاریخ نایاب است.
زینب که درس مبارزه و سخنوری را از مادرش (فاطمهی زهرا) فرا گرفته بود پس از واقعهی کربلا وظیفهی ابلاغ پیام خون شهدا را بر عهده گرفت و با رشادتی شگفتآور به افشاگری علیه رژیم یزید پرداخت [۵۲].
فرزند چهارم این دو بزرگوار (علی و فاطمهب)، «اُمکلثوم» بود. او در سال هفتم هجری در مدینهی منوّره به دنیا آمد و پیامبر ج نام او را «اُمکلثوم» گذاشت. او در سال ۶۲ هجری در مصر وفات یافته و همانجا مدفون است [۵۳].
اُمکلثوم در دوران کودکی با حضرت عمر س ازدواج کرده و از ایشان صاحب دو فرزند به نامهای «زید» و «رقیه» است. (در مورد ازدواج حضرت عمر س و اُم کلثوم، در بخش آخر سخن خواهیم گفت).
[۴۲] نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۱۶. [۴۳] کامل ابن اثیر: ج ۲۰، ص ۱۴۱ و دیگران. [۴۴] عقیقه: گوسفندی که روز هفتم تولد نوزاد، هنگام تراشیدن موی سر او، ذبح میکنند و قسمتی از آن را بین فقرا توزیع نموده و قسمتی را به عنوان غذا درست میکنند و جلسه میگیرند، معمولاً در همین جلسه نوزاد نام گذاری و ختنه میشود. [۴۵] شیرین کردن دهان نوزاد در هنگام نام گذاری. [۴۶] نساء حول الرسول، محمد قطب: ص ۴۳۰ و نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۱۶. [۴۷] بخاری، ترمذی و احمد آن را روایت کردهاند. [۴۸] ترمذی آن را روایت کرده است. سیر اعلام النبلاء: ج۳، ص ۲۵۱. [۴۹] نساء حول الرسول، محمد قطب: ص ۴۳۰، کامل ابن اثیر: ج۳، ص۳۹۷. [۵۰] زندگانی فاطمه زهرا، قاسم نصیرپور: ص ۵۷. [۵۱] نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۱۷ و نساء حول الرسول، محمد قطب: ص ۴۳۱. [۵۲] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور: ص ۵۸. [۵۳] سیدتنا فاطمة الزهراء، محمد عقیل زاده: ص ۲۴۰.
اگر خوانندگان محترم به یاد داشته باشند پیامبر ج در هنگام عقد و خواندن خطبه و نیز بعد از قبول آن توسط حضرت علی س و همچنین برای بار سوم در وقت خداحافظی از فاطمه در خانهی علی (یعنی سه مرتبه جداگانه) در مورد «نسل» فاطمه و علیل دعای خصوصی کردند: «جمعالله شملکما، وأسعد جدّکما، وبارک علیکما، وأخرج منکما کثیراً طیباً» و قطعاً صحابهای که آن را شنیدهاند، آمین گفتهاند و براساس سخن حضرت انس س «فو الله قد أخرج الله منهما الکثیر الطیب» خداوند نسل پاک و کثیری را به این زوج عنایت فرمود و آن نسل، همین ساداتی هستند که امروزه در جای جای این کرهی خاکی پراکنده شدهاند و هر کدام به شکلی به حضرت حسن و حسینب منتسب میشوند و از طریق آنان نیز به رسولاکرم ج وصل خواهند شد. اما متأسفانه بعضی از علما و روشنفکران امروزی، این پیوند مبارک را قبول نداشته و آن را با پیامبر ج بیارتباط میدانند، به همین علّت در اینجا رشتهی سخن را به خطیب سابق بندرعباس، مرحوم سید عبدالرحیم خطیب: میسپاریم که در این باب توضیحات خوبی را در کتاب ارزشمند «صهرین» نگاشته است:
فضیلت دومی که خداوندأ به حضرت علی س عنایت فرموده این است که او را در کودکی در خانه پیامبر ج یعنی خانهایی که براساس مشیت ازلی خدا بیتالنبوت و خانه خاتمالنبیین بود، سکونت داد و او را تحت عنایت خدیجه همسر رسولالله ج و مستقیماً زیر نظر خود رسولالله ج قرار داد تا سهم وافری از اخلاق و سجایا و کرامت انسانی در این خانهی مبارک کسب نماید تا منشأ وجود و تسلسل ذریه رسولالله ج بشود.
آری! ذریه و نسل رسولالله ج یعنی سادات و سیدات حسنی و حسینی همه از حسن و حسین پسران طیب سیدتنا فاطمة بنت رسولالله ج هستند و این دو نفر سلاله طاهره علی بن ابیطالب میباشند. پس اصل و منشأ ذریه رسول الله ج ، علی بن ابیطالب همسر فاطمه است.
پس درباره چنین شخصی که رسولالله ج حُب و بغض او را محک و علامت ایمان و نفاق مردم قرار داده و به وسیله حُب و بغض او مؤمن و منافق از هم جدا و شناخته میشوند، چه صفتی بهتر از این میشود یافت؟
در شأن شریف کسی که خدا -جل وعلا- ذریه و نسل بهترین مخلوق خدا سیدنا محمد بن عبدالله خاتم الانبیاء را از پشت او به وجود آورد و تسلسل داد و حفظ کرد، چه وصفی برتر از این کرامت میتوان گفت؟
خیلی عجیب است که علامه شیخ محمد مردوخ عالم کردستان [۵۴] در صفحه ۳۳ رساله خود به نام «حل الاختلاف» درباره سادات مینویسد:
«به اضافه خود را سید و اولاد رسول هم میگویند، در صورتی که ملاک نسب نطفه است نه رحم؛ یعنی ممیز نژاد تخم است نه مزرعه».
سپس اضافه کرده میگوید:
«بدیهی است که فرزند پسر منتسب به جد است و فرزندان دختر منتسب به غیر، پیغمبر که بدون پسر رحلت فرمود، این همه اولاد از کجا پیدا شدهاند؟ اینها در صورت صحت انتساب باید خود را از نسل علی بخوانند نه از اولاد رسول».
مقصود شیخ محمد مردوخ از این تقریر ناصواب این است که نه تنها سلاله و اولاد حسن و حسینب که از شکم فاطمه ل هستند ذریه رسولالله ج محسوب نمیشوند، بلکه خود حَسَنَین هم ذریه رسولالله ج نیستند؛ زیرا پسر و اولاد پسر ذریهی انسان هستند نه فرزندان دخترش، و چون حَسَنَین پسران فاطمه دختر رسولالله ج هستند، ذریهی آنحضرت ج محسوب نمیشوند. پس اولاد حَسَنَین به طریق اولی ذریه و نسل آنحضرت نخواهند بود، بنابراین حَسَنَین و اولاد آنها ذریهی علی بن ابیطالباند نه ذریه رسول الله! این است آنچه شیخ میگوید.
ما هرگز انتظار نداشتیم که شخص عالمی مانند شیخ محمّد مردوخ که در وسعت علمش شک نداریم پا روی حق واضحی بگذارد و حقیقتی را انکار نماید که در طول تاریخ اسلام مورد اتفاق جمهور علمای محقّق اسلام و مورد قبول عموم مسلمین بوده و میباشد. قرآن مجید هم طبق آیهی ۸۴ و ۸۵ سوره انعام بر خلاف رأی او و مؤید نظر جمهور علما بوده اولاد دختر را ذریهی انسان میداند که میفرماید:
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٨٤ وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٥﴾ [الأنعام: ۸۴-۸۵].
و از ذریهی ابراهیماند، داود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون - چون قبل از این آیه نام نوح و ابراهیم -علیهما السلام- هر دو ذکر شده احتمال دارد که ضمیر «ومن ذریته» راجع به نوح ÷ باشد یا ابراهیم ÷ و هر دو صحیح است، زیرا این انبیای بزرگ که در این آیه ذکر شدهاند هم ذریه ابراهیم ÷ میباشند و هم ذریه نوح ÷ زیرا جدَّ اول آنها نوح ÷ و جد بعدی آنها ابراهیم ÷ میباشد که ملقب به ابوالانبیاء (پدر انبیاء) میباشد.
«و ما این چنین پاداش میدهیم به نیکوکاران و نیز از ذریهی ابراهیم میباشد زکریا، یحیی، عیسی و الیاس و همهی اینها از صلحا و رستگارانند».
چنان که ملاحظه میشود قرآن کریم، این کتاب وحی الهی حضرت عیسی ÷ را صریحاً در زمرّهی ذریهی ابراهیم ÷ شمرده است و حال آنکه نسب آنحضرت از طرف مادرش مریم -علیها السلام- به ابراهیم ÷ میرسد نه از پدر، زیرا عیسی ÷ پدر ندارد.
در صفحهی ۳۲ جزء دوم مختصر تفسیر ابنکثیر نیز این مطلب تأیید شده که مینویسد:
«وفی ذکر «عیسى»، علیه السلام، فی ذریة «إبراهیم» أو «نوح»، على القول الآخر دلالة على دخول ولد البنات فی ذریة الرجال؛ لأن «عیسى»، علیه السلام، إنما ینسب إلى «إبراهیم»، علیه السلام، بأمه «مریم» علیها السلام، فإنه لا أب له».
در اینکه قرآن حضرت عیسی را (در آیه فوق) در جمع ذریه ابراهیم ذکر کرده است دلیل بر این است که اولاد دختران انسان داخل در ذریه انسان میشوند، زیرا عیسی ÷ از طرف مادرش مریم -علیها السلام- به ابراهیم ÷ میرسد چه او پدر ندارد.
سید محمد رشید رضا در صفحهی ۵۸۹ جزء هفتم تفسیرالمنار، ج۷، ص ۵۸۹ به ذکر این مطلب پرداخته در پیرامون این آیه میگوید:
«وقد استدل بعضهم بذکر عیسى فی ذریة إبراهیم أو نوح على أن لفظ الذریة یشمل أولاد البنات».
یعنی: بعضی از علمای تفسیر از اینکه عیسی (در آیهی مذکوره) در عدد ذریهی ابراهیم یا نوح ذکر شده است استدلال کردهاند که لفظ ذریه شامل اولاد دختران هم میشود.
امام فخرالدین رازی نیز در تفسیر خود به این آیه استدلال کرده میگوید:
«این آیه دلیل بر این است که حسن و حسین از ذریه رسول الله ج میباشند».
سید محمد رشید رضا در همان صفحه و از همان جلد تفسیر المنار میگوید:
«وحدیث عمر فی کتاب معرفة الأنساب لأبینعیم مرفوعاً: «وکل ولد آدم فإن عصبتهم لأبیهم، خلا ولد فاطمة، فإنی أنا أبوهم».
ابونعیم در کتابش به نام معرفة الأنساب از روایت عمر بن الخطاب س نقل میکند که رسول الله ج فرمود:
«همه فرزندان آدم نسبشان از طریق پدرشان ثابت میشود، جز فرزندان فاطمه که من پدرشان هستم».
در صفحهی ۷۱ جزء نهم صحیح بخاری به روایت صحیح آمده است که رسول الله ج دربارهی حسن بن علیب فرمود:
«ابني هذا سيّد [۵۵] ولعل الله أن يصلح به بين فئتين من المسلمين».
رسول الله (اشاره به حسن کرده) فرمود: این پسرم سرور بزرگی است و امید است که خدا به وسیلهی او، بین دو گروه از مسلمین صلح و آشتی دهد».
و چنین هم شد، زیرا در اثر صلحی که سیدنا حسن بن علی با معاویه کرد مسلمین دست از جنگ و خونریزی در بین خود کشیدند و شمشیرها را در نیام بردند و آسوده شدند.
چنان که ملاحظه میشود، رسولالله ج حسن را در این حدیث با توصیف به وصف «سید» و به عنوان پسر به خودش نسبت میدهد و چه دلیلی بهتر و قویتر از اینکه خود حضرت رسول او را که پسر دخترش فاطمهل میباشد، صریحاً پسر خود بداند.
پس با توجه به مدلول آیهی قرآن کریم که ذکر کردیم و با تصریح حدیث نبوی که نقل کردیم، مسلَّم است که حَسَنَین ذریه و نسل رسولالله ج میباشند و همچنین سادات و سیدات حسنی و حسینی هم تبعاً اولاد رسولالله ج محسوب میشوند.
در خاتمهی این بحث باید بگویم که علاّمه شیخ محمد مردوخ به خوبی متوجهی آیهی مورد استدلال علما بوده، ولی او آن را دلیل بر این امر نمیداند و در صفحهی ۳۵ رسالهی حل اختلاف خود میگوید:
«قیاس حَسَنَین بر عیسی هم که به وسیلهی مادر به نوح انتساب دارد، قیاس مع الفارق است؛ زیرا عیسی پدر ندارد تا به وسیلهی او انتساب پیدا کند؛ اما حَسَنَین دارای پدرند و مجوّزی برای عدول از قانون انتساب وجود ندارد».
خلاصه کلام شیخ این است که چون حَسَنَین پدر دارند، نمیشود نسب آنها قیاس بر نسب عیسی ÷ گرفت، تا آنها را از ناحیهی مادرشان فاطمهل به رسولالله ج نسبت داد، ولی عیسی ÷ چون پدر ندارد، از ناحیهی مادرش مریم منتسب به نوح شده است.
یعنی: اگر فرضاً عیسی ÷ پدری داشت که از ذریهی نوح یا ابراهیم -علیهما السلام- نبود، با آنکه نسب مریم -علیها السلام- به آنها میرسد (نعوذبالله) خدا او را از ذریهی آنها نمیدانست و او را از زمرّهی صلحا و رستگاران محسوب نمیفرمود! نعوذ بالله من هفوة اللسان وهجوة القلم، چه خطای عظیمی از چه عالم بزرگی [۵۶].
[۵۴] مشهور به آیتالله مردوخ. [۵۵] کلمهی سید که به اصطلاح علمای نحو و در اصطلاح علم بدیع نکره ذکر شده تنکیر تعظیم میباشد. یعنی حسن سید و سرور بزرگی است. [۵۶] صهرین: ص ۱۶۰-۱۵۵.
هر چند مدت زندگی فاطمهی زهرال فقط نزدیک به سه دهه بود، اما در طول این مدت سختیها و تلخیهای فراوان و شادیهای اندکی را مشاهده نمود. بسیار گذرا میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
• مشاهدهی اذیت و آزار پدر عزیزش از سوی مشرکان مکه.
• محاصرهی پدر و یارانش در شعب ابیطالب.
• وفات مادر عزیز و مهربان او.
• هجرت و جدایی خواهرش رقیه ل به حبشه.
• وفات خواهرش رقیهل همسر حضرت عثمان س .
• مصوبهی مشرکان در دارالندوه و تصمیم به قتل پیامبر ج .
• هجرت رسول الله ج به مدینه و بیخبری فاطمهل از او.
• هجرت فاطمهل به مدینه و تعقیب آنان از سوی دشمنان.
• روزهای شکلگیری حکومت اسلامی در مدینه.
• وقوع جنگ بدر و مشاهده نصرت الهی و امدادهای غیبی.
• جنگ اُحد و شایعهی شهادت رسول الله ج .
• ازدواج با علی س و آغاز زندگی جدید.
• تولد فرزندان مبارک.
• فوت خواهر دیگرش، زینبل در سال هشتم هجری.
• فوت خواهر دیگر، اُمکلثومل در سال نهم هجری.
• فتح مکه و مشاهده شکوه و عظمت اسلام.
• روزهای واپسین زندگی پدر.
• فراق بابای عزیز و محبوب.
• ارتداد بعضی از قبایل عرب.
آری! فاطمهی زهرال سختیها و تلخیهای زندگیاش، چند برابر روزهای شیرین بود، اما باز هم تسلیم نشد و به عنوان یک زن صابره و با تقوا در برابر مشکلات استقامت نمود تا به آن جایگاه رفیع نایل آمد.
أنس بن مالک س خادم رسول الله ج میگوید:
روزی رسول خدا ج در جمع یاران نشسته بود، از آنان پرسید: «ارزندهترین و گرامیترین زینت برای زنان چیست؟»
صحابه به فکر فرو رفتند و یکدیگر را نگاه کردند، کسی نتوانست پاسخی بدهد، علی س به خانه رفت و این سؤال را با همسرش در میان نهاد.
فاطمه فرمود: «بهترین زینت برای زنان آن است که مردان آنان را نبینند و آنان نیز مردان را نبینند».
علی س بیدرنگ به سوی پیامبر ج بازگشت، و پاسخ فاطمهل را برای حضرت ج بیان کرد.
پیامبر ج فرمود: «چه کسی چنین پاسخی به تو آموخته؟!»
علی س جواب داد: فاطمه.
رسول خدا ج فرمود: «فاطمه درست گفته است. او پارهی تن من است» [۵۷].
[۵۷] حیلة الأولیاء، اصبهانی: ج۲، ص ۴۰ و کنز العمال: ج ۸، ص ۳۱۵.
فاطمهی زهرال برای زنان جامعهی ما مَثَل بسیار بزرگ و اُسوهی نیکویی است در زندگانی زناشویی و اجتماعیاش، در ارتباط خوب و سالم با همسایهها و خویشان، در اجرا کردن وظیفهی مادری و تربیت صحیح فرزندانش.
او کار منزل را به خوبی انجام میداد، حق شوهر را ادا میکرد، از نظر تربیتی به بهترین شیوه فرزندانش را تربیت مینمود، ارتباط درست و صحیح با اطرافیان برقرار کرده و در کنار تمامی اینها در پی کسب رضوان الهی و عبادت پروردگار و اطاعت رسول الله ج بود.
نمازش را سر وقت میگزارد، با جُهد و تلاش مال زیادی را در راه پروردگار تقدیم نمود. او راستگو و متخلق به اخلاق رسول الله ج بود، به همین علت قدوه و اسوهی نیکویی برای زن مسلمان در تمامی زمانها و مکانها میباشد.
همان طور که در صفحات قبل اشاره شد، فاطمهی زهرال از جایگاه و منزلت خاصی نزد رسولالله ج برخوردار بود و محبّت فاطمهل در قلب و درون پیامبر ج جای داشت.
اما نکتهی مهم اینکه با وجود این محبّت و جایگاه ویژه باز هم پیامبر ج به این نکته اشاره میفرماید که برای سرای آخرت باید هر کسی تلاش کند و نباید کسی به ارتباطات خویشاوندی دل ببندد، بلکه زاد و توشه، ایمان و اعمال صالحه است.
روزی پیامبر ج بلند شد و فرمود:
«ای جماعت قریش! نفسهای خویش را بخرید (و از آتش جهنّم نجات دهید)؛ چرا که من نمیتوانم هیچ کاری برای شما نزد پروردگار انجام دهم.
ای فرزندان عبد مناف! (خودتان عمل کنید) چراکه نمیتوانم شما را از عذاب الهی نجات دهم.
ای عباس و ای صفیه فرزندان عبدالمطلب! من نمیتوانم چیزی از عذاب خدا را از شما باز دارم! پس خودتان اعمال صالحه انجام دهید!
ای فاطمه دخترم! آنچه را از مالم میخواهی، طلب کن (اما در مورد قیامت) هیچ کاری نمیتوانم برایت انجام دهم، پس خود را نجات ده!» [۵۸].
پس مسلمان باید همیشه این گفته و هشدار رسول اکرم ج را آویزهی گوش داشته باشد و محض به خاطر اینکه از سادات و یا از خانوادهی فلان کس و یا از مُحبّان علی و حسین است خود را بینیاز از عمل نداند و به انتظار کمک و حمایت آنان ننشیند، بلکه باید با انجام اعمال صالحه خویش را مستحق شفاعت پیامبر ج بنماید.
[۵۸] بخاری، مسلم، نسائی، ترمذی، احمد و بیهقی نیز آن را روایت کردهاند.
پیامبر ج در سال آخر عمر مبارک تصمیم به حج بیتالله گرفتند؛ البته نه یک حج ساده و در حد ادای یک فریضه، بلکه مدرسهای سیار بود که آخرین درسها را به امت اسلامی آموخت... [۵۹].
پیامبر ج در رمضان همین سال (دهم هجری) حضرت علی س را برای یک مأموریت مهم رزمی - تبلیغی و به فرماندهی سیصد سواره نظام به سرزمین یمن، اعزام نمود. (پیشتر نیز حضرت خالد بن ولید س به آنجا اعزام شده بود [۶۰]. مأموریت با موفقیت انجام گرفت و عده زیادی به اسلام گرویدند.
حضرت علی س از یمن طی نامهای گزارش کار خود را برای پیامبر ج فرستاد.
رسول خدا ج در پاسخ به علی س امر فرمود که برای انجام مراسم حج، خود را به مکه برساند، و پیک با این پیام به سوی علی س بازگشت.
همهی همسران پیامبر ج نیز در این سفر (حجةالوداع)، (با پیامبر ج ) همراه شدند. آنها به هودجها سوار بودند، فاطمهی زهرال نیز با آنان بود و در این سفر عبادی مناسک حج را به دستور پیامبر ج انجام داد. حضرت علی س نیز پس از گذشت سه ماه از مأموریت، در ایام حج به مکه رسید و در آنجا همسرش فاطمهی زهرا را ملاقات کرد [۶۱].
پس از بازگشت از سفر «حجة الوداع» پیامبر ج کمکم مریض شد، روز به روز بر مریضی آنحضرت ج افزوده میگشت.
فاطمهی دلسوز و مُحب پیامبر ج ، همانند پروانه گرداگرد رسولالله ج میگشت و همچون پروانهای که بر گرد شمع در حال خاموش شدن، بیقراری میکرد.
مادر مؤمنان عایشهی صدیقهل میفرماید:
در یکی از روزها که پیامبر ج در بستر مریض بود، فاطمه را صدا زد، در گوش او چیزی گفت که فاطمه به گریه افتاد. پس از لحظاتی دوباره فاطمه را صدا زد و باز هم چیزی در گوش او گفت، فاطمه خندید.
عایشه گوید:
همانند امروز، شادی همراه با اندوه را ندیده بودم.
پس از فاطمه پرسیدم:
«ای فاطمه! به من بگو چه چیزی تو را به خنده و گریه واداشت؟!»
فاطمه گفت:
«من اسرار پیامبر ج را فاش نمیکنم، تا وقتی ایشان زنده هستند».
اما پس از وفات رسول الله ج دوباره از فاطمه جریان گریه و خندهاش را جویا شدم، جواب داد: پیامبر ج به من فرمود:
«هر ساله جبرئیل یک بار برای دور قرآن نزدم میآمد، اما امسال دو بار برای این کار آمده، و من فکر میکنم اجلم نزدیک است. به همین علت گریه کردم».
سپس پیامبر ج فرمود:
«ای فاطمه! تو اولین فرد از اهل بیتم خواهی بود که به من خواهی پیوست. به همین علت خندیدم» [۶۲].
[۵۹] ر.ک: کتابهای سیره داستان «حجةالوداع» و «همگام با نبی رحمت»، سفر سوم از مدینه به مکه، اثر نگارنده. [۶۰] برای اطلاع بیشتر در این زمینه رجوع شود به «حدیث غدیر و ما اهل سنت» اثر دیگر نگارنده. [۶۱] المغازی: ج ۳، ص ۱۰۸۷-۱۰۸۲. [۶۲] بخاری و مسلم آن را روایت کردهاند. سیر اعلام النبلاء: ج ۲، ص ۱۲۶.
بالأخره روز وداع فرا رسید، روزی که خورشید در آن میگریست، ستارگان و ماه بینور شده بودند. زمینیان سرگردان اما آسمانیان شادی میکردند.
آری! همه منتظر بالا آمدن روح سرور کائنات، قافله سالار انبیا و مرسلین، محبوب رب العالمین، حضرت محمد مصطفی ج بودند. اما از آن سو، فرشیان از عرشیان بیخبر! آنان میگریستند؛ عایشه و فاطمهب بیقراری میکردند، و پیامبر ج در حالی که سر مبارکش در دامان عایشه ل بود، جان به جان آفرین تسلیم کرد و تمامی عزیزانش را به جای گذاشت.
پیامبر ج رفت و عایشه و فاطمهب و هزاران عاشق و دلباختهاش را در حزن و اندوه گذاشت.
چه کسی میتواند حال فاطمهی جوان و عاشق را درک کند؟! فاطمهای که همیشه دستش در دست رسولالله ج بود. فاطمهای که همیشه بابا برای استقبالش بلند میشد. دیگر خبری نیست، دیگر از نوازشهای بابای محبوبش خبری نیست، واقعاً دردناک و جانکاه است.
هر چند فاطمهی زهرا سختیها و رنجهای فراوانی را در زندگی کشیده بود، همچون وفات مادر و خواهرانش، زخمی شدن بابا و... اما از همه جانگدازتر و دردناکتر، رحلت پدر عزیز و محبوبش بود.
