نشانههای قیامت
تأليف:
یوسف الوابل
مترجم:
گروه علمی فرهنگی موحدین
بسم الله الرحمن الرحيم
قال تعالى:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١ يَوۡمَ تَرَوۡنَهَا تَذۡهَلُ كُلُّ مُرۡضِعَةٍ عَمَّآ أَرۡضَعَتۡ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمۡلٍ حَمۡلَهَا وَتَرَى ٱلنَّاسَ سُكَٰرَىٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَىٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ ٱللَّهِ شَدِيدٞ ٢﴾ [الحج: ۱-۲].
«ای مردم از (عذاب) پروردگارتان بترسید همانا زلزله روز رستاخیز امر بزرگی است. روزی که آن را میبینید. هر زن شیردهی (از شما که به کودکش شیر میدهد) کودک خود را فراموش میکند و هر زن بارداری سقط جنین مینماید و مردمان را مست میبینی ولی مست نیستند بلکه عذاب خدا سخت است».
و قال تعالى:
﴿فَهَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِيَهُم بَغۡتَةٗۖ فَقَدۡ جَآءَ أَشۡرَاطُهَاۚ فَأَنَّىٰ لَهُمۡ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ ذِكۡرَىٰهُمۡ ١٨﴾ [محمد: ۱۸].
«پس آیا (به چه چیز) مینگرند جز (اینکه) روز قیامت ناگهان آنان را فراگیرد (پس چرا در آن شک میکنند) هماکنون علامتها و نشانههای آن آمده است. پس آنان چه حالی دارند وقتی که به آنان یاد آوری میشود (چرا باید بیتفاوت باشند)».
شامل مباحث زیر است:
۱- اهمیت ایمان به روز قیامت و اثر آن در رفتار انسان.
۲- اسمهای روز قیامت
۳- حجیت خبر آحاد در عقائد
۴- خبردادن پیامبر از آینده
۵- علم به قیامت
۶- نزدیکشدن وقوع قیامت
بیشک حمد و سپاس ویژۀ خداوند است. او را سپاس میکنیم، از او طلب کمک و مغفرت مینمائیم و از پلیدی نفس و اعمالمان به او پناه میبریم. خداوند هر کس را هدایت دهد. هیچ گمراهکنندهای در او اثر نمیکند. و هر کس را گمراه کند کسی هادی او نخواهد شد.
گواهی میدهم هیچ برآورندۀ نیازی جز الله بیشریک وجود ندارد وگواهی میدهم محمد ج بنده و فرستادۀ او است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آلعمران: ۱۰۲].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید پرهیزگاری حقیقی و شایسته خداوند را داشته باشید و نمیرید جز اینکه مسلمان باشید (تا هنگام مرگ از اسلام جدا نشوید)».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: ۱].
«ای مردم از (خشم) پروردگارتان بپرهیزید که شما را از یک نفس بیافرید و از همان نوع زوجش را نیز پدید آورد و از آن دو نفر مردان و زنان منتشر کرد. (از خشم) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید و بپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید. بیگمان خداوند مراقب شما است».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١﴾ [۱] [الأحزاب: ٧۰-٧۱].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید از (عذاب) خدا پرهیز کنید و سخن حق و درست بگوئید. (در نتیجه) خدا) اعمالتان را اصلاح میکند و گناهانتان را میبخشاید. و هر کس از خدا و پیامبرش اطاعت کند قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
اما بعد:
همانا خداوند (تبارک و تعالی) محمد ج را به عنوان مژدهدهنده و ترسانندۀ حقیقی قبل از روز قیامت فرستاد پس او هیچ خیری را رها نکرد مگر اینکه امتش را به آن راهنمایی نمود و هیچ شری را نیافت مگر امتش را از آن برحذر داشت.
پس چون این امت آخرین و حضرت محمد ج خاتم پیامبران است خداوند آنان را به ظهور علامتهای قیامت اختصاص داده است. و به صورت کامل بر زبان پیامبرش جاری ساخته و بیان نموده است علامتهای قیامت یقیناً در میان آنان ظاهر خواهند شد. و بعد از محمد ج پیامبر دیگری نخواهد آمد تا این علامتها را برای مردم بیان کند.
امور بزرگی که در آخرالزمان اتفاق میافتند خرابی دنیا و شروع زندگی تو را نوید میدهند که در آن هر کس به حسب اعمال خود مجازات میشود.
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾
[الزلزلة:٧-۸].
«هر کس مثقال ذرهای کار خیر انجام داده باشد (پاداش) آن را میبیند و هر کس مثقال ذرهای کار برد انجام داده باشد (جزای) آن را میبیند».
چون یکی از اصول عقائد مؤمنین ایمان به روز رستاخیز و حساب و کتاب آن است و چون دید انسان از این دنیا و متاع آن فراتر نمیرود و روز قیامت را فراموش میکند و برای آن عمل مینماید، خداوند قبل از فرارسیدن آن نشانههایی دال بر تحققش قرار داده است که حتماً اتفاق خواهند افتاد تا کوچکترین شکی نسبت به آن مردم را مردد نکند و از آن غافل نگرداند.
واضح است اگر پیامبر صادق چیزی را از نشانههای قیامت معرفی کند و مردم وقوع آن را ببینند مطمئن میشوند که بیشک قیامت خواهد آمد و برای آن عمل میکنند و قبل از فرارسیدن اجل توشهای از اعمال نیک برای خود فراهم میسازند.
﴿أَن تَقُولَ نَفۡسٞ يَٰحَسۡرَتَىٰ عَلَىٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ ٱللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ ٱلسَّٰخِرِينَ ٥٦ أَوۡ تَقُولَ لَوۡ أَنَّ ٱللَّهَ هَدَىٰنِي لَكُنتُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ ٥٧ أَوۡ تَقُولَ حِينَ تَرَى ٱلۡعَذَابَ لَوۡ أَنَّ لِي كَرَّةٗ فَأَكُونَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٥٨﴾ [الزمر: ۵۶-۵۸].
«(از تعالیم خدا پیروی کنید) تا در روز قیامت کسی نگوید حسرتا چه کوتاهیها که درحق خدا کردهام دریغا من از زمرۀ مسخرهکنندگان بودهام. یا اینکه نگوید: اگر خداوند راهنمائیم میکرد از زمرۀ پرهیزکاران میشدم. یا اینکه هنگامی عذاب را مشاهده میکند نگوید ای کاش بازگشتی به دنیا برایم میسر میشد تا از زمرۀ نیکوکاران گردم».
پیامبر خدا در خطبهاش میگفت: من و روز قیامت مانند این دو هستیم (با دو انگشت دستش اشاره میکرد).
او وقتی که به یاد قیامت میافتاد گونههایش قرمز، صدایش بلند و غضبش بیشتر میگردید مانند منادی لشکر جنگی که بگوید: هوا روشن شد، شب فرا رسید [۲].
اصحاب پیامبر ج میترسیدند ازاینکه روز قیامت بر آنها پدیدار گردد و این ترس زمانی که پیامبر خدا ج دجال را برایشان توصیف میکرد بیشتر آشکار میشد. همچنین در حدیث نواس بن سمعان آمده است: «یک روز صبح پیامبر خدا نام دجال را برد. گاهی صدایش را آرام وگاهی بلند میکرد حتى ما گمان بردیم در میان درختان خرما قرار دارد. وقتی ما نزد او رفتیم ما را ترسان دید و گفت: چرا شما چنین حالی دارید؟ گفتیم ای پیامبر خدا ج شما بحث دجال را کردی و صدایت گاهی آرام وگاهی بلند میشد حتى ما گمان بردیم که در میان درختان خرما است. پیامبر فرمودند: چیز دیگری غیر از دجال مرا نسبت به شما ترسانده است اگر دجال بیاید و من در میان شما باشم من در مقابل او میایستم و از شما دفاع میکنم اما اگر او بیاید و من در میان شما نباشم هر کس باید مدافع نفس خودش باشد و بعد از من خداوند حافظ هر مسلمانی است» [۳].
بیشک بیشتر نشانههای روز رستاخیز آشکار شده و تمام اخبار پیامبر خدا ج در این باره محقق سره است و هر روز ایمان و تصدیق مؤمنان نسبت به آن افزایش مییابد زیرا ظهور دلائل نبوت و نشانههای صدق او مسلمانان را ملزم به تمسک به دین پاک او میگرداند.
چگونه ایمانشان بیشتر نشود درحالی که آنان شاهد تحقق دقیق غیبیاتی هستند که پیامبر خدا خبر داده است. یقیناً هر یک از این نشانههای تحققیافته معجزۀ آشکاری برای پیامبر این امت به حساب میآید پس وای، بر آنانیکه منکر، بازدارنده و تردیدکننده در رسالت او هستند.
اهمیت این بحث آنجا آشکار میشود که برخی از نویسندگان معاصر در تحقق غیبیاتی که پیامبر خدا ج خبر داده (و ایمان به آنها واجب است) ابراز تردید میکنند. از جمله آنها نشانههای قیامت هستند برخی تعدادی از آنها را انکار کرده و برخی دیگر از این نویسندگان آنها را تأویل ناروا کردهاند.
بدین خاطر دوست داشتم بحثی شامل و کامل دربارۀ نشانههای کوچک و بزرگ روز قیامت با استناد به ادله ثابت از قرآن و سنت گردآوری نمایم و قطعاً بحث در این موضوع آسان نیست و نیاز به تحقیق و پژوهش دربارۀ صحت احادیث و جمع بین راویان مختلف دارد.
برخی از علما تألیفاتی دربارۀ نشانههای روز قیامت نوشتهاند اما خود را ملزم و محدود به نقل احادیث ثابت و صحیح ندانستهاند و همواره روایات زیادی را بدون اشاره به درجه صحت و ضعف آنها نقل کردهاند این باعث میشود کار مطالعهکننده مشکل گردد و نتواند روایات صحیح را از غیر آن تمییز دهد و همچنین احادیث نیازمند شرح را توضیح ندادهاند اما آنان (رحمهم الله) احادیث فراوانی را در این باره برای ما جمعآوری کرده و تلاش زیادی در این راستا انجام دادهاند.
تعدادی از این کتب عبارتند از:
۱- «الفتن» متعلق به حافظ نعیم بن حمّاد الخزاعی، متوفی سال (۲۲۸ ه) /.
۲- «النهاية» یا «الفتن و الملاحم» متعلق به حافظ ابن کثیر، متوفای سال (٧٧۴ ه) /.
۳- «الاشاعة لأشراط الساعة» متعلق به شریف محمد بن رسول الحسینی البرزنجی متوفای سال (۱۱۰۳ ه) /.
۴- «الإذاعة لما کان وما يکون بين يدي الساعة» متعلق به شیخ محمد صدیق حسن القونجی، متوفای سال (۱۳۰٧ ه) /.
۵- «إتحاف الجماعة بما جاء في الفتن والملاحم وأشراط الساعة» مؤلف: شیخ حمود بن عبدالله التویجری النجدی، نامبرده هنوز در قید حیات است (خداوند او را محفوظ دارد).
و تألیفات دیگر غیر از اینها که دربارۀ علامتهای روز قیامت نوشته شدهاند.
از این تألیفات نیز کمال استفاده را بردهام و در این راستا خود را ملزم دانستم هیچ نشانهای را ذکر نکنم مگر پیامبر خدا به طور صریح یا اشاره در احادیث صحیح یا حسن آن را از علائم رو قیامت محسوب کرده باشند و دراین زمینه از اقوال محدثین دربارۀ صحت و ضعف احادیث بهره گرفتهام. اختصاراً دربارۀ هر نشانه تمام احادیث صحیح را نقل نکردهام بلکه به احادیثی که در اثبات موضوع کافی هستند بسنده نمودم.
در بیان هر نشانه آنچه لازم باشد یادآوری کردهام از جمله توضیح معانی الفاظ غریب و بیان اسم مکانهایی که در حدیث ذکر شدهاند، و به دنبال هر علامت با استفاده از کلام علما و احادیث مرتبط با موضوع شرحی مختصر آورده و در ردّ کسانی که تعدادی از نشانههای قیامت را انکار و یا برخلاف مضمون احادیث تأویل کردهاند مطالبی ذکر نمودهام.
و توضیح دادهام که نشانههای قیامت از غیبیات بوده و ایمان بدانها آن طور که ذکر شدهاند واجب است وانکار آنها یا قرارداد نشان به عنوان رموز خیر و شر و ایجاد خرافات درست نیست.
چون بسیاری از نشانههای روز رستاخیز از طریق احادیث آحاد وارد شدهاند ابتدا فصلی مجزا دربارۀ حجیت اخبار آحاد در ردّ کسانی که آنها را مفید علم ندانسته و گمان میکنند عقیده براساس آنها استوار نمیگردد، نوشتهام.
و همچنین این بحث دعوت است به ایمان به خداوند و روز آخرت و تصدیق اخباری است که پیامبر صادق و مورد تأیید (که کلامش عاری از هوای نفس است) بیان نموده است او هر چه بگوید وحی الهی است. درود و سلام و رحمت بیپایان خداوند بر او و یارانش باد.
و همچنین این بحث دعوت به آمادگی برای بعد از مرگ است. زیرا قیامت نزدیک شده و بسیاری از علامتهای آن هویدا گشتهاند، وقتی علامتهای بزرگ آن ظاهر شوند مانند دانههایی که بند آنها قطع شود پشت سر هم نشانههای آن خواهند آمد. و هنگامی که خورشید از مغرب طلوع کرد. در توبه بسته خواهد شد و اعمال انسان مهر و موم میشوند. در این هنگام نه ایمان سودی دارد و نه توبه جز کسی که قبلاً ایمان آورده یا توبه کرده باشد.
﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ﴾ [الأنعام: ۱۵۸].
«روزی که پارهای از نشانههای پروردگارت فرا میرسد ایمانآوردن افرادی که قبلاً ایمان نیاوردهاند یا با وجود داشتن ایمان خیری پسانداز نکردهاند سودی نخواهد داشت».
در چنین روزی
﴿يَوۡمَ يَتَذَكَّرُ ٱلۡإِنسَٰنُ مَا سَعَىٰ ٣٥ وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِيمُ لِمَن يَرَىٰ ٣٦ فَأَمَّا مَن طَغَىٰ ٣٧ وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا ٣٨ فَإِنَّ ٱلۡجَحِيمَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ ٣٩ وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ ٤١﴾ [النازعات: ۳۵-۴۱].
«انسان به یاد میآور همه تلاشهایی را که انجام داده است و دوزخ برای هر بینندهای آشکار و نمایان میگردد. اما آن کس که طغیان و سرکشی کرده باشد و زندگی دنیا را (بر آخرت) ترجیح داده باشد. قطعاً دوزخ جایگاه او است. و آن کس از مقام پروردگار خود ترسیده باشد و نفس را از هوی و هوس بازداشته باشد قطعاً بهشت جایگاه اوست».
از خداوند مالک عرش عظیم خواستاریم ما را جزو مصوونشدگان آن روز هولناک بشمارد از آنانیکه در ان روز گرم و بیسایه در زیر سایه خود قرار میدهد.
[۱] این خطبه حاجت است که پیامبر خدا آن را به اصحابش یاد میداد.
مراجعه شود به «خطبة الحاجة» شیخ محمدناصرالدین آلبانی چاپ المکتب الإسلامی و همچنین به «سنن ابن ماجه» کتاب النکاح، باب خطبة النکاح از روایت عبدالله بن مسودس (۱/۶۰٩-۶۱۰)، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ط داراحیاء التراث العربی سال (۱۳٩۵ ه).
روایت شده از امام احمد (۵/۲٧۲) (ح ۳٧۲۱) تحقیق احمد شاکر او میگوید: اسناد حدیث از طریق ابیعبیده به خاطر انقطاعش (جای یکی از راویان در سند حدیث خالی است) ضعیف است ولی از طریق ابیالاحوص عوف بن مالک بن نضله به خاطر اتصال سندش، صحیح است».
«المسند» چاپ دارالمعارف مصر (۱۳۶٧ ه).
آلبانی میگوید: روایت حدیث از طریق دوم «صحیح و مطابق شرط مسلم» است «خطبة الحاجة» (ص ۱۴).
قسمتی از این خطبه در «صحیح مسلم» کتاب الجمعه باب خطبۀ پیامبر خدا ج در جمعه ذکر شده است (۶/۱۵٧ – با شرح اما نووی)، چاپ دارالفکر، ط، سومی، (۱۳۸٩ ه). [۲] صحیح مسلم، کتاب الجمعه، باب خطبه پیامبر خدا ج (۶/۱۵۳ – با شرح امام نووی) و «سنن نسائی» - که لفظ حدیث از آن نقل شده است – کتاب نماز عیدین باب کیف الخطبة (۳/۱۸۸ – ۱۸٩ با شرح سیوطی و حاشیه السندی) تصحیح حسن السجودی، چاپ دارا جاء التراث العربی، الشرکة العامه، بیروت و سنن ابنماجه، باب اجتناب البدع و الجدل، (۱/۱٧) تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی. [۳] «صحیح مسلم»، کتاب افتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (۱۸/۶۳ – ۶۵ – با شرح نووی).
این بحث شامل: مقدمه، تمهید، دوباب، و یک خاتمه است.
اما مقدمه مشتمل بر اهمیت موضوع و شیوه بیان آن است.
تمهید شامل چند مبحث است.
مبحث اول: در آن از اهمیت ایمان به روز آخرت و تأثیر آن بر رفتار فرد و جامعه بحث کردهام.
مبحث دوم: در کنار ذکر نشانههای روز قیامت یکی دیگر از مظاهر اهتمام به آن کثرت ذکر آن در قرآن با نامهای متفاوت است که تعدادی از آنها را با ادله قرآنی یادآوری نمودهام.
مبحث سوم: درباره حجیت خبر واحد در عقیده و غیر آن بحث کرده و بیان نمودهام هرگاه حدیث صحیح باشد باید به مضمون آن اعتقاد داشت.
این بحث مهم است زیرا ردّ بر کسانی است که خبر آحاد را در امور عقیدتی مورد استناد نمیدانند و این گفته آنها یعنی ردّ صدها حدیث صحیح و این نوعی بدعتگذاری در دین بدون دلیل و برهان است.
مبحث چهارم: بیان کردهام که پیامبر از اتفاقات گذشته و آینده امتش را با خبر ساخته است بسیاری از این اخبار علامتهای روز رستاخیز را بیان نمودهاند و به همین دلیل احادیث آن زیادند و با الفاظ مختلف روایت شدهاند.
مبحث پنجم: علم به رخداد روز رستاخیز را که خداوند آن را به خود اختصاص داده همراه با ذکر ادله آن بیان نموده و رد کسانی را دادهام که گفتهاند پیامبر خدا ج وقت آن را میدانست و ردّ کسانی که قائل به تحدید عمر دنیا هستند. و یادآور شدهام که این قول مصادم با قرآن و سنت است. و تعدادی از بیانات علماء را در رد این گونه اقوال آوردهام.
مبحث ششم: از نزدیکی روز قیامت و اینکه از عمر دنیا به نسبت گذشته جز اندکی باقی نمانده است. بحث شده است.
اما باب اول شامل سه فصل است.
فصل اول: شامل معنی لغوی و اصطلاحی شرط (نشانه) و الساعه (قیامت) است و اینکه الساعه (قیامت) به سه معنی آمده است.
۱- قیامت صغری ۲- قیامت وسطی ۳- قیامت کبری
فصل دوم:
دربارۀ اقسام نشانههای قیامت است.
۱- نشانههای کوچک
۲- نشانههای بزرگ
ضمن تعریف دو قسم فوق بیان کردهام پارهای از علماء نشانههای قیامت را از نظر ظهور به سه قسم تقسیم کردهاند.
۱- آنهایی که ظاهر شده و پایان پذیرفتهاند.
۲- آنهایی که ظاهر شده و مدام افزایش یافته و پیدرپی میآیند.
۳- آنهایی که تاکنون ظاهر نشدهاند.
فصل سوم:
دربارۀ نشانههای کوچک روز رستاخیز است از جمله:
۱- بعثت حضرت محمد ج
۲- وفات حضرت محمد ج
۳- فتح بیتالمقدس
۴- طاعون عمواس
۵- توسعه مال و ثروت و بینیازی از گرفتن صدقه
۶- ظهور فتنه
٧- ظهور مدعیان نبوت
۸- انتشار امنیت و آرامش
٩- ظهور آتش حجاز
۱۰- کشتار ترکها
۱۱- کشتار عجمها (غیراعراب)
۱۲- ضایعشدن امانت
۱۳- بستهشدن علم و ظهور جهل
۱۴- زیادشدن نظامیان و یاوران ظلم و ستم
۱۵- انتشار زنا
۱۶- انتشار ربا
۱٧- ظهور آلات موسیقی و حلال کردن آن
۱۸- افزایش شرابخواری و حلال کردن آن
۱٩- آرایش مساجد و تفاخر به آن
۲۰- ترویج برجسازی و ساختمانهای چند طبقه
۲۱- کنیز اربابش را به دنیا میآورد.
۲۲- افزایش قتل و کشتار
۲۳- نزدیکشدن زمانها
۲۴- نزدیک شدن بازارها
۲۵- ظهور شرک در میان امت
۲۶- ظهور افعال زشت و پلید، قطع صله رحم و بدی با همسایه
۲٧- جوانشدن پیران
۲۸- افزایش بخل و شحّ
۲٩- کثرت تجارت
۳۰- بیشترشدن زلزله
۳۱- ظهور زبونی، ضعف و بدزبانی
۳۲- رفتن صالحان
۳۳- بالاآمدن زیردستان
۳۴- سلامکردن به کسانی که آنها را میشناسی
۳۵- کسب علم از انسانهای کوچک
۳۶- ظهور زنان پوشیده و در عین حال عریان
۳٧- تحقق خواب انسان مؤمن
۳۸- زیادشدن نویسندگی و صنعت چاپ
۳٩- سبکشمردن سنتهای اسلامی
۴۰- بزرگشدن هلال ماه
۴۱- ترویج دروغ و عدم ثبات در نقل اخبار
۴۲- افزایش شهادت دروغ و کتمان شهادت حق
۴۳- افزایش زنان و کاهش مردان
۴۴- افزایش مرگهای ناگهانی
۴۵- ترویج بیاعتمادی بین مردم
۴۶- بازگشت علفزار و رودها به سرزمین عرب
۴٧- افزایش باران و کمبود گیاهان
۴۸- جداشدن کوه طلا از رود فرات
۴٩- تکلم حیوانات درنده و جمادات با انسان
۵۰- آرزوی مرگکردن از شدت بلا و مصیبت
۵۱- زیادشدن رومیان و کشتن مسلمانان
۵۲- فتح قسطنطنیه
۵۳- خروج قحطانیها
۵۴- کشتار یهودیان
۵۵- خروج اشرار از مدینه و تخریب آن
۵۶- ظهور بادهایی برای قبض روح مؤمنین
۵٧- حلالکردن بیتالحرام و تخریب کعبه
و اما باب دوم:
درباره نشانههای بزرگ روز قیامت است و شامل یک مقدمه و نه فصل است.
مقدمه مشتمل بر دو بحث است.
۱- ترتیب نشانههای بزرگ قیامت
۲- تتابع نشانههای بزرگ رستاخیز
و اما فصلها:
فصل اول: دربارۀ ظهور مهدی، اسم، صفت، و مکان خروج او و بیان ادله ظهور او از سنت است چه نص حدیث صریح درباره او باشد یا وصف او ذکر شده باشد و سپس احادیثی از مسلم و بخاری را درباره صفات مهدی گرچه صراحتاً نام او را نیاوردهاند. ذکر نمودهام.
همچنین کلام علما را در زمینه تواتر احادیث وارد شده دربارۀ مهدی با ذکر کتب تألیف شده در این مورد و مؤلفین آنها، نقل کردهام.
پس از آن متعرض کسانی شدهام که منکر ظهور مهدی هستند و کلام آنان را مردود دانسته و در این راستا حدیث «لا مهدي الا عيسی بن مريم» راشرح دادهام و یادآوری نمودهام این حدیث نمیتواند دلیل منکرین ظهور مهدی باشد.
فصل دوم:
درباره مسیح دجال، معنی لغوی مسیح و دجال، صفات دجال و احادیث وارد شده در این زمینه است و جواب این سؤال که آیا دجال هنوز زنده است یا نه.
این موضوع مستلزم سخن دربارۀ «ابن صیاد» و شمهای از زندگی، اسم و احوال او، امتحانکردنش از طرف پیامبر، اشتباه دربارۀ او و در نهایت وفاتش است. و سپس اختلاف علماء که آیا او دجال بزرگ است یا نه را ابتدا با سخنان اصحاب و احادیث وارده در این زمینه شروع کرده و بعد اقوال علماء دربارۀ او را ذکر کردهام.
و کلام کسانی را که گفتهاند: «همانا ابن صیاد خرافهای عارض شده بر برخی از عقول بود» را مردود دانسته و با دلیلهای صحیح از سنت حقیقت او را اثبات کردهام.
و همچنین دربارۀ مکان خروج دجال و اینکه دجال به همه شهرها جز مکه و مدینه داخل میشود و دربارۀ پیروان او و چگونگی فتنهاش سخن به میان آوردهام و کلام کسانی را که ظهور دجال را انکار میکنند ردّ داده و یادآور شدهام کارهای خارقالعادۀ او حقیقت دارند.
و از کیفیت دوری از فتنه دجال و امور واجبی که مسلمان باید به آنها مسلح گردد تا از این فتنه بزرگ نجات یابد سخن گفتهام.
دربارۀ حکمت عدم ذکر صریح دجال در قرآن توضیح داده و کلام را در این زمینه دربارۀ کیفیت نابودی دجال و تسلط بر فتنه او به پایان بردهام.
فصل سوم:
دربارۀ نزول عیسی در آخرالزمان به عنوان امامی عادل و دادگر است و قبل از آن در زمینه اوصافی که روایات صحیح دربارۀ او ذکر کردهاند با آوردن روایات آنها کلام را آغاز کرده و در مورد چگونگی نزول او و جای نزولش (علیهالسلام) موضوع را ادامه دادهام سپس عین اقوال علماء دربارۀ تواتر احادیث روایت شده در زمینه نزول حضرت عیسی را نقل میکنم و اینکه عدهای از علما نزول او را در آخرالزمان جزو عقیدۀ اهل سنت و جماعت قلمداد کردهاند.
سپس دلیلهای نزول او که یکی از نشانههای قیامت است از قرآن و سنت را ذکر کرده ابتدا کلام را با دلیلهای قرآنی و اقوال مفسرین در این راستا آغاز کردهام و بدنبال آن احادیث متواتر غیرقابل رد دالّ بر نزول او را (که ایمان به آنها واجب است) سرد نمودهام.
پس از آن حکمت نزول حضرت عیسی (و عدم نزول سایر انبیا) به عنوان حاکم به شریعت اسلام و نه ناسخ آن وادله لازم در این مورد را بیان کردهام.
و دربارۀ عهد حضرت عیسی، امنیت و آرامش آن، افزایش نزولات آسمانی و بیرون آمدن برکات فراوان از زمین سخن را ادامه داده و با بیان مدت ماندنش روی زمین و سپس وفاتش فصل سوم را به پایان میرسانیم.
فصل چهارم:
دربارۀ ظهور یاجوج و ماجوج
در این موضوع ابتدا دربارۀ اشتقاق دو لفظ یاجوج ومأجوج، بیان اصل آنها و اینکه آنان از نوادگان آدماند کلام را آغاز و سپس دربارۀ اوصاف و کیفیت خروجشان با ادله وارده در کتاب و سنت در زمینه اثبات ظهورشان در آخرالزمان موضوع را دنبال میکنم. و همچنین از سد یأجوج و مأجوج و غیر معروفبودن مکان آن و ادله عدم انهدام آن تاکنون سخن را ادامه دادهام و ردّ کسانی را دادهام که گفتهاند سد یاجوج و مأیوج نابوده شده و آنان همان قوم تتار بودند که در قرن هفتم هجری ظاهر شدند.
فصل پنجم:
در مورد خسوفهای سهگانه در مشرق، مغرب و جزیرةالعرب.
ابتدا معنی «خسف» را بیان کرده و سپس توضیح دادهام این خسوفهای سهگانه از نشانههای بزرگ رستاخیز هستند که تاکنون اتفاق نیفتادهاند و اما خسوفهای جزئی که رخ دادهاند آنها را جزو نشانههای کوچک قیامت برشمردهام.
فصل ششم: دربارۀ دخان
ابتدا دلیلهای قرآن بر اثبات دخان (دود) و اقوال علماء در این زمینه که آیا واقع شده است یا نه را با ذکر قول راجح بیان کرده و سپس دلیلهای سنت پاک نبوی را به دنبال آن آوردهام.
فصل هفتم: دربارۀ طلوع خورشید از مغرب
ابتدا دلائل قرآنی، بعضی از اقوال مفسرین و بعد از آن دلائل حدیثی را نقل کردهام و همچنین مناقشه رشیدرضا در ردّ حدیث ابوذر در مورد سجود خورشید را ذکر نموده و توضیح دادهام که بعد از طلوع خورشید از مغرب ایمان و توبه پذیرفته نمیشوند و اعمال انسان پایان مییابند و آراء خلاف آن را با ادلّه صحیح ردّ نمودهام.
فصل هشتم: در مورد خروج دابةالارض
ابتدا دلائلی از قرآن، سنت شریف را نقل کرده و مکان خروج دابةالارض را شرح دادهام پس از آن آراء مختلف در مورد نوع آن و رأی راجح در این زمینه و همچنین کار این حیوان بعد از خروج را بیان کردهام.
فصل نهم: دربارۀ ظهور آتشی که مردم را حشر میکند.
مکان خروج آن، کیفیت جمعکردن مردم و ادله هر یک را جداگانه بیان کرده و بعد سرزمینی را که مردم در آنجا محشور میشوند، فضائل سرزمین شام، احادیث دال بر ترغیب سکونت در آنجا و دلائل رد منکرین حشر در سرزمین شام را یکی پس از دیگری شرح دادهام.
سپس بیان داشتهام حشری که در احادیث به آن اشاره شده است در دنیا و قبل از روز قیامت تحقق مییابد و در انتها آراء مختلف علما در این باره و رأی راجح را یادآور شدهام.
خاتمه: دربارۀ مهمترین نتائج بحث
خدا را در اول و آخر هر کاری و به خاطر ظاهر و باطن آن سپاس میگویم و به خاطر تیسیر و تسهیلش او را شکر گزارم.
مدعی نیستم موضوع را از تمام جوانب بدون کم و کاست و بطور کامل بیان نمودهام زیرا کمال صفت خداوند و نقص متعلق به بشر است اما تلاش خود را بذل نمودهام پس اگر صوابی در آن میبینید از توفیقات خداوند تبارک و تعالی است و در مورد غیر آن از او طلب مغفرت مینمایم. او کفایتکننده و بهترین وکیل من است.
سبحان ربك رب العزة عما يصفون، وسلام على المرسلين والحمد لله رب العالمين وصلى الله وسلم على عبده ورسوله محمد إمام المتقين وعلى آله ومن اهتدی بهديه إلى يوم الدين.
این کتاب پایاننامه فوق لیسانس مؤلف در دانشگاه امالقری، دانشکده شریعت بخش عقیده است که با نمرۀ ممتاز در محرم سال (۱۴۰۴ ه) مورد پذیرش قرار گرفت.
ایمان به روز واپسین یکی از ارکان ایمان و عقیدهای از عقائد اساسی اسلام است. قضیه بعثت در دنیای پس از مرگ بعد از وحدانیت خداوند پایه دوم عقیده اسلامی است.
ایمان به وقایع عالم پس از مرگ و ایمان به نشانههای قیامت از جمله ایمان به غیبیات است که عقل انسان قادر به درک آنها نیست و جز از طریق وحی نبوی راهی برای شناخت آنها وجود ندارد.
بخاطر اهمیت به این روز بزرگ خداوند در بسیاری از مواقع ایمان به خودش را به ایمان به روز قیامت ربط میدهد. همانطور که میفرماید:
﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ [البقرة: ۱٧٧].
«نیکی این نیست که چهرههایتان را به جانب مشرق و مغرب کنید بلکه نیکی (در) کسی است که به خدا و روز آخرت ایمان بیاورد...».
﴿ذَٰلِكُمۡ يُوعَظُ بِهِۦ مَن كَانَ يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ﴾ [الطلاق: ۲].
«کسی بدانها پند و اندرز میگیرد که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد».
چندین آیه دیگر (حتى علما در این راستا گفتهاند).
خیلی کم پیش میآید صفحهای از قرآن را بخوانی و سخنی درباره آخرت و ثواب و عقاب موجود در آن نیابی.
در بینش اسلامی حیات به زندگی کوتاه دنیا محدود نمیگردد و تنها در عمر کوتاه و محدود انسان خلاصه نمیشود.
در بینش اسلامی حیات ازنظر زمانی تا ابد و از نظر مکانی بعد از دنیا در بهشتی که وسعت آن باندازۀ آسمان و زمین است و یا در آتشی که ظرفیت آن به اندازۀ انسانهایی است که در طول سالهای متمادی روی زمین زندگی کردهاند، تداوم مییابد [۴].
﴿سَابِقُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا كَعَرۡضِ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أُعِدَّتۡ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۚ﴾ [الحدید: ۲۱].
«بر یکدیگر پیشی گیرید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن همسان پهنای آسمان و زمین است. برای کسانی آماده شده است که به خدا و پیامبرانش ایمان داشته باشند».
﴿يَوۡمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ ٱمۡتَلَأۡتِ وَتَقُولُ هَلۡ مِن مَّزِيدٖ ٣٠﴾ [ق: ۳۰].
«روزی که به جهنم خواهیم گفت: آیا پر شدهای؟ جهنم میگوید: مگر افزون بر این هم هست».
همانا ایمان به خدا و روز آخرت با ثواب و عقاب آن توجیهکنندۀ رفتار انسان به سوی خیر است و هیچ قانونی از قوانین بشر نمیتواند رفتار انسان را همانند ایمان به آخرت راست و متعادل گرداند.
لذا فاصله زیادی است بین رفتار کسی که به خدا و روز آخرت ایمان دارد و میداند دنیا مزرعه آخرت و اعمال صالح توشه آن هستند وبین کسی که ایمان به خدا و روز قیامت ندارد.
﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ﴾ [البقرة: ۱٩٧].
«و توشه مهیا کنید یقیناً بهترین توشه پرهیزگاری است».
همانطور که صحابی بزرگوار عمیر بن الحمام [۵] میگوید:
رکضاً إلی الله بغير زادٍ
إلا التقی وعمل المعاد
ولا صبر في الله علی الجهاد
وکل زاد عرضة الفناد
غير التقی والبرد والرشاد
[۶]
«برویم به سوی خداوند بدون توشه. جز توشه پرهیزگاری و عمل برای روز معاد و صبر و استقامت بر جهاد در راه خدا. و غیر از پرهیزگاری، نیکی و رشد هر توشه دیگری فناشدنی است».
لذا بین کسی که چنین حالی دارد وکسی که ایمان به خداوند و به روز آخرت و حساب و کتاب آن ندارد تفاوت زیادی است.
«تصدیقکننده روز جزا بر اساس معیارهای آسمانی عمل میکند نه معیارهای زمینی و به حساب آخرت عمل میکند نه به حساب دنیا». [٧]
او در زندگی رفتاری جداگانه دارد. در او استقامت، سعه صدر، نیروی ایمان، پایداری در سختیها، تحمل در مصیبتها به خاطر اجر و ثواب اخروی دیده میشود. او میداند آنچه نزد خدا است بهتر و ماندگارتر است.
امام مسلم از صهیبس روایت کرده است که پیامبر خدا ج گفت: «عجباً لأمر المؤمن أن أمره كله خير، وليس ذلك لأحد إلا للمؤمن إن أصابته سرّاء شكر، فكان خيراً له، وإن أصابته ضراء صبر فكان خيرا له» [۸].
«کار مؤمن تعجب برانگیز است! زیرا همه کارهای او خیر است و جز مؤمن کسی چنین ویژگیی را ندارد. اگر به خوشی برسد شکرگزار است و اگر به او زیانی وارد شود صبر میکند پس همه اینها برای او خیر است».
فوائد انسان مسلمان به بشر محدود نمیگردد بلکه به حیوانات نیز میرسد همانطور که (قول مشهور) عمر بن خطابس میفرماید: «اگر الاغی در عراق بلغزد گمان میکنم خداوند از من سؤال میکند. ای عمر چرا راه را برایش هموار نکردی» [٩].
این احساس از آثار ایمان به خدا و روز آخرت و احساس مسئولیت و امانتداری است و انسان آن را در حالی حمل کرد که آسمانها و زمین و کوهها از آن ترسیدند زیرا در آن از هر کار کوچک و بزرگی سؤال میشود و به خاطر آن محاسبه و مجازات میگردد. اگر خیر باشد پاداش نیک و اگر شر باشد پاداش بد دریافت خواهد کرد.
﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا وَمَا عَمِلَتۡ مِن سُوٓءٖ تَوَدُّ لَوۡ أَنَّ بَيۡنَهَا وَبَيۡنَهُۥٓ أَمَدَۢا بَعِيدٗاۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٣٠﴾ [آل عمران: ۳۰].
«روزی که هر کس آنچه را از نیکی انجام داده است حاضر و آماده میبیند و دوست میدارد کاش بین او و اعمال بدش فاصله زیادی میبود».
﴿وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا ٤٩﴾ [الکهف: ۴٩].
«و کتاب (اعمال هر کس در دستش) نهاده میشود و بزهکاران را میبینی که از دیدن محتوای آن ترسان و لرزان میشوند و میگویند: ای وای بر ما این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده مگر آن را برشمرده است و کردار خود را حاضر و آماده میبینند و پروردگار تو به کسی ظلم نمیکند».
اما کسی که به خدا و روز آخرت و حساب و کتاب آن ایمان ندارد تلاش میکند تا تمام مقاصدش را در دنیا محقق سازد، او نفس زنان به دنبال متاع دنیا است و حریصانه آن را جمع میکند وشدیداً مانع رسیدنش به مردم است او دنیا را بزرگترین غم و نگرانی و تنها هدف دانش خود قرار داده است. او همه چیز را به نفع خود مقایسه میکند و به هیچ کس غیر از خود اهمیت نمیدهد و توجه نمیکند مگر زمانی که در این زندگی کوتاه و محدود سودی برای او به ارمغان آورد.
او در زمین حرکت میکند و حد و مرز او تنها زمین و زندگی کوتاه آن است بدین دلیل موازین و معیارهای او متفاوت است و مدام به نتائج منفی میرسد زیرا او از عالم پس از مرگ دور شده است.
﴿بَلۡ يُرِيدُ ٱلۡإِنسَٰنُ لِيَفۡجُرَ أَمَامَهُۥ ٥ يَسَۡٔلُ أَيَّانَ يَوۡمُ ٱلۡقِيَٰمَةِ ٦﴾ [القیامة: ۵-۶].
«بلکه انسان میخواهد در پیشروی خود فسق و فجور کند (بدین خاطر) او سؤال میکند روز قیامت کی میآید».
این تصور جاهلی محدود و تنگ باعث خونریزی، سرقت اموال، غارت و راهزنی میشود چونکه آنان همانطور که قرآن حالشان را به تصویر میکشد به روز قیامت و جزا و پاداش آن ایمان ندارند.
﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ ٢٩﴾ [الأنعام: ۲٩].
«و گفتند حیاتی جز زندگی دنیا وجود ندارد و ما (هرگز) مبعوث نخواهیم شد».
همانطور که یکی از آنان گفته است: «زندگی تنها تولد از مادر و مدفونشدن در زمین است». قرنها پشت سر هم میگذرند وتعجب اینکه انکار بیشتر و بزرگتر میشود و میبینیم که شیوعیت و مارکسیسم غیر از عالم ماده همه چیز را انکار میکنند. به خدا و روز آخرت ایمان ندارند و زندگی را مادی محض میدانند و میگویند غیر از مادۀ محسوس هیچ چیز دیگری وجود ندارد. زعیم بزرگ آنان مارکس ملحد میگوید: خدایی وجود ندارد و زندگی تنها ماده است لذا آنان مانند حیواناتند هدف از خلقت خود و معنی زندگی را درک نمیکنند یعنی آنان سرگردان و فانیاند و اگر با هم تفاهمی داشته باشند بخاطر ترس از مجازات قانون است.
این نوع انسانها حریصترین فرد بر زندگی دنیا هستند زیرا به حیات بعد از مرگ ایمان ندارند همانطور که خداوند در وصف مشرکین قوم یهود و امثال آنان میفرماید:
﴿وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَيَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ يُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن يُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِيرُۢ بِمَا يَعۡمَلُونَ ٩٦﴾ [البقرة: ٩۶].
«و آنان را حریصترین مردم بر زندگی (دنیا) خواهی یافت حتى طمعکارتر از مشرکان (لذا) هر یک از آنان دوست دارد هزار سال عمرکند در حالی که اگر این عمر به او داده شود. او را از عذاب بدور نمیدارد و خداوند نسبت به اعمال آنان بینا است».
مشرک امید به زندگی بعد از مرگ ندارد و طولانیشدن زندگی دنیایی را دوست دارد و یهودی با علمی که (به حقانیت اسلام) دارد به خزی و خواری خود در قیامت واقف است این نوع انساها و امثالشان بدترین افراد هستند که در بین آنان طمع و حرص، راندن مردم و استثمار آنان و غارت ثروتها به خاطر حرص در تمتع به لذتهای دنیایی ترویج مییابد. لذا در بین آنان انحلال اخلاقی و رفتار حیوانی ظاهر میشود.
پس این چنین انسانهایی وقتی متوجه شوند برخلاف لذتهای زودگذر و آرزوهای بیپایانشان سختیها و شدائد دنیا افزایش مییابد هیچ مانعی را برای خودکشی نمیبینند. وقتی آنان مسئولیتی در عالم پس از مرگ ندارند پس مانعی برای خلاصشدن از این دنیا احساس نمیکنند.
به همین خاطر اسلام اهمیت خاصی برای ایمان به روز آخرت قائل است و تأکیدات فراوانی در قرآن در این باره و دربارۀ اثبات آن آمده است پس خداوند نادانان را به خاطر دوری از آن سرزنش میکند و پیامبر را مأمور میکند تا سوگند بخورد که حیات پس از مرگ حق است.
﴿قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧﴾ [التغابن: ٧].
«بگو به پروردگارم سوگند برانگیخته خواهید شد سپس از تمام اعمالتان باخبرتان خواهند ساخت و این کار برای خداوند آسان است».
و همچنین خداوند احوال پرهیزگاران و پاداش فراهمشده آنان، احوال گناهکاران و جزا و عذابشان و دیگر وقایع روز قیامت را ذکر کرده و منکرین را به دلائل حقانیت آن ملتفت میسازد تا شک و تردید آنان را ریشهکن کند و مردم این روز و احوال سخت آن را که بدن انسان از ترس آن بلرزه درمیآید، نصبالعین خود قرار داده و با پیروی از دین اسلام که پیامبر خدا ج حامل آن است اعمال و رفتار خود را اصلاح نمایند برخی از این ادلّه عبارتند از:
الف) پیدایش اول
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَيۡرِ مُخَلَّقَةٖ لِّنُبَيِّنَ لَكُمۡۚ وَنُقِرُّ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى ثُمَّ نُخۡرِجُكُمۡ طِفۡلٗا ثُمَّ لِتَبۡلُغُوٓاْ أَشُدَّكُمۡۖ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّىٰ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِكَيۡلَا يَعۡلَمَ مِنۢ بَعۡدِ عِلۡمٖ شَيۡٔٗاۚ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ وَأَنۢبَتَتۡ مِن كُلِّ زَوۡجِۢ بَهِيجٖ ٥ ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّهُۥ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٦ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا وَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡعَثُ مَن فِي ٱلۡقُبُورِ ٧﴾ [الحج: ۵-٧].
«ای مردم اگر دربارۀ رستاخیز تردید دارید. ما شما را از خاک آفریدیم سپس از نطفه و سپس از خون بسته و پس از آن از یک قطعه گوشت تامالخلقه و ناقصالخلقه شما را پدید آوردیم تا (آفرینش شما را) برایتان روشن سازیم و شما را در ارحام آنطور که ما میخواهیم تا مدت زمانی محدود مستقر سازیم و به صورت نوزاد شما را به دنیا آوریم...».
موجودی که بتواند انسان را در مراحل متعدد خلق کند در آفرینش او برای بار دوم عاجز نیست بلکه بنا به حکم عقل آفرینش دوم برای او آسانتر است. خداوند میفرماید:
﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ ٧٩﴾ [یس: ٧۸-٧٩].
«برای ما مثالی میزند و آفرینش خود را فراموش میکند و میگوید: چه کسی میتواند این استخوانها را در حالی که پوسیدهاند زنده گرداند. بگو کسی آنها را زنده میکند که آنها رانخستینبار آفریده است. و او به (احوال) تمام آفریدگان آگاه است».
ب) وقایع محسوس دنیا دال بر اثبات روز قیامت
خداوند میفرماید:
﴿وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ هَامِدَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡ وَأَنۢبَتَتۡ مِن كُلِّ زَوۡجِۢ بَهِيجٖ ٥ ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّهُۥ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٦ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا وَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡعَثُ مَن فِي ٱلۡقُبُورِ ٧﴾ [الحج: ۵-٧].
«... زمین را خشک و خاموش میبینی پس وقتی بر آن آب میبارانیم حرکت و جنبش بدان میافتد و رشد و نمو میکند. و هر جفت (گیاه) شادیبخش را میرویاند. آن بدان خاطر است که خدا حق است و اوست که مردگان را زنده میکند و او بر هر کاری توانا است. و بدون شک قیامت فرا میرسد و خداوند مردگان را زنده میگرداند».
زندهگرداندن زمین مرده و رویاندن گیاهان بر روی آن دلیل بر قدرت خداوند بر زندهکردن دوباره مردگان و بپاساختن روز قیامت است.
ج) قدرت خیرهکننده و ظاهرشونده خداوند در بزرگترین آفرینش
﴿أَوَ لَيۡسَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يَخۡلُقَ مِثۡلَهُمۚ بَلَىٰ وَهُوَ ٱلۡخَلَّٰقُ ٱلۡعَلِيمُ ٨١ إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٨٢﴾ [یس: ۸۱-۸۲].
«آیا کسی که آسمانها و زمین را آفریده است قدرت ندارد مانند خودشان را بیافریند آری تنها او آفریننده دانا است. (بلکه) کار او تنها این طور است که وقتی ارادۀ چیزی را بکند (خطاب بدان) میگوید: بشو پس میشود».
پس خالق آسمانها و زمین با آن همه عظمتشان خواهد توانست انسان کوچک را دوباره زنده کند همانطور که میفرماید:
﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ٥٧﴾ [المؤمن: ۵٧].
«بیشک خلق آسمانها و زمین بزرگتر از خلق مردم است لیکن بیشتر مردم نمیدانند».
د) حکمت آشکار خداوند در کائنات برای هر بینندۀ دور از تعصب و هوی و هوس.
خالق حکیم انسان را بیهوده پدید نمیآورد و بدون امر و نهی و حساب و کتاب رها نمیسازد:
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّۖ﴾ [المؤمنون: ۱۱۵-۱۱۶].
«آیا گمان بردهاید ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما برگردانده نمیشوید. خداوند فرمانروای حقیقی بسیار بلندمرتبه(تر از این) است».
﴿مَا خَلَقۡنَٰهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٩﴾ [الدخان: ۳۸].
«ما آسمانها و زمین و آنچه در آن دو هست را بیهوده نیافریدهایم. ما آنها را جز به حق خلق نکردهایم لکن بیشتر آنان نمیدانند».
واضح است هر کس به دیده تدبیر به مخلوقات عجیب خداوند و نظام و پایدار آن بنگرد میفهمد هر چیزی به اندازه و برای سرانجامی مشخص همراه با نیازمندیهایش پدید آمده و در مسیری که خداوند برای ان قرار داده در حرکت است.
نظر به این دنیای وسیع – و علم و قدرت کاملش – نهایت حکمت او را به ما نشان میدهد پس او انسان را رها نکرده است تا قدرتمندان بیمهابا بر ضعیفان چیره شوند و منحرفین از حق را بدون عقاب نمیگذارد بلکه در عالم آخرت جزایی مناسب منتظر آنان است.
و کسانی که تلاش خود را برای جلب رضای خدا اختصاص میدهند ترک نمیکند بلکه فضل و نعمت فراوانش را به آنها مبذول میدارد بطوری که اذعان دارند هر زحمت و رنجی که در دنیا متحمل شدهاند به نسبت ثواب و پاداش فراوان بهشت بسیار اندک به حساب میآید برخی از این پاداشها را نه چشم انسان دیده است و نه گوش شنیده و نه به قلب بشر خطور کرده است.
اگر مردم به سنتهای جهان هستی، حکمت فراوان، عنایت بالا و تکریم خداوند به انسان بنگرند بیشک به روز آخرت ایمان خواهند آورد و در این صورت انسانیت به چهرۀ مبغوض او روی نخواهد آورد و حرص و طمع بر سر زندگی دنیا جای خود را به تعاون بر برّ و تقوی خواهد داد.
به اضافه نشانههای روز قیامت از جمله موضوعات مهم نامهای متفاوتی از آن است که در قرآن ذکر شدهاند و هر کدام معنی جداگانهای را میرسانند [۱۰].
۱) الساعة: خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا﴾ [المؤمن: ۵٩].
«همانا شکی نیست که قیامت خواهد آمد».
۲) يوم البعث: خداوند میفرماید:
﴿لَقَدۡ لَبِثۡتُمۡ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡبَعۡثِۖ﴾ [الروم: ۵۶].
«شما بدان اندازه که خداوند مقرر کرده بود تا روز قیامت ماندگار بودهایدپس این روز قیامت است».
۳) يوم الدين: خداوند میفرماید:
﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾ [الفاتحة: ۴].
«مالک روز جزا».
۴) يوم الحسرة:
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ﴾ [مریم: ۳٩].
«آنان را از روز حسرت بترسان».
۵) الدار الآخرة:
﴿وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٦٤﴾ [العنکبوت: ۶۴].
«همانا سرای آخرت حیات خوش و خرمی را دربردارد اگر فهم و شعورداشته باشند».
۶) يوم التناد: خداوند میفرماید:
﴿إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيۡكُمۡ يَوۡمَ ٱلتَّنَادِ ٣٢﴾ [المؤمن: ۳۲].
«من بر شما از روز صدازدن میترسم».
٧) دارالقرار: خداوند میفرماید:
﴿وَإِنَّ ٱلۡأٓخِرَةَ هِيَ دَارُ ٱلۡقَرَارِ ٣٩﴾ [المؤمن: ۳٩].
«همانا روز آخرت سرای ماندگاری و استقرار است».
۸) يوم الفصل: خداوند میفرماید:
﴿هَٰذَا يَوۡمُ ٱلۡفَصۡلِ ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ ٢١﴾ [الصافات: ۲۱].
«ای همان یوم الفصل است که شما آن را تکذیب میکردید».
٩) يوم الجمع: خداوند میفرماید:
﴿وَتُنذِرَ يَوۡمَ ٱلۡجَمۡعِ لَا رَيۡبَ فِيهِۚ﴾ [الشوری: ٧].
«از روز گردهمآیی که شک و تردیدی در آن نیست بیم دهی».
۱۰) يوم الحساب: خداوند میفرماید:
﴿هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ ٥٣﴾ [ص: ۵۳].
«این چیزها برای روز حساب و کتاب وعده داده میشوند».
۱۱) يوم الوعيد: خداوند میفرماید:
﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِۚ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡوَعِيدِ ٢٠﴾ [ق: ۲۰].
«و در صور دمیده میشود آن روز وعده داده شده است».
۱۲) يوم الخلود: خداوند میفرماید:
﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٖۖ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡخُلُودِ ٣٤﴾ [ق: ۳۴].
«بسلامت داخل شوید، امروز روز جاودانگی است».
۱۳) يوم الخروج: خداوند میفرماید:
﴿يَوۡمَ يَسۡمَعُونَ ٱلصَّيۡحَةَ بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِكَ يَوۡمُ ٱلۡخُرُوجِ ٤٢﴾ [ق: ۴۲].
«روزی صیحه را درست میشنوند آن روز بیرون آمدن است».
۱۴) الواقعة: خداوند میفرماید:
﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ ١﴾ [الواقعة: ۱].
«هنگامی که واقعه (روز قیامت) اتفاق میافتد».
۱۵) الحاقة: خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡحَآقَّةُ ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ ٢ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡحَآقَّةُ ٣﴾ [الحاقة: ۱-۳].
«رخداد راستین، آن رخداد راستین چیست، تو چه میدانی رخداد راستین چیست».
۱۶) الطامة الکبري: خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلطَّآمَّةُ ٱلۡكُبۡرَىٰ ٣٤﴾ [النازعات: ۳۴].
«هنگامی که بزرگترین حادثه فرا میرسد».
۱٧) الصاخة: خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ ٣٣﴾ [عبس: ۳۳].
«پس هنگامی که صدای هراسانگیز میآید».
۱۸) الأزفة: خداوند میفرماید:
﴿أَزِفَتِ ٱلۡأٓزِفَةُ ٥٧﴾ [النجم: ۵٧].
«آن نزدیک شونده (روز قیامت) نزدیک شده است».
۱٩) القارعة: خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡقَارِعَةُ ١ مَا ٱلۡقَارِعَةُ ٢ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا ٱلۡقَارِعَةُ ٣﴾ [القارعة: ۱-۳].
«بلای بزرگ، بلای بزرگ چیست، تو چه میدانی بلای بزرگ چیست».
این مبحث ارتباط تنگاتنگی با موضوع نشانههای قیامت دارد زیرا بیشتر این نشانهها در احادیث آحاد ذکر شدهاند [۱۱] و تعدادی از متکلمین [۱۲] و علماء اصول [۱۳] باور دارند که با خبر آحاد عقیده ثابت نمیشود. بلکه تنها با دلیل قطعی یعنی آیه یا حدیث متواتر پیامبر ج عقیده اثبات میگردد.
این قول مردود است زیرا وقتی صحت حدیث با راویان موثق ثابت شود و به طریقی درست به ما برسد واجب است آن را تصدیق کنیم و به آن ایمان بیاوریم که مفید علم یقینی است خواه متواتر باشد یا آحاد. این مذهب علماء وسلف صالح ما است و همچنین با استناد به دستور خداوند به مؤمنین که میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ﴾ [الأحزاب: ۳۶].
«هیچ مرد و زن مؤمنی در کاری که خدا و پیامبرش داوری کرده باشند اختیاری ا خود ندارند».
﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ﴾ [آل عمران: ۳۲].
«از خدا و پیامبرش پیروی کنید».
ابن حجر/ میگوید: «قد شاع فاشيا عمل الصحابة والتابعين بخبر الواحد من غير نکير فاقتضي الاتفاق منهم على القبول» [۱۴].
«عمل اصحاب و تابعین به حدیث آحاد مشهور است و منکر ندارند پس این امر مقتضی است که آنان بالاتفاق آن را قبول دارند».
ابن ابیالعز میگوید: «خبر الواحد اذا تلقته الامة بالقبول، عملاً به وتصديقاً له، بغير العلم اليقيني عند جماهير الامة وهو أحد قسمي المتواتر ولم يکن بين سلف الامة في ذلك نزاع» [۱۵].
«وقتی امت خبر واحدی را پذیرفته و تصدیق کردند و به آن عمل نمودند پس نزد بیشتر افراد امت مفید علم یقیینی است و یکی از اقسام متواتر است و در بین علماء سلف در این زمینه نزاعی وجود ندارد».
مردی دربارۀ مسألهای از امام شافعی سؤال کرد ایشان گفتند: پیامبر خدا دربارۀ آن چنین کردهاند. مردی گفت شما چه میگویی امام شافعی گفتند: سبحانالله آیا من در عهد بیعت هستم یا اینکه در میان مسیحیانم؟! من به تو میگویم پیامبر خدا چنین حکم دادهاند و شما در جواب (با تعجب) میگویی: شما چه میگویی؟» [۱۶].
شافعی دوباره میگوید: «هرگاه حدیث صحیحی را از پیامبر خدا ج روایت کردم و به آن عمل ننمودم پس به شما اعلام میکنم که عقلم بر باد رفته است» [۱٧].
پس ایشان بین خبر واحد و متواتر و بین اخبار عقیدتی و غیر عقیدتی (احکام علمی) تفاوتی قائل نبودهاند بلکه مسئلۀ اصلی را صحت حدیث قلمداد کردهاند.
امام احمد میگوید: «هر خبری از پیامبر با اسناد موثق به ما رسید به آن اقرار میکنیم و اگر اقرار به احادیث پیامبر ج نکردیم و آن را ردّ نمودیم یعنی این امر خداوند را نپذیرفتهایم که میفرماید:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر: ٧].
«آنچه پیامبر برای شما آورد پس آن را بپذیرید و شما رااز هر چه نهی کرد اجتناب ورزید».
پس امام احمد چیزی جز صحت حدیث را در عمل به حدیث آحاد به شرط نگرفته است [۱۸].
ابن تیمیه میگوید: «السنة إذا ثبتت فإن المسلمين کلهم متفقون على وجوب اتباعها» [۱٩].
«وقتی سنت ثابت شد همه مسلمانان متفق بر وجوب پیروی از آن هستند» ابن قیم در ردّ کسانی که حجیت اخبار آحاد را انکار میکنند میگوید:
«نقل اخبار در میان اصحاب رواج داشت. آنان خبری را که از رسول نقل میکردند به آن اطمینان داشتند و کسی از آنان به راوی حدیث نمیگفت حدیث شما آحاد است و تا متواتر نباشد مفید علم نیست.
و هر یک از آنان وقتی حدیثی از پیامبر خدا را دربارۀ صفات نقل میکرد شنونده آن را قبول مینمود واعتقاد داشت آن صفت وجود دارد همانطور که به رؤیت پروردگار، تکلم با او، صدازدن او در روز قیامت بندگانش را با صدایی که دور و نزدیک مثل هم آن را میشنوند، نزول او به آسمان دنیا در هر شب، خنده وشادی او، نگهداشتن آسمانها روی یکی از انگشتان دستش، اثبات ازلیبودنش، اعتقاد دارد.
او این حدیث را از راوی میشنود که از پیامبر خدا ج یا از دوست خود و او از پیامبر نقل میکند و به مجرد شنیدن آن از فرد صادق عادل به مقتضای آن معتقد است و در آن شک نمیکند.
حتى آنان خیلی کم در احادیث احکام تبین میکردند وهیچ یک از آنان هرگز در روایت احادیث صفات درخواست دلیل نکرد بلکه خیلی زود آن را تصدیق و به مقتضای آن یقین پیدا میکردند و با آن اخبار صفات را اثبات مینمودند. هر کس کمترین اهتمام و توجه به سنت داشته باشد این را میداند و اگر به خاطر وضوح موضوع نبود بیشتر از صد نمونه در این باره ذکر میکردم.
چیزی که نفیکنندگان علم از احادیث پیامبر بر آن اعتماد دارند. در واقع خرق اجماع اثباتشده صحابه، تابعین واجماع امامان مسلمان است و بااین کار خود را هم رأی معتزله، جهمیه، رافضه، خوارج کردهاند کسانی که حریم این اجماعها را پایمال نمودهاند و در این راستا برخی از اصولیین و فقهاء نیز از آنان پیروی نمودند.
و از امامان گذشته کسی این رأی را نپذیرفته است بلکه خلاف آن به اثبات رسیده است. آنهایی که قول صریح دارندکه خبر واحد مفید علم است عبارتند از: مالک، شافعی، اصحاب ابوحنیفه، داوود بن علی و اصحابش مانند ابومحمد ابن حزم» [۲۰].
اما شبههای [۲۱] که به نفع منکرین حجیت خبر آحاد عرضه شده است این است که خبر آحاد مفید ظن است (منظور ظن راجح است) زیرا یک نفر راوی ممکن است اشتباه یا خطا کند یا غفلت و نسیان بر او عارض شده باشد و عمل به ظن راجح در احکام به اتفاق علما واجب است اما نمیتوان در مسائل اعتقادی به آن استناد کرد.
و در این راستا به آیاتی که از اتباع ظن نهی کردهاند استدلال میکنند از جمله:
﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾ [النجم: ۲۸].
«آنان جز از ظن پیروی نمیکنند و یقیناً ظن در هیچ چیز انسان را از حق بینیاز نمیکند».
جواب شبهه: استدلال به این آیه و امثال آن مردود است زیرا این ظن ظن غالبی نیست که آنان در نظر دارند. بلکه منظور از آن شک و کذب و تخمین است.
در «النهاية» و «اللسان» و سایر کتب لغت چنین آمده است ظن یعنی شکی که در مورد چیزی بر تو عرضه میگردد و تو آن را محقق میدانی و به آن حکم میکنی [۲۲].
ابن کثیر در تفسیر این آیه ﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ﴾ [النجم: ۲۸] میگوید: یعنی آنان علم درستی که گفته آنان را تصدیق کند ندارند بلکه آنچه دارند کذب، افتراء، تقلب و کفر است.
﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾ [النجم: ۲۸].
یعنی ظن هیچ سودی ندارد و هرگز جای حق را نمیگیرد در حدیث صحیح آمده است: «إياكم والظن فإن الظن أكذب الحديث» [۲۳]و [۲۴].
«از ظن بپرهیزید همانا ظن دروغترین سخن است».
پس شک و کذب هر دو ظنی هستند که خداوند آن را ذم کرده و به مشرکین نسبت داده است. و این آیه آن را تأیید میکند.
﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَخۡرُصُونَ ١١٦﴾ [الأنعام: ۱۱۶].
«جز از ظن پیروی نمیکنند و آنان تنها تخمین میزنند».
خداوند آنان را به گمان، تخمین و حدس توصیف میکند پس وقتی که خرص و تخمین همان ظن است جائز نیست در احکام به آن استناد کرد [۲۵] زیرا احکام بر شک و تخمین بنا نمیگردند.
و اما احتمال غفلت و فراموشی راوی مردود است زیرا یکی از شروط خبر واحد این است که هر یک از راویان مطمئن و دارای حافظه خوب باشند پس با صحت حدیث مجالی برای توهّم خطای راوی باقی نمیماند. و اینکه انسان مطمئن و با حافظه غافل نمیگردد و دروغ نمیگوید مجالی را برای ردّ اخبار او با احتمالات عقلی محض و منافی عادت نمیگذارد.
وقتی ابطال عدم اخذ به خبر واحد در عقائد تبیین گردید دلائل وجوب اخذ به خبر واحد در قرآن و سنت فراوانند.
از جمله دلائل قرآنی:
۱- ﴿۞وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ ١٢٢﴾ [التوبة: ۱۲۲].
«مؤمنان را نسزد که همگی بیرون روند. باید از هر قوم و قبیلهای عدهای بروند تا در دین دانشاندوزی کنند و هنگام بازگشت به قوم و قبیله خود آنان را بترسانند تااینکه خودداری کنند».
این آیه مؤمنان را برای تفقه در دین برمیانگیزاند. طائفه از یک نفر به بالا است. امام بخاری میگوید: «به یک مرد نیز طائفه گفته میشود زیرا خداوند میفرماید:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ﴾ [الحجرات: ٩].
«و اگر دو مرد نیز با هم بجنگند شامل مصداق آیه میگردند» [۲۶].
اگر اخبار دینی از یک نفر پذیرفته میشود پس این دلیل بر حجیت خبر واحد است. و تفقه در دین شامل عقائد و احکام است بلکه تفقه در عقیده مهمتر از تفقه در احکام است [۲٧].
۲- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾ [الحجرات: ۶].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی خبری را برای شما آورد دربارۀ آن تحقیق کنید».
و در قرائتی آمده است (فتثبَّتوا)، از تثبّت [۲۸].
این آیه دلیل پذیرش قطعی خبر واحد موثق است. و نیاز به تحقیق ندارد زیرا این نوع اخبار از معنی فاسق خارج هستند و اگر خبر واحد موثق مفید علم نبود خداوند امر تحقیق و تبیین را بطور مطلق بیان میکرد تا علم حاصل گردد [۲٩].
۳- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: ۵٩].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا و رسولش و از صاحبنظرانتان پیروی کنید اگر دربارۀ چیزی نزاع پیدا کردید آن را به خدا و پیامبرش ارجاع دهید».
ابن قیم میگوید: «مسلمانان اجماع دارند ارجاع امر به رسول مراجعه به خود او در حال حیات و به سمت او بعد از وفاتش است و اتفاق دارند که وجوب این امر با وفات پیامبر ساقط نمیگردد پس اگر اخبار متواتر و آحاد او مفید علم و یقین نیستند ارجاع امور به او معنایی ندارد» [۳۰].
اما دلیلهای سنت زیادند که به تعدادی از آنها بسنده میکنیم.
۱- پیامبر فرستادگانش را یکییکی نزد پادشاهان و همچنین امیرانش را به شهرها میفرستاد و مردم در مسائل احکام عملی و اعتقادی به آنان مراجعه میکردند مثلاً: اباعبیده عامر بن جراحس را به نجران [۳۱]، معاذ بن جبلس را به یمن [۳۲] و دحیه الکلبیس را با نامهای نزد بزرگان بصری [۳۳] فرستاد... و در موارد دیگری اصحاب را به جاهای مختلف ارسال داشته است.
۲- بخاری از عبدالله بن عمرب روایت کرده است. او گفت: «یک روز مردم در قبا در حال اقامه نماز صبح بودند. ناگهان یکی آمد و گفت: امشب بر پیامبر خدا ج وحی نازل شده وبه او امر شده است تا کعبه را قبله قرار دهد پس شما نیز کعبه را قبله خود قرار دهید (در حالی که آنان رو به شام نماز میخواندند) پس همه رو به کعبه چرخیدند» [۳۴].
نمیتوان گفت این روایت دربارۀ احکام عملی است. زیرا عمل بدین حکم مبنی بر اعتقاد به صحت خبر واحد است.
۳- از حضرت عمرس روایت شده است. او گفت:
«من و یک مرد انصاری (چنین بودیم) وقتی او از پیامبر خدا دور میشد و من حاضر بودم هر آنچه از پیامبر خدا سر میزد برای او میآوردم واگرمن غائب میشدم او نیز برای من چنین میکرد» [۳۵].
واقع حال اصحاب به ما چنین میگوید. هر یک از آنان در امور دینی خواه اعتقادی یا احکام عملی به خبر واحد اکتفا میکرد.
۴- عبدالله بن مسعودس روایت میکند میگوید: از پیامبر خدا شنیدم گفت: «نضر الله امرءاً سمع منا حديثاً، فحفظه حتى يبلّغهُ فرب مبلّغ أوعى من سامع» [۳۶]. «خداوند مستفیض کند کسی را که از من حدیثی بشنود، آن را حفظ کند و تبلیغ نماید چه بسا افرادی که حدیث من به آنان میرسد از شنونده (حاضر) زیرکتر و مستفیدترباشند».
این امر تنها به احادیث اعمال اقتصار نمییابد بلکه شامل احادیث اعمال احکام و اعتقادی است. اگر این نبود که ایمان به احادیث ثابت شده از او ج در بحث عقائد واجب است، امر پیامبر به تبلیغ حدیث او بطور مطلق معنایی نداشت و پیامبر بیان میفرمود این امر مقصور به احادیث اعمال است ولاغیر.
بعلاوه این مقوله که احادیث آحاد اثباتکنندۀ امر عقیده نیستند بدعتی نو بوده و اصل و اساسی در دین ندارد و هیچ یک از سلف صالح چنین چیزی را نگفتهاند و از آنان نقل نشده و حتى به فکر آنان خطور نکرده است و اگر دلیلی قطعی دال بر اینکه با احادیث آحاد عقیده اثبات نمیگردد، وجود داشت اصحاب کرام و سلف صالح آن را میدانستند و به آن تصریح میکردند.
باید توجه داشت این قول ابداع شده متضمن عقیدهای است که مستلزم ردّ صدها حدیث صحیح پیامبر خدا ج است [۳٧].
پس کسانی که عقائد را از احادیث آحاد نمیگیرند لازم است بسیاری از امور عقیدتی را که با احادیث آحاد اثبات شدهاند ردّ نمایند. از جمله:
۱- برتری پیامبر ما حضرت محمد ج بر تمام انبیاء و مرسلین.
۲- شفاعت بزرگ او در صحرای محشر.
۳- شفاعت او برای اهل کبائر از امتش.
۴- تمام معجزات او غیر از قرآن.
۵- کیفیت شروع خلقت، اوصاف ملائکه و جن، اوصاف بهشت و جهنم که در قرآن ذکر نشدهاند.
۶- سؤال منکر ونکیر در قبر.
٧- عذاب و فشار قبر بر میت.
۸- صراط، حوض، و میزان دو ترازو.
٩- ایمان به اینکه خداوند سعادت، شقاوت، رزق واجل هر انسان را در شکم مادرش مشخص کرده است.
۱۰- خصوصیات پیامبر خدا ج که سیوطی آنها را در کتابی به نام «الخصائص الکبری» جمعآوری کرده است. مانند: داخل شدنش در حال حیات به بهشت و دیدن اهل آن و نعمتهایی که در آن برای پرهیزگاران مهیا شده است. و مسلمانشدن قرین جنیاش. [۳۸]
۱۱- اعتقاد به اینکه عشرۀ مبشره از اهل بهشت هستند.
۱۲- جاوداننبودن اهل کبائر (کسانی که گناهان کبیره انجام میدهند) در آتش.
۱۳- ایمان بدانچه که بوسیله احادیث دربارۀ اوصاف قیامت و روز حشر و نشر آمده است ودر قرآن وجود ندارد.
۱۴- ایمان به مجموع علامتهای روز قیامت مانند: خروج مهدی، نزول عیسی، خروج دجال، خروج آتش، طلوع خورشید از مغرب، دابة الارض و غیر اینها.
در نهایت ادله تمام موارد اعتقادی ذکر شده برخلاف تصور آنان احادیث آحاد نیست بلکه دلیل پارهای از آنها احادیث متواتر است ولی نقص دانش منکرین حجیت احادیث آحاد باعث شده است تمام این موارد اعتقادی و امثال آنها را که در احادیث صحیح آمدهاند، ردّ نمایند [۳٩].
پیامبر از وقایع قبل از روز رستاخیز در آینده براساس اطلاعاتی که خداوند به او رسانده، خبر داده است. در این زمینه احادیث فراوانی وجود دارند که حتى به حد تواتر معنوی نیز رسیدهاند. [۴۰]
از جمله حدیثی که حذیفه روایت کرده است او میگوید: «پیامبر خدا برای ماخطبهای خواند و چیزی مربوط به روز رستاخیز نبود مگر آن را ذکر کرد، کسی که میدانست آن را فهمید و کسی که نمیدانست آن را درک نکرد. اگر ببینیم چیزی را که فراموش کردهام آن را باز میشناسم همانطور که انسان مرد آشنا و دور شده از او را بعداً میبیند بازمیشناسد [۴۱].
او دوباره میگوید: «پیامبر خدا به آنچه که تا روز رستاخیز پیش میآید مرا با خبر ساخت و من از همه آنها از او ج سؤال کردم جز دربارۀ علت اخراج مردم مدینه از شهر مدینه [۴۲].
تنها حذیفه این اخبار را روایت نمیکند بلکه پیامبر خدا یک روز کامل برای اصحاب خطبه خواند تا آنچه خواهد شد تا روز رستاخیز را برای آنان بیان کند.
ابوزید عمرو بن احطب انصاریس روایت میکند «روزی پیامبر خدا نماز صبح را برایمان خواند. روی منبر رفت و تا نماز ظهر برای ما خطبه خواند سپس فرود آمد نماز ظهر را خواند و دوباره روی منبر رفت و تا نماز عصر برای ما سخنرانی کرد سپس فرود آمد نماز عصر را خواند و برای بار سوم بالا رفت و تا نماز مغرب برای ما خطبه خواند و ما را از آنچه افتاده و از آنچه در حال اتفاق افتادن است با خبر ساخت و هر کس داناتر بود بیشتر آنراحفظ کرد. رواه مسلم [۴۳].
حذیفه بن الیمانس میگوید: به خدا سوگند من از هر کس داناترم به فتنههایی که بین من و روز قیامت پیش خواهد آمد. من چیزی نمیدانستم جز اینکه پیامبر خدا بطور سری در این زمینه چیزهایی به من گفت که به کس دیگری نمیگفت. اما روزی پیامبر خدا دربارۀ این فتنهها برای مجلسی صحبت میکرد که من نیز در آنجا بودم او در حالی که فتنهها را برمی شمرد گفت: «منهن ثلاث لا يكدن يذرن شيئاً، ومنهن فتن كرياح الصيف، منها صغار ومنها كبار».
«سه تا ازاین فتنهها چنان هستندکه چیزی را بر جای نمیگذارند و همچنین فتنههایی مانند بادهای تابستان، برخی کوچک و برخی بزرگاند».
حذیفه میگوید: همه رفتند جز من [۴۴].
همه اینها دلیلهای درستی است مبنی بر اینکه پیامبر گاهی امتش را از آنچه تا روز قیامت پیش میآید و به آنها مربوط است با خبر میساخت.
بیشک نشانههای قیامت قسمت اعظم اخباربه غیب را دربرمیگیرند، بدین علت احادیث آن با الفاظ مختلف توسط بسیاری از صحابه نقل شدهاند.
براساس آیات قرآن و احادیث نبوی علم به روز قیات از غیبیات است و جز خداوند کسی به آن اطلاع ندارد. خداوند این علم رابه خود اختصاص داده و حتى ملائکه مقربین و انبیاء [۴۵] را نیز از آن مطلع نساخته است و کسی جز او نمیداند روز قیامت کی برپا میشود.
پیامبر خدا خیلی زیاد روز قیامت ومصائب آن را به یاد میآورد. مردم دربارۀ زمان روز قیامت از او سؤال میکردند و ایشان میفرمود این مسئله جزو غیبیات است وکسی جز خداوند آن را نمیداند در زمینه اختصاص علم قیامت به خداوند آیات زیادی نازل شدهاند از جمله:
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ يَسَۡٔلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنۡهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ١٨٧﴾ [الأعراف: ۱۸٧].
«راجع به قیامت از تو میپرسند در چه زمانی قیامت رخ میدهد بگو: تنها پروردگارم از آن آگاه است. و کسی جز او نمیتواند در وقت خود آن را پدیدار سازد (اطلاع از هنگامه قیامت) برای آسمانها و زمین سنگین است. قیامت ناگهان بوقوع میپیوندد و بر سرتان میتازد از تو میپرسند انگار تو از (شروع) قیامت باخبری بگو اطلاع از آن خاص پروردگار است اما بیشتر مردم نمیدانند».
خداوند متعال پیامبرش را مأمور میکند تا به مردم خبر دهد علم به روز قیامت نزد خداوند یکتا است. آشکارشدن و زمان شروع آن را جز خداوند کسی در میان آسمان و زمین نمیداند همانطور که میفرماید:
﴿يَسَۡٔلُكَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِۚ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا ٦٣﴾ [الأحزاب: ۶۳].
«مردم دربارۀ روز قیامت از تو میپرسند بگو علم آن تنها نزدخداوند است و تو چه میدانی شاید روز قیامت نزدیک باشد».
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا ٤٢ فِيمَ أَنتَ مِن ذِكۡرَىٰهَآ ٤٣ إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ ٤٤﴾ [النازعات: ۴۲-۴۴].
«از تو دربارۀ قیامت میپرسند، در چه زمانی واقع میشود؟ تواز آن چه آگاهی داری آگاهی از زمان قیامت به پروردگارت واگذار شده است».
پس منتهای علم به قیامت نزد خداوند یکتا است.
بدین خاطر وقتی جبرئیل از پیامبر خدا ج از زمان قیامت سؤال کرد (همانطور که در حدیث طولانی حضرت جبرئیل آمده است) در جواب فرمودند. سؤالشونده از سؤالکننده آگاهی بیشتری ندارد [۴۶].
پس هم جبرئیل و هم حضرت محمد ج از شروع روز قیامت خبر ندارند.
همانطور که بعداً خواهد آمد حضرت عیسی نیز از شروع روز قیامت خبر ندارد گرچه نزول او از نشانههای بزرگ روز قیامت است.
امام احمد، ابن ماجه و حاکم از عبدالله بن مسعودس از پیامبر ج روایت کردهاند که فرمود:
«لقيت ليلة أسري بي إبراهيم وموسى وعيسى قال: فتذاكروا أمر الساعة، فردّوا أمرهم إلى إبراهيم، فقال: لاعلم لي بها. فردّوا الأمر إلى موسى فقال: لا علم لي بها فردّوا الأمر إلى عيسى فقال: أما وجبتها فلا يعلمها أحد إلا الله ذلك وفيما عمد إلي ربي أن الدجال خارج قال: ومعي قضيبان فإذا رآني ذاب كما يذوب الرصاص، قال: فيهلكه الله» [۴٧].
«در شب اسری به ابراهیم، موسى و عیسی† رسیدم. آنان دربارۀ روز قیامت بحث کردند، رشته سخن را به ابراهیم دادند، گفت چیزی درباره آن نمیدانم پس نوبت موسى رسید، او گفت: من نیز چیزی از آن نمیدانم وقتی نوبت عیسی رسید گفت زمان آمدن آن را جز خداوند کسی نمیداند اما آنچه از جانب پروردگار به من رسیده است قبل از آن دجال میآید ومن دو چوب به دست دارم وقتی او مرا میبیند مانند سرب گداخته ذوب میشود و خداوند او را از بین میبرد».
پس پیامبران اولوالعزم نیز دربارۀ شروع قیامت چیزی نمیدانند.
امام مسلم از جابر بن عبداللهس روایت میکند، او میگوید: یک ماه قبل از وفات پیامبر خدا ج از او چنین شنیدم:
«تسألوني عن الساعة؟ وإنما علمها عند الله، وأقسم بالله ما على الأرض من نفس منفوسة تأتي عليها مائة سنة» [۴۸].
«دربارۀ قیامت از من سؤال میکنید؟ همانا علم آن تنها نزد خداوند است و قسم به خدا هیچ نفسی روی زمین نیست بعد از صد سال روی زمین بماند».
این حدیث احتمال اینکه پیامبر علم آن را بعد از سؤال حضرت جبرئیل (در حدیث مشهور) از ایشان دریافت کرده باشد، نفی میکند.
ابن کثیر میگوید: پیامبر امی، سید مرسلین و خاتم آنان ج، پیامبر رحمت و توبه، پیامبر میدان جنگ، فرستاده شده به دنبال تمام انبیاء کسی که مردم با وساطت او حشر میشوند که در حدیث صحیح از انس و سهل بن سعدس از او روایت شده است «بعثت أنا والساعة كهاتين» [۴٩].
«من و قیامت این طور مبعوث شدهایم» در حالی که دو انگشت سبابه و مجاور آن را در کنار هم قرار داده بودند. با وجود تمام این اوصاف خداوند به ایشان میفرماید وقتی از تو دربارۀ زمان قیامت سؤال میشود بگو علم آن نزد خداوند است.
﴿قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ ١٨٧﴾ [۵۰] [الأعراف: ۱۸٧].
«بگو علم آن را تنها خدا میداند اما بیشتر مردم نادانند».
بدین ترتیب هر کس گمان برد پیامبر زمان وقوع قیامت را میداند نادان است زیرا آیات قرآن و احادیث نبوی یاد شده مخالف آنند.
ابن قیم میگوید: «برخی از مدعیان علم در زمان ما خود را مملو از چیزی میدانند که فاقد آن هستند و این دروغ بزرگ را ساختهاند که همانا پیامبر خدا زمان وقوع قیامت را میدانست و عبارت «ما المسئول عنها بأعلم من السائل» در حدیث مشهور جبرئیل را تحریف کرده و گفتهاند پیامبر فرموده است من و تو (جبرئیل) آن را میدانیم.
این بزرگترین جهل و قبیحترین تحریف است. پیامبر ج خداوند را بهتر میشناخت و به کسی که حدس میزد یک اعرابی است (نه خداوند) نمیگوید: من و تو علم به روز قیامت داریم. مگر این (مدعیان علم) نادان بگویند پیامبر خدا جبرئیل را میشناخت اما پیامبر خدا صادق است که میگوید:
«والذي نفسي بيده ما جاءني في صورة إلا عرفته، غير هذه الصورة» [۵۱].
«قسم به کسی که جان من در دست اوست جبرئیل به هر صورتی که میآمد او را شناختم جز این صورت» و در الفاظ دیگر چنین آمده است.
«ما شبِّه علي غير هذه المرّة» «جز این بار در شناسایی او (جبرئیل) اشتباه نکردهام و در لفظ دیگر آمده است.
«ردّوا على الأعرابي، فذهبوا فالتمسوا، فلم يجدوا شيئاً».
«آن مرد اعرابی را برگردانید (اصحاب) به دنبال او رفتند ولی کسی را نیافتند».
اما بعداً پیامبر متوجه شد آن مرد جبرئیل بوده است همانطور که عمر (در ادامه حدیث) میگوید من مبهوت ماندم. پیامبر فرمود: ای عمر آیا میدانی سؤالکننده چه کسی بود [۵۲].
اما تحریفکنندۀ حدیث میگوید: پیامبر در هنگام سؤال میدانست او جبرئیل بود ولی اصحاب را بعد از مدتی باخبر ساخت.
بعلاوه عبارت حدیث «ما المسئول منها بأعلم من السائل» هر سائل و مسئولی (سؤالشونده) را دربرمیگیرد یعنی هر سؤالکننده و سؤالشوندهای در زمینه زمان وقوع روز قیامت نسبت به آن علم ندارند» [۵۳].
در غیر این صورت بیان علامتهای آن برای سؤالکنندهای که زمان وقوع آن را میدانند، بیفایده و مهمل است. زیرا او از علامتهای آن سؤال نکرد. و عجیبتر کلام سیوطی در «الحاوی» است در جواب سؤال از حدیث مشهور در میان مردم که «پیامبرج در قبر خود هزار سال نمیماند».
او (سیوطی) میگوید: «من جواب میدهم که باطل و بیاساس است. او در تألیف خود «الکشف عن مجاورة هذه الأمة الألف» در این باره چنین میگوید:
اولاً آنچه آثار بر آن دلالت میکند عمر این امت بیشتر از هزار سال و کمتر از هزار و پانصد سال است. زیرا در روایاتی آمده است عمر دنیا هفت هزار سال است و پیامبر در اواخر هزارۀ ششم مبعوث گردید [۵۴].
سپس با محاسباتی مشخص کرد که این مدت زمان (عمر امت محمد ج) ممکن نیست به هزار و پانصد سال برسد. و بعداً احادیث و آثار مورد استناد خود را ذکر میکند از جمله:
طبرانی در «الکبیر» از ضحاک بن زمل الجهنی چنین روایت میکند: خوابی دیدم و آن را برای پیامبر خدا ج بازگو کردم... تا آخر حدیث. در ادامه خواب چنین آمده است. من و تو (پیامبر خدا) روی منبری با هفت پله بودیم و شما روی بالاترین مرتبه آن بودی پیامبر خدا در تعبیر خواب گفتند: «منبری که هفت درجه داشت و من در بالای آن بودم همان دنیا است که هفت هزار سال عمر دارد و من در هزارۀ هفتم آن هستم» [۵۵].
سیوطی یادآور میشود که این حدیث را بیهقی در «الدلائل» نقل کرده است اما سهیلی آن را ضعیف الاسناد میداند [۵۶].
و از طرق صحیح به صورت موقوف از ابن عباس روایت شده است و طبری آن را صحیح دانسته و با آثاری دیگر آن را تقویت کرده است [۵٧].
سپس سیوطی عبارت «وأنا في آخرها ألفاً» (من در هزارۀ هفتم آن هستم) را چنین توضیح میدهد: بیشتر مردم در هزاره هفتماند تا تطابق بکند با آنچه بعثت اورا در اواخر هزار ششم میداند. اگر او در اوایل هزارۀ هفتم مبعوث شده باشد نشانههای بزرگ مانند دجال، نزول عیسی، طلوع خورشید از مغرب بایدصد سال قبل اتفاق میافتاد تا در پایان هزارۀ هفتم قیامت برپا شود. پس چون هیچکدام از این نشانهها اتفاق نیافتادهاند مشخص میشود آنچه از هزارۀ هفتم باقی مانده است بیشتر از سی صد سال است [۵۸].
این چکیدهای از کلام سیوطی بود که با الفاظ صریح قرآن و احادیث صحیح منافات دارد چراکه مدت عمر دنیا را جز خداوند نمیداند و اگر ما مدت عمر دنیا را میدانستیم زمان وقوع قیامت نیز معلوم بود و شما از آیات و احادیث سابق متوجه شدید که زمان وقوع قیامت را کس جز خداوند نمیداند.
بعلاوه واقع امر کلام سیوطی را رد میکند چراکه ما اکنون در ابتدای قرن پانزده هجری هستیم هنوز دجال نیامده و عیسی÷ نازل نشده است در صورتی که سیوطی گفت بعد از صد سال دجال میآید و عیسی÷ نازل میگردد، او را هلاک میسازد وخودش چهل سال روی زمین میماند و مردم بعد از طلوع خورشید از مغرب صد و بیست سال روی زمین میمانند. و همچنین فاصله بین دو نفخه قیامت چهل سال است. مجموع این سالها به دویست سال میرسد [۵٩]. بر این اساس اگر دجال الآن نیز بیاید دویست سال دیگر لازم است پس روزقیامت بعد از هزار و ششصد سال دیگر رخ میدهد.
با این توضیح تمام احادیث روایت شده دربارۀ مدت زمان عمر دنیا مردود میشوند.
ابن قیم در کتابش «المنار المنیف» معیارهای کلی تشخیص احادیث موضوع را بیان میکند و میگوید: از جمله مخالفت حدیث با عبارات صریح قرآن است مانند حدیث مدت زمان عمر دنیا که بیان میکنند عمر دنیا هفت هزار سال است وما در هزارۀ هفتم بسر میبریم. این دروغی آشکار است زیرا اگر درست باشد هر انسانی میداند از هم اکنون (قرن هشتم هجری) دویست و پنجاه و یک سال تا قیامت باقی مانده است [۶۰].
ابن قیم در قرن هشتم هجری میزیسته است اکنون ششصد و پنجاه و دو سال از آن وقت تاکنون گذشته و دنیا پایان نپذیرفته است.
ابن کثیر میگوید: آنچه در کتب بنیاسرائیل و اهل کتاب دربارۀ تعیین سالهای گذشته عمر دنیا آمده است بسیاری از علما آن را خطا و غلط دانستهاند البته آنان متخصص در این امر هستند.
در حدیثی آمده است: «دنیا یک جمعه از جمعههای قیامت است». اسناد این حدیث نیز صحیح نیست. و همچنین هر حدیثی دربارۀ تعیین زمان روز قیامت روایت شده اسناد آن ثابت نشده است [۶۱].
همانطور که کسی نمیداند قیامت کی میآید پس کسی نیز نمیداند نشانههای قیامت کی ظاهر میشوند واگر روایاتی آمده باشد که فلان نشانه در فلان سال و آن دیگر در سال فلان اتفاق میافتد همه آنها صحیح نیستند زیرا تاریخ در عهد پیامبر وضع نشده بود و عمر بن خطاب آن را وضع کرد و ابتدای آن را هجرت پیامبر و اصحاب از مکه به مدینه قرار داد.
قرطبی میگوید: هر خبری از پیامبر دربارۀ وقایع و عذاهای (قبل از قیامت) و تعیین زمان آنها در فلان سال روایت شود نیازمند اسناد صحیح و قاطعی است که هر عذری را قطع کند زیرا این وقایع مانند واقعه قیامت هستند هیچ کس نمیداند در چه سالی و در چه ماهی رخ میدهند اما اینکه قیامت در ساعات آخر روز جمعه که خداوند آدم را در آن خلق کرده است اتفاق میافتد این امر نیز مجهول است و علم آن تنها نزدخداوند بیشریک است بدین ترتیب نمیتوان برای وقوع نشانههای قیامت نیز زمانی را مشخص کرد. والله اعلم [۶۲].
بسیاری از آیات قرآن و احادیث صحیح دال بر نزدیک شدن قیامت هستند. ظهور بیشتر نشانههای قیامت نشان میدهد ما در اواخر عمر دنیا قرار داریم خداوند میفرماید:
﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ ١﴾ [الأنبیاء: ۱].
«(زمان) محاسبه مردم نزدیک شده است در حالی که آنان غافل و رویگردانند».
﴿وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّ ٱلسَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا ٦٣﴾ [الأحزاب: ۶۳].
«تو چه میدانی شاید قیامت نزدیک است».
﴿إِنَّهُمۡ يَرَوۡنَهُۥ بَعِيدٗا ٦ وَنَرَىٰهُ قَرِيبٗا ٧﴾ [المعارج: ۶-٧].
«آنان قیامت را دور ولی ما آن را نزدیک میبینیم».
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١﴾ [القمر: ۱].
«قیامت نزدیک و ماه دو نصف میگردد».
و آیات دیگری دال بر نزدیکی انتهای عمر دنیا و انتقال به دنیایی دیگر وجود دارد. هر کس در آن به عمل خود میرسدومتناسب با خیر و شربودن اعمالش جزای خود را دریافت میکند.
پیامبر خدا ج میفرماید: «بعثت أنا والساعة كهاتين» ويشير باصبعيه فيمدهما [۶۳].
«من و روز قیامت این طور مبعوث شدهایم» (در حالی که) دو انگشتش را با هم به حالت اشاره بلند کرده بود.
پیامبر خدا ج فرمود: «بعثت في نسم الساعة» [۶۴].
«من در جهت (نزدیک به) قیامت مبعوث شدم».
پیامبر خدا ج فرمودند: «إنما أجلكم – في أجل من خلا من الأمم – ما بين صلاة العصر ومغرب الشمس» [۶۵].
«اجل شما – در مقایسه با اجل امتهای پیشین – در میان نماز عصر و غروب آفتاب است» یعنی شما در قسمت پایانی عمر جهان قرار گرفتهاید.
ابن عمرب میگوید: بعد از عصر ما نزد پیامبر خدا ج نشسته بودیم و خورشید روی کوه قعیقعان [۶۶] بود ایشان فرمودند: «ما أعماركم في أعمار من مضى إلا كما بقي من النهار وفيما مضى منه» [۶٧].
«عمر شما در قیاس با عمر گذشتگان مانند قسمت باقیمانده از روز در برابر قسمت گذشته آن است».
این کلام دال بر این است که عمر باقیمانده از دنیا به نسبت عمر گذشته آن بسیار کم است ولی جز خداوند کسی مقدار آن را نمیداند وحدیث صحیحی درمورد تحدید آن از جانب پیامبر نداریم تا نسبت عمر باقیمانده را با آن بسنجیم اما یقیناً نسبت به عمر گذشته بسیار اندک است [۶۸].
هیچ قولی بلیغتر از این فرمودۀ حضرت ج در مورد نزدیکی روز قیامت وجود ندارد که میفرماید:
«بعثت أنا والساعة جميعاً إن كادت لتسبقني» [۶٩].
«من و قیامت با هم برانگیخته شدیم بطوری که نزدیک بود ازمن سبقت بگیرد». این حدیث اشاره به شدت نزدیکی قیامت با بعثت ایشان ج است بطوریکه حتى میترسداز شدت نزدیکی از ایشان سبقت گیرد.
