268

مشخصات کتاب

اهل بيت از خود دفاع مي‌كنند

تلاشي مخلصانه در راستاي تصحيح بعضي مفاهيم و تحكيم وحدت بين امت اسلامي




تأليف

دكتر حسين موسوي


ترجمه:

جواد منتظري

اِهداء

بسم الله الرحمن الرحیم

این اثر ناچیز را به تمام حق جویان تقدیم می‌دارم آنانیکه همواره حق را بر باطل، تحقیق را بر تقلید، وحدت را بر تفرقه، حق طلبی و عزت را بر ننگ و عار ترجیح می‌دهند، کسانی که به تعبیر قرآن کریم تمام سخنان را می‌شنوند و آنگاه بهترین آنرا پیروی می‌کنند.

خوشا به سعادتشان

جواد

پيش درآمد

خواننده گرامی!

همچنانکه می‌دانید بیش از هزار و چهار صد سال است که از عمر اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین الهی می‌گذرد، این قهرمان نوپا از همان اولین روزهای تولدش روی آرامش ندید و دشمنانش همواره چنگ و دندان تیز می‌کردند و در کمین نشسته بودند هرچه روزها و سال‌ها بیشتر می‌گذشت دشمنی‌ها بیشتر می‌شد و کینه‌ها و حسادت‌ها عمیق‌تر می‌گردید، دسیسه‌ها و توطئه‌ها اوج می‌گرفت و رنگ عوض می‌کرد، چهره‌های مختلف و جبهه‌های گوناگون گاهی مستقل و گاهی با هماهنگی برای از پای در آوردن این قهرمان آینده تاریخ در تکاپو بودند، هر جبهه‌ای به نوبت خود زور‌آزمایی کرد، مشرکین در مکه، یهود و منافقین در مدینه نصاری در روم و مجوس در فارس تمام نیروی خود را صرف کردند اما اسلام همچنان داشت پیروز می‌شد و رشد می‌‌کرد.

بدنبال وفات حضرت ختمی مرتبت رسول بزرگوار اسلام ص دین الهی بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر قرار گرفت، از داخل، بعضی قبائل عرب که هنوز اسلام در قلبشان راسخ نشده بود با امتناع از پرداخت زکات اعلان ارتداد کردند و از خارج هر دو امپراطوری بزرگ آماده انتقام شدند به گمان اینکه با وفات رسول بزرگوارمان ص اسلام یتیم شده است و دیگر کسی نیست از او حمایت کند، اما خداوند حکیم و توانا مردانی را مسخر کرد که نه تنها از او حمایت کردند که دامنه آن را از هر سو تا اقصی نقاط جهان گسترش دادند، این یاران با وفا و شاگردان مخلص مکتب رسالت درخت پربار اسلام را باخونشان آبیاری کردند، و چنان درسی به دشمنان کینه توز و طمّاع داخلی و خارجی آموختند که برای همیشه از شکست این قهرمان بزرگ نا امید گردیدند.

آری خواننده عزیز! اینجا بود که دشمنان شکست خورده اسلام پس از آنکه برای همیشه از ضربه زدن مستقیم به دین الهی نا امید شدند و نتوانستند جلو انتشارش را بگیرند. به فکر آن افتادند که به هر نحوی شده نیش خودشان را بزنند و کینه‌شان را فرونشانند، لذا دسیسه‌ها و توطئه‌ها رنگ دیگری بخود گرفت و باشدت هرچه تمام‌تر برای کاشتن و پرورش میکروب اختلاف دست بکار شدند.

از آنجایی که همه امت اسلامی همچنانکه باخود رسول گرامی ص محبت دارند طبعا با خانواده و بلکه با تک تک افراد خانواده و آل بیت ایشان –صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین- محبت دارند، آنها سعی کردند از همینجا آغاز کنند، و به بهانه حب اهل بیت علیهم السلام درمیان امت تخم تفرقه بپاشند، تاکید می‌کنم که محبت آل بیت علیهم السلام جزو ایمان هر مسلمان است، اما آنان گویا چنین وانمود کردند که عده مخصوصی اهل بیت را دوست دارند، و بقبه با آنان دشمن هستند، متأسفانه این دسیسه آنان تا حدی درمیان بعضی مسلمانان ساده آنزمان کارگر افتاد و امت متحد و یکپارچه اسلامی زخم بزرگی برداشت، از آنجایی که این کتاب تلاشی در جهت مرهم گذاشتن بر این زخم چرکین و گندیده است بنده سعی خواهم کرد در این مقدمه کوتاه چند مطلب به طور اختصار عرض کنم:

مطلب اول: تعريف و توضيح چند اصطلاح

شیعه: به معنی پیرو، شیعه ابراهیم، پیروان ابراهیم، شیعه علی پیروان علی.

اهل سنت: یعنی پیروان سنت پیامبر ص.

بنابراین اگر بین تعریف شیعه و تعریف اهل سنت بنگریم هیچ تعارضی وجود ندارد، ممکن است یک مسلمان هم شیعه علی باشد و هم پیرو سنت پیامبر ص، هم اهل بیت پیامبر را دوست داشته باشد و هم مطابق سنت پیامبر عمل کند، پس هیچ تناقضی وجود ندارد.

ناصبی: «من نصب العداوة لآل البيت» «کسی که با آل بیت علیهم السلام ابراز دشمنی کند».

رافضی: «من رفض آل البيت» «کسی که اهل بیت را ترک کند».

سبایی: پیروان عبدالله بن سبا.

پس مسلمان کسی است که علاوه از پایبندی به اصول اعتقادی از سنت رسول اکرم ص و سنت اصحاب و یاران باوفایش -رضوان الله علیهم اجمعین- و سنت اهل بیت اطهارش علیهم السلام که عین سنت پیامبر ص است پیروی نماید و تمام آنان را دوست داشته باشد و از هیچ فردی از آنان کینه به دل نداشته باشد، چنین شخصی هم شیعه هم سنی و هم مسلمان کامل است و چنین مسلمانی نه رافضی نه سبایی و نه ناصبی است پس هر شیعه خوب هم سنی و هم مسلمان است، و هر سنی خوب هم شیعه و هم مسلمان است.

باتوجه به این گفتار نه هیچ سنی ناصبی و نه هیچ شیعه‌ای رافضی و سبایی است، مشروط به آنکه نه سنی با اهل بیت علیهم السلام کینه داشته باشد و نه شیعه با صحابه ش، اگر سنی‌ای دیدیم که با اهل بیت علیهم السلام یا حتی یک فرد آنان کینه داشته باشد او سنی نیست بلکه ناصبی است، و اگر شیعه‌ای دیدیم که با اصحاب پیامبر -رضوان الله علیهم اجمعین- یا حتی یک فرد آنان کینه داشته باشد او شیعه نیست بلکه رافضی و سبایی است.

مطلب دوم: تحقيق را جانشين تقليد كنيم

خوانندگان عزیز! این موضوع بسیار مفصلی است بنده در صدد نقل اقوال نیستم که وقت زیادی خواهد گرفت چند نکته را فشرده عرض می‌کنم.

اول: دین الهی بویژه بخش اعتقادات خارج از دائره تقلید است چنانکه امام صادق ÷ می‌فرمایند: «هر حدیثی که از ما به شما رسید بر قرآن عرضه کنید هر چه با قرآن موافق بود به آن عمل کنید و آنچه با قرآن مخالف بود به دیوار بزنید». پس هیچ مسلمانی در هیچ اصلی از اصول اعتقادی نباید مقلد کس دیگری باشد، مثلا اگر فلان شخصیت که میلیون‌ها مقلد و ارادتمند هم دارد یا حتی فرض کنید از زبان فلان امام مطلبی گفته شود که مخالف با قرآن و سنت پیامبر ص باشد به هیچ عنوان قابل قبول نیست چون هیچ شخصی بشمول خود ائمه اطهار علیهم السلام نمی‌تواند مطلبی برخلاف قرآن بگوید، اگر چنین چیزی به ما رسید حتما دروغ است نه اینکه آن شخصیت دروغ گفته باشد بلکه از زبان او دروغ ساخته‌اند.

دوم: تکلیف ما چیست؟ آیا برای همیشه و در همه چیز حتی اعتقادات خودمان مقلد باشیم؟ مستقیما ترجمه قرآن نخوانیم و در آیات آن نیندیشم؟ درباره صدها هزار روایتی که به ما رسیده تحقیق نکنیم؟ به کتب مراجعه نکنیم؟ روایات متناقض را که چه بسا با قرآن و عقل سلیم نیز تناقض دارد بررسی نکنیم؟! در جواب این پرسش‌ها عرض می‌کنم که خوشبختانه در سال‌های اخیر از بیماری تقلیدِ مطلق کاسته شده و دائره جنبش محققان گسترش یافته است، حتی درمیان محصلان و دانشجویان، و این بسیار جای خرسندی است، بلکه دائره تحقیق از دانشگاه‌ها فراتر رفته و کم کم دارد پابه عرصه حوزه‌ها می‌گذارد، و این آرزوی دیرینه‌ای است که بسیاری از محققان و مصلحان تاکنون انتظارش را داشته‌اند، به عبارت دیگر جنبش اصلاح طلبی مذهبی که از دهها سال پیش جستان و خیزان به تلاش خودش ادامه می‌داد اینک مؤفق شده است سرپایش بایستد ما به همه کسانی که به نحوی در این راستا گام برداشته‌اند و حتی اندیشیده‌اند تبریک عرض می‌کنیم برای آنانیکه از دنیا رفته‌اند طلب آمرزش و رفع درجات می‌کنیم و به پیروان آنان و ادامه دهندگان این خط پیامبرانه مژده می‌دهیم که به امید خدا شما بهر حال پیروزید و راه شما که راه پیامبران است ان شاء الله همیشه پر رهرو خواهد بود.

سوم: مسئولیت همه ما این است که به اندازه توان خودمان سعی کنیم مسلمین را به محور وصل کنیم و روشن است که محور فقط قرآن کریم است طبعا از حاشیۀ محور که سنت رسول گرامی ص و سیرت آل بیت اطهارش علیهم السلام و اصحاب و یاران وفادارش -رضوان الله علیهم اجمعین- است هرگز مستغنی نخواهیم بود، اما فقط آن قسمت از روایات و احادیث را می‌پذیریم که با قرآن کریم و عقل سلیم سازگار باشد، و تمام آنچه که با روح قرآن کریم و حیات طیبه حضرت ختمی مرتب ص و صحابه جانباز و اهل بیت اطهارش مخالف باشد و در قالب عقل سالم بشری نگنجد نه حدیث است و نه دین، و از دید هر مسلمان عاقل و صادقی مردود است البته اشتباه نشود که معیار حق شناسی فقط عقل نیست بلکه وحی است، و صحبت ما از عقلی است که در پرتو نور وحی بتواند راه خودش را تشخیص دهد.

چهارم: درکار تحقیق باید صرفاً قرآن را محور قرار دهیم و از روایات برای آن مثال و شاهد و نمونه و تأیید بیاوریم نه اینکه احادیث محور باشد و برای مطلب از پیش تعیین شده‌ای که توسط روایات جعلی و دروغین اساسش گذاشته شده است آیات قرآن را هر جوری که لازم بود قیچی کنیم و با تأویل و تفسیر خلاف واقع به آن بچسپانیم، این کار نه تنها تحقیق نیست که بازی کردن بانصوص وحی و بلکه بازی کردن با عقل انسان‌های آزادمنش و خدا جوست که همواره بر قوت استدلال تکیه دارند و می‌خواهند برای همه معتقداتشان از قرآن دلیل واضح و روشن داشته باشند.

پنجم: یک قاعده ثابت اسلامی را هم خدمت شما عرض کنم و آن اینکه هر اصل اعتقادی حتما باید در قرآن با صراحت ثابت شده باشد ناممکن است که چیزی جزو اصول اعتقادی باشد اما در قرآن آشکار بیان نشده باشد، بنابراین هر آنچه که در قرآن باصراحت نیامده باشد عقیده نیست، برای توضیح بیشتر به مثال ذیل توجه فرمایید: اگر کسی از نبوت منکر شود کافر می‌شود چون در قرآن باصراحت و مفصل ثابت شده است اما اگر کسی از ولایت یا امام زمان یا عصمت ائمه علیهم السلام منکر شود کافر نمی‌شود، چون ثبوت این موضوعات (البته برای کسانی که به آنها معتقدند) اجتهادی است یا حداکثر بوسیله روایات ثابت شده و روایات احتیاج به بحث و تحقیق مفصل دارد، و متأسفانه اغلب اینگونه روایات دستاورد دشمنان اسلام است که به نام پاک ائمه اطهار علیهم السلام جعل شده است.

ششم: خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓ [الزمر: ۱۷-۱۸] .

«و مژده بده‌ای پیامبر بندگانم را کسانیکه هر سخنی را می‌شنوند و بهترین آنرا پیروی می‌کنند».

پس از صفات هر مسلمان صادق این است که هر دیدگاه و نظریه‌ای را بشنود و بهترین آنرا پیروی کند، بنابراین برای شناخت هر مذهب و گروه واندیشه باید به کتب و نوشته‌های خود اصحاب آن رجوع کرد، مثلا برای شناخت اسلام باید به قرآن کریم رجوع کرد و نه تحریفات مستشرقین، برای شناخت مسیحیت و آشنایی با تحریفات کلام الهی از سوی مسیحیان باید به کتب خود آنان رجوع کرد، برای شناخت تشیع و تسنن باید به نوشته‌های خود علمای شیعه و سنی مراجعه کرد نه آنچه که دیگران درباره آنان نوشته‌اند، پس برای شناخت تشیع باید مستقیماً به مصادر اصلی تشیع مراجعه کنیم تا آن را دقیق بشناسیم نه اینکه به فهم دیگران اکتفاء کنیم، لذا بنده از خوانندگان عزیزم خواهش می‌کنم که برای شناخت درست تشیع به اصول کافی مراجعه کنید اگر فرصت نبود کتاب الحجة، نهج البلاغه، تفسیر مجمع البیان را حتماً بخوانید، و کتاب‌های مهم دیگر.

به همین ترتیب برای شناخت اهل سنت ترجمه قرآن کریم، صحیح بخاری، صحیح مسلم، و تفسیر ابن کثیر را بخوانید اگر ترجمه آن در دسترس نیست تفسیر نورـ یک جلد از دکتر خرم دل ـ یا هرتفسیری که از اهل سنت می‌توانید تهیه کنید بخوانید، برای شناخت خلفای راشدین صهرین و شیخین خطیب را بخوانید، و کتاب‌های دیگر، پس نادرست است که ما بخواهیم مذهبی را از طریق دشمنانش بشناسیم خوشبختانه کتابی که در دست دارید عصاره‌ای از معروف‌ترین کتب تشیع است با این وجود برای اطمینان بیشتر می‌توانید به منابع مذکور مراجعه فرمائید.

مطلب سوم: كدام يك؟ شيعه يا سني؟

اسم مهم نیست محتوا مهم است یک سنی منصف و یک شیعه منصف اگر از خرافات بدور باشند و سرو کارشان با قرآن و سنت باشد واز اختلاف پراکنی نفرت داشته باشند و اهل بیت –اطهار علیهم السلام - و صحابه اخیار ش را دوست داشته باشند هیچ فرقی باهم ندارند، در مسائل فقهی هر کس از هر مذهبی که دوست دارد با دلیل صحیح و بدون تعصب پیروی کند مهم این است که خدا را به یکتایی بشناسد، هیچ صفتی از صفات پروردگار بزرگ از جمله علم غیب را به بندگانش نسبت ندهد، آشکار است که پیامبران و صحابه جانباز و اهل بیت اطهار -رضوان الله علیهم اجمعین- مخلص‌ترین و پاک‌ترین اولیاء خدا بودند، و در بندگی و عبودیت پروردگارشان به اوج کمال رسیده بودند، محال است که کسی از آنان برای خودش یا برای کس دیگری ادعای علم غیب کرده باشد، آنها عالم‌ترین و ماهرترین شخصیت‌ها به قرآن کریم بودند، آنها می‌دانستند که جز خدا هیچکس غیب نمی‌داند، آنها این آیه کریمه را خوانده بودند که:

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨ [الأعراف: ۱۸۸] .

«بگو که اختیار سود و زیانی برای خود ندارم مگر آنچه خدا بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر فراوان برای خود کسب می‌کردم و هیچ ناگواری به من نمی‌رسید».

﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَ [الأنغام: ۵۹] .

«وکلیدها(گنجینه‌ها)ی غیب نزد اوست که هیچکس جز او آنرا نمی‌داند».

﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ [الأنعام: ۵۰] .

﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ ٤١ [الطور: ۴۱] .

﴿أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَيۡبِ فَهُوَ يَرَىٰٓ ٣٥ [النجم: ۳۵] .

اگر پیامبر بزرگوارمان ص غیب می‌دانستند از شهادت عموی‌شان سید الشهداء حضرت حمزه قهرمان س با هفتاد نفر دیگر از صحابه عزیز‌شان در اُحد جلوگیری می‌کردند!، اگر غیب می‌دانستند بازهم در اُحد چاله جلو پایشان را می‌دیدند و درآن نمی‌افتادند که دندان مبارکشان شهید شود و چهره نازنیشان زخم بردارد!.

اگر غیب می‌دانستند تهمتی که منافقین به همسرشان ام المؤمنین عائشه صدیقهب زدند و آبروی‌شان را در انظار تمام مردم اعم از کافر و مسلمان در معرض خطر قرار دادند این تهمت را از خودشان دفع می‌کردند و تا پنجاه روز با تمام اهل بیت اطهار و یاران جان نثارشان در انتظار وحی نمی‌نشستند! نه تنها حضرت رسول ص که حضرت امیر المؤمنین، حضرت امام حسن، حضرت امام حسین، حضرت زهراء علیهم السلام همه حضور داشتند و همه از این مصیبت بزرگ ناراحت بودند اما غیب دانی هیچکدام آنان ظاهر نشد که غم پیامبر را برطرف کند و بیت طاهره صاحب رسالت را از آماج زخم زبان‌های منافقین نجات دهد! تا آنکه پنجاه روز بعد آیات معروف سوره نور نازل شد و از چهره دشمنان پیامبر ص و دشمنان ام المؤمنین عائشه صدیقه ب پرده برداشت و خدای عالم الغیب برعفت و طهارت حمیرای عفیفه مهر وحی گذاشت.

اگر حضرت امام مجتبی ÷ غیب می‌دانست چرا مسموم شد و به شهادت رسید!.

اگر حضرت امام حسین ÷ غیب می‌دانست چرا نفهمید که اهل کوفه منافقند و به عهد و پیمانشان وفا نمی‌کنند! و حضرتش را تنها می‌گذارند! و چرا تمام خانواده‌اش را به میدان کربلا برد؟ برایشان جهاد فرض بود اطفال شیرخوار چرا بشهادت برسند؟ شهادت افتخار است برای کسی که مکلف است نه برای کودکان!، پس امام حسین ÷ نیز غیب نمی‌دانستند!.

اگر امام صادق ÷ غیب می‌دانستند چرا اسماعیل را به امامت انتصاب کردند که قبل از خودشان وفات کرد آنگاه امام کاظم ÷ را تعیین فرمودند؟!.

اگر امام رضا ÷ غیب می‌دانستند چرا مسموم شدند و به شهادت رسیدند؟!.

و اگر امام باقر و امام صادق علیهما السلام غیب می‌دانستند چرا اینهمه زندیق و منافق را شناسائی و رسوا نکردند و گذاشتند بنام آنان دروغ بسازند و سیرت پاک آنان را لوث کنند!.

پس غیب دانی صفت خداست که خداوند آن را به کسی نداده است، بنابراین هر مسلمانی که خدا را یکتا ولا شریک بداند قطعا مسلمان واقعی است چه شیعه باشد و چه سنی، اما اگر کسی صفات خداوند را به غیر خدا نسبت دهد، حاجتش را به غیر خدا عرضه کند، در مشکلاتش به غیر خدا روی آورد، برای غیر خدا ذبح و نذر کند به اهل بیت اطهار و صحابه اخیار توهین کند چنین شخصی نه شیعه است و نه سنی، نه اهل بیت چنین اعتقادی داشته‌اند و نه صحابه، زندگی آنان نسخة متحرکی از قرآن کریم بوده است، پس ما زمانی می‌توانیم خود را شیعه و سنی و مسلمان بنامیم که صد در صد به قرآن کریم و مطابق سیرت پیامبر اکرم ص و سیرت اهل بیت اطهار و صحابه اخیارش عمل کنیم آنوقت است که ما امتی متحد و نیرومند خواهیم بود و خواهیم توانست از اسلام عزیز دفاع کنیم و دشمنانش را سرکوب نمائیم.

پس بیاییم اسلام را محکم بگیریم که در آن همه جا دارند آنچه در اسلام جاندارد ولی متأسفانه بوسیله دشمنان اسلام رخنه کرده اختلاف است، دشمنی است، کینه است، توهین است، لعنت است، نفاق است، دروغ است، شرک است، خرافات است، بدعت‌گرایی است، سنت زدایی است، سؤ ظن است ووو.... و آنچه متأسفانه از جامعه اسلامی رخت بر برسته وحدت است، محبت است، احترام است، صداقت است، حب توحید و سنت است، بغض شرک و بدعت است، تلاش پی گیر برای اصلاح و پاک‌سازی جامعه است، و قیام به مسئولیت‌هایی است که صحابه و اهل بیت علیهم السلام بخاطر آن جان دادند، و غیره.

هدف این است که ما مسلمانان با یکدیگر خوب باشیم، این آرزو زمانی تحقق خواهد یافت که با اولیای خدا محبت داشته باشیم و همچنانکه قبلا اشاره کردم پس از انبیاء علیهم السلام از آل و اصحاب پیامبر اولیای پاک‌تر و صادق‌تری برای خدا نه وجود داشته و نه در آینده وجود خواهد داشت، صفات اولیاءِ خدا ایمان و تقوا است: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ٦٣ [یونس: ۶۲-۶۳] .

و آل و اصحاب پبامبر به اوج ایمان و تقوا رسیده بودند، و خداوند در حدیث قدسی می‌فرماید:

«من عادى لي وليا فقد آذنته بالحرب». «کسی که با ولیی از اولیاء من دشمنی کند من با او اعلان جنگ می‌کنم».

و اگر اهل بیت پیامبر و اصحاب پیامبر از اولیاء و دوستان خدا نباشند دیگر خدا دوست و ولی ندارد.

خداوند متعال پس از ستایش از صحابه مهاجر و انصار، صفات مؤمنانی که بعد از آن پاکان خواهند آمد چنین بیان می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ ١٠ [الحشر: ۱۰] .

«و کسانی که پس از آنان آمده‌اند گویند پروردگارا! ما و برادران‌مان را که در ایمان بر ما سبقت دارند بیامرز، و در دل‌های ما نسبت به مؤمنان کینه‌ای مگذار پروردگارا! تویی که رئوف مهربانی».

همچنین خداوند متعال می‌فرماید:

﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٤١ [البقرة: ۱۴۳] .

«آنها امتی بودند که در گذشتند.اعمال آنان مربوط به خودشان است و اعمال شما مربوط به خود شماست، و شما هیچگاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود».

مطلب چهارم: در باره‌ي اين كتاب

کتاب روی دست در واقع اولین کتابی است که تاکنون در موضوع مورد نظر نوشته شده است. گرچه نواقصی دارد اما در مجموع نمونه بسیار جالبی برای محققان بخصوص نسل جوان است، چون مؤلف محترم چنانکه در مقدمه ایشان ملاحظه خواهید فرمود برای تهیه این کتاب سال‌ها زحمت کشیده است.

لذا مهم‌ترین خصوصیت کتاب حاضر این است که خواننده خودش را در مقابل دانشمند بزرگ و محقق توانایی میابد که از خودش حرف نمی‌زند بلکه مطالبش را با سند مطرح می‌کند و خواننده را در برابر حقایق غیر قابل انکاری قرار می‌دهد که مجبور است یا قبول کند ویا به سراغ منابع برود.

ترجمه:

در این رابطه چند نکته قابل تذکر است زیرا در ترجمه کتاب تصرفات جزئی‌ای کرده‌ام که در همینجا به نکات مهم آن اشاره خواهم کرد.

اسم عربی کتاب (لله ثم للتاريخ: كشف الأسرار وتبرئة الأئمة الأطهار) است که بنده اسم (اهل بیت علیهم السلام از خود دفاع می‌کنند) را برای آن انتخاب کردم.

جز هفت عنوان اصلی کتاب بقیه تیترها و عناوین جانبی از سوی مترجم اضافه شده است.

بخش‌هایی از کتاب که مترجم آن را با ذوق خوانندگانش سازگار ندانسته و به وحدت مسلمین کمک نمی‌کرده حذف کرده است.

مترجم سعی کرده اصطلاحاتی بکار گیرد که عموما خوانندگانش با آنها آشنا هستند.

مثلا بجای (ابوجعفر و ابوعبدالله) که جز متخصصین بقیه مردم با آنها آشنا نیستند اسمای معروف امام باقر و امام صادقإ را استعمال کرده است.

و نیز اصطلاح (س) که در روایات آمده است چونکه امروز در جامعه تشیع اصطلاح (÷) معروف است لذا مترجم همین اصطلاح را ترجیح داده‌است.

بعضی جملات این کتاب واقعا زننده، خلاف ادب و چه بسا منافی ایمان و وجدان است! اما مترجم از ترجمه آنها ناگزیر بوده است بنابراین مسئولیت کامل چنین مواردی به دوش مؤلفان اصلی یا در واقع حدیث‌سازان است نه بدوش مؤلف محترم و مترجم آن، لذا از اینکه با الفاظ أحیاناً رکیک خودم در مجروح کردن احساسات شما خوانندگان عزیز شریک شده‌ام پیشاپـیش پوزش می‌طلبم.

مؤلف:

چنانکه از متن کتاب ملاحظه خواهید فرمود مؤلف محترم از بزرگ‌ترین چهره‌های علمی معاصر در حوزه علمیه نجف أشرف است، اما متأسفانه شرایط دشوار محیط به ایشان اجازه نداده که اسم اصلی خود را بر ملا کنند بنابراین اسم روی جلد و همچنین در داخل کتاب اسم مستعار ایشان است.

سن ایشان اکنون نزدیک به نود سال است، زیرا ایشان قبل از وفات علامه حسین کاشف الغطاء فارغ التحصیل شده و علامه کاشف الغطاء در هیجدهم ذی قعده ۱۳۷۳ قمری وفات نموده است البته مرتبه علمی ایشان آیة الله العظمی است ولی چونکه دکترا هم دارند ما ایشان را فقط دکتر خواندیم.

برای آشنایی بیشتر با مؤلف به مقدمه خود ایشان مراجعه فرمایید.

سرفراز باشید/ مترجم

مقدمه مؤلف

الحمد لله رب العالـمين والصلاة والسلام على نبينا الأمين وآله الطيبين الطاهرين والتابعين لهم بإحسان إلى يوم الدين. أمابعد:

همه می‌دانند که زندگی با مرگ پایان می‌یابد و سپس مسیر هر کس مشخص می‌شود، یا به سوی بهشت و یا به‌سوی دوزخ، و هر مسلمانی شدیداً آرزو دارد که از اهل بهشت باشد، بنابراین مجبور است که برای راضی کردن پروردگارش تلاش کند، و از هر آنچه خداوند از آن نهی فرموده خودش را باز دارد، به همین دلیل می‌بینیم که مسلمان همواره آرزو دارد به طاعت پروردگارش و به همه آنچه که او را به وی نزدیک می‌کند مشغول باشد، این حال عموم مردم است، که طبعا خواص در این زمینه حرص بیشتری دارند.

همچنین روشن است که زندگی پیچ و خم‌های زیادی دارد، و اسباب فریب و لغزش برای انسان فراوان است بنابرین عاقل کسی است که همان راهی را برگزیند که در نهایت او را به بهشت می‌رساند گر چه دشوار باشد و راههایی که او را به دوزخ می‌کشاند ترک کند هرچند که به ظاهرآسان و لذت بخش باشد.

داستانی که اینک می‌خوانید ثمره ی تلاش سال‌ها بحث و تفکر و مطالعه و تحقیق است، و آرزویی جز این ندارم که تا زنده هستم و در کفن پیچانده نشده‌ام پروردگارم از من خشنود گردیده و خواهران و برادران مسلمانم از آن بهره‌مند گردند.

شناسنامه

بنده در کربلا و در محیطی کاملا شیعی متولد شده‌ام و در دامن پدر و مادری متدین پرورش یافته‌ام، تا سن جوانی در مدارس شهر خودمان تحصیل کردم و سپس پدرم مرا به حوزه علمیه نجف اشرف که بزرگ‌ترین حوزه در جهان است فرستاد تا از محضر علماء و مراجع عالیقدری همچون امام سید محمد حسین آل کاشف الغطاء و دیگران کسب فیض نمایم.

تحصیل در نجف اشرف و در این حوزه علمیه بسیار معروف ادامه یافت و آرزویم این بود که روزی بتوانم به عنوان یک مرجع دینی بارز ریاست حوزه را عهده‌دار شوم و به دین و امتم خدمت کنم و مسلمانان را بیدار نمایم کما اینکه آرزو داشتم مسلمانان را اُمّتی واحد و ملتی متحد ببینم که از یک رهبر خط می‌گیرند، و کشور‌های کفری را در مقابل امت مسلمان سست و ضعیف و از هم پاشیده ببینم، و دیگر آرزو‌های بسیاری که هر جوان مسلمان و غیور در سینه دارد، لذا همیشه از خود می‌پرسیدم که آنچه باعث این همه بدبختی و عقب افتادگی و اختلاف و چند دستگی ما مسلمانان گردیده چیست؟ چرا ما با هم اختلاف داریم؟ چرا دشمنان از ما حساب نمی‌برند؟و چرا...؟ و دهها سؤال دیگری که همواره ذهنم را به خود مشغول می‌داشت اما جوابی برای آن نمی‌یافتم خلاصه این لطف و خواست خدا بود که من دنبال درس و طلب علم بروم.

وسوسه‌ها

پس از مدتی تحصیل در حوزه احساس کردم که نصوص زیادی مرا به خود مشغول می‌کند و مسائل مختلفی مرا به حیرت و شگفت وا می‌دارد، اما من همیشه خودم را به کج فهمی و ضعف ادراک متهم می‌کردم. وقتی دیدم وضعیت ادامه پیدا کرد تصمیم گرفتم بعضی مسائل را با یکی از اساتیذ بزرگ حوزه در جریان بگذارم، اما او مرد زیرکی بود و فهمید که این بیماری مرا چگونه علاج کند، و این وسوسه‌ها را چطور در نطفه خفه کند!، بسیار ساده و با کلماتی کوتاه به من خطاب کرد و فرمود: در حوزه چه می‌خوانی؟ گفتم طبعا مذهب اهل بیت علیهم السلام فرمود: آیا در مذهب اهل بیت شک داری!؟ گفتم: معاذ الله! فرمود: پس این وسوسه‌ها را از خودت دور کن، تو از پیروان اهل بیتی، و اهل بیت علیهم السلام علمشان را از جدشان حضرت محمد ص و حضرت ختمی مرتبت علم خویش را از پروردگارش گرفته است.

اندکی خاموش ماندم سپس گفتم: خیلی متشکرم که مرا از این وسوسه‌ها نجات دادید، آنگاه به درس خودم بازگشتم، اما سؤالات و وسوسه‌ها مجددا هجوم آورد، هرچه درسم جلوتر می‌رفت پرسش‌ها و سردرگمی‌ها بیشتر می‌شد.

كنجكاوي

خلاصه اینکه درسم را به پایان رساندم و مدرک علمی خودم را در نیل به درجه اجتهاد و از فرید عصرش سید محمد حسین آل کاشف الغطاء رئیس حوزه نجف اشرف حاصل نمودم، اینک به طور جدی در این موضوع شروع به اندیشیدن کردم که چگونه ما امور شریعت را می‌خوانیم تا اینکه توسط آن خدا را بپرستیم اما در همین کتاب‌ها نصوص صریح و آشکاری وجود دارد که کفر به خدا را ثابت می‌کند؟!.