به همین علت میگفت:
صُبَّت عَلَی مَصائِبٌ لَوأَنَّها
صُبَّت عَلى الأَیامِ عُدن لَیالِیا
ما عَلَىَّ مِن شَمَّ تُربَةَ أَحمدٍ
أَلاَّ یشُمُ مَدى الزَمانِ غَوالِیا
مصیبت و دردهایی بر قلب من سرازیر شد که اگر بر روزها میریخت برای همیشه تاریک میشد و نورش را از دست میداد.
چگونه است حال کسی که خاک پاک پیامبر ج را استشمام کرده باشد؟ قطعاً در طول عمر هیچگاه از خوشبوییهای گرانبها نیز استفاده نخواهد کرد!
فاطمهل گریه میکرد و میگفت:
ای پدر عزیزم! دعوت پروردگارت را لبیک گفتی و به سوی فردوس برین شتافتی.
هنگامی که رسول الله ج را در حجرهی عایشه صدیقهل دفن میکردند، فاطمهل به أنس خادم رسول الله ج گفت:
«ای أنس! چگونه دلتان میآید و به خود اجازه میدهید که بر بدن مبارک رسولالله ج خاک بریزید؟!» [۶۳].
به خاطر حزن و اندوه فراوان دوری رسولالله ج پس از وفات ایشان کسی فاطمهل را در حال خندیدن مشاهده نکرد.
هنگامی که در روز عرفه آیهی ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ...﴾ [المائدة: ۳] نازل شد، حضرت عمر س به گریه افتاد و فرمود:
«ليس بعد الاكمال إلاِّ النّقصان»
پس از کامل شدن چیزی غیر از نقصان و اتمام چیزی به دنبال آن نمیباشد.
فاطمهل نیز در شب به سخنان پدرش میاندیشید که فرموده بود: «شاید سال دیگر در میان شما نباشم» به همین علّت نمیتوانست خواب برود، او در طول شب از خود میپرسید: «آیا به رسولالله وحی شده که وقت انتقال او از دنیاست؟ یا اینکه احساس میکند وقت رحلت نزدیک شده است...».
وقتی حضرت علی س وضعیت فاطمه ل را درک کرد، گفت: چرا ناراحتی؟
فاطمه گفت: «احساس دلتنگی میکنم، از سخنان پدرم اینگونه برداشت میشود که امسال آخرین سال حیات اوست».
حضرت علی س گفت: «الحمدلله، پیامبر ج حالش خوب است و هیچ چیزی بدون قضا و قدر الهی صورت نمیگیرد».
پس از بازگشت از سفر حج، حال پیامبر ج خوب بود تا ماه ربیعالاول، کمکم پیامبر ج مریض شد تا حدی که برای نماز جماعت ابوبکر س را به عنوان امام قرار میداد.
[۶۳] بخاری، کتاب المغازی و ابن ماجه، کتاب الجنائز.
پس از رحلت رسولالله ج مرحلهی جدیدی از زندگانی فاطمهی زهرا شروع شد، مرحلهای بدون حضور و وجود پدر عزیز و مهربان. مرحلهای که دیگر تعلّقات مادی و دنیوی در آن به طور کامل منقطع شده بود. مرحلهای که فقط آمادگی برای کوچ و هجرت به سوی پروردگار و پیامبرش بود. پس فاطمه ل دل از دنیا و متعلّقاتش به طور کامل کند، تمام فکر و ذکر او رسیدن به رضای پروردگار و لقای بابای عزیزش بود.
وقتی متوجه شد پس از شورا و مشورت و رأیگیری یکی از معاونین و وزرای پدرش، یعنی ابوبکر صدیق س به جانشینی انتخاب شده، خوشحال شد؛ چراکه او از هر کس بهتر میدانست پیامبر ج در روزهای آخر عمر مبارک، بدون دلیل و اتفاقی، ابوبکر صدیق س را برای امامت نمازها نمیفرستاد، بلکه اشارهای به طرف جانشینی و خلافت ایشان داشت.
در بعضی از تواریخ مسائلی همچون بیحرمتی به فاطمهل پس از وفات رسول اکرم ج مشاهده میشود که کاملاً اشتباه و خلاف واقع است.
تمامی صحابه به خوبی جایگاه و منزلت فاطمه ل را نزد پیامبر ج میدانستند، همگی آنان این حدیث را شنیده بودند که «اذیت کردن فاطمه همچون آزردن پیامبر است» چگونه ممکن است شاگردان مخلص و جان بر کف پیامبر ج آن هم یک روز پس از وفات رسولالله ج اینگونه بیادبی کنند و جلو خانهی فاطمه ل هیزم جمع کنند و خانه را به آتش بکشند. آیا این بیشتر به یک افسانهی سیاسی شبیه نیست؟! (در بخش آخر مفصلاً در مورد آن بحث خواهیم کرد. إنشاءالله).
بر خلاف آنچه در بعضی از تواریخ مشاهده میشود، رابطهی حضرت فاطمهی زهراء و حضرت ابوبکر س بسیار خوب و نزدیک بود. حضرت ابوبکر س به علت توصیههای پیامبر ج در مورد فاطمهل، او را بسیار دوست میداشت و به مسلمانان نیز در مورد اکرام و احترام فاطمه ل و اهل بیت سفارش مینمود، که احترام خاندان نبوّت از ضروریات اسلامی است.
امام شعبی : میگوید:
هنگامی که فاطمهل مریض شد، ابوبکر س برای عیادت او آمده و اجازهی ورود خواست، حضرت علی س به فاطمه ل گفت: ابوبکر پشت در است اجازهی ورود میخواهد.
فاطمه (که نمونهی زن مؤمن و فرمانبردار شوهرش بود) گفت: آیا دوست داری به او اجازه دهم؟!
علی س جواب داد: بله.
فاطمه گفت: پس اجازه دارد. ابوبکر صدیق س داخل شده تا رضایت او را به دست آورد و گفت: سوگند به پروردگار خانه و کاشانه، ثروت و طائفهام را رها نکردم مگر به خاطر کسب رضای پروردگار و پیامبرش و کسب خوشنودی شما اهل بیت.
پس فاطمه ل نیز اعلام رضایت و خوشنودی کرد، تا ابوبکر س راضی شد.
امام ذهبی در کنار نقل این واقعه به نکتهای اشاره میکند که دلیل بر بلندی مقام فاطمه ل در کسب علم و ادب میباشد و آن اینکه: فاطمهل به خوبی این نکته را تشخیص داد که بدون اجازه شوهرش نمیتواند کسی را به منزل راه دهد [۶۴]. (پس اجازه گرفتنش به خاطر رعایت این اصل شرعی بود، نه به خاطر کینه و عداوت با ابوبکر صدیق س ).
نقل کنند در این ملاقات ابوبکر و عمرب با هم به عیادت فاطمهل آمدند، ابوبکر فرمود: ای عزیز رسول خدا! خویشان پیامبر ج نزد من عزیزتر و گرامیتر از خویشان خودم میباشند و تو در نزد من گرامیتر از دخترم عایشه هستی [۶۵].
[۶۴] نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۲۴ و سیر أعلام النبلاء: ج ۲، ص ۱۲۱. [۶۵] زندگانی فاطمه زهراء، نصیرپور: ص ۱۰۷.
از آنجایی که فاطمهی زهراء از پدر عزیزش شنیده بود که اولین فرد از اهل بیت که به پیامبر ج ملحق میشود، اوست برای این سفر آمادگی میگرفت. روزی به شوهر گرانقدرش، علی مرتضی س گفت: پسر عموی عزیزم! احساس میکنم هنگامهی کوچ به سوی پدرم نزدیک است، تو را وصیتی میکنم.
حضرت علی س در مقابلش نشست و فرمود: آنچه دوست داری بگو!
فاطمه گفت: از وقتی به خانهی تو آمدهام، نه دروغ گفتهام و نه خلاف میلت کاری انجام دادهام.
علی س جواب داد: تو بسیار خداشناسی و از من پرهیزگارتری! جدایی از تو برایم بسیار دردناک است، اما نمیتوان جلو مرگ را گرفت. به خدا سوگند مرا به یاد رحلت رسول الله ج و آن مصیبت بزرگ انداختی.
در این لحظه هر دو گریه سر دادند. حضرت علی س دستش را بر پیشانی و سر و صورت فاطمهل گذاشته و گفت: هر دستوری که داری بفرما! که با تمام وجود برای خدمتگزاری آمادهام.
فاطمهل فرمود:
وصیت من اینکه بعد از مرگ من با خواهر زادهام «اُمامه» ازدواج کن؛ چرا که او از هر کسی نسبت به تربیت و مراقبت فرزندانم بهتر است. دیگر اینکه مرا شبانه غسل بده، کفن کن و به خاک بسپار، آن هنگام که چشمها در خواب است، تا نامحرمان مرا نبینند.
حضرت فاطمهل در مورد حجاب بسیار دقیق و حساس بود. در همان روزها به «اسماء بنت عمیس» (همسر حضرت ابوبکر صدیق س ) گفت: اصلاً دوست ندارم که بر بدن زن پارچهای اندازند که بدنش از زیر آن نمایان باشد.
«اسماء» گفت: ناراحت نباش! چیزی به تو نشان خواهم داد که در حبشه دیدهام. سپس چند شاخه خرما آورده، آنها را خم کرد و به هم وصل نمود، سپس پارچهای بر آن کشید و چیزی شبیه تابوت درست کرد.
حضرت فاطمهل از دیدن آن خوشحال شد و فرمود: بسیار خوب است جسد مرد یا زن در آن معلوم نمیشود. حتماً پس از غسل دادن، مرا در این بگذارید تا بدنم برای مردان مشخص نباشد [۶۶].
بیماری فاطمه ل روز به روز شدت مییافت، حسن و حسین و علی ش لحظهای فاطمه ل را تنها نمیگذاشتند. تا اینکه سهشنبه سوم رمضان (یازدهم هجری) فرا رسید، درست شش ماه پس از رحلت رسول اکرم ج فاطمه به «سلمی» [۶۷] یا «اسماء» [۶۸] فرمود تا آب آماده کردند. حضرت فاطمهل غسل کاملی کرد و بدن خود را به خوبی شست. لباسهای نو پوشید سپس به «سلمی» (اسما) گفت تا رختخوابش را در وسط حجره بگستراند، آنگاه رو به قبله دراز کشید؛ (و به صورت سنّت) دستها را زیر سر نهاد و گفت: من اکنون قبض روح میشوم، خود را پاکیزه کردهام کسی مرا برهنه نکند [۶۹].
پس از پرواز روح فاطمهی زهراءل حسن و حسینب وارد خانه شدند و سراغ مادرشان را گرفتند و گفتند: اکنون وقت استراحت مادرمان نیست! اسماء (سلما) به آنان گفت: عزیزانم! مادرتان از دنیا رفت.
فرزندان زهراء به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غمانگیز مادر با خبر کنند. وقتی خبر وفات زهراء به علی رسید از شدّت غم و اندوه بیتاب شد و فرمود: ای دختر پیامبر! تو تسلیبخش من بودی، بعد از تو از که تسلیت جویم.
خبر رحلت یادگار رسول الله ج به سرعت در مدینه پیچید. مردم فوج فوج به سوی خانهی فاطمهل آمدند، با دیدن علی و حسن و حسین ش به شدت میگریستند، منتظر بودند تا جنازهی زهراء را تشییع کنند، اما ابوذر آمد و گفت: به خانههایتان برگردید! چون تشییع جنازه به تأخیر افتاده است.
این یکی از وصایای خود فاطمه بود که تشییع جنازه بدون حضور مردم در دل شب انجام گیرد.
طبق وصیت آنحضرتل، حضرت علی س و اسماء بنت عمیس (همسر ابوبکر س )، فاطمهل را غسل دادند و کفن کردند. سپس حضرت علی س و حضرت عباس س بر او نماز گزاردند. و شبانه او را به بقیع بردند. در تشییع جنازه فقط حضرت علی، عباس، حسن، حسین، و فضل ش حضور داشتند.
سپس حضرت علی، عبّاس و فضل ش ، جسد مبارک فاطمهل را در قبر گذاشتند.
پس از مراسم تدفین و خاکسپاری حضرت علی س فرمود:
لکلّ اجْتماع من خَلِیلَین فرْقَةٌ
وکل الذی دون الممات قَلِیلُ
وإنّ آفتقادى واحداً بعد واحدٍ
دلیل على أن لا یدُومَ خَلیل
[۷۰]
پیوند و اجتماع هر دو دوست و رفیق را عاقبت فراق و جدایی است. و هر چیز جز مرگ ناچیز و اندک است. اینکه من فاطمه را پس از رسول الله ج از دست میدهم، دلیل بر آن است که هیچ دوستیای جاوید نمیماند.
حضرت فاطمهل در سن ۲۹ سالگی در سوم رمضان سال ۱۱ هجری رحلت فرمود و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. اما به خاطر اینکه در اسلام قبرپرستی و مردهپرستی حرام است، و از سنگکاری و بناسازی بر مزارها نهی شده، حضرت علی س نیز چیزی بر قبر نساخت و اجازه نداد که قبر فاطمه مأوای مشرکان و دشمنان خدا و رسول قرار گیرد.
بعضی از مورّخان بر این باوراند که حضرت فاطمهل در حجرهی خودش در همسایگی پیامبر ج دفن شده است [۷۱].
[۶۶] حلیة الأولیاء: ج ۲، ص ۴۳. [۶۷] سلما همسر ابو رافع کنیز پیامبر ج بود که او را آزاد کرده بودند... [۶۸] چون در بعضی از تواریخ سلمی ذکر شده و در بعضی أسماء. [۶۹] زندگانی فاطمه زهراء، نصیرپور: ص ۱۱۰ و مسند امام احمد: ج ۶، ص ۱۶۳ و حلیة الأولیاء: ج ۲، ص ۴۳ و ذخائر العقبی ص ۴۳ و أسد الغابة: ج ۵، ص ۵۹۰ و... [۷۰] نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۲۶. [۷۱] زندگانی فاطمه زهراء، نصیرپور، ص ۱۱۸-۱۱۴.
نام نیکو بر فرزند گذاشتن، نشانی از ادب و فرهنگ والدین است، این اولین نیکی پدر و مادر به فرزند میباشد. در عوض اسامی مستهجن و قبیح عاملی مهم در شکست روحی و خلاء شخصیت فرزند است، زیرا همواره انسان را به نامش میخوانند و اگر نامش سبک و مستهجن باشد صاحب نام را سبک میشمارند.
پیامبر گرامی ج فرمود: «نامهایتان را نیکو برگزینید، زیرا روز قیامت با همین نامها خوانده میشوید». روش رسول خدا ج نیز بر این بود که اسامی قبیح و به دور از فرهنگ اسلامی مردان و شهرها را تغییر میداد. او خود بهترین نامها را داشت، فرزندان و نوههایش بهترین نامها را داشتند [۷۲].
حضرت فاطمهل به نامها و صفاتی دیگر شهرت داشت که همهی آن نامها و القاب دلیل بر صفات پسندیده و مقام عالی او دارد که جهت اطلاع و استفاده به آنها اشاره میکنیم:
۱- فاطمه: فاطمه از مصدر «فَطْم» است. و فطم در لغت عرب به معنای قطع کردن، بریدن و جدا شدن آمده است. و فاطمه یعنی جدا شده از هر بدی.
۲- زهرا: هنگامی که در محراب عبادت میایستاد، چهرهاش همانند خورشید میدرخشید. امام صادق: فرموده است: هنگامی که در محراب عبادت میایستاد نورش برای فرشتگان آسمان میدرخشید آنگونه که نور ستارگان بر اهل زمین میدرخشید» [۷۳].
زهراء مؤنث ازهر به معنای روشن و درخشان است [۷۴].
۳- بتول: به واسطه فضل و دانش، ایمان و شرافتش از سایر زنان زمانه جدا شده بود [۷۵]. چون خداوند او را در زیبایی و برتری و بزرگواری غیر از زنان دیگر قرار داده و مانند او در زهد و تقوی وجود نداشت.
۴- صدیقه: بسیار راستگو، آنکه گفتار و رفتارش یکسان و همیشه نیکوکار.
۵- مُبارکه: صاحب و دارای خیر و برکت.
۶- طاهره: با عفت و پاکدامن و پاکیزه از هر نوع زشتی و پلیدی.
۷- زکیه: پاک و تزکیه شده است.
۸- راضیه: خشنود و راضی از آنچه پروردگار در دنیا و آخرت به او بخشیده است.
۹- مرضیه: کسی که مورد خوشنودی و رضای پروردگار بود.
۱۰- أم النبی: مادر پیامبر ج به خاطر دلسوزیها و حمایتهایش از پدرش.
۱۱- اُم أبیها: مادر پدرش! فاطمهل پس از رحلت مادرش برای پدر خویش چون مادری مهربان و دلسوز بود.
۱۲- اُم حَسَنین: مادر حسن و حسین [۷۶].
[۷۲] زندگانی فاطمهی زهراء، نصیرپور: ص ۱۳۲. [۷۳] زندگانی فاطمه زهراء، نصیرپور: ص ۱۳۲. [۷۴] سیدتنا فاطمة الزهراء، عقیلزاده: ص ۵۱. [۷۵] نهایه ابن الاثیر: ج ۱، ص ۷۱. لسان العرب: ج ۱۱ ص ۴۳. [۷۶] زندگانی فاطمهی زهراء، نصیرپور: ص ۱۳۴-۱۳۲، و سیدتنا فاطمة الزهراء، عقیلزاده: ص ۵۴-۵۰.
فضایل و مناقب حضرت سیده فاطمهی زهرال بسیار فراوان است که این قلم در این مختصر توان ذکر آنها را ندارد. علاّمه امام جلالالدین سیوطی بسیاری از آنان را در کتابی با نام «الثغور الباسمة فی مناقب السیدة فاطمه» جمعآوری کرده است. همچنین پیش از ایشان نیز ابو عبدالله حاکم در «المستدرک على الصحیحین» این کار را انجام داده که نشان از عظمت جایگاه حضرت فاطمهل نزد اهل سنت میباشد. اما ما در اینجا فقط به بعضی از این مناقب در پرتو آیات قرآن و احادیث رسول الله ج اشاره میکنیم.
۱- ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾ [الأحزاب:۳۳]. «خداوند قطعاً میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد».
یکی از افرادی که این آیهی مبارکه در شأن او نازل شده، فاطمهی زهراءل میباشد. این افتخار بزرگ شامل حال او نیز هست که پروردگار اعلام فرموده که قصد دارد، پلیدی شرک، شیطان، شک و معاصی را از آنان بزداید.
أم سلمهل گوید:
«هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبر ج را دیدم که با پارچهای علی، فاطمه، حسن و حسین را پوشید و فرمود: «پروردگارا! اینها اهل بیت من هستند، پلیدی و زشتی گناهان را از آنان دور کن و آنها را کاملاً پاک فرما» [۷۷].
انس بن مالک س گوید:
پیامبر ج شش ماه متوالی هنگامی که برای نماز فجر تشریف میبردند، از جلو خانه فاطمه گذشته و میفرمودند: نماز! نماز! ای اهل بیت ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾ [۷۸].
۲- ﴿وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا ٨ إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا ٩﴾ [الإنسان: ۸-۹].
«و خوراك میدادند به بينوا و يتيم و اسير، به خاطر دوست داشت خدا. (به زبان حال، بديشان میگويند:) ما شما را تنها به خاطر ذات خدا خوراك میدهيم، و از شما پاداش و سپاسگزاری نمیخواهيم».
این آیه نیز از جملهی آیات قرآن مجید است که مفسران نزول آن را در شأن فاطمه و علیب میدانند.
گویند: حسن و حسینب بیمار شدند، پیامبر ج به همراه جمعی از یارانش به عیادت آنان رفت، و به علی و فاطمهب فرمود: چه خوب است برای شفای فرزندانتان نذری بکنید. آن گاه علی و فاطمهب نذر کردند که اگر حسن و حسین سلامتی خویش را باز یابند، سه روز روزه بگیرند. هنگامی که آن دو بزرگوار سلامتی خود را باز یافتند، علی و فاطمه به نذر خویش عمل کردند، اما در خانه چیزی برای افطار وجود نداشت، از این رو حضرت علی س از شمعون یهودی مقداری جو به اندازهی سه صاع (یعنی تقریباً ۹ کیلو) قرض گرفت. حضرت فاطمهل جوها را دستاس نمود و با یک صاع برای تمامی افراد خانواده نان تازه پخت و بر سر سفرهی افطار نهاد. هنگامی که آمادهی افطار شدند، ندای سائلی برخاست: سلام و درود خداوند بر شما باد ای خاندان پیامبر! مسکینی از مساکین مسلمینم، به من غذا بدهید، خداوند شما را از غذای بهشتی نصیب فرماید. آنان که در ایثار و از خود گذشتگی الگوی جامعه بودند، سریعاً نان افطار خویش را ایثار کردند و خود با آب افطار کرده و با شکم گرسنه به خواب رفتند.
فردای آن شب نیز روزه گرفتند و چون شب فرا رسید، نان افطارشان در سفره نهاده شد، یتیمی به در خانه آمد و باز به همان ترتیب همگی غذای خود را به یتیم ایثار کردند. و آن شب نیز با آب افطار کرده و خود گرسنه ماندند.
روز سوّم را هم روزه گرفتند و هنگام افطار، اسیری تقاضای کمک کرد و برای بار سوّم آنچه در سفره بود به آن اسیر ایثار کردند.
صبح روز چهارم حضرت علی س دست دو پسر خویش را گرفته و آنان را نزد پیامبر ج برد. رسول خدا ج حسن و حسین را دید که از گرسنگی چون مرغکانی میلرزیدند. سپس از جا برخاست و به همراه آنان به منزل حضرت فاطمهل آمد. دید که حضرت زهراءل در محراب به عبادت مشغول است در حالی که از شدت گرسنگی شکم وی به پشت چسبیده و چشمانش در گودی نشسته است.
منظرهی تأثرآوری بود. رسول خدا ج افسرده خاطر شد، در آن هنگام جبرئیل فرود آمد و عرض کرد: این هدیه را بگیر! خدای تعالی به داشتن چنین اهل بیتی به تو تهنیت گفته است. سپس سورهی «انسان» (دهر) را بر پیامبر ج خواند [۷۹].
البته این آیه در مورد تمام انسانهایی که همانند علی و فاطمه به خاطر کسب رضای پروردگار به مستمندان جامعه خدمت میکنند، صدق میکند و درسی است برای پسر و دخترهای رهبران و مسئوولان حکومتی که به خاطر سیری فقراء و رسیدگی به مستمندان، خود در سختی و گرسنگی به سر ببرند. آیا مسئوولان ما همانند علی و فاطمی عمل و کنند و علوی و فاطمی میاندیشند؟!
۳- ﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ ٣﴾ [سورة الکوثر].
ما به تو خیر و خوبی بینهایت و فراوانی را عطا کردهایم. حال که چنین است تنها برای پروردگار خود نماز بخوان و قربانی کن. بدون شک، دشمن کینهتوز تو بیخیر و برکت و بینام و نشان خواهد بود.
این بار نه یک آیه، بلکه یک سوره در شأن و منزلت حضرت فاطمهل بیان شده است. مفسران گویند: هنگامی که «قاسم» پسر پیامبر ج فوت کرد، «عاص بن وائل» که از دشمنان پیامبر ج بود، گفت: او را بگذارید! او مردی «ابتر» و بدون نسل است؛ چراکه همین که بمیرد، نامش محو خواهد شد! (چون فرزند پسری ندارد). مردم جاهلیت اینگونه تصوّر میکردند که تنها پسر وارث خواهد شد و دختران را به شمار نمیآوردند و از نسل خود نمیدانستند، به همین علت آنان فکر میکردند، محمد ج نیز چون پسر ندارد، بدون نسل است.
در پاسخ به این یاوهگوییهای مشرکان و دشمنان که دل پیامبر ج را میآزردند، خداوند منّان سورهی «کوثر» را بر رسولش نازل فرمود ، پیامبر ج امت عظیمی را دارد که همگی عاشق اویند و تا قیام قیامت نامش را ورد زبان خواهند کرد، پیامبر ج حوض کوثر را دارد که بر سر آن عاشقان را پذیرایی میکند، پیامبر ج ...
پیامبر ج ابتر و دم بریده و بدون نسل نیست، بلکه شمایید ای دشمنان خدا و رسول! که پس از هلاکت نامتان از صفحهی تاریخ محو خواهید شد. شمایید که ثروت و دارایی و اولادتان نیز به کارتان نمیآیند، و نامی از شما نمیماند مگر برای نفرین و عبرت کافران و مشرکان دیگر [۸۰].
