آیه تطهیر و ارتباط آن با عصمت ائمه
تأليف:
د. طه حامد الدليمی
مترجم:
اسحاق دبیری
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم تنها منبع هدایت است، خداوند متعال میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ﴾ [البقرة: ۲]. «آن کتاب با عظمتى است که شک در آن راه ندارد، و مایه هدایت پرهیزکاران است».
در جایی دیگر میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰ﴾ [البقرة: ۱۲۰]. «بگو: هدایت، تنها هدایت الهى است!».
بنابراین، خداوند هدایت را در قرآن منحصر کرده، و در قرآن از کسی که هدایت را در منبعی غیر از قرآن میجوید اظهار شگفتی شده است، از اینرو خداوند میفرماید: ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَهُۥ يُؤۡمِنُونَ﴾ [المرسلات: ۵۰]. «پس به کدام سخن بعد از آن ایمان میآورند؟!».
هرکس هدایت را در منبعی غیر از قرآن بجوید، او مصداق سخن علیس خواهد بود که در توصیف قرآن میگوید: «هرکس هدایت را در غیر از قرآن بجوید، خداوند او را گمراه مینماید». پس باید دلایل به ویژه در اصول عقیده که اساس دین است، آیات قرآنی باشند و علاوه بر آن، باید این آیات به وضوح و روشنی بر معنی مورد نظر دلالت کنند. مفصل باشند و مجمل نباشند محکم باشند، و متشابه نباشند. تردیدی نیست که عقیده و باوری همچون عصمت ائمه جزو اصول دین است. برای اثبات عصمت ائمه بعضی از آیات مجمل ارائه شدهاند که معروفترین و مشهورترینشان، آیهای است که آن را آیۀ «تطهیر» نام نهادهاند. و آن هم قسمت پایانی این آیه است: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾ [الأحزاب: ۳۳]. «و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
ما به یاری خداوند در این کتابچه به صورت علمی به بررسی این آیه میپردازیم تا روشن شود آیا این آیه آن گونه که گفته میشود ارتباطی با عصمت ائمه دارد و تا چه حدی بر عصمت دلالت میکند. از خداوند متعال مسألت مینمایم که امت اسلامی را به کتاب و سرچشمۀ هدایت آن و به آنچه که مایۀ عزت و رستگاریاش است باز گرداند.
خداوند بسی بزرگوار و بخشنده است و تمام امیدها به سوی اوست.
مؤلف ۱۴۱٩ه. - ۱٩٩۸م.
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾ [الأحزاب: ۳۳].
«خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
قویترین دلیل مخالفان برای اثبات عصمت ائمه، همین آیۀ قرآنی است و ملاحظه میفرمایید که این آیهای کامل نیست بلکه قسمت آخر آیهای است که در آغاز آن همسران پیامبر مورد خطاب قرار گرفتهاند: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾ [الأحزاب: ۳۳].
«و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
پس نامگذاری این قسمت از آیه به آیۀ تطهیر فریب و دروغ است، چون این آیهای کامل نیست بلکه بخشی از یک آیه میباشد.
به هر حال شیعیان معتقدند که تطهیر (پاک کردن) و زدودن پلیدی به معنای معصوم بودن از اشتباه و گناه است، از اینرو اهل بیت از گناه و اشتباه معصوماند.
منظور ایشان از اهل بیت افراد مشخصی است که نخستین آنها علی و سپس به ترتیب فاطمه و حسن و حسینش میباشند و سایر اهل بیت پیامبر ص را معصوم نمیدانند.
استدلال به آیه فوق الذکر برای اثبات عصمت ائمه ازجهت دلیل و هم از جهت طریقه استدلال مردود است:
برای اثبات قضایای بزرگ اعتقادی و امور اساسی و مهم دین باید دلایلی قطعی و صریح از قرآن که به طور قطع بر مفهوم مورد نظر دلالت دارند ارائه داد، مانند اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُۚ﴾ [البقرة: ۲۵۵].
«هیچ معبودى بحق نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به اوهستند».
که این آیه به طور قطعی و روشن بر توحید دلالت میکند. یا مانند آیه: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: ۲٩].
«محمدص فرستاده خداست، و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است، این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامىدارد، این براى آن است که کافران را به خشم آورد (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است».
که به طور صریح بر نبوت محمدص دلالت میکند. همچنین مانند آیه: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱرۡكَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰكِعِينَ ٤٣﴾ [البقرة: ۴۳]. «و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید (و نماز را با جماعت بگزارید)».
که به طور قطع بر فرض بودن و مشروعیت نماز دلالت دارد. درست نیست این امور مهم و بنیادی به وسیلۀ دلایلی ظنی و غیر صریح اثبات گردند، و اگر چنین باشد اساس دین مورد تردید قرار میگیرد، چون بر پایههای تخمینی و ظنی استوار گردیدهاند. و از اینرو در قرآن به صراحت از آن نهی شده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ﴾ [آلعمران: ٧].
«او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات «محکم» (صریح و روشن) است، که اساس این کتاب مىباشد، (و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مىگردد). و قسمتى از آن، «متشابه» است (آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مىرود، ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار مىگردد). اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند».
بنابراین، خداوند عزوجل برای اقامۀ دین خود آیات واضح و روشنی که هیچ التباس و احتمالی در آن نیست را شرط قرار داده است مانند آیاتی که به وسیلۀ آن بر توحید و یگانگی خداوند، نبوت و نماز استدلال نمودیم، و چنین آیات روشنی «امالکتاب»، اساس و مرجع آنچه که قطعی نباشد و احتمال مفاهیم مختلفی را داشته باشد به آن برگردانده میشود. و هرکس بر آیات متشابه و محتمل تکیه نماید و استدلال کند، وی از جملۀ گمراهانی است که قرآن درباره آنها میفرماید: ﴿فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ﴾ [آلعمران: ٧].
«به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند)».
و همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾ [النجم: ۲۸].
«آنها هرگز به این سخن (که ملائکه دختراند) دانشى ندارند، تنها از گمان بىپایه پیروى مىکنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حق بىنیاز نمىکند!».
از اینرو استناد به دلیل ظنی درست نیست، زیرا چنین دلیلی دانش و آگاهی به انسان نمیبخشد. پس دلیل باید به طور قطعی و روشن بر مطلب مورد نظر دلالت نماید از اینرو استدلال نمودن به دلایل ظنی و محتمل هیچ اعتباری ندارد. بدین خاطر علمای اصول گفتهاند: «الدليل إذا تطرق إليه الإحتمال بطل به الاستدلال» «هر گاه دلیل محتمل و ظنی باشد، استدلال بدان درست نیست».
عصمت ائمه از دیدگاه شیعۀ امامیه یکی از ضروریات دینی و جزو مسایل عقیدتی است، چون اصل عقیدۀ امامت بر پایه عصمت استوار است. و هرگاه پایه که عصمت است فرو ریزد امامت که بر آن مبتنی است نیز فرو خواهد ریخت. به خاطر این شیعیان در مورد آن بسیار سخت گرفتهاند و منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جایی که منکر امامت را کافر و از دایرۀ دین اسلام خارج ساختهاند!!.
کلینی روایت میکند که ابوعبدالله÷ گفت: هر آنچه علی آورده من به آن تمسک میجویم، و هر آنچه او از آن نهی کرد، من از آن باز میآیم. کسی که بر علی اعتراض کند گویا بر خدا و پیامبرش اعتراض کرده، و نپذیرفتن فرمان و سخن کوچک یا بزرگی از علی در حد و اندازۀ شرک ورزیدن به خداست. [أصول الکافی: ۱/۱٩۶].
و ابن بابویه قمی میگوید: «هر کس بگوید که ائمه در بعضی حالاتشان معصوم نیستند او آنها را نشناخته و هرکس آنان را نشناخته باشد کافر است». [اعتقادات الصدوق: ص ۱۰۸].
این روایت مستلزم این است که بیش از یک میلیارد مسلمان که بدان معتقد نیستند کافر قلمداد شوند و حکام و فرمانروایانشان تکفیر شوند و خلفای راشدین بدون استثناء کافر قرار داده شوند علاوه بر نسلهای مسلمانی که پس از آنان پی در پی آمدهاند. چنین اعتقادی مفاسد بیشماری را در پی دارد که کمترین آن حرام بودن ازدواج با آنهایی که معتقد به عصمت ائمه نیستند و حرام بودن ذبیحهشان، و فتواهایی که خون و اموال مسلمین را مباح میدانند و جایز دانستن جنگیدن با مسلمانان و شورش علیه آنها میباشد. چنین عقیدۀ خطرناکی باید دلایل صریح و قاطعی داشته باشد که هیچ گونه شک و احتمالی به هیچوجه بدان راه نیابد وگرنه دین بازیچۀ هر کسی قرار خواهد گرفت و پایههای آن در معرض دستخوش بازیگران قرار میگیرند. آیۀ تطهیر به صراحت بر معصوم بودن هیچکس دلالت نمیکند چه برسد به اینکه بر عصمت افراد معینی دلالت نماید. و این ادعا که بر عصمت دلالت میکند، گمان و اشتباهی بیش نیست پس استدلال بدان درست نیست، چون هر گاه احتمال به دلیل راه یابد، استدلال به آن دلیل درست نیست وباطل است.
در رد این دلایل و بیاساس بودن عقیدۀ مذکور همین اندازه کافی است، چون خود دلیل این صلاحیت را ندارد که به وسیله آن برای اثبات مقصود استدلال شود. اما به خاطر آنکه هیچ شک و تردیدی در وجود کسی که واقعاً به دنبال حق است باقی نماند بررسی چگونگی دلالت آیۀ مذکور بر عصمت ائمه اشکالی ندارد.
این قضیه از چند جهت مشخص میگردد:
نخست اینکه برای اثبات دلالت آیه بر عصمت باید دلیل لغوی داشت یعنی باید از نظر لغت آیۀ مذکور بر مفهوم عصمت دلالت کند، و حال آنکه چنین نیست پس این تفسیر از نظر لغت مردود و بیاساس است. همه میدانیم که قرآن به زبان عربی نازل شده است بنابراین اگر در زبان عربی کلمات «تطهیر» «إذهاب الرجس» به معنی عصمت بودند، در آن صورت تفسیر آیه به آنچه میگویند درست میبود ولی این کلمات در زبان عربی به معنی عصمت نیستند، پس پاسخ آنها چیست؟
دلیل اینکه میگویم این کلمات بر عصمت دلالت نمیکنند عبارتند از:
۱) رجس «پلیدی» در زبان قرآن هیچ ارتباطی با اشتباه و گناه ندارد
در هیچ جای قرآن کلمه «رجس» بر خطای اجتهادی و اشتباه اطلاق نشده است بلکه رجس به معنای پلیدی و تعفن و امثال آن میباشد.
