فرازهایی از عقیده اهلسنت و جماعت
تأليف:
شیخ حافظ بن احمد آلحکمی /
۱۳۷۷ - ۱۳۴۲ هـ
مترجم:
سهیل رحمانی
إن الحمدلله نحمده ونستعينه ونستغفره ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسيئات أعمالنا، من يهده الله فلا مضل له ومن يضلل فلا هادي له، وأشهد أن لا إله إلاّ الله وحده لا شريك له وأشهد أن محمداً عبده ورسوله.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ ١٠٢﴾ [آلعمران:۱۰۲].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: ۱].
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَقُولُواْ قَوۡلٗا سَدِيدٗا ٧٠ يُصۡلِحۡ لَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۗ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا ٧١﴾
[الأحزاب: ۷۰- ۷۱].
اما بعد:
فإن أصدق الحديث كتاب الله وخير الهدی، هدی محمد ج وشر الأمور محدثاتها وكل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة وكل ضلالة في النار.
همانا خداوند متعال انسان را از آب و خاک آفرید و بدو خلقت همگون و درستی بخشید و او را در تقدیراتی کامل و تناسباتی منسجم قرار داد. سپس خداوند این موجود را هدایتی وصف ناشدنی عطا کرد، که نعمتی گرانبها و محترم برای اوست...
﴿ٱلَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ ٢ وَٱلَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ ٣﴾ [الأعلی: ۲- ۳].
«همان خداوندی که (چیزها را) میآفریند و سپس (آنها را هماهنگ میکند و) میآراید. خداوندی که اندازهگیری میکند و (هرچیزی را آن گونه که شایسته و بایسته است میآفریند، و آن گاه آن را به کاری) رهنمود مینماید (که باید بکند)».
و داشتن چنین نعمتی به راستی شکر و قدردانی فراوانی نسبت به آفرینندهی آن میطلبد. اما افسوس که انسان موجودی است که هرگاه استغنا یابد، طغیان میکند و نعمتشناسی و قدردانی را از یاد میبرد...
﴿كَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾ [العلق: ۶- ۷].
«قطعاً ( اغلب ) انسانها سرکشیو تمرّد میآغازند. اگر خود را دارا و بینیاز ببینند».
طغیان انسان تا به این حد رسیده است که امروزه بعد از این همه پیشرفت و ترقی در هزاره سوم، خلقت خود را از یاد برده و هدایت خداوندی را فدای مطامع دنیوی خود نموده است و از آنجا که خود را موجودی برتر فرض میکند، هوی و هوس خویش را معبودی نموده است که توان و اختیار آن را دارد که برای تمام شئونات زندگی خود و همنوعانش برنامه تعیین کند و مکتب بسازد و تراوشات فکری خود را بعنوان احکام اجرایی و لایتغیر و مقدس بر کرسی بنشاند و کسی را که مخالف هوی و هوس او حرکت کند، جریمه نماید و او را متخلف و مرتجع بداند.
براستی بنگریم به اینکه آدمی چرا این همه از خودوارفتگی و طغیان را در سر میپروراند؟ مطمئناً پاسخ این استکه انسان همزمان با پیشرفت مادی، روز به روز نسبت به مفاهیم اصلی زندگی و حیات واقعی خویش جاهلتر شده است. جاهلیت شاید کلمهای است که عدهای فکر میکنند مخصوص هزاران سال پیش است و دیگر عهد آن سرآمده است. اما براستی این گونه نیست؛ جاهلیت در واقع یعنی دوری از هدایت الهی، و ارتباط با زمان و مکان و قبل و بعد از پیشرفت مادی ندارد. هرگاه بشر در انحاء مختلف زندگی خود از هدایت خداوندی دور ماند و خود را به شیاطین هوی و هوس سپرد، جاهل شده است. چه بسا در تناسب با عمق دوری انسان امروزی از دین خداوند، جاهلیت معاصر قویتر و پررنگتر از جاهلیت سالیان قبل از اسلام باشد.
ممکن است عدهای اینگونه پاسخ دهند: همانطور که میدانیم ادیان آسمانی در ادوار مختلف زندگی انسان نتوانستهاند آنگونه که لازم است زعامت جامعه بشری را در سیر بر راه سعادت و ترقی دنیوی و اخروی برعهده گیرند، مگر برای مکان یا زمان محدود! همچنان که میبینیم در اعصار اخیر برترین ادیان (همانند اسلام محمدی ج) نقش خود را از دست داده و پاسخگوی خواستههای بلند پروازانهی انسان مترقی قرن بیستمیکم نیست! هنوز در این زمینه راههایی را برای افراد بشر با سلایق متفاوت پیشنهاد نکرده است، بگونهای که او را در دنیا به پیش برد و سعادت و نجاتش را در آخرت تضمین نماید! صد البته که انسان امروزی مکتبی را که واقعاً در جامعه نهادینه نشده باشد و همهی افراد بشر بدان معترف نباشند، موفق نمیداند و آن را جوابگو نمیشمارد و به حقانیت آن اعتراف نمیکند...
شاید بارها این سخن را شنیدهایم که اسلام ادعا میکند دینی است متناسب با هر زمان و مکان و پاسخگوی هر فرد از افراد جامعه. ممکن است مانند سایر مبانی دین، این کلام را بدون دلیل قبول کرده باشیم، اما در درون خود هنوز به نوعی درگیر این قضیه هستیم که اگر اسلام دینی است که میتواند در هر زمان جوابگو باشد پس چرا همینک نه تنها افراد خارج از دین هیچ استقبالی به آن نشان نمیدهند و شاید رویکرد منفی هم در برابر آن داشته باشند، بلکه مسلمانان خود از هر نظر ضعیفترین افراد هستند. (از جمله از نظر فکری، علمی، سیاسی و...).
اینکه گفته شده اسلام دینی است که شایستگی آن را دارد در هر برهه از زمان و بر هر قطعه از خاک کرهی خاکی، انسانها را به سعادت برساند، سخنی گزاف نیست و استدلالی است برگرفته از این آیهی قرآن: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: ۳].
«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزت بخشیدن به شما و استوارگردانیدن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را بعنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
اما کامل بودن اسلام آنگاه نمود پیدا میکند که عدهای از افراد بشر پیام اسلام را در بهترین تفسیر آن درک کنند و صحابهوار آن را از سرچشمه خالص و بیبدیل معرفت نبوی ج دریافت کنند و به حقایق آن دست یابند وآن را بدور از هرگونه افراط و تفریط قبول کنند و رسالتی را که به موجب آن خداوند خلافت خود را به ایشان عطا میکند، با جان و دل بپذیرند و جان کلام اینکه، لیاقت آن را بیابند که حامل و پرچمدار هدایت الهی گردند...
سپس خود بدان رسالت الهی عمل نموده و آن را در زندگی، حتی در جزئیترین حالات، پدیدار سازند و آن را بر سر و چشم خود قرار دهند و نصبالعین نمایند و در حیات دنیوی آن را تجربه کنند و لذت زندگی در پرتو انوار الهی را دریابند. بعد از اینکه این پیام را بدور از هرگونه جنوح و انحراف از آن، در حیات خود جاری نمودند و دیگران را نیز بسوی آن راهنمایی کنند تا آنان نیز از این فیض رحمانی بهرهمند گردند و سعادت دو جهان را دریابند و بدینوسیله به شاخص مهم این امت یعنی «امر به معروف و نهی از منکر» عمل کنند تا جامهی بهترین امت روزگار را بر خود ببینند...
طبعاً در این راه سختیها و صعوبات فراوان وجود دارد تا فرد پخته درآید و افراد ساخته شوند و نیازهای خود را پاسخ دهند و تاج شرافت و کرامت را بر سر خود نهند و در این راه باید صبر پیشه کنند که خداوند یاور صابرین است.
اگر افرادی اینگونه دین خداوند را از منابع اصیل اسلام دریافت کردند و خود را به تشعشعات هدایت آن آراسته نمودند و دیگران را به این راه ربانی رهنمون کردند و بر سرسختیهایی که اصحاب شیاطین (انس و جن) بر راه آنان قرار میدهند صبر گیرند، همانا سعادت ابدی را برای خود قرار دادهاند و از خسران خود را رهانیدهاند.
﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِي خُسۡرٍ ٢ إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣﴾ [العصر: ۲- ۳].
«انسانها همه زیانمندند. مگر کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و بایسته میکنند و همدیگر را به تمسک به حق (در عقیده و قول و عمل) سفارش میکنند و یکدیگر را به شکیبایی (در تحمل سختیها و رنجها و دردها) توصیه مینمایند (که موجب رضای خدا میشود)».
اینگونه افراد میتوانند پیام اصیل اسلام را به جهان برسانند و اسلام واقعی را در دنیا معرفی کنند و آنگاه که اسلام در بین مردمان جریان یافت، خداوند آرامش و سکینهی خود را بر انسانها نازل میکند تا آنان نیز در سایهسار آن دمی بیاسایند و حکم الهی در بین مردم حاکم گردد. آنگاه افراد این نکته را درک میکنند که اسلام زمان و مکان نمیشناسد و در هر شرایطی میتواند سعادت بشری را برای او فراهم کند...
اما اساس این مشکل که هم اکنون اسلام این نقش را ندارد، ناشی از وجود دو رخنه بزرگ در بین مسلمانان است:
• یکی اینکه بیشتر مسلمانان نسبت به دین پاک و خالص خداوندی درک درستی ندارند و نسبتاً آن را نفهمیدهاند و دربارهی شرع اسلام و مفاهیم اصلی آن جاهل هستند. این مسئله نیز ناشی از آن است که افراد یا اینکه اصول دین را همراه با شبهات فراوان از افرادی دریافت نمودهاند که دین را ابزاری برای رسیدن به دنیای دون کردهاند یا اینکه مفاهیم اصلی دین به باد فراموشی رفتهاند و اهمیت خود را از دست دادهاند و به جای آنها، مسائل خلافی و تفرقهبرانگیز پررنگ شدهاند و مسلمانان به یادگیری کلیات دین از کتابهایی روی آوردهاند که شایستگی این را ندارند که منبع اهل اسلام تلقی شوند، در نتیجه این فراگیری نه تنها باعث سعادت نمیشود، بلکه به نوبهی خود به بارآوردندهی فجایع و درست کنندهی افکار و اذهان بیمار در افراد میشود که متأسفانه اینگونه افراد امروز کم نیستند...
• دیگر اینکه آن مسلمانانی که دین را تا حدی درک کردهاند، نسبت به واقع و حال جامعهی خود جاهلند، به این دلیل پیام الهی را به درستی به دیگران نمیرسانند. عمل این گونه افراد به دین اسلام همراه با دست یازیدن به کلیاتی است که زیاد دست و پا گیر نباشد. به گونهای که تنها اعتقاد به وجود خداوند را کافی میدانند و دیگر در دام شهوات غرق شدهاند. سرنوشت بشری برای آنان اهمیتی ندارد و نقش خود را از یاد بردهاند و غافلند از اینکه اینان حامل برترین پیامها هستند و باید سبب هدایت دیگران شوند...
آری، اسلام اینگونه معرفی شده است و اینگونه افرادی داعیهی اسلام را دارند و آن را تبلیغ میکنند. اگر ما نیز درست قضاوت کنیم، مطمئناً میدانیم که با این وصف نباید مسلمانان وضعیت بهتری را به نسبت وضع امروزی خود داشته باشند. اما اگر خلاف آن تحقق یابد؛ یعنی مسلمانان در جهت فراگیری تعالیم دین خود تا اقصی درجات آن به صورت عالمانه و کامل تلاش نمایند و همزمان بتوانند دوای درد خود را نسبت به حال و زمان، از این منابع پاک دریابند و آن را بر جراحات خود بمالند، قطعاً درد مسلمانان التیام مییابد. چون ما معتقدیم که داروی اسلام تأثیری اعجازانگیز و شگرف دارد. این را پیشینیان ما تجربه نمودهاند و صدها سال انواع مصایب انسانی زمان خود را با آن تسلی دادهاند...
پس امروز نیز برای بازگرداندن عزت و مجد اسلامی، ابتدا باید دین را از منابع اصلی آن دریابیم. سپس آن را بر جامعهی خود تطبیق دهیم و بدان عمل کنیم. این وظیفه متعلق به شخص یا طبقهی خاصی از مسلمانان نیست. بلکه تمام افرادی را که ادعای اسلام مینمایند، در بر میگیرد، پیر و جوان، زن و مرد، دارا و ندار در این زمینه وظیفهی یکسانی دارند...
در این راستا سعی بر آن شد که یکی از منابع مهم اهل سنت و جماعت را که قطعاً مسلمانان بدان نیاز پیدا میکنند، ترجمه نماییم. تا اینکه توانسته باشیم در تصحیح عقاید و مفاهیم غلط مردم و بازگرداندن آنان به سرچشمهی هدایت، ادای وظیفه نماییم. باشد که همگی به اسلام اصیل چنگ زنیم و آن را عملی نماییم.
پیشاپیش از تمامی برادران و خواهرانی که اشتباهات موجود در این کتاب را از طریق آدرس ذیل برای بنده میفرستند و همچنین از کسانی که این کتاب را برای اعلای دین منتشر مینمایند، سپاسگزارم.
ترجمهی این کتاب از روی نسخه چاپ شده کتاب، به زبان عربی با دراسه و تحقیق استاد «احمد بن علی بن علوش» انجام گرفته است، که «مکتبة الرشد» امر چاپ و نشر آن را بر عهده گرفته است. همانا محقق از طلاب علم حدیث است و تحقیقها و تعلیقهای ایشان دقیق و علمی بودهو کتاب رساله فوق لیسانس ایشان و مورد تایید اساتید مختلف است.
روش ترجمه تا حدی کامل و دقیق و عینی است مگر در جاهایی که بیم غلطاندازی رفته است، مواردی بسیار جزئی از متن کتاب که نیازمند تفصیل بوده ولی مقام تفصیل آنها موجود نبوده است، حذف شدهاند. همچنین دراسههای طولانی و غیر لازم حدیث شناسی از محقق نیز در برخی جاها مختصر شده است. قابل توجه است در ترجمه آیات قرآن، منبع اصلی کتاب «تفسیر نور» ترجمه «دکتر مصطفی خرمدل» بوده است. امید است خداوند این عمل را برای خود خالص گرداند و آن را چراغی در ظلمات روز قیامت برای بنده و شما خوانندهی عزیز قرار دهد.
رَبَّنا.. إلهنا.. ظلمنا أنفسنا وإن لم تغفرلنا وترحمنا لنكونن من الخاسرين.
اللهُمَّ رَبّنا، نسألك بأسمائك الحسنی وصفاتك العلی، برحمتك تَوفَّنا مسلمين وألحقنا بالصالحين.
سهیل رحمانی
s.rahmani۵۵@yahoo.com
ربیع الاول ۱۴۲۹ از هجرت رسول اکرم ج
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ثُمَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ ١ هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٖ ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاۖ وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُۥۖ ثُمَّ أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَ ٢ وَهُوَ ٱللَّهُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِي ٱلۡأَرۡضِ يَعۡلَمُ سِرَّكُمۡ وَجَهۡرَكُمۡ وَيَعۡلَمُ مَا تَكۡسِبُونَ ٣﴾[الأنعام: ۱- ۳].
«ستایش خدایى را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایى را پدید آورد با این همه، کسانى که کفر ورزیدهاند [غیر او را] با پروردگار خود برابر مىکنند. خدا آن ذاتی است که شما را از گِل آفریده است؛ سپس (برای زندگی هریک از شما) زمانی را تعیین کرده است و زمان معین (فرا رسیدن رستاخیز) را تنها خدا میداند و بس. سپس شما (افراد مشرک دربارهی آفرینندهای که انسان را از این اصل ناچیز یعنی گِل آفریده است و او را تکامل بخشیده است) شک و تردید به خود راه میدهید. در آسمانها و زمین تنها او خداست (و پرستش را سزا است. او) پنهان و آشکار شما را میداند و از آنچه (از خوبی و بدی انجام میدهید و) فراچنگ میآورید آگاه است (و جزا و سزای شما را میدهد)».
وشهادت میدهم که خدایی جز خدای یکتا نیست، تنهای بینیاز است، نه زاده است و نه زاییده شده است، و کسی همتای او نیست.
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ كُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ ١١٦ بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ١١٧﴾
[البقرة: ۱۱۶ - ۱۱۷].
«(و یهودیان و مسیحیان و مشرکان هر سه) میگویند: خداوند فرزندی برای خویش برگزیده است! – خدا برتر از این چیزهاست – (که نیازمند زاد و ولد و نسل و فرزند باشد) بلکه آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست و همگان (بندهی وی) فروتن در برابر اویند. [او] پدیدآورنده آسمانها و زمین [است] و چون به کارى اراده فرماید فقط مىگوید [موجود] باش پس [فورا موجود] مىشود».
﴿وَرَبُّكَ يَخۡلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخۡتَارُۗ مَا كَانَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٦٨﴾ [القصص: ۶۸].
«پروردگار تو هر چه را بخواهد میآفریند، و هرکس را بخواهد برمیگزیند، و مردمان (پس از صدور فرمان خدا در برابر چیزی و کسی) حق اختیار و انتخاب ندارند.خداوند بسی منزهتر و بالاتر از آن است که چیزی را انباز او کنند».
﴿لَا يُسَۡٔلُ عَمَّا يَفۡعَلُ وَهُمۡ يُسَۡٔلُونَ ٢٣﴾ [الأنبیاء: ۲۳].
«خداوند در برابر کارهایی که میکند، مورد بازخواست قرار نمیگیرد (و بازپرسی نمیشود و کسی حق خردهگیری ندارد) ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند(و در اقوال و افعالشان جای ایراد سؤال بسیار است)».
و شهادت میدهم که سرورمان محمد ج بنده و فرستادهی اوست، او را با هدایت و دین حق فرستاده است، ﴿لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٣٣﴾ [التوبه: ۳۳].
«تا این آئین (کامل و شامل) را بر همهی آئینها پیروز گرداند (و به منصهی ظهورش رساند) هرچند که مشرکان نپسندند».
صلوات خداوند بر او و آل و اصحابش [۱]، کسانی که به حق قضاوت و دادگری کردند [۲] و همچنین صلوات خداوند بر تابعین [۳] نیک آنها، کسانی که از سنت [۴] منحرف نمیشوند و برای آن برابر قرار نمیدهند، بلکه فقط تابع و پیرو آنند. و به آن تمسک میجویند، و دوستی و دشمنیشان بر مبنای آن است، و در آن تامل میکنند و از آن دفاع میکنند و صلوات خداوند بر تمام کسانی که راه آنان را تا روز قیامت، دنبال میکنند.
اما بعد:
کتابی که پیش رو دارید، مختصر، مهم و پر فایده و دارای منافع بسیار است. دربرگیرندهی قواعد دین و متضمن اصول توحید است که پیامبران به سوی آن دعوت نمودهاند و کتابهای آسمانی به خاطر آن نازل شدهاند و کسی که به غیر آن تمسک میجوید و به وسیلهی غیر آن دینداری میکند، نجاتی برای او نیست: [این کتاب] به پیروی راه راست و طریق روشن [۵] حق دلالت و هدایت میکند. در آن امور مربوط به ایمان و خصلتهای ایمانی را شرح دادهام و آنچه را که باعث نفی کلی ایمان [۶] و یا نفی کمال [۷] آن میشود، بیان کردهام.
هر مسألهای را همراه دلیل آن (از کتاب و سنّت) آوردهام، تا آن امر واضح باشد وحقیقت آن آشکار و راه آن روشن گردد. در آن به مذهب اهل سنت و جماعت [۸] بسنده کردم و سخنان اهل هوی و هوس و بدعت را واگذاردم، که این سخنان جز برای رد دادن برآنها و زدن تیر بُرّای سنت بر پیکرهشان، آورده نمیشوند، چنانکه امامان والا مقام سلف [۹] جهت کشف نقایص و بدعتهای آنان، نوشتههای جداگانهای را تصنیف نمودهاند که ما را از تکرار آنها بینیاز مینماید.
با توجه به اینکه هر امری بوسیلهی متضاد و مخالف خود شناخته میشود و با تعریف ضابط خود مشخص میگردد وآنگاه که آفتاب طلوع کند، روز نیازمند استدلال نیست و هرگاه حق و حقیقت تبیین و تشریح شود، غیر آن جز گمراهی نخواهد بود. این نوشته را برطریق سؤال مرتب نمودم تا خواننده بیدار و آگاه شود سپس آن را با جوابی که توضیحی برآن امر است، مترادف نمودم و آن را «أعلام السنة المنشورة لإعتقاد الطائفة الناجية المنصورة» [۱۰] نام نهادم.
از خداوند منّان مسألت دارم که آن را در جهت رضایت خود قرار دهد و بدلیل فضل و رحمت خود، به آنچه بدان، ما را علم داده است، سود برساند و به آنچه به ما سود میرساند، علم دهد.
إنه علی كل شيء قدير وبعباده لطيف خبير، وإليه المرجع والمصير وهو مولانا فنعم المولی ونعم النصير.
[۱] صحابی به کسی گفته میشود که پیامبر ج را دیده باشد و به او ایمان آورده و تا آخر عمر بر این ایمان ثابت مانده و بر آن فوت کرده باشد. تدریبالراوی ۲/ ۲۸-۲۹.و آل نبی، ازواج و اهل بیت پیامبر ج هستند که از قبیله هاشم میباشند. القاموس ۳/۳۳۱. [۲] اشاره به این آیه دارد: ﴿وَمِمَّنۡ خَلَقۡنَآ أُمَّةٞ يَهۡدُونَ بِٱلۡحَقِّ وَبِهِۦ يَعۡدِلُونَ ١٨١﴾ [الأعراف: ۱۸۱] «و از میان کسانى که آفریدهایم گروهى هستند که به حق هدایت مىکنند و به حق داورى مىنمایند». و وارد شده است که مراد از آن گروه امت محمدی است. و در صحیحین از معاویه بن ابی سفیان «روایت شده است که رسول خدا ج فرمودند: «لا تزال طائفة ظاهرين علی الحق لا يضرهم من خذلهم ولا من خالفهم حتی تقوم الساعة» وفي رواية: «حتی يأتي أمر الله وهم علی ذلك». تفسیر ابن کثیر ۲/۲۶۹ و تخریج حدیث خواهد آمد. [۳] تابعی کسی است که یکی از اصحاب پیامبر ج را دیده و به پیامبر ج ایمان آورده باشد و در این حال ایمانی از دنیا رفته باشد. تدریبالراوی ۲/۲۳۴. [۴] سنت در لغت به معنی راه و روش است و شرعاً به قول، فعل ویا تقریر نبوی اطلاق می گردد. مختار الصحاح۳۱۷. [۵] اشاره به حدیث امام احمد دارد که از عرباض بن ساریهس روایت شدهاست که گفت: پیامبر ما را موعظهای فرمودند که از آن دلهایمان به لرزه درآمد و چشمانمان پر از اشک گشت. گفتیم: ای پیامبر خدا: گویا آخرین موعظه و موعظهی یادگاری شماست. ما را به چه امر میکنید؟ فرمود: همانا شما را بر [راه] راستی به جای میگذارم که شب آن مانند روز روشن است بعد از من هر کس از آن دور گردد، به هلاکت میرود...... تا آخر حدیث مسند احمد۴/۱۲۶، ابن ماجه ۱/۱۶شماره۴۳، ترمذی ۵/۴۴ شماره ۲۶۷۶. [۶] مانند شرک اکبر، یا هر کدام از نواقض اسلام. [۷] مانند معاصی و گناهان کبیره. [۸] اهل سنت و جماعت کسانی هستند که بر تبعیت از آثار و احادیث پیامبر ج چه ظاهری و چه باطنی اجماع کردهاند. از جمله آنان اصحاب پیامبر و تابعین آنها میباشند، که در خیر و نیکی تا روز قیامت به آنان اقتدا میشود. عقیده واسطیه: ابن تیمیه ۱۹-۲۰. [۹] مانند حسن بصری؛ وامام مالک، و احمد، و شیخ الاسلام ابن تیمیه، و شاگردش ابن قیم، و شیخ الاسلام محمد بن عبدالوهاب(رحمهم الله) [۱۰] طائفه ناجیه منصوره: همان اهل سنت و جماعت هستند که پیامبر ج وصف آنها را در این حدیث آورده است: «پیوسته تا روز قیامت گروهی از امت من وجود دارند که حق را اعلان میکنند» بخاری ۸/۱۴۹از حدیث مغیره بن شعبه، و مسلم از ثوبانس اینگونه روای کرده: « و کسانی که قصد دارند، آنها را دچار خذلان و ضرر نمایند، تا آمدن امر الله «قیامت» نمیتوانند بدانان ضرری برسانند». مسلم ۶/۵۲-۵۴ و درمسند احمد۵/۳۴ و ترمذی حدیث ۲۱۹۲ ابوداود ۴۲۵۲ با الفاظ مشابهی روایت شده. و به این دلیل به طائفه ناجیه نام برده میشوند که پیامبر ج در حدیث فرقهها فرمودند که همهی فرقهها در آتش دوزخ هستند، غیر از یکی از آنان که این فرقهی همان فرقهی ناجیه است.
اولین چیزی که شناخت آن بر بندگان واجب است، امریست که خداوند به خاطر آن امر، آنها را آفریده و از آنها پیمان و میثاق [۱۱] گرفته است و پیامبران را همراه آن، برایشان فرستاده و کتابهای آسمانی رابا آن، نازل کرده است و به خاطر آن، دنیا و آخرت و بهشت و جهنم خلق شدهاند و به آن خاطر است که روز قیامت محقق میشود و آن واقعه بزرگ وقوع مییابد [۱۲] و در جهت آن است که ترازو و میزان به کار گماشته میشود و پرونده اعمال منتشر میگردد و سعادت و شقاوت در آن است و بر اساس آن انوار الهی تقسیم میگردد.
﴿وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ ٤٠﴾ [النور: ۴۰].
«وکسی که خدا نوری بهرهی او نکرده باشد، او نوری ندارد (تا وی را به راست رهنمود کند و بر راستای راه بدارد)».
[۱۱] میثاق عهدیست که خداوند آن هنگام که هنوز بنیآدم در اصلاب پدرشان بودند، از آنان گرفته است. همانگونه که میفرماید: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِينَ ١٧٢﴾ [الأعراف: ۱۷۲] «و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا گواهى دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم». در این زمینه میتوان به تفسیر ابن کثیر ۲/۲۶۱-۲۶۴ و صحیح بخاری رقم ۳۳۳۴ و مسلم ۲۸۰۵ مراجعه نمود. [۱۲] الحاقة و الواقعة از اسامی قیامت هستند. خداوند میفرماید: ﴿ٱلۡحَآقَّةُ ١ مَا ٱلۡحَآقَّةُ ٢﴾ «هنگامی که واقعه(ی عظیم قیامت) برپا شود» و همچنین میفرماید: «رخداد راستین! رخداد راستین چگونه رخدادی است؟!»
خداوند میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا لَٰعِبِينَ ٣٨ مَا خَلَقۡنَٰهُمَآ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٣٩﴾ [الدخان: ۳۸-۳۹].
«ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، بیهوده و بیهدف نیافریدهایم. ما آن دو را جز به حق نیافریدهایم ولیکن بیشتر ایشان نمیفهمند».
و میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ﴾ [ص: ۲۷].
«ما آسمانها و زمین و چیزهایی را که در بین آن دو است بیهوده نیافریدهایم. این گمان کافران است».
و نیز میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ [الذاریات: ۵۶].
«من جنیان و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام».
و... [۱۳]
***
[۱۳] مؤلف از این آیات استدلال نموده است که خداوند مخلوقات را بیهوده نیافریده بلکه آنها را برای یکتاپرستی خلق نموده است.
از «عبد» اگر معنی عبادتکننده -یعنی بندهی تحت امرِ مسخَّر- گرفته شود، شامل همهی مخلوقات چه در عالَم بالا و چه در عالَم دنیا میشود. عاقل و غیرعاقل، تر و خشک، متحرک و ساکن و ظاهر و پوشیده، مؤمن و کافر، خوب و بد و... همهی آفریدگان خداوند و تحت پرورش او و مسخر امرش و تحت تدبیر اویند و برای هر کدام از آنها صورتیست که بر آن صورت شکل مییابند و محدود به حدی هستند که او تعیین کرده است و همهی آنها به سمت اجل خود در حرکتند و از آن مثقال ذرهای تجاوز نمیکنند ﴿ذَٰلِكَ تَقۡدِيرُ ٱلۡعَزِيزِ ٱلۡعَلِيمِ ٣٨﴾ [یس: ۳۸] «این محاسبه و اندازهگیری و تعیین خدای بس چیره و توانا و آگاه و دانا است». تقدیر عزیز علیم و تدبیر عادل حکیم اینگونه است.
و اگر مراد از آن، بنده عبادتگزار و دوستدار و متواضع درگاه الهی گرفته شود، این مفهوم ویژه مؤمنانی است که بندگان گرامی و اولیاء متقی خداوند هستند که هیچ ترسی بر آنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد [۱۴].
[۱۴] به مفهوم آیهی ۶۲-۶۳ سوره یونس اشاره دارد.
عبادت اسمی است در برگیرندهی هر آنچه از اقوال و اعمال ظاهری و باطنی که خداوند آن را دوست دارد و بدان راضی است و بیزاری از آنچه ضد آن است و با آن منافات دارد [۱۵].
***
[۱۵] این تعریف را شیخالاسلام ابن تیمیه رحمه الله ارائه نموده است. العبودیة ص۴.
هرگاه دو امر درعملی به مرحله کمال برسند، آن عمل عبادت است.آن دو امر عبارتند از: نهایت حب و دوست داشتن بهمراه کمال و فروتنی و خوف.
خداوند میفرمایند:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾ [البقرة: ۱۶۵].
«و کسانی که ایمان آوردهاند خدا را سخت دوست دارند (و بالاتر از هر چیز بدو محبتمیورزند)».
و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ هُم مِّنۡ خَشۡيَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٥٧﴾ [المؤمنون: ۵۷].
«(مؤمنان یعنی)کسانیاند که از خوف خدا در هراس هستند».
و خداوند آن دو امر را در کلام خود، با هم یکجا نیز آورده است:
﴿كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ ٩٠﴾ [الأنبیاء: ۹۰].
«آنان در انجام کارهای نیک بر یکدیگر سرعت میگرفتند، و میان خوف و رجا ، ما را به فریاد میخواندند و همواره خاشع و خاضع ما بودند».
***
علامت محبت بنده آن است که آنچه را که خداوند، دوست میدارد، او هم آن را دوست بدارد و نسبت بدانچه پروردگارش را غضبناک و خشمگین میکند، بغض و نفرت داشته باشد. پس اوامر او را بجای آورد و از آنچه از آن نهی کرده است، دوری گزیند و با دوستان او دوستی گزیند و با دشمنانت او دشمنی ورزد. لذا از این رو بهترین و مطمئنترین بهره و دستگیرهی ایمان همان دوست داشتن برای الله ودشمنی به خاطر او بوده است علامت محبت بنده آن است که آنچه را که خداوند، دوست میدارد، او هم آن را دوست بدارد و نسبت بدانچه پروردگارش را غضبناک و خشمگین میکند، بغض و نفرت داشته باشد. پس اوامر او را بجای آورد و از آنچه از آن نهی کرده است، دوری گزیند و با دوستان او دوستی گزیند و با دشمنانت او دشمنی ورزد. لذا از این رو بهترین و مطمئنترین بهره و دستگیرهی ایمان همان دوست داشتن برای الله ودشمنی به خاطر او بوده است [۱۶].
***
[۱۶] اشاره به حدیثی دارد که امام احمد از براءبن عازبس روایت نموده است که پیامبر ج فرمودند: همانا محکمترین ستون و دستگیرهی ایمان این است که چیزی یا کسی را در راه خدا دوست داشته باشی یا بخاطر او بغض بورزی. مسند ۴/۲۸۶ - طبرانی و بغوی نیز با الفاظ نزدیکی این را روایت کردهاند و البانی این حدیث را آورده است ۲/۹۹۸.
از روی پیام پیامبرانش آن را بشناسند، چون که خداوند پیامبرانش را فرستاد و کتابهای آسمانی نازل کردهو آنچه را دوست داشته در آن امر نموده و از آنچه را نمیپسندیده را نیز در آنها بیان داشته و بوسیلهی آن حجت انکارناپذیرش برای همه بیان داشته و حکمت بالغهاش را ظهور رسانیده. خداوند میفرماید:
﴿رُّسُلٗا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةُۢ بَعۡدَ ٱلرُّسُلِۚ﴾ [النساء: ۱۶۵].
«پیامبرانى که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد»،
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱].
«بگو: اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است».
***
شروط عبادت سه دستهاند:
اول: داشتن تصمیم و عزم صادقانه. این شرط، بوجود آورندهی عبادت است.
دوم: اخلاص در نیت.
سوم: موافقت عمل با شریعتی که خداوند امر کرده است که به غیر آن دینداری انجام نگیرد.
این دو، شروطی در جهت مورد قبول واقع شدن عمل هستند.
***
عبارت از ترک تنبلی و دوری از سستی و بذل سعی و کوشش در جهت تصدیق کردار و عمل شخص با سخن و ادعا است.
خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣﴾ [الصف: ۲-۳].
«ای مؤمنان چرا سخنی میگوئید که خودتان برابر آن عمل نمیکنید. نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید».
=اخلاص نیت به چه معناست؟
یعنی اینکه منظور و مراد بنده از تمام اقوال و افعالش چه ظاهری و چه باطنی فقط برای الله و جلب رضایت پروردگار باشد.
خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾ [البینة: ۵].
«جز این بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه و حقگرایانه خدای را بپرستند».
﴿وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠﴾ [الیل: ۱۹-۲۰].
«همان کسی که مالش را (در راه الله) میدهد تا پاک شود. و هیچکس نزد او نعمتی ندارد که (به پاس این حق) به وی پاداش دهد».
﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا ٩﴾ [الإنسان: ۹].
(و میگویند:) تنها برای کسب خشنودی الله به شما غذا میدهیم واز شما انتظار هیچ پاداش و سپاسی نداریم.
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلۡأٓخِرَةِ نَزِدۡ لَهُۥ فِي حَرۡثِهِۦۖ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرۡثَ ٱلدُّنۡيَا نُؤۡتِهِۦ مِنۡهَا وَمَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ٢٠﴾ [الشوری: ۲۰].
«هرکس که کشت آخرت را بخواهد به کشت او فزونی و برکت میدهیم و هرکس که کشت دنیا را بخواهد مقداری از دنیا بدو میدهیم و دیگر در آخرت کمترین بهرهای ندارد».
***
کدامین شریعت است که خداوند امر فرموده است که جز به آن دینداری صورت نگیرد؟
آن شرع، حنیفیت [۱۷] (عقیده صحیح و آیین پاک) ابراهیمی است.
خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ۱۹].
«در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است».
﴿أَفَغَيۡرَ دِينِ ٱللَّهِ يَبۡغُونَ وَلَهُۥٓ أَسۡلَمَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَكَرۡهٗا﴾ [آلعمران:۸۳].
«آیا جز دین خدا را میجویند (که اسلام است)؟ ولی آنها که در آسمانها و زمیناند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر او تسلیماند».
﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥ﴾ [البقرة: ۱۳۰].
«چه کسی از آئین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن (نادانی) که خود را خوار و کوچک داشته و (انسانیت و عقل خویش را به بازیچه گیرد و ناچیز انگارد؟)».
﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥﴾
[آل عمران: ۸۵].
«و کسی که غیر از (آیین و شریعت) اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت از زمرهی زیانکاران خواهد بود».
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ﴾ [الشوری: ۲۱].
«آیا آنها انبازها و معبودهایی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند که خدا بدان اجازه نداده است(و از آن بیخبر است؟)».
و آیاتی دیگر.
[۱۷] حنیفیت یعنی مسلمان و گفته شده: حنیف یعنی ترک پرستش بتها و گفته شده: پیرو راه راست، و گفته شده: کسی که به تمامی پیامبران ایمان آورد، و گفته شده: حنفیت یعنی گواهی «لا اله الا الله»، و در لسان آمده است که حنیف یعنی کسی که از سایر ادیان دوری گزیند و بسوی دین حق روی آورد. نگا: لسان العرب۹/۵۷، مختار الصحاح ص ۱۵۹، و ابنکثیر ۱/ ۱۸۶-۱۸۷.
دین اسلام داری چند درجه میباشد؟
اسلام سه درجه دارد:
• اسلام
• ایمان
• احسان
و هر کدام از اینها هرگاه به تنهایی و به صورت مطلق ذکر شوند ، تمام دین را در بر میگیرد.
***
هرگاه فردی با اقرار به یکتایی خداوند تسلیم درگاه او شد و به مقتضای این یکتایی، از اوامر او اطاعت و فرمانبرداری کامل نمود و از هر گونه شرک در مورد خداوند بیزاری جست، آن فرد معنای «اسلام» را تحقق بخشیده است.
خداوند میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ دِينٗا مِّمَّنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ﴾ [النساء: ۱۲۵].
«آئین چه کسی بهتر از آئین کسی است که خالصانه خود را تسلیم الله کند».
﴿ ۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ﴾
[لقمان: ۲۲].
«کسی که مطیعانه رو به الله کند[و تسلیم الله گردد]، در حالی که نیکوکار باشد، به دستاویز بسیار محکمی چنگ زده است».
﴿فَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِينَ ٣٤﴾ [الحج: ۳۴].
«خدای شما و ایشان خدای واحدی است، پس تسلیم (فرمان) او بوده، و (اعمالتان را خالصانه برای اوقرار دهید)و مژده بده مخلصان متواضع (در برابر فرمان خدا ) را».
دلیل اینکه میگوییم «اسلام» هرگاه مطلق و تنها آورده شود شامل تمام دین است، چیست؟
خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ۱۹].
«بیگمان دین (حق وپسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است».
و پیامبرج میفرماید: «بدأ الإسلام غريباً وسيعود غريباً كما بدأ» [۱۸].
«اسلام با غربت آغاز شد و دوباره (در آیندهی نه چندان دوری) همانند سرآغازش غریب میگردد».
و فرمودند: «أفضل الإسلام إيمان بالله» [۱۹].
«بهترین و برترین درجهی اسلام، ایمان به خداوند است».
چرا اسلام را با ارکان پنجگانه تعریف میکنیم؟
چون که پیامبرج در جواب سوال جبرئیل دربارهی اسلام، آن را با این ارکان تعریف نمودند:
«الإسلام أن تشهد أن لا إله إلا الله، وأن محمداً رسول الله، وتقيم الصلاة وتؤتي الزکاة، وتصوم رمضان، وتحج البيت إن استطعت إليه سبيلا» [۲۰].
«اسلام آن است که گواهی بدهی که جز خداوند واحد، خدایی به حق وجود ندارد و محمد فرستاده آن خدای یگانه است و اینکه نماز را برپا داری و زکات [اموالت] را بپردازی، رمضان را روزه بگیری و در صورت داشتن استطاعت [مناسک] حج را به جای بیاوری».
و اینکه میفرماید: «بُني الإسلام علی خمس» [۲۱].
«اسلام بر پنج [پایه] بنا نهاده شده است..».
در این حدیث نیز ارکان پنجگانه را ذکر کرده است. غیر از آن که حج را قبل از روزهی ماه رمضان آورده است و هر دوی آنها در صحیحین آمدهاند.
[۱۸] بروایت مسلم از ابن عمر و ابی هریرهس، کتاب ایمان۱/۹۰- ترمذی ۵/۱۸ رقم ۲۶۲۹- احمد ۱/۳۹۸ و ۴/۷۳-۷۴ - دارمی ۲/۲۲۰- ابن ماجه ۲/۱۳۱۹ – ۱۳۲۰ پیامبر خدا ج دربارهی غربا میفرماید: «کسانی که آنچه را که مردم فاسد میکنند، آنها آن را اصلاح مینمایند» و در روایتی میفرماید: «آنگه که مردم فاسد شدند، آنان اصلاح یافتهاند». ترمذی ۵/۱۸ - مسند ۴/۷۳-۷۴. [۱۹] احمد از عمرو بن عبسهس روایت میکند که: « مردی گفت: یا رسولالله اسلام چیست؟ فرمود: «اینکه قلبت تسلیم پروردگار گردد و اینکه مسلمانان از آزار و اذیتت در امان باشند. گفت: کدام عمل در اسلام بهتر است؟ فرمود: ایمان..». مسند ۴/۱۱۴ و بخاری از ابوهریرهس روایت میکند که: «از رسول خدا ج پرسیدند: کدام عمل بهتر است؟ فرمود: ایمان به خداوند و پیامبرش. سپس گفته شد: بعد از آن چه؟ فرمود: جهاد در راه خدا. سپس گفتند: بعد از آن چه عملی برتر است؟ فرمود: حج مبرور» بخاری: ۱/۱۲ - مسلم ۱/۶۲ - ترمذی۴/۱۸۵ ـ رقم ۱۶۵۸- نسائی۸/۹۳. [۲۰] متفق علیه: بخاری ۱/۱۸ مسلم ۱/۳۰-۳۱ – ترمذی ۵/۶ رقم ۲۶۱۰- نسائی ۴/۸/۹۷-۹۸ و ۸/۱۰۱-۱۰۳. [۲۱] متفق علیه: بخاری ۱/۸ - مسلم۱/۳۴- ترمذی ۵/۵ رقم۲۶۰۹
شهادتین در دین چه مقام و منزلتی دارد؟
بنده جز با شهادتین به دین اسلام مشرّف نمیشود.