[۴] مراجعه شود «الیوم الآخر فی ظلال القرآن» (ص ۳ -۴) احمد فائز چاپ خالد حسن الطرابیشی، چاپ اول (۱۳٩۵ ه). [۵] عمیر بن الحمام بن الجموح بن زید الانصاریس: در غزوه بدر به شهادت رسید او هنگامی که پیامبر خدا فرمود: «قوما الی جنة عرضها السموات والارض» «بپاخیزید به طرف بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمان و زمین است». گفت: بهبه و خرماهای دستش را پرت کرد. پیامبر فرمود: «چرا گفتی بهبه» او در جواب گفت: تنها به خاطر اینکه از اهل آن شوم. پیامبر فرمود: تو بهشتی هستی، او گفت اگر من زنده بمانم تا این خرماها را بخورم درنگ میشود سپس آنها را پرت کرد و به قتال پرداخت تا شهید شد. مراجعه شود به «صحیح مسلم» کتاب الإمارة، باب ثبوت الجنة للشهید (۱۳/۴۵ – ۴۶ با شرح نووی) و «تجرید اسماء الصحابة) (۱/۴۲۲) امام ذهبی. ط. دارالمعرفة – بیروت و «فقه السیره» (ص ۲۴۳-۲۴۴) شیخ محمد غزالی، تحقیق ناصرالدین البانی، چاپخانه حسان، ناشر دارالکتب الحدیثه، چاپ هفتم (۱٩٧۶ م). [۶] فقه السیرة (ص ۲۴۴) غزالی. [٧] «الیوم الآخر فی ظلال القرآن» (ص ۲۰). [۸] «صحیح مسلم» کتاب الزهد، باب فی احادیث متفرقه، (۱۸/۱۲۵ – با شرح امام نووی). [٩] ابونعیم آن را چنین روایت کرده است: «لوماتت شاة علی شط الغرات ضائعة، لظننتُ أن الله سائلی عنها یوم القیامة». «حلیة الأولیاء وطبقات الاصفیاء» (۱/۵۳) چاپ دارالکتاب العربی. [۱۰] ابن کثیر برای قیامت بیشتر از هشتاد اسم نام برده است. مراجعه شود به «النهاية / الفتن و الملاحم» (۱/۲۵۵ – ۲۵۶) تحقیق، د. طه زینی. [۱۱] احادیث به اعتبار روایت آن به آحاد و متواتر تقسیم میشود: الف) متواتر: حدیثی است که جمعی از جمع دیگر که هماهنگی آنان بر دروغ محال باشد از اول تا آخر سند آن را روایت کرده باشند. ب) حدیث آحاد: هر حدیث غیر متواتر را آحاد گویند. مراجعه شود به «تقریب نووی» (۲/۱٧۶ – با تدریب الراوی) و «قواعد التحدیث) (ص ۱۴۶) قاسمی و «تیسیر مصطلح الحدیث» (ص ۱۸-۲۱) دکتر محمود الطحان. [۱۲] مانند معتزلیها و علماء متأخر پیرو آنان از جمله: شیخ محمد عبده، محمد شلتوت، احمد شلبی، عبدالکریم عثمان و غیره. مراجعه شود به: «الفرق بین الفرق» (ص ۱۸۰) تحقیق محی الدین عبدالحمید و «فتح الباری» (۱۳/۲۳۳) و کتاب «قاضی القضات عبدالجبار همدانی» (ص ۸۸ – ٩۰) دکتر عبدالکریم عثمان و «رسالة التوحید» (ص ۲۰۲) شیخ محمد عبده، تصحیح محمد رشید رضا. «موقف المعتزلة من السنۀ النبوية» (ص ٩۲ – ٩۳) ابی لبابه حسین و کتاب «المسيحية: مقارنة الادیان» (ص ۴۴) دکتر احمد شلبی «الفتاوی» شیخ محمود شلتوت – در (ص ۶۲) میگوید: «علماء اجماع دارند بر اینکه احادیث آحاد در امر عقیده فایدهای نمیرسانند و اعتماد بر آنها در مورد غیبیات درست نیست»!! به کتاب او «الإسلام عقیدة و شریعة» ص ۵۳ و کتاب «المسیح فی القرآن، التوراة، و الانجیل» (ص ۵۳٩) عبدالکریم خطیب مراجعه شود. [۱۳] مراجعه شود: «شرح الکواکب المنیر فی اصول الفقه» (۲/۳۵۰ – ۳۵۲) محمد بن احمدبن عبدالعزیز الحنبلی، تحقیق د. محمد الزمیلی و د. نزید حمّاد. [۱۴] «فتح الباری» (۱۳/۲۳۴). [۱۵] «شرح العقیدة الطحاویه» علی بن علی بن ابیالعز الحنفی (ص ۳٩٩ – ۴۰۰) برخی از علما آن را تحقیق کردهاند و ناصرالدین البانی احادیث آن را تخریج نموده است. چاپ المکتب الإسلامی، ط، الرابعه (۱۳٩۱ ه) بیروت. [۱۶] «مختصر الصواعق المرسلة علی الجهمیة والمعطّه» (۲/۳۵۰) ابن قیم، مختصر آن شیخ محمد بن الموصلی، توزیع توسط إدارات البحوث العلمية والافتاء در ریاض عربستان. و مراجعه شود: «الرساله» امام شافعی (ص ۴۱۰) تحقیق: احمد شاکر، مطابع المختار الإسلامية، چاپ دوم (۱۳٩٩ ه) و «شرح الطحاویه» (ص ۳٩٩) ابن ابی العز. [۱٧] «مختصر الصواعق» (۲/۳۵۰). [۱۸] «اتحاف الجماعه» (۱/۴). [۱٩] «مجموع الفتاوی» (۱٩/۸۵) شیخ الإسلام ابن تیمیه، گردآورنده عبدالرحمن بن قاسم العاصمی النجدی، تصویر چاپ اول (۱۳٩۸ ه) چاپ الدار العربية، بیروت. [۲۰] «مختصر الصواعق» (۲/۳۶۱ – ۳۶۲). [۲۱] مراجعه شود به رساله «وجوب الاخذ بحدیث الآحاد فی العقیدة والرد علی شبه المخالفین» (ص ۶-٧) ناصرالدین آلبانی چاپ دارالعلم، بنها، مصر. [۲۲] مراجعه شود به «النهاية فی غریب الحدیث و الاثر» (۳/۱۶۲ – ۱۶۳). [۲۳] «صحیح مسلم» کتاب البر والصلة والآداب، باب تحریم الظن والتجسس (۱۶/۱۱۸ – با شرح نووی). [۲۴] تفسیر ابن کثیر. [۲۵] مراجعه شود به «العقیدة فی الله» (ص ۴۸ – ۴٩) عمر سلیمان الاشقر، چاپ دارالنفائس بیروت، نشر مکتبة الفلاح الکویت چاپ دوم، ۱٩٧٩ م. [۲۶] «صحیح بخاری»، کتاب اخبار الآحاد، باب ماجاء فی اجازة خبر الواحد الصدوق (۱۳/۲۳۱، با شرح فتح الباری). [۲٧] مراجعه شود به «العقیدة فی الله»، (ص، ۵۱). [۲۸] مراجعه شود به «تفسیر شوکانی» (۵/۶۰). [۲٩] «وجوب الاخذ بحدیث الآحاد فی العقیدة» (ص ٧) محمد ناصرالدین البانی. [۳۰] «مختصر الصواعق المرسلة علی الجهمیة والمعطِّله» (۲/۳۵۲) امام ابن القیم. [۳۱] مراجعه شود به «صحیح بخاری»، کتاب اخبار الآحاد، باب ما جاء فی إجازة خبر الواحد الصدوق، (۱۳/۳۲) – باشرح فتح الباری. [۳۲] مراجعه شود به «صحیح بخاری» کتاب الزکاة (۳/۲۶۱ – با شرح فتح الباری). [۳۳] مراجعه شود به «صحیح بخاری» کتاب اخبار آحاد باب ماکان یبعث النبی ج من الامراء والرسل واحداً بعد واحد. (۱۳/۲۴۱ – با شرح فتح الباری) بخاری آن را معلق (یکی یا همه راویان آن محذوف است) روایت کرده است. [۳۴] «صحیح بخاری» کتاب اخبار آحاد باب ما جاء فی إجازة خبر الواحد الصدوق (۱۳/۲۳۲ – با شرح فتح الباری). [۳۵] (صحیح بخاری» کتاب أخبار الآحاد باب ما جاء فی إجازة خبر الواحد الصدوق (۱۳/۲۳۲ – با شرح فتح الباری). [۳۶] «مسند احمد» (۶/٩۶) (حدیث ۴۱۵٧) تحقیق و شرح احمد شاکر. امام احمد این حدیث را با دو اسناد صحیح روایت کرده است. مراجعه شود به «دراسة حدیث (نضرالله امراءاً سمع مقالتی) روایة و درایة» (ص ۳۳ و ما بعد آن) شیخ عبدالمحسن بن محمد العباد، چاپ چاپخانه رشید در مدینه منوره چاپ اول (۱۴۰۱ ه). [۳٧] مراجعه شود رساله «وجوب الاخذ بحدیث الآحاد فی العقیدة» (ص ۵-۶) و کتاب «العقیدة فی الله» (ص ۵۳) عمر الاشقر. [۳۸] در حدیث آمده است که هر انسان قرینی از جن (در دنیا) دارد (مترجم). [۳٩] مراجعه شود به رساله «وجوب الاخذ بحدیث الآحاد فی العقیدة» (ص ۳۶-۳٩) و کتاب «العقیدة فی الله» (ص ۵۴-۵۵) عمر الاشقر. [۴۰] «الشفا بتعریف أحوال المصطفی» (۱/۶۵۰) قاضی عیاض، تحقیق محمدامین قرهعلی و همکارانش، چاپ الوکالة العامه للنشر والتوزیع، مؤسسه علوم القرآن، مکتبة الدارابی دمشق. [۴۱] «صحیح بخاری» کتاب القدر، باب وکان أمر الله قدراً مقدوراً (۱۱/۴٩۴ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم»، کتاب الفتن وأشراط الساعة، (۱۸/۱۵ – با شرح امام نووی). [۴۲] «صحیح مسلم»، کتاب الفتن وأشراط الساعة، (۱۸/۱۶ – با شرح امام نووی). [۴۳] «صحیح مسلم»، کتاب الفتن وأشراط الساعة (۱۸/۱۶ – با شرح امام نووی). [۴۴] «صحیح مسلم»، کتاب الفتن وأشراط الساعة (۱۸/۱۶ – با شرح امام نووی). [۴۵] برزنجی در «الإشاعة» گفته است که پیامبر زمان شروع قیامت را میدانست اما آن را به دیگران نگفت. این مقوله غلط فاحشی است. مراجعه شود: «الإشاعة لأشراط الساعة» (ص ۳) [۴۶] «صحیح بخاری» کتاب إیمان باب سؤال جبرئیل النبی ج عن الإیمان والإسلام والإحسان وعلم الساعة وبیان النبی ج له (۱/۱۱۴ – با شرح فتح الباری). [۴٧] «مسند احمد» (۵/۱۸٩) (حدیث ۳۵۵۶) تحقیق احمد شاکر او میگوید: سند حدیث صحیح است و د«سنن ابن ماجه» (۲/۱۳۶۵)، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بوصیری در «الزوائد» گفته است «این اسناد صحیح و رجال آن موثوق به هستند». «مستدرک حاکم» (۴/۴۸۸ – ۴۸٩) او میگوید: این حدیث صحیح الاسناد است و آن را تخریج نکردهاند» ذهبی نیز موافق آن است. اما آلبانی در کتابش «ضعیف الجامع الصغیر» (۵/۲۰ – ۲۱) (حدیث ۴٧۱۲) آن را تضعیف کرده است. [۴۸] «صحیح مسلم» کتاب فضائل الصحابةش باب بیان معنی قوله ج «علی رأس مائة سنة لا يبقی نفس منفوسة»، (۱۶/٩۰-٩۱ باشرح امام نووی). [۴٩] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق، باب قول النبی ج «بعثت أنا والساعة كهاتين» (۱۱/۳٧۴ – با شرح فتح الباری). [۵۰] «تفسیر ابن کثیر» (۳/۵۲۶). [۵۱] «مسند امام احمد» (۱/۳۱۴ – ۳۱۵) (حدیث ۳٧۴) تحقیق احمد شاکر، او گفته است: اسناد حدیث صحیح است و لفظ امام احمد چنین است: «ما أتاني في صورة إلا عرفته، غير هذه الصورة». [۵۲] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان، نشانههای قیامت (۱/۱۵٩ – با شرح امام نووی) ابن حجر میگوید: اما آنچه در روایت نسائی از طریق ابیفروه در آخر حدیث آمده است که «او جبرئیل بود در قیافه دحیه الکلبی» عبارت «در قیافه دحیه الکلبی نازل شده بود» بیاساس است زیرا آنان (پیامبر و اصحابش) دحیه الکلبی را میشناختند و عمرس درباره جبرئیل میگوید: «ما یعرفه منا احد». و محمد بن نصر مروزی در کتاب «الإیمان» از طریق راوی نسائی این حدیث را آورده و در آخر آن میگوید: «فإنه جبريل، جاء يعلمكم دينكم» (او جبرئیل بود برای تعلیم دین شما نازل شده بود) والسلام پس این روایت دوم مطمئنتر است چون با روایات دیگرمطابقت دارد (فتح الباری، ۱/۱۲۵). [۵۳] «المنار المنیف» (ص ۸۱-۸۲) تحقیق شیخ عبدالفتاح ابوعزه، مراجعه کنید به تعلیق شیخ بر کلام ابن قیم و «مجموع فتاوای» ابن تیمیه (۴/۳۴۱ – ۳۴۲). [۵۴] «الحاوی للفتاوی» (۲/۸۶) للسیوطی، ط، الثانیه (۱۳۵٩ ه) دارالکتب العلمیه بیروت. [۵۵] «الحاوی للفتاوی» (۲/۸۸). [۵۶] حدیث: «الدنیا سبعة الآف سنة وأنا فی آخرها ألفاً» آلبانی میگوید: «موضوع است» مراجعه شود: «ضعیف الجامع الصغیر» (۳/۱۶۰) (حدیث ۳۰۱۳). [۵٧] مراجعه شود به «تاریخ الامم و الملوک» ابوجعفر طبری، (۱/۲ – ۱۰)، ط، دارالفکر بیروت. [۵۸] «الحاوی» (۲/۸۸). [۵٩] «الحاوی» (۲/۸٧). [۶۰] «المنار المنیف» (ص ۸۰)، تحقیق: شیخ عبدالفتاح ابوغده، مراجعه شود به «مجموع الفتاوی» (۴/۳۴۲) شیخ الإسلام ابن تیمیه. [۶۱] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵)، تحقیق د. ط زینی. [۶۲] «التذکرة فی أحوال الموتی وأمور الاخرة» (ص ۶۲۸) شمسالدین محمد بن احمد القرطبی، نشر المکتبة السلفیه، المدینة المنوَّره. [۶۳] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق، باب قول النبی ج: «بعثت انا والساعة كهاتین» عن سهلس (۱۱/۳۴٧) با شرح فتح الباری). [۶۴] آلبانی میگوید: «این حدیث را دولابی در «الکنی» (۱/۲۳) و ابن منده در «المعرفة» (۲/۲۳۴/۲) از ابیحازم از ابیجبیره با سند مرفوع آن را روایت کردهاند و سند آن صحیح بوده و رجالش همه مطمئن هستند ولی در صحبت ابیجبیره (با پیامبر) اختلافنظر است ولی حافظ در «التقریب میگوید او (با پیامبر) صحبت داشته است» سلسلۀ احادیث الصحیحة (۲/۴۶٧) (حدیث ۸۰۸). مراجعه شود به: «تهذیب التهذیب» (۱۲/۵۲ – ۵۳ الکنی) چاپخانه مجلس دائرة المعارف در هند، چاپ اول (۱۳۲٧ ه) و تقریب التهذیب» (۲/۴۰۵) تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف، چاپ دارالمعرفة چاپ دوم (۱۳٩۵ ه). [۶۵] «صحیح بخاری» کتاب احادیث الأنبیاء، باب ما ذکر عن بنی اسرائیل (۶/۴٩۵ – با شرح فتح الباری). [۶۶] قعیقعان کوهی در جنوب مکه به فاصله دوازده مایل – ممکن این کلام پیامبر در حجة الوداع یا غزوه فتح مکه بوده باشد که عبدالله بن عمر همراه دیگر اصحاب در آن شرکت داشته است. مراجعه شد به «النهایة» ابناثیر (۴/۸۸) و «شرح مسند احمد» (۸/۱٧۶) احمد شاکر. [۶٧] «مسند امام احمد» (۸/۱٧۶) (حدیث ۵٩۶۶)، شرح احمد شاکر اومیگوید: سند آن صحیح است. ابن کثیر میگوید: «این سند حسن است و مشکلی ندارد» (النهایة / الفتن و الملاحم) (۱/۱٩۴). ابن حجر میگوید: حسن است «فتح الباری» (۱۱/۳۵۰). [۶۸] «النهایة الفتن و الملاحم» (۱/۱٩۵) تحقیق د. طه زینی. [۶٩] «مسند احمد» (۵/۳۴۸ – با حاشیه منتخب الکنز) و «تاریخ الامم و الملوک» (۱/۸) طبرانی. ابن حجر میگوید: «امام احمد و طبری آن را روایت کردهاند و سندش حسن است» «فتح الباری» (۱۱/۳۴۸).
باب اول: نشانههای قیامت
فصل اول: تعریف نشانه قیامت
فصل دوم: انواع نشانههای قیامت
فصل سوم: نشانههای کوچک روز قیامت
الشَّرَط: یعنی علامت، جمعش اشراط، اشراط الشي: یعنی اوائل آن، شُرطُ السلطانِ: یعنی نخبگان اصحابش که آنان را بر سایر سپاهیان مقدم میدارد یکی دیگر از واژههای همخانواده آن اشتراط است یعنی شرطهایی که بعضی از مردم بر بعضی دیگر قرار میدهند پس شرط علامت برای مشروط است» [٧۰].
الساعه به قسمتی از اجزاء شب و روز گفته میشود جمعش ساعات و ساع است. شب و روز با هم بیست و چهار ساعت است.
منظور از ساعت در اصطلاح شرع زمانی است که قیامت در آن اتفاق میافتد و به خاطر سرعت حساب در آن، بدین اسم نامگذاری شده است. یا به علت اینکه مردم ناگهان به ساعتی مواجه میشوند که همه مردم در آن با یک صدای بلند (صیحه واحده) از بین میروند [٧۱].
یعنی نشانههای قیامت که قبل از آن اتفاق میافتند و بر نزدیکی آن دلالت میکنند. یا امور کوچک مربوط به قیامت و قبل از شروع آن که مردم آنها را انکار مینمایند. یا اسباب قیامت که قبل از وقوع آن پیش میآیند [٧۲].
واژۀ الساعه به سه معنی اطلاق میگردد.
۱- الساعه (قیامت) صغری: یعنی مگر انسان، هرکس که میمیرد در واقع قیامت او شروع میشود چون در عالم آخرت قرار میگیرد.
۲- الساعه (قیامت) وسط: یعنی مرگ مردمان یک قرن، دلیل آن گفته حضرت عائشه است که میفرماید: اعراب وقتی نزد پیامبر خدا میآمدند از روز قیامت سؤال میکردند و ایشان به جوانترین آنان نگاه میکرد و میفرمود: اگر این انسان بماند قبل از اینکه پیر شود قیامت شما فرا میرسد [٧۳]. یعنی مرگتان فرا میرسد. منظور قیامت مخاطبین بود [٧۴].
۳- الساعه (قیامت) بزرگ: یعنی برانگیختن مردم از قبرهایشان برای حساب و کتاب و جزاء و پاداش.
وقتی در قرآن واژۀ «الساعه» بکار میرود منظور قیامت بزرگ است.
خداوند میفرماید:
﴿يَسَۡٔلُكَ ٱلنَّاسُ عَنِ ٱلسَّاعَةِۖ﴾ [الأحزاب: ۶۳].
ترجمه آن گذشت.
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ﴾ [القمر: ۱].
«قیامت نزدیک شد».
خداوند در قرآن هر دو قیامت صغری و کبری را ذکر کرده است. مثلاً در ابتدای سوره واقعه بحث، قیامت کبری و در انتهای آن قیامت صغری آمده است.
﴿إِذَا وَقَعَتِ ٱلۡوَاقِعَةُ ١ لَيۡسَ لِوَقۡعَتِهَا كَاذِبَةٌ ٢ خَافِضَةٞ رَّافِعَةٌ ٣ إِذَا رُجَّتِ ٱلۡأَرۡضُ رَجّٗا ٤ وَبُسَّتِ ٱلۡجِبَالُ بَسّٗا ٥ فَكَانَتۡ هَبَآءٗ مُّنۢبَثّٗا ٦ وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ ٧﴾ [الواقعة: ۱-٧].
«هنگامی که واقعهی (قیامت) بر پا میشود. رخدادن آن جای تکذیب ندارد، (گروهی را) پائین میآورد و (گروهی را) بالا میبرد، وقتی که زمین سخت به لرزه انداخته میشود. و کوهها سخت به هم کوبیده میشوند و ریزهریزه میگردند، شما سه گروه خواهید شد».
و در آخر آن میفرماید:
﴿فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ ٨٣ وَأَنتُمۡ حِينَئِذٖ تَنظُرُونَ ٨٤ وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَيۡهِ مِنكُمۡ وَلَٰكِن لَّا تُبۡصِرُونَ ٨٥﴾ [الواقعة: ۸۳-۸۵].
«پس چرا هنگامی که جان به گلوگاه میرسد و شما در این حال مینگرید (و کاری از دستتان ساخته نیست) ما از شما به او نزدیکتریم لیکن شما نمیبینید».
و در سورۀ قیامه نیز از هر دو نوع قیامت (صغری، کبری) یاد شده است.
دربارۀ قیامت کبری میفرماید:
﴿لَآ أُقۡسِمُ بِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ ١﴾ [القیامة: ۱].
«قسم به روز قیامت (به روز قیامت سوگند نمیخورم)».
سپس دربارۀ قیامت صغری(مرگ) میفرماید:
﴿كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلتَّرَاقِيَ ٢٦﴾ [القیامة: ۲۶].
«هرگز چنین نیست هرگاه که (جان) به گلوگاه رسید».
امثال این آیات در قرآن فراوانند، اما به علت عدم گنجایش رساله از ذکر آنها خودداری میکنیم.
قیامت کبری همان است که ما درصدد بیان نشانههای آن در قرآن و سنت هستیم [٧۵].
[٧۰] مراجعه شود به «النهایة فی غریب الحدیث والاثر» (۲/۴۶۰)، و «لسان العرب» (٧/۳۲٩-۳۳۰) ابن منظور، ط. دارالفکر و دارصادر بیروت. [٧۱] مراجعه شود به «النهایة فی غریب الحدیث» (۲/۴۲۲) و «لسان العرب» (۸/۱۶٩) و «ترتیب القاموس المحیط» (۲/۶۴٧) استاد طاهر احمد الزواوی، داراالکتب العلمیه (۱۳٩٩ ه). [٧۲] مراجعه شود به «النهایة فی غریب الحدیث» (۲/۴۶۰) و «لسان العرب» (٧/۳۲٩ – ۳۳۰). [٧۳] «صحیح البخاری» کتاب الرقاق، باب سکرات الموت (۱۱/۳۶۱ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب قرب الساعة (۱۸/٩۰ با شرح امام نووی). [٧۴] «فتح الباری» (۱۱/۳۶۳). [٧۵] مراجعه شود به «مجموع فتاوی» (۴/۲۶۳ – ۲۶۵) شیخ الإسلام ابنتیمیه و «فتح الباری» (۱۱/۳۶۴) و «تاج العروس من جواهر القاموس» (۵/۳٩۰).
نشانههای قیامت دو نوعند:
نشانههایی که با فاصله زمانی زیاد قبل از قیامت اتفاق میافتند و به نوعی از امور عادی به حساب میایند مانند قبض علم، ظهور جهل، شرابخواری، ساختن ساختمانهای بلند وامثال آنها البته ممکن است این نشانهها همراه نشانههای بزرگ یا بعد از آنها بیایند.
امور بزرگی هستندکه نزدیک روز قیامت رخ میدهند و غیرعادی جلوه مینمایند مانند: ظهور دجال، نزول عیسی، خروج یاجوج و مأجوج و طلوع خورشید از مغرب [٧۶].
برخی علماء نشانههای قیامت را از نظر کمیت و کیفیت ظهور به سه نوع تقسیم کردهاند [٧٧].
۱- نشانههایی که ظاهر شده و پایان پذیرفتهاند.
۲- نشانههایی که ظاهر شده و همچنان در حال ظاهرشدن هستند.
۳- نشانههایی که تاکنون ظاهر نشدهاند.
اقسام اول و دوم از نشانههای کوچک قیامت هستند ولی قسم سوم نشانههای کبری و برخی از نشانههای صغری را شامل میشود.
[٧۶] مراجعه شود به «التذكرعة» قرطبی (ص ۶۲۴) و «فتح الباری» (۱۳/۴۸۵) و کتاب «اکمال المعلم شرح صحیح مسلم» (۱/٧۰) ابوعبدالله محمد بن خلیفه ابی المالکن، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت و مراجعه شود به مقدمه کتاب «التصریح بما تواتر فی نزول المسیح» (ص ٩) محدث شیخ محمد انورشاه کشمیری هندی، به ترتیب شاگردش شیخ محمد شفیع، تحقیق و تعلیق شیخ عبدالفتاح ابوغده، چاپ مطبعة الاصیل، حلب نشر مکتبة المطبوعات الإسلامیة، جمعیة التعلیم الشرعی (۱۳۸۵ ه). [٧٧] مراجعه شود به «فتح الباری» (۱۳/۸۲-۸۴) و «الإشاعة لأشراط الساعة» (ص ۳) برزنجی و «لوامع الانوار البهیه و سواطع الاسرار الاثویه» (۲/۶۶) محمد بن احمدالحنبلی، تعلیق شیخ عبدالله بن عبدالرحمن ابابطین و شیخ سلیمان بن سحمان از علماء نجد، از منشورات مؤسسه الخافقین و مکتبتها، دمشق، چاپ دوم (۱۴۰۲ ه).
نشانههای کوچک قیامت ذکر شده توسط علماء بسیارند ولی من بعد از دقتنظر در احادیث نبوی و دستیابی به نظر علماء دربارۀ صحت و سقم و یا قوت و ضعف آنها (در حدود علم قاصرم) آنچه به اثبات نرسیده بود و یا اثبات شده ولی حدیث صحیحی دربارۀ آن یافت نمیشد همه را حذف و تنها به نشانههای اثباتشده در سنت نبوی بسنده کردم.
در ذکر این نشانهها ترتیب خاصی را مراعات نکردهام چون حدیثی در این زمینه نیافتم. لذا ابتدا نشانههایی را که علما معتقدند ظاهر شده و به پایان رسیدهاند، ذکر نموده و سپس آنهایی را که حوادث مقتضی تقدیمشان است برشمردهام. مثلاً ظهور فتنهها بر قبض علم مقدمند و حتى برخی از آنها در عصر صحابه ظاهر شدهاند. پس به استناد اخبار کشتار روم را قبل از فتح قسطنطنیه و کشتار یهود در زمان عیسی÷ را بعد از فتح قسطنطنیه آوردهام زیرا فتح آن قبل از ظهور دجال و نزول عیسی بعد از ظهور دجال است... الی آخر.
تعدادی از این نشانهها بعد از نشانههای بزرگ میآیند پس لازم است ذکر آنها را به تأخیر بیاندازیم مانند انهدام کعبه توسط حبشیها و وزیدن بادی که ارواح مؤمنین را قبض میکند.
لازم به یادآوری است بسیاری از مبادی نشانههای قیامت در عهد صحابهش و به طور پراکنده در برخی اماکن بیشتر از جاهای دیگر ظاهر شدهاند و به مرور زمان تا روز قیامت به استحکام خود میرسند.
مثلاً در مقابل قبض علم جهل صرف است لذا وجود درصد کمی از علماء در جوامع منافی آن نیست و آنان به نسبت جاهلان بسیار اندک به نظر میرسند. سایر نشانهها نیز چنین هستند [٧۸].
شایان ذکر است بعضی از مردم تصور میکنند، نشانههای قیامت باید حرام یا مذموم باشند. در حالی که آنچه به عنوان نشانه قیامت در اخبار آمده است لازم نیست حتماً حرام و منکر باشد. بیشک بنای ساختمانهای چندین طبقه توسط مردم عادی، توسعه اموال و اینکه پنجاه زن یک قیم داشته باشند همه این موارد از منکرات و محرمات نیستند بلکه همه اینها علامتند و ممکن است خیر، شر، مباح، حرام، واجب و غیره در آنها یافت شود. (والله اعلم) [٧٩].
اکنون نوبت بیان نشانههای کوچک قیامت است که عبارتند از:
پیامبر ج خبر داده است که بعثت او دال بر نزدیکی روز قیامت و او پیامبر آخرالزمان است.
سهلس میگوید پیامبر خدا ج فرمودند: «بعثت أنا والساعة كهاتين» ويشير بإصبعيه فيمدّهما» [۸۰].
«بعثت من و روز قیامت مانند این دو انگشت است (در حالی که با دو انگشتش اشاره میکرد)».
انسس میگوید پیامبر خدا فرمودند: «بعثت أنا والساعة كهاتين» در حالی که دو انگشت سبابه و وسطی را به هم چسبانده بود [۸۱].
قیس بن ابیحازم از جبیره در حدیث مرفوعی (حدیثی که بدون انقطاع سند به پیامبر خدا رسیده است) چنین نقل میکند.
«بعثت في نسم الساعة» [۸۲].
«من در ابتدای وزیدن بادهای قیامت مبعوث شدم».
ابن اثیر میگوید: «نَسَم از نسیم یعنی وزیدن ضعیف باد است یعنی من در ابتدای علامتهای قیامت مبعوث شدهام برخی دیگر گفتهاند جمع نسمه است یعنی من در میان انسانهایی (ذویالارواحی) که خداوند نزدیک به روز قیامت آنها را خلق کرده است (آخرین نسل بنیآدم) مبعوث شدهام» [۸۳].
پس نخستین نشانه قیامت بعثت حضرت محمد ج آخرین پیامبر است و بعد از او نبی دیگری تا روز قیامت نمیآید. او و روز قیامت مانند انگشتان سبابه و وسطی به دنباله هم قرار گرفتهاند و در بین آن دو انگشت دیگری وجود ندارد، یا از این نظر که یکی از آنها از دیگری بزرگتر است [۸۴]. و روایت ترمذی نیز به همین معنا است: «بعثت أنا والساعة كهاتين - وأشار أبوداود بالسبابة والوسطى- فما فضل إحداهما على الأخرى» [۸۵]. «بعثت من و قیامت مانند این دو انگشت است – ابوداود با دو انگشت سبابه و وسطی اشاره کرد – یا مانند فضل یکی از آن دو بر دیگری». و در روایت مسلم چنین آمده است «شعبه گفت از قتاده شنیدم که در قصههای خود میگفت: «كفضل أحدهما على الأخرى» نمیدانم آن را از انس به یاد دارم یا قتاده آن را گفته است» [۸۶].
قرطبی میگوید: «حضرت محمد اولین نشانه آخرالزمان است چراکه او مبعوث شد و بعد از او تا قیامت نبی دیگری مبعوث نخواهد شد» [۸٧].
خداوند میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ﴾ [الأحزاب:۴۰].
«محمد پدر هیچیک از مردان شما نیست بلکه فرستادۀ خدا و آخرین پیامبران است».
یکی دیگر از علامات قیامت وفات حضرت محمد ج است. در حدیث از عوف بن مالکس روایت شده است پیامبر خدا ج فرمود: «اعدد ستاً بين يدي الساعة: موتي...» [۸۸].
«شش چیز را از نشانههای قیامت بدان مرگ من و...».
مرگ پیامبر خدا یکی از بزرگترین مصائب مسلمانان بود بطوری که بعد از وفات ایشان دنیا در برابر چشم اصحاب او تاریک شد.
انس بن مالک میگوید: «روزی که پیامبر خدا به مدینه وارد شد همه چیز روشن و منور گردید اما پس از وفات ایشان دنیا در مدینه به تاریکی گرایید. ما در حالی که پیامبر خدا را دفن میکردیم – حادثه را باور نداشتیم و دستبردار نبودیم حتى قلبهایمان را نیز انکار مینمودیم» [۸٩].
ابن حجر میگوید: منظور انس بن مالکس این است بعد از وفات پیامبر مهربانی الفت، صفا و معنویت مدینه نسبت به حال حیاتشان ج به خاطر فقدان تعلیم و تربیت ایشان تغییرکرد» [٩۰].
بعد از وفات پیامبر خدا ج وحی از آسمان قطع گردید. پس از فوت آن حضرت ابوبکر و عمرب امایمن را دیدند گریه میکرد از او پرسیدند چرا گریه میکنی همجواری خداوند برای پیامبر بهتر است او گفت من منکر نیستم که جوار خداوند برای پیامبر بهتر است اما بدین خاطر گریه میکنم که وحی از آسمان قطع شد و دیگر بر ما نازل نمیگردد پس ابوبکر و عمر نیز همراه او گریه کردند [٩۱].
همانطور که مردم دیگر میمیرند محمد ج نیز میمیرد زیرا خداوند در این دنیا جاودانگی را به کسی عطا نکرده است و دنیا راه عبور است نه جایگاه استقرار.
خداوند میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ ٣٤ كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَنَبۡلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَيۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ ٣٥﴾ [الأنبیاء: ۳۴-۳۵].
«برای هیچ کس قبل از تو زندگی جاویدان قرار ندادهایم. آیا اگر تو بمیری آنان جاودان میمانند! هر نفسی باید مزه مرگ را بچشد و ما شما را با سود و زیان، بدی و خوبی میآزمائیم و (برای حساب و کتاب) به سوی ما برگردانده میشوید».
غیر از این آیه آیات زیادی دربارۀ مرگ نازل شدهاند و تصریح میکنند هر نفسی مرگ را میچشد گرچه او پیامبر خدا و امام متقین (حضرت محمد ج) باشد.
قرطبی در توصیف مرگ پیامبر خدا ج میگوید: اولین امر ناگهانی برای دین اسلام مرگ حضرت محمد ج و سپس مرگ عمر بن خطاب بود. با وفات پیامبر وحی قطع شد و نبوت خاتمه یافت. اولین شرارتها با ارتداد اعراب و امثال آن آشکار شد و نخستین سر فصل قطع خیر و ایجاد نقص در آن آغاز گردید.
ابوبکر صدیقس میفرماید:
فلتحدثن حوادث من بعده
تعني بهن جوانح وصدور
«حوادث زیادی بعد از پیامبر پیش میآید که بسیاری از پهلوها، کمرها و سینهها را رنجور میسازند.
صفیه دختر عبدالمطلبل میگوید:
لعمرک ما أبکي النبي لفقده
ولکن ما أخشي من الهرج
[٩۲] آتيا
[٩۳]
«قسم میخورم که به خاطر مرگ پیامبر گریه نمیکنم بلکه از کشتار و بینظمی آینده میترسم».
یکی دیگر از علامتهای قیامت فتح بیتالمقدس است در حدیث عوف بن مالکس روایت شده است. پیامبرخدا فرمودند: «اعدد ستاً بين يدي الساعة... (فذكر منها) فتح بيت المقدس» [٩۴].
«شش چیز را از نشانههای قیامت بر شمار... (یکی از آنها) فتح بیتالمقدس است».
براساس نظریه مؤرخین در خلافت حضرت عمر سال ۱۶ ه. بیتالمقدس فتح شد. عمر بن خطاب به آنجا رفت، با اهل آن صلح کرد، آنجا را از یهود و نصاری پاک گرداند و مساجدی را در قبله بیتالمقدس بنا نهاد [٩۵].
امام احمد از طریق عبید بن آدم چنین روایت میکند. او میگوید: «شنیدم عمر بن خطاب به کعب الاحبار [٩۶] گفت: به نظر تو در کجا نماز بخوانم؟ او گفت اگر سخن مرا قبول میکنی پشت صخره نماز بخوان تا بیتالمقدس کلاً روبروی تو قرار گیرد. عمر گفت رای تو موافق با یهودیت است. نه، بلکه در جایی نماز میخوانم که پیامبر خدا نماز خوانده است به طرف قبلۀ قدس آمد و نماز خواند سپس عبایش را پهن کرد و آنجا را تمیز کرد، مردم نیز او را یاری دادند» [٩٧].
در حدیث عوف بن مالک پیامبر خدا شش علامت روز قیامت را بیان کرد و فرمودند... (یکی از آنها) «موتان [٩٩] يأخذ فيکم کقعاص [۱۰۰] الغنم» [۱۰۱]. «... مرگ زیادی (بیماری کشندهای) مانند بیماری کشنده گوسفندان در میان شما پیش میآید».
ابن حجر میگوید: «گفته شده است این نشانه در خلافت عمر بن خطاب به نام طاعون عمواس بعد از فتح بیتالمقدس (در شهری نزدیک آن) پیش آمده است» [۱۰۲].
براساس رأی مشهور جمهور (مؤرخین) در سال ۱۸ ه. بیماری طاعون در ناحیه عمواس شروع شد و سپس در سرزمین شام انتشار یافت و در اثر آن بسیاری از اصحاب پیامبر خدا ج و از سایر مردم مردند. عدهای تعداد آنان را ۲۵۰۰۰ نفر تخمین زدهاند. از جمله آنان ابوعبیده عامر ابن جراحس امین امت است [۱۰۳]و [۱۰۴].
از ابوهریره روایت شده است پیامبر خدا فرمود: «لا تقوم الساعة حتى يكثر فيكم المال فيفيض حتى يهمَّ رب المال من يقبله منه صدقة ويدعي إليه الرجل فيقول لا اِربَ لي فيه» [۱۰۵].
«قیامت برپا نمیشود مگر اینکه اموال شما زیاد شود و (در بین مردم) آنقدر انتشار یابد تا اینکه صاحب مال برای پیداکردن کسی که صدقه را از او بگیرد به زحمت بیافتد و اگر مردی برای دریافت صدقه دعوت شود بگوید: نیازی ندارم».
ابوموسىس از پیامبر خدا ج نقل میکند «ليأتين على الناس زمان يطوف الرجل فيه بالصدقة من الذهب ثم لا يجد أحداً يأخذ منه» [۱۰۶].
«زمانی خواهد آمد مرد در میان مردم با صدقۀ از جنس طلا میگردد اما کسی را نمییابد صدقه را از او بگیرد».
پیامبر خدا ج خبر دادند خداوند به این امت (مال) عطا میکند و معادن زمین را بر ایشان میگشاید و ثروت آنان به غرب و شرق زمین میرسد.
در حدیثی از ثوبانس آمده است پیامبر خدا ج فرمودند: «إن الله زوى [۱۰٧] لي الأرض فرأيت مشارقها ومغاربها وإن أمتي سيبلغ ملكها ما زوي لي منها وأعطيت كنـزين الأحمر والأبيض» [۱۰۸].
«خداوند زمین را برایم جمع کرد تا اینکه غرب و شرق آن را دیدم. در آینده ملک امت من به تمام نقاط آن میرسد و دوگنج سرخ و سفید به من عطا شده است».
پیامبر ج فرمودند: «و إني قد أعطيت مفاتيح خزائن الأرض، أو مفاتيح الأرض» [۱۰٩].
«همانا کلیدهای خزائن زمین یا کلیدهای زمین به من داده شده است».
عدی بن حاتمس میگوید: روزی من نزد پیامبر خدا ج بودم. مردی آمد از فقر شکایت کرد و دیگری از راهزنان. پیامبر فرمودند: «ای عدی آیا حیره را دیدهای» گفتم آن را ندیدهام اما از آن خبر دارم ایشان فرمودند: «اگر طول عمر داشته باشی خواهی دید کاروان از حیره حرکت میکند، به کعبه میآید، طواف میکند در حالی که از هیچ کس جز خدا ترسی ندارد». با خود گفتم راهزنان طی که گرانی را ایجاد کردهاند کجا میروند. «و فتح کنزهای کسری را خواهی دید». گفتم کسری پسر هرمز؟! فرمودند: «بلی کسری پسر هرمز و همچنین انسان را خواهی دید دو دستش را پر از طلا یا نقره بیرون میآورد شاید کسی از او دریافت کند اما کسی را نمییابد.
عدی میگوید: کاروان را دیدم از حیره تا کعبه آمد طواف کرد در حالی که از کسی جز خدا نمیترسید و من جزو کسانی بودم که گنجهای کسری بن هرمز را فتح کردند اگر شما طول عمر داشته باشید بقیه وقایع را نیز خواهید دید (مرد دو دستش را مملو از طلا و نقر بیرون میآورد...» [۱۱۰].
براستی بسیاری از اخبار پیامبر صادق ج تحقق یافت. در زمان صحابهش به علت فتحهای فراوان اموال آنان افزایش یافت، آنان اموال دو امپراطور فارسی و روم را در بین خود تقسیم کردند تا اینکه در زمان عمر بن عبدالعزیز آنقدر مال زیاد شد مسلمان اموال خود را به عنوان صدقه عرضه مینمود اما کسی آن را دریافت نمیکرد.
در آخرالزمان آنقدر مال (بین مردم) زیاد میشود انسان مالش را بر دیگری عرضه میکند اما در جواب میگوید: به آن نیازی ندارم.
خدا بهتر میداند – شاید این خبر اشاره به وقایع زمان مهدی و عیسی (علیهما السلام) [۱۱۱] باشد که ثروت افزایش مییابد و زمین خیر و برکت و معادن خود را بیرون میدهد.
در حدیثی از ابوهریرهس آمده است پیامبر خدا فرمودند: «تقيء الأرض أفلاذ كبدها أمثال الأسطوان من الذهب والفضة». قال: «فيجيء القاتل فيقول: في هذا قتلت... يجيء القاطع فيقول: في هذا قطعت رحمي. ويجيء السارق فيقول: في هذا قطعت يدي. ثم يدعونه فلا يأخذون منه شيئا» [۱۱۲].
«زمین گنجهای درون خود را مانند استوانههای طلا و نقره بیرون میریزد» فرمودند «سپس قاتل، قاطع صله رحم، سارق و... همه(به گناه خود اعتراف میکنند) و دلیل جرم خود را (نادمانه) بیان مینمایند. سپس آن را رها میکنند و ازآن چیزی بر نمیدارند».
ابن حجر میگوید احتمال دارد استغناء مردم از مال و ثروت هنگام خروج آتش و مشغولشدن به سختیها روز حشر باشد که مردم به مال دنیا توجه نمیکند و در تلاشاند تخفیفاتی برای خود اخذ نمایند.
آنچه ابن حجر دلیل استغناء مردم از مال و ثروت قرار داده است تنها رای و نظر او است یعنی میتواند سبب آن چیز دیگری باشد. مانند افزایش ثروت که در زمان مهدی و عیسی (علیهما السلام) پیش میآید. در نتیجه استغناء در دو زمان متفاوت و با دو سبب جدا از هم صورت میپذیرد. والله اعلم.
فتن جمع فتنه به معنی ابتلاء، امتحان و اختبار است سپس استعمال آن در ابتلاء به سختیها بیشتر شده است. و بر تمام مکروهات یا آنچه منجر به فعل مکروه میشود مانند گناه، کفر، قتل، آتشسوزی و... سایر امور سخت و ناپسند اطلاق گردیده است [۱۱۳].
پیامبر بزرگوار به ما خبر داده است از جمله نشانههای قیامت ظهور فتنههای بزرگی است که در آنها جدایی حق از باطل مشکل است و ایمان را به لرزه میاندازد به طوری که انسان صبح مؤمن و شب کافر و شب مؤمن و صبح کافر میشود. و هنگام نمایانشدن فتنه مؤمن میگوید این نابودکنندۀ (ایمان) من است. این نوع فتنهها یکی پس از دیگری (با فاصله زمانی متفاوت) تا روز قیامت در میان مردم آشکار میشوند.
در حدیثی از ابوموسى اشعریس آمده است. پیامبر خدا فرمودند: «إن بين يدي الساعة فتنا كقطع الليل المظلم، يصبح الرجل فيها مؤمناً ويمسي كافراً ويمسي مؤمناً ويصبح كافراً، القائد فيها خير من القائم والقائم فيها خير من الماشي والماشي فيها خير من الساعي، فكسروا ترسكم وقطعوا أوتاركم واضربوا بسيوفكم الحجارة فإن دخل على أحدكم فليكن كخيرِ ابني آدم».
رواه احمد و ابوداود و ابن ماجه و الحاکم فی المستدرک» [۱۱۴].
«نزدیک به روز قیامت فتنههایی مانند تاریکی شب میآیند که بر اثر آنها انسان صبح مؤمن و شب کافر و یا شب مؤمن و صبح کافر میشود. در آن هنگام نشسته بهتر از ایستاده و ایستاده بهتر از پیاده و او بهتر از دونده است. پس کمانها را بشکنید، زهها را قطع کنید، و شمشیرها را به سنگ بزنید (در فکر مقاومت و فرار نباشید.م) اگر این فتنهها بر یکی از شما وارد شد مانند بهترین فرزندان آدم عمل کند».
امام مسلم از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «بادروا بالأعمال فتناً كقطع الليل المظلم، يصبح الرجل مؤمناً ويمسي كافراً أو يمسي مؤمناً ويصبح كافراً، يبيع دينه بعرض من الدنيا» [۱۱۵].
«قبل از اینکه فتنهها مانند شب تاریک شما را در برگیرند به اعمال صالح مبادرت ورزید زیرا در آن هنگام انسان صبح مؤمن و شب کافر یا شب مؤمن و صبح کافر میشود و دینش را به مقدار کمی از دنیا میفروشد».
امسلمه مادر مؤمنانل میگوید: روزی پیامبر خدا ج با ترس از خواب بیدار شد و گفت: «سبحان الله! ما أنزل الله من الخزائن؟ وماذا أنزل الله من الفتن؟ من يوقظ صواحب الحجرات – يريد أزواجَهُ – لكي يصلين؟ رب كاسية في الدنيا عارية في الآخرة» [۱۱۶].
«سبحانالله! خداوند چقدر خزائن و معادن آفریده است؟ و خداوند چقدر فتنه و ابتلاء نازل میکند. چه کسی صاحب حجرهها – منظور ازواج ایشان است – را بیدار میکندچه بسیار انسانهای پوشیده در دنیاکه روز قیامت عریانند».
عبدالله بن عمرو بن العاصب میگوید: منادی پیامبر خدا صدا زد «الصلاة جامعة» ما دور پیامبر خدا جمع شدیم و چنین فرمود: «إنه لم يكن نبي قبلي إلا كان حقاً عليه أن يدل أمته على خير ما يعلمه لهم، وينذرهم شر ما يعلمه لهم وإن أمتكم هذه جعل عافيتها في أولها وسيصيب آخرها بلاء وأمور تنكرونها وتجي الفتنة، فيرقق بعضها بعضاً وتجيء الفتنة فيقول المؤمن: هذه هذه... فمن اَحبَّ أن يزحزح عن النار ويدخل الجنّة فلتأته منيته، وهو يؤمن بالله واليوم الآخر» [۱۱٧].
«هیچ پیامبری قبل از من مبعوث نشده است مگر بر او واجب بود مطابق علمش مردم را به راه خیر راهنمایی و از راههای بد برحذر دارد. بیشک این امت ابتدا به عافیت و خوشی و سپس به بلایاو امور ناپسند مبتلا میگردد. فتنههای بزرگ و کوچک (برخی سختتر از برخی دیگر) ظاهر میشوند. و هنگام آمدن فتنه مؤمن میگوید: این همان است.... هر کس دوست دارد از آتش جهنم دور شود و به بهشت برود پس با ایمان به خدا و روز قیامت بمیرد».
احادیث وارده دربارۀ فتنههای روز قیامت زیادند. پیامبر خدا امتش را از این فتنهها برحذر داشته است. و میگوید نسلهای آخر این امت به بلایا و فتنههای بزرگی دچار میگردند و جز ایمان به خدا و روز قیامت و جدانشدن از اهل سنت و جماعت مسلمانان – گرچه کم باشند – و پرهیز از فتنهها و پناهخواستن (از خداوند) پناهگاه دیگری برای انسان وجود ندارد.
پیامبر خدا ج میفرماید: «تعوذوا بالله من الفتن ما ظهر منها ومابطن» [۱۱۸] «از فتنههای ظاهر و پنهان به خداوند پناه ببرید».
منبع بیشتر فتنههای واردشده بر مسلمانان در مشرق بوده است در آنجایی که شاخ شیطان طلوع میکند همانطور که پیامبر خدا به ما خبر میدهد.
عبدالله پسر عمر میگوید در حالی که پیامبر خدا ج رو به مشرق ایستاده بود از او شنیدم چنین فرمودند: «ألا إن الفتنة هاهنا، ألا إن الفتنه هاهنا، من حيث يطلع قرن الشيطان» [۱۱٩]. «روایت از مسلم و بخاری» [۱۲۰].
«آگاه باشید فتنه در آنجا است، فتنه در آنجاست، در جایی که شاخ شیطان طلوع میکند (یا میروید)».
مسلم در روایتی با این لفظ آن را بیان میکند پیامبر خدا فرمود:
«رأس الكفر من هاهنا من حيث يطلع قرن الشيطان» یعنی المشرق [۱۲۱] «اساس کفر آنجاست که شاخ شیطان در آن طلوع میکند (مشرق زمین)».
ابن عباسب میگوید: یک بار پیامبر ج چنین دعا کرد: «اللهم بارك لنا في صاعنا ومدّنا وبارك لنا في شامنا ويمننا».
«پروردگارا کیل و پیمانه ما را پربرکت کن و شام و یمین را مبارک گردان». مردی گفت ای پیامبر خدا پس عراق؟ پیامبر فرمود شاخ شیطان و اوج فتنه در آنجاست و همچنین مشرق منشأ جور و جفا است» [۱۲۲].
ابن حجر میگوید: «منشأ اولین فتنهای که موجب تفرقه بین مسلمانان شد و شیطان را خرسند و خوشحال ساخت مشرق بود و همچنین بدعت در آنجا رشد کرد» [۱۲۳].
در عراق فرقههای خوارج، شیعه، روافض، باطنیه، قدریه، جهمیه، معتزله تشکیل شدند و منشأ اغلب اقوال کفرآمیز مشرق زمین یعنی سرزمین مجوس، زردشتی [۱۲۴]، مانویه [۱۲۵]، مزدکیه [۱۲۶]، هندوسیه [۱۲٧]، بوذیه [۱۲۸] اخیراً قادیانیه [۱۲٩]، بهائیه [۱۳۰] و... امثال آنها است.
و همچنین ظهور قوم تاتار در قرن هفتم هجری در مشرق بود. به دست آنان قتل و کشتار بزرگی در منطقه ایجاد شد که تفصیل آن در کتب تاریخ آمده است.
این روند تا امروز نیز ادامه داشته و اکنون مشرق زمین منبع فتنهها، شرارتها، بدعت و خرافات است و شیوعیت کفر مآب مرکز آن در روسیه و چین است. و همچنین ظهور دجال و یاجوج و ماجوج نیز از شرق است. از فتنههای ظاهر و پنهان به خداوند پناه میبریم.
لازم است یادآور شوم برخی از فتنهها که پیامبر دربارۀ آنها بحث کردهاند از نشانههای قیامت محسوب میشوند مانند واقعه صفین و ظهور خوارج، ما با ایجاز دربارۀ بعضی فتنههای بزرگی که سبب تفرقه بین مسلمانان شدهاند نیز بحث خواهم کرد.
ظهور فتنه در عهد صحابهش بعد از قتل امیرالمؤمنین عمر بن خطابس شروع شد. زیرا او در را بر هر فتنهای بسته بود لذا پس از شهادت ایشان فتنههای بزرگ آشکار شدند و داعیان آنها کسانی که ایمان در قلبشان جای نگرفته بود و منافقینی که تظاهر به خیر و اصلاح میکردند ولی درون آنان مملو از شرّ و مکر علیه اسلام بود کمکم نمایان شدند.
در صحیحین از حذیفهس نقل شده است عمر بن خطابس گفت: کدامیک از شما سخنی از رسول خدا دربارۀ فتنه به یاد دارد؟ حذیفه گفت: من، عمر گفت: پس بگو، شما مرد جسوری هستی. او گفت پیامبر خدا فرمودند:
«فتنة الرجل في أهله وماله وجاره تكفرها الصلاة والصدقة والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر».
«کفارۀ فتنهها (گناهان) در قبال خانواده، مال و همسایهاش، نماز، صدقه، امر به معروف و نهی از منکر اوست».
عمر گفت: منظورم از فتنه این نیست بلکه فتنهای که مانند موج دریاست. حذیفه گفت ای امیرالمؤمنین ترسی بر شما نیست زیرا بین شما و آن (فتنه) در بسته است حذیفه گفت: آیا این در باز میشود یا میشکند؟ عمر گفت: شکسته میشود. حذیفه گفت: پس در فتنه دیگر بسته نخواهد شد راوی میگوید گفتیم: مگر در معلوم است؟ حذیفه گفت: بلی همانطور که امشب در برابر فردا قرار دارد. حذیفه میگوید: من سخن درستی گفتم. راوی میگوید ما شرم کردیم از او (حذیفه) سؤال کنیم به مسروق گفتیم (از او سؤال کند) او سؤال کرد و گفت: آن در کیست که جلو فتنه را گرفته است حذیفه گفت: عمر» [۱۳۱].
مطابق خبر پیامبر خدا ج بعد از قتل عمر در شکسته شد و فتنه و بلا ظاهر شدند اولین آنها شهادت حضرت عثمان ذیالنورین به دست طائفهای از داعیان شر گردآوری شده از عراق و مصر بود. آنان داخل مدینه شدند و او را در منزلش به شهادت رساندند» [۱۳۲].
پیامبر خدا ج به عثمان خبر داده بود که بلائی به تو خواهد رسید بدین دلیل او در جریان تجاوز باغیان به مدینه اصحاب را از کشتن آنان نهی کرد تا خونی به خاطر او ریخته نشود [۱۳۳].
در حدیثی از ابوموسى اشعریس آمده است پیامبر خدا به کنار دیواری از دیوارهای مدینه رفت... (حدیث را ادامه داد و گفت) و عثمان آمد من گفتم: شما چه کسی هستی تا به شما اجازه دهم پیامبر ج فرمود: «به او اجازه بده و مژده بهشت به او بده گرچه بلای سختی به اوخواهد رسید» [۱۳۴].
«پیامبر خدا بلا را به عثمان اختصاص داد در حالی که عمر نیز کشته شد زیرا ابتلاء عمر مانند ابتلاء عثمان نبود بدان گونه که آن قوم بر او چیره شدند و به سبب ظلم و ستمی که به او نسبت داده بودند از او خواستند امامت را از خود خلع کند حتى بعد از اینکه عثمان آنان را قانع کرد و اتهاماتشان را رد داد (از مطالبات خود دست نکشیدند)» [۱۳۵].
با شهادت حضرت عثمان مسلمانان به چند دسته تقسیم شدند و کشتار بین صحابه شروع شد. فتنه واهواء منتشر گردید. اختلاف و تعدد آراء زیاد شد و جنگهای نابودگر رواج یافت. پیامبر خدا ج به فتنه وارده بر آنان مطلع بود. او در حالی که بر ساختمانهای مرتفع مدینه اشراف داشت به اصحابش گفت:
«هل ترون ما أرى؟ قالوا: لا قال: فإني لأرى الفتن تقع خلال بيوتكم كوقع القطر» [۱۳۶].
«آیا آنچه را من میبینم شما نیز میبینید اصحاب گفتند: خیر پیامبر فرمود: همانا من فتنههایی را میبینم که در لابلای خانههایتان مانند قطرههای باران فرود میآیند».
نووی میگوید: «تشبیه این فتنهها به افتادن قطره در کثرت و عموم است. یعنی فتنهها زیادند و همه را در برمیگیرند و خاص طائفهای نیست. و این اشاره دارد به جنگهایی که در بین آنان اتفاق افتاد مانند: جمل، صفین، حرّه، شهادت عثمان و حسین بن علیس و امثال اینها. و این یکی از معجزات حضرت محمد ج است [۱۳٧].
یکی از فتنههای بعد از شهادت حضرت عثمانس جنگ مشهور جمل بین علیس از یک طرف و عائشه، طلحه و زبیرش در طرف مقابل بودند.
بعد از اینکه عثمان به شهادت رسید مردم در مدینه نزد علی آمدند و به او گفتند دستت را باز کن تا با تو بیعت کنیم. علی گفت ابتدا باید مردم با هم مشورت کنند.
تعدادی از آنان گفتند اگر ما تأخیر کنیم و مردم با این وضع (بعد از قتل عثمان ومشخصنشدن جانشین او) به شهرهایشان بروند اختلاف ایجاد میشود و امت به فساد کشیده خواهد شد. لذا آنان به علی اصرار کردند تا بیعت را بپذیرد و همه از جمله طلحه و زبیر با او بیعت نمودند. سپس برای انجام حج عمره به مکه رفتند و با عائشهل ملاقاتی داشتند. بعد از بحث دربارۀ قتل عثمان هر سه به طرف بصره حرکت کردند و از علی خواستند قاتلان عثمان [۱۳۸] را به آنان معرفی کند. اما چون علی منتظر دادخواهی اولیاء عثمان بود به آنان جواب مثبت نداد تا بعد از ارائه ادله و اثبات قتل بر قاتلین از آنها قصاص بگیرد بدین سبب بین آنان اختلاف ایجاد شد و باغیان بر خلافت عثمان و متهمین به قتل او ترسیدند که مبادا همه علیه آنان متحد شوند و از آنان قصاص بیگرند لذا شعلههای جنگ را بین دو طائفه برافروختند [۱۳٩].
پیامبر خدا ج به علی خبر داد بین او و عائشه چیزی ایجاد میشود. در حدیثی از ابورافع آمده است پیامبر خدا ج به علی گفت: «إنه سيكون بينك وبين عائشة أمر» [۱۴۰]. «بین تو و عائشه مساله ای ایجاد میشود». علی گفت: من؟ پیامبر فرمودند: بلی. علی گفت: مگر من انسان بدی هستم. پیامبر گفت: نه، اما اگر چنین شد آن را آرام کن و به حالت عادی برگردان [۱۴۱].
عائشه، طلحه و زبیر با نیت جنگ از مکه خارج نشدند بلکه هدف آنان صلح بین مسلمانان بود. در این زمینه حاکم از طریق قیس بن ابیحازم چنین روایت میکند. قیس میگوید: بعد از اینکه عائشهل به قسمتی از منطقه بنیعامر رسید سگها بر او پارس کردند او گفت این چه منطقهای است گفتند منطقه حوأب [۱۴۲] (نزدیک بصره) او گفت: من باید برگردم. زبیر گفت: بعد از این همه راه (چگونه برمیگردی) تشریف بیاورید تا مردم شما را ببینند و خدا (به سبب شما) بین آنان صلح ایجاد کند. عائشه دوباره گفت باید برگردم زیرا از پیامبر خدا شنیدم فرمود:
«كيف بإحداكن إذا نبحتها كلاب الحوأب» [۱۴۳].
«اگر سگهای حواب بر یکی از شما پارس کرد او چه حال و وضعی دارد».
بزار از ابنعباس روایت میکند پیامبر خدا ج به زنانش گفت:
«أيتكنَّ صاحبة الجمل الأدبب [۱۴۴] تخرج حتى تنبحها كلاب الحوأب، يقتل عن يمينها وعن شما لها قتلى كثيرة، وتنجو من بعد ما كادت» [۱۴۵].
«کدامیک از شما صاحب شتر ادبب (شتری که پشم صورت او زیاد است) میشود و سوار بر آن بیرون میرود تا اینکه سگهای حوأب بر او پارس میکنند در چپ و راست او انسانهای زیادی کشته میشوند اما او در یک قدمی مرگ نجات مییابد».
ابن تیمیه میگوید: «عائشه برای جنگ بیرون نرفت بلکه بخاطر اصلاح بین مسلمانان از مکه خارج شد و گمان کرد خروج از مکه به مصلحت مسلمانان است اما بعداً متوجه شد ماندن در مکه بهتر بود. پس از آن هر وقت یادش میافتاد آنقدر گریه میکرد تا مقنعهاش خیس میشد. همچنین سایر سابقین از جمله طلحه، زبیر و علیش از آن همه کشتار بسیار پشیمان بودند.
هیچ کدام از آنان در روز جمل قصد جنگ نداشتند ولی بدون اختیار جنگ شروع شد. پس از اینکه علی، طلحه و زبیر به همدیگر رسول فرستادند و بر صلح و آشتی با هم متفقالقول شدند و مقرر شد بعد از استقرارا، قاتلان عثمان (اهل فتنه) را بازداشت کنند زیرا علی با قتل عثمان مخالف بود و در این راستا عملی (به نفع قاتلین) انجام نداد همانطور که خودش سوگند میخورد و میگفت: «قسم به خدا من عثمان را به قتل نرساندهام و طرفدار قتل او نیز نبود». حضرت علی هرگز به دروغ سوگند نخورده است. او راست میگفت. پس قاتلین عثمان (عاملان فته) ترسیدند از اینکه علی با آنان برای بازداشت قاتلین متفق شوند. لذا ناگهان بر جبهه طلحه و زبیر حمله بردند و سپاهیان آنان گمان بردند علی بر آنان حمله کرده است و شروع به دفاع از خود نمودند. از طرف دیگر علی تصور کرد بر آنان حملهور شدهاند لذا سپاهیانش شروع به دفاع کردند تا اینکه فتنه همه جا را فرا گرفت و عائشه سوار بر شتر نه جنگ کرد و نه دستور جنگ داد. بیشتر راویان سیره و تاریخشناسان این چنین تعریف کردهاند» [۱۴۶].
یکی دیگر از فتنههایی که در عصر صحابه اتفاق افتاد جنگ صفین بود. پیامبر در حدیثی به آن اشاره کرده میفرماید:
«لا تقوم الساعة حتى تقتتل فئتان عظيمتان، يكون بينهما مقتلة عظيمة دعواهما واحدة» «رواه البخاری و مسلم» [۱۴٧].
«قیامت بر پا نمیشود تا بین دو دسته بزرگ هم فکر جنگ بزرگی رخ دهد». ابن حجر میگوید: این دو دسته علی و پیروانش از یک طرف و معاویه و سپاهیانش در طرف دیگر بودند [۱۴۸].
بزار با سندی مطمئن از زید بن وهب نقل میکند. او میگوید: ما نزد حذیفه بودیم گفت: «اگر هم دینان شما با شمشیر گردن همدیگر را بزنند چه کار میکنید»؟ گفتند: امر شما چیست حذیفه گفت: ببینید چه گروهی طرف علی است با آنان باشید زیرا آنان برحقند [۱۴٩].
در ذیالحجه سال ۳۶ ه در صفین [۱۵۰] جنگ بین دو گروه شروع شد و بیشتر از هفتاد حمله بین دو گروه اتفاق افتاد. در پایان حدود هفتاد هزار نفر کشته شدند [۱۵۱].
آنچه در پایان جنگ حاصل شد چیزی بود که هدف هیچیک از علی و معاویه نبود. بلکه این هواپرستان و فتنهجویان چیرهدست دو طرف بودند که آتش جنگ را شعلهور میساختند. همان چیزی که باعث اصلی این نوع جنگهای ویرانگر شده است بدین علت کار از دست علی و معاویه خارج گردید.
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «اغلب کسانی که از دو طرف جنگ را دامن میزدند نه پیروان علی بودند و نه معاویه. علی و معاویه بیشتر از سایرین خواستار اجتناب از خونریزی بودند اما آنان مغلوب امر شدند و هرگاه فتنه برافروخته شود هیچ حکیمی نمیتواند آن را خاموش کند.
در دو لشکر افرادی مانند مالک اشتر نخعی [۱۵۲] و هاشم بن عقبه موقال [۱۵۳]، و عبدالرحمن پس خالد بن ولید [۱۵۴] و ابوالاعور سلمی [۱۵۵] وامثال اینها از تحریککنندگان بر جنگ بودند. عدهای بخاطر محبت عثمان وعدۀ دیگر بخاطر نفرت از او و برخی بخاطر پیروزی علی و برخی برای شکست او میجنگیدند و همچنین سپاهیان معاویه نیز تنها به خاطر او نمیجنگیدند بلکه اسباب مختلف دیگری در کار بود.
جنگ ناشی از فتنه مانند جنگهای جاهلیت در چهارچوب عقائد و مقاصد اهل آن پیش نمیرود همانطور که زهری میگوید: «فتنه اتفاق افتاد در حالی که اصحاب زیادی در آنجا بودند. با این وصف همه متفقالقول شدند: هر خونی یا مالی یا ناموسى با توجیه قرآنی مورد تجاوز قرار گیرد حرام است و این کار به منزله امور جاهلی (غیردینی) به حساب میآید» [۱۵۶].
یکی دیگر از فتنهها جدایی خوارج از حضرت علی بود. بعد از جنگ صفین و اتفاق اهل عراق و شام بر تحکیم بین دو طرف و در اثناء بازگشت حضرت علی به کوفه خوارج از لشکر او جدا شدند و در مکانی به نام «حروراء [۱۵٧] جای گرفتند. تعداد آنها هشت هزار نفر و بنابر قولی دیگر شانزده هزار نفر بودند حضرت علی عبدالله بن عباس را فرستاد تا با آنان مناظره و گفتگو کند بعد از مناظرۀ عبدالله بن عباس، عدۀ زیادی از آنان با او بازگشتند و به علی و پیروانش ملحق شدند.
خوارج شایعه کردند علی از حکمیت پشیمان شده است بدین دلیل عدهای از آنان به او ملحق شدند. حضرت علی در مسجد کوفه برایشان سخنرانی کرد و گفت: لا حکم الا لله «هیچ حکمی غیر از حکم خدا وجود ندارد» آنان گفتند تو مردان را به جای کتاب خدا حکم قراردادی پس تو مشرک شدی.
حضرت علی گفت شما سه حق به گردن ما دارید. ۱- شما را از مساجد منع نکنیم. ۲- شما را از سهم فیء بیبهره نسازیم. ۳- مادام دست به فساد نزنید با شما نجنگیم.
اما همه خوارج در یک جا جمع شدند و هر کسی از آنجا عبور میکرد او را میکشتند روزی عبدالله بن خباب بن ارت [۱۵۸] با همسرش از آنجا عبور کرد، آنان او را کشتند و شکم همسرش را برای بیرونآوردن بچهاش شکافتند وقتی حضرت علیس از این امر باخبر شد سؤال کرد قاتلشان چه کسی است خوارج گفتند همه باهم آنها را کشتیم. پس علی به سویشان لشکر کشید و در جایی به نام (نهروان) [۱۵٩] با آنان جنگید و به شدت شکستشان داد به طوری که جز عدۀ کمی نجات نیافتند.
پیامبر خدا از خروج این گروه خبر داده و احادیث زیادی در این زمینه فرموده است حافظ ابن کثیر متجاوز از سی حدیث از آنها را نقل کرده است این احادیث در کتب صحاح، مسانید و سنن ذکر شدهاند [۱۶۰].
از جمله آنها حدیثی است از ابوسعید خدریس. قال رسول الله ج:
«تمرق مارقة عند فرقة من المسلمين يقتلها أولى الطائفتين بالحق» «رواه مسلم» [۱۶۱].
«فرقهای علیه جماعت مسلمانان خروج میکنند و یکی از دو طائفه بر حق آنان را میکشند».
از ابوسعید خدری دربارۀ حروریه سؤال شد. گفت نمیدانم حروریه چیست؟ از پیامبر خدا شنیدم گفت:
«يخرج من هذه الأمة -و لم يقل منها- قوم تحقرون صلاتكم مع صلاتهم يقرؤون القرآن لا يجاوز حلوقهم أو حناجرهم، يمرقون من الدين مروق السهم من الرمية» [۱۶۲].
«از این امت قومی خارج میشوند – آنها را نام نبود – نماز شما و نماز خودشان را کوچک میشمارند، قرائت قرآن میکنند ولی از حنجرههایشان تجاوز نمیکند مانند رهاشدن تیر از کمان از دین اسلام خارج میشوند».
پیامبر خدا دستور به کشتن خوارج داد و مقاتلین با آنان را در آخرت مأجور دانست پس این دلیل بر باطلبودن آنان، دوری از اسلام و ضرر بزرگشان (اثارۀ فتنه و آشفتگی) در جامعه اسلامی است.
در صحیحین از علیس نقل شده است. گفت: از پیامبر خدا شنیدم گفت: «يخرج قوم في آخر الزمان، أحداث الأسنان، سفهاء الأحلام، يقولون من خير قول البرية، لا يجاوز إيمانهم حناجرهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية فأينما لقيتموهم فاقتلوهم فإن في قتلهم أجراً لمن قتلهم يوم القيامة» [۱۶۳].
«در آخرالزمان قومی میآیند کم سن و کم فکرند (عقل آنان مانند سفیه است) بهترین کلامها را بر زبان دارند، ایمانشان از حنجرههایشان تجاوز نمیکند از دین خارج میشوند مانند خارج شدن تیر از شکار، هر جا به آنان رسیدید با آنان بجنگید، زیرا کشتن آنان ثواب اخروی دارد».
امام بخاری میگوید: «ابن عمر آنان را بدترین انسان نامید و گفت آنان آیاتی را که خداوند در مورد کفار نازل کرده است دربارۀ مؤمنان عملی میکردند» [۱۶۴].
ابن حجر میگوید: «آنان به انحراف مبتلا شدند و عقیدۀ فاسدشان را توسعه دادند رجم زانی محصن را رد کردند و دست دزد را از بازو قطع نمودند. نماز را بر زن حائض در ایام حیض واجب میدانستند. کسی که امر به معروف و نهی از منکر را با وجود قدرت ترک میکرد او را کافر و در صورت عدم قدرت او را مرتکب گناه کبیره میدانستند.
مرتکب گناه کبیره را حکم کفر میدادند. از اموال اهل ذمه و از تعرض به آنان مطلقاً دست برداشتند. کسی که قتل، بردگی، فییء و غنیمت را به اسلام نسبت میداد به او حملهور میشدند» [۱۶۵].
ظهور خوارج همچنان ادامه دارد و قطع نمیشود تا اینکه آخرین آنان دجال را میبیند ابن عمر حدیثی از پیامبر ج نقل میکند.
که میفرماید:
«ينشأ نشأ يقرؤون القرآن لا يجاوز تراقيهم، كلما خرج قرن قطع» ابن عمر میگوید: این عبارت «كلما خرج قرن قطع» را بیشتر از بیست بار از پیامبر خدا شنیدم «حتى يخرج في عراضهم الدجال» [۱۶۶].
«فرقهای بوجود میآیند قرآن را قرائت میکنند ولی از حنجرۀ آنان تجاوز نمیکند. این فرقه همیشه خواهند بود تا اینکه دجال در روبروی آنان خارج شود».
یکی دیگر از فتنههایی که پیدرپی قبل از قیامت ظاهر میشوند حادثه مشهور حرّه درعهد یزید بن معاویه است که در آن حرم مدینه شکسته شد و عده زیادی از اصحاب رسول خدا ج به قتل رسیدند.
سعید بن مسیب میگوید: «فتنه اول در مدینه برافروخته شد و هیچ یک از حاضران غزوۀ بدر نماندند سپس در فتنه دوم همه مجاهدان غزوۀ حدیبیه شهید شدند. سعید بن مسیب میگوید: «فکر میکنم اگر فتنه سوم میآمد هرگونه خیر و برکتی را با خود میبرد» [۱۶۸].
بغوی میگوید: «منظور از فتنه اول قتل عثمان و منظور از فتنه دوم حادثه حرّه است» [۱۶٩].
در زمان خلافت عباسیان فتنه قول به خلق قرآن ظاهر شد. مأمون خلیفه عباسی از داعیان و ناصران این قول بود او در این راستا از جهمیه و معتزله ترویجدهندۀ این نظریه پیروی کرد و باعث ابتلاء علماء اسلام و ایجاد بلایی بزرگ بر مسلمانان شد و مدت زمان زیادی آنان را به خود مشغول ساخت و مسائلی اجنبی را وارد عقیده اسلامی کرد.
بعد از آن، فتنهها بدون محدودیت و پشت سر هم اتفاق میافتادند. به سبب این فتنهها (و اسباب مختلف دیگر) مسلمانان به چندین فرقه گوناگون تقسیم شدند. هر فرقه دیگران رابه سوی خودش دعوت میکرد و خود را بر حق و گروههای دیگر را بر باطل میدید.
پیامبر هادی ج خبر فرقه فرقه شدن امت را همانند امتهای گذشته دادند. ابوهریره در حدیثی میگوید: پیامبر خدا فرمودند: «افترقت اليهود على إحدى أو اثنتين وسبعين فرقة وتفرقت النصارى إلى إحدى أو اثنتين وسبعين فرقة وتفترق أمتي على ثلاث وسبعين فرقة». «رواه اصحاب السنن الا النسائی» [۱٧۰]. «یهود و نصاری به هفتاد و یک یا هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند ولی امت من در هفتاد و سه گروه از هم متفرق میشوند».
ابوعامر عبدالله بن لحی میگوید با معاویه پسر ابوسفیان حج تمتع را به جای آوردیم وقتی وارد مکه شدیم و نماز ظهر را خواندیم ایستاد و گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «إن أهل الكتابين افترقوا في دينهم على اثنتين وسبعين ملّة وإن هذه الأمة ستفترق على ثلاث وسبعين ملّةً -يعني: بالأهواء- كلها في النار إلا واحدة، وهي الجماعة، وإنه سيخرج في أمتي أقوام تجاري بهم تلك الأهواء كما يتجارى الكلب بصاحبه، لا يبقي منه عرق ولا مفصل إلا دخله».
«یهود و نصاری در دین خودبه هفتاد و دو ملت تقسیم شدند و امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود – یعنی با پیروی از اهواء خود – همه در جهنماند جز یکی از آنها و آن جماعت مسلمانان است در امت من فرقههایی پیرو هوا و آرزوهای نفسانی هستند همانطور که سک صاحبش را به دنبال خود میکشد. این هوا و هوس نیز آنان را به دنبال خودشان میکشانند. هیچ استخوان و مفصلی نیست مگر داخل آن شدهاند ای اعراب قسم به خدا اگر شما بدانچه پیامبر خدا ج برایتان آورده است عمل نکنید. غیر شما چگونه بدان عمل کند» [۱٧۱].
یکی از فتنهها پیروی از سنتهای یهود ونصاری و تقلید از آنان است. برخی از مسلمانان از کفار پیروی میکنند و خودشانرا به شکل آنان در میآورند. به رفتارشان معجب شده و متخلق به اخلاقشان میشوند.
این مصداق حدیثی است که ابوهریره روایت کرده است. قال رسول الله ج: «لا تقوم الساعة حتى تأخذ أمتي بأخذ القرون قبلها شبراً بشبر وذراعاً بذراع» پیامبر خدا فرمودند: «قیامت نمیآید مگر اینکه امت من از امتهای قبل از خود مو به مو پیروی میکند» گفته شد مانند فارس و روم فرمودند: «ومن الناس إلا أولئك» «غیر از آنان کس دیگری نیست» [۱٧۲].
ابوسعید میگوید: گفتیم ای پیامبر خدا منظور یهود و نصاری است؟ ایشان فرمودند: «پس کی» [۱٧۳].
ابن بطال [۱٧۴] میگوید: «پیامبر اعلام کرده است امتش مانند امتهای پیشین از امور محدثه، بدعت و اهواء پیروی میکند و در احادیث فراوانی آمده است آخرین نسل انسان بدترین هستند و قیامت جز بر بدترین مردم جاری نمیشود و دین تنها نزد افراد خاصی باقی میماند» [۱٧۵].
ابن حجر میگوید: «بیشتر آنچه پیامبر ما را از آن برحذر داشته واقع شده و بقیه بعداً اتفاق میافتند» [۱٧۶].
امروز در غرب و شرق اغلب مسلمانان خود را به شکل کفار درمیآوردند مردان ما شبیه مردانشان و زنان ما شبیه زنانشان گشتهاند. حتى بعضی از اسلام خارج شده و معتقدند پیشرفت و ترقی در مسلمانان ایجاد نمیشود جز با ترک کتاب خدا و سنت پیامبرش ج. کسی که اسلام صحیح را شناخته باشد به دوری مسلمانان در قرون اخیر از تعالیم اسلامی و انحراف عقدیتی آگاه است. نزد بعضی از مسلمانان جز نامی از اسلام به جای نمانده است، آنان قوانین کفار را پیاده کرده و از شریعت اسلام دور شدهاند و رساترین عبارت در توصیف مسلمانان در این راستا همان کلام پیامبر خدا ج است که میفرماید: «شبراً بشبر، وذراعاً بذراع، حتى لو دخلوا جحر ضب تبعتموهم» «وجب به وجب و گام به گام (از کفار پیروی میکنید) حتى اگر آنان به سوراخ سوسمار بروند شما نیز به دنبال آنان میروید» [۱٧٧].
نووی میگوید: «منظور از عبارت شبر، ذراع، جحرالضب، تقلید کامل از آنان در معاصی و منکرات است نه در کفر، تحقق این حدیث یکی از معجزات پیامبر خدا ج است» [۱٧۸].
بعلاوه فتنهها محدودیت ندارند، فتنه زنان، فتنه مال، حب شهوات، حب ریاست، قدرت و شهرت همه فتنههایی هستند که انسان را هلاک میگردانند و به مراتب پست حیوانی میرسانند. از خداوند منان سلامت و صحت را خواستاریم.
یکی دیگر از نشانههای قیامت ظهور داعیان دروغین نبوت هستند. تعداد آنان نزدیک سی نفر است. برخی در زمان پیامبر و اصحاب و برخی دیگر در آینده ظهور خواهند کرد.
منظور حدیث از محدودکردن آنان تمام کسانی نیست که ادعای نبوت میکنند زیرا تعداد آنان زیاد است بلکه مراد کسانی است که در بین مردم مشهور میشوند و عدهای از آنان پیروی مینمایند [۱٧٩].
در صحیحین از ابوهریره از پیامبر خدا ج روایت شده است. «لا تقوم الساعة حتى يبعث دجالون كذابون قريب من ثلاثين كلهم يزعم أنه رسول الله» [۱۸۰]. «قیامت بر پا نمیشود مگر اینکه دجالهای کذابی (حدود سی نفر) که همه آنان ادعای نبوت میکنند، ظاهر شوند».
ثوبانس میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند:
«لا تقوم الساعة حتى تلحق قبائل من أمتي بالمشركين وحتى يعبدوا الأوثان وأنه سيكون في أمتي ثلاثون كذابون كلهم يزعم أنه نبي وأنا خاتم النبيين لا نبي بعدي» [۱۸۱].
«قیامت برپا نمیشود تا قبائلی از امتم به مشرکین ملحق شوند و بتپرستی کنند همانا در امت من سی نفر مدعی نبوت دروغین ظاهر میشوند و هر یک از آنان گمان میکند پیامبر خدا است در حالی که من خاتم انبیاء هستم و پیامبری بعد از من نخواهد بود».
احادیث وارده دربارۀ ظهور مدعیان دروغین نبوت بسیارند برخی مانند حدیث ثوبان تعداد آنها را جزماً سی نفر و احادیثی دیگر تقریباً سی نفر ذکر کردهاند شاید روایت ثوبان به شیوۀ جبرالکسر است [۱۸۲].
مسیلمه کذاب یکی از آنهاست او در آخر حیات پیامبر خدا ج ادعای نبوت کرد. پیامبر خدا ج رسالهای برایش فرستاد و او را مسیلمۀ کذاب نامید. او پیروان زیادی داشت و مزاحمتهایی برای جامعه اسلامی ایجاد کرد تا اینکه در زمان خلافت ابوبکرس در جنگ یمامه او و پیروانش را از بین بردند.
یکی دیگر از مدعیان دروغین نبوت «اسود العنسی» در یمن بود که اصحاب قبل از وفات پیامبر اکرم او را به هلاکت رساندند.
در زمان مسیلمه کذاب زنی به نام سجاح ادعای نبوت کرد. او با مسیلمه ازدواج کرد و بعد از کشتهشدنش دوباره به اسلام بازگشت.
طلحه بن خویلد اسدی ابتدا ادعای نبوت کرد اما بعد توبه کرد و به اسلام بازگشت و به مسلمانی شایسته تبدیل شد.
مختار بن ابی عبید ثقفی اظهار محبت اهل بیت رسول الله را کرد و خواستار قصاص خون حسین شد او و پیروانش در ابتدای خلافت عبدالله بن زبیر بر کوفه غلبه کردند و بعد از آن ادعای نبوت و نزول جبرئیل را بر خود کرد [۱۸۳].
دلیل اینکه او از دجالین دروغگو است حدیثی است که ابوداود بعد از ذکر حدیث ابوهریره (مذکور در صحیحین) دربارۀ کذابین آورده است. از ابراهیم نخعی نقل شده است او به عبیدۀ سلمانی [۱۸۴] گفت: آیا این (یعنی مختار) نیز از آنها است؟ عبیده سلمانی در جواب گفت: بلی او جزو سران آنان است [۱۸۵].
یکی دیگر از مدعیان دروغین نبوت «حارث کذاب» است. او در خلافت عبدالملک بن مروان ظهور کرد و کشته شد [۱۸۶].
همچنین عدهای در خلافت بنیعباس ادعای نبوت کردند.
در عصر جدید میرزا احمد قادیانی در هند ادعای نبوت کرد او گفت مسیحی که مردم انتظارش را میکشند من هستم و عیسی زنده نیست و یک سری ادعاهای باطل دیگری. عدهای از او پیروی کردند اما بسیاری از علما او را به مبارزه طلبیدند و ادعاهای او را ردّ دادند و او را یکی از دجالین به حساب آوردند.
یکی بعد از دیگری این دروغگویان ظاهر میشوند تا نوبت آخرینشان دجال یک چشم میرسد.
امام احمد از سمره بن جندبس روایت کرده است. روز خسوف خورشید پیامبر خدا ج در خطبه گفت: «وأنه والله لا تقوم الساعة حتى يخرج ثلاثون كذاباً آخرهم الأعور الكذاب» [۱۸٧].
«قسم به خدا قیامت برپا نمیشود تا سی کذاب (مدعی نبوت) ظاهر میشوند که آخرین آنها کذاب یک چشم است» چهار نفر از این دروغگویان زن هستند. امام احمد از حذیفهس نقل میکند پیامبر خدا ج فرمودند:
«في أمتي كذابون ودجالون سبعة وعشرون منهم أربع نسوة، وإني خاتم النبيين، لا نبي بعدي» [۱۸۸].
«در میان امتم بیست و هفت نفر دجال دروغگو ظاهر میشوند. چهار نفر از آنها زن هستند. همانا من خاتم انبیا هستم و هیچ پیامبری بعد از من نخواهد بود.
ابوهریره میگوید: پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يسير الراكب بين العراق ومكة، لا يخاف إلاضلال الطريق» [۱۸٩].
«قیامت برپا نمیشود تا اینکه سواره بین عراق و مکه به حرکت میافتد و جز گمکردن راه از چیز دیگری نمیترسد».
این موضوع در زمان صحابهش وقتی که فتوحات اسلامی زیاد شد و اسلام و عدل در تمام مناطق انتشار یافت اتفاق افتاد.
آنچه در حدیث عدی آمده بود این موضوع را تأیید میکند که پیامبر خدا ج به او گفت: «يا عدي! هل رأيت الحيرة»؟ قلت: لم أرها وقد أنبئت عنها. قال: «فإن طالت بك حياة لترين الظعينة ترتحل من الحيرة حتى تطوف بالكعبة، لا تخاف إلا الله...» [۱٩۰]. «ترجمه آن گذشت».
آرامش و امنیت در زمان مهدی و عیسی (علیهما السلام) دوباره جای ظلم و ستم را خواهد گرفت.
ابوهریره از پیامبر خدا ج نقل میکند فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى تخرج نار من أرض الحجاز، تضيء أعناق الإبل ببصرى [۱٩۱]» [۱٩۲].
«قیامت برپا نمیشود تا آتشی در حجاز برافروخته شود گردن شتران را در بصری روشن گرداند».
این آتش در اواسط قرن هفتم هجری در سال (۶۵۴ ه) ظاهر شد. آتش بزرگی که علماء آن زمان و بعد از آن در توصیفش مطالب زیادی بیان کردهاند.
نووی میگوید: «در زمان ما سال ۶۵۴ه. آتش بزرگی در قسمت شرقی مدینه پشت «الحرّه» ظاهر شد. خبر آن در میان مردم شام و سایر شهرها به تواتر رسید و کسانی از اهل مدینه شاهد واقعه مرا از آن باخبر ساختند» [۱٩۳].
ابن کثیر میگوید: بیشتر از یک نفر از اعراب «بُصری» در روشنایی آن آتش برافروخته شده در سرزمین حجاز، گردن شتران را دیدهاند» [۱٩۴].
قرطبی ظهور آتش فوق را بحث کرده و اوصاف آن را مفصلاً در کتابش «التذکره» [۱٩۵] بیان میکند او میگوید این آتش در مکه و کوههای اطراف بصری دیده شده است.
ابن حجر میگوید: «برای من روشن است آتش فوق همان است که در اطراف مدینه ظاهر شده است همانطور که قرطبی و سایرین گفتهاند» [۱٩۶].
این آتش با آتشی که در آخرالازمان ظاهر میشود و باعث حشر مردم میگردد [۱٩٧] متفاوت است همانطور که بعداً در بحث نشانههای بزرگ قیامت بیان خواهیم کرد.
مسلم از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمود: «لا تقوم الساعة حتى يقاتل المسلمون الترك، قوماً وجوههم كالمجّان المطرقة، يلبسون الشعر ويمشون في الشعر» [۱٩٩].
«قیامت بر پا نمیشود تا مسلمانان با ترکها بجنگند. ترکها قومی هستند که چهرۀ آنان مانند سپرهای برجسته است لباس پشمی میپوشند و با کفش پشمی راه میروند. بخاری از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمود: «لا تقوم الساعة حتى تقاتلوا قوماً نعالهم الشعر، وحتى تقاتلوا الترك صغار الأعين، حمر الوجوه ذلف الأنوف [۲۰۰]، كأن وجوههم المجّان المطرقة» [۲۰۱].
«قیامت برپا نمیشود تا با قومی بجنگید که کفشهای آنان پشمی است و یا با ترکهای چشم کوچک، قرمزرنگ و کوچکبینی که صورت آنان مانند سپر برحسته است. عمرو بن تغلب میگوید از پیامبر خدا شنیدم فرمود:
«من أشراط الساعة أن تقاتلوا قوماً عراض الوجوه، كان وجوههم المجان المطرقة» [۲۰۲].
«از جمله نشانههای قیامت جنگیدن شما با قومی با صورت پهن همانند سپر برجسته است».
مسلمانان در عصر صحابه اوائل خلافت امویها در عهد معاویه با ترکها جنگیدند.
ابویعلی از معاویه بن خریج نقل میکند گفت: من نزد معاویه ابن ابیسفیان بودم وقتی نامهای از فرماندهاش رسید بدین مضمون که ما بر ترکها پیروز شدیم بسیاری از آنها را کشتیم و غنائم فراوانی بدست آوردیم. معاویه از این امر عصبانی شد و دستور داد به او چنین بنویسند: (نامه شما به دستمان رسید) و از مضمون آن (قتل ترکها و کسب غنائم) مطلع شدیم و تا دستور من نیاید با آنها جنگ مکن و غنائم از آنان مگیر.
گفتم: چرا ای امیرالمؤمنین. گفت: از پیامبر خدا شنیدم فرمود:
«لتظهرن الترك على العرب حتى تلحقها بمنابت الشيخ [۲۰۳] والقيصوم [۲۰۴] فأنا أكره قتالهم لذلك» [۲۰۵].
«ترکها بر اعراب پیروز میشوند در جایی که به هم میرسند محل روئیدن دو گیاه شیخ و قیصوم (دو گیاه تلخ اما خوشبو) بدین دلیل من قتال با آنها را نمیپسندم.
عبدالله بن بریده از پدرش نقل میکند گفت: در کنار پیامبر خدا ج نشسته بودم از او شنیدم فرمود:
«إن أمتي يسوقها قوم عراض الأوجه، صغار الأعين، كأن وجوههم الحجف [۲۰۶] (ثلاث مرات) حتى يلحقوهم بجزيرة العرب، أما السابقة الأولى فينجو من هرب منهم وأما الثانية، فيهلك بعض وينجو بعض، وأما الثالثة، فيصطلمون [۲۰٧] كلهم من بقي منهم». قالوا: يا نبي الله! من هم؟ قال: «هم الترك» قال: «أما والذي نفسي بيده ليربطن خيلهم إلى سواري مساجد المسلمين».
«همانا قومی با چهرههای عریض و سپر مانند (سه مرتبه) و چشمانی کوچک امت مرا تا جزیرةالعرب میرانند. بار اول هر کس از آنها فرار کرد نجات یافت. بار دوم بعضی هلاک میشوند و بعضی دیگر نجات مییابند. بار سوم باقیماندۀ آنان ریشهکن میشوند. گفتند: ای پیامبر خدا آنها چه کسانی هستند پیامبر فرمودند: ترکها سپس گفت قسم به کسی که نفسم در دست اوست اسبهایشان را به ستون مساجد میبندند».
او گفت: بعد از آن موقع بریده همیشه دو یا سه شتر و مقداری کالا (توشه)ی سفر برای احتىاط به خاطر آنچه دربارۀ فتنه امراء ترک از پیامبر شنیده بود به همراه داشت [۲۰۸].
در زمان صحابه این حدیث مشهور بود: «اتركوا الترك ما تركوكم» [۲۰٩].
«اگر ترکها با شما نجنگیدند شما نیز آنها را رها کنید».
ابن حجر میگوید: بین ترکها و مسلمانان مسدود بود ولی کمکم باز شد و تعداد بردگان و خادمان ترک زیاد شد و به خاطر نیرو و قدرتشان ملوک دربارۀ آنان با هم به رقابت افتادند. تا جایی که بیشتر سپاهیان معتصم را ترکها تشکیل میدادند سپس به مرور زمان ترکها بر معتصم غلبه کردند و پسرش متوکل و اولادش را یکی پس از دیگری به قتل رساندند تا اینکه دیلمیها وارد شدند و بعد پادشاهان سامانی ترکنژاد آمدند و شهرهای عجمنشین را تصرف کردند. سپس آل سبکتکین و بعد از آن سلجوقیان بر ایران حاکم شدند و کشورهای عراق، شام و روم را به تصرف خود درآوردند و بعد بقایای پیروانشان یعنی – آل زنکی – و اتباعشان – بیت ایوب – در شام ماندند و تعداد ترکها آنقدر زیاد شد به کشورهای مصر و شام و حجاز نیز رسیدند.
در صدۀ پنجم عز بر آل سلجوق خروج کرد. شهرها را تخریب نمود و بسیاری را از بین برد.
بعد از آن در صدۀ ششم طامه بزرگ یعنی چنگیزخان و قوم تاتارهجوم آوردند دنیا خصوصاً مشرقزمین را پر از آتش کردند حتى شهری نمانده بود که از شر آنها در امان باشد. درسال (۶۵۶ ه) تخریب بغداد و قتل مستعصم به دست آنان اتفاق افتاد.
این روند ادامه داشت تا اینکه آخرین آنها – تیمور لنگ – به صدارت رسید او شهرهای شام را تصرف کرد. دمشق را به آتش کشید و مابین کشورهای هند و روم را به تصرف خود درآورد او مدت زیادی ماند تا اینکه خداوند پسرانش را در منطقه متفرق گرداند و خودش به عذاب خداوند گرفتار شد.
همه آنچه که بیان نمودم مصداق حدیث پیامبر خدا ج است: «إن بني قنطوراء أول من سلب أمتي ملكهم»... «پسران قنطوراء ملک را از امتم گرفتند» شاید منظور پیامبر خدا ج از امت، امت نسبی یعنی عرب است نه امت دعوی. والله اعلم [۲۱۰].
بنابراین قوم تاتار که در قرن هفتم ظاهر شدند از نژاد ترک بودهاند. و صفات بیانشده در وصف ترکها بر تاتار (مغول) نیز تطبیق میکند.
امام نووی [۲۱۱] هم عصر ظهور قوم تاتار بوده است او دربارۀ آنان میگوید: «جنگ با ترکها با تمام صفاتی که در حدیث آمده است اتفاق افتاد. دارای چشمهای کوچک صورتهای عریض و سرخرنگ بینی کوچک و چهرههایی مانند سپرهای برجسته دارای کفشهای پشمی و... آنها باتمام صفات ذکر شده در زمان ما ظاهر شدند و با مسلمانان به کرّات جنگیدند و هماکنون با هم در حال جنگ هستند [۲۱۲].
خیلی از ترکها مسلمان شدند و خدمات فراوانی به اسلام و مسلمین رساندند آنها دولت اسلامی نیرومندی تشکیل دادند که باعث عزت اسلام شد و فتوحات ارزشمندی از جمله فتح قسطنطنیه پایتخت روم بدست آوردند که مقدمهای برای فتح بزرگ آن قبل از ظهور دجال در آخرالزمان است شرح آن در صفحات آتی میآید.
در نتیجه اسلام به اروپا و بسیاری ازشهرهای شرق و غرب آن وارد شد.
این مصداق کلام پیامبر خدا ج در حدیثی از ابوهریره بعد از ذکر قتال ترکها است که میفرماید:
«وتجدون من خير الناس أشدهم كراهية لهذا الأمر حتى يقع فيه، والناس معادن، خيارهم في الجاهلية خيارهم في الإسلام» [۲۱۳].
«بهترین انسانها اینکار را ناپسند میدانند تا اینکه به آن میرسند. مردم مانند معادن هستند. بهترین آنها در جاهلیت بهترینشان در اسلام است».
ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمود: «لا تقوم الساعة حتى تقاتلوا خوزاً وكرمان من الأعاجم حمر الوجوه، فطس الأنوف صغار الأعين كأن وجوههم المجان المطرقة، نعالهم الشعر» [۲۱۴].
«قیامت برپا نمیشود تا با خوزستان و کرمان (دو شهر بزرگ ایران) قتال کنید آنان سرخ چهره، چشم کوچک، بالای بینی پهن و فرورفته و دارای صورتهایی مانند سپر برجستهاند و کفشهای پشمی به پا دارند.
در بحث قتال ترک و احادیث مربوط صفات آنان نیزمطرح گردید دراین حدیث بحث قتال خوزستان و کرمان است که از شهرهای عجم و فارسنشین هستند ولی وصفشان همان وصف ترکها است.
ابنحجر میگوید: «ممکن است جواب داده شود این حدیث غیر از حدیث قتال با ترک است اما وجه مشترک دو حدیث انذار به خروج آن دو طائفه (ترک و عجم) است [۲۱۵].
به نظر من روایت سمره که میگوید: پیامبر خدا فرمودند: «يوشك أن يملأ الله عز وجل أيديكم من العجم، ثم يكونون أسداً لا يفرّون، فيقتلون مقاتلتكم، ويأكلون فيئكم» [۲۱۶].
«شاید خداوند شما را بوسیله عجم ثروتمند گرداند سپس آنها به شیر تبدیل شوند و فرار نکنند پس مجاهدان شما را بکشند و فییء و غنیمتتان را از شما بگیرند».
از ابوهریره روایت شده است پیامبر خدا فرمودند: «يوشك أن يكثر فيكم من العجم أسد لا يفرّون، فيقتلون مقاتلتكم ويأكلون فيئكم» [۲۱٧].
«شاید مردان شجاع عجم در میان شما زیاد شوند و فرار نکنند، مجاهدان شما را بکشند و فیئتان را تصرف کنند.
بر این اساس قتال با عجم نیز از نشانههای قیامت به حساب میآید.
ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «إذا ضيعت الأمانة فانتظر الساعة» قال: كيف إضاعتها يا رسول الله؟ قال: «إذا أسند الأمر إلى غير أهله فانتظر الساعة» [۲۱٩].
«وقتی امانتها ضایع شد منتظر قیامت باش» گفت: ضایعکردن امانت چگونه است ای پیامبر خدا؟ فرمودند: «وقتی کار به کارشناس شایسته محول نشد منتظر روز قیامت باش».
و پیامبر بیان نمودند که چگونه امانت از قلوب برداشته میشود و جز اثری از آن در قلب نمیماند.
حذیفه میگوید پیامبر خدا دو حدیث برای ما بیان فرمودند تحقق یکی از آنها را دیدم. منتظر تحقق دیگری هستم. پیامبر به ما فرمودند امانت در درون دل مردان جای گرفت سپس قرآن و سنت را آموختند و دربارۀ رفع امانت فرمودند.
«ينام الرجل النومة، فتقبض الأمانة من قلبه، فيظل أثرها مثل أثر الوكت [۲۲۰] ثم ينام النومة فتقبض، فيبقى أثرها مثل المجل [۲۲۱] كجمر دحرجته على رجلك، فنفط [۲۲۲] فتراه منتبراً [۲۲۳] وليس فيه شيءٌ فيصبح الناس يتبايعون فلا يكاد أحدهم يؤدي الأمانة فيقال إن في بني فلان رجلا أمينا، ويقال للرجل: ما أعقله! وما أظرفه! وما أجلده! وما في قلبه مثقال حبة خردل من إيمان ولقد أتى علي زمان وما أبالي أيكم بايعت لئن كان مسلماً، رده الإسلام وإن كان نصرانياً رده على ساعيه، فأما اليوم فما كنت أبايع ألا فلانا وفلانا» [۲۲۴].
«مرد چرتی میزند پس امانت از قلبش برداشته میشود و تنها اثر آن مانند اثر یک نقطه به جای میماند سپس بار دوم میخوابد و اثرش مانند تاول بر جای میماند مثل اخگری که روی پا غلطانده شود و پوست تاول تو خالی برمیدارد.
مردم با هم بیعت میکنند اما هیچکدام امانتداری نمیکنند. گفته میشود در فلان طائفه مردی امین وجود دارد در وصفش گفته میشود چقدر عاقل، باهوش و استوار است اما در قلبش مثال ذرهای ایمان وجود ندارد. زمانی بود بدون مبالات با هر یک از شما بیعت میکردم زیرا اگر مسلمان بود اسلام و اگر نصرانی بود کوشش و جدیتش او را نزد من باز میگرداند اما اکنون جز با فلان و فلان بیعت نمیکنم».
این حدیث اشاره میکند امانتداری از قلبها برداشته میشود و مردان امین به علت فقدان ترس از خدا، اختلاط با خائنان و ضعف ایمان خائن میگردند زیرا انسان به قرین خود اقتدا میکند.
یکی از مظاهر تضییع امانتواگذاری مسئولیتهای مختلف از جمله امارت، خلافت، قضاوت و... به غیر متخصصین و ناتوانان در اجرای مثبت و حفظ و نگهداری آن است زیرا این امر موجب تضییع حقوق و استخفاف مصالح مردم، تولید خشم و نفرت در سینهها و برافروختن کینه در میان آنان است [۲۲۵].
وقتی متولیان امور مردم (که عامه پیروانشان هستند) امانتدار نباشند مردم نیز امانتدارنخواهند بود پس اصلاح والیان برابر است با اصلاح رعیتان و فسادشان فساد جامعه را به همراه دارد.
بعلاوه سپردن امور به نااهلان نشانه عدم اهتمام مردم به امور دینی است و از ویژگیهای جوامع جاهلی است بدین دلیل امام بخاری حدیث ابوهریره مذکور را در «کتاب العلم» آورده است.
ابن حجر میگوید: «تناسب این مطالب با «کتاب العلم» این است که اسناد امور به نااهلان فرهنگ جوامع جاهلی و بدور ازعلم است. که یکی از نشانههای روز قیامت به شمار میآید» [۲۲۶].
پیامبر خدا ج خبر میدهد سالهایی میآیند که معیارها معکوس میگردند. راستگویان دروغگو و دروغگویان راستگو میشوند. امین خیانت میکند و خائن امانتدار میگردد در ادامه بحث نشانههای قیامت به این موضوع اشاره خواهد شد.
یکی دیگر از نشانههای قیامت قبض علم و نشر جهل است در صحیح مسلم و بخاری از انس بن مالکس روایت شده است پیامبر خدا ج فرمودند:
«من أشراط الساعة أن يرفع العلم ويثبت الجهل» [۲۲٧].
«از نشانههای قیامت رفع علم و انتشار جهل است».
بخاری از شقیق نقل میکند گفت: من نزد عبدالله و ابوموسى بودم گفتند پیامبر خدا ج فرمود: «أن بين يدي الساعة لأياماً ينـزل فيها الجهل ويرفع العلم» [۲۲۸].
«ایامی قبل از قیامت خواهد آمد جهل در آن مستقر و علم برداشته خواهد شد(از بین میرود)» در روایت مسلم از ابوهریره نقل شده است. پیامبر خدا فرمودند:
«يتقارب الزمان، ويقبض العلم، وتظهر الفتن ويلقي الشح ويكثر الهَرْج» [۲۲٩].
«دنیا به پایان نزدیک میگردد، علم برداشته میشود، فتنه وفساد آشکار میگردند، حرص و طمع و هرج و مرج فراوان میشوند».
ابن بطال میگوید: «تمام نشانههایی که این حدیث در برمیگیرد. ما آنها را بطور عیان دیدهایم. کمبود علم، انتشار جهل، رشد شح و بخل در قلوب تحقق یافتهاند و فتنه منتشر شده و کشتار و قتل فراوان گشته است» [۲۳۰].
حافظ ابن حجر میگوید: «ظاهراً آنچه ابن بطال مشاهده کرده درصد کمی از موارد مذکور در حدیث است و مقابل آنها نیز در جامعه فراوان یافت میشود اما مراد حدیث کمال استقرار موضوعات مطرح شده است بطوری که نقطه مقابل آنها به ندرت یافت شود پس منظور از قبض علم استقرارجهل صرف در میان مردم است لذا وجود طائفهای از علماء مانع تحقق مضمون حدیث نیست زیرا آنان در بطن جامعه مغمور میگردند [۲۳۱].
تحقق قبض علم با قبض علماء است. در حدیثی از عبدالله بن عمر بن العاص آمده است از پیامبر خدا شنیدم فرمودند:
«إن الله لايقبض العلم انتزاعاً ينتزعه من العباد ولكن يقبض العلم بقبض العلماء، حتى إذا لم يبق عالماً، اتخذ الناس رؤوساً جهالا، فسئلوا؟ فأفتوا بغير علم فضلوا وأضلوا» [۲۳۲].