راغب اصفهانی در «مفردات ألفاظ القرآن» راجع به کلمه رجس میگوید:
الرجس: یعنی چیز پلید، چنان که گفته میشود: رجل رجس، یعنی مرد پلید. مردی پلید و رجال ارجاس، یعنی مردهای پلید و خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠﴾ [المائدة: ٩۰].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها و ازلام (نوعى بختآزمایى)، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید!».
«[اعمال مذکور] پلیدی است و جزو کار شیطان است». و رجس از دیدگاه شریعت یعنی قمار و شراب ... و قرآن کافران را پلید میداند، چون شرک زشتترین گناه است، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَتۡهُمۡ رِجۡسًا إِلَىٰ رِجۡسِهِمۡ وَمَاتُواْ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ١٢٥﴾ [التوبة: ۱۲۵].
«و اما آنها که در دلهایشان بیمارى است، پلیدى بر پلیدیشان افزوده، و از دنیا رفتند در حالى که کافر بودند». و در جای دیگری میفرماید: ﴿وَيَجۡعَلُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَعۡقِلُونَ١٠٠﴾ [یونس: ۱۰۰].
«(خداوند) و پلیدى (کفر و گناه) را بر کسانى قرار مىدهد که نمىاندیشند». در مورد تفسیر رجس در این آیه گفته شده: الرجس: پلید وناپاک، و گفته شده: عذاب، چنان که خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ﴾ [التوبة: ۲۸].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! مشرکان ناپاکند». و در جای دیگری میفرماید: ﴿أَوۡ لَحۡمَ خِنزِيرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ﴾ [الأنعام: ۱۴۵].
«یا گوشت خوک -که اینها همه پلیدند-».
از اینرو فقها در پلید بودن شراب با هم اختلافی ندارند بلکه در این اختلاف دارند که پلیدی آن حسی است یا معنوی؟ چون در آیه پلید قرار داده شده است و خداوند بتها و قمار و تیرهایی که با آن فال میزدند را با کلمۀ «الرجس» توصیف کرده است، از اینرو فقها فهمیدهاند که شراب، پلید و متعفن است و کسانی که معتقد به نجاست معنوی آن هستند میگویند: پلیدی شراب مانند این است که خداوند دربارۀ مشرکان میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِكُونَ نَجَسٞ﴾ [التوبة: ۲۸].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! مشرکان ناپاکند». و اشتباه اجتهادی را نمیتوان پلیدی یا نجاست و یا تعفن خواند بنابراین اشتباه اجتهادی پلیدی نیست. پس هرکس که بگوید آیۀ مذکور به منزه بودن اهل بیت و معصوم بودنشان از اشتباه و گناه تصریح کرده سخنش بر خلاف زبان عربی است. بنابراین آیۀ مذکور نمیتواند دلیلی بر عصمت باشد و بلکه به طور کلی قابل استدلال نیست، چون عصمت را نمیتوان به چند بخش تقسیم کرد. بنابراین وقتی کسی که او را معصوم قرار میدهند از اشتباه معصوم نباشد، از گناه هم معصوم نخواهد بود زیرا این دو لازم و ملزوم هستند.
۲) «تطهیر» (پاک کردن) و «اذهاب الرجس» (زدودن پلیدیها) به معنای معصوم بودن از گناه نیست.
دلیل روشن این امر، آن است که این کلمات برای غیر از اهل بیت هم به کار گرفته شدهاند، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَءَاخَرُونَ ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى ٱللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٠٢ خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ١٠٣﴾ [التوبة: ۱۰۲-۱۰۳].
«و گروهى دیگر، به گناهان خود اعتراف کردند، و کار خوب و بد را به هم آمیختند، امید مىرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد، به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است!. از اموال آنها صدقهاى (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازى و پرورش دهى! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن، که دعاى تو، مایه آرامش آنهاست، و خداوند شنوا و داناست!». افرادی که آیه در مورد آنها آمد گروهی هستند که مرتکب گناه شدهاند، پس اگر «تطهیر» به معنی عصمت میبود به این گناهکارانی که به گناه خود اعتراف کردند و بعضی کار شایسته و بعضی کار ناشایست انجام دادهاند اطلاق نمیشد.
و علاوه بر «تطهیر» را پاک کردن، به تزکیۀ آنها هم اشاره کرده است و تزکیه مهمتر از تطهیر است. این گناهکاران را به تزکیه توصیف نموده با وجود این آنها معصوم نبودهاند و کسانی که به عقیدۀ شیعیان امامان معصوم هستند در مورد آنها کلمه تزکیه را به کار نبرده است و فقط به کلمۀ «تطهیر» اکتفاء کرده در حالی که از نظر معنی کلمۀ تطهیر مفهوم کمتری از تزکیه دارد، پس چگونه ائمه با کلمۀ تطهیر که از کلمه تزکیه در حد پایینتری قرار دارد معصوم قرار داده میشوند؟! خداوند متعال میفرماید: ﴿فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوٓاْ ءَالَ لُوطٖ مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ﴾ [النمل: ۵۶].
«آنها پاسخى جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها افرادى پاکدامن هستند!».
اما دختران لوط با اینکه از خانوادهای بودند که به «تطهیر» توصیف شدهاند، اما با این وجود معصوم نبودند. پس تطهیر خانوادۀ محمدص همانند تطهیر خانوادۀ لوط÷ است.
خداوند عزوجل در مورد نمازگزاران مسجد قبا که صحابه أطهار بودند فرمود: ﴿فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ ١٠٨﴾ [التوبة: ۱۰۸].
«در آن، مردانى هستند که دوست مىدارند پاکیزه باشند، و خداوند پاکیزگان را دوست دارد!». اما اینها به اتفاق همه از گناه معصوم نبودهاند.
بعد از آنکه از همبستری با زنان در حال حیض نهی کرد، فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ ٢٢٢﴾ [البقرة: ۲۲۲].
«خداوند، توبهکنندگان را دوست دارد، و پاکان را (نیز) دوست دارد».
و در مورد اهل بدر که(۳۱۳) نفر بودند میفرماید: ﴿وَيُنَزِّلُ عَلَيۡكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ لِّيُطَهِّرَكُم بِهِۦ وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ وَلِيَرۡبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمۡ وَيُثَبِّتَ بِهِ ٱلۡأَقۡدَامَ ١١﴾ [الأنفال: ۱۱].
«و آبى از آسمان برایتان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند، و پلیدى شیطان را از شما دور سازد، و دلهایتان را محکم، و گامها را با آن استوار دارد!». کلمۀ «رجز» و «رجس» به هم نزدیک هستند و «یطهرکم» در هر دو آیه یک معنی دارد. با وجود این اهل بدر از گناه معصوم نبودهاند.
و خداوند خطاب به همۀ مسلمانان میفرماید: ﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٦﴾ [المائدة: ۶].
«خداوند نمىخواهد مشکلى براى شما ایجاد کند، بلکه مىخواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید، شاید شکر او را بجا آورید!». و درباره منافقان و یهودیان میگوید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡ﴾ [المائدة: ۴۱].
«آنها کسانى هستند که خدانخواسته دلهایشان را (از پلیدی کفر و جهل) پاک کند». و معنی آیه این نیست که آنها کسانی هستند که خداوند نخواسته آنها را از گناهان معصوم بدارد.
پس کلمه «تطهیر، را نمیتوان به عصمت تفسیر کرد، چون اگر به معنی عصمت باشد مفهوم مخالف آن چنین میشود که مؤمنان از گناه معصوم هستند و هیچکس چنین نگفته است. بنابراین، آیهای که شیعیان برای اثبات عصمت ائمه بدان استدلال نمودهاند، هیچ گونه دلالتی بر عصمت ندارد.
۳) کلمه «اهل» در لغت:
اهل در لغت به معنی همسر مرد و کسانی که با او در یک خانه زندگی میکنند، میباشد. و خویشاوندان را نمیتوان اهل گفت مگر به صورت مجازی، به دلیل اینکه «اهل» به طور کلی به همراهانی گفته میشود که همواره با او هستند، همان طور که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقّٞ تَخَاصُمُ أَهۡلِ ٱلنَّارِ ٦٤﴾ [ص: ۶۴].
«این یک واقعیت است گفتگوهاى خصمانه دوزخیان است!». و اهل آتش دوزخ کسانی هستند که در آتش دوزخ قرار دارند، چنان که خداوند میفرماید: ﴿لَا يَسۡتَوِيٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۚ﴾ [الحشر: ۲۰]. «هرگز دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند».
و «اهل الکتاب» و «اهل الذکر» یعنی حاملان و یاران کتاب و «اهل الـمدینة» و «اهل القری» یعنی ساکنان شهر و کسانی که همواره با مدینه هستند و در آنجا زندگی مینمایید، همان گونه که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَجَآءَ أَهۡلُ ٱلۡمَدِينَةِ يَسۡتَبۡشِرُونَ ٦٧﴾ [الحجر: ۶٧].
«(از سوى دیگر،) اهل شهر لوط (از ورود میهمانان با خبر شدند، و بطرف خانه لوط) آمدند در حالى که شادمان بودند».
و در جای دیگر میفرماید: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ﴾ [الأعراف: ٩۶]. «و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند».
و همچنین «اهل البلد» به معنای اهل شهر است، چنان که خداوند میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ﴾ [البقرة: ۱۲۶].
«پروردگارا! این سرزمین را شهر امنى قرار ده! و اهل آن را -آنها که به خدا و روز بازپسین، ایمان آوردهاند- از ثمرات (گوناگون)، روزى ده!». همچنین هر کلمهای که به «اهل» نسبت داده شود، مانند آیات زیر: ﴿فَلَبِثۡتَ سِنِينَ فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ﴾ [طه: ۴۰].
«پس از آن، سالیانى در میان مردم «مدین، ماندگار شدى».