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾ [النور: ۶۲ ].
«مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و پیغمبرش ایمان دارند».
و پیامبرج میفرماید: «اُمرت أن أقاتل الناس حتی يشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمداً عبده ورسوله...» [۲۲] الحدیث.
«از جانب خداوند به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد شهادت ندهند و نماز را اقامه نکنند و زکات ندهند، با آنان جهاد کنم».
***
دلیل اینکه به یگانگی و وحدانیت الله شهادت داده میشود، چیست؟
دلیل آن، سخن خداوند است که میفرماید: ﴿شَهِدَ ٱللَّهُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَأُوْلُواْ ٱلۡعِلۡمِ قَآئِمَۢا بِٱلۡقِسۡطِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١٨﴾ [آل عمران: ۱۸].
«خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مىدهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مىدهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست».
﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾ [محمد: ۱۹].
«بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد».
﴿وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾ [آل عمران: ۶۲].
«و هیچ معبودی جز خداوند یگانه نیست».
﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ﴾ [المؤمنون: ۹۱].
«خداوند نه فرزندی برای خود برگرفته است و نه خدایی با او (انباز) بوده است».
﴿قُل لَّوۡ كَانَ مَعَهُۥٓ ءَالِهَةٞ كَمَا يَقُولُونَ إِذٗا لَّٱبۡتَغَوۡاْ إِلَىٰ ذِي ٱلۡعَرۡشِ سَبِيلٗا ٤٢﴾ [الإسراء:۴۲].
«(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: اگر با خداوند (جهان) آن چنان که میپندارند، خدایانی (در گستره هستی) بودند، در آن صورت حتماً در صدد جستن راهى به سوى [خداوند،] صاحب عرش، برمىآمدند».
***
شهادت «لا اله الا الله» به چه معناست؟
به معنی نفی هرگونه عبادت برای هر آنچه غیر خداست و اثبات آن برای خداوند یگانه.یعنی همان گونه که در مالکیتش شریکی ندارد، در عبادت هم شریک نداشته باشد.
خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٦٢﴾ [الحج: ۶۲].
«[آرى،] این بدان سبب است که الله خود حق است و آنچه به جاى او مىخوانند آن باطل است، و این خداست که والا و بزرگ است».
[۲۲] بخاری ۱/۱۱- مسلم ۱/۳۹- ابوداود ۳/۴۴ - نسائی ۸/۱۰۹- ابن ماجه ۲/۱۲۹۵ رقم ۳۹۲۷- ۳۹۲۹ - احمد۴/۸ - دارمی۲/۱۳۷.
شروط لا اله الا الله که جز با وجود همهی آن شروط، شهادت برای شهادتدهنده، هیچ نفعی دربرندارد، کدامند؟
لا اله الا الله هفت شرط دارد:
اول: علم به معنی و مفهوم آن از هر دو جنبهی نفی و اثبات.
دوم: یقین قلبی به آن.
سوم: انقیاد و فرمانبرداری ظاهری و باطنی [از اوامر و مقتضیات لااله الا الله بر مسمان]
چهارم: قبول و پذیرفتن مدلولات آن به نحوی که چیزی از لوازم و مقتضیات آن مردود شمارده نشود.
پنجم: اخلاص در آن.
ششم: صدق و راستی نسبت به لا اله الا الله از اعماق قلب نه فقط از طریق زبان.
هفتم: محبت و دوستی برای لا اله الا الله و اهل آن [و تمام افرادی که زیر پرچم لا اله الا الله جمع شدهاند] و دوستی و دشمنی در پناه آن و بخاطر آن [۲۳].
***
چه دلیلی از کتاب و سنت بر شرط «علم» وجود دارد؟
خداوند میفرماید: ﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ﴾ یعنی شهادت به «لا اله الا الله» دهند ﴿وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٨٦﴾ [الزخرف: ۸۶] و در حالکیه در قلبهایشان معنی آنچه را بر زبانشان جاری میشود، درک میکنند.
و پیامبرج میفرماید:
«من مات وهو يعلم أن لا إله إلا الله دخل الجنة» [۲۴].
«کسی که بمیرد، در حالی که بداند و علم داشته باشد، که معبودی حقیقی غیر از خداوندوجود ندارد، وارد بهشت میشود».
***
دلیل اینکه «یقین» جزء شروط لا اله الا الله به شمار میآید، با توجه به کتاب و سنّت چیست؟
دلیل آن، سخن خداوند است که میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ لَمۡ يَرۡتَابُواْ وَجَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ١٥﴾ [الحجرات: ۱۵].
«مؤمنان (واقعی) تنها کسانیند که به خدا و پیغمبرش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه ندادهاند. و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستادهاند و به جهاد برخاستهاند.آنان (بلی آنان، در ایمان خود) درست و راستگویند».
و نیز پیامبرج میفرماید: «أشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله لا يلقی الله بهما عبد غير شاكٍ فيهما إلا دخل الجنة» [۲۵]. «هرکس در حالی خدا را ملاقات کند که شهادت دهد، خدای به حقی غیر از الله وجود ندارد و همانا من (پیامبر) رسول اویم، و در آن (شهادتین) شک و تردیدی نداشته باشد، حتماً وارد بهشت میشود». و به ابوهریرهس میفرماید: «من لقيت وراء هذا الحائط يشهد أن لا إله إلاّ الله مستيقناً بها قلبه فبشره بالجنة» [۲۶].
«از این خانه که خارج شدی اگر کسی را دیدی که شهادت داد که معبود به حقی غیر از الله وجود ندارد و از صمیم قلب بدان (شهادت) یقین داشت، او را به بهشت بشارت بده».
***
دلایل کتاب و سنت مبنی بر اینکه «انقیاد» شرطی از شروط لا اله الا الله است کدامند؟
خداوند میفرماید:
﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ﴾ [لقمان: ۲۲].
«و هر کس خود را -در حالى که نیکوکار باشد- تسلیم خدا کند، قطعاً در ریسمان استوارترى چنگ درزده، و فرجام کارها به سوى خداست».
پیامبرج نیز میفرمایند: «لا يؤمن أحدكم حتی يكون هواه تبعاً لما جئتُ به» [۲۷].
«ایمان هیچ یک از شما کامل نخواهد شد، مگر اینکه هوی و هوسش پیرو آنچه باشد که من آوردهام».
***
از کتاب و سنت برای اینکه «قبول» شرط لا اله الاالله است، چه دلیلی داریم؟
خداوند در شأن آن کسی که لا اله الا الله را قبول نمیکند میفرماید:
﴿۞ٱحۡشُرُواْ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ وَأَزۡوَٰجَهُمۡ وَمَا كَانُواْ يَعۡبُدُونَ ٢٢﴾ تا آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُوٓاْ إِذَا قِيلَ لَهُمۡ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ يَسۡتَكۡبِرُونَ ٣٥ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓاْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٖ مَّجۡنُونِۢ ٣٦ بَلۡ جَآءَ بِٱلۡحَقِّ وَصَدَّقَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٣٧﴾ [الصافات: ۲۲-۳۷].
«کسانى را که ستم کردهاند با همردیفانشان و آنچه غیر از خدا مىپرستیدهاندگرد آورید». تا جایی که میفرماید: «(چرا که) وقتی که بدانان گفته میشد: جز خدا معبودی نیست، بزرگی مینمودند (و خویشتن را بالاتر از آن میدیدند که یکتاپرستی را بپذیرند). و میگفتند: آیا ما برای (سخن) چکامهسرای دیوانهای، معبودهای خویشتن را رها سازیم؟!. (اما او شاعر و مجنون نیست و) بلکه حق را آورده و پیغمبران را تصدیق کرده است. (محتوی دعوت محمد ج و هماهنگی آن با دعوت انبیاء، دلیل صدق گفتار او است)».
و پیامبر ج میفرماید: «مثل ما بعثني الله به من الهدی والعلم كمثل الغيث الكثير أصاب أرضاً، فكان منها نقية، قبلت الماء فأنبتت الكلأ والعشب الكثير وكان منها أجادب أمسكت الماء، فنفع الله به الناس فشربوا وسقوا وزرعوا؛ وأصاب منها طائفة أخری إنما هي قيعان لا تمسك ماء ولا تنبت كلأ، فذلك مثل من فقه في دين الله ونفعه ما بعثني الله به فعلم وعلّم ومثل من لم يرفع بذلك رأساً ولم يقبل هدی الله الذي أرسلت به» [۲۸].
«مثال آنچه از هدایت و علم که خداوند مرا به آن برانگیخته است مانند باران فراوانی است که بر زمین میبارد، قسمتی از زمین صاف و هموار است و آب را جذب میکند و در آن گیاه و علف فراوان میروید [پس هم به خود و هم به دیگران سود میرساند]. قسمتی از آن نیز صاف ولی بایر و بیحاصل است، آب را در خود نگه میدارد و از این طریق خداوند، به مردم سود میرساند و مردم از آبِ آن مینوشند و آبیاری و زراعت میکنند [پس فقط به دیگران سود میرساند]. این باران بر قسمتی دیگر از زمین نیز میبارد که نه آب را در خود حفظ میکند و نه گیاهی در آن میروید. این مثال کسی است که در دین الهی تفقه یافته است و از آنچه خداوند به من داده به او سود رسانیده است، پس آن را فراگرفته و به دیگران آموخته است. همچنین آن مثال کسی است که خود را به آن مشغول نمیکند و هدایتی را که خداوند مرا به آن فرستاده است، قبول نمیکند».
***
چه دلیلی از کتاب و سنت بر شرط «اخلاص» وجود دارد؟
خداوند میفرماید:
﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ﴾ [الزمر: ۳].
«هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خداست و بس».
﴿فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ ٢﴾ [الزمر: ۲].
«خدا را پرستش کن و پرستش خود را سره و خاص او گردان».
و پیامبر ج میفرماید: «أسعد الناس بشفاعتي من قال لا إله إلاّ الله خالصاً من قلبه» [۲۹].
«خوشبختترین مردم و نزدیکترین آنها به شفاعت من [در روز قیامت] کسی است که با اخلاص و از صمیم قلب اعتراف میکند که خدایی بحق جز الله وجود ندارد».
و پیامبر ج میفرماید: «إن الله تعالی حرم علی النار من قال لا إله إلا الله يبتغي بذلك وجه الله» [۳۰].
«خداوند [وجود] آن کس را که شهادت لا اله الا الله را بر زبان میآورد و تنها هدف او از این گفتار جلب رضایت الهی است، بر آتش دوزخ حرام گردانیده است».
***
از کتاب و سنت برای اینکه «صدق» شرط لا اله الاالله است، چه دلیلی داریم؟
خداوند میفرماید:
﴿الٓمٓ ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٣﴾ [العنکبوت: ۱-۳].
«الف، لام، میم. آیا مردمان گمان بردهاند همین که بگویند ایمان آوردهایم (و به یگانگی خدا و رسالت پیغمبر اقرار کردهایم) به حال خود رها میشوند و ایشان (با تکالیف و وظایف و رنجها و سختهایی که باید در راه آیین آسمانی تحمل کرد) آزمایش نمیگردند؟!. ما کسانی را که قبل از ایشان بودهاند (با انواع تکالیف و مشقات و با اقسام نعمتها و محنتها) آزمایش کردهایم. آخر باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند، و چه کسانی دروغ میگویند».
و پیامبر ج میفرماید:
«ما من أحد يشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله صدقاً من قلبه إلاّ حرمه الله علی النار» [۳۱].
«هرکس که از ته قلب و از روی صداقت و اخلاص به وحدانیت خداوند اعتراف کند و شریکی برای او قرار ندهد و به رسالت محمد ایمان داشته باشد، خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مینماید و از عذاب آن در امان میباشد».
هنگامی که پیامبر ج به فردی بادیهنشین شرایع اسلام را یاد داد. او در جواب گفت: «به خدا قسم نه چیزی بر آن اضافه میکنم و نه چیزی از آن کم مینمایم». پیامبر ج فرمودند: «أفلح إن صدق» [۳۲].
«اگر راست بگوید (صدق داشته باشد) رستگار شده است».
***
از کتاب و سنت برای اینکه «محبت» شرط لا اله الاالله است، چه دلیلی داریم؟
خداوند میفرمایند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥ﴾ [المائدة: ۵۴].
«ای مؤمنان! هر کس از شما از آئین خود بازگردد (و از ایمان به کفر گراید، کوچکترین زیانی به خدا نمیرساند و در آینده) خداوند جمعیتی را (به جای ایشان بر روی زمین) خواهد آورد که خداوند دوستشان میدارد و آنان هم خدا را دوست میدارند».
و پیامبر ج نیز فرمودند:
«ثلاث من كن فيه وجد بهن حلاوة الإيمان أن يكون الله ورسوله أحب إليه مما سواهما وأن يحب المرء لا يحبه إلا لله وأن يكره أن يعود في الكفر بعد إذ أنقذه الله منه كما يكره أن يقذف في النار» [۳۳].
«کسی که این سه خصلت را داشته باشد شیرینی ایمان را میچشد، یکی این که، الله و رسولش را از همه بیشتر دوست داشته باشد، دوم این که محبتش با هر کس به خاطر خوشنودی الله باشد، سوم این که برگشتن به سوی کفر، بعد از رهایی از آن، مانند رفتن در آتش برایش ناگوار باشد».
[۲۳]
لا الــــه را قبـــل الا الله ببیـــــن
هفت شرطش عـزت دنیـــا و دیـن
گــر بگوید با زبان تنهـا چـه سـود
قائلـی کـو شرطهــایش را نبـــــود
علم وصدق پاک واخلاص وقبول
خـود یقین و انقیـادی چون رسـول
شرطهــایش بــا محبت شـد تمــام
لطف حق یارت چو هستی بردوام
[۲۴] مسلم ۱/۴۱ - ابن خزیمه در کتاب التوحید: ۲/۸۱۷ ظاهر حدیث این توهم را ایجاد میکند که معرفت قلبی به صاحبش نفع میرساند هر چند که نطق و عملی نداشته باشد. مرجئه از این حدیث سوءاستفاده نموده و آن را به معرفت قلب معنی کردهاند و این را تنها شرط لا اله الاالله قرار دادهاند. به زعم باطل آنها، هر کس که دارای معرفت قلبی باشد، هر چند که کفریات وگناهان زیادی را نیز به همراه بیاورد، به بهشت وارد میشود. اما این تفسیر درست نیست. چون که در این گونه مباحث باید تمام احادیث وارده را بررسی نموده و بین آنها و بین احادیث حساب روز قیامت جمع نمود. پس حدیث فوق اینگونه معنی میشود که بندهای که با علم به لاالهالاالله بمیرد و بقیه شروط آن را ادا نماید بعد از حساب و کتاب وارد بهشت میشود. یعنی اینکه اگر گناهی مرتکب شده باشد، جزای آن را میبیند و چون که این فرد جزو مؤمنین است، در نهایت وارد بهشت میشود. رک صحیح مسلم به شرح نووی۱/۲۱۹.
[۲۵] مسلم ۱/۴۱-۴۲ - احمد نیز آن را از ابوهریرهس روایت میکند و در آن قصهای آمده است به شرح زیر:
«در هنگام غزوه تبوک مردم را گرسنگی فرا گرفت. گفتند. ای پیامبر خدا اجازه دهید شترهای آبکشمان را سر ببریم و از آنان بخوریم و بهره گیریم. پیامبر ج فرمود: این کار را انجام دهید. عمربن خطابس نزد پیامبر آمد و فرمود: ای رسول خدا اگر این کار را انجام دهند، بارکشهایمان کم میشود. شما از آنان بخواهید که باقیمانده توشههایشان را جمع کنند و از خداوند بخواهید در آن برکت اندازد. امید است که خداوند این کار را آسان کند. پس پیامبر خدا ج پارچهای چرمین خواست و آن را گسترانید.سپس از آنان خواست که مانده توشههایشان را جمع نمایند. کسانی بودند که یک مشت دانه،کسی دیگر مشتی خرما و دیگری گوشت میآوردند. تا اینکه پارچه پر از این خوراکها شد. سپس پیامبر ج دعا کرد که خداوند در آن برکت اندازد. سپس فرمود: هر کس ظرف خود را پر کند. ابوهریرهس میفرماید: تمام سپاه ظرفهای خود را پر کردند و از آن سیر خوردند در حالیکه هنوز بر سر سفره مقداری از آن باقی بود در این حال پیامبر ج فرمودند: «أشهد أن لا إله إلا الله وأني رسول الله لا يلقی الله بهما عبد غير شاكٍ فيهما إلا دخل الجنة» الحدیث مسند ۳/۱۱ قصه در شرح مسلم ۱/۴۱-۴۲ آمده است.
[۲۶] مسلم ۱/۴۴- ۴۵ قسمتی از یک حدیث طولانی است.
[۲۷] این حدیث را نصر بن ابراهیم المقدسی در «کتاب الحجة علی تارکی سلوک المحجة» آن را روایت کرده است و نووی در اربعین آن را حسن صحیح دانسته است. ابن حجر رجال سند آن را ثقه میداند اما ابن رجب به دلیل وجود نُعیم بن حماد آن را ضعیف بیان کرده است همچنین البانی در تعلیقی که بر حدیث ۱۵ از کتاب السنه ابن ابی عاصم دارد، آن را ضعیف میداند. اما بخاری، ابوداود، ترمذی و ابن ماجه از نعیم روایت کردهاند. حدیث با این اسناد ضعیف است. چون که مدار آن بر نعیم بن حماد میچرخد. اما یحیی بن معین و احمد بن حنبل و العجلی او را ثقه دانستهاند. در هر صورت معنی حدیث صحیح است،زیرا در قرآن دلالتهایی بر آن وجود دارد.همانند آیات نساء۶۵/- احزاب۳۶ برای تفصیل بیشتر رک جامعالعلوم و الحکم ابن رجب ۳۳۸، السنه ابن ابی عاصم ۱/۱۲-۱۳ - اربعین مع شرح ابن دقیق ۱۰۴ - فتحالباری ۱۳/۱۸۹ – ۱۰۹.
[۲۸] متفق علیه: بخاری ۱-۲۸ - مسلم ۷/۶۳.
[۲۹] بخاری: ۱/۳۳ و ۷/۲۰۴ - مسند احمد ۲/۳۷۳.
[۳۰] بخاری ۱/۱۰۹-۱۱۰ - مسند احمد ۴/۴۴
[۳۱] حدیث به صورت کامل به این شرح است: انس بن مالکس روایت میکند که معاذ ردیف و همدوش پیامبرج بود، که فرمودند: ای معاذبن جبل. معاذس گفت: لبیک این را سه بار تکرار نمودند. پیامبر ج فرمود: «هرکس که از ته قلب و از روی صداقت و اخلاص به وحدانیت خداوند اعتراف کند و شریکی برای او قرار ندهد و به رسالت محمد ایمان داشته باشد، خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مینماید و از عذاب آن در امان میباشد». معاذس گفت: ای پیامبر خدا آیا مردم را به این امر آگاه نکنم، تا همدیگر را بشارت دهند. فرمود: آن هنگام توکل میکنند [و از انجام عمل صالح کوتاهی مینمایند]. معاذس در هنگام مرگ از ترس اینکه امری از امور دین را کتمان کردهباشد، این حدیث را روایت نمود. بخاری ۱/۴۱ - مسلم ۱/۴۵ (صدقاً) را نیاورده است.
[۳۲] بخاری ۱/۱۷ - مسلم ۱/۳۱-۳۲ - نسائی ۱/۲۲۶-۲۲۹ و ۸/۱۱۸-۱۱۹- احمد ۱/۲۵۰، ۲۶۴ - مالک ۱/۱۸۸.
[۳۳] متفق علیه: لفظ آورده شده در متن، لفظ امام مسلم است. بخاری ۱/۹-۱۰ - مسلم ۱/۴۸ مؤلف در رسالهای به نام «مفتاح دارالسلام فی تحقیق شهادتی الاسلام» این شروط و ادله را به تفصیل آوردهاست. رک کتاب معارج القبول شرح سلم الوصول ازمؤلف ۱/۲۷۳-۲۷۹ - فتحالمجید شرح کتاب التوحید عبدالرحمن آل شیخ ۷۰.
دلیل شرعی موالات (دوستی) برای خدا و معادات (دشمنی) به خاطر خدا چیست؟
خداوند میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ﴾ تا آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ [المائدة: ۵۱ - ۵۵].
«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید (و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید) ایشان برخی دوست برخی دیگرند (و در دشمنی با شما یکسان و برابرند) هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد (و آنان را به سرپرستی بپذیرد) بیگمان او از زمره ایشان است». تا جایی که میفرماید: «تنها خدا و پیغمبر او و مؤمنان یار ودوست شمایند».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَابَآءَكُمۡ وَإِخۡوَٰنَكُمۡ أَوۡلِيَآءَ إِنِ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡكُفۡرَ عَلَى ٱلۡإِيمَٰنِۚ﴾ [التوبة: ۲۳].
«ای مؤمنان پدران و برادران (و همسران و فرزندان و هریک از خویشاوندان دیگر) را یاوران خود نگیرید (و تکیهگاه و دوست خودندارید) اگر کفر را بر ایمان ترجیح دهند(و بیدینی از دینداری در نزدشان عزیزتر و گرامیتر باشد)».
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ﴾ [المجادلة:۲۲].
«مردمانی را نخواهییافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ﴾ [الممتحنة: ۱- ۱۳].
«ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید». تا آخر سوره
و از این قبیل آیات.
شهادت به اینکه محمد ج رسول و فرستاده الهی است به چه دلیل صورت میگیرد؟
خداوند میفرماید:
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾ [آل عمران: ۱۶۴].
«به یقین خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد قطعا پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند».
﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨﴾ [التوبة: ۱۲۸].
«بیگمان پیغمبری (محمد نام)، از خود شما (انسانها) به سویتان آمده است. هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران میآید. به شما عشق میورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان وبسیار مهربان است».
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ﴾ [المنافقون: ۱].
«خداوند میداند که تو فرستادهی از جانب او میباشی».
***
شهادت به «محمدرسولالله ج» به چه معناست؟
شهادت به رسالت محمد ج، تصدیق قطعی از صمیم قلب، همنوا با گفتن زبان است. به این معنی که محمد بنده و فرستادهی ربالعالمین به سوی تمام مردم، چه انسانها و چه جنیاناست.
﴿شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦﴾ [الأحزاب: ۴۵-۴۶].
«گواه و مژده رسان و بیمدهنده. و به عنوان دعوت کننده به سوی خدا طبق فرمان الله، و به عنوان چراغ هدایت».
پس اذعان (تصدیق) به جمیع آنچه از گذشته و آینده خبر داده است و همچنین به تمامی آنچه که حلال و حرام عنوان کردهاست، واجب است. نیز اطاعت و فرمانبرداری نسبت به آنچه بدان امر نموده، و اجتناب و دوری از آن چه از آن نهی نموده است و تبعیت از شریعت پاک او همچنین داشتن التزام به سنت و رفتار او چه در ظاهر و چه در خفاء همراه با رضایت بدانچه به آن قضاوت کرده است و تسلیم محض در برابر آن، لازم و ضروری است. و فهم این موضوع که چون او آنچه را از خداوند به او رسیده است، تبلیغ مینماید، اطاعت از او اطاعت از خداوند و نافرمانی او معصیت الهی است..
و ایمان به اینکه خداوند آن قدر به او عمر داد، تا دین را به وسیلهی او کامل نمود و بلاغ و پیام آشکارش را ابلاغ نمود و او امتش را در حالی ترک نمود که بر راه راستی میروند که شبش مانند روز روشن است و کسی چیزی از آن نمیکاهد، مگر این که خود [و آنچه ساخته است] به هلاکت میروند [۳۴]. و در این باره مسائلی است که انشاءالله بدان خواهیم پرداخت.
***
شرایط شهادت به رسالت محمد ج چیست؟ و آیا شهادت اول (شهادت به وحدانیت خدا) به تنهایی و بدون این شهادت [شهادت به پیغمبری محمد] مورد قبول واقع میشود؟
همانگونه که پیشتر بیان کردیم، بنده جز به این دو شهادت وارد دین اسلام نمیشود. این دو لازم و ملزوم و وابسته به همدیگرند. آن چه در شهادت اول شرط است، در شهادت دوم نیز شرط محسوب میشود.
[۳۴] به حدیث عرباضس اشاره میکند، که تخریج آن آورده شد.
دلایل وجوب نماز و زکات چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ﴾ [التوبة: ۵].
«اگر توبه کردند و (و از کفر برگشتند و به اسلام گرویدند و برای نشان دادن آن) نماز خواندند و زکات دادند، (دیگر از زمره شمایند و ایشان را رها سازید و) راه را بر آنان باز گذارید».
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِۗ﴾ [التوبة: ۱۱].
«اگر آنان (از کفر) توبه کردند و نماز را خواندند و زکات دادند (دست از آنان بدارید، چرا که) در این صورت برادران دینی شما هستند».
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ [البینة: ۵].
«در حالی که جز بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه و حقگرایانه خدای را بپرستند و تنها شریعت او را آئین (خود) بدانند، و نماز را چنان که باید بخوانند، و زکات را (به تمام و کمال) بپردازند.». ودیگر آیات.
***
دلیل وجوب روزه در کتاب و سنت چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ﴾ [البقرة:۱۸۳].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شده است همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند] مقرر شده بود».
و فرموده است: ﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ﴾ [البقرة: ۱۸۵].
«پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد».
و به دلیل آن چه در حدیث آن فرد اَعرابی آمده است که از رسول الله ج پرسید: «أخبرني ما فرض الله عليّ من الصيام» فقال: «شهر رمضان إلاّ أن تطوع شيئاً» «مرا از آن چه که خداوند از روزه بر من فرض نموده است، خبر ده؛ پیامبر ج فرمود: [روزه واجب] روزه ماه رمضان است مگر اینکه خود به صورت داوطلبانه و مستحب به آن بیافزایی».
***
دلایل وجوب حج چیست؟
خداوند فرموده است: ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ﴾ [البقرة: ۱۹۶].
«و حج و عمره را به تمام و کمال خالصانه برای خدا انجام دهید» (و مراسم و مناسک ظاهری را به پایان برید و هدفتان جز رضای خدا نباشد).
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ﴾ [آل عمران: ۹۷].
«و حج این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانایی (مالی و بدنی) برای رفتن بدانجا را دارند».
پیامبر ج نیز فرموده است که: «إن الله تعاليكتب عليكم الحج» [۳۵].
«خداوند حج را بر شما واجب گردانیده است».
و همچنین در حدیث جبرئیل [۳۶] و حدیث: «اسلام بر پنج چیز بنیاد نهاده شده است» دلیل است بر وجوب حج.
[۳۵] صحیح مسلم ۴/۱۰۲ نسائی ۵/۱۱۰-۱۱۱- احمد ۲/۵۰۸ [۳۶] قبلاً آورده شده است.
حکم کسی که یکی از این ارکان پنجگانه را انکار نماید یا اینکه بدان [یعنی به وجود آن] اقرار کند ولی از قبول آن خودداری نماید چیست؟
به دلیل کفری که مرتکب شده است مانند بقیهی کذابان و مستکبران مثل فرعون و ابلیس کشته میشود.
***
حکم آن کس که به آنها [ارکان پنجگانه اسلام] اقرار کند ولی همه یا یکی از آنها را به دلیل کسالت و تنبلی یا تأویل اشتباه ترک کند، چیست؟
اگر مورد متروک، نماز باشد، از کسی که آن را با وصف مذکور [در سوال] از وقت و موعد خود به تأخیر بیندازد، خواسته میشود که توبه نماید [و نماز را به حالت قضاء ادا کند]، و در غیر این صورت حدّ او آن است که کشته شود.
به این دلیل که خداوند میفرماید:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ﴾ [التوبة: ۵].
«اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند، (دیگر از زمرهی شمایند و ایشان را رها سازید و) راه را بر آنان باز گذارید».
و نیز به دلیل حدیث پیامبر اسلام ج که فرمود: «أمرت أن أقاتل الناس.....» [۳۷].
«به من امر شده است که با مردم بجنگم تا این که شهادتین را ادا کرده و نماز و روزه بگذارند».
امَا در مورد زکات: اگر کسی که زکات را پرداخت ننموده است، قدرت و شوکتی نداشته باشد، امام و حاکم اسلام با زور و به اجبار زکات را از او میگیرد و او را نیز مجبور میکند که قسمتی از اموال خود را [زائد بر زکات مورد نظر] تسلیم بیتالمال کند به دلیل این حدیث از حضرت رسول ج که فرمودند:
«ومن منعها فإنا آخذوها وشطر ماله معها.....» [۳۸].
«هر کس از ادای آن [زکات] ممانعت کند، آن را به همراه قسمتی از اموالش از او میستانیم».
و اگر جماعتی دارای قدرت و زور بودند، بر امام واجب میشود که علیه آنها به جنگ و قتال برخیزد تا اینکه زکات را بپردازند. به دلیل آیات و احادیث که شرح آن پیشتر گذشت و همچنین به دلیل آنچه ابوبکر صدیق و اصحابش انجام دادند.
اما اگر فرد، در مورد روزه تنبلی کند. حکمی در باب آن نیامده است ولی امام یا نائب او به وسیلهی تنبیه و آزار او را تأدیب میکنند.
اگر متروک حج باشد، مهلت ادای آن تمام عمر است و جز با مرگ، منتفی نمیشود، و مبادرت به انجام آن واجب است و دربارهی سستی در آن وعید و تهدید اخروی آمده است. اما در دنیا عقوبت خاصی ندارد.
[۳۷] متفق علیه بخاری ۱/۱۱ مسلم ۱/۳۹ [۳۸] سنن نسائی ۵/۱۵-۱۷ - ابوداود ۵/۴ درجه حدیث حسن میباشد. اما گروهی ادعای نسخ این حدیث را دارند. ر.ک. نسائی ۵/۱۶.
ایمان چیست؟
ایمان در بردارندهی دو قسم قول و عمل است، گفتار قلب و زبان و عمل قلب و اعضای بدن، که به وسیلهی طاعت و عبادت درجه آن افزوده میگردد، و با گناه و معصیت مراتب آن کاهش مییابد و اهل ایمان در آن بر همدیگر برتری میجویند و مراتب آنان مختلف است.
***
دلیل اینکه ایمان دارای دو جنبهی قول و عمل است، چیست؟
خداوند میفرماید: ﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ﴾ [الحجرات:۷].
«اما خداوند ایمان را در نظرتان گرامی داشته است و آن را در دلهایتان آراسته است».
و میفرماید:
﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ [الأعراف: ۱۵۸].
«پس ایمان بیاورید به خدا و فرستادهاش».
و این معنی شهادتین است که بنده جز با آن وارد دین نمیشود. شهادتین نیز از نظر اعتقاد ، عملِ قلب و از نظر اقرار و نطق، عمل زبان محسوب میشوند و جز با هم و در راستای هم، به صاحبشان سودی نمیرسانند.
نیز خداوند میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَٰنَكُمۡۚ﴾ [البقرة: ۱۴۳].
«و خدا ایمان شما را (که در عمل شما آشکار میگردد) ضایع نمیگرداند (و اجر و پاداش عبادات قبلی شما را هدر نمیدهد)».
منظور این است که خداوند نمازهایتان را قبل از تغییر قبله به کعبه [یعنی زمانی که قبله بیتالمقدس بود] از بین نمیبرد. در این آیه به جای نماز، تعبیر ایمان به کار رفته است و بدیهی است که نماز دربرگیرندهی عمل قلب، زبان و جوارح است.
همچنین پیامبر ج جهاد، شبزندهداری در شب قدر [۳۹]، روزه رمضان و قیام شبهای آن، ادای خمس [۴۰] و غیره را جزء ایمان قرار داده است.
و از رسول الله ج سوال شد که برترین اعمال چیست؟ فرمود: «إيمان بالله ورسوله» [۴۱].
«ایمان به خدا و رسولش».
***
به چه دلیل است که میگوییم، ایمان، ازدیاد و نقصان مییابد؟
خداوند میفرماید: ﴿لِيَزۡدَادُوٓاْ إِيمَٰنٗا مَّعَ إِيمَٰنِهِمۡۗ﴾ [الفتح: ۴].
«تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند (و یقین و باور خویش را تقویت نمایند)».
﴿وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣﴾ [الکهف: ۱۳].
«و ما بر (یقین و) هدایتشان افزودیم».
﴿وَيَزِيدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗىۗ﴾ [مریم: ۷۶].
«کسانی که در راه هدایت گام برداشتهاند، خداوند بر هدایت ایشان میافزاید».
﴿وَٱلَّذِينَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى﴾ [محمد: ۱۷].
«کسانی که راهیاب شدهاند، خداوند بر راهیابی ایشان میافزاید».
﴿وَيَزۡدَادَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِيمَٰنٗا﴾ [المدثر: ۳۱].
«و بر ایمان مؤمنان نیز بیفزاید».
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾ [التوبة: ۱۲۴].
«و اما مؤمنان، بر ایمانشان میافزاید».
﴿فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا﴾ [آل عمران: ۱۷۳].
«پس از ایشان بترسید: ولی (چنین تهدید و بیمی به هراسشان نینداخت؛ بلکه برعکس) بر ایمان ایشان افزود».
﴿وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا ٢٢﴾ [الأحزاب: ۲۲].
«این سختیها جز بر ایمان (به خدا) و تسلیم (قضا و قدرشدن) ایشان نمیافزاید».
و پیامبر ج فرمود: «لو أنكم تكونون في كل حالة كحالتكم عندي لصافحتكم الملائكة» [۴۲].
«اگر در همهی اوقات، حالت نفسی شما مانند حالی باشد که اکنون در نزد من دارید ملائکه با شما مصافحه میکنند».
دلیل تفاوت مراتب اهل ایمان چیست؟
خداوند در سورهی واقعه میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ١١﴾ إلی قوله: ﴿وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡيَمِينِ ٢٧﴾ [الواقعة: ۱۰- ۲۷].
«و پیشتازان پیشگام!. آنان مقرّبان (درگاه هستند» تا جایی که میفرماید: «سمت راستیها! چه سمت راستیهایی؟! (اوصاف مواهب و نعمتهایشان در بیان نمیگنجد)».
﴿فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِينَ ٨٨ فَرَوۡحٞ وَرَيۡحَانٞ وَجَنَّتُ نَعِيمٖ ٨٩ وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٩٠ فَسَلَٰمٞ لَّكَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡيَمِينِ ٩١﴾ [الواقعة: ۸۸-۹۱].
«و اما اگر [او] از مقربان باشد، [در] آسایش و راحت و بهشت پر نعمت [خواهد بود]. و اما اگر از یاران راست باشد، از یاران راست بر تو سلام باد».
﴿فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَيۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ﴾ [فاطر: ۳۲].
«برخی از آنان به خویشتن ستم میکنند، و گروهی از ایشان میانهروند، و دستهای از ایشان در پرتو توفیقات الهی در انجام نیکیها پیشتازند».
و در حدیث شفاعت آمده است که:
«إن الله يخرج من النار من كان في قلبه وزن دينار من إيمان، ثم من كان في قلبه وزن نصف دينار من إيمان» [۴۳]- و در روایتی: «يخرج من النار من قال لا إله إلا الله وكان في قلبه من الخير ما يزن شعيرة، ثم يخرج من النار من قال لا إله إلا الله وكان في قلبه من الخير ما يزن بُرة، ثم يخرج من النار من قال لا إله إلا الله وكان في قلبه من الخير ما يزن ذرة» [۴۴].
«همانا خداوند کسانی را که به اندازهی وزن دیناری در قلبشان ایمان دارند، از آتش جهنم خارج میکند سپس کسانی را که به اندازهی وزن نصف دینار، ایمان در قلب دارند [خارج میکند]». در روایتی دیگر آمده است:
«خداوند هر کسی را که به وحدانیت او شهادت داده باشد و در دل به اندازهی دانه جوی خیر اندوخته باشد از آتش دوزخ خارج میکند. سپس کسی که به لااله الا الله شهادت داده باشد و به اندازهی دانهگندمی در قلبش خیر وجود داشته باشد از جهنم خارج مینماید. سپس کسی را که شهادت لااله الاالله داده باشد و در قلبش به اندازهی ذرهای خیر باشد، از جهنم بیرون میآورد».
***
علت اینکه هرگاه ایمان به تنهایی و به صورت مطلق بیاید بر تمام دین حمل میشود، چیست؟
رسول اکرم ج در حدیث قبیله بنی قیس میفرماید:
«أمركم بالإيمان بالله وحده. قال: أتدرون ما الإيمان بالله وحده؟» قالوا: الله ورسوله أعلم. قال: «شهادة أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسولالله، وإقام الصلاة وإيتاء الزكاة وأن تؤدوا من المغنم الخمس» [۴۵].
«شما را به ایمان به خدای یکتا امر میکنم. سپس فرمود: آیا میدانید ایمان به خداوند یگانه به چه معنی است؟ گفتند: خدا و رسولش آگاهترند. فرمود: یعنی شهادت به وحدانیت الله و رسالت محمد و اقامه نماز، پرداختن زکات و دادن یکپنجم از غنیمت به عنوان خمس».
[۳۹] بخاری ۱/۱۴ [۴۰] فریضهی خمس در حدیث وفد عبدالقیس آمده است که پیامبر آنها را به چهار مورد امر کرده و از چهار مورد نهی فرموده است. آنان را به ایمان به خدای یگانه امر کرده است.در ادامه حدیث میفرماید: آیا میدانید ایمان به خدای یکتا چیست؟ گفتند خدا و پیامبر آگاهترند. فرمود: شهادت دادن به «لاالهالاالله و محمدرسولالله»، نماز خواندن، زکات دادن، روزه گرفتن و اینکه از غنیمت خمس داده میشود... تا انتهای حدیث... بخاری ۱/۱۹ - مسلم ۱/۳۵ - نسائی ۸/۱۲۰- ابوداود ۳/۳۳۰. [۴۱] بخاری ۱/۱۲ - مسلم ۱/۶۲ [۴۲] مسلم۸/۹۴-۹۵ - مسند احمد ۲/۳۰۴-۳۰۵، ترمذی ۴/۶۶۶ رقم ۲۵۱۴- ابن ماجه ۲/۱۴۱۶ رقم ۲۴۳۹.لفظ حدیث مسلم را که حنظله اسیدیس روایت کرده است، از این قرار است: «او(حنظله) از کاتبان پیامبر ج بود، که گفت: ابوبکرس را دیدم. گفت: حنظله در چه حالی؟ گفت: گفتم حنظله منافق شده است. گفت: سبحانالله چه میگویی؟ گفت: گفتم آنگاه که در نزد رسول خدا ج هستیم و ایشان درباره بهشت و جهنم صحبت میکند به مانند این است که آنان را میبینم. اما اگر از نزد ایشان دور میشویم، زنان و فرزندان و زمینهایمان ما را مشغول به خود میسازد و بسیاری چیزها را فراموش میکنیم. ابوبکرس گفت: قسم به خدا من نیز اینگونه هستم. منوابوبکررفتیم، تا اینکه به پیامبر خدا ج رسیدیم و گفتم ای پیامبر خدا (من) حنظله منافق شده است. پیامبر ج فرمود: چه شده است؟ گفتم: ای پیامبرخدا آنگاه که در نزد تو هستیم و ما را به بهشت و جهنم یادآوری میکنی [آنگونه بدان ایمان داریم] که برایمان آشکار میشوند. اما اگر از تو جدا میشویم، زن و فرزند و زمینهایمان ما را مشغولمیکند و بسیاری چیزها را فراموش میکنیم. پیامبر ج فرمود: قسم به آن کس که جانم در دست اوست، اگر پیوسته آنگونه باشید که در نزد من هستید، ملائکه به حضور شما میآیند و بر سر راهتان با شما دیدار میکنند و لیکن حنظله بدان که [احوال انسانها] ساعت به ساعت تغییر میکند. سه بار این را فرمودند». [۴۳] بخاری ۱/۱۶- ترمذی ۴/۷۱۱ رقم ۲۵۹۳ - نسایی ۸/۱۱۲-۱۱۳. [۴۴] مسلم ۱/۱۲۵ [۴۵] (متفقعلیه) حدیث وفد عبدالقیس تخریج آن آورده شد.
چرا ایمان را هنگام تفصیل با ارکان ششگانهای معرفی میکنند؟
به دلیل حدیث پیامبر ج آنگاه که جبرئیل به ایشان گفت: مرا از ایمان خبر ده. گفتند:
«أن تؤمن بالله وملائكته وكتبه ورسله واليوم الآخر وتؤمن بالقدر خيره وشره» [۴۶].
«ایمان یعنی اینکه به خداوند و ملائکه و کتابهای آسمانی و رسولان الهی و روز رستاخیز و همچنین به خیر و شر قدر ایمان بیاوری. [در این حدیث به شش رکن ایمان اشاره شده است، که در تعریف ایمان آورده میشود]».
***
دلیل این سخن [تفصیل ایمان با ارکان ششگانه] از قرآن کدام است؟
دلیل فرموده حقتعالی است که: ﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [البقرة:۱۷۷].