«خداوند علم را به این صورت که آن را از قلب علماء بیرون آورد برنمیدارد، بلکه علم را بوسیله از بینبردن علماء قبض میکند. یعنی عالم دینی باقی نمیماند و مردم از رؤسای جاهل به امور دین پیروی مینمایند این جاهلان بدون علم فتوی میدهند خود که گمراه هستند دیگران را نیز گمراه میکنند».
نووی میگوید: «این حدیث بیان میکند مراد از برداشتهشدن علم در احادیث گذشته، محو آن از افکار و قلوب عالمان نیست بلکه منظور آن مرگ علماء و حاملان علم و اتخاذ جهال به عنوان والی و مسئولین امور و مدیریت و حکومتکردن براساس جهلشان است لذا هم خودشان گمراه میشوند و هم دیگران را گمراه میسازند» [۲۳۳].
منظور از علم در اینجا علم به کتاب (قرآن) و سنت است که از انبیاء به علماء رسیده و علماء وارثان حقیقی انبیاء هستند با رفتن آنان علم از بین میرود، سنتها میمیرند، بدعت شکوفا میشود و جهل تعمیم مییابد.
اما علوم دنیایی در رشد و شکوفایی است و منظور احادیث علم دنیایی نیست زیرا پیامبر خدا ج میفرماید: «فسئلوا فأفتوا بغير علم فضلوا وأضلوا» «از آنان سؤال میشود، بدون علم فتوی میدهند پس خود گمراه میشوند و دیگران را گمراه میسازند».
پس گمراهی مقارن جهل به دین است و علماء حقیقی کسانیند که به علمشان عمل میکنند، امت را توجیه مینمایند و به راه حق و هدایت راهنماییشان میکنند. زیرا علم بدون عمل بیفایده بلکه مایه عذاب صاحبش است و در روایتی از بخاری آمده است «و ينقص العمل» [۲۳۴] «عمل رو به نقصان میرود».
امام مورخ ذهبی بعد از ذکر نام عدهای از علماء میگوید:
«جز مقدار کمی از علم در اختیار آنها قرار نگرفت اما امروز از آن مقدار کم نیز جز اندکی در میان عدۀ کمی از مردم نمانده است. چقدر کم هستند کسانی که به این مقدار قلیل علم عمل کنند. حسبنا الله ونعم الوکيل» [۲۳۵].
وقتی زمان ذهبی چنین بوده است عصر ما باید چگونه باشد. زیرا هرچه از عهد نبوت دور میشویم علم کمتر و جهل بیشتر میشود. اصحاب رسول اکرم ج عالمترین این امت بودهاند سپس تابعین و تابع تابعین یعنی آنان به نسبت قرنهای بعدی در بهترین قرن میزیستهاند همانطور که پیامبر اسلام میفرماید:
«خير الناس قرني ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم» [۲۳۶]. «بهترین مردم، مردمان قرن من هستند (اصحاب پیامبر اکرم) و بعد کسانی که بعد از قرن من میآیند (یعنی تابعین) و بعد از قرن تابعین قرن بعد از آنهاست (تابع تابعین) به همین ترتیب کسانی دیگر که به دنبال آنها بوجود میآیند» و بدین ترتیب بدین انقطاع علم کم میشود و جهل افزایش مییابد تا جایی که مردم فرائض اسلام را نمیدانند حذیفه میگوید پیامبر خدا ج فرمودند: «اسلام ضعیف میشود همانطور که لباس پوسیده میشود تا حدی که کسی نمیداند روزه، نماز، حج و صدقه چیستند و کتاب خدا در یک شب برده میشود حتى یک آیه از آن بر زمین نمیماند جز عدهای پیرمرد و پیرزن که میگویند: ما پدرانمان را بر کلمه (لا إله إلا الله) یافتیم بدین دلیل ما نیز آن را تکرار میکنیم». صله [۲۳٧] به حذیفه گفت: کلمۀ (لا إله إلا الله) به آنها چه سودی میرساند در حالی که نمیدانند نماز، روزه، حج و صدق چیستند، حذیفه از او روی برگرداند ولی او سه بار سؤالش را تکرار کرد. در تمام موارد حذیفه رویش را بر گرداند ولی در مرتبه سوم رو به او کرد و گفت ای صله: آنان را از عذاب آتش نجات میدهد (سه بار) [۲۳۸].
عبدالله بن مسعودس میگوید: «قرآن در یک شب از میان شما برده میشود، از درون (سینه) مردان میرود و چیزی از آن در زمین باقی نمیماند» [۲۳٩].
ابن تیمیه میگوید: «در آخر الزمان قرآن در مصاحف و سینهها برده میشود کلمهای از آن در سینهها و حرفی از آن در مصاحف نمیماند» [۲۴۰].
و بزرگتر از آن اینکه در زمین نامی از خدا برده نمیشود همانطور که در حدیث انس بیان شده است پیامبر خدا فرمود:
«لا تقوم الساعة حتى لا يقال في الأرض: الله الله» [۲۴۱].
«قیامت بر پا نمیشود تا اینکه روی زمین نام الله بر زبانها محو گردد». ابن کثیر میگوید: برای این حدیث دو معنی بیان شده است.
۱- کسی منکر را ناپسند نمیداند و مردم همدیگر را بخاطر انجام منکرات ناراحت نمیکنند. حدیث این معنی را بدین تعبیر بیان میکند «حتى لا يقال: الله، الله» همانطور که در حدیث عبدالله بن عمر آمده است: «از آن تنها دودی میماند، معروف را نمیشناسند و منکر را ناپسند نمیدانند» [۲۴۲].
معنی دوم: تا اینکه ذکر نام الله در زمین قطع گردد و کسی نام او را نشناسد. زمانی است که زمانه فاسد شود، کفر و فسوق و عصیان افزایش یابد و نوع انسان نابود گردد [۲۴۳].
امام احمد از ابو امامهس روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «يكون في هذه الأمة في آخر الزمان رجال – أو قال: يخرج رجال من هذه الأمة في آخر الزمان – معهم سياط كأنها أذناب البقر، يغدون في سخط الله، ويروحون في غضبه» [۲۴۴].
«در آخر الزمان مردانی از این امت (خواهند آمد) شلاقی مانند دم گاو بدست دارند صبح و شام در عذاب و غضب خداوند قرار دارند» در روایت طبرانی در «الکبیر» آمده است: «سيكون في آخر الزمان شرطةٌ يغدون في غضب الله، ويروحون في سخط الله، فإياك أن تكون من بطانتهم» [۲۴۵].
«در آخر الزمان نظامیانی خواهند آمد در غضب خدا صبح میکنند و در عذاب خدا شب را به پایان میرسانند پس مبادا از حامیان آنها باشی».
به چنین افرادی که بر مسلمین چیره میشوند و آنان را بدون حق عذاب میدهند وعده عذاب داده شده است.
امام مسلم از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «صنفان من أهل النار لم أرهما: قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس......» [۲۴۶].
«دو گروه که آنها را ندیدهام از اهل جهنم هستند یکی از آنان انسانهایی هستند شلاقی مانند دم گاو در دست دارند و با آن مردم را میزنند....» نووی/ میگوید: «این حدیث یکی از معجزات پیامبر است زیرا مفاد آن امروز تحقق یافته است و شلاق بدستان غلامان و یاوران نظامیان هستند» [۲۴٧].
پیامبر خدا به ابوهریره فرمودند: «إن طالت بك مدة أوشكتَ أن ترى قوماً يغدون في سخط الله ويروحون في لعنته، في أيديهم مثل أذناب البقر» [۲۴۸].
«اگر عمر به تو اجازه بدهد ممکن است ببینی قومی را که صبح در عذاب خدا و شب در لعنت او بسر میبرند ابن عباسب میگوید پیامبر خدا فرمودند: «يكون عليكم أمراء هم شرّ مِنَ المجوس» [۲۴٩]. «کسانی امیر شما میشوند که از مجوس هم بدترند».
پیامبر خبر داده است انتشار زنا و افزایش آن بین مردم یکی از نشانههای قیامت است.
در صحیحین (مسلم و بخاری) از انس روایت شده است. پیامبر فرمودند: «إنَّ من أشراط الساعة..... ويظهر الزنا» [۲۵۰].
«از جمله نشانههای قیامت..... و انتشار زنا بین مردم است».
ابوهریره روایت میکند پیامبر فرمودند: «سيأتي على الناس سنوات خدّاعات و..... وتشيع فيها الفاحشة» [۲۵۱]. «بر انسان سالهایی خواهد آمد که... و فاحشه در آن شایع میگردد».
بدتر از این حلال دانستن زنا است، در حدیث صحیح از ابو مالک اشعری آمده است میگوید: از پیامبر خدا شنیدم فرمودند: «ليكونون في أمتي أقوام يستحلون الحرّ والحرير» [۲۵۲]. «در امت من افرادی خواهند آمد که عمل زنا و پارچه حریر را حلال میشمارند در آخر الزمان بعد از تمام شدن مؤمنان افراد شروری مانند آنها مثل الاغ در حضور دیگران جماع میکنند. همانطور که در حدیث نواسس چنین آمده است. «ويبقى شرار الناس، يتهارجون فيها تهارج الحمر فعليهم تقوم الساعة» [۲۵۳]. «مردمان بدی باقی میمانند که مثل الاغ در حضور همگان جماع میکنند پس قیامت در زمان آنان بر پا میشود». از ابوهریره روایت شده است پیامبر خدا فرمود: «والذي نفسي بيده لا تفني هذه الأمة حتى يقوم الرجل إلى المرأة فيفترشها في الطريق فيكون خيارهم يومئذ من يقول لو وريتها وراء هذا الحائط» [۲۵۴]. «قسم به کسی که جانم در دست اوست این امت از بین نمیرود (قیامت بر پا نمیشود) تا اینکه مرد به طرف زن میرود و بر سر راه با او جماع میکند پس بهترین آنان در چنین روزی کسی است که میگوید کاش به پشت آن دیوار میرفتید».
قرطبی [۲۵۵] در کتابش «المفهم» درباره حدیث گذشته که انس آن را روایت کرد میگوید: این حدیث نشانهای از نشانههای نبوت او است. زیرا پیامبر ج خبر وقوع چیزی را داده است که تحقق یافته است خصوصاً در زمان ما» [۲۵۶].
اگر در زمان قرطبی چنین بوده است پس در زمان به خاطر جهل و انتشار فساد بیشتر به وقوع پیوسته است.
ظهور و انتشار ربا بین مردم و عدم مبالات به حرام از نشانههای قیامت است عبدالله بن مسعود حدیثی نقل میکند که پیامبر میفرماید: «بين يدي الساعة يظهر الربا» [۲۵٧]. «قبل از آمدن قیامت ربا انتشار مییابد» در حدیث صحیح از ابوهریره آمده است پیامبر خدا فرمود: «ليأتين على الناس زمان لا يبالي المرء بما أخذ المال أمن حلال أم من حرام» [۲۵۸]. «زمانی فرا میرسد انسان در کسب و کارش مبالات نمیکند آیا این مال حلال است یا حرام».
این احادیث بر بسیاری از مسلمانان امروزی تحقق یافته است. آنان را میبینی در کسب و کارشان به دنبال حلال نیستند بلکه مال را حلال یا حرام جمع میکنند. و غالباً حرام آن با اخذ ربا در معاملات است. معاملات ربوی امروز انتشار یافته و بسیاری از مردم در این بلای بزرگ غوطهورند.
آوردن این حدیث توسط امام بخاری در باب:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٣٠﴾ [آل عمران: ۱۳۰].
نشانه فقه دینی ایشان است او میخواهد بیان کند تمام دو برابر و چند برابر خوردنهای ربا و توسع در آن، بخاطر جمع کردن مال عدم تمییز بین حلال و حرام صورت میگیرد.
از سهل بن سعد روایت شده است پیامبر خدا ج فرمود: «سيكون في آخر الزمان خسف، وقذف ومسخ» قيل: ومتى ذلك يا رسول الله؟ قال: «إذا ظهرت المعازف والقينات» [۲۵٩]. «در آخر الزمان زبونی و خواری، دشنام و ناسزا و زشتی و بد شکلی ظاهر میشود سؤال شد چه وقت ای پیامبر خدا؟ فرمودند «وقتی که آلات موسیقی و زنان خواننده ظاهر شوند».
قسمتی از این نشانه در عصور گذشته ظاهر شده اما اکنون تحقق آن بیشتر شده و آلات موسیقی، زنان خواننده (القینات) در جامعه انتشار یافتهاند.
مهمتر از آن حلال دانستن آلات موسیقی توسط بسیاری از مردم است در صورتی که مطابق حدیث کسی که این کار را بکند به خواری، زشتی و ناسزایی وعده داده شده است و همچنین در «صحیح بخاری» آمده است.
هشام بن عمار گفت: صدقه بن خالد روایت میکند (سند حدیث را به ابومالک اشعریس میرساند. او از پیامبر شنیده است) پیامبر خدا فرمودند: «ليكوننّ من أمتي أقوام يستحلون الحر والحرير والخمر والمعازف ولينـزلن أقوام إلى جنب علم يروح عليهم بسارحة لهم يأتيهم الفقير لحاجة، فيقولوا ارجع إلينا غداً فيبيتهم الله ويضع العلم ويمسخ آخرين قردة وخنازير إلى يوم القيامة» [۲۶۰]. «اقوامی از امت من زنا، پارچه حریر، شراب و آلات موسیقی را حلال میدانند و اقوامی نزد کوهی (تپهای) سکنی گزیدند و هر شب چوپانشان حیوانها را به آنجا برمیگرداند او نزد آنان رفت تا نیازش را بر طرف سازد. آنها میگویند. فردا نزد ما باز گرد. خداوند آنان را در همان شب هلاک میکند و کوه را بر سرشان خراب میکند. و سایرین را به میمون و خوک مبدل میسازد.
به گمان ابن حزم این حدیث منقطع است و بین بخاری و صدقه ابن خالد [۲۶۱] متصل نیست اما ابن قیم کلام ابن حزم را با شش دلیل ردّ داده است [۲۶۲].
۱- بخاری هشام ابن عمار را ملاقات کرده و از او حدیث شنیده است پس وقتی از او حدیث معنعن روایت میکند به اتفاق حمل به اتصال میشود چون هم عصر بوده و از او حدیث شنیده است پس وقتی بخاری میگوید: «قال هشام» تفاوتی با «عن هشام» ندارد.
۲- راویان ثقه این حدیث را از هشام موصول نقل کردهاند. اسماعیلی در «صحیحش» میگوید «اخبرنی الحسن: حدثنا هشام بن عمّار» با همان اسناد و همان متن.
۳- این حدیث از طریق غیر حدیث هشام تصحیح شده است. اسماعیلی و عثمان ابن ابی شیبه با دو سند دیگر از ابو مالک اشعریس آن را روایت کردهاند.
۴- به فرض اینکه بخاری هشام را ملاقات نکرده و از او حدیث نشنیده باشد آوردن این حدیث در کتابش و جزم به صحت آن دال است بر اینکه نقل حدیث از هشام برای او ثابت شده است.
۵- وقتی بخاری در کتابش میگوید: قال فلان منظور جزم به صحت آن نزد بخاری است.
۶- بخاری این حدیث را به عنوان حجت در کتاب صحیح خود نقل کرده است نه به عنوان استشهاد. پس بدون شک حدیث صحیح است.
ابن صلاح [۲۶۳] میگوید: «ردّی که ابن حزم بر احادیث بخاری مروی از ابو عامر یا ابو مالک داده بی اساس است».
سپس میگوید: «این حدیث صحیح، معروف الاتصال و دارای شرطهای حدیث صحیح است. او میگوید بخاری برخی مواقع چنین میکند زیرا این حدیث از جهتهای مطمئن از این فرد (که حدیث به او معلق است) معروف است. او این کار را انجام داده زیرا این حدیث را در جای دیگر از کتابش با سند متصل آورده است و همچنین در جاهای دیگر این کار را به علت عدم انقطاع سند انجام داده است «والله اعلم» [۲۶۴].
بدین خاطر این حدیث را تفصیل دادم چون بعضی از مردم تشبث به رأی ابن حزم میکنند و استعمال آلات موسیقی را جائز میدانند ولی بیان گردید احادیث وارده دربارۀ نهی از آن همه صحیح هستند و امت تهدید شده است مبادا آلات لهو را استعمال کنند و مرتکب معاصی شوند.
در میان امت شرابخواری با عنوانهایی دیگر ظاهر شده است بدتر از آن برخی مردم آن را حلال میدانند. و این یکی از نشانههای قیامت است. امام مسلم از انس بن مالک روایت میکند از پیامبر خدا شنیدم فرمود: «من أشراط الساعة.... (وذكر منها) ويشرب الخمر». «از جمله نشانههای قیامت.... ترویج شراب خواری است. در احادیث بحث آلات موسیقی بحث شرب خمر نیز به میان آمد از جمله: افرادی از امتم خواهند آمد شرابخواری را جائز میدانند. «حدیث دیگری را امام احمد و ابن ماجه از عباده بن صامت روایت میکنند [۲۶۵] پیامبر خدا ج فرمودند: «لتستحلن طائفة من أمتي الخمر باسم يسمونها إياه» [۲۶۶]. «طائفهای از امتم شراب را با نامهای دیگر برای خود حلال میکنند» نامهای زیادی از جمله «مشروبات روحی» و امثال آن بر خمر اطلاق کردهاند.
احادیث دربارۀ ترویج شراب خواری و حلال کردن آن به نامهای دیگر فراوان است. ابن العربی تحلیل شراب را دو نوع تفسیر کرده است [۲۶٧].
۱- اعتقاد به جواز شرابخواری
۲- منظور از آن توسعه شرابخواری مانند سایر حلالهای دیگر است.
این العربی میگوید: هم شنیدهام و هم دیدهام کسانی را که چنین کردهاند. در ادامه میگوید: این امر در زمان ما بیشتر از گذشته است و بسیاری از مردم با شرب آن در فتنه افتادهاند.
بدتر از آن فروش آن بطور آشکار در بازار و شرب آن در روز روشن در برخی از کشورهای اسلامی است و البته انتشار مخدرات در سطحی وسیع در ممالک اسلامی آژیر خطری بزرگتر و فسادی دامنگیرتر است اول و آخر همه امور در دست خدا است.
یکی از نشانههای قیامت زینت دادن و نقش و نگار دادن به مساجد و تفاخر به آن است. امام احمد از انس روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يتباهى الناس في المساجد» [۲۶۸]. «قیامت بر پا نمیشود تا مردم در مساجد بر همدیگر تفاخر کنند» در روایت نسایی و ابن حزیمه آمده است پیامبر خدا ج فرمود: «من أشراط الساعة أن يتباهى الناس في المساجد» [۲۶٩]. «از نشانههای قیامت تفاخر مردم به مساجد است».
بخاری میگوید: «انس گفت به مساجد مباهات میکنند و آنها را به ندرت آباد میکنند پس مباهات به مساجد تنها در آرایش و تزیین آنهاست». ابن عباس میگوید: همانا مساجد را مزین میکنید همانطور که یهود و نصاری معابد خود را تزیین میکنند [۲٧۰].
لذا عمر بن خطاب از تزیین مساجد نهی میکرد زیرا مردم را به خود مشغول و از نماز دور مینماید ایشان وقتی دستور تعمیر مسجد نبوی را دادند گفتند: مسجد باید مردم را در گرما و سرما بپوشاند. پس آگاه باش مبادا آن را رنگ قرمز و زرد بکنی و مردم را با آن مبتلا و سرگرم سازی [۲٧۱].
خدا عمر را رحمت کند مردم وصیت او را عمل نکردند و به زرد و قرمز هم اکتفا ننمودند بلکه مانند لباسها به نقش و نگار مسجد پرداختند و ملوک و خلفا به ساختمان مساجد و تزیین آن مباهات میکردند حتى در این راستا کارهای خارق العاده پدید آوردند که نمونه آنها در کشورهای اسلامی زیاد است. مانند مساجد شام، مصر و کشورهای مغرب، اندلس و غیره. هنوز هم مسلمانان به ساختمان آراسته و بدیع مساجد مباهات میکنند بیشک آرایش مساجد نشانه ترفه و تبذیر است و آبادی و عمران آنها تنها با عبادت و ذکر خدا تحقق مییابد. و به عنوان مسجد همین کافی است که مردم را از گرما، سرما و باران محفوظ کند و جای قراری برای آنان باشد.
زمانی انحطاط تحقق مییابد مساجد آراسته گردند و مصاحف آرایش یابند. امام ترمذی از ابو درداء روایت میکند میفرماید: «وقتی مساجد را آرایش دادید و مصاحف را زیبا نمودید انحطاط شما فرا میرسد» [۲٧۲].
مناوی [۲٧۳] میگوید: «آرایش مساجد و زینت دادن مصاحف دو امر نهی شده هستند زیرا این کار قلب را مشغول میسازد و خشوع و تدبر در محضر ذات حق تعالی را با سرگرمی به خود از بین میبرد. شافعی میگوید آرایش مساجد (حتى کعبه) به طلا و نقره مطلقاً حرام و به غیر طلا و نقره مکروه است» [۲٧۴].
یکی از نشانههایی که بعد از عصر نبوت خودنمایی کرد و انتشار یافت و موجب تفاخر و مباهات مردم گشت ساختمانسازی و آرایش آن بود زیرا نعمتهای دنیا بر مسلمانان گشوده شد و بعد از فتوحات اموالشان افزایش یافت و به مرور زمان عدهای از آنان به دنیا تکیه زدند و بیماری امتهای گذشته یعنی تنافس در جمع مال و هزینه کردن آن در مسیرهای غیر مجاز به آنان سرایت کرد. حتى نه تنها مردم شهرنشین بلکه روستائیان و حومه شهرها که غالباً اقشار نیازمند جامعه هستند به چنان ثروت و امکاناتی رسیدند که همه شروع به بنای ساختمانهای بلند و زیبا نمودند و در این راستا با هم به رقابت پرداختند.
همه این موارد مطابق خبر پیامبر گرامی ج تحقق یافتهاند. در «صحیحین» از ابوهریره روایت شده است وقتی که جبرئیل از پیامبر دربارۀ وقت بر پا شدن قیامت سؤال کرد پیامبر به ایشان (جبرئیل) گفت: «لكن سأحدثك عن أشراطها.... إذا تطاول رعاء البهائم [۲٧۵] في البنيان، فذاك من أشراطها» [۲٧۶]. «اما من دربارۀ نشانههای آن برایت میگویم... (از جمله آنها) وقتی چوپانها ساختمانهای بلند و سر به فلک کشیده بسازند، این از نشانههای روز قیامت است» و در روایت مسلم آمده است «و أن ترى الحفاة العراة العالة رعاء الشاء يتطاولون في البنيان» [۲٧٧]. «انسانهای پا برهنه، لخت، نیازمند و چوپان را میبینی ساختمانهای چند طبقه و بلند میسازند».
در روایت امام احمد از عبدالله بن عباس آمده است؛ گفت ای پیامبر خدا این چوپانهای پا برهنۀ گرسنه و نیازمند چه کسانی هستند. پیامبر فرمودند: اعراب [۲٧۸].
بخاری از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا فرمود: «لا تقوم الساعة... حتى يتطاول الناس في البنيان» [۲٧٩]. «روز قیامت نمیآید.... تا وقتی که مردم ساختمانهای بلند و چند طبقه بسازند» حافظ ابن حجر در مورد تطاول در بنیان میگوید «یعنی هر کس خانهای میسازد میخواهد ارتفاعش از خانه دیگری بلندتر باشد. و یا احتمال دارد منظور آن مباهات در آرایش و تزیین ساختمانها باشد. یا هر چیز دیگری از این قبیل که بیشتر آن امروز یافت میشود» [۲۸۰].
این ویژگی بطور آشکار در عصر ما ظاهر شده و مردم بناهای خود را بلندتر کرده و به طول و عرض و آرایش آن مباهات میکنند حتى کار به جایی رسیده است برجهای سر به فلک کشیده مانند برجهای مشهور آمریکا و سایر شهرهای مهم جهان میسازند.
در حدیث طولانی و مشهور جبرئیل پیامبر به او میفرماید: «سأخبرك عن أشراطها.... إذا ولدت الأمة ربتها» [۲۸۲] «..... (یکی دیگر از اشراط قیامت) این است: وقتی که جاریه سید خودش را بدنیا آورد در روایت مسلم چنین آمده است: «إذا ولدت الأمة ربّها» [۲۸۳]. علماء درباره معنی این عبارت که یکی از نشانههای قیامت است چند قول مختلف دارند. ابن حجر چهار قول از آنها را بیان کرده است.
۱- قول خطابی: «منظور توسعه بلاد اسلامی، استیلاء مسلمانان بر مناطق شرک و اسارت آنان است پس وقتی مردی دارای جاریه میشود و از او صاحب بچه میگردد بچه به منزله سید جاریه به حساب میآید زیرا فرزند سیدش است» [۲۸۴].
نووی میگوید: بیشتر علماء این رأی را پذیرفتهاند [۲۸۵]. ابن حجر میگوید: «در این معنی تردید وجود دارد [۲۸۶] زیرا تولد فرزند توسط جاریه در زمان پیامبر نیز وجود داشته و استیلاء بر مناطق شرک و بدست آوردن جاریه در صدر اسلام بیشتر بوده است اما سیاق کلام اشاره به چیزی دارد که تا آن موقع نبوده ولی در آینده اتفاق میافتد و از نشانههای قیامت به شمار میآید» [۲۸٧].
۲- سید مادر بچهاش را بفروشد و این امر بسیار تکرار شود و مالکان آن زیاد شوند تا اینکه اتفاقاً فرزند مادرش را بخرد در حالی که او را نمیشناسد.
۳- جاریه فرزندی از غیر سیدش با آمیزش حلال یا حرام به دنیا آورد (سید پدر بچه نباشد) سپس جاریه فروخته شود و آن قدر در دست افراد خرید و فروش شود تا در پایان فرزندش او را بخرد در حالی که او را نمیشناسد. (این قول شبیه قول قبلی است).
۴- عقوق (اذیت و آزار) والدین زیاد شود و فرزند با مادرش مانند کنیز برخورد کند مثلاً به او سبّ و شتم روا دارد و او را به خدمت بگیرد در نتیجه بچه مجازاً سید مادرش میشود یا منظور از ربّ مربی است.
ابن حجر میگوید: این توجیه پذیرترین معنی است به خاطر عمومیت آن و به خاطر مقام کلام که باید مراد از آن باین امری غریب باشد – گر چه بر وجود فساد در جوامع نیز دلالت میکند – پس حاصل کلام این است بر پایی قیامت زمانی است که امور منعکس میگردند یعنی متربی مربی میشود، افراد پایین بالا میآیند و.... این معنی با علامت قبلی «أن تصير الحفاة ملوک الأرض» تناسب بیشتری دارد» [۲۸۸].
۵- ابن کثیر نیز در این مورد قولی دارد او میگوید: «در آخر الزمان کنیز مظهر حشمت و کرامت خواهد بود پس مردان بزرگ به جای زن حرّه کنیز دارند. و بدین دلیل آن را با عبارت: «أن ترى الحفاة العراة العالة يتطاولون في البنيان» مقارن ساخته است» [۲۸٩].
ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يكثر الهرج» قالوا: وما الهرج يا رسول الله؟ قال: القتل، القتل» «قیامت بر پا نمیشود تا هرج افزایش یابد» گفته شد هرج چیست ای پیامبر خدا، فرمودند: قتل، قتل». «رواه مسلم» [۲٩۰].
بخاری از عبدالله بن مسعودس روایت میکند «نزدیک روز قیامت ایام هرج است، علم از بین میرود و جهل ظاهر میشود» ابو موسى میگوید: هرج در لغت حبشی به معنی قتل است [۲٩۱].
ابوموسىس از پیامبر ج روایت میکند فرمودند: «إن بين يدي الساعة الهرج» قالوا: وما الهرج؟ قال: «القتل». گفتند: یعنی قتل از زمان ما نیز بیشتر میشود، مادر هر سال بیشتر از هفتاد هزار نفر میکشیم. گفت منظور از قتل فقط کشتن مشرکین نیست بلکه منظور قتل شما بین یکدیگر است. گفتند در چنین روزی آیا ما دارای عقل هستیم. گفت در چنین زمانی عقل بیشتر انسانها زائل میشود. و به جایشان مردمان کم عقل مینشینند. بیشتر آنها خودشان را با ارزش حساب میکنند اما هیچ ارزشی ندارند» [۲٩۲].
ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «والذي نفسي بيده لا تذهب الدنيا حتى يأتي على الناس يوم لا يدري القاتل فيم قتل ولا المقتول فيم قتل» «قسم به کسی که نفس من در دست اوست دنیا تمام نمیشود تا روزی بیاید قاتل نداند به چه دلیل قتل کرده است و مقتول نداند چرا کشته شده است». گفته شد چگونه این امر ممکن میشود. فرمودند: «الهرج، القاتل والمقتول في النار» «کشتار زیاد (در چنین حالی) قاتل و مقتول هر دو به دوزخ میروند» [۲٩۳].
برخی از آنچه پیامبر در این احادیث خبر داده تحقق یافته است. در عهد صحابه قتال بین مسلمانان بعد از شهادت حضرت عثمانس واقع شد سپس جنگها در برخی مناطق نسبت به مناطق دیگر و بعضی سالها نسبت به سالهای دیگر افزایش یافت بدون اینکه سبب آنها معلوم باشد در قرون اخیر جنگهای ویرانکنندهای بین ملتها ایجاد شدهاند که هزاران نفر را از بین برده و باعث انتشار فتنه بین ملتها گشتهاند بطوری که یک نفر دیگری را میکشد اما دلیل اصلی آن را نمیدانست.
البته پخش اسلحههای کشنده و تخریبکننده بین ملتها و امتها نقش اساسی را در افزایش قتل و کشتار داشتهاند. تا آنجا که انسان بیارزش شده و مانند حیوان ذبح میگردد و خونش ریخته میشود. سبب همه اینها از هم پاشیدگی ملتها و کم عقلی آنها است. هنگام وقوع فتنهها فرد کشته میشود اما نمیداند چرا و برای چه چیزی کشته شد بلکه برخی از مردم را میبینیم به خاطر اسباب واهی دیگران را میکشند و این مصداق قول پیامبر ج است «إنه لينـزع عقول أكثر أهل ذلك الزمان» «عقل بیشتر مردم آن زمان نقص پیدا میکند» از شر فتنههای پنهان و آشکار به خدا پناه میبریم و از او عافیت و صحت را میطلبیم.
در برخی روایات آمده است این امت مورد رحمت خدا قرار گرفته است و در قیامت عذابی ندارد لذا خداوند عذاب آن را در دنیا فتنه، زلزله و قتل قرار داده است در حدیثی از صدقی ابن المثنی آمده است. رباح بن حارث از ابو برده نقل کرد و گفت: روزی من در بازار نزد منزل زیاد ایستاده بودم از تعجب با یک دستم به دست دیگرم زدم مردی از انصار که پدرش هم صحبت پیامبر خدا بود به من گفت: ای ابا برده از چه چیز تعجب میکنی، گفتم: از مردمانی تعجب میکنم که دینشان، پیامبرشان، دعوتشان، حجشان و جهادشان همه یکی است. ولی بعضی از آنان قتل بعضی دیگر را حلال میدانند. گفت تعجب نکن، من از پدرم شنیدم گفت: از پیامبر خدا ج شنیدهام فرمود: «إن أمتي أمة مرحومة ليس عليها في الآخرة حساب ولا عذاب إنما عذابها في القتل والزلازل والفتن» [۲٩۴].
«امتم مورد رحمت خدا قرار گرفته است در روز آخرت حسابی بر او نیست و عذابی ندارد بلکه عذاب او قتل و زلزله و فتنه (در دنیا) است».
در روایتی از ابو موسى آمده است «إن أمتي أمة مرحومة ليس عليها في الآخرة عذاب، إنما عذابها في الدنيا: القتل والبلابل والزلازل» [۲٩۵] «امتم مورد رحمت خداوند قرار گرفته است و در آخرت عذابی ندارد بلکه عذاب او در دنیا: قتل و زلزله و قلق اضطراب است».
ابوهریره نقل میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى...... يتقارب الزمان» [۲٩۶]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه.... زمان نزدیک شود».
ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يتقارب الزمان، فتكون السنة كالشهر ويكون الشهر كالجمعة وتكون الجمعة كاليوم ويكون اليوم كالساعة كاحتراق السعفة» [۲٩٧]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه زمان نزدیک شود سال مثل ماه، ماه مثل هفته، هفته مثل روز، روز مانند ساعت و ساعت مانند آتش گرفتن یک برگ درخت خرما شود».
چند نظر در مورد معنی تقارب زمان وجود دارد.
۱- منظور از آن کاهش برکت در وقت است [۲٩۸].
ابن حجر میگوید: «در این زمان ما متوجه سرعت گذر شب و روز میشویم در حالی در عصر گذشته چنین نبود» [۲٩٩].
۲- منظور از آن زمان مهدی و حضرت عیسی÷ است که مردم از زندگی لذت میبرند امنیت و عدالت گسترش مییابد و علی القاعده مردم زمانهای خوش را گرچه طولانی باشد کوتاه میبینند. و در حال سختی زمان را گرچه کم باشد طولانی میبینند [۳۰۰].
۳- منظور نزدیکی احوال مردم به یکدیگر به علت کاهش تدین است. یعنی به خاطر ظهور اهل فسق و تسلط آنها کسی نیست امر به معروف و نهی از منکر انجام دهد زیرا علم رها شده و به جهل دل خوش کردهاند بیشک درجات علمی مردم متفاوت است و مردم در این زمینه با هم برابر نیستند خداوند میفرماید:
﴿وَفَوۡقَ كُلِّ ذِي عِلۡمٍ عَلِيمٞ ٧٦﴾ [۳۰۱] [یوسف: ٧۶].
«ولی مردم تنها در حالت جهل و نادانی با هم برابرند».
۴- منظور نزدیک شدن ساکنان زمین و اماکن دور دست به همدیگر به خاطر افزایش وسائل ارتباط جمعی و حمل و نقل است [۳۰۲].
۵- منظور کوتاه شدن حقیقی زمان و افزایش سرعت آن در آخر الزمان است.
این مورد تاکنون تحقق نیافته است و روایات وارده دربارۀ طولانی شدن ایام دجال و تبدیل یک روز به یک سال و همچنین طولانی شدن هفته و ماه این امر را تأیید میکند زیرا همانطور که ایام طولانی میشوند پس کوتاه شدنش نیز بعید نیست [۳۰۳]. این پدیده به سبب اختلال در نظام هستی و نزدیک شدن زوال آن است.
ابن ابی جمره [۳۰۴] میگوید: «ممکن است منظور از تقارب زمان کوتاه شدن آن مطابق حدیث «لا تقوم الساعة حتى تكون السنة كالشهر» بطور حسی یا معنی باشد اما تقارب زمان از نظر حسی تاکنون اتفاق نیفتاده شاید در آیندۀ دور در آخر الزمان رخ بدهد. اما تقارب زمان از نظر معنوی مدتی از ظهور آن میگذرد این امر را اهل دین و کسانی که دارای هوش و ذکاوتند از فعالان در عرصه دنیا بیشتر تشخیص میدهند. آنان متوجه میشوند کارهایی را که قبلاً در یک روز انجام میدادند امروز نمیتوانند انجام دهند آنها از این امر شاکی بوده و علت آن را نمیدانند. شاید علت آن ضعف ایمان و ظهور امور مخالف شرع خصوصاً رزق حرام است اغلب مردم به محض توانایی در کسب روزی بدون در نظر گرفتن معیار حلال و حرام بر آن هجوم میبرند.
در واقع وجود برکت در زمان، رزق، گیاهان و.... تنها از راه نیروی ایمان و پیروی از دستورات و اجتناب از نواهی بدست میآید به دلیل آیه ٩۶ سوره اعراف که خداوند میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [۳۰۵] [الأعراف: ٩۶]. «اگر ساکنین شهری ایمان بیاورند و پرهیزگار باشند درهای خیر و برکت را از آسمان و زمین بر ایشان باز میکنیم».
ابوهریرهس روایت میکنند پیامبر خدا ج فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى تظهر الفتن ويكثر الكذب وتتقارب الأسواق» [۳۰۶]. «روز قیامت بر پا نمیشود تا اینکه فتنه ظاهر شود و کذب زیاد گردد و بازارها به هم نزدیک شوند».
شیخ محمود التویجری [۳۰٧] میگوید: «حدیث ضعیفی تقارب بازارها را به کساد آنها معنی کرده است اما ظاهراً - و الله اعلم – اشاره به زمان ما دارد که ساکنین زمین به سبب افزایش و پیشرفت وسائل حمل و نقل در زمین، دریا و هوا و تنوع وسائل ارتباط جمعی مانند رادیو، تلویزیون و... به هم نزدیک شده و بازارها تقارب پیدا کردهاند. هیچ تغییری در قیمتها در ناحیهای از زمین صورت نمیگیرد مگر تجّار در جاهای دیگر از آن مطلع میشوند و قیمتهای خود را براساس بازار کم و زیاد میکنند. و بازرگانان در مدت زمان کوتاهی از روز به بازار شهرهای دور میروند معاملات خود را انجام میدهند و بر میگردند و یا با هواپیما به بازارهای شهرهای دورتر میروند و کمتر از ۲۴ ساعت به شهر خود بر میگردند. پس تقارب بازارها سه وجه دارد.
۱- سرعت اطلاعات در افزایش و کاهش قیمتها
۲- سرعت مسافرت بین بازارها در مدت زمان کوتاه گرچه مسافت طولانی باشد.
۳- نزدیکی قیمتها و تبعیت تجار از همدیگر در افزایش یا کاهش قیمتها والله اعلم [۳۰۸].
این علامت به وقوع پیوسته و در حال ازدیاد است همانا عدهای از امت اسلامی مشرک شده و به جامعه مشرکین ملحق گشتهاند و بتپرستی میکنند. و بر مقابر گنبد و بارگاه بنا کرده و آنها را پرستش مینمایند. خیر و برکت را از آنها میطلبند، آنها را میبوسند و در برابر شان تعظیم میکنند. نذرها را تقدیمشان میکنند و اعیاد در آنجا بر پا میکنند و بسیاری از آنها جایگاه لات و منات و عزی را در بین مردم بدست آوردهاند شاید شرک آنها از لات و منات و.... بیشتر باشد.
ابو داود و ترمذی از ثوبانس نقل میکنند گفت: پیامبر فرمودند: «إذا وضع السيف في أمتي لم يرفع عنها إلى يوم القيامة ولا تقوم الساعة حتى تلحق قبائل من أمتي بالمشركين وحتى تعبد قبائل من أمتي الأوثان» [۳۰٩]. «وقتی در امتم شمشیر زمین گذاشته شد تا روز قیامت برداشته نمیشود و قیامت بر پا نمیشود تا قبائلی از امتم به مشرکین ملحق شوند و قبائلی از آنان بتها را پرستش کنند».
شیخان (مسلم و بخاری) از ابوهریرهس روایت کردهاند که پیامبر خدا ج میفرماید: «لا تقوم الساعة حتى تضطرب أليات نساء «دوس» حول ذي الخلصة» [۳۱۰] «قیامت بر پا نمیشود تا وقتی که زنان (پیر زنان) قبیله دوس به دور (بت دوران جاهلیت خود به نام) ذی الخلصه طواف نکنند و مانند جاهلیت مجدداً آن را پرستش ننمایند».
ذو الخلصه: اسم بتی است که در دوران جاهلیت قبیله دوس آن را پرستش میکردند [۳۱۱].
آنچه پیامبر خدا خبر داد تحقق یافت، قبیله دوس و حومه آن به علت جهل و نادانی بوسیله بت (ذی الخلصه) در فتنه افتادند و مانند دوران جاهلیت شروع به پرستش آن نمودند تا اینکه محمد بن عبدالوهاب/ دعوت به توحید را آغاز کرد قسمت فراموش شده دین را دوباره احیا نمود و اسلام به جزیرة العرب بازگشت.
و امام عبدالعزیز بن محمد بن سعود بپا خواست و جماعتی از داعیان را به آنجا فرستاد ذی الخلصه را تخریب نمودند و بناهای آن را منهدم کردند پس از پایان حکومت آل سعود بر حجاز در آن زمان، جهال بار دیگر به پرستش آن بت پرداختند.
اما پس از به حکومت رسیدن ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود در حجاز به فرماندار خود در آنجا دستور داد تا لشکری از سپاهیانش را به آنجا بفرستد آن را منهدم کنند و آثارش را با خاک یکسان نمایند [۳۱۲].
ولله الحمد والمنة
هنوز هم در بعضی از شهرها صورتهایی از شرک دیده میشود پیامبر خدا ج فرمودند: «لا يذهب الليل والنهار حتى تعبد اللات والعزى».
«شب و روز تمام نمیشوند (قیامت نمیآید) تا اینکه لات و عزی دوباره پرستش شوند».
عائشه گفت: ای پیامبر خدا ج وقتی این آیه نازل شد.
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٩﴾ [الصف: ٩].
«او کسی است که پیامبرش را بر راه راست و دین حق فرستاد تا بر تمام ادیان دیگر فائق گرداند گرچه مشرکان ناپسند بدانند».
گمان بردم کار تمام شده است پیامبر فرمودند: «إنه سيكون من ذلك ما شاء الله ثم يبعث الله ريحاً طيبة فتوفي كل من في قلبه مثقال حبة خردل من إيمان فيبقى من لا خير فيه فيرجعون إلى دين آبائهم» [۳۱۳].
«تا خدا بخواهد این امر (شرک و پرستی) صورت میپذیرد سپس خداوند باد خوشبویی را میفرستد تا روح کسانی را که مؤمنند (و لو مثقال ذرهای ایمان در دل دارند) بگیرد و بقیه را رها سازد تا به دین اباء و اجدادشان برگردند».
البته مظاهر شرک زیادند و منحصر در سنگ، درخت و یا قبر پرستی نیست. بلکه گاهی طاغوتها شریک خدا قرار داده میشوند. آنان برای مردم شریعت و قانون (غیر قانون خدا) وضع میکنند و مردم را به پیروی از آن و تمرد از قانون خدا ملزم مینمایند و خود را شریک خداوند به شمار میآورند خداوند میفرماید:
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ﴾ [التوبة: ۳۱].
«علماء و راهبانشان را اله خود قرار دادند برایشان قانون وضع میکردند و آنان از آنچه تحریم و تحلیل میکردند پیروی مینمودند» [۳۱۴].
وقتی تحریم و تحلیل (بدور از قانون خدا) شرک به حساب میآید و پیروانشان مشرک پس افرادی که اسلام را پشت سر میگذارند و مذاهب الحادی از جمله علما نیست، شیوعیت، اشتراکیت، نژاد پرستی و.... را بر میگزینند باید چه حالی داشته باشند.
امام احمد و حاکم از عبدالله بن عمر روایت میکنند پیامبر خدا فرمود: «لا تقوم الساعة حتى يظهر الفحش والتفاحش وقطيعة الرحم، وسوء المجاورة» [۳۱۶]. «قیامت بر پا نمیشود تا گفتار و رفتارهای زشت، قطع صله رحم و بد بودن با همسایه رواج یابد».
طبرانی در «الاوسط» از انسس روایت میکند پیامبر خدا فرمود: «من أشراط الساعة الفحش والتفحش وقطيعة الرحم» [۳۱٧] امام احمد از عبدالله بن مسعودس روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «إن بين يدي الساعة.... قطع الأرحام» [۳۱۸]. «قبل از آمدن آخر الزمان.... قطع صله رحم رواج مییابد».
آنچه پیامبر خبر داد امروز واقع شده است، فحّاشی بین بسیاری از مردم رواج یافته است آنان به سخنان گناه آلود خود و عذاب سخت مترتب بر آن مبالات نمیکنند. همچنین صله رحم قطع شده و خویشاوندان نزدیک به هم سر نمیزنند در نتیجه ارتباط بینشان قطع شده است. ماهها و سالها میگذرد، آنها (علیرغم اینکه در یک شهر ساکنند) همدیگر را ملاقات نمیکنند. بیشک این خصلت ناشی از ضعف ایمان است. و پیامبر خدا ما را به صلهرحم تشویق کرده و از قطع آن بر حذر داشته است.
میفرماید: خداوند خلق را آفرید وقتی از آنها فارغ شد. رحم بر پا شد و گفت: من چیزی هستم که باید از قطعم به تو پناه برده شود؟ خداوند فرمود: بله آیا راضی هستی مرتبط شوم با کسی که تو را وصل میکند و قطع رابطه کنم با کسی که تو را قطع میکند رحم گفت: بلی خداوند فرمود: این را به تو عطا کردم.
سپس پیامبر خدا ج گفت این آیه را قرائت کنید:
﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ ٢٣ أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ ٢٤﴾ [۳۱٩] [محمد: ۲۲-۲۴].
«آیا اگر رویگردان شوید جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید. آنان کسانیند که خداوند ایشان را از رحمت خویش بدور داشته است لذا گوشهایشان را (از شنیدن حق) کر و چشمانشان را کور کرده است. آیا دربارۀ قرآن نمیاندیشید یا اینکه بر دلها قفلهای ویژهای زدهاند».
پیامبر ج فرمودند: «قاطع رحم داخل بهشت نمیشود» [۳۲۰].
اما همسایه بد بودن، دربارۀ آن دقت کن چقدر همسایه هستند که همسایههای خود را نمیشناسند و احوالشان را نمیپرسند تا در هنگام نیاز دست کمک به سوی او دراز کنند بلکه حتى شرّشان را از آنها دور نمیکنند. پیامبر گرامی از همسایه آزاری نهی کرده است میفرماید: «من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فلا يؤذي جاره» [۳۲۱]. «هر کس ایمان به خدا و روز آخرت دارد همسایهاش را اذیت نکند».
پیامبر ما را به احسان نسبت به همسایه امر میکند و میفرماید: «من كان يؤمن بالله واليوم الآخر فليحسن إلى جاره» [۳۲۲]. «هر کس به خدا و روز آخرت ایمان دارد به همسایهاش نیکی کند».
و همچنین میفرماید: «ما زال جبرئيل يوصيني بالجار حتى ظننت أنه سيورثه» [۳۲۳] «حضرت جبرئیل آنقدر مرا به همسایه توصیه کرد گمان کردم همسایه ارث نیز میبرد».
ابن عباس روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «يكون قوم يخضبون في آخر الزمان بالسواد، كحواصل الحمام لا يريحون رائحة الجنة» [۳۲۴] «قومی در آخر الزمان میآیند رنگ سیاه مانند دم کبوتر میزنند آنها بوی بهشت را حس نمیکنند».
مضمون این حدیث امروز محقق شده است و مردان زیادی موی سر و ریش را با رنگ سیاه میکنند.
قول پیامبر که میفرماید «کحواصل الحمام» تشبیه حال برخی از مسلمانان امروزی است که ریش خود را مانند دم کبوتر در میآورند. همه صورتشان را جز موهای روی چانه میتراشند سپس به آن رنگ سیاه میزنند و به شکل دم کبوتر در میآید.
ابن جوزی میگوید [۳۲۵]: «احتمال دارد بخاطر اعمال بد یا عقائد منحرفشان بوی بهشت را حس نکنند نه بخاطر رنگ و منظور از آن رنگ صورتشان است همانطور که دربارۀ خوارج میگویند «سیماهم التحلیق» «صورتشان تراشیده شده است» گرچه تراشیدن مو حرام نیست» [۳۲۶].
به نظر من پیامبر خدا از رنگ سیاه زدن به موی سر و ریش نهی کرده است در حدیث صحیح از جابر بن عبدالله آمده است. او میگوید: در روز فتح مکه ابو قحافه (پدر ابوبکر) را آوردند موی سر و ریش او مانند ثغامه (میوهای سفید رنگ) سفید بود پیامبر خدا ج فرودند موهایش را تغییر دهید ولی از رنگ سیاه دوری کنید» [۳۲٧].
ابوهریره میگوید «از نشانههای قیامت ظاهر شدن بخل شدید است» [۳۲۸] ابوهریره از پیامبر ج روایت میکند که: «يتقارب الزمان وينقص العمل ويلقي الشح» [۳۲٩] «زمان نزدیک میشود، عمل کم میگردد و بخل شدید ایجاد میشود».
از معاویهس روایت شده میگوید: شنیدم از پیامبر خدا ج فرمودند: «لا يزداد الأمر إلا شدة ولا يزداد الناس إلا شحّاً» [۳۳۰] «کارها سختتر میشوند و بخل شدیدِ مردم ازدیاد مییابد». شح (بخل شدید) اخلاق مذمومی است که اسلام از آن نهی میکند و بیان میکند هر کس از شحّ نفسش مصون بماند به فلاح میرسد. خداوند میفرماید:
﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٦﴾ [التغابن: ۱۶].
«کسانی که از شح نفسشان مصون بمانند یقیناً آنان رستگارند».
جابر بن عبدالله روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «اتقوا الظلم، فإن الظلم ظلمات يوم القيامة، واتقوا الشحّ، فإن الشحّ أهلك من كان قبلكم حملهم على إن سفكوا دماءهم، واستحلّوا محارمهم» [۳۳۱] «از ظلم و ستم بپرهیزید همانا ظلم باعث تاریکی روز قیامت است و از شح بپرهیزید همانا شحّ پیشینیان شما را هلاک ساخت و باعث شد خون همدیگر را بریزند و حریم همدیگر را بشکنند». قاضی عیاض میگوید: «احتمال دارد منظور از هلاک آنان همان هلاک در دنیا باشد که در حدیث آمده است یعنی خون همدیگر را میریزند و یا احتمال دارد منظور هلاک آنان در روز آخرت باشد ولی معنی دوم ظاهرتر به نظر میرسد و شاید آنان به هر دو هلاکت دنیا و آخرت مبتلا گردند» [۳۳۲].
یکی دیگر از نشانههای روز قیامت رشد و توسعه تجارت بین مردم است. به طوری که زنان نیز در تجارت با مردان مشارکت میکنند.
امام احمد و حاکم از عبدالله بن مسعودس از پیامبر خدا روایت میکنند فرمودند: «بين يدي الساعة تسليم الخاصة وفشوّ التجارة حتى تشارك المرأة زوجها في التجارة» [۳۳۳] «از نشانههای بر پایی قیامت سلام کردن به خواص و انتشار تجارت است به نحوی که زنان با شوهرانشان در تجارت مشارکت میکنند.
نسائی از عمرو بن تغلب روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «إن من أشراط الساعة أن يفشو المال ويكثر، وتفشو التجارة» [۳۳۴].
«همانا یکی از علامتهای روز قیامت این است که مال زیاد و پخش میگردد و تجارت رشد و توسعه مییابد» و این خبر امروز تحقق پذیرفته است. تجارت افزایش یافته و زنان با مردان در آن مشارکت میکنند و مردم کلاً در جمع و تکاثر اموال با هم رقابت دارند.
پیامبر خبر میدهد ترسی بر فقیر شدن این امت نیست بلکه ترس در زیاد شدن نعمت و بسط دنیا و در نتیجه ایجاد رقابت و تنافس در بین آنهاست. پیامبر خدا ج میفرماید: «والله ما الفقر أخشى عليكم ولكني أخشى عليكم أن تبسط الدنيا عليكم كما بسطت على من كان قبلكم فتنافسوها كما تنافسوا وتهلككم كما أهلكتهم» [۳۳۵]. «قسم به خدا از فقر شما نمیترسم بلکه از این میترسم که درهای دنیا بر شما باز شود همانطور که بر امتهای قبل از شما باز شد پس مانند آنها شما نیز به رقابت و تنافس بپردازید و سرانجام شما را هلاک کند همانطور که آنها را هلاک کرد». و در روایت مسلم آمده است: «وتلهيكم كما آلهتهم» [۳۳۶]. «و شما را سرگرم سازد همانطور که آنها را سرگرم ساخت» پیامبر گرامی در حدیثی دیگر میفرماید: «إذا فتحت عليكم فارس وروم، أي قوم أنتم؟» «وقتی فارس و روم (برایتان) فتح شود شما در چه حالی هستید» عبدالرحمن بن عوف گفت: همانطور خدا ما را امر کرده است سخن میگوییم. قال رسول الله ج: «أو غير ذلك: تتنافسون، ثم تتحاسدون ثم تتدابرون، ثم تتباغضون أو نحو ذلك» [۳۳٧] «غیر از این است که با هم رقابت میکنید و حسد میورزید و به همدیگر پشت میکنید و بغض و کینه به دل میگیرید» تنافس در دنیا منجر به ضعف دین، نابودی امت و تفرق میگردد همانطور که در گذشته چنین بود و اکنون نیز چنین است.
از ابوهریره روایت شده است پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى تكثر الزلزال» [۳۳۸]. «قیامت بر پا نمیشود تا وقتی که زلزله زیاد شود». سلمه بن نفیل السکونی گفت: نزد پیامبر خدا نشسته بودیم (حدیث پیامبر را بیان کرد که در آن این جمله مذکور بود) «وبين يدي الساعة موتان شديد وبعده سنوات الزلازل» [۳۳٩]. «قبل از روز قیامت، بیماری کشنده شدید و بعد از آن سالهای زلزله میآید» ابن حجر میگوید «در مناطق شمال، شرق و غرب زلزلههای زیادی رخ داده است اما ظاهراً مراد حدیث وسعت، ازدیاد و دوام زلزلهها است» [۳۴۰]. از عبدالله بن حوالهس روایت شده است گفت: پیامبر خدا دستم را روی سرم گذاشت و گفت «ای ابن حواله وقتی دیدی خلافت در سرزمین مقدس قرار گرفت پس زلزله، بلا و امور سخت نزدیک شدهاند و در چنین روزی قیامت از فاصله دست من به سر تو، به آنها نزدیکتر است. این حدیث مطالب فوق را تأیید میکند [۳۴۱].
از عائشه روایت شده است میگوید: پیامبر خدا فرمودند «يكون في آخر هذه الأمة خسف ومسخ وقذف» «در آخر این امت (نزدیک به روز قیامت) زلزله تغییرات و دگرگونیهای هلاککننده پدید میآیند. عائشهل میگوید گفتم: ای پیامبر خدا آیا در حالی که انسانهای نیکوکار در میانمان هستند ما نابود میشویم پیامبر فرمودند: بلی وقتی خباثت ظاهر شود. [۳۴۲] عبدالله بن مسعودس میگوید: پیامبر خدا فرمود: «بين يدي الساعة مسخ وخسف وقذف» [۳۴۳] «قبل از روز قیامت، زلزله و تغییرات و دگرگونیهای هلاککننده ظاهر میشوند».
در اخبار آمده است که زنا دقه و قدریه مسخ و قذف بر آنان مستولی میگردد.
امام احمد از عبدالله بن عمر روایت میکند میگوید: از پیامبر خدا شنیدم فرمودند «إنه سيكون في أمتي مسخ وقذف وهو في الزندقية والقدرية» [۳۴۴] «در امتم مسخ و قذف خصوصاً در زندقیه و قدریه ظاهر میشود». در روایت ترمذی آمده است «في هذه الأمة - أو في أمتي – خسف أو مسخ أو قذف في أهل القدر» [۳۴۵]. «در این امت - یا امت من - خسف، و قذف در فرقه «قدریه» ظاهر میشود».
از عبدالرحمن بن صحار العبدی از پدرش روایت شده است پیامبر فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يخسف بقبائل فيقال: من بقي من بني فلان»؟ «قال: فعرفت حين قال «قبائل» انها العرب لأن العجم تنسب إلى قراها» [۳۴۶] «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه قبائلی از بین بروند پس گفته شود از طائفه بنی فلان چه کسی زنده مانده است. وقتی گفت قبائل فهمیدم منظور پیامبر اعراب است. زیرا عجم را به شهر (روستا)هایشان نسبت میدهند».
از محمد بن ابراهیم التیمی روایت شده است. گفت از بقیره زن قعقاع بن ابی حدرد شنیدم گفت: «از پیامبر خدا ج شنیدم در حالی که روی منبر بود گفت: «وقتی شنیدید سپاه من شکست خورد پس قیامت نزدیک شده است» [۳۴٧].
خسوف در مواضع زیادی در شرق و غرب [۳۴۸] قبل از زمان ما اتفاق افتاده است و امروز نیز خسوفهای بسیاری در جاهای متفاوت زمین رخ میدهد. این خسوفها انذاری برای انسان و عقوبتی قبل از قیامت برای بدعتگذاران و گناهکاران به شمار میآید. تا مردم عبرت گیرند و به سوی پروردگارشان برگردند و بدانند قیامت نزدیک شده است و هیچ پناهگاهی جز ذات حق تعالی وجود ندارد.
برای عاصیان، شرابخواران، اهل موسیقی و.... وعیدِ خسف، مسخ و قذف آمده است. ترمذی از عمران بن حصینس روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «في هذه الأمة خسف ومسخ وقذف» یکی از مسلمانان گفت: ای پیامبر خدا کی رخ میدهند؟ گفت: «وقتی که آلات موسیقی ظاهر شوند و شراب نوشیده شود» [۳۴٩]. ابن ماجه از ابو مالک اشعریس روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «ليشربن ناس من أمتي الخمر يسمّونها بغير اسمها، يعزف على رؤوسهم بالمعازف، يخسف الله بهم الأرض، ويجعل منهم القردة والخنازير» [۳۵۰]. «عدهای از امت من شراب را به اسم دیگر مینوشند. آلات موسیقی بر سرشان زده میشود، خداوند آنان را در زمین فرو میبرد و آنان را به میمون و خوک تبدیل میکند.
مسخ دو نوع حقیقی و معنوی دارد. حافظ ابن کثیر مسخ حقیقی را در این آیه میبیند:
﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِينَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنكُمۡ فِي ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ ٦٥﴾ [البقرة: ۶۵].
«بیشک شما شناختید آنان را از خودتان که در روز شنبه از حدود الهی تجاوز کردند پس بدیشان گفتیم به بوزینه رانده شده (پست) تبدیل شوید».
ابن کثیر میگوید: منظور این آیه مسخ حقیقی است نه مسخ معنوی محض. این قول راجح است و ابن عباس و سایر مفسرین نیز این رأی را ترجیح دادهاند.
مجاهد ابو العالیه و فتاده معتقدند منظور آیه مسخ معنوی است یعنی قلب آنان مسخ شده است و به بوزینه تبدیل نشدهاند» [۳۵۱].
ابن حجر از ابن العربی هر دو قول را نقل میکند و خود قول اول را ترجیح میدهد» [۳۵۲]. رشید رضا در تفسیر المنار [۳۵۳] قول دوم را ترجیح میدهد و میگوید: مسخ در اخلاقشان واقع شده است. ابن کثیر قول روایت شده از مجاهد را بعید میداند و میگوید: «قول غریبی است بر خلاف ظاهر آیه و سیاق کلام است» [۳۵۴].
سپس بعد از اینکه اقوال عدهای از علما را نقل میکند میگوید: منظور از ذکر کلام این ائمه بیان خلاف قول مجاهد/ است اینکه مسخ آنها معنوی بوده است نه ظاهری بلکه رأی صحیح مسخ معنوی و ظاهری است» [۳۵۵]. والله اعلم
پس وقتی احتمال دارد مسخ معنوی باشد بسیاری از گناهکاران قلوبشان مسخ شده است. و تفاوتی بین حلال و حرام و معروف و منکر قائل نیستند و آنها مانند بوزینه و خوک هستند. (از خداوند صحت و سلامت را خواستاریم) پس طبق حدیث پیامبر اکرم ج مسخ معنوی یا ظاهری در آینده رخ میدهد.
از جمله نشانههای قیامت رفتن صالحین، کم شدن نیکوکاران و افزایش اشرار است تا وقتی که جز اشرار در زمین نمیمانند و قیامت در زمان آنها بر پا میشود. عبدالله بن عمروس میگوید پیامبر خدا فرمود: «لا تقوم الساعة حتى يأخذ الله شريطته من أهل الأرض، فيبقى فيها عجاجة لا يعرفون معروفاً ولا ينكرون منكراً» [۳۵۶]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه خداوند اهل خیر و دین را از زمین بر دارد و تنها انسانهای شرور که امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند در آن باقی بمانند» یعنی خداوند اهل خیر و دین را بر میدارد و انسانهای شرور، رذیل و انسانهای بی ارزش را باقی میگذارد. این واقعه هنگامی رخ میدهد که علم و علماء برداشته میشوند و مردم جاهلانی را که بدون علم فتوی میدهند به عنوان رئیس خود بر میگزینند.
عمرو بن شعیب از پدرش از جدش از پیامبر ج روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «يأتي على الناس زمان يغربلون فيه غربلة يبقى فيه حثالة قد مرجت عهودهم وأماناتهم، واختلفوا فكانوا هكذا (وشبك بين أصابعه)» [۳۵٧].
«زمانی میآید مردم غربال میشوند و انسانهای کم ارزش میمانند که عهد و پیمانهایشان با هم آمیخته شده و دچار اختلاف شدهاند (پیامبر خدا انگشتانش را در هم فرو برد) و فرمودند مانند این انگشتان».
کاهش تعداد نیکوکاران هنگام افزایش گناه و ترک امر به معروف و نهی از منکر است. زیرا وقتی نیکوکاران امر به معروف و نهی از منکر را رها کردند، فساد زیاد میشود و عذاب بر همه آنان نازل میگردد همانطور که در حدیث آمده است وقتی خبث و معصیت زیاد شود نیکوکاران نمیمانند. «روایت از بخاری» [۳۵۸].
یکی از نشانههای قیامت ارتفاع مقام انسانهای کم منزلت جامعه بر دیگران است. پس امور مردم به دست سفهاء و کم خردان میافتد. و این امر یکی از موارد انعکاس حقایق و تغییر احوال است که در زمان ما بسیار مشاهده میشود. بسیاری از سران مردم و کار بدستان کسانیند که علم و صلاحشان از دیگران کمتر است در صورتی که باید اهل دین و تقوی در بدست گرفتن امور مردم بر دیگران مقدم باشند زیرا بهترین انسانها با تقواترین آنها است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ ١٣﴾ [الحجرات: ۱۳].
«ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را گروهها و قبایل مختلفی قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید به درستی که گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترینتان است».
بدین دلیل پیامبر خدا ج امور مردم را تنها به دست داناترین و با تقواترین آنان میسپرد. و خلفاء راشده نیز چنین عمل میکردند. نمونه آن در تاریخ زیاد است. از جمله بخاری از حذیفهس روایت میکند پیامبر خدا به اهل نجران گفت: «لأبعثن إليكم رجلاً أميناً حق أمين» «مردی بسیار امین را برای شما اختیار میکنم» اصحاب پیامبر نامزد آن شدند اما پیامبر خدا ابو عبیده را برگزید [۳۵٩].
تعدادی حدیث دال بر ارتفاع درجه مردم طبقه پایین جامعه به عنوان شاهد بیان میکنیم.
- امام احمد از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «إنها ستأتي على الناس سنون خداعة يصدق فيها الكاذب ويكذب فيها الصادق ويؤتمن فيها الخائن ويخون فيها الأمين وينطق فيها الرويبضة» گفته شد معنی رویبضه چیست؟ «قال: السفيه يتكلم في أمر العامة» [۳۶۰]. «سالهایی (که در آنها خدعه میشود) خواهد آمد کاذب تصدیق و صادق تکذیب میشود، خائن امانتدار و امین خائن قلمداد میگردد. و سفیهان سخنگو میشوند و در امور عامه مردم صاحب نظر میگردند».
- در حدیث طولانی جبرئیل پیامبر میفرماید: «... اما دربارۀ نشانههای آن میگویم..... وقتی که پا برهنهگان و نیازمندان جامعه امور مردم را به دست میگیرند» [۳۶۱].
عمر بن خطابس میگوید پیامبر خدا ج فرمود: «من أشراط الساعة أن يغلب على الدنيا لكع بن لكع، فخير الناس يومئذ مؤمن بين كريمين» [۳۶۲] «از نشانههای قیامت این است که فرومایهگان و کم خردان بر دنیا غالب گردند در چنین روزی بهترین مردم مؤمنی است در بین دو نفر کریم در حدیث صحیح آمده است «وقتی امور به نااهلان سپرده شد پس منتظر قیامت باش» [۳۶۳].
از ابوهریره روایت شده است میگوید: «از نشانه های روز قیامت برتری «تحوت» بر «و عول» است ای عبدالله ابن مسعود آیا از پیامبر عزیزمان اینطور شنیدی؟ گفت: قسم به رب کعبه چنین است گفتیم «تحوت» چیست گفت مردان فرو مایه و پست که بر صالحین رفعت مییابند و «و عول» نیکوکاران بزرگ شده در خانواده خوب هستند [۳۶۴].
امام احمد از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «لا تذهب الدنيا حتى تصير لكع بن لكع» [۳۶۵] «دنیا تمام نمیشود تا در دست فرومایگان اصیل قرار گیرد». یعنی «مقام و منزلت نعمت و لذائذ دنیا در اختیار او قرار میگیرد» [۳۶۶] امام احمد از حذیفه بن الیمان روایت میکند پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يكون أسعد الناس بالدنيا للكع بن لكع» [۳۶٧]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه فرومایگان و انسانهای پست خوشبخترین انسان در دنیا گردند» در «صحیحین» از حذیفهس روایت شده است پیامبر خدا ج دربارۀ قبض امانت فرمودند: «حتى يقال للرجل: ما أجلده! ما أظرفه! ما أعقله! وما في قلبه مثقال حبة من خردل من إيمان» [۳۶۸]. «به مرد گفته میشود: چقدر استوار است! چقدر باهوش است! چقدر خردمند است! اما در قلبش مثقال ذرهای ایمان وجود ندارد».
واقع حال مسلمانان امروز چنین است. به مردی با تعجب میگویند چقدر عاقل باهوش و خوش اخلاق و.... است در حالی که او فاسقترین و خائنترین فرد است چه بسا دشمن اسلام و مسلمانان نیز میباشد و برای از بین بردن اسلام تلاش میکند لا حول ولا قوة إلا بالله العظيم.
یکی از نشانههای قیامت این است که انسان به کسی سلام میکند که او را بشناسد در حدیث از عبدالله بن مسعود نقل شده است پیامبر اسلام فرمودند: «إن من أشراط الساعة أن يسلّم الرجل على الرجل، لا يسلّم عليه إلا للمعرفة» «رواه احمد» [۳۶٩]. «یکی از نشانههای قیامت این است که مرد بر مرد دیگر سلام میکند به خاطر اینکه او را میشناسد».
در روایتی دیگر از ابن مسعود آمده است: «إن بين يدي الساعة تسليم الخاصة» [۳٧۰]. «یکی از نشانههای قیامت سلام کردن بر افراد شناخته شده است».
این امر در زمان ما بسیار مشاهده میشود. بسیاری از مردم جز به کسانی که میشناسند سلام نمیکنند و این خلاف سنت است زیرا پیامبر ما را تشویق میکند به همه انسانها چه آنهایی که میشناسیم و چه آنانیکه نمیشناسیم سلام کنیم و این امر سبب انتشار محبت بین مسلمانان میشود محبتی که سبب ایمان و مقتضی دخول انسان به بهشت است همانطور که در حدیثی از ابوهریره آمده است پیامبر خداج فرمودند: «لا تدخل الجنة حتى تؤمنوا ولا تؤمنوا حتى تحابّوا أولا أدلّكم على شيء إذا فعلتموه تحاببتم؟ أفشوا السلام بينكم» «رواه مسلم» [۳٧۱].
«داخل بهشت نمیشوید مگر ایمان بیاورید، و ایمان نمیآورید مگر همدیگر را دوست داشته باشید. آیا شما را راهنمایی کنم به چیزی که اگر آن را انجام دهید همدیگر را دوست – میدارید. سلام کردن را در بین همدیگر رواج دهید».
عبدالله بن مبارک از ابی امیه الجحمیس روایت میکند پیامبر خدا فرمود: «إن من أشراط الساعة ثلاثاً: إحداهن أن يلتمس العلم عند الأصاغر....» [۳٧۲]. «سه چیز از نشانههای قیامت هستند: ۱- دانش از کم ارزشان اخذ میگردد.... او در این مورد دوباره میگوید: «از جاهلان کم ارزش دانش میجویند یعنی از اهل بدعت علوم دینی میآموزند» [۳٧۳].
عبدالله بن مسعود میگوید: «لا يزال الناس بخير ما أتاهم العلم من أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم ومن أكابرهم، فإذا أتاهم العلم من قبل أصاغرهم وتفرقت أهواءهم، هلكوا» [۳٧۴]. «مردم تا زمانی که علم را از اصحاب پیامبر گرامی و از بزرگانشان (عالمان دینی) میآموختند بر راه راست به خوبی پیش میرفتند اما وقتی علم را از اهل بدعت کسب کردند و آراء مبتنی بر هواهای نفسانیشان پراکنده گشت همه هلاک شدند».
یکی دیگر از نشانههای قیامت خارج شدن زنان از آداب اسلامی با آشکار کردن زینت، مو و بدن و پوشیدن لباسهایی است که عوراتشان را پنهان نمیکنند عبدالله بن عمر میگوید از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «سيكون في آخر أمتي رجال يركبون على السروج، كأشباه الرجال، ينـزلون على أبواب المساجد، نساؤهم كاسيات، عاريات على رؤوسهم كأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهنّ ملعونات، لو كانت وراءكم أمة من الأمم لخدمن نساءكم نساءهم كما يخدمنّكم نساء الأمم قبلكم» «رواه امام احمد» [۳٧۵]. «در امت آخر الزمان مردانی پیدا میشوند بر زینهایی مانند رحال شترها سوار هستند و جلو درب مساجد پیاده میشوند. زنانشان لباس بر تن دارند اما در واقع لختند روی سر آنها مانند کوهان شترِ لاغر اندام است بر آنان نفرین کنید، آنان نفرین شده هستند اگر بعد از شما امت دیگر میبود زنان شما به زنان آنان خدمت میکردند همانطور که زنان امتهای گذشته به شما خدمت میکنند». حاکم در روایتی [۳٧۶] آورده است: «سيكون في آخر هذه الأمة رجال يركبون على المياثر حتى يأتوا أبواب مساجدهم نساؤهم كاسيات عاريات» «در نسلهای آخر این امت مردانی هستند که سوار بر زینهای بزرگ میشوند تا اینکه جلو درب مساجد پیاده میشوند. زنانشان گرچه لباس بر تن دارند ولی اندام آنها آشکار است.
از ابوهریره روایت شده است گفت: «از جمله نشانههای قیامت.... این است که لباسهایی درست میشودکه زنان آن را میپوشند ولی در عین حال لختند» [۳٧٧].
این احادیث از معجزات پیامبر گرامی ج به حساب میآیند زیرا تمام آنها قبل از ما و همچنین امروز بیشتر از گذشته تحقق یافتهاند [۳٧۸].
پیامبر گرامی این نوع زنان را «کاسیات عاریات» نامیده است زیرا لباس میپوشند ولی چون لباسها شفاف و ناز کند بدن آنان را نمیپوشاند مانند اغلب لباس زنان امروزی [۳٧٩].
برخی گفتهاند «کاسیات عاریات» یعنی لباسها بدن را میپوشانند ولی آنقدر تنگ و چسبان هستند تمام مفاتن بدن زن از جمله پشت و سینه، برجسته و آشکارند و یا قسمتی از بدنش را لخت میکند تا بر اساس آن قسمتهای دیگر بدنشان حدس زده شود [۳۸۰].
ابوهریرهس میگوید پیامبر خدا ج فرمودند: «صنفان من أهل النار لم أرهما: قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس ونساء كاسيات عاريات مميلات مائلات رؤوسهنّ كأسنمة البخت المائلة لا يدخلن الجنة ولا يجدن ريحها وإن ريحها ليوجد من مسيرة كذا وكذا» [۳۸۱].
«دو صنف از انسانها جزو اهل جهنم هستند تاکنون آنها را ندیده بودم. افرادی که شلاقی مانند دم گاو در دست دارند و با آن مردم را میزنند. و زنانی پوشیده از لباس ولی در عین حال لخت و عریانند آنان از طاعت خدا بدورند و با بیحجابی خود را به طرف مردان سوق میدهند. سر آنان مانند کوهان شتر لاغر اندام است. به بهشت وارد نمیشوند و بوی آن را نیز حس نمیکنند در صورتی که بوی بهشت از فاصله فلان و.... حس میشود».
«مميلات مائلات رؤوسهن كأسنمة البخت المائلة» بیان کرده است همان صفاتی که امروز مشاهده میشوند درست مثل اینکه پیامبر خدا به زمان ما مینگریسته و آن را برایمان توصیف میکرده است.
در عصر ما مکانهایی برای آرایش موهای زنان با مدلهای گوناگون به نام (کوافیر) ساخته شده است که مردانی بر آن مشرفند و گرانترین قیمتها را دریافت میکنند. بلکه بسیاری از زنان به موهای طبیعی خود اکتفا نمیکنند بلکه به موهای مصنوعی پناه میبرند و آن را به موهای خودشان پیوند میزنند تا جذابیت و زیبایی آن بیشتر گردد و مردان بیشتر مجذوب آن شوند [۳۸۲].
از جمله نشانههای قیامت صدق خواب انسان مؤمن است، انسان مؤمن هر چه ایمانش کاملتر باشد خوابهایش نیز درستترند در صحیح بخاری و مسلم [۳۸۳] از ابوهریرهس روایت شده است رسول خدا فرمودند: «إذا اقترب الزمان لم تكد رؤيا المؤمن تكذب، وأصدقكم رؤيا أصدقكم حديثاً، ورؤيا المسلم جزء من خمس وأربعين جزءاً من النبوّة» «وقتی روز قیامت فرا رسد خواب مؤمن دروغ نیست، هر کس راستگفتارتر باشد خوابش نیز درستتر است و خواب مسلمان قسمتی از چهل و پنج جزء نبوت است». این لفظ مسلم بود. و اما لفظ بخاری: «لم تكد رؤيا المؤمن تكذب.... وما كان من النبوة فإنه لا يكذب».
ابن ابی جمره میگوید: «اینکه خواب مؤمن در آخر الزمان دروغ نیست یعنی اینکه به گونهای پدید میآید که نیاز به تعبیر ندارد پس در آن دروغ پیش نمیآید بر خلاف گذشته که تعبیر خواب پوشیده میماند بطوری که تعبیر کننده خواب آن را تعبیر میکرد و در ظاهر بر خلاف آن تحقق مییافت پس بدین اعتبار در آن کذب واقع میشد. و علت اختصاص این موضوع به آخر الزمان این است که مؤمن غریب میگردد طبق حدیث پیامبر خدا ج که میفرماید: «بدأ الإسلام غريباً وسيعود غريباً» [۳۸۴]. «اسلام با غربت آغاز شد و دوباره به غربت بر میگردد» در این موقع انیس و یاور مؤمن کم میشود و با رؤیای صادقه تاییدات خداوند را دریافت مینماید [۳۸۵].
علماء در مورد تعیین زمان رؤیای صادقه مؤمن چند رأی دارند [۳۸۶].
۱- زمانی است که قیامت نزدیک میشود، علماء کم میگردند. آموزشهای دینی کم رنگ میشوند به علت فتنههای زیاد و کشتار فراوان مردم مانند اهل فتره میشوند (نسبت به دین جاهل میگردند) و آنان نیازمند مجددّ دینی و یاد آورندۀ تعلیمات دینی هستند همانند انبیاء در امتهای گذشته اما چون حضرت محمد ج آخرین پیامبر بود. و پیامبر دیگری مبعوث نمیشود خداوند رؤیای صادقه را که جزئی از انذار و تبشیر انبیاست جایگزین آن میکند. لذا حدیث ابوهریره این موضوع را تایید میکند که میفرماید: «يتقارب الزمان ويقبض العلم» [۳۸٧] «زمان نزدیک میشود و علم کم میگردد». ابن حجر این قول را ترجیح میدهد.
۲- زمانی که تعداد مؤمنان کم میشود، کفر و جهل و فسق بر جامعه حاکم میگردد مؤمن با رؤیای صادقه انس میگیرد و یاری دریافت میکند و با آن اکرام و تسلی خاطر مییابد.
این قول با قول گذشته ابن ابی جمره نزدیک است پس براساس این دو قول رؤیای صادقه مؤمن به زمان خاصی اختصاص ندارد بلکه هر وقت آخر الزمان نزدیک شد و امر دین رو به اضمحلال رفت خواب مؤمن حقیقی صادق میگردد.
۳- این موضوع خاص زمان حضرت عیسی بن مریم است زیرا انسانهای زمان او بهترین و راستگوترین این امت بعد از صدر اسلام هستند پس رؤیای آنان صادقه خواهد بود.
عبدالله بن مسعودس از پیامبر خدا ج روایت میکند پیامبر فرمودند: «إنّ بين يدي الساعة..... ظهور القلم» [۳۸۸] مراد از ظهور قلم -و الله اعلم- ظهور کتابت [۳۸٩] و انتشار آن است.
در روایت طیالسی و نسائی از عمرو بن تغلب آمده است گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم فرمود: «إن من أشراط الساعة..... أن يكثر التجار ويظهر العلم» [۳٩۰] «از نشانههای قیامت.... این است تجارت افزایش مییابد و علم ظاهر میگردد».
معنی ظهور علم – و الله اعلم – ظهور وسائل علم مانند کتابها است در عصر ما بطور آشکار ظاهر شده و در اطراف و اکناف زمین به علت رشد صنعت چاپ و تصویر برداری انتشار یافته است. با وجود این بیشتر مردم جاهلند و علم نافع که علم به کتاب و سنت و عمل به آنها است در میانشان به ندرت دیده میشود. و کثرت کتب در این راستا سودی نبخشیده است [۳٩۱].
از جمله نشانههای قیامت تهاون به شعائر خداوند است. در حدیث عبدالله بن مسعودس آمده است از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «إن من أشراط الساعة أن يمرّ الرجل بالمسجد لا يصلي فيها ركعتين» «همانا از نشانههای قیامت این است که مرد در کنار مسجد عبور میکند و دو رکعت نماز در آن نمیخواند» [۳٩۲]. و در روایتی دیگر آمده است «أن يجتاز الرجل بالمسجد، فلا يصلي فيه» [۳٩۳]. «مرد از مسجد بگذرد و در آن نماز نخواند». دوباره از ابن مسعود روایت شده است «از جمله نشانههای قیامت تبدیل شدن مساجد به راه عبور و مرور است» [۳٩۴].
از انسس روایت شده است پیامبر خدا ج فرمودند: «إن من أمارات الساعة أن تتخذ المساجد طرقاً». «از جمله نشانههای قیامت تبدیل شدن مساجد به راه عبور و مرور است» یقیناً این کار درست نیست زیرا احترام به مساجد از زمرۀ تعظیم شعائر الله [۳٩۵] و از نشانههای ایمان و تقوی به حساب میآید. خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِكَۖ وَمَن يُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ ٣٢﴾ [الحج: ۳۲].
«هر کس شعارها و برنامههای خداوند را ارج نهد بیشک این کار نشانه پرهیزگاری دلها است».
پیامبر خدا ج میفرمایند: «إذا دخل أحدكم المسجد فلا يجلس حتى يركع ركعتين» [۳٩۶]. «هرگاه یکی از شما داخل مسجد شد ننشیند تا دو رکعت نماز بخواند» یکی از بلاهای بزرگ این است که مساجد به جای ذکر و عبادت اسلامی به اماکن سیاحت و استراحت کفار تبدیل شدهاند این معضل در عصر ما در برخی مناطق اسلامی و مناطق تحت تصرف کفار صورت پذیرفته است. لا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم.
عبدالله بن مسعود میگوید پیامبر خدا فرمودند: «من اقتراب الساعة انتفاخ الأهلة» [۳٩٧]. «از نشانههای قیامت بزرگ شدن هلال ماه است» ابوهریره میگوید پیامبر خدا ج فرمودند: «من اقتراب الساعة انتفاخ الأهلة وأن يرى الهلال [۳٩۸] الليلة فيقال لليلتين» [۳٩٩]. «از جمله نشانههای قیامت بزرگ شدن هلال ماه است بطوری که هلال یک شبه مانند هلال دو شبه دیده میشود.
انس ابن مالکس روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «إن من أمارات الساعة أن يرى الهلال الليلة فيقال لليلتين» [۴۰۰]. «از جمله نشانههای قیامت رؤیت هلال یک شبه مانند هلال دو شبه است» در این دو روایت «انتفاخ الاهله» چنین تفسیر شده است، هلال شب اول هنگام طلوع در بزرگی مانند هلال شب دوم است. یعنی از حالت عادی بزرگتر است. و الله اعلم.
ابوهریره از پیامبر خدا ج روایت میکند فرمودند: «سيكون في آخر أمتي أناس يحدّثونكم ما لم تسمعوا أنتم ولا آبائكم فإياكم وإياهم» [۴۰۱]. «در آخر الزمان مردمانی وجود دارند با شما سخنانی را میگویند که تاکنون نه شما و نه پدرانتان آنها را نشنیدهاید پس خود را از آنان دور نگه دارید.
در روایتی دیگر آمده است «يكون في آخر الزمان دجالون كذابون يأتونكم من الأحاديث بما لم تسمعوا أنتم ولا آبائكم، فإياكم وإياهم لا يضلونكم ولا يفتنونكم» [۴۰۲]. «در آخر الزمان دجالهای دروغگو سخنانی به شما میگویند که نه شما و نه پدرانتان آنها را نشنیدهاید پس مواظب آنها باشید شما را گمراه و منحرف نکنند» مسلم از عامر بن عبده نقل میکند، او میگوید: عبدالله بن مسعودس گفت: «إن الشيطان ليتمثل في صورة الرجل، فيأتي القوم فيحدّثهم بالحديث من الكذب فيتفرقون فيقول الرجل منهم: سمعت رجلاً أعرف وجهه ولا أدري ما اسمه يحدّث» [۴۰۳]. «همانا شیطان به صورت مرد در میآید نزد قومی میآید سخنان دروغ به آنان میگوید و پراکنده میشوند یکی از آنها میگوید از مردی این سخن را شنیدم صورتش را میشناسم اما اسمش را نمیدانم» از عبدالله بن عمرو بن العاص روایت شده است میگوید: «در داخل دریا شیاطینی توسط سلیمان÷ زندانی شدهاند. ممکن است آزاد شوند و قرآن را بر مردم بخوانند» [۴۰۴].
نووی دربارۀ معنی کلام فوق میگوید: یعنی چیزی را که میخوانند قرآن نیست ولی میگویند این قرآن است تا مردم عوام را گمراه کنند اما آنان گمراه نمیشوند» [۴۰۵].
چقدر احادیث غریب در عصر ما زیادند، مردم چنان حالی پیدا کردهاند از دروغگویی و نقل اقوال بدون تحقیق درباره صدق و کذب آن، پرهیز نمیکنند و این باعث گمراه کردن مردم و ابتلاء آنان است. بدین خاطر پیامبر خدا ج ما را از تصدیق آنها بر حذر داشته است. لذا محدثین این نوع احادیث را برای وجوب تحقیق و تثبت در نقل احادیث پیامبر خدا ج و تمحیص راویان برای شناسایی راویان مطمئن از سایرین اصل قرار دادهاند. ولی به علت دروغگویی بیش از حد مردم در این زمان انسان نمیتواندصحیح و سقم اخبار را از هم جدا کند.
در حدیث عبدالله بن مسعودس از پیامبر ج آمده است «إن بين يدي الساعة.... شهادة الزور وكتمان شهادة الحق» [۴۰۶]. «از نشانههای قیامت.... شهادت دروغ و کتمان شهادت بر حق است» شهادت زور یعنی عمداً شهادت دروغ گفتن پس همانطور که شهادت زور سبب ابطال حق است همچنین کتمان شهادت نیز سبب ابطال حق خواهد شد.
خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ﴾ [البقرة: ۲۸۳].
«شهادت را کتمان نکنید، هر کس شهادت را کتمان کند بیشک قلبش گناهکار است».
ابوبکرس میگوید: ما نزد پیامبر خدا ج بودیم فرمودند: «ألا أنبئكم بأكبر الكبائر (ثلاثاً)؟ الإشراك بالله، وعقوق الوالدين وشهادة الزور – أو قول الزور – وكان متكئاً فجلس فما زال يكررها حتى قلنا: ليته سكتَ» [۴۰٧]. «آیا شما را با خبر سازم از بزرگترین گناهان کبیره (سه بار تکرار کرد) شرک به خداوند، آزار و اذیت پدر و مادر و شهادت زور – یا قول زور – پیامبر در حالی که تکیه داده بود نشست اما آنقدر (این عبارت را) تکرار کرد ما گفتیم ای کاش (پیامبر) سکوت میکرد».
در عصر ما شهادت زور و کتمان شهادت چه قدر افزایش یافته است! و به خاطر بزرگ بودن جرم آن پیامبر اکرم آن را همراه با شرک و حقوق والدین ذکر نمودهاند زیرا شهادت زور باعث ظلم و ستم به هم نوعان و ضایع شدن حقوق مردم در اموال و اعراض میگردد. و وقوع آن علامت ضعف ایمان و عدم ترس از خداوند رحمان است.
در روایتی انسس میگوید: حدیثی به شما میگویم که کسی جز من به شما نخواهد گفت، از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «من أشراط الساعة أن يقل العلم ويظهر الجهل، ويظهر الزنا وتكثر النساء ويقل الرجال حتى يكون لخمسين امرأة القيم الواحد» [۴۰۸]. «از جمله نشانههای روز قیامت این است: علم کم و جهل و زنا آشکار میشود و زنان زیاد و مردان کم میشوند بطوری که پنجاه زن یک مرد به عنوان قیم دارند».
گفته شداه است: سبب آن افزایش فتنه و زیاد کشته شدن مردان است زیرا مردان اهل جنگ و کارزارند [۴۰٩].
یا اینکه سبب آن زیاد شدن فتوحات و افزایش جاریه در بین مسلمانان است حافظ ابن کثیر میگوید: «در ردّ اسباب ذکر شده میتوانیم بگوییم در حدیث ابو موسى به قلّت مردان تصریح شده است «من قلّة الرجال وكثرة النساء» [۴۱۰]. ظاهراً قلت مردان و کثرت زنان علامت نزدیکی قیامت است و سبب دیگری ندارد بلکه خداوند در آخر الزمان تولد پسر را کاهش و تولد دختر را افزایش میدهد و افزایش زنان و کاهش مردان متناسب با ظهور جهل و قبض علم است [۴۱۱].
به نظر من کلام ابن حجز با کلامی که اسبابی را برای کاهش مردان و افزایش زنان بیان میکند. منافاتی ندارند یعنی چیزیهایی مانند وقوع فتنهها که سبب اصلی کشت و کشتار هستند نیز میتوانند اسباب آن واقع شوند. در روایت مسلم اشاره شده است کاهش مردان و افزایش زنان سبب رفتن مردان و باقیماندن زنان است. و غالباً آنچه باعث از بین رفتن مردان میشود کثرت کشت و کشتار است لفظ حدیث در روایت مسلم چنین است «ويذهب الرجال وتبقى النساء حتى يكون لخمسين امرأة قيم واحد» [۴۱۲]. در اینجا منظور حقیقت عدد «پنجاه» نیست. در همین رابطه در حدیث ابو موسى آمده است: «يرى الرجل يتبعه أربعون امرأة يلذن به» [۴۱۳]. پس بطور مجازاً منظور کثرت زنان نسبت به مردان است [۴۱۴].
از انس بن مالک و از پیامبر خدا ج روایت شده است فرمودند: «إن من أمارات الساعة... أن يظهر موت الفجأة» [۴۱۵]. «از نشانههای قیامت... این است که مرگهای ناگهانی زیاد شود».
این امر امروز زیاد مشاهده میشود خیلی انسانهای صحیح و سالم را میبینی ناگهان میمیرند. امروز این نوع مرگها به (سکتۀ قلبی) مشهورند. بر عاقل لازم است آگاه شود و به سوی خدا باز گردد قبل از اینکه مرگ ناگهانی او را فراگیرد.
امام بخاری میفرماید:
اغتنم في الفراغ فضل رکوع
فعسی أن يکون موتک بغتةً
اوقات فراغت را غنیمت بشمار و از فضل و برکت رکوع (نماز) بهرهمند شو چون ممکن است مرگ ناگهانی تو را فرا گیرد.
کم صحيح رأيت من غير سقم
ذهبت نفسه الصحيحة فلتةً
چه انسانهای سالم و بدور از بیماری را دیدیم جان شریفشان را ناگهان از دست دادند ابن حجر میگوید: «عجیب است که او با مرگ ناگهانی دنیا را وداع گفت [۴۱۶].
حذیفهس میگوید: از پیامبر خدا درباره قیامت سؤال شد فرمودند: «علمها عند ربي، لا يجلّيها لوقتها إلا هو ولكن أخبركم بمشاريطها وما يكون بين يديها إن بين يديها فتنة وهرجاً». «علم آن نزد خداوند است زمان وقوع آن را جز او نمیداند ولی من از نشانهها و اتفاقات آن شما را با خبر میسازم یقیناً قبل از قیامت فته و هرج میآید».
گفتند: ای پیامبر خدا ج معنی فتنه را میدانیم ولی هرج به چه معنی است؟ پیامبر فرمود «بلسان الحبشةِ القتل ويلقي بين الناس التناكر فلا يكاد أحد أن يعرف أحداً» [۴۱٧]. «در زبان حبشه هرج یعنی قتل و در بین مردم تناکر ایجاد میشود بطوری که کسی کسی را نمیشناسد».
وقوع عدم اعتماد و عدم تعارف بین مردم به علت ایجاد فتنه و سختیها و افزایش کشتار بین مردم است زمانی که ماده بر حیات انسان مستولی میگردد و هر کس به فکر خواستههای خود است و مصالح و حقوق دیگران را در نظر نمیگیرد. انانیت و خودبینی در جامعه رواج مییابد و انسان درست در اختیار هواهای نفسانی خود است و اصول اخلاقی وجود ندارد تا مردم براساس آن همدیگر را بشناسند و اخوت اسلامی وجود ندارد تا موجب محبت و تعاون بین همدیگر گردد.
طبرانی از محمد بن سوقه نقل میکند گفت: نزد نعیم بن ابی هند آمدم، صحیفهای به من نشان داد که در آن نوشته شده بود از ابو عبیدۀ جرّاح و معاذ بن جبل به عمر ابن خطاب: سلام علیکم (در ادامه آمده بود) ما با همدیگر بحث میکردیم کار این امت در آخر الزمان به جایی میرسد برادران ظاهری و دشمنان سرّی همدیگرند. (سپس جواب عمر در آن آمده بود) شما مرا از حال امت اسلامی در آخر الزمان آگاه میکنید که مردم برادر ظاهری و دشمنان سرّی همدیگرند و خودتان را تبرئه میکنید اکنون آن زمان فرا نرسیده است. آن موقع زمانی است که رغبت و رهبت در مردم ظاهر میگردد و رغبت مردم به همدیگر به خاطر منافع دنیوی است» [۴۱۸].
باران و نهرها و سرسبزی به سرزمین عرب باز میگردد. در حدیثی از ابوهریره آمده است پیامبر خدا فرمود: «لا تقوم الساعة حتى تعود أرض العرب مروجاً وأنهاراً» [۴۱٩]. «قیامت بر پا نمیشود تا سرسبزی و آب و باران دوباره به سرزمین عرب بازگردد».
این حدیث دلالت دارد بر اینکه قبلاً سرزمین عرب خرم و سرسبز با آب شیرین فراوان بوده است و در آینده به همان حالت باز خواهد گشت.
نووی دربارۀ عود سرزمین عرب به سرسبزی و آب شیرین میگوید: - و الله اعلم – آنان سرزمینشان را رها میکنند و بر اثر عدم زراعت و کشت و کار مهمل و بدون استفاده باقی میماند. و این امر به علت کمبود مردان و زیاد شدن جنگها و تراکم فتنهها و کمبود آمال و عدم اهتمام به زمینها و مشغول شدن به امور دیگر و نزدیکی آخر الزمان است.
به نظر من در توضیح نووی دربارۀ این حدیث جای بحث و نظر وجود دارد زیرا سرزمین عرب خشک و کم آب و بدون نبات است. بیشتر آب آن از برکهها و آب باران تهیه میشود. پس وقتی رها شود. و مردم به امور دیگری مشغول شوند زراعت و حاصلخیزی زمینهای آن میمیرد و دیگر سرسبز و پر آب نمیشود.
از ظاهر حدیث بر میآید مناطق عربنشین پر آب، صاحب جویبار و سرسبز و خرّم میگردد. پیدایش چشمههای آب و تشکیل جویبارها و زراعت در عصر ما مضمون حدیث را تایید میکند معاذ بن جبل میگوید پیامبر خدا در غزوۀ تبوک فرمودند: «شما در آینده – انشاءالله – به چشمه تبوک میآیید. و نزدیکی چاشت به آنجا میرسید پس اگر کسی از شما به آنجا رسید آب آن را لمس نکند تا بر میگردد» ما به آنجا آمدیم ولی قبل از ما دو نفر در آنجا بودند. آب چشمه کم بود (مانند بند کفش) پیامبر از آنها سؤال کرد آیا آب چشمه را لمس کردهاید. گفتند: بلی پیامبر (تا خدا اجازه بدهد) بر آنها عصبانی شد سپس با دستانشان کم کم مقداری آب در جایی جمع کردند و پیامبر خدا با آن دست و صورتش را شست و دوباره آب را داخل چشمه ریختند آب چشمه زیاد شد [۴۲۰]. و مردم همه آب نوشیدند سپس پیامبر ج فرمود: «يوشك يا معاذ إن طالت بك حياة أن ترى ماههنا قد ملي جناناً» [۴۲۱]. «امید است ای معاد اگر طول عمر داشته باشی مشاهده کنی اینجا پر از باغ و گیاه شده است».
ابوهریره میگویند پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى تمطر السماء مطراً لا تكن منها بيوت المدر ولا تكن منها إلا بيوت الشعر» [۴۲۲]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه از آسمان چنان بارانی ببارد که خانههای گلی مقاومت نکنند جز چادرهای صحرائی».
انسس میگوید پیامبر خدا ج فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يمطر الناس مطراً عاماً ولا تنبت الأرض شيئاً» [۴۲۳]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه باران عام بر تمام مردم ببارد ولی زمین گیاهی را سبز نکند».
وقتی باران سبب روییدن گیاه بر زمین است پس خداوند باید مانعی برای آن خلق کند تا موجب مسببش نشود زیرا خداوند خالق اسباب و مسببات است و در این راستا هیچ چیز مانع او نیست.
ابوهریره میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «ليست السنة بأن لا تمطروا، ولكن السنة أن تمطروا وتمطروا ولا ينبت الأرض شيئاً» [۴۲۴]. «خشکسالی این نیست که باران نبارد بلکه خشکسالی این است که بر شما باران ببارد و ببارد ولی چیزی از زمین سبز نشود».
ابوهریره میگوید پیامبر خدا ج فرمودند: «لاتقوم الساعة حتى يحسر الفرات عن جبل من ذهب، يقتتل الناس عليه فيقتل من كل مئة تسعة وتسعون وتقول كل رجل منهم، لعلي أكون أنا الذي أنجو» [۴۲۵]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه رود فرات کوهن از طلا را کشف (ظاهر) کند. مردم بر سر آن بجنگند و نود و نه در صد آنان کشته میشوند و همه میگویند شاید من زنده بمانم».
منظور از کوه طلایی (نفت یا طلای سیاه) نیست همانطور که ابو عبیده در شرح آن «النهایه / الفتن و الملاحم» وابن کثیر بیان کرده است [۴۲۶] به چند دلیل زیر:
۱- نصّ حدیث میگوید کوهی از طلا در صورتی که در حقیقت نفت طلا نیست. و طلا همان فلز مشهور است.
۲- پیامبر ج خبر داده که رود فرات کوه طلایی را کشف میکند و مردم آن را میبینند اما نفت از اعماق زمین با آلات و تجهیزات مخصوص استخراج میشود.
۳- پیامبر تنها از رود فرات نام برده است نه آبهای دیگر و ما میبینیم نفت همانند خشکی از اعماق دریاها و در مناطق مختلف استخراج میشود.
۴- پیامبر خبر داده است مردم بر سر این کوه طلا کشته میشوند اما نقل نشده است که هنگام استخراج نفت مردم با هم کشتار کرده باشند. و پیامبر حاضران در آن زمان را از برداشت از آن کنز نهی کرده است همانطور که در روایت ابی بن کعب آمده است او میگوید: با وجود اینکه مردم دائماً به دنبال دنیا هستند.... من از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند «يوشك الفرات أن يحسر عن جبل من ذهب فمن حضره فلا يأخذ منه شيئاً» [۴۲٧].
«نزدیک است فرات کوه طلایی را کشف کند. پس هر کس در آنجا حاضر باشد از آن چیزی بر ندارد». هر کس کوه طلا را به نفت تفسیر کرده است لازم است بگوید هیچ کس از نفت کشف شده چیزی بر ندارد ولی تا به حال هیچ کس چنین نظری نداده است [۴۲۸].
ابن حجر این قول را ترجیح داده است که عدم اخذ از کوه طلا به خاطر فتنه و کشتار ناشی از هجوم مردم به آن است [۴۲٩].
