خطبههای جمعه
تأليف:
عبدالباری حمیدی
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله، والصلاة والسلام علی رسول الله، وعلی آله وصحبه ومن والاه وبعد:
روز جمعه نزد الله تعالی از جملۀ بهترین روزهای هفته به شمار میرود و این روز، روز تجمع بزرگ هفتهوار مسلمانان در سطح باشندگان شهر و قریه بخاطر ادای نماز جمعه و گوشدادن به خطبه است.
یکی از کارهایکه پیامبر ج پس از هجرت انجام داد، اقامۀ جمعه بود که خطبه یکی از واجبات آن شمرده میشود؛ الله تعالی به اهمیت و جایگاه خطبۀ جمعه اشاره نموده فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩﴾ [الجمعة: ۹].
«اى مؤمنان! چون براى نماز جمعه ندا درداده شد بهسوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است».
دقت و تأمل در این آیه از یکسو اهمیت و وجوب خطبۀ جمعه را میرساند، و از سوی دیگر کاربرد «ذکر الله» برای خطبه نشان میدهد که: خطبه باید حاوی مطالبی باشد که بایاد خدا مناسبت داشته و دربرگیرندهء مطالبی از قبیل بیان هدایت، توحید، ذکر صفات پروردگار، اصول کلی ایمان، دعوت به سوی خدا، ذکر نعمتهای الهی؛ نعمتهایی که باعث محبت خداوند در قلب بندگانش میشود و... بوده باشد.
و همچنان از بررسی احادیث و روایات صحیح و معتبر – که شامل خطبههای پیامبر ج و یاران گرامی او میباشد- و دقت در آن روایات این حقیقت روشن میگردد که پیامبر ج تجمع مسلمانان را در روز جمعه و عید، فرصت مناسبی برای آگاهی مسلمانان از امور دینی، اجتماعی، سیاسی و... پنداشته، همواره متناسب بااوضاع و شرایط، خطبه و موعظههای مفیدی ارائه مینمود که شامل ابعاد مختلف دین- اعم از اعتقادی، عبادی، اخلاقی، اجتماعی و...- میبود و از خطبههای روز جمعه به عنوان یکی از شیوههای تبلیغ دین و احکام شرعی استفاده نموده و همواره در محراق توجه ایشان قرار داشت.
احادیث و روایات صحیح روشن میسازد که روش پیامبر ج و خلفای راشدین در خطبههای جمعه و سایر سخنرانیها چگونه بود؟ موضوعات مهم مورد بحث آن چه بود؟ و روز جمعه باید چند خطبه ارائه گردد؟ و نحوهء ارائهء آن چگونه باشد؟ و...
چنانچه تعدادی از اصحاب گرامی پیامبر ج برخی از موضوعات خطبهء پیامبر ج و همچنان عادت و شیوهء دائمی ایشان را در هنگام خطبه دادن توضیح دادهاند.
طوریکه جابر بن سمرة س تعداد خطبههای پیامبر ج و موضوع خطبهء ایشان را بیان نموده فرموده است: «كَانَتْ لِلنَّبِيِّ ج خُطْبَتَانِ يَجْلِسُ بَيْنَهُمَا يَقْرَأُ الْقُرْآنَ، وَيُذَكِّرُ النَّاسَ» [۱]. «همواره پیامبر ج دو خطبه ایراد میفرمود و در وسط آن دو خطبه توقف و نشست کوتاهی میکرد، و در خطبههایش آیاتی از قرآن را قرائت میکرد و مردم را تذکیر میداد. اما نماز و خطبه اش بسیار طولانی نبوده بلکه متوسط و در میانه بود».
عبد الله بن عمر ب نحوهء خطابهء پیامبر ج را به شکل دقیقتر بیان کرده میگوید: «كَانَ النَّبِىُّ صيَخْطُبُ خُطْبَتَيْنِ كَانَ يَجْلِسُ إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ حَتَّى يَفْرُغَ - أُرَاهُ قَالَ الْمُؤَذِّنُ - ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ ثُمَّ يَجْلِسُ فَلاَ يَتَكَلَّمُ ثُمَّ يَقُومُ فَيَخْطُبُ» [۲]. «پیامبر ج دو خطبه را طوری ایراد میفرمود که بعد از بر آمدن بر منبر تا زمان فراغت مؤذن از اذان بر بالای منبر مینشست سپس ایستاده شده خطبه اش را ایراد میکرد، باز بار دیگر مینشست ولی حرف نمیزد، سپس ایستاده شده خطبۀ دومی را ایراد میفرمود».
اهمیت خطبه و فرضیت استماع آن و توجه زاید الوصف پیامبر ج و یاران گرامی وی به آن و اهداف موجود در خطبه ایجاب میکند که باید خطبهها و بیانیهها شامل تمام موضوعات مهم دینی و اجتماعی و مقاصد عمدهء شریعت اسلامی بوده و از طرف دیگر مستند و مدلل و برگرفته از قرآن کریم و احادیث صحیح و ثابت از پیامبر ج باشد تا مسلمانان بتوانند از این درس هفته وار بشکل صحیح و درست مستفید گردند.
ولی با کمال تأسف باید گفت که: وضع خطبهها و موعظهها که از طرف خطبای مسلمانان در روزهای جمعه، عیدین و دیگر مناسبتها در جامعههای اسلامی ارائه میگردد نهایت تأسف آور است؛ زیرا برخی از اینها به موضوع اهمیت خطبه توجه نکرده، بدون آمادگی قبلی مسایل مختلفی را بصورت پراگنده طوری ارائه مینمایند که نه خود و نه دیگران از آن بهرهمند میگردد.
وتعداد زیادی از سخنوران و خطیبان - حتی افرادیکه از نظر علمی و دینی پیشوا و مرجع فتوا شمرده میشوند- در نتیجۀ بی اعتنایی به موضوعات خطبه و عدم آگاهی از اهداف آن و یا در نتیجۀ نداشتن منابع و مراجع موثق، در خطبهها و سخنرانیهای خود با کمال جرأت حدیثهای موضوعی و جعلی- که حدیث شمردن آن بزرگترین گناه است- و بسا اوقات به حدیثهای ضعیف – که حد اقل در وجود احادیث صحیح و حسن- نیازی به آن دیده نمیشود، استدلال نموده، احکام و مسایل را بر آن مترتب میسازند.
و جمعی از سخنوران و خطیبان مسجد موعظه و سخنان خود را با سخنان ضعیف و بی دلیل و یامطالب تکراری رونق داده و گاهی هم به فتوا دادنهای غیر مسؤولانه میپردازند.
و برخی از این خطیبان داستانهای بیاساس و مبالغه آمیز را در خطبههای خویش ارائه میدارند که در نتیجۀ آن نه تنها مسلمانان از درک و آموختن مسایل بسیار ضروری و ابتدایی دین خود تاهنوز آگاهی ندارند، بلکه سبب انتشار بسیاری از خرافات و احادیث موضوع در جهان اسلام همین خطبههای غیر مسؤولانه بوده است.
باتوجه به آنچه که در مورد اهمیت خطبه تذکر به عمل آمد و با در نظر داشت وضع اسف بار بسیاری از سخنوران و خطبای مسلمانان و عدم دسترسی اکثریت خطبای کشور ما به مراجع و منابع ضروری و بنابر تقاضا و خواهش برخی از دوستان مخلص و برادر آن با احساس، خواستیم تا پیرامون برخی موضوعات مهم دینی که شامل مسایل اعتقادی، اجتماعی، علمی و اخلاقی میگردد موضوعاتی را با استناد به آیات قرآنی و احادیث صحیح نبوی، اقوال و گفتار علما البته باشیوهء بسیار سلیس و روان تهیه نموده، زیر عنوان:«خطبههای جمعه» در دست رس خطبای محترم کشور و سایر علاقمندان قرار دهیم تا بدینوسیله توانسته باشیم از یکطرف در تبلیغ و توضیح مسایل مهم دینی سهم گرفته و از طرف دیگر در رفع مشکل خطبا از این ناحیه کمک نماییم.
والحمد لله أولا وآخرا، وصلی الله وسلم علی سیدنا محمد وآله وأصحابه أجمعین.
تهیه کنندگان:
دوکتور عبد الباری «حمیدی» و دوکتور عبد القدوس «راجی»
***[۱.] صحیح مسلم. [۲] سنن ابو داود با سند صحیح. (۱/۲۸۶).
إن الحمد لله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسيئات أعمالنا من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلاهادي له وأشهد أن لا إله الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً عبده ورسوله.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ [آل عمران: ۱۰۲]. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١﴾ [النساء: ۱]. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١﴾ [الأحزاب: ۷۰-۷۱].
أما بعد: فإن أصدق الحديث كتاب الله، وأحسن الهدى هدى محمد ج ، وشر الأمور محدثاتها، وكل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة، وكل ضلالة في النار.
شکی نیست که دین برحق ومورد پسند الله تعالی همانا دین مقدس اسلام است. اما انگیزۀ تدین و یا گرایش به دین چه چیز بوده است؟ و مسلمانان بر اساس کدام عوامل اسلام را به عنوان دین برحق خود پذیرفتند ؟ نظریات و پاسخهای مختلفی در زمینه وجود دارد، ولی بنده در روشنی آیات و نصوص شرعی میخواهم نکات چندی را پیرامون موضوع، ارائه نمایم.
اما قبل از پرداختن به عوامل تدین بهتر است تا تعریف دین را بدانیم که دین چیست؟
دین کلمهای است عربی که در اصل لغت یکی از معانی و مفاهیم ذیل را افاده میکند:
۱ – قضاوت وجزا:
یکی از معانی دین در لغت عربی قضاوت و جزا است، و بر همین اساس روز قیامت و یا آخرت را ( یوم الدین) گفته شده است که به معنای روز جزا و داوری است.
۲ – اطاعت وانقیاد:
معنا ومفهوم دیگر کلمۀ دین اطاعت و انقیاد است، طوریکه عرب در محاورۀ خویش میگویند: (دنتُه ودنتُ له، أی أطعته)"من از او اطاعت و پیروی نمودهام".
۳ – کار وعادت:
معنای دیگر کلمۀ دین کار و عادت همیشگی است، طوریکه عرب در محاورۀ خویش میگویند:«مازال ذلك ديني وديدني، أي عادتي» [۳]. «این عادت دیرینه وهمیشگی من است».
[۳] لسان العرب (۱۳/۱۶۹).
دین در اصطلاح به معنای آیین وشریعت بکار رفته است، و آن عبارت است از همان نظام معرفی و تعیین نمودۀ الهی که انسانهای عاقل را به فلاح و رستگاری هدایت و رهنمایی نموده، و شامل دو بخش عمدۀ عقیده و عمل میگردد [۴].
و به عبارت دیگر دین عبارت است از: اعتقاد و باور داشتن به قداست و یا قدسیت یک ذات و انجام دادن برخی و ظایف و سلوکیات که بر عاجزی و فروتنی در برابر آن ذات دلالت کند، البته براساس محبت و رغبت توأم با ترس و خوف.
و این تعریف را برخی علما بهتر و جامعتر قرار دادند؛ زیرا دین بر اساس این تعریف اعتقاد و یا باور داشتن به هرنوع معبود را حق باشد یا باطل، و همچنان تمام انواع عبادات و سلوکیات را که مردم در برابر معبودان خویش انجام میدهند چه عبادت آسمانی و صحیح باشد مانند دین اسلام، و یا اصل سماوی و آسمانی داشته ولی بعداً منسوخ و یا مورد تحریف و تغییر قرار گرفته باشد، مانند: دین یهودیت و نصرانیت، و همچنان عبادات وضعی و غیر آسمانی، مانند: دین اهل هنود و سایر گروههای بت پرست را دربر میگیرد.
و نیز تعریف فوق حالت عابد و عبادت کننده را که عبارت از تذلل و فروتنی، عجز و انکساری در برابر معبود است، و نیز هدف عبادت را که عبارت از رغبت و خوف و یا رغبت آمیخته با خوف و خشیت است، همۀ اینها را دربر میگیرد [۵].
[۴] خلاصة الأدیان ص: ۶. [۵] دراسات فی الأدیان ص: ۷- ۸.
ضرورت دین را برای جامعه میتوان در چند نقطه بیان داشت:
باتوجه و دقت در آیات متعدد قرآن کریم و همچنان با مطالعۀ وضعیت و چگونگی تاریخ بشر این حقیقت روشن میگردد که نزول و معرفی دین برحق که همانا دین مقدس اسلام است، و همچنان گرایش انسانهای که به آن روی آوردند یک منت عظیم و احسان بزرگ خداوند منان بوده است، چنانچه خداوند متعال در سورۀ حجرات این حقیقت را به صراحت کامل ذکر نموده، فرموده است: ﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧﴾ [الحجرات: ۱۷]. «از اینکه اسلام آوردهاند بر تو منت مىنهند بگو بر من از اسلام آوردنتان منت میگذارید بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان بر شما منت مىگذارد اگر راستگو باشید».
و در جای دیگری مبعوث شدن محمد ج را که پیام آور دین برحق بود، منت و احسان خود قرار داده، فرموده است: ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ و آن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤﴾ [آل عمران: ۱۶۴]. «به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان بر آنگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند».
پس از دو آیت فوق و نیز از آیات متعدد دیگر عنوان فوق واضح و روشن گردید که نزول و یا معرفی دین مبین اسلام به بشریت و آنهم توسط حضرت محمد ج یک نعمت بزرگ الهی بوده است که توسط آن به بندگانش احسان بزرگ نموده است. و عظمت و بزرگی این نعمت را از اینجا میتوان درک کرد که اگر این دین نمیبود مردم همه در انحراف و تشتت فکری بسر میبردند.
عامل دوم برای ضرورت دین برای جامعه و گرایش بشر به آن همانا ضرورت دینی، اجتماعی و سیاسی بشر و بشریت بوده است.
به عبارت دیگر انحراف و گمراهی بشر در عرصههای مختلف اعتقادی، اجتماعی و سیاسی یکی از عوامل عمدۀ ظهور دین اسلام، و گرایش بشریت به آن بوده است طوریکه با مطالعه و بررسی تاریخ مخصوصا اوضاع جزیرۀ العرب قبل از ظهور اسلام معلوم میشود که قبل از ظهور اسلام هر قبیله و قوم برای خود معبودان متعددی داشته که برخی پیامبر آن، و برخی فرشتگان، و برخی ستاره گان، وبرخی بزرگان، و برخی بتان ساخته شده از سنگ و چوب را پرستش نموده در هنگام بروز مشکلات بطرف آنها روی میآوردند.
و در عرصۀ اجتماعی چیزی بنام ترحم، عطوفت و مهربانی وجود نداشت طوریکه افراد ضعیف و بیچاره با مرور و گذشت زمان ضعیف تر میگردید، و افراد نیرومند روز بروز قوی تر میگردید.
زنان که یک عنصر اساسی و در هر جامعه نیم طبقۀ آن جامعه را تشکیل میدهند از کوچکترین حقوق مادی و معنوی مانند: حق مهر، حق میراث، ترحم و عطوفت نه تنها برخوردار نبودند، بلکه بعد از وفات شوهران شان مانند مال و متاع متروکۀ وی به ارث برده میشدند.
سیاه ترین روز در خانواده همان روزی بود که در آن دختر تولد میشد، چنانچه پدر بعد از تولد دختر متحیر میماند که با آن دختر نوزاد و معصوم چطور بر خورد نماید؟ آیا آن دختر معصوم و بی گناه را زنده نگه دارد که سراپا عار وننگ بشمار میرود، و یا اینکه او را بی رحمانه زنده بگور نماید؟ چنانچه قرآن کریم این عمل بی شرمانه و ظالمانۀ آنها را مورد نکوهش قرار داده، فرموده است: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٥٩﴾ [النحل: ۵۸-۵۹].
«هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند چهرهاش سیاه مىگردد در حالى که خشم [و اندوه] خود را فرو مىخورد. از بدى آنچه بدو بشارت داده شده از قبیله [خود] روى مىپوشاند آیا او را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند و چه بد داورى مىکنند».
و در عرصۀ سیاسی نظام و حکومتی وجود نداشت که دست ظالم را از ظلم گرفته و از حقوق مظلوم حمایت و پشتیبانی نماید.
انسان قوی ضعیف را میبلعید ونامی از عدالت اجتماعی وجود نداشت.
بطور فشرده میتوان گفت که در عصر جاهلیت طوریکه در مابین خالق و مخلوق هیچگونه ارتباطی وجود نداشت، همچنان نظامیکه رابطۀ مخلوق را با مخلوق دیگر حفظ و یا تقویه نماید وجود نداشت، که قرآن کریم از آن به ضلال مبین و یا گمراهی آشکار تعبیر نموده، فرموده است: ﴿وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ﴾ [آل عمران: ۱۶۴].
همین بود که نور هدایت (دین مقدس اسلام) از افق جزیرة العرب طلوع نمود و این دین طوریکه با معرفی نمودن برخی عبادات ارتباط افراد و یا مخلوق را با خالق بر قرار ساخت، همچنان با معرفی نمودن (قانون معاملات) ارتباط افراد وجامعه را با یکدیگر بگونۀ بسیار عادلانه و منطقی تنظیم نمود، و توسط قانون دیگری زیر عنوان (نظام خانوادگی و یا قانون احوال شخصی) زمینۀ ساختار یک فامیل قوی را پی ریزی نموده، حقوق و وجایب هریکی از افراد خانواده را در آن مشخص ساخت تا هیچ فردی از افراد خانواده از حق و وجیبۀ خود تخطی ننماید، و در پهلوی قوانین نامبردۀ فوق، قوانین دیگری را مانند (قوانین مدنی، قانون مرافعات، قوانین جنایی...) معرفی نموده، توسط آن زمینۀ تحقق عدالت و حفاظت مال و جان مردم را فراهم ساخت.
همچنان بخاطر تحکیم روابط حاکم با رعایا قوانین خاصی را بنام (نظام حکم و یا نظام دستوری) معرفی نموده، مسئوولیت طرفین را در آن واضح ومشخص ساخت.
با توجه به نصوص و آیات متعدد قرآن کریم، و همچنان با توجه به روایات صحیح و صریح حدیث نبوی این حقیقت واضح میگردد که عامل دیگر ضرورت جامعه به دین و یا عامل تدین و گرایش به دین اسلام علاوه بر عوامل سابقۀ فوق، همانا عامل فطرت و یا سرشت سالم انسانی نیز بوده است.
به عبارت دیگر میتوان گفت که: تدین و گرایش به دین حق در سرشت و فطرت هر انسان بودیعت گذاشته شده است، طوریکه هر انسان زمانیکه به وجود میآید آگاهانه و یا نا آگانه به وجود خالق و آفریدگار اعتراف نموده و به عبودیت و بندگی آن تن در میدهد، اما بعد از مدتی در اثر تاثیر محیط و عوامل دیگر انسان از این هدایت فطری منحرف میگردد، ولی با از بین رفتن آن عوامل و فراهم شدن فضای مناسب میتواند دو باره به هدایت فطریاش بر گردد.
چنانچه خداوند متعال در این مورد فرموده است: ﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ لَا تَبۡدِيلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِكَ ٱلدِّينُ ٱلۡقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ٣٠﴾ [الروم: ۳۰].
«روی خود را خالصانه متوجه دین خدا کن. این سرشتی است که خداوند مردمان را بر آن آفریده است. نباید سرشت خدا را تغیر داد. این است دین و آئین محکم و استوار».
و نیز میفرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ١٧٢ أَوۡ تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أَشۡرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبۡلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةٗ مِّنۢ بَعۡدِهِمۡۖ أَفَتُهۡلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ١٧٣﴾ [الأعراف: ۱۷۲-۱۷۳].
«ای پیامبر برای مردم بیان کن هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد، و ایشان را برخودشان گواه قرار داده گفت که: آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان هم به زبان حال پاسخ داده گفتند: آری گواهی میدهیم که توئی خالق و پروردگار ما. ما این اعتراف شما را بخاطر این گرفتیم تا روز قیامت نگوئید که از این امر خدا شناسی و یکتا پرستی غافل و بیخبر بودهایم».
این آیۀ مبارکه مانند آیۀ قبلی بیانگر این حقیقت است که خداوند تدین و خدا شناسی را در فطرت و سرشت هر انسان نهاده است، و از همۀ از آنها در این ارتباط عهد و پیمان بس محکمی را گرفته است.
و دلیل دیگر بر فطری بودن دین این حدیث ابوهریره س است که پیامبر ج فرمودند: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ أَوْ يُنَصِّرَانِهِ أَوْ يُمَجِّسَانِهِ كَمَثَلِ الْبَهِيمَةِ تُنْتَجُ الْبَهِيمَةَ هَلْ تَرَى فِيهَا جَدْعَاءَ» [۶]. «هر طفل نوپیدا براساس فطرت توحید ویکتا پرستی به دنیا میآید، اما در نتیجۀ سعی و کوشش و دعوت پدر و مادرش یهودی و یا نصرانی میشود، طوریکه از گوسفند چوچه و برۀ سالم به دنیا میآید که در مابین آنها هیچ گوش بریدۀ را دیده نمیشود».
***[۶] صحیح البخاری، (۲/۱۰۰).
اسلام: نام دینی است که الله تعالی برای پیامبر محمد ج جهت رهنمود بشریت بسوی سعادت دو جهان نازل فرموده است.
و این نام گذاری از جانب پیامبر اسلام ج به طریق اجتهاد انجام نیافته، بلکه انتخاب نام اسلام از جانب الله تعالی است که میفرماید: ﴿وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: ۳]. «اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم».
پروردگار جهان در این رسالت شریعتى را تعیین و تبیین فرموده است که همۀ جوانب زندگى انسان را از هر لحاظ در بر میگیرد.
این دین با قوانین و مقررات کلى و با احکام تفصیلى خود نیازمندىهاى زندگى انسان را از زمان نخستین رسالت تا پایان در نظر گرفته است، و داراى بخشهاى تکلیفى متعددى است که مبنایشان بر اساس عقیده است که شامل ایمان به خداوند متعال و ملایک و کتابهاى آسمانى و پیامبر آن الهى و جهان پس از مرگ و قضا و قدر میباشد.
پس از آن بخش عبادات است که در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند و نشانه اى بر صداقت در ایمان مىباشد.
بخش دیگر آن بخش حکومتى و ادارى است که از طریق آن به ادارۀ هر چه بهتر زندگى در همۀ ابعاد آن پرداخته مىشود، و روابط اجتماعى، اقتصادى و.... از طریق آن و بر اساس عدالت و حکمت تنظیم مىگردد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾.«امروز دین را برای شما کامل نمودم، و نعمت خود را بر شما اتمام نموده و اسلام را به عنوان دین برگزیدم».
بنابر این نباید یک مؤمن گمان کند که این دین داراى نقصى است که باید تکمیل شود تا نقص از میان برخیزد، و یا اینکه این آیین یک آیین محلى و زمانى بوده، ترقى و تحول میطلبد. و یا اینکه این آیین بعد و یا ابعادى از زندگى انسان را دربر داشته، و در ابعاد دیگر از نظامها و قانونهاى دیگر اقتباس مىنماید.
اگر شخصى چنین گمان برد، مؤمن نیست، و به کمال این دین ایمان ندارد، و معترف به صدق و صداقت خدا نمىباشد. خداوند متعال چنین عمل منافقانه را تبعیض و دو گانگى در ایمان معرفى نموده میفرماید:
﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖ﴾ [البقرة: ۸۵].
«آیا به بعضى از دستورات کتاب الهى ایمان مى آورید، ونسبت به بعضى کافر مىشوید؟».
اسلام از ریشهء (سلم)گرفته شده که از نظر لغت به معانی زیر اطلاق میگردد:
۱- خلوص و مبرا بودن ازهر نوع عیب و خلل ظاهری و باطنی.
۲- صلح وآشتی، امن و امان.
۳- اطاعت و فرمانبرداری.
اسلام عبارت است از پرستش خدای یگانه، تسلیم، فروتنی و اخلاص قلبی در پیشگاه پروردگار عالم، ایمان و باور به تمام اصول و قوانین و دستورات دینی که از جانب او تعالی نازل شده است.
اسلام بر پنج اصل و رکن بنا گردیده که توضیح آن در حدیث عبد الله بن عمر با الفاظ ذیل وارد شده است:
«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ و آن مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ وَالْحَجِّ وَصَوْمِ رَمَضَانَ» [۷].«اسلام بر پنج اصل بنا گریده است: گواهی دادن بر اینکه جز الله متعال هیچ یکی سزاوار پرستش نیست، و محمد ج پیامبر و فرستادۀ الله است، و برپا داشتن نماز، و پرداخت زکات مال و حج و روزه گرفتن ماه رمضان».
و در حدیث جبریل نیز ارکان اسلام را به تعبیر ذیل پنج چیز معرفی کرده است:
«الإِسْلاَمُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ و آن مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَتُقِيمَ الصَّلاَةَ وَتُؤْتِىَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» [۸]. «اسلام عبارت است از اینکه: بر یگانگی الله، و به رسالت محمد ج گواهی دهی، و نماز را بطور شایسته برپاداری، و زکات مال را بپردازی، و روزۀ ماه رمضان را بگیری، و در صورت توانائی حج بیت الله را انجام دهی».
[۷] صحیح البخاری (۱/۱۱). صحیح مسلم (۱/۴۵). [۸] روایت مسلم ج۱ ص ۳۶.
از حدیث جبریل و حدیث عبدالله بن عمر استفاده میشود که شهادتین نخستین رکن و اساس دین اسلام است که از آن به «کلمۀ توحید»، «کلمۀ اخلاص» و «کلمۀ شهادت» نیز تعبیرمیگردد.
شهادتین «شهادت توحید و شهادت رسالت» از دو جمله ترکیب یافته که جملۀ اول آن عبارت از اقرار به یگانگی الله تعالی، و کرنش در برابر یزدان جهان باگواهی«لَا إِلَهَ إِلا اللَّهُ» است.
و بخش دوم این کلمه با گواهی«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» اقرار و اعتراف به رسالت و نبوت محمد ج است.
بدون جاری کردن «شهادتین» به زبان هیچگاه کسی در سلک مسلمانان وارد نمیشود، و احکام اسلامی بر او اجرا نمیگردد، در این مورد در حدیث صحیح از پیامبرج چنین نقل است:
«أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ» [۹]. «من از جانب الله مأموریت دارم که در برابر مردمان جهاد کنم تا زمانیکه به وحدانیت پروردگار بزرگ، و بر اینکه من بنده و فرستاده الهی هستم شهادت و گواهی دهند».
[۹] صحیح البخاری ج۱ ص۱۴، صحیح مسلم ج۱ ص۵۳.
مفهوم: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»:
بخش اول «شهادتین» که«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»است دورکن اساسی دارد:
۱-«لَا إِلَهَ»هرنوع عبادت را از هرمخلوقی جز الله نفی میکند.
۲-«إِلَّا اللَّهُ»تنها الله أ را مستحق و سزاوار تمام عبادتها معرفی میکند.
پس مفهوم«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اینست: هیچ کسی و هیچ چیزی جز الله متعال سزاوار عبادت و پرستش نیست.
یعنی: هرچیزیکه از نظر شرع بر آن اطلاق عبادت میگردد، و به هرشکلی که باشد چه به شکل:
دعا، قربانی، نذر، نماز، روزه، بیم، امید، یاری خواستن و توکل نمودن، و چه غیر آن، همه و همه مخصوص به الله، ومنحصر به ذات پاک او است.
و هیچ یکی نه پیامبر آن، و نه فرشتگان مقرب درگاه الهی، و نه نیکان و.... با او در این امور شریک نیست.
جملۀ دوم شهادت که آن را شهادت رسالت نیز گفته میشود، بطور مختصر مطالب آتی را دربر دارد:
• ایمان داشتن به پیامبر اسلام ج به عنوان خاتم و آخرین پیامبر آن.
• باور داشتن بر اینکه پیامبر ج بنده و فرستادۀ خداوند متعال برتمام جهان و جهانیان است.
• اعتقاد براینکه دین و آیین پیامبر ج دین کامل و ضامن سعادت بشریت در دو جهان است.
• اطاعت و پیروی از وی در حقیقت اطاعت از الله، معصیت و نافرمانی او در حقیقت معصیت و نافرمانی پروردگار عالم محسوب میشود.
• تصدیق و تأیید نمودن تمام اسرار غیبی که پیامبر ج با الهام از وحی خبر داده است، چه در ارتباط باحوادث گذشته باشد، و یادر امور مستقبل تعلق داشته باشد.
• راه نجات و سعادت را در دین و پیروی پیامبر ج پنداشته، و او را از جان، مال، فرزند و از همه چیز محبوب تر بداند.
***
شکی نیست که دین مقدس اسلام که توسط پیامبر آخر الزمان محمد ج به جهانیان معرفی شده است، نسبت به تمام ادیان دیگر کاملتر، بهتر و برتر بوده، و از مزایا و خوبیهای زیادی، چون: کمال و صلاح، رحمت و عدالت، علوم و حکمت به اندازۀ برخوردار بوده است که از یکطرف کمال مطلق و وسعت علم و حکمت الهی را بازگو نموده، و از طرف دیگر بیانگر حقانیت رسالت محمد ج میباشد.
براستی اگر جهانیان و عالم بشری به مزایا و خصوصیتهای دین مقدس اسلام اندکی دقت نمایند این حقیقت را بخوبی درک خواهند کرد که دین اسلام تمام نیازمندیهای مادی و معنوی انسان را مرفوع ساخته، سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت هر انسان را تضمین کرده است.
اینک بصورت مختصر و فشرده پارۀ از مزایا و ویژگیهای دین مقدس اسلام را طی نکات ذیل خدمت سامعین و شنوندگان تقدیم مینمایم:
۱- اسلام دین توحید و یکتا پرستی است، زیرا تمام افراد عاقل و صاحبان اندیشه و تفکر سالم به وجود حقیقی خالق واحد و یکتا ایمان دارند. و آن خالق واحد و یکتا همان اله و معبود واحدی است که مستحق هرنوع عبادت و بندگی است.
۲- اسلام دین اجتماع، الفت و هم آهنگی است نه دین تفرق و پراگندگی، لذا در نتیجۀ آن میبینیم که اسلام مردم را به ایمان داشتن به تمام پیامبر آنکه بخاطر هدایت و رهنمائی بشر، و تنظیم امور زندگی ایشان فرستاده شدهاند که آخرین ایشان محمد ج است، دعوت میدهد.
۳- تعالیم و فرامین دین اسلام بسیار ساده و آسان، و در عین حال واضح و روشن میباشد، طوریکه هیچگونه عقاید و باورهای فاسد و بیاساس، فلسفه و بینشهای معقد و پیچیده را به رسمیت نه شناخته، و در هر مکان و زمان یکسان صلاحیت تطبیق را دارد.
۴- اسلام در مابین ماده و روح طرفدار فصل و جدائی نیست.
۵- اسلام بر روحیه تعاون و همدری در ما بین مسلمانان تأکید ورزیده، هرگونه فوارق و یا مرزهای منطقوی، تعصبات لسانی، گرایشهای قومی، سمتی ونژادی را مذمت نموده، تقوی و پرهیزگاری را یگانه معیار برتری قرار داده است: +إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾ [الحجرات: ۱۳]. «گرامیترین شما نزد خداوند متقی و پرهیز گار ترین شما است».
۶- اسلام یک برنامۀ کامل زندگی است که حیات و زندگی بشریت را در تمام ساحات فکری، سیاسی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی وغیره تنظیم نموده برای حل مشکلات آن راههای صحیح، عملی و معقول را نشان میدهد.
۷- اسلام قبل از اینکه شریعت باشد عقیده است، و حاجت و نیاز مردم بر دانستن عقیده و علم عقیده بیشتر است از نیاز ایشان به هرچیز دیگر، زیرا قلب که هستهء اصلاح جسم است وقتی احساس حیات و راحت میکند که پروردگارش را با تمام اسماء و صفات و افعال آن طوری بشناسد که ذات پروردگار نسبت بر هرچیز دیگر نزدش محبوب تر باشد، و هرگونه سعی و تلاشش بخاطر کسب تقرب و نزدیک شدن به او باشد چنانچه پیامبر ج فرمودند:
«ذَاقَ طَعْمَ الْإِيمَانِ مَنْ رَضِيَ بِاللهِ رَبًّا، وَبِالْإِسْلَامِ دِينًا، وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًا» [۱۰]. «طعم و ذایقه ایمان را فقط همان شخص چشیده است که الله أ را به صفت رب و معبود بر حق، و محمد ج را به صفت رسول و پیامبر، و اسلام را به صفت یک دین برحق پذیرفته باشد».
و به هر پیمانه که شناخت انسان در مورد پروردگارش بیشتر و کاملتر باشد، به همان اندازه تعظیم او را بیشتر، و از احکام و شریعت او زیادتر پیروی نموده بخاطر کسب رضایت او هرگونه سعی و تلاش را به خرچ میدهد.
زمانیکه علم و معرفت خدا، باور به توحید و یگانگی او، بیم و خوف از او تعظیم اوامر و نواهی او تصدیق به وعدهها و وعیدهای او در نفس و ضمیر انسان نقش بندد، شکی نیست که آن فرد سالم بشمار میگردد، چون سلامت و یا فساد جامعه وابسته به سلامت و فساد فرد است، و سلامت و فساد سلوک فرد وابسته به سلامت و فساد عقیده و مفکورهء آن است.
و از همین جا است که پیامبر ج زمانیکه در مکه بودند تمام سعی و تلاش خویش را در اصلاح عقاید مردم بخرچ رساندند وبعد از اینکه بخاطر تاسیس و بنای دولت اسلامی مدینه تشریف آوردند به تطبیق شریعت آغاز نمودند.
۸- اسلام به علم و دانش نه تنها تشویق نموده بلکه طرفدار بسیار جدی رشد و انکشاف علمی مفید و سودمند است، و بهمین اساس نابغههای علوم عصری در قرون وسطی تنها مسلمانان بودند که از آن جملۀ میتوان از: ابن رشد، ابن سینا، ابن الهیثم و البیرونی نام برد.
۹- اسلام هم دین است و هم دنیا طوریکه میبینیم از یکطرف بنی آدم را به ادا نمودن حق خداوند که همانا عبادت و بندگی او است دعوت میکند، و از طرف دیگر به طلب رزق و کسب حلال، عمران و آبادی زمین دعوت میکند: ﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ١٥﴾ [الملک: ۱۵].
«او کسی است که زمین را برای شما رام گردانیده است، پس در اطراف و جوانب آن راه بروید و از روزی خدا بخورید، زنده شدن دو باره در دست او است».
۱۰- شریعت اسلامی و یا شریعت محمدی تمام مصالح فرد و جامعه را یکسان در نظر گرفته و از هر چیزی که باعث متضررشدن دین، جان و بدن انسانی عقل و اندیشه ناموس و عفت مال و دارائی باشد برحذر میدارد.
لذا نظر به خصوصیات فوق هر مسلمان با وصف موجود بودن حکومت اسلامی در ساحۀ زندگیاش مکلفیت دارد تا به نحوی از انحا در فعالیت و پروسه اسلامی سهم فعال بگیرد، و اگر حکومت اسلامی وجود نداشته باشد پس این فریضه اهمیت بیشتر پیدا کرده و هرگونه کوتاهی و بی توجهی در این مورد در میزان شریعت اسلامی گناه به حساب میآید، و توبه و کفاره آن بغیر از اقدام و تلاش سریع در ادای مسئوولیات دینی و دعوتی چیز دیگری نمیتواند باشد.
***[۱۰] صحیح مسلم. (۱/۶۲).
یکی از برجسته ترین ویژگیهای اسلام اعتدال و میانهروی است که از آن به «توازن» نیز تعبیر میگردد. الله متعال در آیۀ ذیل به همین ویژگی اسلام و امت اسلامی اشاره نموده میفرماید:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗا﴾ [البقرة: ۱۴۳]. «بیگمان ما شما را ملتی میانهرو قرار دادیم، تا گواهی برای مردمان باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد».
میانهروی امت اسلامی، بر خاسته از متعادل بودن نظام و قانون این دین میباشد، زیرا اسلام برنامه ایست متعادل برای امت متعادل و میانهرو، روش اعتدال و توازن و به دور از افراط و تفریط یا زیاده اندیشی و کوته بینی.
منظور از این ویژگی: میانه بودن یا تعادل میان دو طرف متقابل میباشد، به گونۀ که نقش مثبت و تأثیر گذاری در یکی از طرفین خلاصه نشود، و در مقابل طرف دیگر خنثی و عاطل بماند، و یا اینکه یکی از طرفین بیش از حق طبیعی خود، دریافت کرده و به حریم طرف مقابل تجاوز نکند.
ارائۀ یک نظام متوازن و میانه رو، دور از تأثیر گرایشها و جانبداریهای شخصی- اعم از خانوادگی، قبیلهای، حزبی، میهنی و نژادی- به دلیل محدودیت توان و دانش بشری، از حوزۀ توانایی بشر خارج است، بر همین اساس افراط و تفریط جز جدایی ناپذیر تمامی مکاتب و نظامهای بشری- چه فردی و چه گروهی- میباشد. چنانچه ارزیابی واقعیت کنونی و مطالعۀ تاریخ گواه این امر است.
تنها کسی میتواند حق هر چیزی- مادی یا معنوی- را به گونۀ باید و شاید ادا نماید، آن پروردگاریست که همۀ چیزها را آفریده و دقیقا اندازهگیری نموده است، و در مورد هر مسألهای دارای آگاهی فراگیر و همه جانبه میباشد.
اعتدال و توازن در تمام جوانب اسلام – اعم از فکری، عملی، پرورشی و تشریعی- جلوهگر است، لذا اسلام- چه در اعتقاد و بینش، چه در عبادت و پارسایی، چه در اخلاق و روشهای اجتماعی و چه در قانونگزاری و نظام- دینی است معتدل و میانهرو.
اسلام اعتقادی است میانه و معتدل میان خرافه اندیشان که در اعتقاد اسراف میورزند و هر چیز را بدون مطالبهء دلیل میپذیرند، و خدایان بسیاری بر میگزینند حتی حیوانات و گاو را پرستش میکنند، سنگها و بتها را به مقام خدایی میرسانند. و میان ما دیگرانی که متافیزیک و امور غیر حسی را بکلی انکار میکنند، نه به ندای فطرت اعتنایی میکنند، و نه به ندای اندیشه و خرد و نه به نهیب معجزات.
اسلام عقیدهای است میانه و معتدل، بین کسانیکه پیامبر آن را به حدی تقدیس میکنند که آنان را به مقام خدایی یا فرزندی خداوند بالا میبرند. و بین کسانیکه آنان را تکذیب کردند، و به آنها تهمت ناروا بستند.
از دیدگاه اسلام پیامبر آن همچون ما بشر بودند، غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند، بسیاری از ایشان دارای همسر و فرزند بودند، تفاوت آنها با دیگران اینست که خداوند با وحی بر آنان منت نهاده، و با معجزات حمایت و تأیید شان نموده است:
﴿قَالَتۡ لَهُمۡ رُسُلُهُمۡ إِن نَّحۡنُ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ﴾ [إبراهیم: ۱۱].
«پیامبر آن شان به آنها گفتند: ما فقط انسانی همانند شما هستیم، اما خداوند بر هر کس از بندگانش که بخواهد منت مینهد (و او را با لطف خود مینوازد و پیامبرش میسازد)».
اسلام همانگو نه که در اعتقاد میانه و وسط است، همچنان در زمینهء عبادات و شعایر خود، میان ادیان و اندیشههاییکه جنبۀ عبادت و پارسایی را از فلسفه و تکالیفشان زدودند، مانند اندیشهء بودائی که تکالیفاش محدود به جنبۀ اخلاقی انسان میباشد، و میان ادیان و روشهاییکه پرداختن به عبادت و دنیا گریزی و ترک فعالیت تولیدی را از پیروانشان میخواهند، مانند: رهبانیت مسیحی.
اسلام، مسلمانان را به انجام شعایرى در روز مانند نماز، یا در سال مانند روزه، یا در تمام عمر یکبار حج مکلف مىسازد، تا همواره مرتبط با خداوند باقى بمانند و پیوسته مورد رضایت و پسند او باشند، سپس آنان را براى کسب و کار و تلاش تولیدى مرخص مىکند تا به عنوان افراد تلاشگر و تولید کننده به فعالیت در گوشه و کنار زمین بپردازند و از نعمتهاى خدا دادى استفاده کنند.
اسلام میانهرو و معتدل است میان آرمانگریان و ایده آلیستهاى افراطى که انسان را فرشته یا فرشته آسا مى پندارند، و برهمین اساس ارزشها و روشهاى فراتر از توان وى، برایش طرح ریزى میکنند. و میان واقع گرایان افراطى که او را حیوان یا شبیه حیوان قلمداد مىکنند، و به همین اساس رفتارى فروتر از شخصیت و ارزش وى، برایش روا مىدارند.
نظر اسلام برخلاف این دو گروه نظرى است میانه و معتدل که انسان از نظر اسلام موجودی است داراى عقل و شهوت که راه خیر و راه شر براى وى روشن و معلوم شده است.
هر گاه غرایز و حاجات خود را مطابق رهنمودهای شرع اشباع نمود، خیر وخوبی را کسب نموده، و در غیر آن به راه شر قدم گذاشته است.
و از نظر ساختارى و فطرت برایش هر دو راه مهیا شده است، هم میتوان راه شکر و سعادت را در پیش گیرد و هم راه کفر و شقاوت، در وى به اندازهء استعداد پارسایى، استعداد نا پارسایى هم وجود دارد. مأموریت و وظیفهء او کنترول نفس و پرورش آن است تا اینکه تزکیه و پاک و پاکیزه گردد.
شگفتآور نیست اینکه مىبینیم بر جستهترین نماد میانه روى یا توازن در پیام اسلام، عبارت از: توازن میان روحگرایى و ما دیگرى- و به تعبیر دیگر- میان دین و دنیا است.
در تاریخ گروهها و افرادی یافت مىشوند که تمام دغدغهء خاطرشان، اشباع جنبۀ مادى در انسان، و رونق بخشیدن به جنبۀ مادى زندگى مىباشد، بدون اینکه به دیگر جوانب کمترین اهتمامى بورزند:
﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا ٱلدُّنۡيَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِينَ٢٩﴾ [الأنعام: ۲۹].
«گفتند: زندگى همین زندگى دنیوى ماست و ما بر آنگیخته نخواهیم شد».
این گرایش افراط آمیز به ما دیگرى و به ارزش دنیا، باعث تن آسایى و تجاوزگرى، کشمکش و جنگ افروزى به خاطر امکانات دنیوى، غرور و تکبر به هنگام فراخى نعمت، و نومیدى و دل سردى به هنگام سختى و تنگنا خواهد شد.
این مسأله را مىتوان در شرح ماجراى نابودى افراد و ملتهاى دنیا پرست و بى اعتنا به دین و آخرت و روح مانند: فرعون، قارون و...که خداوند در قرآن برایمان بیان فرموده است، به وضوح مشاهده کرد.
در برابر این گرایش و طرفداران آن، افراد و گروههاى یافت مىشوند که باچشم حقارت و دشمنى به دنیا مى نگرند، در نتیجه خود را از نعمت و زینت دنیا محروم مىسازند، نیروها و توانمندیهاى خود را، در زمینۀ آباد سازى دنیا و توسعه و ترقى زندگى و کشف آنچه خداوند در دنیا به ودیعت نهاده است، معطل مىگذارند.
نمونۀ این گرایش و این نحوهء تفکر، اندیشهء برهمایى هند و مانوى فارس مىباشند، و نیز در نظام رهبانیت که مسیحیان آن را اختراع کردند و از طریق آن گروهاى فراوانى را از زندگى، و استفاده از امکانات و نعمتهاى آن و تلاش تولیدى در دنیا باز داشتند، به صورت آشکار دیده مىشود.
در میان آنان، فهم رایج از دین و دیندارى راستین اینگونه شد که: پذیرش دین عبارتست از خدا حافظى و قهر باجهان، و اشتغال دایم به مراسم عبادى، و دین دار حقیقى کسى است که عاطل و باطل بوده و به کار و زندگى نمى چسپد، در محرومیت زندگى مىکند و بهرهاى از عمر نمىبرد، با جامعه قطع رابطه مىکند و همسرى اختیار نمىکند، مدام در حال انجام مراسم عبادى بوده و از آن دست نمىکشد و خسته نمىگردد، شبها را بیدار و روزها را روزهدار است، دستش در دنیا تهى، بهرهاش از زندگى نان جو، لباس زنده و وصلهدار و خانهاش بیابانها و دشتها است! و بالاخره تقوایش تقواى پرهیز است نه تقواى ستیز!
در میان این دوگرایش، اسلام پاى به میدان نهاد، نداى توازن و تعادل سرداد و به اصلاح اندیشه و برداشت مردم از حقیقت انسان و حقیقت زندگى پرداخت.
مطابق آموزههاى اسلامى، انسان آفریدهاى است داراى طبیعت دوگانه: میل به غرایز مادی و میل تدین، قرآنکریم به این طبیعت دو گانۀ انسان چنین اشاره دارد:
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا٨﴾ [الشمس: ۷-۸].
«سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد سپس بدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد».
آفرینش انسان در چنین ساختارى و با چنین طبیعتى، ناشى از حکمت و دوراندیشى خداوند میباشد، چرا که این طبیعت با مأموریتىکه انسان مکلف به اجراى آن است، یعنى با نمایندگى از طرف خداوند در زمین، کاملاً هماهنگ و سازگار مىباشد.
انسان- با جنبۀ خاکى و مادیش- مىتواند در راستاى دست یابى به منفعت و اجراى مأموریت خود، در زمین به تلاش و فعالیت بپردازد، آن را آباد کند و بیاراید، گنجینهها و نعمتهایى را که خداوند در آن به امانت گذاشته است، کشف نماید و نیروها و انرژیهاى گوناگون موجود در آن را به خدمت گیرد.
پس وجود بخش مادى در ترکیب ساختمانى انسان، شر و لعنت و پلیدى نیست، و چنانچه انسان همچون فرشتگان مىبود، انگیزههاى مثبت: استفاده از ماده، فعالیت تجارى و تولیدى، کشف نهانیها و کوشش براى آباد سازى زمین دروى یافت نمىشد.
همچنین او توانایى و آمادگى دارد که تا افقهاى برتر اوج بگیرد و تا جهانى والاتر و حیاتى پایدارتر و بهتر پرواز کند. بدین ترتیب ماده را، بدون اینکه در خدمت او قرار گیرد به خدمت خود مىگیرد، و تمامى منابع و امکانات روى زمین را مورد بهرهبردارى قرار میدهد، بدون اینکه خود بوسیلۀ آنها مورد بهرهکشى واقع شده و به بندگى و غلامى آنها کشیده شود. زمین و همۀ امکانات روى آن براى او آفریده شدهاند، اما خود وى براى «الله»، براى فرمانبرى عبادت او، شناخت او، و براى برقرارى ارتباط صمیمانه و نیکو با آن آفریده شده است.
قرآنکریم در کنار تشویق به کسب آمادگى براى سراى آخرت و برگرفتن توشه براى روز حساب - که عبارت از: ایمان و عبادت و ارتباط نیک و صمیمانه با خداوند، و دوام یاد وى که آرام بخش دلهاست- مسلمان را به انجام فعالیت براى زندگى، جستجوى رزق و روزى در گوشه و کنار زمین، و استفاده از پاکیها فرا مىخواند، و مىفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٨٧ وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِيٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ٨٨﴾ [المائدة: ۸۷-۸۸].
«اى مؤمنان! چیزهاى پاکیزهاى را که خداوند براى شما حلال کرده است، برخود حرام نکنید و (از حلال به حرام) تجاوز و حدود شکنى ننمایید، زیرا که خداوند متجاوزان حدود شکن را دوست نمىدارد. و از نعمتهاى حلال و پاکیزهاى که خداوند براى شما روزى داده است بخورید، و از(مخالفت با دستورات) خداوندى بپرهیزید که شما بدو ایمان دارید».
و باز مىفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ١٥﴾ [الملک: ۱۵].
«او کسى است که زمین را رام شما گردانیده است. در اطراف و جوانب آن بگردید و از روزى خداوند بخورید. زندهشدن دوباره در دست اوست».
و باز مىفرماید:﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠﴾ [الجمعة: ۱۰].
«آنگاه که نماز پایان یافت، در زمین پراگنده گردید و به دنبال جستجوى رزق و روزى خداوند بروید و خداى را (با دل و زبان)بسیار یاد کنید، تا اینکه رستگار شوید».
و در جاى دیگر مىفرماید: ﴿وَٱبۡتَغِ فِيمَآ ءَاتَىٰكَ ٱللَّهُ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَۖ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ ٱلدُّنۡيَاۖ وَأَحۡسِن كَمَآ أَحۡسَنَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ وَلَا تَبۡغِ ٱلۡفَسَادَ فِي ٱلۡأَرۡضِۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٧٧﴾ [القصص: ۷۷].
«به وسیلۀ آنچه خداوند به تو داده است، سراى آخرت را بجوى (و بهشت آخرت را فراچنک آور) و بهرۀ خود را از دنیا فراموش مکن (و بدان که تو هم حق زندگى دارى و باید از امکانات و لذتهاى حلال استفاده کنى و به خویشتن برسى)، و همانگو نه خداوند به تو(بخشیده است و در حق تو) نیکى کرده است، تو نیز (به دیگران ببخش و بدیشان) نیکى کن، و در زمین تباهى مجوى که خداوند تباهکاران را دوست نمىدارد».
پیامبر اسلام ج از خوراکهاى حلال و پاک این جهان مى خورد و آنها را براى خود حرام نمىساخت، اما در عین حال آنها را دغدغهء اصلى و مشغولیت فکرىاش قرار نداد و از جمله درخواستهایش از خداوند این بود: «اللهم لا تجعل الدنيا أكبر همنا، ولا مبلغ علمنا» [۱۱].«پروردگارا، دنیا را بزرگترین دغدغه و نگرانى خاطر ما، و منتهاى آگاهى و اطلاع ما قرار مده».
آرى هم و غم ایشان دنیا نبود، بلکه هم حق دنیا را مىبرداخت و هم حق آخرت را، آن هم با معیار و میزان دقیق، و از جملۀ دعاهایشان این بود:
«اللهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي الَّذِي هُوَ عِصْمَةُ أَمْرِي، وَأَصْلِحْ لِي دُنْيَايَ الَّتِي فِيهَا مَعَاشِي، وَأَصْلِحْ لِي آخِرَتِي الَّتِي فِيهَا مَعَادِي، وَاجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ، وَاجْعَلِ الْمَوْتَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍّ» [۱۲]. «پروردگارا! دینداریم که باعث کارها و سرنوشت من است برایم اصلاح فرما، و دنیایم که محل زندگى من است، برایم اصلاح فرما، و آخرت را که واپسین منزلگاه من است، برایم اصلاح گردان، زنده بودنم را فزونى بخش نیکیها، و مرگم را عامل نجات از بدیها و پلیدیها، قرار بده».
این دعاى نبوى مأثور، موضع مسلمان را در بارۀ دین، و آخرت روشن مىسازد، وى خواستار همۀ اینهاست، و از خداوند میخواهد که همۀ اینها را برایش سروسامان بخشد و اصلاح نماید: چه دین و چه آخرت؛ چرا که از هیچکدامشان بینیاز نیست: دین محافظ کارها و سرنوشت او و ستون فقرات زندگى اوست، دنیا مکان زندگى و سرمایهاش تا هنگام مرگ، و آخرت واپسین منزلگاه و مقصد حرکتش مىباشد. و موضع او مصداق همان دعاى قرآنى کوتاهى است که پیامبر ج بسیار با آن دعا مىکرد:
﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ [البقرة: ۲۰۱].
«پروردگارا! دردنیا به ما نیکى رسان و در آخرت نیز به ما نیکى فرما (وسراى آجل وعاجل ما راخوش وخرم گردان) و ما را از عذاب آتش محفوظ نگاهدار».
یکبار که اطلاع یافت: برخى یارانش با افراط در عبادت و روزه و شب زندهدارى، نسبت به حقوق بدن، خانواده و جامعه کوتاهی مىورزند، چنین فرمود: «...إِنَّ لِنَفْسِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، ولِجَسَدِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، ولِزَوْجِكَ عَلَيْكَ حَقًّا، وإِنَّ لِزُوَّارِكَ عَلَيْكَ حَقًّا...» [۱۳]. «به یقین بدنت، همسرت، بازدیدکنندگان و مهمانت هر کدام بر تو حقى دارند، پس حق هر صاحب حقى را ادا کن».
و به گروهىکه یکى از آنان به روزهدارى مداوم و پرهیز از افطار، دیگرى بر شب زنده نگهدارى و خود دارى از خواب، و سومى بر دورى از زنان و پرهیز از ازدواج تصمیم گرفته بودند، فرمود:
«...إِنِّي لَأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ وَأَتْقَاكُمْ لَهُ لَكِنِّي أَصُومُ وَأُفْطِرُ وَأُصَلِّي وَأَرْقُدُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فليس مني» [۱۴]. «اما من قطعا خدا ترسترین و باتقوى ترین شما هستم، و در عین حال هم روزه مىگیرم و هم افطار مىکنم، هم شب زندهدارى مىکنم و هم مىخوابم و با زنان نیز ازدواج مىنمایم، و هرکس از سنت من روى بگرداند، از (پیروان) من نیست».
[۱۱] روایت ترمذی با سند حسن. [۱۲] روایت مسلم. (۴/۲۰۸۷). [۱۳] متفق علیه. [۱۴] متفق علیه.
اسلام در میدان قانونگزارى و سیستم قانونى و در تحلیل و تحریم هم میانه است میان آیین یهودیت که در تحریم اسراف ورزیده که موارد ممنوع در شریعت آن فزونى و گستردگى یافتاند. برخى را اسراییل «یعقوب» بر خود تحریم نمود، و برخى را خداوند در مقابل سرکشى و حدود شکنى یهودیان به عنوان مجازات بر آنان حرام ساخت، چنانکه میفرماید:
﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ وَبِصَدِّهِمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرٗا١٦٠ وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ وَأَكۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ﴾ [النساء: ۱۶۰-۱۶۱].
«پس به سزاى ستمىکه از یهودیان سر زد و به سبب آنکه [مردم را] بسیار از راه خدا باز داشتند چیزهاى پاکیزهاى را که بر آنان حلال شده بود حرام گردانیدیم. و [به سبب] ربا گرفتنشان با آنکه از آن نهى شده بودند و به ناروا مال مردم خوردنشان و ما براى کافران آنان عذابى دردناک آماده کردهایم».
و میان آیین مسیحیت که در زمینه آزاد گذاشتن افراد و حلال نمودن کارها، راه اسراف رفته و مبالغه نموده است.
اسلام بر مسلمان چیزهاى را حرام و چیزهاى را حلال ساخته است، اما تعیین حلال و حرام را حق انسان قرار نداده است، بلکه آن را فقط به خداوند یگانه واگذار نموده است و بس.
همچنین اسلام فقط چیزهاى پلید و ناپاک و زیان آور را حرام ساخته و چیزهاى پاکیزه و سودمند را حلال ساخته است. بر همین اساس است که از جملۀ ویژگیها و صفات پیامبر اسلامج نزد اهل کتاب این بود:
﴿يَأۡمُرُهُمبِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡ﴾ [الأعراف: ۱۵۷].
«آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت باز مى دارد، و پاکیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاکها را بر آنان حرام مىسازد، و بند و زنجیر را از (دست و پا و گردن) ایشان باز مىکند (و از غل استعمار و بهرهکشى نجات شان مىدهد)».
شریعت اسلام، همچنان که در تمام امور خود میانهرو مىباشد، در زمینهء امور خانواده هم معتدل و میانهرو است. میانهرو میان کسانى که چند همسرى را بدون هر گونه قید و بصورت نامحدود، مقرر ساختهاند، و میان آنهایىکه حتى در صورت اقتضاى مصلحت و وجوب ناشى از اضطرار و ضرورت، آن را ممنوع و ناروا مىدانند.
اسلام چنین ازدواجی را مجاز شمرده است اما به شرط اینکه: مطمئن باشد که مىتواند میان زنانش به عدالت رفتار نماید، و اگر فردی در عدالت خود به هر علتى تردید داشته باشد و از این بترسد که نتواند عادلانه همسردارى کند، اکتفا به یک همسر بر او واجب است، همانگو نه که الله مىفرماید: ﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً﴾ [النساء: ۳]. «اگر مى ترسید که نتوانید میان زنان داد گرى را مراعات دارید، به یک زن اکتفا کنید».
در نظام اسلام فردگرایى و جامعهگرایى، به گونهاى دلکش و استسثنایى به هم پیوندمى خورند، آزادى فرد و مصلحت جامعه هماهنگ مىشوند، حقوق و وظایف تناسب مى یابند و دستاودها و ثمرات عادلانه توزیع مىگردند.
در جهان کنونى، کشمکش و ستیزگستردهاى میان دو اندیشه فرد گرایى و جامعه گرایى برپاست.
سرمایه دارى اندیشهاى است مبتنى بر تقدیس فرد، و اعطاى نقش محورى به او. این مکتب با اعطاى حقوق فراوان و نزدیک به مطلق، فرد را مىنوازد، و در سآیۀ آن فرد از آزادى مالکیت، آزادى بیان، آزادى رفتار، آزادى کامجویى و بهرهگیرى برخوردار است هرچند که این آزادیها به خود و دیگران هم ضرر برساند.
مادام که شخص از حق«آزادى فردى» استفاده مىکند، مىتواند از راه احتکار و نیرنگ بازى و ربا به کسب ثروت بپردازد، دارایى بدست آمده را در راههاى بیهوده و شرابخورى و بزهکارى به مصرف برساند و آن را از تهیدستان و نیازمندان دریغ بدارد، بدون اینکه کسى یا نهادى بروى قدرتى یا نظارتى داشته باشد؛ چرا که وى«آزاد» است.
اساس اندیشههاى کمونیستى و جامعه گرایانه- بویژه افراطیون آنها مانند مارکسیزم- تحدید حقوق و آزادیهاى فرد و کاهش ارزش وى، و افزودن بر تکالیف و وظایف فردى، و در مقابل، اصالت بخشى به جامعه مىباشد.
افراد، در این دیدگاه چیزى جز دندانههاى ریز چرخ خرد کنندهء جامعه نیستند، جامعه هم در حقیقت، حکومت، و حکومت هم حزب حاکم و یا ستاد مرکزى حزب بلکه دبیر کل حزب است و بس، و این یعنى دیکتاتورى و انحصار طلبى!!.
فرد جز در برخى کالاها و ابزارهاى منقول حق مالکیت ندارد، نه حق اعتراض و ابراز مخالفت دارد و نه حق مشارکت در امر سیاستگذارى براى ادارهء کشور و ملت خود، چناچه خود سرانه به انتقاد آشکار و یا پنهانى بپردازد، زندان، تبیعدگاه، و چوبههاى اعدام در انتظارش خواهد بود!.
اسلام نه به گروه اول متمایل شده و نه به گروه دوم، و نه به راست و نه به چب، در هیچکدام افراط و تفریط نورزیده است.
قانونگزار دین اسلام، همان آفریدگار انسانهاست، بنابراین امکان ندارد قوانین و نظامى که این آفریدگار طرح ریزى و ارایه مىکند، فطرت بشر را تعطیل و سرکوب نماید و یا در جهت مخالف آن قرار گیرد.
خداوند سبحان این بشر را از سرشتى مرکب و دوگانه آفریده است: در آن واحد هم فردگر است و هم جامعه گرا. بس فرد گرایى بخشى است اصیل از کیان و طبیعت وى، بر همین اساس، شخص، خویشتن دوست بوده و به اثبات و ابراز شخصیت خود تمایل دارد، و به خود گردانى کارهاى شخصىاش علاقمند است.
اما مشاهده مىکنیم که طبیعت مدنى و گرایش فطرى به سوى جامعه و همراهى دیگران نیز در شخصیت وى وجود دارد، از همین روست که حتى با برخوردارى از خوراک و آشامدینیهاى لذیذ و دلچسب، باز هم سلول انفرادى، در نظر افراد بشر مجازات سخت و طاقت فرسا به حساب مىآید.
نظام شایسته، تنها آن نظامى است که این هردو جنبه: فرد گرایى و جامعهگرایى را مد نظر داشته باشد و یکى را بر دیگر امتیاز و برترى نبخشد.
پس شگفت نیست که رهاورد اسلام- که روش زندگى فطرى است- نظامى است میانه رو و عادلانه، نه بر مبناى محوریت جامعه بر فرد ستم روا مى دارد، و نه بخاطر فرد، به حقوق جامعه لطمه وارد مىسازد.
فرد را نه با اعطاى حقوق فراوان و آزادى نامحدود، ناز پرورده مىسازد، و نه با تحمیل تکالیف فراوان و وظایف بیش از حد، او را تحت فشار و آزار قرار مىدهد.
بلکه فقط در حد توانایى وى برایش تکلیف تعیین مىکند بدون اینکه وى را در تنگنا و سختى قرار دهد، و حقوقى برایش مقرر مىسازد که با وظایف متناسب بوده، نیازمندیهایش را مرتفع ساخته، ارزش و آبرویش را پاس داشته و انسانیت وى را مصون بدارند.
***
الله متعال میفرماید: ﴿فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطۡغَوۡاْۚ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ١١٢﴾ [هود: ۱۱۲].
﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِيَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ١١٣ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ١١٤ وَٱصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١١٥﴾ [هود: ۱۱۳-۱۱۵].
«پس همان گونه که دستور یافتهاى ایستادگى کن و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند] و طغیان نکنید که او به آنچه انجام مىدهید بیناست، به کسانى که ستم کردهاند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما مىرسد و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود و سرانجام یارى نخواهید شد. و در دو طرف روز [اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را بر پا دار زیرا خوبیها بدیها را از میان مىبرد این براى پندگیرندگان پندى است. شکیبا باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمىگرداند».
وقال تعالی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠﴾ [فصلت: ۳۰].
«در حقیقت کسانى که گفتند پروردگار ما خداست سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مىآیند [و مىگویند] هان بیم مدارید و غمگین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید».
آیات کریمۀ فوق متضمن و در برگیرندۀ مجموعۀ از بزرگترین ارشادات و با ارزشترین مواعظ و نصایح ذات پروردگار است که پیروان دین اسلام در هر عصر و زمان، مخصوصا در عصر امروز که بازار فتنه و فساد در هرجا گرم میباشد به آن سخت نیاز و ضرورت بسیار مبرم دارند، زیرا در اثر آن فتنههای گیچ و گمراه کننده یکتعداد مردم ضعیف الایمان و کوتاه اندیش از دین حق و راه راست فاصله گرفته در گودال انواعی از بدبختی و گمراهی سقوط نمودهاند، اما الله متعال که کلید بازشدن دلهای مردم نزد او است، بفضل و مرحمت بی پایان خود قلبهای مؤمنین را که همه وقت به مواعظ و ارشادات الهی گوش فرا مینهند، ثابت و استوار نگه میدارد.
در راس ارشادات بسیار بزرگ و نصایح ارزشمندی که الله متعال پیامبر و مؤمنین را در آیات مبارکۀ فوق به آن امر و توصیه نموده است، ثبات و استقامت قرار دارد، طوریکه پیامبرش را مخاطب قرار داده، فرموده است: ﴿فَٱسۡتَقِمۡ كَمَآ أُمِرۡتَ﴾. «پس همانگونه که دستور یافتهاى ایستادگى کن».
اما در مورد اینکه معیار و میزان درست و صحیح استقامت چیست؟ از علمای سلف اعم از صحابه، تابعین و سایر امامان و پیشوایان دین اقوال مختلفی پیرامون تفسیر و توضیح مفهوم و معیارهای آن روایت شده است که همۀ آنها حق و درست میباشند. اما عمده و اساسیترین تفسیر و یا بزرگترین معیار استقامت که پیامبر ج و سایر مؤمنین بر آن مامور شدهاند همانا استقامت بر توحید و ایمان میباشد، طوریکه انسان بعد از اینکه (ربی الله) گفت، و به وحدانیت وی ایمان آورد دو باره بطرف کفر و شرک که مناقض ایمان و توحید است، بر نگردد.
پس اصل و اساس استقامت و معیار صحیح آن همانا استقامت بر توحید و ایمان، و دوری گزیدن از هر نوع شرک و طغیان میباشد.
و به عبارت دیگر میتوان گفت که: هستۀ اصلی استقامت و میزان صحیح و درست آن همانا استقامت قلب میباشد که مقر اصلی ایمان و توحید است؛ زیرا زمانیکه ایمان مبنی بر محبت، خوف، امید، توکل، انابت، شوق و رغبت در قلب انسان استقرار یابد، در نتیجۀ آن شوق و رغبت انسان به دنیا و متاع ناچیز و زودگذر آن روز بروز ضعیف گردیده و به آنچه نزد پروردگارش است رغبت و شوق بیشتر پیدا میکند، و در نتیجۀ آن انسان مؤمن در برابر نعمات و احسانات الهی شاکر، و بر مصایب و بلایا صابر، و به قضا و قدر الهی، اظهار رضایت مینماید.
پس با توجه به اهمیت قلب و نقش بارز آن در تحقق ثبات و استقامت هر انسان باید قلبش را همه وقت مورد ارزیابی و بررسی دقیق قرار داده، در مورد تمام خواطر و ارادههای که در قلبش پیدا میشود باید دقت نماید که از کجا نشأت نموده است؟ آیا آن خواطر و ارادهها از جملۀ مامورات و توصیههای الهی به شمار میرود که پیدا شدن آن در قلب انسان مؤمن واقعا از فضل و مرحمت خداوند به شمار میرود، و یا آن خواطر و ارادهها از جملۀ وساوس شیطانی به شمار میرود که شیطان به هدف هلاکت و گمراه نمودن انسان آن خواطر را در قلب وی وسوسه مینماید، مانند ارادۀ برتری جستن و چیرهشدن بر مردم توسط بدست آوردن منصب و ریاست، و یا ارادۀ نایلشدن به تقاضاهای غریزۀ شهوانی از هر راه و به هر وسیلۀ که ممکن باشد، طوریکه الله متعال انجام وخیم همچو افراد را که خواطر و ارادههای فاسد را در اذهان خویش میپرورانند، فرموده است:
﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ٨٣﴾ [القصص: ۸۳].
«آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مىدهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است».
از آیۀ مبارکۀ فوق معلوم میگردد که برخی مردم علو و برتری را، و برخی دیگر فساد را و برخی دیگر علو و فساد هردو را میجویند، و کسانیکه با کسب قدرت و منصب در تلاش بدستآوردن علو و برتری باشند، گر چند به فساد دست نزنند، اما باز هم از اهل صلاح و اهل آخرت به شمار نمیروند.
همچنان کسانیکه ارادۀ علو و برتری را نداشته باشند اما ارادۀ فساد و پیروی از شهوات و خواهشات را داشته باشند از اهل صلاح و اهل آخرت نیز به شمار نمیروند.
زمانیکه معیار صحیح و درست استقامت بر دین خدا، استقامت قلب بوده است پس هر انسان را میباید که در مورد قلبش دقت کند که آیا واقعا پروردگارش را دوست دارد و یا خیر؟ آیا تنها از او، نه از کسی دیگر توقع و امید را دارد و یا خیر؟ آیا واقعا از او نه از کسی دیگر ترس و بیم دارد و یا خیر؟ آیا هرنوع طاعت و عبادت را طبق فرمودهء او:
﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾ [غافر: ۶۵] تنها برای او خالص میگرداند یا خیر؟.
همچنان در مورد عکس و یا نقیض مشخصات قبلی دقت نماید که آیا ریا و خودنمایی در قلبش وجود دارد و یا خیر؟.
آیا برخی صفات مذموم و ناشایسته، مانند: حقد، حسد، بدبینی، بغض و عداوت، بخل وغیره که از موانع استقامت به شمار میرود در قلبش جای گرفته است و یا خیر؟
همچنان باید دقت نماید که آیا به دنیا رغبت بیشتر داشته، و در نتیجۀ آن نایل گردیدن به متاع، جاه و منصب دنیوی را از اهداف عمده اش قرار داده است و یا خیر؟
ناگفته نماند زمانیکه قلب انسان از نعمت بزرگ استقامت بر خوردار گردد پس سایر اعضاء و جوارح وی مانند زبان، گوش، چشم، دست و پای همه به سمت درست و راه راست حرکت میکنند. و از همینجا است که در یک حدیث صحیح آمده است که پیامبر ج فرمودند:
«لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ، وَلَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ» [۱۵]. «ایمان هیچ بندۀ درست شده نمیتواند تا اینکه قلبش درست نگردد، و قلب وی وقتی درست میگردد که زبانش درست باشد».
و همچنان فرمودند: «...أَلاَ وَإِنَّ فِي الجَسَدِ مُضْغَةً: إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الجَسَدُ كُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ كُلُّهُ، أَلاَ وَهِيَ القَلْبُ» [۱۶]. «آگاه باشید که در جسم انسان پارۀ از گوشت است که اگر درست شد تمام بدن انسان درست میگردد، و اگر فاسد شد پس تمام بدن نیز فاسد میگردد».
[۱۵] مسند احمد (۲۰/۳۴۳) با سند صحیح سلسله صحیحه شماره(۲۸۴۱). [۱۶] صحیح البخاری. (۱/۲۰).
با توجه به اهمیت استقامت و نقش آن در صلاح و بهبود افراد و جامعه، الله تعالی در برخی آیات به ثبات و استقامت امر فرموده، و در برخی آیات دیگر فضیلت و برتری اهل استقامت را بیان داشته است.
چنانچه الله تعالی در مورد فضیلت استقامت و اهل استقامت، فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠﴾ [فصلت: ۳۰].
«در حقیقت کسانىکه گفتند پروردگار ما خداست سپس ایستادگى کردند فرشتگان بر آنان فرود مىآیند [و مىگویند] هان بیم مدارید و غمگین مباشید و به بهشتىکه وعده یافته بودید شاد باشید».
و نیز فرموده است: ﴿وَأَلَّوِ ٱسۡتَقَٰمُواْ عَلَى ٱلطَّرِيقَةِ لَأَسۡقَيۡنَٰهُم مَّآءً غَدَقٗا١٦ لِّنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِۚ﴾ [الجن: ۱۶-۱۷].«و اگر [مردم] در راه درست پایدارى ورزند قطعا آب گوارایى بدیشان نوشانیم».
و در آیۀ دیگری به استقامت امر نموده، فرموده است: ﴿فَٱسۡتَقِيمُوٓاْ إِلَيۡهِ وَٱسۡتَغۡفِرُوهُ﴾ [فصلت: ۶]. «پس مستقیما به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید».
طوریکه ملاحظه میگردد الله تعالی در دو آیت اولی فضیلت و برتری اهل استقامت را بیان کرده است، و در آیۀ سوم خداوند متعال بعد از امر نمودن به استقامت خاطر نشان نموده است که در تعمیل این امر حتما از بندهها تقصیر و کوتاهی صورت میگیرد، پس یگانه وسیلۀ جبر آن آن تقصیر و کوتاهی همانا توبه و استغفار است.
علمای تفسیر میگویند: منظور از استقامت در آیات فوق همانا وسطیت و یا میانهروی است که در مابین افراط و تفریط قرار دارد.
پس استقامت بر مبنای تفسیر فوق ضد و یا نقیض طغیان و سرکشی است که معنای تجاوز نمودن از حد وسط را افاده میکند، و همچنان ضد و یا نقیض تفریط و یا تقصیر است که به ترک واجبات و فعل محرمات صدق میکند.
امام ماوردی در تفسیرآیۀ کریمه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ﴾ پنج قول را نقل نموده است که همه مؤید و مفسر یکدیگر میباشند:
۱- «ثم استقاموا علی أن الله ربهم وحده»، یعنی استقامت ورزیدند بر توحید و یکتا پرستی، و این تفسیر از ابوبکر صدیق س و مجاهد روایت شده است.
۲- «استقاموا علی طاعته و اداء فرائضه»، «یعنی استقامت و پایداری ورزیدند بر طاعت الهی و بجای آوردن فرایض و واجبات پروردگار، و این تفسیر از ابن عباس روایت شده است».
۳- «استقاموا علی إخلاص الدين والعمل إلی الـموت»، «یعنی آنانیکه استقامت ورزیدند بر اخلاص و عمل نمودن تا لحظۀ مرگ. و این از ابو العالیه وسدی روایت شده است».
۴- «ثم استقاموا في أفعالهم کما استقاموا فی أقوالهم»، «یعنی همان طوریکه در گفتار ادعای پایداری و استقامت را میکنند در افعال و کردار نیز ثابت و استوار بمانند».
۵- «ثم استقاموا سرا کما استقاموا جهرا»، «یعنی همان طوریکه در حالت جهر و نزد مردم ادعای پیمودن راه راست را مینمایند، در حالت سری و خفیه نیز چنان باشند».
امام ماوردی بعد از ذکر نمودن اقوال و روایات قبلی در تفسیر استقامت یک تفسیر ششم را نیز علاوه کرده میگوید:
۶- مفهوم استقامت بر این نیز صدق میکند که انسان فعل طاعات و ترک معاصی و گناهان را یکسان رعایت نماید؛ زیرا مکلفیت شرعی همان طوریکه فعل طاعات را در بر میگیرد که انسان را به داشتن رغبت و ادار میسازد، همچنان ترک معاصی و گناهان را نیز شامل میشود که انسان را به داشتن ترس و رهبت و ادار میسازد.
اکنون با توجه به اقوال علما پیرامون تفسیر استقامت میتوان یک تعریف نسبتاً جامعی را برای استقامت ارائه کرد، و آن تعریف جامع این است که ثبات و استقامت بر دین عبارت است از: پیمودن راه راست که منظور از آن همانا دین برگزیدۀ الهی است بدون اندکترین انحراف و کجروی و یا تفریط و کوتاهیکه راه تحقق عملی آن همانا «انجامدادن تمام طاعات ظاهری و باطنی، اجتناب و دوری جستن از تمام منهیات ظاهری و باطنی» میباشد [۱۷].
[۱۷] جامع العلوم والحکم ص: ۱۹۳.
در مورد اهمیت استقامت و توصیه بر آن روایات متعددی نیز وجود دارد که پیامبرج هموراه مسلمانان را بر آن تاکید مینمودند، طوریکه در صحیح مسلم از سفیان بن عبد الله روایت شده است که میگوید: «قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، قُلْ لِي فِي الْإِسْلَامِ قَوْلًا لَا أَسْأَلُ عَنْهُ أَحَدًا بَعْدَكَ - وَفِي حَدِيثِ أَبِي أُسَامَةَ غَيْرَكَ - قَالَ: قُلْ: آمَنْتُ بِاللهِ، فَاسْتَقِمْ» [۱۸]. «من از پیامبر ج تقاضا نموده گفتم که در ارتباط اسلام به من طوری توصیه نمائید که دیگر به سوالکردن از کسی دیگر نیاز پیدا نکنم؟ پیامبر ج صدر جواب این سوال من فرمودند: «قل آمنت بالله، ثم استقم» یعنی: بگو که من به الله واحد ایمان آوردهام، و سپس بر آن ثابت و استوار بمان».
از این حدیث معلوم میشود که استقامت یک درجۀ بسیار بلندی است که بر کمال ایمان و همت بسیار عالی صاحب آن دلالت میکند.
در یک حدیث دیگر آمده است که رسول الله ج فرمودند: «اسْتَقِيمُوا، وَلَنْ تُحْصُوا، وَاعْلَمُوا أَنَّ خَيْرَ أَعْمَالِكُمُ الصَّلَاةَ، وَلَا يُحَافِظُ عَلَى الْوُضُوءِ إِلَّا مُؤْمِنٌ» [۱۹]. «بر راه راست و درست ثابت و پایدار بمانید و بدانید که بهترین اعمال شما نماز است، و بر وضوء محافظت نمیورزد مگر مؤمن».
همچنان از ابوهریره س روایت شده است که پیامبر ج فرمودند: «سَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَأَبْشِرُوا، فَإِنَّهُ لَنْ يُدْخِلَ الْجَنَّةَ أَحَدًا عَمَلُهُ» قَالُوا: وَلَا أَنْتَ؟ يَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: «وَلَا أَنَا، إِلَّا أَنْ يَتَغَمَّدَنِيَ اللهُ مِنْهُ بِرَحْمَةٍ...» [۲۰]. «اعتدال و میانهروی را اختیار کنید و بر آن استوار و ثابت قدم بمانید و بدانید که تنها عمل سبب نجات هیچ یکی از شما شده نمیتواند. صحابه گفتند: آیا عمل سبب نجات شما نیز شده نمیتواند؟ پیامبر ج فرمودند: بلی، سبب نجات من نیز شده نمیتواند مگر اینکه الله تعالی بوسیلۀ رحمت و مهربانی خاص خود مرا نوازش دهد».
از این حدیث فواید ذیل استنباط میگردد:
• دائره و ساحۀ فضل و رحمت خداوند بر بندگانش از ساحۀ اعمال ایشان وسیعتر و فراخ تر است.
• وسیلۀ عمدۀ نایل شدن به خیر و خوبی همانا ثبات و استقامت بر راه راست و اختیار نمودن اعتدال و میانهروی است.
• نباید انسان بر اعمال نیکش متکی و یا مغرور گردد، زیرا در نتیجۀ آن تنها بر امید و رجا متکی گردیده و جنبۀ خوف را از دست میدهد، و انجام اتکا بر رجا و امید محض بدون داشتن خوف جز هلاکت چیز دیگری نیست.
• اعمال نیک، انسان را به بهشت نمیبرد، زیرا بهشتیان بهشت و جنت را به ارث میبرند، البته تفاوت در درجات و مراتب جنت بر اساس تفاوت در اعمال میباشد.
***[۱۸] صحیح مسلم (۱ / ۶۵) رقم (۳۸). [۱۹] سنن ابن ماجه (۱ / ۱۰۱، ۱۰۲) با سند صحیح. [۲۰] صحیح مسلم (۴ / ۲۱۷۱) رقم (۲۸۱۸).
توحید مصدر«وحّد الشيءيوحّده»تنها کردن، و یکتا قراردادن و نفىکردن تعدد از چیزى.
وَحَّدالله توحیداً: یعنى خدا را یکتا دانست و به یگانگى خداوند متعال معتقد شد.
پرستش خداى یگانه، و اعتقاد به وحدانیت خداى متعال را توحید گفته مىشود.
مفهوم شرعى توحید عبارت است از: عقیده داشتن بر اینکه الله تعالى در ذات و صفات ربوبیت، و الوهیت و سایر اسما و صفات خود یگانه بوده، هیچ شریک و همتائى ندارد [۲۱].
[۲۱] ۲۰۰ سوال وجواب در عقیده.
توحید به سه قسم تقسیم میشود:
۱- توحید ربوبیت یا توحید افعال.
۲- توحید الوهیت یا توحید عبادت.
۳- توحید اسما و صفات.
کلمۀ ربوبیت با الحاق«یا» و «تاى» مصدرى از لفظ «رب» گرفته شده که این کلمه از نظر استعمال لغوى به چندین معانى از جمله مفاهیم ذیل اطلاق میگردد:
مربی (تربیه و پروش کننده)، مالک (صاحب ملک)، سید (آقا، بادار)، مصلح (اصلاحگر) و معبود (قابل پرستش).
اعتقاد بر اینکه خداوند بزرگ در تمام کارهائیکه مخصوص او تعالى است مانند: آفرینش و پدید آوردن موجودات، رزق و روزی دادن به مخلوقات، تدبیر و تصرف در امور کاینات و... هیچ گونه شریک و انبازى ندارد.
و عقیده داشتن بر اینکه: تنها او است که زنده میکند و مىمیراند، نفع و ضرر میرساند، و زمام همۀ امور بدست او است، و او بر همه چیز قادر و توانا است؛ لذا تمام صفات ربوبیت به او تخصیص یافته، و هیچ همتایى در این صفات ندارد [۲۲].
آیا اعتقاد به توحید ربوبیت در حصول اسلام بسنده است؟
قابل یاد آورى است که اقرار و عقیده به توحید ربوبیت بدون اعتقاد به توحید الوهیت در حصول اسلام براى انسان بسنده نیست، بلکه علاوه بر آن به توحید الوهیت نیز باید عقیده نمود، زیرا مشرکان عصر نبوت به این نوع توحید «ربوبیت خداوند» اقرار داشتند چنانکه ارشاد خداوند متعال است:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٢٥﴾ [لقمان: ۲۵].
«اگر از آنان «مشرکان» بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: الله».
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡيَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِ مَوۡتِهَا لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٦٣﴾ [العنکبوت: ۶۳].
«هرگاه از آنان بپرسى: چه کسى از آسمان آب بارانیده، و زمین را بعد از مردنش زنده گردانیده است؟ خواهند گفت: الله».
﴿قُلۡ مَن يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن يَمۡلِكُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن يُخۡرِجُ ٱلۡحَيَّ مِنَ ٱلۡمَيِّتِ وَيُخۡرِجُ ٱلۡمَيِّتَ مِنَ ٱلۡحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَيَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١﴾ [یونس: ۳۱].
«بگو: چه کسى از آسمان به زمین روزى مىرساند؟ یا چه کسى بر گوش و چشمها توانا است؟ یا چه کسى زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون مى آورد؟ یا جه کسى امور جهان و جهانیان را میگرداند؟ خواهند گفت: آن خدا است».
از آیات فوق بخوبى استفاده میشود که مشرکان اعتراف داشتند که: آفریدگار آسمان و زمین، روزى رسان، گردانندۀ امور تمام جهان هستی و اختیارمند حیات و مرگ تنها الله تعالى است.
بلکه مشرکان گاهى عبادت خدا را هم بجا مى آوردند: حج، صدقه، نذر، دعا و دیگر عبادت را به شیوهء خود انجام میدادند.
ولى با این اعتراف و عمل، آنها مسلمان نبودند، در صف و زمرهء مسلمانان به شمار نمیرفتند، قرآن آنها را مشرک خواند، قانون اسلام بر آنها جارى نه شد، جان، مال، عزت و ناموس آنها مصون نگردید.
این همه بخاطر آنستکه آنها گر چند به توحید ربوبیت اعتراف داشتند، ولى به توحید الوهیت که اساس دین را تشکیل میدهد ایمان نداشتند، و در عبادت مخلوق را شریک خدا میدانستند.
[۲۲] همان مأخذ.
توحید الوهیت را توحید عبادت نیز نامیده میشود، و آن عبارت است از:
تنها شمردن خداوند در عبادت، و عقیدهکردن بر اینکه: تمام انواع عبادت مانند: دعا، نماز، نذر، قربانى، بیم، امید، یارى خواستن، توکل و... حق خالص خداوند بوده، و هیچ یکى در این امور نه بیامبر آن بزرگ، و نه فرشتگان مقرب، و نه بندگان نیک با خدا شریک نیستند.
و آیات زیر این نوع توحید را بازگو میکند:
﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾.««تنها ترا مى پرستیم، و تنها از تو یارى مىجوییم».
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾ [النساء: ۳۶]. «خدا را به یگانگى بپرستید، و هیچ چیز را با او در عبادت شریک نگردانید».
توحید الوهیت از اهمیت ویژهاى برخوردار است، اول و آخر، ظاهر و باطن دین را تشکیل مىدهد، و این عقیده ایست که خداوند کتابها و پیامبرانش را غرض ابلاغ آن فرستاده، و آن را به اولین و آخرین سفارش داده، و این از مهمترین اصولى است که پیامبر آن باید او را تعقیب کنند، و نخستین موضوع پیامشان را تشکیل مىدهد، و این همان رسالتى است که با تغییر زمان و مکان، افراد، گروها و ملتها هیچ گونه تغییر و دگرگونى پیدا نمىکند. و اهمیت آن با بیان مطالب زیر روشن مىگردد:
الف- توحید الوهیت موضوع اساسى و محتواى دعوت پیامبر آن را تشکیل مىدهد:
سرخط دعوت پیامبر آن، و از مهمترین مادهء تعلیمات آنها دعوت به عبادت خالصانهء خداوند بوده، و تمام انبیا اساس دعوت شان را بر آن نهادهاند، و غرض ابلاغ یکتا پرستى از طرف الله رسالت یافتهاند، پیامبر اسلام ج نیز باتعبیرات مختلفى در همۀ عمر خود از داعیان به سوى آن بود، خداوند متعال میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ﴾ [النحل: ۳۶].
«مابه میان هر ملتى پیغمبرى فرستادیم که محتواى دعوت همۀشان این بود: خدا را بپرستید، و از عبادت غیر او بپرهیزید».
و نیز میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾ [الأنبیاء: ۲۵].
«ما پیش از تو هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه به او وحى کردیم که هیچ معبودى جز من نیست، پس فقط مرا پرستش کنید».
چنانکه مى بینیم پیامبر آن جلیل القدر چون نوح، هود، صالح و شعیب به امتهاى خود دعوتشان را با این کلمات آغاز نمودند:
﴿يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُ﴾ [الأعراف: ۸۵].
«اى قوم من! تنها خدا را بپرستید، چون هیچ ذات شایستۀ عبادت جز او وجود ندارد».
و در حدیث صحیح که امام بخارى نقل کرده پیامبر اسلام ج براى معاذ فرمود: «إِنَّكَ تَقْدَمُ عَلَى قَوْمٍ أَهْلِ كِتَابٍ، فَلْيَكُنْ أَوَّلَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ عِبَادَةُ اللَّهِ...». صحیح البخاری. (۲/۱۱۹). (رقم: ۱۴۵۸). «تو نزد گروهى از اهل کتاب خواهد رفتى، پس باید نخستین چیزیکه مردم را بدان فرا مىخوانى این باشد: هیچ کسی و هیچ چیزى سزاوار پرستش جز الله وجود ندارد».
و طبق روایت دیگر: «تا اینکه خداوند را به یگانگى پرستش نمایند».
ب- توحید الوهیت هدف خلقت انسان و جن است:
هدف از آفرینش جن و انسانها و آمدن شان به این جهان همین توحید بوده و براى این اصل بزرگ تمام مخلوقات آفریده شده است، ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: ۵۶]. «من جن و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند».
ج- توحید الوهیت نخستین و آخرین فریضهایست که انسان نسبت بدان مکلفیت دارد [۲۳].
نخستین مکلفیت انسان اقرار به توحید است، بنابرین شخصى به این نوع توحید اعتراف نماید، و در عبادت خدا هیچ کس را شریک نسازد، او در سلک مسلمانان وارد مىشود، و احکام اسلام بر آن جارى مىگردد. پیامبر اسلام ج در این زمینه مىفرماید:
«أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ...» [۲۴]. «من مامور هستم بر اینکه: با مردمان بجنگم تا زمانیکه به یگانگى خداوند، و به رسالت و پیامبرى من اقرار نمایند».
و همچنین آخرین مکلفیت انسان که باید قبل از وفات به آن ایمان و اعتقاد داشته باشد، همین کلمۀ توحید است. اگر شخصى از دنیا با این کلمه برود، او از دنیا مسلمان رفته مستحق جنت مىشود.
در روایتیکه امام احمد، ابو داود، حاکم و ابن حبان با سند حسن از پیامبر ج نقل کردهاند، چنین میخوانیم:
«...مَنْ كَانَ آخِرُ كَلِمَتِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عِنْدَ الْمَوْتِ دَخَلَ الْجَنَّةَ يَوْمًا مِنَ الدَّهْرِ وإن أصابه قبل ذلك ما أصابه» [۲۵]. «شخصیکه خاتمۀ او با کلمۀ توحید باشد، روزى از روزها وارد بهشت خواهد شد، گر چند گاهى آسیبى به او برسد».
[۲۳] شرح عقییدة الطحاویه. [۲۴] متفق علیه. [۲۵] شرح عقییدة الطحاویه.
توحید اسما و صفات یکى از اقسام سه گانۀ توحید، مقام و جایگاه بزرگى در دین دارد، زیرا شناخت و عبادت الله تعالى بطور شایسته، و بگونهء بایسته بدون شناخت اسما و صفات آن امکان ندارد. الله متعال در این زمینه میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا...﴾ [الأعراف: ۱۸۰].
«خداوند داراى زیباترین نامها است که به بهترین معانى و کاملترین صفات دلالت دارد، پس به هنگام ستایش یزدان، و درخواست حاجت خویش از خالق سبحان او را بدان نامها فریاد دارید، و بخوانید».
توحید اسما و صفات عبارت از: ایمان داشتن به تمام اسما و صفات الله تعالى است طوریکه الله متعال خود را در قرآن به آن ستوده، و بگو نهایکه پیامبرش او را بدان وصف کرده، و در عین حال خداوند را از شباهت به مخلوق پاک دانسته، و هیچ نوع تأویل را در آن روا نداشته، و از بیان کیفیت و چگونگى آن اجتناب کرده شود.
الحمد لله، والصلاة والسلام علی رسول الله، وعلی آله وصحبه ومن والاه وبعد:
قال الله تعالی: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢﴾ [الأنفال: ۲].
«مؤمنان تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهایشان هراسان میگردد «یعنی در انجام نیکیها و خوبیها بیشتر میکوشند» و هنگامیکه آیات او بر آنان خوانده میشود بر ایمان شان میافزاید و بر پروردگار خود توکل میکنند».
از جملۀ اصول و معتقدات اهل سنت و الجماعت که در رأس آنها صحابه و تابعین و تبع تابعین قرار دارند این است که ایمان در اثر ازدیاد طاعات و عبادات زیاد و در اثر ارتکاب معاصی و گناهان کم و یا ضعیف میگردد.
اینکه در درس و یا خطبۀ امروز میخواهم روی برخی اسباب و عوامل زیادت و نقصان نکات چندی را ارائه نمایم.
اموریکه سبب ازدیاد و یا زیادت ایمان میگردد:
۱- شناخت درست الله متعال به وسیلۀ عقیده و باورداشتن به انواع سهگانۀ توحید «ربوبیت، الوهیت اسماء و صفات» و تحقق بخشیدن به مفاهیم آنها در اعتقادیات و یا مسایل اعتقادی، و تمام اقوال و اعمال.
و در این شکی نیست که هر انسان به هر اندازۀ که مفاهیم و یا حقایق انواع سه گانۀ توحید را بهتر درک و کسب نماید به همان اندازه ایمانش بیشتر و قویتر میگردد.
۲- انجامدادن فرایض و نوافل به شکل دائمی، و به وجه احسن و خوب، با داشتن رغبت در افزایش آن.
۳- اجتناب و پرهیز نمودن از معاصی و گناهان بخاطر نزدیکشدن به پروردگار و کسب رضایت و خوشنودی وی.
۴- دقت و تأمل در آیات و احکام تشریعی الله تعالی که از آن جمله کسب علم است و همچنان دقت و تأمل در آیات کونی خداوند که سبب حاصلشدن علم وعمل و نرمشدن دل میگردد.
۵- توجه بیشتر به سرای آخرت و شتافتن به طرف آن، و بیرغبت بودن در مورد دنیا، و همچنان اعراض و روی گردانیدن از لذایذ زودگذر دنیا به امید نایل شدن به آن نعمتهای که خداوند در آخرت برای بندگان نیک و صالح خود مهیا و آماده ساخته است.
۶- التزام و پای بندی به سنت و عملنمودن مطابق آن در ساحات علم، عمل و دعوت، مخصوصا در وقت قلت معاون و همکار.
۷- دوام استدعای ثبات و استقامت بر دین و راه راست، و استدعا نمودن هدایت و عمل نیک و قبولیت آن، مخصوصا در اوقات و ساعات فاضله.
۸- تفکر و اندیشیدن در مورد قیامت، مرگ، زندگی بعد از مرگ، و تفکر در مورد اینکه انسان حتما جام و شربت تلخ مرگ را میچشد، و بعد از مرگ با پروردگارش روبرو میشود.
۹- تفکر در مورد انجام نیک پرهیزگاران، و انجام بد گنهگاران.
۱۰- بر شمردن علایم و نشانههای قیامت که به قرب و نزدیکشدن قیامت دلالت میکند.
۱۱- تلاوت قرآن کریم با تدبر و تفکر، و تأمل نمودن در آیات وعد و وعید، و تأمل در انجام و عواقب ابرار و فجار.
۱۲- حاضرشدن در حلقات درسها، و مجالس ایمانی.
۱۳- شنیدن حرفها و توصیههای علمای نیک و حق پرست.
۱۴- مطالعه و خواندن کتابهای مفید که در راس آنها تفاسیر معتمد، و احادیث صحیح قرار دارد.
۱۵- اختیار نمودن همنشین و یا رفیق صالح و پارسا، رفتن به زیارت قبور به طریقۀ شرعی و سنت.
شکی نیست که از مهمترین اسباب نقصان و یا ضعیفشدن ایمان همانا عدم اندیشیدن و یا عملنکردن، و یا توجه و اعتنا نداشتن به اموری است که سبب زیادت ایمان میگردد. پس طوریکه محافظت و یا پای بند ماندن به آن امور سبب زیادت ایمان میگردد، همچنان عدم اعتنا و توجه به آنها سبب نقصان ایمان انسان نیز میگردد، که از آن جمله میتوان چند سبب را بطور نمونه بر شمرد.
۱- جهل، و یا علم نداشتن به امور و احکام دینی، و علوم شرعی.
۲- جهل به اسما و صفات خداوندی.
۳- عدم تفکر در آیات الهی.
۴- غفلت، اعراض و رویگرداندن از پذیرفتن حق، نسیان و فراموشی.
۵- ارتکاب و یا انجامدادن معاصی و گناهان، چنانچه پیامبر ج فرموده است: «لاَ يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَهُوَ مُؤْمِنٌ» [۲۶].
۶- اطاعت و پیروی نمودن از نفس امارة بالسوء.
۷- غرق بودن در دنیا و لذایذ زودگذر آن.
۸- نشستن و یا اشتراک ورزیدن در مجالس لغو و باطل، و همنشینی با رفقای سوء.
۹- پیروی نمودن از وساوس شیطانی.
۱- [۲۶] متفق علیه.
طوریکه وضوء، نماز، حج، روزه و سایر عبادات نواقض و مفسداتی دارند که در اثر آن نواقض و یا مفسدات، عبادت مورد نظر فاسد و یا باطل میگردد، همچنان کلمۀ (توحید و شهادت) که اساس و ریشۀ اصلی تمام عبادات به شمار میرود، نواقض و مفسداتی دارد که سبب از بین رفتن اثر و تأثیر آن در دنیا و آخرت میگردد.
پس همان طوریکه برای هر مسلمان هوشیار و بادرک دانستن معنا، مفهوم و شرطهای کلمۀ توحید و شهادت «لا اله الا الله محمد رسول الله» حتمی و ضروری است، همچنان دانستن مفسدات، نواقض و شکنندههای آن نیز حتمی و ضروری میباشد؛ چرا ما میبینیم که الله تعالی در قرآن کریم طوریکه راه و مسیر نهایی مؤمنین را معرفی و مشخص نموده است، همچنان راه و مسیر نهایی کفار، مشرکین و مجرمین را نیز معرفی نموده است، چنانچه الله متعال در سورۀ انعام در این مورد، فرموده است:
﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓيَٰتِ وَلِتَسۡتَبِينَ سَبِيلُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ٥٥﴾ [الأنعام: ۵۵].
«و اینگونه آیات [خود] را به روشنى بیان مىکنیم تا راه و رسم گناهکاران (از راه درست مومنان) روشن شود».
بر مبنای آیۀ مبارکۀ فوق کسیکه راه و مسیر خطرناک مجرمین و گنهگاران را نداند، خطر این وجود دارد که آگاهانه و یا نا آگاهانه راه و رسم نادرست ایشان را تعقیب نموده، مانند آنها در گودال هلاکت و بدبختی سقوط نماید.
و بر همین اساس الله تعالی در قرآن کریم، و پیامبر گرامی اسلام ج در سنت مطهر خود از اسباب و عوامل ارتداد، و سایر انواع شرک و کفر که با توحید و یکتاپرستی منافات دارد هر مؤمن و مسلمان را بر حذر داشتهاند.
همچنان علما و فقهای مشهور و معتبر اسلام در ارتباط با موضوع مرتد و ارتداد کلمات، اقوال و اعمالی را ذکر و معرفی نمودهاند که گفتن آن کلمات و یا انجامدادن آن اعمال و افعال، سبب ارتداد و یا خروج از دین مقدس اسلام میگردد.
نواقض و شکنندههای عمدۀ کلمۀ توحید عبارتاند از:
۱- مرتکبشدن شرک در عبادت و بندگی الله تعالی و یا انجامدادن کار و عمل شرکی که به هیچ صورت قابل بخشش نمیباشد.
طوریکه الله تعالی در سورۀ نساء در این مورد، فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨﴾ [النساء: ۴۸]. «مسلما الله این را که به او شرک ورزیده شود نمىبخشاید و غیر از آن را براى هر که بخواهد مىبخشاید و هر کس به الله شرک ورزد به یقین گناهى بزرگ بربافته است».
و نیز در مورد اینکه مصیر حتمی و نهایی مشرک همانا آتش دوزخ است، فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾ [المائدة: ۷۲]. «هر کس به الله شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است، و براى ستمکاران یاورانى نیست».
شرک انواع و اشکال مختلفی دارد که عمدهترین آنها عبارتاند از: فریاد نمودن غیر الله، کمک و مدد خواستن از غیر الله متعال در ساحات و یا مواردیکه انسان در عالم اسباب از عهدۀ آن بر آمده نمیتواند، غیر از الله متعال اشیا و اشخاص دیگری را فریادرس، مشکل کشا، حاجت روا، بلا گردان دانستن، همچنان نذر نمودن چیزی و ذبح نمودن حیوانی بنام غیر الله را.
در مورد اینکه مشکل کشا تنها الله متعال است این آیۀ کریمه صراحت دارد که الله متعال فرموده است: ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ و آن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧﴾ [یونس: ۱۰۷]. «و اگر خدا به تو زیانى برساند آن را برطرفکنندهاى جز او نیست و اگر براى تو خیرى بخواهد بخشش او را، ردکنندهاى نیست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مىرساند و او آمرزنده مهربان است».
و در مورد اینکه حاجت روا تنها الله متعال است این آیۀ سورۀ نمل صراحت دارد که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢﴾ [النمل: ۶۲]. «یا [کیست] آن کس که درمانده را چون وى را بخواند اجابت مىکند و گرفتارى را برطرف مىگرداند و شما را جانشینان این زمین قرار مىدهد آیا معبودى با خداست چه کم پند مىپذیرید».
۲- اعتقاد و باور نمودن به موجودیت و سایط و میانجیهای در ما بین خداوند و بندگان او، و عبادتکردن آنها و یا فریاد نمودن ایشان در هنگام بروز حوادث و مشکلات طوریکه مشرکین دوران جاهلیت و صدر اسلام چنین عقیدۀ را در مورد بتان، بزرگان و بندههای نیک الله داشتند. الله تعالی این عمل مشرکین را مذمت نموده، فرموده است:
﴿وَيَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡ وَيَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا يَعۡلَمُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ١٨﴾ [یونس: ۱۸] ..
«و به جاى الله چیزهایى را مىپرستند که نه به آنان زیان مىرساند و نه به آنان سود مىدهد و مىگویند اینها نزد الله شفاعتگران ما هستند بگو آیا الله را به چیزى که در آسمانها و در زمین نمىداند آگاه مىگردانید او پاک و برتر است از آنچه [با وى] شریک مىسازند».
۳- تکفیر ننمودن و یا کافر ندانستن مشرکین، و یا تصحیح و تأیید نمودن دین و مذهب و روشهای مشرکانۀ آنها.
۴- داشتن این اعتقاد و باور که طریقه و روش غیر پیامبر ج از روش و طریقۀ پیامبر ج بهتر و خوبتر است، ما نند کسانیکه حکم و فیصلۀ طواغیت و حاکمان را بر حکم و فیصلۀ پیامبر ج ترجیح میدهند، و یا قوانین، دساتیر و مقررات وضعی و خودساختۀ بشر را بر قوانین و نظام عدل الهی و شریعت اسلامی ترجیح میدهند، و یا با آن مساوی و برابر میدانند، و یا با وصف اعتقاد داشتن بر بهتری و برتری قانون و شریعت اسلامی در حل و فصل منازعات و مخاصمات خود، قوانین وضعی بشر را ترجیح میدهند، و یا اینکه قوانین و مقررات شریعت اسلامی مانند حدود و قصاص و... را در عصر امروزی نه تنها قابل تطبیق و صلاحیت ندانسته، بلکه آن را سبب تخلف و عقب ماندگی، انحطاط و ضعف مسلمانان تلقی میکنند، و یا اینکه قوانین اسلامی را تنها در چوکات عبادات منحصر دانسته چنین میپندارند که این قوانین و مقررات تنها رابطه و علاقۀ فرد را با خداوند تنظیم میکند و بس، و در سایر امور زندگی، معاملات و امور مدنی و خانوادگی، و یا مسایل قانونی و حقوقی و جزایی شریعت اسلامی حق هیچگونه مداخله را ندارد، چنانچه در نتیجۀ داشتن این باورها در مسایل و یا ساحات فوق، قوانین وضعی بشر را دستور خود قرار میدهند.
خلاصه همۀ اینگونه باورها شکی نیست که سبب حلال شمردن حرام میگردد، و مسلما کسیکه حلال را حرام، و یا اشیای حرام مانند: زنا، شراب، سود گرفتن و حکم به غیر ما انزل الله را حلال بداند، به اتفاق تمام علما کافر میگردد.
۵- عدم رضایت از دین و یا سنت پیامبر ج ولو در ظاهر به آن عمل هم نماید، چنانچه الله متعال در این مورد فرموده است:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٩﴾ [محمد: ۹].
«این بدان سبب است که آنان آنچه را الله نازل کرده است خوش نداشتند و [الله نیز] کارهایشان را باطل کرد».