﴿يَٰٓأَهۡلَ يَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ﴾ [الأحزاب: ۱۳].
«اى اهل یثرب (اى مردم مدینه)! اینجا جاى توقف شما نیست، به خانههاى خود بازگردید!».
﴿وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَكُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ﴾ [البقرة: ۲۱٧].
«ولى جلوگیرى از راه خدا (و گرایش مردم به آیین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و اخراج ساکنان آن».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا رَكِبَا فِي ٱلسَّفِينَةِ خَرَقَهَاۖ قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا﴾ [الکهف: ٧۱]. «آن دو به راه افتادند، تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى؟! راستى که چه کار بدى انجام دادى!».
اهل کشتی یعنی کسانی که سوار بر کشتی هستند و کشتی آنها را در خود جای داده است.
اهل هر خانهای ساکنان آن خانه هستند که خانه آنها را در خود جای داده است، همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ﴾ [النور: ۲٧]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید! در خانههایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید».
خواهر موسی به فرعون گفت: ﴿هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ ١٢﴾ [القصص: ۱۲].
«آیا شما را به خانوادهاى راهنمایى کنم که مىتوانند این نوزاد را براى شما کفالت کنند و خیرخواه او باشند؟!».
راغب اصفهانی میگوید: اهل مرد یعنی کسانی که با او در یک خانه زندگی مینمایند، سپس این کلمه را تعمیم دادهاند و به خویشاوندان هم اهل بیت گفتهاند. پس اهل و اهل بیت مشخص یعنی کسانی که با او در یک خانه زندگی میکنند. در نصوص قرآنی اهل به همین معنی آمده است، چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِيهَا مِن كُلّٖ زَوۡجَيۡنِ ٱثۡنَيۡنِ وَأَهۡلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِيلٞ ٤٠﴾ [هود: ۴۰]. «(به نوح) گفتیم: از هر جفتى از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتى) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) -مگر آنها که قبلا وعده هلاک آنان داده شده (همسر و یکى از فرزندانت)- و همچنین مؤمنان را! اما جز عده کمى همراه او ایمان نیاوردند!».
و برادران یوسف÷ گفتند : ﴿وَنَمِيرُ أَهۡلَنَا﴾ [یوسف: ۶۵].
«و ما براى خانواده خویش مواد غذایى مىآوریم».
﴿مَسَّنَا وَأَهۡلَنَا ٱلضُّرُّ﴾ [یوسف: ۸۸].
«اى عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته».
تنگدستی و زیان، ما و خانوادهمان را فرا گرفته است، و یوسف÷ گفت: ﴿وَأۡتُونِي بِأَهۡلِكُمۡ أَجۡمَعِينَ ٩٣﴾ [یوسف: ٩۳].
«و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!». اهل و خانوادۀ آنها، پدر یوسف و همسرِپدرش و برادرانش بودند همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ يُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَيۡهِ أَبَوَيۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ ٩٩ وَرَفَعَ أَبَوَيۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ وَقَالَ يَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأۡوِيلُ رُءۡيَٰيَ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَعَلَهَا رَبِّي حَقّٗا﴾ [یوسف: ٩٩-۱۰۰].
«و هنگامى که بر یوسف÷ وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگى داخل مصر شوید، که ان شاء الله در امن و امان خواهید بود!». و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند، و همگى به تعظیم و اکرام براى آن دو به سجده (تعظیم نه عبادت) افتادند (چون سجده کردن براى تعظیم در شریعت یوسف÷ جایز بود)، و گفت: پدر! این تعبیر خوابى است که قبلا دیدم».
در همه این شواهد قرآنی میبینی که کلمۀ «اهل» فقط بر کسانی اطلاق میشود. که در یک خانه زندگی میکنند. به هیچ عنوان خویشاوندان اهل به شمار نمیآیند.
زن از جملۀ اهل بیت و بلکه اولین عضو خانه است. بنابراین، به دلیل. ۱- لغت، ۲- شریعت، ۳- عرف، ۴- عقل، اهل مرد همسرش میباشد و بعد از این دلائل دیگر دلیلى و جود ندارد.
۱- دلیل لغت: راغب اصفهانی میگوید: وقتی میگویند: «اهل الرجل» یعنی زنش ... و «تأهل» یعنی ازدواج کرد. و از همین جاست آنچه میگویند که: «أهلک الله في الجنة». یعنی خداوند در بهشت به تو زنی بدهد و در آن برایت اهل و خانوادهای قرار دهد که گرد هم آیید. و در مختارالصحاح رازی میگوید: (اهل الرجل) یعنی مرد ازدواج کرد و وارد خانهاش شد و در آن نشست و جای گرفت؟ پس این هم دلیل لغوى!.
۲- دلیل شرعی: در این آیات تأمل کنید: ﴿فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى ٱلۡأَجَلَ وَسَارَ بِأَهۡلِهِۦٓ﴾ [القصص: ۲٩].
«هنگامى که موسى مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانوادهاش (از مدین به سوى مصر) حرکت کرد».
در آن وقت کسی جز همسرش همراه او نبود، پس اهل یعنی زن.
﴿يَٰوَيۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٞ وَهَٰذَا بَعۡلِي شَيۡخًاۖ﴾ [هود: ٧۲].
«ساره گفت: اى واى بر من! آیا من فرزند مىآورم در حالى که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردى است؟». فرشتگان در پاسخ او چه گفتند و او را به چه توصیف کردند؟ ﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ ٧٣﴾ [هود: ٧۳].
«فرشتگان گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجب میکنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است، چرا که او ستوده و والا است!».
اگر ساره زن ابراهیم÷ از اهل بیت ابراهیم نمیبود خداوند با این معجزه بر او رحم نمیکرد و بر او برکت نمیفرستاد سپس اسحاق در شکم او قرار گرفت و او حامله شد، پس تعجبی نیست (و از آن گذشته کسی در خانه نبود که به آن اهل گفته شود و در خانه فقط ابراهیم و همسرش ساره بود و خداوند فرمود اهل بیت و این قویترین دلیل است براى اثبات اینکه زن و همسر هرکس اهل بیت آن شخص است).
خواهر موسی به فرعون گفت: ﴿هَلۡ أَدُلُّكُمۡ عَلَىٰٓ أَهۡلِ بَيۡتٖ يَكۡفُلُونَهُۥ لَكُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ نَٰصِحُونَ ١٢﴾[القصص: ۱۲].
«آیا شما را به خانوادهاى راهنمایى کنم که مىتوانند این نوزاد را براى شما کفالت کنند و خیرخواه او باشند؟!».
منظور خواهر موسی از اهل بیت چه کسی بود؟ آیا نخستین کسی که مد نظر او بود مادرش نبود، چون سرپرستی کودک شیرخوار را دایه و زنی که به او شیر میدهد به عهده دارد و در اینجا این کار به عهدۀ مادر موسی است، از اینرو خداوند میفرماید: ﴿فَرَدَدۡنَٰهُ إِلَىٰٓ أُمِّهِۦ كَيۡ تَقَرَّ عَيۡنُهَا وَلَا تَحۡزَنَ﴾ [القصص: ۱۳]. «ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد».
حتی همسر عزیز مصر خطاب به شوهرش گفت: ﴿قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِكَ سُوٓءًا﴾ [یوسف: ۲۵].
«آن زن گفت: کیفر کسى که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند چیست؟» یعنی کسی که نسبت به زن تو اراده بد داشته باشد.
آیات زیر چند آیهای است دربارۀ لوط و همسرش که خداوند در همه جاهایی که سخن از نجات دادن لوط و همراهانش میکند، زنش را تحت مسمای اهل داخل میکند و اگر زنش جزو اهل او نمیبود، او را استثنا نمیکرد. )زیرا اگرجزو اهل بیت نباشد دیگر نیازى به استثناء نیست. ویراستار). خداوند میفرماید: ﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ ٨٣﴾ [الأعراف: ۸۳].
«(چون کار به اینجا رسید،) ما او و خاندانش را رهایى بخشیدیم، جز همسرش، که از بازماندگان (در شهر) بود».
﴿قَالُواْ يَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُوٓاْ إِلَيۡكَۖ فَأَسۡرِ بِأَهۡلِكَ بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّيۡلِ وَلَا يَلۡتَفِتۡ مِنكُمۡ أَحَدٌ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ﴾ [هود: ۸۱]. «(فرشتگان عذاب) گفتند: «اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم! آنها هرگز دسترسى به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانوادهات را (از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند، مگر همسرت».
﴿فَأَنجَيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ قَدَّرۡنَٰهَا مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ﴾ [النمل: ۵٧]. «ما او و خانوادهاش را نجات دادیم، بجز همسرش که مقدر کردیم جزء باقىماندگان (در آن شهر) باشد!».
﴿قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطٗاۚ قَالُواْ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَن فِيهَاۖ لَنُنَجِّيَنَّهُۥ وَأَهۡلَهُۥٓ إِلَّا ٱمۡرَأَتَهُۥ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ ٣٢﴾ [العنکبوت: ۳۲].
«(ابراهیم) گفت: «در این آبادى لوط است!» گفتند: ما به کسانى که در آن هستند آگاهتریم! او و خانوادهاش را نجات مىدهیم، جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقى خواهد ماند».
﴿لَا تَخَفۡ وَلَا تَحۡزَنۡ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهۡلَكَ إِلَّا ٱمۡرَأَتَكَ كَانَتۡ مِنَ ٱلۡغَٰبِرِينَ ٣٣﴾ [العنکبوت: ۳۳].
«هنگامى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها بدحال و دلتنگ شد، گفتند: «نترس و غمگین مباش، ما تو و خانوادهات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقى مىماند».
خداوند استثناء را تکرار کرد با اینکه هر دو آیه به هم نزدیک هستند و در میانشان فقط یک آیه قرار دارد: ﴿وَإِنَّ لُوطٗا لَّمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٣٣ إِذۡ نَجَّيۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥٓ أَجۡمَعِينَ ١٣٤ إِلَّا عَجُوزٗا فِي ٱلۡغَٰبِرِينَ ١٣٥﴾ [الصافات: ۱۳۳-۱۳۵].