از جمله نشانههای قیامت تکلم حیوانات درنده و جمادات با انسان و اخبار جمادات دربارۀ وقایعی است که در غیاب او رخ دادهاند. و تکلم بعضی از اعضاء انسان مانند خبر دادن پای انسان دربارۀ آنچه خانوادهاش بعد از او انجام دادهاند.
در حدیثی از ابوهریره آمده است: گرگی نزد چوپانی آمد از میان گوسفندان برهای برداشت و چوپان دنبالش رفت تا بره را از او گرفت. گرگ به بالای تپهای رفت و نشست و دمش را از پشت به شکمش چسپاند و به چوپان گفت: رزقی را که خداوند به من داده بود از من گرفتی. مرد گفت: قسم به خدا تا امروز ندیده بودم گرگی سخن بگوید. گرگ گفت: تعجب میکنم از این مرد که در بین این خرماها خبر از گذشته و آینده میدهد. مرد یهودی نزد پیامبر ج آمد و ماجرا را تعریف کرد. پیامبر او را تصدیق کرد و گفت: «إنها أمارة من أمارات بين يدي الساعة وقد أوشك الرجل أن يخرج فلا يرجع حتى تحدثه نعلاه وسوطه ما أحدث أهله بعده» «رواه احمد» [۴۳۰].
این یکی از نشانههای قبل از روز قیامت است. ممکن است مرد خارج شود و بر نگردد تا اینکه کفشهایش و تازیانهاش به او بگویند آنچه را اهلش بعد از او انجام دادند». در روایتی دیگر از او از ابو سعید خدری (در همین قصه) آمده است پیامبر خدا فرمود: «صدق والذي نفسي بيده لا تقوم الساعة حتى يكلم السباع الإنس ويكلم الرجل عذبة سوطه وشراك نعله ويخبره فخذه بما أحدث أهله بعده» [۴۳۱]. «راست میگوید قسم به کسی که جانم در دست اوست قیامت بر پا نمیشود تا اینکه درندگان و (جمادات از جمله) تازیانه و بند کفش انسان با او سخن بگویند و ران پایش به او خبر بدهد آنچه را که خانوادهاش در غیاب او انجام دادهاند».
ابوهریره میگوید: پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يمرّ الرجل بقبر الرجل، فيقول ياليتني مكانه» [۴۳۲]. «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه مرد به قبر مرد دیگری عبور کند و بگوید: ای کاش من به جای او بودم».
ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «والذي نفسي بيده لا تذهب الدنيا حتى يمر الرجل على القبر فيتمرّغ عليه ويقول ياليتني كنت مكان صاحب هذا القبر وليس به الدّين إلا البلاء» [۴۳۳]. «قسم به کسی که جانم در دست اوست دنیا تمام نمیشود یا اینکه مرد بر قبری عبور کند و روی آن بغلطد و بگوید ای کاش من بجای صاحب این قبر بودم در حالی که او بدهکار کسی نیست بلکه از شدت بلا این کار را میکند».
آرزوی مرگ هنگام افزایش فتنه، تغییر احوال و آداب و رسوم شریعت است و این امر اگر تاکنون اتفاق نیفتاده است حتماً اتفاق خواهد افتاد.
عبدالله بن مسعودس میگوید: «زمانی پیش میآید اگر مرگ فروخته شود شما آن را میخرید. همانطور که شاعر میگوید:
وهذا العيش ما لا خير فيه
ألا موت يباع فاشتريه
[۴۳۴]
این زندگی خیر را در بر نمیگیرد
آگاهباشاگرمرگرافروختندآنراخریداریکن
حافظ عراقی
[۴۳۵] میگوید: لازم نیست این امر در تمام زمانها و مکانها و در میان همه مردم اتفاق بیافتد بلکه کافی است در برخی جاها میان تعدادی از مردم رخ بدهد و اینکه آرزوی مرگ را تعلیق به گذر بر قبرستان کرده است به خاطر نشان دادن شدت بلا در میان مردم است چون انسان ذاتا با دیدن قبر یا مرده از مرگ میهراسد اما در آن زمان به قدری فتنه و بلا وجود دارد که حتى دیدن مرده و قبر نیز باعث وحشت از مرگ و آرزوی حیات نمیشود.
این حدیث منافی حرمت تمنی مرگ نیست بلکه تنها اخبار وقایعی است که قبل از روز قیامت حادث خواهد شد. لذا متعرض هیچ حکم شرعی نشده است [۴۳۶]. (یعنی نمیتوان جواز تمنی مرگ را از آن استنباط کرد).
پیامبر خدا ج خبر داده است زمانی میآید مردم از شدت بلا و سختی آرزوی دجال را میکنند در حدیثی حذیفهس میگوید پیامبر خدا ج فرمودند: «يأتي على الناس زمان يتمنون فيه الدجال» «زمانی خواهد آمد مردم آرزوی آمدن دجال را میکنند» گفتم: ای پیامبر خدا، پدر و مادرم فدایت به چه دلیل؟ پیامبر فرمود: «مما يلقون من العناء والعناء» [۴۳٧] «به خاطر شدت رنج و زحمت زیاد».
مستورد قریشی به عمرو بن عاصس گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «تقوم الساعة والروم أكثر الناس» «قیامت بر پا میشود در حالی که تعداد رومیان از همه بیشتر است» عمرو گفت: چه میگویی؟ او جواب داد: آنچه را که از پیامبر خدا شنیدهام میگویم [۴۳۸].
در حدیثی عوف بن مالک اشجعیس میگوید: از پیامبر خدا شنیدم فرمودند: «اعدد ستاً بين يدي الساعة.... ثم هدنة تكون بينكم بين بني الأصفر، فيغدرون فيأتونكم تحت ثمانين غاية تحت كل غاية اثنا عشر ألفاً» [۴۳٩]. «شش نشانه را قبل از روز قیامت بر شمار..... (از جمله آنها) جنگی که بین شما و رومیان ایجاد میشود و آنان به شما خیانت میکنند و با هشت لشکر که تعداد هر یک از آنها دوازده هزار نفر است به جنگ شما میآیند».
جابر بن سمره از نافع بن عثبه روایت میکند، میگوید: ما با پیامبر خدا ج بودیم از ایشان چهار جمله به یاد دارم. فرمودند: «تغزون جزيرة العرب فيفتحها الله، ثم فارس فيفتحها الله، ثم تغزون الروم فيفتحها الله، ثم تغزون الدجال فيفتحه الله» «در جزیرةالعرب جهاد میکنید و خداوند آن را برایتان فتح میکند، سپس با فارس جهاد میکنید خداوند آن را برایتان فتح میکند سپس با روم جهاد میکنید خداوند آن را برایتان فتح میکند و سپس با دجال جهاد میکنید و خداوند آن را نیز برایتان فتح میکند نافع گفت: ای جابر دجال را نمیبینیم تا اینکه روم را فتح کنیم [۴۴۰].
در توصیف قتال بین مسلمانان و روم احادیثی روایت شدهاند و در حدیثی از یسیربن جابر آمده است. او گفت: باد سرخی در کوفه وزید مردی آمد ظاهراً او جز عبدالله بن مسعود نبود. ای عبدالله قیامت آمد او نشست، تکیه زد و گفت همانا قیامت نمیآید تا میراث تقسیم نشود و غنیمت شادی بخش بدست نیاید و سپس دستش را به سمت شام دراز کرد و گفت آن دشمنی که علیه مسلمانان جمع میشوند و مسلمین هم برای جهاد با آنان آماده میشوند گفتم منظور شما روم است؟
گفت: بلی در آنجا جنگ سختی در میگیرد، مسلمانان گروهی پیش مرگ را به خط مقدم میفرستند تا حتماً با پیروزی برگردند پس تا شب با دشمن میجنگند در این هنگام هر کدام از دو طرف به جای خودشان بر میگردند. در حالی که گروه پیش مرگان نماندهاند مسلمانان گروه پیش مرگ دیگری را به میدان میفرستند تا جز با پیروزی بر نگردند آنان میجنگند تا اینکه شب مانع میشود و دوباره هر کدام از دو طرف بدون پیروزی به عقب بر میگردند در حالی که گروه پیش مرگ دوم هم از هم پاشیده است این روند به همین ترتیب در روز سوم هم ادامه دارد.
در روز چهارم بقیه سپاهیان مسلمان نیز به خط مقدم میروند خداوند شکست را بر لشکر روم وارد میکند و تعداد زیادی از آنها به قتل میرسند که نظیر آن تاکنون دیده نشده است. حتى پرنده هم در جانب آنان نمیماند و هر کس جای آنان را میگرفت فوراً از بین میرفت. اگر تعداد فرزندان بدر به صد نفر میرسید جز یک نفر باقی نمیماند.
پس آنان به چه غنائمی دل خوش میشوند و کدام میراث را تقسیم میکنند. آنان در این فکر بسر میبرند که ناگهان با بلائی بزرگتر از آن مواجه میشوند. صدایی به آنها میرسد: دجال به میان زن و بچه آنها رفته و جای آنها را گرفته است پس هر چه در دست دارند رها میکنند و به سمت همدیگر میآیند و ده لشکر را آماده میکنند.
پیامبر خدا میفرماید: «همانا من اسم آنها و اسم پدرانشان و رنگ اسبانشان را میشناسم آنان در آن روز بهترین سواران روی زمین هستند» [۴۴۱].
همانطور که احادیث بیان کردهاند این جنگ در آخر الزمان در شام قبل از ظهور دجال اتفاق میافتد و پیروزی مسلمانان بر روم مقدمه فتح قسطنطنیه میشود در حدیثی از ابوهریره پیامبر اسلام میفرماید: «قیامت بر پا نمیشود تا سپاه روم در دابق (جای در شام بین حلب و انطاکیه) استقرار یابند و سپاهی از بهترین انسانهای روی زمین در مدینه به سوی آنها میرود. وقتی که صف میبندند. (سپاه) روم میگوید شما کنار بروید ما با شما قتال نمیکنیم آنان در جواب میگویند قسم به خدا ما برادران مسلمانمان را تنها نمیگذاریم پس با آنها جهاد میکنند ثلث آنها شکست میخورند که خداوند آنان را هرگز نمیبخشد. یک سوم کشته میشوند که برترین شهیدان نزد خداوند هستند و یک سوم به نعمت فتح میرسند. آنها قسطنطنیه را فتح میکنند. آنها در حال تقسیم عنائم هستند و شمشیر خود را بر درخت زیتون آویزان کردهاند. ناگهان شیطان در میان آنان صدا میزند مسیح در میان خانوادههای شما قرار گرفته است پس خارج میشوند میبینند خبر باطل است. وقتی دوباره به شام میآیند او خارج شده است پس آنان خود را برای قتال آماده میکنند و صفها را راست میکنند تا نماز بخوانند در همین موقع عیسی ابن مریم نازل میشود» [۴۴۲].
ابو درداءس میگوید: پیامبر اسلام فرمودند: «إن فسطاط المسلمين يوم الملحمة في أرض بالغوطة في مدينة يقال لها دمشق من خير مدائن الشام» [۴۴۳]. «تجمع مسلمانان در روز قتال (با روم) در سرزمینی بنام غوطه و در شهری به نام دمشق که از بهترین شهرهای شام است، خواهد بود».
ابن المنیر [۴۴۴] میگوید: «اما قصۀ روم تاکنون آنان بدین صورت تجمع نکردهاند و ما مطلع نشدهایم که آنها با این تعداد در خشکی جنگ کرده باشند پس این خبر از جمله اموری است که تاکنون رخ نداده است و در آن انذار و تبشیر وجود دارد و دلالت دارد بر اینکه عاقبت در دست مسلمانان است گرچه لشکر روم زیاد است ولی بشارت میدهد که تعداد مسلمانها چندین برابر خواهد بود» [۴۴۵].
یکی از نشانههای قیامت فتح قسطنطنیه -قبل از خروج دجال- توسط مسلمانان است. براساس احادیث وارده مسلمانها بعد از جنگ بزرگ با روم و پیروزی بر آنان به سوی شهر قسطنطنیه میروند و خداوند بدون کشتار و در حالی که سلاح مسلمانها تهلیل و تکبیر است آنجا را برایشان فتح میکند.
در حدیث از ابوهریره روایت شده است، پیامبر اسلام فرمودند: «سمعتم بمدينة جانب منها في البر وجانب منها في البحر؟» «شهری را میشناسید قسمتی از آن در خشکی و قسمت دیگر آن در دریا است». گفتند: بلی فرمود: «قیامت بر پا نمیشود تا اینکه هفتاد هزار از نوادگان اسحاق در آن غزا کنند وقتی به آنجا میرسند نه تیری پرتاب میکنند و نه با اسلحه جنگ میکنند. گفتند لا إله إلا الله و الله اکبر یک قسمت از شهر سقوط میکند ثور (یکی از راویان حدیث) میگوید نمیدانم فکر کنم گفت قسمتی که در دریاست سپس (حاضرین) گفتند لا إله إلا الله و الله اکبر و قسمت دیگر آن سقوط میکند سپس گفتند: لا إله إلا الله و الله اکبر سپس برای آنان فرج میآید و وارد آن میشوند و غنائم زیادی بدست میآورند. آنان در حال تقسیم غنائم هستند ناگهان صدایی به آنان میرسد. دجال آمده است پس آنان همه چیز را رها میکنند و بر میگردند» [۴۴۶].
به قسمتی از حدیث که میفرماید: «يغزوها سبعون ألفاً من بني إسحاق» اشکال وارد کردهاند چون رومیها از نوادگان اسحاق بن ابراهیم خلیل [۴۴٧] هستند پس چگونه فتح قسطنطنیه بدست آنان صورت میگیرد.
قاضی عیاض میگوید: در تمام روایتهای صحیح مسلم لفظ بنی اسحاق آمده است اما بعضی گفتهاند. بنی اسماعیل معروفتر است زیرا سیاق حدیث دلالت بر آن دارد و منظور حدیث اعراب است [۴۴۸].
حافظ ابن کثیر میگوید: این حدیث دلالت میکند بر اینکه رومیان در آخر الزمان مسلمان میشوند. بنابراین شاید فتح قسطنطنیه بدست آنها صورت گیرد و همانطور که حدیث متقدم بیان کرد هفتاد هزار نفر از نوادگان اسحاق به جنگ قسطنطنیه میروند. و به عنوان شاهد بر این استنباط حدیث مستورد قرشی را بیان میکند که در آن رومیها مدح شدهاند میگوید از پیامبر خدا شنیدم گفت: قیامت بر پا میشود و رومیان بیشتر مردم هستند. عمرو بن عاص به او گفت: متوجه هستی چه میگویی. گفت چیزی را میگویم که از پیامبر خدا ج شنیدهام در ادامه گفت و در آنان چهار خصلت وجود دارد.
۱- آنان هنگام فتنه حلیمترین مردمند. و بعد از فتنه و بلا سریعتر از دیگران بهبودی مییابند و بعد از شکست فوراً جمع میشوند و دوباره حمله میکنند. و بهترین انسان نسبت به مسکین، یتیم و ضعیف هستند و بزرگانشان بیشتر از دیگران از ظلم و ستم دوری میکنند [۴۴٩].
به نظر من دلیل دیگر بر مسلمانان شدن رومیان در آخر الزمان حدیث سابق ابوهریره دربارۀ قتال با روم است. در آن آمده رومیان به مسلمانان میگویند: «راه باز کنید تا با آنان که از ما جدا شدهاند بجنگیم، اما مسلمانان میگویند قسم به خدا ما برادرانمان را تنها نمیگذاریم [۴۵۰] رومیها از مسلمانان میخواهند بگذارند تا با کسانی از خودشان که از دینشان بر گشته و مسلمان شدهاند قتال کنند. مسلمانان پیشنهاد آنان را نمیپذیرند هر کسی از آنان مسلمان شود برادرشان محسوب میگردد و آن را به کسی تحویل نمیدهند یعنی حتى بعید نیست که بیشتر سپاه اسلام رومی باشند.
نووی میگوید: این امر امروز در زمان ما تحقق یافته است و بیشتر لشکریان اسلام در شام و مصر رومیان از دین برگشته هستند حتى در یک مرحله هزاران نفر از کفار را اسیر کردند الحمدلله.
پس اینکه سپاهیان فاتح قسطنطنیه از نوادگان حضرت اسحاق هستند تایید میشود و تعداد آنها به یک میلیون نفر میرسد. تعدادی از آنان کشته میشوند و برخی اسلام میآورند که همراه با مسلمانان قسطنطنیه را فتح میکنند و الله اعلم.
و فتح قسطنطنیه بدون قتال تاکنون رخ نداده است. ترمذی از انس بن مالک روایت میکند «فتح قسطنطنیه همراه با برپایی قیامت است». ترمذی میگوید: محمود بن غیلان میگوید: ابن حدیث غریب است. قسطنطنیه شهری در روم هنگام خروج دجال فتح میشود. و قسطنطنیه در زمان اصحاب پیامبر ج فتح شده است [۴۵۱].
ولی قسطنطنیه در عصر صحابه فتح نشده است، معاویه سپاهی به فرماندهی یزید که ابو ایوب انصاری هم جزو آنان بود به جنگ قسطنطنیه فرستاد ولی کلاً فتح نشد و بعداً مسلمه بن عبدالملک آن را محاصره کرد و دوباره موفق به فتح آن نشدند اما با آنان صلح کردند به شرطی که در قسطنطنیه مسجدی بسازند [۴۵۲].
ترکها قسطنطنیه را فتح کردند اما با جنگ و کشتار و امروز قسطنطنیه در دست کفار است و بنابر حدیث پیامبر ج در آینده دوباره فتح میگردد.
احمد شاکر میگوید: مژدهای که در حدیث به فتح قسطنطنیه داده شده است خدا بهتر میداند در آینده نزدیک یا دور اتفاق میافتد. این فتح زمانی تحقق مییابد.
مسلمانان از اعراض از دین خود دست بر دارند و به حقیقت آن باز گردند. اما فتح قسطنطنیه توسط ترکها قبل از عصر ما مقدمۀ فتح بزرگ آن به حساب میآید و در واقع زمانی که اعلام کردهاند حکومت آن لائیک و غیر دینی است از دست مسلمانها خارج شده است. کفار آنجا با دشمنان دین هم عهد شدهاند، مردم براساس قوانین غیر دینی و احکام کفر زندگی میکنند و در آینده طبق بشارت نبی اکرم فتح آن توسط مسلمانان اعاده میگردد [۴۵۳].
در آخر الزمان مردی از قحطان خارج میشود، مردم به دین او در میآیند و از او پیروی میکنند. امام بخاری این موضوع را در باب تغییر زمان مطرح میکند امام احمد و شیخان از ابوهریره روایت کردهاند: پیامبر خدا ج فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يخرج رجل من قحطان يسوق الناس بعصاه» [۴۵۴]. «قیامت نمیآید تا اینکه مردی از قحطان خارج شود و مردم را به دنبال خود بکشد» قرطبی میگوید: «يسوق الناس بعصاه» کنایه از استقامت مردم در برابر او و اتفاقشان علیه اوست و منظور معنی حقیقی عصا نیست بلکه مثالی برای اطاعت مردم از او و تسلطش بر آنان است و ذکر واژۀ عصا دلیل خشونت و تندی او با مردم است [۴۵۵].
به نظر من: عبارت «يسوق الناس بعصاه» کنایه از پیروی مردم از دستورات اوست و وصف خشونت او (همانطور که قرطبی بیان میکند) تنها نسبت به کسانی است که از دستورات او سرپیچی میکنند. و او مرد نیکوکاریست و حکم به عدالت میکند. این موضوع را روایت ابن حجر از نعیم بن حماد تأیید میکند.
نعیم بن حماد در اسنادی قوی از عبدالله بن عمرو نقل میکند: در حالی که و نام خلفاء را بیان میکرد در ادامه گفت: «و مردی از قحطان» (یعنی او نیز جزو خلفاء عادل به حساب میآید). و همچنین با اسنادی قوی از عبدالله بن عباس نقل میکند. گفت: (و از جمله حاکمان عادل) مردی از قحطان است. همه (حاکمان نامبرده) صالح هستند» [۴۵۶].
وقتی عبدالله بن عمرو بن العاص گفت: ملکی از قحطان میآید. معاویه عصبانی شد بلند شد خدا را حمد و سپاس کرد و گفت: اما بعد به من خبر دادهاند مردانی از شما سخنانی برایتان نقل میکنند نه در کتاب خداوند در سنت پیامبر ج وجود ندارند. آنان بسیار نادانند مواظب باشید هوی و آرزوی نفسانی شما را گمراه نکند من از پیامبر خدا شنیدم گفت: «این امر تنها در قریش است و هر کس در برابر آن قرار گیرد خداوند صورتش را به زمین میمالد به شرطی که دین اسلام را اقامه کنند. «رواه البخاری» [۴۵٧].
معاویه بدین خاطر انکار کرد مبادا کسی گمان کند خلافت در غیر قریش جائز است. با وجود این معاویه خروج مرد قحطانی را انکار نکرده است. و در حدیثش عبارت «ما اقاموا الدین» آمده است پس وقتی دین اسلام را اقامه نکنند امور از دستشان خارج میشود. و امروز چنین شده است. مردم پیرو و مطیع قریش بودند تا اینکه تمسکشان به دین رو به ضعف گرایید و متلاشی شدند لذا ملک از دست آنان به دیگران رسید [۴۵۸].
(بر خلاف تصور قرطبی) [۴۵٩] نام مرد قحطانی جهجاه نیست بلکه او مردی آزاده و منسوب به قحطان از نژاد اهل یمن به نام حمیر، کنده، همدان و غیره است [۴۶۰] اما جهجاه از مولاها است. روایت احمد از ابوهریره این امر را تأیید میکند، او میگوید: پیامبر خدا فرمودند: «لا يذهب الليل والنهار حتى يملك رجل (من الموالي) يقال له جهجاه» [۴۶۱] «روز قیامت نمیآید تا مردی به نام جهجاه به امارت برسد».
یکی از نشانههای قیامت جهاد مسلمانان یا یهودیها است زیرا یهود (پیروان دجال و مسلمانان سپاهیان حضرت عیسی÷ هستند. حتى سنگ و درخت به مسلمانان میگوید ای مسلمان این یک یهودی است در پشت من مخفی شده است بیا و او را به قتل برسان.
در زمان پیامبر مسلمانان با یهودیان قتال کردند بر آنان پیروز شدند و از جزیرةالعرب آنان را راندند در این راستا پیامبر خدا ج فرمودند: «لأخرجَنَّ اليهود والنصارى من جزيرة العرب حتى لا أدع إلا مسلماً» [۴۶۲]. «حتماً یهود و نصاری را از جزیرة العرب خارج میکنم تا اینکه جز مسلمانان در آن نماند».
اما این قتال از جمله نشانههای قیامت نیست و احادیث صحیحی در این مورد از پیامبر خدا ج نقل شدهاند وقتی که دجال میآید و عیسی نازل میشود مسلمانان با یهودیان جهاد میکنند.
امام احمد از سمره بن جنوبس حدیثی طولانی از خطبه پیامبر خدا در روز خورشید گرفتگی نقل میکند که در آن نام دجال آمده است و در ادامه میفرماید: «مسلمانان در بیت المقدس در محاصره قرار میگیرند ناگهان زلزله شدیدی میآید و خداوند او (دجال) و سپاهیانش را هلاک میسازد حتى دیوار – یا اصل دیوار – (حسن الاشیب [۴۶۳] میگوید) و اصل درخت، میگویند ای مؤمن – این یهودی و کافر است بیاو او را به قتل برسان.
او گفت: «این روایت تحقق نمییابد مگر وقایع بزرگی را در میان خودتان ببینید و در بین خودتان سؤال کنید آیا پیامبرتان در این باره چیزی گفته است» [۴۶۴].
شیخان از ابوهریره روایت میکنند پیامبر خدا فرمودند: «لا تقوم الساعة حتى يقاتل المسلمون اليهود، فيقتلهم المسلمون حتى يختبئ اليهودي من وراء الحجر والشجر فيقول الحجر والشجر: يا مسلم! يا عبدالله! هذا يهودي خلفي فتعال فاقتله، إلا الغرقد فإنه من شجر اليهود» [۴۶۵]. «رواه مسلم». «قیامت نمیآید تا مسلمانان با یهودیان جهاد کنند و آنها را قتل و عام کنند و یهودی خود را پشت سنگ و درخت پنهان کند و بگویند ای مسلمان یا ای عبدالله! اینجا یک نفر یهودی پنهان شده است بیا و او را به قتل برسان جز درخت غرقد (نوعی درخت در بیت المقدس) که به درخت یهودیها مشهور است.
از سیاق احادیث مشهود است منظور از تکلم سنگ و درخت معنی حقیقی آن است البته حدوث تکلم جمادات در احادیثی غیر از احادیث مربوط به قتال یهود مطرح شده و ثابت گردیده است. چون بحث مرتبط با نشانههای قیامت است ما بحث ویژهای در این باره مطرح کردیم.
پس وقتی در آخر الزمان جمادات به سخن میآیند دلیلی برای حمل تکلم سنگ و درخت بر مجاز وجود ندارد. همانطور که برخی علماء [۴۶۶] بیان کردهاند دلیلی برای حمل معنی حقیقی بر مجاز (در اینجا) وجود ندارد.
در قرآن به تکلم جمادات شده است خداوند میفرماید:
﴿أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِيٓ أَنطَقَ كُلَّ شَيۡءٖۚ﴾ [فصلت: ۲۱].
«ما را به سخن آورد کسی که نطق را به همه چیز عطا کرد».
﴿وَإِن مِّن شَيۡءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰكِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِيحَهُمۡۚ﴾ [الإسراء: ۴۴].
«همه چیز تسبیح و حمد خدای را به جای میآورد اما شما تسبیح آنها را درک نمیکنید».
ابو امامه باهلی در حدیثی میگوید: «پیامبر خدا ج برای ما (درباره دجال طولانیترین) خطبه خواند و ما را از او بر حذر داشت، ظهور دجال و سپس نزول عیسی÷ برای قتل او را بیان کرد (در حدیث آمده است) «عیسی÷ گفت: در را باز کنید پس در باز میشود در پشت دجال با هفتاد هزار یهودی سر تا پا مسلح قرار دارند وقتی دجال به او نظر کرد مانند نمک در آب ذوب شد و پا به فرار گذاشت.
حضرت عیسی÷ میگوید: من باید چنان ضربهای به تو وارد کنم کسی جز من آن را وارد نکرده باشد. او را نزد درب شرقی مییابد و به قتل میرساند. در آن روز یهودی هیچ چیز را مخفیگاه خود قرار نمیدهد مگر خداوند آن (سنگ، درخت، دیوار، حیوان) را به زبان میآورد. بجز درخت غرقد [۴۶٧].
بنابراین حدیث فوق تصریح به نطق جمادات در روز قیامت میکند. استثناء درخت غرقد از سایر جمادات در به سخن در آمدن علیه یهودیها (چون از درختان خودشان است) دلالت دارد بر اینکه منظور از نطق معنی حقیقی آن است نه مجازی و الا استثناء درست نبود.
اگر تکلم جمادات را بر مجاز حمل کنیم کار خارق العادهای در آخر الزمان در کشتار یهودیان تحقق نمییابد و شکست آنان در مقابل مسلمانان مانند شکست سایر دشمنان عادی خواهد بود و در مورد شکست غیر یهودیان اشاره به نطق جمادات و اختفاء آنان وجود ندارد [۴۶۸]. پس وقتی بپذیریم حدیث بحث خارقالعادهای را در آخر الزمان مطرح میکند در نتیجه نطق جمادات در جریان کشتار یهودیان حقیقی خواهد بود نه اینکه آنان در برابر مسلمانان مکشوف شوند و قدرت دفاع از خود را نداشته باشند. (همانطور که برخی چنین نظر دادهاند).
پیامبر خدا ج مردم را به سکونت در مدینه تشویق میکند و میگوید هیچ کس از مدینه خارج نمیشود مگر خداوند جای آن را با افراد بهتر پر میکند. پیامبر خدا خبر داده است یکی از نشانههای روز قیامت این است که مدینه اشرار و خبیثان درونش را بیرون میاندازد همانطور که کورۀ آهنگری خرده آهن را بیرون میاندازد.
امام مسلم از ابوهریره نقل میکند. پیامبر خدا ج فرمودند: «زمانی میآید مرد پسر عمو و نزدیکانش را دعوت میکند تا از مدینه خارج شوند و به جای خوشتر بروند. اگر متوجه شوند ماندن در مدینه برای آنان بهتر است (ولی اگر خارج میشوند) قسم به کسی که جانم در دست اوست کسی از مدینه خارج نمیشود (به خاطر تنفر از آن) مگر خداوند انسانهای بهتری را در آنجا جای میدهد. آگاه باشید مدینه مانند کوره آهنگری است حبیث را بیرون میاندازد، قیامت بر پا نمیشود تا مدینه شرورهای خود را بیرون کند همانطور کوره (آهنگری) آهنهای خبیث را بیرون میاندازد» [۴۶٩].
قاضی عیاض مضمون این حدیث را به زمان پیامبر بر میگرداند زیرا کسی نمیتوانست در مدینه طاقت بیاورد. مگر کسی که ایمان استوار داشت اما منافقان و اعراب جاهلی توان ماندن در مدینه و تحمل آن را نداشتند و اجری را در این زمینه برای خود به حساب نمیآورند امام نووی تحقق مضمون حدیث را در زمان دجال میداند و نظر قاضی عیاض را قبول ندارد او یادآور میشود این امر ممکن است در زمانهای متفرقی صورت پذیرد [۴٧۰].
حافظ ابن حجر میگوید: ممکن است در هر دو زمان صورت پذیرد در زمان پیامبر به دلیل داستان اعرابی که بخاری از جابرس روایت میکند. یک نفر اعرابی نزد پیامبر آمد و با او بر اسلام بیعت کرد فردای آن روز با وسائلش وارد مدینه شد نزد پیامبر رفت تا بیعتش را بشکند بعد از سه بار پیامبر (ناچار) از او پذیرفت (و از مدینه خارج شد) بعد فرمودند:
«المدينة كالكير، تنفي خبثها وينصح طيبها» «مدینه مانند کوره آهنگری است خباثت را دور میکند و بویش خوش میشود» [۴٧۱].
زمان دوم زمان دجال است همانطور که در حدیث انس ابن مالکس از پیامبر نقل شده است پیامبر نام دجال را بردند سپس فرمود: «ثم ترجف المدينة بأهلها ثلاث رجفات فيخرج الله إليه كل كافر ومنافق» «سپس مدینه سه بار ساکنینش را میلرزاند و خانه تکانی میکند و خداوند تمام کافرین و منافقین را بیرون میاندازد». «رواه البخاری» [۴٧۲].
ولی خارج شدنهای ما بین این دو زمان جزو مصادیق حدیث به شمار نمیآیند زیرا بسیاری از فضلاء صحابه بعد از پیامبر از مدینه خارج شدهاند مانند معاذ بن جبل ابو عبیده، عبدالله بن مسعود و.... و علی، طلحه، زبیر و... این افراد از بهترین انسانهای زمان خود بودهاند. بنابراین معنی حدیث به بعضی مردم و بعضی زمانهای خاص تخصیص مییابد به دلیل آیه ۱۰۱ سورۀ توبه میفرماید:
﴿وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ﴾ [التوبة: ۱۰۱].
«بدون شک منافق خبیث است [۴٧۳] برخی از اهل مدینه در نفاق تمرین کردهاند (و مهارت کامل دارند)».
اما خارج شدن کلی مردم از مدینه در آخر الزمان صورت میگیرد ابوهریره در حدیثی میگوید از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «مدینه را در بهترین شرائط ترک میکنید و داخل آن نمیشوند جز پرندگان و حیوانات وحشی و آخرین کسی که آنجا حشر میشود دو چوپان از مزینه هستند میخواهند وارد مدینه شوند گوسفندانشان را میرانند (یا صدا میزنند) متوجه میشوند مدینه خالی از سکنه شده است تا اینکه به ثنیه الوداع میرسند و به صورت بر زمین میافتند» [۴٧۴].
امام مالک از ابوهریره روایت میکند پیامبر خدا ج فرمودند: «در بهترین شرائط مدینه را ترک میکنید تا سگ و گرگ وارد آن شوند و در مساجد آن ادرار کنند گفتند این پیامبر خدا ج در این موقع چه کسی ثمر و میوه درختان مدینه را مصرف میکند. پیامبر فرمودند: حیوانات وحشی و پرندگان» [۴٧۵].
ابن کثیر میگوید: منظور این است مدینه در عصر دجال و بعد از آن تا زمان حضرت عیسی÷ آباد میماند حتى وفات حضرت عیسی در آنجا اتفاق میافتد و در همانجا دفن میگردد ولی بعد از آن ویران میشود [۴٧۶].
سپس حدیث جابرس را نقل میکند میگوید: عمر بن خطاب به من گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند:
«ليسيرنّ الراكب بجنبات المدينة، ثم ليقولنّ لقد كان في هذا حاضر من المسلمين كثير». «رواه احمد» [۴٧٧].
«راکب در کنار مدینه سفر میکند، میگوید: زمانی در این مکان مسلمانان زندگی میکردند».
حافظ ابن حجر میگوید: عمر بن شبّه با اسنادی صحیح از عوف بن مالک روایت میکند میگوید: پیامبر خدا ج وارد مسجد شد سپس به ما نگاه کرد و گفت (قسم به خدا اهل مدینه چهل سال آن را با خواری ترک میکنند و برای پرندگان و حیوانات وحشی رها میسازند. ابن حجر میگوید: این امر تاکنون به وقوع نپیوسته است [۴٧۸].
پس همه این موارد دلالت میکنند برخروج کلی مردم از مدینه در آخر الزمان بعد از خروج دجال و نزول عیسی بن مریم اتفاق میافتد احتمال دارد این واقعه هنگام خروج آتشی باشد که مردم را حشر میکند و آن آخرین نشانه روز قیامت و اولین دلیل بر برپایی قیامت است، بعد از آن قیامت میآید.
وجود آخرین افراد محشور شده در مدینه همانطور که در حدیث ابوهریره آمده بود «وآخر من يحشر راعيان من مزينة يريدان المدينة ينعقان بغنمهما فيجدانها وحشاً» [۴٧٩]. توجیه مذکور را تأیید میکند. «فیجدانها و حشا» یعنی مدینه را خالی از سکنه یا مسکون از حیوانات وحشی میبینند. والله اعلم
از جمله نشانههای قیامت وزیدن باد ملایم برای قبض ارواح مؤمنان است پس بر روی زمین کسی که اسم خدا بر زبان داشته باشد باقی نمیماند بلکه این مفسدین و انسانهای شرورند که پایان دنیا با وقایع خاص خود بر روی آنها حادث میشود.
در وصف این باد آمده است که از حریر نرمتر است و از جمله اکرام خداوند به مؤمنین در چنان زمان پر از فتنه و بلا به حساب میآید.
در حدیث نواس بن سمعان در بحث دجال و نزول عیسی و خروج یاجوج و مأجوج آمده است «در آن زمان خداوند باد ملایمی را برمیگزیند زیر بغل آنان را میگیرد و روح هر مؤمنی را قبض میکند و تنها مفسدین و کفار میمانند که مانند حیوانات به هر طرف میدوند و قیامت و حوادث خاص آن بر پا میشود. [۴۸۰]
امام مسلم از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت میکند گفت، پیامبر خدا فرمودند «دجال خارج میشود و.... (در ادامه میگوید) و خداوند عیسی بن مریم را مبعوث میکند (او مانند عروه بن مسعود است) او دجال را فرا میخواند و او را از بین میبرد سپس مردم هفت سال در حالی که بین دو نفر دشمنی وجود ندارد زندگی میکنند بعد خداوند باد خنکی از طرف شام میفرستد هیچ کس روی زمین نیست که مثقال ذرهای ایمان در دلش باشد جز این که قبض روح میشود حتى اگر یکی از شما در عمق کوهی باشد باد به آنجا میآید و قبض روحتان میکند [۴۸۱].
این احادیث دلالت میکنند بر وزیدن این باد بعد از نزول عیسی÷، کشتن دجال، نابودی یاجوج و ماجوج، طلوع خورشید از مغرب، خروج دابة الارض و سایر آیات دیگر صورت میگیرد [۴۸۲].
بنابراین وزیدن این باد بسیار به قیامت نزدیک است.
احادیث دال بر وزیدن این باد تعارض با این حدیث «لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على الحق ظاهرين إلى يوم القيامة» [۴۸۳] ندارند «طائفهای از امتم بدون انفصال تا روز قیامت ظاهر هستند و در راه حق جهاد میکنند». در روایتی دیگر آمده است «ظاهرين على الحق لا يضرهم من خذلهم حتى يأتي أمر الله وهم كذلك» [۴۸۴] «آنان بر سر راه حقند دشمن به آنان زیانی نمیرساند تا اینکه در همان حال امر خدا میآید».
پس حدیث میگوید: آنان دائماً بر راه حق قرار دارند تا زمانی که این باد نرم در روز قیامت روح آنان را قبض کند و مراد از «امر الله» وزیدن آن باد است [۴۸۵].
در حدیث عبدالله بن عمرو آمده است وزیدن این باد از طرف شام است. در حدیث دیگری از ابوهریرهس آمده است پیامبر خدا ج فرمودند: «إن الله يبعث ريحاً من اليمن اَلينُ من الحرير فلا تدع أحداً في قلبه مثقال ذرة من إيمان إلا قبضته» [۴۸۶]. «خداوند بادی از حریر نرمتر از طرف یمن میفرستد هر کس مثقال ذرهای ایمان در دل داشته باشد روحش را قبض میکند.
ممکن است دو باد باشند یکی از یمن و یکی از شام و یا ممکن است مبدأ باد در یکی از آن دو باشد سپس به دیگری برسد و در آنجا منتشر شود. والله اعلم [۴۸٧].
بیت الحرام را جز اهلش (مسلمانها) حلال نمیکنند وقتی آن را حلال دانستند هلاک میشوند سپس مردی دارای ساق پای باریک از حبشه میآید کعبه را خراب میکند، سنگهایش را از هم جدا مینماید و زینتها را از او جدا میسازد [۴۸۸] و... این واقعه در آخر الزمان است وقتی که بر زمین کسی که نام خدا را بر زبان داشته باشد نمیماند. بدین خاطر و بر اساس احادیث صحیح دیگر کعبه هرگز تعمیر نمیشود. امام احمد از سعید بن سمعان روایت میکند گفت: از ابوهریره شنیدم به ابا قتاده میگفت: پیامبر خدا فرمودند: «يبايع لرجل ما بين الركن والمقام ولن يستحل البيت إلا أهله فإذا استحلوه، فلا يسأل عن هلكة العرب، ثم تأتي الحبشة، فيخرّبون خراباً لا يعمر بعده أبداً وهم الذين يستخرجون كنزه» [۴۸٩]. «بین رکن کعبه و مقام ابراهیم با مرد بیعت میشود. و کعبه را حلال نمیکنند جز اهلش. پس وقتی که آن را حلال کردند از هلاک شدههای عرب سؤال نمیشود (اعراب زیادی کشته میشوند). سپس حبشیها میآیند آن را طوری خراب میکنند که دیگر هرگز تعمیر نمیشود و آنان کنز آن را استخراج میکنند».
عبدالله بن عمر میگوید: از پیامبر خدا شنیدم فرمودند: «مردی دارای ساق پای باریک و کوچک از حبشه کعبه را خراب میکند و کسوت و زینت آلات را از آن جدا میسازد مثل اینکه اکنون من او را میبینم با سری طاس و مفاصل کج با بیل و کلنگش به کعبه میکوبد». «رواه احمد» [۴٩۰].
امام احمد و شیخان از ابوهریره روایت میکنند گفت پیامبر خدا ج فرمودند: «يخرب الكعبة ذو السويقتين من حبشة» [۴٩۱] «مردی دارای ساق پای کوچک و باریک از حبشه کعبه را خراب میکند». امام احمد و بخاری از ابن عباس از پیامبر خدا ج روایت میکنند. فرمود: «كأني أنظر إليه: أسود، أفحج، ينقصها حجراً حجراً» (یعنی: الکعبه) [۴٩۲] «درست مثل اینکه به او مینگرم. سیاه پوست با پاهای باریک (بین دورانش باز است) سنگهای کعبه را یکی یکی از هم جدا میکند» امام احمد از ابوهریره روایت میکند گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «في آخر الزمان يظهر ذو السويقتين على الكعبه – قال حسبتُ أنه قال – في هدمها» [۴٩۳] «در آخر الزمان مردی دارای دو ساق پای باریک ظاهر میشود، بر کعبه مسلط میگردد – راوی میگوید گمان کنم پیامبر گفت – و آن را خراب میکند.
اگر گفته شود این احادیث مخالف آیه ۶٧ عنکبوت هستند که میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا﴾ [العنکبوت: ۶٧].
«آیا ندیدند که ما (مکه را) حرم امن و امانی قرار دادیم».
و همچنین خداوند اصحاب الفیل را نابود کرد تا کعبه قبله مسلمانان سالم بماند پس چگونه بعد از اینکه کعبه قبله مسلمانان شده است حبشیها را بر آن مسلط میسازد در جواب آمده است: «خراب شدن کعبه در آخر الزمان در نزدیکی بر پایی قیامت است زمانی که بر زمین هیچ مسلمانی زنده نیست و بدین خاطر در روایت امام احمد از سعید بن سمعان آمده است «لا يعمر بعده ابداً» یعنی بعد از آن دیگر (کعبه) تعمیر نمیشود پس کعبه حرم امن است به شرطی که اهلش حرمت آن را نشکنند [۴٩۴].
و در آیه چیزی دال بر استمرار و دوام امن در کعبه وجود ندارد. دفعات فراوانی در مکه قتال صورت گرفته است و بزرگترین آن هجوم قرامطه به مکه در قرن چهارم هجری است که مسلمانهای زیادی را در حال طواف به قتل رساندند و حجر الاسود را به منطقه خودشان بردند و بعد از چندین سال آن را به کعبه باز گرداندند و با وجود این تمام اینها مضمون ایه را نقض نمیکند زیرا این وقایع بدست مسلمانان و منتسبین به آنان صورت گرفته است مطابق روایت امام احمد که میفرماید: «لا يستحل البيت الحرام إلا أهله» «حرمت بیت الحرام را جز مسلمانان نمیشکنند» پس طبق خبر پیامبر خدا ج این امر واقع شد و در آخر الزمان نیز دوباره اتفاق میافتد اما در آن موقع دیگر تعمیر نمیشود زیرا دیگر هیچ مسلمانی روی زمین وجود ندارد» [۴٩۵].
[٧۸] «فتح الباری» (۱۳/۱۶) این موضوع در بحث قبض علم و ظهور جهل بعداً توضیح داده میشود. [٧٩] «شرح امام نووی بر مسلم» (۱/۱۵٩). [۸۰] «صحیح بخاری»، کتاب الرقاق، باب قول النبی ج: «بعثت أنا والساعة كهاتین» (۱۱/۳۴٧ با شرح فتح الباری). [۸۱] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب قرب الساعة، (۱۸/۸٩ – ٩۰ همراه با شرح امام نووی). [۸۲] رواه الدولابی فی «الکنی» (۱/۲۳)، و ابن منده فی «المعرفۀ» (۲/۲۳۴/۲) آلبانی میگوید: این حدیث صحیح است. این حدیث را حاکم در «الکنی» و در «الفتح الکبیر» روایت کرده و به غیر او نسبت نداده است (صحیح جامعالصغیر» (۳/۸) (حدیث ۲۸۲٩) و «سلسلة الأحادیث الصحیحۀ» (۲/۴۶۸) (حدیث ۸۰۸). [۸۳] «النهایة فی غریب الحدیث» (۵/۴٩ – ۵۰) [۸۴] «التذكرة» (ص ۶۲۵ – ۶۲۶) و «فتح الباری» (۱۱/۳۴٩)، و «تحفة الاحوذی شرح الترمذی» (۶/۴۶۰). [۸۵] «جامع الترمذی» باب ما جاء فی قول النبی ج «بعثت أنا والساعة كهاتین» (۶/۴۵٩ – ۴۶۰) او میگوید: «این حدیث حسن وصحیح است». [۸۶] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب: قرب الساعة، (۱۸/۸٩ با شرح نووی). [۸٧] «التذكرة فی أحوال الموتى وأمور الآخرة» (ص ۶۲۶). [۸۸] «صحیح بخاری» کتاب الجزیة و الموادعة، باب ما یحذر من الغدر (۶/۲٧٧ – با شرح فتحالباری). [۸٩] «جامع الترمذی» ابواب المناقب، (۱۰/۸٧ – ۸۸ – با شرح تحفۀ الأحوذی) ترمذی میگوید «هذا حدیث صحیح غریب» شعیب الارناؤوط میگوید: «اسناد این حدیث صحیح است» «شرح السنة» للبغوی (۱۴/۵۰) تحقیق شعیب الارناؤوط. ابن حجر میگوید: «ابوسعید گفته است این حدیث را بزار با سندی خوب چنین روایت میکند: «ما نفضنا أیدینا من دفنه حتی أنكرنا قلوبنا» (فتح) (۸/۱۴٩). [٩۰] «فتح الباری» (۸/۱۴٩). [٩۱] «صحیح مسلم» کتاب فضائل الصحابةش باب فضائل امایمنل (۱۶/٩-۱۰ با شرح امام نووی). [٩۲] هرج: قتل. [٩۳] «التذكرعة» للقرطبی، (ص ۶۲٩ – ۶۳۰) با اندکی دخل و تصر ف. و «الإذاعة» لصدیق حسن، (ص ۶٧–۶٩). [٩۴] روایت از بخاری (قبلاً مرجع آن ذکر شد). [٩۵] «البدایة والنهایة» (٧/۵۵ – ۵٧). [٩۶] او کعب بن ماتع حمیری از عالمان بزرگ اهل کتاب است. در زمان خلافت ابوبکر صدیق مسلمان شد و در خلافت عمر به مدینه آمد سپس به شام رفت و در خلافت عثمانس در حالی که به سن ۱۰۰ سال رسیده بود فوت کرد. او روایات اسرائیلی زیادی را بدون سند روایت کرد. در بخاری روایتی از او نقل نشده اما مسلم یک روایت از ابوهریره از اونقل کرده است. مراجعه شود به «تقریب التهذیب» (۲/۱۳۵) و «تهذیب التهذیب» (۸/۴۳۸ – ۴۴۰) و «تذکرة الحفاظ» (۱/۵۲). [٩٧] «مسند امام احمد» (۱/۲۶۸ – ۲۶٩) (حدیث ۲۶۱) تحقیق احمد شاکر. او میگوید سند حدیث صحیح است. [٩۸] عمواس: دهستانی در فلسطین، شش مایلی رمله در راه بیتالمقدس است. «معجمالبلدان» (۴/۱۵٧). [٩٩] موتا: بیماری مرگبار «فتح الباری» (۶/۲٧۸). [۱۰۰] قُعاص یا عُقاس: بیماری مسری و کشنده حیوانی (بر اثر آن از ناف حیوان اشیاء بیرون میآید و فوری حیوان را میکشد) «النهایة فی غریب الحدیث» (۴/۸۸) و «فتح الباری» (۶/۲٧۸). [۱۰۱] روایت از بخاری (سند آن قبلاً ذکر شد). [۱۰۲] «فتح الباری» (۶/۲٧۸). [۱۰۳] «البدایة والنهایة» (٧/٩۰). [۱۰۴] «معجمالبلدان» (۴/۱۵٧ – ۱۵۸) و «البدایة والنهایة» (٧/٩۴). [۱۰۵] «صحیح بخاری» کتاب الفتن (۱۳/۸۱- ۸۲ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الزکاة باب کل نوع من المعروف صدقة (٧/٩٧ – با شرح نووی). [۱۰۶] «صحیح مسلم» کتاب الزکاة، باب کل نوع من المعروف صدقة (٧/٩٧ با شرح نووی). [۱۰٧] «النهایة فی غریب الحدیث» (۲/۳۲۰ – ۳۲۱). [۱۰۸] «صحیح مسلم»، کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۱۳ با شرح نووی). [۱۰٩] «صحیح مسلم»، الفضائل، باب حوض نبینا ج وصفاته (۱۵/۵٧ با شرح نووی). [۱۱۰] «صحیح بخاری» کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام (۶/۶۱۰ – ۶۱۱ با شرح فتح الباری) و «شرح السنة» کتاب الفتن، باب ما یکون من کثرة المال و الفتوح (۱۵/۳۱-۳۳) تحقیق شعیب الارناؤوط. [۱۱۱] «فتح الباری» (۱۳/۸٧- ۸۸). [۱۱۲] «صحیح مسلم» کتاب الزکاة، باب کل نوع من المعروف صدقة (۱۵/٩۸ با شرح نووی) و «فتح الباری» (۱۳/۸۸). [۱۱۳] «لسان العرب» (۱۳/۳۱٧ – ۳۲۱) و «النهایة» (۳/۴۱۰ – ۴۱۱) و فتح الباری (۱۳/۳). [۱۱۴] «مسند امام احمد» (۴/۴۰۸ – در حاشیه آن منتخب کنزل العمال) و «سنن ابیداود» (۱۱/۳۳٧ مع عون المعبود) و «سنن ابن ماجه» (۲/۱۳۱۰) و «مستدرک الحاکم» (۴/۴۴۰) او میگوید: («این حدیث صحیح الاسناد است» اما ذهبی درباره آن چیزی نگفته است. آلبانی این حدیث را تصحیح کرده است «صحیح الجامع الصغیر» (۲/۱٩۳) (حدیث ۲۰۴۵). [۱۱۵] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان، باب البحث علی المبادرة بالاعمال قبل تظاهر الفتن (۲/۱۳۳ – با شرح نووی). [۱۱۶] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب لا یأتی زمان الا الذی بعده شرّ منه (۱۳/۲۰ با شرح فتح الباری). [۱۱٧] «صحیح مسلم» کتاب الإمارة، باب وجوب الوفاء بیعة الخلیفة الاول فالاول (۱۲/۲۳۲-۲۳۳ با شرح نووی). [۱۱۸] «صحیح مسلم» کتاب الجنة وصفة نعیمها وأهلها، باب عرض مقعد المیت علیه وإثبات عذاب القبر والتعوذ منه (۱٧/۲۰۳ با شرح نووی). [۱۱٩] قرن الشیطان یعنی نیروی شیطان و پیروانش یا اینکه شیطان هنگام طلوع خورشید سرش را در برابر آن قرار میدهد تا سجود بندگانش روی آن قرار گیرد. «فتح الباری» (۱۳/۴۶). [۱۲۰] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب قول النبی ج «الفتنة من قبل المشرق» (۱۳/۴۵ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۱ با شرح نووی). [۱۲۱] «صحیح مسلم»، کتاب الفتن (۱۸/۳۱-۳۲ – با شرح نووی). [۱۲۲] روایت از طبرانی، راویان آن موثقند «مختصر الترغیب و الترهیبم (ص ۸٧) للحافظ ابن الحجر تحقیق عبدالله بن سید احمد بن حجاج، مطبعة التقدم، ناشر مکتبة السلام، قاهره چاپ چهارم (۱۴۰۲ ه). [۱۲۳] «فتح الباری»، (۱۳/۴٧). [۱۲۴] پیروان زردشت پسر یورشب اهل آذربایجان است آنان معتقدند نور و تاریکی دو اصل متضادند و مبدأ موجودات عالم هستند. زردشت میگوید: خداوند پدیدآورنده نور و تاریکی است. زردشتیه جماعتی منظم با درجات و مراتب متفاوت در منطقه فارس هستند «الملل و النحل» (۱/۲۳۶ – ۲۳٧) شهرستانی و کتاب «وجاء دور المجوس» (ص ۲۴) دکتر عبدالله الغریب. [۱۲۵] مانویه: پیروان پسر فاتک مجوسی هستند. براساس عقیده آنان جهان پدیدآمده از دو اصل قدیمی نور و ظلمت است. «الملل و النحل» شهرستانی (۱/۲۴۴). [۱۲۶] مزدکیه: پیروان مزدک پسر با فدا داند کسی که به آزادی بیقید و بند و اشتراک در اموال و زنان دعوت میکرد. کمونیسم جدید در واقع تداوم راه مزدکیت بود «ملل و نحل» شهرستانی (۱/۲۴٩) و کتاب «جاء دورالمجوس» (ص ۲٧-۲٩). [۱۲٧] هندوسیه: هندوسی دیانت بیشتر مردم هند است و توسط آریاییها هنگام فتح هند به آنجا برده شد مؤسس معیّنی ندارد. مجموعه عقائد این آیین دارای آلهه فراوانی است که مردم را به چهار طبقه تقسیم میکنند. اعلای آنها براهمه و پایینترین آن منبوذون هستند. کتاب مقدسی به نام «الویدا» دارند که بیشتر تاریخ آریاییها یعنی طبقه براهمه را بحث میکند و در آن مجموعهای تعالیم نیز دیده میشود. «مقارنة الادیان / ادیان الهند الکبری» (۴/۴٩ – ۴۶) احمد شلبی. [۱۲۸] بوذیه: مؤسس آن (سیدهارتا) مشهور به بودا است. دعوت این آیین بیشتر به زهد، ریاضت و تقشف است او معتقدبه تناسخ (اساس ادیان هند) است و همچنین او هیچ الهی را قبول ندارد. بودائیت و هندیت با هم امتزاج یافتهاند. و بودا جزو آلهه هندیت قرار گرفته است. «مقارنة الادیان / ادیان الهند الکبری» (۴/۱۳٧ – ۱٧۰). [۱۲٩] قادیانیه: مؤسس آن میرزا غلام احمد قادیانی است. این آیین در اواخر قرن نوزده میلادی درهند و پنجاب پاکستان تأسیس شد. او ادعای نبوت و مسیح موعودمیکرد. دولت انگلستان در نشر دعوتش او را یاری داد. از جمله عقائد باطل آن نسخ جهاد و پیروی از حکومت انگلستان بود. او نزول عیسی را ساخته دست مسیحیان میدانست و هرکس بگوید عیسی نمرده است آنها او را مشرک میدانند. او در سال ۱٩۰۸. م فوت کرد. «القادیانی و معتقداته» شیخ منظور احمد الباکستانی و «القادیانیة ثورة علی النبوة و الإسلام» و «القادیانی و القادیانیة دراسة وتحلیل» هر دو از ابوالحسن ندوی. [۱۳۰] بهائیت: مؤسس این آیین مردی از فارس به نام میرزاعلی محمد شیرازی است که خود را ملقب به باب (در)، کرد. حکومت فارس او را زندانی کرد و سپس به قتل رساند و یکی از پیروانش به نام بهاءالله میرزا حسین علی به جای او نشست. از جمله عقائد او نسخ قرآن، انهدام کعبه، ابطال حج و ادعای نبوت بود. او کتابی به نام «کتاب اقدس» دارد. آئین بهائیت دچار غلو شد و ادعا کردند بهاء خدا است وعبارت مشهور آنها که آن را منتشر میکردند این بود «بهاء ای اله من». کتاب «دراسات عن البهائیة والبابية» مجموعه رسائلی از تعدادی نویسنده مسلمان. چاپ المکتب الإسلامی، چاپ دوم (۱۳٩٧ ه) دمشق. [۱۳۱] «صحیح بخاری» کتاب المناقب، باب علامات النبوه (۶/۶۰۳ – ۶۰۴ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۱۶-۱٧ با شرح نووی). [۱۳۲] تفصیل آن در «البداية والنهاية» (٧/۱٧۰ – ۱٩۱). [۱۳۳] «العواصم من القواصم» (ص ۲۳۲ – ۱۳٧) تحقیق و تعلیق محب الدین الخطیب. [۱۳۴] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب الفتنة التی تموج کموج البحر (۱۳/۴۸ با شرح فتح الباری). [۱۳۵] «فتح الباری» (۱۳/۵۱). [۱۳۶] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/٧ – با شرح نووی). [۱۳٧] «شرح نووی بر صحیح مسلم» (۱۸/۸). [۱۳۸] ابوبکر بن عربی در کتابش «العواصم من القواصم» میگوید: رفتن آنان به سوی بصره برای صلح بین مسلمانان بود و میگوید: «رأی درست این است و غیر از این چیز دیگری نیست اخبار صحیح نیز مؤید آن است». «العواصم» (ص ۱۵۱). [۱۳٩] تفصیل آن در «فتح الباری» (۱۳/۵۴-۵٩) آمده است. [۱۴۰] «مسند امام احمد» (۶/۳٩۳ با حاشیه کنزالعمال). حدیث حسن است «فتح الباری» (۱۳/۵۵). هیثمی میگوید: «این حدیث را امام احمد، بزار و طبرانی روایت کردهاند و رجال آن موثق هستند». «مجمعالزوائد» (٧/۲۳۴). [۱۴۱] «مسند امام احمد» (۶/۳٩۳ با حاشیه کنزالعمال). حدیث حسن است «فتح الباری» (۱۳/۵۵). هیثمی میگوید: «این حدیث را امام احمد، بزار و طبرانی روایت کردهاند و رجال آن موثق هستند». «مجمعالزوائد» (٧/۲۳۴). [۱۴۲] حوأب: جای آبی در نزدیکی بصره از آبهای عرب جاهلی بین راه مکه و بصره «معجمالبلدان» (۲/۳۱۴). [۱۴۳] «مستدرک حاکم» (۳/۱۲۰) ابن حجر میگوید: «سند حدیث مطابق شرط شیخین مسلم و بخاری است» «فتح الباری» (۱۳/۵۵). هیثمی میگوید: «این حدیث را احمد، ابویعلی و بزار روایت کردهاند ورجال روایت احمد رجال حدیث صحیح هستند». «مجمع الزوائد» (٧/۲۳۴). این حدیث در «مسند امام احمد» (۶/۵۲ – با حاشیه منتخب کنزالعمال) نقل شده است. [۱۴۴] (الادبب) یعنی شتری که پشت صورتش زیاد باشد. «النهایة» ابن اثیر (۲/٩۶) [۱۴۵] «فتح الباری» (۱۳/۵۵) ابن حجر میگوید: راویان آن موثق هستند. اما ابوبکر ابن العربی در کتابش «العواصم من القواصم» (ص ۱۶۱) حدیث (حوأب) را انکار میکند و شیخ محبالدین الخطیب در تعلیقش بر آن در (ص ۱۶۱) از و پیروی مینمایدو میگوید این حدیث در منابع معتبر اسلامی جایی ندارد. اما حدیث صحیح است. همانطور که گذشت ابن حجر و هیثمی آن را صحیح میدانند حافظ در «فتح الباری» (۱۳/۵۵) درباره حدیث «حوأب» میگوید: «امام احمد، ابویعلی، بزار این حدیث را آوردهاند و ابن حبان و حاکم آن را صحیح میدانند و سندش مطابق شروط حدیث صحیح است». آلبانی در «سلسلة الأحاديث الصحيحة» آن را تصحیح میکند و کلام کسانی را که این حدیث را قبول ندارند مردود میداند و راویان محدث آن را ذکر میکند. «السلسلة» (م ۱/ج ۴ – ج ۵/۲۲۳ – ۲۳۳) (حدیث شماره ۴٧۵) [۱۴۶] «منهاج السنة» (۲/۱۸۵). [۱۴٧] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب (بدون) (۱۳/۸ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۱۲ – ۱۳ – با شرح نووی). [۱۴۸] «فتح الباری» (۱۳/۸۵). [۱۴٩] «فتح الباری» (۱۳/۸۵). [۱۵۰] صفین جایی در ساحل غرب رود فرات نزدیک رقه کنار مرز شام قرار دارد. «معجمالبلدان» (۳/۴۱۴) و تعلیق شیخ محبالدین خطیب بر «العواصم» (ص ۱۶۲). [۱۵۱] «فتح الباری» (۱۳/۸۶ و «معجمالبلدان» (۳/۴۱۴ – ۴۱۵). [۱۵۲] او مالک پسر حارث پسر عبد یغوث پسر مسلمه نخعی اهل کوفه و معروف به اشتر است او دو عصر جاهلیت و اسلام را طی کرده است. از علی و عمر حدیث روایت میکند و از یاران علیس بود و در تمام جنگها او را همراهی میکرد. او در فتنه و جمع آوری مردم علیه عثمان دست داشت. علی او را والی مصر کرد او درحالی که به آنجا میرفت در راه فوت کرد. (۳٧ ه). «تهذیب التهذیب» (۱۰/۱۱ – ۱۲) و «الاعلام» (۵/۲۵٩). [۱۵۳] هاشم پسرعتبه پسر ابووقاص زهری مشهور به المرقال است او یکی از امیران علی در جنگ صفین بود که در همان جنگ کشته شد. در زمان پیامبر خدا به دنیا آمد «سیر اعلام النبلاء» (۳/۴۸۶) و «شذرات الذهب» (۱/۴۶) و «الاعلام» (۸/۶۶). [۱۵۴] عبدالرحمن پسر خالد بن ولید یکی از جوانمردان و حامل پرچم معاویه در جنگ صفین بود. او در سال (۴۶ ه) دار فانی را وداع گفت. «شذرات الذهب» (۱/۵۵) [۱۵۵] او عمرو بن سفیان بن عبدالشمس بن سعد ذکوانی سلمی است. یحیی بن معین میگوید: ابوالاعور سلمی از اصحاب پیامبر خدا است که با معاویه بود ابن ابوالحاتم از پدرش نقل میکند: «ابوالاعور اصحاب پیامبر نبود او در جنگ قبرس (۲۶ ه) شرکت کرد و در جنگ صفین در لشکر معاویه بود. «الإصابة» (۲/۵۴۰ - ۵۴۱) و حاشیه «المنتقی من منهاج الاعتدال» (ص ۲۶۴) امام ذهبی، تحقیق و تعلیق شیخ محبالدین خطیب. [۱۵۶] «منهاج السنة» ابن تیمیه (۲/۲۲۴). [۱۵٧] حروراء: روستایی با فاصله دو مایل از کوفه که خوارج به آنجا نسبت داده شدند و به آنان حروریه نیز میگفتند «معجم البلدان» (۲/۲۴۵). [۱۵۸] عبدالله بن خباب بن ارت تمیمی صحابی بزگوار است. او در زمان پیامبر خدا متولد شد و ایشان او را عبدالله نام نهادند. او و عبدالله بن زبیر اولین کسانی بودند که در اسلام متولد شدند خوارج او را در سال (۳٧ ه) به قتل رساندند. «الإصابة فی تمییز الصحابه» (۲/۳۰۲) و «البدایة والنهاية» (٧/۲۸۸) و «تجرید اسماء الصحابه» (۱/۳۰٧). [۱۵٩] النهروان: سه نهروان در منطقه وسیعی نزدیک بغداد قرار گرفتهاند. اصل آن درهای است که از آذربایجان سرچشمه میگیرد از کنار روستاهای زیادی میگذرد و بقیه آن نهایتاً در پایین مدائن وارد دجله میشود به فارسی میگویند جوروان». «معجم البلدان» (۵/۳۲۴ – ۳۲۵). [۱۶۰] «البداية والنهاية» (٧/۲٩۰ – ۳۰٧). [۱۶۱] «صحیح مسلم» کتاب الزکاة، باب اعطاء المؤلفة ومن یخاف علی إیمانه (٧/۱۶۸ با شرح نووی). [۱۶۲] «صحیح بخاری» کتاب استتابة المرتدین والمعاندین وقتالهم، باب قتل الخوارج والملحدین بعد اقامۀ االحجة علیهم (۱۲/۲۸۳ با شرح فتح الباری). [۱۶۳] «صحیح بخاری» (۱۲/۲۸۳ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الزکاة باب التحریض علی قتل الخوارج (٧/۱۶٩ – با شرح نووی). [۱۶۴] «صحیح بخاری» کتاب استتابة المرتدین، باب قتل الخوارج (۱۲/۲۸۲ – با شرح فتحالباری) ابن حجر میگوید: «سند حدیث صحیح است» «فتح الباری» (۱۲/۲۸۶). [۱۶۵] «فتح الباری» (۱۲/۲۸۵). [۱۶۶] «سنن ابن ماجه» مقدمه باب ذکر الخوارج (۱/۶۱) (حدیث ۱٧۴) حدیث حسن است. «صحیح جامع الصغیر» (۶/۳۶۲) (حدیث ۸۰۲٧) آلبانی. [۱۶٧] (الحرة) منظور حرّه شرقی یکی از دو حرّهی مدینه است (حرۀ یعنی جایی که سنگهای آن بر اثر گرمای زیاد سیاه میشوند) که در آنجا جنگ بین اهل مدینه و سپاه یزید در گرفت (سال ۶۳ ه) و سبب آن این بود که اهل مدینه یزید را از خلافت خلع کردند و او سپاهی به سرکردگی مسلم بن عقبه به مدینه فرستاد و حدود ٧۰۰ نفر از صحابه مهاجر و انصار و ده هزار نفر از دیگران را به قتل رساند. علمای سلف او را نابودکننده نامیدند او در راه بین مکه و مدینه به عذاب خدا دچار شد. «البداية والنهاية» (۸/۲۱٧ – ۲۲۴) و «معجم البلدان» (۲/۲۴٩). [۱۶۸] «شرح السنة» بغوی (۱۴/۳٩۶) تحقیق شعیب الارناؤوط. [۱۶٩] «شرح السنة» (۱۴/۳٩۵). [۱٧۰] «الترمذی» (٧/۳٩٧ – ۳٩۸ با شرح تحفة الاحوذی) ترمذی میگوید: «این حدیث حسن و صحیح است» و «سنن ابوداود» (۱۲/۳۴۰ – با شرح عون المعبود) و «سنن ابن ماجه» (۲/۱۳۲۱) تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی و حدیث صحیح است. «صحیح الجامع الصغیر» (۱/۳۵۸) (حدیث ۱۰٩۴) و «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۱/ ج ۳/۱۲) (حدیث ۲۰۳). [۱٧۱] «مسند احمد» (۴/۱۰۲ – با حاشیه منتخب کنزالعمال) و «سنن ابوداود» (۱۲/۳۴۱ – ۳۴۲ با شرح عون المعبود) و «مستدرک الحاکم» (۴/۱۰۲) حاکم بعد از بیان این حدیث و حدیث ابوهریره میگوید: «هذه اسانید تقام بها الحجة فی تصحیح هذا الحدیث» این حدیث را آلبانی تصحیح کرده است و طرق آن را در «سلسلة الأحاديث الصحيحة» بیان میکند و سخن رخنهگیرندگان در این حدیث را مردود میشمارد «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۲/ج ۳/ ۱۴-۲۳) (حدیث ۲۰۴). [۱٧۲] «صحیح بخاری» کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب: قول النبی ج : «لتتبعن سنن من كان قبلم» (۱۳/۳۰۰ – با شرح فتح الباری). [۱٧۳] «صحیح بخاری» (۱۳/۳۰۰ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب العلم، باب الالدّ الخصم، (۱۶/۲۱٩ – ۲۲۰ – با شرح نووی). [۱٧۴] او ابوالحسن علی بن خلف بن عبدالملک بن بطال قرطبی است او شرحی بر «صحیح بخاری» نوشته است. در صفر سال (۴۴٩ ه) وفات یافت. «شذرات الذهب» (۳/۲۸۳) و «الاعلام» (۴/۲۸۵) زرکلی. [۱٧۵] «فتح الباری» (۱۳/۳۰۱ – با شرح فتح الباری». [۱٧۶] «فتح الباری» (۱۳/۳۰۱ – با شرح فتح الباری). [۱٧٧] «صحیح بخاری» (۱۳/۳۰۰ – با شرح فتح الباری). [۱٧۸] «شرح نووی بر صحیح مسلم» (۱۶/۲۱٩ – ۲۲۰). [۱٧٩] «فتح الباری» (۶/۶۱٧). [۱۸۰] «صحیح بخاری» کتاب المناقب، باب علامات النبوة (۶/۶۱۶ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، (۱۸/۴۵ – ۴۶ – با شرح نووی). [۱۸۱] «سنن ابوداود» (۱۱/۳۲۴ – با شرح عون المعبود) و «ترمذی» (۶/۴۶۶ – با شرح تحفة الاحوذی) ترمذی میگوید: حدیث صحیح است. آلبانی میگوید: این حدیث صحیح است «صحیح الجامع الصغیر» (۶/۱٧۴) (حدیث ٧۲٩۵). [۱۸۲] «فتح الباری» (۱۳/۸٧). [۱۸۳] «فتح الباری» (۶/۶۱٧). [۱۸۴] عبیدة السلمانی المرادی مفتی و فقیه ساکن کوفه، در زمان پیامبر خدا ج مسلمان شد، علی و عبدالله بن مسعود را ملاقات کرده است. شعبی درباره او میگوید: «او در قضاء مانند شریح است» «شذرات الذهب» (۱/٧۸-٧٩). [۱۸۵] «سنن ابوداود» (۱۱/۴۸۶ – با شرح عون المعبود). [۱۸۶] «فتح الباری» (۶/۶۱٧). [۱۸٧] «مسند احمد» (۵/۱۶ با حاشیه منتخب کنزالعمال). [۱۸۸] «مسند احمد» (۵/۳٩۶) این حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۴/٩٧) (حدیث ۴۱۳۴) هیثمی میگوید: «رواه احمد، والطبرانی فی «الکبیر» و«الاوسط» والبزار ورجال البزار رجال الصحیح «مجمع الزوائد» (٧/۳۳۲). [۱۸٩] «مسند احمد» (۲/۳٧۰ – ۳٧۱- با حاشیه منتخب الکنز) هیثمی میگوید: «رواه احمد، و رجاله رجال الصحیح» «مجمع الزوائد» (٧/۳۳۱). [۱٩۰] تخریج حدیث قبلاً بیان شد. [۱٩۱] (بُصری)، شهری معروف در سوریه به آن حوران گفته میشود که تا دمشق سه مرحله فاصله دارد. «معجم البلدان» (۱/۴۴۱) و «شرح نووی بر صحیح مسلم» (۱۸/۳۰) و «فتح الباری» (۱۳/۸۰). [۱٩۲] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب خروج النار، (۱۳/٧۸ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۰) – با شرح نووی). [۱٩۳] «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۲۸). [۱٩۴] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۴) تحقیق د. طه زینی و «البدایة والنهایة» (۱۳/۱۸٧ – ۱٩۳). [۱٩۵] «التذكرة» (ص ۶۳۶). [۱٩۶] «فتح الباری» (۱۳/٧٩). [۱٩٧] «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۲۸) و «الإذاعة» (ص ۸۵). [۱٩۸] الترک: علما اقوال زیادی درباره اصل و نژاد آنها دارند. الف) آنها از نسل یافث پسر بر نوح که یاجوج و مأجوج از نسل او هستند. ب) از پسران قنطوراء (نام جاریه حضرت ابراهیم) که اولادی از ابراهیم به دنیا آورد که ترکها و چینیها از نسل آنها هستند. ج) آنها از نسل تبع هستند. د) از نسل افریدون بن سام بن نوح هستند. کشور آنها به نام ترکستان در شمال هند قرار دارد. «النهاية فی غریب الحدیث» (۴/۱۱۳) و «ترتیب القاموس المحیط» (۳/٧۰۰) و «معالم السنن» (۶/۶۸) و «معجم البلدان (۲/۲۳) و «النهاية / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵۳) تحقیق د. طه زینی و «فتح الباری» (۶/۱۰۴ و ۶۰۸) و «الإشاعة» (ص ۳۵) و «الإذاعة» (ص ۸۲). [۱٩٩] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، (۱۸/۳٧ – با شرح نووی). [۲۰۰] «النهاية فی غریب الحدیث» (۲/۱۶۵). [۲۰۱] «صحیح بخاری» کتاب المناقب، باب علامات النبوة فی الإسلام (۶/۶۰۴ – با شرح فتح الباری). [۲۰۲] «مسند احمد» (۵/٧۰ – با حاشیه منتخب الکنز) لفظ حدیث از اوست و صحیح بخاری» کتاب الجهاد، باب قتال الترک، (۶/۱۰۴ ۰ با شرح فتح الباری). [۲۰۳] الشیخ: گیاهی خوشبو «معجم البلدان» (۳/۳٩٧). [۲۰۴] قیصوم: گیاهی خوشبو بیشتر در صحرا میروید. [۲۰۵] «فتح الباری» (۶/۶۰٩). [۲۰۶] «النهاية فی غریب الحدیث» (۱/۳۴۵). [۲۰٧] «النهاية فی غریب الحدیث» (۳/۴٩) و «عون المعبود» (۱۱/۴۱۳). [۲۰۸] «مسند احمد» (۵/۳۴۸ – ۳۴٩ – با حاشیه منتخب الکنز) ابوالخطاب عمر بن دحیه میگوید: این سند صحیح است «التذكرة» قرطبی (ص ۵٩۳). هیثمی میگوید: «ابوداود، احمد و بزار به اختصار آن را روایت کردهاند و راویان آن از راویان حدیث صحیح هستند» «مجمعالزوائد» (٧/۳۱۱). اما روایت ابوداود میگوید: مسلمانها ترکها را تاجزیرة العرب میرانند (سه مرتبه) در آن آمده است با شما جنگ میکنند قومی چشم کوچک (یعنی: ترکها) و شما آنها را فراری میدهید (سه بار) و به جزیرۀ العرب ملحقشان میسازید. «سنن ابوداود» کتاب الملاحم، باب قتال الترک (۱۱/۴۱۲ – ۴۱۳ – با شرح عون المعبود) صاحب عون المعبود میگوید به نظر من روایت احمد صحیحتراست ولی روایت ابوداود از طرف برخی راویان در آن و هم ایجاد شده است. و اینکه بریده همیشه دو یا سه شتر و توشه سفر به همراه داشته، به خاطر فرار از آنچه از پیامبر خدا در رابطه با ابتلاء امراء ترک شنیده است. روایت احمد را تأیید میکند و همچنین در برخی از راویان حدیث شک وجود دارد. و حوادث اتفاق افتاده روایت احمد را تأیید میکند. «عون المعبود» (۱۱/۴۱۴). از قرطبی درباره سه بار خروج ترکها علیه مسلمانان مطالبی نقل شده است. او میگوید: ترکها سه بار علیه مسلمانان خارج شدند که خروج اخیر آنها تخریب بغداد، قتل خلیفه و امراء و علماء بود آنان حتی شام را مدتی به دست گرفتند تا اینکه پادشاه مصر ملک مظفر به (قطز) درمعرکه (عین الجالوت) آنها را شکست داد و جمع آنان را متفرق ساخت. و خداوند مسلمین را از شرشان پاک کرد. [۲۰٩] «سنن ابوداود» کتاب الملاحم باب فی النهی عن تهییج الترک والحبشة (۱۱/۴۰٩ – با شرح عون المعبود). ابن حجر میگوید: این حدیث را طبرانی در حدیث معاویه نقل کرده است. «فتح الباری» (۶/۶۰٩). عجلونی میگوید: «زرقانی گفته است این حدیث حسن است و در «الاصل» میگوید: رواه ابوداود و النسائی ... و طبرانی در «الکبیر»و «الاوسط» از ابن مسعود با این لفظ روایت میکند. «اتركوا الترك ما تركوكم» قال: «اول من یسلب امتی ملكهم وخولهم الله بنور قنطوراء» و همچنین از معاویه (با سند متصل) آن را روایت کرده است «کشف الخفاد مزیل الالباس عما اشتهرمن الأحادیث علی السنۀ الناس» (۱/۳۸) عجلونی تعلیق احمد القلاش چاپ مؤسسه الرساله بیروت. آلبانی درباره این حدیث میگوید: موضوع است «ضعیف الجامع الصغیر» (۱/۸۱) (حدیث ۱۰۵). سخاوی موضوع بودن حدیث را رد میکند «المقاصد الحسنه فی بیان كثیر من الأحاديث المشتهره علی الاسنة» (ص ۱۶-۱٧) چاپ دارالادب العربی للطباعه، ناشر مکتبۀ الخانجی بمصر سال (۱۳٧۵ ه. ق). هیثمی میگوید: در روایت طبرانی عثمان بن یحیی القرقسانی برای ما شناخته نشده است اما بقیه رجال سند راویان حدیث صحیحاند». «مجمعالزوائد» (٧/۳۱۲). میتوانیم بگوییم این حدیث حداقل حسن است بخصوص ابن حجر آن را در زمان صحابه مشهور دانسته و خللی در آن وارد نکرده است. شاید منظور آلبانی از موضوع بودن حدیث عبارت اضافه آخر حدیث است. «اول من یسلب امتی ملكهم وما خولهم الله بنور قنطوراء» بعداً خواهد آمد که حافظ ابن حجر آن را قبول کرده است. والله اعلم. [۲۱۰] «فتح الباری» (۶/۶۰٩ – ۶۱۰). [۲۱۱] ولادت امام نووی در سال (۶۳۱ ه) و وفاتش در سال(۶٧۶ ه) اتفاق افتاد در این مدت مغول ظاهر شدند و خلافت عباسی را شکست دادند. «تذکرة الحفاظ» (۴/۱۴٧۱ – ۱۴٧۳). [۲۱۲] «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۳٧ – ۳۸). [۲۱۳] «صحیح بخاری» کتاب المناقب باب علامات النبوة فی الإسلام (۶/۶۰۴ – با شرح فتحالباری). [۲۱۴] «صحیح بخاری» کتاب مناقب، باب علامات النبوة (۶/۶۰۴ – با شرح فتح الباری). [۲۱۵] «فتح الباری» (۶/۶۰٧). [۲۱۶] «مسند احمد» (۵/۱۱- با حاشیه منتخب الکنز). هیثمی میگوید: «رواه احمد و البزار و الطبرانی، و راویان احمد مورد اعتماد هستند «مجمع الزوائد» (٧/۳۰۱). [۲۱٧] رواه الطبرانی، و راویان آن مورد اعتماد هستند «مجمع الزوائد» (٧/۳۱۱). [۲۱۸] امانت ضد خیانت است بحث آن در سوره احزاب آیه: ٧۲ آمده است. ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢﴾ [الأحزاب: ٧۲]. علماء درباره معنی این آیه چند قول بیان نمودهاند همه آن اقوال به دو قسم برمیگردد. ۱- توحید: امانتی است نزد بنده و پنهان در قلب است. ۲- عمل: شامل تمام ابواب شریعت میشود که نزد انسان به امانت نهاده شده است. پس امانت یعنی تکلیف، پیروی از اوامر واجتناب از نواهی. «احکام القرآن» ابن العربی (۳/۱۵۸۸ – ۱۵۸٩) تحقیق علی محمدالبجاوی و «شرح نووی بر مسلم» (۲/۱۶۸) و «تفسیر ابن کثیر» (۶/۴٧٧) و «فتح الباری» (۱۱/۳۳۳). [۲۱٩] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق باب رفع الامانه (۱۱/۳۳۳ – با شرح فتح الباری). [۲۲۰] «النهاية فی غریب الحدیث» (۵/۲۱۸). [۲۲۱] «النهاية فی غریب الحدیث» (۴/۳۰۰) و «صحیح بخاری» کتاب الرقاق باب رفع الامانه ۰۱۱/۳۳۳ – باشرح فتح الباری). [۲۲۲] «لسان العرب» (٧/۴۱۶ – ۴۱٧). [۲۲۳] «النهاية فی غریب الحدیث» (۸/٧ – ۸) و «فتح الباری» (۱۳/۳٩). [۲۲۴] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق باب رفع الامانه (۱۱/۳۳۳ – با شرح فتح الباری) و کتاب الفتن باب اذا بقی فی حثالة من الناس (۱۳/۳۸ – با شرح فتحالباری). [۲۲۵] «قبسات من هدی الرسول الاعظم ج فی العقاعد» (ص ۶۶) علی الشربجی، چاپ اول (۱۳٩۸ ه٩ چاپ دارالقلم، دمشق. [۲۲۶] «فتح الباری» (۱/۱۴۳). [۲۲٧] «صحیح بخاری» کتاب العلم، باب رفع العلم و ظهور الجهل (۱/۱٧۸ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب العلم باب رفع العلم وقرضه وظهور الجهل والفتن فی آخر الزمان (۱۶/۲۲۲ – با شرح نووی). [۲۲۸] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب ظهور الفتن (۱۳/۱۳ – با شرح فتح الباری). [۲۲٩] «صحیح مسلم» کتاب العلم، باب رفع العلم (۱۶/۲۲۲ – ۲۲۳ – با شرح نووی). [۲۳۰] «فتح الباری» (۱۳/۱۶). [۲۳۱] «فتح الباری» (۱۳/۱۶). [۲۳۲] «صحیح بخاری» کتاب العلم باب کیف یقبض العلم، (۱/۱٩۴ – با شرح فتحالباری) و «صحیح مسلم» کتاب العلم باب رفع العلم وقبضه وظهور الجهل والفتن، (۱۶/۲۲۳ – ۲۲۴ – با شرح نووی). [۲۳۳] «شرح نووی بر مسلم» (۱۶/۲۲۳ – ۲۲۴). [۲۳۴] «صحیح بخاری» کتاب الادب باب حسن الخلق و السخاء و ما یکره من البخل (۱۰/۴۵۶ – با شرح فتح الباری). [۲۳۵] «تذکرة الحفاظ» (۳/۱۰۳۱). [۲۳۶] «صحیح مسلم» کتاب فضائل الصحابة، باب فضل الصحابةش ثم الذین یلونهم (۱۶/۸۶ با شرح نووی). [۲۳٧] او ابوبکر، صله بن زفر العبسی الکوفی – تابعی بزرگی بود که از عمار بن یاسر وحذیفه بن الیمان وابن مسعود وعلی وابن عباس حدیث روایت کرده است. او حدود سال ٧۰ ه فوت کرد. «تهذیب التهذیب» (۴/۴۳٧) و «تقریب التهذیب» (۱/۳٧۰). [۲۳۸] «سنن ابن ماجه» کتاب الفتن باب ذهاب القرآن و العلم (۲/۱۳۴۴-۱۳۴۵) و حاکم فی «المستدرک» (۴/۴٧۳) او میگوید این حدیث صحیح است و مطابق شرط مسلم روایت شده است» ذهبی نیز با او موافق است. ابن حجر میگوید: سند ابن ماجه قوی است «فتح الباری» (۱۳/۱۶) آلبانی آن را تصحیح کرده است «صحیح الجامع الصغیر» (۶/۳۳٩) (حدیث ٧٩۳۳). [۲۳٩] رواه الطبرانی، راویانش راویان حدیث صحیح هستند جز شدّاد بن معقل او نیز موثق است «مجمع الزوائد» (٧/۳۲٩-۳۳۰). ابن حجر میگوید: سندش صحیح است اما به پیامبر نمیرسد (موقوف است) «فتح الباری» (۱۳/۱۶). [۲۴۰] «مجموع فتاوای ابن تیمیه» (۳/۱٩۸-۱٩٩). [۲۴۱] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب ذهاب الإیمان آخر الزمان (۲/۱٧۸ با شرح امام نووی). [۲۴۲] «مسند احمد» (۱۱/۱۸۱-۱۸۲ شرح احمد شاکر) او میگوید اسناد حدیث صحیح است. [۲۴۳] «النهابة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۸۶) تحقیق د. طه زینی. [۲۴۴] «مسند امام احمد» (۵/۲۵۰ با حاشیه منتخب الکنز) حدیث صحیح است. [۲۴۵] «اتحاف الجماعه» (۱/۵۰٧-۵۰۸) حدیث صحیح است. «صحیح الجامع» (۳/۳۱٧) (حدیث ۳۵۶۰). [۲۴۶] «صحیح مسلم» باب جهنم اعاذ نا الله منها (۱٧/۱٩ با شرح امام نووی). [۲۴٧] «شرح نووی بر مسلم» (۱٧/۱٩). [۲۴۸] «صحیح مسلم» باب جهنم اعاذ ناالله منها (۱٧/۱٩ با شرح نووی). [۲۴٩] طبرانی آن را در «الصغیر» و «الاوسط» روایت کرده، راویان آن رجال صحیح هستند جز مؤمل بن اهاب، او نیز مطمئن است. «مجمع الزوائد» (۵/۲۳۵). [۲۵۰] «صحیح بخاری» کتاب العلم باب رفع العلم و ظهور الجهل (۱/۱٧۸ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب العلم باب رفع العلم و قبضه و ظهور الجهل و الفتن فی آخر الزمان (۱۶/۲۲۱ با شرح نووی). [۲۵۱] «مستدرک حاکم» (۴/۵۱۲) میگوید این حدیث صحیح الاسناد است اما بخاری و مسلم آن را نیاوردهاند ذهبی نیز با او موافق است. آلبانی آن را تصحیح میکند «صحیح الجامع» (۳/۲۱۲) (حدیث ۳۵۴۴) ولی در آن عبارت: «تشیع فیها الفاحشة» نیامده است. [۲۵۲] «صحیح البخاری» کتاب الاشربه باب ما جاء فی من یستحل الخمر و یسمیه بغیر اسمه (۱۰/۵۱ با شر ح فتح الباری). [۲۵۳] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/٧۰ با شرح نووی). [۲۵۴] روایت از ابو یعلی هیثمی میگوید: راویان این حدیث راویان حدیث صحیحاند. «مجمع الزوائد» (٧/۳۳۱). [۲۵۵] ابو العباس احمد بن عمر انصاری قرطبی از فقهاء و محدثین مالکی او استاد قرطبی مفسر یعنی ابو عبدالله محمد بن احمد انصاری است صاحب کتاب «التذكرة فی احوال الموتی و ... امور الاخره» اما ابو العباس مشهور به ابن المزین است از جمله آثار او کتاب «المفهم لما اشکل من تلخیض مسلم» و «مختصر صحیح بخاری» است او در سال (۶۵۶ ه) در اسکندریه وفات یافت (رحمت خدا بر او باد) «البداية والنهاية» (۱۳/۲۱۳) و «الاعلام» (۱/۱۸۶) زرکلی. [۲۵۶] «فتح الباری» (۱/۱٧٩). [۲۵٧] روایت از طبرانی «الترغیب و الترهیب» منذری (٩/۳) او میگوید راویانش راویان حدیث صحیح هستند. [۲۵۸] «صحیح بخاری» کتاب البیوع باب قوله تعالی ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ﴾ (۴/۳۱۳ با شرح فتح الباری) و «سنن نسائی» (٧/۲۴۳) فی کتاب البیوع باب اجتناب الشبهات فی الکسب. [۲۵٩] روایت از ابن ماجه «سنن ابن ماجه» (۲/۱۳۵۰) تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی هیثمی میگوید: طبرانی این حدیث را روایت کرده است که در سند آن عبدالله بن ابی الزناد است و او ضعیف است ولی بقیه رجال یکی از اسناد صحیح هستند. «مجمع الزوائد» (۸/۱۰) آلبانی میگوید: حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۳/۲۱۶) (حدیث ۳۵۵٩). [۲۶۰] «صحیح بخاری» کتاب الاشربه باب ما جاء فی من یستحل الخمر ویسمیه بغیر اسمه (۱۰/۵۱ با شرح فتح الباری). [۲۶۱] «المحلی» ابن حزم (٩/۵٩) تحقیق احمد شاکر، منشورات المکتب التجاری للطباعة و النشر، بیروت. [۲۶۲] «تهذیب السنن» (۵/۲٧۰-۲٧۲). [۲۶۳] محدث و حافظ عثمان بن عبدالرحمن شهرزوری (یکی از شهرهای کردستان عراق) معروف به ابن صلاح او آثار زیادی در زمینه فقه و حدیث دارد و متولی تدریس در دارالحدیث دمشق بوده است وفات سال (۶۴۳ ه). «البداية والنهاية» (۱۳/۱۶۸) و «شذرات الذهب» (۵/۲۲۱-۲۲۲). [۲۶۴] «مقدمۀ ابن صلاح فی علوم الحدیث» (ص ۳۲)، چاپ دارالکتب العلمیه سال (۱۳٩۸ ه) و «فتح الباری» (۱۰/۵۲). [۲۶۵] «صحیح مسلم» کتاب العلم، باب رفع العلم و قبضه و ظهور الجهل و الفتن فی اخر الزمان (۱۶/۲۲۱ با شرح نووی). [۲۶۶] «مسند احمد» (۵/۳۱۸ با حاشیه منتخب کنز العمال) و «سنن ابن ماجه» (۲/۱۱۲۳) ابن حجر در فتح الباری میگوید: سند حدیث خوب است. این حدیث را آلبانی تصحیح کرده است «صحیح جامع الصغیر» (۵/۱۳-۱۴) (حدیث ۴٩۴۵). [۲۶٧] «فتح الباری» (۱۰/۱۵). [۲۶۸] «مسند احمد» (۳/۱۳۴ با حاشیه منتخب کنز العمال) آلبانی آن را تصحیح میکند «صحیح الجامع (۶/۱٧۴) (حدیث ٧۲٩۸). [۲۶٩] «سنن نسایی» (۲/۳۲ با شرح سیوطی) آلبانی این حدیث را صحیح میداند «صحیح الجامع (۵/۲۱۳) (حدیث ۵٧٧۱) و «صحیح ابن خزیمه» (۲/۲۸۲) (حدیث ۱۳۲۲-۱۳۲۳) تحقیق محمد مصطفی الاعظمی او میگوید: اسناد حدیث صحیح است. [۲٧۰] «صحیح بخاری» کتاب الصلا ة باب بنیان المسجد (۱/۵۳٩ با شرح فتح الباری). [۲٧۱] «صحیح بخاری» (۱/۵۳٩ با شرح فتح الباری). [۲٧۲] «صحیح جامع الصغیر» (۱/۲۲۰) (حدیث ۵٩٩) آلبانی میگوید اسناد حدیث حسن است، و در «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۳/۳۳٧) (حدیث ۱۳۵۱) میگوید امام ترمذی در کتابش «الاکیاس والمغترین» (ص ٧۸ مخطوطۀ الظاهریه) از ابو درداء بطور مرفوع آن را روایت کرده است. این حدیث را ابن مبارک با اندکی تقدیم و تاخیر در کتاب «الزهد» (ص ۲٧۵) (حدیث ٧٩٧) با تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، روایت کرده است. آلبانی سند روایت ابن المبارک را در «السلسلۀ» نقل کرده و میگوید: اسناد رجال آن راویان مسلم هستند اما نمیدانم بکر بن سواده (که از ابو درداء روایت میکند) از خود ابو درداء شنیده است یا نه. بغوی این حدیث را در «شرح السنة» (۲/۳۵۰) نقل کرده و به ابو درداء نسبت داده است. اما سیوطی در «الجامع الصغیر» (ص ۲٧) آن را به حکیم نسبت داده او نیز از ابو درداء روایت کرده است و آن را ضعیف قلمداد میکند و همچنین منادی در «فیض القدیر» (۱/۳۶٧) (حدیث ۶۵۸) آن را تضعیف کرده است. [۲٧۳] او زین الدین محمد بن عبدالوئوف المناوی است، او هشتاد تالیف دارد، بیشتر آنها در حدیث، تاریخ و سیره است. او در سال (۱۰۳۱ ه) در قاهره متوفی شد. / «الاعلام» (۶/۲۰۴). [۲٧۴] «فیض القدیر» (۱/۳۶٧). [۲٧۵] بهم: یعنی بره و بزغاله چه نر چه ماده «النهایة» ابن اثیر (۱/۱۶۸) و «شرح نووی لمسلم» (۱/۱۶۳). [۲٧۶] «صحیح بخاری» کتاب الإیمان باب سؤال جبرئیل النبی ج عن الإیمان والإسلام والإحسان وعلم الساعۀ (۱/۱۱۴ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان الإیمان والإسلام والإحسان، (۱/۱۶۱-۱۶۴). [۲٧٧] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان الإیمان والإسلام والإحسان (۱/۱۵۸ با شرح نووی). [۲٧۸] «مسند احمد» (۴/۳۳۲-۳۳۴) (حدیث ۲٩۲۶) شرح احمد شاکر میگوید: اسناد حدیث صحیح است. هیثمی میگوید: «رواه احمد و البزار بنحوه .... و در اسنادش احمد شهر بن حوشب وجود دارد «مجمع الزوائد» (۱/۳۸-۳٩). آلبانی میگوید: «این اسناد در شواهد مشکلی ندارد» «سلسلة الأحادیث الصحيحة (۳/۳۳۲) (حدیث ۱۳۴۵) [۲٧٩] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب (بدون) (۱۳/۱۸-۸۲ با شرح فتح الباری). [۲۸۰] «فتح الباری» (۱۳/۸۸). [۲۸۱] «ربتها» و فی روایة «ربّها» ابن کثیر میگوید: «رب در لغت به مالک، سید مدیر، مربی، قیم و منعم میگویند و بدون اضافه تنها به اسم «الله» (تعالی) اطلاق میشود اما وقتی به معنی غیر «الله» (تعالی) بیاید اضافه میگردد و گفته میشود: رب کذا» «النهاية» (۲/۱٧٩). [۲۸۲] «صحیح بخاری» کتاب الإیمان باب سؤال جبرئیل (۱/۱۱۴ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان الإیمان والإسلام والإحسان (۱/۱۵۸ با شرح نووی). [۲۸۳] «صحیح مسلم» (۱/۱۶۳) با شرح امام نووی. [۲۸۴] «معالم السنن علی مختصر سنن ابو داود» (٧/۶٧) این نص در «فتح الباری» هم آمده است. (۱/۱۲۲) [۲۸۵] «شرح نووی بر مسلم» (۱/۱۵۸). [۲۸۶] حافظ ابن کثیر نیز این قول را بعید میداند «النهاية / الفتن و الملاحم» (۱/۱٧٧-۱٧۸). [۲۸٧] «فتح الباری» (۱/۱۲۲). [۲۸۸] «فتح الباری» (۱/۱۲۲-۱۲۳) با اختصار. [۲۸٩] «النهاية / الفتن و الملاحم» (۱/۱٧٧) تحقیق د. طه. زینی. [۲٩۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۱۳ با شرح نووی). [۲٩۱] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب ظهور الفتن (۱۳/۱۴ با شرح فتح الباری. [۲٩۲] «مسند امام احمد» (۴/۴۱۴ با حاشیه منتخب کنزل العمال) و «سنن ابن ماجه» کتاب الفتن باب التثبت فی الفتنة (۲/۱۳۰٩) (حدیث ۳٩۵٩) و «شرح السنة» باب أشراط الساعة (۱۵/۲۸-۲٩) (حدیث ۴۲۳۴) و حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۲/۱٩۳) (حدیث ۲۰۴۳). [۲٩۳] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۵ با شرح نووی). [۲٩۴] «مستدرک حاکم» (۴/۲۵۳-۲۵۴) حاکم میگوید: «صحیح الاسناد است و آن را اخراج نکردهاند (صحیحین)» ذهبی نیز با او موافق است. این حدیث صحیح است. «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۲/۶۸۴-۶۸۶). [۲٩۵] «مسند احمد» (۴/۴۱۰ با حاشیه منتخب الکنز) حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۲/۱۰۴) (حدیث ۱٧۳۴) و «سلسلة احادیث الصحيحة» (م ۲/۶۸۴) (حدیث ٩۵٩). [۲٩۶] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، (۱۳/۸۱-۸۲ با شرح فتح الباری). [۲٩٧] «مسند احمد» (۲/۵۳٧-۵۳۸ با حاشیه منتخب الکنز) ترمذی از انس روایت کرده است، «جامع الترمذی» ابواب الزهد باب ما جاء فی تقارب الزمن و قصر الامل (۶/۶۲۴-۶۲۵ با شرح تحفۀ الاحوذی). این کثیر میگوید: «سند این حدیث مطابق شرط مسلم است» «النهاية / الفتن و الامم» (۱/۱۸۱) تحقیق د. طه زینی هیثمی میگوید: رجال حدیث رجال صحیح هستند. «مجمع الزوائد» (٧/۲۳۱) آلبانی میگوید: صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۶/۱٧۵) (حدیث ٧۲٩٩) [۲٩۸] «معالم السنن» (۶/۱۴۱-۱۴۲ با حاشیه مختصر سنن ابو داوود