مفسران، کوثر را به نهر کوثر در بهشت، خیر کثیر در دنیا و آخرت، کثرت و زیادی پیروان پیامبر ج ، شفاعت و... تفسیر کردهاند. هر چند همهی این معانی درست است و با هم منافاتی ندارد، زیرا قرآن دارای معانی مختلفی است، اما گروهی نیز کوثر را به زیادتی نسل رسول خدا ج از فرزندان فاطمه زهراءل تفسیر کردهاند، جمعیت فراوانی که به شمار نیایند. و در عوض این، دشمن پیامبر ج است که دمبریده و فاقد نسل است. و این خبری است که خداوند از نسل آیندگان دشمن پیامبر ج بیان فرمود.
باید نگریست که چگونه فرزندان پیامبر ج از فاطمهی زهراءل تنها دختر بازمانده از او، زیاد گشتهاند به گونهای که تعداد سادات یعنی کسانی که امروزه در جهان اسلام نسبشان به پیامبر ج میرسد، بس زیاد و افزون است. و آیا از هیچ کس بدینگونه نسلی انبوه بر جای مانده است؟! آن هم نسلی که هر لحظه به لطف خداوند بیشتر میشوند! و این در حالی است که به گواهی تمامی مورّخان هیچ یک از فرزندان رسول خدا ج و فرزندان آنها زنده نماندند و از آنان نسلی پا نگرفت، بلکه تنها فاطمهی زهراءل بود که پس از رسول خدا ج مدتی هر چند کوتاه، زیست و از پی او فرزندانش بازماندگان و یادگاران رسولالله ج زیاد شدند، و این است نسل کثیری که خداوند به وجود برکت فاطمهل به رسول خدا ج عنایت فرمود [۸۱].
شیخ التفسیر، امام فخر رازی در تفسیر سورهی کوثر میگوید:
«کوثر به معنای اولاد پیامبر ج است؛ چه این سوره در پاسخ کسانی نازل شد که نداشتن فرزند را بر آنحضرت ج عیب گرفتند. معنای کوثر این است که خداوند به پیامبر ج نسلی عطا میکند که در طول زمان باقی خواهد ماند. بنگر چه بسیار از اهل بیت پیامبر ج که کشته شدند، باز هم جهان از آنان پُر است ولی کسی از بنی اُمیه باقی نمانده، پس بنگر چه اندیشوران و علمای بزرگی چون «باقر»، «صادق»، «کاظم» و «رضا» و امثال آن از نسل پیامبر ج برخاستند» [۸۲].
[۷۷] ترمذی، کتاب المناقب، الدرّ المنثور، ج ۶، ص ۶۰۴. [۷۸] تفسیر ابن کثیر و الدر المنثور در ذیل آیه ۳۳. [۷۹] زندگانی فاطمه زهراء، نصیرپور، ص ۱۲۴. اسباب النزول واحدی، ص ۲۹۶ و الدر المنثور: ج ۶، ص ۲۹۹ و... [۸۰] صفوة التفاسیر، ج ۳ سوره کوثر. [۸۱] زندگانی فاطمه زهراء، نصیرپور، ص ۱۲۰. [۸۲] تفسیر کبیر: ج ۳۲، ص ۱۲۴.
تمامی کتابهای حدیث مسلمانان بابی را تحت عنوان «مناقب أهل بیت» به بیان فضایل و مناقب اهل بیت پیامبر ج بخصوص گل سرسبد اهل بیت، یعنی فاطمهی زهراءل اختصاص دادهاند و این نشان از محبّت و علاقهی اهل سنت و جماعت به اهل بیت پیامبر ج میباشد. ما در اینجا فقط به ذکر چند نمونه از آن احادیث بسنده میکنیم که مشت نمونهای از خروار است.
۱) ابن عبدالبرّ در مورد مناقب و فضایل سیدتنا فاطمهی زهراءل موارد فراوانی ذکر کرده که نشان از فضل و بزرگواری فاطمه ل دارد. او میگوید:
«هرگاه پیامبر ج از جهادی و یا از سفری برمیگشتند به مسجد تشریف برده و دو رکعت نماز میگزاردند، سپس به دیدن فاطمه رفته و بعد از آن نزد همسرانشان میرفتند» [۸۳].
۲) از دیگر فضایل مبارکی که فاطمهی زهراءل دارا بود اینکه پروردگار او را با کثرت طعام در منزلش اکرام میکرد و این نتیجهی صداقت و سخاوت و پاکی نفسش بود.
روایت کنند که یکی از همسایگان دو قرص نان و مقداری گوشت برایش فرستاد. حضرت فاطمهل نان و گوشت را در ظرفی قرار داده و روی آن را پوشانده و پسرش را به دنبال پیامبر ج برای خوردن از این نان و گوشت فرستاد. پیامبر ج تشریف آوردند و حضرت فاطمه ل سفرهی غذا را جلوی پدرش پهن کردند. بقیهی داستان را از خود فاطمه ل گوش کنید:
«سر ظرف را برداشتم، پُر شده بود از نان و گوشت، وقتی آن را نگاه کردم، متحیر شدم و فهمیدم که این برکت از طرف پروردگار است. پس شکر و سپاس او را به جای آوردم و بر رسولش درود فرستادم، و غذاها را جلوی رسول خدا ج گذاشتم.
هنگامی که پیامبر ج نیز به ظرف نگاه کرد، شکر پروردگار را به جای آورد و فرمود: «دخترم این همه را از کجا آوردی؟».
گفتم: بابا جان! اینها از طرف پروردگار است، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ ٣٧﴾: به راستی خدا هر کس را بخواهد رزق بیحد و حساب میبخشد.
رسول الله ج سپاس خدای را به جای آورده و فرمود: «دخترم! سپاس خدای را که تو را شبیه سرور زنان بنی اسرائیل (مریم) قرار داده است. وقتی پروردگار رزقی به او عنایت مینمود که دیگران از آن متعجب میشدند و سؤال میکردند، در جواب میگفت: ﴿مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ يَرۡزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيۡرِ حِسَابٍ ٣٧﴾ [آل عمران: ۳۷].
پیامبر ج علی، فاطمه، حسن، حسین و تمامی ازواج مطهرات از آن غذا خوردند تا سیر شدند، و هنوز هم ظرف پر از غذا بود. سپس فاطمه آن را بین همسایگان تقسیم نمود. و بدین شکل پروردگار در آن برکت و خیر فراوان قرار داد [۸۴].
۳) عن حذیفة س قال النبی ج :
«نزل مَلَك فبشرني أن فاطمة سيّدة نساء أهل الجنِّة» [۸۵].
حذیفه س گوید: پیامبر ج گفت:
«فرشتهای از آسمان فرود آمد مرا مژده داد که فاطمه دخترت، سرور زنان بهشتی است».
۴) عن أم المؤمنین عائشةل قالت: قال النبی ج لفاطمة: «أما ترضين أن تكوني سيدة نساء أهل الجنة أو نساء المؤمنين؟» [۸۶].
مادر مؤمنان عایشهی صدیقهل گوید: پیامبر ج به فاطمه گفت: آیا دوست داری و راضی میشوی اگر سرور زنان بهشت و یا زنان مؤمن باشی؟!
۵) عن عبدالله بن عباسب: قال: خَط رسول الله ج فی الأرض أربعة خطوط. قال: «هل تدرون ما هذا؟». فقالوا: الله ورسوله أعلم.
فقال: «أفضل نساء أهل الْجَنَّة: خديجة بنت خويلد، وفاطمة بنت محمّد، وآسية بنت مزاحم امرأة فرعون ومريم بنت عمران» [۸۷].
عبدالله بن عباسب گوید: پیامبر ج چهار خط روی زمین کشید و فرمود: آیا میدانید اینها چیست؟ یاران گفتند: خداوند و رسولش بهتر میدانند.
آن حضرت فرمود: برترین زنان بهشتی عبارتند از: خدیجه دختر خویلد (همسر پیامبر)، فاطمه دختر محمد، آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون) و مریم دختر عمران (مادر عیسی)†.
۶) عن عائشة بنت طلحة عن عائشة أم المؤمنین قالت: «ما رأیت أحداً کان أشبه کلاماً وحدیثاً برسول الله ج من فاطمة، و کانت إذا دخلت علیه قام إلیها، فقَبِّلَهَا ورحَّب بها وکذلک کانت هی تصنع به» [۸۸].
عایشه دختر طلحه از ام المومنین عایشه صدیقهل نقل میکند که فرمود:
«أحدی را در کلام و گفتار (و در حدیث دیگری گوید در راه رفتن و نشست و برخاست) شبیه پیامبر ج ندیدم به جز فاطمه. وقتی به منزل میآمد پیامبر ج بلند میشد و به استقبالش میرفت، او را میبوسید و خوشآمدگویی میکرد، او نیز نسبت به پیامبر چنین بود».
۷) عن المسور بن مخرمة س أنَّ رسول الله ج قال: «فاطمة بضعةٌ منّي، فَمَن أغْضَبَها أغْضَبَني» [۸۹].
مسور بن مخرمه از پیامبر ج روایت میکند که آن حضرت ج فرمود: «فاطمه پارهی تن من است، هر کس او را به خشم آورد، مرا خشمگین کرده است».
۸) عن ابن زبیر عن رسول الله ج قال: «فاطمة بضعة مني، يُؤذيني ما آذاها ويُنصبُني ما اَنْصَبَها» [۹۰].
فاطمه پاره تن من است، آنچه او را بیازارد، مرا آزرده است و آنچه او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده است.
۹) عن سعد بن أبی وقاص س قال: «لما نزلت هذه الآیة ﴿تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ...﴾ دعا رسول الله ج علیاً وفاطمة وحسناً وحسیناً فقال: «اللّهُم هؤلاء أهل بيتي» [۹۱].
حضرت سعد بن ابی وقاص س یکی از عشرهی مبشره - گوید:
هنگامی که آیهی مباهله ﴿تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ...﴾ نازل شد، پیامبر ج علی، فاطمه، حسن، حسین را فرا خوانده و فرمود: پروردگارا! اینها اهل بیت من هستند.
۱۰) عن أم المؤمنین عائشةل قالت:
«خرج النبی ج غداة وعلیه مرط مرحل من شعر أسود، فجاء الحسن بن علی فأدخله، ثم جاء الحسین فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها ثم جاء علی فأدخله ثم قال: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾ [۹۲].
مادر مؤمنان عایشهی صدیقهل گوید:
«یک روز صبح پیامبر ج از منزل خارج شد و گلیم منقش سیاه رنگ که از موی بافته شده بود بر دوش داشت، ناگهان حسن آمد، پیامبر ج او را زیر آن گلیم برد، سپس حسین آمد بعد از او فاطمه و سپس علی، همگی را داخل آن گلیم کرده و آنان را پوشاند، و فرمود: «پروردگار میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند...».
۱۱) عن عائشةل قالت:
«کنا -أزواج النبی ج - عنده فأقبلت فاطمة ما تخفی مشیتها من مشیة رسول الله ج فلما رآها قال: «مرحباً بابنتي». ثم أجلسها، ثم سارَّها، بکت بکاءً شدیداً، فلما رأى حُزنها سارَّها الثانیة، فإذا هی تضحک، فلما قام رسول الله ج سألتها: عمّا سارَّک؟ قالت: ما کنت لأفشی على رسول الله ج سِرَّه.
فلمَّا توفِّی قلت: عزمت علیک بما لی علیک من الحق لما أخبرتنی. قالت: أما الآن فنعم؛ أما حین سارَّ بی فیالأمر الأول فإنه أخبرنی: «أن جبريل كان يعارضني القرآن كل سنة مرَّة. وإنَّه عارضني به العام مَرَّتين، ولا أرى الأجل إلا قد اقترب، فاتِّقي اللهَ واصبري، فإني نعم السلف أنا لك». فبکیت. فلما رأى جزعی سارَّنی الثانیة قال: «يا فاطمة! ألا ترضين أن تكوني سيدة النساء أهل الجنة أو نساء المؤمنين؟» وفی الروایة: «فسارَّني فأخبرني أنه يُقبض في وجعه، فبكيت، ثم سارَّني فأخبرني أني أوّل أهل بيته أتبعه، فضحكت» [۹۳].
عایشهل مادر مؤمنان گوید:
ما همسران پیامبر ج در محضرش نشسته بودیم فاطمه -که راه رفتنش با راه رفتن پیامبر ج یکی بود- وارد شد، همین که پیامبر ج او را دید فرمود: دخترم! خوشآمدی، سپس او را کنار خویش نشاند و در گوش او چیزی گفت که فاطمه گریهی شدیدی سر داد. وقتی پیامبر ج ناراحتی فاطمه را مشاهده کرد دوباره او را نزد خود خوانده و در گوش او چیزی فرمود که سبب خوشحالی فاطمه شد. بعد از آن مجلس از فاطمه دلیل واقعه را پرسیدم، گفت: تا وقتی پیامبر ج در قید حیات است رازش را فاش نخواهم کرد. اما پس از رحلت پیامبر ج از واقعهی آن روز پرسیدم، جواب داد: در مرحلهی اول که مرا فرا خواند، فرمود: جبرییل هرساله یک بار برای دور قرآن نزدم میآمد، اما امسال دوبار آمده است، احساس میکنم اجلم نزدیک است. به همین علت گریه سر دادم. اما وقتی پیامبر ج شدت ناراحتی مرا دید دوباره به من گفت: ای فاطمه! آیا دوست داری سرور زنان اهل بهشت و یا زنان مؤمنین باشی؟ و در روایت دیگر آمده: «تو اولین فرد از اهل بیتم خواهی بود که به من ملحق میشوی. پس من خوشحال شدم».
۱۲) عن جمیع بن عُمَیر قال:
«دخلت مع عَمَّتی على عائشة فسألت أی الناس کان أحَبَّ إلى رسول الله ج ؟ قالت: فاطمة. فقیل: من الرجال؟ قالت: زوجها [۹۴].
جُمیع بن عُمیر (که یکی از تابعین است) گوید:
«همراه عمهام نزد عایشه رفتیم، از او سؤال کردم: محبوبترین فرد نزد پیامبر ج چه کسی بود؟ عایشه گفت: فاطمه. گفته شد: از میان مردان چه کسی؟ گفت: شوهر فاطمه (علی مرتضی)».
این حدیث نشان دهندهی انصاف و محبّت حضرت عایشهل با حضرت فاطمه و علیب میباشد، اگر هم این سؤال را از فاطمهل میپرسیدند؛ جواب میداد: عایشه و پدرش.
این نشان از رابطهی نزدیک و صمیمی این عزیزان دارد، بر خلاف آنچه خیانتکاران تاریخ نوشتهاند و آنان را دشمن یکدیگر قرار دادهاند.
اگر نگاه دقیقی بر احادیث داشته باشیم، خواهیم دید که بسیاری از احادیثی که در فضل و بزرگی حضرت فاطمهل روایت شده، راوی آن عایشهی صدیقهل میباشد. اگر بین این دو بزرگوار محبّت و صمیمیت نمیبود، مگر عایشهل مجبور بود آن احادیث را که مقام فاطمهل را بالاتر میبرد، نقل کند؟! بدون اینکه حضرت عایشه تحت فشار و اجباری باشد با کمال خرسندی میفرماید: «من کسی را در صداقت و راستی شبیه پیامبر ندیدم مگر فاطمه را. فاطمه در حرکت و سخن گفتنش و... کاملاً شبیه پیامبر ج بود و...».
به راستی بسیار عجیب است جز کوردلان و منافقان چه کسی از رابطهی نیک و صمیمی فاطمه و عایشهب ضرر میبیند. پس به خاطر حفظ موقعیت خویش اجازه نمیدهند مردم جامعه از واقعیات آگاه شوند؛ چراکه پرده از دروغ و افترایشان برداشته میشود و بازارشان تعطیل خواهد شد. فلعنة الله على الکافرین والمشرکین والمنافقین والکاذبین.
۱۳) عن زید بن أرقم س قال: «أن رسول الله ج قال لعلی وفاطمة والحسن والحسین: «أنا حرب لمَن حارَبهم، وسلم لمن سالمهم» [۹۵].
زید پسر ارقم گوید: پیامبر ج به علی، فاطمه، حسن و حسین نگاه کرد و فرمود:
هر آن کس که با شما در جنگ باشد، با او در جنگم و هر آن کس که با شما از در صلح و آشتی در آید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود.
[۸۳] نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۲۰. [۸۴] البدایة و النهایة: ج ۶، ص ۱۱۱. حیاة الصحابة: ج ۳، ص ۶۲۸. نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۲۱. شیخ آلبانی میگوید: این حدیث ضعیف است، و با وجود ضعیف بودن آن، متنش هم درست نیست (تصحیحکننده). [۸۵] مستدرک حاکم: ج ۳، ص ۱۵۱. سیر اعلام النبلاء: ج ۲، ص ۱۲۳. نساء مبشّرات بالجنة: ص ۲۲۷ و... [۸۶] بخاری در «علامات النبوّة» و مسلم در «فی الفضائل». [۸۷] مسند احمد: ج ۱، ص ۲۹۳ و مستدرک حاکم: ج ۳، ص ۱۶۰. [۸۸] ابو داود: ح ۵۲۱۷ - ترمذی: ح ۲۸۷۱. مستدرک حاکم: ج ۳، ص ۱۵۴ و... [۸۹] بخاری: ح ۳۷۶۷. مسلم: ح ۲۴۴۹. ابوداود: ح ۲۰۷۱. ترمذی: ح ۳۸۶۹. ابن ماجه: ح ۱۹۹۸. احمد: ح ۲۰۷۱. [۹۰] مستدرک حاکم: ج ۳، ص ۱۵۹. مسند احمد: ج ۴، ص ۵. ترمذی: ج ۲، ص ۳۱۹ و منابع سابق. [۹۱] مسلم: ح ۲۴۰۴. ترمذی: ج ۲۹۹۹. [۹۲] مسلم: ح ۲۴۲۴. ابوداود: ح ۴۰۳۲. ترمذی: ح ۳۸۷۱. مسند احمد: ج ۶، ص ۱۶۲. [۹۳] بخاری: ح ۶۲۸۵. مسلم: ح ۲۴۵۰. ابن ماجه: ح ۱۶۲۱. [۹۴] ترمذی: ح ۳۸۷۴. شیخ آلبانی گفته است که این حدیث ضعیف و منکر است. (تصحیح کننده) [۹۵] ترمذی: ح ۳۸۷۰. ابن ماجه: ح ۱۴۵. مسند احمد: ج ۲، ص ۴۴۲. شیخ آلبانی گفته است که این حدیث ضعیف است. (تصحیح کننده)
فاطمهی زهرال دارای ویژگیهایی است که هیچ کدام از زنان تاریخ از آن برخوردار نبودهاند، یکی از این امتیازات، همراهی در کاروان سادات میباشد.
پدرش سید اولاد آدم، رحمت برای جهانیان و رسول پروردگار حضرت محمد مصطفی ج .
مادرش سید زنان عالم، اولین زن مسلمان، حضرت خدیجه کبریل.
خود فاطمه سید زنان همعصرش و افضل دختران رسولالله ج .
خود فاطمه سید زنان بهشتی.
همسرش سید در دنیا و آخرت، محبوب خدا و رسول خدا و حضرت علی س .
پسرانش، سید جوانان اهل بهشت و خوشبویی رسولالله ج در دنیا و آخرت.
عمویش سید شهیدان، شیر خدا و رسولش، حضرت حمزه س .
عموی دیگرش سید بنی هاشم، کسی که به همسایگان کمک میکرد، مستمندان را دستگیری مینمود و به گرسنگان طعام میداد، حضرت عباس س .
پسر عمویش سید و سرور، شهید والامقام پرچمدار مجاهدان حضرت جعفر طیار س .
فاطمهی زهرا از پیوند سرور کائنات امام انبیا و مرسلین، و وسیلهی نجات جهانیان از کفر و شرک، یعنی محمد مصطفی ج و سرور زنان جهان، نمونهی استقامت و تقوی و ایثارگری، یعنی خدیجهی کبریل متولد شد. آن هم در کجا؟ در خانهی رسول الله ج ، در کدام شهر؟! در بلد امین، مکهی مکرمه، کدام یک از انسانها این امتیاز را دارد؟!
وقتی پیامبر ج آتش جنگ را در مکهی مکرمه به واسطهی اختلاف بر سر نصب حجرالاسود، خاموش کرده در همان روز خداوند به او این دختر را عنایت فرمود، به همین علّت او را فاطمه نامید، یعنی منقطع و بریده از آتش جهنّم. فاطمه از فطم مشتق است یعنی: قطع و منع. مثلاً میگویند: «فطمت المرأة الصبی»: آن زن شیر را از فرزندش قطع کرد و برید. پس فاطمه نیز از آتش جهنّم دور و بُریده شده است.
امتیاز دیگر فاطمهی زهرال این است که در خانهای رشد کرده که در آن جبرئیل امین بر پیامبر ج وحی میآورد و از هرگونه پلیدی و زشتی پاک بود، و بدون شک انوار و فیوضات هنگام نزول وحی، قلب پاک و کوچک فاطمه را نیز فرا میگرفت.
فاطمهی زهرال به همراه خواهران دیگرش جزو اولین دختران مسلمان به شمار میآیند. آنان زیر نظر رسول الله ج و خدیجه اولین زن و مادر مسلمان تربیت شده و هیچ گاه کذب و دروغی از آنان نشنیده بودند، به همین علّت در همان اولین روز بعثت پیامبر ج فاطمه نیز به آغوش اسلام روی آورد.
هنوز یک دهه از عمر فاطمهی زهرا ـ رضیالله عنهاـ نگذشته بود که در شعب ابیطالب برای سه سال پیاپی فریاد کودکان گرسنه و ستمدیده را میشنید، اشک چشمان مظلومان را مینگریست، و خود نیز همچون آنان از درد و گرسنگی و رنج مظلومیت به خود میپیچید، پس او حال گرسنگان و مظلومان را به خوبی درک میکرد، او ظلم جبّاران و ستمکاران تاریخ را به دیدگان خویش مشاهده کرده و امروز به خوبی حال ما را درک میکند و بدون اینکه سخن گوییم، غمنامهی مظلومیت را از چهرهی رنج دیدهمان میخواند.
او مانند شاهزادگان و آقازادهها نبوده که زیر کولرگازی و کنار استخرهای بزرگ داخل کاخ و در رقص و پایکوبی و مستی، تابستان را بگذراند.
او دختری نبود که به خاطر فراهم نمودن زندگی راحت و بیهیاهویش، پدرش بر مردم ظلم کند و خون آنان را بمکد و بیتالمال را به تاراج ببرد، تا فرزندانش راحت باشند، نه! بلکه او در زیر گرمای سوزان عربستان در شعب ابیطالب عرق میریخت و در سرمای زمستان دستهای نازنین و کوچکش یخ میزد، تا به ما درس بدهد؛ درس آزادگی، درس ایثار، درس استقامت، درس حقیقتگرایی!
فاطمهی مجاهده، که نمونهی بزرگی برای دختران مجاهد میباشد، نه تنها لحظهای پدرش را تنها نگذاشت، بلکه پس از وفات مادر عزیزش، به عنوان پشتیبان اصلی، و تکیهگاه پدرش به حساب میآمد که رنجها و اذیت و آزار قریشیان را از دل پدر میزدود و مانند مادری مهربان پدرش را حمایت و پشتیبانی کرده و دلداری میداد، به همین علّت به او لقب «اُم أبیها» دادند؛ یعنی مادر پدرش.
فاطمه به سبب علاقهی شدیدی که به رسول الله ج داشت، همیشه جانش را در کفهی اخلاص برای پاسداری از پیامبر عطوفت و مهربانی گذاشته بود.
حکایت اهانت «عقبه بن ابیمعیط» و انداختن اسلاء حیوانات را بر رسول الله ج و قرار فاطمهل و دفاع از پیامبر ج را نقل کردیم.
در جنگ اُحد نیز هنگامی که شایع شد رسول الله ج شهید شده، فاطمه دوان دوان خود را به اُحد رساند و پیامبر ج را نقش بر زمین یافت، در حالی که از صورت زیبایش خون میچکید، خون سرش فوران میکرد، علی س با عجله آب میآورد و فاطمه آن را میشُست، اما خون بند نمیآمد، نهایتاً فاطمه تکه حصیری را آتش زد و با خاکستر آن، زخم را پانسمان و باندپیچی کرد و خون را بند آورد.
فاطمه وقتی پیامبر را میدید که مورد اذیت و آزار واقع شده، دست و پای پدرش را میمالید و اشک میریخت و برای بابای عزیزش دعا میکرد.
از دیگر ویژگیهای برجستهی فاطمهی زهرال اینکه او همسر یکی از بزرگترین مردان تاریخ اسلام است، کسی که در روز فتح خیبر، پیامبر ج او را مُحب و محبوب خدا و رسول الله ج معرفی کرد، کسی که در شب هجرت رسول الله ج و ابوبکر صدیق س بزرگترین درس را به جوانان مسلمان داد، کسی که پیامبر ج او را برای خود به منزلهی هارون ÷ برای موسی ÷ خواند.