۶- استهزاء و تمسخرنمودن به حکمی از احکام دین مقدس اسلام، و یا به ثواب و عقاب مربوط به یکی از اعمال دینی و شرعی، زیرا الله متعال اینگونه عمل را کفر معرفی نموده فرموده است: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ إِن نَّعۡفُ عَن طَآئِفَةٖ مِّنكُمۡ نُعَذِّبۡ طَآئِفَةَۢ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ مُجۡرِمِينَ٦٦﴾ [التوبة: ۶۵-۶۶]. «و اگر از ایشان بپرسى مسلما خواهند گفت ما فقط شوخى و بازى مىکردیم بگو آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند مىکردید. عذر نیاورید شما بعد از ایمانتان کافر شدهاید اگر از گروهى از شما درگذریم گروهى [دیگر] را عذاب خواهیم کرد چرا که آنان تبهکار بودند».
۷- سحر، و متوسلشدن به اعمال سحر و جادوگری، و همچنان صرف و عطف (یعنی جلبنمودن محبت همسر به شوهر، و یا تلاش برای ایجاد دشمنی بین زن و شوهر توسط تعویذ و جادو) که از جملۀ سحر بشمار میرود.
پس کسیکه عمل سحر و جادو را انجام دهد، و یا از سحر و جادو راضی و خوشنود گردد کافر میشود، طوریکه الله متعال در این مورد فرموده است: ﴿وَلَٰكِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَكَيۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡ﴾ [البقرة: ۱۰۲]. «و سلیمان کفر نورزید لیکن آن شیطان [صفت]ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مىآموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروى کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمىکردند مگر آنکه [قبلا به او] مىگفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى».
۸- همکاری نمودن با کفار و مشرکین بر علیه مسلمانان، طوریکه الله متعال مسلمانان را از این عمل منع نموده، فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١﴾ [المائدة: ۵۱]. «اى کسانىکه ایمان آوردهاید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمىنماید».
۹- ادعای این امر که خروج و یا فاصله گرفتن از شریعت نبوی و ترک برخی مقررات دینی و شرعی برای بعضی مردم جو از دارد، و شکی نیست اینگونه تصور و برداشت کفر است طوریکه الله متعال فرموده است: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾ [آل عمران: ۸۵] . «و هر که جز اسلام دینى [دیگر] جوید هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است».
۱۰- اعراض نمودن از دین الله بگونۀ که نه آن را بیاموزد، و نه به آن عمل کند، طوریکه الله متعال میفرماید: ﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِۦ ثُمَّ أَعۡرَضَ عَنۡهَآۚ إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُنتَقِمُونَ٢٢﴾ [السجدة: ۲۲]. «چه کسی ستمگارتر از آن کسی است که به آیات پروردگارش پند داده شود و او از آنها روی بگرداند. مسلما ما از مجرمین و گنهکاران انتقام گیرنده هستیم».
این بود امور دهگانۀ که علمای عقاید در تالیفات خویش هر یکی از آنها را ناقض و شکنندۀ توحید و اسلام قرار دادند، و کسیکه مرتکب یکی از این نواقض گردد، دینش باطل و ایمانش از بین میرود، و نظر به تصریحات علما شوخی و جدیت هر دو در ارتکاب این نواقض حکم یکسان را دارد، مگر اینکه کسی بر اساس ترس و خوف و یا در اثر فشار و یا اکراه مرتکب یکی از این نواقض گردد.
***
شرک اسمى است از«شرِک» و «اشرک» گرفته شده به معنى: سهم و بهره، و «اشراک بالله» به معنى کسى را شریک خدا قرار دادن.
شرک در قرآن مجید معمولاً به معنى: همتا قرار دادن براى خداوند، و قبول شبیه و شریکى براى او آمده است.
شرک از دیدگاه شریعت عبارت است از: همتا قرار دادن براى الله در اموریکه از خواص او تعالى است، و یا در انجام عبادت چیزى غیر خدا در نظر گرفته شود.
شرک ظلمت و تاریکى است که در وجود آن هیچ گونه امید نجات نیست، و تمام حرکات انحرافى و ضد الهى از آن سر چشمه میگیرد، همانگونه که توحید اساس تمام حرکتهاى سالم و سازنده است، بنابر این محور اصلى فعالیتهاى پیامبر ج و سایر پیامبران †. موضوع توحید و مبارزه با شرک بوده است.
مهمترین اضرار و پیامدهاى شرک در نقاط زیر خلاصه میگردد:
شرک گناهیست غیر قابل عفو و بخشش، و هیچ گناهى بالاتر از آن متصور نیست، قرآن با صراحت اعلام میدارد:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾ [النساء: ۴۸].
«خداوند هرگز گناه شرک را نمىبخشد، ولى پایینتر از آن را براى هر کس که بخواهد، و صلاح بداند، مى بخشد».
خداوند با تعبیر تکان دهندهاى از لقمان حکیم حکایت نموده فرموده است:
﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ يَعِظُهُۥ يَٰبُنَيَّ لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ١٣﴾ [لقمان: ۱۳].
«لقمان فرزند خود را پند و اندرز داده فرمود: پسرم! هیچ کسى و هیچ چیزى را همتاى خدا قرار مده که واقعا شرک ستم بزرگى است».
امام بخارى در مورد شرک از عبد الله بن مسعود نقل کرده که او میگوید: «سَأَلْتُ النَّبِيَّ ج: أَيُّ الذَّنْبِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَكَ...». «عبد الله پسر مسعود- یک تن از یاران گرامى پیامبر ج مىگوید: از پیامبر ج پرسیدم: چه گناهى نزد خدا بزرگتر از همه گناهان است؟ فرمود: شریک قرار دادن براى خداوندیکه تو را آفریده است».
شرک آتش سوزانیست که شجرۀ اعمال انسان را میسوزاند، خداوند با تعبیر بسیار قاطع شخص پیامبر ج را مخاطب قرار داده میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥﴾ [الزمر: ۶۵].
«به تو و تمام پیامبرانیکه قبل از تو بودهاند وحى شده است که: اگر به خدا شرک ورزى تمام اعمالت نابود و بىپاداش میگردد، و از زیانکاران خواهى بودى».
این مورد را در قرآن کریم چنین میخوانیم:
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾ [المائدة: ۷۲].
«هر کس شریکى به خداوند قرار دهد، خداوند بهشت را به او حرام کرده، و جایگاه او دوزخ است، و براى ستمکاران هیچ یار و یاورى نیست».
شرک دو گو نه است: شرک اصغر و شرک اکبر:
شرک اصغر عبارت از اینکه: انسان در عبادت و کارهاى خود جز رضاى خدا چیزهاى دیگر از قبیل موقعیت اجتماعى، توقع ستایش از مردم، شهرت طلبى، زن، مقام، مال و... را در نظر گیرد. از مثالهاى شرک اصغر ریا است.
ریا و خود نمائى بمعنى انجامدادن کارهاى نیک به قصد شهرت مانند شخصىکه نماز را در پیش چشم مردم به خوبى و اطمینان ادا میکند، ولى در خلوت به کارهاى خیر چندان اعتنا ندارد، و حتى نماز را با بى اعتنائى مىگذارد.
و یا صدقهدادن و ابراز شجاعت در میدان نبرد به نیت اینکه مردمان او را به سخاوت و یا دلیرى ستایش نمایند.
از پیامبر ج در مورد شرک اصغر با سند حسن چنین نقل است:
«إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ الشِّرْكُ الْأَصْغَرُ الرِّيَاءُ، يَقُومُ الرَّجُلُ فَيُصَلِّي، فَيُزَيِّنُ صَلَاتَهُ، جَاهِدًا لِمَا يَرَى مِنْ نَظَرِ النَّاسِ إِلَيْهِ» [۲۷]. «همانا بیش از همه از آن نسبت به شما بیم دارم شرک اصغر یعنى ریا است که انسان بخاطر خود نمائى نماز را بخوبى و درستى ادا میکند».
مثال دیگر شرک اصغر:
همچنان سوگند یاد کردن بنام کسى جز الله تعالى مانند اینکه بگوید: قسم به پیغمبر، قسم به حضرت عباس، قسم به سخى صاحب، و یا قسم به شرف و حیثیتم و... نوعى از شرک بشمار میرود، پیامبر ج در این زمینه فرموده است: «أَلاَ، إِنَّ اللَّهَ يَنْهَاكُمْ أَنْ تَحْلِفُوا بِآبَائِكُمْ، فَمَنْ كَانَ حَالِفًا فَلْيَحْلِفْ بِاللَّهِ، وَإِلَّا فَلْيَصْمُتْ» [۲۸]. «خداوند متعال از سوگند یادکردن به پدر آنتان باز داشته است، اگر شخصى سوگند یاد میکند، باید بنام خدا سوگند بکند، و یا خاموش باشد».
و در حدیث صحیح دیگر سوگند به غیر خدا را شرک خوانده است: «مَنْ حَلَفَ بِغَيْرِ اللَّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ» [۲۹]. «کسى بنام غیر خدا سوگند یاد کند، کافر و یا مشرک میگردد».
اگر سوگند یادکردن مبنى بر اعتقاد ترس و بیم غیبى، و اعتقاد تسلط علم غیب و قدرت مطلقه نسبت به کسیکه بنام آن سوگند یاد میکند بوده باشد، پس در این صورت سوگند به نام غیر الله از زمرهء شرک اکبر محسوب میگردد، زیرا سوگند یاد کننده در چنین حالت در بارۀ کسیکه بنام آن سوگند یاد کرده، عقیده دارد که او تصرف فوق العاده در امور کاینات دارد، و مالک خیر و شر میباشد، و از حال او با خبر است، و اگر در سوگند خود راست نباشد،- طبق اعتقاد وى- ضررى به او خواهد رسید، و چنین اعتقاد در حق مخلوق شرک اکبر است.
و اگر سوگندش با چنین اعتقادى نبوده، تنها اعتقاد عظمت نسبت بدان ذات او را به سوگند وا داشته است، پس در این صورت شرک اصغر به شمار مىآید.
فرق شرک اصغر با شرک اکبر:
شرک اصغر گناه کبیره است که انسان با ارتکاب آن از دایرۀ اسلام خارج نمیگردد، و مرتکب آن به طور جاودان در دوزخ نمى ماند، و موجب بطلان سایر اعمال نیک انسان نمیباشد، البته سبب بطلان عملى میباشد که در آن غیر خدا در نظر گرفته شده است.
ولى شرک اکبر آتش سوزانیستکه تمام اعمال انسان را نابود مىکند، و مرتکب آن خارج از دایرۀ اسلام، و براى ابد در دوزخ خواهد ماند.
[۲۷] روایت ابن ماجه باسند حسن. [۲۸] متفق علیه. [۲۹] روایت ابو داود با سند صحیح، (۳/۲۲۳).
شرک اکبر عبارت است از همتا قرار دادن براى الله تعالى در اموریکه از خواص او تعالى است. براى توضیح بیشتر این مطلب به بیان پارهء از مظاهر شرک در ربوبیت و الوهیت میپردازیم:
۱- شرک در حاکمیت و قانون گزارى:
از نظر اسلام حکم در امور تکوینى(به معنى نفوذ حکم و فرمان در جهان هستى) و همچنان حکم در امور تشریعى(تقنین و قانونگزارى) مخصوص ذات پاک خدا است، و از او سرچشمه میگیرد:
﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ [یوسف: ۴۰]
«حکم و قانونگزارى از آن خدا است و بس».
این تعبیر مفهوم وسیعى دارد که هم حکم به معنى قانونگزارى و هم حکم تکوینى را شامل میشود.
و این موضوع (حاکمیت و تقنین) در آیههاى متعدد سورۀ مایده (۴۴، ۴۵، ۴۷، ۴۹، ۵۰) با تعبیرهاى مشابه چنین آمده است:
﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَ﴾ [المائدة: ۵۰].
«آیا آنها با سرپیچى از قانون الهى جو یاى حکم جاهلیت هستند؟».
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [المائدة: ۴۴].
«هر که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکند بیگمان کافر است».
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [المائدة: ۴۵].
«هرکه به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکند بیگمان ظالم و ستمگر بشمار میرود».
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾ [المائدة: ۴۷].
«هر که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکند بیگمان فاسق و نافرمان است».
﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ﴾ [المائدة: ۴۹].
«در میان مردم طبق قانونى حکم کن که خدا بر تو نازل فرموده، و از هوا و هوس مردم پیروى مکن...».
از آیات فوق استفاده میشود که حاکمیت از آن خداوند بزرگ است، و هر که به حکم و قانونى غیرقانون الهى حکم کند، قطعاً الوهیت خداوند را رها نموده است، بنا بر این او شخص ظالم، فاسق و کافر است.
تعبیرات گوناگون و تأکیدات متوالى در یک سوره، و در کنار هم و به لهجات صریح و کوبنده که گاهى از قانونگزارى بشر به عنوان «جاهلیت» و گاهى به عنو آنهاى: «کفر»، «ظلم» و «فسق» و گاهى هم به عبارت «هوا و هوسهاى انسانى» تعبیر نموده، دلیل بر این واقعیت است که هیج مقامى- نه فرد و نه هیأت- حق قانونگزارى را جز خداوند حکیمِ دانا ندارد.
و هر کس بر خلاف حکم الله فتوى دهد، یا قضاوت کند، و یا قانونى را تصویب نماید، و یا به قانون وضعى بشر تقدس قایل شده، آن را مآیۀ سعادت بشر بداند، و یا از آن اطاعت نماید، مرتکب گناه عظیم، ظلم و ستم شده، و گاهى لباس ایمان را از تن بیرون میکند.
البته تحقق ظلم و فسق دربارۀ کسیکه مرتکب چنین جنایتى مىشود، واضح است.
اما محکوم شدن به کفر در صورتى است که حکم الهى را مردود بشمارد، و یا اعتقاد بر اینکه اسلام در این زمینه قوانین و فرامینىکه پاسخگوى نیازهاى بشریت بوده باشد، ندارد، و یا اینکه قوانین اسلامى را در بعدى از ابعاد زندگى کافى و بسنده نداند، و یا احکام و مقررات اسلامى را موجب تخلف و یا نقض حقوق بشر مىداند.
پیروى از قانون کسى او را معبود قراردادن است:
لازم قانون و قانونگزارى تنفیذ آن در جامعه، و اطاعت از آنست، از دیدگاه اسلام هر قانونى جز قانون الهى قانون جاهلیت و طاغوتى است:
﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَ...﴾ [المائدة: ۵۰].
«آیا آنها با سربیچى از قانون الهى جو یاى حکم و قانون جاهلیت هستند؟».
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦ﴾ [النساء: ۶۰].
«آیا تعجب میکنى از کسانیکه میگویند: که آنان بدانچه به تو نازل شده، و بدانچه قبل از تو نازل شده، ایمان دارند (ولى هنگام اختلاف) میخواهند داورى را به پیش طاغوت ببرند، حال آنکه بدیشان فرمان داده شده است که به طاغوت باور نداشته باشند...».
و همچنان قرآن هرگونه اطاعت و تسلیم در برابر احکام و فرمانهاى مخالف فرمان خدا و پیامبرش را نوعى از شرک معرفى نموده میفرماید:
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: ۳۱].
«یهودیان و نصرانیان علماى دینى و روحانیان خود را علاوه بر خدا به خدائى گرفتند..».
منظور از "رب" (به خدائىگرفتن دانشمندان و پارسیان) در این آیه طبق حدیث عدى بن حاتم که در تفسیر این آیه ثابت شده اینست:
«أَمَا إِنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا يَعْبُدُونَهُمْ، وَلَكِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا أَحَلُّوا لَهُمْ شَيْئًا اسْتَحَلُّوهُ، وَإِذَا حَرَّمُوا عَلَيْهِمْ شَيْئًا حَرَّمُوهُ» [۳۰]. «علما و پارسایان اهل کتاب خود سرانه قانونگزارى مینمودند، حلال را حرام، و حرام را حلال قرار میدادند، و دیگران از آنها فرمان میبردند، و کورکورانه به دنبالشان میرفتند».
این عمل(قانونگزارى) را قرآن عمل الوهیت، و پیروى از آن را عمل شرک معرفى نمود:
﴿سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ﴾ [التوبة: ۳۱]" «خداوند از عمل شرکى آنها پاک است».
این آیه با توجه به حدیث عدى بن حاتم واضح میسازد که قانونگزارى از جانب غیر خدا -اعم از شخص و هیأت مقننه- و پیروى از آن نوعى از شرک در حاکمیت بشمار میرود، و قانونگزارى از آن خداوند حکیم و دانائى است که از همه چیز-مصالح و منافع بندگان در هر عصر و محیط- آگاه بوده، و از هر گونه خطا و اشتباه پاک و مبرا است.
۲- شرک در علم غیب:
آیات متعدد و حدیثهاى صحیح پیامبر ج با تعبیرات مختلف دلالت میکند که: علم غیب مخصوص خداوند یکتا بوده، و جز او هیچ یکى- نه پیامبر آن و نه فرشتگان و نه جن و نه امامان و بزرگان- غیب را نمىدانند، و هر که این ادعا را بکند کذاب، و اعتقاد علم غیب به مخلوق به هر مفهومى که باشد، از انواع شرک اکبر محسوب میشود.
آیاتیکه علم غیب را از غیر خدا نفى کرده به چند دسته طبق شرح زیر تقسیم میگردد:
الف-آیاتیکه علم غیب را از غیر الله مطلقاً نفى میکند مانند:
﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَ﴾ [الأنعام: ۵۹].
«کلیدهاى غیب همه نزد خدا است و کسى جز او از آنها آگاه نیست».
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [النمل: ۶۵] .
«بگو هیچ یکى در آسمانها و در زمین جز خدا غیب را نمیدانند».
ب- آیاتیکه بطور مشخص صریحاً از بهترین موجودات (پیامبر ج ) علم غیب را نفى میکند:
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَكُمۡ عِندِي خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾ [الأنعام: ۵۰].
«بگو من نمیگویم که گنجینههاى خدا در تصرف من است، و من نمیگویم که من غیب میدانم».
﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُ﴾ [الأعراف: ۱۸۸].
«اگر من غیب میدانستم منافع فراوانى نصیب خود میکردم، و اصلاً شر و بلا به من نمیرسید».
﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ وَمَآ أَدۡرِي مَا يُفۡعَلُ بِي وَلَا بِكُمۡ﴾ [الأحقاف: ۹].
«بگو: در سلسلهء پیامبر آن من نخستین پیامبر نیستم، و من نمیدانم که در برابر من و شما چه خواهد شد؟».
ج- آیاتیکه علم غیب را از سایر پیامبر آن نفى میکند:
﴿يَوۡمَ يَجۡمَعُ ٱللَّهُ ٱلرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَآ أُجِبۡتُمۡۖ قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُيُوبِ١٠٩﴾ [المائدة: ۱۰۹].
«روزیکه خداوند پیامبر آن را گرد مى آورد، و به ایشان میگوید: به (دعوت) شما چه پاسخى داده شد؟ میگویند: ما هیچ اطلاع و آگاهى نداریم، و تنها تو بر تمام چیزهاى پنهان و پوشیده آگاهى».
د- آیاتیکه علم غیب را از فرشتگان نفى کرده و مخصوص خدا معرفى مینماید:
﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَكَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ٣٢﴾ [البقرة: ۳۲].
«فرشتهها گفتند: پاکى تو، ما هیچ چیزى جز آنچه به ما آموختهاى نمیدانیم، و تو بر همه چیز دانا و باحکمتى».
هـ- نفى علم غیب از جن:
﴿فَلَمَّا قَضَيۡنَا عَلَيۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡكُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٱلۡغَيۡبَ مَا لَبِثُواْ فِي ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ١٤﴾ [سبأ: ۱۴].
«زمانیکه به سلیمان مرگ مقرر داشتیم، جنیان را به مرگ آن آگاه نه ساخت مگر چوبخوارهء که عصاى وى را میخورد، هنگامیکه سلیمان فرو افتاد، براى جنیان مرگ او نمایان شد. اگر آنان غیب میدانستند، در عذاب خوارکنندهء باقى نمىماندند».
حدیثهاى صحیح در این مورد:
الف- سهل بن سعد، عبد الله بن مسعود، عبد الله بن عباس، انس، ابو هریره و ام سلمه ش از پیامبر اسلام ج روایت نمودهاند که فرمود: «إِنِّي فَرَطُكُمْ عَلَى الحَوْضِ، مَنْ مَرَّ عَلَيَّ شَرِبَ، وَمَنْ شَرِبَ لَمْ يَظْمَأْ أَبَدًا، لَيَرِدَنَّ عَلَيَّ أَقْوَامٌ أَعْرِفُهُمْ وَيَعْرِفُونِي، ثُمَّ يُحَالُ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ»، قَالَ أَبُو حَازِمٍ: فَسَمِعَنِي النُّعْمَانُ بْنُ أَبِي عَيَّاشٍ، فَقَالَ: هَكَذَا سَمِعْتَ مِنْ سَهْلٍ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: أَشْهَدُ عَلَى أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ، لَسَمِعْتُهُ وَهُوَ يَزِيدُ فِيهَا: فَأَقُولُ إِنَّهُمْ مِنِّي، فَيُقَالُ: إِنَّكَ لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ، فَأَقُولُ: سُحْقًا سُحْقًا لِمَنْ غَيَّرَ بَعْدِي» [۳۱]. «من قبل از شما بر حوض(کوثر) حضور خواهم یافت، هر که به من گذر کند، از آن حوض خواهد نوشید، و کسى یکبار نوشید، هرگز تشنه نمیشود. جماعتى نزد من خواهد آمد که من آنها را میشناسم، و آنها مرا مىشناسند، سپس حایلى میان من و آنها واقع میشود، پس من میگویم که: اینها از پیروان مناند. پس از طرف فرشتگان گفته میشود که: تو نمیدانىکه اینها بعد از تو چه بدعت و کارهاى نادرستى در دین تو ایجاد نمودهاند؟».
ب- در حدیث صحیح دیگر که امام بخارى روایت نموده چنین میخوانیم: «وَاللهِ لَا أَدْرِي وَأَنَا رَسُولُ اللهِ مَا يُفْعَلُ بِي» [۳۲]. «سوگند به خدا من نمیدانم- در حالیکه من فرستادۀ خدا هستم- که در برابر من چه خواهد شد؟».
ج- «عن أُمِّ سَلَمةَ ل، أَن رسول اللَّه ج قال: «إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، وَإِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَيَّ، وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، وَأَقْضِيَ لَهُ عَلَى نَحْوِ مَا أَسْمَعُ، فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ مِنْ حَقِّ أَخِيهِ شَيْئًا فَلاَ يَأْخُذْ، فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ» [۳۳]. «از ام سلمهل روایت شده که: رسول الله ج فرمود: همانا من بشرم و شما دعواهایتان را به من عرضه میکنید و شاید بعضی از شما از بعض دیگر در اظهار دلیلش داناتر باشد و من بنفع او طوریکه میشنوم حکم کنم، هرگاه من حکم کنم برای کسی حق برادرش را، در واقع پارهء از آتش دوزخ را به وی جدا میکنم».
دلایل فوق قاطعانه ثابت کرد که آگاهى از اسرار غیب خاصِ خدا بوده، و جز او هیچ کسى نه پیامبر و نه پیر و ولى و نه کسى دیگرى غیب را نمیداند.
البته این موضوع با اطلاع یابى پیامبر آن به بعضى از اسرار غیب توسط وحى منافات ندارد، و نه آنها را غیبدان گفته میشود، زیرا اطلاع یابى آنها جزئى و آنهم به قسمت محدودى از اسرار غیب است که متناسب با منصب نبوت، نه به همه اسرار غیب.
و نفى خود پیامبر آن با شمول افضل آنها: ﴿وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ﴾ نیز این مفهوم را تأیید میکند که اطلاق«غیبدان» به پیامبر آن درست نیست [۳۴].
برخی از مظاهر شرک در علم غیب:
از پدیدههاى شرک در علم غیب اعتقاد بر اینکه: امامان، بزرگان و یا برخی از اولیاء الله غیب دانند. و همچنان رفتن به منجم، کاهن و فال بین و هر شخصیکه ادعاى اطلاع بر امور کاینات را از طریق فالبینى، یا کفشناسى و یا از طریق علم نجوم و یا از طریق دیگر دارد.
در این مورد ابوهریره س از پیامبر ج با سند صحیح چنین نقل کرده است: «مَنْ أَتَى كَاهِنًا، أَوْ عَرَّافًا، فَصَدَّقَهُ بِمَا يَقُولُ، فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ» [۳۵]. «کسیکه نزد فالبین و یا منجم برود و او را تصدیق نماید، او به دین و آیین محمدى کافر محسوب میشود».
۳- شرک در ملکیت و تصرف در امور کاینات:
قرآن و حدیث ملکیت و تصرف در جهان هستى و قدرت در امور کاینات را از آن خدا میداند، زیرا تنها خداوند بزرگ و متعال داراى قدرت و سلطهء تکوینى بر همۀ اشیاى جهان است، عزت و ذلت، خیر و شر، نفع و ضرر همه و همه بدست اوست.
به گوشۀ از دلایل این موضوع دقت نمائید:
۱- ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٢٦﴾ [آل عمران: ۲۶].
«بگو: پروردگارا! اى همه چیز از آن تو! تو هرکه را بخواهى حکومت میدهى، و از هر که بخواهى حکومت و داراى را باز پس میگیرى، و هرکه را بخواهى عزت میدهى، و هر کس را بخواهى خوار و ذلیل مىگردانى، خوبى در دست تو است، و بیگمان تو بر هر چیز توانائى».
۲- ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ و آن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦ﴾ [یونس: ۱۰۷].
«اگر خداوند زیانى به تو برساند، هیچ کس جز او نمیتواند آن را بر طرف کند، و اگر خیرى به تو بخواهد، هیچ کس نمیتواند فضل و لطف او را از تو بر گرداند».
۳- ﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي ضَرّٗا وَلَا نَفۡعًا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ﴾ [یونس: ۴۹].
«بگو: من اختیار هیچ سود و زیانى را براى خود ندارم مگر آن چیز را که خدا بخواهد...».
۴- ﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا٢١﴾ [الجن: ۲۱].
«بگو: من نمیتوانم هیچگونه زیانى و سودى به شما برسانم».
۵- ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُمۡسِكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَكَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓ﴾ [فاطر: ۴۱].
«خداوند آسمانها و زمین را از خارجشدن از مسیر خود نگاه دارى میکند، و هرگاه از مسیر خود خارج و منحرف شود، جز خدا کسى نمیتواند نگاه دارد».
آیت اول روشن نمود که نه تنها حکومتها، عزت و ذلت، بلکه کلید تمام خوبیها بدست خداوند بوده، و او قدرت مند و توانا بر همه چیز است.
و آیۀ دوم میرساند که اراده و قدرت الله متعال بر همه چیز حکومت میکند، اگر نعمتى را از کسى سلب کند، و یا نعمتى را براى کسى ارزانى دارد، هیچ منبع قدرتى در جهان وجود ندارد که بتواند آن را دگرگون سازد، سرچشمهء همه خیرات، و برطرف کنندهء تمام مصایب و مشکلات تنها خداوند قهار است.
همانگو نه که آیههاى سوم و چهارم به پیامبر اسلام صد ستور داده فرمود که اعلام بدارد:
- با اینکه او بهترین مخلوقات است- ولى مالک سود و زیان براى کسى نیست، و نمیتواند هیچگونه سود و زیانى نه به خود، و نه به دیگران برساند، و مالک گمراهى و هدایت مردمان نیست.
شاهد این حقیقت در آیۀ ۵۶ سورۀ قصص بگونهء زیر آمده است:
﴿إِنَّكَ لَا تَهۡدِي مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾ [القصص: ۵۶].
«تو کسى را که به هدایت آن زیاده علاقهمند هستى، او را به راه آورده نمى توانى، چون توفیق هدایت بدست خداوند است، و او کسى را بخواهد، توفیق به هدایت میدهد».
پیامبر ج با کمال علاقهمندى خواست که کاکایش ابوطالب مسلمان شود، ولى خواست خداوند نبود، و او در حالت کفر از دنیا رفت.
و آیۀ پنجم تدبیر و تصرف در امور کاینات (آسمان و زمین و...) را از آن خداوند یکتا معرفى کرده که خداوند متعال این جهان پهناور را به وجود آورده، ادارهء آن نیز بدست و در تصرف او است.
اگر این جهان هستى از مسیر خود خارج شود، هیچ کسى- نه پیامبر آن، و نه بزرگان و نه غوث و قطب و...- آن را در مسیر اصلیش آورده نمىتواند.
بعضى از آثار شرک در ملکیت و تصرف در امور کاینات:
اعتقاد جمعى از مردم به اینکه در این جهان در میان اولیاء الله و مردمان نیک افرادى وجود دارند که: ملکیت و اختیار بخش معینى از زندگى مردمان را بدست دارند، و آنها کسى را بخواهند به قدرت میرسانند، و کسى را بخواهند از قدرت بر کنار مىسازند، چنانچه در میان برخى از مردم بنا بر روایات موضوعی و جعلی این عقیده رواج یافته است که قطبها و ابدال داراى دفتر بزرگىاند که بنام دیوان صالحین معروف است، و از آن دفتر فیصلهها و قرارهاى اتخاذ شده در ارتباط به سود بردن شخصى، و خسارهمند شدن شخص دیگرى صادر میگردد.
و به اساس این خرافات دل بسا از مسلمانان ساده لوح و بىعلم به چنین حرفهاى پوچ و مزخرف تعلق یافته، و به این اشخاص محبت مى ورزند، و چنان در محبت آنها غلو و افراط میکنند که هنگام شدت و ناچارى براى حل مشکل و رفع نیازمندىها از آنها استمداد و یارى میخواهند.
و برخى دیگرى اعتقاد دارند که ارواح اولیا و بزرگان بعد از مرگ شان در امور کاینات تصرف کرده مىتوانند، اگر کسى از ارواح آنها کمک و یارى بخواهد، برایش کمک خواهد رسانید، و به اساس این عقیده به آرامگاهها و زیارت آنها روى آورده، مردمان بىفرزند طلب فرزند، و مریضان طلب شفاى مرض، و سایر نیازهاى خود را از آنها مى خواهند.
بدون شک و تردید چنین اعتقاد و عمل از امور شرکیه محسوب میشود، چرا که او اعتقاد نمود که اولیا و بزرگان-چه زنده و چه مرده- قدرت تصرف در امور کاینات، و اختیار نفع و ضرر را به دیگران دارند، در حالیکه این امور- به شهادت قرآن و حدیثهاى صحیح- مخصوص به الله، و منحصر به ذات او تعالى است.
***[۳۰] روایت ترمذى با سند حسن. [۳۱] صحیح البخاری ج۵ ص ۲۴۰۶، صحیح مسلم ج ۱ص ۲۱۷. [۳۲] صحیح البخارى ج۱ ص ۴۱۹. [۳۳] صحیح البخارى ج۲ ص ۸۶۷، صحیح مسلم ج۳ ص ۱۳۳۷ [۳۴] «انباء الغیب» و یا اطلاع یابى پیامبر آن به برخى از اسرار غیب با «علم الغیب» (غیب دانى) سه فرق اساسى دارد: ۱- علم الغیب علم ذاتی است که بدون وساطت آگاهی به امور مییابد. ولى «انباء الغیب» توسط وحى به پیامبر آن اطلاع داده میشود. ۲- انباء الغیب و یا اطلاع یابى پیامبر آن جزئى و به قسمت محدودى از اسرار غیب است که متناسب با مقام نبوت هر پیامبر برایش طبق حکمت اطلاع داده میشود. اما علم الغیب که تقاضاى آن آگاهی بر تمام جزئیات است، این صفت مخصوص پروردگار متعال مىباشد. ۳- اطلاع یابى پیامبر آن بخشى از امور خرق العاده و معجزاتشان محسوب میشود که در اختیار آنها نیست، بلکه هر چیزى را الله مناسب بداند، برایشان خبر میدهد. اما کسیکه داراى صفت علم الغیب است (یعنى الله متعال) به همه چیز علم دارد، و همه چیز در اختیار او است. [۳۵]روایت ابو داود ج۴ ص ۲۱، سنن ابن ماجه ج۱ ص ۲۰۹ با سند صحیح.
در گذشته در تشریح مفهوم «شهادتین» خواندیمکه معنی «لاإله إله إلاالله» در حقیقت تخصیص انواع عبادت برای خالق توانا است، بنا بر این برای شناخت بهتر مفهوم کلمۀ توحید شناخت عبادت ضروری است که تحت مطالب آتی توضیح میگردد:
۱- تعریف عبادت.
۲- اقسام عبادت.
۳- دو شرط اساسی پذیرش عبادت.
عبادت و عبودیت به معنى اظهار خضوع و فروتنى است، البته تواضع، خضوع، تعظیم و احترام مراتب و درجاتى دارد که آخرین درجه و بالاترین مرحلۀ آن همان عبادت است.
از نظر شرعی هر خضوع و فروتنی عبادت نیست، بلکه خضوع و فروتنی که توأم با اعتقاد به عظمت معبود، و اعتقاد به سلطه و احاطۀ غیبی و فوق العادۀ او از لحاظ علم و قدرت او باشد، سلطه و احاطه ای که کنه و ماهیتش قابل ادراک نیست [۳۶].
به اساس این اعتقاد هر گفتار، کردار و سلوک که غرص کسب رضای پروردگار انجام یابد، عبادت است.
[۳۶] تفسیر المنار.
عبادت به معنی شرعی آن چهار بخش دارد:
ب- عبادت زبانی: مانند دعا، ذکر، تلاوت قرآن، درود فرستادن بر پیامبر ج ، دعوت الی الله و....
ج- عبادت بدنی: مانند نماز، روزه، رکوع، سجده، طواف و......
د- عبادت مالی: چون زکات، صدقات، نذر و قربانی و..
برخی از عبادات چون حج اقسام چهارکانۀ فوق را دربر دارد.
عبادت به معناى اصطلاحى آن خواه به صورت نماز و روزه باشد، و یا نذر و قربانى، چه عبادت قلبى و زبانى و چه عبادت بدنى و مالى همه و همه مخصوص پروردگار منعم حقیقى و ولى نعمتها است، و جز او براى هر کسى و موجود دیگرى انجام شود، شرک در عبادت محسوب میگردد.
به آیات زیر اندک دقت نمایید:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾ [النساء: ۳۶].
«تنها خدا را بپرستید، و هیچ کس و هیچ چیز را در عبادت و پرستش با او همتا و انباز قرار ندهید».
﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف: ۱۱۰].
«پس هر کس که خواهان دیدار پروردگار خویش است، باید کار شایسته انجام دهد، و در پرستش کسى را با پروردگارش شریک قرار ندهد».
﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠﴾ [آل عمران: ۸۰].
«هر گز به شما دستور نمیدهد که فرشتگان و پیامبر آن را به خدائى بگیرید، مگر معقول است که شما را به کفر فرمان دهد بعد از آنکه مسلمان شدید؟».
در حقیقت این دو جملۀ شهادتین متضمن دو شرط اساسی صحت عبادت هست که هیچ عبادت و عمل بدون تحقق آن دو شرط پذیرفته نمیشود، و آن دو شرط عبارتاند از:
اخلاص: یعنی انجام دادن عبادت خالصانه برای دریافت رضای الله، و خالی از هرگونه شرک، ریاء وغیر خدا بودن.
دلیل این شرط نصوص ذیل است:
• ﴿وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ [الأنعام: ۸۸].
«اگر این پیامبر آن شرک میورزیدند، تمام اعمالشان بهدر میرفت و ضایع میشد».
• ﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ﴾ [الزمر: ۶۵]
«برتو و تمام پیامبر آن یکا یک وحی شده است که اگر شرک ورزی تمام اعمالت باطل و بی پداش میگردد، و از زیان کاران خواهی بود».
• ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ٢﴾ [الزمر: ۲].
«ما این کتاب را که در بر گیرندهء حق وحقیقت است به تو فرو فرستادیم، پس بروردگارت را خالصانه عبادت کن».
۲- اتباع:
این شرط از جملۀ دوم شهادتین «محمد رسول الله» استفاده میشود، و آن عبارت از اینکه: باید هر عمل و عبادت مطابق شریعت و سنت محمدی بوده، و بر وفق آن انجام داده شود، زیرا اسلام آیین الهی و قانون آسمانی است، بنابر آن این دین آسمانی- از لحاظ کیف و کم- از طرف الله توسط پیامبر آن الهام گرفته میشود، نه از طریق عقول بشر، چرا که هرچه ساخته و پرداختهء افکار انسانها است نارسا، و آمیخته با خطا و اشتباه است، پروردگار مهربان میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [الحشر: ۷]. «چیزهایی را که پیامبر ج برای شما (از احکام الهی) آورده است، اجرا کنید، و از چیزهاییکه شما را از آن باز داشته است، دست بکشید، و از الله بترسید که عقوبت آن سخت است».
و دلیل دیگر این شرط حدیثی است که امام بخاری و مسلم از عایشه لنقل میکنند که پیامبر گرامی اسلام فرمود:«مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ».
و طبق روایت دیگر: «مَنْ أَحْدَثَ فِي أَمْرِنَا هَذَا مَا لَيْسَ فِيهِ، فَهُوَ رَدٌّ». «کسی عملی انجام دهد، مطایق با سنت و شریعت ما نبوده باشد، آن عمل باطل و مردود است».
این دو شرط در آیۀ سورۀ کهف با الفاظ مختصر و پرمحتوی چنین آمده است:
﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف: ۱۱۰].
«پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد».
در جملۀ: ﴿فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا﴾ اشاره به شرط بودن اتباع پیامبر ج در هر عمل، و جملۀ:
﴿وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ شرط اخلاص را در پذیرش عمل افاده میکند.
***
خداوند متعال در قرآن کریم هدف خلقت ثقلین یعنی انسانها و جنها را بازگو نموده، فرموده است:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: ۵۶].
«من جنها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدم».
از لفظ صریح و جمله واضح و روشن آیۀ مبارکۀ فوق در قدم اول این حقیقت برمیآید که منظور از زاد و زیست تمام انسانها و جنها در این دنیا چیزی جز عبادت و بندگی خداوند نیست. حالا ما میتوانیم درک کنیم که پیبردن به مقصد و مفهوم، و یا فلسفۀ عبادت برای ما انسانها چقدر ضروری است؟. چرا اگر ما از مفهوم آن بی اطلاع باشیم نمیتوانیم مقصود و هدفی را بدست بیاوریم که برایش آفریده شدهایم.
و این هم یک حقیقت مسلم است چیزیکه مقصودش را ایفا نکند عاطل و باطل میماند. بطور مثال پزشک و یا داکتری اگر نتواند مریضی را درمان و تداوی کند میگویند که: او در وظیفه و رشتهاش که همانا تداوی و معالجه است ناکام مانده است. و نیز اگر دهقان و کشاورزی نتواند محصول کشت و کشاورزیاش را بدست بیاورد میگویند که: در کار کشاورزیاش موفق نبوده است.
همینطور اگر ما انسانها نتوانیم مقصود اصلی زندگیمان را دریابیم، و وظیفۀ مقدس و مسئوولیت بس بزرگی را که به دوش ما گذاشته شده است، و ما هم آن را به رضا و رغبت خود پذیرفتهایم. طوریکه خداوند متعال فرموده است:
﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُ﴾ [الأحزاب: ۷۲].
«ما امانت را - که منظور از آن البته تمام تکالیف شرعی است – بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتهایم اما آنها از پذیرش امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند ولی انسان بار آن امانت را به دوش خود برداشت».
و نیز ما در عالم ارواح با پروردگار خود نسبت به آن تعهد بستهایم پس با وصف این همه تعهدات اگر ما بازهم وظیفه و مسئوولیت خود را انجام ندهیم، واقعا زندگیمان را به هدر سپری نمودهایم.
عبادت و بندگی خداوند علاوه بر اینکه هدف اولی و عمدۀ خلقت انسان است همچنان در زندگی فردی و اجتماعی عبادتگزاران آثار و پیامدهای فوق العاده مثبت و ارزنده دارد که طی نکات ذیل بیان میگردد.
اولین تاثیر عبادات در زندگی انسان همانا تقوی و پرهیزگاری است، طوریکه خداوند متعال حکمت و فلسفۀ عبادات را به شکل اجمالی بیان نموده، فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ وَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ٢١﴾ [البقرة: ۲۱]. «اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بودهاند آفریده است پرستش کنید باشد که به تقوا گرایید».
و در مورد روزه فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾ [البقرة: ۱۸۳]. «اى کسانىکه ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود باشد که پرهیزگارى کنید».
با توجه به آیات مبارکۀ فوق زمانیکه تقوی و پرهیزگاری ثمره و یا نتیجۀ حتمی عبادات بوده باشد، پس از نصوص دیگر قرآنکریم و احادیث نبوی این حقیقت نیز واضح میگردد که تقوی و پرهیزگاری، انجامدادن اعمال شایسته و نیک سبب سعادت و نیکبختی انسان در دنیا و آخرت میگردد.
چنانچه خداوند متعال تقوی را سبب نازل شدن خیر و برکات سماوی قرار داده فرموده است:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [الأعراف: ۹۶]..
«اگر اهل و باشندگان قریههای هلاک شده ایمان میآوردند، و تقوی و پرهیزگاری را اختیار میکردند ما دروازههای خیر و برکت را از طرف آسمان و زمین بروی آنها باز میکردیم».
این آیۀ کریمه چون مشتمل بر عبادت و اثر آن است، لذا نقش طاعات و عبادات را در زندگی مسلمان بسیار واضح و روشن ساخته است، و آن عبارت است از: بازشدن و گشایش دروازههای رزق و روزی توسط باریدن باران، و بیرونشدن نباتات و گیاهان، و سایر خزانههای موجود در زیر زمین.
و عین وعده را خداوند متعال به اهل کتاب نیز داده بود طوریکه ما در این آیت ملاحظه میکنیم که فرموده است:
﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ أَقَامُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِم مِّن رَّبِّهِمۡ لَأَكَلُواْ مِن فَوۡقِهِمۡ وَمِن تَحۡتِ أَرۡجُلِهِم﴾ [المائدة: ۶۶]..
«اگر آنان به تورات و انجیل و بدانچه که از سوی پروردگارشان برای آنان نازل شده است عمل بکنند از بالای سر خود و از زیر پای خود روزی خواهند خورد».
و این دو وعدۀ الهی که در دو آیت فوق به اهل قری و اهل کتاب داده شد همانا ثواب و یا پاداش دنیوی عبادت است.
و اما ثواب و یا پاداش اخروی اعمال مؤمنین متقی و خدا ترس در این آیه مبارکه است که خداوند متعال فرموده است:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَكَفَّرۡنَا عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ جَنَّٰتِ ٱلنَّعِيمِ٦٥﴾ [المائدة: ۶۵].
«اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و پرهیزگاری را پیشه کنند گناهانشان را میآمرزیم و به باغهای پر نعمت بهشت داخل میسازیم».
و در آیۀ دیگری امر به تقوی نموده سپس اثر آن را چنبن بیاناشته است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا٧١﴾ [الأحزاب: ۷۰-۷۱]..
«ای مومنان! از خدا بترسید و سخن درست بگویید در نتیجه خدا اعمالتان را شایسته میکند و گناهایتان را میبخشد. هرکه از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کند قطعا به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد».
این آیۀ کریمه طوریکه ملاحظه میگردد آثر و نقش عبادت را هم در دنیا که از آن به صلاح اعمالکه همانا توفیق و یاری خداوند است تعبیر شده، و همچنان در آخرت که همانا بخشایش و محو کامل گناهان است دربر گرفته است.
و نیز میفرماید:
﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَيَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَيۡثُ لَا يَحۡتَسِبُ﴾ [الطلاق: ۲-۳].
«هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند خدا راه نجات از هر تنگنایی را برای او فراهم میسازد و به او از جایکه تصورش نمیکند روزی میرساند».
در این آیه تقوی را که عبارت از بجا آوردن او امر، و باز ایستادن از نواهی و منهیات است سبب بیرون رفت از هر گونه پریشانی و مشکلات و فراهم شدن رزق و روزی قرار داده شده است.
و در یک آیت دیگر خداوند متعال تقوی را سبب هر گونه آسانی و گشایش قرار داده، فرموده است: ﴿وَمَن يَتَّقِ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ يُسۡرٗا﴾ [الطلاق: ۴]. «هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند خدا کار و بارش را آسان میسازد».
یکی از آثار عمدۀ عبادات تفکیک نمودن در ما بین حق و باطل، و شناختن راه هدایت از ضلالت، و شناسائی حلال و حرام است، طوریکه خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ يَجۡعَل لَّكُمۡ فُرۡقَانٗا وَيُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِيمِ٢٩﴾ [الأنفال: ۲۹].
«ای مومنان! اگر از خدا بترسید خدا بینش ویژۀ به شما میدهد که در پرتو آن حق را از باطل میشناسید، و گناهانتان را میآمرزد چرا خداوند صاحب فضل و بخشش بزرگ است».
در آیۀ فوق طوریکه ملاحظه میگردد ثمره و فائدۀ دنیوی عبادت را که شناسایی حق و باطل، و ثمرۀ اخروی عبادت را که محو و نابودی گناهان است، بیان کرده شده است.
و نیز خداوند متعال به زبان نوح ÷ فرموده است:
﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ إِنَّهُۥ كَانَ غَفَّارٗا١٠ يُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡكُم مِّدۡرَارٗا١١ وَيُمۡدِدۡكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ جَنَّٰتٖ وَيَجۡعَل لَّكُمۡ أَنۡهَٰرٗا١٢﴾ [نوح: ۱۰-۱۲].
«من بدیشان گفتم از پروردگار خویش آمرزش طلب کنید او بسیار آمرزنده است، از آسمان بارانهای پر خیر وبرکت را پیاپی میباراند. و با اعطای دارای و فرزندان شما را کمک میکند و یاری میدهد و از باغهای سرسبز و فراوان شما را بهرهمند میسازد و رودهای پر از آب را در اختیارتان میگذارد».
عبادت در این آیت همانا استغفار است، و ثمرۀ آن باریدن باران و روانشدن نهرها، و افزایش در مال و اولاد است.
و در جای دیگری آثار عبادات را به صورت کل بیان نموده، فرموده است:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٩٧﴾ [النحل: ۹۷]..
«هرکه عمل صالحی را انجام دهد مرد باشد یا زن در حالیکه مؤمن و مسلمان باشد ما برای آنها زندگی خوبی را مهیا میسازیم و در پاداش اعمال نیکشان اجر و ثواب خوبی میدهیم».
این آیت بیانگر این امر است که ایمان و اعمال صالح بر علاوۀ ثواب اخروی سبب حاصلشدن زندگی خوب و سعادتمند و مملو از خوشی و خوشبختی میگردد.
یکی از آثار عمدۀ عبادت همانا حصول حفظ الهی است، چنانچه پیامبر ج در یک توصیۀ بسیار جامع خود به پسر کاکاشان فرمودند: «احْفَظِ اللَّهَ يَحْفَظْكَ، احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ تُجَاهَكَ...». (سنن الترمذی ت بشار)، (۴/۲۴۸)، (۲۵۱۶). «خدا را (احکام و مقررات خدا را) حفظ کن خداوند ترا حفظ میکند».
و در یک روایت دیگر چنین آمده است: «...احْفَظِ اللهَ يَحْفَظْكَ، احْفَظِ اللهَ تَجِدْهُ أَمَامَكَ، تَعَرَّفْ بِاللهِ فِي الرَّخَاءِ يَعْرِفْكَ فِي الشِّدَّةِ...» [۳۷]. المعجم الکبیر للطبرانی، (۱۱/۱۲۳)، (۱۱۲۴۳). «اگر تو احکام خدا را حفظ کردی خداوند ترا حفظ میکند و ترا یاری میرساند، در وقت راحت و آسایش خدا را بشناس او ترا در وقت سختی و پریشانی میشناسد».
حفظ و نگهبانی خداوند از بندهاش در صورتیکه بندهاش حدود و احکام پروردگارش را مراعات نماید، طوریکه بدن و مال و اولادش را شامل میشود، همچنان حفاظت دین او را از هر گونه شبهات گمراهکننده و خواهشات نفسانی دربر میگیرد، چنانچه یکی از نمونههای حفظ پروردگار را در قصۀ سه نفریکه در غار پناه برده بودند میتوان ملاحظه کرد.
و از جملۀ عبادات: نماز، زکات، روزه و حج بیت الله است که هر یکی از آنها در زندگی فرد مسلمان اثر بسیار خوب و مؤثری دارد.
[۳۷] سنن ترمذی، ص: ۴۰۹ (۲۵۱۶). با سند صحیح.
نماز که حیثیت ستون اسلام را دارد، انسان را از ارتکاب فحشا و منکر باز میدارد، و نیز نماز یک رابطۀ بسیار محکمی بین خدا و بندهاش است و هرگاه انسان نماز را با جماعت و به صورت پیهم و مستمر ادا کند، صله و ارتباطش با خداوند قویتر و محکمتر گردیده از فحشا و منکر باز میایستد، چون انسان زمانیکه قصد انجام و ارتکاب یک گناه را میکند به خاطرش میآورد که نماز را چرا میخواند؟ زود به خاطر میآورد که نماز را بخاطر نزدیک شدن به خدا و کسب ثواب او ادا میکند، پس با این تصور و باور از ارتکاب نمودن گناه طوریکه خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾ [العنکبوت: ۴۵]. خود داری مینماید.
زکات نیز در زندگی انسان تاثیر بسیار عمدهای دارد که نفس انسان را از بخل و محبت مال و متاع دنیا پاک میسازد، و در عین وقت سبب پاکشدن و رشد و انکشاف مال گردیده خیر و برکت را در آن میافزاید، و همچنان روحیۀ تکافل اجتماعی را قوت میبخشد.
و یکی از آثار محسوس زکات را در این حدیث رسول اکرم ج میتوان مشاهده کرد که فرمودند: «بَيْنَا رَجُلٌ بِفَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ، فَسَمِعَ صَوْتًا فِي سَحَابَةٍ: اسْقِ حَدِيقَةَ فُلَانٍ، فَتَنَحَّى ذَلِكَ السَّحَابُ، فَأَفْرَغَ مَاءَهُ فِي حَرَّةٍ، فَإِذَا شَرْجَةٌ مِنْ تِلْكَ الشِّرَاجِ قَدِ اسْتَوْعَبَتْ ذَلِكَ الْمَاءَ كُلَّهُ، فَتَتَبَّعَ الْمَاءَ، فَإِذَا رَجُلٌ قَائِمٌ فِي حَدِيقَتِهِ يُحَوِّلُ الْمَاءَ بِمِسْحَاتِهِ، فَقَالَ لَهُ: يَا عَبْدَ اللهِ مَا اسْمُكَ؟ قَالَ: فُلَانٌ - لِلِاسْمِ الَّذِي سَمِعَ فِي السَّحَابَةِ - فَقَالَ لَهُ: يَا عَبْدَ اللهِ لِمَ تَسْأَلُنِي عَنِ اسْمِي؟ فَقَالَ: إِنِّي سَمِعْتُ صَوْتًا فِي السَّحَابِ الَّذِي هَذَا مَاؤُهُ يَقُولُ: اسْقِ حَدِيقَةَ فُلَانٍ، لِاسْمِكَ، فَمَا تَصْنَعُ فِيهَا؟ قَالَ: أَمَّا إِذْ قُلْتَ هَذَا، فَإِنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَا يَخْرُجُ مِنْهَا، فَأَتَصَدَّقُ بِثُلُثِهِ، وَآكُلُ أَنَا وَعِيَالِي ثُلُثًا، وَأَرُدُّ فِيهَا ثُلُثَهُ " وفی روية له: «وَأَجْعَلُ ثُلُثَهُ فِي الْمَسَاكِينِ وَالسَّائِلِينَ وَابْنِ السَّبِيلِ» [۳۸]. «مردی در یک دشتی از پارچه ابری صدائی را شنید که میگفت برو و باغ فلان شخص را سیراب کن. پس آن پارچه ابر حرکت کرد و آب داشتهاش را در یک سنگ زار ریزانید و تمام آن آب در یک جوی جمع شد و آن مرد با حیرت و شگفت زیاد مسیر آب را تعقیب کرد و ناگهان با مردی روبرو شد که آب را توسط بیل و وسیلۀ که در دست داشت بطرف زمینش سوق میداد این مرد زمانیکه با او روبرو شد گفت: میبخشید نامتان چیست؟ آن شخص صاحب زمین در جواب همان نامی را گفت که این مرد آن نام را از ابر شنیده بود. سپس صاحب زمین بطرف این مرد متوجه شده گفت: خیریت است شما چرا نام مرا پرسیدید؟ آن مرد گفت: من این نام ترا از ابر شنیدم پس در این زمین چه نوع کار را انجام میدهید: صاحب زمین گفت: اکنون که شما حقیقت را از من جو یا شدید من حاصل این زمین را به سه بخش تقسیم میکنم یک بخش آن در راه خدا صدقه میکنم، و یک بخش آن را من با پسران و فامیلم میخورم، و یک بخش دیگر آن را در خود زمین به مصرف میرسانم».
[۳۸] صحیح مسلم ، ص: ۱۱۹۶ (۲۹۸۴).
آثار و نتایج روزه هم بسیار بزرگ و عمده است، چون پیامبر ج روزه را سپر فرمودند، سپر در برابر آتش دوزخ، و در برابر گناهان، چون این روزه است که در اثر آن قوۀ شهوانی انسان تضعیف میگردد.
و نیز افراد غنی و ثروتمند در اثر روزه احساس گرسنگی را میکنند که در نتیجۀ آن از درد و رنج و الم افراد فقیر و بیبضاعت آگاه گردیده، بگونۀ احساس ترحم و عطوفت را به آنها میکنند.
حج خانۀ کعبه که در طول عمر انسان یکبار ادا میگردد نیز آثار و نتایج بسیار عمده و اساسی دارد که بعضی آثار و نتایج خوب آن را میتوان در چند نقطه بیان کرد:
۱- حج مظهر عملی اخوت و وحدت اسلامی است، طوریکه عملا دیده میشود هرگونه امتیازهای رنگ، ملیت، نژاد، زبان، وطن، اقشار و طبقات از بین رفته حقیقت عبودیت و بندگی، اخوت و برادری تبارز نموده، همه با پوشیدن یک لباس، و بلند نمودن یک شعار بطرف قبلۀ واحد روی گردانیده، معبود و اله واحد را عبادت و پرستش میکنند.
۲- حج یک مدرسه و کانون آموزشی است که به مسلمان صبر و تحمل و بردباری را تلقین، و در عین حال یک زمینۀ بسیار خوبی برای لذت بردن از عبادت و بندگی است، و نیز حج وسیلۀ شناخت عظمت و بزرگی خداوند، و بیادآوردن قیامت و سختیهای آن است.
۳- حج یک فرصت بسیار خوبی برای کسب اجر و فضیلت است، چون حسنات و نیکیها در حج چند برابر میشود، و سیئات و گناههای انسان میریزد، و بنده بسیار با عجز و فروتنی پیش پروردگارش ایستاده از اشتباهات و تقصیراتش تقاضای عفو و گذشت را میکند، و بالاخره از گناهانش پاک و صاف بیرون میآید طوریکه تازه از مادر تولد شده باشد.
۴- حج زمینۀ بسیار خوبی برای آشناشدن با عبادات، اخلاق و جهاد پیامبر آن گذشته بوده و در عین وقت انسان را به جدای از خانواده و فامیل، فرزند و وطن آموزش و تربیه میدهد.
۵- حج فرصت بسیار خوبی است برای شناختن و بررسی احوال عمومی مسلمانان از نگاه علم و جهل، غنی و فقر، صحت و مرض، توانمندی و ناتوانی، استقامت و انحراف وسایر امور دیگر.
۶- در حج عباداتی انجام مییابد که مخصوص آنجا بوده مانند طواف و بوسهنمودن حجر الاسود که در جای و مکان دیگری جواز ندارد.
۷- یکی از آثار دیگری حج که محرم لباس مخصوص و کفن مانندی را به تن میکند بخاطر آوردن مرگ و حوادث بعدی آن است، و حاجی بدین وسیله برای آخرت خود با انجامدادن اعمال نیک و صالح آمادگی میگیرد، طوریکه خداوند میفرماید:
﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [البقرة: ۱۹۷].
«شما برای خویش توشه بگیرید و بدانید که بهترین توشه تقوی و پرهیزگاری است».
اکنون بعد از بررسی آثار و نتایج عبادت، و نقش آن در زندگی انسان مسلمان میتوان فواید متعدد عبادت را بطور بسیار مختصر و فشرده برشمرد.
فواید اجمالی عبادت:
۱- انشراح قلب و راحت نفس، کشادگی در رزق و روزی، سلامتی اعضا و بدن.
۲- تفکیک حق و باطل، و شناسائی حلال و حرام، هدایت و ضلالت.
۳- عبادت سبب رفعت و بلندی مکان و مرتبۀ انسان میگردد.
۴- عبادت سبب رضامندی پروردگار از انسان میگردد.
۵- عبادت دلیل یقین و ایمان، و نشانه و علامۀ دینداری انسان است.
۶- ثواب و یا پاداش عبادت همانا جنت است که منت و احسان عظیم الهی است.
۷- عبادت دلیل توکل و علامۀ تعقل و هوشمندی است.
۸- عبادت علامۀ توفیق الهی است.
۹- ملائک عبادت کننده را زیر بالهای مخصوص خود گرفته از وی حفاظت میکنند.
۱۰- عبادت یکی از صورتهای بجا آوردن شکر نعمتها و راضی بودن انسان از آن نعمتها است.
عبادت و عبودیت به معنى اظهار خضوع و فروتنى است، البته تواضع، خضوع، تعظیم و احترام مراتب و درجاتى دارد که آخرین درجه و بالاترین مرحلۀ آن همان عبادت است.
عبادت از نظر شرعی تنها به معتى خضوع و فروتنى نیست، بلکه خضوع و فروتنى که توأم با اعتقاد به عظمت فوق العادۀ معبود، و اعتقاد به سلطه و احاطۀ غیبى و فوق العادۀ او از لحاظ علم و قدرت او باشد، سلطه و احاطهاى که کنه و ماهیتش قابل ادراک نیست.
عبادت به معنى اصطلاحى آن خواه به صورت نماز و روزه باشد، و یا نذر و قربانى، چه عبادت قلبى و زبانى و چه عبادت بدنى و مالى همه و همه مخصوص پروردگار منعم حقیقى و ولى نعمتها است، و جز او براى هر کسى و موجود دیگرى انجام شود، شرک در عبادت محسوب میگردد. به آیات زیر اندک دقت نمائید:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗا﴾ [النساء: ۳۶]
«تنها خدا را بپرستید، و هیچ کس و هیچ چیز را در عبادت و پرستش با او همتا و انباز قرار ندهید».
﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف: ۱۱۰].
«پس هر کس که خواهان دیدار پروردگار خویش است، باید کار شایسته انجام دهد، و در پرستش کسى را با پروردگارش شریک قرار ندهد».
﴿وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ٨٠﴾ [آل عمران: ۸۰].
«هرگز به شما دستور نمیدهد که فرشتگان و پیامبر آن را به خدائى بگیرید، مگر معقول است که شما را به کفر فرمان دهد بعد از آنکه مسلمان شدید؟».
از آیۀ اول و دوم بخوبى دانسته میشود که عبادت غیر خدا شرک است، و در آیۀ سوم میگوید:
- نه تنها بتها- بلکه پیامبر آن و فرشتگان مقرب الهى نیز شایستۀ پرستش نیستند، پرستش مخصوص خدا است، و در جملۀ بعدى آن علاوه میکند: ﴿أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾.
این تعبیر واضح میسازد که عبادت فرشتگان پیامبر آن، و دعوت به عبادت آنها کفر شمرده میشود.
عبادت بخشهاى مختلفى دارد شامل سجده، رکوع، دعا، استعانت و استمداد جستن، بیم و امید غیبی، نذر، قربانى و... میباشد که تمام این امور مخصوص خدا است، و انجامدادن آن براى هر شخص و هرچیز دیگرى جز خدا شرک در عبادت است.
از تعریف عبادت دانستیم که آخرین مرحلۀ خصوع و تذلل را عبادت گفته میشود که مصداق روشن آن سجده است، بنا بر این سجده از مهمترین انواع عبادت بوده، و مخصوص خدا است، و در برابر غیر خدا نباید سجده کرد، و سجده براى غیر خدا شرک است.
به همین دلیل قرآن سجده را عبادت معرفى نموده، مخصوص خدا قرار داده و از سجدهکردن در برابر غیر خداوند صریحاً نهى میکند:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلَّيۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ٣٧﴾ [فصلت: ۳۷].
«از نشانههاى قدرت خدا شب و روخورشید و ماه است، براى خورشید و ماه سجده نکنید، تنها براى خدائىکه آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را عبادت و پرستش میکنید».
و همچنان در حدیثهاى صحیح سجده را حق خداوند مهربان دانسته، و بر عدم سجود براى غیر خدا حتى پیامبر ج تأکید میکند:
۱- امام ترمذى با سند صحیح از ابو هریره نقل کرده است که او از پیامبر ج روایت نموده که او فرمود: «لَوْ كُنْتُ آمِرًا أَحَدًا أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ المَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا». «اگر در اسلام این مجاز میبود که شخصى براى شخصى جز خدا سجده میکرد، من به زنها فرمان میدادم که در برابر شوهرهایشان سجده نمایند».
۲- امام ابو داود با سند صحیح در این مورد چنین روایت میکند: عن قیس بن سعد قال:
«أَتَيْتُ الْحِيرَةَ فَرَأَيْتُهُمْ يَسْجُدُونَ لِمَرْزُبَانٍ لَهُمْ فَقُلْتُ: رَسُولُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ يُسْجَدَ لَهُ، قَالَ: فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ ج ، فَقُلْتُ: إِنِّي أَتَيْتُ الْحِيرَةَ فَرَأَيْتُهُمْ يَسْجُدُونَ لِمَرْزُبَانٍ لَهُمْ فَأَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ نَسْجُدَ لَكَ، قَالَ: «أَرَأَيْتَ لَوْ مَرَرْتَ بِقَبْرِي أَكُنْتَ تَسْجُدُ لَهُ؟» قَالَ: قُلْتُ: لَا، قَالَ: «فَلَا تَفْعَلُوا، لَوْ كُنْتُ آمِرًا أَحَدًا أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ النِّسَاءَ أَنْ يَسْجُدْنَ لِأَزْوَاجِهِنَّ لِمَا جَعَلَ اللَّهُ لَهُمْ عَلَيْهِنَّ مِنَ الْحَقِّ». «قیس فرزند سعد مىگوید: در حیره- نام شهرى در عراق- رفتم، و دیدم که مردمان آنجا به بزرگان خود سجده میکنند، من در دل خود گفتم: پیامبر اسلام ج سزاوارتر است که مسلمانان- بخاطر احترام و بزرگداشت آن- براى او سجده نمایند.
هنگامیکه به حضور پیامبر ج آمدم، برایش حکایت نمودم که مردمان حیره براى تعظیم بزرگان خود سر به سجده مىنهند، و تو مستحقتر هستى که مسلمانان برایت سجده نمایند. پیامبر ج فرمود: ا گر پس از مرگم گذرى به قبرم داشته باشى، در برابر قبر من سجده میکنى؟ گفتم: نه خیر. فرمود: چنین کارى (سجده براى من) مکن.
اگر در اسلام این مجاز میبود که شخصى براى شخصى جز خدا سجده کند، من به زنها فرمان میدادم که در برابر شوهرهایشان سجده نمایند، نسبت حق بزرگى که خداوند براى شوهران بر بالاى همسرانشان لازم گردانده است».
و اما پاسخ این سوال که اگر سجده بطور قطع براى عیر خدا حرام و نادرست باشد، سجدۀ یعقوب و پسرانش در برابر یوسف چگونه بود؟ و یا سجدۀ فرشتگان براى آدم چگونه مجاز بود؟
اینست که: برخى از مسایل و جزئیات- نه اصول- در امتهاى پیشین جایز بوده، ولى اسلام آن را براى امت اسلامى حرام قرار داده است.
سجدۀ فرشتگان براى آدم، و سجدۀ یعقوب و پسرانش در برابر یوسف سجدۀ احترام و تعظیم بود که آنها به امر خدا انجام دادهاند، نه سجده به عنوان عبادت، چرا که انجام عبادت براى مخلوق به هر شکلى که باشد، در هیچ دین و آیین آسمانى مجاز نبود بدلیل اینکه توحید در عبادت و مبارزه علیه شرک سرخط دعوت تمام پیامبر آن است: ﴿أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ﴾ [آل عمران: ۸۰]. «و شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبر آن را به خدایى بگیرید».
اسلام سجده را به هر عنوانىکه باشد- چه به عنوان عبادت و چه غیر آن- از غیر خدا نفى میکند، و حق مخصوص خدا میداند.
دعا، استعانت، استغاثه و استمداد کلماتیستکه با اندک تفاوت در مفهوم لغوى جملگى یک مفهوم را تعقیب میکند، و آن عبارت است از یارى طلبیدن، کمک خواستن، و در وقت حاجت بخاطر فریادرسى صدا زدن.
البته اغاثه یارىطلبى، و درخواست کمک در وقت مصیبت و بلا، و کلمات دیگر عام است شامل طلب خیر، عافیت و چیزهاى پسندیده، و هم کمک خواهى در بلا و مصیبت میباشد.
استعانت و استمداد جستن از مخلوق- اعم از زنده و مرده، نیکان و بزرگان، فرشتگان و پیامبر آن- شرک است به دلایل آتى:
الف- زیرا آنها مخلوق ناتوانى هستند که نه براى خود و نه براى هیچ یکى اختیار و قدرت نفع و ضرر رسانى را ندارند، و نه حاجت کسى را بر آورده میسازند. خداوند در این مورد میفرماید:
﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ و آن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦ﴾ [یونس: ۱۰۷]..
«اگر خداوند زیانى به تو برساند، هیچ کس جز او نمیتواند آن را بر طرف کند، و اگر خیرى به تو بخواهد هیچ کس نمیتواند فضل و لطف او را از تو برگرداند».
و نیز ارشاد است:
﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَيَجۡعَلُكُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ٦٢﴾ [النمل: ۶۲].
«بلکه میپرسم کیست که به فریاد درمانده میرسد، بلا گرفتارى را بر طرف میکند هرگاه او را به کمک طلبد، و کیست که شما را در زمین جایگزین یکدیگر قرار داده است؟».
و در سورۀ فاتحه - که هر مؤمن کراراً در نمازها و خارج نماز میخواند- استعانت و استمدادجوئى را همانند عبادت مخصوص پروردگار متعال قرار داده میفرماید:
﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾..
«تنها تو را مى پرستسم، و تنها از تو کمک و یارى میطلبیم».
و در حدیث صحیح پیامبر ج ضمن اندرزهاى خود به پسر کاکایش عبد الله بن عباس فرمود: «يا غلام، إذا استعنت فاستعن بالله، وإذا سألت فاسأل الله...». «اى پسر نوجوان! هنگامیکه کمک و یارى میخواهى، تنها از خدا کمک بخواه، و چیزى را هم طلب میکنى تنها از خداوند بزرگ طلب داشته باشى».
ب- دعا و استعانت- به شهادت قرآن و حدیث- از جملۀ بهترین عبادت به شمار میرود، و انجام عبادت- همانگو نه که قبلاً گذشت- براى مخلوق شرک است، خداوند بزرگ در سورۀ غافر ارشاد فرموده است: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠﴾ [غافر: ۶۰]. «پروردگار شما گفت: مرا به فریاد خوانید- رفع نیازمندىها و حل مشکلات خود را از من بخواهید- تا بپذیرم. کسانیکه خود را بزرگتر از آن میدانند که مرا به فریاد خوانند، خوار و ذلیل وارد دوزخ خواهند شد».
و در حدیث صحیح که امام ترمذى و ابن ماجه روایت نمودهاند، پیامبر ج دعا را عین عبادت توصیف نموده فرمود: «إِنَّ الدُّعَاءَ هُوَ الْعِبَادَةُ». «دعا عین عبادت است».
ج- قرآن کریم این عمل(استعانت از مخلوق، و فریادزدن آنها براى حل مشکلات) را عمل شرکى معرفى نموده است:
﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ١٤﴾ [فاطر: ۱۴].. «اگر آنها را ( براى حل مشکلات و رفع نیازمندىهاى خود) به فریاد بخوانید، صداى شما را نمىشنوند، وبه(فرض) اگر بشنوند توانائى پاسخگوئى به شما را ندارند، و روز قیامت این عمل شرکورزى شما را انکار میکنند».
منظور از شرکورزى در این آیه همان دعا و حاجت خواستن از معبودان باطله و جعلى است که قرآن از آن در آیۀ دیگر به"عبادت"تعبیر نموده میفرماید که معبودان روز قیامت از عبادت و پرستش و به فریاد خواستن آنها انکار میورزند:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن يَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا يَسۡتَجِيبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥﴾ [الأحقاف: ۵].
«چه کسى گمراهتر از آنست که افرادى را به فریاد میخوانند، و از آنها یارى مىطلبند که تا روز رستاخیز برایشان پاسخ داده نمىتوانند، و اصلاً از فریاد فریاد زنندگان بىخبراند (نه میشنوند، و نه اطلاعى از آن دارند). و هنگامیکه مردمان (روز قیامت) گرد آورده شدند، به فریاد خواسته شدگان دشمنان براى فریاد زنندگان میگردند، و از پرستش (بفریاد خواستن) ایشان منکر میشوند».
نکته:
این نکته را باید خاطر نشان ساخت که استعانت و استمدادیکه عبادت شمرده میشود عبارت از:
الف- استعانتى است که توأم با اعتقاد عظمت کسى باشد که از آن استمداد مىجوید، و به تسلط و احاطۀ فوق العادۀ آن از لحاظ علم و قدرت معتقد بوده باشد که تسلط غیبى آن بالاتر از اسباب و وسایل عادى است که او با این قدرت و توانائى فوق العادۀ خود به شخصیکه از آن استمداد میجوید، کمک و یارى رسانیده میتواند همان طور که خداوند با فرمان مطلق و ارادۀ فوق العادۀ خود هرچه را بخواهد میکند.
شکى نیست که چنین قدرت را جز خداوند کسى ندارد، و اعتقاد آن به غیر خداوند شرک اکبر است.
ب- منظور از دعا و استعانت آنستکه از قدرت و توان مخلوق بیرون بوده، و مخلوق به هیچ وجه نتواند از عهدۀ برآوردن آن حاجت و نیاز بدر آید.
اما اموریکه معمولاً از قدرت و توانائى بشر بیرون نیست، و امتناع در آن دیده نمیشود، استعانت از مخلوق در همچو مسایل- در صورتیکه استعانت در کارهاى حرام، ظلم و تجاوز به دیگران نباشد- مباح و مشروعیت دارد، مثلاً کسى در آب غرق شود، و یا در میان آتش افتد، از دیگران براى نجات خود کمک بخواهد، در این صورت نجات و کمکرسانى او بر هر انسانى که قدرت کمک رسانیدن او را دارد واجب است.
و همچنان کمک رساندن- در سطح توانائى خود- در کارهاى خیر و امور مباح:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ۲] .
«در راه نیکى و پرهیزگارى همدیگر را یارى و پشتیبانى نمائید، و همدیگر را در راه تجاوز و ستمگرى یارى و پشتیبانى نکنید».
ذبح به نام غیر خداوند دو مفهوم دارد:
۱- سر جانورى به نام غیر الله- اعم از نیکان، امامان، بزرگان و...- بریده شود.
۲- حیوانى را به قصد تقرب و رضاى مخلوق که از آن ترس و امید فوق العاده و غیبى دارد، بنام آنها تخصیص داده شود، گرچند در وقت ذبح نام خداوند گرفته شود.
سر بریدن حیوانى بنام غیر خدا، و همچنان تخصیصدادن حیوانى به عنوان قربانى و تقرب جستن به کسى جز خداوند شرک است، چون این عمل عبادت محسوب میشود، و عبادت به هر عنوانیکه باشد، مخصوص خداوند متعال، و منحصر به ذات پاک او است، و انجامدادن آن براى غیر خدا شرک میباشد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢﴾ [الأنعام: ۱۶۲]. «بگو: نماز، تمام عبادت، زندگى و مرگ من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است».
و نیز فرموده است: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢﴾ [الکوثر: ۲]. «تنها بنام پروردگارت نماز بخوان، و تنها براى پروردگارت و به نام او- نه کس و چیز دیگرى- قربانى کن».
و در حدیث صحیح مسلم چنین آمده است: «لَعَنَ اللهُ مَنْ ذَبَحَ لِغَيْرِ اللهِ». «نفرین خدا باد بر کسیکه حیوانى را بنام غیر خدا ذبح نماید».
جملۀ «مَنْ ذَبَحَ لِغَيْرِ اللهِ» در این حدیث شامل هردو صورت ذبح بنام غیر خدا مىباشد: چه به عنوان تقرب ذبح نماید، و یا در وقت ذبح نام غیر الله گرفته شود.
توضیح بیشتر این مسأله در حدیثى که امام احمد از طارق بن شهاب باسند صحیح روایت نموده چنین آمده است:
قال رسول الله ج: «دَخَلَ رَجُلٌ الْجَنَّةَ فِي ذُبَابٍ، وَدَخَلَ رَجُلٌ النَّارَ فِي ذُبَابٍ، قَالُوا: وَكَيْفَ ذَلِكَ؟ قَالَ: مَرَّ رَجُلَانِ عَلَى قَوْمٍ لَهُمْ صَنَمٌ، لَا يَجُوزُهُ أَحَدٌ حَتَّى يُقَرِّبَ لَهُ شَيْئًا، فَقَالُوا لِأَحَدِهِمَا: قَرِّبْ، قَالَ: لَيْسَ عِنْدِي شَيْءٌ، قَالُوا: قَرِّبْ وَلَوْ ذُبَابًا، فَقَرَّبَ ذُبَابًا، قَالَ: فَخَلَّوْا سَبِيلَهُ، قَالَ: فَدَخَلَ النَّارَ، وَقَالُوا لِلْآخَرِ: قَرِّبْ وَلَوْ ذُبَابًا، قَالَ: مَا كُنْتُ لِأُقَرِّبَ لِأَحَدٍ شَيْئًا دُونَ اللَّهِ، قَالَ: فَضَرَبُوا عُنُقَهُ، قَالَ: فَدَخَلَ الْجَنَّةَ». «پیامبر اسلام ج فرمود: به سبب مگسى یک مرد وارد بهشت، و مرد دیگرى وارد آتش دوزخ گردید. اصحاب پرسیدند: چگونه؟ پیامبر ج فرمود: دو مردى از نزد قومى گذشتند که آنها یک بتى داشتند، و هیچ یکى بدون پیشکشنمودن نذر و قربانى از آن محل عبور نمیکرد.
پس آن مردم از یکى آنها خواستند که بنام بت آنها چیزى را پیشکش نماید. او گفت: من مالک چیزى نیستم که بنام آن بدهم. برایش گفتند: گرچند مگس هم باشد، بنام آن پیشکش نما.
مگسى را به نام آن به قصد تقرب پیش کش نمود، و او (پس از مرگ) وارد دوزخ گردید.
و از دیگرى خواستند که بنام بتهایشان چیزى را تخصیص دهد، او گفت: من چیزى را بنام غیر خدا به قصد تقرب پیش کش نمى نمایم، پس او را کشتند، و او وارد بهشت شد».
از این حدیث بخوبى استفاده میشود که پیش کش قربانى به نام مخلوق شرک و گناه سنگینى است که مرد اول با انجام آن مستحق آتش دوخ، و اما مرد دوم براى خود دارى از این عمل جان شیرین خود را از دست داد، ولى براى ارتکاب شرک آماده نشد.
۱- حیوانىکه هنگام ذبح آن نام غیر خدا بر آن برده شود، مثلا هنگام ذبح بگوید: بنام مسیح، و یا بنام سخى صاحب، و یا بنام فلان پیر، مزار، بزرگ و...
این عمل عمل شرکى است که قبل از هر چیز با ایمان ناسازگار است، زیرا ایمان خداوند را یگانه میداند، و او را در الوهیت یکتا میخواند، و بر این یگانگى مقتضیات یگانگى را مترتب میگرداند، و نخستین چیز از این مقتضیات اینستکه: با کمال نیات و پندار توجه تنها به آفریدگار یکتا باشد، و هر حرکت و عملى بنام آن آغاز گردد، لذا هر چیزیکه نامى غیر نام خدا بر آن برده شود، حرام خواهد بود. خداوند متعال در این مورد فرموده است:
﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡمَيۡتَةُ وَٱلدَّمُ وَلَحۡمُ ٱلۡخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيۡرِ ٱللَّهِ بِهِ﴾ [المائدة: ۳].
«به شما حرام است خوردن گوشت مردار، خون جارى، گوشت خوک و حیواناتیکه به هنگام ذبح نام غیر خدا بر آنها برده شود».
﴿وَلَا تَأۡكُلُواْ مِمَّا لَمۡ يُذۡكَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ و آن ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ١٢١﴾ [الأنعام: ۱۲۱].
«از گوشت حیوانیکه به هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده است، نخورید، چرا که خوردن از آن نافرمانى از دستور خدا است، شیطانها مطالب وسوسهانگیزى بطور مخفیانه به دوستان خود القا میکنند، تا اینکه با شما منازعه کنند، اگر از آنان اطاعت نمودید بیگمان شما مشرک خواهید بود».
۲- ذبح به قصد تقرب به خداوند در محلیکه براى قربانى و تقرب بنام غیر الله تخصیص یافته، و محل عبادتگاه غیر الله است مانند برخى از بتکدهها، قبرها، زیارتگاهها و...
در همچو محلات نذر و قربانى- گرچند بنام الله بوده باشد- حرام است، زیرا ین کار به عمل مشرکین شباهت دارد.
امام ابو داود از ثابت بن ضحاک با سند صحیح روایت کرده است که او فرمود:
«نَذَرَ رَجُلٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج أَنْ يَنْحَرَ إِبِلًا بِبُوَانَةَ فَأَتَى النَّبِيَّ ج ، فَقَالَ: إِنِّي نَذَرْتُ أَنْ أَنْحَرَ إِبِلًا بِبُوَانَةَ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «هَلْ كَانَ فِيهَا وَثَنٌ مِنْ أَوْثَانِ الْجَاهِلِيَّةِ يُعْبَدُ؟» قَالُوا: لَا، قَالَ: «هَلْ كَانَ فِيهَا عِيدٌ مِنْ أَعْيَادِهِمْ؟»، قَالُوا: لَا، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَوْفِ بِنَذْرِكَ، فَإِنَّهُ لَا وَفَاءَ لِنَذْرٍ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ، وَلَا فِيمَا لَا يَمْلِكُ ابْنُ آدَمَ». ترجمه: «مردى بر خود نذر کرد که شترى را در بوانه [۳۹] ذبح نماید، به حضور پیامبر ج آمده از او دریافت حکم این نذر رانمود؟ پیامبر ج فرمود: آیا در آنجا بتى از بتهاى دوران جاهلیت پرستیده میشود؟ گفتند: نه خیر. سپس فرمود: آیا جشنى از جشنهاى جاهلیت برگزار میگردد؟ گفتند: نه خیر. آنگاه پیامبر ج فرمود: به نذر خود وفا نما، زیرا نذریکه به اساس معصیت بوده باشد، و یا نذریکه انسان اختیار و ملکیت آن را نداشته باشد، قابل اجرا نیست».
از این حدیث استفاده مىشود که: نذر در محلیکه براى عبادت مخلوق تخصیص یافته، و همچنان نذر و عبادت در محل برگزارى جشنهاى جاهلیت معصیت و گناه است.
[۳۹] محلى است در ینبوع جنوب مدینه قرار دارد.
نذر در لغت به معنى: بر عهدهگرفتن، و چیزى را بر خود لازم قراردادن.
و در اصطلاح شریعت عبارت است از: لازم قراردادن چیزى بر عهدۀ خود که از جانب شریعت ملزم به انجام آن نیست.
نذر دو قسم است:
الف- نذر براى الله:
اگر نذر براى الله، و از هر نوع شایبۀ شرک پاک باشد، چنین نذرى جایز بوده، و مورد قبول بارگاه الهى قرار میگیرد. و دلیل مشروعیت آن دلایل زیر است:
۱- ﴿وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡيَطَّوَّفُواْ﴾ [الحج: ۲۹]. «به نذرهاى خویش- اگر نذر کردهاند- وفا کنند».
۲- قرآن در ضمن توضیح صفات نیکان میگوید:
﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا٧﴾ [الإنسان: ۷].
«به نذر خود وفا میکنند، و از روزى مىهراسند که شر و بلاى آن گسترده و فراگیر است».
در صحیح البخارى از عایشه ل نقل است که پیامبر ج فرمود: «مَنْ نَذَرَ أَنْ يُطِيعَ اللَّهَ فَلْيُطِعْهُ، وَمَنْ نَذَرَ أَنْ يَعْصِيَهُ فَلاَ يَعْصِهِ». «شخصیکه نذر کرده که کار نیکى انجام دهد، باید به نذر خود وفا کند، و شخصیکه نذر کرده که گناهى کند، باید از انجام گناه خود دارى نماید».
۳- حدیث ثابت بن ضحاک در این مورد گذشت که پیامبر ج فرمود:
«لَا نَذْرَ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَلَا فِيمَا لَا يَمْلِكُ ابْنُ آدَمَ»
از نصوص فوق مطالب آتى استفاده میشود:
۱- مشروعیت نذر براى الله.
۲- نذر در چوکات ملکیت و تصرف انسان، و همچنان در امور طاعت درست و واجب الوفا است.
۳- نذریکه در آن معصیت و یا احتمال معصیت و گناه بوده باشد، قابل اجرا نیست.
۴- اگر نذر براى غیر الله بوده باشد، از قبیل نذرکردن براى پیامبر، ولى، پیر، قبر و...
چنین نذرى حرام و باطل بوده، مرتکب آن در شرک اکبر واقع میشود، چون نذرکننده از قبر، یا ولى و یا بزرگ قضاى حاجت و شفاى مریض خود را مى طلبد، و یا از او میخواهد که غایب و مفقود او را حاضر گرداند، و یا مال او را از دستبرد ظالمان نگهدارد، اینگونه نذر با چنین اعتقاد به اتفاق علما باطل و حرام است به دلایل زیر:
الف- این نذر براى مخلوق است، و نذر نوعى از عبادت به شمار میرود که انجام عبادت براى مخلوق شرک است.
ب- نذر براى میت(مردگان) است، و مرده قدرت تملک را ندارد.
ج- نذرکردن به این اعتقاد که مرده و دیگر مخلوق قدرت تصرف در امور کاینات را دارند، کفر است.
و همچنان نذر بنام الله در محلیکه عبادتگاه مخلوق است- طوریکه در بحث گذشته توضیح گردید- جایز نیست، زیرا این نذر گرچند براى خدا است، ولى بخاطر اینکه در محلى انجام شده که محل شرک است، به عمل مشرکان شباهت دارد که حرمت آن از حدیث ثابت ابن ضحاک دانسته میشود.
آنچه که ما مسلمانان به آن باور وریقین کامل داریم این است که دین مقدس اسلام در پهلوی سایرخوبیهایش یک دین کامل و جامع بوده که تمام احکام و موضوعات متعلق به انسان را در دنیا و در عالم بعد از دنیا و قبل از آخرت که عالم قبر و یا برزخ است، و همچنان در آخرت که مقر آخری و دائمی انسان است، در قرآن کریم به شکل اجمالی و مختصر، و توسط گفتار و کردار پیامبر ج به شیوۀ مفصل و عملی بیان نمو نه است.
همچنان ما مسلمانان به این نیز ایمان کامل داریم که پیامبر ج قبل از اینکه از این دنیا رحلت نمایند، نه تنها آداب و شیوههای ادا نمودن عبادات و احکام شرعی را، بلکه هر آن عملی را که در دنیا و آخرت به خیر انسان تمام میشده باشد امت را به آن دلالت و رهنمایی نموده، و از هر عمل و کاری که به ضرر انسان تمام شود، امت را از انجامدادن آن عمل، برحذر داشته است.
اما آنچه که مایۀ نگرانی و بسیار تأسف است این است که برخی مسلمانان بلکه اکثریت قاطع مسلمانان در اثر نداشتن علم و دانش ضروری و نادیده گرفتن آداب و مقررات شرعی، ماهیت و حتی شکل شرعی حکم برخی عبادات و احکام را تغییر دادند که در نتیجه بجای اجر و ثواب، مرتکب گناه و معصیت گردیدند.
چنانچه یکی از مفاهیم و یا مسائل مشهور دینی که مردم در اثر عدم درک اهداف و مقاصد آن و یا در اثر فاصلهگرفتن از نصوص صحیح و معتبر کتاب و سنت و عدم توجه به آداب آن، شیوههای شرعی و صحیحش را عملا در نظر نگرفته مرتکب انحراف و یا افراط گردیدهاند، مسئلۀ زیارت قبور است.
زیارت قبور که یک عمل مشروع و مستحب میباشد، از خود احکام و آدابی دارد و هر مسلمانیکه میخواهد به زیارت قبرستان برود، باید در مورد احکام و آداب آن، و همچنان در ارتباط اهداف و مقاصد آن، آگاهی کامل داشته باشد.
اینک با توجه به اینکه پیامبر بزرگوار اسلام ج نصیحت و خیر خواهی را یکی از بخشهای بزرگ دین قرار دادند، لذا بنده سعی مینمایم تا در پرتو آیات و روایات صحیح مفهوم شرعی زیارت قبور را با برخی آداب و حکمتهای آن بیان نمایم.
منظور از زیارت قبور همانا بیرونشدن و رفتن به طرف قبر و یا قبرستان بطریقۀ شرعی، و به غرض دعا و استغفار در حق اموات، و اخذ درس و عبرت از وضعیت ایشان و قبرستان، میباشد.
زیارت قبور برای مردان بمنظور پندگرفتن و یادآوری آخرت نه تنها یک عمل مشروع بلکه مستحب میباشد. البته بشرط اینکه زائر عقیدۀ توحیدی داشته، و در هنگام زیارت از چیزیکه موجب غضب خداوند متعال شود، مانند: حاجت و کمکخواستن از صاحب قبر، سجده و انحنا بر قبر و امثال آن، خود داری نماید [۴۰].
اما در حق زنان علما اختلاف نظر دارند، طوریکه برخی از ایشان بسبب نرمدلی و کمصبر و یا بیصبر بودن زنان که شاید مرتکب برخی اعمال نامشروع مانند نوحه و بلندکردن سر و صدا شوند ناجایز، و برخی دیگر بسب عام بودن دلیل مشروعیت جایز دانسته، و گروه سوم جو از آن را به زنان، مقید به برخی شروط دانستهاند.
چنانچه امام نووی همین نظر سوم را نظر اکثریت قرار داده، گفته است: «الأكثر على جو از ذلك مع أمن الـمخالفة الشرعية، في قولها، وفي صورة خروجها».
یعنی جو از رفتن زن به زیارت در صورتی است که زن در هنگام زیارت از قول و گفتار خلاف شرع، و در هنگام بیرونشدن از خانه از اختیار نمودن هیئت و صورت غیر شرعی خود داری نماید.
[۴۰] مختصر فقه از قرآن و سنت ص: ۲۵.
در این شکی نیست که هر گروه برای تقویۀ دیدگاههای خود دلایلی را ارائه میدارند، اما عدۀ زیادی از محققین با استناد به دلایل متعدد شرعی از جمله اصل پذیرفته شدۀ سد ذرایع که بیرونشدن زنان به زیارت سبب مرتکبشدن برخی اعمال حرام و ناشایسته و همچنان سبب در فتنه واقعشدن برخی مردان میگردد، و همچنان با توجه به اینکه حکمت جو از زیارت در حق زنان یک امر مخفی و پوشیده است، و دعا در حق میت بدون زیارت هم امکان پذیر است.
با توجه به نکات فوق و نکات دیگری، عدۀ زیادی از محققین همان قول اول یعنی حرام بودن زیارت زنان را ترجیح دادهاند [۴۱].
[۴۱] شفاء الصدور فی زیارة المشاهد والقبور (ص: ۸۳ – ۸۴).
هیچ حکمی بدون دلیل و سند شرعی مشروعیت پیدا نمیکند ، پس زیارت قبور را زمانیکه ما مشروع میدانیم باید دلیل مشروعیت آن را ولو بشکل اجمالی نیز یاد داشته باشیم.
در مورد زیارت قبور که در اصل یک عمل مباح بوده و در صورت داشتن نیت صحیح و هدف نیک سنت و یا مستحب میگردد، کدام آیتی را در قرآن کریم سراغ نداریم، اما در احادیث روایات متعددی وجود دارد که پیامبر ج در پهلوی اینکه مردم را به زیارت قبور اجازه دادند، دعا و برخی حکمتهای آن را نیز بیان داشتهاند.
۱- بریده س روایت نموده است که پیامبر ج فرمودند:
«نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوهَا...» [۴۲]. «من در گذشته (اوایل اسلام) شما را از رفتن به زیارت قبرها منع نموده بودم، اکنون (بعد از اینکه عقیدۀ توحید و یکتاپرستی در اذهان و قلبها جابجا گردید) به زیارت قبرها (میتوانید) بروید».
برخی علما در جریان شرح حدیث فوق علت ممنوعشدن زیارت قبور را در ابتدای اسلام چنین بیان داشتهاند که مردم در ابتدا تازه از شرک و بتپرستی فاصله گرفته بطرف توحید و یکتاپرستی روی آورده بودند، پس به علت اینکه زیارت قبور وسیلۀ عودت مجدد بطرف شرک نشود، پیامبر ج از زیارت قبرها منع نمود، زیرا گناه و معصیت هر قدر سخت و بزرگ باشد، وسایل آن نیز به همان اندازه ممنوع و حرام میباشد.
بطور مثال زنا چون یک عمل فحش و ناروا است، لذا وسایل رسیدن به آن مانند نظرکردن و خلوت با زنان نامحرم، نیز به همان اندازه گناه و ممنوع میباشد.
پس به عین شکل شرک و بتپرستی چون نسبت به تمام گناهان بزرگتر بود، لذا بخاطر خود داری نمودن از آن پیامبر ج در آغاز مسلمانان را از رفتن به زیارت قبور که احتمال میرفت وسیله برای شرک گردد، منع نمود. اما بعد از اینکه توحید و ایمان در اذهان و قلبهای مردم مستقر و جابجا گردید، و این خطر احتمالی که زیارت قبور بار دیگر وسیلۀ برای شرک نشود رفع شد، پیامبر ج بر اساس مصالح و فواید متعددیکه عنقریب بیان خواهد شد، حکم ممنوعبودن زیارت قبور را از میان برداشته، فرمود: اکنون بعد از این مسلمانان میتوانند به زیارت قبرها رفته، در حق مردهها دعای خیر نمایند.
۲- از عائشه ل روایت است: «كَانَ رَسُولُ اللهِ ج - كُلَّمَا كَانَ لَيْلَتُهَا مِنْ رَسُولِ اللهِ ج - يَخْرُجُ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ إِلَى الْبَقِيعِ، فَيَقُولُ: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَأَتَاكُمْ مَا تُوعَدُونَ غَدًا، مُؤَجَّلُونَ، وَإِنَّا، إِنْ شَاءَ اللهُ، بِكُمْ لَاحِقُونَ، اللهُمَّ، اغْفِرْ لِأَهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ» [۴۳]. عائشه ل میگوید: «شبی که نوبت من میبود پیامبر ج از طرف آخر شب به قبرستان بقیع رفته، دعای فوق را میخواند که ترجمهاش چنین میشود:
ای جمع مؤمنان! سلام بر شما، آنچه به شما وعده داده شد نزد شما آمد، و تا فردایی مهلت داده شده و ما ان شاء الله به شما ملحق خواهیم شد الهی اهل بقیع غرقد را بیامرز».
از این حدیث معلوم میشود که در زیارت قبور سه مسأله وجود دارد:
۱- سلام به مردهها.
۲- دعا برای آنها.
۳- به یاد آخرت افتادن.
همچنان از حدیث فوق معلوم شد که زیارت از طرف شب هم جو از دارد.
۳- در صحیح مسلم از بریده س روایت شده که میگوید: «كَانَ رَسُولُ اللهِ ج يُعَلِّمُهُمْ إِذَا خَرَجُوا إِلَى الْمَقَابِرِ، فَكَانَ قَائِلُهُمْ: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الدِّيَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ، وَإِنَّا، إِنْ شَاءَ اللهُ لَلَاحِقُونَ، أَسْأَلُ اللهَ لَنَا وَلَكُمُ الْعَافِيَةَ» [۴۴]. «پیامبر ج برای مردمیکه میخواستند به طرف قبرستان بروند دعای فوق را تعلیم میدادند تا در هنگام زیارت آن دعا را قرائت نمایند».
[۴۲] صحیح مسلم (۹۷۷). [۴۳] صحیح مسلم (۹۷۴). [۴۴] صحیح مسلم (۹۷۵).
بعد از اینکه مشروعیت زیارت قبور به عنوان یک حکم شرعی ثابت گردید، و این هم یک حقیقت مسلم است که هیچ حکم شرعی خالی از حکمت و مصلحت شده نمیتواند، لذا تحت عنوان (حکمت زیارت قبور) میخواهم برخی از حکمتهای مشروعیت زیارت قبور را بیان نمایم:
یکی از حکمتهای مشروعیت زیارت قبور همانا بخاطر آوردن مرگ و آمادگی برای آن است، چنانچه در صحیح مسلم از ابو هریره س روایت شده که میگوید: پیامبر ج به زیارت قبر مادرش رفته گریان کرد و کسانی را در اطرافش بودند نیز به گریه آورد، و گفت: «اسْتَأْذَنْتُ رَبِّي أَنْ أَسْتَغْفِرَ لِأُمِّي فَلَمْ يَأْذَنْ لِي، وَاسْتَأْذَنْتُهُ أَنْ أَزُورَ قَبْرَهَا فَأَذِنَ لِي» [۴۵]. «من از پروردگارم اجازه خواستم تا در حق مادرم مغفرت طلب کنم اما اجازت داده نشد سپس اجازۀ رفتن به زیارت قبرش خواستم که برایم اجازت داده شد، پس شما مسلمانان هم به زیارت قبرها بروید، زیرا زیارت قبر مرگ را به یاد انسان میآورد».
[۴۵] صحیح مسلم ص: ۳۷۷ (۹۷۶).
حکمت دیگر مشروعیت زیارت قبور بخاطر آوردن قیامت و آخرت میباشد، چنانچه در سنن ترمذی از بریده س با سند صحیح روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ القُبُورِ، فَقَدْ أُذِنَ لِمُحَمَّدٍ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ أُمِّهِ، فَزُورُوهَا فَإِنَّهَا تُذَكِّرُ الآخِرَةَ» [۴۶].
[۴۶] سنن ترمذی ص: ۱۰۵۲ (۱۰۵۴).
حکمت دیگر مشروعیت زیارت قبور نفع رساندن به میت توسط دعای نیک است، طوریکه پیامبر ج در هنگام زیارت برای مرده طلب مغفرت و عافیت نموده فرمودند: «...اللهُمَّ، اغْفِرْ لِأَهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ»، یا «...أَسْأَلُ اللهَ لَنَا وَلَكُمُ الْعَافِيَةَ» و امثال آن.
و در این شکی نیست یکی از مواردیکه مرده از آنها نفع میبرد همانا دعای صالح بازماندگان و مسلمانان میباشد، چنانچه خداوند متعال این اصل را در قرآن ذکر نموده فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِينَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِيمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِي قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٞ رَّحِيمٌ١٠﴾ [الحشر: ۱۰]. «کسانیکه پس از مهاجرین و انصار میآیند میگویند: پروردگارا! ما را و برادر آن ما را که در ایمانآوردن بر ما پیشی گرفتهاند، بیامرز و کینهای نیست به مؤمنان در دلهایمان جای مده، پروردگارا! تو دارای رافت و رحمت فراوانی هستی».
همچنان پیامبر ج در یک حدیث دعای مسلمان را در حق مسلمان سودمند و مستجاب خوانده، فرمودند: «دَعْوَةُ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ لِأَخِيهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ مُسْتَجَابَةٌ، عِنْدَ رَأْسِهِ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ كُلَّمَا دَعَا لِأَخِيهِ بِخَيْرٍ، قَالَ الْمَلَكُ الْمُوَكَّلُ بِهِ: آمِينَ وَلَكَ بِمِثْلٍ» [۴۷]. «دعای انسان مسلمان برای برادرش در غیاب او مستجاب میگردد، (چون) در کنار سرش فرشتهای مأمور شده که هر وقت برای برادرش دعای خیر کند میگوید: آمین و مانند همین دعا برای تو باشد».
[۴۷] صحیح مسلم ص: ۱۰۹۴ (۲۷۳۳).
حکمت دیگر مشروعیت زیارت قبور همانا اخذ پند و عبرت میباشد، پند و عبرتیکه انسان در تمام احوال مخصوصا در هنگام غفلت و غلبۀ دنیا و خواهشات به آن نیاز شدید دارد، لذا پیامبر ج در یک حدیث شریف همین پند و عبرت را یکی از اهداف مشروعیت زیارت قبور قرار داده، فرمودند: «إِنِّي نَهَيْتُكُمْ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوهَا، فَإِنَّ فِيهَا عِبْرَةً...» [۴۸]. «من قبلاً شما را از زیارت قبور نهی کرده بودم ولی الآن میگویم: به زیارت قبور بروید چون در آن عبرت است و چیزی نگویید که خشم الله را بر آنگیزد».
پس به تأسی از احادیث و روایات قبلی هر مسلمان میتواند به زیارت قبر برود، و به اهل قبرستان سلام عرضه کند و برایشان دعای عفو و مغفرت نماید و یاد آخرت را نماید، ولی از آنها چیزی نخواهد.
لازم به تذکر است در هنگام زیارت قبور هر آنچه غیر از گفتهها و اعمال فوق صورت گیرد شرک و بدعت و خارج از شریعت محمد ج میباشد.
[۴۸] مستدرک حاکم (۳۷۴/۱) با سند صحیح.
طوریکه در صفحات گذشته بیان شد زیارت قبور بخاطر اخذ درس عبرت، یاد آخرت، کمشدن محبت دنیا، سلامدادن به مردهها و دعای خیر در حق آنها، یک عمل مشروع و مستحب میباشد، اما سایر اعمال دیگر، مانند ذبح نمودن بر بالای قبر، نماز خواندن در مقبره وغیره که در شریعت اساس نداشته، ممنوع و ناجایز میباشد که طی نکات ذیل بیان میگردد.
۱ – ذبح نمودن حیوان:
ذبحکردن و یا کشتن شتر، گاو و یا گوسفندی بر بالای قبر ولو بخاطر رضای خداوند هم باشد شرعا جو از ندارد، زیرا پیامبر ج فرمودند:
«لَا عَقْرَ فِي الْإِسْلَامِ». [۴۹]«عقر (ذبح بر قبر) در اسلام نیست».
امام خطابی میگوید: اهل جاهلیت شتری را روی قبر شخص صالحی سر میبریدند و میگفتند: این پاداش کاری است که میت در حال حیاتش انجام داده است. [۵۰]
عبدالرزاق ابن همام صنعانی میگوید: «كَانُوا يَعْقِرُونَ عِنْدَ الْقَبْرِ بَقَرَةً أَوْ شَاةً». «آنان (اهل جاهلیت) گاو یا گوسفندی را کنار قبر سر میبریدند» [۵۱].
۲،۵- گچکاری قبر، نشستن و بناکردن روی آن، بلند کردن بیش از حد شرعی.
دلیل ممنوع بودن امور فوق این حدیث جابر س است که فرموده است: «نَهَى رَسُولُ اللهِ ج أَنْ يُجَصَّصَ الْقَبْرُ، وَأَنْ يُقْعَدَ عَلَيْهِ، وَأَنْ يُبْنَى عَلَيْهِ» [۵۲].«پیامبر ج از گچکاری قبر و نشستن و بناکردن روی آن و بلندکردن بیش از حد شرعی، و از نوشتن روی آن، نهی کرده است».
۶- نماز خواندن روبروی قبر: به دلیل این فرموده پیامبر ج:
«لَا تَجْلِسُوا عَلَى الْقُبُورِ، وَلَا تُصَلُّوا إِلَيْهَا» [۵۳]. «نه بر بالای قبرها بنشینید و نه بطرف قبرها نماز بخوانید».
۷- نمازخواندن کنار قبور اگرچه بدون رو کردن به آن باشد: از ابو سعید خدری روایت است که پیامبر ج فرمود: «الأَرْضُ كُلُّهَا مَسْجِدٌ إِلَّا المَقْبَرَةَ وَالحَمَّامَ» [۵۴]. «میتوان روی تمام زمین نماز خواند بجز مقبره و حمام».
۸- ساختن مسجد روی قبر:
از عایشه و عبدالله بن عباس روایت است: «لَمَّا نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ ج طَفِقَ يَطْرَحُ خَمِيصَةً لَهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَإِذَا اغْتَمَّ بِهَا كَشَفَهَا عَنْ وَجْهِهِ، فَقَالَ وَهُوَ كَذَلِكَ: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى اليَهُودِ وَالنَّصَارَى، اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ» يُحَذِّرُ مَا صَنَعُوا» [۵۵].«وقتی پیامبر ج مریض شد (بیماری وفاتش) پارچهای روی صورتش کشید، هرگاه اذیت میشد آن را از صورتش برمیداشت در همان حال فرمود: لعنت خدا بر یهود و نصاری باد که قبرهای پیامبر آنشان را به مسجد تبدیل کردند، از آنچه آنها کردند (مسلمانان را) برحذر میداشت».
از عایشه ل روایت است: پیامبر ج در بیماریای که از آن بهبود نیافت فرمود:
«لَعَنَ اللَّهُ اليَهُودَ وَالنَّصَارَى اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِيَائِهِمْ مَسَاجِدَ»، لَوْلاَ ذَلِكَ أُبْرِزَ قَبْرُهُ غَيْرَ أَنَّهُ خَشِيَ - أَوْ خُشِيَ - أَنَّ يُتَّخَذَ مَسْجِدًا» [۵۶]. «خداوند یهود و نصاری را لعنت کند، (چرا که) قبور پیامبر آنشان را مسجد قرار دادند. (عایشه) گفت: اگر این نبود، قبرش را آشکار میکردند، اما بیم آن داشت که مسجد قرار داده شود».