«این که (به هنگام نماز) چهرههایتان را به جانب مشرق و مغرب کنید، نیکی (تنها همین) نیست (و یا ذاتاً روکردن به خاور و باختر، نیکی بشمار نمیآید). بلکه نیکی (کردار) کسی است که به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیغمبران ایمان آورده باشد».
و میفرماید: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩﴾ [القمر: ۴۹].
«ما هر چیزی را به اندازهی لازم و از روی حساب و نظام آفریدهایم».
انشاءالله دلایل مفصل هرکدام را جداگانه بیان میکنیم.
[۴۶] حدیث جبرئیل (متفقعلیه) تخریج آن گذشت.
معنی ایمان به خداوند چیست؟
ایمان به خداوند یعنی باور و تصدیق قطعی از صمیم قلب به ذات احدیت. ذاتی که شریک و ضدی نداشته و نخواهد داشت، «اول» اوست و قبل از او چیزی نبوده است و «آخر» اوست پس بعد از او چیزی نخواهد بود و «ظاهر»ست و بالاتر از او چیزی نیست و «باطن» است و پایینتر از او چیزی نیست [۴۷]. زنده، پابرجا و تنهای بینیاز است.
﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ [الإخلاص: ۳-۴].
«نزاده است و زاده نشده است. و کسی همتا و همگون او نمیباشد».
و تنها دانستن و توحید خداوند در سه زمینه صورت میگیرد:
• الوهیت او
• ربوبیت او
• و اسماء و صفات او
[۴۷] در تفسیر اسماء الحسنی «الاول»، «الآخر»، «الظاهر» و «الباطن» از پیامبر خدا ج روایت شده است.مسلم ۸/۷۸-۷۹ - ابوداود ۴/۳۱۲ رقم ۵۰۵۱ - ترمذی۵/۴۷۲ رقم ۳۴۰۰ - ابن ماجه ۲/۱۲۵۹ رقم ۳۸۳۱ - احمد ۲/۳۸۱ و ۴۰۴ و ۵۳۶
توحید الوهیت خداوند به چه معنی است؟
توحید الوهیت یعنی تنها دانستن و یگانه شمردن خداوند در عبادات، به گونهای که تمامی عبادات چه ظاهری و چه باطنی و چه قولی و چه عملی را تنها برای خداوند انجام داد و در نتیجه عبادت برای غیر خداوند، هر جزئی از کائنات که باشد، را نفی کرد همانطور که ذات اقدس الهی خود میفرماید:
﴿۞وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ﴾ [الإسراء: ۲۳].
«(ای انسان!) پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید».
﴿۞وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ﴾ [النساء: ۳۶].
«(تنها) خدا را عبادت کنید و (بس. و هیچکس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید».
﴿إِنَّنِيٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِي وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِكۡرِيٓ ١٤﴾ [طه: ۱۴].
«من الله هستم، و معبودی جز من نیست، پس تنها مرا عبادت کن، (عبادتی خالص از هرگونه شرکی)، و نماز را بخوان تا (همیشه) به یاد من باشی».
و...
این همان معناییست که شهادت لااله الا الله آن را به صورت کامل بیان نموده است.
توحید الوهیت چه چیزی را نفی مینماید و با چه چیزی در تضاد است؟
ضد توحید الوهیت شرک است و شرک نیز بر دو نوع تقسیم میگردد:
شرک اکبر که بطور کلی با توحید الوهیت منافات دارد.
و شرک اصغر که کمال توحید الوهیت را نفی میکند.
شرک اکبر چیست؟ ÷ [۴۸]
مساوی قراردادن همتا و نظیری غیر خداوند با پروردگار جهانیان در آنچه اختصاص به خداوند دارد. به صورتی که او را به اندازهی خداوند دوست بدارد و به همان اندازهای که از خداوند میترسد، از او هم بترسد و به او پناه آورد و او را بخواند و خوف او را در دل داشته باشد و به او دل ببندد و به سوی او متمایل شود و بر او توکل نماید و یا در امری که معصیتی الهی را به دنبال دارد، از او پیروی کند و یا بر آنچه که خداوند بدان راضی نیست از او تبعیت نماید.
خداوندفرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا ٤٨﴾ [النساء: ۴۸].
«بیگمان خداوند (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد میبخشد. و هرکه برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است».
﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦﴾ [النساء: ۱۱۶].
«هرکه برای خدا انبازیقرار دهد، به راستی بسی گمراه گشته است».
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ﴾ [المائدة: ۷۲].
«بیگمان هرکس انبازی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است (و هرگز به بهشت گام نمینهند) و جایگاه او آتش (دوزخ) است».
﴿وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَتَخۡطَفُهُ ٱلطَّيۡرُ أَوۡ تَهۡوِي بِهِ ٱلرِّيحُ فِي مَكَانٖ سَحِيقٖ ٣١﴾ [الحج: ۳۱].
«کسی که برای خدا انبازی قرار دهد، انگار (به خاطر سقوط از اوج ایمان به حضیض کفر) از آسمان فروافتاده است (و به بدترین شکل جان داده است) و پرندگان (تکههای بدن) او را میربایند، یا اینکه تندباد او را به مکان بسیار دوری (و دره ژرفی) پرتاب میکند (و وی را آن چنان بر زمین میکوبد که بدنش متلاشی و هر قطعهای از آن به نقطهای پرت میشود)».
پیامبر ج نیز فرمود: «حق الله علی العباد أن يعبدوه ولا يشركوا به شيئاً وحق العباد علی الله أن لا يعذب من لا يشرك به شيئاً» [۴۹].
«حق خداوند بر بندگان این است که او را بپرستند و در این پرستش چیزی را شریک خداوند قرار ندهند و حق بندگان بر خداوند این است که کسی را که برای او هیچ گونه شرکی قائل نشده است، عذاب ندهد».
کسانی که این شرک را به صورت جهری و علنی مرتکب میشوند مانند کفار قریش و غیره و کسانی که آن را در باطن و مخفیانه انجام میدهند، مانند منافقین حیلهگر که احکام ظاهری اسلام را اجرا میکردند ولی در باطن خود کفر را پوشانیده بودند به صورت یکسان از دین اسلام خارج میشوند. منظور این است که کسانی کهدر ظاهر اسلام را پذیرفتهاند ولی در باطن کافرند هیچ گونه برتری بر کافران ظاهری ندارند و برای رستگاری، افراد نیازمند ایمان و اسلام هم در ظاهر و هم در باطناند بلکه کسانی که کفر خود را میپوشانند از دیگر کفار، کافرترند چونکه خداوند در حق آنان میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ﴾ [النساء: ۱۴۵-۱۴۶].
«بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پایینترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به فریادشان برسد و آنان را برهاند). مگر کسانی (از ایشان) که توبه کنند و برگردند و به اصلاح (اعمال و نیات خود) بپردازند و به خدا متوسل شوند و آئین خویش را خالصانه از آن خدا کنند (و فقط و فقط او را بپرستند و به فریاد خوانند و خالق و رازق دانند). پس آنان از زمره مؤمنان خواهند بود (و پاداش مؤمنان را خواهند داشت)».
***
شرک اصغر چیست؟
هرگاه فرد عملی را برای خداوند و به نیت رضایت الهی انجام دهد ولی در خوب انجام دادن و حسن ظاهری عمل دچار ریا شود. عمل آن فرد شرک اصغر محسوب میشود. خداوند میفرماید:
﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠﴾ [الکهف۱۱۰].
«پس هرکس که خواهان دیدار خدای خویش است، باید که کار شایسته کند، و در پرستش پروردگارش هیچ کسی را شریک نسازد».
پیامبر ج نیز میفرماید: «أخوف ما أخاف عليكم الشرك الأصغر، فسئل عنه، فقال: الرياء» [۵۰].
«ترسناکترین چیزی که از آن بر شما میترسم، شرک اصغر است، از ایشان سوال شد که شرک اصغر چیست؟ فرمودند: «ریا».
سپس پیامبر ج آن را در حدیثی دیگر اینگونه تفسیر کردند که:
«يقوم الرجل فيصلي فيزين صلاته لما يری من نظر رجل إليه» [۵۱].
«فردی نماز را برپا میدارد، اما نمازش را به خاطر اینکه فردی دیگر او را میبیند، (با اعمال مختلف مانند طولانی کردن سجدهها، گریه و...) زینت میدهد».
نوع دیگری از شرک اصغر، قسم به غیر خداوند است. مانند قسم به پدران، دوستان و همنوعان، کعبه، امانت (و امانتداری) و...
پیامبر ج فرمودند:
«لا تحلفوا بأبائكم ولا بأمهاتكم ولا بالأنداد» [۵۲].
«به پدران و مادران و خدایان قسم نخورید».
نیز فرمود: «و لا تقولوا والكعبة ولكن قولوا ورب الكعبة» [۵۳].
«نگویید قسم به کعبه، بلکه بگویید قسم به پروردگار کعبه».
همچنین میفرماید: «لا تحلفوا إلاّ بالله» [۵۴]: «جز به خداوند قسم نخورید».
و فرمودند: «من حلف بالأمانة فليس منا» [۵۵]: «آن کس که به امانت قسم بخورد، از ما نیست».
و فرمود: «من حلف بغير الله فقد كفر أو أشرك» وفي رواية وأشرك» [۵۶].
«هر کسکه به غیر خداوند قسم بخورد، کفر انجام داده است یا مرتکب شرکی شده است» و در روایتی «کفر انجام داده و مرتکب شرکی شده است».
همچنین نوع دیگری از آن گفتن «انشاءالله وشئتَ» به معنی «اگر خدا و تو بخواهید» است. پیامبر ج به فردی که این را به ایشان گفت، فرمودند: «أجعلتني لله نداً، بل ما شاء الله وحده» [۵۷].
آیا مرا نظیری برای خداوند قرار دادهای، بگو: «اگر خداوند یگانه بخواهد».
گفتن «اگر خدا و تو نبودید» هم نوعی از شرک اصغر است و همچنین گفتن « من غیر خدا و تو کسی را ندارم» یا «من به خدا و تو پناه آوردهام» و...
پیامبر ج میفرماید: «لا تقولوا ما شاء الله وشاء فلان ولكن قولوا ما شاء الله ثم شاء فلان» [۵۸].
«نگویید اگر خداوند و فلانی بخواهند بلکه بگویید اگر خدا بخواهد سپس اگر فلانی بخواهد».
اهل علم، گفتن «اگر خدا نبود و سپس تو هم نبودی» جایز ولی گفتن «اگر خدا و تو نبودید» را جایز ندانستهاند.
***
تفاوتها بین «واو» و «ثم» در این الفاظ چیست؟
واو عطف، بدنبالدارنده مقارنه و مساوات است. پس کسی که میگوید «اگر خدا و تو بخواهید» مشیت بنده را به مشیت خداوند مقارن کرده و آن را مساوی مشیت خدا قرار داده است. بر خلاف حرف عطف «ثم» که تبعیت و به دنبال آمدن را اقتضا میکند. پس کسی که میگوید: «اگر خدا بخواهد و سپس شما بخواهید» به این نکته اقرار نموده است که خواست و مشیت بنده تابع مشیت الهی است و جز به دنبال خواست الهی مطرح نمیشود. همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الإنسان: ۳۰].
«شما نمیتوانید بخواهید، مگر این که خدا بخواهد».
بقیه اقوال و الفاظ نیز اینگونهاند.
[۴۸] رک مدارج السالکین ابن قیم ۱/۳۶۸ [۴۹] (متفقعلیه) بخاری ۷/۱۳۷ - مسلم ۱/۴۳ - ترمذی ۵/۲۶ رقم ۲۶۴۳ - ابن ماجه ۲/۱۴۳۵-۱۴۳۶ رقم ۴۲۹۶. [۵۰] احمد ۵/۴۲۸-۴۲۹ - بغوی ۱۴/۳۲۹ البانی سلسله احادیث صحیحه رقم ۹۵۱، آن را به طبرانی (الکبیر ۱/۳۱۷) نسبت داده است. رک مجمعالزوائد ۱/۱۰۲ و مدارجالسالکین ۱/۳۷۳ [۵۱] (حسن) ابن ماجه ۲/۱۴۰۶ رقم ۴۲۰۴. احمد نیز معنی این حدیث را در ۳/۳۵ روایت کرده است. [۵۲] (صحیح) نسائی و ابوداود آن را از ابوهریرهس روایت کردهاند و ادامه حدیث عبارتست از: «جز به خداوند قسم نخورید و قسم نخورید، مگر اینکه راست بگویید». نسائی ۷/۵- ابوداود ۳/۲۲۲ رقم ۳۲۴۸. [۵۳] نسائی ۷/۶- احمد ۶/۳۷۱-۳۷۲ - حاکم ۴/۲۹۷ آن را صحیح دانسته، ذهبی نیز با او موافقت نموده است. [۵۴] نسائی ۷/۵- ابوداود ۳/۲۲۲ رقم۳۲۴۸ شاهدی در مسند امام احمد به این لفظ از عبدلله بن عمرب آمده است که: «هر کس که خواست قسم بخورد، جز به خداوند قسم نخورد». قریش به پدرانشان سوگند یاد میکردند. پیامبر ج فرمود: «به پدرانتان قسم نخورید». مسند ۲/۷۶ – همچنین این حدیث(حدیث ابن عمرب) را بخاری ۸/۱۴ – مسلم۵/۸۰ - ترمذی ۴/۱۰۹ - نسائی ۷/۵ - ابن ماجه ۲/۶۷۷ رقم ۲۰۹۴ - ابوداود ۳/۲۲۲ رقم ۳۲۴۹ و ۵۳۲۵ آوردهاند. [۵۵] ابوداود ۳/ ۲۲۳ رقم ۳۲۵۳- مسند احمد ۵/۳۵۲- البانی در سلسله احادیث الصحیحه ۱ رقم ۱۴. [۵۶] ترمذی ۴/۱۱۰ رقم ۱۵۳۵- ابوداود ۳/۲۲۳ رقم ۳۲۵۱- احمد ۲/۸۶-۸۷. [۵۷] (حسن) احمد ۱/۲۱۴ و ۲۲۴ و ۳۴۷- ابن ماجه ۱/۶۸۴ رقم ۲۱۱۷- بخاری: الادب المفرد ص ۱۵۸ - البانی در رقم ۱۳۹ - رک تهذیب التهذیب ۱/۱۸۹- ۱۹۰. [۵۸] (صحیح)احمد۵/۳۹۴، ۲۹۸ و ۳۸۴ - دارمی ۲/۲۰۵ رقم۲۷۰۲ - ابوداود ۴/۲۹۵ رقم ۴۹۸۰- ۱۳۹
توحید ربوبیت چیست؟
توحید ربوبیت شامل اقراری است، قطعی به اینکه الله پروردگار و مالک همه چیز است، خالق و مدبر آنهاست و تنها اوست که در آنها، حق تصرف دارد. در مالکیتش شریکی برای او نیست و دوست و سرپرستی برای رفع ناتوانی و ضعف خود نگرفته است. کسی نمیتواند اوامر او را رد کند و کسی او را به خاطر حکمی که داده است عقوبت نمیدهد، ضد و یا مثل و مانندی ندارد.
خداوند در آنچه در معنای ربوبیت و مقتضیات اسماء و صفات خداوند وارد میشود، بلامنازع است. خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ﴾ [الأنعام: ۱].
«ستایش خداوندی را سزاست که آسمانها و زمین را آفریده است و تاریکیها و روشنایی را ایجاد کرده است (که هریک سود ویژهای و حکمت خاصی در بر دارند و دلایل باهر و براهین قاطعی بر وجود خدایند)».
تمام این سوره متضمن این معنی است.
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢﴾ [الفاتحه: ۱].
«ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان است».
﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ قُلِ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَٱتَّخَذۡتُم مِّن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ لَا يَمۡلِكُونَ لِأَنفُسِهِمۡ نَفۡعٗا وَلَا ضَرّٗاۚ قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِيرُ أَمۡ هَلۡ تَسۡتَوِي ٱلظُّلُمَٰتُ وَٱلنُّورُۗ أَمۡ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَآءَ خَلَقُواْ كَخَلۡقِهِۦ فَتَشَٰبَهَ ٱلۡخَلۡقُ عَلَيۡهِمۡۚ قُلِ ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُوَ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّٰرُ ١٦﴾ [الرعد: ۱۶].
«(ای محمد به مشرکان) بگو: چه کسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ (وآنهـا را میگـرداند و میپاید؟ جواب درست را برای آنان بیان کن و) بگو: الله. بگو: آیا جز خدا اولیا (و معبودهایی) برای خود برگزیدهاید (و بدانها تمسک جستهاید) که برای خودشان (چه رسد به شما) سود و ضرری ندارند؟ بگو: آیا کور (که شمائید) و بینا (که مؤمناند) برابرند؟ یا این که تاریکیها (که پرستشهای کورکورانهی شما است) و نور (که هدایت خدا و ارمغان مؤمنان است) یکسان است؟ یا اینکه (شدت گمراهی آنان را بدانجا کشانده است که) برای خدا انبازهایی قائل میشوند که (به گمان ایشان) آنان همچون خدا دست به آفرینش یازیدهاند (و آفریدههایی همچون آفریدههای خدا دارند) و این است که کار آفرینش (و تشخیص آفریدههای ایشان از آفریدههای خدا) بر آنان مشتبه و مختلط گشته است؟ (که چنین نیست) بگو: خدا آفریندهی همه چیز است و او یکتا و توانا (برانجام آفرینش و چرخش هستی) است».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفۡعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيۡءٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٤٠﴾ [الروم: ۴۰].
«خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس (با عطا کردن وسایل مادی و معنوی کسب و تهیهی زمینهی معاش و آمادهسازی محیط زیست) به شما روزی رسانده است. بعد شما را میمیراند، سپس دوباره زندهتان میگرداند. آیا در میان انبازهایتان (که برای خدا گمان میبرید) کسی هست که چیزی از این (کارهای آفرینش و روزیرسانی و میران و زندهگرداندن) را انجام دهد؟ خدا دورتر و برتر از این است که برای او به انباز معتقد شوند (و او را در کنار بتهای سنگی و معبودهای ساختگی قرار دهند)».
﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦ﴾ [لقمان: ۱۱].
«اینها (که مینگرید و میبینید) آفریدههای خدایند، شما به من نشان دهید آنانی که جز خدایند چه چیز را آفریدهاند؟ (تا شایسته پرستش و شراکت در اولوهیت را داشته باشند)».
﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا يُوقِنُونَ ٣٦﴾ [الطور: ۳۵-۳۶].
«آیا ایشان (از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچ گونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا اینکه (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟ یا اینکه آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند».
﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا ٦٥﴾ [مریم: ۶۵].
«پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است. پس (حال که چنین است و همهی خطوط بدو منتهی میشود) تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او ماندگار و شکیبا باش. آیا شبیه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حی، قیوم و... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟)».
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: ۱۱].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میمانند) و او شنوا و بینا است (و پیوسته بر کارگاه جهان نظارتمینماید، و از جمله زاد و ولد انسانها را میپاید)».
﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا ١١١﴾ [الإسراء: ۱۱۱].
«بگو: حمد و سپاس خداوندی را سزا است که برای خود فرزندی برنگزیده است و در فرمانروایی و مالکیت (جهان) انبازی انتخاب ننموده است و یاوری به خاطر ناتوانی نداشته است. بنابراین او را چنان که باید به عظمت بستا (و زبان به بزرگواریش بگشا)».
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا يَمۡلِكُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِيهِمَا مِن شِرۡكٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِيرٖ ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيُّ ٱلۡكَبِيرُ ٢٣﴾ [سبأ: ۲۲-۲۳].
«(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را به فریاد بخوانید که به جز خدا (معبود خود) میپندارید. (اما بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سود و زیانی به شما نمیرسانند. چرا که) آنها در آسمانها و زمین به اندازهی ذرّهای مالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حق مشارکت (در خلقت و مالکیت و اداره جهان) نداشته (و انباز خدا نمیباشند)، و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد (تا در اداره مملکت کائنات بدو نیازمند باشد) و شفاعتگرى در پیشگاه او سود نمىبخشد مگر براى آن کس که به وى اجازه دهد تا چون هراس از دلهایشان برطرف شود مىگویند پروردگارتان چه فرمود میگویند حقیقت و هموست بلندمرتبه و بزرگ».
***
توحید ربوبیت با چه چیزی در تضاد است؟
توحید ربوبیت با اعتقاد به اینکه غیر از خداوند در تدبیرات هستی یا در ایجاد و نابودی آن و یا در میراندن و زنده کردن یا جلب خیر و دفع شر یا دیگر معانی ربوبیت متصرف دیگری هم وجود دارد و یا اعتقاد به اینکه خداوند در مقتضیات اسماء و صفات خود مانند علم غیب، کبریا و عظمت و... دارای رقیب و منازع است، در تضاد میباشد.
خداوند سبحان میفرماید: ﴿مَّا يَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِكَ لَهَاۖ وَمَا يُمۡسِكۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾ [فاطر: ۲-۳].
«خداوند (درِ خزائن) هر رحمتی را برای مردم بگشاید، کسی نمیتواند (آن را ببندد و) و از آن جلوگیری نماید، و خداوند هر چیزی را که باز دارد و از آن جلوگیری کند، کسی جز او نمیتواند آن را رها و روان سازد، و او توانا و کار به جا است. (لذا نه در کاری در میماند، و نه کاری را بدون فلسفه انجام میدهد). ای مردم نعمتی را که خدا به شما عطا فرموده است (با به جای آوردن شکر و ادای حق آن) یادآوری کنید (و سفله و ناسپاس نباشید، و از کنار این همه مواهب و برکات و امکانات حیات، سهل و ساده نگذرید. بلکه از خود بپرسید) آیا جز الله، آفرینندهای وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزی برساند؟»
﴿وَإِن يَمۡسَسۡكَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا كَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن يُرِدۡكَ بِخَيۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦ...﴾ [یونس: ۱۰۷].
«اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچکس جز او نمیتواند آن را برطرف گرداند. و اگر بخواهد خیری به تو برساند، هیچکس نمیتواند فضل و لطف او را از تو برگرداند......».
﴿أَفَرَءَيۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِيَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِي بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِكَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِيَ ٱللَّهُۖ عَلَيۡهِ يَتَوَكَّلُ ٱلۡمُتَوَكِّلُونَ ٣٨﴾ [الزمر: ۳۸].
«آیا چیزهایی را که به جز خدا به فریاد میخوانید و پرستش میکنید چنین میبینید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند، آنها بتوانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد، آنها بتواند جلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توکل کنندگان تنها بر او توکل میکنند و بس».
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ...﴾ [الأنعام: ۵۹].
«گنجینههای غیب و کلید آنها در دست خداست و کسی جز او از آنها آگاه نیست....».
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ...﴾ [النمل: ۶۵].
«بگو: کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمیدانند جز خدا.....».
﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ﴾ [البقرة: ۲۵۵].
«(مردمان) چیزی از علم او را فراچنگ نمیآورند مگر با اجازهی او».
پیامبر ج نیز گفته است که: خداوند میفرماید:
«العظمة إزاري والكبرياء ردائي فمن نازعني واحداً منهما أسكنته ناري» [۵۹].
«عظمت جامه و کبر و غرور، عبای من است، کسی که در هریک از آنها با من منازعه نماید، او را به آتش دوزخ میافکنم».
[۵۹] مسلم ۸/۳۵-۳۶- ابوداود ۴/۵۹ رقم ۴۰۹- احمد ۲/۲۴۸، ۳۷۶، ۴۱۴، ۴۲۷ و ۴۴۲ - ابن ماجه ۲/۱۳۹۷.
توحید اسماء و صفات چیست؟
توحید اسماء و صفات به مفهوم داشتن ایمان است، به تمام آنچه نیکوترین اسماء و برترین صفات الهی است که خداوند، خود را در قرآن بدانها وصف نموده یا اینکه فرستادهاش آنها را برشمرده است، به گونهای که آنها را آنگونه که در مصادر شرعی آمده استبدون تعیین کیفیت بپذیرد، همانطور که خداوند در کتابش بدون بیان کیفیت آنها را به اثبات رسانده است. مانند اینکه میفرماید
﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾ [طه: ۱۱۰].
«خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را (در دنیا انجام دادهاند و) که پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند».
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: ۱۱].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میمانند) و او شنوا و بینا است ( و پیوسته بر کارگاه جهان نظارت مینماید).
﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ ١٠٣﴾ [الأنعام: ۱۰۳].
«چشمها (کنه ذات) او را درنمییابند، و او چشمها را درمییابد (و به همهی دقائق و رموز آنها آشناست) و او دقیق (است و با علم کامل و ارادهی شامل خود به همه ریزهکاریها آشنا، و از همه چیزها) آگاه است».
در سنن ترمذی [۶۰] از ابی بن کعبس [۶۱] روایت شده است که مشرکین آنگاه که رسول خدا ج دربارهی بتهای آنان سخن میگفت- به ایشان گفتند نسب پروردگارت را برای ما برشمر. در این هنگام خداوند این آیات را نازل نمود که:
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢﴾ «بگو خدا، یگانه یکتاست. خدا سرور والای برآورندهی امیدها و برطرفکنندهی نیازمندیها است». بینیازی که ﴿لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣﴾ «نزاده است و زاده نشده است». به خاطر اینکه، هیچ چیزی نیست که به دنیا آید، مگر اینکه روزی میمیرد، و هیچ چیز نمیمیرد مگر اینکه چیزهایی دیگر از او به ارث میرود ولی همانا خداوند نمیمیرد و چیزی به ارث نمیگذارد. ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ یعنی اینکه شبیه و معادلی ندارد و هیچ چیز نظیر او نیست [۶۲].
[۶۰] ترمذی: امام ابوعیسی محمدبن عیسیبنسورة السلمی الترمذی. کتاب «الجامع الصحیح» و «العلل» تصنیف اوست. از محدثین بسیاری حدیث را استماع نموده است. از جمله: قیتبهبن سعید، ابومصعب، بخاری. علماء حدیث او را تمجید نمودهاند، از جمله حاکم که میگوید: از عمر بن علک شنیدیم که میگفت: «بخاری بعد از مرگش کسی را بهتر از ابوعیسی ترمذی در علم،حفظ، حدیث، ورع و زهد از خود به جای نگذاشت». آنقدر از ترس خداوند میگریست تا اینکه کور شد. خودش میفرماید: «این کتاب (الجامع) را گردآوری کردم سپس آن را بر علمای حجاز و عراق و خراسان عرضه نمودم همگی از آن راضی و خوشنود بودند». در ترمذ در ۱۳/۷/۲۷۹ بعد از هجرت فوت نمود، ۲/۶۳۳-۶۳۵. [۶۱] ابوالمنذر اُبَی بن کعب بن قیس انصاری خزرجیس، قاریترین صحابه و سید القرّاء، در بدر و تمام غزوهها حضور یافت. قرآن را بر پیامبر ج خوانده است. از گروهی از اصحاب احادیث را نقل نموده است. از جمله ابوایوب انصاریس، ابن عباسب و ابوهریرهس. عمربنخطابس او را اکرام و احترام مینمود و از او فتوا میگرفت و آنگاه که فوت کرد، عمرس گفت: امروز سرور مسلمانان فوت کرده است. در سال ۱۹ و یا ۲۲ هجرت فوت نمود. ۱/۱۶-۱۷. [۶۲] (حسن لغیره) ترمذی ۵/۴۵۱-۴۵۲ رک تفسیر ابن کثیر ۴/۵۶۵.
دربارهی اسماء نیک الهی در قرآن و سنت چه آمده است؟
خداوند میفرماید:
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ وَذَرُواْ ٱلَّذِينَ يُلۡحِدُونَ فِيٓ أَسۡمَٰٓئِهِۦۚ﴾
[الأعراف: ۱۸۰].
«خدا دارای زیباترین نامهاست (که بر بهترین معانی و کاملترین صفات دلالت مینمایند. پس به هنگام ستایش و درخواست حاجات خویش از خدای سبحان) او را بدان نامها فریاد دارید و بخوانید، و ترک کسانی گویید که در نامهای خدا به تحریف دست مییازند(و واژههایی به کار میبرند که از لحاظ لفظ و معنی، منافی ذات یا صفات خداست) آنان کیفر کار خود را خواهند دید».
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ [الإسراء: ۱۱۰].
«بگو: (خدا) را با «الله» یا «رحمن» به کمک طلبید (فرقی نمیکند، و خدا را به نامها و صفات متعدد به فریاد خواندن، مخالف توحید نیست) خدا را به هرکدام (از اسماء حسنی) بخوانید (مانعی ندارد و تعداد اسماء نشانهی تعدد مسمّی نیست و) او دارای نامهای زیباست (که هریک معرف کاری از کارها و بیانگر زاویهای ازکمالات پروردگار است)».
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ ٨﴾ [طه: ۸].
«او خدا است و جز خدا معبودی نیست. او دارای نامهای نیکوست».
پیامبر ج نیز میفرماید: «إن لله تسعة وتسعين اسماً من أحصاها دخل الجنة» [۶۳].
همانا خداوند دارای نود و نه اسم است، هر کس آنها را برشمارد، وارد بهشت میشود.
و فرمود: «أسألك اللهم بكل اسم هو لك سميت به نفسك أو أنزلته في كتابك أو علمته أحداً من خلقك أو استأثرت به في علم الغيب عندك أن تجعل القرآن العظيم ربيع قلبي...» [۶۴]. الحدیث.
«خداوندا! به (حق) تمامی اسمائی که خود آنها را بر خود گذاشتی یا اینکه آنها را در کتابت آوردی یا آنها را به یکی از مخلوقاتت آموختی و یا ترجیح دادی که در علم غیب خودت باقی باشند، میخواهم که این قرآن عظیم را بهار قلبم قرار دهی».
***
نمونههایی از اسماء حسنی خداوند که در قرآن آمده است، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا ٣٤﴾ [النساء: ۳۴].
«بیگمان خداوند بلندمرتبه و بزرگ است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا ٣٤﴾ [الأحزاب: ۳۴].
«بیگمان خداوند دقیق و آگاه است».
﴿إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا ٤٤﴾ [فاطر: ۴۴].
«او بسیار فرزانه و خیلی قدرتمند است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا ٥٨﴾ [النساء: ۵۸].
«بیگمان خداوند دائماً شنوای بینا بوده و میباشد».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمٗا ٥٦﴾ [النساء: ۵۶].
«بیگمان خداوند توانا و حکیم است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٢٣﴾ [النساء: ۲۳].
«بیگمان خداوند بسی آمرزنده و مهربان است».
﴿إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧﴾ [التوبه: ۱۱۷].
«او بسیار دوستدار و مهربان است».
﴿وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ ٢٦٣﴾ [البقرة: ۲۶۳].
«و خداوند بینیاز و بردبار است».
﴿إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ ٧٣﴾ [هود: ۷۳].
«بیگمان خداوند ستوده بزرگوار است».
﴿إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٍ حَفِيظٞ ٥٧﴾ [هود: ۵۷].
«بیگمان پروردگار من مراقب هر چیزی است».
﴿إِنَّ رَبِّي قَرِيبٞ مُّجِيبٞ ٦١﴾ [هود: ۶۱].
«بیگمان پروردگار من نزدیک و پذیرنده است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا ١﴾ [النساء: ۱].
«بیگمان خداوند مراقب شما است».
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ وَكِيلًا ٨١﴾ [النساء: ۸۱].
«کافی است خدا وکیل و حافظ باشد».
﴿وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا ٦﴾ [النساء: ۶].
«کافی است خدا حسابرس و مراقب باشد».
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ مُّقِيتٗا ٨٥﴾ [النساء: ۸۵].
«خداوند بر هر چیزی چیره است».
﴿أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ ٥٣﴾ [فصلت: ۵۳].
«او بر هر چیزی شاهد و گواه است».
﴿إِنَّهُۥ بِكُلِّ شَيۡءٖ مُّحِيطُۢ ٥٤﴾ [فصلت: ۵۴].
«هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را فراگرفته است».
﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ٣﴾ [الحدید: ۳].
«اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزى داناست».
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ ٢٢ هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡقُدُّوسُ ٱلسَّلَٰمُ ٱلۡمُؤۡمِنُ ٱلۡمُهَيۡمِنُ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡجَبَّارُ ٱلۡمُتَكَبِّرُۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٢٣ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ لَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ يُسَبِّحُ لَهُۥ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٤﴾ [الحشر: ۲۲-۲۴].
«اوستخدایى که غیر از او معبودى نیست، داننده غیب و آشکار است اوست رحمتگر مهربان. خدا کسی است که جز او معبود و پروردگاری نیست. او فرمانروا، منزّه، بیعیب و نقص، اماندهنده و امنیت بخشنده، محافظ و مراقب، قدرتمند و چیره، بزرگوار و شکوهمند، و والامقام و فرازمند است. خدا دور و فرا از چیزهایی است که انباز او میکنند. او خداوندی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است. دارای نامهای نیک و زیبا است. چیزهایی که در آسمانها و زمین هستند، تسبیح و تقدیس او میگویند، و او چیرهی کار به جا است».
***
مثال اسماء حسنی الهی در سنت کدام است؟
مانند اینکه رسول الله ج فرمودند: «لا إله إلا الله العظيم الحليم لا إله إلا الله ربالعرش العظيم، لا إله إلا الله رب السموات ورب الأرض ورب العرش الكريم» [۶۵].
«خدایی به حق جز خداوند بزرگ بردبار وجود ندارد، خدایی مستحق پرستش، جز خدای پروردگار عرش عظیم نیست. خدایی جز پروردگار آسمانها و پروردگار زمین و پروردگار عرش کریم وجود ندارد.
و فرمود: «يا حي يا قيوم يا ذا الجلال والإكرام يا بديع السموات والأرض...» [۶۶].
«ای زندهی پابرجا، و ای دارای شکوه و کرم و ای پدیدآورندهی آسمانها و زمین».
و فرمود: «بسمالله الذي لا يضر مع اسمه شيء في الأرض ولا في السماء وهو السميع العليم» [۶۷].
«به نام خدایی که هیچ چیز در زمین و آسمان با وجود اسم او ضرر نمیبیند و اوست شنونده دانا».
و فرمود: «اللهم عالم الغيب والشهادة فاطر السموات والأرض رب كل شيء ومليكه..» [۶۸] الحدیث [۶۹].
«ای خدای دانندهی نهان و آشکار، آفرینندهی آسمانها و زمین، پروردگار و مالک همه چیز».
و فرمود: «اللّهم رب السموات السبع ورب العرش العظيم ربنا ورب كل شيء فالق الحب والنوی منزل التوراة والإنجيل والقرآن أعوذ بك من شر كل ذي شر أنت آخذ بناصيته أنت الأول فليس قبلك شيء وأنت الآخر فليس بعدك شيء، وأنت الظاهر فليس فوقك شيء وأنت الباطن فليس دونك شيء...» [۷۰] الحدیث [۷۱].
«ای پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش عظیم، پروردگار ما و پروردگار همهی اشیاء، شکافندهی دانه و هسته، نازلکنندهی تورات و انجیل و قرآن، پناه میبرم به تو از شر هر شروری که جبین او را بدست داری. همانا تو اولی و قبل از تو چیزی دیگری نبوده است و تو آخری پس بعد از تو هم چیز و دیگری نخواهد بود، و تو ظاهری بالاتر از تو چیزی نیست و تو باطنی پس پایینتر از تو، چیزی نخواهد بود».
و فرمود: «اللّهم لك الحمد أنت نور السموات والأرض ومن فيهن ولك الحمد أنت قيوم السموات والأرض ومن فيهن...» [۷۲] الحدیث [۷۳].
«پروردگارا، سپاس و ستایش مخصوص توست، تو نوری برای آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست و ستایش تو را سزد که برپادارندهای برای آسمانها و زمین و هرآنچه در آنهاست».
و فرمود: «اللّهم إني أسألك بأني أشهد أنك أنت الله، لا إله إلا أنت، الأحد الصمد، الذي لم يلد ولم يولد، ولم يكن له كفواً أحد» [۷۴].
«خداوندا از تو مسألت دارم به اینکه شهادت میدهم که همانا الله تویی و غیر تو، تنهایی نیست که بینیاز بوده و نه زاده و زاییده نشده باشد و احدی همتای او نباشد».
و فرمود: «يا مقلب القلوب...» [۷۵] الحدیث [۷۶].
«ای دگرگونکنندهی قلبها».
اسماء حسنی الهی برچند نوع دلالت دارند؟
بر سه نوع دلالت میکنند:
۱) دلالتی مطابق بر ذات [۷۷].
۲) دلالتی متضمن صفات مشتق شده از آنها [۷۸].
۳) دلالتی ملتزم صفاتی که از آن مشتق نشدهاند [۷۹].
***
از هر کدام مثالی بیاورید.
مثال آنها اسماء «الرحمن» و «الرحیم» است که این اسماء بر ذات مسمّی دلالت میکنند که «الله» است و همچنین بر صفتی که از آنها مشتق میشود دلالت دارند که صفت رحمت است و نیز بر صفات دیگری دلالت میکند که لزوماً از آن مشتق نمیگردند، مانند حیات، قدرت و مانند اینها از سایر اسماء الهی. این برخلاف مخلوق است که حکیم نامیده میشود ولی جاهل است و حاکم میگردد ولی ظالم است و عزیز نام میگیرد در حالی که ذلیل است و شریف نام برده میشود ولی حقیر است و کریم نام میگیرد در حالی که فرومایه است و صالح نام میگیرد، در حالی که بدکار است و سعید نام میگیرد در صورتی که بدبخت است و اسد و حنظله و علقمه نام میگیرد در حالی که اینگونه نیست.
پس پاک و منزه است خدایی که آنگونه است که خود را وصف کرده است و بالاتر است از آنچه که مخلوقاتش او را توصیف مینمایند.
***
اسماء الحسنی از دید تضمین بر چند قسم دلالت میکنند؟
بر چهار قسم تقسیم میگردند:
اول: اسم عَلَمی که متضمن تمامی معانی اسماء الحسنی است که آن اسم، «الله» میباشد. و به این دلیل است که همه اسماء برای این اسم به عنوان صفت آمدهاند. مانند این کلام پروردگار:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡخَٰلِقُ ٱلۡبَارِئُ ٱلۡمُصَوِّرُۖ﴾ [الحشر: ۲۴].
«او خداوندی است که طراح هستی و آفریدگار آن از نیستی و صورتگر جهان است».
و این اسم هرگز به عنوان تابع اسم دیگری نیامده است.
دوم: آنچه که متضمن صفتی برای ذات خداوند میشود. مانند اسم «السمیع» که متضمن شنوایی وسیع خداوند برای شنیدن همه اصوات چه با صدای کم، چه با صدای بلند است. و اسم «البصیر» که متضمن بینایی نافذ الهی جهت دیدن همهی دیدنیهای ریز و درشت است و اسم «العلیم» که متضمن علم فراگیرندهایست که:
﴿لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ﴾ [سبأ: ۳].
«به اندازه سنگینی ذرهای، در تمام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از اندازه ذره و نه بزرگتر از آن نیز».
و اسم «القدیر» که متضمن قدرت خداوند بر تمامی اشیاء چه از جنبه ایجاد و چه از جنبه از بین بردن است و...
سوم: آنچه متضمن صفت فعل الهی است مانند: «الخالق»، «الرازق»، «الباری»، «المصور» و...
چهارم: آنچه متضمن تنزیه و پاکی و تقدیس خداوند از تمامی نقائص میشود مانند «القدوس» و «السلام».
***
اسماء الحسنی از جهت اطلاق بر خداوند چند دستهاند؟
بخشی از آنها به صورت مفرد یا به همراه صفتی دیگر بر «الله» اطلاق میشوند و هرگونه که بیایند متضمن صفت کمال هستند مانند: «حی»، «قیوم»، «احد»، «الصمد» و...
و بخشی از آنها جز به همراه متضاد خود بر خداوند اطلاق نمیگردند و اینها اگر به صورت مفرد بیایند نقصی را در ذهن متصور میسازند مانند: «الضار النافع»، «الخافض الرافع» و «المعطی المانع»، «المعزالمذل» و مانند اینها.
بنابراین آوردن «الضار»، «الخافض»، «المانع» و «المذل» بصورت منفرد درست نیست و هیچگاه اینان در وحی الهی ، نه در کتاب و نه در سنت تنها نیامدهاند و یکی دیگر از این اسماء «المنتقم» است که در قرآن جز به همراه متعلق خود نیامده است مانند این فرموده خداوند:
﴿إِنَّا مِنَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُنتَقِمُونَ ٢٢﴾ [السجدة: ۲۲].
«مسلماً ما همگی بزهکاران را کیفر خواهیم کرد».
یا اینکه با آمدن «ذو» بر صفت مشتق از آن آمده است مانند این فرموده خداوند:
﴿وَٱللَّهُ عَزِيزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ ٤﴾ [آل عمران: ۴].
«و خداوند توانا و انتقام گیرنده است».
***
گفته شد که صفات خداوند مشتمل بر صفات ذاتی و صفات فعلی هستند. مثال صفات ذاتی در قرآن چیست؟
خداوند میفرماید: ﴿بَلۡ يَدَاهُ مَبۡسُوطَتَانِ﴾ [۸۰] [المائدة: ۶۴].
