1871

مشخصات کتاب

خلاصه‌ ‌کلام در احکام ایمان و اسلام




تأليف:

عبدالله بن محمد الطیار

مقدمه

ستایش از آن الله است؛ او را حمد گفته و از او یاری می‌جوییم و به سوی وی باز می‌گردیم و از بدی‌های درون و کردار ناشایستمان به او پناه می‌بریم. الله هر که را هدایت کند او گمراه‌گری نخواهد داشت و هرکه را گمراه سازد وی هدایتگری نخواهد یافت، و گواهی می‌دهم که معبود حقی نیست جز الله که یگانه است و بی‌شریک، و گواهی می‌دهم که محمد بنده و فرستادۀ اوست:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢ [آل عمران: ۱۰۲].

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید آنگونه كه حق تقوا و پرهيزكارى است ، از خدا بپرهيزيد واز دنيا نرويد، مگر اينكه مسلمان باشيد)

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١ [النساء: ۱].

(اى مردم، از مخالفت پروردگارتان بپرهيزيد، همان كسى كه همه‌ى شما را از يك انسان (آدم) آفريد، وهمسر (حوا) اورا نيز از جنس او خلق كرد، واز آن دو، مردان وزنان فراوانى منتشر ساخت و از آن الله که به [نام] او از همدیگر درخواست می‌کنید پروا نمایید؛ و نيز از قطع رابطه با خويشاوندان خود پرهيز كنيد، زيرا خداوند مراقب شما است.)

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١ [الأحزاب: ٧۰-٧۱].

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوای الهی را پیشه کنید و سخنی استوار گویید (۷۰) تا کارهایتان را برای شما به صلاح آورد و گناهانتان را برایتان بیامرزد و هر که خدا و پیامبرش را اطاعت کند بی‌شک به رستگارى عظيمى دست يافته است).

خداوند متعال عبادت خود را برای بندگان مشروع گردانده و آن را هدف آفرینش قرار داده است و می‌فرماید:

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ [الذاريات: ۵۶].

(و جنیان و انسان‌ها را نیافریدم جز آنکه مرا عبادت کنند).

همینطور پیام همۀ پیامبران به قوم خویش چنین بود که:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ [النحل: ۳۶].

(و بی‌شک در هر امتی پیامبری برانگیخته ساختیم [تا به آنان بگوید] الله را عبادت کنید و از طاغوت دوری گزینید).

﴿ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٦٥ [الأعراف: ۶۵].

(خدا را عبادت کنید که شما معبودی جز او ندارید. آیا پرهیزگاری پیشه نمی‏کنید؟).

شیخ الاسلام ابن تیمیه -رحمه الله- در این باره می‌گوید: «دین حق همان محقق ساختن عبودیت همه جانبه برای خدا است؛ یعنی محقق گرداندن محبت خدا در همه سطوح، و هرچه عبودیت بنده کامل‌تر باشد محبت او نسبت به پروردگارش کامل‌تر خواهد بود و [در نتیجه] محبت پروردگار برای بنده‌اش نیز کامل‌تر می‌شود... و هر محبتی که برای الله نباشد باطل است و هر کاری که هدفِ آن [خشنودی] الله نباشد نیز باطل است» [۱].

چه بسیارند کسانی که در فهم ارکان اسلام کوتاهی می‌ورزند و به همین سبب شاهد اشتباهات بسیاری در مهم‌ترین عبادات مانند نماز و زکات و روزه و حج هستیم. آنچه از امت اسلام انتظار می‌رود این است که به سرچشمۀ زلال [این دین] باز گردند و از سیرت سلف امت آگاهی یابند تا بتوانند الگویی نیک را برای جامعه پدید آورند، زیرا هیچ راه نجات و عزت و رستگاری برای امت قابل تصور نیست مگر با عبادت حقیقی خدا بر اساس آنچه خودش ـ سبحانه و تعالی ـ برای بندگانش مشروع ساخته است؛ و هر عبادتی که مخالف راه و روش رسول الله ـ ج ـ باشد باطل و مردود است. پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «هرکس کاری انجام دهد که مطابق دين وسنت ما نباشد، [کار] مردود است» [۲].

اما بسیاری از مردم این ندا را اجابت نکرده و مفهوم آن را منحرف ساختند؛ بر این اساس لازم است این مفهوم دوباره اصلاح گردیده و ارکان اسلام ـ به ویژه برای عامۀ مردم ـ به روشی آسان و بر اساس دلیل، توضیح داده شود.

به همین سبب، دانشگاه اسلامی امام محمد بن سعود ـ که همیشه در اینگونه موارد پیش قدم است ـ اقدام به انتشار سلسله رسائلی برای آشنایی با اسلام کرده است.

مرکز پژوهش‌های علمی این دانشگاه مسئولیت تألیف کتابی دربارۀ ارکان اسلام را بر عهدۀ اینجانب گذاشت تا به کسانی که خواهان شناخت احکام متعلق به این ارکان هستند، كمک كند و ضمن پذيرش اين درخواست، تأليف كتاب را با عنوان خلاصة الكلام في أركان الإيمان والاسلام پذيرفته ام. امیدوارم آنچه نوشته‌ام برای بسیاری از مردم سودمند افتد و از خداوند عزوجل خواهانم مرا با آنچه آموخته‌ام سود رساند و آنچه را نمی‌دانم به من بیاموزد و اجر و پاداش را برای همۀ کسانی که به من پیشنهاد كرده، و مرا یاری و تشویق نمودند بنویسد.

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد

ابومحمد، عبدالله بن محمد بن احمد الطیار

[۱] العبودیة (۴۱). [۲] به روایت مسلم در کتاب الأقضیة، باب «نقض الأحکام الباطلة ورد محدثات الأمور» شمارۀ ۴۴۹۳.

مبحث نخست: ایمان

معنای لغوی: باور داشتن، راست شمردن.

معنای شرعی: اعتقاد با قلب و نطق با زبان و عمل با اعضا و جوارح. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿۞قَالَتِ ٱلۡأَعۡرَابُ ءَامَنَّاۖ قُل لَّمۡ تُؤۡمِنُواْ وَلَٰكِن قُولُوٓاْ أَسۡلَمۡنَا وَلَمَّا يَدۡخُلِ ٱلۡإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمۡ [الحجرات: ۱۴].

([برخی از] بادیه‌نشینان گفتند: ایمان آوردیم؛ بگو ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید اسلام آوردیم، و هنوز ایمان در دل‌های شما داخل نشده است).

پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «ایمان آن است که به الله و ملائکه و کتابها و پیامبران وی و آخرت ایمان بیاوری و [همچنین] به تقدیر خیر و شر باور داشته باشی» [۳]، و حسن بصری ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «ایمان به آرزو و ادعا نیست بلکه چیزی است که در قلب جای گرفته و عمل آن را تأیید نماید».

اما اگر اسلام و ایمان همراه یکدیگر بیایند، اسلام به معنای اعمال ظاهری و ایمان به معنای اعمال قلبی خواهد بود، و هرگاه اسلام و ایمان جداگانه یاد شوند ـ یعنی اسلام بدون ایمان بیاید ـ منظور از اسلام همۀ دین خواهد بود. همینطور اگر از ایمان به تنهایی ـ یعنی بدون کلمه‌ی اسلام ـ یاد شود مراد از آن همۀ دین است. بنابراین اگر با هم بیایند [از نظر معنا] جدا خواهند شد و اگر جدا ذکر شوند [در معنا] یکی خواهند شد.

اصول ایمان: اصول ایمان که باور به آن‌ها واجب است شش مورد می‌باشد که الله متعال در کتاب خود آنها را یاد کرده، و نیز در سنت پیامبر ـ ج ـ آمده است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ [البقرة: ۱٧٧].

(نیکوکاری آن نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که کسی به الله و روز بازپسین و ملائکه و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آورد).

این آیه پنج اصل از اصول ایمان را فراهم آورده است:

۱- ایمان به الله.

۲- ایمان به آخرت.

۳- ایمان به فرشتگان.

۴- ایمان به کتاب‌های آسمانی.

۵- ایمان به پیامبران الهی.

تنها ایمان به قَدَر باقی می‌ماند که خداوند متعال در آیۀ دیگری آن را یاد کرده است:

﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩ [القمر: ۴٩].

(ما هر چیزی را بر اساس قدر (اندازۀ مشخص) آفریدیم).

اما نصوص سنت در این باره بسیار است که به ذکر یکی از آن‌ها که اساس بیان اصول ایمان و اسلام و احسان است ـ یعنی حدیث جبرائیل ـ بسنده می‌کنیم. در این حدیث جبرائیل از رسول الله ـ ج ـ پرسید: برایم دربارۀ ایمان بگو؟ پیامبر خدا ـ ج ـ فرمود: «ایمان این است که به الله و فرشتگان او و کتاب‌هایش و پیامبرانش و روز آخرت و قدر خیر و شرِ آن ـ ایمان بیاوری» [۴].

این‌ها شش رکن ایمان هستند که هم‌اکنون با کمی توضیح به بیان آن خواهیم پرداخت.

[۳] به روایت مسلم در کتاب الإیمان باب «معرفة الإیمان والإسلام والقدر وعلامة الساعة» شمارۀ ۸. [۴] پیشین.

نخست: ایمان به الله

معنای ایمان به الله: اقرار و اعترافی است که مستلزم پذیرش اخبار [وحی] و گردن نهادن در برابر احکام [شرع] است. بر این اساس که این جهان آفریدگاری دارد که وجود دارد، و پروردگاری که در ربوبیت و الوهیت و صفات خود یگانه است.

بر اساس معنایی که یاد شد، آشکار می‌گردد که ایمان به الله در بر گیرندۀ چند مورد است:

مورد نخست: ایمان به وجود خداوند متعال

چهار چیز انسان را به وجود پروردگار ـ سبحانه و تعالی ـ راهنمایی می‌کنند:

۱- عقل

۲- حس

۳- فطرت

۴- شریعت

۱- دلالت عقل بر وجود خدای متعال

این جهان با نشانه‌هایی که در خود دارد و موجودات حسیِ آن خود دلیلی است بر وجود خدای متعال. همۀ این جهان‌های بالا و پایین باید پدید آورنده‌ای داشته باشند که آن‌ها را به وجود آورده و به اداره‌شان می‌پردازد. محال است که موجودی ایجاد کننده‌ای نداشته باشد و محال است که خودش خود را پدید آورده باشد. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ ٣٦ [الطور: ۳۵-۳۶].

(آیا از هیچ آفریده شده‌اند یا آنکه خودشان خالق [خود] هستند؟ (۳۵) یا آسمان‌ها و زمین را [آن‌ها] خلق کرده‌اند؟ [نه] بلکه یقین ندارند).

جبیر بن مطعم ـ س ـ که هنوز اسلام نیاورده بود، هنگامی که این آیات را شنید گفت: «نزدیک بود قلبم [از سینه] بیرون آید». این بدان سبب بود که ایمان در قلب او جای گرفته بود. پروردگار سبحان بسیاری از بندگانش را به استدلال بر اساس نشانه‌های آشکار خود از جمله مخلوقات جهان بالا و پایین راهنمایی می‌کند، چنانکه می‌فرماید:

﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ ٢٠ [الذاريات: ۲۰].

(و در زمین نشانه‌هایی است برای اهل یقین).

یعنی: به این زمین و نشانه‌هایی که در آن هستند از انواع گوناگون گیاهان و روییدنی‌هایی که دال بر عظمت آفریدگار آن و قدرت شگفت انگیز اوست بنگرید.

۲- دلالت حس بر وجود الله سبحانه و تعالی

انسان برای خواسته‌های دنیایی به درگاه خداوند دست دعا بلند می‌کند و او را فرا می‌خواند و طولی نمی‌کشد که دعایش مستجاب می‌شود و آن را به چشمان خود می‌بیند. آیا این نشانۀ وجود او ـ سبحانه و تعالی ـ نیست؟ این قضیه‌ای است که همه آن را مشاهده کرده‌اند و حتی کافران و ملحدان به آن معترفند. چه زیباست داستانی که از یکی از دعوتگران شنیدم؛ می‌گفت: «در سفر به یکی از کشورها سوار هواپیما بودیم که ناگهان مشکلی برای هواپیما پیش آمد و مسافران از مرگ خود مطمئن شدند؛ اینجا بود که قرآن خودم را برداشتم و شروع به خواندن کردم. ملحدی کنار دستم نشسته بود؛ با صدای بلند به من گفت: «بیشتر بخون!» سپس کنارم ایستاد و باز گفت: «بیشتر بخون! صدایت بلند کن! شاید خدا ما را نجات دهد...» و الحمدلله از آن مخمصۀ خطرناک نجات پیدا کردیم». این رفتار آن ملحد عجیب نیست و مشرکانِ پیش از او نیز چنین بوده‌اند؛ کسانی که خدای متعال درباره‌ی آنها می‌فرماید:

﴿فَإِذَا رَكِبُواْ فِي ٱلۡفُلۡكِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ إِذَا هُمۡ يُشۡرِكُونَ ٦٥ [العنكبوت: ۶۵].

(هنگامی که بر سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می‏خوانند و غیر او را فراموش می‏کنند، اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می‏شوند.)

و این نشانه‌ای است حسی بر وجود خداوند متعال.

۳- دلالت فطرت بر وجود خداوند متعال

بسیاری از مردم که فطرتشان دچار انحراف نشده به وجود خداوند اعتقاد دارند و بلکه حتی حیوانات بی‌زبان نیز به وجود خدا و یگانگی وی معترفند. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ ١٧٣ [الأعراف: ۱٧۲-۱٧۳].

(و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریۀ آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم. تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم (۱۷۲) یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بوده‌اند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم؛ آیا ما را به خاطر آنچه باطل‌گرایان انجام داده‌اند هلاک می‌کنی؟).

این آیه نشانگر این است که انسان بر اساس فطرت خود به وجود پروردگار متعال معترف است.

۴- دلالت شرع بر وجود خداوند متعال

پیامبران شریعت خداوند ـ که هر آنچه به سود بشر است دربر دارد ـ را با خود آورده‌اند، و این نشان می‌دهد که فرستنده‌ی آنها پروردگار جهانیان است، به ویژه این قرآن مجید که بشر از آوردن همانند آن عاجز و ناتوانند.

از دیگر نشانه‌های وجود خدا، حیوانات و دشت‌ها و کوه‌ها و رودها و دریاها و گوناگونی زبان‌ها و رنگ پوست مردمان و اختلاف آنان در عقل و فهم و کردار و خوش‌بختی و نگون بختی می‌باشند، و همچنین قرار گرفتن هر یک از اعضای بدن آدمیان در همان جایی که به آن نیاز دارند. به همین سبب پروردگار متعال می‌فرماید:

﴿وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٢١ [الذاريات: ۲۱].

(و در وجود خودتان [نشانه‌هایی است]؛ آیا نمی‌بینید؟)

فيا عجبا كيف يعصى الإله
أم كيف يجحده الجاحد
ولله في كل تحريكة
وفي كل تسكينة شاهد
وفي كل شيء له آية
تدل على أنه واحد

شگفتا که خداوند نافرمانی می‌شود، یا اینکه منکران او را انکار می‌کنند در حالی که هر حرکت و سکونی گواه وجود او هستند و در هر چیزی نشانه‌ای وجود دارد که به یکتایی او رهنمون می‌کند.

ابونواس راست گفت که:

تأمل في رياض الأرض وانظر
إلى آثار ما صنع المليك
عيون من لجين شاخصات
بأحداق هي الذهب السبيك
على قضب الزبرجد شاهدات
بأن الله ليس له شريك

در بوستان زمین بیاندیش، و به آثار آفرینش خداوند مالک بنگر، [به گل هایی بنگر که] مانند چشم‌هایی از نقره‌اند که پیرامون آن را حاشیه‌ای از طلا پوشانده است و بر شاخه ‌های زمردین قرار گرفته‌اند، گواهی می‌دهند که الله هیچ شریکی ندارد.

چه زیباست پاسخ آن عرب بادیه‌نشین هنگامی که از وی دربارۀ وجود پروردگار پرسیدند؛ وی گفت: سبحان الله! پِشکل دلیلِ بر شتر است، و جای پا نشانۀ مسیر حرکت است؛ چه رسد به آسمانی که برج‌ها دارد و زمینی که راه‌ها دارد و دریایی که موج‌ها؛ آیا این نشانۀ وجود آن لطیفِ خبیر نیست؟

مورد دوم: از جملۀ آنچه ایمان به خدا در خود دارد، ایمان به الوهیت (معبود بودن) خداوند است؛ به این معنا که با اعتقاد قلبی و اقرار زبانی او را تنها معبود حقیقی بدانند که در الوهیت خود هیچ شریکی ندارد و همۀ چیزهایی که جز او مورد عبادت قرار می‌گیرد همه باطل است. پروردگار متعال می‌فرماید:

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٦٢ [الحج: ۶۲].

(این بدان سبب است که الله خود حق است و آنچه به جای او می‌خوانند آن باطل است و و خداوند بلند مقام و بزرگ است).

و می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ٢١ [البقرة: ۲۱].

(ای مردم پروردگارتان را که شما و کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده است پرستش کنید، باشد که به تقوا گرایید).

﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ [الإسراء: ۲۳].

(و پروردگارت مقرر کرد که جز او را مپرستید).

و رسول الله ـ ج ـ به نقل از خدای متعال می‌فرماید: «من بی‌نیازترین شرکاء از داشتن شریکم. هر که کاری را انجام دهد که در آن کسی را با من شریک گرداند او و شرکش را ترک می‌گویم» [۵].

بنابراین بر بنده واجب است که در هیچ یک از انواع عبادات مانند نذر و قربانی و دعا و استغاثه و یاری جستن و فروتنی و خضوع و خشیت و انابه و نماز و حج و زکات و دیگر عبادات رو به سوی هیچ کس جز خداوند متعال نیاورد چرا که انجام این عبادات برای غیر خدا شرک است.

مسالۀ سوم: از دیگر مواردی که زیر مجموعه‌ی ایمان به خدا می‌باشد: ایمان به نام‌ها و صفات خداوند متعال است.

ایمان به نام‌های خدا و صفات او یعنی اثبات نام‌ها و صفاتی که الله متعال در قرآن کریم و سنت پیامبرش ـ ج ـ برای خود اثبات نموده به صورتی که شایستۀ اوست، بدون هیچگونه تحریف و یا تعطیل و یا بیان چگونگی و تمثیل آن. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا [الأعراف: ۱۸۰].

(و الله دارای نام‌های نیک است؛ پس او را با آن [نام‌ها] فرا خوانید).

بنده باید عظمت این نام‌ها و صفات را احساس کرده و با آن‌ها بندگی خداوند ـ عزوجل ـ را به جای آورد.

[۵] به روایت مسلم در کتاب «الزهد» باب «من أشرك في عمله غیر الله» (۲۲۹۸).

ثمرات ایمان به خدا

ایمان به خدای متعال دارای ثمراتی بس بزرگ است از جمله:

۱- محقق شدن توحید خداوند متعال، به طوری که بنده به غیر او وابسته نمی‌شود.

۲- به دست آمدن کمال محبت خدای متعال و بزرگداشت وی بر اساس نام‌های نیک و صفات والای او.

۳- محقق شدن عبادت خدا با انجام دستورات و خودداری و دوری از منهیات وی.

۴- آزادی بنده از بندگی مخلوقات و وابستگی به آنان و ترس و امید به آن‌ها و رهایی از انجام اعمال برای آنان که این همان عزت حقیقی است.

دوم: ایمان به ملائکه

ملائکه چه کسانی هستند؟ آفریدگانی غیبی هستند که خداوند متعال آنان را از نور آفریده و فرمانبردار و فروتن در برابر خودش قرارشان داده است. هر یک از آنان وظیفه‌ای ویژه دارند؛ جبرئیل مأمور وحی است و اسرافیل مأمور دمیدن در شیپور و همچنین یکی از حاملان عرش الهی است. میکائیل مأمور باران و روییدنی‌ها است و برخی دیگر مسئول گرفتن جان‌ها هستند یعنی مَلَک الموت و یاران وی، و دیگر ملائکه‌ای که کارها و وظایفشان را می‌دانیم.

چگونه به ملائکه ایمان بیاورم؟

۱- ایمان بیاور که آنان جزو عالم غیبی هستند که دیده نمی‌شوند گرچه امکان این هست که دیده شوند اما اصل این است که آنان دیده نشوند. آنان از نور آفریده شده‌اند و به طور کامل تسلیم و فروتن در برابر الله متعال می‌باشند. خداوند می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ عَلَيۡهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٞ شِدَادٞ لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦ [التحريم: ۶].

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید خود و خانواده خویش را از آتشی که سوختِ آن مردم و سنگ‌هاست حفظ کنید. بر آن [آتش] ملائکه‌ای خشن [و] سخت‌گیر [گمارده شده] اند [که] از آنچه الله به آنان دستور داده سرپیچی نمی‌کنند و آنچه را که مامورند انجام می‌دهند).

۲- به نام‌های آن عده از ملائکه که [توسط قرآن و سنت] به آن پی برده‌ایم، و همچنین به وظایف آنان ایمان بیاوریم.

ثمرات ایمان به ملائکه:

۱- علم به عظمت خداوند وقدرت و چیرگی او

۲- سپاسگزاری از الله به خاطر توجه‌اش به بنی آدم؛ زیرا از میان همین ملائکه برخی را مأمور حفاظت از آنها قرار داده است.

۳- ملائکه را به سبب آنکه عبادت پروردگار را به جای می‌آورند دوست بداریم [۶].

[۶] محاضرات في‌العقیدة والدعوة، شیخ صالح الفوزان (۱/ ۲۸۱).

سوم: ایمان به کتاب‌ها

معنای ایمان به کتاب‌ها این است که به طور حتم معتقد باشیم این کتاب‌ها با حق مبین و هدایت آشکار از سوی خدای متعال نازل شده و قطعاً کلام پروردگار است نه هیچکس دیگر.

ایمان به کتاب‌های الهی این موارد را در خود دارد:

۱- ایمان به اینکه این کتاب‌ها حقیقتاً از سوی خدا نازل شده است.

۲- ایمان به نام‌های آن دسته از کتاب‌ها که نام‌ها آن را [بر اساس قرآن و سنت] می‌دانیم، مانند قرآن که بر محمد ـ ج ـ نازل شد و تورات که بر موسی ـ علیه السلام ـ فرو فرستاده شده و انجیل که بر عیسی ـ علیه السلام ـ نازل گردید و زبور که بر داوود ـ علیه السلام ـ نازل شده است. اما آن دسته از کتاب‌ها که نام‌هایشان را [بر اساس قرآن و سنت] نمی‌دانیم به طور کلی به آن ایمان می‌آوریم.

۳- راست شمردن اخباری که در این کتاب‌ها آمده، مانند اخبار قرآن و اخبار کتاب‌های پیشین که دچار تحریف نشده است.

۴- عمل به احکام این کتاب‌ها که منسوخ نشده و خشنودی و تسلیم در برابر آن. همۀ کتاب‌های پیشین توسط قرآن عظیم منسوخ شده‌اند. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِ [المائدة:۴۸].

(و ما این کتاب را به حق به سوی تو فرو فرستادیم در حالی که تصدیق کنندۀ کتاب‌های پیشین و حافظ ونگاهبان آن‌هاست).

یعنی: حاکمِ بر آن. بر این اساس عمل کردن به هیچ یک از احکام کتاب‌های پیشین جایز نیست مگر آنکه به صحت رسیده و قرآن آن را تایید کرده باشد.

ثمرات ایمان به کتاب‌های الهی

۱- پی بردن به توجه و عنایت خدای متعال نسبت به بندگانش، به طوری که برای هر قومی کتابی جهت هدایتشان نازل کرده است.

۲- پی بردن به حکمت الله متعال، چرا که برای هر قومی دستورات و احکامی قرار داده که مناسب حالشان است. پروردگار بزرگ می‌فرماید:

﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا [المائدة: ۴۸].

(برای هر یک از شما شریعت و راه و روشی قرار داده‌ایم).

۳- شکر نعمت الله برای فرو فرستادن این کتاب‌ها. [٧]

[٧] شیخ محمد بن صالح العثیمین، شرح أصول الإیمان.

چهارم: ایمان به پیامبران

پیامبران چه کسانی هستند؟ پیامبران گروهی هستند که توسط الله متعال برگزیده شده‌اند تا واسطه‌ای باشند بین او و بندگان برای ابلاغ شریعت او و آنچه در مورد خداوند بر بندگان لازم است، و همچنین چیزهای دیگری که برایشان وحی نموده است. اولینِ پیامبران، نوح ـ علیه السلام ـ است و آخرینشان محمد ج. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ [الأحزاب: ۴۰].

(محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی فرستادۀ خدا و ختم کننده‌ پیامبران است).

پیامبران انسان‌هایی هستند که توسط خداوند آفریده شده‌اند و از هیچ ویژگی خدایی برخوردار نیستند، بنابراین استغاثه و دعای آنان و نذر و قربانی و دیگر انواع عبادت برای آنان جایز نیست. خداوند متعال به پیامبرش ـ ج ـ می‌فرماید:

﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨ [الأعراف: ۱۸۸].

(بگو جز آنچه الله بخواهد برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم و اگر غیب می‌دانستم قطعا خیر بسیاری می‌اندوختم و هرگز به من آسیبی نمی‌رسید؛ من جز بیم دهنده و بشارتگری برای گروهی که ایمان می‌آورند، نیستم).

ایمان به پیامبران چه معنایی دارد؟

ایمان به پیامبران دربرگیرنده‌ی چهار مسأله است:

۱- اینکه رسالت آنان حق و از سوی خدای متعال است؛ یعنی هر کس به رسالت یکی از آنان کفر ورزید، به همۀ آنان کفر ورزیده است، مثلا نصرانیانی که رسالت محمد ـ ج ـ را تکذیب کرده‌اند و از پیروی او سر باز زده‌اند در واقع مسیح بن مریم را تکذیب کرده‌اند و او را پیروی نکرده‌اند، زیرا مسیح آنان را به آمدن محمد ـ ج ـ بشارت داده است.

۲- ایمان به آن دسته از پیامبران که نامشان را می‌دانیم مانند محمد و ابراهیم و عیسی و موسی و نوح و دیگران که در قرآن از آن‌ها نام برده شده است و همچنین ایمان به پیامبرانی که نام‌شان را نمی‌دانیم به طور کلی ایمان داشته باشیم.

۳- راست شمردن اخبارِ پیامبران که از طریق صحیح به ما رسیده است.

۴- عمل به شریعت پیامبری که به سوی ما فرستاده شده یعنی محمد ـ ج ـ که خاتم پیامبران است.

ثمرات ایمان به پیامبران

۱- پی بردن به رحمت خداوند و عنایتش نسبت به بندگان، به طوری که پیامبران را برای راهنمایی مردم به راه راست به سوی آنان فرستاده تا چگونگی بندگی الله را برایشان تبیین نمایند.

۲- شکر پروردگار برای این نعمت.

۳- محبت پیامبران ـ صلی الله علیهم وسلم ـ و بزرگداشت و ستایش آنان.

پنجم: ایمان به روز آخرت

منظور از روز آخرت همان روز قیامت است. روزی که خداوند مردم را برای حسابرسی و پاداش برانگیخته خواهد کرد. این روز را روز آخرت نامیده‌اند چرا که روز دیگری پس از آن نیست و اهل بهشت در جایگاه‌های خود مستقر می‌شوند و اهل آتش نیز در جایگاه خود. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ [البقرة: ۱٧٧].

(اما نیکی آن است که کسی به الله و روز بازپسین ایمان بیاورد).

و می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ يُوقِنُونَ ٤ [البقرة: ۴].

(و آنان که به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل شده ایمان می‌آورند و آنند که به آخرت یقین دارند).

این پنجمین رکن از ارکان ایمان است و هر که آن را انکار نماید کفر ورزیده است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧ [التغابن: ٧].

(کسانی که کفر ورزیدند، پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد؛ بگو آری سوگند به پروردگارم حتما برانگیخته خواهید شد سپس شما را به آنچه کرده‌اید واقف خواهند ساخت و این برای خدا آسان است).

ایمان به آخرت بیانگر چیست؟

ایمان به آخرت در بر گیرندۀ مسائلی است از جمله:

۱- ایمان به حسابرسی و پاداش، چرا که خداوند متعال بندگان را بر اساس اعمالش مورد محاسبه قرار می‌دهد و هر یک را بر اساس کارهایی که کرده‌اند پاداش می‌دهد. الله متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم ٢٦ [الغاشية: ۲۵-۲۶].

(در حقیقت بازگشت آنان به سوی ماست (۲۵) آنگاه حساب آنان به عهدۀ ماست).

۲- ایمان به بهشت و جهنم و اینکه این دو، زندگیِ ابدی مخلوقات هستند. خداوند بهشت را برای اهل طاعت خود آماده کرده است: مومنان راستین و مخلص، و آتش را برای اهل معصیت، یعنی کافران و منافقان.

خداوند در بیان سرزمین مومنان می‌گوید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ خَيۡرُ ٱلۡبَرِيَّةِ ٧ جَزَآؤُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗا [البينة: ٧-۸].

(در حقیقت کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام داده‌اند آنانند که بهترین آفریدگانند (۷) پاداش آنان نزد پروردگارشان باغ‌های همیشگی است که از زیر [درختان] آن نهرها روان است؛ جاودانه تا ابد در آن خواهند ماند).

و در بیان حال کافران و منافقان می‌فرماید:

﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِيٓ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ١٣١ [آل عمران: ۱۳۱].

(و از آتشی بترسید که برای کافران آماده شده است).

و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِيرًا ٦٤ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ٦٥ [الأحزاب: ۶۴-۶۵].

(همانا الله کافران را نفرین کرده و برای آن‌ها آتشی فروزان آماده کرده است (۶۴) جاودانه در آن می‌مانند، نه یاری می‌یابند و نه یاوری).

از جمله مواردی که به ایمان به آخرت مربوط است، باور داشتن هر چیزی است که پس از مرگ رخ خواهد داد، مانند:

۱- فتنۀ قبر. منظور از فتنۀ قبر، سوالاتی است که پس از دفن میت از وی خواهد شد، به طوری که دربارۀ پروردگارش و دینش و پیامبرش از وی پرسیده می‌شود. مومن در پاسخ این سوال می‌گوید: پروردگارِ من الله است، دینم اسلام است و پیامبرم محمد ـ ج ـ است. اما کافر می‌گوید: ها... ها... نمی‌دانم!

۲- عذاب و نعیم قبر: اهل ایمان در قبرهای خود خوش می‌گذرانند و لذت می‌برند، و قبرشان تا اندازه‌ای که چشم کار می‌کند گسترده می‌شود و هر یک از آن‌ها جایگاه خود را در بهشت خواهد دید.

اما کافران و منافقان و ستمگران در قبرهای خود معذب هستند و قبر بر آنان تنگ شده آکنده از آتش خواهد شد و جایگاه خود را در جهنم خواهند دید. از عذاب قبر به خداوند متعال پناه می‌بریم.

ثمرات ایمان به روز آخرت

۱- رغبت به انجام طاعات و حرص بر آن و پشیمانی به خاطر از دست دادن آن.

۲- ترس و هراس از انجام گناه.

۳- آرامش و عدم بی‌تابی برای از دست رفتن دنیا به امید نعیم و خوشیِ آخرت.

ششم: ایمان به تقدیر

این ششمین رکن از ارکان ایمان است. معنای ایمان به تقدیر این است که خدای متعال آنچه را که شده و می‌شود می‌داند، و به احوال بندگان خود آگاه است و روزی و اجل و کارها و دیگر مسائل مربوط به آنان را می‌داند و هیچ چیز بر او پنهان نیست، و اینکه الله متعال تقدیر (اندازه‌های) بندگان را نوشته و هیچ چیز رخ نمی‌دهد مگر با علم و نوشته و خواسته و خلقت وی.

ایمان به تقدیر چند مساله را در بر می‌گیرد [۸]

نخست: باور به اینکه خداوند متعال به طور کلی و تفصیلی به همه چیز آگاه است. آنچه را شده و آنچه را خواهد شد و آنچه را که اگر بشود چگونه خواهد شد می‌داند.

دوم: ایمان به اینکه خداوند این را در لوح محفوظ نگاشته است.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ يَعۡلَمُ مَا فِي ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧٠ [الحج: ٧۰].

(آیا ندانسته‌ای که الله آنچه را در آسمان و زمین است می‌داند؟ این‌ها [همه] در کتابی [مندرج] است؛ قطعا این بر الله آسان است).

در صحیح مسلم آمده است که: «الله مقادیر آفریدگان را پنجاه هزار سال پیش از آفرینش آسمان‌ها و زمین نوشت». [٩]

سوم: ایمان به اینکه هیچ یک از کائنات به وجود نمی‌آیند مگر به خواست خدا، فرقی نمی‌کند که آن چیز در نتیجۀ فعل خداوند باشد یا فعل بندگان. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُ [القصص: ۶۸].

(و پروردگارت هرچه را بخواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند).

چهارم: ایمان به اینکه همۀ موجودات آفریدۀ خداوند سبحانه و تعالی می‌باشند، و ذره‌ای در آسمان و زمین نیست مگر آنکه خداوند خالق آن و خالق حرکات و سکناتش است و آفریدگار و پروردگاری جز وی ندارد. خدای متعال می‌فرماید:

﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُ [آل عمران: ۶].

(اوست که شما را هر طور که بخواهد در رحم‌ها صورتگری می‌کند).

و می‌فرماید:

﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ ٦٢ [الزمر: ۶۲].

(الله آفریدگار هر چیزی است و اوست که بر هر چیزی نگهبان است).

و می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ ٩٦ [الصافات: ٩۶].

(و الله شما را و آنچه انجام می‌دهید آفریده است).

[۸] شیخ محمد بن صالح العثیمین، شرح أصول الإیمان. [٩] به روایت مسلم در کتاب «القدر» باب «حجاج آدم وموسی علیهما السلام» (۲۶۵۳).

ثمرات ایمان به تقدیر

۱- اعتماد به الله در هنگام انجام اسباب، یعنی اینکه همۀ توجه بنده به خود سبب نباشد بلکه بر الله توکل نماید زیرا همه چیز به تقدیر وی بستگی دارد.