منذری) و «جامع الاصول» ابن اثیر (۱۰/۴۰٩) «فتح الباری» (۱۳/۱۶). [۲٩٩] «فتح الباری» (۱۳/۱۶). [۳۰۰] (فتح الباری) (۱۳/۱۶). [۳۰۱] «مختصر سنن ابو داود» للمنذری (۶/۱۴۲). [۳۰۲] «اتحاف الجماعه» (۱/۴٩٧) و «العقائد الإسلامیة» (ص ۲۴٧) سید سابق. [۳۰۳] «مختصر سنن ابو داود» (۶/۱۴۲) و «جامع الاصول» (۱۰/۴۰٩) تحقیق عبدالقادر الارناؤوط. [۳۰۴] علامه ابو محمد عبدالله بن سعد اندلسی و مالکی مذهب او عالم به حدیث بود و تالیفات فراوانی دارد از جمله «مجمع النهاية» مختصر صحیح بخاری و «المرائی الحسان» فی الحدیث و الرؤیا. ابن کثیر دربارهاش میگوید: او بسیار حقگو، آمر به معروف و ناهی از منکر بود. او در سال (۶٩۵ ه). در گذشت «البداية والنهاية» (۱۳/۳۴۶) و «الاعلام» (۴/۸٩). [۳۰۵] «فتح الباری» (۱۳/۱٧). [۳۰۶] «مسند احمد» (۲/۵۱٩ با حاشیه منتخب الکنز) هیثمی میگوید: «رجال آن رجال احادیث صحیحند جز سعید بن سمعان که او نیز موثوق به است» «مجمع الزوائد» (٧/۳۲٧). [۳۰٧] علامه شیخ محمود بن عبدالله التویجری النجدی از علماء معاصر در شهر ریاض است از جمله مصنفات او «اتحاف الجماعة بما جاء فی الفتن والملاحم وأشراط الساعة» در دو جلد و رسالههایی مانند «الصارم المشهور علی اهل التبرج والسفور» «و التنبیهات علی رسالة آلبانی فی الصلاة» و «فصل الخطاب فی رد علی ابی تراب» و چند نمونه دیگر هستند. [۳۰۸] «اتحاف الجماعه» (۱/۴٩۸-۴٩٩). [۳۰٩] «سنن ابو داود» (۱۱/۳۲۲-۳۲۴ با شرح عون المعبود) و «جامع ترمذی» (۶/۴۶۶) ترمذی میگوید: این حدیث صحیح است. آلبانی این حدیث را تصحیح کرده است در «صحیح جامع الصغیر» (۶/۱٧۴) (حدیث ٧۲٩۵). [۳۱۰] ذو الخلصه اسم بت قبیله دوس و بت قبیله خثعم و سایر اعراب بود. به هر یک از آنها ذو الخلصه گفته میشود. جایگاه بت دوس معروف است و امروز در شهر زهران (جنوب طائف) در جایی به نام (ثروق) نزدیک روستایی به نام «رمس» قرار دارد. «فتح الباری» (۸/٧۱) و «کتاب فی سراۀ عامر و زهران» (۳۳۶-۳۴۰) حمد الجاسر و قصه انهدام آن (ذو الخلصه) را بخاری در «صحیحش» (۸/٧۰-٧۱ با شرح فتح الباری) بیان کرده است. [۳۱۱] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب تغییر الزمان حتی تعبد الاوثان (۱۳/٧۶ با شرح فتح الباری) (حدیث ٧۱۱۶) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن وأشراط الساعة (۱۸/۳۲-۳۳ با شرح نووی. [۳۱۲] «اتحاف الجماعة» (۱/۵۲۲-۵۳۳) و «سراة غامد وزهران» (ص ۳۴٧-۳۴٩). [۳۱۳] «صحیح مسلم با شرح نووی» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۳۳/۱۸ با شرح نووی). [۳۱۴] «تفسیر ابن کثیر» (۴/٧٧). [۳۱۵] فحش: ابن اثیر میگوید: گناه و معصیت بسیار قبیح را فحش گویند (فعل باشد یا قول) لذا بسیاری اوقات به زنا فحش میگویند. «النهایة» (۳/۴۱۵) [۳۱۶] «مسند احمد» (۱۰/۲۶-۳۱ با شرح احمد شاکر) او میگوید اسنادش صحیح است «مستدرک حاکم» (۱/٧۵-٧۶) با سه سند آن را روایت کرده است و او (حاکم) میگویند حدیث صحیح است. و ذهبی نیز آن را تصحیح کرده است. [۳۱٧] «مجمع الزوائد» (٧/۲۸۴) هیثمی میگوید: رجالش ثقه هستند. [۳۱۸] «مسند احمد» (۵/۳۳۳ شرح احمد شاکر) او میگوید اسناد حدیث درست است. [۳۱٩] «صحیح مسلم» کتاب البر والصلة والآداب، باب صلة الرحم وتحریم قطیعتها، (۱۶/۱۱۲ با شرح نووی). [۳۲۰] «صحیح مسلم» (۱۶/۱۱۴ با شرح نووی). [۳۲۱] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان، باب الحث علی اکرام الجار والضیف، (۲/۲۰ با شرح نووی). [۳۲۲] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب حث علی اکرام الجار والضیف (۲/۲۰ با شرح نووی). [۳۲۳] «صحیح مسلم» کتاب البر والصلة والآداب باب الوصیة بالجار والإحسان إلیه (۱۶/۱٧۶ با شرح نووی). [۳۲۴] «مسند احمد» (۴/۱۵۶) (حدیث ۲۴٧) تحقیق و شرح احمد شاکر و قال: «صحیح» و «سنن ابو داود» کتاب الترجل، باب ما جاء فی حضاب السواد (۱۱/۲۶۶ با شرح عون المعبود) ابن حجر میگوید: اسناد حدیث قوی است آلبانی میگوید: «ابو داود، نسائی و احمد آن را روایت کردهاند و الضیاء در «المختاره» و چندین راوی دیگر با اسناد صحیح طبق شرط شیخین آن را روایت کردهاند. «غایة المرام فی تخریج احادیث الحلال و الحرام» (ص ۸۴) چاپ المکتب الإسلامی چاپ اول (۱۴۰۰ ه) ابن الجوزی آن را در کتاب «الموضوعات» (۳/۵۵) ذکر کرده است. میگوید در روایت حدیث عبدالکریم بن المخارق آمده او متروک است. ابن حجر در ردّ ابن الجوزی میگوید: ابن الجوزی اشتباه میکند زیرا حدیث از روایات عبدالکریم الجوزی است و او فردی موثوق به است». [۳۲۵] ابن الجوزی: علامه ابو الفرج عبدالرحمن بن علی الجوزی القرشی البغدادی الحنبلی او نزدیک به سی صد تألیف دربارۀ حدیث، تفسیر، تاریخ و ... دارد او در سال (۵٩٧ ه) در گذشت «البداية والنهاية» (۱۳/۲۸-۳۰) و «مقدمه کتابش به نام «الموضوعات» (۱/۲۱-۲۶) عبدالرحمن محمد عثمان ناشر محمد عبدالمحسن چاپ اول (۱۳۸۶ ه). [۳۲۶] «الموضوعات» (۳/۵۵) ابن جوزی. ابن جوزی میگوید: «بدان که تعدادی از اصحاب و تابعین از جمله حسن و حسین و سعد بن ابی وقاص و بسیاری از تابعین رنگ زدهاند و برخی تنها بخاطر تدلیس (حیله و نیرنگ) آن را مکروه دانستهاند پس در صورت عدم تدلیس چرا باید حرام باشد و چنین شخصی حتی بوی بهشت را حسّ نکند. کسی چنین حکمی نداده است. اما نووی میگوید: «قول اصح آن است که رنگ سیاه به مو زدن حرام است. و رأی ضعیفی میگوید کراهت تنزیهی است اما قول مختار حرام بودن آن است زیرا پیامبر میفرماید: «واجتنبوا السواد». «شرح مسلم» (۱۴/۸۰) ابن ابی عاصم در کتاب «الخضاب» از زهری نقل میکند. گفت: «کنا نخضب بالسواد اذا کان الوجه جدیداً فلما نغض الوجه والانسان، ترکناه» «فتح الباری» (۱۰/۳۵۴- ۳۵۵) آلبانی میگوید: «ظاهراً زهری حدیثی دال بر تحریم (رنگ سیاه زدن) ندیده است و به ذوق خود عمل میکرد در هر صورت بعد از قول پیامبر خدا ج قول و فعل هیچ کس حجت نیست و این حدیث حجتی علیه زهری و امثال او است». «غایة المرام» (ص ۸۴). [۳۲٧] «صحیح مسلم» کتاب اللباس و الزینة، باب استحباب خضاب الشیب بصفرۀ او حمرۀ و تحریمه بالسواد (۱۴/٧٩ با شرح امام نووی). [۳۲۸] رواه الطبرانی فی «الاوسط» «فتح الباری» (۱۳/۱۵). هیثمی میگوید: رجال حدیث از رجال صحیح هستند جز محمد بن الحارث بن سفیان که موثوق به است «مجمع الزوائد» (٧/۳۲٧). [۳۲٩] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب ظهور الفتن، (۱۳/۱۳ با شرح فتح الباری). [۳۳۰] رواه الطبرانی، و رجاله رجال الصحیح «مجمع الزوائد» (۸/۱۴). [۳۳۱] «صحیح مسلم» کتاب البرّ والصلة والآداب، باب تحریم الظلم (۱۶/۱۳۴ با شرح نووی). [۳۳۲] «شرح نووی بر مسلم» (۱۶/۱۳۴). [۳۳۳] «مسند احمد» (۵/۳۳۳ با شرح احمد شاکر میگوید اسناد حدیث صحیح است. و «مستدرک حاکم» (۴/۴۴۵-۴۴۶). [۳۳۴] «سنن نسائی» (٧/۲۴۴ با شرح سیوطی) «المسند» (۵/۶٩ با حاشیه منتخب الکنز) و «سلسلة الأحاديث الصحيحة» آلبانی (م ۲/۲۵۱-۲۵۲). [۳۳۵] «صحیح بخاری» کتاب الجزیة و الموادعة باب الجزیة والموادعة مع اهل الذمة والحرب (۶/۲۵٧-۲۵۸ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الزهد (۱۸/٩۵ با شرح نوی). [۳۳۶] «صحیح مسلم» کتاب الزهد (۱۸/٩۶ با شرح نووی). [۳۳٧] «صحیح مسلم» کتاب الزهد (۱۸/٩۶ با شرح نووی). [۳۳۸] «صحیح بخاری» کتاب الفتن (۱۳/۸۱-۸۲ با شرح فتح الباری). [۳۳٩] «مسند احمد» (۴/۱۰۴ با حاشیه منتخب کنزل العمال) هیثمی میگوید: «این حدیث را احمد و طبرانی و بزار و ابو یعلی روایت کردهاند و رجال آن موثوق به هستند» «مجمع الزوائد» (٧/۳۰۶). [۳۴۰] «فتح الباری» (۱۳/۸٧). [۳۴۱] «مسند احمد (۵/۲۸۸۸ با حاشیه منتخب الکنز) و «سنن ابو داود» کتاب الجهاد باب فی الوجل یغزو یلتمس الاجر و الغنیمة (٧/۲۰٩-۲۱۰ با شرح عون المعبود) و «مستدرک حاکم» (۴۵/۴۲۵) میگوید این حدیث صحیح الاسناد است و ذهبی نیز با او موافق است آلبانی این حدیث را تصحیح کرده است «صحیح جامع الصغیر» (۶/۲۶۳) (حدیث ٧٧۱۵). [۳۴۲] «سنن ترمذی» کتاب الفتن باب ما جاء الخسف (۶/۴۱۸). آلبانی این حدیث را تصحیح کرده است «صحیح جامع الصغیر» (۶/۳۵۸) حدیث (۸۰۱۲). [۳۴۳] «سنن ابن ماجه» کتاب الفتن، باب الخسوف (۲/۱۳۴٩) حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۳/۱۳) (حدیث۲۸۵۳). [۳۴۴] «مسند احمد» (٩/٧۳-٧۴) (حدیث ۶۲۰۸) تحقیق احمد شاکر میگوید اسناد حدیث صحیح است. [۳۴۵] «ترمذی» ابواب القدر (۶/۳۶٧-۳۶۸) حدیث صحیح است «صحیح الجامع الصغیر» (۴/۱۰۳) (حدیث ۴۱۵۰). [۳۴۶] «مسند احمد» (۴/۴۸۳ با حاشیه منتخب الکنز) هیثمی میگوید: «روایت از احمد، طبرانی، ابو یعلی و بزار است و راویان آن موثوق به هستند». «مجمع الزوائد» (۸/٩). [۳۴٧] «مسند احمد» (۶/۳٧۸-۳٧٩ با حاشیه منتخب الکنز) این حدیث حسن است «صحیح جامع الصغیر» (۱/۲۲۸) (حدیث ۶۳۱) و «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۳/۳۴۰) (حدیث ۱۳۵۵). [۳۴۸] «التذكرة» (ص ۶۵۴) و «فتح الباری» (۱۳/۸۴) و «الإشاعة» (ص ۴٩-۵۲) و «عون المعبود» (۱/۴۲٩). [۳۴٩] «جامع الترمذی» ابواب الفتن، (۶/۴۵۸) (حدیث ۴۵۸). حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۴/۱۰۳) (حدیث ۴۱۱٩). [۳۵۰] «سنن ابن ماجه» کتاب الفتن، باب العقوبات (۲/۱۳۳۳) (حدیث ۴۰۲۰) حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۵/۱۰۵) (حدیث ۵۳۳۰). [۳۵۱] «تفسیر ابن کثیر» (۱/۱۵۰-۱۵۳). [۳۵۲] «فتح الباری» ۰۱۰/۵۶). [۳۵۳] «تفسیر المنار» (۱/۳۴۳-۳۴۴). [۳۵۴] «تفسیر ابن کثیر» (۱/۱۵۱). [۳۵۵] «تفسیر ابن کثیر» (۱/۱۵۳). [۳۵۶] «مسند احمد» (۱۱/۱۸۱-۱۸۲) شرح احمد شاکر میگوید اسناد حدیث صحیح است. و «مستدرک حاکم» (۴/۴۳۵) حاکم میگوید حسن این حدیث را از عبدالله بن عمرو شنیده باشد مطابق شرط شیخین است». [۳۵٧] «مسند احمد» (۱۲/۱۲ شرح احمد شاکر) میگوید حدیث صحیح است. و «مستدرک حاکم» (۴/۴۳۵) میگوید: این حدیث صحیح الاسناد است که شیخین آن را روایت نکردهاند. ذهبی نیز با او موافق است. [۳۵۸] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب قول النبی ج «ویل للعرب من شر قد اقترب (۳/۱۱ با شرح فتح الباری). [۳۵٩] «صحیح بخاری» کتاب اخبار الآحاد باب ما جاء فی اجازة خبر الواحد الصادق (۱۳/۲۳۲ – با شرح فتح الباری. [۳۶۰] «سنن امام احمد» (۱۵/۳٧-۳۸ با شرح احمد شاکر) میگوید اسناد حدیث حسن و متنش صحیح است. ابن کثیر میگوید:اسناد حدیث خوب است «النهاية / الفتن و الملاحم» (۱/۱۸) تحقیق د. طه زینی. [۳۶۱] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان الإیمان و الإسلام و الإحسان (۱/۱۶۳ – با شرح امام نووی). [۳۶۲] هیثمی میگوید: طبرانی این حدیث را در «الاوسط» با دو سند روایت کرده است که رجال یکی از آن دو صحیحند «مجمع الزوائد» (٧/۳۲۵). [۳۶۳] «صحیح بخاری» کتاب الوقاق، باب رفع الامانة (۱۱/۲۳۲ با شرح فتح الباری). [۳۶۴] «مجمع الزوائد» (٧/۳۲٧) و «فتح الباری» (۱۳/۱۵) من روایۀ طبرانی فی «الاوسط» عن ابی هریره. [۳۶۵] «مسند احمد» (۱۶/۲۸۴ با شرح احمد شاکر) میگوید: سیوطی در «الجامع الصغیر» گفته است حدیث حسن است «الجامع الصغیر» (۲/۲۰۰ با حاشیه کنوز الحقایق مناوی) ابن کثیر میگوید اسناد حدیث خوب است «النهایة / الفتن و الملاحم (۱/۱۸۱) آلبانی آن را تصحیح کرده است «صحیح الجامع الصغیر» (۶/۱۴۲) (حدیث ٧۱۴٩). [۳۶۶] «فیض القدیر شرح الجامع الصغیر» (۵/۳٩۴) عبدالوؤوف المناوی. [۳۶٧] «مسند امام احمد» (۵/۳۸٩ با حاشیه منتخب کنز العمال) سیوطی در «الجامع الصغیر» به صحیح بودنش اشاره کرده است (۲/۲۰۲ با حاشیه کنوز الحقایق مناوی). آلبانی میگوید: حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۶/۱٧٧) (حدیث ٧۳۰۸) [۳۶۸] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق باب رفع الأمانة (۱۱/۳۳۳ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» الإیمان باب رفع الامانة والإیمان من بعض القلوب (۲/۱۶٧-۱٧۰ با شرح نووی). [۳۶٩] «مسند احمد (۵/۳۲۶) احمد شاکر میگوید اسناد حدیث صحیح است. [۳٧۰] «مسند احمد» (۵/۳۳۳) احمد شاکر میگوید اسناد حدیث صحیح است. آلبانی میگوید: اسناد این حدیث صحیح و مطابق شرط مسلم است. «سلسلة احادیث الصحيحة» (۲/۲۵۱) (حدیث ۶۴٧). [۳٧۱] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان انه لا یدخل الجنۀ إلا المؤمنون (۲/۳۵ با شرح نووی). [۳٧۲] «کتاب الزهد» ابن مبارک (ص ۲۰-۲۱) (حدیث ۶۱) تحقیق عبدالرحمن الاعظمی دار الکتب العلمیه. آلبانی میگوید این حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۲/۲۴۳) (حدیث ۲۲۱۳). [۳٧۳] «حاشیه کتاب الزهد» (ص ۳۱) تحقیق و تعلیق حبیب الرحمن الاعظمی. [۳٧۴] «کتاب الزهد» ابن مبارک (ص ۲۸۱) (حدیث ۸۱۵) تویجری میگوید: این حدیث را طبرانی در «الکبیر والاوسط» و عبدالرزاق شبیه آن را در «المصنف» روایت کرده است اسنادش صحیح طبق شرط مسلم است. «اتحاف الجماعة» (۱/۴۲۴) «المصنف (۱۱/۳۴۶) (حدیث ۲۰۴۴۶) تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی». [۳٧۵] «مسند احمد» (۱۲/۳۶ (حدیث ٧۰۸۳) تحقیق: احمد شاکر او میگوید: حدیث صحیح الاسناد است). [۳٧۶] «مستدرک حاکم» (۴/۴۳۶) او میگوید: این حدیث صحیح و مطابق شرط شیخین است و در صحیحین روایت نشده است. [۳٧٧] هیثمی میگوید: بعضی از آن در حدیث صحیح آمده است «مجمع الزوائد» (٧/۳۲٧). [۳٧۸] «شرح نووی بر مسلم» (۱٧/۱٩۰). [۳٧٩] «الحلال و الحرام» یوسف قرضاوی (ص ۸۳). [۳۸۰] «شرح نووی بر مسلم» (۱٧/۱٩۰). [۳۸۱] «شرح نووی مسلم» (۱٧/۱٩۱) باب جهنم أعاذنا الله منها. [۳۸۲] «الحلال و الحرام» یوسف قرضاوی (ص ۸۴). [۳۸۳] «صحیح بخاری» کتاب التعبیر، باب القید فی المنام (۱۲/۴۰۴ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الرؤیا (۱۵/۲۰ با شرح نووی). [۳۸۴] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان أن الإسلام بدأ غریباً وسیعود غریباً» (۲/۱٧۶ با شرح نووی). [۳۸۵] «فتح الباری» (۱۲/۴۰۶). [۳۸۶] «فتح الباری» (۱۲/۴۰۶-۴۰٧). [۳۸٧] «صحیح مسلم» کتاب العلم، باب رفع العلم (۱۶/۲۲۲ با شرح نووی). [۳۸۸] «مسند احمد» (۵/۳۳۳-۳۳۴) (ح. ۳۸٧) شرح احمد شاکر او میگوید صحیح الاسناد است. [۳۸٩] «شرح مسند احمد» (۵/۳۳۴) احمد شاکر. [۳٩۰] «منحة المعبود فی ترتیب مسند الطیالسی» (۲/۱۱۲) ۰حدیث ۲٧۶۳) ترتیب الساعاتی و «سنن النسائی» کتاب البیوع، باب التجارۀ (٧/۲۴۴). تویجری درباره روایت نسائی میگوید صحیح الاسناد است و مطابق شرط شیخین. «اتحاف الجماعة» (۱/۴۲۸). [۳٩۱] «اتحاف الجماعة» (۱/۴۲۸). [۳٩۲] «صحیح ابن خزیمه» باب کراهیة المرور فی المساجد من غیر أن تصلّی فیها والبیان أنه من أشراط الساعۀ (۲/۲۸۳-۲۸۴) تحقیق: د. محمد مصطفی الاعظمی آلبانی میگوید: اسناد این حدیث ضعیف است اما از طرق دیگری روایت شده است و در «السلسلة الصحيحة» مذکور است از طریق ابن مسعود دوباره روایت شده است که آن را تقویت میکند (م ۲/۲۵۳) (حدیث ۶۴٩). [۳٩۳] روایت از بزار و هیثمی آن را تصحیح میکند «مجمع الزوائد» (٧/۳۲٩). [۳٩۴] «منحة المعبود فی ترتیب مسند الطیالسی» باب ما جاء فی الفتن التی تکون بین یدی الساعة (۲/۲۱۲)، ترتیب الساعاتی و «مستدرک الحاکم» (۴/۴۴۶) او میگوید این حدیث صحیح الاسناد است اما ذهبی میگوید موقوف است. [۳٩۵] شعائر جمع شعیره یعنی هر چیزی که نشانهای از نشانههای طاعت خداوند باشد. «تفسیر غریب القرآن» ابن قتیبه (ص ۳۲). [۳٩۶] «صحیح مسلم» کتاب صلاة المسافرین و قصرها، باب استحباب تحیۀ المسجد برکعتین و کراهۀ الجلوس قبل صلاتهما و آنها مشروعة فی جمیع الاوقات (۵/۲۲۵-۲۲۶ با شرح نووی). [۳٩٧] رواه الطبرانی فی «الکبیر» و «میزان الاعتدال» (۲/۶۰۰) للذهبی آلبانی میگوید حدیث صحیح است ابن العربی در «الکامل و طبرانی در «الاوسط» و «الصغیر» آن را روایت کرده است و بخاری از انس در «التاریخ» آن را روایت میکند. [۳٩۸] «صحیح الجامع الصغیر» (۵/۲۱۴): «أن یری الهلال قبلاً للیلة» «التذكرة» قرطبی (ص ۶۴۸). [۳٩٩] رواه الطبرانی فی «الصغیر» هیثمی میگوید: «در سند حدیث عبدالرحمن بن الازرق الانطالی است که تاریخ زندگی او را پیدا نکردم» «مجمع الزوائد» (۳/۱۴۶). [۴۰۰] هیثمی میگوید: این حدیث را طبرانی در «الصغیر» و «الاوسط» از شیخ خود الهیثم بن خالد (ضعیف است) روایت کرده است «مجمع الزوائد» (٧/۳۲۵). [۴۰۱] «صحیح مسلم» المقدمه، باب النهی عن الروایة عن الضعفاء (۱/٧۸ با شرح نووی). [۴۰۲] «صحیح مسلم» المقدمه، باب النهی عن الروایة عن الضعفاء (۱/٧۸-٧٩ با شرح نووی). [۴۰۳] «صحیح مسلم» المقدمه (۱/٧٩ با شرح نووی). [۴۰۴] «صحیح مسلم المقدمه، باب النهی عن الروایة عن الضعفاء (۱/٧٩-۸۰ با شرح نووی). [۴۰۵] «شرح نووی بر مسلم (۱/۸۰). [۴۰۶] «مسند امام احمد» (۵/۳۳۳) شرح احمد شاکر تخریج حدیث در «فتح الباری» (۵/۲۶۲). [۴۰٧] «صحیح بخاری» کتاب الشهادات باب ما قیل فی شهادة الزور (۵/۲۶۱ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب الکبائر و اکبرها (۲/۸۱-۸۲ با شرح نووی). [۴۰۸] «صحیح بخاری» کتاب العلم باب رفع العلم و ظهور الجهل (۱/۱٧۸ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب العلم باب رفع العلم و ظهور و قبضه الجهل و الفتن فی آخر الزمان (۱۶/۲۲۱ با شرح نووی) و «جامع ترمذی» باب ما جاء فی أشراط الساعة (۶/۴۴۸) (حدیث ۲۳۰۱). [۴۰٩] «التذكرة» (ص ۶۳٩) و «شرح نووی مسلم» (٧/٩۶-٩٧) و «فتح الباری» (۱/۱٧٩). [۴۱۰] «صحیح مسلم» کتاب الزکاة باب کل نوع من المعروف صدفۀ (٧/٩۶ با شرح نووی). [۴۱۱] «فتح الباری» (۱/۱٧٩). [۴۱۲] «صحیح مسلم» کتاب العلم باب رفع العلم وقبضه وظهور الجهل والفتن (۱۶/۲۲۱ با شرح نووی). [۴۱۳] «صحیح مسلم» (٧/٩۶ با شرح نووی). [۴۱۴] «فتح الباری» (۱/۱٧٩). [۴۱۵] هیثمی میگوید: «رواه الطبرانی» فی «الصغیر» و «الاوسط» عن شیخه الهیثم بن خالد المصیمی، و هو ضعیف» «مجمع الزوائد» (٧/۳۲۵). قال الآلبانی: «حسن» و ذکر من اخرجه و هم الطبرانی فی «الاوسط» و الضیاء المقدسی. «صحیح جامع الصغیر» (۵/۲۱۴) (حدیث ۲٧٧۵). [۴۱۶] «هدی الساری مقدمة فتح الباری» (ص ۴۸۱) ابن حجر عسقلانی. [۴۱٧] «مسند احمد» (۵/۳۸٩ با حاشیه منتخب کنزل العمال) هیثمی میگوید: رجال حدیث صحیح الاسناد هستند «مجمع الزوائد» (٧/۳۰٩). [۴۱۸] تویجری میگوید: «این حدیث را طبرانی روایت کرده است» «اتحاف الجماعة» (۱/۵۰۴) هیثمی میگوید: این حدیث را بزار و همچنین طبرانی در «الاوسط» روایت کردهاند در راویان ابوبکر بن مریم است و او ضعیف است «مجمع الزوائد» (٧/۲۸۶). [۴۱٩] «صحیح مسلم» کتاب الزکاة، باب کل نوع من المعروف صدقۀ (٧/٩٧ با شرح نووی). [۴۲۰] «شرح نووی لمسلم» (٧/٩٧). [۴۲۱] «صحیح مسلم» کتاب الفضائل باب معجزات النبی ج (۱۵/۴۰-۴۱ با شرح نووی). [۴۲۲] «مسند احمد» (۱۳/۲٩۱) (حدیث ٧۵۵۴) شرح احمد شاکر میگوید: اسناد حدیث صحیح است. [۴۲۳] «مسند احمد» (۳/۱۴۰ با حاشیه منتخب الکنز) هیثمی نیز این حدیث را ذکر کرده و میگوید راویانش مطمئن هستند «مجمع الزوائد» (٧/۳۳۰). [۴۲۴] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۰ با شرح نووی). [۴۲۵] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب خروج النار (۱۳/٧۸ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۱۸ با شرح نووی). [۴۲۶] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۲۰۸) تحقیق محمد فهیم ابو عبیه. [۴۲٧] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۱٩ با شرح نووی). [۴۲۸] «اتحاف الجماعة» (۱/۴۸٩-۱٩۰). [۴۲٩] «فتح الباری» (۱۳/۸۱). [۴۳۰] «مسند احمد» (۱۵/۲۰۲-۲۰۳) (حدیث ۸۰۴٩) تحقیق احمد شاکر او حدیث را صحیح الاسناد میداند. [۴۳۱] «مسند احمد» (۳/۸۳-۸۴ با حاشیه منتخب کنز العمال) آلبانی میگوید: صحیح الاسناد است «سلسلة احادیث الصحيحة» (م ۱/۳۱) (حدیث ۱۲۲). ترمذی در ابواب الفتن باب ما جاء فی کلام السباع آن را روایت کرده است و میگوید: حدیث حسن و صحیح است (۶/۴۰٩). [۴۳۲] «صحیح بخاری» کتاب الفتن» (۱۳/۸۱-۸۲ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۴ با شرح نووی). [۴۳۳] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸۳۴ با شرح نووی). [۴۳۴] «فیض القدیر» (۶/۴۱۸). [۴۳۵] زین الدین عبدالرحیم بن الحسین بن عبدالرحمن از عالمان کردستان عراق است او در سال (٧۲۵ ه) متولد شد و علم را در دمشق حلب حجاز و اسکندریه و از علماء بزرگ کسب کرد. او صاحب تالیفات زیادی در حدیث است. و در سال (۸۰۶ ه) وفات یافت «شذرات الذهب» (٧/۵۵-۵۶). [۴۳۶] «فیض القدیر» (۶/۴۱۸) و «فتح الباری» (۱۳/٧۵-٧۶). [۴۳٧] رواه الطبرانی فی الاوسط والبزار بنحوه ورجالهما ثقات «مجمع الزوائد» (٧/۲۸۴-۲۸۵). [۴۳۸] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲۲ با شرح نووی). [۴۳٩] «رواه البخاری» تخریج حدیث در ص ۶۰ گذشت. [۴۴۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲۶ با شرح نووی). [۴۴۱] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲۴-۲۵ با شرح نووی). [۴۴۲] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲۱-۲۲ با شرح نووی). [۴۴۳] «سنن ابو داود» کتاب الملاحم باب فی العقل من الملاحم (۱۱/۴۰۶ با شرح عون المعبود). [۴۴۴] حافظ زین الدین عبداللطیف بن تقی الدین محمد بن منیر الحلبی در سال (۸۰۴ ه) در گذشت «شذرات الذهب» )٧/۴۴). [۴۴۵] «فتح الباری» (۶/۲٧۸). [۴۴۶] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۴۳-۴۴ با شرح نووی). [۴۴٧] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۵۸) تحقیق د. طه زینی. [۴۴۸] «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۴۳-۴۴). [۴۴٩] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲۲ با شرح نووی). [۴۵۰] «صحیح مسلم» (۱۸/۲۱ با شرح نووی). [۴۵۱] «جامع الترمذی» باب ما جاء فی علامات خروج الدجال (۶/۴٩۸). [۴۵۲] «النهاية فی الفتن و الملاحم» (۱/۶۲) تحقیق در طه زینی. [۴۵۳] حاشیه «عمدة التفسیر عن ابن کثیر» (۲/۲۵۶) اختصار و تحقیق شیخ احمد شاکر. [۴۵۴] «مسند امام احمد» (۱۸/۱۰۳) (حدیث ٩۳٩۵) شرح احمد شاکر و «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب تغییر الزمان حتی تعبد الاوثان (۱۳/٧۶ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۶ با شرح نووی). [۴۵۵] «التذكرة» (ص ۶۳۵). [۴۵۶] «فتح الباری» (۶/۵۳۵). [۴۵٧] «صحیح بخاری» کتاب المناقب باب مناقب قریش (۶/۵۳۲-۵۳۳). [۴۵۸] «فتح الباری» (۱۳/۱۱۵). [۴۵٩] «التذكرة» امام قرطبی (ص ۶۳۶). [۴۶۰] «فتح الباری» (۶/۵۴۵-۱۳/٧۸). [۴۶۱] «مسند احمد» (۱۶/۱۵۶) (حدیث ۸۳۴۶) شرح احمد شاکر او میگوید: اسناد حدیث صحیح است» «صحیح مسلم» (۱۸/۳۶) بدون لفظ «من الموالی» [۴۶۲] «صحیح مسلم» کتاب الجهاد و السیر باب اجلاء الیهود من الحجاز (۱۲/٩۲ با شرح نووی). [۴۶۳] زندگی او درکتاب «تهذیب التهدیب» (۲/۳۲۲) آمده است. [۴۶۴] «مسند امام احمد» (۵/۱۶ با حاشیه منتخب کنز العمال ابن حجر میگوید صحیح الاسناد است. «فتح الباری» (۶/۶۱۰). [۴۶۵] «صحیح بخاری» کتاب الجهاد، باب قتال الیهود (۶/۱۰۳ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۴۴-۴۵ با شرح نوی). [۴۶۶] «هدایة الباری الی ترتیب صحیح البخاری» (۱/۳۱٧) و «العقائد الإسلامیة» سید سابق (ص ۴۵) ابن حجر میگوید سخن گفتن سنگ و درخت حقیقت است. [۴۶٧] «سننن ابن ماجه» (۲/۱۳۵٩-۱۳۶۳) حدیث (۴۰٧٧). [۴۶۸] «اتحاف الجماعة» (۱/۳۳٧-۳۳۸). [۴۶٩] «صحیح مسلم» کتاب الحج، باب المدینة تنفی خبثها وتسمی طابة وطیبة (٩/۱۵۳ با شرح نووی). [۴٧۰] «صحیح مسلم» (۱/۱۵۴ با شرح امام نووی). [۴٧۱] «صحیح بخاری» کتاب فضائل المدینة باب المدینة تنفی الخبث (۴/٩۶ با شرح فتح الباری). [۴٧۲] «صحیح بخاری» کتاب فضائل المدینة، باب لایدخل الدجال المدینة (۴/٩۵ با شرح فتح الباری). [۴٧۳] «فتح الباری» (۴/۸۸). [۴٧۴] «صحیح بخاری» کتاب فضائل المدینة باب من رغب عن المدینة (۵/۸٩-٩۰ با شرح فتح الباری). [۴٧۵] «الموطا» (۲/۸۸۸) امام مالک تصحیح و تخریج محمد فؤاد عبدالباقی دار احیاء الکتب العربیه. [۴٧۶] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵۸) تحقیق د. طه زینی. [۴٧٧] «مسند امام احمد» (۱/۱۲۴ (حدیث ۱۲۴ شرح و تعلیق احمد شاکر او میگوید: اسناد حدیث صحیح است. [۴٧۸] «فتح الباری» (۴/٩۰). [۴٧٩] «صحیح بخاری» کتاب فضائل المدینة، باب من رغب عن المدینة (۴/۸٩-٩۰ با شرح فتح الباری). [۴۸۰] «صحیح مسلم» باب ذکر الدجال (۱۸/٧۰ با شرح نووی). [۴۸۱] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (۱۸/٧۵-٧۶ با شرح نووی). [۴۸۲] «فیض القدیر» (۶/۴۱٧). [۴۸۳] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان، باب نزول عیسی بن مریم حاکماً (۲/۱٩۳ با شرح نووی). [۴۸۴] «صحیح مسلم» کتاب الإمارۀ، باب قوله ج «لا تزال طائفة من امتی ظاهرین» (۱۳/۶۵ با شرح نووی). [۴۸۵] «شرح نووی بر مسلم» (۲/۱۳۲) و «فتح الباری» (۱۳/۱٩-۸۵). [۴۸۶] «صحیح مسلم» باب فی الریح التی تکون قرب الساعة (۲/۱۳۲ با شرح نووی). [۴۸٧] «شرح نووی بر مسلم» (۲/۱۳۲) و «أشراط الساعة و اسرارها» (ص ۸۸-۸٩ شیخ محمد سلامه جبر، طبع مطبعه التقدم، عام (۱۴۰۱ ه) القاهره. [۴۸۸] «فتح الباری» (۳/۴۶۲). [۴۸٩] «مسند امام احمد» (۱۵/۳۵) شرح و تعلیق احمد شاکر میگوید: حدیث صحیح الاسناد است ابن کثیر آن را تصحیح میکند «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵۶) آلبانی نیز این حدیث را تصحیح میکند «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۲/۱۲۰) (حدیث ۵٧٩). [۴٩۰] «مسند احمد» (۱۲/۱۴-۱۵) (حدیث ٧۰۵۳) شرح و تعلیق احمد شاکر میگوید: حدیث صحیح الاسناد است. [۴٩۱] «مسند احمد» (۱۸/۱۰۳) (حدیث ٩۳٩۴) شرح احمد شاکر و «صحیح بخاری» کتاب الحج، باب هدم الکعبه (۳/۴۶۰ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۵ با شرح نووی). [۴٩۲] «مسند امام احمد» (۳/۳۱۵-۳۱۶) (حدیث ۲۰۱۰) شرح احمد شاکر و «صحیح بخاری» کتاب الحج باب هدم الکعبه (۳/۴۶۰ با شرح فتح الباری). [۴٩۳] «مسند احمد» (۱۵/۲۲٧) (۸۰۸۰) شرح احمد شاکر میگوید حدیث صحیح الاسناد است. [۴٩۴] طائفهای از باطنیه منسوب به مردی به نام حمدان قرمط از اهل کوفه بودند آنان کارهای بد بسیاری را در حیات خود انجام دادهاند از جمله در سال (۳۱٧ ه) در روز ترویه (هشتم ذی الحجه) به حجاج (در مکه) حمله کردند بسیاری را کشتند و اموالشان را غارت کردند لباس کعبه را پایین آوردند، درب آن را کندند،چاه زمزم را تخریب کردند و حجر الاسود را از جا کنده و با خود بردند و بعد از ۲۲ سال آن را به کعبه باز گرداندند. «فضائح الباطنیه» غزالی (ص ۱۲-۱۳) تحقیق عبدالرحمن بروی و «البدایة والنهایة» (۱۱/۱۶-۱۶۱) و رساله «القرامطه وآراءهم الاعتقادیه» (ص ۲۲۲-۲۲۳) سلیمان السلوی. [۴٩۵] «فتح الباری» (۳/۴۶۱-۴۶۲).
باب دوم: نشانههای بزرگ قیامت
- مقدمه
- فصل اول: مهدی
- فصل دوم:مسیح دجال
- فصل سوم: نزول عیسی÷
- فصل چهارم: یاجوج و ماجوج
- فصل پنجم: خسوفهای سهگانه
- فصل ششم: دود
- فصل هفتم: طلوع خورشید از مغرب
- فصل هشتم: خروج دابة الارض
- فصل نهم: آتشی که مردم را حشر میکند
نص صریحی درسبارۀ ترتیب وقوع نشانههای قیامت نداریم و نام آنها در احادیث با هم و بدون ترتیب آمده است. هر چند ترتیب بیان آنها مستلزم ترتیب در وقوع آنها نیست. در احادیث نشانههای قیامت با حرف واو به همدیگر عطف شدهاند که تنها دلالت بر جمع آنها دارد نه ترتیب علاوه بر این ترتیب ذکر آنها در نصوص متفاوت است.
در این رابطه نمونهای از احادیث دربارۀ برخی یا کل نشانههای بزرگ قیامت را یادآور میشویم.
۱- امام مسلم از حذیفه بن اسید غفاریس روایت میکند. گفت: پیامبر خدا بر ما وارد شد در حالی که با همدیگر بحث میکردیم. فرمودند: دربارۀ چه چیزی گفتگو میکنید. گفتند دربارۀ قیامت. پیامبر فرمود:
«روز قیامت نمیآید تا زمانی که ده نشانه را ببینید، دود، دجال، دابه، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسى پسر مریم÷، یاجوج و ماجوج وسه خسوف درمشرق، مغرب و سومی در جزیرة العرب وآخرین آنها آتشی است که در یمن ظاهر میشود و همه مردم را در یک جا جمع میکند» [۴٩۶].
مسلم این حدیث را از حذیفه بن اسید بالفظ دیگری روایت میکند «قیامت نمیآید تا ده نشانه ظاهر شوند: خسوفی در مشرق، خسوفی در مغرب و خسوفی در جزیرةالعرب، دود، دجال، دابةالارض، یاجوج و مأجوج، طلوع خورشید از مغرب وآتشی که در عدن ظاهر میشود و مردم را به کوچ وامیدارد».
در روایت دیگری آمده است: دهمین آنها نزول عیسى بن مریم است [۴٩٧] متوجه میشویم یک حدیث از یک صحابی با دو لفظ مختلف دربارۀ ترتیب نشانههای قیامت روایت شده است.
۲- مسلم از ابوهریرهس روایت میکند پیامبر خدا ج فرمود:
«بادروا بالأعمال ستاً طلوع الشمس من مغربها أو الدخان أو الدجال أو الدابة أو خاصة أحدكم أو أمر العامة» [۴٩۸].
«قبل از آمدن شش چیز اعمال صالح انجام دهید. طلوع خورشید از مغرب، دود، دجال، دابةالارض، مرگ هر یک از شما یا قیامت که همه را در برمیگیرد».
مسلم این حدیث را از ابوهریر با لفظ دیگری روایت میکند.
«بادروا بالأعمال ستاً: الرجل والدخان ودابة الأرض وطلوع الشمس من مغربها وأمر العامة وخويصة أحدكم» [۴٩٩].
خويصة أحدکم:یعنی مرگ یکی از شما.
این حدیث نیز از یک صحابی با دو لفظ مختلف در ترتیب نشانههای قیامت و با دو حرف عطف متفاوت (واو، او) که هر دو بر ترتیب دلالت نمیکنند، روایت شده است.
اما میتوان ترتیب بعضی از نشانهها را در خلال وقوع برخی از آنها و یا به دنبال برخی دیگر درک کرد. مثلاً حدیث نواس بن سمعان که (انشاءالله) بعداً خواهد آمد برخی از نشانهها را به ترتیب وقوع ذکر کرده است مثلاً ابتدا خروج دجال سپس نزول عیسى برای قتل دجال و سپس خروج یاجوج و ماجوج در زمان حضرت عیسى و دعائش علیه آنها بیان شدهاند و همچنین در برخی روایات اولین و آخرین نشانه قیامت مشخص شده است. اما به رغم آن علماء از عهد صحابهش تاکنون در این زمینه اختلافنظر دارند.
امام احمد و مسلم از ابوزرعه روایت میکند. گفت: سه نفر مسلمان در مدینه نزد مروان بن حکم نشسته بودند او به آنان گفت اولین نشانه قیامت خروج دجال است. عبدالله بن عمر گفت مروان چنین چیزی نگفته است من حدیثی از پیامبر خدا به یاد دارم و هرگز آن را فراموش نمیکنم. ایشان فرمودند:
«إن أول الآيات خروجا طلوع الشمس من مغربها وخروج الدابة على الناس ضحى وأيهما ما كانت قبل صاحبتها فالأخرى على أثرها قريباً».
«اولین نشانه روز قیامت طلوع خورشید از مغرب و خروج دابۀ الارض در چاشتگاه بر مردم است. هر کدام از این دو قبلاً ظاهر شد دومی با فاصله کمی بعد از آن میآید».
«این روایت مسلم است».
امام احمد در روایتش اضافه میکند: «قال عبد الله – وكان يقرأ الكتب – وأظن أولها خروجاً طلوع الشمس من مغربها» [۵۰۰].
«عبدالله بن عمر – در حال مطالعه کتاب – گفت: گمان میکنم اولین آنها طلوع خورشید از مغرب است».
حافظ ابن حجر در تعیین اولین نشانه قیامت میگوید: از مجموع اخبار ترجیح داده میشود که اولین نشانه بزرگ تغییردهندۀ احوال عامه در زمین خروج دجال و آخرین آن مرگ حضرت عیسى÷ است. و طلوع خورشید از مغرب اولین نشانه بزرگ تغییرات آسمانی است که با برپاشدن قیامت به پایان میرسد. و ممکن است خروج دابةالارض در همان روز طلوع خورشید از مغرب باشد».
سپس اضافه میکند «حکمت آن این است که هنگام طلوع خورشید از مغرب در توبه بسته میشود و دابةالارض خارج میشود تا مؤمن را از کافر تمییز دهد واغلاق در توبه را تکمیل نماید. ولی اولین نشانه اعلام برپایی قیامت اتشی است که مردم را حشر میکند» [۵۰۱].
پس از دیدگاه ابن حجر خروج دابةالارض اولین نشانه زمینی غیر مألوف روز قیامت است که با مردم سخن میگوید:
و کافر و مؤمن را از هم جدا میکند و امری غیرعادی جلوه مینماید. اما طلوع خورشیداز مغرب یک تغییر اساسی در عالم هستی و اولین نشانه آسمانی روز قیامت است.
ظهور دجال و نزول حضرت عیسى÷ از آسمان وخروج یاجوج و ماجوج گرچه قبل از طلوع خورشید از مغرب و قبل از خروج دابةالارض واقع میشوند ولی چون همه آنها بشر هستند برخلاف خروج دابةالارض و طلوع خورشید از مغرب ظهورشان از امور مأنوس به حساب میآید [۵۰۲].
مشخصاً منظور ابن حجر این است خروج دجال از بعد انسانبودنش یک نشانه به شمار نمیآید. بلکه ویژگیهای منحصربه فردش مانند نزول باران و سبزشدن نباتات از زمین به دستور او و... باعث میشود یکی از نشانههای قیامت به حساب آید.همانطور که بعداً در بحث دجال خواهد آمد.
اما درحقیقت دجال اولین نشانه غیرعادی زمینی در روز قیامت به شمار میآید.
طیبی [۵۰۳] میگوید: نشانهها یا دال بر نزدیکی قیامت و یا دال بر حصول آن هستند. از جمله نوع اول: دجال، نزول عیسى، ظهور یاجوج و مأجوج وخسوف است. و از جمله نوع دوم: دود، طلوع خورشیداز مغرب خروج دابةالارض و آتشی که مردم را حشر میکند [۵۰۴].
این شیوۀ تقسیم نشانههای قیامت (به دو نوع) بدون تعیین ترتیب موارد آنها – گرچه تصور میکنم به نظر طیبی ترتیب ظهور آنها مطابق ترتیب ذکر نام آنها است – از طرف طیبی تقسیمی زیبا و دقیق است زیرا وقتی قسم اول (دال بر نزدیکی بیش از حد قیامت) اتفاق افتادند فرصتی است برای مردم تا توبه کنند وبه سوی خدا بازگردند اما تمییزی بین مؤمن و کافر صورت نمیگیرد.
نشانههای مذکور در قسم اول (که بعداً توضیح خواهم داد) به نظر من ذکر نامشان براساس ترتیب ظهور آنها است. و طیبی تنها خسوفها را به آن اضافه کرده است.
اما وقتی نوع دوم از نشانههای (دال بر حصول قیامت) ظاهر شدند. مؤمن و کافر از هم تمییز داده میشوند. و هنگام ظهور دود به مؤمن حالتی مانند زکام و به کافر حالت نفخ دست میدهد سپس خورشید از مغرب طلوع میکند و در توبه و بازگشت به روی انسان بسته میشود. و ایمان و توبه سودی به کافر و عاصی نمیرساند.
بعد از آن دابةالارض خارج میشود و کافر و مؤمن را هر یک با نشانهای خاص از هم جدا میکند و در پایان آتش حشرکنندۀ مردم ظاهر میشود. در بیان نشانههای بزرگ قیامت دیدگاه طیبی را برگزیدهام چون آن را به حقیقت نزدیکتر میدانم.
قبل از بیان نشانههای قیامت بحث مهدی را به میان آوردهام چون ظهور او مقدم بر این نشانهها است. و مسلمانان برای جهاد با دجال ابتدا دور او جمع میشوند سپس عیسى بن مریم نازل میگردد. و در نماز جماعت به او اقتدا میکند (تمام این موضوعات مفصلاً خواهند آمد).
وقتی نخستین نشانه بزرگ روز قیامت ظاهر شود بقیه مانند مهرههای تسبیح یکی پس از دیگری به دنبال آن میآیند.
طبرانی در «الاوسط» از ابوهریره روایت میکند. پیامبر خدا ج فرمودند: «خروج الآيات بعضها على إثر بعض يتتابعن كما تتابع الخرز في النظام» [۵۰۵].
«ظهور نشانههای قیامت پشت سر هم یکی پس از دیگر مانند مهرههای تسبیح است».
امام احمد از عبدالله بن عمرو روایت میکند پیامبر خدا ج فرمود:
«الآيات خرزات منظومات في سلك فإن يقطع السلك يتبع بعضها بعضا» [۵۰۶].
«نشانههای قیامت مانند مهرههای منظم روی نخ هستند هرگاه نخ قطع شود همه آنها به دنبال هم میآیند».
ظاهراً – والله اعلم – منظور حدیث نشانههای بزرگ قیامت است. و سیاق کلام احادیث دال بر نزدیکی شدید آنها به همدیگر دارد.
این موضوع بحث گذشته دربارۀ ترتیب نشانههای بزرگ قیامت را نیز تأیید میکند و تعدادی از احادیث دلالت دارند بر اینکه برخی از این نشانهها در فاصله زمان نزدیک به هم اتفاق میافتند. و اولین نشانه بزرگ بعد از مهدی ظهور دجال است. سپس نزول عیسى برای قتل دجال و بعد ظهور یأجوج و ماجوج و دعای عیسى÷ علیه آنان و نابودشدنشان توسط خداوند متعال.
سپس عیسى÷ میگوید:
«ففيما عهد إليَّ ربّي عز وجل أن ذلك إذا كان كذلك، فإن الساعة كالحامل المتمّم التي لايدري أهلها متى تفجؤهم بولادها ليلاً أو نهاراً» [۵۰٧].
«آنچه در عهد پروردگار عزوجل وجود دارد مبین این است هرگاه این نشانهها ظاهر شدند (قیامت) مانند جنینی است که مدت خود را به پایان رسانده است و اهل او منتظرند تا هر لحظه از شب یا روز ناگهان متولد شود».
این (قول حضرت عیسى) دلیل بر نزدیکشدن جدی قیامت است و بین فوت حضرت عیسى÷ و برپایی قیامت تنها چند نشانه باقی میماند مانند: طلوع خورشید از مغرب، ظهور دابةالارض، دود و خروج آتشی که مردم را حشر میکند و این نشانهها در وقت بسیار کوتاهی قبل از برپایی قیامت مانند مدت زمان قطعشدن بند مهرههای یک تسبیح اتفاق میافتند.
در تأیید مطالب فوق حافظ این حجر میگوید: «ثابت شده است نشانههای بزرگ قیامت مانند بند مهرههای تسبیحاند هرگاه بند قطع شود به سرعت دانهها پایین میریزند، این نظریه را امام احمد نیز قبول دارد» [۵۰۸].
[۴٩۶] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧ – ۲۸ – با شرح نووی). [۴٩٧] «صحیح مسلم» (۱۸/۲۸ – ۲٩ – با شرح نووی). [۴٩۸] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب فی بقیة من أحادیث الدجال (۱۸/۸٧ – با شرح نووی). [۴٩٩] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب فی بقیة من أحادیث الدجال (۱۸/۸٧ – با شرح نووی). [۵۰۰] «مسند احمد» (۱۱/۱۰-۱۱۱) (حدیث ۶۸۸۱) تحقیق احمد شاکر و «صحیح مسلم کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/٧٧ – ٧۸ – با شرح نووی). [۵۰۱] «فتح الباری» (۱۱/۳۵۳). [۵۰۲] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۶۴ – ۱۶۸) تحقیق د. طه زینی. [۵۰۳] او شرفالدین حسن بن محمد بن عبدالله طیّبی از علماء حدیث، تفسیر و بیان است. از جمله تألیفات او ۱- شرح مشکاة المصابیح ۲- شرح الکشاف ۳- خلاصۀ فی اصول الحدیث و... است او در سال (٧۴۳ ه.) دار فانی را وداع گفت. «شذرات الذهب» (۶/۱۳٧ – ۱۳۸) و «کشف الظنون» (۱/٧۲۰) و «الاعلام» (۲/۲۵۶) زرکلی. [۵۰۴] «فتح الباری» (۱۱/۳۵۲ – ۳۵۳). [۵۰۵] هیثمی میگوید: «این حدیث را طبرانی با رجال صحیح در «الاوسط» روایت کرده است جز عبدالله بن احمد بن حنبل و داود الزهرانی که هر دو ثقه هستند. «مجمع الزوائد» (٧/۳۳۱). آلبانی این حدیث را تصحیح میکند «صحیح الجامع الصغیر» (۳/۱۱۰) (حدیث ۳۲۲۲). [۵۰۶] «مسند احمد» (۱۲/۶-٧) (حدیث ٧۰۴۰) شرح احمد شاکر. او میگوید حدیث صحیح الاسناد است. هیثمی نیز روایت احمد را تأییدمیکند «مجمعالزوائد» (٧/۳۲۱). [۵۰٧] «مسند امام احمد» از حدیث عبدالله بن مسعودس (۵/۱۸٩ – ۱٩۰) (حدیث ۳۵۵۶) تحقیق احمد شاکر میگوید: حدیث صحیح الاسناد است. [۵۰۸] «فتح الباری» (۱۳/٧٧).
در آخرالزمان مردی از اهل بیت پیامبر خدا ج ظاهر میشود و باعث تقویت دین میگردد اوهفت سال حکومت رابدست میگیرد و زمین را به جای ظلم و ستم پر از عدل و داد میکند در این مدت مردم به نعمتهای بیسابقه میرسند. زمین سرسبز و پربرکت و نزولات آسمانی فراوان میگردند. و مال و نعمت فراوانی در اختیار مردم قرار میگیرد.
ابن کثیر میگوید: «در زمان او میوهها و محصولات زراعتی زیاد میشوند. و همچنین مال وافر، سلطان قاهر، دین استوار، دشمن ذلیل و خیر و برکت در ایام او مداوم میگردد» [۵۰٩].
این مرد اسم خود و پدرش مانند پیامبر خدا و پدر گرامیشان است پس او احمد یا محمد بن عبدالله و از نوادگان فاطمه و از فرزندان حسن بن علی خواهد بود.
در این زمینه ابن کثیر میگوید: او محمد بن عبدالله علوی، فاطمی و حسنیس [۵۱۰] است.
و دربارۀ صفت چهره او گفتهاند دارای پیشانی عریض بینی کشیده و محدب است.
مهدی از طرف مشرق ظهور خواهد کرد. در حدیثی از ثوبان آمده است پیامبر خداج فرمود:
«يقتل عند كنزكم ثلاثة كلهم ابن خليفة، ثم لا يصير إلى واحد منهم ثم تطلع رايات السود من قبل المشرق فيقتلونكم قتلاً لم يقتله قوم.... (ثم ذكر شيئاً لا أحفظه فقال:) فإذا رأيتموه فبايعوه ولو حبواً على الثلج فإنه خليفة الله المهدي».
«در کنار کنزتان سه (نفر) با هم قتال میکنند که همه پسر خلیفه هستند و کنز به هیچکدام از آنان نمیرسد سپس دستهای با پرچمهای سیاه از طرف مشرق میآیند و با شما جنگی شدید میکنند (سپس چیزی گفت که آن را بیاد ندارم و بعد گفت:) وقتی آنان را دیدید با آنان بیعت کنید. اگرچه با دست و پا از روی برف بگذرید همانا او خلیفه الله مهدی است [۵۱۱].
ابن کثیر میگوید: منظور از کنز (مذکور در حدیث) کنز کعبه است که در آخرالزمان سه نفر از اولاد خلفا بر سر آن قتال میکنند و بعد از آنان مهدی ظاهر میشود و او از طرف شرق ظهور میکند نه از شهر سامرا همانطور که روافض گمان میبرند اکنون او در آنجا است و انتظار ظهورش را (در آخر الزمان) میکشند این نظریه نوعی هذیان و عقیدهای باطل و شیطانی است زیرا دلیلی از قرآن و سنت و یا برهانی عقلی دال بر آن وجود ندارد.
ابن کثیر اضافه میکند او از طرف مردم بلاد شرق نصرت داده میشود یعنی سلطانش را پایدار و ارکان قدرتش را استوار میسازند و پرچم آنها مشکی مطرز است زیرا پرچم پیامبر خدا مشکی و به نام عقاب بود. خلاصه اینکه مهدی فردی ممدوح و پسندیده و وعده داده شده در آخرالزمان در بلاد شرق ظهور خواهد کرد و طبق مفهوم برخی احادیث در کنار کعبه با او بیعت میشود» [۵۱۲].
احادیث صحیحی دال بر ظهور مهدی وارد شدهاند. برخی از آنها صراحتاً نام مهدی را میبرند. وبرخی دیگر تنها اوصاف او را ذکر میکنند [۵۱۳].
در حد کفایت تعدادی از این احادیث را به عنوان دلیل ظهور او در آخرالزمان نقل میکنیم.
۱- از ابوسعید خدری روایت شده است پیامبر خدا ج فرمودند:
«يخرج في آخر أمتي المهدي، يسقيه الله الغيث وتخرج الأرض نباتها ويعطي المال صحاحاً وتكثر الماشية، وتعظم الأمة، يعيش سبعاً أو ثمانياً» (یعنی: حججاً) [۵۱۴].
«در پایان عمر امتم مهدی ظهور میکند، خدا به او باران فراوان و زمین حاصلخیز میبخشد. ثروت زیاد میشود. حیوانات اهلی افزایش مییابند و امت اسلامی بزرگ میگردد. او هفت یا هشت سال بعد از ظهور زندگی میکند».
۲- ابوسعید خدری میگوید پیامبر خدا ج فرمودند:
«أبشركم بالمهدي يبعث على اختلاف من الناس وزلازل، فيملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جوراً وظلماً يرضي عنه ساكن السماء وساكن الأرض يقسم المال صحاحاً».
«شما را به مهدی مژده میدهم در زمانی که مردم با هم اختلاف دارند و زلزلههای زیادی روی میدهد مهدی مبعوث میشود. او زمین را به جای ظلم و ستم پر ازعدل و داد میکند. ساکنان آسمان و زمین از (عملکرد) او راضی هستند و اموال را بطور درست وعادلانه بین مردم تقسیم میکند» مردی گفت معنی صحاحاً چیست؟ پیامبر فرمودند: «تقسیم عادلانه» در ادامه میفرماید: «خداوند غنی و بینیازی را در جامعه پدید میآورد و عدل و مساوات او همه را در برمیگیرد. تا جایی که ندادهنده ندا میدهد چه کسی نیاز مالی دارد جز یک نفر هیچ کس جواب نمیدهد. او میگوید به طرف انباردار برو و به او بگو مهدی به تو دستور داده است به من مال عطا کنی.
انباردار به او میگوید: هرچه مال میخواهی بردار وقتی مال را برداشت و به منزل برد با خود میگوید من حریصترین و آزمندترین فرد امت محمد ج بودم. آیا فضل و احسان آنان مرا کفایت نکرد.
راوی میگوید: مال را بر میدارد وبه جای خود بازمیگرداند اما آن را از او دریافت نمیکنند و میگویند ما چیزی را بخشیدیم دوباره پس نمیگیریم. ابن روند ٧، ۸ و یا ٩ سال ادامه دارد و بعد حیات رو به سختی و تلخی میرود یا خیر وخوشی از زندگی قطع میگردد» [۵۱۵].
این روایت دلالت میکند بر اینکه بعد از مهدی شر و فتنه بزرگی رخ میدهد.
۳- از علیس روایت شده است گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «المهدي منا أهل البيت يصلحه الله في ليلة» [۵۱۶].
«مهدی از اهل بیت است خداوند او را در یک شب اصلاح میکند». ابن کثیر میگوید: یعنی: توبه او را میپذیرد، توفیق و رشدش میدهد وبه او الهام میکند [۵۱٧].
۴- ابوسعید خدری میگوید پیامبر خدا ج فرمودند:
«المهدي مني أجلى الجبهة، أقنى الأنف، يملأ الأرض عدلاً وقسطاً كما ملئت ظلماً وجوراً، يملك سبع سنين» [۵۱۸].
«مهدی از من است. او دارای پیشانی وسیع و بینی باریک محدب شکل است به جای ظلما و ستم زمین را پر از عدل و داد میکند و هفت سال حکومت رابه دست میگیرد».
۵- ام سلمهل میگوید: «از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «المهدي من عترتي، من ولد فاطمة» [۵۱٩].
«مهدی از اهل من واز اولاد فاطمه است».
۶- جابرس میگوید: پیامبر خدا فرمودند: «ينزل عيسى بن مريم فيقول أميرهم المهدي: تعال صل بنا فيقول: لا، إن بعضهم أمير بعض تكرمة الله لهذه الأمّه» [۵۲۰].
«حضرت عیسى بن مریم نازل میشود. امیر مسلمانان مهدی میگوید بیا برای ما نماز بخوان او میگوید: خیر به خاطر احترام خداوند به این امت باید امیرشان از خودشان باشد».
٧- ابوسعید خدری میگوید پیامبر خدا فرمودند:
«من الذي يصلي عيسى بن مريم خلفه» [۵۲۱].
«کسی که نماز میخواند و عیسى پسر مریم به او اقتدا میکند از ماست».
۸- عبدالله بن مسعود میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند:
«لاتذهب أو لا تنقضي الدنيا حتى يملك العرب رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي» [۵۲۲].
در روایت دیگر آمده است: «يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي» [۵۲۳].
«دنیا به پایان نمیرسد تا اینکه مردی از اهل بیتم که هم اسم من است حکومت عرب را بدست گیرد».
یا «اسم او و پدرش مثل اسم من و پدرم است».
۱- ابوهریره میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «كيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيكم وإمامكم منكم» [۵۲۴]. «حال شما چگونه خواهد بود وقتی که عیسى ابن مریم نازل شود و امام و رهبر شما از خودتان باشد».
۲- جابر بن عبدالله میگوید: از پیامبر خدا شنیدم فرمودند «لاتزال طائفة من أمتي يقاتلون على الحق ظاهرين إلى يوم القيامة» قال: «فينـزل عيسى بن مريم فيقول أميرهم: تعال صل بنا فيقول: لا، إن بعضكم على بعض أمراء تكرمة الله لهذه الأمة» [۵۲۵]. «همیشه طائفهای از امتم در راه حق جهاد میکنند و این روند تا قیامت ادامه دارد». فرمودند: «و عیسى بن مریم نازل میشود و امیر شما به او میگوید بیا برایمان نماز بخوان او میگوید: نه خداوند به خاطر احترام به این امت امیر را از خودتان قرار داده است».
۳- جابر بن عبدالله میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «يكون في آخر أمتي خليفة يحثي المال حثياً لا يعده عدد». «در آخرین انسانهای امتم خلیفهای میآید که مال بیشماری (بر اثر فتوحات و غنائم) بدست میآورد».
یکی از راویان حدیث به نام جریری میگوید: به ابونضرۀ و ابوالعلاء گفتم:
به نظر شما این شخص عمر بن عبدالعزیز نیست؟ گفتند: خیر» [۵۲۶].
احادیث روایت شده در صحیحین بر دو امر دلالت میکنند.
۱- هنگام نزول عیسى بن مریم÷ یک نفر از مسلمانان متولی امرشان است.
۲- حضور امیر مسلمانان هنگام اقامه نماز و درخواست او از حضرت عیسى÷ برای امامت در نماز دلالت بر صلاحیت و هدایت آن امیر دارد گرچه در این روایات صراحتاً نام مهدی برده نشده است. اما صفات مردی صالح را بیان میکنند که در آن زمان مردم به او اقتدا مینمایند.
احادیث دیگری در تفسیر این حدیثها در کتب مسانید و سنن نقل شدهاند و نام او را محمد بن عبدالله که به او مهدی گفته میشود معرفی کردهاند. و یقیناً میدانید که احادیث تفسیرکننده همدیگر هستند.
یکی از این احادیث را حارث بن اسامه در مسند خود از جابر بن عبدالله روایت میکند. جابر میگوید پیامبر خدا ج فرمود:
«ينزل عيسى بن مريم عليه السلام فيقول أميرهم المهدي» [۵۲٧].
«حضرت عیسى بن مریم نازل میشود و میگوید: امیرشان مهدی است».
این حدیث دلالت دارد بر اینکه امیر مسلمانان در آخرالزمان که از عیسى÷ میخواهد تا امامت نماز را بپذیرد (طبق حدیث صحیح مسلم) مردی به نام مهدی است. شیخ صدیق حسن در کتابش «الاذاعه» احادیث زیادی دربارۀ مهدی آورده است آخرین آنها حدیث مذکور در «صحیح مسلم» است او بعد از این حدیث میگوید: «این حدیث و امثال آن را نمیتوان به شخصی جز مهدی منتظر حمل کرد همانطور که آثار و اخبار دیگر بیان کردهاند» [۵۲۸].
احادیث ذکر شده و احادیث دیگری در این زمینه که به خاطر عدم اطاله کلام آنها را بیان نکردم همه دال بر تواتر معنوی احادیث مربوط به مهدی دارند و برخی از علماء بر این موضوع صحه گذاشتهاند از جمله:
۱- حافظ ابالحسن الآبری [۵۲٩] میگوید: «اخبار مربوط به مهدی از پیامبر خدا مشهور و متواتر بوده و تبیین میکنند که مهدی از اهل بیت پیامبر ج است و مدت حکومتش هفت سال میباشد. او زمین را پر از عدل و داد میکند. حضرت عیسى در عهد او نازل میشود و در قتل دجال او را یاری میدهد. او امامت امت را در دست دارد و عیسى÷ به او اقتدا مینماید» [۵۳۰].
۲- محمد برزنجی [۵۳۱] در کتابش «الإشاعة لا شراط الساعة» باب سوم دربارۀ نشانههای بزرگ قیامت و علامتهای نزدیک به وقوع قیامت میگوید این نشانهها زیاد هستند اولین آنها مهدی است و اذعان دارم که احادیث روایت شده در این زمینه علیرغم اختلاف روایاتشان بیشمارند» [۵۳۲]. او در ادامه میگوید: «شما میدانید احادیث مربوط به خروج مهدی در آخرالزمان و اینکه او از اهل پیامبر خدا ج و از اولاد فاطمه است به حد تواتر معنوی رسیدهاند و جایی برای انکار آنها وجود ندارد» [۵۳۳].
۳- علامه محمد السفارینی میگوید: «روایات زیاد در حد تواتر معنوی دربارۀ خروج مهدی در بین علماء اهل سنت رایج است به حدی که این موضوع جزو اعتقادات آنها گشته است». سپس احادیث و آثار روایت شده درباره خروج مهدی و اسم برخی از اصحاب راوی آن احادیث را ذکر کرده و میگوید: «از اصحاب نامبرده و از سایرین و همچنین ازتابعین روایات متعددی دربارۀ خروج مهدی نقل شدهاند که مجموعاً مفید علم قطعی هستند پس بنا بر رأی علماء ایمان به خروج مهدی واجب و جزو عقائد اهل سنت و جماعت است» [۵۳۴].
۴- شوکانی میگوید: «احادیثی که خروج مهدی را به تواتر میرسانند پنجاه حدیث شامل صحیح، حسن و ضعیف میباشند. پس بدون شک این موضوع به تواتر رسیده است بلکه در تمام اصطلاحات علم اصول وصف تواتر به کمتر از آن تعداد نیز اطلاق گشته است بعلاوه آثار منقول تصریح شده به خروج مهدی از اصحاب (که حکم مرفوع را دارند) نیز زیادند. بنابراین مجالی برای اجتهاد در این زمینه باقی نمیماند» [۵۳۵].
۵- صدیق حسن [۵۳۶] میگوید: احادیث وارده دربارۀ مهدی علیرغم اختلاف روایات آنها بسیار زیادند وبه حد تواتر معنوی میرسند که بیشتر در کتب سنن مسانید و امثال آنها یافت میشوند» [۵۳٧].
۶- شیخ محمد بن جعفر الکتانی [۵۳۸] میگوید: «احادیث وارده دربارۀ مهدی منتظر و دجال و نزول عیسى÷ به حد تواتر رسیدهاند» [۵۳٩].
علاوه بر کتب حدیث مشهور مانند سنن اربعه (نسائی، ابن ماجه، ترمذی و ابوداود» و کتب مسند مانند «مسند امام احمد»، «مسند بزار»، «مسند ابویعلی»، «مسند الحارث بن ابی اسامه»، «مستدرک حاکم»، «مصنّف ابن ابی شیبه» و «صحیح ابن خزیمه» و چند تصنیف دیگر که احادیث مهدی را ذکر کردهاند عدهای از علمای دیگر تصنیفاتی [۵۴۰] خاص دربارۀ خروج مهدی منتظر تألیف کردهاند که تعداد زیادی از احادیث وارده را در آن آوردهاند. از جمله:
۱- حافظ ابوبکر ابن ابی خثیمه [۵۴۱] تمام احادیث وارده دربارۀ مهدی را گردآوری کرده است. همانطور که ابن خلدون به نقل از سهیلی در مقدمهاش ذکر کرده است [۵۴۲].
۲- سیوطی رسالهای به نام «العرف الوردی فی اخبار المهدی» تألیف کرده که در ضمن کتاب «الحاوی للفتاوی [۵۴۳]» به چاپ رسیده است.
۳- حافظ ابن کثیر در کتابش «النهایه / الفتن و الملاحم» فصلی دربارۀ مهدی آورده است [۵۴۴].
۴- علی متقی هندی [۵۴۵] رسالهای در شأن مهدی نوشته است [۵۴۶].
۵- ابن حجر مکی [۵۴٧] تألیفی به اسم «القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر [۵۴۸]» نوشته است.
۶- ملاعلی قاری [۵۴٩] کتابی به نام «الشرب الوردی فی مذهب المهدی» دارد [۵۵۰].
٧- مرعی بن یوسف حنبلی [۵۵۱] «فوائد الفکر فی ظهور المنتظر [۵۵۲]» را تألیف کرده است.
۸- «التوضیح فی تواتر ماجاء فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح [۵۵۳]» شوکانی.
٩- صدیق حسن میگوید: علامه بدر الملَّه المنیر محمد بن اسماعیل الامیر الیمانی [۵۵۴] احادیث وارده را دربارۀ ظهور مهدی (از نوادگان آل محمد ج) در آخرالزمان جمعآوری کرده است» [۵۵۵].
احادیث صحیح قاطع دال بر ظهور مهدی در آخرالزمان به عنوان حاکمی عادل و امامی مقسط در ابتدای بحث بیان شدند.
و همچنین قول برخی از علماء را که به تواتر این احادیث اذعان داشتند و تعدادی از مصنفات آنها را یادآوری نمودیم.
متأسفانه امروز کتابهایی [۵۵۶] در زمینه ردّ بر خروج مهدی ظاهر شدهاند که احادیث وارد شده در این زمینه را متناقض و باطل میدانند و معتقدند مهدی اسطورهایست که شیعه آن را اختراع کرده و سپس به کتب اهل سنت سرایت کرده است.
برخی از این کتابها به رأی مشهور ابن خلدون [۵۵٧] دربارۀ تضعیف احادیث مهدی متأثر شدهاند در حالی که ابن خلدون از علمای این میدان نیست تا قولش در تصحیح و تضعیف احادیث معتمد باشد. با وجود این ابن خلدون (بعد از اینکه بسیاری از احادیث مهدی را ذکر میکند و به سند آنها ایراد میگیرد) میگوید: اینها مجموعه احادیثی بود که ائمه درباره مهدی تخریج کردهاند وخروج او در آخرالزمان – همانطور که مشاهده کردی – خالی از نقد نیست جز تعداد قلیل یا اقل از آنها» [۵۵۸].
عبارت ابن خلدون میرساند که تعداد کمی از این احادیث از نقد جان سالم بدر بردهاند.
ما میگوئیم: اگر یکی از این احادیث صحیح باشد. برای تأیید ظهور مهدی کافی است در صورتی که احادیث مربوط به آن صحیح و متواتر هستند.
شیخ احمد شاکر در جواب ابنخلدون میگوید: او قول محدثین را که میگویند «جرح مقدم بر تعدیل است» خوب اجرا نکرده است. اگر او اطلاع بر اقوال محدثین و فقه آنان داشت در این رابطه چیزی نمیگفت. او عالم و عارف بوده است اما براساس رأی سیاسی عصرش احادیث مهدی را تضعیف کرده است [۵۵٩].
سپس بیان میکند آنچه ابن خلدون در این باره نوشته است غلطهای زیادی درباره اسماء رجال و نقل علل دارد و از او معذرتخواهی میکند زیرا کار او جزو نسخ و یا اهمال مصححین حدیث به شمار میآید.
اختصاراً قول رشید رضا را به عنوان نمونه در مورد مهدی بیان میکنم.
او میگوید: «تعارض در احادیث مهدی قوی و ظاهر است و جمع بین روایات آن مشکل است. منکرین آن زیادند و ایراد و شبهه در آن خیلی آشکار است. بدین دلیل مسلم و بخاری به هیچکدام از این روایات که باعث بزرگترین فسادها و فتنهها در شعوب اسلامی شدهاند اعتماد نکرده و آنها را در صحیحین ذکر نکردهاند» [۵۶۰].
سپس نمونهای از تعارض احادیث و بیاساسی آنها (به زعم او) را یادآوری میکند. و میگوید: «مشهورترین روایات دربارۀ اسم او و پدرش نزد اهل سنت محمد بن عبدالله و در روایتی احمد بن عبدالله است اما شیعه امامیه متفقند او محمد بن حسن عسکری (یعنی امام یازدهم و دوازدهم از امامان معصوم) و ملقب به حجه، قائم، منتظر و... است و کیسانیه [۵۶۱] گمان میکنند مهدی محمد بن حنفیه حی و قیوم در کوه رضوی است» [۵۶۲].
او میگوید: «دربارۀ نسبش مشهور است او علوی، فاطمی و از اولاد حسن است ولی در برخی روایات از اولاد حسین معرفی شده است. این قول موافق نظریه شیعه است و همچنین روایات صریحی بیان میکنند که او از پسران عباس است» [۵۶۳].
سپس او یادآور میشود بسیاری از اسرائیلیات به کتب احادیث وارد شدهاند او میگوید: «بیشک متعصبین علوی، عباسی و فارسی نقش اساسی در وضع بسیاری از احادیثی مهدی داشتهاند و هر کدام مدعی است که مهدی از آنان است. یهودیان و فارسها این روایات را به خاطر تخدیر افکار مسلمانان ترویج دادند تا به اتکاء به ظهور مهدی (ناصر دین خدا و توسعهدهندۀ عدل در جهان) سست و کم فعالیت شوند» [۵۶۴].
در جواب قول رشیدرضا باید گفت: روایات وارده دربارۀ ظهور مهدی صحیح و در حد تواتر معنوی هستند همانطور که تعدادی از این روایات وهمچنین قول علماء دربارۀ صحت و تواتر آنها را توضیح دادیم.
و اما اینکه شیخین به هیچکدام از احادیث مهدی اعتماد نکردهاند. میگوئیم تمام سنت پیامبر گرامی تنها در صحیحین تدوین نشده است بلکه بسیاری از احادیث صحیح در دیگر کتب سنن، مسانید، معاجم و سایر کتب حدیث روایت شدهاند.
ابن کثیر میگوید: «بخاری و مسلم تمام احادیث صحیح را روایت نکردهاند. آنها گاهی احادیثی را که در کتابهایشان روایت نشده است تصحیح کردهاند. همانطور که ترمذی و امثال او از بخاری تصحیح برخی احادیث را که در کتابش روایت نشده بلکه در سنن دیگر آمدهاند. نقل میکند» [۵۶۵].
اما اینکه بسیاری از اسرائیلیات وارد احادیث شدهاند و برخی از آنها را شیعه وضع کردهاند. درست است ولی امامان محدث، صحیح را از غیر آن تشخیص داده و کتب متعددی را در تبیین احادیث موضوع و ضعیف تألیف کردهاند و قواعد دقیقی را برای جرح و تعدیل رجال وضع نمودهاند و هیچ فرد بدعتگزار یا کاذبی نیست مگر کارش را فاش کردهاند. پس خداوند سنت را از عبث عابثین و تحریف محرفین و سرقت ابطالکنندگان محفوظ داشته است چراکه خداوند حافظ دین خود است.
اما اگر متعصبین روایات موضوعی دربارۀ مهدی جعل کردهاند. این امر دلیل نمیشود بر اینکه ما روایات صحیح را نیز ترک کنیم. چون در روایات صحیح صفت و اسم خود و پدرش آمده است پس اگر فردی انسانی را تعیین کند و گمان برد او مهدی است بدون اینکه روایات صحیح او را تأیید کنند. این امر نباید منجر به انکار مهدی توصیف شده در احادیث شود.
بعلاوه مهدی حقیقی نیازمند معرفی کسی نیست بلکه خداوند هرگاه بخواهد او را به مردم نشان میدهد و مردم با علامات خاصش او را میشناسد. پس در واقع تعارض از روایات غیر صحیح نشأت گرفته است و در احادیث صحیح تعارض وجود ندارد. ولله الحمد.
و همچنین اختلاف شیعه با اهل سنت مطرح نیست چون حکم عادلانه در قرآن و احادیث صحیح آمده است. لذا خرافات و اقوال باطل شیعه نباید اساسی برای رد احادیث صحیح و ثابت پیامبر خدا ج گردد.
علامه ابن قیم دربارۀ مهدی میگوید: «شیعه امامیه قول چهارمی دربارۀ مهدی دارند که میگویند او محمد بن حسن عسکری [۵۶۶] منتظر از اولاد حسین بن علی است نه از اولاد حسن و او غائب از ابصار و حاضر در میان مردم است.
و او بیش از پانصد سال پیش به صورت طفلی صغیر در سرداب سامرا است واز آن وقت تاکنون چشمی او را ندیده و هیچ خبر و اثری از او نیست و آنان هر روز انتظار او را میکشند و با اسبهایشان مقابل درب سرداب میایستند و ندا میزنند ای مولای ما خارج شو و در نهایت با دست خالی برمیگردند بدین ترتیب این عادتشان است. به قول شاعر:
ما آن للسرداب ان يلد الذي کلمتموه بجهلکم ما أنا؟
وقت آن نرسیده است سرداب خارج کند کسی را که جاهلانه با او سخن میگوئید. وقت آن نرسیده است.
فعلي عقولکم العفاء فانکم
ثلثتم العنقاء والغيلانا
عقل شما از بین رفته است و شما میخواهید یک موجود افسانهای و نایاب دیگر مانند عنقاء و غول اضافه کنید.
اینها لکه ننگ بر بنیآدم و مضحکهای هستند که هر عاقلی آنها را به تمسخر میگیرد [۵۶٧].
منکرین احادیث مهدی استناد به حدیثی میکنند که ابن ماجه و حاکم از انس بن مالکس روایت کردهاند پیامبر خدا ج فرمود: «لا يزداد الأمر إلا شدة ولا الدنيا إلا ادباراً ولا أناس إلا شحاً ولا تقوم الساعة إلا على شرار الناس ولا المهدي إلا عيسى ابن مريم» [۵۶۸].
«امور به سوی سختی میروند و دنیا به پایان میرسد. مردم حریصتر میشوند و روز قیامت جز بر بدترین انسانها برپا نمیگردد و مهدیی جز عیسى بن مریم وجود ندارد». در جواب آنها گفته شده است که این حدیث ضعیف است زیرا محور آن محمد بن خالد الجندی است که ذهبی دربارۀ او میگوید: «ازدی گفته است: منکر الحدیث است. و ابوعبدالله حاکم میگوید: شخص مجهول است. ذهبی میگوید: حدیث او «لا مهدي الا عيسى بن مريم» حدیث منکری است» [۵۶٩].
شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «این حدیث ضعیف است گرچه ابومحمد بن الولید بغداد و غیره بر آن اعتماد کردهاند. اما این حدیث قابل اعتماد نیست. چون ابن ماجه از یونس از شافعی و شافعی نیز از مردی یمنی به نام محمد بن خالد جندی روایت کرده است که او (محمد بن خالد جندی) قابل احتجاج نیست واین حدیث در مسند امام شافعی وجود ندارد.
برخی میگویند: شافعی از جندی نشنیده است و یونس نیز از شافعی این حدیث را استماع نکرده است» [۵٧۰].
حافظ ابن حجر میگوید: محمد بن خالد الجندی فردی مجهول است [۵٧۱].
حافظ ابن کثیر مخالف ابن حجر است او میگوید: «این حدیث مشهور به محمد بن خالد جندی صنعانی مؤذن است. او شیخ شافعی بوده و چندین نفر از او حدیث روایت کردهاند. برخلاف تصور حاکم او فرد مجهولی نیست بلکه از ابن معین روایت شده است که او موثوق به است اما برخی از راویان این حدیث را از او (محمد بن خالد الجندی) از ابان بن ابیعیاش از حسن بصری به صورت مرسل روایت کردهاند. این موضوع را شیخ ما در «التهذیب [۵٧۲]» از برخی از راویان ذکر کرده که شافعی را در خواب دیدند میگفت: یونس بن عبد الاعلی الصدفی بر من دروغ بسته است و این حدیث از احادیث من نیست. گفتم یونس بن عبدالاعلی از افراد ثقه است. و تنها با یک خواب شخصیتش مخدوش نمیگردد.
این حدیث به طور واضح مخالف احادیث دیگری است که مهدی را جدا از عیسى بن مریم و ظهور او را یا قبل از نزول عیسى (رای ظاهرتر و مشهورتر) و یا بعد از نزول او میدانند. ولی اگر در این روایات تأمل کنیم آنها با هم منافات ندارند. یعنی اینکه مهدی حقیقی عیسى بن مریم است اما منافی این نیست که مهدی دیگری غیر از او وجود داشته باشد. والله اعلم» [۵٧۳].
ابوعبدالله قرطبی میگوید: «احتمال دارد منظور پیامبر خدا ج از عبارات «ولا مهدي إلا عيسى» این است که هیچ مهدی کامل و معصومی جز عیسى÷ وجود ندارد بنابراین تعارض بین احادیث منتفی میگردد [۵٧۴].
میگویم: حتی در صورت اثبات، این حدیث در همه احادیث ثابت شده دربارۀ مهدی خللی ایجاد نمیکند. و سند آنها صحیحتر از سند این حدیث است که علماء هنوز در ثبوت و عدم ثبوت آن با هم اختلاف دارند. والله اعلم.
[۵۰٩] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۳۱) تحقیق د. طه زینی. [۵۱۰] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۲٩). [۵۱۱] «سنن ابن ماجه» کتاب الفتن باب خروج المهدی (۲/۱۳۶٧) و «مستدرک حاکم» (۴/۴۶۳ - -۴۶۴) او میگوید: این حدیث صحیح و مطابق شرط شیخین است. ذهبی نیز این قول را تأیید مینماید. ابن کثیر میگوید: «این اسناد قوی و صحیح است» «النهایة / الفتن والملاحم» (۱/۲٩) آلبانی میگوید: «این حدیث صحیح المعنی است نه صحیح القول زیرا در روایات مرفوع دیگر لفظ «خلیفة الله» وجود ندارد پس این لفظ طریق ثابتی ندارد. و از «فتاوای» ابن تیمیه قولی در ردّ کسانی که میگویند خلیفه همان خلیفة الله است نقل شده است زیرا خداوند خلیفه نمیخواهد و خود حی و قیوم، شهید، مهیمن، رقیب و حفیظ و بینیاز از جهانیان است بلکه اطلاق خلیفه زمانی جائز است که مستخلف بمیرد و یا غائب باشد و خداوند از اینها منزه است. «سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة» جلد اول (ص ۱۱٩ – ۱۲۱) (حدیث ۸۵). [۵۱۲] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۲٩ – ۳۰). [۵۱۳] شیخ عبدالعلیم رساله پایاننامه فوق لیسانس خود را در مورد «الأحاديث الواردة فی المهدی فی میزان الجرح والتعدیل» نوشته است در این رساله مجموعاً ۳۳۶ خبر و روایت درباره مهدی ذکر شده است از این مجموعه ۳۲ حدیث و ۱۱ اثر بین صحیح وحسن هستند. ٩ حدیث و ۶ اثر از آنها صراحتاً و بقیه با قرائن و اوصاف در مورد ظهور مهدی بحث میکنند. تعدادی از علماء از جمله ابن تیمیه در «منهاج السنة فی نقض کلام الشیعة والقدرية» (۴/۲۱۱) و ابن قیم در کتاب «المنار المنیف فی الصحیح والضعیف» (ص ۱۴۲ به بعد) و حافظ ابن کثیر درکتاب «النهاية / الفتن و الملاحم» أحادیث مهدی را تصحیح کردهاند. [۵۱۴] «مستدرک حاکم» (۴/۵۵٧ – ۵۵۸) حاکم میگوید: این حدیث صحیح الإسناد است و شیخین آن را روایت نکردهاند. ذهبی نیز موافق اوست. و آلبانی آن را تصحیح کرده است «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۲ / ص ۳۳۶) (حدیث ٧۱۱). [۵۱۵] «مسند امام احمد» (۳/۳٧ – با منتخب کنز) هیثمی میگوید: ترمذی و دیگران از جمله ابویعلی با اختصار زیاد آن را روایت کردهاند و امام احمد در چند سند آن را نقل نموده است که رجال هر دو موثوق به هستند. «مجمع الزوائد» (٧/۳۱۳ – ۳۱۴) و «عقیدة أهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر» (ص ۱٧٧) شیخ عبدالمحسن عباد. [۵۱۶] «مسند احمد» (۲/۵۸) (حدیث ۶۴۵) تحقیق احمد شاکر میگوید اسناد حدیث صحیح است. و «سنن ابن ماجه» (۲/۱۳۶٧). آلبانی حدیث را تصحیح کرده است «صحیح جامع الصغیر» (۶/۲۲) (حدیث (۶۶۱۱). [۵۱٧] «النهاية فی الفتن و الملاحم» (۱/۲٩) تحقیق د. طه زینی. [۵۱۸] «سنن ابوداود» کتاب المهدی (۱۱/۳٧۵) (حدیث ۴۲۶۵) و «مستدرک حاکم» (۴/۵۵٧) میگوید: حدیث صحیح طبق شرط مسلم است و شیخین آن را روایت نکردهاند ذهبی میگوید: یکی از راویان آن (عمران) ضعیف است ومسلم از او روایت نکرده است آلبانی میگوید: حدیث حسن است «صحیح الجامع» (۶/۲۲ - -۲۳) (۶۶۱۲). [۵۱٩] «سنن ابوداود» (۱۱/۳٧۳) و «سنن ابن ماجه» (۲/۱۳۶۸). البانی در «صحیح الجامع» آن را تصحیح کرده است (۶/۲۲) (حدیث ۶۶۱۰) «رساله عبدالعلیم فی المهدی» (ص ۱۶۰). [۵۲۰] حارث بن ابواسامه در «مسند» و در «المنار المنیف» ابن قیم (ص ۱۴٧ – ۱۴۸) و «الحاوی فی الفتاوی» سیوطی (۲/۶۴). [۵۲۱] ابونعیم در «اخبار المهدی» آن را روایت کرده است و سیوطی در «الحاوی» (۲/۶۴) به ضعف آن اشاره میکند وهمچنین المناوی در «فیض القدیر» (۶/۱٧) آن را ضعیف میداند. آلبانی میگوید حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۵/۲۱٩) (حدیث ۵٧٩۶). [۵۲۲] «مسند احمد» (۵/۱٩٩) (حدیث ۳۵٧۳) بتحقیق احمد شاکره او میگوید: اسناد حدیث صحیح است. ترمذی میگوید (۶/۴۸۵) حدیث حسن و صحیح است. و «سنن ابوداود» (۱۱/۳٧۱). [۵۲۳] «سنن ابوداود» (۱۱/۳٧۰) آلبانی میگوید حدیث صحیح است «صحیح الجامع الصغیر» (۵/٧۰ – ٧۱) (حدیث ۵۱۸۰) «رساله عبدالعلیم فی المهدی» (ص ۲۰۲). [۵۲۴] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث الانبیاء باب نزول عیسی بن مریم (۶/۴٩۱ – با شرح فتح الباری و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب نزول عیسی بن مریم حاکماً (۲/۱٩۳ – با شرح نووی). [۵۲۵] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب نزول عیسی بن مریم (علیهما السلام) حاکماً (۲/۱٩۳ – ۱٩۴ – با شرح نووی). [۵۲۶] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۳۸ – ۳٩ – با شرح نووی) و «شرح السنۀ» بغوی باب المهدی (۱۵/۸۶ – ۸٧) تحقیق شعیب الارناؤوط، بغوی میگوید حدیث صحیح است. [۵۲٧] تخریج آن گذشت. [۵۲۸] «عقیدة اهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر» (۱٧۵ – ۱٧۶) شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد المدرس بالجامعة الإسلامیة بالمدینة المنوره چاپ اول سال (۱۴۱۲ ه.) چاپ الرشید، المدینة، و «الإذاعة» (ص ۱۴۴). [۵۲٩] متوفی سال (۳۶۳ ه.). [۵۳۰] «تهذیب الکمال فی اسماء الرجال» (۳/۱۱٩۴) ابی الحجاج یوسف المزی و «المنار المنیف (ص ۱۴۲) و «فتح الباری» (۶/۴٩۳ – ۴٩۴) و «الحاوی للفتاوی» در جزء «العرف الوردی فی اخبار المهدی» (۲/۸۵ – ۸۶) و «عقیدة اهل السنة و الاثر فی المهدی المنتظر» (ص ۱٧۱ – ۱٧۲) عبدالمحسن العباد. [۵۳۱] او از فقهاء شافعیه است او به بغداد، دمشق ومصر سفر کرده و نهایتاً در مدینه سکنی گزیده است و در سال (۱۱۰۳ ه.) در آنجا وفات یافت. [۵۳۲] «الإشاعة» (ص ۸٧). [۵۳۳] «الإشاعة» (ص ۱۱۲). [۵۳۴] «لوامع الانوار البهیه» (۲/۸۴) و «عقیدة اهل السنة و الاثر» (ص ۱٧۳). [۵۳۵] از رساله شوکانی به نام «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح» صدیق حسن در کتابش الإذاعة» (ص ۱۱۳ – ۱۱۴) آن را ذکر کرده است. «نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» (ص ۱۴۵ – ۱۴۶) کتانی و «عقیده اهل السنة والاثر فی المهدی المنتظر» (ص ۱٧۳ – ۱٧۴). [۵۳۶] علامه محمد صدیق خان بن حسن بخاری قربخی صاحب مصنفاتی در تفسیر، حدیث، فقه و اصول متوفی سال (۱۳۰٧ ه.). [۵۳٧] «الإذاعة لما کان و ما یکون بین یدی الساعة» (ص ۱۱۲). [۵۳۸] ابوعبدالله محمد بن جعفر بن ادریس کتابی مورخ و محدثی که در شهر فای در کشور مغرب متولد شد ودرسال (۱۳۴۵ ه.) در آنجا وفات یافت. «الاعلام (۶/٧۲ – ٧۳). [۵۳٩] «نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» (ص ۱۴٧) شیخ محمد بن جعفر کتانی. [۵۴۰] «عقیده اهل السنة و الاثر فی المهدی المنتظر» (ص ۱۶۶ – ۱۶۸) عبدالمحسن عباد تعدادی کتاب درباره مهدی نام برده است. [۵۴۱] او از شیوخ امام مسلم بوده است و علم را از احمد بن حنبل و ابن معین کسب کرد کتاب «التاریخ الکبیر از اوست. او در سال (۲٧٩ ه.) درگذشت. «سیر اعلام النبلا» (۱۱/۴٩۲ – ۴٩۳) و «تذکرة الحفاظ» (۲/۵٩۶) و «طبقات الحنابله» (۱/۴۴). [۵۴۲] «تاریخ ابن خلدون» مقدمه (ص ۵۵۶). [۵۴۳] «الحاوی للفتاوی» (۲/۵٧). [۵۴۴] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۳۰). [۵۴۵] علی بن حسام الدین هنری مشتغل به حدیث او مجاور مکه بود و در همانجا فوت کرد (٩٧۵ ه.). «شذرات الذهب» (۸/۳٧٩) و «الاعلامم (۴/۲٧۱). [۵۴۶] «الإشاعة لأشراط الساعة» (ص ۱۲۱). [۵۴٧] شهاب الدین احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیثمی، فقیه شافعی متوفای سال (٩٧۳ ه.) یا (٩۸۴ ه.) در مکه. «شذرات الذهب» (۸/۳٧۰) و «الاعلام» (۱/۲۳۴). [۵۴۸] «الإشاعة» (۱۰۵) و «لوامع الانوار» (۲/٧۲) و رسالۀ عبدالعلیم فی المهدی (ص ۴۳). [۵۴٩] علی بن سلطان محمد نورالدین الهروی فقیه حنفی ساکن مکه و متوفای همانجا در سال (۱۰۱۴) «الاعلام» (۵/۱۲). [۵۵۰] «الإشاعة» (ص ۱۳). [۵۵۱] مرعی بن یوسف الکرمی المقدسی مؤرخ، ادیب و از فقهای بزرگ متوفی سال (۱۰۳۳ ه.) در قاهره «الاعلام» (٧/۲۰۳). [۵۵۲] «لوامع الانوار» (۲/٧۶) و «الإذاعة» (ص ۱۴٧ – ۱۴۸). [۵۵۳] «الإذاعة» (ص ۱۱۳). [۵۵۴] محمد بن اسماعیل صنعانی صاحب کتاب «سبل السلام شرح بلوغ المرام» در صنعاء سال (۱۱۸۲ ه.) در گذشت. «الاعلام» (۶/۳۸). [۵۵۵] «الإذاعة» (ص ۱۱۴). [۵۵۶] از بارزترین آنان محمد رشیدرضا در «تفسیر المنار» (٩/۴٩٩ – ۵۰۴) و محمد فرید وجدی در «دائرة المعارف القرن العشرین» (۱۰/۴۸۰) و احمد امین در «ضحی الإسلام» (۳/۲۳٧ – ۲۴۱) و عبدالرحمن محمد عثمان در تعلیق بر «تحفة الاحوذی» (۶/۴٧۴) و محمد عبدالله عتان در کتاب «مواقف حاسمة فی تاریخ الإسلام (ص ۳۵٩ – ۳۶۴) و محمد فهیم ابوعبیه در تعلیقش بر «النهایة / الفتن و الملاحم» ابن کثیر (۱/۳٧) و عبدالکریم خطیب در کتابش «المسیح فی القرآن والتوراة والانجیل» (ص ۵۳٩) اخیراً شیخ عبدالله بن زید آل محمود در کتابش «لا مهدی ینتظر بعدالرسول ج خیر البشر» را میتوان نام برد. البته عبدالمحسن بن محمدالعباد در کتابش «الردّ علی من کذب بالأحاديث الصحیحة الواردة فی المهدی» جواب همه آنها را داده است. [۵۵٧] عبدالرحمن بن محمد بن محمد بن خلدون ابوزید مشهور به کتابش «العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب والعجم و البربر» در هفت جلد که جلد نخست آنها مقدمه است او در تونس بزرگ شد و به مصر رفت و در آنجا قاضی مالکیها شد. او در قاهره سال (۸۰۸ ه.) درگذشت. «شذرات الذهب» (٧/٧۶ – ٧٧) و «الاعلام» (۳/۳۳۰). [۵۵۸] «مقدمۀ تاریخ ابن خلدون» جلد اول (ص ۵٧۴). [۵۵٩] از تعلیق احمد شاکر بر «مسند امام احمد» (۵/۱٩٧ – ۱٩۸) [۵۶۰] «تفسیر المنار» (٩/۴٩٩). [۵۶۱] کیسانیه پیروان مختار ثقفی هستند قولی گفته است کیسان لقب محمد بن حنفیه است «الفرق بین الفرق» (ص ۳۸) تحقیق محمد محیالدین عبدالحمید. [۵۶۲] «تفسیر المنار» (٩/۵۰۱). [۵۶۳] «تفسیر المنار» (٩/۵۰۲). [۵۶۴] «تفسیر المنار» (٩/۵۰۱ – ۵۰۴). [۵۶۵] «الباعث الحثیث / شرح اختصار علوم الحدیث لابن کثیر» (ص ۲۵) تألیف احمد شاکر چاپ دارالکتب العلمیه. [۵۶۶] او در سال (۲۵۶ ه.) متولد و در سال (۲٧۵ ه.) متوفی گشت (اگر موجود بوده باشد) زیرا ابن تیمیه میگوید او اصلاً وجود خارجی نداشته است. [۵۶٧] «المنار المنیف» (ص ۱۵۲ – ۱۵۳). [۵۶۸] «سنن ابن ماجه» (۲/۱۳۴۰ – ۱۳۴۱) و «مستدرک حاکم (۴/۴۴۱ – ۴۴۲). [۵۶٩] «میزان الاعتدال» (۳/۵۳۵). [۵٧۰] «منهاج السنة النبوية» (۴/۲۱۱). [۵٧۱] «تقریب التهذیب» (۲/۱۵٧). [۵٧۲] «تهذیب الکمال فی اسماء الرجال» (۳/۱۱٩۳ – ۱۱٩۴) ابیالحجاج المزی. [۵٧۳] «النهایة / الفتن والملاحم» (۱/۳۲) تحقیق د. طه زینی. [۵٧۴] «التذكرة فی احوال الموتی وأمور الآخرة» (ص ۶۱٧).
ابوعبدالله قرطبی بیست و سه [۵٧۵] واژه و صاحب قاموس پنجاه [۵٧۶] واژه از مشتقات آن را بیان کردهاند.
این لفظ بر صدّیق (بسیار راستگو) و ضلّیل کذّاب (بسیار گمراه) و (بسیار دروغگو) اطلاق میگردد.
مسیح عیسى بن مریم÷ نمونه صدیق ومسیح دجال نمونه ضلیل کذاب است.
پس خداوند دو مسیح ضد هم خلق کرده است.
عیسى÷ مسیح هدایت، معالجهکننده بیماری پیسی و کوری و زندهکننده مردگان است.
و دجال مسیح ضلالت و گمراهکنندۀ مردم به وسیله آیاتی است که خداوند به او عطا کرده است مانند: انزال باران، احیاء و سرسبز گرداندن زمین و چندین امر خارقالعادۀ دیگر.
دجال مسیح نامیده شده است زیرا یکی از چشمهایش کور است یا اینکه کل زمین را در مدت چهل روز طی میکند [۵٧٧].
قول اول راجحتر است زیرا درحدیث آمده است «ان الرجال ممسوح العين» «دجال یک چشمش کور است» [۵٧۸].