کسی که پیامبر ج از کودکی او را تربیت کرد و اجازه نداد حتی برای یک بار بتها را سجده کند و دچار شرک شود.
کسی که از عشرهی مبشره میباشد، چهارمین خلفای راشدین، قهرمان غزوات اسلامی.
آری! فاطمه همسر چنین فردی از شاگردان رسول الله ج بود که از افتخارات بزرگ او به شمار میآید.
زندگی فاطمهل از همان روزهای اول تولدش با مشکلات و سختیها عجین شده بود، دوران پیش از ازدواج، فشار و اذیت و آزار قریشیان بر پدرش، محاصره در شعب و شکنجههای یاران پیامبر ج ، قلب فاطمهل را اندوهگین مینمود.
پس از ازدواج نیز با فقر و فاقهی منزل حضرت علی س رو به رو شد، فاطمهای که شایستگی داشت تمام امکانات جهان در اختیارش باشد، تا او لحظهای برای کارهای روزمره اذیت نشود، فاطمهای که شایستگی داشت تمام زنان عصر خویش خدمتگزارش باشند، اما او خود گندمها را آرد میکرد، نان میپخت و از چاه آب میکشید، اما با وجود تمام این سختیها، هیچ وقت اعتراض و ناسپاسی از او صادر نشد، بلکه بر همان تربیت اسلامی استقامت کرده و با مشکلات دسته و پنجه نرم میکرد، مشکلاتی که شاید برای زنان دیگر قابل تحمل نبود. آری! او از زنان اهل استقامت تاریخ به شمار میآید.
هجرت یکی از امتحانات بسیار مهم و بزرگ است که آدمی باید از محبّت و تعلّق با بسیاری چیزها و افراد دست بشوید، هجرت یعنی ترک دیار، هجرت یعنی ترک دوستان، هجرت یعنی حرکت به سوی آینده و جایگاهی نامشخص و...
آری! فاطمه ل نیز در ردیف مهاجران اسلام قرار گرفت که پروردگار برای آنان جایگاه ویژهای را در نظر گرفته است، و از فضیلت و برتری خاصی نسبت به سایر مسلمانان برخورداراند.
فاطمه ل نیز به خاطر خدا و رسولش؛ زادگاهش، کعبه، منزل مادریاش و بسیاری چیزهای مورد علاقهاش را به جای گذاشت و به مدینه هجرت کرد.
در قرآن مجید فضیلت و جایگاه ویژهای برای مجاهدان در راه الله بیان شده است؛ آنان که با جان و مال جهاد میکنند، علی و فاطمهب که همه چیزشان را در راه پروردگار انفاق نموده بودند، اما با جانشان نیز جهاد را فراموش نکردند.
فاطمه زهرا ل زندگیاش در جهاد، علم و دعوت سپری شد، در جنگ اُحد به یاری پیامبر ج شتافت. در جنگ خندق (احزاب) و خیبر و فتح مکه نیز حضور داشت [۹۶].
[۹۶] صحابیات حول الرسول: ص ۲۷۶.
یکی دیگر از امتیازات فاطمهی زهرال اینکه او مادر «حسن و حسین» خوش بوییهای رسول الله ج است.
مادر دو پسری که رسول اکرم ج آنان را بسیار دوست میداشت و هیچ کودکی به اندازهی این دو نفر نزد پیامبر ج محبوب نبودند.
مادر دو کودکی که سرور و سید جوانان اهل بهشتاند.
مادر دو شهیدی که درس آشتی و استقامت را به جامعه آموختند.
مادر دو فرزندی که پیامبر ج آنان را نامگذاری کرد، و با آنان بازی میکرد. کدام زن در طول تاریخ چنین فرزندانی را تربیت کرده است؟!
فاطمه زهرال جزو اولین افرادی بود که آیات الهی را از زبان مبارک و نوای دلنشین رسولالله ج میشنید. چه افتخار بزرگی! پیش از آنکه دیگران گوششان با این کلمات آشنا شود، این آیات نورانی الهی، قلب فاطمه ل را نور بخشید و گوش او را نوازش داد، آن هم با صدای چه کسی؟ کدام متّقی و مُحسن؟!
آری! نوایی که از گلو و حنجرهی پاکترین مخلوقات بیرون میآمد، خوشا به سعادتت ای فاطمه!
فاطمهی زهرال صاحب شرم و حیاء فراوانی بود، همان حیایی که نشانهی ایمان است، او به خاطر شرم فراوان هیچ گاه از شوهرش درخواست حقوق اولیهی یک زن را نمیکرد، هیچ گاه به زندگانی زناشویی همراه با فقر و فاقه اعتراض نمیکرد، او قدر و منزلت پدرش را به خوبی میشناخت و با وجود آن همه عشق و عاطفهی مابین، اما پردهی شرم و حیا را پاره نکرده بود.
صحنهای از این حیاء را در مقابل پدر عزیزش بازگو نمودیم، همان روزی که حضرت علی ایشان را فرستاد تا درخواست کنیز و خدمتکاری کند، فاطمه نزد پدر رفت، اما از مطرح کردن خواستهاش حیا نمود، او میدانست که پیامبر ج با درخواستش موافقت نمیکند، اما به خاطر فرمانبرداری شوهرش، دستورش را اجابت کرد، ولی خواستهی شخصیاش را به خاطر شرم و حیای فراوان نتوانست مطرح نماید. هنگامی که نزد علی س برگشت، دقیقاً این جمله را فرمود: «أستحیت أن أسأله فرجعت»: شرمم آمد که خواستهام را مطرح نمایم، پس برگشتم.
از دیگر افتخارات حضرت فاطمهی زهرال اینکه رسول الله ج چیزی را به او آموخت که برای اُمت نیز مایهی لطف و رحمت و برکت شد و تا به امروز میلیونها نفر مسلمان آن را تکرار کرده و از آن بهره میبرند.
«سبحان الله» (۳۳ مرتبه)، «الحمد لله» (۳۳ مرتبه)، «الله أکبر» (۳۳ یا ۳۴ مرتبه).
این ثواب بزرگ که به هر مسلمانی میرسد، از برکت وجود فاطمهی زهرال بود که پیامبر ج این نسخه را برای اُمت تجویز نمود.
فاطمهل به خوبی بیوفایی و پستی دنیا را درک کرده و آفات آن را شناخته بود، به همین علّت کاملاً از آن روی گردان بود و جز به قدر ضرورت و رفع نیاز به متاع دنیوی توجهی نداشت.
جهیزیهی او در وقت ازدواج و وضعیت منزلش پس از آن، شاهد بزرگی بر این قضیه میباشد.
روزی پیامبر ج نزد فاطمه ل آمد، به محض ورود رسولالله ج ، فاطمه گردن بند طلاییاش را از گردن کشید و در دستانش بود، متوجه شد که پیامبر ج آن را نگاه میکند عرض کرد: این هدیهی ابوالحسن (شوهرم) میباشد.
پیامبر ج فرمود: ای فاطمه! آیا دوست داری مردم بگویند این فاطمه دختر محمد است که زنجیری از آتش در گردن دارد؟! سپس تشریف برد.
فاطمه پس از شنیدن این هشدار، زنجیر طلایی را فروخته و با آن غلامی خرید و در راه خدا آزاد کرد.
وقتی خبر این واقعه به رسول الله ج رسید، الله اکبر گفته فرمودند:
«الحمدلله الذي نجَّى فاطمة من النار» [۹۷].
سپاس خدای را که فاطمه را از آتش نجات داد.
این اقدام فاطمه نشانهی زُهد و ورع اوست. او زاهد و وارعه و مُحب الله است. چطور زاهد و وارع نباشد؟! مگر دختر سید زاهدان و وارعان نیست؟! مگر او دختر کسی نیست که در وقت قدرت و تسلّط بر تمام خزانههای حجاز، از دنیا و متعلّقاتش روی گرداند! مگر او دختر همان محمدی نیست که قریشیان حاضر شدند تمام اموال و داراییشان را در اختیارش بگذارند، تا دست از دعوتش بکشد، اما نپذیرفت؟!
مگر دختر همان محمدی نیست که با وجود توانایی استفاده از بیت المال، نان جو میخورد و بر حصیری میخوابید؟!
آری! فاطمهل به دنبال زیورآلات دنیوی و کاخهای ناپایدار نبود (مانند اکثریت زنان امروزی!) بلکه دنبال رضایت پروردگار و کسب خشنودی او بود.
[۹۷] سنن نسایی و مسند احمد.
پروردگار جهانیان وقتی در قرآن مجید به ذکر مقامات انسانها میپردازد، مقام «صدیقین» را پیش از «شهدا» نام میبرد، یعنی پس از «انبیا»، «صدیقین» قرار دارد و بعد از آن مقام «شهیدان».
افراد جاهلی که تلاش میکنند مقام شهادت را برای فاطمهل اثبات کنند تا بر فضایلش افزوده گردد، مثل اینکه غافلاند که مقام «صدیقین» بالاتر از «شهیدان» است و فاطمه جزو «صدیقهها» بوده است.
او در تمام کارها، حتی در سیما و شکل ظاهری شبیه رسول الله ج بود، همچنین در اخلاق و اندیشه، معرفت الی الله نیز همانند بابای عزیزش بود.
مادر مؤمنان، عایشهی صدیقهل میفرماید:
«کسی را صادقتر از فاطمه ندیدم، مگر پدرش را» [۹۸].
پس بر صداقت فاطمه، همین شهادت و گواهی مبارکه از سوی «صدّیقه»ای مانند عایشه، کافی است که او را در مقام «صدیقین» معرفی میکند.
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾ [النساء: ۶۹].
«و كسی كه از خدا و پيغمبر (با تسليم در برابر فرمان آنان و رضا به حكم ايشان) اطاعت كند، او (در روز رستاخيز به بهشت رود و همراه و) همنشين كسانی خواهد بود كه (مقرّبان درگاهند و) خداوند بديشان نعمت (هدايت) داده است (مقرّبانی كه او همدمشان خواهد بود، عبارتند از) پيغمبران و راستروان (و راستگويانی كه پيغمبران را تصديق كردند و بر راه آنان رفتند) و شهيدان (يعنی آنان كه خود را در راه خدا فدا كردند) و شايستگان (يعنی ساير بندگانی كه درون و بيرونشان به زيور طاعت و عبادت آراسته شد) و آنان چه اندازه دوستان خوبی هستند».
[۹۸] مسند ابی یعلی الموصلی ح ۴۷۰۰، مبشّرات بالجنة: ص ۲۱۲ و الاستیعاب: ج ۴، ص ۳۶۶. هیثمی گفته است که راویان این حدیث راویان صحیح است، اما محقق کتاب مسند ابی یعلی (حسین سلیم اسد) میگوید که اسنادش ضعیف است. (تصحیح کننده)
آیا میتوان افتخاری از این بالاتر را یافت که فردی در قلب و دل پیامبر ج جای داشته باشد.
قلبی که ملائکه آن را شستشو دادهاند و از رذائل و ناپاکیهای عالَم ملک و ناسوت پاک کردهاند، قلبی که نور پروردگار در آن جای داشت. قلبی که جبرئیل آیات الهی را بر آن القاء مینمود.
آری! کسی که مهر و محبّتش در چنین قلبی جای داشته باشد، آیا خوشبختترین انسانها نیست؟!
فاطمه نزد پیامبر ج دارای جایگاهی بود که زنان دیگر از آن محروم بودند، همان بس که پیامبر ج برای استقبالش بلند میشد و او را بر جای خود مینشاند.
عایشهل میفرماید:
«هیچ احدی را شبیهتر از فاطمه به پیامبر ج ندیدم از نظر صحبت کردن شیوهی حرف زدن و نشستن، هرگاه پیامبر ج او را میدید، به سویش میرفت و او را میبوسید، و دستش را میگرفت تا در جایش مینشاند« [۹۹].
[۹۹] حیاة الصحابة: ج ۲، ص ۴۹۹. نساء مبشّرات بالجنّة: ص ۲۱۵.
از دیگر امتیازات فاطمه که بر سایر زنان معاصرش برتری دارد اینکه محبّت با فاطمه، محبّت با رسول الله ج و آزار دادن فاطمه و آزردن پیامبر ج به شمار میآید.
روزی که حضرت علی س قصد ازدواج با جویریه دختر ابوجهل را داشت، پیامبر ج عصبانی شده و فرمود:
«فاطمه پارهی تن من است، هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است».
این حدیث نشان از مقام و جایگاه بلند فاطمهل نزد خدا و رسولش دارد.
فاطمه ل از همان روزهای کودکی، علم و دانش را از سرچشمه وحی فرا گرفت؛ از پدر خویش به عنوان بهترین معلّم، درس انسانیت و اخلاق، توحید و اسلام را آموخت. همچنین درسهای عملی زیادی را از محضر پیامبر ج یاد گرفت.
فاطمه ل از میان دختران پیامبر ج تنها کسی است که به روایت حدیث پرداخته است.
در کتابهای معتبر حدیث اهل سنّت، ۱۸ روایت از او نقل شده که راویان آنها عبارتند از:
حضرت علی، حسن، حسین، أنس، عایشه، اُم کلثوم، اُم رافع و سلمی ش [۱۰۰].
[۱۰۰] الإصابة: ج ۴، ص ۳۶۵.
حضرت فاطمهل عفت و پاکدامنی را از مادر بزرگوارش خدیجهی کبریل آموخته بود و در کنار آن نیز آموزههای پدر محبوبش او را به اُسوهی عفت و پاکدامنی مبدّل ساخت. فاطمه ل از پدر آموخته بود که نباید خود را در معرض نگاه بیگانگان قرار دهد و زیبایی و زینت خویش را برای نامحرم عرضه نماید و نیز این باور را پذیرفته بود که او نباید مردان بیگانه را بنگرد.
روزی پیامبر ج و فاطمهل با هم نشسته بودند، که مردی نابینا اجازهی ورود خواست. قبل از ورود آن مرد، فاطمهل برخاست و خود را پوشانید، پیامبر ج به فاطمه فرمود: «چرا خود را پوشانیدی آن مرد نابیناست؟!»
فاطمه پاسخ داد:
«بله پدر جان! ولی من که او را میبینم و هرچند او نابیناست، اما بوی مرا استشمام میکند».
رسول خدا ج فرمود: «شهادت میدهم که تو پارهی تن من هستی» [۱۰۱].
[۱۰۱] مناقب ابن مغازلی: ص ۳۸۰.
درس دیگری که فاطمهی زهرال از پدر و مادر گرانقدرش آموخته بود اینکه «آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند، همنوعانت را فراموش نکن! لذّتی که در گرسنگی به خاطر سیری دیگران وجود دارد، به مراتب بیشتر از سیری خود آدم است» و... به همین علّت بارها پیش آمده که فاطمهی زهرا و علی مرتضیب حتی نان سر سفرهی خویش را به فقرا بخشیده و خود با گرسنگی سر گذاشتهاند.
نمونهای از این بخشش را نقل میکنیم تا زنان عصر ما نیز از آن درس بگیرند.
روزی پیامبر ج در جمع یارانش در مسجد نشسته بودند، ناگاه پیرمردی با لباسهای غبارآلود و موهای ژولیده و حالتی ناخوشایند وارد مجلس شد. ضعف و پیری توان ایستادن را از او گرفته بود. پیامبر ج به سویش رفت و جویای حالش شد.
پیرمرد جواب داد:
«ای رسول خدا! فقیری پریشان حالم. گرسنهام، مرا طعام بده، برهنهام، مرا لباس ده، بینوایم گره از کارم بگشا!».
پیامبر ج فرمود:
«اکنون چیزی ندارم، اما تو را راهنمایی میکنم؛ چراکه راهنمای خیر همانند انجام دهنده آن است».
پس به همراه یکی از یاران او را به سوی فاطمهل فرستاد.
پیرمرد مسافت اندک مسجد تا حجرهی فاطمه را طی کرد و همان کلمات را که برای پیامبر ج گفته بود برای دختر رسول الله ج تکرار کرد.
فاطمه فرمود:
«ما نیز الآن چیزی در خانه نداریم! اما این گردنبند را ببر و بفروش، انشاءالله مشکلت برطرف میگردد». (آن گردنبند را حضرت حمزه س به عنوان هدیه به فاطمه ل داده بود).
پیرمرد گردن بند را گرفت و به مسجد برگشت. پیامبر ج همچنان در حلقهی یارانش مشغول تعلیم بود، پیرمرد گفت:
«ای رسول خدا! فاطمه این گردنبند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و نیازم را برطرف سازم».
پیامبر ج به محض دیدن گردنبند، اشک در چشمان مبارکش حلقه زد! «عمّار» که متوجه قضیه شده بود (که فاطمه نیز چیزی در خانه نداشته اما گردنبند یادگاری حمزهی سیدالشهداء را با وجود علاقهی شدید به آن، بخشیده است) گفت:
«یا رسول الله! آیا اجازه میدهی من این گردن بند را بخرم؟!»
پیامبر ج فرمود:
«هر کس خریدار آن باشد، (امید است) که خداوند او را عذاب ندهد».
عمار به پیرمرد گفت: «گردن بند را چند میفروشی؟!»
پیرمرد نیازمند گفت:
«در مقابل غذایی از نان و گوشت که سیرم کند، لباسی که تنم را بپوشاند و دیناری برای خرج راهم تا به منزلم برساند!»
عمار گفت: «من این گردن بند را در مقابل بیست دینار طلا و غذایی و لباسی و مرکبی از تو خریدم».
سپس او را به خانه برد و غذای مفصلی به او داد تا سیر شد، لباس مناسبی به تن او کرد، سپس بر مرکبی سوار کرد و همراه بیست دینار طلا راهی منزلش نمود.
آن گاه گردنبند را با مُشک خوشبو کرده و در پارچهای پیچید و به غلام خود داد و گفت:
«این را به رسول خدا تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم».
پیامبر ج نیز غلام و گردنبند را به فاطمهل بخشید. غلام نزد فاطمه آمد و جریان را بازگو کرد. فاطمهی زهرا، گردنبند را گرفت و به غلام فرمود: «من تو را در راه خدا آزاد کردم».
غلام خندید. فاطمهی زهرا راز خندهاش را پرسید؟ غلام گفت:
«ای دختر پیامبر! برکت این گردنبند مرا به خنده آورد که گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی کرد، پیادهای را سوار نمود، غلامی را آزاد کرد و عاقبت هم به صاحبش برگشت» [۱۰۲].
آری! این نتیجهی ایمان به پروردگار و انفاق مخلصانه در راه اوست که در همین دنیا اینگونه پاداش آن را میدهد و در قیامت نیز چندین برابر را به مُنفق مخلص عنایت میفرماید.
[۱۰۲] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور، به نقل از اهل البیت توفیق ابوعلم: ص ۱۳۹.
نماز صبح یکی از نمازهایی است که اکثر مردم نسبت به آن سستی میکنند؛ چراکه خواب شیرین را رها کرده و به سوی عبادت رفتن در این وقت برای نَفْس آدمی بسیار دشوار است، به همین علت نماز عشا و نماز صبح از اهمیت خاص و ویژهای برخوردار است.
فاطمهی زهرال هیچ وقت نماز صبحاش قضا نمیشد. امام احمد از انس روایت میکند که:
«پیامبر ج شش ماه پیاپی وقتی از جلو حجرهی فاطمهل برای نماز صبح تشریف میبردند میفرمودند: نماز! نماز! ای اهل بیت! ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾.
فاطمهی زهرا در خانهای حرف زدن و نشست و برخاست را آموخت که بزرگان آن خانه، زن و شوهر (مادر و پدر) با عبادت پروردگار و راز و نیاز با او آرامش مییافتند و از آن لذّت میبردند، او از همان کودکی پدر و مادر عزیزش را میدید که نیمه شبها به پا میخیزند و در برابر معبود حقیقی سر به سجده گذاشته در راز و گفتگو او آن قدر میایستادند که پاهایشان ورم میکرد.
آری! فاطمهل نیز از این شراب روحانی بهره برده و آن روش را برای زندگانی زناشوییاش در کنار علی مرتضی س به کار گرفت.
او در طول روز به کار خانهداری مشغول بود و به تربیت فرزندان میپرداخت، اما شبها را رایگان از دست نمیداد و تا صبح همچون اکثر زنان قرن بیستم در بستر نرم و راحت (آن هم پس از ساعتها نگاه کردن به فیلمهای مبتذل!) به خواب غفلت نمیرفت، بلکه فرصت را غنیمت شمرده و به ارتباط با پروردگار میپرداخت.
حضرت سیدتنا فاطمهل چون زیر نظر پدر بزرگوار خود تربیت یافت، از اخلاق بسیار والایی برخوردار بود، که اگر امروزه زنان و دختران مسلمانان، او را الگو و پیشوای خود دانسته و در اخلاق از او پیروی نمایند سربلندی دنیا و نیکبختی آخرت خود را به دست خواهند آورد و خانهی خود را بهشت دنیا خواهند نمود. برای پیروی کردن از او چند نمونه از اخلاق این بزرگوار به شرح زیر بیان میکنیم:
* آن حضرتل از کینه و دشمنی، حسد و تمنّای زوال نعمت دیگران، غیبت و پشت سرگویی، کوچک شمردن دیگران، مسخره کردن مردم، تکبّر و غرور پاک و منزّه بود.
میدانست که اگر انسان یکی از این صفات رذیله را در دل خود جای دهد، ایمان خود را از دست داده و در نتیجه همیشه احساس دلتنگی و ناآرامی کرده و در آخرت به عذابهای سخت و پی در پی دوزخ گرفتار خواهد شد.
* احترام همه کس را به جا میآورد، و به همه کس نیکی میکرد؛ به دوستان خود هدیه و به نیازمندان صدقه میداد و به دیدن اقوام و خویشان میرفت.
* از بدی بدگویان و اذیت نابکاران گذشت مینمود و هیچگاه به کسی سخن تند نگفت.
* خاموشی را اختیار نموده و تا وقتی که حاجتی به سخن گفتن نبود حرف نمیزد. به همین علت در کتب حدیث، روایتهای اندکی از او دیده میشود.
سیدتنا فاطمهل روزی در خانهی خود نشسته بود که پدر بزرگوارش وارد شد، او را دید که خاموش نشسته و آثار خستگی کار منزل در او پیدا است. به او فرمود:
ای دخترم، بهتر است به جای خاموش نشستن، زبان خود را مشغول ذکر خدا و دعا در بارگاه او تعالی نمایی و بگویی:
«یا حَی یا قیوم برَحْمَتک أسْتَغیث أَصْلِح لی شَأْنی، لا تَکلْنی إلى نَفْسی طَرفَةَ عَین».
ای زنده و ای پاینده، به مهربانی تو دست نیاز برمیدارم که همهی کارم را نیکو سازی و مرا برای لحظهای به خویشتن وا مگذار.
و چون سعادت دنیا و آخرت را در پیروی نمودن از پدر بزرگوارش که پیغمبر اسلام ج است، میدانست، هیچگاه دلش از یاد خدا غافل نماند.
* از خانهی خود بیرون نمیرفت مگر در وقت ضرورت، و همیشه با متانت و آرامی راه میرفت و در حال راه رفتن به این سو و آن سو نمینگریست.
* کار منزل و خدمتگزاری شوهر و تربیت فرزندان را بعد از پدر بزرگوارش بر همه چیز مقدّم میداشت، و میدانست که اگر زن در خدمتگزاری شوهر و تربیت فرزندان سهلانگاری نماید تمام عبادات خود را به باد داده و دوزخ را برای خویش آماده نموده و لعنت و بدگویی فرشتگان و مردم را به خود نسبت داده است.
* او همیشه به وعدههای خود وفا مینمود و در سخن خود راستگو بود و اسرار دیگران را نگه میداشت.
* او در زندگی خود قانع و به قسمت خود راضی بود و میدانست که حرص ورزیدن و آزمند شدن، انسان را پریشان و دل را آزرده میکند. و همیشه وصیت پدر ارجمندش را در نظر داشت که به او فرمود: ای فاطمه! بر سختیهای دنیا پایدار باش تا به خوشیهای أبدی آخرت دستیابی. او طبق همین وصیت همهی سختیها را تحمّل نموده و با طیب خاطر عبادت پروردگار به جا میآورد و هیچگاه به مال و ثروت دیگران چشم نمیدوخت و توصیهی پدر بزرگوارش که فرموده بود: (بینیازی و توانگری با زیادی مال و دارایی نیست، بلکه رفاه و آسایش با غنای نَفْس است»، را همیشه در نظر داشت.