۹- تبدیلکردن قبرستان به محل برگزاری اعیاد، و رفتن به قبرستان در اوقات معین، و مناسبتهای معروف به قصد عبادت نزد قبور یا غیر آن: به دلیل حدیث ابو هریره از پیامبر ج که فرمود: «لَا تَجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قُبُورًا، وَلَا تَجْعَلُوا قَبْرِي عِيدًا، وَصَلُّوا عَلَيَّ فَإِنَّ صَلَاتَكُمْ تَبْلُغُنِي حَيْثُ كُنْتُمْ» [۵۷]. «خانههایتان را قبرستان نکنید، و قبر مرا (محل برگزاری) اعیاد قرار ندهید، و هر جا بودید بر من صلوات بفرستید، چون صلوات شما بر من میرسد».
۱۳- شکستن استخوان میت: به دلیل فرموده پیامبر ج: «إِنَّ كَسْرَ عَظْمِ الْمُؤْمِنِ مَيْتًا، مِثْلُ كَسْرِهِ حَيًّا». «شکستن استخوان میت مؤمن مانند شکستن استخوانش در حال حیات است».
اموریکه انجامدادن آنها ممنوع و در شریعت اسلام حرام است مختصراً از قرار ذیل میباشد:
۱- سفر به قصد زیارت قبر.
۲- اعتقاد به اینکه زیارت قبری از قبر دیگری فرق دارد و برای فلان قبری فضیلت خاصی است.
۳- گنبد و بارگاه ساختن بر قبور.
۴- به دعا خواستن مرده و گریه و زاری نزد آنها.
۵- استغاثه و نذر کردن برای آنها.
۶- طواف به گرد قبر.
۷- نماز خواندن بر قبرها و یا در کنار قبرها.
۸- خواندن زیارتنامه.
۹- بستن نخ و یا پارچهای بر قبر و یا پنجرههای زیارت.
۱۰- بوسیدن در و دیوار قبر و لمس نمودن آنها و دیگر خزعبلات و خرافاتیکه ذکر آن این رساله را طولانی میکند، همه بدعت و شرک اکبر به حساب میرود که از شر آن به الله أ پناه میبریم.
***[۴۹.] روایت ابو داود با سند صحیح. [۵۰] نیل الاوطار( ۴/ ۵۴۹). [۵۱] سنن ابو داود (۳۲۰۶) با سند صحیح. [۵۲] صحیح مسلم ، ص: ۳۷۴ (۹۷۰). [۵۳] صحیح مسلم ، ص: ۳۷۵ (۹۷۲). [۵۴] سنن ترمذی ص: ۷۳ (۳۱۷) با سند صحیح. [۵۵] متفق علیه. [۵۶. ] متفق علیه. [۵۷. ] سنن ابوداود ، ص: ۲۳۳ (۲۰۴۲) با سند صحیح.
اطاعت و پیروی نمودن از سنت پیامبر ج ، راضی و تسلیمشدن به احکام و فرامین وی، عملنمودن به رهنمودها و ارشادات وی، نه تنها یکی از بزرگترین لوازم ایمان داشتن به پیامبر ج به شمار میرود بلکه اطاعت و پیروینمودن از وی در انجامدادن عبادات و سایر شعایر دینی، دومین اساس دین مقدس اسلام نیز به شمار میرود، زیرا دین اسلام بر دو قاعدۀ بسیار مهم بنا شده است که قاعدۀ و یا اساس اولش همانا عبادت و بندگی خداوند، و اساس دومش همانا اطاعت و پیروی نمودن از رسولش میباشد.
همانطوریکه اطاعت و پیروی نمودن از پیامبر ج و سنتش علاوه بر اینکه یکی از لوازم ایمان و اساسات عمدۀ دین مقدس اسلام به شمار میرود همچنان یگانه راه رسیدن به هدایت، فلاح و نجات از فتنههای گوناگون و بالآخره نایلشدن به بهشت برین و حیات جاودانی، تنها در اثر اطاعت و پیروی از رسول الله ج تحقق مییابد.
و بر همین اساس خداوند متعال در سورتها و آیات متعدد قرآن کریم، و پیامبر ج احادیث و روایات متعدد با شیوههای مختلف مسلمانان را به پیروی نمودن از سنت پیامبر ج توصیه و تأکید نموده است که نکات عمدۀ آن در طی عناوین ذیل، بیان میگردد.
***
در برخی آیات قرآنی خداوند متعال مسلمانان را یکجا به اطاعت از خودش و اطاعت از پیامبرش توصیه نموده است.
چنانچه در یک آیت کریمه فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ﴾ [النساء: ۵۹] . «اى کسانىکه ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید».
و نیز فرموده است: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَٱحۡذَرُواْۚ فَإِن تَوَلَّيۡتُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٩٢﴾ [المائدة: ۹۲] «و اطاعتخدا و اطاعت پیامبر کنید و [از گناهان] برحذر باشید پس اگر روى گرداندید بدانید که بر عهده پیامبر ما فقط رساندن [پیام] آشکار است».
و در آیت دیگری فضیلت اطاعت از خود و رسولش را بیان نموده، فرموده است:
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا٦٩﴾ [النساء: ۶۹]. «و کسانىکه از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمره کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبر آن و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند».
طوریکه در آیات فوق دیدیم که الله تعالی اطاعت و پیروی از خودش و از پیامبرش را یکجا و در یک ردیف ذکر کرده است، همچنان در برخی آیات دیگر الله متعال مسلمانان را از مخالفت و نافرمانی خودش و نیز پیامبرش یکجا و در یک آیت منع نموده است.
چنانچه فرموده است: ﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ يُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِيهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٤﴾ [النساء: ۱۴] . «و هر کس از خدا و پیامبر او نافرمانى کند و از حدود مقرر او تجاوز نماید وى را در آتشى درآورد که همواره در آن خواهد بود و براى او عذابى خفتآور است».
و در آیۀ دیگری فرموده است: ﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا﴾ [الجن: ۲۳]. «و هر کس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند قطعا آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند».
و در آیت دیگری خداوند متعال ندامت و پشیمانی کسانی را که نافرمانی رسول را نمودند بیان نموده، فرموده است: ﴿يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا٤٢﴾ [النساء: ۴۲]. «آن روز کسانىکه کفر ورزیدهاند و از پیامبر [خدا] نافرمانى کردهاند آرزو مىکنند که اى کاش با خاک یکسان مىشدند و از خدا هیچ سخنى را پوشیده نمىتوانند داشت».
الله تعالی در برخی آیات دیگر مسلمانان را بصورت مستقل و جداگانه به پیروی از پیامبرش امر فرموده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾ [النساء: ۶۴]. «و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهى از او اطاعت کنند».
و نیز فرموده است: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ٥٦﴾ [النور: ۵۶].. «و پیامبر [خدا] را فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید».
و در آیه دیگر اطاعت از پیامبر را بمثابۀ اطاعت از خودش قرار داده، فرموده است: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ وَمَن تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ عَلَيۡهِمۡ حَفِيظٗا٨٠﴾ [النساء: ۸۰]. «هر کس از پیامبر فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده و هر کس رویگردان شود ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم».
اتباع و پیروینمودن از پیامبر ج نه تنها یک امر الهی است بلکه یکی از لوازم محبت و دوستداشتن او که هر مسلمان ادعای آن را دارد نیز به شمار میرود، طوریکه الله تعالی در این مورد فرموده است: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱]. «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است».
چنانچه الله تعالی در این مورد فرموده است: ﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا عَلَيۡهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيۡكُم مَّا حُمِّلۡتُمۡۖ و آن تُطِيعُوهُ تَهۡتَدُواْۚ وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ٥٤﴾ [النور: ۵۴].. «بگو خدا و پیامبر را اطاعت کنید پس اگر پشت نمودید [بدانید که] بر عهده اوست آنچه تکلیف شده و برعهده شماست آنچه موظف هستید و اگر اطاعتش کنید راه خواهید یافت و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشکار [ماموریتى] نیست».
و دلیل اینکه اطاعت از پیامبر ج سبب نزول رحمت الهی میگردد این آیۀ کریمه است که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ﴾.
«و پیامبر [خدا] را فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید».
۶– عدم اطاعت از پیامبر جسبب اطاعت از هوی و هوس میگردد:
طوریکه اطاعت و پیروی از پیامبر ج سبب هدایت و نزول رحمت الهی میگردد، همچنان بر اساس برخی آیات دیگر شخصیکه از پیامبر ج اطاعت و پیروی نکند حتما از هوی و هوس خود پیروی خواهد کرد که نتیجۀ حتمی آن جز گمراهی در دنیا و هلاکت در آخرت، چیز دیگری نخواهد بود. چنانچه خداوند متعال در این مورد فرموده است: ﴿فَإِن لَّمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَكَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٠﴾ [القصص: ۵۰] .
«پس اگر تو را اجابت نکردند بدان که فقط هوسهاى خود را پیروى مىکنند و کیست گمراهتر از آنکه بىراهنمایى خدا از هوسش پیروى کند بىتردید خدا مردم ستمگر را راهنمایى نمىکند».
منظور از عنوان فوق این است که اطاعت و پیروی نمودن از حکم الله و رسول وی یک امر اختیاری و استحبابی نبوده، بلکه یک امر حتمی و ضروری تلقی میگردد چنانچه الله تعالی در این مورد فرموده است:﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦﴾ [الأحزاب: ۳۶] .
«و هیچ مرد و زن مؤمنى را نسزد که چون خدا و فرستادهاش به کارى فرمان دهند براى آنان در کارشان اختیارى باشد و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرمانى کند قطعا دچار گمراهى آشکارى گردیده است».
۸– جنت که هدف نهایی هر مؤمن و مسلمان است بدون اطاعت و پیروی نمودن از دساتیر و سنت پیامبر ج بدست نمیآید:
اطاعت و پیروی از پیامبر ج نه تنها یک امر واجب و ضروری بوده بلکه بدون اطاعت وی بهشت بدست نمیآید.
چنانچه پیامبر ج فرمودند: «كُلُّ أُمَّتِي يَدْخُلُونَ الجَنَّةَ إِلَّا مَنْ أَبَى، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَنْ يَأْبَى؟ قَالَ: مَنْ أَطَاعَنِي دَخَلَ الجَنَّةَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ أَبَى» [۵۸]. «یعنی همۀ شما داخل بهشت خواهید شد مگر کسیکه از رفتن به بهشت خودش ابا ورزد. اصحاب با لهجۀ بسیار شگفتانگیز پرسیدند: ای رسول خدا! کسی هست که از رفتن به جنت ابا ورزد؟ پیامیر ج فرمودند: کسیکه از من اطاعت کند بهشت خواهد رفت ولی کسیکه نافرمانی مرا کند او خودش از رفتن به بهشت ابا ورزیده است».
از نکات فوق این حقیقیت واضح و روشن میگردد که بر هر مرد و زن مسلمان واجب است تا در حد توان و استطاعتش از سنت پیامبرج اطاعت و پیروی نموده، از مخالفت و نافرمانی وی پرهیز و اجتناب نماید، زیرا مخالفت از پیامبرج جز هلاکت و بدبختی، پیامد دیگری نداشته و گاهی سبب نزول عذاب در دنیا میگردد.
چنانچه در روایات آمده است که پیامبر ج روزی در دست مردی انگشتری طلایی را که پوشیدنش بر مردها حرام میباشد، مشاهده نمود و همزمان با آن انگشتری را از دستش بیرون نموده انداخت، و فرمود:
«يَعْمِدُ أَحَدُكُمْ إِلَى جَمْرَةٍ مِنْ نَارٍ فَيَجْعَلُهَا فِي يَدِهِ» [۵۹]. «جای بس تعجب است که برخی از شما عمدا جمره و یا قوغ آتش را در دستش مینهد». زمانیکه پیامبر ج از نزد آن شخص دور شد افراد حاضر در مجلس برایش نظر دادند که انگشتریاش را بردارد و در مورد دیگری از آن استفاده نماید، اما آن شخص قاطعانه نظر ایشان را رد نمود، گفت: «لَا وَاللهِ، لَا آخُذُهُ أَبَدًا وَقَدْ طَرَحَهُ رَسُولُ اللهِ ج». «نه هر گز نه! قسم بخدا انگشتری را که پیامبر ج انداخته باشد من هیچگاه از زمین نمیبردارم».
این است ایمان اصلی و همین است مؤمن واقعی!.
اکنون بیایید بر عکس به داستان کوتاه مرد دیگر که از حکم و امر پیامبر ج مخالفت ورزیده بود، گوش کنیم.
امام مسلم روایت نموده است که رسول الله ج به مردیکه بدست چپش نان میخورد، گفت: «كُلْ بِيَمِينِكَ» یعنی توسط دست راستت نان بخور! آن شخص از حکم و امر پیامبر ج مخالفت ورزیده به لحن تکبرآمیز گفت: من نمیتوانم. پیامبر ج در موردش دعای بد نموده، فرمود:
«لَا اسْتَطَعْتَ» یعنی هرگز نتوانی! چنانچه بعد از دعای پیامبر ج نتوانست دستش را بالا کند.
با توجه به آیات و روایات فوق هر مرد و زن مؤمن را میباید که در برابر سنت پیامبر ج بعد از اینکه از آن آگاه شود، مراتب کامل ادب را مراعات نموده و بطرف آن سنت بدیدۀ احترام بنگرد، زیرا کراهت و بد بینی در برابر سنت یک نوع ارتداد به شمار میرود، چنانچه خداوند متعال فرموده است:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَرِهُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأَحۡبَطَ أَعۡمَٰلَهُمۡ٩﴾ [محمد: ۹].
«این بدان سبب است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است خوش نداشتند و [خدا نیز] کارهایشان را باطل کرد».
اما این خطر ارتداد و یا مرتدشدن زمانی است که ترک سنت و یا نادیدهگرفتن آن بر اساس کراهیت و بدبینی و یا استخفاف باشد، هرگاه اگر ترک سنت و یا مخالفت با آن بر اساس بدبینی و استخفاف نبوده، بلکه بر اساس سستی و یا کسالت باشد پس این نوع ترک اگر ارتداد را در قبال نداشته باشد اما بازهم خطر انحراف منتفی نمیگردد.
[۵۸] صحیح البخاری ، ص: ۱۵۲۵ شمارهء حدیث: ۷۲۸۰. [۵۹] صحیح مسلم ، ص: ۸۶۷ (۲۰۹۰).
بعد از اینکه در پرتوى آیات و احادیث فوق اهمیت و فضیلت اتباع و پیروی از پیامبر ج واضح گردید، اکنون شاید در اذهان شنوندگان و خوانندگان این سوال و
یا پرسش پیدا شود که اتباع و پیروی از پیامبر ج چه مفهوم دارد، و یا چطور حاصل میشود؟. در پاسخ به این سوال باید گفت که اتباع و پیروی از پیامبر ج چهار مفهوم ذیل دارد:
۱- اطاعت و پیروی نمودن از اوامر و فرامین پیامبر ج، طوریکه انسان باید بر اساس رضا و رغبت اوامر پیامبر را بجا آورده، از نواهی وی پرهیز و اجتناب نماید. چنانچه الله تعالی در این مورد فرموده است: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾ [الحشر: ۷]. «و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید»..
و پیامبر ج اطاعت و پیروی از سنت را در محدودۀ توانایی و استطاعت قرار داده، فرمودند: «إذا نهیتکم عن شیئ فاجتنبوه ومَا أَمَرْتُكُمْ بشیئ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ» [۶۰]. «از هر چیزیکه شما را منع نمودم پس از آن دوری گزینید و آنچه که شما را به آن امر نمودم پس تا جاییکه توانایی دارید آن امر را بجا بیاورید».
۲- تصدیق و باور نمودن به تمام گفتهها و فرمودههای او.
۳- اجتناب و پرهیز نمودن از اشیاییکه که پیامبر ج از آن منع فرموده است.
۴- انجامدادن تمام طاعات عبادات مطابق روش و طریقۀ او، وهمین معنای ( أشهد أن محمدا رسول الله) نیز است، زیرا تنها ادعای قولی را منافقین نیز داشتند. اما چون ادعای آنها مبنی بر تصدیق قلبی نبود و همچنان جنبۀ عملی نداشت، لذا خداوند متعال آنها را دروغگو خوانده، فرمود: ﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ١﴾ [المنافقون: ۱] . «چون منافقان نزد تو آیند گویند گواهى مىدهیم که تو واقعا پیامبر خدایى و خدا [هم] مىداند که تو واقعا پیامبر او هستى و خدا گواهى مىدهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند».
جای بس تعجب و تأسف این است که با وصف واضح و روشن بودن اهمیت و فضیلت اتباع و پیروی نمودن از رسول الله ج و سنت ایشان، باز هم کسانی پیدا میشوند که ادعای علم و دانش را مینمایند ولی احادیث و سنت پیامبر ج را بسیار بیباکانه به بهانههای این و آن که بر خلاف عقل است و یا فلان عالم بر آن عمل نکرده است رد مینمایند، در حالیکه عقل سالم هیچ وقت مخالف نقل صحیح نبوده، و همچنان قول و عمل هیچ عالم در برابر سنت حجت و دلیل شده نمیتواند، در حالیکه امکان دارد که عدم عمل نمودن عالم بر یک حدیث بر اساس عدم آگاهی وی از آن حدیث بوده باشد، و یا اینکه آن حدیث به آن عالم به سند صحیح نرسیده باشد، طوریکه امام شافعی در برخی موارد میگوید:
«إن صح قلت به».یعنی اگر حدیث وارد در این مورد صحت داشته باشد من به آن قول خواهم کرد.
با توجه به آیات و دلایل فوق و نیز با توجه به دیدگاه امام شافعی: و سایر علمای سلف بعد از ثابتشدن حدیث صحیح در موردی از موارد، هیچ مسلمان این حق را ندارد که به بهانۀ از بهانهها حدیث و سنت پیامبر ج را رد نماید، و یا اینکه قول خود و یا قول شخص دیگری را بر قول پیامبر ج مقدم بداند، زیرا الله تعالی مسلمانان را از چنین عمل منع نموده، فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾ [الحجرات: ۱]. «اى کسانىکه ایمان آوردهاید در برابر خدا و پیامبرش [در هیچ کارى] پیشى مجویید».
[۶۰] صحیح البخاری ص: ۱۵۲۷.
نماز در لغت بمعنی دعا است. الله متعال میفرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ١٠٣﴾ [التوبة: ۱۰۳]. «ای پیامبر! از اموالشان، زکات بگیر که باعث پاکی و تزکیۀ آنها میشود و برای آنان، دعا کن چرا که دعایت باعث آرامش آنان میگردد و خداوند شنوا و دانا است».
کلمۀ «صل» در این آیه بمعنی «دعا کن» است.
و «صلاة» در اصطلاح شریعت عبارت از: عبادتی است که بخاطر خداوند انجام میگیرد، و شامل اقوال و افعال معین و ویژهای میباشد که با تکبیر، آغاز و با سلام، به پایان میرسد.
این اقوال و افعال مخصوص بخاطر آن"صلاة" نامیده شده که دعا را نیز در بر میگیرد.
از قرآن، سنت و اجماع امت، فرضیت نماز بر هر مسلمان عاقل و بالغ دانسته میشود، فقط بر زنیکه در دوران حیض یا نفاس بسر میبرد، فرض نیست.
الله تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا﴾ [النساء: ۱۰۳].
«همانا نماز بر مؤمنان در اوقات معینی فرض شده است».
و در حدیث صحیح از پیامبر ج نقل است: «بُنِيَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ» [۶۱]. «اسلام بر پنج اصل بنا گردیده است: گواهیدادن بر اینکه جز خداوند هیچ یکی سزاوار پرستش نیست، و محمد ج پیامبر و فرستادۀ الله است، بر پا داشتن نماز، پرداخت زکات مال، حج خانۀ کعبه و روزهگرفتن ماه رمضان».
[۶۱] متفق علیه.
نماز، انسان را از کارهای زشت و ناپسند، باز میدارد، خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِۗ وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تَصۡنَعُونَ٤٥﴾ [العنکبوت: ۴۵].
«ای بیامبر! بخوان آنچه را که از قرآن به تو وحی شده است و نماز را بر پای دار. همانا نماز، انسان را از کارهای زشت و ناپسند، باز میداد. و یاد خدا- از همه چیز- والاتر است، و الله میداند که شما چه کارهایی را انجام میدهید».
نماز، بعد از شهادتین، بهترین عمل شمرده میشود. عبدالله بن مسعودس میگوید: «سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ العَمَلِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «الصَّلاَةُ عَلَى مِيقَاتِهَا»، قُلْتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «ثُمَّ بِرُّ الوَالِدَيْنِ»، قُلْتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟ قَالَ: «الجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» [۶۲]. «از رسول الله ج پرسیدم: کدام عمل، بهتر است؟ فرمود نمازیکه در وقتش خوانده شود". پرسیدم: بعد از آن کدام عمل بهتر است؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر». پرسیدم پس از آن کدام عمل بهتراست؟ فرمود: "جهاد در راه الله».
[۶۲] روایت بخاری.
نماز گناهان را شستشو میکند، از جابر بن عبدالله س روایت است که او میگوید: رسول الله ج فرمود: «مَثَلُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ كَمَثَلِ نَهْرٍ جَارٍ، غَمْرٍ عَلَى بَابِ أَحَدِكُمْ، يَغْتَسِلُ مِنْهُ كُلَّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ» [۶۳]. «مثال نمازهای پنجگانه مانند اینست که نهر پر آبی مقابل خانۀ یکی از شما جریان داشته باشد و روزانه پنج بار در آن غسل نماید».
پس همانطور که هرکس، روزانه پنج بار غسل کند، چرکی بر بدنش باقی نمیماند، آن کس که روزانه پنج بار نماز بخواند، گناهی برایش باقی نخواهد ماند.
[۶۳] روایت مسلم.
ابو هریره میگوید: رسول الله ج فرمود: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ، وَالْجُمْعَةُ إِلَى الْجُمْعَةِ، وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ، مُكَفِّرَاتٌ مَا بَيْنَهُنَّ إِذَا اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ» [۶۴].«نمازهای پنجگانه و جمعه تا جمعۀ دیگر و رمضان تا رمضان دیگر باعث کفارۀ گناهانی میشود که حد فاصل آنها انجام گرفته است. البته گناهان کبیره از این قاعده مثتسنی هستند (و نیاز به توبه دارند)».
[۶۴] روایت مسلم.
نماز، در دنیا و آخرت، برای نمازگزار، نور است. عبدالله بن عمر س میگوید: روزی رسول اکرم ج سخن از نماز بمیان آورده فرمود: «مَنْ حَافَظَ عَلَيْهَا؟ كَانَتْ لَهُ نُورًا، وَبُرْهَانًا، وَنَجَاةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ لَمْ يُحَافِظْ عَلَيْهَا لَمْ يَكُنْ لَهُ نُورٌ، وَلَا بُرْهَانٌ، وَلَا نَجَاةٌ، وَكَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ قَارُونَ، وَفِرْعَوْنَ، وَهَامَانَ، وَأُبَيِّ بْنِ خَلَفٍ».«هرکس که از نمازش محافظت کند (پایبند آن باشد) روز قیامت، برایش نور و حجت و نجات خواهد بود. و هرکس از آن محافظت نکند، روز قیامت، برایش نور و حجت و نجاتی نخواهد بود، و با قارون، فرعون، هامان و ابی بن خلف، حشرخواهد شد».
نماز در اسلام از جایگاه بسیار والایی برخوردار است، و دلایل آن عبارتند از:
۱- نماز، ستون دین است. باید دانست که دین بدون این ستون، برپا نمیشود.
۲- اولین عملیکه بنده بخاطر آن محاسبه میشود، نماز است، و خوبی و بدی اعمال انسان، به نمازش، بستگی دارد.
۳- نماز، آخرین وصیتیکه نبی اکرم ج امتش را به آن، توصیه کرد.
۴- بزرگترین رکن و اساس اسلام بعد از شهادتین، نماز است.
۵- یکی از اموریکه بر عظمت نماز دلالت میکند، اینست که خداوند آن را بواسطۀ جبریل و در زمین، فرض نگردانیده بلکه بدون واسطه در شب معراج و بالای هفت آسمان، نماز را فرض نمود.
۶- از آنجا که نماز از اهمیت بسیار والایی برخوردار است، الله متعال در سورۀ مؤمنون اعمال رستگاران را با نماز آغاز نموده و با نماز پایان داده است.
۷- خداوند، در قرآنکریم، نماز را ایمان نامیده است: ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِيمٞ﴾ [البقرة: ۱۴۳]. «خداوند، ایمان- یعنی نماز شما را بسوی بیت المقدس خواندید- ضایع نمیکند، همانا خداوند شفقت کننده و مهربان است».
۸- با اینکه خداوند به پیامبرش دستور داده است که در سایر عبادات، ثابتقدم باشد و در مورد نماز تأکید ویژه نموده فرموده است: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا لَا نَسَۡٔلُكَ رِزۡقٗا﴾ [طه: ۱۳۲]. «خانوادهات را به نماز، امر کن و خود نیز بر خواندن آن، ثابت قدم باش. ما از تو روزی نمیخواهیم بلکه ما به تو روزی میدهیم».
خداوند در تمام حالت، نماز را واجب قرار داده است و در این باره، حتی مریض، مسافر و کسی را که در حالت ترس و وحشت بسر میبرد، معذور ندانسته است.
آری، گاهی تعداد رکعات آن را کمتر نموده، و در شرایط خاص، روش نماز خواندن را تغییر داده است، ولی تا زمانیکه انسان از عقل برخوردار است، نماز از وی ساقط نمیشود.
مسلمانان اجماع دارند بر اینکه اگر کسی فرضیت نماز را انکار کند، کافر شده و از دایرۀ اسلام خارج میشود، و نیز اجماع دارند که ترک نماز از بزرگترین گناهان کبیره محسوب میشود.
اما در بارۀ کسیکه با وجود اعتقاد به وجوب نماز، آن را ترک کند، اختلاف نظر دارند،
و سبب اختلاف هم احادیثی است که ا ز پیامبر ج ثابت شده، و در آنها تارک نماز کافر نامیده شده بدون اینکه بین کسی که نماز را از روی انکار ترک کرده و کسیکه از روی سهل انگاری (نماز را) ترک کرده، تفاوت قایل شده باشد.
از جابر س روایت است که پیامبر ج فرمود: «إِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْكُفْرِ تَرْكَ الصَّلَاةِ» [۶۵]. «حد فاصل میان انسان و شرک و کفر ترک نماز است».
از بریده روایت است که او میگوید: از پیامبر ج شنیدم که فرمود: «العَهْدُ الَّذِي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمُ الصَّلَاةُ، فَمَنْ تَرَكَهَا فَقَدْ كَفَرَ» [۶۶].«مشخصۀ بین ما و آنها (کفار و مشرکین) نماز است، هرکس آن را ترک کند، کافر میشود».
قول راجح در این مسأله این است که منظور از کفر در این احادیث، کفر اصغر است که انسان را از دایرۀ اسلام خارج نمیکند، ولی از تمام گناهان حتی از قتل مؤمن بزرگتر است.
و این ترجیح بخاطر جمع بین این احادیث و احادیث زیر داده شده است:
۱- روایت عباده بن صامت س از پیامبرج:
«خَمْسُ صَلَوَاتٍ كَتَبَهُنَّ اللَّهُ عَلَى الْعِبَادِ مَنْ جَاءَ بِهِنَّ لَمْ يُضَيِّعْ مِنْهُنَّ شَيْئًا اسْتِخْفَافًا بِحَقِّهِنَّ كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ أَنْ يُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ، وَمَنْ لَمْ يَأْتِ بِهِنَّ فَلَيْسَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدٌ إِنْ شَاءَ عَذَّبَهُ، وَإِنْ شَاءَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ» [۶۷]. «پنچ نماز است که الله به بندگان خود فرض کرده است، هرکس آنها را بجای بیاورد، و با سبک شمردن، چیزی از آنها را ضایع نکند، بر عهدۀ الله است که او را داخل بهشت کند، و هرکس از ادای آنها سر باز زند، الله هیچ تعهدی نسبت به او ندارد، اگر خواست او را عذاب میدهد، و اگر خواست او را میبخشد».
همانطورکه میبینیم پیامبر ج در این حدیث فرجام اشخاص تارک نماز را به مشیت الهی واگذار کرده است، و از این نکته میفهمیم که حکم ترک نماز پایینتر از حکم کفر و شرک است، بدلیل این آیه:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾ [النساء: ۱۱۶].
«بیگمان الله (هرگز) شرک به خود را (در صورت توبه نکردن) نمیبخشد، و گناهان کمتر از آن را برای هرکسی که بخواهد میبخشد».
[۶۵] روایت مسلم. [۶۶] روایت ترمذی وابن ماجه با سند صحیح. [۶۷] سنن ابو داود، ابن ماجه ونسائی با سند صحیح.
جامعۀ بشری به یک نیروی بزرگ روحی و معنوی نیاز دارد تا بتواند روحیۀ افراد را به سطح بالائی قرار داده، و بطور دایم آن را بسوی نمو نههای کامل به حرکت در آورد، تا مبادا روابط افراد تنها به اساس مصالح مادی و منافع شحصی استوار گردد که باعث بوجود آمدن بسیاری از فسادها در زمین میباشد.
بدون شک نماز آن نیرو و قدرت عظیمی معنوی و روحی را به جامعۀ انسانی میبخشد که برای اصلاح و سعادت جامعه بدان نیازمند میباشد.
نماز روح انسان را آرام و مطمئن میسازد، زیرا هنگامیکه روح انسان با پروردگارش رابطۀ نداشته باشد، آثار وحشت، هراس، شکست و بدبختی و عدم قناعت بر او غلبه کرده، و در فکر زدودن این وحشت و هراس از طریق سرگرمیهای نامشروع و پیروی از تمایلات نفسی میافتد که در نتیجه زندگی را در نهایت اضطراب، و وحشت سپری مینماید.
نماز روح امید را در انسان به وجود میآورد، و او را و ادار میسازد تا تمام خواستههای خود را از پروردگارش بخواهد، زیرا انسان هنگامیکه در برابر مشکلات طاقت فرسا قرار گرفته، و نیروی خود را در برابر آن عاجز میبیند، نیاز به تکیهگاهی دارد که قدرت و توانائی او نامحدود و بیانتها باشد، نماز او را با چنین مبدئی مربوط میسازد، و با اتکا بر او میتواند با روحی مطمئن و آرام امواج مشکلات را در هم بشکند.
پیامبر ج با مشکلی روبرو میشد به نماز رو میآورد، و به بلال دستور میداد تا اذان بگوید: «يَا بِلَالُ أَقِمِ الصَّلَاةَ أَرِحْنَا بِهَا» [۶۸]. و نیز میفرمود: «...جُعِلَ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ» [۶۹]. «روشنی چشم من در نماز قرار داده شده است».
[۶۸] روایت ابو داود با سند صجیج. [۶۹] روایت نسایی با سند صحیح.
نماز قدرت و ایمان به پیروی و فرمانبرداری از دستورات الهی را در انسان به وجود میآورد، و او را و ادار میسازد تا با تمایلات نفسانی، و خواستههای شهوانی به مبارزه بپردازد، و بر آنها غلبه نماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾ [العنکبوت: ۴۵]. «نماز انسان را از زشتیها و منکرات باز میدارد».
زیرا طبیعت نماز از آنجا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل باز دارنده یعنی اعتقاد به مبدأ و معاد میاندازد، بنا بر این دارای این اثر اخلاقی است.
چون انسان نمازگزار تکبیر میگوید، الله را از همه چیز برتر و بالاتر میشمرد، و با گفتن این کلمه و مناجات با الله از تمام امور دنیا غافل و روگردان میشود، و به یاد نعمتهای بیحد و حصر او، و به یاد روز جزا میافتد، و اعتراف به بندگی او میکند، برای الله رکوع میکند، و در پیشگاه او پیشانی بر خاک مینهد، غرق در عظمت او میشود، خود خواهی و خود برتربینی را فراموش میکند و...
بدون شک همۀ این امور موجی از معنویت در وجود نمازگزار ایجاد میکند، موجی که سدّ نیرومندی در برابر گناه محسوب میشود.
نماز تمرکز فکر را در انسان تقویت میبخشد، چون انسان به سوی نماز میشتابد، و با نیت خالص به عبادت و پرستش پروردگار میپردازد، و قلب خود را متوجه قدرت و عظمت او مینماید، و هیبت الهی را جایگزین آن افکار میکند، مناجات و راز و نیاز را بر تمام آنها ترجیح میدهد.
بدون تردید با دوری از افکار و تصورات دنیائی و مبارزه با آنها، و توجه قلب به ذات الله، خوف از پرودگار حاصل میشود، و چنین خوف و ترس کامل را خشوع نامیده میشود که قرآن کریم خشوع در نماز را باعث سعادت و رستگاری دنیا و آخرت وصف نموده فرموده است: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢﴾ [المؤمنون: ۱-۲]. «بیگمان مؤمنانیکه در نمازشان خشوع دارند، در دنیا و آخرت رستگاراند».
و این خشوع وسیلهایست برای رشد و استعداد، و تمرکز فکر که اثر بسیار مهمی برای موفقیت در زندگی دارد.
بهترین راه برای تمرکز فکر و جلوگیری از پراگندگی و تشتت آنست که عقل و جسم هردو بطور هماهنگ، اتحاد و یگانگی را در بین خود به وجود بیآورند.
نماز عقل و جسم هردو را به کار میاندازد، نمازگزار در همان حالیکه به رکوع و سجده میرود، فکرش متوجه نیز ذات الله، و اعلام بندگی خود و اقرار به عظمت او تعالی میباشد.
یکی از مزایا و خصوصیتهای دین مقدس اسلام این است که پیروانش را همیشه به وحدت و یکپارچگی، اتحاد و همآهنگی، اخوت و برادری دعوت نموده، و بخاطر تحکیم روابط اخوت دینی، آشنایی و تعارف با یکدیگر، تقویۀ فضای محبت و دوستی در مابین مسلمانان اجتماعات متعددی را با در نظر داشت فاصلههای زمانی مختلف مشروع قرار داده است که مظهر عملی آن را در چند اجتماع و در سطوح مختلف میتوان مشاهده کرد:
۱- اجتماع پنج وقتۀ اهالی و باشندگان قریه و ناحیه در مسجد.
۲- اجتماع هفتهوار باشندگان شهر و یا قریۀ بزرگتر بخاطر ادای نماز جمعه و گوشدادن به خطبه.
۳- اجتماع سالانۀ عید سعید فطر و عید سعید اضحی که در هر سال دو بار در مناطق مرکزی و مختلف شهرها و قریهها برگزار میگردد.
۴- اجتماع سالانۀ اقطار و کشورهای مختلف بخاطر ادای فریضۀ حج.
تمام اجتماعات فوق را میتوان به اجتماع کوچک، وسط و بزرگ تقسیم کرد.
نماز جمعه را هم از این سبب جمعه نامیده شده است که در آن مردم برای ادای نماز و شنیدن خطبۀ جمعه جمع میشوند، و گردآمدن در نماز جمعه و سایر اجتماعات دینی دیگر در حقیقت زمینۀ تبادل نظر و فراگرفتن احکام شرع، آداب و اخلاق اسلامی را فراهم میسازد.
و بر همین اساس خداوند متعال در آیت ذیل مسلمانان را به سعی و شتافتن بسوی جمعه، فراخوانده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩﴾ [الجمعة: ۹]. «اى کسانىکه ایمان آوردهاید چون براى نماز جمعه ندا در داده شد بهسوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است».
۱- روز جمعه نزد الله تعالی از جملۀ بهترین روزهای هفته به شمار میرود، چنانچه امام احمد در مسندش با سند صحیح [۷۰] از ابو هریره س روایت نموده که پیامبر ج فرمودند:
«لَا تَطْلُعُ الشَّمْسُ وَلَا تَغْرُبُ عَلَى يَوْمٍ أَفْضَلَ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ...» [۷۱]. «آفتاب بر هیچ روزی بهتر از روز جمعه طلوع و غروب نمیکند».
۲- در روز جمعه حوادث بسیار مهمی رخ داده است، چنانچه پیامبر ج برخی از آن حوادث را بر شمرده، فرموده است: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ، فِيهِ خُلِقَ آدَمُ، وَفِيهِ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ، وَفِيهِ أُخْرِجَ مِنْهَا» [۷۲]. «بهترین روزیکه آفتاب در آن طلوع میکند همانا روز جمعه است، روزیکه آدم ÷ در آن پیدا شد، و در همان روز داخل جنت شد، و در همان روز از جنت بیرون کرده شد».
و در مسند امام احمد چنین آمده است: «خَيْرُ يَوْمٍ طَلَعَتْ فِيهِ الشَّمْسُ يَوْمُ الْجُمُعَةِ، فِيهِ خُلِقَ آدَمُ، وَفِيهِ أُهْبِطَ، وَفِيهِ تِيبَ عَلَيْهِ، وَفِيهِ مَاتَ، وَفِيهِ تَقُومُ السَّاعَةُ، وَمَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا وَهِيَ مُسِيخَةٌ يَوْمَ الْجُمُعَةِ مِنْ حِينِ تُصْبِحُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ، شَفَقًا مِنَ السَّاعَةِ، إِلَّا الْجِنَّ وَالْإِنْسَ، وَفِيهَا سَاعَةٌ لَا يُصَادِفُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ وَهُوَ يُصَلِّي، يَسْأَلُ اللهَ شَيْئًا إِلَّا أَعْطَاهُ إِيَّاهُ» [۷۳]. «بهترین روزیکه آفتاب در آن طلوع نموده روز جمعه است، روزیکه آدم در آن آفریده شد، و در همان روز به زمین پائین آورده شد، و در همان روز توبهاش را پذیرفته شد، و در همان روز وفات یافت، و در همان روز قیامت بر پا خواهد شد، و نیست هیچ جنبندۀ در روی زمین مگر اینکه از هنگام دمیدن صبح روز جمعه تا غروب آن روز از ترس بر پاشدن قیامت گوش مینهد مگر انسانها و جنها که در غفلت بسر میبرند، و در روز جمعه لحظۀ بسیار ارزشمندی وجود دارد که کدام بندۀ مسلمان اگر در آن لحظه مصروف نیایش و دعاء باشد خداوند خواستهاش را بر آورده میسازد».
۳- روز جمعه از روزهای عید و مسرت مسلمانان به شمار میرود که الله متعال در آن روز، دین برحقش را کامل و نعمتش را بر مسلمانان تمام نموده است. چنانچه در صحیح بخاری آمده است که مردی از یهود نزد عمر بن خطاب آمد و گفت: «يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ، آيَةٌ فِي كِتَابِكُمْ تَقْرَءُونَهَا، لَوْ عَلَيْنَا مَعْشَرَ اليَهُودِ نَزَلَتْ، لاَتَّخَذْنَا ذَلِكَ اليَوْمَ عِيدًا. قَالَ: أَيُّ آيَةٍ؟ قَالَ: ﴿اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا﴾ [المائدة: ۳] قَالَ عُمَرُ: قَدْ عَرَفْنَا ذَلِكَ اليَوْمَ، وَالمَكَانَ الَّذِي نَزَلَتْ فِيهِ عَلَى النَّبِيِّ ج، وَهُوَ قَائِمٌ بِعَرَفَةَ يَوْمَ جُمُعَةٍ» [۷۴]. «ای امیر المؤمنین! آیتی را شما در کتابتان قرآنکریم تلاوت میکنید که اگر بر ما مسلمانان نازل میشد ما از آن روز به صفت روز عید تجلیل مینمودیم. عمر س سوال نموده گفت: منظور تو از آن آیت کدام آیت است؟ مرد یهودی از آیت سورۀ مایده ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ...﴾ نام برد. عمر ب در پاسخ به وی گفت: «ما آن روز و حتی آن جایی را که آیت بر محمد ج نازل شده بود، خوب به یاد داریم که آن روز روز جمعه بود که پیامبر ج در میدان عرفات ایستاد بود».
۴- حضور در روز جمعه و گوشدادن به خطبه سبب مغفرت گناهان میگردد چنانچه پیامبر ج فرمودند: «مَنِ اغْتَسَلَ؟ ثُمَّ أَتَى الْجُمُعَةَ، فَصَلَّى مَا قُدِّرَ لَهُ، ثُمَّ أَنْصَتَ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ خُطْبَتِهِ، ثُمَّ يُصَلِّي مَعَهُ، غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجُمُعَةِ الْأُخْرَى، وَفَضْلُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ» [۷۵]. «کسیکه روز جمعه غسل نموده سپس غرض ادای جمعه در مسجد حاضر شود و چند رکعت نمازی را که برایش مقدر بوده اداء نماید، و تا زمانیکه امام از خطبه فارغ میشود خاموش بنشیند، سپس همراه امام نماز را اداء کند گناهانی را که در مابین این جمعه و جمعۀ دیگر مرتکب شده و نیز گناهان سه روز دیگرش را بخشیده میشود».
و در یک حدیث دیگر پیامبر ج جمعه را از جملۀ مکفرات شمرده، فرمودند: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ مُكَفِّرَاتٌ مَا بَيْنَهُنَّ إِذَا اجْتَنَبَ الْكَبَائِرَ» [۷۶]. «نمازهای پنجگانه و نماز جمعه تا جمعۀ دیگر و همچنان رمضان تا رمضان دیگر از جملۀ مکفرات گناهان به شمار میروند، بشرطیکه انسان از گناهان کبیره خود داری نماید».
[۷۰] تحقیق شعیب الأرناؤط بر مسند احمد. [۷۱] مسند أحمد بن حنبل - (ج ۲ / ص ۲۷۲). [۷۲] صحیح مسلم (ص: ۳۳۱). [۷۳] مسند احمد بن حنبل - (ج ۲ / ص ۴۸۶) ، با سند صحیح، صحیح ابن خزیمة (۱۷۳۸). [۷۴] صحیح البخاری (ص: ۱۳). [۷۵] صحیح مسلم ( ص: ۳۳۲ برقم: ۸۵۷. [۷۶] صحیح مسلم ( ص: ۱۲۲ شماره حدیث: ۲۳۳).
حکم فرضیت نماز جمعه قبل از هجرت در مکۀ معظمه نازل گردیده بود، اما نظر به اختناق و نامساعد بودن شرایط اجتماعی مکه، امکان عبادت جمعی برای مسلمانان میسر نبود، از اینرو پیامبر ج نتوانست قبل از هجرت نماز جمعه را اداء نماید. البته مسلمانانی که قبل از پیامبر ج به مدینه هجرت نموده بودند، پیامبر ج به امام نماز آنها که مصعب بن عمیر بود دستور ادای نماز جمعه را داد، و مصعب بن عمیر س برای اولین بار به اشتراک ۱۲ نفر اولین نماز جمعه را ادا فرمود.
امام عبد الرزاق صنعانی از محمد بن سیرین، و امام احمد و ابو داود از کعب بن مالک روایت نمودهاند که مسلمانان بخاطر تشخص هویت مستقل خود و تمایز از یهود و نصاری خواستند در هر هفته یک روز عبادت جمعی نمایند، چون یهود روز شنبه و نصاری در روز یکشنبه عبادت مینمودند. مسلمانان مدینه روز جمعه را بخاطر عبادت جمعی خود انتخاب نمودند که سعد بن زراره در محلی بنام بیاضه به اشتراک چهل تن مسلمان اولین بار نماز جمعه را ادا نمودند.
سپس زمانیکه پیامبر ج از مکه به مدینه هجرت فرمودند، در مسیر راه چهار روز در محل قبا توقف نموده روز پنجم که روز جمعه بود از قبا بطرف مدینه رهسپار گردید، و در مسیر راه، در محل بنی سالم بن عوف توقف نموده با فرا رسیدن وقت ادای نماز جمعه، اولین بار نماز جمعه را ادا نمود [۷۷].
[۷۷] (حسن) سنن ابو داود (ص: ۱۳۲ برقم: ۱۰۶۹).
نماز جمعه که دو رکعت میباشد بر هر مسلمان مرد، عاقل، بالغ، آزاد و مقیم فرض عین بوده که فرضیت آن بر اساس قرآن و سنت و اجماع امت بطور قطعی ثابت است.
و نیز در شعایر اسلام روز جمعه مرتبۀ بزرگی را دارا میباشد، و منکر فرضیت نماز جمعه از دایرۀ اسلام خارج گردیده و کسیکه بدون عذر به علت تنبلی و کسالت و بیپروایی نماز جمعه را ترک نماید، فاسق شمرده میشود.
دلیل فرضیت جمعه از قرآن این آیۀ کریمه است که خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩﴾ [الجمعة: ۹].
«اى کسانىکه ایمان آوردهاید چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذکر خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید اگر بدانید این براى شما بهتر است».
و پیامبر ج فرمودند: «لَيَنْتَهِيَنَّ أَقْوَامٌ عَنْ وَدْعِهِمُ الْجُمُعَاتِ، أَوْ لَيَخْتِمَنَّ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ، ثُمَّ لَيَكُونُنَّ مِنَ الْغَافِلِينَ» [۷۸]. «کسانیکه جمعه را ترک نمودهاند باید از این عمل نادرست خویش باز ایستاد شوند در غیر آن خداوند بر دلهای آنها مهر میزند که در نتیجه از جملۀ افراد غافل و بیخبر محسوب میگردد».
و نیز فرمودند: «مَنْ تَرَكَ ثَلَاثَ جُمَعٍ تَهَاوُنًا بِهَا، طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ» [۷۹]. «کسیکه سه جمعه را بر اساس کسالت و سستی ترک نماید الله تعالی بر دلش مهر مینهد».
علاوه بر دلایل فوق تمام مسلمانان نیز بر فرضیت جمعه اتفاق نظر دارند، البته از این حکم اطفال خورد سال که به سن بلوغ نرسیدهاند، زنان، بردگان، افراد مریض و مسافر مستثنی میباشند، اما اگر شخص مسافر و نیز سایر افراد معذور اگر زمینۀ خواندن جمعه به ایشان مساعد گردد و آنها یکجا با مسلمانان نماز جمعه را ادا نمایند، فرض ظهر از ایشان ساقط میگردد.
[۷۸] صحیح مسلم (ص: ۳۳۴ برقم: ۸۶۵). [۷۹] (حسن صحیح) سنن أبى داود (ص: ۱۳۱ برقم: ۱۰۵۲).
روز جمعه از خصوصیتهای خاصی برخوردار میباشد که برخی از آنها را با استناد به برخی روایات ارائه مینمائیم:
• از جملۀ خصایص روز جمعه کثرت فرستادن درود بر محمد ج است، چنانچه رسول الله ج فرمودند: «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَيَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَلَيْلَةَ الْجُمُعَةِ...» [۸۰]. «روز جمعه و شب جمعه بر من به کثرت درود بفرستید».
• از بزرگترین خصوصیتهای روز جمعه، خود نماز جمعه است که یکی از مؤکدترین فرایض اسلام و بزرگترین اجتماع مسلمین به شمار میرود، و شخصیکه بر اساس سستی و کسالت سه نماز جمعه را ترک نماید، خداوند بر قلبش مهر غفلت را مینهد [۸۱].
• خصوصیت دیگر روز جمعه غسل نمودن است که نزد اکثریت علما سنت مؤکده بوده، و برخی از ایشان آن را واجب میدانند، و برخی از ایشان در حق کسی واجب میدانند که در وجودش تعفن و بوی بد وجود داشته باشد.
• خصوصیت دیگر روز جمعه مستحب بودن استعمال عطر و خوشبویی است که نسبت به سایر روزهای هفته بهتر میباشد.
• خصوصیت دیگر روز جمعه زود رفتن بطرف مسجد، مشغولشدن در نمازهای نفل، ذکر و تلاوت قرآن کریم تا هنگام حاضرشدن امام، و گوشدادن به خطبه بعد از حضور امام میباشد، زیرا بر اساس برخی روایات کسیکه به خطبۀ جمعه گوش نداده مصروف اعمال لغو و بیهوده باشد، حضورش در جمعه بیفائده میباشد، چنانچه رسول الله ج فرمودند: «من لغا فلا جمعة له» [۸۲].
• خصوصیت دیگر روز جمعه قرائت و تلاوت سورۀ کهف میباشد، زیرا پیامبر ج در مورد فضیلت و ثواب تلاوت سورۀ کهف فرمودند: «من قرأ سورة الكهف في يوم الجمعة سطع له نور من تحت قدمه إلى عنان السماء يضيء له يوم القيامة وغفر له ما بين الجمعتين» [۸۳]. «کسیکه روز جمعه سورۀ کهف را تلاوت نماید روز قیامت از زیر قدمش تا بلندی آسمان نوری بالا میشود و آن گناهانی را که در مابین دو جمعه مرتکب شده است بخشیده میشود».
• خصوصیت دیگر روز جمعه این است که در لحظات آخری آن روز که بقول راجح بعد از نماز دیگر تا غروب آفتاب ادامه دارد ساعتی بنام ساعت اجابت وجود دارد، و کسیکه در آن ساعت توفیق دعاء را پیدا کند دعایش اجابت میگردد.
[۸۰] سنن بیهقی - (ج ۳ / ص ۲۴۹). [۸۱] (حسن صحیح) سنن أبو داود (ص: ۱۳۱ برقم: ۱۰۵۲). [۸۲] صحیح ابن حبان ( ۵/ ۴۴۹). [۸۳] صحیح الترغیب والترهیب (۷۳۶).
از جملۀ مستحبات روز جمعه استعمال نمودن عطر و خوشبویی است، چنانچه از پیامبر ج روایت شده که فرمودند: «لاَ يَغْتَسِلُ رَجُلٌ يَوْمَ الجُمُعَةِ، وَيَتَطَهَّرُ مَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ، وَيَدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ، أَوْ يَمَسُّ مِنْ طِيبِ بَيْتِهِ، ثُمَّ يَخْرُجُ فَلاَ يُفَرِّقُ بَيْنَ اثْنَيْنِ، ثُمَّ يُصَلِّي مَا كُتِبَ لَهُ، ثُمَّ يُنْصِتُ إِذَا تَكَلَّمَ الإِمَامُ، إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الجُمُعَةِ الأُخْرَى» [۸۴]. «نمیشوید هیچ مردی سر و جانش را روز جمعه، و خود را تا میتواند پاک سازد و از تیل و روغن در دست داشتهاش بر سر و مویش بمالد و اگر روغن خاص نداشته باشد پس از عطریکه در خانهاش دارد استفاده نماید سپس از خانهاش بیرون شود و در مابین دو شخصیکه یکجا نشسته باشند جدای نیاورد، و قبل از نشستن آنچه که برایش از نماز مقدر شده است بخواند سپس به خطبۀ امام گوش فرا نهد (هیچ مردی چنین اعمالی را انجام نمیدهد) مگر اینکه گناهانی را که در مابین این جمعه و جمعۀ دیگر انجام داده است، بخشیده میشود».
[۸۴] صحیح البخاری (ص: ۱۷۵ برقم: ۸۸۳).
از مستحبات دیگر روز جمعه پوشیدن لباس پاک و نظیف است، چنانچه از پیامبر ج روایت شده که فرمودند: «مَنْ اغْتَسَلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَلَبِسَ مِنْ أَحْسَنِ ثِيَابِهِ، وَمَسَّ مِنْ طِيبٍ إِنْ كَانَ عِنْدَهُ، ثُمَّ أَتَى الْجُمُعَةَ فَلَمْ يَتَخَطَّ أَعْنَاقَ النَّاسِ، ثُمَّ صَلَّى مَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ، ثُمَّ أَنْصَتَ إِذَا خَرَجَ إِمَامُهُ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ صَلَاتِهِ كَانَتْ كَفَّارَةً لِمَا بَيْنَهَا وَبَيْنَ جُمُعَتِهِ الَّتِي قَبْلَهَا» [۸۵].
***[۸۵] (حسن) سنن ابو داود (ص: ۶۳ برقم: ۳۴۳).
زکات در لغت به معنای: طهر و پاکی، نمو و زیادت و برکت است.
زکات در اصطلاح شریعت عبارت است از: اخراج و پرداخت مقدار معین از مالیکه نصاب زکات را تکمیل کرده بادر نظرداشت شرایط مخصوصی به مستحقین آن.
ادا نمودن زکات بر هر مسلمان مالک نصاب با در نظرداشت شرایط خاص آن فرض، و یکی از ارکان پنج کانۀ اسلام به شمار میرود، و در (۸۲) آیۀ قرآن کریم در ردیف مهمترین عبادات، با نماز همراه ذکر کرده است: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾.
دلیل فرض بودن زکات این آیۀ مبارکه است:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ [التوبة: ۱۰۳].
«ای پیامبر! از اموال ایشان زکات بگیر تا بدین وسیلهایشان را (از رزایل اخلاقی و گناهان و تنگچشمی) پاکداری و (در دل آنان نیروی خیر و حسنات را رشد دهی و درجات) ایشان را بالا بری».
و همچنان از حدیث جبریل، و حدیث عبدالله بن عمر که در بحث ارکان اسلام توضیح گردید، نیز فرضیت زکات دانسته میشود.
زکات از واجباتی است که فرضیت آن از نصوص قطعی و متواتر ثابت شده، و امت اسلامی بر آن اجماع دارند، و شهرت آن به حدی رسیده است که از ضروریات دین به حساب میآید طوریکه اگر کسی فرضیت آن را انکار کند، از دایرۀ اسلام خارج میشود، و به جهت کفرش کشته میشود، مگر اینکه تازه مسلمان باشد که در این صورت چون احکام اسلام را نمیداند معذور بحساب میآید. ولی اگر به فرضیت آن اعتراف داشته باشد، اما به اساس بخل و سختی زکات را ادا نکند، مرتکب گناه بزرگی شده است.
الله متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۗ وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُو نها فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ٣٤ يَوۡمَ يُحۡمَىٰ عَلَيۡهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا كَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡنِزُونَ٣٥﴾ [التوبة: ۳۴-۳۵].
«و کسانیکه طلا و نقره را اندوخته میکنند و آنرا در راه الله خرچ نمینمایند، آنان را به عذاب بسیار دردناک مژده بده. روزی (فرا خواهد رسید که) این سکهها در آتش دوزخ گداخته میشوند و پیشانیها، پهلوها و پشتهای ایشان با آنها داغ میگردد و به ایشان گفته میشود: این همان چیز است که برای خویشتن اندوخته میکردید، پس اینک بچشید مزۀ چیزی را که اندوختهاید».
حکومت اسلامی و مسؤولین جمع زکات قهراً و جبراً زکات را از چنین اشخاص وصول مینمایند، و مستحق تعزیر شمرده میشوند، و در صورت مزاحمت و امتناع، جنگ با ایشان جو از دارد، طوریکه الله متعال میفرماید:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ﴾ [التوبة: ۱۱].
«یعنی آنان از کفر توبه کردند و نماز را خواندند و زکات را پرداختند، در این صورت برادر آن دینی شما هستند».
پیامبر ج فرموده است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَيُقِيمُوا الصَّلاَةَ، وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ...» [۸۶]. «به من دستور داده شده که با مردمان بجنگم تا اینکه به یگانگی الله، و به رسالت من اقرار نمایند، نماز را برپا داشته و زکات مال را بپردازند...».
ابو بکر س صدیق با استدلال به دلایل فوق در برابر مانعین زکات جهاد نمود، و عمر س بعد از گفتگو به رأی وی برگشت، و بر این نظر صحابه اجماع نمودند.
[۸۶] متفق علیه.
۱- اسلام.
۲- حریت و آزادی.
۳- مالک بودن نصاب، و آن نصاب باید از حوایج اصلی انسان که عبارت از:
خوراک، مسکن، لباس، و سایل سواری و کار و حرفه است زاید باشد.
۴- مرور یک سال کامل بعد از تکمیل نصاب زکات، مگر در میوهجات و غلهجات که موجودیت این شرط در آنها لازم نیست.
۵- خالی بودن مال از قرضیکه تمام مال و یا بخش بزرگ مال را فرا بگیرد.
زکات یک واجب جامعهای است که به صورت یک عبادت انجام میگردد، خداوند با آن دلها را از تنگچشمی پاک میکند، و آنرا رابطه و پیوند مهر و عطوفت به همدیگر، و وسیلۀ ضمانت میان افراد ملت اسلامی میسازد.
زکات فضای زندگانی بشریت را تروتازه میکند، و بر زخمهای انسانها مرهم مینهد، و در عین حال ضمانت جامعه را به صورت وسیع و فراخی تأمین میکند، گذشته از اینکه زکات عبادتی است که دل انسان را به آفریدگارش پیوند میدهد، همانگو نه که میان انسان و سایر هم نوعان پیوند برقرار میسازد.
زکات از پایههای اساسی نظام مالی و اقتصادی اسلامی و به مثابۀ ستون فقرات اقتصاد اسلامی میباشد.
نظام مالی اسلام- مانند سایر بخشها- بر این اصل استوار است که در حقیقت الله تعالی مالک همه چیز است. و این اعتراف چنین نتیجه را به دنبال دارد که تنها او تعالی حق دارد که نظام اقتصادی را تعیین نموده حقوق مالی، حدود و مالکیت شخصی و پیامدهای آن را مشخص سازد.
زکات بهترین نمونۀ عملی این قانونگزاری، و رمز تسلیمبودن مسلمانان به حکم الله تعالی در مسایل و قضایای مالی و اقتصادی است.
ذخیرهکردن و منجمد قراردادن سرمایه خلاف مصالح عامه است، پس سرمایه باید به کار انداخته شود. زکات بهترین وسیلهایست که میتوان این امر را به صورت عملی تنظیم نماید، زیرا اگر مالک سرمآیۀ پول خود را بکار نیندازد، باید در هر سال یک قسمت (دونیم فیصد) آن را از دست بدهد که در این صورت سرمآیۀ وی رو به کاهش، و بالآخره در مدت چند سال به استثنای تعداد نصاب همه از بین میرود.
لذا صاحب سرمایه مجبور است تا سرمآیۀ خود را بکار اندازد، و آنرا رشد دهد تا بتواند زکات را از منافعی که بدست میآورد، ادا نموده و سرمآیۀ خود را حفظ نماید.
و بدین ترتیب نظام زکات سبب میگردد تا سرمایه همیشه در دوران بوده، و به شکل تدریجی رشد یابد.
زکات انسان را از رذایل اخلاقی، از دنیا پرستی، بخل و امساک، پاک میکند، و نهال نوع دوستی، سخاوت و توجه به حقوق دیگران را پرورش میدهد، گذشته بر آن، مفاسد و آلودگیهایکه در جامعه به اثر فقر و فاصلۀ طبقاتی و محرومیت گروه از جامعه بوجود میآید، با انجام این فریضۀ الهی برچیده میشود، و جامعه از این آلودگیها پاک شده، همبستگی و ضمانت جامعه در سآیۀ این برنامۀ اسلامی تأمین میگردد.
قرآن به این فلسفۀ اخلاقی اشاره نموده میفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ [التوبة: ۱۰۳].
«ای پیامبر! از اموال ایشان زکات بگیرتا بدین وسیلهایشان را (از رزایل اخلاقی و گناهان و تنگچشمی) پاکداری و (در دل آنان نیروی خیر و حسنات را رشد دهی و درجات) ایشان را بالا بری».
اسلام به صفت یک مکتب صرفا اخلاقی و یا فلسفی و اعتقادی ظهور نه کرد، بلکه به عنوان یک آیین جامع که تمام ابعاد زندگی بشر را دربر دارد، و تمام نیازمندیهای مادی و معنوی در آن پیشبینی شده، پا به عرصۀ ظهور گذاشت.
اسلام از همان عصر پیامبر ج با تأسیس حکومت همراه بود، و توجه خاص به حمایت از محرومان و مبارزه با فاصلۀ طبقاتی دارد.
و همچنان حکومت اسلامی برای حفظ موجودیت خود در برابر هجوم دشمن، نیاز به سرباز آن مجاهدی دارد که هزینۀ آنها از طرف حکومت پرداخته میشود.
و نیز کارمندان حکومت اسلامی، وسایل تبلیغاتی و مراکز دینی، هر کدام نیازمند به صرف هزینهای است که بدون یک پشتوانۀ مالی منظم و مطمئن، سروسامان نمیپذیرد.
به همین دلیل اسلام مالیاتی را به افراد ثروتمند جامعه (به عنوان زکات) واجب نمود که اساس نظام مالی و اقتصاد دولت اسلامی را تشکیل میدهد [۸۷].
[۸۷] تفسیر نمو نه.
ماه مبارک رمضان، ماه نزول قرآن کریم، و بعثت پیامبر اسلام ج است. ماه مغفرت و آمرزش، ماه جود و کرم و بخشش، ماه عبادت و آبادی مساجد و منابر، ماه صبر و استقامت، ماه ایثار و از خود گذشتگی، ماه جهاد و تلاش و پیروزیهای چشمگیر مجاهدین، ماه رحمت و آزادی مسلمانان از آتش جهنم، و ماه سازندگی و تهذیب نفس که مسلمان میتواند در پرتو قرآن (کلام الله مجید)، و در سایة عبادات صیام و قیام به معنو یات و الطاف ربانی دست یابد، و خود را مهذب و مصفی سازد و چنانکه سزاوار بندگان شایسته و نیکوکار خداست، تقصیر و نقص گذشتۀ خود را جبر آن نماید. چنین ماهی فرصتی است بسیار ارزشمند که نباید لحظهای از آن را در غفلت گذراند.
در حدیث شریف است که رسول الله ج فرمودند: «إِذَا دَخَلَ رَمَضَانُ فُتِّحَتْ أَبْوَابُ الجَنَّةِ، وَغُلِّقَتْ أَبْوَابُ جَهَنَّمَ وَسُلْسِلَتِ الشَّيَاطِينُ» [۸۸]. «در ماه رمضان دروازههای جنت گشوده، و دروازههای دوزخ بسته، و شیطانهای سرکش زنجیر بند میگردد».
[۸۸] متفق علیه.
ماه مبارک رمضان دارای ویژگیهایی است که به برخی از آنها اشاره میشود:
۱- نزول قرآن و بعثت پیامبر اسلام ج در این ماه.
۲- وجوب روزه به مدت یک ماه.
۳- نماز تراویح و قیام رمضان.
۴- وجود شب قدر در شبهای رمضان.
۵- شیطانهای سرکش در این ماه بسته میشوند.
۶- وجوب پرداخت زکات فطر.
از ویژگیهای رمضان پرداخت زکات فطر است که به مناسبت پایان ماه مبارک و شکرانۀ این نعمت بزرگ و توفیق عبادت و همدردی با فقرا و مستمندان در روز عید مشروع شده است که برای هر نفر، دادن یک صاع (۵/۲ کیلوگرام) از قوت غالب شهر «گندم یا برنج» بر همۀ مسلمانان واجب است.
صوم واژۀ عربی است که معنی امساک را افاده میکند.
و در اصطلاح شرع عبارت از: امساک از خوردن، آشامیدن و آمیزش جنسی از صبح صادق تا غروب آفتاب به نیت روزه، و تقرب به الله [۸۹].
[۸۹] مختصر فقه از کتاب و سنت.
روزۀ رمضان یکی از ارکان و فرایض اسلام است، پروردگار متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾ [البقرة: ۱۸۳].
«ای مؤمنان! بر شما روزه فرض شده است همانگو نه که بر کسانیکه پیش از شما بودهاند فرض بوده است تا باشد که پرهیزگار شوید».
و در حدیث صحیح که از ابن عمر$ روایت است پیامبر ج روزۀ ماه رمضان را از ارکان پنجکانۀ اسلام قرار داده فرمود:
«بُنِيَ الإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ: شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَإِقَامِ الصَّلاَةِ، وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ، وَالحَجِّ، وَصَوْمِ رَمَضَانَ» [۹۰]. «اسلام بر پنج اصل بنا گریده است: گواهیدادن بر اینکه جز خداوند هیچ یکی سزاوار پرستش نیست، و محمد ج پیامبر و فرستادۀ الله است، بر پا داشتن نماز، پرداخت زکات مال، حج خانۀ کعبه و روزهگرفتن ماه رمضان».
و همچنان اجماع امت بر اینست که روزۀ ماه رمضان فرض و یکی از ارکان اسلام و ضروریات دین است، و کسی که فرضیت آن را انکار کند کافر و مرتد شمرده میشود.
[۹۰] متفق علیه.
۱- از ابی هریره روایت است که پیامبر ج فرمود: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ، إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» [۹۱]. «کسیکه از روی ایمان و امید اجر و پاداش، ماه رمضان را روزه بگیرد، گناه (صغیره) گذشتۀ او بخشیده میشود».
۲- در حدیث قدسی که نیز از طریق ابوهریره روایت شده چنین آمده است:
«كُلُّ عَمَلِ ابْنِ آدَمَ لَهُ إِلَّا الصِّيَامَ، فَإِنَّهُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، وَالصِّيَامُ جُنَّةٌ، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ صَوْمِ أَحَدِكُمْ، فَلَا يَرْفُثْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَسْخَبْ، فَإِنْ سَابَّهُ أَحَدٌ أَوْ قَاتَلَهُ، فَلْيَقُلْ: إِنِّي امْرُؤٌ صَائِمٌ، «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْيَبُ عِنْدَ اللهِ، يَوْمَ الْقِيَامَةِ، مِنْ رِيحِ الْمِسْكِ»، وَلِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ يَفْرَحُهُمَا: إِذَا أَفْطَرَ فَرِحَ بِفِطْرِهِ، وَإِذَا لَقِيَ رَبَّهُ فَرِحَ بِصَوْمِهِ» [۹۲]. «هر کاریکه انسان انجام میدهد، برای خود او است، مگر روزه برای من است، و من پاداش او را میدهم، و روزه سپراست. پس هرگاه کسی از شما روزه بود، سخن زشت نگوید و دشمنی نکند و اعمال جاهلانه را انجام ندهد. و اگر کسی به او دشنام داد یا با او دعوا کرد، بگوید: من روزه هستم. قسم به او ذات که جان محمد به دست اوست بوی دهان روزه دار نزد الله از بوی مشک بهتر است، وشخص روزه دار در دو زمان خوشحال میشود: یکی زمانیکه افطار میکند ودیگری زمانیکه باپروردگارش ملاقات میکند».
۳- از سهل بن سعد روایت است که پیامبر ج فرمود:
«إِنَّ فِي الجَنَّةِ بَابًا يُقَالُ لَهُ الرَّيَّانُ، يَدْخُلُ مِنْهُ الصَّائِمُونَ يَوْمَ القِيَامَةِ، لاَ يَدْخُلُ مِنْهُ أَحَدٌ غَيْرُهُمْ، يُقَالُ: أَيْنَ الصَّائِمُونَ؟ فَيَقُومُونَ لاَ يَدْخُلُ مِنْهُ أَحَدٌ غَيْرُهُمْ، فَإِذَا دَخَلُوا أُغْلِقَ فَلَمْ يَدْخُلْ مِنْهُ أَحَدٌ» [۹۳]. «در بهشت دروازهای است که به آن «ریان» گفته میشود، روز قیامت فقط روزهداران از آن داخل میشوند، کسی جز آنان نمیتواند از آن وارد شود، گفته میشود: روزهداران کجایند؟ فقط روزهداران بلند شده از آن وارد میشوند. وقتی داخل شدند در بسته میشود و دیگر کسی از آن وارد نمیشود».
[۹۱] متفق علیه. [۹۲] متفق علیه. [۹۳] متفق علیه.
روزه عبادت بدنی است که شخص با نیت تقرب به درگاه خدا در طول روز شرعی «از فجر صادق تا مغرب» از کلیه چیزهاییکه روزه را باطل میکند خودداری میورزد.
روزه در واقع یک انقلاب درونی است که سازندگی دارد. در حقیقت روزه آن است که حکمت آن روشن باشد. روزۀ حقیقی آن است که تربیت جسمانی و روحانی را دربر داشته باشد. روح را پاک کند و نفس را آرام سازد. تن را سالم و روح را تقویت نماید. عزم و ارادۀ انسان را استوار نماید و بر صبر و بردباری او بیفزاید.
بارزترین حکمت روزه، نوع دوستی است تا به فکر تهیدستان و بینوایان و محتاجان و یتیمان و گرسنگان باشد، و برای رفع نیازشان بکوشد.
شارع حکیم در هر عبادت مصلحت بندگان را در نظر داشته است، و شخص مکلف در انجام تکالیف خود، افزون بر فرمانبری از خدا، فوایدی نیز کسب مینماید که در این جا به بعضی از آنها اشاره میشود.
۱- روزه وسیلۀ شکرگزاری است، زیرا پرهیز از لذتهای سهگانه «خوردنی، آشامیدنی و جنسی» در طول روزهای رمضان سبب میشود که ارزش و قدرت نعمتها را بداند، و خداوند را که ولی و بخشندۀ نعمتهاست سپاسگزار باشد، و به همین سبب در آخرین جملۀ آیۀ: ﴿وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ [البقرة: ۱۸۵]. در بارۀ روزه آمده است که به این معنا اشاره دارد.
۲- روزه سبب تقوا و پرهیزگاری است، زیرا نفس هرگاه به خاطر رضای پروردگار و خوف از عذاب او در ترک حلال مطیع و فرمانبردار باشد، ناگزیر در پرهیز از حرام نیز فرمانبردار و مطیع او خواهد بود، در جملۀ: ﴿لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ﴾. «تا شما پرهیزگار شوید».
و همچنان حدیث: «الصَّوْمُ جُنَّةٌ» «روزه سپری در برابر گناهان و آتش دوزخ است». اشاره به همین اثر معنوی روزه است.
۳- غلبه بر نفس و کاهش شهوت:
از فواید روزه غلبه بر نفس و کاهش شهوت است. در حدیث صحیح بیان این اثر روزه به الفاظ زیر آمده است:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمُ البَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ» [۹۴]. «عبد الله بن مسعود س میفرماید: رسول الله ج فرمودند: ای جوانان هر کس از شما توانایی ازدواج را دارد ازدواج کند، زیرا با ازدواج بهتر میتوان چشمپوشی و پاکدامنی نمود، و اگر کسی توانایی ندارد روزه بگیرد زیرا روزه شهوت را ضعیف میکند».
۴- اثر اجتماعی:
توجه به حال بیچارگان: با انجام این دستور مذهبی افراد متمکن وضع گرسنگان و محرومان جامعه را به طور محسوس در مییابند، و به یاد گرسنگی فقرا و تنگدستان میافتند، و این توجه و آگاهی باعث میشود که به فقرا کمک و مساعدت نمایند، و با آنها مهر و محبت داشته باشند، و این عمل باعث صفا و صمیمیت در جامعه بوده، کینه و حسد را از میان میبرد. بنابر این پیامبر ج در ماه رمضان نسبت به سایر اوقات سخاوت بیشتر داشت:
«كَانَ النَّبِيُّ ج أَجْوَدَ النَّاسِ بِالخَيْرِ، وَأَجْوَدُ مَا يَكُونُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ...» [۹۵]. «رسول خدا از همه کس سخاوتمند و بخشندهتر بود، و در ماه رمضان بیشتر از همه وقت سخاوت و بخشندگی داشت».
درس مساوات و برابری در میان افراد جامعه:
و از سوی دیگر روزه درس مساوات و برابری در میان افراد جامعه است، این مساوات یک نظام عملی است که از بهترین نظامهای مساوات و عدالت به شمار میآید.
روزه یک فقر اجباری است که اسلام آن را بر همه مسلمانان عاقل و بالغ واجب کرده است، تا همۀ آنها از لحاظ امساک از غذا و آشامیدن و لذت جنسی یکسان باشند.
این فقر اجباری است که اسلام با اجرای آن در بین مردم مساوات و هماهنگی و اتحاد شعور و احساس را به وجود میآورد، و در حالی این اتحاد و هماهنگی به وجود میآید که همه در احساس گرسنگی و ناراحتی سهیم و شریک هستند.
۵- اثر تربیتی:
دیگر از فواید روزه اینکه تسلط عادت را بر انسان تضعیف مینماید، چون عادت به برخی افراد چنان تسلط دارد که به صورت بردۀ عادت در میآیند که برخلاف عادت توانائی هیچ گو نه صبر و مقاومت را ندارند.
چنین اشخاص اگر زمانی در اثر شرایطی ناچار به تغییر شیوۀ زندگی خود شوند، مانند شرایط جنگ و... تحمل این دگرگونی را نخواهند داشت.
روزه دار که انواع غذاها و نوشابهها در اختیار دارد، و در حال روزه با وجود گرسنگی و تشنگی از غذا و آب چشم میپوشد، و عملا ثابت میکند که او همچو حیوان در بند اصطبل و علف نیست، او میتواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد، و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.
روزه اراده و تصمیم انسان را تقویت میدهد، و به انسان روزهدار مقاومت و قدرت مبارزه با حوادث سخت را میبخشد، و با کنترول غرایز سرکش بر قلب انسان نور و صفا میپاشد.
[۹۴] متفق علیه. [۹۵] متفق علیه.
حج در لغت بمعنی: قصدکردن. و از نظر شرعی عبارت از اظهار و ادای بندگی الله است با انجام مناسک و روشهای مخصوص حج، مطابق با سنت و روش پیامبر ج در جای و مکان مخصوص، و زمان مخصوص.
حج یکی از ارکان پنجکانۀ اسلام است که در سال نهم هجری فرض گردید. و هر مسلمان عاقل، بالغ و آزاد که قدرت و توانائی بدنی و مالی داشته باشد، در طول عمرش یکبار ادا نمودن حج بر وی فرض میباشد. ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗا﴾ [آل عمران: ۹۷]. «و حج این خانه واجب الهی است بر کسانیکه توانایی رفتن بدانجا را داشته باشد».
۱- از ابو هریره سروایت است که پیامبر ج فرمود:
«العُمْرَةُ إِلَى العُمْرَةِ كَفَّارَةٌ لِمَا بَيْنَهُمَا، وَالحَجُّ المَبْرُورُ لَيْسَ لَهُ جَزَاءٌ إِلَّا الجَنَّةُ» [۹۶]. «عمره تا عمرۀ دیگر کفارۀ بین آن دو است، حج مقبول (که با اخلاص، و طبق روش پیامبر ج ، و از مال حلال و در آن گناه نباشد) جز بهشت پاداشی ندارد».
۲- از ابن مسعود س روایت است که پیامبر ج فرمود: «تَابِعُوا بَيْنَ الحَجِّ وَالعُمْرَةِ، فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الفَقْرَ وَالذُّنُوبَ كَمَا يَنْفِي الكِيرُ خَبَثَ الحَدِيدِ، وَالذَّهَبِ، وَالفِضَّةِ، وَلَيْسَ لِلْحَجَّةِ المَبْرُورَةِ ثَوَابٌ إِلَّا الجَنَّةُ» [۹۷]. «پی درپی حج و عمره را ادا کنید، زیرا آن دو گناهان و فقر را از بین میبرند همانطوریکه دم آهنگری ناخالصی و زیادۀ آهن و طلا و نقره را میزداید، و حج مقبول پاداشی جز بهشت ندارد».
۳- از ابو هریره روایت است: از پیامبر ج شنیدم که فرمود:
«مَنْ حَجَّ لِلَّهِ فَلَمْ يَرْفُثْ، وَلَمْ يَفْسُقْ، رَجَعَ كَيَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ» [۹۸].«هرکس برای رضای الله عزوجل حج کند، (و هنگام احرام) از آمیزش جنسی پرهیز نماید و معصیت نکند، از گناهان خود چنان پاک میشود مانند روزیکه مادرش او را زاده بود».
[۹۶] متفق علیه. [۹۷] سنن ترمذی و نسائی با سند صحیح [۹۸] متفق علیه.
حج مجموعۀ از رمزهائی است که به شکل اعمال درآورده شده است:
حج رمز تسلیمی کامل انسان در برابر اوامر الله میباشد که با صرف نظر از معنی عملی آن، زمانیکه امر الله برایش برسد، آن را بجا میآورد مانند: طواف، استادن در عرفات، سعی بین صفا و مروه، تراشیدن و کمکردن موی سر، و سایر اعمال حج همه رموزی است که تسلیمی کامل مسلمان را به اوامر الهی به نمایش میگذارد.
همچنان حج رمزی است که از ارتباط امت اسلامی با پدرشان ابراهیم ÷ بازگو میکند، زیرا شعایر او را احیا نموده، و به خانۀ که او بنا کرده، طواف مینمایند.
و به این ترتیب ارتباط امت اسلامی را با ابراهیم و مراکزیکه بنا نموده تقویت نموده، و این احساس را زنده مینماید که: این مناطق وطن روحی او بوده، و قبلۀ جسم و جان و نقطۀ آغاز تمام خواستهها و آرزوهای وی میباشد.
حج مظهر عملی وحدت امت اسلامی است که از عقیده، دین و ایمان سرچشمه گرفته صرف نظر از اختلاف جنس، رنگ، زبان، نژاد و وطن در یک زمان و در یک مکان و روی یک هدف و همه با یک لباس گرد هم جمع میشوند.
حج مظهر عملی اخوت اسلامی است، زیرا در ایام حج تمام مسلمین در آن گردهمایی عملا احساس میکنند که آنها با تمام مسلمین جهان برادر هستند.
حج مظهر عملی مساوات بین تمام اقوام و قبایلی است که گرایش به اسلام دارند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْ﴾ [الحجرات: ۱۳].
«ای مردم! ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم، و شما را شاخهها و قبایل مختلفی ساختیم تا یکدیگر خود را بشناسید».
حج این آیۀ کریمه را به نمایش میگذارد، زیرا در ایام حج است که تمام قبایل یکدیگر خود را بازشناسی میکنند [۹۹].
[۹۹] روح الدین الاسلامی.
حج مدرسهایست که مسلمانان را به سوی آفاق متعالی، و ارزشمندی بالا میبرد، و درسهای مهمی آتی را میآموزد:
• مسلمانان میآموزند که: باید تمام قدرت خود را با صبوری تام بکار اندازند، زیرا بهترین جهاد حج مقبول میباشد.
• میآموزندکه باید همواره در عبادت زندگی بسر برند.
• میآموزند که در برابرمسلمان لطیف، مهربان و نرم باشند.
• میآموزند که عواطف خود را اداره نموده، خواهشات خود را لجام زنند.
• میآموزند که چگونه با خشونتهای زندگی بسازند، و سختیهای آن را تحمل نمایند.
• میآموزند که چگونه مال و ثروت خود را در راه خدا به خرچ برسانند؟
• و بالآخره میآموزند که با دشمنان الله و دوستان وی چه برخوردی داشته باشند؟ [۱۰۰]
[۱۰۰] همان مأخذ.
حج احساس و خاطرات مختلفی را در نفس انسان زنده میسازد، از جمله احساس عطوفت با مسلمین، کمک و مساعدت با ایشان در سختیها.
حج نخستین گروه نخبه را که در این سرزمین زندگی نموده، و بخاطر عقیده و ایمان زندگی سراسر عذاب و شکنجه را پذیرفتند، بخاطر میآرد.
با انجام مراسم حج این احساس در ضمیر انسان زنده میشود که: باید دوستی و موالات انسان با الله، پیامبر و مؤمنان و برای رضای پروردگار بوده باشد. و احساس تجرد کامل از دنیا و روی آوردن به سوی آخرت را در قلب خود مییابد، و عزم جدیدی را برای باز کردن صفحۀ جدید در زندگی را در قلب خود احساس میکند.
حج یک کنگرۀ بزرگ و یک کنفرانس عمومی است که هر سال به منظور ایجاد و اتحاد و هماهنگی در بین مسلمانان جهان و آگاه ساختن آنان به شیوۀ صحیح استفاده از منابع حیاتی از طریق آشنائی با فرهنگ همدیگر در مراکز پیدایش اسلام مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره تشکیل میشود.
نباید از اهمیت فراوان حج غافل باشیم، چرا که هر یک از ملتهای مسلمان در زمینۀ خاصی دارای مهارت و نبوغ هستند، و هر کشوری از مواد و منابع طبیعی خاصی برخوردار است که کشورهای دیگر از آن بهرهمند نیستند، و این کنگرۀ سالانه به همۀ مسلمانان امکان میدهد تا به امضای توافقهای اساسی و تبادل افکار و آرا در بین خود از تمام امکانات مادی و معنوی موجود در سرزمینهای اسلامی به نحو احسن استفاده کنند.
نمایندگان تمام کشورهای اسلامی در این کنگره سالیانه شرکت دارند و این امر به آنان امکان میدهد که به آسانی بتواند در زمینههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی اقدامات جدی و مهمی را به عمل آورند، مشکلات و موانع را از بین بردارند، عظمت، قدرت و مجد مسلمانان را عملا به آنان باز گردانند.
قربانیکه یکی از عبادات مالی به حساب میرود عبارت است از: ذبحکردن چهار پایانی در روز عید قربان و ایام تشریق با در نظر داشت شرایط خاصی، بمنظور نزدیکشدن و تقرب جستن به الله متعال است.
قربانی در دین مقدس اسلام از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار است که اهمیت آن را میتوان توسط نکات ذیل درک کرد:
۱- قربانی یکی از شعائر و معالم بزرگ دین اسلام به شمار میرود که انجامدادن آن بر تقوی و خشیت شخص قربانیکننده، دلالت میکند.
چنانچه الله متعال فرموده است: ﴿ذَٰلِكَۖ وَمَن يُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ٣٢﴾ [الحج: ۳۲]. «و هر کس شعایر خدا را بزرگ دارد در حقیقت آن [حاکى] از پاکى دلهاست».
برخی از علما تعظیم نمودن شعائر الله را به تربیه و پرورش نمودن حیوان قربانی و یا انتخاب نمودن مال خوب و فربه تفسیر نموده، گفته اند: یکی از دلایل و نشانههای تعظیم شعائر الله این است که انسان در مورد مال و یا حیوانیکه میخواهد قربانی نماید، اهتمام و توجه زیاد نموده سعی نماید تا حیوان خوبتر و فربهتر را ذبح نماید، و یا مال و حیوان مورد نظر را برای مدتی تربیه کند تا بیشتر فربه شود.
۲- ذبحنمودن حیوان بمنظور تقرب جستن به الله تعالی یکی از عبادات بسیار بزرگ و طاعات برجستۀ الهی به شمار میرود، ودلیل برای برجستهبودن آن این است که الله تعالی در مواضع متعدد قرآن کریم ذبح و قربانی را با نماز یکجا و در یک ردیف ذکر کرده است.
چنانچه فرموده است: ﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦٢﴾ [الأنعام: ۱۶۲]. «بگو در حقیقت نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است».
و نیز فرموده است: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢﴾ [الکوثر: ۲]. «پس تنها براى پروردگارت نماز گزار و تنها بنام او و برای او قربانى کن».
۳- پیامبر ج مسلمان توانمند و مقتدری را که قربانی نکند از نزدیکشدن به مصلی نهی نموده، فرموده است: «من كان له سعة ولم يضح فلا يقربن مصلانا» [۱۰۱]. «هرکس توانایی قربانیکردن را دارد و قربانی نکند پس به مصلی و عیدگاه ما مسلمانان نزدیک نشود».
[۱۰۱] (حسن) سنن ابن ماجه (ص: ۳۴۰ برقم: ۳۱۲۳.
قربانی طوریکه در دین مبین اسلام از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار است همچنان حکمتهای متعددی نیز در آن نهفته است که برخی از حکمتهای آن را طی نکات ذیل بیان میداریم:
۱- تقرب جستن به خداوند، طوریکه الله متعال فرموده است:
﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢﴾. «پس تنها براى پروردگارت نماز گزار و تنها بنام او و برای او قربانى کن».
۲- احیای سنت و طریقۀ امام و پیشوای موحدین ابراهیم ÷، زیرا خداوند متعال پیامبرش ابراهیم را امر نمود تا پسرش اسماعیل را ذبح نماید، زمانیکه ابراهیم ÷ آمادۀ ذبح پسرش گردید خداوند متعال در عوض وی گوسفندی را برایش هدیه نموده فرمود: ﴿وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ١٠٧﴾ [الصافات: ۱۰۷]. «و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانیدیم».
۳- ایجاد زمینۀ توسعه و گشایش برای اعضای فامیل در روز عید قربان، و پخش روحیۀ ترحم و دلسوزی در مابین فقرا و مساکین.
۴- بجا آوردن شکر و سپاس بر آن حیواناتیکه الله تعالی برای بندگانش مسخر نموده است، طوریکه خداوند متعال تسخیر و رامنمودن حیوانات را برای استفادۀ بندگان موجب شکر قرار داده، فرموده است: ﴿فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡقَانِعَ وَٱلۡمُعۡتَرَّۚ كَذَٰلِكَ سَخَّرۡنَٰهَا لَكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ [الحج: ۳۶]. «از آنها بخورید و به تنگدست [سائل] و به بینوا [ى غیر سائل] بخورانید اینگونه آنها را براى شما رام کردیم امید که شکرگزار باشید».
قربانی بر کسیکه طاقت و توانایی قربانیکردن را داشته باشد، واجب است.
از جملۀ دلایل واجببودن قربانی این حدیث پیامبر ج است که فرمودند:
«مَنْ كَانَ لَهُ سَعَةٌ، وَلَمْ يُضَحِّ، فَلَا يَقْرَبَنَّ مُصَلَّانَا» [۱۰۲].«یعنی هرکس توانایی قربانیکردن را دارد و قربانی نکند پس به مصلی و عیدگاه ما مسلمانان نزدیک نشود».
و از جندب بن سفیان بجلی روایت شده است که گفت: روز عید قربان پیامبر ج را دیدم که فرمود: «مَنْ ذَبَحَ قَبْلَ أَنْ يُصَلِّيَ، فَلْيَذْبَحْ أُخْرَى مَكَانَهَا، وَمَنْ لَمْ يَذْبَحْ، فَلْيَذْبَحْ بِاسْمِ اللَّهِ» [۱۰۳]. «هرکس که قبل از نماز (عید) قربانی کند باید (بعد از نماز) حیوان دیگری را به جای آن قربانی نماید، و هرکس قربانی نکرده پس بنام الله قربانی کند».
ظاهر این حدیث بر وجوب قربانی دلالت میکند، زیرا در حدیث به اعادۀ قربانی امر شده است [۱۰۴].
[۱۰۲] (حسن) سنن ابن ماجه (ص: ۳۴۰ برقم: ۳۱۲۳. [۱۰۳] صحیح البخاری (ص: ۱۲۰۱ برقم: ۵۵۶۱. [۱۰۴] مختصر فقه ص: ۵۴۷.
از جملۀ حیوانات تنها گاو، گوسفند، بز و شتر برای قربانی جائز است، زیرا الله تعالی فرموده است: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكٗا لِّيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾ [الحج: ۳۴]. «و براى هر امتى مناسکى قرار دادیم تا نام خدا را بر دامهاى زبانبستهایکه روزى آنها گردانیده یاد کنند».
بیشتر از یک نفر میتوانند در شتر و گاو شریک شوند:
از عبد الله بن عباس ب روایت است که گفت: «كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي سَفَرٍ، فَحَضَرَ النَّحْرُ، فَذَبَحْنَا الْبَقَرَةَ عَنْ سَبْعَةٍ، وَالْبَعِيرَ عَنْ عَشْرَةٍ» [۱۰۵]. «ما در سفری با پیامبر ج بودیم، عید قربان فرا رسید هر ده نفرمان در یک شتر و هر هفت نفرمان در یک گاو شریک شدیم».
برای مرد و خانوادهاش یک گوسفند (یا بز) کافی است:
عطاء بن یسار میگوید: من از ابو ایوب انصاری سوال نمودم که شیوۀ قربانی در زمان رسول الله ج چطور بود؟ ابو ایوب در جواب گفت: «كَانَ الرَّجُلُ يُضَحِّي بِالشَّاةِ عَنْهُ وَعَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، فَيَأْكُلُونَ وَيُطْعِمُونَ حَتَّى تَبَاهَى النَّاسُ، فَصَارَتْ كَمَا تَرَى» [۱۰۶]. «در زمان پیامبر ج یک مرد یک گوسفند (و یا بز) را از طرف خود و خانوادهاش قربانی میکرد، از آن تمام اعضای خانواده میخوردند و به مردم هم میدادند، تا اینکه مردم دچار مباهات شدند و وضع به سرحدی رسید که مشاهده میکنی».
چه نوع حیواناتی برای قربانی جو از ندارد؟
در احادیث آمده که پیامبر ج از قربانی نمودن چهار نوع حیوانات منع نموده، فرمودند: «أَرْبَعٌ لَا تُجْزِئُ: الْعَوْرَاءُ الْبَيِّنُ عَوَرُهَا، وَالْمَرِيضَةُ الْبَيِّنُ مَرَضُهَا، وَالْعَرْجَاءُ الْبَيِّنُ ظَلْعُهَا، وَالْكَسِيرُ الَّتِي لَا تُنْقِي» [۱۰۷].
یعنی چهار نوع حیوان برای قربانی جایز نیست:
۱- حیوان کور و نابینا که کور بودنش واضح باشد.
۲- حیوان مریض که مریضیاش آشکار باشد.
۳- حیوان لنگ که لنگیاش آشکار باشد.
۴- حیوان عضو شکستۀ که بهبود نمییابد.
براء بن عازب که راوی حدیث است میگوید: من به پیامبر ج گفتم: من مکروه و ناپسند میدانم که در شاخ، گوش و دندان حیوان قربانی نقص و یا عیبی باشد؟ پیامبرج در جواب فرمودند: هر نقص و یا عیبی را که در حیوان ناپسند دیدی آن را رها کن بدون آنکه آن را بر کسی دیگری حرام کنی.
پس بر اساس حدیث فوق در صورت موجودیت یکی از عیوب چهارگانۀ فوق قربانی مورد نظر مسترد میگردد، ولی در صورت موجودیت عیوب دیگری که از برخی آنها حضرت براء نام برد، قربانی آن حیوان تنها مکروه میباشد.
***[۱۰۵] (صحیح) سنن ابن ماجه ، ص: ۳۴۱، برقم: ۳۱۳۱. [۱۰۶] (صحیح)سنن الترمذی ( ص: ۲۶۴ برقم ۱۵۰۵) [۱۰۷] (صحیح) سنن ابن ماجه (ص: ۳۴۲ برقم: ۳۱۴۴).
دین مقدس اسلام که یک دین کامل، جامع و فراگیر است برای پیروانش تنها تجلیل از دو عید را مشروع قرار داده است که در قاموس آن غیر از آن دو عید که عید سعید فطر و عید قربان است، عید سومی وجود ندارد.
همچنان در نظر باید داشت که آن دو عید نامبرده تنها موسم و یا فرصتهای برای تفریح و خوشی محض نبوده، بلکه عیدها و شعائریاند که با برخی عبادات بسیار عمده بلکه با دو رکن بسیار بزرگ و عظیم دین مقدس اسلام گره خوردهاند، طوریکه همه میدانند عید اولی که عید سعید و فرخندۀ فطر است، بمناسبت سپری نمودن موفقانۀ روزۀ ماه مبارک رمضان، و عید دومی که عید سعید اضحی است بمناسبت سپری نمودن و انجام یافتن موفقانۀ ایام ترویه، روز عرفه و اعمال عمدۀ حج و عمره، برگزار میگردد.
فلسفۀ تجلیل و گرامی داشت از این دو عید در پهلوی سایر مصالح و منافع متعدد دینی و اجتماعی بجای آوردن وجیبۀ شکر و سپاسگزاری نعمات الهی میباشد، چنانچه در بخش آخری آیات روزه الله تعالی به این حقیقت اشاره نموده، فرموده است: ﴿وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ [البقرة: ۱۸۵]. «و خدا را به پاس آنکه رهنمونیتان کرده است به بزرگى بستایید و باشد که شکرگزارى کنید».
چنانچه فرد مسلمان به تأسی از این آیۀ مبارکه و توصیۀ الهی بعد از اینکه توانست روزۀ ماه مبارک رمضان را با قیام لیل، نوافل و صدقات و سایر طاعات و عبادات موفقانه انجام دهد، همزمان با دمیدن صبح روز اول ماه شوال المعظم و روشنشدن روز توسط چند دانه خرما و یا آب افطار نموده، سپس با پوشیدن لباسهای تازه و پاک و زمزمهنمودن کلمات تهلیل و تکبیر، چون: (الله اکبر، لا إله إلا الله والله أکبر، الله أکبر ولله الحمد) بطرف محل ادای نماز عید حرکت میکند، و یکجا با جمعی از مسلمانان دو رکعت نماز عید را در فضای کاملا اخوت و برادری، اخلاص و صمیمیت، مواسات و همدردی، آشتی و محبت، ادا مینماید.
انس س میگوید: «قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْمَدِينَةَ وَلَهُمْ يَوْمَانِ يَلْعَبُونَ فِيهِمَا، فَقَالَ: مَا هَذَانِ الْيَوْمَانِ؟ قَالُوا: كُنَّا نَلْعَبُ فِيهِمَا فِي الْجَاهِلِيَّةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَبْدَلَكُمْ بِهِمَا خَيْرًا مِنْهُمَا: يَوْمَ الْأَضْحَى، وَيَوْمَ الْفِطْرِ» [۱۰۸]. «زمانیکه پیامبر ج از مکه به مدینه هجرت فرمود، متوجه شد که مردم مدینه دو روز را در هر سال جشن گرفته، و در آن دو روز به تفریح و خوشحالی میپردازند، پیامبر ج از مردم مدینه در مورد انگیزه و علت جشن ایشان پرسید، آنها در جواب گفتند: ما قبل از اسلام این دو روز را برای جشن و انجام مراسم خوشی تعیین نموده بودیم.
پیامبر ج فرمودند: خداوند در مقابل این دو روز، دو روز دیگری را که نسبت به همچو جشنها فضیلت و برتری بیشتری دارند، برای شما مقرر فرموده که یک روز آن عید فطر و روز دیگر آن عید اضحی میباشد».
پس از این حدیث به صراحت معلوم میگردد که دین مقدس اسلام با معرفینمودن این دو عید، تجلیل و گرامی داشت از سایر عیدهای مکانی و زمانی را که مردم از آنها قبل از اسلام تجلیل مینمودند باطل و نادرست قرار داده است. لذا افزودن عید دیگری بر این دو عید زیر هر نام و تحت هر عنوانیکه باشد نادرست میباشد، زیرا تجلیلنمودن از سایر عیدها علاوه بر اینکه یک نوع علاوه نمودن بر شریعت اسلامی، بدعت و احداث یک عمل تازه به شمار میرود، همچنان پیامدهای منفی دیگری، چون: مخالفت از سنت پیامبر ج ، تشبه با کفار، تقلید از فرهنگ اغیار وغیره را نیز در قبال دارد، و پیامبر ج تشبه با کفار را مذمت نموده، فرموده است: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» [۱۰۹].«کسیکه با مردم و یا گروهی خود را مشابه سازد پس او از همان گروه به شمار میرود».
از طرف دیگر پیامبر ج در پهلوی اینکه از مشابهت و تقلید کورکورانۀ کفار و مشرکین منع فرموده، در مورد اتباع و پیروی نمودن از سنت و طریقهاش در همۀ امور تاکید و توصیه نموده، فرموده است:
«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ خَيْرَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللهِ، وَخَيْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ، وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ» [۱۱۰]. «خوبترین و بهترین سخن همانا کتاب الله و بهترین و خوبترین طریقه و روش همانا طریقه و روش محمد ج است و بدترین کارها همان بدعتها و چیزهای نو و تازهای است که در دین ایجاد میگردد و آگاه باشید که هر نوع بدعت ضلالت و گمراهی به حساب میرود».
[۱۰۸] (صحیح) سنن أَبُو دَاوُدَ فص: ۱۳۸ (۱۱۳۴). [۱۰۹] (حسن صحیح) مسند احمد شماره حدیث ۵۰۹۳ ، و سنن ابو داود ۴۰۳۱. [۱۱۰] صحیح مسلم (ص: ۳۳۵ شماره ۸۶۷).
در مورد اینکه عید را چرا عید نامیده شده است باید گفت که: چون عید بمعنای عودت و بازگشت است، و این دو عید هم همه ساله به شکل مکرر و پیهم بر مسلمانان عودت و بازگشت مینمایند، و با خود فرصت مسرت و خوشی را بر مسلمانان نیز بر میگردانند، و همچنان خداوند متعال بر بندگانش در نتیجۀ گرفتن فریضۀ روزه و انجامدادن اعمال حج احسان و نیکی مینماید، و نیز نعمتهای سرشار و بیپایان خداوند متعال به بندگانش در ایام عید مجددا بر میگردد، طوریکه عملا مشاهده میگردد انسان در یک دورۀ مکمل روزۀ ماه مبارک رمضان از برخی نعمتها در طول روز محروم میشود، اما همزمان با فرا رسیدن روز عید این نعمتها نه تنها بر مردم توانگر میسر میشود، بلکه مردم ناتوان نیز به وسیلۀ صدقۀ فطر از آن مستفید گردیده و در عید قریان از نعمت گوشت قربانی برخوردار گردیده، و بدین وسیله خوشی و مسرت ایشان افزایش مییابد.
همچنان حاجی و یا حجکننده بعد از یک دوره محرومیت در هنگام احرام، از همه نعمتهایکه محروم بوده برخوردار میگردد.
طوریکه در حدیث انس تذکر رفت روز اول ماه شوال، روز عید مسلمانان تعیین و معرفی گردیده، و دلیل آن این است که مسلمانان بعد از حسن انجام یک ماه روزه، برگزاری نمازهای تراویح و قیام لیل، تلاوت و ختم قرآن، پرداختن صدقات و خیرات و سایر عبادات که به دستور و توفیق الله متعال در ماه رمضان انجام دادهاند، بطور پاداش نیک این روز را منحیث روز خوشی و عید تجلیل مینمایند.
یکی از اعمالیکه در روزهای عید مشروع میباشد همانا اداءنمودن دو رکعت نماز است که قرآن، سنت و اجماع امت مشروعیت آن را تائید نموده است.
دلیل مشروعیت نماز عید در قرآن این آیۀ مبارکۀ سورۀ کوثر است که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَٱنۡحَرۡ٢﴾ [الکوثر: ۲]. و در سورۀ اعلی فرموده است:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَكَّىٰ١٤ وَذَكَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ١٥﴾ [الأعلى: ۱۴-۱۵].
و همچنان پیامبر ج و سایر خلفای راشدین بعد از ایشان به شکل دائم نمازهای عید را برپا میداشتند، بلکه پیامبر ج علاوه بر مردان زنان مسلمان را نیز مامور ساختند تا با مراعات نمودن ستر و حجاب و سایر مقررات شرعی در نمازهای عید اشتراک نمایند.
و در این شکی نیست که بیرونشدن مردان و زنان مسلمان بطرف عیدگاه در روزهای عید مانند اذان و شعایر دیگر یکی از علایم و شعایر ظاهری دین مقدس اسلام به شمار میرود، لذا هرگاه مردم و یا گروهی از رفتن به نماز عید ابا و انکار نمایند، امام و زمامدار مسلمین میتواند بر علیه آنها اعلان جنگ را نماید.
• باید نماز عید را در یک میدان نسبتا وسیع و کشادهای که به قریه و شهر نزدیک باشد ادا کرده شود، زیرا عادت مبارکۀ پیامبر ج این بود که نمازهای عید را در عیدگاه مخصوصیکه در دروازۀ ورودی مدینه موقعیت داشت ادا مینمودند، طوریکه ابو سعید خدری در این مورد حدیثی را روایت نموده، فرموده است: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَخْرُجُ يَوْمَ الفِطْرِ وَالأَضْحَى إِلَى المُصَلَّى...» [۱۱۱]. «پیامبر ج روز عید سعید فطر و عید قربان بخاطر ادای نماز عید بطرف عیدگاه بیرون میشدند».
و آنچه که این سنت را مؤکدتر میسازد این است که پیامبر ج بر خلاف آن البته بدون عذر نماز عید را در مسجد ادا نکردند.
نکتۀ دیگری که بر اهمیت این سنت میافزاید این است که بیرونشدن از قریه به شکل دسته جمعی اهمیت نماز عید را که یکی از شعایر ظاهری دین بحساب میرود برجستهتر ساخته، در ضمن سبب افزایش هیبت و شوکت مسلمانان نیز میگردد.
• وقت نماز عید، نیم ساعت بعد از طلوع آفتاب تا زوال آفتاب (پیش از داخلشدن وقت ظهر) تعیین گردیده است.
• اگر نماز عید بنا بر عدم رؤیت ماه شوال در روز اول به تأخیر افتاد پس مسلمانان میتوانند در فردای آن روز نماز عید را ادا نمایند.
• بهتر است نماز عید قربان در اول وقت اداء شود تا برای ذبح قربانیکه بعد از ادای نماز صورت میگیرد وقت بیشتر باقی بماند، اما نماز عید فطر را کمی دیرتر خوانده شود تا برای پرداخت صدقۀ فطر و صرف صبحانه که پیش از ادای نماز صورت میگیرد وقت کافی موجود باشد.
دلیل این عمل روایتی است که در مصنف عبد الرزاق آمده است که پیامبر ج در نامۀ که به عمرو بن حزم زمانیکه بطرف نجران بحیث والی میرفت چنین نوشته بودند: «أَنْ أَخِّرِ الْفِطْرَ، وَذَكِّرِ النَّاسَ، وَعَجِّلِ الْأَضْحَى» [۱۱۲]. «نماز عید فطر را با اندکی تأخیر و نماز عید قربان را با کمی تعجیل ادا کن».
• سنت است که مسلمانان در صبح روز عید فطر توسط خرما روزه را افطار نمایند و در چاشت عید قربان بعد از ادای نماز عید توسط گوشت قربانی افطار نمایند، زیرا بریدةس این عمل را از پیامبر ج حکایت نموده میگوید: «أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ لَا يَخْرُجُ يَوْمَ الْفِطْرِ حَتَّى يَطْعَمَ، وَلَا يطعم يوم النحر حتى ينحر» [۱۱۳]. «پیامبر ج روز عید فطر بخاطر ادای نماز تا وقتیکه افطار نمیکرد از خانه بیرون نمیشد، و روز عید قربان تا وقتیکه قربانیاش را ذبح نمیکرد چیزی نمیخورد».