۲- بنده در صورت به دست آوردن آنچه آرزوی آن را داشته مغرور نمی‌شود بلکه می‌داند آن دستاورد در واقع نعمتی است از سوی الله که اسباب خیر و موفقیت را برای وی مقدر ساخته است.

۳- آرامش و آسایش درونی در برابر آنچه از سوی خداوند مقدر شده است، در نتیجه بنده برای از دست دادن آنچه دلخواهش بوده یا رخ دادن آنچه نمی‌پسندد آشفته و نگران نمی‌شود، زیرا همه چیز بر اساس تقدیر خداوند رخ داده است.

اهمیت عقیده

توجه به عقیده

بر اساس آنچه گذشت واضح شد رکن اساسی که دین بر آن بنا می‌شود، عقیده است؛ چرا که بدون عقیده مردم در تاریکی‌های شرک و شهوت‌های دنیا سرگردان می‌شوند. عقیده محرک و انگیزه اصلی زندگی انسان است و انسان بدون آن به چارپایان می‌ماند. خداوند دربارۀ کسانی که از عقیده محرومند می‌فرماید:

﴿أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَسۡمَعُونَ أَوۡ يَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا ٤٤ [الفرقان: ۴۴].

(يا گمان داری که بیشترشان می‌شنوند یا می‌اندیشند؟ آنان جز مانند چارپایان نیستند بلکه گمراه‌ترند).

و از آنجایی که نیاز مردم به عقیده بالاتر از نیازشان به آب و غذا است، شایسته است که بدان توجه نمایند.

اهداف عقیدۀ اسلامی

۱- خالص گرداندن نیت و عبادت برای خداوند متعال، زیرا وقتی خالق یکی است، واجب است که نیت و عبادت نیز تنها برای او باشد.

۲- آزاد سازی عقل و اندیشه از سرگردانی و حیرانی ناشی از تهی بودن قلب از عقیده؛ زیرا کسی که از عقیده محروم است از دو حالت خارج نیست: یا قلبش از هر عقیده‌ای خالی است و تنها بندۀ مادۀ محسوس است، و یا در گمراهی و خرافات دست و پا می‌زند.

۳- آرامش درونی و فکری؛ کسی که از عقیدۀ صحیح برخوردار است از نگرانی درونی و نا آرامی فکری در امان است زیرا این عقیده عامل ارتباط مؤمن با خالقِ اوست.

۴- سالم ماندن نیت و عمل نیک از انحراف؛ زیرا پیامبران به بیان عقیده پرداخته‌اند و پیروی از آنان رکنی از ارکان این دین است. بنابراین هرکه از پیروی پیامبران منحرف گردد در عقیده نیز به انحراف می‌رود.

۵- جدیت در کارها، به طوری که بنده هیچ فرصتی را برای انجام عمل نیک از دست نمی‌دهد و به سوی آن می‌شتابد و از اماکن گناه دوری می‌گزیند.

۶- تشکیل امتی نیرومند که همۀ داشته‌های خود را برای پایدار نمودن دین خود فدا می‌کند و به مصیبت‌هایی که در راه خداوند به وی می‌رسد توجهی نمی‌کند.

٧- دستیابی به خوشبختی دنیا و آخرت با اصلاح افراد و جوامع و به دست آوردن پاداش و کرامت.

از الله تبارک و تعالی خواهانم همۀ این اهداف را برای ما و دیگر مسلمانان محقق گرداند.

ولاء و براء

اهمیت ولاء و براء در عقیدۀ مسلمان

یکی از پایه‌های عقیدۀ اسلامی این است که هر مسلمان معتقدی باید با صاحبان این عقیده دوستی ورزد و با دشمنان آن دشمن باشد، یعنی اهل اخلاص و توحید را دوست بدارد و از اهل شرک بیزار باشد، و این همان راه و روش ابراهیم ـ علیه السلام ـ و همراهان اوست که خداوند متعال ما را دستور به پیروی از آنان داده است:

﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ [الممتحنة: ۴].

(قطعا برای شما در [پیروی] از ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکوست، آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جای الله می‌پرستید بیزاریم؛ به شما کفر می‌ورزیم و میان ما و شما دشمنی و کینۀ همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به الله ایمان آورید).

خداوند متعال همچنین در خطاب به مؤمنانی که به رسالت محمد ـ ج ـ ایمان آورده‌اند می‌فرماید:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١ [المائدة: ۵۱].

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید یهود و نصارا را به دوستی نگیرید [که] بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند و هر کس از شما آن‌ها را به دوستی گیرد از آنان خواهد بود؛ آری الله گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند).

بنابراین ولاء و براء اصلی است بس بزرگ از اصول دین و بسیار جای تأسف است که بسیاری از مردم نسبت به این اصل جاهلند؛ چه بسیارند کسانی که می‌شنوی دعوت به وحدت ادیان می‌دهند و نصرانیان را برادران خود می‌دانند ، بلکه مدعی‌اند یهودیان نیز برادران ما هستند؛ چه بسا ترس این می‌رود که [با چنین دعوتی] از اسلام خارج شده باشند، زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل عمران: ۱٩].

(همانا دین نزد الله همان اسلام است).

همانطور که خداوند متعال موالات با کافران که دشمن عقیدۀ اسلامی هستند را حرام اعلام نموده، دوستی و موالات مومنان را واجب دانسته است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦ [المائدة: ۵۵-۵۶].

(‏تنها الله و پیامبر او و مؤمنانی یاور و دوست شمایند كه خاشعانه و خاضعانه نماز را به جای می‌آورند و زکات مال به در می‌کنند (۵۵) و هر کس الله و پیامبر او و کسانی را که ایمان آورده‌اند به دوستی گیرد [از زمرۀ حزب الله است] و بی‌تردید حزب خدا پیروزند).

نمونه‌های موالات و دوستی با کافران

۱- شبیه ساختن خود به آنان در پوشش و سخن گفتن و دیگر مظاهر. هرگونه شبیه ساختن خود به کافران در مواردی که جزو ویژگی‌ها و سنت‌ها و رسوم و عبادات آنان هست، حرام می‌باشد؛ مانند تراشیدن ریش و بلند کردن سبیل و تقلید از لباس پوشیدن و روش غذا خوردن آنان و همینطور سخن گفتن به زبان کافران مگر برای نیاز.

۲- ماندن در سرزمین کافران و هجرت نکردن به سرزمین مسلمانان برای حفظ دین.

۳- سفر به سرزمین‌های کفر به هدف تفریح و خوشگذرانی.

۴- یاری دادن کافران علیه مسلمانان.

۵- یاری جستن از آنان و اعتماد به آن‌ها و دادن مسئولیت‌های مهم به کافران که باعث برملا شدن اسرار مسلمانان می‌شود و نزدیک ساختن آن‌ها و دادن مسئولیت‌های مشاوره‌ای به آنان.

۶- استفاده از تاریخِ آنان به ویژه تواریخی که نشان دهندۀ آداب و رسوم و اعیاد آنان باشد، مانند تاریخ میلادی.

٧- مشارکت در اعیاد آنان یا کمک در برگزاری اعیاد و مناسبت‌های کافران یا تبریک گفتن و حضور در این مناسبت‌ها.

۸- نام گذاری بر اساس نام‌های آنان.

طلب مغفرت و رحمت برای مردگان آنان، زیرا چنین کاری نشان دهندۀ محبت کافران و درست شمردن عقاید و کردار آنان است [۱۰].

[۱۰] شیخ صالح الفوزان، محاضرات في العقیدة (۱/ ۲۳۱).

مبحث دوم: شرک و انواع آن

شرک یعنی: قرار دادن همسان و شریک برای الله متعال.

انواع شرک: شرک بر دو نوع است:

نخست: شرک اکبر

تعریفِ شرک اکبر: همسان قرار دادن برای خداوند متعال در ربوبیت یا الوهیت، یا نام‌ها وصفات وی. [۱۱]

همچنین در تعریف آن گفته شده: [شرک اکبر] یعنی آنکه برای الله همسانی قرار داده شود که همانند خدا فرا خوانده شود یا همانند خدا از وی بترسند یا مانند خدا دوستش داشته باشند، یا یکی از انواع عبادت را برای وی قرار دهند. [۱۲]

«قرار دادن همسان برای خداوند متعال در ربوبیت وی» یعنی آنکه معتقد باشی کسی جز خدا توانایی آفرینش و روزی دادن و زنده کردن و میراندن و دیگر صفات پروردگاری را داشته باشد. یا اینکه در الوهیت خداوند برای وی شریک قرار دهی، یعنی کسی را به جز الله بپرستی و برای وی رکوع و سجده بری و برای وی قربانی و نذر کنی و او را به جای خداوند متعال به دعا بخوانی... یا آنکه در نام‌ها و صفات خداوند برای وی شریک قائل شوی، مانند برگرفتن نام «لات» از اله، و «عُزّی» از عزیز، که شرک در نام‌های الله است، و شرک در صفات مانند شبیه ساختن صفات مخلوق به خالق.

[۱۱] معارج القبول (۲/ ۴۸۳) واللجنة الدائمة (۱/ ۵۱۶). [۱۲] علامه ابن سعدی، القول السدید في شرح کتاب التوحید (۲۴).

خطر شرک بر صاحبِ آن

شرک اکبر تنها با توبه آمرزیده می‌شود، و اگر مرتکبِ آن [بدون توبه] به دیدار خداوند برود، در آتش جاودانه خواهد بود. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨ [النساء: ۴۸].

(مسلما الله این را که به او شرک ورزیده شود نمی‌بخشد و غیر از آن را برای هر که بخواهد می‌بخشاید، و هر کس به الله شرک ورزد به یقین گناهی بزرگ بربسته است).

بیشتر کسانی که مرتکب این نوع شرک می‌شوند به سبب روی‌گردانی‌شان از فراگیری اصول دین و سهل‌انگاری دربارۀ توحید و اهمیت ندادن به حقیقت توحید و دلایل آن است. همچنین بی‌توجهی به یادگیری عوامل باطل کنندۀ اسلام که در صورت ارتکاب باعث خروج شخص از دین می‌شود.

انواع شرک اکبر

۱- شرکِ عبادت: یعنی انجام یکی از عبادات برای غیر الله، مانند دعا و نذر و ذبح و دیگر عباداتی که یاد شد.

۲- شرک محبت: یعنی انسان کسانی را همسان الله دوست بدارد، چنانکه الله متعال می‌فرماید:

﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا يُحِبُّونَهُمۡ كَحُبِّ ٱللَّهِ [البقرة: ۱۶۵].

(و از مردم کسانی هستند که در برابر الله همانندهایی [برای او] برمی‌گزینند که آنان را مانند محبت الله دوست می‌دارند).

۳- شرک هوا و هوس: یعنی اینکه انسان خواسته‌های نفس خود را بر طاعت خدا مقدم بدارد. در این صورت اگر آنچه نفس او می‌خواهد شرک یا کفر باشد او نیز مرتکب شرک و کفر شده از اسلام خارج می‌شود. اما اگر آنچه نفس وی می‌خواهد از گناهان باشد، این یکی از انواع شرک است، به طوری که هوای نفس خود را با الله متعال شریک گردانده، اما این شرک وی را از دین خارج نمی‌کند زیرا به طور کلی همۀ گناهان به سبب هوای نفس است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا ٤٣ [الفرقان: ۴۳].

(آیا آنکس را که هوای نفس را معبود خود گرفته است دیدی؟ آیا تو وکیل او خواهی بود؟)

انسان به سبب هوای نفس خود گرفتار معصیت پروردگار و بدعت و شرک می‌شود؛ آنکه اسیر هوای نفس است نه معروفی را معروف می‌داند و نه منکر را انکار می‌کند، مگر آنچه هوای نفس وی خوش بدارد.

۴- شرک طاعت: یعنی انسان با اطاعت از غیر خدا، آنچه را خداوند حرام دانسته حلال بداند یا آنچه را توسط خداوند حلال قرار داده شده حرام کند. الله متعال این کار را شرک دانسته و فرموده است:

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ [الشورى: ۲۱].

(آیا برای آنان شریکانی است که در آنچه خدا بدان اجازه نداده برایشان بنیاد آیینی نهاده‌اند؟).

و می‌فرماید:

﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ [التوبة: ۳۱].

(دانشمندان و راهبان خود را به جای الله به خدایی گرفتند).

در تفسیر این آیه آمده که عَدیّ بن حاتم گفت: در حالی نزد رسول الله ـ ج ـ آمدم که صلیبی طلایی در گردن داشتم. ایشان فرمودند: «ای عَدی، این بت را از خود دور کن» و شنیدم که این آیۀ سورۀ برائت (توبه) را خواند که ﴿دانشمندان و راهبان خود را به جای الله به خدایی گرفتند. سپس فرمود: «آنان (یهود و نصاری) آن‌ها [یعنی احبار و راهبان] را بندگی نمی‌کردند، اما هنگامی که چیزی را برایشان حلال می‌کردند آن را حلال می‌دانستند و هرگاه چیزی را برایشان حرام قرار می‌دادند، آنان [نیز] آن را حرام می‌دانستند». [۱۳]

[۱۳] به روایت ترمذی در تفسیر القرآن (۸/ ۲۴۸) و بیهقی (۱۰/ ۱۱۶). شیخ الاسلام ابن تیمیه در کتاب الایمان (۶۴) آن را حسن دانسته است.

دوم: شرک اصغر و انواع آن

شرک اصغر شرکی است که در نصوص شریعت (کتاب و سنت) از آن به لفظ شرک نام برده شده اما به حد شرک اکبر نمی‌رسد.

انواع شرک اصغر

سوگند خوردن به غیر الله، و ریای اندک، و گفتن اینکه: «هر چه خدا و تو بخواهی» یا گفتن: «اگر خدا و فلانی نبودند...» و طلب علم دین برای غیر خدا و برای شغل و مدرک، یا طلب علم برای ریا و خودنمایی، و دیگر کارهای منافی اخلاص.

خطر شرک اصغر

مرتکب شرک اصغر در آتش جهنم جاودانه نمی‌شود اما در معرض وعید پروردگار است و خطر بزرگی صاحبِ آن را تهدید می‌کند که نباید آن را دست کم گرفت. چه بسیارند کسانی که مدعی علم‌اند و مرتکب این نوع شرک می‌شوند تا چه رسد به مردم عادی، و چه بسا صاحبِ خود را به سوی شرک اکبر بکشاند. بنابراین باید از آن دوری کرد.

شرک اصغر به دو بخش تقسیم می‌شود:

۱- شرک آشکار.

۲- شرک پنهان.

نخست: شرک آشکار

این نوع شرک دو بخش دارد: شرک در کردار و شرک در گفتار.

شرک در کردار: مانند پوشیدن تعویذ و ریسمان و آویزان کردن تمیمه و هیکل و طلسم برای دوری از چشم زخم یا آسیب جن و بیماری و یا مصیبت و حادثه. این نوعی شرک اصغر است مگر در یک صورت: اگر شخص اعتقاد داشته باشد خود این تعویذ و مهره و آنچه به خود بسته مستقلاً سود یا زیان می‌رساند که در این صورت دچار شرک اکبر شده است. اما اگر معتقد باشد این چیز سبب در امان ماندن وی هست، چیزی را که سبب [در امان ماندن] نیست به عنوان سبب قرار داده و دچار شرک اصغر شده است.

شرک در گفتار: مانند قسم خوردن به غیر الله، مثل اینکه شخص به پدر یا پدر بزرگ خود یا کعبه یا به جان خود و جان دیگری و یا به پیامبر ـ ج ـ سوگند یاد کند. و مانند اینکه برخی می‌گویند: «به خاطر فلانی باران آمد»، یا اینکه به شخصی گفته شود: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی»، یا اینکه «اگر اردک در خانه نبود دزدها همه چیز را می‌بردند!»

دوم: شرک پنهان

منظور از شرک پنهان، شرک در نیت است. این نوع شرک بیشترین شیوع را دارد تا جایی که حتی عالمان ـ چه رسد به جاهلان ـ گرفتار آن می‌شوند مگر کسی که رحمت پروردگار نصیبش شود، و دریایی است که ساحل ندارد.

تفاوت میان شرک اکبر و شرک اصغر

<strong >شرک اکبر</strong >

<strong >شرک اصغر</strong >

مرتکب خود را در آتش جهنم جاودانه می‌کند</span></p><p><span class=“matn ”>
همۀ اعمال نیک را از بین می‌برد</span></p><p><span class=“matn ”>
جان و مال صاحبش بی‌ارزش می‌شود</span></p><p><span class=“matn ”>
خداوند او را نمی‌آمرزد مگر با توبۀ پیش از مرگ

صاحب خود را در آتش جاودانه نمی‌کند</span></p><p><span class=“matn ”>
اعمال نیک را به طور کامل از بین نمی‌برد</span></p><p><span class=“matn ”>
خون و مال صاحبش حلال نیست</span></p><p><span class=“matn ”>
صاحبش تحت مشیئت خدا است؛ اگر خواست وی را عذاب می‌‌یدهد، یا می‌بخشد

 

 

 

زیارت قبور

خداوند متعال برای آنکه بندگانش آمادۀ دیدار وی شوند و همینطور برای آنکه سختی‌هایی که در دنیا با آن روبرو می‌شوند برایشان آسان گردد، زیارت قبور را برای آنان مشروع گردانده است. اما از سوی دیگر برای آنان بیان داشته که برخی از انواع زیارت مشروع نیست. اما زیارتی که مشروع است کدام است؟ زیارت غیر مشروع چیست؟

زیارت قبور به سه دسته تقسیم می‌شود:

۱- زیارت شرعی.

۲- زیارت بدعت‌آمیز.

۳- زیارت شرک‌آمیز.

۱- زیارت بر اساس سنت یعنی زیارت شرعی

دلیل مشروعیت این زیارت حدیثی است که بُرَیده از پیامبر ـ ج ـ روایت نموده که فرمودند: «پیش‌تر شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم، پس [هم اکنون] به زیارت آن بروید زیرا شما را به یاد آخرت می‌اندازد». [۱۴]

این زیارت آدابی دارد:

۱- نیت شخص از این زیارت، یادآوری آخرت و عبرت گرفتن از قبور باشد.

۲- قصد وی دعا برای خود و مردگان مسلمان باشد.

۳- اینکه تنها به قصد زیارت قبر بار سفر نبندد، زیرا رسول الله ـ ج ـ از این نوع سفر نهی نموده و فرموده است: «بار سفر بسته نمی‌شود مگر به سه مسجد: مسجد من و مسجد الحرام و مسجد الاقصی». [۱۵]

[۱۴] به روایت مسلم در کتاب الجنائز، باب «استئذان النبی ج ربه عز وجل في زیارة قبر أمه» (۹۷۷). [۱۵] منظور از بار سفر بستن، یعنی اینکه شخص صرفا برای زیارت قبری مسافرت کند. [اما اگر به هدف دیگری به جایی سفر کرد و در حین سفر به زیارت قبور مسلمانان رفت اشکالی ندارد].

۲- زیارت بدعت آمیز

منظور زیارتی است که بر غیر سنت و راه و روش پیامبر ـ ج ـ باشد. مثلا شخصی به هدف دعا و نماز یا اعتکاف یا توسل به جاه و منزلت مردگان به زیارت آنان برود. [توسل بدعت آمیز] چنین است که شخص به جاه و منزلت شخص مرده یا غایب یا حاضر توسل کند و بگوید: «خداوندا من به جاه و مقام و منزلت فلانی به تو متوسل می‌شوم و چنین می‌خواهم...». هر چند به نظر چنین کسی او تنها به درگاه الله دعا کرده و تنها وی را عبادت کرده است، اما در واقع وی عبادت خدا را به روشی غیر مشروع انجام داده و مرتکب بدعت در دین شده و در دعای خود تجاوز نموده و خدا را به غیر روشی که وی امر نموده دعا کرده است.

۳- زیارت شرک آمیز

اینکه به قصد خود شخص مرده به زیارت وی رود و در دعایش از وی ـ و نه از خداوند ـ جلب سود یا دفع ضرری را بخواهد، مثلا شفای بیمار و برگشت یک غایب یا دیگر حاجات. این شخص مرتکب شرک اکبر شده و جز با توبه بخشیده نمی‌شود.

الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٦ وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦ[يونس: ۱۰۶-۱۰٧].

(و به جای الله چیزی را که سود و زیانی به تو نمی‌رساند مخوان که اگر چنین کنی در آن صورت قطعا از جمله ستمکارانی (۱۰۶) و اگر الله به تو زیانی برساند آن را برطرف کننده‌ای جز او نیست و اگر برای تو خیری بخواهد بخشش او را رد کننده‌ای نیست).

و همچنین می‌فرماید:

﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ ٥ [الأحقاف: ۵].

(و کیست گمراه‌تر از کسی که به جز الله کسی را به فریاد می‌خواند که تا روز قیامت او را اجابت نمی‌کند و آنان از دعای او نا آگاهند). [۱۶]

[۱۶] نگا: معارج القبول (۱/ ۴۱۷-۴۳۳).

نفاق و انواع آن

معنای نفاق

نفاق آشکار کردن نیکی و پنهان کردن شر است، یعنی آنکه شخص در ظاهر خود را مؤمن نشان دهد و کفرِ خود را پنهان کند. سورۀ توبه که «فاضحه» یعنی «رسواگر» نیز نامیده می‌شود در بیان کارهای منافقان و هشدار مؤمنان نسبت به شرِ آنان و خباثت و دشمنی پنهانشان نازل شده است.

انواع نفاق: نفاق به دو نوع تقسیم می‌شود: نفاق اکبر و نفاق اصغر.

نخست: نفاق اکبر

منظور از نفاق اکبر، نفاق اعتقادی است که شش نوع است:

۱- دروغگو شمردن پیامبر خدا ج.

۲- دروغ انگاشتن بخشی از سخنان پیامبر ج.

۳- بغض و کینه نسبت به پیامبر خدا ج.

۴- کینه و تنفر نسبت به آنچه پیامبر ـ ج ـ آورده است.

۵- شادی از شکست و عقب‌ماندن دین.

۶- ناراحتی از پیروزی دین پیامبر ج.

دوم: نفاق اصغر

منظور از نفاق اصغر همان نفاق عملی است که جنایتی بزرگ و گناهی عظیم است که از گناهان کبیره به شمار می‌آید، اما صاحب خود را از اسلام خارج نمی‌کند.

برخی از نمونه‌های نفاق اصغر

۱- دروغ.

۲- پیمان شکنی.

۳- خیانت.

۴- خلف وعده.

۵- فجور [۱٧] در دشمنی.

دلیل آن سخن رسول الله ـ ج ـ که: «نشانۀ منافق سه چیز است: هرگاه سخن گوید دروغ می‌گوید، و هرگاه وعده دهد خلاف می‌کند، و هرگاه امین شمرده شود خیانت کند» و در روایت دیگر: «و اگر پیمان بست، پیمان شکنی می‌کند، و اگر دشمنی ورزید فجور می‌ورزد». [۱۸]

همینطور حضور نیافتن بدون عذر شرعی در نماز جماعتِ صبح و عشاء، زیرا رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «سنگین‌ترین نماز برای منافقان، نماز عشاء و نماز فجر است، و اگر می‌‌دانستند در این دو [نماز] چه [پاداش و منزلتی] هست، حتی سینه خیز در آن حاضر می‌شدند». [۱٩]

[۱٧] فجور در دشمنی یعنی زیر پا گذاشتن حق. منظور فحش و ناسزا و بهتان است. [۱۸] به روایت بخاری در باب «علامات المنافق» (۳۳) و مسلم در کتاب الإیمان، باب «بیان خصال المنافق» (۲۱۹). [۱٩] به روایت بخاری در کتاب الصلاة، باب «فضل العشاء في الجماعة» (۶۵۶) و مسلم در کتاب المساجد و کتاب مواضع الصلاة، باب «فضل صلاة الجماعة وبیان التشدید في التخلف عنها» (۱۰۴۱).

سحر و جادوگری [۲۰]

[۲۰] نگا: از همین مؤلف، «بلاد الحرمین الشریفین والموقف الصارم من السحر والسحرة».

نخست: حقیقت سحر

سحر حقیقت دارد و وقوع آن به تحقیق ثابت شده است و اگر حقیقت نداشت نهی و تهدید به انجام آن در شرع وارد نمی‌شود و شریعت خبر از مجازات دنیوی و اخروی فاعل آن نمی‌داد و همینطور امر به استعاذۀ از آن نمی‌کرد. خداوند متعال از وجود سحر در دوران فرعون خبر داده است که قصد داشت با کمک آن در برابر معجزات موسی ـ علیه السلام ـ بایستد.

دوم: آیا سحر تأثیرگذار است؟

آری، سحر دارای تاثیر است؛ برخی از انواع آن باعث بیماری می‌شود و انواعی دیگر منجر به مرگ می‌شود. انواع دیگری باعث از بین رفتن عقل افراد می‌شود و برخی باعث از بین رفتن بینایی یا جدا شدن زن و شوهر می‌شود؛ اما سحر ذاتاً موثر نیست بلکه بر اساس قضا و قدر و خلقت و تکوین خداوند تاثیر می‌گذارد، زیرا خداوند متعال خالق خیر و شر است و سحر و جادو نیز جزو شر است. به همین سبب، خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِ [البقرة: ۱۰۲].

(و آنان به هیچکس زیان نمی‌رسانند مگر به اذن الله).

سوم: زیان سحر برای فرد و جامعه

زیان سحر برای انسان: سحر بر زندگی دینی و دنیوی انسان تاثیر می‌گذارد به طوری که وی را به ترک طاعت پروردگار و سرکشی از فرمان وی وا می‌دارد. شخص به سبب سحر به نزد ساحران و جادوگران می‌رود تا برای شفای وی راه حلی ارائه دهند و در نتیجه گرفتار شرک می‌شود. پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «هر که نزد پیشگو یا کاهنی رود و او را راستگو بپندارد به آنچه بر محمد نازل شده کفر ورزیده است». [۲۱]

اما آثار دنیوی سحر: سحر ممکن است باعث بیماری یا مرگ یا حیرت و سرگشتگی انسان شود به طوری که نداند هدف وی چیست، و زندگی را سراسر غم و درد و اندوه ببیند.

تاثیر اجتماعی سحر اما آشکار و روشن است؛ چرا که فرد، خشتی از بنای بزرگِ جامعه است و اگر افراد جامعه دچار این بیماری شوند چگونه می‌توان امید سربلندی و صلاح امت را داشت؟ تاثیر اجتماعی جادو روشن است؛ سحر و جادو، تخم شبهه و شک را در درون مردم می‌کارد و باعث کینه و کدورت و حسد می‌شود، به ویژه اگر کسی بداند که فلان کس او را جادو کرده است؛ بی‌شک این باعث می‌شود به هر وسیله‌ای در پی انتقام از وی باشد و اینجاست که جامعه با مشکل مواجه می‌شود و دست درازی و قتل در جامعه گسترش می‌یابد و اخلاق اسلامی که اساس امنیت و آرامش جامعه است زیر پا نهاده شده، ترس و وحشت و شوق جنایت جای آن را می‌گیرد.

[۲۱] به روایت امام احمد (۹۵۳۲) و حاکم در مستدرک (۱/ ۸). حاکم این روایت را بر اساس شرط شیخین صحیح دانسته. همچنین بیهقی (۸/ ۱۳۵). حافظ عراقی در امالی خود می‌گوید: «این حدیثی صحیح است». ذهبی می‌گوید: «سند آن قوی است»، و شیخ آلبانی در صحیح الجامع (۸۹) آن را صحیح دانسته است.

چهارم: حکم جادو و جادوگران

حکم سحر: خداوند متعال در کتابِ خود، حکم آموزندۀ سحر را کفر دانسته و فرموده است:

﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ [البقرة: ۱۰۲].

(و آن دو به هیچکس [جادوگری] را یاد نمی‌دادند مگر آنکه می‌گفتند: همانا ما آزمایشی هستیم، پس کفر نورز).

بنابراین، آموزش جادوگری ـ به هر نیتی ـ حرام است؛ چه برای استفاده از آن باشد و چه به هدف در امان ماندن از جادوگران، و پیامبر خدا ـ ج ـ سحر را یکی از هفت گناه هلاک کننده نامیده و می‌فرماید: «از هفت [گناه] هلاکت‌بار دوری کنید...» [۲۲] و سحر را از جملۀ این هفت گناه ذکر فرمود.

حکم ساحر: جمهور اهل علم بر این اتفاق دارند که حکم ساحر در شریعت اسلام، قتل است. این حکم از صحابه ـ ش ـ روایت شده است. از جندب به صورت موقوف روایت است که گفت: «حد ساحر یک ضربۀ شمشیر است». [۲۳]

و از بجالة بن عبدة روایت است که عمر بن الخطاب ـ س ـ چنین نوشت که «هر مرد و زن جادوگری را بکشید». او می‌گوید: «پس سه زن جادوگر را کشتیم». [۲۴] از حفصه ـ ل ـ نیز روایت است که وی دستور به کشتن یکی از کنیزان خود داد که وی را جادو کرده بود، پس وی را کشتند». [۲۵]

[۲۲] به روایت بخاری در کتاب الوصایا، باب قول الله تعالی: {أن الذین یأکلون أموال الیتامی...} (۲۷۶۶)، و مسلم در کتاب الإیمان، باب «بیان الکبائر وأکبرها» (۲۷۲). [۲۳] به روایت ترمذی در کتاب الحدود، باب «ما جاء في حد السحر» (۱۴۶۰). [۲۴] به روایت عبدالرزاق (۱۰/ ۱۷۹) و احمد (۱/ ۱۹۰). [۲۵] به روایت بخاری در تاریخ الکبیر (۲/ ۲۲۲).

پنجم: چگونه از سحر در امان بمانم؟ [۲۶]

۱- محقق ساختن توحید خالص برای خداوند متعال و خالی کردن قلب از وابستگی به هر کس جز الله متعال، و همینطور دوری از انواع شرک و اجتناب از گناهان بزرگ و کوچک. این‌ها به اذن خداوند تاثیر بسیاری در دور ساختن ساحران دارد.

۲- اخلاص نیت. محقق ساختن اخلاص راهِ رهایی از شیطان است. خداوند متعال در کتاب خود سخنان شیطان را چنین نقل کرده که گفت:

﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَأُغۡوِيَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٣٩ إِلَّا عِبَادَكَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِينَ ٤٠ [الحجر: ۳٩-۴۰].

(گفت: پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختی من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان می‌آرایم و همه را گمراه می‌کنم (۳۹) مگر بندگان خالص تو را از میان آنان).

۳- پایبندی به جماعت مسلمانان: رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «هر که خواهان میانۀ بهشت است به جماعت [مسلمانان] پایبند باشد زیرا شیطان همراه شخص تنها است و از دو تن دورتر است». [۲٧]

۴- پایبندی به نمازهای پنجگانه ـ به ویژه نماز صبح ـ در جماعت؛ زیرا سهل انگاری در مورد نماز جماعت کار شیطان را برای گمراه ساختن آدمی آسان می‌کند.

۵- چنگ زدن به کتاب و سنت؛ این بزرگترین عامل برای در امان ماندن از شیطان است. پایبندی علمی و عملی به کتاب و سنت باعث در امان ماندن انسان از شر ساحران و کاهنان است. ابن جوزی با سند خود از اعمش روایت کرده که گفت: «مردی که با جنیان هم‌سخن بود [به نقل از آنان می‌گفت]: برای ما هیچ کس شدیدتر از پیروان سنت نیست، اما اهل هوا و هوس [چنان هستند] که با آنان بازی می‌کنیم!» [۲۸]

۶- تقوای الله متعال و بازگشت به سوی وی: خداوند می‌فرماید:

﴿وَنَجَّيۡنَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ١٨ [فصلت: ۱۸].

(و کسانی را که ایمان آورده بودند و تقوا پیشه می‌کردند نجات دادیم).

٧- توبۀ نصوح و رهایی از گناهان.

۸- صدقه و انجام اعمال نیک و برآورده ساختن نیازهای مردم. یکی از وسایل و عوامل در امان ماندن از بدی‌ها، دادن صدقات به فقرا و نیازمندان است که باعث دفع بسیاری از بدی‌ها یا کم شدن آن می‌شود.

٩- رُقیۀ شرعی که شرط‌های آن چنین است:

- با ذکر کلام خدا یا نام‌ها و صفات وی باشد.

- به زبان عربی یا زبانی باشد که مفهوم آن را بداند.

- معتقد باشد که رُقیه در ذات خود مؤثر نیست بلکه سبب است و تاثیرگذار واقعی الله متعال است.

[۲۶] کتاب «بلاد الحرمین الشریفین والموقف الصارم من السحر والسحرة». [۲٧] به روایت ترمذی در کتاب الفتن، باب «ما جاء في لزوم الجماعة» (۲۱۶۷). آلبانی در صحیح سنن ابن ماجه آن را صحیح دانسته است (۲۳۶۳). [۲۸] تلبیس ابلیس (۳۹).

مبحث سوم: شهادتین

شهادتین دربرگیرنده‌‌ امور زیر است:

۱- تعریف علم توحید

۲- معنای اسلام

۳- انواع توحید

۴- توحید علمی و اعتقادی

۵- توحید اراده و قصد

۶- توحید ربوبیت

۷- توحید الوهیت

۸- توحید اسماء و صفات

۹- اثر توحید بر اعمال و فضیلت آن

۱۰- معنای لا إله إلا الله

۱۱- معنای محمد رسول الله ـ ج .

۱۲- عبادت

۱۳- معنای عبادت

۱۴- شروط عبادت

۱۵- اصولی که عبادت بر آن بنا می‌شود

۱۶- انواع عبادت.

علم توحید: علمی است که به صفات جلال و کمالی که برای خداوند واجب است و آنچه شایستۀ الله نیست و در حق وی غیر ممکن است می‌پردازد، و همچنین کارهایی که شایستۀ الله است، و آنچه در حق الله واجب است از جمله اخلاص در عبادت و ادای حق او با گردن نهادن به دستورات و دوری از منهیات وی، و آنچه شایستۀ پیامبران است و آنچه دربارۀ آنان امکان دارد یا ندارد، و مسائل مربوط به آن از جمله ایمان به کتاب‌ّهای آسمانی و ملائکۀ پاک و روز رستاخیز و پاداش و جزا و قضا و قدر. فایدۀ این علم تصحیح عقیده و فرجام نیک و سعادت دنیا و آخرت است.