* او هیچگاه به زینت و آرایش دنیا دل نمیبست، چون دنیا را کشتزار آخرت میدانست و در همهی احوال خود، مرگ و ماجراهای بعد از مرگ را در نظر داشت و خود را برای آن روز آماده مینمود و در حال لبخند و خشنودی کامل و شوق دیدار پروردگار و همجوار پدر بزرگوار خود دنیای فانی را وداع کرد [۱۰۴].
هدف ما از بیان فضایل و مناقب بلند فاطمهی زهراءل بیان مطالب شگفتآور نیست، بلکه آگاهی بیشتر با بلندی مقام زهرال و درس گرفتن از مکتب پربار اوست. تا هر مسلمان و بخصوص زن مسلمان دریابد که چه الگوی ارزندهای را در تمامی زمینههای زندگی داراست؛ چراکه فاطمهل از جنبه انسانیاش بشری چون دیگران است [۱۰۵].
اما از جنبه معنوی، بدآنجا رسیده که شناخت تمامی ابعاد شخصیتش بس دشوار است. مقامی را که آن بزرگوار در اثر بندگی خدا و شناخت و معرفت او به دست آورد، مقامی بس ارجمند و وجودش بی همتاست.
و تو ای خواهر و برادر مسلمان! ای دوستدار فاطمهل اگر پیرو او باشی و به راه او روی هر چند بسان خود فاطمهل نشوی اما پیرو طریقت او گردی و به قلهی کمال انسانیت و معرفت برسی که او بهترین راهنمای راه است. پس برخیز و براه شو که گر بروی بشوی [۱۰۶].
[۱۰۳] برگرفته از کتاب سیدتنا فاطمةالزهراء، عقیلزاده: ص ۲۵۷-۲۴۷ با اندکی تغییر. [۱۰۴] سیدتنا فاطمةالزهراء، عقیلزاده: ص ۲۵۷-۲۴۷. [۱۰۵] همانگونه که خداوند در مورد پیامبرش ج میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ﴾ [الکهف: ۱۱۰] بگو: من هم بشری همانند شمایم جز آنکه بر من وحی نازل میشود. [۱۰۶] زندگانی فاطمه زهراء، نصیرپور: ص ۱۳۲.
ای مردم قرن بیست و یک! سلام و درود پروردگار بر شما باد.
ای کودکان بیبضاعت! هیچگاه به خاطر فقر و ضعف مادی ناامید و مأیوس نباشید، که من هم سه سال از دوران کودکیام را در محاصرهی مشرکان به سر بردم، خدا با شماست و به نعمتهای پروردگار خواهید رسید. پس همواره به یاد پروردگار باشید.
اى دختران جوان! هیچگاه خود را در معرض نگاه مردان بیگانه قرار ندهید و زیبایی و زینت خویش را برای آنان نمایان نکنید، تا عامل فساد و انحراف جوانان جامعه نباشید و در روز قیامت گرفتار آتش جهنّم نشوید.
ای دختران دوشیزه! در امر ازدواج تقوی و ارتباط با پروردگار را در نظر داشته باشید و فریب زیورآلات دنیوی و پست و مقام مادی افراد را نخورید. از ارتباط نامشروع با پسرها به شدّت پرهیز کنید تا آیندهی مبارکی نصیبتان گردد. شما سعی نکنید خود را به پسران معرفی کنید و برای ازدواج پریشان نباشید، اگر پاکی و عفّت خویش را حفظ کنید، پروردگار بهترین و پاکترین مردان را به دنبال شما میفرستد.
اى عروسهاى جوان! برای مسائل مادی و جهیزیه و... والدینتان را در تنگنا قرار ندهید. خوشبختی در قناعت و سادهزیستی است. با برگزاری مراسم عروسی که خلاف شئونات اسلامی باشد، شروع زندگیتان را پُر از معصیت و گناه نکنید.
ای خانمهای جوان! وظیفهی شما اطاعت و فرمانبرداری از شوهر، رسیدگی به امور منزل، تربیت فرزندان و پشتیبانی شوهرتان میباشد. این وظایف را فراموش نکنید که باعث جنگ و دعوا در منزل میشود. بدون اجازهی شوهر از منزل خارج نشوید و کسی را به منزل راه ندهید. از اسراف زیادهروی در خوراک و پوشاک و... خودداری کنید.
اى دختران مسؤولان! در هیچ حالی خدا را فراموش نکنید و از مقام و ثروت والدینتان سوء استفاده نکنید که حق فقرا و مساکین جامعه را ضایع میکنید. به عیاشی و ریخت و پاش مشغول نشوید که هستند دخترانی در شهر و دیار شما که برای نان شب، لباس روز و خرج مدرسه و دانشگاه محتاجاند. با وجود در اختیار داشتن ثروت، سادهزیستی و قناعت را پیشهی خود سازید.
ای مادران! در تربیت فرزندان با روش اسلامی تمام سعی و تلاش خویش را بکار ببرید که جامعه به مجاهدان جان برکف و علمای راسخ و عرفای کامل نیاز دارد و اینها همگی از دامان شما باید تربیت شوند. پس با کوتاهی در تربیت فرزندان و رها کردنشان برای جذب شدن به فرهنگهای بیارزش، به نسل آینده خیانت نکنید و اسلام را سرشکسته ننمایید. بلکه در وجود فرزندانتان روح جهاد و غیرت دینی را بکارید و آنان را افرادی سُست عنصر و راحتطلب و دنیاپرست بار نیاورید، بلکه بیارزشی دنیا و متعلقات دنیوی را برای آنان بیان کرده و خود نیز عامل باشید.
اى زنان مسلمان! تقوی را سرلوحهی زندگی خویش قرار دهید. ذکر و ارتباط با خداوند را در هیچ حالی ترک نکنید. حجاب و عفّت و پاکدامنی را فراموش نکنید. به شدّت از غیبت، بدگویی، فحاشی، مُدگرایی، فتنهگری، فاش کردن اسرار و ارتباط با همسرانتان، بیاحترامی به آنان، ناسپاسی و بیصبری و... پرهیز کنید.
به خرافات و بدعات پایبند نباشید و از فالگیری و سخنان ساحران و شیطانصفتان دوری گزینید. و خود را به فضایل اخلاقی چون نوعدوستی، خیرخواهی، صبر، شکر، رضا، فرمانبرداری شوهر، دلسوزی نسبت به فرزندان، شفقت نسبت به همسایگان، تزکیه و خودسازی مزین و آراسته نمایید.
از جملهی مسایل اختلافی امت اسلامی با اهل تشیع دربارهی حضرت فاطمهی زهراءل سه مسئلهی مهم و اصلی میباشد که سبب دو دستگی و تشتت و اختلاف شده است:
۱- باغ فدک و ادعای ظلم ابوبکر بر فاطمه!
۲- حقیقت ازدواج عمر و ام کلثوم!
۳- شهادت فاطمه توسط عمر!
ما در این بخش سعی میکنیم با استناد به حقایق تاریخی و منابع معتبر، دیدگاه اهل سنت و جماعت را در این موارد اختلافی بیان کنیم تا نسل جوانان و حقیقتجویان دچار اشتباه نشوند. در مورد فضایل فاطمهی زهرال همانگونه که در صفحات قبل گذشت، اختلافی وجود ندارد و حتی اهل سنت بسیار آگاهانهتر و عالمانهتر عاشق و مُحب اهل بیت و به خصوص فاطمهی زهراءل هستند، محبّتی که از غلوّ و مسائل کفرآمیز و شرک آلود به دور است. پس اختلاف در مورد فضایل نیست، بلکه عمده اختلاف به همین سه مسئله مذکور بر میگردد و اکنون توضیحی در مورد هر کدام:
پیش از آنکه به ماجرای اختلافی در زمینه فَدَک بپردازیم، توضیحاتی در مورد فدک.
در یک منزلی «خیبر» و ۱۴۰ کیلومتری مدینهی منوره، روستای سرسبزی به نام «فدک» وجود داشت، که اکنون به نام «حائط و حُوَیط» شناخته میشود. چشمهی پر آبی مزارع روستا را سیرآب میکرد. این روستا متعلّق به یهودیان بود. وقتی آنان خبر فتح «خیبر» را توسط پیامبر ج و سپاه اسلام شنیدند، ترس سراپای وجودشان را فرا گرفت. و «فدک» را به عنوان جزیه به آن حضرت ج واگذار کردند [۱۰۷].
بعضیها گویند: یهودیان نصف فدک را به پیامبر ج واگذار نمودند [۱۰۸].
پیامبر ج که اسوهی خیرخواهی و انسان دوستی بود، اجازه نداد مردم آن روستا آواره شوند، بلکه آنان را بر زمینها و مزارعشان به کار گماشت و به صورت «مزارعه» زمینهای آنان را به زیر کشت بردند و در مقابل نصف درآمد آن را به پیامبر ج میدادند. پس فدک جزو اموال پیامبر ج به شمار میآمد [۱۰۹].
[۱۰۷] به نقل از یحیی بن آدم قرشی در «خراج» ص ۳۵. [۱۰۸] المغازی: ج ۲، ص ۷۰۷. [۱۰۹] زندگانی فاطمه زهراء، نصیر پور، ص ۸۲.
فیء [۱۱۰]: غنیمتی است که بدون جنگ و درگیری از کفار به دست میآید و متعلق به مسلمانان است، که در آن خُمس و قسمت کردن وجود ندارد، البته اختیار آن در دست پیامبر ج میباشد. «فدک» نیز که میخواهیم در مورد آن بحث کنیم یکی از اموال «فیء» است که تسلیم پیامبر ج شد.
حالا برای آگاهی از وضعیت «فدک» به احادیث صحیح مراجعه کنیم.
عن مالک بن أوس بن الحدثان س قال:
«کان فیما احتج به عمر س أنه قال: کانت لرسول الله ج ثلاث صفایا: بنو النضیر، وخیبر وفدک؛ فأما بنو النضیر فکانت حبساً لنوائبه، وأما فدک فکانت حبساً لأبناء السبیل، وأما خیبر فجزأها رسول الله ج ثلاثة أجزاء: جزأین بین المسلمین وجزءاً نفقة لأهله فما فضل عن نفقة أهله جعله بین فقراء المهاجرین» [۱۱۱].
مالک بن أوس بن حدثان س گوید:
«آنچه حضرت عمر س (در وقت نزاع علی و عباسب) به آن حجت کرد این که پیامبر ج سه صفیه [۱۱۲] داشت:
۱) بنی النضیر؛ که برای امور مهم و احتیاجات پیامبر ج مانند پذیرایی مهمانان و سایر امور صرف میباشد.
۲) فدک؛ که برای مسافران در راه مانده صرف میشد.
۳) خیبر که پیامبر ج آن را سه جزء کرده بود؛ دو جزئش برای مسلمانان و جزء سومش برای خرج اهل و عیالش. هرگاه چیزی از نفقهی اهل و عیال اضافه میماند آن را بین فقرای مهاجرین تقسیم میکرد».
[۱۱۰] فیء: غنیمت و خراج، آنچه که از دشمن بدون جنگ و از طریق تسلیم و یا مصالحه و عقد پیمان گرفته شود، اعم از زمین یا اموال. (فرهنگ عمید). [۱۱۱] ابو داود: ح ۲۹۶۷. مشکاة المصابیح: ح ۴۰۶۲. [۱۱۲] صفیه: آنچه امام قبل از تقسیم کردن غنائم برای خود برگزیند.
پس از وفات رسول اکرم ج باغ فدک و دیگر اموالی که به رسول اکرم ج تعلّق داشت، همگی جزو بیتالمال قرار گرفتند. اهل تشیع بر این باورند که پیامبر ج باغ فدک را به فاطمه بخشیده بود اما ابوبکر آن را از فاطمه پس گرفت. نویسندگان اهل تشیع این اقدام را ظلم و ستم بزرگی به فاطمه تلقی میکنند و انگار آنها حقدارتر از فاطمه، همچون کاسهای داغتر از آش به دامن زدن به این قضیهی میپردازند. در حالیکه خود حضرت فاطمهل و حضرت علی س پس از گفتگو با حضرت ابوبکر س خیلی زود قانع شدند و اعتراض نکردند.
اما متأسفانه بعضی از نویسندگان شیعه این کار را غصب و ظلم ابوبکر س نسبت به خاندان اهل بیت میدانند و آن را با آب و تاب فراوان تبلیغ میکنند. و حتی جلسهی سخنرانی ساختگی را پیش میکشند که فاطمه ل به مسجد رفته و فریاد دادخواهی سر داده است. در این خطبهی ساختگی الفاظی به چشم میخورد که تماماً اهانت به خلیفهی راشدهی پیامبر و شاگردان مکتب رسول الله ج به حساب میآید، که این کارها از زنی صالحه و با ادب همچون فاطمهی زهراء کاملاً به دور است. اکثر مورّخان منصف این قضیه را اینگونه بازگو میکنند:
هنگامی که پیامبر ج وفات یافت و فاطمهل به حال عادی برگشت، به فکر میراث پدرش افتاد. از این رو به همراهی شوهرش ابوالحسن س نزد خلیفهی مسلمین، حضرت ابوبکر صدیق س آمدند و درخواستش را در مورد اموال و میراث پدرش مطرح کرد.
حضرت ابوبکر س با کمال احترام و ادب فرمود: ما از پدر بزرگوارت شنیدهایم که فرمودند: کسی از ما پیامبران ارث نمیبرد، و آنچه از ما باقی میماند به عنوان صدقه متعلق به مسلمانان است. (به همین علت نه شما و نه فرزندم عایشه که همسر پیامبر ج بوده، چیزی نمیبرید، اما از بیت المال حقوقتان محفوظ میباشد).
حضرت فاطمهل از این راهنمایی خلیفه خشنود شده و با قناعت به خانهی خود برگشت و همچون گذشته زندگی زاهدانه را اختیار نمود؛ چراکه او تربیت یافتهی زیر دست کسی بود که دنیا را گذاشته و به آخرت روی آورده بود. فاطمه این آیات را نصب العین خویش قرار داده بود که:
﴿قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ﴾ [النساء:۷۷].
«بگو: كالای دنيا اندك است و آخرت برای كسی كه پرهيزگار باشد بهتر است».
او برای به دست آوردن ثروت و دارایی، جنگ و جدل نکرد، و همانند بعضی از زنان امروزی برای دست یافتن به پول و باغات، حکم خدا و رسول او را زیر پا نگذاشت، بلکه او تمام سعیاش در این دوران برای آباد کردن آخرت بود؛ چراکه طبق مژدهی پیامبر ج رحلت او نیز نزدیک بود.
﴿وَمَنۡ أَرَادَ ٱلۡأٓخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعۡيَهَا وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ كَانَ سَعۡيُهُم مَّشۡكُورٗا ١٩﴾ [الإسراء:۱۹].
«و هر كس كه (دنيای جاودانهی) آخرت را بخواهد و برای (فرا چنگ آوردن) آن، تلاش سزاوار آن را از خود نشان دهد، در حالی كه مؤمن باشد، اين چنين كسانی، تلاششان بیسپاس (و بیاجر) نمیماند».
پس «مبارزات فاطمه» و «فریاد دادخواهی» و... تمامی اینها افسانهای بیش نیست که افرادی برای جلب نظر مردم و رسیدن به مقاصد نفسانی سرهم کردهاند.
آنچه در کتابها در مورد اعطای فدک از سوی رسول اکرم ج به فاطمهی زهرال نقل شده کاملاً خلاف واقع است، بلکه آنها از درآمدش استفاده میکردند که توسط خود رسول الله ج به آنها داده میشد. و خود فدک را به هیچ کس نبخشیده بود.
مغیره گوید: هنگامی که عمر بن عبدالعزیز س به خلافت رسید، بنی مروان را جمع کرده و گفت:
«بدانید که فدک متعلق به رسول الله ج بود که از درآمد آن بر اهل و عیال و فقرا و مساکین خرج میکرد و نیز از درآمد آن بر کودکان بنیهاشم خرج مینمود و بیوههای خاندان بنی هاشم را با آن ازدواج میداد. فاطمهی زهراءل از رسول الله ج درخواست کرده که فدک را به او بخشد. اما آنحضرت ج نپذیرفت. پس در طول حیات رسول اکرم ج همچنان فدک در اختیار پیامبر ج بود، تا اینکه ایشان وفات کردند. پس زمانی که ابوبکر س به خلافت رسید، همان رویهی پیامبر ج را در مورد فدک پیش گرفت تا اینکه او هم فوت کرد. زمانی نیز که عمر بن خطاب س به جانشینی رسید همان روش پیامبر ج و ابوبکر س (یعنی خرج کردن برای اهل بیت و نیز صرف آن در امر ازدواج و امورات بنی هاشم) را ادامه داد. پس از آن مروان آن را جدا کرده و به خود و خانوادهاش اختصاص داد. و بعد از آن دست به دست به عمر بن عبدالعزیز (خود گوینده) رسید. وقتی تأمل نمودم و دیدم آنچه را که پیامبر ج فاطمه را از آن منع نموده، من نمیتوانم در آن دخل و تصرّف نمایم، پس به خدا سوگند شما را شاهد میگیرم که در همان راهی صرف خواهم کرد که (پیامبر و ابوبکر و عمر) صرف کردند [۱۱۳].
پس از این دو حدیث صراحتاً معلوم میشود که پیامبر ج نه تنها «فدک» را به فاطمهل نداده بود، بلکه زمانی که فاطمهل همچون قضیهی درخواست کنیز و خدمتکار، از پیامبر ج آن را طلب میکند، رسول الله ج به فاطمه جواب رد میدهد. اما اشکالاتی که اهل تشیع بر ابوبکر س وارد میکنند:
[۱۱۳] ابو داود: ح ۲۹۷۲. مشکاة المصابیح: ح ۴۰۶۳.
فاطمهل برای گرفتن میراث نزد خلیفهی مسلمین (ابوبکر) آمد و درخواست نمود که از میراث پدرش سهمش را به او بدهد. اما ابوبکر گفت: شما نمیتوانید ارث ببرید! فاطمه گفت: ای پسر ابی قحافه! وقتی تو بمیری چه کسی از تو ارث خواهد برد؟ ابوبکر پاسخ داد: زنان و فرزندانم! فاطمه گفت: پس چه شده که اکنون فرزندانت از تو ارث میبرند و من از پدرم ارث نمیبرم؟! پس سهم ما از خیبر و صدقات ما از فدک چه میشود؟!
ابوبکر گفت: ای دختر پیامبر! به خدا سوگند از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «من تا زنده هستم در اینها تصرف میکنم، وقتی فوت کردم به همهی مردم تعلق دارند؛ چراکه آنچه از ما پیامبران به جای میماند، صدقه است برای همهی مردم و کسی از ما ارث نمیبرد» [۱۱۴].
اهل تشیع این اشکال را از ابوبکر صدیق س میگیرند که او در مقابل درخواست فاطمهی زهراء که وارث پیامبر ج بود، به روایت یک فرد که آن هم خودش بود احتجاج نمود و گفت: من از رسول الله ج شنیدهام که فرمود: «ما پیامبران نه از کسی میراث میگیریم و نه کسی از ما میراث میبرد» حال آنکه این گفتهی ابوبکر صریحاً مخالف نص قرآن است: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ...﴾ [النساء: ۱۱]. «خداوند در باره فرزندانتان به شما سفارش مىكند كه سهم (میراث) پسر، به اندازه سهم دو دختر باشد» زیرا این نص عام است، و شامل پیامبر و غیر پیامبر میباشد. همچنین مخالف نصوص دیگر میباشد. همچون ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ...﴾ [النمل: ۱۶] «و سلیمان وارث داوود شد» و ﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا ٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَۖ﴾ [مریم: ۵-۶] «پس از نزد خویش وارثى به من ببخش كه از من میراث برد و [نیز] میراثبر آل یعقوب باشد». پس، از این آیه معلوم شد که انبیاء هم ارث میبرند و هم از آنان ارث برده میشود. این بود دلایل اهل تشیع در این انتقاد بر ابوبکر صدیق س . حال جواب ما در این موارد:
اولاً: محروم کردن فاطمهی زهراءل از میراث از روی بغض و کینهی شخصی نبوده، بلکه به علت شنیدن این حدیث توسط ابوبکر س که انجام گرفت، همچنان که بقیهی ازواج مطهرات که دختر خود ابوبکر س یعنی عایشهل یکی از آنان بود، را از ارث محروم نمود. همچنین نزدیک به نصف متروکهی پیامبر ج به عباس س عموی پیامبر ج میرسید، اما به او نیز چیزی نداد در حالی حضرت عباس س با ابوبکر س رفاقت نزدیک داشت و مشاور او به حساب میآمد. پس فهمیدیم که این حکم عمومی بوده و تمام اهل بیت پیامبر ج از ارث منع شدند نه فقط فاطمهل!
ثانیاً: اینکه برادران اهل تشیع میگویند: «ابوبکر، فاطمه را فقط به خاطر روایت یک فرد که آن هم خودش بود، از ارث محروم کرد». این دروغ محض است! چراکه این حدیث در کتابهای حدیث اهل سنت به روایت «حذیفه بن الیمان»، «زبیر بن العوام»، «ابو الدرداء»، «ابو هریره»، «عباس»، «علی»، «عثمان»، «عبدالرحمن بن عوف» و «سعد بن ابی وقاص» صحیح و ثابت است، و اینها از بزرگان صحابهاند و حتی از «عشرهی مبشره» میباشند.
یکی از افرادی که این حدیث را روایت کرده «حذیفه» میباشد که «ملا عبدالله مشهدی» در اظهارالحق حدیث پیامبر ج آورده که: «ما حَدَّثَكم به حذيفة فَصَدِّقوه» [۱۱۵]: آنچه را که حذیفه بیان کند، تصدیقش نمایید و باور دارید.
یکی دیگر از راویان این حدیث (که کسی از انبیاء ارث نمیبرد)، خود حضرت علی مرتضی س است که به اجماع اهل تشیع، «معصوم»، و به اجماع اهل سنت، «صادق» است. در اینجا اصلاً به روایت «عایشه» و «ابوبکر» و «عمر» ش کاری نداریم [۱۱۶].
در صحیح بخاری که از معتبرترین کتابهای حدیث مسلمانان میباشد، از «زهری» او هم از «مالک بن اوس بن حدثان» روایت میکند که مالک گفت:
«روزی عمر بن خطاب س مرا برای کاری فرا خواند. در همین اثنا که نشسته و مشغول صحبت بودیم، خدمتکارش «یرفاء» آمد و گفت:
«عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن العوام و سعد بن ابیوقاص جلو در منتظر اجازهی ورود هستند! آیا اجازه میدهی وارد شوند؟».
عمر بن خطاب س گفت: بگو تشریف بیاورند. خبری از آمدنشان نبود، پس از مدتی دوباره «یرفاء» خادم خلیفه آمد و گفت: «عباس و علی نیز آمدهاند و اجازه میخواهند، آیا اجازت دارند وارد شوند؟»
عمر س فرمود: آری! هنگامی که همگی وارد شدند، عباس س گفت: یا امیر المؤمنین! شما بین من و این (علی) قضاوت کنید. (آنها یعنی علی و عباس بر سر اموال بنی النضیر که جزو اموال پیامبر ج بود، اختلاف داشتند).
میهمانان گفتند: ای امیر مؤمنان! میان این دو حکم کن تا اختلاف پایان یابد. حضرت عمر س فرمود:
«صبر کنید! شماها را سوگند میدهم به پروردگاری که آسمان و زمین به حکم و قدرت او برپاست، آیا میدانید که پیغمبر ج فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة»: آنچه از ما پیامبران باقی میماند صدقه است (برای همه مسلمانان)؟ همهی جمع حاضر که از بزرگان صحابه بودند، گفتند: آری! به تحقیق پیامبر ج آن را فرموده است.
پس حضرت عمر س به عباس و علیب روی نموده و فرمود: «شما را سوگند میدهم به پروردگار، آیا پیامبر ج چنین مطلبی را فرمود؟»
عباس و علیب گفتند: آری! پیامبر ج فرموده است».
زهری که راوی این حدیث است گوید: در مورد این حدیث، «عروة بن زبیر» را خبر دادم و از او پرسیدم؟ عروة گفت:
«مالک بن اوس راست گفته است. من هم از عایشه ل شنیدم که گفت: همسران پیامبر ج ، عثمان را نزد ابوبکر صدیق س برای طلب میراث فرستادند. به محض باخبر شدن به آنان رو کردم و گفتم: «آیا از خدا نمیترسید؟! مگر نشنیدید که پیامبر ج فرمود: «ما پیامبران میراث نمیگذاریم و آنچه از ما بماند صدقه است». پس آنان هم قبول کردند و درخواستشان را پس گرفتند» [۱۱۷].