• پیش از نماز عید و بعد از آن نماز نفل خوانده نمیشود.
• اگر بعد از نماز عید شخصی بخانهاش برود و نفل بخواند مانعی ندارد.
[۱۱۱] صحیح البخاری، کتاب العیدین، باب الخروج إلی المصلی (ص: ۱۸۹ برقم: ۹۵۶). [۱۱۲] مصنف عبد الرزاق - (ج ۳ / ص ۲۸۶). [۱۱۳] صحیح ابن حبان - (ج ۷ / ص ۵۲).
در روز عید سعید فطر اعمال ذیل مسنون میباشد:
۱- توجه به آراستن و زیبایی خود.
۲- غسلکردن بعد از ادای نماز فجر.
۳- مسواککردن دندانها.
۴- پوشیدن بهترین و پاکترین لباس موجود، خواه نو باشد و یا مستعمل، زیرا در صحیح ابن خزیمه از جابر س روایت شده است که میگوید: «كانت للنبي ج جبة يلبسها في العيدين و يوم الجمعة» [۱۱۴]. «پیامبر ج چپن مخصوصی داشت که در روزهای عید و جمعه آن را میپوشید».
و بیهقی از ابن عمر روایت نموده که میگوید: «كان يلبس في العيدين أحسن ثيابه» [۱۱۵]. «پیامبر ج در روزهای عید بهترین و زیباترین کالای خود را میپوشید».
۵- استعمال خوشبویی و عطر.
۶- رفتن به یک راه و برگشت به راه دیگر.
۷- در حین راه رفتن گفتن و تکرار نمودن تکبیر (الله أکبر، الله أکبر لا إله إلا الله، الله أکبر ولله الحمد). البته مردها تکبیر را با صدای بلند و زنها با صدای آهسته بگویند.
۸- خوردن چیز شیرین و یا افطار نمودن قبل از رفتن به عیدگاه.
۹- ادا نمودن نماز عید در عیدگاه، زیرا رفتن به عیدگاه جهت ادای نماز عید سنت مؤکد بوده باید اهتمام و توجه کامل بدان صورت گیرد، بخاطر اینکه پیامبر ج نماز عید را همیشه در عیدگاه ادا مینمود، با آنکه ادای نماز در مسجد نبوی دارای فضیلت زیاد میباشد.
۱۰- سنت است که امام در رکعت اول نماز عید، سورۀ ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى﴾ و در رکعت دوم سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ ٱلۡغَٰشِيَةِ﴾ را بخواند.
۱۱- در روزهای عید تفریحهای سالم مثل نشانزدن، اسپدوانی و امثال آن مشروع است.
۱۲- مسلمانان میتوانند در هنگام ملاقات، دید وادیدها جملۀ دعائیۀ (تقبل الله منا ومنکم صالح الأعمال) را - یعنی خداوند طاعات و عبادات ما و شما را قبول نماید – طوریکه اصحاب کرام به یکدیگر میگفتند، زمزمه نمایند.
***[۱۱۴] صحیح ابن خزیمه - (ج ۳ / ص ۱۳۲). [۱۱۵] سنن بیهقی - (ج ۳ / ص ۲۸۱).
قبل از آغاز سخن در مورد اهمیت و فضیلت این روز در اسلام، بهتر و مناسب است تا از اهمیت و فضیلت آن در دوران پیش از اسلام مخصوصا دوران پیامبری موسی ÷ صحبت کنیم.
در صحیح مسلم آمده است که رسول الله ج هنگامیکه از مکۀ مکرمه هجرت نموده وارد مدینه منوره شدند متوجه شدند که یهودیان روز عاشورا یعنی دهم محرم را روزه میگیرند. ایشان از علت و سبب روزهگرفتن آنها جویا شدند، یهودیان در پاسخ گفتند: روز عاشورا روزی است که خداوند متعال موسی ÷ و بنی اسرائیل را نجات داد، و دشمن وی فرعون را در دریا غرق کرد. و ما به شکرانۀ این نصرت و کمک الهی روز عاشورا را روزه میگیریم.
پیامبر ج فرمودند: من نسبت به شما به برادرم موسی ÷ نزدیکتر هستم. پس از این پیامبر ج هم روز عاشورا را روزه گرفتند، و بخاطر نشاندادن مخالفت با یهود که مخالفت با ایشان و سایر کفار یکی از مقاصد شریعت محمدی است، فرمودند: اگر تا سال آینده زنده بمانم، تاسوعا یعنی نهم محرم را نیز روزه میگیرم [۱۱۶].
[۱۱۶] متن حدیث چنین است: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَدِمَ الـْمَدِينَةَ فَوَجَدَ الْيَهُودَ صِيَامًا، يَوْمَ عَاشُورَاءَ، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا هَذَا الْيَوْمُ الَّذِي تَصُومُونَهُ؟» فَقَالُوا: هَذَا يَوْمٌ عَظِيمٌ، أَنْجَى اللهُ فِيهِ مُوسَى وَقَوْمَهُ، وَغَرَّقَ فِرْعَوْنَ وَقَوْمَهُ، فَصَامَهُ مُوسَى شُكْرًا، فَنَحْنُ نَصُومُهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «فَنَحْنُ أَحَقُّ وَأَوْلَى بِمُوسَى مِنْكُمْ فَصَامَهُ رَسُولُ اللهِ ج، وَأَمَرَ بِصِيَامِهِ» وفی روایة: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فَإِذَا كَانَ الْعَامُ الـْمُقْبِلُ إِنْ شَاءَ اللهُ صُمْنَا الْيَوْمَ التَّاسِعَ». صحیح مسلم (ص: ۲/۷۹۶، ۷۹۷) (شماره:۱۱۳۰، ۱۱۳۴).
از این حدیث دانسته میشود که روز عاشورا روز پر میمنت و مبارک میباشد و تمام مسلمانان را میباید که به تأسی از حدیث فوق و سنت قولی و فعلی پیامبر ج ، و همچنان بخاطر انجامدادن شکر نعمت نجات موسی ÷ و غرقشدن فرعون ظالم و مستکبر، در صورت امکان عاشورا را با یک روز قبل و یا بعد روزه بگیرند.
اما با تأسف طوریکه همه میدانیم در بخش از نقاط کشور ما و همچنان در بخش از کشورهای جهان برخی از گروههای که خود را مسلمان و از امت محمد ج میدانند، روز عاشورا را روز بسیار بد و شؤم و نکبت بار میدانند.
اهل سنت و الجماعت که اکثریت مسلمانان را در کشورهای اسلامی تشکیل میدهند از فاجعۀ دردناکی که در سرزمین کربلا برای نوادۀ پیامبر ج یعنی حسین بن علی ب و سایر همراهان وی رخ داد، هیچگاه خوشحال نبوده بلکه بسیار ناراحت و افسردهاند، و موقف دینی و شرعی ایشان در مورد شهادت نوادۀ پیامبر ج طوریکه در برخی از کتابهای ایشان آمده این است که الله تعالی به حسین بن علی و همچنان به برادر بزرگش حسن بن علی ب که قبل وی به شهادت رسیده بود، الله تعالی به هردو برادر که در اوج عزت وقدرت اسلام تربیت وجوان شده، رنج وزحمت هجرت، جهاد، تکالیف وزحمات زیادی را مثل دیگران متحمل نشده بودند، با ارزانی داشتن نعمت رفیع شهادت به هردوی آنها عزت و کرامت بیشتر بخشیده، تاج و لقب (سيدا شباب الجنة) بودن را نصیب ایشان کرد، اما بدون شک قتل ایشان مصیبت بسیار بزرگ و فاجعۀ جبر آن نا پذیر بود.
خداوند متعال در هنگام بروز همچو مصایب، مسلمانان را به صبر و خواندن استرجاع توصیه نموده، بشارت و مژدۀ رحمت و صلوات را به صبر کنندگان عنایت نموده، فرموده است:
﴿وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: ۱۵۵-۱۵۷].
«و مژده ده شکیبایان را [همان] کسانىکه چون مصیبتى به آنان برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند».
اهل سنت و الجماعت در عین حالیکه قتل و کشتهشدن نوادۀ پیامبر حسن بن علیب را یک مصیبت و فاجعۀ بزرگ تلقی میکنند، اما از طرف دیگر به تأسی از آیات و نصوصیکه در هنگام مصیبت مسلمانان را به صبر و تحمل توصیه نموده از هرگونه ناله و فریاد منع نموده است، زنجیر و قمهزدنها، کندن و خونآلود نمودن سر و روی، چاکنمودن گریبانها و برپانمودن مراسم و مجالس ماتم را طوریکه برخی از مدعیان محبت اهل بیت چنین اعمال را انجام میدهند، بر اساس احادیث و روایات صحیح و صریح، حرام وغیر شرعی میدانند.
چنانچه در صحیح مسلم از عبد الله بن مسعود س روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ، أَوْ شَقَّ الْجُيُوبَ، أَوْ دَعَا بِدَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ» [۱۱۷]. «کسیکه در وقت مصبت سر و روریش را بزند و یا گریبانهایش را پاره کند و یا مانند صداهای دوران جاهلیت سر و صدایش را بلند کند، چنین شخص باید خودش را از پیروان من حساب نکند».
و در یک روایت دیگر آمده است که پیامبر ج از چنین اعمال بیزاری، نفرت و انزجار خود را اعلان نمودند، چنانچه ابو موسی اشعری در این مورد فرموده است: «فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ج بَرِئَ مِنَ الصَّالِقَةِ، وَالْحَالِقَةِ، وَالشَّاقَّةِ» [۱۱۸]. «پیامبر ج از از زنیکه در وقت مصیبت رویش را میکند و یا به عبارت دیگر پرت میکند و یا موی سرش را میکند و یا گریبانش را پاره میکند، اظهار برائت نموده است».
علامه ابن عابدین صاحب فتاوای شامی برپانمودن چنین محافل را از جملۀ بدعات روافض معرفی نموده است [۱۱۹].
و این اعمال را نه تنها اهل سنت حرام و مرتکب آن را گنهگار میدانند، بلکه برخی از امامان و پیشوایان اهل بیت و مراجع اهل تشیع نیز آن را حرام و غیر مشروع قرار داده، از آن به شدت منع نمودهاند.
چنانچه ابو جعفر قمی میگوید: امیر المؤمنین علی بن ابی طالب فرمودهاند: لباس سیاه به تن نکنید، چون لباس سیاه لباس فرعون است [۱۲۰].
همچنان در کتاب اصول کافی در روایتی که متضمن وصیت رسول الله ج به دخترش فاطمه ب میباشد، از قول ایشان نقل شده: «به هنگام وفات من صورتت را چنگ مزن، شیون و زاری برپا مکن و بر جنازۀ من نوحه سرا مگمار».
و در کتاب نهج البلاغة روایت شده که علی بن أبی طالب س به هنگام شستن و کفن پوشاندن رسول الله ج چنین گفتهاند: «اگر شما ما را از گریه و زاری نهی نکرده و به صبر و شکیبایی ارشادمان نفرموده بودید، اشک دیدگان را با گریستن بر شما تمام میکردیم» [۱۲۱].
با توجه به روایات و شواهد گذشته که در کتب معتبر مذهب اهل تسنن و اهل تشیع تذکر گردیده است، این حقیقت ثابت شد که برپانمودن مراسم تاسوعا و عاشورا و سایر مراسم عزاداری ونوحهسرایی مخالف ارشادات و رهنمودهای رسول الله ج و اهل بیت ایشان میباشد.
[۱۱۷] صحیح مسلم (ص: ۹۹ برقم: ۱۰۳). [۱۱۸] صحیح مسلم (ص: ۱۰۰ برقم: ۱۰۴). [۱۱۹] «وإنما الروافض لـما ابتدعوا إقامة الـمأتم وإظهار الحزن یوم عاشوراء.. » حاشیة رد المحتار- (ج ۲/ ص ۴۶۰). [۱۲۰] من لا یحضره الفقیه ص: ۵۱. [۱۲۱] نهج البلاغة خطبة: ۲۳۵.
در صحیح مسلم آمده است که پیامبر ج روزۀ ماه محرم را بعد از روزۀ ماه رمضان بهترین روزه قرار داده فرمودند: «أَفْضَلُ الصِّيَامِ، بَعْدَ رَمَضَانَ، شَهْرُ اللهِ الْمُحَرَّمُ...» [۱۲۲]. «بهترین روزه بعد از رمضان روزۀ ماه محرم است».
و در مورد فضیلت روزۀ روز عاشورا فرمودند: «...يُكَفِّرُ السَّنَةَ الْمَاضِيَةَ...» [۱۲۳]. «گناهان سال گذشته را محو و نابود میسازد».
پس هر مسلمان را می باید تا سه روز ماه محرم را که همانا روزهای نهم، دهم، یازدهم محرم الحرام میباشد، روزه گرفته فوائد و فضایل ذیل را نصیب گردد.
۱- ثواب روزۀ یک ماه کامل را نصیب میگردد.
با توجه به اینکه ثواب هر حسنه و نیکی را ده برابر داده میشود، لذا شخصیکه سه روز ماه محرم را روزه بگیرد، ثواب روزۀ یک ماه را نصیب میگردد. و به همین اساس پیامبر ج از هر ماه سه روز آن را روزه گرفته، و مردم را نیز به آن امر میفرمودند.
۲- بعد از روزۀ ماه رمضان بهترین روزه، روزۀ ماه محرم است.
طوریکه قبلا تذکر گردید پیامبر ج فرمودند: بهترین روزه بعد از رمضان، روزۀ ماه محرم است.
۳- مخالفت با یهود:
با گرفتن روزۀ روز نهم و یازدهم میتوان با یهود مخالفت ورزید، و مخالفت با یهود و یا عدم مشابهت با ایشان یکی از شاخصههای بارز دین مقدس اسلام است.
۴- متابعت و پیروی پیامبر ج:
در روایات آمده است که پیامبر ج این سه روز را روزه گرفتند و مردم را به آن امر نمودند، پس در روزه گرفتن این روزها متابعت و پیروی پیامبر ج حاصل میگردد.
۵- گناهان یک سال قبل را کفاره و جبر آن میکند.
در روایات آمده است که روزۀ این سه روز گناهان صغایر یک سال گذشته را محو و نابود میسازد.
[۱۲۲] صحیح مسلم ( ص: ۸۲۱ برقم: ۱۱۶۳). [۱۲۳] صحیح مسلم (ص: ۸۱۹ برقم: ۱۱۶۲).
مرتبۀ اعلی و یا برتر این است که انسان روزهای نهم، دهم و یازدهم را روزه گیرد، اگر نتوانست پس نهم و دهم را روزه گیرد، و اگر این دو روز را هم نتوانست پس حد اقل باید روز دهم را روزه گیرد.
***
ذکر و یاد الله یکی از بزرگترین عوامل تقرب به بارگاه الهی است، و اسلام غرض تقویت رابطۀ بنده با پروردگارش و استمرار در آن دو وسیله را انتخاب نموده است:
۱- ذکر.
۲- دعا و نیایش.
ذکر مفهوم وسیع و گستردهای دارد که شامل نماز، حج، تلاوت قرآن، دعا، استغفار وغیره میباشد. ولی منظور از ذکر در اینجا مصداق خاص آنست که به «تسبیح»، «تهلیل»، «تکبیر»، «تحمید»، تمجید و اذکار مأثوریکه به مناسبتهای مخصوص نقل است، اطلاق میگردد.
«ذکر» به معنی یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است (چه پس از فراموشی و یا بدون فراموشی). پس ذکر دو گو نه است: ذکر قلبی، و ذکر زبانی.
شکی نیست که ذکر و یاد الله به زبان، خواندن اذکار و او راد، موجب اجر و پاداش عظیمی است، ولی ذکر حقیقی آنست که انسان با تمام قلب توجه عظمت علم و آگاهی الله متعال بوده باشد، و این توجه مبدأ حرکت و فعالیت او به سوی نیکیها، و سد مستحکمی میان او و گناهها ایجاد کند.
ذکر وسیلۀ تقرب و رضای الله، ترقی و تعالی معنویت انسان و ارتباط او با ملأ اعلی میباشد.
قرآن کریم و حدیثهای صحیح با تعبیرات مختلفی در مورد ذکر تأکید و تشویق نموده است:
۱- ذکر و یاد الله موجب فلاح و رستگاری است:
﴿وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾ [الجمعة: ۱۰] .«الله را به کثرت یاد کنید تا رستگار شوید».
۲- غفلت از یاد خدا و انهماک در عیش و لذتهای دنیا باعث زیانمندی و ناکامی میباشد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٩﴾ [المنافقون: ۹]. «ای مؤمنان! اموال و اولادتان شما را از یاد الله غافل نکند. کسانیکه چنین کند، ایشان زیان کاراند».
۳- ذکر الله تعالی در مقابل تمام نعمتها عظمت و برتری دارد:
﴿وَلَذِكۡرُ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾ [العنکبوت: ۴۵]. «یاد الله بزرگتر از همه چیز است».
۴- از دیدگاه قرآن دانشمند کسی است که غافل از ذکر الله نباشد:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ﴾ [آل عمران: ۱۹۰-۱۹۱]. «مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز نشانهها و دلایلی برای خردمندان است، همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مىکنند».
۵- پیشگامی با ذکرالله:
عن ابي هريرة قال: قال رسول الله ج: «...سَبَقَ الْمُفَرِّدُونَ» قَالُوا: وَمَا الْمُفَرِّدُونَ؟ يَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: الذَّاكِرُونَ اللهَ كَثِيرًا، وَالذَّاكِرَاتُ» [۱۲۴].«پیامبر اسلام ج فرمود: مفردون (بیشتاز آن) سبقت بردند. صحابه گفتند: پیشتاز آن چه کسانیاند ای پیامبر؟ فرمود: مردان و زنانیکه الله را به کثرت یاد میکنند».
۶- همواره مصروف ذکر الله باش:
مردی گفت: ای پیامبر اسلام! احکام دین خیلیها زیاد است، پس مرا به چیزی رهنمائی نما که آن را بر خود لازم گردانیده عمل نمایم. پیامبر اسلام ج فرمود: زبانت همیشه به یاد الله تر و (تازه) باشد [۱۲۵].
سر انجام غفلت از ذکر و یاد الله:
«عن أبی هريره قال: قال رسول الله ج: مَنْ قَعَدَ مَقْعَدًا لَمْ يَذْكُرِ اللَّهَ فِيهِ كَانَتْ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ تِرَةٌ، وَمَنْ اضْطَجَعَ مَضْجَعًا، لَا يَذْكُرُ اللَّهَ فِيهِ كَانَتْ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ تِرَةٌ» [۱۲۶]. «از ابو هریره روایت است که رسول الله ج فرمود: شخصی در جایی نشست، و در آن مجلس الله را یاد نکرد، و شخصی در محلی خوابید، و به یاد الله در آن محل نه پرداخت، پس این نشست و این خواب باعث حسرت و زیان بزرگ خواهد بود».
[۱۲۴] روایت مسلم (ص: ۲۰۶۲)، (ح: ۲۶۷۶). [۱۲۵] روایت ترمذی و ابن ماجه با سند صحیح. [۱۲۶] روایت ابو داود با سند صحیح (ص: ۲۶۴)، (ح: ۴۸۵۶).
ذکر و یاد پروردگار متعال یکی از مهمترین عبادت زبانی است، بنا بر این رعایت آداب و شرایط زیر در آن ضروری میباشد:
۱، ۲- اخلاص و اتباع:
منظور از اخلاص، انجامدادن عبادات خالصانه برای کسب رضای پروردگار و هیچ چیزی جز رضای پروردگار متعال در نظر گرفته نشود.
و هدف از اتباع اینکه: باید ذکر و یاد الله همانند سایر عبادتها از لحاظ کم و کیف و الفاظ، تحدید زمان و مکان طبق سنت و شریعت محمدی انجام یابد، زیرا اخلاص و اتباع شرط اساسی پذیرش تمام اعمال است.
۳- با توجه به شرط دوم (اتباع)ذکر و یاد الله متعال با الفاظ مأثور (منقول) بوده باشد، مانند: سبحان الله، الحمدلله، الله اكبر، لاحول ولاقوة إلابالله، سبحان الله وبحمده سبحان الله عظيم و....
اختراع الفاظ از نزد خود در ذکر، و آن را موجب تقرب دانستن بدعت است.
۴، ۵- تضرع(فروتنی) و با صدای بخش:
از آداب ذکر اینست که باید با «تضرع» و «خفیه» (با صدای پخش) الله را یاد کرده شود.
پروردگار بزرگ پیامبر اسلام ج را مورد خطاب قرار داده برخی از آداب ذکر را برایش چنین میآموزد: ﴿وَٱذۡكُر رَّبَّكَ فِي نَفۡسِكَ تَضَرُّعٗا وَخِيفَةٗ وَدُونَ ٱلۡجَهۡرِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ٢٠٥﴾ [الأعراف: ۲۰۵].. «پروردگارت را در دل خود با فروتنی و هراس از او، و آهسته و آرام صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از زمرۀ غافلان مباش».
منظور از تضرع اینکه: باید با کمال خشوع، خضوع و تواضع فروتنانه روی به سوی خدا آورد، شخص ذاکر نباید تنها با زبان (با غفلت قلب) چیزی را بخواند، بلکه زبان او ترجمان تمام اعضای بدن، روح و قلب آن بوده باشد.
و در جملۀ (دون الجهرمن القول) اشاره است که باید ذکر(جز در مواردیکه به صدای بلند وارد شده) با صدای پخش انجام یابد، زیرا این کار از ریا دورتر، و به اخلاص و شیوۀ محمدی نزدیکتر، و با تمرکز فکر و حضور قلب سازگارتر میباشد.
یکی از اهداف ایمان و تمسک به دین، ایجاد اطمینان و آرامش، تثبیت و تحکیم بخشیدن آن در نفس انسانی است، زیرا اضطراب و نگرانی یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسانها بشمار میرود، آرامش و سعادت از گمشدههای مهم بشر بوده، و بخاطر بدست آوردن آن به هردری میزند، تا آن را پیدا کند. قرآن کریم برای تحصیل آرامش با یک جملۀ کوتاه و پر محتوی مطمئنترین و نزدیکترین راه را نشان داده میگوید:
﴿أَلَا بِذِكۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ﴾ [الرعد: ۲۸]. «آگاه باشید که یاد خدا آرام بخش دلها است».
چون اضطراب و پریشانی عوامل مختلفی دارد، گاهی گذشتۀ تاریک زندگی انسان نگران میسازد، و گاهی آیندۀ تاریک و مبهم فکر انسان را به خود مشغول میدارد، و همچنان ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی، و عاجز آمدن وی در برابر دشمنان داخلی و خارجی، سوء ظنها، توهمها و خیالات پوچ، مادهپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادی، ترس و وحشت از مرگ و احتمال زوال نعمتها از عوامل مهم نگرانی و پریشانی انسان است.
اما ایمان به الله قادر متعال، خداوند رحیم و غفار، خدائی که همواره کفالت بندگان خویش را بر عهده دارد، رحمت او فراگیر، و قدرتش برترین قدرتها است، و ایمان به روز رستاخیز، و توجه به اینکه مرگ فنا و نیستی و نقطۀ پایان همه آرزوها نیست، بلکه مرگ دریچهای به یک زندگی وسیعتر و جاودان است، به همۀ این اضطرابها پایان میبخشد.
زیرا مؤمن هنگامیکه به یاد خدا میافتد، متکی به قدرت و رحمت او میشود، لطف و مغفرت بیپایان او را بیاد میآورد، متوجه زندگی مادی زوال پذیر میشود که این زرق و برق مادی در برابرنعمتهای جاویدان آخرت ناچیز و بیارزش است.
پس همه این عوامل نگرانی و اضطراب در برابر ایمان به خدا ذوب و نابود میگردد، و با کمال یقین و اطمنان باید گفت: یاد خدا مآیۀ آرامش دلها است.
یاد و ذکرخدا دارای تأثیر فراوان در پرورش و تربیت نفسی دارد، انسان با یاد و ذکر الله، عظمت و بزرگواری او را در قلب خود تصور میکند، و در برابر او تسلیم و منقاد میگردد، قلبش آرام و اخلاق او سالم، و جز کارهای خیر چیزی از او صادر نمیگردد، زیرا او به علم فراگیر و قدرت بیحد و حصر پروردگار خود یقین دارد. و برعکس غفلت و دوری از یاد خدا باعث اغراق، و سقوط به دامن تمایلات نفسانی، و آرزوهای مادی بوده که نتیجۀ آن قساوت (سنگدلی) که ثمرۀ آن شر و فساد است. خداوند متعال از غفلت برحذر داشته میفرماید:
﴿أَلَمۡ يَأۡنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِكۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا يَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ أُو تواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦﴾ [الحدید: ۱۶].
«آیا وقت آن نرسیده است که دلهای افراد با ایمان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است، خاشع گردد، (و فروتنی کند)؟ و همانند کسانی نباشند که در گذشته کتاب آسمانی به آنها داده شد (مانند یهود و نصاری) سپس زمانی طولانی بر آنها گذشت، و دلهایشان سخت شد، و بیشترشان فاسق و گنهکارند».
دعا که مصدر (دعوتُ الشيء أدعوه دعاءً) است معنای مایل و متوجه ساختن را افاده میکند که انسان دعا کننده توسط سخن و یا صدای مخصوصی، توجه چیزی و یا شخصی را به خودش جلب و معطوف میدارد.
و در شریعت علما دعا را تعریفات متعددی نمودهاند که از آن جمله از دو تعریف ایشان یاد آور میشویم.
امام خطابی میگوید: «معنى الدعاء استدعاءُ العبدِ ربَّه ﻷ العنايةَ، واستمدادُه منه المعونةَ» [۱۲۷]. «دعا عبارت است از خواستن بنده لطف و عنایت، کمک و معونت پروردگارش را».
و ابن منظور میگوید: «هو الرغبة إلى الله ﻷ». «دعا عبارت است از رغبت و داشتن امید صادقانه به الله متعال».
[۱۲۷] شأن الدعاء ، ص: ۳.
در مورد مفهوم و حقیقت دعا خطابی میگوید: «وحقيقته: إظهار الافتقار إلى الله تعالى، والتبرُّؤ من الحول والقوّة، وهو سمةُ العبودية، واستشعارُ الذلَّة البشريَّة، وفيه معنى الثناء على الله ﻷ، وإضافة الجود والكرم إليه».
یعنی مفهوم و حقیقت دعا عبارت است از: ظاهر نمودن حاجت و افتقار به الله متعال و برائت و بیزاری نمودن از اتکا به نیرو و قوت انسانی.
دعا بر اساس مفهوم فوق راز و رمز عبودیت و بندگی به شمار رفته و انسان را و ادار میسازد تا به ذلت، ناتوانی و بیچارگی خود اعتراف نماید، و نیز در ضمن یک نوع اظهار ثنا و ستایش پروردگار و وسیلۀ بهتر برگرداندن هر نوع جود و کرم بطرف او است.
آیات کریمۀ فوق به اهمیت و فضیلت دعا و نیایش ارتباط دارد، طوریکه الله متعال در آیۀ اولی آن بندگانش را که به ربوبیت وی عقیده و باور دارند مأمور ساخته است تا به عبادت وی تن داده، تمام حوائج و ضروریات خویش را از او بخواهند، زیرا تنها او است که به فریاد بندگانش رسیده و دعاهای ایشان را اجابت مینماید، و در مقابل آنانی را که از عبادت و نیایش در برابر وی امتناع میورزند مستکبر خوانده، و در قیامت مستحق آتش دوزخ قرار داده است.
و در آیت دوم بعد از اینکه الله تعالی خود را به بندگانش بسیار نزدیک معرفی نمود شروطی را برای اجابت و پذیرفتن دعاهای بندگانش تعیین کرده است، و آن شرطها عبارتاند از:
۱- اخلاص در دعا که در کلمۀ (إذا دعان) به آن اشاره شده است، و معنای اخلاص همانا پرهیز نمودن از هرنوع شرک است که انسان در دعا و سایر عبادات کسی دیگری را با الله تعالی شریک نداند، و به عبارت دیگر انسان هرچه میخواهد تنها از الله متعال باید بخواهد، زیرا بر اساس این آیۀ کریمه: ﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ و آن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ يُصِيبُ بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٠٧﴾ [یونس: ۱۰۷] . «و اگر خدا به تو زیانى برساند آن را برطرفکنندهاى جز او نیست و اگر براى تو خیرى بخواهد بخشش او را ردکنندهاى نیست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مىرساند و او آمرزنده مهربان است».
رسانندۀ هر نوع نفع و فائده و دورکنندۀ ضرر و مصیبت، تنها الله متعال است و بس.
۲- پذیرفتن تمام احکام و دساتیر الله متعال که در جملۀ ﴿فَلۡيَسۡتَجِيبُواْ لِي﴾ به آن تصریح شده است.
۳- یقین و باور نمودن بر اینکه الله تعالی خواستههای بندگانش را اجابت مینماید طوریکه در جملۀ ﴿وَلۡيُؤۡمِنُواْ﴾ به آن اشاره شده است.
پس با توجه به دو آیت فوق این حقیقت واضح و روشن میگردد که دعا و نیایش از بزرگترین انواع عبادت بشمار میرود، عظمت و بزرگی دعا را از اینجا میتوان درک کرد که روح و روان تمام عبادات که عاجزی و فروتنی است در آن بشکل بسیار واضح و روشن موجود میباشد، و به همین علت دعا و نیایش از بهترین انواع عبادات محسوب میگردد.
در ارتباط اهمیت و فضیلت دعا علاوه بر آیات فوق، آیات و روایات متعدد دیگری وجود دارد که طی نکات ذیل بیان میگرددد:
۱- روی آوردن به دعا یکی از خصلتهای خوب پیامبر آن بوده، و آنها بسبب آن از طرف خداوند مورد تعریف و ستایش قرار گرفتند، چنانچه الله متعال در مورد ایشان فرموده است: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِين٠﴾ [الأنبیاء: ۹۰]. «آنان در کارهاى نیک شتاب مىنمودند و ما را از روى رغبت و بیم مىخواندند و در برابر ما فروتن بودند».
در آیۀ فوق خداوند متعال پیامبر آنش را توسط داشتن سه صفت مورد مدح و ستایش قرار داده است، و آن اوصاف سهگانه عبارتاند از: مسارعت در کارهای خیر و نیک، دعای مبنی بر خوف و رغبت، خشوع و فروتنی در برابر پروردگار.
اوصاف سهگانۀ فوق نه تنها سبب مدح و ستایش پیامبر آن بوده بلکه سبب غالبشدن ایشان بر دشمنان و فرود آمدن نصرت پروردگار هم همین سه اوصاف بوده است، زیرا هرگاه غیر از این سه اوصاف، اوصاف مهم دیگری میبود خداوند متعال در مدح ایشان از آن اوصاف یادآور میشد.
۲- دعا و نیایش و عرضه نمودن تمام حوائج و ضرورتها به خداوند متعال سنت انبیا و پیامبر آن، عادت نیک و شایستۀ اولیا و صالحین، وظیفۀ مؤمنان متواضع و واقعی بوده است، طوریکه الله متعال فرموده است: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ يَبۡتَغُونَ إِلَىٰ رَبِّهِمُ ٱلۡوَسِيلَةَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ وَيَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُۥ﴾ [الإسراء: ۵۷].. «آن کسانى را که ایشان مىخوانند [خود] به سوى پروردگارشان تقرب مىجویند [تا بدانند] کدام یک از آنها [به او] نزدیکترند و به رحمت وى امیدوارند و از عذابش مىترسند».
و نیز فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُؤۡمِنُ بَِٔايَٰتِنَا ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ۩١٥ تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦﴾ [السجدة: ۱۵-۱۶]. «تنها کسانى به آیات ما مىگروند که چون آن [آیات] را به ایشان یادآورى کنند سجدهکنان به روى درمىافتند و به ستایش پروردگارشان تسبیح مىگویند و آنان بزرگى نمىفروشند. پهلوهایشان از خوابگاهها جدا مىگردد [و] پروردگارشان را از روى بیم و طمع مىخوانند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق مىکنند».
و در ارتباط اینکه دعا یکی از اوصاف برجستۀ بندههای خاص خداوند است فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤﴾ [الفرقان: ۷۴]. «و کسانىاند که مىگویند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان».
۳ – دعا و نیایش را الله تعالی دین معرفی نموده فرموده است:
﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ﴾ [غافر: ۶۵]. «و در حالىکه دین خود را براى او خالص گردانیدهاید وى را بخوانید».
۴ – پیامبر ج دعا را نزد خداوند نسبت به هرچیز دیگر با ارزشتر قرار داده، فرموده است: «لَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَمَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الدُّعَاءِ» [۱۲۸]. «هیچ چیزی نزد خداوند به اندازۀ دعا با ارزشتر نیست».
و علت با ارزشبودن دعا نسبت به هرچیز دیگر این است که در برخی روایات آن مغز و هستۀ اصلی عبادت خوانده شده است..
۵ – الله متعال در آیات متعدد بندگانش را به دعاء امر و توصیه نموده است، چنانچه الله تعالی فرموده است: ﴿وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓ﴾ [النساء: ۳۲]. «از فضل خدا درخواست کنید».
و نیز فرموده است: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ [غافر: ۶۰].. «و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».
و نیز فرموده است: ﴿فَٱدۡعُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ١٤﴾ [غافر: ۱۴]. «پس خدا را پاکدلانه فرا خوانید هر چند ناباو ران را ناخوش افتد».
و نیز فرموده است: ﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةًۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٥٥﴾ [الأعراف: ۵۵] إلى قوله تعالى: ﴿وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًا﴾.. «پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانید که او از حدگذرندگان را دوست نمىدارد».
و رسول الله ج فرمودند: «مَنْ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ» [۱۲۹]. «هر که از پروردگارش سوال و طلب نکند پروردگارش بر وی غضب میکند».
۶- اهل بهشت و کسانیکه جنت را نصیب شدند دعا را علت نجات خود قرار دادند چنانچه الله تعالی از ایشان حکایت نموده فرموده است: ﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِيمُ٢٨﴾ [الطور: ۲۷-۲۸].. «پس خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب گرم [مرگبار] حفظ کرد ما از دیرباز او را مىخواندیم که او همان نیکوکار مهربان است».
۷- پیامبر ج دعا را عبادت محض و خالص قرار داده، فرموده است:
«الدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ، قال ربكم: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ [غافر: ۶۰]». «دعا محض عبادت است، و پروردگارتان در برابر آن وعدۀ اجابت را نموده، فرموده است: مرا بخوانید، زیرا من هستم که دعای شما را اجابت میکنم».
و در یک حدیث دیگر فرمودند: «إِنَّ رَبَّكُمْ تَبَارَكَ وَتَعَالَى حَيِيٌّ كَرِيمٌ، يَسْتَحْيِي مِنْ عَبْدِهِ إِذَا رَفَعَ يَدَيْهِ إِلَيْهِ، أَنْ يَرُدَّهُمَا صِفْرًا» [۱۳۰]. «پروردگار شما بسیار حیاناک و سخی است، حیایش میآید از اینکه دست بندهاش را زمانیکه بطرف وی دراز کند، خالی برگرداند».
۸- دعا را پیامبر ج خیر محض معرفی نموده، فرموده است: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ يَدْعُو بِدَعْوَةٍ لَيْسَ فِيهَا إِثْمٌ، وَلَا قَطِيعَةُ رَحِمٍ، إِلَّا أَعْطَاهُ اللهُ بِهَا إِحْدَى ثَلَاثٍ: إِمَّا أَنْ تُعَجَّلَ لَهُ دَعْوَتُهُ، وَإِمَّا أَنْيَدَّخِرَهَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ، وَإِمَّا أَنْ يَصْرِفَ عَنْهُ مِنَ السُّوءِ مِثْلَهَا " قَالُوا: إِذًا نُكْثِرُ، قَالَ: اللهُ أَكْثَرُ» [۱۳۱]. «نیست هیچ مسلمانیکه از الله تعالی چیزی را بخواند که در آن گناه و یا موجب قطع صلۀ رحم نباشد مگر اینکه الله تعالی در برابر آن خواستهاش یکی از سه چیز را عطا میکند: اول اینکه همان خواستهاش را زود برایش میدهد، و یا اینکه آن دعا را در آخرت برایش ذخیره میکند، و یا اینکه مانند همان بدی، بدی و یا مصیبتی را از او دور مینماید».
حافظ ابن حجر عسقلانی میگوید: دعای هر دعا کننده پذیرفته میشود البته شیوۀ اجابت تفاوت دارد، طوریکه گاهی عین خواستۀ انسان را برایش داده میشود، و گاهی عوض آن را در دنیا و یا آخرت برایش داده میشود.
۹- پیامبر ج دعا را نه تنها عبادت محض و خیر محض قرار دادند بلکه آن را بهترین عبادت نیز قرار داده فرمودند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ هُوَ الدُّعَاءُ» [۱۳۲].
۱۰- الله متعال به پیامبرش توصیه نموده است تا صحبت و همنشینی اهل دعا را ترک ننموده سعی نماید تا بیشتر وقت خود را با ایشان سپری نماید، طوریکه فرموده است: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾ [الکهف: ۲۸]. «با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و] خشنودى او را مىخواهند شکیبایى پیشه کن و دو دیدهات را از آنان بر مگیر که زیور زندگى دنیا را بخواهى و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس] کارش بر زیادهروى است اطاعت مکن».
۱۱- همچنان الله تعالی پیامبرش را از رسانیدن هر نوع اذیت به اهل دعا منع نموده فرموده است: ﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَيۡكَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَيۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِكَ عَلَيۡهِم مِّن شَيۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَكُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥٢﴾ [الأنعام: ۵۲]. «کسانى را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان مىخوانند در حالىکه خشنودى او را مىخواهند مران از حساب آنان چیزى بر عهده تو نیست و از حساب تو [نیز] چیزى بر عهده آنان نیست تا ایشان را بر آنى و از ستمکاران باشى».
۱۲- الله تعالی خود را با اهل دعا بسیار نزدیک معرفی نموده فرموده است:
﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ [البقرة: ۱۸۶]. «و هرگاه بندگان من از تو در بارۀ من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامىکه مرا بخواند اجابت مىکنم».
در سبب نزول این آیت آمده است که صحابه از رسول الله ج سوال نموده، گفتند: «يا رسول الله، ربنا قريب فنناجيه، أم بعيد فنناديه؟ فأنزل الله عز وجل هذه الآية» [۱۳۳]. «آیا پروردگار ما نزدیک است تا ما با وی مناجات نمائیم و یا اینکه دور است تا بصدای بلند صدا کنیم؟ در جواب ایشان الله تعالی آیۀ فوق را نازل فرمود».
علامه ابن قیم میگوید: منظور از این قرب و نزدیکبودن الله تعالی به داعی و دعا کننده قرب خاص است، نه آن قرب عامیکه هر فرد را شامل میشود، پس الله تعالی بگونۀ خاصی به هر دعاکننده و هر عبادتکننده قریب و نزدیک میباشد، و همچنان از طرف دیگر حالتی که بنده به پروردگارش بسیار نزدیک میگردد همانا حالت سجده است.
۱۳- کسیکه دعا را بر خود لازم قرار دهد از شقاوت و بدبختی بدور میماند طوریکه الله تعالی از پیامبرش زکریا ÷ حکایت نموده که او گفته بود: ﴿وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا﴾ [مریم: ۴].. «و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو نا امید نبودهام».
و نیز از ابراهیم ÷ حکایت نموده که گفته بود: ﴿عَسَىٰٓ أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِيّٗا﴾ [مریم: ۴۸]. «امیدوارم که در خواندن پروردگارم نا امید نباشم».
۱۴- دعا و نیایش یکی از صفات اهل جنت به شمار میرود طوریکه الله تعالی در مورد ایشان فرموده است: ﴿دَعۡوَىٰهُمۡ فِيهَا سُبۡحَٰنَكَ ٱللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمۡ فِيهَا سَلَٰمٞۚ وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٠﴾ [یونس: ۱۰]. «نیایش آنان در آنجا سبحانک اللهم [=خدایا تو پاک و منزهى] و درودشان در آنجا سلام است و پایان نیایش آنان این است که الحمد لله رب العالمین [=ستایش ویژه پروردگار جهانیان است».
۱۵- الله تعالی با دعاکنندگان وعدۀ اجابت را نموده، فرموده است: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾ [البقرة: ۱۸۶].
و نیز فرموده است: ﴿أَمَّن يُجِيبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ﴾ [النمل: ۶۲]. «یا [کیست] آن کس که درمانده را چون وى را بخواند اجابت مىکند و گرفتارى را برطرف مىگرداند».
و نیز فرموده است: ﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾ [غافر: ۶۰] [۱۳۴]. «مرا بخوانید، زیرا من هستم که دعای شما را اجابت میکنم».
[۱۲۸] صحیح الأدب المفرد ۱/۲۴۹. [۱۲۹] صحیح الأدب المفرد ۱/۲۲۹. [۱۳۰] صحیح الترغیب والترهیب (۲/۱۲۸). [۱۳۱] صحیح الادب المفرد (۱/۲۵۸). [۱۳۲] المستدرک على الصحیحین (ج ۱ / ص ۶۶۷) ، با سند حسن، صحیحه (۱۸۰۵). [۱۳۳] تفسیر ابن کثیر (۱/۵۰۶). [۱۳۴] سوره غافر:۶۰.
شکی نیست که دعا که یکی از قویترین اسباب برای دفع مکروه و رسیدن به مطلوب به شمار میرود برای مسلمان حیثیت سلاح را دارد، و سلاح زمانی میتواند مؤثر تمام شود که از کیفیت خوب برخوردار بوده و بازویکه سلاح توسط آن استخدام میگردد نیز قوی باشد، پس دعا هم زمانی میتواند سبب برآوردهشدن حاجت، حاصلشدن مطلوب و دور شدن مکروه گردد که شروط و آداب آن مراعات گردد، در گذشته به برخی از شروط دعا اشاره شده بود اکنون قبل از بیان کردن آداب دعا به برخی شروط دیگر آن نیز اشاره میگردد که مهمترین آنها شروط ذیل اند:
۱- دعا کننده باید این حقیقت را درک کند و بداند که قدرت و توانایی اجابت دعا را تنها الله تعالی دارد و بس.
۲- دعا و حاجت خود را تنها از الله تعالی بخواند، زیرا فریاد نمودن غیر الله شرک تلقی میگردد.
۳- باید دعاکننده در هنگام دعا به یکی از انواع توسل مشروع، مانند توسل جستن به نامی از نامهای الله تعالی و یا صفتی از صفات الله تعالی، و یا به اعمال صالح توسل بجوید.
۴- خودداری نمودن از عجلت در اجابت دعا.
۵- دعای خیر.
۶- داشتن گمان نیک در مورد الله تعالی.
۷- دعا با حضور قلب.
۸- حلالبودن غذا، نوشیدنی و پوشیدنی.
۹- خودداری نمودن از اعتدا و تجاوز در دعا.
۱- داشتن اخلاص قلبی.
۲- افتتاح و ختم دعاء توسط حمد و ثنای پروردگار و درود بر محمد ج.
۳- جزم و جدیت در دعا و یقینداشتن بر اجابت آن.
۴- الحاح و اصرار در دعا و ترک عجلت.
۵- دعا با حضور قلب.
۶- دعا در حالتهای سختی و آسانی.
۷- پرهیز نمودن از دعای بد در حق خود، مال و اولاد و سایر خویشاوندان.
۸- دعا نمودن با صدای نرم و آهسته.
۹- اعتراف نمودن بر گناه و تقصیر و طلب مغفرت و آمرزش از آنها، و همچنان بخاطر آوردن نعمتهای الهی، و ادانمودن شکر آنها.
۱۰- پرهیز نمودن از تکلف و بکار بردن سجع و قافیه در دعا.
۱۱- خشوع و تضرع آمیخته با بیم و امید.
۱۲- برگردانیدن حق مردم به صاحبانش و توبه نمودن از گناهان.
۱۳- تکرار دعا تا سه بار.
۱۴- رویگردانیدن بطرف قبله در هنگام دعا.
۱۵- بالا نمودن دستها در هنگام دعا.
۱۶- داشتن وضوء در صورت امکان.
۱۷- اگر خواسته باشد در حق کسی دعا کند پس قبل از وی در مورد خودش باید دعا کند.
۱۸- امر به معروف و نهی از منکر.
۱۹- دوری جستن از تمام گناهان.
۱- شبهای قدر.
۲- بخش آخری شب و هنگام دمیدن صبح.
۳- عقب نمازهای فرض.
۴- در مابین اذان و اقامت.
۵- هنگام اذان نماز.
۶- در هنگام باریدن باران.
۷- وقت درگیری با دشمنان و پیشقدمی صفوف مجاهدین.
۸- ساعت مخصوص روز جمعه که بقول راجح بعد از دیگر تا غروب ادامه دارد.
۹- هنگام نوشیدن آب زمزم.
۱۰- در حالت سجدۀ نماز.
۱۱- در هنگام سفر حج و عمره.
۱۲- دعا در حالت مرض.
۱۳- دعا در حالت سفر.
۱۴- دعا در روز عرفه در میدان عرفات.
۱۵- دعای مسلمان در حق مسلمان غایب.
۱۶- دعا در هنگام افطار.
۱۷- دعای مظلوم.
۱۸- دعای والدین در حق فرزندان.
۱۹- دعای شخص مجبور و درمانده.
۲۰- دعا بعد از وضوء.
***
خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ وَجَٰهِدُواْ فِي سَبِيلِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٣٥﴾ [المائدة: ۳۵]. «ای مؤمنان! از خدا بترسید، و برای تقرب به خدا وسیله بجویید و در راه او جهاد کنید تا اینکه رستگار شوید».
و نیز فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾ [الأعراف: ۱۸۰]. «خداوند دارای زیباترین ناها است پس او را بدان نامها فریاد کنید و بخوانید».
در آیت اولی خداوند متعال مسلمانان را به وسیلهجویی مأمور ساخته و در آیت دوم نامهایش را به عنوان یکی از وسایل تقرب به خودش معرفی نموده است، پس ما بصفت مسلمان قبل از وسیلهجویی و یا توسل جستن باید درک کنیم که توسل و یا وسیله چیست، و وسایل مشروع برای تقرب جستن به خداوند، کدامها اند؟
توسل را علماى لغت عربی چنین تعریف نمودهاند: هو التقرب إلی الشيئ بشيئ: بعمل، أو كتاب أو قرابة، أو سبب آخر [۱۳۵].
«توسل عبارت است از نزدیکشدن به چیزی توسط چیزی، اعم از اینکه آن چیز عمل باشد، نامه باشد، قرابت و خویشاندی باشد، و یا کدام سبب و وسیلۀ دیگری».
و در اصطلاح: «ما يتقرب به إلى الله ﻷ». «آنچه که توسط آن به خداوند تقرب جسته شود».
و برخی علما چنین تعریف نمودند: «اتخاذ وسيلة إلی الله تعالی لإجابة الدعاء وتحقيق الـمطلوب» [۱۳۶]. «توسل عبارت است از وسیله قراردادن چیزی به خداوند و یا متوسلشدن به چیزی نزد خداوند بخاطر اجابت و قبولشدن دعا و برآوردهشدن حاجت و مقصود».
[۱۳۵] کتاب العین از خلیل فراهیدی (۷/۲۹۸)، مجاز القرآن از ابو عبیده (۱/۱۶۴)، تهذیب اللغة امام ازهری (۱۳/۶۸)، لسان العرب (۱۱/۷۲۵)، تاج العروس زبیدی (۸/۱۵۴). [۱۳۶] عقیدة اهل السنة والجماعة، ص: ۱۶۶.
توسل در قدم اول بر دو قسم است: مشروع و غیر مشروع.
۱- توسل مشروع، و آن انواع و صورتهای متعددی دارد:
أ- توسل به خداوند توسط اسما و صفاتش، طوریکه در هنگام خواستن دعا بگوید: «اللهم إنی أسألك بأنك أنت الله لا إله إلا أنت الأحد الصمد الحنان الـمنان، بدیع السماوات والأرض، یا ذالجلال والإکرام، یا حی یا قیوم».
و این همان توسلی است که خداوند متعال به آن دستور داده، فرموده است: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَا﴾. «تنها برای خداوند اسماء و نامهای زیبایی هست پس با این اسماء او را بخوانید و کسانی را که در بارۀ اسمای او از حق دور میشوند به حال خود رها کنید، آنان بر آنچه انجام دادهاند جزا داده میشوند».
ب- توسلجستن به خداوند توسط ایمان و اعمال صالحیکه توسلجوینده انجام داده و میدهد، چنانچه خداوند متعال شیوۀ توسل جستن اهل ایمان را حکایت نموده، فرموده است: ﴿رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَئَِّاتِنَا و توفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ١٩٣﴾ [آل عمران: ۱۹۳]. «پروردگارا! ما ندای ندادهندهای را شنیدیم که به ایمان دعوت میکرد (میگفت) به پروردگارتان ایمان بیاورید پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان مارا ببخش و کارهای بد ما را بپوشان، و مارا با نیکان بمیران».
دلیل دیگر بر مشروعیت این نوع توسل حدیث متعلق به سه نفر است که در غاری گیرمانده بودند، کوهی از بالا ریزش کرد و درب غار را بست، و توانایی خارجشدن از آن را نداشتند پس با اعمال صالح خود به خداوند متوسل شدند، و خداوند متعال سنگ افتاده را دور کرد تا اینکه هرسه از غار سالم بیرون آمدند.
ج- توسل به الله با اقرار نمودن به وحدانیت او، مانند توسل یونس÷ که گفته بود: ﴿فَنَادَىٰ فِي ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأنبیاء: ۸۷]. «یونس ÷ در تاریکیهای فریاد برآورد که هیچ معبود بر حقی غیر از تو نیست و تو پاک و منزهی».
د- توسل به خدا با اظهار احتیاج، ضعف، نیاز و فقر. ما نند توسل موسی÷ که گفته بود:
﴿َرَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلۡتَ إِلَيَّ مِنۡ خَيۡرٖ فَقِيرٞ﴾ [القصص: ۲۴]. «پروردگارا من به هر خیرىکه سویم بفرستى سخت نیازمندم».
و مانند توسل زکریا ÷ که گفته بود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ ٱلۡعَظۡمُ مِنِّي وَٱشۡتَعَلَ ٱلرَّأۡسُ شَيۡبٗا وَلَمۡ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيّٗا٤ وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ ٱمۡرَأَتِي عَاقِرٗا فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا٥﴾ [مریم: ۴-۵]. «گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو نا امید نبودهام. من پس از خویشتن از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى [و جانشینى] به من ببخش».
و مانند توسل ایوب ÷ که گفته بود: ﴿وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ٨٣﴾ [الأنبیاء: ۸۳].. «بیماری و ناراحتی به من روی آورده و تو مهربانترین مهربانانی».
و مانند توسل نوح ÷ که گفته بود: ﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ١٠﴾ [القمر: ۱۰]. «تا پروردگارش را خواند که من مغلوب شدم به داد من برس».
هـ- توسل به خداوند با دعای صالحینیکه زندهاند، همانطور که اصحاب پیامبر ج وقتی دچار خشکسالی شدند از پیامبر ج خواستند که برای آنان دعا کند و پس از پیامبر ج از عموی او عباس^ خواستند که برایشان دعا کند [۱۳۷].
و یا مانند این دعای اولادهای یعقوب ÷ که گفته بودند: ﴿ يَٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَٰطِِٔينَ﴾ [یوسف: ۹۷]. «گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم».
و- توسل به خدا با اعتراف به گناهان، همان طوریکه موسی ÷ گفته بود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٦﴾ [القصص: ۱۶]. «گفت پروردگارا من بر خویشتن ستم کردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است».
۲- توسل غیر مشروع و یا ناجایز که در قرآن و سنت دلیلی بر مشروعیت آن وجود نداشته باشد، و این هم مانند توسل مشروع انواع متعددی دارد که طی نکات ذیل بیان میگردد:
الف- طلب دعا و شفاعت از مردگان:
طلب دعا و حاجت از مردگان حرام و ناجایز است، زیرا مردگان بر خلاف زمانیکه زنده بودند توانایی دعا کردن را ندارند.
و همچنان طلب شفاعت از مردگان نیز ناجایز است، زیرا عمر بن خطابس و سایر اصحاب برجستۀ پیامبر ج وقتی دچار خشکسالی میشدند از کسی برای باران طالب دعا میشدند که زنده میبود، مانند عباس بن عبد المطلب و یزید بن اسودك. و این در حالی است که پیامبر ج نزد ایشان در حجرۀ عائشهك مدفون بود، ولی بازهم آنها از او درخواست دعا برای باران را نکردند، و سر قبر او و یا قبر کسی دیگری نمیرفتند، بلکه بجای او از کاکای ایشان عباس بن عبد المطلب طلب دعا میکردند.
چنانچه توسل عمر بن خطاب س در این مورد مشهور است که گفته بود: «اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا». صحیح البخاری. (ص: ۲۷)، (ح: ۱۰۱۰). «خدایا! تا پیامبرت زنده بود به او متوسل میشدیم تو بر ما باران میفرستادی، الآن به عموی پیامبرمان توسل میجوئیم پس برای ما باران بفرست».
ب- توسل به جاه و مقام پیامبر یا دیگران نیز ناجایز است، زیرا توسلجستن بخشی از دعا به حساب میرود، و دعا مانند سایر عبادات به دلیل صریح و صحیح نیاز دارد.
و در مورد مشروعیت توسل به جاه و یا مقام پیامبر و دیگران دلیل صحیح و صریحی وجود ندارد، و حدیثیکه در این مورد آمده «إِذَا سَأَلْتُمُ اللهَ فَاسْأَلُوهُ بِجَاهِي، فَإِنَّ جَاهِي عِنْدَ اللهِ عَظِيْمٌ». «هرگاه از خدا کمکی خواستید به جاه من توسل جویید، چون جاه و مقام من نزد خدا بزرگ است».
موضوع و ساختگی است، چون این حدیث در هیچ کتابی از کتابهای معتبر و مورد اعتماد اهل سنت وجود ندارد، و هیچکدام از علمای معتبر حدیث، آن را ذکر نکردهاند.
ج– توسل به حق مخلوق:
یکی از انواع توسل غیر مشروع، توسل به حق مخلوق است، زیرا هیچ کس بر خداوند حقی را واجب و لازم قرار داده نمیتواند. فقط خداوند است که از فضل خود به بندگان مطیع و فرمانبردارش اجر و پاداش عنایت میکند.
و بر همین اساس علمای احناف توسل جستن به حق دیگران را در هنگام دعا از مکروهات دعا قرار دادند، چنانچه ابن ابی العز الحنفی در شرح عقیده طحاویه ص: ۲۱۱ مینویسد:... «ولهذا قال أبو حنيفة وصاحباه ش: يكره أن يقول الداعي: أسألك بحق فلان، أو بحق أنبيائك ورسلك، وبحق البيت الحرام، والمشعر الحرام ونحو ذلك».
و نیز از امام ابو حنیفه: این عبارت نقل شده که فرموده است: «لاينبغي لأحد أن يدعو الله إلا به».
ابن عابدین شامی در شرح سخنان امام صاحب میگوید: «إلا به أی بذاته، وصفاته، وأسمائه» [۱۳۸].
و روایت «أسألك بحق السائلين».«به حق نیازمندان از تو میخواهم».
ثابت و صحیح نیست، چون اولا در سند آن عطیۀ عوفی است، و علمای حدیث بر ضعف او اجماع کردهاند.
دوم اینکه در این حدیث توسل به شخص معینی نشده و بطور عام توسل به حق سائلین است، و حق سائلین اجابت دعای آنان است همانطور که خداوند وعده داده، حقی است که خود خداوند برای آنان منظور کرده است، و کسی آن را بر خداوند واجب نکرده، پس این توسل، توسل به وعدۀ خداوند است، نه توسل به حق مخلوقات. و توسل به وعدۀ خداوند از جملۀ توسلهای مشروع به حساب میرود، چنانچه در دعای قرآنی آمده است: ﴿رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ١٩٤﴾ [آل عمران: ۱۹۴]. «این است حقیقت توسل با برخی انواع و احکام آن».
***[۱۳۷] صحیح البخاری. [۱۳۸] (رد المحتار۵/۲۵۴).
از جملۀ حقایقیکه برای ما قرآن و حدیث توضیح داده و تأکید نموده است، یک حقیقت مهم اینست که در این جهان موجود هر آنچه میانجامد، و برای هر کس آنچه میرسد و یا نمیرسد تمام این تحولات به دستور و فیصلۀ مستقیم پروردگار است، اسباب ظاهری فقط وسیلۀ رسیدن آن چیزها است که خداوند آنها را مقرر کرده است.
انسان مسلمان ضمن باور به قوانین حاکم بر نظام آفرینش و تلاش برای بکارگیری اسبابهای ضروری برای تحقق امور و تأثیر نهادن بر واقعیتها معتقد است که برای تحقق اهداف بکارگیری اسباب به تنهایی کفایت نمیکند، بلکه تحقق و فراهمشدن نتایج و رسیدن به اهداف به خواست، اراده و حکمت خداوند میباشد، زیرا تنها اوست که توان تأثیر نهادن اسباب را دارد، هرچه را او بخواهد همان میشود. و این حقیقت در اصطلاح دین توکل است.
توکل به خدا یکی از آثار ایمان است، زیرا کسی که ایمان دارد، و میداند که تمام امور زندگی در دست توانا و پر قدرت الهی است و نفع و ضرر از جانب اوست، و به قضا و مشیئت او راضی میشود بر همین اساس قرآن توکل همه جانبه را بخش ایمان مسلمان شمرده میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾ [الأنفال: ۲].
«حقا مؤمنان آنانیاند که چون خدا یاد کرده شود، دل ایشان بترسد و چون آیات خدا بر آنان تلاوت شود، زیاده سازد «آن آیات» ایمانشان را و بر پروردگار خویش توکل میکنند».
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾[إبراهیم: ۱۱] «و بر خدا باید که توکل کنند مسلمانان».
طوریکه گفته شد: توکل چشمپوشی از عالم اسباب و دست روی دست گذاشتن و به گوشۀ نشستن نیست، بلکه مفهومش خودسازی و بلند نظری و ژرفنگری و عدم وابستگی به این و آن است، استفاده از اسباب جهان طبیعت و حیات با توکل به خدا منافات ندارد، بر همین اساس اعتماد به اسباب و اعتقاد به تأثیر ذاتی و قطعی آن نوعی شرک و جهالت است، همانگو نه که ترک و کنارگذاشتن اسباب و عوامل برای تحقق و اجرای امور و کارها- در صورتیکه توان و بکاربستن آن را داشته باشد- گناه و انحراف و برداشت غلط از دین شمرده میشود.
خداوند متعال میفرماید:﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ﴾ [آل عمران: ۱۵۹]. «با ایشان در کارها رایزنی کن، و چون قصد کردی پس بر خدا اعتماد کن».
این آیه دلالت میکند که: توکل به خدا باید بعد از بررسی شرایط و موانع کار و مشورت با انسانهای صاحب نظر و اخذ تصمیم قاطع، انجام گیرد، نه اینکه برخلاف عقل شرایط و موانع کار نادیده گرفته شود، و خود را بنام توکل در چاه هلاکت بیافگند.
توکل در اسلام توشۀ روحی است که انسان را بر تشنجات، اضطرابات روحی و ترسهای درونی پیروز میگرداند، و در تاریکترین لحظات زندگی، چراغ امید را در دل انسان مؤمن روشن میسازد، اطمینان و آرامش به او میبخشد که اکثر مردم از فیض آن محرومند.
خداوند متعال بر توکل کنندگان وعدۀ کمک و یاری داده میفرماید:
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ ﴾ [الطلاق: ۳] «و هر که بر خدا توکل کند، پس وی او را بس است».
در حدیث صحیح از عمر بن خطاب س روایت است که میگوید:سمعْتُ رسولَ اللَّهج يقُولُ: «لَوْ أَنَّكُمْ تَتَوَكَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ، لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصًا وَتَرُوحُ بِطَانًا» [۱۳۹]. «پیامبر ج را فرمود: اگر شما بنحوی که شایسته است بر خدا توکل و اعتماد کنید، همانا شما را خداوند مانند مرغانیکه صبح گرسنه برمیآیند و شام سیر باز میگردند، روزی میدهد».
امام بیهقی در شعب ایمان حدیث فوق را توضیح داده میگوید: این حدیث دال بر این نیست که انسان به کسب روزی و رزق تلاش نورزیده و بر جای بنشیند، بلکه این را افاده مینماید که باید تکاپو و سعی خویش را بدارد. چنانچه پرندگان نیز وقتی احتیاج به غذا دارند، در طلب آن برمیآیند. البته در همۀ موارد توکل بر خدا را باید از نظر دور نداشت، رفتن در پی رزق و در تصرف، وغیره و بر این باور شد که خیر از سوی خدا و به قدرت وی میباشد.
[۱۳۹] صحیح سنن ترمذى.
در میان مردم پیامبر آن، مصلحان و دعوتگران بیشتر از دیگران نیاز به توکل دارند، چون آنها همواره در راههای پر خطر و مشکل به منطور اصلاح جامعه قدم بر داشته، و بیشتر در معرض اذیت و آزار دیگران قرار میگیرند، و خستگی و فشار شدید را تحمل میکنند، خداوند راهنمایی مینماید که همۀ امور خود را به او واگذار کنند تا در برابر فشارها و شکستهای زندگی اراده و همت خود را از دست ندهند. الله تعالی صبر و توکل شعیب ÷ را چنین نقل نموده است:
﴿إِنۡ أُرِيدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِيقِيٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾ [هود: ۸۸].
«من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به [یارى] خدا نیست بر او توکل کردهام و بهسوى او باز مىگردم».
و در مورد یاران راستین پیامبر ج، یقین و توکل آنها میفرماید:
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا٢٢﴾ [الأحزاب: ۲۲].
«چون مسلمانان احزاب را دیدند گفتند اینست آنچه ما را وعده داده بود خدا و پیغامبرش و راست گفت خدا و رسول او و این امر جز بر ایمان و تسلیمشان نیفزود».
و نیز میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾ [آل عمران: ۱۷۳].
«آنانکه مردم بر ایشان گفتند که کافران برای شما لشکر جمع کردهاند، پس از آن لشکرها بترسید، ولی زیاده کرد این سخن ایمانشان را، و گفتند بس است ما را خدا و نیکو یاور است».
از ابن عباس ب روایت شده که فرمود: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الوَكِيلُ، قَالَهَا إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حِينَ أُلْقِيَ فِي النَّارِ، وَقَالَهَا مُحَمَّدٌ ج حِينَ قَالُوا: ﴿إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا: حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الوَكِيلُ﴾ [آل عمران: ۱۷۳]» [۱۴۰].
««حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِيلُ» ابراهیم ÷ هنگامیکه در آتش انداخته شد، آن را گفت. محمد ج هم هنگامیکه گفته شد: «مردم برای مقابله با شما جمع شدهاند، پس از آنها بترسید، پس ایمان افزوده شده حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِيلُ گفتند»».
پیامبر ج در سفر هجرت از تمام اسباب مشروع از قبیل: همراهی ابوبکر صدیق، گرفتن توشه و آذوقه، آماده کردن مرکب و سواری و... بکار گرفته، نهایت کار را سپردن به ارادۀ خداوند دانسته با ایمان و اطمینان امور خود را به الله حواله میکند:
«حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، أَنَّ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ، حَدَّثَهُ قَالَ: نَظَرْتُ إِلَى أَقْدَامِ الْمُشْرِكِينَ عَلَى رُءُوسِنَا وَنَحْنُ فِي الْغَارِ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ نَظَرَ إِلَى قَدَمَيْهِ أَبْصَرَنَا تَحْتَ قَدَمَيْهِ، فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ مَا ظَنُّكَ بِاثْنَيْنِ اللهُ ثَالِثُهُمَا». (متفقٌ علیه). «از ابوبکر س روایت است که گفت: من در غار متوجه پاهای مشرکین شدم که بالای سر ما ایستاده بودند. گفتم: یا رسول الله! اگر یکی از ایشان زیر پایش را بنگرد، ما را خواهد دید. رسول الله ج فرمود: چه فکر میکنی بدو کسیکه سومشان خدا است؟».
***[۱۴۰] روایت البخارى. (ص: ۳۹)، (ح: ۴۵۶۳).
یکی از انواع اخلاق نیکو و صفتهای خوب و شایستۀ که هر مسلمان را میباید که آن را در خود داشته باشد، همانا صفت و خاصیت صبر و شکیبایی است که در دین اسلام از اهمیت خاصی برخوردار میباشد.
صبر که نقیض جزع و فزع میباشد بمعنای حبس نفس، شکیباییکردن، پاییدن، واداشتن نفس بر مکاره، تحمل سختیها و ترک شکایت به مردم است.
امام رازی در تفسیر کبیر جوانب مختلف صبر را توضیح نموده، گفته است: صبر دو قسم است: یکی بدنی، و آن تحمل بدن است مشقات را.
و دیگر نفسانی، و آن بازداشتن نفس است از مشتهیات طبع. و این قسم اگر صبر از شهوت باشد آن را عفت نامند، و اگر بر احتمال مکروه باشد اسامیمختلف دارد چنانکه صبر در مصیبت را صبر نامند، و اگر صبر در حال غنی باشد آن را ضبط نفس نامند، و اگر در نبرد باشد شجاعت خوانند، و اگر در کظم غیظ بود حلم نامند، و اگر در نوایب باشد سعۀ صدر گویند، و اگر در اخفای کلام بود کتمانسر نامند، و اگر در فضول عیش باشد زهد گویند، و اگر بر مقداری از مال بود قناعت خوانند، و این همه را صبر نامند.
صبر بر سه گو نه میباشد:
۱- صبر بر طاعات و عبادات، و آن اینکه انسان نفس خود را بر ادای طاعات و عبادات وادار ساخته، و بدون سستی و سکتگی و یا اظهار خستگی و ماندگی آن عبادات را طبق اوامر پروردگارش انجام دهد.
آیاتیکه در مورد صبر بر طاعات و عبادات آمده خیلی زیاد میباشد که بطور نمو نه برخی از آنها را میتوان ذکر کرد:
﴿وَٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ و آنها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِينَ٤٥ ٱلَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦﴾ [البقرة: ۴۵-۴۶].
«از شکیبایى و نماز یارى جویید و به راستى این [کار] گران است مگر بر فروتنان همان کسانىکه مىدانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت».
﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَعۡلَمِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ جَٰهَدُواْ مِنكُمۡ وَيَعۡلَمَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٤٢﴾ [آل عمران: ۱۴۲].
«آیا پنداشتید که داخل بهشت مىشوید بىآنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بداردآیا پنداشتید که داخل بهشت مىشوید بىآنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٢٠٠﴾ [آل عمران: ۲۰۰].
«اى کسانىکه ایمان آوردهاید صبر کنید و ایستادگى ورزید و مرزها را نگهبانى کنید و از خدا پروا نمایید امید است که رستگپار شوید».
﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ ذَٰلِكَ ذِكۡرَىٰ لِلذَّٰكِرِينَ١١٤ وَٱصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ١١٥﴾ [هود: ۱۱۴-۱۱۵].
«دو طرف روز [اول و آخر آن] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار زیرا خوبیها بدیها را از میان مىبرد در این براى پندگیرندگان پندى است. و شکیبا باش که خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمىگرداند».
۲- صبر از معاصی و محرمات، و آن اینکه انسان از آنچه که پروردگارش حرام قرار داده است - اعم از اینکه به حقوق الله تعلق داشته باشد و یا به حقوق العباد – پرهیز نماید، و این کار را انسان زمانی میتواند انجام دهد که به عقوبت دنیوی و اخروی گناه، و همچنان به اضرار فردی و اجتماعی محرمات باور داشته باشد.
۳- صبر در برابر مقدرات الهی.
و مقدرات الهی بر دو گو نه است:
یکی آن مقدراتیکه بندهها در آن هیچ نقشی ندارند.
دوم: آن مقدراتیکه توسط مردم رخ میدهد، مانند ایذا و اذیتهای مادی و معنوی که توسط مردم به انسان میرسد.
دلایل و شواهد این نوع صبر را در آیات ذیل میتوان سراغ نمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٣﴾ [البقرة: ۱۵۳].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است».
﴿وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾ [البقرة: ۱۷۷].
«در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفتهاند و آنان همان پرهیزگارانند».
وقال تعالی أیضا: ﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣٤﴾ [الأنعام: ۳۴]..
«و پیش از تو نیز پیامبر آنى تکذیب شدند ولى بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایى کردند تا یارى ما به آنان رسید و براى کلمات خدا هیچ تغییردهندهاى نیست و مسلما اخبار پیامبر آن به تو رسیده است».
﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ١٢٨﴾ [الأعراف: ۱۲۸].
«موسى به قوم خود گفت از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید که زمین از آن خداست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مىدهد و فرجام [نیک] براى پرهیزگاران است».
شکی نیست که صبر در دین مقدس اسلام از اهمیت و جایگاه خاصی برخوردار بوده و رابطۀ آن با ایمان مانند رابطۀ سر و جسد است که بدون آن دین و یا ایمان تحقق نمییابد.
اکنون بخاطر توضیح بیشتر میتوان نکات چندی را پیرامون فضیلت و اهمیت صبر بیان داشت:
• اهمیت و فضیلت صبر را از اینجا میتوان درک کرد که تنها در قرآن کریم بیشتر از (۹۰) مرتبه تکرار شده است.
• در برخی آیات، صبر با رکن دوم اسلام که نماز است یکجا و در یک ردیف آمده و هردو را خداوند وسیلۀ حصول کمک و معونت خود قرار داده، فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٣﴾ [البقرة: ۱۵۳]. «اى کسانىکه ایمان آوردهاید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است».
• صبر را یکی از وسائل نیل به امامت در دین و قرین یقین معرفی نموده، فرموده است:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾ [السجدة: ۲۴].
«و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مىکردند».
• صبر یکی از مقامات انبیا و پیامبر آن، و صفات اصفیا و متقیان به شمار میرود طوریکه خداوند متعال در این مورد فرموده است:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ يُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَيُلَقَّوۡنَ فِيهَا تَحِيَّةٗ وَسَلَٰمًا٧٥﴾ [الفرقان: ۷۵]
«اینانند که به پاس آنکه صبر کردند غرفه [هاى بهشت را] پاداش خواهند یافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد».
و در مورد اهل جنت فرموده است: ﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَدۡخُلُونَ عَلَيۡهِم مِّن كُلِّ بَابٖ٢٣ سَلَٰمٌ عَلَيۡكُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ٢٤﴾ [الرعد: ۲۳-۲۴].
• صبر یک وسیلۀ از وسایل کسب حکمت، و صفت بارز و برجستۀ حکما به شمار میرود، طوریکه خداوند متعال در این مورد فرموده است: ﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ٣٤ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِينَ صَبَرُواْ وَمَا يُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٖ٣٥﴾ [فصلت: ۳۴-۳۵].. «نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسىکه میان تو و میان او دشمنى است گویى دوستى یکدل مىگردد، و این [خصلت] را جز کسانى که شکیبا بودهاند نمىیابند و آن را جز صاحب بهرهاى بزرگ نخواهد یافت».
از آیۀ فوق این حقیقت واضح و روشن میگردد که انسان زمانیکه راه و روش مشخصی را دنبال کند که در نتیجۀ آن دشمن سرسخت و سوگند خوردهاش به یک دوست صمیمی و مهربان تبدیل شود، این عین حکمت و تصرف بسیار خوب است. و با توجه به آیۀ فوق انسان این مقام را وقتی میتواند کسب کند که صبر را پیشۀ خود گرداند.
• خداوند به اهل صبر و صابرین پیروزی و نصرت را تضمین نموده، فرموده است: ﴿بَلَىٰٓۚ إِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأۡتُوكُم مِّن فَوۡرِهِمۡ هَٰذَا يُمۡدِدۡكُمۡ رَبُّكُم بِخَمۡسَةِ ءَالَٰفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُسَوِّمِينَ١٢٥﴾ [آل عمران: ۱۲۵]. «آرى اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید و با همین جوش [و خروش] بر شما بتازند همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار یارى خواهد کرد».
• اجر و ثواب صبر را بر خلاف سایر طاعات و عبادات بیاندازه داده میشود چنانچه الله تعالی در این مورد فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾ [الزمر: ۱۰].. «بىتردید شکیبایان پاداش خود را بىحساب [و] به تمام خواهند یافت».
و بر همین اساس در مورد عمل روزه که یک نوع صبر به شمار میرود، خداوند متعال فرموده است:
«الصَّوْمُ لِي وَأَنَا أَجْزِي بِهِ، يَدَعُ شَهْوَتَهُ وَأَكْلَهُ وَشُرْبَهُ مِنْ أَجْلِي...» [۱۴۱]. «روزه از آن من است، و تنها من پاداشت آن را میدهم».
ثواب و پاداش صبر را در قرآن کریم همان طوریکه بیحساب گفته شده است همچنان متنوع و گوناگون نیز قرار داده شده است، چنانچه خداوند در مورد صابرین فرموده است:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: ۱۵۷].
«بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند».
• پیامبر ج صبر را بهترین و وسیعترین خیر معرفی نموده، فرموده است: «…مَا أُعْطِيَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ» [۱۴۲].
• پیامبر ج صبر را کفاره برای سایر گناهان معرفی نموده فرموده است: «مَا يُصِيبُ الْمُؤْمِنَ مِنْ وَصَبٍ، وَلَا نَصَبٍ، وَلَا سَقَمٍ، وَلَا حَزَنٍ حَتَّى الْهَمِّ يُهَمُّهُ، إِلَّا كُفِّرَ بِهِ مِنْ سَيِّئَاتِهِ» [۱۴۳].
[۱۴۱] صحیح البخاری (ص: ۱۴۳ شماره: ۷۴۹۲). [۱۴۲] صحیح البخاری (ص: ۱۲۲ شماره: ۱۴۶۹). [۱۴۳] صحیح مسلم ( ص: ۱۹۹۲ شماره:۲۵۷۳).
از لابلای آیات و نصوص وارده پیرامون صبر میتوان برخی فواید و ثمرههای آن را بطور فشرده ذکر کرد:
۱- صبر وسیلۀ خوبی برای حصول هدایت قلبی و آرامش روحی میباشد.
۲- صبر دلیل کمال ایمان و حسن اسلام صبرکننده میباشد.
۳- صبر یکی از وسائل کسب محبت الهی و دوستی مردم میباشد.
۴- صبر سبب نایل گردیدن به تمکین در زمین میباشد.
۵- صبر یکی از اسباب نایل شدن به بهشت و رهایی از دوزخ میباشد.
۶- سبب حصول معیت و کمک الله تعالی میباشد.
۷- صبر یکی از علایم خوبی از مظاهر و علایم رجولت و مردانگی به شمار میرود.
۸- صبر وسیلۀ کسب تحسین و آفرین از طرف پروردگار است.
۱-
ایثار، از خود گذری، دلسوزی و خیر خواهی برای دیگران و حاجت دیگران را بر حاجت و نیاز خود ترجیحدادن از مراتب عالی احسان، و از آموزشهای دینی و ارزشهای اخلاقی است.
ایثار و فداکاری در راه تثبیت حق از صفات بسیار خوب و مفیدی است که باید انسان خود را به آن آراسته بسازد، زیرا وقتی انسان به مرحلهای برسد که دیگران را در کارهای خیر بر خود ترجیح دهد، و سعادت آنانرا بر سعادت خود مقدم دارد، این بیانگر آنست که به اوج کمال روحی و نفسی رسیده است.
ایثار مهمترین اثر را در تحکیم روابط و ایجاد علاقه و محبت در بین افراد جامعه دارد، و آنانرا به صورت دوست و همکار در میآورد. و سعادت جامعه جز با ایثار و فداکاری در راه دیگران حاصل نمیشود، لذا خداوند متعال ایثارگران را مورد ستایش قرار داده میفرماید:
﴿أُو تواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [الحشر: ۹].
«هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مىدارند و هر کس از خست نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند».
نمو نههایی عملی بسیاری از ایثار و فداکاری یاران پیامبر ج و شاگردان نبوت وجود دارد که تنها به نقل چند مورد آن اکتفا میکنیم:
۱- «عَنْ سَهْلٍ س: «أَنَّ امْرَأَةً جَاءَتِ النَّبِيَّ ج بِبُرْدَةٍ مَنْسُوجَةٍ، فِيهَا حَاشِيَتُهَا»، أَتَدْرُونَ مَا البُرْدَةُ؟ قَالُوا: الشَّمْلَةُ، قَالَ: نَعَمْ، قَالَتْ: نَسَجْتُهَا بِيَدِي فَجِئْتُ لِأَكْسُوَكَهَا، «فَأَخَذَهَا النَّبِيُّ ج مُحْتَاجًا إِلَيْهَا، فَخَرَجَ إِلَيْنَا وَإِنَّهَا إِزَارُهُ»، فَحَسَّنَهَا فُلاَنٌ، فَقَالَ: اكْسُنِيهَا، مَا أَحْسَنَهَا، قَالَ القَوْمُ: مَا أَحْسَنْتَ، لَبِسَهَا النَّبِيُّ ج مُحْتَاجًا إِلَيْهَا، ثُمَّ سَأَلْتَهُ، وَعَلِمْتَ أَنَّهُ لاَ يَرُدُّ، قَالَ: إِنِّي وَاللَّهِ، مَا سَأَلْتُهُ لِأَلْبَسَهُ، إِنَّمَا سَأَلْتُهُ لِتَكُونَ كَفَنِي، قَالَ سَهْلٌ: فَكَانَتْ كَفَنَهُ» [۱۴۴]. «سهل س میگوید: زنی، چادری را که کناره آن، بافتنی داشت، به آنحضرت ج هدیه داد ـ راوی از مردم پرسید: آیا میدانید بُرده چیست؟ گفتند: چادری پُرزدار است. سهل گفت: صحیح است ـ و گفت: این چادر را با دست خودم بافتهام و نزد شما آوردهام تا آن را بپوشید. رسول خدا ج که به آن نیاز داشت، آن را پذیرفت و بعنوان ازار، از آن استفاده کرد. یکی از اصحاب، آن را پسندید و گفت: چقدر زیبا است! آن را به من بدهید. مردم، به او گفتند:کار خوبی نکردی. زیرا رسول الله ج صبدان نیاز داشت و آن را پوشیده بود. با وجود این، تو آن را طلب کردی. و میدانیکه هرگاه از رسول الله ج چیزی خواسته شود، دریغ نخواهد کرد. آن شخص گفت: بخدا سوگند، من آن را برای پوشیدن درخواست نکردم. بلکه میخواهم آن را کفن خود، نمایم. سهل میگوید: سرانجام، همان چادر، کفن آن شخص، گردید».
۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللهِ ج ، فَقَالَ: إِنِّي مَجْهُودٌ، فَأَرْسَلَ إِلَى بَعْضِ نِسَائِهِ، فَقَالَتْ: وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ، مَا عِنْدِي إِلَّا مَاءٌ، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى أُخْرَى، فَقَالَتْ مِثْلَ ذَلِكَ، حَتَّى قُلْنَ كُلُّهُنَّ مِثْلَ ذَلِكَ: لَا، وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ، مَا عِنْدِي إِلَّا مَاءٌ، فَقَالَ: «مَنْ يُضِيفُ هَذَا اللَّيْلَةَ رَحِمَهُ اللهُ؟»، فَقَامَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ، فَقَالَ: أَنَا، يَا رَسُولَ اللهِ، فَانْطَلَقَ بِهِ إِلَى رَحْلِهِ».
وفي رواية قَالَ لِامْرَأَتِهِ: «هَلْ عِنْدَكِ شَيْءٌ؟ قَالَتْ: لَا إِلَّا قُوتُ صِبْيَانِي، قَالَ: فَعَلِّلِيهِمْ بِشَيْءٍ، فَإِذَا دَخَلَ ضَيْفُنَا فَأَطْفِئِ السِّرَاجَ، وَأَرِيهِ أَنَّا نَأْكُلُ، فَإِذَا أَهْوَى لِيَأْكُلَ، فَقُومِي إِلَى السِّرَاجِ حَتَّى تُطْفِئِيهِ، قَالَ: فَقَعَدُوا وَأَكَلَ الضَّيْفُ، فَلَمَّا أَصْبَحَ غَدَا عَلَى النَّبِيِّ ص ، فَقَالَ: «قَدْ عَجِبَ اللهُ مِنْ صَنِيعِكُمَا بِضَيْفِكُمَا اللَّيْلَةَ» [۱۴۵]. «ابو هریره س روایت میکند که: مردی به حضور پیامبر ج آمده و گفت: من بسیار خسته و نیازمندم، آنحضرت ج نزد بعضی از زنانش فرستاد و او گفت: سوگند به ذاتی که ترا بحق فرستاده، در نزدم جز آب چیزی نیست. باز بسوی دیگری فرستاد و او هم همچنان گفت، تا اینکه همۀ آنها چنان گفتند که نه: بذاتیکه ترا به حق فرستاده سوگند که چیزی جز آب وجود ندارد. سپس پیامبر ج فرمود: کدام کس این شخص را امشب مهمان میکند؟
مردی از انصار گفت: من یا رسول الله ج و او را به خانهاش برده و به زنش گفت: مهمان رسول الله ج را گرامیدار».
و در روایتی آمده که برای زنش گفت: «آیا چیزی داری؟ گفت: نی جز غذای اطفالم. گفت: آنها را به چیزی مشغول بدار و چون نان خواستند، آنها را خواب کن و چون مهمان ما درآید چراغ را خاموش کن و به او نشان میدهیم که ما غذا میخوریم. پس نشستند و مهمان خورد، و آنها هردو گرسنه خوابیدند، و چون صبح شد بخدمت پیامبر ج آمد. آنحضرت ج فرمود: که خداوند از کاریکه به مهمان خود کردید به شگفت مانده است».
۳- مثال دیگر این ایثار و فداکاری خوابیدن علیس در بستر خواب پیامبر ج هنگام هجرت که احتمال به شهادت رسیدن وی بسیار قوی بود.
۴- یاری و همراهی ابو بکر صدیقس با رسول الله ج در سفر هجرت و محافظت وی از رسول خدا ج در غار و سفر طولانی به مدینه.
این واقعات نشان میدهد که تربیت اسلامی تا چه حدی در عمق یاران پیامبر ج تأثیرگذار بوده، و بهترین نمو نه است برای کسیکه میخواهد به عالیترین مقام معنویت که باعث سعادت جامعه است، دسترسی پیدا کند.
***[۱۴۴] روایت بخارى. [۱۴۵] متفقٌ علیه.
امانت که ضد خیانت است در لغت از ماده و ریشۀ ( أَ مَ نَ) گرفته شده است.
و امانت در اصطلاح در پهلوی راستی، درستکاری، اخلاص و صداقت اشیا و مفاهیم ذیل را نیز در بر میگیرد:
۱- تمام تکالیف و یا طاعات و عباداتیکه الله تعالی بر خلق تعیین کرده است.
۲- تمام آن وظایف، مسئولیتها و مکلفیتهایکه از طرف اولیای امور و یا مرجع مشخصی بدوش یک انسان سپرده میشود، طوریکه الله تعالی در همین مورد فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: ۵۸]. «خدا به شما فرمان مىدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید».
۳- هرچیزیکه برای نگاهداشتن بکسی سپرده شود.
۴- اهل و اولاد، و تمام اعضاء و جوارح انسان، طوریکه امام خطابی در شرح دعای تودیع و رخصت نمودن کسیکه عزم سفر را میکند
«أستودع الله دينك و امانتك وخواتيم عملك» گفته است: الأمانة هنا: «أهله ومن يخلفه، وماله الذي عند أمينه» [۱۴۶]. «أَسْتَوْدِعُ اللَّهَ دِينَكَ وَأَمَانَتَكَ وَخَوَاتِيمَ عَمَلِكَ». سنن أبی داود. (۳/۳۴)، (ح: ۲۶۰۰).
یعنی منظور از امانت در این حدیث همانا فامیل و بازماندگان انسان و نیز مالی است که نزد شخص امین بطور امانت و ودیعت گذاشته است.
۵- حریت در انتخاب و اختیار، و یا داشتن استعداد و توانایی حمل مسئولیت طوریکه در این آیۀ مبارکه: ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا٧٢﴾ [الأحزاب: ۷۲]. «ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود».
امانت به همین معنی آمده است که انسان به اختیار خود مسئوولیتی را متحمل شده و در فرجام منتظر انجام و یا پیامد آن که ثواب و یا عقاب است، میباشد.
اما آسمان، زمین و کوهها از ترس پیامد حمل مسئوولیت
( تسخیر) و یا مسخرشدن را پذیرفتند.
[۱۴۶] الأذکار - (۱ / ۲۱۸).
اهمیت امانت و امانتداری را در دین اسلام میتوان طی چند نکته بیان داشت:
۱ – امر و توصیه به حفظ امانت و امانتداری:
اهمیت اماننداری را در دین مقدس اسلام از اینجا دانسته میشود که الله متعال در آیات متعدد قرآنکریم، و پیامبر ج در روایات و احادیث زیادی همواره مسلمانان را بر حفظ و رعایت امانت و امانتداری تاکید و توصیه نموده، و از هرگونه خیانت و خیانتکاری برحذر داشتهاند.
در مورد امر و تأکید الهی بر امانتداری این آیۀ کریمه صراحت دارد که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾. «خدا به شما فرمان مىدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید».
و در مورد باز ایستادن و یا برحذر داشتن از خیانت این آیۀ دیگر صراحت دارد که فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِكُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٧﴾ [الأنفال: ۲۷]. «اى کسانىکه ایمان آوردهاید به خدا و پیامبر او خیانت مکنید و [نیز] در امانتهاى خود خیانت نورزید و خود مىدانید [که نباید خیانت کرد]».
ابن عباس ب میفرماید: خیانت با خدا همانا ترکنمودن فرایض وی و خیانت با رسول وی همانا مخالفت نمودن از سنت وی میباشد.
حافظ ابن کثیر ساحۀ خیانت را وسیعتر قرار داده، میگوید: «والخيانة تعمُّ الذنوب الصغار والكبار اللازمة والـمتعدِّية».
یعنی خیانت منحصر بر خیانت در ودایع و اشیاییکه مردم نزد یکدیگر بطور امانت میسپارند نبوده، بلکه فراتر از آن تمام گناهان صغیره و کبیره را لازمیباشد آن گناه و یا متعدی ، نیز شامل میشود.
پیامبر ج هم به حفظ امانت و امانتداری امر نموده از خیانت ورزیدن برحذر داشته، فرموده است: «أَدِّ الْأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكَ، وَلَا تَخُنْ مَنْ خَانَكَ» [۱۴۷].
و نیز فرمودند: «...مَنْ غَشَّ فَلَيْسَ مِنِّي» [۱۴۸]. و طبق روایت دیگر: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ» [۱۴۹].
و در یک حدیث دیگر امانت را لازم ایمان قرار داده شده است، طوریکه انس بن مالک س میگوید:
«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ فِي الْخُطْبَةِ: لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ ولا دين لمن لا عهد له» [۱۵۰]. «همواره پیامبر ج در خطبههای خود بر حفظ امانت و امانتداری توصیه نموده میفرمودند: کسیکه امانت نداشته باشد ایمان هم ندارد و کسیکه تعهد نداشته باشد یعنی بر تعهداتش پابند نباشد، دین هم ندارد».
بر اساس تأکیدات فوق از خلیفۀ دوم اسلام عمر بن الخطاب س نقل شده است که گفته است: «لَا تُغُرُّنِي صَلَاةُ امْرِئٍ وَلَا صَوْمُهُ مَنْ شَاءَ صَامَ وَمَنْ شَاءَ صَلَّى لَا دِينَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ» [۱۵۱]. «من، نه به نماز کسی فریب میخورم و نه به روزۀ کسی، زیرا هرکس خواسته باشد روزه میگیرد و نماز را هم اداء میکند، اما کسیکه امانت نداشته باشد یقینا دین هم ندارد».
۲- امانت و امانتداری یکی از بارزترین اخلاق پیامبر آن و فرشتگان است:
اهمیت دیگر رعایت امانت و امانتداری این است که خداوند متعال امانت و امانتداری را از اخلاق برجستۀ پیامبر آن قرار داده است، چنانچه در سورۀ شعراء آمده است که پنچ پیامبر برجستۀ خداوند
(نوح، هود، صالح، لوط و شعیب ÷) در هنگام معرفی نمودن خویش به اقوامشان گفتند: ﴿إِنِّي لَكُمۡ رَسُولٌ أَمِينٞ١٠٧﴾ [الشعراء: ۱۰۷].
همچنان پیامبر آخری محمد ج نه تنها بعد از بعثت این صفت را جائز بود، بلکه حتی قبل از بعثت در مابین مردم مکه به صفت امانتداری شهرت داشت که مردم امانتهای خود را بخاطر حفاظت و نگهبانی نزد او میگذاشتند که در هنگام هجرت توسط علی بن ابی طالب س دو باره به ایشان مسترد گردید.
و صفت امانت یکی از صفات برجستۀ جبرئیل ÷ نیز بود طوریکه خداوند متعال در هنگام معرفی کتابش قرآن عظیم الشأن فرموده است: ﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ١٩٣﴾ [الشعراء: ۱۹۲-۱۹۳].
۳- امانت و امانتداری یکی از اوصاف مؤمنان و خیانت نمودن در امانت یکی از خواص منافقان است:
اهمیت دیگر امانت و امانتداری این است که خداوند متعال رعایت نمودن امانت را یکی از صفات برجستۀ مسلمانان قرار داده، فرموده است: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ٣٢﴾ [المعارج: ۳۲].
حافظ ابن کثیر در تفسیر این آیت مینویسد: «أي: إذا ائتمنوا لم يخونوا، وإذا عاهدوا لم يغدروا، وهذه صفات الـمؤمنين، وضدها صفات المنافقين، كما ورد في الحديث الصحيح: «آيَةُ المُنَافِقِ ثَلاَثٌ: إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ»، وفي رواية:«...إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ». «زمانیکه نزد ایشان چیزی را بطور امانت گذاشته شود در آن خیانت نمیکنند، و اگر تعهد نمایند تعهد خود را نقض نمیکنند، و این عین صفات مؤمنین است که ضد آن صفات منافقین است طوریکه در حدیث صحیح سه چیز را علامه و نشانۀ منافق قرار داده شده است. و آن اینکه زمانیکه با کسی سخن گوید دروغ میگوید، اگر با کسی وعدۀ نماید از وعدهاش تخلف مینماید، و زمانیکه نزدش چیزی را بطور امانت گذاشته شود در آن خیانت میکند».
همچنان در حدیثیکه ترمذی و ابن حبان آن را روایت نموده امده است که پیامبرج مؤمن را معرفی نموده، فرمودند: «...المُؤْمِنُ مَنْ أَمِنَهُ النَّاسُ عَلَى دِمَائِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ». «مؤمن واقعی کسی است که مردم در مورد جان و مال خویش او را امین بپندارند».
۴- امانت و امانت داری یکی از معیارهای عمدۀ توظیف و سپردن مسئولیتها به شمار میرود:
اهمیت دیگر رعایت و حفظ امانت و امانتداری این است که در آیات متعدد قرآن کریم و همچنان احادیث نبوی امانت و امانتداری را در پهلوی داشتن قوت و توانایی مادی و معنوی یکی از معیارهای اساسی توظیف و تعیین کاردان و مامورین، و سپردن مسئوولیتها به ایشان قرار داده شده است، زیرا توسط داشتن قوت و توانایی کار فرد مسئوول، مامور و یا کارمند میتواند آن کار را به وجه مطلوب و شایسته انجام دهد، و با داشتن صفت امانت و صداقت میتواند آن کار و وظیفه را طوری انجام دهد که ذمهاش نزد خداوند و بندگانش پاک و بری باشد.
دلیل اینکه قوت و امانت از بارزترین معیارهای انتخاب کارمندان و مؤظفین به شمار میرود داستان دو دختر شعیب ÷ که بعد از مشاهده نمودن قوت و امانت موسی ÷ به پدرشان شعیب ÷ مشوره داده گفتند: ﴿يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ﴾ [القصص: ۲۶].
و در مورد آن عفریتیکه به سلیمان ÷ وعدۀ آوردن تخت بلقیس را نمود آمده است که در هنگام معرفی خود گفته بود: ﴿أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَۖ وَإِنِّي عَلَيۡهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٞ﴾ [النمل: ۳۹]. «من در پهلوی داشتن توانای حمل و آوردن تخت امانتکار نیز هستم که محتوایات آن را حفظ و نگه میدارم».
و در مورد یوسف ÷ آمده است که در هنگام معرفی خود به عزیز مصر گفته بود: ﴿قَالَ ٱجۡعَلۡنِي عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٞ٥٥﴾ [یوسف: ۵۵].
و دلیل دیگر بر اینکه فرد ضعیف را نباید توظیف کرد این عمل و توصیۀ پیامبر ج است که در جواب مطالبۀ ابو ذر س که تقاضای امارت نموده بود، فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّكَ ضَعِيفٌ، وَإِنَّهَا أَمَانَةُ، وَإِنَّهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ خِزْيٌ وَنَدَامَةٌ، إِلَّا مَنْ أَخَذَهَا بِحَقِّهَا، وَأَدَّى الَّذِي عَلَيْهِ فِيهَا» [۱۵۲].
و در روایت دیگر آمده است که فرمودند: «يَا أَبَا ذَرٍّ، إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفًا، وَإِنِّي أُحِبُّ لَكَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِي، لَا تَأَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَيْنِ، وَلَا تَوَلَّيَنَّ مَالَ يَتِيمٍ» [۱۵۳].
اگر این دو صفت و یا یکی از آن دو را در فرد مسئوول و یاکارمند و مامور دیده نشود، پس آن مامور و یا کارمند نه تنها قابل توظیف نبوده، بلکه اگر در جای توظیف و گماشته شده باشد باید معزول گردد.
و رعایت همین دو اصل سبب و راز اصلی موفقیت خلفای صدر اسلام بوده است که هیچ وقت افراد خائن را به هیچ کاری نمیگماشتند، و اگر شخصی گماشته میشد بعد از ظاهر شدن خیانتش بزودی معزول میگردید، چنانچه در مورد عمر بن الخطاب س آمده است که او در نتیجۀ تبلیغات سوء و بدبینی برخی مردم صحابی جلیل القدر سعد بن ابی وقاص را از امارت کوفه معزول نمود، اما چون این عزل بسبب ضعف و یا خیانت نبود، لذا در هنگام مرض مرگش در جملۀ شش نفریکه با مشوره و تفاهم با همی باید یکی از خود شان را به حیث خلیفه تعیین نمایند نام سعد هم، و او این کار را بخاطر این کرد تا مردم بدانند که سبب عزل سعد بن ابی وقاص از امارت کوفه عجز و یا نداشتن امانت نبود، چنانچه در صحیح بخاری آمده است که عمر س در مورد سعد این توصیه را نموده، میگوید:
«...فَإِنْ أَصَابَتِ الإِمْرَةُ سَعْدًا فَهُوَ ذَاكَ، وَإِلَّا فَلْيَسْتَعِنْ بِهِ أَيُّكُمْ مَا أُمِّرَ، فَإِنِّي لَمْ أَعْزِلْهُ عَنْ عَجْزٍ، وَلاَ خِيَانَةٍ...» [۱۵۴]. «اگر امارت و یا خلافت نصیب سعد بن ابی وقاص شود پس چه خوب و اگر خلافت در نصیب وی نباشد پس هر یکی از شما اگر خلیفه تعیین شد باید از وی در پیش برد امور کمک بجوید، زیرا من سعد را بخاطر عجز و ناتوانی و یا خیانتش معزول ننمودم».
۵– مراعات نمودن امانت و امانتداری سبب ادامه و بقای حیات و زندگی بوده و برعکس خیانت سبب فنا و نابودی میگردد.
اهمیت دیگر رعایت امانت و امانتداری این است که مراعات نمودن امانت سبب ادامه و بقای زندگی بوده، و برعکس خیانت سبب فنا و نابودی میگردد، چنانچه پیامبر ج سپردن وظایف را به افراد نا اهل وغیر شایسته یکی از علایم قیامت قرار داده فرمودند:
«...فَإِذَا ضُيِّعَتِ الأَمَانَةُ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ»، قَالَ: كَيْفَ إِضَاعَتُهَا؟ قَالَ: إِذَا وُسِّدَ الأَمْرُ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السَّاعَةَ» [۱۵۵]. «زمانیکه امانت را ضایع کرده شود پس منتظر آمدن قیامت باشید. سائل سوال کرده گفت: ضایع شدن امانت چطور است؟ پیامبر ج در جواب فرمودند: زمانیکه کار را به افراد نا اهل سپرده شود همان ضایع شدن امانت است».
[۱۴۷] حسن صحیح ، سنن ابو داود ، ص: ۲۹۰ (۳۵۳۵) ، الصحیحه (۴۲۴). [۱۴۸] صحیح مسلم (۱/۹۹)، (۱۰۲). [۱۴۹] صحیح ، سنن ابو داود ، (ص: ۲۷۲)، (ح: ۳۴۵۲). [۱۵۰] صحیح الجامع (ص: ۴۲۲)، (ح: ۱۹۴). [۱۵۱] المنتقی من کتاب مکارم الأخلاق ومعالیها از خرائطی (۱/۴۸)، (۷۴). [۱۵۲] صحیح مسلم (۱۸۲۵). [۱۵۳] صحیح مسلم (۱۸۲۶). [۱۵۴] صحیح البخاری (۳۷۰۰). [۱۵۵] صحیح البخاری (۵۹).
رعایت امانت و امانت داری بر علاوۀ اینکه یک وجیبه و امر الهی است همچنان فضایل و فواید زیادی نیز دارد که برخی از فضایل آن را در اینجا میتوان بر شمرد:
۱- امانتداری سبب نزول برکات الهی میگردد:
رعایت امانت و امانتداری سبب نزول رحمت و برکت الهی میگردد، چنانچه از انسس روایت شده که گفته است: «إِذَا كَانَتْ فِي الْبَيْتِ خِيَانَةٌ ذَهَبَتْ مِنْهُ الْبركَة» [۱۵۶].«زمانیکه در امور و کارهای مربوط به خانه خیانت صورت گیرد، خیر و برکت از آن خانه دور میشود».
۲- رعایت امانت و امانتداری سبب نیل به اجر دنیا و آخرت میگردد:
انجام وظایف و تادیۀ حقوق بر اساس اخلاص و صداقت که از وظایف هر انسان مخصوصا هر شخص مسئوول به شمار میرود، سبب نایلشدن به اجر دنیا و آخرت میگردد، چنانچه در صحیح بخاری و مسلم روایت شده که پیامبر ج فرمودند: «إِذَا أَنْفَقَ الرَّجُلُ عَلَى أَهْلِهِ يَحْتَسِبُهَا فَهُوَ لَهُ صَدَقَةٌ» یعنی زمانیکه مردی به فامیل و اعضای خانوادهاش در حالی انفاق و خرچ نماید که در انفاقش نیت کسب اجر و ثواب را نماید، پس آن انفاق در حق وی صدقه به شمار میرود.
و در یک حدیث دیگر آمده است که پیامبر ج به سعد بن ابی وقاص فرمودند: «...وَلَسْتَ تُنْفِقُ نَفَقَةً تَبْتَغِي بِهَا وَجْهَ اللَّهِ إِلَّا أُجِرْتَ بِهَا، حَتَّى اللُّقْمَةَ تَجْعَلُهَا فِي فِي امْرَأَتِكَ...» [۱۵۷]. «تو انفاق نمیکنی هیچگونه انفاقی را که رضای الله را در آن بجویی مگر اینکه بسبب آن انفاق ماجور میگردی، تا جاییکه آن لقمه نانی را که در دهان همسرت مینهی بسبب آن نیز مستحق اجر و پاداش الهی میشوی».
پس از این حدیث به وضاحت معلوم میگردد که هر مامور و کارمند بلکه هر مسلمان زمانیکه وظایفش را صادقانه و با اخلاص انجام دهد، در دنیا ذمهاش بری و پاک و در آخرت مستحق اجر و پاداش الهی میگردد.
۳- رعایت امانت و امانتداری سبب هدایت انسان میگردد:
فضیلت دیگر رعایت امانت و امانتداری این که خداوند در نتیجۀ آن بندهاش را به راه نیک و درست هدایت میکند، چنانچه در روایات در سیرت عبد الله بن مسعود آمده است که میگوید: «كُنْتُ أَرْعَى غَنَمًا لِعُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ، فَمَرَّ بِي رَسُولُ اللهِ ج وَأَبُو بَكْرٍ، فَقَالَ: "يَا غُلَامُ، هَلْ مِنْ لَبَنٍ؟ "قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ، وَلَكِنِّي مُؤْتَمَنٌ، قَالَ: "فَهَلْ مِنْ شَاةٍ لَمْ يَنْزُ عَلَيْهَا الْفَحْلُ؟ "فَأَتَيْتُهُ بِشَاةٍ، فَمَسَحَ ضَرْعَهَا، فَنَزَلَ لَبَنٌ، فَحَلَبَهُ فِي إِنَاءٍ، فَشَرِبَ، وَسَقَى أَبَا بَكْرٍ، ثُمَّ قَالَ لِلضَّرْعِ: "اقْلِصْ" فَقَلَصَ، قَالَ: ثُمَّ أَتَيْتُهُ بَعْدَ هَذَا، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، عَلِّمْنِي مِنْ هَذَا الْقَوْلِ، قَالَ: فَمَسَحَ رَأْسِي، وَقَالَ: "يَرْحَمُكَ اللهُ، فَإِنَّكَ غُلَيِّمٌ مُعَلَّمٌ» [۱۵۸]. «من مصروف چرانیدن گوسفندان عقبه بن ابی معیط بودم که پیامبر ج همراه با ابوبکر نزدم عبور نمودند، پیامبر ج برایم گفت: ای پسر جان! آیا شیر داری؟ من در جواب گفتم: بلی دارم اما نزدم امانت است. سپس فرمودند: آیا گوسفندی نزدت است که قوچ نرفته باشد؟ من گوسفندی را که قوچ نرفته بود نزد ایشان حاضر نمودم، پیامبر ج زمانیکه به پستان آن دست کشیدند پستان مملو از شیر شد که هم خود شان نوشیدند و هم به ابوبکر دادند، سپس پستان را مخاطب نموده فرمودند: شیرت را جمع کن، چنانچه پستان دو باره جمع شد، چنانچه در نتیجۀ مشاهده نمودن این صحنه فردای آن روز نزد رسول الله ج حاضر شده گفتم: لطفا آن سخن را برایم تعلیم دهید؟ پیامبر ج بر سرم دست کشیده فرمودند: خدا برتو ای جوان هشیار رحم کند».