آری! بخدا سوگند گیجم نمی‌دانم ما چه می‌خوانیم؟ آیا واقعا ممکن است مذهب اهل بیت علیهم السلام همین باشد؟! این قضیه انسان را دچار تناقض و سردرگمی می‌کند، چگونه ممکن است که از یکسو خدا پرستیده شود و در عین حال تکذیب گردد؟! چگونه ممکن است که هم از پیامبر ص پیروی شود و هم به ایشان طعن وارد گردد؟! چگونه ممکن است که شخصی از اهل بیت پیروی کند، با آنها محبت داشته باشد و مذهب‌شان را تدریس کند در حالیکه او آنان را دشنام می‌دهد و به آنها توهین می‌کند؟!!.

خدایا! رحمت و لطف ترا می‌خواهم، اگر با رحمت خودت مرا در نیابی حتما از گمراهان و بلکه از زیانکاران خواهم بود، مجدداً برمی‌گردم و از خودم می‌پرسم، که موضع این همه علمای بزرگ و رهبران گذشته ما در این باره چه بوده است؟ آیا چیزی که من الآن دارم می‌بینم آنها نمی‌دیدند؟ آنچه من اکنون خوانده‌ام آنها نمی‌خوانده‌اند؟! آری نه تنها خوانده‌اند بلکه آنچه که بسیار دردناک و تأسف آور است این که بسیاری از این کتاب‌ها نوشته خود آنهاست، این چیزی بود که خیلی مرا رنج می‌داد، من به شخصی احتیاج داشتم که با او درد دل کنم و غم و پریشانی خودم را به او باز گویم.

آغاز تحقيق

سرانجام طرح جالبی به ذهنم رسید و آن اینکه آنچه خوانده ام مجددا آن را با دید محققانه‌ای باز خوانی کنم، بنا براین همه مصادر معتبر را خواندم نصوص و مسائل زیادی توجه مرا جلب می‌کرد که احساس می‌کردم باید چیزی در پای آن بنویسم، شروع به یاداشت و حاشیه نویسی نمودم، هنگامی‌که مطالعه مصادر معتبر را تمام کردم دیدم یاداشت‌های فراوانی در کتابخانه‌ام انباشته شده است، آنها را جمع وجور کردم و در جایی نگهداری نمودم به امید آنکه شاید خداوند شرایطی فراهم کند که بتوان از آنها استفاده کرد.

روابط من کماکان با همه علماء و مراجع دینی حسنه بود، و با این امید با آنان نشست و برخواست می‌کردم که به نتیجه برسم تا اگر روزی تصمیم دشواری گرفتم به من کمک کنند، مسائل بسیار شده بود، تا اینکه بالآخره صد در صد قانع شدم که تصمیم دشوار خودم را بگیرم، اما فقط در انتظار فرصت مناسبی بودم.

همفكران

دوست عزیزم علامه سید دکتر موسی موسوی را نمونه بسیار جالبی می‌‌دیدم که از پذیرش انحرافی که در مذهب شیعه بوجود آمده بود خودداری نمود و علناً مخالفت خودش را اعلان کرد و تلاش‌هایی که ایشان برای تصحیح این انحرافات انجام داد بسیار قابل تحسین است.

چندی بعد کتاب «تطور الفكر الشيعي» (رشد اندیشه تشیع) از برادر عزیزمان اندیشمند توانا سید احمد کاتب به بازار آمد، پس از مطالعه آن دریافتم که اینک فرصت آن فرا رسیده است که حق را ظاهر کنم و برادران و خواهران فریب خورده‌ام را آگاه نمایم، زیرا که ما به عنوان علماء و رهبران دینی جامعه، مسئولیت عظیمی به دوش داریم و در روز قیامت از ما سؤال خواهد شد لذا مجبوریم روشنگری کنیم و حق را بیان نماییم حتی اگر تلخ باشد.

اسلوب من در طرح اندوخته‌هایم با اسلوب آقایان «موسوی» و «کاتب» اندکی متفاوت است شاید علتش روش متفاوتی باشد که هر یک از ما در هنگام تحقیق و مطالعه در پیش گرفته است.

این را هم عرض کنم که شرایط زندگی دوستان مذکور نیز باشرایط من تفاوت کلی دارد چونکه هردوی آنان مؤفق شده‌اند منطقه را ترک گویند و در یکی از کشورهای غربی زندگی کنند و کارشان را از آنجا آغاز نمایند، ولی بنده هنوز در داخل عراق و در خود نجف اشرف بسر می‌برم، و طبعا امکاناتی که من در اختیار دارم با امکانات آنان همخوانی ندارد، خیلی فکر کردم که چه باید کرد؟ آیا من هم راه هجرت را در پیش گیرم یا اینکه همینجا بمانم؟ سرانجام تصمیم گرفتم که با توکل به خدا از کشورم بیرون نروم و همینجا کار کنم.

خوشخبري

مضافاً این را هم بدانید که عده زیادی از اقشار مختلف مردم ما به خصوص درمیان روشنفکران و دانشگاهیان و حتی بعضی علماء و طلبه به علت آنچه که بر خلاف واقعیت می‌بینند و می‌شنوند و در کتاب‌ها می‌خوانند و بر آن سکوت می‌کنند وجدان‌شان شدیداً ناراحت است، و هر کدام آنان در انتظار فرصت مناسبی بسر می‌برند، کما اینکه عده زیادی از آنان سرگرم مطالعه و تحقیق هستند از خداوند بزرگ مسئلت دارم که این کتاب مرا وسیله‌ای قرار دهد که آنان بتوانند از آن استفاده کنند، و بر اساس تحقیق و استدلال راه خودشان را انتخاب کنند، زیرا که عمر کوتاه است، و کسیکه حق را بشناسد و از پذیرش آن سر باز زند حجت بر او تمام شده است و دیگر عذری ندارد.

این خوشخبری را هم به سمع مبارکتان برسانم که عده‌ای از مراجع و اساتذه محترمی‌که با آنان رابطه نزدیک‌تری دارم بحمد لله دعوتم را پذیرفته‌اند و حقایقی که من بدانها دست یافته‌ام از دید و مطالعه آنها نیز گذشته است و مدتی است که آنان مشغول دعوت و روشنگری هستند از خداوند منان مسئلت دارم که به همه‌مان توفیق مزید عنایت فرماید تا اینکه بتوانیم مردم عزیزمان را به حقیقت و راه شناخت آن از طریق تحقیق و مطالعه آشنا کنیم. آمـین.

پيش‌بيني

با اینکه می‌دانم که این کتابم غوغای فراوانی به پا خواهد کرد و اتهامات بسیاری به سوی من سرازیر خواهد شد، اما بنده همه اینها را در نظر گرفته‌ام و هیچ باکی ندارم، طبیعی است که نوکر اسرائیل و آمریکا معرفی شوم و اینکه دین و وجدانم را به مبلغ اندکی از دنیا فروخته‌ام، این چیز تعجب‌آوری نیست، قبلا به دوستمان علامه دکتر موسی موسوی نیز چنین اتهاماتی وارد کرده‌اند، تاجاییکه آقای علی غروی می‌‌فرمود: «پادشاه عربستان سعودی به دکتر موسوی قول داده‌است که زن زیبایی از آل سعود در اختیارش بگذارد و حالت مادی‌اش را بهبود بخشد بنابراین در ازای پذیرفتن مذهب وهابیت پیشاپیش مبلغ قابل ملاحظه‌ای در یکی از بانک‌های آمریکا به حساب او ریخته شده است»!!.

این نمونه‌ای از دروغ‌ها و افتراءات و شایعه پراکنی‌هایی بود که راجع به دکتر موسی موسوی گفته شد، تاببنیم که سهم ما در این میان چه خواهد بود.

مسير اصلاح طلبان

شاید هم اینک در پی قتل بنده باشند همچنانکه کسان دیگری را که قبلا زبان به حق گشودند، کشته‌اند، یکی از چهره‌های بسیار مهم و معروفی که به قتل رسانده‌اند فرزند رشید امام راحل آیة الله العظمی سید ابوالحسن موسوی اصفهانی (پدر دوست مذکورمان دکتر موسی موسوی) بود، آیة الله بزرگ به راستی که او نور چشم همه علمای شیعه بالاتفاق بود، با این وجود هنگامی‌که تصمیم گرفت مذهب شیعه را اصلاح کند و خرافات را از دامن تشیع بزداید تحملش نکردند، و برای آنکه او را از برنامه اصلاحی‌اش بازدارند فرزند عزیزش را مانند گوسفندی در داخل محراب سر بریدند.

کما اینکه پیش از آن آقای احمد کسروی را که او نیز بیزاری خودش را از انحراف و کجروی اعلان کرده بود و در پی تصحیح مذهب تشیع برآمده بود کشتند و تکه تکه کردند، (آیة الله بزرگ سید ابوالفضل برقعی را سر نماز تیر کردند و چنانکه خود ایشان می‌فرمود (۶۰۰) نفر از روحانیون توماری امضاء کردند که برقعی یهودی است و نیز دکتر علی مظفریان شیرازی، استاد رضا زنگنه اصفهانی و) کسان دیگری که به سرنوشت مشابهی گرفتار شده‌اند تعداد‌شان کم نیست هرکس که از پذیرش خرافات و عقائد باطلی که به مذهب رخنه کرده سرباز زده حتی الامکان تصیفه شده است، بنا براین بنده هم بعید نمی‌دانم که قربانی چنین توطئه کور و تعصب‌آمیزی شوم!!.

آمادگي

البته بنده هیچ واهمه‌ای ندارم برای من همین افتخار کافی است که برادران و خواهرانم را نصحیت کنم و راه حق وحقیقت را به آنان نشان دهم و دیگر هیچ آرزویی ندارم بنده اگر مطامع دنیا را در نظر می‌داشتم صیغه وخمس برایم کافی بود، همچنانکه آقایان دیگر از همین راه توانسته‌اند سرمایه‌های هنگفتی جمع کنند، و ماشین‌های آخرین سیستم سوار شوند، اما بنده بحمد لله پس از اینکه حق را شناختم نخواستم جیب مردم را بیشتر خالی کنم و اینک بخورنمیری برای خودم و خانواده ام از راه حلال و پیشه شریف تجارت بدست می‌آورم.

بنده سعی کردم در این کتاب مطالب مشخصی را عنوان کنم تا برادران و خواهرانم بتوانند حقیقت را آنگونه که هست در یابند و برای هیچ کس اشکال و ابهامی باقی نماند، و انشاء الله تصمیم دارم کتاب‌های دیگری نیز در زمینه‌های مختلف به رشته تالیف در آورم تا اینکه همه مسلمین حقایق را دریابند و هر کس آگاهانه راه خودش را انتخاب کند.

اميدواري

مطمئنم که این کتاب من از سوی طالبان حق و عاشقان حقیقت که تعداد‌شان بحمدلله بسیار است به گرمی استقبال خواهد شد، روی سخن ما نیز بیشتر با همین عده است و اما آقایانی که زندگی مرفه و موقعیت دلپذیری دارند و بدلیل داشتن عمامه و القاب بلند بالا، خمس و صیغه‌شان مرتب می‌رسد و ماشین‌های‌شان هر سال عوض می‌شود طبیعی است اگر نخواهند گوش فرا دهند و ماندن بر باطل را ترجیح دهند پس ما هم با آنها سخنی نداریم، بالآخره خود آنها خواهند بود که باید در دادگاه عدل الهی حاضر شوند و در آن روز که هیچ مال و فرزندی جز قلب سالم و خالی از شرک بدرد کسی نخواهد خورد جواب همه آنچه که انجام داده‌اند پس بدهند.

الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله

فصل اول: عبد الله ابن سبأ افسانه يا حقيقت؟

آنچه در نزد ما شیعیان رایج است اینست که عبد الله ابن سبأ یک شخصیت خیالی است که هیچ حقیقتی ندارد، و اهل سنت برای وارد کردن طعن بر شیعه و معتقدات آنان این افسانه را اختراع کرده‌اند، و آغاز تشیع را به او نسبت می‌دهند تا اینکه مردم را از شیعیان و مذهب اهل بیت علیهم السلام باز دارند.

بنده از علامه محمد حسین آل کاشف الغطاء درباره ابن سبأ پرسیدم ایشان فرمودند: ابن سبأ افسانه‌ای است که اموی‌ها و عباسی‌ها بخاطر کینه‌ای که با اهل بیت اطهار علیهم السلام داشته‌اند اختراع کردند بنابرین یک شخص عاقل نباید خودش را با اینگونه افسانه‌ها مشغول کند.

اما در کتاب معروف ایشان [أصل الشيعه وأصولها: ص۴۰-۴۱] مطلبی دیدم که بر وجود این شخصیت دلالت می‌کند، می‌فرماید:

«أما عبد الله بن سبأ الذين يلصقونه بالشيعة ويلصقون الشيعة به فهذه كتب الشيعة بأجمعها تعلن لعنه والبراءة منه...». «و اما عبد الله بن سبا، کسانی که او را به شیعه و شیعه را به او می‌چسبانند، -باید بدانند که- همه کتب شیعه بطور کلی لعن خودشان را بر او و بیزاری از او را اعلان می‌کنند....».

بدون شک این اعتراف به وجود این شخصیت است، وقتی از خود ایشان توضیح خواستم فرمودند: آنچه من گفتم تقیه است، چونکه کتاب مذکور مخاطبانش اهل سنت هستند، لذا در ادامه نوشته‌ام که: (بعید به نظر نمی‌رسد گفته کسی که مدعی است عبد الله ابن سبأ -و امثال آن- همه افسانه‌هایی است که داستان سرایان و خیال بافان اختراع کرده‌اند).

آقای مرتضی عسکری کتابی تالیف کرده بنام (عبدالله بن سبأ و افسانه‌های دیگر) که در آن وجود چنین شخصیتی را انکار کرده است، چنانکه آقای محمد جواد مغنیه در مقدمه‌اش بر کتاب مذکور از وجود شخصیت ابن سبأ منکر شده است، اما اگر کتب معتبر خودمان را ورق بزنیم می‌بینیم که ابن سبأ یک شخصیت حقیقی است گرچه علمای ما یا تعدادی از آنان وجودش را منکر شوند، اینک ملاحظه فرمائید:

ابن سبأ درعُمق روايات

۱- کسی از امام باقر ÷ روایت می‌کند که فرمودند:

«عبدالله بن سبأ مدعی نبوت بود، و عقیده داشت که نعوذ بالله امیرالمؤمنین خودش خداست، وقتی به امیر المؤمنین خبر رسید او را فراخواندند، و در مورد از وی پرسیدند، اعتراف کرد و گفت: آری، تو خدایی، در دلم آمده است که تو خدایی ومن پیامبرم، امیر المؤمنین÷ فرمودند: هلاکت برتو باد، شیطان ترا مسخره کرده است، مادر مرده! فورا برگرد و توبه کن، وی انکار کرد، او را زندان کردند و سه روز به او مهلت دادند که توبه کند ولی توبه نکرد بنابراین امیرالمؤمنین او را به آتش انداختند و فرمودند: شیطان او را فریب داده بود، و چنین کفریاتی را در دلش وسوسه می‌‌کرد»[۱] .

۲- و از امام صادق ÷ روایت است که فرمودند:

«خداوند لعنت کند عبد الله بن سبأ را که درباره امیر المؤمنین ÷ ادعای ربوبیت می‌کرد، و به خدا سوگند که امیرالمؤمنین ÷ جز بنده فرمانبرداری برای خدا نبود، هلاکت باد برکسی که برما دروغ می‌بندد، عده درباره ما چیزهایی را ادعا می‌کنند که خودمان درباره خود ادعا نکرده‌ایم، از آنان بیزاریم و به خدا پناه می‌جوییم»[۲] .

۳- مامقانی می‌فرماید:

«عبد الله بن سبأ کسی است که به کفر بازگشت و اظهار غلو نمود و می‌فرماید: غالی مطعونی است که امیرالمؤمنین او را با آتش سوزاند، وی معتقد بود که علی÷ خدا و خودش پیامبرست»[۳] .

۴- نوبختی می‌فرماید:

«سبائیها به امامت علی قائل بودند، و اعتقاد داشتند که امامت فرض است و از سوی خدا تعیین می‌گردد، آنها پیروان عبد الله بن سبأ هستند، ابن سبأ از کسانی بود که بر ابوبکر و عمر و عثمان و دیگر صحابه آشکارا طعن وارد می‌‌کرد و از آنان بیزاری می‌جست و مدّعی بود که علی ÷ او را به این کار مکلف کرده است، امیرالمؤمنین از وی در این باره توضیح خواستند، او اعتراف نمود، بنابرین دستور به قتلش دادند، مردم سراسیمه پیش امیر المؤمنین رفتند و گفتند: آیا کسی را می‌کشی که به محبت شما اهل بیت دعوت می‌کند و بسوی ولایت شما و بیزاری از دشمنان شما می‌خواند، بنابراین او را به مدائن تبعید کردند».

۵- نیز می‌فرماید:

«عده‌ای از اهل علم حکایت کرده‌اند که عبد الله بن سبأ مردی یهودی بود که مسلمان شد، و با علی ÷ دوستی کرد، او قبلاً، که هنوز یهودی بود درباره یوشع بن نون که پس از موسی ÷ آمد همین مقوله را می‌گفت وقتی که مسلمان شد درباره علی بن ابیطالب ÷ نیز چنین ادعائی کرد. او اولین کسی بود که از فرض بودن امامت علی ÷ و اظهار بیزاری از دشمنانش سخن گفت از اینجاست که کسانی که با شیعه مخالفند می‌گویند: اصل رفض از یهودیت است»[۴] .

۶- سعد بن عبدالله اشعری قمی در آغاز سخنش از سبائیت می‌فرماید:

«سبائیها پیروان عبدالله بن سبأ هستند، او عبد الله بن وهب راسبی همدانی است، عبد الله بن خرسی وابن أسودکه از معتمدترین یارانش بودند او را در این کار یاری کردند، وی اولین کسی بود که بر ابوبکر و عمر و عثمان آشکارا طعن وارد کرد و از آنان اعلان بیزاری نمود»[۵] .

۷- ابن ابی الحدید تصریح کرده که درحالی که علی ÷ خطبه می‌خواند عبد الله بن سبأ بلند شد و گفت: (أنت أنت) تویی تویی، چندین بار این جمله را تکرار کرد، حضرت علی فرمودند:

«نفرین بر تو باد من کیستم؟ گفت: (أنت الله) تو خدایی، دستور دادند که او را با پیروانش دستگیر کنند»[۶] .

۸- آقای نعمة الله جزائری می‌فرماید:

«عبد الله بن سبأ به امیرالمؤمنین گفت: تو الهِ بر حقی، أمیر المؤمنین او را به مدائن تبعید کردند، او از یهودیت مسلمان شده بود، و مانند آنچه که به حضرت علی ÷ گفت در یهودیت به یوشع بن نون و موسی ÷ می‌گفت»[۷] .

[۱] رجال کشی: ۱/۷۰. [۲] رجال کشی: ۱/۷۱. [۳] تنقيح الـمقال: ج۲ / ۱۸۳-۱۸۲. [۴] فرق الشيعة: ص ۳۲-۴۴. [۵] الـمقالات والفرق: ص ۲۰. [۶] شرح نهج البلاغه: ج ۵/۵. [۷] الانوار النعمانية: ج ۲ /۲۳۴.

نتيجه‌گيري

این بود چند تا روایت از کتب معتبر و متنوع که در علوم رجال و فقه و فرق بود، بخاطر آنکه مطلب زیاد طولانی نشود از روایات بی‌شمار دیگری که در کتب مختلف وجود دارد صرف نظر کردیم، که همه آنها شخصیتی را ثابت می‌کنند که اسمش عبد الله بن سبأ است، بعد از این دیگر ممکن نیست که از وجود او منکر شویم خصوصا اینکه امیرالمؤمنین÷ او را به خاطر مقوله کفرآمیزی که گفته بود عذاب داد، معنای این سخن آن است که حضرت امیرالمؤمنین، عبد الله بن سبأ را دیده است، و این خود برای اثبات شخصیت او کافیست که دیگر جای انکار باقی نمی‌ماند.

آنچه از نصوص گذشته برمی‌آید این است:

۱- اثبات شخصیت ابن سبأ ووجود فرقه‌ای که او را یاری می‌کردند، و حرف او را می‌زدند که این فرقه «سبائیت» نام دارد.

۲- ابن سبا، مردی یهودی بود که مدعی اسلام شد، گرچه او تظاهر به اسلام نمود، اما حقیقت این است که او بر یهودیتش باقی ماند و بر اساس آن سمپاشی کرد.

۳- او اولین کسی بود که بدعت طعن بر ابوبکر و عمر و دیگر صحابه -رضوان الله علیهم- را اختراع نمود.

۴- او اولین کسی بود که از امامت امیر المؤمنین ÷ سخن گفت.

۵- و او اولین کسی بود که مدعی شد امیر المؤمنین وصی پیامبر ص است.

طبعا این مقوله را از یهودیت نقل کرده بود وچنین وانمود می‌کرد که گویا با اهل بیت علیهم السلام محبت دارد، لذا به ولایت آنان و بیزاری از دشمنانشان -که گویا صحابه پیامبر بودند- دعوت می‌کرد.

بنابراین، عبد الله بن سبأ یک شخصیت حقیقی است که نمی‌توان انکارش کرد و نه از کنارش به آسانی گذشت لذا با صراحت در کتب و مصادر معتبر ما از او سخن رفته است، برای اطلاع و آشنائی بیشتر با ابن سبأ می‌توانید به کتب ذیل مراجعه فرماید:

غارات ثقفی، رجال طوسی، رجال حلی، قاموس الرجال تستری، دائرة المعارف اعلمی حائری موسوم به مقتبس الاثر، الکنی و الالقاب از عباس قمی، حل الاشکال بن طاووس، رجال بن داود، تحریر طاووسی، مجمع الرجال قهبائی، نقد الرجال تفرشی، جامع الرواة مقدسی اردبیلی، مرآة الانوار محمد بن طاهر عاملی و مناقب آل ابی طالب از ابن شهر آشوب.

اینها -که البته نمونه است و نه حصر- و تعداد کثیری از دیگر مصادر معتمد ما همگی اتفاق دارند که ابن سبأ یک شخصیت واقعی است که هرگز نمی‌توان از تاریخ حذفش کرد، ولی تعجب می‌کنم که علمای معاصر ما امثال مرتضی عسکری و محمد جواد مغنیه و دیگران چرا اصرار دارند که از وجود ابن سبأ منکر شوند؟ در حالی که ادعای آنان کاملا بی‌اساس است.

فصل دوم: تشيع و مذهب اهل بيت علیهم السلام

در نزد ما شیعیان معروف است که فقط ما پیروان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام هستیم، و مذهب شیعه به ادعای ما بطور کلی بر محبت اهل بیت علیهم السلام استوار است، چونکه تـبرّی ما ازعامه -یعنی اهل سنت- به بهانه محبت اهل بیت علیهم السلام است، بیزاری ما از صحابه بویژه خلفای ثلاثه و ام المؤمنین عائشه بنت ابوبکر -رضوان الله علیهم- به بهانه محبت اهل بیت علیهم السلام است، و آنچه در ذهن و خیال همه شیعیان اعم از کوچک و بزرگ، عالم و جاهل و مرد و زن، جای گرفته و نهادینه شده این است که صحابه ش به اهل بیت علیهم السلام ظلم کرده و خونشان را ریخته‌اند! و اینکه همواره در قبال اهل بیت علیهم السلام موضع‌گیری خصمانه داشته‌اند.

لذا خیلی طبیعی می‌نماید که ما آنان را نواصب لقب دهیم و همیشه برای آنکه احساسات و عواطف مردم را داغ نگهداریم از مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و شیعیان سخن برانیم و از شهادت مظلومانه امام حسین÷ ناله کنیم و روضه بخوانیم و اشک بریزیم!.

اما کتب معتبری که در دست داریم حقیقت را بگونه دیگری بیان می‌کنند، و ثابت می‌نمایند که اهل بیت- صلوات الله علیهم- چگونه از شیعیان‌شان رنج می‌بردند و شیعیان نخستین با اهل بیت علیهم السلام چگونه رفتار می‌کردند و چه مصیببت‌هایی بر سرشان آورده‌اند و روشن می‌کنند که چه کسانی خون اهل بیت علیهم السلام را ریخته و باعث شهادت آنان گردیده و حرمت آنان را پاس نداشته‌اند.

تشيع از ديدگاه اهل بيت علیهم السلام

رأی امیر المؤمنین ÷

لاف گزاف!

«اگر شیعیان خودم را جدا کنم آنان را جز لاف زنان و خودستایانی نخواهم یافت! و اگر امتحانشان کنم جز مرتدانی نخواهم یافت! و اگر غربالشان کنم از هزار نفر یک نفر خالص نخواهم یافت!»[۸] .

شما مردم دون!

«ای نه مردان به صورت مرد! ای کم خردان ناز پرورد! کاش شما را ندیده بودم و نمی‌شناختم که به خدا، پایان این آشنایی ندامت بود، و دستاورد آن اندوه و حسرت، خدایتان بمیراناد! که دلم از دست شما پرخون است، و سینه‌ام مالامال خشم، شما مردم دون، که پیاپی جرعه اندوه به کامم می‌ریزید، و با نافرمانی و فروگذاری جانبم، کار را به هم درمی‌آمیزید، تا آنجاکه قریش می‌گوید پسر ابوطالب دلیر است اما علم جنگ نمی‌داند....اما آن را که فرمان نبرند سر رشته کار از دستش برون است»[۹] .

نَه برادران یکرنگ؟

«گرفتار شما شده‌ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید، کرانید باگوش‌های شنوا، گنگانید با زبان‌های گویا، کورانید باچشهای بینا، نا آزادگانید در روز جنگ و نه به هنگام بلا برادران یکرنگ، ……پسر ابوطالب را واگذارید چون زن -که وقت زادن- میان ران خود گشاید ……»[۱۰] .

انگیزه چنین سخنانی این بود که آنان ازحمایت ایشان دست کشیدند وبه وی غدر و خیانت کردند، ایشان سخنان زیادی در باره شیعیانش فرموده که واقعا عبرت‌انگیز است.

[۸] روضة الکافی: ۸/۳۳۸. [۹] نهج البلاغة خطبه: ۲۷ ترجمه شهیدی. [۱۰] نهج البلاغه خطبه: ۹۷ ترجمه شهیدی.

رأی امام حسن ÷

روان شناس مؤفق:

«بخدا قسم، من معاویه را برای خودم از اینها بهتر می‌بینم، آنها مدعی‌اند که شیعیان منند در حالی که در پی کشتن من هستند، و چشم به مال من دارند، بخدا قسم، اگر بتوانم با معاویه کنار بیایم و خونم و خانواده‌ام را حفاظت کنم بهتر از این است که مرا بکشند و اهل بیتم ضایع شود، به خدا سوگند اگر با معاویه بجنگم اینها مرا زنده با دست خود‌شان تحویل اوخواهند داد و باز به خدا سوگند اگر عزتمند با معاویه صلح کنم بهتر از این است که در اسارت مرا بکشد»[۱۱] .

[۱۱] احتجاج طبرسی: ج ۲صفحه۱۰.

رأی امام حسین ÷

دعای خیر!:

«پروردگارا! اگر به آنان تا مدتی مهلت دادی به چندین گروه متفرقشان کن، تا اینکه با یکدیگر در آویز باشند، و هرگز اولیای أمور‌شان را از آنان خشنود مگردان، زیرا آنان ما را فرا خواندند که نصرتمان کنند، اما برما ظلم روا داشتند و ما را کشتند»[۱۲] .

[۱۲] الارشاد: از مفید ص۲۴۱.

نفرین بر طاغوت:

«اما شما در بیعت ما همچون پرنده (الدباء) از عجله کار گرفتید و همانند پروانه شتاب‌زده شدید و بلا فاصله عهدتان را شکستید پس نفرین و هلاکت و نابودی باد برطاغوت‌های این امت و گروهی‌های دیگر و آنانیکه کتاب را بفراموشی سپردند و شما هم که دارید ما را خوار می‌گذارید و می‌کشید، هان لعنت خدا برستمگران باد»[۱۳] .

این سخنان دردناک بخوبی برایمان روشن می‌کنند که قاتلان حقیقی اما حسین ÷ شیعیان کوفه بودند، پس چرا مسئولیت شهادت ایشان را بردوش دیگران می‌گذاریم؟!.

«وشَهِدَ شاهدٌ مِن أهلِهِ».

«بیست هزار نفر از مردم عراق با امام حسین ÷ بیعت کردند اما به او خیانت نمودند و علیه او شوریدند و در حالیکه بیعت وی را به گردن‌شان داشتند ایشان را به شهادت رساندند»[۱۴] .

[۱۳] احتجاج ۲ طبرسی:/۴۲. [۱۴] أعیان الشیعة قسمت اول: ص/۳۴.

رأی امام زین العابدین ÷

از امت من نیستید:

«آیا می‌دانید که شما به پدرم نامه نوشتید و او را فریب دادید باوجودیکه با او عهد و پیمان بسته بودید، او را کشتید و خوار کردید، به چه رویی به چهره نازنین پیامبر ص نگاه خواهید کرد هنگامی‌که به شما بگوید اهل بیتم را کشتید و حرمت مرا پاس نداشتید، پس از امت من نیستید»[۱۵] .

[۱۵] احتجاج: ۲/۳۲.

زرنگ باید بود:

«اینها برما گریه می‌کنند! مگر ما را جز آنها چه کسی کشته است؟!»[۱۶] .

[۱۶] احتجاج: ۲/۲۹.

رأی امام باقر÷

خدا را شکر:

«اگر همه مردم هم، شیعه ما می‌بودند، حتما سه چهارم‌شان درباره ما شکاک(شک کننده) و یک چهارم دیگرشان احمق می‌بودند»[۱۷] .

[۱۷] رجال کشی: ص ۷۹.

رأی امام صادق ÷

تا این حد؟!:

«به خدا سوگند اگر سه نفر مؤمن از میان شما بیابم که سرّ مرا کتمان کنند هیچ سخنی را از آنان پنهان نخواهم داشت»[۱۸] .

[۱۸] اصول کافی: ۱/۴۹۶.

رأی فاطمه صغری (س)

این هم افتخار بود؟!:

«ای اهل کوفه! ای اهل غدر و مکر و تکبر! خداوند ما اهل بیت را با شما و شما را با ما گرفتار کرده است، و ما را خوب در آزمایش قرار داده‌است، ما را تکذیب کردید و تکفیر نمودید جنگ با ما را حلال دانسته و اموالمان را تاراج کردید کما اینکه دیروز «جدِّ» ما را به شهادت رساندید، خون ما از شمشیر‌های شما دارد می‌چکد. هلاکت باد بر شما، منتظر لعنت و عذاب باشید، گویا اینکه عذاب بر شما لازم شده است، خداوند شما را تنبیه سختی خواهد کرد، در عذاب دردناک روز قیامت همیشه خواهید ماند این به سبب ظلمی است که بر ما روا داشتید. خبردار! لعنت خدا بر ستمگران باد، هلاکت باد بر شما ای اهل کوفه! چقدر…..سپس به برادرش علی ابن ابی طالب وجدم حضرت حسین و فرزندانش و اهل بیت اطهارش خیانت کردید، یکی از اهل کوفه افتخارکنان گفت: آری، علی و فرزندانش را ما با شمشیرهای هندی و سر نیزه کشتیم و زنانشان را کنیز گرفتیم!»[۱۹] .

[۱۹] احتجاج: ۲/۲۸.

رأی حضرت زینب (س)

جواب دارید؟!:

«اما بعد: ای اهل کوفه، ای اهل مکر و غدر و خذلان! مثال شما مانند زنی است که با زحمت نخ می‌ریسد و با دست خودش خرابش می‌کند، آیا در شما جز تکبر و خود خواهی و کینه‌توزی و دروغ وجود دارد؟ شما برای برادرم گریه می‌کنید؟! تعجب است! پس زیادتر گریه کنید و کم‌تر بخندید، مگر شما نمی‌دانید که ننگ تلف کردن او را شما برپیشانی دارید؟! چگونه به خود اجازه دادید که نوه خاتم الانبیاء را به شهادت برسانید؟!»[۲۰] .

[۲۰] احتجاج: ۲/۲۹-۳۰.

نتيجه‌گيري

روایات بسیار است که مجبوراً اختصار نمودیم، از آنچه نقل کردیم چنین برمی‌آید:

۱- خستگی و دلسردی امیرالمؤمنین و فرزندانش از شیعیان‌شان بسبب مکر و خیانت و ذلّتی که به آنان روا داشتند.