«بلکه دو دست خدا باز (و او جواد و بخشنده است)».
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾ [۸۱] [القصص: ۸۸].
«همه چیز جز وجه خداوند فانی و نابود میشود».
﴿وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾ [۸۲] [الرحمن: ۲۷].
«و تنها وجه پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند و بس».
﴿وَلِتُصۡنَعَ عَلَىٰ عَيۡنِيٓ ٣٩﴾ [۸۳] [طه: ۳۹].
«تا زیر نظر من (در مقابل چشم من) پرورش یابى».
﴿أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ﴾ [۸۴] [الکهف: ۲۶].
«شگفتا او چه بینا و شنوا است؟»
﴿إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ ٤٦﴾ [۸۵] [طه: ۴۶].
«من با شما هستم و (حرفهایشان را) میشنوم و (اعمالشان) میبینم».
﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾ [۸۶] [طه: ۱۱۰].
«خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را (در دنیا انجام دادهاند و) که پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند».
﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤﴾ [۸۷] [النساء: ۱۶۴].
«الله به طور ویژه و بیواسطه با موسی سخن گفت».
﴿وَإِذۡ نَادَىٰ رَبُّكَ مُوسَىٰٓ أَنِ ٱئۡتِ ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠﴾ [الشعراء: ۱۰].
«(برای قوم خود بیان دار) هنگامی را که پروردگارت موسی را (نزدیک کوه طور) ندا داد که به سوی قوم ستمکار (فرعون و فرعونیان) برو. (قومی که با کفر و معاصی بر خود ستم کردهاند، و با به بندگی کشاندن بنیاسرائیل، بدانان ظلم نمودهاند)».
﴿وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ﴾ [الأعراف: ۲۲].
«.. و پروردگارشان بر آنان بانگ زد: «آیا شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که شیطان، دشمنِ آشکارِ شماست؟)».
﴿وَيَوۡمَ يُنَادِيهِمۡ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبۡتُمُ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٦٥﴾ [القصص: ۶۵].
«(خاطر نشان ساز) روزی را که خداوند مشرکان را فریاد میدارد و میگوید: به پیغمبران چه پاسخی دادید».
***
مثال صفات ذاتی در سنت چیست؟
پیامبر ج میفرماید:
«حجابه النور لو كشفه لأحرقت سُبُحاتُ وجهه ما انتهی إليه بصره من خلقه» [۸۸].
«حجاب خداوند نور است اگر آن را بردارد، انوار وجه خداوند، تا آنجا که دیدگانش(که لائق جلال اوست) میبینند، مخلوقاتش را میسوزانند».
و میفرماید:
«يمين الله ملأی لا تغيضها نفقة سحاء الليل والنهار أرأيتم ما أنفق منذ خلق السموات والأرض فإنه لم يغض ما في يمينه وعرشه علی الماء وبيده الأخری الفيض أو القبض يرفع ويخفض» [۸۹].
و «دست راست خداوند پُر است و هر آنچه که در شب و روز انفاق میکند از آن نمیکاهد و آنچه که از روزی که آسمانها و زمین را خلق نموده بخشیده است از محتویات دست راستش نکاسته است و عرش خداوند بر آب قرار دارد و در دست دیگرش فیض یا قبض است که آن کس یا آنچه را که بخواهد برتری میدهد یا آن را پایین میآورد(ذلیل میکند)».
و در حدیث دجال آمده است: «...إن الله ليس بأعور» [۹۰] وأشار بيده إلی عينه.. الحدیث.
«... خداوند یک چشم نیست» و با دستش به چشمش اشاره کرد.. تا آخر حدیث.
و در حدیث استخاره میفرماید:
«اللهم إني أستخيرك بعلمك وأستقدرك بقدرتك وأسألك من فضلك العظيم فإنك تقدر ولا أقدر وتعلم ولا أعلم وأنت علام الغيوب» [۹۱].
«خداوندا از تو، به وسیلهی علمت طلب ازدیاد خیر دارم، و از قدرت تو طلب قدرت میکنم و از تو فضل بیشمارت را مسألت دارم. همانا تو توانایی و من ناتوانم و تو میدانی و من نمیدانم و تو دانندهی غیبهایی».
و فرمود: «إنكم لا تدعون أصَمَّ ولا غائباً تدعون سميعاً بصيراً قريباً» [۹۲].
«شما ذاتی «کرّ» و یا «غائب» را فرا نمیخوانید. همانا شنوندهی بینا و نزدیکی را میطلبید».
و فرمود: «إذا أراد الله أن يوحي بالأمر تكلم بالوحي...» [۹۳].
«هرگاه خداوند اراده کند که امری را القاء نماید، به وسیلهی وحی سخن میگوید».
و در حدیث رستاخیز: «يقول الله تعالی: يا آدم فيقول لبيك...» [۹۴].
«خداوند میفرماید: ای آدم، پس آدم، میگوید: لبیک».
احادیث سخن خداوند با بندگانش در موقف محشر و کلام او با اهل بهشت و... بسیار زیادند.
***
نمونه صفات فعلی در قرآن چیست؟
مانند سخن خداوند که میفرماید:
﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾ [البقرة: ۲۹].
«آنگاه به آفرینش آسمانها پرداخت».
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأۡتِيَهُمُ ٱللَّهُ﴾ [البقرة: ۲۱۰].
«آیا غیر آن را انتظار دارند که خدا به سوی ایشان بیاید».
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ﴾ [۹۵] [الزمر: ۶۷].
«آنان آنگونه که شایسته است خدا را نشناختهاند (این است که تو را به شرک میخوانند. خدا آن کسی است که) در روز قیامت سراسر کره زمین یکباره در مشت او قرار دارد و آسمانها با دست راست او درهم پیچیده میشود».
﴿مَا مَنَعَكَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِيَدَيَّۖ﴾ [۹۶] [ص: ۷۵].
«چه چیز تو را بازداشت از از اینکه سجده ببری برای چیزی که من آن را با دست خود ساختهام».
﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَكّٗا﴾ [الأعراف: ۱۴۳].
«هنگامی که پروردگارش خویشتن را به کوه جلوه کرد، آن کوه را با زمین هموار نمود».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَفۡعَلُ مَا يَشَآءُ۩ ١٨﴾ [الحج: ۱۸].
«خدا است که هر چیزی را که بخواهد انجام میدهد».
***
نمونه صفات فعلی در سنت چیست؟
پیامبر ج فرمودند:
«ينزل ربنا كل ليلة إلی السماء الدنيا حين يبقی ثلث الليل الآخر...» [۹۷] الحدیث [۹۸].
«پروردگارمان هر شب هنگامی که تنها یک سوم آخر شب باقیست به آسمان دنیا نزول میکند».
و در حدیث شفاعت میفرماید:
«فيأتيهم الله في صورته التي يعرفون فيقول أنا ربكم فيقولون أنت ربنا» [۹۹].
«خداوند به صورت خود که (بندگان) او را میشناسند، میآید و میفرماید: من پروردگار شمایم، آنان نیز میگویند: تو پروردگار مایی».
توجه شود اینجا صفت فعلی «آمدن» منظور است نه «صورت».
و: «إن الله يقبض يوم القيامة الأرض وتكون السموات بيمينه ثم يقول أنا الملك..» [۱۰۰]. الحدیث؛
«خداوند روز قیامت زمین را قبضه میکند و آسمانها در دست راست اویند و میفرماید: من پادشاهم».
و میفرماید:
«لما خلق الله الخلق كتب بيده علی نفسه أن رحمتي تغلب غضبي» [۱۰۱].
«آنگاه که خداوند مخلوقات را آفرید، با دست خود بَر نفس خویش واجب نمود که همانا رحمتم بر غضبم غلبه یابد».
و در حدیث اقامه حجتِ آدم و موسی میفرماید:
«فقال آدم يا موسی اصطفاك الله بكلامه وخط لك التوراة بيده» [۱۰۲].
«آدم فرمود: ای موسی خداوند تو را با کلام خود برگزید و با دست خود تورات را برای تو نوشت».
پس «کلام» خداوند و «دست» او صفات ذاتی و «سخن گفتن» صفت ذاتی و فعلی و نوشتن تورات صفت فعلی است.
«إن الله يبسط يده بالليل ليتوب مسيء النهار ويبسط يده بالنهار ليتوب مسيء الليل...» [۱۰۳] الحدیث [۱۰۴].
و «همانا خداوند شبانه دستش را میگستراند تا گناهکاری که در طول روز گناهی کرده است توبه کند و روزانه دستش را میگستراند تا گناهکار شب توبه نماید».
و...
***
آیا از تمامی صفات فعلی خداوند اسامی او مشتق میشوند یا اسماء خداوند توقیفیاند؟
خیر، بلکه اسماء خداوند تماماً توقیفیاند و خداوند جز به اسماء که خود را در قرآن به آنها توصیف کرده است، یا آنها را پیامبرش بر او اطلاق نمودهاند، نامیده نمیشود. و در همه افعالی که خداوند آنها را بر نفس خود اطلاق کرده است، در اطلاق آنها، مدح و کمال وجود دارد ولی همهی آنها را بصورت مطلق بر خود اطلاق نکرده است و از همهی آنها اسماء الهی مشتق نمیشوند. بلکه، با بعضی از آنها خود را به صورت مطلق توصیف کرده است، مانند:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ﴾ [الروم: ۴۰].
«خدا کسی است که شما را آفریده است، سپس به شما روزی رسانده است. بعد شما را میمیراند، سپس دوباره زندهتان میگرداند».
و همچنین خود را «الخالق»، «الرازق»، «الحی»، «المیت»، «المدبر» خوانده است و بعضی از آنها افعالی هستند که خداوند آنها را برای جزاء و مقابله بر سیاق مدح و کمال بر خود اطلاق نموده است.
﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ﴾ [النساء: ۱۴۲].
«(به خیال خام خود) خدا را گول میزنند! در حالی که خداوند (دماء و اموال ایشان را در دنیا محفوظ مینماید، و) ایشان را گول میزند».
﴿وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ ٥٤﴾ [آل عمران: ۵۴].
«و[دشمنان] مکر ورزیدند و خدا [در پاسخشان] مکر در میان آورد و خداوند بهترین مکرانگیزان است».
﴿نَسُواْ ٱللَّهَ فَنَسِيَهُمۡۚ﴾ [التوبة: ۶۷].
«خدا را فراموش کردهاند(و از پرستش او رویگردان شدهاند)، خدا هم ایشان را فراموش کرده است (و رحمت خود را از ایشان بریده و هدایت خویش را از ایشان دریغ داشته است)».
ولی اطلاق آنها بر غیر از سیاقی که در آیات آمده است جایز نیست. پس نباید گفتکه: خداوند «حیله میکند» و «خدعه میکند» و «استهزاء مینماید» و مانند اینها و همچنین نباید گفت که: خداوند «حیلهگر»، «خدعهگر» و «استهزاکننده» است. هیچ مسلمان و هیچ عاقلی اینها را نمیگوید. خداوند خود را با صفات «مکر» و «کید» و «خداع» جز برای مجازات کسی که اینها را به ناحق انجام داده باشد، توصیف نکرده است و محققاً دانسته شده است که اگر کسی در این حالت کسی دیگر را عادلانه مجازات کند، کار نیکویی انجام داده است چه این که این مجازات از طرف خداوند علیم عدلِ حکیم باشد.
[۶۳] متفقعلیه: بخاری ۷/۱۶۹- مسلم ۸/۶۳- ترمذی ۵/۵۳۲ رقم ۳۵۰۸- ابن ماجه۲/ ۱۲۶۹رقم ۳۸۶۰- ۳۸۶۱. [۶۴] احمد ۱/۳۹۱ - حاکم آن را روایت کرده است و ذهبی نیز آن را صحیح دانسته ۱/۵۰۹. [۶۵] متفق علیه: بخاری ۷/۱۵۴- مسلم ۸/۸۵ - ترمذی ۵/۴۹۵ رقم ۳۴۳۵ – احمد ۱/۲۸۰ و ۱/۹۲-۹۴. [۶۶] احمد ۳/۱۵۸ و ۲۸۵- نسائی ۳/۵۲ - ابوداود ۲/۷۹ رقم ۱۴۹۵ - حاکم آن را در المستدرک ۱/۵۰۴ آورده و صحیح دانسته، ذهبی نیز بر آن با او موافقت نموده است. [۶۷] احمد ۱/۶۲، ۶۶، ۷۲- ابوداود ۴/۳۲۳ رقم ۵۰۸۸ - ترمذی ۵/۴۶۵ رقم ۳۳۸۸- ا بن ماجه ۲/۱۲۷۳ رقم۳۸۶۹- حاکم آن را صحیح دانسته است ۱/۵۱۴. [۶۸] احمد ۱/۹، ۱۰- دارمی ۲/۲۰۲-۲۰۳ رقم ۲۶۹۲- ترمذی ۵/۵۴۲ آن را حسن صحیحدانسته. ابوداود ۴/۳۱۶- ۳۱۷ رقم ۵۰۶۷- حاکم ۱/۵۳ آن را صحیح دانسته ذهبی نیز با او موافق است. [۶۹] ادامه حدیث: «شهادت میدهم که غیر از تو هیچ خدایی به حق نیست و پناه میبرم به تو از شرارت نفس خودم و از شر و شرک شیطان». فرمود: صبحگاه و شامگاه آن را بگو و هرگاه از خوابگاه برخواستی. ترمذی ۵/۴۶۷ و ص ۵۴۲ نیز در ادامه آن آمده است که: «و از اینکه بدیی را بر سر خود یا مسلمان دیگری بیاورم[به تو پناه میبرم]». [۷۰] مسلم ۸/۷۸-۷۹- احمد ۲/۳۸۱- ابوداود ۴/۳۱۲ رقم ۵۰۵۱- ترمذی ۵/۴۷۲ رقم ۳۴۰۰ - ابن ماجه ۲/۱۲۵۹- ۱۲۶۰ رقم ۳۸۳۱. [۷۱] بقیه حدیث از صحیح مسلم: «خداوندا قرضهایمان را بپرداز و ما را از فقر به بینیازی برسان». ۸/۷۹. [۷۲] بخاری ۷/۱۴۸- احمد ۱/۲۹۸- موطا مالک ۱/۲۱۷ - سنن نسائی ۳/۲۰۹- ترمذی ۵/۴۸۱ رقم ۳۴۱۸ - دارمی ۱/۲۸۷ رقم ۱۴۹۴- ابن ماجه ۱۰/۴۳۰ رقم ۱۳۵۵. [۷۳] بقیه حدیث از صحیح بخاری ۷/۱۴۸. [۷۴] احمد ۴/۳۸۸- نسائی ۳/۵۲- ترمذی آن را حسن گفته است ۵/۵۱۵- ۵۱۶ شماره ۳۴۷۵. [۷۵] ترمذی ۵/۵۳۸ رقم ۳۵۲۲- احمد ۶/۳۱۵ و ۹۱ و ۴/۱۸۲- بخاری ۸/۱۶۸- ۱۶۹- ابن جامه ۲/۱۲۶۰ رقم۳۸۳۴. [۷۶] ادامهی حدیث: «قلبم را بر دینت ثابت گردان. امسلمهل فرمود: به پیامبر خدا ج گفتم: ای رسول خدا چرا اینقدر دعای «يا مقلب القلوب ثبت قلبي علی دينك» را تکرار میکنید؟ فرمود: امسلمه هیچ بنیآدمی وجود ندارد، مگر اینکه قلب او بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد هر کس را که بخواهد [قلبش] را استقامت و استحکام بخشد و هر کس را بخواهد [قلبش را] گمراه میکند. سپس معاذس این آیه را تلاوت کرد: ربنا لاتزغ..». ترمذی۵/۵۳۸. [۷۷] دلالت انطباقی: این است که لفظ مذکور بر ذات مسمی دلالت نماید. مانند دلالت اسم «الرحمن» بر ذات خداوند. [۷۸] دلالت ضمنی: این است که لفظ موردنظر به صورت ضمنی بر معنایش دلالت نماید. مانند دلالت اسم «الرحمن» بر صفت «رحمت» [۷۹] دلالت التزامی: این است که لفظ مذکور بر چیز دیگری دلالت نماید. مانند دلالت اسم «الرحمن» بر سائر صفات خداوند.در این زمینه ابن قدامه انواع دلالت را برای لفظ «خانه» مثال زده است: این لفظ بر حقیقت خانه و منزلی دلالت میکند. (دلالت انطباقی) نیز این لفظ بصورت ضمنی بر سقف خانه دلالت میکند. (دلالت ضمنی) و همچنین لزوماً بر دیوارهای آن خانه دلالت دارد. (دلالت التزامی) رک ابن قدامه آثارهالاصولیه قسمت دوم ص ۱۴. ابن قیم نیز اینگونه بیان میکند که هر اسم از اسماء خداوند دلالتی انطباقی بر ذات و صفت دارد. همچنین بر یکی از آنها به صورت ضمنی دلالت میکند و نیز بر صفتی دیگر لزوماً دلالت مینماید. بدائع الفوائد ۱/۶۲. [۸۰] این آیه بر اثبات صفت «دو دست» دلالت میکند. [۸۱] بر اثبات صفت «وجه» دلالت میکند. [۸۲] بر اثبات صفت «وجه» دلالت میکند. [۸۳] صفت «چشم» را برای خداوند ثابت میکند. [۸۴] بر اثبات صفتهای «شنیدن» و «دیدن» دلالت دارد. [۸۵] بر اثبات صفتهای «شنیدن» و «دیدن» دلالت دارد. [۸۶] بر صفت «علم» دلالت میکند. [۸۷] صفت کلام از این جهت که به ذات الهی تعلق دارد، صفتی ذاتی است و از این جهت که به مشیت خداوند ارتباط دارد، صفتی فعلی است. چون که خداوند هرگاه بخواهد، تکلم میکند. مولف نیز این مسأله را تفصیل میدهد. (صفحه ۱۱۵ همین کتاب) [۸۸] مسلم ۱/۱۱۱- مسند امام احمد ۴/۴۰۱ و ۴۰۵- ابن ماجه ۱/۷۰ رقم ۱۹۵- ۱۹۶- در این حدیث صفتهای «وجه» و «دیدن» اثبات شدهاند. [۸۹] بخاری ۸/۱۷۳ و ۱۷۵- مسلم ۳/۷۷ - مسند احمد ۲/۳۱۳ و ۵۰۰ - صفت «دودست» در آن اثبات شده است. [۹۰] بخاری و مسلم و احمد از ابن عمرب آن را روایت نمودهاند، اما لفظ فوق از بخاریست. بخاری ۸/۱۷۲- مسلم ۱/۱۰۷- مسند احمد ۲/۳۷ و ۱۳۱ و ۱۳۵ در حدیث صفت «چشم» برای خداوند اثبات شده است. [۹۱] بخاری ۷/۱۶۲- ترمذی /۲/ ۳۴۵ رقم ۴۸۰ - احمد ۵/۴۲۳- ابن ماجه ۱۳۸۳- ۱/۴۴۰ صفت علم و صفت قدرت در آن اثبات شدهاند. [۹۲] بخاری ۸۱/۱۶۸- مسلم ۸/۷۴ – ابوداود ۲/۸۷ رقم ۱۵۲۷- مسند امام احمد ۴/۳۹۴ و۴۰۲ و۴۰۳ و۴۰۷ [۹۳] (ضعیف) ابن خزیمه و ابیابی العاصم آن را آوردهاند: اما بدلیل اینکه در اسناد آنها افراد زیر وجود دارند، حدیث ضعیف میباشد: • نُعیم بن حماد که علیرغم اینکه صدوق است، اما در روایت بسیار دچار خطا شده است. نیز کسی دیگر همطبقه خود از او تبعیت ننموده است. • ولیدبن مسلم که او هم مدلس است و به صراحت به شنیدن از دیگری اقرار نکرده است. بلکه از لفظ (عن) استفاده نموده است. ابن حجر او را جزء مرتبه چهارم مدلسین قرار داده است که علما متفقند بر اینکه از آنها حدیث روایت نمیشود، مگر اینکه صراحتاً به شنیدن حدیث اشاره نمایند. طبقاتالمدسین ابن حجر ص ۲۲ و ۷۹- کتاب التوحید ابن خذیمه ۱/۳۴۸- السنه ابن ابیعاصم ۱/۲۲۷. [۹۴] متفق علیه: بخاری ۷/۱۹۶ و ۸/۱۹۵ - مسلم ۱/۱۳۹- احمد ۳/۳۲ و ۳۳ و ۱/۳۸۸- ۴/۴۳۲، ۴۳۵. ادامه حدیث: «لبیک و سعدیک: [خداوند] میگوید سهم جهنم را از اولادت بیرون بیاور. [آدم] میگوید: خدایا چقدر از آنان را بیرون آورم؟ میفرماید: از هر ۱۰۰ نفر ۹۹ نفر آنان را بیرون آور. [اصحاب] فرمودند: ای رسول خدا اگر از هر صدنفر، ۹۹ نفر آنان خارج شود، [و به جهنم روند،] از ما چه کسی باقی میماند. فرمود: همانا امت من در بین امتهای دیگر همانند مویی سپید بر پیشانی گاوی سیاه است». بخاری ۷/۱۹۶. [۹۵] در این آیه صفت «دست» آنگونه که لایق عظمت و جلال الهی است، ثابت شده است. و مؤلف به وسیلهی آن صفت «قبض» را ثابت نموده است که صفتی است فعلی. [۹۶] برای صفت «خلق» به آن استدلال شده است. اما صفت «دو دست» جز صفات ذاتی است. [۹۷] بخاری ۸/۱۹۷- مسلم ۲/۱۷۵- ابوداود ۴/۲۳۴ رقم ۴۷۳۳- ترمذی ۵/۵۲۶ رقم ۳۴۹۸- دارمی ۱/۲۸۶ رقم ۱۴۸۶ و ۱۴۹۱- موطا ۱/۹۵- احمد ۱/۳۸۸، ۴۰۳، ۴۴۶. [۹۸] ادامه حدیث: [خداوند] میفرماید: هر آنکس که مرا بخواند، او را اجابت مینمایم و آنکس که از من چیزی مسألت دارد، به او میدهم و آن کس که از من طلب مغفرت نماید، او را میبخشم. بخاری ۸/۱۹۷. [۹۹] (متفق علیه) بخاری ۷/۲۰۵ و ۸/۱۷۹- مسلم ۱/۱۱۲-۱۱۳. [۱۰۰] بخاری ۸/ ۱۷۳ و ۸/۱۶۶- مسلم ۸/۱۲۶- دارمی ۲/۲۳۳- احمد ۲/۷۲ و ۶/۱۱۷. ۷بقیه حدیث: «پادشاهان زمین کجایند»؟ مسلم ۸/۱۲۶. [۱۰۱] بخاری ۸/۱۸۷ و ۱۸۸- مسلم ۸/۹۵ و ۹۶- ترمذی۵/۵۴۹- احمد ۲/۲۴۲- ابن ماجه ۲/۱۴۳۵ رقم ۴۲۹۵. [۱۰۲] متفق علیه. بخاری۸/۲۰۳ و ۷/۲۱۴ –مسلم ۸/۴۹- سنن ابی داوود ۴/۲۲۶ – مسند احمد ۲/۲۴۸ – ابن ماجه ۱۰/۱/۳۱ رقم ۸۰ [۱۰۳] مسلم ۸/۱۰۰ - مسند احمد ۴/۳۹۵، ۴۰۴. [۱۰۴] بقیه حدیث: «تا اینکه خورشید از مغرب طلوع نماید». مسلم ۸/۱۰۰
اسم جلالهی «الاعلی» و آنچه که در معنای آن مانند «الظاهر»، «القاهر» و «المتعالی» آمده است، چه چیزی را تضمین میکند؟
اسم «العلی الاعلی» متضمن صفتی است که از آن مشتق میشود و آن نیز اثبات علو و بلندمرتبگی برای خداوند از تمام جنبهها است.
علو فوقیت خداوند بر عرش؛ خداوند از تمامی مخلوقات خود بالاتر است متمایز از آنها و مراقب و نگهبان آنهاست و به وسیلهی علمی که از مخلوقات دارد بر تمامی کائنات احاطه نموده و هیچ راز و رمزی از آنها بر او پوشیده نیست.
علو قهر الهی؛ غلبهگر، منازع، متضاد و مانعی در برابر او نیست، بلکه تمامی اشیاء در برابر عظمت او خاضع و در برابر عزت او ذلیل و در مقابل کبریائش فروتن و تحت تصرف و قهر او هستند و از چنگ او خروج نمینمایند.
علو شأن خدا؛ تمامی صفات کمال برای او ثابت و تمامی نقائص از او منتفیاند.
تمامی این معانی برای «علو» لازماند و هیچ یک از دیگری تفکیک نمیشود.
***
دلیل «علو فوقیت خداوند» در قرآن کدام است؟
دلائل صریح بسیار زیادند. قسمتی از آنها همین اسامی و معانی آنها هستند و قسمتی دیگر فرمودههای الهیاند که:
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ ٥﴾ [طه: ۵].
«الله بر روی عرش قرار گرفته است».
که در هفت جای قرآن آمده است [۱۰۵].
﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِي ٱلسَّمَآءِ﴾ [۱۰۶] [الملک: ۱۶-۱۷].
«آیا از کسی که در آسمان است خود را در امان میدانید».
﴿يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ﴾ [النحل: ۵۰].
«آنها از پروردگارشان که بر فرازشان است، میترسند».
﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾ [فاطر: ۱۰].
«سخن پاکیزه به سوی او بالا میرود، و (خداوند) عمل صالح را بالا میبرد (و انجامدهندهاش را والا میگرداند)».
﴿تَعۡرُجُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ إِلَيۡهِ﴾ [المعارج: ۴].
«فرشتگان و جبرئیل به سوی او بالا میروند».
﴿يَٰعِيسَىٰٓ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ﴾ [آل عمران: ۵۵].
«اى عیسى، من تو را برگرفته و به سوى خویش بالا مىبرم».
***
دلیل این امر در سنت نبوی ج چیست؟
ادله در احادیث بیشمارند. مثلاً:
در حدیث اوعال:
«والعرش فوق ذلك والله فوق العرش وهو يعلم ما أنتم عليه» [۱۰۷].
«و عرش بالاتر از آن است و خداوند بر روی عرش است و آنچه شما برآنید را میداند».
و به سعد بن معاذ [۱۰۸] در داستان بنی قریظه [۱۰۹] فرمود:
«لقد حكمت فيهم بحكم الملك من فوق سبعة أرقعة» [۱۱۰].
«همانا به حکم خداوند در بالاتر از هفت آسمان حکم نمودی».
و خطاب به کنیزی فرمودند: «أين الله، قالت: في السماء قال: اعتقها فإنها مؤمنة» [۱۱۱].
«خداوند در کجا قرار دارد؟ کنیز گفت: در آسمان. [به صاحبش] فرمود: او را آزاد کنید چون که او مؤمن است».
و احادیث معراج [۱۱۲] و قول پیامبر ج در حدیث به دنبال آمدن ملائکه:
«ثم يعرج الذين باتوا فيكم فيسألهم وهو أعلم بهم» [۱۱۳] الحدیث.
«سپس آن ملائکههایی که شب در میان شما بودهاند، بالا میروند و خداوند در حالی که از آنها آگاهتر است، از آنان سوال میکند».
و میفرماید: «من تصدق بعدل تمرة من كسب طيب ولا يصعد إلی الله إلاّ الطيب...» [۱۱۴] الحدیث.
«(هرکدام از شما اگر توانست) به اندازهی دانه خرمایی از کسب حلال و پاک خود صدقه دهد چون که جز پاکی به سمت خداوند بالا نمیرود».
و در حدیث وحی میفرماید:
«إذا قضی الله الأمر في السماء ضربت الملائكة بأجنحتها خضعاناً لقوله كأنه سلسلة علی [۱۱۵] صفوان.. ». «چون خداوند در آسمان امری را فیصله می دهد، پرهای فرشتگان در مقابل سخن خداوند از ترس به لرزه درمیآیند. وقوع سخن پروردگار چنان محکم است که گویی زنجیری بر سنگی سخت کوبیده میشود».
و دلائل بر این امر بسیارند و همه فرقهها غیر از جهمیه [۱۱۶] بدان اقرار کردهاند.
***
نظر ائمه دین و سلف صالح دربارهی استواء چگونه است؟
اجماع سخن همهی آنان در این باب این است که:
استواء معلوم و غیر مجهول است ولی کیفیت آن در عقل بشری نمیگنجد و ایمان بدان واجب و سوال کردن از آن بدعت استو خداوند است که پیام و خبر آن را به وسیلهی پیامبران به مردم میرساند و بر پیامبر ج لازم است که آن را ابلاغ نماید و بر ما نیز واجب است که آن را تصدیق کنیم و بدان تسلیم شویم [۱۱۷]. همچنین این مجموع کلام آنان دربارهی تمامی آیات و احادیث اسماء و صفات است.
﴿ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ﴾ [آل عمران: ۷].
«ما به همهی آن ایمان داریم (و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات) همه از سوی خدای ماست».
﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَٱشۡهَدۡ بِأَنَّا مُسۡلِمُونَ ٥٢﴾ [آلعمران: ۵۲].
«به خدا ایمان آوردهایم؛ و (تو نیز) گواه باش که ما مخلص و منقاد (اوامر او) هستیم».
***
دلائل «علو قهری خداوند» در قرآن چیست؟
آیات دال بر آن بسیار زیادند مثلاً: ﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ﴾ [الأنعام: ۱۸].
«و اوست که بر بندگان خویش چیره است، و اوست حکیم آگاه».
که متضمن علو قهری و علو فوقیتی است.
﴿سُبۡحَٰنَهُۥۖ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٤﴾ [الزمر: ۴].
«خداوند پاک و منزّه (از همه عیبها به ویژه از نیاز به فرزند) است. او خداوند یگانهی پیروزمند است».
﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ١٦﴾ [غافر: ۱۶].
«امروز فرمانروایی از آنِ کیست؟ (آری؛) از آنِ الله یگانه و چیرهو توانا است».
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٦٥﴾ [ص: ۶۵].
«بگو: من تنها بیمدهندهی (مردمان از عذاب پروردگار) میباشم و بس. و هیچ معبودی جز خداوند یگانهی غالب (بر هر چیز و هر کس) وجود ندارد».
﴿مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِيَتِهَآۚ﴾ [هود: ۵۶].
«هیچ جنبندهای (اعم از انسان و غیر انسان) نیست مگر اینکه خدا بر او تسلط دارد».
﴿يَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ إِنِ ٱسۡتَطَعۡتُمۡ أَن تَنفُذُواْ مِنۡ أَقۡطَارِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ فَٱنفُذُواْۚ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلۡطَٰنٖ ٣٣﴾ [الرحمن: ۳۳].
«ای گروه جن و انس! اگر میتوانید (برای فرار از عذاب) از کرانههای آسمانها و زمین بگذرید، پس چنین کنید. نمیتوانید بگذرید مگر با توان و نیرویی (که ندارید)».
***
دلائلی که بر این امر دلالت دارند و در سنت نبوی ج آمدهاند، کدامند؟
پیامبر ج فرمود: «أعوذ بك من شر كل دابة أنت آخذ بناصيتها» [۱۱۸].
«(خداوندا) از پلیدی و شرارت هر جانداری که پیشانی او در در دست توست،به تو پناه میبرم».
و فرمود: «اللهم إني عبدك وابن عبدك وابن أمتك ناصيتي بيدك ماض في حكمك عدل في قضائك..» [۱۱۹] الحدیث.
«خداوندا همانا من بندهی توام و پسر مرد و زنی از بندگان توام، سرنوشت من به دست توست که از (درگاه) حکم تو گذشته و از (مشیت) عدالت تو اقتضا شده است».
و فرمود: «إنك تقضي ولا يقضی عليك إنه لا يذل من واليت ولا يعز من عاديت..» [۱۲۰].
«همانا تو (بر بندگان)، قضاوت میکنی و کسی اقتضایی بر( افعال) تو ندارد، هر کسی که تو او را به دوستی بگیری، ذلیل نمیشود و کسی که تو او را دشمن بداری، عزیز نمیگردد».
***
دلائل «علو شأن خداوند» (برتری و بلندی شأن و منزلت خداوند) کدامند و آنچه را که باید از خداوند نفی نمود، چیست؟
علو (برتری) شأن همان است که اسامی «القدوس»، «السلام»، «الکبیر»، «المتعال» و آنچه که معانی آنهاست بصورت ضمنی و سایر صفات کمال وجلال الهی بصورت التزامی در پی دارند.
در زمینهی احدیت و یگانگی، برتر از آن است که ملکیت و دادپروری برای غیر او باشد و برتر از آن است که یاور یا مشاور (پشتیبان) و شفیعی داشته باشند که بتواند بدون اذن او امری را انجام دهد و بالاتر از آن است که امری بر او تحمیل یا پیشنهاد گردد.
از جنبهی عظمت و کبریا و ملکوت و قدرت والاتر آن است از اینکه به دلیل ذلت و یا برای نصرت منازع یا غلبهگر و یا دوست و یاوری بگیرد.
در عرصهی بینیازی برتر از آن است که همسر و فرزند یا پدر و همتا و نظیری داشته باشد و در کمال و زندگانی و قیومیت و قدرت والاست که او را مرگ و یا چرت و خواب و خستگی و دشواری فراگیرد.
از جنبهی کمال علم بالاتر از آن است که دچار غفلت و فراموشی شود یا اینکه ذرهای از علم او در آسمانها و زمین از او جدا گردد.
و در کمال حکمت و تحمید برتر است از اینکه چیزی را بیهوده بیافریند و یا خلقتی را بیفایده و بدون امر و نهی و رستاخیز و پاداش رها کند.
و در کمالات عدالت والاترست از آنکه ذرهای در حق احدی ظلم نماید و یا اینکه چیزی را از حسنات کسی از بین ببرد.
در اوج و کمال بینیازی و غنا از خوردن طعام و ارتزاق از غیر و یا احتیاج به دیگری قرار دارد.
در تمام صفاتی که خود را بدان وصف کرده است و یا رسولش او را به آنها توصیف نموده است برتر از هر گونه تعطیل و یا تمثیل است و پاک و منزه و عزیز و والا و مبارک و برتر است از تمامی آنچه که الوهیت و یا ربوبیت و یا اسماء و صفاتش را نقض نماید.
﴿وَلَهُ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ٢٧﴾ [الروم: ۲۷].
«ودر آسمانها و زمین نمونه والاى [هر صفت برتر] از آن اوست و اوستشکستناپذیر سنجیدهکار».
نصوص وحی چه آنهایی که در قرآن و چه آنهایی که در سنت در این باب آمدهاند، مشخص و مشهور و فراوانند.
***
> معنی این حدیث که پیامبرج دربارهی اسماء الحسنی میفرماید: ÷«من أحصاها دخل الجنّة» «کسی که آنها را بر شمارد، وارد بهشت میشود»، چیست؟
این حدیث به معانی مختلف تفسیر شده است:
یکی از معانی برشمردن، حفظ آنها و دعا به درگاه خداوندی به وسیلهی آنها و یا ستایش و سپاس خداوند با تمامی آنها است و معنی دیگر این است که هر کدام از آنها که در آن اجازه اقتدا به خداوند، به بنده داده شده است مانند: «رحیم»، «کریم»، بنده نفس خود را بگونهای تصحیح کند که تا آنجا که شایسته آن اسمهاست بدانها موصوف شود.
و نیز آنهایی که مختص باریتعالی است مانند: «جبار»، «العظیم»، «المتکبر» پس بر بنده واجب است که بدانها اقرار نماید و در برابر آنها کرنش کند و خود را به آن صفات نزدیک نکند (به گونهای که این صفات را در خود بوجود نیاورد) و آن صفاتی که در آن معنی وعدههای نیک الهی وجود دارد مانند: «الغفور»، «الشکور»، «العفو»، «الرؤوف»، «الحلیم»، «الجواد»، «الکریم» در هنگام طمع و اشتیاق و رغبت در دنیا، خود را به آنها موصوف کند.
و آنهایی که صفتی از وعید خطرناک الهی در آن است مانند «عزیز»، «ذیانتقام»، «شدیدالعقاب»، «سریعالحساب» در هنگام ترس و ناراحتی خود آنها را در نظر بگیرد.
معنی دیگر این است که آنها را مشاهده نماید و حق معرفت و عبادت آنها را ادا کند. مثلاً کسی که برتری و فوقیت خداوند بر مخلوقاتش و استقرار الهی بر عرش را در حالی که از مخلوقات جداست، ببیند، به گونهای که خداوند را در احاطهی کامل علم و قدرت بر بندگان بداند و او را به اقتضای این صفات عبادت کند، به نحوی که قلبی بینیاز داشته باشد، که به سوی خدایش عروج نماید و با او مناجات کند و بر راه او برود و در برابر اوامر او مانند بندهای ذلیل در برابر پادشاهی قوی باشد و بداند که سخنان و اعمال او بطرف خداوند بالا میرود و به او عرضه میشود، پس شرمگین شود از اینکه کلام و یا عملی که او را خوار و پست کند، به درگاه خداوند بفرستد.
و کسی که نزول امر خداوند واحکام الهی را با انواع تدبیر و تصرفات در تمام دنیا و همه وقت ببیند، مشاهده نماید که در مرگ و زندگی و عزت و ذلت و پایین آمدن و بالا رفتن و بخشش و ممانعت و رفع بلا یا ابتلا کردن و به دنبال آوردن روزها در بین مردم و... تدبیرات در ممالکی که غیر او در آن تصرفی ندارد، جاری است. پس نقشههای او آنگونه که خود میخواهد، تأثیر میکند.
﴿يُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ يَعۡرُجُ إِلَيۡهِ فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥٓ أَلۡفَ سَنَةٖ مِّمَّا تَعُدُّونَ ٥﴾ [السجدة: ۵].
«خداوند (تمام عالم هستی را) از آسمان گرفته تا زمین زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است، (و جز او مدبّری در این جهان وجود ندارد). سپس تدبیر امور در روزی که اندازه آن هزار سال از سالهایی است که شما میشمارید، به سوی او بازمیگردد».
پس هر کس که از دید شناخت و نیز از جنبهی عبودیت به این بینش برسد، میداند که خدایش برای او کافیست و همچنین است کسی که علم فراگیر و شنوایی و بینایی و حیات و قیومیت الهی و غیره را میبیند و جز سبقتگیرندگان و مقربان درگاه الهی کسی به این بینش نمیرسد.