۴- امانت و امانتداری یکی از وسایل مشروع برای اجابت دعا و دور شدن مصیبت میباشد.
فضیلت دیگر رعایت امانت و امانتداری این است که بوسیلۀ آن خداوند متعال دعا را اجابت نموده ومصیبت را دور میکند، طوریکه در داستان اصحاب غار این حقیقت واضح میگردد.
با توجه به اهمیت امانتداری و فضایل آن تمام افراد امت مخصوصا کسانیکه عهده و مسئوولیتهای بزرگتر را بدوش دارند، و همچنان رؤسای دوایر، بزرگان فامیل وغیره باید امانت را در زندگی فردی و اجتماعی خویش کما حقه مراعات نمایند تا دیگران و افراد پایین نیز از ایشان تقلید و پیروی نموده این اصل را مراعات نمایند، زیرا افراد خورد تر و پایین مرتبه در امانت و خیانت جدیت و یا سستی همیشه از بزرگان پیروی مینمایند.
***[۱۵۶] المنتقى من کتاب مکارم الأخلاق ومعالیها - (۱/۴۹)، (۷۶). [۱۵۷] صحیح البخاری (۴۴۰۹) وصحیح مسلم (۱۶۲۸). [۱۵۸] مسند احمد ۶/۸۲. (۳۵۹۸). با سند حسن.
اسلام دینی است که الله جل جلاله آن را بر محمد ج بخاطر تنظیم ارتباط انسان با خالقاش و با خود او وسائر انسانان نازل کرده است.
ارتباط انسان با خالق شامل عقاید و عبادات میباشد و ارتباط انسان با خودش شامل اخلاقیات، پوشیدنیها و خوردنیها میباشد چنانچه ارتباط انسان را با دیگر انسانها معاملات و عقو بات تشکیل میدهد.
و اسلام دینی است که همه مشکلات را معالجه میکند، و به انسانها بدون تجزیه توجه مینماید از اینرو مشاکل همه انسانها را به یک نحو معالجه نموده است.
یقینا اسلام نظام انسان را به اساس روحی که عبارت از عقیده میباشد بنا کرده است. بناء ناحیۀ روحی اساس تمدن اسلام را تشکیل داده چنانچه همین اساس دولت نیز بوده که عبارت از شریعت وی میباشد.
شریعت صفاتی را که اتصاف به آنها اخلاق حسنه، و صفاتی را که اتصاف به آنها اخلاق سیئه (بد و زشت) پنداشته میشود بیان کرده است، و همچنان به اخلاق نیکو و حسنه مثل صداقت، امانت،کشادهروی، حیا، نیکویی با پدر و مادر، صلۀ رحم و اینکه انسان برای برادرش چیزی را لایق بداند که آن را برای خود لایق میداند تشویق کرده و همۀ این اشیای مذکور و امثال آن را تشویقی برای اتباع و متابعت اوامر الله متعال پنداشته است. و همۀ اینها را از آنچه که الله تعالی نهی کرده است منع پنداشته است.
اخلاق جزوی از این شریعت و بخشی از اوامر و نواهی الله متعال شمرده شده، و تحقق اخلاق در وجود انسان مسلمان ضروری میباشد تا اینکه عملش به اسلام و قیامش به اوامر الله انجام یابد.
اخلاق و تزکیۀ نفس در اسلام از اهمیت ویژهای برخوردار است، اهمیت آن را از این میتوان فهمید که قرآن کریم تزکیۀ نفس انسانى را از رذایل معنوى، به عنوان یکی از اهداف بعثت پیامبر ج معرفی نموده، و آنرا در سرخط برنامۀ کارىاش ذکر مىنماید:
﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ و آن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٖ٢﴾ [الجمعة: ۲].
«الله کسی است که در بین مردم ناخوان پیامبرى را از خودایشان فرستاد که آیات او را براى ایشان تلاوت مىنماید، و آنها را از اخلاق رذیله پاک نموده، و براىشان کتاب و حکمت (سنت) را تعلیم مىدهد، در حالیکه ایشان قبل از آن در گمراهى آشکار بودند».
تزکیهاى که در این آیت ذکر شده است چیزى جز پاکسازى اخلاق مسلمانان از ناپاکىهاى معنوى نمىباشد.
و این هدف بعثت را در کلام خود رسول الله ج به الفاظ ذیل میخوانیم:
«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ» [۱۵۹]. «من معبوث شدم تا ارزشهای اخلاق را به اتمام برسانم».
همچنان با مطالعۀ سیرت معطر پیامبر گرامى ج درمیابیم که ایشان کاملترین انسان، بهترین سیاستمدار، و شجاعترین مجاهد و با تدبیرترین فرمانده و بالآخره متقىترین بنده الله بود، ولى زمانیکه الله میخواهد او را تمجید کند مىفرماید:
﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: ۴].
«تو دارای خوی سترگ (رفتار و کردار نیکو) هستی».
اگر به مراجع اصلى اسلام (قرآن و سنت) به صورت دقیق متوجه شویم، میبینیم که تمام دساتیر و ارشادات الهى و همه احادیث نبوى دو نوع رابطه را برای ما معرفی مىنماید که هر انسان بنابرخصلت فطرى و اجتماعى خود به آن نیاز دارد:
۱- رابطۀ اول که قرآن کریم- بویژه آیات مکى- بر آن خیلى تأکید داشته و در جهت تصحیح آن مىکوشد عبارت از رابطۀ بنده با خالقش مىباشد، و این رابطه از تقوا آغاز مىیابد، تا به سرحد احسان به پیش مى رود: «...أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنَّكَ إِنْ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ».
مباحث مربوط به این پیوند را که از عقیده آغاز یافته و به معرفت و عبادت مىرسد در کتب عقاید و فقه عبادات مىتوان دریافت.
۲- رابطۀ دیگرى که شریعت اسلامى به تزکیه و تصفیۀ آن مىپردازد، عبارت از رابطۀ انسان با انسانهاى دیگر است که از آن به حقوق العباد تعبیر میگردد.
اسلام عزیز مىخواهد تا این پیوند با همۀ انسانها را بر بآیۀ عدل و بالاتر از آن بر اساس ایثار، استوار نموده و هرکس نه تنها اینکه بر حق خود قانع باشد بلکه با روحیۀ ایثار و از خود گذری با برادر خود برخود نموده و خود را در زندگى وى شریک بداند، و اخلاق نیک و سالم تار و پود این رابطۀ انسانی را تشکیل میدهد.
[۱۵۹] روایت بیهقی در سنن کبرى با سند حسن(۲۰۷۸۲).
عبادتها در اسلام فرض گردیده و بحیث ارکان اساسى اسلام معرفى شدهاند، هیچکدام آن حرکات خشک و بىمفهوم و بدون حکمت نمىباشد، و نه هم اسلام انسانها را به اداى اعمال بىمفهوم مکلف میسازد، بلکه تمام فرایضى که اسلام بر پیروانش لازم گردانیده است، انسان را به رعایت کردن ارزشهاى نیک اخلاقى با دیگران عادت داده و چنان تربیت مىنماید که در شرایط و ظروف مختلف زندگى به این ارزشها پایبند و متمسک باشند، و آنچنان که انسان با انجام تمرینهاى بدنى سلامت جسمى خود را حفظ مىنماید، فرد مسلمان نیز با انجامدادن این فرایض و عبادت سلامت معنوى و اخلاقى خود را محفوظ مى دارد.
الله أ زمانیکه به اقامۀ نماز امر مىکند حکمت و هدف اساسى آن را چنین بیان میدارد: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَۖ إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾ [العنکبوت: ۴۵]. «و برپا دارنماز را، زیرا نماز از فحشا و بدکارى منع میکند».
پس دورى جستن از رزایل اخلاقى و پاک بودن از گفتار و کردار بد حقیقت نماز مىباشد.
به همین منوال زکات که بنای دوم عملى در اسلام است تنها و تنها تکس و ضریبههاى مالى محض نبوده و به این معنى نمىباشد که مقدارى پول از کیسۀ ثروتمندان بیرون آورده، و به جیب حاجتمندان ریختانده شود، بلکه اسلام مى خواهد قبل از هر چیز دیگر نهال رأفت و عطوفت را در قلوب افراد جامعه غرس نماید. پروردگار حکیم و دانا مىفرماید:
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡ﴾ [التوبة: ۱۰۳].
«اى پیامبر! از اموال آنان زکات بگیر، تا بدین وسیله آنها را (از رذایل اخلاقى، گناهان، دنیاپرستى، بخل و امساک) پاک سازى، و (در دل آنها نیروى خیرات، سخاوت و توجه به حقوق دیگران را) پرورش دهى، و به آنها (هنگام گرفتن زکات) دعاکن که قطعا دعاى تومآیۀ آرامش آنها است».
بنابر این پاکسازى نفس انسانى از مال پرستى و حرص در یک جانب، و از بین بردن حقد و کینه در جانب دیگر، و در نتیجه بلند بردن مستواى اخلاقى و معنوى جامعه به سوى یک جامعۀ برتر و پاکیزه، از اهداف زکات بحساب مىآید.
همچنان روزه تنها بخاطر محروم کردن انسانها از خوردن و نوشیدن فرض نشده است، بلکه هدف و مقصد اساسى فرضیت آن این است که تا نفس انسانى را در این کوره صبر گداخته و از شهوتپرستى پاک سازد، و از هوسهاى بیهوده و خواهشات لجام گسیخته به سوى صیانت دایمى هدایتش نماید. پیامبر ج به این معنى اشاره نموده میفرماید: «مَنْ لَمْ يَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالعَمَلَ بِهِ، فَلَيْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِي أَنْ يَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ» [۱۶۰]. «کسیکه (هنگام روزهداری) سخنهای دروغ و عمل ناشایسته را ترک نکند، پس الله جل جلاله هیچ نیازی به این ندارد که (آن صایم) خوردنى و نوشیدنى خود را ترک کند».
قرآن کریم ثمره و نتیجۀ روزهداری را چنین بیان مى دارد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾ [البقرة: ۱۸۳].
«اى مؤمنان! روزه بر شما فرض شده است همانطور که بر کسانیکه پیش از شما بودند فرض شده بود تا باشد که پرهیزکار شوید».
و در مورد حج نیز نباید چنان گمان بریم که تنها سیر و سفر به اماکن مقدسه هدف اصلى آن بوده، و این عبادت بزرگ از معانى و ارزشهاى اخلاقى عارى مىباشد، و اثرى در جهت تزکیۀ اخلاقى انسان ندارد..... نه هرگز چنین نیست، و این پندار، خطاى محض و برداشت نادرست از حج بوده و با واقعیت این فریضۀ عظیم توافق و تطابقى ندارد، زیرا پروردگار حکیم در وصف حج و کسانى که حج را بر خود لازم میگردانند میفرماید:
﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧﴾ [البقرة: ۱۹۷].
«وقت حج ماههاى معلوم است، پس کسیکه در این ماهها حج را برخود لازم گرداند، برای او هم بستریبا زنان، ارتکاب هیچ نوع گناه، جدال و مناقشه در وقت حج جایز نیست، و هر عمل نیکی که انجام میدهید، الله او را میداند، و با خود توشه بگیرید، بدون شک پرهیزکاری بهترین توشه است، ای خردمندان! از من بترسید».
با بررسی اجمالی و مختصر از بعض عبادات مشهوریکه بعنوان ارکان اساسی اسلام شناخته شدهاند، در میابیمکه میان عبادات اسلامی و ارزشهای اخلاقی رابطۀ متین و محکمی وجود دارد، و این عبادات گرچند در محتوی و مظهر از هم تفاوت دارند، ولی در نهایت امر همه به سوی یک هدف در حرکت میباشد، و برای تحقق یک مأمول فرض شده، و این هدف همانست که پیامبر گرامی ج در سخن پر محتوای خود اشاره نموده فرموده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ». «من مبعوث شدم تا ارزشهای اخلاقی را به اتمام برسانم».
[۱۶۰. ] صحیح البخارى، (۱۹۰۳).
ایمان عبارت از نیروی زنده و فعالى در باطن انسان است که او را از انحراف و سقوط در دامان رذایل و پستىها نگه میدارد، و از نزدیکشدن به منکرات و ارتکاب معاصى باز داشته و بسوى خیر و کردار نیک سوق مىدهد، بنابر همین تأثیر فعال و نقش محورى ایمان در اعمال انسان است که الله متعال هر زمانىکه مسلمانان را به عملى امر و یا از کردارى منع مىکند، آن را از مقتضیات ایمان قرار داده و همین نیروى محرک و مستقر در قلب مؤمن را مورد خطاب قرار داده مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾«اى آنانیکه ایمان آوردهاید...» و بعد از آن مطلب مورد نظر را مطرح مینماید.
همچنان رسول الله ج مىفرماید: «إِنَّ الْحَيَاءَ وَالْإِيمَانَ قُرِنَا جَمِيعًا فَإِذَا رُفِعَ أَحَدُهُمَا رُفِعَ الْآخَرُ» [۱۶۱]. «حیا و ایمان باهم پیوسته و قریناند، و چون یکى از آن دو برداشته شود و دور گردد، دیگرش نیز برداشته میشود».
و به همین منوال کسیکه به همسایگان خود اذیت مىرساند، و با ایشان برخورد ناشایسته مینماید، مورد وعید شدید قرار گرفته و سرمآیۀ ایمانش زیر سوال قرار میگیرد، چنانچه در حدیث شریف میخوانیم:
«وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ قِيلَ: وَمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: الَّذِي لاَ يَأْمَنُ جَارُهُ بَوَايِقَهُ» [۱۶۲]. «از ابو شریح روایت است که رسول الله ج فرمود: قسم به الله که ایمان نیاورده است، قسم به الله که ایمان نیاورده است، قسم به الله که ایمان نیاورده است! پرسیدند: چه کسى یا رسول الله ؟ فرمود: کسىکه همسایهاش از شر و بدىهاى او در امان نباشد».
و هکذا پیامبر ج زمانیکه پیروانش را از بیهودهگویى و پر حرفى منع کرده فرمود:
«مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ» [۱۶۳]. «کسىکه ایمان به الله و روز آخرت دارد، پس باید که سخن نیک بگوید و یا خاموش باشد».
بدین ترتیب مشاهده مىنماییم که پیامبر ج با استناد به مقتضیات ایمان و اعتماد بر صدق و کمال آن فضایل و ارزشهاى اخلاقى را در اعماق نفوس امت خود غرس نموده، و آن را پرورش مىدهد تا بالآخره ثمرۀ طیب و میوه پاکیزۀ خود را تحویل انسانیت بدهد.[۱۶۱] مسند احمد با سند صحیح (صحیح الجامع الصغیر). [۱۶۲] صحیح بخاری (۶۰۱۶). [۱۶۳] روایت بخاری (۶۱۳۵).
اسلام آیین وحدت و یکپارچگى است، رمز موفقیت و سعادت مسلمانان را در اتحاد و وحدت مىداند، و از هر گونه تفرقه و پراگندگى و روى هر انگیزه و به هر عنوان بوده باشد، بیزار است.
اخوت اسلامی یکی از شعارهای اساسی و ریشهدار اسلامی است که روی این اصل مهم اسلامی مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله و دارای هر زبان و هر سن و سال با یکدیگر برادراند، و احساس عمیق برادری میکنند، هر چند یکی در شرق جهان زندگی کنند، و دیگری در غرب: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٠﴾ [الحجرات: ۱۰]. «در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید و از خدا پروا بدارید امید که مورد رحمت قرار گیرید».
در احادیث فراوانى به لزوم و اهمیت این اتحاد و اخوت ایمانى با عبارات مختلفى اشاره شده است: «إِنَّ المُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا» [۱۶۴]. «افراد با ایمان نسبت به یکدیگر همانند اجزاى یک ساختماناند که هر جزئى از آن جز دیگر را محکم نگاه مىدارد».
«المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ، وَمَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِي حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً، فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ القِيَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ القِيَامَةِ» [۱۶۵]. «از ابن عمر ب روایت است که: رسول الله ج فرمود: مسلمان برادر مسلمان است بر او ظلم نمیکند، او را به دشمنش تسلیم نمیدهد، کسیکه در صدد برآوردن نیازمندی و حاجت برادرش باشد، خداوند در برآوردن حاجتش یاریاش مینماید. و کسیکه مشکل مسلمانی را حل کند، خداوند در برابر آن مشکلی از مشکلات روز قیامت او را میگشاید، و کسیکه عیب مسلمانی را بپوشاند، خداوند در روز قیامت عیب او را میپوشاند».
از دیدگاه اسلام هر نوع تعصب چون: تعصب قومی، لسانی، سمتی، نژادی و... اختلاف و تفرقه شمرده میشود که با اصل مسلم شرعى "اخوت اسلامى" و وحدت و یکپارچگى مسلمانان منافات دارد.
قرآن مسلمانان را از اختلاف و تفرقه برحذر داشته میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥﴾ [آل عمران: ۱۰۵]. «مانند کسانى نباشید که پراگنده شدند و اختلاف کردند، پس از آنکه دلایل روشن پروردگار به آنان رسید».
در آیۀ دیگر مسلمانان را از عواقب زشت اختلاف و تفرقه هشدار داده، نفاق و تفرقه را ردیف عذابهاى آسمانى، صاعقهها و زلزلهها قرار داده است:
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡض﴾ [الأنعام: ۶۵].
«بگو: او قادر است که از بالا یا از زیر پاى شما عذابى بر شما بفرستد، یا بصورت دستههاى پراگنده شما را باهم بیامیزد، وطعم جنگ و خونریزى را به بعضى به وسیلۀ بعضى دیگر بچشاند....».
قرآن نتیجۀ اختلاف و تفرقه را شکست، ذلت، از میان رفتن قوت و قدرت، هیبت و عظمت مسلمانان مىداند: ﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡ﴾ [الأنفال: ۴۶]. «نزاع و کشمکش نکنید، تا سست نشوید، و قدرت و شوکت شما از میان نرود، صبر و استقامت کنید».
زیرا جامعۀ که اساس قدرت وارکان همبستگىهاى آن با تیشههاى تفرقه کوبیده شود، سرزمین آنان براى همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران بوده، هیبت و عظمتشان از دست میرود. شرایط تلخ امروزی مسلمانان و کشورهای اسلامی شاهد این واقعیت است.
بلکه اختلاف و چند حزبى را قرآن نفاق و عمل کفار معرفى نموده، و در آیات متعدد با عبارات مختلف مورد نکوهش قرار داده است:
﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُۥ﴾[هود: ۱۷] .
«هرکس از گروهها به قرآن ایمان نیاورد، میعادگاه او آتش است».
﴿وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن يُنكِرُ بَعۡضَهُۥ﴾[الرعد: ۳۶].
«از میان گروههاى کسانى هستند که قسمتى از قرآن را نمىپذیرند».
﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡ﴾[مریم: ۳۷].
«گروهها در میان خود اختلاف کردند».
﴿وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لَۡٔيۡكَةِۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَحۡزَابُ١٣﴾[ص: ۱۳].
«قوم ثمود، قوم لوط و مردمانیکه اینهااند احزاب و دستهها».
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ﴾ [الأحزاب: ۲۲].
«هنگامیکه مؤمنان احزاب و گروه مختلف کفار را دیدند».
در آیۀ اول و دوم، کفر و انکار را صفت احزاب قرار داده، و در آیۀ سوم اختلاف و تفرقه را نتیجۀ گروهگرایى معرفى نموده است.
و در آیۀ چهارم قوم ثمود، قوم لوط و باشندگانیکه که در نتیجۀ کفر و تکذیبشان هلاک گردیدند، قرآن از آنها با صیغۀ حصر «احزاب» تعبیر نمود.
همانگونه که آیۀ سورۀ احزاب تشکیل گروه و اقوام مختلف کفار را در برابر مسلمانان احزاب تعبیر نمود، زیرا مسلمانان با اختلاف موقعیتهاى جغرافیاى، و تفاوت رنگ، نژاد، زبان و... همه یک گروه محسوب مىگردند.
در حدیثهاى متعددى مىخوانیم که پیامبر ج مسلمانان را از تفرقه و چند حزبى باشدت برحذر داشته، و مسیر تحزب و فرقهگرائى را گمراهى و آتش دوزخ پیش بینى کرده است:
«إِنَّ هَذِهِ الْأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهَا فِي النَّارِ إِلَّا وَاحِدَةً»، قَالُوا: وَمَنْ هِيَ؟ قَالَ: «مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي» [۱۶۶]. «... امت من بر هفتاد و سه گروه تقسیم مىگردد که تمام این گروهها به استثناى یکى آن مستحق دوزخاند، و این گروه نجاتیابنده گروهىاند که بر راه و روش پیامبر و یاران گران وى بوده باشند».
مگرنتایج تلخى چون ذلت و خوارى مسلمانان جهان امروز، از دستدادن عظمت دیرین شان و.. ثمرۀ اختلاف مسلمانان نیست؟
مگر رمز شکست مجاهدین افغانستان و از میان رفتن ثمرۀ این جهاد تفرقه و چند حزبى نبود؟
[۱۶۴] متفق علیه. (۴۸۱). [۱۶۵] متفق علیه. (۲۴۴۲). [۱۶۶] روایت ابن ماجه با سند صحیح.
• تعاون، دوستی و ولایت با مسلمانان:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖ﴾ [التوبة: ۷۱].
«مردان مؤمنان و زنان مؤمن بعضیشان دوستان بعضی دیگراند».
• همه بمثابۀ یک جسد و یک روح میباشند:
«مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِي تَوَادِّهِمْ، وَتَرَاحُمِهِمْ، وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى» [۱۶۷]. «افراد با ایمان در دوستى و نیکى و ترحم بر یکدیگر همچون اعضاى یک پیکراند که چون عضوى از آن رنجور و دردمند شود، اعضاى دیگر قرار و آرامش نخواهد داشت».
• اهل ایمان هیچ نوع دوستی و ولاء و برادری با غیر مسلمان ندارند.
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُ﴾ [المجادلة: ۲۲].
«نمییابی قومی را که به الله و روز آخرت ایمان دارند، باز دوستی کنند با کسانیکه دشمنی میکنند با الله و رسول وی، اگر چه پدرانشان، برادرانشان و قبیله آنها باشند. این گروه کسانیاند که الله ایمان را در قلبهایشان نوشته است (جای داده است) و ایشان را با روحی از جانب خود تأیید و تقویت کرده».
• خیر خواهی و خیر اندیشی:
عن أَنسٍ س عن النبي ج قال: «لاَ يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ، حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ» [۱۶۸]. «از انس س روایت است که: پیامبر ج فرمود: مؤمن کامل شمرده نمیشود، یکی از شما تا دوست بدارد برای برادرش آنچه را که برای خود دوست میدارد».
• حمایت از آبرو و عزت مسلمان:
«عَنْ سَهْلِ بْنِ مُعَاذِ بْنِ أَنَسٍ الْجُهَنِيِّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ النَّبِيِّ ج ، قَالَ: "مَنْ حَمَى مُؤْمِنًا مِنْ مُنَافِقٍ، أُرَاهُ قَالَ: بَعَثَ اللَّهُ مَلَكًا يَحْمِي لَحْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ نَارِ جَهَنَّمَ، وَمَنْ رَمَى مُسْلِمًا بِشَيْءٍ يُرِيدُ شَيْنَهُ بِهِ، حَبَسَهُ اللَّهُ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ حَتَّى يَخْرُجَ مِمَّا قَالَ» [۱۶۹]. «از معاذ بن انس روایت است که: رسول اکرم ج فرمود: هر کس در مقابل یک منافق از مؤمنی حمایت کرد، خداوند متعال روز قیامت فرشتهای را مقرر میکند که جسم او را از آتش دوزخ نگهدارد، و هرکس به منظور بد نام کردن و هتک حرمت یک مسلمان شایعه پراکنی و افترا پردازی کند، خداوند متعال او را بر پل دوزخ حبس میکند تا مادامیکه از آلودگی این عمل خود پاک شود».
از توضیحاتیکه گذشت بخوبی دانستیم که مسلمانان از نگاه عاطفه، عملکرد، احساس و موالات، تنها مرتبط با امت اسلامی میباشند، نژاد و ملیت عقیدتی خود را از همین ارتباط کسب نموده تمام قدرت و توان خود را در همین راه بکار میگیرند، نه بر اساس ارتباط قبیلوی، نژادی، وطنی، قومی و مرزی.[۱۶۷] روایت مسلم. (۲۵۸۶). [۱۶۸] متفقٌ علیه. (۱۳). [۱۶۹] روایت ابو داود با سند حسن. (۴۸۸۳).
جای بس شکر و افتخار است که الله تعالی ما و شما و تمام امت اسلامی را با این فرمودهاش: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ﴾ [آل عمران: ۱۱۰] نه تنها بهترین امتها قرار داد، بلکه با این بشارت دیگرش:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [المنافقون: ۸] همین امت را مستحق و سزاوار عزت حقیقی و سربلندی دائمی نیز قرار داد.
لذا ما و شما با بجایآوردن شکر این نعمت و قدردانی از آن باید درک کنیم که شرف و عزت ما و شما و سایر مسلمانان از عزت بیشائبۀ خالق و پروردگارمان نشأت میگیرد که با گذشت شبها و سپریشدن روزها از بین نرفته، و همچنان در اثر انقراض و از بین رفتن تمدنها، شکست و عقبنشینی نیروهای نظامی و مادی، ضعف و انحطاط علم و دانش، نه از بین میرود و نه ضعیف میگردد.
اما بخاطر باید داشت که این عزت زمانی میتواند تداوم پیدا کند که ما مسلمانان در ایمان خود صادق و در عبادت و بندگی الله تعالی ثابت قدم و استوار باشیم، زیرا الله تعالی غلبه و عزت را تنها به داشتن ایمان واقعی منحصر نموده، فرموده است:
﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١٣٩﴾ [آل عمران: ۱۳۹].
«اگر مؤمنید سستى مکنید و غمگین مشوید که شما برترید».
طوریکه الله تعالی ایمان واقعی و راستین را مصدر و معیار عزت، تقوی و پرهیزگاری را با این فرمودهاش ﴿َإِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾ [الحجرات: ۱۳].
معیار و مصدر کرامت و بزرگی قرار داده است، همچنان بخاطر تداوم آن عزت و حیثیت نامبرده که یکی از ویژگیها و یا خصوصیتهای امت محمد ج است مسلمانان را از تقلید و پیروی نمودن نقش قدم یهود و نصارا و سایر کفار و مشرکین منع نموده فرموده است: ﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [المائدة: ۴۸].
«و از هواهایشان [با دور شدن] از حقى که بهسوى تو آمده پیروى مکن».
و در آیۀ مبارکۀ دیگری پیامبرش را از اطاعت و پیروی از کفار که امتش را نیز در بر میگیرد، منع نموده فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١﴾ [الأحزاب: ۱].
«اى پیامبر از خدا پروا بدار و کافران و منافقان را فرمان مبر که خدا همواره داناى حکیم است».
بدون تردید شباهت با یهود و نصارا و سایر کفار و تقلید نمودن از آنها یکی از بارزترین و بزرگترین نمونهها و شیوههای اطاعت از آنها به شمار میرود.
و بر همین اساس، پیامبر ج در احادیث و روایات زیادی با الفاظ و عبارات مختلف و در حال بسیار زننده از اختیار نمودن مشابهت با کفار منع نمودهاند.
چنانچه در حدیثیکه امام احمد و ابو داود روایت نمودهاند، فرموده است: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» [۱۷۰].«کسیکه با قوم و مردم مشابهت را اختیار کند از همان قوم و گروه به شمار میرود».
و در یک حدیث دیگر خطر و پیامدهای ناگوار تشبه و یا مشابهت با کفار را که همانا بریدن از امت محمدی و قطع ارتباط با آنها است بیان داشته، فرمودند: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَشَبَّهَ بِغَيْرِنَا، لَا تَشَبَّهُوا بِاليَهُودِ وَلَا بِالنَّصَارَى...» [۱۷۱]. «کسیکه با اغیار و دیگران تشبه و همرنگی را اختیار نماید از گروه ما به شمار نمیرود، و شما نه با یهود تشبه را اختیار نمائید و نه با نصارا».
هر امت و ملت از خود مشخصات و ویژگیهای دارد، و مخالفت با یهود و نصارا و سایر کفار یکی از مشخصات و ویژگیهای بارز این امت و دین مقدس اسلام به شمار میرود، و بر همین اساس پیامبر ج مخالفت با ایشان را فلسفۀ بارز و هدف بزرگ بسیاری از احکام و شرایع قرار داده است، طوریکه در ارتباط ادای نماز با کفش و یا بوت در صورتیکه پاک باشد، فرمودند: «خَالِفُوا الْيَهُودَ فَإِنَّهُمْ لَا يُصَلُّونَ فِي نِعَالِهِمْ، وَلَا خِفَافِهِمْ» [۱۷۲]. «شما مسلمانان توسط اداء نمودن نماز با کفشها و موزهها و یا جائز پنداشتن ادای نماز با کفش و بوت با یهود که این کار را جایز نمیدانند، مخالفت خویش را ابراز نمائید».
و در مورد دراز ماندن ریش و کوتاهکردن بروت نیز قضیۀ مخالفت با مشرکین را مطرح نموده، فرمودند: «خَالِفُوا الْمُشْرِکینَ أَحْفُوا الشَّوَارِبَ، وَأَوْفُوا اللِّحَى» [۱۷۳]. «با مشرکین اظهار مخالفت کنید (یکی از شیوههای مخالفت این است) که مویهای لبانتان را کوتاه و ریشها را دراز بمانید».
این یک دو نمونۀ کوچک مشروعیت برخی احکام بر اساس مخالفت با یهود و نصارا است، و امثال آن دو نمونههای دیگری نیز بکثرت وجود دارد، اما آنچه که مخالفت با یهود و سایر کفار و مشرکین را برجستهتر میسازد این است که پیامبر ج مخالفت با کفار را سبب حاصلشدن هر نوع خیر و فلاح و یکی از عوامل غلبه و ظهور دین قرار داده، فرموده است: «لَا يَزَالُ الدِّينُ ظَاهِرًا مَا عَجَّلَ النَّاسُ الْفِطْرَ، لِأَنَّ الْيَهُودَ، وَالنَّصَارَى يُؤَخِّرُونَ» [۱۷۴]. «غلبه و ظهور این دین زمانی میتواند تحقق یابد که پیروان آن در افطار نمودن عجلت ورزند، زیرا تاخیر نمودن در افطار از عادت دیرینۀ یهود این زمانی به حساب میرود».
علمای برجستۀ امت اسلامی نیز بنوبۀ خویش در پرتوی نصوص فوق و سایر نصوص دیگر بر موضوع استقلالیت شخصیت مسلمان و عدم تقلید و پیروی کفار بسیار تاکید نمودهاند که از جملۀ ایشان میتوان به سخن ارزندۀ امام ابن تیمیه: گوش داد که میگوید:
«وبالجملة فالكفر بمنزلة مرض القلب أو أشد، ومتى كان القلب مريضاً لم يصح شيء من الأعضاء صحة مطلقة وإنما الصلاح أن لا تشبه مريض القلب في شيء من أموره» [۱۷۵]. «فشردۀ کلام اینکه کفر حیثیت مرض قلب را دارد، و زمانیکه قلب انسان مریض و بیمار باشد هیچ عضو از صحت و سلامتی کامل برخوردار شده نمیتواند پس صلاح و بهبودی مسلمانان در این است که با افراد مصاب به مرض قلبیکه منظور از آن کفر است هیچگونه مشابهتی نداشته باشند».
و باید در نظر داشت که شباهت و تشبه ممنوع تنها در باب عقاید و عبادات خلاصه نگردیده بلکه اخلاق و عادات وتمام بخشهای زندگی را در بر میگیرد، چنانچه امام ابن قیم این مطلب را توضیح داده میگوید: «ومن تشبه بالإفرنج في لباسهم ونظمهم ومعاملاتهم فهو بلا شك إفرنجي غيرمسلم و آن صلى وصام وزعم أنه مسلم». «کسیکه با فرنگیها در لباس، نظام و سایر معاملات ایشان تشبه و مشابهت را اختیار نماید پس بدون شک مانند ایشان فرنگی به شمار میرود، گرچند در ظاهر پابند نماز و روزه بوده، و ادعای مسلمان بودن را داشته باشد».
با وصف خطرناک بودن موضوع مشابهت با کفار باز هم دیده میشود که یک تعداد مسلمانان ضعیف الایمان کورکورانه از کفار و مشرکین تقلید و پیروی مینمایند که سبب ذلت و بیچارگی ایشان گردیده است، و پیامبر ج این مشکل و نقطۀ ضعف مسلمانان را پیشین بینی نموده فرمودند: «لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ قَبْلَكُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ، حَتَّى لَوْ سَلَكُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَسَلَكْتُمُوهُ».«شما مسلمانان حتما از روشهای کسانیکه قبل از شما بودند وجب وجب، و گز گز تقلید و پیروی میکنید تا جاییکه اگر آنها در سوراخ سوسمار درآمده باشند شما هم به تعقیب ایشان داخل میشوید. اصحاب گفتند: آیا منظور شما از پیشینیان یهود و نصاری اند؟ پیامبر ج فرمودند: پس غیر از ایشان چه کسان دیگر خواهند بود؟».
و در جامع ترمذی بروایت عبد الله بن عمرو این جمله علاوه گردیده است «...حَتَّى إِنْ كَانَ مِنْهُمْ مَنْ أَتَى أُمَّهُ عَلَانِيَةً لَكَانَ فِي أُمَّتِي مَنْ يَصْنَعُ ذَلِكَ...». «اگر از ایشان کسی با مادرش مرتکب زنا شده باشد در این امت هم کسی پیدا خواهد شد که چنین کار را با مادرش انجام دهد».
و در مستدرک حاکم بروایت عبدالله بن عباس این جمله علاوه گردیده است: «...حَتَّى لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ جَامِعَ امْرَأَتَهُ بِالطَّرِيقِ لَفَعَلْتُمُوهُ». «اگر از ایشان کسی با همسرش در عرض راه مجامعت و همبستری کرده باشد شما هم حتما چنین کار را انجام میدهید».
حدیث فوق یکی از دلایل نبوت پیامبر ج به حساب میرود، چون همه میدانند که موارد مذکور در حدیث فوق عملا تحقق یافته است و مسلمانان کورکورانه در تمام امور از یهود و نصاری تقلید مینمایند.
امام نووی میگوید: منظور از شبر و ذراع، و سوراخ سوسمار در حدیث ارائۀ مثال در شدت موافقت است، یعنی مسلمانان در تمام امور و کارهای خورد و بزرگ البته در معاصی و گناهان از یهود و نصارا تقلید مینمایند تا جاییکه اگر آنها داخل سوراخ تنگ و تاریک و خطرناک سوسمار شوند، افرادی در این امت هستند که به تعقیب آنها داخل آن سوراخ تنگ و تاریک میشوند.
لفظ حدیث گرچند بگو نه خبر است اما مقصد و هدف اصلی پیامبر ج تحذیر و ترساندن از تقلید و عواقب شوم آن است.
از حدیث فوق میتوان احکام و مسایل ذیل را استخراج نمود:
۱- استقلالیت شخصیت اسلامی، زیرا مخالفت با یهود و نصاری و سایر کفاریکه از مقاصد بزرگ شریعت اسلامی بوده و در نصوص متعددی مسلمانان را از تقلید و مشابهت با کفار منع کرده شده است.
۲- ظهور یکی از معجزات نبوی، زیرا چیزیکه پیامبر ج مسلمانان را چهارده صد سال قبل از آن بیم داده بودند عملا تحقق پیدا کرده است طوریکه ما میبینیم مسلمانان در تمام امور اعم از سیاست و اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، آداب و کلتور حتی در امور بسیار پیشپا افتاده از قبیل قیچیکردن مویها و نحوۀ پوشیدن لباس از یهود و نصاری تقلید نموده، و آن را یک نوع تمدن و ترقی تصور میکنند.
[۱۷۰] (حسن صحیح) مسند احمد شماره حدیث ۵۱۱۵ ، و سنن ابو داود ۴۰۳۱. [۱۷۱] (حسن) سنن ترمذی شماره ۲۶۹۵. [۱۷۲] (صحیح) سنن ابوداود ص: ۱۷۶ شماره ۶۵۲. [۱۷۳] (صحیح مسلم شماره ۲۵۹. [۱۷۴] (حسن) سنن ابوداود شماره ش۲۳۵۳. [۱۷۵] اقتضاء الصراط المستقیم، ص: ۵۷.
اسباب و عوامل تقلید کفار را میتوان در چند چیز ارزیابی کرد:
۱- جهالت و عدم آگاهی مسلمانان از امور دینیشان.
۲- فاصلهگرفتن ایشان از عقیده صحیح اسلامی.
۳- روی آوردن ایشان به انواع عیاشی و خواهشات نفسانی.
۴- یورشهای نظامی و مسلحانه نصاری بر سرزمینهای اسلامی و تحت استعمار قراردادن تعداد زیادی از کشورهای اسلامی.
۵- گیچ و متحیرشدن زعما و پیشوایان مسلمانان در برابر ترقی و پیشرفت مادی غرب.
عامل تخلف و عقبماندگی مسلمانان:
اما عامل تخلف و عقبماندن مسلمانان اسلام نبوده بلکه سبب اصلی همانا نبود قیادت سالم، دوری زمامدار آن مسلمان از دین، مصلحتگرایی زمامداران و گروهای اسلامی و نداشتن فهم سالم از اسلام، امراض اجتماعی گوناگون و ضعف و پستی همت و اراده مسلمانان بوده، زیرا اسلام دین قوت بوده و همیشه مسلمانان را به قوت و توانایی دعوت میکند.
***
حجاب یک برنامۀ اسلامى است که اسلام با استفاده از این برنامه و دیگر احکام و قوانین عفت میخواهد زن را از ابتذال و خوارشدن خصوصیات زنانهاش حفظ نماید، همانگونه که این برنامه مرد را از انحراف و اضطراب، و خانواده را از اسباب فروپاشى و جامعه را ازعوامل انحلال و سقوط میرهاند.
چون از دیدگاه اسلام برهنگى زنان و اختلاطهاى جنسى مآیۀ آلودگى و ناپاکى جامعه میباشد، خداوند حکیم در آیۀ زیر به همین حکمت اشاره نموده میفرماید:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡ﴾ [النور: ۳۰].
«ای پیامبر! برای مردان مؤمن بگو: چشمان خود را فرو گیرند، و عورتهای خویش را مصون دارند، این برایشان پاکیزهتر است».
حکم حجاب براى زنان یک دستور دینى و شرعى است، البته این حکم به ذات خود مقصود نیست بلکه تدبیریست جهت نجات از یک مرض مهلک و بسیار خطرناک که براى هر فرد بشر سم قاتلى به شمار میرود، و اثرات سوء آن منجر به تباهى و هلاک اقوام و ملل مىگردد.
این علت مهلک را قرآن کریم به فحشا تعبیر نموده که در اصطلاح به بىحیائى، بیغیرتى، برهنگى و بىعفتى معروف است که بدون شک این باعث هلاکت و نابودى افراد و ملتها میگردد.
آمار و ارقام واقعیتهاى ملموسىکه در تحقیقات و گزارشهاى بدست آمده از کشورهاى به اصطلاح پیشرفته نشان میدهد که برداشتن مرزهاى بین زن و مرد و آزادى جنسى پیامدهاى زشتى مانند افزایش بیماریهاى وحشتناک چون: ایدز، انتشار فرزندان نامشروع، افزایش طلاق و فروپاشى خانوادهها، ابتذال زن و سقوط شخصیت او و... را در پى داشته است.
اسلام در پرتو رسالت خود خواسته است که جامعۀ بشرى از این بىبند و بارى و لجام گسیختگى جنسىکه جوامع ابتدائى و جوامع صنعتى امروز، در آن غوطهور بوده و هستند، سالم و مصون بماند، و از طریق قواعد و ضوابط و اساس تشریعى و قانونگزارى مربوط به حل و معالجۀ مشکلات جنسى، این امور را به صورت اصولى حل نماید.
اسلام نیامده است که از یک طرف زنا را حرام قرار دهد، و مرتکبان آن را به مجازات رجم یا حد تهدید نماید، و از طرف دیگر زنان را آزاد بگذارد، تا خود را برهنه سازند، زینت، جمال و اندامهاى فریبنده و فتنهانگیز خود را به نمایش بگذارند، و در خیابانها، کوچهها، شرکتها، مراکز تعلیمى و تحصیلى بدون قید و شرط با مردان آمیخته و مختلط شوند.
بلکه اسلام خواسته است که این مشکل جنسى را از ریشه حل نماید، و تمام راههاى که منجربه آن میگردد، مسدود نماید، زیرا جلو عوامل و اسباب گرفته نشود، به مجرد پیش آمدن فرصت و شرایط مناسب این مشکل از نوع عودت میکند، مانند میکروبهاى بیمارى زا که بیمار با خورن داروهاى مسکن معالجه نمیشود تا زمانیکه میکروبهاى بیمار تشخیص و خنثی نگردد.
تحریم اختلاط زنان با مردان، و دستور لزوم حجاب بر زنان در برابر بیگانگان، و همچنان حرمت چشمچرانى از عمدهترین راه حل این مشکل جنسى محسوب میباشد.
بنابر تأکیدات قرآن و حدیث بر اهمیت این برنامۀ اسلامی، و نقش آن در جلوگیری از مفاسد اخلاقی و نجات جامعه از افزایش بیماریهاى وحشتناک خواستم که این موضوع را در یک تحقیق ویژه علمی در روشنی آیات و روایات صحیح – صرف نظر از نظریات افراد و اشخاص- مورد بحث قرار دهم، تا حقیقت و جوانب موضوع برای پژوهشگران حق بین روشن گردیده و مشعل راه آنها بوده باشد.
حجاب به کسر «حاء» مصدر فعل «حجب الشیء» به معنى: آنچه که در میان دو چیز حایل شود. در قرآنکریم نیز این کلمه به معنى پرده، مانع، حایل و پنهانشدن بکار رفته است مانند:
﴿جَعَلۡنَا بَيۡنَكَ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا﴾ [الإسراء: ۴۵].
و همچنان در آیۀ ۳۲ سوره ص: ﴿حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ﴾ [ص: ۳۲] و آیههاى: اعراف:۴۶، مریم:۱۷، احزاب:۵۳، فصلت:۵ و شورى:۵۱ به همان معناى فوق آمده است.
حجاب شرعى: عبارت از پوشش مخصوصی است که زنها توسط آن بدن خود را از مردانیکه از نظر شرعى محرم محسوب نمیگردند، میپوشانند.
از آیات و احادیث متعددىکه در مورد حجاب وارد و ثابت شده، کیفیت حجاب شرعى، و چه مقدارى از بدن باید پوشانده شود؟ و حجاب در برابر چه کسانى لازم است؟ و استثناءات آن چیست؟ به خوبى دانسته میشود.
و همچنان با اندک دقت در الفاظ قرآن در پرتوی روایات صحیح تفسیرى، و بررسى دقیق و عمیق حدیثها و روایات اسلامى، و اقوال علماى تفسیر و حدیث و فقهاى اسلام درمییابیم که حجاب شرعى شامل تمام بدن زن با شمول صورت آن نیز میباشد که پوشاندن آن در برابر بیگانگان لازم و ضرورى است.
در مورد حجاب چهار آیات وارد شده که سه آیات آن ناظر به وجوب حجاب زنان در برابر بیگانگان است که هر یک آن به عنوان آیت حجاب یاد میگردد، و آیۀ چهارم اشاره به موردى دارد که از قانون حجاب مستثنى است.
۱- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٥٩﴾ [الأحزاب: ۵۹].
«اى بیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مسلمان بگو که: روسرىهاى خود را بر خود فرو افگنند این کار براى اینکه شناخته شوند، و مورد اذیت قرار نگیرند، بهتر است، الله همواره آمرزنده و مهربان است».
الله متعال در این آیه زنان مسلمان را بخاطر حمایت و عفت آنها به حجاب مکلف نموده فرمان داده که هنگام بیرونرفتن بدنهاى خود را با جلباب بپوشانند.
علامه مودودى در کتاب «حجاب» میگوید: «این آیه فقط در بارۀ پوشش چهره نازل شده، و «جلابیب» که جمع جلباب است عبارت از لباس فراخ یا چادر یا نقاب میباشد. و «یدنین» به معنى انداختن آن.
پس معنى تحت اللفظى آیه چنین میشود که روى و بدنشان را با چادرها بپوشانند، و به این ترتیب فقط براى رفع ضرورت بیرون آیند» [۱۷۶].
و همچنان از روایتهای صحیح که در تفسیر این آیه نقل و ثابت شده، دانسته میشود که این آیه در بارۀ پوشش چهرۀ زن نازل شده است، و زنان عصر مبارک پیامبر ج بعد از نزول این آیه چهرههاى خود را با چادر، نقاب و...میپوشاندند، و روى برهنه بیرون نمىرفتند.
۱- عن أم سلمة- زوج النبي ج - قالت: «لـما نزلت هذه الآيه: ﴿يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّ﴾ خرج نساء الأنصار كأن على رؤوسهن الغربان من السكنية، وعليهن كسية سود» [۱۷۷]. «از ام سلمه یک تن از همسران پیامبر ج روایت شده که گفت: هنگامیکه آیۀ حجاب نازل شد، زنان انصار بیرون آمدند، و چنان روى خود را با قسمت اضافى جامههایشان پوشانده بودند که گویا زاغ سیاه بر سرشان نشته است».
اگر حجاب شرعى شامل صورت نمىبود، ام سلمه زنان انصار را بدین گونه وصف نمیکرد.
۲- «عن على بن أبی طلحة عن ابن عباس قوله: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ...﴾ قال:أمرالله نساء الـمؤمنين إذاخرجن من بيوتهن في حاجة أن يغطين وجوههن من فوق رؤوسهن بالجلابيب، ويبدين عيناواحدة» [۱۷۸].«علی بن ابی طلحه در تفسیر آیۀ فوق از ابن عباس با سند حسن نقل کرده که او فرمود: الله به زنان مسلمان دستور داد که آنها براى رفع ضرورتى از خانههاىشان بیرون میروند، باید چهرههاى خود را با چادرهاى بزرگ خود بپوشانند، و تنها یک چشم خود را آشکار نمایند».
۳- «عن ابن سبرين قال: سألت عبيدة عن قوله: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ...﴾قال: فقال بثوبه، فغطى رأسه ووجهه،وأبرز ثو به عن أحدى عينه» [۱۷۹]. «ابن سیرین در مورد تفسیر این آیه و کیفیت حجاب از عبیده پرسید، عبیده برای وی حجاب را عملا چنین نشان داد که تمام سر و چهره را پوشاند، و تنها یک چشم خود را از چادر خود بیرون نمود».
این آثار- که همه از لحاظ سند صحیح یا حسن است- [۱۸۰] از یک سو بیانگر کیفیت حجاب اسلامى، و واقعیت حال زنان مسلمان در عصر نبوت بعد از نزول این آیه بوده، و از سوى دیگر معناى حقیقى و مصداق واقعى آیۀ حجاب را توضیح میدهد که پس از این تفسیر دیگر هیچ جاى شک و تردید نمىماند که حجاب شرعى شامل صورت و چهرۀ زن نیز است.
آیۀ جلباب از دیدگاه مفسران:
۱- امام ابن جریر رئیس مفسرین در تفسیر این آیه میگوید:
«یقول تعالى ذکره لنبیه محمد ج: یا أیها النبی قل لأزواجك وبناتك ونساء الـمؤمنین لایتشبهن بالإماء في لباسهن، اذاهن خرجن من بیوتهن لحاجتهن فکشفن شعورهن ووجوهن، ولکن لیدنین علیهن من جلابیبهن....» [۱۸۱].
جملۀ اخیر ابن جریر: «باید زنان آزاد مانند کنیران نباشند، و هنگام برآمدن از خانه موی و چهرههای خود را بپوشانند...».
این عبارت با کمال صراحت میرساند که حجاب شرعى شامل پوشاندن روى زن نیز است.
۲- ابوبکر جصاص مفسر و فقیه حنفى در احکام القرآن پوشاندن چهره را از این آیه استخراج نموده میفرماید: «في هذه الآية دلالة أن الـمرأة الشابة مأمورة بستر وجهها على الأجنبيين، وإظهار الستر والعفاف عندالخروج لئلايطمع أهل الريب فيهن» [۱۸۲]. «از این آیه استفاده میشود که زن جوان مکلف به پوشاندن چهرۀ خود در برابر بیگانگان است..».
۳- الکیا هراسى فقیه و مفسر شافعى کلمۀ جلباب را تشریح نموده و از آن بر وجوب پوشاندن چهرۀ زن استدلال کرده مىگوید:
«الجلباب هوالرداء، فأمرهن بتغطية وجوههن ورؤسهن، ولم يوجب ذلك على الإماء» [۱۸۳].«جلباب عبارت از چادر و روپوش زن است، خداوند زنان را به پوشاندن چهره و سرانشان دستور داد».
و همچنان علامه زمخشرى، امام بغوى، امام قرطبى امام نسفى و....این آیه را دلیل بر وجوب ستر چهرۀ زن قرار دادهاند [۱۸۴].
و در این مورد علامه مودودى میگوید:
«از تمام اقوال مذکور چنین فهمیده میشود که از عصر پر برکت اصحاب کرام تا قرن هشتم هجرى تمام علما مفهوم این آیه را به یک چیز حمل کردهاند، و آن مفهومی است که ما از روى کلمات، آن را برگزیدیم، و بعد از آن اگر به احادیث نبوى و اخبار مراجعه کنیم چنین نتیجه میگیریم که زنان بعد از نزول این آیه در زمان خود محمد ج از چادر یا نقاب یا پرده استفاده میکردند، و روى برهنه بیرون نمىآمدند» [۱۸۵].
۲- ﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾ [النور: ۳۱].
«بگو به زنان مؤمنه! چشمان خود را از نامحرمان فرو گیرند (و چشمچرانی نکنند) و عورتهای خویش را مصون دارند، و زینت خویش را نمایان نسازند».
الله متعال در این آیه ظاهرکردن زینت را براى بیگانگان (نامحرم) حرام قرار داده، و با آوردن ﴿إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾ یک استثناى براى آن قایل میشود.
منظور از زینت ظاهر در این آیه چیست؟
طبق روایت صحیح از عبدالله بن مسعود س، ابراهیم نخعى و حسن بصرى مراد از «زینت ظاهر» لباسى است که زن توسط آن زینت باطنىاش را میپوشاند، مانند چادر، نقاب و... که بدون ارادۀ شخصى ظاهر میشود [۱۸۶].
و این تفسیر هم با ظاهر لفظ و هم باحکمت حجاب سازگار است، زیرا صورت زن اصل زینت و مصدر جمال و فتنه است، و هیچگاه این استثنا آن را در برنمىگیرد.
و همچنان دقت در این جمله: ﴿إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾ نیز نشان میدهد که الله براى زن ظاهرساختن زینتی را اجازه داده است که بدون قصد و ارادهاش نمایان شود، و مصداق آن همان لباس ظاهرى است که زینت کسبى محسوب میشود، نه زینت طبیعى و خلقی زن، چرا که اگر هدف از این جمله آشکارنمودن برخى از اعضاى زن با قصد و اراده میبود، باید چنین تعبیرمیشد: ﴿إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾.
علاوه برگذشته، ریشۀ اصلى این کلمه "زینت" در قرآنکریم و زبان عربى به زینتهاى کسبىکه خارج از حقیقت یک چیز بوده باشد، از قبیل لباس، زیورات وغیره اطلاق مىگردد، نه چیزهاى طبیعى و خلقى، به آیههاى زیر دقت نمائید:
﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ [الأعراف: ۳۱].
«منظور از زینت در این آیه لباس است».
﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِينَةٗ لَّهَا﴾ [الکهف: ۷].
«در این آیه برخى از نباتات به عنوان زینت زمین تعبیر گردیده که جز از زمین نیست».
﴿إِنَّا زَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِزِينَةٍ ٱلۡكَوَاكِبِ٦﴾ [الصافات: ۶].
«ستارهها زینت آسمان است، ولى بخشی از آسمان شمرده نمیشود».
ایراد:
در این مورد به روایتی از مفسر قرآن عبدالله بن عباس برمیخوریم که او منظور از زینت ظاهر در این جمله ﴿إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾ صورت و هردو دست زن را گرفته، و این دو عضو را از حکم حجاب مستثنى نموده است [۱۸۷].
تبیین موضوع:
از عبدالله بن عباس بدر تفسیر این جمله دو گونه روایت نقل است:
الف- بطور اجمال و مطلق با چنین لفظى: «إلا الوجه والکفین». و یا شبیه این لفظ.
مفهوم این روایات اجمالى را باید مطابق روایات تفصیلى عبدالله بن عباس که قبلا در تفسیر آیۀ ۵۹ احزاب گذشت، و در فقرۀ بعدى نیز خواهد آمد، باید تفسیر نمود.
افزون بر آن تمام طرق روایاتیکه به عبدالله بن عباس منسوب شده، و در آن صورت و هردو کف را از حکم حجاب مستثنا نموده، از نظر سند ضعیف، و قابل استدلال نیست [۱۸۸].
نه تنها روایت عبدالله بن عباس در این موضوع، بلکه تمام روایات و احادیثیکه به صورت صریح صورت و هردو کف زن را از حکم حجاب مستثنا نموده، ضعیف است [۱۸۹].
[۱۷۶] حجاب مودودی ترجمهء شهرانی ص ۲۴۹ [۱۷۷.] تفسیر عبدالرزاق ج۲ ص۱۰۱. [۱۷۸] تفسیر ابن جریر ج۲۱: ص ۲۲۴ با ستد حسن. [۱۷۹] همان مأخذ با ستد صحیح. [۱۸۰] موسوعة التفسیر الصحیح از حکمت بشیر ج۴ ص ۱۴۳- ۱۴۴. [۱۸۱] تفسیر ابن جریر ج۲۲ ص۲۲۴. [۱۸۲] احکام القرآن ج ص ۲۴۹. [۱۸۳] احکام القرآن ج۴ ص۳۵۴. [۱۸۴] تفسیر کشاف ج۳ ص۲۷۴، تفسیر معالم التنزیل ج۵ ص ۲۲۷، تفسیر مفاتیح الغیب ج ۱۵: ۲۴۳- ۲۴۴، مدارک التنزیل ج۳ ص ۷۹. [۱۸۵] حجاب ص ۲۴۹. [۱۸۶] تفسیر طبری ج۱۸ ص ۱۱۹، موسوعة التفسیر الصحیح ج۳ ص ۴۶۳- ۴۶۴. [۱۸۷] تفسیر طبری ج۱۸ ص ۱۱۹. [۱۸۸] عودة الحجاب ج۱ ۲۶۴- ۲۶۶. [۱۸۹] همان مأخذ.
امام ابن جریر با سند حسن در تفسیر آیۀ فوق از ابن عباس با الفاظ ذیل نقل کرده است:
«الزينة الظاهرة:الوجه، وكحل العينين، وخضاب الكف، والخاتم، فهذه تظهر في بيتها لمن دخل من الناس عليها» [۱۹۰]. «زینت ظاهر عبارت از: چهره، سرمۀ چشم، خینۀ دستها، و انگشترى است که این چیزها را براى مردانیکه ورود آنها در خانه مجاز است، نمایان کرده میتواند».
از این تفصیل و تشریح عبدالله بن عباس دانسته میشود که او نمایش صورت و هردو کف زن را براى محارمش مجاز مىداند، نه به بیگانگان.
منظور از "لمن دخل من الناس علیها" محارم زن است، چون از نظر شرعى جز از محارم زن هیچ یکى حق ورود به زن بیگانه را ندارد، بدلیل حدیث صحیح: «إِيَّاكُمْ وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ» [۱۹۱]. «از ورود به زنان بیگانه خود دارى نمائید».
و همچنان روایت عبدالله بن عباس در تفسیر «جلباب» - که قبلا گذشت- نیز تأیید میکند که او هیچگاه این دو عضو را از حکم حجاب مستثنا نمى داند.
از تفصیل فوق به این نتیجه میرسیم که مصداق زینت ظاهر را در آیۀ مورد بحث صورت و دستهاى زن قرار داده، و آن دو را از حکم حجاب مستثنا ساختن نه با الفاظ این آیه سازگار است، و نه با حکمت حجاب و نه با ریشۀ لفظ «زینت» میسازد، و نه از لحاظ روایت به کدام سندى استوار است.
بلکه برعکس آیۀ فوق طبق تفسیر جمهور مفسرین دلیل صریح بر پوشاندن تمام اعضاى بدن زن با شمول چهره و دستهاى آن میباشد.
۳- ﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖ﴾ [الأحزاب: ۵۳].
«هنگامیکه از آنها چیزى از وسایل منزل را خواستید، پس از پس پرده از ایشان بخواهید».
گرچه این آیه در مورد خانۀ پیامبر ج وارد شده، ولى این حکم و سایر احکامیکه از این آیه استفاده میشود، به خانۀ نبوت و ازواج مطهرات اختصاص ندارد، زیرا در آداب اجتماعى همه مردم مساوىاند.
پس حکم خواستن چیزى از پشت پرده، و ترک اختلاط با زنان، شامل زنان پیامبرج و همه زنان مسلمان است به دلایل ذیل:
الف- زیرا خداوند علت حجاب را در این آیه چنین بیان نموده است:﴿ذَٰلِكُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِكُمۡ وَقُلُوبِهِنَّ﴾ [الأحزاب: ۵۳]. «این کار براى پاکى دلهاى شما و دلهاى آنها بهتر است».
علت مذکور در آیه- پاک نگهداشتن قلبها- عام است، و عموم علت دلیل شمولیت حکم میباشد.
ب- از سوى دیگر هرگاه اختلاط و نظر کردن به زنان پیامبر ج که حیثیت "امهات المؤمنین" را دارند، جواز نداشته باشد، اختلاط با دیگر زنان مسلمان بطریق اولى حرام است.
ج- دلیل دیگر عمومیت این حکم موارد استثنا از حکم حجاب است، و این استثنا همۀ زنان مسلمان را در بردارد: ﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيۡهِنَّ فِيٓ ءَابَآئِهِنَّ﴾ [الأحزاب: ۵۵]..
۴- ﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا يَرۡجُونَ نِكَاحٗا فَلَيۡسَ عَلَيۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعۡنَ ثِيَابَهُنَّ غَيۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِينَةٖۖ و آن يَسۡتَعۡفِفۡنَ خَيۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ٦٠﴾ [النور: ۶۰].
«زنان از کار افتاده که توقع ازدواج را ندارد، گناهی بر آنها نیست که لباسهاى خود را بنهند به شرط اینکه در برابر مردم خود آرائى نکنند، و اگر خود را ببوشانند براى آنها بهتر است، و الله شنوا و دانا است».
این چهارمین آیه ایست که در مورد حجاب وارد شده، ولى یک نوع استثنا و تخفیف را از حکم حجاب براى زنان سالخورده بازگو میکند.
مراد از «قواعد» در این آیه زنانیاند که به اثر پیرى از تولد، حیض و همسر باز مانده، و طمع همسر را ندارند، و مردها هم به آنها رغبت ندارند.
و اما کسیکه اثرى از جمال در او وجود داشته، و مورد شهوت قرار گیرد، در حکم این آیه داخل نمیشوند.
منظور از لباس در جملۀ: ﴿أَن يَضَعۡنَ ثِيَابَهُنَّ﴾ «جلباب» چادرهاى بزرگ است که تمام اعضاى بدن را میپوشاند، و زنان جوان در آیۀ ۵۹ سورۀ احزاب به پوشیدن آن مکلف گردیدهاند، ولى زنان پیر که به خود آرائى و خودنمائى میل ندارند، و غزایز جنسى آنان از بین رفته، میتوانند جلباب را بگذارند.
[۱۹۰] تفسیر طبری :ج ۱۸ص ۱۱۸، موسوعة التفسیر الصحیح ج۳ ص ۴۶۴. [۱۹۱] متفق علیه.
در رابطه با این موضوع حدیثهاى بىشمار نقل و به ثبوت رسیده است که مجموع آن ناظر به پوشاندن تمام اعضاى بدن زن با شمول چهره و دستهاى آن است، و این نصوص به گونۀ زیر به سه دسته تقسیم میگردد:
الف- احادیثیکه پوشاندن صورت و سایر اعضاى بدن زن را لازم مىگرداند.
ب- روایاتیکه حجاب را به زنان پیامبر ج و به تأسى از آنها به تمام زنان مسلمان فرض قرار داده است.
ج- دلایلیکه فرو بستن چشمها را از نامحرم تأکید نموده، و چشمچرانى را حرام میگرداند که حجاب لازم آنست.
در این مورد احادیث متعددى نقل و به ثبوت رسیده است که ذیلا به گوشۀ از این روایات اشاره میشود:
۱- امام ترمذى با سند صحیح از عبدالله بن مسعود س نقل کرده که ج فرمود: «المَرْأَةُ عَوْرَةٌ، فَإِذَا خَرَجَتْ اسْتَشْرَفَهَا الشَّيْطَانُ» [۱۹۲]. «تمام بدن زن عورت است، هنگامیکه از خانه بیرون شود، شیطان به وى چشم میدوزد».
این حدیث دلیل بر حرمت خروج زنان -بدون ضرورت- از خانه، و همچنان پوشاندن تمام اندام زن با شمول چهره و دستهاى آنها را واجب مىگرداند.
۲-امام احمد، ابو داود، نسائى و ترمذى باسند صحیح [۱۹۳] از عبدالله بن عمر روایت نمودهاند که پیامبرج ارشاد فرمود: «مَنْ جَرَّ ثَوْبَهُ خُيَلَاءَ لَمْ يَنْظُرِ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ القِيَامَةِ»، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فَكَيْفَ يَصْنَعْنَ النِّسَاءُ بِذُيُولِهِنَّ؟ قَالَ: «يُرْخِينَ شِبْرًا»، فَقَالَتْ: إِذًا تَنْكَشِفُ أَقْدَامُهُنَّ، قَالَ: فَيُرْخِينَهُ ذِرَاعًا، لَا يَزِدْنَ عَلَيْهِ» [۱۹۴]. «شخصیکه لباس خود را متکبرانه دراز بپوشد، الله روز قیامت به او نظرنمیکند. ام سلمه ل گفت: پس زنها لباسهاى خود را چه خواهند کرد؟ (زیرا معمولا لباس آنها از حد مقرر براى مردها دراز است).
پیامبر ج فرمود: زنها یک وجب دراز بپوشند. ام سلمه گفت: در آن صورت پاهاى آنها نمایان میشود؟ پیامبر ج فرمود: پس یک ذراع دراز بپوشند، و بر آن افزوده نشود».
از این حدیث نه تنها پوشاندن صورت زن و کفهاى دست آن، بلکه وجوب پوشاندن پاهاى زن استفاده میشود، و در حالیکه موضوع جمال، و احتمال فتنه در پاى زن نسبت به صورت و دستهاى آن کمتر مطرح است.
۱- امام ابو داود و ابن ماجه با سند صحیح [۱۹۵] از ام سلمه روایت نمودهاند که ج فرمود:«إِذَا كَانَ لِإِحْدَاكُنَّ مُكَاتَبٌ، وَكَانَ عِنْدَهُ مَا يُؤَدِّي، فَلْتَحْتَجِبْ مِنْهُ» [۱۹۶]. «در صورتیکه یکى از شما (زنان) بردهاى دارید که با پرداخت پول خواستار آزادى خود میباشد، و توانائى پرداخت آن را داشته باشد، باید خود را در برابر آن بپوشاند».
چون از دیدگاه اسلام براى زن مسلمان بخاطرضرورت مجاز است که در برابر بردۀ خدمتگار خود حجاب را بطور کامل رعایت نکند، ولى هرگاه برده قادر به پرداخت پول مکاتبه شد، دیگر او آزاد و بیگانه محسوب میگردد، بناءً بر زن لازم است که خود را از آن بپوشاند.
اگر کدام عضوى از بدن زن از حکم حجاب مستثنا میبود، پیامبر ج در همچو مقام آن را بیان میفرمود.
[۱۹۲] سنن ترمذی ج۳ ص ۴۶۸ البانی در صحیح سنن ترمذی سند آن را صحیح گفته است. [۱۹۳] صحیح سنن ترمذی. [۱۹۴] مسند احمدج۲ ص ۸ و ۷۳، سنن ابو داود ج۲ ص ۴۵۴، سنن الکبرى للنسائی ج۸ ص ۴۴۴، سنن ترمذی ج۴ ص۲۲۳. [۱۹۵] امام ترمذی این حدیث را حسن صحیح گفته است. [۱۹۶] سنن ابو داود ج۴ ص ۲۱، سنن ابن ماجه ج۲ ص ۸۴۲.
زنان پیامبر گرامى ج مادر آن مؤمنان، و بهترین الگو و سرمشق براى زنان امت اسلامىاند، و اینک ذیلا چند مثالى از حجاب زنان پیامبر ج را باهم میخوانیم:
۱-در داستان افک که امام بخارى و مسلم از عایشه لروایت نمودهاند، چنین آمده است: «...وكَانَ يَرَانِي قَبْلَ الْحِجَابِ، فَاسْتَيْقَظْتُ بِاسْتِرْجَاعِهِ حِينَ عَرَفَنِي، فَخَمَّرْتُ وَجْهِي بِجِلْبَابِي...» [۱۹۷]. «صفوان بن معطل قبل از نزول آیۀ حجاب مرا میدید، و هنگامیکه مرا شناخت، استرجاع خواند، و من به استرجاع گفتن او بیدار شدم، پس روى خود را از آن پوشاندم».
جملات: «وكان يراني قبل الحجاب» و «فخمّرت وجهي عنه» در مورد اینکه حجاب عبارت از پوشاندن صورت زن است، صراحت دارد.
۲- امام احمد، ابو داود و ترمذى با سند صحیح از ام سلمه چنین نقل کردهاند: «كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صوَعِنْدَهُ مَيْمُونَةُ فَأَقْبَلَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ وَذَلِكَ بَعْدَ أَنْ أُمِرْنَا بِالْحِجَابِ فَقَالَ النَّبِىُّ ج «احْتَجِبَا مِنْهُ». فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلَيْسَ أَعْمَى لاَ يُبْصِرُنَا وَلاَ يَعْرِفُنَا فَقَالَ النَّبِىُّ ص «أَفَعَمْيَاوَانِ أَنْتُمَا أَلَسْتُمَا تُبْصِرَانِهِ». «من و حفصه در محضر پیامبرج نشسته بودیم که ابن ام مکتوم اجازۀ ورود خواست، پیامبر ج گفت: «از وى خود را نهان دارید، و حجاب بپوشید». حفصه و ام سلمه گفتند: «ابن ام مکتوم کور است، نه میبیند، و نه ما را میشناسد». پیامبر ج فرمود: مگر شما نیز کورید، و او را نمیبینید؟».
این حدیث دلیل صریح بر وجوب پوشاندن صورت زن، و همچنان بر حرمت نگاه به بیگانگان است [۱۹۸].
۳- امام احمد، ابو داود از عایشه ل چنین نقل کردهاند:
«كَانَ الرُّكْبَانُ يَمُرُّونَ بِنَا وَنَحْنُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج مُحْرِمَاتٌ، فَإِذَا حَاذَوْا بِنَا سَدَلَتْ إِحْدَانَا جِلْبَابَهَا مِنْ رَأْسِهَا عَلَى وَجْهِهَا فَإِذَا جَاوَزُونَا كَشَفْنَاهُ» [۱۹۹]. «ما با پیامبر ج در حالت احرام بودیم که کاروان از نزد ما میگذشتند، هرگاه کاروان به مانزدیک مى شدند، یکى از ما چادرهاى بزرگ خود را از سرخود به چهرۀ خود پایین میانداخت، و هنگامیکه از ما میگذشتند، نقاب (چادر) را از چهرۀ خود بر میگرفتیم».
طبق این حدیث براى زن مجاز نیست حتى در حالت احرام براى بیگانگان نمایش صورت کند.
[۱۹۷] صحیح البخاری ج۳ ص ۱۷۳، صحیح مسلم ج۴ ص۲۱۲۲. السنن الکبرى للنسائی. (۸/۱۶۸). [۱۹۸] مسند احمد ج ۶ ص ۲۹۶، سنن ابو داود ج ۲ص ۴۶۲، سنن ترمذی ج ۵ ص۱۰۲. [۱۹۹] مسند احمد ج ۴۰ص۲۱: ، سنن ابو داود ج ۲ص ۱۶۷.
الله تعالی در مورد فروبستن چشمها هر یک از مردان و زنان مؤمن را جداگانه مورد خطاب قرار داده میفرماید:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡ﴾ [النور: ۳۰].
«ای پیامبر! برای مردان مؤمن بگو: چشمان خود را فرو گیرند، و عورتهای خویش را مصون دارند، این برایشان پاکیزهتر است».
﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ...﴾ [النور: ۳۱].
«برای زنان مؤمنه بگو: چشمان خود را فرو گیرند، و عورتهای خویش را مصون دارند، و زینت خویش را نمایان نسازند».
آیۀ فوق شهوت رانى را با تمام مقدماتش ممنوع قرار داده و نخستین و مهمترین سبب فتنه، یعنى: نگاه به نامحرم، و آخرین نتیجۀ آن را که زنا باشد صراحتا ذکر نموده حرام قرار داده است و مقدمات دیگر مانند: گوشنمودن به سخنان یکدیگر، لمسکردن وغیره ضمنا حرام میباشد که حرمت آن از احادیث با صراحت دانسته میشود.
الله متعال با نزول این آیه به بندگان مؤمن دستور داد تا نگاههاىشان را از محرمات باز دارند، و جز به مباحات نگاه نکنند، اگر احیانا نگاه شخصى بدون قصد و اراده به جاى حرام افتاد، فورا آن را بر گرداند. و روایات صحیح این موضوع را چنین بیان داشته است:
۱- امام مسلم از جریر بن عبدالله روایت نموده است که او میگوید:
«سَأَلْتُ رَسُولَ اللهِ ج عَنْ نَظَرِ الْفُجَاءَةِ فَأَمَرَنِي أَنْ أَصْرِفَ بَصَرِي» [۲۰۰]. «در بارۀ نظر ناگهانى از پیامبر ج پرسیدم، به من دستور داد که نظرهاى خود را برگردانم».
از حدیث فوق حرمت مطلق نظر به زنان نامحرم و یا عکس آن، و همچنان حرمت چشمچرانى - چه با شهوت و یا بدون شهوت- استفاده میشود.
۲- امام مسلم از ابو هریره روایت نموده که او از پیامبر ج چنین نقل مىکند:
«كُتِبَ عَلَى ابْنِ آدَمَ نَصِيبُهُ مِنَ الزِّنَا، مُدْرِكٌ ذَلِكَ لَا مَحَالَةَ، فَالْعَيْنَانِ زِنَاهُمَا النَّظَرُ، وَالْأُذُنَانِ زِنَاهُمَا الِاسْتِمَاعُ، وَاللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلَامُ، وَالْيَدُ زِنَاهَا الْبَطْشُ، وَالرِّجْلُ زِنَاهَا الْخُطَا، وَالْقَلْبُ يَهْوَى وَيَتَمَنَّى، وَيُصَدِّقُ ذَلِكَ الْفَرْجُ وَيُكَذِّبُهُ» [۲۰۱]. «در حق هر انسان بهرۀ از زنا مقرر شده است، و این بهره را به صورتی دریافت خواهد کرد:
زناى چشم نگاه به نامحرم است، و زناى گوش شنیدن سخنهاى تحریک آمیز است، و زناى زبان گفتار سخنهاى شهوتآمیز است، و زناى دست، دستدادن به نامحرم است، و زناى پا حرکت بسوى کار حرام است. نفس خواهش و تقاضا میکند، و شرمگاه آن را یا تأیید و یا رد مینماید».
۳- در سنن ترمذى ابو داود و دارمى روایت از على بن ابى طالب با سند حسن [۲۰۲] آمده است که پیامبر ج به او گفت: «يَا عَلِيُّ لَا تُتْبِعِ النَّظْرَةَ النَّظْرَةَ، فَإِنَّ لَكَ الْأُولَى وَلَيْسَتْ لَكَ الْآخِرَةُ» [۲۰۳].«نظر پیهم مکن، و تنها نظر نخست از تو معاف است، و نگاه دوم برایت مجاز نیست...».
۴- در روایت مسند احمد و ترمذى که با سند حسن و صحیح [۲۰۴] ثابت شده میخوانیم که پیامبر ج در مورد نظر بطور مطلق چنین ارشاد فرموده است: «كُلُّ عَيْنٍ زَانِيَةٌ» [۲۰۵]. یعنى هر نوع نگاه به بیگانه و نامحرم زنا محسوب میشود.
طبق حدیث على س نخستین نگاه (نگاه تصادفى و بدون قصد) مجاز است، و آن هم به علت غیر اختیارى بودنش معاف است، و اگر قصدا باشد نخستین نگاه هم معاف نیست. و تکرار نظرحرام و دلیل به شهوانى بودن آن میباشد.
همانگونه که حدیث دوم و چهارم نگاه به زنان نامحرم را مطلقا- چه با شهوت و یا غیر آن- حرام، و زناى چشم تعبیرنمود.
فواید فرو بستن چشم:
پروردگار متعال به حکمت این حکم اشاره نموده میفرماید: ﴿ذَٰلِكُمۡ أَزۡكَىٰ لَكُمۡ وَأَطۡهَرُ﴾. «این کار برایشان پاکیزهتر است». یعنى: حفاظت نظر موجب پاکى و صفاى قلب مىگردد، چنانکه گفته شده: «من حفظ بصره أورثه الله نورا في بصيرته، و في قلبه». «هرگاه نگاهش را حفاظت نماید، الله در بصیرت و قلبش، نورى عطا میفرماید».
ابن قیم / مىفرماید: فرو بستن چشم از نگاه به نامحرم فواید بىشمارى دارد از جمله:
۱- امتثال در ستور الله که انتهاى سعادت است.
۲- مانع از رسیدن اثر تیرهاى مسموم ابلیس مىباشد.
۳- قلب را تقویت نموده خوشحال مىسازد.
۴- قلب انسان را با الله مأنوس میگرداند.
۵- در قلب نور الهى پدید مىآید.
۶- فراست صادقه براى انسان حاصل مىگردد.
۷- راه نفوذ شیطان را مسدود مىسازد.
۸- میان قلب و چشم منفذى است که انفعال یکى بر دیگرى اثر مىگذارد. نگاه بد، یکى از امراض مهلک و بسیار خطرناک است و فرو بستن نگاه، بهترین نسخۀ شفا براى تمام امراض روحانى مىباشد، و با عمل نمودن بر آن باب فتنه و فساد مسدود مىگردد که بستن راههاى فتنه و فساد در اسلام داراى اهمیت زیادى مىباشد.
[۲۰۰] صحیح مسلم ج۳ ص ۱۶۹۹. [۲۰۱] صحیح مسلم ج۴ ص ۲۰۴۷. [۲۰۲] صحیح سنن ترمذی. [۲۰۳] سنن ترمذی ج۵ ص ۱۰۱، سنن ابو داود ج۲ ص ۲۴۶، سنن دارمی ج۳ ص ۱۷۷۹. [۲۰۴] صحیح سنن ترمذی. [۲۰۵] سنن ترمذی ج ۵ ص ۱۰۶، مسند احمد ج ۳۲ ص ۲۷۳.
با توجه به دلایل و نصوصیکه در مورد حجاب و لباس زن وارد شده، رعایت شروط آتى در حجاب شرعى لازم است:
۱- حجاب زن باید تمام بدن آن را بپوشاند، و این موضوع در حد حجاب شرعى توضیح گردید.
۲- لباس زنان به گونهاى چسپ بدن نباشد که برجستگهاى بدن را نشان دهد، زیرا هدف از حجاب ستر و پوشاندن بدن و زینت زن است طوریکه نه عورت را مجسم سازد، و نه مفاتن جسم از آن ظاهر گردد. این مسأله در حدیث صحیح مسلم چنین آمده است:
«صِنْفَانِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لَمْ أَرَهُمَا، قَوْمٌ مَعَهُمْ سِيَاطٌ كَأَذْنَابِ الْبَقَرِ يَضْرِبُونَ بِهَا النَّاسَ، وَنِسَاءٌ كَاسِيَاتٌ عَارِيَاتٌ مُمِيلَاتٌ مَائِلَاتٌ، رُءُوسُهُنَّ كَأَسْنِمَةِ الْبُخْتِ الْمَائِلَةِ، لَا يَدْخُلْنَ الْجَنَّةَ، وَلَا يَجِدْنَ رِيحَهَا، وَإِنَّ رِيحَهَا لَيُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ كَذَا وَكَذَا» [۲۰۶]. «دو دسته از اهل دوزخاند که من ایشان را ندیده ام: دستۀ اول مردانیاند که با خود شلاقهاى را حمل میکنند که شباهت به دم گاو دارد، و توسط آن مردمان را میزنند.
دستۀ دوم: زنانىاند که در ظاهر لباس در تن دارند، ولى در حقیقت برهنهاند، زنان منحرف و منحرفکننده که سرهاىشان مانند کوهان شتر است، این دسته از زنان نه وارد بهشت میشوند، و نه بوى خوش جنت به مشام آنها میرسد».
منظور از «کاسیات عاریات» در این حدیث اینست که: زنان لباسى را میپوشند که بدن آنها را ستر نمیکند، مانند زنیکه لباس بر تن میکند ولی بدن وى از زیر آن ظاهر میشود، و یا لباس تنگ را بر تن میکند که حجم و برجستگى بدن را نشان میدهد، و یا لباسیکه تمام اعضاى بدن آن را نپوشاند. و این موضوع در حدیث اسامه بن زید با وضاحت بیشتر چنین آمده است:
«كَسَانِي رَسُولُ اللهِ ج قُبْطِيَّةً كَثِيفَةً كَانَتْ مِمَّا أَهْدَاهَا دِحْيَةُ الْكَلْبِيُّ، فَكَسَوْتُهَا امْرَأَتِي، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ ج: «مَا لَكَ لَمْ تَلْبَسِ الْقُبْطِيَّةَ؟» قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ، كَسَوْتُهَا امْرَأَتِي. فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ ج: مُرْهَا فَلْتَجْعَلْ تَحْتَهَا غِلَالَةً، إِنِّي أَخَافُ أَنْ تَصِفَ حَجْمَ عِظَامِهَا» [۲۰۷]. «پیامبر ج لباس چسپى را که دحیۀ کلبى برایش اهدا نموده بود، برایم داد. و من او را به زن خود پوشاندم.
پیامبر ج از من پرسید و فرمود: چرا آن لباس را نپوشیدهاى؟ گفتم: آن را به زن خود پوشاندم. پس پیامبر ج فرمود: به زنت دستور بده که زیر آن لباس، زیرلباسى بپوشد، تا برجستگىهای بدن آن را نمایان نسازد».
۳- لباس (حجاب) در ذات خود زینت نباشد، و بارنگهاى جذاب که از دور جلب نظر مینماید، آراسته نباشد: ﴿وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا﴾ [النور: ۳۱].
بنابر این آشکارکردن لباسهاى زینتى مخصوصی را که در زیر لباس عادى یا چادرى میپوشند، مجاز نیست، چرا که قرآن از ظاهر ساختن زینتها چه سرشتى و خلقى بوده باشد، و چه غیر آن، نهى کرده است.
۴- لباس زن مسلمان شبیه لباس مردان نباشد، و از پوشیدن هر نوع لباس که ویژۀ مردان است اجتناب نماید. شباهت زن بامرد در لباس اینست که او لباسی را بپوشد که از لحاظ نوعیت و صفت بر اساس عرف و عادت جامعه، مخصوص مرد باشد. پیامبر ج چنین شباهت را تقبیح نموده فرموده است: «لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَخَنِّثِينَ مِنَ الرِّجَالِ، وَالمُتَرَجِّلاَتِ مِنَ النِّسَاءِ...» [۲۰۸]. «لعنت و نفرین الله باد به مردانیکه خود را شبیه زنان، و زنانیکه خود را شبیه مردان میسازند».
۵- لباس معطر که باعث تحریک مردان میگردد، نباشد، زیرا برآمدن زن با لباس عطر آگین حرام، و پیامبر ج این عمل را نوعى از زنا تعبیر نموده است: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ اسْتَعْطَرَتْ، فَمَرَّتْ عَلَى قَوْمٍ لِيَجِدُوا رِيحَهَا فَهِيَ زَانِيَةٌ» [۲۰۹]. «زنى عطرزده از نزد مردان میگذرد، تا بوى خوش آن در مشام آنها برسد، آن زن زنا کارمحسوب میگردد».
و د رحدیث دیگر که امام مسلم روایت نموده، چنین میخوانیم: «إِذَا شَهِدَتْ إِحْدَاكُنَّ الْمَسْجِدَ فَلَا تَمَسَّ طِيبًا» [۲۱۰]. «اگر یکى از شما زنان در مسجد حاضر گردد، نباید از بوى خوش (عطر و...) استفاده نماید».
۶- لباس زن مسلمان شبیه لباس زنان کافر نباشد، زیرا از شباهت کافران مطلقا نهى آمده است:«مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» [۲۱۱]. «کسیکه با گروه شباهت پیدا کرد، از جملۀ آنها محسوب میشود».
فرق ستر و حجاب:
۱- ستر عورت مخصوص زنان نیست و مردان را نیز شامل است، لیکن حجاب ویژۀ زنان است و متعلق به مردان نیست.
تمام بدن زن عورت است و در هرحال باید پوشیده شود، به استثناى وجه و کفین و قدمین (چهره، هردو دست و هردو پا) و حد عورت مرد از زیر ناف تا زیر زانو میباشد که پوشیدن آن نیز فرض است.
پس در ستر عورت مرد و زن حکمشان یکى است، تنها فرقى که وجود دارد در حد ستر میباشد، اما حجاب ویژۀ زنان است و براى مردان نیست، زیرا در نوعیت این دو مسئله همان تفاوت وجود دارد که در میان مرد و زن موجود است.
۲- ستر فى نفسه لازم است و بر دیدن یا ندیدن شخصى موقوف نیست، زیرا پوشاندن اعضاى مخصوص تقاضاى فطرت و اخلاق انسانیت میباشد، بر مرد و زن لازم است که عورت خویش را از محارمشان مانند: پدر، مادر، برادر، خواهر، پسر، دختر و... بپوشاند.
اگر هیچ محرم و یا نامحرمى آنجا موجود نباشد، و مرد یا زن تنها باشد، بازهم ظاهر نمودن عورت بدون ضرورت مکروه است.
برخلاف حجاب که فى نفسه لازم نیست، بلکه در برابر بینندۀ نامحرم مطرح است، و در آن وقت زن چهره، هردو دست و هردو پای خود را میپوشاند، در حالیکه ظاهر نمودن آن در پیش محارم یا به تنهائى و یا در حالت نماز هیچ گونه قباحت شرعى ندارد، و نه مفسد نماز بوده و نه از فساد اخلاقى، فحشا و بىعفتى بشمار میرود.
***[۲۰۶] صحیح مسلم ج۳ ص۱۶۸۰. [۲۰۷] مسند احمد ج۳۶ ص ۱۲۰ با سند حسن. [۲۰۸] صحیح البخاری ج۷ ص ۱۵۹. [۲۰۹] سنن ترمذی ج۵ ص ۱۰۶، مسند احمد ج ۳۲ ص ۴۸۳، سنن الکبرى للنسایی ج۸ ص ۳۴۹ با سند صحیح. [۲۱۰] صحیح مسلم ج۱ ص ۳۲۸. [۲۱۱] سنن ابو داود ج۴ ص ۴۴ با سند صحیح.
غیبت عبارت از گفتن چیزی در برابر برادر دینی که باعث آزردگی خاطر او گردیده،و بر اثر او آن شخص تحقیر و یا مجرم شناخته شود- اعم از اینکه با صراحت باشد یا بطریق رمز و کنایه و اعم از اینکه تنقیص او در ارتباط به امور دینی باشد یا دنیایی، مربوط به اخلاق باشد یا به قیافۀ شخص-.
اگر عیب کسی یا گروهی به منظور خیر خواهی، و یا دفع ضرر بندگان خدا بیان شود، و یا دفع فسادی، در حکم غیبت نمیباشد، و همچنان گواهی علیه ظالم به نزد حاکم، و یا شکایت از چال و فریب و حیلهبازی تاجران و یا صنعتگران فریبکار برای آگاهی مردم تا به دام او نیفتند، و جرح و تعدیل علمای حدیث از راویان نیز از همین قبیل بوده و در حکم غیبت داخل نیست.
پیامبر ج حقیقت غیبت را با کلمات مختصر و پر محتوا چنین بیان فرموده است:
«أَتَدْرُونَ مَا الْغِيبَةُ؟ قَالُوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «ذِكْرُكَ أَخَاكَ بِمَا يَكْرَهُ» قِيلَ أَفَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ فِي أَخِي مَا أَقُولُ؟ قَالَ: إِنْ كَانَ فِيهِ مَا تَقُولُ، فَقَدِ اغْتَبْتَهُ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ» [۲۱۲]. «از ابو هریره س روایت است که: رسول الله ج فرمود: آیا میدانید که غیبت، چیست؟ گفتند: الله تعالی و رسولش داناتر است. فرمود: برادرت را به آنچه که از آن خوشش نمیآید، یادآور شوی. گفت: چطور است هرگاه در برادرم آنچه میگویم، باشد؟ فرمود: اگر آنچه میگوئی در وی باشد، غیبتش کردهای، و اگر نباشد، بوی بهتان بستهای».
از این حدیث فرق و تفاوت غیبت و تهمت به خوبی روشن میشود، و این هم واضح گردید که جرم تهمت از غیبت بیشتر است.
از اینکه غیبت باعث تحقیر و بیآبرویی شخص بوده، و از نظر روحی موجب اذیت میگردد، و در دلها تخم کینه و فساد را میکاشد که بسا اوقات نتایج خطرناکی را درپی دارد، لذا غیبت، سختترین گناه قرار داده شده است، و به منظور جایگزین ساختن زشتی آن، قرآنکریم غیبت را به خوردن گوشت برادر خود تشبیه داده، و در حدیثهای بیشماری زشتیهای غیبت به شیوههای مختلف بیان گردیده است:
﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ﴾ [الحجرات: ۱۲].
«و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از آن کراهت دارید. [پس] از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است».
• «عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: قُلْتُ لِلنَّبِيِّ ج: حَسْبُكَ مِنْ صَفِيَّةَ كَذَا وَكَذَا، قَالَ غَيْرُ مُسَدَّدٍ: تَعْنِي قَصِيرَةً، فَقَالَ: «لَقَدْ قُلْتِ كَلِمَةً لَوْ مُزِجَتْ بِمَاءِ الْبَحْرِ لَمَزَجَتْهُ» قَالَتْ: وَحَكَيْتُ لَهُ إِنْسَانًا، فَقَالَ: «مَا أُحِبُّ أَنِّي حَكَيْتُ إِنْسَانًا وَأَنَّ لِي كَذَا وَكَذَا» [۲۱۳]. «از عائشه لروایت است که گفت: برای پیامبر ج گفتم: که از صفیه اینقدر و اینقدر کافیست. بعضی از راویان گفته اند: یعنی کوتاه است. پیامبر ج فرمود: همانا کلمۀ گفتیکه اگر به آب دریا خلطش کنی با آن مخلوط شود! (یعنی آب دریا را از نفسش بدبوی و متعفن و بدمزه میسازد.
عائشه ل گفت: و برای او از شخصی تمثیل نمودم. فرمود: «دوست ندارم که حرکت و فعل انسانی را تمثیل کنم و برایم اینقدر و اینقدر باشد».
• «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: "لَمَّا عُرِجَ بِي مَرَرْتُ بِقَوْمٍ لَهُمْ أَظْفَارٌ مِنْ نُحَاسٍ يَخْمُشُونَ وُجُوهَهُمْ وَصُدُورَهُمْ، فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ يَا جِبْرِيلُ، قَالَ: هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ لُحُومَ النَّاسِ، وَيَقَعُونَ فِي أَعْرَاضِهِمْ» [۲۱۴]. «از انس س روایت است که: رسول الله ج فرمود: چون به معراج برده شدم، از کنار گروهی گذشتم که ناخنهایی مسین داشتند و بدان رویها و سینههایشان را میخراشیدند.. گفتم: ای جبرئیل اینها کیانند؟ فرمود: اینان کسانیاند که گوشتهای مردم را میخورند و آبرویشان را میریزند».
معنای اصلی «نحاس» مس است، و آتش داغ را نیز نحاس میگویند. در این حدیث که ذکری از ناخنهای مسین شده است، منظور از آن اینست که: با ناخنهای مسین که با آتش جهنم داغ شده، و به آن چهرهها و سینههای خود را میخراشند.
عزت و ناموس یک شخص مسلمان از اهمیت ویژهای برخوردار بوده، و دین اسلام نسبت بدان تأکید مینماید، و یکی از اصول پنجگانهایکه اسلام و سایر ادیان آسمانی بر آن تأکید دارد، و بدان هدف آمده است، حمایت از عزت، ناموس و آبروی شخص است، پس نباید یک مسلمان با غیبت و یا تهمت به آبروی برادر مسلمان خود بازی بکند، پیامبر ج اهمیت عزت و ناموس مسلمان را چنین بیان داشته است:
• «عنْ أبي بكْرةَ س أنَّ رسُول اللَّه ج قال في خُطْبتِهِ يوْم النَّحر بِمنىً في حجَّةِ الودَاع: إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَأَمْوَالَكُمْ وَأَعْرَاضَكُمْ حَرَامٌ عَلَيْكُمْ، كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا، فِي بَلَدِكُمْ ، ألا هَلْ بلَّغْتُ؟» [۲۱۵]. «از ابو بکره س روایت است که: رسول الله ج در خطبۀ روز عید خویش در منی در حجة الوداع فرمود: همانا خونهای شما و مالهای شما و آبرویتان بر شما حرام است، مانند حرمت این روز شما در این ماه و در این شهر شما. آیا آنچه را که به تبلیغ آن مأمور شده بودم، رساندم؟».
• «عن أبي هُريْرة س أنَّ رسُول اللَّه ج قَال:...كُلُّ المُسلِمِ عَلى المُسْلِمِ حرَام: دَمُهُ وعِرْضُهُ وَمَالُهُ» [۲۱۶]. «از ابو هریرهس روایت است که: رسول الله ج فرمود: همۀ چیز مسلمان بر مسلمان حرام است، خونش، آبرویش و مالش».
پیامبر ج برای جلوگیری از غیبت و سخنهای باطل و بیهوده مسلمانان را به حفظ لسان ترغیب داده، و در برابر آن پاداش عظیمی را وعده داده، و بیاحتیاطی و بیاعتنایی را در گفتار باعث هلاکت قرار داده و از آن به شدت برحذر داشته میفرماید:
«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ وَقَاهُ اللَّهُ شَرَّ مَا بَيْنَ لَحْيَيْهِ، وَشَرَّ مَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ دَخَلَ الجَنَّةَ» [۲۱۷]. «از ابو هریره س روایت است که: رسول الله ج فرمود: آنکه را خداوند از شر میان ریش (زبان) و دو پایش (شرمگاه) حفظ نمود، به بهشت داخل میشود».
«عَنْ بِلاَلِ بْنِ الْحَارِثِ الْمُزَنِيِّ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلْمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللهِ. مَا كَانَ يَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ. يَكْتُبُ اللهُ لَهُ بِهَا رِضْوَانَهُ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ.
وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللهِ. مَا كَانَ يَظُنُّ أَنْ يَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ. يَكْتُبُ اللهُ لَهُ بِهَا سَخَطَهُ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ» [۲۱۸]. «از ابو عبد الرحمن بلال بن حارث مزنی س روایت است که: رسول الله ج فرمود: همانا مرد کلمهای از رضای خداوند را بر زبان میآورد، در حالیکه گمان نمیکند که به آنچه رسیده، برسد، خداوند به سبب آن برایش رضای خود را تا روزیکه با وی روبرو شود، مینویسد. و همانا مرد کلمۀ از قهر خدا را بر زبان میراند، در حالیکه گمان نمیکند که بدانچه رسیده، برسد و به سبب آن خداوند بر وی قهر و غضبش را تا روزیکه وی را ملاقی شود، مینویسد».
• «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ يَضْمَنْ لِي مَا بَيْنَ لَحْيَيْهِ وَمَا بَيْنَ رِجْلَيْهِ أَضْمَنْ لَهُ الجَنَّةَ» [۲۱۹]. «از سهل بن سعد س روایت است که: رسول الله ج فرمود: آنکه میان ریش و میان دو پایش (فرج) را برایم ضمانت کند، من بهشت».
***[۲۱۲] روایت مسلم. [۲۱۳] روایت ابو داود، و ترمذى با سند صحیح. [۲۱۴] روایت ابو داود با سند صحیح. [۲۱۵] متفق علیه. [۲۱۶] روایت مسلم [۲۱۷] رَوَایت تِّرمِذی با سند حسن. (۴/۶۰۶). [۲۱۸] روایت مالک (۵/۱۴۳۴). و ترمذی، و امام ترمذى سند آن را حسن صحیح گفته است. [۲۱۹] متفق علیه.
زمانیکه خداوند متعال برای انسان توفیق داخلشدن در اسلام و پذیرفتن دین اسلام را نصیب کند پس شکی نیست که این انسان در راه رسیدن به سعادت و فلاح و کسب رضامندی پروردگارش، گام بس بزرگی را برداشته و یک مرحلۀ سخت و دشواری را سپری نموده است، طوریکه خداوند متعال در مورد کسانیکه به دین اسلام راهیاب نگردیده و دنبال دین و آیین دیگری رفتند، فرموده است: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٨٥﴾ [آل عمران: ۸۵]. «و هرکه جز اسلام دینى [دیگر] جوید هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است».
اما بعد از داخلشدن در اسلام یک مرحلۀ دشوار دیگری نیز وجود دارد که بخاطر کاملشدن ایمان و رسیدن به سعادت و کامیابی نهایی باید آن مرحله را نیز سپری نمود، و آن مرحلۀ سخت و دشوار همان مرحلۀ شک و تردد است که خداوند متعال در هنگام معرفی مؤمنان صادق و راستین از آن مرحله نام برده، فرموده است: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ١٥﴾ [الحجرات: ۱۵]. «در حقیقت مؤمنان کسانىاند که به خدا و پیامبر او گرویده و [دیگر] شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردهاند اینانند که راستکر دارند».
پس هر انسانیکه در مورد کامل بودن و حقانیت دین اسلام و اساسات عمدۀ آن شک و تردد داشته باشد، بر اساس آیت فوق منافق به شمار رفته و نمیتوان آن را مسلمان کامل نامید.
با توجه به اینکه نفاق و منافقت یکی از نواقض عمدۀ ایمان و توحید به شمار میرود اما بازهم مسلمانان در مورد خطر منافقین بر جامعۀ اسلامی و انجام وخیم نفاق کمتر توجه مینمایند، در حالیکه خداوند متعال تنها در آغاز سورۀ بقره سیزده آیت را که از ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ...﴾ شروع میشود، در مورد پدیدۀ نفاق و معرفی منافقین نازل فرموده است، لذا با توجه به اهمیت موضوع مناسب دیده شد تا نکات چندی را در مورد تعریف نفاق و معرفی چهرههای منافقین با استناد به آیات قرآنی و احادیث نبوی ارائه گردد، تا باشد که مسلمانان از نفاق و خصلتهای بد منافقین پرهیز و خود داری نمایند.
در مورد تعریف لغوی نفاق دو احتمال و نظر وجود دارد:
۱- نفاق مصدر «نافق» است «نافق، ینافق، نفاقا ومنافقة» از کلمۀ «نافقاء» گرفته شده است که یکی از سوراخهای لانۀ یربوع [۲۲۰] است، که اگر در یکی از سوراخها دنبالش کنند، از سوراخ دیگر فرار میکند.
۲- احتمال دوم این است که نفاق از نفق گرفته شده، و نفق عبارت از غار کوچکی است که حیوانات در آن پنهان میشوند [۲۲۱].
[۲۲۰] یربوع حیوانی است شبیه موش. [۲۲۱] النهایة از ابن اثیر (۵/۹۸).
نفاق در اصطلاح شرع این است که فردی در ظاهر مسلمان شود اما در باطن غیر از اسلام به دین دیگری باور داشته باشد.
و مناسبت در مابین معنای لغوی نفاق نظر به احتمال اول و معنای شرعی نفاق این است که منافق از طرفی وارد دین اسلام میشود و از طرف دیگر خارج میشود طوریکه خداوند متعال این معنی را در قرآن کریم ذکر نموده، فرموده است: +إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾ [التوبة: ۶۶]. «به راستی منافقین همان فاسقانند». یعنی خارج شدگان از دین اسلام.
نفاق بر دو نوع است:
نوع اول: نفاق اعتقادی، و یا نفاق اکبر.
نوع دوم: نفاق عملی، و یا نفاق اصغر.
نفاق اعتقادی آن است که مرتکب آن اسلام را بظاهر قبول کرده اما در باطن برخلاف آن را که کفر و شرک، یهودیت، نصرانیت و یا دین و آیین دیگری را در خود پنهان نموده است.
نفاق اعتقادی انسان را در دنیا بطور کلی از دایرۀ اسلام بیرون میکند و کسیکه به این نوع نفاق مبتلا باشد و قبل از مرگ توبه نکند، در آخرت در پایینترین درجات جهنم قرار دارد، چنانچه خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا١٤٥﴾ [النساء: ۱۴۵]. «آرى منافقان در فروترین درجات دوزخند و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت».
گرچند منافقین با نیرنگها، حیلههای مختلف و دروغگفتن سعی میورزند تا مردم و مسلمانان از نفاق و منافقت ایشان آگاه نشوند، اما خداوند متعال در آیات و سورههای متعدد با بیان نمودن اعمال کفری منافقین چهرههای ایشان را برملا ساخته است، طوریکه سورۀ توبه فاضحة بخاطر این نامیده شده است که با پرده برداشتن از عملکردهای منافقین چهرههای واقعی آنها را افشا و رسوا نموده است که از آن جمله میتوان از چند عمل کفری ایشان نام برد:
۱- به بازی و شوخیگرفتن خدا، پیامبر، قرآن، دین و مسلمانان، مسخره و استهزاکردن به آنان، طوریکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ﴾ [التوبة: ۶۵-۶۶].. «و اگر از ایشان بپرسى مسلما خواهند گفت ما فقط شوخى و بازى مىکردیم بگو آیا خدا و آیات او و پیامبرش را ریشخند مىکردید عذر نیاورید شما بعد از ایمانتان کافر شدهاید اگر از گروهى از شما درگذریم گروهى [دیگر] را عذاب خواهیم کرد چرا که آنان تبهکار بودند».
و نیز فرموده است: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤﴾ [البقرة: ۱۴].
۲- سب و دشنامدادن، و یا تکذیب نمودن خداوند و پیامبر، چنانچه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمِنۡهُم مَّن يَلۡمِزُكَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ﴾ [التوبة: ۵۸]. «و برخى از آنان در [تقسیم] صدقات بر تو خرده مىگیرند».
۳- اعراض نمودن و رویگردانیدن از دین اسلام، و یا انتقاد نمودن بر احکام و دساتیر آن، و متنفر ساختن مردم از اسلام بوسیلۀ تبلیغات منفی و نادرست، و یا فیصله نکردن مطابق قوانین اسلام. چنانچه خداوند متعال در این مورد عمل منافقین را حکایت نموده، فرموده است:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١﴾ [النساء: ۶۱]. «و چون به ایشان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر [او] بیایید منافقان را مىبینى که از تو سخت روى برمىتابند».
۴- برتر دانستن قوانین کفار بر احکام و قوانین شریعت اسلامی، و تلاشنمودن بخاطر تطبیق و حاکمیت قوانین کفری و وضعی، طوریکه خداوند متعال عملکرد منافقین را در این مورد ذکر نموده، فرموده است: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠﴾ [النساء: ۶۰]. «آیا ندیدهاى کسانى را که مىپندارند به آنچه به سوى تو نازل شده و [به] آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آوردهاند [با این همه] مىخواهند داورى میان خود را به سوى طاغوت ببرند با آنکه قطعا فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند و[لى] شیطان مىخواهد آنان را به گمراهى دورى در آندازد».
۵- تأیید نمودن و باور داشتن به افکار و مبادی کفری و غیر دینی، و یا تأیید نمودن مذاهب الحادی و دعوتدادن بطرف آن، مانند: سیکولاریزم، نیشنلزم، و یا دعوت نمودن به احیای ملی گرایی و گرایشهای قومی، سمتی وغیره که همۀ آنها پیوند ایمان و عقیده را که خداوند متعال تمام مسلمانان را از هر قوم و نژادیکه باشند با یکدیگر برادر خوانده است از بین برده، بجای آن پیوندهای عصر جاهلیت را احیا مینماید.