لفظ دجال از قول عرب که میگویند: دجل البعیر گرفته شده است یعنی با قطران پوستش را مالیدند و چرب کردند [۵٧٩].
الدجل: یعنی مخلوطشدن دجل: یعنی مشتبه و پوشیده ماند.
دجال: یعنی بسیار وارونه جلوهدهنده و کذّاب، صیغه مبالغه بر وزن فعّال است یعنی دروغ و تقلب از او بسیار سرمیزند [۵۸۰] دجالون جمع دجال و امام مالک آن را بر صیغه جمع مکسر دجاجله نیز جمع کرده است [۵۸۱].
قرطبی میگوید دجال برده وجه آمده است [۵۸۲]. و لفظ «الدجال» اسم شده است برای مسیح کذاب یک چشم پس وقتی گفته میشود دجال غیر از او کسی دیگر به ذهن نمیآید.
به او دجال گفته میشود زیرا حق را با باطل میپوشاند ویا کفرش را با کذب و تقلب و ظاهرسازی از مردم پنهان میکند.
برخی گفتهاند به دلیل اینکه به وسیله پیروانش امور را بر دیگران مشتبه میگرداند.
دجال انسانی است که احادیث با بیان برخی از صفاتش او را به مردم معرفی میکنند. تا هنگام خارجشدن مردم او را بشناسند وخود را از شرّ او برحذر دارند و گمراه نشوند. این صفات او را از سایر مردم متمایز میسازد به طوریکه با علم به آنها او شناسایی میشود و جز جاهل وشقی کسی مفتون او نمیگردد.
صفات مذکور عبارتند از: او مردی جوان، قرمزرنگ، کوتاه قدف سینه پاهایش به هم نزدیک و پاشنههایش از هم دور است، موی سر او فِردار است پیشانی او باز و گودی زیر گلویش عریض است، چشم راستش کور و خاموش مانند دانه انگور برجسته است. روی پلک چشم چپش تکه گوشتی بیرون آمده است.
و بین دو چشمش با حروف مقطعه کلمه کفر (کفر) یا کافر نوشته شده است و هر مسلمان با سواد و بیسوادی میتواند آن را بخواند. او عقیم است و بچهدار نمیشود.
تعدادی از احادیث دالّ بر صفات فوق را توضیح میدهیم.
۱- ابن عمرب میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «بينا أنا نائم أطوف بالبيت... (یادآوری کرد اوعیسى بن مریم ودجال را دیده است پس اوصافش را چنین بیان کرد) فإذا رجل جسيم، أحمر، جعد الرأس، أعور العين، كأن عينه عنبة طافئة قالوا: هذا الدجال أقرب الناس به شبهاً ابن قطن رجل من خزاعة» [۵۸۳]. «من در خواب دیدم کعبه را طواف میکنم ناگهان مردی درشتاندام، قرمز رنگ با موی فر، یک چشم که چشم کورش بیرون آمده بودرا دیدم. گفتند:این دجال است. شبیهترین شخص به او ابن قطن خزاعی است.
۲- ابن عمرب میگوید: پیامبر خدا در بین مردم بحث دجال را کرد و گفت: «إن الله تعالى ليس بأعور، ألا وإن المسيح الدجال أعور العين اليمنى، كأن عينه عنبة طافئة» [۵۸۴]. «خداوند متعال کور نیست بلکه مسیح دجال چشم راستش کور و مانند دانه انگور برجسته و از حدقه جدا شده است».
۳- در حدیث نواس بن سمعان آمده است. پیامبر خدا ج در وصف دجال فرمودند: «إنه شاب قطط عينه طافية كأني أشبهه بعبد العزى بن قطن» [۵۸۵]. «او جوانی دارای موی فر و یک چشم کور است من او را مانند عبدالعزی بن قطن میبینم».
۴- در حدیث عباده بن صامت آمده است. پیامبر خدا فرمودند: «إن مسيح الدجال، رجل قصير، أفحج، جعد، أعور، مطموس العين، ليس بناتئة ولا حجراء، فإن ألبس عليكم فاعلموا أن ربكم ليس بأعور» [۵۸۶]. «مسیح دجال مردی کوتاه، مصیبت زده، دارای موی فر و یک چشم است و چشم کورش بارز و برجسته است اگر در شناخت او اشتباه کردید بدانید پروردگار شما کور نیست.
۵- در حدیث ابوهریره آمده است پیامبر خدا فرمودند: «و أما مسيح الضلالة فإنه أعور العين، أجلى الجبهة، عريض النحر، فيه دفأ» [۵۸٧]. «اما مسیح گمراه، او یک چشم است و پیشانی باز دارد و گودی زیر گلویش عریض و دارای انحنا است.
۶- و در حدیث حذیفهس آمده است پیامبر خدا ج فرمودند «الدجال أعور العين اليسرى، جفال الشعر» [۵۸۸]. «دجال چشم چپش کور است و موی زیاد دارد».
٧- در حدیث انسس آمده است پیامبر خدا ج فرمودند: «و إن بين عينيه مكتوب كافر» [۵۸٩]. «همانا بین دو چشمش کلمه کافر نوشته شده است و در روایتی دیگر میگوید کلمه کافر به صورت مقطع (کفر) نوشته شده است [۵٩۰].
و در روایتی از حذیفه آمده است «هر مؤمن با سواد و بیسوادی آن را میخواند» [۵٩۱].
این کلمه درست و بطور آشکار نوشته شده است و اینکه برخی آن را رؤیت کنند و تعدادی دیگر آن را رؤیت نکنند و یا چگونه بیسواد آن را میخواند و... اشکالی وارد نمیکند «زیرا خداوند قوۀ ادراک را در بصر انسان طبق مشیئت خود خلق میکند پس مؤمن با چشم آن را میبیند گرچه امّی باشد و کافر آن را نمیبیند گرچه با سواد باشد. همانطور که مؤمن آیات و ادله را با عین بصیرتش میبیند ولی کافر نمیبیند. پس خداوند قوۀ ادراک را بدون تعلم به مؤمن میدهد ویا واقعاً در آن زمان عادات خرق میگردند» [۵٩۲].
نووی میگوید: «رأی صحیح محققین بر این است که کلمه (کفر) حقیقی است و مجازی در آن نیست و خداوند مانند دیگر آیات و نشانهها آن را علامت کذب و کفر و باطلبودنش قرار داده است و خداوند آن را به هر مؤمن با سواد یا بیسواد نشان میدهد. و بدون مانع آن را بر کافر و فاجر پوشیده میکند تا به فتنه و شقاوت دچار گردند» [۵٩۳].
۸- یکی دیگر از صفات او در حدیث فاطمه بنت قیس در قصه جساسه آمده است. در آن تمیمس میگوید: «به سرعت رفتیم تا به دیری رسیدیم. در آن دیر بزرگترین و محکمترین انسان را دیدم. (منظور دجال است)» [۵٩۴].
٩- در حدیثی عمران بن حصینس میگوید از پیامبر خدا ج شنیدم فرمودند: «ما بين خلق آدم إلى قيام الساعة خلق أكبر من دجال» [۵٩۵] «ما بین خلق آدم تا برپایی قیامت مخلوقی بزرگتر از دجال (از نظر فتنه و قدرت) آفریده نشده است».
۱۰- و اما در مورد عقیمبودن دجال، در حدیث ابوسعید خدریس در داستانش با ابن صیاد چنین آمده است. او به ابوسعید گفت: «آیا از پیامبر خدا ج نشنیدهای فرمودند: او (دجال بچهدار نمیشود ابوسعید گفت، گفتم: بلی» [۵٩۶].
برخی از روایات چشم راست و برخی دیگر چشم چپش را کور دانستهاند در عین حال همه روایات صحیح و بدون اشکال هستند بدینترتیب در این زمینه ایراد وارد است.
حافظ ابن حجر میگوید: حدیث عبدالله بن عمر مذکور در صحیحن که میگوید چشم راستش کور است راجحتر از روایت مسلم است که چشم چپش را کور میداند. زیرا حدیث متفقعلیه بوده واز روایات دیگر قویتر است [۵٩٧].
قاضی عیاض میگوید براساس روایات صحیح دو چشم دجال عیبدارند ولی چشمی که روشنائیش را از دست داده است چشم راست اوست.
به نحوی که در حدیث ابن عمر نقل شده است و چشم چپ او نیز که تکه گوشتی اضافه دارد عیبدار است پس هر دو چشم دجال معیوب هستند چون صفت اعور در هر چیزی دلالت بر نقص آن چیز دارد. بویژه در چشم، بنابراین هر دو چشم دجال اعور یعنی معیوب هستند اما یکی از آنها کاملاً نمیبیند و دیگری گرچه بیناییش را از دست نداده ولی معیوب است.
نووی دربارۀ جمع واتفاق بین احادیث میگوید کاملاً زیبا و متین است [۵٩۸] و ابوعبدالله قرطبی نیز آن را ترجیح داده است [۵٩٩].
قبل از جوابدادن به این دو سؤال لازم است دربارۀ ابن صیاد شناخت حاصل نمائیم و بدانیم آیا او دجال است یا دجال شخص دیگری است.
و اگر دجال غیر از ابن صیاد است آیا او قبل از ظهور فتنهاش در آخرالزمان پدید آمده است؟
قبل از هر چیز ابن صیاد را تعریف میکنیم.
اسم اوصافی و برخی گفتهاند او عبدالله – بن صیاد یا صائر است [۶۰۰]. او از یهودیان مدینه بود. برخی گفتهاند او از خود مردم مدینه (انصار) بود. و قبل ازهجرت پیامبر خدا به مدینه بدنیا آمده بود.
ابن کثیر میگوید: او مسلمان شد و عماره از بزرگان تابعین پسر اوست که امام مالک و غیره از او حدیث نقل کردهاند [۶۰۱].
ذهبی درکتابش «تجرید اسماء الصحابه» دربارۀ او میگوید: «ابن شاهین [۶۰۲] نام عبدالله بن صیاد را آورده و میگوید: او ابن صائد و پدرش یهودی است. عبدالله یک چشم و ختنهشده بدنیا آمد او کسی است که گفتهاند دجال است اما بعداً مسلمان شد او یک تابعی است که پیامبر را قبل از بلوغ رؤیت کرده است [۶۰۳].
حافظ ابن حجر در «الاصابه» در این زمینه کلام ذهبی را تکرار میکند و میگوید: یکی از فرزندانش عماره بن عبدالله بن صیاد از بهترین مسلمانان و از اصحاب سعید بن المسیب است که امام مالک و غیره از او روایت کردهاند».
سپس چند حدیث دربارۀ ابن صیاد ذکر میکند که بعداً به آنها اشاره میشود. ودر ادامه میگوید: جائز نیست ابن صیاد را صحابه بدانیم. چون اگر او دجال بوده باشد پس قطعاً صحابه نیست و او با کفر میمیرد و اگر دجال نبوده است وقتی پیامبر خداج را ملاقات کرد مسلمان نبود» [۶۰۴].
و اگر بعداً مسلمان شده است پس او جزو تابعینی به شمار میآید که پیامبر را رؤیت کرده است.
ابن حجر در کتابش «تهذیب التهذیب» دربارۀ زندگی عمارۀ ابن صیاد میگوید: «عماره بن عبدالله بن صیاد الانصاری، ابوایوب مدنی او از جابر بن عبدالله، سعید بن مسیب و عطاء بن یسار حدیث روایت کرده است. و همچنین ضحاک بن عثمان الخُزامی و مالک بن انس و غیر آنها از او حدیث روایت کردهاند.
ابن معین و نسائی دربارۀ او میگویند موثوق به است. ابوحاتم او را صالح الحدیث مینامد. ابن سعد میگوید موثوق به و کم حدیث است. مالک بن انس کسی را از او فاضلتر نمیدانست. آنان میگفتند ما فرزندان شیربچه بن نجّار هستیم ولی بنونجار آنان را نپذیرفتند. آنان امروز حلیفان فرزندان مالک بن نجارند. در واقع معلوم نیست آنان از چه کسانی هستند» [۶۰۵].
ابن صیاد دجال بود (یعنی کارهای عجیب انجام میداد) او بعضی اوقات (درست یا نادرست) کهانت انجام میداد لذا خبرش بین مردم منتشر شد و به دجال مشهور گشت. بدین خاطر مورد آزمایش پیامبر ج قرار گرفت.
پس از انتشار دجالبودن ابن صیاد بین مردم پیامبر خواست از او مطلع شود و حالش را بداند لذا بطور مخفیانه نزد او میرفت تا سخنی از او بشنود و با مطرحنمودن برخی سؤالات حقیقتش را کشف نماید.
در حدیثی از عبدالله ابن عمرب روایت شده است عمر و چند نفر دیگر در معیت پیامبر خدا دنبال ابن صیاد رفتند و او را در حال بازیکردن با بچهها در نزدیکی ساختمان ابن مقاله یافتند. ابن صیاد در آن وقت نزدیک سن بلوغ رسیده بود ابن صیاد متوجهآمدن آنان نشد تا اینکه پیامبر دستش را به سر ابن صیاد زد. آنگاه فرمود: «آیا شهادت میدهی من پیامبر خدا هستم» ابن صیاد به او نگاه کرد و گفت: من شهادت میدهم تو رسول امیین (اعراب) هستی. او به پیامبر ج گفت: آیا گواهی میدهی من پیامبر خدا هستم؟ پیامبر رهایش کرد و گفت: من به خدا و پیامبرانش ایمان دارم. پیامبر ج گفت: چه چیزهایی را میبینی؟ ابن صیاد گفت: پیامهای راست و دروغ را از غیب برایم میآورند. پیامبر فرمودند: آیا راست و دروغ را از هم تشخیص نمیدهی (آنها را با هم مخلوط کردهای) پیامبر گفت: آیهای را در نظر گرفتهام. ابن صیاد گفت: آن آیه دخان است. پیامبر به او گفت: ساکت شو تو از حد یک کاهن نمیتوانی تجاوز کنی.
حضرت عمرس گفت: ای پیامبر خدا آیا گردنش را بزنم. پیامبر فرمودند:
«إن يكنه فلن تسلط عليه وإن لم يكنه فلا خير لك في قتله».
«اگر او دجال باشد تو نمیتوانی او را بکشی و اگر او نباشد قتل اوبرای تو خیری ندارد» [۶۰۶].
در روایتی دیگر آمده است پیامبر به او گفت: چه چیزهایی را میبینی؟ او گفت: عرشی را روی آب میبینم. پیامبر فرمودند: عرش ابلیس را روی دریا میبینی دیگر چه میبینی؟ او گفت: خبرهای راست ودروغ را برایم میآورند. پیامبر ج فرمودند: همه چیز را با هم مخلوط کرده است، رهایش کنید» [۶۰٧].
عبدالله بن عمر میگوید: بعد از آن پیامبر ج و ابی بن کعب به داخل باغ خرمایی رفتند که این صیاد آنجا بود. پیامبر ج خودش را مخفی میکرد تا قبل از اینکه ابن صیاد او را ببیند سخنانش را بشنود. ابن صیاد دراز کشیده بود و حرفهایی را زمزمه میکرد که قابل فهم نبودند مادر ابن صیاد پیامبر ج را دید که خود را در پشت تنه درختی پنهان کرده است پسرش را صدا کرد و گفت: ای صاف – اسم ابن صیاد بود – این محمد ج است. ابن صیاد به سرعت از جایش بلند شد. پیامبر ج فرمودند: اگر مادرش او را صدا نمیزد ما از اوضاع او آگاه میشدیم» [۶۰۸].
ابوذر غفاریس میگوید: پیامبر خدا ج مرا به سوی مادرش فرستاد و گفت: از او سؤال کن چند ماه به ابن صیاد حامله بودهای؟ نزد او آمدم و از او سؤال کردم او گفت: دوازده ماه. ابوذر میگوید: دوباره مرا نزد او فرستاد و گفت: درباره صدای هنگام تولدش سؤال کن بار دیگر نزد او بازگشتم واز او سؤال کردم. او گفت صدای او مانند صدای بچۀ یکماهه بود.
سپس پیامبر ج به او گفت: من آیهای را برایت در نظر گرفتهام. ابن صیاد گفت: هوای بینی گوسفند یادخان را در نظر گرفتهای. گفت: ابن صیاد میخواست بگوید دخان اما نمیتوانست و میگفت: الدخ، الدّخ.
پیامبر بدین خاطر او را با دخان امتحان کرد تا او را بشناسد.
منظور از دخان در اینجا آیه ۱۰ سورۀ دخان است
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠﴾ [الدخان: ۱۰].
«منتظر باش روزی در آسمان دودی آشکار پدید میآید».
در روایت امام احمد از عبدلله بن عمر آمده است «إني قد خبأت لك خبيئا» «من چیزی را برایت در نظر گرفتهام» و پیامبر خدا این آیه را ﴿يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ﴾ [الدخان: ۱۰]. در نظر گرفته بود.
ابن کثیر میگوید: ابن صیاد از طریق کهانت و با زبان جنیان مسائل را کشف میکند و جنیها عبارتها را قطع میکنند بدین دلیل گفته است الدّخ یعنی دخان (دود) در همین حال پیامبر خدا متوجه شد الفاظ او شیطانی هستند پس به او گفت: خفه شو تو از حد یک کاهن نمیتوانی تجاوز کنی» [۶۰٩].
جابر بن عبدالله میگوید ابن صیاد را در روز واقعه حره گم کردیم» [۶۱۰].
ابن حجر این روایت را تصحیح میکند و قول کسانی را که میگویند ابن صیاد در مدینه مرده است وآنان صورتش را نگاه کردند و بر روی او نماز خواندهاند ضعیف میداند [۶۱۱].
آنچه دربارۀ احوال ابن صیاد و امتحانش توسط پیامبر خدا ج گذشت دلالت میکند بر اینکه پیامبر دربارۀ ابن صیاد توقف نمود زیرا وحی دجالبودن او را تأیید نکرد.
ولی عمر بن خطاب نزد پیامبر ج سوگند خورد که ابن صیاد دجال است و پیامبر خدا حرف او را انکار ننمود.
بعضی از اصحاب رأی عمر را داشتند که سوگند میخورد ابن صیاد دجال است. این روایت را جابر، ابن عمر و ابوذر نقل کردهاند در حدیثی محمد بن منکدر [۶۱۲] میگوید: جابر را دیدم به خدا سوگند میخورد که ابن صیاد دجال است به او گفتم به خدا سوگند میخوری او گفت من از عمر شنیدم نزد پیامبر بر این امر سوگند خورد و پیامبر ج او را انکار نکرد [۶۱۳].
در روایتی نافع [۶۱۴] میگوید: «ابن عمر میگفت قسم به خدا شک ندارم ابن صیاد دجال است» [۶۱۵].
در روایتی زید بن وهب [۶۱۶] میگوید: «ابوذرس گفت اگر ده بار سوگند بخورم ابن صائد دجال است نزد من بهتر است از اینکه یک بار سوگند بخورم که او دجال نیست» [۶۱٧].
از نافع روایت شده است میگوید: «عبدالله بن عمر در بعضی راههای مدینه به ابن صائد رسید سخنی به او گفت که او را عصبانی کرد و پر از باد شد و تمام راه را سد کرد. ابن عمر نزد حفصه رفت و جریان را برای حفصه تعریف کرد حفصه به او گفت: رحمک الله از ابن صائد چه میخواهی آیا نمیدانی پیامبر فرمود: «إنما يخرج من غضبة يغضبها»؟!. [۶۱۸]
«دجال به سبب خشمی ظاهر میشود که در او ایجاد شده است».
در روایتی از نافع آمده است. میگوید: ابن عمر گفت: دوبار به او رسیدم او را ملاقات کردم و به برخی از آنها گفتم آیا شما میگوئید او دجال است گفتند: نه قسم به خدا (ابن عمر میگوید) گفتم شما به من دروغ گفتید. قسم به خدا بعضی از شما گفتند: دجال نمیمیرد تا وقتی که اموال و اولادش از شما بیشتر شود لذا امروز گمان میکنند او دجال است. با او گفتگو کردیم سپس از او جدا شدم. بار دوم به او رسیدم که چشمش ورم کرده بود به او گفتم: کی چشمت اینگونه شده است؟ او گفت: نمیدانم. گفتم چگونه از چشمت خبر نداری. گفت: شاید خداوند به وسیله عصای تو آن را اصلاح کند. (عصایم به چشمش خورد) چنان صدای بلندی از او صادر شد که تا آن وقت آن را نشنیده بودم. ابن عمر میگوید: بعضی از همراهان گمان کردند با عصایم آنقدر به او زدم تا عصا شکسته شد. ولی من چیزی احساس نکردم. راوی میگوید. سپس ابن عمر نزد امالمؤمنین رفت و او به ابن عمر گفت: از ابن صیاد چه میخواهی مگر نمیدانی پیامبر ج فرمود: «اولین چیزی که دجال را ظاهر میکند. خشمی است که در او ایجاد میشود» [۶۱٩].
ابن صیاد آنچه را مردم دربارۀ او میگفتند، میشنید، و از آن بسیار آزرده میشد، او خودش را دجال نمیدانست و برای دفاع از خود به صفات بیانشدۀ در مورد دجال توسط پیامبر ج احتجاج میکرد و مدعی بود آن صفات بر او منطبق نیستند.
در حدیثی از ابوسعید خدریس آمده است، میگوید: «برای حج تتمع یا عمره همراه ابن صیاد خارج شدیم. در جایی برای استراحت نشستیم همه مردم متفرق شدند جز من و ابن صیاد من نیز از او به شدت احساس وحشت کردم به خاطر اقوالی که دربارۀ او گفته میشد. او میگوید: ابن صیاد وسائلش را نزد وسائل من گذاشت من گفتم هوا خیلی گرم است اگر وسائلت را زیر آن درخت بگذاری بهتر است. او سخن مرا قبول کرد. گوسفندانی به سمت ما آمدند او رفت یک لیوان بزرگ شیر آورد و به من گفت: اباسعید شیر بنوش. گفتم: نه گرما شدید است و شیر گرم ولی من حقیقتاً دوست نداشتم چیزی از دستش بخورم یا بگیرم. او گفت: ابوسعید میخواهم طنابی بیاورم بر درختی آویزان کنم و از دست آنچه مردم میگویند خودکشی کنم. ای ابوسعید« هر کس دیگر غیر از شما از سخن پیامبر خدا بیاطلاع باشد شما (اهل مدینه) باید باخبر باشید مگر پیامبر ج نگفته است دجال کافر است، اما من مسلمان هستم. مگر پیامبر نگفته است او عقیم است اما من پسرم را در مدینه جاگذاشتهام. مگر پیامبر ج نگفته است دجال داخل مکه و مدینه نمیشود ولی من از مدینه آمدهام و به مکه میروم. ابوسعید میگوید: نزدیک بود عذرش را بپذیرم سپس گفت: قسم به خدا من او را میشناسم و میدانم در کجا به دنیا آمده است و او اکنون کجاست. به او گفتم: خداوند تو را هلاک کند» [۶۲۰].
ابن صیاد در روایتی میگوید: «قسم به خدا میدانم اکنون او کجا است و والدینش را میشناسم به او گفته شد آیا اگر تو آن مرد باشی خوشحال میشوی. گفت: اگر به من بگویند ناپسند نمیدانم» [۶۲۱].
بعضی روایات دیگر دربارۀ ابن صیاد در کتب احادیث وجود دارند ولی من به خاطر پرهیز از اطاله کلام و به خاطر اینکه برخی از محققین مانند ابن کثیر و ابن حجر و... آنها را تضعیف کردهاند آنها را بیان نکردم [۶۲۲].
بدین ترتیب روایات وارده دربارۀ ابن صیاد بر علما ملتبس گشته و مسئله ابن صیاد مشکل شده است.
برخی میگویند او دجال است و در این راستا به احادیث مذکور دربارۀ ابن صیاد که شامل سوگند تعدادی از اصحاب و دو حدیث این عمر و ابوسعید است استناد میکنند.
بعضی دیگر از علما معتقدند ابن صیاد دجال نیست و برای اثبات مدعای خود به حدیث تمیمداریس استناد میکنند. قبل از اینکه اقوال دو گروه را توضیح دهیم. حدیث طولانی تمیمم را ذکر میکنم.
اما مسلم از عامر بن شراحیل الشعبی [۶۲۳] روایت میکند او از فاطمه بنت قیس که جزو اولین زنان مهاجر است خواهر ضحاک بن قیس سؤال کرد.
و به او گفت: حدیثی برایم بگو که خودت از پیامبر خدا شنیدهای و آن را به کسی دیگری جز پیامبر خدا ج نسبت نده. فاطمه گفت اگر میخواهی برایت میگویم او گفت: پس بگو او داستان بیوهشدن از همسرش و گذراندن عده نزد اممکتوم را ذکر کرد و سپس گفت: پس از اینکه عدهام تمام شد صدای منادی پیامبر ج را شنیدم که میگفت الصلاه جامعه، به مسجد رفتم در صف زنان پشت سر مردان به امامت پیامبرج نماز جماعت خواندیم بعد از اتمام نماز، پیامبر در حالی که تبسم بر لب داشت روی منبر رفت و فرمود هر کس در جای خودش بماند آیا میدانید چرا شما را جمع کردهام؟ گفتند خدا و پیامبرش داناترند قسم به خدا شما را به خاطر رغبت و یا رهبتی جمع ننمودهام بلکه شما را جمع کردهام تا به شما خبر دهم که تمیمداری [۶۲۴] نصرانی مسلمان شد و بیعت کرد و سخنی به من گفت مطابق همان حدیثی که دربارۀ مسیح دجال به شما گفتم. او گفت تمیم همراه سی نفر از لخم و جزام)مکانهایی در یمن) در یک کشتی سوار میشوند. موج دریا یک ماه آنان را روی آب معلق ساخت تا هنگام مغرب به جزیرهای در دریا رسیدند. آنها روی قایقهای کوچکی سوار شدند و در جزیره پیاده شدند به حیوانی پرپشم رسیدند که جلو و عقبش را به علت موی زیاد تشخیص نمیدادند گفتند تو کی هستی. گفت من جساسه هستم، گفتند جساسه چیست. گفت ای قوم نزد آن مرد در عبادتکده بروید او مشتاق دیدار شما است بعد از اینکه آن مرد را به ما نشان داد فوری از او جدا شدیم و ترسیدیم که او شیطان باشد. ما به سرعت رفتیم تا داخل عبادتکده شدیم. او بزرگترین و قویترین انسانی بود که تا به حال دیده بودیم. دو دستش روی گردنش بود وبین زانو تا مچ پایش با آهن بسته شده بود گفتیم شما چه کسی هستی گفت شما از من خبر دارید. اکنون بگوئید شما چه کسانی هستید. گفتیم ما مردمانی غربزبانیم سوار یک کشتی بزرگ شدیم یک ماه تمام موج دریا ما را روی آب معلق ساخت تا در نهایت به جزیرۀ شما رسیدیم و با قایقهای کوچک وارد جزیره شدیم به حیوانی پرپشم و مو رسیدیم که اول و آخرش به علت پشم زیاد مشخص نبود به او گفتیم چه کسی هستی او گفت من جساسهام. و به ما گفت نزد آن مرد در دیر بروید مشتاق شنیدن اخبار شما است.
و ما از او ترسیدیم که مبادا شیطان باشد لذا به سرعت نزد تو آمدیم. مرد گفت از درخت خرمای بیان (شهری در اردن) برایم بگویید. گفتیم از چه چیز آن به شما بگوئیم. گفت از درختهای خرما آیا ثمر میدهند. گفتیم: بلی گفت ممکن است دیگر ثمر ندهند. گفت از دریاچه طبریه برایم بگوئید. گفتیم از چه چیزش به تو خبر دهیم. گفت آیا اب دارد گفتیم: آب زیاد دارد. گفت ممکن است آبش تمام شود. گفت از چشمه زغز (بین بیتالمقدس و حجاز) چه خبر. از چه چیزش سؤال میکنی گفت آیا چشمه آب دارد و ساکنان آنجا با آن زراعت میکنند. گفتیم بله آب دارد و مردم با آب آن زراعت میکنند. گفت از پیامبر امیین بگویید چه کار میکند گفتیم از مکه به مدینه هجرت کرده است. گفت آیا اعراب با او جنگیدند. گفتیم بلکه گفت با آنان چه کار کرد. با خبر شدهایم بر اعراب پیروز شده و آنان از او پیروی میکنند. آیا درست است گفتیم بله گفت برای آنان بهتر است از او اطاعت کنند و من به شما خبر میدهم که مسیح دجال هستم. امیدوارم اجازه خروج به من داده شود و روی زمین سفر کنم هیچ شهر و روستایی نباشد مگر آن را در چهل روز نابود کنم جز مکه و مدینه چون آن دو بر من حرامند. هرگاه میخواهم به یکی از آنجا وارد شوم ملائکهای شمشیر بدست مانع من میشود و در هر سوراخی از آنها ملائکهای نگهبان وجود دارد».
فاطمه گفت: پیامبر خدا با چوب (شمشیر) دستش بر منبر کوبید و گفت: این (مدینه طیبه است. این طیبه است... آیا من این حدیث را به شما گفتم. مردم گفتند بله «همانا حدیث تمیم مرا متعجب کرد چون موافق است با آنچه که من دربارۀ او و دربارۀ مکه و مدینه به شما گفتم. پس بدانید او در دریای شام یا دریای یمن است. نه بلکه از طرف مشرق ظاهر میشود. از طرف مشرق، از طرف مشرق (و با دستش به سمت مشرق اشاره کرد).
فاطمه گفت: این حدیث را از پیامبر خدا بیاد دارم. [۶۲۵]
ابن حجر میگوید: «بعضی تصور کردهاند حدیث فاطمه بنت قیس غریب و فرد است اما چنین نیست. غیر از فاطمه، ابوهریره، عائشه و جابر نیز این حدیث را روایت کردهاند» [۶۲۶].
ابوعبدالله قرطبی میگوید: «رأی صحیح این است که ابن صیاد همان دجال است (به دلائلی که ذکر شد) و بعید نیست در آن زمان در جزیره و در وقت دیگر بین اصحاب بوده باشد» [۶۲٧].
نووی میگوید: «علماء گفتهاند داستانش مبهم است و مشکل است تشخیص داده شود که او مسیح دجال مشهور است یا نه اما شکی نیست که او یکی از دجالها بوده است».
علماء گفتهاند: ظاهر احادیث نشان میدهد برای پیامبر وحی نیامده است که چه کسی مسیح دجال است بلکه صفات دجال به او وحی شده است. و احتمال دجالبودن ابن صیاد منتفی نیست. لذا پیامبر خدا ج بر دجالبودن او و یا غیر او صحّه نگذاشتهاند و بدین علت به عمر بن خطاب گفت: اگر او دجال باشد نمیتوانی او را به قتل برسانی».
اما استدلال ابن صیاد بر اینکه او مسلمان است و دجال کافر و او بچهدار است و دجال عقیم و دجال داخل مکه و مدینه نمیشود، اما او داخل مدینه شده و در حال رفتن به مکه است، همه اینها دلیل تبرئه او نمیشوند زیرا این صفات متعلق به هنگام خروج او در آخرالزمان است.
یکی از مسائل مورد اشکال داستان ابن صیاد و اینکه او یکی از دجالهای روی زمین است یا نه این است که به پیامبرخدا ج گفت: آیا گواهی میدهی من پیامبر خدا هستم و ادعا کرداخبار صدق و کذب از غیب به او میرسد و عرشی را روی آب میبیند و اگر دجال شود ناراضی نیست و او اکنون جای دجال و محل تولدش را میداند و او را میشناسدو میداند اکنون کجا است و همچنین (هنگام ملاقات با ابن عمر) پرباد شد تا جایی که راه را مسدود کرد.
اما اینکه او اسلامش را آشکار کرد و به حج رفت و جهاد کرد و از عقائد و اخلاق گذشتهاش جدا شد همه اینها ادله قاطعی بر دجالنبودنش نیستند [۶۲۸].
ولی از مفهوم کلام نووی چنین برمیآید که او دجالبودنش را ترجیح میدهد.
شوکانی میگوید: «مردم در مورد ابن صیاد اختلاف شدید پیدا کرده و دچار مشکل شدهاند و سخنان مختلفی دربارۀ اوگفتهاند و ظاهر حدیث پیامبر ج چنین میرساند که خود پیامبر نیز در مورد دجالبودنش مردّد بود.
در مورد تردید پیامبر دوجواب بیان شده است.
۱- پیامبر قبل از اینکه خداوند به او اعلام کند ابن صیاد دجال است مردد بود اما بعد از آن سوگند عمر را انکار نکرد.
۲- گاهی اوقات اعراب کلام را به صورت شک بیان میکنند. اگرچه در اصل خبر شک نداشته باشند.
بعلاوه دلیل دجالبودنش روایتی است از عبدالرزاق [۶۲٩] (با اسنادی صحیح) از ابن عمر، او گفت: «روزی ابن صیاد را همراه مردی یهودی ملاقات کردم. چشم او کور و مانند چشم الاغ بیرون آمده بود وقتی چشم او را دیدم به ابن صیاد گفتم: شما را به خدا سوگند میدهم چشمت کی کور شده است؟ گفت: قسم به خدای رحمان نمیدانم. گفتم: دروغ میگویی چگونه از چشم خودت خبر نداری. گفت: چشمش را مسح کرد و سه بار خُرخُر کرد» [۶۳۰].
مانند این قصه از روایت مسلم نیز آمده بود [۶۳۱].
من از کلام شوکانی چنین استنباط میکنم او هم رأی کسانی است که بن صیاد را دجال بزرگ میدانند.
بیهقی [۶۳۲] در شرح حدیث تمیم میگوید: «از این حدیث نتیجه میگیریم دجال بزرگی که آخرالزمان میآید غیر از ابن صیاد است. و ابن صیاد یکی از دجالهای بزرگی است که پیامبر ج به خروج آنها خبر داده است که بیشتر آنان خارج شدهاند به نظر میرسد کسانی که قاطعانه میگویند ابن صیاد دجال است قصه تمیم را نشنیدهاند والا نمیتوانند نظریه خود را با آن جمع کنند زیرا چگونه ممکن است کسی در زمان پیامبرج در سنین قبل از بلوغ باشد، و پیامبر با او سخن بگوید و از او سؤال کند در اواخر حیات پیامبر ج پیرمردی زندانی در جزیرهای از جزایر دوردست دریا زندانی و به زنجیر بسته شده باشد. آیا میتوان از کلام پیامبر ج چنین استنباط کرد که او خارج شده است یا نه؟!
بهترین جواب این است که کلام پیامبر ج را حمل بر بیاطلاعی ایشان از دجالبودن یا نبودن ابن صیاد کنیم.
ولی احتمال دارد سوگند عمر قبل از شنیدن قصه تمیم بوده باشد. ولی بعد از اینکه آن را شنید، سوگند یاد شده را تکرار نکرد.
اما جابر که شاهد سوگند عمر نزد پیامبر ج بود در حضور ایشان اطلاعات خود را از عمر کسب کرد» [۶۳۳].
میگویم: بنابر روایت ابوداود جابر از راویان حدیث تمیم است آنجا که ابوداود قصه جساسه و دجال را مانند قصه تمیم ذکر میکند. و در آن ابن ابوسلمه [۶۳۴] میگوید: «دراین حدیث چیزی هست من آن را بیاد ندارم ابوسلمه گفت: جابر گواهی داد که دجال این صائر است. گفتم او مرده است گفت اگرچه مرده باشد. گفتم او اسلام آورد گفت اگرچه اسلام آورده باشد. گفتم او وارد مدینه شد گفت اگرچه وارد مدینه شده باشد» [۶۳۵].
جابرس مصرّ بود بر اینکه ابن صیاد دجال است. گرچه گفته شود او اسلام آورد و داخل مدینه شد و یا او مرده است. و همچنین در حدیث صحیحی از جابر بیان کردیم که او گفت: «ابن صیاد را در روز واقعه حرّه گم کردیم» [۶۳۶].
ابن حجر میگوید: «ابونعیم اصبهانی [۶۳٧] در «تاریخ اصبهان [۶۳۸]» روایتی دارد دال بر اینکه ابن صیاد دجال است او از طریق شبیل بن عرزه از حسان بن عبدالرحمن از پدرش، نقل میکند و میگوید: بعد از اینکه اصبهان را فتح کردیم بین سپاه ما و سپاه یهود یک فرسخ فاصله بود. ما میان آنان میآمدیم و چیزهایی را از آنان میگرفتیم. روزی نزد آنان آمدم دیدم آنان رقص و پایکوبی میکنند. آشنایی در میان آنان داشتم درباره آن (رقص و شادی) از او سؤال کردم گفت: ما امروز چیزی را بدست آوردیم که با آن اعراب را فتح میکنیم او اکنون داخل میشود. شب با او روی بام ماندم و نماز صبح را خواندم بعد از اینکه خورشید طلوع کرد. ناگهان از سمت لشکر صدا بلند شد نگاه کردم مردی را دیدم که شالی سبزرنگ برگردن داشت و یهودیان شادی و رقص میکردند. دقت کردم دیدم آن مرد ابن صیاد است. او وارد شهر شد و تاکنون برنگشته است» [۶۳٩].
ابن حجر میگوید: «خبر جابر گمشدن ابن صیاد در روز واقعه حرّه) با خبر حسان بن عبدالرحمن قابل جمع نیستند. چون فتح اصبهان (طبق قول ابونعیم در تاریخش) در خلافت عمر بوده است و قتل عمر و واقعه حرّه حدود چهل سال با هم فاصله دارند.
شاید اینطور بوده است که پدر حسان بعد از فتح اصبهان در این مدت شاهد قصه بوده است و آنجا که میگوید: «لما افتتحنا اصبهان» «بعد از اینکه اصبهان را فتح کردیم محذوف باشد و تقدیر آن چنین است بعد از فتح اصبهان من با آنجا رفت و آمد داشتم و بعد جریان ابن صیاد اتفاق افتاده است یعنی زمان فتح اصبهان و زمان دخول ابن صیاد به آنجا یکی نبوده است [۶۴۰].
ابن تیمیه میگوید: جریان ابن صیاد برای برخی از اصحاب اشکال ایجاد کرده است. آنها گمان کردهاند دجال است اما پیامبر دجالبودنش را تأیید و یا ردّ نکرده است تا اینکه بعداً معلوم شد او دجال نیست بلکه او از کاهنان و اصحاب احوال شیطانیه بوده است به همین خاطر پیامبر میخواست از او با خبر شود» [۶۴۱].
ابن کثیر میگوید: حرف آخر این است که با استناد به حدیث فاطمه بنت قیس ابن صیاد دجالی نیست که در آخرالزمان خارج میشود، این حدیث در این زمینه قول فصل است [۶۴۲].
مطالب فوق چند قول از علماء همراه با استدلال آنها دربارۀ ابن صیاد بود. گرچه با هم اختلاف دارند.
در عین حال حافظ ابن حجر تلاش زیادی برای توفیق بین احادیث انجام داده است. او میگوید: «نزدیکترین راه برای جمع بین حدیث تمیم و دجالبودن ابن صیاد این است که دجال واقعی همان کسی است که تمیم او را دیده است و ابن صیاد شیطانی بوده که در این مدت به صورت دجال ظاهر شده است. و او به اصفهان میرود و با قرینش مستتر میشوند تا وقتی که خداوند مقدر کرده باشد خارج شود. و به دلیل شدت التباس دو موضوع با هم دیگر. بخاری حدیث جابر از عمر درباره ابن صیاد را ترجیح داده و حدیث فاطمه بنت قیس دربارۀ قصه تمیم را درکتابش ذکر نکرده است» [۶۴۳].
ابوعبیه گمان میکند شخصیت ابن صیاد خرافهای است که به برخی از عقول نفوذ کرده و داستان آن در برخی از کتب به پیامبر ج نسبت داده شده است. زیرا پیامبر ج قول و فعل حق و درست از خود صادر میکند (نه خرافات) پس لازم است با دید اعتبار و جدیت به روح حدیث، معنی، مدلول و سند آن بنگریم تا مدارک اسلامی را از اغلاط و خرافات پاک کنیم» [۶۴۴].
این تعلیقی است که ابوعبیه بر احادیث وارده دربارۀ ابن صیاد نوشته است.
ولی دیدگاه او مردود است، چون تمام احادیث وارد شده دربارۀ ابن صیاد صحیح هستند و در کتب سنت مانند صحیحین و غیره نقل شدهاند. و در این احادیث چیزی مخالف روح حدیث وحق خالص نیست. همانطور که بیان شد حل مسئله ابن صیاد برای مسمانان مشکل شده بود. او یکی از دجالها بود که خداوند ماهیتش را برای پیامبر ج و مسلمانان روشن کرد. و در کلام ابوعبیه تناقض وجود دارد او در بعضی از تعلیقاتش بر احادیث ابن صیاد میگوید: «در حقیقت ابن صیاد سخن بیفایده و بدون معنی را مانند کاهنان دیگر گفته است لذا او مشعوذ (حقهباز) و بسیار دروغگو است» [۶۴۵].
پس او در اینجا اعتراف میکند که ابن صیاد دروغگو و حقهباز است پس چگونه در جایی دیگر میگوید ابن صیاد خرافات است.
شکی نیست کلام ابوعبیه متناقض است.
اگر کسی تعلیقات شیخ ابوعبیه بر کتاب «النهایه / الفتن و الملاحم» (ابن کثیر) را مطالعه کند دچار تعجب میشود. او عنان عقلش را در مورد احادیثی که ابن کثیر نقل میکند رها ساخته، مطالبی را که او میپذیرد حق میداند و غیر آن را با ادلهای مخالف ظاهر احادیث تأویل مینماید. یا بعضی احادیث صحیح را بدون دلیل و برهان موضوع میداند.
ابوعبیه دربارۀ احادیث ابن صیاد میگوید: «آیا طفل مکلف است و آیا اهتمام پیامبر به این نوجوان مزعوم بدانجا رسیده بود که روبروی او قرار میگیرد و این سؤال را از و بکند؟ وآنقدر بایستد تا جوابش را بگیرد ومعقول است با این جواب او را کافر و مدعی نبوت و رسالت بدانند؟ و آیا خداوند اطفال را مبعوث میکند؟ همه این سؤالها را از کسانی میپرسیم که عقل خود را از تفکر سدید و رشید باز میدارند.
در جواب ابوعبیه گفته میشود کسی نمیگوید طفل مکلّف است و خداوند اطفال را (به پیامبری) مبعوث میکند. بلکه پیامبر خواست مطلع شود که ابن صیاد دجال حقیقی است یا نه چون در مدینه شایع شده بود او همان دجالی است که پیامبر مردم را از او برحذر داشته است. و دربارۀ ابن صیاد به او وحی نشده بود. پس پیامبر ج مصلحت دانست چیزی که دجالبودنش را کشف میکند – در حالی که او در سن تمییز است – از او بپرسد وبه او بگوید: آیا گواهی میدهی من پیامبر خدا هستم؟... و در نهایت به او بگوید من چیزی را برایت در نظر گرفتهام (تا تو آن را حدس بزنی) و چندین سؤال دیگر. [۶۴۶]
منظور پیامبر ج این نبود او را به اسلام مکلف کند بلکه خواست حقیقت امر روشن شود. پس وقتی قصد پیامبر چنین است تعجبآور نیست در مقابل ابن صیاد بایستد تا جوابش را بگیرد. واتفاقاً از جوابش مشخص شد او یکی از دجالها است.
بعلاوه هیچ مانعی ندارد پیامبر اسلام را بر نوجوان عرضه کند. بخاری قصۀ ابن صیاد را در چنین بابی آورده است «باب كيف يعرض الإسلام على الصبي» [۶۴٧].
اما اینکه چرا پیامبر ابن صیاد را که ادعای نبوت کرد معاقبه ننمود شبههای است که عدم اطلاع ابوعبیه از اقوال علماء در این زمینه باعث اصلی آن است و آنان در این مورد چند جواب ارائه دادهاند.
۱- ابن صیاد از یهودیهای مدینه یا از حلفاء (همپیمانان) مسلمانان بود که در این مدت پیامبر با آنان عهد و پیمان بسته بود.
ایشان هنگام ورودشان به مدینه با یهود پیمان صلح بست تا هیچ یک از آنها همدیگر را بدگویی نکنندو هر کدام بر دین خود باقی بمانند.
در تأیید این امر امام احمد از جابر بن عبداللهس حدیثی را در مورد رفتن پیامبرنزد ابن صیاد و گفتارش با او و قول عمرس «اجازه بده او را به قتل برسانم» روایت میکند. در آن پیامبر خدا میفرماید: «اگر او دجال باشد تو صاحب او نیستی بلکه صاحب او عیسى بن مریم است و اگر او دجال نباشد، تو نبایدمردی را که اهل عهد است به قتل برسانی» [۶۴۸].
خطابی [۶۴٩]، بغوی [۶۵۰] و ابن حجر [۶۵۱] این جواب را تأیید کردهاند.
۲- ابن صیاد در این موقع به سن بلوغ نرسیده بود.
در تأیید این جواب بخاری حدیثی از ابن عمرب در قصه رفتن پیامبر ج نزد ابن صیاد روایت میکند که در آن آمده است «او را در حال بازی با بچهها در کنار خانه بنیمغاله یافتند او در این موقع سنش نزدیک بلوغ بود» [۶۵۲].
قاضی عیاض این جواب را اختیار کرده است [۶۵۳].
۳- جواب سوم را حافظ ابن حجر ذکر میکند او میگوید: ابن صیاد ادعای نبوت نکرد بلکه تصور میشود که ادعای رسالت کرده است و از ادعای رسالت ادعای نبوت استنباط نمیشود. خداوند میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّآ أَرۡسَلۡنَا ٱلشَّيَٰطِينَ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا ٨٣﴾ [۶۵۴] [مریم: ۸۳].
«آیا نمیبینی همانا ما شیاطین را بر کافرین فرستادیم».
دجال از سمت مشرق از خراسان واز میان یهودیان اصفهان خارج میشودسپس روی زمین سفر میکند و به همه شهرها جز مکه و مدینه وارد میشود. (چون ملائکه از آنها حراست میکنند).
در حدیث فاطمه بنت قیس پیامبر ج دربارۀ دجال فرمود: «ألا إنه في بحر الشام أو بحر اليمن لا، بل من قبل المشرق ماهو من قبل المشرق ما هو (وأومأ بيده إلى المشرق)» [۶۵۵]. (ترجمه آن گذشت).
ابوبکر صدیقس میگوید: پیامبر در حالی که برای ما حدیث میگفت فرمود: «الدجال يخرج من أرض بالمشرق يقال لها خراسان» [۶۵۶].
«دجال در سمت مشرق در جایی به نام خراسان ظاهر میشود».
انسس میگوید پیامبر ج فرمود: «يخرج الدجال من يهودية أصبهان، معه سبعون ألفاً من اليهود» [۶۵٧].
«دجال از یهودیهای اصفهان خارج میشود و هفتاد هزار نفر همراه او هستند».
ابن حجر میگوید: اما اینکه دجال از کجا میآید؟ قطعاً از سمت مشرق میآید» [۶۵۸].
ابن کثیر میگوید: ابتدای ظهورش از اصفهان در محله یهودیها است [۶۵٩].
هنگام خروج دجال در آخرالزمان دخول به مکه و مدینه بر او حرام است. با استناد به احادیث صحیح این مطلب بیان شد. لذا او جز این دو شهر به همه شهرها یکی پس از دیگری وارد خواهد شد.
در حدیث فاطمه بنت قیسل آمده است دجال گفت: من ظاهر میشوم و روی زمین سفر خواهم کرد و در مدت چهل روز جز مکه و مدینه هیچ شهری نمیماند مگر اینکه داخل آن خواهم شد جز مکه و مدینه که بر من حرام شدهاند وهرگاه میخواهم به یکی از آنها وارد شوم ملائکهای شمشیر بدست روبروی من قرار میگیرد وهیچ روزنهای نیست که ملائکهها از آن حراست نکنند» [۶۶۰].
و در روایات صحیح آمده است که دجال وارد چهار مسجد نمیشود. مسجد حرام، مسجد مدینه، مسجد طور و مسجد الاقصی.
امام احمد از جناد بن ابیامیه ازدری روایت میکند. او گفت: من با مردی از انصار نزدِ یکی از اصحاب پیامبر رفتیم و به او گفتیم حدیثی که از پیامبر ج دربارۀ دجال شنیدهای برایمان بازگو کن... او حدیث را ذکر کرد و گفت: «دجال چهل روز در زمین میماند و به هر چشمهای سر میزند اما به چهار مسجد نزدیک نمیشود: مسجدالحرام، مسجد طور، مسجد مدینه و مسجد الاقصی» [۶۶۱].
اما حدیثی در صحیحن آورده شده است که پیامبر مردی را دید موهای سرش جمع شده و به هم پیوسته و همچنین چشم راستش کور بود و دو دستش را روی شانههای مردی گذاشته و دور بیت طواف میکرد [۶۶۲]. پیامبر دربارۀ او سؤال کرد؟ گفتند او مسیح دجال است. در مورد آن جواب داده میشود منع دجال از مکه و مدینه در آخرالزمان است. والله اعلم [۶۶۳].
بیشتر پیروان دجال از اقوام یهود، عجم، ترک و همچنین از قومیتهای مختلف دیگرند و غالب آنان را اعراب و زنان تشکیل میدهند.
مسلم از انس بن مالکس روایت میکند پیامبر خدا ج فرمود: «يتبع الدجال من يهود أصبهان سبعون ألفاً عليهم الطيالسة» [۶۶۴]. «از دجال هفتاد هزار یهودی اصفهانی پیروی میکنند که عبایی مخصوص (ایرانیان) بر تن دارند.
و در روایت احمد آمده است «سبعون ألفاً عليهم التيجان» [۶۶۵].
«هفتاد هزار نفر که تاج بر سر دارند».
در حدیث ابوبکر آمد: «يتبعه أقوام كأنَّ وجههم المجان المطرقة» [۶۶۶]. «اقوامی از او پیروی میکنند که صورتشان مانند سپر برجسته است» [۶۶٧].
ابن کثیر میگوید: «ظاهراً – والله اعلم – منظور این است که ترکها یاوران دجال هستند [۶۶۸].
به نظر من بعضی از عجمها نیز از او پیروی میکنند همانگونه که صفات آنها در حدیث ابوهریره بیان شد.
«لا تقوم الساعة حتى تقاتلوا خوزاً وكرمان من الأعاجم، حمر الوجوه فطس الأنوف، صغار العين، كأن وجوههم المجان المطرقة، نعالهم الشعر» [۶۶٩]. (ترجمه آن گذشت).
و اما چرا اکثر پیروانش اعراباند. زیرا جهل بر آنان غالب است. در بخشی از حدیث طولانی ابوامامه آمده است «یکی از فتنههای دجال این است که به اعرابی میگوید اگر من پدر و مادرت را زنده کنم. آیا گواهی میدهی من پروردگارت هستم. او میگوید: بلی، بعد شیطانی به صورت پدر ومادرش درمیآید و میگوید ای فرزندم از او پیروی کن. او پروردگار توست» [۶٧۰].
اما زنان حالشان از اعراب بدتر است چون جهل بر آنان حاکم است و زود متأثر میشوند و در حدیثی از ابن عمرب آمده است پیامبر فرمود: «ينـزل الدجال في هذه السبخة بمرقناة فيكون أكثر من يخرج إليه النساء حتى إن الرجل يرجع إلى حميمه وإلى أمه وابنته وأخته وعمته فيوثّقها رباطاً مخافة أن تخرج إليه» [۶٧۱].
«دجال وارد زمین شورهزار مرقناه (جایی بین مدینه و طائف) میشود بیشتر آنانیکه نزد او میایند زنان هستند حتی مرد، زن، مادر، دختر، خواهر وعمهاش را در خانه میبندد مبادا نزد دجال بروند».
از ابتدای خلق آدم تا برپایی قیامت فتنه دجال بزرگترین فتنه روی زمین است. آن هم به علت قدرت خارقالعادهای که خداوند در اختیار او قرار میدهد بدانگونه که عقلها را حیران و مبهوت میسازد.
در روایات آمده است دجال بهشت و جهنم را به همراه دارد. بهشتش آتش و جهنمش بهشت است او رودهای آب و کوههای نان به همراه خود دارد. او به آسمان امر میکندباران نازل کند و به زمین دستور میدهد گیاه برویاند. کنزهای زمین در اختیار اوست وبا سرعت زیادی مانند سرعت نزول قطرات باران در یک روز طوفانی، زمین را طی میکند. و چندین قدرت خارقالعادۀ دیگر... احادیث مربوط به موارد ذکر شده در ذیل آورده میشود.
مسلم از حذیفه نقل میکند. او گفت پیامبر ج فرمودند: «الدجال أعور العين اليسرى، جفال الشعر، معه جنة ونار، فناره جنة وجنته نار» [۶٧۲].
«چشم چپ دجال کور و مویش زیاد است، با خود بهشت و جهنم به همراه دارد که جهنمش بهشت و بهشتش جهنم است».
مسلم از حذیفه روایتی نقل میکند که پیامبر ج فرمود: «لأنا أعلم بما مع الدجال منه، معه نهران يجريان، أحدهما رأي العين ماء أبيض والآخر رأي العين نار تأجج فأما أدركن أحد فليأت النهر الذي يراه ناراً وليغمض ثم ليطاطئ رأسه فيشرب منه، فإنه ماء بارد» [۶٧۳].
«من خوب میدانم همراه دجال چیست. او دو رود جاری به همراه دارد یکی از آنها آب سفید و دیگری آتش فروزان به نظر میرسند. اگر هر یک از شما به او رسید. رودی را که آتش به نظر میرسد، اختیار کند، و چشمانش را ببندد و سرش را پایین بیاورد واز آن بنوشد چون درواقع آن آب گوارا است».
در حدیث نواس بن سمعانس در مورد ذکر دجال آمده است. اصحاب گفتند ای پیامبر ج چقدر در زمین میماند؟ فرمود چهل روز: یک روز آن به اندازه یک سال و روزی دیگر به اندازۀ یک ماه و روزی دیگر نیز به اندازه یک هفته و بقیه روزها مانند روزهای عادی شما است. گفتند سرعت سیر او بر زمین چقدر است. فرمود مانند نزول باران در روز طوفانی، او نزد قومی میآید آنها را دعوت میکند و به او ایمان میآورند ونیازهایشان را از او مطالبه میکنند. پس به آسمان دستور میدهد تا باران نازل کند و به زمین امر میکند تا گیاه برویاند تا حیواناتشان در آن بچرند و چاق، پرشیر و بزرگ شوند.
سپس نزد قوم دیگری میآید و آنان را دعوت میکند ولی آنان دعوتش را ردّ میکنند و به او ایمان نمیآورند. دجال آنان را رها میکند. نزولات آسمانی کم میشود. اموالی در دستشان نمیماند و وضعشان رو به خرابی میرود به زمین آنجا میگوید کنزهایت را خارج کن پس کنزها مانند دسته زنبور عسل به طرف او میآیند سپس مرد جوانی را صدا میزند، او را با شمشیر به دو نصف تبدیل میکند. و او را دوباره صدا میزند او در حالی که تبسم بر لب دارد بار دیگر زنده میشود» [۶٧۴].
در روایت بخاری از ابوسعید خدری آمده است. مردی که دجال او را میکشد از بهترین انسانها است او از مدینه به طرف دجال میرود. و به دجال میگوید: «گواهی میدهم تو دجالی هستی که پیامبر ج به ما خبر داده بود. دجال به مردم گفت نظر شما چیست آیا اگر او را بکشم و دوباره زنده کنم دیگر در کار من شک میکنید مردم میگویند: خیر لذا دجال او را میکشد و سپس زنده میگرداند. پس مرد میگوید: قسم به خداوند حالا من تو را بهتر از گذشته میشناسم دجال میخواهد دوباره او را به قتل برساند ولی بر او مسلط نمیگردد» [۶٧۵].
و روایت ابن ماجه از ابیامامه باهلی را ذکر کردیم که پیامبر ج دربارۀ دجال گفته بود. یکی از فتنههایش این است که به اعرابی میگوید آیا اگر پدر ومادرت را برایت زنده کنم به من ایمان میآوری. او میگوید بله پس دجال شیطانی را به صورت پدر و مادرش درمیآورد آنان میگویند ای فرزندم از او پیروی کن. او پروردگار تو است» [۶٧۶].
از فتنه دجال به خدا پناه میبریم.
احادیث متواتر بر ظهور دجال به عنوان فردی حقیقی که خداوند قدرت خارقالعاده به او عطا میکند در آخرالزمان دلالت میکنند.
شیخ محمد عبده معتقد است دجال اشاره به خرافات، کذب و فساد است.
ابوعبیه نیز از او پیروی میکند و به نظر او دجال اشاره به اخذ باطل و اصرار بر آن است [۶٧٧]. لذا دجال مردی از بنیآدم نیست. این تأویل حمل الفاظ احادیث از معنی ظاهری آنها بدون قرینه است.
میگوید: «اختلاف احادیث درمورد مکان و زمان ظهور دجال و آیا او ابن صیاد است یا نه اشاره دارد به اینکه دجال قدرت و تسلط شر و منکر و جدیبودن خطر و ضرر آن در یک زمان مشخص است و اذیت و آزار آن براساس وجود امکانات و اسباب به جاهای دیگر نیز سرایت میکند تا اینکه بعد از مدتی سلطان و چیرگی آن با قدرت و پایداری حق از بین میرود.
﴿إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا ٨١﴾ [۶٧۸] [الإسراء: ۸۱].
او دوباره میگوید: آیا بهتر نیست از کلمه دجال معنی شر و بهتان وافک فهمیده شود...» [۶٧٩].
در ردّ این عبارات گفته میشود احادیث صراحتاً اعلام کردهاند که دجال یک انسان حقیقی است لفظ دجال اشاره به خرافات و دروغ و باطل نیست ودر روایات اختلاف و تعارض وجود ندارد و مشاهده شد بین آنها اتفاق معنی وجود دارد. یعنی اولین مکانی که دجال ظهور میکند اصفهان یکی از شهرهای نزدیک خراسان است که هر دو در سمت مشرق قرار دارند. و اقوال علما را دربارۀ اینکه آیا دجال ابن صیاد است یا نه بیان کردیم.
پس وقتی این امر روشن شد وعدم اضطراب روایات در مورد مکان و زمان خروج او آشکار گشت دیگر دلیلی برای معنایی که آنها از واژه دجال دادهاند وجود ندارد مخصوصا با توجه به احادیثی که اشاره به صفات شخص اوکردهاند، پس بدون شک او یک شخص حقیقی است.
بعلاوه ابوعبیه در تعلیقش بر احادیث وارده دربارۀ دجال در کتاب «الفتن و الملاحم» ابن کثیر، دچار تناقضگویی شده است او دربارۀ قول پیامبر که میفرماید «إنه مكتوب بين عينيه (كافر) يقرؤه من كره عمله أو يقرؤه كل مؤمن» و «تعلموا أنه لن ير أحد منكم ربه حتى يموت» «بدانید هیچ یک از شما پروردگارش رانمیبیند تا اینکه بمیرد».
ابوعبیه میگوید: این سخن پیامبر کذب دجال را در ادعای ربوبیت مشخص میسازد. خداوند غصب و لعنت خود را شامل او گرداند [۶۸۰].
ابوعبیه در اینجا اذعان دارد که دجال انسانی حقیقی است و ادعای ربوبیت مینماید. و دعای غصب و لعنت خدا را بر او میکند و در جایی دیگر وجود دجال را منکر میشود و میگوید دجال اشاره به شرّ و فتنه است مشخصاً این یک تناقض است.
امیدوارم این قول پیامبر ج «إنه سيكون من بعدكم قوم يكذبون بالرجم وبالدجال وبالشفاعة وبعذاب القبر وبقوم يخرجون من النار بعد ما امتحشوا» [۶۸۱] «بعد از شما قومی میآیند که رجم، دجال، شفاعت، عذاب قبر را انکار میکنند و همچنین خروج قومی را بعد از سوختهشدن از آتش منکر میشوند.
بعداً خواهد آمدکه در کارهای خارقالعادۀ دجال و امر به پناهبردن به خداوند از فتنه او و هلاکشدنش دلائل قاطعی دال بر اینکه دجال یک انسان حقیقی است وجود دارند.
در بحث فتنه دجال بعضی از امور خارقالعادۀ دجال را توضیح دادیم. این امور حقیقت دارند و برخلاف تصور برخی از علماء خیالات نیستند.
ابن کثیر از ابن حزم و طحاوی نقل میکند که گفتهاند کارهای خارقالعادۀ دجال حقیقت ندارند.
و همچنین از ابوعلی جبائی [۶۸۲] شیخ معتزله نیز قول زیر نقل شده است: «جائز نیست اینها حقیقت داشته باشند برای اینکه امورخارقالعاده ساحر با امور خارق العادۀ پیامبر تشبیه نشوند» [۶۸۳].
و بعد از آنها رشیدرضا نیز امور خارقالعاده دجال را انکار میکند و به گمان او این کارها مخالف سنتهای خداوند در خلق است. او در شرح احادیث دجال میگوید: «در این احادیث امور خارقالعادهای بحث شده شبیه بزرگترین آیاتی هستند که خداوند بوسیله آنها پیامبران اولوالعزم را تأیید کرده است بلکه شاید بالاتر از آنها باشند و براساس قول علماء کلام این موضوع شبههای علیه این روایات به شمار میآید اما برخی از محدثین این شبهه را از بدعتهای متکلمین دانستهاند. واضح است خداوند این آیات را تنها بخاطر هدایت مردم به انبیاء عطاء کرده است تا رحمتش بر غضبش تفوق یابد. پس چگونه چنین امور خارقالعادهای در اختیار دجال قرار میگیرد تا بیشتر بندگانش را گمراه کند برخی از این روایات میگویند او در مدت ۴۰ روز به تمام شهرهای زمین جز مکه و مدینه میرود.
در ادامه میگوید: «امور خارقالعادهای که به دجال نسبت داده شدهاند مخالف سنت خدا در خلقاند. سنتی که براساس نص قرآن قابل تحویل و تبدیل نیست. لذا این روایات مضطرب و متعارض صلاحیت تخصیص نصوص قطعی قرآن وتعارض با آنها را ندارند» [۶۸۴].
او در تبیین تعارض بین احادیث میگوید: در برخی روایات آمده است دجال کوههای نان و رودهای آب و عسل و بهشت و جهنم و... را به همراه دارد این موضوع با حدیث مغیره بن شعبه مذکور در صحیحین تعارض دارد. از مغیره بن شعبه مروی است او گفت: کسی سؤالی را که من دربارۀ دجال از پیامبر ج کردم نپرسید و ایشان به من گفت «چه چیز او به تو ضرر میرساند؟ گفتم: میگویند کوه نان و رود آب را همراه دارد پیامبر گفت: خداوند آنها را سبب زیان بر مؤمنین قرار نمیدهد». [۶۸۵]
یکی دیگر از منکرین امور خارقالعاده دجال ابوعبیه است او در تعلیقش بر این احادیث میگوید: «آیا در برابر این فتنه بزرگ آن همه مردم قرار میگیرند و دجال در برابر آنان انسانی را به قتل میرساند و زنده میکند سپس خداوند آن بندگان را به جهنم میبرد چون دچار فتنه دجال شدهاند ولی خداوند نسبت به بندگانش رحیمتر و لطیفتر از این است که این چنین بلایی را بر آنان مسلط گرداند که جز افراد محدودی از مؤمنین تاب مقاومت در برابر آن را ندارند. و دجال نزد خدا ضعیفتر از آن است که او را بر خلقش مسلط کند و با اسلحههای کشنده و سستکنندۀ ایمان وعقیده او را علیه مسلمانان مسلح کند.
۱- احادیث وارده درباره امور خارقالعادۀ دجال ثابت و صحیح هستند به نحوی که ردّ یا تأویل آنها (به خاطر شبهه وارده) درست نیست و در آنها هیچ گونه اضطراب و تعارضی وجود ندارد. و اما اینکه رشیدرضا حدیث مغیره موجود در صحیحین را معارض دیگر احادیث میداند. در جواب او گفته میشود. معنی قول پیامبر که میفرماید: «هُوَ أهوَنُ على الله من ذلك» یعنی: بسیار آسان است خداوند امور خارقالعادۀ دجال را گمراهکننده مؤمنین و موجب شک دردل آنان قرار دهد (اما خداوند چنین نمیکند) بلکه آن را سبب ازدیاد ایمان مؤمنین و ایجاد ریب در قلوب بیماردلان قرار میدهد درست مانند قول کسی که دجال او را به قتل میرساند او میگوید: «ما كنت أشد بصيرة مني فيك اليوم» «امروز دیدگاه من نسبت به تو قویتر و تندتر از گذشته شده است». پس منظور از قول «هو أهون على الله من ذلك» این نیست که چیزی از امور خارقالعاده همراه او نیست بلکه میگوید این امور سستر از آنند که نشانه صدق او واقع شوند. بخصوص از آنجا که خداوند آیهای ظاهری دال بر کذب و کفر او قرار داده که هر مسلمان باسواد و بیسواد آن را مشاهده میکند بعلاوۀ شواهد دیگر نقص او و مخلوقبودنش نیز او را تکذیب میکنند [۶۸۶]. قبلاً در بحث صفات دجال این امور توضیح داده شد.
۲- اگر معنی ظاهری حدیث مغیره را بپذیریم این حدیث قبل از اطلاع پیامبر (از طریق وحی) بر امور خارقالعاده دجال بوده است چون مغیره به پیامبر میگوید «یقولون ان معه...» و به پیامبر نگفته است شما این چنین گفتهای ولی بعداً امور خارقالعادۀ دجال از طریق وحی به پیامبر میرسد. پس منافاتی بین حدیث مغیره و احادیث دیگر وجود ندارد.
۳- امور خارقالعادۀ دجال حقیقت دارند و خیالات و خرافات نیستند بلکه از اموری به حساب میآیند که خداوند بوسیله آنها بندگانش را ابتلاء میکند پس دجال را نباید مانند انبیاء قلمداد کرد زیرا ادعای نبوت او هنگام انجام امور خارقالعاده ثابت نشده است بلکه او در این هنگام ادعای ربوبیت میکند.
۴- اینکه رشیدرضا بعید میداند دجال در مدت چهل روز تمام زمین را شهر به شهر جز مکه و مدینه سفر کند در واقع خلاف ادله نظر داده است. زیرا در روایت مسلم آمده بود بعضی از ایام دجال به اندازه یک سال، بعضی به اندازه یک ماه و بعضی دیگر به اندازه یک هفته هستند.... (قبلاً توضیح داده شد).
۵- امور خارقالعادۀ دجال مخالف سنتهای خداوند در جهان هستی نیستند اگر کلام رشیدرضا درست باشد باید معجزات انبیاء را باطل بدانیم چون خلاف سنتهای خداوندند پس همانطور که امور خارقالعادۀ انبیاء خلاف سنتهای خدا در جهان به شمار نمیآیند امور خارقالعادهای که به دجال عطا شدهاند تا امتحان و ابتلاء انسان باشند نیز چنین هستند [۶۸٧].
۶- اگر بپذیریم امور خارقالعاده دجال مخالف سنتهای خدا در جهان هستند. میگوییم ممکن است درزمان دجال عادتها خرق شوند [۶۸۸].
و تغییرات بزرگی به عنوان مقدمه تخریب جهان هستی و برپایی قیامت رخ دهند. لذا خروج دجال در زمان تحقق فتنهایست که خداوند آن را اراده کرده است پس نمیتوان گفت ابتلاء بندگان با امور خارقالعاده مخالف صفات لطف و رحمت خدا است. او همیشه لطیف و خبیر است و حکمت او اقتضاء میکند تا بندگانش را با دجال و امور خارقالعادهاش آزمایش و امتحان کند و قبلاً آنان را انذار دهد و از او بر حذر دارد.
لازم است کلام تعدادی از علماء را در اثبات حقیقیبودن امور خارقالعاده دجال و ابتلاء بندگان بوسیله آنها نقل کنم.
قاضی عیاض/ میگوید: احادیث روایت شده دربارۀ دجال دلیل قاطعی بر اثبات او به صورت شخص حقیقی هستند که خداوند قدرتی فوقالعاده به او میبخشد و بندگانش را با آن آزمایش میکند. مانند: زندهکردن میتی که خودش او را به قتل رسانده است. سرسبزی و حاصلخیزی زمین، بهشت و جهنم، نهرهای آب و عسل،پیروی کنزهای زمین از اوامر او، دستور او به آسمان برای بارش باران و به زمین برای سبزکردن گیاهان و درختان، همه این امور بوسیله قدرت خداوند و مشیئت او در اختیار دجال قرار گرفته است. سپس خداوند او را عاجز و حجتش را ابطال میگرداند عیسى را نازل میکند تا توسط او دجال را از بین ببرد و مؤمنین را ثابت قدم گرداند.
این مذهب اهل سنت و جمیع محدثین، فقهاء و صاحبنظران است درمقابل منکرین آن از جمله خوارج، جهمیه و بعضی از معتزله و... دجال و امور خارقالعادهاش را حقیقی نمیدانند و آن را جزو خیالات وخرافات به حساب میآورند. و به گمان آنها اگر دجال حق باشد بوسیله معجزات انبیاء تثبیت نمیشود.
این یک غلط آشکار از جانب آنها است زیرا او ادعای نبوت نمیکند تا آن امور به منزله تصدیق او به حساب آیند. بلکه او ادعای الوهیت میکند اما وضع ظاهر و باطن او از جمله نشانههایی که در او حادث گشتهاند ونواقصی که بر جسم او وجود دارند و عجزش در علاج کوری چشمش و ازاله کلمه کفر نوشته شده بر پیشانیش همه این علائم تکذیبکنندۀ ادعای او هستند.
بدین دلائل و چندین دلیل دیگر مردم پیرو دجال نمیشوند جز مردمان کمایمان و ضعیفالنفس که به خاطر سدرمق، رفع نیاز، تقیه و یا ترس از او پیروی میکنند چون او فتنه عظیمی است که عقلها را جبران و مدهوش میکند و به علت سرعت زیادش چندان درنگ نمیکند تا ضعفاء در او تأمل کنند و دلائل و نشانههای موجود بر او را تشخیص دهند لذا در این حال عدهای او را تصدیق میکنند.
بدین خاطر انبیاء مردم را از فتنه او برحذر میدارند و دلائل نقص و ابطال او را یادآور میشوند.
اما بندگان موفق خداوند به خاطر نشانههای ذکرشده و تکذیبکنندهاش با ادعاهای اومنحرف نمیشوند. بدین خاطر کسی که توسط دجال کشته میشود و دوباره زنده میگردد میگوید اکنون من بهتر از گذشته تو را شناختهام» [۶۸٩].
حافظ ابن کثیر میگوید: «خداوند بوسیله امور خارقالعادهای که به دجال عطا کرده است بندگانش را امتحان میکند. هرکس امر او را قبول کند دجال به آسمان دستور میدهد تا بر آنان باران نازل کند و زمین گیاه و درخت برویاند تا خود و حیواناتشان از آن بهرهمند شوند و از گوشت و شیر حیواناتشان استفاده نمایند. و هر کس به او جواب مثبت ندهد قحطی و خشکسالی و تلفات دام و نقص اموال و انفس و ثمرات آنها در برمیگیرد و مانند گروه زنبور عسل کنزهای زمین تحتالامر او در میآیند. و آن جوان را نیز به قتل میرساند و سپس او را زنده میگرداند. اینها همه خرافات نیستند بلکه حقایقی هستند که خداوند بوسیله آنها در آخرالزمان بندگانش را آزمایش میکند و عده زیادی را گمراه و عده دیگری را هدایت میدهد. بیماردلان کافر میشوند و ایمان مؤمنین ازدیاد مییابد» [۶٩۰].
ابن حجر میگوید: «با وجود این دجال تشکیلشده از اجزاء مختلف است و نواقصی مانند کوری چشم و تأثیر موجودات دیگر بر او دلیلی آشکار بر تکذیب او توسط مسلمانان است.
پس وقتی در میان مردم ادعا میکند پروردگارشان است. عقلاء بسیار تعجب میکنند چون اورا میبینند که نمیتواندهیچ چیز غیرخودش راخلق کند و یا متعادل و هماهنگ سازد و یا حتی نواقص خودش را رفع کند پس کمترین جواب این است که به او گفته شود: ای کسی که خود را خالق آسمان و زمین میدانی ابتدا نواقصت را برطرف کن و خودت را متعادل گردان و اگر تصور میکنی ربّ چیزی در خودش ایجاد نمیکند پس آنچه را که در بین دو چشمت نوشته شده است برطرف کن» [۶٩۱] [۶٩۲].
ابن العربی میگوید: «آنچه از دست دجال صادر میشود از جمله نازلکردن باران و رویاندن گیاه و درختان و... برای کسی که او را تصدیق میکند وایجاد قحطی بر مردمی که او را تکذیب میکنند. و تبعیت کنزهای زمین از او و... همه اینها محنت و ابتلائی است از طرف خداوند تا متقین نجات یابند و بیماردلان هلاک گردند و همه اینها فتنۀ دردناکی هستند که پیامبر ج دربارۀ آن میفرماید:
«لا فتنة أعظم من فتنة الدجال» «هیچ فتنهای بزرگتر از فتنه دجال نیست» [۶٩۳].
پیامبر امتش را به اموری که آنان را از فتنه دجال حفظ میکند ارشاد کرد او امت را بر قانونی واضح و بدون ابهام ترک کرد. کسی از آن منحرف نمیشود جز اینکه هلاک میگردد. هیج راه خیری نبود مگر امتش رابه آن راهنمایی کرد و هیچ شری نبود مگر امتش را از آن برحذر داشت.
یکی از مواردی که پیامبر ج امتش را از آن برحذر داشت فتنه مسیح دجال است زیرا بزرگترین فتنهای است که امت اسلامی با آن مواجه میشوند والبته هر پیامبری امتش را از فتنه مسیح دجال یک چشم برحذر داشته ولی حضرت محمد بیشتر از سایر انبیاء امتش را از آن برحذر داشته است چون خداوند بسیاری از صفات دجال را به پیامبرش گفت تا امتش را بترساند چراکه دجال از همین امت خارج خواهد شد. و محمد خاتم انبیاء است.
بعضی از ارشادات نبوی در زمینه تحذیر امت از فتنه دجال در ذیل آورده میشود. از خداوند بزرگ خواستاریم ما را از آن حفظ کند.
۱- تمسک به اسلام و مسلح شدن به اسلحه ایمان و شناخت اسماء الله الحسنی که خداوند در آنها شریکی ندارد و همچنین معلوم است. دجال انسانی است که میخورد و میآشامد. ولی خداوند از آن منزه است. دجال کور است ولی خداوند چنین نیست. کسی خداوند را نمیبیند تا پس از مرگ ولی دجال را همه انسانهای مؤمن و کافر میبینند.
۲- پناهبردن به خدا از شر فتنه دجال خصوصاً در نماز به استناد احادیث صحیح پیامبر ج از جمله حدیثی که شیخان و نسایی از عائشهل روایت میکنند.
او میگوید: پیامبر ج در نماز این دعا را میخواند. «اللهم إني أعوذ بك من عذاب القبر وأعوذ بك من فتنة المسيح الدجال... الحديث» [۶٩۴].
«پروردگارا از عذاب قبر و از فتنه مسیح دجال به تو پناه میبرم».
بخاری از مصعب [۶٩۵] نقل میکند. او گفت سعد دیگران را به پنج چیز امر میکرد که همه آنها را از پیامبر ج آموخته بود... (از جمله آنها) «وأعوذ بك من فتنة الدنيا (يعني: فتنة الدجال» [۶٩۶].
«پروردگار از فتنه دنیا (یعنی فتنه دجال) به تو پناه میبرم».
«اطلاق دنیا به جای دجال اشاره دارد به اینکه فتنه دجال بزرگترین فتنه دنیا است» [۶٩٧].
مسلم از ابوهریره روایت میکند گفت: پیامبر خدا ج فرمود:
«إذا تشهد أحدكم فليستعذ بالله من أربع، يقول: اللهم إني أعوذبك من عذاب جهنم ومن عذاب القبر ومن فتنة المحيا والممات ومن شر فتنة المسيح الدجال» [۶٩۸].
«هرگاه یکی از شما در نماز تشهد خواند از چهار چیز به خدا پناه ببرد و بگوید: پروردگارا از عذاب جهنم، عذاب قبر واز فتنه زندگی و مرگ و از شرّ فتنه دجال مسیح به تو پناه میبرم».
امام طاوس [۶٩٩] فرزندش را به اعادۀ نمازی سفارش میکرد که این دعا را در آن نخوانده باشد» [٧۰۰].
بدین دلیل سلف صالح فرزندانشان را بر این دعا تعلیم میدادند.
سفارینی میگوید: «هر عالمی لازم است احادیث مربوط به دجال را بین مردان، زنان و فرزندان منتشر کند... روایت شده است یکی از علامتهای خروج دجال فراموششدن نام او بر منابر است» [٧۰۱].
او در ادامه میگوید: خصوصاً در زمان ما که فتنه به اوج رسیده است، محنتها زیاد شدهاند، آموزههای نبوی مندرس شدهاند، سنتها به بدعت تبدیل شده و بدعتها به شریعت مبدل گشتهاند» [٧۰۲].
«لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم» [٧۰۳].
۳- حفظ آیاتی از سورۀ کهف: پیامبر خدا فرمودند آیات اول سورۀ کهف بر دجال خوانده شود. در برخی روایات به جای اول سورۀ کهف، آیات آخر سورۀ کهف وارد شده است (ده آیه از اول یا ده آیه از آخر).
مسلم از نواس بن سمعان (درحدیث طولانی) روایت کرده است پیامبر ج فرمود: «... من أدركه منكم فليقرأ عليه فواتح سورة كهف» [٧۰۴].
«... هر یک از شما به دجال رسید آیات اول سورۀ کهف را بر او بخواند».
مسلم از ابودرداءس نقل میکند پیامبر فرمود:
«من حفظ عشر آيات من أول سورة الكهف، عصم من الدجال» أي: من فتنته.
«هر کس ده آیه اول سورۀ کهف را حفظ داشته باشد از فتنه دجال محفوظ میشود». مسلم میگوید: «شعبه گفت: آخر کهف و همام گفت: اول کهف» [٧۰۵].
نووی میگوید: «چون در اول سورۀ کهف دربارۀ وقایع عجیب و برخی از آیات خداوند بحث میشود هر کس در آنها تدبر کند به فتنه دجال گرفتار نمیگردد و چون در آخر آن این آیه ﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن يَتَّخِذُواْ﴾ [الکهف: ۱۰۲]. وجود دارد» [٧۰۶]. لذا این از خصوصیات سورۀ کهف است. احادیث وارده تشویق به قرائت آن میکنند خصوصاً در روز جمعه.
حاکم از ابوسعید خدریس روایت میکند پیامبر ج فرمود:
«إن من قرأ سورة الكهف يوم الجمعة، أضاء له من النور ما بين الجمعتين» [٧۰٧].
«هر کس سورۀ کهف را در روز جمعه قرائت کند بین دو جمعه نور بر او نازل میشود».
شکی نیست سورۀ کهف شأن عظیمی دارد و در آن آیات بدیعی مانند: قصه اصحاب الکهف، قصه موسی و خضر، قصه ذیالقرنین و بنای سد بزرگ توسط او در برابر یاجوج و مأجوج، اثبات دوباره زندهشدن بعد از مرگ و حشر و نشر، نفخ در صور و بیان حال زیانبارترین عاملان کسانی که گمان میکنند بر سر راه هدایتند اما در ضلالت و کوری بسر میبرند، وجود دارند. لذا بر هر مسلمانی لازم است در قرائت این سوره و حفظ و تکرار آن خصوصاً در بهترین روز هفته یعنی روز جمعه توانا باشد.
۴- فرار از دجال و دوری از او: در این راستا بهترین راه ساکنشدن در مکه و مدینه است چون دجال وارد مکه و مدینه نمیشود. پس لازم است هنگام ظهور دجال از او دور شویم چون با قدرت فراوانش امور خارقالعاده انجام میدهد. و هر لحظه ممکن است انسان از او متأثر شود و پیرو او گردد. لذا از خداوند میخواهیم ما و جمیع مسلمانان را از فتنه او نجات دهند.
امام احمد و ابوداود و حاکم از ابوالدهماء روایت میکنند که میگوید از عمران بن حصین حدیثی شنیدم گفت پیامبر ج فرمود:
«من سمع بالدجال فلينأ عنه، فو الله إن الرجل ليأتيه وهو يحسب أنه مؤمن فيتبعه مما يبعث به من الشبهات، أو لما يبعث به من الشبهات» [٧۰۸].
«هر کس اسم دجال (ظهور دجال) را شنید از او دور شود، سوگند به خدا مرد نزد او میرود گمان میکند مؤمن است و بر اثر شبهاتش از او پیروی میکند.
علماء دربارۀ علت عدم ذکر نام دجال در قرآن با وجود بزرگی فتنه او و درباره تحذیر انبیاء از او و پناهبردن به خدا از شر فتنه او در نماز و... زیاد پرسش کردهاند و در این زمینه چند جواب ذکر شده است.
۱- بحث دجال در ضمن برخی آیات بیان شده است از جمله:
﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ﴾ [الأنعام: ۱۵۸].
«روزی که پارهای از نشانههای پروردگارت فرا میرسد ایمانآوردن کسانی که قبلاً ایمان نداشتند یا اینکه از ایمانشان خیری (اجری) کسب نکردهاند سودی ندارد».
براساس قول مفسرین این آیات عبارتند از: دود، طلوع خورشید از مغرب و دابةالارض.
مسلم و ترمذی از ابوهریره روایت میکنند او گفت: پیامبر ج فرمود: «ثلاث إذا أخرجن لا ينفع نفساً إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيراً: طلوع الشمس من مغربها والدجال ودابة الأرض» [٧۰٩].
«سه چیز اگر ظاهر شدند ایمانآوردن کسی که قبلاً ایمان نداشته است یا از ایمانش اجری کسب نکرده است دیگر سودی ندارد: طلوع خورشید از مغرب، دجال، دابةالارض».
۲- در قرآن بحث نزول عیسى÷ آمده است و عیسى کسی است که دجال را از پای درمی آورد. پس قرآن با ذکر مسیح هدایت از ذکر مسیح ضلالت دوری کرده است و همچنین عادت عرب این است به ذکر یکی از دو ضد و حذف دیگری اکتفا میکنند.
۳- در این آیه آمده است:
﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ ﴾ [المؤمن: ۵٧].
«قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بسی دشوارتر از آفرینش مردم است».
منظور از واژۀ «الناس» در این آیه دجال است (اطلاق اسم کل بر جزء).
ابوالعالیه میگوید: «یعنی خلق آسمانها و زمین بزرگتر از خلق دجالی است که باعث عظمت یهود میشود» [٧۱۰].
ابن حجر میگوید: «اگر این جواب ثابت شده باشد بهترین جواب است و جزو چیزهایی به شمار میآیدکه خدا عالم به آن است و پیامبر متکفل بیان آن شده است [٧۱۱].
۴- خداوند اسم دجال را به خاطر احتقار شأنش در قرآن نیاورده است چون او یک بشر است و ذاتاً منافی عظمت، جلال، کبریاء و بیعیبی ربّ است لذا او نزد خدا کوچکتر از آن است نامش برده شود. اما انبیاء را از او بر حذر داشته و فتنه او را متذکر شده است. همانطور که قبلاً به آن اشاره شد.
اگر اعتراض شود چرا قرآن نام فرعون را که ادعای ربوبیت و الوهیت میکرد ذکر کرده است. در جواب گفته میشود حیات فرعون به پایان رسیده است. ونام او تنها به خاطر عبرت مردم ذکر شده است اما دجال چون در آینده میآید به خاطر امتحان مردم نام او ترک شده ولی بطلان ادعای ربوبیت او واضح و آشکار است و نیازی به ابطال ندارد و نقص و کمبود در ظاهر و باطن او هویدا است و بسیار حقیقرتر و ضعیفتر از مقامی است که ادعای آن را دارد. پس خداوند نامش را ترک کرد چون میداند او مؤمنین را تضعیف نمیکند و آنان در مقابل او جز ازدیاد ایمان و تسلیم به خدا و رسولش چیز دیگری حاصل نمینمایند. همانطور که جوان در برابر دجال (بعد از زندهشدنش توسط او) میگوید: «والله ما كنت أشد بصيرة مني اليوم» [٧۱۲].
گاهی اوقات ذکر چیزی به خاطر آشکاربودنش ترک میشود همانطور که پیامبر هنگام مریضی قبل از مرگش نوشتن نامهای برای خلافت ابوبکر را به خاطر واضحبودن مقام و منزلت بالای ابوبکر نزد اصحاب ترک کرد. به همین خاطر پیامبر گفت: «يأبى الله والمؤمنون إلا أبا بكر» [٧۱۳].
«خداوند و مؤمنان از هر کس جز ابوبکر امتناع میکنند».
ابن حجر میگوید: سؤال در مورد علت عدم ذکر دجال در قرآن وارد است چون خداوند فتنه یأجوج و مأجوج را که از نظر زمانی نزدیک به فتنه دجال است در قرآن ذکر نموده است» [٧۱۴].
شاید جواب اولی مناسب باشد (والله اعلم) که بحث دجال ضمن آیات آمده و پیامبر متکفل بیان آن بوده است.
بنابر مفاد احادیث صحیح هلاک و نابودی دجال توسط عیسى بن مریم صورت میگیرد. چون دجال در تمام نقاط زمین اتباع و انصار دارد (جز مکه و مدینه) وفتنۀ او بسیار وسیع و خطرناک است و جز عدۀ کمی از مسلمانان از آن نجات نمییابند. و در این هنگام عیسى÷ بر مناره شرقی در دمشق نازل میشود و بندگان مؤمن خدا را دور خودش جمع میکند و به سمت دجال میروند که در این هنگام دجال نیز به سوی بیتالمقدس میرود و در نزدیکی «لد» (شهری در فلسطین نزدیک بیتالمقدس» به هم میرسند. وقتی دجال عیسى را میبیند مانند نمک ذوب میشود. عیسى÷ به او میگوید: «من باید ضربهای به تو بزنم پس راه فرار نداری» عیسى به او میرسد و او را به قتل میرساند و سایر مؤمنین سپاهیان شکستخورده و فراری دجال را تعقیب میکنند و درخت و سنگ میگویند ای مسلمان این یهودی پشت من مخفی شده است. بیا او را به قتل برسان جز درخت غرقد که جزو درخت یهودیان است (و به سخن نمیآید) [٧۱۵].
مسلم از عبدالله بن عمر روایت میکند گفت پیامبر خدا فرمود: «يخرج الدجال في أمتي... (وفيه) فيبعث الله عيسى بن مريم كأنه عروة بن مسعود، فيطلبه فيهلكه» [٧۱۶].
«دجال در امت من خارج میشود... (در ادامه گفت) خداوند عیسى بن مریم (که هم شکل عروه بن مسعود است) را نازل میکند. او را صدا میزند وهلاکش میگرداند».
احمد و ترمذی از مجمع بن جاریه انصاریس روایت میکنند او گفت: از پیامبر شنیدم فرمود: «يقتل ابن مريم الدّجال بباب لد» [٧۱٧].
«عیسى ابن مریم دجال را نزد باب لد (شهری در فلسطین نزدیک بیت المقدس) میکشد».
مسلم از نواس بن سمعان حدیث طولانی را دربارۀ دجال نقل میکند (که در آن قصه نزول عیسى و کشتهشدن دجال بدست او آمده است) و در آن این جمله ذکر شده است: «فلا يحل لكافر يجد ريح نفسه إلا مات ونفسه ينتهي حيث ينتهي طرفه، فيطلبه، حتى يدركه بباب لد فيقتله» [٧۱۸].
«کافر نمیتواند هوای نَفَس عیسى÷ را دریابد والا میمیرد و هوای نفس او تا جایی که چشمش کار کند میرود پس او دجال را جستجو میکند تا زمانیکه در باب له او را مییابد وهلاک میسازد».
امام احمد از جابر بن عبداللهب روایت میکند گفت: پیامبر ج فرمود: «دجال زمان ضعف دین واعراض مردم از علم خارج میشود... (در ادامه حدیث میآید) سپس عیسى نازل میشود. هنگام سحر ندا میدهد و میگوید: ای مردم، چه چیز مانع شده است تا علیه (دجال) کذاب خبیث قیام کنید. مردم میگویند: او گناهکار است و به سوی او حرکت میکنند متوجه میشوند او عیسى بن مریم است. وقت نماز فرا میرسد به عیسى گفته میشود ای روحالله جلو برو (و به امامت نماز را بپادار) عیسى میگوید: امام خودتان پیش برود و نماز را بپا دارد، وقتی نماز صبح را خواندند به سوی او میروند وقتی دجال کذاب، عیسى÷ را میبیند ذوب میشود همانطور که نمک در آب حل میشود. عیسى به سمت او میرود و او را به قتل میرساند تا اینکه سنگ و درخت میگویند ای روحالله این یهودی اینجاست پس همه پیروانش را از بین میبرد حتی یک نفر هم باقی نمیماند» [٧۱٩].
و با قتل دجال فتنه به پایان میرسد و خداوند مؤمنین را از شرّ او و پیروانش به دست عیسى بن مریم نجات میدهد. ولله الحمد والمنة.