[۱۰۵] هفت جایی که این مضمون در آنها تکرار شده است، عبارتنداز: ۱- اعراف ۴۵ ۲- یونس ۳ ۳- رعد ۲ ۴- طه ۵ ۵- فرقان ۵۹ ۶- سجده ۴ ۷- حدید ۴ در آیات استواء، خداوند با صراحت بیان میکند که استواء بر عرش صورت گرفته است. علماء سلف استواء را به علو و ارتفاع تفسیر نمودهاند رک. مختصر صواعق المرسله، موصلی ص ۳۰۶ به بعد. [۱۰۶] این آیات از این قرار هستند: ملک ۱۶ و ۱۷ - «فی» در این آیات به معنی: «بر آسمانها، بالاتر و برتر از مخلوقاتش» معنی شده است رک تفسیر سعدی ۷/۴۳۶. [۱۰۷] مسنداحمد ۱/۲۰۶ و ۲۰۷- ابوداود ۴/۲۳۱ رقم ۴۷۲۳- ترمذی ۵/۴۲۴ رقم ۳۳۲۰- ابن ماجه ۱/۶۹ رقم ۱۹۳ -البانی آن را ضعیف دانسته است همچنین ابن قیم رحمه الله آن را ضعیف میداند. [۱۰۸] صحابی جلیل، سعد بن معاذ بن نعمان الاوسی الانصاریس، در بدر و أحد و خندق حضور یافت و در غزوه خندق تیری به او اصابت نمود که بعد از آن، تنها یک ماه زنده ماند. سپس بر اثر جراحتش در آخر ماه ذیقعده سال پنجم وفات نمود. پیامبر او را بسیار دوست میداشت و در هنگام جراحتش برای او آلونکی ساخته بود، تا اینکه او را زیارت نماید. دربارهی او بود که فرمود: «عرش خداوند از مرگ سعدبن معاذ به لرزه درآمد». تهذیب التهذیب ۳/۴۸۱. رک البدایه و النهایه۴/۱۲۹. [۱۰۹] بنی قریظه: قبیلهای از یهودیان اطراف مدینه، که با احزاب بر علیه پیامبر خدا ج همپیمان شدند. پیامبر ج نیز بعد از بازگشت از خندق در ماه ذیقعده سال پنجم هجری به جنگ آنان رفت و آنها را بیست و پنج روز محاصره نمود و بعد از تسلیم شدنشان حکم سعدبن معاذ را مبتنی بر اینکه «جنگجویانشان کشته شوند و زن و بچههایشان به اسارت درآیند و نیز بر اموالشان تسلط یافته شود» دربارهی آنان اجرا نمود. البدایه و النهایه۴/۱۱۸، ۱۲۸. [۱۱۰] بخاری ۵/۵۰- مسلم ۵/۱۶۰- احمد ۲/۲۲- لفظ را در آن نیافتم. [۱۱۱] مسلم ۲/۷۰- ۷۱- ابوداود ۱/۲۴۴ رقم ۹۳۰- النسائی ۳/۱۴-۱۸- مالک بن عمربن الحکم ۳/۵ - دارمی ۲/۱۰۸- احمد ۲/۲۹۱ و ۴/۳۸۸، ۳۸۸- ۳۸۹. [۱۱۲] معراج پیامبر ج که شامل حرکت ایشان از مسجد الاقصی به سوی آسمانها بود، بعد ازاینکه از مسجد الحرام به آنجا برده شدند، و از آنجا بسوی معراج رفته تا به سدره المنتهی رسیدند.. در آن نمازهای پنجگانه واجب شدند. در این زمینه برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به البدایه و النهایه ابن کثیر ۳/۱۰۷-۱۱۴ همچنین احادیث معراج از بخاری ۸/۲۰۳-۲۰۵. [۱۱۳] بخاری۸/ ۱۷۷ و ۱۹۵- مسلم ۲/۱۱۳- نسائی ۱/۲۴۰- موطا ۱/۱۸۴- احمد ۲/۲۵۷، ۳۱۲، ۴۸۶. [۱۱۴] بخاری ۳/۸۵- مسنداحمد ۲/۳۳۱، ۳۸۱، ۴۱۹ وغیره. [۱۱۵] بخاری ۸/ ۱۹۴- ترمذی ۵/۳۶۲ رقم۱۳۲۳- ابن ماجه ۱/۷۰- ابن خزیمه ۱/۳۵۵. [۱۱۶] جهمیه: پیروان جهم بن صفوان که بدعت نفی و تعطیل صفات الهی را ایجاد کرد که او نیزآن را از جعد بن درهم اخذ کرده بود. از عقاید جهم میتوان به نکات زیر اشاره کرد: اینکه بهشت و جهنم فانی هستند، ایمان فقط معرفت و شناخت قلبی است و قول و عمل در آن داخل نمیشود، انسان مجبور است- و افعال فقط مجازاً به او نسبت داده میشود. جهم را سالم بن احوز در مرو در آخرین سالهای حکومت بنیامیه از بین برد- رک الملل و النحل شهرستانی ۸۶-۸۸، الفرق بین الفِرَق بغدادی ص۲۱۱-۲۱۲. [۱۱۷] این سخن در معنی استواء از جمعی از سلف صالح از جمله امالمؤمنین امسلمهل ومالک بنانس و شیخ او ربیعهبنابی عبدالرحمان نقل شده است. در این زمینه میتوان به فتحالباری ۱۳/۴۰۶-۴۰۷ و مجموع فتاوی ابن تیمیه ۵/۳۶۵ و بعد از آن، همچنین به شرح اصول اعتقاد لالکائی با تحقیق دکتر احمد حمدان ۲/۳۹۷ مراجعه کرد. [۱۱۸] مسلم ۸/۷۹- ابوداود ۴/۳۱۲ رقم ۵۰۵۱ و ۵۰۵۲- ابنماجه ۲/۱۲۴۷- ۱۲۷۵ رقم ۳۸۷۳. [۱۱۹] (ضعیف) احمد ۱/۳۹۱ [۱۲۰] نسائی ۳/۲۴۸- ترمذی ۲/۳۲۸-۳۲۹ میگوید از پیامبر ج برای قنوت وتر دعایی بهتر از این ندیدهام. ابن ماجه ۱/۳۷۳ رقم ۱۱۷۸- ابوداود ۲/۶۳- دارمی ۱/۳۱۱- ۳۱۲ رقم ۱۵۹۹- ۱۵۶۱ احمد ۱/۱۹۹- حاکم ۳/۱۷۲- ذهبی بر آن سکوت نموده است. هیثمی نیز آن را آورده و راویان آن را ثقات میدانند ۲/۲۴۴.
تضاد در برابر توحید اسماء و صفات چیست؟
تضاد آن را (الحاد) [۱۲۱] در اسماء و صفات، وآیات الهی میگویند که دارای سه بخش است [۱۲۲]:
اول: انکار(الحاد) مشرکانی که خداوند را از آنچه که بدان متصف است، دور نمودند و بتهایشان را به آن صفات خواندند. پس بر آنها میافزودند و از آنها کم مینمودند.
اینگونه بود که آنها کلمهی «لات» [۱۲۳] را از صفت «الاله» و کلمهی«العزی» [۱۲۴] را از صفت «العزیز»
و کلمهی«منات» [۱۲۵] از صفت «المنان» مشتق کردند.
دوم: کفر کسانی که برای صفات الهی کیفیت قائل شدند و صفات خداوند را به صفات مخلوقاتش تشبیه کردند و این دسته در نقطه مقابل کفر(الحاد) مشرکان قرار دارند. آنها مخلوق را با پروردگار جهانیان مساوی دانستند و او را مانند جسم مخلوقات تصور نمودهاند در حالی که از این معایب پاک و مبرا است.
سوم: کفر کسانی که صفات الهی را نفی و آنها را تعطیل مینمایند و این بخش خود بر دو قسم است:
دستهای لفظ اسماء خداوند را برای ذات الهی ثابت میدانند (دلالت انطباقی) و آنچه از کمال را که این اسماء در برمیگیرند (دلالت ضمنی را) از خداوند نفی میکنند. مثلاً خداوند را «رحمان» و «رحیم» بدون رحمت و «علیم» بیعلم، «سمیع» بدون شنوایی، «بصیر» بدون دیدن و «قدیر» بیقدرت [۱۲۶] میدانند و بقیه مقتضیات ضمنی را نیز اینگونه از اسماءِ آنها جدا ساختهاند.
دستهای دیگر [۱۲۷] صراحتاً اسماء الهی و آنچه را که در بر میگیرند کاملاً از ذات اقدسی خداوندی نفی میکنند و او را با عدم محض که نه اسم و نه صفتی دارد، توصیف میکنند. خداوند پاک و منزه و برتر از آن است که ظالمین و منکرین و ملحدین میگویند ﴿رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَيۡنَهُمَا فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦۚ هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِيّٗا ٦٥﴾ [مریم:۶۵].
«پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است. پس تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او ماندگار و شکیبا باش. آیا شبیه و همانندی برای خدا پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟)»
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: ۱۱].
«هیچ چیزی همانند خدا نیست (و نه او در ذات و صفات به چیزی از چیزهای آسمان و زمین میماند، و نه چیزی از چیزهای آسمان و زمین در ذات و صفات بدو میمانند) و او شنوا و بینا است».
﴿يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا ١١٠﴾ [طه: ۱۱۰].
«خدا میداند آنچه را که (مردمان) در پیش دارند و (در آخرت بدان گرفتار میآیند، و میداند) آنچه را (در دنیا انجام دادهاند و) که پشت سر گذاشتهاند، ولی آنان از (کار و بار و حکمت) آفریدگار آگاهی ندارند».
[۱۲۱] الحاد در لغت به معنی انحراف از وسط است از جمله میتوان به لحد در قبر اشاره کرد که به این دلیل به آن لحد میگوییم که از نصف قبر گذشته است. ملحد یعنی کسی که از حق عدول نموده و آنچه را جزء حق نیست، بدان داخل کرده است. الحاد در دین به معنی رویگردانی، مجادله و عدول از آن است. رک: لسانالعرب ۳/۳۸۸-۳۸۹. مختار الصحاح۵۹۳. [۱۲۲] ابن قیم الحاد را به پنج دسته تقسیم میکند. ۳ دسته فوق، و چهارم: نام بردن از خدا، بدانچه لایق او نیست مانند اینکه نصاری او را «اب» (پدر مقدس) صدا میزنند، یا اینکه فلاسفه او را موجب بالذات یا علت فاعل بالطبع نام میبرند و... پنجم: توصیف خداوند به عیوب و نقائص، مانند آنچه که یهود میگفتند: خداوند فقیر است یا دستان او بسته هستند و اینگونه موارد که شامل الحاد در اسماء و صفات خداوند میشوند. بدائع الفوائد ۱/۱۶۹-۱۷۰. [۱۲۳] لات تختهسنگ سفیدو بزرگی بود که نقش خانهای در طائف بر آن حک شده بود و پردهها و پردهدارانی داشت. اهل طائف یعنی همان قبیله ثقیف، آن را تعظیم میکردند و بدان افتخار مینمودند. بعد از اسلام آوردن ثقیف، پیامبر ج مغیره بن شعبهس را فرستاد تا آن را از بین برد و بسوزاند. طائفیان بدان سوگند میخوردند. [۱۲۴] عزی بتی دیگر بود از بتهای عرب که شامل سازهای بود، بر درختی که در وادی نخله بین مکه و طائف قرار داشت. قریش آن را تعظیم میکردند. همانگونه که ابوسفیانس در جنگ احد گفت: ما عزی را داریم و آنان [مسلمانان] هیچ کس را ندارند. پیامبر ج فرمود: بگوئید که ما «الله» مولایمان است و آنان مولایی ندارند. در صدر اسلام، بدان سوگند خورده میشد. تا اینکه پیامبر ج فرمود: هر کس در هنگام سوگند خوردن گفت «قسم به لات» یا «قسم به عزی» بعد از آن بگوید «لاالهالاالله». (بخاری) پیامبر بعد از فتح مکه خالد را فرستاد تا آن را از بین برد. [۱۲۵] منات قدیمیترین بت اعراب بود که بر ساحل دریا در ناحیه مشلل و قدید قرار داشت و بیشتر، اوس و خزرج آن را تعظیم مینمودند. تا آنجا که هرگاه حج مینمودند، جز در کنار آن سرهایشان را نمیتراشیدند. در سال فتح مکه علیس به دستور پیامبر ج آن را از بین برد. ۲۰۷-۲۱۰- تفسیر ابن کثیر ۴/۲۵۳. [۱۲۶] اینها همان معتزله بودند که به گمان خود برای فرار از تشبیه، اسماء را بدون صفات برای خداوند اثبات میکردند.اما قول «رحیم و رحمان بدون رحمت و..». از معتزله روایت نشده است. الملل و النحل۴۳-۸۵. [۱۲۷] همان جهمیه بودند که اسماء و صفات الهی را نفی مینمودند. الملل و النحل ۸۶ به بعد.
آیا انواع سهگانه توحید متلازم همدیگرند، به نحوی که هرآنچه که یکی از آنها را نفی کند، دیگر انواع را نیز نفی میکند؟
بله- انواع توحید متلازم یکدیگرند و کسی که در یکی از آنها مرتکب شرک شود در دیگر انواع نیز مشرک گشته است.
نمونه این مسأله، دعاء از غیر خداوند است و نیز مسألت و خواستن چیزیاز غیر خداست که غیر از خدا کسی دیگر قادر به انجام آن نیست. دعا به درگاه خداوند عبادت و بلکه اصل عبادت است، صرف این عبادت برای غیر خداوند شرک در الوهیت خداوند است چون که مسألت از غیر خدا، متضمن این است که فرد محتاج جلب خیر یا دفع شری است که معتقد است غیر خدا بر آن قادر است همین مسأله موجبات شرک در ربوبیت نیز میشود. زیرا که دعاکننده معتقد است که کسی غیر از خداوند در ملکوت الهی شریک و متصرف است. همچنین این فرد از غیر خدا دعا نمیکند، مگر اینکه معتقد باشد که آن موجود غیر خدا، صدای آن بنده را در هر زمان و در هر مکان میشنود و به او نزدیک است و او بادعایش این موضوع را تصریح میکند و این نیز شرک در اسماء و صفات است چون که برای آن موجود شنوایی احاطهگر بر تمام شنیدنیها که دوری یا نزدیکی در آن تأثیری ندارد، قائل شده است. پس شرک در الوهیت موجب شرک در ربوبیت و اسماء و صفات شده است.
ادلّه وجوب ایمان به ملائکه در کتاب و سنت کدامند؟
دلایلی که بر بودن ملائکه و وجوب ایمان به آنها دلالت میکند، در قرآن بسیار زیاد است، از آن جمله:
﴿وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِۗ﴾ [الشوری: ۵].
«و فرشتگان (با همه قدرتی که دارند دائماً) به تسبیح و تقدیس پروردگارشان مشغول و برای کسانی که در زمین هستند درخواست آمرزش میکنند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَيُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ يَسۡجُدُونَۤ۩ ٢٠٦﴾ [الأعراف: ۲۰۶].
«به یقین کسانى که نزد پروردگار تو هستند از پرستش او تکبر نمىورزند و او را به پاکى مىستایند و براى او سجده مىکنند».
﴿مَن كَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِيلَ وَمِيكَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡكَٰفِرِينَ ٩٨﴾ [البقرة: ۹۸].
«کسی که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد (خداوند دشمن اوست) چه خداوند دشمن کافران است».
و دلیل سنت آنچه است که در حدیث جبرئیل [۱۲۸] آورده شد و نیز در صحیح مسلم آمده است که خداوند آنها را از نور خلق کرده است [۱۲۹]. احادیث در شأن ملائکه زیادند.
***
ایمان به ملائکه به چه معناست؟
ایمان به ملائکه شامل اقرار قطعی است به وجود ملائکه و همچنین به اینکه مخلوقی از مخلوقات خداوند هستند و مسخر و پرورده و تحت فرمان الهیاند.
﴿بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ ٢٦ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ ٢٧﴾
[الأنبیاء: ۲۶-۲۷].
«بندگان گرامی و محترمی هستند (که به هیچ وجه از طاعت و عبادت و اجرا فرمان پروردگار سرپیچی نمیکنند). آنان (آنقدر مؤدب و فرمانبردار خدایند که هرگز) در سخن گفتن بر او پیشی نمیگیرند، وتنها به فرمان او کار میکنند (نه به فرمان کس دیگری)».
﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦﴾ [التحریم: ۶].
«از خدا در آنچه بدیشان دستور دادهاست نافرمانی نمیکنند و همان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شدهاند».
﴿لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَلَا يَسۡتَحۡسِرُونَ ١٩ يُسَبِّحُونَ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لَا يَفۡتُرُونَ ٢٠﴾ [الأنبیاء: ۱۹-۲۰].
«از پرستش او سرباز نمیزنند و خویشتن را بالاتر از عبادتش نمیدانند (و از بندگی شبانهروزی خود هرگز) خسته نمیگردند. شب و روز (دائماً به تعظیم و تمجید خدا مشغولند و پیوسته) سرگرم تسبیح و تقدیسند و سستی به خود راه نمیدهند».
***
بعضی از انواع ملائکه را به اعتبار اینکه خداوند آنها را در چه هیأتی درآورده و به چه امری مشغول کرده است، نام ببرید.
ملائکه به این اعتبار اقسام زیادی دارند.
- ملائکهای به ابلاغ وحی به پیامبران گماشته شده است و این ملائکه همان «روحالامین» یا «جبرئیل»÷ [۱۳۰] است.
- ملائکهای مسئول باران است که «میکائیل» ÷ [۱۳۱] نام دارد.
- ملائکهای به دمیدن در صور موظف شده است که «اسرافیل» ÷ [۱۳۲] نام دارد.
- دستهای از ملائکه مشغول به قبض ارواح جانداران هستند که «ملکالموت» [۱۳۳] و همکاران اویند.
- دستهای ملائکه مسئول نوشتن اعمال بندگاناند که آنها را «کرامالکاتبین» [۱۳۴] گویند.
- دستهای مسئول حفاظت بندگان از پس و پیش آنها میباشند که آنها را «معقّبات» [۱۳۵] میگویند.
- دستهای موظف به امر بهشت [۱۳۶] و نعمتهای آن میباشند که «رضوان» و یاوران او نام برده میشوند.
- گروهی موکل برآتش جهنم و عذاب آن هستند که فرمانروای آنها «مالک» [۱۳۷] است و «زبانیه» نیز همراه اویند که رؤسای آنها نوزده ملائکه میباشند.
- دستهای ملائکه مسئول سؤال و جواب در قبرند که «منکر» و «نکیر» [۱۳۸] میباشند.
- دستهای از ملائکه هم عرش را حمل میکنند که «حملهالعرش» [۱۳۹] گفته میشوند.
- دستهای از ملائکه «کروبیان» [۱۴۰] میباشند.
- دستهای مسئول تشکیل نطفهها در رحم مادران و نیز مسئول نوشتن آنچه هستند که خداوند دربارهی (رزق و عمل و اَجَل و سرنوشت) آن فرد میخواهد [۱۴۱].
- گروهی از ملائکه نیز به بیتالمعمور وارد میشوند. به نحوی که روزانه هفتادهزار ملائکه به آن خانه وارد میشوندو فرصتی دیگر نمییابند که دوباره به آنجا برگردند [۱۴۲].
- گروهی از ملائکه که سیاحت میکنند و در مجالس ذکر انسانها حاضر میشوند [۱۴۳].
- گروهی از ملائکه دستهجمعی در برابر پیشگاه الهی قیام نموده و به عبادت مشغولند و از آن فارغ نمیشوند.
- و گروهی دیگر همیشه در رکوع و سجود به سر میبرند و هرگز برنمیخیزند.
و نیز گروههای دیگر غیر از اینهایی که گفته شد:
﴿وَمَا يَعۡلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَۚ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكۡرَىٰ لِلۡبَشَرِ ٣١﴾ [المدثر: ۳۱].
«لشگرهای پروردگارت را جز او کسی نمیداند، و این جز اندرزی برای مردمان نیست».
نصوص بر وجود دستههای ملائکهای که بر شمرده شدند، در کتاب و سنت بسیار زیاد است.
[۱۲۸] تخریج آن آورده شد. [۱۲۹] مسلم از عایشهل روایت میکند که پیامبر ج فرمود: «ملائکه از نور و جن از پارهآتش خلق شدهاند. خلقت آدم نیز آنگونه است که برایتان وصف شده است». مسلم۸/۲۲۶، احمد۶/۱۵۳ و ۱۶۸- [۱۳۰] شعراء ۱۹۳-۱۹۵. [۱۳۱] وظیفهی میکائیل را ابنعباسب بیان میکند: «... میکائیل که رحمت و گیاهان و باران را به امر الله با خود میآورد..». رک: تفسیر ابنکثیر۱/۱۳۰- مسند احمد ۱/۲۷۴ (درجه حدیثی را که احمد روایت میکند، حسن لذاته است) [۱۳۲] انعام ۷۳- پیامبر ج نیز میفرماید: «اسرافیل صور را در دهان گرفته و روی خود را به جهت امر الهی نموده، منتظر است تا خداوند به او امر کند و او هم در صور بدمد». مسلم آن را روایت میکند. تفسیر ابنکثیر ۲/۱۴۶- ابنکثیر اینگونه آورده است که حدیث در صحیح مسلم است. اما حدیث را در مسلم نیافتم. بلکه در سنن ترمذی - ۵/۳۷۳ رقم ۳۲۴۳ روایت شده است و ترمذی آن را حسن میداند. احمد۱/۳۲۶. [۱۳۳] سجده ۱۱ [۱۳۴] انفطار ۱۰ -۱۲ [۱۳۵] رعد ۱۱ [۱۳۶] به آنان خازنان بهشت میگویند: زمر ۷۳ [۱۳۷] خداوند دربارهی آنان میفرماید: زخرف۷۷- دربارهی زبانیه میفرماید: علق۱۸ و نیز مدثر۳۰. [۱۳۸] بخاری ۲/۱۰۲- مسلم ۸/۱۶۱- ابوداود ۴/۲۳۹ رقم ۴۷۵۱- نسائی ۴/۹۷- مسند احمد۳/۱۲۶ و ۲۳۳ اسم این دو ملائکه جز در حدیثی از ابوهریرهس که ترمذی آن را در ۳/۳۸۳ رقم ۱۰۷۱ روایت میکند، نیامده است. ترمذی این حدیث را حسن غریب میداند. [۱۳۹] حاقه ۱۷ [۱۴۰] کروبیان از اشرف ملائکه به حساب میآیند که در اطراف عرش مشغول تسبیح خداوند هستند. رک تفسیر قرطبی ۱۵/۲۹۴ - معارجالقبول از حافظ حکمی ۲/۸۷. [۱۴۱] حدیث نطفه در صحیح بخاری از عبدالله بن مسعودس آمده است. در آن پیامبر خدا ج - صادق مصدوق ـ فرمود: «همانا مجموعهی خلقت هر کدام از شما در شکم مادرش، چهل روز به صورت نطفه، سپس چهل روز به صورت علقه (خونی بسته) و سپس چهل روز به صورت مضغه (پارچه گوشتی نیمهکامل) خواهد بود. پس از آن خداوند ملائکهای را بر او میفرستد و به آن ملائکه چهار مورد امر میکند گفته میشود: عمل، رزق، اجل و خوشبخت یا بدبخت بودن او را بنویسد. پس از آن در او روح دمیده میشود». بخاری ۴/۷۸- مسلم۸/۴۴ - احمد۳/۳۹۷. [۱۴۲] بخاری ۴/۷۷- مسلم ۱/۱۰۳- ۱۰۴- نسائی ۱/۲۱۷ و احمد۴/۲۰۷. [۱۴۳] حدیث ملائکهای را که در جلسات ذکر الهی حاضر میشوند، امام مسلم از ابوهریرهس روایت میکند: پیامبر خدا ج فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی مجموعه ملائکهای دارد که همیشه در گردش هستند و به دنبال مجالس ذکر میگردند. هرگاه که مجلسی را یافتند که در آن ذکر خداوند انجام شود، با آنان مینشینند. بعضی از آنان با بالهایشان بعضی دیگر را به صف میکنند، تا اینکه بین [مجلس] و آسمان دنیا را پر مینمایند. مسلم۸/۶۸-احمد۲/۲۵۱.
به چه دلیل ایمان به کتابهای آسمانی واجب است؟
دلائل زیادی وجود دارند از آن جمله:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ﴾ [النساء: ۱۳۶].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد، و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید»؛
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَآ أُوتِيَ ٱلنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ ١٣٦﴾ [البقرة: ۱۳۶].
«بگوئید ایمان داریم به خدا و آنچه بر ما نازل گشته (قرآن)، و آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط (یعنی نوادگان یعقوب) نازل شده است، و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است، و به آنچه برای (همه) پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. میان هیچ یک از آنان جدایی نمیاندازیم (نه اینکه مانند یهودیان و مسیحیان، بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم. بلکه همه پیغمبران را راهنمای بشریت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم) و ما تسلیم (فرمان) خدا هستیم».
و همین فرمودهی خداوند کافیست که: ﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ﴾ [الشوری:۱۵].
«و بگو: من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد ایمان دارم».
***
آیا تمامی کتابهای الهی در قرآن نام برده شدهاند؟
خداوند در قرآن، خودِ قرآن، تورات، انجیل، زبور و صحیفههای ابراهیم و موسی را ذکر کرده است و بقیه کتابها را فقط به صورت جملگی با عبارت کتب یا کتابها آورده است. از آن جمله:
﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَيُّ ٱلۡقَيُّومُ ٢ نَزَّلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَأَنزَلَ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ ٣ مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ﴾ [آلعمران: ۲-۴].
«خداست که هیچ معبودِ [بحقى] جز او نیست و زنده [پاینده] است. این کتاب را در حالى که مؤید آنچه [از کتابهاى آسمانى] پیش از خود مىباشد، به حق [و به تدریج] بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را... پیش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد».
﴿وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣﴾ [النساء: ۱۶۳].
«و به داوود زبور دادیم».
﴿أَمۡ لَمۡ يُنَبَّأۡ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَىٰ ٣٦ وَإِبۡرَٰهِيمَ ٱلَّذِي وَفَّىٰٓ ٣٧﴾ [النجم: ۳۶-۳۷].
«یا بدانچه در تورات موسی بوده است، مطلع و باخبرش نکردهاند؟ یا از آنچه در صحف ابراهیم بوده است، مطلع و با خبرش نکردهاند؟ ابراهیمی که (قهرمان توحید بوده و وظیفه خود را) به بهترین وجه ادا کرده است».
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ﴾ [الحدید: ۲۵].
«ما پیغمبران خود را همراه با دلایل متقن و معجزات روشن (به میان مردم) روانه کردیم، و با آنان کتابهای (آسمانی و قوانین) و موازین (شناسایی حق و عدالت) نازل نمودهایم تا مردمان (برابر آن در میان خود) دادگرانه رفتار کنند».
آن دسته از کتابها که در قرآن به صورت مفصل آورده شدهاند، مفصلاً به آنها ایمان میآوریم و آنچه که اجمالاً در قرآن آمده است، به صورت کلی بدانها ایمان میآوریم و همان کلامی را دربارهی آنها میگوییم که خداوند به پیامبرش دستور دادهاست که بگوید.
﴿وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖۖ﴾ [الشوری: ۱۵].
«و بگو: من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد ایمان دارم».
***
ایمان به کتابهای آسمانی چه مفهومی را در بر دارد؟
معنی ایمان به آنها، تصدیق قطعی همهی آنهاست که همگی از طرف خداوند نازل شدهاند و خداوند به صورت حقیقی به آنها تکلم کرده است، چه بسا بخشی از آنها مستقیماً و بدون واسطهی ملائکه از خداوند شنیده شدهاند.
بخشی از آیات توسط ملائکه مأمور به وحی، به فرستادهی بشری (پیامبر) رسیده است و گروهی از آنها را خداوند با دست مبارک خود نوشته است:
﴿۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ﴾ [الشوری: ۵۱].
«هیچ انسانی را نسزد که خدا با او سخن بگوید. مگر از طریق وحی (به قلب، به گونهی الهام در بیداری، و یا خواب در غیر بیداری) یا از پس پردهای و یا اینکه خداوند قاصدی را (به نام جبرئیل) بفرستد و او به فرمان آفریدگار آنچه را که خدا میخواهد (به پیغمبران) وحی کند».
و خداوند به موسی÷ میفرماید:
﴿إِنِّي ٱصۡطَفَيۡتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَٰلَٰتِي وَبِكَلَٰمِي﴾ [الأعراف: ۱۴۴].
«فرمود: ای موسی! من، تو را با پیامها و کلام خویش بر سایر مردم برگزیدم».
﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤﴾ [النساء: ۱۶۴].
«خداوند حقیقتاً (از پشت حجاب بدون واسطه) با موسی سخن گفت».
خداوند در شأن تورات میفرماید:
﴿وَكَتَبۡنَا لَهُۥ فِي ٱلۡأَلۡوَاحِ مِن كُلِّ شَيۡءٖ مَّوۡعِظَةٗ وَتَفۡصِيلٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾ [الأعراف: ۱۴۵].
«و برای او در الواح (تورات) از هر چیز (که مورد نیاز بنیاسرائیل از نصائح و حکم و احکام حلال و حرام بود) نوشتیم، تا پند و اندرز (زندگی) و روشنگر همه چیز باشد».
و دربارهی عیسی÷ میفرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَٰهُ ٱلۡإِنجِيلَ﴾ [المائدة: ۴۶].
«و برای او انجیل نازل کردیم».
و میفرماید: ﴿وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا ١٦٣﴾ [النساء: ۱۶۳].
«و به داوود زبور دادیم».
و خداوند دربارهی قرآن میفرماید:
﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًا ١٦٦﴾ [النساء: ۱۶۶].
«(هر چند که کافران، نبوت تو را انکار میکنند) لیکن خداوند بر آنچه (از قرآن) بر تو نازل شده است گواهی میدهد. این خدا است که آن را به (مقتضای) دانش (خاص) خویش نازل کرده است. و فرشتگان (نیز بدان) گواهی میدهند و (صحّت نبوّت تو را تصدیق میکنند. گرچه) کافی است که خدا گواه باشد».
﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ عَلَىٰ مُكۡثٖ وَنَزَّلۡنَٰهُ تَنزِيلٗا ١٠٦﴾ [الإسراء: ۱۰۶].
«قرآنی است که آن را (در مدّت بیست و سه سال به گونهی آیهها و بخشهای) جداگانه فرستادهایم تا آن را آرام بر مردم بخوانی (و بدین وسیله جذب دلها و اندیشهها شود و در عمل پیاده گردد) و قطعاً ما آن را کمکم و بهره بهره فرستادهایم (نه یکجا و سرِهم)».
﴿وَإِنَّهُۥ لَتَنزِيلُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٩٢ نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ ١٩٥﴾ [الشعراء: ۱۹۲-۱۹۵].
«این (قرآن) فروفرستادهی پروردگار جهانیان است (و همهی سرگذشتهای مذکور در آن راست، و احکام آن تا روز قیامت برجا و واجب الاجرا است). جبرئیل آن را فرو آورده است. بر قلب تو، تا از زمره بیمدهندگان باشی. با زبان عربی روشن و آشکاری است».
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِٱلذِّكۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾ [فصلت: ۴۱-۴۲].
«کسانى که به این قرآن -چون بدیشان رسید- کفر ورزیدند [به کیفر خود مىرسند] و به راستى که آن کتابى ارجمند است. از پیش روى آن و از پشت سرش باطل به سویش نمىآید؛ وحى [نامه]اى است از حکیمى ستوده[صفات]».
و آیات دیگر...
***
قرآن در بین کتابهای آسمانی پیشین چه منزلتی دارد؟
خداوند در مورد آن فرمودند:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ﴾ [المائدة: ۴۸].
«و ما این کتاب [قرآن] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیقکننده کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست».
﴿وَمَا كَانَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ أَن يُفۡتَرَىٰ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا رَيۡبَ فِيهِ مِن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٣٧﴾ [یونس: ۳۷].
«و چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق [کننده] آنچه پیش از آن است مىباشد و توضیحى از آن کتاب است که در آن تردیدى نیست [و] از پروردگار جهانیان است».
﴿مَا كَانَ حَدِيثٗا يُفۡتَرَىٰ وَلَٰكِن تَصۡدِيقَ ٱلَّذِي بَيۡنَ يَدَيۡهِ وَتَفۡصِيلَ كُلِّ شَيۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١١١﴾ [یوسف: ۱۱۱].
«سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایى] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى که ایمان مىآورند رهنمود و رحمتى است».
مفسّرین [۱۴۴] در تفسیر «مهیمناً» میفرمایند: «قرآن امین و شاهد و مراقب کتب آسمانی قبلی است و آنها را تصدیق میکند، یعنی اینکه آنچه را که در آنهاست و صحیح و درست است، تصدیق و آنچه را که دچار تحریف [۱۴۵] و تغییر شده است، نفی میکند و آنها را نسخ مینماید و با تقریر و بیان بر آنها حکم میکند. بنابراین همهی آنهایی که به کتب آسمانی پیشین تمسک جستهاند و نه آنهایی که هیچگونه ثباتی در دین ندارند، در برابر قرآن نیز سر کرنش فرود میآورند، همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِهِۦ هُم بِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٥٢ وَإِذَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبۡلِهِۦ مُسۡلِمِينَ ٥٣﴾ [القصص: ۵۲-۵۳].
«کسانى که قبل از آن کتاب [آسمانى] به ایشان دادهایم آنان به [قرآن] مىگروند. و چون بر ایشان فرو خوانده مىشود مىگویند بدان ایمان آوردیم که آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پیش از آن [هم] از تسلیمشوندگان بودیم».
***
آن چه که بر تمامی امت لازم است تا در حق قرآن رعایت کنند، چیست؟
تبعیت ظاهری و باطنی از قرآن و چنگ زدن به آن و اقامهی حقایق آن (بر امتهای دیگر) است. خداوند میفرماید:
﴿وَهَٰذَا كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَكٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ١٥٥﴾ [الأنعام: ۱۵۵].
«و این خجسته کتابى است که ما آن را نازل کردیم پس از آن پیروى کنید و پرهیزگارى نمایید باشد که مورد رحمت قرار گیرید».
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣﴾ [الأعراف: ۳].
«آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است پیروى کنید و جز او از معبودان [دیگر] پیروى مکنید چه اندک پند مىگیرید».
﴿وَٱلَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُصۡلِحِينَ ١٧٠﴾ [الأعراف:۱۷۰].
«و کسانى که به کتاب [آسمانى] چنگ درمىزنند و نماز برپا داشتهاند [بدانند که] ما اجر درستکاران را تباه نخواهیم کرد».
و این مسأله عمومی است و در تمامی کتب آمده است و آیاتی که بر این واقعیت دلالت میکنند، زیادند.
پیامبر ج هم به تمسک به قرآن وصیت نمودند: «فخذوا بكتاب الله وتمسكوا به» [۱۴۶].
«کتاب خداوند را بگیرید و بدان چنگ زنید»
و در حدیثی که به صورت مرفوع از علیس روایت شده است، پیامبر ج میفرماید:
«إنها ستكون فتن، قلت ما المخرج منها يا رسول الله، قال: كتاب الله» [۱۴۷] وذکر الحدیث.
«فتنههایی برپا خواهد شدگفتم: که چگونه از آنها خروج حاصل شود، فرمودند: به وسیلهی کتاب خداوند».
***
چگونه میتوان به قرآن چنگ زد و حق آن را ادا نمود؟
به وسیلهی حفظ و تلاوت آن و همچنین با خواندن آن در همهی اوقات شب و روز با تفکر در آیات آن و حلال دانستن حلالهایش و حرام دانستن حرامهایش و نیز با اطاعت از اوامر آن و بیزاری و دوری جستن از مناهیاش و با عبرت گرفتن از مثلها و پند گرفتن از داستانهایش و نیز با عمل به آیات واضح و محکمش و تسلیم شدن در برابر آیات متشابه آن و دوری جستن از حدود آن و دفاع از آن در برابر تحریف غلوکنندگان و آراء باطلگرایان و همچنین نصیحت و پند دادن با بصیرت قرآنی و به وسیلهی معانی قرآن [۱۴۸] در هنگام دعوت به سوی آن.
[۱۴۴] این تفسیر از ابنعباسب، عکرمهس، سعید بن جبیر، مجاهد، محمدبنکعب، عطیه، حسن بصری، قتاده، عطاء خراسانی، سُدی و ابن زید ـ رحمهم الله ـ روایت شده است. رک تفسیر ابن کثیر۲/۶۵. [۱۴۵] تحریف در لغت به معنی تغییر و تبدیل استو اصطلاحاً به تغییر اسماء حسنی و صفات علیای الهی و تغییر معانی آنها اطلاق میشود. تحریف دو نوع است: ۱- تحریف لفظ مانند: تغییر حرکت رفع اسم «الله» به حرکت نصب و در نتیجه تغییر نقش فاعلی آن به نقش مفعولی در آیه ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا ١٦٤﴾. ۲- تحریف معنی مانند تفسیر غلط بعضی از فرقههای مبتدعه از «غضب» به (اراده انتقام). الکواشف الجلیه عن معانی الواسطیه۵۲. [۱۴۶] مسلم ۷/۱۲۲-۱۲۳- احمد ۴/۳۶۷- دارمی ۲/۳۱۰. [۱۴۷] (ضعیف)ترمذی ۵/۱۷۲ رقم ۲۹۰۶- دارمی ۲/۳۱۳. [۱۴۸] اشاره به حدیثی میکند که مسلم از تمیم داریس روایت نموده است. در آن پیامبر خدا ج فرمود: «دین یعنی نصیحت. گفتیم نصیحت برای چه کسی؟ فرمود: نصیحت در حق خداوند و کتاب او و پیامبرش و نصیحت ائمه مسلمین و عامهی آنها». مسلم ۱/۵۳-نسائی ۷/۱۵۶- احمد ۴/۱۰۲- ترمذی ۴/۳۲۴ رقم۱۹۲۶ - احمد ۲/۲۹۷- دارمی ۲/۲۲۰رقم ۲۷۵۷.
حکم کسی که میگوید: قرآن مخلوق است [۱۴۹]، چیست؟
قرآن با تمام حروف و معانیاش کلام حقیقی خداوند است و این گونه نیست که تنها حروف، کلام خداوند باشد و معانی جزء آن نباشد یا تنها معانی از خداوند باشد و حرف بشری باشند. بلکه خداوند بر آن تکلم کرده و آن را به صورت وحی بر پیامبر ج نازل نموده است و مؤمنان هم به حقانیت آن ایمان آوردهاند.
هر چند که قرآن را با انگشتان بنویسند و با زبان تلاوت کنند و در قلوب حفظ نمایند و با گوش بشنوند و با چشم ببینند، آن را از اینکه کلام خداوند رحمان است، خارج نمیکند.
جوهر، مداد، قلم و کاغذ مخلوق خداوندند، ولی آن چه نوشته میشود، مخلوق نیست. زبان و صدا مخلوقند ولی آن چه تلاوت میشود و هرچند متفاوت از دیگران تلاوت شود، مخلوق نیست. سینهها مخلوقند ولی آنچه در آنها حفظ میشود، مخلوق نیست. گوشها مخلوق میباشند ولی آن چه شنیده میشود، مخلوق نیست، خداوند سبحان میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ ٧٨﴾ [الواقعة: ۷۷-۷۸].
«که این [پیام] قطعا قرآنى است ارجمند. در کتابى نهفته».
﴿بَلۡ هُوَ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ فِي صُدُورِ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَۚ وَمَا يَجۡحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٩﴾ [العنکبوت: ۴۹].
«بلکه [قرآن] آیاتى روشن در سینههاى کسانى است که علم [الهى] یافتهاند و جز ستمگران منکر آیات ما نمىشوند».
﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ﴾ [الکهف: ۲۷].
«و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان کلمات او را تغییردهندهاى نیست».
﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: ۶].
«و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود».
ابن مسعود [۱۵۰]س میفرماید: «همواره به مصحفهایتان نظر بیاندازید» [۱۵۱].
هرکس بگوید که قرآن یا جزئی از آن مخلوق میباشد، با این کلام خود کافر و مرتد گشته است [۱۵۲] و از دایرهی اسلام خارج میشود، چون که قرآن کلام خداوند است از او شروع و صادر شده است و بدو باز میگردد و کلام خداوند صفت اوست و کسی که اعتقاد داشته باشد که یکی از صفات الهی مخلوقند، آن فرد کافر و مرتد شده است و از او خواسته میشود که به اسلام بازگردد (بازگشتن به اعتقاد به غیر مخلوق بودن قرآن) در این حال اگر به آغوش اسلام بازگشت، مسلمان شده است و در غیر این صورت به دلیل کفری که مرتکب شده است، کشته میشود و احکام مسلمین بر او جاری نمیشود.
***
صفت کلام خداوند جزء صفات فعلی است یا ذاتی؟
به اعتبار تعلق صفت کلام به ذات خداوند و اتصاف خداوند به کلامش، مانند صفت علم جزء صفات ذاتی است. بلکه این صفت جزء علم خداوند و نازل شده از طریق علم الهی است و همانا خداوند به آن چه نازل کرده است، آگاهتر است.
اما به اعتبار اینکه خداوند با مشیت و ارادهی خود بدان تکلم کرده است، پس صفت فعلی محسوب میشود. همانگونه که پیامبر ج میفرماید: «إذا أراد الله أن يوحي بالأمر تكلم بالوحي» الحدیث. «هرگاه خداوند بخواهد امری را القاء نماید، آن را در قالب وحی تکلم میکند».
و به این دلیل سلف صالح دربارهی صفت کلام معتقدند که همانا این صفت، صفت ذاتی و فعلی است خداوند همواره از ازل به صفت کلام متصف بوده و تا ابد خواهد بود و تکلم او به مشیت و ارادهی او بستگی دارد، پس هرگاه و هرگونه و در هر جا که بخواهد تکلم میکند، به صورتی که هر آن کس که او میخواهد، آن را بشنود.کلام الهی صفت خداوند است و حد و نهایتی ندارد.
﴿قُل لَّوۡ كَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا ١٠٩﴾ [الکهف: ۱۰۹].
«بگو اگر دریا براى کلمات پروردگارم مرکب شود پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد قطعاً دریا پایان مىیابد هرچند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم».
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ يَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ كَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ﴾ [لقمان: ۲۷].
«و اگر آن چه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریاى دیگر به یارى آید سخنان خدا پایان نپذیرد».
﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥﴾ [الأنعام:۱۱۵].
«و سخن پروردگارت به راستى و داد سرانجام گرفته است و هیچ تغییردهندهاى براى کلمات او نیست و او شنواى داناست».
***
واقفه چه کسانdاند و حکم آنها چیست؟
واقفه [۱۵۳] کسانی هستند که دربارهی قرآن میگویند که ما معتقدیم که قرآن نه کلام خداست و نه مخلوق اوست.
امام احمد [۱۵۴] دربارهی آنها میفرماید:
«گروهی از آنها که از بقیه بهتر سخن میرانند، اعتقادات جهمی دارند و هر کدام از آنها که جاهل سادهای باشد، حجت الهی بر او اقامه میشود، اگر توبه کند و ایمان بیاورد که قرآن کلام الهی است و مخلوق نیست- جزء مسلمین به حساب میآید- در غیر این صورت این فرد از جهمیه بدتر است» [۱۵۵].
***
حکم آن کسی که بگوید که لفظ من به هنگام تلفظ قرآن مخلوق است، چیست؟
ایراد و اطلاق این عبارت بر زبان چه به صورت نفی و چه از جنبهی اثبات، جایز نیست، چون که لفظ شامل معنی مشترکی بین تلفظ -که فعل بندگان است- و آن چه بدان تلفظ میگردد- قرآن- است.
پس هرگاه فرد این کلام را بر زبان آورد به این منظور که قائل به خلق آن (لفظ قاری) باشد، شامل معنی دوم است که همان سخن جهمیه را در بر میگیرد و اگر آن را بگوید به این منظور که (لفظ قاری) را غیر مخلوق بداند، شامل معنی اول میشود که دربرگیرندهی فعل بنده است و این نیز از بدعتهای گروه «اتحاد وجود» میباشد.