۶- کمک و همکاری نمودن با کفار بر علیه مسلمانان، زیرا منافقین در حقیقت از جملۀ کفار به شمار میروند، پس همکاری نمودن آنها با کفار بر علیه مسلمانان سخن تعجبآور نمیباشد، طوریکه خداوند متعال از این عمل منافقین مسلمانان را آگاه نموده فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ٥٢﴾ [المائدة: ۵۱-۵۲].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود آرى خدا گروه ستمگران را راه نمىنماید، مىبینى کسانى که در دلهایشان بیمارى است در [دوستى] با آنان شتاب مىورزند مىگویند مىترسیم به ما حادثه ناگوارى برسد امید استخدا از جانب خود فتح [منظور] یا امر دیگرى را پیش آورد تا [در نتیجه آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشتهاند پشیمان گردند».
۷- شاد و مسرورشدن هنگام شکست خوردن مسلمانان در جبهۀ از جبهات جنگ و غالبشدن کفار بر مسلمانان، طوریکه خداوند متعال از این عمل منافقین یادآور شده، فرموده است:
﴿هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّو نهمۡ وَلَا يُحِبُّونَكُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۚ قُلۡ مُو تواْ بِغَيۡظِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١١٩ إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ و آن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ يَفۡرَحُواْ بِهَاۖ و آن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ١٢٠﴾ [آل عمران: ۱۱۹-۱۲۰].
«هان شما کسانى هستید که آنان را دوست دارید و [حال آنکه] آنان شما را دوست ندارند و شما به همه کتابها[ى خدا] ایمان دارید و چون با شما برخورد کنند مىگویند ایمان آوردیم و چون [با هم] خلوت کنند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را مىگزند بگو به خشم خود بمیرید که خداوند به راز درون سینهها داناست، اگر به شما خوشى رسد آنان را بدحال مىکند و اگر به شما گزندى رسد بدان شاد مىشوند و اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید نیرنگشان هیچ زیانى به شما نمىرساند یقینا خداوند به آنچه مىکنند احاطه دارد اگر به شما خوشى رسد آنان را بدحال مىکند و اگر به شما گزندى رسد بدان شاد مىشوند و اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید نیرنگشان هیچ زیانى به شما نمىرساند یقینا خداوند به آنچه مىکنند احاطه دارد».
در پرتوی آیۀ مبارکۀ فوق نمونۀ از عملکرد منافقین در عصر حاضر این است که آنها در مورد مشکلات و مصایب مسلمانان کوچکترین توجهی ننموده و در هنگام بروز مشکلی بر مسلمانان در نقطۀ از نقاط جهان که مسلمانان در آن منطقه به کمک و همکاری سایر مسلمانان نیاز داشته باشند، این منافقین نه تنها هیچ نوع کمک نمیکنند بلکه با احیای شعارهای جاهلیت که آنها عرب نیستند، و یا از قوم و قبیلۀ ما نیستند، مانع کمک دیگران نیز میشوند.
۸- دشنامدادن و یا استعمال نمودن سخنان پوچ و هرزه در برابر علما، مصلحین و سایر مؤمنین که از دشمنی آنها با دین و دعوت بر حق الهی نشأت مینماید.
طوریکه خداوند متعال در این مورد نیز عملکرد منافقین را حکایت نموده، فرموده است:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ كَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ كَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰكِن لَّا يَعۡلَمُونَ١٣﴾ [البقرة: ۱۳]..
«چون به آنان گفته شود همانگونه که مردم ایمان آوردند شما هم ایمان بیاورید مىگویند آیا همانگونه که کمخردان ایمان آوردهاند ایمان بیاوریم هشدار که آنان همان کمخردانند ولى نمىدانند».
و نیز فرموده است:
﴿ٱلَّذِينَ يَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِينَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فِي ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَيَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٩﴾ [التوبة: ۷۹].
«کسانىکه بر مؤمنانىکه [افزون بر صدقه واجب] از روى میل صدقات [مستحب نیز] مىدهند عیب مىگیرند و [همچنین] از کسانىکه [در انفاق] جز به اندازۀ توانشان نمىیابند [عیبجویى مىکنند] و آنان را به ریشخند مىگیرند [بدانند که] خدا آنان را به ریشخند مىگیرد و براى ایشان عذابى پر درد خواهد بود».
طبق فرمودۀ الهی امروز هم میبینیم که برخی از منافقین در رسانههای صوتی و تصویری علماء و مصلحین را به باد انتقاد گرفته، سخنان هرزه و کلمات ناشایستۀ را در مورد آنها استعمال مینمایند.
۹- مدح و ستایش نمودن پیروان ادیان و مذاهب کفری، و یا ستایش نمودن مفکرین و دانشمندان ایشان، و یا پخشنمودن آرا و افکار آنها که با اساسات دین اسلام توافق و همخوانی ندارد، طوریکه خداوند متعال در این مورد فرموده است: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مَّا هُم مِّنكُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ وَيَحۡلِفُونَ عَلَى ٱلۡكَذِبِ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٤﴾ [المجادلة: ۱۴]. «آیا ندیدهاى کسانى را که قومى را که مورد خشم خدایند به دوستى گرفتهاند آنها نه از شمایند و نه از ایشان و به دروغ سوگند یاد مىکنند و خودشان [هم] مىدانند».
طبق فرمودۀ خداوند امروز هم میبینیم که یکتعداد منافقین از برخی افراد بیدین و ملحد مانند ابو العلاء معری، فروید وغیره به عنوان دانشمند مدح وستایش به عمل میآورند.
نفاق عملی و یا نفاق اصغر آن است که شخصی یکی از اعمال منافقین را انجام دهد، در حالیکه ایمان در قلبش وجود دارد، و موجودیت عملی و یا صفتی از صفات منافقین با موجودیت ایمان تضاد ندارد، زیرا امکان این وجود دارد که در شخصی خصلتهای خیر و شر و یا خصلتهای ایمان و کفر و نفاق جمع شوند، و چنین شخص به اندازۀ خیر و شری که در او وجود دارد مستحق ثواب و مجازات است.
نفاق عملی و یا نفاق اصغر انسان را از دایرۀ اسلام خارج نمیکند، اما سبب و یا وسیلهای است برای خروج از دین اسلام، و کسیکه این نوع نفاق را دارد ایمان و نفاق همزمان در قلبش وجود دارد، و اگر این نفاق اصغر ادامه یابد به سبب آن در زمرۀ منافقان خالص قرار میگیرد.
طوریکه نفاق اعتقادی علایم و نشانههای مشخصی داشت که زیر عنوان اعمال کفری منافقین بیان گردید، همچنان نفاق عملی و نفاق اصغر علایم و نشانههای دارد.
از جملۀ علایم و نشانههای نفاق عملی همان چهار چیز است که در یک حدیث بیان گردیده است، چنانچه پیامبر ج فرمودند:«أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ كَانَتْ فِيهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى يَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ» [۲۲۲]. «چهار صفتاند که در هر کسی باشد منافق خالص است، و در هر کسی خصلتی از آن خصلتها باشد خصلتی از نفاق در او است تا وقتیکه آن خصلتها را از خود دور کند، وقتی به او امانتی داده شود خیانت میکند، وقتی سخن گوید دروغ میگوید، وقتی پیمان دهد آن را میشکند، وقتی جدال کند از حق روی میگرداند و گرایش به حق ندارد».
پس بر اساس این حدیث در هر کس این خصلتهای چهارگانه جمع شوند در واقع شرارت در او جمع شده است و هرکس یکی از این خصلتها را داشته باشد خصلتی از نفاق را دارد.
یکی دیگر از نشانههای نفاق عملی، تنبلی و کسالت در ادای نماز جماعت در مسجد است.
[۲۲۲] اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - (ج ۱ / ص ۲۰).
نفاق شر محض بوده و خطر بسیار جدی را به دنبال دارد، لذا اصحاب رسول الله ج همواره از وقوع در آن بیم داشتهاند.
ابن ابی ملیکه میگوید: سی نفر از اصحاب پیامبر ج را دیدم که همگی بیم داشتند که مبادا به مرض نفاق مبتلا نشوند.
اوصاف و مشخصات منافقین اعتقادی و یا اهل نفاق اکبر:
خداوند متعال اهل نفاق اکبر و یا اعتقادی را به تمام صفات شر وصف کرده است که عمدهترین آنها عبارتاند از:
• کفر وعدم ایمان، یعنی منافق در ظاهر به خدا، ملائکه، کتابهای او، پیامبر آن و روز آخرت ادعای ایمان را میکند، اما در باطن نه تنها به موارد مذکور ایمان ندارد بلکه تکذیب هم میکند ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ٨﴾ [البقرة: ۸]. «و برخى از مردم مىگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولى گروندگان [راستین] نیستند».
• مکر و حیله با خدا و فریبدادن مسلمان"﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾. «با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند».
• قلبا با دشمنان اسلام همکاریکردن و در دشمنی با اسلام با آنها مشارکت کردن.
﴿وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَيَٰطِينِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَكُمۡ﴾. «چون با شیطانهاى خود خلوت کنند مىگویند در حقیقت ما با شماییم».
***
قضیه غلو و افراطگرائی در دین یک مشکل بسیار عمده و قدیمی است که همزمان با ظهور و به میان آمدن ادیان و مذاهب، در اثر اسباب و عوامل متعدد سیاسی وغیر سیاسی در جامعه انسانی به عنوان یک پدیدۀ منفی بروز نموده است.
بروز این پدیده سبب گردیده است تا تعداد زیادی از انسانها در طول تاریخ بشریت در ساحات مختلف فکری، عقیدوی، عملی، وغیره از راه راست نه تنها منحرف شوند، بلکه در نهایت سبب هلاکت و تباهی خود آنها و دیگران نیز گردیده است.
با توجه به اهمیت موضوع مخصوصا در عصر حاضر میخواهم نکات و مطالب چندی را پیرامون مذمت غلو و افراطگرایی در دین ارائه نمایم.
با مطالعۀ تاریخ دعوت پیامبر آن این حقیقت برملا میگردد که برخورد مردم در برابر پیامبر آن و دعوت ایشان همیشه متفاوت بوده، و مردم یکی از این سه حالت را اختیار نموده بودند:
۱- گرایش صادقانه به دین بر حق و پیروی نمودن از آن در تمام ابعاد زندگی.
۲- تفریط و یا اعراض از دین و دعوت بر حق.
۳- افراطگرایی و تجاوز نمودن از حدود تعیین کردۀ خداوند.
تمام حالات متذکرۀ فوق قبل از این امت در امتهای قبلی وجود داشت بطور مثال از امتهای مشهور گذشته بنی اسرائیل راه افراط و غلو را در پیش گرفته بودند که خداوند متعال بطور مستقیم ایشان را مخاطب قرار داده، فرمود:
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا١٧١﴾ [النساء: ۱۷۱].
«اى اهل کتاب در دین خود غلو مکنید و در بارۀ خدا جز [سخن] درست مگویید مسیح عیسى بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را بهسوى مریم افکنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید [خدا] سهگانه است باز ایستید که براى شما بهتر است خدا فقط معبودى یگانه است منزه از آن است که براى او فرزندى باشد آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست و خداوند بس کارساز است».
و در جای دیگری فرموده است:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ٧٧﴾ [المائدة: ۷۷].
«بگو اى اهل کتاب در دین خود بناحق گزافهگویى نکنید و از پى هوسهاى گروهى که پیش از این گمراه گشتند و بسیارى [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نروید».
غلو و افراطی را که نصاری مرتکب آن شده بودند این بود که آنها عیسی ÷ را ابن الله یعنی پسر خدا، إله و رب میدانستند، و در این شکی نیست که مخاطب اول این دو آیت همان مردمان یعنی نصارا بودند. اما منظور الله تعالی از بازگو نمودن آن در قرآن کریم همانا برحذر داشتن امت محمدی از مرض مهلک و کشندۀ غلو و افراطگرایی بوده است، چنانچه پیامبر ج در رویداد تاریخی حجة الوداع با استفاده از نشاندادن اندازه سنگهای که توسط آنها جمرات را زده میشود، فرمود: «...وَإِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِي الدِّينِ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ الْغُلُوُّ فِي الدِّينِ» [۲۲۳]. «یعنی شما از افراطگرایی، غلو و تشدد در دین حذر کنید، زیرا یگانه چیزیکه سبب هلاکت مردمان قبلی گردید همانا غلو و افراطگرایی در دین بود».
اما بدبختانه چیزیکه پیامبر ج امتش را از آن برحذر داشته بود با هردو نوع عمده و اساسی آن که عبارت از غلو عقیدوی و عملی است در این امت نه تنها رونما گردید، بلکه تخم و بذر آن را در حیات خود پیامبر ج کاشته شد. چنانچه امام بخاری: از ابوسعید خدریس روایت میکند که روزی پیامبر ج مال غنیمت را تقسیم میکرد. مردی بنام عبد الله بن ذی الخویصره تمیمی آمد و نحوۀ تقسیم پیامبر را مورد انتقاد قرار داد وگفت: اعدل یا رسول الله. یعنی ای پیامبر عدالت را مراعات کن. پیامبر ج به لهجه و شیوۀ بسیار نرم فرمودند: «...وَيْلَكَ، مَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ أَعْدِلْ...». «یعنی هلاک شوی اگر من عدالت نکنم پس چه کسی عدالت خواهد کرد».
عمر بن الخطابس برآشفته شد و گفت: «يا رسول الله ائذن لی فأضرب عنقه». «اجازت دهید تا سر این شخص را از بدنش جدا کنم».
اما پیامبر ج اجازه ندادند و فرمودند: «...دَعْهُ، فَإِنَّ لَهُ أَصْحَابًا، يَحْقِرُ أَحَدُكُمْ صَلاَتَهُ مَعَ صَلاَتِهِ، وَصِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِ...»«بگذار. این آدم پیروانی خواهد داشت که یکی از شما نمازش را در برابر نماز آنها و روزهاش را در برابر روزه آنها بسیار کم و ناچیز میداند».
و در یک روایت دیگر آمده است که پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا، قَوْمًا يَقْرَءُونَ القُرْآنَ، لاَ يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلاَمِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنَ الرَّمِيَّةِ، يَقْتُلُونَ أَهْلَ الإِسْلاَمِ، وَيَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَانِ...» [۲۲۴]. «از نسل این مرد گروهی پیدا میشوند که قرآن را میخوانند اما قرآن از گلو و حنجرههای ایشان تجاوز نمیکند یعنی به مطالب و احکام قرآن عمل نمیکنند. اهل اسلام یعنی مسلمانان را میکشند و به مردمان مشرک و بتپرست هیچگونه تعرضی نمیکنند».
این بود نخستین تخم غلو اعتقادی که در این امت، و در زمان حیات پیامبر ج توسط عناصر فرصت طلب کاشته شد. سپس در اثر واقعه المناک و اسف انگیز شهادت خلیفه سوم مسلمانان عثمان بن عفاندس احزاب متعدد سیاسی بروز نمود و در اثر آن زمینه وقوع جنگهای جمل و صفین هموار گردید. و همزمان با وقوع حادثه تحکیم دو گروه بسیار غالی و افراطی بنامهای (روافض و خوارج) در تاریخ مسلمانان عرض وجود کرد، و به تعقیب ایشان گروههای دیگری به نامهای (مرجئه، قدریه، و معتزله...) در تاریخ مسلمانان بروز نمودند که با گذشت زمان و فاصلهگرفتن مردم از تعالیم والای اسلام بازار غلو و افراطگرایی در ساحات مختلف فکری و اعتقادی، علمی و عملی و روز به روز گرمتر گردید که با گذشت هر روز نمونههای تازه آن را میتوان مشاهده کرد.
علاوه بر غلو اعتقادی که خطرناکترین انواع غلو به شمار میرود و در حیات خود پیامبر ج بروز نموده است، نمونه غلو عملی را نیز در عهد پیامبر ج میتوان سراغ کرد، چنانچه در روایات آمده است که روزی سه نفر به خانه پیامبر ج آمده از عمل ایشان استفسار نمودند و در نتیجۀ آن یکی از آنها با خود تعهد کرد که از طرف شب خواب نمیشود. و دیگرش تعهد نمود تا همیشه روزه بگیرد. و سومی تعهد کرد تا بخاطر سرکوب نمودن نفسش ازدواج نکند. زمانیکه پیامبر ج از این جریان آگاه شد سخت به خشم آمده خطبهای را ایراد نمود و در آن خطابه اعمال مبنی بر غلو و افراطگری ایشان را محکوم نمود.
[۲۲۳] (صحیح) سنن نسائی ص: ۲۶۸ کتاب الحج، باب التقاط الحصی ، برقم: ۳۰۵۷. [۲۲۴] (صحیح البخاری، ۹/۱۲۷. ح:۷۴۳۲).
واژۀ (غُلوّ) با تمام مشتقات آن معنای از حد گذشتن، گزافکاری و مبالغه را افاده میکند. بطور مثال گفته میشود: (غَلا السعرُ، يغلو غَلاءً) زمانیکه بهاءگران شود و نرخها بالا رود. (غلا الرجلُ في الأمر غلواً) زمانیکه انسان از حد خودش تجاوز کند، و پایش را فراتر نهد [۲۲۵].
حافظ ابن حجر میگوید: «الغلو: الـمبالغة فی الشيئ، والتشديد فيه بتجاوز الحد» [۲۲۶]. «غلو عبارت است از مبالغه و تشدد نمودن در مورد یک چیز و تجاوز نمودن از حد اصلی آن».
[۲۲۵] لغت نامه دهخدا (ج ۱۱ ص ۱۶۷۸۷). [۲۲۶] (فتح الباری ۱۳/۲۷۸).
علما غلو را در اصطلاح چنین تعریف نموده اند: «الغلو هو: مجاوزة الحد في کل شيئ، بأن يزاد في حمده، أو ذمه، أو حبه، أو بغضه، أو عيبه أو مدحه، أو قبوله، أو رفضه، أو فعله أو ترکه، بغير حق أو دليل مأثور» [۲۲۷]. «غلو در اصطلاح شریعت عبارت است از زیادت و افراط ورزیدن در یک امر بگونۀ که در تعریف و ستایش کسی، یا در مذمت کسی، یا در محبت و خوبدیدن کسی یا در عداوت و بد دیدن کسی، یا در قبول و مسترد نمودن چیزی، یا در فعل و ترک چیزی، از حد و معیار شرعی آن به ناحق، بدون کدام دلیل و مجوز معتبر تجاوز صورت گیرد».
امام قرطبی با ارائه نمودن مثالی معنای اصطلاحی غلو را توضیح داده میگوید: «الغلو في الدين الإفراط فيه، کما أفرطت اليهود والنصاری في عيسی» [۲۲۸]. «غلو در دین عبارت است از افراط گرایی در دین و تجاوز نمودن از حد در آن، طوریکه یهود و نصاری در مورد عیسی پسر مریم مرتکب چنین غلو و افراطگرایی شدند. غلو یهود در مورد عیسی ÷ این بود که او پسر رشید و پاکی نبوده است، و غلو نصاری این بود که عیسی را إله و خدای خود میپنداشتند».
[۲۲۷] جامع البیان از ابن جریر طبری ۹/۴۱۶، واقتضاء الصراط المستقیم (۱/۲۸۹). [۲۲۸] تفسیر قرطبی ( ۶/ ۷۷).
از آنچه در تعریف غلو گفته شد ضابطه و معیار شناخت آن نیز معلوم میگردد که طی نکات ذیل بیان میگردد:
۱- تجاوز در عبادات طوریکه چیزهای را که واجب و یا مستحب نباشد بدون دلیل و یا مجوز شرعی واجب و یا مستحب پنداشته شود. و همچو تجاوزها را در یک آیت کریمه طغیان گفته شده است. چنانچه خداوند متعال در مورد بنی اسرائیل فرموده است: ﴿وَلَا تَطۡغَوۡاْ فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيۡكُمۡ غَضَبِي﴾ [طه: ۸۱]. «یعنی در (حدود و مقررات خدا) تجاوز نکنید، (چرا اگر گردنکشی شود) خشم من دامنگیرتان میگردد».
۲- معیار دیگر شناخت غلو طوریکه حافظ ابن حجر عسقلانی بیان داشته است عبارت است از: عملکردن به عزیمت در محل رخصت، مانند کسیکه در هنگام ضرر رسانیدن آب از رخصت تیمم استفاده نکرده خود را با استعمال نمودن آب به ضرر مواجه میکند.
۳ - معیار غلو در طیبات و یا اشیای حلال این است که آنها را حرام و مکروه و یا مثل حرام و مکروه قرار داده شود مانند ترک نکاح وغیره.
از تعریف غلو و بعضی ضوابط آن معیار و میزان حق و راه اعتدال و وسط را نیز دانسته میشود، و آن اینکه در آن عقیده و یا عمل هیچگونه افراط و تفریط نباشد، چنانچه عمر بن عبد العزیز: در جواب نامۀ که در ارتباط تقدیر از وی سوال شده بود، فرمود: «...وَقَدْ قَصَّرَ قَوْمٌ دُونَهُمْ فَجَفَوْا، وَطَمَحَ عَنْهُمْ أَقْوَامٌ فَغَلَوْا، وَإِنَّهُمْ بَيْنَ ذَلِكَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِيمٍ...» [۲۲۹]. «عدۀ از مردم در مورد اصحاب کرام با مرتکبشدن کوتاهی جفا و ستم نمودند، وعدۀ دیگری با بلند نگریستن و یا بلند بردن مقام ایشان مرتکب غلو و افراط شدند، اما محققا اصحاب پیامبر ج در مابین این هردو قرار داشته، بر یک راه راست استوار و پایدار باقیماندند».
همچنان حسن بصری میگوید: «سُنَّتُكُمْ وَاللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ بَيْنَهُمَا: بَيْنَ الْغَالِي وَالْجَافِي...» [۲۳۰]. «یعنی طریق و روش شما سوگند به خدا در مابین این هردو، یعنی در مابین افراط گرایی، جفا و از حد گذری قرار دارد».
همچنان امام ابن قیم علایم راه وسط را مشخص ساخته میگوید: «ما أمر الله بأمر إلا وللشيطان فيه نزعتان: إما إلی تفريط وإضاعة. وإما إلی إفراط وغلو. ودين الله وسط بين الجافی عنه والغالی فيه، کالوادی بين جبلين، والهدی بين ضلالتين والوسط بين طرفين ذميمين، فکما أن الجافی عن الأمر مضيع له، فالغالی فيه مضيع له، هذا بتقصيره عن الحد، وهذا بتجاوزه الحد» [۲۳۱]. «خداوند به هیچ کاری امر نفرموده است مگر شیطان دو نوع کشش و جاذبه را در آن ایجاد میکند یکی کشش تفریط و ضایع نمودن. و دیگری کشش افراط و غلو. و دین خداوند مانند وادی که در مابین دو کوه قرار دارد در مابین هردو راه یعنی افراط و تفریط قرار دارد. و نیز دین خداوند راه راستی است که در مابین دو راه ضلالت قرار دارد، و نیز دین خداوند راه وسط و میانۀ است که در مابین دو طریقه و روش مذموم قرار دارد. پس طوریکه مرد ستم و تقصیر کننده در مورد یک امر در حقیقت ضایع و نابودکننده آن امر به شمار میرود، همچنان شخص افراطگر ضایعکنندۀ آن امر به شمار میرود. اولی در اثر تقصیر و کوتاهیاش، و دومی در اثر تجاوزش از حد معین و مشخص».
[۲۲۹] (صحیح مقطوع) سنن ابو داود ص: ۲۰۲ برقم: ۴۶۱۲. [۲۳۰] (سنن دارمی ۱/۲۹۶). [۲۳۱](مدارج السالکین ۲/۴۹۶).
در درس گذشته پیرامون تاریخچۀ غلو و برخی معیارهای شناخت آن صحبت به عمل آمد، اکنون در درس امروزی برخی آیات وارده در مذمت غلو را مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
خداوند متعال اهل کتاب (یهود و نصارا) را از غلو و افراطگرایی منع نموده، فرموده است:
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥٓ أَلۡقَىٰهَآ إِلَىٰ مَرۡيَمَ وَرُوحٞ مِّنۡهُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦۖ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ سُبۡحَٰنَهُۥٓ أَن يَكُونَ لَهُۥ وَلَدٞۘ لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِۗ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلٗا١٧١﴾ [النساء: ۱۷۱].
«ای اهل کتاب در دین خود غلو کنید (و در بارۀ عیسی راه افراط و تفریط نپوئید) و در بارۀ خدا جز حق مگویید (و او را به اوصاف ناشایستی همچون حلول و اتحاد و اتخاذ همسر و انتخاب فرزند نستایید) بیگمان عیسی پسر مریم، فرستاده خدا است (و او یکی از پیغمبر آن است، و پسر خدا نیست آن گونه که شما میپندارید) و او کلمۀ خدا (یعنی پدیدۀ فرمان: کن) است که خدا آن را به مریم رساند (و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند) و او دارای روحی است (که) از سوی خدا (به کالبدش دمیده شده است) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید (و الوهیت را خاص خدا بدانید و هیچ یک از انبیاء را در الوهیت انباز خدا نسازید) و مگویید که (خدا) سه تا است (بلکه خدا یکتا است و جز الله خدای دیگری وجود ندارد. از این سخن پوچ) دست بردارید که به سود شما است. خدا یکی بیش نیست که الله است و حاشا که فرزندی داشته باشد (چگونه به انباز و زن و فرزند نیازی خواهد داشت) و حال آنکه از آن اوست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است. و کافی است (که تنها) خدا مدبر و کار ساز (مخلوقات خود) باشد».
و همچنان فرموده است:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ٧٧﴾ [المائدة: ۷۷].
«بگو: ای اهل کتاب! بناحق در دین خود راه افراط و تفریط مپویید و از اهواء و امیال گروهی که پیش از این گمراه شدهاند و بسیاری را گمراه کردهاند و از راه راست منحرف گشتهاند پیروی منمایید».
حافظ ابن کثیر در تفسیر این آیت میگوید: خداوند اهل کتاب را از غلو و افراطگرایی باز داشته است، و این افراط و غلو در نصاری به کثرت وجود دارد طوریکه ایشان عیسی را از آن مقامیکه خداوند برایش داده بود که نبوت و پیامبری است بالا برده به درجه الوهیت و خدایی رسانیدند.
و این غلوا و افراطگرایی ایشان نه تنها در مورد شخص عیسی ÷ بود بلکه در مورد حواریون و پیروان عیسی ÷ هم همچو عملزشت را مرتکب شدند طوریکه ایشان حواریون و پیروان عیسی ÷ را معصوم و بیآلایش تصور نموده از آنها در تمام گفتارشان حق باشد یا باطل، راست باشد یا دروغ، هدایت باشد یا ضلالت، پیروی نمودند چنانچه خداوند متعال از این عمل زشت ایشان حکایت نموده، فرموده است:
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: ۳۱].
«یهودیان و نصاری علاوه از خدا علمای دینی و پارسایان خود را هم به خدایی پذیرفتهاند».
مخاطب این دو آیت در ابتدا طوریکه علامه ابن عاشور فرموده است: گرچند اهل کتاب (یهود و نصارا) بود، اما منظور از حکایت نمودن آن در قرآن همانا پند و موعظهدادن به این امت است تا مانند امتهای گذشته از غلو و افراطگرایی و سایر اسباب و عواملیکه موجب بر افروختن خشم و غضب الهی میگردد، خود داری نمایند [۲۳۲].
در این دو آیت مبارکه طوریکه دیده میشود از غلو و افراطگرایی بصراحت نهی کرده شده است.
علاوه بر این، در آیات متعدد دیگر غلو و افراطگرایی را بطور ضمنی مورد نکوهش قرار داده شده است. چنانچه خداوند متعال در دو آیت سورۀ مائده غلوکنندگان را کافر خوانده، فرموده است:
﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَۖ وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ٧٢ لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ و آن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٣﴾ [المائدة: ۷۲-۷۳].
«بیگمان کسانی کافرند که میگویند (خدا در عیسی حلول کرده است) و خدا همان مسیح پسر مریم است (در صورتیکه خود عیسی گفته است): ای بنی اسرائیل! خدای یگانهای را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شما است. بیگمان هرکس انبازی برای خدا قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام کرده است و جایگاه او آتش دوزخ است. و ستمگاران یار و یاوری ندارند، بیگمان کسانی کافرند که میگویند: خداوند یکی از سه خدا است (در صورتی) که معبودی جز معبود یگانه وجود ندارد (و خدا یکی بیش نیست) و اگر از آنچه میگویند دست نکشند (و از معتقدات باطل خود بر نگردند) به کافران آنان (که بر این اعتقاد باطل ماندگار میمانند) عذاب دردناکی خواهد رسید».
و نیز فرموده است:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِۖ ذَٰلِكَ قَوۡلُهُم بِأَفۡوَٰهِهِمۡۖ يُضَٰهُِٔونَ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبۡلُۚ قَٰتَلَهُمُ ٱللَّهُۖ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٣٠﴾ [التوبة: ۳۰].
«و یهود گفتند عزیر پسر خداست و نصارى گفتند مسیح پسر خداست این سخنى است [باطل] که به زبان مىآورند و به گفتار کسانىکه پیش از این کافر شدهاند شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه [از حق] باز گردانده مىشوند».
آخرین آیت در مورد نکوهش غلو و افراطگرایی این آیت کریمه سورۀ کهف است که خداوند متعال در آن پیامبر و امتش را از دنبال و تعقیب نمودن راه و رسم افراد عناصر غالی و افراطی منع نموده، فرموده است:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَيۡنَاكَ عَنۡهُمۡ تُرِيدُ زِينَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِكۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨﴾ [الکهف: ۲۸].
«یعنی با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را میپرستند و به فریاد میخوانند (و تنها) رضای ذات او را میطلبند، و چشمانت از ایشان (به سوی ثروتمندان و قدرتمندان مستکبر) برای جستن زینت حیات دنیوی بر نگردد و از کسی فرمانمبر که (به خاطر دنیا دوستی و آرزو پرستی) دل او را از یاد خود غافل ساختهایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است (و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار بارش همه افراط و تفریط بوده است».
[۲۳۲] (مقاصد الشریعة ص ۶۰).
در سنت و احادیث پیامبر ج احادیث و روایات متعددی وجود دارد که پیامبر ج امت و پیروانش را از غلو و افراطگرایی و همچنان دنبالنمودن راه عناصر غالی و افراطی منع فرموده است.
۱- امام احمد و نسائی با سند صحیح روایت نمودهاند که پیامبر ج صبحگاه روز مزدلفه عبدالله بن عباس را به چیدن سنگریزهها امر کرده فرمود: «هلُمَّ التقط لی الحصی» «یعنی برایم از زمین سنگریزههای را بردار». ابن عباس میگوید: من به تاسی از امر پیامبر ج به اندازه دانههای که توسط انگشتان انداخته میشد از زمین چیدم و برداشتم. پیامبر ج بعد از اینکه آن سنگریزهها را بر کف دست خود ماند، فرمود: «بِأَمْثَالِ هَؤُلَاءِ، وَإِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ فِي الدِّينِ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ الْغُلُوُّ فِي الدِّينِ» [۲۳۳]. «بلی! امثال همین سنگیریزهها را بردارید و از برداشتن و زدن با سنگریزههای بزرگتر (که غلو به شمار میرود) از غلو و افراطگرایی خود داری نمائید، زیرا یکی از اسباب هلاکت امتهای که قبل از شما بودند، همین غلو و افراطگرایی بوده است».
شیخ الإسلام ابن تیمیۀ میگوید: این حکم و فرموده پیامبر ج عام بوده شامل تمام انواع غلو و افراط را چه در عقاید باشد یا اعمال، همه را دربر میگیرد.
۲- از عبدالله بن مسعود س روایت است که پیامبر ج فرمودند: «هَلَكَ الْمُتَنَطِّعُونَ قَالَهَا ثَلَاثًا»یعنی: هلاک شوند عناصر سختگیر و افراطگرایان. و این جمله دعائیه را پیامبر ج سه بار تکرار نمودند.
امام نووی میگوید:«هلك الـمتنطعون، أي الـمتعمقون الـمغالون الـمجاوزون الحدود في أقوالهم وأفعالهم» [۲۳۴]. «منظور از متنطعین کسانیاند که بگونه رفتار سختگیرانه را اختیار نموده در گفتار و کردار از حدود مقرره تجاوز میکنند».
۳- از انس بن مالک س روایت است که پیامبر ج فرمودند: «لَا تُشَدِّدُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ فَيُشَدَّدَ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ قَوْمًا شَدَّدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَشَدَّدَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، فَتِلْكَ بَقَايَاهُمْ فِي الصَّوَامِعِ وَالدِّيَارِ ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ﴾ [۲۳۵]. یعنی: «شما بر خویش سختی و تشدد نکنید تا خداوند بر شما سختی نکند زیرا یکتعداد مردم بر خویش سختی ورزیدند خداوند هم بر ایشان سختی نمود که هنوز بقایای ایشان در دیار و صوامع وجود دارد سپس این جزء آیت شریف را تلاوت کردند ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ﴾».
۴- انس بن مالک س در یک روایت خود میگوید: «وَاصَلَ النَّبِيُّ ج آخِرَ الشَّهْرِ، وَوَاصَلَ أُنَاسٌ مِنَ النَّاسِ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: لَوْ مُدَّ بِيَ الشَّهْرُ لَوَاصَلْتُ وِصَالًا يَدَعُ المُتَعَمِّقُونَ تَعَمُّقَهُمْ، إِنِّي لَسْتُ مِثْلَكُمْ، إِنِّي أَظَلُّ يُطْعِمُنِي رَبِّي وَيَسْقِينِ» [۲۳۶]. یعنی: «پیامر ج تا آخر ماه روزۀ خود را ادامه دادند یعنی صوم وصال گرفتند و جمعی از مردم هم به تاسی از ایشان در روزهشان ادامه دادند. زمانیکه موضوع به سمع پیامبر رسید، فرمود: هرگاه اگر ماه برایم تمدید گردد من هم ورزهام را طوری ادامه میدهم که از حد تجاوز کنندگان به ترک تجاوز مجبور خواهند شد. بدانید که من مثل شما نیستم. مرا پروردگارم پیوسته آب و نان میدهد».
۵- ابن عباس س میگوید من از عمر بن الخطاب در حالیکه بالای منبر خطبه ایراد میکرد شنیدم که میگفت: من از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «لاَ تُطْرُونِي، كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ، وَرَسُولُهُ» [۲۳۷]. یعنی: «شما در مورد من از حد تجاوز نکنید طوریکه نصاری در مورد عیسی پسر مریم از حد تجاوز نمودند، چون من بنده خدایم پس مرا بنده و رسول خدا بگوئید».
[۲۳۳] (صحیح) سنن نسائی ص: ۲۶۸ برقم: ۳۰۵۷. [۲۳۴] (شرح صحیح مسلم ۱۶/۲۲۰). [۲۳۵] (سنن ابی داود ۴/۲۷۶ رقم: ۴۹۰۴) ، کتاب الأدب ، باب فی الحسد، مسند أبو یعلی: (حدیث ۳۶۹۴) « با سند حسن» محقق مسند ابو یعلی. [۲۳۶] (صحیح البخاری ص: ۸۵ برقم: ۷۲۴۱). [۲۳۷] (صحیح البخاری ، ص: ۱۶۷ رقم: ( ۳۴۴۵).
علمای سلف بشمول صحابه و تابعین و تبع تابعین و پیروان ایشان در مذمت و نکوهش غلو گفتههای دارند که چند نمونۀ آن را میتوان زیر عنوان غلو از دیدگاه علمای سلف ذکر کرد.
۱- در سنن ابو داود روایت شده است که روزی خلیفه دوم اسلام عمر بن الخطاب س در ارتباط یکی از انواع غلو عملی و اجتماعی که همانا غلو و افراط در گرفتن مهر است صحبت نموده، فرمود: «أَلَا لَا تُغَالُوا بِصُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهَا لَوْ كَانَتْ مَكْرُمَةً فِي الدُّنْيَا، أَوْ تَقْوَى عِنْدَ اللَّهِ لَكَانَ أَوْلَاكُمْ بِهَا النَّبِيُّ ج، مَا أَصْدَقَ رَسُولُ اللَّهِ ج امْرَأَةً مِنْ نِسَائِهِ، وَلَا أُصْدِقَتْ امْرَأَةٌ مِنْ بَنَاتِهِ أَكْثَرَ مِنْ ثِنْتَيْ عَشْرَةَ أُوقِيَّةً» [۲۳۸].
۲- و نیز علی بن أبی طالب س از غلو در مورد خودش اخطار داده فرموده است: «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يُقَرِّظُنِي بِمَا لَيْسَ فِيَّ، وَمُبْغِضٌ يَحْمِلُهُ شَنَآنِي عَلَى أَنْ يَبْهَتَنِي» [۲۳۹]. «در مورد من دو نفر هلاک میگردد. یکی مردیکه در محبت با من از افراط کار گیرد طوریکه صفاتی را به من نسبت کند که در من وجود ندارد. دوم: شخصیکه در بدبینی و عداوت با من افراط ورزد طوریکه بدبینیاش او را به افترا و بهتان وادار سازد».
۳- عبد الله بن عباس س در مورد غلو و افراط بنی اسرائیل و موقف ایشان در ارتباط این خواست موسی ÷ که گاوی را ذبح نمایند میگوید: «لو أخذوا أدنی بقرة لاکتفوا بها، ولکنهم شددوا فشُدّد عليهم» [۲۴۰]. «یعنی از اگر آنها پستترین و پائینترین گاو را ذبح میکردند کفایت میکرد اما زمانیکه آنها از تشدد کار گرفتند بر ایشان هم تشدد صورت گرفت».
۴- امام أبو جعفر طحاوی در عقیدة طحاویة خود میگوید: «وَدِينُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ وَالسَّمَاءِ وَاحِدٌ، وَهُوَ دِينُ الْإِسْلَامِ، وَهُوَ بَيْنَ الْغُلُوِّ وَالتَّقْصِيرِ، وَبَيْنَ التَّشْبِيهِ وَالتَّعْطِيلِ، وَبَيْنَ الْجَبْرِ وَالْقَدَرِ، وَبَيْنَ الْأَمْنِ وَالْإِيَاسِ» [۲۴۱]. یعنی: «دین خدا در آسمان و زمین یکی است که همانا دین اسلام است، و او در مابین غلو و تقصیر یعنی افراط و تفریط، و تشبیه و تعطیل، و جبر و قدر، و امن و یاس قرار دارد».
۵- عالم و دانشمند برجستۀ دیگری بنام ابن عقیل: میگوید: مردی از من سوال کرد و گفت: «أنغمس فی الـمـاء مرارا کثيرة وأشك. هل صح لی الغسل أم لا؟ فما تری في ذلك؟».
یعنی من در آب بار بار خودم را در آب فرو میبرم اما باز هم شک دارم که غسلم صحیح شد یا خیر؟ پس رای شما در مورد چیست؟. ابن عقیل میگوید: فقلت له: یا شیخ اذهب، فقد سقطت عنک الصلاة. یعنی من برایش گفتم برو نماز از تو ساقط شده است. او گفت: وکيف؟ یعنی چگونه نماز از من ساقط شده است؟ من برایش گفتم: لأن النبی ج قال: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ: عَنِ النَّائِمِ حَتَّى يَسْتَيْقِظَ، وَعَنِ الصَّغِيرِ حَتَّى يَكْبُرَ، وَعَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى يَعْقِلَ أَوْ يُفِيقَ». «یعنی پیامبر ج فرمودند: تکلیف و مسئولیت از سه شخص برداشته شده است یکی انسان دیوانه و فاقد هوش و عقل تا اینکه هوشیار گردد. و دوم: شخص بخواب رفته تا اینکه از خوابش بیدار شود و سوم طفل خورد سال تا اینکه به حد برسد. و شکی نیست کسیکه بار بار در آب خود را فرو میبرد و باز هم در ترشدنش شک داشته باشد واقعا دیوانه است» [۲۴۲].
۶- شیخ الاسلام ابن قیم میگوید: «من کيد الشيطان العجيب أنه يشامّ النفس، حتی يعلم أیّ القوتين تغلب عليها: قوة الإقدام والشجاعة، أم قوة الانکفاف والإحجام والـمهانة؟ وقد اقتطع أکثر الناس إلا أقل القليل فی هذين الواديين، وادی التقصير، ووادی المجاوزة والتعدی والقليل منهم جدا الثابت علی الصراط الذی کان عليه رسول الله ج وهو الوسط». «یکی از مکرهای عجیب و غریب شیطان این است که او در نفس هر انسان میول و رغبات او را مطالعه میکند تا ببیند که کدام یکی از این دو نیرو در نفس آن قویتر و بیشتر است و آن دو نیرو عبارتاند از نیرو و یا غریزۀ شجاعت و پیشرفت و دوم نیروی عقب نشینی و یک نوع هراس و ترس از پیشروی. و شیطان با استفاده از این مطالعه و بررسیاش اکثر مردم را وارد این دو میدان ساخته است یکی میدان تقصیر و کوتاهی، و دیگری میدان تجاوز و افراطگرایی. و افراد بسیار کمی وجود دارد که بر آن راه راست و مستقیمیکه پیامبر آن را برگزیده بود روان باشند».
***
[۲۳۸] سنن ابوداود ۲۱۰۶) با سند صحیح ارواء الغلیل(۱۹۲۷). [۲۳۹] مسند احمد ۲/۴۶۸) با سند حسن ظلال الجنة (۹۸۴). [۲۴۰] (تفسیر ابن کثیر۱/۱۱۰). [۲۴۱] شرح العقیدة الطحاویة ۲/۷۸۶). [۲۴۲] (إغاثة اللهفان ۱/۱۳۶).
در خطبۀ قبلی پیرامون مذمت غلو و افراطگرایی برخی آیات قرآنی، احادیث و اقوال علمای سلف پیشکش کرده شد، اکنون در درس امروزی به توفیق و یاری خداوند متعال برخی از انواع و اقسام غلو را به معرفی میگیریم، تا معلوم گردد که غلو انواع مختلفی داشته، و با تاسف تمام انواع آن در جامعۀ امروزی مسلمانان وجود داشته که در واقع یکی از اسباب انحراف تودههای مختلف مردم بشمار میرود..
با توجه به آیات قرآنی، احادیث و اقوال وارده در مورد مذمت غلو و ممانعت از آن، غلو و افراطگرایی را میتوان در ابتدا به دو قسم عمده تقسیم کرد: یکی غلو کلی و یا اعتقادی و دیگر غلو جزئی و یا عملی.
منظور از غلو کلی و اعتقادی همان غلو و افراطگرایی است که به کلیات شریعت و یا مسایل اعتقادی تعلق داشته باشد، مانند: غلو و افراط یهود در مورد عزیر ÷، و غلو نصاری در مورد عیسی پسر مریم ل که او را اله و خدای خود میپنداشتند.
عامل عمده غلو و افراطگرایی نصاری در مورد عیسی ÷ این بود که آنها با مشاهده نمودن معجزات خارقه که از او ظاهر گردیده بود مقام بندگی و عبودیت عیسی ÷ را با مقام الوهیت خلط نمودند، و همین معجزات و امور خارق العاده سبب مبتلاشدن ایشان به غلو و افراطگرایی گردید. و از همینجا است که پیامبر ج امتش را از همچو اشتباهات برحذر داشته فرمودند: «لاَ تُطْرُونِي، كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ، وَرَسُولُهُ» [۲۴۳].
همچنان در روایات آمده است که مردی نزد پیامبر ج آمد وگفت: «مَا شَاءَ اللهُ، وَشِئْتَ»، یعنی آنچه را که الله وشما خواسته باشید همان خواهد شد پیامبر ج در برابر این گفتۀ وی عکس العمل شدید نشان داده به لهجۀ بسیار تند فرمودند:
«أَجَعَلْتَنِي وَاللهَ عَدْلًا بَلْ مَا شَاءَ اللهُ وَحْدَهُ» [۲۴۴]. «تو مرا با این گفتهات به خداوند میخواهی شریک و انباز بسازی؟ بگو ما شاء الله وحده».
پس بر اساس این نصوص غلو کلی و یا اعتقادی عبارت است از عقیده و باور نمودن به الوهیت و خدایی پیغمبر آن، ملائک و فرشتگان، ائمه و پیشوایان دین و سایر افراد، و یا شریک ساختن ایشان با خداوند در معبودیت، یا در آفرینش مخلوق و اعطای روزی، یا در صفتی از صفات خداوند مانند قدرت، علم و حکمت، یا عقیده داشتن به اینکه خداوند در آن افراد حلول کرده است.
و همچنان غلو و افراطنمودن در ولا و برا، مانند غلو در محبت امامان و پیشوایان دین و ادعای عصمت ایشان، طوریکه عبد الله بن سبأ در حق علی بن ابی طالب س گفته بود: «أنت، أنت، يعني أنت الإله» [۲۴۵]. یعنی: «در واقع اله و معبود بر حق تو هستی».
و مانند غلو و افراط شخصی بنام مونس علیشاه که در مدح علی بن ابی طالب گفته بود:
«منشأ کن فکان علیست علی مبدأ انس وجان علیست علی».
و مانند این گفتۀ صاحبزبدة الأسرار در مورد علی بن ابی طالب س:
مظهر کل عجایب اوست او فرد مطلق ذات واجب اوست او و مانند این گفتۀ ابن هانی در مورد المعتز لدین الله:
ما شئت لا ما شاءت الأقدار
فاحكم فأنت الواحد القهار
و مانند این گفتۀ بوصیریکه در مدح پیامبر جگفته است:
فإن من جودك الدنيا وضرتها
ومن علومك علم اللوح والقلم.
و مانند این گفتۀ دیگر آن:
يا أكرم الخلق ما لي مَنْ أَلُوذُ به
سواك عند حلول الحادث العمم
[۲۴۶].
و مانند این سخن و یا ادعای نبهانی (۱۳۵۰هـ) که میگوید: «إن المسلمين ... من أهل السنة والجماعة – وهم جمهور الأمة المحمدية يعتقدون فيه ج أنه يعلم الغيب، ويعطی ويمنع، ويقضی حوائج الـمسلمين، ويفرج کربات الـمکروبين، وأنه يشفع فيمن يشاء ويدخل الجنة من يشاء، فهذا من أصح الاعتقادات وإنکاره من أقبح الـمنکرات» [۲۴۷].
نبهانی میگوید: مسلمانانیکه منسوب به اهل سنت و الجماعتاند که اکثریت امت محمدیه را تشکیل میدهند، همه در مورد محمد ج به این باوراند که او غیب را میداند، به کسی میدهد و از کسی منع میکند، حوائج و خواستههای مسلمانان را مرفوع میسازد، به فریاد افراد بلا دیده و رنج کشیده میرسد، در مورد کسیکه خودش خواسته باشد شفاعت میکند، و در جنت کسی را که خواسته باشد داخل میکند. این همه از جملۀ صحیحترین و سالمترین عقاید به شمار میرود، و انکار ورزیدن از این عقیده از بدترین منکرات بشمار میرود.
و مانند این گفتۀ صاحب کتاب الأمن و العلی لناعتی المصطفی در مورد محمد ج که گفته است: «وصلی ربنا وسلم علی دافع البلاء والو باء والقحط والـمرض والألم سيدنا ومولانا ومالکنا ومأوانا محمد مالك الأرض ورقاب الأمم» [۲۴۸]. «صلوات و درود باد بر آن دفع کنندۀ بلا، وبا، قحط، مرض و درد: سید و سردار ما، مولی و مالک ما، پناهگاه ما محمد ج که مالک زمین و مالک گردن تمام امتها است».
و در جای دیگری کتابش میگوید: «الـمعاملة کلها بيد رسول الله ج يعطی من شاء ما شاء لأن الدنيا والآخرة من جوده وعلم اللوح والقلم من علومه، فإن کنتم تريدون خيري الدنيا والآخرة فأتوا إلی بابه ثم اطلبوا ما شئتم» [۲۴۹].
یعنی تمام معامله در اختیار سول خداوند است، به کسی چیزی را خواسته باشد میدهد زیرا دنیا و آخر از بحر جود و سخای او است، علم لوح و قلم برخی از علوم او است، اگر شما مردم خیر دنیا و آخرت را میجوئید پس بطرف دروازهاش بشتابید و آنچه را خواسته باشید از او بخواهید.
و در جای دیگری میگوید: «قال الله تعالی: يا محمد کلهم يطلبون رضای وأنا أطلب رضاك، وجعلت ملکی کله من العرش إلی الفرش فداء لك، حکمك جار علی الشمس والقمر، لايطلع الشمس حتی تسلم علی ابنك الجيلانی غوث الثقلين وغيث الکونين» [۲۵۰].
خداوند به پیامبرش گفته است: ای محمد! همۀ مردم رضایت و خوشنودی مرا میجویند و من تنها رضایت و خوشنودی ترا میجویم، ملک و پادشاهی من از عرش تا به فرش فدای تو باد، حکم و فیصلۀ تو بر آفتاب و مهتاب یکسان جاری و نافذ است، آفتاب تا زمانی طلوع نمیکند که به بسرت عبد القادر جیلانی که فریاد رس انسانها و جنها و باران رحمت هردو کون است، سلام نکند.
غلو کلی و یا اعتقادی را که نمونههای متعدد آن ذکر شد غلو الحاد نیز میتوان گفت، چنانچه صاحب فرهنگ دهخدا علاوه بر باورها و گفتههای قبلی، مباحث تألیه، تجلی، ظهور، اتحاد «وحدت الوجود» حلول، تناسخ، فرشته پرستی، اقانیم ثلاثة.. باورها و سخن مشابه آنها را از جملۀ غلو الحاد معرفی نموده است [۲۵۱].
و یکی از نمونههای غلو در برائت و بیزاری، همانا غلو در برائت و دوریگزیدن از جامعه و مردم عاصی و گنهگار است که مانند گذشتهها در جامعۀ امروزی نیز اینگونه مفکوره پیدا شده که بر اساس آن عدۀ مرتکب گناه و معصیت را تکفیر، و در نتیجه قتل و کشتن وی را جایز و مشروع میدانند.
اما شکی در این نیست که غلو اعتقادی و یا کلی نسبت به غلو جزئی خطر بیشتر دارد و سبب فاصلهگرفتن برخی فرق و گروهها از جماعت اهل سنت و جماعت و یا فرقۀ ناجیه همین غلو کلی و اعتقادی بوده است.
[۲۴۳. ] (صحیح البخاری ، ص: ۱۶۷ برقم: ۳۴۴۵). [۲۴۴. ] مسند احمد ( ۱۸۳۹ ، ۱۹۶۴) وقال الألبانی: حسن صحیح. [۲۴۵. ] الملل والنحل (۱/ ۱۷۴). [۲۴۶] قصیدة بردة ص: ۱۰. [۲۴۷] (شواهد الحق ص: ۲۷۹). [۲۴۸] (الأمن والعلی ص ۵). [۲۴۹] (الأمن والعلی ص: ۱۱۱- ۱۱۲). [۲۵۰] (الأمن والعلی ص: ۱۰۸). [۲۵۱] لغت نامۀ دهخدا ( ۱۱/۱۶۷۸۸).
در حدیث ابو سعید خدری آمده است که شخصی نحوهای تقسیم مال غنیمت را که توسط پیامبر ج صورت گرفته بود مورد انتقاد و اعتراض شدید و غیر عادلانه قرار داد، پیامبر ج در عکس العمل وی دو وصف بسیار جامع گروههای افراطی را که از نسل همان شخص انتقاد کننده پیدا شده و از فکر وی الهام میگیرند معرفی نموده، فرمودند: «إنَّ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا، قَوْمًا يَقْرَءُونَ القُرْآنَ، لاَ يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الإِسْلاَمِ مُرُوقَ السَّهْمِ مِنَ الرَّمِيَّةِ، يَقْتُلُونَ أَهْلَ الإِسْلاَمِ، وَيَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَانِ...» [۲۵۲]. «از نسل این مرد مردمانی خواهند آمد که قرآن را میخوانند اما قرآن از حنجره و گلوی آنها پائین نمیرود، مسلمانان را به قتل میرسانند اما به مردمان بتپرست و کفار هیچ نوع اذیت و آسیبی نمیرسانند».
پس آن دو وصف و یا دو مشخصۀ بسیار بارزی را که پیامبر ج برای گروهان افراطی بیان نموده، عبارتاند از:
۱- نداشتن فهم و دانش در مورد قرآن.
۲- تکفیر و یا حکم نمودن به تکفیر دیگران.
منظور از عدم فهم قرآن و یا نداشتن دانش در مورد قرآن این است که خوارج و مردمان افراطی با وصف اینکه قرآن را بسیار خوب و زیبا میخوانند اما معنای آن را درک نمیکنند، طوریکه آیات متعلق به کفار را به مسلمانان تطبیق میدهند، چنانچه عبد الله بن عمر ب در مورد خوارج میگوید: «إِنَّهُمُ انْطَلَقُوا إِلَى آيَاتٍ نَزَلَتْ فِي الكُفَّارِ، فَجَعَلُوهَا عَلَى المُؤْمِنِينَ» [۲۵۳]. «آنها آیات وارده در مورد کفار را بر مسلمانان منطبق میسازند».
و بعضی ایشان در پهلوی تکفیر دیگران که وصف و یا مشخصۀ دوم ایشان است، ریختاندن خون شخص و یا گروه تکفیر شده را حلال میدانند. چنانچه ابو قلابه میگوید: «مَا ابْتَدَعَ رَجُلٌ بِدْعَةً إِلَّا اسْتَحَلَّ السَّيْفَ» [۲۵۴]. «هیچ مردی بدعتی را ایجاد نمیکند مگر بیرونکردن شمشیر را بر علیه دیگران حلال میداند».
همچنان شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: «طريقة اهل البدع يجمعون بين الجهل والظلم، فيبتدعون بدعة مخالفة للکتاب والسنة وإجماع السنة ويکفرون من خالفهم فی بدعهم» [۲۵۵]. «عادت مردمان بدعت پیشه خلط و یکجانمودن جهل با ظلم است طوریکه ایشان برخلاف کتاب و سنت یک بدعت را مرتکب میشوند سپس کسانی را که از بدعتشان مخالفت کند، تکفیر میکنند».
[۲۵۲] صحیح بخاری ، ص: ۱۲۷ برقم: (۳۳۴۴ ، ۷۴۳۲).. [۲۵۳] (بخاری در کتاب استتابة المرتدین بطور تعلیق روایت کرده است). [۲۵۴] (سنن دارمی ۱/۲۳۱). [۲۵۵] (الرد علی البکری ۲/۲۵۶).
منظور از غلو جزئی و عملی همان غلو و افراطگرایی است که به جزئیات عملی شریعت و یا یکی از مسایل آن ارتباط داشته باشد، برابر است که آن مسئله جزئی قولی و زبانی باشد و یا فعلی و عملی، مانند سپرینمودن تمام شب در عبادت و امثال آن.
اما اگر این غلو جزئی و یا عملی از عقیده و برداشت فاسد نشأت کند به غلو کلی و اعتقادی تبدیل میگردد مانند فاصلهگرفتن از مساجد مسلمین به باور اینکه این مساجد در ردیف مسجد ضرار به شمار میرود.
با توجه به اینکه دین مبین اسلام دین رحمت و شفقت، و پیامبر آن هم پیکر مجسم رحمت بوده است، لذا در زندگی خود همیشه تلاش ورزیده تا از هرگونه عقیده و عمل مبنی بر غلو و یا افراطگرایی جلوگیری نموده، سیمای تابناک و درخشان آن را که همانا اعتدال و میانهروی است حفظ کند.
چنانچه انس بن مالک س روایت میکند که روزی سه نفر به خانه ازواج مطهرات آمده از اعمال پیامبر ج در داخل خانه استفسار نمودند ایشان بعد از اخذ برخی معلومات ابتدائی اعمال خویش را نسبتا کم و بیارزش دانسته، گفتند: ما هیچ وقت به پیامبر ج رسیده نمیتوانیم، زیرا تمام گناهان سابقه و لاحقه پیامبر ج بخشیده شده است. چنانچه در نتیجه این تصور یکی از ایشان تعهد کرد که شب تا روز در نماز و عبادت مصروف باشد، و دومی گفت که همیشه روزه میگیرد و سومی تعهد کرد که از زنان فاصله گرفته ازدواج نمیکند. زمانیکه پیامبر ج بخانه تشریف آورد و از موضوع آگاه شد، بلا فاصله خطابهای را ایراد نموده فرمود: من نسبت به شما متقی و پرهیزگارتر و از خداوند ترس بیشتر دارم اما با وصف آن گاهی روزه میگیرم و گاهی افطار میکنم، شب نماز میخوانم و خواب هم میشوم، و در پهلوی همه با زنان ازدواج هم میکنم، پس کسیکه از سنت و روش من روی گرداند از اتباع و پیروان من به شمار نمیرود [۲۵۶].
پس طوریکه ملاحظه میگردد پیامبر ج در حدیث فوق این عمل برخی از اصحاب و یارانش را غلو و افراط تلقی نموده، و آن را خلاف سنت و روش دائمی خود قرار دادند.
و در یک حدیث دیگر آمده است که روزی پیامبر ج به خانه تشریف آوردند و در مورد زنیکه نزد عائشه ل نشسته بود سوال کردند. عائشة در پاسخ سوال آن جناب گفت: «فُلاَنَةُ، تَذْكُرُ مِنْ صَلاَتِهَا». یعنی این زنی هست که در کثرت صلاة و نماز شهرت خاصی دارد. پیامبر ج فرمودند: «مَهْ، عَلَيْكُمْ بِمَا تُطِيقُونَ، فَوَاللَّهِ لاَ يَمَلُّ اللَّهُ حَتَّى تَمَلُّوا» [۲۵۷]. «یعنی متوجه باشید و بسیار احتیاط کنید. همان اعمالی را انجام دهید که قدرت و تواناییاش را دارید! قسم به خدا که خداوند هرگز مانده نمیشود یعنی اعطای اجر و پاداشت را قطع نمیکند تا اینکه شما در اثر ماندگی آن عمل را ترک و قطع نکنید». سپس عائشه ل در ادامۀ حدیث قبلی فرمود: «كَانَ أَحَبَّ الدِّينِ إِلَيْهِ مَادَامَ عَلَيْهِ صَاحِبُهُ». «یعنی از اعمال نیک محبوبترین آن نزد پیامبرج،همان عملی بود که صاحبش بر آن مواظب بوده و بطور همیشه و دائم آن را انجام دهد».
حافظ ابن حجر عسقلانی میگوید: منطوق و مدلول حدیث مقتضی این است که انسان باید همان طاعات و عبادتی را انجام دهد که تواناییاش را داشته باشد و مفهوم آن تقاضای این امر را میکند که انجامدادن عملیکه از طاقت و توانایی انسان خارج باشد، ممنوع و ناجایز است.
و مانند دو حدیث قبلی یک حدیث دیگر از عبد الله بن عباس روایت شده است که روزی پیامبر ج خطبه ایراد میفرمودند که مرد ایستادۀ را دیدند و از علت ایستاد ماندنش جویا شدند، در جواب گفته شد که او ابو اسرائیل نام دارد و بر خود نذر گردانیده است تا در آفتاب گرم و سوزان همیشه ایستاده شده و از سایه استفاده نکند، و همچنان سکوت و روزۀ دائمی را بر خود نذر گردانیده است. پیامبر ج فرمودند: «مُرْهُ فَلْيَتَكَلَّمْ وَلْيَسْتَظِلَّ وَلْيَقْعُدْ، وَلْيُتِمَّ صَوْمَهُ». یعنی: «او را امر کنید تا با مردم سخن بگوید و در زمین بنشیند و از سایه هم استفاده نماید، و در پهلوی اینها روزهاش را نیز تمام کند» [۲۵۸].
حافظ ابن حجر در اینجا هم میگوید: از این حدیث برداشت میشود هر عملیکه موجب اذیت و تکلیف انسان -ولو در آینده- گردد، و مشروعیت آن عمل از قرآن و سنت ثابت نشده باشد، مانند: راه رفتن با پای برهنه و بدون کفش، نشستن در آفتاب گرم و سوزان و امثال آن پس آن عمل طاعت شمار نگردیده و چنین نذر هم کدام اعتبار شرعی ندارد، یعنی منعقد نمیگردد [۲۵۹].
و یکی از موارد غلو جزئی و عملی غلو در دعا است. چنانچه در سنن ابو داود و سنن ابن ماجه باسند صحیح روایت شده است که روزی عبدالله بن مغفل پسرش را شنید که در هنگام دعا میگفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْقَصْرَ الْأَبْيَضَ عَنْ يَمِينِ الْجَنَّةِ، إِذَا دَخَلْتُهَا». «خدایا! من از تو قصر سفیدی را که در طرف راست جنت باشد سوال میکنم».
پدرش با شنیدن این دعای پسرش گفت: «أَيْ بُنَيَّ، سَلِ اللَّهَ الْجَنَّةَ، وَتَعَوَّذْ بِهِ مِنَ النَّارِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج يَقُولُ: إِنَّهُ سَيَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ قَوْمٌ يَعْتَدُونَ فِي الطَّهُورِ وَالدُّعَاءِ» [۲۶۰]. «یعنی ای پسرم! تو از خداوند بهشت را سوال کن و از دوزخ پناه بجوی، زیرا من از پیامبر ج شنیدم که فرمودند: در امت من کسانی پیدا میشوند که در وضوء و دعا افراط میکنند».
دیگر از موارد غلو جزئی و عملی غلو و افراط در اعطای القاب و یا نامها است. چنانچه در صحیح مسلم آمده است که شخصی پیامبر ج را به لقب و یا نام: (خیر البریة) یعنی بهترین انسانها صدا کرد. پیامبر ج برایش گفت: «ذلك إبراهيم u» [۲۶۱]، «یعنی بهترین انسانها ابراهیم ÷ است». و در ادامه روایت در شعب الإیمان بیهقی آمده است که میگوید: «وَكَانَ لَا يُحِبُّ الْمُبَالَغَةَ فِي الثَّنَاءِ عَلَيْهِ فِي وَجْهِهِ تَوَاضُعًا لِرَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَكَانَ يَقُولُ: لَا تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ فَقُولُوا: عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ» [۲۶۲]. «پیامبر ج بر اساس تواضع و فروتنی افراط و مبالغه در تعریف را خوش نداشته هموار میفرمود: شما در مورد من طوری افراط ننمائید که نصارا در مورد عیسی پسر مریم افراط نموده بودند، زیرا من بندۀ بیش نیستم، پس به لقب بندۀ الله و رسول وی صدا کنید».
اما با تاسف اینگونه غلو یعنی غلو در القاب و نامها مخصوصا در متأخرین بسیار به کثرت رواج یافته است. چنانچه در مورد یکی از علماء گفتهاند: «بحر البحور، عديم النظير بقية السلف، حجة الخلف، أمة وحده، جمع ميزات الذهبی وابن حجر وابن دقيق العيد والبحتری...».
[۲۵۶] صحیح البخاری ( ص: ۱۱۰۰ ، شمارۀ حدیث: ۵۰۶۳). [۲۵۷] (صحیح البخاری ، ص: ۱۷ ، شمارۀ حدیث: ۴۳). [۲۵۸] صحیح البخاری، ص: ۱۴۳، شمارۀ حدیث: ۶۷۰۴. [۲۵۹] (فتح الباری ۱۱/۵۹۰). [۲۶۰] (سنن ابو داود، ص: ۲۴ شمارۀ حدیث: ۹۶ ، وصححه الألبانی. [۲۶۱. ] صحیح مسلم ، ص: ۹۶۳ ، شمارۀ حدیث: ۲۳۶۹. [۲۶۲] شعب الإیمان (۳/۷۷).
با توجه به نصوص و روایاتیکه دین را بسیار ساده و آسان معرفی نموده و از طرف دیگر از هر گونه غلو و افراط منع کرده است میتوان برخی علایم و مشخصات غلو جزئی و یا عملی را بیان داشت.
۱- تفسیر تشدد گرایانه نصوص قرآن و حدیث مانند نذر گردانیدن بعض اعمال شاقه.
۲- ملزم قراردادن خود و یا دیگران به عملیکه خداوند آن عمل را بطور عبادت و یا ثواب واجب و لازم قرار نداده است.
۳- حرام قراردادن اشیای خوب و پاک، مانند حرام قراردادن گوشت و برخی خوردنیهای دیگر طوریکه نمونۀ آن در گذشته بیان شد.
۴- ترکنمودن اشیای ضروری که انسان بخاطر بقای خود هیچ وقت از آن مستغنی شده نمیتواند مانند خوردن، نوشیدن، خوابیدن، ازدواج وغیره.
۵- غلو در مدح فرد و یا افراد طوریکه آن فرد و یا افراد را به مرتبه عصمت رسانده و آن را مصدر حق و یا معیار شناخت حق عقیده و باور کند طوریکه قرآن و سنت مصدر حق است.
۶- همچنین غلو در مذمت فرد و یا افراد طوریکه یک فرد مسلمان یا افراد مسلمان را بیدین و یا از دین خارج تصور کند.
***
در گذشته نمونههای متعدد غلو و افراط گرایی عقیدوی و عملی را بیان کرده شد، اما در عصر حاضر بسبب بروز فتنههای مختلف و فاصلهگرفتن مردم از علوم ومعارف دینی و شرعی، مخصوصا در اثر نادیدهگرفتن فهم علمای سلف در تفسیر نصوص، نمونههای دیگر غلو و افراطگرایی را که بیشتر در مابین جوانان و افراد کم سن وجود دارد میتوان مشاهده نمود که عمدهترین آنها را موارد ذیل تشکیل میدهند:
- غلو در مفهوم (جماعت)، طوریکه عدۀ از مردم نصوصی را که به پیروی از جماعت و قرارداشتن در پهلوی آن حکم میکند، به جماعت و گروه مخصوص خود شان ارتباط میدهند.
- غلو و افراط در تعصب ورزیدن به جماعت و با یک گروه مشخص.
- جماعت و یا تنظیم مخصوص را مصدر و معیار حق قرار دادن.
- غلو در مورد رهبر جماعت مخصوص.
- حکمکردن به تکفیر شخص و یا فردی در اثر ارتکاب گناه و معصیت.
- تکفیر نمودن بلا قید و شرط حاکمیکه به غیر ما أنزل الله حکم میکند.
- تکفیر نمودن بلا قید و شرط آن عده افرادیکه از حکم حاکم بغیر ما أنزل الله پیروی و متابعت نمایند.
- تکفیر نمودن بلا قید و شرط کسیکه از جماعت خارج گردد.
- تکفیر نمودن کسیکه در جامعه امروزی مسلمانان زندگی کند و راه هجرت را در پیش نگیرد.
- تکفیرنمودن بلا قید و شرط یک فرد معین بدون در نظر داشت ضوابط و اعتبارات شرعی.
- تکفیر نمودن کسانیکه از تکفیر شخصیکه ایشان به تکفیر آن حکم نمودهاند، ابا و امتناع ورزد.
طوریکه به ناحق و بدون کدام موجب و مجوز شرعی به تکفیر فرد و یا افراد معینی اقدام میورزند، همچنان کسانی را که در این حکم با ایشان همنوا نباشند تکفیر مینمایند.
- شک و تردید در اسلام مسلمانان قبل از دقت و شناسایی آنها.
- حکمنمودن به جاهلیت و یا جاهلی بودن جامعه امروزی مسلمانان.
- صادرنمودن حکم دار الکفر و دار الحرب در مورد کشورهای امروزی مسلمانان و بالآخره حلال دانستن جان و مال ایشان.
- غلو در مذمت تقلید و مقلدین و حکم به تکفیر ایشان.
- وادار ساختن و یا لازم و حتمی قراردادن اجتهاد برای تمام مردم، بخاطر رسیدن و دستیابی به احکام شرعی.
- حرام قراردادن طیبات و یا اشیای پاک و حلال.
- اختیارنمودن روشهای تشدد گرانه بر مردم.
- اعلان خروج و بغاوت بر حاکم و زمامدار مسلمان.
- خروج و بغاوت بر علیه حاکم ظالم و جابر.
- حرام قراردادن تعلیم و آموزش و دعوت بطرف امی گرایی و یا بیسوادی.
- حرامدانستن اقامه نماز در غیر مساجد چهارگانه به ادعای اینکه تاسیس این مساجد به اساس تقوی و اخلاص نبوده است.
- توقف در ادای نماز جمعه به دلیل اینکه امت در حالت ضعف و ناتوانی بسر میبرد.
فاصلهگرفتن از جوامع اسلامی امروزی [۲۶۳]. این بود نمونههای از غلو در عصر امروزیکه یک تعداد مردم – مخصوصا قشر جوان - که آگاهانه و یا نا آگاهانه به آن مبتلا هستند.
[۲۶۳] (مشکلة الغلو فی الدین ۱ /۳۷- ۳۹).
غلو و افراطگرایی در دین اعم از اینکه کلی باشد یا جزئی، عقیدوی باشد یا عملی، بر اساس اینکه با تعالیم والای دین مبین اسلام منافات دارد، آثار و اضرار متعدد دنیوی و اخروی را در قبال دارد که در خطبۀ امروز چند اضرار عمدۀ آن را در بخشها و جوانب مختلف فکری، عقیدوی، عملی و اجتماعی، بطور نمونه و مثال ارائه میدارم.
بزرگترین آثار عقیدوی غلو و افراطگرایی همانا ضلالت و گمراهی، و دورشدن از راه راست است، زیرا خداوند متعال در آیات متعدد و همچنان پیامبر ج هدایت را در اطاعت و پیروینمودن قرآن و حکمت که همانا سنت است منحصر نموده، فرموده است: «فإما يأتينکم مني هدی فمن تبع هدای فلا يضل ولايشقی ومن أعرض عن ذکری فإن له معيشة ضنکا ونحشره يوم القامة أعمی» [۲۶۴]. «و هرکس از یاد من دل بگرداند در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور مىکنیم».
پیامبر ج فرمودند: «تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا: كِتَابَ اللهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ» [۲۶۵]. «من در میان شما بعد از خودم دو چیز را گذاشتهام تا زمانیکه به آن دو چیز چنگ بزنید گمراه نخواهید شد».
شکی نیست کسیکه از ارشادات الهی روی گرداند خداوند دل و ضمیرش را منحرف میسازد، چنانچه خداوند متعال در مورد افرادیکه از ارشادات الهی منحرف شدند فرموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ﴾ [الصف: ۵]. «پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهایشان را برگردانید».
و پیامبر ج هم عملکردن خلاف سنت را ضلالت و گمراهی خوانده، فرمودند: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ خَيْرَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللهِ، وَخَيْرُ الْهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ، وَشَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ» [۲۶۶]. «بهترین سخن کتاب الله، و بهترین روش، روش و طریقۀ محمد ج بدترین امور چیزهای است که تازه در دین ایجاد کرده شود، و هر بدعت ضلالت و گمراهی است».
[۲۶۴] (طه: ۱۲۳- ۱۲۴). [۲۶۵] موطأ مالک / الأعظمی. (۵/۱۳۲۳)، (رقم: ۳۳۳۸).شیخ البانی در تحقیق مشکوه ( ۱/۶۶): با شواهد آن حسن گفته است. [۲۶۶] صحیح مسلم ( ص: ۵۹۲ ، شماره: ۸۶۷).
یکی از مقاصد عمدۀ شریعت و اهداف بزرگ آن همانا وحدت فکری و وحدت صف مسلمانان است، لذا در نصوص متعدد به لزوم جماعت تاکید، و از تفرق و پراگندگی تحذیر به عمل آمده است، طوریکه خداوند متعال فرموده است:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ﴾ [آل عمران: ۱۰۳]. «و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید».
و در آیۀ دیگر فرموده است: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥﴾ [آل عمران: ۱۰۵]. «و چون کسانى مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و براى آنان عذابى سهمگین است».
و نیز فرموده است: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦ﴾ [الأنعام: ۱۵۳]. «و[بدانید] این است راه راست من پس از آن پیروى کنید و از راهها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مىسازد پیروى مکنید».
در این آیات طوریکه میبینیم خداوند متعال به التزام صراط مستقیم که همانا راه و خط جماعت مسلمین است تأکید نموده از تفرق و اختلاف، و رفتن به راههای دیگر مانند راه و روش مجوسیان، یهودیان، نصرانیان و سایر روشهای اهل بدعت، منع نموده است.
و پیامبر ج هم از تفرق و پراگندگی بیم داده، فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي - أَوْ قَالَ: أُمَّةَ مُحَمَّدٍ ج - عَلَى ضَلَالَةٍ، وَيَدُ اللَّهِ مَعَ الجَمَاعَةِ، وَمَنْ شَذَّ شَذَّ إِلَى النَّارِ» [۲۶۷]. «الله تعالی هیچگاه امتم را یکسره بر ضلالت و گمراهی گرد نمیآورد و بخاطر داشته باشید که کمک الله همیشه شامل حال جماعت و یا گروه مسلمان بوده و کسیکه از جماعت مسلمانان فاصله گرفته تنها راه برود، تنها در آتش جهنم میسوزد».
و نیز، فرمودند: «افْتَرَقَتِ الْيَهُودُ عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، وَافْتَرَقَتِ النَّصَارَى عَلَى اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً» [۲۶۸]. «یهودیان به هفتاد و یک و یا هفتاد و دو گروه، و نصارا به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند، و امت من با تأسف به هفتاد و سه گروه تقسیم خواهد شد».
در این شکی نیست که تفرق و پراگندهگی یک امر مقدر و فیصله شده به شمار میرود اما ما بصفت مسلمان مکلف هستیم تا از اسباب و عوامل تفرق که مهمترین آنها همانا عدم اطاعت از الله و پیامبر او میباشد، جلوگیری نمائیم تا از نتیجۀ شوم آن که همان عذاب الهی است، نجات یابیم.
[۲۶۷] سنن ترمذی ت شاکر ص: ۴/۴۶۶ ، علامه البانی این حدیث را به استثنای لفظ " ومن شذ" صحیح گفته است. [۲۶۸] (حسن صحیح) سنن ابوداود ص: ۵۰۳ شماره: ۴۵۹۶.
یکی از خصوصیتهای شریعت اسلامی کامل و تام بودن آن است طوریکه خداوند متعال فرموده است:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم».
آیۀ مبارکۀ فوق کامل بودن دین اسلام را نشان میدهد ولی کسیکه مرتکب غلو و انحراف میگردد بطور غیر مستقیم دین اسلام را ناقص تصور نموده، به دنبال تکمیل آن میافتد.
یکی از نشانهها و خصوصیات اهل حق همانا ثبات و استقامت بر حق و عدم تناقض و دوگانگی بوده است، و این بدان خاطر است که مصدر فکر و اندیشه ایشان که قرآن و سنت است از تناقض و دوگانگی به دور بوده و میباشد، چنانچه خداوند متعال در مورد عدم موجودیت تناقض در قرآن کریم، فرموده است: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢﴾ [النساء: ۸۲]. «آیا در [معانى] قرآن نمىاندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى مىیافتند».
علامه و نشانه این وحدت فکر و نظر را ما عملا در این میبینیم که اهل حق با وصف دور بودن اماکن و تفاوت ازمنه همه بر یک منهج، و پیروان یک راه بودند، چنانچه اگر ما تمام کتابهای متقدمین و متأخرین را مطالعه کنیم همه بر یک عقیده و روش تأکید میکنند. اما برعکس اهل بدعت را میبینیم که با تغییر زمان و شرایط، نظر و مفکورأ شان نیز تغییر مییابد.
دین اسلام دینی است که مصالح و مفاسد را یکسان مراعات میکند که یکی از مثالهای بارز آن قانون سد ذرایع است. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖ﴾ [الأنعام: ۱۰۸]. «و آنهایى را که جز خدا مىخوانند دشنام مدهید که آنان از روى دشمنى [و] به نادانى خدا را دشنام خواهند داد».
شکی نیست که مردم اعمال کسانی را که به اسلام منسوب هستند مستقیما به اسلام نسبت میدهند، پس هرگاه یک فرد و یا گروهی بر خود و یا دیگران تشدد و سختی نماید این عمل افراطگرانه او را مردم به اسلام نسبت میدهند که در نتیجه سبب بدنامشدن اسلام میگردد.
چنانچه یکی از دسایس یهود بخاطر منحرف ساختن مردم همین کار بود:
﴿وَقَالَت طَّآئِفَةٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ ءَامِنُواْ بِٱلَّذِيٓ أُنزِلَ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَجۡهَ ٱلنَّهَارِ وَٱكۡفُرُوٓاْ ءَاخِرَهُۥ لَعَلَّهُمۡ يَرۡجِعُونَ٧٢﴾ [آل عمران: ۷۲].
«و جماعتى از اهل کتاب گفتند در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد ایمان بیاورید و در پایان [روز] انکار کنید شاید آنان «از اسلام» برگردند».
یکی از امتیازات و ویژگیهای دین مقدس اسلام همانا یسر و سماحت، سهل و آسانگیر بودن او است، و یکی از حکمتهای آمدن پیامبر ج هم برداشتن احکام شاقه و طاقت فرسا بوده است، و به همین اساس توده زیادی به اسلام گرویدند، لذا خداوند متعال به پیامبرش میگوید: ﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ [آل عمران: ۱۵۹]. «و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند».
و در احادیث هم قصه و داستان امامت معاذ بن جبل س مشهور است که پیامبر ج فرمودند: «يَا مُعَاذُ، أَفَتَّانٌ أَنْتَ...» [۲۶۹]. «ای معاذ! آیا تو فتنهگر هستی؟».
پس شکی نیست که روشهای افراطگرانه سبب متنفر ساختن مردم از دین میگردد که این خود ضربۀ بزرگی به اسلام به شمار میرود.
[۲۶۹] متفق علیه.
یکی از آثار شوم غلو و افراطگرایی همانا ناپدید شدن وسطیت و اعتدال است که یکی از خصوصیتهای دیگر اسلام به شمار میرود.
این بود نمونههای چندی از آثار منفی غلو و افراطگرایی در ساحات فکری و عقیدوی، و شکی نیست که غلو و افراطگرایی غیر از جوانب فکری و عقیدوی در جوانب اجتماعی، سلوکی وغیره نیز آثار شوم و بدی را دارد اما نظر به قلت وقت به آثار ذکر شده فوق اکتفا میکنم ولی بازهم برخی آثار و اضرار آن را بطور کلی میتوان در آخر بر شمرد:
فشردۀ کلی آثار و پیامدهای منفی غلو و افراطگرایی:
۱) غلو و افراطگرایی شر محض است.
۲) غلو و افراطگرایی با روح اسلام تضاد دارد.
۳) غلو سبب دوری از خداوند میگردد.
۴) غلو سبب انقطاع و عدم تداوم به عمل میگردد.
۵) غلو دلیل ضعف عقل و ناتوانی بینش انسان بحساب میرود.
۶) غلو یکی از راههای تسلط شیطان بر انسان است.
۷) غلو دلیل جهل و قلت فهم انسان است.
۸) غلو سبب مبتلاشدن انسان به وسواس میگردد.
۹) غلو سبب تنگی سینه و حزن دوامدار میگردد [۲۷۰].
***
[۲۷۰] نضرة النعیم (۱۱/۵۱۲۷).
اسلام با رعایت حد وسط و اعتدال در بین نیازهای روحی و خواستههای جسمی از سایر ادیان و مکتبهای فلسفی جهان متمایز بوده، و برتری خود را نشان میدهد.
اسلام هیچگاه از پیروان خود نمیخواهد که نفس خود را از نعمتهای مادی و لذایذ جسمی محروم سازند، بلکه تا زمانیکه استفاده از نعمتهای مادی از طریق مشروع و در حد اعتدال باشد، هیچگونه مخالفتی با آن ندارد، بلکه قرآن محروم ساختن نفس را از نعمتهای حلال اعتدا نامیده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِينَ٨٧﴾ [المائدة: ۸۷]. «اى مؤمنان! چیزهاى پاکیزهاى را که خدا براى [استفاده] شما حلال کرده حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حدگذرندگان را دوست نمىدارد».
اسلام با اینکه اعلام میدارد که در حد وسط حق جسم و روح رعایت شود، و به جنبۀ مادی و معنوی زندگی هردو توجه گردد، ولی هرگز این دو جنبه را در یک سطح قرار نداده است، بلکه جنبۀ معنوی و توجه به امور آخرت از دیدگاه اسلام اصل و هدف، و جنبۀ مادی و امور دنیاوی مآیۀ امتحان و آزمایش و بهرۀ زودگذر و زوالپذیر، و وسیلهای برای رسیدن به سعادت آخرت معرفی گردیده است، بنابرین نباید دنیا را اساس و هدف قرار داده در امور آخرت غفلت ورزید. الله متعال در این مورد میفرماید:
﴿إِنَّمَآ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِيمٞ١٥﴾ [التغابن: ۱۵]. «اموال شما و فرزندانتان صرفا «وسیله» آزمایشى [براى شما]یند و خداست که نزد او پاداشى بزرگ است».
امام ترمذی با سند صحیح از کعب بن عیاض روایت کرده که پیامبر اسلام ج فرمود: «إِنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ فِتْنَةً وَفِتْنَةُ أُمَّتِي المَالُ». «برای هر امت فتنهای جهت آزمایش او وجود دارد، و آزمایش امت من در مال است».
حدیث فوق میرساند که مردم به مال و ثروت چنان ارزش قایل خواهند شد که همین مال سبب آزمایش این امت خواهد بود.
مبارزه برای دستیابی به ثروت در عصر حاضر به پیمانهای رسیده است که فزون طلبی و ثروت اندوزی از بزرگترین فتنه و مشکلات این عصر گشته، و مردم بخاطر رسیدن به مال و ثروت، ایمان، عقیده و تمام ارزشهای اخلاقی را نادیده میگیرند، این همه مصداق واقعی این حدیث است.
امام ترمذی با سند صحیح از طریق کعب بن مالک انصاری از رسول الله ج روایت میکند:
«مَا ذِئْبَانِ جَائِعَانِ أُرْسِلَا فِي غَنَمٍ بِأَفْسَدَ لَهَا مِنْ حِرْصِ المَرْءِ عَلَى المَالِ وَالشَّرَفِ لِدِينِهِ».«هرگاه دو گرگ گرسنه که در یک رمۀ گوسفند رها شوند آنقدر فساد نمیکنند که حرص شخص بر مال و شرف به دینش ضرر رسانده و فاسدش میکند».
منظور اینکه محبت مال و مقام، حرص و تلاش در راه آن چنان به دین انسان و ارتباط وی با پروردگارش مضر تمام میشود که ضرر دو گرگ گرسنه که در یک رمۀ گوسفند رها شوند، نسبت به آن کمتر است.
پیامبر ج از مال و ثروت نسبت به امت خود نگرانی نموده، و محبت آن را سبب هلاکت امت خود قرار داده فرموده است:
«فَوَاللَّهِ لاَ الفَقْرَ أَخْشَى عَلَيْكُمْ، وَلَكِنْ أَخَشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُبْسَطَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا كَمَا بُسِطَتْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، فَتَنَافَسُوهَا كَمَا تَنَافَسُوهَا وَتُهْلِكَكُمْ كَمَا أَهْلَكَتْهُمْ» [۲۷۱]. «بخدا سوگند، من از فقر شما نمیترسم، بلکه از آن بیم دارم که دروازههای دنیا به روی شما باز شود همانطور که بر پیشینیان باز شد، و شما بر سر متاع دنیا با یکدیگر، رقابت کنید آنگونه که آنها با یکدیگر رقابت کردند، و دنیا شما را هلاک کند همانطور که آنان را هلاک کرد». [۲۷۱] صحیح البخاری. (۴/۹۶)، (رقم: ۳۱۵۸).
اسلام طلب امارت «منصب» حرص و تلاش در راه آن را به هر عنوانى که باشد، حرام و ممنوع قرار داده است، زیرا بیشتر- بلکه همۀ- کسانیکه خواستار قدرتاند، و بخاطر بدستآوردن آن تلاش میورزند، افراد جاهطلب بوده، و رسیدن به حکومت و منصب را بخاطر استعلا و برترى بالاى دیگران میخواهند که نتیجۀ حتمى بقدرت رسیدن اینگونه اشخاص فساد و انحطاط جامعه مىباشد.
پیامبرج: طلب منصب و مقام، و حرص ورزیدن بر آن را حرام قرار داده، و از گماشتن افرادیکه طالب قدرت بودند، ابا ورزیده است:
۱- «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: قَالَ لِي النَّبِيُّ ج: «يَا عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ سَمُرَةَ، لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا، وَإِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا...» [۲۷۲]. «پیامبر ج براى عبدالرحمن بن سمره گفت: اى عبدالرحمن بن سمره! امارت و حکومت را درخواست مکن، چون از روى درخواست و علاقمندى به تو داده شود، مسؤولیت انجام آن به عهدۀ تو سپرده میشود، و خداوند در این کار با تو کمکى نخواهد کرد، اگر بدون درخواست تو، برایت داده میشود، در انجام آن کمک و یاری خداوند با تو مىباشد».
۲- «عَنْ أَبِي مُوسَى، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ ج أَنَا وَرَجُلَانِ مِنْ بَنِي عَمِّي، فَقَالَ أَحَدُ الرَّجُلَيْنِ: يَا رَسُولَ اللهِ، أَمِّرْنَا عَلَى بَعْضِ مَا وَلَّاكَ اللهُ ﻷ، وَقَالَ الْآخَرُ مِثْلَ ذَلِكَ، فَقَالَ: إِنَّا وَاللهِ لَا نُوَلِّي عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ، وَلَا أَحَدًا حَرَصَ عَلَيْهِ» [۲۷۳]. «ابو موسى اشعرى گفت: من با دوتن از پسران کاکایم نزد پیامبر ج رفتیم، پس یکى از آنها گفت: اى رسول خدا، مرا بر برخى از کارهائیکه خداوند به تو سپرده است، مقرر کن. و دیگرى نیز مانند وى سخن گفت.
پیامبر ج فرمود: سوگند به خداوند، شخصیکه خواستار این کار (منصب و مقام) بوده باشد، و یا بر آن حریص باشد نمىگمارم».
۳-عن أبى هريرة عن النبي ج قال: «إِنَّكُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ، وَسَتَكُونُ نَدَامَةً يَوْمَ القِيَامَةِ، فَنِعْمَ المُرْضِعَةُ وَبِئْسَتِ الفَاطِمَةُ» [۲۷۴].«پیامبر ج فرمود: شما برای بدست آوردن امارت (مقام و منصب) حرص خواهید نمود، در حالیکه امارت موجب ندامت و پشیمانى در آخرت خواهد بود. پس این مقام و منصب خوب شیر دهنده (در دنیا) وبد جدا کننده از شیر ( در حالت بعد از مرگ) مىباشد».
از احادیث فوق مسایل زیر استفاده میشود:
الف- این دلایل و امثال آن طلب امارت و خواستار زعامت را با کمال صراحت حرام و تأکید میکند.
جملۀ: «لا تسأل الإمارة» در حدیث عبدالرحمن بن سمرة نهى صریح پیامبر ج دلیل بر حرمت قطعى این عمل است بخصوص اینکه: پیامبر ج علت این نهى را عدم موفقیت چنین اشخاص در کار قرار داده فرمود که: توفیق الهى نصیب اشخاص طالب قدرت نبوده، و از یارى و معونت پروردگار محروم میگردد.
ب- علاوه بر ارشادات نبوى، عمل مبارک پیامبر ج نیز نشان میدهد که طلب قدرت و منصب کار شایستهاى در اسلام نیست، و پیامبر ج طالبان قدرت را محروم ساخته فرمود: «إِنَّا وَاللهِ لَا نُوَلِّي عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ...».
ج- براى امت اسلامى با تأسى از پیامبر ج لازم است که با افراد قدرت خواه، افرادی که میخواهند با حرص و تلاش به قدرت برسند، هیچ همکارى نکرده، و آنها را از رسیدن بقدرت محروم گردانند: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾ [الأحزاب: ۲۱].
د- طبق فرمودۀ پیامبر ج - پیامبریکه از وحى سخن میگوید، نه از هوا و هوس- شخص طالب امارت و زعامت ناموفق و ناکام است، گرچند زمام دار گردد، زیرا یارى و توفیق الهى شامل حال او نمىباشد، چون او به اساس طلب، حرص و تلاش خود به این مقام رسیده است، بنابر آن او از کمک غیبى، و مدد الهى محروم میباشد.
به اسلامگرایانى که میخواهند از طریق انتخابات زعامت و قدرت را بدست بیاورند، گفته میشود: اگر هدف شما اسلام، حکومت اسلامى، و اجراى احکام اسلامى است، هیچگاه به این شیوه به هدف نخواهید رسید، زیرا به شهادت پیامبر ج لطف و یارى خداوند با شما نیست، و این شیوۀ رسیدن بقدرت را پیامبر ج شیوۀ غیر مشروع خوانده است: «لا تسأل الإمارة».
هـ- از روایتهاى متعددىکه در این مورد نقل و ثابتشده، دانسته میشود که علت ممنوع بودن قدرت خواهى تنها ضعف شخصیت شخص قدرت خواه نیست.
[۲۷۲] متفق علیه. [۲۷۳] روایت مسلم. (۳/۱۴۵۶). [۲۷۴] روایت بخارى. (۹/۶۳)، (رقم: ۷۱۴۸).
در حدیثی از ابن عباس س نقل است که پیامبر ج فرمود:
«لَوْ كَانَ لِابْنِ آدَمَ وَادِيَانِ مِنْ مَالٍ لاَبْتَغَى ثَالِثًا، وَلاَ يَمْلَأُ جَوْفَ ابْنِ آدَمَ إِلَّا التُّرَابُ، وَيَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ تَابَ» [۲۷۵].«اگر فرزند آدم دو درۀ پر از مال و ثروت داشته باشد، به دنبال سومی خواهد رفت. و فقط خاک است که شکم او را پر میکند، و هرکس توبه کند، خداوند توبهاش را میپذیرد». از این حدیث استفاده میشود که: محبت مال و ثروت برای عموم انسانها امری فطری و طبیعی است، اگر خانههای پر از مال و پول داشته باشند، هنوز هم قانع نبوده، و در فکر جمعآوری بیشتر میباشند، و فقط قبر است که تمام این هوسها را خاتمه میدهد، و این حرص با افزایش عمر انسان افزایش مییابد: ابوهریره س از رسول الله ج روایت نموده است که فرمود: «لاَ يَزَالُ قَلْبُ الكَبِيرِ شَابًّا فِي اثْنَتَيْنِ: فِي حُبِّ الدُّنْيَا وَطُولِ الأَمَلِ» [۲۷۶].«دل انسانهای کهنسال در دو چیز، همچنان جوان میماند: دوستی دنیا و آرزوی طولانی». البته خداوند متعال بندگان خاص خود را مورد عنایت خاص قرار داده، آرامش قلبی و غنای نفس برایشان عطا میکند که زندگی آنان با کمال سکون و اطمینان سپری میگردد:
«عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: مَنْ كَانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ غِنَاهُ فِي قَلْبِهِ وَجَمَعَ لَهُ شَمْلَهُ، وَأَتَتْهُ الدُّنْيَا وَهِيَ رَاغِمَةٌ، وَمَنْ كَانَتِ الدُّنْيَا هَمَّهُ جَعَلَ اللَّهُ فَقْرَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَفَرَّقَ عَلَيْهِ شَمْلَهُ، وَلَمْ يَأْتِهِ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا مَا قُدِّرَ لَهُ» [۲۷۷]. «از انس س روایت است که پیامبر ج فرمود: اگر کسیکه نیت او طلب آخرت باشد، خداوند متعال در قلب او استغنا «سکون و آرامش» قرار میدهد، و حال پریشان او را درست میکند، و دنیا خود بخود حقیرانه برای او میآید. و اگر کسیکه نیت او دنیا باشد، خداوند متعال آثار فقر و پریشانی را بر چهرۀ او نمایان میکند، و حالتش را مضطرب میگرداند، و از دنیا فقط همان سهمی برای او خواهد رسید که برایش مقدر گشته است. (با فکر و تلاش سهم او افزایش نمییابد».
[۲۷۵] متفق علیه. [۲۷۶] صحیح بخاری. (۸/۸۹)، (رقم: ۶۴۲۰). [۲۷۷] روایت ترمذی (۴/۶۴۲)، (رقم: ۲۴۶۵). و احمد با سند صحیح.
توبهنمودن از تمام گناهان خورد و بزرگ، بازگشت و رجوع صادقانه بطرف الله أ، علاوه بر اینکه یکی از او امر حتمی و قطعی الله تعالی بحساب میرود همچنان از جملۀ بهترین و خوبترین اعمال نیز به شما رفته، سبب فلاح و کامیابی انسان توبهکننده در دنیا و آخرت میگردد.
توبه در لغت بازگشت و رجوع را گفته میشود.
و در اصطلاح شریعت: توبه عبارت است از ترککردن گناه به علت قباحت و زشتی آن، اظهار ندامت و پشیمانی بر افراط و تقصیریکه در گذشته صورت گرفته است، تصمیم و عزم بر عدم عودت بطرف گناه، و تلافی نمودن آن با انجامدادن طاعات و اعمال نیک [۲۷۸].
[۲۷۸] مفردات راغب ص: ۷۵.
امام نووی به نقل از علما میگوید: توبه و رجوع نمودن از هر نوع گناه واجب و ضروری میباشد، سپس برخی آیات قرآنی را بطور دلیل ذکر نموده است که از آن جمله این آیت کریمه است که خداوند متعال در آن فرموده است: ﴿و توبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾ [النور: ۳۱].
«اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید».
در این آیۀ کریمه خداوند متعال تمام مسلمانان را به توبه و بازگشت از گناهان امر فرموده است که بر فرضیت آن دلالت دارد.
و نیز فرموده است: ﴿وَأَنِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ﴾ [هود: ۳] .«و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به درگاه او توبه کنید».
یعنی در مورد گناهان سابقه از خداوند مغفرت و آمرزش طلب کنید و در مورد گناهان آینده نیز بطرف وی رجوع نمائید.
و نیز فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا﴾ [التحریم: ۸].«اى کسانىکه ایمان آوردهاید به درگاه خدا توبهاى راستین کنید».
توبه نمودن از گناهان بخاطری واجب و حتمی میباشد که گناه و معصیت اضرار بسیار خطرناک و تباهکننده را در قبال دارد، طوریکه امام ابن قیم: در کتاب (الداء والدواء) خود اضرار گناه را بر شمرده است که برخی آنها قرار ذیل اند:
• محرومیت از علم و معرفت.
• محرومیت از طاعات و عبادات.
• احساس وحشت، تنگی و تنهایی در دل.
• برخورد و مواجهشدن با مشکلات.
• احساس ضعف و سستی در بدن.
• نابودی خیر و برکت.
• از دستدادن توفیق و یاری پرودگار.
• احساس تنگی و تنهایی در سینه.
• عادتگرفتن با گناهان.
• پستی و بیمایگی گنهگار نزد خداوند.
• پستی و فرومایگی گنهگار نزد مردم.
• لعنتگفتن حیوانات و چهارپایان بر گنهگار.
• ذلت و پستی.
• افتیدن مهر بر دل و مستحقشدن لعنت الهی.
• عدم اجابت دعاء.
• منتشر شدن فساد در خشکی و بحر.
• از بین رفتن غیرت و مردانگی.
• از بین رفتن شرم و حیا.
• فناء و یا زوال نعمات الهی.
• نازلشدن عذاب الهی.
• چیرهشدن ترس و رعب در قلب گنهگار.
• افتیدن در دام شیطان.
• خاتمۀ بد.
• مواجه شدن با عذاب اخروی.
***
توبه و بازگشت از گناهان صغیره و کبیره طوریکه یک امر و وجیبۀ الهی بر مسلمانان به شمار میرود، همچنان دارای فضیلت متعدد نیز میباشد که از آن جمله برخی از فضایل آن را میتوان بر شمرد.
۱- خداوند متعال توبهکنندگان را دوست دارد، طوریکه فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾ [البقرة: ۲۲۲] . «خداوند توبهکاران و پاکیزگان را دوست مىدارد. و توابون کسانیاند بکثرت توبه میکنند».
۲- توبه سبب فلاح و کامیابی توبهکننده میگردد، طوریکه خداوند متعال فرموده است:
﴿و توبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾ [النور: ۳۱]. «اى مؤمنان همگى [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید».
۳- توبه از صفات پیامبر آن و مؤمنین صالح است، طوریکه الله تعالی توبۀ موسی÷ را ذکر نموده، فرموده است: ﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبۡحَٰنَكَ تُبۡتُ إِلَيۡكَ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [الأعراف: ۱۴۳].«هنگامیکه پروردگارش در برابر کوه جلوهگر شد آن را در هم کوبید و موسی بیهوش گردیده به زمین افتاد، وقتیکه به هوش آمد گفت: پروردگارا! تو منزهی من به سوی تو بر میگردم و من نخستین مؤمنان هستم».
و در مورد مؤمنین فرموده است:﴿ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ ٱلۡحَٰمِدُونَ ٱلسَّٰٓئِحُونَ ٱلرَّٰكِعُونَ ٱلسَّٰجِدُونَ ٱلۡأٓمِرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱلنَّاهُونَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡحَٰفِظُونَ لِحُدُودِ ٱللَّهِۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١١٢﴾ [التوبة: ۱۱۲]. «از جملۀ اوصاف این مؤمنان و سایر مسلمانان این است که توبهکننده، پرستنده، سپاسگزار گردنده، نمازگزار، دستور دهنده به کار نیک باز دارنده از کار بد وحافظ قوانین خدا میباشند، و مژده بده به این مؤمنان».
توبه مراتب مختلفی دارد که ذیلا بیان میگردد:
۱- توبه و بازگشت نمودن از کفر بطرف ایمان که بزرگترین و مؤکدترین انواع توبه به شمار میرود، طوریکه خداوند متعال فرموده است: ﴿قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِن يَنتَهُواْ يُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ﴾ [الأنفال: ۳۸].
«به کسانىکه کفر ورزیدهاند بگو اگر بازایستند آنچه گذشته است برایشان آمرزیده مىشود».
۲ – توبه و بازگشت از کبائر.
۳ – توبه و بازگشت از گناهان صغائر.
شرایط توبه:
توبه طوریکه مراتب دارد شرایط نیز دارد که تحقق یافتن آنها در مؤثریت و قبولیت توبه مهم و ضروری میباشد، و آن شرایط عبارتاند از:
۱- اخلاص و کسب رضای الله متعال. یعنی منظور و هدف توبهکننده از توبهاش تنها کسب رضامندی الله متعال، نایلشدن به عفو و گذشت او باشد، نه کدام هدف دیگر، مانند: ترس وب یم از حاکم و یا مردم، ریا و خودنمایی وغیره.
۲- ندامت و پشیمانی از گناه، زیرا تنها احساس ندامت است که انسان را به توبه وادار ساخته و او را در توبهاش صادق نشان میدهد.
۳- خود داری نمودن و یا باز ایستاد شدن از گناه، طوریکه فعل و یا عمل گناه اگر عبارت از ترک فرض و یا واجبی از واجبات دینی باشد پس مفهوم خود داری نمودن از آن گناه این است که به فعل آن فرض و یا واجب فورا اقدام نماید.
بطور مثال شخصیکه در گذشته با وصف معتقد بودن به فرضیت زکات و صاحب نصاب بودن، زکات مالش را نمیداد، پس شرط بالا ایجاب مینماید تا زکات مالش را تادیه نماید.
و یا اگر انسان در نیکی و احسان به پدر و مادرش در گذشته خود را مقصر میدانست پس باید تقصیر را ترک نموده به خدمت و احسان ایشان بشتابد.
و یا اگر انسان در صله رحمی با اقارب و خویشاوندانش خود را مقصر میدانست پس شرط سوم توبه ایجاب مینماید تا با ایشان صله رحمی نماید.
و اگر معصیت و یا عمل گناه عبارت از فعل حرام باشد پس شرط فوق ایجاب مینماید تا توبهکننده فورا از آن عمل خود داری نماید.
بطور مثال شخصیکه در گذشته سود میخورد و یا شراب مینوشید و یا یک عمل نا شایستۀ اخلاقی را انجام میداد پس شرط فوق ایجاب مینماید تا توبهکننده آن عمل را ترک نماید.
و یا شخصیکه در گذشته دروغ میگفت و در مال مردم و یا بیت المال خیانت میکرد پس شرط فوق ایجاب مینماید تا هرچه زود از دروغ و خیانت پرهیز نماید، و اگر توسط دروغ و یا فریب و تزویر مال و ثروتی را بدست آورده باشد پس باید آن اموال را به صاحبانش مسترد نماید.
اما بر خلاف شرط فوق شخصیکه ادعای توبه را نماید ولی از فعل حرام اجتناب ننماید و یا به انجامدادن عمل فرض و یا واجب اقدام ننماید پس توبۀ آن مدار اعتبار نمیباشد.
۴- عزم قاطع در آینده بر عدم عودت بطرف گناه.
۵- توبه باید در زمان معین آن باشد، و زمان مشخص توبه دو زمان است:
الف- زمان خاص برای هر انسان که عبارت از فرا رسیدن اجل انسان است، یعنی توبه باید قبل از فرا رسیدن مرگ باشد، طوریکه خداوند متعال فرموده است:
﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾ [النساء: ۱۸]. «توبه کسانىکه گناه مىکنند تا وقتىکه مرگ یکى از ایشان در رسد مىگوید اکنون توبه کردم پذیرفته نیست».
و نیز فرموده است: ﴿فَلَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَا قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥ وَكَفَرۡنَا بِمَا كُنَّا بِهِۦ مُشۡرِكِينَ٨٤ فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ سُنَّتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي قَدۡ خَلَتۡ فِي عِبَادِهِۦۖ وَخَسِرَ هُنَالِكَ ٱلۡكَٰفِرُونَ٨٥﴾ [غافر: ۸۴-۸۵]. «پس چون عذاب ما را دیدند گفتند: تنها به الله ایمان آوردیم، و به معبودهایی که شریک او قرار داده بودیم، کافر شدیم. پس هنگامیکه عذاب ما را دیدند، ایمانشان برای آنها سودی نبخشید، (چنین) است سنت الله که در میان بندگانش گذشته است، و آنجا کافران زیانکار شدند».