۲- اینکه خذلان و خیانت اهل کوفه باعث ریخته شدن خون اهل بیت علیهم السلام و آبروریزی آنان گردید.

۳- اینکه اهل بیت علیهم السلام مسئولیت شهادت حضرت امام حسین و یارانش را مستقیماً بردوش شیعیانشان می‌گذارند چنانکه یکی از آنان اعتراف می‌کند که آنها علی و فرزندانش را کشته و زنانشان را کنیز گرفته‌اند.

۴- اینکه اهل بیت بر شیعیانشان دعای بد کردند وآنان را به طواغیت این امت و دیگر گروهها تشبیه دادند و به کسانی که کتاب را پشت سر می‌اندازند، علاوه برآن فرمودند: هان! لعنت خدا برستمگران باد.

«الله سماكم الرافضه!».

بنا بر همین دلایل بود که نزد امام صادق ÷ آمدند و گفتند:

«چه کنیم ما به لقبی متهم شدیم که پشت ما را سنگین کرد، و دل‌های ما، دارد می‌ترکد و حاکمان خون ما را بخاطر آن حلال می‌دانند؟ فرمودند:الرافضه؟! منظور رافضه است؟ گفتند: بله، فرمودند، نه والله، آنها نیستند که اسم شما را رافضه گذاشتند، خداوند شما را رافضه خوانده است!»[۲۱] .

[۲۱] اصول کافی: ۵/۳۴.

صبراهل بيت علیهم السلام

این روایات را چندین‌بار خواندم و در آنها فکر کردم، و در عین حال اینگونه روایات را در دفترهای جداگانه‌ای یاداشت می‌نمودم، شب‌های طولانی می‌نشستم و در آنها نگاه می‌کردم و می‌اندیشیدم و گیچ می‌شدم ناگاه می‌دیدم که بی‌اختیار از زبانم جملاتی ردیف می‌شود و با صدای بلند دارم با خودم ورد می‌کنم: ای اهل بیت پیامبر! ای چهره‌های پاک و مقدس! در قبال این همه مصائبی که از شیعیان‌تان تحمل کردید خدایتان پاداش دهاد.

ما همه می‌دانیم که انبیاء علیهم السلام چقدر مشکلات فراوانی از دست اقوامشا‌ن تحمل کردند، و پیامبرمان ص چه رنجها و مصیبت‌ها کشیدند، اما من از دو جریان خیلی تعجب می‌کنم:

یکی: از موسی ÷ و صبر حیرت‌انگیزی که در برابر بنی اسرائیل از خودش نشان داد لذا می‌بینیم که قرآن کریم از میان همه پیامبران علیهم السلام از موسی بیشتر سخن می‌گوید که چگونه توانست در برابر نیرنگ‌ها، و دسیسه‌های مختلف بنی اسرائیل صبر و مقاومت نشان دهد.

دوم: از اهل بیت علیهم السلام خیلی در تعجبم که چگونه در برابر این همه ستم و عهد شکنی، غدر و خیانت و کشتار و جنایتِ اهل کوفه صبر کردند، کوفه‌ای که در آن زمان مرکز تشیع به حساب می‌آمد، و آنچه بیشتر جای تعجب دارد این است که ما شیعیان مسئولیت همه بدبختی‌هایی که بر سر اهل بیت آورده‌ایم بدوش دیگران می‌گذاریم و آنها را ملامت می‌کنیم، وقتی کتاب‌های معتبرمان را می‌خوانم تعجب می‌کنم و چه بسا انسان نمی‌تواند باور کند که کتاب‌های ما شیعیان به اهل بیت علیهم السلام و به پیامبر عزیزمان ص تا این حد اهانت می‌کنند! ملاحظه فرمایید:

توهين به پيامبر ص

الاغ و حدیث!

از امیر المؤمنین ÷ روایت است که غفیر -اسم الاغ پیامبر ص به ایشان گفت:

«(پدر و مادرم فدایت باد) ای رسول خدا! پدرم از پدر بزرگم و او از پدرش و او از پدر بزرگش روایت می‌کنند که:

«أنه كان مع نوح في السفينة فقام إليه نوح فمسح على كفله ثم قال يخرج من صلب هذا الحمار حمار يركبه سيد النبيين وخاتمهم فالحمد لله الذي جعلني ذلك الحمار». «او با نوح ÷ در کشتی بود نوح پشت او را دست کشید و فرمود از نسل این الاغ، الاغی پیدا خواهد شد که سرور و خاتم پیامبران بر او سوار می‌شود پس خدا را سپاس می‌گویم که این افتخار را به من بخشید»[۲۲] .

[۲۲] اصول کافی: ۱/۲۳۷.

نتيجه‌گيري

الاغ حرف می‌زند!.

الاغ به پیامبر ص خطاب می‌کند: پدرو مادرم فدایت باد! در حالی که این مسلمانان هستند که پدرو مادر شان را فدای رسول خدا می‌کنند و نه الاغها!.

الاغ می‌گوید: «حدثني ابي عن جدي» تاجدّ چهارمش در صورتیکه بین نوح و پیامبرمان ص هزاران سال است، پس چگونه الاغ می‌گوید که جد چهارمش با نوح ÷ در کشتی بوده است!؟ مگر الاغ چقدر عمر می‌کند!؟.

معجزه نوح ÷!

باری باچند نفر از دوستان طلبه خدمت امام خوئی اصول کافی می‌خواندیم، ایشان در شرح این حدیث فرمودند: این معجزه را ببینید، که نوح ÷ هزاران سال پیش از تولد پیامبرمان به ایشان و نبوتشان بشارت می‌دهد!.

این سخنان امام خوئی تا هنوز در ذهنم موج می‌زند که این چگونه می‌تواند معجزه باشد درحالیکه الاغ به پیامبرمان ص می‌گوید پدر و مادرم فدایت باد؟! و چگونه امیرالمؤمنین چنین روایتی نقل کند؟! اما آنروز بنده نیز مثل بقیه از کنار آن گذشتم.

حتي پيامبر؟!

پسر عموی ناز!:

«از امیرالمؤمنین ÷ روایت است که خدمت رسول خدا ص آمدم دیدم ابوبکر و عمر خدمت ایشان نشسته‌اند «فجلست بينه وبين عائشة فقالت عائشة: ما وجدت إلا فخذي وفخذ رسول الله؟ فقال: مه يا عائشة» «بین او و عائشه نشستم، عائشه گفت: جز ران من و ران رسول خدا جای دیگری نیافتی؟ پیامبر فرمودند: عائشه ساکت باش!»[۲۳] .

[۲۳] البرهان فی تفسیر القرآن: ۴/۲۲۵.

مرا آزرده مکن!:

«باری دیگرجائی نیافت پیامبر ص اشاره کردند: اینجا، یعنی پشت سرشان، و عائشه در حالی که چادری بر سر داشت پشت سر پیامبر ایستاده بود، علی آمد و بین رسول خدا و عائشه نشست عائشه در حالی که ناراحت شده بود گفت: جز بغل من جایی نیافتی که بنشینی؟! رسول خدا ص ناراحت شدند و فرمودند: حمیرا! با آزردن برادرم مرا آزرده مکن»[۲۴] .

[۲۴] کتاب سلیم بن قیس: ص۱۷۹.

حق خادم!:

«با رسول خدا ص به مسافرت رفتیم، جز من خادم دیگری نداشتند و یک لحاف هم بیشتر نبود عائشه نیز همراه بود، رسول خدا بین من و عائشه خوابید روی هر سه نفرمان همان یک لحاف بود، هرگاه برای تهجد بلند می‌شدند با دستشان لحاف را بین من و عائشه پایین می‌زدند، که به فرش پایینی می‌رسید»[۲۵] .

آیا رسول خدا ص در باره ناموسشان ننگ و غیرت نشان نمیدهند که راضی می‌شوند پسر عمویشان که نا محرم است در بغل همسرشان بنشیند؟ آیا با او در یک بستر بخوابد؟! و آنگهی امیرالمؤمنین چگونه تن به چنین حرکت غیر اخلاقی می‌دهد.

همچنانکه ملاحظه می‌کنید در این چرندیات، اهانت آشکاری به رسول خدا ص است. به همین شش روایت در رابطه با پیامبر ص اکتفا می‌کنیم و به موضوع بعدی می‌پردازیم.

[۲۵] بحار الانوار: ۴۰/۳.

توهين به اميرالمؤمنين ÷

کارشناسی قضایی!:

از امام صادق ÷ روایت است که فرمود:

«یک زن که به مردی از انصار عاشق شده بود نزد عمر آورده شد، زن برای بدام انداختن مرد انصاری تخم مرغی شکسته و سفیدی آنرا به لباسها و بین رانهایش مالیده بود، حضرت علی -که مستشار قضائی عمر بود - بلند شد و بین رانهایش را نگاه کرد! و او را متهم نمود»[۲۶] .

آیا واقعا ممکن است امیرالمؤمنین بین ران‌های زن نامحرمی را نگاه کنند؟! و آیا با عقل جور درمی‌آید که امام صادق÷ چنین روایتی را نقل کنند؟ آیا کسیکه با اهل بیت پیامبر ص محبت داشته باشد چنین سخنی می‌گوید؟!.

[۲۶] بحار الانوار: ۴/۳۰۳.

آموزش دشنام از مِنْبر؟:

از امام صادق ÷ روایت است که فرمود:

«باری امیرالمؤمنین ÷ برسر منبر بود و داشت خطبه می‌داد که زن بد اخلاقی بلند شد و گفت: این قاتل دوستان است، حضرت امیر به طرف وی نگاه کرد و فرمود: ای زن بیباک و پُررو! ای بد زبان شبیه مردان! ای کسیکه مانند زنان حیض نمی‌بینی! ای کسیکه بر فرجش آشکارا چیزی آویزان است! «يا سلفع، يا جريئة، يا بذية، يا مذكرة، يا التي لاتحيض كما تحيض النساء، يا التي على هنها شيء بيّن مُدلي»!»[۲۷] .

آیا ممکن است أمیرالمؤمنین ÷ چنین سخنان زشتی از زبانشان بیرون کنند؟ و آیا امام صادق ÷ چنین سخن پوچی را نقل می‌کند، اگر اینگونه روایات مسخره در کتب اهل سنت می‌بود غوغا بپا می‌کردیم و آنها را رسوا می‌نمودیم، اما متاسفانه در کتب خود ما شیعیان است!.

[۲۷] بحار الانوار: ۴۱/۲۹۳.

طناب انداختند!:

طبرسی در احتجاج روایت می‌کند که:

«عمر و کسانی که دور و بر او بودند طناب به گردن امیرالمؤمنین انداختند و کشان کشان او را نزد ابوبکر بردند، تا جائیکه او فریاد می‌کشید: «يا ابن أمي إن القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني»!!».

آیا امیرالمؤمنین تا این حد بزدل و ترسو بودند؟!.

متهم کیست؟:

همچنین در احتجاج طبرسی آمده است که فاطمه- سلام الله علیها- به امیر المؤمنین ÷ فرمود:

«ای فرزند ابو طالب!«مااشتملت شيمة الجنين وقعدت حجرة الظنين» خلق خوی انسان در تو نیست! و اینک متهم وغیر قابل اعتماد هستی!».

فقط خنده رو؟!:

و نیز از زبان فاطمه سلام الله علیها می‌گویند:

«زنان قریش درباره او به من می‌گویند: او مردی است باشکم بزرگ، دستان دراز، مفاصل درشت، موهای دو طرف پیشانیش ریخته، چشمان بزرگ، شانه‌هایش همچون کوهان شتر بالا آمده، و خنده رو اما مال وثروتی ندارد»[۲۸] .

[۲۸] تفسیر قمی: ۲/۳۳۶.

پیرمرد حقه باز!:

دروغ دیگری ملاحظه فرمایید:

«پدرم روز جمعه مرا با خودشان به مسجد بردند، دیدم که علی بر بالای منبر خطبه می‌خواند: پیر مردی کچل، با پیشانی برآمده، شانه‌های عریض، حقه‌بازی از چشمانش نمایان بود!».

چشمان خیره!:

«او ÷ سبزه چهار شانه بود، که به کوتاهی نزدیک‌تر بود، شکم بزرگ، انگشتان باریک, بازوان کلفت، ساق‌های باریک، چشمان خیره، ریش بزرگ، موی سر ریخته، و پیشانی‌شان بالا آمده بود»[۲۹] .

طوری که آقایان مدعی هستند اگر امیرالمؤمنین ÷ دارای همین صفات می‌بود حضرت زهراء (س) چگونه به ایشان راضی شد؟!.

[۲۹] مقاتل الطالبین: ص ۲۷.

توهين به حضرت فاطمه (س)!

قهرمانی!:

ابو جعفر کلینی در اصول کافی روایت می‌کند که:

«فاطمه از شانه‌های عمر گرفت و او را بطرف خودش کشید».

جر و بحث!:

و در کتاب سلیم بن قیس آمده است که:

«او -سلام الله علیها- در قضیه فدک پیش ابوبکر و عمر رفت و با آنان جر و بحث کرد، و دمیان مردم فریاد کشید تا اینکه مردم به دورش جمع شدند!»[۳۰] .

آیا حضرت زهراء -سلام الله علیها- دخت گرامی رسول الله ص ممکن است چنین حرکتی بکنند؟!.

[۳۰] کتاب سلیم بن قیس: ص ۲۵۳.

عدم رضایت؟!:

آقای کلینی در فروع آورده است که:

«حضرت زهراء -سلام الله علیها- از ازدواجش با علی راضی نبود! چون پدرش داخل خانه گردید دید که گریه می‌کند فرمود: «چرا گریه می‌کنی بخدا قسم اگر در فامیل من بهتر از او کسی را پیدا می‌کردم او را دامادم می‌کردم، من ترا به زنی او نداده‌ام خداوند ترا به زنی او داده‌است».

شکایت؟!:

پس از ازدواج که حضرتش ص با بریده نزد حضرت زهراء (س) رفتند تا پدرش را دید چشمانش اشک آلود شد حضرت فرمودند:

«دخترم! چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: بدلیل قلّت طعام، و کثرت ناراحتی‌ها و شدت غمها».

و در روایت دیگری هست که فرمود:

«بخدا قسم ناراحتی‌ام شدت گرفته، تنگدستی‌ام زیاد شده، و بیماری‌ام طولانی گردیده است»[۳۱] .

[۳۱] کشف الغمة: ۱/۱۴۹-۱۵۰.

توهين به امام حسين ÷!

حسین ÷ نمی‌خواهیم!:

آقای کلینی در کافی نقل می‌کند، که:

«حضرت جبریل بر محمد ص فرود آمد و گفت ای محمد! خداوند ترا به فرزندی مژده می‌دهد که از فاطمه متولد خواهد شد، امت تو او را پس از تو خواهد کشت، فرمود: ای جبریل! به پروردگارم سلام برسان و بگو، من چنین فرزندی نمی‌خواهم که از فاطمه متولد شود و امتم پس از من او را بکشد، جبریل بالا رفت و برگشت و سخن اول را بازگو نمود دو مرتبه این گفتگو تکرار شد بار سوم جبریل فرمود: ای محمد! پروردگار سلام می‌گوید و ترا مژده می‌دهد که امامت و ولایت و وصیت را در نسل او قرار خواهد داد، فرمود پس من راضی شدم!».

من هم نمی‌خواهم!:

آنگاه نزد فاطمه فرستاد، و فرمود:

«خداوند ترا به فرزندی مژده می‌دهد که از تو متولد خواهد شد و امت من او را پس از من خواهد کشت گفت من به چنین فرزندی احتیاج ندارم دوباره فرستاد و فرمود: امامت و ولایت و وصیت را در ذریه او قرار داده گفت: پس من راضی هستم!».

حسین شیر نخورد!:

«(فحملته كرها ووضعته كرها) با دل ناخواسته حامله شد و او را تحمل کرد و با دل ناخواسته او را زاد، و هرگز حسین ÷ از فاطمه (س) شیر نخورد و نه از هیچ زن دیگری، او را نزد پیامبر می‌آوردند ایشان انگشت ابهام خود را در دهانش می‌گذاشتند که او می‌مکید وتا دوسه روز برایش کافی بود!».

عجبا!:

من نفهمیدم مژده ایکه خداوند به پیامبرش می‌داد ایشان چگونه آنرا رد می‌کردند؟ و نمی‌دانم آنچه که برای حضرت زهراء در تقدیر نوشته بود وخداوند به وی مژده می‌داد ایشان چگونه آن تقدیر و آن بشارت را رد می‌کرد؟ و می‌گفت من احتیاج ندارم؟ آیا حضرت زهراء بادل ناخواسته حامله شد و نُه ماه حسین را در شکم نگهداشت؟! و آیا بادل ناخواسته او را زاد؟! آیا از شیردادنش امتناع می‌ورزید!؟.

نعوذ بالله! سید و مولای ما حضرت حسین ÷ شهید حماسه آفرین تاریخ، خیلی بزرگ‌تر و پاک‌تر از این است که چنین چرندیاتی درباره ایشان گفته شود، زن‌های دنیا آرزو می‌کنند که هر کدام آنان دهها حسین بیاورند، وانگهی حضرت فاطمه زهراء، آن طاهره عفیفه چگونه از افتخار فرزندی همچون حسین سرباز می‌زند و ناخواسته حملش می‌کند و میزاید و شیرش هم نمی‌دهد؟ نعوذ بالله به خدا پناه می‌بریم از این بهتان بزرگ.

توهين به ام كلثوم (ع)!

چاره‌ای نبود؟:

هنگامی‌که امیرالمؤمنین ÷ دخترشان ام کلثوم را به نکاح عمر بن خطاب دادند چرا دشمنی با اهل بیت را مانع این وصلت ندانستند!؟، ابو جعفر کلینی از امام صادق ÷ نقل می‌کند که ایشان درباره آن ازدواج فرمودند:

«إن ذلك فرج غصبناه»!!!. «آن فرجی بود که از ما غصب شد»[۳۲] .

از گوینده این سخن می‌پرسیم: آیا عمر با ام کلثوم ازدواج شرعی کردند؟ یا اینکه او را به زور غصب نمود؟ کلام صادق ÷ معنایش آشکار است آیا ممکن است ابوعبدالله چنین سخن پوچی درباره بیت طاهره حضرت علی ÷ بفرمایند؟

و انگهی اگر عمر ام کلثوم را غصب نمود پدرش اسدالله صاحب ذوالفقار و قهرمان قریش چگونه به این ذلت تن داد و از ناموسش دفاع نکرد!؟.

[۳۲] فروع کافی: ۲/۱۴۱.

دستورمحبت با كي؟:

مگر در حدیث ابوبصیر نمی‌خوانیم که زنی خدمت امام صادق ÷ آمد و درباره ابوبکر و عمر شپرسید، فرمودند:

«(توليهما) آن دو نفر را دوست داشته باش زن می‌گوید: پس در روز قیامت که من با پروردگارم روبروشوم بگویم که «إنك أمرتني بولايتهما» تو مرا به دوستی آنان امر کردی؟ فرمودند: بله»[۳۳] .

[۳۳] روضة الکافی ۸/۱۰۱.

تناقض کجاست!؟:

حالا دقت کنید که امام صادق ÷ چگونه از یک طرف می‌فرمایند:

«آن فرجی بود که از ما اهل بیت غصب شد توسط کی؟ توسط عمر».

و از طرف دیگر می‌فرمایند:

«با آن دو نفر دوستی کنید کدام دو نفر ابوبکر و عمر».

این معما را چگونه باید حل کرد؟!. هنگامی‌که از امام خوئی درباره این فرموده امام صادق ÷ پرسیدم که فرمودند:

«با ابوبکر و عمر دوستی کنید، جواب این بود که امام صادق از روی تقیه چنین فرموده‌اند!!».

اینجاست:

ای خوئی بزرگوار! مگر نه این است که زن سوال کننده از شیعیان اهل بیت علیهم السلام و ابوبصیر از اصحاب امام صادق ÷ بود؟ پس اینجا چه لزومی به تقیه بود؟! بنابراین اجازه بفرمائید که بگویم این توجیه آية الله العظمی ابوالقاسم خوئی نادرست است.

توهين به امام حسن مجتبي÷ !

بدون لباس!:

-اهل کوفه- چنان ایشان را محاصره کردند و دائره را بر ایشان تنگ نمودند -نه تنها لباس‌هایشان راکه حتی- جانماز را از زیر پایش کشیدند، سرانجام حضرت مجبور شد شمشیرش را حمایل کند و بدون لباس بنشیند!![۳۴] .

آیا شایسته بود که امام حسن مجتبی÷ تا این حد مورد ظلم و ستم قرار گیرد که مجبور شود لخت مادرزاد جلو مردم بنشیند این است محبت اهل بیت!؟.

[۳۴] ارشاد مفید: ص ۱۹۰

خوارکننده مؤمنان!؟:

سفیان ابن ابی لیلی خدمت اما حسن مجتبی در منزل ایشان رفت و گفت:

««السلام عليك يا مذل الـمؤمنين!!» «سلام عرض می‌کنم ای خوارکننده مؤمنان»!!، فرمود از کجا فهمیدی که مؤمنان را خوار کردم؟ گفت: مسئولیت امت را به تو سپردند و تو از آن شانه خالی کردی و به این سرکش سپردی که به غیر قانون خدا حکم کند؟»[۳۵] .

آیا امام حسن مجتبی خوارکننده مؤمنان بود!؟ یا اینکه عزت‌دهنده مؤمنان؟ که جلو خونریزی را گرفت و با مدیریت حکیمانه و دیدگاه زیرکانه‌اش در آن شرایط بحرانی امت را متحد گردانید؟ اگر حضرت مجتبی ÷ با معاویه برسرخلافت می‌جنگید چه دریایی از خون براه می‌افتاد و خدا می‌داند که چقدر مسلمان از دم تیغ می‌گذشت!؟.

[۳۵] رجال کشی: ص ۱۰۳.

توهين به امام صادق ÷!

ایشان آزار و اذیت‌های فراوانی دیده وهیچ کار زشتی نبوده که به ایشان نسبت نداده باشند.

سند رسوایی!:

از زراره ابن أعین روایت است که گفت:

«از ابو عبدالله در باره تشهد پرسیدم فرمود التحیات والصلوات....مجددا در باره تشهد پرسیدم فرمود: «التحيات و الصلوات»، هنگامیکه خارج شدم «ضرطت في لحيته» «به ریشش گوزیدم»!! و گفتم: «لن يفلح ابدا!» «هرگز رستگار نخواهد شد»!»[۳۶] .

ای ستمگران! و ای از خدا بی‌خبران! به ما حق بدهید که به حال امام صادق ÷ خون بگرییم، چطور نسبت به آن الگوی دانش و تقوا و چهره درخشان خاندان نبوت چنین الفاظ رکیک و زشتی استعمال می‌کنید؟ آیا با شخصیتی همچون امام صادق –علیه و علی آبائه الف الف سلام- باید چنین برخورد شود؟! این است محبت آل بیت؟!!.

متأسفانه حدود هزار سال است که از تألیف کتاب کشی می‌گذرد، و تمامی علمای شیعه ما در هر زمان آنرا دیده و خوانده‌اند اما ندیدم که یکی از آنان براین سند رسوائی اعتراض کرده باشد!.

[۳۶] رجال کشی ص ۱۴۲.

لغزش عالم!:

حتی امام خوئی هنگامی‌که کتاب بزرگش (معجم رجال الشيعة) را شروع به تألیف کرد، بنده یکی از همکاران ایشان در تألیف این کتاب ضخیم بودم، که روایات را از میان کتاب‌ها جمع‌آوری می‌کردم وقتی که به این روایت رسیدم و آن را برایشان خواندم اندکی فکر کرد و فرمود:

«هیچ عالمی از لغزش خالی نیست!».

همین و بس یک کلمه دیگر اضافه نکرد!.

اما چه بگویم ای امام بزرگوار! لغزش آن است که بدون اختیار و قصد انجام گیرد، اما وقتی ایشان فهمیدکه فلان کار یا اندیشه اش اشتباه هست دیگر درست نیست که خاموش بماند! اگر بنده برای شما بمنزله فرزند وشما برای من به حقیقت یک پدر نبودید هرگز این سکوت شما را تحمل نمی‌کردم! سکوت در برابر این اهانت بزرگی که به امام بزرگوارمان امام جعفر صادق ÷ روا داشته شده است.

از همان زندیق!:

ثقة الاسلام کلینی می‌فرماید:

«هشام بن حکم وحماد از «زراره» نقل می‌کنند که گفت: در دلم گفتم پیرمردی است که درباره خصومت هیچ علمی ندارد، منظور امام صادق ÷ است».

مقام شامخ!:

در شرح این حدیث نوشته‌اند، که:

«این شیخ، پیر مردی است که عقل ندارد، و روش صحبت کردن با رقیب را بلد نیست!».

آیا امام صادق ÷ عقل ندارد؟ ای ستمگران واز خدا بی‌خبران!! ای کسانی که سنگ محبت آل بیت را به سینه می‌زنید! آخر چه بگویم؟!! دلم از غم و درد و اندوه دارد خون می‌چکد، آیا اینگونه دشنامها و اهانتها و جسارت‌ها شایسته اهل بیت کرام است؟! بدانید که مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام بسیار بالاتر از این بی‌ادبی‌هاست!.

توهين ادامه دارد!

حضرت عباس ÷!:

کشی روایت می‌کند که: این ارشاد خداوندی

«لَبِئْسَ الـْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ» «درباره او یعنی عباس ÷ نازل شده است»[۳۷] .

و این ارشاد خداوند:

﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا ٧٢ [الإسراء: ۷۲] .

﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡۚ هُوَ رَبُّكُمۡ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٣٤ [هوى: ۳۴] .

هم درباره او نازل شده است[۳۸] .

[۳۷] رجال کشی: ص ۵۴. [۳۸] رجال کشی: ص ۵۲-۵۳.

فرزندان عباس÷ !:

و همچنین کشی از امیرالمؤمنین ÷ روایت می‌کند که ایشان برای عبدالله ابن عباس و برادرش عبید الله دعای بد فرمودند:

«اللهم العن ابني فلان- يعني عبد الله وعبيدالله – وأعم أبصارهما كما عميت قلوبهما واجعل عمي أبصارهما دليلا علي عمي قلوبهما!». «پروردگارا! دو فرزند عباس -عبدالله و عبیدالله- را لعنت کن و چشمانشان را کورگردان، چنانکه دل‌هایشان کور شده است.. و کوری چشم‌شان را دلیلی برکوری دلشان بگردان!» [۳۹] .

[۳۹] رجال کشی: ص ۵۲.

حضرت عقیل ÷!:

ثقة الاسلام ابوجعفر کلینی از امام باقر ÷ روایت می‌کند که:

«درباره امیرالمؤمنین فرمود: با او دو مرد ضعیفِ ذلیلِ تازه مسلمان باقی مانده بود، عباس و عقیل»[۴۰] .

[۴۰] فروع کافی: ۸/۲۳۵.

کور دل کیست!؟:

آیات سه‌گانه‌ای که کشی معتقد است درباره عباس÷ نازل شده گویا نعوذ بالله او را کافر می‌دانند که برای همیشه در آتش جهنم باقی خواهد ماند و إلا چه معنی دارد ﴿فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا [الإسراء: ۷۲] .

و این دعاییکه گویا امیرالمؤمنین ÷ درباره عبدالله و عبیدالله فرزندان عباس علیهم السلام فرمودند:

که خداوند آنان را لعنت کند و چشم‌ها و دل‌هایشان را کور نماید».

نیز دلالت بر آن دارد که آنها کافرند!! نعوذ بالله.

عبدالله بن عباس را عامه -یعنی اهل سنت- (ترجمان القرآن وحبر الأمة) لقب می‌دهند «مفسر قرآن و دانشمند امت» پس ما چگونه او را لعنت می‌کنیم و مدعی محبت اهل بیت علیهم السلام هم هستیم؟!! عجبا! و آیا عقیل ÷ -که برادر امیرالمؤمنین ÷ است – ذلیل و تازه مسلمان بود؟!!.

امام زين العابدين ÷!

کلینی روایت می‌کند که:

«یزید بن معاویه از او خواست که غلام او باشد او ÷ پذیرفت و در جوابش فرمود: «قد أقررت لك بما سألت، أنا عبد مكره فإن شئت فأمسك وإن شئت فبع» «آنچه از من خواستی قبول کردم، من اکنون غلام بی‌اختیار تو ام، اگر خواستی مرا نگهدار و اگر خواستی بفروش!!!»»[۴۱] .

عجیب! آیا شخصیتی همچون امام زین العابدین ÷ به یزید می‌گوید من غلام بی‌اختیار توام، اگر خواستی از من کاربگیر اگر نخواستی مرا بفروش؟!!.

اگر خواسته باشیم همه آنچه که درباره اهل بیت آمده جمع‌آوری کنیم سخن بسیار به درازا می‌کشد چون هیچ فردی از آنان نیست که کلمه زشت یا کردار بدی به او نسبت داده نشده باشد، مصادر و مراجع بزرگمان متأسفانه از اینگونه اهانت‌ها و الفاظ رکیک و پوچ درباره اهل بیت اطهار علیهم السلام پر است، که باز هم قسمتی از آن را ملاحظه فرمائید:

[۴۱] روضة الکافی: ۸/۲۳۵

چه می‌خواهند؟!:

از امام صادق ÷ روایت است که:

«رسول خداص تا صورت فاطمه را نمی‌بوسیدند نمی‌خوابیدند»[۴۲] .

«حضرت صورتشان را بین پستان‌های او می‌گذاشتند، «و كان يضع وجهه بين ثدييها!»[۴۳] .

فاطمه -سلام الله علیها - زن بالغه‌ای بود آیا باعقل جور درمی‌آید که رسول اللهص صورتشان را بین پستان‌های او بگذارند؟! اگر این حال پیامبر و فاطمه باشد پس بقیه باید چکار کنند؟!!.

[۴۲] بحار الانوار: ۴۳-۴۴. [۴۳] بحار الانوار: ۴۳/۸۷.

توهين به امام رضا÷ !

بزرگان ما! در نسب محمد قانع شک کرده‌اند که آیا وی فرزند امام رضا است یا اینکه فرزند(....)!! ملاحظه فرمائید:

یک داستان یک جنایت!:

از علی ابن جعفر باقر روایت است که:

«به حضرت رضا ÷ گفته شد: در میان ما- اهل بیت- رنگ سیاه نبوده است، فرمود: او پسر من است، گفتند رسول اکرم ص در هنگام لزوم از قیافه شناس کار می‌گرفتند بنا براین بهتر است قیافه شناس بین ما و شما قضاوت کند..... همه ما را در باغ جمع کردند، و خواهران و برادران و پسر عموهایش را به صف نشاندند، آنگاه حضرت رضا÷ را در حالی احضار کردند، که عبایی پشمی بر تن، کلایی برسر و بیلی هم بر شانه داشت، به ایشان گفته بودند خود را کارگری ظاهر کند که در باغ کار می‌کند، آنگاه ابو جعفر را آوردند و گفتند پدر این پسر را شناسایی کن، گفت پدرش درمیان حضار نیست این عموی پدرش، و آن یکی عمویش و آن دیگری عمه‌اش هستند اگر پدرش داخل این باغ شد جز این باغبان کس دیگری نیست چونکه پاهای هر دو کاملا مثل هم است، آنگاه قبول کردند که حضرت رضا پدر محمد قانع است»[۴۴] .

[۴۴] اصول کافی: ۱/۳۲۲.

تقلید از منافقین

پس شیعیان حضرت رضا شک کردند که محمد قانع فرزند ایشان باشد!! و با وجود اینکه حضرت می‌فرمایند او فرزند من است آنها باور نمی‌کنند، وبرای اثبات مدعای خود دست به دامن قیافه شناس می‌اندازند!.

تردیدی نیست که این برخورد، طعن آشکار در آبرو وحثییت حضرت رضا ÷ است، گویا همسرش را آشکارا متهم کردند و در عفت و پاکی او شک نمودند. (همانگونه که منافقین به آبروی رسول گرامی ص حمله کردند و همسرش را متهم نمودند).