«و لوط از رسولان (ما) است! و به خاطر بیاور زمانى را که او و خاندانش را همگى نجات دادیم، مگر پیرزنى که از بازماندگان بود (و به سرنوشت آنان گرفتار شد)!».
اگر عربهایی که قرآن بر آنها نازل شده میتوانستند کلمۀ «اهل» را به چیزی دیگر غیر از همسر معنی کنند و بیآن که همسر را در مفهوم اهل مدنظر داشته باشند اهل را معنی کنند، انگیزهای برای تکرار استثنای همسر لوط از اهل نبود. پس بدین خاطر بر استثنای زن لوط در هر باری که اهل او ذکر میشود اصرار و پافشاری شده است.
۳- دلیل عرف: اطلاق لفظ «اهل» و اینکه منظور از آن همسر باشد تا به امروز متداول و متعارف است، مثلاً اگر کسی بگوید: «جاءت معي أهلي». «اهل من به همراهم آمد». منظورش زنش است و مردم هم میفهمند که منظور او زنش میباشد. (تا بحال دولتهاى عربى اگرکسى این جمله را گفت همه میفهمند که منظور همسر است).
۴- دلیل عقلی: هر مردی خانهاش را با همسرش آغاز میکند! و هر خانوادهای با پدر و مادر و مرد و زن شکل میگیرد. و میتوان قبل از آنکه فرزندان به دنیا بیایند زن را اهل و خانواده نامید حتی اگر آن مرد پدر و مادر و برادری نداشته باشد و تنها زنش باشد. پس زن اولین کسی هست که در خانه کلمۀ اهل بر او اطلاق میگردد! و او اولین اهل بیت مرد! و نخستین فرد خانوادۀ اوست، از اینرو به زن گفتهاند: کدبانو. و زن تنها اهل مرد یا از اهل بیت او نیست و بلکه بانوی خانه است. بنابراین زن، اهل مرد و از جملۀ اهل بیت اوست پس به چه دلیلی همسران پیامبران از اهل بیت او قرار نمیگیرند؟! زن موسی اهل اوست و زن ابراهیم از اهل و خانوادۀ ابراهیم به شمار میآید، همسر عمران اهل اوست و همسر لوط از اهل اوست و زنان همۀ مردم از اهل بیت آنها هستند بجز پیامبرص که زنان پاک او نباید اهل بیت او باشند!!! این شیعیان با چه زبانی سخن میگویند؟!.
خداوند میفرماید: ﴿وَإِذۡ غَدَوۡتَ مِنۡ أَهۡلِكَ تُبَوِّئُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مَقَٰعِدَ لِلۡقِتَالِ﴾ [آلعمران: ۱۲۱].
«و (به یاد آور) زمانى را که صبحگاهان، از میان خانواده خود، جهت انتخاب اردوگاه جنگ براى مؤمنان، بیرون رفتى!».
این اهلی که پیامبرص صبح از نزد آنها به سوی میدان جنگ میرود چه کسانی هستند؟ آیا افرادی نیستند که با پیامبر در یک خانه زندگی مینمایند؟ تنها آنها همسران او هستند نه افرادی دیگر که در خانۀ او زندگی نمیکنند، خانهای که خداوند دربارۀ آن میفرماید: ﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ ٥﴾ [الأنفال: ۵]. «همانگونه که خدا تو را بحق از خانه (به سوى میدان بدر،) بیرون فرستاد، در حالى که گروهى از مؤمنان ناخشنود بودند».
خانۀ پیامبر مستقل بود و او در آن میخوابید و استراحت میکرد و غذا میخورد و هر آنچه که یک مرد در خانهاش انجام میدهد، او هم آن را در خانۀ خود انجام میداد. و در این خانه فقط همسران او بودند نه کسانی دیگر. همۀ فرزندان پیامبرص قبل از نزول این آیه وفات یافته بودند و از میان دخترانش هم، بعضی وفات یافته و بعضی ازدواج کرده و از خانۀ او بیرون رفته بودند. پیامبر به تعداد زنانش خانه داشت و هر زنی برای خود خانهای کوچک داشت. و خداوند گاهی این خانهها را به زنان پیامبرص نسبت میدهد و گاهی به خود پیامبر. پس خانههای پیامبر خانههای زنان او هستند و خانههای زنانش خانۀ او میباشند. پس چگونه یک خانه به فردی تعلق دارد و با وجود این آن فرد از اهل بیت و از اهل خانه شمرده نمیشود؟
اهل خانههای زنان پیامبر، همین همسران هستند و خانۀ پیامبر همان خانۀ همسران اوست و آنها اهل بیت پیامبرص هستند، همان طور که خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتَ ٱلنَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤۡذَنَ لَكُمۡ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيۡرَ نَٰظِرِينَ إِنَىٰهُ﴾ [الأحزاب: ۵۳]. «اى کسانى که ایمان آوردهاید! در خانههاى پیامبر داخل نشوید مگر به شما براى صرف غذا اجازه داده شود، و در انتظار وقت غذا ننشینید».
سپس خداوند در همین آیه آدابی را که مؤمنان باید در برخورد با اهل این خانهها یعنی با همسران پیامبر رعایت کنند، بیان میدارد و میفرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ﴾ [الأحزاب: ۵۳]. «و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را (بعنوان عاریت) همسران پیامبر مىخواهید از پشت پرده بخواهید، این کار براى پاکى دلهاى شما و آنها بهتر است».
و خطاب به همسران پیامبر در حالی که خانهها را به آنها نسبت میدهد میفرماید: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾ [الأحزاب: ۳۳-۳۴].
«و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد. آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود یاد کنید، خداوند لطیف و خبیر است!».
در این آیه دقت کنید که خداوند فرمود: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾.
«و در خانههاى خود بمانید». سپس فرمود (اهل البیت): «اهل خانه» سپس میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ﴾. «آنچه در خانههاى شما از آیات قرآن و حکمت و دانش خوانده مىشود یاد کنید».
یعنی منظور از اهل بیت کسانی هستند که در این آیه و در آیۀ بعد مورد خطاب قرار گرفتهاند. و خانه پیامبرص همان خانۀ همسرانش میباشد. از آنجا که این خانهها زیاد بودند به صیغه جمع به او نسبت داده شدهاند و گفته شده: «خانههای پیامبر» و همین خانهها، خانههای همسران او بودند و هیچ فرقی نمیکرد. و اهل این خانه، پیامبر و همسرانش بودهاند. پس به چه حقّی ما این همسران پاک پیامبر و مادران مؤمنان را از «اهل بیت» پیامبرص بیرون میکنیم؟!.
ایشان میگویند اگر منظور از این آیه همسران پیامبر میبودند خداوند به جای (عنکم) (یطهرکم)، (عنکن) و (یطهرکن) به صورت مونث میآورد. در جواب باید گفت: سبحان الله حتی مردم عامی به طور فطری میفهمند که در زبان عربی هر گاه به وسیلۀ ضمیر مذکر خطاب شود زن و مرد را شامل میگردد و اگر با صیغۀ مؤنث خطاب شود آن وقت منظور از آن فقط زنان خواهند بود. از اینرو مرد به فرزندان پسر و دختر خود میگوید: بخورید و بخوانید و برای دختران، صیغۀ مؤنث جداگانه به کار نمیبرد مگر آنکه همۀ فرزندان او دختر باشند یا مخاطبان فقط دختر باشند و پسری همراهشان نباشد. و گاهی هم مخاطبان همه زناند اما با صیغۀ مذکر مورد خطاب قرار میگیرند. و قرآن چنین نازل شده است پس اینکه میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ﴾ [آلعمران: ۱۰۲]. «ای مؤمنان، از خداوند آن گونه که حقّ تقوای اوست بترسید»، همۀ زنان و مردان را شامل میشود».
و آیۀ: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾ [البقرة: ۲٧٧].
«کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند»، همۀ زنان و مردان را در بر میگیرد.
خداوند متعال در جای دیگر میفرماید: ﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ﴾ [آلعمران: ۱٩۰-۱٩۱]. «مسلما در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است. آن کسانی که خدا را یاد میکنند».
و خطاب را با صیغۀ مذکر ادامه میدهد تا میفرماید: ﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم﴾ [آلعمران: ۱٩۵].
«خداوند، درخواست آنها را پذیرفت، (و فرمود:) من عمل هیچ عملکنندهاى از شما را، ضایع نخواهم کرد». و همچنان با صیغۀ مذکر مومنان را مورد خطاب قرار میدهد و سپس مقصود را روشن مینماید و بعد از (منکم) میفرماید: ﴿مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾ [آلعمران: ۱٩۵]. «از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد، شما همنوعید، و از جنس یکدیگر!».
سپس با صیغۀ مذکر ادامه میدهد: ﴿فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي﴾ [آلعمران: ۱٩۵].
«آنها که در راه خدا هجرت کردند، و از خانههاى خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار دیدند».
از آنجا که در خانۀ پیامبرص، پیامبر و همسرانش زندگی میکردند کلمات مذکور با صیغۀ مذکر آمده تا همه را در بر گیرد و آوردن آن با صیغۀ مؤنث ممکن نیست، چون اگر چنین باشد پیامبر مشمول حکم آیه قرار نمیگیرد.
جالب اینجاست که آنها همسران پیامبر را به دلیل اینکه زن هستند از حکم آیه خارج میکنند و از طرف دیگر فاطمهل را در حکم آیه قرار میدهند با اینکه او زن است!.
مسلم در صحیح خود از عایشهل روایت میکند که ایشان گفتند: پیامبر روزی به هنگام صبح بیرون آمد در حالی که چادری که از موی سیاه بافته شده بود بر او بود آنگاه حسن بن علی آمد و پیامبر او را زیر چادر خویش قرار داد. سپس حسین آمد او را نیز با خودش زیر عبا برد. آنگاه فاطمه آمد او را نیز زیر عبا برد. سپس علی آمد و او را هم با خود زیر چادر برد و آنگاه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾ [الأحزاب: ۳۳]. «خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد». در این حدیث آمده که پیامبرص همسرش، ام سلمه را با آنها زیر عبا نبرد بلکه به او گفت: تو از اهل بیت من هستی و تو بر خیر و خوبی قرار دادی.