[۵٧۵] «التذكرة» (ص ۶٧٩). [۵٧۶] «ترتیب القاموس (۴/۲۳٩) و صاحب قاموس میگوید: این اقوال را در کتابش «شرق مشارق الانوار» و غیره آورده است. [۵٧٧] «النهایة فی غریب الحدیث» (۴/۳۲۶ – ۳۲٧) و «لسان العرب» (۲/۵٩۴ – ۵٩۵). [۵٧۸] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/۶۱ – با شرح نووی). [۵٧٩] «لسان العرب» (۱۱/۲۳۶) و «ترتیب القاموس» (۲/۱۵۲). [۵۸۰] «النهایة فی غریب الحدیث» (۲۰/۱۰۲). [۵۸۱] «لسان العرب» (۱۱/۲۳۶). [۵۸۲] «التذكرة» (ص ۶۵۸). [۵۸۳] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (۱۳/٩۰- با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب ذکر المسیح بن مریم (علیهما السلام) و المسیح الدجال (۲/۲۳٧ – با شرح نووی). [۵۸۴] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (۱۳/٩۰ – با شرح فتحالباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/۵٩ – با شرح نووی). [۵۸۵] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (۱۸/۶۵ – با شرح نووی). [۵۸۶] «سنن ابوداود» (۱۱/۴۴۳ – با شرح عون المعبود). حدیث صحیح است «صحیح جامع الصغیر» (۲/۳۱٧ – ۳۱۸) (حدیث ۲۴۵۵). [۵۸٧] «مسند احمد» (۱۵/۲۸ – ۳۰) شرح احمد شاکر او میگوید اسنادش صحیح است و ابن کثیر آن را حسن دانسته است «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۳۰) د. طه زینی. [۵۸۸] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/۶۰ – ۶۱ – با شرح نووی). [۵۸٩] «صحیح بخاری» کتاب الفتن با ذکر الدجال (۱۳/٩۱ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/۵٩ – با شرح نووی). [۵٩۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (۱۸/۵٩ – با شرح نووی). [۵٩۱] «صحیح مسلم» (۱۸/۶۱ – با شرح نووی). [۵٩۲] «فتح الباری» (۱۳/۱۰۰). [۵٩۳] «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۶۰). [۵٩۴] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب قصة الجساسة (۱۸/۸۱ – با شرح نووی). [۵٩۵] «صحیح مسلم کتاب الفتن باب فی بقیة من أحادیث الدجال (۱۸/ ۸۶ – ۸٧ – با شرح نووی). [۵٩۶] «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر ابن صیاد (۱۸/۵۰ – با شرح نووی). [۵٩٧] «فتح الباری» (۱۳/٩٧). [۵٩۸] «شرح نووی بر مسلم» (۲/۲۳۵). [۵٩٩] «التذكرة» (ص ۶۶۳). [۶۰۰] «فتح الباری» (۳/۲۲۰ و ۶/۱۶۴) و «عمدة القاری شرح صحیح البخاری» (۸/۱٧۰ و ۱۴/۲٧۸ – ۳۳۰) بدرالدین العینی چاپ دارالفکر و «النهایة / الفتن والملاحم» (۱/۱۲۸) و «شرح نووی لمسلم» (۱۸/۴۶) و «عون المعبود» (۱۱/۴٧۸) و «اتحاف الجماعة» (۲/۶۳ – ۶۴) و «التصریح بما تواتر فی نزول المسیح (ص ۱۸۳ – ۱۸۵) از تعلیق شیخ عبدالفتاح ابوغده. [۶۰۱] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۲۸) تحقیق د. طه زینی. [۶۰۲] یکی از مفسرین و حفاظ حدیث بغداد است او تصنیفات زیادی دارد. بیشتر آنها درباره، تفسیر و تاریخ است متوفای سال (۳۸۵ ه.) است. «شذرات الذهب» (۳/۱۱٧) و «الاعلام» (۵/۴۰) زرکلی. [۶۰۳] «تجرید اسماء الصحابة» (۱/۳۱٩) (شماره ۳۳۶۶) ذهبی چاپ دارالمعرفه بیروت. [۶۰۴] «الإصابة فی تمییز الصحابة» القسم الرابع، ممن اسمه عبدالله (۳/۱۳۳) (شماره ۶۶۰٩) ابن حجر عسقلانی چاپ سعادت مصر چاپ اول ۱۳٧۸ ه. [۶۰۵] «تهذب التهذیب» (٧/۴۱۸) (شماره ۶۸۱). [۶۰۶] «صحیح بخاری» کتاب الجنائز باب اذا اسلم الصبی فمات هل یصلّی علیه وهل یعرض علی الصّبی الإسلام؟ (۳/۳۱۸ با شرح فتح الباری). [۶۰٧] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر ابن صیاد (۱۸/۴٩ – ۵۰ – با شرح نووی). [۶۰۸] «صحیح بخاری» کتاب الجنائز، باب اذا اسلم الصبی فمات هل یصلی علیه؟ (۳/۳۱۸ – با شرح فتح الباری). [۶۰٩] «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۳۴). [۶۱۰] «سنن ابوداود» (۱۱/۴٧۶ – با شرح عون المعبود). [۶۱۱] «فتح الباری» (۱۳/۳۲۸). [۶۱۲] عبدالله محمد بن مکندر بن عبدالله بن الهدیر بن عبدالعزی التیمی، او تابعی است و از برخی از صحابه حدیث روایت کرده است و در سال (۱۳۱ ه.) فوت کرد. «تهذیب التهذیب» (٩/۴٧۳ – ۴٧۵). [۶۱۳] «صحیح بخاری» کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة باب من رای ترک النکیر من النبی ج حجة لامن غیرالرسول» (۱۳/۲۲۳ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن وأشراط الساعة باب ذکر ابن صیاد (۱۸/۵۲ – ۵۳ – با شرح نووی). [۶۱۴] ابوعبدالله فقیه مدینه و مولای ابن عمر بود او از برخی اصحاب حدیث روایت کرده است در سال (۱۱٩ ه.) فوت کرد «تهذیب التهذیب» (۱۰/۴۱۲ – ۴۱۴). [۶۱۵] «سنن ابوداود» (۱۱/۴۸۳). ابن حجر میگوید: سند حدیث صحیح است «فتح الباری (۱۳/۳۲۵). [۶۱۶] زید بن وهب جهنی اهل کوفه او از بسیاری از اصحاب حدیث روایت کرده است مانند: عمر، عثمان، علی، ابوذر و... او شخص موثوق به است او در سال (٩۶ ه.) وفات یافت «تهذیب التهذیب» (۳/۴۲٧). [۶۱٧] رواه امام احمد (تخرجی حدیث در ص ۲۶۸) گذشت. [۶۱۸] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر ابن صیاد (۱۸/۵٧ – با شرح نووی). [۶۱٩] «صحیح مسلم» (۱۸/ ۵٧ – ۵۸ – با شرح نووی). [۶۲۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر ابن صیاد (۱۸/۵۱ – ۵۲ – با شرح نووی). [۶۲۱] «صحیح مسلم» (۱۸/۵۱ – با شرح نووی). [۶۲۲] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۲٧) د. طه زینی و «فتح الباری» (۱۳/۳۲۶). [۶۲۳] عامر بن عبداله بن شراحیل الشعبی الحمیری در سال ششم خلافت عمر بن خطاب متولد شد. و از بسیاری از اصحاب حدیث روایت کرده است. او میگوید هیچ مطلبی را ننوشتم و هیچ مردی حدیثی برایم نقل نکرد مگر آنها را حفظ میکردم. او بعد ازنود سال دار فانی را وداع گفت. «تهذب الکمال» للمزی (۲/۶۴۳) و «تهذیب التهذیب» (۵/۶۵ – ۶٩). [۶۲۴] ابورقیه تمیم بن اوس بن خارجه داری از علمای نصرانی بود او به مدینه آمد و در سال ٩ هجری مسلمان شد. از پیامبر أحادیثی روایت کرده واصحاب زیادی از او نیز حدیث روایت کردهاند بعد از وفات عثمانس به شام رفت و در بیتالمقدس سکنی گزید. او در سال (۴۰ ه.) جان به جان آفرین بخشید. «تهذیب التهذیب» (۱/۵۱۱ – ۵۱۲). [۶۲۵] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعۀ باب ذکر ابن صیاد (۱۸/٧۸ – ۸۳ – با شرح نووی). [۶۲۶] «فتح الباری» (۱۳/۳۲۸). [۶۲٧] «التذكرة» (ص ٧۰۲). [۶۲۸] «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۴۶ – ۴٧). [۶۲٩] «المصنف» (۱۱/۳٩۶) تحقیق حبیب الرحمن اعظمی. [۶۳۰] «نیل الاوطار شرح منتفی الاخبار» (٧/۲۳۰ – ۲۳۱) شوکانی چاپ مصطفی الحلبی مصر. [۶۳۱] (ص ۲٧۰ – ۲٧۱). [۶۳۲] حافظ ابوبکر احمد بن الحسین بن علی الشافعی. تألیفات او: «سنن الکبری» و «الصغری» و «دلائل النبوة» و «المبسوط» و... او در سال (۴۵۸ ه.) در نیشابور درگذشت. «شذرات الذهب» (۳/۳۰۴ – ۳۰۵) و «الاعلام» (۱/۱۱۶). [۶۳۳] «فتح الباری» (۱۳/۳۲۶ – ۳۲٧). [۶۳۴] عمر بن ابیسلمه بن عبدالرحمن بن عوف الزهری قاضی مدینه در سال (۱۳۲ ه.) در شام به قتل رسید. [۶۳۵] «سنن ابوداود» کتاب الملاحم باب فی خبر الجساسۀ (۱۱/۴٧۶ – با شرح عون المعبود). [۶۳۶] تخریج آن گذشت. [۶۳٧] حافظ احمد بن عبدالله اصفهانی فوت او در اصفهان در سال (۴۳۰ ه.) بود. «شذرات الذهب» (۳/۲۴۵) و «الاعلام» (۱/۱۵٧). [۶۳۸] «ذکر اخبار اصبهان» (ص ۲۸٧ – ۲۸۸) ابونعیم چاپ= شهر لیدن، چاپخانه بویل (۱٩۳۴ م). [۶۳٩] «فتح الباری» (۳/۳۲٧ – ۳۲۸). [۶۴۰] «فتح الباری» (۱۳/۳۲۸). [۶۴۱] «الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان» (ص ٧٧) چاپ دوم سال ۱۳٧۵ ه. چاپ ریاض. [۶۴۲] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/٧۰) تحقیق د. طه زینی. [۶۴۳] «فتح الباری» (۱۳/۳۲۸). [۶۴۴] «النهایة / الفتن و الملاحم (۱/۱۰۴) تحقیق محمد ابوعبیه. [۶۴۵] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۸۸). [۶۴۶] «النهایة / الفتن والملاحم» (۱/۱۰۴). [۶۴٧] «صحیح بخاری» کتاب الجهاد، باب کیف یعرض الإسلام علی الصبی (۶/۱٧۱ – با شرح فتح الباری). [۶۴۸] «فتح ربانی» (۲۴/۶۴ – ۶۵) هیثمی میگوید: «رجال حدیث صحیح هستند» «مجمع الزوائد» (۸/۳-۴). [۶۴٩] «معالم السنن» (۶/۱۸۲). [۶۵۰] «شرح السنة» (۱۵/۸۰) تحقیق شعیب الارناؤوط. [۶۵۱] «فتح الباری» (۶/۱٧۴). [۶۵۲] «صحیح بخاری» (۶/۱٧۲ - با شرح فتح الباری). [۶۵۳] «شرح النووی لمسلم» (۱۸/۴۸). [۶۵۴] «فتح الباری» (۶/۱٧۴). [۶۵۵] «صحیح مسلم» (۱۸/۸۳ – با شرح نووی). [۶۵۶] «جامع الترمذی» باب ما جاء من این یخرج دجال؟ (۶/۴٩۵ – با شرح تحفة الاحوذی) البانی میگوید: حدیث صحیح است «صحیح الجامع الصغیر» (۳/۱۵۰) (حدیث ۳۳٩۸). [۶۵٧] الفتح الربانی ترتیب مسند احمد» (۲۴/٧۳) ابن حجر حدیث را تصحیح میکند. «فتح الربانی» (۱۳/۳۲۸). [۶۵۸] «فتح الباری» (۱۳/٩۱). [۶۵٩] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۲۸) تحقیق د. طه زینی. [۶۶۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن وأشراط الساعة، باب قصة الجساسة (۱۸/۸۳ – با شرح نووی). [۶۶۱] «الفتح الربانی» (۲۴/٧۶ – ترتیب الساعاتی). هیثمی میگوید که احمد حدیث را روایت کرده و رجال آن صحیح هستند. «مجمع الزوائد» (٧/۳۴۳) ابن حجر میگوید: رجال حدیث ثقه هستند. «فتح الباری» (۱۳/۱۰۵). [۶۶۲] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث الانبیاء، باب قوله تعالی (واذکر فی الکتاب مریم) (۶/۴٧٧ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان، باب ذکر مسیح بن مریم (علیهما السلام) و المسیح الدجال (۲/۲۳۳ – ۲۳۵ – با شرح نووی). [۶۶۳] «شرح نووی بر مسلم» (۲/۲۳۴) و «فتح الباری» (۶/۴۸۸ – ۴۸٩). [۶۶۴] «شرح نووی بر مسلم» (۲/۲۳۴) و «فتح الباری» (۶/۴۸۸ – ۴۸٩). [۶۶۵] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب فی بقیة من أحادیث الدجال (۱۸/۸۵ – ۸۶ – با شرح نووی). [۶۶۶] «الفتح الربانی ترتیب المسند» (۲۴/٧۳) حدیث صحیح است «فتح الباری» (۱۳/۲۳۸). [۶۶٧] روایت از ترمذی تخریج آن گذشت (ص ۲٩۱). [۶۶۸] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۱٧) تحقیق د. طه زینی. [۶۶٩] «صحیح بخاری» کتاب المناقب، باب علامات النبوة (۶/۶۰۴ – با شرح فتح الباری). [۶٧۰] «سنن ابن ماجه» کتاب الفتن، باب فتنة الدّجال وخروج عیسی بن مریم وخروج یاجوج ومأجوج (۲/۱۳۵٩ – ۱۳۶۳) حدیث صحیح است «صحیح الجامع الصغیر» (۶/۲٧۳ – ۲٧٧) (حدیث ٧٧۵۲). [۶٧۱] «مسند احمد» (٧/۱٩۰) (حدیث ۵۳۵۳) تحقیق احمد شاکر میگوید: اسناد حدیث صحیح است. [۶٧۲] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/۶۰ – ۶۱ – با شرح نووی). [۶٧۳] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/۶۱ – با شرح نووی). [۶٧۴] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (۱۸/۶۵ – ۶۶ – با شرح نووی). [۶٧۵] «صحیح بخاری: کتاب الفتن، باب لایدخل الدجال المدینة (۱۳/۱۰۱ – با شرح فتح الباری). [۶٧۶] تخریج آن گذشت. [۶٧٧] «تفسیر المنار» (۳/۳۱٧). [۶٧۸] «النهایة / الفتن و الملاحمم (۱/۱۱۸ – ۱۱٩) تحقیق محمد فهیم ابوعبیه. [۶٧٩] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵۲). [۶۸۰] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۸٩). [۶۸۱] «مسند احمد» (۱/۲۲۳) (حدیث ۱۵٧) تحقیق احمد شاکر میگوید: اسناد حدیث صحیح است. [۶۸۲] محمد بن عبدالوهاب بن سلام البصری، متوفای سال (۳۰۳ ه.). «شذرات الذهب» (۲/۲۴۱) و «الاعلام» (۶/۲۵۶). [۶۸۳] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۲۰) تحقیق د. طه زینی. [۶۸۴] «در تفسیر المناوی» (٩/۴٩۰). [۶۸۵] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (۱۳/۸٩ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط ااساعه باب ذکر الدجال (۱۸/٧۴ – با شرح نووی). [۶۸۶] شرح صحیح مسلم» نووی (۱۸/٧۴) و «فتح الباری» (۱۳/۸۳). [۶۸٧] «فتح الباری» (۱۳/۱۰۵). [۶۸۸] (ص ۲٩۸). [۶۸٩] «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۵۸ – ٩) و «فتح الباری» (۱۳/۱۰۵). [۶٩۰] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۲۱) تحقیق د. طه زینی. [۶٩۱] «فتح الباری» (۱۳/۱۰۳). [۶٩۲] ابوبکر محمد بن عبدالله مالکی اهل کشور مغرب و شهرستان فاس او در سال (۵۴۳ ه.) در فاس فوت کرد. «الاعلام» (۶/۲۳۰). [۶٩۳] «فتح الباری» (۱۳/۱۰۳). [۶٩۴] «صحیح بخاری» کتاب الاذان، باب الدعاء قبل السلام (۲/۳۱٧ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب المساجد و مواضع الصلاة، باب التعوذ من عذاب القبر و عذاب جهنم (۵/۸٧ – با شرح نووی). [۶٩۵] مصعب بن سعد ابی وقاص «فتح الباری» (۱۱/۱٧۵). [۶٩۶] «صحیح بخاری» کتاب الدعوات، باب التعوذ من عذاب القبر (۱۱/۱٧۴ – با شرح فتحالباری). [۶٩٧] «فتح الباری» (۱۱/۱٧٩). [۶٩۸] «صحیح مسلم» کتاب المساجد و مواضع الصلاة، باب التعوذ من عذاب القبر و عذاب جهنم (۵/۸٧ – با شرح نووی). [۶٩٩] یکی از تابعین بزرگ که حدود پنجاه صحابه را ملاقات کرده و چهل بار حج تمتع به جای آورده است. ابن عینیه میگوید: اجتنابکنندهها از دربار سلاطین سه نفر یعنی ابوذر طاووس وسفیان ثوری بودند او در سال (۱۰۶ ه.) وفات کرد. «تهذیب التهذیب» (۵/۸-۱۰). [٧۰۰] «صحیح مسلم» کتاب المساجد باب التعوذ من عذاب القبر (۵/۸٩ – با شرح نووی). [٧۰۱] در این زمینه هیثمی حدیث صحیحی را از صعب بن جثامه روایت کرده است او میگوید از پیامبر خدا شنید میفرمود: «لایخرج الدجال حتی یذهل الناس عن ذكره وحتی تترك الائمة ذكره علی المنابر» «مجمع الزوائد و منبع الفوائد» (٧/۳۳۵). [٧۰۲] «لوامع الانوار البهمه» (۲/۱۰۶ – ۱۰٧). [٧۰۳] «لوامع الانوار البهمه» (۲/۱۰۶ – ۱۰٧). [٧۰۴] «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکرالدجال (۱۸/۶۵ – با شرح نووی). [٧۰۵] «صحیح مسلم» = صلاة المسافرین باب فضل سورۀ کهف و آیة الکرسی. (۶/٩۲ – ۶۳ – با شرح نووی). [٧۰۶] «شرح نووی بر مسلم» (۶/٩۳). [٧۰٧] «مستدرک حاکم» (۲/۳۶۸) او میگوید: این حدیث صحیح الاسناد است که شیخان آن را استخراج نکردهاند. آلبانی این حدیث را تصحیح کرده است. «صحیح الجامع الصغیر». (۵/۳۴۰) (حدیث ۶۳۴۶). [٧۰۸] «الفتح الربانی» (۲۴/٧۴) و «سنن ابوداود» (۱۱/۲۴۲ – با شرح عون المعبود) و «مستدرک حاکم» (۴/۳۵۱) حاکم میگوید: این حدیث صحیح الاسناد مطابق شرط مسلم است و در صحیحین نیامده است» ذهبی درباره آن چیزی نگفته است. آلبانی این حدیث را تصحیح کرده است «صحیح الجامع الصغیر» (۵/۳۰۳) (حدیث ۶۱٧٧). [٧۰٩] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب زمن الذی لایقبل فیه الإیمان (۲/۱٩۵ – با شرح نووی) و «جامع ترمذی» (۸/۴۴٩ – با شرح تحفة الاحودنی). [٧۱۰] «تفسیر القرطبی» (۱۵/۳۲۵). [٧۱۱] «فتح الباری» (۱۳/٩۲). [٧۱۲] «صحیح بخاری» کتاب الفتن، باب لایدخل الدجال المدینة (۱۳/۱۰۱ – با شرح فتح الباری). [٧۱۳] «صحیح مسلم» کتاب الفضائل، باب فضائل ابی بکر الصدیقس (۱۵/۱۵۵ – با شرح نووی). [٧۱۴] «فتح الباری» (۱۳/٩۱- ٩۲ – با شرح فتح الباری). [٧۱۵] «النهایة / الفتن والملاحم» (۱/۱۲۸ – ۱۲٩) تحقیق د. طه زینی. [٧۱۶] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (۱۸/٧۵ – ٧۶ – با شرح نووی). [٧۱٧] «الفتح الربانی ترتیب مسند احمد» (۲۴/۸۳)، و الترمذی (۶/۵۱۳ – ۵۱۴ – با شرح تحفۀ الاحوذی). [٧۱۸] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الدجال (۱۸/۶٧ – ۶۸ – با شرح نووی). [٧۱٩] «الفتح الربانی ترتیب مسند احمد» (۲۴/۸۵ – ۸۶). هیثمی میگوید: احمد این حدیث رابا دو سند روایت کرده است رجال یکی از آن دو رجال صحیح هستند «مجمع الزوائد» (٧/۳۴۴).
ابتدا بحث صفات عیسى÷ را براساس نصوص شرعی بیان میکنیم:
صفات حضرت عیسى÷ براساس روایات صحیح، او مردی است دارای قدی متوسط، قرمزرنگ، چهارشانه، دارای موی زیاد، بلند و لَخت (مانند کسی که از حمام بیرون آمده باشد) موی سرش بین دو شانهاش را پر کرده است.
شیخان در حدیثی از ابوهریره روایت کردهاند او میگوید پیامبر ج فرمودند: «ليلة أسري بي لقيت موسى... (فَنَعَتَهُ إلى أن قال:) ولقيت عيسى... (فَنَعَتَهُ فقال:) ربعة، أحمر، كأنما خرج من ديماس (يعني: الحمام)» [٧۲۰].
«در شب اسرا (و معراج) موسی را دیدم... (موسی را توصیف کرد) و عیسى را دیدم (سپس پیامبر او را توصیف کرده گفت:) مردی متوسط القامه، قرمز رنگ مثل اینکه تازه از حمام بیرون آمده بود».
بخاری از ابن عباسب نقل میکند گفت پیامبر ج فرمود:
«رأيت عيسى وموسى وإبراهيم فأما عيسى فأحمر جعد عريض الصدر» [٧۲۱].
«عیسى، موسی، و ابراهیم را دیدم، عیسى مردی قرمز رنگ دارای موی زیاد و سینهای پهن بود.
مسلم از ابوهریره روایت میکند او گفت پیامبر ج فرمود:
«لقد رأيتني في الحجر وقريش تسألني... (فذكر الحديث وفيه:) وإذا عيسى بن مريم عليه السلام قائم يصلي، أقرب الناس به شبها عروه ابن مسعود ثقفي [٧۲۲]» [٧۲۳].
«شما مرا در خانه دیدی در حالی که قریش از من سؤال میکردند... (در ادامه حدیث گفت) ناگهان عیسى ابن مریم ایستاده بود و نماز میخواند او درست مانند عروه ابن مسعود ثقفی بود».
در صحیحین از عبدالله بن عمر÷ نقل شده است. پیامبر خدا ج فرمود: «أراني ليلةً عند الكعبة فرأيت رجلاً آدم كأحسن ما أنت راء من أدم الرجال له لمةٌ كأحس ما أنت راء من اللّمم، قد رجَّلها فهي تقطر ماء، متكئاً على رجلين أو على عواتق رجلين، يطوف بالبيت، فسألت من هذا؟ فقيل هذا المسيح بن مريم» [٧۲۴].
«شبی در کنار کعبه یک مرد گندمگون را در خواب دیدم که از زیباترین انسانها در نوع خود بود. موهای سرش بلند و در نوع خود زیباترین بودند او موهایش را شانه کرده بود و از آنها قطرات آب میچکید. به دو مرد تکیه زده بود یا روی شانههای دو مرد بود و کعبه را طواف میکرد. پرسیدم این چه کسی است؟ گفته شد مسیح بن مریم است».
در روایت بخاری از ابن عمر چنین آمده است. او گفت: «نه به خدا سوگند پیامبر نگفت عیسى قرمز رنگ است بلکه گفت... (حدیث فوق را ذکر کرد [٧۲۵] ودر روایت مسلم از ابن عمرب آمده است پیامبر فرمود: مردی گندمگون... (و در نهایت گفت دارای موی شانه شده بود» [٧۲۶].
در جمع این روایات که در جائی آمده است قرمز رنگ و در جایی دیگر گندمگون و در جائی آمده است دارای موهای لَخت و بلند و در جایی دیگر میگوید دارای موی جمعشده و به همپیوسته بود. میتوان چنین گفت منافاتی بین رنگ قرمز و گندمگون نیست چون رنگ مو میتواند گندمگون صاف و روشن باشد [٧۲٧].
و اینک ابن عمر روایت قرمزبودن رنگ حضرت عیسى را انکار میکند خلاف محفوظات دیگران است. چون ابوهریره و ابن عباس روایت میکنند حضرت عیسى قرمز رنگ است.
و اما در روایتی میگوید دارای موهای لخت و بلند و در جایی دیگر میگوید: دارای موهای جمعشده است. یعنی دو وصف جعد و سبط متضاد هستند. میتوان گفت وصف سبط مربوط به موهای اوست و وصف جعد متعلق به جسم او یعنی دارای جسمی جمع شده و یک دست است [٧۲۸].
بعد از خروج دجال و افساد در زمین خداوند حضرت عیسى÷ را به زمین نازل میکند و نزول او در شرق دمشق کنار «منارة البیضاء» است که بر آن دو پارچه مزین و ملون به ورس (قرمزرنگ) و زعفران وجود دارد.
عیسى÷ دو کف دستش را روی بالهای دو ملائکه گذاشته است وقتی سرش را فرود میآورد از آن قطرههای آب میریزد. وهنگامی که سرش را بالا میبرد قطرات آبی مانند مروارید و لؤلؤ از او پایین میافتد هیچ کافری نمیتواند هوای نفس او را درک کند جز اینکه میمیرد.
نزول او در میان افرادی صورت میگیرد که در راه حق قتال میکنند و همه جمع شدهاند تا به جنگ دجال بروند پس ناگهان عیسى درهنگام اقامه نماز نازل میشود و امیر آنان را امام قرار میدهد و خود همراه دیگران به او اقتداء میکند.
ابن کثیر میگوید: «این قول مشهورتر است که عیسى در منارة البیضاء شرقی در دمشق نازل میشود. در برخی کتب دیدهام که او بر منارة البیضاء جامع دمشق فرود میآید شاید این صحیحتر باشد چون در دمشق چیزی به نام مناره شرقیه وجود ندارد جز منارهای که در کنار مسجد جامع اموی در مشرق دمشق است ظاهراً این قول مناسبتر است چون در هنگام اقامه نماز نازل میشود و امام مسلمانان به او میگوید ای روح الله امامت نماز جماعت را بپذیر عیسى میگوید شما امام بشو چون برای شما قامت گفتهاند. و در روایتی میگوید: بخاطر احترامی که این امت نزد خدا دارد امام را از خودتان قرار داده است [٧۲٩]» [٧۳۰].
ابن کثیر میگوید: در زمان او سال (٧۴۱ ه) مسلمانان مناره را دوباره از سنگ سفید ساختند و هزینه آن را از اموال نصاری تأمین نمودند که منارۀ قبلی را آتش زده بودند. شاید این یکی از دلائل نبوت ظاهری او است که خداوند اموال نصاری را جهت بناء این مناره مهیا میسازد تا عیسى÷ روی آن نازل شود. خوک را بکشد، صلیب را بشکند و جزیه را از آنان نپذیرد. یعنی باید اسلام بیاورند والا کشته میشوند. البته با کفار دیگر نیز مانند آنان عمل میشود [٧۳۱].
در حدیث طولانی نواس بن سمعان در زمینه خروج دجال و نزول عیسى÷ چنین آمده است: «وقتی خداوند مسیح بن مریم را برانگیخت کنار منارة البیضاء شرقی دمشق بین دو پارچه رنگی (مصبوغ باورس و زعفران) در حالی که کف دستش روی بالهای ملائکه امت نازل میشود. او هرگاه سرش را پایین میآورد قطرههای آب از آن میریزد و هرگاه سرش را بالا میگیرد دانههای لؤلؤ و مروارید از آن جدا میشود. هیچ کافری نمیتواند هوای نفس او را درک کند والا میمیرد. هوای نفسش تا آنجا چشمش کار کند برد دارد. پس به تعقیب دجال میپردازد تا اینکه در کنار در «لدّ» او را مییابد و به قتل میرساند. سپس قومی که خداوند آنها را از دجال حفظ کرده است نزد عیسى میآیند. او صورتشان را مسح میکند و دربارۀ درجاتشان در بهشت با آنها سخن میگوید» [٧۳۲].
نزول عیسى÷ در آخر الزمان در قرآن و سنت صحیح و متواتر به عنوان یکی از نشانههای بزرگ قیامت ثابت شده است.
۱- خداوند میفرماید:
﴿۞وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُكَ مِنۡهُ يَصِدُّونَ ٥٧ وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَيۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ ٥٨ إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَيۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٥٩ وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنكُم مَّلَٰٓئِكَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَخۡلُفُونَ ٦٠ وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١﴾ [الزخرف: ۵٧-۶۱].
«وقتی که فرزند مریم به عنوان مثال ذکر شد قوم تو از آن خندیدند و سر و صدا براه انداختند».... قطعاً او خبر از قیامت است».
این آیات دربارۀ عیسى÷ نازل شدهاند و در آخر آنها این کلام خداوند آمده است ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ﴾ یعنی نزول عیسى÷ قبل از روز قیامت علامت نزدیک شدن آن است چون در قرائت دیگری چنین آمده است ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ﴾ با فتح عین و لام یعنی نشانه و علامت بر پا شدن قیامت است این قرائت از ابن عباس، مجاهد و غیر آنها از ائمه تفسیر نقل شده است» [٧۳۳].
امام احمد در تفسیر این آیه از ابن عباس نقل میکند ﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ﴾ یعنی خروج عیسى÷ قبل از روز قیامت [٧۳۴] حافظ ابن کثیر میگوید: «رای صحیح این است که ضمیر «انه» به عیسى بر میگردد زیرا سیاق آیات بحث از اوست» [٧۳۵] و ابن کثیر بعید دانسته است معنی آیه معجزات حضرت عیسى÷ باشد. مانند زنده کردن مردگان، معالجه نابینایان، بیماریهای پوستی و غیره
بعیدتر از آن تفسیر منقول از برخی علماء است که ضمیر «انه» را به قرآن ارجاع میدهند [٧۳۶].
۲- خداوند میفرماید:
﴿إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا ١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمٗا ١٥٨ وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا ١٥٩﴾ [النساء: ۱۵٧-۱۵٩].
«و قول آنها که ما عیسى پسر مریم پیامبر خدا را کشتیم در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند ولیکن کار بر آنان مشتبه گشت» تا آنجا که میفرماید: «و کسی از اهل کتاب نیست مگر قبل از مرگ خود به عیسى ایمان میآورد و روز رستاخیز علیه آنان گواهی خواهد داد».
این آیات دلالت میکنند بر اینکه یهودیان عیسى÷ را نکشتند و او را به صلیب نکشیدند. بلکه خداوند او را به آسمان برد. خداوند میفرماید:
﴿إِذۡ قَالَ ٱللَّهُ يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ [آل عمران: ۵۵].
«بیاد بیاورید هنگامی را که خداوند به عیسى گفت: من تو را میمیرانم و به سوی خویش فرا میبرم».
این آیه دلالت میکند بر اینکه برخی از اهل کتاب در آخر الزمان هنگام نزول [٧۳٧] عیسى÷ به او ایمان میآورند. همانطور که احادیث صحیح و متواتر به آن اشاره کردهاند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در جواب سؤالی که دربارۀ وفات عیسى÷ و صعودش به آسمان از او میپرسند میگوید: «الحمدلله عیسى÷ زنده است و در حدیث صحیح از پیامبر آمده است فرمودند: «ينزل فيكم ابن مريم حكما عدلاً وإماماً مقسطاً فيكسر الصليب ويقتل الخنزير ويضع الجزية» [٧۳۸]. «عیسى÷ به عنوان حاکمی عادل و امامی دادگر در میان شما نازل میشود. صلیب را میشکند و خود را میکشد و جزیه را بر میدارد». و در حدیث صحیح از او ج آمده است او بر منارة البیضاء شرقی دمشق نازل میشود و دجال را به قتل میرساند. کسی که روحش از جسدش جدا شود جسدش از آسمان پایین نمیآید و هرگاه زنده شود از درون قبرش بپا میخیزد.
و اما قول خداوند که میفرماید: ﴿إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾ [آل عمران: ۵۵]. این آیه دلیل است بر اینکه منظور مرگ عیسى÷ نیست چون اگر منظور مرگ بود. عیسى نیز باید مانند سایر مؤمنین خداوند روحش را قبض میکرد و به آسمان میبرد و در این صورت مزیتی برای حضرت عیسى وجود ندارد. و همینطور قول خداوند ﴿وَمُطَهِّرُكَ مِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾ اگر روح عیسى÷ از جسدش جدا شده است. باید بدنش مانند بدن سایر انبیاء در زمین باشد. خداوند متعال در آیه دیگری میفرماید: ﴿وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمۡۚ وَإِنَّ ٱلَّذِينَ ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ لَفِي شَكّٖ مِّنۡهُۚ مَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍ إِلَّا ٱتِّبَاعَ ٱلظَّنِّۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينَۢا ١٥٧ بَل رَّفَعَهُ ٱللَّهُ إِلَيۡهِۚ﴾ [النساء: ۱۵٧-۱۵۸]. «.... او را نکشتند و به دار نیاویختند لکن کار بر آنان مشتبه گشت و کسانی که دربارۀ او اختلاف پیدا کردند راجع به او در شک و گمانند و آگاهی بدان ندارند و جز از ظن و گمان پیروی نمیکنند یقیناً او را نکشتهاند بلکه خداوند او را نزد خود به مرتبه والایی رساند».
عبارت «بل رفعه الله» بیان میکند بدن و روح عیسى÷ با هم مرفوع گشته است چون اگر منظور موت او بود میگفت: «وما قتلوه وما صلبوه بل مات...».
بدین خاطر برخی از علماء گفتهاند: انی متوفیک یعنی: قابض روح و بدن تو هستیم. در اصطلاح گفته میشود: «توفيت الحساب واستوفيته».
و لفظ توفی تنها مقتضی توفی روح بدون جسد نیست و یا مقتضی روح و بدن با هم نیست جز با قرینهای مجزا.
بعضی اوقات منظور از توفی خواب است. خداوند میفرماید:
﴿ٱللَّهُ يَتَوَفَّى ٱلۡأَنفُسَ حِينَ مَوۡتِهَا﴾ [الزمر: ۴۲].
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ انسانها و در وقت خواب انسانها بر میگیرد».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَتَوَفَّىٰكُم بِٱلَّيۡلِ وَيَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ﴾ [الأنعام: ۶۰].
«خدا است که در شب شما را میمیراند و میداند آنچه را که در روز انجام میدهید».
تا اینکه در آیه ۶۱ میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا﴾ [٧۳٩] [الأنعام: ۶۱].
«چون مرگ یکی از شما فرا رسید، فرستادگان ما جان او را میگیرند».
در اینجا بحث رفع روح عیسى÷ مطرح نیست بلکه منظور رفع روح و بدن با هم است. و او هم اکنون در آسمان زنده است و در آخر الزمان پایین میآید و کسانی از اهل کتاب در آن هنگام باشند به او ایمان میآورند. خداوند میفرماید: ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ﴾ [النساء: ۱۵٩]. (ترجمه آن گذشت).
ابن جریر میگوید: ابن بشیر از سفیان از ابی حصین از سعید ابن جبیر به ترتیب از ابن عباس برای ما نقل کردهاند او در تفسیر آیه ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ﴾ گفته است منظور قبل از مرگ عیسى بن مریم است [٧۴۰] ابن کثیر میگوید: «سند این روایت صحیح است» [٧۴۱].
سپس ابن جریر طبری بعد از بیان اقوال علماء در تفسیر این آیه میگوید و نزدیکترین قول به صحت آن قول است که میگوید: هیچ اهل کتابی نیست مگر قبل از مرگ عیسى به او ایمان میآورد» [٧۴۲].
ابن جریر با سند خودش از حسن بصری روایت میکند او گفت: «قبل از مرگ عیسى به او ایمان میآورند و قسم به خدا او اکنون نزد خدا زنده است اما وقتی نازل شد همه به او ایمان میآورند» [٧۴۳].
ابن کثیر میگوید: «بیشک تفسیر ابن جریر صحیحتر است زیرا آیه در صدد بیان بطلان قول یهود در مورد قتل عیسى÷ و به صلیب کشیدن او و تسلیم برخی از مسیحیان جاهل در مقابل قول آنان است. خداوند خبر میدهد حقیقت امر چنین نیست بلکه او بر آنان مشتبه گشت و آنها شبیه عیسى را کشتند و حقیقت را برای مردم تبیین نکردند. ولی عیسى به آسمان برده شده است و او اکنون زنده است و بنا بر احادیث متواتر قبل از بر پا شدن قیامت پایین میآید» [٧۴۴].
و او ذکر میکند که از ابن عباس و غیر او روایت شده است مرجع ضمیر در «قبل موته» اهل کتاب است او (دوباره) میگوید: «اگر این روایت صحیح باشد منافی قول ما نیست اما قول صحیح از نظر متن و سند قولی است که ما ذکر کردیم» [٧۴۵].
ادله نزول عیسى در احادیث پیامبر ج فراوان و متواتر است. بعضی از آنها را ذکر کردیم در اینجا تنها تعدادی از آنها را به خاطر اجتناب از اطاله کلام بیان میکنیم.
۱- شیخان از ابوهریره روایت میکنند. گفت: پیامبر ج فرمود: «و الذي نفسي بيده ليوشكنّ أن ينـزل فيكم ابن مريم حكما عدلاً فيكسر الصليب ويقتل الخنـزير ويضع الجزية ويفيض المال حتى لا يقبله أحد حتى تكون السجدة الواحدة خيراً من الدنيا وما فيها» سپس ابوهریره میگوید: این آیه را بخوانید: ﴿وَإِن مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا لَيُؤۡمِنَنَّ بِهِۦ قَبۡلَ مَوۡتِهِۦۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ شَهِيدٗا ١٥٩﴾ [٧۴۶] [النساء: ۱۵٩]. ترجمه حدیث: «قسم به کسی که جانم در دست اوست بزودی عیسى پسر مریم در بین شما فرود میآید و به عنوان حاکم به عدالت حکم میکند، (علامت) صلیب را میشکند، خوک را میکشد و جزیه را (مبلغی که کافران در حکومت اسلامی به دولت میپردازند) بر میدارد (یعنی کفر را از کسی نمیپذیرد و همه باید ایمان بیاورند والا کشته میشوند) و مال و ثروت به حدی فراوان میگردد که کسی به عنوان صدقه آن را نمیپذیرد. تا اینکه یک سجده از دنیا و هرچه در آن است بهتر میشود». (ترجمه آیه ذکر شد) منظور ابوهریره از ذکر آیه این است که برخی از اهل کتاب قبل از مرگ عیسى هنگام نزولش در آخر الزمان به او ایمان میآورند.
۲- شیخان دوباره از ابوهریرهس روایت میکنند او گفت: پیامبر ج فرمود: «كيف أنتم إذا أنزل ابن مريم فيكم وإمامكم منكم؟!» [٧۴٧] «شما چه موقعیت خوبی خواهید داشت وقتی که عیسى÷ در میان شما نازل میشود در حالی که شما از خودتان امام دارید».
۳- مسلم از جابرس روایت میکند گفت: از پیامبر ج شنیدم فرمود: «لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على الحق ظاهرين إلى يوم القيامة قال: فينـزل عيسى بن مريم عليه السلام فيقول أميرهم: صل لنا. فيقول: لا، إن بعضكم على بعض أمراء تكرمة الله هذه الأمة» [٧۴۸] ترجمه آن گذشت.
۴- و حدیث حذیفه بن اسید در بحث نشانههای بزرگ روز قیامت گذشت که در آن آمده بود «و نزول عیسى بن مریم÷» [٧۴٩].
۵- امام احمد از ابوهریره روایت میکند، پیامبر ج فرمود: «الأنبياء إخوة لعلات، أمهاتهم شتى ودينهم واحد وإني أولى الناس بعيسى بن مريم لأنه لم يكن بيني وبينه نبي وأنه نازل، فإذا رأيتموه، فاعرفوه» [٧۵۰]. «پیامبران برادران پدری همدیگرند (یعنی مادرشان یکی نیست) اما دینشان یکی است و من نزدیکترین پیامبر به عیسى÷ هستم زیرا بین من و او پیامبر دیگری نیست و او (در آخر الزمان) نازل میشود پس اگر او را دیدید او را بشناسید».
در اینجا تنها تعدادی از احادیث مربوط به نزول عیسى÷ را ذکر کردم (از ذکر تمام آنها به خاطر عدم اطاله کلام اجتناب ورزیدم) اما تمام این احادیث در کتابهای صحیح، سنن و مسانید و سایر کتب معتبر نقل احادیث بیان شدهاند و همه آنها دلالت بر ثبوت نزول عیسى÷ در آخر الزمان دارند. و منکر آن هیچ دلیلی در دست ندارد جز اینکه بگوید این احادیث آحاد هستند و به عنوان حجه پذیرفته نمیشوند یا نزول عیسى عقیدهای از عقائد مسلمانان نیست که باید به آن ایمان داشته باشند [٧۵۱] زیرا وقتی حدیثی ثابت شد واجب است به آن ایمان آورده شود و مضمون آن تصدیق گردد. و ردّ آن تنها به خاطر اینکه حدیث آحاد است جائز نیست. در فصل اول بیان کردم حدیث آحاد اگر صحیح باشد باید مضمون آن را تصدیق کرد. و اگر گفته شود حدیث آحاد حجت نیست باید بسیاری از احادیث پیامبر خدا ج را ردّ کنیم در حالی که علماء احادیث مربوط به نزول او را متواتر میدانند.
در این راستا پارهای از اقوال علماء را متذکر میشویم.
ابن جریر طبری (بعد از ذکر اختلاف در معنی وفات عیسى÷) میگوید: «نزدیکترین آنها به صحت نزد ما این قول است که میگوید: «یعنی: إني قابضک من الأرض و رافعک إلي» «همانا من تو را از زمین جدا میکنم و نزد خود میبرم. (این ترجیح به خاطر تواتر احادیث پیامبر ج است که میفرماید: عیسى÷ نازل میشود و دجال را به قتل میرساند [٧۵۲].
سپس احادیث وارده در زمینه نزول عیسى÷ را بیان میکند. ابن کثیر میگوید: «تواتر احادیث از پیامبر ج بیان میکنند که پیامبر ج میگوید: عیسى÷ در روز قیامت به عنوان امام عادل و حاکم دادگر نازل میشود» [٧۵۳].
ابن کثیر در این زمینه بیشتر از هجده حدیث ذکر میکند.
صدیق حسن میگوید: «احادیث دربارۀ نزول عیسى÷ زیادند. شوکانی بیست و نه حدیث بین صحیح، حسن و ضعیف تقویت شده، از آنها را ذکر کرده است. برخی از آنها در احادیث مربوط به دجال و برخی دیگر در احادیث مربوط به مهدی منتظر قرار دارند. و به این مجموعه احادیث آثار وارد شده از اصحاب که حکم مرفوع را دارند نیز به آنها اضافه میگردند و مجالی برای اجتهاد باقی نمیماند» سپس آنها را ذکر میکند و میگوید: «همه روایات مذکور همانگونه که از اهل علم پنهان نیست به حد تواتر رسیدهاند» [٧۵۴].
غماری میگوید: «قول به نزول عیسى از چندین صحابه، تابعین و اتباع تابعین ائمه و علماء سایر مذاهب تاکنون نقل و ثبت شده است» [٧۵۵].
او دوباره میگوید: «در تواتر این احادیث شکی نیست به نحوی که درست نیست کسی آنها را انکار کند جز جاهلان و بیخبران مانند قادیانیها و امثال آنان چون این احادیث را گروهی از گروه دیگر به ترتیب نقل کردهاند و در کتب احادیث معتبر که بصورت تواتر نسل به نسل به ما رسیدهاند مذکور میباشند» [٧۵۶].
او بیشتر از بیست و پنج نفر از راویان صحابی این احادیث را بر میشمارد که حدود سی تابعی و بیشتر از این تعداد تابع تابعی به ترتیب این احادیث را از همدیگر روایت کردهاند و به همین صورت تا اینکه امامان حدیث در کتب خود آنها را ثبت کردهاند از جمله این کتب مسانید هستند مانند: مسند طیالسی، اسحاق بن راهویه، احمد بن حنبل، عثمان بن ابی شیبه، ابی یعلی، بزار، دیلمی و صاحبان کتب صحاح مانند: صحیح بخاری، مسلم، ابن خزیمه ابن حبان، حاکم، ابو عوانه، اسماعیلی، ضیاء مقدسی، و صاحبان کتب جوامع، مصنفات، سنن، تفسیر بالمأثور، معاجم، اجزاء، غرائب، معجزات، طبقات و ملاحم و از جمله کسانی که احادیث مربوط به نزول عیسى÷ را جمعآوری کردهاند محمد انور شاه الکشمیری [٧۵٧] است که در کتابش «التصریح بما تواتر فی نزول المسیح» بیشتر از هفتاد حدیث ذکر کرده است.
صاحب عون المعبود شرح سنن ابو داود میگوید: «احادیث پیامبر ج دربارۀ نزول عیسى (با جسم) آخر الزمان به تواتر رسیدهاند، این مذهب اهل سنت است» [٧۵۸].
احمد شاکر میگوید: «نزول عیسى÷ در آخر الزمان چیزی است که مسلمانان در آن اختلاف ندارند و به خاطر روایت اخبار صحیح از پیامبر ج در این زمینه این امر جزو ضروریات دین شده است و منکر آن ایمان ندارد» [٧۵٩].
او در تعلیق خود بر «مسند احمد» میگوید: «متجددین و روشنفکران دینی در عصری که ما در آن زندگی میکنیم احادیث صریح دال بر نزول عیسى÷ در آخر الزمان را به بازی گرفتهاند و آنها را تأویل و با انکار آمیخته میکنند و یا صراحتاً انکار مینمایند زیرا آنان در واقع ایمان به غیب ندارند و از آن بسیار دورند این احادیث مجموعاً متواتر المعنی هستند و مضمون آنها ضرورتاً جزو دین به حساب میآید. پس انکار و تاویل سودی به آنان نمیرساند» [٧۶۰].
شیخ ناصر الدین آلبانی میگوید: «بدان که احادیث دجال و نزول عیسى متواترند و ایمان به آنها واجب است پس فریب آنان را مخور که مدعیند این احادیث آحاد هستند زیرا آنان نسبت به این علم (علوم الحدیث) بسیار نادانند و در میان آنان کسی یافت نمیشود که طرق سند این احادیث را پیگیری کرده باشد. اگر کسی چنین کاری را بکند متوجه متواتر بودن این احادیث خواهد شد همانطور که امامان این علم مانند حافظ ابن حجر به این امر گواهی دادهاند. حقیقتاً تأسف بار است بعضی جرأت میکنند در موضوعی سخن بگویند که جزو تخصص آنها نیست بویژه امر مهمی مانند: دین و عقیده» [٧۶۱].
عدهای از علماء نزول عیسى÷ را جزو عقیده اهل سنت و جماعت به حساب آوردهاند ومی گویند او به خاطر قتل دجال نازل میشود.
احمد بن حنبل میگوید: «اصول سنت نزد ما تمسک به رفتار و گفتار اصحاب پیامبر ج و ترک بدعت است چون تمام بدعتها ضلالت هستند» سپس مقداری از عقاید اهل سنت را چنین بیان میکند: و ایمان به اینکه مسیح دجال که در بین دو چشم او لفظ (کافر) نوشته شده است ظاهر میشود. ایمان به احادیثی که در این زمینه وارد شدهاند و ایمان به اینکه عیسى÷ نازل میشود و در باب «لدّ» او را به قتل میرساند [٧۶۲].
ابو الحسن اشعری [٧۶۳] در سرد عقیده اهل حدیث و اهل سنت میگوید: «اقرار به خدا و ملائکه و کتب خدا و پیامبران و آنچه که از طرف خدا وحی شود و آنچه راویان ثقه از پیامبر ج نقل کنند و هیچ کدام از آن احادیث را ردّ نکنند و... خروج دجال و کشته شدنش بوسیله عیسى÷ را تصدیق نمایند» سپس در آخر کلامش میگوید: «و آنچه از قول آنان ذکر کردیم ما نیز تکرار مینمائیم و بر آن حرکت میکنیم» [٧۶۴].
طحاوی [٧۶۵] میگوید: «ما به نشانههای قیامت، خروج دجال و نزول عیسى بن مریم÷ از آسمان ایمان داریم [٧۶۶].
قاضی عیاض میگوید: «نزول عیسى و کشتن دجال به خاطر احادیث صحیح روایت شده در این زمینه، نزد اهل سنت حق است. و نه دلیل عقلی و نه نقلی بر ابطال آن وجود ندارد و به اثبات رسیده است» [٧۶٧].
ابن تیمیه میگوید: «برخلاف انبیاء دیگر عیسى مسیح÷ باید به زمین نازل شود... همانگونه که در احادیث صحیح ثابت شده است. لذا او با وجود فضلش بر یوسف، ادریس و هارون در آسمان دوم قرار دارد چون او میخواهد قبل از روز قیامت به زمین نازل شود. و همچنین آدم در آسمان دنیا بسر میبرد چون بنی آدم بر او عرضه میگردند» [٧۶۸].
علما دربارۀ حکمت نزول عیسى÷ در آخر الزمان جدا از سایر انبیاء تحقیق کردهاند و به نتائجی رسیدهاند از جمله:
۱- ردّ بر یهود که میگویند عیسى÷ را کشتهاند. خداوند بدین طریق کذب آنها را آشکار میکند و حضرت عیسى÷ رئیس آنان دجال و یهودیان تابعش را به قتل میرساند همانگونه که در بحث قتال یهود توضیح دادیم [٧۶٩]. حافظ ابن حجر این قول را بر دیگر اقوال ترجیح میدهد [٧٧۰].
۲- حضرت عیسى در انجیل فضل امت محمد ج را دیده است همانطور که خداوند میفرماید:
﴿وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ﴾ [الفتح: ۲٩].
«توصیف ایشان (اصحاب) در انجیل این است که همانند کشتزاری هستند که جوانههای خود را بیرون زده و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد».
لذا عیسى از خداوند خواست او را جزو امت محمد ج قرار دهد پس خداوند دعایش را استجابت کرد و او را ماندگار کرد تا مجدداً بخاطر دین خدا در آخر الزمان نازل شود.
امام مالک/ میگوید: «به من خبر دادهاند نصاری وقتی در شام هنگام فتوحات اسلامی اصحاب را دیدند میگفتند قسم به خدا مطابق اخباری که به ما رسیده است اینها از حواریین بهترند» [٧٧۱].
ابن کثیر میگوید: «آنان راست گفتند عظمت این امت در کتب متقدم و اخبار متداول مذکور است» [٧٧۲].
امام ذهبی دربارۀ عیسى÷ در کتابش «تجرید اسماء الصحابه» میگوید «عیسى بن مریم÷ هم صحابه است و هم پیامبر زیرا او در شب اسراء پیامبر را ملاقات کرده است پس او آخرین صحابهای است که میمیرد» [٧٧۳].
۳- نزول عیسى÷ به خاطر نزدیک شدن اجلش است تا در زمین دفن گردد چون نباید مخلوقات خاکی خارج از زمین بمیرند پس نزول او بعد از خروج دجال است تا او را هلاک گرداند. (سپس فوت کند)
۴- عیسى نازل میشود تا آنان را تکذیب کند و دعوای ساختگیشان را ابطال نماید. و در آن زمان همه ملتها را جز امت اسلامی نابود میکند. او صلیب را میشکند و خوک را میکشد و جزیه را بر میدارد.
۵- اختصاص نزول در آخر الزمان به عیسى بن مریم به خاطر این است که پیامبر فرمود: «من از همه مردم به عیسى نزدیکترم و بین من و او هیچ پیامبری وجود ندارد» [٧٧۴].
پس پیامبر خدا خصوصیترین و نزدیکترین فرد به اوست و عیسى÷ مژده داده است که پیامبری بعد از او خواهد آمد لذا مردم را به تصدیق و ایمان به او دعوت کرد [٧٧۵]. خداوند میفرماید:
﴿وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ﴾ [الصف: ۶].
«و من مژدهدهنده هستم به پیامبری که بعد از من میآید و اسمش احمد است».
در حدیث آمده است «گفتند ای پیامبر خدا ج در مورد نفس خودت برایمان سخن بگو؟ پیامبر فرمود: من (نتیجه) دعای پدرم ابراهیم و مژده عیسى (علیهما السلام) هستم» [٧٧۶].
حضرت عیسى÷ با شریعت حضرت محمد ج حکم میکند و از پیروان او است یعنی او هنگام نزول دین جدیدی را همراه خود نمیآورد چون دین اسلام خاتم ادیان دیگر است و تا روز قیامت باقی میماند و نسخ نمیگردد پس عیسى÷ حاکمی از حاکمان این امت و مجدد دین اسلام است چرا که پیامبری بعد از محمد ج وجود ندارد.
امام مسلم از ابوهریره روایت میکند پیامبر ج فرمود:
«كيف أنتم إذا نزل فيكم بن مريم وإمامكم منكم»؟! (ترجمه آن گذشت)
ولید بن مسلم [٧٧٧] میگوید به ابن ابی ذئب [٧٧۸] گفتم: اوزاعی به نقل از زهری و او نیز از نافع و نافع از ابوهریرهس برایمان حدیث نقل کرد «و امامکم منکم» ابن ابی ذئب گفت: میدانم چه چیزی از شما را امام قرار میدهد؟ گفتم آیا به من میگویی؟ گفت: کتاب پروردگارتان و سنت پیامبر خدا ج را امام قرار میدهد [٧٧٩].
جابر بن عبداللهس میگوید: از پیامبر خدا ج شنیدم فرمود: «لا تزال طائفة من أمتي يقاتلون على الحق، ظاهرين إلى يوم القيامة» قال: «فينـزل عيسى بن مريم عليه السلام فيقول أميرهم: تعال صل بنا فيقول: لا، إن بعضكم على بعضٍ أمراء تكرمة الله هذه الأمة» [٧۸۰]. (ترجمه آن گذشت).
قرطبی میگوید: «بعضی میگویند با نازل شدن حضرت عیسى÷ تکلیف مرتفع میگردد. تا او به منزله پیامبر آن زمان به حساب نیاید و از طرف خداوند به آنان امر نکند چون با این آیه
﴿وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ﴾ [الأحزاب: ۴۰].
منافات پیدا میکند. و همچنین با اقوال پیامبر ج: «لا نبي بعدي» [٧۸۱]. «پیامبری بعد از من وجود ندارد» و «أنا العاقب» [٧۸۲] «من آخرین پیامبر هستم» منافات دارد.
پس وقتی چنین است نباید این توهم وجود داشته باشد که عیسى÷ به عنوان پیامبر نازل میشود و شریعتی جدید جدا از شریعت محمدی به همراه دارد بلکه او هنگام نزول از پیروان محمد ج خواهد بود. همانطور که پیامبر ج به عمر فرمود: «لو كان موسى حياً ما وسعه إلا اتباعي» [٧۸۳]. «اگر موسی نیز زنده بود جز پیروی از من کار دیگری نمیکرد».
پس عیسى÷ نازل میشود در حالی که به دستور خدا قبل از نزول آنچه لازم باشد از شریعت حضرت محمد ج برای حکم به آن در بین مردم، و تطبیق اعمال خود با آن به او آموخته میشود.
پس مؤمنان دور او جمع میشوند و او را حاکم خود میگردانند. زیرا حکم نباید تعطیل گردد.
و همچنین بقای دنیا تنها به خاطر تکلیف است تا اینکه روی زمین نام خدا برده نشود و کسی نگوید: «الله الله» [٧۸۴].
دلیل بقای تکلیف بعد از نزول عیسى÷ اقامه نماز با مسلمانان و حج و جهاد او با کفار است.
در احادیث گذشته دربارۀ نماز و قتال عیسى÷ با دجال و لشکریانش توضیح داده شد.
در مورد بحث حج عیسى÷ در «صحیح مسلم» از حنظله اسلمی آمده است میگوید: از ابوهریره شنیدم حدیثی از پیامبر ج نقل کرد او گفت پیامبر فرمودند: «والذي نفسي بيده، لَيهلَّنَّ ابن مريم بفج الروحاء حاجاً أو معتمراً أو ليثنِّينَّهما» [٧۸۵]. «قسم به کسی که جانم در دست اوست عیسى بن مریم در فج روحاء (جایی بین مکه و مدینه) به عنوان حاج یا عمره و یا هر دو با هم به تهلیل و تلبیه خواهد پرداخت».
اما اینکه عیسى÷ جزیه را از کفار قبول نمیکند – در حالی که قبل از نزول او در اسلام مشروع بوده است – این به منزله نسخ جزیه و شرع جدید از طرف عیسى÷ به حساب نمیآید چون مشروعیت اخذ جزیه به استناد حدیث حضرت محمد ج مقید به نزول عیسى÷ است. زیرا او مبین نسخ است [٧۸۶]. پیامبر ج در این زمینه میفرماید: «و الله لينـزلن ابن مريم حكماً عدلاً فليكسرن الصليب وليقتلن الخنـزير وليضعن الجزية» [٧۸٧]. «ترجمه آن گذشت».
زمان عیسى÷ زمان امنیت، سلامت و خوشی است. خداوند در آن باران فراوان نازل میکند و زمین حاصلخیز و پر برکت میشود و آب فوران میکند و حقد و کینه و بغض و حسد نمیماند.
در حدیث طولانی نواس بن سمعان دربارۀ دجال، نزول عیسى÷، خروج یاجوج و ماجوج در زمان عیسى و دعاء عیسى÷ علیه آنان و هلاک شدنشان توضیح داده شده است. این حدیث در ادامه میگوید: «ثم يرسل الله مطراً لا يكنّ منه بيت مدر ولا وبر فيغسل الأرض حتى يتركها كالزلفة ثم يقال الأرض انبتي ثمرتك وردّي بركتك، فيومئذ تأكل العصابة من الرمانة، ويستظلّون بقحفها، ويبارك في الرسل، حتى إن اللقمة من الإبل لتكفي الفئام من الناس، اللقمة من البقر لتكفي القبيلة من الناس، واللقمة من الغنم لتكفي الفخذ من الناس» [٧۸۸].
«سپس خداوند بارانی را میفرستند نه خانه گلی کفایت میکند و نه خانه پشمی زمین را میشوید و آن را مثل آینه میکند سپس به زمین گفته میشود ثمرات و نباتات خود را برویان و برکتت را برگردان در این هنگام یک جماعت بزرگ از خوردن یک انار سیر میشوند و پوستش را سایه خود قرار میدهند. و شیر حیوانات افزایش مییابد حتی شیر یک شتر نو رسیده برای جمع زیادی از مردم کافی است. و شیر یک گاو نو رسیده برای یک قبیله کافیست و شیر یک گوسفند نو رسیده برای یک خانوادۀ بزرگ کافی است».
امام احمد از ابوهریره روایت میکند پیامبر ج فرمود: «والأنبياء إخوة لعلات أمهاتهم شتى ودينهم واحد وأنا أولى الناس بعيسى ابن مريم لأنه لم يكن بيني وبينه نبي وأنه نازل... فيهلك الله في زمانه المسيح الدجال وتقع الأمنة على الأرض حتى ترتع الأسود مع الإبل والنمار مع البقر والذئاب مع الغنم ويلعب الصبيان بالحياة لا تضرّهم» [٧۸٩]. «پیامبران برادران پدری همدیگرند یعنی مادرانشان متفاوت است. دین همه انبیاء یکی است، من نزدیکتر آنان به عیسى هستم چون بین من و او پیامبر دیگری وجود ندارد. او از آسمان فرود میآید... و خداوند در عهد او مسیح دجال را از بین میبرد و امنیت کامل در زمین برقرار میشود و شیرها با شتران و پلنگ با گاو و گرگ با گوسفند در یک جا میچرند و بچهها با مارها بازی میکنند بدون اینکه ضرری ببینند».
امام مسلم از ابوهریره روایت میکند گفت: پیامبر ج فرمود: «والله لينـزلنّ عيسى بن مريم حكماً عادلاً... وليضعنّ الجزية ولتتركنّ القلاص فلا يسعى عليها ولتذهبنّ الشحناء والتباغض والتحاسد وليدعونّ إلى المال فلا يقبله أحد» [٧٩۰]. «قسم به خدا عیسى بن مریم به عنوان حاکم عادل نازل میشود... جزیه را بر میدارد شتر جوان رها میشود و کسی به آن آزار نمیرساند (امنیت کامل وجود دارد) بغض، کینه، حسادت از بین میرود و مردم برای دریافت مال دعوت میشوند ولی کسی اجابت نمیکند».
نووی میگوید: «معنی این حدیث این است که مردم از اموال همدیگر دوری میکنند. کسی سعی نمیکند شتر دیگری را مالک شود چون مال زیاد است و نیازمندی کم و قیامت هم نزدیک شده است».
قلاص بهترین نوع شتران و با ارزشترین آنها است این حدیث شبیه این آیه
﴿وَإِذَا ٱلۡعِشَارُ عُطِّلَتۡ ٤﴾ [التکویر: ۴].
«لا يسعى عليها»: «یعنی کسی به آن اعتنا نمیکند» [٧٩۱].
قاضی عیاض میگوید: کسی زکات آن را نمیخواهد چون کسی یافت نمیشود آن را دریافت کند. اما نووی مخالف این قول است [٧٩۲].
در برخی روایات آمده است عیسى÷ بعد از نزول هفت سال و در برخی دیگر چهار سال در زمین باقی میماند.
مسلم از عبدالله بن عمرب روایت میکند: «خداوند عیسى بن مریم را نازل میکند... سپس مردم هفت سال در زمین میمانند. در این مدت بین دو نفر دشمنی وجود ندارد سپس خداوند باد خنکی را از طرف شام میفرستد کسانی که مثقال ذرهای ایمان در دل دارند این باد روحشان را قبض میکند» [٧٩۳].
و در روایت امام احمد و ابو داود آمده است.
«فيمكث في الأرض أربعين سنة، ثم يتوفّى ويصلي عليها المسلمون» [٧٩۴].
«او در زمین چهل سال میماند سپس میمیرد و مسلمانان بر او نماز میخوانند».
هر دو روایت صحیح هستند و جمع آنها مشکل است مگر اینکه روایت هفت سال را بر مدت اقامتش بعد از نزول در آخر الزمان حمل کنیم و آن را به مدت ماندنش در زمین قبل از بالا رفتنش اضافه نمائیم (یعنی زمانی که پیامبر بود) بنابراین عمر عیسى÷ در آن زمان سی و سه سال بوده است (و بعد از نزول در آخر الزمان هفت سال خواهد ماند پس جمعاً چهل سال روی زمین خواهد بود) [٧٩۵].
[٧۲۰] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث الانبیاء باب قوله تعالی: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ﴾ [مریم: ۱۶] (۶/۴٧۶ – با شرح فتح الباری) و صحیح مسلم باب الاسراء برسول الله ج و فرض الصلوات (۲/۲۳۲) – با شرح نووی. [٧۲۱] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث الانبیاء باب قوله تعالی: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ﴾ [مریم: ۱۶] (۶/۴٧٧ – با شرح فتح الباری). [٧۲۲] صحابی جلیل ابومسعود عروه ابن مسعود بن معتب ابن مالک الثقفیس بعد از بازگشت پیامبر از طائف مسلمان شد. او در صلح حدیبیه بسیار مؤثر بود. پس از اینکه قومش را به اسلام دعوت کرد او را کشتند. پیامبر درباره او گفت: «عروه مانند صاحب یا سین بود قومش را به سوی خدا دعوت کرد پس آنان او را کشتند. «الاستیعاب فی معرفة الاصحاب» ابن عبدالبرّ (۳/۱۰۶۶ – ۱۰۶٧) تحقیق علی البحاوی و «الإصابة فی تمییز الصحابة» (۲/۴٧٧ – ۴٧۸) ابن حجر و «تجرید اسماء الصحابة» (۱/۳۸۰) ذهبی. [٧۲۳] «صحیح مسلم» باب ذکر المسیح ابن مریم÷ (۲/۲۳٧ – ۲۳۸ با شرح نووی). [٧۲۴] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث الانبیاء (۶/۴٧٧ – با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» باب ذکر المسیح ابن مریم÷ (۲/۲۳۳ – با شرح نووی). [٧۲۵] «صحیح بخاری» (۶/۴٧٧). [٧۲۶] «صحیح مسلم» (۲/۲۳۶). [٧۲٧] «الإشاعة» (ص ۱۴۳). [٧۲۸] «فتح الباری» (۶/۴۸۶). [٧۲٩] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان نزول عیسی ابن مریم حاکماً بشریعۀ نبینا محمد ج (۲/۱٩۳-۱٩۴ با شرح نووی). [٧۳۰] «النهاية الفتن و الملاحم» (۱-۱۴۴-۱۴۵) تحقیق در طه زینی. [٧۳۱] «النهاية الفتن و الملاحم» (۱/۱۴۵). [٧۳۲] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة باب ذکر الدجال (۱۸/۶٧-۶۸ با شرح نووی). [٧۳۳] «تفسیر قرطبی» (۱۶/۱۰۵) و «تفسیر طبری» (۲۵/٩۰-٩۱). [٧۳۴] «مسند احمد» (۴/۳۲٩) (حدیث ۲٩۲۱) تحقیق احمد شاکر او میگوید: اسناد حدیث صحیح است. [٧۳۵] «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۲۲). [٧۳۶] «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۲۳). [٧۳٧] منظور نزول حقیقی عیسی÷ است نه کنایه از غلبه روح و محتوای رسالتش بر مردم که غالباً امر به رحمت، محبت، سلامت و اخذ به مقاصد شریعت است زیرا این برداشت خلاف مضمون أحادیث متواتری است که بیان میکند او با روح و جسدش نازل میشود همانگونه که با روح و جسدش به آسمان برده شد. [٧۳۸] «تفسیر المنار» (۳/۳۱٧). [٧۳٩] «مجموع فتاوی» ابن تیمیه (۴/۳۲۲-۳۲۳). [٧۴۰] «تفسیر طبری» (۶/۱۸). [٧۴۱] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۳۱) قول ابن عباس را ابن حجر در «فتح الباری» تایید کرده است. (۶/۴٩۲). [٧۴۲] «تفسیر طبری» (۶/۲۱). [٧۴۳] «تفسیر طبری» (۱/۱۸). [٧۴۴] «تفسیر ابن کثیر» (۲/۴۱۵). [٧۴۵] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۳٧). [٧۴۶] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث انبیاء، باب نزول عیسی بن مریم÷ (۶/۴٩۰-۴٩۱ با شرح فتح الباری و «صحیح مسلم» باب نزول عیسی بن مریم÷ حاکما (۲/۱۸٩-۱٩۱ با شرح نووی). [٧۴٧] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث الانبیاء، باب نزول عیسی بن مریم÷ (۶/۴٩۱ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» باب نزول عیسی بن مریم حاکماً (۲/۱٩۳ با شرح نووی). [٧۴۸] «صحیح مسلم» باب نزول عیسی بن مریم÷ حاکماً (۲/۱٩۳-۱٩۴ با شرح نووی). [٧۴٩] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧-۲۸ با شرح نووی). [٧۵۰] «مسند احمد (۲/۴۰۶ با حاشیه منتخب الکنز) حدیث صحیح است. مراجعه شود به حاشیه «عمدة التفسیر» (۴/۳۶) تحقیق احمد شاکر. و ابتدای این حدیث را بخاری در (۶/۴٧۸ با شرح فتح الباری) روایت کرده است. حاکم در «المستدرک» (۲/۵٩۵) آن را روایت کرده است و میگوید این حدیث صحیح الاسناد است که مسلم و بخاری آن را روایت نکردهاند. و ذهبی نیز موافق او است. [٧۵۱] مراجعه شود به کتاب «الفتاوی» (ص ۵٩-۸۲) محمود شلتوت چاپ دارالشروق باب هشتم سال ۱۳٩۵ ه. بیروت. او رفع بدن عیسی به آسمان و نزولش در آخر الزمان را انکار میکند. و أحادیث وارد شده را ردّ میکند چون أحادیث آحاد هستند. و مسئله رفع عیسی که آیا بدن بوده است یا روح مسئله خلافی علماء است ولی حق این است که او با روح و بدنش به آسمان مرفوع گشته است همانگونه که جمهور مفسرین مانند طبری، قرطبی، ابن تیمیه، ابن کثیر و غیر آنها از علماء به آن اذعان داشتهاند مراجعه شود به «تفسیر الطبری» (۴/۱۰۰) و «مجموع الفتاوی» ابن تیمیه (۴/۳۲۲-۳۲۳) و «نفسر ابن کثیر» (۲/۴۰۵). [٧۵۲] «تفسیر طبری» (۳/۲٩۱). [٧۵۳] «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۲۳). [٧۵۴] «الإذاعة» (ص ۱۶۰). [٧۵۵] «عقیدۀ اهل الإسلام فی نزول عیسی» (ص ۱۲). [٧۵۶] «عقیدۀ اهل الإسلام فی نزول عیسی÷» (ص ۵). [٧۵٧] محمد انور – شاه کشمیری مصنفات زیادی دارد از جمله «فیض الباری علی صحیح البخاری» در چهار جلد «العرف الشذی علی جامع الترمذی» و.... او در سال (۱۳۵۲ ه) در گذشت. مقدمه کتاب «التصریح» شیخ عبدالفتاح ابو غرّه. [٧۵۸] «عون المعبود» (۱۱/۴۵٧) ابو طیب محمد شمس الحق عظیم آبادی. [٧۵٩] حاشیه «تفسیر طبری» (۶/۴۶۰) تخریج احمد شاکر و تحقیق محمود شاکر چاپ دارالمعارف مصر. [٧۶۰] «حاشیۀ مسند الامام الاحمد» (۱۲/۲۵٧). [٧۶۱] «حاشیه شرح العقیدة الطحاویه» (ص ۵۶۵) تخریج محمد ناصر الدین آلبانی محدث شام. [٧۶۲] «طبقات الحنابله» (۱/۲۴۱-۲۴۳) قاضی حسن بن محمد چاپ دارالمعرفه للنشر بیروت. [٧۶۳] ابو الحسن علی بن اسماعیل از نوادگان ابو موسی اشعری در منزل ناپدریش ابو علی جبایی شیخ معتزلیها بزرگ شد. نزد او به تعلم مشغول شد و حدود چهل سال مذهب معتزلی داشت. سپس اعلام کرد که بر مذهب احمد بن حنبل است. او حدود پنجاه و پنج تالیف دارد. مشهورترین آنها «مقالات الإسلامیین» و «کتاب اللمع» «الوجیز» و آخرین تالیف او «الابانه عن اصول الدیانه» است او در سال (۳۲۴ ه) فوت کرد «البداية و النهاية» (۱۱/۱۸۶) «شذرات الذهب«(۲/۳۰۳-۳۰۵). [٧۶۴] «مقالات الإسلامیین و اختلاف المصلین» (۱/۳۴۵-۳۴۸) تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، چاپ دوم (۱۳۸٩ ه) چاپ مکتبة النهضة المصریه، قاهره. [٧۶۵] حافظ، فقیه، محدث احمد بن محمد بن سلامه الطحاوی مصری در عصر خودش شیخ حنفیها در مصر بوده است «طحا» نام روستایی است در بالای مصر. او تالیفات زیادی دارد از جمله «العقیدة الطحاویه» و کتاب «معانی الاثار» و کتاب «مشکل الآثار» او در سال (۳۲۱ ه) در مصر در گذشت. «البداية والنهاية» (۱۱/۱٧۴) «شذرات الذهب» (۲/۲۸۸) و مقدمه «شرح العقیدة الطحاویه» (ص ٩-۱۱) تحقیق و تخریج آلبانی. [٧۶۶] «شرح العقیدة الطحاویه» (ص ۵۶۴) تحقیق آلبانی. [٧۶٧] «شرح صحیح مسلم» (۱۸/٧۵). [٧۶۸] «مجموع الفتاوی» (۴/۳۲٩) ابن تیمیه. [٧۶٩] (ص ۳۰۳). [٧٧۰] «فتح الباری» (۶/۴٩۳). [٧٧۱] «تفسیر ابن کثیر» (٧/۳۴۳). [٧٧۲] «تفسیر ابن کثیر» (٧/۳۴۳). [٧٧۳] «تجریر اسماء الصحابة» (۱/۴۳۲). [٧٧۴] «صحیح بخاری» (۶/۴٧٧-۴٧۸ با شرح فتح الباری) کتاب أحادیث الانبیاء باب قال الله ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مَرۡيَمَ إِذِ ٱنتَبَذَتۡ مِنۡ أَهۡلِهَا مَكَانٗا شَرۡقِيّٗا ١٦﴾ [مریم: ۱۶] و «صحیح مسلم» (۱۵/۱۱٩ با شرح نووی) کتاب الفضائل باب فضائل عیسی÷. [٧٧۵] «المنهاج فی شعب الإیمان» (۱/۴۲۴-۴۲۵) حلیمی و «التذكرة» قرطبی (ص ۶٧٩) و «فتح الباری» (۶/۴٩۳) و کتاب التصریح بما تواتر فی نزول المسیح» (ص ٩۴) تعلیق عبدالفتاح ابی غده. [٧٧۶] ابن اسحاق آن را در «السیره» روایت کرده است «تهذیب سیرۀ ابن هشام» (ص ۴۵) عبدالسلام هارون. ابن کثیر میگوید: «اسناد آن خوب است». «تفسیر ابن کثیر» (۸/۱۳۶) و «مسند امام احمد» (۴/۱۲٧) و (۵/۲۶۲ با حاشیه منتخب الکنز). [٧٧٧] ولید بن مسلم قرشی یکی از علمای شام متوفای سال (۱٩۵ ه) «تهذیب التهذیب» (۱۱/۱۵۱-۱۵۲). [٧٧۸] محمد بن عبدالرحمن بن المغیره بن الحارث بن ابی ذئب قریشی متوفای سال (۱۵٩ ه) «تهذیب التهذیب» (٩/۳۰۳-۳۰٧). [٧٧٩] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب بیان نزول عیسی بن مریم حاکماً (۲/۱٩۳ با شرح نووی). [٧۸۰] «صحیح مسلم» (۳/۱٩۳-۱٩۴ با شرح نووی). [٧۸۱] «صحیح مسلم» کتاب الفضائل باب فی اسمائه (۱۵/۱۰۴ با شرح نووی). [٧۸۲] «صحیح بخاری» کتاب التفسیر باب (یاتی من بعدی اسم احمد) (۸/۶۴۰-۶۴۱ با شرح فتح الباری). [٧۸۳] «مسند امام احمد» (۳/۳۸٧ با حاشیه منتخب الکنز) ابن حجر میگوید: رجال آن موثوق به هستند جز یکی از راویان (مجالد) که در او ضعف وجود دارد» فتح الباری (۱۳/۳۳۴) عبدالرزاق این حدیث را در «المصنف» روایت کرده است (۱۰/۳۱۳-۳۱۴) تحقیق حبیب الرحمن اعظمی. [٧۸۴] «التذكرة» (ص ۶٧٧-۶٧۸). [٧۸۵] «صحیح مسلم» کتاب الحج، باب جواز التمتع فی الحج و القرآن (۸/۲۳۴ با شرح نووی). [٧۸۶] «فتح الباری» (۶/۴٩۲). [٧۸٧] «صحیح مسلم» باب نزول عیسی÷ حاکماً، (۲/۲٩۲ با شرح نووی). [٧۸۸] «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب ذکر الدجال (۱۸/۶۳-٧۰ با شرح نووی). [٧۸٩] «مسند احمد» (۲/۴۰۶) با حاشیه منتخب الکنز. [٧٩۰] «صحیح مسلم» باب نزول عیسی÷ (۲/۱٩۲ با شرح نووی). [٧٩۱] «شرح نووی بر مسلم» (۲/۱٩۲). [٧٩۲] «شرح نووی بر مسلم» (۲/۱٩۲). [٧٩۳] «صحیح مسلم» باب ذکر الدجال (۱۸/٧۵-٧۶ با شرح نووی). [٧٩۴] «مسند احمد» (۲/۴۰۶ – با حاشیه منتخب الکنز) ابن حجر میگوید: «این حدیث صحیح است. (۶/۴٩۳) و «سنن ابوداود» کتاب الملاحم، باب خروج الدجال (۱۱/۴۵۶ – با شرح عون العبود). [٧٩۵] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۴۶) تحقیق د. طه زینی.
قبل از بحث خروج یاجوج و ماجوج مناسب دیدم ابتدا اصل آنها و سپس معنی لغوی (یاجوج) و (مأجوج) را بدانیم.
یاجوج و مأجوج دو اسم عجمی و یا به گفته برخی عربی هستند بنابراین از «اجّت النار أجیجا» مشتق شدهاند یعنی شعله آتش ملتهب شد. یا از اجاج: یعنی آب بسیار شور که از شدت شوری سوزنده باشد. یا برخی گفتهاند از (اجّ): یعنی سرعت دویدن و مأجوج از (ماج) یعنی اضطراب است. پس یأجوج بر وزن یفعول و مأجوج بر وزن مفعول یا هر دو بر وزن فاعل هستند.
اما اگر دو اسم عجمی باشند اشتقاق ندارند چون الفاظ عجمی از عربی مشتق نمیشوند.
جمهور علماء یاجوج و ماجوج (بدون همزه) نیر خواندهاند پس الف زائد است و اصل آن (یجج و مجج) خواهد بود. اما عاصم آنها را با همزه خوانده است.
تمام اشتقاقهای مذکور مناسب حال آنها است اما اشتقاق از (ماج) به معنی اضطراب با این آیه مناسبتر است خداوند میفرماید:
﴿۞وَتَرَكۡنَا بَعۡضَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ يَمُوجُ فِي بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا ٩٩﴾ [الکهف: ٩٩].
«ما آنان را رها میسازیم تا برخی در برخی موج زنند(و آن هنگام خارج شدن آنان از سدّ است». [٧٩۶] و آنگاه در صور دمیده میشود و ما همه آنها را جمع میکنیم.
در اصل یأجوج و مأجوج از بنی آدم هستند برخی از علماء گفتهاند آنها ذریه آدم هستند نه حوا [٧٩٧]. یعنی آدم محتلم شد و منیش با خاک مخلوط گشت و خدا از آن یاجوج و ماجوج را آفرید. این قول دلیلی ندارد و از افراد معتمد صادر نشده است [٧٩۸].
ابن حجر میگوید: «این قول را از هیچ یک از سلف ندیدهام جز از کعب الاحبار و برخلاف حدیث مرفوع است که میفرماید: آنها از ذریه نوح هستند. و قطعاً نوح از ذریه آدم است» [٧٩٩].
یاجوج و مأجوج از نوادگان یافث و یافث از اولاد نوح÷ است [۸۰۰]. آنچه دلالت میکند آنان از ذریه آدم هستند حدیثی است که بخاری آن را از ابوسعید خدریس روایت میکند. پیامبر ج فرمودند: «يقول الله تعالى: يا آدم! فيقول: لبيك وسعديك، والخير في يديك، فيقول: أخرج بعث النار. قال: وما بعث النار؟ قال: من كل ألف تسعمائةٍ وتسعة وتسعين. قال: فعنده يشيب الصغير، وتضع كل ذات حمل حملها، وترى الناس سكارى وما هم بسكارى، ولكن عذاب الله شديد». قالوا: يا رسول الله وأينا ذلك الواحد؟ قال: «أبشروا فإن منكم رجلا ومن يأجوج ومأجوج ألفاً» [۸۰۱].
«خداوند متعال میفرماید ای آدم! آدم میگوید: گوش به فرمان و خدمتگذارم پروردگارا خیر در دست تو است. خداوند میفرماید: از بعث النار خارج بشو. گفت بعث النار چیست؟ فرمود از هر هزار نفر نه صد و نود و نه نفر (در آن واقع میشوند).
پس در آنجا بچه پیر میشود، و هر زن حاملهای وضع حمل میکند، و مردم را مست میبینی در حالی که مست نیستند، بلکه عذاب خدا شدید است. گفتند این یک نفر کدامیک از ماست؟ فرمود: «مژده بدهید از شما یک نفر و از یأجوج و ماجوج هزار نفر است».
عبدالله بن عمر میگوید: پیامبر ج فرمود: «إن يأجوج ومأجوج من ولد آدم وإنهم لو أرسلوا إلى الناس لأفسدوا عليهم معايشهم ولن يموت منهم أحد إلا ترك من ذرّيته ألفاً فصاعداً» [۸۰۲].
«یأجوج و مأجوج از بنی آدمند. آنها به هر کجا فرستاده شوند زندگی مردم آنجا را به فساد میکشند و هیچ کدام از آنان نمیمیرد مگر هزار فرزند یا بیشتر به جا بگذارد».
صفاتی که احادیث به آنها اشاره کردهاند حاکی است آنان شبیه همجنسان خودشان (مغول) هستند یعنی دارای چشمانی کوچک بینی کوچک که انتهای آن فرو رفته است، موهای زرد مایل به قرمز، صورت پهن مانند سپر برجسته و شکل و رنگ آنها مانند ترکها است [۸۰۳].
امام احمد از ابو حرمله و او نیز از خالهاش روایت کرد و گفت: پیامبر ج در حالی که انگشتش را به خاطر عقرب گزیدگی بسته بود، سخنرانی کرد و فرمود: «إنكم تقولون لا عدوّ وإنكم لا تزالون تقاتلون عدواً حتى يأتي يأجوج ومأجوج، عراض الوجوه، صغار العيون، شهب الشعاف، من كل حدب ينسلون، كأنّ وجههم المجانّ المطرقة» [۸۰۴]. «شما میگویید دشمن نیست. همانا شما دائماً با دشمنان قتال میکند تا اینکه یاجوج و ماجوج میآیند آنها دارای صورتهای پهن، چشمانی کوچک، موهای زرد مایل به قرمز هستند آنها از هر زمین مرتفعی بالا میروند، صورت آنان مانند سپرهای برجسته است».
ابن حجر بعضی اقوال گذشتگان را دربارۀ اوصاف یاجوج و ماجوج ذکر کرده است ولی روایات ضعیفاند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد در این اوصاف آمده است آنها به سه صنف تقسیم میشوند.
۱- عدهای از آنها اجسادشان مانند ارز (درختی بسیار بزرگ)
۲- عدهای از آنها طول و عرض آنها هر یک چهار زراع است.
۳- عدهای از آنها روی یکی از گوشهایشان میخوابند و یکی دیگر را پتوی خود میکنند.
برخی گفتهاند طولشان یک یا دو وجب است و بزرگترینشان سه وجب طول دارد [۸۰۵].
آنچه روایات صحیح بیان میکنند این است که آنها مردانی نیرومند هستند و هیچ کس تاب مبارزه با آنها را ندارد لذا بعید است طول آنها یک و یا دو وجب باشد.
در حدیث طولانی نواس بن سمعان آمده است خداوند خروج یاجوج و ماجوج را به عیسى÷ وحی میکند و برای او بیان میکند که هیچ کس توان مبارزه با آنها را ندارد بنابراین به او دستور میدهد مؤمنان را از سر راهشان دور کند و به او امر میکند «حرز عبادي إلى الطور» «بندگانم را در کوه طور پناه بده» در بحث خروج آنها این موضوع را بیشتر شرح خواهیم داد.
خروج یأجوج و ماجوج در آخر الزمان یکی از نشانههای بزرگ قیامت است و در این راستا دلیلهایی در قرآن و سنت وجود دارند.
۱- ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ ٩٦ وَٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَٰخِصَةٌ أَبۡصَٰرُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يَٰوَيۡلَنَا قَدۡ كُنَّا فِي غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا بَلۡ كُنَّا ظَٰلِمِينَ ٩٧﴾ [الأنبیاء: ٩۶-٩٧].
«تا زمانی که یاجوج و مأجوج رها میگردند و آنان از هر بلندی و ارتفاعی میگذرند. (در این هنگام) وعدۀ راستین (روز قیامت) نزدیک است پس ناگهان چشمان کفار خیره میشوند (و از حرکت باز میایستدند) و (میگویند) ای وای بر ما، ما از این (واقعه) غافل بودیم بلکه ما ستمگر بودیم».
۲- خداوند در سیاق داستان ذی القرنین میگوید:
﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا ٩٢ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَيۡنَ ٱلسَّدَّيۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا يَكَادُونَ يَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا ٩٣ قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَهُمۡ سَدّٗا ٩٤ قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا ٩٥ ءَاتُونِي زُبَرَ ٱلۡحَدِيدِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَيۡنَ ٱلصَّدَفَيۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِيٓ أُفۡرِغۡ عَلَيۡهِ قِطۡرٗا ٩٦ فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن يَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا ٩٧ قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّيۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّي جَعَلَهُۥ دَكَّآءَۖ وَكَانَ وَعۡدُ رَبِّي حَقّٗا ٩٨ ۞وَتَرَكۡنَا بَعۡضَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ يَمُوجُ فِي بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا ٩٩﴾ [الکهف: ٩۲-٩٩].
«سپس او از وسیله و ابزار ممکن سود برد. تا آنگاه که به میان دو سر (کوه) رسید و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند. گفتند ای ذو القرنین یاجوج و ماجوج در این سرزمین تبهکارند آیا برای تو هزینه معینی قرار دهیم تا میان ما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازی. (ذوالقرنین) گفت: آنچه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختیار من نهاده است بهتر است پس مرا با نیرو یاری کنید، تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم. قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید تا کاملاً میان دو طرف دو کوه برابر شد (آنگاه) گفت: به آن (آتش) بدمید تا (وقتی که) قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد سپس گفت: مس ذوب شده برایم بیاورید تا آن را روی سد بریزیم. (یاجوج و مأجوج) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند و نتوانستند در آن سوراخ ایجاد کنند. (در پایان) گفت: این سد از مرحمت پروردگار من است و هرگاه وعدۀ خدا فرا رسد آن را ویران و با خاک یکسان میکند. و وعدۀ پرودگار من حق است. و در آن روز ما آنان را رها میسازیم تا برخی در برخی موج زنند و (هنگامی که) در صور دمیده میشود ما آنها را (به شیوهای خاص) جمع میکنیم».
این آیات دلالت میکنند بر اینکه خداوند متعال ذوالقرنین را توفیق داد تا آن سد عظیم را بنا کند و مانع هجوم قوم یاجوج و ماجوج بر مردم گردد. و هرگاه وعدۀ خدا فرا رسد (قیامت نزدیک شود) این سد از بین میرود. یاجوج و مأجوج خارج میشوند و با سرعتی زیاد و جمعی وافر در بین مردم موج میزنند و فساد برپا میکنند.
و این امر نشانه نزدیکی نفح صور اول و خراب شدن دنیا و برپایی قیامت است [۸۰۶] به نحوی که در احادیث صحیح خواهد آمد.
احادیث دال بر ظهور یاجوج و مأجوج زیادند و به حد تواتر معنوی رسیدهاند ما قبلاً برخی از آنها را ذکر کردیم اکنون در اینجا تعدادی از این احادیث را بیان میکنیم.
۱- در صحیحین از امحبیبه دختر ابوسفیان و او نیز از زینب بنت جحش روایت شده است که روزی پیامبر ج با فزع بر او وارد شد و میگفت «لا إله إلا الله ويل للعرب من شر قد اقترب، فتح اليوم من ردم يأجوج ومأجوج مثل هذه (وحلق بإصبعيه الإبهام والتي تليها)». «لا إله إلا الله» وای بر اعراب از شری که نزدیک شد. امروز سد یاجوج و ماجوج اینطور (دو انگشت ابهام و مجاورش را حلقه کرد) باز شد. زینب بنت حجش میگوید: گفتم: یا رسول الله! آیا ما در حالی که افراد صالح در میانمان هستند نابود میشویم! پیامبر فرمود: «نعم، إذا كثر الخبث» [۸۰٧]. «بلی زمانی که خباثت زیاد شود».
۲- در حدیث نواس بن سمعان چنین آمده است «وقتی خدا به عیسى÷ وحی کرد که من بندگانی را خلق کردهام که هیچ کس توان قتال با آنان را ندارد پس بندگانم را در کوه طور پناه بده. خداوند یاجوج و ماجوج را مبعوث میکند آنان از هر فراز و نشیبی میگذرند و از دریاچه طبرستان نیز گذر میکنند و همۀ آب آن را مینوشند. آخرین دسته از آنها میخواهد بگذرد میگویند آیا قبلا در اینجا آب نبوده است؟! حضرت عیسى÷ و اصحابش در محاصره قرار میگیرند تا اینکه یک روزنه کوچک برای هر یک از آنان بهتر از صد دینار کنونی هر یک از شما میگردد. عیسى و اصحابش به سوی خدا دست به دعا میشوند پس خداوند دودی بر آنان میفرستد و مانند یک نفس همه به مرده تبدیل میشوند سپس عیسى و اصحابش به زمین برده میشوند در زمین یک وجب جا را نمییابند جز اینکه بوی بد آنها به مشام میرسد. عیسى و اصحابش به سوی خدا دست به دعا میشوند پس خداوند پرندگانی را مانند گردن شتر میفرستد. آنها را حمل میکنند و به هر جا بخواهند میبرند» [۸۰۸].
این حدیث را مسلم روایت کرده است و در روایتی بعد از عبارت «لقد كان بهذه مرّة ماء» چند جمله زیر را اضافه میکند.
«ثم يسيرون حتى ينتهوا إلى جبل الخمر وهو جبل بيت المقدس فيقولون: لقد قتلنا من في الأرض، هلمّ نقتل من في السماء فيرمون بنشابهم إلى السماء فيردّ الله عليهم نشابهم مخضوبة دماً» [۸۰٩].
«سپس حرکت میکنند تا به کوه خمر (کوه بیت المقدس) میرسند. در آنجا میگویند ما همه کس را روی زمین کشتیم اکنون بیایید موجودات آسمانی را نیز بکشم پس تیرهایشان را به سوی آسمان شلیک میکنند و خداوند تیرهایشان را خونین میکند و به آنها باز میگرداند».
۳- در حدیث حذیفه بن اسیدس درباره نشانههای قیامت نام یاجوج و مأجوج نیز آمده بود [۸۱۰].
۴- عبدالله بن مسعود میگوید در شب معراج پیامبر ج حضرت ابراهیم، موسی و عیسى÷ را ملاقات کرد و از قیامت یادآوری کردند... تا اینکه گفت: «رشته سخن را به عیسى÷ دادند او قتل دجال را بحث کرد و در ادامه گفت: سپس مردم به شهرهای خودشان بر میگردند و یاجوج و ماجوج به استقبال آنان میآیند در حالی که از هر زمین مرتفعی بالا میروند بر هیچ آبی عبور نمیکنند مگر آن را بنوشند و بر هر چیزی بگذرند آن را به فساد میکشند. مردم به من پناه میبرند تا از خدا بخواهم آنها را نابود کند. زمین مملو از بوی آنهاست پس به من پناه میبرند تا از خدا هلاکت آنها را بخواهم و خدا از آسمان آب زیاد نازل میکند و آنها را به دریا میریزد [۸۱۱].
۵- ابوهریرهس از پیامبر ج روایت میکند (در آن چنین آمده است): «و يخرجون على الناس، فيستقون المياه ويفرّ الناس منهم، ويرمون سهامهم في السماء، فترجع مخضبةً بالدماء فيقولون: قهرنا أهل الارض وغلبنا من في السماء قوةً وعلواً» قال: «فيبعث الله عز وجل عليهم نغفاً في أقفائهم» قال: «فيهلكهم، والذي نفس محمد بيده، إن دواب الأرض لتسمن وتبطر وتشكر شكراً وتسكر سكراً من لحومهم» [۸۱۲].
«(یاجوج و ماجوج) ظاهر میشوند، آبها را مینوشند، مردم از آنها میگریزند به سوی آسمان تیراندازی میکنند، تیرهایشان آغشته به خون بر میگردند آنها میگویند ساکنان زمین را شکست دادیم و با نیرو و قدرتمان بر اهل آسمان هم غلبه کردیم» گفت «خداوند دودی را به میان آنان میفرستد». گفت «و آنها را هلاک میگرداند، قسم به کسی که نفس محمد در دست اوست جانداران زمین همه فربه، شاداب و پر شیر و پر گوشت میشوند» ذوالقرنین سد یاجوج و ماجوج را بنا به درخواست همسایگانشان بنا کرد تا آنها را در برابر تجاوز یاجوج و مأجوج حفظ کند. بطوری که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است.
﴿قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَهُمۡ سَدّٗا ٩٤ قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا ٩٥﴾ [الکهف: ٩۴-٩۵].
این آیات در مورد بناء سد یاجوج و مأجوج بحث میکند که در سمت مشرق است. [۸۱۳] چون خداوند میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا ٩٠﴾ [الکهف: ٩۰].
«تا وقتی که به جای طلوع خورشید رسید».
بطور مشخص جای سد معلوم نیست برخی از پادشاهان و مؤرخین کوشیدهاند مکان آن را پیدا کنند. مانند خلیفه واثق عباسی: «خلیفه واثق [۸۱۴] برخی از امیران خود را همراه سپاهی فرستاد تا سد را پیدا کنند و هنگام بازگشت آن را برای خلیفه توصیف نمایند. آنان شهرها و مناطق را یکی پس از دیگری سپری کردند تا به آنجا رسیدند و بنای ساخته شده از آهن و مس آن را مشاهده کردند. آنها بعداً گفتند در بزرگی را دیدهاند که با قفلهای بزرگی بسته شده بود و ماندۀ شیر و عسل را در یکی از برجهای آنجا دیدند که توسط نگهبانان هم مرز حراست میشد. آن برج بسیار بلند و مستحکم بود به نحوی که از کوههای اطراف آن بلندتر بود سپس بعد از دو سال بلکه بیشتر پس از مشاهدۀ مسائل سخت و عجائب فراوان به دیار خود باز کشتند [۸۱۵].
این قصه را ابن کثیر در تفسیرش بدون سند ذکر کرده است که خداوند به صحت آن آگاهتر است.
مدلول آیات گذشته مبین این است که این سد بین دو کوه بنا شده است. خداوند میفرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَيۡنَ ٱلسَّدَّيۡنِ﴾ [الکهف: ٩۳]. واژه سدین یعنی دو کوه متقابل سپس میفرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَيۡنَ ٱلصَّدَفَيۡنِ﴾ [الکهف: ٩۶]. یعنی قله دو کوه [۸۱۶] را با تکههای آهن به هم وصل کرد سپس مس مذاب بر آنها ریخت و سد محکمی از آن درست کرد.
امام بخاری میگوید: «مردی به پیامبر گفت: سدی از جنس فولاد و بسیار محکم است پیامبر فرمود: آن را دیدهام» [۸۱٧].
سید قطب میگوید: «سدی در نزدیک شهر (ترمذ) [۸۱۸] کشف شده است که به (باب الحدید) یعنی در آهنی مشهور است. در اوایل قرن پانزدهم میلادی دانشمند آلمانی (سیلد یرجو) بر آن عبور کرده و در کتابش آن را ثبت نموده است. همچنین مؤرخ اسپانیایی (کلافیجو) در سفرش در سال (۱۴۰۳ م) آن را ذکر کرده است. و میگوید: سد شهر باب الحدید بین سمرقند و هندوستان قرار دارد... و احتمال دارد همان سدی باشد که ذی القرنین آن را ساخته است [۸۱٩].
شاید این سد همان دیوار دور شهر (ترمذ) باشد که یاقوت حموی در معجم البلدان آن را ذکر کرده است و سد ذی القرنین نیست.
این بحث در مشخص کردن محدودۀ مکان سد ما را یاری نمیدهد بلکه به مضمون آیات و مفاد احادیث صحیح برمیگردیم. یعنی سد یاجوج و ماجوج ماندگار است تا زمانی که وقت مشخص تخریب آن فرا رسد یاجوج و ماجوج در آخر الزمان خارج شوند. همانطور که خداوند میفرماید:
﴿قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّيۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّي جَعَلَهُۥ دَكَّآءَۖ وَكَانَ وَعۡدُ رَبِّي حَقّٗا ٩٨ ۞وَتَرَكۡنَا بَعۡضَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ يَمُوجُ فِي بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا ٩٩﴾ [الکهف: ٩۸-٩٩].
(ترجمه آن گذشت).
دلیل اینکه این سد هنوز موجود است حدیثی است که ابوهریرهس از پیامبر ج نقل کرده است پیامبر ج فرمود: «هر روز آن را حفر میکنند تا اینکه میخواهند آن را خراب کنند. رئیسشان میگوید: برگردید فردا آن را خراب میکنیم. گفت: ولی خداوند آن را به محکمترین حالت اولیه خود بر میگرداند این روند ادامه دارد تا زمانی که وقت خروج آنها فرا میرسد (نزدیک به روز قیامت) رئیسشان میگوید: برگردید انشاءالله فردا آن را تخریب میکنیم. گفت: آنها بر میگردند و سد به حالت خود باقی میماند. پس فردا میآیند سد را تخریب میکنند و بر مردم ظاهر میگردند آبها را مینوشند و مردم از آنان فرار میکنند» [۸۲۰].
در حدیث صحیحین آمده بود که جزء کوچکی از سد باز شده است لذا پیامبر از آن ترسید.
استاد سید قطب این نظریه را ترجیح میدهد که سد تخریب شده است و یاجوج و ماجوج خارج شدهاند. او میگوید: آنان قوم تاتار بودند که در قرن هفتم ظاهر شدند و ممالک اسلامی را نابود کردند و در زمین فساد برپا نمودند [۸۲۱].
قرطبی دربارۀ تاتار میگوید: «در این هنگام عدۀ زیادی از آنها خارج شدند که جز خداوند کسی تعداد آنها را نمیداند و جز او کسی آنها را از جامعه اسلامی دور نمیکند آنها درست مانند یاجوج و ماجوج و یا مقدمه ظهور آنها هستند» [۸۲۲].
ظهور قوم تاتار مقارن عصر قرطبی بود، خبر فساد و کشتار آنها به همه جا رسیده لذا قرطبی میگوید احتمال دارد آنان همان یاجوج و ماجوج یا مقدمه آنها باشند.
اما یکی از نشانهای بزرگ قیامت خروج یاجوج و ماجوج در آخر الزمان است و تاکنون این واقعه رخ نداده است زیرا احادیث صحیح دال بر آن هستند که خروج آنها بعد از نزول عیسى÷ اتفاق خواهد افتاد و اوست که علیه آنان دست به دعا میشود خداوند دعای او را استجابت کرده و آنان را به دریا میریزد و تمام بندگان خدا از شرشان راحت میشوند.
[٧٩۶] «لسان العرب» (۲/۲۰۶-۲۰٧) و «ترتیب القاموس المحیط» (۱/۱۱۵-۱۱۶) و «فتح الباری» (۱۳/۱۰۶) و «شرح نووی بر مسلم» (۱۸/۳). [٧٩٧] «فتاوی الامام نووی» به نام «المسائل المنشوره» (ص ۱۱۶-۱۱٧) ترتیب دهنده آن شاگردش به نام علاء الدین عطار است. و «فتح الباری» (۱۳/۱۰٧ به نقل از نووی). [٧٩۸] النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵۲-۱۵۳) تحقیق در طه زینی. [٧٩٩] «فتح الباری» (۱۳/۱۰٧)/. [۸۰۰] «النهایة / الفتن الملاحم» (۱/۱۵۳). [۸۰۱] «صحیح بخاری» کتاب الانبیاء، باب قصۀ یاجوج و ماجوج (۶/۳۸۲ با شرح فتح الباری). [۸۰۲] «منحة المعبود فی ترتیب مسند الطیالسی» کتاب الفتن و علامات الساعۀ باب ذکر یاجوج و مأجوج (۲/۲۱٩ ترتیب الشیخ احمد عبدالرحمن البنا) چاپ دوم سال (۱۴۰۰ ه) المکتبه الإسلامیة، بیروت. حاکم قسمتی از آن را در «مستدرک» (۴/۴٩۰) روایت کرده و میگوید: این حدیث صحیح است و مطابق شرط شیخین است. هیثمی میگوید: طبرانی در «الکبیر» و «الاوسط» آن را روایت کرده و میگوید رجال آن ثقه هستند، «مجمع الزوائد» (۸/۶) ابن کثیر درباره روایت طبرنی میگوید: این حدیث غریب است «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵۴) تحقیق د. طه زینی. [۸۰۳] «النهایة / الفتن الملاحم» (۱/۱۵۳) تحقیق د، طه زینی. [۸۰۴] «مسند احمد» (۵/۲٧۱ – با حاشیه منتخب الکنز) هیثمی میگوید: «این حدیث را احمد و طبرانی روایت کردهاند و رجال آن صحیحاند» «مجمع الزوائد» (۸/۶) [۸۰۵] «فتح الباری» (۱۳/۱۰٧). ابن کثیر این صفات را نفی میکند و میگوید: هیچ دلیلی بر این ادعا وجود ندارد «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۱۵۳). [۸۰۶] «الطبری» (۱۶/۱۵-۲۸) و (۱٧/۸٧-٩۲) و «تفسیر ابن کثیر» (۵/۱٩۱-۱٩۶) و (۵/۳۶۶-۳٧۲) و «تفسیر قرطبی» (۱۱/۳۴۱-۳۴۲). [۸۰٧] «صحیح بخاری» کتاب الانبیاء، باب قصة یاجوج و ماجوج (۶/۳۸۱ با شرح فتح الباری) و کتاب الفتن (۱۳/۱۰۶ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۸/۲-۴ با شرح نووی). [۸۰۸] «صحیح مسلم» باب ذکر الدجال (۱۸/۶۸-۶٩ با شرح نووی). [۸۰٩] «صححی مسلم» باب ذکر الدجال (۱۸/٧۰-٧۱ با شرح نووی). [۸۱۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧ با شرح نووی). [۸۱۱] «مستدرک حاکم» (۴/۴۸۸-۴۸٩) حاکم میگوید حدیث صحیح الاسناد است و «مسند احمد» (۴/۱۸٩-۱٩۰) (حدیث ۳۵۵۶) احمد شاکر میگوید صحیح الاسناد است. آلبانی این حدیث را تضعیف کرده است «ضعیف جامع الصغیر» (۵/۲۰-۲۱) (حدیث ۴٧۱۲). [۸۱۲] «سنن ترمذی» ابواب التفسیر سورة الکهف (۸/۵٩٧-۵٩٩) ترمذی میگوید: این حدیث «حسن غریب است و «سنن ابن ماجه» کتاب الفتن (۲/۱۳۶۵-۱۳۶۵) (حدیث ۴۰۸۰) تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی و «المستدرک» حاکم (۴/۴۸۸) او میگوید: این حدیث مطابق شرط شیخین است ولی در صحیحین نیست. ابن حجر در «فتح الباری» (۱۳/۱۰٩) میگوید: رجال حدیث صحیح هستند جز قتاده که مدلس است. آلبانی این حدیث را تصحیح میکند «صحیح الجامع الصغیر» (۲/۲۶۵-۲۶۶) (حدیث ۲۲٧۲). [۸۱۳] «تفسیر ابن کثیر» (۵/۱٩۱). [۸۱۴] خلیفه عباسی هارون پسر محمد معتصم پسر هارون الرشید او در ۳۶ سالگی در سال (۲۳۲ ه) در راه مکه در گذشت «البداية والنهاية» (۱۰/۳۰۸). [۸۱۵] «تفسیرابن کثیر» (۵/۱٩۳). [۸۱۶] «تفسیر ابن کثیر» (۵/۱٩۱-۱٩۲). [۸۱٧] بخاری آن را در «صحیح خود» بطور معلق در باب یاجوج و مأجوج روایت کرده است «فتح الباری» (۶/۳۸۱). [۸۱۸] یاقوت میگوید: ترمذ شهری مشهور و بزرگ در قسمت شرقی رود جیحون است. که دور آن دیوار کشیده شده است و بازار آن مفروش به آجر است و امام ابو عیسی ترمذی محدث مشهور و صاحب «الجامع الصحیح» و «العلل» اهل آنجا است «معجم البلدان» (۲/۲۶-۲٧). [۸۱٩] «تفسیر فی ظلال» (۴/۲۲٩۳) و کتاب «أشراط الساعة وأسرارها» (ص ٧۵) محمد سلامه جبر چاپ شرکت الشعاع کویت چاپ اول (۱۴۰۱ ه). [۸۲۰] روایت از ترمذی، ابن ماجه و حاکم است و تخریج آن در صفحه ۳۵٩ گذشت. [۸۲۱] «فی ظلال القرآن» (۴/۲۲٩۳-۲۲٩۴). [۸۲۲] «تفسیر قرطبی» (۱۱/۵۸).