ممکن است درباره کس دیگری چنین اتهامی مطرح شود شاید هم مردم آن را باور کنند اما به اهل بیت علیهم السلام چنین تهمت ظالمانه‌ای روا داشتن، کمال پستی و رذالت را می‌رساند، ولی متأسفانه مصادر علمی ما که ما مدعی هستیم علوم اهل بیت علیهم السلام را برایمان نقل کرده‌اند، پر از امثال این‌گونه اباطیل و خرافاتند.‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍

تحلیل شاخدار!

هنگامی‌که در حوزه این روایت را خواندیم علماء و مراجع عظام باکمال خونسردی از کنار آن گذشتند هنوز تحلیل آقای خوئی را بیاد دارم که وقتی از ایشان درباره این روایت جویا شدیم به نقل از آقای کاشف الغطاء فرمودند:

«آنها به این دلیل چنین سؤ ظنی به حضرت رضا ÷ نمودند تا اینکه نسل‌شان همیشه پاک بماند!».

بازهم تهمت!:

بلکه علاوه بر آن حضرت رضا÷ را متهم کردند که:

«به دختر عموی مأمون عاشق بود و او نیز به حضرت عاشق شده بود»[۴۵] .

[۴۵] عیون اخبار الرضا: ص ۱۵۳.

توهين به جعفر ÷

حضرت جعفر را -که برادر امام حسن عسکری ÷ است- به جعفر کذاب ملقب کردند، و او را سب و شتم نمودند، آقای کلینی می‌فرماید:

«او فاجری بود که فسقش را آشکار می‌کرد، شهوترانی که بشدت معتاد عرق خوردن بود، درمیان مردان مثل او کسی را ندیدم، که خودش آبروی خود را بریزد و در باطن، خویشتن را حقیر و سبک بشمارد»[۴۶] .

آیا واقعا درمیان اهل بیت علیهم السلام چنین شخصی وجود داشته که فاسق و فاجر و شهوتران و عرق خوارباشد؟!.

[۴۶] اصول کافی: ۱/۵۰۴.

قاتل اهل بیت کیست؟!

اگر خواسته باشیم در این زمینه تفصیل بیشتری بدانیم باید مراجع معتبر خودمان را بخوانیم، تا اینکه بدانیم درحق بقیه اهل بیت علیهم السلام چه ظلمی روا داشته! و ذریهء طاهره آنان چگونه به شهادت رسیده‌اند، و قاتل آنان چه کسانی هستند؟!.

عده زیادی از آنان در مناطق شیعه نشین به دست خود شیعیان به شهادت رسیده‌اند، اگر ترس آن نبود که کتاب از حجم تعیین شده بزرگ‌تر شود اسماء کسانی که از اهل بیت به شهادت رسیده‌اند و اسمای کسانی که آنان را به شهادت رسانده‌اند را در اینجا درج می‌کردم ولی خواننده محترم را به کتاب مقاتل الطالبین اصفهانی ارجاع می‌دهم چه او بقدر کافی بیان مطلب کرده است.

در پایان این مبحث یادآور می‌شوم که امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام بیش از بقیه مورد طعن و تمسخر قرار گرفته‌اند و اکثر مسائل مانند تقیه، و متعه، لواطت با زنان، و اعاره فرج و غیره را به آنان نسبت داده‌اند، درحالیکه ساحت مقدس آنان بطور کلی از اینگونه افتراءات پاک است.

فصل سوم: ازدواج مؤقت

دوست داشتم عنوان این مبحث را بگذارم «زن ازدیدگاه تشیع» اما منصرف شدم چون دیدم همه روایاتی که کتب ما نقل کرده‌اند، به رسول اکرم ص و امیرالمؤمنین و امام صادق ودیگر ائمه علیهم السلام نسبت داده شده است، بنابراین نخواستم که آنها مورد طعن قرار گیرند، چونکه در روایات آنقدر زشتی و کثافت بچشم می‌خورد که حتی فردی از ما حاضر نیست آن را برای خودش روا دارد، چه رسد به اینکه اینگونه سخنان زشت را به پیامبر گرامی ص و ائمه اطهار علیهم السلام نسبت داده شود؟!.

از صیغه یا ازدواج مؤقت بسیار استفاده سوء به عمل آمده، و از این راه بدترین اهانتها به زن روا داشته شده است، لذا می‌بینیم که خیلی‌ها خواهشات خودشان را در زیر پوشش ازدواج موقت! و به اسم دین! ارضا می‌کنند، گویا به گمان خودشان به این آیه کریمه عمل می‌کنند که:

﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ [النساء: ۲۴] .

روایات زیادی در ترغیب صیغه آورده‌اند، و پاداش و ثواب! بسیاری جعل کرده‌اند و برای کسی که به آن عمل نکند عذاب و عقوبت! سختی در نظر گرفته‌اند، بلکه چنین شخصی را مسلمان بحساب نمی‌آورند! ملاحظه فرمایید:

شرط ايمان!

صدوق از امام جعفر صادق ÷ روایت می‌کند که فرمودند:

«إن الـمتعة ديني ودين آبائي فمن عمل بها عمل بديننا ومن أنكرها أنكر ديننا واعتقد بغير ديننا»یعنی: «صیغه دین من و دین پدران من است کسی که به آن عمل کند به دین ما عمل کرده و کسیکه آنرا انکار کند دین ما را انکار کرده وبه دین دیگری غیر از دین ما معتقد شده است»[۴۷] .

ملاحظه فرماییدکه بنابراین روایت هرکس متعه نکند، یا آنرا قبول نداشته باشد کافر است!.

[۴۷] من لا یحضره الفقیه: ۳/۳۶۶.

ثواب صيغه!

از امام صادق ÷ پرسیده شد: آیا صیغه ثواب دارد؟ فرمود:

«اگر مقصودش از آن رضای خدا باشد، در ازای هر کلمه‌ای که با او صبحت کند یک نیکی برایش نوشته می‌شود و هر باریکه به او نزدیک شود خداوند گناهی را از او می‌بخشد، و هرگاه غسل کند به انداره قطرات آبیکه بر بدنش ریخته خداوند گناهانش را می‌آمرزد»[۴۸] .

پیامبر خدا ص فرمودند!:

«من تمتع بإمراة مؤمنة كأنما زار الكعبة سبعين مرة». «کسی که یک مرتبه با زن مسلمانی صیغه کند گویا هفتاد مرتبه خانه کعبه را زیارت کرده است!» دقت کنید، آیا واقعا یک مرتبه صیغه کردن! ثواب هفتاد زیارت کعبه را دارد؟!.

پیامبر ص فرمودند: «من تمتع مرة أمن من سخط الجبار». «کسی که یکبار صیغه کند از غضب خدای جبار در امان می‌ماند» و کسی که دو بار صیغه کند با ابرار محشور می‌گردد و کسیکه سه بار صیغه کند در بهشت دوشادوش من خواهد بود[۴۹] .

[۴۸] من لایحضره الفقیه: ۳/۳۶۶. [۴۹] من لایحضره الفقیه: ۳/۳۶۶.

ارتقای درجه!

آقای فتح الله کاشانی در تفسیر منهج الصادقین از پیامبر ص روایت می‌کند که:

«فرمودند کسی که یک مرتبه صیغه کند به مقام امام حسین ÷ می‌رسد و کسی که دو مرتبه صیغه کند به مقام حضرت امام حسن ÷ می‌رسد، و کسی که سه مرتبه صیغه کند به درجه مولا علی÷ می‌رسد، و کسی که چهار مرتبه صیغه کند به درجه من می‌رسد».

دقت کنید که طبق این روایت اگر یک انسان پلیدی یک مرتبه صیغه کند ارتقاء درجه می‌کند و به مقام شامخ امام حسین ÷ می‌رسد، و اگر دو بار سه بارو چهار بار صیغه کند به ترتیب درجات امام حسن و امیر المؤمنین و رسول اکرم ص را کسب می‌کند؟!.

آیا مقام و منزلت رسول اکرم و ائمه اطهار تا این حد آسان است که با چنین فعل پستی! بدست آید؟! حتی اگر این صیغه کننده از نظر ایمانی به مرتبه بلندی رسیده باشد آیا ممکن است درجه او به امام حسین یا برادر یا پدر یا جد بزرگوارش برسد؟!.

منزلت رسول اکرم ص و ائمه اطهار علیهم السلام بسیار بالاتر و ارزشمندتر از آن است که کسی بتواند به آن دسترسی پیدا کند هر چند که از نظر ایمان و عمل ترقی کند.

حتی صیغه کردن با زنان هاشمی یعنی زنان اهل بیت علیهم السلام را جایز شمرده‌اند![۵۰] .

خوب دقت کنید، زنان هاشمی‌که سلاله طاهره نبوت و از اهل بیت پیامبر ص هستند از این هجوم محفوظ نمانده‌اند، در حالی که بعید است اهل بیت اطهار به چنین عمل زشتی تن در دهند.

آقای کلینی صیغه کردن را حتی برای یک بار مضاجعت! نیز جائز شمرده است[۵۱] .

[۵۰] تهذیب طوسی: ج ۲/ ۱۹۳. [۵۱] فروع کافی: ج۵/۴۶۰.

سِنّ صيغه

این را هم بدانید که برای زن صیغه شونده شرط نیست که به سن بلوغ رسیده باشد، بلکه دختر ده ساله! را نیز می‌توان صیغه کرد!.

از امام صادق ÷ پرسیده شد: دختر کوچک را هم می‌توان صیغه کرد؟ فرمودند:

«بله، مگر اینکه خیلی کوچک باشد که فریب بخورد، پرسیده شد در چه سنی فریب نمی‌خورد، فرمود در ده سالگی»[۵۲] .

در این روایت که به امام صادق ÷ نسبت داده شده حد أقل سن صیغه ده سال در نظر گرفته شده ولی بنده می‌گویم بعضی‌ها معتقدند که دختر شیرخوار! را نیز می‌توان صیغه کرد!.

[۵۲] فروع کافی: ۵/ ۴۶۳، و تهذیب: ۷ / ۲۵۵.

فتوای امام خمينی

امام حتی صیغه کردن با دختر شیرخوار را نیز جایز می‌دانستند، لذا فرموده‌اند:

«نزدیکی با زوجه قبل از تمام شدن نُه سال جایز نیست و اما سایر لذت‌ها مانند لمس نمودن با شهوت و بغل گرفتن و تفخیذ حتی در شیرخوار اشکالی ندارد!!»[۵۳] .

[۵۳] تحریر الوسیلة جلد سوم با ترجمه فارسی مسأله ۱۲. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

قسم خوردم

باری در دفتر آقای خوئی خدمت ایشان نشسته بودم، که دوتا جوان که گویا باهم اختلافی داشتند و قرار شده بود آقای خوئی را داور قرار دهند وارد دفتر شدند، یکی از آنان پرسید آقا! نظر شما درباره صیغه چیست؟ حلال است یا حرام؟ ایشان که گویا احساس کردند که این سؤال منظوری دارد پرسیدند شما ساکن کجا هستید؟ جوان گفت بنده ساکن موصل هستم، و اینک حدود دو سه ماهی است که در نجف سکونت دارم، آقا فرمودند: پس شما سنی هستی؟ جوان گفت بله، آقا فرمودند صیغه از نظر ما حلال است ولی در نزد شما حرام است.

جوان گفت: من در این شهر غریب هستم، ممکن است از شما خواهش کنم تا مدتی که اینجا هستم با دختر شما صیغه کنم؟ آقا نگاهی به جوان کردند و فرمودند: من سید هستم، و این کار بر سیدها حرام است، این چیز فقط برای عموم شیعه حلال است، جوان نگاهی به آقای خوئی کرد و لبخند زد، نگاهش می‌گفت که گویا فهمیده بود که آقا تقیه کرده است، آنگاه آن دو جوان خدا حافظی کردند و رفتند.

من هم از آقای خوئی اجازه گرفتم و خودم را به آن دوتا جوان رساندم، اکنون برای من جریان مشخص شده بود که یکی‌شان سنی بود و دیگری شیعه که در باره صیغه اختلاف کرده بودند که حلال است یا حرام، وقتی با آنها صحبت کردم جوان شیعه به شدت بر من خشم گرفت و شروع به ناسزا گفتن کرد، ای مجرمان! چگونه به خود اجازه می‌دهید که با دختران ما صیغه کنید و فتوی می‌دهید که حلال است و گویا آن را عبادت می‌شمارید آنگاه می‌گوئید دختران شما برای ما حرام است!؟ هرچه دلش خواست گفت و قسم خورد که دیگر شیعه نخواهد بود از هم اکنون سنی می‌شود، سعی کردم او را آرام کنم و سوگند خوردم که صیغه حرام است و دلایل آن را برایش توضیح دادم.

تحريم صيغه!

واقعیت این است که صیغه در عصر جاهلیت مباح بوده است وقتی که اسلام آمد تا مدتی آن را بر حکم اباحتش باقی گذاشت و آنگاه در غزوه خیبر برای همیشه حرام گردید، آما آنچه در نزد ما شیعیان اعم از عوام و فقهاء معروف است این است که صیغه را عمر بن خطاب حرام کرده است، در حالی که خود حضرت رسول ص در غزوه خیبر حرام بودن آنرا اعلان فرموده‌اند.

حدیث اول: امیرالمؤمنین ÷ می‌فرمایند:

«حرم رسول الله ج يوم خيبر لحوم الحمر الأهلية ونكاح الـمتعة»[۵۴] .

حدیث دوم: از امام صادق ÷ پرسیده شد: «آیا مسلمانان در زمان رسول خداص بدون شاهد ازدواج می‌کردند؟ فرمودند نخیر»[۵۵] .

طوسی در توضیح این روایت می‌فرماید:

«منظور از سؤال نکاح دائم نیست بلکه ازدواج مؤقت است، لذا این روایت را در باب متعه آورده است».

بدون شک این دو روایت برای نسخ حکم متعه و ابطال آن حجت قاطع بشمار می‌آید، و امیر المؤمنین ÷ حکم تحریم آن را از خود نبی اکرم ص نقل فرموده است، پس امیر المؤمنین نیز از روز خیبر حکم حرام بودن صیغه را دانسته و ابلاغ فرموده است، و بقیه ائمه اطهار نیز بعد از ایشان این حکم را دانسته و نقل کرده‌اند، اینجاست که مابین دو امر متضاد قرار می‌گیریم از یک سو روایات صریح و روشن که حرمت متعه را ثابت می‌کند و از سوی دیگر روایاتی که باز هم به ائمه اطهار منسوب است و عمل و بلکه ترغیب به آن را ثابت می‌کند، پس مسلمان باید چه کند!؟.

حقیقت این است که متعه حرام است چنانکه نقل صریح امیرالمؤمنین آنرا حرام ثابت می‌کند و اما روایات متناقضی که به أئمه اطهار منسوب است درست نیست بلکه همه اینها روایایتی است که به نام آنان جعل شده است، چگونه ممکن است چیزی که رسول خدا ص آنرا حرام فرموده و امیرالمؤمنین این حکم را نقل کرده آنها با او مخالفت کنند، در حالی که أئمه علم خودشان را از همین منبع گرفته‌اند، نسل در نسل این علم به آنها منتقل شده است پس ممکن نیست أئمه به چیزی امر کنند که رسول خدا از آن منع فرموده است، اگر امام صادق ÷ حکم حرام بودن متعه را نمی‌دانست نمی‌فرمودند:

«نکاح بدون شاهد درست نیست».

بویژه اینکه سؤال اختصاصا درباره متعه است، و ابو جعفر طوسی چنانکه ذکر کردیم آن را در باب متعه آورده است.

[۵۴] تهذیب: ۲/۱۸۶، استبصار: ۳/۱۴۲ وسائل الشیعة: ۱۴/۴۴۱. [۵۵] تهذیب: ۲/۱۸۹.

بدعت گذاركيست؟

پس ناممکن است که امام صادق ÷ و أئمه قبل و بعد از ایشان چیزی را حلال کنند که رسول ص آن را حرام کرده است، یا نعوذ بالله بدعتی پدید آورند که در عهد رسول خدا نبوده است.

بنابرین مشخص شد که روایاتی که به متعه یا صیغه ترغیب می‌کند یک حرف آن از أئمه اطهار علیهم السلام ثابت نیست بلکه نیروهای ستون پنجم و دشمنان قسم خورده اسلام که منظور‌شان بد نام کردن اهل بیت علیهم السلام و توهین به آنان بوده است این‌گونه روایات را جعل کرده‌اند، و إلا چگونه باید توجیه کرد که هر کس متعه نکند کافر است!، در حالی که حتی از یکی از أئمه اطهار و حتی یک مرتبه هم ثابت نیست که متعه کرده باشند، یا اینکه به حلال بودن متعه حکم داده باشند، آیا نعوذ بالله آنها دین دیگری غیر از دین اسلام داشته‌اند؟

پس دیدیم که جعل کنندگان این روایات جز دشمنان اسلام و دشمنان اهل بیت نمی‌توانند باشند و إلا نعوذ بالله از این روایات تکفیر اهل بیت ثابت می‌شود! خوب دقت کنید.

يك روايت متناقض

آقای کلینی از امام صادق ÷ روایت می‌کند که:

«زنی نزد عمر ابن خطاب آمد و گفت (من زنا کرده ام عمر دستور داد سنگسار شود، به امیر المؤمنین÷ خبر رسید، پرسید چگونه زنا کردی؟ گفت به صحرا رفته بودم خیلی تشنه شدم، از یک اعرابی آب خواستم گفت تا مرا إرضا نکنی آب نمی‌دهم، وقتی خیلی تشنه شدم و ترسیدم هلاک شوم مجبوراً به خواسته او تن دادم، امیر المؤمنین فرمود) (تزويج ورب الكعبه) قسم به پروردگارکعبه این ازدواج است!»[۵۶] .

همچنانکه روشن است متعه یا صیغه با رضایت و خشنودی طرفین انجام می‌گیرد، اما در این روایت زن مجبور است، و برای آنکه جان خودش را نجات دهد به چنین کاری تن در می‌دهد، پس اینکه در حکم زنا نیست که از عمر بخواهد او را سنگسار کند!، عمر هم فورا دستور صادر کند!.

جالب اینجاست که روایت تحریم متعه را در خیبر خود امیر المؤمنین از رسول خدا ص نقل کرده‌اند باز چگونه این روایت را به ایشان نسبت داده‌اند؟!.

[۵۶] فروع الکافی: ۲/۱۹۸.

بعضي مفاسد صيغه

مخالف با نصوص شرعی است، زیرا که این به مثابه حلال کردن چیزی است که خداوند آنرا حرام کرده است.

این دیدگاه باعث شده که روایات دروغینی ساخته شود وبه ائمه أطهار علیهم السلام منسوب گردد درحالی که در این روایات آنقدر توهین نبست به آنان روا داشته شده که اگر کسی ذره‌ای ایمان در دل داشته باشد جرأت چنین اهانت‌هایی را به آنان ندارد.

در این روایات حتی صیغه با زن شوهردار که شوهرش زنده و موجود است جایز دانسته شده، که این خود برای ریشه کن کردن بنیاد خانواده کافی است، در این صورت هیچ مردی نمی‌تواند به همسرش اعتماد کند، چون هر زمانی ممکن است او با مرد دیگری صیغه کند، این جنایت آنقدر بزرگ است که ابعاد آن را نمی‌توان تصور کرد، اگر مردی بداند که همسرش با مرد دیگری صیغه کرده واکنشش چه خواهد بود؟!.

پدران و دیگر اولیای خانواده نیز نمی‌توانند بر دختران باکره‌شان مطمئن باشند، چون ممکن آنان بدون اطلاع و رضایت خانواده با کسی صیغه شوند، و چه بسا ناگهان پدر متوجه می‌شود که دخترش قبل از ازدواج حامله است چرا و چگونه؟ نمی‌داند، آنچه مشخص است این است که از یک مرد حامله شده، اما او گذاشته و رفته! چون با چنین وضعی احساس مسئولیت ندارد.

اکثر آقایانی که صیغه می‌کنند برای خودشان اجازه می‌دهند با آبروی مردم بازی کنند اما اگر کسی برای صیغه با دختر یا یکی از نزدیکانشان با آنان صحبت کند، هرگز موافقت نخواهند کرد و راضی نخواهند شد، چونکه این ازدواج! را مثل زنا می‌دانند و آن را برای خودشان باعث ننگ و عار می‌پندارند، اگر واقعا صیغه حلال و تا این حد باعث اجر و ثواب و بلکه شرط ایمان است پس چرا حاضر نمی‌شوند بقیه مردم با دختران آنان صیغه کنند؟!.

صیغه نه گواه دارد و نه اعلان، و نه رضایت سرپرست زن شرط است، و نه هم زن از مردی که او را صیغه کرده میراث می‌برد، بلکه صرفا او یک متاع کرایه‌ای است چنانکه این دیدگاه را به امام صادق ÷ منسوب کرده‌اند.

صیغه راه را برای زنان و مردان اوباش باز کرده تا اینکه هر فسق و گناهی را به دین بچسبانند، که در نتیجه آبروی دین و دینداران به تاراج رفته است.

از خلال آنچه ذکر کردیم به مضرات و مفاسد دینی و اجتماعی و اخلاقی صیغه می‌توان پی برد، به همین دلیل صیغه حرام گردیده است، اگر در آن خیر و مصلحتی می‌بود حرام نمی‌شد، علت اینکه رسول اکرم ص و امیر المؤمنین ÷آنرا حرام کرده‌اند همین مفاسد و مضراتی است که آشکارا در آن بچشم می‌خورد.

تأويل بي‌دليل

از امام خوئی پرسیدم که در باره فرموده امیر المؤمنین در تحریم متعه در روز خیبر چه می‌فرمایید؟ گفتند:

«فرمایش امیر المؤمنین ÷ جنبه اختصاصی دارد یعنی تحریم در همان روز مراد است نه تحریم دائم!».

و پرسیدم که درباره فرمایش امام صادق ÷ چه می‌فرمایید؟ یعنی ازدواج بدون شاهد آیا در عهد پیامبر ص رائج بوده است؟ فرمودند: «جوابیکه ایشان به سؤال کننده دادند از روی تقیه بوده است، همه فقهای بر این امر اتفاق نظر دارند».

بنده جسارت می‌کنم وبه خودم اجازه می‌دهم که بگویم باکمال تأسف رأی فقهای ما صائب نبوده است، به دلیل اینکه متعه همزمان با گوشت الاغ حرام شده، و گوشت الاغ از روز خیبر برای همیشه حرام شد لذا از همان روز شنیده نشده که کسی گوشت الاغ خورده باشد و تا قیامت هم حرام خواهد بود. بنابراین ادعای اینکه تحریم متعه به روز خیبر اختصاص داشته ادعایی بدون دلیل است، علاوه بر آن اگر تحریم اختصاصی می‌بود باید نسخ آن از پیامبر ص ثابت می‌شد، وانگهی نباید فراموش کرد که علت اباحت صیغه جنگ و سفر بوده است پس چگونه در آن جنگ و سفر بسیار شدیدی که هیچکس دسترسی به همسرش ندارد متعه حرام شود و سپس درحالت عادی مباح می‌گردد؟!.

پس بیاییم حقیقت را بخاطر خدا بپذیریم که آغاز حرمت متعه از خیبر توسط رسول اکرم ص و نقل آن توسط امیرالمؤمنین ÷ بوده است و توجیهات و تأویلات فقهای ما باکمال احترامی ‌که به آنان داریم هیچ ارزش دینی و اخلاقی و هیچ مستند شرعی ندارد، و چیزی جز بازی کردن با نصوص و روایات نیست.

دزد راه:

و بازگذاشتن این دزد راه خطرناک(متعه)، وسیله‌ای قرار گرفته که آدم‌های پست و شهوت پرست همواره برای ارضای خواهشات خویش در جستجوی زنان اوباشی مانند خود هستند، و چه بسا خانواده‌های شریف و متدینی نیز فریب می‌خورند و به اسم دین مورد حمله و سوء استفاده این گرگان در لباس میش و دزدان دینی قرار می‌گیرند!.

و اما اینکه فرموده امام صادق ÷ در جواب سؤال کننده از روی تقیه بوده است -اعرض معذرت- خنده آور است زیرا سؤال کننده خودش از شیعیان امام صادق ÷ بوده است، دلیلی وجود ندارد که اینجا تقیه کند، بویژه اینکه این فرمایش امام صادق با روایت تحریم متعه از امیرالمؤمنین موافق است. عجیب اینجاست که این متعه یا صیغه‌ای که برای آن فضائل بیشماری جعل کرده‌اند و فقهای عزیز ماهم به دام آن گرفتار آمده‌اند به یک مرد اجازه می‌دهد که در یک وقت هر چه می‌خواهد صیغه کند حتی اگر هزارتا زن هم به یک وقت در صیغه مردی باشد اشکالی ندارد! و چه بسا یک مرد بدون آنکه متوجه باشد با مادر و دختر، یا بادو تا خواهر همزمان صیغه کند!.

خاطره يك خانم

زنی از اتقافی که برایش پیش آمده بود از من نظر خواست می‌گفت: آقای سید!:

«....... بیست سال پیش با او صیغه کرده و از او حامله شده است، مدتی بعد از صیغه حاجی آقا با او، دختری متولد می‌شود، قسم خورد که این دختر از اوست چون در آن روزها کسی دیگری با او صیغه نکرده است، سالها بعد که دختر بزرگ می‌شود وبالغ می‌گردد روزی مادرش احساس می‌کند که دختر حامله است، وقتی علت را می‌پرسد می‌گوید آقای سید!....... با او صیغه کرده! و از او حامله شده است، مادر بهت زده شده و حواسش را باخته بود نمی‌دانست چه کند، داستان را برای دخترش بازگفت، او بیشتر گیج شده بود که چگونه پدرش با او صیغه کرده است؟!».

او از من می‌پرسید که اکنون رابطه او با آقای مذکور بر چه اساس باید باشد؟! از این قبیل اتفاقات زیاد پیش می‌آید، یکی با دختری صیغه می‌کند بعد که متوجه می‌شود می‌بیند او خواهرش از صیغه است، یکی با همسر پدرش صیغه کرده است! اتفاقاتی که از این قبیل پیش می‌آید بیشمار است!.

رأی قرآن چيست؟

واقعا این صحنه‌های تکان‌دهنده انسان را علاوه از حیرت و تعجب به تفکر و تدبر وا می‌داردکه آیا اسلام برای این مشکل علاجی در نظر نگرفته است؟ از قرآن بپرسیم که در این باره چه می‌فرماید:

آیهء اول:

﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ [النور: ۳۳] .

یعنی: «کسانی که به ازدواج دسترسی ندارند باید صبر کنند و خودشان را پاک نگهدارند تا وقتی که خداوند از فضل خودش آنان را غنا بخشد».

پس علاج این است که انسان صبر کند و خودش را از آلوده کردن به چیزهای دیگر پاک نگهدارد تا خداوند شرایط ازدواجش را میسر کند، اگر صیغه حلال می‌بود دیگر لزومی نبود که به استعفاف و انتظار امر کند آشکارا می‌فرمود صیغه کنید.

آیۀ دوم:

همچنین خداوند حکیم می‌فرماید:

﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٥ [النساء: ۲۵] .

«و هرکس از شما توانانی مالی نداشته باشد که با زنانی آزاد مؤمن ازدواج کند -بهتر است- باملک یمینهایتان از کنیزان مؤمن‌تان ازداوج کند و خداوند به ایمان شما داناتر است همه از یکدیگرید پس با اجازه سرپرست‌شان با آنان ازدواج کنید و مهرهایشان را به وجه پسندیده به ایشان بدهید در حالیکه پاکدامنان غیر پلید کار باشند و دوست‌گیران نهانی نباشند، آنگاه چون ازدواج کردند اگر مرتکب کار ناشایستی -زنا- شدند مجازات آنان به اندازه نصف مجازاتیست که بر زنان آزاد مقرر است، این حکم -ازدواج با کنیزان- برای کسی از شما است که از آلایش گناه بترسد و شکیبایی -و پاکدامنی- پیشه کردن برایتان بهتر است و خداوند آمرزگار مهربان است».

پس خداوند حکیم در کلام پاکش کسانی را که به علت کمبود امکانات به ازدواج دسترسی ندارند دستور داده باکنیزها ازدواج کنند اگر به آن هم دسترسی نداشتند صبر کنند، اگر متعه حلال می‌بود چرا در اینجا به عنوان آسانترین راه حل که هر کس در هر شرایطی می‌تواند به آن دسترسی داشته باشد طرح نگردید؟!.

رأی امام صادق ÷

ائمه اطهار علیهم السلام این واقعیت را به خوبی می‌دانستند و در پرتو همین واقعیت و فهم عمیقی که از قرآن داشتند ارشادات و فرمایشاتشان در تحریم متعه صریح و روشن است ملاحظه فرمایید:

عبدالله بن سنان می‌گوید از امام صادق ÷ درباره متعه پرسیدم فرمودند:

«لا تُدنّس نفسك بها» «نفس خود را با آن کثیف مگردان»[۵۷] .

اگر متعه حلال می‌بود و اینقدر فضلیت! می‌داشت و شرط ایمان می‌بود (و اعتقد بغیر دیننا) چرا امام صادق ÷ چنین تعبیری از آن بفرمایند؟ حضرت به این نیز اکتفا نکردند بلکه با صراحت حکم حرام بودن آنرا بیان فرمودند:

«از عمار روایت است که گفت امام صادق ÷ فرمودند:«قد حرمت عليكم الـمتعة» «تحقیقا متعه برشما حرام شده است»[۵۸] .

علاوه بر آن امام صادق ÷ اصحاب خودشان را همواره سرزنش می‌کردند و از صیغه کردن برحذر می‌داشتند لذا می‌فرمودند:

«آیا یکی از شما خجالت نمی‌کشد که در جای پنهان و شرم‌آوری دیده شود آنگاه این کردار ناپسند او به حساب برادران و یاران صالح و نیکو کارش گذاشته شود؟!»[۵۹] .

[۵۷] بحار الانوار:۱۰۰/ ۳۱۸. [۵۸] فروع کافی: ۲/۴۸، وسائل الشعیة: ۱۴/۴۵۰. [۵۹] فروع کافی: ۲/۴۴. وسائل الشیعة: ۱۴/ ۴۵۰.

رأی امام رضا ÷

هنگامی‌که علی بن یقطین ازامام رضا ÷ درباره متعه پرسید جواب دادند:

«ما أنت وذاك؟ قد أغناك الله عنها» «تو را با متعه چه سروکاری است خداوند تو را از آن بی‌نیاز کرده است»[۶۰] .

آری خداوند مردم را با ازدواج شرعی از متعه بی‌نیاز کرده است، لذا ثابت نشده که کسی با زنی از اهل بیت علیهم السلام صیغه کرده باشد، اگر حلال می‌بود و اینقدر فضیلت! و ثواب! می‌داشت آنها حتما اینکار را می‌کردند.

[۶۰] فروع کافی: ۲/۴۳، وسائل الشعیة: ۱۴/۴۴۹.

رأي امام باقر ÷

وقتی عبد الله بن عمیر به امام باقر ÷ گفت:

«أيسرّك أنّ نساءك وبناتك وأخواتك وبنات عمك يفعلن؟ –أي يتمتعن- فأعرض عنه ابوجعفر ÷ حين ذكر نساءه وبنات عمه». «آیا خوشحال می‌شوی که همسران و دختران و خواهران و دختران عمویت اینکار را بکنند؟! یعنی متعه کنند، امام باقر ÷ وقتی این را شنیدند چهره خود‌شان را برگرداندند»[۶۱] .

[۶۱] فروع کافی: ۲/۴۲، تهذیب: ۲/۱۸۶.

خلاصه

پس هر مسلمان عاقلی به درستی می‌داند که صیغه حرام است و بدلیل مفاسد و مضرات بسیاری که در پی دارد و به دلیل مخالفتش باقرآن و سنت، و سیرت و اقوال ائمه اطهار علیهم السلام به هیچ عنوان قابل تحمل و توجیه نیست، با توجه به آنچه عرض کردیم نصوصی که گویا از فضائل! و ثواب! متعه سخن می‌گویند همه جعلی و قلابی است که هیچ ارزش شرعی نمی‌تواند داشته باشد چونکه با صریح قرآن و سنت رسول اکرم ص و عمل ائمه اطهار علیهم السلام و عقل و فطرت سالم تضاد آشکار دارد و پیامد‌های زشت و بی‌شمار آن که به بعضی از آنها اشاره کردیم فقط تصور آن برای نفرت و انزجار از چنین عمل پلیدی! کافی است.