۲ – زمان عام برای تمام انسانها که همانا طلوع آفتاب از طرف مغرب است، چنانچه پیامبر ج فرمودند: «لَا تَنْقَطِعُ الْهِجْرَةُ حَتَّى تَنْقَطِعَ التَّوْبَةُ، وَلَا تَنْقَطِعُ التَّوْبَةُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا» [۲۷۹]. «هجرت به پایان نمیرسد تا اینکه توبه به پایان رسد، و توبه به پایان نمیرسد تا اینکه آفتاب از طرف مغرب براید».
زمانیکه آفتاب از طرف غروب طلوع نماید، پس دروازۀ توبه مسدود میگردد چنانچه خداوند متعال فرموده است: ﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗا﴾ [الأنعام: ۱۵۸]. «روزىکه پارهاى از نشانههاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمانآوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمىبخشد».
***
[۲۷۹] (صحیح) سنن ابو داود ، ص: ۳ برقم: ۲۴۷۹.
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخۡتَالٗا فَخُورًا٣٦﴾ [النساء: ۳۶].
«و خدا را بپرستید و چیزى را با او شریک مگردانید، و به پدر و مادر احسان کنید و در بارۀ خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ خویش و همسایۀ بیگانه و همنشین و در راه مانده و بردگان خود [نیکى کنید] که خدا کسى را که متکبر و فخرفروش است دوست نمىدارد».
آیۀ فوق یک سلسله حقوق اسلامی- اعم از حق خداوند، و حقوق بندگان و آداب معاشرت را بیان داشته است که شامل توحید و یکتاپرستی، احسان و نیکوکاری با تمام گروههای که مستحق و سزاوار احسان هستند، میباشد.
اگر مردم این آیه را سرمشق زندگی خود قرار بدهند، به سعادت دو جهان نایل میشوند، آری جامعۀ که تنها خدا را پرستش میکند، و با احترام و نیکی با پدر و مادرش رفتار مینماید، خویشاوندان خود را مورد مهر و محبت و احسان قرار میدهد، یتیمانی را که پدرشان را از دست دادهاند، یاور و سرپرستی ندارند، و نیازمند کمک مادی و معنوی و تربیت اخلاقی هستند، تحت پوشش احسان و نیکوکاری خود قرار میدهد، و آنان را نمیگذارد تا در اثر نیاز مادی و یا نبودن تربیت و اخلاق درست دچار انحراف شوند، و همچنان همسایههای نزدیک و دور، همدمان و رفیقان سفر و حضر را مورد توجه قرار میدهد، و نسبت به آنان کمال نیکی و احسان مینماید، مسافر دور افتاده از مال و اولاد و خانه را فراموش نمیکند، و میداند که نیازمند کمک هستند، طبقۀ ضعیف، خدمتگزاران و کنیزان که محرومترین قشر جامعه میباشند از نظر او دور نمیباشند و مشمول عنایت او هستند.
مسلماً چنین جامعه، جامعهای است که سرشار از خیر و برکت، تعاون و همکاری، مهر و محبت، صداقت، امانت و فداکاری و همان جامعۀ است که دانشمندان و فلاسفه بنام مدینۀ فاضله سالها در عالم خیال بدنبال آن بودند، ولی اسلام در نخستین دوران حکومتش آن را تحقق بخشید، و مدینۀ فاضله را در مدینۀ منوره بوجود آورد.
آیۀ کریمه نخست مردم را به عبادت و بندگی پروردگار و ترک شرک دعوت میدهد که طبق تعبیر پیامبر ج در حدیث متفق علیه حق مخصوص خالق بر بندگان میباشد: «حَقُّ اللَّهِ عَلَى العِبَادِ أَنْ يَعْبُدُوهُ وَلاَ يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا». «حق خداوند بر بندگان اینکه او را به یگانگی عبادت بکنند، و هیچ چیز را شریک او قرار ندهند».
و این دعوت سرخط دعوت قرآنی و ریشۀ اصلی تمام برنامههای اسلامی است، زیرا دعوت به توحید و یکتاپرستی روح را پاک، نیت را خالص، اراده را قوی و تصمیم را برای انجام هر برنامۀ مفید محکم میسازد.
سپس نیکی و احسان به والدین (پدر و مادر) را به تعقیب عبادت خداوند آورده، بعد از عبادت الله متعال خدمت والدین را از مهمترین فرایض و نیکیها قرار داده است: ﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾ «و به پدر و مادر احسان کنید».
چگونگی این احسان، خدمت و نیکی فرزند با پدر و مادر در سورۀ اسرا: ۲۳-۲۴ با تفصیل بیشتر چنین آمده است:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤﴾ [الإسراء: ۲۳-۲۴].
«پروردگارا یکى از آن دو یا هردو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها [حتى] اف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى. و از سر مهربانى بال فروتنى بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در خردى پروردند».
آیۀ فوق چگونگی احسان و نیکی فرزند نسبت به پدر و مادر را بیان نموده است، بخصوص در هنگامیکه پدر و مادر به سن پیری میرسند، ضعف و ناتوانی در اواخر عمر بر آنان غلبه مییابد، و نیاز بیشتری به خدمت، ادب و احترام اولادشان دارند، خداوند به مسلمانان دستور میدهد که همیشه امور ذیل را در حق والدینشان انجام دهند که این امور مصداق حسن معامله و رفتار نیک با آنها بشمار میرود:
۱- در مقابل آنچه که از پدر و مادرش مشاهده میکند نباید کوچکترین بیادبی مانند گفتن کلمۀ «اُف» از خود نشان دهد.
۲- نباید بر سر ایشان داد بزند و چیزی بگوید که باعث ناراحتی پدر و مادرش شود.
۳- با کمال ادب و احترام و الفاظ شیرین با آنان سخن گوید.
۴- با کمال تواضع، احترام و فروتنی توأم با مهربانی با ایشان برخورد نماید.
۵- باید برای پدر و مادرش در پیشگاه خدا طلب آمرزش کند، حق و احسان آنان را نسبت به خود فراموش ننماید.
سپس دستور میدهد که با همه خویشاوندان نیکی کرده شود: ﴿وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾. «و در بارۀ خویشاوندان معاملۀ نیک داشته باشید».
قرآنکریم و حدیث پیامبر ج با تعبیرهای مختلف: گاهی به عنوان «صلۀ رحم» و گاهی به عنوان «احسان به اقارب» به موضوع پیوند و حقوق خویشاوندی تأکید مینماید.
در قرآن کریم در هر آیه که نسبت به خدمت والدین و رفتار نیک با آنها توصیه شده با بیان ﴿وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ نسبت به حسن رفتار و ادای حقوق خویشاوندان نیز تأکید و توصیه گردیده است.
و همچنان در حدیثهای بیشماری اهمیت صلۀ رحم و حسن رفتار با آنها، و عواقب زشت قطع پیوند خویشاوندی بیان گردیده است:
• «عَنْ عَائِشَةَ، ل، زَوْجِ النَّبِيِّ ج، عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: الرَّحِمُ شِجْنَةٌ، فَمَنْ وَصَلَهَا وَصَلْتُهُ، وَمَنْ قَطَعَهَا قَطَعْتُهُ» [۲۸۰]. «عایشه همسر پیامبر از پیامبر روایت کرده است که فرمود: «واژۀ» رحم (پیوند قرابت و خویشاوندی) از ریشهای گرفته شده است که اشتقاق «رحمن»- یکی از اسمای پروردگار – از آن اشتقاق یافته است، بنابرین هرکس او را وصل کند، پیوند او با الله پاک برقرار بوده، و هرکه پیوند خویشاوندی را قطع نمود، پیوند او با خدا قطع میگردد».
[۲۸۰] روایت بخاری. (۸/۶)، (رقم: ۵۹۸۹).
قرآن کریم علاوه بر حقوق خویشاوندان، بر حقوق تمام طبقات مستضعف – اعم از یتیمان و دیگر مستمندان- تأکید کرده فرموده است: ﴿وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ﴾. «و با یتیمان و مستمندان نیکی و احسان نمایید».
زیرا در یک جامعۀ سالم که عدالت در آن بر قرار است افراد معلول و از کار افتاده، یتیمان و مانند آنها نیز وجود خواهند داشت که فراموشکردن آنها بر خلاف تمام اصول انسانی است، لذا اسلام به نیکی و تعاون آنها به شدت تأکید نموده است، در یک حدیث صحیح در مورد یتیمان توصیۀ نبوی چنین آمده است:
«عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ، عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: أَنَا وَكَافِلُ اليَتِيمِ فِي الجَنَّةِ هَكَذَا» وَقَالَ بِإِصْبَعَيْهِ السَّبَّابَةِ وَالوُسْطَى» [۲۸۱].«سهل میگوید: رسول الله ج با اشارۀ دو انگشت سبابه و میانه که قدری میان آنها فاصله انداخته بود، فرمود: من و سرپرست یتیم در بهشت، اینگونه خواهیم بود». و در بارۀ خدمت و کمک به نیازمندان، بیماران و افراد مستمند میفرماید: «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: المُسْلِمُ أَخُو المُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ، وَمَنْ كَانَ فِي حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِي حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً، فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ القِيَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ القِيَامَةِ» [۲۸۲].«از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمود: مسلمان، برادر مسلمان است. بدین جهت به او ظلم نمیکند و او را تسلیم «ظالم» نمینماید. هرکس، در صدد برآورده ساختن نیاز برادر مسلمانش باشد، خداوند در صدد رفع نیازهای او بر میآید. هرکس، مشکل برادر مسلمانش را برطرف سازد، خداوند مشکلی از مشکلات روز قیامت او را بر طرف خواهد کرد. و هرکس که عیب برادر مسلمانش را بپوشاند، خداوند عیبهای او را در روز قیامت، خواهد پوشاند». [۲۸۱] روایت بخارى. (۸/۹)، (رقم: ۶۰۰۵). [۲۸۲] روایت بخارى. (۳/۱۲۸)، (رقم: ۲۴۴۲).
آیۀ مبارکه به حقوق همسایگان تأکید ورزیده میفرماید:
﴿وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ﴾ «و با همسآیۀ دور و نزدیک نیکی کنید».
منظور از همسآیۀ نزدیک کسیکه علاوه بر همسایگی جنبۀ خویشاوندی نیز داشته باشد، و بعضی از مفسران دوری و نزدیکی همسایه را از لحاظ مکان دانستهاند.
همسایه سه قسم است:
۱- همسآیۀ که یک حق دارد، و آن همسآیۀ غیر مسلمان است که تنها حق همسایهبودن را دارد.
۲- همسآیۀ که دو حق دارد، و آن همسآیۀ مسلمان است که حق مسلمان بودن و حق همسایهبودن را دارد.
۳- همسایهای که سه حق دارد، و آن همسآیۀ مسلمان است که پیوند خویشاوندی نیز دارد، پس چنین همسایه حق قرابت، حق اسلام و حق همسایهبودن را دارا میباشد.
از توضیحات فوق دانسته شد که همسآیۀ غیر مسمان نیز از حقوقی برخوردار است.
حق جوار در اسلام به قدری اهمیت دارد که پیامبر ج در ضمن وصایای جبریل چنین ارشاد فرموده است: «مَا زَالَ يُوصِينِي جِبْرِيلُ بِالْجَارِ، حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُ» [۲۸۳]. «جبرئیل آنقدر مرا در مورد همسایه سفارش نمود که خیال کردم او را شریک ارث، قرار میدهد». و در حدیث دیگر میفرماید: «وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ، وَاللَّهِ لاَ يُؤْمِنُ» قِيلَ: وَمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الَّذِي لاَ يَأْمَنُ جَارُهُ بَوَايِقَهُ» [۲۸۴]. «بخدا مؤمن شمرده نمیشود بخدا مؤمن شمرده نمیشود بخدا مؤمن شمرده نمیشود.. گفته شد چه کسی یا رسول الله؟ فرمود: کسیکه همسایهاش از شر او در امان نمیباشد». [۲۸۳] متفق علیه. صحیح بخاری. (۸/۱۰)، (رقم: ۶۰۱۴). [۲۸۴] متفق علیه.
سپس قرآنکریم به حقوق کسانیکه با انسان دوستی و رفاقت دارد، تأکید نموده فرمود: «وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ». «با دوست وهمدم خود نیکی کنید».
این تعبیر﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ مفهوم عام وشامل دارد هر کسیکه با انسان نوع نشست و برخاست داشته باشد اعم از اینکه دوست دایمی باشد یا دوست مؤقت مانند رفیق سفر، همکار، مراجع، شاگرد، مشاور و خدمتگزار را دربر میگیرد.
این در حقیقت یک دستور جامع و کلی است برای حسن معاشرت نسبت به تمام کسانیکه با انسان ارتباط دارند.
گروه دیگری که در این آیه در بارۀ آنها با لفظ ﴿وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ﴾ سفارش شده مسافرانی هستند که در سفر و بلاد غربت احتیاج پیدا میکنند، با اینکه ممکن در شهر خود افراد متمکنی باشند.
قرآنکریم در آیات متعددی در مورد احسان و نیکی با مسافران تأکید نموده و آنها را مستحق کمک و صدقات خوانده است.
آخرین توصیۀ این آیۀ مبارکه راجع به احسان و نیکی با بردگان و خدمتگزاران است، چون آنها طبقۀ مظلوم و مستضعف جامعه بشمار میروند: ﴿وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾. «با بردگان نیکی کنید».
در حقیقت آیه با حق الله پاک آغاز یافته، و با حقوق بردگان پایان میگردد، چون این حقوق همه با یکدیگر پیوند ناگسستنی دارند.
اسلام زمانی ظهور کرد که ملتهاى فاتح افراد اقوام مغلوب را غلام و کنیز خود قرار میدادند، و آنها را چون حیوانات استخدام مینمودند، و به کارهاى دشوار و طاقت فرسا مکلف میساختند، و هیچ حقی در جامعه براى آنها قائل نبودند.
اسلام از یک سو زمینۀ تدریجى آزادى بردگان را فراهم ساخته، و از سوى دیگر تأکید نموده است که با آنان رفتار نیک صورت بگیرد، پیامبر ج به حقوق اساسى و رفتار برادر آنه با آنان اشاره نموده فرموده است:
«عَنِ المَعْرُورِ بْنِ سُوَيْدٍ، قَالَ: لَقِيتُ أَبَا ذَرٍّ بِالرَّبَذَةِ، وَعَلَيْهِ حُلَّةٌ، وَعَلَى غُلاَمِهِ حُلَّةٌ، فَسَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَ: إِنِّي سَابَبْتُ رَجُلًا فَعَيَّرْتُهُ بِأُمِّهِ، فَقَالَ لِي النَّبِيُّ ج: «يَا أَبَا ذَرٍّ أَعَيَّرْتَهُ بِأُمِّهِ؟ إِنَّكَ امْرُؤٌ فِيكَ جَاهِلِيَّةٌ، إِخْوَانُكُمْ خَوَلُكُمْ، جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَيْدِيكُمْ، فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحْتَ يَدِهِ، فَلْيُطْعِمْهُ مِمَّا يَأْكُلُ، وَلْيُلْبِسْهُ مِمَّا يَلْبَسُ، وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ» [۲۸۵]. «ابوذر غفاری میگوید: روزی با غلامم درگیر شدم و او را (بخاطر اینکه مادرش کنیزی بود)، تحقیر نمودم. رسول الله ج فرمود: ای ابوذر! این غلام را بخاطر مادرش تحقیر نمودی؟! معلوم است که هنوز عادات جاهلیت در شما وجود دارد.
غلامان و زیردستان شما، برادر آن شما هستند. خداوند آنان را در اختیار شما قرار داده است. هرکسی که غلام یا خدمتگزاری دارد، باید از همان غذا و لباسیکه خودش استفاده میکند به او نیز بدهد و علاوه بر این، به آنان دستور ندهید کاری را که از توانشان خارج است، انجام دهند. و اگر چنین دستوری صادر کردید، با آنان همکاری کنید».
***
[۲۸۵] صحیح البخاری. (۱/۱۵)، (رقم: ۳۰).
اصل «ازدواج و زوجیت»، و یا جفتگرایی یکی از سنتهای الهی بوده که در فطرت و سرشت هر مخلوق و موجود زنده، اعم از حیوانات و نباتات به ودیعت گذاشته شده است. البته تفاوت انسانها از سایر زندهجانها در این است که خداوند متعال انسان را مانند سایر حیوانات در بهرهگیری از یکدیگر آزاد و مطلق العنان نگذاشته، بلکه نظام و قانونی را که مطابق کرامت انسانی بوده، و سبب حفظ شرف و حیثیت هر یکی از مرد و زن میگردد به عنوان: «نکاح، و یا ازدواج شرعی» که اساس آن را رضامندی طرفین، ایجاب و قبول و پرداخت مهر تشکیل میدهد، معرفی نموده است.
اما با تأسف دیده میشود که برخی از پیروان ادیان باطل، افکار و فرهنگهای غلط و نادرست بشری این سنت فطری و الهی را نادیده گرفته با دلایل غیر موجه از ازدواج امتناع ورزیده و میورزند، و به باور سطحی و غیر شرعی و غیر منطقی ایشان زن یک مخلوق ناپاک و موجود شیطانی بوده که راه نجات از گرفتارشدن به دام آن را تنها میتوان در گوشهگیری و رهبانیت، و یا فرار از ازدواج و مسئوولیتهای آن میتوان سراغ کرد.
بر خلاف نظر قبلی برخی دیگر در مورد ازدواج و جفتگرایی راه تفریط را در پیش گرفته چنین تصور مینمایند که زن تنها بخاطر اشباع غریزۀ جنسی مرد آفریده شده و هدف از ازدواج تنها ترتیب و تنظیم امور منزل میباشد.
اما دین مقدس اسلام از یک طرف بر روی فرهنگ رهبانیت و گوشهگیری و ترک ازدواج خط قرمز کشیده، زوجیت و همسری و همسرداری را یکی از آیات و نشانههای قدرت و حکمت خداوندی قرار داده، و از طرف دیگر با معرفینمودن حقوق هر یکی از زن و شوهر توسط این فرمودهاش ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ﴾ [البقرة: ۲۲۸]. «و مانند همان [وظایفى] که بر عهده زنان است به طور شایسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است».
روابط بین زن و شوهر را تحکیم بیشتر بخشیده، باور دومی را هم محکوم نموده است.
چنانچه خداوند متعال در مورد اینکه زوجیت یکی از نشانههای قدرت الهی، و در عین زمان زمینۀ خوبی برای پیدا شدن مودت و مهربانی میباشد، ارشاد فرموده است: ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ٢١﴾ [الروم: ۲۱]. «یکی از نشانههای وجود، قدرت و حکمت خداوند آن است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما قرار داد تا در کنار او آرامش یابید، و در بین شما دوستی و دلسوزی قرار داد، و در این نشانههای برای کسانیکه بیندیشند وجود دارد».
در این شکی نیست تعمیر و آبادی زمینکه یکی از اهداف عمدۀ خلقت انسانها به شمار میرود به صورت درست و صحیح زمانی تحقق مییابد که در مابین انسانهای ساکن در روی زمین روحیۀ مودت و مهربانی، ترحم و دلسوزی، صداقت و صمیمیت وجود داشته باشد. و طوریکه از آیت فوق دانسته میشود یگانه زمینۀ بسیار خوب برای تحقق دوستی و مودت ترحم و دلسوزی در مابین انسانها همانا ازدواج و زوجیت مشروع میباشد، که بوسیلۀ آن این مودت و دوستی به سایر انسانهایکه در نتیجۀ این ازدواج مشروع به دنیا میآیند، سرایت مینماید.
و بنا بر همین اساس پیامبر گرامی اسلام ج رهبانیت و ترک ازدواج را بگونۀ انحراف از سنت و روش خودش قرار داده، در مورد یکی از آن سه نفریکه تصمیم عدم ازدواج را گرفته بودند، فرموده است: «...أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لَأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ وَأَتْقَاكُمْ لَهُ، لَكِنِّي أَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأُصَلِّي وَأَرْقُدُ، وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي» [۲۸۶]. «سوگند به خدا من نسبت به شما با وصف اینکه خداترستر و متقیتر هستم اما روزهای را روزه میگیرم و روزهای را روزه نمیگیرم، گاهی از طرف شب نماز میخوانم و گاهی میخوابم، و در پهلوی این اعمال ازدواج هم میکنم و بدانید کسیکه از راه و رسم من منحرف گردد از من، یعنی از امت من بشمار نمیرود».
[۲۸۶] صحیح البخاری (۷/۲)، شماره حدیث (۵۰۶۳).
طوریکه هر یکی از آیت و حدیث فوق مشروعیت ازدواج را در اسلام به اثبات میرساند همچنان دلایل دیگری در این زمینه وجود دارد که میتوان برخی از آنها را خدمت شنوندگان عزیز تقدیم کرد.
۱- خداوند متعال مسلمانان را به به ازدواج در آوردن مردان و زنان شایسته و صالح امر نموده فرموده است: ﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ وَإِمَآئِكُمۡۚ إِن يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغۡنِهِمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٞ٣٢﴾ [النور: ۳۲]. «یعنی مردان و زنان مجرد خود را و غلامان و کنیزان شایستۀ «ازدواج» خویش را «با تهیۀ نفقه و پرداخت مهریه» به ازدواج یکدیگر درآورید «و به و تنگدستی ایشان ننیگرید و نگران آیندۀ ایشان نباشید چراکه» اگر فقیر و تنگدست باشند «و ازدواجشان برای حفظ عفت و دوری از گناه انجام گیرد» خداوند آنان را در پرتو فضل خود دارا و بینیاز میگرداند. بیگمان خداوند داری نعمت فراخ «بوده و» آگاه «از نیات همگان» است».
۲- در آیت دیگر در ضمن امر به ازدواج، نصاب و یا تعدا زنانی را که یک انسان میتواند باایشان ازدواج کند مشخص نموده، فرموده است: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَعُولُواْ٣﴾ [النساء: ۳] . «اگر ترسیدید که دربارۀ یتیمان نتوانید دادگری کنید پس با زنان دیگریکه برای شما حلالاند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید اگر هم میترسید که نتوانید میان زنان دادگری و عدالت را مراعات نمائید پس به یک زن اکتفا کنید، یا با کنیزان خود ازدواج نمائید این سبب میشود که کمتر دچار کجروی و ستم شوید».
۳- پیامبر ج در یک حدیث صحیح مشخصات عمدۀ زنی را که یک مرد عاقل و دور اندیش آن را باید به صفت همسر خوب و شایسته انتخاب نماید، ذکر نموده فرموده است: «تَزَوَّجُوا الْوَدُودَ الْوَلُودَ فَإِنِّي مُكَاثِرٌ بِكُمُ الْأُمَمَ» [۲۸۷]. «شما با زنانیکه از فامیل ولود یعنی بسیار زاینده، و ودود یعنی بسیار دوست دارندۀ شوهران باشند ازدواج نمائید، زیرا من در روز قیامت به بسیار بودن تعداد امتم بر دیگر امتها افتخار میکنم».
۴- همچنان پیامبر ج در یک حدیث دیگر قشر جوانان را که توانایی ازدواج را در خود میبینند، مخاطب قرار داده فرموده است: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمُ الْبَاءَةَ فَلْيَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ...» [۲۸۸]. «ای گروه جوانان! از شما کسی توانایی - جسمی و مالی - ازدواج را داشته باشد پس باید ازدواج نماید، زیرا ازدواج سبب محفوظماندن چشم از نظر حرام، و مصئونماندن فرج و شرمگاه از فعل و عمل حرام میگردد».
۵- پیامبر ج در حدیث دیگر زن نیک و پارسا را بهترین متاع و یا وسیلۀ بهرهگیری خوب دنیا معرفی نموده، فرموده است: «الدُّنْيَا مَتَاعٌ، وَخَيْرُ مَتَاعِ الدُّنْيَا الْمَرْأَةُ الصَّالِحَةُ» [۲۸۹]. «همۀ مظاهر دنیا مایۀ تمتع و بهرهمندی است و بهترین متاع آن، زن پاک و پرهیزگار است».
[۲۸۷] (حسن صحیح) سنن ابوداود، کتاب النکاح، باب النهی عن تزویج من لم یلد من النساء ص: ۲۲۰ شمارۀ حدیث ( ۲۰۵۰). [۲۸۸] صحیح مسلم ص: ۱۰۱۸ شمارۀ حدیث:(۱۴۰۰). [۲۸۹] صحیح مسلم، کتاب الرضاع، باب خیر متاع الدنیا المرأة الصالحة ص: ۱۰۹۰ شماره حدیث (۱۴۶۷).
طوریکه سایر اوامر و مقررات شرعی خالی از فواید و حکمت نبوده و نیست، همچنان ازدواج شرعیکه برخی از دلایل مشروعیت آن قبلا ذکر گردید، دارای فوائد و حکمتهای متعددی است که برخی از فواید و حکمتهای عمدۀ آن را میتوان در اینجا بطور فشرده بر شمرد.
۱- ازدواج یکی از زمینههای تعمیل اوامر و ارشادات خدا و پیامبر ج او است، و امر خدا و پیامبر در این مورد در هنگام ارائۀ دلایل مشروعیت ازدواج بیان گردید.
۲- یکی از مأموریتها و مکلفیتهای مسلمانان این است که از سنت پیامبرشان اطاعت و پیروی نمایند، و ازدواج یکی از زمینههای عملی پیروی نمودن از سنت پیامبر ج است. و ناگفته نماند که ازدواج نه تنها یکی از مؤکدترین سنتهای پیامبر آخری بوده بلکه سنت پذیرفته شده تمام پیامبر آن نیز میباشد. طوریکه خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلٗا مِّن قَبۡلِكَ وَجَعَلۡنَا لَهُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَذُرِّيَّةٗ﴾ [الرعد: ۳۸]. «ما پیش از تو پیغمبرانی را روانه کردهایم، و زنان و فرزندانی بدیشان دادهایم».
۳- ازدواج وسیلۀ خوب و مصون برای سرکوبی و عیار نمودن غریزۀ جنسی بوده، و همچنان سبب محفوظماندن چشم از نظر حرام میگردد.
۴- ازدواج وسیلۀ خوبی برای حاصلشدن پاکی و عفت بشمار رفته، و زمینۀ شیوع فحاشی را در جامعه کم و ضعیف میسازد.
۵- ازدواج یگانه راه مشروع تکثیر نسل به شمار میرود که مایۀ افتخار پیامبر ج در روز قیات میگردد.
۶- ازدواج طوریکه وسیلۀ خوب و مصونی برای برآورده ساختن غریزۀ جنسی به شمار میرود که در اثر آن انسان میتواند خود را از امراض مهلک و کشنده نجات دهد، همچنان جماع و همبستری از طریق ازدواج حلال سبب کسب اجر و ثواب میگردد.
چنانچه پیامبر ج در یک حدیث فرمودند: «...وَفِي بُضْعِ أَحَدِكُمْ صَدَقَة...». «در جماع نمودن و همبستری یکی از شما با همسرش صدقه یعنی اجر و ثوابی نهفته است».
این حدیث مایۀ تعجب اصحاب گردید لذا از پیامبر ج سوال نموده گفتند:
«يَا رَسُولَ اللهِ، أَيَأتِي أَحَدُنَا شَهْوَتَهُ وَيَكُونُ لَهُ فِيهَا أَجْرٌ؟ قَالَ: أَرَأَيْتُمْ لَوْ وَضَعَهَا فِي حَرَامٍ أَكَانَ عَلَيْهِ فِيهَا وِزْرٌ؟ فَكَذَلِكَ إِذَا وَضَعَهَا فِي الْحَلَالِ كَانَ لَهُ أَجْرٌ» [۲۹۰]. «یکی از ما توسط جماع و همبستری شهوت خود را برآورده میسازد پس چطور میتواند مایۀ اجر و ثواب گردد؟ پیامبر ج در پاسخ به این سوال فرمودند: شما به من بگوئید: اگر یک انسان شهوت خود را از راه حرام برآورده سازد آیا مرتکب گناه نمیشود؟ پس همچنان بر عکس، برآورده ساختن شهوت از راه حلال باعث کسب اجر و ثواب میگردد».
۷- میل و علاقهداشتن به ازدواج، در حقیقت میل به آن چیزی است که پیامبر ج آن را دوست داشت، زیرا در یک حدیث آمده است که پیامبر ج فرمودند: «حُبِّبَ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا النِّسَاءُ وَالطِّيبُ، وَجُعِلَ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ» [۲۹۱]. «از دنیای شما تنها دو چیز نزدم بیشتر محبوبیت دارد، و یا با دو چیز علاقه بیشتر دارم یک عطر و بوی خوش، و دیگری زن».
۸- ازدواج زمینۀ پیدا شدن اولاد نیک و صالح میگردد که در قدم اول پدر و مادر در زندگی خویش، و نیز بعد از مرگ از دعای صالح آنها بهرهمند گردیده، و در قدم دوم همین اولاد نیک و صالح مدافعین خوب سرزمینهای اسلامی میگردند.
۹- ازدواج برعلاوه اینکه زمینۀ بسیار خوبی است برای ایجاد روابط نیک فامیلی، همچنان در پهلوی آن یک زمینۀ حفاظت و پاسداری از نسب به شمار میرود که توسط آن در مابین تمام خویشاوندان روحیه تعاون و همکاری برقرار میگردد.
۱۰- ازدواج در ایجاد نظام خانوادنگی خوب که اساس جامعۀ خوب را تشکیل میدهد رول و نقش بسیار عمدۀ دارد، زیرا شوهر کار میکند، رنج و زحمت میکشد، مصارف و هزینۀ خانه و اعضای خانواده را تهیه میکند، و زن در خانه تربیه و پرورش سالم اولاد را به دوش گرفته، امور خانه را تنظیم میکند که با این همکاری متقابل، و تقسیمنمودن مسئولیت وضع جامعه بهبود چشمگیر مییابد.
۱۱- ازدواج زمینۀ اشباع و باروری غریزۀ پدری و مادری را که در سرشت هر مرد و زن وجود دارد مهیا میسازد، و شکی نیست که این غریزه در اثر پیدا شدن اطفال رشد بیشتر مییابد.
۱۲- بالآخره ازدواج یکی از عمدهترین اسباب حصول سکون و آرامش، رحمت و مودت در مابین زن و شوهر میگردد.
این بود برخی از فوائد و حکمتهای ازدواج که در پرتوی آیات و احادیث، و مقاصد عمومی دین مقدس اسلام بیان گردید.
***
[۲۹۰] صحیح مسلم ص: ۶۹۷ شماره حدیث( ۱۰۰۶). [۲۹۱] (حسن صحیح) سنن نسائی، کتاب عشرة النساء، باب حب النساء ص: ۶۱ شمارۀ حدیث (۳۹۳۹).
پیوند شرافتمندانۀ زوجیت، و یا رابطۀ حلال و مشروع زنا شوهری که توسط نکاح شرعی به وجود میآید زمانی میتواند ادامه یابد، نتیجه و فواید نهفته در آن که همانا سکون و آرامش خاطر، به وجود آمدن ذریه و اولاد صالح، ایجاد و تأسیس یک خانوادۀ صالح و سالم که اساس عمده و نخستین یک جامعۀ خوب و سعادتمند را تشکیل میدهد، این همه، وسایر فوائد دیگر آن زمانی میتواند بدست آید که زن و شوهر حقوق مشترک و انفرادی یکدیگر را به صورت درست درک نموده، و آن را در زندگی عملیشان مراعات و تطبیق نمایند.
دین مقدس اسلام از آنجاییکه یک دین جامع و فراگیر، و جوابگوی تمام نیاز مندیهای بشر است مانند سایر مسایل و ضروریات دینی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وغیره حقوق و مکلفیتهای زن و شوهر را در برابر یکدیگر که برخی از موضوعات اجتماعی به شمار میرود مشخص ساخته و هر یکی از ایشان را بر ادای حقوق یکدیگر مکلف نموده است، و در این شکی نیست که با مراعات نمودن آن حقوق و وجایب مرد و زن و سایر اعضای فامیل میتوانند در یک فضای آرام، بدور از هرگونه اختلاف و کشمکش، زندگی آرام و پر سکون داشته باشند.
اما با تأسف باید گفت که ما مسلمانان با وصف داشتن نظام و دستور مشخص و جامع که قرآن کریم است مانند سایر موارد در این زمینه هم از احکام و فرامین دین خود آگاهی درست نداریم، و اگر اندکی آگاهی داشته باشیم بازهم عمل نمیکنیم، و به همین اساس در تمام شئون زندگی خود با مشکلات و پرابلمهای متعدد و مختلف مواجه هستیم.
اینکه در قدم نخست پارۀ از حقوق مشترک بین زن و مرد را در پرتوی آیات و احادیث شریف خدمت خوانندگان محترم تقدیم مینمایم، تا باشد که مردان و زنان ما حقوق و مسئولیتهای مهم زنا شوهری را درک نموده، با عملکردن بر آن زندگی خوب و سعادتمندی داشته باشند.
با مطالعه و بررسی آیات قرآنی و دقت در سورتهای مکی و مدنی آن این حقیقت واضح میگردد که مهمترین مسائلی را این سورتها بعد از مسایل اعتقادی و خداشناسی مطرح نموده است همانا مسایل روابط اجتماعی، آداب معاشرت و همزیستی است که مراعات نمودن آنها در رشد و تقویه عقیدۀ سالم نقش بسیار عمده و مؤثری دارد.
و این موضوعات طوریکه در سورتهای مکی مورد بحث قرار گرفته، همچنان در سورتهای مدنی مخصوصا سورههای نساء، مائده، توبه، نور، طلاق وغیره به صورت بسیار گسترده و همه جانبه مورد بحث قرار گرفته است، که یک بخش آن را روابط بین زن و شوهر تشکیل میدهد.
طوریکه در مقدمه گفته شد رابطۀ که بعد از ازدواج در مابین زن و شوهر به وجود میآید زمانی تداوم و تقویت پیدا میکند که هر یکی از مرد و زن حقوق مشترک بین هردو، و نیز حقوق انفرادی هر یک را بر دیگر دانسته و به آن عمل نمایند، لذا قبل از معرفینمودن حقوق انفرادی زن و مرد بهتر است تا حقوق مشترک ایشان را معرفی نماییم که عمدهترین آنها امور ذیل اند:
شکی نیست که نکاح و یا ازدواج شرعی بزرگترین و در عین حال قویترین وسیلۀ ارتباط مشروع بین یک زن و مرد اجنبی و نامحرم است که توسط آن اهداف بسیار عمده و اساسی از قبیل پیدایش اولاد، کثرت و تداوم نسل بشری، عفت و پاکی نفس وغیره حاصل میشود، و به اساس همین ارتباط قوی و محکم خداوند متعال هر یکی از زن و مرد را برای یکدیگر لباس قرار داده فرموده است: ﴿هُنَّ لِبَاسٞ لَّكُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّ﴾ [البقرة: ۱۸۷]. «آنان لباس شمایند و شما لباس آنانید».
پس با توجه به اهداف ازدواج، و نیز با توجه به نیازمندیهای بشری و غریزۀ جنسی موجود در مرد و زن، هر یک از زن و شوهر در صورت عدم موجودیت موانع شرعی و صحی حق بهرهگیری و تمتع را از دیگری به هر کیفیتی که خواسته باشند به شکل بوسیدن، لمس نمودن معانقه و مفاخذه و... دارا میباشند. و این حق استمتاع و بهرهگیری طوریکه گفته شد در صورتی است که موانع شرعی و صحی وجود نداشته باشد که عمدهترین آنها دو مورد است.
الف: جماعکردن با زن از راه عقب:
جماعکردن با زن از راه عقب و یا راه دیگر که بعض افراد دارای ایمان ضعیف به آن متوسل میگردند، عمل بس زشتی است که شریعت آن را به شدت تقبیح نموده، و فاعل آن را ملعون خوانده است.
چنانچه پیامبر ج در یک حدیث شریف فرمودند: «مَلْعُونٌ مَنْ أَتَى امْرَأَتَهُ فِي دُبُرِهَا» [۲۹۲].«ملعون است، و یا ملعون باد کسیکه با زن و همسر خود از راه عقب نزدیک میشود».
و در یک روایت دیگر این فعل را (البته در صورت حلال دانستن) کفر خوانده شده است [۲۹۳].
و این عمل علاوه بر اینکه از دیدگاه شریعت یک عمل زشت و گناه کبیره به شمار میرود، همچنان از نگاه عقلی و طبی نیز زشت بوده، و برای جانبین ضررهای جسمی، روحی و روانی فراوانی را به بار میآورد، از این جهت نباید مرد به این کار اقدام ورزد، و هرگاه مردی پیدا شود که در اثر تحریک شیطان و داشتن فطرت پست، و ضعف ایمان تقاضای چنین عملی را از زن و همسرش نماید، زن نباید به هیچ صورت و تحت هیچ شرایطی تسلیم این تقاضای غیر مشروع شوهرش گردیده، و برایش چنین اجازۀ را بدهد.
ب- جماعنمودن با زن در ایام حیض و یا عادت ماهواری زن.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡمَحِيضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِي ٱلۡمَحِيضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ٢٢٢﴾ [البقرة: ۲۲۲]. «از تو ای پیامبر در بارۀ (آمیزش با زنان به هنگام حیض) میپرسند. بگو زیان و ضرر است (و علاوه از نافرمانی بیماریهای به دنبال دارد) پس در حالت قاعدگی از (همبستری با) زنان کنارهگیری نمایید، و با ایشان نزدیکی نکنید تا آنگاه که پاک میشوند هنگامیکه پاک شوند، از مکانیکه خدا به شما فرمان داده است (و راه طبیعی زناشویی و وسیلۀ حفظ نسل است) با آنان نزدیکی کنید، بیگمان خداوند توبهکاران و پاکان را دوست میدارد».
با توجه به این آیۀ کریمه برای مرد مسلمان جواز ندارد که در ایام حیض و یا عادت ماهواری و حالت قاعدگی با همسرش - تا وقتیکه در اثر قطعشدن جریان خون و غسلنمودن بعد از آن - پاک نشود، جماع و همبستری نماید.
[۲۹۲] (حسن) سنن ابوداود، کتاب النکاح، باب فی جامع النکاح ص: ۲۴۹ شماره حدیث: (۲۱۶۲). [۲۹۳] (صحیح) سنن ترمذی ت بشار ص: ۱۹۹ شماره حدیث: ۱۳۵، ومتن حدیث چنین است: «مَنْ أَتَى حَائِضًا، أَوِ امْرَأَةً فِي دُبُرِهَا، أَوْ كَاهِنًا، فَقَدْ كَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ».
دومین حق مشترک بین زن و شوهر، احترام نمودن به قرابت و روابط خویشاوندی است به این معنی که زن، اولاد شوهر خود را که از همسر دیگرش میباشند به چشم اولاد خود و پدر و پدر کلان شوهر خود را به چشم پدر و پدر کلان خود دیده، و هیچگاه موضوع شهوت نسبت به آنها در دلش خطور ننماید.
و از همینجا است که شریعت اسلامی نکاح زن را با فرزندان و پدر آن شوهرش بطور همیشه حرام گردانیده است.
همچنان بر عکس، شوهر باید مادر و مادر کلان همسر خود را به چشم مادر خود، و دختران و نوادههای همسر خود را که از شوهر قبلیاش میباشند به چشم دختران خود دیده، و خیال شهوت را در مورد آنها برای همیشه از دل خود خارج کند. و روی همین منظور شریعت اسلامی نکاح با مادر زن را به مجرد عقد ازدواج با دخترش، و نکاح دخترش را بعد از جماع و یا مقدمات جماع با زن، به طور همیش ممنوع و حرام گردانیده است.
یکی از حقوق مشترک بین زن و شوهر حق ارث و یا میراث بردن از یکدیگر است طوریکه بعد از صورتگرفتن عقد ازدواج هر یکی از زن و شوهر اگر وفات کند دیگری از وی مطابق سهم و نصیب مقررهاش میراث میبرد.
منظور از معاشرت نیک که یکی از مهمترین حقوق مشترک بین زن و شوهر به شمار میرود این است که هر یک از زن و شوهر یکدیگر را احترام نموده، و به گونۀ بسیار نیک و خوب طوری رفتار نمایند که در گفتار و کردارشان موجب ناراحتی یکدیگر نشده، کرامت و حرمت انسانیشان محفوظ بماند، و هردو تلاش نمایند تا از هرگونه حرکت و یا برخوردی که موجب توهین و بیحرمتی یکدیگر شود پرهیز نمایند. و این یک حقیقت مسلم است که همین روش و تعامل نیک سبب محبت، و استمرار زندگی زنا شوهری گردیده، محیط و فضای خانواده را به نمونۀ از بهشت مبدل میسازد.
بر عکس اگر زندگی زن و شوهر بر اساس بدبینی، بد زبانی، بیاعتمادی، سوء تفاهم و خشونت و عدم گذشت باشد، این کار نه تنها آنکه سبب تیرگی روابط در میان دو طرف و بدبختی زن و شوهر میگردد، بلکه محیط خانواده را برای خود و فرزندانشان نیز به نمونۀ از جهنم مبدل میسازد.
خداوند متعال در این آیه مبارکه ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [النساء: ۱۹]. «مردان را مکلف نموده است تا با همسرانشان معاشرت نیک نمایند».
و در سورۀ نساء فرموده است: ﴿وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ﴾ [النساء: ۳۶]. «احسان و نیکی کنید با همدم و همنشین».
شکی نیست که تعاون و همکاری و همآهنگی در مابین زن و شوهر یکی از عوامل موفقیت زن و شوهر به حساب رفته، زمینه تداوم و تقویه ارتباط میان ایشان میگردد، و بخاطر اهیمت همین تعاون و همکاری در صلاح و بهبود جامعه خداوند متعال تمام مسلمانان را به آن امر نموده، فرموده است: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ۲].
«شما در نیکی و تقوی با یکدیگر همکاری نمائید نه در گناه و تجاوز».
لذا به تاسی از این آیۀ کریمه نسبت به سایرین بر مرد و زن لازم و ضروری است تا بخاطر تداوم و موفقیت حیات یکدیگر در تمام امور مخصوصا تربیت و پرورش اولاد متعاون بوده همیشه با یکدیگر همکار باشند.
طوریکه مرد علاقه دارد تا زن خود را برایش مزین و آراسته نماید همچنان زن بر شوهرش حق دارد تا خود را آراسته و مزین سازد. چنانچه در این مورد از ابن عباس ب روایت است که گفته است: إنی لأحب أن أتزین للمرأة کما أحب أن تتزین لی، لأن الله تعالی یقول: ﴿مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: ۲۲۸]. «من دوست دارم که خود را برای زن و همسرم آراسته نمایم طوریکه دوست دارم که همسرم خودش را برایم مزین و آراسته بسازد، زیرا خداوند متعال فرموده است: زنان همان حقوقی را بر شوهران خویش دارند که شوهرانشان بر ایشان دارند».
در این شکی نیست که میل و رغبت مرد به طرف زن و زن به طرف مرد یک امر فطری و طبیعی است اما این میل و رغبت با موجودیت بعض اسباب و عوامل زیاد میشود، و با نادیدهگرفتن آن اسباب کم و یا ضعیف میشود، پس بر زن لازم است تا بخاطر جلب بیشتر میل و رغبت شوهرش اسباب ازدیاد محبتش را نزد شوهرش تقویه ببخشد.
همان طوریکه زن و مرد بر یکدیگر حقوق مشترک دارند و برای هر یکی از آنها جهت استمرار حیات و زندگی زنا شوهریشان مراعات نمودن آن حقوق امر حتمی و لازمی است، همچنان هر شوهر بر همسرش حقوق خاصی نیز دارد که زن بعد از تحقق عقد و پیوند ازدواج مسئولیت دارد تا از حقوق شوهرش خود را آگاه نموده، و در جهت ادای آن بکوشد.
چنانچه خداوند متعال در ارتباط حقوق زن و شوهر بر یکدیگر میفرماید: ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَيۡهِنَّ دَرَجَة﴾ [البقرة: ۲۲۸].
«زنان همان حقوقی را بر شوهران خویش دارند که شوهرانشان بر ایشان دارند. اما مردان بر زنان یک نوع امتیازی دارند».
و پیامبر ج فرمودند: «لَوْ كُنْتُ آمِرًا أَحَدًا أَنْ يَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ المَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا» [۲۹۴]. «اگر من کسی را امر میکردم که برای کس دیگری سجده کند زنها را امر میکردم تا برای شوهرانشان سجده نمایند».
اکنون با توجه به آیت و حدیث فوق بر زنها لازم است تا حقوق شوهران خود را به طور کامل مراعات نمایند که مهمترین آنها عبارتاند از:
[۲۹۴] (حسن صحیح) سنن ترمذی، کتاب الرضاع، باب ما جاء فی حق الزوج علی المرأة ص: ۴۵۷ شمارۀ حدیث:۱۱۵۹.
خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ﴾ [النساء: ۳۴]. «مردان بر زنان قیّم و سر پرستند و آن بدین خاطر که خداوند برخی را بر برخی دیگر برتری داده و مردان از مال و دارایی خود خرچ میکنند».
مفهوم اطاعت زن از شوهر این است که اگر شوهر از همسرش چیزی بخواهد پس زن تا جای امکان در صورتیکه گناه و معصیت نباشد خواهش و خواستۀ شوهرش را بر آورده ساخته، و از وی اطاعت نماید.
چنانچه ابو هریره س روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «إِذَا صَلَّتِ الْمَرْأَةُ خُمُسَهَا، وَصَامَتْ شَهْرَهَا، وَحَصَّنَتْ فَرْجَهَا، وَأَطَاعَتْ بَعْلَهَا، دخلت من أي أبواب الجنة شاءت» [۲۹۵]. «زمانیکه زن نمازهای پنج وقتۀ خود را بخواند، و روزۀ ماه رمضان را هم بگیرد و شرمگاه و شرف خود را حفظ کند و از شوهرش اطاعت نماید برایش گفته میشود که از هر یکی از دروازههای جنت خواسته باشی داخل شو».
اما در نظر باید داشت که اطاعت زن از شوهرش در صورتی بالایش واجب و ضروری میباشد که امر شوهر در امور معصیت و یا خلاف شریعت نباشد، مثلا شوهر اگر از زن تقاضا نماید که بدون حجاب از خانه بیرون شود، و یا نماز را نخواند و امثال این در این صورتها اطاعت از شوهر شرعا جواز ندارد، زیرا پیامبر ج فرمودند:«لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ» [۲۹۶]. «از مخلوق در معصیت و نافرمانی خالق اطاعت جواز ندارد».
[۲۹۵] صحیح ابن حبان ۹/۴۷۱. [۲۹۶] (صحیح) مسند احمد ص ۱۰۹۴.
یکی از حقوق شوهر بر بالای همسرش این است که در خانۀ شوهر قرار داشته، بدون اجازۀ وی از خانه بیرون نشود. طوریکه خداوند متعال در این مورد فرموده است: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ ٱلۡأُولَىٰ﴾ [الأحزاب: ۳۳]..
«در خانههای خود بمانید و همچون جاهلیت پیشین در میان مردم ظاهر نشوید و خودنمائی نکنید (اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهید)».
یکی از اسباب و عوامل مؤثر ازدیاد میل و رغبت مرد به طرف زن پاک و آراسته بودن سیمای ظاهری زن است. پس بر زن هشیار و با احساس لازم است تا در پهلوی رویه و معاشرۀ نیک و با داشتن سیمای نیک باطنی با استعمال نمودن ابراز زینت و آرایش مشروع و تنظیف و پاک نگهداشتن سر و صورتش سیمای ظاهریاش را مزین و خوب جلوه دهد.
چنانچه پیامبر ج داشتن همین صفت را یکی از علایم خوبی زن برشمرده فرمودند:
«الَّتِي تَسُرُّهُ إِذَا نَظَرَ، وَتُطِيعُهُ إِذَا أَمَرَ...» [۲۹۷]. «زن صالح و نیک زنی است که همزمان با افتیدن نظر شوهرش بروی دلش شاد شود و از امر و فرمان وی اطاعت کند».
[۲۹۷] (صحیح) سنن نسائی، کتاب النکاح، باب أی النساء خیر ص: ۶۸ شمارۀ حدیث: ۳۲۳۱.
با توجه به اینکه یکی از حقوق مشترک زن و مرد بر یکدیگر استمتاع و بهرهگیری جنسی است، لذا شوهر از زنش اگر بخواهد که با وی همبستر شود پس در صورتیکه زن عذر مشروع و معقولی نداشته باشد، باید این خواست و تقاضای شوهرش را به رضا و رغبت کامل بپذیرد، و این عمل را پیامبر ج یکی از حقوق مسلم شوهر قرار داده فرموده است:
«...لَا تُؤَدِّي الْمَرْأَةُ حَقَّ رَبِّهَا حَتَّى تُؤَدِّيَ حَقَّ زَوْجِهَا، وَلَوْ سَأَلَهَا نَفْسَهَا وَهِيَ عَلَى قَتَبٍ لَمْ تَمْنَعْهُ» [۲۹۸]. «قسم به ذاتیکه جان محمد ج در دست بلا کیف اوست هیچ زنی حق پروردگارش را ادا کرده نمیتواند تا اینکه حق شوهرش ادا نماید، و هرگاه شوهرش از وی در مورد نفسش خواهش و تقاضا کند – یعنی تقاضای همبستری را نماید – و آن زن بر بالای شتر سوار هم باشد پس باید از این خواست شوهرش امتناع نورزد».
و در روایت ترمذی آمده است که «وَإِنْ كَانَتْ عَلَى التَّنُّورِ» «گرچند زن بر بالای تندور مصروف نانپختن هم باشد باید به این خواست شوهرش جواب مثبت دهد».
و در یک حدیث دیگر امتناع نمودن زن را از این عمل سبب و یا موجب لعنتگفتن ملائکه بر آن زن قرار داده فرموده است: «إِذَا دَعَا الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ إِلَى فِرَاشِهِ، فَأَبَتْ أَنْ تَجِيءَ، لَعَنَتْهَا المَلاَئِكَةُ حَتَّى تُصْبِحَ» [۲۹۹]. «زمانیکه مرد زن و همسرش را به خوابگاه خود بخواهد و زن از رفتن به خوابگاه شوهرش امتناع ورزد، پس ملائک تا دمیدن صبح بر وی لعنت میفرستند».
اما طوریکه بعضی علماء تصریح نمودند وجوب اطاعت زن از شوهرش بر این خاستۀ وی زمانی است که اجابت و پذیرفتن زن سبب باز ماندن وی از انجام عمل فرض و یا متضرر شدن وی نگردد، زیرا مکلفنمودن زن بر اجابت در این دو حالت از معاشرۀ نیک و یا معروف به شمار نمیرود [۳۰۰].
[۲۹۸] (صحیح) سنن ابن ماجه، کتاب النکاح، باب حق الزوج علی المرأة ص: ۵۹۵ شمارۀ حدیث: ۱۸۵۳. [۲۹۹] صحیح البخاری، کتاب النکاح، باب إذا باتت المرأة مهاجرة فراش زوجها ص: ۳۰ شمارۀ حدیث: ۵۱۹۳. [۳۰۰] اتحاف الخلان بحقوق الزوجین فی الإسلام از دکتور فیحان مطیری ص: ۵۷.
یکی از حقوق شوهر بر همسرش این است که بدون اجازه و موافقۀ شوهرش برای هیچکس چه مرد باشد یا زن مخصوصا در صورت غیاب و نبودن شوهر اجازه ورود و داخلشدن به خانۀ شوهرش را ندهد، زیرا این عمل حرمت خانه و حرمت شوهر را زیر سوال میبرد.
چنانچه پیامبر ج در ضمن برشمردن حقوق شوهر بر زن فرمودند: «...وَلَكُمْ عَلَيْهِنَّ أَنْ لَا يُوطِئْنَ فُرُشَكُمْ أَحَدًا تَكْرَهُونَهُ...» [۳۰۱]. «از جملۀ حقوق شما شوهران بر زنان این است که زنان برای کسانیکه ورود ایشان را شما در خانهتان بد میپندارید اجازۀ ورود و آمدن را ندهند».
با توجه به حدیث فوق هرگاه زن با احساس درک کند که شوهرش از آمدن شخص معینی به خانهاش ناراحت میشود پس باید بخاطر احترامگذاشتن به شوهر و حفظ سمعت و دوری از اتهام و گمان بد به چنین اشخاص، مخصوصا کسانیکه از لحاظ اخلاقی اشخاص مطلوب نباشند - گرچند از جملۀ خویشاوندانش هم باشند - اجازۀ داخلشدن در خانه را ندهد.
ولی محارم و خویشاوندان زن مانند: پدر، مادر، برادر، خواهر و امثال اینها به طور متعارف جهت زیارت و دیدن وی بیایند، زن حق دارد تا برای همچو خویشاوندانش اجازۀ داخلشدن به خانه را داده، و مطابق عرف پسندیده از ایشان پذیرایی و استقبال نماید.
و این ممانعت طوریکه از حدیث معلوم میگردد در صورتی است که شوهر راضی نباشد، اما اگر شوهر راضی باشد پس ممانعتی در این زمینه وجود ندارد.
[۳۰۱] صحیح مسلم، کتاب الحج، باب حجة النبی ص: ۸۸۶ برقم: ۱۲۱۸.
مسلم است که زن و مرد هردو شریک زندگیاند، و زندگی خوب و مرفه زمانی تحقق مییابد که هردو با هم یکجا بوده و در غم و شادی در پهلوی یکدیگر باشند از این جهت اگر مرد روی احتیاجات و مشکلات زندگی از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، و از همسرش تقاضای رفتن و همراهی را نماید، پس در صورتیکه مانعی وجود نداشته باشد باید همسرش از وی اطاعت نموده و با وی همراهی کند، زیرا اطاعت از امر شوهر بر علاوه اینکه واجب بوده همراهی با شوهر زمینه الفت و محبت را که مقصد اول ازدواج میباشد مساعد میسازد.
شکی نیست که روزه عبادت بوده و یکی از اسباب نزدیکشدن بنده به خداوند است، و این روزه یا فرض و واجب میباشد مانند روزۀ ماه رمضان - ادایی باشد و یا قضایی – و یا روزۀ نذر گردانیده شده، و یا روزۀ که بطور کفاره گرفته میشود، و یا نفلی.
در مورد روزههای واجبی ادا شدن روزه به اجازه و موافقه شوهر ارتباط ندارد، چون شخص مکلف مرد باشد یا زن در صورت نگرفتن روزۀ واجبی و یا فرضی گنهگار و عاصی به شمار میرود، اما در مورد روزۀ نفلی زن نمیتواند در وقت حاضر بودن شوهرش بدون اجازۀ وی روزه بگیرد.
و دلیل این امر این حدیث پیامبر ج است که فرمودند: «لاَ يَحِلُّ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَصُومَ وَزَوْجُهَا شَاهِدٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ » [۳۰۲].«برای هیچ زنی حلال نیست که در حضور شوهرش بدون اجازۀ وی روزه (نفلی) بگیرد».
در حدیث فوق گرچند روزۀ عام ذکر شده است اما در روایات دیگر رمضان مستثنا شده است.
بر علاوۀ این دلیل نقلی دلیل عقلی هم وجود دارد و آن اینکه مرد حق دارد تا در هر وقت و هر حالتی که خواسته باشد از همسرش بهرهمند گردد مگر در اوقات و یا حالاتیکه شریعت ممانعت نموده مانند ماههای رمضان، و یا حالات حیض و نفاس، و مراعات نمودن این حق مرد بر زن فرض میباشد، اما گرفتن روزۀ نفلی سنت و یا مستحب است، و طبیعی و یا منطقی است که فرض بر سنت مقدم میباشد.
این از یکطرف، و از طرف دیگر مرد گاهی میل دارد تا با همسرش همبستر شود پس اگر همسرش بخاطر داشتن روزۀ نفلی از همنوایی با شوهرش امتناع ورزد احتمال میرود که روابط ایشان تیره گردیده زمینۀ بدبینی و یا برخلافی در میان ایشان پیدا شود. پس نظر به این دو دلیل عقلی بر علاوۀ حدیث شریف برای زن جواز ندارد که بدون موافقۀ شوهرش روزۀ نفلی بگیرد.
[۳۰۲] صحیح البخاری، کتاب النکاح، باب صوم المرأة بإذن زوجها ص: ۳۰ شمارۀ حدیث: ۵۱۹۵.
زن برعلاوه اینکه این مکلفیت را دارد تا از ناموس و شرف خود و شوهرش حفاظت نماید همچنان این مکلفیت را نیز دارد تا از مال و دارایی شوهرش حفاظت نماید، لذا نباید زن بدون اجازۀ شوهرش از مالش مصرف کند.
و دلیل این امر این حدیث پیامبر ج است که فرمودند: «...لَا تُنْفِقُ الْمَرْأَةُ شَيْئًا مِنْ بَيْتِهَا إِلَّا بِإِذْنِ زَوْجِهَا...» [۳۰۳].«زن نباید از خانه و یا ثروت شوهرش بدون اجازۀ وی مصرف کند».
[۳۰۳] (صحیح) سنن ابو داود، ابواب الإجارة، باب فی تضمین العور ص: ۲۹۶ شمارۀ حدیث: ۳۵۶۵.
آنچه که تمام علما و فقها بر آن اتفاق نظر دارند این است که بخاطر تداوم نظام فامیلی و گسترش و تقویه محبت و دوستی بین زن و مرد، مستحب است تا زن شوهرش را خدمت نماید، زیرا این عمل از جملۀ معاشرۀ نیک شمار گردیده، و عدم خدمت زن احتمالا سبب بروز اختلاف و عدم تداوم زندگی خانوادگی میگردد، و بهمین سبب در روایات آمده است که پیامبر ج کارهای خانه را در مابین حضرت علی و فاطمه ب تقسیم نموده بودند، و در نتیجۀ آن فاطمه ب کارهای داخلی خانه را انجام میداد تا جاییکه دستش در اثر آسیا آبله نموده بود [۳۰۴].
و همچنان اسماء دختر ابوبکر صدیق س و همسر زبیر بن العوامب میگوید که او تمام خدمتهای خانۀ زبیر را اعم از خمیر نمودن وغیره انجام میداد تا جاییکه اسپ شوهرش را هم آب میداد و برایش علف تهیه میکرد [۳۰۵].
اما اگر عرف و عادت طوری باشد که زن قبل از ازدواج در خانه پدر و مادرش به خدمت میپرازد، پس در این صورت نظر فقها و ائمۀ چهارگانه این است که خدمت نمودن زن در خانۀ شوهرش از جملۀ واجبات زن به حساب میرود [۳۰۶].
[۳۰۴] صحیح البخاری، کتاب النفقات، باب عمل المرأة فی بیت زوجها ص: ۱۱۶۳ شمارۀ حدیث: ۵۳۶۱. [۳۰۵] صحیح البخاری، کتاب النکاح، باب الغیرة ص: ۱۱۳۳شمارۀ حدیث: ۵۲۲۴. [۳۰۶] المبسوط از سرخسی ۵/۱۸۱، والمغنی از ابن قدامه ۷/۵۶۹.
هرکس در خانۀ خود کم و بیش مالی دارد، و این اموال و امکانات زندگی عموما در نزد زن بوده و در اختیار وی قرار دارد، پس از حقوق شوهر بر زنش این است که از این اموال سرپرستی نموده و در استفاده از آنها اسراف و تبذیر ننماید، و چنین احساس کند که این اموال در نزدش امانت بوده و در حفاظت از آنها مسئوولیت دارد. پیامبر ج فرمودند: «أَلَا كُلُّكُمْ رَاعٍ، وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، فَالْأَمِيرُ الَّذِي عَلَى النَّاسِ رَاعٍ، وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ، وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ، وَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى بَيْتِ بَعْلِهَا وَوَلَدِهِ، وَهِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ...» [۳۰۷]. «هر کدامتان مانند چوپان هستید و از رعیت خود مسئولیت دارید و زن سرپرستی خانۀ شوهر را به عهده داشته و از اشیای زیر دست خود مسئول است».
[۳۰۷] صحیح مسلم، کتاب الإمارة، باب فضلة الإمام العادل ص: ۱۴۵۹ شمارۀ حدیث: ۱۸۲۹..
زن در پهلوی حفاظت از مال و اولاد شوهر عفت و شرف خودش را نیز حفظ نماید چنانچه خداوند متعال زنان صالح و نیک را با این اوصاف یاد نموده فرموده است:﴿فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُ﴾ [النساء: ۳۴]. «زنان صالح آنانی هستند که فرمانبردار (اوامر خدا و مطیع دستور شوهران خود) بوده (و خویشتن را از زنا بدور، و اموال شوهران را از تبذیر محفوظ) و اسرار (زناشویی) را نگاه میدارند».
امام طبری در تفسیر این آیت میگوید: یعنی زنان صالح آنانیاند که در وقت عدم حضور شوهرانشان از شرف و حیثیت و نیز اموال و دارایی شوهران حفاظت و پاسداری مینمایند [۳۰۸].
[۳۰۸] تفسیر طبری (۸/۲۹۵).
زن باید با شوهرش معاشرۀ نیک داشته فضل و احسان شوهرش را نادیده نگیرد.
چنانچه پیامبر ج فرمودند: «لَا يَنْظُرُ اللهُ إِلَى امْرَأَةٍ لَا تَشْكَرُ لِزَوْجِهَا وَهِيَ لَا تَسْتَغْنِي عَنْهُ» [۳۰۹]. «خداوند بطرف آن زن به نظر رحمت نمینگرد که از شوهرش تشکری و امتنان نمیکند در حالیکه از وی بینیاز و مستغنی شده نمیتواند».
اما باید دانست که منظور از تشکری تنها تشکری زبانی و یا ظاهری نبوده بلکه منظور از آن داشتن رضایت خاطر از نحوۀ زندگی با شوهر، و اظهار نمودن خوشی و مسرت و پرهیز نمودن از هرگونه شکایت و ناراحتی است.
[۳۰۹] سنن النسائی الکبری (۸/۲۳۹).
اگر زن از مال شخصیاش به نفع شوهر و یا اولادش چیزی را مصرف نماید، باید مال مصرف کردهاش را منت نه نهد. زیرا منتنمودن ثواب احسان و صدقه را از بین میبرد چنانچه خداوند متعال از این عمل نهی کرده، فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِكُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ﴾ [البقرة: ۲۶۴]. «ای کسانیکه ایمان آوردهاید بذل و بخششهای خود را با منت و آزار پوچ و تباه نسازید».
زن باید شوهرش را به مصارف زیاد و گزاف مجبور ننموده به مصارف کم و یا اندک که مطابق توان و استعداد شوهرش باشد راضی شود.
چنانچه خداوند متعال فرموده است: ﴿لِيُنفِقۡ ذُو سَعَةٖ مِّن سَعَتِهِۦۖ وَمَن قُدِرَ عَلَيۡهِ رِزۡقُهُۥ فَلۡيُنفِقۡ مِمَّآ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُۚ لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا مَآ ءَاتَىٰهَاۚ سَيَجۡعَلُ ٱللَّهُ بَعۡدَ عُسۡرٖ يُسۡرٗا٧﴾ [الطلاق: ۷].. «آنانیکه دارا هستند از دارایی خود خرچ کنند، و آنان که تنگدست هستند از چیزیکه خدا بدیشان داده است خرچ کنند. خداوند هیچ کسی را جز بدان اندازه که بدو داده است مکلف نمیسازد خدا بعد از سختی و ناخوشی گشایش و خوشی پیش میآورد».
زن باید به ادامهدادن زندگی زنا شوهری علاقه و رغبت داشته بدون مجوز شرعی و قانونی مطالبه اخذ طلاق را ننماید. چنانچه پیامبر ج این عمل را مذمت نموده فرمودند: «أَيُّمَا امْرَأَةٍ سَأَلَتْ زَوْجَهَا الطَّلَاقَ فِي غَيْرِ مَا بَأْسٍ، فَحَرَامٌ عَلَيْهَا رَائِحَةُ الْجَنَّةِ» [۳۱۰]. «هر زنیکه از شوهرش بدون عذر و یا دلیل مطالبه طلاق را نماید پس از خوشبویی جنت بر وی حرام میگردد».
[۳۱۰] سنن ابن ماجه، کتاب الطلاق فی باب کراهیة الخلع للمرأة ص: ۶۶۲ شمارۀ حدیث: ۲۰۵۵. الحدیث ضعیف لکن له شاهد من حدیث ثو بان ، روایت ابو داود وترمذی.
یعنی در صورت وفات شوهرش چهار ماه و ده روز را بطور عدت سپری نماید.
بر شوهر لازم است تا با اخلاق نیک و جبین باز و کشاده با همسر خود رویه خوب و شایسته داشته، و در هنگام بروز جریانات و یا حوادث فامیلی مرد باید از گذشت و برد و باری کار بگیرد، تا جاییکه اگر از همسرش دل خوش نداشته و صد فیصد راضی هم نباشد باز هم از تحمل و گذشت کار گرفته حسن معاشرت را که توصیۀ خداوندی است کاملا مراعات نماید.
خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا﴾ [النساء: ۱۹]. «با زنان خود بطور شایسته (در گفتار و کردار) معاشرت و رفتار کنید و اگر از آنان به نحوی کراهت داشتید (شتاب نکنید و زود تصمیم جدایی نگیرید) زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد».
حافظ ابن کثیر در تفسیر این آیت میگوید: خداوند متعال در این آیت مردان را مأمور نموده تا با زنان و همسرانشان گفتار و کردار نیک و نیز برخورد نیک نمایند طوریکه آنها خوش دارند که زنان و همسرانشان با ایشان گفتار و کردار و برخورد نیک داشته باشند، زیرا خداوند در آیت دیگر فرموده است: ﴿وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِي عَلَيۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ﴾ [البقرة: ۲۲۸]. «زنان همان حقوقی را بر شوهران خویش دارند که شوهرانشان بر ایشان دارند».
و پیامبر ج فرمودند: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَأَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي...» [۳۱۱]. «بهترین شما کسانیاند که با همسرانشان تعامل بهتری داشته باشند و من در ارتباط فامیلم بهترین شما هستم».
سپس حافظ ابن کثیر با ذکر نمودن اخلاق و معاشرۀ پیامبر ج با همسرانش برخی از شیوههای حسن معاشرت را ذکر کرده میگوید: پیامبر ج همیشه در برابر همسرانش رویۀ نیک و چهرۀ خندان داشت طوریکه با ایشان شوخی مینمود، و رویۀ بسیار نرم میکرد، و در مصرف نمودن بر آنها از وسعت و دستباز کار میگرفت، و با ایشان خنده میکرد تا جاییکه گاهی مسابقه هم میکرد. چنانچه روزی عایشه ل را به مسابقه فراخواند و گفت: «تَعَالَيْ أُسَابِقْكِ». «بیا تا در دویدن و یا دوش با یکدیگر مسابقه کنیم».
چنانچه هردوی ایشان با یکدیگر مسابقه نمودند و در ابتداء عائشه ل بخاطر خورد و لاغر بودنش از پیامبر سبقت نمود، ولی زمانیکه بار دیگر به مسابقه پرداختند عائشه ل در نتیجه چاق شدنش عقب ماند و پیامبر ج مسابقه را بردند، و خنده فرموده گفتند: «هَذِهِ بِتِلْكَ». «یعنی این در برابر آن مسابقه قبلی است» [۳۱۲].
و نیز حافظ ابن کثیر علاوه میکند: زنان و همسران پیامبر ج همیشه از طرف شب در خانۀ همسریکه نوبت شب سپری نمودن با پیامبر را داشت جمع میشدند و گاهی باهم یکجا نان شب را صرف مینمودند، سپس بطرف خانههایشان روان میشدند [۳۱۳].
و مفسر معروف دیگر امام قرطبی در تفسیر آیت فوق برخی از شیوههای معاشرت نیک را معرفی نموده میگوید: از جملۀ معاشره نیک با همسر این است که شوهر باید نفقه و مصارف وی را بپردازد، و بدون موجب جبینش را ترش نگیرد، و در حین گفتار از نرمی کار بگیرد و از بد زبانی و برخورد زشت و خشن پرهیز نماید، و میل و رغبتش را به زن دیگر نشان ندهد [۳۱۴].
[۳۱۱] (صحیح) سنن ترمذی، کتاب المناقب، باب فضل أزواج النبی ج ص: ۷۰۹ شمارۀ حدیث: ۳۸۹۵. [۳۱۲] مسند احمد (۴۳/۳۱۳) (۲۶۲۷۷). [۳۱۳] تفسیر ابن کثیر ۱/۸۰. [۳۱۴] الجامع لأحکام القرآن ۳/۹۰.
زن از یک طرف جذاب و مورد طمع و کشش همگان است، و از طرف دیگر ضعیف بوده و قدرت دفاع از خود را کمتر دارد، بنا بر این بر شوهرش لازم است تا ازوی با تمام قدرت و امکانات خود از آنچه که جان، مال، حیثیت او را مخدوش میسازد دفاع نماید.
پیامبر ج فرمودند: «ثَلَاثَةٌ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ: الْعَاقُّ بوَالِدَيْهِ، وَالدَّيُّوثُ، وَرَجِلَةُ النِّسَاءِ» [۳۱۵].«سه گروهاند که به جنت داخل نمیشوند: آزاردهندۀ پدر و مادر، دیوث، و زنیکه خود را شبیه مردها میسازد».
و در حدیث دیگر پیامبر ج دیوث را چنین معرفی کردند که از ارتباط نامشروع مردم با زنش باکی نداشته باشد.
[۳۱۵] المستدرک علی الصحیحین ۱/۱۴۴.
طوریکه مرد به جماع و همبستری تمایل دارد، همچنان زن به اساس طبیعت و سرشت بشری خود و به خاطر حاصلشدن عفت و پاکی نفس به جماع و همبستری ضرورت داشته، میل دارد تا گاه و بیگاهی با شوهرش همبستر گردد، و از همینجا است که شریعت اسلام بر زن و شوهر لازم گردانیده است تا در وقت تمایل هر یک از جانبین، بقدر امکان خواهش جانب دیگر را برآورده سازد.
لذا جمهور علما بر این نظراند که مرد در هر باری که عادت ماهانۀ زن برطرف میگردد، باید حد اقل یکبار با وی همبستر گردد، و دلیلشان این قول خداوند است که میفرماید:
﴿فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَيۡثُ أَمَرَكُمُ ٱللَّهُ﴾ [البقرة: ۲۲۲].
«بعد از اینکه زنها از عادت ماهانگی پاک شدند به طوریکه خداوند شما را به آن امر کرده است با آنها آمیزش نمائید».
و پیامبر گرامی اسلام عثمان بن مظعون را زمانیکه خواست تمام اوقات زندگیاش را برای عبادت وقف نماید، توصیه نموده فرمودند: «...وَأَهْلِكَ عَلَيْكَ حَقًّا» [۳۱۶]. «اهل و فامیلت بر تو حق دارد».
[۳۱۶] صحیح البخاری، کتاب الصوم، باب حق الأهل فی الصوم ص: ۴۰ شمارۀ حدیث: ۱۹۷۷.
یکی از حقوق زن بالای شوهرش این است که مرد در تعلیم و تربیه همسرش عطف توجه نموده مسایل و احکام دینیاش را برایش بیاموزد و به طاعات و عبادات تشویق نماید.
و این مکلفیت مرد را از این آیه کریمه دانسته میشود که خداوند متعال تمام مردان را مخاطب قرار داده فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُ﴾ [التحریم: ۶].
«ای مؤمنان! خود و خانوادۀ خویش را از آتش دوزخی بر کنار دارید که افروزینۀ آن انسانها و سنگها است».
و پیامبر ج فرمودند: «رَحِمَ اللهُ رَجُلًا قَامَ مِنَ اللَّيْلِ، فَصَلَّى، وَأَيْقَظَ امْرَأَتَهُ، فَصَلَّتْ، فَإِنْ أَبَتْ نَضَحَ فِي وَجْهِهَا الْمَاءَ، وَرَحِمَ اللهُ امْرَأَةً قَامَتْ مِنَ اللَّيْلِ، فَصَلَّتْ، وَأَيْقَظَتْ زَوْجَهَا، فَصَلَّى، فَإِنْ أَبَى، نَضَحَتْ فِي وَجْهِهِ الْمَاءَ» [۳۱۷]. «خداوند بر آن مردی رحم نماید که از طرف شب جهت ادای نماز برخیزد و همسرش را هم از خواب بیدار کند تا همرایش نماز بخواند و اگر از برخاستن امتناع ورزد در رویش آب پاش دهد، و همچنان خداوند آن زنی را رحم کند که از طرف شب برخیزد و نماز ادا کند و شوهرش را بیدار کند و در صورت امتناع ورزیدن آن به رویش آب پاش دهد».
[۳۱۷] مسند احمد: ۱۲/۳۷۲.
دلیل بر این حق این حدیث پیامبر ج است که فرمودند: «لَا يَفْرَكْ مُؤْمِنٌ مُؤْمِنَةً، إِنْ كَرِهَ مِنْهَا خُلُقًا رَضِيَ مِنْهَا آخَرَ» [۳۱۸]. «هیچ مرد مؤمن و مسلمان یک زن مسلمان را بطور کلی و مطلق بد و مبغوض نه بیند زیرا اگر چنان اتفاق بیفتد که یک خصلت او را بد و ناپسند بداند خصلت خوب دیگری حتما دارد که از آن خوش و راضی خواهد شد».
[۳۱۸] صحیح مسلم، کتاب الرضاع، باب الوصیة بالنساء. ص: ۱۰۹۱ شمارۀ حدیث: ۱۴۶۹.
چنانچه پیامبر ج مردان را از این عمل منع نموده فرمودند: «...وَلَا تَضْرِبِ الْوَجْهَ، وَلَا تُقَبِّحْ، وَلَا تَهْجُرْ إِلَّا فِي الْبَيْتِ» [۳۱۹]. «بر روی زن نزنید و نگوئید که خداوند ترا بد و قبیح بگرداند، و یا او را بالت و کوب بیمورد قبیح و بدشکل نشان ندهید».
و نیز فرمودند: «لاَ يَجْلِدُ أَحَدُكُمُ امْرَأَتَهُ جَلْدَ العَبْدِ، ثُمَّ يُجَامِعُهَا فِي آخِرِ اليَوْمِ» [۳۲۰].«یکی از شما همسرش را مانند غلام و بردهاش لت نکند که باز در آخر روز با وی نیاز مجامعت را پیدا میکند».
و پیامبر ج که یک شوهر الگو و نمونه بودند هیچگاه به زدن زنان اقدام ننمودند چنانچه عائشه ل میفرماید: «مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللهِ ج شَيْئًا قَطُّ بِيَدِهِ، وَلَا امْرَأَةً، وَلَا خَادِمًا، إِلَّا أَنْ يُجَاهِدَ فِي سَبِيلِ اللهِ...» [۳۲۱]. «من هیچگاه رسول الله ج را ندیدم که خادم، و یا زنی را زده باشد و نه بخاطر زدن چیزی به دست متوسل شده باشد مگر در هنگام جهاد در راه خدا».
تذکر لازم:
خداوند متعال در سوره نساء زدن زن را تنها در هنگام نشوز و امتناع نمودن وی از اطاعت شوهرش، و آن هم بخاطر تأدیب و تنبیه با در نظر داشت ضوابط و مراحل خاص جائز قرار داده است، طوریکه فرموده است: ﴿وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا﴾ [النساء: ۳۴]. یعنی: «زنانی را که از سرکشی و سرپیچی ایشان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید (اگر مؤثر واقع نشد) از همبستری با آنان خود داری کنید و بستر خویش را جدا کنید (و با ایشان سخن نگوئید و اگر بازهم مؤثر واقع نشد و راهی جز شدت عمل نبود) آنان را (تنیبه کنید و کتک مناسبی) بزنید پس اگر از شما اطاعت کردند راه دیگری برای تنبیه ایشان نجوئید (و بدانید که) بیگمان خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».
طوریکه ملاحظه میگردد در این آیت برای زدن زن سه نوع ضوابط و مراحل ذکر شده است:
• زدن باید بعد از عدم کارا و مؤثربودن پند و وعظ و جدایی بستر خواب بوده باشد.
• ضرب و یا زدن باید مبرح نبوده باشد، یعنی بر نفس و روحیه زن تأثیر کند اما باعث جراحت و یا شکستن اعضاء و اندام ظاهری وی نگردد.
• اگر زن از نشوز دست کشید و به اطاعت و پیروی شوهرش گردن نهاد، پس از ضرب و زدن زن امتناع ورزد.
[۳۱۹] (حسن صحیح) سنن ابو داود، کتاب النکاح، باب فی حق المرأة علی زوجها ص: ۲۴۴ شمارۀ حدیث: ۲۱۴۲. [۳۲۰] صحیح البخاری، کتاب النکاح، باب ما یکره من ضرب النساء ص: ۳۲ شمارۀ ۵۲۰۴. [۳۲۱] صحیح مسلم، کتاب الفضایل، باب مباعدته ج للآثام ص: ۱۸۱۴ شمارۀ حدیث: ۲۳۲۸.
اگر شوهر بخاطر تأدیب و تنبیهدادن همسرش برای مدتی اگر خواسته باشد از وی فاصله بگیرد، باید این فاصله در حدود خانه منحصر بوده و هیچگاه از خانه بیرون نشود چنانچه پیامبر ج در ادامۀ حدیث قبلی فرمودند: «...وَلَا تَهْجُرْ إِلَّا فِي الْبَيْتِ» [۳۲۲]. «از زن فاصله نگیر و جدا مشو مگر در داخل خانه».
بلی اگر در برآمدن شوهر از خانه به شکل احتجاج کدام مصلحت شرعی وجود داشته باشد، طوریکه پیامبر ج یک ماه را بیرون از خانه به عنوان ایلا سپری نمودند، پس در آن صورت میتواند از خانه به غرض تحقق همان مصلحت بیرون رود.
[۳۲۲] (حسن صحیح) سنن ابو داود، کتاب النکاح، باب فی حق المرأة علی زوجها ص: ۲۴۴ شمارۀ حدیث: ۲۱۴۲.
اگر زن از شوهرش بخاطر اشتراک نمودن در نمازهای جمعه و جماعت، و یا بخاطر زیارت و دیدار خویشاوندانش اجازت طلب نماید، پس باید مرد و یا شوهر در صورت عدم موجودیت موانع شرعی، و یا عدم موجودیت خطر فتنه اجازه بدهد.
***
چنانچه در حدیث آمده است که پیامبر ج فرمودند: «إِذَا اسْتَأْذَنَتِ امْرَأَةُ أَحَدِكُمْ إِلَى المَسْجِدِ فَلاَ يَمْنَعْهَا» [۳۲۳].«زمانیکه زن از یکی از شما در رفتن به مسجد اجازت بخواهد پس باید مانع رفتن وی نگردد».
و در حدیث دیگر به زنان توصیه شده تا در وقت رفتن به مسجد از استعمال نمودن خوشبویی پرهیز نمایند چنانچه فرموده است: «إِذَا شَهِدَتْ إِحْدَاكُنَّ الْمَسْجِدَ فَلَا تَمَسَّ طِيبًا» [۳۲۴]. «یکی از شما زنان زمانیکه خواسته باشد مسجد برود باید خوشبوئی استعمال نکند».
[۳۲۳] صحیح البخاری، کتاب النکاح، باب استئذان الـمرأة زوجها في الخروج إلی الـمسجد وغیره ص: ۳۸ شمارۀ حدیث: ۵۲۳۸. [۳۲۴] صحیح مسلم، کتاب الصلاة، باب خروج النساء إلی المساجد ص: ۳۲۸ شمارۀ حدیث: ۴۴۳.
شوهر باید راز و اسرار همسرش را حفظ نموده و به دیگران افشا نکند. و همچنان زن مانند دیگران بشر است حتما عیب و نقصی میداشته باشد، پس یک شوهر خوب باید اسرار و عیوب همسرش را حفظ نموده به دیگران افشا نکند.
چنانچه خداوند متعال از داشتن گمان بد در برابر یکدیگر منع نموده فرموده است:
﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا﴾ [النور: ۱۲] .
«چرا هنگامیکه این تهمت را شنیدید، مردان و زنان مؤمن نسبت به خود گمان نیک بودن (پاکی و پاکدامنی) را نیندیشیدند».
و نیز عموم مسلمانان را از این عادت منفی منع نموده فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞ﴾ [الحجرات: ۱۲].
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید که برخی از گمانها گناه است».
یکی از علایم بدگمانی آمدن در خانه بصورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی است لذا پیامبر ج از این عمل منع نموده فرمودند: «إِذَا أَطَالَ أَحَدُكُمُ الغَيْبَةَ فَلاَ يَطْرُقْ أَهْلَهُ لَيْلًا» [۳۲۵]. «زمانیکه یکی از شما از خانه مدت درازتری غایب شده باشد پس باید ناگهان از طرف وارد خانه نشود».
و در عین حال بر زن هم لازم است تا تمام تدابیر مناسب را روی دست گرفته با ارتکاب مخالفات و محاذیر شرعی اسباب بدگمانی شوهرش را فراهم نسازد.
***
[۳۲۵] صحیح البخاری، کتاب النکاح، باب لایطرق أهله لیلا ص: ۳۹ شمارۀ حدیث: ۵۲۴۴.
یکی از ضروریات بسیار عمده و حیاتیکه هر فرد برای شخص خود، فامیل و خویشاوندان خود، جامعه و محیط خود، و بالآخره برای دنیا و آخرت خود میخواهد همانا امن و سلامتی است، و این امن طوریکه همه میدانند نه تنها یک ضرورت فردی و شخصی محسوب میشود بلکه یک ضرورت مبرم اجتماعی نیز به شمار میرود، طوریکه هیچ پروگرام اجتماعی نه در سطح ملی و نه در سطح بین المللی بدون موجودیت فضای امن و سازگار موفق و پیروز شده نمیتواند، و از همینجا است که در کشورهای مختلف جهان بخاطر تحقق و حصول آن به پیمانۀ ملی و بین المللی، و با مصارف بسیار هنگفت و گزاف سالانه کانفرانسها و سمینارهای متعددی دایر میگردد، اما با تأسف همۀ کنفرانسها کدام دستآورد و نتیجۀ مشخصی نداشته است، لذا ضرورت ایجاب مینماید تا مفهوم امن را با اسباب و وسایل آن در پرتوى قرآن و سنت مورد ارزیابی قرار دهیم.
امن عبارت است از: آرامش و سکون خاطر، عدم موجودیت هیچگونه بیم و ترس، تشویش و پریشانی، محفوظ و مصون بودن مال و جان، شرف و ناموس، عقل و خرد، و بالآخره مصونیت تمام داشتههای مادی و معنوی انسان در دنیا، و نایلشدن بر بهشت برین در آخرت.
و امن نظر به تفسیر فوق یک نعمت بسیار بزرگ و عظیم الهی است طوریکه خداوند متعال در قرآن کریم کفار و مشرکین قریش را که در شهر بسیار با امن و امان مکه زندگی میکردند مخاطب قرار داده، فرموده است: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا جَعَلۡنَا حَرَمًا ءَامِنٗا وَيُتَخَطَّفُ ٱلنَّاسُ مِنۡ حَوۡلِهِمۡۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَةِ ٱللَّهِ يَكۡفُرُونَ٦٧﴾ [العنکبوت: ۶۷]. «مگر قریش نمیبینند که ما سرزمین ایشان مکه را حرم پر امن و امان ساختهایم در حالیکه دور و بر آنان مردم ربوده میشوند، آیا به بتهای باطل ایمان دارند و نعمت خدا داد امنیت مکه و رسالت محمد ج را نادیده گرفته ناسپاسی میکنند؟».
۱- برای دانستن اهمیت امن و سلامتی همین بس است که ابراهیم ÷ برای باشندگان مکه قبل از همه چیز حتی بعثت رسول و پیامبر که یکی از ضرورتهای مبرم آن وقت بود، و قبل از فراهمشدن وسایل رزق و روزی و اسباب کسب و معیشت، از بارگاه خداوند دعا میکند که سرزمین مکه را یک سرزمین و خطۀ پر امن و امان گرداند طوریکه خداوند دعاهای ابراهیم ÷ را در سورتهای بقره و ابراهیم حکایت نموده میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا﴾.
«(و به یاد آورید) آنگاه که ابراهیم گفت: خدای من! این (سرزمین) را شهر پر امن و امانی گردان. و خداوند با نازل فرمودن این آیت: و من دخله کان آمنا» دعای خلیل خود ابراهیم را اجابت فرمود، و این امنیت نه تنها انسانها بلکه تمام حیوانات و پرندگان بلکه علف و گیان آنجا را نیز شامل گردید».
از این دعای ابراهیم ÷ طوریکه اهمیت امن واضح و روشن میگردد همچنان این حقیقت واضح میگردد که امن یک نعمت الهی است، و انسان این نعمت را باید فقط از خداوند بخواهد.
۲- همچنان اهمیت امن را از این حدیث پیامبر ج میتوان درک کرد که فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِي سِرْبِهِ مُعَافًى فِي جَسَدِهِ عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا» [۳۲۶]. «کسیکه با احساس امن و آرامش کامل شب را روز کند، و از نعمت صحت و تندرستی هم برخوردار باشد، و نان و خوراک یک شبانه روزش را هم داشته باشد پس گویا اینکه تمام دنیا را برایش جمع کرده شده است».
۳- نکتۀ مهم دیگریکه بر اهمیت امن و سلامتی دلالت میکند این است که تمام تکالیف شرعی از قبیل نماز، حج و سایر عبادات، و نیز تمام کار و فعالیت اقتصادی و باز سازی، رشد و انکشاف تجارت، عمارت و آبادی زمین که یکی از وظایف عمدۀ انسان است بدون موجودیت امن صورت نمیگیرد، و از همینجا است که خداوند مشرکین قریش را مخاطب قرار داده میفرماید: ﴿فَلۡيَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَيۡتِ٣﴾ [قریش: ۳].
اکنون بعد از روشنشدن اهمیت امن وسایل تحقق آن را از دیدگاه قرآن و حدیث نبوی مورد بررسی قرار میدهیم.
[۳۲۶] (حسن) سنن الترمذی ، ص: ۵۷۴ برقم: (۲۳۴۶).
۱- بزرگترین وسیلۀ تحقق امن همانا ایمان است که خود مأخوذ و گرفته شده از کلمۀ امن است، خداوند میفرماید: ﴿فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ﴾ [الأنعام: ۴۸]. «کسانیکه (به دعوت پیامبر آن) ایمان آورند و کار شایسته کنند نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند».
و نیز میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾ [الأنعام: ۸۲]. «کسانیکه ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک نیامیخته باشند امن و امان ایشان را سزا است، و آنان را یافتگان (راه حق و حقیقت) هستند».
پس از این دو آیت قرآنی بخوبی واضح میگردد که ایمان و امن هردو با یکدیگر ارتباط و پیوست بسیار محکم داشته بلکه ملازم یکدیگراند طوریکه سلامتی و اسلام ملازم یکدیگراند.
دلیل دیگر بر این حقیقت که اولین سبب تحقق امن و سلامتی همانا ایمان و اسلام است این حدیث شریف است که پیامبر ج مسلمان و مومن واقعی را معرفی نموده فرمودند: «المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ، وَالمُؤْمِنُ مَنْ أَمِنَهُ النَّاسُ عَلَى دِمَائِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ» [۳۲۷]. «مسلمان کامل و واقعی کسی است که سایر مسلمانان از تکلیف و اذیت زبان و دست آن سلامت مانند، و مؤمن کامل و واقعی کسی است مردم در ارتباط جان و مال خویش بر وی اطمینان و باور داشته باشند».
این تلازم موجود در مابین امن و ایمان را نیز از این دعای پیامبر گرامی اسلام میتوان درک کرد که همزمان با حلول هر ماه نو قمری میفرمودند: «اللَّهُمَّ أَهْلِلْهُ عَلَيْنَا بِاليُمْنِ وَالإِيمَانِ وَالسَّلَامَةِ وَالإِسْلَامِ، رَبِّي وَرَبُّكَ اللَّهُ» [۳۲۸].
۲- وسیلۀ دوم تحقق امن و سلامتی همانا انجامدادن طاعات و عبادات خداوند، و بجاآوردن اوامر، و پرهیز نمودن از منهیات است، طوریکه خداوند متعال برای کسانیکه ایمان داشته و اعمال نیک و شایسته را انجام دهند در پهلوی دیگر وعدهها وعدۀ امن داده میفرماید:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗا﴾ [النور: ۵۵].
«خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند».
در این آیۀ کریمه طوریکه ملاحظه میگردد خداوند برای کسانیکه ایمان داشته و اعمال نیک را انجام دهند سه چیز را وعده فرموده که وعدۀ سوم آن همانا تحقق امن و سلامتی، و از بین رفتن هر نوع خوف و هراس است.
۳- وسیله سوم تحقق امن و سلامتی دعا و التجا است طوریکه از دعای ابراهیم ÷ در این ارتباط قبلا تذکر بعمل آمد. و نیز میبینیم که پیامبر ج همزمان با مشاهده نمودن ماه نو این دعا را میخوانند: «اللَّهُمَّ أَهْلِلْهُ عَلَيْنَا بِاليُمْنِ وَالإِيمَانِ وَالسَّلَامَةِ وَالإِسْلَامِ، رَبِّي وَرَبُّكَ اللَّهُ».
و نیز از جمله دعاهای پیامبر ج این دعا بود: «اللهُمَّ اسْتُرْ عَوْرَاتِنَا، وَآمِنْ رَوْعَاتِنَا». «خدایا! عیبهای ما را مستور و از خطرات مصئون دار».
۴- سبب چهارم امن و سلامتی حفظ وحدت و همبستگی مسلمانان، و اطاعت و پیروی نمودن از اولیای امور است، زیرا امن بدون موجودیت دولت امکان پزیر نیست، و دولت بدون سمع و اطاعت تحقق نمییابد چون زمانیکه سمع و اطاعت موجود نباشد و حق ولی امر پایمال شود بینظمی و نا امنی حکم فرما میگردد.
۵- سبب پنجم متحققشدن امن و سلامتی تعمیم مفاهیم اخوت اسلامی است که از لوازم عمدۀ آن دوری گزیدن از هر نوع اذیت و آزار مردم مسلمان است. چنانچه پیامبر ج مسلمانان را در این مورد توصیه نموده فرمودند: «لَا تَحَاسَدُوا، وَلَا تَنَاجَشُوا، وَلَا تَبَاغَضُوا، وَلَا تَدَابَرُوا، وَلَا يَبِعْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَيْعِ بَعْضٍ، وَكُونُوا عِبَادَ اللهِ إِخْوَانًا الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لَا يَظْلِمُهُ وَلَا يَخْذُلُهُ، وَلَا يَحْقِرُهُ التَّقْوَى هَاهُنَا» وَيُشِيرُ إِلَى صَدْرِهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ «بِحَسْبِ امْرِئٍ مِنَ الشَّرِّ أَنْ يَحْقِرَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ، كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرَامٌ، دَمُهُ، وَمَالُهُ، وَعِرْضُهُ» [۳۲۹]. «با یکدیگر نه حسد کنید، و نه بغض و دشمنی کنید، و نه قطع علاقه نمائید، و بعضی از شما بالای بیع و معاملۀ دیگر معامله نکند، و همۀ شما با یکدیگر برادر باشید، چرا مسلمان برادر مسلمان است، لذا نه ظلم را بر برادرش روا میدارد، و نه برادرش را در وقت مشکلات تنها میگذارد، و نه او را تحقیر میکند، و پیامبر ج بطرف سینۀشان اشاره نموده فرمودند: تقوی در اینجا است، برای یک مسلمان همین بدی بس است که بطرف برادر مسلمانش به نظر تحقیر نگرد، تمام مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است، یعنی خون و مال و ناموس یک مسلمان بر مسلمان دیگر حرام است».
۶- سبب ششم تحقق امن و سلامتی در جامعه بجا نمودن شکر نعمتهای الهی است، و امن طوریکه در هنگام برشمردن اهمیت آن صحبت شد یکی از نعمتهای مهم و بسیار ارزنده بشمار میرود، و شکر نعمت سبب افزایش آن و برعکس ناشکری و ناسپاسی نعمت سبب از بینرفتن آن میگردد، طوریکه خداوند متعال در مورد انجام و عاقبت کفران و ناشکری اهل مکه میفرماید:
﴿وَضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا قَرۡيَةٗ كَانَتۡ ءَامِنَةٗ مُّطۡمَئِنَّةٗ يَأۡتِيهَا رِزۡقُهَا رَغَدٗا مِّن كُلِّ مَكَانٖ فَكَفَرَتۡ بِأَنۡعُمِ ٱللَّهِ فَأَذَٰقَهَا ٱللَّهُ لِبَاسَ ٱلۡجُوعِ وَٱلۡخَوۡفِ بِمَا كَانُواْ يَصۡنَعُونَ١١٢﴾ [النحل: ۱۱۲].
«خداوند (بر آنان که کفران نعمت میکنند داستان) مردمان شهری را بازگو میکند که در امن و امان بسر میبردند و از هر طرف روزیشان به گونۀ فراوان به سوی شان سرازیر میشد. اما آنان کفران نعمت خدا کردند و خداوند بخاطر کاریکه انجام دادند بلای فراگیر گرسنگی و هراس را بدیشان چشانید».
۷- عامل هفتم تحقق امن و سلامتی تطبیق حدود شرعی است که در نتیجۀ تطبیق آن افراد جنایت پیشه و دشمنان جان و مال انسان جرأت قتل و کشتن و یا دزدی و ربودن مال دیگران را نمیکند، و طوریکه همه میدانند تطبیق نمودن حدود یکی از وظایف عمدۀ حکومت اسلامی است.
این بود نکات چندیکه در ارتباط اهمیت امن و وسایل تحقق آن خدمت خوانندگان تقدیم گردید، و در خاتمه از بارگاه خداوند متعال دعا میکنم که مسلمانان را از آسیب هر نوع فتنه حفظ نموده جامعۀ آنها را از نعمت امن و امان برخوردار سازد.
***[۳۲۷] (حسن صحیح) سنن ترمذی ص: ۱۷ برقم: ۲۶۲۷. [۳۲۸] (صحیح) سنن ترمذی ، ص: ۵۰۴ برقم: ۳۴۵۱. [۳۲۹] روایت مسلم و ترمذی.
شکی نیست که صحت و سلامتی یکی از نعمتهای بسیار بزرگ و ارزشمند به شمار رفته، و در روند بهترشدن زندگی هر انسان نقش بس فوق العاده و مؤثری دارد، تا جاییکه هیچ انسان در صورت برخوردار نبودن از نعمت صحت و سلامتی با وصف میسر بودن تمام امکانات و وسایل بهتر زیست و معیشت نمیتواند از زندگی خود لذت ببرد.
با توجه به اهمیت صحت و سلامتی در بهبود زندگی وزارتهای صحت، سازمانها و ارگانهای صحی جهان همواره تلاش میورزند تا در جلوگیری از امراض و رفع مشکلات صحی و عوامل آن اقدامات قاطع و مؤثری را روی دست گیرند، اما با تأسف با وصف همۀ فعالیتها بازهم میبینیم که مشکل صحی در جای خود کما کان باقی بوده، و جامعۀ بشری در برابر آن به عنوان یکی از چلینچها وب حرانهای لا ینحل برخورد میکند.
از آنجاییکه دین مقدس اسلام طوریکه از نامش پیدا است دین سلامتی و تندرستی، طهارت و نظافت، آسایش و راحت بوده، و در پهلوی توجه به حل سایر مشکلات فردی و اجتماعی، مشکل صحی انسانها را نیز با تأکید نمودن بر حفظ محیط زیست، و تشخیص نمودن وسایل علاج، و ارائۀ پروگرامهای وقایوی و بهداشتی مؤثر در نظر گرفته است که یک نمونه آن را میتوان در این جمله کوتاه و در عین حال بسیار جامع و فراگیر پیامبر ج که فرمودند:«الطُّهُورُ شَطْرُ الْإِيمَانِ...» [۳۳۰]. «رعایت نظافت و طهارت یک بخش از ایمان است»، میتوان دریافت نمود.
همچنان طب اسلامی در چوکات آیات متعدد قرآنکریم، و احادیث صحیح و معتبر نبویکه تعداد آنها طبق شمارش و احصائیهای یکی از دانشمندان به بیشتر از سیصد حدیث بالغ میگردد [۳۳۱]، علاج و تداوی انسان مریض را از ناحیه جسمی و روحی، ظاهری و روانی در نظر گرفته است که یک نمونۀ بارز آن را میتوان در این فرمودۀ دیگر پیامبر ج سراغ نمود: «مَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً إِلَّا أَنْزَلَ لَهُ شِفَاءً» [۳۳۲]. «خداوند هیج مرضی را نازل ننموده مگر اینکه برای علاج و تداوی آن وسیله شفاء را هم آفریده است».
اکنون با توجه به حقایق و نکات فوق میخواهم اهمیت صحت را از دیدگاه اسلام مورد ارزیابی قرار دهم.
[۳۳۰] صحیح مسلم، ص: ۲۰۳. [۳۳۱] المستشفیات الإسلامیة من العصر النبوی إلی العصر العثمانی، ص: ۸. [۳۳۲] صحیح البخاری، ص: ۱۲۲.
واژۀ صحت دو معنی را افاده میکند:
۱- صحتمندی و تندرستی که برعکس و مقابل حالت مریضی است. و این همان حالت طبیعی و نورمال انسان است که اعضای بدن انسانی کار و وظیفۀ خود را بدون کدام خلل وسکتگی انجام میدهند.
۲- دورشدن حالت مریضی، و به عبارت دیگر شفا یابی از مرض مشخصیکه عاید حال انسان شده باشد.
پس بطور فشرده و مختصر میتوان گفت که: صحت عبارت است از تندرست و صحیح المزاج بودن، بیعیبی، شفا یافتن از مرض و برخاستن از بیماری.
و مرض که مقابل صحت است عبارت است از: درد، ناخوشی، نالانی ناچاقی، ناتندرستی، تغییر صحت، اضطراب مزاج، ناسازی، سقم و خستگی. و به تعبیر جامعتر طوریکه سید شریف جرجانی در کتاب تعریفات خود گفته است: «مرض عبارت است از آنچه عارض بدن گردیده و آن را از اعتدال خاص خود خارج میسازد».
علامه ابن قیم جوزی یکی از علماء و دانشمندان مشهور قرن هشت هجری است جلد چهارم کتاب مشهور و معتبر خود را که [زاد المعاد] نام دارد به معرفی نمودن طب نبوی و علاج امراض اختصاص داده، و در آغاز بحث و تحقیقش، مرض را به دو قسم بزرگ تقسیم کرده است.
۱- امراض قلوب که عمدهترین آنها همان شبهات و یا اندیشهها و خیالات فاسد و دور از واقعیت، و یا شهوات و خواهشاتیاند که سبب فاصلهگرفتن انسان از راه حق و حقیقت، و گوش ندادن او به فرامین و اوامر پروردگارش میگردد.
چنانچه خداوند متعال در مورد اینگونه بیماران که در مقدمه آنها گروه منافقین و عناصر فرصت طلب و استفادهجو قرار دارند، فرموده است: ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗا﴾ [البقرة: ۱۰]. «در دلهایشان بیماری (حسودی و کینهتوزی با مؤمنان) است، و خداوند (نیز با یاریدادن و پیروز گرداندن حق) بیماری ایشان را فزونی میبخشد».
و در آیت دیگر چنین فرموده است: ﴿وَلِيَقُولَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ وَٱلۡكَٰفِرُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗا﴾ [المدثر: ۳۱]. «یعنی کسانیکه در دلهایشان بیماری (نفاق) است و کافران بگویند: خداوند مثلا از بیان این (چنین عددی) چه میخواسته است؟».
و یک نمونۀ دیگر اینگونه مرض همانا تسلیم نشدن به حکم خدا و پیامبر است. چنانچه خداوند متعال در این مورد میفرماید: ﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ٤٨ و آن يَكُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ يَأۡتُوٓاْ إِلَيۡهِ مُذۡعِنِينَ٤٩ أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٥٠﴾ [النور: ۴۸-۵۰]. «هنگامیکه ایشان بسوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده میشوند تا (پیغمبر برابر چیزیکه خدا نازل فرموده است) در میانشان داوری کند بعضی از آنان (نفاقشان ظاهر میشود و از قضاوت او) رویگردان میگردند (زیرا که میدانند حق به جانب ایشان نیست و پیغمبر هم داد گرانه عمل میفرماید و حق را به صاحب حق میدهد). ولی اگر حق داشته باشند (چون میدانند داوری به نفع آنان خواهد بود) با نهایت تسلیم به سوی او میآیند. آیا در دلهای ایشان بیماری (کفر) است؟ یا (در حقانیت قرآن) شک و تردید دارند؟ یا میترسند خدا و پیغمبرش بر آنان ستم کنند؟. بلکه خودشان ستمرگراناند».
این است مرض شکوک و شبهات و خیالات و تصورات فاسد که بیشتر دامنگیر افراد نفاق زده و مصلحت طلب میباشد.
اما مرض گرایش به شهوت وشهوت پسندی که نوع دیگر از امراض قلوب به حساب میرود در این آیۀ مبارکه آمده است که خداوند متعال زنان پیامبر را بخاطر دوری گزیدن از آن مخاطب قرار داده میفرماید: ﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَيۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَيَطۡمَعَ ٱلَّذِي فِي قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ﴾ [الأحزاب: ۳۲]. «ای همسران پیامبر شما (در فضل و شرف) مثل هیچ یک از زنان (عادی مردم) نیستید اگر میخواهید پرهیزگار باشید (به گونه هوسانگیز) صدا را نرم و نازک نکنید (و با ادا و اطواری بیان ننمائید) که بیماردلان چشم طمع به شما ندوزند و بلکه بصورت شایسته و برازنده سخن بگوئید».
۲- امراض بدنی و ظاهریکه از آن در قرآنکریم و احادیث پیامبر ج به صفت یکی از اسباب و عوامل رفع تکالیف شرعی و عملی تذکر به عمل آمده است. چنانچه خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ﴾ [الفتح: ۱۷]. «یعنی بر اشخاص صاحب عذر چون کور، لنگ، بیمار گناهی نیست».