و ما نمیدانیم که این حدیث به خارج کردن امهات المؤمنین از آیه چه ربطی دارد، نهایت آنچه این حدیث میرساند این است که پیامبر مجموعهای از خویشاوندانش را که در خانهاش زندگی نمیکردند را در حکم آیه داخل کرده است، و به این معنی نیست که مفهوم آیه منحصر به آنهاست و دیگران را شامل نمیشود، چون شرط داخل شدن اینها بیرون رفتن بقیه نیست، و رحمت الهی همه چیز را فرا گرفته این رحمت و به خاطر آمدن کسی دیگر، برای کسی کم نمیگردد. اگر کسی با اشاره به چهار تن از دوستانش بگوید اینها دوستان من هستند به این معنی نیست که دیگر هیچ دوستی ندارد. و اگر کسی ده برادر داشته باشد و به سه تن از آنها اشاره کند و آنها را چنین معرفی نماید که اینها برادرانم هستند، سخن او به این معنی نیست که برادران دیگری ندارد مگر آنکه واقعاً برادران دیگری نداشته باشد. بنابراین قرینهای که حدود معنی کلمۀ «أهل» را تعیین مینماید واقعیت امر است و خود کلمۀ «أهل» چیزی را نفی یا اثبات نمینماید و اهل بیت پیامبر زیادند پس به چه دلیلی کلمۀ اهل بیت را منحصر به برخی از آنها میدانیم؟! چنین امری در قرآن زیاد آمده است مانند اینکه میفرماید: ﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُۚ﴾ [التوبة: ۳۶].
«تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب الهى، از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده، دوازده ماه است، که چهار ماه از آن، ماه حرام است، (و جنگ در آن ممنوع مىباشد). این، آیین ثابت و پابرجاى (الهى) است!» و دین تنها به بیان تعداد ماهها و اینکه چهار ماه از آن ماهها حرام هستند، منحصر نیست. و گفتۀ پیامبرص که فرمود: «اینها از اهل بیت من هستند»، نیز چنین است. اگر فرمودۀ پیامبر مانع از دخول دیگران در زمره چهار نفری بشود که پیامبر فرمود از اهل بیت من هستند، پس چگونه نُه نفر دیگر از ائمه که در آن وقت اصلاً وجود نداشتند در زمرۀ اهل بیت قرار دادهاند؟!.
اگر بگویند دلایلی برای اثبات این مدعا است، در جواب گوییم: همۀ دلایل بر این امر دلالت میکنند که همسران پیامبرص اهل بیت ویژۀ پیامبر هستند. باید دانست دلایلی که اهل تشیع در این زمینه ارائه دادهاند، هیچ کدام از قرآن نیست، بلکه همگی از جمله روایاتی است که خودشان آن را جعل کردهاند.
علاوه بر آنچه گفته شد باید بگوییم با دقت در این مساله معلوم میشود که حدیث کساء دلیلی برای اثبات نظر ما، اهل سنت است و نمیتواند ادعای اهل تشیع را مبنی بر عصمت ائمه اثبات کند، چون این حدیث قرینۀ واضح و روشنی است بر اینکه منظور از آیه همسران پیامبر هستند. چون اگر آیه در خصوص اصحاب عبا نازل میشد دعای پیامبرص برای آنها معنی نداشت، و در آن صورت انگیزۀ آن، چه میتوانست باشد با اینکه بدون دعای او از همان اساس قطعی و مسلم گردیده است؟!.
پس پیامبرص در دعای خویش از خداوند میخواهد که با لطف و رحمت بیکران خویش کسانی را که پیامبرص برایشان دعا کرده، مشمول حکم آیه قرار دهد، چون میداند که آیۀ خطاب به همسران او نازل شده است. و اگر پیامبرص به طور قطعی میدانست که آلعبا مشمول حکم آیه است، هرگز برایشان دعا نمیکرد.
آمدن یک کلمه با صیغۀ عام در حالی که منظور از آن یک چیز خاص است، مفهومی است آشنا و معروف در زبان عربی، اما به شرطی که قرینههایی دال بر این باشد که معنی عام در نظر گرفته نشده است. قرینه میتواند حالیه باشد یا لفظی قرینۀ حالیه مانند اینکه خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلَ أَهۡلَهَا شِيَعٗا﴾ [القصص: ۴].
«فرعون در زمین (مصر) برترىجویى کرد، و اهل آن را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود».
در این آیه کلمه «ارض» (زمین) و «اهلها» (اهل آن) عام هستند اما منظور از آن سرزمین مصر و اهل مصر میباشد که با وجود عام بودن این کلمات مفهوم و مراد آنها خاص است. و قرینه برای چنین معنای خاصی این است که از نظر تاریخی ما به طور قطع میدانیم که فرعون بر همۀ زمین در عالم حکومت نکرده است.
همچنین خداوند متعال دربارۀ بادى که برقوم عاد فرستاد میفرماید: ﴿تُدَمِّرُ كُلَّ شَيۡءِۢ بِأَمۡرِ رَبِّهَا﴾ [الأحقاف: ۲۵]. «همه چیز را بفرمان پروردگارش در هم میکوبد و نابود میکند». پس لفظ ﴿كُلَّ شَيۡءِۢ﴾ عام است ولکن قرینهاى که بعد از آن آمده دلالت بر خصوص میکند و بعد از آن خداوند میفرماید: ﴿فَأَصۡبَحُواْ لَا يُرَىٰٓ إِلَّا مَسَٰكِنُهُمۡۚ﴾ [الأحقاف: ۲۵]. «آنها صبح کردند در حالى که چیزى جز خانههایشان به چشم نمىخورد». معنى را از عام به خاص تغییر داد زیرا مساکن را در بر نگرفت در حالى که اول گفته بود همه چیز ﴿كُلَّ شَيۡءِۢ﴾.
کلمۀ «اهل بیت» که در آیۀ مذکور(آیه تطهیر) آمده گرچه با صیغۀ عام آمده اما قرینههایی وجود دارند که وقتی به گوش شنونده بخورد چنین میرساند که منظور از آن، همسران پیامبر بودهاند این قریـنهها عبـارتـند از: ۱ ـ معنی حقیقی کلمۀ «اهـل البیت»، که معنی حقیقی آن زن و همسر است. ۲ ـ سیاق آیـه و سبب نـزول. ۳ ـ هیچ قرینهای وجود نداشت تا پیامبرص به طور قطعی بداند که منظور و مراد عام است از اینرو ایشانص برای آلعبا دعا کرد. و همچنین دعای پیامبرص میتواند قرینه و بیانگر دو چیز برای ما باشد:
نخست، اینکه قبل از همه چیز منظور و مراد آیه زنان پیامبر میباشند.
دوم، اینکه از دعای پیامبر ثابت میشود که بقیۀ اهل بیت هم مشمول حکم آیه هستند، و اگر دعای پیامبر نمیبود ما نمیتوانستیم به طور قطعی بدانیم که بقیۀ اهل بیت مشمول حکم آیه هستند.
اما منحصر کردن آیه به آلعبا و خارج ساختن همسران پیامبرص از آن از چند جهت باطل است!!.
۱- معنی لغوی اهل بیت، زنان مرد و کسانی که با او در یک خانه زندگی میکنند میباشد. و به هنگام نزول آیه در خانۀ پیامبر جز همسرانش کسی دیگر از اهل بیت نبود.
۲- معنی حقیقی اهل، همسر است. اما اهل قرار دادن خویشاوندان، از روی مجاز است. قبلاً گفتۀ راغب اصفهانی را بیان کردیم که گفت: اهل مرد در اصل کسانی هستند که با او در یک خانه زندگی میکنند سپس این مفهوم را تعمیم داده و گفتهاند: اهل بیت مرد یعنی خویشاوندان او. تنها زمانی میتوان یک کلمه را بر معنی مجازی حمل کرد که دو چیز باشد: الف ـ مانع, ب ـ قرینه.
باید ابتدا مانعی باشد که مانع حمل آن کلمه بر معنی حقیقی باشد و سپس قرینهای باشد که آن کلمه را به معنی مجازی آن برگرداند. در اینجا اگر آیۀ مذکور بر معنی حقیقی خود که همسر است حمل شود، هیچ مانعی نیست بلکه به هنگام نزول آیه حتی قرینهای نیست که عام بودن مفهوم آیه را ترجیح دهد تا چه برسد به اینکه آن را در معنی مجازی منحصر گرداند.
۳- سبب نزول: همسران پیامبرص سبب نازل شدن آیه بودند، و قبل از همه چیز سبب داخل در حکم است، از اینرو وقتی ام سلمه در مورد اینکه با آلعبا وارد شود گفت: آیا مگر من از اهل بیت تو نیستم؟! پیامبرص در جوابش فرمود: تو از اهل بیت من هستی و تو بر خیر هستی، یعنی قبلاً چنین خیری شامل حال تو شده است و انگیزهای برای داخل شدن تو با آنها نیست، چون سبب نزول آیه تو هستی. و همین است مفهوم گفتۀ پیامبرص چنان که در روایتی دیگر آمده: تو بر خیر هستی، تو از همسران پیامبر میباشی. این بدان معناست که اگر آلعبا از اول مشمول حکم آیه میبودند، پیامبرص برایشان دعا نمیکرد.
۴- سیاق آیات: سیاق از اینکه سخنی بیگانه و دیگری(یعنی در غیر همان موضوع) در میان دو سخن که برای یک هدف و مقصود ارائه شدهاند منع میکند وگرنه هر گاه در وسط کلام، سخن بیربطی بیاید سخن بیارزش و زشت میگردد. باید کلام پروردگار را از آن منزه دانست، پس عصمت افرادی مشخص با اموری که ویژۀ کسانی دیگر هست چه ربطی دارد که باید در میان مسایل مربوط با آنها بیان شود؟!.