معنی اسلام

اسلام در لغت به معنای تسلیم بودن و گردن نهادن است، اما در شرع، اعمال ظاهری را اسلام می‌گویند، و به معنای تسلیم شدن در برابر خداوند به وسیله‌ی توحید و گردن نهادن در برابر او با طاعات و پاک بودن از شرک است.

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ [النساء: ۱۲۵].

(و دین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم الله کرده و نیکوکار است).

و می‌فرماید:

﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ [لقمان: ۲۲].

(و هر کس خود را در حالی که نیکوکار باشد تسلیم الله کند قطعا در ریسمان استوارتری چنگ زده است).

و همچنین می‌فرماید:

﴿فَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِينَ ٣٤ [الحج: ۳۴].

(پس [بدانید که] خدای شما خدایی یگانه است پس تسلیم او شوید و فروتنان را بشارت ده).

اما اگر لفظ اسلام به طور کلی بیاید همۀ دین را در بر می‌گیرد. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل عمران: ۱٩].

(همانا دین [حقیقی] نزد الله همان اسلام است).

که شامل همۀ ارکان پنجگانۀ اسلام است، به دلیل حدیث طولانی جبرئیل، هنگامی که به قصد آموزش دین [در ظاهر مردی آمد و دربارۀ اسلام پرسید. رسول الله ـ ج ـ در پاسخ] فرمود: «اسلام این است که گواهی دهی معبودی [به حق] جز الله نیست، و اینکه محمد فرستادۀ الله است، و نماز را به پا داری و زکات بدهی و رمضان را روزه باشی و حج خانه [کعبه] را در صورت توانایی به جای آوری». [۲٩]

انواع توحید: توحید بر دو نوع است:

۱- توحید علم و اعتقاد که به آن توحید علمی گویند و به اخبار و شناخت پروردگار مربوط است و سورۀ ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ بیانگر آن است.

این توحید، توحیدِ ربوبیت و توحید اسماء و صفات را در بر می‌گیرد.

۲- توحید اراده و قصد: که به آن توحید عبادت یا توحید الوهیت یا توحید طلب گویند. منظور از این توحید، یگانه ساختن الله در شعائر عبادی همانند نماز و حج و دعا و نذر و ذبح و دیگر عبادات است، و سورۀ ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡكَٰفِرُونَ ١ بیانگر آن است.

بنابراین توحید به طور کلی بر سه بخش است: توحید ربوبیت و توحید الوهیت و توحید نام‌ها و صفات.

[۲٩] تخریج آن گذشت.

توحید ربوبیت

یعنی یگانه دانستن خدا در کارهای وی از جمله آفرینش و روزی دادن و تدبیر و زنده گرداندن و میراندن و رستاخیز و دیگر کارهای مخصوص وی. بنابراین الله خالق و رازق و زنده کننده و میراننده است که امور جهان را تدبیر می‌کند و باران را فرو می‌فرستد. مشرکان به این توحید اقرار داشتند اما این اقرار هیچ سودی برایشان نداشت و باعث ورود آنان به اسلام نشد. الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ [الزمر: ۳۸].

(و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده بی‌شک خواهند گفت: الله).

دلیل این توحید، این سخن پروردگار است که می‌فرماید:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ [الفاتحة: ۲].

(ستایش مخصوص الله پروردگار جهانیان است).

اعتراف به وجود خداوند متعال و اقرار به اینکه وی آفریدگار و روزی دهنده و تدبیر کنندۀ امور جهان است، برای وارد شدنِ بنده به اسلام کافی نیست، زیرا بسیاری از مشرکان به توحید ربوبیت اعتراف داشتند اما با این وجود [به صرف این اعتراف] وارد اسلام نشدند، زیرا توحید در عبادت را نپذیرفتند. بسیاری از مردم گمان می‌کنند توحیدی که پیامبران برایش فرستاده شدند همین توحید ربوبیت است و اگر این توحید را بپذیرند حق توحیدِ او را به جای آورده‌اند، اما این اشتباهی واضح است. به همین سبب عده‌ای از مردم به عبادت غیر الله می‌پردازند و با این وجود ادعا می‌کنند که کارشان شرک نیست، زیرا به گمانشان شرک یعنی اینکه به خالق و مدبری دیگر همراه با الله باور داشته باشی. در واقع به سبب جهل آنان نسبت به توحید، مرتکب چنین شرک آشکاری در حق خدا می‌شوند.

توحید الوهیت [۳۰]

یعنی خدا را به يگانگى بپرستيد، وهيچ چیز را با او در عبادت شريک نگردانيد. بنابراین دعا و قربانی و نذر و نماز و ترس و امید و توکل و یاری خواستن و دیگر انواع عبادات را باید تنها برای پروردگار ـ سبحانه و تعالی ـ قرار داد. هر کس هر کدام از این عبادات را برای غیر خدا انجام دهد دیگر موحد نیست، بلکه در حق الله متعال دچار شرک شده است، حتی اگر به توحید ربوبیت اعتراف داشته باشد.

توحید الوهیت همان چیزی است که تمام پیامبران به خاطر آن مبعوث شده‌اند و کتاب‌های آسمانی فرو فرستاده شده‌اند، و هر کس به درستی این توحید را بشناسد به حال و روز بسیاری از مردم که این توحید را ضایع کرده‌اند و نسبت به بسیاری از حقوق آن آگاهی ندارند، پی خواهد برد.

همچنین باید دانست که توحید تنها دست کشیدن از عبادت غیر الله از جمله بت‌ها نیست، بلکه انسان باید از همۀ عبادت‌ها برای غیر خدا دست کشد و از آن و اهل آن بیزاری جوید و همۀ عبادت‌ها را برای خدا خالص گرداند. بنابراین کسی که خداوند متعال را عبادت کند اما به چیزهایی که جز او عبادت می‌شوند، کفر نورزد، به «دستاویز محکم» پروردگار چنگ نزده است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَمَن يَكۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَيُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ [البقرة: ۲۵۶].

(پس هر که به طاغوت کفر ورزد و به الله ایمان آورد به یقین به دستاویزی استوار چنگ زده است).

و در صحیح مسلم روایت شده که پیامبر اکرم ـ ج ـ فرمود: «هر که لا اله الا الله بگوید و به آنچه جز الله پرستیده می‌شود کفر ورزد، مال و جانش حرام است و حساب [نیت] او با الله است». [۳۱]

کسی که به طاغوت کفر نورزد به «عروة الوثقی» یعنی «لا اله الا الله» چنگ نزند، بلکه دست از آن بکشد و حقوق آن را زیر پا بنهد جان و مالش در امان نخواهد بود. اساس توحید پیامبران و بلکه اساس دینی که پیامبران به سوی آن فرا خوانده‌اند همان یگانه ساختن الله در عبادت و بیزاری از هر معبودی جز الله است، و این همان «ملت ابراهیم» است که خداوند متعال درباره‌اش می‌فرماید:

﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ [الممتحنة: ۴].

(قطعا برای شما در [پیروی] از ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکوست، آنگاه که به قوم خود گفتند ما از شما و از آنچه به جای الله می‌پرستید بیزاریم؛ به شما کفر می‌ورزیم و میان ما و شما دشمنی و کینۀ همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به الله ایمان آورید).

و می‌فرماید:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُۥ سَيَهۡدِينِ ٢٧ وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ ٢٨ [الزخرف: ۲۶-۲۸]. (و چون ابراهیم به پدر و قومش گفت من از آنچه می‌پرستید بیزارم (۲۶) مگر [از] آن کس که مرا پدید آورد و البته او مرا راهنمایی خواهد کرد (۲۷) و او آن را در پی خود سخنی جاویدان کرد، باشد که آنان [به توحید] بازگردند).

اما اگر به حال و روز توحید الوهیت در دوران ما بنگری می‌بینی آثار و نشانه‌های آن نزد بسیاری از مردم به فراموشی سپرده شده است. به این دو مثال توجه کنید:

مثال نخست: قربانی: قربانی یکی از والاترین و بزرگترین عبادت‌ها است. الله متعال خطاب به پیامبرش می‌فرماید:

﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ ٢ [الكوثر: ۲].

(پس برای پروردگار خود نماز بگزار و قربانی کن).

اگر قربانی را از جملۀ عبادات به شمار آوریم، خواهیم دانست انجام آن برای غیر الله شرک است. در صحیح مسلم از علی ـ س ـ روایت است که گفت: رسول الله ـ ج ـ چهار سخن به من گفت، و از جملۀ آن این را نام برد که: «خداوند لعنت کند کسی را که برای غیر الله قربانی کند». [۳۲] اما در دوران ما به سبب جهل نسبت به توحید الوهیت، (توحید عبادت) ذبح و قربانی برای غیر خدا بسیار است، حتی برخی از جاهلان هنگامی که در جایی منزل می‌گیرند برای آنکه از جن‌ها در امان باشند برای آنان قربانی می‌کنند، یا کارهایی اینچنین که شرک در حق خداوند متعال است.

مثال دوم: دعا و فرا خواندن غیر الله.

دعا نیز عبادتی است بس بزرگ که از عظیم‌ترین اسباب و قوی‌ترین آن برای جلب سود و دفع زیان است و نشانه‌ای است بر نیاز بنده به پروردگار. خداوند متعال بندگان خود را به دعا امر نموده و فرموده است:

﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ [المؤمن: ۶۰].

(و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما با اجابت کنم).

و رسول خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «دعا همان عبادت است». [۳۳] حال که دعا از جمله گرامی‌ترین و بزرگترین عبادات است، انجام آن برای غیر الله نیز شرک خواهد بود، اما با نگاه به حال و روز بسیاری از انسان‌هایی که خود را منتسب به اسلام می‌دانند و نظر به رابطۀ آنان با اهل قبور خواهیم دید آنان دعای خود را برای مردگان و غایبان قرار داده‌اند، و چنان آن‌ها را به فریاد می‌خوانند که گویا صدایشان را می‌شنوند و چنان از آنان درخواست یاری می‌کنند که گویا حاضرند و قادر! الله متعال می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ ١٤ [فاطر: ۱۳-۱۴].

(و کسانی را که به جز او می‌خوانید مالک پوستۀ هستۀ خرمایی [هم] نیستند (۱۳) اگر آن‌ها را بخوانید دعای شما را نمی‌شنوند و اگر [فرضا] بشنوند اجابتتان نمی‌کنند و روز قیامت شرک شما را انکار می‌کنند و [هیچکس] چون [پروردگار] آگاه تو را خبردار نمی‌کند).

درخواست شفاعت از مردگان و عرضه کردن حاجات به آنان شرک است؛ فرقی نمی‌کند پیامبران باشند یا صالحان و دیگران، و چنین کاری نقض کننده‌ی توحید الوهیت است و جز با توبه بخشیده نمی‌شود، و هر کس با این اعمال از دنیا برود در آتش جاودانه خواهد بود.

[۳۰] شیخ سلیمان بن ناصر العلوان، القول الرشید في حقیقة التوحید. [۳۱] به روایت مسلم در کتاب الإیمان، باب «الأمر بقتال الناس حتی یقولوا لا إله إلا الله» (۲۵). [۳۲] به روایت مسلم در کتاب الأضاحی، باب «تحریم الذبح لغیر الله» (۱۹۷۸). [۳۳] به روایت ترمذی در کتاب الدعوات، باب «الدعاء مخ العبادة» (۳۷۷۱). شیخ آلبانی این حدیث را در صحیح سنن ابی‌داود (۱۳۲۹) صحیح دانسته است.

توحید اسماء و صفات

معنای توحید اسماء و صفات این است که الله را به نام و صفتی بخوانیم که خود بر خود نهاده، یا پیامبرش ـ ج ـ وی را به آن نام و صفت خوانده، و آن را دستخوش تحریف و تأویل نکنیم و به بیان چگونگی صفات یا تمثیل آن نپردازیم. دلیل ایمان به نام‌ها و صفات الله، این سخن او سبحانه و تعالی است که:

﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا [الأعراف: ۱۸۰].

(و الله دارای نام‌های نیک است، پس او را با آن [نام‌ها] فرا بخوانیم).

و این سخن رسول الله ـ ج ـ که می‌فرماید: «همانا الله نود و نه نام دارد؛ هر که آن را برشمارد وارد بهشت می‌شود». [۳۴]

انکار نام‌ها و صفات الله در واقع انکار خالق است و بنده وارد اسلام نمی‌شود مگر آنکه به نام‌ها و صفات خدا ایمان بیاورد. این نوع توحید را باید به خوبی شناخت و درک نمود، زیرا برخی از منتسبین به علم در این باره دچار اشتباه شده‌اند و گروهی از مردم در آن به کج‌راهه رفته‌اند؛ آنان به ادعای نفی تشبیه، برخی از صفاتی را که خداوند خود را به آن توصیف نموده نفی کرده‌اند و اینگونه به سبب فهم فاسد خود گمراه شدند و به مخالفت با کتاب و سنت اجماع سلف امت دچار گردیدند. [۳۵]

[۳۴] به روایت بخاری در کتاب التوحید (۲۵۳۱) و مسلم در کتاب الذکر والدعاء (۴۸۳۶). [۳۵] القول الرشید في حقیقة التوحید.

تاثیر توحید بر اعمال انسان و فضیلت آن

۱- هر که توحید را محقق سازد بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شود.

۲- توحید سبب آمرزش و بخشش گناهان است.

۳- توحید مانع از جاودان ماندن در آتش است.

۴- توحید برای صاحب خود هدایت و امنیت کامل در دنیا و آخرت را به ارمغان می‌آورد.

۵- پذیرش همۀ اعمال و گفتارها به توحید بستگی دارد.

۶- توحید باعث آسان شدن سختی‌ها و دردهای دنیا می‌شود.

٧- خداوند متعال پیروزی اهل توحید را تضمین کرده است. [۳۶]

[۳۶] علامه ابن السعدی، القول السدید لشرح کتاب التوحید (۱۶-۱۹).

معنای لا اله الا الله محمد رسول الله

معنای «لا اله الا الله» چنانکه از نصوص کتاب و سنت فهمیده می‌شود چنین است: «معبودی به حق نیست جز الله». بر اساس این تعریف، در این سخن نفی و اثبات را یکجا کرده‌ایم؛ منظور از نفی، نفی شایستگی عبادت برای هر کس دیگری جز خداوند متعال و اثبات عبادت تنها برای خدای عزوجل است. یعنی خداوند متعال همانطور که در پادشاهی‌اش شریکی ندارد، در عبادتش نیز نباید شریکی داشته باشد. الله متعال می‌فرماید:

﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٦٢ [الحج: ۶۲].

(این بدان سبب است که الله خود حق است و آنچه به جای او می‌خوانند باطل است و این الله است که والا و بزرگ است).

اما معنای «محمد رسول الله» به معنای تصدیق قطعی و از صمیم قلب همراه با گفتار زبانی دربارۀ این حقیقت است که: محمد بندۀ الله و فرستادۀ او به سوی همۀ انسان‌ها و جنیان است. پیامبری که گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده و دعوتگری به سوی خدا و چراغی روشنگر است. بنابراین باید همۀ اخبار وی را راست شمرد؛ چه اخبار گذشته و چه اخبار آینده، و حلال و حرام وی را پذیرفت و به دستورات او گردن نهاد و از منهیات وی دست کشید و از شریعت وی پیروی نمود و با خشنودی کامل سنت وی را عملی نمود.

شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «معنای گواهی دادن به پیامبری محمد ـ ج ـ طاعت وی در آنچه امر نموده و راست شمردن اخبار وی و دوری از منهیات اوست، و اینکه خداوند را به واسطۀ آنچه او تشریع نموده، عبادت کرد». [۳٧]

[۳٧] الأصول الثلاثة.

عبادت

خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ [الذاريات: ۵۶].

(و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا عبادت کنند).

کسی که در این آیۀ عظیم، نیک بنگرد می‌بیند که این آیه هدف بزرگِ خلقت را بیان کرده که همان تحقیق عبودیت برای خداوند متعال در زمین است. این وظیفۀ بزرگی است که هر کس انجامش دهد هدف وجودی خود را انجام داده و هر کس دربارۀ آن کوتاهی ورزد زندگی‌اش بی‌هدف و بی‌معنا خواهد بود.

این عبادت ـ که برای آن آفریده شده‌ایم ـ نامی است جامع که همۀ گفتارها و کردارهای آشکار و پنهان را که باعث خشنودی خداوند متعال است در بر می‌گیرد، و بیزاری از هر چیزی است که منافی و ضد آن است.

الله متعال می‌فرماید:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳].

(بگو در حقیقت نماز من و عبادات من و زندگی و مرگ من برای الله پروردگار جهانیان است (۱۶۲) [که] او شریکی ندارد و بر این [کار] دستور یافته‌ام و من نخستین مسلمانم).

شروط عبادت [۳۸]

عزم و ارادۀ صادقانه: این شرطِ وجود عبادت است (یعنی بدون آن عبادتی انجام نمی‌شود)، و معنای آن ترک تنبلی و پشت گوش انداختن، و تلاش در راه یکی شدن گفتار و کردار است. خدای متعال می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣ [الصف: ۲-۳].

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید چرا چیزی را می‌گویید که انجام نمی‌دهید؟ (۲) نزد الله سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید).

دوم: خالص گرداندن نیت؛ یعنی آنکه هدف بنده از تمام گفتارها و کردارهای ظاهری و پنهانی، به دست آوردن خشنودی خداوند متعال باشد. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ [البينة: ۵].

(و دستور نیافته بودند جز اینکه الله را بپرستند و در حالی که به توحید گراییده‌اند دین [خود] را برای او خالص گردانند).

سوم: موافقت آن با شریعت پروردگار. خداوند متعال عبادت نمی‌شود مگر بر اساس شریعتِ او، یعنی دین اسلام، که خداوند جز آن را از کسی نمی‌پذیرد:

﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ [آل عمران: ۸۵].

(و هر که جز اسلام دین دیگری را برگیرد از او پذیرفته نخواهد شد).

و در صحیحین از عائشه ـ ل ـ روایت است که رسول خدا ـ ج ـ فرمود: «هر که در این امر ما (دین) چیزی را نو پدید آورد که از آن نیست، پس کارش مردود است». [۳٩]

این‌ها سه شرط صحت عبادت هستند که هیچ عبادتی جز با آن صحیح نیست. عزم صادقانه شرط انجام گرفتن عبادت است و نیت خالصانه و موافق بودن آن با سنت، شرط پذیرش آن است، و هیچ عبادتی پذیرفته نمی‌شود مگر با یکجا شدن همۀ این شروط.

[۳۸] أعلام السنة المنثورة لاعتقاد الطائفة المنصورة (۱۱) و معارج القبول حافظ ابن احمد الحکمی (۱/ ۳۹۹). [۳٩] به روایت بخاری در کتاب الصلح، باب «إذا اصطلحوا علی صلح جور فالصلح مردود» (۲۶۹۷) و مسلم در کتاب الأقضیة، باب «نقض الأحکام الباطلة ورد محدثات الأمور» (۵/ ۱۳۳).

اصولی که عبادت بر آن بنا می‌شود

اصولی که عبادت بر پایۀ آن گذاشته می‌شود دو اصل است:

نخست: محبت کامل.

دوم: فروتنی کامل.

هیچ عبادتی تنها با یکی از این دو سودمند نخواهد بود. به همین سبب یکی از سلف می‌گوید: هر کس الله را تنها بر اساس محبت، عبادت کند زندیق است، و هر کس او را بر اساس امیدِ تنها عبادت کند مُرجِئه [۴۰] است، و هر که او را تنها بر اساس ترس عبادت کند حَروری [۴۱] است؛ اما کسی که او را بر اساس محبت و ترس و امید بپرستد مومنِ یکتاپرست است. [۴۲]

خداوند متعال در توصیف مومنان می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا [البقرة: ۱۶۵].

(و کسانی که ایمان آورده‌اند محبتشان نسبت به الله بیشتر است).

و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٥٧ [المؤمنون: ۵٧].

(کسانی که از بیم پروردگارشان در هراسند).

و همچنین می‌فرماید:

﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ ٩٠ [الأنبياء:٩۰].

(آنان در [انجام] کارهای نیک شتاب می‌نمودند و ما را از روی رغبت و بیم می‌خواندند و در برابر ما فروتن بودند).

[۴۰] مرجئه کسانی هستند که عمل را از مسمای ایمان بیرون جدا می‌کنند (آن را جزو ایمان نمی‌دانند) و آن را از حقیقت ایمان خارج می‌دانند. مرجئه گروه‌های بسیاری هستند که در معنای ایمان به هم اختلاف دارند. [۴۱] حروریه همان خوارج هستند و بر اساس حروراء، [که منطقه‌ای است در کوفه و در آنجا بار نخست علیه علی س جمع شدند] حروری نامیده شده‌اند. خوارج کسانی را که مرتکب گناه کبیره شوند کافر می‌دانند. [۴۲] معارج القبول (۱/ ۳۹۷).

انواع عبادت

عبادت انواع بسیاری دارد، از جمله: دعا و ترس و امید و توکل و رغبت (اشتیاق) و رهبَت (هراس) و قربانی و نذر و رکوع و سجود و طواف و سوگند و خشیت و خشوع و استعانت و استغاثه و دیگر انواع...

غالب سوره‌های قرآن، و بلکه همۀ آن برای اثبات این امر و دعوت به آن نازل شده است. همۀ قرآن دربارۀ توحید و حقوق و پاداش آن و دربارۀ شرک و اهلِ آن و جزای مشرکان است.

همۀ پیامبران برای اثبات این حقیقت و دعوت به آن فرستاده شدند. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ [النحل: ۳۶]

(و بی‌شک در میان هر امتی پیامبری فرستادیم که [به آنان بگوید] الله را عبادت کنید و از طاغوت دوری گزینید).

بنابراین کسی که توحید را محقق سازد در دنیا به هدایت رسیده و گناهانش بخشیده می‌شود، و در آخرت از عذاب ابدی نجات می‌یابد. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٨٢ [الأنعام: ۸۲].

(کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به شرک نیالودند آنان راست ایمنی و آنان هدایت یافتگانند).

و رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «حق بندگان بر الله این است که وی کسی را که به او چیزی را شریک نیاورد عذاب ندهد». [۴۳]

[۴۳] به روایت بخاری در کتاب اللباس، باب «إرداف الرجل خلف الرجل» (۲۷۰۱) و مسلم در کتاب الإیمان، باب «الدلیل علی أن من مات علی التوحید دخل الجنة» (۳۰).

مبحث چهارم: نماز

طهارت

حکم آن: طهارت بر اساس قرآن و سنت واجب است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْ [المائدة: ۶].

(و اگر جنب هستید خود را پاک کنید).

و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ ٢٢٢ [البقرة: ۲۲۲].

(همانا الله توبه‌کاران و پاکیزگان را دوست می‌دارد).

و رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «پاکیزگی کلید نماز است». [۴۴]

[۴۴] به روایت احمد (۱/ ۱۲۳، ۱۲۹) و ابوداود در کتاب الطهارة، باب فرض الوضوء (۶۱) و ترمذي در أبواب الطهارة، باب ما جاء أن مفتاح الصلاة الطهور (۳) و ابن ماجه، کتاب الطهارة وسننها، باب مفتاح الصلاة الطهور (۲۷۵) وحاکم (۱/ ۱۳۲). حاکم می‌گوید: «بر اساس شرط مسلم صحیح است» و ذهبی با وی موافقت نموده. آلبانی در إرواء الغلیل (۲/ ۹) آن را حسن دانسته است.

انواع طهارت

طهارت بر دو نوع است: معنوی و حسی.

منظور از طهارت معنوی پاک ساختن درون از آثار گناه و معصیت به واسطۀ توبۀ صادقانه و پاک سازی قلب از آلودگی شرک و شک و حسد و کینه و تکبر و محبت جاه و مقام است که جز با اخلاص و خیردوستی و بردباری و فروتنی و راستی و انجام اعمال نیک برای الله، ممکن نیست.

اما منظور از طهارت حسی پاک شدن از نجاست‌ها و پاک شدن از حَدَث است.

پاک شدن از نجاست‌ها به واسطۀ از بین بردن نجاسات لباس و بدن و محل نماز با آب پاک است، و پاک شدن از حَدَث همان وضو و غسل و تیمم است.

آداب قضای حاجت

نخست: پیش از قضای حاجت

۱- برای قضای حاجت، جایی را برگزیند که دور از چشمان مردم باشد.

۲- چیزی را که حاوی ذکر خداوند است با خود به دستشویی نبرد.

۳- با پای چپ وارد شود.

۴- هنگام وارد شدن به دستشویی بگوید: «بسمِ الله، اللهم إني أعوذُ بك مِن الخُبْثِ، والخبائثِ».

۵- لباس خود را [در صحرا و محیط باز] برای پوشیده ماندن عورت تا نزدیک شدن به زمین کنار نزند.

۶- اینکه در هنگام قضای حاجت روبرو یا پشت به قبله ننشیند.

٧- در سایه یا راه یا آب مورد استفادۀ مردم یا زیر درختِ ثمردار قضای حاجت نکند.

دوم: آداب پس از قضای حاجت و بیرون آمدن از دستشویی

۱- برای استجمار [۴۵] از استخوان یا مدفوع دیگر جانوران یا چیزی که دیگران از آن استفاده می‌کنند یا چیزهای محترم [مانند مواد غذایی] استفاده نکند.

۲- اینکه خودش را با دست راست پاک نکند و آلت خود را با دست راست نگیرد.

۳- اگر استجمار می‌کند به تعداد وتر (فرد) خود را تمیز کند، مثلا سه بار، و اگر تمیز نشد پنج بار.

۴- اگر از آب و سنگ استفاده کرد اول از سنگ استفاده کند و سپس از آب و اگر به یکی از این دو اکتفا نمود کافی است.

۵- هنگام بیرون آمدن از دستشویی اول پای راست خود را بیرون بگذارد.

۶- اینکه هنگام بیرون آمدن بگوید: «غُفرانَك».

[۴۵] استجمار یعنی پاک کردن محل خروج نجاست با سنگ یا چیزهایی شبیه آن مانند دستمال توالت.

وضو

پیش از نماز واجب است که شخص از حَدَث اکبر [۴۶] و حَدَث اصغر [۴٧] پاک باشد. حدث اکبر با غسل از بین می‌رود و حدث اصغر با وضو، و در صورت نبودن آب یا زیانمند بودن آن به جای وضو و غسل می‌توان تیمم کرد.

معنای وضو: وضو یعنی استفاده از آب در چهار عضو (صورت، دو دوست، سر و دو پا) به روشی مخصوص، که نصوص کتاب و سنت بیان داشته است. دلیل وضو از قرآن:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْ [المائدة: ۶].

(ای مومنان هنگامی که برای نماز به پا خاستید صورت‌ها و دو دستان خود را همراه با آرنج‌ها بشویید و سرهای خود را مسح کنید و پاهای خود را همراه با قوزک‌های آن بشویید و اگر جنب بودید [با غسل کردن] خود را پاک کنید).

و از سنت، این سخن پیامبر اکرم ـ ج ـ که: «نماز کسی از شما اگر بی‌وضو شد پذیرفته نمی‌شود تا آنکه وضو گیرد». [۴۸]

[۴۶] حدث اکبر: آنچه باعث واجب شدن غسل می‌شود مانند هم بستری یا خارج شدن منی یا حیض و نفاس. [۴٧] حدث اصغر: آنچه سبب وجود وضو می‌شود، یعنی خارج شدن مدفوع و ادرار و ... از پیش و پس. [۴۸] به روایت بخاری در کتاب الوضوء، باب «لا تقبل صلاة بغیر طهور» (۱۳۵) و مسلم، کتاب الطهارة، باب «وجوب الطهارة للصلاة (۲۵۵) به روایت از ابوهریرة س.

فضیلت وضو

وضو فضایل بس بزرگی دارد که به برخی از آن اشاره می‌کنیم. خداوند متعال در بیان فضیلت وضو می‌فرماید:

﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٦ [المائدة: ۶].

(الله نمی‌خواهد شما را به تنگ آورد و به مشقت اندازد و بلکه می‌خواهد شما را پاکیزه دارد و نعمت خود را بر شما کامل نماید باشد که شکر او را به جای آورید).

اما نصوص سنت در این باره بسیار است، از جمله:

۱- از ابی هریره ـ س ـ روایت است که گفت: شنیدم رسول خدا ـ ج ـ می‌فرمود: «امت من در روز قیامت در حالی فرا خوانده می‌شوند که دست‌ها و پاها و چهره‌هایشان در اثر وضو روشن است؛ بنابراین هر یک از شما که توانست روشنیِ خود را بیشتر کند، حتما چنین کند». [۴٩]

۲- از عثمان بن عفان ـ س ـ نقل است که رسول الله ـ ج ـ فرمود: «هر که وضو گیرد و وضویش نیکو باشد، گناهانش از بدنش خارج می‌شود تا آنکه از زیر ناخن‌هایش بیرون می‌ریزد». [۵۰]

۳- از ابی‌هریره ـ س ـ روایت است که رسول الله ـ ج ـ فرمود: «هرگاه بندۀ مسلمان ـ یا مؤمن ـ وضو گیرد و صورت خود را بشوید همۀ گناهانی که با چشمان خود انجام داده همراه با آب ـ یا با آخرین قطرۀ آب ـ بیرون می‌ریزد، پس هنگامی که دستانش را بشوید همۀ گناهانی که با دست خود انجام داده همراه با آب ـ یا با آخرین قطرۀ آن ـ بیرون می‌ریزد، و هنگامی که پاهایش را بشوید همۀ گناهانی که با پاهای خود به سویشان گام برداشته همراه با آب ـ یا همراه با آخرین قطرۀ آب ـ بیرون می‌ریزد تا آنکه از گناهان پاک می‌شود». [۵۱]

۴- از عمر بن الخطاب ـ س ـ از پیامبر ـ ج ـ روایت است که فرمودند: «هر یک از شما که وضو بگیرد و آب به همۀ اعضایش برسد، سپس بگوید: «أشهدُ أن لاّ إلهَ إلا اللهُ وَحدَهُ لا شَریكَ لَهُ وأنَّ محمدًا عبدُ اللهِ ورسولُهُ»، هر هشت در بهشت برایش گشوده می‌شود که از هر کدام می‌خواهد وارد شود». ترمذی بر این دعا افزوده است: «الّلهُمَ اجْعَلني مِنَ التَوّابينَ واجْعَلني مِنَ الُمُتَطَهِرین» [۵۲].

[۴٩] به روایت بخاری در کتاب الوضوء، باب «فضل الوضوء والغر المحجلون من آثار الوضوء» (۱۳۶)، و مسلم در کتاب الطهارة، باب «استحباب إطالة الغرة والتحجیل في الوضوء» (۳۴۷). [۵۰] به روایت مسلم در کتاب الطهارة، باب «خروج الخطایا مع ماء الوضوء» (۲۴۵). [۵۱] به روایت مسلم در کتاب الطهارة، باب «خروج الخطایا مع ماء الوضوء» (۲۴۴). [۵۲] به روایت ترمذی در أبواب الطهارة، باب «فیما یقال بعد الوضوء» (۵۵)

فرض‌های وضو

شش کار در وضو فرض است:

۱- یک بار شستن صورت از بالای پیشانی تا پایین چانه، و از گوش تا گوش، زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ

(پس صورت‌های خود را بشویید).

مضمضه (آب در دهان زدن) و اِستِنشاق (آب در بینی زدن) نیز جزو شستن صورت است زیرا دهان و بینی جزو چهره است و پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «هرگاه کسی از شما وضو گرفت آب در بینی خود کند سپس آن را بریزد». [۵۳]

۲- شستن دستان تا آرنج، به دلیل این سخن خداوند متعال:

﴿وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ.

(و دستانتان را تا آرنج‌ها [بشویید]).

۳- مسح سر از پیشانی به پشت سر، زیرا خداوند ـ سبحانه و تعالی ـ می‌فرماید:

﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ.

(و سرهای خود را مسح کنید).

۴- شستن پاها تا کعبین، به دلیل این سخن پروردگار متعال:

﴿وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ.

(و پاهایتان را تا دو قوزک [بشویید]).

۵- ترتیب: یعنی اینکه از شستن صورت شروع کند، سپس دو دست، سپس سرش را مسح کند، سپس پاهای خود را بشوید، زیرا این اعضا به ترتیب در آیۀ وضو آمده است.

۶- موالات: یعنی آنکه همۀ اعضا را بدون فاصلۀ زمانی بسیار از هم بشوید، اما وقفۀ کوتاه اشکالی ندارد.

[۵۳] به روایت مسلم در کتاب الطهارة، باب «الإیتار في الإستنثار والاستجمار» (۲۳۷).

سنت‌های وضو

۱- مسواک

۲- گفتن بسم الله در آغاز وضو

۳- سه بار شستن دو کف دست (تا مچ)، قبل از وضو. اما اگر از خواب بیدار شده است واجب است که پیش از وضو دو دوست خود را [تا مچ] بشوید، زیرا پیامبر اکرم ـ ج ـ می‌فرماید: «هر گاه کسی از شما از خواب بیدار شد دستان خود را پیش از وارد کردن به ظرف [آب] سه بار بشوید، زیرا نمی‌دانید که دستتان شب کجا بوده است». [۵۴]

۴- زدن آب در دهان و بینی پیش از شستن صورت و مبالغه در آن برای کسی که روزه نیست.

۵- خلال کردن ریش پرپشت.

۶- خلال کردن انگشتان.

۷- شستن بار دوم و سوم اعضاء.

۸- شروع کردن از سمت راست (یعنی اول دست راست بعد دست چپ و...).

۹- دعا پس از پایان وضو. از دعاهای وارد شده در این زمینه:

«أشهدُ أن لا إلهَ إلَّا اللهُ وحدَه لا شريكَ له وأشهدُ أنَّ محمَّدًا عبدُه ورسولُه اللَّهمَّ اجعلني من التَّوَّابين واجعلني من المتطهِّرين» [۵۵].

[۵۴] به روایت بخاری، کتاب وضو، باب «الاستجمار وترا» (۱۶۲)، و مسلم، کتاب الطهارة، باب «کراهة غمس المتوضئ وغیره یده المشکوك في نجاستها في الإناء قبل غسلها ثلاثا» (۲۷۸). [۵۵] به روایت مسلم در کتاب الطهارة، باب «الذکر المستحب عقب الوضوء» (۲۳۴) به جز جملۀ «اللَّهمَّ اجعلني من التَّوَّابين واجعلني من المتطهِّرين». این قسمت اضافه را ترمذی در ابواب الطهارة، باب «ما یقال بعد الوضوء» (۵۵) تخریج نموده و شیخ آلبانی در صحیح سنن ترمذی (۱/ ۱۸) به شمارۀ (۴۸) صحیح دانسته است.