خسف المکان یخسف خسوفاً یعنی در زمین فرو رفت و در آن غائب شد [۸۲۳]. خداوند میفرماید:
﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ﴾ [القصص: ۸۱].
«خود و خانهاش را در زمین فرو بردیم».
خسوفهای سه گانه که از نشانههای بزرگ قیامت هستند در احادیث بیان شدهاند.
۱- حذیفه بن اسیدس میگوید: پیامبر ج فرمود: «إن الساعة لن تقوم حتى تروا عشر آيات... (فذكر منها) وثلاثة خسوف: خسف بالمشرق وخسف بالمغرب، وخسف بجزيرة العرب» [۸۲۴]. «قیامت بر پا نمیشود تا ده نشانه آن رخ دهد... (از جمله آنها) سه خسوف اتفاق بیافتد، خسوفی در مشرق، و دوتای دیگر در مغرب و در جزیرة العرب».
۲- ام سلمه میگوید: از پیامبر ج شنیدم فرمود: «سيكون بعدي خسف بالمشرق، وخسف بالمغرب وخسف في جزيرة العرب». «بعد از من خسوفی در مشرق، خسوفی در مغرب و یکی نیز در جزیرة العرب اتفاق میافتد».
گفتم (ام سلمه): ای پیامبر خدا، در زمین خسوف رخ میدهد در حالی که انسانهای صالح در آن هستند؟ پیامبر خدا به او گفت: «إذا أكثر أهلها الخبث» [۸۲۵] «وقتی که بیشتر مردم آن خبیث شوند».
این خسوفها مانند دیگر نشانههای بزرگ قیامت تاکنون اتفاق نیافتادهاند گرچه برخی از علماء مانند شریف برزنجی [۸۲۶] بر این باورند اتفاق افتادهاند اما رأی صحیح این است که تاکنون حادث نشدهاند. تنها برخی خسوفها جاهای مختلف بطور پراکنده حادث شدهاند که از نشانههای کوچک قیامت به شمار میآیند.
اما این خسوفهای سه گانه بزرگ و شامل بیشتر مناطق زمین در شرق غرب و جزیرة العرب هستند.
ابن حجر میگوید: خسوف در برخی اماکن حادث شده است ولی احتمال دارد. خسوفهای سه گانه مقداری عامتر و بزرگتر از آنها باشند [۸۲٧].
عبارات: «إذا کثر الخبث، و فشت فيهم المعاصي» در حدیث قول ابن حجر را تایید میکند.
[۸۲۳] «ترتیب القاموس المحیط» (۲/۵۵) و «لسان العرب» (٩/۶٧). [۸۲۴] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧-۲۸ با شرح نووی). [۸۲۵] طبرانی در «الاوسط» آن را روایت کرده است «مجمع الزوائد» هیثمی (۸/۱۱). [۸۲۶] «الإشاعة» (ص ۴٩). [۸۲٧] «فتح الباری» (۱۳/۸۴).
براساس ادلهای از قرآن و سنت ظاهر شدن دود در آخر الزمان یکی از نشانههای بزرگ روز قیامت است.
خداوند میفرماید:
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠ يَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِيمٞ ١١﴾ [۸۲۸] [الدخان: ۱۰-۱۱].
«ای محمد منتظر باش تا روزی آسمان دودی واضح و آشکار ظاهر کند و همه مردم را در بر گیرد در این هنگام به عنوان توبیخ و سرزنش به آنان گفته میشود یا بعضی از آنان به بعضی دیگر میگویند این عذاب دردناکی است».
درباره اینکه منظور از این دود چیست؟ و آیا واقع شده است یا اینکه از آیاتی است که باید منتظر آنها بود چند رأی وجود دارد.
رای اول: منظور از این دخان همان است که پیامبر خدا بعد از تحمل سختی و گرسنگی و عدم استجابه دعوت از طرف قریش پیامبر ج آنان را دعا کرد و آنان متوجه دودی در آسمان شدند.
عبدالله بن مسعود و عدهای از علماء سلف این رأی را دادهاند [۸۲٩].
عبدالله بن مسعودس میگوید: «پنج واقعه اتفاق افتادهاند، لزام، [۸۳۰] روم، بطشه، قمر و دخان» [۸۳۱].
وقتی مردی از کنده دربارۀ دخان سخن گفت و بیان کرد در روزقیامت دودی خواهد آمد که گوش و چشم منافقین را میگیرد. عبدالله بن مسعود عصبانی شد و گفت: «هر کس چیزی میداند بگوید و هر کس دربارۀ چیزی علم ندارد بگوید «الله اعلم»
زیرا این قول بخشی از علم است که (اگر در زمینهای علم نداری بگویی نمیدانم) زیرا خداوند به پیامبرش میفرماید:
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُكُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَكَلِّفِينَ ٨٦﴾ [ص: ۸۶].
«بگو من در مقابل دعوت و ابلاغ دین خدا هیچ پاداشی نمیخواهم و از زمره متکلفین (یعنی کسی که چیزی را دارا نیست اما به دروغ خود را به آن نسبت میدهد) نیستم».
قریش در پذیرش اسلام تأخیر کردند و پیامبر ج آنان را دعا کرد و فرمود: «اللهم أعنّي عليهم بسبع كسبع يوسف» «پروردگارا مرا در برابر آنان (مشرکین) بوسیله هفت سال مثل هفت سال (قحطی زمان) یوسف یاری بده».
لذا قطحی آنان را در برگرفت و بسیاری از بین رفتند تا آنجا که زندهها گوشت مرده و استخوان میخوردند آنان بین زمین و آسمان را مملو از دود میدیدند [۸۳۲].
ابن جریر طبری این قول را ترجیح داده و میگوید: چون خداوند وعده دخان را به مشرکین قریش داده است. و قول خداوند به پیامبرش که میگوید:
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠﴾ [الدخان: ۱۰].
در ضمن خطاب خداوند به کفار قریش و سرزنش آنان به خاطر شرکشان است. آنجا که میفرماید:
﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۖ رَبُّكُمۡ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ ٱلۡأَوَّلِينَ ٨ بَلۡ هُمۡ فِي شَكّٖ يَلۡعَبُونَ ٩﴾ [الدخان: ۸-٩].
«هیچ معبودی جز او نیست. (او) زنده میکند و میمیراند. (او) پروردگار شما و پروردگار اجداد اولین شما است. لکن آنان در (عالم) شک و گمان مشغول و سرگرمند».
و بعد ازاین آیه به پیامبرش میفرماید: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠﴾ [الدخان: ۱۰]. این آیه پیامبر را به صبر و تحمل در برابر آنان سفارش میکند.... تا هنگامی که عذابش نازل شود و همچنین تهدیدی برای مشرکین است پس این آیه به وعید مشرکین زمان پیامبر و تحققش در آن زمان نزدیکتر است تا اینکه آن وعید را از آنها تأخیر بیاندازد و بر غیر آنان محقق سازد [۸۳۳].
* رأی دوم: این دخان (دود) از آیاتی است که تاکنون رخ نداده و نزدیک روز قیامت حادث میشود.
عبدالله بن عباس و بعضی از اصحاب و تابعین این رأی را پذیرفتهاند ابن جریر طبری و ابن ابی حاتم از عبدالله ابن ابی ملیکه روایت میکند گفت: بامداد روزی نزد ابن عباس رفتم. گفت امشب تا صبح نخوابیدهام گفتم: چرا گفت: (مردم) گفتند ستارۀ دنبالهدار طلوع کرده است ترسیدم مبادا دخان آمده باشد بدین خاطر تا صبح نخوابیدم.
ابن کثیر میگوید: این روایت صحیح الاسناد است که به ابن عباس دانشمند امت و مفسر قرآن نسبت داده شده است. و اصحاب و تابعین موافق او آن را تأیید کردهاند و همچنین احادیث موضوع صحیح و حسن و... روایت شدهاند که در آنها دلائل قانعکننده وجود دارد مبنی بر اینکه دخان از آیاتی است که در آینده حادث خواهد شد. با این وجود ظاهر قول خداوند که میفرماید: ﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠﴾ [الدخان: ۱۰]. یعنی دخان واضح و آشکار است و هر کس آن را میبیند اما آنچه ابن مسعودس تفسیر کرده است یعنی آنان در اثر شدت گرسنگی خیال میکنند بین آسمان و زمین دود وجود دارد [۸۳۴].
و همچنین عبارت «یغشی الناس» یعنی دود مردم را بطور عموم در بر میگیرد اما اگر امری خیالی بود تنها شامل مشرکین مکه میگردید و خداوند نمیفرمود: ﴿يَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ﴾ [الدخان: ۱۱] [۸۳۵].
در صحیحین آمده است پیامبر خدا به این صیاد گفت «إني خبأتُ لك خبأً» او گفت: (که چیزی را که در نظر گرفتهای) دخان است پیامبر فرمود: «خفه شو و از حد خود (کهانت) تجاوز نکن و پیامبر خدا ج آیه ۱۰ سورۀ دخان را در نظر گرفته بود [۸۳۶].
این دلیل است بر اینکه دخان هنوز ظاهر نشده و در آینده حادث خواهد شد ابن صیاد جزو یهودیان مدینه بود و این قصه بعد از هجرت پیامبر به مدینه منوره اتفاق افتاد.
بعلاوه احادیث صحیح بیان کردهاند دخان جزو نشانههای بزرگ قیامت است (بعداً این احادیث ذکری شوند).
آنچه ابن مسعود گفته است جزو کلام خود اوست و قانوناً احادیث مرفوع بر احادیث موقوف (حدیثی که به پیامبر ج نرسیده باشد و صحابی آن را بگوید) مقدم هستند [۸۳٧].
و منعی وجود ندارد برای اینکه اگر این علامت ظاهر شد بگویند (ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون): «پروردگارا عذاب را از ما برطرف کن ما جزو ایمانداران هستیم» پس خداوند عذاب (دود) را از آنان بر دارد ولی دوباره کافر شوند و این موقع آخر الزمان است.
البته بعضی از علما این روایتها را با هم جمع کردهاند [۸۳۸] و میگویند: در واقع دو دخان ظاهر میشوند. یکی از آنها در زمان پیامبر ج بر مشرکین قریش ظاهر شده است و دیگر همان است که در آخر الزمان ظاهر میشود. ولی دخان حقیقی همان است که یکی از نشانههای بزرگ قیامت است و در آخر الزمان حادث میشود.
قرطبی نقل میکند: «مجاهد گفت [۸۳٩]: عبدالله بن مسعود میگوید: دو دود وجود دارند یکی از آنها گذشت و دیگری که هنوز ظاهر نشده است بین آسمان و زمین را پر میکند مؤمن از آن متأثر نمیشود و جز باندازه بیماری زکام اما کافر گوشهایش سوراخ میشوند» [۸۴۰]
ابن جریر طبری میگوید: «اینکه وعدۀ دخانی که به مشرکین داده شده است بر آنها واقع شده انکارناپذیر است و همچنین وقوع دخانی دیگر در آینده بر مردمی دیگر انکار نمیشود. زیرا احادیث پیامبر ج به ما چنین خبر دادهاند پس آنچه که عبدالله بن مسعودس میگوید واقع شده است. و هر دو نوع خبر که از پیامبر ج روایت شدهاند صحیح هستند» [۸۴۱].
برخی احادیث دال بر ظهور دخان (دود) در آخر الزمان ذکر شدند اکنون چند حدیث دیگر را به آنها اضافه میکنیم.
۱- مسلم از ابوهریره روایت میکند پیامبر ج فرمود: «بادروا بالأعمال ستاً: الدجال، والدخان» [۸۴۲]. «به انجام اعمال صالح مبادرت ورزید قبل از اینکه شش حادثه پیش آیند.... (از جمله) دخان و دجال و....»
۲- در حدیث حذیفه دربارۀ نشانههای بزرگ قیامت از «دخان» [۸۴۳] نیز نامبرده شده است.
۳- ابن جریر و طبرانی از ابو مالک اشعری روایت کردهاند. او گفت پیامبر ج فرمود: «إنّ ربكم أنذركم ثلاثاً: الدخان يأخذ المؤمن كالزكمة ويأخذ الكافر فينتفخ حتى يخرج من مسمع منه» [۸۴۴]. «خداوند شما را از سه چیز میترساند: دودی که مانند زکام در مؤمن اثر میکند و کافر آن را استشمام میکند و از آن منتفخ میگردد تا اینکه از هر دو گوشش خارج میشود».
[۸۲۸] «تفسیر قرطبی» (۱۶/۱۳۰) و «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۳۵-۲۳۶). [۸۲٩] «تفسیر طبری» (۱۵/۱۱-۱۱۳) و «تفسیر قرطبی» (۱۶/۱۳۱) و «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۳۳). [۸۳۰] منظور از لزام این آیه است ﴿قُلۡ مَا يَعۡبَؤُاْ بِكُمۡ رَبِّي لَوۡلَا دُعَآؤُكُمۡۖ فَقَدۡ كَذَّبۡتُمۡ فَسَوۡفَ يَكُونُ لِزَامَۢا ٧٧﴾ [الفرقان: ٧٧] «به علت تکذیبشان عذابی هلاککننده بر آنان لازم میگردد و منظور از آن شکستی است که خداوند در روز جنگ بدر بر آنان وارد کرد».«تفسیر ابن کثیر» (۶/۱۴۳-۳۰۵) و «شرح نووی لمسلم» (۱٧/۱۴۳). بقیه موارد نیز هر یک در آیهای از قرآن به آن اشاره شده است. [۸۳۱] «صحیح بخاری» کتاب التفسیر باب (فارتقب یوم یاتی السماء بدخان مبین) (۸/۵٧۱ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب صفة القیامة و الجنة و النار باب الدخان (۱٧/۱۴۳ با شرح نووی). [۸۳۲] «صحیح بخاری» کتاب التفسیر سوره روم (۸/۵۱۱ با شرح فتح الباری) و باب ﴿يَغۡشَى ٱلنَّاسَۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِيمٞ ١١﴾ (۸/۵٧۱ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب صفة القیامة والجنة والنار، باب الدخان (۱٧/۱۴۰-۱۴۱ با شرح نووی). [۸۳۳] «تفسیر طبری» (۲۵/۱۱۴). [۸۳۴] «تفسیر طبری» (۲۵/۱۱۳) و «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۳۵). [۸۳۵] «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۳۵). [۸۳۶] «صحیح بخاری» کتاب الجنائز باب اذا أسلم الصبی (۳/۲۱۸ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» باب ذکر ابن صیاد (۱۸/۴٧-۴٩ با شرح نووی) و «جامع ترمذی» باب ما جاء فی ذکر ابن صیاد (۶/۵۱۸-۵۲۰) و «مسند احمد» (٩/۱۳۶-۱۳٩) (دیث ۶۳۶۰) تحقیق احمد شاکر. [۸۳٧] «النهاية / الفتن الملاحم» (۱/۱٧۲) تحقیق د. طه زینی. [۸۳۸] «التذكرة» (ص ۶۵۵) و «شرح نووی لمسلم» (۱۸/۲٧). [۸۳٩] مجاهد: امام و حافظ مجاهد ابن جبر مکی ابو الحجاج است او بیشتر با عبدالله بن عباس بود و تفسیر را از او میآموخت مجاهد میگوید: «فقیه کسی است که از خدا بترسد گرچه علمش کم باشد و جاهل کسی است که خدا را نافرمانی کند گرچه علمش زیاد باشد. او در سال (۱۰۲ یا ۱۰۳ ه) در گذشت «تذکرة الحفاظ» (۱/۱٩۲-٩۳) و «البداية والنهاية» (٩/۲۲۴-۲۲٩) و «تهذیب التهذیب» (۱۰/۴۲-۴۴) [۸۴۰] «التذكرة» (ص ۶۵۵). [۸۴۱] «تفسیر طبری» (۲۵/۱۱۴-۱۱۵). [۸۴۲] «صحیح مسلم» باب فی بقیة أحادیث الدجال (۱۸/۸٧ با شرح نووی). [۸۴۳] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧-۲۸ با شرح نووی). [۸۴۴] «تفسیر طبری» (۲۰/۱۱۴) و «تفسیر ابن کثیر» (٧/۲۳۵) ابن کثیر میگوید: اسناد حدیث خوب است. ابن حجر روایت ابن جریر طبری را از ابو مالک و ابن عمر نقل میکند و میگوید: «سند هر دو روایت ضعیف است» اما تعدد این أحادیث همدیگر را تقویت میکنند و دال هستند به اینکه این خبر اصلی داشته است» «فتح الباری» ۸/۵٧۳).
طلوع خورشید از مغرب یکی از نشانههای بزرگ قیامت است که با آیات و احادیث ثابت میشود.
خداوند میفرماید:
﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ﴾ [الأنعام: ۱۵۸].
«روزی که بعضی از آیات پروردگارت ظاهر میشوند کسی که قبلاً ایمان نداشته باشد یا از ایمانش خیری کسب نکرده باشد ایمان آوردنش به او سودی نمیرساند».
احادیث صحیح دلالت میکنند بر اینکه منظور از «بعضی آیات» مذکور در آیه طلوع خورشید از مغرب است (بنا به قول اکثر مفسرین) [۸۴۵].
طبری بعد از اینکه اقوال مفسرین را در تفسیر این آیه ذکر میکند – میگوید: «نزدیکترین قول به صحت در تفسیر این آیه چیزی است که احادیث منقول از پیامبرج به آنان اشاره کردهاند و آن زمان طلوع خورشید از مغرب است» [۸۴۶].
شوکانی میگوید: «اگر این خبر (تفسیر پیامبر از آیه فوق) بر وجه صحیحی روایت شده باشد و بدون ایراد و مرفوع باشد. پس اخذ به آن واجب و تقدیمش بر سایر روایات ضروری است» [۸۴٧].
احادیث دال بر طلوع خورشید از مغرب زیادند از جمله:
۱- شیخان از ابوهریرهس روایت کردهاند که پیامبر ج فرمود: «لا تقوم الساعة حتى تطلع الشمس من مغربها، فإذا طلعت، فرآها الناس، آمنوا أجمعون، فذاك حين لا ينفع نفساً إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيراً» [۸۴۸]. «در قیامت بر پا نمیشود تا اینکه خورشید از مغرب طلوع کند. پس وقتی خورشید طلوع کرد و مردم آن را دیدند، همه ایمان میآورند. در این هنگام کسی که قبلاً ایمان نداشته است یا از ایمانش خیری کسب نکرده است. ایمان آوردنش سودی به او نمیرساند».
۲- بخاری از ابوهریرهس روایت میکند. پیامبر ج فرمود: «لا تقوم الساعة حتى تقتتل فئتان... (فذكر الحديث وفيه) وحتى تطلع الشمس من مغربها، فإذا طلعت، فرآها الناس، آمنوا أجمعون، فذاك حين لا ينفع نفساً إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيراً» [۸۴٩]. «قیامت برپا نمیشود تا دو گروه با هم قتال کنند... (در ادامه حدیث آمده است) و تا اینکه خورشید از مغرب طلوع کند وقتی طلوع کرد. همه ایمان میآورند. در این هنگام نفسی که قبلاً ایمان نداشته است یا از ایمانش خیری کسب نکرده است ایمان آوردنش سودی به او نمیرساند.
۳- مسلم از ابوهریرهس روایت میکند پیامبر ج فرمود: «بادروا بالأعمال ستاً: طلوع الشمس من مغربها» [۸۵۰]. «قبل از شش چیز مبادرت به اعمال صالح کنید: (یکی از آنها) طلوع خورشید از مغرب است».
۴- حدیث حذیفه بن اسید دربارۀ نشانههای بزرگ قیامت گذشت که یکی از آنها را طلوع خورشید از مغرب معرفی کرده بود [۸۵۱].
۵- امام احمد و مسلم از عبدالله بن عمروس روایت میکنند او میگوید: «از پیامبر خدا حدیثی را حفظ کردهام که هرگز آن را فراموش نمیکنم از پیامبر ج شنیدم فرمود: «إن أول الآيات خروجاً طلوع الشمس من مغربها» [۸۵۲]. «اولین نشانهای که (در آخر الزمان) اتفاق میافتد طلوع خورشید از مغرب است».
۶- ابوذر میگوید روزی پیامبر خدا ج فرمود: «آیا میدانید این خورشید به کجا میرود»؟ گفتند خدا و رسولش داناترند. گفت: این خورشید میرود تا به محل استقرار خودش در زیر عرش (خداوند) برسد. پس در آنجا به سجده میافتد، در این حالت میماند تا به او گفته میشود بلند شو از مسیری که آمدهای برگرد پس خورشید برمیگردد و دوباره از جای خودش طلوع میکند سپس به محل استقرار خود در زیر عرش میرود و به سجده میافتد و به همین حال میماند تا به او گفته میشود بلند شو از مسیری که آمدهای برگرد. خورشید میرود و دوباره در جای خودش طلوع میکند و به حرکت میافتد بطوری که مردم از تمام جزئیات با خبرند تا اینکه به محل استقرار خود در زیر عرش خدا میرود.
و به سجده میافتد سپس به او گفته میشود بلند شو و این بار از مغرب طلوع کن پیامبر فرمود: آیا میدانید در چه زمانی (چنین میشود) این واقعه در زمانی رخ میدهد که نفسی که قبلاً ایمان نیاورده است یا از ایمانش خیری کسب نکرده است ایمان آوردنش دیگر سودی به او نمیرساند.
رشید رضا حدیث گذشته ابوذر را نقل میکند و در شرح آن میگوید: متن این حدیث یکی از متنهای پر از اشکال است و در مورد سند حدیث میگوید: این حدیث را شیخان از طریق ابراهیم بن یزید بن شریک التیمی از ابوذر روایت کردهاند که علیرغم رأی اعتماد جماعت به او، مدلّس است – امام احمد میگوید: این شخص به ابوذر نرسیده است همانگونه که دار قطنی میگوید: از حفصه و عائشه چیزی نشنیده است و اصلاً در زمان آنها نبوده است. و ابن المدینی میگوید: او نه از علی و نه از ابن عباس چیزی نشنیده است. او این قول را در کتاب «تهذیب التهذیب» نقل میکند [۸۵۳].
غیر از این حدیث از آنها بصورت «عنعنه» روایات وارد شده است پس احتمال دارد کسی که از آنها روایت کرده است ثقه نبوده باشد.
پس وقتی در بعضی از روایات صحیحین و سنن این چنین علتهایی یافت میشوند. تازه این بعلاوه دخول اسرائیلیات، و خطای راوی در نقل به معنی است پس در حدیثی که شیخان و اصحاب سنن آن را ترک کردهاند چکار باید بکنیم»؟! [۸۵۴]
این قول محمد رشید رضا در این باره بود.
اما این سخن او جداً خطیر است و ایراد بر احادیث ثابت و صحیح پیامبر و تشکیک در آنها به حساب میآید، خصوصاً احادیث «صحیح مسلم و بخاری» که امت اسلامی اجماعاً آنها را قبول دارند.
ای کاش او در سند حدیث دقت بیشتری میکرد و متن آن را از اشکالاتی که ادعا میکند تبرئه مینمود. و در این زمینه خود را تابع قول علماء گذشته خود میکرد که به احادیث به اثبات رسیدۀ پیامبر ایمان داشتند و در مواردی که اطلاع کافی نداشتند تکلف به خرج نمیدادند و کلام پیامبر را براساس معنی صحیح متبادر از آن اجرا مینمودند.
ابو سلیمان خطابی دربارۀ این قول پیامبر که میفرماید: «مستقرها تحت العرش» میگوید: ما منکر نیستیم که خورشید جای استقرار در زیر عرش داشته باشد ولی ما آن را مشاهده و یا درک نمیکنیم و این خبر از غیب به ما رسیده است. پس آن را تکذیب نمیکنیم و در مورد کیفیت آن سخن بر زبان نمیآوریم زیرا بدان علم نداریم.
سپس دربارۀ سجود خورشید در زیر عرش میگوید: «این حدیث از سجود خورشید در زیر عرش خبر میدهد. ممکن است این امر هنگام در یک محور قرار گرفتن آن با عرش در مسیر حرکتش و هنگام تصرف عرش در مسخرات خودش صورت پذیرد. اما آیه ۸۶ سورۀ کهف که میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِي عَيۡنٍ حَمِئَةٖ﴾ [الکهف: ۸۶].
«تا وقتی که به غروبگاه خورشید رسید به نظرش آمد که آفتاب (انگار) در چشمه گل آلود تیره رنگی فرو میرود....».
این آیه نهایت دید چشم را هنگام غروب آفتاب بیان میکند و سجود آن در زیر عرش بعد از غروب اتفاق میافتد» [۸۵۵].
نووی میگوید: «اما سجود خورشید ایجاد حالتی متمایز و بلوغی است که خداوند در آن ایجاد مینماید» [۸۵۶].
ابن کثیر میگوید: «تمام مخلوقات در برابر عظمت خداوند خواسته یا ناخواسته سجده میبرند. این نوع سجود تنها خاص خداوند است» [۸۵٧].
ابن حجر میگوید: «ظاهراً منظور از استقرار، سجود خورشید در شب و روز است و در مقابل استقرار، مسیر دائم آن است که به لفظ «جریان» تعبیر داده شده است. و الله اعلم» [۸۵۸].
در هرصورت منظور استقرار خورشید و یا سجود آن نیست. فقط خواستم بیان کنم علیرغم برداشت رشید رضا، در متن حدیث ابوذر اشکالی وجود ندارد و علماء آن را پذیرفتهاند و معنایش را نیز بیان کردهاند.
اما ایراد رشید رضا در سند حدیث ناشی از اشتباه اوست چون حدیث طبق روایت راویان موثوق به متصل الاسناد است. و دربارۀ تدلیس ابراهیم بن یزید التیمی و اینکه او ابوذر، خصه و عائشه را ملاقات نکرده وزمان آنها را درک ننموده است در جواب گفته میشود.
۱- در سند آمده است ابراهیم بن یزید حدیث را از ابوذر نقل کرده است ولی در واقع پدرش از ابوذر روایت میکند و ابراهیم از پدرش حدیث را شنیده است سند حدیث را مسلم و بخاری این چنین ذکر کردهاند. و پدر ابراهیم یزید بن شریک تیمی است که از عمر، علی، ابن مسعود، ابوذرش و غیره حدیث روایت کرده است و پسرش ابراهیم، ابراهیم نخعی و غیر آنها از او حدیث روایت کردهاند و ابن معین ابن حبان، ابن سعد و ابن حجر او را مطمئن میدانند و از او حدیث نقل نمودهاند. ابو موسی المدینی میگوید: «گفتهاند او جاهلیت را نیز درک کرده است» [۸۵٩].
۲- براساس روایت مسلم ابراهیم بن یزید تصریح کرده است که حدیث را از پدرش شنیده است. مسلم سند حدیث را چنین نقل میکند: «... حدثنا یونس عن ابراهیم بن یزید التیمی سمعه فیما اعلم عن ابیه عن ابیذر» [۸۶۰].
و فرد موثوق به وقتی اقرار میکند که شنیده است روایتش پذیرفته میشود همانگونه که علم «مصطلح الحدیث» بیان میکند. [۸۶۱]
وقتی خورشید از مغرب طلوع کرد اگر کسی که قبلاً ایمان نداشته است در این هنگام ایمان بیاورد و یا عاصی توبه کند از آنها پذیرفته نمیشود. چون طلوع خورشید از مغرب یکی از نشانههای بزرگ قیامت است و همه آن را مشاهده میکنند و حقایق برایشان کشف میگردد. و مردم چنان متأثر میشوند و ترس تمام وجود آنها را بر میدارد که همه عالم پس از مرگ را تصدیق میکنند و به تمام حقایق آن اقرار مینمایند. لذا حکم آنان در چنین حالتی مانند حکم کسی است که بأس خدا را عیناً مشاهده کرده باشد. همانطور که خداوند میفرماید:
﴿فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِۦۖ وَخَسِرَ هُنَالِكَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨٥﴾ [المؤمن: ۸۵].
«چنان نبود که ایمانشان هنگام مشاهدۀ عذاب ما بدیشان سودی برساند. این سنت و شیوۀ همیشگی خدا در مورد بندگانش بوده است ولی کافران در آن هنگام زیانبار شدهاند».
قرطبی میگوید: «علماء گفتهاند: عدم پذیرش ایمان انسان هنگام طلوع خورشید از مغرب تنها بدین خاطر است که چنان ترس و وحشتی به دل او وارد شده است که تمام شهوتهای نفسانی او خاموش شده و قوای بدنش ضعیف گشته است. لذا مردم به خاطر یقینشان به حدوث قیامت مانند کسی شدهاند که سکرات مرگ او را در بر گرفته است. زیرا جاذبههای معاصی در وجود آنها قطع شده و باطل گشتهاند پس هر کس در چنین حالی توبه کند از او پذیرفته نمیشود. همانگونه که توبه انسان در حال مرگ پذیرفته نخواهد شد» [۸۶۲].
ابن کثیر میگوید: «در این روز اگر کافر ایمان بیاورد از او پذیرفته نمیشود. ولی هر کس قبلاً ایمان داشته و عملاً مصلح بوده است او خیر بزرگی را بدست آورده است و اگر عمل صالح را با گناه آمیخته کرده باشد و در این هنگام توبه کند از او پذیرفته نمیشود». [۸۶۳]
این مضمون همان است که قرآن و احادیث صحیح بر آن دلالت میکنند. خداوند میفرماید:
﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ﴾ [الأنعام: ۱۵۸].
پیامبر ج میفرماید: «لا تنقطع الهجرة ما تقّبلت التوبة ولا تزال التوبة مقبولة حتى تطلع الشمس من المغرب، فإذا طلعت، طبع على كل قلب بما فيه، وكفى الناس العمل» [۸۶۴]. «تا وقتی که توبه پذیرفته شود هجرت قطع نمیگردد. و توبه پذیرفته میشود تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع کند، وقتی کرد، هر آنچه در قلبهاست مهر و موم میشود و تنها عمل بدرد انسان میخورد.
پیامبر ج میفرماید: «إن الله عز وجل جعل بالمغرب باباً عرضه مسيرة سبعين عاماً للتوبة لا يغلق حتى تطلع الشمس من قبله وذلك قول الله تعالى: ﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ...﴾» [۸۶۵].
«خداوند در مغرب دری با عرض مسافت طی شده در هفتاد سال برای توبه قرار داده است. و بسته نمیشود تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع کند. این همان مصداق قول خداوند است که میفرماید: ﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ...﴾ [۸۶۶]. برخی از علماء بر این باورند کسانی که ایمان آنها پذیرفته نمیشود. کافرانی هستند که طلوع خورشید از مغرب را عیناً مشاهده کردهاند اما اگر زمان گذشت و مردم آن را فراموش کردند هم ایمان کافر و هم توبه عاصی پذیرفته میشود.
قرطبی میگوید: «پیامبر ج فرمود: «إن الله يقبل توبة العبد ما لم يغرغر» [۸۶٧]. «خداوند توبه عبد را تا وقتی که غرغر مرگ نکند میپذیرد». یعنی تا وقتی که روحش به حلق میرسد. در این هنگام انسان جای خودش را در جهنم و یا در بهشت میبیند پس کسی که طلوع خورشید از مغرب را عیناً مشاهده میکند مانند اوست. بنابراین توبه چنین شخصی تا وقتی که زنده است قابل قبول نیست. زیرا او ضرورهً به خدا، پیامبر و روز آخر (عالم پس از مرگ) علم پیدا کرده است. ولی اگر عمر دنیا طولانی گشت تا مردم آن (طلوع خورشید از مغرب) را فراموش کردند و از آن به ندرت بحث میکردند یعنی بحث آن واقعه اختصاصی شود و به حد تواتر نرسد. در این هنگام هر کس توبه کند از او پذیرفته میشود. والله اعلم» [۸۶۸].
در تایید مطالب فوق روایت شده است: «بعد از این روشنایی خورشید و ماه پوشیده میشوند سپس بر مردم طلوع و غروب میکنند».
عبدالله ابن عمرب از پیامبر روایت میکند که فرمود: «يبقى الناس بعد طلوع الشمس من مغربها عشرين ومائة سنة». «بعد از طلوع خورشید از مغرب مردم صد و بیست سال میمانند».
از عمران بن حصین روایت شده است که میگوید: هر کس هنگام طلوع خورشید از مغرب تا هنگام صیحه که مردم زیادی در آن کشته میشوند. توبه کند یا اسلام بیاورد سپس بمیرد توبه یا اسلام او قابل قبول نیست. ولی هر کس بعد از آن توبه کند توبهاش پذیرفته میشود [۸۶٩].
جواب تمام موارد ذکر شده این است که تمام نصوص دلالت میکنند بر اینکه بعد از طلوع خورشید از مغرب توبه عاصی و ایمان کافر پذیرفته نمیشود. و تفاوتی بین کسی این واقعه را مشاهده کرده و یا آن را مشاهده نکرده است قائل نشدهاند.
در تأیید این مقوله طبری از عائشهل نقل میکند که: «وقتی اولین نشانه ظاهر شد قلمها کنار گذاشته میشوند و ملائکه حافظ انسان محبوس میگردند و اجسام بر اعمال انسان شهادت میدهند [۸٧۰].
منظور حضرت عائشه از اولین نشانه طلوع خورشید از مغرب است. اما هنگام وقوع نشانههای دیگر قبل از آن براساس احادیث صحیح توبه و ایمان پذیرفته میشود.
ابن جریر طبری از عبدالله بن مسعودس نقل میکند «در توبه باز است تا زمانی که خورشید از مغرب طلوع نکرده است» [۸٧۱].
امام مسلم از ابو موسیس روایت میکند. او گفت، پیامبر ج فرمودند: «إن الله يبسط يده بالليل ليتوب مسيء النهار، ويبسط يده بالنهار ليتوب مسيء الليل، حتى تطلع الشمس من مغربها» [۸٧۲]. «خداوند در شب دستش را باز میکند تا توبه گناهکار روز را بپذیرد و در روز دستش را باز میکند تا توبه گناهکار شب را بپذیرد. این روند تا هنگام طلوع خورشید از مغرب ادامه دارد».
پیامبر ج در این حدیث نقطه پایان پذیرش توبه را طلوع خورشید از مغرب بیان کرده است.
ابن حجر احادیث و آثار زیادی را دال بر استمرار عدم پذیرش توبه تا روز قیامت، روایت میکند سپس میگوید: «این آثار همه همدیگر را تقویت میکنند و اتفاق دارند بر اینکه وقتی خورشید از مغرب طلوع کرد. در توبه بسته میشود و دیگر باز نمیگردد. یعنی عدم پذیرش توبه تنها خاص طلوع خورشید از مغرب نیست بلکه تا روز قیامت ادامه دارد» [۸٧۳].
اما در جواب استدلال قرطبی میتوان چنین گفت: دربارۀ حدیث عبدالله بن عمرو ابن حجر میگوید: مرفوع بودنش ثابت نشده است. و حدیث عمران بن حصین اصل و اساسی ندارد [۸٧۴].
اما حدیث: «إن الشمس والقمر يكسيان الضوء والنور....» قرطبی برای آن سندی ذکر نکرده است. و به فرض ثبوت آن بازگشت آنان به روز عادی طلوع و غروب دلیل نمیشود بر اینکه در توبه دوباره باز شده است.
حافظ ابن حجر بیان میکند که قول فصل تمام این آثار و روایات و نزاع مربوط به آنها حدیث عبدالله بن عمرب در مورد طلوع خورشید از مغرب است که در آن آمده است: «فمن يومئذ إلى يوم القيامة ﴿لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ...﴾ [الأنعام: ۱۵۸]»
[۸٧۵]. «از امروز (طلوع خورشید از مغرب) به بعد تا روز قیامت ایمان آوردن کسی که قبلاً ایمان نداشته است به او سودی نمیرساند...».[۸۴۵] «تفسیر طبری» (۸/٩۶-۱۰۲) و «تفسیر ابن کثیر» (۳/۳۶۶-۳٧۱) و «تفسیر قرطبی» (٧/۱۴۵) و «اتحاف الجماعه» (۲/۳۱۵-۳۱۶). [۸۴۶] «تفسیر طبری» (۸/۱۰۳). [۸۴٧] «تفسیر شوکانی» (۲/۱۸۲). [۸۴۸] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق (۱۱/۳۵۲ با شرح فتح الباری) و «صحیح مسلم» کتاب الإیمان، باب الزمن الذی لا یقبل فیه الإیمان، (۲/۱٩۴ با شرح نووی). [۸۴٩] «صحیح بخاری» کتاب الفتن (۱۳/۸۱-۸۲ با شرح فتح الباری). [۸۵۰] «صحیح مسلم» باب فی بقية من أحادیث الدجال (۱۸/۸٧ با شرح نووی). [۸۵۱] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧-۲۸ با شرح نووی). [۸۵۲] «مسن احمد» (۱۱/۱۰-۱۱۱) (حدیث ۶۸۸۱) تحقیق احمد شاکر و «صحیح مسلم» کتاب الفتن، باب ذکر الدجال، (۱۸/٧٧-٧۸ با شرح نووی). [۸۵۳] «صحیح مسلم» کتاب الفتن، باب بیان الزمن الذی لا یقبل فیه الإیمان (۲/۱٩۵-۱٩۶ با شرح نووی) بخاری این حدیث را مختصراً در «صحیح بخاری» روایت کرده است. کتاب التفسیر، باب (و الشمس تجری لمستقرلها) (۸/۵۴۱ با شرح فتح الباری) و کتاب التوحید، باب وکان عرشه علی الماء و هو رب العرش العظیم» (۱۳/۴۰۴ با شرح فتح الباری). [۸۵۴] «تفسیر المنار» (۸/۲۱۱-۲۱۲) محمد رشید رضا چاپ دوم دارالمعرفه بیروت، لبنان. [۸۵۵] «شرح السنة» بغوی (۱۵/٩۵-٩۶) تحقیق شعیب الارناؤوط. [۸۵۶] «شرح نووی لصحیح مسلم» (۲/۱٩٧). [۸۵٧] «تفسیر ابن کثیر» (۵/۳٩۸). [۸۵۸] «فتح الباری» (۸/۵۴۲). [۸۵٩] «تهذیب التهذیب» (۱۱/۳۳٧). [۸۶۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن باب بیان زمن الذی لا یقبل فیه الإیمان (۲/۱٩۵ با شرح نووی). [۸۶۱] «تیسیر مصطلح الحدیث» (ص ۸۳). [۸۶۲] «التذكرة» (ص ٧۰۶) و «تفسیر قرطبی) (٧/۱۴۶). [۸۶۳] «تفسیر ابن کثیر» (۳/۲٧۱). [۸۶۴] «مسند احمد» (۳/۱۳۳-۱۳۴) (حدیث ۱۶٧۱) تحقیق احمد شاکر او میگوید: اسناد حدیث صحیح است. ابن کثیر میگوید «اسناد حدیث خوب و قوی است» «النهاية / الفتن الملاحم» (۱/۱٧۰) هیثمی میگوید: «رجال روایت احمد موثوق به هستند «مجمع الزوائد» (۵/۲۵۱). [۸۶۵] رواه الترمذی فی باب ما جاء فی فضل التوبة و الاستغفار (٩/۵۱٧-۵۱۸ با شرح تحفة الاحوذی) ترمذی میگوید: این حدیث حسن و صحیح است. ابن کثیر میگوید: نسائی این حدیث را تصحیح کرده است. «تفسیر ابن کثیر» (۳/۳۶٩). [۸۶۶] «التذكرة» قرطبی (ص ٧۰۶) و «تفسیر آلوسی» (۸/۶۳). [۸۶٧] «مسند احمد» (٩/۱٧-۱۸) (حدیث ۶۱۶۰) تحقیق احمد شاکر او میگوید اسناد حدیث صحیح است. [۸۶۸] «تفسیر القرطبی» (٧/۱۴۶-۱۴٧) «التذكرة» (ص ٧۰۶). [۸۶٩] «التذكرة» (ص ٧۰۵-٧۰۶). [۸٧۰] «تفسیر الطبری» (۸/۱۰۳) ابن حجر میگوید: سندش خوب است «فتح الباری» (۱۱/۳۵۵). [۸٧۱] «تفسیر طبری» (۸/۱۰۱) ابن حجر میگوید: سند حدیث خوب است «فتح الباری» (۱۱/۳۵۵). [۸٧۲] «صحیح مسلم» کتاب التوبه، باب قبول التوبة من الذنوب و ان تکررت الذنوب و التویة، (۱٧/٧۶ با شرح نووی). [۸٧۳] «فتح الباری» (۱۱/۳۵۴-۳۵۵). [۸٧۴] «فتح الباری» (۱۱/۳۵۴). [۸٧۵] «فتح الباری» (۱۳/۸۸) حافظ ابن حجر میگوید این حدیث را طبرانی و حاکم روایت کردهاند اما من در «مستدرک» حاکم جستجو کردم و آن را نیافتم.
به استناد قرآن و سنت دابة الارض در آخر الزمان ظهور میکند و یکی از نشانههای بزرگ روز قیامت به حساب میآید.
خداوند میفرماید:
﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢﴾ [النمل: ۸۲].
«هنگامی که فرمان وقوع قیامت فرا میرسد. جانداری را از زمین برای مردم بیرون میآوریم که با ایشان سخن میگوید. براستی مردم به آیات ما ایمان نمیآوردند».
این آیه بحث از خروج جاندار در هنگام فساد مردم، دوری از او امر خداوند و تغییر دین حق توسط انسان میکند و همچنین از تکلم این جاندار با مردم در آن زمان سخن میگوید» [۸٧۶].
علما دربارۀ عبارت «وقع القول علیهم» گفتهاند: به خاطر اغراق مردم در عصیان، فسق و طغیان، اعراض از آیات خدا، عدم تدبر در آنها و عدم اجرای حکم آنها، کوتاه نیامدن از معصیت تا آنجا که موعظه در آنها مؤثر واقع نمیشود و تذکر آنها را از گمراهی باز نمیدارد به خاطر همه اینها تحقق وعید خدا بر آنان واجب میگردد.
پس آیه میفرماید: هرگاه این حالت در مردم استقرار یافت جانداری را از زمین بر ایشان خارج میکنیم که با آنان سخن میگوید. یعنی در عین حال که حیوانات عاقل و ناطق نیستند این جاندار هم عاقل و هم ناطق است تا مردم بدانند این حیوان نشانهای خاص از طرف خداوند است [۸٧٧].
عبدالله بن مسعودس میگوید: «وقع القول» یعنی مرگ علما، نماندن علم و برداشته شدن قرآن از میان مردم».
سپس میگوید: «قرآن را تلاوت کنید قبل از اینکه برداشته شود». گفتند اگر این مصاحف برداشته میشوند پس قرآنی که در حافظه مردم است چه میشود. گفت: «شبی بر آن میگذرد و حافظه آنها از آن صاف میشود و حتی (لا إله إلا الله) را نیز فراموش میکنند و در میان اشعار و اقوال جاهلی قرار میگیرند در چنین روزی قول بر آنان واقع میشود» [۸٧۸].
۱- امام مسلم از ابوهریره نقل میکند که پیامبر ج فرمود: «ثلاث إذا خرجن لا ينفع نفساً إيمانها لم تكن آمنت من قبل أو كسبت في إيمانها خيراً طلوع الشمس من مغربها، والدجال، ودابة الأرض» [۸٧٩]. «هنگام وقوع سه حادثه انسانی که قبلاً ایمان نداشته یا از ایمان خود خیری کسب نکرده است اگر ایمان بیاورد برای او سودی نخواهد داشت. ۱- طلوع خورشید از مغرب ۲- ظهور دجال ۳- خروج دابة الارض.
۲- امام مسلم از عبدالله بن عمروب روایت میکند. او میگوید از پیامبر ج حدیثی به یاد دارم که هرگز آن را فراموش نمیکنم من از ایشان شنیدم فرمودند: «إن أول الآيات خروجاً طلوع الشمس من مغربها وخروج الدابة على الناس ضحى، وأيهما ما كانت قبل صاحبتها، فالأخرى على إثرها قريباً» [۸۸۰]. «اولین نشانههای (بزرگ) قیامت که ظاهر میشوند طلوع خورشید از مغرب و خروج دابة الارض در هنگام چاشت بر مردم است و هر کدام قبلاً ظاهر شد بعدی بزودی به دنبال آن میآید».
۳- حدیث حذیفه بن اسید در بیان نشانههای بزرگ قیامت گذشت که یکی از آنها خروج دابه یا در روایتی دیگر «دابة الارض» [۸۸۱] بود.
۴- امام احمد از ابو امامهس حدیث مرفوعی را روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «تخرج الدابة فتسم الناس على خراطيمهم ثم يغمرون فيكم حتى يشتري الرجل البعير، فيقول: ممن اشتريته؟ فيقول: من أحد المخطيين» [۸۸۲]. «دابةالارض خارج میشود و بر بینی مردم نشانه میگذارد تا اینکه آنقدر تعدادشان زیاد میشود. که یک نفر شتری را میخرد به او میگویند این شتر را از چه کسی خریدهای او در جواب میگوید: از یکی از نشانهدارها (کسانی که دابة الارض روی بینی آنها نشانه گذاشته است).
۵- مسلم از ابوهریرهس روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «بادروا بالأعمال ستاً.... (یکی از آن شش چیز) دابة الارض است» [۸۸۳].
۶- امام احمد و ترمذی از ابوهریرهس روایت کردهاند که پیامبر ج فرمود: «تخرج الدابة ومعها عصا موسى عليه السلام وخاتم سليمان عليه السلام فتخطم الكافر – قال عفان (أحد رواة الحديث): اتف الكافر – بالخاتم، وتجلو وجه المؤمن بالعصا، حتى إن أهل الخوان ليجتمعون على خوانهم فيقول هذا: يا مؤمن! ويقول هذا: يا كافر» [۸۸۴]. «دابة الارض خارج میشود در حالی که عصای موسی و خاتم سلیمان را به همراه دارد و کافر را مهر میزند – عفان (یکی از راویان حدیث) میگوید: روی بینی کافر – با مهر علامت میگذارد و با عصا صورت مؤمن را جلا میبخشد بگونهای که افرادی که روی یک سفره جمع میشوند یکی به فردی میگوید ای مؤمن و به دیگری میگوید ای کافر».
در مورد تشخیص دابة الارض اختلاف آراء وجود دارد در زیر برخی از اقوال علماء در این باره ذکر میشود.
۱- قرطبی میگوید: نخستین و صحیحترین قول این است که بچه شترِ صالح است و الله اعلم» [۸۸۵].
در این رابطه به حدیثی که ابو داود طیالسی از حذیف بن اسید غفاری روایت کرده است استناد میکنند. حذیفه میگوید: پیامبر ج بحث دابة الارض را میکرد... (در ادامه حدیث آمده است) «لم يرعهم إلا وهي ترغو بين الركن والمقام» [۸۸۶].
«در حالی که مردم متوجه نیست ناگهان در بین رکن کعبه و مقام (ابراهیم) (بیرون میآید) و از خود صدا در میآورد. (ترغو یعنی آن شتر صدا در میآورد).
منظور از استشهاد به این حدیث لفظ «ترغو» است چون (رغاء) به صدای شتر گفته میشود و اینگونه نقل میکنند که بعد از اینکه شتر حضرت صالح را کشتند بچه آن از شکمش بیرون آمد و فرار کرد تا به سنگی رسید و سنگ باز شد و شتر به داخل آن رفت و سپس سنگ بسته شد پس شتر در همانجا است تا وقتی که به اجازۀ خدا خارج شود. قرطبی سپس میگوید: شاعر چه زیبا گفت:
واذکر خروج فصيل ناقة صالح
يسم الوري بالکفر والايمان
بیاد بیار زمان خارج شدن بچه شتر حضرت صالح را که مردم کافر و مؤمن را از هم جدا میکند.
حدیثی که قرطبی در ترجیح این قول به آن استناد کرده است در سندش مردی متروک وجود دارد.
و همچنین در برخی روایات در کتب احادیث مانند «مستدرک» حاکم به جای لفظ «ترغو» الفاظ «ترنو و تربو» آمده است.
۲- دابة الارض همان جساسه مذکور در حدیث تمیم داریس بیان شده در قصه دجال است.
این قول به عبدلله بن عمرو بن العاصب نسبت داده شده است. و در حدیث تمیم چیزی دال بر اینکه «جساسه» دابة الارض است و در آخر الازمان خارج میشود وجود ندارد. و تنها در آن آمده است که او (تمیم) به حیوانی پشمالو و پرمو رسید و از او سوال کرد تو کی هستی؟ او گفت: من جساسه هستم.
او جساسه نامیده شده است چون دربارۀ اخبار دجال تجسس میکند [۸۸۸] و دلیل دیگر اینکه در بحث دابة الارض که مردم را به سبب کفرشان به خدا، عذاب میدهد و توبیخ مینماید. تصریح نشده است که جساسه ناقل اخبار دجال نیست. و الله اعلم.
۳- دابة الارض همان ماری است که در زمان قدیم وقتی که قریش خواستند کعبه را از نو بسازند بر دیوار کعبه مشرف بود و عقابی آمد و آن را برد.
قرطبی [۸۸٩] این قول را به نقل از کتاب نقاش به عبدالله بن عباس نسبت میدهد اما سندی برای آن نیاورده است و همچنین شوکانی در تفسیرش آن را ذکر کرده است [۸٩۰].
۴- دابة الارض انسانی سخن ران است که با مبتدعین و کافرین مناظره و مجادله میکند تا به کارشان خاتمه بدهند و بوسیله بینه و حجت او برخی هلاک گردند و طالبان هدایت راه یابند. این قول را قرطبی ذکر کرده و در ردّ آن میگوید: اگر دابه انسانی باشد که با مبتدعین مناظره کند آن حیوان، نشانهای خارق العاده از نشانههای دهگانه قیامت به شمار نخواهد آمد [۸٩۱].
بعلاوه عدول از تسمیه چنین انسان مناظر، فاضل و عالم که ساکنین زمین باید او را به اسم انسان یا عالم یا امام بنامند، نامیدن او به دابه خلاف عادت فصحا و تعظیم علماء است [۸٩۲].
۵- دابه اسم جنس برای هر جنبندۀ روی زمین است، و خاص جاندار عجیب و غریبی نیست و یا شاید منظور از آن جانداران تک سلولی باشد که جسم انسان را مریض میکنند و یا او را مجروح و مقتول میگردانند و در همین تجریح و آزار رساندن به او پند و اندرزی برای مردم است تا قلبهایشان را به تعقل وادارند و بسوی دین خدا بر گردند. چه بسا زبان حال بلیغتر از زبان قال است و البته واضح است یکی از معانی تکلیم تجریح است.
این قول را ابو عبیه در تعلیقش بر «النهایه / الفتن و الملاحم» ابن کثیر [۸٩۳] بیان کرده است ولی این رأی بنابر ادلهای که ذکر میکنیم بعید به نظر میرسد:
۱- مولکولهای مذکور از قدیم الایام هستند و امراض ناشی از آنها در جسم انسان، حیوانات اهلی، مزارع و درختان نیز از قدیم بودهاند [۸٩۴]. ولی دابهای که از نشانههای قیامت محسوب میشود تاکنون بر زمین ظاهر نشده است.
ب) مولکولها غالباً با چشم غیر مسلح قابل رؤیت نیستند ولی در مورد دابه کسی تاکنون نگفته است غیرقابل رؤیت است. بلکه از توصیفات پیامبر ج چنان بر میآید که با چشم مجرد برای مردم قابل رؤیت باشد. مثلاً در حدیثی آمده است که او عصای موسی و خاتم سلیمان را به همراه دارد.
ج ) این حیوان (دابةالارض) روی چهرههای مردم نشانه کفر یا ایمان میگذارد. یعنی صورت مؤمن را روشن میکند و بینی کافر را مهر میزند. در حالی که میکربها چنین کاری نمیکنند.
د) ظاهراً آنچه او را به بیان این نظریه واداشته است اقوال مختلفی [۸٩۵] است که دربارۀ دابه گفته شده است اما واجب است در مقابل احادیث صحیح پیامبر ج سر تسلیم فرود آوریم.
پس چه مانعی بر سر راه حمل لفظ بر معنی متبادر آن وجود دارد در صورتی که حمل لفظ بر معنی مجازی جائز نیست جز زمانی که در حمل آن بر معنی حقیقی معذور باشیم. تازه این قول او مخالف اقوال مفسرین است. آنان گفتهاند این حیوان فوق العاده و مافوق عادت بشر است و مانند طلوع خورشید از مغرب یکی از نشانههای خارق العادۀ روز قیامت است.
و در حدیث آمده است زمان حدوث هر دوی آنها به هم نزدیک است. پیامبر ج میفرماید: «أول الآيات خروجاً طلوع الشمس من مغربها وخروج الدابة على الناس ضحى وأيهما ما كانت قبل صاحبتها فالأخرى على إثرها قريباً» [۸٩۶]. آنچه لازم است به آن ایمان داشته باشیم این است که خداوند در آخر الزمان جانداری از زمین خارج میکند که با مردم سخن میگوید و همین سخنان او نشانهایست دال بر اینکه آنها بر اثر تکذیب آیات خداوند مستحق وعید او شدهاند. پس وقتی دابه خارج شد مردم میفهمند این دابه خارق العاده و علامت نزدیک شدن روز قیامت است. در حالی که آنان قبلاً ایمان به آیات خدا نداشتند و عالم پس از مرگ را تأیید نمینمودند.
دلیل اینکه این جاندار سخن میگوید و مردم را مورد خطاب قرار میدهد بگونهای که آنها کلامش را میشنوند و میفهمند. آمدن نام آن در سورۀ نمل است که بازگوکنندۀ سخنان بین حشرات، پرندگان، جن و سلیمان÷ است. پس ذکر دابةالارض و گفتگویش با مردم متناسب با سیاق سوره و جو عام آن است [۸٩٧].
احمد شاکر میگوید: «در این آیه خداوند صراحتاً نام آن را دابه نهاده است و معنی دابه در لغت عرب مشخص است و نیاز به تاویل ندارد و همچنین احادیث صحیح فراوانی در کتب معتبر حدیث در مورد خروج دابة الارض در آخر الزمان بیان شدهاند و همچنین آثار دیگری از غیر پیامبر ج دربارۀ اوصاف آن نقل شدهاند. لذا ما باید آنها را در نظر داشته باشیم. اما بعضی از هم عصران ما و منتسبین به اسلام که در میان آنان آراء باطل و اقوال منکر رواج یافته است و نمیخواهند به عالم غیب ایمان بیاورند و همچنین نمیخواهند از چهارچوب مادهگرایی معلمین و رهبران ملحدشان در اروپا که همه چیز را برای خود مباح کردهاند و خود را به هیچ اخلاق و دینی مقید نمیدانند خارج شوند اینان نمیتوانند ایمان بیاورند به آنچه که ما به آن ایمان داریم و از طرف دیگر نمیتوانند بطور صریح منکر شوند لذا کلمات غیر صریح و مبهم بکار میبرند و مجادله میکنند. سپس با تاویل میخواهند الفاظ را از معنی وضعی و صحیحشان در لغت عرب خارج کنند و آنها را رمزهایی قرار دهند برای افکار منحرفی که در درون دارند» [۸٩۸].
در مورد مکان بیرون آمدن دابة الارض چند رای وجود دارد.
۱- دابة الارض از مکه مکرمه و بزرگترین مسجد روی زمین بیرون میآید طبرانی در «الاوسط» حدیثی از حذیفه بن اسید نقل میکند (او این حدیث را مرفوع میداند) که پیامبر ج فرمود: «تخرج الدابة من أعظم المساجد فبيناهم إذ رنت الأرض، فبينا هم كذلك إذ تصدعت» [۸٩٩]. «دابة الارض از بزرگترین مسجدها خارج میشود. و ناگهان درحالت عادی در زمین به حرکت در میآید و همچنین، در حالت معمولی مردم ناگهان از بین میرود».
ابن عینیه [٩۰۰] میگوید: «دابة الارض زمانی خارج میشود که امام نماز جمع تقدیم را تمام کرده است او بدین دلیل جمع تقدیم خواند تا به مردم خبر دهد که هنوز دابةالارض ظاهر نشده است [٩۰۱].
۲- دابة الارض سه بار خارج میشود. بار اول در برخی از روستاها بیرون میآید و مخفی میگردد بار دوم در برخی شهرها بیرون میآید و دوباره پنهان میشود و بار سوم در مسجد الحرام ظاهر میگردد [٩۰۲].
در این مورد غیر از اقوال ذکر شده آراء دیگری وجود دارند که غالباً میگویند خروج آن در حرم مکه است [٩۰۳] و الله اعلم.
در قرآن آمده است:
﴿أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ﴾ [النمل: ۸۲].
در شرح تکلم دابه با مردم مفسرین چند قول دارند:
۱- منظور این است که آنها را مخاطب قرار میدهد و با آنان سخن میگوید و دلیل این رأی قراءت ابی بن کعب است که به جای تکلمهم، تنبئهم قرائت کرده است.
۲- یعنی مردم را مجروح میکند براساس قرائت (تَکْلمهم) که از ابن عباس روایت شده است. لغت الکَلْم یعنی جرح لذا دابة الارض مردم را مجروح میکند و بر آنها نشانهای خاص قرار میدهد [٩۰۴].
حدیث ابو امام شاهد بر این قول است که در آن آمده است پیامبر میفرماید: دابةالارض خارج میشود و بر بینی آنها علامت میگذارد [٩۰۵].
از ابن عباس روایت میکنند گفته است هر دو کار را انجام میدهد یعنی هم با مردم سخن میگوید و هم بر آنها علامت میگذارد.
ابن کثیر میگوید: این قول درست است و منافاتی ندارد و الله اعلم [٩۰۶].
اما سخنی که با مردم میگوید این است: ﴿أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢﴾ [النمل: ۸۲]. «مردم به آیات ما ایمان ندارند».
این تعبیر بنا بر قرائتی است که (ان) را با همزۀ مفتوح میخواند یعنی دابه به آنها خبر میدهد که مردم به آیات خداوند ایمان ندارند این قرائت عامه اهل کوفه و برخی از اهل بصره است.
اما قرائت عامه اهل حجاز و بصره و شام (إن) را با همزۀ مکسوره قرائت کردهاند و جمله را مستأنفه قرار دادهاند یعنی معنی آیه چنین میشود با مردم سخنانی میگوید که برایشان خوشایند نیست یا بطلان سایر ادیان (جز دین اسلام) را ابلاغ مینماید [٩۰٧].
ابن جریر میگوید: رای صواب این است که معنی هر دو قرائت به هم نزدیک است و در شهرهای میان مسلمانان هر دو قرائت منتشر شدهاند [٩۰۸].
[۸٧۶] «تفسیر ابن کثیر» (۶/۲۲۰). [۸٧٧] «التذكرة» (ص ۶٩٧) با اندکی تصرف [۸٧۸] «تفسیر القرطبی» (۱۳/۲۳۴). [۸٧٩] «صحیح مسلم» کتاب الإیمان باب الزمن الذی لا یقبل فیه الإیمان (۲/۱٩۵ با شرح نووی). [۸۸۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب ذکر الرجال (۱۸/٧٧-٧۸ با شرح نووی). [۸۸۱] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة، باب (۱۸/۲٧-۲۸ با شرح نووی). [۸۸۲] «مسند احمد» (۵/۲۶۸ با حاشیه منتخبت الکنز) هیثمی میگوید: رجال این حدیث رجال حدیث صحیحاند جز عبدالرحمن بن عطیه که او نیز ثقه است. «مجمع الزوائد» (۸/۶) آلبانی میگوید: این حدیث صحیح است. «صحیح جامع الصغیر» (۳/۳٧) (حدیث ۲٩۲۴). و «سلسلة الأحاديث الصحيحة» (م ۱/۳/۳۱) (حدیث ۳۲۲). [۸۸۳] «صحیح مسلم» باب فی بقیۀ من أحادیث الدجال، (۱۸/٧۸۱ با شرح نووی). [۸۸۴] «مسند امام احمد» (۱۵/٧٩-۸۲) (حدیث٧٩۲۴) تحقیق احمد شاکر او میگوید: «اسناد حدیث صحیح است». و «سنن ترمذی» ابواب التفسیر، سورۀ النمل (٩/۴۴) میگوید این حدیث حسن است. و «مستدرک حاکم» (۴/۴۸۵-۴۸۶) آلبانی میگوید: حدیث ضعیف است. «ضعیف الجامع الصغیر» (۳/۲۶) (حدیث ۳۴۱۲) احمد شاکر در تعلیق بر مسند احمد میگوید حدیث مطمئن است «مسند احمد» (۲/۱۲۲) (حدیث ٧۸۳). [۸۸۵] «تفسیر القرطبی» (۱۳/۲۳۵). [۸۸۶] «منحة المعبود ترتیب مسند الطیالسی» باب خروج الدابة (۲/۲۲۰-۲۲۱) ساعاتی و لفظ ترنو به جای ترغو آمده است و «مستدرک» حاکم (۴/۴۸۴) و میگوید این حدیث صحیح الاسناد است و مفصلترین حدیث درباره دابة الارض است که مسلم و بخاری آن را روایت نکردهاند. به نظر من حدیث ضعیف است چون در سند طیالسی و حاکم طلحه بن عمرو الحضرمی آمده است که ابن معین درباره او میگوید: او ضعیف است. ذهبی در «ذیل مستدرک» میگوید احمد او را ترک کرده است. و هیثمی میگوید در سند روایت طبرانی طلحه بن عمرو حضرمی وجود دارد و او متروک است. «مجمع الزوائد» (۸/٧) و «تهذیب التهذیب» (۵/۲۳-۲۴) و حافظ ابن حجر این حدیث را در «المطالب العالیه» (۴/۳۴۳-۳۴۴) روایت کرده است و آن را به طیالسی نسبت داده است ولی به جای «ترغو» لفظ تزعق» را آورده است. [۸۸٧] «التذكرة» (ص ٧۰۲). [۸۸۸] «شرح نووی لمسلم» (۱۸/۲۸) و همچنین بیضاوی در تفسیرش (۴/۱۲۱) میگوید دابۀ الارض همان جساسه است. «الإذاعة:» (ص ۱٧۲) و کتاب «العقیدة الرکن الاول فی الإسلام» (ص ۳۲۰) محمد فاضل شریف تقلاوی. [۸۸٩] «النهایة فی غریب الحدیث (۱/۲٧۲) و «شرح السنة» بغوی (۱۵/۶۸). [۸٩۰] «تفسیر قرطبی» (۱۳/۲۳۶). [۸٩۱] «تفسیر شوکانی / فتح القدیر» (۴/۱۵۱). [۸٩۲] «تفسیر قرطبی (۱۳/۲۳۶-۲۳٧). [۸٩۳] «النهایة / الفتن و الملاحم» ابن کثیر (۱/۱٩۰-۱٩٩) محمد فهیم ابو عبیّه». [۸٩۴] «اتحاف الجماعه» (۲/۳۰۶-۳۰٧). [۸٩۵] برخی مفسرین آثار زیادی در توصیف دابة الارض ذکر کردهاند که در برخی کتب در مورد أشراط الساعۀ ذکر شدهاند. اما بعد از جستجوی فراوان متوجه تصحیح و یا تأیید علماء درباره آن آثار نشدم. این آثار در کتب زیر یافت میشوند: تفسیر قرطبی، ابن کثیر، شوکانی، «التذكرة» قرطبی «النهایة / الفتن و الملاحم»، «لوامع الانوار»، «الإشاعة» و «تحفة الاحوذی». [۸٩۶] رواه مسلم (۱۸/٧٧ – ٧۸). [۸٩٧] «فی ظلال القرآن» (۵/۲۶۶٧). [۸٩۸] شرح احمد شاکر بر «مسند احمد» (۱۵/۸۲). [۸٩٩] «مجمع الزوائد» (۸/٧-۸). [٩۰۰] سفیان بن عینیه بن میمون هلالی، اهل کوفه محدث حرم بود او در سال (۱۰٧ ه) متولد شد و از زهری و هم طبقات او علم کسب کرد. و از شافعی، احمد بن حنبل، ابن معین و هم طبقات آنها حدیث روایت کرده است. ائمه در احتجاج به او به خاطر حفظ و امانتداریش متفق القول هستند او هفتاد بار حج کرده است. شافعی میگوید: «اگر مالک و سفیان نبودند علم حجاز از بین میرفت و همچنین میگوید: کسی را ندیدهام مانند سفیان ابزار علم را به همراه داشته باشد، و مانند او از فتوی اجتناب ورزد. او در سال (۱٩۸ ه) به رحمت خدا پیوست. «تذکرة الحفاظ» (۱/۲۶۲-۲۶۵) و «تهذیب التهذیب» (۴/۱۱٧-۱۲۲) و «الخلاصه» (ص ۱۴۵-۱۴۶). [٩۰۱] «مجمع الزوائد (۸/٧-۸) هیثمی میگوید: رجال حدیث موثوق به هستند. [٩۰۲] در حدیث حذیفه ابن اسید که حاکم آن را روایت کرده است ذکر شده است که سه بار خارج میشود و در پایان میگوید: «این حدیث صحیح مطابق شرط شیخین است که در صحیحین روایت نشده است» و ذهبی نیز در «تلخیص المستدرک» با او موافقت کرده است. (۴/۴۸۴-۴۸۵). طبرانی و حاکم دوباره حدیثی از حدیفه روایت کردهاند که در آن آمده است، دابة الارض سه بار خارج میشود بار اول در مناطق دور یمن، سپس در نزدیک مکه و بار سوم در مسجد الحرام بین رکن اسود و باب بنی مخزوم». اما در سند این روایت طلحه بن عمرو الحضرمی است که فردی ضعیف (در روایت حدیث) است. [٩۰۳] «التذكرة» (ص ۶٩٧-۶٩۸) و «الإشاعة» (ص ۱٧۶-۱٧٧) و «لوامع الانوار» (۲/۱۴۴-۱۴۶). [٩۰۴] «تفسیر قرطبی» (۱/۲۳٧) و «تفسیر ابن کثیر» (۶/۲۲۰) و «تفسیر شوکانی» (۴/۱۵۲). [٩۰۵] این حدیث را امام احمد روایت کرده است و تخریج آن قبلاً ذکر شد. [٩۰۶] «تفسیر ابن کثیر» (۶/۲۲۰). [٩۰٧] «تفسیر طبری» (۲۰/۱۶) و «تفسیر قرطبی» (۱۳/۲۳٧-۲۳۸) و «تفسیر شوکانی» (۴/۱۵۲). [٩۰۸] «تفسیر طبری» (۲۰/۱۶).
یکی دیگر از نشانههای بزرگ قیامت و یا آخرین آنها ظاهر شدن آتشی است که برپاشدن قیامت را اعلام میکند.
روایات مبین این هستند که این آتش در یمن و در قعر عدن خارج میشود و بنابر روایاتی دیگر در دریای حضرموت ظاهر میشود. تعدادی از این روایات را که دلیل بر ظهور این آتش و همچنین مشخص کنندۀ مکان آن هستند ذیلاً ذکر مینمائیم.
۱- در حدیث حذیفه بن اسید در ذکر نشانههای بزرگ قیامت آمده است پیامبر فرمودند: «... وآخر ذلك نار تخرج من اليمن تطرد الناس إلى محشرهم» [٩۰٩]. «آخرین نشانه روز قیامت آتشی است که از یمن خارج میشود و مردم را به جای حشرشان میفرستد.
۲- در روایتی دیگر از حذیفه چنین آمده است. «ونار تخرج من قعرة عدن ترحل الناس» [٩۱۰]. «و (یکی دیگر از نشانههای قیامت) آتشی است که از قعر عدن ظاهر میشود و مردم را به کوچ وا میدارد».
۳- امام احمد و ترمذی از عبدالله بن عمرب روایت میکنند. گفت پیامبر ج فرمود: «ستخرج نار من حضرموت أو من بحر حضرموت قبل يوم القيامة تحشر الناس» [٩۱۱] «آتشی در حضرموت یا در دریای حضرموت قبل از روز قیامت خارج میشوند که مردم را حشر میکند.
۴- امام بخاری از انس روایت میکند که عبدالله بن سلام بعد از اینکه مسلمان شد در چند زمینه از پیامبر سؤال کرد. از جمله گفت: نشانههای قیامت کدامند؟ پیامبر فرمود: «أما أول أشراط الساعة، فنار تحشر الناس من المشرق إلى المغرب» [٩۱۲]. «اولین نشانه روز قیامت آتشی است که مردم را از مشرق تا مغرب حشر میکند».
جمع بین روایاتی که این آتش را آخرین نشانه قیامت و برخی دیگر آن را اولین نشانه قیامت معرفی میکنند این است که آخر بودنش به اعتبار دیگر نشانهای روز قیامت است که در حدیث حذیفه بیان شدهاند و اول بودنش با اعتبار این است که بعد از آن دنیا دیگر باقی نمیماند و با پایان پذیرفتن این نشانها نفخ در صور دمیده میشود. برخلاف سایر نشانههای قیامت که بعد از هر یک از آنها مقداری از عمر دنیا باقی میماند [٩۱۳].
اما اینکه در بعضی روایات آمده است در یمن ظاهر میشود و برخی روایات دیگر میگویند مردم را از مشرق به طرف مغرب حشر میکند. در جواب به تفاوت این روایات چند مورد ذکر شده است.
۱- میتوان این روایات را چنین جمع کرد که خارج شدن آتش از قعر عدن منافی حشر مردم از مشرق به طرف مغرب نیست زیرا آتش میتواند ابتدا از قعر عدن خارج شود، سپس در تمام زمین منتشر گردد. و منظور از عبارت «حشر الناس من المشرق إلى المغرب» تعمیم همه جانبۀ حشر است نه تخصیص آن تنها به مشرق و مغرب [٩۱۴].
۲- حشر آتش ابتدا از مشرق شروع میشود (در تایید این قول در روایات گذشته بیان شد که ابتداء فتنه از مشرق است) و انتهای آن مغرب معرفی شده است. زیرا شام به نسبت یمن مغرب به شمار میآید.
۳- احتمال دارد آتش ذکر شده در حدیث انس کنایه از فتنههای منتشر شده از طرف شرق باشند که شر عظیمی را بر پا میکنند و مانند آتش ملتهب میشوند و مردم را از طرف مشرق به سوی شام و مصر که در سمت مغرب قرار دارند جمع کنند همانگونه که چندین بار در عهد چنگیزخان و بعد از او اتفاق افتاد.
ولی آتش بیان شده در دو حدیث حذیفه بن اسید و ابن عمر همان آتش حقیقی است [٩۱۵]، و الله اعلم.
آتش ظاهر شده در یمن کم کم روی زمین منتشر میگردد و مردم را به طرف زمین محشر سوق میدهد و کسانی که حشر میشوند سه دسته هستند.
اول – عدهای با رغبت، سیر، پوشیده و سوار بر مرکب هستند.
دوم – دسته دیگر گاهی پیاده و گاهی سواره هستند و به نوبت بر یک شتر سوار خواهند شد همانگونه که بعداً در حدیث خواهد آمد «دو نفر یا سه نفر سوار بر یک شترند.... تا اینکه گفت: و گاهی ده نفر به نوبت سوار بر یک شتر میشوند» این وضع به خاطر کمبود مرکب است.
سوم – آتش آنها را جمع میکند، از پشت آنها را احاطه میکند و از هر طرف به سمت سرزمین محشر آنها را سوق میدهد و هر کس تخلف کند در آتش میسوزد [٩۱۶].
احادیثی دربارۀ حشر مردم توسط آتش
۱- شیخان از ابوهریره روایت میکنند. پیامبر ج فرمود: «يحشر الناس على ثلاثة طرائق: راغبين، راهبين وإثنان على بعير، وثلاثة على بعير، وأربعة على بعير، وعشرة على بعير ويحشر بقيتهم النار، تقيل معهم حيث قالوا، وتبيت معهم حيث باتوا وتصبح معهم حيث أصبحوا، وتمسي معهم حيث أمسوا» [٩۱٧]. «در روز قیامت مردم به سه دسته حشر میشوند: دسته اول کسانی که در بین خوف و رجا (سوار بر مرکب) به حرکت در میآیند. دسته دوم کسانی هستند از دو نفر تا ده نفر بر یک شتر سوار میشوند. دسته سوم کسانیاند که آتش در نزدیک آنها را تعقیب میکند به هنگام چاشت که بخواهند استراحت کنند و در شب که قصد خواب داشته باشند و صبح که بیدار میشوند و غروب که روز را به آخر میرسانند در همه این مقاطع آتش همراه ایشان است.
۲- عبدالله بن عمرب میگوید: پیامبر خدا ج فرمود: «تبعث نار على أهل المشرق، فتحشرهم إلى المغرب، تبيت معهم حيث باتوا وتقيل معهم حيث قالوا، يكون لها ما سقط منهم وتخلف وتسوقهم سوق الجمل الكسير» [٩۱۸]. «آتش بر اهل مشرق ظاهر میشود و به سمت مغرب آنها را میبرد و جمع میکند هر وقت در ظهر بخواهند استراحت کنند و یا در شب بخواهند بخوابند در هر حال آتش در تعقیب آنها است. هر چیزی از آنها به جای بماند آتش آن را در بر میگیرد و در تعقیب آنها مانند شتر لنگ آنان را سوق میدهد».
۳- حذیفه بن اسیدس میگوید: ابوذر (در میان قومش) بپا خواست و گفت ای بنی غفار! سخن بگویید و اختلاف با هم نداشته باشید. پیامبر صادق و مصدوق ج به من فرمود: «مردم هنگام حشر به سه دسته تقسیم میشوند. دستهای سواره، سیر، پوشیده از لباس (از هر نظر آماده) و رجامند هستند. دستهای دیگر با پای پیاده و با تلاش (از آتش دور میشوند). دسته سوم ملائکه آنها را رو به جلو میکشند و به سوی آتش ایشان را حشر میکنند». یکی از آنها گفت این دو دسته را شناختهایم، آنهایی که با پای پیاده و با تلاش فراوان میروند چه کسانی هستند. ابوذر گفت: «خداوند آفت بر مرکبها میفرستد تا اینکه مرکبی باقی نمیماند حتی یک مرد حاضر است باغ بزرگش را به یک شتر آماده بفروشد اما نمیتواند شتر را بدست بیاورد» [٩۱٩].
در آخر الزمان به طرف سرزمین شام برده میشوند و در آنجا جمع میگردند بگونهای که احادیث صحیح به آن اشاره کردهاند.
۱- از عبدالله بن عمرب دربارۀ خروج آتش منقول است، «... گفت: گفتیم: ای پیامبر خدا ج به ما چه دستوری میدهی؟ پیامبر فرمود: «علیکم بالشام» [٩۲۰] «به شام بروید».
۲- امام احمد از حکیم بن معاویه البهزی و او نیز از پدرش روایت میکند. (حدیث را ذکر کرد که در آن آمده بود) پیامبر ج فرمود: «هاهنا تحشرون، هاهنا تحشرون هاهنا تحشرون (ثلاثاً) ركباناً، ومشاة، وعلى وجوهكم». «آنجا حشر میشوید، آنجا حشر میشوید، آنجا حشر میشوید (سه بار) سواره، پیاده و یا با صورتتان (ملائکه) شما را میکشند». ابن ابی بکیر [٩۲۱] گفت: پیامبر با دستش به طرف شام اشاره کرد و گفت: در آنجا حشر میشوید» [٩۲۲].
۳- در روایت ترمذی از بهز بن حکیم او نیز از پدرش و از جدش آمده است. گفتم: ای رسول خدا! مرا به کجا امر میکنی؟ پیامبر ج فرمود: «هاهنا (ونَحَابِيدِهِ نحو الشام)» [٩۲۳]. «آنجا در حالی که با دستش به سمت شام اشاره میکرد)».
۴- امام احمد و ابو داود از عبدالله بن عمرو روایت میکنند، او گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم فرمود: «ستكون هجرة بعد هجرة، ينحاز الناس إلى مهاجر إبراهيم لا يبقى في الأرض إلا شرار أهلها تلفظهم أرضوهم، تنذرهم نفس الله، تحشرهم النار مع القردة والخنازير، تبيت معهم إذا باتوا وتقيل معهم إذا قالوا، وتأكلوا من تخلف» [٩۲۴]. «هجرتی دیگر بعد از این هجرت خواهد آمد و مردم به هجرتگاه حضرت ابراهیم خواهند رفت و در زمین جز انسانهای شرور باقی نخواهند مانند. سرزمینشان آنها را بیرون میاندازد و خداوند آنها را میترساند و آتش آنها را با خوکها و میمونها حشر میکند هنگام ظهر که بخواهند استراحت کنند و در شب که قصد خواب داشته باشند آتش نیز در تعقیب آنها است. و هر کس جا بماند در دامن آتش خواهد افتاد».
ابن حجر میگوید: «در تفسیر ابن عینیه از ابن عباس آمده است: هر کس شک دارد که سرزمین شام محشر است، اول سورۀ حشر را بخواند که رسول خدا ج به آنان گفت اکنون بیرون بروید. آنها گفتند به کجا برویم؟ پیامبر ج فرمود به سوی سرزمین محشر (شام)» [٩۲۵].
علت اینکه سرزمین شام محشر قرار داده شده این است که هنگام وقوع فتنه در آخر الزمان ایمان و امنیت در سرزمین شام است.
دربارۀ فضیلت سرزمین شام و ترغیب برای سکنا گزیدن در آنجا احادیث صحیحی وارد شدهاند از جمله:
حدیثی که امام احمد از ابو درداء روایت میکند. ابو درداء میگوید: پیامبر ج فرمود: «بينا أنا نائم إذ رأيت عمود الكتاب احتمل من تحت رأسي فظننت أنه مذهوب به فاتبعته بصري فعمد به إلى الشام، ألا وإن الإيمان حين تقع الفتن بالشام» [٩۲۶]. «من خوابیده بودم ناگهان متوجه شدم عمود کتاب از زیر سرم برداشته شد گمان کردم آن را بردند پس به دنبال آن نگاه کردم تا اینکه به شام برده شد. آگاه باشید هنگام وقوع فتنه ایمان در شام است».
۲- طبرانی از عبدالله بن حوالهس نقل میکند که پیامبر خدا ج فرمود: «رأيت ليلة أسري بي عموداً أبيض كأنه لواء تحمله الملائكة فقلت: ما تحملون؟ قالوا: عمود الكتاب أمرنا أن نضعه بالشام». «شب اسراء ستون سفیدی را دیدم مانند پرچمی بود که ملائکه آن را حمل میکردند گفتم چه چیزی را حمل میکنید گفتند عمود کتاب است مأمور شدهایم تا آن را در شام قرار دهیم» [٩۲٧].
۳- ابو داود از عبدالله بن حوالهس نقل میکند. او گفت: پیامبر ج فرمود: «سيصير الأمر إلى أن تكونوا جنوداً مجنّدة: جند بالشام، وجند باليمن وجند بالعراق». «وضع به آنجا میرسد که شما در چند دسته جمعآوری میشوید، عدهای در شام، عدهای در یمن وعدهای دیگر در عراق» ابن حواله میگوید ای پیامبر خدا ج اگر من در آن زمان باشم بهترین کار چیست. پیامبر ج فرمود: «عليك بالشام، فإنها خيرة الله من أرضه، يجتبي إليها خيرته من عباده، فأما إذا أبيتم، فعليكم بيمنكم، واسقوا من غدركم، فإن الله توكل لي بالشام وأهله» [٩۲۸]. «به شام برو چون شام سرزمین برگزیدۀ خداست. بندگان نیکش را به آنجا میفرستد. ولی اگر نتوانستید این کار را بکنید پس به یمن بروید و از تالاب خود آب بخورید همانا خداوند وکالت سرزمین شام و اهلش را برایم تضمین کرده است».
پیامبر خدا ج برای شام دعای خیر و برکت کرده است همانگونه که در حدیث صحیح از ابن عمر روایت شده او گفت پیامبر خدا ج فرمود: «اللهم بارك لنا في شامنا اللهم بارك لنا في يمننا» [٩۲٩]. «پروردگارا، به سرزمین شام و یمن خیر و برکت عطا کن». قبلاً بیان کردیم نزول عیسى÷ در آخر الزمان در سرزمین شام است و اجتماع مسلمانان برای قتال با دجال در آنجا خواهد بود [٩۳۰].
ابو عبیه محشر بودن سرزمین شام را انکار میکند و میگوید: قولی که سرزمین محشر را مشخص کند بدون استنباط از قرآن، سنت و اجماع است. بلکه در قرآن نقیص آن وجود دارد آنجا که خداوند میفرماید:
﴿يَوۡمَ تُبَدَّلُ ٱلۡأَرۡضُ غَيۡرَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُۖ وَبَرَزُواْ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ٤٨﴾ [إبراهیم: ۴۸].
«روزی که این زمین به زمین دیگری تبدیل میشود».
پس در آن وقت سرزمین شام کجا است.
در جواب گفته میشود دلیلهای زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه سرزمین محشر شام است (همانگونه که به آن اشاره شد).
آنچه ابو عبیه را به این نظریه سوق داده این است که او معتقد است حشر مردم در دنیا صورت نمیپذیرد ولی در بحث بعدی براساس نصوص صحیح توضیح خواهم داد که این حشر در دنیا واقع خواهد شد [٩۳۱].
حشری که در احادیث ذکر شده است در دنیا واقع میشود و منظور از آن حشر مردم بعد از زنده شدن از قبور نیست و قرطبی میگوید: حشر به معنی جمع شدن است و چهار نوع دارد. دو حشر در دنیا و دو حشر در آخرت [٩۳۲].
اما حشرهای دنیا:
۱- کوچاندن بنی نضیر به شام.
۲- حشر مردم قبل از قیامت در سرزمین شام به وسیله آتشی که در احادیث از آن بحث شده است [٩۳۳].
همانطور که قرطبی، ابن کثیر و ابن حجر گفتهاند بنابر نصوص گذشته جمهور علماء معتقدند این حشر در دنیا تحقق مییابد. و برخی دیگر از علماء مانند غزالی و حلیمی معتقدند آن حشر در دنیا نیست بلکه در آخرت واقع میشود [٩۳۴].
ابن حجر میگوید: بعضی از شارحان منابع دینی آن را بر حشر بعد از زنده شدن از قبر حمل کردهاند. و در این راستا به ادله زیر استناد کردهاند.
۱- کلمه حشر هرگاه بطور مطلق استعمال شود در اصطلاح شرع به معنی زنده شدن از قبور است به شرطی که دلیل دیگری آن را خاص نکند.
۲- منظور از تقسیمی که در احادیث ذکر شده است جمع شدن در شام نیست. زیرا مهاجر باید راغب، راهب و یا درصدی از این دو صفت را داشته باشد.
۳- حشر شدن بقیه مردم طبق آنچه ذکر شده است و پناه دادن آنها توسط آتش در شام و ملازم بودن آتش با آنها قولی توقیفی نیست. بنابراین ما نمیتوانیم بدون خبر توقیفی ادعای مسلط شدن آتش بر شقاوتمندان را داشته باشیم [٩۳۵].
۴- احادیث همدیگر را تفسیر میکنند. در حدیثی از حسان و ابوهریره که بیهقی آن را از طریق علی بن زید از اوس بن ابو اوس از ابوهریره نیز روایت کرده آمده است:«ثلاثاً على الدواب وثلاثاً ينسلون على أقدامهم وثلاثاً على وجوههم». «سه نفر بر مرکب و سه نفر پیاده حرکت میکنند، و سه نفر رو به صورتشان کشیده میشوند». تقسیم موجود در این حدیث موافق تقسیمی است که در سورۀ واقعه بیان شده است. خداوند در سورۀ واقعه آیه ٧ میفرماید:
﴿وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ ٧﴾ [الواقعة: ٧].
«و شما به سه دسته تقسیم میشوید».
۱- بنابر احادیث مذکور این حشر در دنیا واقع میشود.
۲- لازم نیست تقسیم آیه همان تقسیم مذکور در حدیث باشد. منظور از حدیث دور شدن از فتنه است. لذا هر کس فرصت را غنیمت میشمارد مرکبی و توشهای بدست میآورد و به امید مستقبل و ترس از آنچه که در تعقیب اوست به حرکت میافتد (دسته اول) و کسانی که تاخیر میکنند تا اینکه مرکبها کم میشوند چند نفر با هم در یک مرکب شریک میشوند. (دسته دوم) و دسته سوم کسانیاند که آتش آنها را میراند و ملائکه آنها را میکشند.
۳- با توجه به مضمون احادیث مشخص میشود منظور از آتش، آتش آخرت نیست. بلکه آتشی است که در دنیا خارج میشود. و پیامبر ج مردم را از خروج آن میترساند و کیفیت برخورد با آن را در احادیث ذکر میکند.
۴- حدیث که راوی آن علی بن زید است و به آن استناد شده است (و در ثقه بودن او اختلاف نظر وجود داشت) با احادیثی که بیان میکنند این حشر در دنیا است تضادی ندارد و در این حدیث (حدیث علی بن زید که امام احمد [٩۳۶] آن را روایت کرده است) آمده است «آنها از هر بلندی و از هر خاری پرهیز میکنند و سرزمین محشر در روز قیامت صاف و هموار است و از هر گونه ناهمواری و خارو... عاری است» [٩۳٧].
نووی میگوید: علماء گفتهاند این حشر در آخر دنیا و مقداری قبل از قیامت و قبل از نفخ صور اتفاق میافتد بدلیل فرمودۀ پیامبر ج: «تحشر بقيتهم النار تبيت معهم وتقيل وتصبح وتمسي» «آتش بقیه آنها را جمع میکند شب و ظهر همراه آنها توقف میکند و صبح و شام نیز همراه آنها به حرکت در میآید» [٩۳۸].
حافظ ابن حجر – بعد از ذکر احادیث روایت شده دربارۀ آتش و اینکه حشر مذکور در دنیا است – میگوید: سیاق احادیث بیان میکند که این حشر همان حشر موجودات زنده اطراف زمین در سرزمین شام، قبل از آخر الزمان است... تمام اینها دلالت میکنند بر اینکه این حشر در آخر دنیا است که اکل و شرب و سوار شدن بر مرکب خریده شده و غیره وجود دارد، بگونهای که متخلفین در آتش میسوزند. بعضی اگر این واقعه بعد از نفخ صور باشد در آن زمان مرگ، مرکب خریداری شده، خوردن، نوشیدن و پوشیدن در میادین وسیع وجود ندارد» [٩۳٩].
ولی دربارۀ حشر در آخرت در احادیث آمده است که مؤمن و کافر بدون کفش و لباس، لخت مادرزاد (به دور از تعلقات دنیایی) حشر میشوند. در حدیث صحیح از عبدالله بن عباس روایت شده است. گفت: پیامبر ج در میان ما ایستاد و فرمود:
همانا شما لخت (مادرزاد) محشور میشوید.
﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ﴾ [الأنبیاء: ۱۰۴].
«همانگونه که اولین خلق را پدید آوردیم و دوباره آن را اعاده میکنیم» [٩۴۰].
و اولین موجودی که روز قیامت پوشیده میشود ابراهیم خلیل الله است.
ابن حجر میگوید: «در زنده شدن بعد از مرگ انسان باغ ندارد که با شتر تیزپا عوض کند (اشاره به حدیث مذکور در مورد حشر انسان)» [٩۴۱].
بنابراین حشر یاد شده در احادیث مربوط به دنیا و اندکی قبل از روز قیامت است و هر کس خلاف این را بگوید از حق دور شده است والله اعلم.
[٩۰٩] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧-۲٩ با شرح نووی). [٩۱۰] «صحیح مسلم» کتاب الفتن و أشراط الساعة (۱۸/۲٧-۲٩ با شرح نووی). [٩۱۱] «مسند امام احمد» (٧/۱۳۳) (حدیث ۵۱۴۶) احمد شاکر میگوید: حدیث صحیح الاسناد است. و «ترمذی» (۶/۴۶۳-۴۶۴ با شرح تحفة الاحوذی». آلبانی آن را تصحیح کرده است «صحیح الجامع الصغیر» (۳/۲۰۳) (حدیث ۳۶۰۳). [٩۱۲] «صحیح بخاری» کتاب أحادیث الانبیاء باب خلق آدم و ذریته (۶/۳۶۲ با شرح فتح الباری) (حدیث ۳۳۲٩). [٩۱۳] «فتح الباری» (۱۳/۸۲). [٩۱۴] «فتح الباری» (۱۳/۸۲). [٩۱۵] «فتح الباری» (۱۱/۳٧۸-۳٧٩) با اندکی تصرف. [٩۱۶] «النهایة / الفتن الملاحم» (۱/۲۳۰-۲۳۱). [٩۱٧] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق، باب الحشر (۱۱/۳٧٧ با شرح فتح الباری) (حدیث ۶۵۲۲) و «صحیح مسلم» کتاب الجنة وصفة نعیمها باب فناء الدنیا و بیان الحشر یوم القیامة (۱٧/۱٩۴-۱٩۵ با شرح نووی). [٩۱۸] روایت از طبرانی در «الکبیر» «الاوسط» و راویان آن مطمئن هستند «مجمع الزوائد» (۸/۱۲) همچنین حاکم آن را در «المستدرک» (۴/۵۴۸) روایت کرده است. و میگوید این حدیث صحیح است گرچه مسلم و بخاری آن را روایت نکردهاند و ذهبی نیز آن را تصحیح کرده است. [٩۱٩] «مسند امام احمد» (۵/۱۶۴-۱۶۵ با حاشیه منتخب کنز العمال) و «سنن نسائی» کتاب الجنائز باب البعث (۴/۱۱۶-۱۱٧) و «مستدرک حاکم» (۴/۵۶۴) حاکم میگوید این حدیث صحیح الاسناد است. [٩۲۰] روایت از امام احمد و ترمذی که تخریج آن گذشت (ص ۴۰۰). [٩۲۱] ابو ذکریا یحیی بن ابن بکیر اهل کوفه و در روایت حدیث موثوق به است او در سال (۲۰۸ یا ۲۰٩ ه) به رحمت ایزدی پیوست. «تهذیب الکمال» (۳/۱۴٩۱) و «تهذیب التهذیب» (۱۱/۱٩۰). [٩۲۲] «مسند احمد» (۴/۴۴۶-۴۴٧ با حاشیه منتخب کنز العمال). [٩۲۳] ترمذی (۶/۴۳۴-۴۳۵ با شرح تحفۀ الاحوذی) میگوید این حدیث حسن است و در هر دو روایت ابن حجر میگوید: ترمذی و نسائی آن را با سندی قوی روایت کردهاند «فتح الباری» (۱۱/۳۸۰). [٩۲۴] «مسند امام احمد» (۱۱/٩٩) (حدیث ۶۸٧۱) احمد شاکر میگوید اسناد حدیث صحیح است و «سنن ابو داوود» (٧/۱۵۸ با شرح عون المعبود) (۲۴۶۵) حافظ ابن حجر میگوید: احمد آن را روایت کرده است و سندش مشکلی ندارد. «فتح الباری» (۱۱/۳۸۰). [٩۲۵] «فتح الباری» (۱۱/۳۸۰) و «تفسیر ابن کثیر» (۸/۸۴-۸۵). [٩۲۶] «مسند احمد» (۵/۱٩۸-۱٩٩ با حاشیه منتخب الکنز) ابن حجر میگوید سندش صحیح است «فتح الباری» (۱۲/۴۰۲-۴۰۳). [٩۲٧] «فتح الباری» (۱۲/۴۰۳) حافظ ابن حجر میگوید: سندش حسن است. [٩۲۸] «سنن ابو داود (٧/۱۶۰-۱۶۱ با شرح عون المعبود) (حدیث ۲۴۶۶). و حدیث صحیح است «صحیح الجامع الصغیر» (۳/۲۱۴-۲۱۵) (حدیث ۲۵۵۳). [٩۲٩] «صحیح بخاری» کتاب الفتن باب قول النبی ج «الفتنۀ من قبل المشرق» (۱۳/۴۵ با شرح فتح الباری». [٩۳۰] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۲۵٧) تعلیق محمد فهیم ابو عبیه. [٩۳۱] «تفسیر قرطبی» (۱۸/۳-۲) و «التذكرة» (ص ۱٩۸-۱٩٩). [٩۳۲] «فتح الباری» (۱۱/۳٧٩) و «التذكرة» (ص ۱٩٩). [٩۳۳] حافظ ابو عبدالله حسین بن حسن ابن محمد ابن حلیم جرجانی فقیه شافعی و متولی قضاء در بخاری از جمله مصنفات او «المنهاج فی شعب الإیمان» که در آن بسیار از حافظ بیهقی نقل کرده است. وفات حلیمی در سال (۴۰۳ ه) در سن ۶۵ سالگی اتفاق افتاد «المنهاج فی شعب الإیمان» (۱/۱۳-۱٩) و «تذکرة الحفاظ» (۳/۱۰۳۰) و «شذرات الذهب» (۳/۱۶٧-۱۶۸). [٩۳۴] «المنهاج فی شعب الإیمان» (۱/۴۴۲). [٩۳۵] «فتح الباری» (۱۱/۳۸۰). [٩۳۶] «مسند احمد» (۱۶/۳۶۵) (حدیث ۸۶۳۲) تحقیق احمد شاکر. اما حافظ ابن حجر روایت علی بن زید بن جدعان را ضعیف میداند «فتح الباری» (۱۱/۳۸۱). [٩۳٧] «فتح الباری» (۱۱/۳۸۰-۳۸۱). [٩۳۸] «شرح نووی بر مسلم» (۱٧/۱٩۴-۱٩۵). [٩۳٩] «النهایة / الفتن و الملاحم» (۱/۳۲۰-۳۲۱) تحقیق د. طه زینی. [٩۴۰] «صحیح بخاری» کتاب الرقاق، باب الحشر (۱۱/۳٧٧ با شرح فتح الباری). [٩۴۱] «فتح الباری» (۱۱/۳۸۲).
شامل مهمترین نتایج بحث است که عبارتند از:
۱- ایمان به نشانههای قیامت جزو ایمان به غیب است و ایمان مسلمان جز با آن کامل نمیشود.
۲- ایمان به نشانههای قیامت زیر مجموعه ایمان به آخرت است.
۳- هر حدیثی از پیامبر به اثبات برسد (خواه آحاد باشد یا متواتر) تایید و ایمان به آن واجب است. عقائد با اخبار آحاد صحیح نیز ثابت میشود.
۴- پیامبر امتش را از وقایع گذشته و آینده تا روز قیامت با خبر میسازد. و اخبار مربوط به نشانههای روز قیامت قسمت زیادی از آن را تشکیل میدهند.
۵- علم به زمان وقوع روز قیامت خاص خداوند است و هیچ ملائکه یا پیامبری از آن اطلاع ندارد.
۶- حدیث صحیحی در مورد تحدید عمر دنیا به اثبات نرسیده است.
٧- بسیاری از نشانههای کوچک روز قیامت ظاهر شدهاند و جز اندکی از آنها باقی نمانده است.
۸- منظور از ظهور کلی نشانههای کوچک روز قیامت تکمیل ظهور هر یک از نشانهها است بگونهای که جز در موارد اندک مقابل آنها باقی نمانده باشد.
٩- همه نشانههای قیامت ممنوع نیستند یعنی ممکن است هر کدام از آنها حرام، واجب، مباح، خیر و یا شر باشند.
۱۰- تاکنون هیچ کدام از نشانههای بزرگ قیامت ظاهر نشدهاند.
۱۱- هرگاه یکی از نشانههای روز قیامت ظاهر شود بقیه نیز مانند دانههای تسبیحی که بند آن قطع شده باشد به دنبال آن میآیند.
۱۲- نشانههای ظاهر شده قیامت جزو معجزات پیامبر به شمار میآیند. زیرا ایشان از حوادثی در آینده خبر داده است که دقیقاً واقع شدهاند.
۱۳- ظهور بسیاری از نشانههای قیامت دلیل بر نابودی قریب الوقوع جهان است. آنها مانند علامت مرگ ظاهر شده بر انسان محتضرند.
۱۴- تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع نکند در توبه بر روی انسان باز است اما بعد از آن در توبه بسته میشود.
۱۵- طلوع خورشید از مغرب مقارن با برپایی قیامت نیست بلکه بعد از آن برخی از امور دنیوی مانند معاملات و غیره صورت میگیرد.
۱۶- آخرین نشانه قیامت ظهور آتشی است که مردم را در سرزمین شام جمع میکند و این حشر در دنیا و قبل از بر پا شدن قیامت اتفاق میافتد.
۱٧- در زمان برپا شدن قیامت انسان مسلمان وجود ندارد.
از خداوند عافیت را میطلبیم و الله اعلم.
والحمد لله رب العالمين وصلى الله على نبينا محمد وعلى آله وصحبه وسلم تسليماً کثيراً.