دین اسلام آمده است که به فضائل ترغیب کند و از رذایل باز دارد و مصالحی که زندگی انسانها بر اساس آن استوارگردیده و رونق می‌یابد را ترسیم و تقویت کند، و صیغه بدون شک نه تنها بر قیام و توانمندی پایه‌های زندگی کمک نمی‌کند، که آنرا سست‌تر و ناتوان‌تر می‌کند و بر فرض اگر یک مصلحت آنی برای یک فرد تأمین کند مفاسد بیشمار دیگری را پدید می‌آورد که پیامدهای منفی آن کل جامعه را دچار سستی و و رشکستگی می‌گرداند.

حديث بخوانيم

مثلا طوسی روایت می‌کند که از امام باقر ÷ پرسیده شد:

«الرجل يحلّ لأخيه فرج جاريته؟ قال: نعم لا بأس به، له ما أحل له منها». «آیا ممکن است کسی فرج کنیزش را برای برادرش حلال کند؟ فرمود بله، اشکالی ندارد، هر چه برای او از آن حلال بوده برای برادرش نیز حلال است»[۶۲] .

کلینی و طوسی از محمد بن مضارب روایت می‌کنند که گفت: امام صادق÷ به من فرمودند:

«يامحمد خذ هذه الجارية تخدمك وتصيب منها، فاذا خرجت فارددها الينا». یعنی: «این کنیز در اختیار تو باشد هم خدمت ترا می‌کند و هم خود را با او ارضا می‌کنی! هروقت خواستی بروی او را به ما برگردان!»[۶۳] .

[۶۲] الاستبصار: ۳/۱۳۶. [۶۳] فروع کافی: ۲/ ۲۰۰، استبصار: ۳/۱۳۶.

شما اختيار داريد

اگر همه انسان‌های روی زمین جمع شوند و قسم بخورند که امام باقر و امام صادق علیهما السلام چنین چیزی گفته‌اند من یکی باور نخواهم کرد، ائمه اطهار بسیار عزیز‌تر و شرافتمند‌تر و بزرگوارتر از آنند که چنین چرندیات باطلی برزبان آورند، یا چنین عمل زشتی را که با اخلاق اسلامی و فطرت سلیم بشری منافات دارد جایز بشمارند، و توجیه کنند، این کار عین دیوثی و بی‌ناموسی است، آن ذوات مقدس علیهم السلام که علم‌شان را از سر چشمه نبوت فرا گرفته‌اند مگر ممکن است چنین چرت و پرت‌هایی معاذ الله از آنان صادر شود؟! نسبت دادن هر سخنی به آنان بمثابه نسبت دادن به رسول اکرم ص است و نسبت دادن سخنی به رسول اکرم بمثابه تشریع الهی است یعنی این تشریع خداوند است؟! خدایا به تو پناه می‌جوییم و از این‌گونه افتراءات و دروغ‌های مقدس مآبانه بیزاریم!.

در سفری که به هند داشتیم و ملاقات‌هایی که با علمای برزگ شیعه بویژه آقای نقوی انجام دادم، گروههای زیادی را از نزدیک دیدیم و مطالعه کردم هندوها، سیک‌ها گاوپرستان و دیگر پیروان ادیان باطل و بت‌پرستی، در هیچ دین باطلی ندیدم که چنین عمل زشتی را برای پیروان خودش مجاز بشمارد! پس چگونه ممکن است که اسلام بعنوان آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی چنین عمل پست و ضد اخلاقی‌ای که با ابتدائی‌ترین مبادی اخلاق منافات دارد برای پیروانش جایز بشمارد؟!.

مشروعيت لواط!

قضیه تا همین جا تمام نمی‌شود لواط را نیز جایز شمرده‌اند و روایاتی نیز بافته و به اهل بیت علیهم السلام منسوب کرده‌اند.

طوسی از عبد الله بن یعفور روایت می‌کند که:

«از امام صادق ÷ پرسیدم اگر مردی از «دُبُر» با زن نزدیک شود چه حکمی‌دارد؟! فرمودند «لابأس إذا رضيت» «اگر زن راضی باشد اشکالی ندارد»! گفتم پس معنی آیه کریمه ﴿فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُ چیست؟ فرمودند: این در صورتی است که فرزند خواسته باشند. فرزند از جایی بخواهید که خداوند به شما دستور داده‌است لذا خداوند می‌فرماید: ﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَكُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡ [البقرة: ۲۲۳] .

قوت استدلال!

طوسی از موسی بن عبد الملک از مردی روایت می‌کند که گفت:

«از امام رضا ÷ پرسیدم که اگر مردی از عقب در دبر زن به او نزدیک شود چه حکمی‌دارد؟ فرمودند: «أحلّتها آية من كتاب الله» آیه‌ای از کتاب خدا آن را حلال کرده است از قول حضرت لوط ÷ که فرمود: «هولاء بناتي هن أطهرلكم» او می‌دانست که آنها فرج را نمی‌خواهند!»[۶۴] .

و طوسی از علی بن الحکم روایت می‌کند که گفت:

«از صفوان شنیدم که می‌گفت: به امام رضا ÷ گفتم: یکی از مخلصین شما می‌خواهد از شما مسأله‌ای بپرسد اما خجالت می‌کشد فرمود: مسأله چیست؟ گفت آیا جایز است که کسی در دبر با همسرش نزدیکی کند؟ فرمود: بله جایز است»[۶۵] .

[۶۴] الاسبتصار: ۳/۲۴۳. [۶۵] الاستبصار: ۳/۲۴۳.

مخالفت با نص قرآن

امیدوارم خوانندگان عزیز به من اجازه دهند که جسارت کنم و به عرض برسانم که روایات مذکور با نص صریح قرآن مخالف است، زیرا خداوند می‌فرماید:

﴿وَيَسۡ‍َٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡمَحِيضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَ [البقرة: ۲۲۲] .اگر نزدیکی با همسر در دبر جایز می‌بود خداوند فقط دستور دوری کردن از فرج را صادر می‌فرمود و می‌گفت:

﴿فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ [البقرة: ۲۲۲] .

«در حال حیض از نزدیک شدن به فرج همسر خوداری کنید».

اما چونکه نزدیکی به «دبر» حرام است خداوند مطلق فرمود:

﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ [البقرة: ۲۲۲] .

«وبه زنان نزدیک نشوید».

آنگاه خداوند بیان فرمود که مرد چگونه به همسرش نزدیک شود.

﴿فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُ [البقرة: ۲۲۲] .

«هرگاه آنان پاک شدند از همان راهی که خداوند به شما دستور داده به آنان نزدیک شوید».

خداوند فرموده:

﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَكُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡ [البقرة: ۲۲۳] .

«همسران شما برای شما کشتزارند، هر طوری که خواستید می‌توانید به کشتزار خود نزدیک شوید».

و کشتزار جایی است که از آن امید فرزند می‌رود.

خلاف فطرت

مفهوم روایت ابویعفور از امام صادق ÷ این است که فرج فقط برای طلب فرزند است اما ارضای غریزه و لذت بردن در «دبر» است! یا حد اقل برای ارضای غریزه از هر دو می‌شود استفاده کرد! در حالی که این امر به طور کلی غلط است، و تنها فرج است که هم برای طلب فرزند و هم برای ارضای غریزه مورد استفاده قرار می‌گیرد این سنت خداوندی و فطرت بشری از آغاز تاریخ تاکنون است، و تا قیامت ادامه خواهد داشت، امام صادق ÷ بسیار پاک‌تر و شأنشان بلندتر از آن است که نعوذ بالله اینگونه چرت وپرت بگویند، ایشان که از بارزترین و آگاه‌ترین علمای قرون طلایی اسلام و از ماهرترین شخصیت‌ها به قرآن و علوم قرآنی بودند چگونه این آیه کریمه با این وضاحت و صراحت را نمی‌توانند بفهمند ﴿فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُ؟!.

اگر فرض کنیم که در دبر هم می‌تواند کسی ارضا شود قُبُل هم که طبعا هست راه سومی هم که وجود ندارد بنابراین آیه کریمه و امری که در آن آمده و آنرا مقید به طهارت کرده کلامی بی‌معنی می‌شود!.

از آنجایی که یکی از دو راه مذکور حرام بود و دیگری حلال ضروت پیش آمد که راه حلال را که گاهی مؤقتاً حرام می‌شود بیان فرماید، پس خداوند دستور داد که از کشتزار استفاده کنند و کشتزار همان جایی است که از آن امید فرزند برده می‌شود علاوه بر آنکه هر دو همسر را ارضاء هم می‌کند.

راهزني

و اما روایتی که به امام رضا ÷ منسوب کرده‌اند که لواطت با زنان را جایز می‌شمارد و به قول حضرت لوط÷ استشهاد کرده‌اند، بنده عرضم این است که تفسیر آیه مذکور:

﴿هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطۡهَرُ لَكُمۡ [هود: ۷۸] .

در آیه دیگری آمده است، آنجایی که خداوند می‌فرماید:

﴿وَلُوطًا إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلۡفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢٨ أَئِنَّكُمۡ لَتَأۡتُونَ ٱلرِّجَالَ وَتَقۡطَعُونَ ٱلسَّبِيلَ [العنکبوت: ۲۸-۲۹] .

راهزنی تنها آن نیست که دزدان راهزنی می‌کنند، خیر، اینکه کسی خودش را در غیرجای مشروع ارضا کند و نسل را قطع کند نیز راهزنی گفته می‌شود، اگر همه مردان فقط خودشان را از دبر ارضا نمایند و راه طلب فرزند را رها کنند نسل بشری منقرض می‌گردد.

پس معنای آیه کریمه روشن است و این معنا از امام رضا ÷ مخفی نبوده است بنابراین دروغ بودن این روایت از زبان امام ارضا ÷ روشن و آشکار است.

فصل چهارم: خمس يا كليد بانكها!

از خمس نیز سوء استفاده زیادی بعمل آمده است، و بوسیله آن سرمایه‌های کلانی اندوخته شده است، گرچه نصوص شرع‌‌گویای این حقیقت است، که بر شیعیان چیزی بنام خمس واجب نیست بلکه یک امر مباح است که همانند بقیه اموالشان هرجوری که خواستند می‌توانند در آن تصرف کنند.

برای آنکه حقیقت خمس روشن گردد و خواننده عزیز با خمس و چگونگی عملکرد با این پدیده نوین آشنایی بیشتر و بهتر پیدا کند ما در اینجا نگاهی گذرا به پیشینه این کلید بانک‌ها خواهیم داشت البته در پرتو روایات شرعی و اقوال و فتاوای علماء و مجتهدین معتبری که مردم آنان را به رسمیت می‌شناسند و از آنان تقلید می‌کنند.

خمس ازديدگاه ائمه علیهم السلام

۱- از ضریس کنانی روایت است که امام صادق ÷ پرسیدند: زنا از کجا دربین مردم راه یافت؟ گفتم جانم فدای شماباد نمی‌دانم، فرمودند: «من قِبَل خُمسناأهل البيت الا شيعتنا الطيبين فإنه مُحلّلٌ لهم لـميلادهم» یعنی: «از طریق خمس ما اهل بیت، مگر شیعیان خوب ما زیرا که خمس برای آنان حلال است تا اینکه نسلشان پاک بماند»[۶۶] .

۲- از حکیم موذن بن عیسی روایت است که گفت:

«از امام صادق ÷ پرسیدم تفسیر آیه کریمه: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ چیست؟ [لأنفال: ۴۱] ، آن امام اندکی فکر کردند سپس فرمودند: «هي والله الإفادة يوما بيوم الا أن أبي جعل شيعته في حل ليزكوا......» ولی پدرم شیعیان خودش را از آن معاف کرده است تا اینکه پاک شوند[۶۷] .

۳- از عمر بن یزید روایت است که گفت مسلم را در مدینه دیدم که در آن سال خدمت امام صادق ÷ مبلغی پول آورده بود، امام پولش را به خودش برگرداند و فرمود:

«يا أبا سيار قد طيبناه لك وأحللناك منه فضم إليك مالك وكل ما في أيدي شيعتنا من الأرض فهم فيه محللون حتى يقوم قائمنا». «ابو سیار! ما این خمس را به توبخشیدیم، و ترا از ادای آن معاف کردیم، این مالت را بردار و تمام آنچه که شیعیان ما دارند تا وقتی که امام قائم ظهور نفرموده برای آنان حلال است»[۶۸] .

۵- از محمد بن مسلم از یکی از دو امام علیها السلام روایت است که فرمود:

«سخت‌ترین حالتی که مردم در آن قرار دارند این است که صاحب خمس برخیزد و بگوید:

«يارب خمسي وقد طيبنا ذلك لشيعتنا لتطيب ولاداتهم ولتزكوا ولاداتهم». «پروردگارا! خمس من، درحالیکه ما خمس را برای شیعیان خود حلال کردیم تا اینکه نسلشان و فرزندانشان پاک بماند»[۶۹] .

۶- از امام صادق ÷ روایت است که فرمودند:

«ان الناس كلهم يعيشون في فضل مظلتنا إلا أننا أحللنا شيعتنا من ذالك»[۷۰] .

۷- از یونس بن یعقوب روایت است که گفت:

«خدمت امام صادق ÷ بودم که مردی وارد شد و گفت: جانم فدایت باد‌ای امام! مال و سرمایه زیادی از تجارت و راههای دیگربدست ما می‌رسد و ما می‌دانیم که شما در این مال حق دارید، وما در این حق شما مقصریم فرمودند:

«ماأ نصفناكم إن كلفناكم ذلك». «اگر ما شما را به آن مکلف کنیم در حق شما از انصاف کار نگرفته‌ایم»[۷۱] .

۸- از علی بن مهزیار روایت است که گفت:

«در نامه‌ای از امام باقر ÷ خواندم که شخصی خدمت ایشان آمد و از ایشان خواست که وی را از پرداخت خمس معاف کنند، امام با خط خودشان نوشتند:

«من أعوزه شيء من حقي فهو في حل». «کسی که بر اثر تنگدستی به چیزی از حق من نیاز داشته باشد برایش حلال است»[۷۲] .

۹- مردی خدمت امیر المؤمنین ÷ آمد و گفت:

مال فراوانی جمع کرده‌ام و حب آن درونم را سوزانده است، آیا توبه من قبول می‌شود؟ فرمودند: خمس مرا احضار کن، وقتی خمس را احضار کرد امام فرمودند:

«هولك، الرجل اذا تاب، تاب ماله معه». «این مال، مال توست چونکه هرگاه انسان توبه کند مالش نیز با او توبه می‌کند»[۷۳] .

اینها و بسیاری روایات دیگر همگی با صراحت گویای این حقیقت هستند که شیعه از پرداخت خمس معاف است، هرکس هرجوری که خواسته باشد می‌تواند با اختیار کامل در مال خمس تصرف کند، هیچ فرد شیعه‌ای ملزم به پرداخت خمس نیست تا آنکه امام قائم ظهور فرماید، شگفت اینجاست که وقتی با حضور خود ائمه علیهم السلام پرداخت خمس الزامی نبوده اکنون پس از گذشت قرنها چگونه پرداخت آن الزامی است؟!.

لذا در پرتو روایات بسیاری که شیعیان را از پرداخت خمس معاف می‌کند علماء و محققین و مجتهدین زیادیکه در عصرخودشان از مراجع بسیار معتمد جهان تشیع بشمار می‌رفته‌اند همگی فتاوایی صادر کرده‌اند که شیعیان را از پرداخت خمس معاف می‌کند بنابر مفاد این فتاوا پرداخت خمس به هیچ احدی در هرموقعیت و مقامی‌که باشد پیش از ظهور امام قائم جائز نیست.

[۶۶] اصول کافی: ۲/۵۰۲ با شرح شیخ مصطفی. [۶۷] اصول کافی: ۲/۴۹۹. [۶۸] اصول کافی: ۲/۲۶۸. [۶۹] اصول کافی: ۲/۵۰۲. [۷۰] من لا یحضره الفقیه: ۲/۲۴۳. [۷۱] من لایحضره الفقیه: ۲/۲۳. [۷۲] من لایحضره الفقیه: ۲/۳۲. [۷۳] من لایحضره الفقیه: ۲/۲۲.

فتاواي عدم وجوب خمس

علامه محقق نجم الدین جعفر بن حسن الحلی متوفی ۶۷۶ ق می‌فرماید:

«لايجب إخراج حصة الـموجودين من أرباب الخمس منها». «کسانی که صاحب خمس هستند پرداخت خمس بر آنان واجب نیست»[۷۴] .

۱. علامه یحیی بن سعید الحلی متوفی ۶۹۰ ﻫ ق:

«از نظر ایشان خمس و دیگر وجوهات به عنوان ضیافت و بقایای ما یحتاج أئمه علیهم السلام بر شیعیان حلال است و آنان از پرداخت آن معاف هستند»[۷۵] .

۳- علامه حسن بن المطهر الحلی که در قرن هشتم می‌زیسته صاحب کتاب معروف «منهاج الکرامة» فتوا داده است که:

«خمس برای شیعیان حلال است و آنان از پرداخت آن معاف هستند»[۷۶] .

۴- علامه شیهد ثانی، متوفی ۹۶۶ ق: ایشان بطور مطلق خمس را برای شیعیان مباح دانسته و آنان را از پرداخت آن معاف فرموده است، و در پایان می‌فرماید:

«أن الأصح هو ذلك كما في كتاب مسالك الافهام»[۷۷] .

۵- علامه مقدس اردبیلی متوفی ۹۹۳ ق از دانشمندترین فقهای عصر خویش بود لذا مقدس لقب یافت: ایشان تصرف در اموال غائب را برای شیعیان بویژه در صورتیکه احتیاج وجود داشته باشد مطلقا حلال می‌داند، و می‌فرماید:

«إن عموم الأخبارتدل على السقوط بالكلية في زمن الغيبة والحضوربمعني عدم الوجوب والحتم لعدم وجود دليل قوي على الارباح والـمكاسب ولعدم وجود الغنيمة». «عموم اخبار دال بر آن است، که در زمان غیبت خمس بطور کلی ساقط می‌شود یعنی پرداخت آن واجب و حتمی نیست چونکه دلیل محکمی وجود ندارد که از فوائد کسب و کار خمس گرفته شود، غنیمت هم که وجود ندارد».

بنده اضافه می‌کنم که این دیدگاه عالمانه ایشان از آیه کریمه:

﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ [الأنفال: ۴۱] .

استنباط گردیده است، سپس در ادامه می‌فرماید: روایاتی ازخود امام زمان ثابت است که می‌فرماید:

«أبحنا الخمس للشيعة». «ما خمس را برای شیعیان مباح قرار دادیم».

۶- علامه سالار می‌فرماید: «ائمه خمس را در زمان غیبت فقط بخاطر نوازشی که برشیعه داشتند بخشیدند»[۷۸] .

۷- سید محمد طباطبائی که در اوایل قرن یازدهم می‌زیسته می‌فرماید:

«إن الأصح هو الاباحة». درست‌تر همین است که خمس مباح است[۷۹] .

یعنی واجب نیست بلکه بخشیده شده است مگر اینکه کسی با میل خودش خواسته باشد بپردازد که باز نصوص گذشته از آن منع می‌کند.

۸- شیخ محمد باقر سبزواری که در اواخر قرن یازدهم وفات کرده می‌فرماید:

«آنچه از روایات زیادی که در مبحث ارباح (یعنی فایده کسب وکار) آمده برمی‌آید مانند صحیح حارث بن مغیره و صحیح الفضلاء و روایت محمد بن مسلم و روایت داود بن کثیر و روایت اسحاق بن یعقوب و روایت عبدالله بن سنان و صحیح زراره و صحیح علی بن مهزیار و صحیح کریب، از همه چنین برمی‌آید که خمس بر شیعه بخشیده شده است».

آنگاه بعضی اشکالاتی را که در این زمینه آمده رد می‌کند و می‌فرماید:

«روایات اباحت صحیح‌تر و صریح‌تر است بنابراین نباید از آنها گذشت و به روایات مذکور توجه کرد. خلاصه اینکه نظریه اباحت خمس در زمان غیبت از قوت خالی نیست»[۸۰] .

۹- محمد حسن فیض کاشانی این دیدگاه را برگزیده که آنچه به امام زمان تعلق می‌گیرد ساقط است و می‌فرماید:

«زیرا که أئمه علیهم السلام آن را برای شیعیان حلال دانسته‌اند»[۸۱] .

۱۰- شیخ جعفرکاشف الغطاء متوفی ۱۲۲۷ ق تصریح فرموده است که:

«خمس برای شیعیان بخشیده شده و پرداخت آن بر آنان واجب نیست»[۸۲] .

۱۱- علامه محمد حسن نجفی متوفی ۱۲۶۶ق: با قاطعیت می‌فرماید:

«خمس در زمان غیبت برای شیعیان بخشیده است، و اخبار و روایات در این زمینه متواتر است»[۸۳] .

۱۲- مطلب را بادیدگاه شیخ رضا همدانی متوفی ۱۳۱۰ ق به پایان می‌برم، ایشان می‌فرماید:

«خمس در زمان غیبت بخشیده است»[۸۴] .

در حالیکه ایشان خیلی متاخر است و فقط چیزی بیش از یک قرن از عصر ایشان می‌گذرد.

پس ملاحظه فرمودید که معاف بودن شیعه از خمس، و عدم الزام به پرداخت آن درمیان فقهای متقدمین و متأخرین شیعه قولی بسیار مشهور و معتبر است، تقریبا تا اوایل قرن چهاردهم قمری یعنی صد و چند سال پیش به آن عمل می‌شده است.

[۷۴] شرائع الاسلام: ص۱۸۲-۱۸۲. [۷۵] الجامع للشرائع: ص۱۵۱. [۷۶] تحریر الاحکام: ص/۷۵. [۷۷] مجمع الفائدة والبرهان: ۴/۳۵۵-۳۵۸. [۷۸] کتاب الـمراسیم: ص/۶۳۳. [۷۹] مدارک الافهام: ۳۴۴. [۸۰] ذخیرة الـمعاد: ۲۹۲. [۸۱] مفاتیح الشریعة: ص۲۲۹ مفتاح: ۲۶۰. [۸۲] کشف الغطاء: ۳۶۴. [۸۳] جواهر الکلام: ۱۶/۱۴۱. [۸۴] مصباح الفقیه همدانی: ص/۱۵۵.

تقليد از ائمه يا آقايان

بنابرین باتوجه به روایات و فتاوایی که ملاحظه فرمودید چگونه می‌توان خمس پرداخت، وقتی خود ائمه علیهم السلام از پذیرفتن خمس انکار فرمودند، و آنرا به صاحبانش برگرداندند و باصراحت کامل شیعیانشان را از پرداخت آن معاف نمودند، آیا ما از ائمه علیهم السلام نعوذ بالله عالم‌تریم؟! یا بهتر؟! یا به مال و ثروت محتاجتر؟!.

قابل ذکر است که فقهاء و مجتهدینی که فتاوایشان را نقل کردیم فقط همینها نیستند که به معاف بودن شیعه از خمس فتوا داده‌اند بلکه چندین برابر این عدد، فتاوایشان در لابلای کتاب‌ها موجود است ما بخاطر آنکه موضوع را بطور فشرده و مختصر عرضه کرده باشیم تقریباً از هر قرنی یک نفر انتخاب کردیم تا برای عموم روشن گردد که شیعه هیچ‌گونه الزامی به پرداخت خمس ندارد، چرا این اعتقاد را مطرح می‌کنیم زیرا که با قرآن و روایات صحیح وعمل ائمه علیهم السلام و باعقل سلیم و فتاوای فقهاء و مجتهدین شیعه مطابقت دارد، و همیشه به آن عمل میشده است، اینک به دو فتوای دیگر از فتاوای بزرگ‌ترین علمای جهان تشیع توجه فرمایید:

رأي مفصل شيخ مفيد

می‌فرماید: «گروهی از اصحاب ما درباره خمس در زمان غیبت اختلاف کرده‌اند، هرگروه دیدگاهی را برگزیده است (سپس دیدگاههای مختلف را ذکر می‌کند از جمله می‌فرماید:) بعضی این دیدگاه را که خمس را باید برای آمادگی ظهور امام زمان پرداخت، نمی‌پذیرند، بعضی ذخیره کردن آن را واجب می‌دانند یعنی آن را در زمین دفن کند، و این روایت را که می‌گوید: (زمین در هنگام ظهور امام زمان، کنزهایش را ظاهر می‌کند و هرگاه امام قیام فرماید خداوند ایشان را راهنمایی می‌کند که آن کنزها را در هر جایی که باشد برگیرند) این روایت را تأویل می‌کند».

آنگاه از میان دیدگاههای مختلف یک دیدگاه را برگزیده است می‌فرماید:

«خمس را برای صاحب أمر-یعنی امام مهدی- کنارگذاشته شود اگر ترسید که قبل از ظهور امام بمیرد و نتواند آنرا به ایشان بسپارد، به شخص دیگری که به عقل و دیانتش اعتماد دارد واگذار کند تا اینکه او به امام بسپارد، او اگر ظهور امام را دریافت که به ایشان بسپارد و الا به شخص دیندار و قابل اعتمادی واگذار کند و به همین ترتیب تا اینکه امام قیام فرماید».

سپس می‌فرماید:

«این قول از دیگر دیدگاهها بنظر من آشکارتر است، چونکه خمس حق غائب است، ایشان هم قبل از غبیت روش مشخصی تعیین نفرمودند که از آن پیروی شود».

سپس می‌فرماید:

«این نیز همانند زکات است که در هنگام فرا رسیدن فرصت، مستحقین آن حاضر می‌شوند، بنابراین وقتی که مستحق آن وجود داشته باشد ساقط نمی‌شود».

و می‌فرماید:

«اگر کسی این بخش از خمس را که سهم خالص امام است به نحویکه ما ذکر کردیم اداء گرداند -یعنی امانت بگذارد وهمچنان اولی به دومی و دومی به سومی....بسپارد- و قسمت دیگر خمس را برای ایتام آل محمد ص و مسافران، و مساکین آنان به ترتیبی که در قرآن کریم آمده مصرف کند ازحق دور نگردیده است».

«بل كان على الصواب». «بلکه او بر حق است».

اما بهرحال: «اختلف أصحابنا في هذا الباب». «اصحاب ما در این باب اختلاف نظر داشته‌اند»[۸۵] .

[۸۵] الـمقنعة: ص/۴۶.

رأی مفصل شيخ طوسي

پس از آنکه احکام خمس را بیان می‌کند می‌فرماید:

«هذا في حال ظهورالامام». یعنی: خمس در حال ظهور امام حکمی‌دارد و در حال غیبت ایشان حکم دیگری، سپس می‌فرماید:

«فأما في حال الغيبة فقد رخّصوا لشيعتهم التصرف في حقوقهم من الـمناكح والـمتاجر والـمساكن».

و اما در حال غیبت ائمه علیهم السلام برای شیعیان‌شان اجازه داده‌اند که در حقوق آنان اعم از حقوق نکاح و تجارت و مسکن هر جوری که خواستند تصرف کنند در غیر آنچه عرض کردیم، به هیچ عنوان در خمس که به ائمه علیهم السلام مربوط می‌شود در زمان غبیت تصرف جایز نیست، دیدگاههای اصحاب ما در این باره متفاوت است گرچه نص مشخصی وجود ندارد ولی در مجموع هرکدام از فقهای ما دیدگاهی دارد که مفاد آن «احتیاط» است.

آنگاه شیخ طوسی دیدگاههای فقهای شیعه را در چهار نکته خلاصه می‌کند:

۱- خمس در زمان غیبت مانند دیگر چیزها از قبیل حق ازدواج و حق تجارت و غیره برای شیعیان مباح است، واین صحیح‌ترین اقوال است چونکه موافق با نصوصی است که از ائمه علیهم السلام روایت شده، و بسیاری از فقهای ما برهمین نظرند.

۲- واجب است که شخص صاحب مال، خمس را تا زمانیکه زنده است حفاظت کند وقتی که نزدیک وفاتش بود به کس دیگری از برادران مسلمانش که به او اعتماد دارد واگذار کند تا اینکه به صاحب امر اگر حاضر شد بسپارد و او نیز به همین صورت.

۳- واجب است که خمس دفن گردد، زیرا در هنگام خروج قائم، زمین همه آنچه را که در خود پنهان دارد آشکار می‌کند.

۴- واجب است که خمس به شش قسمت تقسیم شود، سه قسمت آن برای امام که یا دفن گردد و یا نزد شخص معتمدی ودیعت گذاشته شود، و سه قسمت دیگر را برای مستحقان -که یتیمان و فقراء و مسافران آل محمد ص هستند تقسیم گردد، این چیزی است که باید به آن عمل شود.و این قول موافق بافتوای شیخ مفید است که خمس را برزکات قیاس کرده است.

سپس می‌فرماید:

«اگر انسان جانب (احتیاط) را بگیرد، وبه یکی از اقوال گذشته عمل کند گنهکار نخواهد شد».

پایان سخنان شیخ طوسی با اندکی تصرف.

پس شیخ طوسی تصرف در خمس را در زمان غیبت به این دیدگاههای چهارگانه منحصر فرموده است و خودش قول چهارم را برگزیده است که قول بسیاری از فقهاء نیز هست، ملاحظه می‌فرمائید که دیدگاههای چهارگانه مذکور گرچه در تفاصیل اندکی باهم تفاوت دارند اما در مجموع همه بریک چیز متفقند که ما می‌خواهیم به آن برسیم و آن اینکه این مال و سرمایه ایکه سهم امام غائب است، یا سهم بقیه، به کس دیگری داده نمی‌شود، حتی اشاره‌ای هم نمی‌توان یافت که مؤید پرداخت خمس به امثال بنده باشد.

پرسش این است که خود شیخ طوسی و فقهاء و مجتهدین بی‌شماری که قبل و بعد از ایشان به دیدگاههای چهارگانه عمل کرده‌اند و فتوا داده‌اند و چندین قرن به آن عمل شده آیا همگی در اشتباه بوده‌اند؟!.

چرخش انديشه!

این بود فتوای اولین رئیس و رهبر و بنیانگذار حوزه علمیه در جهان تشیع شیخ طوسی در قرن پنجم هجری و اینک ملاحظه فرمایید فتوای آخرین رهبر و رئیس حوزه علمیه استاد بزرگوارمان امام راحل ابوالقاسم خوئی در قرن پانزدهم هجری. ایشان در توضیح مستحقین خمس و چگونگی مصرف آن می‌فرمایند:

خمس در زمان ما که زمان غیبت است به دو قسمت تقسیم می‌شود، «نصف لإمام العصر الحجة الـمنتظر- عج وجعل أرواحنا فداه -ونصف لبني هاشم أيتامهم ومساكينهم وأبناء السبيل....».

در ادامه می‌فرماید:

«نصف آن به امام (عج) متعلق است، در زمان غیبت به نائب ایشان تعلق می‌گیرد، و نائب ایشان هر فقیه امانت‌داری است که بداند چگونه آنرا مصرف کند (إما بالدفع إليه أو الإستذان منه) یا به او واگذارشود، یا اینکه از او اجازه مصرف آنرا گرفته شود....»[۸۶] .

پس فتوای امام خوئی با فتوای شیخ طوسی مخالف است، شیخ طوسی به هیچ عنوان اجازه نمی‌دهد که خمس یا جزئی از آن به فقیه مجتهد یا نائب امام! داده شود، و این فتوا در زمان ایشان مورد عمل تمامی شیعیان بوده است، امام خوئی برعکس این دیدگاه، راه را برای استفاده از خمس هموار می‌کند!!.

[۸۶] ضیاء الصالحین مسئلۀ: ۱۲۵۹، ص/۳۴۷.

خلاصه تحول در ديدگاه خمس

مرحله اول:

پس از انقطاع سلسله امامت و غیبت امام زمان دیدگاه رایج این بود که خمس حق امام غائب است و هیچکس حقی در آن ندارد، به همین دلیل بود که بیش از بیست نفر ادعا کردند که نائب امام هستند تا بتوانند خمس را بگیرند و در آن تصرف کنند و گفتند ما با امام غائب ملاقات داریم و می‌توانیم خمس را به ایشان برسانیم.