و همچنان از امراض ظاهری در هنگام ادای حج خانۀ کعبه، روزۀ ماه رمضان و وضوء تذکر رفته است که همۀ موارد فوق بر عظمت و بزرگی قرآن کریم دلالت دارد.
اکنون بعد از تعریف مختصر صحت و مرض، و بیان انواع و اقسام آن به اهمیت صحت از دیدگاه اسلام میپردازم.
خداوند متعال انسان را در بهترین شکل و صورت آفریده، و در چوکات شرایع آسمانی به خاطر صحت و سلامتی ظاهری و باطنی، روحی و روانی او اصول و قواعدی را مقرر کرده است که تطبیقنمودن آن در صحنۀ عمل نه تنها ضامن صحت و سلامتی هر انسان بلکه تمام افراد، محیط زیست و جامعۀ بشری بوده و سبب نجات یافتن انسان از هرگونه انحراف و امراض مزمن و خطرناک میگردد.
و از همینجا است که پیامبر ج انسان را به اهمیت و ارزش برخوردار بودن از نعمت صحت و سلامتی متوجه ساخته، فرموده است: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِي سِرْبِهِ مُعَافًى فِي جَسَدِهِ عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا» [۳۳۳]. «کسیکه از خواب و خوابگاهش در حالی برخیزد که در خانه و یا محل سکونتش احساس آرامش را نماید و همچنین از ناحیه بدن سالم و تندرست بوده و در عین حال قوت و یا خوراکه همان شب و روزش را هم داشته باشد مثل این است که دنیا را با تمام داشتههایش برایش داده شده است».
و در یک حدیث دیگر فرمودند: «إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ يَوْمَ القِيَامَةِ - يَعْنِي العَبْدَ مِنَ النَّعِيمِ - أَنْ يُقَالَ لَهُ: أَلَمْ نُصِحَّ لَكَ جِسْمَكَ، وَنُرْوِيَكَ مِنَ المَاءِ البَارِدِ» [۳۳۴]. «اولین نعمتیکه روز قیامت از هر انسان در مورد آن پرسیده میشود همانا نعمت صحت است طوریکه برایش گفته میشود آیا ما برایت جسم سالم نداده بودیم؟ و آیا ترا از آب سرد و زلال سیراب ننموده بودیم؟».
اهمیت صحت را در اسلام نیز از اینجا میتوان درک کرد که صحت و یا تندرستی یگانه وسیلۀ بهتر انجامدادن تمام تکالیف شرعی و دینی است، چون انسان مریض نمیتواند بصورت صحیح نماز بخواند، و همچنین انسان مریض توانائی گرفتن روزه رمضان، و ادا نمودن حج خانۀ کعبه، و خدمت والدین یعنی پدر و مادر را ندارد.
خلاصه باید گفت که انسان مریض و فاقد صحت نمیتواند از عهدۀ تکالیف شرعی و دینی به وجه نیک و احسن بیرون آید.
بدون داشتن صحت و تندرستی انسان نمیتواند از عهدۀ هرگونه کار و فعالیت دیگر اعم از صنعت و تجارت، درس و تعلیم، کمک و دستیاری مستمندان و سایر مظلومین و ستم دیدگان، و فراگرفتن سایر مهارتهای فنی و حرفوی برآمده نقش فعال و مؤثر خود را در جامعه ایفا کند، چون تمام این موارد فوق در پهلوی داشتن استعداد و قابلیتهای ذهنی و علمی در قدم اول به صحت و تندرستی بدنی نیز نیاز مبرم دارد.
و از همینجا است که پیامبر ج مسلمانان را به کسب نیرو و بدست آوردن قوت و توانائی تأکید و توصیه نموده مسلمان قوی و نیرومند را بر مسلمان عاجز و ناتوان برتری داده فرمودند:
«الْمُؤْمِنُ الْقَوِيُّ، خَيْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيفِ، وَفِي كُلٍّ خَيْرٌ» [۳۳۵]. «مسلمان قوی و نیرومند نزد خداوند متعال از مسلمان عاجز و ضعیف خوبتر و بهتر است».
از این حدیث شریف این حقیقت برملا میگردد که بر هر مسلمان مکلف و متعهد در پهلوی داشتن قوت دینی و ایمانی داشتن قوت و نیروی جسمانیکه به وسیلۀ آن از عهدۀ هرگونه کار و فعالیت مفید برآمده بتواند هم حتمی و ضروری است.
موفق بغدادی در کتاب طب نبوی خود مینویسد: «العافية افضل ما انعم الله به علی الانسان بعد الاسلام، ولا يتمکن من حسن تصرفه، والقيام بطاعة ربه إلا بوجودها، ولا مثل لها، فليشکرها ولايکفرها» [۳۳۶]. «عافیت و تندرستی بعد از نعمت اسلام بهترین نعمتی است که خداوند بر انسان ارزانی فرموده است، و تا زمانیکه نعمت صحت میسر نباشد انسان نه از عهدۀ فعالیت و تصرف خوب برآمده میتواند، و نه از عهدۀ طاعت و عبادت پروردگارش. و این نعمت یعنی نعمت صحت مثال و نمونۀ ندارد. پس باید انسان شکر این نعمت را بجا آرد».
و در یک حدیث دیگر پیامبر ج مسلمانان را از بیاعتنائی نمودن در مورد نعمت صحت و تندرستی اخطار داده میفرماید: «نِعْمَتَانِ مَغْبُونٌ فِيهِمَا كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ: الصِّحَّةُ وَالفَرَاغُ» [۳۳۷]. «از جمله نعمتهای خدا داد دو نعمت طوری است که بیشتر مردم از آنها استفاده اعظمی ننموده، متحمل غبن و خسارۀ بزرگی میگردند. یکی از آن دو نعمت همانا نعمت صحت و سلامتی، و دیگری فراغت و داشتن وقت، و مساعد بودن فرصت برای انجام کارها و برنامههای ضروری است».
این حدیث شریف را امام نووی در باب مجاهده کتاب مشهور و معروف خود که ریاض الصالحین نام دارد آورده، و یکی از شارحین کتاب مذکور مفاهیم خیلی مهم ذیل را از آن استنباط و استخراج نموده است:
۱- هر انسان مکلف و عاقل حیثیت تاجر را دارد که عمدهترین سرمایهاش صحتمندی و داشتن وقت و فرصت خوب است. پس هرگاه اگر انسان مکلف از این سرمایه استفادۀ درست نماید، میتواند مفاد خوبی را بدست آرد. اما برعکس زمانیکه انسان از این سرمایۀ خدا داد استفاده نکند نادم و پشیمان گردیده، متحمل غبن و خساره جبران ناپذیری میگردد.
۲- باید از این دو نعمت که صحت و داشتن وقت و فرصت مناسب است در نزدیکشدن به خداوند و انجام دادن اعمال نیک استفاده کرد، چرا فراغت مشغولیت و صحت مرض را به دنبال دارد.
۳- اسلام برای وقت که همانا حیات و زندگی انسان است، و نیز برای سلامتی و تندرستی که وسیلۀ رسیدن به کمال دینی و دنیوی است، ارزش زیادی را قایل شده است.
۴- مفهوم شکر نعمت همانا استخدام و بهرهگرفتن از آن در انجامدادن طاعت و عبادت خداوند است [۳۳۸].
نظر بر اهمیت خاص و جایگاه رفیع نعمت صحت و تندرستی در دین مبین اسلام خداوند متعال از یکطرف به حفظ نفس و جان، و حفاظت و نگهداشت صحت تأکید میکند. و از طرف دیگر انسان را از رویا روی با مهلکات و اشیای مهلک و کشنده، مانند: گرسنگی، تشنگی، سردی و سایر اسباب هلاکت و تباهی منع نموده و به خاطر نجاتیافتن از موارد متذکره فوق که سبب هلاکت و از بینرفتن انسان میگردد هر نوع چارهجوی، و تدابیر مناسب را ولو با خوردن اشیای حرام هم صورت گیرد، جایز قرار میدهد.
و همچنان بخاطر تضمین سلامتی دین و ایمان، عقل و اندیشه، جان و بدن خداوند متعال استفاده از هرگونه اشیا و مواد پلید و نجس را که سبب مرض و یا هلاکت انسان گردد بر مسلمان حرام قرار داده، و تنها همان اشیا و مواد پاک و تازه را که سبب صحت و سلامتی انسان باشد، حلال قرار داده است.
و نیز یکی از وسایل حفظ صحت که اسلام بر آن تأکید دارد انجامدادن طاعات و عبادات است مانند نماز، روزه وغیره که انجامدادن اینها واقعا ضامن صحت و تندرستی فرد و جامعه است.
علاوه بر موارد فوق که همه بر چگونگی توجه بیش از حد اسلام بر صحت و تندرستی دلالت دارد میبینیم که اسلام تداوی از امراض را نه تنها مشروع قرار داده، بلکه برای نجات از هرگونه مرض، و اعاده صحت از دست رفته در چوکات طب اسلامی دواهای را که در راس آنها قرآن و عسل قرار دارد، تجویز نموده است.
پس از تمام موارد فوق این حقیقت برملا میگردد که اسلام در پهلوی عنایت و توجه خاصیکه به روح و روان انسان نموده است، جسم و بدن انسان را نیز نادیده نگرفته، و برای سلامتی هردو در چوکات تعالیم والای قرآن و سنت، احکام و شرایع خاصی را وضع کرده است که در صورت تطبیق و عملینمودن آن انسان میتواند سلامتی ظاهری و باطنی، روحی و بدنیاش را حفظ کند.
و نیز ناگفته نماند که اسلام به سلامتی ظاهری بدن بدون داشتن سلامتی روح، تزکیه و پاکی نفس که یکی از مهمترین اهداف بعثت پیامبر آن است کدام ارزشی را قایل نشده است، و از اینجا میتوان روش اعتدال و یا و سطیت و میانهرو بودن اسلام و احکام اسلام را بصورت درست، درک کرد.
[۳۳۳] (حسن) سنن ترمذی، ص: ۵۷۴ ، برقم: ۲۳۴۶. [۳۳۴] (صحیح) سنن ترمذی، ص: ۴۴۸ برقم: ۳۳۵۸. [۳۳۵] صحیح مسلم، ص: ۲۰۵۲ (برقم: ۲۶۶۴). [۳۳۶] المشتسفیات الإسلامیة، ص: ۴۶. [۳۳۷] صحیح البخاری، ص: ۸۸. [۳۳۸] بهجة الناظرین: ۱/۱۸۰.
در گذشته نکاتی را پیرامون اهمیت صحت در روشنی آیات قرآنی و احادیث صحیح و معتبر ارائه نمودم، اکنون به ادامۀ موضوع قبلی میخواهم اساسات و قواعد عمدۀ صحت و بهداشت را از دیدگاه اسلام مورد ارزیابی قرار دهم.
خداوند متعال بنابر فضل و کرم بیپایان خود بخاطر بهداشت و حفظ صحت و سلامتی افراد جامعۀ انسانی، و سلامتی قلمرو و محیطیکه انسان در آن زندگی میکند، و همچنان بخاطر درمان و تداوی امراض روحی و جسمی ظاهری و باطنیکه در نتیجۀ عدم مراعات نمودن قواعد بهداشتی به انسان عارض میگردد، نسخۀ جاودانی قرآنکریم را فرو فرستاده است تا اینکه بشریت و افراد جامعۀ انسانی دواهای تجویز کرده آن را مطابق به دستور و فرمان او بدون کم و کاست بکار برند، تا در پرتوی آن بتوانند سلامت و تندرستی عقل و جان، همچنان سعادت و خورسندی خود را در دنیا و آخرت باز یابند.
و از همینجا است که خداوند متعال در قرآنکریم این نسخۀ معصوم و جاودانی، و پیامبر گرامی اسلام در احادیث و روایات خود برای صحت و سلامتی ابدان، و نیز به غرض جلوگیری از هجوم هرگونه امراض سه قاعدۀ بسیار عمده و مهم را که اساس علم طب را تشکیل میدهد، معرفی نموده است، و آن قواعد عبارتاند از:
۱- حفاظت و نگهداری صحت و تندرستی.
۲- پرهیز نمودن از اشیای مضر و زیانآور که اساس و هستۀ طب وقایوی را تشکیل میدهد.
۳- استفراغ و یا ازالۀ مواد فاسد شده. و منظور از استعمال تمام ادویهجات همین دو قاعده نخستین است.
چنانچه علامه ابن قیم جوزی غرض و هدف استعمال دواها را تذکر داده، میگوید: غرض و هدف از تمام انواع ادویهجات دو چیز است:
اول: وقایه و بهداشت.
دوم: حفظ صحت.
وقایه و بهداشت هم بر دو قسم است، یکی وقایه از آنچه که موجب جلب مرض و یا اصابت انسان به مرض میگردد، و اینگونه وقایه را باید افرادیکه از نعمت صحت و سلامتی برخورداراند، رعایت نمایند.
دوم وقایه از آنچه که سبب ازدیاد مرض گردد. و اینگونه وقایه برای افراد مریض است تا مرضشان در حدیکه هست توقف کند و از آن به عضو دیگر سرایت و تجاوز نکند. سپس به قواعد حفظ صحت اشاره کرده میگوید: مدار و اساس صحت انسان مبنی بر سه چیز است:
۱- حفظ قوت و توانائی.
۲- پرهیز و وقایه از اشیای مؤذی و یا ایذاء و تکلیف رساننده که از آن به عنوان میکروب هم میتوان تعبیر کرد.
۳- ازاله و از بینبردن مواد فاسده.
سپس در ادامه سخنان ارزشمندش علاوه میکند که نظر هر داکتر و طبیب بر همین اصول فوق مبنی و استوار است [۳۳۹].
اکنون به طور مختصر و فشرده به شرح قواعد فوق میپردازم.
[۳۳۹] زاد المعاد ۴/۶ – ۷، ۱۰۳.
در مورد قاعدۀ حفظ صحت خداوند متعال در آیۀ روزه فرموده است:
﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾ [البقرة: ۱۸۴].
«کسانیکه از شما بیمار و یا مسافر باشند اگر افطار کردند و روزه نگرفتند به اندازۀ آن روزها چند روز دیگری را روزه میدارند».
در این آیت مبارکه خداوند متعال برای افراد مریض و مسافر به علت مرض و سفر که هردو در اثر انحلال غذا ضعف و ناتوانی را برای انسان بار میآورد، خوردن و یا افطار نمودن روزه را بخاطر حفظ صحت و توانائی اشخاص مریض و مسافر مباح قرار داده است.
و دلیل دیگر برای حفظ صحت این آیه مبارکه است که خداوند متعال در آن فرموده است:
﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْ﴾ [الأعراف: ۳۱] «بخورید و بنوشید و اسراف نکنید».
پس طوریکه ملاحظه میگردد خداوند متعال در این آیۀ مبارکه بندگان خود را امر فرموده است تا در عوض غذای منحل شده نان و غذا بخورند، و آب بنوشند ولی متوجه این نکته باشند که غذای را که مصرف میکنند باید از معیار و کیفیت بهتری برخوردار بوده برای سود و منفعت بدن ایشان تمام شود، زیرا در صرف غذا هرگاه معیار و مقدار خاص را در نظر گرفته نشود اسراف شمار میگردد. و هردوی آن یعنی ابا ورزیدن از خوردن و نوشیدن طوریکه یکعده مردم بخاطر بدست آوردن اهداف شخصی و یا سیاسی خود دست به اعتصاب غذائی میزنند، و همچنین بر عکس آن اسراف و عدم اعتدال در خوردن و نوشیدن هردو مانع صحت شده، سبب بروز امراض متعدد میگردد.
پس طوریکه ملاحظه میگردد تمام قواعد حفظ صحت در این دو کلمۀ الهی گنجانیده شده است.
اساس قاعدۀ دوم این آیۀ مبارکه است که خداوند متعال در مورد وضوء فرموده است:
﴿وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا﴾ [النساء: ۴۳].
«اگر شما مریض یا مسافر بودید و یا اینکه از قضای حاجت و یا رفع حاجت برگشتید، و یا اینکه با زنان و همسرانتان نزدیک شدید و در همه این احوال آب مورد نیاز را نیافتید، پس با خاک پاک تیمم کنید».
خداوند متعال در این آیۀ مبارکه برای مریض در صورتیکه استعمال آب به ضرر وی تمام میشده باشد، تیمم با خاک را مشروع قرار داده است، و این عمل دلیل واضحی است بر مشروعیت پرهیزکردن از استعمال هرگونه اشیای مضر و زیانآور.
در تعلیمات والای پیامبر ج هم مثالها و نمونههای متعددی را در ارتباط پرهیز نمودن از اشیای مضر میبینیم که از آن جمله میتوان یک نمونهاش را ذکر کرد. و آن عبارت است از توصیۀ جاودانی پیامبر ج که در مورد شیوۀ برخورد با وباهای مهلک و کشنده.
چنانچه امام بخاری در کتاب طب صحیح البخاری از عبد الله بن عامر روایت میکند که خلیفۀ مسلمین عمر بن الخطاب س بصوب شام حرکت کرد، زمانیکه در منطقهای بنام «سرغ» رسید خبر شد که در سرزمین شام «طاعون» یعنی مرض وبا پیدا شده است. در نتیجۀ رسیدن این خبر او متحیر شد که چه کاری را انجام دهد؟. آیا بعد از پیمودن مسیر طولانی دوباره به طرف مدینه برگردد، و یا اینکه به مسیر خود ادامه داده داخل سرزمین شام شود؟. صحابی مشهوری بنام عبد الرحمن بن عوف با ارائهنمودن حدیثی این تردد و تحیر عمر بن خطاب را رفع نموده، گفت: من از پیامبر ج در چنین مورد حدیثی را شنیدم که فرمودند: «إِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأَرْضٍ فَلاَ تَقْدَمُوا عَلَيْهِ، وَإِذَا أوَقَعَ بِأَرْضٍ، وَأَنْتُمْ بِهَا فَلاَ تَخْرُجُوا فِرَارًا مِنْهُ». بخاری. (۷/۱۳۰). «شما زمانیکه از بروز مرض وباء در یکی از سرزمینها مطلع شدید پس از رفتن و ورود به آن سرزمین خود داری کنید، و اگر در سرزمینیکه شما زندگی میکنید وباء بیاید از آن سرزمین بیرون نشوید».
بخاطر نقش مؤثر پرهیز در حفظ صحت انسان این قول از بعض حکمای عرب بسیار مشهور است که گفته بود: «المعدة بيت الداء والحمية رأس الدواء». «یعنی معده مرکز ولانۀ مرض، و پرهیز نمودن اساس تداوی و علاج است».
اساس قاعده فوق این آیۀ مبارکه است که خداوند متعال در مورد جو از و مباحبودن تراشیدن موی سر برای آن حاجی و یا زائر خانه خدا که از ناحیه سر در تکلیف و اذیت باشد، فرموده است:
﴿فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡيَةٞ مِّن صِيَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُكٖ﴾ [البقرة: ۱۹۶].
«اگر کسی از شما بیمار شد یا ناراحتی در سرداشت و محتاج شد تا موی سرش را بتراشد، باید که فدیه بدهد از قبیل روزه یا صدقه و یا گوسفندی».
پس طوریکه ملاحظه میگردد خداوند متعال در این آیت برای انسان مریض و شخصیکه از ناحیۀ سر و مویهای خود تکلیف و مشکلی داشته باشد، اجازه میدهد تا بخاطر نجات یافتن از مواد مضریکه سبب پیداشدن خارش و تکلیف شده است، موی سر خود را بتراشد.
***
مُخَدِّر وازۀ عربی است که از کلمۀ «خَدَرُ»گرفته شده به معنای ضعف سستى، نرمی و ناتوانی، و به معنای سردی نیز آمده است [۳۴۰].
بصورت عموم معنای ترس، کندی، حیرانی، تردد، تنبلی، بیغیرتی و بىهمتى را دربر مىگیرد که همۀ این صفات در شخص معتاد به مواد مخدر و هر نشهکنندۀ دیگر چه جامد و چه مایع باشد، وجود دارد.
[۳۴۰] لسان العرب ۲/۵۱۷.
در بارۀ مواد مخدر تعریفات زیادى آمده که بهترین این تعریفها اینست:
«هر مواد خام یا ساخته شده که داراى عناصر تحریک کننده یا تسکین دهنده که در غیر موارد طبى یا صنعتى بکار برده شود، و مصرف آنها باعث معتاد شدن و دگرگونی در سطح هوشیاری مغز شود. مثل حالت سرخوشی و لذت، خواب آلودگی و سستی. و ضررهایش بالاى فرد و جامعه چه از نگاه جسمى یا روحى و یا اجتماعى ظاهر گردد، مواد مخدر گفته مىشود» [۳۴۱].
این تعریف همه انواع و اقسام مواد مخدر موجوده را در عصر حاضر وآنچه در آینده کشف شود دربر مىگیرد.
فرق مواد مخدر با مسکرات:
مسکرات مفهوم شاملتری نسبت به مواد مخدر دارد که همه چیزهای نشهآور را اعم از مایعات و جامدات دربر میگیرد، ولی مخدرات از دیدگاه فقها تنها به مسکرات جامده چون چرس، افیون نسوار، سگرت و... اطلاق میگردد.
[۳۴۱] حکم مخدرات در اسلام ص۱۲-۱۳.
مواد مخدر را میتوان به سه دسته تقسیم نمود:
که از نباتات بدست میآید مثل چرس، افیون »کوکنار»، نبات پان و تنباکو [۳۴۲].
[۳۴۲] حکم مخدرات در اسلام ص۱۳-۱۵.
مانند: مرفین، هیرویین و کدیین که از مشتقات تریاک و خشخاش میباشند و اثرات سوء آنها نیز مانند دیگر مواد مخدر بسیار زیاد میباشد و بر تمام اعضای بدن اثر سوء دارد، و در بسیاری موارد منجر به مرگ میشود و در واقع یک مرگ تدریجی است که ابتدا زیبا و دارای خواص خیلی خوبی جلوه میکند ولی بعد از مدت بسیار کمی قدرت تخریب و ویرانگری خود را نشان میدهد. و متأسفانه که در بسیاری از موارد به علت ضعف اراده و آلودگی، شخص معتاد قادر به ترک نمیباشد و در واقع مرگ او از همان زمان آغاز میشود.
این نوع مواد مخدر با دو نوع بالا که از نباتات و یا شیرۀ آن بدست میآید، ارتباطى نداشته و از بعضى مواد کیمیاوى ترکیب شده بدست مىآید، ولى تأثیر آن همانند مواد مخدر طبیعى و مصنوعى مىباشد مانند مواد خوابآور، ضد خواب، تسکین دهنده و بیهوش کننده.
خطرناکترین این مواد که استعمال کننده را معتاد میسازد همانا هیروئین، کوکائین، مورفین، افیون، چرس میباشد [۳۴۳].
***
[۳۴۳] همان مأخذ.
تریاک (افیون):
مادۀ مرکبى است که از تیغزدن گرز نارس گیاه خشخاش به دست مىآید، و مصرف آن به صورت دود کردن و یا خوردن میباشد.
اثرات سوء آن: اختلال در دستگاه مرکزی اعصاب و ناتوانی آن، ایجاد کند ذهنی، کودنی، سرگیجه، تنگی نفس، برونشیت و آمادگی ابتلا به بیماری سل که گاه منجر به مرگ میشود. و همچنین باعث بیماریهای قلبی، کندی تپش قلب و خفگی قلب شده و اثرات سوء بسیاری نیز بر دستگاه گوارش دارد از جمله از کار افتادن کبد که یکی از اعضای مهم این دستگاه است.
علاوه بر زیانهای جسمی، آثار روحی وخیمی نیز دارد و هرچه مدت اعتیاد بیشتر شود عواطف و احساسات کمتر میشود و هوش و حافظه و صفتهای پسندیده از انسان گرفته میشود.
این مادۀ خطرناک و فریبنده اثرات به ظاهر جذابی نیز دارد که باعث روی آوردن برخی به این ماده سمی میشود. از جمله اینکه پس از مصرف روح انسان در یک حالت نشاط و کیف لطیفی فرو میرود. احساس میکند ایدههایش روشن و تصوراتش تحریک شده و از همه مهم تر اینکه شخص از تأثیرات خارجی یا محیطی فاصله میگیرد و گرایش شدیدی به آرامش پیدا میکند. زیرا اعصابش آرام و اراده سست شده و در خیال فرو میرود و خود را دارای روشنبینی زیاد، قدرت فهم بالا و قضاوت هوشیارانه میبیند.
اما این تأثیرها زود گذر و مؤقت است و به موازات ظهور این حالات، به تدریج وابستگی و در واقع بندگی و بردگی آغاز میشود و حالت ضعف و ضایعات فیزیکی و روانی و اجتماعی افزایش مییابد و باعث زوال شخص میشود.
حشیش، بنگ، ماری جوانا، چرس:
مادهای قهوهای رنگ که از گل و ساقۀ گیاهی به نام شاهدانه هندی به دست میآید. دانههای فندقی شکل دارد که از برگ آن ماده سمی حشیش گرفته میشود.
به صورت مخلوط با آب و یا مثل توتون در سرقلیان یا چپق یا پیپ و یا داخل سیگار و یا جویدن و یا در دهان گذاشتن استفاده میشود.
زیانهای بسیاری بر مغز و اعصاب، دستگاه گوارش، جهاز هاضمه، قلب و دستگاه گردش خون و همچنین مجاری تنفس و حواس دارد. آثار سوء دیگری نیز بر روح و روان و تولید نسل و قوای جنسی دارد که حتی ذکر مختصر آنها بسیار به طول میانجامد [۳۴۴].
شیخ الإسلام ابن تیمیه: به برخى از ضررهاى این مواد اشاره نموده مىفرمایند:
چرس شخص معتاد را نشه نموده وى را مست و بىهوش مىنماید، نامردى، زن صفتى و دیوثى را در نفس معتاد جا مىدهد حتى بالاى مزاج تأثیر نموده انسان بزرگ و قوى را چون اسفنج ضعیف و ناتوان گردانیده در مقابل پرخور گردیده، و باعث دیوانگى انسان میشود، چنانکه سرنوشت اکثر افراد معتاد به این مواد به دیوانگى پیوسته است [۳۴۵].
تنباکو، نسوار و سیگار (سگرت):
تنباکو یا توتون، گیاهی با برگهای پهن است که در اصل به آمریکای شمالی و جنوبی رشد میکرد و امروزه در سراسر جهان کشت میشود. به برگهای خشک و بریده شده این گیاه هم تنباکو میگویند. مصرف اصلی این گیاه تدخین دود حاصل از سوزاندن برگهای خشک آن است که دارای نیکوتین است. این کار با پیچیدن آن در کاغذ یا پیچیدن برگهای برش نخورده آن به صورت سیگار یا سیگار برگ و یا ریختن آنها در سر قلیان و تدخین «کشیدن» آنها انجام میشود [۳۴۶].
زیانهای سگرت:
پژوهشهای بسیاری در دنیا انجام شده که بر مضر بودن مصرف سیگار دلالت میکنند... و پژوهشهای زیادی نیز سیگار را از عوامل اصلی سرطان میدانند. به عنوان مثال در مطالعات گسترده مشخص شده که علت اصلی سرطان ریه سیگارت است.
یکی دیگر از زیانهای سیگار سفت شدن رگها هست که باعث گرفتگی میشود. این گرفتگی ممکن است منجر به سکتۀ قلبی شود [۳۴۷].
یکى از سیاستهاى قدرتمندان گستاخ و بىپروا، آلوده کردن جوانان به دخانیات و سیگار است و مىبینیم که امروز قسمت عمده توتون سیگار جهان در آمریکا تولید مىشود.
توتون سیگار در ایالت ویرجینیا و کارولینا مىروید و پس از عبور از لولههاى مخصوص و دیدن حرارت، خشک، و به صورت سیگار در مىآید و به سراسر جهان صادر مىشود.
بىشک، استعمال سیگار براى بدن ضرر دارد و بسیار خطرناک است و انسانهاى بیمار، جامعهاى بزرگ را بیمار مىکنند و این آرزوى استعمار است.
ترکیبات زیانبارىکه در توتون وجود دارد به شرح زیر است:
۱- اکرولین: مایع بىرنگ و سمى.
۲- مونواکسید کربن: گازى سمىکه مانع انتقال اکسیژن از ششها به بافتهاى بدن مىشود.
۳- نیکوتین: از ترکیبات سمى است که در کشتن حشرات مورد استفاده قرارمىگیرد.
۴- آمونیاک: ترکیبات گازى ازت و هیدروژن که در کودهاى کیمیایى به کارمىرود.
۵- اسید فورمیک: تماس با آن سبب ایجاد تاول و خارش در سطح پوست مىشود.
۶- سیانید هیدروژن: مایعى سمى و کشنده است که به صورت گاز در اتاق گاز براى اعدام به کار مىرود.
۷- اکسیدهاى نیتروس: بافتهاى بدن را در قسمتهاى تنفسى غیر مقاوم مىکند.
۸- فرمالئید: به جدارهاى مخاطى لطمه وارد مىکند.
۹- فنول: ترکیبى اسیدى و سمى که در زغال سنگ یافت مىشود.
۱۰- استالئید: باعث سوزش چشم و بالا رفتن ضربان قلب مىشود و گلبولهاى سفید و قرمز را کاهش مىدهد.
۱۱- سولفید هیدروژن: گازى سمى و خطرناک.
۱۲- پایریدین: در مواد ضد عفونى کننده و دفع آفات نباتى به کار مىرود [۳۴۸].
زیانهای نسوار:
ناس یا نسوار نام یک مادۀ گیاهی اعتیادآور سبز رنگ است و از برگ تنباکو گرفته میشود.
در دفعات اول عوارض آن عبارت است از احساس سرگیجه و سردرد و تهوع و سایر عوارض استفادۀ مدید از ناس شامل از دستدادن تعامل رفتاری و حرکتی، ایجاد حرکات غیر طبیعی در چشمها، تغییرات محسوس در فشار خون، افزایش ضربان قلب، دندان قروچه، لرزش، اختلال در خواب، وابستگی روحی و روانی، بیماریهای لثه و سرطان لثه، سرطان حنجره و روده بزرگ، نارساییهای کلیوی است [۳۴۹].
[۳۴۴] www.fa.wikipidia.org/wiki. [۳۴۵] مجموع فتاوى جلد ۳۴ ص۲۰۵. [۳۴۶] -www.fa.wikipidia.org/wiki [۳۴۷] www.fa.wikipidia.org/wiki [۳۴۸]www.bashgah.net [۳۴۹] www.fa.wikipidia.org/wiki
نه تنها اسلام بلکه تمام ادیان آسمانی بخاطر حمایت از امور پنجگانه: دین، عقل، شرف و ناموس، جان و مال آمده، و به حفاظت آن تأکید داشته و خردمندان بر آن اتفاق دارند:
از جملۀ امور پنچگانه بطور مشخص به سبب مواد مخدر آسیب پذیر است عقل انسان است، زیرا مواد مخدر مانند خمر در عقل آثار منفىاى باقى مىگذارد. به گونهاى که استعمال آن موجب مىشود انسان دور را نزدیک و نزدیک را دور ببیند.
این نعمت بزرگ که پروردگار متعال براى انسان لطف نموده و انسان بوسیله آن راههاى خیر و هدایت را درک نموده، و پروردگار خود را عبادت مىنماید. خداوند متعال در قرآن کریم عاقلان را در چند موضع تعریف و تمجید نموده است.
همین عقل انسان بود که خداوند آن را پیشوا و جانشین در روى زمین قرار داده همه موجودات را برایش مسخر کرد، ولى بازهم قربانى جرعۀ از شراب یا پارچۀ از چرس یا افیون وغیره پلیدىها میشود! پس افسوس به حال کسیکه عقل خود را قربانى این چنین لذتها و خوشىهاى خیالى و کوتاه مدت نموده آن را تباه و برباد میدهد، این لذت و مستىهاى خیالى، آفات و مصایب خطرناکى در پى دارد که انسان را بدتر از حیوانات مىسازد، پس چه فرقى میان شخصیکه عقل خود را توسط شراب به بربادى مىکشاند و شخصیکه بوسیلۀ مواد مخدر آن را تباه مىکند؟! همه دیانتهاى آسمانى گذشته توجه خاص به این امور پنجگانه داشتهاند، پس آیا ممکن است، دین اسلام که آخرین دیانتها در روى زمین است و همه خوبیهاى خاص و عام را دربر دارد راضى به آن باشد تا فردى از افراد منسوب به آن دیوانهوار چیزى ر انداند و یا بطرف دیوانگى روان باشد؟!.
ابداً اینطور نخواهد بود و این پلیدىها را هیچگاه براى آنها اجازه نخواهد داد [۳۵۰].
[۳۵۰] حکم مخدرات در اسلام ۳۹-۴۰.
مواد مخدر همانند شراب پلید و از عمل شیطان است خداوند متعال مىفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١﴾ [المائدة: ۹۰-۹۱].
«اى مومنان! شراب، قمار، سنگهاى نصبشده براى پرستش و بخت آزمائى به وسیله تیرها پلید است از کردار شیطان، بنابر این از آن دورى کنید تا باشد که رستگار شوید، بىگمان شیطان مىخواهد تا به وسیله شراب و قمار دشمنى و نفرت را میان شما ایجاد کند، و شما را از ذکر خداوند و از نماز باز دارد، پس آیا شما از این اعمال ناشایسته اجتناب نمىکنید.؟!».
مواد مخدر انسان را از نماز و ذکر خداوند باز مىدارد، و هر چیزیکه مانع عبادت شود مانند شراب است و فرقى میان آنها نیست مثل چرس، بنگ، هیروین، افیون وغیره... پس زیان مواد مخدر بالاتر از شراب است چون شیطان شخص معتاد به مواد مخدر را از نماز، ذکر خداوند، قرائت قرآن و همه عباداتیکه به طهارت، و پاکى قلب و اخلاص ضرورت دارد مانع واقع مىشود، شخص معتاد به مواد مخدر، قادر به چنین اعمال نیک شده نمیتواند، چون خودش فاقد عقل و هوش است و فرقى میان پاکى و پلیدى، خوبى و بدى را کرده نمیتواند، و اینجاست که حکمت خداوند متعال در مباح نمودن اشیاى پاک و خوب، و حرام نمودن ناپاکىها و پلیدىها ثابت و هویدا میگردد.
مواد مخدر - اعم از افیون، چرس، هیروین، سگرت و...- راه را براى تلف و بربادى مال هموار مىسازد، در حالیکه قرآن مال را وسیلۀ قوام زندگى مردم تعبیر نموده، تلف، اسراف و تضییع آن را حرام قرار داده است:
خداوند متعال مىفرماید:
﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ ٱلَّتِي جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ قِيَٰمٗا﴾ [النساء: ۵].
«و اموال خود را که خداوند آن را وسیله قوام زندگى شما گردانیده است به بىخردان مدهید».
پس شخصیکه خود را به مواد مخدر مبتلا و معتاد مىنماید از نادانترین و بىخردترین مردمان خواهد بود چون وى پول و مال خود را در راهى به مصرف مىرساند که ضرر و زیان آن بطور مستقیم به عقل و بدنش وارد مىشود و در این راه بطور مستمر تا وقت تهیدست و بینوا شدن مصرف مىنماید.
مصرفکردن مال در چنین راه اسراف و تضییع مال به حساب میرود که از دلایل ذیل حرمت آن دانسته میشود:
﴿كُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِينَ﴾ [الأعراف: ۳۱].
«اى فرزندان آدم جامۀ خود را در هر نمازى برگیرید و بخورید و بیاشامید و[لى] زیادهروى مکنید که او اسرافکاران را دوست نمىدارد».
﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِينَ كَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّيَٰطِينِۖ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ كَفُورٗا٢٧﴾ [الإسراء: ۲۷].
«اسرافکاران برادر آن شیطانهایند و شیطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است».
اسراف و تبذیر عبارت از به هدردادن مال، و مصرفیکه به تضییع و اتلاف بیانجامد.
• «عَنِ المُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ عَلَيْكُمْ: عُقُوقَ الأُمَّهَاتِ، وَوَأْدَ البَنَاتِ، وَمَنَعَ وَهَاتِ، وَكَرِهَ لَكُمْ قِيلَ وَقَالَ، وَكَثْرَةَ السُّؤَالِ، وَإِضَاعَةَ المَالِ» [۳۵۱]. «خداوند بر شما حرام کرده است آزار پدر و مادر و منع آنچه را که بر شما واجب است و طلب آنچه را که از شما نیست و به گور کردن دختران را و نمیپسندد برای شما قیل و قال (گفتگوی زیاد) و کثرت سؤال و ضایعکردن مال را».
اگر ما شخصى را ببینیم که همه روزه مقدارى از پول خود را مىسوزاند آیا نمىگوییم این شخص دیوانه است؟ و آیا وى را از این عمل دیوانه وارش باز نمیداریم؟ پس چطور به شخصىکه عقل و بدن خود را با مال خود مىسوزاند؟! نمیتوان وی را دیوانه نامید؟!.
شخص معتاد بخاطر بدستآوردن مواد مخدر خود را در خطر مرگ قرار داده همه سختىها را متحمل مىشود، و در صورت ناچاری از دزدى، غارت، قتل و... دریغ نمیورزد.
***
[۳۵۱] بخاری (۳/۸۴۸).
در گذشته توضیح گردید که مواد مخدر و نشهآور با همه انواع و اقسامش ضررهاى جسمی، روانی، جانى، مالى، اجتماعى و اخلاقى را در پى دارد، بنا بر این تردیدى در این نیست که مصرف اینگونه مواد بهر شکلی و بهر صورتی باشد - اعم از خوردن، نوشیدن، بلعیدن، بوییدن و یا تزریق- حرام است، زیرا اسلام چیزهایى را چون خمر (شراب) با نص صریح و قطعی حرام کرده که فساد و زیان آن از فساد و زیان مواد مخدر کمتر است [۳۵۲].
اگر نصى هم در این زمینه نمیبود، قانون دفع ضرر و سدّ ذرایع فساد به ما مىگوید که: استفاده از مواد مخدر حرام است، زیرا ضرر بهداشتى، عقلى، روحى، تربیتى، اقتصادى و اجتماعى آن مانند خمر بلکه بیشتر از آنست. شیخ الاسلام امام ابن تیمیه مىگوید:
«ان فيها من الـمفاسد ما ليس فى الخمر» [۳۵۳]. «حشیش مفاسدى دارد که در خمر نیست».
و از شاگرد ارشدش امام ابن قیم چنین نقل است: «يدخل فى الخمر... الحشيشة اللقمة الملعونة». «حشیش، لقمه ملعونه نیز، در حکم خمر است» [۳۵۴].
[۳۵۲] فقه السنة ج۳ ص۱۷۲۲-۱۷۲۳. [۳۵۳] مجموع فتاوى د۳۴ ص ۲۲۴. [۳۵۴] زاد ج۴ ص۴۶۳.
الف- از قرآن کریم:
۱- خداوند متعال مىفرماید: ﴿وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡ﴾ [الأعراف: ۱۵۷]. «پیامبر ج ایشان چیزهاى پاک را حلال مىگرداند و براىشان چیزهاى پلید را حرام مىسازد و بارهاى سنگینشان، و طوقى را که بر گردنشان است برمىدارد».
منظور از «طیب» هر چیز پاک و مفید در صحت، بدن و دین بوده، و مراد از «خبیث» چیزهای ناپاک، پلید و آنچه که زیانهای جسمی و بهداشتی داشته باشد.
پس اگر ما مواد مخدر را زیر این اصل قرار دهیم آیا انسان عاقل و هوشیار چنین خواهد گفت که: این مواد مخدر مفید و پاک و مباح است ؟ گمان نکنم که شخصى چنین بگوید، بلکه همه مردمان عاقل متفق به پلیدى و حرام بودن مواد مخدر هستند چون زیانهاى بىشماری در آن نهفته است که به همه هویدا و آشکار است.
۲- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُوقِعَ بَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِي ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِ وَيَصُدَّكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١﴾ [المائدة: ۹۰-۹۱]. «اى مؤمنان! شراب، قمار، سنگهاى نصبشده براى پرستش و بختآزمائى به وسیلۀ تیرها پلید است از کردار شیطان بنا بر این از آن دورى کنید تا باشد که رستگار شوید، بىگمان شیطان مىخواهد تا به وسیله شراب و قمار دشمنى و نفرت را میان شما ایجاد کند، و شما را از ذکر خداوند و از نماز باز دارد، پس آیا شما ازین اعمال ناشایسته اجتناب نمیکنید؟!».
آیۀ فوق بیانگر حرمت شراب، و زیانهاى گوناگون آن است، و این تحریم بدون شک شامل همه انواع مواد مخدر است، زیرا واژۀ «خمر» از نظر شرعی هر چیز نشهآور را- چه جامد و مایع- در بر میگیرد به دلیل حدیث: «كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ » [۳۵۵] و حدیث: «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وَكُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ». [۳۵۶]«هر چیز نشهکننده شراب است، و هر شراب حرام است».
شیخ الاسلام امام ابن تیمیه: مىفرماید: «استعمال مقدار کمی چرس نزد اغلب علماء مانند باقى مواد نشه حرام است و فرقى بین اشیاى نشهآور از لحاظ اینکه خوردنى یا نوشیدنى جامد و یا مایع باشد وجود ندارد» [۳۵۷].
امام ابن قیم: مىفرماید: «هر چیزیکه نشهآور است خواه مایع باشد یا جامد، در حکم شراب داخل است… و لقمۀ نفرین شده «چرس» نظر به احادیث صحیح و مستند پیامبر ج که طعنى در سندش و اجمالى در متنش نیست شراب محسوب میگردد» [۳۵۸].
۳- ﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُمۡ رَحِيمٗا﴾ [النساء: ۲۹]. «خویشتن را مکشید حقا که خداوند به شما مهربان است».
۴- ﴿وَلَا تُلۡقُواْ بِأَيۡدِيكُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُكَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ [البقرة: ۱۹۵]. «خود را بدست خویش به تهلکه نیندازید».
این دو آیت حفظ صحت بدن و عدم افگندن نفس را در هلاکت، بالاى انسان واجب قرار میدهد. و از لحاظ طبى ضررهاى ناشى از مواد مخدر منجر به دیوانگى و حتی مرگ شخص معتاد میگردد که در بخش اضرار مواد مخدر توضیح گردید.
[۳۵۵] صحیح البخاری (۵/۱۶۱)، صحیح مسلم (۳/۱۵۶۸). [۳۵۶] روایت مسلم ازابن عمر ج۳ ص۱۵۸۷. [۳۵۷] مجموع فتاوی جلد ۳۴ صفحه ۲۵۴. [۳۵۸] زاد المعاد ج۵ ص ۶۶۰.
*- از عبدالله بن عمر س روایت است که پیامبر ج فرموده است: «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ، وَكُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ» [۳۵۹].«هر چیز نشهکننده شراب است، و هر شراب حرام است».
*- طبق روایت ابو موسی اشعری س: «كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ» [۳۶۰]. «هر چیز نشهکننده حرام است».
*- امام ترمذی از عایشه ل با سند صحیح [۳۶۱] روایت نموده است که پیامبر خدا ج فرمود: «كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ، مَا أَسْكَرَ الفَرَقُ مِنْهُ فَمِلْءُ الكَفِّ مِنْهُ حَرَامٌ» [۳۶۲].«هر چیز نشهکننده حرام است، آنچه مقدار زیادش نشه نماید، پس مقدار کم آن نیز حرام است».
احادیث فوق با صراحت شراب و هر نشهآور دیگر را حرام قرار داده است، پیامبر ج با کلمات جامع و شامل خود هر نشهآور را - صرف نظر از اینکه از چه چیز ساخته شده است- حرام قرارد.
مواد مخدر نیز مانند سایر اشیاى نشهآور داخل این حکم بوده، بلکه اضرار و مفاسد آن بیشتر از سایر چیزهای نشهآور است.
شیخ الإسلام امام ابن تیمیه در این مورد میفرماید: «وَقَوْلُ النَّبِيِّ ج: كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ وَكُلُّ خَمْرٍ حَرَامٌ. يَتَنَاوَلُ مَا يُسْكِرُ. وَلَا فَرْقَ بَيْنَ أَنْ يَكُونَ الْمُسْكِرُ مَأْكُولًا أَوْ مَشْرُو با، أَوْ جَامِدًا أَوْ مَائِعًا» [۳۶۳].«عموم فرمودۀ پیامبر ج هر نشهآور شراب، و هر نوع شراب حرام است شامل تمام انواع مسکرات اعم از مایع و جامد میباشد».
حافظ ابن حجر: مخدرات را بخشى از مسکرات شمرده میفرماید:
«واستدل بمطلق قوله: «كل مسكر حرام» على تحريم ما يسكر ولو لم يكن شرابا، فيدخل في ذلك الحشيشة وغيرها» [۳۶۴]. «علما از عموم فرموده پیامبر ج «هر نشهآور حرام است» استنباط نمودهاند که هر آنچه نشهآور است، اگر چه آشامیدنى هم نباشد، حرام است، پس چرس وغیره در این حکم داخل میگردد».
[۳۵۹] روایت مسلم ازابن عمر ج۳ ص۱۵۸۷. [۳۶۰] صحیح البخاری (۱۶۱/۴۳۴۳)، صحیح مسلم (۳/۱۵۸۶). [۳۶۱] صحیح سنن ترمذی ج ۴ص۳۶۵. [۳۶۲] سنن ترمذی ج۴ ص۲۹۳. [۳۶۳] مجموع فتاوی شیخ الاسلام ج۳۴ ص ۲۰۴. [۳۶۴] فتح الباری ۱۰/۴۵.
از امامان مذاهب و علما در بارۀ مواد مخدر تا قرن ششم هجرى کدام فتوائى روایت نشده است، چون در عصر و زمان آنها این مواد وجود نداشت، بعدها زمانیکه علما این مواد را شناختند در بارۀ آن به طور مفصل صحبت نمودهاند.
حالا نظریات و فتاواى بعض از علماى پیشین و معاصر را بطور نمونه ذکر مىنمائیم:
* ابن عابدین حنفى: میفرماید: «خوردن بنگ و چرس حرام است، زیرا هر آنچیزیکه به عقل خلل وارد نموده و آن را برهم زند، جایز نیست» [۳۶۵].
* نووى در شرح المهذب نوشته است: «كلّ ما يزيل العقل من غير الأشربة والأدوية كالبنج وهذه الحشيشة... فحكمه حكم الخمر فى التحريم» [۳۶۶]. «آنچه از نوشیدنىها و ادویه که عقل را زایل کند، مانند بنگ و حشیش... حکمش مانند خمر، حرام است».
*- شیخ الإسلام ابن تیمیه: مىفرماید: «وَأَمَّا "الْحَشِيشَةُ"الْمَلْعُونَةُ الْمُسْكِرَةُ: فَهِيَ بِمَنْزِلَةِ غَيْرِهَا مِنْ الْمُسْكِرَاتِ وَالْمُسْكِرُ مِنْهَا حَرَامٌ بِاتِّفَاقِ الْعُلَمَاءِ، بَلْ كُلُّ مَا يُزِيلُ الْعَقْلَ فَإِنَّهُ يَحْرُمُ أَكْلُهُ وَلَوْ لَمْ يَكُنْ مُسْكِرًا: كَالْبَنْجِ فَإِنَّ الْمُسْكِرَ يَجِبُ فِيهِ الْحَدُّ وَغَيْرَ الْمُسْكِرِ يَجِبُ فِيهِ التَّعْزِيرُ» [۳۶۷].«اما چرس ملعون نشهآور، مانند دیگر اشیاى نشهکننده بوده، و به اتفاق علما هر چیز نشهآور حرام است، بلکه هر آن چیزیکه عقل را زایل و بىاختیار مىنماید خوردن و نوشیدن آن حرام است، اگرچه در ذاتش از نشهکنندهها هم نباشد مانند بنگ، پس هر نشهآور سزاوار فرمان الهی «شلاق» و هر آن چیزیکه نشهآور نیست سبب تعزیر (سرزنش) مىشود».
ابن قیم جوزی: چنین نگاشته است: «فيدخل فيه تحريم بيع كل مسكر مائعا كان أو جامدا عصيرا أو مطبوخا فيدخل فيه عصير العنب وخمر الزبيب والتمر والذرة والشعير والعسل والحنطة واللقمة الـملعونة لقمة الفسق والقلب التي تحرك القلب الساكن إلى أخبث الأماكن فإن هذا كله خمر بنص رسول الله ج الصحيح الصريح الذي لا مطعن في سنده ولا إجمال في متنه إذ صح عنه قوله: «كُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ»» [۳۶۸].«پس در حرام بودن فروش شراب، فروش هر گونه نشهآور خواه آشامیدنى باشد یا جامد، شیره چیزى باشد یا پخته شده، داخل است، فلهذا شیرۀ انگور، شراب ساختهشده از کشمش، خرما، جو، جوارى، عسل،گندم و لقمه لعنت شده (چرس) این لقمه فسق و دگرگون کننده همه داخل این حکم هستند».
* شیخ عبدالمجید سلیم مفتى مصر مىگوید: «و كيف تبيح الشريعة الاسلامية شيئاً من هذه الـمخدرات التي يلمس ضررها البليغ بالامة أفرادا و جماعات ماديا وصحيا وأدبيا؟ فتعاطي هذه الـمخدرات على أى وجه من وجوه التعاطي من أكل أو شرب أو شم أو احتقان حرام» [۳۶۹]. «چگونه اسلام مواد مخدر را مباح کند در حالىکه ضررش به افراد و جامعه مىرسد، اعم از آن که ضرر، بهداشتى یا مادى یا تربیتى باشد پس استفاده از آن به هر شکلى (خوردن، آشامیدن و بوئیدن) حرام است».
* علماى بزرگ عربستان سعودی به اتفاق آرا فتوا صادر نمودند که قاچاقبر آن مواد مخدر اعدام گردند، و ترویج دهندگان آن سرزنش شود، تا از شر آنها جلوگیرى صورت گیرد [۳۷۰].
[۳۶۵] حاشیه ابن عابدین ۶/ ۴۵۷. [۳۶۶] المجموع ج۳ ص۹. [۳۶۷] مجموع فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه ۳۴/۲۰۴. [۳۶۸] زاد المعاد ج۵ ص۶۶۰. [۳۶۹] سید سابق، فقه السنة، ج ۲، ص ۳۸۴. [۳۷۰] مجله البحوث الاسلامیة عدد ۱۲/۸۷ سال۱۴۰۵هـ.
زراعت حشیش، تنباکو و خشخاش به قصد استخراج مواد مخدر براى مصرف و تجارت روی هر انگیزهای بوده باشد، حرام است به دلایل ذیل:
الف- چون مصرف و تجارت آن حرام و معصیت است، پس این کار اعانه بر معصیت میباشد:﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ۲]. «در نیکوکارى و پرهیزگارى یکدیگر را کمک کنید، و در گناه و ظلم کمک ننمائید».
ب- کشت این مواد بدین منظور به گونهاى، راضىشدن به گناه است، بدیهی است که رضایت به گناه نیز گناه است، چون نهى از منکر، طبق حدیث ابو سعید خدری بر هر مسلمانى با دست یا با زبان و یا با قلب واجب است:
«مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ». صحیح مسلم. (۱/۶۹)، (رقم: ۴۹). «هرگاه کسی از شما کار بدی را دید باید آن را بدست خویش تغییر دهد، اگر نتوانست بزبان خود آن را منع کند و اگر نتوانست بدل خود از آن بد ببرد و این ضعیفترین مرحلۀ ایمان است».
ج- پیامبر ج فروش انگور را به کسى که قصد دارد شراب بسازد حرام مىداند، لذا کشت خشخاش نیز به قصد استخراج مواد مخدر براى مصرف و تجارت حرام است.
امام طبرانی از بریده با سند حسن [۳۷۱] روایت کرده است که پیامبر خدا ج فرمود:
«مَنْ حَبَسَ الْعِنَبَ أَيَّامَ الْقِطَافِ حَتَّى يَبِيعَهُ مِنْ يَهُودِيٍّ أَوْ نَصْرَانِيٍّ، أَوْ مِمَّنْ يَتَّخِذُهُ خَمْرًا، فَقَدْ تَقَحَّمَ النَّارَ عَلَى بَصِيرَةٍ» [۳۷۲]. «کسیکه انگور را در وقت رسیدن و چیندن آن نگه دارد تا به یهودی یا نصرانی و یا به کسی بفروشد که قصد دارد از آن شراب بسازد، او خود را آگاهانه در آتش دوزخ انداخته است».
[۳۷۱] بلوغ المرام با سبل السلام ج ۴ ص۱۳۲. [۳۷۲] المعجم الاوسط ج۵ ص۲۹۴.
در بخش تحریم مواد مخدر با دلایل واضح ساحتیم که واژۀ خمر از لحاظ شرعی شامل هر نوع مواد نشهآور است، و هر حکم و مجازاتیکه بر خمر مترتب میشود، مواد مخدر را نیز در بر میگیرد.
در حدیثهای صحیح خرید و فروش خمر(شراب و آنچه در حکم آنست) حرام قرار داده شده است، و این حکم مواد مخدر را نیز در بر میگیرد، چون از لحاظ شرعی لفظ خمر شامل آن نیز میباشد [۳۷۳]:
۱- حدیث جابر ساز رسول الله ج:
«إِنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ حَرَّمَ بَيْعَ الخَمْرِ، وَالمَيْتَةِ وَالخِنْزِيرِ وَالأَصْنَامِ ... قَاتَلَ اللَّهُ اليَهُودَ إِنَّ اللَّهَ لَمَّا حَرَّمَ شُحُومَهَا جَمَلُوهُ، ثُمَّ بَاعُوهُ، فَأَكَلُوا ثَمَنَهُ» [۳۷۴]. «به تأکید خداوند فروش شراب لاشه مردار، خنزیر -خوک- و بتها را حرام نموده است... خداوند یهود را هلاک کند، که چربى را بر ایشان حرام نمود سپس آن را فروختند و از پولش استفاده نمودند».
از بخش دوم این حدیث استفاده میشود که هر آن چیزیکه از دیدگاه اسلام حرام بوده باشد، استفاده از آن نیز حرام است.
۲- حدیث عبد الله بن عباس که با سند صحیح [۳۷۵] نقل شده، نیز دلیل بر حرمت تجارت و زراعت مواد مخدر مىباشد: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَعَنَ اللهُ الْيَهُودَ، حُرِّمَتْ عَلَيْهِمِ الشُّحُومُ، فَبَاعُوهَا وَأَكَلُوا أَثْمَانَهَا، وَإِنَّ اللهَ ﻷ إِذَا حَرَّمَ أَكْلَ شَيْءٍ، حَرَّمَ ثَمَنَهُ» [۳۷۶]. «نفرین خدا باد بر یهود که چربى را بر ایشان حرام نمود سپس آن را فروختند و از پولش استفاده نمودند به تأکید هرگاه خداوند چیزى را حرام نماید، پول آن را نیز حرام قرار مىدهد».
ادای فریضۀ حج و دیگر عبادت با سود حاصله از مواد مخدر:
در بخش حکم شرعی مواد مخدر با دلایل واضح نمودیم که این مواد، و پولیکه از طریق زرع، تجارت و قاچاق آن بدست میآید، حرام و خبیث است، و طبق دلایل ذیل انفاق آن در راه خدا مانند صدقهکردن، و یا ادای فریضۀ حج مورد پذیرش قرار نمیگیرد، و نه از این راه ثواب و پاداشی به انفاق کننده میرسد، و نه فرض از عهده آن ساقط میگردد:
۱- امام مسلم از ابو هریره روایت نموده است که پیامبر ج فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللهَ طَيِّبٌ لَا يَقْبَلُ إِلَّا طَيِّبًا، وَإِنَّ اللهَ أَمَرَ الْمُؤْمِنِينَ بِمَا أَمَرَ بِهِ الْمُرْسَلِينَ، فَقَالَ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًا﴾ وَقَال تَعالَى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ﴾ ثُمَّ ذَكَرَ الرَّجُلَ يُطِيلُ السَّفَرَ أَشْعَثَ أَغْبَرَ، يَمُدُّ يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ، يَا رَبِّ، يَا رَبِّ، وَمَطْعَمُهُ حَرَامٌ، وَمَشْرَبُهُ حَرَامٌ، وَمَلْبَسُهُ حَرَامٌ، وَغُذِيَ بِالْحَرَامِ، فَأَنَّى يُسْتَجَابُ لِذَلِكَ»؟ [۳۷۷]. «از ابو هریره س مرویست که: رسول الله ج فرمود: ای مردم! خداوند تعالی پاکیزه است و بجز پاکیزه را نمیپذیرد و خداوند مؤمنان را مانند فرستادگانش مأمور ساخته است.
خداوند متعال فرمود: ای مؤمنان بخورید و بنوشید از چیزهای پاکیزه که بشما روزی دادهایم.
باز مردی را یاد نمود که سفرش را دراز نموده غبار آلوده و پراکنده موی است و دستهایش را به آسمان بلند کرده میگوید: پروردگارم، پروردگارم، در حالیکه خوردنیاش حرام و آشامیدنیاش حرام بوده و پوشیدنیاش حرام بوده و به حرام تغذیه شده است، پس چگونه دعای همچو شخصی پذیرفته میشود».
۲- روایت طبرانی با سند حسن [۳۷۸] از رسول الله ج: «إِذَا خَرَجَ الرَّجُلُ حَاجًّا بِنَفَقَةٍ طَيِّبَةٍ، وَوَضَعَ رِجْلَهُ فِي الْغَرْزِ، فَنَادَى: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، نَادَاهُ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: لَبَّيْكَ وَسَعْدَيْكَ، زَادُكَ حَلَالٌ، وَرَاحِلَتُكَ حَلَالٌ، وَحَجُّكُ مَبْرُورٌ غَيْرُ مَأْزُورٍ، وَإِذَا خَرَجَ بِالنَّفَقَةِ الْخَبِيثَةِ، فَوَضَعَ رِجْلَهُ فِي الْغَرْزِ، فَنَادَى: لَبَّيْكَ، نَادَاهُ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: لَا لَبَّيْكَ وَلَا سَعْدَيْكَ، زَادُكَ حَرَامٌ وَنَفَقَتُكَ حَرَامٌ، وَحَجُّكَ غَيْرُ مَبْرُورٍ» [۳۷۹]. «هرگاه کسی با مال حرام بقصد زیارت خانه خدا و انجام حج راه افتاد، و پا در رکاب نهاده دعای ویژۀ حج را خوانده گفت: خدایا! در خدمت تو حاضر و آمادهام.
فرشتهای از آسمان او را ندا در دهد که: توشۀ تو حرام است، و مصارف تو از راه حرام است، بناءً این بخدمت آمدن و سعادت خواستن تو قبول نیست، و حج تو مردود است».
حدیث ابوهریره این حقیقت را واضح نمود که هر نوع عبادتیکه از مال خبیث و حرام باشد، مورد پذیرش قرار نمیگیرد، و عبارت «وحجُّك غيرُ مبرورٍ» در حدیث دوم در بارۀ اینکه: فریضۀ حج با پول حرام از عهدۀ انسان ساقط نمیشود، صراحت دارد.
***
[۳۷۳] فقه السنه ج۳ ص ۱۷۲۴. [۳۷۴] صحیح البخاری (۳/۸۴)، صحیح مسلم (۳/۱۲۰۷). [۳۷۵] تعلیق شعیب الأرنؤوط: إسناده صحیح ج۱ ص ۳۹۲. [۳۷۶] مسند احمد (۴/۴۱۶). [۳۷۷] روایت مسلم ج۲ ص ۷۰۳. [۳۷۸] التحقیق والایضاح ص ۴. [۳۷۹] روایت طبرانى در معجم الاوسط (۵/۲۵۱، رقم ۵۲۲۸).
قبل از اینکه در مورد مسئوولیتهای فرد مسلمان در حفظ محیط زیست نکاتی را تذکر دهیم، بهتر است تا در مقدمۀ آن بطور بسیار فشرده به چند حقیقت مسلم و پذیرفته شده اشاره کنیم.
۱- خداوند متعال بعد از خلقت و آفرینش انسان، دو وظیفۀ بسیار سنگین و بزرگ را که همانا خلافت و جانشینی در زمین، و آبادساختن آن است بدوش وی گذاشته، سپس از یکطرف تمام اسباب و وسایل خلافت و تعمیر زمین را برایش فراهم ساخت، و از طرف دیگر با این فرمودۀ خود: ﴿وَلَا تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ بَعۡدَ إِصۡلَٰحِهَا﴾ [الأعراف: ۵۶]. «در زمین بعد از اصلاح آن فساد و تباهی مکنید»، انسان را از هر گونه فساد و افساد که سبب تخریب زمین و اذیت باشندگان آن میگردد، ممانعت فرمود.
۲- خداوند متعال بعد از اینکه دو وظیفۀ فوق را بدوش انسان گذاشت، در وضع و اختیار نمودن نظام حکومت و حکومت داری و چگونگی پیش برد امور زندگیاش انسان را آزاد و مطلق العنان نگذاشته، بلکه دین اسلام را به حیث یگانه نظام زیست و زندگی، توسط جمعی از پیامبر آن که آخرین آنها محمد ج است برای تمام انسانها و جامعۀ بشریت معرفی نمود.
۳- نظام معرفی کردۀ خداوند أ، طوریکه تعلق و ارتباط انسان را با خالق و پروردگارش، و نیز با سایر افراد بشریت تنظیم نموده است، همچنان تعلق و ارتباط وی را با محیط و سایر عناصر موجود در کون، اعم از زمین و فضا، نباتات و جنگلات، آب و گیاه...و سایر موجودات خورد و بزرگ تنظیم نموده است.
۴- انسان زمانی میتواند از سعادت و نیک بختی کامل در هر دو جهان برخوردار گردد که مسئوولیتهای خود را در برابر پروردگارش، با انجامدادن طاعات و عبادات و در برابر خودش، با انجامدادن کارهای نیک، و در برابر سایر هم نوعانش با برخورد و تعامل خوب و در برابر کون و طبیعت و محیط زیست و زندگیاش با حفظ و نگهداری آن، انجام دهد.
۵- حقیقت ثابت و پذیرفته شدۀ دیگر این است که نعمات الهی زمانی تدوام پیدا میکند که انسان شکر آنها را بشکل درست و با استفادۀ مشروع و معقول از آن نعمتها بجا بیاورد، در غیر آن، نعمت و وسایل آسایش و زیست و زندگی، نه تنها از انسان سلب میگردد، بلکه بر عکس به نقمت و عذاب تبدیل میشود.
اما جای بسیار تأسف و یا حقیقت تلخ این است که ما مسلمانان افغانستان با وصف درک حقایق فوق مسئوولیتهای خود را در برابر محیط زیست، و قلمرو زندگی خود نادیده گرفته، گاهی با فساد و تخریب محیط زیست، و گاهی با آلودهساختن آن، زندگی خود و زندگی نسلهای بعدی را به خطرات گوناگون مواجه ساختهایم، که یکی از نمونههای آن همانا آلودگی هوا با انواع از میکروبها میباشد که سبب بروز امراض گوناگون میگردد.
با توجه به اینکه آلودگی محیط زیست در کشور ما افغانستان یکی از معضلههای بزرگ و در عین حال حاد و خطرناک تلقی میگردد، و نیز با توجه به اینکه جامعۀ افغانی یک جامعه دینی و مذهبی میباشد، لذا با توجه به نکات فوق و نیز بر اساس درک مسئوولیت دینی خود سعی مینمایم تا با استناد به منابع دینی نکات چندی پیرامون مسئوولیت مسلمان در حفظ محیط زیست تذکر دهم.
۱- مسئوولیت فرد مسلمان در تعاون وهمکاری با مردم، دولت وسایر جهات ذیربط بخاطر ایجاد محیط پاک وسالم:
در این شکی نیست که نظافت و پاکی بدن، جامه و لباس، محل خواب و استراحت، اطاق و صالونهای صرفنان، دفتر و ساحۀ کار، خلاصه پاک و مرتب بودن محیط کوچک خانه اگر یک وجیبه و یا مسئولیت فردی هر انسان با ذوق محسوب گردد اما نظافت و پاکبودن محیط بزرگتر کوچه، سرک، و بالآخره شهر و محیط زیست یک عمل صد فیصد اجتماعی میباشد که بدون بذل مساعی مشترک و همه جانبه تعاون و همکاری تمام باشندگان شهر و یا ناحیه وارگانهای ذیربط دولتی، نمیتوان آرزوی یک شهر پاک، محیط سالم و مصون از کثافات را داشت، محیطیکه در صحت و سلامتی روح و روان، جسم و بدن انسان تأثیر خوب و مثبت داشته باشد.
بطور مثال موجودیت و تراکم کثافات در اماکن مختلف شهر که سبب تجمع حشرات و مگسها و بالآخره سبب منتقلشدن میکروبها به مردم و افراد جامعه میگردد، یکی از پرابلمهای عمدۀ محیط زیست ما به شمار میرود، پس بخاطر رفع این مشکل و نجات از پیامدهای منفی آن، اگر یک فرد و یا دو فرد تلاش نمایند تا با پاک نمودن پیش روی خانۀ خود، و یا با استعمال ادویۀ کشنده در محیط کوچک خانه و خوابگاهشان خود و خانوادۀ خود را از خطرات آن نجات دهند، هیچگاه نجات داده نمیتوانند تا اینکه تمام همسایگان و سایر باشندگان شهر یکجا با ارگانهای ذیربط، همکاری ننمایند.
از همینجا است که خداوند متعال بندگانش را در تمام کارهای خیر و نیکی که به اجتماع ارتباط میگیرد، به تعاون و همکاری فراخوانده، فرموده است: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: ۲]. «در کارهای خیر و نیکی با یکدیگر همکاری نمائید».
و پیامبر ج فرمودند: «لاَ يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ، حَتَّى يُحِبَّ لِأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ» [۳۸۰]. «هیچ یکی از شما مؤمن کامل محسوب نمیگردد تا اینکه دوست بدارد برای برادر مسلمانش آنچه را که برای خودش دوست میدارد».
پس به تأسی از این ارشاد و توصیۀ پیامبر ج هر فرد مسلمانیکه برای خودش و سایر اعضای فامیلش، محیط آرام، فضای پاک و سالم را آرزو و خواهش دارد برای سایر برادر آن مسلمانش نیز باید عین خواهش و آرزو را داشته باشد، و این آرزو زمانی میتواند تحقق یابد که تمام باشندگان و اهالی در تنظیف و پاک سازی شهر و محیط خود سهم فعال گرفته روحیۀ تعاون و همکاری را که یکی از وجایب دینی محسوب میگردد، در نفس و ضمیر خود زنده نگهداشته و عملا در جامعۀ خویش آن را تعمیم و گسترش بخشند.
۲ - مسئوولیت فرد مسلمان در سهمگیری فعالیتهای حفظ محیط زیست:
طوریکه در مقدمه تذکر به عمل آمد حفاظت از محیط زیست یکی از مسئوولیتهای عمدۀ هر انسان به شمار میرود، و این مسئوولیت قبل از اینکه یک مسئوولیت ملی و وطنی باشد، یکی از عمدهترین مسئوولیتهای دینی هر فرد مسلمان نیز به شمار میرود، زیرا خداوند متعال در قرآن کریم حضرت ابراهیم و پسرش اسماعیل ÷ را به نظافت و پاک نگهداشتن بیت الله و خانۀ خدا امر نموده، فرموده است: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡعَٰكِفِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ﴾ [البقرة: ۱۲۵]. «ما به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم «بر عهدۀ ایشان گذاشتیم» که خانۀ ما را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع و سجدهکنندگان پاک و پاکیزه نگهدارید».
و در مورد پاک نگهداشتن مساجد دیگر پیامبر ج فرمودند: «البُزَاقُ فِي المَسْجِدِ خَطِيئَةٌ وَكَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا» [۳۸۱]. «انداختن آب دهان در مسجد خطا و گناه محسوب میگردد و کفارۀ آن همانا دفننمودن آن است».
علاوه بر نصوص مخصوصیکه در مورد پاک نگهداشتن مساجد وارد شده، نصوص و توصیههای عمومی دیگری در مورد پاک نگهداشتن موارد و اماکن دیگر غیر از مساجد نیز وجود دارد، چنانچه پیامبر ج در یک حدیث شریف طهارت و پاکی را به شکل عموم بخشی از ایمان قرار داده، فرمودند: «الطُّهُورُ شَطْرُ الْإِيمَانِ» [۳۸۲]، «یعنی پاکی و طهارت بخشی از ایمان است».
و در یک حدیث دیگر دور کردن زباله و کثافات را از راهها و سرکهای عامه شاخهای از شاخههای ایمان قرار داده، فرموده است: «...وَأَدْنَاهَا إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ...» [۳۸۳]. «پائینترین و یا خوردترین شاخههای ایمان، دور نمودن اشیای اذیت رساننده از راه است».
و در یک حدیث دیگر استفاده از راه عمومی، سایه، کنار جویها را بخاطر رفع قضای حاجت، یکی از اسباب لعنت الهی قرار داده، فرموده است:«اتَّقُوا الْمَلاَعِنَ الثَّلاَثَ: الْبَرَازَ فِى الْمَوَارِدِ وَقَارِعَةِ الطَّرِيقِ وَالظِّلِّ» [۳۸۴]. «شما خود داری کنید از سه چیزیکه سبب لعنت الهی میگردد: بول وبراز و یا قضای حاجت نمودن در راههای ورود به آب و یا آب خور، راه رفت و آمد مردم، و اماکن سایه».
پس با توجه به نصوص عمومی و خصوصی فوق، و نیز با توجه به تأکیدات اسلام در مورد اطاعت از اولیای امور، هر مسلمان مکلفیت دارد تا در فعالیتها و پروگرامهای حفظ محیط زیست که از طرف دولت و مسئوولین شاروالی، همزمان با فرا رسیدن فصل بهار و یا مناسبتهای مختلف اعلان میگردد، سهم فعال گرفته، وجیبۀ وظیفۀ ایمانی خود را ایفا نماید.
و در اینجا از جملۀ پروگرامهای که به محیط زیست ارتباط میگیرد و دولت از مردم تقاضای اشتراک را در آنها مینماید، دو پروگرام را بطور نمو نه میتوان تذکر داد:
[۳۸۰] صحیح البخاری، ص: ۱۲ برقم: ۱۳. [۳۸۱] متفق علیه. [۳۸۲] صحیح مسلم، (۱/۲۰۳)، (رقم: ۲۲۳). [۳۸۳] صحیح مسلم، (۱/۶۳)، (رقم: ۳۵). [۳۸۴] صحیح مسلم، ص: ۴۸ (۳۵)
با توجه به منافع و فواید متعدد مادی و معنویکه در غرس نهال و زرع نباتات و گیاهان وجود دارد، دین مقدس اسلام همواره پیروان خود را به غرس نهال توصیه نموده است.
چنانچه پیامبر ج در یک حدیث فرمودند: «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَفِي يَدِ أَحَدِكُمْ فَسِيلَةٌ، فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا» [۳۸۵]. «اگر قیامت برپا گردد و در دست یکی از شما نهالی بخاطر غرسکردن موجود باشد، پس اگر فرصت شاندن و غرس نمودن آن نهال را در خود مییابد، پس باید آن نهال را غرس نماید».
و در یک حدیث دیگر فایدۀ این عمل را بیان نموده، فرمودند: «إِنْ سَمِعْتَ بِالدَّجَّالِ قَدْ خَرَجَ، وَأَنْتَ عَلَى وَدِيَّةٍ تَغْرِسُهَا، فَلَا تَعْجَلْ أَنْ تُصْلِحَهَا، فَإِنَّ لِلنَّاسِ بَعْدَ ذَلِكَ عَيْشًا» [۳۸۶]. «اگر خبر آمدن و یا بیرونشدن دجال به گوشت رسید و تو نهالی را به غرض غرس نمودن در دستت داری پس در انداختن آن نهال عجله مکن زیرا آن نهال سبب امرار معیشت مردمیکه بعد از دجال میآیند، میگردد».
از این دو حدیث فوق این حقیقت واضح میگردد که انسان نباید از ادامۀ کار و فعالیتش در هیچ لحظۀ از لحظات زندگیاش، ولو لحظات بسیار ضیق و نامساعد هم باشد مانند آمدن دجال و فرا رسیدن قیامت و علامات آن، دست بکشد.
اصحاب و یاران پیامبر ج نیز همین حقیقت را درک نموده بودند، چنانچه عماره بن خزیمه س میگوید: من عمر س را شنیدم که به پدرم توصیه نموده میگفت: «ما يمنعك أن تغرس أرضك؟ فقال له أبي: أنا شيخ كبير أموت غدا، فقال له عمر: أعزم عليك لتغرسها، فلقد رأيت عمر بن الخطاب يغرسها بيده مع أبي» [۳۸۷]. «ای خزیمه ترا از غرس نمودن نهال در زمینت چه چیز منع کرد؟ پدرم در جواب گفت: من یک پیر مرد کلان سال هستم، و امروز و یا فردا میمیرم. عمر س برایش گفت: نه، حتما باید غرس کنی. صحابی میگوید: من عمر س را دیدم که یکجا با پدرم نهالش را غرس میکرد».
[۳۸۵] صحیح الأدب المفرد (۱/۱۶۸)، (رقم: ۴۷۹). [۳۸۶] السلسلة الصحیحة (۹). [۳۸۷] السلسلة الصحیحة (۹).
دین مقدس اسلام طوریکه مسلمانان را به غرس نهال توصیه نموده، همچنان به حفاظت و نگهداری از نهالهای غرس شده، باغها و درختان مثمر و غیر مثمر نیز توصیه نموده است چنانچه در احادیث و روایات آمده است که روزی از روزها شتر براء بن عازب س که عادت خوردن از باغهای مردم را داشت در باغی داخل شد، نهالها و بتههای موجود در باغ را پایمال کرد، موضوع به عرض پیامبر ج رسانیده شد، پیامبرج در مورد چنین فیصلهنمودند که حفاظت و نگهداری زمین و درختان از طرف روز از مسئوولیت صاحبان آن میباشد، و از طرف شب صاحبان اموال و مواشی مسئوولیت دارند تا اموال و مواشی خود را نگاه کنند و ببندند تا به زمین و باغهای مردم آسیب نرسانند.
امام خطابی میگوید: این فیصلۀ پیامبر ج مبتنی بر عرف و عادت مردم بوده که مالکین باغها و زمینهای زراعتی از طرف روز نگهبانانی را بخاطر حفاظت کشت و زراعت و درختان خود توظیف و تعیین مینمودند، اما مردمان مالدار عادتاً مال و مواشی خود را بغرض چریدن از خانههایشان بیرون میکردند، ولی از طرف شب دوباره به خانههایشان میآوردند، پس بر اساس این فیصلۀ پیامبر ج که مطابق عرف و عادت خود مردم بود، هر کس از این اصل تخلف نماید، مقصر قرار میگیرد.
مسئوولین شاروالی و ادارات نواحی، گاهی در اثر تراکم کثافات و پراگندهبودن آن در نواحی مختلف شهر و مناطق مسکونی، روز مشخص و یا هفتۀ مشخصی را بخاطر تنظیف و پاکسازی و جمعآوری کثافات تعیین نموده از مردم تقاضا مینمایند تا در حشر قومی و مردمی بخاطر تنظیف سرکها و جادهها اشتراک نمایند، پس به تاسی از این اوامر اولیای امور که دین اسلام به اطاعت مشروط از آنها توصیه نموده است، تمام مردم و باشندگان آن شهر و یا ناحیه مسئوولیت دارند تا بخاطر رفع مسئوولیت دینی و ملی خود در پروگرام تنظیف و پاکسازی شهر و کوچۀ خود اشتراک نمایند.
۳- مسئوولیت فرد مسلمان در حفاظت از مناطق سرسبز و تفریحگاهها:
دین مقدس اسلام بخاطر توسعه و گسترشدادن مناطق سرسبز که در صحت و تندرستی انسان و نیز زیبایی محیط زندگی تأثیر فوق العاده دارد، و همچنان بخاطر حفاظت محیط زیست از آلودگیها و همچنان به غرض حصول فواید متعدد مادی و معنوی پیروانش را از یک طرف به غرس نهال توصیه نموده، و از طرف دیگر بخاطر حفاظت و نگهداری آن مناطق و یا ساحات سبز که جنگلات را نیز دربر میگیرد از قطع نمودن بیمورد درختهای مثمر وغیر مثمر، منع نموده است. چنانچه عبد الرزاق صنعانی در مصنف خود از تابعی جلیل القدر طاوس بن کیسان روایت نموده که گفته است: «نَهَى النَّبِيُّ ج عَنْ عَقْرِ الشَّجَرِ، فَإِنَّهُ عِصْمَةٌ لِلدَّوَابِّ فِي الْجَدْبِ» [۳۸۸]. «پیامبر ج مردم را از قطع نمودن درختان که در سالهای قحطی سبب زندهماندن حیوانات میگردد، منع نموده است».
و عین این توصیه را خلفای راشدین که بعد از پیامبر ج در دولت اسلامی بزرگترین سلطۀ تنفیذی را دارا بودند نیز مینمودند، طوریکه در روایات آمده است که ایشان هنگام فرستادن دستههای مجاهدین بطرف سرزمینهای مختلف، طوریکه به عدم تعرض به افراد مسن و کودکان خورد سال توصیه مینمودند، همچنان ایشان را به عدم تعرض به درختان، مخصوصا به درختان مثمر نیز توصیه مینمودند. چنانچه در روایات آمده است که خلیفۀ اول اسلام حضرت ابوبکر صدیق س به یکی از فرماندهانش که یزید بن ابی سفیان نام داشت در هنگام فرستادن به طرف شام در ضمن توصیههایش از غرق نمودن و از بینبردن باغات و حریق نمودن کشت و زراعت منع کرده، فرمود: «ولا تغرقوا نخلا ولا تحرقوا زرعا، ولا تقطعوا شجرة مثمرة» [۳۸۹]. یعنی: «درختان خرما را روی آب نکنید، و کشت مردم را آتش نزنید و درختان میوهدار و مثمر را قطع نکنید».
توصیۀ دیگری را که دین مقدس اسلام در مورد حفاظت مناطق سرسبز و تفریحگاهها به پیروانش نموده است ممانعت از قضای حاجت در سایۀ درختان است، چنانچه پیامبر ج در یک حدیث شریف قضای حاجت را در اماکن متذکره یکی از اسباب لعنت قرار داده، فرمودند: ««اتَّقُوا اللَّعَّانَيْنِ» قَالُوا: وَمَا اللَّعَّانَانِ يَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: الَّذِي يَتَخَلَّى فِي طَرِيقِ النَّاسِ، أَوْ فِي ظِلِّهِمْ» [۳۹۰].
بخاطر باید داشت که به اساس قیاس که یکی از دلایل معتبر شرعی است ممانعت از قضای حاجت در اماکن فوق سایر کثافات را نیز شامل میگردد، طوریکه هیچ فرد مسلمان نباید کثافات و مواد فاضله را در تفریحگاهها و یا مناطق سرسبز و یا زیر سایههای درختان که یکی از مصالح عمومی مردم به شمار میرود، بیاندازد.
۴- مسئوولیت تاجر مسلمان در عدم عرضه نمودن اجناسیکه سبب آلوده شدن محیط زیست میگردد:
در این شکی نیست که بیع و تجارت در اسلام یک فعالیت مهم اجتماعی بشمار میرود که هدف اولی آن همانا کسب، و بدست آوردن رزق حلال از راه مشروع و سپس رفع نیازمندی جامعه و افراد جامعه میباشد، لذا دین مقدس اسلام همواره پیروان خود، مخصوصا افراد تاجر را به صدق و راستی، ترحم و عطوفت توصیه نموده، از تجارتنمودن در اشیاییکه سبب متضررشدن جامعه و افراد جامعه میگردد منع نموده است.
چنانچه پیامبر ج در روز دوم فتح مکه مسلمانان را از خرید و فروش اشیای حرام مانند شراب که سایر مواد مخدر را هم دربر میگیرد، حیوانات خود مرده، خوگ و گوشت آن و سایر اشیای حرام که مفاسد و اضرار متعدد مادی و معنوی را در قبال دارد، منع نموده فرمود: «إِنَّ اللهَ وَرَسُولَهُ حَرَّمَ بَيْعَ الْخَمْرِ، وَالْمَيْتَةِ، وَالْخِنْزِيرِ، وَالْأَصْنَامِ» [۳۹۱]. «خداوند و پیامبر وی خرید و فروش شراب حیوان خود مرده، خوگ و بتان را حرام و ممنوع قرار دادهاند».
با توجه به اینکه هدف از تجارت در اسلام تنها کسب پول و یا بالا بردن سطح در آمد و ازدیاد عواید نبوده، لذا افراد تاجر و تجارت پیشه، و همچنان متصدیان فابریکهها مسئوولیت دارند تا به افراد جامعه و هموطنان خود خیرخواه بوده، از عرضهنمودن اجناسیکه سبب آلودهشدن محیط زیست و مصابشدن مردم به امراض گوناگون میگردد، خود داری نمایند.
اجناسیکه عرضه و وارد نمودن آنها سبب بروز امراض و یا آلودهشدن محیط زیست میگردد عبارتاند از تیلهای بیکیفیت، دواهای بیکیفیت و تاریخ تیر شده و سایر موادیکه دولت خرید و فروش و یا عرضه و تورید آن را ممنوع اعلان قرار میدهد.
۴ – مسئوولیت والدین و سایر مربیان در ارتباط حفاظت از محیط زیست:
با توجه به اینکه حفاظت از محیط زیست مسئوولیت دینی و ملی هر فرد مسلمان میباشد، و مسئوولیت هر انسان بر اساس جایگاه اجتماعیاش با مسئوولیت انسان دیگر تفاوت دارد، لذا رؤسای فامیل، زعمای دینی و اجتماعی مسلمانان مانند والدین «پدر و مادر»، معلمین مکاتب و پرورشگاهها، استادان پوهنتونها و مدارس دینی، ائمۀ مساجد، خطبا و علمای دینی و همچنان افرادیکه از طرف اولیای امور به عنوان مسئوول و یا مدیریکی از ادارات خصوصی و یا دولتی تعیین و توظیف شدهاند، همه اینها مسئوولیت دارند تا در نظافت و پاکسازی محیط زیست خویش سعی و تلاش نموده، قوانین و مقررات متعلق به محیط زیست را در ساحۀ کار و فعالیت خود و نیز در خانه و بیرون از خانه، مراعات و نافذ نمایند.
[۳۸۸] مصنف عبد الرزاق: (۵/۲۰۰)، (ح: ۹۳۷۸). [۳۸۹] مصنف عبد الرزاق ۵/۲۰۱. [۳۹۰] کنز العمال ص: ۴۷۵. [۳۹۱] صحیح مسلم، (۳/۱۲۰۷)، (رقم: ۱۵۸۱).
والدین کسانیاند که طفل در آغوش ایشان تربیه و پرورش مییابد، پس بر والدین لازم است تا برای تربیه و پرورش سالم اطفال خویش محیط و فضای سالم و آرام، غذای پاک و حلال، مسکن و جای رهایش خوب و مناسب را تهیه نموده، بعد از رسیدن اطفال به سن تمییز در تربیه و پرورش دینی و اخلاقی ایشان تلاش نمایند.
با توجه به اهمیت نظام وقایه، و نقش آن در حفظ محیط زیست، و نیز با توجه به نقش والدین در تطبیق نظام وقایه، دین مقدس اسلام تمام افراد خانواده مخصوصا والدین را توصیه نموده است تا در هنگام خوابیدن چراغ و وسایل ناری را خاموش سازند، و در هنگام احساس ضرورت به نوشیدن آب از دهان مشک و کوزه و یا جک آب ننوشند، و ظرفهای آب را از طرف شب و یا روز بپوشانند تا از گرد و خاک، و یا داخلشدن حشرات و مگسها که سبب انتقال و سرایت میکروب میگردد، محفوظ بماند. چنانجه پیامبر ج در این زمینه فرمودند: «غَطُّوا الْإِنَاءَ، وَأَوْكُوا السِّقَاءَ، وَأَغْلِقُوا الْبَابَ، وَأَطْفِئُوا السِّرَاجَ....» [۳۹۲]. «ظرفها را بپوشانید، دهان مشکها و دروازهها را ببندید، چراغها را خاموش کنید».
و در مورد ممانعت نوشیدن آب از دهان ظرفها وکوزهها عائشه ل روایت نموده میگوید: «أَنَّ النَّبِيَّ ج نَهَى أَنْ يُشْرَبَ مِنْ فِي السِّقَاءِ لِأَنَّ ذَلِكَ يُنْتِنُهُ» [۳۹۳]. «پیامبر ج از نوشیدن آب از دهان مشکها به علت اینکه آب را بدبو میسازد، منع فرمودند».
[۳۹۲] صحیح مسلم ، (۳/۱۵۹۴)، (رقم: ۲۰۱۲). [۳۹۳] المستدرک على الصحیحین للحاکم. (۴/۱۵۶)، (رقم: ۷۲۱۱)، صحیح. نگا: السلسة الصحیحة (۳۹۰).
با توجه به اهمیت علم و دانش، و نقش بارز و مؤثر مکاتب، مدارس و پوهنتونها، و سایر مراکز علمی خصوصی و یا دولتی در آگاهی و بیداری جوانان، معلمین مکاتب، استادان مدارس و پوهنتونها مسئوولیت دارند تا شاگردان و محصلین خود را در زمینۀ حفاظت از محیط زیست و نقش آن در بهبودی اوضاع زندگی، مخصوصا در فراگیری علم و دانش که آلودگی محیط زیست ضربۀ بسیار سنگینی را بر آن وارد میکند، آموزش دهند.
با توجه به اینکه طبقۀ حاکم و رؤسای دوائر و مؤسسات در جامعه نقش تنفیذی را دارند، و مردم مخصوصا افراد زیر دست آنها از اوامر و گفتههایشان اطاعت میکنند، لذا تمام رؤسای دوائر و ادارات در پهلوی مسئوولیتهای دینی خود که در بخش اول از آن تذکر بعمل آمد، این مسئوولیت را نیز دارند تا قوانین و لوایح معقول و در عین حال قابل تطبیق را بخاطر حفاظت محیط زیست وضع نموده، مردم و افراد رعیت را به عملی نمودن آن نه تنها امر نمایند، بلکه افراد مقصر و بیاعتنا را مجازات مناسب نمایند.
شکی نیست که تمام علمای دینی مخصوصا ائمۀ مساجد، خطبا و واعظین در جامعهای همچو جامعۀ افغانستان که یک جامعۀ دینی و مذهبی است نقش ویژۀ داشته، از مقام و جایگاه خاصی برخوردار هستند، و مردم همواره حرفها و گفتههای آنها را حرفها و گفتههای دین تلقی میکنند، لذا بر ایشان لازم است تا با استناد به نصوص معتبر دینی، و توصیههای نیک و حیات بخش پیامبر ج که علما وارثین ایشاناند، بخشی از خطابهها و مواعظ خود را در ایام جمعه و یا عیدها به موضوع محیط زیست اختصاص داده، مردم را از اضرار و آثار منفی آلودگی محیط زیست، و خطرهای نادیده گرفتن نظافت، آگاه سازند.
***
با مطالعۀ تاریخ این حقیقت واضح و روشن میگردد که مردم قبل از اسلام در تاریکیهای کفر و شرک، نادانی و جهالت، ذلت و پستی، ظلم و بربریت بسر برده، وضعیت بسیار بد اجتماعی، اخلاقی و سیاسی در جامعه حکمفرما بود.
چنانچه در ساحۀ عقاید مردم بتهای بیحس و بیجانی را که از سنگ و چوب میساختند عبادت نموده، و پیش روی آنها به سجده میافتیدند.
در ساحۀ اخلاقیات نامی از اخلاق نیکو وجود نداشت، و برعکس بازار شراب نوشی، قمار بازی، زنا و بدکاری، فساد و بیبند و باری گرم بود.
در عرصۀ اجتماعی چیزی بنام ترحم، عطوفت و مهربانی وجود نداشت طوریکه افراد ضعیف و بیچاره با مرور و گذشت زمان ضعیفتر میگردید، و برعکس افراد نیرومند روز بروز قویتر میشدند.
زنان که قشر ضعیف جامعه به شمار میرفتند از کوچکترین حقوق مادی و معنوی مانند: حق مهر، حق میراث، ترحم و عطوفت نه تنها برخوردار نبودند، بلکه بعد از وفات شوهرانشان مانند مال و متاع متروکۀ آنها به ارث برده میشدند.
سیاهترین روز در خانواده همان روزی بود که در آن دختر تولد میشد، چنانچه پدر بعد از تولد دختر متحیر میماند که با آن دختر نوزاد و معصوم چطور برخورد نماید؟ آیا آن دختر معصوم و بیگناه را زنده نگه دارد که سراپا عار و ننگ بشمار میرفت، و یا اینکه او را بیرحمانه زنده بگور نماید؟ چنانچه قرآن کریم این عمل بیشرمانه و ظالمانۀ آنها را مورد نکوهش قرار داده، فرموده است: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِٱلۡأُنثَىٰ ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ كَظِيمٞ٥٨ يَتَوَٰرَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓۚ أَيُمۡسِكُهُۥ عَلَىٰ هُونٍ أَمۡ يَدُسُّهُۥ فِي ٱلتُّرَابِۗ أَلَا سَآءَ مَا يَحۡكُمُونَ٥٩﴾ [النحل: ۵۸-۵۹].
«هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند چهرهاش سیاه مىگردد در حالىکه خشم [و اندوه] خود را فرو مىخورد. از بدى آنچه بدو بشارت داده شده از قبیله [خود] روى مىپوشاند آیا او را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند و چه بد داورى مىکنند».
و در عرصۀ سیاسی نظام و حکومتی وجود نداشت که دست ظالم را از ظلم گرفته و از حقوق مظلوم حمایت و پشتیبانی نماید.
همین بود که الله تعالی با بعثت و فرستادن محمد ج مردم را از تاریکیهای کفر و شرک بطرف نور ایمان و توحید، و از پرتگاه ذلت و پستی به قلۀ بلند عزت و سربلندی بیرون آورد، و مسلمانان در اثر عملنمودن به تعالیم والای اسلام، زمام امور را بدست خود گرفته، با نایل گردیدن به فتوحات و پیشرفتهای پیهم، عزت بیشتری را کسب نمودند.
اما متأسفانه با گذشت زمان و در اثر فاصلهگرفتن مسلمانان از تعالیم والای اسلام ضعف و ناتوانی در جسد امت راه یافت، و فاصلۀ زمانی به هر اندازۀ که دورتر شد، ضعف و پستی هم به همان سرحد بیشتر و عمیقتر گردید.
عوامل عمدۀ ضعف، ناتوانی و شکست مسلمانان را میتوان در چند نقطه خلاصه کرد:
• اعراض و رویگردانیدن از حکم الله متعال، و عدم شناخت و معرفت احکام الهی.
• تحیر بیش از حد در مورد اختراعات جدید، و تقلید کورکورانه از دشمنان اسلام.
• عصبیت و یا گرایش به ملیت، رنگ و زبان.
• چیرهشدن یاس و نا امیدی.
• معطل ماندن وجیبۀ امر به معروف و نهی از منکر.
اکنون بعد از این مقدمۀ کوتاه و بر شمردن برخی عوامل ضعف و ناتوانی مسلمانان میتوان عوامل و اسباب اعادۀ مجدد و عظمت مسلمانان را تشخیص نمود تا باشد که مسلمانان با بکار بستن آن عوامل و متوسلشدن به آن اسباب بتوانند عزت و حیثیت سلب شدۀ شان را دوباره بدست بیاورند.
• سبب اول: تمسک و چنگزدن به کتاب الله و سنت رسول الله:
در این شکی نیست که تمسک و چنگزدن به کتاب الله و سنت رسول الله در بخشهای اعتقادی و عملی معیار هرگونه فلاح و رستگاری به شمار میرود که بدون چنگزدن به آن و حاکم قراردادن آن در تمام بخشهای زندگی، فلاح و کامیابی تحقق نمییابد.
چنانچه خداوند متعال اطاعت و پیروینمودن از الله و رسول را سبب نازلشدن رحمت خود قرار داده، فرموده است: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٣٢﴾ [آل عمران: ۱۳۲]. «خدا و رسول را فرمان برید باشد که مشمول رحمت قرار گیرید».
و در آیۀ دیگر پیروی از رسول را سبب حصول محبت الهی و کسب مغفرت وی قرار داده، فرموده است: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱]. «بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزندۀ مهربان است».
پیامبر ج تمسک به کتاب الله و سنت خودش را سبب نجات از ضلالت و گمراهی قرار داده، فرموده است: «تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ، لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا: كِتَابَ اللَّهِ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِ» [۳۹۴]. «من در مابین شما دو چیز را گذاشتم تا وقتیکه شما به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نمیشوید، و آن دو چیز عبارتاند از کتاب الله و سنت پیامبر وی».
از نصوص فوق این حقیقت واضح و روشن میگردد که چنگزدن به کتاب الله و سنت رسول وی از بزرگترین اسباب فلاح در دین و دنیا به شمار میرود.
اما این حقیقت روشن دیگر را نیز نباید فراموش کرد که از لوازم و یا مقتضیات عمدۀ تمسک به کتاب الله و سنت رسول الله مبارزۀ قاطع و دوامدار علیه هرگونه بدعت و خرافات است، زیرا زمانیکه علما و افراد دعوتگر در برابر بدعات و خرافات سکوت اختیار نموده، به مبارزه برنخیزند، پس آن بدعات و خرافات در جامعه پخش گردیده رشد بیشتر پیدا میکند!.
• سبب دوم: جمعشدن در اطراف علما و رویآوردن به آنها:
جمعشدن در اطراف علمای بر حق و خداپرست و رویآوردن به آنها و استفادهنمودن از آرا و نظریات صایب ایشان یکی از مصالح عمدۀ امت اسلامی، مخصوصا قشر جوان و روشن فکر به شمار میرود، زیرا همین علمای برحقاند که در مورد قضایا و معضلههای امت درک و بصیرت بهتر داشته، در پرتوی نصوص شرعی و با در نظر داشت واقعیتهای عینی میتوانند راههای حل مناسب و مفید را برای بیرون رفت از تمام مشکلات و پرابلم عصر حاضر معرفی نمایند.
• سبب سوم: مطالعه و تدبر در تاریخ اسلامی:
مطالعه و اعادۀ نظر در تاریخ پربار مسلمانان صدر اسلام و بخاطر آوردن مجد و عظمت گذشتۀ ایشان سبب بلندی همت ما مسلمانان گردیده، روح و جان تازۀ را در جسم ضعیف مسلمانان امروز ایجاد مینماید، زیرا در اثر مطالعۀ تاریخ مسلمانان صدر اسلام میتوان علل و اسباب نایلشدن آنها را به مجد و عظمت واقعی، نزول فتح و نصرت الهی که در رأس آن همانا تمسک و چنگزدن به تعالیم والای اسلام میباشد، درک کرد.
• سبب چهارم: خوشبین بودن در مورد آینده، و باور داشتن به اینکه پیروزی از آن اسلام است:
سبب چهارم اعادۀ مجد و عظمت از دست رفتۀ مسلمانان همانا خوشبین بودن در مورد آینده، و باور داشتن به اینکه پیروزی از آن اسلام است، میباشد.
و دلیل آن نصوصی است که در این مورد آمده است، خداوند متعال فرموده است:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ٣٣﴾ [التوبة: ۳۳]. «او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هرچه دین است پیروز گرداند هر چند مشرکان خوش نداشته باشند».
و همچنان پیامبر ج فرمودند: «إِنَّ اللهَ تَعَالَى زَوَى لِي الْأَرْضَ، حَتَّى رَأَيْتُ مَشَارِقَهَا وَمَغَارِبَهَا، وَأَعْطَانِي الْكَنْزَيْنِ الْأَحْمَرَ وَالْأَبْيَضَ» [۳۹۵]. «الله تعالی برایم اطراف زمین را جمع نمود تا اینکه نقاط شرقی و غربی آن را مشاهده نمودم و همچنان برایم ذخایر طلای سرخ و سیاه را عطا کرد».
و در یک حدیث صحیح دیگر آمده است که پیامبر ج فرمودند: «لَيَبْلُغَنَّ هَذَا الْأَمْرُ مَا بَلَغَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، وَلَا يَتْرُكُ اللهُ بَيْتَ مَدَرٍ وَلَا وَبَرٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللهُ هَذَا الدِّينَ، بِعِزِّ عَزِيزٍ أَوْ بِذُلِّ ذَلِيلٍ، عِزًّا يُعِزُّ اللهُ بِهِ الْإِسْلَامَ، وَذُلًّا يُذِلُّ اللهُ بِهِ الْكُفْرَ» وَكَانَ تَمِيمٌ الدَّارِيُّ، يَقُولُ: "قَدْ عَرَفْتُ ذَلِكَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، لَقَدْ أَصَابَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْهُمُ الْخَيْرُ وَالشَّرَفُ وَالْعِزُّ، وَلَقَدْ أَصَابَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ كَافِرًا الذُّلُّ وَالصَّغَارُ وَالْجِزْيَةُ» [۳۹۶]. «تا جاییکه تاریکی شب و روشنی روز اصابت کند تا آنجا روشنی این دین نیز خواهد رسید، و خداوند هیچ خانۀ گلی و یا پشمی را نخواهد گذاشت مگر اینکه این دین را در آنجا جابجا خواهد کرد، بدون مراعات عزت عزت یابنده که با پذیرفتن این دین عزت یابد، عزتیکه سببش اسلام میباشد. و همچنان بدون مراعات خاطر شخص پست و ذلیل که با مسترد نمودن آن ذلت و پستی نصیبش گردد، ذلتی که سببش کفر میباشد».
تمیم داری که راوی حدیث میباشد میگوید: تحقق واقعی و یا تطبیق عملی این فرمودۀ پیامبر ج را من در فامیل خود مشاهده نمودم که از اعضای فامیلم کسیکه مشرف به اسلام شده عزت و شرف نصیبش گردید، اما کسیکه اسلام را نپذیرفت با داخل شدن در صف ذمیها و پرداخت جزیه ذلت و خواری نصیبش گردید.
• سبب پنجم: برحذر داشتن مردم از یأس و نا امیدی:
در اثر شکست و ناکامیهای پیهم و مشکلات روز افزون نباید همت و روحیۀ مسلمانان را تضعیف نمود، بلکه بر عکس با در نظر داشت آیات و نصوصیکه یأس و نا امیدی را حرام قرار میدهد، مسلمانان را همواره به لطف و مرحمت الهی امیدوار ساخته و آنها را به داشتن گمان نیک به الله متعال تشویق و توصیه نمود.
طوریکه الله تعالی گاهی بندگانش را از یأس ونا امیدی منع نموده فرموده است:
﴿لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِ﴾ [الزمر: ۵۳]. «از رحمتخدا مأیوس مشوید».
و در جای دیگری یأس ونا امیدی را گمراهی قرار داده فرموده است: ﴿وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ﴾ [الحجر: ۵۶]. «چه کسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نا امید مىشود».
همچنان در جای دیگری یأس و نا امیدی را کفر خوانده، فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [یوسف: ۸۷]. «از رحمت خدا نا امید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت خدا نا امید نمىشود».
مسلمان باید نصوص و آیات بشارت و مژده دهنده را که بعد از سختی مژدۀ آسانی و فراخی میدهد، از خاطرش فراموش نسازد.
چنانچه الله تعالی در این مورد فرموده است: ﴿حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ﴾ [البقرة: ۲۱۴]. «تا جایىکه پیامبر [خدا] و کسانىکه با وى ایمان آورده بودند گفتند پیروزى خدا کى خواهد بود هش دار که پیروزى خدا نزدیک است».
و نیز فرموده است: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَيَۡٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ كُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَآءُۖ وَلَا يُرَدُّ بَأۡسُنَا عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِينَ١١٠﴾ [یوسف: ۱۱۰]. «تا هنگامىکه فرستادگان «ما» نا امید شدند و «مردم» پنداشتند که به آنان واقعا دروغ گفته شده یارى ما به آنان رسید پس کسانى را که مىخواستیم نجات یافتند و[لى] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد».
سبب ششم: پرهیز نمودن از افراط و مبالغه در مورد دشمن و تواناییهای آن:
ما نباید در بر شمردن تعداد دشمن و امکاناتش از افراط و مبالغه کار بگیریم طوریکه مقابله با آنها را یک امر ناممکن قرار داده از لحاظ روحی و روانی شکست را بپذیریم، زیرا این کار عواقب ناگواری را در پی داشته در صفوف مسلمین ذلت و شکست را ببار میآورد، و بهمین اساس خداوند مسلمانان را به آمادهگیری مادی و معنوی امر نموده، فرموده است: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ﴾ [الأنفال: ۶۰]. «هرچه در توان دارید از نیرو و اسبهاى آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما نمىشناسیدشان و خدا آنان را مىشناسد بترسانید».
این بود برخی از اسباب عزت، مجد و عظمت مسلمانان که با اختیار نمودن آن اسباب میتوان مجد و عظمت سلبشده را میتوان دوباره بدست آورد.
اللهم أصلح أحوال الـمسلمين وردهم إلی دينهم رداً جميلا، وصلی الله علی نبينا محمد وعلی آله وصحبه وسلم.
***
[۳۹۴] (موطأ مالک ت عبد الباقی (۲/۸۹۹) شیخ البانی در تحقیق مشکوة (۱/۶۶) میگوید: هو معضل لکن له شاهد من حدیث ابن عباس بسند حسن أخرجه الحاکم. [۳۹۵] صحیح مسلم (ص: ۲۲۱۵ برقم: ۲۸۸۹). [۳۹۶] مسند أحمد ، (۲۸/۱۵۵)، (رقم: ۱۶۹۵۷). شعیب ارناوط محقق مسند اسنادش را صحیح گفته است.