مکروهات وضو

۱- وضو در مکان نجس که ترس رسیدن نجاست به بدن و لباسش رود.

۲- شستن اعضا بیش از سه بار.

۳- اسراف در مصرف آب.

۴- ترک یک سنت یا بیشتر از سنت‌های وضو.

روش وضو

وضو دو روش دارد:

نخست: حداقل وضو؛ به این صورت که نیت وضو نماید و بسم الله بگوید، سپس آب در دهان و بینی زند و صورت خود را بشوید، سپس دستان خود را تا آرنج بشوید و سر خود را همراه با گوش‌هایش مسح کند، سپس پاهای خود را تا کعبین (دو قوزک پا) بشوید و هر یک از این اعضا را تنها یک بار بشوید. این حداقل وضویی است که برای نماز کافی است.

دوم: وضوی کامل؛ به این صورت که اول نیت کند، سپس بسم الله بگوید و دستانش را [تا مچ] سه بار بشوید، سپس سه بار آب در دهان و بینی زند، سپس صورت خود را سه بار بشوید، سپس دست راست خود را تا آرنج سه بار بشوید و پس از آن دست چپ را سه بار تا آرنج بشوید، سپس سر خود را یک بار از جلوی سر تا پشت آن و از پشت سر تا پیشانی مسح کند (به صورت رفت و برگشت)، سپس با انگشت داخل گوش را مسح کند و با انگشت ابهام پشت آن را مسح نماید، آنگاه پای راست خود را تا کعبین (دو قوزک) سه بار بشوید، سپس پای چپ را به همین ترتیب بشوید و پس از پایان وضو بگوید: «أشهدُ أن لا إلهَ إلَّا اللهُ وحدَه لا شريكَ له وأشهدُ أنَّ محمَّدًا عبدُه ورسولُه».

باطل کننده‌های وضو

۱- آنچه از دو راه پس و پیش خارج شود مانند ادرار و مدفوع و باد.

۲- از بین رفتن عقل با بیهوشی یا مستی یا دیوانگی.

۳- خوابی که باعث از بین رفتن احساس شود.

۴- لمس آلت تناسلی با کف دست و انگشتان از روی شهوت.

۵- مرتد شدن از اسلام.

۶- خوردن گوشت شتر.

٧- لمس زن توسط مرد، یا مرد توسط زن از روی شهوت.

چند نکتۀ مهم

نخست: کسی که یقین دارد وضو گرفته اما شک دارد که وضویش باطل شد یا نه، به یقین خود عمل می‌کند یعنی وضو دارد.

دوم: کسی که یقین دارد بی‌وضو شده، اما شک دارد که پس از آن وضو گرفته یا نه، به یقین خود عمل می‌کند، یعنی خود را بی‌وضو به حساب می‌آورد و وضو می‌گیرد.

سوم: ادرار و مدفوع حیوان حلال گوشت و همینطور منی انسان، نجس نیست.

چهارم: اگر شخص مسلمان در پاک بودن یا نجس بودن آب دچار شک شد به یقین عمل می‌کند، و یقین در اینجا پاک بودن آن آب است زیرا اصل در اشیاء پاک بودن است مگر آنکه برعکس آن ثابت شود.

پنجم: اگر در تشخیص آب پاک با نجس دچار شبهه شد تا حد امکان سعی در شناخت آب پاک می‌کند و با آن وضو می‌گیرد.

مسح بر خُف (موزه)

نخست: خُف چیست؟

خف یا موزه نوعی پاپوش است که معمولا از چرم ساخته می‌شود، و حکم پاپوش‌های کتانی و پشمی (جوراب) و انواع دیگر نیز مانند آن است.

دوم: دلیل مشروع بودن مسح بر خُف

نصوص دال بر این حکم به طور متواتر در سنت آمده است، از جمله حدیث عبدالله بن عمر از سعد بن ابی وقاص از پیامبر ـ ج ـ که ایشان بر خف مسح نمودند. [۵۶]

از عمرو بن امیۀ ضمری نیز نقل است که گفت: رسول الله ـ ج ـ را دیدم که بر عمامه و خفّ خود مسح نمود. [۵٧] همچنین در حدیث مغیرة بن شعبة ـ س ـ آمده که رسول الله ـ ج ـ خطاب به ایشان [که قصد داشت خف‌های پیامبر ـ ج ـ را برای وضو بیرون بیاورد] فرمود: «رهایشان کن که در حال وضو آنان را به پا کرده‌ام» سپس بر آن مسح کرد. [۵۸]

[۵۶] بخاری در کتاب الوضوء، باب «المسح علی الخفین» (۲۰۲). [۵٧] بخاری در کتاب الوضوء، باب «المسح علی الخفین» (۲۰۴). [۵۸] به روایت بخاری در کتاب وضو، باب «إذا أدخل رجلیه وهما طاهرتین» (۲۰۶)، و مسلم در کتاب الطهارة، باب «المسح علی الخفین» (۲۷۴).

سوم: شرط مسح بر خف [یا جوراب]

مسح بر خف چند شرط دارد:

۱- اینکه بعد از وضو آن‌ها را به پا کرده باشد، به دلیل حدیث عروة بن مغیرة از پدرش که گفت: «همراه با پیامبر ـ ج ـ در سفری بودم؛ خواستم خف‌هایش را بیرون بیاورم، پس فرمود: «رهایشان کن، زیرا با وضو آن را پوشیده‌ام» سپس بر آن مسح نمود. [۵٩]

۲- اینکه خف یا جوراب پاک باشد. در صورت نجاست مسح بر آن صحیح نیست.

۳- اینکه خف یا جوراب، محلی را که شستن آن در وضو فرض است [یعنی تا کعبین] پوشانده باشد.

[۵٩] حدیث پیشین.

چهارم: مدت مسح

مقیم می‌تواند به مدت یک شبانه روز، و مسافر به مدت سه شبانه روز بر خف [یا جوراب] مسح کند. بر اساس قول صحیح این مدت از نخستین مسح شروع می‌شود.

پنجم: روش مسح بر خف و جوراب

دست خود را در آب فرو می‌برد، سپس روی خف [یا جوراب] را از سمت انگشتان تا اول ساق، تنها یک بار مسح می‌کند و زیر و پشت پا را مسح نمی‌کند.

ششم: باطل کننده‌های مسح [۶۰]

۱- در آوردن خف یا جورابی که بر آن مسح کرده است.

۲- واجب شدن غسل جنابت.

۳- به پایان رسیدن مدت مسح.

[۶۰] یعنی پس از آن در صورت بی وضو شدن باید وضوی کامل بگیرد (مترجم).

غسل

چه چیزهایی غسل را واجب می‌کند؟

۱- جنابت: که شامل جماع یعنی به هم رسیدن دو ختنه گاه [۶۱] است، حتی اگر انزال صورت نگیرد. [و همچنین در صورت انزال]. انزال یعنی خارج شدن منی به صورت فشار همراه با لذت، چه در خواب و چه در بیداری توسط مرد یا زن. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْ [المائدة: ۶].

(و اگر جنب بودید خود را [با غسل] پاک کنید).

و بر اساس سخن رسول الله ـ ج ـ که فرمود: «هر گاه دو ختنه‌گاه به هم رسید غسل واجب شده است». [۶۲]

۲- پایان یافتن خون‌ریزی حیض (عادت ماهیانه) و نفاس (خون پس از زایمان). خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُ [البقرة: ۲۲۲].

(پس هنگام عادت ماهیانه از [آمیزش با] زنان دوری گزینید و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند؛ پس چون پاک شدند از همان جا که الله به شما دستور داده با آنان آمیزش کنید).

و بر اساس سخن رسول الله ـ ج ـ [خطاب به ام حبیبه] که فرمود: «به اندازه‌ای که خون‌ریزی‌ات طول کشید صبر کن [و نماز نخوان] سپس غسل کن». [۶۳]

[۶۱] منظور از به هم رسیدن دو ختنه‌گاه، عملِ جماع است؛ یعنی وارد شدن آلت مرد تا محل ختنه در آلت زن، که یکی از اسباب واجب شدن غسل است. [۶۲] به روایت احمد (۲۶۰۶۷) و ابن ماجه در ابواب طهارت، باب «ما جاء في وجوب الغسل إذا التقی الختانان» (۶۰۸). آلبانی این روایت را در صحیح ابن ماجه (۴۹۲). [۶۳] به روایت مسلم در کتاب حیض، باب «المستحاضة وغسلها وصلاتها» (۷۸۵).

روش غسل

غسل دو روش دارد:

نخست: غسل کامل؛ به این صورت که نخست به قصد رفع حَدَث اکبر «بسم الله» بگوید، سپس سه بار دستانش را تا مچ بشوید، سپس استنجا کند، سپس وضو بگیرد ـ به جز پاهایش که می‌تواند همراه وضو یا در پایان غسل آن را بشوید ـ سپس سر خود را به همراه گوش‌هایش سه بار با سه مرتبه آب ریختن بشوید، سپس بر سمت راست بدن خود از بالا به پایین آب بریزد، سپس سمت چپِ خود را به همین صورت بشوید و در حین غسل مواظب جاهایی که پوشیده است مانند ناف و زیر بغل و زانو و ... باشد تا آب به آن برسد.

دوم: روش غسل حداقلی؛ یعنی آب را به همۀ بدنش برساند و همچنین آب در دهان و بینی بزند.

تیمم

نخست: تیمم از ویژگی‌های امت اسلام است که جایگزین وضو و غسل با آب می‌باشد.

تیمم به معنای عبادت خداوند با روی آوردن به خاک پاک برای مسح صورت و دو کف (از انگشتان تا مچ دست) با آن است.

دوم: تیمم چه هنگام مشروع است؟

تیمم در شرایط زیر جایز است:

۱- در صورت عدم وجود آب.

۲- در صورت بیماری یا زخمی که آب برای آن زیان دارد.

۳- سرمای شدید و عدم امکان گرم کردن آب و ترس از بیماری و زیان.

۴- در صورت ترس از تشنگی و کمبود آب برای آشامیدن خود یا دیگران.

سوم: مبطلات تیمم

۱- وجود آب [۶۴].

۲- باطل کننده‌های وضو که پیش‌تر بیان شد.

[۶۴] برای کسی که به خاطر عدم وجود آب تیمم کرده است (مترجم).

چهارم: روش تیمم

تیمم به این صورت است که شخص نخست نیت کند، سپس یک بار با داخل کف دست بر خاک ضربه بزند سپس آن را بر صورت و دو دست تا مچ خود بکشد.

حیض و نفاس و استحاضه

نخست: حیض

خونی است که پس از بلوغ از رحم زنان و دختران ترشح شده و از دهانۀ واژن خارج می‌شود. حداقل مدت خون ریزی در عادت ماهیانه یک شبانه روز و حداکثر آن پانزده روز است.

دوم: نفاس

نفاس خونی است که در پی زایمان از زنان خارج می‌شود. این خون ریزی حداقلی ندارد، یعنی هر گاه زنی پس از زایمان متوجه پایان خون ریزی شد می‌تواند غسل کند و نماز بخواند، اما حداکثر آن چهل روز است.

سوم: استحاضه

خون ریزی بیش از پانزده روز را استحاضه می‌گویند.

چهارم: برخی از احکام حیض و نفاس

۱- عمل زناشویی با زنی که در حیض و نفاس است جایز نیست:

﴿وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَ [البقرة: ۲۲۲].

(و به آنان نزدیک نشوید تا آنکه پاک شوند).

۲- روزه و نماز برای زنی که در عادت ماهیانه یا خون‌ریزی پس از زایمان است، حرام است؛ هرچند روزه را پس از پاک شدن قضا می‌کند، اما نمازِ وی قضا ندارد.

۳- طواف کعبه برای وی حرام است مگر آنکه پاک شود و غسل کند.

۴- دست زدن به قرآن برای زنانی که در حیض و نفاس هستند جایز نیست مگر به وسیلۀ دستکش یا مانند آن.

پنجم: حالت‌ّهای استحاضه

زنی که در استحاضه هست سه حالت دارد:

۱- اینکه مدت حیضش مشخص باشد که در این صورت همان مدت را نماز نمی‌گزارد، سپس غسل می‌کند و نماز می‌خواند.

۲- اینکه مدت حیضش مشخص نباشد و نتواند خون حیض را از خون استحاضه تشخیص دهد. در این صورت به اندازۀ مدت زنان و دختران خویشاوندش نماز نمی‌خواند. اما اگر خویشاوندی نداشته باشد [که مدت حیض آنان را بداند] به اندازۀ مدت معمولی حیض یعنی شش یا هفت روز را به عنوان حیض حساب می‌کند.

۳- اینکه مدت حیضش را نداند، اما بتواند خون پررنگِ حیض را از خون استحاضه تشخیص دهد. در این صورت پس از پایان خونِ حیض غسل می‌دهد و نماز می‌گزارد.

ششم: برخی از احکام بانوانی که در استحاضه هستند

زنی که در استحاضه است [پس از پایان حیض] غسل می‌دهد و نماز و روزه را به جای می‌آورد، اما برای هر نماز یک بار وضو می‌گیرد و اجازۀ هم‌بستری با شوهرش را دارد. به طور کلی هر کاری که در حال حیض برایش جایز نبوده در حالت استحاضه جایز خواهد بود.

نماز

نخست: نماز در لغت و اصطلاح

نماز (صلاة) در لغت به معنای «دعا» است، و در اصطلاح عبادتی است که از سخنان و کارهایی ویژه تشکیل شده و با تکبیر آغاز می‌شود و با سلام پایان می‌یابد.

دوم: جایگاه و فضیلت نماز در اسلام

۱- نماز ستون دین است؛ یعنی دین بدون آن برپا نمی‌شود. معاذ بن جبل ـ س ـ می‌گوید: پیامبر خدا ـ ج ـ فرمود: «آیا تو را از اساس کار و ستون آن و نقطه‌ی اوج آن آگاه نسازم؟» گفتم: آری ای پیامبر خدا... فرمود: «اساس [این] امر اسلام است، و ستون آن نماز است و نقطه‌ی‌ اوج آن جهاد است...». [۶۵]

۲- نماز انسان را به یاد خدا می‌اندازد. نمازگزار در برابر خداوند عزوجل می‌ایستد به طوری که میان او و خداوند هیچ واسطه‌ای نیست و اینگونه نسبت به خداوند احساس نزدیکی و همراهی می‌کند و در نتیجه همۀ وجودش را احساس امنیت و آرامش و اطمینان و یقین در بر می‌گیرد؛ خاشعانه به رکوع می‌رود و فروتنانه سر به سجده فرو می‌آورد و از خداوند متعال یاری و توفیق و تایید می‌خواهد.

۳- نماز از زشتی و منکر باز می‌دارد. هنگامی که مسلمان فروتنانه در برابر پروردگار خود می‌ایستد و به رکوع و سجده می‌رود با او ارتباط برقرار می‌کند؛ در نتیجه درونش اوج می‌گیرد و احساس می‌کند ارزش و مکانت یافته و از آنچه باعث خشم آفریدگار است دوری می‌کند زیرا مراقبت الله متعال در درونش جای گرفته است.

۴- نماز گرد آورندۀ‌ همۀ نیکی‌ها است. نماز آرامش و سعادت را به قلب انسان هدیه می‌دهد و باعث شادی و اطمینان روح و نشاط و سرزندگی بدن است.

[۶۵] به روایت ترمذی (۲۶۱۶)، کتاب ایمان، باب «ما جاء في حرمة الصلاة» ترمذی می‌گوید: «حدیثی حسن و صحیح است». شیخ آلبانی می‌گوید: «صحیح است» نگا: صحیح الجامع (۵/ ۳۰: ۵۰۱۲).

سوم: حکم نماز در اسلام

نماز یکی از ارکان اسلام است که در شب اسراء پیش از هجرت به مدینه در مکه فرض شد و در اوقات مشخصی یعنی ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح به جا آورده می‌شود. نخستین نماز فرضی که رسول الله ـ ج ـ آن را ادا نمود، نماز ظهر بود. این نمازها برای هر مسلمان عاقل بالغی ـ چه مرد و چه زن ـ فرض است.

دلیل فرض بودن نماز، کتاب الله و سنت رسول الله ـ ج ـ و اجماع قطعی مسلمانان است. اجماعی که به ضرورت از دین فهمیده می‌شود [و هیچ شکی در آن نیست].

دلیل از قرآن، این سخن خداوند متعال است که:

﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣ [النساء: ۱۰۳].

(همانا نماز برای مومنان فریضه‌ای زمان‌دار است).

شاهد در این آیه، لفظ «کتاب» هست، یعنی «نوشته شده» که معنای فرض می‌دهد. و همچنین این سخن پروردگار که می‌فرماید:

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمُۢ ٢٠ [المزمل: ۲۰].

(و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و به خدا وامی نیکو دهید و هر کار خوبی برای خویش از پیش فرستید آن را نزد خدا بهتر و با پاداشی بیشتر خواهید یافت و از خدا آمرزش بخواهید که خدا آمرزندۀ مهربان است).

و از سنت، سخن پیامبر خدا ـ ج ـ که هنگام فرستادن معاذ ـ س ـ به یمن خطاب به وی فرمود: «به آنان بیاموز که الله پنج نماز را در هر شبانه‌روز بر آنان فرض ساخته است». [۶۶]

از ابن عمر ـ ب ـ روایت است که رسول خدا ـ ج ـ فرمودند: «اسلام بر پنج [رکن] بنا شده: گواهی دادن به اینکه معبودی [به حق] نیست جز الله، و اینکه محمد فرستادۀ الله است، و بر پا داشتن نماز، و دادن زکات، و حج، و روزۀ رمضان». [۶٧]

در اجماع: فرض بودن نماز به طور ضروری [و نه ظنی] از دین دانسته می‌شود؛ به همین سبب هیچکس از اهل قبله ـ که به اسلام منسوب هستند ـ فرض بودن آن را انکار نکرده‌اند، و حتی اهل بدعت نیز به فرض بودن نماز معترفند.

[۶۶] به روایت بخاری در کتاب الزکاة، باب «وجوب الزکاة» (۱۴۹۶) و مسلم در کتاب الایمان، باب «الدعاء إلی الشهادتین» (۱۹). [۶٧] به روایت بخاری در کتاب الایمان، باب «بنی الإسلام علی خمس» (۷) و مسلم در کتاب الایمان، باب «بیان أرکان الإسلام ودعائمه العظام» (۲۱) از حدیث ابن عمر ب.

چهارم: حکم تارک نماز

تارک نماز از چند حالت خارج نیست:

نخست: اینکه وجوب نماز را انکار کند که در این صورت باید ببینیم کسی که وجوب نماز را انکار کرده از کسانی است که عذر دارند ـ مانند کسی که تازه اسلام آورده یا در جایی دور از دیگر مسلمانان زندگی کرده ـ که در این صورت وجوب نماز را به وی بیان می‌کنیم و به کفر وی حکم نمی‌کنیم.

اما اگر از کسانی باشد که مانند دیگر مسلمانان در شهرها و روستاهای آنان زندگی کرده معذور نیست و ادعای جهل وی پذیرفته نمی‌شود و حکم به کفر وی می‌شود زیرا دلایل آشکار وجوب نماز در کتاب و سنت بسیار است و مسلمانان به طور مستمر [در طول دوران‌ها] نماز را برپا داشته‌اند؛ بر همین اساس وجوب آن بر کسی که حالش چنین است پوشیده نیست و به هدف تکذیب خدا و پیامبرش و اجماع مسلمانان به انکار آن پرداخته است. حکم چنین کسی مانند دیگر مرتدان است که باید از وی درخواست توبه شود و در غیر این صورت کشته می‌شود.

دوم: اگر شخصی به سبب بیماری یا ناتوانی از انجام برخی ارکان و شروطِ نماز، از خواندن نماز خودداری می‌کند، به وی می‌گوییم که این عذر باعث ساقط شدن نماز نمی‌شود بلکه باید بر حسب توانش نماز را به جای آورد.

سوم: اما دربارۀ کسی که از روی تنبلی و سهل انگاری نماز نمی‌خواند میان اهل علم اختلاف است؛ راجح این است که اگر کسی نمازش را به طور کلی ترک کند [و هیچگاه نماز نخواند] چنین کسی کافر است. وی را سه روز زندانی می‌کنند و برای هر وقت نماز وی را به نماز دعوت می‌کنند و از کشتن می‌ترسانند؛ اگر باز هم از خواندن نماز سر باز زد کشته می‌شود.

پنجم: ارکان نماز

ارکانی که نماز بدون آن‌ها صحیح نیست، چهارده رکن است:

۱- ایستاده نماز خواندن در صورت توان (قیام)

۲- تکبیرة الاحرام.

۳- خواندن سورۀ فاتحه.

۴- رکوع.

۵- ایستادن پس از رکوع.

۶- سجده بر اعضای هفتگانه (صورت، دو دوست، دو زانو، دو پا).

٧- بلند شدن از سجده.

۸- نشستن میان دو سجده.

٩- آرام یافتن در حرکاتی که گفته شد. [۶۸]

۱۰- تشهد پایانی.

۱۱- نشستن برای تشهد پایانی.

۱۲- درود بر رسول الله ج.

۱۳- رعایت ترتیب در ارکان نماز.

۱۴- سلام در پایان نماز.

[۶۸] یعنی در رکوع و ایستادن پس از رکوع و سجده و نشستن بین دو سجده حتما مدتی اندک به اندازه‌ای که آرام شود صبر کند و فورا به حرکت بعدی نرود (مترجم).

ششم: شروط نماز

نماز نُه شرط دارد:

۱- اسلام؛ نماز کافر صحیح نیست هر چند بر اساس قول صحیح برای نخواندن نماز محاسبه خواهد شد.

۲- عقل؛ کسی که عقل صحیح ندارد اهل تکلیف نیست.

۳- تشخیص. علما سن تشخیص را هفت سالگی دانسته‌اند.

۴- فرا رسیدن وقت نماز.

۵- داشتن وضو.

۶- دوری از نجاسات.

٧- پوشاندن عورت.

۸- رو کردن به قبله.

٩- نیت.

هفتم: واجبات نماز

واجب چیزی است که شارع به آن امر حتمی نموده و نماز کسی که عمدا آن را ترک کند باطل است و در صورت ترک غیر عمدی سجدۀ سهو جای آن را می‌گیرد.

واجبات نماز هشت مورد است:

۱- همۀ تکبیرات نماز به جز تکبیرۀ احرام.

۲- گفتن سمع الله لمن حمده.

۳- گفتن ربنا ولک الحمد.

۴- «سبحان ربی العظیم» در رکوع.

۵- گفتن «سبحان ربی الأعلی» در سجده.

۶- استغفار در بین دو سجده. [۶٩]

٧- تشهد نخست.

۸- نشستن برای تشهد نخست.

[۶٩] مثلا دو بار گفتن «رب اغفر لی» در بین دو سجده (مترجم).

هشتم: سنت‌های نماز

منظور از سنت در اینجا کارهایی است که در نماز مشروع است اما ترک عمد یا غیر عمد آن باعث باطل شدن نماز نمی‌شود.

سنت‌های نماز بسیار است از جمله:

۱- بلند کردن دو دست [تا روبروی شانه یا روبروی گوش‌ها] برای تکبیرۀ احرام.

۲- بلند کردن دو دست هنگام رکوع.

۳- بلند کردن دو دست هنگام بلند شدن از رکوع.

۴- گذاشتن دست راست بر دست چپ بر روی سینه در هنگام قیام.

۵- نگاه کردن به سجده‌گاه.

۶- دعای استفتاح. [٧۰]

٧- گفتن «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پیش از شروع قرائت در نماز. و سنت‌های دیگر...

[٧۰] دعایی است که پس از تکبیرة الاحرام و پیش از سورۀ حمد در رکعت اول نمازها خوانده می‌شود. چند دعای استفتاح در سنت وارد شده است (مترجم).

نماز جماعت

نخست: فضیلت آن

نصوص بسیاری دال بر فضیلت نماز جماعت وارد شده از جمله:

۱- از ابن عمر ـ ب ـ روایت است که رسول الله ـ ج ـ فرمودند: «نماز جماعت بیست و هفت درجه بر نماز فردی برتری دارد». [٧۱]

۲- از ابی‌ّهریره ـ س ـ روایت است که رسول الله ـ ج ـ فرمود: «نماز مرد در جماعت بیست و پنج برابر [بهتر از] نماز او به تنهایی است». [٧۲]

۳- از ابی‌هریره ـ س ـ روایت است که مردی نابینا به حضور رسول خدا ـ ج ـ آمد و گفت: ای پامبر خدا! من کسی را ندارم که مرا به مسجد بیاورد، و از ایشان خواست تا اجازه‌اش دهد که در خانه نماز بگزارد. پیامبر ـ ج ـ به وی اجازه داد، اما همین که خواست برود، او را صدا زد و فرمود: «آیا صدای اذان را می‌شنوی؟» گفت: آری. فرمود: «پس اجابت کن». [٧۳]

[٧۱] بخاری در کتاب اذان، باب «فضل صلاة الجماعة» (۶۴۵) و مسلم در کتاب مساجد، باب «فضل صلاة الجماعة» (۲۴۹). [٧۲] بخاری در کتاب الصلاة، باب «فضل صلاة الجماعة» (۶۴۷). [٧۳] مسلم در کتاب المساجد، باب «یجب إتیان المسجد علی مَن سمع النداء» (۶۵۳).

دوم: حکم نماز جماعت

نماز جماعت بر مردان در سفر و اقامت واجب است زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ [النساء: ۱۰۲].

(و اگر در میان آنان بودی و برایشان نماز برپا داشتی پس باید گروهی از آنان با تو [به نماز] بایستند...).

مؤلف «شرح المنتهی» می‌گوید: «این امر برای وجوب است؛ اگر چنین دستوری برای زمان ترس (در حال جنگ) وارد شده برای شرایط امنیت اولی‌تر است. همچنین به سبب حدیث ابوهریره ـ س ـ که از رسول الله ـ ج ـ روایت نموده که فرمودند: «سنگین‌ترین نماز برای منافقان نماز عشاء و صبح است، و اگر می‌دانستند در این دو نماز چه [اجر و منزلتی] است، حتما اگر می‌شد سینه‌خیز در آن حاضر می‌شدند، و قصد کرده‌ام که دستور دهم نماز را برگزار کنند، سپس کسی را به عنوان امام برایشان برمی‌گزیدم، آنگاه با مردانی که دسته‌هایی هیزم با خود داشتند به نزد کسانی می‌رفتم که در نماز [جماعت] حاضر نمی‌شوند و خانه‌هایشان را بر آنان به آتش می‌کشدیم» [٧۴] و همینطور به سبب سخن پیامبر خدا ـ ج ـ خطاب به آن نابینایی که کسی را نداشت تا وی را به نماز جماعت بیاورد و از پیامبر ـ ج ـ برای حضور نیافتن در نماز اجازه خواست و به ایشان فرمود: «آیا صدای اذان را می‌شنوی؟» گفت: آری. فرمود: «پس [اذان را] اجابت کن». [٧۵]». [٧۶]

[٧۴] بخاری در کتاب اذان، باب «وجوب صلاة الجماعة» (۶۴۴) و مسلم در کتاب مساجد، باب «فضل صلاة الجماعة» (۶۵۱). [٧۵] مسلم در کتاب المساجد، باب «یجب إتیان المسجد علی مَن سمع النداء» (۶۵۳). [٧۶] شرح المنتهی (۷۸)، المغني مع الشرح الکبیر (۱/ ۲).

سوم: تعداد افرادی که برای انقعاد نماز جماعت لازم است

نماز جماعت با وجود دو نفر منعقد می‌شود: یک امام و یک مأموم، زیرا رسول الله ـ ج ـ خطاب به مالک بن حویرث فرمود: «از شما دو نفر، بزرگترتان امام شود». [٧٧]

[٧٧] بخاری در کتاب اذان، باب «الأذان للمسافر» (۶۳۱)، و مسلم در کتاب مساجد، باب «من أحق بالإمامة» (۶۷۴).

چهارم: عذرهای ترک نمازِ جماعت

ترس از بیماری، یا نیاز برای رفتن به دستشویی، یا انتظار چیزی که امیدش هست یا ترس از دست رفتن مال یا زیان دیدنِ آن، یا ترس تباه شدن مالی که مامور محافظت از آن شده است. [٧۸]

[٧۸] مغنی (۲/ ۸۳).

پنجم: برخی از احکام مربوط به مَأموم

- امام شدن در مسجدی که امام راتب دارد بدون اجازۀ او حرام است مگر آنکه [امام حضور نیابد و] وقت نماز در حال تمام شدن باشد. [٧٩]

- وقتی نماز فرض شروع شد، آغاز نمودن نماز نفل جایز نیست، زیرا رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «هنگامی که نماز [فرض] اقامه شد نمازی جز نماز فرض [درست] نیست». [۸۰]

- برای مأموم حرام است که پیش از امام به رکوع یا سجده رود، و اگر چنین کرد باید برگردد. هرکه در یکی از اعمال نماز از امام خود پیشی بگیرد گناهکار است مگر آنکه جاهل باشد یا از روی فراموشی این کار را انجام دهد». [۸۱]

- نماز شخص به تنهایی در یک صف پشت سر امام صحیح نیست، مگر آنکه صف جلو کامل باشد، زیرا پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «کسی که به تنهایی پشت صف بایستد نماز ندارد».

[٧٩] شرح المنتهی (۱/ ۲۵۷). [۸۰] مسلم در کتاب «صلاة المسافرین» باب «کراهة الشروع في‌ نافلة بعد شروع المؤذن» (۷۱۰). [۸۱] مختصر الفقه الإسلامي (۶۳).

ششم: برخی از احکام مربوط به امام

- شایسته‌ترین فرد به امامت کسی است که قرائتش بهتر باشد، سپس کسی که به سنت آگاه‌تر است، سپس کسی که در هجرت پیش‌گام است، [۸۲] سپس کسی که زودتر اسلام آورده، سپس کسی که سنش بیشتر است. [۸۳]

- برای امام مستحب است که نماز را سبک بخواند و حال بیماران و پیران و کسانی که کار دارند را در نظر بگیرد.

[۸۲] ابن ماجه در کتاب «إقامة الصلاة» باب «صلاة الرجل خلف الصف وحده» (۱۰۰۳). شیخ آلبانی در إرواء الغلیل (۵۴۱) آن را صحیح می‌داند. [۸۳] منظور از پیشگام بودن در هجرت یعنی کسی که پیش از فتح مکه زودتر به مدینه مهاجرت کرده باشد، زیرا کسی که زودتر مهاجرت نموده منزلتی والاتر از کسی دارد که بعدا مهاجرت کرده است. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: {کسانی از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق و جهاد کرده‌اند [با دیگران] یکسان نیستند} [حدید: ۱۰].

نماز بیمار

- برای بیمار لازم است که نماز فرض را اگر می‌تواند با تکیه به دیوار یا عصا، به صورت ایستاده بخواند و اگر برایش امکان ندارد نشسته بخواند. سنت این است که در حالت نشسته به صورت چهار زانو بنشیند و اگر نشستن برایش امکان نداشت به پهلو خوابیده نماز بگزارد و اگر نتوانست بر حسب توانایی خود بر پشت خوابیده نماز بخواند، زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ [التغابن: ۱۶].

(پس تا جایی که در توان دارید تقوای الله را پیشه سازید)

و می‌فرماید:

﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا [البقرة: ۲۸۶].

(الله هیچ کس را جز به اندازۀ توانش تکلیف نمی‌دهد).

و اگر توانایی این را نداشت با اشارۀ سر نماز بخواند و در صورت عدم توانایی با چشمان خود اشاره کند و با قلب [حرکت‌های نماز را] نیت کند. [۸۴]

- اگر خواندن هر نماز در وقت آن برای بیمار سخت بود می‌تواند نماز ظهر و عصر، و نماز مغرب و عشاء را در وقت هر یک از نمازها یکجا بخواند [۸۵]. بهتر است بر اساس راحتی خودش جمع را تاخیر یا تقدیم نماید.

- اگر بیمار توانایی وضو گرفتن ندارد دیگری برایش وضو می‌گیرد (یعنی او را در وضو گرفتن کمک می‌کند)، و اگر آب یا خاک نیافت و کسی نبود که برایش آب یا خاک برای وضو و تیمم بیاورد، همانطور [بدون وضو و تیمم] نماز می‌خواند و حق به عقب انداختن نماز [تا خارج شدن از وقتش] را ندارد. [۸۶]

- مریض باید تا جایی که می‌تواند به قبله رو کند، یعنی حداقل صورت یا پاهایش را به قبله کند، و اگر توانایی این را هم نداشت به هر صورت که می‌تواند نماز بخواند.

[۸۴] المغني (۱/ ۸۱۳). [۸۵] مثلا نماز ظهر و عصر را در وقت ظهر بخواند، یا نماز ظهر و عصر را در وقت عصر بخواند. اولی را جمع تقدیم و دومی را جمع تاخیر می‌گویند. همینطور در مورد نماز مغرب و عشاء که می‌تواند هر دو نماز را در وقت مغرب یا در وقت عشاء بخواند (مترجم). [۸۶] از فتاوای شیخ بن باز (رحمه الله).

نماز جمعه

نخست: حکم آن

نماز جمعه واجب است و فرض بودن آن بر اساس کتاب و سنت و اجماع ثابت است. این نماز فرض عین است و اگر با وجود عذر فوت شود نماز ظهر جایگزین آن می‌شود. [۸٧]

[۸٧] کتاب نماز، اثر مولف (۶).

دوم: نماز جمعه بر چه کسی واجب است؟

جمعه با هفت شرط واجب می‌شود:

۱- اسلام.

۲- بلوغ.

۳- عقل.

۴- مرد بودن.

۵- آزاد بودن.