این زمان غیبت صغری بود، تا حدود دو قرن پس از آن این دیدگاه همچنان رائج بود و خمس به کسی داده نمی‌شد، در این دوران صحاح چهارگانه پدید آمد، و تمام آنها روایاتی نقل کردند که ائمه علیهم السلام خمس را بر شیعیانشان بخشیده‌اند و آنان را از پرداخت آن معاف کرده‌اند، هیچ فتوایی در این دوران وجود نداشت که خمس باید پرداخت.

مرحله دوم:

سپس مرحله دیگری پدید آمد و پس از مرحله اول که شیعیان از پرداخت خمس معاف بودند عده‌ای آمدند و گفتند: برشیعیان واجب است که خمس بپردازند، چونکه افراد مغرض و فرصت طلب می‌خواستند از آنچه در مرحله اول بدان عمل می‌شد خود‌شان را نجات دهند لذا گفتند: اخراج خمس واجب است بشرطی که در زمین دفن گردد تا زمانیکه امام غائب ظهورفرماید.

مرحله سوم:

در این مرحله گفتند بله اخراج خمس واجب است بشرط اینکه نزد شخص امانت‌داری گذاشته شود، و بهترین کسانیکه می‌توان در این زمینه به آنها اعتماد کرد فقهاء هستند با این یادآوری که این امر استحباب است و نه واجب و الزامی، و فقیه نمی‌تواند در آن تصرف کند بلکه باید آن را نگهداری کند تا زمانیکه بدست امام زمان برسد.

در اینجا نکته مهمی قابل توجه است و سؤال بسیار بجایی مطرح می‌شود و آن اینکه کسانی که همواره این امانت به آنها تعلق گرفته تاکنون چه کسی آن را سالم به کسان دیگری سپرده، تا اینکه او نیز آنرا به دیگران بسپارد؟!.

تصور نمی‌کنم، بنده نه شینده‌ام و نه در جایی خوانده‌ام که چنین شخصی یا شخصیتی تاکنون این شهامت را از خود نشان داده باشد، و مال امانت خمس را که مردم نزد او امانت گذاشته‌اند به کس دیگری بعد ازخود سپرده باشد، بلکه درست و متأسفانه حقیقت تلخ این است که همیشه ورثای این بزرگان بعد از آنان نشسته‌اند و این مال امانت را درست مانند اینکه ملک شخصی! حاجی آقا باشد بین خودشان تقسیم کرده‌اند، بدین ترتیب خمس امام بدون هیچ پرسش و محاسبه‌ای به جیب ما ریخته می‌شود، این در صورتی است که بنده خودم امانت‌دار باشم و شخصا درآن تصرف نکرده باشم و آن را مال خودم نپنداشته باشم!.

یک پرسش مهم

قاضی ابن بهراج اولین کسی بود که این امر را از استحباب به وجوب کشاند و گفت:

«واجب است سهم امام را نزد کسی از فقهاء و مجتهدین که به وی اعتماد می‌شود گذاشته شود تا اینکه او اگر امام غائب را دریافت به ایشان بسپارد، یا اینکه وصیت کند تا بعد از وی این مال به کسی سپرده شود که معتمد باشد و او این وظیفه را انجام دهد، و به همین ترتیب که بدون شک این گام بسیار مهمی بشمار می‌رود»[۸۷] .

[۸۷] الـمهذب: ۸/۱۸۰.

مرحله چهارم:

سپس علمای متاخرین آمدند و گام مهم دیگری برداشتند و گفتند:

«پرداخت خمس به فقهاء واجب است تا اینکه بین مستحقین آن که ایتام و مستمندان اهل بیت علیهم السلام هستند تقسیمش کنند».

غالبا فقیه ابن حمزه اولین کسی بود که در قرن ششم چنین دیدگاهی را مطرح کرد و اضافه کرد که این روش بهتر از آنست که خود صاحب مال شخصا آن را توزیع کند بویژه اگر وی تقسیم آن را بلد نباشد[۸۸] .

[۸۸] الوسیلة فی نیل الفضلیة: ص ۶۸۲.

مرحله پنجم:

این تحول در قرون متأخر همچنان ادامه یافت، تقریبا تا حدود یک قرن پیش که آخرین گام برداشته شد و آخرین مرحله از این تحول بزرگ و تاریخی در این بخش از مکتب تشیع تکمیل گردید و راه برای استفاده بهینه! از این دسترنج مردم هموار گردید، بعضی فقهاء گفتند فقیه می‌تواند در سهم امام هر جور که صلاح ببیند تصرف کند، مانند انفاق برطلبه واقامت شعائر دینی و غیره «این فتوایی بود که شیخ محسن الحکیم صادر فرمود»[۸۹] .

[۸۹] مستمسک العروة الوثقى: ۹/۵۸۴.

علت تولد خمس

این در حالی است که از سوی دیگر گفتند: در اینکه سهم امام چگونه به مصرف برسد لزومی به پرسش از فقیه و مجتهد نیست، معنی سخن این است که سهم مجتهد مقوله‌ای است که در عصور بسیار متأخر پدید آمده است

پس مقوله خمس از مراحل زیادی عبور کرده تا سرانجام بدینجا رسیده است که پرداخت خمس «کسب و کار» به فقهاء و مجتهدین واجب است، بنابراین ملاحظه می‌فرمایید که هیچ نصی درباره خمس کسب و کار وجود ندارد، نه کتاب نه سنت و نه قول امام، بلکه این دیدگاهی است که در عصور بسیار متأخر توسط بعضی فقهاء پدید آمده است و کاملا باقرآن وسنت و اقوال ائمه علیهم السلام و فتاوای فقهاء و مجتهدین معتبرمخالف است.

رأی امام خمينی

لازم می‌دانم که قول امام راحل آیة الله العظمی امام خمینی را در اینجا ذکر کنم، ایشان طی سخنرانی‌های فراوانی که سال ۱۳۸۹ق در حوزه علمیه نجف در جمع اساتید و طلبه که بنده نیز افتخار شرکت در آنها را داشتم ایراد فرمودند و سپس آنها را به شکل کتابی نیز بانام حکومت اسلامی(یاولایت فقیه) منتشر کردند، از جمله فرمودند:

«این کوتاه نظری است اگر بگوییم که تشریع خمس صرفا جهت تأمین معاش ذریه ی رسول الله ص بوده است».

فرمودند:

«گوشه‌ای از این سرمایه بسیار کلان برای معاش آنان کافی است، خمس بازارهای تجاری بزرگی چون بغداد، تهران، وغیره به نظر شما چه سرمایه هنگفتی را تشکیل می‌دهد این سرمایه چگونه باید مصرف شود؟!».

سپس فرمودند:

«به نظر بنده حکومت اسلامی عادل به سرمایه‌های گزافی احتیاج نداردکه به کارهای پیش پا افتاده و مصالح شخصی مصرف کند».

سپس می‌فرمایند:

«خمس مالیاتی نبوده که صرفاً جهت تأمین ضروریات آل بیت رسول الله ص واجب شده باشد، یا زکات برای آن فرض نشده که فقط بین فقراء و مساکین تقسیم گردد، بدون شک خمس و زکات خیلی بیشتر از حاجت طبقات مذکور است، پس آیا اسلام ما زاد خمس و زکات ودیگر وجوه شرعی را به مردم واگذار می‌کند یا اینکه به دریا می‌ریزد؟ یا راه حل دیگری وجود دارد؟ تعداد سادات اهل بیت علیهم السلام در آن زمان -صدر اسلام- از صد نفر متجاوز نبوده، اگر فرض کنیم که تعداد‌شان نیم میلیون هم می‌بود، آیا با عقل جور درمی‌آید که بگوییم هدف از مشروعیت خمس، این سرمایه رو به رشد -که هر روز با رشد تجارت وصنعت افزایش می‌یابد چنانکه امروز مشاهده می‌کنیم- فقط بخاطر آن بوده است که آل رسول ص اشباع شوند؟! هرگز نمی‌تواند چنین باشد»[۹۰] .

[۹۰] حکومت اسلامی چاپ نجف ص/۳۹-۴۲

اسباب انحراف انسان

پس ملاحظه فرمودید که امام باصراحت می‌فرمایند:

«اموال خمس سرمایه بسیار کلانی است».

این سخن در آن زمان بود، امروز پس از حدود سی سال این سرمایه چقدرباید بیشتر شده باشد؟! وهمچنین دیدیم که امام تصریح فرمودند که جزء کوچکی -شما فرض کنید یک هزارم ۱/۱۰۰۰شاید هم کمتر- برای تأمین معاش آل بیت پیامبر ص کافی است پس بقیه این سرمایه هنگفت و سرسام آور را چه باید کرد؟؟!.

انسان از دو راه ممکن است فاسد شود پول و شهوت، کیست که بتواند در مقابل این دو چیز مقاومت کند، بویژه آنانیکه متأسفانه جز برای رسیدن به این بهشت برین! در این راه قدم نگذاشته‌اند.

دعاي خماس

أمیرالمؤمنین ÷ می‌فرمایند:

«طوبى للزاهدين في الدنيا الراغبين في الآخرة أولئك اتخذوا الأرض بساطا وترابها فراشا وماء ها طيبا، والقرآن شعارا والدعاء دثارا ثم قرضوا الدنيا قرضا على منهاج الـمسيح... إن داؤد ÷ قام في مثل هذه الساعة من الليل فقال إنها ساعة لايدعو فيها عبدٌ الا استجيب له إلا أن يكون عشارا أو عريفا أو شرطيا».«خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند، آنان مردمی‌اند که زمین را گستردنی خود گرفته‌اند وخاک آن را بستر. و آب آنرا گوارا. قرآن را به جانشان بسته دارند و دعاء را ورد زبان. چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‌اند –و نگاهی بدان نینداخته- داود در چنین ساعت از شب برون شد و گفت: این ساعتی است که بنده‌ای در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود مگر آنکه باج ستاند، یا گذارش کار مردمان را به حاکم رساند، یا خدمتگزار داروغه باشد»[۹۱] .

حالا شما مقایسه کنید بین این ارشاد أمیرالمؤمنین ÷ و بین حالت امروز ما آنگاه خود قضاوت کنید! باکمال تأسف این نص و هزاران نصوص ارزشمند و طلایی دیگر هیچ تأثیری به حال کسانی که خود را پیروان و عاشقان آل بیت علیهم السلام می‌خوانند ندارد، زندگی پرناز و نعمتی که دارند زهد أمیرالمؤمنین ÷ را از یاد آنان برده است، وبا عرض معذرت چشمانشان را کورکرده است که سخنان پرنور حضرت امیر را ببینند و تدبرکنند وبکار بندند.

«عشّار» کسی است که عشر جمع می‌کند چنانکه امیرالمؤمنین ÷ فرمودند دعای او قبول نمی‌شود، پس «خماس» چگونه دعایش قبول شود، عشر یک وجه شرعی است و عشار آنرا برای بیت المال جمع می‌کند درحالیکه جمع کردن خمس غالبا چنین نیست پس چگونه می‌خواهد دعایش قبول شود؟!.

[۹۱] نهج البلاغة ترجمه شهیدی: ص/۳۷۸-۳۷۹.

كاش شعر فارسی می‌گفت!

در پایان مبحث خمس لازم می‌دانم قولی از دوست عزیز مبارزم شاعر چیره دست آقای احمد صافی نجفی / نقل کنم که پس از اخذ مدرک اجتهاد -با توجه به تفاوت سنی‌ای که بین من و ایشان وجود داشت که چیزی حدود سی سال از من بزرگ‌تر بود- با هم خیلی دوست شده بودیم، می‌فرمود فرزندم! حسین عزیزم!: «خودت را به خمس ملوث نکن که حرام است» آنقدر با من بحث کرد تا سرانجام قانع شدم که خمس حرام است، آنگاه چند بیتی که در این زمینه سروده بود برایم خواند و نوشته‌اش را به من داد که آن را در کیف یاد داشتهایم نگه داشتم اینک آنرا بدون کم وکاست برای خوانندگان عزیز نقل می‌کنم:

«عجبتُ لقوم شـحذهم باسم دينهم وكيف يَسوغُ الشحذُ للرجل الشهم؟!

لئن كان تحصـيل العــلوم مسوَّغا لذاك فإن الجهـل خـيرٌ من العـلم؟!

وهل كان في عهــد النبي عصابـة يعيشون من مال الأنام بذا الاسـم؟‍

لئـن أوجب الله الزكاة فلـم تكــن لتعطي بـذل بل لـتؤخـذ بالرغــم».

ترجمه: «تعجب می‌کنم بحال مردمیکه گدایی‌شان به نام دین است!.

برای مرد باشهامت چگونه مناسب است گدایی کند؟!.

اگر تحصـــــیل علم انگیزه‌اش همـــین باشد!.

پس جهــــــل بهتر از این علـــم است!.

آیا در زمان پیامــبرهم گروهی بوده‌اند؟

که با این نام از مال مردم امرار معـاش کنند؟.

اگر خداوند زکات را واجب کرده است برای آن نبوده!.

که با ذلت پرداخته شود بلکه با زورگرفــته می‌شد».

فصل پنجم: بازي با كتاب‌هاي آسماني

هیچ مسلمانی شک ندارد که پس از صحائف آسمانی و سه کتاب معروف دیگر که همگی منسوخ هستند قرآن کریم یگانه کتاب آسمانی است که بر پیامبر اسلام حضرت محمد ص نازل شده است، اما بنده طی مطالعاتی که داشته‌ام پی بردم که فقهاء و روحانیون ما از کتاب‌هایی سخن می‌گویند که گویا علاوه از قرآن کریم بر پیامبر بزرگوارمان ص نازل شده و ایشان این کتاب‌ها را به طور اختصاصی در اختیار امیرالمؤمنین ÷ گذاشته‌اند! ملاحظه فرمائید:

۱- الجامعة:

أبوبصیر از امام صادق÷ روایت می‌کند که ایشان فرمودند:

«در نزد ما جامعه است آنها چه می‌دانند که جامعه چیست؟! گفتم جانم فدای شماباد جامعه چیست؟ فرمودند: صحیفه‌ای است که طول آن هفتادگز است با اندازه‌گیری خود رسول خدا ص و املای ایشان و از زبان خود ایشان، که علی ÷ آنرا بادست خودش نوشته است، در آن حکم هر حلال و حرامی درج گردیده است و در آن هرچیزی هست که مردم تا روز قیامت بدان احتیاج داشته باشند حتی جزای زخمی‌که کسی برداشته باشد»[۹۲] .

در این باره روایات بسیاری وجود دارد که ما بخاطر اختصار از ذکر آن صرف نظر می‌کنیم: نگا: کافی-بحار- بصائرالدرجات - وسائل الشيعة و غیره.

اینکه جامعه اکنون در کجاست؟ و با این همه علمی‌که در آن نهفته، بلکه شامل تمام آن چیزهایی است که مردم تا قیامت به آن محتاجند؟ چرا پنهان داشته شده، چرا میلیون‌ها انسان از استفاده آن محرومند، بنده جوابی برای این سؤالات نیافتم؟!.

[۹۲] اصول کافی: ۱/۲۳۹، بحار الانوار: ۲۶/۲۲.

۲- صحيفه الناموس:

از حضرت رضا ÷ در حدیث علامات امام آمده است که فرمودند:

«در نزد امام صحیفه‌ای خواهد بود که «فيها أسماء شيعتهم إلى يوم القيامة» «در آن نام تمام شیعیانشان تا روز قیامت درج خواهد بود» و صحیفه دیگری که «فيها اسماء اعداءهم إلى يوم القيامة» «در آن نام تمامی دشمنانشان تاروز قیامت درج خواهد بود»[۹۳] .

نمی‌دانم چه جور صحیفه‌ای است که بتواند اسمای همه شیعیان جهان را از آغاز تا قیامت در خود جای دهد؟!! و نمی‌دانم آن چگونه صحیفه‌ای خواهد بود که بتواند اینهمه دشمنان آل بیت علیهم السلام !! را درخود جای دهد؟!! بنظرشما همه کامپیوترها و عقل‌های الکترونی دنیا می‌توانند این عدد خیالی را بشمارند، و در خود جای دهند؟ اگر معجزه هم خواسته‌اند ثابت کنند، آن فقط در اختیار پیامبران قرار می‌گیرد، آنهم در اشیای ملموس نه چیزهای غیبی؟! اینکه چه لزومی بوده که دروغ به این گنده‌ای از زبان أئمه و اهل بیت علیهم السلام گفته شود ما که سر در نیاوردیم! و خدا کند که این رسوایی‌های ما به دست دشمنان اسلام نیفتد و گرنه بهانه‌های خیلی خوبی برای استهزاء و انتقام بیشتر از اسلام و مسلمین خواهد بود!.

[۹۳] بحار الانوار: ۲۵/۱۱۷ و ج ۱۶.

۳- صحيفة العبيطة:

از امیرالمؤمنین ÷ روایت است که فرمودند:

«بخدا قسم در نزد من صحیفه‌های زیادی از رسول خدا ص و اهل بیت ایشان موجود است در آن میان صحیفه‌ای است که العبیطه نامیده می‌شود که شدیدتر از آن بر عرب‌ها وارد نشده است در آن اسم شصت قبیله عرب است که خون آنان مباح دانسته شده، و گفته شده که آنها هیچ سهمی در دین خدا ندارند».

این روایت به هیچ عنوان قابل قبول نیست و نه باعقل جور درمی‌آید، اگر اینهمه قبائل هیچ سهمی در دین اسلام نداشته باشند، معنایش این است که درمیان تمام عرب‌ها مسلمان وجود ندارد. علاوه بر آن از اختصاص قبائل عرب به این برچسپ ظالمانه بوی ناسیونالیستی به مشام می‌رسد.

۴- صحيفه ذؤابة السيف:

ابو بصیر از امام صادق ÷ نقل می‌کند که: «در غلاف شمشیر رسول الله ص صحیفه کوچکی بود که در آن حروف مخصوصی نوشته شده بود که هر یک از آن حروف هزار حرف دیگر را می‌گشود».

ابوبصیر می‌گوید امام صادق ÷ فرمودند:

«تاکنون از آن دو حرف بیشتر باز نشده است»[۹۴] .

آیا ما می‌توانیم بپرسیم، که حروف دیگر کجاست؟ آیا نباید آنها را نیز بیرون آورند تا اینکه ما شیعیان اهل بیت علیهم السلام از آن استفاده کنیم، یا اینکه تا ظهور امام زمان این علم پوشیده خواهد ماند؟!.

[۹۴] بحار الانوار: ۲۶/۵۶.

۵- صحيفه علی ÷:

از امام صادق ÷ روايت است كه فرمود:

«در غلاف شمشیر رسول خدا ص صحیفه‌ای یافته شد که در آن نوشته بود «بسم الله الرحمن الرحيم»: سرکش‌ترین مردم در روز قیامت کسی خواهد بود که بجای قاتلش کس دیگری را بکشد، و بجای کسی که او را زده کس دیگری را بزند، کسی که بجای مولایش باکس دیگری دوستی کند یقینا بر آنچه برمحمد ص نازل شده کافر گردیده است و کسی که بدعتی پدید آورد یا بدعت‌گذاری را پناه دهد خداوند هیچ عبادت او را در روز قیامت قبول نخواهد کرد»[۹۵] .

[۹۵] بحار الانوار: ۲۷/۶۵، ۱۰۴، ۳۷۵.

۶- الجفر:

و آن بر دو قسم است جفر سفید و جفر سرخ، از ابوالعلاء روایت است که گفت:

«از امام صادق علیهم السلام شیندم که می‌فرمود: در نزد من جفر سفید است، گفتم در آن چیست؟ فرمودند: زبور داؤد و تورات موسی و انجیل عسیی و صحف ابراهیم علیهم السلام و حکم حلال و حرام، و فرمود در نزد من جفر سرخ است، گفتم در آن چیست؟ فرمود سلاح، که فقط برای خونریزی باز می‌شود و صاحب شمشیر برای کشتن آن را باز خواهد کرد».

کینه با اهل بیت

عبد الله بن ابی یعفور گفت أصلحك الله:

«آیا فرزندان (امام) حسن (مجتبی) از این امر اطلاع دارند؟ فرمود: بخدا سوگند بله، همچنانکه شب را شب و روز را روز می‌دانند اما حسد و حرص دنیا! آنها را وادار می‌کند که انکار کنند، اگر حق را باحق جستجو می‌کردند، حتما برای آنان بهتر بود»[۹۶] .

[۹۶] اصول کافی: ۱/۲۴.

انتقام از اهل بیت!

از امام راحل امام خوئی پرسیدم که جفر سرخ را چه کسی باز خواهد کرد و خون چه کسی ریخته خواهد شد؟ فرمودند:

«امام زمان عجل الله فرجه الشریف آن را باز خواهند کرد و خون عامه -اهل سنت- را خواهند ریخت، آنها را تکه تکه خواهند فرمود، و چنان کشتاری در آنان براه خواهند انداخت که همچون دجله و فرات خون جاری شود و از دو صنم قریش -ابوبکر و عمر- و دخترانشان -عائشه و حفصه- و نعتل -عثمان- و بنی‌امیه و بنی عباس انتقام خواهند گرفت و قبرهایشان را یکی یکی نبش خواهند فرمود».

نمی‌دانستم که در جواب امام خوئی چه واکنشی داشته باشم من باور نمی‌کنم که آل بیت علیهم السلام اینگونه اخلاق و رفتاری داشته باشند و اصلا باطینت پاک آنان جور درنمی‌آید که قبری را که قرنها از آن می‌گذرد نبش کنند و مرده‌اش را بیرون آورند! ائمه علیهم السلام با کسانی که به آنها بدی می‌کردند برخورد خوش داشتند و به آنها احسان می‌کردند و آنها را می‌بخشیدند و از تقصیرات آنها درمی‌گذشتند پس این حدیث قلابی را چگونه باید توجیه کرد. سفاک‌ترین انسانها نیز از این‌گونه کردار زشت إباء می‌ورزند، آن انسان‌های مقدس که خون نبوت در وجود آنان جاری بوده واز منبع زلال رسالت علم و اخلاق آموخته‌اند چگونه ممکن است که چنین حرکت زشتی از آنان سرزند؟! پس این روایات از کجا آمده؟!.

۷- مصحف فاطمه:

از علی بن سعید روایت است که امام صادق ÷ فرمودند:

«در نزد ما مصحف فاطمه است، یک آیه از قرآن هم در آن نیست، رسول الله ص املاء کرده و علی ÷ آنرا با دست خودش نوشته است»[۹۷] .

و از محمد بن مسلم از یکی از دو امام روایت است که:

«حضرت فاطمه سلام الله علیها مصحفی بجای گذاشته که قرآن نیست اما کلام خداوند است که برایشان نازل شده است آن را رسول الله ص املاء کرده و حضرت علی ÷ با دست خود نوشته‌اند»[۹۸] .

از علی ابن ابی حمزه روایت است که:

«امام صادق ÷ فرمودند: در نزد ما مصحف فاطمه است که بخدا قسم یک حرف از قرآن در آن نیست، با املای رسول الله ص و خط علی نوشته شده است»[۹۹] .

اگر این مصحف را رسول الله ص املاء فرموده و علی ÷ آن را نوشته است پس چرا از امت پنهانش داشته‌اند، مگر نه این است که خداوند پیامبرش ص را دستور می‌دهد که آنچه مأمور تبلیغ آن شده برساند و گرنه رسالت او را ابلاغ نکرده است.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ [المائدة: ۶۷] .

پس چگونه پیامبر ص این قرآن را از امت پنهان می‌دارد وحضرت امیر و دیگر ائمه علیهم السلام چگونه آن را از شیعیانشان پنهان داشته‌اند؟!.

[۹۷] بحار الانوار: ۲۶ / ۴۱. [۹۸] بحار الانوار: ۲۶/۴۲. [۹۹] بحارالانوار: ۲۶/۴۸.

۸- تورات و انجيل و زبور:

از امام صادق ÷ روایت است که:

«ایشان تورات و انجیل و زبور را بازبان سریانی می‌خواندند»[۱۰۰] .

[۱۰۰] اصول کافی: ۱/۲۰۷ (باب أن الأئمة عندهم جمیع الکتب التی نزلت من الله وإنهم یعرفونها کلها على إختلاف ألسنته).

۹- قرآن كريم:

در حالی که قرآن کریم بدون هیچ‌گونه شک و شبهه‌ای کلام خداوند است و خداوند حفاظت آنرا به عهده گرفته است متأسفانه فقهاء و روحانیت ما نصوص و روایاتی ارائه داده‌اند که می‌گوید قرآن کریم تحریف شده ودست خورده است!.

با دلیل باید گفتن

محدث بزرگ ما شیخ نوری طبرسی در اثبات تحریف قرآن کتاب ضخیمی نوشته و آنرا (فصل الخطاب في اثبات تحريف كتاب رب الارباب) نام گذاشته است که در آن حدود دو هزار روایت جمع‌آوری کرده که دال بر تحریف قرآن است و در آن اقوال تمام فقهاء و علمای ما را که باصراحت تحریف قرآن را بیان می‌کنند درج کرده و ثابت نموده است که تمام علماء و فقهای متقدم و متأخر شیعه معتقدند که قرآن کنونی که در دست مسلمین است تحریف شده است!.

سید هاشم بحرانی می‌فرماید:

«پس از بحث و بررسی آثار و روایات، بنده به وضوح می‌توانم بر این قول (تحریف قرآن) صحه بگذارم و بلکه باید گفت: که اعتقاد به آن از ضروریات مذهب تشیع است و از بزرگ‌ترین مقاصدی که خلافت بخاطر آن غصب گردیده است، دقت کنید! [۱۰۱] .

نعمت الله جزائری در رد کسانی که تحریف قرآن را قبول ندارند می‌فرماید:

«پذیرفتن اینکه قرآن متواتر از وحی الهی است و اینکه همه آن بر جبرئیل ÷ نازل شده منجر به این می‌گردد که بسیاری از روایات معتبر ما دور ریخته شوند، در حالی که اصحاب ما بر صحت آنها و باور به آنها تاکید کرده‌اند»[۱۰۲] .

لذا امام باقر÷ چنانکه جابر از ایشان روایت می‌کند می‌فرمایند:

«هیچ کسی ازمردم ادعا نکرده که همه قرآن را جمع نموده مگر اینکه دروغگو است، آنگونه‌ای که قرآن نازل شده هیچ کسی جز علی ابن ابی طالب و ائمه بعد از ایشان آن را حفظ و جمع‌آوری نکرده است»[۱۰۳] .

بدون شک این روایت برای اثبات تحریف قرآنی که اینک در اختیار مسلمانان است بسیار صریح و روشن است، لذا قرآن حقیقی بطور کامل فقط در نزد حضرت امیر و دیگر ائمه بوده است! تا اینکه سرانجام بدست امام قائم رسیده است!.

[۱۰۱] مقدمة البرهان: ص/۴۹. [۱۰۲] الانوار النعمانیة: ۲/۳۵۷. [۱۰۳] اصول کافی: ۱/۲۶.

يك سؤال بي جواب

اگر واقعا این کتابها از طرف خدا نازل شده باشد، وبه راستی حضرت امیر و بقیه أئمه علیهم السلام آنها را در اختیار داشته‌اند، باهمه احتیاج مبرمی‌که امت به آنها داشته و دارد چرا مخفی نگهداشته شده، بنابراین فایده نزول این کتابها چیست؟! بسیاری از فقهای ما گفته‌اند از ترس اینکه مبادا دشمنان به آنها آسیبی وارد کنند آنها را مخفی داشته‌اند، اما چه بهانه پوچی! آیا شخصیت مؤمن و قهرمانی چون امیرالمؤمنین ÷ شیر بنی هاشم آنقدر ترسو و بزدل بوده که نتواند از کتب آسمانی دفاع کند؟! آیا باور کردنی است که آیات خدا را که بخاطر هدایت بشر نازل شده از ترس دشمنان پنهان نگه داشته شود؟!.

هرگز، به خدایی که آسمان را بدون ستون نگه داشته حضرت امیر ÷ مردی نبوده که جز خدا از کس دیگری بترسد.

اعتراف به يك حقيقت تلخ

سؤال مهم دیگری که مطرح می‌شود این است که حضرت امیر و دیگر ائمه علیهم السلام چه احتیاجی به تورات و انجیل و زبورداشته‌اند که آنها را دست بدست کنند و مخفیانه بخوانند؟! وقتی ما مدعی هستیم که قرآن را بطورکامل و چنانکه نازل گردیده جز حضرت امیر و ائمه علیهم السلام هیچ کس دیگری حفظ و جمع‌آوری نکرده پس آنها چه احتیاجی به تورات و انجیل و زبور داشته‌اند؟! آنهم کتبی که باآمدن قرآن منسوخ شده است؟!.

راستش را بخواهید حقیقت چیز دیگری است، که باکمال تأسف مجبوریم به آن تن دردهیم و با درد و اندوه فراوان بپذیریم که دستهای شومی در کاربوده که چنین روایاتی را به نام پاک أئمه علیهم السلام جعل کرده است، تا آن شخصیت‌های مقدس را بد نام کنند و زیرنام آنان از اسلام انتقام بگیرند، این مطلب را در فصل دیگری انشاء الله توضیح خواهیم داد.

آری، ماهمه می‌دانیم و همه شیعیان ما ایمان دارند که اسلام یک کتاب بیشتر ندارد و آن قرآن کریم است، این کثرت و تنوع کتاب‌های مقدس! ویژگی یهود و نصاری است، بنابراین یک بار دیگر باید این حقیقت تلخ را بپذیریم و اعتراف کنیم که اینگونه دسیسه‌ها و توطئه‌ها دستاورد دشمنان قسم خورده اسلام است که باز متاسفانه تحت نام پاک تشیع و اسم اسلام و ادعای حب اهل بیت علیهم السلام فرهنگ اسلام و علوم اهل بیت را ملوث کردند.

فصل ششم: اهل سنت از ديدگاه شيعه

هنگامی‌که ما شیعیان کتب معتبرمان را می‌خوانیم و به اقوال فقهاء و مجتهدین خودمان برمی‌گردیم می‌بینیم که یگانه دشمن شیعه، اهل سنت هستند، لذا اسماء و القاب زیادی برای آنان گذاشته‌ایم گاهی عامه گاهی نواصب و گاهی با نام‌های دیگری به آنها اشاره می‌کنیم، هنوز بعضی شیعیان ما معتقدند که اهل سنت دم دارند، و اگر کسی خواسته باشد یکی را دشنام دهد، و خشم خودش را براو فرونشاند، می‌گوید: «استخوان سنی در گور پدرت باد»، «یا عمر» و از این قبیل حرفها!.

علت این امر آنست که ما سنی را بقدری نجس و پلید می‌دانیم که اگر هزار بارهم شست وشو داده شود نجاستش از بین نمیرود و پاک نمی‌شود!.

هنوز بیاد دارم که پدر مرحومم مرد غریبه‌ای را در یکی از بازارهای شهر دیده بود و چون دلش به حال او سوخته بود او را باخودش به خانه آورد، تا اینکه شب مهمان ماباشد، پدرم خدایش رحمت کند آدم خیرخواهی بود، به هر حال طبق معمول از او پذیرایی کردیم و بعد از شام سر صحبت بازشد، بنده در آن زمان تازه به حوزه رفته بودم، از خلال صحبت‌ها مشخص شد که بنده خدا سنی است، از اطراف سامرا جهت کاری به نجف اشرف آمده است. خلاصه شب را خوابیدیم، و فردایش بعد از صبحانه مَرد، ضمن سپاسگذاری و تشکر خدا حافظی کرد و دنبال کارش رفت، اتفاقا پدرم مبلغی هم به او کمک کرد، شاید احتیاج داشته باشد، بعد از او پدرم دستور داد که رختخوابی که او در آن خوابیده بسوزانند، و ظرف‌هایی که در آنها غذاء خورده خوب بشویند زیرا معتقد بودیم که سنی نجس است! و این اعتقاد بیشتر شیعیان است، لذا فقهای ما سنی را در ردیف کافر و مشرک و حتی خنزیر شمرده و آن را جزو چیزهای نجس معرفی کرده‌اند! به همین دلیل است که هر کاری آنان می‌کنند واجب است که عکس آنان عمل کنیم!.

۱- اختلاف با عامه واجب است!

شیخ صدوق از علی بن اسباط روایت می‌کند که گفت به امام رضا ÷ گفتم:

«گاهی مسئله‌ای پیش می‌آید که فهمیدن آن لازم است، و در شهری که من هستم کسی از شیعیان شما نیست که از او فتوی بگیرم، امام فرمودند: نزد فقیه همان شهر برو و از او فتوی بخواه، هرچه جواب داد بر عکس آن عمل کن که حق در همین است»[۱۰۴] .