پس معلوم شد که این حدیث هم (حدیث قبلی از مالک) در قطعیت همانند آیهی قرآن است؛ چراکه جماعتی که نام آنان ذکر شد (که از بزرگان صحابه بودند) خبر یکی از ایشان مفید یقین است، چه جای آنکه همگی آن را تأیید کنند، بخصوص علی مرتضی س که نزد شیعه «معصوم» است و روایت فرد «معصوم» در افادهی یقین -نزد ایشان- برابر قرآن است.
حال با قطعنظر از همهی این روایات، به روایتی از کتب شیعه که از امام معصوم -بزعم ایشان- نقل شده توجه فرمایید:
[روى محمد بن یعقوب الرازی فی الکافی عن البختری عن أبی عبدالله جعفر ابن محمد الصادق ÷ أنه قال:
«إن العلماء ورثة الأنبیاء وذلک أن الأنبیاء لا یورثوا (وفی نسخة) لم یرثوا درهماً ولا دیناراً وإنما أورثوا أحادیث من أحادیثهم فمن أخذ بشیءٍ منها فقد أخذ بحَظ وافر».
در کافی از طریق بختری از امام جعفر صادق ÷ روایت شده که فرمود:
«به حقیقت علمای راسخین و ربّانی، وارثان پیامبراناند؛ چراکه انبیا وارثی (مادی) ندارند، و (در نسخهای دیگر) آنان درهم و دیناری را به ارث نگذاشتهاند، بلکه احادیث و بیانات گرانبهایی دارند که اگر کسی چیزی از آنها را به دست آورد بهرهی فراوانی را برده است.
لفظ «إنما» به اعتراف شیعهها هم مفید حصر است و قطعاً چنانچه در آیهی ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ...﴾ [المائدة: ۵۵]. آمده است، پس معلوم شد که غیر از علم و احادیث، هیچ چیز دیگری را به عنوان میراث به کسی ندادهاند.
مسئلهی دیگر اینکه خبر پیغمبر ج در حق کسی که بلا واسطه از آنحضرت ج شنیده باشد، مفید علم یقینی است بدون هیچ شک و شبههای، و برای او عمل کردن به شنیدهی خویش واجب است، خواه از دیگری هم آن را بشنود یا نه.
اجماع اصولیین شیعه و سنی بر این است که تقسیم خبر به متواتر غیر متواتر نسبت به آن افرادی است که پیامبر ج را مشاهده نکردهاند و به واسطهی دیگران خبر او را شنیدهاند، نه آنانی که پیامبر ج را مشاهده نموده و بدون واسطه از وی خبری شنیده است که این خبر در حق وی حکم متواتر، بلکه بالاتر از متواتر است. حال پس از این توضیحات به این نتیجه خواهیم رسید که ابوبکر صدیق س چون خودش مستقیماً از پیامبر ج این حدیث را شنیده بود، دیگر نیازی به تفتیش و پرس و جو از دیگری نداشت [۱۱۸].
اشکال دیگر این بود که گفته شد این حدیث مخالف آیهی قرآن است. این هم دروغ است؛ زیرا حکم آیه خطاب به امت است، نه به پیغمبر ج ، پس این حدیث بیان کنندهی تعیین خطاب است نه مُخصَّص آن و اگر مخصّص هم باشد، پس تخصیص آیت لازم خواهد آمد و این حدیث آن را تخصیص داده نه مخالفت نموده باشد.
این آیه بسیار تخصیص یافته است؛ مثلاً اولاد کافر وارث نیست و رقیق وارث نیست، قاتل وارث نیست، همچنین شیعهها از ائمهی خود روایت میکنند که ایشان بعضی از وارثان پدر خویش را از بعضی ترکهی پدران خود منع کردهاند و خود آن را أخذ نمودهاند مانند شمشیر، مصحف، انگشتری و پوشاک.
و دلیل بر ثبوت این خبر و صحت آن نزد جمیع اهل بیت از امیرالمؤمنین گرفته تا آخر آن است هنگامی که ترکهی رسول خدا ج به دست ایشان افتاد، حضرت عباس و اولاد او را خارج کردند و به آنان چیزی ندادند و سهم ازواج مطهرات را نیز ندادند. پس اگر میراث در ترکه پیغمبر ج جاری میشد این بزرگواران که نزد شیعه «معصوم»اند چگونه بدین شکل حق دیگران را ضایع میکردند؟!
زیرا به اجماع علمای اهل سیر و تواریخ و علمای حدیث ثابت و مقرر است که متروکهی آن حضرت ج از خیبر و فدک و غیره در عهد عمربن خطاب س نزد حضرت علی و حضرت عباسب بود. حضرت علی بر عباس پیشی گرفته و آن را أخذ کرد. پس از او به حسن بن علی و بعد از او به حسین بن علی و بعد از او به علی بن الحسین و حسن بن حسن و بعد از آنان به زیدبن حسن بن علی، رسید و بعد از آن به دست مروان که امیر بود، افتاد. و دیگر نزد آل مروان بود تا زمان عمربن عبدالعزیز س ایشان به علت عدالتی که داشتند گفتند:
«چیزی را که رسول خدا ج آن را از فاطمه منع کرد، من آن را نمیگیرم. و آن را بر اولاد فاطمه رد میکنم» [۱۱۹] و این کار را کرد. پس با توجه به عملکرد ائمهی معصومین از اهل بیت، معلوم شد که در ترکهی آن حضرت ج میراث جاری نیست [۱۲۰].
و اما در مورد آیهی ﴿وَوَرِثَ سُلَيۡمَٰنُ دَاوُۥدَۖ...﴾ [النمل: ۱۶] که ظاهراً دال بر این است که انبیا هم از دیگران ارث میبرند و هم از آنان ارث برده میشود و مخالف این حدیث قطعی است که به روایت معصومین شیعه ثابت شد. برای حل این اشکال نیز به اقوال معصومین بنا بر ادعای شیعه مراجعه کردیم:
روى الکلینی عن أبی عبدالله ÷:
«أن سلیمان ورث داود وأن محمداً ورث سلیمان».
کلینی از ابوعبدالله جعفر صادق ÷ روایت میکند که فرمود:
«سلیمان از داود و محمد ج از سلیمان ارث برد».
پس معلوم شد که این وراثت علم و نبوت و کمالات عرفانی است نه وراثت مال و متروکه، از نظر عقلی نیز مطابق قول امام دلالت بر همین وراثت دارد؛ زیرا به اجماع اهل تاریخ حضرت داود نوزده پسر داشت، پس همه وارث آن حضرت میشدند. حال آنکه پروردگار به طور اختصاصی سلیمان را نام میبرد، پس چیزی که به سلیمان رسیده و دیگر برادران از آن محروم بودهاند همین علم و نبوت است.
همچنین این نکته را همه میدانند که پسر، وارث پدر است، پس چه جای آنکه در کلام الهی این ذکر شود، آیا این جزو لغویات نمیباشد که قرآن از آن پاک و منزه است؟! پس از آن آیه به طور صریح اشاره میفرماید که این وراثت علم است: ﴿وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ عُلِّمۡنَا مَنطِقَ ٱلطَّيۡرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيۡءٍۖ﴾ [۱۲۱]. «و گفت (سلیمان ÷): اى مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده».
پس از این توضیحات نتیجه گرفتیم که «فدک» به فاطمهل عطا نشده بود و سه دلیل عمده این مسئله را روشن مینماید:
۱- احادیثی که امام ابوداود آن را از مالک بن اوس حدثان نقل کرده و سخنان عمربن عبدالعزیز س که سینه به سینه به او رسیده بود که پیامبر ج فدک را به فاطمهل نداده است.
۲- اگر پیامبر ج فدک را به فاطمهل داده بود، جزو اموال فاطمه به شمار میآمد و فاطمه در سخنانش نمیگفت: ارث مرا از فدک و خیبر بدهید. پس سخنان خود فاطمه ثابت میکند که قبلاً به اسم او نبوده است.
۳- اینکه اگر این باغ قبلاً به فاطمهل عطا شده باشد، هبهای از طرف رسول الله ج است و هبه به محض قبض تحت ملکیت آن طرف در میآید و دیگر کاری به اموال هبه دهنده ندارد. پس اگر آن را قبلاً به فاطمه ل بخشیده بود، همهی مردم آن زمان میدانستند و به هیچ وجه ابوبکر س و غیر او نمیتوانستند از ملکیت فاطمهل خارج نمایند همان گونه که نتوانستند حجرهی او را به نام اینکه جزو اموال پیامبر ج است از او بگیرند.
همگی میدانیم حجرهی فاطمه ل همانند حجرهی عایشه ل و ازواج مطهرات جزو خانههای پیامبر ج بود نه مال علی س ، اما چون رسول اکرم ج آن حجرهها را در زمان خویش به همسرانش و نیز حجرهای را به فاطمه ل و یکی را به اسامه س داده بود، تحت ملکیت آنها در آمد و از اموال پیامبر ج خارج شد. خطاب قرآن به همسران پیامبر ج این مطلب را تأیید میکند:
﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾ [الأحزاب: ۳۳]. و در منازل خود بمانید...
[۱۱۴] فتوح البلدان: ص ۴۴ و ۴۵. [۱۱۵] سنن ترمذی ح ۳۸۱۲، آلبانی میگوید که این حدیث ضعیف است. (تصحیح کننده). [۱۱۶] تحفهی اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۵۶ ـ ۵۵۵. [۱۱۷] بخاری: کتاب المغازی، قصة بنی النضیر و کتاب الخمس. أشعةاللمعات: ج۳، ص ۴۷۹-۴۷۷. [۱۱۸] تحفه اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۵۶. [۱۱۹] أشعة اللمعات: ج ۳، ص ۴۷۹. [۱۲۰] تحفهی اثنا عشریه: ص ۵۵۸-۵۵۷. [۱۲۱] جهت تفصیل بیشتر رجوع کنید به تحفه اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۶۲-۵۵۹.
* اشکال دیگری که برادران اهل تشیع مطرح میکنند اینکه فاطمه ل برای بازگرداندن فدک نزد ابوبکر س رفت و با او به گفتگو پرداخت و به ابوبکر گفت:
«رسول خدا ج فدک را در زمان حیاتش به من عطا نموده، پس آن را به من بازگردان». علی س نیز بر راستی گفتار فاطمهل شهادت داد ولی ابوبکر نپذیرفت و شاهدی دیگر خواست. «اُم ایمن» خدمتکار پیامبر ج نیز به شهادت برخاست ولی خلیفه پاسخ داد که:
«ای دختر پیامبر ج ! شهادت جز با دو مرد و یا یک مرد و دو زن روا نیست» و بدین شکل ادعای فاطمه را رد کرد [۱۲۲]. فاطمه از شدّت ناراحتی ترک صحبت با ابوبکر را نمود در حالی که پیامبر ج فرموده بود:
«فاطمة بضعة مني فمن أغضبها أغضبني» فاطمه پارهی تن من است، هر کس او را به خشم آورد مرا خشمگین کرده است.
* جواب: ادعای فاطمهی زهرال در مورد هبهی فدک و شهادت حضرت علی س و ام ایمن یا حسنین، علی اختلاف الرویات در کتب اهل سنت اصلاً موجود نیست، اینها فقط در منابع اهل تشیع یافت میشود. با این حال اهل سنت را به جواب دادن ملزم نمودن، کمال سفاهت است، بلکه در کتب اهل سنت خلاف آن موجود است.
در مشکاة المصابیح از روایت ابوداود از مغیره آورده که چون عمربن عبدالعزیز پسر عبدالعزیز بن مروان، به خلافت رسید، آل مروان را جمع نمود و گفت: «... فاطمه فدک را از پیامبر ج درخواست کرد، اما پیامبر نپذیرفت...» (این حدیث به طور کامل پیشتر ذکر شده است).
پس چون هبهای صورت نگرفته، صدور دعوی و وقوع شهادت از این اشخاص که نزد شیعه «معصوم»اند، امکان و گنجایش ندارد.
جواب دیگر: آمدیم و طبق گفتهی اهل تشیع این حدیث صحیح باشد و فاطمه ادعا کرده... اما این مسئله را که همهی شیعه و سنی میدانند که «موهوب» تحت ملکیت «موهوبله» در نمیآید تا زمانی که آن را قبض نکرده باشد.
فدک بالاجماع در حیات پیامبر ج در تصرّف فاطمهی زهرا ـل نبوده است، بلکه در تصرف خود پیامبر ج بود که تصرّف مالکانه میکرد. پس ابوبکر س فاطمهل را در ادعای هبه رد ننمود، بلکه تصدیق کرد، اما مسئلهی فقهی را بیان کرد که هبه تا زمانی قبض نگردد در ملکیت «موهوبله» در نمیآید و در این صورت نیازی به گواه و شاهد طلبیدن نبود.
و اگر چنانچه حضرت علی س و أم ایمن از طریق اخبار محض این هبه را اظهار کرده باشند، این را ردّ شهادت گفتن، جهل بزرگی است. در اینجا حکم نکردن به شهادت یک مرد و یک زن به معنای ردّ شهادت آنها نیست. ردَّ شهادت آن است که به شاهد تهمت دروغ بزنند و او را دروغگو تصور کنند، تصدیق شاهد چیز دیگر است و موافق شهادت حکم دادن، چیز دیگر. اگر کسی بین این دو مسئله فرق نیندازد و عدم حکم را تکذیب شاهد یا مدعی پندارد، او جاهل کامل است و جای بحث کردن با او باقی نمیماند. دو شاهد طلبیدن و یا شهادت یک مرد و دو زن را قبول کردن دستور صریح قرآن است. ابوبکر س اگر حکمی صادر نکرده، به قرآن عمل نموده است. شما باید از قرآن اشکال بگیرید [۱۲۳].
و اما آنچه در مورد عصبانی شدن فاطمهل میگویند و آوردن حدیث پیامبر ج که «من أغضبها أغضبني».
باید این را دانست «اغضاب» آن است که شخصی با قول و یا با فعل قصد به خشم آوردن دیگری را داشته باشد. پر واضح است که ابوبکر صدیق س هرگز قصد اذیت فاطمهل را نداشت و بارها خطاب به فاطمهل میگفت:
«والله یا بنت رسول الله ج ! إن قرابة رسول الله ج أحب إلی أن أصل من قرابتی» [۱۲۴]: به خدا سوگند ای دختر پیامبر ج ! قرابت و خویشاوندی پیامبر ج بسیار محبوبتر است که آن را برقرار کنم و نگه دارم تا قرابت و خویشاوندی خودم.
پس وقتی از جانب او اغضابی صورت نگرفته، چه جای وعید دادن به او! حضرت زهرال بارها بنابر طبع بشری عصبانی شده است، اما چون وعید برای «اغضاب» است نه «غضب»، پس ابوبکر س مورد ملامت قرار نمیگیرد، اگر حدیث با این الفاظ میبود که «من غضبت عليه غضبت عليه». آری! بر ابوبکر س خوف وعید وجود داشت و نه تنها ابوبکر بر علی مرتضی س چرا که بارها در مسایل خانوادگی حضرت زهرال از او عصبانی شده است. پس این حدیث را به ابوبکر ربط دادن و او را ترساندن از آزار پیامبر ج صحیح نمیباشد.
اگر هم واقعاً فاطمهل به خاطر این مسئله از ابوبکر س رنجیده خاطر باشد، اما بعد از آن ابوبکر صدیق س برای اطمینان قلبی نزد او رفت و رضایت ایشان را به دست آورد. این مسئله در کتابهای اهل سنت و شیعه موجود است.
شیخ دهلوی در شرح مشکاة میگوید:
«ابوبکر صدیق س بعد از این قضیه به خانه فاطمهی زهرال رفت و در گرمای آفتاب بر در خانه ایستاد و عذرخواهی کرد و حضرت زهرا از او راضی شد».
در ریاض النضرة نیز این قضیه با تفصیل آمده است. در فصل الخطاب به روایت بیهقی از شعبی نیز همین قصه مروی است. ابن السمان در کتاب «المؤفقه» از اوزاعی روایت کرده که: «ابوبکر در روز گرم زیر آفتاب سوزان بر در خانهی فاطمه آمد و گفت: از اینجا نمیروم تا از من راضی گردد دختر رسول الله ج . حضرت علی س نزد فاطمهل رفت و او را سوگند داد که از ابوبکر س ناراحت نباش! پس فاطمهل نیز خشنود شده و اعلام رضایت نمود».
و اما در کتب اهل تشیع نیز این روایات دیده میشود و به عنوان نمونه یک روایت را از آنان میآوریم: در محجاج السالکین روایت شده:
«هنگامی که ابوبکر دریافت فاطمه از او ناراحت شده و او را ترک کرده است، و دیگر در مورد فدک سخن نمیگوید، این امر بر ابوبکر سنگین آمد و برای به دست آوردن رضایت فاطمه تلاش کرد، از این رو نزد فاطمه آمده و گفت: «شما در ادعایت راست گفتی، ای دختر پیامبر! ج اما من پیامبر ج را دیدم که پس از آنکه سهمی را به شماها میداد، بقیه را بین فقرا و مستمندان تقسیم مینمود».
فاطمه گفت: «پس تو نیز همان کاری را انجام بده که پدرم میکرد».
ابوبکر گفت: خداوند میداند که همان کار را انجام میدهم.
پس فاطمه گفت: پروردگارا تو شاهد باش که به این راضی شدم.
و ابوبکر س سهمشان را میداد و بقیه را بین فقرا و مساکین و ابنسبیل تقسیم مینمود [۱۲۵].
نکتهی جالب از این روایت اینکه در اینجا صریحاً ثابت شد که ابوبکر س دعوای زهرال را تصدیق نموده است. پس دیگر چه نیازی به شهادت علی و ام ایمن؟!
[۱۲۲] زندگانی فاطمه زهرا، نصیرپور: ص ۸۳. [۱۲۳] تحفه: ج۲، ص ۵۶۳-۵۶۲. [۱۲۴] أشعة اللمعات: ج ۳، ص ۴۷۹. [۱۲۵] تحفه: ج ۲، ص ۵۶۵ به نقل از محجاح السالکین.
اشکال دیگر: پیامبر اکرم ج وصیت کرده بود که بعد از او فدک را به فاطمه بدهند، اما ابوبکر این کار را نکرد!
جواب: اولاً: این ادعا از سوی حضرت زهرال در هیچ کتاب معتبری از شیعه و سنی ثبت نشده است.
ثانیاً: باید دانست که وصیت برادر میراث است، وقتی در ملک پیامبر ج میراث جاری نمیشود، وصیت چگونه جاری شود؟! وصیت و میراث هر دو انتقال مُلک بعد از مرگ میباشند. و دانستیم که انبیا بعد از خودشان اموالشان جزو بیتالمال به شمار میآید.
ثالثاً؛ وصیت کردن برای شخص مخصوصی زمانی درست است که از سوی وصیتکننده چیزی خلاف آن صادر نشده باشد، وقتی پیامبر ج فرمود: «ما تركناه صدقة» حکم وصیتهای دیگر را باطل کرده است.
رابعاً، اگر هم وصیت شده باشد، ابوبکر س از آن مطلع نبوده، پس ضروری است که شاهد بخواهد، آن هم بر اساس حکم قرآنی دو مرد و یا یک مرد و دو زن.
خامساً؛ اگر ابوبکر س بیخبر بود و به این علت نتوانست فدک را به فاطمهل بدهد، چرا خود حضرت علی س در زمان خلافت خویش این کار را نکرد؟ چه کسی مانع او بود؟ بلکه او نیز همانند بقیه در راه فقرا و مساکین و ابن سبیل خرج میکرد.
و اما در پایان این شبهه را نیز جواب دهیم، بعضی از علمای شیعه گفتهاند:
«بر فرض اینکه دعوای هبه و یا وصیت از فاطمهی زهرا درست نبوده، اما اگر حضرت زهرا با گرفتن فدک راضی میشد، چرا ابوبکر فدک را به او نبخشید تا اسباب رنجش پارهی تن پیامبر ج فراهم نشود؟
باید بگوییم که در این وقت یعنی ابتدای خلافت ابوبکر س ایشان با بلایی عظیم گرفتار شده بودند، اگر رضایت خاطر حضرت زهرال را مقدم میداشتند، به دو صورت رخنهی بزرگ در دین راه مییافت؛ اول آنکه به یقین مردم گمان میبردند که خلیفه در امور مسلمانان با تفاوت و تبعیض حکم میکند و رعایت نزدیکان خویش را میکند که بدون ثبوت دعوی، مدعای ایشان را برآورد میکند، در حالی که از دیگران برای اثبات دعوای خویش شاهد و گواه میخواهد، و این گمان موجب فساد عظیم در دین تا قیام قیامت میگردید و قضاوت و احکام نیز بهانهای به دست میآوردند تا رعایت نزدیکان را داشته باشند.
دوم آنکه در صورتی که حضرت زهرال را این زمین به طریق تملیک میداد، ملک وارث در حقیقت ملک مورث است، زیرا خلافت و نیابت اوست پس بازگرداندن این زمین که صدقه پیامبر ج بود به حکم (ما ترکناه صدقة) در خاندان پیامبر ج لازم میآمد، حال آنکه از رسول خدا ج شنیده بود که «العائد في صدقته كالكلب يعود في قيئه» این حرکت عظیم از ابوبکر س هرگز امکان نداشت که صادر شود.
و اما دلیل دیگر اینکه در این صورت حضرت عباس س و ازواج مطهرات نیز برای سهمهایی درخواست میکردند و کار ابوبکر س مشکل میشد. و اگر این مصالح را در نظر میگرفت حضرت زهرال ناراحت میشد، ناچار به حکم حدیث نبوی که «المؤمن إذا ابتلي ببليَّتين اختار أهونهما»: هرگاه مؤمن به دو بلا گرفتار آید، پایینترین و کم ضررترین را بگیرد.
همین جانب را گرفت زیرا جبران این آسانتر بود، و همان طور که گذشت رضایت او را بعداً به جای آورد. اما اگر جانب دیگر را میگرفت فساد در دین روی مینمود.
یکی از واقعیات و حقایق تاریخی که در کتب اهل سنت و اهل تشیع ثبت شده است، جریان ازدواج خلیفهی دوم رسولالله ج حضرت عمر فاروق با اُمکلثوم دختر فاطمهی زهراء و علی مرتضی ش میباشد.
بعضی از مُغرضان و تحریفکنندگان تاریخ چون دریافتهاند که افسانهی شهادت فاطمهی زهراءل توسط عمر فاروق س با ازدواج امکلثومل با ایشان، آن هم پس از به اصطلاح شهادت مادرش! تناقض دارد و شجاعت علی مرتضی و حسن و حسین و غیرت آنان را زیر سؤال میبرد، به همین علت سعی در انکار این واقعیت تاریخی نموده و حتی در اینباره کتابچه و رسالههایی را بین جوانان توزیع کردهاند.
اخیراً رسالهای به نام «افسانه ازدواج عمر و ام کلثوم» که توسط آقای «فرید سائل» نگاشته شده است، در سطح وسیعی توزیع گردیده که افراد بیاطلاع از واقعیت را دچار شبه نموده است، به همین علت در اینجا لازم دانستیم تا مختصری در این مورد هم تقدیم خوانندگان نماییم [۱۲۶].
[۱۲۶] برای توضیح بیشتر این مسئله به کتاب «فرار از واقعیت تا کی؟» ردی بر رساله افسانه ازدواج، نوشتهی برادر ارجمند جناب مجیب شاهوزهی مراجعه فرمایید.
۱) سعید بن منصور خراسانی مکی (م ۲۲۷ هـ. ق) در «کتاب السنن» (قسم اول، ج۳ ص ۱۳۰، باب «النظر إلى امرأة إذا أراد أن یتزوجها» چاپ مجلس علمی (کراچی) روایت کرده است:
«حضرت امام جعفر صادق س از پدر خود حضرت امام محمد باقر س روایت میکند که حضرت عمر بن خطاب س أم کلثوم را از حضرت علی س خواستگاری کرد. حضرت علی س فرمود: دخترانم را برای پسران برادرم «جعفر بن ابیطالب» نگه داشتهام. حضرت عمر س دو مرتبه درخواستش را مطرح کرد و گفت: او را به نکاح من در آر! به خدا سوگند طوری با او رفتار خواهم کرد که احدی دیگر آن را انجام ندهد. حضرت علی س گفت: باشد، به نکاحت در خواهم آورد.
پس از دریافت جواب مثبت، حضرت عمر س به سوی مجلس مهاجران که در مسجد نبوی ما بین منبر و روضه بر پا شده بود، رفتند و فرمودند: مرا نزد همسر جدیدم ببرید! آنان با تعجب گفتند: چه کسی؟ گفت: امکلثوم دختر علی و فاطمه. سپس این حدیث رسول الله ج را برای جمع مهاجران خواند: «كُل نَسَب وسبب مُنقطع يوم القيامة إلاَّ نسبي وسببي»: تمام نسبها و سببها در روز قیامت منقطع میشوند مگر نسب و سبب من.