۶- ساکن بودن (یعنی مسافر نباشد). [۸۸]

٧- سکونت در جایی که نماز جمعه در آن ادا می‌شود، یا نزدیکِ آن. [۸٩]

[۸۸] یعنی کسی که آن سرزمین را به عنوان وطن خود می‌داند. [۸٩] منظور از نزدیک بودن یعنی سکونت در مکانی که کمتر از پنج کیلومتر با محل برگزاری نماز جمعه فاصله داشته باشد، یعنی مسافت یک ساعت و نیم پیاده یا سوار بر شتر. علت آن چنان که فقها می‌گویند این است که معمولا اذان در فاصلۀ بیشتر از پنج کیلومتر شنیده نمی‌شود. اما اگر رفتن مسافتی دورتر از این برای فرد ضرری ندارد بدون شک تحمل این سختی برای حضور در جماعت مسلمانان بهتر است و اجر بیشتری دارد.

سوم: حکمت از مشروعیت نماز جمعه

خداوند متعال نماز جمعه را برای بندگان خود مشروع ساخته تا بزرگی نعمت خود را به یاد آنان بیاورد، و خطبه را در آن مشروع نموده زیرا خطبه شامل یادآوری نعمت‌ها و تشویق بندگان به شکر آن است. نماز جمعه هم آموزش است و هم راهنمایی و موعظه و یادآوری، و تجدید پیمانی است با خداوند و باعث زنده شدن احساس برادری و تأکیدی است بر وحدت و نمایشی است برای قدرت امت.

چهارم: شروط صحت نماز جمعه

۱- وقت: برگزاری نماز جمعه قبل از وقتِ آن بر اساس اجماع امت پذیرفته نیست.

۲- جماعت: نماز جمعه به صورت انفرادی صحیح نیست.

۳- آبادی.

۴- دو خطبه پیش از برگزاری نماز.

نماز عید فطر و قربان

نخست: حکم آن

اهل علم با آنکه بر مشروعیت نماز عید اتفاق دارند دربارۀ حکم آن اختلاف کرده‌اند؛ گروهی آن را فرض کفایی دانسته و گروهی دیگر آن را سنت موکده می‌دانند. ادلۀ دو گروه به طور مشروح در کتب فقه آمده است. [٩۰]

[٩۰] کتاب «نماز» اثر مولف (۳۳۱).

دوم: وقت نماز عید

عموم اهل علم بر این قول هستند که وقت نماز عید پس از طلوع خورشید و اندکی بلند شدن آن به سوی زوال است، زیرا نماز در هنگام طلوع خورشید حرام است و پس از طلوع نیز تا وقتی که به اندازۀ یک نیزه [٩۱] در افق بالا نرفته باشد مکروه است. برخی از علما این مدت را تقریبا دوازده دقیقه اندازه‌گیری کرده‌اند.

[٩۱] صدیق حسن خان، المواعظ الحسنة (۴۳-۴۴).

سوم: مکان آن

سنت در نماز عید چنین است که در مصلی و خارج از شهر به جای آورده شود زیرا عمل پیامبر ـ ج ـ بر این بوده است. این در صورتی است که عذری برای برگزاری نماز در مصلی وجود نداشته باشد. [٩۲]

[٩۲] المغني (۳/ ۲۶۰).

چهارم: روش آن

نماز عید دو رکعت است که در رکعت اول آن مانند دیگر نمازها تکبیرة الاحرام گفته می‌شود، سپس شش تکبیر گفته می‌شود و پس از آن سورۀ فاتحه و سورۀ الاعلی یا سورۀ «ق» خوانده می‌شود. پس از پایان قرائت، امام تکبیر می‌گوید و به رکوع می‌رود. پس از پایان رکعت اول الله اکبر گفته از سجده برمی‌خیزد و پنج تکبیر پی در پی می‌گوید. پس از تکبیرات سورۀ حمد و سورۀ غاشیه ـ یا سورۀ قمر ـ را می‌خواند. اما اگر در رکعت اول سورۀ الاعلی را خوانده در رکعت دوم سورۀ غاشیه را می‌خواند، و اگر در رکعت سورۀ «ق» را خوانده در رکعت دوم سورۀ قمر را می‌خواند. [٩۳]

[٩۳] زاد المعاد (۱/ ۴۴۲-۴۴۴).

نماز کسوف

کسوف و خسوف

کسوف خورشید (خورشیدگرفتگی) و خسوف ماه (ماه گرفتگی) دو نشانه از نشانه‌های پروردگار است که با آن بندگان خود را می‌ترساند تا توبه کنند و به سوی وی باز گردند. این دو، مظهری از مظاهر قدرت آفریدگار متعال است.

باید بدانیم که خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی به سبب به دنیا آمدن یا مرگ کسی رخ نمی‌دهد، بلکه سبب آن گناهان و معاصی بندگان در حق پادشاهِ پادشاهان ـ سبحانه و تعالی ـ است [٩۴].

چگونگی نماز کسوف:

در صورت خورشید یا ماه گرفتگی در روز یا شب برای دعوت به این نماز اینگونه ندا می‌زنند که: «الصلاة جامعة».

سپس امام تکبیر می‌گوید و سورۀ فاتحه و پس از آن سوره‌ای طولانی را با صدای بلند می‌خواند، سپس به رکوعی طولانی می‌رود، سپس از رکوع برمی‌خیزد و [دوباره] سورۀ فاتحه را می‌خواند، و پس از آن سوره‌ای کوتاه‌تر از رکعت اول می‌خواند، سپس به رکوع می‌رود و آن را از رکوع نخست کوتاه‌تر می‌کند، سپس سر از رکوع برمی‌دارد و به سجده می‌رود و دو سجدۀ طولانی به جا می‌آورد که اولی بلندتر از دومی باشد، سپس برای رکعت دوم برمی‌خیزد و آن را همانند رکعت اول ـ اما کوتاه‌تر ـ به جای می‌آورد. [٩۵]

[٩۴] و خداوند آن را وسیله‌ای برای هشدار و یاد آوری و ترساندن مردم قرار داده تا از گناه دست بکشند (بازبین) [٩۵] مختصر الفقه الإسلامي (۶۵).

نماز اِستِسقاء (طلب باران)

خداوند برای بندگانش چنین مشروع ساخته که در صورت خشکسالی و بی‌بارانی به وی پناه آورند و با تضرع و نیاز از او باران بخواند. این درخواست به وسیلۀ نماز است که می‌تواند به جماعت یا به صورت فردی یا با دعا در خطبۀ جمعه باشد. همۀ این‌ها نشان‌دهندۀ فقر بنی آدم و نیازشان به درگاه پروردگار است. خداوند متعال می‌فرماید:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ ١٥ [فاطر: ۱۵].

(ای مردم همۀ شما نیازمند الله هستید و الله است که بی‌نیاز و شایستۀ ستایش است).

حکم نماز استسقاء

این نماز بر اساس کردار رسول الله ـ ج ـ و صحابۀ وی و دیگر مسلمانان، ثابت و سنت مؤکد است.

روش نماز استسقاء

نماز استسقاء همانند نماز عید، دو رکعت است و در مصلی خوانده می‌شود و قرائتِ آن به صورت جهری (با صدای بلند) است و خطبۀ آن بعد از نماز خوانده می‌شود.

نماز تَطَوُّع

بر اساس حکمت و رحمت پروردگار نسبت به بندگانش، نماز تطوع را برایشان مشروع نموده و برای هر عبادت واجبی، عبادتی غیر واجب از جنس آن قرار داده تا کامل کنندۀ نقصی باشد که در فرایض پیش می‌آید.

نماز تطوع واجب نیست، اما باعث افزونی در نیکی‌های شخص می‌شود.

نماز تطوع دو نوع است:

۱- سنت‌های مؤکد.

۲- سنت‌های غیر مؤکد.

سنت‌های مؤکد نمازهایی است که پیامبر ـ ج ـ در هنگام اقامت همیشه آن را ادا می‌کرد و به انجام آن دستور می‌داد، اما در صورت عذرهایی مانند سفر آن را ترک می‌کرد. این سنت‌ها ۱۲ رکعت هستند: چهار رکعت پیش از ظهر و دو رکعت بعد از آن، و دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت پس از عشاء و دو رکعت پیش از نماز صبح.

اما سنت‌های غیر مؤکد آن‌هایی هستند که پیامبر ـ ج ـ گاه آن را ادا می‌کرد، مانند دو رکعت یا چهار رکعت پیش از عصر، و دو رکعت پیش از مغرب و دو رکعت پیش از عشاء که غیر موکد هستند.

نماز تراویح

نماز تراویح برای مردان و زنان مستحب است. این نماز پس از نماز عشاء خوانده می‌شود و وقت آن تا پایان شب است. این نماز را می‌توان به صورت جماعت یا فردی خواند، اما به جماعت خواندن آن بهتر است.

دلیل فضیلت نماز تراویح این سخن رسول الله ـ ج ـ است که می‌فرماید: «هر که رمضان را از روی ایمان و انتظار پاداش به نماز ایستد، گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود». [٩۶]

تعداد رکعات نماز تراویح: بر اساس قوی‌ترین اقوال نماز تراویح یازده یا سیزده رکعت است که قیام و رکوع و سجدۀ آن طولانی است. دلیل این قول، حدیث عائشه ـ ل ـ است که وقتی از وی دربارۀ نماز رسول الله ـ ج ـ در رمضان پرسیدند، فرمود: «ایشان در رمضان و غیر رمضان بیش از یازده رکعت نمی‌خواند؛ [نخست] چهار رکعت می‌خواند که از زیبایی و طولانی بودنش نپرس! سپس چهار رکعت دیگر می‌خواند که دربارۀ زیبایی و طولانی بودن آن نپرس! سپس سه رکعت می‌خواند». [٩٧]

دربارۀ سیزده رکعت بودن نماز تراویح از ابن عباس ـ ب ـ روایت است که گفت: نماز پیامبر ـ ج ـ در شب سیزده رکعت بود. [٩۸]

[٩۶] به روایت بخاری در کتاب صلاة التراویح، باب «فضل من قام رمضان» (۲۰۱۰). [٩٧] به روایت بخاری در کتاب التهجد، باب «قیام النبي ج» (۱۱۴۷) و مسلم در کتاب صلاة المسافرین، باب «صلاة اللیل» (۷۳۸). [٩۸] به روایت بخاری در کتاب التهجد، باب «کیف صلاة النبي ج» (۱۱۳۸) و مسلم در کتاب صلاة المسافرین، باب «الدعاء في صلاة اللیل وقیامه» (۷۶۴).

نماز میت

نخست: مشروعیت آن

خداوند متعال نماز میت را برای گرامی‌داشت ارواح مسلمانانی که از خانۀ عمل به خانۀ حساب منتقل شده‌اند، مشروع ساخته است. این نماز یکی از شعایر بزرگ خداوند است که به واسطۀ آن بر بندگانش منت نهاده زیرا نشان دهندۀ محبت آنان نسبت به یکدیگر و در بر گیرندۀ والاترین معانی برادری است. این نماز همچنین شامل دعای مسلمان برای برادر و خواهر مسلمانش و همراهی با جنازۀ او تا محل دفنش هست که نشان دهندۀ استحکام رابطۀ دینی است. چه شعیرۀ زیبا و عظیمی! از خداوند متعال خواهانیم مردگان مسلمان را بیامرزد که وی شنوا و نزدیک است.

دوم: حکم نماز جنازه

نماز جنازه فرض کفایی است، یعنی اگر گروهی از مسلمانان آن را انجام دهد از گردن بقیه ساقط می‌شود، زیرا انجام این نماز از فعل رسول الله ـ ج ـ و همینطور گفتار وی ثابت است. [٩٩]

[٩٩] المغني (۲/ ۳۴۴).

سوم: شروط نماز جنازه

همان شرط‌های نماز فرض مانند نیت و مکلف بودن و رو به قبله کردن و پوشاندن عورت و پاک بودن لباس و بدن و جای نماز و مسلمان بودن نمازگزار برای نماز میت نیز لازم است.

برای میت نیز شرط است که مسلمان و پاک باشد و در صورت حضور در آن سرزمین در برابر نمازگزاران قرار گیرد.

چهارم: ارکان نماز میت

۱- ایستادن در صورت توان.

۲- چهار تکبیر.

۳- خواندن سورۀ فاتحه پس از تکبیر نخست.

۴- درود بر پیامبر ـ ج ـ پس از تکبیر دوم.

۵- دعا برای میت پس از تکبیر سوم.

۶- رعایت ترتیب ارکان.

٧- سلام دادن.

پنجم: روش نماز جنازه

در صورتی که میت مرد است امام کنار سر او می‌ایستد و در صورتی که زن است وسط وی می‌ایستد، سپس نمازگزاران پشت سر وی می‌ایستند؛ آنگاه تکبیر می‌گوید و سورۀ فاتحه را می‌خواند، سپس برای بار دوم تکبیر می‌گوید و بر پیامبر ـ ج ـ درود می‌فرستد. این درود همانند صلواتی است که در پایان تشهد دوم گفته می‌شود: «اللهم صَلِّ عَلی محمدٍ وعلی آلِ محمدٍ کما صَلَّیتَ عَلی إبراهیم وعَلی آلِ إبراهیم إنَّكَ حمیدٌ مَجید...» سپس تکبیر سوم را می‌گوید و برای میت و خودش و پدر و مادرش و دیگر مسلمانان دعا می‌کند، و در پایان تکبیر چهارم را می‌گوید و کمی می‌ایستد و سپس یک سلام به دست راست خود می‌دهد.

ششم: برخی از مسائل مهم دربارۀ نماز جنازه [۱۰۰]

۱- کسی که به یک یا چند تکبیر نماز نرسید [پس از پایان نماز] آن را به همان صورت قضا می‌کند، و اگر آن را قضا نکرد و همراه امام سلام داد نیز نمازش صحیح است.

۲- اگر جنازۀ مسلمانان و کافران یکجا بود [و قابل تشخیص نبود] جایز است که بر همۀ آن‌ها نماز گزارد و در دل نیت نماز بر مسلمانان نماید.

۳- جنین سِقط شده اگر چهار ماه یا بیشتر داشته باشد غسل داده شده و بر آن نماز خوانده می‌شود.

۴- اگر به سبب سوختگی شدید یا چند پاره بودن نتوان جنازه‌ای را غسل داد آن را تیمم می‌دهند. همچنین نماز خواندن بر تکه‌هایی از بدن میت جایز است.

۵- کسی که پیش از نماز میت، دفن شده می‌توان بر قبر وی نماز میت خواند.

[۱۰۰] مختصر الفقه الإسلامي (۷۵-۷۶).

مبحث پنجم: زکات

نخست: زکات در لغت و اصطلاح

زکات در لغت به معنای رشد است؛ برخی گفته‌اند به معنای رشد و پاکسازی است، زیرا باعث رشد مال و پاکی زکات دهنده می‌شود.

در شرع: حقی است واجب در مالی مخصوص برای گروهی مخصوص در وقت مخصوص برای به دست آوردن رضایت الله متعال و پاکسازی نفس و مال و جامعه. [۱۰۱]

[۱۰۱] کتاب زکات، اثر مؤلف (۱۱).

دوم: اهمیت و حکمت از تشریع زکات

۱- پاکسازی نفس بشری از اخلاق رذیلۀ بخل و حرص و طمع.

۲- همدردی با فقیران و رفع نیاز بینوایان و محرومان.

۳- بر پا داشتن منافع عمومی که زندگی و سعادت امت به آن وابسته است.

۴- جلوگیری از تورم اموال نزد ثروتمندان و بازرگانان و کاسبان حرفه‌ای تا اموال تنها نزد یک گروه محدود دست به دست نگردد.

۵- زکات باعث می‌شود جامعۀ مسلمان همانند یک خانوادۀ واحد شود که در آن انسان‌های توانا بر ناتوانان مهربانی ورزند و ثروتمندان به فکر ضعیفان باشند.

۶- زکات باعث خاموش شدن آتشفشان خشم فقیران و از بین رفتن کینۀ آن‌ها علیه ثروتمندان می‌شود.

٧- باعث جلوگیری از جرایم مالی مانند دزدی و زورگیری می‌شود.

۸- باعث رشد و نمو اموال می‌شود.

٩- زکات سبب نزول خیرات است. [۱۰۲]

[۱۰۲] الشرح الممتع علی زاد المستقنع (۶/ ۱۲-۱۴) و منهاج المسلم (۳۶۷).

سوم: ادلۀ وجوب زکات

نصوص قرآن و سنت به طور روشن دال بر وجوب زکات است. رسول خدا ـ ج ـ زکات را یکی از ارکان اسلام معرفی نموده که دین بر آن بنا شده. زکات، رکن سومِ اسلام است.

برخی از دلایل وجوب زکات:

از قرآن: این سخن خداوند متعال که می‌فرماید:

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣ [البقرة: ۴۳].

(و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و همراه با نمازگزاران نماز بگزارید).

و می‌فرماید:

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ١١٠ [البقرة: ۱۱۰].

(و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و هر خیری که برای خود از پیش فرستید آن را نزد الله خواهید یافت و الله به آنچه می‌کنید بیناست).

و این سخن خداوند متعال که:

﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥ [التوبة: ۵].

(پس چون ماه‌های حرام سپری شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره در آورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید؛ پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راهشان را بگشایید، زیرا الله آمرزندۀ مهربان است).

از سنت:

۱- حدیث مشهور جبرئیل که در آن آمده است: «اسلام این است که گواهی دهی معبودی به حق نیست جز الله و اینکه محمد فرستادۀ الله است و نماز را برپا داری و زکات بدهی و حج خانه را در صورت توانایی انجام دهی». [۱۰۳]

۲- از ابن عمر ـ ب ـ روایت است که رسول خدا ـ ج ـ فرمود: «اسلام بر پنج [اساس] بنا شده است: شهادت دادن به اینکه معبودی به حق نیست جز الله، و اینکه محمد فرستادۀ الله است، و برپا داشتن نماز و دادن زکات و روزۀ رمضان و حج خانۀ کعبه برای کسی که توانایی آن را دارد». [۱۰۴]

این برخی از نصوص قرآن و سنت بود که به طور آشکار دلالت بر این دارند که زکات یکی از ارکان اسلام و از مبانی بزرگ آن است؛ رکنی که اسلام جز با آن کامل نمی‌شود. [۱۰۵] بر اساس این نصوص و دیگر ادله، مسلمانان بر وجوب و لزوم زکات، اجماع دارند.

[۱۰۳] به روایت بخاری در کتاب الإیمان، باب «دعاؤکم إیمانکم» (۸) و مسلم در کتاب الإیمان، باب «قول النبي ج بني الإسلام علی خمس» (۱۲۰). [۱۰۴] به روایت بخاری در کتاب الإیمان، باب «الإسلام والإیمان والإحسان» (۸) و مسلم در کتاب الإیمان، باب «أرکان الإسلام» (۱۶). [۱۰۵] نگا: کتاب زکات، اثر مولف (۳۴-۳۵).

چهارم: تفاوت میان زکات و مالیات [۱۰۶]

۱- زکات به نیت تقرب به خداوند متعال پرداخت می‌شود، در حالی که این معنی در مورد مالیات صدق نمی‌کند، زیرا مالیات نوعی الزام و التزام شهروندی محض است.

۲- زکات حقی است که شارع متعال آن را تعیین کرده، بر عکس مالیات که از سوی ولی امر تعیین می‌شود و آن را هر طور که مصلحت بداند کم یا زیاد می‌کند.

۳- زکات تنها در مصارف شرعی که توسط الله متعال تعیین شده است مصرف می‌شود، اما مالیات در صندوق دولت جمع‌آوری شده و در مصارف مختلفی که دولت تعیین نموده خرج می‌شود.

۴- زکات فریضه‌ای همیشگی است و تا وقتی که اسلام و مسلمانان بر روی زمین هستند این فریضه نیز وجود خواهد داشت، اما مالیات از صفت ثبات و دوام برخوردار نیست. [۱۰٧]

[۱۰۶] نگا: کتاب زکات، اثر مولف (۵۷). [۱۰٧] نگا: کتاب زکات، اثر مولف (۵۷).

پنجم: آیا مالیات می‌تواند جایگزین زکات شود؟

بر اساس تفاوت‌هایی که پیش از این ذکر شد برای ما آشکار می‌شود و که مالیات به هیچ عنوان نمی‌تواند به عنوان جایگزین زکات مطرح شود، زیرا اگر چنین اجازه‌ای بدهیم حکم به از بین بردن این رکن اسلام ـ یعنی رکن زکات ـ داده‌ایم. بنابراین هرگز جایز نیست که مالیات را جایگزین زکات کنیم، زیرا زکات مصارف خاصی دارد که نباید از آن خارج شود و همچنین شرایط و ضوابط خاصی برای جمع‌آوری و مقدار و روش مصرف آن وجود دارد که باید رعایت شود.

خلاصه اینکه: جایز نیست مالیات را جایگزین زکات نمود، و این رأی اهل علم است [۱۰۸]، زیرا زکات تشریع و قانونی است از سوی خداوند و مالیات از سوی انسان‌ها وضع شده است.

[۱۰۸] فتاوی ابن تیمیة (۲۵/ ۹۳). محمد المحیسني، موجز من فقه العبادات (۶۵). یوسف القرضاوي، فقه الزکاة (۲/ ۱۱۱۹).

ششم: شروط زکات

شروط مربوط به زکات دهنده:

۱- مسلمان باشد. زکات بر غیر مسلمان واجب نیست زیرا رکنی از ارکان اسلام است که پس از شهادتین لازم می‌شود.

۲- آزادی. زکات بر برده واجب نیست چون خودش مالک چیزی نیست.

۳- نیت. یعنی قصد زکات دهنده این باشد که مالی که به مستحقان می‌دهد همان زکات فرض است.

شروط مربوط به مال زکات:

۱- مالکیت تام. یعنی مالی که قرار است از آن زکات داده شود به طول کامل در ملکیت شخص باشد و حق کسانی دیگری در آن نباشد و بتواند به اختیار خود در آن تصرف کند.

۲- مال قابل رشد باشد. یعنی مال زکاتی برای صاحب خود سود و فایده و در آمد داشته باشد.

۳- مال به حد نصاب رسیده باشد. حد نصاب یعنی مقدار مشخصی که از نظر شرع کم‌تر از آن زکات نداشته باشد، چنانکه به آن خواهیم پرداخت.

۴- گذشت یک سال. یعنی از رسیدن مال به حد نصاب دوازده ماه قمری گذشته باشد.

۵- مال زکات باید اضافه از نیازهای اصلی مانند خرج خانه و اجاره و وسایل جنگ [در صورت ضرورت] و پوشاک و دیگر نیازهای ضروری باشد. [۱۰٩]

[۱۰٩] کتاب «زکات» اثر مولف (۶۳).

هفتم: حکم مانع زکات

کسی که از دادن زکات خودداری می‌کند از دو حالت خارج نیست: یا اینکه وجوب آن را انکار می‌کند که دو حالت دارد:

حالت نخست: اینکه تازه مسلمان باشد یا در مکانی دوردست [به دور از دیگر مسلمانان] زندگی کرده که در این صورت به کفر وی حکم نمی‌شود مگر پس از اقامۀ حجت، و وجوب زکات به وی فهمانده می‌شود، سپس [در صورت امتناع] زکات به اجبار از وی گرفته می‌شود، و اگر مقاومت کرد حکم به کفر وی شده و با وی جنگیده می‌شود تا آنکه زکات از وی گرفته شود.

حالت دوم: از کسانی باشد که وجوب زکات بر وی پوشیده نیست، مثلا در یک سرزمین اسلامی زندگی کرده که در این صورت حکم به کفر وی شده و برای گرفتن زکات با وی جنگیده می‌شود.

اما در صورتی که به وجوب زکات اعتراف دارد اما از روی بخل از دادن زکات خودداری می‌کند، مال زکات به اجبار از وی گرفته شده و بر حسب نظر حاکم مجازات می‌شود. این در صورتی است که حاکم عادل باشد و زکات را در مصارف شرعی آن مصرف می‌کند، اما اگر حاکم ظالم باشد، حکم به مجازات وی نمی‌شود، بلکه مال زکات از وی گرفته می‌شود. [۱۱۰]

[۱۱۰] کتاب زکات، اثر مولف (۹۶).

هشتم: اموالی که زکات بر آن واجب است

زکات بر چهار چیز واجب است:

۱- طلا و نقره و انواع نقدینگی

شرط زکات در طلا این است که به حد نصاب برسد یعنی بیست دینار و یک سال کامل نزد صاحبش باقی بماند. مقدار زکات واجبِ این مقدار طلا دو و نیم درصد یعنی ۱/ ۷۵ (یک ممیز هفتاد و پنج) گرم است.

شرط واجب شدن زکات بر نقره این است که یک سال نزد صاحبش باشد و به حد نصاب برسد. حد نصاب زکات نقره پنج اوقیه است. هر اوقیه چهل درهم نقره است که در این صورت حد نصاب زکات نقره دویست درهم خواهد بود و واجب است دو و نیم درصد آن به عنوان زکات پرداخت شود. مثلا در دویست درهم پنج درهم زکات واجب است و هر چه بیشتر باشد زکات آن به همان اندازه محاسبه می‌شود.

آنطور که برای من ثابت شده حد نصاب زکات نقره برابر با ۴۶۰ گرم است که پرداخت دو و نیم درصد آن برابر با ۱۱ و نیم گرم واجب است.

پرداخت زکات طلا و نقره بر اساس پول‌های رایج

اگر شخص مسلمان مقداری طلا یا نقره داشت که به حد نصاب رسیده و خواست زکات آن را بر اساس پول رایج بپردازد باید بر این اساس عمل کند:

۱- در همان زمان وجوب زکات قیمت یک گرم طلا یا نقره را بپرسد.

۲- دو و نیم درصد حاصل ضرب قیمت گرم در نصاب طلا یا نقره‌ای که در اختیار دارد را به عنوان زکات پرداخت نماید.

نصاب زکات پول رایج

شاید کسی گمان کند چون طلا یا نقره ندارد زکات بر وی واجب نیست زیرا نصوص شرعی دربارۀ زکات و نقره وارد شده است. می‌گوییم: این گمانی اشتباه است، بلکه هر کس مبلغی به اندازۀ قیمت هفتاد طلا یا ۴۶۰ گرم نقره در اختیار دارد زکات بر وی واجب است و باید مقدار دو و نیم درصد از پول نقدی که در اختیار دارد را به عنوان زکات بدهد.

۲- کالای تجاری

تعریف آن: هر کالایی که برای خرید و فروش به هدف سود فراهم شده باشد.

شرط واجب شدن زکات در کالاهای تجاری:

۱- ملکیت کامل کالا توسط فرد.

۲- رسیدن قیمت کالا به حد نصاب از طریق قیمت گذاری آن بر اساس طلا یا نقره.

۳- گذشت یک سال از ملکیت کالاهای تجاری. [۱۱۱]

مقدار واجبی که باید از کالاهای تجاری ـ هر کالایی که باشد ـ به عنوان زکات پرداخت کرد دو و نیم درصد است. [۱۱۲]

انواع کالاهای تجاری:

کالاهای تجاری بر دو نوعند:

نوعی که به فروش می‌رسد بدون آنکه فروشنده در انتظار بالا رفتن قیمت‌ها باشد.

و نوعی که به احتکار گذاشته شده تا قیمت آن بالا رود.

اگر بدون انتظار بالا رفتن قیمت به فروش می‌رسد حکم آن چنان است که پیش‌تر بیان شد، اما اگر احتکاری باشد در روز فروش، زکاتِ یک سال آن پرداخت می‌شود حتی اگر سال‌ها به انتظار بالا رفتن قیمتش انبار شده باشد.

[۱۱۱] منبع پیشین (۹۶). [۱۱۲. ]= پیشین (۹۷).

۳- زکات چارپایان

منظور از چارپایان شتر و گاو و گوسفند است.

شروط زکات چارپایان:

۱- اینکه به حد نصاب برسد. حد نصاب شتر پنج شتر است و حد نصاب گوسفند چهل گوسفند است و حد نصاب گاو سی گاو است و کم‌تر از آن زکات ندارد.

۲- اینکه چارپایان یک سال نزد صاحب خود بمانند.

۳- اینکه چارپایان «سائمه» باشند، یعنی بیشتر سال چرا کنند [به این معنا که علوفه‌شان در بیشتر سال توسط مالکشان تامین نشود].

۴- اینکه چارپایان برای کار نباشند، یعنی حیوانی که برای حمل و نقل و درو و دیگر کارها استفاده می‌شود زکات ندارد. [۱۱۳]

[۱۱۳] کتاب زکات، اثر مؤلف (۸۱).

جدول حد نصاب و میزان زکات چارپایان

جدول زکات شتر:

از تا میزان زکات واجب ۵

<strong >از</strong >

<strong >تا</strong >

<strong >میزان زکات واجب</strong >

۵</span></p><p><span class=“matn ”>
۱۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۱۵</span></p><p><span class=“matn ”>
۲۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۲۵</span></p><p><span class=“matn ”>
۳۶</span></p><p><span class=“matn ”>
۴۶</span></p><p><span class=“matn ”>
۶۱</span></p><p><span class=“matn ”>
۷۶</span></p><p><span class=“matn ”>
۹۱

۹</span></p><p><span class=“matn ”>
۱۴</span></p><p><span class=“matn ”>
۱۹</span></p><p><span class=“matn ”>
۲۴</span></p><p><span class=“matn ”>
۳۵</span></p><p><span class=“matn ”>
۴۵</span></p><p><span class=“matn ”>
۶۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۷۵</span></p><p><span class=“matn ”>
۹۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۱۲۱

یک رأس گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
دو رأس گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
سه رأس گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
چهار رأس گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
یک بنت مخاض (شتری که یک سالش کامل شده وارد دو سالگی شده)</span></p><p><span class=“matn ”>
یک ابن لبون (شتر دو ساله‌ای که وارد سه سالگی شده)</span></p><p><span class=“matn ”>
یک حقه (شتری که سه سالش تمام شده وارد چهار سالگی شده)</span></p><p><span class=“matn ”>
یک جذعه (شتری که چهار سالش کامل شده وارد پنج سالگی شده است)</span></p><p><span class=“matn ”>
دو بنت لبون</span></p><p><span class=“matn ”>
دو حقه

 

 

 

 

جدول بیان زکات گاو:

<strong >از</strong >

<strong >تا</strong >

<strong >میزان زکات واجب</strong >

۳۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۴۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۶۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۷۰

۳۹</span></p><p><span class=“matn ”>
۵۹</span></p><p><span class=“matn ”>
۶۹</span></p><p><span class=“matn ”>
۷۹

یک گوسالۀ یک ساله</span></p><p><span class=“matn ”>
یک گاو دو ساله</span></p><p><span class=“matn ”>
دو گوسالۀ یک ساله</span></p><p><span class=“matn ”>
یک گوساله یک ساله به اضافۀ یک گاو دو ساله

 

جدول بیان زکات گوسفند:

<strong >از</strong >

<strong >تا</strong >

<strong >میزان زکات واجب</strong >

۴۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۱۲۱</span></p><p><span class=“matn ”>
۲۰۱</span></p><p><span class=“matn ”>
۴۰۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۵۰۰

۱۲۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۲۰۰</span></p><p><span class=“matn ”>
۳۹۹</span></p><p><span class=“matn ”>
۴۹۹</span></p><p><span class=“matn ”>
۵۹۹

یک گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
دو گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
سه گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
چهار گوسفند</span></p><p><span class=“matn ”>
پنج گوسفند

 

 

 

۴- زکات میوه و محصول

الف ـ محصولاتی که زکات بر آنان واجب است

زکات محصولات بر گندم و جو و کشمش و خرما واجب است. دربارۀ وجوب زکات بر دیگر محصولات اختلاف است؛ جمهور اهل علم معتقدند زکات بر دیگر محصولات نیز واجب است و نظر ما این است که هر محصولی که قابل اندازه‌گیری با پیمانه باشد و به عنوان غذای اصلی استفاده و انبار شود [۱۱۴] در آن زکات واجب است، اما در دیگر محصولات واجب نیست. [۱۱۵]

ب ـ حد نصاب زکات محصولات و میوه‌ها

حد نصاب وجوب زکات در محصولات و میوه‌ها پنج «وسق» یا بیشتر است. بنابراین کمتر از پنج وسق زکات ندارد، زیرا رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «در کمتر از پنج وسق از خرما زکات نیست». [۱۱۶] پنج وسق معادل ۶۷۵ کیلوگرم است.

ج ـ مواردی دربارۀ زکات محصولات

۱- برای حبوبات و میوه شرط است که رسیده باشد ـ زرد یا قرمز ـ و حبوبات باید از پوست جدا شود و انگور و زیتون باید شیرین (رسیده) باشد.

۲- اگر محصول و میوه بدون هزینه آبیاری می‌شود (یعنی از آب زمین، بدونِ آب‌رسانی توسط کشاورز) یا از آب چشمه و رودخانه آبیاری می‌شود، واجب است که یک دهم آن زکات داده شود. اما اگر آب رسانیِ آن توسط دلو یا وسایل دیگر صورت می‌گیرد یک بیستم آن به عنوان زکات داده می‌شود، زیرا رسول خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «در آنچه از آسمان یا چشمه‌ها آبیاری شده یا دیمی است، یک دهم است، و در آنچه آب‌رسانی شده نصف یک دهم [زکات] است». [۱۱٧]

۳- کشاورزی که محصول خود را گاهی خود آبیاری می‌کند و گاهی نمی‌کند باید سه چهارم یک دهم را زکات دهد. [۱۱۸]

[۱۱۴] منظور فقها از «غذای اصلی و قابل انبار شدن» غذایی است که مردم در حال عادی و به اختیار خودشان نه از روی ضرورت به عنوان غذای اصلی استفاده می‌کنند، مانند گندم [برای نان] و برنج و ذرت و ... بنابراین دانه‌هایی مثل بادام و پسته که به عناون غذای اصلی استفاده نمی‌شود زکات ندارد. همینطور سیب و هلو و میوه‌هایی مانند آن زکات ندارد زیرا قابل انبار شدن نیست. منظور از انبار شدن یعنی بدون فاسد شدن بتوان به مدت طولانی آن را انبار کرد؛ برای مثال خرما را می‌توان یک سال بدون تغییر انبار کرد و همینطور کشمش را می‌توان انبار کرد و پیمانه کرد. همینطور جو و ارزن و ذرت و برنج و حبوباتی مانند آن که قابل اندازه‌گیری با پیمانه است و می‌توان آن را انبار کرد. [۱۱۵] کتاب زکات، اثر مؤلف (۹۷). [۱۱۶] به روایت بخاری در کتاب زکات، باب «لیس فیما دون خمس ذود صدقة (۱۴۵۹). [۱۱٧] به روایت بخاری در کتاب زکات، باب «العشر فیما یسقی...» (۱۴۸۳) از ابن عمر ب. [۱۱۸] المغني (۲/ ۵۵۹).