و از حسن ابن خالد روایت شده که گفت:

«از امام رضا ÷ نقل گردیده که فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که حرف ما را می‌پذیرند، و بادشمنان ما مخالفت می‌کنند، کسی که چنین نباشد از مانیست»[۱۰۵] .

مفضل بن عمر از امام صادق ÷ روایت کرده که فرمودند:

«دروغ می‌گوید کسی که مدعی است ازشیعیان ماست، در حالی که به ریسمان غیر ما چنگ زده است»[۱۰۶] .

[۱۰۴] عیون اخبار الرضا: ۱/۲۷۵چاپ تهران. [۱۰۵] الفصول الـمهمة: ۲۲۵ چاپ قم. [۱۰۶] الفصول الـمهمة: ص ۲۲۵.

۲-موافقت عامه جايز نيست!

این عنوان بابی است که حرعاملی در کتاب خودش وسائل الشیعة بسته است، می‌فرماید:

«احادیث در این باره متواتر است از جمله قول امام صادق ÷ درباره دو حدیث متعارض که فرمودند:

آنها را با روایات عامه مطابقت دهید، آنچه با روایات آنان موافق بود ترکش کنید و آنچه با روایات آنان مخالف بود به آن عمل کنید».

همچنین فرمودند:

«هرگاه دو حدیث متعارض به شما رسید، به آنچه مخالف آنهاست عمل کنید» نیز فرمودند:

«به آنچه خلاف عامه است عمل کن، وفرمود: آنچه مخالف عامه باشد سعادت در آن است» همچنین فرمودند:

«بخدا سوگند هرگز خداوند در پیروی از غیر ما برای کسی هیچ خیری نگذاشته است، کسیکه موافق ما عمل کند مخالف دشمن ماست، و کسیکه در گفتار یا کرداری موافق دشمن ما باشد نه او ازماست و نه ما از او هستیم».

امام رضا ÷ فرمودند: «هرگاه دو حدیث را متعارض یافتید، ببینید کدام یک با عامه مخالف است به آن عمل کنید، و آنچه با روایات آنان موافق بود آن را بگذارید» همچنین از قول امام صادق ÷ نقل شده که: «بخدا قسم جز استقبال قبله در نزد آنها چیزی از حق نمانده است»[۱۰۷] .

حر عاملی درباره اینگونه روایات می‌فرماید:

«از حد تواتر گذشته است تعحب است که بعضی متأخرین خیال کرده‌اند که دلیل ما در اینجا خبر واحد است» همچنین می‌فرماید:

«آنچه از این احادیث متواتره ثابت می‌شود این است که اکثر قواعد اصولی‌ای که در کتب عامه وجود دارد باطل است»[۱۰۸] .

[۱۰۷] الفصول الـمهمة: ص۳۲۵-۳۲۶. [۱۰۸] الفصول الـمهمة: ۳۲۶.

۳- با عامه مشترک نيستيم!

نعمت الله جزائری می‌فرماید: «ما با آنان در هیچ اصلی مشترک نیستیم! نه در إله نه در پیامبر و نه در امام، زیرا آنها معتقدند پروردگارشان ذاتی است که پیامبرش محمد و خلیفه‌اش ابوبکر است، در حالی که ما چنین خدایی را قبول نداریم و نه چنین پیامبری را «لا نقول بهذا الرب ولا بذلك النبي» پروردگاریکه خلیفه پیامبرش ابوبکر باشد خدای ما نیست وآن پیامبر هم پیامبر ما نیست «إن الرب الذي خليفة نبيه ابوبكر ليس ربنا ولا ذلك النبي نبينا»[۱۰۹] .

شیخ صدوق از ابواسحاق ارجانی روایت می‌کند که گفت:

«امام صادق ÷ فرمودند: آیا می‌دانی چرا به شما دستور داده شده برخلاف اهل سنت عمل کنید؟ گفتم نمی‌دانم فرمود: زیراکه علی÷ هیچ کاری نبوده که انجام دهد مگر اینکه امت! با او مخالفت می‌کرد، تااینکه امر او را باطل کنند، از آنچه نمی‌دانستند از امیرالمؤمنین ÷ می‌پرسیدند، اما هرچه ایشان فتوا می‌داد آنها از پیش خودشان برای آن ضدی می‌تراشیدند، تا اینکه حق را برای مردم وارونه جلوه دهند«أتدري لم أمرتم بالأخذ بخلاف ماتقوله العامة فقلت لاندري، فقال إن عليا لم يكن يدين بدين الا خالف عليه الأمة! إلى غيره إرادة لإبطال أمره وكانوا يسألون أميرالـمؤمنين س عن الشيء الذي لايعلمونه فإذا أفتاهم جعلوا له ضدا من عندهم ليلبسوا على الناس» [۱۱۰] .

اینجا سؤالی مطرح می‌شود، فرض کنیم که در مسئله‌ای حق با عامه است آیا با این وجود واجب است که برخلاف قول آنان عمل کنیم؟ باری سید محمد باقر صدر در جواب این سؤال بنده چنین فرمودند:

«بله واجب است که برخلاف قول آنان عمل کنیم چون مخالفت با آنان حتی اگر بر خلاف حقیقت باشد بهتر از آن است که با آنان موافق باشیم!».

[۱۰۹] الانوار النعمانیة: ۲/۲۷۸ (باب نور فی حقیقة دین الامامیة والعلة التی من اجلها یجب الأخذ بخلاف ما تقوله العامة). [۱۱۰] علل الشرائع: ص۵۳۱ چاپ ایران.

دشمنی با صحابه!

دشمنی با أهل سنت امر تازه‌ای نیست بلکه ریشه بسیار طولانی دارد حتی به قرن اول می‌رسد، یعنی باخود صحابه پیامبر که ما معتقدیم همه آنان از دائره اسلام خارجند! بجز سه نفر که ثقة الاسلام کلینی در کتاب ارزشمندش کافی آنها را استثناء کرده است چنانکه می‌فرماید:

«همه مردم بعد از پیامبر ص مرتد شدند بجزسه نفر، مقداد بن اسود، سلمان فارسی و ابوذرغفاری»[۱۱۱] .

راستش بنده سردر نیاوردم که این چه معمایی است؟! یعنی دستاورد پیامبر در تمام بیست و سه سال زندگی رسالت و دعوت فقط سه نفر بوده؟ چرا پیامبر عظیم الشان اسلام ص باچنین مشکلی مواجه شدند؟!.

اگر از یهود بپرسند که در دین شما بهترین افراد پس از پیامبر شما چه کسانی هستند خواهند گفت: یاران حضرت موسی، نصاری خواهند گفت: حواریون حضرت عیسی، ولی اگر از ما شیعیان بپرسند که بدترین افراد در دین شما پس از پیامبر ص چه کسانی هستند؟ خواهیم گفت: اصحاب پیامبر ص! براستی من از این معما سردر نمی‌آورم، بزرگ‌ترین اصحاب پیامبرکه در واقع دین را پس از رحلت ایشان نه تنها حفاظت که از آن دفاع کردند و آن را تا اقصی نقاط جهان رساندند، مورد بدترین حمله‌ها قرار گرفته‌اند.

حتی همسران پیامبر که اهل بیت درجه اول ایشان هستند و طبق فرمان الهی مادران مؤمنانند) و ﴿وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ (از توهین و ناسزا محفوظ نمانده‌اند، لذا در دعای معروف ما که بنام «دعای صنمی قریش» شهرت دارد و درکتب معتبر ما از قبیل بحار الانوار و مفتاح کفعمی و غیره درج گردیده چنین آمده است «اللهم العن صنمي قريش وجبتيهما وطاغوتيهما وابنتيهما» که منظوراز دوصنم قریش و دو جبّت و دو طاغوت ابوبکر و عمر پدر زنان پیامبر و منظور از ابنتبهما عائشه و حفصه -سلام الله علیهم اجمعین- همسران پیامبر ج هستند، امام راحل امام خمینی هر روزصبح بعد از نماز این دعا را می‌خواندند!.

از حمزه بن محمد طیار نقل شده که فرمود:

«در مجلس امام صادق ÷ بودیم که صحبت از محمد پسر ابوبکر بمیان آمد فرمودند: «خدایش رحمت کناد»، روزی خطاب به امیر المؤمنین ÷ فرمود: «دستتان را بدهید که با شما بیعت کنم»، پرسیدند: مگر بیعت نکرده‌ای؟ فرمود: چرا بیعت کرده‌ام ولی برای امر دیگری می‌خواهم بیعت کنم، امیرالمؤمنین دستشان را دراز کردند، محمد دست حضرت امیر را گرفت و فرمود: «أشهد انك امام مفترض طاعته وأن أبي في النار!» «گواهی می‌دهم که شما امام واجب الاطاعت هستی و پدرم در دوزخ است!»[۱۱۲] .

از شعیب نقل گردیده که امام صادق ÷ فرمودند:

«هیچ خانواده‌ای نیست مگر اینکه در آنها شخص نجیبی از خودشان وجود دارد، و نجیب ترین شخص از بدترین خانواده!، محمد بن ابوبکر است»[۱۱۳] .

و اما مرد شماره دوی اسلام پس از پیامبر ص عمر بن خطاب -رضوان الله علیه-، آقای نعمت الله جزائری می‌فرماید:

«عمر بن خطاب در عقبش مبتلا به مرضی بود که جز به آب مردان تسکین نمی‌یافت!»[۱۱۴] .

علاوه بر آن این واقعیت را حد أقل ایرانیان می‌دانند که در شهرکاشان زیارتی است که به نام بابا شجاع شهرت دارد و بسیاری از مردم از دور و نزدیک برای دیدن این زیارت می‌آیند، تقریبا چیزی شبیه قبر سرباز گمنامی است که در بعضی کشورهای غربی وجود دارد این قبرخیالی گویا قبر ابولؤلؤ مجوسی قاتل عمر بن خطاب س است، بر درو دیوار این زیارت کلماتی از قبیل مرگ بر ابوبکر مرگ بر عمر مرگ بر عثمان را می‌توانید مشاهده کنید.

بویژه ایرانیان که بسیاری از آنان حقیقت را نمی‌دانند خیلی به این زیارت می‌روند و و پول‌ها و نذرانه‌های زیادی هم می‌ریزند، بنده شخصا این زیارت را دیده‌ام و در سال‌های اول انقلاب وزارت ارشاد زیارت بابا شجاع! را توسعه و ترمیم کرده بود، و کارت‌های تبریکی هم چاپ کرده بودند که عکس زیارت بابا شجاع بر روی آنها مشاهده می‌شد!.

ثقة الاسلام کلینی از امام باقر ÷ روایت می‌کند که فرمودند:

«شیخین -ابوبکر و عمر- در حالی از دنیا رفتند که آنچه با امیرالمؤمنین کرده بودند بیاد نیاوردند و ازآن توبه ننمودند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم برآنان باد»[۱۱۵] .

«و اما عثمان بن عفان که دو دختر پیامبر ص را به همسری گرفته بود، از علی بن یونس بیاضی روایت است که: عثمان نامرد بود که با او بازی می‌شد»[۱۱۶] .

«و اما عائشه همسر پیامبر که چند آیه از سوره نور در إثبات پاکدامنی ایشان نازل شد، ابن رجب البرسی می‌گوید: عائشه چهل دینار از خیانت! جمع کرده بود»[۱۱۷] .

سؤال بنده بعنوان یک مسلمان آزاده این است که اگر خلفای سه‌گانه دارای چنین صفاتی بودند، پس چرا امیرالمؤمنین ÷ با آنان بیعت کرد، و چرا در تمام مدت خلافت آنان به عنوان یک وزیر مشاور با آنان همکاری کرد، آیا از آنان می‌ترسید؟! و چرا دخترش ام کلثوم را به ازدواج عمر داد! در حالی که عمر چنین بیماری ای! داشت، یا اینکه امیرالمؤمنین ازاین بیماری عمر اطلاع نداشت اما آقای نعمت الله جزائری اطلاع پیدا کرد!؟. فقط اندکی فکر و تأمل لازم است، مسأله بسیای روشن است بشرطیکه کسی بخواهد از عقل کار بگیرد.

آقای کلینی حدیث نقل می‌کند که:

«جز شیعیان ما همه مردم نطفه زنا هستند!!» [۱۱۸] .

به همین علت است که علمای ما خون و مال سنی‌ها را مباح دانسته‌اند!، از داود ابن فرقد روایت است که گفت خدمت امام صادق ÷ عرض کردم که نظر شما درباره کشتن ناصبی چیست؟ فرمودند:

«حلال الدم است، ولی می‌ترسم به توضرری برسانند، اگر بتوانی او را زیر دیوار کنی یا در آب غرق کنی که بر علیه تو گواهی ندهد این کار را بکن»[۱۱۹] .

خلاصه این بخش از کتاب را با مطلبی جامع و مهم ازآقای نعمت الله جزائری درباره حکم نواصب بپایان می‌برم، ایشان می‌فرماید:

«إنهم كفار! أنجاس! بإجماع! علماء الشيعة الإمامية وإنهم شر من اليهود! والنصاري! وإن من علامات الناصبي تقديم غير علي عليه في الامامة!» «آنها به اجماع! علمای شیعه امامی‌کافر! و نجس! هستند و از یهود! و نصاری! بدترند!، از علامات ناصبی این است که غیر علی را در امامت بر او مقدم دارد!» [۱۲۰] .

[۱۱۱] روضة الکافی: ۸/۲۴۶. [۱۱۲] رجال کشی: ص/۶۱. [۱۱۳] رجال کشی: ص/۶۱. [۱۱۴] الانوار النعانیة: ۱/ ۶۳. [۱۱۵] روضة الکافی: ۸/۲۴۶. [۱۱۶] الصراط الـمستقیم: ۲/۳۰. [۱۱۷] مشارف انوار الیقین: ص/۸۶. [۱۱۸] روضة الکافی: ۸/۱۳۵. [۱۱۹] وسائل الشیعة: ۱۸/۴۶۳، بحار الانوار: ۲۷/۲۳۱. [۱۲۰] الانوار النعمانیة: ص ۲۰۶- ۲۰۷.

جمع بندي

آری کسانی که در تمامی میدان‌های دعوت و جهاد در کنار پیامبر ایستاده بودند! من نمی‌دانم چه بگویم واقعا اگر آنها نبودند پیامبر ص به تنهایی یا حد اکثر با ده نفر چگونه با این همه دشمن اعم از یهود و نصاری و مجوس و مشرکین و منافقین می‌جنگیدند!؟ و اسلام چگونه به سراسر دنیا می‌رسید؟!.

بنده با همه ارادتی که به فقهاء و علمای متقدم و متأخرمان دارم نمیتوانم این ادعای آنان را بپذیرم، بنابراین جسارت می‌کنم که حق برای ما محترم تر از هر کس دیگری است، و بی‌دلیل خود را بابیش از یک میلیارد مسلمان اهل سنت درگیرکردن را به صلاح اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام نمی‌دانم، و بی‌جهت در مقابل قرآن وسنت پیامبر و سیرت أئمه اطهار موضع گرفتن را جز ضربه به اسلام و کمک به دشمنان اسلام و قرآن چیزی بالاتر نمی‌شمارم.

فصل هفتم: نقش بيگانگان در انحراف تشيع

در فصل اول کتاب، نقش عبدالله بن سبأ یهودی را در انحراف تشیع ملاحظه فرمودید، و این حقیقتی است که متأسفانه بیشتر ما شیعیان ازآن بیخبریم، سالیانی دراز است که بنده در این باره فکر و مطالعه می‌کنم که چرا باید بسیاری از مندرجات کتاب‌های ما مخالف با قرآن و سنت پیامبر ص و عمل أئمه اطهار علیهم السلام باشد؟! سرانجام دریافتم که چهره‌های مشکوک زیادی هستند که در داخل کردن این عقاید باطل و افکار انحرافی به مکتب تشیع نقش کلیدی داشته‌اند.

البته یاد‌آور شوم این لطف خداوند بود که به من مهلت داد این همه مدت طولانی در حوزه علمیه نجف اشرف تحصیل و سپس تدریس کنم و به همه مصادر و مراجع علمی‌مان دسترسی داشته باشم، حقیقتاً فرصتی بسیار طلایی بود که به مطالعات و تحقیقاتم ادامه دهم، بویژه در این چند سال اخیر به حقایقی دست یافته‌ام که بسیار مهم است، و شخصیت‌هایی را شناسایی کرده‌ام که به طور قطع در منحرف کردن مکتب تشیع نقش بسیار بارز و محوری داشته‌اند.

شاید انگیزه اصلی‌ای که بنده را مجبور کرد در این زمینه به کاوش و جستجو بپردازم ظلم و خیانتی بود که احساس کردم شیعیان کوفه به اهل بیت علیهم السلام روا داشته‌اند واقعا برای من نه تنها خیلی درد آور که بسیار سؤال برانگیز بود که آخر چرا؟!.

و اکنون خرسندم به عرض برسانم که نه تنها تعجب آور و شگفت‌انگیز بلکه تأسف‌آور است بدانیم که این همه دشمنی و ستم و خیانت به اهل بیت علیهم السلام توسط کسانی بوده که خود را بنام شیعه جا زده بودند و ادعای محبت اهل بیت ÷ را داشتند، اینک چند نمونه از این شیعیان دروغین، و دشمنان واقعی اهل بیت علیهم السلام را بشناسیم:

هشام بن الحكم

احادیث هشام در کتب صحاح هشت گانه ما بسیار بچشم می‌خورد، همین هشام بن الحکم بود که سبب زندانی شدن امام کاظم ÷ و سپس شهادت ایشان گردید، ملاحظه فرمائید: «هشام بن الحکم گمراه و گمراه کننده بود، در خون امام کاظم ÷ شریک بود»[۱۲۱] .

هشام به امام کاظم ÷ گفت مرا نصیحت کنید، امام فرمودند:

«نصیحت من به تو این است که در باره خون من از خدا بترسی!»[۱۲۲] .

تاجائیکه امام کاظم ÷ از او خواسته بودند که حرف نزند، یکماه صبر کرد، اما مجددا شروع به حرف زدن کرد، امام به او فرمودند:

«ای هشام! آیا خوشحال می‌شوی که در خون یک شخص مسلمان شریک شوی؟ گفت خیر، فرمودند: پس چگونه در ریختن خون من داری کمک می‌کنی، ساکت می‌شوی یا اینکه راضی هستی مرا سرببرند؟ ساکت نشد تااینکه امام ÷ را بشهادت رساندند»[۱۲۳] .

آیا یک دوستدار اهل بیت علیهم السلام که واقعا مخلص باشد قصداً باعث شهادت امام معصومی می‌شود!؟ ملاحظه فرمائید:

«از محمد بن فرج الرخجی روایت است که گفت به امام کاظم ÷ نامه نوشتم و پرسیدم که در باره قول هشام بن الحکم در «جسم» و قول هشام بن سالم جوالیقی در «صورت» چه می‌فرمایید؟ نوشتند: «دع عنك حيرة الحيران، و استعذ بالله من الشيطان، ليس القول ما قال الهشامان» «به سرگردان توجه نکن و از شر شیطان به خداوند پناه بجوی، آنچه دو هشام گفته‌اند درست نیست»[۱۲۴] .

هشام بن الحکم معتقد بوده که خداوند جسم است و هشام بن سالم می‌گفته خداوند صورت است، و از ابراهیم بن محمد الخراز و محمد بن الحسن روایت است که گفتند:

«خدمت امام رضا ÷ رسیدم و پرسیدم: درباره روایتی که می‌گوید حضرت محمد ص پروردگارش را بشکل جوانی شاداب و سی ساله دیده است که «رجلاه في خصره» پاهایش در کمرش!!! بوده چه می‌فرمایید؟ و گفتیم که هشام بن سالم و شیطان طاق و میثمی می‌گویند خداوند تا ناف! تو خالی است! و بقیه‌اش «صمد» است. «إنه أجوف! إلي السرة! والباقي صمد!».

این دقیقاً عقیده یهود است در توارت تحریف شده در سِفر تکوین آمده است که «خداوند عبارت از انسانی!! است که ضخامت! بزرگ دارد».

پس این عقاید یهودیت است که توسط هشام بن حکم و هشام بن سالم و شیطان طاق و علی بن اسماعیل میثمی مؤلف کتاب امامت، به تشیع رخنه کرده است، اگر به کتب معتبر ما بویژه صحاح هشت‌گانه دقت کنیم می‌بینیم که روایات اینگونه افراد منحرف در راس قرار دارد!.

[۱۲۱] رجال کشی: ص/۲۲۹. [۱۲۲] رجال کشی: ص/۲۲۶. [۱۲۳] رجال کشی: ص/۲۳۱. [۱۲۴] اصول کافی: ۱/۱۰۵ بحار الانوار: ۳/۲۸۸ الفصول الـمهمة: ص/۵۱.

زُرارَه بن أعين

شیخ طوسی می‌فرماید:

«زراره از خانواده‌ای نصرانی است، پدربزرگش سنسن است که یک راهب نصرانی بود، پدرش غلامی رومی در خدمت مردی از بنی شیبان بود»[۱۲۵] .

این همان زراره است که می‌گفت:

«از امام صادق درباره تشهد پرسیدم....چون بیرون آمدم به ریشش گوزیدم! و گفتم هرگز رستگار! نخواهد «ضرَطتُ في لحِيَتِهِ و قُلتُ لَن يُفلِحَ أبداً»[۱۲۶] .

همچنین زراره می‌گوید:

«بخدا سوگند اگر همه آنچه که از امام صادق ÷ شینده‌ام بیان کنم «لانتفخت ذُكورُ الرِّجالِ عَلي الخَشَب» «آلت تناسل مردان بر چوب نهوض خواهد کرد»!!! یعنی نعوذ بالله امام آنقدر مسائل جنسی تحریک کننده‌ای به این آقا گفته‌اند که اگر روایت کند مردان نمی‌توانند خود را کنترل کنند ومجبور خواهند شد حتی اگر بر روی چوب هم که شده خودشان را ارضاء کنند!!!»[۱۲۷] .

از ابن مسکان روایت است که از زراره شیندم که می‌گفت:

«خداوند رحمت کند امام باقر را، و اما، امام صادق در باره او در دلم چیزی دارم! گفتم چرا زراره چنین موضعی گرفته؟ گفت: به این دلیل که امام صادق رسوایی‌های او را آشکار کرده است»[۱۲۸] .

لذا امام صادق ÷ فرمودند:

«لعن الله زراره» «خداوند لعنت کند زراره را» و فرمودند: پروردگارا! اگر دوزخ به اندازه یک بشقاب هم بیشتر نباشد امیدوارم آل اعین بن سنسن را در خود جای دهد»[۱۲۹] .

همچنین فرمودند:

«لعن الله بريدا، لعن الله زراره». «خداوند بُرید و زراره را لعنت کند».

همچنین فرمودند:

«زراره نخواهد مرد مگر سرگردان، لعنت خدا بر او باد».

همچنین فرمودند:

«بخدا قسم زراره بن اعین از کسانی است که خداوند آنها را در کتابش چنین توصیف کرده است:

﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣ [الفرقان: ۲۳] .

«و به هرگونه کاری که کرده‌اند می‌پردازیم و آن را هیچ و پوچ می‌گردانیم»[۱۳۰] .

همچنین امام صادق ÷ فرمودند:

«زراره از کسانی است که ایمان به آنها امانت داده می‌شود و سپس از آنها سلب می‌گردد، در روز قیامت به آنها «امانت‌داران» (الـمعارون) گفته می‌شود، بدانید که زراره ابن اعین از آنها است»[۱۳۱] .

هچنین فرمودند:

«اگر مریض شد حالش را نپرسید، اگر مُرد در جنازه اش شرکت نکنید، کسی با تعجب پرسید: زراره؟ فرمودند بله زراره، از یهود و نصاری بدتر است، کسی که گفته است خداوند یکی از سه تاست (ثالثُ ثَلاثة عقیده مسیحیان است) خداوند سرنگون کند زراره را، و فرمودند: زراره در امامت من شک کرد»[۱۳۲] .

حالا بنده نمی‌دانم که بعد از درج بخش‌هایی از زندگی طلایی زراره بن اعین راوی بزرگ و شاید بزرگ‌ترین راوی حدیث ما که در تمامی ‌کتب حدیث می‌توانید روایاتش را ملاحظه کنید چه کنم؟! باور کنید از شرمندگی قلم کشیدن هم برایم دشوار است! چنین شخصی چه می‌خواهد برای اسلام تقدیم کند و آنچه او بنام حدیث نقل می‌کند چگونه می‌تواند دین قرار بگیرد؟!.

[۱۲۵] الفهرست: ص/۱۱۴. [۱۲۶] رجال کشی: ص/۱۴۲. [۱۲۷] رجال کشی: ۱۲۳. [۱۲۸] رجال کشی: ص۱۳۱. [۱۲۹] رجال کشی: ص۱۳۳. [۱۳۰] رجال کشی: ص ۱۲۶. [۱۳۱] رجال کشی: ص ۴۱۴. [۱۳۲] رجال کشی: ص ۱۳۸.

أبو بصير مرادی

این همان ابوبصیر است که به امام موسی کاظم ÷ توهین کرد روزی پرسید اگر مردی بازن شوهرداری ازدواج کند چه حکمی‌دارد؟ امام فرمودند: «سنگسار می‌شود البته اگر کسی چیزی نداند عیبی نیست» ابوبصیر استهزاء کنان گفت:

«طوری که معلوم می‌شود دوستمان هنوز علمش کامل نشده!»[۱۳۳] .

روزی ابن ابویعفور با أبو بصیر (لیث ابن البختری) درباره دنیا گفتگو می‌کردند ابوبصیر گفت:

«اگر دوست شما (امام جعفر صادق ÷) دسترسی پیداکند دنیا را به کس دیگری نخواهد داد!! ناگهان متوجه شد -ابوبصیر- دید سگی در کنار او پایش را بالا گرفته می‌خواهد بشاشد، حماد بن عثمان بلند شد که آنرا بترساند ابن ابوالیعفور گفت بگذارش، او آمده است که در گوش ابوبصیر بشاشد!!»[۱۳۴] .

پس چونکه او به امام صادق ÷ توهین کرد و حضرتش را به محبت دنیا و علاقه به جمع‌آوری آن متهم نمود خداوند برای تنبیه او سگی فرستاد که در گوشش بشاشد.

از حماد ناب نقل شده که گفت:

«ابوبصیر دم دروازه امام صادق ÷ نشسته بود تا اینکه برایش اجازه ورود داده شود، امّا اجازه نم‌یرسید گفت اگر ما هم دست پُری می‌داشتیم حتما به ما اجازه می‌داد، در این اثنا سگی آمد و بر چهره ابوبصیر شاشید!!، ابوبصیر (که نابینابود) گفت: اٌف اٌف این چیست؟ کسی که با اونشسته بود گفت این سگی بود که بر چهره‌ات شاشید!»[۱۳۵] .

ابوبصیر از نظر اخلاقی نیز مرد پستی بود، چنانکه خودش علیه خود گواهی می‌دهد و می‌گوید:

«زنی را درس قرآن می‌دادم، روزی با او شوخی نامناسبی کردم، او خدمت امام باقر ÷ آمده و از من شکایت کرد، امام فرمودند:

«ابوبصیر به زن چه گفتی؟ بادستم اشاره کردم و گفتم اینطور کردم و چهره‌ام را از خجالت پوشیدم، امام فرمودند: دو باره تکرار نکنی»[۱۳۶] .

توخود خوان تفصیل این مجمل.ابوبصیر در روایت حدیث نیز مخلط بود از محمد بن مسعود نقل شده که گفت:

«از علی بن حسن در باره ابوبصیر پرسیدم فرمود: ابوبصیر قبل از این به ابومحمد شهرت داشت و غلام آزاد شده بنی اسد بود و درهمان زمان نابینا بود، پرسیدم که آیا به «غلو» هم متهم شده؟ فرمود (غلو) نه هیچ وقت متهم نشده اما (مخلط) بوده است»[۱۳۷] .

حالا جای تأمل است که با توجه به احادیث زیادی که این آقایان و امثال اینها روایت کرده‌اند چگونه باید تشخیص داد و فهمید که چقدر عجایب و از آن دست روایات! در دین داخل کرده باشند؟ این سؤالی است که جوابش را چند کتاب تحقیقی مستقل باید بدهد، به امید آنکه علماء و دانشمندان محقق و دلسوز ما که بحمد الله کم نیستند این خالی گاه را نیز پرکنند، البته خالی گاه زیاد است اما از تعداد محقیقین بیشتر نیست.

[۱۳۳] رجال کشی: ص/۱۵۴. [۱۳۴] رجال کشی: ص/۱۴۵. [۱۳۵] رجال کشی: ص/۱۵۵. [۱۳۶] رجال کشی: ص۱۴۵. [۱۳۷] رجال کشی: ۱۴۵.

دزدي فرهنگی!

این یک پهلوی قضیه است اسالیب دیگری نیز وجود دارد که بیگانگان توانسته‌اند از خلال آن در تشیع رخنه کنند، آنها توانسته‌اند با مهم‌ترین کتب و بزرگ‌ترین مراجع مابازی کنند، اینک چند نمونه ذکر می‌کنم که خواننده می‌تواند از خلال آن حجم این خیانت آشکار به مکتب تشیع را تخمین بزند.

منزلت اصول كافی

همه می‌دانیم که کتاب کافی بزرگ‌ترین مصدر حدیثی شامل در مذهب تشیع است، که از طرف امام زمان هم تأیید شده است چون وقتی ثقة الاسلام کلینی آن را تألیف کردند وبه حضرت عرضه شد فرمودند:

«الكافي كاف لشيعتنا». «کافی برای شیعیان ما کافی است»[۱۳۸] .

علامه محقق شیخ عباس قمی می‌فرمایند:

«کافی ارزشمندترین کتاب اسلامی و بزرگ‌ترین مرجع امامیه است که بعد از آن کتاب مهم‌تری برای امامیه نوشته نشده است».

مولا محمد امین استرآبادی می‌فرماید:

«از علماء و مشایخ‌مان شنیده‌ایم که در اسلام کتابی تصنیف نشده که با کافی رقابت کند یا همدست آن باشد»[۱۳۹] .

[۱۳۸] مقدمه کافی: ص ۲۵. [۱۳۹] الکنی والالقاب: ۳/۹۸.

کافی چاق می‌شود!

حالا با توجه به این مکانت رفیع و شأن و منزلت فوق العاده‌ای که کافی دارد ملاحظه فرمائید:

علامه خوانساری می‌فرماید:

«درباره کتاب روضه که مجموعه‌ای از ابواب را در بر می‌گیرد اختلاف نظر وجود دارد، که آیا بخشی از کتاب کافی است که بدست ثقة الاسلام کلینی تألیف گردیده یا اینکه بعدها به آن اضافه شده است»[۱۴۰] .

شیخ ثقه سید حسین بن سید حیدر کرکی عاملی متوفی ۱۰۷۶قمری می‌فرماید:

«کتاب کافی پنجاه کتاب است که هر حدیث آن باسند متصل به أئمه علیهم السلام می‌رسد»[۱۴۱] .

در حالی که ابوجعفر طوسی متوفی ۴۶۰ قمری می‌فرماید:

«کتاب کافی سی کتاب است»[۱۴۲] .

از اقوال مذکور به روشنی مشخص می‌شود که حدود بیست کتاب که هر کتاب چندین باب را در برمی‌گیرد یعنی چیزی حدود چهل درصد کل کتاب طی قرن‌های پنجم تا یازدهم قمری به اصل کتاب کافی افزوده شده است!! این علاوه بر دیگر تغییراتی است که در کتاب آورده شده از قبیل تبدیل روایات، تغییر الفاظ، حذف بعضی جمله‌ها و اضافه کردن جمله‌های دیگر.

حالا چه کسی کافی را به این روزگار رسانیده است؟! آیا واقعاً کسی یاکسانی که چنین خیانتی کرده‌اند می‌توانند انسان‌های پاکی بوده و دوستدار اهل بیت علیهم السلام باشند؟! این خدمت به اهل بیت و مکتب آنان است؟! آیا بنده یا هر شیعه دیگری حق داریم بپرسیم که آیا اکنون هم کافی از نظر حضرت معصوم مورد تأئید است؟! کاش می‌توانستیم از خود معصوم بپرسیم!.