عمر فاروق گفت: من افتخار و شرف صحابیت رسول الله ج را کسب کردهام، و دوست داشتم که تعلّق نسبی نیز بر قرار گردد که خوشبختانه اکنون آن نیز حاصل شد [۱۲۷].
۲) حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ هـ. ق) در «المستدرک» (ج ۳ ص ۱۴۲، باب فضایل علی س ) همین جریان را با اندکی تغییر در الفاظ ذکر میکند و در آخر میگوید: «این حدیث صحیح الاسناد است».
۳) علامه علی متقی هندی در «کنز العمال» (ج ۷ روایت ۸۲۵) جریان ازدواج امکلثوم و حضرت عمرب را همانند آنچه از سعد بن منصور نقل شده، ذکر کرده است.
۴) ابن حجر هیثمی در مجمع الزوائد: ج ۹، ص ۱۷۳ در فضل اهل بیت آن را آورده است.
۵) ابو عبدالله المصعب ابن عبدالله الزبیری (م ۲۳۶) در کتاب «نسب قریش» (ص ۴۱، تحت عنوان «ولد علی بن ابی طالب» چاپ تهران) آورده است:
«زینب کبری دختر علی س از عبدالله بن جعفر بن ابیطالب فرزند به دنیا آورد و امکلثوم کبری برای عمر بن الخطاب س فرزند به دنیا آورد. و مادر هر دو (زینب و امکلثوم) سیده فاطمهل دختر رسول الله ج میباشد».
۶) ابو جعفر محمد بن حبیب بن امیه بن عمرو الهاشمی بغدادی (م ۲۴۵ هـ) در کتاب «المحبّر» (ص ۵۶ تحت عنوان «اصهار علی» چاپ حیدرآباد دکن) نوشته است:
«دومین داماد حضرت علی س عمر بن خطاب س است که ام کلثوم دختر علی و فاطمه در نکاحش بود. پس از شهادت عمر، با عون بن جعفر و پس از او نیز با عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد».
۷) ابو محمد عبدالله مسلم بن قُتیبه دینوری (م ۲۷۶) در کتاب «المعارف» (ص ۹۴ تحت عنوان «بنات علی المرتضی» چاپ مصر) نوشته است:
«اما امکلثوم کبری که دختر فاطمهی زهراءل بود، در نکاح عمر بن خطاب س قرار داشت و از او فرزندی به دنیا آورد...».
۸) ابن حزم اندلسی (م ۴۵۶) در کتاب «جمهرة الأنساب» (تحت عنوان اولاد علی بن ابی طالب) نوشته است:
«امکلثوم دختر فاطمه دختر رسول الله ج با عمر بن خطاب ازدواج کرد و از او یک پسر و یک دختر به دنیا آمد. ام کلثوم پس از عمر س با عون و بعد از او با محمد بن جعفر ازدواج کرد» [۱۲۸].
۹) علامه ابوالفداء، اسماعیل بن کثیر (متوفی ۷۷۴ هـ.) میفرماید:
«عمربن خطاب در زمان خلافتش با امکلثوم دختر علی ابن ابیطالب و فاطمه ازدواج نمود، و او را بیش از حدّ مورد احترام قرار داد و چهل هزار درهم مهریه، برای او مقرّر فرمود، به خاطر آنکه او از خاندان پیامبر ج بود» [۱۲۹].
۱۰) امام ابوالفرج عبدالرحمن بن جوزی (متوفی ۵۹۷ هـ.) میفرماید:
«از فرزندان حضرت عمر، زید اکبر و رقیه هستند که مادرشان امکلثوم دختر علی بن ابی طالب (کرم الله وجهه) که مادرش فاطمه دختر رسول الله ج است» [۱۳۰].
۱۱) امام ابوالحسن، علی بن ابی الکرم مشهور به ابن أثیر جوزی (متوفی ۶۳۰ هـ.) میفرماید:
«حضرت عمر با ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب که مادرش حضرت فاطمه دختر رسول الله ج بود، ازدواج کرد، چهل هزار درهم مهریه داد و دو فرزند به نامهای رقیه و زید از او متولد شد» [۱۳۱].
۱۲) حافظ حدیث و محقق مشهور، علامه احمدبن حجر عسقلانی (متوفی ۸۵۲هـ) میفرماید:
«حضرت عمر با ام کلثوم با مهریهی چهل هزار درهم ازدواج نمود، زبیر میگوید: دو فرزند او متولد شد، زید و رقیه. امکلثوم و هر دو فرزندش در یک روز درگذشتند» [۱۳۲].
[۱۲۷] رحماء بینهم: ج ۲، ص ۲۱۳. [۱۲۸] جمهرة الأنساب العرب: ۳۸ ـ ۳۷، چاپ مصر. [۱۲۹] البدایة والنهایة: ج۷، ص ۱۵۷. [۱۳۰] المنتظم فی تاریخ الأمم والملوک: ج۴، ص ۱۳۱. [۱۳۱] الکامل فی التاریخ: ج ۲، ص ۴۵۰. [۱۳۲] الإصابة فی تمییز الصحابة: ج ۲، ص ۴۶۸.
۱) مورّخ مشهور شیعی، احمد بن ابییعقوب یعقوبی [۱۳۳] (متوفی ۲۸۴ هـ) میفرماید:
«و در این سال، عمر، امکلثوم دختر علی بن ابیطالب را که مادرش فاطمه دختر پیامبر خدا ج بود از علی بن ابیطالب خواستگاری کرد. پس علی گفت: که او هنوز کودک است. عمر گفت: آنچه پنداشتی نخواستم. لیکن خود از پیامبر خدا شنیدهام که فرمود:
«كل سبب ونسب ينقطع يوم القيامة إلا سببي وصهري».
«هر بستگی و خویشاوندی در روز رستاخیز بریده میشود، جز بستگی و خویشی و دامادی من».
پس خواستم که مرا بستگی و دامادی با پیامبر خدا باشد؛ پس او را به زنی گرفت و ده هزار دینار بدو مهریه داد» [۱۳۴].
۲) ابن ابیالحدید [۱۳۵] در «شرح نهج البلاغة» میفرماید:
«عمر پیکی را نزد پادشاه روم فرستاد. امکلثوم همسر عمر، با چند دینار مقداری عطر خرید، و آن را در دو شیشه قرار داد و برای همسر پادشاه روم به صورت هدیه فرستاد. پیک نزد (ام کلثوم) آمد و دو شیشه پُر از جواهر به او داد. در این اثناء عمر به خانه وارد شده در حالی که (امکلثوم) جواهرها را در دامن خود ریخته بود.
(عمر) پرسید: «اینها را از کجا آوردی؟»
(ام کلثوم) عمر را باخبر ساخت، عمر بلافاصله جواهرها را از او گرفت و فرمود: «اینها از آن مسلمانانند».
(امکلثوم) گفت: «چگونه؟! اینها عوض هدیه من هستند!»
(عمر) گفت: «میان من و تو پدرت قضاوت میکند».
علی ÷ فرمودند: «تو از جواهرها به ارزش دینارهایت میتوانی برداری و باقیماندهی آن از آن مسلمانان است، چه پیک مسلمانان آن را حمل نموده است» [۱۳۶].
۳) علامه محمد بن یعقوب کلینی رازی (متوفی: ۳۲۸ هـ.) در «صحیح الکافی» میفرماید:
«معاویه بن عمار روایت میکند که از ابی عبدالله ÷ پرسیدم:
زنی که شوهرش وفات میکند، آیا در خانهی خودش عده را به پایان برساند یا هر کجا که میخواهد؟ فرمود: هر کجا که میخواهد. پس از آنکه عمر وفات نمود، علی ÷ نزد ام کلثوم آمد و او را به خانهی خودش برد.
«سلیمان بن خالد روایت میکند که از ابی عبدالله ÷ پرسیدم:
زنی که شوهرش میمیرد در کجا عده را به اتمام برساند؟ در خانه شوهرش عده را سپری نماید یا هر کجا که میخواهد؟
فرمود: بله هر کجا که میخواهد. سپس فرمود: زمانی که عمر وفات نمود. علی ÷ نزد امکلثوم آمد و دستش را گرفت او را به خانه خویش برد [۱۳۷].
لازم به یادآوری است که روایات فوق را شیخ محمدبن الحسن، حرّ عاملی (متوفی ۱۱۰۴ ه.) در «وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة» [۱۳۸]، و شیخ الطائفة أبوجعفر محمد بن الحسن طوسی [۱۳۹] (متوفی: ۴۶۰ ه.). در «الاستبصار» [۱۴۰]، و محمدبن یعقوب کلینی متوفی (۳۲۸ هـ.) در «الفروع من الکافی» [۱۴۱]، و شیخ محمد حسن نجفی (م ۱۲۶۶هـ.) در «جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام» [۱۴۲]، نیز آوردهاند.
۴) علاوه بر این روایت دیگری را ابوجعفر محمد ابن حسن طوسی (متوفی ۴۶۰هـ.) در تهذیب الاحکام نقل نموده است:
«جعفر از پدر بزرگوارش روایت میکند که فرمود: ام کلثوم دختر علی ÷ و فرزندنش زید پسر عمربن خطاب، هر دو در یک وقت درگذشتند، مشخص نشد کدام یک از آن دو زودتر وفات نموده است. لذا هیچ یک از دیگری ارث نبرد، و بر هر دو آنان با هم نماز خوانده شد» [۱۴۳].
روایات مذکور گرچه در باب مسائل فقهی بیان شدهاند، اما رابطهی همسری حضرت عمر س و امکلثومل به وضوح در آنها مشاهده میشود.
۵) در «فرهنگ نامهی کودکان و نوجوانان» که شورای کتاب کودک آن را منتشر کرده چنین آمده:
«ام کلثوم، دومین دختر حضرت علی س و فاطمهی زهرال است، نام او را زینب صغری نیز نوشتهاند، سال تولد او به درستی معلوم نیست، امکلثوم در سال ۱۷ هـ. ق به درخواست عمربن خطاب از علی س با او ازدواج کرد، پس از کشته شدن عمر، به ازدواج عون، پسر جعفربن ابی طالب، در آمد و پس از مرگ عون با برادر او محمد ازدواج کرد...».
ام کلثوم از عمر دارای دختری به نام رقیه و پسری به نام زید بود، نوشتهاند که او و فرزندش هر دو در یک روز درگذشتند» [۱۴۴].
همان طور که بیان شد مسئلهی ازدواج حضرت عمر س با امکلثوم در تمام منابع معتبر شیعه و سنی ثبت شده است و کسی آن را نمیتواند انکار نماید، اما متأسفانه گروهی به خاطر اینکه نمیتوانند محبّت علی و عمرب را باور کنند، این شایعه را نشر میکنند که حضرت علی س به خاطر تقیه و ترس، دخترش را به عمر س داده است!
و بخوانید که ملا باقر مجلسی در شرح اصول کافی و فروع «مرآةالعقول» باب «تزویج امکلثوم» چه میگوید؟ او ابتدا بحث مفصلی کرده و جواب منکران این ازدواج را داده و ثابت کرده است که ازدواج صورت گرفته اما: «جواب اصلی این است که این ازدواج واقعیت دارد، اما بنابر تقیه و اجباری بوده است!».
بسیار جای تعجب دارد، کسانی که خود را مُحب و دوستدار اهل بیت و خصوصاً علی و حسینب میدانند، چگونه به خود اجازه میدهند اینگونه به آن بزرگان اهانت نمایند که به خاطر ترس و بزدلی حاضر شدهاند، دختر نوجوان و معصوم خویش را به عقد و نکاح دشمنشان در آورند؟!
آیا این بزرگترین توهین به ساحت مقدس شیر خدا، اسدالله الغالب پهلوان خیبر نیست؟ آیا این توهین علنی به حسن و حسینب جان بر کف و شهادتطلب نیست؟! آنان را این قدر پست میکنید که دشمنشان! با زور خواهرشان را به نکاح خویش در آورد؟!
[۱۳۳] محمد ابراهیم آیتی، مترجم «تاریخ یعقوبی» در مقدمه تاریخ یعقوبی میگوید: «واضح جد یعقوبی چنانکه دانسته شد از شیعیان فداکار اهل بیت بوده و جان خود را بر سر این کار نهاده است، و در شیعه بودن یعقوبی نیز شبههای نیست و مواردی از تاریخ و جغرافیای وی بر این مطلب گواه است» تاریخ یعقوبی: ج۱، ص (۲۰-۱۹). [۱۳۴] افسانهی شهادت فاطمهی زهراء، عبدالعزیز نعمانی به نقل از تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی: ج۲، ص:۳۵. [۱۳۵] عبدالحمید بن هبة الله بن محمد المدائنی، معروف به ابن أبیالحدید. ( ۵۸۶ هـ.-۶۵۵ هـ). ابنکثیر وی را شیعهی غالی میداند، البدایة والنهایة (۲۳۳/۱۳) و در «دائرة المعارف بزرگ اسلامی چنین آمده: «وی در اصول معتزلی و در فروع شافعی بود و گفته شده است که مشربی میان تسنن و تشیع برگزیده بود». دائرة المعارف بزرگ اسلامی (۶۴۱/۲). [۱۳۶] افسانهی شهادت، نعمانی به نقل از شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید: ج ۱۹، ص ۳۵۱. [۱۳۷] افسانهی شهادت، نعمانی به نقل از صحیح الکافی: ج۳، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۱. [۱۳۸] حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشرعیة: ج ۱۵، ص ۴۵۷ کتاب الطلاق، باب عدم ثبوت السکنی والنفقة، داراحیاء التراث العربی، بیروت. [۱۳۹] طوسی، ابوجعفر، محمدبن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار: ج۳، ص ۳۵۲، شمارهی حدیث (۱۲۵۸) و (۱۲۵۷)، دارالکتب الاسلامیة تهران، بازار سلطانی ۱۳۹۰ ه. ق. [۱۴۰] طوسی، ابوجعفر، محمدبن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار: ج۳، ص ۳۵۲، شمارهی حدیث (۱۲۵۸) و (۱۲۵۷)، دارالکتب الاسلامیة تهران، بازار سلطانی ۱۳۹۰ ه. ق. [۱۴۱] کلینی، محمدبن یعقوب، الفروع من الکافی: ج۵، ص ۳۴۶ کتاب النکاح، باب تزویج امکلثوم، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۲ ه. ش، تهران. [۱۴۲] نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام: ج ۳۲، صص ۲۸۰ ـ ۲۷۹ کتاب الطلاق، الفصل الخامس فی عدة الوفاء، دار إحیاء التراث العربی ۱۹۸۱ م. [۱۴۳] افسانهی شهادت، نعمانی به نقل از تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة: ج۹، ص ۳۶۲، شمارهی حدیث (۱۲۹۵). [۱۴۴] افسانهی شهادت، نعمانی به نقل از فرهنگ نامهی کودکان و نوجوانان: ج۳، ص ۳۲۴.
و اما بحث آخر ما در مورد افسانهی ساختگی شهادت فاطمهی زهرال میباشد. قبلاً در مورد وفات فاطمهی زهرال و اجماع مؤرّخان در مورد وفات ایشان در سوم رمضان با مرگ طبیعی بحث کردیم. اما چون بعضی از سودجویان به خاطر به دست آوردن نان و نوایی، به نشر اکاذیب و افسانههایی در مورد شهادت فاطمهل ذهن جوانان را مشوش کردهاند، پس با توکل بر الله و استناد به منابع معتبر، بیبنیادی این افسانه را ثابت خواهیم کرد.
آنان میگویند:
خانهی فاطمه را به آتش کشید، و بر پهلوی مبارک آن معصومه ضربتی محکم وارد کرد که موجب سقط حمل شد و...
شیخ عبدالعزیز محدث دهلوی : در تحفه اینگونه پاسخ میدهد:
این قصه سراسر واهی و بهتان و افتراست و هیچ اصلی ندارد، لهذا اکثر امامیه به این قصه قایل نیستند و میگویند حضرت عمر س قصد سوختن خانهی زهرا را داشته است! اما آن را عملی نکرد.
جواب: قصد و نیت جزو امور قلبی است که غیر از خدای متعال کسی دیگر از آن اطلاع ندارد، و اگر هدف ایشان از قصد کردن، تخویف و تهدید زبانی باشد و گفتن اینکه خانه را خواهم سوخت؛ حقیقتش این است که این تهدید و تخویف برای کسانی بود که خانهی زهرا را ملجأ و پناه هر خیانتکاری دانسته و به آن حکم حرم مکه معظمه داده در آنجا جمع شدند و منظورشان ایجاد فتنه و فساد و بر هم زدن خلافت خلیفهی اول و برگزاری مشورتهای فتنهانگیز بود که خود حضرت زهرال نیز به این رفت و آمدها و نشست و برخاستها راضی نبود، اما به سبب کمال حُسن خُلق بیپرده به آنان نمیگفت که به خانهی من نیایید.
وقتی عمربن خطاب س به این فتنه پی برد آن جماعت را تهدید نمود که خانه را بر شما آتش میزنم! به کار بردن لفظ آتش زدن برای این تهدید مبنی بر استنباط دقیق از حدیث پیامبر ج است که آن حضرت ج نیز در مورد کسانی که در نماز جماعت شرکت نمیکردند فرمود:
اگر این کارشان را ترک نکنند، من خانهها را بر آنان آتش خواهم زد. و چون ابوبکر صدیق س نیز امام منصوب پیامبر ج برای نمازها میباشد، ترک اقتدا به چنین امامی و فاصله گرفتن از جماعت مسلمانان همین وعید را در پی دارد که دقیقاً مشابه عملکرد پیامبر ج است.
در روز فتح مکه به اطلاع پیامبر ج رساندند: «ابن خطل» که یکی از شاعران کفار بود، و بارها با هجو پیامبر و توهین به رسول الله ج در اشعارش روی خود را سیاه کرده بود، به کعبهی معظمه پناه برده و خود را در پشت پردههای کعبه مخفی کرده بود، از رسول خدا ج سؤال کردند که با او چه کار کنیم، آیا چون به کعبه پناه برده رهایش سازیم؟ پیامبر ج فرمود: او را همانجا بکشید و امانش ندهید.
وقتی چنین رو سیاهانی در خانهی خدا، کعبهی معظمه پناه ندارند، چرا در خانهی زهرا پناه داشته باشند؟! و حضرت زهرا چرا از سزا دادن اشرار فساد پیشه مکدّر گردد که «تخلقوا بأخلاق الله» شیوه آن پاکطینت بود. با وجود این از روی اخبار صحیحه ثابت است که حضرت زهرا ـ رضیالله عنهاـ نیز آنان را از این اجتماع در منزلش منع نموده بود.
نکتهی دیگر اینکه قول عمر س در اینجا بسیار کمتر از فعل حضرت علی س است که چون بعد از شهادت عثمان س خلافت به آن جناب رسید، عدهای به مخالفت او از مدینه خارج شده و به مکه نزد ام المؤمنین رفتند و نهایتاً به خاطر خونخواهی عثمان س در مقابل هم قرار گرفتند و حضرت امیر س آنان را کشتند، در حالی که در امان امالمؤمنین عایشهل بودند. این نشان میدهد که در وقت ایجاد فتنه و شعلهور شدن آتش جنگ و فساد، رعایت برخی مصالح کرده نمیشود، آن هم به خاطر امر مهمتر و ضروریتری [۱۴۵].
[۱۴۵] تحفه اثنا عشریه: ج ۲، ص ۵۹۳ ـ ۵۹۰.
برخی آگاهانه یا ناآگاهانه شهادت حضرت فاطمهی زهرال را عنوان مینمایند، تا از این رهگذر مظلومیت اهل بیت پیامبر ج را به اثبات برسانند، غافل از آنکه جعل چنین داستانی، توهین به مقام شامخ حضرت علی س و هتک حرمت خاندان پیامبر اسلام محسوب میگردد. در صورتی که بررسی روابط دوستانه حضرت علی و حضرت عمرب و ازدواج حضرت عمر س با امکلثوم، دختر گرامی حضرت علی س و نامگذاری حضرت علی س تعدادی از فرزندان خویش را به نامهای ابوبکر، عمر و عثمان و مشورتهای مهم حضرت عمر س با حضرت علی س در مورد امور خلافت، قضاوتها، احکام و... نشانهی همکاری صمیمانه و ارتباط دوستانه میان آن بزرگواران و بیانگر خلاف این ادعا است.
کدام عقل سلیم میپذیرد که حضرت علی س دخترش را به ازدواج قاتل همسر گرامیش، فاطمهل در آورد و رابطهی دوستانه با او برقرار نماید!
نگرشی سطحی به روایات متضاد حادثه شهادت حضرت فاطمه زهرال و تعصب نویسندگان، دلالت بر جعل چنین داستان واهی و بیاساس دارد. به همین دلیل شیخ محمد عزه دروزه، دانشمند معاصر اسلامی، بیان چنین واقعهای را نتیجهی رقابتی میداند که پس از خلفای راشدین میان امویان و هاشمیان پدید آمده و میگوید:
«به احتمال قوی این روایات نتیجهی تضاد و رقابتی است که پس از خلفای راشدین میان امویان و هاشمیان پدید آمده است وگرنه فاطمه و علیب با ایمانتر، منزهتر و خردمندتر از آن بودهاند که بر خلاف مصالح مسلمانان به پا خیزند و عُمَر بزرگتر و خویشتندارتر از آن بود که به آتش زدن خانهی فاطمهل دست یازد» [۱۴۷].
همه میدانیم که در نقل روایت تاریخی یا حدیثی، ناقل اگر سندی داشته باشد مطلب را با ذکر سند نقل میکند، در این صورت خواننده امکان مییابد که در صحت و سقم نقل، تحقیق کند و اگر سند را صحیح یافت بپذیرد و اگر ناقل بدون ذکر سند و مأخذ نقل کند، دیگران به اینگونه نقلها که مدرک، مأخذ و سندی برای آن نقل نشده، اعتماد نمیکنند. علمای حدیث چنین احادیثی را معتبر نمیشمارند.
محققان اروپایی نیز به نقلهای تاریخی بدون مدرک و مأخذ اعتنایی نمیکنند و آن را غیرمعتبر میشمارند. حداکثر این است که میگویند: فلان شخص چنین نقلی در کتاب خود کرده، اما مأخذ و مدرک نشان نداده؛ یعنی اعتبار تاریخی ندارد.
نقل شهادت حضرت فاطمهی زهرال هم ضعف سند دارد، زیرا فاقد سند و مدرک است، و هم ضعف بیانی دارد، زیرا به گونهای بیان شده که نشان میدهد خود ناقلان هم به آن اعتماد ندارند.
از این رو، ما به نقد و بررسی روایات متعددی میپردازیم که برخی از علمای تشیع به نقل آن پرداختهاند در حالی که محدثان و سیرهنویسان در کتب خویش ذکری از آن به میان نیاوردهاند، که این امر خود دلالت بر بیاساسی بودن آن دارد.
نخستین کسی که به جعل داستان شهادت حضرت فاطمهی زهرال پرداخت، ابراهیم بن یسار نظام (۱۶۰-۲۳۱ هـ.)، رئیس فرقهی نظامیه بود.
علامه ابوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی (متوفی ۵۴۸ هـ.) در «الملل والنحل» میگوید:
«یازدهمین مورد از تفرّدات او، توهین به بزرگان صحابه بود...؛ وی داستانی دروغین جعل کرد و گفت: عمر در روز بیعت، شکم حضرت فاطمه را زد و او سقط جنین کرد، و فریاد میزد: «خانهی فاطمه را با ساکنان آن بسوزانید» در حالی که جز علی، فاطمه، حسن و حسین کسی دیگر در خانه نبود» [۱۴۸].
علامه ابن ابیالحدید معتزلی شیعی در «شرح نهجالبلاغة» به نقد آراء و عقاید ابراهیم نظام پرداخته و در اینباره میگوید:
«اما آنچه او در مورد حمله به خانهی فاطمه ذکر کرده و اینکه هیزم جمع نمودند تا آن را بسوزاند، خبر واحدی است که مورد توثیق و قابل استناد نیست نه در مورد صحابه و نه در مورد هیچ یک از مسلمانانی که عدالتش به اثبات رسیده است» [۱۴۹].
همین داستان را احمد بن ابییعقوب یعقوبی در «تاریخ یعقوبی» بدون ذکر سند به گونهای دیگر نقل میکند و میگوید:
«ابوبکر و عمر خبر یافتند که گروه مهاجران و انصار با علی بن ابیطالب در خانهی فاطمه دختر پیامبر خدا ج فراهم گشتهاند، پس با گروهی آمدند و به خانه هجوم آوردند، و علی بیرون آمد و شمشیری حمایل داشت، پس عمر با او برخورد و با او کشتی گرفت و او را بر زمین زد و شمشیرش را شکست و به خانه ریختند، آن گاه فاطمه بیرون آمد و گفت: «به خدا قسم بیرون روید، اگرنه مویم را برهنه میسازم و نزد خدا ناله و زاری مینمایم» پس بیرون رفتند و هرکه در خانه بود برفت و چند روزی بماندند. سپس یکی پس از دیگری بیعت کردند، لیکن علی جز پس از شش ماه و به قولی چهل روز بیعت نکرد» [۱۵۰].