به این دلیل سلف [۱۵۶] صالح معتقدند که:
«هرکس بگوید لفظ قاری قرآن مخلوق است جهمی و هر کس بگوید که غیر مخلوق است فردی بدعتگذار است».
[۱۴۹] اعتقاد به مخلوق بودن قرآن، مذهب معتزله و جهمیه است. تفصیل آراء آنها و رد برآراءشان در مختصر صواعق المرسله موصلی ۱/۴۰۹- ۴۱۰ آمده است. [۱۵۰] ابوعبدالرحمن، عبدالله بن ام عبدالهذلی، صحابی و خادم پیامبر خدا ج از اولین کسانی بود که به پیامبر خدا ایمان آورد. در بدر و غزوههای دیگر حضور داشت. به خوب ادا نمودن واجبات شهرت یافت. از بزرگترین قاریان بود که هفتاد سوره را از پیامبر خدا ج حفظ نمود. بسیاری از اصحاب، او را ستودهاند. در سال ۳۲ هجری در سن ۶۰ سالگی در مدینه فوت نمود. ۱/۱۳-۱۴ [۱۵۱] طبرانی آن را از شیخش عبدالله بن محمدبن سعید بن ابی مریم روایت نموده است که ضعیف است. مجمع زوائد میثمی ۷/۱۶۵. [۱۵۲] جماعتی از سلف صالح، جهمیه را که قائل به خلق قرآن هستند، تکفیر نمودهاند از جمله: احمدبن حنبل، عبداللهبن مبارک، سفیان ثوری، حسن بن عیسی، سفیان بن عیینه، عبدالله بن ادریس، وکیع بن جراح، حمادبن زید، معتمربن سلیمان، عبدالرحمن بن مهدی، یزید بن هارون و... رک: : عبدالله بن احمد بن حنبل ۱/۱۰۳-۱۲۳. [۱۵۳] واقفه گروهی هستند که در مورد بسیاری از امور توقف کرده و رأیی صادر ننمودهاند. از جمله آرائی که درباره آنها اظهار نظری ننمودهاند: مسأله خلق قرآن، داخل شدن یا داخل نشدن اهل فسق به آتش جهنم و... این مسأله از قاضی ابوبکر که از اشاعره به حساب میآید، نقل شده است. منهاجالسنه ۵/۲۸۴، ۲۹۴ و ۳/۴۶۲. [۱۵۴] امام احمد بن حنبل الشیبانی، امام اهل سنت و اهل حدیث، یکی از ائمه چهارگانه- در ربیعالاول سال ۱۶۴ به دنیا آمد و در مسأله خلق قرآن در امتحان الهی قرار گرفت و بر آن صبر نمود. تا جائیکه هلال بن علاء میفرماید: «خداوند به وسیلهی چهارنفر بر این امت منت نهاده است: بوسیله شافعی که حدیث را به مردم آموخت و با احمد بن حنبل که در محنت خلق قرآن ثبات یافت و اگر صبر نمینمود، مردم کافر میشدند..». در روز جمعه ۱۲ ربیعالاول سال ۲۴۱ فوت نمود. تهذیب التهذیب ۱/۷۲-۷۶- ۲/۴۳۱-۴۳۲. [۱۵۵] رک کتاب السنه عبدالله بن احمد ۱/۱۶۵ و ۲/۷۴۸. [۱۵۶] این سخن از امام احمد روایت شده است. رک: کتاب السنه ۱/۱۶۴-۱۶۵ – مختصر صواعق المرسله۴۲۱.
دلیل ایمان به پیامبران چیست؟
دلائل زیادی از قرآن و سنت وجود دارد.
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ ٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَيَقُولُونَ نُؤۡمِنُ بِبَعۡضٖ وَنَكۡفُرُ بِبَعۡضٖ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا ١٥٠ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ حَقّٗاۚ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ١٥١ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرُسُلِهِۦ وَلَمۡ يُفَرِّقُواْ بَيۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ أُوْلَٰٓئِكَ سَوۡفَ يُؤۡتِيهِمۡ أُجُورَهُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ١٥٢﴾ [النساء: ۱۵۰-۱۵۲].
«کسانى که به خدا و پیامبرانش کفر مىورزند و مىخواهند میان خدا و پیامبران او جدایى اندازند و مىگویند ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انکار مىکنیم و مىخواهند میان این [دو] راهى براى خود اختیار کنند. آنان در حقیقت کافرند و ما براى کافران عذابى خفتآور آماده کردهایم. و کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده و میان هیچ کدام از آنان فرق نمىگذارند به زودى [خدا] پاداش آنان را عطا مىکند».
و پیامبر ج فرمودند:
«آمنت بالله ورسله» [۱۵۷].
«به خداوند و پیامبرانش ایمان دارم».
***
ایمان به پیامبران به چه معناست؟
ایمان به پیامبران به معنی تصدیقی قطعی است به اینکه خداوند در هر امتی و برای هر قومی، پیامبری را از خود آن قوم فرستاده است، تا اینکه آنها را به پرستش خداوند یگانه دعوت کنند و به بیزاری و کفر نسبت به آن چه غیر از خداوند، پرستیده میشود، امر نمایند و اقرار است به این که همهی آنها راستگو و مقبول، نیکوکار و هدایتشده، بخشنده و نیکسیرت، پرهیزگار و مؤمن، و تأیید شده توسط برهانهای ظاهری و آیات روشن الهی هستند و اینکه آنها آنچه را که به ابلاغ آن مأمور بودهاند، انجام دادهاند و چیزی از آن را کتمان ننموده و تغییر ندادهاند و چیزی را از خود به آن اضافه نکردهاند و از آن نکاستهاند.
﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِينُ ٣٥﴾ [النحل: ۳۵].
«آیا جز ابلاغ آشکار بر پیامبران [وظیفهاى] است».
همهی آنها بر راه راست بودند و خداوند، ابراهیم [۱۵۸]÷ و محمد ج را به دوستی خود برگزید [۱۵۹] و با موسی÷ صحبت نمود [۱۶۰] و ادریس÷ را به درجهای عالی رساند [۱۶۱] و عیسی÷ بنده و فرستاده و روح و کلمهی الهی بود که بر مریم (علیها السلام) القاء شد [۱۶۲] و خداوند بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده و درجات بعضی را ترفیع نموده است [۱۶۳].
آیا دعوت پیامبران÷ در آن چه که بدان امر نمودهاند و یا از آن نهی کردهاند، یکسان است؟
بله- دعوت پیامبران از اولین پیامبر (آدم)÷ تا پیامبر خاتم (محمد) ج به سوی اصل و اساس عبادت بوده است که همان توحید و یگانه دانستن خداوند در تمامی انواع عبادت است که شاملعبادات قولی، اعتقادی و عملی و انکار و دوری از آن چه غیر خداوند پرستش میشوند، میباشد.
اما فرائضی که به وسیلهی آنها بندهی خداوند را عبادت میکند، مانند نماز و روزه، بر بعضی از آنها بر خلاف بعضی دیگر فرض بوده و بر بعضی از آنها اموری تحریم شده است که برای برخی دیگر حلال بوده است تا این گونه خداوند بندگانش را امتحان کند.
﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾ [الملک: ۲].
«تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید».
***
دلیل اینکه گفته شد پیامبران در اصل عبادت متفقند، چیست؟
در قرآن دو نوع دلیل بر این امر وجود دارد:
الف) دلایل مجمل:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ [النحل: ۳۶].
«در حقیقت در میان هر امتى فرستادهاى برانگیختیم [تا بگوید] خدا را بپرستید و از طاغوت [فریبگر] بپرهیزید».
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾ [الأنبیاء: ۲۵].
«و پیش از تو هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه به او وحى کردیم که خدایى جز من نیست، پس مرا بپرستید».
﴿وَسَۡٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ يُعۡبَدُونَ ٤٥﴾ [الزخرف: ۴۵].
«و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتیم جویا شو آیا در برابر [خداى] رحمان خدایانى که مورد پرستش قرار گیرند، مقرر داشتهایم».
ب) دلایل مفصل:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٢٣﴾ [المؤمنون: ۲۳].
«و به یقین نوح را به سوى قومش فرستادیم پس [به آنان] گفت اى قوم من خدا را بپرستید شما را جز او خدایى نیست مگر پروا ندارید».
﴿۞وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾ [هود: ۶۱].
«و به سوى [قوم] ثمود برادرشان صالح را [فرستادیم] گفت اى قوم من خدا را بپرستید براى شما هیچ معبودى جز او نیست».
﴿وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥٓۖ﴾ [هود: ۵۰].
«و به سوى [قوم] عاد برادرشان هود را [فرستادیم هود] گفت اى قوم من خدا را بپرستید جز او هیچ معبودى براى شما نیست».
﴿۞وَإِلَىٰ مَدۡيَنَ أَخَاهُمۡ شُعَيۡبٗاۚ قَالَ يَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَيۡرُهُۥ﴾ [هود: ۸۴].
«و به سوى [اهل] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم] گفت: اى قوم من خدا را بپرستید براى شما جز او معبودى نیست».
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِي فَطَرَنِي﴾ [الزخرف:۲۶- ۲۷].
«و چون ابراهیم به [نا]پدرى خود و قومش گفت من واقعا از آنچه مىپرستید بیزارم. مگر [از] آن کس که مرا پدید آورد».
﴿إِنَّمَآ إِلَٰهُكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ وَسِعَ كُلَّ شَيۡءٍ عِلۡمٗا ٩٨﴾ [طه: ۹۸].
«معبود شما تنها آن خدایى است که جز او معبودى نیست و دانش او همه چیز را در بر گرفته است».
﴿وَقَالَ ٱلۡمَسِيحُ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمۡۖ إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢﴾ [المائدة: ۷۲].
«کسانى که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است قطعا کافر شدهاند و حال آنکه مسیح مىگفت اى فرزندان اسرائیل پروردگار من و پروردگار خودتان را بپرستید که هر کس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و براى ستمکاران یاورانى نیست».
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٦٥﴾ [ص: ۶۵].
«بگو من فقط هشداردهندهاى هستم و جز خداى یگانه قهار معبودى دیگر نیست».
***
دلیل اختلاف شریعتها در فروعات و حلال و حرامها، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ﴾ [المائدة: ۴۸].
«براى هریک از شما [امتها] شریعت و راه روشنى قرار دادهایم و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار مىداد ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید».
ابن عباس [۱۶۴] الهاشمیب دربارهی این که خداوند میفرماید: ﴿شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ﴾ میگوید:
«منظور راه و سنت است».
مجاهد [۱۶۵]، عکرمه [۱۶۶] و حـسن بصری [۱۶۷]، قتاده [۱۶۸]، ضحاک [۱۶۹]، سدی [۱۷۰] و ابواسحاق السبیعی [۱۷۱] نیز بر این اعتقادند.
و در صحیح بخاری آمده است که پیامبر ج فرمودند:
«نحن معشر الأنبياء أخوة لعلات ديننا واحد» [۱۷۲].
«ما پیامبران مانند برادران پدری هستیم و دینمان واحد است».
یعنی خداوند تمام فرستادگان و کتابهایش را با توحید فرستاده است، اما شرایع و اوامر و نواهی و حلال و حرام در آنها مختلفاند.
﴿لِيَبۡلُوَكُمۡ أَيُّكُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۚ﴾ [الملک: ۲].
«تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید».
***
آیا خداوند داستان همهی پیامبران را در قرآن آورده است؟
آن اندازه از داستان آنها را که مایهی عبرت، موعظه و کفایت باشد، آورده است.
﴿وَرُسُلٗا قَدۡ قَصَصۡنَٰهُمۡ عَلَيۡكَ مِن قَبۡلُ وَرُسُلٗا لَّمۡ نَقۡصُصۡهُمۡ عَلَيۡكَۚ﴾ [النساء: ۱۶۴].
«و پیامبرانى [را فرستادیم] که در حقیقت [ماجراى] آنان را قبلاً بر تو حکایت نمودیم و پیامبرانى [را نیز برانگیختهایم] که [سرگذشت] ایشان را بر تو بازگو نکردهایم».
بنابراین به آن چه از داستان آنان که مفصلاً بیان شده است به صورت مفصل و آن چه که مجمل و خلاصه آمده است، به صورت مجمل ایمان میآوریم.
***
اسم چند نفر از آنها در قرآن آمده است؟
اسامی ۲۵ نفر در قرآن آمدهاند که عبارتند از: آدم، نوح، ادریس، هود، صالح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب، یوسف، لوط، شعیب، یونس، موسی، هارون، الیاس، زکریا، یحیی، الیسع، ذالکفل، داود، سلیمان، ایوب، عیسی، محمدو اسباط (که اسم مجموعهای از پیامبران است) درود و سلام خدا بر محمد ج و همهی آنها باد [۱۷۳].
***
پیامبران اولوالعزم چه کسانیاند؟
این پیامبران پنج نفر هستند که خداوند به صورت فرد فرد در دو جای قرآن اسم آنها را آورده است.
۱) در سورهی احزاب که میفرماید:
﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ مِيثَٰقَهُمۡ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٖ وَإِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۖ﴾ [الأحزاب: ۷].
«و [یاد کن] هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى پسر مریم و از [همه] آنان پیمانى استوار گرفتیم».
۲) در سورهی شوری که میفرماید:
﴿۞شَرَعَ لَكُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ﴾ [الشوری: ۱۳].
«از [احکام] دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد براى شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحى کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم».
***
اولین رسول چه کسی است؟
اولین پیامبر بعد از به وجود آمدن اختلاف در میان بشر، نوح÷ بوده است.
آن گونه که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ﴾ [النساء: ۱۶۳].
«ما همچنانکه به نوح و پیامبران بعد از او وحى کردیم به تو [نیز] وحى کردیم».
﴿كَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۖ﴾ [غافر: ۵].
«پیش از اینان قوم نوح و بعد از آنان دستههاى مخالف [دیگر] به تکذیب پرداختند».
***
اختلاف چه زمانی به وجود آمد؟
ابن عباسس میفرماید:
«فاصلهزمانی بین آدم و نوح ده قرن بوده است در این ده قرن همه مردم بر یک شریعت و برنامه که همان دین صحیح الهی است، زیستهاند، بعد از آن مردم دچار اختلاف و انحراف از راه راست شدند [۱۷۴]».
﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾ [البقرة: ۲۱۳].
«پس خداوند پیامبران را نویدآور و بیمدهنده برانگیخت».
***
«خاتمالنبیین» خاتم پیامبران چه کسی است؟
محمد ج آخرین پیامبر است و بعد از او پیامبر دیگری نخواهد آمد.
***
دلیل اینکه محمد ج خاتمالنبیین است، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ﴾ [الأحزاب: ۴۰].
«محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است».
پیامبر ج نیز میفرماید:
«إنه سيكون بعدي كذابون ثلاثون كلهم يدعي أنه نبي وأنا خاتمالنبيين ولا نبي بعدي» [۱۷۵].
«همانا بعد از من ۳۰ نفر دورغگو خواهند آمد که ادعای پیامبری میکنند و (بدانید) من خاتم پیامبران هستم وپیامبر دیگری بعد از من نخواهد آمد».
و نیز به علی [۱۷۶]س میفرماید: «ألا ترضی أن تكون مني بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنه لا نبي بعدي» [۱۷۷] «آیا راضی نیستی بدان که منزلت تو در نزد من به مانند منزلت هارون نزد موسی باشد، با این تفاوت که بعد از من پیامبر دیگری نخواهد آمد».
و در حدیث دجال میفرماید: «و أنا خاتم النبيين ولا نبي بعدي» [۱۷۸].
«من خاتم پیامبران هستم وپیامبر دیگری بعد از من نخواهد آمد».
ادلهی غیر اینها بسیارند.
***
پیامبر ما محمد ج با چه چیزی بر دیگر پیامبران برتری داده شده است؟
پیامبر ج اختصاصات بسیاری دارد که به صورت جداگانه تألیف شده است [۱۷۹]. از جمله: همانگونه که گفتیم، خاتم پیامبران است.نیز اینکه سید و سرور فرزندان آدم÷ است، آنگونه که خود در تفسیر آیه زیر میفرمایند:
﴿۞تِلۡكَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن كَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ﴾ [البقرة: ۲۵۳].
«برخى از آن پیامبران را بر برخى دیگر برترى بخشیدیم از آنان کسى بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد».
و میفرماید: «أنا سيد ولد آدم ولا فخر» [۱۸۰].
«من سرور اولاد آدم هستم و این امر نیز مایه فخر و کبر برای من نمیشود».
و از جمله این که خداوند او را برای عامهی جن و انس فرستاده است.
همانگونه که خود میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا﴾ [الأعراف: ۱۵۸].
«بگو اى مردم من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم».
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾ [سبأ: ۲۸].
«ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم».
پیامبر ج نیز میفرماید: «أعطيت خمساً لم يعطهن أحد قبلي: نصرت بالرعب مسيرة شهر وجعلت لي الأرض مسجداً وطهوراً، فأيما رجل من أمتي أدركته الصلاة فليصل، وأحلت لي الغنائم ولم تحل لأحد قبلي، وأعطيت الشفاعة، وكان النبي يبعث إلی قومه خاصة وبعثت إلی الناس عامة» [۱۸۱].
«پنج ویژگی به من داده شده است که به هیچ کدام از پیامبران قبل از من تعلق نگرفته است:
- در حالیکه به اندازه یک ماه با دشمنم فاصله داشته باشم، رعب و وحشت من در دل او میافتد.
- تمام سرزمین برای من پاک و مطهر و سجدهگاه قرار داده شده است. پس هر کس از امت من هر زمان که وقت نماز شد، در هر جا که باشد، میتواند نمازش را بخواند.
- گرفتن غنیمت برای من جایز است در حالیکه برای احدی قبل از من، جایز نبوده است.
- میتوانم روز قیامت به اذن خداوند شفاعت کنم.
- پیامبران قبل از من هر کدام به سوی قوم خود روانه شدهاند، اما من برای همهی مردم مبعوث گشتهام».
و نیز میفرماید: «والذي نفسي بيده لا يسمع بي أحد من هذه الأمة يهودي ولا نصراني ثم يموت ولم يؤمن بالذي أرسلت به إلاّ كان من أصحاب النار» [۱۸۲].
«قسم به ذاتی که جانم در دست اوست اگر کسی از این امت یهودی باشد و یا نصرانی اسم من را بشنود و به آنچه آوردهام، ایمان نیاورد و سپس بمیرد، محققاً جایگاه او آتش جهنم خواهد بود».
در این زمینه پیامبر ج اختصاصات دیگری نیز دارد که میتوان برای یافتن آنها در نصوص شرعی تفحص نمود [۱۸۳].
[۱۵۷] بخاری ۷/۱۱۲- مسلم ۸/۱۹۲- ابوداود ۴/۱۲۰ رقم ۴۳۲۹- احمد ۱/۳۹۶- ۴۰۴ و ۲/۱۴۸ و ۳/۳۶۸. [۱۵۸] نساء ۱۲۵ [۱۵۹] خلیل بودن پیامبر ج در سنت ثابت شده است. ابن مسعودس روایت میکند که پیامبر خدا ج فرمود: «از خلیل بودن با هر خلیلی بری هستم و اگر کسی را به خلیلی میگرفتم، ابوبکرس را انتخاب میکردم. اما خلیلِ یارِ شما[پیامبر]، خداوند است». مسلم ۷/۱۰۸- ترمذی ۵/۶۰۶ رقم ۳۶۵۵- ابن ماجه ۱/۳۶ رقم ۹۳ - مسند احمد ۱/۳۷۷ - ترمذی میگوید: حدیث حسن صحیح است. [۱۶۰] نساء ۱۶۴ [۱۶۱] مریم ۵۶-۵۷ [۱۶۲] نساء۱۷۱ [۱۶۳] بقره ۲۵۳ [۱۶۴] امام ابوالعباس عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب الهاشمیب، پسر عموی رسول خدا ج، در هنگام وفات رسولالله ج ۱۳ سال داشت. پیامبر ج برای او دعا کرد که خداوند او را علم دین بیاموزد و در دین فقیه گرداند. در طائف در سال ۶۸ فوت نمود و محمدبن حنیفه بر او نماز گذارد. ۱/۴۰-۴۱ - این تفسیر را بخاری از ابن عباس در ۵/۱۸۵ آورده است. [۱۶۵] امام حافظ مفسر ابوالحجاج مجاهد بن الجبر المخزومی یکی از تابعین است که حدیث را از سعدبنابیوقاصس و عائشهل و ابوهریرهس و ابن عباسب شنیده است. قرآن را در مدتی که در حضور ابن عباسب بود، بر او خواند و یکی از عالمان زمان گشت تا جائی که میفرماید: «قرآن را سه بار بر ابن عباسب عرضه کردم، هر بار در مورد هر آیه از او میپرسیدم، چگونه و درباره چه کسی نازل شده است». قتاده، عمروبن دینار، اعمش و... از او روایت نمودهاند. در سال ۱۰۳ هجری در هشتاد و سه سالگی فوت نمود. ۱/۹۲-۹۳. [۱۶۶] عالم بزرگ ابوعبدالله عکرمه بربری مدنی هاشمی، از ابن عباس و عایشه و ابوهریره و عقبهبن عامر و ابوسعیدش و... روایت نموده است. دربارهی خود میفرماید: «چهل سال طلب علم نمودم. ابن عباس زنجیر بر پایم مینهاد تا قرآن و سنت را بیاموزم». مردمان بسیاری از او روایت نمودهاند. بعضی او را به خوارج نسبت دادهاند. در سال ۱۰۷ در مدینه فوت نمود. ۱/۹۵-۹۶. [۱۶۷] شیخالاسلام ابوسعید حسن بن ابیالحسن بصری در مدینه بزرگ شد و قرآن را حفظ نمود. خطیب، شجاع، مجاهد و بحری از علوم بود. عدهای از اصحاب را دیده است از جمله عثمانس، عمران بن حصینس، مغیرهبن شعبه عبدالرحمان بن سمرهس، ابن عباس، ابن عمر، جابرش و... و از آنان روایت نموده است. بسیاری از او روایت نمودهاند. از جمله قتاده، یونس، خالدالحذاء، در حدیث ثقه، حجه و مأمون به شمار میآید، ولی آثار تدلیس در او دیده شده است. در سال ۱۱۰ در سن ۸۸ سالگی فوت نمود. ۱/۷۱-۷۲. [۱۶۸] حافظ علامه ابوالخطاب قتاده بن دعامه بن قتاده السدوسی الحجری از آخرین تابعین به شمار میآید که از عبدالله بن سرجسس و انس بن مالکس و مسعر و شعبه و معمرش روایت کرده است، در حفظ مشهور بوده است اما از طبقات مدلسین به حساب میآید. بر اثر طاعون در سن ۵۷سالگی در سال ۱۱۰ فوت نمود. ۱/۱۲۲-۱۲۴. [۱۶۹] ضحاک بن مُزاحم هلالی عدهای او را جزء تابعین قرار دادهاند، اما عدهای معتقدند که از اصحاب حدیثی روایت ننموده است. از عدهای از تابعین روایت نموده است از جمله: اسودبن یزید نخعی، عطاء و... از مفسرین به شمار میآید. در سال ۱۰۶ هجری فوت نموده است. رک: تهذیبالتهذیب ۴/۴۵۳-۴۵۴ - طبقاتالمفسرین ۱/۱۲۲. [۱۷۰] محمدبن مروان بن اسماعیل سُدی صاحب تفسیر که از اعمش و کلبی روایت نموده است، و پسرش علی و اشجعی و... از او روایت نمودهاند، رک ابن حجر در تهذیب ۹/۴۳۶ - میزان الاعتدال ۴/۳۲ - طبقات المفسرین داوودی ۲/۲۵۵- ۲۵۶. [۱۷۱] ابواسحاق عمروبن عبدالله همدانی کوفی سبیعی از اعلام تابعی میباشد که از تعدادی از اصحاب روایت نموده است. از جمله زیدبن ارقم و عبدالله بن عمرو و عدی بن حاتمو براء بن عازبش و... از او، اعمش، شبعه، ثوری روایت نمودهاند. در حدیث ثقه است. در سال ۱۲۷ فوت نمود. ۱/۱۱۴-۱۱۶. [۱۷۲] بخاری ۴/۱۴۱-۱۴۲- مسلم ۷/۹۶- ابوداود ۴/۲۱۸ رقم ۴۶۷۵ - مسند احمد ۲/۴۰۶ و ۴۳۷. در حدیث اشاره به اشتراک دین انبیاء در اصول و تفاوتهایشان در فروع میکند، چون که برادران پدری، پدرشان واحد، ولی مادران متفاوتی دارند. [۱۷۳] پیامبرانی که در قرآن ذکر آنها آمده است ۲۵ نفر هستند. انعام ۸۳-۸۶. اسامی ۱۸ نفر آنان در آیه فوق آمده است. هفت نفر دیگر نیز در آیات زیر آمدهاند: آدم: بقره۳۱- هود: اعراف۶۵- صالح: اعراف۷۳- شعیب: اعراف۸۵- ادریس: مریم۵۶- ذیالکفل: انبیاء۸۵- محمد: فتح۲۹. [۱۷۴] این اثر را ابن جریر از ابن عباسب آورده است، به این صورت که: «بین آدم و نوح ده قرن فاصله بود که در این ده قرن همهی مردم بر شریعت الهی بودهاند». تفسیر ابن جریر تحقیق شاکر ۴/۲۷۵- حاکم آن را بر شرط بخاری صحیح میداند و ذهبی نیز با او موافق است. ۲/۵۴۶-۵۴۷. [۱۷۵] ابوداود: ۴/۹۸ رقم ۴۲۵۲- ترمذی ۴/۴۹۹ و ۴۹۸- احمد ۵/۱۶ و۴۱ و ۴۶ ترمذی آن را «حسن صحیح» میداند. [۱۷۶] علی بن ابیطالبس: یکی از عشره مبشره و چهارمین خلیفه راشد، نیز پسر عموی رسول خدا و شوهر دخترش فاطمهل، در خردسالی ایمان آورد و در شب هجرت رسولالله ج در جای او خوابید، مناقب او در شمار نمیآید. ذهبی آنها را در کتابی به نام «فتحالمطالب فی مناقب علیبن ابیطالب» آورده است. در ۱۷رمضان ۴۰هجری در سن ۶۳سالگی به شهادت رسید. [۱۷۷] بخاری ۴/۲۰۸- مسلم ۷/۱۲۰- احمد ۱/۱۷۰-۱۷۷ و ۳/۳۲ و ابن ماجه ۱/۴۲ رقم ۱۱۵. [۱۷۸] احمد ۳/۷۹ [۱۷۹] از این مصنفات میتوان به کتاب ابونعیم احمدبن عبدالله اصبهانی متوفی سال۴۳۰ اشاره کرد. [۱۸۰] ترمذی ۴/ ۶۲۲ رقم ۲۴۳۴ آن را «حسن صحیح» دانسته- ابوداود ۴/۲۱۸ رقم ۴۶۷۳- ابن ماجه ۲/۱۴۴۰ رقم ۴۳۰۸ احمد ۱/۵. [۱۸۱] متفقعلیه: بخاری ۱/۸۶ و ۱۱۳- مسلم ۲/۶۳- دارمی ۲/۱۴۲ رقم۲۴۷۰. [۱۸۲] مسلم ۱/۲- احمد۲/۳۰۷. [۱۸۳] اختصاصات پیامبر ج بسیارند ابن حجر در فتحالباری هفده ویژگی پیامبر ج را برشمرده است: پنجتا از آنها در حدیث فوق آمده است. ۶- جوامعالکلم (احادیث و کلمات پیامبر کوتاه ولی پرمعنی هستند) ۷- پایان یافتن انبیاء به او ۸- قراردادن صفوف مسلمانان همانند صفوف ملائکه ۹- خواتیم سوره بقره ۱۰- فتح سراسر زمین برای امت او ۱۱- نام بردن او به احمد ۱۲- بهترین امت بودنِ امت او ۱۳- بخشش گناهان پس و پیش او ۱۴- کوثر ۱۵- لواء حمد ۱۶- اسلام آوردن شیطانی که همراه اوست. ابن عباسب هفدهمین ویژگی را از یاد برده است. صنعانی آن ویژگی را در تعلیقش بر «إحکام الأحکام» ابن دقیق العید آورده بعنوان «یاور بودن همسرانش با او» و چهار خاصیت دیگر را به آنها افزوده است: سخاوت- شجاعت - - قدرتمند بودن. ابن حجر در فتح آورده است که بعضی از علماء تا ۶۰ ویژگی را برای پیامبر ج آوردهاند. والله اعلم. فتحالباری ۱/۴۳۶- ۴۳۹- «العدة حاشیه الصنعانی علی إحکام الأحکام لابن دقیق العید» ۱/۴۴۰- ۴۴۱.
معجزه [۱۸۴] پیامبران بر چه امری اطلاق میشود؟
معجزه، امری است خارقالعاده که همراه با تحدی [۱۸۵] از جانب رسول [۱۸۶] صورت میپذیرد و از معارضه دیگران در سلامت خواهد بود. معجزه دو گونه است:
حسی: که به وسیله احساس پنجگانهی انسان درک میشود، مانند خارج شدن شتر از صخره و یا تبدیل شدن عصا به مار، و یا سخن گفتن موجودات بیجان و امثال آن.
معنوی: که با بصیرت و قدرت درک و ذهن درک خواهد شد. مانند معجزه قرآن.
پیامبر ما ج دارای هر دو نوع معجزه بوده است. هیچ پیامبری معجزهای نیاورده، مگر این که پیامبر ما ج در آن باب معجزه بزرگتری داشته است. در زمینه محسوسات، دو نیم شدن ماه، نالیدن درخت خرما، فوران آب از میان انگشتان مبارکش، به سخن آمدن ران زهرآگین گوسفند درغذای ایشان، تسبیح گفتن غذای حضرت ج. و غیر اینها موارد دیگری که روایات صحیح دربارهی آنها به تواتر رسیده است [۱۸۷].
اما همانند معجزات دیگر پیامبران با گذشت زمان از بین رفتهاند و جز نامی از آنها باقی نمانده است و تنها معجزهی همیشگی و پایدار رسول الله قرآن است که عجائب و معجزات آن از بین نمیرود.
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾ [فصلت:۴۲].
«از پیش روى آن و از پشتسرش باطل به سویش نمىآید وحى [نامه]اى است از حکیمى ستوده[صفات]».
***
دلیل معجزه بودن قرآن چیست؟
دلیل اعجاز قرآن این است که این کلام در مدت بیشتر از ۲۰ سال درحالی بر پیامبرج نازل شده است که از فصیحترین مردمان و خوشکلامترین آنان و در عین حال بلیغترین و سخندانترین آنها درخواست نموده که اگر در معجزه بودن آن شک دارند، همانند آن را بیاورند. آن گونه که میفرماید:
﴿فَلۡيَأۡتُواْ بِحَدِيثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٣٤﴾ [الطور: ۳۴].
«پس اگر راست مىگویند سخنى مثل آن بیاورند».
﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَيَٰتٖ﴾ [هود: ۱۳].
«بگو اگر راست مىگویید ده سوره برساختهشده مانند آن بیاورید».
﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ﴾ [یونس: ۳۸].
«بگو اگر راست مىگویید سورهاى مانند آن بیاورید».
اما هرچند که آنها بیشترین توان و قدرت خود را در جهت رد آیات قرآنی و تخریب آثار آن بکار میگرفتند و نیز با اینکه این آیات در جنس همان حروفی است که آنها بدان تکلم میکردند، و به وسیلهی آنها بر همدیگر تفاخر میکردند و مسابقه میدادند، نتوانستند همانند آن را بیاورند.
سپس قرآن پرده از عجز و ناتوانی آنها برداشت آنجا که فرمود:
﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾ [الإسراء: ۸۸].
«بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند مانند آن را نخواهند آورد هرچند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند».
و پیامبر ج نیز میفرماید:
«ما من الأنبياء من نبي إلاّ وقد أعطي من الآيات ما مثله آمن عليه البشر وإنما كان الذي أوتيت وحياً أوحی الله إلیّ فأرجو أن أكون أكثرهم تابعاً يوم القيامة» [۱۸۸].
«بر هرکدام از انبیاء که آیاتی نازل شده است، عدهای از انسانها بدو ایمان آوردهاند. امیدوارم در روز قیامت بیشترین افراد به دنبال آن آیاتی که خداوند آنها را بر من فرو فرستاده است، بیفتند».
مردمان بسیاری در زمینههای مختلف اعجاز قرآنی از جمله الفاظ و معانی و اخبار غیبی از گذشتگان و آیندگان تحقیق کرده و کتاب نوشتهاند [۱۸۹]، اما تنها به اندازه گنجشکی که با منقارش آب رودخانه را میتواند بردارد، موفق به کشف عظمت قرآن شدهاند.
[۱۸۴] رای شیخالاسلام ابنتیمیه بر این است که بهتر است، معجزات پیامبران، نشانهها، برهانها ویا دلایل پیامبری گفته شود. چون که در قرآن به از معجزه با نام «آیه»، بینه و برهان نام برده شده است. الجواب الصحیح ۴/۶۷-۷۱. [۱۸۵] تحدی یعنی: برابری کردن در کاری و پیش خواندن خصم را و غلبه جستن، به مبارزه طلبیدن [۱۸۶] شیخالاسلام ابن تیمیه بر این رأی است که تحدی شرط نشانههای پیامبران قرار نگیرد، چون که آیه(معجزه) دلیل نبوت نبی است، هر چند که بر آن تحدی ننماید. همانند خبردادن پیامبران پیشین از نبوت پیامبرمان محمد ج- «کتابالنبوات» ۱۰۶-۱۰۷. [۱۸۷] حدیث دونیم شدن ماه را امام مسلم از عبدالله بن مسعودس اینگونه روایت کرده است که: «ماه در زمان رسول خدا دونیم شد». پیامبر ج فرمود: «شاهد باشید»: مسلم ۸/۱۳۲-۱۳۳- احمد ۱/۳۷۷، ۴۴۷ و ۳/۲۷۵ و ۲۷۸. ـ نالهی تنه درخت را بخاری از ابن عمرب روایت کرده است که «پیامبر برتنه درختی خطبه میدادند، اما آنگاه که منبر ساختند و بر آن قرار گرفتند، از تنه نالهای صادر شد. پیامبر ج به سمت آن آمد و دستش را بر آن کشید». بخاری ۴/۱۷۳-۱۷۴- ترمذی ۲/۳۷۹- نسائی ۳/۲۱۲- دارمی ۱/۲۲-۲۶ رقم ۳۱- ۴۲- احمد ۱/۲۴۹، ۲۶۷ و ۳/۲۹۵، ۳۰۰، ۳۰۶. ـ حدیث درآمدن آب از بین انگشتان رسول خدا را بخاری از انسس اینگونه روایت کرده است که گفت: «آنگاه که در زوراء ظرفی را برای پیامبر ج آوردم، دستش را در آن نمود. آب از بین انگشتانش جاری میشد، همهی افراد با آن وضو گرفتند». قتاده گفت: «از انسس پرسیدم: چندنفر بودید؟ گفت: سیصد یا بیشتر». بخاری ۴/۱۶۹ و ۱۷۱ مسلم ۷/۵۹- ترمذی ۵/۵۹۶ و ۵۹۷ - نسائی ۱/۶۰- احمد ۳/۱۲۳ و ۱۴۷ و ۱۷۰ و ۲۱۵ و ۲۸۹- موطاء ۱/۵۳ و دارمی ۱/۲۱-۲۲. ـ در مورد سخن گفتن ران زهرآلود گوسفند، دارمی از جابرس روایت کرده است که پیامبر ج خطاب به غذایش فرمود: «آیا به من میگویی اینکه در دستم میباشد، ران گوسفندی است؟ گفت: بله» ۱/۳۵ رقم ۶۹- ابوداود ۴/۱۷۳- ۱۷۵. ـ و در مورد تسبیح گفتن غذا، بخاری از ابن مسعودس روایت کرده است: «که همانا ما صدای تسبیح غذا را در حالیکه پیامبر از آن میخورد، میشنیدیم». ۴/۱۷۱- ترمذی ۵/۵۹۷- دارمی ۱/۲۲ رقم ۳۰- احمد ۱/۴۶۰ و ۲/۴۵۱. [۱۸۸] بخاری ۶/۹۷- مسلم ۱/۹۲- احمد ۲/۳۴۱ و ۴۵۱. [۱۸۹] از جمله (اعجازالقرآن) باقلانی.
دلیل این که باید به روز آخرت ایمان بیاوریم، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا وَرَضُواْ بِٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَٱطۡمَأَنُّواْ بِهَا وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنۡ ءَايَٰتِنَا غَٰفِلُونَ ٧ أُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمُ ٱلنَّارُ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨﴾ [یونس: ۷- ۸].
«کسانى که امید به دیدار ما ندارند و به زندگى دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافتهاند و کسانى که از آیات ما غافلند. آنان به [کیفر] آنچه به دست مىآوردند جایگاهشان آتش است».
﴿مَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖۚ﴾ [العنکبوت: ۵].
«آنکه به دیدار خدا امید دارد [بداند که] اجل [او از سوى] خدا آمدنى است».
﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ ٥ وَإِنَّ ٱلدِّينَ لَوَٰقِعٞ ٦﴾ [الذاریات: ۵- ۶].
«که آنچه وعده داده شدهاید راست است. و [روز] پاداش واقعیت دارد».
﴿إِنَّ ٱلسَّاعَةَ لَأٓتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا﴾ [غافر: ۵۹].
«در حقیقت رستاخیز قطعاً آمدنى است در آن تردیدى نیست».
***
ایمان به رستاخیز به چه معناست و شامل چه مواردی است؟
ایمان به رستاخیز به معنای تصدیقِ آمدن و واقع شدن آن روز و خود را آماده کردن و توشهی خود را برداشتن برای آن است. ایمان به معاد شامل تصدیق نشانههای قیامت که بیتردید قبل از آن میآیند و ایمان به حقانیت مرگ و اتفاقات بعد از آن از جمله سوال و جواب در قبر و عذابها و نعمتهای آن و ایمان به دمیدن در صور و برخاستن مردگان از قبر و آن چه از اهوال و جزع و فزع مردم در قیامت وجود دارد و روز محشر و انتشار نامه اعمال و توزین اعمال به وسیلهی ترازو و ایمان به صراط و حوض و شفاعت و غیره و نیز بهشت و نعمتهای داخل آن که برترین آنها دیدن خداوند است و همچنین جهنم و عذاب آن که شدیدترین آن محروم شدن از دیدار الهی است، میشود.
***
آیا کسی میداند، واقعه قیامت چه وقت اتفاق میافتد؟
زمان آمدن قیامت جزء علومغیبی است که خداوند آن را به خود اختصاص داده است و هیچکس از مخلوقاتش از آن آگاه نیست. همانگونه که میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ﴾ [لقمان: ۳۴].
«در حقیقتخداست که علم [به] قیامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را که در رحمهاست مىداند و کسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و کسى نمىداند در کدامین سرزمین مىمیرد در حقیقتخداست [که] داناى آگاه است».
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّيۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِيكُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗۗ﴾ [الأعراف: ۱۸۷].
«از تو دربارهی قیامت مىپرسند [که] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هیچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمىگرداند [این حادثه] بر آسمانها و زمین گران است جز ناگهان به شما نمىرسد».
﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَيَّانَ مُرۡسَىٰهَا ٤٢ فِيمَ أَنتَ مِن ذِكۡرَىٰهَآ ٤٣ إِلَىٰ رَبِّكَ مُنتَهَىٰهَآ ٤٤﴾ [النازعات: ۴۲- ۴۴].
«دربارهی رستاخیز از تو مىپرسند که فرارسیدنش چه وقت است. تو را چه به گفتگو در آن. علم آن با پروردگار تو است».
نیز پیامبر ج خدا در جواب این سئوال جبرئیل ÷ که قیامت چه وقت واقع خواهد شد؟ فرمود:
«ما المسئوول عنها بأعلم من السائل».
«سوال شونده[پیامبر] از سوالکننده [جبرئیل] نسبت به این مسأله آگاهی بیشتری ندارد [یعنی همهی مخلوقات در این زمینه به صورت یکسان هیچ گونه اطلاعاتی ندارند]».
اما پیامبر ج در ادامه، نشانههایی از قیامت را بازگو میکند. و در روایت دیگری میفرماید:
«في خمس لايعلمهن إلّا الله تعالی» «پنج چیز راکسی جز خدا نمیداند» و آیهی ۳۴ لقمان را تلاوت میفرماید.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ﴾ [لقمان: ۳۴].
«در حقیقتخداست که علم [به] قیامت نزد اوست و باران را فرو مىفرستد و آنچه را که در رحمهاست مىداند و کسى نمىداند فردا چه به دست مىآورد و کسى نمىداند در کدامین سرزمین مىمیرد در حقیقتخداست [که] داناى آگاه است».
نمونه نشانههای قیامت که در قرآن آمده است، چیست؟
مانند فرمودهی خداوند:
﴿هَلۡ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِيَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَوۡ يَأۡتِيَ رَبُّكَ أَوۡ يَأۡتِيَ بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَۗ يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ﴾ [الأنعام:۱۵۸].