[۱۴۰] روضات الجنات: ۶/۱۱۸. [۱۴۱] روضات الجنات: ۶/۱۱۴. [۱۴۲] الفهرست: ص ۱۶۱.

کدام چاق‌تر است!؟

بیاییم نمونه دیگری را بررسی کینم، کتابی که بعد از کافی بالاترین مرتبه را داراست و یکی دیگر از صحاح أربعه است «تهذيب الاحكام» از شیخ طوسی بنیانگذار حوزه علمیه نجف اشرف: شمار روایاتی که اکنون در تهذیب است بنابر گفته علماء و محقیقین ما حدود سیزده هزار وپانصدونود (۱۳۵۹۰)حدیث است، در حالی که خود مؤلف کتاب -طوری که در عدة الاصول است- می‌فرماید:

«روایات تهذیب چیزی بیش از پنج هزار (۵۰۰۰) حدیث است، پس چه کسی بیش از کل احادیث کتاب را به آن افزوده است؟!».

مسئول كيست؟

علاوه بر آن با توجه به عجایباتی که اکنون در کافی و تهذیب وجود دارد، می‌توان باقاطعیت گفت که دست‌های پنهانی در کار بوده که با نام اسلام و در لباس دوستدار اهل بیت علیهم السلام مرتکب چنین خیانت‌های شگفت‌انگیزی شده و چیزهایی را بنام اسلام در کتاب‌هایمان درج کرده که اسلام از آن بیزار است.

این وضعیت دو تا از چهار مرجع بزرگی است که در قرن‌های چهارم و پنجم نوشته شده و تقریبا تمامی تألیفات دیگر علمای ما که بعد از قرن دهم نوشته شده از این چهار مرجع سرچشمه می‌گیرد (چون از قرن پنجم تایازدهم هیچ تألیف مهمی نداشته‌ایم) اگر بقیه را بررسی کنیم چه خواهیم یافت؟!.

اعتراف شجاعانه

۱- لذا سید هاشم معروف حسنی می‌فرماید:

«داستان سرایان شیعه در مقابل روایات دروغینی که دشمنان أئمه علیهم السلام جعل کرده بودند داستان‌های دروغین مشابهی به نفع أئمه علیهم السلام جعل کردند، که متأسفانه این تعداد بسیار است!!».

۲- همچنین می‌فرماید:

«پس از بحث و بررسی روایات موجود در کتب حدیثی مانند کافی و وافی و غیره در می‌یابیم که کسانی که دربارۀ أئمه علیهم السلام غلو و افراط می‌کردند، و از آنان کینه به دل داشتند هیچ راهی را نگذاشته‌اند مگر اینکه از آن داخل شده وبرای فاسد کردن احادیث أئمه و خراب کردن آبروی آنان تلاش کرده‌اند»[۱۴۳] .

۳- شیخ طوسی نیز در مقدمه تهذیب به این امر اعتراف کرده و می‌فرماید:

«بعضی دوستان در باره احادیث اصحاب ما با من گفتگو کردند، که چرا اینقدر اختلاف و تفاوت و تضاد و منافات بین روایات وجود دارد، تاجایی که تقریبا هیچ روایتی نیست مگر اینکه در مقابل آن روایتی در تضاد با آن قرار دارد، و هیچ حدیثی وجود ندارد مگر اینکه در مقابل حدیث دیگری آنرا نفی می‌کند، همین تناقضات باعث شده که مخالفین آنرا به عنوان بزرگ‌ترین وسیله برای طعن برمذهب ما استعمال کنند».

متأسفانه باهمه حرص شدیدی که شیخ طوسی داشته، کتاب ایشان از تحریفات و تناقضات مصون نمانده است.

۴-آقای دلدار علی از علمای امامیه در هند می‌فرماید:

«احادیث مأثور از أئمه علیهم السلام واقعا خیلی متناقض است تقریبا هیچ حدیثی نیست مگر اینکه در مقابل حدیثی وجود دارد که آنرا نفی می‌کند وهیچ روایتی نیست مگر اینکه در مقابل روایتی متضاد با آن قرار دارد»[۱۴۴] .

شاید همین امر باعث شده که بسیاری از آگاهان و روشنفکران و چه بسا از خود روحانیون از مذهب ما دست بکشند.

آری صحبت از نقش بیگانگان در منحرف کردن مذهب اهل بیت علیهم السلام بود.

مسئله تحریف قرآن را نگاه کنید هیچ مسلمانی نیست که معتقد باشد قرآن دست خورده است حتی امروز در تمام جهان تشیع من گمان نمی‌کنم یک فردی هم وجود داشته باشد که بگوید قرآن کریم دستخوش تحریف شده است، با این وجود می‌بینیم در کتب ما روایاتی وجود دارد که ثابت می‌کند قرآن تحریف شده است نه از امروز بلکه از همان قرن اول این روایات وجود دارد.

اولین کتابی که از تحریف قرآن سخن گفت کتاب سلیم بن قیس هلالی متوفی ۷۶ هجری قمری است، این اولین کتابی است که برای مذهب شیعه نوشته شده، در این کتاب دو روایت درباره تحریف وجود دارد، اما اگر به کتب معتبر ماکه قرنها بعد از کتاب سلیم بن قیس نوشته شده برگردیم می‌بینیم پر از روایات تحریف است، چنانکه اشاره کردیم که عالم و فقیه معروف مان شیخ نوری طبرسی توانسته است حدود دوهزار (۲۰۰۰) روایت جمع کند وثابت نماید که قرآن تحریف شده است [فصل الخطاب] .

سؤال ما این است که این روایات را چه کسانی جعل کرده‌اند؟ با توجه به مطلبی که قبلا توضیح دادیم و نمونه‌هایی که ارائه دادیم به روشنی در می‌یابیم که همه این روایات خیلی بعد از زمان سلیم بن قیس جعل شده است.

چون شیخ صدوق متوفی ۳۸۱ ق می‌فرماید:

«هرکس مثل این قول را -تحریف قرآن- به شیعه نسبت دهد دروغگو است».

چونکه این روایات در زمان ایشان وجود نداشته اگر می‌بود حتما می‌شنید ورد می‌کرد. همچنین شیخ طوسی نیز نسبت تحریف قرآن را به شیعه رد می‌کند.

اما کتاب سلیم بن قیس در واقع تألیف ابان ابن ابی عیاش است که نوشته و به سلیم بن قیس منسوب کرده است.

ابن مطهر حلی و اردیبلی درباره ابان می‌فرمایند:

«ضعيف جداً، وينسب اصحابنا وضع كتاب سليم بن قيس إليه»[۱۴۵] .

هنگامیکه حکومت صفویان روی کار آمد فرصت مناسبی بود که حدیث جعل شود و به امام صادق و دیگر أئمه علیهم السلام نسبت داده شود کتاب‌هایی که در این دوره نوشته شده بهترین دلیل براین مدعای ماست فعلا مجال تفصیل نیست.

[۱۴۳] الـموضوعات: ص ۱۶۵-۲۵۳. [۱۴۴] اساس الاصول: ص ۵۱ [۱۴۵] الحلی: ص ۲۰۶، جامع الرواة اردبیلی: ۱/۹.

وجود خارجی ندارد!؟

مسئله دیگری که باید مطرح می‌شد مسئله امام دوازدهم است که برادر محترم‌مان آقای سید احمد کاتب در این باره تحقیق کرده می‌فرماید:

«امام دوازدهم وجود خارجی ندارد».

بنده لزومی نمی‌بینم که جداگانه در این باره بحث کنم، بحث آقای کاتب کافی است.

فقط با اختصار عرض می‌کنم که چگونه می‌تواند امام دوازدهمی وجود داشته باشد؟ آنهم فرزند امام حسن عسکری ÷ باشد؟ درحالی که ایشان بدون فرزند فوت کرد، حتی برای آنکه مطمئن گردند بعد از فوت ایشان در میان همسران و کنیزان‌شان جستجو کردند نه تنها فرزندی نبود که هیچکدام آنها را حامله هم نیافتند، لذا میراث حضرت به برادرشان رسید.

برای تفصیل بیشتر می‌توانید به کتاب‌های ذیل مراجعه کنید: [کتاب الغيبة از شیخ طوسی ص۷۴، الارشاد از شیخ مفید ص۳۵۴، اعلام الورياز فضل طبرسی ص۳۸۰، الـمقالات والفرق از اشعری قمی ص۱۰۲.اصول کافی: ج۱ کتاب الحجة ص۵۰۵] .

همچنین برادر عزیزمان آقای سید احمد کاتب در باره نواب امام دوازدهم تحقیق کرده می‌فرماید:

«آنها گروهی دنیا پرست و فرصت طلب بودند، که برای استفاده از اموال خمس و دیگر هدایایی که در قبرستان یا سرداب گذاشته می‌شد خودشان را نواب امام معرفی کردند».

آنچه بیشتر هر مسلمان شیعه را در باره حقیقت امام دوازدهم کنجکاو می‌کند ادعاهای عجیب و غریبی است که تولید کنندگان روایات ما درباره ایشان مدعی هستند اگر چنین شخصیتی وجود می‌داشت بنده اولین غلام حلقه بگوش ایشان می‌بودم اما متأسفانه باعقل جور درنمی‌آید که امامی از نسل پیغمبر ص برای اصلاح جامعه آمده باشد، شغلش شغل پیامبر باشد اما اینگونه عمل کند:

شاهكارهاي حضرت (عج)

۱- کشتار عرب‌ها!

علامه ملا باقر مجلسی روایت می‌کند که:

«امام قائم باعرب‌ها همان کاری را خواهد کرد که در (جفراحمر) آمده است، یعنی همه را خواهد کشت»[۱۴۶] .

همچنین روایت می‌کند: «مابقي بيننا وبين العرب إلا الذبح». «بین ما و عرب‌ها جز ذبح چیزی نمانده است»[۱۴۷] .

همچنین روایت می‌کند:

«از عرب‌ها بترسید که عاقبت بدی دارند، حتی یک نفر از آنان هم با امام قائم نخواهد بود»[۱۴۸] .

چونکه بسیاری از شیعیان ما عرب هستند می‌پرسم آیا امام قائم همه را از دم تیغ خواهد کشید؟! مگرنه این است که پیغمبر و آل پیغمبر همه عرب هستند؟ مگر خودش عرب نیست؟ پدر وپدر بزرگش عرب نیستند؟

پس این چه سری است، آیا نباید احتمال بدهیم بلکه بایقین فریاد بزنیم که نه، نه هرگز نمی‌تواند این کار نوه پیامبر ص و فردی از آل بیت باشد حالا جلوتر ببینید که چه می‌شود:

آقای مجلسی از امیرالمؤمنین حدیث روایت می‌کنند که:

«خداوند کسری را از دوزخ نجات داده است و دوزخ براو حرام است!!!»[۱۴۹] .

چرا؟! مگر بهشت و دوزخ برچه اساسی تقسیم می‌شود؟ اگر بنده خودم این روایات را ندیده بودم شاید بسیار دشوار بود که باورکنم آیا ممکن است در کتب ما چنین روایاتی وجود داشته باشد؟ این مسؤلیت اول امام قائم بود!.

[۱۴۶] بحارالانوار: ۵۲/۳۱۸. [۱۴۷] بحار الانوار: ۵۲/۳۴۹. [۱۴۸] بحارالانوار: ۵۲/۳۳۳. [۱۴۹] بحارالانوار: ۴۱/۴.

۲-تخریب مسجد الحرام!

مجلسی روایت می‌کند که:

«امام قائم مسجد الحرام را خراب می‌کند تا که آنرا به اصلش برگرداند، همچنین مسجد نبوی را»[۱۵۰] .

همچنین علامه مجلسی در توضیح این امر می‌فرماید:

«اولین کاری که امام قائم انجام می‌دهند این است که این دوتا -ابوبکر و عمر- را از قبرهایشان درحالی بیرون می‌کند!! که آنها تازه! و شاداب! هستند (رطبين غضّين) آنگاه مثل خاکستر آنها را به هوا می‌پاشد، سپس مسجد را می‌شکند!!»[۱۵۱] .

کعبۀ جدید!!

طبعا بعضی‌ها ممکن است بپرسند که امام زمن چرا این کار را می‌کند؟! بله متأسفانه باید گفت: بدلیل اینکه از دیدگاه ما کعبه در مقایسه با کربلا اهمیتی ندارد!! و کربلا از کعبه مهم‌تر و بهتر است!!.

بنابر نصوصی که فقهای ما نقل کرده‌اند نه تنها کربلا مبارک‌ترین و مقدس‌ترین منطقه روی زمین است بلکه این جایگاهی است که خداوند آن را از میان تمامی نقاط جهان برگزیده، لذا از هر جای دیگری بهتر و مهم‌تر است!! آری کربلا حرم خدا! و رسول! و قبله! اسلام و خاک آن شفاست!!.

استاد بزرگوارمان علامه محمد حسین آل کاشف الغطاء همیشه این بیت را تکرار می‌کردند:

«وَمِتـن حَدِيـث كَربـَلاء وَ الكَعَــبةِ لَكَــربَلاء بانَ عُلُـــوُّ الرّتــبَةِ». «آنجایی که صحبت از کربلاء و کعبه باشد البته بلند بودن منزلت کربلاء آشکاراست!».

شاعر دیگری گفته است:
هي الطُّفُوفُ فَطُفْ سَبعَاً ِبمَغناها
فما لـمـِكَـةَ مَعني مثلَ مَعناها
أَرْضٌ ولكِنّها السَّبـعُ الشَّدادِ لهَا
دانَـتْ وَطَأطَأ أعْلاها لأِدْناها
«این است مقام بلند پـس هفــــت بار آن را طواف کن!.

زیرا مکــــه این محتـــــوا را ندارد که اینجا دارد!.

زمینی است اما هفت آسمان در مقابل آن بی‌مقدار شده!.

آری بلندیـــــــــها در برابرآن سـرفرود آورده است!.

[۱۵۰] بحار الانوار: ۵۲/۳۳۸,کتاب الغیبة از شیخ طوسی ص/۲۸۲. [۱۵۱] بحارالانوار: ۵۲/۳۸۶.

۳- حکم آل داود!

آقای کلینی بابی بسته که أئمه علیهم السلام هرگاه قدرت بیابند موافق با حکم آل داود قضاوت خواهند کرد، و گواه نخواهند طللبید، آنگاه از امام صادق ÷ روایت می‌کند که فرمودند:

«إذا قام قائم آل محمد حكم بحكم داود وسليمان ولايسأل بيّنة». «هرگاه قائم آل محمد ظهور کند مطابق حکم داود وسلیمان علیهما السلام حکم خواهد کرد و شاهد نخواهد طلبید»[۱۵۲] .

مجلسی روایت می‌کند که:

«يقوم القائم بأمر جديد وكتاب جديد وقضاء جديد». «هرگاه قائم بلند شود امر جدید!، و کتاب جدید! و قضاء جدیدی خواهد داشت!»[۱۵۳] .

اینکه امر جدید چه خواهد بود!؟ ما نمی‌دانیم کتابش هم جدید است غیر از قرآن، و قضاوتش هم جدید است؟!.

امام صادق ÷ می‌فرماید: «لكأنّي أنظرُ إليه بينَ الرَّكنِ والـمقامُ يبايعُ الناسَ على كتابٍ جديدٍ» «گویا من الآن دارم ایشان را می‌بینم که در بین رکن حجر اسود و مقام إبراهیمی ‌دارد با مردم بر کتاب جدیدی بیعت می‌کند»[۱۵۴] .

[۱۵۲] اصول کافی: ۱/۳۹۷. [۱۵۳] بحارالانوار: ۵۲/۳۵۴، الغیبة نعمانی: ص/۱۵۴. [۱۵۴] بحارالانوار: ۲/۱۳۵، الغیبة: ص/۱۷۶.

این حدیث را حفظ کنید

این مطلب را باروایتی دهشت ناک به پایان می‌بریم، مجلسی از امام صادق ÷ نقل می‌‌کند که ایشان فرمودند:

«لو يعلم الناس مايصنع القائم إذا خرج لأحب أكثرهم ألا يروه مما يقتل من الناس.....حتى يقول كثير من الناس ليس هذا من آل محمد ولوكان من آل محمد لرحم».«اگر مردم بدانند که امام قائم وقتی ظهور کند چه خواهد کرد اکثر آنان آرزو می‌کردند که کاش او را نبینند ازبس که مردم را می‌کشد..... حتی بسیاری از مردم خواهند گفت: این از آل محمد ص نیست اگر از آل محمد می‌بود رحم می‌کرد!»[۱۵۵] .

وقتی ازآقای آیة الله صدر در باره این روایت توضیخ خواستم فرمودند: قتلی که انجام می‌گیرد اکثراً در میان مسلمین خواهد بود آنگاه نسخه‌ای از کتاب خودشان (تاریخ بعد ازظهور) را برایم اهداء کردند، در صفحه اولش باخط خودشان نوشته‌اند اهداء به فلانی... ایشان در این کتاب این مطلب را توضیح داده‌اند.

[۱۵۵] بحار الانوار: ۵۲/۳۵۳ الغیبة: ص ۱۵۳.

چند پرسش بديهي

چرا امام قائم درمیان عرب شمشیر می‌کشد مگر رسول خدا ص عرب نبودند؟!.

آیا امیرالمؤمنین و دیگر ائمه اطهار و ذریه طیبه آنان علیهم السلام عرب نبودند؟!.

مگر خود ایشان عرب و از ذریه امیرالمؤمنین نیست؟!.

مگر درمیان عرب‌ها میلیون‌ها نفر شیعه نیست که به خروج ایشان ایمان دارد؟!.

پس چرا بطور خصوص عربها را می‌کشد و گفته می‌شود هیچ فردی از عرب‌ها با ایشان بلند نمی‌شود؟!.

وانگهی چگونه ممکن است که مسجد الحرام و مسجد نبوی را خراب کند؟! در حالی که مسجد الحرام طوری که در قرآن آمده قبله مسلمین است، و اولین خانه‌ای است که برای عبادت در روی زمین بنا شده است، و رسول خدا ص و امیرالمؤمنین و دیگر ائمه علیهم السلام در آن نماز خوانده‌اند، خصوصا امام صادق ÷ مدتی طولانی در آن اقامت داشته است.

خوشخبری برای عراقيها

ما گمان می‌کردیم که امام قائم مسجد الحرام را به حالت اصلی‌اش که در زمان رسول خدا ص بوده است باز خواهد گرداند ولی بعدها فهمیدم که خیر منظور از «يرُجِعُهُ اِلي اَساسِه» این است که آنرا خراب می‌کند و با زمین هموارمی‌نماید، چونکه قبله بسوی کوفه تغییر جهت خواهد داد!.

فیض کاشانی روایت می‌‌کند:

«(ياأهل الكوفة) ای مردم کوفه! خداوند کسی را به اندازه شما دوست ندارد لذا امتیازاتی را به شما اختصاص داده‌است.

«مصلاكم بيت آدم وبيت نوح وبيت ادريس ومصلي ابراهيم.....». «مصلای شما خانه آدم و خانه نوح و خانه ادریس و مصلای ابراهیم است».

«ولا تَذهبُ الايّامُ حتي يُنْصَبَ الحجرُ الاَسودُ فِيه». «طولی نمی‌کشد که سرانجام حجرالاسود در آن نصب خواهد شد»[۱۵۶] .

بنابراین منتقل کردن حجراسود از مکه به کوفه، و کوفه را مصلای آدم و نوح و ادریس و ابراهیم علیهم السلام دانستن دلیل براین است، که پس از خراب کردن مسجد الحرام کوفه قبله نماز تعیین خواهد شد، با توجه به این روایت تصور اینکه مسجدالحرام را به حالت اصلی قبل از توسعه بازخواهد گرداند تصور درستی نیست، لذا چنانکه در روایات آمده باید خراب گردد و قبله و حجراسود در کوفه باشد.

[۱۵۶] الوافی: ۱/۲۱۵.

اين است عدالت!

ما به نوبت خود می‌پرسیم راستی امام قائم از کجا شروع خواهند کرد؟ و از چه کسانی انتقام خواهند گرفت؟ و اینهمه خونی که می‌ریزد خون کیست؟ بلی چنانکه روایات گویاست و چنانکه آقای صدر فرمودند، این خون مسلمین است پس ظهور امام قائم بر مسلمین عذابی خواهد بود و نه رحمتی، بنابرین حق دارند بگویند که او از آل محمد نیست! چون آل محمد بر مسلمین رحم و شفقت دارند، اما این امام قائم رحم و شفقت ندارد!.

وانگهی مگر نه این است که ایشان زمین را پس از آنکه ظلم و ستم برآن حاکم بوده، سرشار از عدالت و برابری خواهد کرد؟ پس باکشتن نود در صد (به فرموده شیخ طوسی) مسلمین توسط امام قائم کجاست آن عدالت و برابری؟!.

از زبان امام صادق ÷ روایتی نقل شده که فرمودند: -البته ایشان از این روایت و هزاران روایت دیگری که به نام ایشان دست بدست می‌گردد اطلاعی ندارند.

«مالـمن خالفنا في دولتنا نصيب إن الله قد أحل لنا دماءهم عند قيام قائمنا». «کسیکه با ما مخالفت کند در دولت ما هیچ سهمی ندارد، بدرستیکه خداوند در هنگام ظهور امام قائم خون آنان را برای ما حلال کرده است»[۱۵۷] .

[۱۵۷] بحار الانوار: ۵۲/۳۷۶.

نماز جمعه چرا تعطيل شد؟!

از بزرگ‌ترین و روشن‌ترین آثاری که نقش بی‌گانگان را در منحرف کردن تشیع از قافله امت اسلامی آشکار می‌کند این ایداه است که نماز جمعه باید ترک گردد و جز پشت سر امام معصوم نماز جمعه درست نیست!.

در این چند سال اخیر بحمدلله فتاوایی منتشر شده که اقامه نماز‌های جمعه را تایید می‌کند، این واقعا گام بسیار بزرگی در جهت تصحیح مذهب شیعه است، بنده بسیار از پروردگارم سپاسگذارم که تلاش‌های مرا بی‌بهره نگذاشت چون به لطف الهی شخصا در تحریک و قانع کردن مراجع محترم جهت برگذاری نماز‌های جمعه نقش کلیدی داشته‌ام که امیدوارم خداوند مرا از پاداش بزرگ آن محروم نفرماید.

اما پرسش بنده اینست که چرا ما تاکنون یعنی بیش از هزار سال! به این ترفند خطرناک پی نبردیم و دهها نسل از مسلمانان شیعه ما از نماز جمعه محروم بوده‌اند؟! این چه دست پنهانی درکار بوده که توانسته است با زیرکی و مکاری بر یک مکتب بزرگ چیره شود و ما را از نماز جمعه‌ای که بانص صریح قرآن ثابت است محروم گرداند؟

فصل پاياني

پس از این سفر خسته کننده‌ای که سعی کردم از حقایق مهمی پرده بردارم و لابد شما را هم خسته کردم، با توجه به شناختی که از تشیع تحریف شده! پیدا کردیم و با توجه به اینکه خود امام صادق ÷ گواهی می‌دهند که شیعیان نخستین رافضه بوده‌اند و خداوند هم آنان را رافضه خوانده (لرفضهم اهل البيت) «چونکه اهل بیت علیهم السلام را کنار گذاشتند». حد اقل برای خودم مطلب خیلی مهمی باقی مانده است و آن اینکه حالا باید چه کار کنم؟ آیا باز هم به اصطلاح شیعه باشم!؟ سرجایم باقی بمانم؟ منصبم را حفظ کنم؟ و همچنان سرمایه‌های هنگفتی را از مردم ساده و بیچاره به نام خمس بگیرم و به جیب بزنم؟ و ماشین‌های مدل بالا سوار شوم؟ و (ببخشید) از زن‌های خشکل کام بگیرم؟ یا اینکه از این محرمات کناره بگیرم و حق را آشکارا بیان کنم زیرا ساکت از حق شیطانی گنگ است؟!.

گرچه تاکنون مخلصانه آن را خوانده‌ام و تدریس کرده‌ام و از آن دفاع نموده‌ام، با این احساس که من از مکتب اهل بیت علیهم السلام دارم پیروی می‌کنم و نه از ترفندهای دشمنان آنان، الحمدلله اکنون هم محبت اهل بیت و پیروی از سیرت ائمه اطهار علیهم السلام البته پس از پیروی از رسول اکرم ص در قلبم دارد موج می‌زند، اما به شدت از دروغ‌هایی که به آن سلاله طاهره بسته شده متنفرم و از دشمنان واقعی آنان شدیداً احساس تنفر و انزجار می‌کنم.

ترس از شمشير قائم؟

از مفضل بن عمر روایت است که گفت:

از امام صادق ÷ شنیدم که می‌فرمودند:

«لوقام قائمنا بدأ بكذابي الشيعة فقتلهم». «هرگاه امام قائم ظهور کند از شیعیان دروغین شروع خواهد کرد و آنان را خواهد کشت»[۱۵۸] .

چرا امام قائم از شیعیان دروغین شروع می‌کند و اول آنان را می‌کشد؟! زیرا تهمت‌ها و دروغ‌هایی که آنان ساخته‌اند و به نام دین و اهل بیت علیهم السلام به خورد مردم داده‌اند خیلی زشت است و پیامدهای خطرناکی دارد مانند صیغه و لواط و خمس و تحریف قرآن و بداء و رجعت وغیره که متأسفانه همه جزو ایمان! قرار گرفته است، پس چه کسی از شمشیر امام قائم نجات خواهد یافت؟! عجل الله فرجه الشریف؟!!.

و از امام صادق ÷ روایت است که فرمودند:

«ما انزل الله سبحانه آية في الـمنافقين الا وهي فيمن ينتحل التشيع!!». «خداوند پاک هیچ آیه‌ای درباره منافقین نازل نفرموده مگر اینکه بر پیروان تشیع تطبیق می‌ورد»!! [۱۵۹] .

جانم و پدر و مادرم فدای امام صادق علیهم السلام باد خوب شناخته است! پس وقتی تمام آیات نفاق برکسانی که از تشیع پیروی می‌کنند تطبیق می‌خورد چگونه من با آنان همراه باشم؟! آیا بازهم درست است که ادعا کنند از مذهب اهل بیت علیهم السلام پیروی می‌کنند؟ و آیا بازهم ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام صادق است، اینک پاسخ همه آن پرسش‌هایی که همواره مرا به حیرت واداشته و ذهنم را به خود مشغول می‌داشت در یافتم.

[۱۵۸] رجال کشی: ۲۵۳. [۱۵۹] رجال کشی: ص/۲۵۴ بیوگرافی ابو الخطاب.

چرا شيعه بودم؟

پس از آنکه این حقایق برایم آشکار گردید و دیگر مسائل روشن شد شروع به بحث و جستجوی دیگری کردم و آن اینکه بنده چرا شیعه هستم؟ و اصلاً خانواده و خویشان من چرا شیعه هستند؟

سرانجام دریافتم که قبیله ما دربست اهل سنت بوده‌اند، تقریبا حدود صد و پنجاه سال پیش دعوتگرانی از ایران به جنوب عراق آمده بودند و با بعضی از رؤسای عشایر تماس گرفته بودند و با استفاده از خوش اخلاقی و کم علمی آنان فرصت را غنیمت شمرده و آنان را فریب می‌دهند، قبیله ما وبسیاری عشایر دیگر فقط به همین علت شیعه شده‌اند، و اصلاً چیزی از حقیقت قضایا نمی‌دانند، بخاطر اینکه امانت علمی را رعایت کرده باشم در اینجا اسمای بعضی از این عشایر را ذکر می‌کنم مثل:

بنوربیعه، بنوتمیم، الخزاعل، الزبیدات، العمیر(بطنی از تمیم است) خزرج، شمَّر، طوکه الدوار، الدفافعة، آل محمد (از عشایر العمارة) عشایر الدیوانیة (آل اقرع و آل بُدیر) عفج، الجیور، الجلیحة، عشیره کعب، بنولام و غیره، اینها همه از عشایر معروف و اصیل عراقی هستند که به شجاعت و کرم‌شان شهرت دارند، و همه نیز عشایر بزرگی هستند که متأسفانه طی همین صد و پنجاه سال به دست داعیان ماهری که از ایران آمده بودند فریب خورده‌اند و هرکس به نحوی به این دام افتاده است.

این عشایر شجاع فراموش کرده‌اند که با وجود شیعه بودنشان شمیشر امام قائم همچنان منتظر است تاگردنشان را ببوسد چون امام قائم تصمیم دارد تمامی عرب‌ها را حتی اگر شیعه باشند به بدترین وضع قتل عام کند! چنانکه در کتب بزرگ‌مان این حقیقت روشن است.

انتخاب كردم

از آنجاییکه خداوند از اهل علم عهد و پیمان گرفته است که حق را بر مردم آشکار کنند، وظیفه خود دانستم که اندوخته‌هایم را به شما خوانندگان عزیز بازگویم (صلاح مملکت خویش خسروان دانند) من که راه خودم را شناختم و انتخاب کردم و با ابلاغ این مطلب خدمت شما امیدوارم که بخشی از دین خودم را اداء کرده باشم.

پروردگارا! به محبتی که به پیامبر خاتمت ص و اهل بیت اطهارش علیهم السلام دارم از تو می‌‌خواهم که این کتابم را مورد قبول درگاهت قرار دهی و نفع آنرا عام گردانی و مرا از اجر و ثواب آن محروم نفرمایی، و آنرا خالص برای خودت بگردانی. آمین.

الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا أن هدانا الله.

منابع

روضات الجنات خوانساري

روضة الکافی کلینی

شرائع الاسلام نجم الدین جعفر حلی

شرح نهج البلاغة ابن ابی‌الحدید

ضیاء الصالحین ابو القاسم خويي

عبد الله ابن سبأ و افسانه‌های دیگر مرتضی عسکری

علل الشرائع

عیون اخبار رضا صدوق

غارات ثقفی

فرق الشیعة نوبختی

فروع الکافی کلینی

فصل الخطاب نوری طبرسی

فصول الـمهمة

فهرست ابن ندیم

قاموس الرجال تستری

کتاب الـمراسیم سالار

کتاب سلیم بن قیس هلالی

کشف الغطاء جعفر کاشف العطاء

کشف الغمة

مجمع الرجال قهبائی

مجمع الفائدة والبرهان شهید ثانی

مدارک الافهام سید محمد طباطباعی

مرآة الانوار محمد بن طاهر عاملی

مستمسک العروة الوثقی محسن الحکیم

مشراف انوار الیقین

مصابح الفقیه رضا همدانی

معجم رجال الشیعة ابو القاسم خویی

مفاتیح الشریعه محمد حسن فیض کاشانی

مقاتل الطالبین اصفهانی

من لا یحضر الفقیه

مناقب ال بیت ابی طالب از ابن شهر اشوب

نقد الرجال تفرشی

نهج البلاغه ترجمه دکتر شهیدی (مترجم)

وسایل الشیعة حر عاملی قران کریم

احتجاج طبرسی

اساس الاصول دلدار علی هندی

استبصار طوسی

اصل الشیعة واصولها کاشف الغطا

اصول الکافی محمد یعقوب کلینی

اصول الکافی به شرح شیخ مصطفی

اعلام الوری فضل طبرسی

هعیان الشیعة اغا بزرگ تهراني

ارشاد شیخ مفید

انوار نعمانیه نعمت الله جزایری

البرهان فی تفسیر القران

الجامع للشرائع یحی بن سعید حلی

الصراط الـمستقیم

الغیبه شیخ طوسی

الغیبة نعمانی

الکنی والالقاب عباس قمی

الـمقالات والفرق اشعری قمی

الـمقنعة شیخ مفید

الـموضوعات

الـمذهب

الوسیلة فی نیل الفضیله

بحار الانوار ملا باقر مجلسی

تحریر الاحکام ابن مطهر حلی

تحریر الوسیلة امام خمینی

تحریر طاوسی

تفسیر قمی

تنقیح الـمقال مامقانی

تهذیب طوسی

جامع الرواة مقدسی اردبیلی

جواهر الکلام محمد حسن نجفی

حکومت امام خمینی

حل الاشکال بن طاوس

دائرة الـمعارف اعلمی حائری (مقتبس الاثر)

ذخیرة الـمعاد محمد باقر

رجال کشی

رجا ل بن داود

رجا ل حلی

رجال طوسی