برخی مسائل کلی در زکات

مسالۀ نخست: کسی که به شخص توانایی [۱۱٩] پولی قرض داده، پس از دریافتِ آن، زکاتِ مدتی که آن پول در اختیار بدهکار بوده را پرداخت می‌کند. البته بهتر است قبل از دریافت پول زکات آن را بدهد. اما اگر پولش را به کسی قرض داده که توانایی پرداخت ندارد، پس از دریافتِ طلبش اگر بیش از یک سال از آن گذشته باشد [حتی دو یا سه سال یا بیشتر] به اندازۀ زکات یک سال آن را پرداخت می‌کند. [۱۲۰]

مسالۀ دوم: اوقاف جهات خیریۀ عمومی مانند مساجد و مدارس زکات ندارد.

مسالۀ سوم: خانه و ساختمان و اتوموبیلی که برای تجارت خریده شده، پس از گذشت یک سال به اندازۀ دو و نیم درصد قیمت آن زکات دارد، اما اگر برای اجاره تهیه شده زکات بر اجارۀ آن تعلق می‌گیرد. [۱۲۱]

مسالۀ چهارم: مقروض بودن مانع از وجوب زکات در اموالِ آشکار نمی‌شود. [۱۲۲]

مسالۀ پنجم: کسی که پیش از پرداخت زکات از دنیا رفته بر وارثانش لازم است پیش از تقسیم ارث، زکاتش را پرداخت کنند. [۱۲۳]

مسالۀ ششم: کسی که مقداری طلا دارد اما به حد نصاب زکات نمی‌رسد و مقداری هم نقره دارد که به حد نصاب نمی‌رسد آن‌ها را با هم یکجا می‌کند، اگر روی هم به حد زکات برسند زکات هر دو را به حساب خودشان محاسبه می‌کند. همینطور خارج کردن زکات هر یک از نقدین به جای یکدیگر جایز است. برخی از علما یکجا کردن طلا و نقره را لازم نمی‌دانند و این رای شیخ محمد صالح العثیمین ـ رحمه الله ـ است. [۱۲۴]

مسالۀ هفتم: رکاز (گنجینه). منظور از گنجینه، مالی است مدفون که مربوط به دورۀ قبل از اسلام باشد. کسی که در خانۀ خود مالی مدفون از اموال دوران جاهلیت را بیابد بر وی واجب است که خُمس یعنی یک پنجم آن را به فقرا و مساکین [۱۲۵] بدهد، زیرا رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «در گنجینه [پرداخت] یک پنجم [واجب] است». [۱۲۶]

مسالۀ هشتم: آیا برای گنج نیز رسیدن به حد نصاب و گذشت یک سال لازم است؟ قول صحیح که دارای دلیل است این است که برای گنج نیز مانند دیگر اموال زکات حد نصاب لازم است، اما گذشت یک سال برای آن لازم نیست زیرا گنج یک باره به دست می‌آید و در این مورد (عدم اشتراط گذشت یک سال) شبیه محصولات و میوه‌ها است. [۱۲٧]

مسالۀ نهم: زکات سهام و اوراق قرضه

نخست: تعریف سهام و اوراق قرضه

سهم: حقی است مالی که افراد در شرکت‌ها یا موسسات از آن برخوردار می‌شوند و سود آن را بر حسب نظام آن موسسه یا شرکت دریافت می‌دارند.

اوراق قرضه: تعهدی است مکتوب از سوی طرفی مشخص برای پرداخت مبلغی مشخص به عنوان بهرۀ قرض در زمان‌های تعیین شده. این نوع تعهد به سبب وارد شدن ربا در آن حرام است.

دوم: زکات سهام و اوراق قرضه چگونه پرداخت می‌شود؟

۱- زکات سهام: صاحب سهام میان این دو روش حق انتخاب دارد:

روش اول: اینکه هر سال زکات سرمایۀ خود را بدهد، و هنگام دریافت سود، زکات سال‌های گذشته ـ یا یک سال بر حسب اختلاف اهل علم ـ را پرداخت نماید.

روش دوم: اینکه سرِ سال قیمت سهام خود را بپرسد و سپس بر حسب آنچه مسئولان شرکتی که در آن سهام خریده یا کارشناسان می‌گویند ـ چه سود برده یا زیان دیده ـ زکات آن را بدهد. زکات سهام مانند زکات طلا و نقره است که در صورت رسیدن به حد نصاب دو و نیم درصدِ آن را به عنوان زکات پرداخت می‌کند. [۱۲۸]

۲- زکات اوراق قرضه

گفتیم که اوراق قرضه در واقع نوعی قرض مدت‌دار است؛ بنابراین زکات آن همانند زکات مالی است که به قرض داده شده، به این معنی که اگر این قرض در اختیار کسانی گذاشته شده که توانایی پس دادنش را دارند پس از گذشت یک سال، زکات آن را همانند اموال موجود خود پرداخت می‌کند، اما اگر در اختیار کسی گذاشته شده که توانایی پس دادن آن را ندارد در هنگام پس گرفتنش زکات مدت گذشته را پرداخت می‌کند.

مسالۀ دهم: مال به دست آمده

منظور سودی است که از تجارت یا از حیوانی به دست می‌آید که زکاتِ آن با زکات اصلِ آن [یعنی سرمایۀ اصلی و یا خودِ حیوان] پرداخت می‌شود، و گذشت یک سال بر آن تفاوتی ایجاد نمی‌کند. اما اگر مالی که به دست آمده از غیر سود تجارت یا محصول حیوان باشد، در صورتی که به حد نصاب رسیده باشد پس از گذشت یک سال زکات آن را می‌دهد. به این معنی که اگر مالی به کسی هدیه داده شود یا ارثی به وی برسد زکات آن را نمی‌دهد مگر آنکه یک سال بر آن مال بگذرد.

مسالۀ یازدهم: آیا زکات را باید فورا پرداخت کرد؟

رای درست‌تر این است که زکات اموال فورا پرداخت شود، یعنی هر گاه اموال به حد نصاب برسد و یک دوره بر آن بگذرد باید فورا زکاتِ آن را پرداخت نمود، زیرا اصل در دستورات شرعی، انجام فوری آن است.

اما اینجا مساله‌ای وجود دارد و آن این است که جایز است پرداخت زکات را بر اساس مصلحت مستحق به تاخیر انداخت. مثلا بسیاری از مردم زکات خود را در رمضان پرداخت می‌کنند و همۀ فقرا یا اکثرشان بی‌نیاز می‌شوند، اما در روزهای سرد زمستان‌هایی که در رمضان واقع نمی‌شود نیاز فقیران بیشتر است و کسانی که زکات خود را پرداخت می‌کنند کمتر هستند؛ بنابراین جایز است که به سبب مصلحت نیازمندان پرداخت زکات را تا آن وقت به تاخیر انداخت، اما به دو شرط:

۱- اینکه اموال زکات را از اموالِ خود جدا سازد.

۲- سندی مبنی بر آن از خود به جای بگذارد.

همچنین از دیگر عواملی که جایز است به سبب آن پرداخت زکات را به تاخیر انداخت شناسایی مستحقان واقعی آن است، به ویژه در شرایط کنونی که امانتداری به شدت ضعیف شده است. [۱۲٩]

[۱۱٩] منظور از بدهکارِ توانا کسی است که می‌تواند بدهی خود را پرداخت کند (مترجم). [۱۲۰] مختصر الفقه الإسلامي (۷۹). [۱۲۱] پیشین (۷۹). [۱۲۲] منبع پیشین. منظور از اول آشکار، چارپایان و محصولات است. منظور از اموال غیر آشکار اموال نقد و کالاهای تجاری است. [۱۲۳] المغني (۲/ ۴۶۶). [۱۲۴] المغني (۲/ ۶۰۳-۶۰۴). الممتع في شرح زاد المستقنع (۶/ ۱۰۷-۱۰۸). [۱۲۵] المغني (۲/ ۵۸۵). [۱۲۶] به روایت بخاری در کتاب زکات، باب «في الرکاز الخمس» (۱۴۴۹). [۱۲٧] المغني (۲/ ۶۰۴). زیرا در میوه و محصول، وقتِ ادای زکات همان وقتِ برداشت است، حتی اگر کمتر یا بیشتر از یک سال باشد (مترجم). [۱۲۸] کتاب زکات، اثر مؤلف (۱۰۶). [۱۲٩] الممتع في شرح زاد المستقنع (۶/ ۱۸۹-۱۹۰).

نهم: مصارف زکات

منظور از مصارف زکات، بیانِ کسانی است که زکات برای آنان مصرف می‌شود، یا به بیانی دیگر، مستحقین زکات. خداوند متعال مستحقان زکات را تعیین نموده و آنان را هشت گروه اعلام کرده است:

۱- فقرا.

۲- مساکین.

۳- کارکنان جمع‌آوری زکات.

۴- تازه مسلمانان یا کسانی که امید مسلمانی‌شان هست برای به دست آوردن دل آن‌ها.

۵- بردگان.

۶- بدهکاران.

٧- جهاد در راه خدا.

۸- در راه ماندگان.

نخست: فقرا

فقیر کسی است که هیچ مال و منالی ندارد. برخی نیز گفته‌اند: کسی که چیز اندکی دارد اما برای زندگی‌اش کافی نیست. برای اینکه شخصی فقیر به شمار آید، تنها نیازهای شخص وی مطرح نیست، بلکه نیازهای وی و کسانی که تحت سرپرستی او قرار دارند نیز در نظر گرفته می‌شود. همچنین تنها هزینۀ خوردن و نوشیدن و مسکن و پوشاک در نظر گرفته نمی‌شود، بلکه حتی هزینۀ ازدواج و تأمین عفت وی نیز مد نظر است. یعنی اگر فرض کنیم انسانی نیازمند ازدواج است و هزینۀ آب و غذا و پوشاک و مسکن خود را دارد اما در پرداخت مهریه ناتوان است به اندازه‌ای که برای مهریه‌اش کفایت کند از اموال زکات به وی پرداخت می‌شود حتی اگر بسیار باشد. [۱۳۰]

مساله‌ای در مورد فقیر:

اگر شخصی قادر به کار کردن باشد، اما می‌خواهد به تحصیل علم بپردازد و مالی در اختیار ندارد، آیا از اموال زکات به وی داده می‌شود؟

پاسخ: بله جایز است، زیرا کسب علم یکی از انواع جهاد در راه خدا است. [۱۳۱]

[۱۳۰] الممتع (۶/ ۲۲۰). [۱۳۱] الروض المربع مع حاشیة ابن قاسم (۳/ ۳۱۰)، الاختیارات لابن تیمیة (۱۰۵).

دوم: مسکین

مسکین کسی است که وضعش از فقیر بهتر است اما درآمدش به اندازۀ رفع نیاز وی نیست. پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «مسکین کسی نیست که بر [در خانه‌های] مردم می‌چرخد و یک لقمه و دو لقمه و یک دانه و دو دانه خرما او را برمی‌گرداند؛ مسکین آن است که ثروتمندی را نمی‌یابد تا وی را بی‌نیاز کند و کسی نیز از وضع وی آگاه نمی‌شود تا به وی صدقه دهد، و از مردم گدایی نمی‌کند». [۱۳۲] حکم مسکین نیز مانند فقیر است.

[۱۳۲] بخاری در کتاب زکات، باب «لا یسألون الناس إلحافا» (۱۴۷۹) و مسلم در کتاب زکات، باب «المسکین الذي لا یجد غنی» (۲۴۴۰).

سوم: کارمندان زکات

کسانی هستند که حاکم آنان را برای جمع‌آوری اموال زکات می‌فرستد که حکومت به اندازۀ هزینۀ رفت و برگشت آنان را از اموال زکات پرداخت می‌کند، بنابر این به این افراد حقوق کارشان داده می‌شود حتی اگر در اصل ثروتمند و بی‌نیاز باشند.

چهارم: مؤلفة قلوبهم

کسانی که در میان قوم خود سرور و مورد اطاعت هستند و برای به دست آوردن دلشان به سه هدف اموال زکات به آنان داده می‌شود:

۱- امید به اسلام آوردن آنان در صورتی که کافر باشند. اما اگر امید مسلمان شدن آنان نمی‌رود زکات به آنان تعلق نمی‌گیرد. از قرائن مختلفی می‌توان به این مسأله پی برد، از جمله تمایل وی به مسلمانان یا اینکه مثلا برای مطالعه دربارۀ اسلام درخواست کتاب کند...

۲- اینکه بخواهیم شر کسی را از سر مسلمانان کم کنیم، به این معنی که وی علیه مسلمانان و اموال و نوامیس آنان قصد بد داشته باشد و بدینوسیله مسلمانان را در امان بداریم.

۳- اینکه شخصی مسلمان باشد اما ایمانش ضعیف باشد و در مورد برخی واجبات سهل انگاری کند، و با دادن زکات به وی باعث تقویت ایمان او شویم.

پنجم: بردگان؛ که بر چند دسته هستند

۱- مُکاتَبان: کسانی هستند که خود را از صاحبان خود بازخرید کرده‌اند. بخشی از اموال زکات به اینان داده می‌شود تا آزادی خود را به دست آورند.

۲- مسلمانی که به دست دشمنان اسیر شده و برای آزدی‌اش از اموال زکات هزینه شود.

۳- اینکه برده باشد و برای آزادی‌اش از اموال زکات داده شود.

ششم: بدهکاران

کسی است که در غیر گناه مبلغی از مال را بدهکار شده است و قادر به باز پس دادن آن نیست و به اندازه‌ای که قرضش را پس دهد از اموال زکات به وی داده می‌شود.

بدهکاران دو دسته هستند:

نخست: کسانی که برای اصلاح رابطۀ میان دو گروه بدهکار شده‌اند. مثلا میان دو دسته از مردم بر سر قضیه‌ای اختلاف و فتنه‌ای رخ داده و او میانشان واسطه شده اما این اختلاف جز با بذل مال حل نمی‌شود. او نیز مبلغی از مال را برای هر دو طرف بر عهده گرفته و آنان پذیرفته‌اند. به چنین شخصی مال زکات تعلق می‌گیرد تا از عهدۀ پرداخت این تعهد برآید حتی اگر در اصل غنی و بی‌نیاز باشد.

دوم: کسی که به سبب فقر بدهکار شده. یعنی به سبب نیازی که داشته بدهکار شده و نتوانسته از پس بدهی خود برآيد، حتی اگر به اندازۀ نیاز خود و خانواده‌اش داشته باشد.

مسأله: بخشیدن بدهکار به نیت زکات:

به این ترتیب که شخصی بدهکارِ فقیری دارد و مبلغی از وی طلبکار است. از سوی دیگر زکات وی نیز به اندازۀ مبلغ طلبِ اوست. آیا وی اجازه دارد این مبلغ را ببخشد و آن را به عنوان زکات حساب کند؟

پاسخ: صحیح این است که چنین کار جایز نیست و زکات به حساب نمی‌آید، زیرا زکات یک نوع دادن و گرفتن است و این کار به منزلۀ دادن مال بی‌ارزش [و زنده کردن پول مرده] است.

هفتم: در راه خدا

یعنی برای مجاهدان و هزینۀ سلاح و هر چیزی که آنان را برای جهاد در راه خداوند یاری دهد. بنابراین دادن زکات به آنان جایز است. برخی از اهل علم اعمال خیریه را نیز جزو این مورد دانسته‌اند، اما در صحت این قول تردید است، زیرا اگر چنین چیزی صحیح بود بی‌شک قرآن کریم و سنت نبوی آن را بیان می‌داشت، بنابراین صحیح این است که این مورد را تنها به مجاهدان و آنچه به کمک آنان می‌آید، محدود بدانیم.

هشتم: در راه ماندگان

در راه مانده، مسافری است که به سببی از ادامه راهش باز مانده است و نمی‌تواند به سرزمین خود برگردد. به چنین کسی به اندازه‌ای که بتواند به سرزمین خود برگردد از اموال زکات داده می‌شود، حتی اگر در سرزمین خود ثروتمند و بی‌نیاز باشد، چرا که در سفر دچار نوعی فقر شده است، البته به شرط آنکه سفرش در راه گناه نباشد زیرا [کمک کردن وی] برای سفرِ به قصد گناه، یاری دادن وی در گناه است.

دادن زکات به چه کسانی جایز نیست؟

۱- ثروتمندان.

۲- کافران؛ زیرا مصرف زکات برای کافران نوعی کمک به آنان بر کفرشان و اعتراف به آن است.

۳- دادن زکات به کسانی که خرجی آنان بر عهدۀ شخص است مانند پدران و مادران و پدربزرگ‌ّها و مادربزرگ‌ها و فرزندان و فرزندانِ آنان الی آخر، جایز نیست.

۴- اهل بیت پیامبر ـ ج ـ یعنی بنی هاشم و بنی عبدالمطلب، و گفته شده تنها بنی‌هاشم.

زکات فطر

حکمِ آن

زکات فطر بر هر مسلمانی واجب است، زیرا ابن عمر ـ ب ـ می‌گوید: رسول خدا ـ ج ـ زکات فطر را در رمضان بر برده و آزاد و مرد و زن و کوچک و بزرگ فرض نمود: یک صاع از خرما یا یک صاع از جو». [۱۳۳]

[۱۳۳] به روایت بخاری در کتاب زکات، باب «فرض صدقة الفطر» (۱۵۰۳) و مسلم در کتاب زکات، باب «زکاة الفطر علی المسلمین» (۹۸۴).

حکمت از تشریع زکات فطر

۱- صدقۀ فطر نوعی نیکی در حق فقرا است و باعث می‌شود در ایام عید از درخواستِ دیگران بی‌نیاز شوند و با ثروتمندان در شادی عید شریک باشند.

۲- باعث پاکی روزۀ روزه‌داران از عواملی است که باعث نقصان روزۀ آنان می‌شود. عواملی مانند لغو و سخنان زشت و...

وقت پرداخت زکات فطر

واجب است که زکات فطر با فرا رسیدن شب عید پرداخت شود. پرداخت زکات فطر دو وقت دارد: وقت جواز و وقت فضیلت.

وقت جواز، یک روز یا دو روز پیش از عید است، اما وقت فضیلت، پرداخت زکات فطر پس از نماز صبح روزِ عید تا پیش از نماز عید است.

مصارف زکات فطر

زکات فطر به فقرا و مساکین پرداخت می‌شود، اما آیا این مخصوص همان سرزمینی است که شخص زکات دهنده ساکن آن است؟ رای صحیح این است که انتقال آن به دیگر سرزمین‌های مسلمان برای مصلحت، جایز است.

آیا پرداخت قیمت در زکات فطر جایز است؟

قول صحیح آن است که پرداخت قیمتِ زکات فطر جایز نیست، زیرا زکات فطر عبادتی است که بر انواع مشخصی [از غذاها] فرض شده و پرداخت آن از غیرِ این نوع معین جایز نیست. [۱۳۴]

[۱۳۴] نگا: شیخ محمد بن صالح العثیمین، مجالس شهر رمضان (۲۲۸).

مبحث ششم: روزه

خداوند متعال روزه را مشروع نمود و آن را چهارمین رکن اسلام قرار داد. نصوص بسیاری در کتاب و سنت به بیان احکام روزه پرداخته است که بخشی از آن را در صفحات پیش رو ذکر خواهیم کرد.

تعریف روز در لغت: «صوم» در لغت به معنای دست کشیدن و امتناع و ترک چیزی است، از جمله خداوند متعال در سورۀ مریم این سخن وی را نقل می‌کند که:

﴿إِنِّي نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا فَلَنۡ أُكَلِّمَ ٱلۡيَوۡمَ إِنسِيّٗا ٢٦ [مريم: ۲۶].

(من برای [پروردگار] رحمان روزه نذر کرده‌ام و امروز با هیچ انسانی سخن نخواهم گفت).

اهل لغت می‌گویند: [۱۳۵] صامَ یَصوم و صیاما: یعنی از غذا و نوشیدنی و زناشویی دست کشید. از همین جا است که به اسب هنگامی که از خوردن علوفه امتناع می‌کند صائم گویند.

در شرع: دست کشیدن از چیزهایی مخصوص در زمانی مشخص توسط شخص خاص با شروط خاص. به دلیل این سخن خداوند متعال که:

﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّيَامَ إِلَى ٱلَّيۡلِۚ [البقرة: ۱۸٧].

(و بخورید و بیاشامید تا رشتۀ سپید بامداد از رشتۀ سیاه [شب] بر شما نمودار شود؛ سپس روزه را تا [فرا رسیدن] شب به پایان رسانید).

روزه جز با نیت صحیح نیست، و وقت آن از طلوع تا غروب خورشید است و دارای شروطی خاص است که تنها با رعایت آن‌ها صحیح خواهد بود.

[۱۳۵] نگا: القاموس المحیط،‌ لسان العرب، مدخل «صوم».

جایگاه روزه در اسلام

۱- روزه یکی از ارکان پنجگانۀ اسلام و از بهترین عبادات است، زیرا خداوند متعال آن را به خود اختصاص داده است. در حدیث قدسی آمده که پروردگار فرموده است: «همۀ کارهای فرزند آدم برای اوست، مگر روزه که از آن من است و من پاداش آن را می‌دهم». [۱۳۶]

۲- روزه، رازی است میان بنده و پروردگارش، که عنصر مراقبت راستین الله در آن نمود پیدا می‌کند، زیرا به هیچ عنوان ممکن نیست ریا به آن راه یابد. روزه باعث می‌شود مراقبت و خشیت الله در دل مومن بارور شود و این هدفی است بس والا و با ارزش که بسیاری از مردم از آن محرومند. [۱۳٧]

۳- روزه امت را بر اساس نظم و اتحاد و دوستیِ عدالت و مساوات تربیت می‌کند و عاطفۀ رحمت و نیکوکاری را در آنان به وجود می‌آورد، چنانکه جامعه را از بدی‌ها و مفاسد پاک نگه می‌دارد.

۴- روزه باعث می‌شود انسان مسلمان دردهای برادرش را احساس کند و این وی را به سوی بذل و بخشش و نیکوکاری بیشتری در حق فقرا و مستمندان به پیش می‌برد و باعث محقق شدن محبت و برادری میان مسلمانان می‌شود.

۵- روزه یک تمرین عملی برای کنترل نفس و پذیرش مسئولیت‌ها و تحمل سختی‌ها است.

[۱۳۶] به روایت بخاری در کتاب صوم، باب «فضل الصوم» (۱۸۹۴) و مسلم در کتاب صیام، باب «حفظ اللسان للصائم» (۱۱۵۱). [۱۳٧] از کتاب «صیام» اثر مولف (۱۴).

فضایل روزه

ستایش الله را به جای می‌آوریم که هیچ یک از عبادت‌های انسان مسلمان خالی از فضیلت نیست؛ همانطور که نماز و زکات و حج دارای فضایلی هستند، روزه نیز از فضیلت‌هایی برخوردار است، از جمله:

۱- روزه باعث محافظت انسان از افتادن در گناهان است؛ از ابوهریره ـ س ـ روایت است که پیامبر خدا ـ ج ـ فرمودند: «روزه، سِپَر است؛ پس هر گاه روزِ روزۀ کسی از شما بود بد دهنی نکند و جهالت نورزد و اگر کسی با وی درگیر شد یا به او بد گفت، دو بار بگوید: من روزه‌ام. سوگند به آنکه جانم به دست اوست، بوی دهان روزه‌دار نزد الله از بوی مشک خوش‌تر است. [خداوند متعال می‌گوید: او] غذا و نوشیدنی‌اش را به خاطر من ترک گفته است. روزه برای من است و من پاداش آن را می‌دهم و هر نیکی به اندازۀ ده برابرش هست». [۱۳۸]

۲- روزه باعث پاک شدن گناهان است. از حذیفه ـ س ـ روایت است که گفت: شنیدم رسول خدا ـ ج ـ می‌گوید: «فتنۀ انسان در خانواده و مال و همسایه‌اش را نماز و روزه و صدقه پاک می‌کند». [۱۳٩]

۳- خداوند دری از درهای بهشت را مخصوص روزه قرار داده که جز روزه‌داران کسی از آن وارد نمی‌شود. از سهل ـ س ـ از رسول الله ـ ج ـ روایت است که فرمود: «در بهشت دروازه‌ای هست که به آن رَیّان می‌گویند، که روزه‌داران در روز قیامت از آن وارد [بهشت] می‌شوند و کسی جز آنان از آن وارد نمی‌شود. گفته می‌شود: روزه‌داران کجایند؟ پس برمی‌خیزند [و وارد می‌شوند] و کسی جز آنان [از آن] وارد [بهشت] نمی‌شود و هنگامی که وارد شدند بسته می‌شود و کسی دیگر از آن داخل [بهشت] نمی‌شود». [۱۴۰]

[۱۳۸] بخاری در کتاب صوم، باب «فضل الصوم» (۱۸۹۴) و مسلم در کتاب صیام، باب «فضل الصیام» (۱۱۵۱). [۱۳٩] بخاری در کتاب الفتن، باب «الفتن التي تموج کموج البحر» (۷۰۹۶) و مسلم در کتاب الفتن وأشراط الساعة، باب «في الفتن التي تموج کموج البحر» (۷۴۵۰). [۱۴۰] بخاری در کتاب الصوم، باب «الریان للصائمین» (۱۸۹۶) و مسلم در کتاب الصیام، باب «فضل الصیام» (۲۷۶۶).

دلیل وجوب روزه

روزۀ رمضان یکی از ارکان اسلام و از مهم‌ترین فرایض خداوند است که همۀ مسلمانان بر فرض بودن آن اتفاق دارند. قرآن و سنت و اجماع دال بر فرض بودن آن است.

دلیل از قرآن این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖ [البقرة: ۱۸۳-۱۸۴].

(ای کسانی که ایمان آورده‌اید روزه بر شما مقرر شده است همانگونه که بر کسانی که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود؛ باشد که تقوا پیشه سازید (۱۸۳) [در] روزهایی معدود).

تا آنجا که می‌فرماید:

﴿وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ١٨٥ [البقرة: ۱۸۵].

(تا تعداد [مقرر] را کامل کنید و الله را به پاس آنکه هدایتتان کرده است به بزرگی بستایید و باشد که شکرگزاری کنید).

از جمله دلایلِ [وجوب روزه در] سنت، حدیث عبدالله بن عمر ـ ب ـ است که رسول الله ـ ج ـ فرمود: «اسلام بر پنج [رکن] بنا شده است: گواهی دادن به اینکه معبودی به حق نیست جز خدا و اینکه محمد فرستادۀ خدا است، و برپا داشتن نماز و دادن زکات و روزۀ رمضان و حج بیت الله الحرام برای کسی که توانایی آن را داشته باشد». [۱۴۱]

اجماع: امت بر این اجماع دارند که روزه یکی از ارکان اسلام است و اجماع کرده‌اند که هر کس وجوب آن را منکر شود کفر ورزیده است. [۱۴۲]

[۱۴۱] پیش‌تر تخریج آن گذشت. [۱۴۲] نگا: بدائع الصنائع (۲/ ۷۵)، المجموع (۶/ ۲۴۸) و المغني (۴/ ۳۲۴).

روزه بر چه کسانی واجب است؟

روزۀ رمضان بر هر مسلمان بالغ عاقل مقیمی که توانایی روزه را دارد و مانعی برای روزه گرفتن وی وجود ندارد، واجب است. با قید «هر مسلمان» کافر از تعریف ما خارج می‌شود زیرا روزه بر وی واجب نیست و از او پذیرفته نمی‌شود زیرا اهل عبادت نیست، بلکه هر گاه اسلام بیاورد روزه بر وی واجب می‌شود و قضای روزه‌هایی که قبلا نگرفته بر وی واجب نیست. با قید «عاقل» غیر عاقلان مانند دیوانگان و کسانی که بر اثر پیری شدید دچار فراموشی و خرفتی شده‌اند، از تعریف خارج می‌شوند. با قید «بالغ» کودکان نابالغ از جملۀ کسانی که روزه بر آنان واجب است، خارج می‌شوند زیرا تکلیف تا زمانی که به بلوغ نرسند از آنان برداشته شده است.

بلوغ با یکی از این سه چیز حاصل می‌شود:

۱- خروج منی با احتلام یا دیگر عوامل.

۲- روییدن موی زیر ناف.

۳- کامل شدن پانزده سال. [۱۴۳]

۴- رسیدن به سن عادت ماهیانه (برای زنان).

منظور از «مقیم» یعنی کسی که مسافر نباشد، زیرا برای مسافر روزه واجب نیست و میان روزه گرفتن یا افطار اختیار دارد و بهتر، آن چیزی است که برایش آسان‌تر باشد. با قید «توانایی» کسانی که به سبب بیماری یا سن بالا از گرفتن روزه ناتوان هستند خارج می‌شوند. برای چنین کسانی روزه لازم نیست، بلکه می‌توانند پس از رمضان [در صورت بهبودی] روزه‌شان را قضا کنند. کسانی که به سبب کهن‌سالی توانایی روزه گرفتن ندارند به جای هر روز به یک مستمند غذا می‌دهند. منظور از «نبودن مانع» یعنی عادت ماهیانه و نفاس برای زنان. [۱۴۴]

[۱۴۳] شیخ محمد بن صالح العثیمین، الممتع شرح زاد المستقنع (۶/ ۳۳۲). [۱۴۴] نگا: بدایة المجتهد (۱/ ۲۷۴)، بدائع الصنائع (۲/ ۷۳)، السیل الجرار (۳۰۸).

رؤیت هلال و احکام آن

نخست: ماه رمضان با یکی از دو امر ثابت می‌شود:

۱- دیدن هلال رمضان.

۲- کامل شدن سی روز ماه شعبان.

دوم: رؤیت هلال چگونه ثابت می‌شود؟

رؤیت هلال با شهادت یک شخص ثقه (مورد اطمینان) ثابت می‌شود و خروج آن (پایان رمضان) با شهادت دو شخص ثقه اثبات می‌گردد. برای پذیرش شهادت رؤیت هلال، شخص باید بالغ و عاقل و مسلمان باشد و از نظر امانت‌داری و قدرت بینایی بتوان به وی اطمینان کرد. [۱۴۵]

[۱۴۵] کتاب روزه، اثر مؤلف (۴۷).

دوم: روزۀ شک

یوم الشک همان شب سی‌ام شعبان است که به سبب وجود غبار یا ابر یا عوامل دیگر، هلال را نتوان مشاهده کرد. رأی صحیح از میان اقوال اهل علم این است که در صورت ابر و غبار افطار کردن (یعنی روزه نگرفتن) در آن واجب است، زیرا رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «پس اگر از شما پنهان ماند آن را [یعنی شعبان را سی روز] به حساب آورید». [۱۴۶] و همچنین به خاطر این سخن رسول الله ـ ج ـ که فرموده: «پس تعداد [روزهای] شعبان را سی روز کامل کنید». [۱۴٧]

[۱۴۶] به روایت بخاری در کتاب الصوم، باب «هل یقال: رمضان، أو شهر رمضان؟ ومن رأی کله واسعا» (۱۹۰۰) و مسلم در کتاب الصوم، باب «وجوب صوم رمضان لرؤیة الهلال، والفطر لرؤیة الهلال وأنه إذا غم أوله أو آخره أکملت عدة الشهر ثلاثین یوما» (۱۰۸۰). [۱۴٧] به روایت بخاری در کتاب الصوم، باب «قول النبي ج إذا رأیتم الهلال فصوموا وإذا رأیتموه فأفطروا» (۱۹۰۹).

عذرهای روزه نگرفتن

۱- سفر: خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ [البقرة: ۱۸۴].

(پس هر یک از شما که بیمار یا در سفر بود تعدادی از روزهای دیگر [را روزه گیرد]).

این نصی است صریح برای اباحۀ روزه نگرفتن برای مسافر، و اینکه برای وی جایز است قضای روزهایی را که روزه نگرفته به جای آورد.

۲- کسی که توانایی روزه را ندارد و امیدی به رفع آن ندارد، زیرا پروردگار متعال می‌فرماید:

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ [التغابن: ۱۶].

(پس تا جایی که می‌توانید تقوای الله را پیشه سازید).

و می‌فرماید:

﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا [البقرة: ۲۸۶].

(خدا هیچکس را جز به اندازۀ توانش تکلیف نمی‌دهد).

اما به جای هر روزی که روزه نمی‌گیرد، باید به یک مستمند غذا دهد. [۱۴۸]

۳- بیمارانی که امید به شفایشان نیست، مگر آنکه خداوند بخواهد، مانند بیماران سرطانی یا دیالیزی؛ این دسته از بیماران سه حالت دارند:

نخست: اگر روزه برایشان سخت نیست و به آنان زیانی ندارد که در این صورت واجب است روزه گیرند.

دوم: اگر روزه برایشان سخت است اما زیانی برای آنان ندارد. این دسته از بیماران نباید روزه بگیرند زیرا در این صورت از رخصت خداوند متعال خارج شده‌اند و خود را به رنج و زحمت انداخته‌اند.

سوم: اینکه روزه برای بیماری او مضر باشد که در این صورت واجب است افطار کند و روزه برای وی جایز نیست، زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا ٢٩ [النساء: ۲٩].

(و خود را به کشتن ندهید [که] همانا الله نسبت به شما مهربان است).

۴- زنانی که در عادت ماهیانه یا نفاس هستند: برای بانوانی که در حیض یا نفاس قرار دارند روزه حرام است و اگر هم روزه بگیرند پذیرفته نیست و باید به تعداد ایامی که روزه نبوده‌اند قضای آن را به جای آورند. [۱۴٩]

دلیلِ آن حدیث ابوسعید خدری ـ س ـ است که رسول الله ـ ج ـ فرمودند: «آیا اینطور نیست که زن هنگامی که حیض می‌شود نماز نمی‌خواند و روزه نمی‌گیرد؟ این نقصان دین اوست». [۱۵۰] اما دلیل بر وجوب قضای روزه برای این بانوان، سخن خداوند متعال است که:

﴿فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ [البقرة: ۱۸۵].

(پس تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بگیرید]).