«آیـا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سویشان بیایند یا پروردگارت بیاید یا پارهاى از نشانههاى پروردگارت بیاید [اما] روزى که پـارهاى از نشانههاى پروردگارت [پدید] آید کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیرى در ایمانآوردن خود به دست نیاورده ایمانآوردنش سود نمىبخشد».
﴿۞وَإِذَا وَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِمۡ أَخۡرَجۡنَا لَهُمۡ دَآبَّةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ تُكَلِّمُهُمۡ أَنَّ ٱلنَّاسَ كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ ٨٢﴾ [النمل: ۸۲].
«و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد جنبندهاى را از زمین براى آنان بیرون مىآوریم که با ایشان سخن گوید که مردم [چنانکه باید] به نشانههاى ما یقین نداشتند».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ يَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٖ يَنسِلُونَ ٩٦ وَٱقۡتَرَبَ ٱلۡوَعۡدُ ٱلۡحَقُّ﴾ [الأنبیاء: ۹۶-۹۷].
«تا وقتى که یاجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشتهاى بتازند. و وعده حق نزدیک گردد».
﴿فَٱرۡتَقِبۡ يَوۡمَ تَأۡتِي ٱلسَّمَآءُ بِدُخَانٖ مُّبِينٖ ١٠﴾ [الدخان: ۱۰].
«پس در انتظار روزى باش که آسمان دودى نمایان برمىآورد».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَيۡءٌ عَظِيمٞ ١﴾ [الحج: ۱].
«اى مردم از پروردگار خود پروا کنید چرا که زلزلهی رستاخیز امرى هولناک است».
***
چند نمونه از نشانههای قیامت را که در احادیث از آن سخن رفته است، رابیاورید.
طلوع خورشید از مغرب [۱۹۰]، خروج جانداری از زمین که سخن میگوید [۱۹۱]، احادیث دجال [۱۹۲]، جنگهای قبل از قیامت، نزول عیسی [۱۹۳]، خروج دو قوم یأجوجو مأجوج [۱۹۴]، انتشار دود در آسمان، باد نرمی که جان مؤمنان را قبض میکند [۱۹۵]، ظاهر شدن آتش [۱۹۶] و وقوع خسوفهایی در زمین و غیره.
***
دليل ايمان به مرگ چيست؟
خداوند میفرماید:
﴿۞قُلۡ يَتَوَفَّىٰكُم مَّلَكُ ٱلۡمَوۡتِ ٱلَّذِي وُكِّلَ بِكُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمۡ تُرۡجَعُونَ ١١﴾ [السجدة:۱۱].
«بگو فرشته مرگى که بر شما گمارده شده جانتان را مىستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانیده مىشوید».
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَإِنَّمَا تُوَفَّوۡنَ أُجُورَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ﴾ [آلعمران: ۱۸۵].
«هرجاندارى چشنده [طعم] مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به طور کامل به شما داده مىشود».
و خداوند به پیامبرش ج میفرماید:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠﴾ [الزمر: ۳۰].
«قطعا تو خواهى مرد و آنان [نیز] خواهند مرد».
و همچنین خداوند میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ ٣٤﴾ [الأنبیاء: ۳۴].
«و پیش از تو براى هیچ بشرى جاودانگى [در دنیا] قرار ندادیم آیا اگر تو از دنیا بروى آنان جاویدانند؟».
﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ ٢٦ وَيَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّكَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِكۡرَامِ ٢٧﴾ [الرحمن:۲۶- ۲۷]. «هرچه بر [زمین] است فانی است. و ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند».
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ﴾ [القصص: ۸۸].
«جز وجه او همه چیز نابودشونده است».
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ﴾ [الفرقان: ۵۸].
«و بر آن زندهای که نمىمیرد توکل کن».
و....
احادیثی [۱۹۷] که در این زمینه وجود دارند، قابل شمارش نیستند. مسأله مرگ از امور شهودی است که هیچکس نسبت به آن جاهل نیست و شکی در آن ندارد، اما به سبب عناد و سرپیچی از اوامر الهی غیر از بندگان مخلص خداوند هیچکس به مقتضای ایمان به مرگ، عمل نمیکند.
در زمینهی ایمان به مرگ، معتقدیم که هر کس به هر دلیلی بمیرد یا کشته شود، مرگ او در زمان اجل مقرر خود بوده است و اجل او دچار هیچگونه نقصانی نشده است. چون خداوند میفرماید:
﴿كُلّٞ يَجۡرِي لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ﴾ [الرعد: ۲].
«هر کدام براى مدتى معین به سیر خود ادامه مىدهند».
﴿فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا يَسۡتَأۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ ٣٤﴾ [الأعراف: ۳۴].
«و براى هر امتى اجلى است پس چون اجلشان فرا رسد نه [مىتوانند] ساعتى آن را پس اندازند و نه پیش».
[۱۹۰] احادیث طلوع خورشید از مغرب صحیح هستند. ازجمله امام مسلم از ابوهریرهس روایت میکند که پیامبرج فرمود: «قیامت برپانمیشود تا اینکه خورشید از مغرب طلوع میکند. آنگاه که از مغرب طلوع کرد، مردم جملگی ایمان میآورند. اما در آن روز ایمان آوردن به کسی نفعی نمیرساند، مگر اینکه قبلاً ایمان داشته باشد یا در ایمانش خیری یافته باشد». مسلم ۱/۹۵- ابوداود ۴/۱۱۴- ابن ماجه ۲/۱۳۴۷- احمد ۲/۳۲۴، ۳۳۷ و ۲/ ۱۶۴و ۲۰۱- ترمذی ۴/۴۷۹ رقم ۲۱۸۶. [۱۹۱] ازجمله احادیث دابّه آن است که امام مسلم از حذیفه بن اسید غفاریس روایت میکند که گفت: «در حالیکه مشغول صحبت بودیم، پیامبر ج بر ما وارد شد. فرمود: درباره چه چیز صحبت میکنید؟ گفتند: دربارهی قیامت. فرمود: [قیامت] برپا نمیشود، تا ده نشانه را قبل از آن نبینید: دخان، دجال، دابه، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی بن مریم، یأجوج و مأجوج و سه خسوف: یکی در مشرق، دیگری در مغرب و آخری در و آتشی که از عدن خارج میشود و بادی که مردم را در دریا میاندازد» و همین را امام مسلم از حدیث ابوهریرهس روایت میکند که پیامبر ج فرمود: « قیامت برپا نمیشود تا اینکه آتشی از خاک حجاز خارج میشود که گردن شتران بُصری را روشن میکند». مسلم۸/۱۷۸-۱۸۰- ترمذی ۴/۴۷۷- ابوداود ۴/۱۱۴ و ۱۱۵- ابن ماجه ۲/۱۳۴۷ رقم ۴۰۵۵- احمد ۴/۶ و ۲/۲۹۵ و ۱۶۴. [۱۹۲] احادیث دجال به تواتر رسیدهاند. [۱۹۳] از جمله احادیث نزول عیسی÷ آن است که بخاری و مسلم از ابوهریرهس روایت میکنند که پیامبر ج فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، نزدیک است که عیسی بن مریم که حاکمی است عادل بر شما نازل شود، صلیب را بشکند و خوک را بُکشد و جزیه را برچیند و مال ببخشد تا آنجا که کس قبول نکند. در آن حال سجدهای بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن هست». بخاری ۴/۱۴۳- مسلم ۱/۹۳. [۱۹۴] برای آگاهی از احادیثی که دربارهی خروج یأجوج و مأجوج روایت شده است، میتوان رجوع کرد به بخاری ۸/۱۰۴- مسلم ۸/۱۶۵. [۱۹۵] احادیث قبض روح مؤمنان بر اثر باد: مسلم ۸/۱۹۷- ۱۹۸ - ترمذی ۴/۵۱۰ رقم ۲۲۴۰- احمد ۴/۱۸۱-۱۸۲- ابن ماجه ۲/۱۳۵۶ رقم ۴۰۷۵- مسلم ۱/۷۶. [۱۹۶] بخاری ۸/۱۰۰ - مسلم ۸/۱۸۰. [۱۹۷] از جمله احادیث مرگ: مسلم ۷/۱۰۰- بخاری ۴/۱۳۰- احمد ۲/۲۶۹، ۳۵۱.
دلیل قرآنی بر اینکه انسان در قبر دچار فتنه و امتحان و سوال و جواب ملائکه خداوند میشود و نیز دلیل عذاب یا نعمتهای قبر چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ ١٠٠﴾ [المؤمنون: ۱۰۰].
«نه چنین است این سخنى است که او گویندهی آن است و پشاپیش آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته خواهند شد».
﴿وَحَاقَ بَِٔالِ فِرۡعَوۡنَ سُوٓءُ ٱلۡعَذَابِ ٤٥ ٱلنَّارُ يُعۡرَضُونَ عَلَيۡهَا غُدُوّٗا وَعَشِيّٗاۚ وَيَوۡمَ تَقُومُ ٱلسَّاعَةُ أَدۡخِلُوٓاْ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ أَشَدَّ ٱلۡعَذَابِ ٤٦﴾ [غافر: ۴۵- ۴۶].
«و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت. [اینک هر] صبح و شام بر آتش عرضه مىشوند و روزى که رستاخیز بر پا شود [فریاد مىرسد که] فرعونیان را در سختترین [انواع] عذاب درآورید».
﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ﴾ [إبراهیم: ۲۷].
«خدا کسانى را که ایمان آوردهاند در زندگى دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت مىگرداند».
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِي غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَاسِطُوٓاْ أَيۡدِيهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَكُمُۖ ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ﴾ [الأنعام: ۹۳].
«وکاش ستمکاران را در گردابهاى مرگ مىدیدى که فرشتگان [به سوى آنان] دستهایشان را گشودهاند [و نهیب مىزنند] جانهایتان را بیرون دهید امروز به [سزاى] آنچه به ناحق بر خدا دروغ مىبستید و در برابر آیات او تکبر مىکردید به عذاب خوارکننده کیفر مىیابید».
﴿سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١﴾ [التوبة: ۱۰۱].
«به زودى آنان را دو بار عذاب مىکنیم سپس به عذابى بزرگ بازگردانیده مىشوند».
***
دلیل این امور در سنت نبوی چیست؟
احادیث صحیح در این زمینه آن قدر زیادند که به حد تواتر رسیدهاند.
یکی از این احادیث حدیث انس [۱۹۸]س است که پیامبر خدا ج فرمود:
«إن العبد إذا وضع في قبره وتولی عنه أصحابه وإنه ليسمع قرع نعالهم أتاه ملكان فيقعدانه فيقولان: ما كنت تقول في هذا الرجل (محمد ج)؟ فأما المؤمن فيقول: أشهد أنه عبدالله ورسوله فيقال له: انظر إلی مقعدك من النار قد أبدلك الله به مقعداً من الجنة فيراهما جميعاً- قال قتادة وذكر لنا أنه يفسح في قبره ثم رجع إلی حديث أنس-: قال وأما المنافق والكافر فيقال له: ما كنت تقول في هذا الرجل؟ يقول: لا أدري كنت أقول ما يقول الناس، فيقال لا دريت ولا تليت ويضرب بمطارق من حديد ضربة فيصيح صيحة يسمعها من يليه غير الثقلين» [۱۹۹].
«هرگاه بندهای از بندگان خداوند در قبرش گذاشته میشود و یاران او از او دور میشوند، همانا صدای پایشان را میشنود. در این هنگام دو ملائکه به طرف او میآیند و او را مینشانند و از او سؤال میکنند: دربارهی این شخص-پیامبر خدا ج- چه میگفتی؟ اگر این بنده مؤمن باشد، در جواب میگوید: شهادت میدهم که او بندهو فرستاده خداوند است. پس به او گفته میشود همینک به جایگاهت در آتش جهنم نگاه کن که خداوند آن را برای تو به باغی در بهشت تبدیل میکند. پس آن فرد هر دو منزلگاه خود- بهشت و جهنم- را میبیند».
قتاده میگوید: و انس به ما گفت که قبر او فراخی و گسترش مییابد سپس به حدیث انس برگشت- «و اما اگر بنده منافق و کافر باشد، به او گفته میشود: دربارهی این شخص چه گفتهای؟ او نیز در جواب میگوید: نمیدانم همان سخنی را که مردم دربارهی آن فرد میگفتند، من هم آن را گفتهام. پس به او گفته میشود: در دنیا نفهمیدی که آن شخص چه کسی بوده است و قرآن را هم نخواندهای و در این هنگام با گرزی (چکشی) از آهن ضربهای به او میزنند که در اثر درد آن ضربه فریادی سرمیدهد که غیر از جن و انس، تمام موجودات این صدای او را میشنوند».
و حدیثی که عبدالله بن عمر [۲۰۰]ب روایت میکند که رسول خدا ج فرمود:
«إن أحدكم إذا مات عرض عليه مقعده بالغداة والعشي، إن كان من أهل الجنة فمن أهل الجنة، وإن كان من أهل النار فمن أهل النار فيقال هذا مقعدك حتی يبعثك الله يوم القيامة» [۲۰۱].
«هر کدام از شما که میمیرد، صبحگاه و شامگاه جایگاه ابدیش، اگر بهشتی باشد در بهشت و اگر جهنمی باشد در آتش جهنم، به او نشان داده میشود و به او گفته میشود که این جایگاه ابدی تو تا روز قیامت است».
و حدیث آن دو قبری که پیامبر ج از کنار آنان عبور کرد و فرمود: «إنهما ليعذبان» [۲۰۲].
«این دو نفر عذاب داده میشوند».
و حدیث ابوایوب [۲۰۳]س که فرمود: پیامبر ج از خانه بیرون آمد در حالی که خورشید غروب کرده بود. در این حال صدایی شنید فرمود: «يهود تعذب في قبورها» [۲۰۴].
«یهودی است که در قبرش عذاب داده میشود».
و حدیث اسماء [۲۰۵]ل که روایت کرد: «قام رسول الله ج خطيباً فذكر فتنة القبر التي يفتتن فيها المرء فلما ذكر ذلك ضج المسلمون ضجة» [۲۰۶].
«پیامبر ج روزی بر سر منبر قرار گرفت و خطبهای داد که در آن دربارهی فتنهای که فرد در قبر دچار آن میشود، صحبت فرمودند. هنگامی که این مسایل را بیان مینمودند، ناله و فریاد اصحاب به آسمان میرسید».
و عایشه [۲۰۷]لنیز فرمود:
«ما رأيت رسول الله ج بعد، صلی صلاة إلاّ تعوذ من عذاب القبر» [۲۰۸].
«پیامبر خدا ج را ندیدهام، مگر اینکه در هر نمازی که میخواند، از عذاب قبر به خداوند پناه میبرد». و در داستان ماه گرفتگی [۲۰۹] که در مدینه رخ داد و پیامبر ج به اصحابش امر کرد که از عذاب قبر به خداوند پناه ببرند.
تمامی این احادیث صحیح [۲۱۰] هستند که نزدیک به ۶۰ حدیث از آنها را که از طرق ثابتی از اصحاب روایت شدهاند در کتابمان که شرح (سُّلَّم) است، آوردهایم [۲۱۱].
[۱۹۸] ابوحمزه انس بن مالک بن نضر انصاری نجاریس، خادم پیامبر ج و از اصحابی که پیامبر ج را بعد از هجرتش تا زمان وفات همراهی نمودند. عمری طولانی نمود. بعد از بقیهی اصحاب در سال ۷۳ فوت کرد. ۱/۴۴-۴۵. [۱۹۹] حدیث انسس، اتفاق بر صحت آن وجود دارد. تخریج آن گذشت. [۲۰۰] ابوعبدالرحمن، عبدالله بن عمر بن خطاب العدویب، فقیه و یکی از اعلام علم و عمل است. در خندق و بیعت رضوان حضور داشت. مناقب او بسیار است. از فتنه (جنگهای اصحاب) کناره گرفت. در فتوا دادن بسیار ورع داشت. در اول سال ۷۴ هجری فوت نمود. جابربن عبدالله انصاریس میفرماید: «هیچ کدام از ما نبود که به دنیا میل نکند و یا دنیا به او روی نیاورد، به جز عبدالله بن عمرب». تذکرالحافظ ۱/۳۷-۴۰. [۲۰۱] بخاری ۴/۸۵ - مسلم ۸/۱۶۰- نسائی ۴/۱۰۶-۱۰۷ - مالک ۱/۲۳۷ - احمد ۲/۱۶ و ۱۱۳. [۲۰۲] بخاری ۱/۶۱ و ۲/۱۰۳- مسلم ۱/۱۶۶- نسائی ۴/۱۰۶- ابوداود ۱/۶ رقم ۲۰- ترمذی ۱/۱۰۲ رقم ۷۰- ابن ماجه ۱/۱۲۵ رقم ۳۴۷ - احمد ۱/۲۲۵- دارمی ۱۵۴رقم ۷۴۵. [۲۰۳] خالدبن زید بن کلیب، ابوایوب انصاری خزرجیس، در بدر و بقیه صحنهها حضور داشت، پیامبر ج تا مسجد را بنا نهادند، در خانه ایشان مهمان بودند، در مدینه سکنی گزید و با علیس در جنگهای خوارج و صفین حضور یافت و در زمان جنگهای دوران خلافت معاویهس در روم به سال ۵۲ یا ۵۵ فوت نمود. تهذیبالتهذیب ۳/۹۰-۹۱. [۲۰۴] بخاری ۲/۱۰۲- مسلم ۸/۱۶۱- نسائی ۴/۱۰۲- احمد ۵/۴۱۹. [۲۰۵] اسماء دختر ابوبکرس صدیق، هشتمین نفر بود که اسلام آورد. در حالیکه عبدالله بن زبیرب را در شکم داشت، به مدینه هجرت نمود. ده یا بیست روز بعد از کشته شدن عبداللهس در مکه، او هم فوت نمود. این در جمادیالاولی سال ۷۳ در سن ۱۰۰ سالگی در حالیکه هنوز دندانی از او نیفتاده و عقلش زایل نگشته بود، واقع شد. تهذیبالتهذیب ۱۲/۳۹۷. [۲۰۶] بخاری ۲/۱۰۲- نسائی ۴/۱۰۳. [۲۰۷] امالمؤمنین امعبدالله عایشهل دختر خلیفه رسولالله ج، ابوبکر صدیقس و حبیبهی رسول خدا از بزرگترین فقهاء صحابه، پیامبر ج بعد از واقعه بدر در سال دوم هجری با او ازدواج کرد. هشت سال و پنج ماه در صحبت و همسری رسول خدا بود. سورهی نور در برائت و پاکی او نازل شد. احادیث بسیاری را از پیامبر ج روایت نمود. شصت و پنج سال زندگی کرد. در سال ۵۷ یا ۵۸ فوت نمود. ۱/۲۷-۲۹. [۲۰۸] (متفقعلیه) بخاری ۲/۱۰۲- مسلم ۲/۹۲- نسائی ۴/۱۰۵. [۲۰۹] بخاری ۲/۲۶- مسلم ۳/۳۰ - نسائی ۳/۱۳۳- موطا ۱/۱۹۵- دارمی ۱/۲۹۷ رقم ۱۵۳۵. [۲۱۰] همه این احادیث در صحیح بخاری و اکثر آنها در مسلم روایت شدهاند. [۲۱۱] معارج القبول ۲/۹۷-۱۱۷.
دلیل این که آدمیان از قبرها برخاسته میشوند (رستاخیز)، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّنَ ٱلۡبَعۡثِ فَإِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ مِنۡ عَلَقَةٖ ثُمَّ مِن مُّضۡغَةٖ مُّخَلَّقَةٖ وَغَيۡرِ مُخَلَّقَةٖ لِّنُبَيِّنَ لَكُمۡۚ وَنُقِرُّ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾ إلی قوله ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّهُۥ يُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَأَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٦ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ ءَاتِيَةٞ لَّا رَيۡبَ فِيهَا وَأَنَّ ٱللَّهَ يَبۡعَثُ مَن فِي ٱلۡقُبُورِ ٧﴾ [الحج: ۵-۷].
«اى مردم اگر دربارهی برانگیختهشدن در شک هستید پس [بدانید] که ما شما را از خاک آفریدهایم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراى خلقت کامل و [احیانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم و آنچه را اراده مىکنیم تا مدتى معین در رحمها قرار مىدهیم». تا آنجا که میفرماید: «این [قدرتنماییها] بدان سبب است که خدا خود حق است و اوست که مردگان را زنده مىکند و [هم] اوست که بر هر چیزى تواناست. و [هم] آنکه رستاخیز آمدنى است [و] شکى در آن نیست و در حقیقت خداست که کسانى را که در گورهایند برمىانگیزد».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥ وَهُوَ أَهۡوَنُ عَلَيۡهِۚ﴾ [الروم: ۲۷].
«اوست آن کس که آفرینش را آغاز مىکند و باز آن را تجدید مىنماید و این [کار] بر او آسانتر است و در آسمانها و زمین نمونه والا[ى هر صفت برتر] از آن اوست و او ستشکستناپذیر سنجیدهکار».
﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥ﴾ [الأنبیاء: ۱۰۴].
«همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمىگردانیم».
﴿وَيَقُولُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوۡفَ أُخۡرَجُ حَيًّا ٦٦ أَوَ لَا يَذۡكُرُ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ يَكُ شَيۡٔٗا ٦٧﴾ [مریم: ۶۶-۶۷].
«و انسان مىگوید آیا وقتى بمیرم راستى زنده [از قبر] بیرون آورده مىشوم. آیا انسان به یاد نمىآورد که ما او را قبلاً آفریدهایم و حال آنکه چیزى نبوده است».
﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٞ مُّبِينٞ ٧٧ وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ﴾ [یس: ۷۷-۷۹] تا آخر سوره.
«مگر آدمى ندانسته است که ما او را از نطفهاى آفریدهایم پس بناگاه وى ستیزهجویى آشکار شده است. و براى ما مثالى آورد و آفرینش خود را فراموش کرد گفت چه کسى این استخوانها را که چنین پوسیده است زندگى مىبخشد. بگو همان کسى که نخستینبار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه] آفرینشى داناست».
﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَلَمۡ يَعۡيَ بِخَلۡقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَىٰٓ أَن يُحۡـِۧيَ ٱلۡمَوۡتَىٰۚ بَلَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٣٣﴾ [الأحقاف: ۳۳].
«مگر ندانستهاند که آن خدایى که آسمانها و زمین را آفریده و در آفریدن آنها درمانده نگردید مىتواند مردگان را [نیز] زنده کند آرى اوست که بر همه چیز تواناست».
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِيٓ أَحۡيَاهَا لَمُحۡيِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٌ ٣٩﴾ [فصلت: ۳۹].
«و از [دیگر] نشانههاى او این است که تو زمین را افسرده مىبینى و چون باران بر آن فروریزیم به جنبش درآید و بردمد آرى همان کسى که آن را زندگى بخشید قطعاً زندهکننده مردگان است در حقیقت او بر هر چیزى تواناست».
و همچنین بسیاری از مثالهایی که خداوند در این باره آورده است، مثلاً اینکه با آب باران زمین را بعد از مرگ که با خشکی عارض آن شده است، سرسبز و پوشیده از گیاهان میکند پیامبر با این مثال در حدیث طولانی عقیلی مثال میزند آنگاه که میفرماید: «و لعمر الهک ما يدع علی ظهرها من مصرع قتيل ولا مدفن ميت إلا شقت عنه القبر حتی يخلقه من قبل رأسه فيستوی جالسا يقول ربک: مَهْيَمْ؟ (أي ما أمرک وما شأنک) لما کان منه يقول ربي أمس اليوم لعهده بالحياة يحسبه حديثا بأهله. قلت: يا رسول الله! کيف يجمعنا بعد ما تمزقنا الرياح والبلی والسباع؟ قال: انبئک بمثل ذلک في آلاء الله، الأرض أشرفت عليها وهي مدرة بالية فقلت: لا تحيا أبداً؟ فأرسل الله عليها السماء فلم تلبث عنها إلا أياماً حتی أشرفت عليها فإذا هي شربة واحدة ولعمر إلهک لهو أقدر علی أن يجمعکم من الماء علی أن يجمع نبات الأرض فتخرجون من الأصواء من مصارعکم... » الحدیث.
«سوگند به بقای پروردگارت بر روی زمین هر جا کسی کشته شد و یا مرده ای دفن شد قبر وی شکافته شده (خداوند متعال) آن مرده یا مقتول را از طرف سر زنده نموده و میآفریند تا اینکه بلند شده ومینشیند. پروردگارت میفرماید: چطوری (در چه حالی یا چه مدت اینجایی)؟ میگوید پروردگارا دیروز یا همین امروز بود (که اینجوری شدم) بسبب اینکه زندگی دنیا و قبل از مرگ را نزدیک میبیند، چنین میپندارد که همین دیروز یا امروز بود که خانواده و بستگانش را ترک نموده است. گفتم: ای رسول خدا ج، خداوند متعال چگونه ما را جمع مینماید بعد از اینکه بادها و فنا و فرسودگی و درندگان ما را از هم پاشیدهاند؟ فرمود: در میان نعمتهای خداوند نمونه و مثالی شبیه آن برایت ذکر میکنم. (مثلا) زمینی را میبینی که بصورت گلی خشک است میگویی هرگز زنده نخواهد شد (و در آن گیاهی نمیروید) اما خداوند از آسمان بر آن زمین باران میفرستد چند روزی نمیگذرد که دوباره به دیدن آن میروی میبینی که یکپارچه سرسبز و خرم شدهاست و سوگند به بقای پروردگارت او بر اینکه شما را به وسیله آب دوباره زنده گرداند تواناتر است (این کار برای او آسانتر است) از اینکه گیاهان را بر روی زمین برویاند. بنابراین از قبرها و مزارهایتان بیرون میآیید...».
***
حکم آن کسی که بعث (رستاخیز) را انکار میکند، چیست؟
آن فرد با انکار رستاخیز به خداوند و پیامبران و کتابهای آسمانی کافر شده است.
خداوند میفرماید:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبٗا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخۡرَجُونَ ٦٧﴾ [النمل: ۶۷].
«و کسانى که کفر ورزیدند گفتند آیا وقتى ما و پدرانمان خاک شدیم آیا حتما [زنده از گور] بیرون آورده مىشویم».
﴿۞وَإِن تَعۡجَبۡ فَعَجَبٞ قَوۡلُهُمۡ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدٍۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِيٓ أَعۡنَاقِهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ٥﴾ [الرعد:۵].
«و اگر عجب دارى عجب از سخن آنان [=کافران] است که آیا وقتى خاک شدیم به راستى در آفرینش جدیدى خواهیم بود اینان همان کسانند که به پروردگارشان کفر ورزیدهاند و در گردنهایشان زنجیرهاست و آنان همدم آتشند و در آن ماندگار خواهند بود».
﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧﴾ [التغابن: ۷].
«کسانى که کفر ورزیدند پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد بگو آرى سوگند به پروردگارم حتماً برانگیخته خواهید شد سپس شما را به [حقیقت] آنچه کردهاید قطعاً واقف خواهند ساخت و این بر خدا آسان است».
و در حدیثی که در صحیحین، ابوهریره [۲۱۲]س روایت میکند، آمده است که پیامبر ج فرمود: خداوند سبحان میفرماید:
«كذبني ابن آدم ولم يكن له ذلك وشتمني ولم يكن له ذلك، فأما تكذيبه إياي فقوله: لن يعيدني كما بدأني وليس أول الخلق بأهون عليّ من إعادته وأما شتمه إياي فقوله: اتخذ الله ولداً، وأنا الأحد الصمد لم ألد ولم أولد ولم يكن لي كفواً أحد» [۲۱۳].
«آدمیزاد مرا تکذیب میکند و در حالی که این حق او نیست که مرا تکذیب نماید و او مرا شتم و ناسزا میگوید در حالی که این اجازه را نداشت که مرا شتم نماید. اما تکذیبی که دربارهی من روا میدارد، این است که میگوید: خداوند مرا آن گونه که بار اول خلق کرده است، دوباره زنده نمیکند. در حالی که خلقت دوم (رستاخیز) از خلقت اول سختتر نیست. اما ناسزایی که به من میدهد، این است که میگوید: خداوند فرزند دارد و این در حالی است که همانا من تنها و بینیاز هستم و نزاده و زاییده نشدهام و کسی هم همتای من نیست».
[۲۱۲] عبدالرحمنبنصخر مشهور به ابوهریرهس در زمان فتح خیبر به مدینه هجرت نمود. احادیث بسیاری را از پیامبر ج روایت نموده است. در زمان پیامبر ج از اصحاب صفه به شمار میآمد. اما بعد از وفات پیامبرج خداوند مالی را به او بخشید. بیش از بقیه اصحاب حدیث روایت نموده است. در ۵۷ یا ۵۸ یا ۵۹ فوت نمود. تذکر الحفاظ ۱/۳۲-۳۷. [۲۱۳] بخاری ۶/۹۵- نسائی ۴/۱۱۲- احمد ۲/۳۱۷ و ۳۵۰ و ۱۹۳ اما آن را در صحیح مسلم نیافتم.
دلیل این که معتقدیم در صور دمیده میشود، چیست و این دمیدن چند بار صورت میگیرد؟
خداوند میفرماید:
﴿وَنُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۖ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخۡرَىٰ فَإِذَا هُمۡ قِيَامٞ يَنظُرُونَ ٦٨﴾ [الزمر: ۶۸].
«و در صور دمیده مىشود پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است بیهوش درمىافتد مگر کسى که خدا بخواهد سپس بار دیگر در آن دمیده مىشود و بناگاه آنان بر پاى ایستاده مىنگرند».
در این دو آیه دوبار دمیدن ذکر شده است که بار اولِ دمیدن در صور برای گرفتن جان موجودات (صاعقه) و بار دومِ دمیدن، برای زندهگرداندن آنها (رستاخیز) است.
نیز خداوند میفرماید: ﴿وَيَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا مَن شَآءَ ٱللَّهُۚ وَكُلٌّ أَتَوۡهُ دَٰخِرِينَ ٨٧﴾ [النمل: ۸۷].
«و روزى که در صور دمیده شود پس هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است به هراس افتد مگر آن کس که خدا بخواهد و جملگى با زبونى رو به سوى او آورند».
اگر کسی «فزع» آورده شده در این آیه را به صاعقه معنی کند، منظور همان نفخه اولی است که در آیه فوق (سوره زمر) آورده شده است.
نیز حدیثی از امام مسلم هم آن را تأیید میکند، در آن حدیث آمده است که: «ثم ينفخ فيالصور فلا يسمعه أحد إلاّ أصغی ليتاً ورفع ليتاً - قال - وأول من يسمعه رجل يلوط حوض إبله- قال- فيصعق ويصعق الناس، ثم يرسل الله أو قال: ينزل الله مطراً كأنه الطل أو قال الظل- شعبة الشاك- فتنبت منه أجساد الناس ثم ينفخ فيه أخری فإذا هم قيام ينظرون...» [۲۱۴] الحدیث.
«... سپس در صور دمیده میشود هیچکس صدای آن را نمیشنود، مگر اینکه یکبار گردنش را پایین انداخته و سپس آن را بالا میبرد و میمیرد و فرمود: اولین کسی که آن صدا را میشنود، شخصی است که در حال حفر کانال آب برای شترانش است. با شنیدن این صدا آن فرد میمیرد و بقیه مردم هم پس از او میمیرند. سپس خداوند بارانی را میباراند، به مانند سایه یا مانند بارانِ در آفتاب که با آن بدن آدمیان دوباره و مانند گیاه سر از خاک بیرون میآورد. سپس صور دوم دمیده میشود که همهی مردم از قبرهایشان برمیخیزند و در حالی که چشمهایشان از حدقه درآمده است، نگاه میکنند».
و کسانی که فزع را غیر از «صاعقه» تفسیر نمودهاند، آن را نفخه دیگری غیر از دو نفخه قرار دادهاند که قبل از آن دو واقع میشود و این تفسیر را حدیثی طولانی در مورد صور تایید میکند که در آن سخن از سه بار دمیدن در صور آمده است: نفخهی فزع (ترس)، نفخهی صعق (مردن یکبارگی) و نفخهی قیام در برابر خداوند (رستاخیز) [۲۱۵].
***
در «قرآن کریم» روز حشر چگونه توصیف شده است؟
در توصیف آن آیات زیادی وجود دارد از جمله:
﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ [الأنعام: ۹۴].
«و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمدهاید».
﴿وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا ٤٧﴾ [الکهف: ۴۷].
«وآنان را گرد مىآوریم و هیچ یک را فرو گذار نمىکنیم».
﴿يَوۡمَ نَحۡشُرُ ٱلۡمُتَّقِينَ إِلَى ٱلرَّحۡمَٰنِ وَفۡدٗا ٨٥ وَنَسُوقُ ٱلۡمُجۡرِمِينَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ وِرۡدٗا ٨٦﴾ [مریم:۸۵- ۸۶].
«[یاد کن] روزى را که پرهیزگاران را به سوى [خداى] رحمان گروه گروه محشور مىکنیم. و مجرمان را با حال تشنگى به سوى دوزخ مىرانیم».
﴿وَكُنتُمۡ أَزۡوَٰجٗا ثَلَٰثَةٗ ٧ فَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَيۡمَنَةِ ٨ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشَۡٔمَةِ مَآ أَصۡحَٰبُ ٱلۡمَشَۡٔمَةِ ٩ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ ١٠﴾ [الواقعة: ۷- ۱۰].
«و شما سه دسته شوید. یاران دست راست کدامند یاران دست راست. و یاران چپ کدامند یاران چپ. و سبقتگیرندگان مقدمند».
﴿يَوۡمَئِذٖ يَتَّبِعُونَ ٱلدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُۥۖ وَخَشَعَتِ ٱلۡأَصۡوَاتُ لِلرَّحۡمَٰنِ فَلَا تَسۡمَعُ إِلَّا هَمۡسٗا ١٠٨﴾ [طه: ۱۰۸].
«در آن روز [همه مردم] داعى [حق] را که هیچ انحرافى در او نیست پیروى مىکنند و صداها در مقابل [خداى] رحمان خاشع مىگردد و جز صدایى آهسته نمىشنوى».
و آن صدای نقل و انتقال به سوی محشر است، مانند صدای آهستهی شتر [۲۱۶].
﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُمۡ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِهِۦۖ وَنَحۡشُرُهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ﴾ [الإسراء: ۹۷].
«و هرکه را خدا هدایت کند او رهیافته است و هرکه را گمراه سازد در برابر او براى آنان هرگز دوستانى نیابى و روز قیامت آنها را کور و لال و کر به روى چهرهشان درافتاده برخواهیم انگیخت».
***
در سنت نبوی محشر به چه وصفی آمده است؟
پیامبر ج فرمودند:
«يحشر الناس علی ثلاث راغبين راهبين، واثنان علی بعير، وثلاثة علی بعير، وأربعة علی بعير، وعشرة علی بعير، وتحشر بقيتهم النار، تقليل معهم حيث قالوا؛ وتصبح حيث أصبحوا؛ وتمسي معهم حيث أمسوا» [۲۱۷].
«مردم به سه گونه حشر میشوند: همراه با خوف و رجا، در حالی که دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر تا ده نفر بر شتری قرار دارند و بقیه به سوی آتش جهنم برده میشوند و هرجا که بخواهند استراحت کنند، یا اگر بخواهند شب را روز و یا روز را به شب برسانند، آتش همراه آنان است و از آنان جدا نمیشود».
و انس بن مالکس روایت میکند که فردی از رسول خدا ج پرسید: ای فرستاده خدا چگونه کافر بر سر و رویش حشر میشود؟ پیامبر ج فرمود:
«أليس الذي أمشاه علی الرجلين في الدنيا قادراً علی أن يمشيه علی وجهه يوم القيامة» [۲۱۸].
«آن کس که او را در دنیا بر سر پاهایش نگهداشته بود و او را به راه میبُرد، قادر است روز قیامت هم بر سر و رویش او را نگه دارد».
و فرمود: «إنكم محشورون حفاة عراة غرلاً ﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ﴾ [الأنبیاء: ۱۰۴] إن أول الخلائق يكسی يوم القيامة إبراهيم...» الحدیث [۲۱۹].
«همانا شما پابرهنه و لخت و ختنه نشده آورده میشوید، «همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمىگردانیم» همانا اولین کسی که روز قیامت خداوند بر تن او لباس میپوشاند، ابراهیم است....
عایشهل فرمود: یا رسول الله ج آیا مردان و زنان برخی برخی دیگر را نگاه میکنند (در حالی که لخت هستند؟) پیامبر ج فرمودند: «الأمر أشد من أن يهمهم ذلك» [۲۲۰].
«همانا احوال آن روز سختتر است از آن که آنان به این کار بپردازند».
***
موقف- مکان و زمان ایستادن در قیامت -در آیات قرآنی چگونه توصیف شده است؟
خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢ مُهۡطِعِينَ مُقۡنِعِي رُءُوسِهِمۡ لَا يَرۡتَدُّ إِلَيۡهِمۡ طَرۡفُهُمۡۖ وَأَفِۡٔدَتُهُمۡ هَوَآءٞ ٤٣﴾
[إبراهیم: ۴۲- ۴۳].
«و خدا را از آنچه ستمکاران مىکنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مىاندازد که چشمها در آن خیره مىشود. شتابان سر برداشته و چشم برهم نمىزنند و [از وحشت] دلهایشان تهى است».
﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ صَفّٗاۖ لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا ٣٨﴾ [النبأ: ۳۸].
«روزى که روح و فرشتگان به صف مىایستند و [مردم] سخن نگویند مگر کسى که [خداى] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گوید».
﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡأٓزِفَةِ إِذِ ٱلۡقُلُوبُ لَدَى ٱلۡحَنَاجِرِ كَٰظِمِينَۚ مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨﴾ [غافر: ۱۸].
«و آنها را از آن روز قریب [الوقوع] بترسان آنگاه که جانها به گلوگاه مىرسد در حالى که اندوه خود را فرو مىخورند براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد».
﴿فِي يَوۡمٖ كَانَ مِقۡدَارُهُۥ خَمۡسِينَ أَلۡفَ سَنَةٖ ٤﴾ [المعارج: ۴].
«فرشتگان و روح در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مىروند».
﴿سَنَفۡرُغُ لَكُمۡ أَيُّهَ ٱلثَّقَلَانِ ٣١﴾ [الرحمن: ۳۱].
«اى جن و انس زودا که به شما بپردازیم».
***
موقف در سنت چگونه توصیف شده است؟
در این زمینه احادیث فراوانی وارد شده است، از جمله:
حدیثی که ابن عمرب در تفسیر آیهی ﴿يَوۡمَ يَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٦﴾ [۲۲۱] [المطففین: ۶]. از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: «يقوم أحدهم في رشحه إلی أنصاف أذنيه» [۲۲۲].
«هرکدام از آنها در عرقش که تا نزدیک گوشهایش میرسد، غرق شده است».
و حدیث ابوهریرهس که نقل میکندکه پیامبر ج فرمود:
«يعرق الناس يوم القيامة حتی يذهب عرقهم في الأرض سبعين ذراعاً ويلجمهم حتی يبلغ آذانهم» [۲۲۳].
«مردم در روز قیامت آن قدر عرق میکنند، که عرق آنان هفتاد ذراع در زمین فرو رفته ولی همچنان تا گوشهایشان میرسد».
[۲۱۴] مسلم ۸/۲۰۱ - احمد ۲/۱۶۶. [۲۱۵] قبلا به بعضی از احادیث نفخ در صور اشاره نمودیم. همچنین حدیث ابن کثیر در این زمینه روایت شد ۲/۱۴۶ که ضعیف است. [۲۱۶] ابن کثیر ۳/۱۶۵ [۲۱۷] بخاری ۷/۱۹۴- مسلم ۸/۱۵۷- نسائی ۴/۱۱۵- ۱۱۶- مصنف لفظ بخاری را آورده است. شرح حدیث اینگونه است که: سه طریق، سه طائفهاند. طائفه اول: راغبین و راهبین. طائفه دوم: دونفر یا سه نفر و تا ده نفر بر شتر. طائفه سوم: بقیه با آتش حشر میشوند. هر جا که اطراق نمایند، آتش با آنان است... الحدیث. ظاهراً این حدیث با حدیث ابن عباس (یحشر الناس حفاة عراة غرلا) معارض است. جمع بین آنها این گونه است که مردم در دنیا قبل از وقوع قیامت به صورت طوائف به سمت محشر بسوی شام جمع میگردند، (مطابق حدیث فوق) اما حشر بعد از زنده شدن از قبور، همان است که ابن عباسب در حدیث خود روایت کرده است. این جمع صحیح است. ولی دیگران بر خود تکلیف نموده و احادیث را بصورت غیرواقعی جمع کردهاند. مثلاً گفتهاند که بعضی از مردم روز قیامت سواره حشر میگردند. اما اینگونه نیست. رک فتحالباری ۱۱/۳۷۷-۳۸۳. [۲۱۸] بخاری ۷/۱۹۴- مسلم ۸/۱۳۵. [۲۱۹] بخاری ۷/۱۹۵- مسلم ۷/۱۵۷- نسائی ۴/۱۱۷- ترمذی ۴/۶۱۵ رقم ۲۴۲۳- احمد ۱/۲۲۳و۲۲۹و ۲۳۵و۲۵۳- دارمی ۲/۲۳۳ رقم ۲۸۰۳- ابن ماجه ۲/۱۴۲۹ رقم ۴۲۷۶. [۲۲۰] بخاری ۷/۱۹۵- مسلم ۸/۱۵۶- نسائی ۴/۱۱۴-۱۱۵. [۲۲۱] «همان روزی که مردمان در پیشگاه پروردگار جهانیان (برای حساب و کتاب) برپا میایستند». [۲۲۲] (متفق علیه) بخاری ۷/۱۹۶- مسلم ۸/۱۵۷- ترمذی ۴/۶۱۵ رقم ۲۴۲۲- احمد ۲/۱۳، ۱۹، ۶۴ - ابن ماجه ۲/۱۴۳رقم ۴۲۷۸. [۲۲۳] (متفقعلیه) بخاری ۷/۱۹۷-مسلم ۸/۱۵۸.