۵- منظور آیۀ خانه پیامبرص است نه خانۀ کسی دیگر: به هنگام نزول آیه همسران پیامبر در خانۀ او بودند و خانۀ پیامبر از خانه علیس جدا بود. و امکان ندارد که به ذهن پیامبر یا کسی دیگر چنین خطور کند که منظور از فرمودۀ: «اهل البیت» اهل بیت علی هستند، بلکه فقط منظور خانۀ پیامبر است. و هرکس که معتقد است اهل بیت یعنی فقط آلعبا، از سخن او چنین بر میآید که آیه فقط خاص اهل بیت علی است نه اهل بیت پیامبر، و گویا پیامبر در این آیه علی هست و فرقی ندارند، چون اگر ما پیامبر را برداریم و به جای او علی را بگذاریم، معنی آیه تغییر نمیکند. و همچنین این مفهوم را هم لغو کردهایم که پیامبر خود خانهای مخصوص به خود داشته باشد که میتواند محل نزول رحمتها و برکتهای الهی باشد هیچ مسلمان و بلکه هیچ عاقلی چنین چیزی نمیگوید. به خاطر این چیزها و موارد دیگر پیامبرص مطمئن نبود که معنی آیه عام باشد و همه را فرا بگیرد از این رو دعای معروف خود را برای آلعبا کرد. و از این طریق ما به عموم بودن آیه یقین حاصل نمودیم و اگر حدیث آلعبا نمیبود ما به عموم بودن آیه یقین حاصل نمیکردیم، و آن وقت مفهوم عام بودن فقط در حد گمان میبود.
همچنین از نظر لغت نمیتوان آیه را به «عصمت» معنی کرد، و هیچ دلیلی از نظر لغوی برای این کار نیست، چه برسد به آنکه عصمت افراد مشخص ثابت گردد بنابراین از آیه مذکور به طور کلی بر عصمت دلالت ندارد.
برای روشن شدن مطلب همین قدر کافی است که این آیهها را بخوانیم: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا ٢٨ وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٢٩ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ٣٠ ۞وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا نُّؤۡتِهَآ أَجۡرَهَا مَرَّتَيۡنِ وَأَعۡتَدۡنَا لَهَا رِزۡقٗا كَرِيمٗا ٣١ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا ٣٢ وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣ وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾ [الأحزاب: ۲۸-۳۴]. «اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویى رها سازم! و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مىخواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است. اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود، و این براى خدا آسان است. و هرکس از شما براى خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده کردهایم. اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید اگر تقوا پیشه کنید، پس به گونهاى هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید! و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد. آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود یاد کنید، خداوند لطیف و خبیر است!».
بلکه همۀ سورۀ احزاب دربارۀ همسران پیامبر است. در آیۀ ششم میفرماید: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ﴾ [الأحزاب: ۶]. «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او مادران آنها ( مؤمنان) محسوب مىشوند».
بعد از یک بیان تمهیدی باز در آیۀ ۲۸ تا ۴۰ سورۀ احزاب به تذکر دادن و موعظۀ آنها میپردازد، سپس در آیۀ ۵۰ تا ۶۲ به صراحت و با اشاره آنان را تذکر میدهد، و همسران پیامبر را از اذیت کردن پیامبر باز میدارد. با اینکه تعداد آیات سوره احزاب ٧۳ آیه است، اگر آیۀ تطهیر نص و تصریحی دربارۀ عصمت میبود، مستلزم عصمت همسران پیامبر میشد، و از آن جا که به اتفاق همه چنین چیزی نیست از این رو آیه بر عصمت هیچ کسی دلالت نمیکند.
کلمۀ اهل بیت، همۀ خاندان پیامبرص را در بر میگیرد که آلجعفر، آلعباس و آلعقیل همه از خاندان پیامبر میباشند، و نیز چهار دختر پیامبر را شامل میگردد. مگر دختران پیامبر از اهل بیت او نیستند؟! پسران پیامبر هم از اهل بیت او هستند. پس چگونه نص این آیه فقط به اهل بیت علی اختصاص داده میشود و حال آنکه آیۀ تطهیر به صراحت در مورد اهل بیت پیامبرص آمده است؟! چون حدیث آلعبا بر تخصیص دلالت میکند. ایشان با این ادعای خود سخنان پوچی میگویند، به علاوه فرزندان علی زیادند و محمد و عمر؟؟؟؟ از فرزندان او هستند پس چرا فقط دو نفر از فرزندان علی معصوم میباشند؟! حسنس فرزندانی داشته است و با اینکه از اهل بیت هستند یکی از آنها معصوم قرار داده نشده است، و حال آنکه پدرشان حسن از حسینب بزرگتر و برتر است. دلیل این امر چیست، و چرا عصمت فقط منحصر به یکی از فرزندان حسین است، و بعد از او در فرزندانش ادامه دارد، با اینکه همه از اهل بیت هستند، و همه از کسانی هستند که به قول خود شیعیان آیۀ تطهیر در موردشان نازل شده است.
اگر این آیه نصی دربارۀ عصمت است پس همۀ اهل بیت باید معصوم باشند، و اگر چنین نیست پس آیه هیچ دلالتی بر عصمت ندارد. به ویژه وقتی که در حدیث آلعبا برای چند نفر از آنها که علی و فاطمه و حسن و حسینش هستند دعا شده است و برای فرزندان و نوادگانشان که تا آن وقت هنوز به دنیا نیامده بودند دعا نشده است.
اهل تشیع معتقدند اینکه پیامبر به این چهار نفر اشاره کرد. و فرمود که اینها از اهل بیت من هستند به این معناست که بقیه، اهل بیت او نیستند و آیه منحصر به همین چهار نفر است، در جواب گوییم: اگر چنین باشد آن وقت تنها این چهار نفر جزو اهل بیت پیامبرص هستند و بقیه، جزو اهل بیت پیامبرص نیستند. پس معلوم شد که نتیجه به زیان آنهاست، و اگر اهل تشیع برای اثبات عصمت ائمه به این آیه استدلال میکنند چگونه عصمت را به نفر پنجم و تا آخر میرسانند؟! چه چیزی این افراد را داخل نموده و زنان پیامبرص را خارج کرده است؟! این دوگانگی و انتخاب گزینشی برای چیست؟! آیا ضابطه و معیاری ندارد؟!.
از جمله دلایلی که نشان میدهد آیۀ تطهیر بر عصمت کسی دلالت نمیکند این است که ارادهای که در این آیه آمده، تشریعی است نه تقدیری و تکوینی. باید دانست که ارادۀ الهی در نصوص شرعی دو نوع است:
ارادۀ تکوینی عبارت است از خواست و مشیت الهی که باید تحقق یابد، و میان این اراده و کلام خدا و فرمان شرعی او هیچ ملازمتی نیست. چه بسا خداوند چیزی را اراده میکند و میخواهد که نمیپسندد، به خاطر حکمت و اسبابی که از خود خلق میباشد، مانند زنا، دروغ، کفر ورزیدن به خدا، که خداوند اینها را دوست ندارد و در شریعت به آن فرمان نداده، و بلکه از آن نهی کرده است، اما این چیزها با اجازه و خواست خداوند به وقوع میپیوندند(وهیچ چیزی بدون خواست و ارادۀ او در این کون انجام نمیشود, زیرا در غیر این صورت به ربوبیت خداوند نقص وارد میشود)، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ﴾ [الأنعام: ۱۱۲].
«و اگر پروردگارت مىخواست، چنین نمىکردند».
و خداوند دربارۀ این اراده میفرماید: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٨٢﴾ [یس: ۸۲].
«فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: «موجود باش!»، آن نیز بىدرنگ موجود مىشود!».
﴿وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ﴾ [الرعد: ۱۱].
«و هنگامى که خدا اراده سوئى به قومى (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد».
﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ إِن كَانَ ٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يُغۡوِيَكُمۡ﴾ [هود: ۳۴]. «هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودى به حالتان نخواهد داشت!». پس خداوند خواسته که آنها را گمراه کند با اینکه به آن امر نکرده و گمراهی را دوست ندارد. و خداوند آن گونه که از خودش خبر داده، چنین است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَيَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡبَغۡيِۚ﴾ [النحل: ٩۰].
«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مىدهد، و از فحشا و منکر و ستم، نهى مىکند».
اما تمامی آنچه که خداوند به صورت شرعی به آن امر نموده و خواسته و دوست دارد انجام نمیشود و نه همه آنچه که او از آن نهی کرده و نپسندیده انجام نمیشود، و در اینجا نوبت نوع دوم اراده میآید؟!.
ارادۀ شرعی به این معناست که اوامر الهی گاهی تحقق مییابد و گاهی محقق نمیشود، همان طور که خداوند متعال میفرماید: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: ۱۸۵].
«خداوند، راحتى شما را مىخواهد، نه زحمت شما را!».
تحقق یافتن مقتضای این اراده به بنده بستگی دارد اگر بنده اسبابی که این اراده را محقق مینماید فراهم کند، آن اراده نیز تحقق مییابد و اگر بنده در فراهم کردن اسباب کوتاهی ورزد، چیزی تحقق مییابد که خداوند دوست ندارد و نمیخواهد، یعنی آن را نمیپسندد و به آن امر نمیکند. و اموری هستند که خداوند آن را دوست دارد و به انجام آن فرمان میدهد اما آن امور انجام نمیشوند. خداوند آسانی را برای همۀ آفریدههایش دوست دارد و به آن امر کرده است، و سختی را برای آفریدههایش دوست ندارد همان طور که در آیۀ قبلی آمده و چنان که در این آیه هم بیان شده است: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡ﴾ [النساء: ۲۸].
«خدا میخواهد کار را بر شما سبک کند».
اما این ارادۀ الهی در حق بسیاری از مردم که بر خود سخت میگیرند تحقق نمییابد با اینکه آنها در خطاب الهی داخل هستند که میفرماید: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: ۱۸۵]. «خداوند، راحتى شما را مىخواهد، نه زحمت شما را!».
و در جای دیگر میفرماید: ﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡ﴾ [النساء: ۲۸]. «خدا میخواهد (با احکام مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن،) کار را بر شما سبک کند».
خداوند از همۀ بندگانش خواسته تا او را عبادت کنند، یعنی آنها را به عبادت خویش فراخوانده و دوست دارد که عبادت او را انجام دهند اما بیشتر بندگانش این خواست الهی را اجرا نمیکنند. و از طرف دیگر اموری هست که خداوند آنها را نخواسته و دوست ندارد اما آن امور به وقوع میپیوندند، همان طور که خداوند متعال میفرماید: ﴿تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ﴾ [الأنفال: ۶٧]. «شما متاع ناپایدار دنیا را مىخواهید، (و مایلید اسیران بیشترى بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید، ولى خداوند، سراى دیگر را (براى شما) مىخواهد».
پس خواستۀ آنها که فدیه گرفتن از اسیران بود تحقق یافت و آنچه که خدا میخواست یعنی کشتن اسیران تحقق نیافت. همچنین در جای دیگری میفرماید: ﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ﴾ [النساء: ۲٧].