و همچنین حدیث عائشه ـ ل ـ که می‌گوید: «ما در دوران رسول خدا ـ ج ـ عادت ماهیانه می‌شدیم؛ ما را به قضای روزه امر می‌کردند و به قضای نماز دستور نمی‌دادند». [۱۵۱]

۵- زنان آبستن یا شیرده. این دسته از بانوان سه حالت دارند:

حالت نخست: اگر برای خودشان یا فرزندشان نگران هستند روزه نمی‌گیرند و سپس [در وقت مناسب] قضای آن را به جای می‌آورند، به دلیل این سخن رسول الله ـ ج ـ که می‌فرماید: «همانا الله از مسافر نصف نماز، و روزه را برداشته است، و از زنان حامله و شیرده روزه را برداشته است». [۱۵۲]

حالت دوم: اگر تنها برای فرزندشان ترسیدند و روزه نگرفتند، طبق نظر صحیح‌تر علما همراه با قضا باید کفاره هم بدهند.

حالت سوم: اگر تنها برای خود نگران بودند تنها آن روز را قضا می‌کنند. [۱۵۳]

[۱۴۸] تفسیر ابن كثير (۱/ ۲۱۵)، فتح القدیر (۱/ ۱۸۰). [۱۴٩] شیخ الاسلام ابن تیمیة، مجموع الفتاوی (۲۵/ ۲۲۰). [۱۵۰] بخاری در کتاب الحیض، باب «ترک الحائض للصوم» (۳۰۴) و مسلم در کتاب الإیمان، باب «بیان نقصان الإیمان» (۸۰). [۱۵۱] بخاری در کتاب الحیض، باب «لا تقضي الحائض الصلاة» (۳۲۱) و مسلم در کتاب الحیض، باب «وجوبه تضاد الصوم» (۳۳۵). [۱۵۲] به روایت ابوداود در کتاب الصیام، باب الصوم في السفر (۲۴۰۸). شیخ آلبانی در صحیح سنن أبي‌داود (۲۰۸۳) آن را صحیح دانسته است. [۱۵۳] الممتع شرح زاد المستقنع (۶/ ۳۶۰-۳۶۱).

باطل کننده‌های روزه

روزه با حصول یکی از این هفت مورد باطل می‌شود:

۱- جماع.

۲- خارج شدن منی. [۱۵۴]

۳- خوردن و نوشیدن عمدی.

۴- آنچه در معنای خوردن و نوشیدن باشد، مانند تزریق خون به طوری که نیازی به خوردن و نوشیدن نباشد و همچنین تزریق مواد مغذی.

۵- استفراغ عمدی. اما اگر بدون اختیار استفراغ کرد تاثیری بر روزۀ وی ندارد.

۶- حجامت، یعنی خارج کردن خون فاسد از بدن از غیر رگ‌های اصلی به واسطه ابزار خاص آن.

٧- خارج شدن خون حیض و نفاس. [۱۵۵]

[۱۵۴] منظور خارج شدن عمدی منی است، نه آنچه در خواب و بدون اراده خارج می‌شود (مترجم). [۱۵۵] نگا: کتاب روزه، اثر مؤلف (۹۹-۱۰۸).

آداب روزه

روزه آداب واجب و مستحبی دارد:

آداب واجب

۱- دروی از دروغ، زیرا دروغ در هر حال حرام است و در حال روزه حرمت آن شدیدتر است.

۲- دوری از غیبت.

۳- دوری از سخن‌چینی، یعنی نقل سخن مردم به یکدیگر به هدف تخریب روابط. این کار از گناهان کبیره است.

۴- اجتناب از فریب و کلاهبرداری در معاملات از جمله خرید و فروش و اجاره و صنعت و دیگر موارد.

۵- دوری از شهادت دروغ، زیرا چنین کاری با روزه در تضاد است. پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «هرکه سخن دروغ و عمل به آن را ترک نکند خداوند نیز نیازی به این ندارد که او غذا و نوشیدنی‌اش را ترک گوید». [۱۵۶]

[۱۵۶] به روایت بخاری در کتاب الصیام، باب من لم یدع قول الزور والعمل به في الصوم (۱۹۰۳).

آداب مستحب برای روزه داران

۱- سحری: برای روزه‌دار مستحب است که سحری بخورد. پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «سحری بخورید، زیرا در سحری برکت است». [۱۵٧]

۲- به تاخیر انداختن سحری، زیرا عمل رسول الله ـ ج ـ چنین بود. از زید بن ثابت ـ س ـ روایت است که گفت: با رسول الله ـ ج ـ ‌سحری خوردیم سپس برای نماز برخاست. انس بن مالک بن زید پرسید: میان اذان و سحری چقدر فاصله بود؟ گفت: «به اندازۀ [قرائت] پنجاه آیه». [۱۵۸]

۳- زود افطار کردن؛ زیرا پیامبر خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «مردم همچنان در خیر هستند تا وقتی که افطار را زود بخورند». [۱۵٩]

۴- حفظ زبان از سخن اضافه.

۵- چشم فرو هشتن از حرام؛ زیرا چشم نیز مانند دیگر اعضای بدن روزه دارد و روزۀ آن نگاه نکردن به سوی حرام است.

۶- قرآن خواندن و ذکر و دعا و نماز و صدقۀ بسیار. [۱۶۰]

[۱۵٧] به روایت بخاری در کتاب الصوم، باب برکة السحور (۱۹۲۳) و مسلم در کتاب الصیام، باب فضل السحور (۱۰۹۵). [۱۵۸] بخاری در کتاب الصوم، باب قدر کم بین السحور وصلاة الفجر (۱۹۲۱) و مسلم در کتاب الصیام، باب فضل السحور (۱۰۹۷). [۱۵٩] بخاری در کتاب الصوم، باب تعجیل الفطر (۱۹۵۷) و مسلم در کتاب الصیام، باب فضل السحور (۱۰۹۸). [۱۶۰] المحلی (۶/ ۵۴۱)، المجموع (۶/ ۳۵۹)، نیل الأوطار (۴/ ۱۰۷). نگا: کتاب روزه از مؤلف (۱۳۰).

روزۀ مستحب

منظور از روزۀ مستحب روزه‌ای است که نصوص در استحباب آن وارد شده است:

۱- روزۀ شش روز از شوال، زیرا رسول خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «هر که رمضان را روزه گیرد، سپس در پی آن شش روز از شوال را روزه شود، [روزه‌اش] مانند روزۀ دهر است» [۱۶۱].

۲- روزۀ عرفه برای غیر حاجیان، زیرا پیامبر ـ ج ـ فرموده‌اند: «روزۀ عرفه گناهان [روزهای] گذشته و باقی‌ماندۀ سال را پاک می‌کند». [۱۶۲]

۳- روزۀ روز عاشورا (دهم محرم) همراه با یک روز قبل یا بعد آن، چرا که رسول الله ـ ج ـ ‌دربارۀ روزۀ عاشورا می‌فرماید: «گناهان سال گذشته را پاک می‌کند». [۱۶۳]

۴- روزۀ ایام بیض (روزهای سفید) یعنی روز سیزدهم و چهارم و پانزدهم هر ماه، زیرا پیامبر خدا ـ ج ـ دربارۀ فضیلت آن می‌فرماید: «روزه گرفتن سه روز از هر ماه مانند روزه گرفتن همۀ عمر است». [۱۶۴]

۵- روزۀ روزهای دوشنبه و پنجشنبه، بر اساس سخن رسول خدا ـ ج ـ که فرمود: «اعمال در روزهای دوشنبه و پنجشنبه عرضه می‌شود و من دوست دارم در حالی که روزه‌ام، اعمالم عرضه شود». [۱۶۵]

۶- روزه گرفتن بسیار در ماه‌های شعبان و محرم، زیرا رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «بهترین روزه پس از رمضان، روزۀ ماه خدا، محرم است...» [۱۶۶] و ام المومنین عائشه ـ ل ـ می‌فرماید: «پیامبر ـ ج ـ هیچ ماهی را بیشتر از شعبان روزه نمی‌گرفت...». [۱۶٧]

٧- روزه گرفتن یک روز در میان، طبق این سخنِ رسول خدا ـ ج ـ که فرمودند: «محبوبت‌ترین روزه نزد الله روزۀ داوود ـ علیه السلام ـ است؛ او یک روز روزه می‌گرفت و یک روز افطار می‌کرد». [۱۶۸]

[۱۶۱] مسلم در کتاب الصیام، باب استحباب صیام ستة أیام من شوال (۱۱۶۴). [۱۶۲] مسلم در کتاب الصیام، باب استحباب صیام ثلاثة أیام من کل شهر (۱۱۶۲). [۱۶۳] مسلم در کتاب الصیام، باب أي یوم بصیام عاشوراء (۱۱۳۴). [۱۶۴] بخاری در کتاب الصوم، باب صوم داود علیه السلام (۱۹۷۹) و مسلم در کتاب الصیام، باب النهي عن صوم الدهر (۱۱۵۹). [۱۶۵] ترمذی در کتاب الصوم، باب ما جاء في صوم الاثنین والخمیس (۷۴۷). علامه آلبانی در إرواء الغلیل (۴/ ۱۰۳) آن را صحیح می‌داند. [۱۶۶] مسلم در کتاب الصیام، باب صوم المحرم (۱۱۶۳). [۱۶٧] مسلم در کتاب الصیام، باب صوم شعبان (۱۹۷۰). [۱۶۸] بخاری در کتاب الصوم، باب «أحب الصیام إلی الله صیام داود» (۳۴۲۰) و مسلم در کتاب الصوم، باب النهی عن صوم الدهر لمن تضرر به (۲۷۹۶).

آثار روزۀ نافله

۱- باعث نزدیک‌شدن بنده به پروردگار است، زیرا ادامۀ روزه پس از رمضان، ان شاءالله نشانه‌ای است برای پذیرش عمل.

۲- روزۀ پس از رمضان نشانۀ شکر بنده برای پروردگار سبحانه وتعالی است، زیرا روزۀ رمضان از روی ایمان و احتساب باعث مغفرت گناهان پیشین می‌شود؛ به همین سبب روزۀ پس از آن مشروع گردیده تا شکری باشد برای این نعمت.

۳- روزۀ نافله به مثابۀ پیمانی است از سوی بنده با پروردگار مبنی بر اینکه موسم طاعت همچنان ادامه دارد و زندگی همه‌اش عبادت است.

۴- روزۀ نافله سببی است برای به دست آوردن محبت الله و اجابت او، و باعث پاک شدن گناهان است.

از الله متعال خواهانم پاداش ما را چند برابر گرداند و ما را مورد رحمت خود قرار دهد؛ همانا او شنوا و نزدیک و مجیب است.

مبحث هفتم: حج

حج در لغت به معنای «قصد کردن» است.

در شرع: قصد بیت الحرام در زمانی مخصوص به نیت ادای مناسک از جمله طواف و سعی و وقوف در عرفه و دیگر مناسک. [۱۶٩]

[۱۶٩] نگا: حاشیة ابن عابدین (۲/ ۴۵۴) حاشیة الدسوقی (۲/ ۲) الروض المربع (۳/ ۵۰۰).

اساس مشروعیت حج

نصوص کتاب و سنت دال بر فرض بودن حج است و امت نیز بر آن اجماع کرده‌اند.

از جمله دلایل آن در قرآن این سخن خداوند متعال است که می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧ [آل عمران: ٩٧].

(و برای الله حج خانه [ی کعبه] بر عهدۀ مردم است [بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد و هرکه کفر ورزد یقینا الله از جهانیان بی‌نیاز است).

و از جمله ادلۀ آن در سنت، حدیث عبدالله بن عمر ـ ب ـ است که پیامبر ـ ج ـ فرمودند: «اسلام بر پنج [اساس] بنا شده است...» و از جملۀ آن حج را نام بردند. [۱٧۰]

همچنین حدیث ابی‌هریره ـ س ـ که گفت: رسول خدا ـ ج ـ برای ما خطبه نمود و فرمود: «ای مردم، همانا الله حج را بر شما فرض نمود، پس حج را به جای آورید». مردی پرسید: آیا هر سال ای پیامبر خدا؟ رسول الله ـ ج ـ چیزی نگفت، تا آنکه آن مرد سه بار سؤال خود را تکرار کرد؛ پس فرمود: «اگر می‌گفتم بله، واجب می‌شد نمی‌توانستید». [۱٧۱]و ادلۀ کتاب و سنت در این باره بسیار است.

اجماع: اجماع امت بر فرض بودن حج را بسیاری از علما نقل کرده‌اند، از جمله کاشانی در بدائع الصنائع [۱٧۲] و ابن قدامه در مغنی. [۱٧۳]

[۱٧۰] تخریج آن گذشت. [۱٧۱] مسلم در کتاب الحج، باب فرض الحج والعمرة مرة في العمر (۳۳۲۲). [۱٧۲] بدائع الصنائع (۲/ ۱۱۸). [۱٧۳] المغني (۵/ ۶).

فضائل حج

حج از فضائلی بس بزرگ برخوردار است که نصوص قرآن و سنت به بیان آن پرداخته است. در اینجا برخی از نصوص سنت که دربارۀ فضائل حج وارد شده را یاد خواهیم کرد:

۱- حج باعث از بین رفتن شرک و کفر و دیگر گناهانِ پیش از آن می‌شود. دلیل آن حدیث عمرو بن العاص ـ س ـ که می‌گوید: همین که خداوند اسلام را در دل من انداخت به نزد رسول الله ـ ج ـ رفتم و گفتم: دستت را باز کن تا با تو بیعت کنم. او دست راستش را باز کرد، اما دستم را کشیدم. فرمود: «تو را چه شده ای عمرو؟» گفتم: می‌خواهم شرط بگذارم. فرمود: «چه شرطی؟» گفتم: اینکه گناهانم آمرزیده شود. فرمود: «آیا ندانسته‌ای که اسلام هر چه پیش از آن است را از بین می‌برد، و هجرت آنچه را که پیش از آن بوده از بین می‌برد، و حج آنچه را که پیش از آن بوده از بین می‌برد؟» [۱٧۴]

۲- حاجی وقتی از حج خود برمی‌گردد مانند روزی است که از مادرش به دنیا آمده. از ابوهریره ـ س ـ روایت است که رسول خدا ـ ج ـ فرمودند: «هر که به حج این خانه آید و بد دهنی نکند و مرتکب گناه نشود، مانند روزی که از مادرش زاده شده [به سرزمین خود] بر می‌گردد». [۱٧۵]

۳- حج یکی از انواع جهاد و بلکه بهترینِ آن است. از عائشه ـ ل ـ روایت است که گفت: گفتم ای رسول خدا! می‌بینیم که جهاد بهترین کارها است؛ آیا جهاد نکنیم؟ فرمود: «نه، بلکه بهترین جهاد حجِ مبرور است». [۱٧۶]

۴- حج سببی است برای به دست آوردن بالاترین خواسته یعنی بهشت. از ابی‌هریره ـ س ـ روایت است که پیامبر خدا ـ ج ـ فرمودند: «حج مبرور پاداشی جز بهشت ندارد ». [۱٧٧]

[۱٧۴] به روایت مسلم در کتاب الإیمان، باب «کون الإسلام یهدم ما قبله» (۱۲۱). [۱٧۵] بخاری در کتاب المناسك، باب فضل الحج المبرور (۱۵۲۱) و مسلم در کتاب الحج، باب فضل الحج والعمرة ویوم عرفة (۳۳۵۷). [۱٧۶] بخاری در کتاب الجهاد، باب درجات المجاهدین في سبیل الله (۲۷۸۴). [۱٧٧] بخاری در کتاب العمرة، باب العمرة (۱۷۷۳) و مسلم در کتاب الحج، باب فضل الحج والعمرة ویوم عرفة (۱۳۴۹).

اهداف حج

حج دارای اهداف بسیار بزرگی است؛ اهدافی که حج برای آن مشروع شده، و اگر بخواهیم همۀ این اهداف و مقاصد را در شمار آوریم، نخواهیم توانست، اما به برخی از آنان اشاره خواهیم کرد:

۱- حج گردن نهادن به دستورات خداوند و استجابت ندای اوست. طاعت خالصانه و اسلام حقیقی در این استجابت نمود می‌یابد.

۲- حج نوعی ارتباط با روح وحی است، زیرا سرزمین‌های مقدس، محل نزول وحی است و هر چه مسلمانان ارتباط بیشتری با آن سرزمین پاک داشته باشند به نسل نخست نزدیک‌تر خواهند بود. نسلی که در راه خداوند به جهاد پرداختند و شریعت او را ابلاغ کردند.

۳- حج اعلان عملی مبدأ مساوات میان مردم است، و آن هنگامی است که همۀ مردم در یک جایگاه در صحرای عرفات می‌ایستند به طوری که هیچگونه برتری دنیایی میان آن‌ها وجود ندارد.

۴- حج باعث استحکام مبدأ آشنایی و همکاری است، به طوری که آشنایی میان مسلمانان را قوی می‌سازد و باعث مشورت و تبادل آراء می‌شود که در نهایت به نهضت امت و بالا رفتن جایگاه رهبری آن منجر می‌شود. [۱٧۸]

[۱٧۸] کتاب حج، نوشتۀ مولف (۲۷).

وجوب حج پنج شرط دارد

۱- اسلام: حج کافر صحیح نیست.

۲- عقل: حج مجنون صحیح نیست زیرا عقل شرط تکلیف است و مجنون اساساً مکلف نیست بنابراین حج برای وی واجب نیست.

۳- بلوغ: کودک پیش از بلوغ مکلف به حج نیست اما اگر حج را به جای آورد حجش صحیح است هر چند جایگزین حج مسلمانی [به عنوان رکن اسلام] نمی‌شود.

۴- آزادی: بردگی باعث اسقاط وجوب حج می‌شود، اما اگر در حال بردگی حج را به جای آورد به عنوان تطوع از وی پذیرفته می‌شود اما نزد بسیاری از اهل علم جایگزین حج [به عنوان رکن اسلام] نمی‌شود، هرچند برخی از اهل علم آن را به عنوان حج اسلام کافی می‌دانند. [۱٧٩] اما این قولی ضعیف است و اجماع ـ چنانکه ابن المنذر می‌گوید ـ بر خلاف آن منعقد شده است.

۵- توانایی: این شرطی از شروط وجوب حج است، زیرا الله متعال می‌فرماید:

﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا [آل عمران: ٩٧].

(و برای الله حج خانه [ی کعبه] بر عهدۀ مردم است [بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد).

توانایی دو نوع است: در یک نوع آن زنان و مردان مشترکند و نوع دیگر مخصوص زنان است.

نوع اول که میان مردان و زنان مشترک است، چهار مورد می‌باشد:

۱- توانایی تهیۀ وسیله و توشۀ سفر. وسیلۀ نقلیه هر وسیله‌ای است که انسان بر آن سوار شود مانند حیوانات یا خودرو و هواپیما و دیگر وسائل، و منظور از توشه هر چیزی است که انسان در سفر خود به آن نیاز دارد از جمله آب و غذا و دیگر چیزها.

۲- سلامتی بدنی.

۳- امنیت راه.

۴- باز بودن راه.

نوع دوم توانایی ویژۀ بانوان است. همانطور که بیان شد مردان و زنان در نوع اول مشترکند، اما زنان به دو شرط دیگر نیاز دارند:

۱- همراه بودن محرم.

۲- اینکه زن در عدۀ وفات نباشد. [۱۸۰]

[۱٧٩] المغني (۵/ ۴۴) سنن الترمذي (۳/ ۲۶۶). [۱۸۰] برای شرط استطاعت مراجعه نمایید به احکام القرآن ابن العربی (۱/ ۲۸۸) و «الجامع لإحکام القرآن» قرطبی (۴/ ۱۴۸) و «أضواء البیان» شنقیطی (۵/ ۷۴).

ارکان حج

۱- اِحرام.

۲- ایستادن در عرفه.

۳- طواف اِفاضه.

۴- سعی میان صفا و مروه.

هر کس یکی از این چهار رکن را ترک گوید حجش صحیح نخواهد بود.

واجبات حج

۱- اِحرام از میقات.

۲- ماندن در عرفه تا شب برای کسی که روز به آنجا آمده است.

۳- ماندن در مزدلفه در شبِ نَحر (عید قربان) تا نیمۀ شب برای کسی که پیش از آن به مزدلفه رسیده است.

۴- ماندن در مِنیٰ در شب‌های ایام تشریق [۱۸۱].

۵- رمی جمرات به ترتیب.

۶- طواف وداع به جز برای زنانی که در حال عادت ماهیانه و نفاس هستند.

٧- هر که یکی از این واجبات را عمدا ترک کند گناهکار است و باید آن را با قربانی به همراه توبه و استغفار جبران نماید، اما اگر واجبی را از روی نادانی یا فراموشی ترک کرد آن را با قربانی جبران می‌کند.

۸- هَدی (قربانی) تمتع و قِران.

[۱۸۱] روزهای یازدهم و دوازهم و سیزدهم ذی الحجة را ایام تشریق گویند (مترجم).

مهم‌ترین سنت‌های حج

۱- غسل برای احرام و خوش بویی و پوشیدن دو تکه پارچه سفید.

۲- طواف قُدوم (رسیدن) برای مُفرِد و قارِن [۱۸۲].

۳- «رَمل» در سه دور اول طواف قدوم، و رمل یعنی راه رفتن سریع با گام‌های کوچک.

۴- «اضطباع» در طواف قدوم. اضطباع یعنی اینکه وسط رداء را زیر بغل راست خود رد کند و دو طرف آن را بر کتف چپ خود بیندازد [به طوری که کتف راستش بیرون باشد].

۵- ماندن در منیٰ در شب عرفه.

۶- لبیک گفتن از هنگام احرام تا رمی جمرۀ عقبه.

٧- جمع میان نماز مغرب و عشاء در مزدلفه به صورت جمع تأخیر. (یعنی نماز مغرب و عشاء را در وقت عشاء بخواند).

۸- وقوف در مزدلفه نزد مشعر الحرام از هنگام فجر تا وقت اسفار (آغاز روشنی صبح، پیش از طلوع) در صورت امکان.

کسی که یکی از این سنت‌ها را ـ حتی به عمد ـ از دست بدهد اشکالی بر وی نیست اما بهتر است که شخص برای پیروی از پیامبر ـ ج ـ این سنت‌ها را انجام دهد.

[۱۸۲] در صفحات آینده به طور مفصل دربارۀ حج تمتع و قِران و اِفرداد توضیح داده خواهد شد (مترجم).

مواقیت حج

مواقیتی که خداوند برای حج و عمره قرار داده ، دو نوع است:

میقات زمانی که مخصوص حج است ـ نه عمره ـ و از ماه شوال تا دهم ذی الحجه ادامه دارد. الله متعال در این باره می‌فرماید:

﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّ [البقرة: ۱٩٧].

(حج در ماه‌های معینی است؛ پس هر کس در این [ماه]ها حج را [بر خود] واجب گرداند، [بداند که] در اثنای حج هم‌بستری و گناه و جدال [روا] نیست).

اما عمره توقیت زمانی ندارد و شخص می‌تواند هرگاه که می‌خواهد برای عمره احرام کند.

میقات مکانی که شامل حج و عمره است

منظور از میقات مکانی، محدوده‌ای است که برای حاجی جایز نیست بدون احرام از آن محدوده برای رسیدن به مکه عبور کند، که عبارتند از:

۱- ذوالحُلَیفه، که میقات اهل مدینه است.

۲- جُحفَه، که میقات اهل شام و مصر و مغرب است.

۳- قرن المنازل، که میقات اهل نجد است و هم اکنون آن را سیل الکبیر می‌نامند.

۴- یَلَملَم، که میقات اهل یمن است.

۵- ذات عِرق که میقات اهل عراق و مشرق است.

برخی از مسائل مهم در رابطه با مواقیت

نخست: اهالی سرزمین‌هایی که نام برده شده از مواقیتی که ذکر شد احرام می‌کنند. همینطور دیگرانی که از این مواقیت عبور می‌کنند و قصد حج یا عمره دارند باید از آنجا احرام کنند.

دوم: کسی که منزلش از این مواقیت به مکه نزدیک‌تر است از منزل خود به قصد حج یا عمره احرام می‌کند. همینطور کسانی که اهل مکه هستند و قصد حج دارند از خود مکه احرام می‌کنند و نیازی به خارج شدن به میقات برای احرام ندارند. اما برای عمره باید به سوی نزدیک‌ترین سرزمین خارج حرمین بروند و از آنجا احرام نمایند.

سوم: کسی که با هواپیما مسافرت می‌کند وقتی که به موازات مواقیت رسید از آسمان احرام می‌کند و برای وی جایز نیست که مانند برخی از حجاج، هنگام فرود آمدن در فرودگاه جده احرام کند، زیرا جده میقات نیست و محل احرام نیست و هر که مرتکب چنین کاری شود یکی از واجبات حج را ترک گفته و بر وی واجب است گوسفندی ذبح کند و بر فقرای حرم تقسیم نماید.

چهارم: کسی که بدون احرام از میقات عبور کرده است باید به آن برگردد و احرام نماید، زیرا این واجبی است که می‌توان ترک آن را جبران کرد، بنابراین ترک آن جایز نیست. اما اگر بازنگشت و در منطقه‌ای نزدیک‌تر به مکه احرام نمود فدیه بر وی واجب می‌شود.

مناسک حج

نخست: اِحرام. احرام اولین رکن از ارکان حج است و منظور از آن، نیتِ وارد شدن به نُسُک و اعمال حج است و برای این اِحرام نامیده شده که مسلمان با نیتِ آن چیزهایی را که پیش‌تر برای وی مباح بوده از جمله زناشویی و خوش‌بویی و کوتاه کردن و کندن ناخن و موی سر و دیگر موهای بدن و چیزهایی دیگر، را بر خود حرام می‌کند.

احرام بر سه نوع است:

۱- تمتع: یعنی آنکه شخص در ماه‌های حج نیت عمره کند و سپس به سرزمین خود باز نگردد و پس از پایان عمره از احرام در آید و دوباره برای حج همان سال احرام کند. در این نوع احرام چنین می‌گوید: «لَبَّیك عُمرة مُتَمَتِّعا بِها إلی الحَج» یا آنکه تنها لبیک عمره می‌گوید و پس از آنکه برای حج احرام نمود لبیک حج را به جای می‌آورد.

۲- قِران: یعنی همراه کردن حج با عمره به این صورت که هر دوی آن‌ها را با هم و با یک احرام و یک سفر نیت کند، که در این حال چنین لبیک می‌گوید: «لَبَّیكَ عُمرةً وَحَجّا».

۳- اِفراد: به این صورت که تنها نیت ادای حج کند و بگوید: «لَبَّیكَ حَجّا».

توجه: برای کسی که به صورت تمتع یا قِران حج خود را به جای می‌آورد لازم است هر یک از چارپایان (یک گوسفند یا یک گاو یا یک شتر، یا هفت گاو یا هفت شتر) را به عنوان هَدی قربانی کند، اما برای مفرد قربانی لازم نیست اما مستحب است.

واجبات احرام

احرام دو واجب داد:

۱- احرام از میقات، که امر و فعل رسول خدا ـ ج ـ بر آن است.

۲- نپوشیدن لباس دوخته شده برای مردان.

باید این را دانست که هرگاه شخص یکی از ممنوعات احرام را انجام دهد باید فدیه دهد که بنابر انتخاب وی یکی از این سه کار است: روزۀ سه روز یا غذا دادن به شش مستمند یا قربانی کردن یک گوسفند و توزیع آن میان فقرای حرم، تا آسیبی که با انجام فعل ممنوع به احرامش وارد شده جبران شود.

سنت‌هاو مستحبات احرام

۱- غسل: برای همۀ کسانی که قصد احرام دارند سنت است که غسل کنند حتی زنانی که در عادت ماهیانه یا نفاس هستند.

۲- کوتاه کردن ناخن و زدودن موهای زائد و کوتاه کردن سبیل، پیش از احرام.

۳- استفاده از عطر بر روی بدن پیش از احرام.

۴- احرام با یک تکه رداء و یک تکه ازار سفید پاک.

۵- لبیک گفتن از هنگام احرام تا آغاز طواف کعبه با مراعات بلند بودن صدا برای مردان؛ اما زن طوری لبیک می‌گوید که خودش بشنود.

ممنوعات احرام

الف: چیزهایی که برای مردان و زنان حرام است

۱- تراشیدن یا کندن مو از سر و دیگر جاهای بدن به هر نحو.

۲- کوتاه کردن ناخن‌ها دست و پا.

۳- استفاده از عطر و خوشبویی پس از احرام بر روی بدن یا لباس یا غیر آن.

۴- هم‌بستری و مقدمات آن مانند عقد نکاح یا نگاه از روی شهوت و مانند آن.

۵- پوشیدن دستکش.

۶- کشتن شکار. منظور از شکار، کشتن حیوانات غیر اهلی است.

ب: آنچه تنها برای مردان حرام است

۱- پوشیدن لباس دوخته شده، یعنی لباسی که به تناسب و اندازۀ ‌ اعضای بدن دوخته شده مانند پیراهن و شلوار و غیر آن.

۲- پوشیدن سر با هر چیزی که به سر متصل باشد مانند عمامه و کلاه و مانند آن.

ج: آنچه تنها برای زنان حرام است

پوشیدن نقابی که به آن بُرقع می‌گویند و پوششی است که زنان با آن صورت خود را می‌پوشانند و چشمان زن از پشت آن پیدا است. زنی که در احرام است اجازۀ پوشیدن برقع ندارد بلکه صورت خود را با چیزهای دیگری از جمله چادر و جلباب می‌پوشاند.

دوم: تلبیه

تلبیه یعنی گفتنِ «لَبَّیكَ اللهُمَّ لَبَّیك، لَبَّیكَ لا شَریكَ لَكَ لَبَّیك، إنَّ الحَمدَ والنَّعمَةَ لَكَ والمُلك، لا شَریكَ لَك».

حکم گفتن لبیک

لبیک گفتن پس از احرام سنت است و وقت آن از هنگام احرام تا وقتی است که دست شخص به حجر الاسود می‌رسد [۱۸۳] و طواف را آغاز می‌کند.

[۱۸۳] یا اینکه اگر نتوانست حجر الأسود را لمس کند از دور با دست به سوی آن اشاره می‌کند (بازبین)

سوم: طواف

هفت بار چرخیدن دور کعبه به نیت عبادت را طواف می‌گویند. طواف از حجر الاسود آغاز می‌شود و به آن پایان می‌یابد به طوری که کعبه سمت چپ شخص قرار گیرد.

حکم طواف

حکم طواف بر اساس نوع آن متفاوت است.

نخست: طواف قُدوم. این طواف برای کسی که به نیت قِران یا اِفراد احرام کرده مستحب است.

دوم: طواف اِفاضه. این طواف یکی از ارکان حج است.

سوم: طواف عمره. این طواف رکن است.

چهارم: طواف وداع. این طواف از واجبات حج است.

شروط طواف

۱- نیت در هنگام آغاز طواف.

۲- برای طواف اِفاضه دخول وقت شرط است. وقت این طواف بر اساس قول صحیح از نیمه شب عید شروع می‌شود، اما جمهور بر این اتفاق دارند که وقت آن پایان ندارد، یعنی اگر مدتی طولانی آن را به تأخیر بیندازد و سپس آن را انجام دهد طوافش صحیح است و حجش کامل می‌باشد.

۳- داشتن وضو و پاکی از نجاسات.

۴- پوشاندن عورت.

۵- طواف باید داخل مسجد الحرام صورت گیرد.

۶- طواف باید کامل باشد، به این معنا که اگر کسی از داخل حِجر طواف کند، طوافش صحیح نخواهد بود.

٧- هنگام طواف، کعبه باید در سمت چپ شخص باشد و اگر سمت راست وی قرار گیرد طوافش صحیح نیست.

۸- طواف باید از حجر الأسود آغاز شود و به آن پایان یابد. اما اگر از رکن دیگری طواف را شروع کرد، آنچه پیش از حجر الاسود بوده جزو طواف به حساب نمی‌آید.

٩- اینکه طواف هفت دور باشد.

۱۰- موالات ـ یعنی پشت سر هم بودن طواف، مگر در صورت عذر، مانند نماز فرض یا خستگی و دیگر عذرها.

سنت‌های طواف

۱- رَمَل، یعنی راه رفتن سریع با گام‌های کوچک. این کار فقط برای مردان و در سه دور اول طواف قُدوم است.

۲- بوسیدن حجر الأسود.

۳- سخن نگفتن در هنگام طواف مگر برای ضرورت.

۴- دعا و ذکر.

۵- استلام (دست کشیدن) رکن یمانی بدون بوسیدن.

۶- دو رکعت نماز پس از طواف.

چهارم: سعی

سعی میان صفا و مروه یکی از ارکان حج است که حج جز با آن کامل نخواهد بود.

شروط آن

برای درست بودن سعی چند شرط لازم است:

۱- اینکه پس از طوافِ صحیح باشد.

۲- ترتیب: یعنی سعی را از صفا شروع کند و با مروه به پایان برساند.

۳- اینکه سعی هفت دور کامل باشد.

پنجم: وقوف در عرفه

وقوف در عرفه نیز یکی از ارکان حج است که حج انسان مسلمان بدون آن کامل نیست، زیرا رسول خدا ـ ج ـ می‌فرماید: «حج عرفه است». [۱۸۴] منظور از وقوف در عرفه، ماندن در آن است نه وقوف به معنی ایستادن.

[۱۸۴] به روایت ابوداود در کتاب المناسک، باب «من لم یدرك عرفة» (۱۹۴۹) و ترمذی در کتاب الحج، باب «ما جاء في من أدرك الإمام یجمع (۸۸۹). آلبانی آن را در إرواء الغلیل (۱۰۶۴) صحیح می‌داند.

شروط وقوف در عرفه

۱- اینکه وقوف در سرزمین عرفات باشد. هم اکنون سرزمین عرفه را با گذاشتن نشانه‌هایی مشخص کرده‌اند تا حجاج متوجه آن باشند و در خارج از عرفه توقف نکنند و حج‌شان از دست نرود. در اینجا لازم است به دو مساله اشاره کنیم:

نخست: توقف در وادی عرنة و مسجدی که آن را مسجد ابراهیم ـ یا مسجد عرنة ـ می‌نامند صحیح نیست.

دوم: نَمرة جزو عرفه و حتی بخشی از حرم نیست، بلکه مستحب است پس از طلوع خورشید و پیش از وارد شدن به عرفه در آن توقف شود. مسجد نمره اما بخش جلوی آن ـ یعنی محل نماز و خطبه ـ در خارج عرفه قرار گرفته و بخش عقب آن در عرفه واقع شده که آن را با علائم خاصی مشخص کرده‌اند.