روایت یعقوبی از آن جهت قابل توجه میباشد که هیچ اشارهای در آن در مورد آتش زدن خانهی فاطمه و حمله به آن بانوی بزرگوار نشده، اما داستان نبرد میان حضرت علی و عمرب به خاطر بیعت با حضرت ابوبکر س با اخلاق کریمانهی آن دو بزرگوار و با مفهوم آیهی ﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ﴾ کاملاً ناسازگار است. حقیقت آن است که داستان مذکور بیشتر شبیه به افسانهی نبرد رستم زال و اسفندیار میماند که فردوسی در «شاهنامه» آورده نه به حقیقتی مستند و تاریخی!
یکی دیگر از راویان این داستان، ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم دینوری است که در کتاب «الإمامة والسیاسة» میگوید:
«ابوبکر دربارهی گروهی که از بیعت با او خودداری کرده و پیرامون علی گرد آمده بودند، پرسید و عمر را پیش آنان فرستاد. عمر به خانهی علی آمد و آنان را آواز داد ولی آنان بیرون نیامدند، پس عمر هیزم خواست و گفت: «سوگند به آنکه جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایید، خانه را با هر که در آن است به آتش خواهم کشید»، به او گفتند: «اگر فاطمه در آنجا باشد چه؟» گفت: «حتی اگر او در آنجا باشد» پس همه جز علی بیرون آمدند و بیعت کردند» [۱۵۱].
برخی با استناد از کتاب «الإمامة والسیاسة» که به زعم آنان نویسنده آن ابن قتیبه دینوری که مسلک سنی داشته، سعی نمودهاند تا از این طریق شهادت حضرت فاطمهل را به اثبات برسانند، در حالی که در این استناد دو اشکال وجود دارد.
اول آنکه از روایت «الإمامة والسیاسة» چنین بر میآید که حضرت عمر س صرفاً به تهدید بسنده نمود و مخالفان را متقاعد ساخت تا بیعت نمایند و در جهت سوزاندن خانهی حضرت فاطمه و حمله به آن بانوی گرامی هیچگونه اقدامی ننمود.
دوم آنکه کتاب «الإمامة والسیاسة» تألیف ابن قتیبه دینوری نمیباشد و علما در انتساب آن به ابن قتیبه دینوری تردید دارند.
خیرالدین زرکلی در «الأعلام» میگوید:
«علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تردید دارند» [۱۵۲].
در «دائرة المعارف الإسلامیة» نیز آمده است:
«این کتاب را به ابن قتیبه انتساب دادهاند در حالی که دهغوی DeGeie ترجیح میدهد که مصنف آن مردی مصری یا مغربی و معاصر ابن قتیبه بوده است» [۱۵۳].
یکی دیگر از راویان این داستان ابومنصور، احمدبن علی طبرسی (متوفی ۶۲۲ هـ.) میباشد وی در «الاحتجاج» میگوید:
«عمر به عدهای از اطرافیانش دستور داد تا هیزم جمع نمایند، آنان هیزمها را اطراف خانه نهادند و در حالی که علی، فاطمه، حسن و حسین در خانه بودند، عمر با صدای بلند گفت (تا علی بشنود): «به خدا قسم! خارج شوید و با جانشین رسول الله ج بیعت کنید وگرنه خانه را بر شما آتش میزنم». سپس نزد ابوبکر آمد و میترسید که مبادا علی با شمشیرش خارج شود. آنگاه به قنفذ گفت: «اگر خارج نشد به خانهاش داخل شو، اگر امتناع ورزید، خانهاش را آتش بزن».
قنفذ و همراهانش بدون اجازه داخل خانه شدند، علی شتافت تا شمشیرش را بردارد، اما آنان پیشی گرفتند و شمشیر علی را برداشتند و بر گردن آنحضرت ریسمان سیاهی انداختند. فاطمه در مقابل در خانه ممانعت کرد، قنفذ تازیانهای به بازوی فاطمه زد که بر اثر آن دستش ورم کرد، ابوبکر شخصی را نزد قنفذ فرستاد و گفت: «فاطمه را بزن». قنفذ در را بر فاطمه فشار داد که بر اثر آن پهلویش شکسته شد. و سقط جنین کرد، فرزندی که در شکم داشت و پیامبر آن را محسن نام گذاشته بود، شهید شد» [۱۵۴].
ملا محمد باقر مجلسی متوفی (۱۱۱۱ هـ.) اضافه بر وقایع مذکور میگوید:
«به روایتی دیگر مغیره بن شعبه با عمر بر شکم مبارکش زد و فرزند او را شهید کرد، پس علی ÷ را به مسجد کشیدند، آن جفاکاران از پی او رفتند و هیچ یک او را یاری نمیکرد، سلمان و ابیذر و مقداد و عمار و برید، فریاد میزدند و میگفتند: چه زود خیانت کردید با رسول خدا و کینههای سینههای خود را ظاهر کردید و انتقام آن حضرت را از اهل بیت او کشیدید» [۱۵۵].
این افسانه نه با استعجاب و نه بدون استعجاب، به دلیل آنکه یک روایت تاریخی بدون ذکر سند و مأخذ و مدرک است، به هیچ وجه قابل قبول نیست به ویژه آنکه طبرسی بعد از ششصد سال و مجلسی به تبعیت از وی پس از هزار و اندی سال این نقل بیسند و مأخذ را در کتابهایشان مطرح نمودهاند.
باور کردن چنین مطلبی که حضرت فاطمهل مورد ضرب و شتم قرار گیرد و حضرت علی س و سایر صحابه اعم از مهاجرین و انصار، هیچگونه واکنشی از خود نشان ندهند، بسیار بعید و غیرمحتمل مینماید.
چگونه امکانپذیر است که حضرت علی مرتضی س با شجاعت و توانایی که از خود در جنگ خیبر نشان داده و به تنهایی در جنگ خندق، «عمرو بن عبد وُدّ» بزرگترین قهرمان عرب را از پای درآورده، در خانه حضور داشته باشد و همسر گرامی او مورد اهانت قرار گیرد تا آنجا که پهلوی مبارکش بشکند و سقط جنین نماید؟! و حضرت علی س به خاطر حفظ وحدت اسلامی، هیچگونه واکنشی از خود نشان ندهد؛ اگر واقعاً وحدت اسلامی تا این حد اهمیت داشته باشد نباید شیعیان علی با نقل چنین واقعهای شیرازهی وحدت اسلامی را از هم بگسلانند؛ که در آن صورت خلاف راه علی س را برگزیدهاند و شگفتتر از همه آنکه شخصیت حضرت علی س نیز مورد تعرّض قرار گیرد و با زور و سر نیزه به مسجد برده شود. و طرفداران و دلباختگان او همانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، و بریده نظارهگر این صحنه باشند! و هیچگونه اقدامی ننمایند، بدون تردید نقل و سر هم کردن چنین داستانی از روی تعصب و به طرفداری از تشیع بوده است، چنان که دکتر سید محمد تقی آیتالهی شیعی در این مورد میگوید:
«مؤلفین بعدی، مانند مسعودی و حتی سیوطی در آثاری که به موضوع خلافت اختصاص دادهاند تا آنجا که میدانیم، مطلب اساسی مهمی دربارهی واقعه نمیافزایند، بعداً آثار شیعی توسط مؤلفینی چون طبرسی و مجلسی که عمدتاً دارای طبیعت جدلی هستند و اخباری به طرفداری از تشیع، و فاقد ارزش تاریخی را میدهند، به وجود آمد.
به منظور بازسازی وقایع سقیفه، بهترین روش این است که ابناسحاق را که نه تنها قدیمیترین نویسنده، بلکه همچنین آثارش از طریق ابن هشام به ما رسیده است، اساس کار بگیریم» [۱۵۶].
پروفسور ویلفرد مادلونگ (WiIFerd- MadeIung) اسلامشناس معاصر آلمانی در مورد روایات سقیفهی بنی ساعده میگوید:
«روایتهای جداگانهای نقل شده دربارهی اعمال زور علیه علی و بنی هاشم که مطابق نقل زهری آنها به اتفاق آراء به مدت شش ماه با بیعت (با ابوبکر) مخالفت میکردند، اما احتمالاً این روایات مورد اتفاق همه نیست.
ابوبکر بدون تردید تا بدان حدّ هوشیار بود که عمر را از اعمال زور علیه آنها (بنی هاشم) باز دارد؛ و او خوب میدانست که استفاده از زور حس همبستگی بین اکثریت عبدمناف را حتماً تحریک خواهد کرد، در حالی که او خوشنودی آنها (عبد مناف) را میخواست. سیاست او (ابوبکر) تا حدّ ممکن این بود که بنی هاشم را منزوی کند. این سخن عایشه، که شخصیتهای برجسته سخن گفتن با علی را ترک کردند تا وقتی که او به اشتباه خود اقرار و تعهد کرد که با ابوبکر بیعت کند قابل ملاحظه میباشد» [۱۵۷].
و ابن ابیالحدید، مجموعهی چنین داستانهایی را افسانهای بیش نمیداند و در «شرح نهج البلاغه» میگوید:
«کارهای زشت و ناپسندی را که شیعه بازگو میکنند، از قبیل: فرستادن قنفذ به خانهی فاطمهل و اینکه قنفذ او را با تازیانه زد و بازوی آن بانوی بزرگوار ورم کرد، و اثرش تا موت او باقی ماند. عُمَر او را میان در و دیوار فشار داد، و او فریاد بر آورد: ای پدرم، ای رسول خدا! و آنگاه سقط جنین کرد. و بر گردن علی س ریسمانی انداختند و او را میکشیدند و فاطمه پشت سر او فریاد میزد و واویلاه میکرد، و فرزندانشان حسن و حسین با آنان میگریستند، و پس از آنکه علی ÷ را احضار کردند، از او خواستند تا بیعت کند، اما او امتناع ورزید، آنان حضرت علی را به قتل تهدید نمودند آن گاه علی فرمود: آیا شما بنده خداوند و برادر رسول خدا را میکشید؟ آنان گفتند: اینکه بندهی خداوند هستی قبول داریم، اما برادری تو و رسول خدا را نمیپذیریم. علی ÷ بزرگان آنان را به نفاق متهم نمود و پیمان خیانت آنان را که اراده داشتند که در شب عقبه شتر رسول خدا ج را فراری دهند، نوشت».
ابن ابی الحدید در ادامه میگوید: همهی اینها نزد ما بیاساس هستند، و هیچ کسی آنها را تأیید نمیکند محدثان نه آنها را روایت کردهاند و نه اطلاعی در مورد آنها دارند. اینگونه داستانها را فقط شیعیان نقل مینمایند» [۱۵۸].
[۱۴۶] این فصل به طور کامل از مقالهی استاد عزیز و ارجمند جناب مولوی عبدالعزیز نعمانی، مدرّس دارالعلوم زاهدان، نقل میشود که پیشتر در مجلهی ندای اسلام، شماره سوم، سال اول منتشر شده بود. [۱۴۷] تاریخ العرب و الاسلام: ص ۲۱. [۱۴۸] الملل والنحل: ج۱، ص ۷۱. [۱۴۹] شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید: ج۲۰، ص ۳۴. [۱۵۰] تاریخ الیعقوبی: ج۲، ص ۱۲۶. [۱۵۱] الإمامة والسیاسة: ج۱، ص ۱۲. [۱۵۲] الأعلام قاموس التراجم: ج ۴، ص ۱۳۷. [۱۵۳] الشنتناوی، احمد، زکی خورشید، ابراهیم، دائرة المعارف الإسلامیة ج ۱، ص: ۲۶۲، دارالمعرفة، بیروت. [۱۵۴] الاحتجاج: ج ۱، ص ۸۳. [۱۵۵] جلاء العیون: ص ۱۴۴. [۱۵۶] تشیع در مسیر تاریخ، ۵۷ . [۱۵۷] جانشینی حضرت محمد: ص ۶۸، ترجمه احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدی، حمید رضا ضابط. [۱۵۸] شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید: ج۲، ص ۶۰. افسانهی شهادت فاطمه، عبدالعزیز نعمانی، ندای اسلام، شماره سوم، سال اول.
۱- شاگردان رسولالله ج به حدی به پیامبر ج علاقهمند بودند که هیچ وقت به خود اجازه نمیدادند اسباب ناخوشنودی و دلآزردگی آنحضرت ج را فراهم نمایند.
همهی آنان «فاطمةُ بضعة مني...» را شنیده بودند. پس به خود اجازه نمیدادند -پیامبر ج را آن هم با فاصلهی اندکی از رحلتش- بیازارند. جمعی از صحابه هنوز هم به حال عادی برنگشته بودند؛ چراکه رحلت پیامبر ج به قدری بر روحیهی آنان تأثیر گذاشت که برایشان باور کردنی نبود.
حال چگونه این عاشقان بعد از چند ساعت به دشمنان پیامبر ج تبدیل میشوند؟!
کدام عقل سلیم این دروغ را میپذیرد؟!
۲- پس از واقعهی «غدیر خم» دیدگاه صحابه نسبت به اهل بیت کاملاً عوض شده بود و با ادب و احترام خاصی تمامی اهل بیت را نگاه میکردند، چراکه پیامبر ج در روز غدیر خُم جایگاه و منزلت اهل بیتش مخصوصاً محبت با حضرت علی س را بیان نموده بود. به همین علت صحابه تمام تلاششان محبت و دوستی و مودّت با خاندان پیامبر ج بود. چگونه آنان به این زودی واقعهی غدیر را که تنها چند ماه از آن میگذشت به فراموشی سپرده و با علی این گونه رفتار میکنند؟!
۳- حضرت علی س یکی از پهلوانان نامدار و فاتح خیبر و شیر خدا و رسول بود. چطور چند نفر ضعیف توانستند به گردن او طناب بیاندازند و تا نزد خلیفه بکشند. جرأت و شهادتطلبی اسدالله کجا رفته بود؟ عزّت نفس و ایمان قوی و بزرگش را چه کار کردید؟!
۴- حسن و حسینب در سن نوجوانی بودهاند که با شمشیر و مبارزه و حقطلبی آشنا شده بودند. چه طور اقدامی نکردند و یا بعد از آن برای جبران آن ظلم بزرگ کوچکترین حرفی نزدند.
۵- در آن زمان که سونوگرافی وجود نداشته، از کجا معلوم شد که حَمل فاطمه، پسر است و او را نام گذاشتید؟! آیا این کم حافظهای راوی دروغگو را نمیرساند؟!
۶- اگر چند نفر هم به این معاصی و بیادبیها دست بزنند، اما تمام صحابه که بیش از یکصد هزار نفر بودند، قطعاً در میان آنان افراد منصف و مُحب اهل بیت وجود داشته است؛ چرا کسی نه آن وقت و نه پس از آن در این مورد اعتراض نکردند؟! و جریان ظلم و ستم به خاندان نبوّت را پیش نکشیدند؟!
شیخ عبدالرحیم خطیب: نیز در صهرین در مورد این افسانه چنین میگوید:
«گاهی ندرتاً! از بعضی از عوام نه علماء شنیده میشود که حضرت عمر س لنگهی دروازه منزل را به پهلوی حضرت فاطمهی زهراء دختر رسولالله ج همسر حضرت علی مرتضی س کوبیده و پهلوی حضرت فاطمه تا آنجا صدمه دید که جنین در شکمش تلف شد. این طفل همان پسر حضرت علی است به نام «محسن»... اصلاً این امر صحت ندارد. من این مطلب را در هیچ کتاب معتبری از هیچ فرقهای ندیدهام و از عالم روحانی هیچ طایفهای نشنیدهام.
نه حضرت عمر به خود جرأت و اجازه میداد که با خاندان نبوت آن هم با فرزندطلبی رسولالله ج چنین کند و نه حضرت علی با آن شجاعت اسداللهی و با آن قدرت و شوکت روحانی که در وجود قدسی داشت، به عمر مجال میداد تا به همسرش، دختر رسولالله ج صدمهای وارد کند که سقط جنین نماید.
خواننده عزیز! من و شما که در مقایسه با حضرت علی س ناچیزیم، هرگز مجال این کار خطرناک را به کسی نمیدهیم که به همسر ما چنین صدمهای وارد کند، اگر چنین اتفاقی پیش آید، تا جایی به تقاص و تلافی میپردازیم که جان در این راه ببازیم. تا چه رسد به اسدالله الغالب، فارس المشارق و المغارب.
باید توجه داشت که اگر بر فرض محال چنین جسارتی از عمر بن الخطاب نسبت به حضرت فاطمهل همسر علی سر زده بود، حضرت علی هرگز دخترش أمکلثوم را که از همین فاطمهی زهراءل بود، یعنی خواهر تنی حضرت حسن و حسینب به عقد و نکاح عمری که این جنایت را بر سر مادرشان آورده بود، درنمیآوردند. حضرت حسن و حسینب هرگز راضی نمیشدند که خواهرشان زن کسی بشود که به مادرشان چنین مصیبتی رسانده بود. خود امکلثوم هم ابداً تن درنمیداد که همسر کسی بشود و به خانه کسی برود که مادرش از دست او به حدی آسیب دیده که برادرش به نام محسن تلف شده است! بنابراین واضح است که این داستان غیرمعقول ساختگی و عاری از حقیقت واقع است» [۱۵۹].
باید توجه داشت که وقایع و داستانهای بیاساس و واهی فراوانی در کتابهای تاریخی وجود دارد که بنا بر انگیزههای مختلفی از قبیل: رقابتهای مذهبی، تعصب، بیاطلاعی از منابع و... نقل شده است، که باور نمودن آنها و نشرشان به صورت حقایق تاریخی در کتابها، مجلهها، صدا و سیما، تریبونهای نماز جمعه و خطبهها، تهدیدی جدّی در راه وفاق ملّی، تقریب بین مذاهب و وحدت میان شیعه و سنی، محسوب میگردد.
از این رو اجتناب از مسایلی که موجب کدورت و رنجیدگی خاطر طرفین میشود، ضروری و لازم است. به امید آنکه خداوند ما را حق جویان راستین راه خود بگرداند.
[۱۵۹] صهرین: ص ۳۰۲-۳۰۱.
آنچه تقدیم شد نه یک داستان زندگی صرف و بدون هدف، که یک مجموعه درس، تجربه، پند و اندرزهایی بودند برای زندگی سالم و ایدهئال؛ زندگیای نورانی در پرتو تعالیم نبوی، زندگیای پر از معنویت و برکت.
حقایقی بودند از روزهای زندگی فردی که به خدا رسیده، و در پرتو انوار الهی همه چیز را میبیند.
حقایقی بودند از زندگی کسی که بیارزشی و بیوفایی دنیا را به خوبی لمس کرده و به آن دل نبسته، و نیز عظمت و ابدیت آخرت را درک کرده و برای آبادی آن کوشش نموده است.
حقایقی بودند از قهرمانی شیرزنی که نه تنها تاریخ اسلام، بلکه تاریخ بشریت به نام او و اندیشههای بشردوستانهاش افتخار میکند.
و نیز حقایقی بودند برای آنان که از غلوّ و خرافات و یاوهگوییهای بعضی نویسندگان خسته شده و در جستجوی حقیقت گام برمیداشتند.
به علت اینکه وارونه معرفی کردن افراد و غیرواقعی بیان نمودن واقعات زندگانی شخصیتهای برجسته -از روی تعصب جاهلانه- خیانت بزرگی نسبت به آنها به شمار میآید، لذا بنده نام کتاب را «فاطمهی زهراء از خود دفاع میکند» گذاشتم، بدین جهت که در این تحقیق سعی شده اغراقها و چیزهای خلاف واقع را که به آنحضرتل نسبت میدادند از ایشان دور نموده و آنچه عین حقیقت است، تقدیم گردد.
هر چند مسکین خود را در برابر عظمت فاطمهی زهراء شرمنده میداند که توان ارائهی ابعاد مختلف زندگانی این دستپروردهی رسولالله ج را نداشته است، اما به قدر وسع و توان خویش در این میدان گام نهادم. امیدوارم که صاحبنظران و اساتید محترم به طور کاملتر و جامعتر حقایق زندگی ایشان را به تصویر بکشند تا افراد فرصتطلب و سودجود نتوانند با ترهات و یاوهگوییهای خود ذهن نسل جدیدمان را منحرف سازند.
به امید اینکه دوستان عزیز و دلسوز از طریق نامه و ایمیل، خطاها و کاستیهای نوشتههای این مسکین نیازمند را متذکر شوند، باشد که در چاپهای بعدی پیشنهادات و انتقادات عزیزان مراعات گردد.
ایوب گنجی - سنندج، مسجد جامع قُبا
تیرماه ۱۳۸۵ ش / جمادی الثانی ۱۴۲۷ ق
ارتباط با ما aiob @ kurdit.net
- قرآنکریم: با ترجمه دکتر مصطفی خرّمدل.
- صحیح بخاری: امام محمد بن اسماعیل بخاری، دارالأرقم بیروت.
- صحیح مسلم: امام ابوالحسین مسلم نیشابوری، دار إحیاء التراث.
- سنن ترمذی: امام محمد بن عیسی ترمذی، دارالفکر.
- مُسند احمد: امام احمد بن حنبل، درالفکر.
- مشکاة المصابیح: علامه خطیب تبریزی، دارالکتب العلمیة.
- أشعة اللمعات: شیخ عبدالحق محدث دهلوی، المکتبة الحنفیة.
- البدایة والنهایة: حافظ أبوالفداء إسماعیل بن کثیر،دارالتقوی.
- أسد الغابة فی معرفة الصحابة: عزّالدین ابن اثیر جزری، درالفکر.
- حیاة الصحابة: شیخ یوسف کاندهلوی، دار إحیاء التراث العربی.
- الإصابة فی تمییز الصحابة: شیخ ابن حجر عسقلانی، دارالکتب العربی.
- الطبقات الکبری: ابن سعد، دارالفکر.
- سیر أعلام النبلاء: امام شمسالدین ذهبی، مؤسسة الرسالة.
- الصواعق المحرقة: ابن حجر هیثمی، مکتبة القاهرة.
- المغازی: محمد بن عمر واقدی، درالفکر.
- إنّها فاطمة الزهراء: شیخ محمد عبده الیمانی، المنار.
- حلیة الأولیاء: أبونعیم أصبهانی، دارالکتب العربی.
- تاریخ یعقوبی: احمد بن ابی یعقوب، انتشارات علمی و فرهنگی.
- شرح نهجالبلاغة: ابن ابیالحدید، مکتبة آیةالله نجفی مرعشی.
- الملل والنحل: محمد بن عبدالکریم شهرستانی، دارالمعرفة.
- جوهرة الکلام فی مدح السادة الأعلام، محمود بن وهیب البغدادی، مطبعة الآداب.
- نساء مبشّرات بالجنّة: احمد خلیل جمعه، دار ابنکثیر.
- نساء حول الرسول: محمد علی قطب، المکتبة العصریة.
- نساء حول الرسول: محمد برهان، دارالجیل.
- نساء حول الرسول: محمود مهدی الاستانبولی و مصطفی ابوالنصر الشبلی، دار ابنکثیر.
- صحابیات حول الرسول: ابوعمار محمود المصری، دارالتقوی.
- تحفهی اثناعشریه: شیخ عبدالعزیز محدث دهلوی، وقف الاخلاص، ترکیه.
- افسانهی شهادت فاطمهی زهراء: شیخ عبدالعزیز نعمانی، مجلهی ندای اسلام.
- زندگانی فاطمه زهراء: قاسم نصیرپور، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
- صهرین: سید عبدالرحیم خطیب، نشر احسان تهران.
- تربیة الأولاد: عبدالله ناصح علوان، عبدالله احمدی، نشر احسان.
- حل اختلاف: آیتالله مردوخ کردستانی، سیدیان مهاباد.
- سیدتنا فاطمة الزهراء: سید محمد عبدالله عقیلزاده، نشر احسان.
- وسائل الشیعة: محمد بن حسن حرعاملی، داراحیاء التراث.
- الاستبصار: ابوجعفر طوسی، دارالکتب الإسلامیة.
- الفروع من الکافی: محمد بن یعقوب کلینی، دارالکتب الإسلامیة.
- الإمامة والسیاسة: ابن قتیبه دینوری، حلب.
- کلیات اقبال: دکتر محمد اقبال لاهوری، احمد سروش، انتشارات سنائی.