«خدا مىخواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاک نماید)».
و باز میفرماید: ﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ﴾ [المائدة: ۶]. «خداوند نمیخواهد بر شما سختی و دشواری قرار دهد بلکه میخواهد تا شما را پاک گرداند».
پس سختی و دشواری برای بعضی پیش میآید با این که خداوند آن را نمیخواهد، و با اینکه خداوند پاکی را برای همه خواسته است، اما همه پاک نمیگردند. در آیۀ مذکور همۀ امت مورد خطاب قرار گرفتهاند و این آیه کاملاً شبیه آیۀ تطهیر است، چون در هر دو آیه یک کلمه تکرار میشود و آن ارادۀ تشریعی است که تحقق آن بستگی به پذیرفتن مخاطب دارد و این اراده، ارادۀ تکوینی و تقدیری نیست که حتماً باید به وقوع بپیوندد. برای آنکه بتوان آیۀ تطهیر را بر عصمت حمل کرد باید ارادهای که در آن آیه آمده، تقدیری و تکوینی از جانب خدا باشد، چون عصمتی که اهل تشیع آن را ثابت میکنند کار خداست و این خداوند است که ائمه را - به قول اهل تشیع - معصوم قرار میدهد و انسان به زور و زحمت به چنین چیزی نمیرسد، اما باید گفت که هیچ دلیلی بر این امر نیست و در اصل ارادۀ تشریعی در آیۀ تطهیر مورد نظر است، چون اموری هستند که نشان میدهند ارادۀ موجود در آیۀ تطهیر با ارادۀ تشریعی همخوانی و هیچ ارتباطی و همخوانی با ارادۀ تقدیری ندارد، و اضافه بر آن قرینههایی وجود دارند مبنی بر اینکه ارادۀ تشریعی در آن آیه مورد نظر است، نه تقدیری. این قرینهها عبارتند از:
قرینههایی مبنی بر اینکه ارادۀ تشریعی در آن آیه مورد نظر است
۱- حدیث کساء
اگر ارادۀ الهی در آیۀ تطهیر تقدیری میبود و باید تحقق مییافت، پیامبر برای آنها دعا نمیکرد چون آنها دیگر نیازی به دعای او نداشتند، چرا که خداوند خواسته آنها معصوم باشند و عصمت آنها را به طور قطعی مقدر کرده، پس نیازی به دعای پیامبر نبود. همچنین اگر آن آیه دربارۀ عصمت میبود و آنها از همان اساس معصوم میبودند، پیامبرص این را میدانست، پس چرا برای آنها چیزی را بخواهد که خودش در اصل تحقق یافته است، یعنی آن گونه که اهل تشیع معتقدند چنین امری برای اثبات چیزی است که خود آن چیز قبلاً حاصل شده است. و این از نظر علمی و از دیدگاه همۀ علما ممنوع میباشد. و به دست آوردن چیزی که خود به دست آمده، کاری لغو و بیهوده است که باید پیامبرص را از آن منزه دانست. همچنین به ایشان میگوییم: آیا ائمه قبل از دعای پیامبرص به عصمت رسیدهاند یا بعد از آن؟ اگر عصمت با دعای پیامبرص به دست آمده پس آنها قبلاً معصوم نبودهاند و کسی که معصوم نیست چگونه تبدیل به معصوم میشود؟ و اگر قبل از دعای پیامبرص معصوم بودهاند پس پیامبرص چرا دعا کرد؟! و این در واقع یکى از تناقضات اهل مخالف میباشد.
۲- سیاق کلام
کلامی که در قالب و سیاق آن نص آمده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ﴾ [الأحزاب: ۳۳]. راهنمایی و امر و نهی است، چون با این عبارت شروع میشود:
الف) راهنمایی: ﴿إِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا﴾ [الأحزاب: ۲۸].
«(اى پیامبر! به): اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیایید با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویى رها سازم!».
در دنبالۀ آیۀ قبلی در صفحۀ قبل نوشته شود.
﴿وَإِن كُنتُنَّ تُرِدۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ فَإِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡمُحۡسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٢٩ يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ٣٠ ۞وَمَن يَقۡنُتۡ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتَعۡمَلۡ صَٰلِحٗا﴾ [الأحزاب: ۲٩-۳۱].
«و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مىخواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است. اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود، و این براى خدا آسان است و هرکس از شما براى خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد».
ب) نهی: تا آنجا که میفرماید: ﴿فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ﴾ [الأحزاب: ۳۲]. «پس به گونهاى هوسانگیز سخن نگویید».
ج) امر: و در دنبالۀ آن میفرماید: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾ [الأحزاب: ۳۳].
«و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید».
سپس علت این توجیهات و رهنمودها و اوامر و نواهی را بیان میکند و میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ﴾ [الأحزاب: ۳۳]. «خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
سپس در ادامه میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ﴾ [الأحزاب: ۳۴].
«آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود یاد کنید».
بنابراین احتمال دارد که مخاطب, آن اوامر را اطاعت کند و احتمال دارد که نافرمانی کند، از اینرو خداوند او را از نافرمانی بر حذر میدارد و به فرمانبرداری تشویق مینماید. بنابراین اراده در این آیه، ارادۀ تشریعی است، یعنی خداوند به آنچه دوست داشته و پسندیده امر نموده است. این بدین معناست که مخاطبان آیـه - که زنان پیامبرص هستند - باید بکوشند تا ارادۀ الهی مبنی بر پاک کردن خانهای که بدان منتسب هستند و همچنین ارادۀ الهی مبنی بر دور کردن پلیدی از آنان، را محقق سازند و گرنه طلاق بگیرند و از آن خانه دور شوند.
﴿فَتَعَالَيۡنَ أُمَتِّعۡكُنَّ وَأُسَرِّحۡكُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا ٢٨﴾ [الأحزاب: ۲۸].
«بیایید با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و شما را بطرز نیکویى رها سازم!».
و بعد از گرفتن طلاق هر چه میکنند به خودشان مربوط است، چون دیگر به این خانه منسوب نیستند، خانهای که خداوند دوست دارد جایگاهش را بالا ببرد. و اگر در این خانه بمانند و کاری انجام دهند که به حیثیت و آوازۀ این خانۀ پاک لطمه وارد کند، عذابشان چند برابر خواهد بود. این برای آن است تا مخاطب یعنی همسران پیامبر همیشه بیدار و مواظب باشند تا خواست الهی را محقق نمایند. و اگر خواست و ارادهای که در آیۀ مذکور بیان شده تکوینی و قطعی باشد این معنی تحقق نمی یابد. بنابراین خداوند هم از مخالفت نهی کرده و هم به فرمانبرداری امر نموده و اراده و خواست او ثمرهای است که از آن بر میآید، آنجا که میفرماید: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾[الأحزاب: ۳۳]. «و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید، خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».
هر کس ارادۀ موجود در این آیه را بر ارادۀ تکوینی و تقدیری حمل کند آن گونه است که خداوند میفرماید: ﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾ [النجم: ۲۸].
«تنها از گمان بىپایه پیروى مىکنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حق بىنیاز نمىکند!».
عقیده چیزی است که باید مبنا و اساس آن، امور قطعی و مسلم باشند و نمیتوان بنای عقیده را براساس گمان و تخمین برافراشت بنابراین نمیتوان آن را به عصمت تفسیر کرد مگر آنکه بگوییم به طور قطعی در اینجا ارادۀ تکوینی منظور است نه تشریعی، و دلیلی هم وجود ندارد که ثابت نماید به طور قطع در این آیه، ارادۀ تکوینی مورد نظر است. بلکه گمان راجحی هم نیست با اینکه گمان راجح در امور عقیده به اتفاق همه صلاحیت دلیل بودن را ندارد. و این گونه روشن میگردد که دلالت آیه بر عصمت احتمالی است که بر پایۀ احتمالی دیگر قرار دارد و از اینرو قابل استدلال نیست.
شاید کسی بپرسد مفهوم و منظوری که آیه بدان اشاره دارد چیست؟ در جواب میگوییم: خداوند در آن آیه همسران پیامبر را راهنمایی میکند که از همه آنچه که مناسب با جایگاه خانۀ پیامبر نیست اجتناب کنند. و از آنجا که آنها به این خانه که خانۀ بزرگترین پیامبر و آخرین و پاکترین پیامبران است منسوب هستند باید اهمیت این منتسب بودن و اهمیت جایگاهی که خداوند آنها را در آن قرار داده، درک کنند. و نیز پاکیای را که خدا برای آنها میخواهد و دوست دارد بدان متصف باشند، دریابند. از اینرو خداوند زنان پیامبر را از خواستن زینت و مخارجی که زنان دیگر از شوهرانشان میخواهند نهی کرده و بیان میدارد هر کسی از ایشان گناهی آشکار انجام دهد، عذابش دو چندان خواهد بود. جملۀ شرطیه وقوع شرط را اقتضا نمیکند. مانند آنکه کسی به فرزندش بگوید: «اگر مردود شوی تو را میزنم» که هدف ترساندن اوست تا مردود نشود. از اینرو خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید: ﴿لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥﴾ [الزمر: ۶۵]. «اگر مشرک شوى، تمام اعمالت تباه مىشود و از زیانکاران خواهى بود!».
اما ایشانص شرک نورزید و عملش نابود نگردید. همچنین در جای دیگری خطاب به او میفرماید: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ فَسَۡٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكَۚ﴾ [یونس: ٩۴]. «و اگر در آنچه بر تو نازل کردهایم تردیدى دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب آسمانى را مىخواندند بپرس».
و حال آنکه پیامبر شک نکرد و از کسی هم نپرسید. و همین طور است فرمودۀ پروردگار به امهات المومنین که خطاب به آنان میفرماید: ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ﴾ [الأحزاب: ۳۰]. «اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود».
و هیچکس از آنها مرتکب کار زشتی نشد و عذاب دو چندان برایش مقدر نگشت، بلکه برعکس این اتفاق افتاد آن گونه که به زودی توضیح خواهیم داد. همچنین نهی کردن از چیزی مستلزم تحقق یافتن آنچه از آن نهی شده (منهی عنه) نیست، همان طور که خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١﴾ [الأحزاب: ۱]. «اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است». و این در آغاز سورهای است که خداوند در آن همسران پیامبرش را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «فلا تخضعن بالقول»: «صداهایتان را نرم نکنید». و بعد میفرماید: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ﴾ [الأحزاب: ۳۳]. «و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید».