۲- اینکه توقف در عرفه در وقتِ آن باشد. وقت وقوف از زوال خورشیدِ روز نهم ذی‌الحجه تا طلوع فجر روز عید قربان است. بنابراین هر کس پس از طلوع فجر روز عید به عرفه بیاید حج را از دست داده است. اینجا بیان چند نکته لازم است:

نخست: کسی که حتی یک لحظه ـ ایستاده یا نشسته یا سواره ـ پس از زوال خورشید روز نهم تا طلوع فجر روز دهم ذی الحجه در عرفه باشد، برایش کافی خواهد بود.

دوم: کسی که هنگام روز وارد عرفه شود باید تا غروب خورشید در آن بماند، و خارج شدن پیش از غروب برایش جایز نیست، و در صورت خروج وقوفش صحیح است اما باید قربانی کند.

سوم: کسی که پیش از غروب روز نهم از عرفه خارج شد سپس پیش از طلوع فجر روز دهم به آن برگشت برایش کافی است و نیاز به قربانی ندارد.

چهارم: کسی که تنها شب دهم ذی الحجه (شب عید) در عرفه توقف کرده همین برایش کافی است و نیاز به قربانی ندارد.

حکم کسی که وقوف در عرفه را از دست بدهد

کسی که به وقوف در عرفه نرسید حج خود را به عمره تبدیل می کند و آنچه پس از وقوف لازم است یعنی شب ماندن در مزدلفه و منی و رمی جمره‌ها از وی ساقط می‌شود و طواف و سعی را به جای می‌آورد، سپس سر خود را می‌تراشد یا کوتاه می‌کند و باید قضای حج خود را [سال‌های بعد] به جای آورد. همچنین باید یک گوسفند قربانی کند و در صورت عدم توانایی سه روز در حج و هفت روز پس از بازگشت روزه بگیرد.

مسائلی دربارۀ وقوف در عرفه

نخست: وقوف در عرفه بدون وضو جایز است، و بر این اساس وقوف در عرفه برای زنانی که در عادت ماهیانه یا نفاس هستند نیز جایز است زیرا برای وقوف، باوضو بودن شرط نیست.

دوم: کسی که در حال وقوف در عرفه خواب باشد، وقوفش صحیح است اما فقهاء دربارۀ کسی که در این حالت بیهوش باشد اختلاف کرده‌اند و رأی صحیح‌تر این است که حج وی صحیح است.

سنت‌ها و مستحبات وقوف در عرفه

۱- غسل کردن برای وقوف در عرفه.

۲- حرکتِ صبح هنگام از منی به سوی عرفه، پس از طلوع خورشید روز عرفه.

۳- برای امام سنت است که در عرفه پس از زوال و پیش از نماز ظهر خطبه بخواند.

۴- برای حاجیان سنت است در عرفه نمازهای ظهر و عصر را به صورت جمع تقدیم در وقت ظهر بخوانند.

۵- دعا و ذکر و لبیک گفتن بسیار در روز عرفه.

۶- خارج شدن از عرفه و رفتن به سوی مزدلفه با آرامش و وقار و هرگاه فضای خالی یافت [به طوری که باعث آزار دیگران نشود] به سرعت برود.

٧- در حال خروج از عرفه به سوی مزدله لبیک بگوید و ذکر کند.

آنچه برای حاجیان در روز عرفه مکروه است

۱- روزۀ روز عرفه برای حاجیان مکروه است و مستحب است روزه‌اش را افطار کند و این قول جمهور است.

۲- حرکت سریع برای سواره و پیاده به طوری که باعث آزار دیگران شود.

۳- خواندن نماز مستحب میان نمازهای ظهر و عصر در عرفه مکروه است، زیرا جابر ـ س ـ می‌گوید: «سپس اذان گفت، سپس اقامه کرد و نماز ظهر را به جای آورد، آنگاه برخاست و نماز عصر را خواند و میان این دو نماز، نماز دیگر نخواند».

ششم: شب ماندن در مزدلفه

شب ماندن در مزدلفه یکی از واجبات حج است و کسی که آن را ترک کند باید قربانی بدهد، [۱۸۵] زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِ [البقرة: ۱٩۸].

(پس چون از عرفات کوچ نمودید، الله را در مشعرالحرام یاد کنید).

و سخن پیامبر خدا ـ ج ـ در حدیث عروة بن مضرس که می‌فرماید: «کسی که در نماز ما حاضر شود و همراه ما [در عرفه] وقوف نماید تا از آنجا خارج شویم، در حالی که پیش از آن ـ شب یا روز ـ در عرفه مانده باشد، حج خود را کامل نموده و آلودگی خود را پاک کرده است».

[۱۸۵] بدائع الصنائع (۲/ ۱۳۵)، المقنع (۱/ ۴۶۹).

وقت ماندن در مزدلفه

وقت ماندن در مزدله تا طلوع فجر است. سنت است که تا هنگام روشنی صبح در آنجا بماند، اما کسانی که همراهانی ضعیف دارند می‌توانند پس از نیمه شب از مزدلفه بازگردند.

حکم کسی که شب را در مزدلفه نمانَد

برای کسی که به علت وجود عذر نتوانسته شب را در مزدلفه بماند قربانی نیاز نیست، مانند کسی که نتوانسته در عرفه بایستد مگر در آخر شب، اما کسی که بدون عذر آن را ترک کند باید قربانی کند و این رای جمهور علما است.

آنچه در مزدلفه سنت است

۱- سنت است که حاجیان در مزدلفه نمازهای مغرب و عشاء را در وقت عشاء به صورت جمع تأخیر با یک اذان و دو اقامه به جای آورند.

۲- برای حاجی سنت است پس از گذراندن شب در مزدلفه نماز صبح را در اول وقت آن به جای آورد و سپس به مَشعَر الحرام برود و در آنجا توقف کند و به دعا بپردازد.

هفتم: رَمی جَمرات

جمهور اهل علم، رمی جمار را واجب می‌دانند؛ بنابراین رأی، کسی که رمی جمار ـ یا قسمتی از آن ـ را ترک کند باید قربانی کند.

وقتِ آن

وقت جمرۀ عقبه پس از طلوع خورشید روز عید قربان شروع شده و تا غروب خورشید ادامه می‌یابد. اما ضعیفان می‌توانند پس از خارج شدن از مزدلفه پیش از طلوع خورشید این رمی را به جای آورند.

اما رمی جمرات در روزهای تَشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه) پس از زوال آفتاب شروع می‌شود و پیش از آن جایز نیست. رمی جمرات در ایام تشریق تا طلوع فجر ادامه دارد.

شروط رمی جمرات

۱- به هر یک از جمرات باید هفت سنگریزه پرتاب شود.

۲- باید در هر زدن، فقط یک سنگ پرتاب شود؛ یعنی اگر همۀ سنگریزه‌ها را یک باره پرتاب کند، یا دو سنگریزه و یا سه عدد را به یک بار پرتاب کند برای وی فقط یک سنگریزه به حساب می‌آید.

۳- اینکه مطمئن شود هر کدام از سنگریزه‌ها در حوض افتاده است.

۴- مُوالات، یعنی اینکه هفت سنگریزه پی در پی انداخته شود و در صورتی که به سبب ازدحام این کار امکان نداشته باشد موالات واجب نخواهد بود زیرا خداوند متعال می‌فرماید:

﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ [التغابن: ۱۶].

(پس تا جایی که می‌توانید تقوای الله را پیشه سازید).

و می‌فرماید:

﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ [البقرة: ۲۸۶].

(الله هیچکس را جز به اندازۀ توانایی‌اش تکلیف نمی‌دهد).

۵- ترتیب میان جمرات را رعایت کند؛ یعنی اینکه نخست از جمرۀ صغری شروع کند، سپس وُسطیٰ و در پایان عقبۀ کُبری.

حکم فرستادن نماینده برای رمی جمرات

۱- مستحب است كه ولى يا كفيل بچه كه از شلوغى وازدحام ترس دارد، در رمى جمرات نايب او باشد، به شرط اينكه اين كفيل در حال انجام حج باشد.

۲- کسی که به سبب بیماری یا حاملگی یا مشکل دیگری از رمی جمرات ناتوان است می‌تواند دیگری را به جای خود وکیل کند، به شرط آنکه شخص وکیل خودش در حال انجام حج باشد و رمی خودش را نخست انجام دهد. [۱۸۶]

[۱۸۶] کتاب حج، نوشتۀ مؤلف (۱۱۷).

سنت‌های رمی

۱- در رمی جمرۀ عقبه بهتر است که شخص در وسط وادی بایستد به طوری که مِنیٰ در سمت راست و مکه به سمت چپش باشد، اما اگر نتوانست به بهترین نحو جمره را انجام دهد می‌تواند از هر سمتی رمی جمرات را انجام دهد.

۲- اینکه سنگریزه‌ها نه خیلی بزرگ باشد و نه خیلی کوچک. علما اندازۀ سنگریزۀ جمرات را بين عدس و فندق دانسته‌اند.

۳- اینکه سنگریزۀ پرتاب شده توسط دیگر حجاج را دوباره پرتاب نکند، اما اگر چنین کرد از او پذیرفته می‌شود و این رای جمهور است.

۴- تکبیر گفتن همراه با پرتاب هر سنگریزه.

۵- پایان دادن به لبیک با پرتاب نخستین سنگریزۀ جمرۀ عقبه در روز عید قربان.

۶- دعای طولانی پس از پرتاب هر کدام از جمرات صغری و وُسطیٰ.

هشتم: تراشیدن یا کوتاه کردن مو

تراشیدنِ مو یا کوتاه کردن آن از واجبات حج است و کسی که آن را ترک کند باید قربانی بدهد، چرا که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمۡ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ [الفتح: ۲٧].

(شما بدون شک به خواست الله در حالی که سر تراشیده و موی کوتاه کرده‌اید با خاطری آسوده وارد مسجدالحرام خواهید شد).

وقت تراشیدن: وقت تراشیدن و کوتاه کردن مو از هنگام خروج از مزدلفه آغاز می‌شود و جایز است آن را تا پایان ایام تشریق به تاخیر انداخت.

مواردی دربارۀ تراشیدن و کوتاه کردن مو

نخست: اهل علم بر این اتفاق دارند که تراشیدن بهتر از کوتاه کردن است.

دوم: برای کسی که حج تمتع به جای می‌آورد جایز است که [برای عمره] موی خود را کوتاه کند و تراشیدن را برای حج بگذارد، اما اگر مدت زمان میان عمره و حج زیاد است به طوری که موی سر اندکی بیرون می‌آید بهتر است برای عمره نیز سر خود را بتراشد.

سوم: بهتر است همۀ سر را به یک اندازه کوتاه کرد یا تراشید، زیرا پیامبر ـ ج ـ همۀ سر خود را به طور کامل تراشیدند.

نهم: ذبح هَدْی

منظور از هَدْی، حیوانی است که حاجیان یا عمره‌گزاران برای نزدیکی به خداوند قربانی می‌کنند که شتر یا گاو یا گوسفند است.

انواع هَدْی

هَدْی بر دو نوع است:

۱- هَدْی شُکران: این هدی برای کسی که حج را به صورت تمتع یا قِران به جای می‌آورد واجب است تا شکری باشد برای الله متعال که وی را برای انجام این شعیرۀ بزرگ توفیق داده است. این نوع هَدْی واجب است.

۲- هَدْی جبران: این قربانی برای جبران اشکالی است که در حج یا عمره رخ داده، یعنی ترک یکی از واجبات یا ارتکاب یکی از ممنوعات، و همینطور برای هدیی که به خاطر اِحصار واجب می‌شود. این نوع هَدْی نیز واجب است.

تفاوت این دو نوع هدی این است که در نوعی اول (هدی شکران) جایز و بلکه مستحب است خود حاجی نیز از آن بخورد، اما خوردن حاجی از هدی جبران جایز نیست بلکه باید آن را به فقرای حرم صدقه دهد.

شروطی که باید در هَدْی رعایت شود

۱- اینکه هدی از چارپایان باشد (شتر و گاو و گوسفند و بز).

۲- اینکه عاری از عیب باشد.

۳- اینکه عمر شتر پنج سال تمام، و عمر گاو دو سال و عمر بز یک سال و عمر گوسفند شش ماه باشد.

۴- هَدْی باید در وقت مشخص آن قربانی شود، یعنی از روز عید (دهم) تا غروب خورشیدِ روز سیزدهم ذی الحجه.

۵- هْدْی باید در مکان معین یعنی سرزمین حَرَم ذبح شود.

دهم: شب ماندن در مِنیٰ

جمهور علما شب ماندن در مِنی را واجب می‌دانند؛ بر این اساس کسی که آن را ترک کند باید فدیه بدهد و فرقی نمی‌کند همۀ شب‌های ماندن در منی را ترک کند یا تنها یک شب را. بر اساس رأی دیگری اگر کسی که شب ماندن در منی را ترک گفته عذری ندارد در صورتی که یک شب را در منی مانده و شب‌های دیگر را ترک کرده باید به انداز‌ۀ توانش صدقه دهد و اگر شب‌های یازدهم و دوازدهم را ترک کرده باید قربانی کند و این روایتی از امام احمد [۱۸٧] است که شیخ بن باز [۱۸۸] و شیخ ابن عثیمین آن را برگزیده‌اند. [۱۸٩]

[۱۸٧] الإنصاف في معرفة الراجح من الخلاف (۴/ ۳۶). [۱۸۸] مجموع فتاوی العلامة بن باز رحمه الله (۱۷/ ۳۸۶). [۱۸٩] مجموع فتاوی و رسائل فضیلة الشیخ محمد بن صالح العثیمین (۲۳/ ۲۵۷).

شب ماندن در مِنیٰ بر چه کسانی واجب نیست؟

برای بیمار یا کسی که کارهای مربوط به او را انجام می‌دهد و همینطور کسانی که مسئولیت‌های مربوط به حج را انجام می‌دهند و باید در هر حال آماده به کار باشند شب ماندن در منیٰ ساقط است، و این را علمای معتبر تشخیص می‌‌دهند.

اندازۀ شب ماندن در منی

منظور از شب ماندن در منی این است که حاجی بیشتر شب یازدهم و دوازدهم ـ در صورت تعجیل ـ و سیزدهم را ـ در صورت تاخیر ـ در منی بماند.

اشتباهاتی که برخی از حجاج مرتکب آن می‌شوند: [۱٩۰]

این‌ها تعدادی از اشتباهات است که ممکن است برخی از حجاج مرتکب آن شوند:

۱- اینکه نیت شخص از انجام حج، دستاوردی دنیایی یا ریا و خودنمایی و فخرفروشی باشد.

۲- سفر زنان بدون محرم.

۳- برخی از حاجیان گمان می‌کنند پوشیدن کفش و ساعت مچی و عینک و دیگر چیزهایی که به آن نیاز دارند، جایز نیست در حالی که صحیح این است که پوشیدن آن ایرادی ندارد.

۴- برخی از حجاج گمان می‌کنند احرام با پوشیدن لباس احرام شروع می‌شود، و پس از پوشیدن لباس احرام دست از ممنوعات احرام می‌کشند، اما صحیح این است که احرام با نیت آن شروع می‌شود نه به مجرد پوشیدن لباسِ احرام.

۵- بیشتر حاجیان به خواندن دعاهای خاص در هنگام طواف ـ به صورت فردی یا دست‌جمعی ـ پایبندی می‌کنند که این کار صحیح نیست و طواف دعای خاصی ندارد.

۶- برخی از حاجیان رکن یمانی را می‌بوسند اما این کار اشتباه است زیرا رکن یمانی تنها استلام می‌شود و اگر دست زدن به آن امکان نداشت به آن اشاره نمی‌شود ، چنانکه برخی از حاجیان انجام می‌دهند.

٧- برخی از حجاج در هنگام طواف در حال ازدحام وارد نیم دایره‌ای که به آن «حجر اسماعیل» می‌گویند می‌شوند؛ این کار باعث می‌شود طواف آنان ناقص شود زیرا این قسمت، بخشی از کعبه است [و برای طواف باید به دور کعبه چرخید نه داخل آن].

۸- برخی از حجاج پس از طواف نیز در حالت اضطباع می‌مانند [یعنی ردا را بر روی کتف راست خود نمی‌اندازند] و در همین حالت دو رکعت نماز طواف را به جای می‌آورند. این کار اشتباه است و باید کتف را بپوشانند.

٩- برخی از حجاج گمان می‌کنند دو رکعت طواف باید حتما در پشت مقام ابراهیم باشد و این صحیح نیست بلکه در هر جایی از مسجدالحرام که این نماز را بخوانند برایشان کافی است و شایسته نیست برای ادای این دو رکعت باعث آزار و اذیت دیگر برادرانشان شوند.

[۱٩۰] نگا: کتاب حج اثر مولف (۱۵۵).

روش حج

- شخص حاجی در روز هشتم ذی الحجه که آن را روز ترویه [۱٩۱] می‌گویند به نیت حج از جایی که ارادۀ حج نموده احرام می‌کند، به این صورت که لباس معمولی خود را از تن به در می‌آورد و همانند غسل جنابت غسل می‌کند و با بهترین عطری که دارد سر و ریش خود را خوشبو می‌کند و اگر در وقت فریضه بود نماز فرض را به جای می‌آورد و در غیر این صورت دو رکعت به نیت سنت وضو می‌خواند. پس از پایان نماز، احرام می‌کند یعنی به نیت اِحرام برای حج لبیک می‌گوید. روش لبیک برای حج چنین است: «لَبَّیكَ حَجّا» و اگر ترس این داشت که مانعی در راه حج وی قرار گیرد و نتواند آن را کامل کند در نیت خود شرط می‌گذارد و می‌گوید: «وإن حَبَسني حابِسٌ فمَحَلي حیثُ حبَسَتني»، یعنی اگر مانعی مرا باز داشت، محل من جایی است که مرا باز داشت، اما اگر ترس مانعی ندارد، شرط نمی‌گذارد.

- سپس به سوی مِنی خارج می‌شود و در آنجا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را به صورت قَصر و بدون جمع به جای می‌آورد (یعنی هر نماز را در وقت خود می‌خواند و نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت به جای می‌آورد)، زیرا رسول الله ـ ج ـ در منی نمازها را قصر می‌کرد اما جمع نمی‌کرد. منظور از قصر، دو رکعت خواندن نمازهای چهار رکعتی است.

- با طلوع خورشیدِ روز عرفه از منی به سوی عرفه می‌رود و در صورتی که برایش امکان داشت تا زوال آفتاب در نمره توقف می‌کند، اما اگر برایش ممکن نبود اشکال ندارد، زیرا توقف در نمره سنت است.

- با زوال آفتاب نماز ظهر و عصر را در وقت ظهر در دو رکعت به جای می‌آورد، سپس همۀ وقت خود را در عرفه به ذکر و دعا و تضرع به درگاه خداوند عزوجل صرف می‌کند و رو به قبله دستان خود را بلند می‌کند و هر دعایی را که می‌خواهد از درگاه خداوند می‌خواهد.

بیشترین دعای پیامبر در آن جایگاه بزرگ چنین بود: «لا إله إلا الله وحدَه لا شریك له، له الملك وله الحمدُ وهوَ علی کلِّ شيء قدیر»، و سعی می‌کند تا آخرین وقتِ روز فرصت دعا را غنیمت بشمارد زیرا بهترین دعا، دعای روز عرفه است.

- با غروب خورشید به سوی مزدلفه می‌رود و پس از رسیدن به آنجا نماز مغرب و عشاء را یکجا می‌خواند، مگر آنکه پیش از عشاء به مزدلفه برسد که در این صورت مغرب را در وقت آن می‌خواند، سپس منتظر می‌ماند تا وقت عشاء فرا رسد و آن را نیز در وقت خود به جای می‌آورد.

اما اگر به سبب خستگی یا کم بودن آب یا هر مشکل دیگری نیاز به جمع بین دو نماز داشت اشکالی ندارد که نماز مغرب و عشاء را با هم بخواند حتی اگر وقت عشاء وارد نشده باشد، و اگر می‌ترسد تا پیش از نیمه شب به مزدلفه نرسد می‌تواند پیش از رسیدن به مزدلفه نمازهایش را بخواند و به تاخیر انداختن نماز تا پس از نیمه شب جایز نیست.

- سپس شب را در مزدلفه می‌ماند و با سر رسیدن وقت فجر نماز صبح را در اول وقت آن با یک اذان و یک اقامه به جای می‌آورد و به سوی مشعر الحرام می‌رود و لا اله الا الله و الله اکبر می‌گوید و هر دعایی که دوست دارد می‌کند تا هوا کاملا روشن شود. اما اگر نتوانست به مشعر الحرام برود همان جایی که هست دعا می‌کند به این صورت که رو به قبله دستانش را به آسمان بلند می‌کند.

- پس از آنکه هوا روشن شد پیش از طلوع خورشید به منی می‌رود و در «وادی محسر» سرعت خود را زیاد می‌کند. پس از آنکه به منی رسید هفت سنگریزۀ پی در پی ـ یکی پس از دیگری ـ را به سوی جمرۀ عقبه پرتاب می‌کند و با انداختن هر سنگریزه تکبیر می‌گوید. سنگریزۀ رمی جمرات باید تقریبا به اندازۀ هستۀ خرما باشد. عقبه آخرین جمرات و نزدیک‌ترین آنان به مکه است.

- پس از پایان رمی، هَدی خود را قربانی می‌کند، سپس اگر مَرد است سر خود را می‌تراشد و اگر زن است تنها به اندازۀ یک بند انگشت از موی سرش را کوتاه می‌کند.

- سپس به مکه می‌رود و طواف و سعیِ حج را به جای می‌آورد و به منی برمی‌گردد و شبهای یازدهم و دوازدهم را در آنجا می‌ماند و جمرات سه گانه را پس از زوال آفتاب در دو روز رمی می‌کند. بهتر آن است که پای پیاده برای رمی جمرات برود، اما اگر سواره برود اشکالی ندارد. نخست جمرۀ اول را که دورترین جمره از مکه است و پس از مسجد خیف قرار دارد با هفت سنگریزۀ پی در پی رمی می‌کند و با هر پرتاب تکبیر می‌گوید. سپس کمی جلو می‌رود و دعای طولانی می‌کند ـ در دعایی که دوست دارد ـ اما اگر زیاد ایستادن و دعا کردن برایش سخت است هر قدر که برایش ممکن است دعا می‌کند، اما شایسته نیست ایستادن و دعا را ترک کند زیرا دعا سنت است. سپس جمرۀ عقبه را با هفت سنگریزۀ پی در پی رمی می‌کند و با هر پرتاب تکبیر می‌گوید و پس از آن دعا نمی‌کند.

- با پایان رمی جمار در روز دوازدهم اگر خواست زودتر از آنجا می‌رود و در منی منزل می‌گیرد، و اگر خواست تأخیر کند، به منی می‌رود و شب سیزدهم را در منی می‌ماند. همانطور که پیش‌تر گفتیم رمی جمره‌های سه گانه پس از زوال آفتاب است، و دیرتر رفتن به منی بهتر است. رمی سوم واجب نمی‌شود مگر پس از غروب خورشید روز دوازدهم در حالی که خودش در منی است. در این صورت باید در منی بماند تا جمرات سه‌گانه را پس از زوال آفتاب رمی کند. اما اگر در روز دوم خورشید غروب کند در حالی که بر خلاف اختیار خود به سببی مانند ازدحام و ترافیک همچنان در منی باشد، ماندن در روز سیزدهم برای وی واجب نیست زیرا این ماندن خلاف اختیار او بوده [و قصد تاخیر نداشته است].

- وقتی می‌خواهد از مکه به سوی سرزمین خود بیرون رود پیش از رفتن، طواف وداع را به جای می‌آورد زیرا رسول الله ـ ج ـ می‌فرماید: «کسی از شما [به سرزمین خود] نرود مگر آنکه آخرین دیدارِ وی با خانه [ی کعبه] باشد». [۱٩۲] و در روایتی دیگر آمده که: «مردم را امر نمود تا آخرین دیدارشان با خانۀ کعبه باشد، جز آنکه برای زنان حائض تخفیف قائل شد». [۱٩۳] زیرا بانوانی که در عادت ماهیانه یا نفاس هستند طواف وداع ندارند.

- طواف وداع باید آخرین کاری باشد که حاجی پس از ارادۀ رفتن در مکه انجام می‌دهد اما اگر پس از طواف وداع به انتظار همسفران خود نشست یا برای بستن بار خود توقف کرد یا چیزی را که نیاز داشت در راهِ رفتن خریداری نمود اشکالی ندارد و طواف وداع را تکرار نمی‌کند مگر در صورتی که مثلا قصد نمود سفرش را تا آخر روز به تأخیر اندازد که در این صورت باید پیش از رفتن طواف وداع را دوباره تکرار کند تا آخرین کاری باشد که در مکه انجام می‌دهد.

- اگر شخصی حاجی خواست پیش از حج یا بعد از آن به زیارت مسجد نبوی برود باید نیت زیارت مسجد را داشته باشد نه زیارت قبر، زیرا بستن بار سفر به نیت عبادت برای زیارت قبور جایز نیست و بلکه تنها برای مساجد سه‌گانه یعنی مسجدالحرام و مسجد نبوی و مسجد الاقصی جایز است. پس از آنکه به مسجد نبوی رسید با پای راست وارد می‌شود و می‌گوید: «بسمِ الله، والصلاةُ والسلامُ علی رسولِ الله، اللهمَّ اغفر لی ذنوبي وافتَح لي أبواب رحمتِك، أعوذُ باللهِ العظیم، وبِوجهِهِ الکریم، وبِسلطانِهِ القدیمِ من الشیطانِ الرَّجیم». سپس هر مقدار که خواست نماز می‌خواند.

بهتر آن است که نمازش در روضه باشد. میان منبر پیامبر ـ ج ـ و حجره‌اش که قبر ایشان در آن قرار دارد، را روضه می‌گویند زیرا باغی از باغ‌های بهشت است. سپس هر گاه نماز خواند و خواست قبر پیامبر ـ ج ـ را زیارت نماید، باید با ادب و وقار در برابر آن بایستد و بگوید: «السلامُ علیكَ أیُّها النّبي ورحمة اللهِ وبرکاته، اللهم صل علی محمد، وعلی آلِ محمد کما صلیتَ علی إبراهیم وعلی آلِ إبراهیم، إنك حمید مجید، اللهم بارك علی محمد وعلی آل محمد کما بارکت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم إنك حمید مجید. أشهد أنك رسول الله حقا، وأنك قد بلغت الرسالة، وأدیت الأمانة، ونَصَحت الأمة، وجاهَدتَ في الله حق جهاده، فجزاك الله عن أمتك أفضل ما جزی نبیّا عن أمته». سپس کمی به راست می‌رود و بر أبی‌بکر صدیق س سلام می‌گوید و از وی اعلام خشنودی می‌کند، سپس کمی به راست می‌رود و بر عمر بن الخطاب س سلام می‌کند و برای وی دعای خشنودی می‌کند، و اگر برای وی و ابوبکر صدیق ب دعای مناسبی کند خوب است.

- زنان به زیارت قبر پیامبر ـ ج ـ و قبر هیچکس دیگری نمی‌روند زیرا پیامبر ـ ج ـ زنانی را که به زیارت قبور می‌روند و کسانی را که بر قبرها مسجد می‌سازند و آن را چراغانی می‌کنند نفرین کرده است. [۱٩۴] اما [در روضه] نماز می‌گزارد و از همان جایی که هست بر رسول خدا ـ ج ـ سلام می‌کند. برای مردان شایسته است به زیارت بقیع که قبرستان مدینه است بروند و بگویند: «السلام علیکم أهل الدیارِ من المؤمنین والمسلمین وإنا إن شاء الله بکم لاحقون، یرحم الله المستَقدِمین منا ومنکم والمستأخرین، نسأل الله لنا ولکم العافية، اللهمَّ لا تَحرمنا أجرهم، ولا تفتنّا بعدهم، واغفر لنا ولهم». [۱٩۵]

[۱٩۱] روز هشتم ذی الحجه را برای این ترویه نام نهاده‌اند که مردم در این روز از مکه به منی آب می‌بردند به طوری که تا آخرین روز ایام حج برایشان کافی باشد زیرا در آن دوران در منی آب وجود نداشت. برخی گفته‌اند برای این آن را ترویه نام نهاده‌اند که خداوند متعال در آن روز مناسک را به ابراهیم نشان داد (از ریشۀ رؤیه). [۱٩۲] به روایت مسلم در کتاب الحج، باب وجوب طواف الوداع وسقوطه عن الحائض (۱۳۲۷). [۱٩۳] بخاری در کتاب الحج، باب طواف الوداع (۱۷۵۵)، و مسلم در کتاب الحج، باب طواف الوداع (۱۳۲۸). [۱٩۴] به روایت احمد (۴/ ۴۵۸) به شماره (۱۹۲۶) و ابوداود در کتاب الجنائز، باب «في زیارة النساء للقبور» (۲۸۱۷) و ترمذی در أبواب الصلاة، باب «ما جاء في کراهیة أن یتخذ علی القبر مسجدا» (۲۹۴) ونسائی در کتب الجنايز، باب «التغلیظ في اتخاذ السرج علی القبور» (۲۰۱۶). شیخ آلبانی این روایت را در مشکاة به شمار‌ی ۷۴۰ صحیح دانسته است. [۱٩۵] مسلم در کتاب الجنائز، باب ما یقال عند دخول القبور والدعاء لأهلها (۹۷۴ و ۹۷۵) و ابن ماجه در کتاب ما جاء في الجنائز، باب ما جاء فیما یقال إذا دخل المقابر (۱۵۴۷).

عمره و احکام آن

تعریف عمره

عبادت الله در حالت احرام، به همراه طواف کعبه و سعی میان صفا و مروه و تراشیدن یا کوتاه کردن مو. [۱٩۶]

[۱٩۶] شیخ ابن عثیمین رحمه الله، الممتع شرح زاد المستقنع (۷/ ۸).

حکم عمره

بر اساس رأی صحیح‌ترِ اهل علم، عمره مانند حج برای یک بار در عمر واجب است. [۱٩٧] زیرا در حدیث عائشه ـ ل ـ آمده که ایشان پرسیدن: آیا بر زنان جهاد لازم است؟ فرمود: «آری بر آنان جهادی واجب است که جنگی در آن نیست: حج و عمره». [۱٩۸]

[۱٩٧] المغني (۵/ ۱۳)، روضة الطالبین (۳/ ۱۷). [۱٩۸] احمد (۶/ ۷۱/ ۱۶۵) و ابن ماجه در کتاب المناسك، باب الحج جهاد النساء (۲۹۰۱). آلبانی آن را در إرواء الغلیل (۹۸۱) صحیح می‌داند.

روش عمره

اگر مسلمان قصد احرام برای عمره نمود برای وی لازم است همان کارهایی را که هنگام احرام برای حج انجام می‌دهند، انجام دهد، یعنی غسل و خوش‌بویی و نماز؛ سپس نیت احرام برای عمره کند و اینکه لبیک گوید: «لبیكَ عمرةً».

- سپس همان لبیک معروف را بگوید: «لَبَّیكَ اللهُمَّ لَبَّیك، لَبَّیكَ لا شَریكَ لَكَ لَبَّیك، إنَّ الحَمدَ والنَّعمَةَ لَكَ والمُلك، لا شَریكَ لَك». مردان لبیک را با صدای بلند و زنان آن را طوری می‌گویند که تنها خودشان بشنوند.

- اگر در هنگام احرام از این می‌ترسد که مانعی در راه وی قرار گیرد باید در لبیک خود شرط بگذارد و بگوید: «فإن حبسني حابِسٌ فمحلي حیث حَبَستني».

- هرگاه به مسجد الحرام رسید، طواف آغاز می‌کند و در صورت امکان حجر الأسود را استلام می‌کند و می‌بوسد و اگر نتوانست به آن دست بزند از دور به آن اشاره می‌کند و بدون آنکه آن را ببوسد می‌گوید: الله اکبر.

- در اثنای طواف هر دعایی که خواست می‌کند و بسیار ذکر می‌کند.

- وقتی به رکن یمانی رسید در صورت امکان آن را استلام می‌کند، اما در صورت عدم امکان به سوی آن اشاره نمی‌کند.

- معتمر هرگاه خواست طواف کعبه را انجام دهد از ابتدا تا انتهای طواف ردای خود را به صورت اضطباع از زیر بغل راست خود رد می‌کند و بر روی کتف چپ می‌اندازد. این کار فقط مخصوص طواف قدوم در عمره و حج است.

- در اثنای طواف در سه دور اول به صورت رمل حرکت می‌کند به این صورت که سریع قدم می‌زند، اما اگر این کار باعث آزار دیگر حاجیان و معتمران شود آن را ترک می‌کند.

- پس از پایان طواف به مقام ابراهیم می‌رود و دو رکعت نماز می‌خواند.

- سپس به مَسعیٰ می‌رود و با نزدیک شدن به صَفا این آیه را می‌خواند:

﴿۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِ [البقرة: ۱۵۸].

(در حقیقت صفا و مروه از شعائر الله است).

سپس بر صفا بالا می‌رود تا جایی که کعبه را ببیند، پس به آن رو می‌کند و دستانش را بلند کرده حمد پروردگار را می‌گوید و دعا می‌کند.

- پس از آنکه دعایش تمام شد پیاده به سوی مروه می‌رود. پس از آنکه به نشانۀ سبز رسید تا جایی که می‌تواند و باعث آزار دیگران نمی‌شود، می‌دود تا به نشانۀ سبز بعدی برسد. سپس قدم زدن خود را ادامه می‌دهد تا به مروه برسد و همان کاری را که بر روی صفا انجام داد در آنجا انجام می‌دهد.

- پس از آنکه هفت دورش به پایان رسید سر خود را می‌تراشد یا همۀ آن را کوتاه می‌کند. زنان تنها به اندازۀ یک بند انگشت یعنی تقریبا دو سانتی متر از موی خود را کوتاه می‌کنند.

- اینگونه عمرۀ مسلمان به پایان می‌رسد.

ارکان عمره

عمره سه رکن دارد:

۱- اِحرام.

۲- طواف کعبه.

۳- سعی بین صفا و مروه.

واجبات عمره

۱- اِحرام از میقات.

۲- تراشیدن یا کوتاه کردن مو.