و حال آنکه پیامبر خدا از منافقان و کافران فرمانبرداری نکرد، و همسرانش با نرم سخن گفتن باعث فریبندگی و فتنه نشدند و مانند دوران جاهلیت پیش خود نمایی نکردند، بلکه آنها نماز را بر پا میداشته و زکات اموال را پرداختند و تقوای الهی پیشه نموده و از خدا و پیامبرش اطاعت کردند، و آنها این موعظه و پند الهی را به بهترین صورت در زندگی خویش پیاده نمودند و خدا و پیامبر و جهان آخرت و زندگی با پیامبر را با وجود فقر پیامبر و خالی بودن خانهاش از تمامی آنچه که ممکن است زن را جذب نماید و او را فریب دهد تا در آن خانه بماند، انتخاب کردند. و انتخاب خدا و پیامبر و جهان آخرت و ترجیح آن بر زندگانی دنیا و زیبایی آن، از طرف ایشان صادقانه و حقیقی بود و مورد قبول خداوند قرار گرفت، خداوندی که هیچ چیز پنهانی بر او پوشیده و پنهان نمیماند. و دلیل این است که خداوند این انتخاب را پذیرفت و به پاداش آن چند چیز را به آنها داد:
۱- حرمت ازدواج با زنی دیگر پس از آنها.
۲- حرام بودن طلاق دادن یکی از آنها به خاطر آنکه پیامبر ص با زنی دیگر ازدواج نماید.
مطالب فوق در آیۀ ۵۲ همین سوره بیان شدهاند، آنجا که خداوند میفرماید: ﴿لَّا يَحِلُّ لَكَ ٱلنِّسَآءُ مِنۢ بَعۡدُ﴾ [الأحزاب: ۵۲].
«بعد از این دیگر زنى بر تو حلال نیست». یعنی نمیتوانی با زنانی دیگر غیر از اینان ازدواج کنی.
پس در ادامه میفرماید: ﴿وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنۡ أَزۡوَٰجٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ حُسۡنُهُنَّ﴾ [الأحزاب: ۵۲]. «و نمىتوانى همسرانت را به همسران دیگرى مبدل کنى ( بعضى را طلاق دهى و همسر دیگرى به جاى او برگزینى) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود». این آیه بیان میدارد که طلاق دادن زنان پیامبرص حرام است.
و از جملۀ پاداشهایی که خداوند به آنها داده، این است که آنها را به عنوان مادران مؤمنان انتخاب کرده است: ﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ﴾ [الأحزاب: ۶].
«پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او مادران آنها (مؤمنان) محسوب مىشوند».
و همچنین بعد از وفات پیامبرص ازدواج کردن با آنان حرام است، تا همسران همیشگی پیامبر باشند، و تنها در دنیا همسر او نباشند، بلکه در آخرت نیز همسر اوص باشند.
﴿وَمَا كَانَ لَكُمۡ أَن تُؤۡذُواْ رَسُولَ ٱللَّهِ وَلَآ أَن تَنكِحُوٓاْ أَزۡوَٰجَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦٓ أَبَدًاۚ إِنَّ ذَٰلِكُمۡ كَانَ عِندَ ٱللَّهِ عَظِيمًا ٥٣﴾ [الأحزاب: ۵۳].
«و شما حق ندارید رسول خداص را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسرى خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است!».
این رهنمودها و هشدارها و توصیهها برای چه بودند؟ برای آن بودند که خداوند میخواهد این خانه، پاک و به دور از همۀ چیزهایی باشد که صفای پاکی آن را مکدر مینماید، و به جایگاه والای آن خدشه وارد میکند. پس اینکه خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا﴾ [الأحزاب: ۳۳].
«خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد». بیان علت و هدف اوامر و نواهی این است, که در سیاق کلام آمدهاند، همان طور که خداوند در آیۀ ۵۳ همین سوره میفرماید: ﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖ﴾ [الأحزاب: ۵۳]. «و هنگامى که چیزى از وسایل زندگى را (بعنوان عاریت) از آنان (همسران پیامبر) مىخواهید از پشت پرده بخواهید».
علت این امر چیست؟ علت همان است که خداوند متعال میفرماید: ﴿ذَٰلِكُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِكُمۡ وَقُلُوبِهِنَّ﴾ [الأحزاب: ۵۳].
«این کار براى پاکى دلهاى شما و آنها بهتر است!». علت خواستن از پشت پرده پاک کردن دلهای کسانی است که چیزی میخواهند، و پاک کردن دلهای همسران پیامبر است. و این پاک کردن است که خداوند آن را خواسته و علت امر اوست. و همچنین تطهیر اول که قبلاً بیان شد خواستۀ پروردگار است و علت اوامر و نواهی است که اول بیان شدهاند.
بنابراین اگر این علت را حذف کنیم در سیاق کلام خلل وارد میشود.
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣﴾ [الأحزاب: ۳۳].
چون هدف همین است و روح کل موضوع و محوری که براساس آن موضوع دور میزند، همین است. و اینکه خداوند بعد از آن میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا﴾ [الأحزاب: ۳۴].
«آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود یاد کنید، خداوند لطیف و خبیر است!».
اشاره به این است که همسران پیامبر - که وحی تنها در خانۀ آنها نازل میشود- به این یادآوردن از دیگران سزاوارترند و باید به سطح مطلوب برسند و به آنچه از قرآن و سنت که در خانههایشان نازل میشود و به آنها میرسد عمل کنند.
پس کوتاه سخن اینکه ما قبل و ما بعد آیه برای تعلیم همسران پیامبر و امهات المومنین و تربیت آنها آمده تا به جایگاه والا و شایستهای که سزاوار این پیامبر بزرگوار است ارتقاء یابند، پیامبری که خداوند خواسته خانۀ شریف او پاک شود و پلیدی از آن زدوده گردد. پس عصمت چه ربطی به این موضوع دارد؟ و این قضیه که هیچ ارتباطی با این موضوع ندارد از کجا آمده است؟!.
﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَيۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحۡمَةًۚ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٨﴾ [آلعمران: ۸]. راسخان در علم، مىگویند:) «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آنکه ما را هدایت کردى، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زیرا تو بخشندهاى!».
بیگمان آیۀ تطهیر و ما قبل و ما بعد آن برای تعلیم و تربیت همسران پیامبرص آمده تا آنها به مقام والایی که شایستۀ این پیامبر بزرگوار است ارتقاء یابند، پیامبری که خداوند خواسته خانهاش پاک شود و پلیدی از آن زدوده گردد. پس عصمت به این موضوع چه ربطی دارد؟ و این قضیه که هیچ ارتباطی با این موضوع ندارد. از کجا آمده است؟ راستی چرا اهل تشیع نصوص قرآنی را بر امری حمل میکنند که قابل حمل نیست؟!.
- القرآن الکریم.
- مفردات ألفاظ القرآن الکریم - الراغب الإصفهانی.
- مختار الصحاح - الرازی.
- أصول الکافي - الکلینی.
- اعتقادات الصدوق - ابن بابویه القمی.
برادر و خواهر مسلمان، تعصب و مذهب را کنار بگذار و به این سوالات پاسخ بده. در این کتابچه آیه تطهیر بسیار زیبا و به شیوۀ علمی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، و بیان شده که آیه تطهیر چه ارتباطی با عصمت دارد. این کتابچه پیامی است به هر حقجو و حقطلب که به خاطر خدا دنبال حق است.
۱- آیا همسر از نظر عقلی و شرعی و عرفی از اهل بیت مرد نیست؟ آیا قرآن کریم به این امر گوشزد نکرده است که همسر موسی÷ از اهل بیت او بوده، و زن ابراهیم÷ اهل او بوده، و همسر عمران اهل او بوده است؟ بلکه همۀ مردانی که بودهاند و آنهایی که به دنیا خواهند آمد همسرانشان از اهل بیت آنها هستند، پس به چه دلیل همسران پیامبرص جزو اهل بیت او قرار نمیگیرند؟ و گفته میشود که از اهل بیت نیستند.
۲- آیا حدیث کساء (آلعبا) ارتباطی با بیرون کردن امهات المؤمنین از مفهوم آیه دارد؟ نهایت حدیث آلعبا این است که خویشاوندان پیامبرص نیز از اهل بیت او محسوب میشوند. و آن دسته از خویشاوندانی که با او در یک خانه زندگی نمیکردند، جزو اهل بیت پیامبرص قرار بگیرند.
۳- آیا آیۀ تطهیر بر عصمت کسی دلالت میکند؟ اگر آیۀ تطهیر بر این امر دلالت کند، پیش از همه همسران پیامبرص در اولویت قرار دارند، و این چیزی است که لغت، شریعت، عرف، عقل، سبب نزول و سیاق آیه بر آن دلالت دارند.
۴- اعتقاد به عصمت ائمه از ضروریات دینی و عقاید اساسی شیعۀ امامی است و مذهبشان بر پایۀ آن استوار است، پس چگونه درست است که چنین عقیدهای اساسی بر پایۀ دلیلی باشد که آن دلیل تخمینی و احتمالی است؟ باید چنین عقیدۀ مهمی براساس دلایلی روشن و قطعی ارائه شود، و آیۀ تطهیر به صراحت بر عصمت ائمه دلالت نمیکند.
۵- چرا میان امامان فرق گذاشته میشود، به حسنس که از اهل بیت است، چرا فرزندان او معصوم نیستند؟
۶- چرا عصمت تنها منحصر به یکی فرزندان حسینس است و سپس تنها در نسل آن یک فرزند ادامه دارد، با اینکه همه از فرزندان حسینس وابسته به خاندان اهل بیت هستند، اهل بیتی که بنا به اعتقاد شیعه آیۀ تطهیر دربارۀ آنها نازل شده است.
امید است که خداوند ما را هدایت کند، و ما را در محل استقرار و امن خویش با پیامبر و آل بیت و اصحاب برگزیدهاش گرد آورد، آمین.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالـمين.
وصلى الله وسلم على نبينا محمد وعلى آله وصحبه وسلم تسليماً کثيراً.