صفت عرض- نشان دادن کارنامه اعمال- و حساب در قرآن چگونه است؟
خداوند میفرماید:
﴿يَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنكُمۡ خَافِيَةٞ ١٨﴾ [الحاقة: ۱۸].
«در آن روز شما [به پیشگاه خدا] عرضه مىشوید [و] پوشیدهاى از شما پوشیده نمىماند».
﴿وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّكَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا كَمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢۚ﴾ [الکهف: ۴۸].
«و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه مىشوند [و به آنها مىفرماید] به راستى همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [باز] به سوى ما آمدید بلکه پنداشتید هرگز براى شما موعدى مقرر قرار نخواهیم داد».
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ ٨٣ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبۡتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨٤ وَوَقَعَ ٱلۡقَوۡلُ عَلَيۡهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمۡ لَا يَنطِقُونَ ٨٥﴾ [النمل: ۸۳- ۸۵].
«و آن روز که از هر امتى گروهى از کسانى را که آیات ما را تکذیب کردهاند محشور مىگردانیم پس آنان نگاه داشته مىشوند تا همه به هم بپیوندند. تا چون [همه کافران] بیایند [خدا] مىفرماید آیا نشانههاى مرا به دروغ گرفتید و حال آنکه از نظر علم بدانها احاطه نداشتید آیا [در طول حیات] چه مىکردید. و به [کیفر] آنکه ستم کردند حکم [عذاب] بر آنان واجب گردد در نتیجه ایشان دم برنیارند».
﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٦ فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ۶- ۸].
«آن روز مردم پراکنده برآیند تا [نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود. پس هرکه هموزن ذرهاى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید. و هرکه هموزن ذرهاى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید».
﴿فَوَرَبِّكَ لَنَسَۡٔلَنَّهُمۡ أَجۡمَعِينَ ٩٢ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٣﴾ [الحجر: ۹۲- ۹۳].
«پس سوگند به پروردگارت که از همه آنان خواهیم پرسید. از آنچه انجام مىدادند».
﴿وَقِفُوهُمۡۖ إِنَّهُم مَّسُۡٔولُونَ ٢٤﴾ [الصافات: ۲۴].
«و بازداشتشان نمایید که آنها مسؤولند».
***
این موارد در سنت چگونه آمدهاند؟
پیامبر ج میفرماید: «من نوقش الحساب عذب» قالت عائشة: أليس يقول الله تعالی: ﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨﴾ [الانشقاق: ۸]. قال: «ذلك العرض» [۲۲۴].
«آن کس که در حساب مناقشه نماید عذاب داده میشود. عایشه فرمود: مگر خداوند نمیفرماید: ﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨﴾؟ فرمود: این که در آیه آمده است، منظور عرض است».
و پیامبر ج فرمود: «يجاء بالكافر يوم القيامة فيقال له: أرأيت لو كان لك ملء الأرض ذهباً كنت تفتدي به؟ فيقول: نعم فيقال: قد سئلت ما هو أيسر من ذلك. وفي رواية: فقد سألتك ما هو أهون من هذا وأنت في صلب آدم، أن لا تشرك بي فأبيت إلاّ الشرك» [۲۲۵].
«آن روزکافر را میآورند و به او میگویند آیا اگر هم اکنون پر از زمین طلا و جواهر داشتی آنها را در راه آزادیت فدیه نمیدادی؟ میگوید: بله. به او گفته میشود: اما از تو در حالیکه در صلب آدم بودی بسیار کمتر از این خواسته شد و درخواست از تو این بود که برای خداوند شریک قرار ندهی. ولی همچنان تو مشرک شدی».
و فرمود:
«ما منكم من أحد إلاّ سيكلمه ربه ليس بينه وبينه ترجمان فينظر أيمن منه فلا يری إلاّ ما قدم من علمه، وينظر أشأم منه فلا يری إلاّ ما قدم، وينظر بين يديه فلا يری إلاّ النار تلقاء وجهه فاتقوا النار ولو بشق تمرة ولو بكلمة طيبة» [۲۲۶].
«هر کدام از شما در حالی با پروردگارش صحبت میکند که در بین او و خدایش هیچ حایل و مترجمی قرار ندارد. در این هنگام آن فرد به سمت راست و چپ خود نگاه میکند و جز اعمال خود چیز دیگری را نمیبیند و جلوی خود را نگاه میکند، آتش جهنم را میبیند. پس خود را از آتش دوزخ برهانید، حتی اگر با دادن دانه خرمایی در راه خدا و یا گفتن کلمهی طیبه باشد.
و فرمود:
«يدنو أحدكم -يعني المؤمنين- منه ربه حتی يضع كنفه عليه فيقول عملت كذا وكذا فيقول نعم ويقول عملت كذا وكذا فيقول نعم فيقرره ثم يقول: إني سترت عليك فيالدنيا وأنا أغفرها لك اليوم» [۲۲۷].
«هر کدام از شما - مؤمنین - پروردگارش به او نزدیک میشود، تا اینکه ستر و حجاب و حفاظ خداوند(سایهی رحمتش) بر وی قرار میگیرد. سپس میفرماید: آیا تو این کارها (منظور معاصی است، والله اعلم) را انجام دادی؟ میگوید: بله. میفرماید این کارها را انجام دادی میگوید: بله. سپس میفرماید: من آنها را در دنیا برای تو پوشاندم و امروز آنها را برای تو میبخشم».
***
انتشار نامهها - کارنامهها - در قرآن چگونه توصیف شده است؟
خداوند میفرماید: ﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبٗا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا ١٣ ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبٗا ١٤﴾ [الإسراء: ۱۳- ۱۴].
«وکارنامه هر انسان را به گردن او بستهایم و روز قیامت براى او نامهاى که آن را گشاده مىبیند بیرون مىآوریم. نامهات را بخوان کافى است که امروز خودت حسابرس خود باشى».
﴿وَإِذَا ٱلصُّحُفُ نُشِرَتۡ ١٠﴾ [التکویر: ۱۰].
«و آنگاه که نامهها زهم بگشایند».
﴿وَوُضِعَ ٱلۡكِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِينَ مُشۡفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا يَظۡلِمُ رَبُّكَ أَحَدٗا ٤٩﴾ [الکهف: ۴۹].
«و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده مىشود آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک مىبینى و مىگویند اى واى بر ما این چه نامهاى است که هیچ [کار] کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته جز اینکه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام دادهاند حاضر یابند و پروردگار تو به هیچکس ستم روا نمىدارد».
﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَيَقُولُ هَآؤُمُ ٱقۡرَءُواْ كِتَٰبِيَهۡ ١٩﴾ [الحاقة: ۱۹] تا ﴿ٱلۡخَٰطُِٔونَ ٣٧﴾ [الحاقة: ۳۷].
«اما کسى که کارنامهاش به دست راستش داده شود گوید بیایید و کتابم را بخوانید». تا جایی که میفرماید: «که آن را جز خطاکاران نمىخورند».
و آیهی سورۀ انشقاق که خداوند میفرماید: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ ٧﴾ و فرموده است: ﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ ١٠﴾ [الإنشقاق: ۷- ۱۰].
«اما کسى که کارنامهاش به دست راستش داده شود» و فرمود: «و اما کسى که کارنامهاش از پشتسرش به او داده شود».
بر این موضوع دلالت دارد که کسی که کتابش را با دست راستش بگیرد، آن را از سمت جلویش برایش میآورند و اما آن کسی که با دست چپ نامهاش را بگیرد، آن را از پشت سرش به او میدهند.
***
دلیل این امر در سنت نبوی چیست؟
در این مورد احادیث زیادی هست، من جمله این فرمودهی رسول خداست ج: «يدنو أحدكم «يعني المؤمنين» منه ربه حتی يضع كنفه عليه فيقول عملت كذا وكذا فيقول نعم ويقول عملت كذا وكذا فيقول نعم فيقرره ثم يقول اني سترت عليك فيالدنيا وأنا أغفرها لك اليوم. ثم تطوي صحيفة حسناته وأما الآخرون أو الکفار فينادي عليهم علی رؤوس الأشهاد ﴿وَيَقُولُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ هَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ﴾ [هود: ۱۸]» [۲۲۸].
«هر کدام از شما - مؤمنین - پروردگارش به او نزدیک میشود، تا اینکه ستر و حجاب و حفاظ خداوند (سایه رحمتش) بر وی قرار میگیرد. سپس میفرماید: آیا تو این کارها (منظور معاصی است، والله اعلم) را انجام دادی؟ میگوید: بله. میفرماید این کارها را انجام دادی میگوید: بله. سپس میفرماید: من آنها را در دنیا برای تو پوشاندم و امروز آنها را برای تو میبخشم. سپس نامه نیکیهایش پیچیده میشود. اما دیگران یا همان کفار از سوی گواهان ندا زده میشود که «و گواهان خواهند گفت اینان بودند که بر پروردگارشان دروغ بستند».
عایشهل فرمود: «یا رسول الله! آیا در روز قیامت، کسی در فکر محبوب یا دوست خود خواهد بود؟» پیامبر ج فرمود:
«يا عائشة! أما عند ثلاث فلا أما الميزان حتی يثقل أو يخف فلا، وأما عند تطاير الكتب إما يعطي بيمينه وإما يعطی بشماله فلا، وحين يخرج عنق من النار...» [۲۲۹].
«ای عایشه در سه حالت خیر! در هنگام وزن کردن اعمال و اینکه آیا سنگین باشد یا سبک و در هنگام گرفتن کتابها -کارنامهها- و اینکه آیا با دست راست آن را بگیرد یا چپ و در هنگام بیرون آمدن گردنی از آتش دوزخ. در این حالت فرد تنها درگیر احوال خود است و دیگری را چه دوست و چه دشمن در یاد ندارد».
***
ترازو و وزن کردن در قرآن چگونه توصیف شده است؟
خداوند میفرماید:
﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤٧﴾ [الأنبیاء: ۴۷].
«و ترازوهاى داد را در روز رستاخیز مىنهیم پس هیچکس [در] چیزى ستم نمىبیند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلى باشد آن را مىآوریم و کافى است که ما حسابرس باشیم».
﴿وَٱلۡوَزۡنُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨﴾ [الأعراف: ۸].
«و در آن روز سنجش [اعمال] درست است پس هرکس میزانهاى [عمل] او گران باشد آنان خود رستگارانند».
﴿وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣﴾
[المؤمنون: ۱۰۳].
«و کسانى که کفه میزان [اعمال]شان سبک باشد آنان به خویشتن زیان زده [و] همیشه در جهنم مىمانند».
و خداوند در مورد کافران میفرماید: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا ١٠٥﴾ [الکهف:۱۰۵].
«و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد».
***
در این باره از سنت نبوی چه دلیلی وجود دارد؟
احادیث بسیاری در این باره روایت شده است مانند:
حدیث بطاقه که درباره کسی است که شهادتین گفته است و تنها عمل نیک او غیر از اصل ایمان فقط همان شهادتین میباشد. اما اعمال بد او در نود و نه پرونده حجیم آورده شده است [۲۳۰]. پس در روز قیامت خداوند آنها را در ترازو قرار میدهد و شهادتین از نود و نه پرونده سنگینتر است.
نیز حدیث پیامبر ج که در فضیلت ابن مسعودس میفرماید:
«أتعجبون من دقة ساقيه، والذي نفسي بيده لهما في الميزان أثقل من أحد» [۲۳۱].
«آیا از لاغری ساق پاهای ابن مسعود تعجب میکنید؟ قسم به آن کس که جان من در دست اوست، دو (ساق) پای او (منظوراعمال ابن مسعود)در ترازوی اعمال از کوه احد سنگینتر است».
و فرمود:
«إنه ليؤتی بالرجل العظيم السمين يوم القيامة لا يزن عندالله جناح بعوضة» -وقال [۲۳۲]- اقرؤا ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَزۡنٗا﴾».
«روز قیامت مرد سنگین و بزرگی را به پیشگاه الهی میآورند که در نزد خداوند به اندازهی بال مگسی وزن ندارد» و فرمود: بخوانید: «و روز قیامت براى آنها [قدر و] ارزشى نخواهیم نهاد».
[۲۲۴] بخاری ۷/۱۹۷- مسلم ۸/۱۶۴- ترمذی ۴/۶۱۷ رقم ۲۴۲۶- ابوداود ۳/۱۸۴ رقم ۳۰۹۳ – احمد۶/۴۷ و ۹۱ و ۱۰۸ و ۱۲۷. [۲۲۵] (متفق علیه) بخاری ۷/۱۹۸- مسلم ۸/۱۳۴- احمد ۳/۱۲۹. [۲۲۶] بخاری ۷/۱۹۸ و ۸/۲۰۲- ترمذی ۴/۶۱۱ رقم ۲۴۱۵- ابن ماجه ۱/۶۶ رقم ۱۸۵- احمد ۳/۲۱۸. [۲۲۷] متفق علیه. بخاری ۵/۲۱۴ و ۸/۲۰۳ و مسلم ۸/۱۰۵ و ابن ماجه ۱/۶۵ [۲۲۸] تخریج آن گذشت. [۲۲۹] احمد ۶/۱۱۰- ابوداود ۴/۲۴۰ رقم ۴۷۵۵- حدیث احمد ضعیف، ولی حدیث ابوداود صحیح است. [۲۳۰] احمد ۲/۲۱۳- ترمذی ۵/۲۴ رقم ۲۶۳۹- ابن ماجه ۲/۴۳۷ رقم ۴۳۰۰- حاکم ۱/۵۲۹. [۲۳۱] احمد ۱/۴۲۱- حاکم آن را صحیح دانسته ۳/۳۱۷ و ذهبی نیز با او موافق است. [۲۳۲] (متفق علیه) بخاری ۵/۲۳۶- مسلم ۸/۱۲۵.
در قرآن صراط چگونه آمده است؟
خداوند میفرماید: ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا ٧١ ثُمَّ نُنَجِّي ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّنَذَرُ ٱلظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيّٗا ٧٢﴾ [مریم: ۷۱- ۷۲].
«و هیچکس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مىگردد این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است. آنگاه کسانى را که پرهیزگار بودهاند مىرهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها مىکنیم».
﴿يَوۡمَ تَرَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَسۡعَىٰ نُورُهُم بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۖ﴾ [الحدید: ۱۲].
«آن روز که مردان و زنان مؤمن را مىبینى که نورشان پیشاپیششان و به جانب راستشان دوان است».
***
توصیف آن در سنت چگونه آمده است؟
در حدیث شفاعت آمده است که:
«يؤتی بالجسر فيجعل بين ظهري جهنم» [۲۳۳] قلنا: يا رسول الله! وما الجسر؟ قال: «مدحضة مزلة عليه خطاطيف وكلاليب وحسكة مفلطحة لها شوكة عقيفاً تكون بنجد يقال لها: السعدان، يمر المؤمن عليها كالبرق وكالريح وكأجاويد الخيل والركاب، فناج مسلم وناج مخدوش ومكدوس في نار جهنم حتی يمر آخرهم يسحب سحباً» الحدیث فی الصحیح.
«پلی را میآورند و بر پشت جهنم قرار میدهند. گفتیم: یارسول الله! این پل چیست؟ فرمودند: پلی بسیار خطرناک و لغزنده است که از هر دو طرف دارای خارها و قلابها و گیرههاست. خاری پیچان بر آن قرار دارد که در منطقه نجدمیروید و به آن سعدان میگویند. بعضی از مؤمنان مانند آذرخش، برخی به سرعت باد، برخی دیگر مانند اسب تیزرو از روی آن میگذرند. برخی از مسلمانان به سلامت و گروهی زخمی از آن عبور میکنند. گروهی نیز در آتش دوزخ میافتند، تا اینکه آخرین نفر از آنان از آتش جهنم خارج میشود».
ابوسعید خدری [۲۳۴]س میفرماید: «پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است».
***
دلیل اینکه خداوند قصاص افراد را از یکدیگر میگیرد، در قرآن چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾ [النساء: ۴۰].
«در حقیقت خدا هموزن ذرهاى ستم نمىکند و اگر [آن ذره کار] نیکى باشد دو چندانش مىکند و از نزد خویش پاداشى بزرگ مىبخشد».
﴿ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡۚ لَا ظُلۡمَ ٱلۡيَوۡمَۚ﴾ إلی قوله ﴿وَٱللَّهُ يَقۡضِي بِٱلۡحَقِّۖ﴾
[المؤمن: ۱۷- ۲۰].
«امروز هر کسى به [موجب] آنچه انجام داده است کیفر مىیابد امروز ستمى نیست» تا جایی که میفرماید: «و خداست که به حق داورى مىکند».
﴿وَقُضِيَ بَيۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٦٩﴾ [الزمر: ۶۹].
«میانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگیرند».
***
قصاص در سنت چگونه آورده شده است؟
احادیث بسیاری در این زمینه روایت شده است مانند اینکه پیامبر ج میفرماید: «أول ما يقضی بين الناس في الدماء» [۲۳۵] «اولین گناه مردم که قضاوت دربارهی آن انجام میشود، گناه قتل است».
و میفرماید: «من كانت عنده مظلمة لأخيه فليتحلل منه اليوم فإنه ليس ثم دينار ولا درهم من قبل أن يؤخذ لأخيه من حسناته فإن لم يكن له حسنات أخذ من سيئات أخيه فطرحت عليه» [۲۳۶].
«اگر کسی به فرد دیگری ظلمی روا داشته است، از او حلالیت بطلبد. چون که در آخرت درهم و دیناری وجود ندارد و از حسنات آن فرد گرفته میشود و بر حسنات مظلوم اضافه می گردد و اگر حسنهای نداشته باشد از سیئات مظلوم گرفته میشود و بر سیئات او میافزایند».
و میفرماید:
«يخلص المؤمنون من النار فيحبسون علی قنطرة بين الجنة والنار فيقص لبعضهم من بعض مظالم كانت بينهم في الدنيا حتی إذا هذبوا ونقُّوا أذن لهم في دخول الجنة» [۲۳۷].
«مؤمنانی که از آتش جهنم بیرون میآیند، بر روی پلی بین بهشت و جهنم قرار میگیرند و قصاص ظلمهایی را که در دنیا در برابر همدیگر انجام دادهاند، پس میدهند تا اینکه پاک و تمیز شوند. سپس به آنان اجازه دخول به بهشت داده میشود».
***
توصیف حوض در قرآن چگونه است؟
خداوند به پیامبرش ج میفرماید:
﴿إِنَّآ أَعۡطَيۡنَٰكَ ٱلۡكَوۡثَرَ ١﴾ [الکوثر: ۱].
«ما تو را [چشمه] کوثر دادیم».
***
در سنت نبوی از حوض به چه صورت سخن گفته شده است؟
احادیث بیشماری در این زمینه وارد شده است تا آنجا که این احادیث به حد تواتر رسیدهاند از جمله:
فرمودند: «من قبل از شما بر سر حوض حاضر میشوم» [۲۳۸].
و فرمودند: «إني فرط لكم وإني شهيد عليكم وإني والله لأنظر إلی حوضي الآن» [۲۳۹].
«من قبل از شما بر سر حوض حاضر میشوم و بر شما شهادت می دهم و قسم به خدا هماکنون حوضم را میبینم».
و فرمودند:
«حوضي مسيرة شهر ماؤهأبيض من اللبن وريحه أطيب من المسك وكيزانه كنجوم السماء من شرب منه فلا يظمأ أبدأ» [۲۴۰].
«بزرگی حوض من به اندازه یک ماه راه رفتن است. آب داخل آن از شیر سفیدتر و از مُشک خوشبوتر است و جامهای درون آن به اندازهی ستارههای آسمان است. هر کس از آن بخورد، هیچگاه تشنه نمیشود».
و فرمودند: «أتيت علی نهر، حافتاه قباب اللؤلؤ المجوف فقلت: ما هذا يا جبريل؟ قال: هذا الكوثر» [۲۴۱].
«بر سر نهری حاضر شدم که اطرافش را گنبدی از مرواریدهای توخالی پوشانده بود. گفتم: ای جبرئیل این نهر چیست؟ فرمود: کوثر است».
[۲۳۳] بخاری ۷/۲۰۵ و ۸/۱۸۲- مسلم ۱/۱۲۹ و ۱/۱۲۲- احمد ۲/۲۷۵-۲۷۶ و ۳/۲۵ و ۲۶ و۳۴۵ و ۳۴۶ و ۵/۱۵۹ و ۶/۱۱۰. [۲۳۴] مسلم ۱/۱۱۷ - احمد ۶/۱۱۰ [۲۳۵] بخاری ۸/۳۵- مسلم ۵/۱۰۷- نسائی ۷/۸۳- ابن ماجه ۲/۹۷۳ رقم ۲۶۱۵- احمد ۱/۳۸۸ و ۴۴۱- ۴۴۲- ترمذی ۴/۱۷رقم ۱۳۹۶. [۲۳۶] بخاری ۷/۱۹۷- ابن ماجه ۲/۸۰۷ رقم ۲۴۱۴- احمد ۲/۴۳۵ و ۵۰۶ و ۲/۷۰. [۲۳۷] بخاری ۷/۱۹۷- مسند ۳/۱۳ و ۵۷ و ۶۳ و ۷۴. [۲۳۸] بخاری: ۸/۸۷- ۷/۲۰۶ و ۲۰۹ - مسلم ۷/۶۵ و ۶۶ و ۶۷ و ۶۸ و ۷۱- نسائی ۱/۹۴ ابن ماجه ۲/۱۳۰۰ و ۲/۱۴۲۹- موطا ۱/۴۹-۵۰- احمد ۱/۲۵۷ و ۳۸۴ و ۴۰۲ و ۲/۳۰۰ و ۴۰۸ و ۳/۱۸ و ۳۸۴ و ۴/۳۱۳ و ۳۴۹ و ۳۵۱ و ۵/۴۱ و ۸۶ و ۸۸ و ۸۹ و ۵/۳۳۳ و ۳۳۹ و ۳۹۳ و ۴۱۲. [۲۳۹] (متفقعلیه) بخاری ۷/۲۰۹ و مسلم ۷/۶۷ و احمد ۴/۱۴۹ و ۱۵۳ و ۱۵۴. [۲۴۰] متفق علیه: بخاری ۷/۲۰۷- مسلم ۷/۶۶. [۲۴۱] بخاری ۷/۲۰۷- ابوداود ۴/۲۳۷- ترمذی ۵/۴۴۹ رقم ۳۳۵۹ و ۳۳۶۰- احمد ۳/۱۱۵ و ۱۵۲ و ۱۶۴ و ۱۹۱ و ۲۰۷ و ۲۳۲ و ۲۴۷ و ۲۸۹.
ایمان به بهشت و جهنم بر چه اساسی لازم است؟
خداوند میفرماید:
﴿فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِي وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ٢٤ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ﴾ [البقرة: ۲۴- ۲۵].
«از آن آتشى که سوختش مردمان و سنگها هستند و براى کافران آماده شده بپرهیزید. و کسانى را که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند مژده ده که ایشان را باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان] آنها جویها روان است».
و آیات در این زمینه بسیارند.
و در حدیث صحیحی از پیامبر ج روایت شده است: در دعایی که در نماز شب میخواند فرمود:
«ولك الحمد أنت الحق ووعدك الحق ولقاءك حق وقولك حق؛ والجنة حق والنار حق والنبيون حق ومحمد ج حق والساعة حق» [۲۴۲].
«سپاس فراوان توراسزد که همانا تو بر حقی و وعدههایت و لقایت و سخنانت هم حقند و بهشت و جهنم حقند و پیامبران و محمد ج و روز قیامت برحقند».
و فرمود: «من شهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له؛ وأن محمداً عبده ورسوله وأن عيسی عبدالله ورسوله وكلمته ألقاها إلی مريم وروح منه والجنة حق والنار حق أدخله الله الجنة علی ما كان من العمل» [۲۴۳]. أخرجاه وفي رواية «من أبواب الجنة الثمانية أيها شاء» [۲۴۴].
«هر کس که شهادت بدهد که همانا هیچ خدایی غیر از الله حق نیست و تنها و بدون شریک و به تنهایی حق خدایی دارد و همانا محمد بنده و فرستاده اوست وعیسی نیز بنده و رسول و کلمه الهی است که بر مریم القاءشده است و بهشت و جهنم حقند، خداوند او را هرچند که اعمال شر فراوان داشته باشد، وارد بهشت میکند و در روایتی، از هرکدام از درهای هشتگانه بهشت که بخواهد او را وارد بهشت میکند».
***
ایمان به بهشت و جهنم به چه صورت است؟
ایمان به بهشت و جهنم به معنای تصدیق قطعی و یقینی است بر بودن آنها و تصدیق اینکه همینک این دو موجودند و خداوند آنها را تا ابد باقی میگذارد. این تصدیق شامل تمام خوشیهای بهشت و ناخوشیهای جهنم میگردد.
***
بر چه اساس و دلیلی است که میگوییم، بهشت و جهنم همینک نیز وجود دارند؟
خداوند به آماده بودن آنها خبر داده است.
دربارهی بهشت میفرماید:
﴿ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾ [آلعمران: ۱۳۳].
«براى پرهیزگاران آماده شده است».
و درباره آتش جهنم میفرماید:
﴿أُعِدَّتۡ لِلۡكَٰفِرِينَ ١٣١﴾ [آلعمران: ۱۳۱].
«براى کافران آماده شده است».
و خداوند در کتابش به سکونت [۲۴۵] آدم و حوا در بهشت قبل از خوردن از درخت بهشتی و فروافتادن بر زمین اشاره کردهاست و نیز به این که کافرین صبحگاه و شامگاه بر آتش جهنم عرضه میشوند [۲۴۶]، خبر داده است.
پیامبر ج نیز میفرماید:
«أطلعت في الجنة فرأيت أكثر أهلها الفقراء واطلعت النار فرأيت أكثر أهلها النساء» [۲۴۷]. الحدیث
«بر اهل بهشت اطلاع یافتم که بیشتر اهل آن را فقرا تشکیل میدادند و نیز بر اهل جهنم اطلاع یافتم که بیشتر اهل آن را زنان تشکیل میدادند».
و در صحبت از عذاب قبر آوردیم که پیامبر ج فرمودند:
«إذا مات أحدكم يعرض عليه مقعده...» [۲۴۸] الحدیث.
«هر کدام از شما که بمیرد، جایگاهش را در بهشت یا دوزخ بر او عرضه میکنند».
و پیامبر ج میفرماید:
«أبردوا بالصلاة فإن شدة الحر من فيح جهنم» [۲۴۹].
«هنگامیکه هوا بسیار گرم باشد، نماز ظهر را به تأخیر بیندازید که گرمای شدید از نفس و گرمای جهنم است».
و فرمود:
«اشتكت النار إلی ربها عزّوجل فقالت: ربي أكل بعضي بعضاً فأذن لها بنفسين في الشتاء ونفس في الصيف فأشد ما تجدون من الحر وأشد ما تجدون من الزمهرير» [۲۵۰].
«جهنم به درگاه خداوند شکایت کرد که قسمتی از من قسمت دیگرم را میخورد پس خداوند به او اجازه داد که دوبار در زمستان و تابستان نفس بکشد که شدیدترین گرمای تابستانی و سرمای زمستانی هستند».
و فرمود: «الحمي من فيح جهنم فأبردوها بالماء» [۲۵۱].
«براستی که تب از(جنس) گرمای جهنم است، پس آن را با آب سرد کنید».
و فرمود: «لمّا خلق الله الجنة والنار أرسل جبريل إلی الجنة فقال أذهب فانظر إليها...» [۲۵۲] الحدیث.
«آنگاه که خداوند بهشت و جهنم را آفرید، جبرئیل را به سمت بهشت فرستاد. به او فرمود: به آنجا برو و آن را نگاه کن» تا آخر حدیث.
این دو (بهشت و جهنم) در شب اسراء [۲۵۳] و همچنین روزی که خورشید کسوف کرد [۲۵۴]، به پیامبر ج عرضه شدند.
و در این زمینه احادیث صحیحی آمده است که به شمار نمیآید.
***
دلیل اینکه بهشت و جهنم باقی و فناناپذیرند، چیست؟
خداوند در مورد بهشت میفرماید:
﴿خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: ۱۰۰].
«همیشه در آن جاودانهاند این است همان کامیابى بزرگ».
﴿وَمَا هُم مِّنۡهَا بِمُخۡرَجِينَ ٤٨﴾ [الحجر: ۴۸].
«و نه از آنجا بیرون رانده مىشوند».
﴿عَطَآءً غَيۡرَ مَجۡذُوذٖ ١٠٨﴾ [هود: ۱۰۸].
«بخششى است که بریدنى نیست».
﴿إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ ٥٤﴾ [ص: ۵۴].
«در حقیقت این روزى ماست و آن را پایانى نیست».
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٖ ٥١﴾ إلی قوله ﴿لَا يَذُوقُونَ فِيهَا ٱلۡمَوۡتَ إِلَّا ٱلۡمَوۡتَةَ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ [الدخان: ۵۱- ۵۶].
«به راستى پرهیزگاران در جایگاهى آسوده[اند]». تا جایی که میفرماید: «در آنجا جز مرگ نخستین مرگ نخواهند چشید».
و سایر آیاتی که خداوند به ابدیت بهشت و ابدیت اهل آن و عدم قطع بهشت از آنان و عدم خروج آنها از آن خبر داده است.
و دربارهی آتش جهنم میفرماید:
﴿إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ﴾ [النساء: ۱۶۹].
«مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند و این [کار] براى خدا آسان است».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَعَنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمۡ سَعِيرًا ٦٤ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ لَّا يَجِدُونَ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ٦٥﴾ [الأحزاب: ۶۴- ۶۵].
«خدا کافران را لعنت کرده و براى آنها آتش فروزانى آماده کرده است. جاودانه در آن مىمانند نه یارى مىیابند و نه یاورى».
﴿وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَإِنَّ لَهُۥ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا ٢٣﴾ [الجن: ۲۳].
«و هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانى کند قطعاً آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند».
﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ ١٦٧﴾ [البقرة: ۱۶۷].
«و از آتش بیرونآمدنى نیستند».
﴿لَا يُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِيهِ مُبۡلِسُونَ ٧٥﴾ [الزخرف: ۷۵].
«[عذاب] از آنان تخفیف نمىیابد و آنها در آنجا نومیدند».
﴿لَا يُقۡضَىٰ عَلَيۡهِمۡ فَيَمُوتُواْ وَلَا يُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ﴾ [فاطر: ۳۶].
«حکم به مرگ بر ایشان [جارى] نمىشود تا بمیرند و نه عذاب آن از ایشان کاسته شود».
﴿إِنَّهُۥ مَن يَأۡتِ رَبَّهُۥ مُجۡرِمٗا فَإِنَّ لَهُۥ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ ٧٤﴾ [طه: ۷۴].
«در حقیقت هرکه به نزد پروردگارش گنهکار رود جهنم براى اوست در آن نه مىمیرد و نه زندگى مىیابد».
و سایر آیاتی که، خداوند در آنها و امثالشان به ما خبر میدهد که اهل جهنم کسانی هستند که شایستهی آنند. جهنّم برای آنها خلق شده و آنها برای جهنّم خلق شدهاند و تا ابد در آن جاویدانند، خداوند در این آیه که میفرماید: ﴿لَا يُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ﴾، قطع شدن عذاب و در آنجا که میفرماید: ﴿لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحۡيَىٰ ٧٤﴾، فناپذیری آنها را نفی میکند همچنین با ﴿وَمَا هُم بِخَٰرِجِينَ﴾ خروج از آن دو را نفی کرده است.
پیامبر ج نیز میفرماید:
«أما أهل النار الذين هم أهلها فإنهم لايموتون فيها ولا يحيون...» [۲۵۵] الحدیث؛
«اما آنهایی که اهل جهنم هستند، در آنجا نه میمیرند، نه زندگانی راحتی دارند».
و فرمودند:
«إذا صار أهل الجنة إلی الجنة وأهل النار إلی النار جيء بالموت حتی يجمل بين الجنة والنار ثم يذبح ثم ينادي منادٍ يا أهل الجنة لا موت، يا أهل النار لا موت فيزداد أهل الجنة فرحاً إلی فرحهم، ويزداد أهل النار حزناً إلی حزنهم» [۲۵۶]- وفی لفظ [۲۵۷]-: كل خالد فيما هو فيه، وفي رواية: ثم قرأ رسول الله ج: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِي غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ ٣٩﴾ [۲۵۸] [مریم: ۳۹].
«هر آنگاه که بهشتیان به بهشت و جهنمیان به جهنم میروند، مرگ را میآورند و آن را ذبح میکنند. سپس ندا درمیدهند: ای اهل بهشت مرگی ندارید و میگویند ای اهل جهنم مرگی در کار نیست. بدینوسیله بهشتیان خوشحال و جهنمیان اندوهگین میگردند» و در روایت دیگری آمده است «هر کس در آنجا که هست جاوید (برای همیشه) میماند». و در لفظ دیگری: «هر کس در جایی که هست برای همیشه در آنجا میماند». در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج این آیه را قرائت کردند: «و آنان را از روز حسرت بیم ده آنگاه که داورى انجام گیرد و حال آنکه آنها [اکنون] در غفلتند و سر ایمان آوردن ندارند».
[۲۴۲] (متفق علیه) بخاری ۲/۴۲ و ۷/۱۴۸ و ۸/۱۶۷– مسلم ۲/۱۸۴- احمد ۱/۲۹۸ و ۳۵۸. [۲۴۳] بخاری ۴/۱۳۹- مسلم ۱/۴۲ و ۵۴۳. [۲۴۴] مسلم ۱/۴۲. [۲۴۵] اشاره به قول الهی دارد که میفرماید: ﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [البقرة: ۳۵]. «گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن» و میفرماید: ﴿وَيَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ [الأعراف:۱۹]. «ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید». [۲۴۶] اشاره به آیه غافر ۴۵ و ۴۶ میکند. [۲۴۷] (متفقعلیه) بخاری ۷/۱۷۹ و ۴/۸۵- مسلم ۸/۸۸- ترمذی ۴/۷۱۵ رقم ۲۶۰۲ و ۲۶۰۳ احمد ۱/۲۳۴ و ۲/۲۹۷ و ۴/۴۲۹ و ۴۴۲. [۲۴۸] (متفقعلیه) تخریج آن گذشت در پاورقی صفحه ۱۴۳ مورد شمارهی۱. [۲۴۹] بخاری ۱/۱۳۵ و ۴/۸۹- مسلم ۲/۱۰۷- ابوداود ۱/۱۱۰ رقم ۴۰۱ و ۴۰۲- ترمذی ۱/۲۹۵ رقم ۱۵۷ - نسائی ۱/۲۴۸-۲۴۹- ابن ماجه ۱/۲۲۲-۲۲۳ رقم ۶۷۷ و۶۸۱- دارمی ۱/۲۱۹ رقم ۱۲۱۰- مالک ۱/۳۸- احمد ۲/۲۲۹ و ۲۳۸ و ۲۵۶ و ۳/۹ و ۵۲ و ۵۳ و ۵۹ و ۴/۲۵۰ و ۴/۲۶۲ و ۵/۱۵۵ و ۱۶۲ و ۱۷۶ و ۵/۳۶۸. [۲۵۰] (متفقعلیه) بخاری ۴/۸۹- مسلم ۲/۱۰۸- ابن ماجه ۲/۱۴۴۴ رقم ۴۳۱۹- مالک ۱/۵۳۸ – دارمی ۲/۲۴۵ رقم ۲۸۴۸ [۲۵۱] (متفقعلیه) بخاری ۴/۸۹-۹۰- مسلم ۷/۲۳-۲۴- ترمذی ۴/۴۰۴ رقم ۲۰۷۳- ابن ماجه۲/۱۱۴۹- ۱۱۵۰ رقم ۳۴۷۲ و ۳۴۷۵- مالک ۳/۱۲۲- احمد ۱/۲۹۱ و ۲/۲۱ و ۱۳۴ و ۳/۱۶۴ و ۴/۱۴۱ و ۵/۲۱۶ و ۶/۵۰ و ۹۱ و ۶/۳۴۶. [۲۵۲] نسائی ۷/۳- ابوداود ۴/۲۳۶ رقم ۴۷۴۴- ترمذی ۴/۶۹۳ رقم ۲۵۶۰- مسند۲/۳۳۲ و ۳۳۳ و ۳۵۴. [۲۵۳] بخاری ۴/ ۲۴۸-۲۵۰- مسلم ۱/۱۰۲-۱۰۳- ابن ماجه ۲/۸۱۲ رقم ۲۴۳۱ سند ابن ماجه ضعیف است. اما بقیه اسناد درست میباشد. [۲۵۴] بخاری ۲/۲۸- مسلم ۳/۳۰- نسائی ۳/۱۳۰-۱۳۱- ابن ماجه ۱/۴۰۲ رقم ۱۲۶۵- مالک ۱/۱۹۵-۱۹۶. [۲۵۵] مسلم ۱/۱۱۸- ابن ماجه ۲/۱۴۴۱ رقم ۴۳۰۹- احمد ۳/۵. [۲۵۶] (متفق علیه)بخاری۷/۲۰۰ومسلم ۸/۱۵۳، ترمذی ۴/۶۹۲ و۶۹۳ رقم۲۵۵۷ و۲۵۵۸، دارمی۲/۱۳۶ رقم ۲۸۱۴، احمد۲/۱۱۸ و۱۲۰-۱۲۱. [۲۵۷] این لفظ در صحیح مسلم آمده است: ۸/۱۵۳. [۲۵۸] این را مسلم از ابوسعید آورده است: ۸/۱۵۳.
به چه دلیل معتقدیم که مؤمنان در بهشت پروردگار خود را با چشم سر رؤیت میکنند؟
خداوند میفرماید:
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ ٢٣﴾ [القیامة: ۲۲- ۲۳].
«آرى در آن روز صورتهایى شاداب و مسرور است. و به پروردگارش مىنگرد».
﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ﴾ [یونس: ۲۶].
«براى کسانى که کار نیکو کردهاند نیکویى [بهشت] و زیاده [بر آن] است».
و خدای بزرگ دربارهی کفار میفرماید:
﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥﴾ [المطففین: ۱۵].
«زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند».
از آنجا که دشمنان خدا از دیدن او محروم میشوند، اولیاء و دوستان خداوند از آن برخوردار میگردند.
و در صحیحین از جریر بن عبدالله [۲۵۹]س روایت است که: به همراه پیامبر خدا ج در مجلسی نشسته بودیم که ایشان به ماه شب چهارده نگاه انداختند و فرمودند:
«إنكم سترون ربكم عيناً كما ترون هذا لا تضامون في رؤيته، فإن استطعتم أن لا تغلبوا علی صلاة قبل طلوع الشمس وصلاة قبل غروبها فافعلوا» [۲۶۰].
«همانا شما خدایتان را با چشم میبینید، همانگونه که این ماه را میبینید و در دیدن آن خسته نمیشوید. پس اگر توانستید، نماز قبل از طلوع خورشید و نماز قبل از غروب آن را به جا بیاورید».
اینکه پیامبر خدا ج فرمودند: «همانگونه که این ماه را میبینید» در واقع نحوه دیدن خداوند را به نحوه دیدن ماه تشبیه کرده است [خود دیدن را نه آنچه که دیده میشود] و منظور تشبیه خداوند به ماه نبوده است. همانگونه که در حدیث «وحی به شیوه تکلم خداوند» فرمودند: «ضربت الملائكة بأجحتها خضعاناً لقوله كأنه سلسلة علی صفوان» [۲۶۱]: «بالهای ملائکه در اثر خضوع و ترس در برابر شنیدن وحی الهی به لرزه درمیآیند، همانگونه که زنجیری بر صخرهای اصابت میکند».
این تشبیه، مشابهت بین نحوه شنیدن را بیان میکند نه مشابهت آنچه شنیده میشود.
زیرا خداوند برتر از آن است که در ذات و صفات حسنهی خود به یکی از مخلوقاتش تشبیه گردد و پیامبر خدا ج نیز بریست از اینکه کلام او بر تشبیه بین خالق و مخلوق تعبیر گردد، زیرا که او آگاهترین مردم نسبت به خدای عزوجل است.
در حدیث صهیب [۲۶۲]س که امام مسلم آن را روایت کرده است، میفرماید: «فيكشف الحجاب فما أعطوا شيئاً أحب إليهم من النظر إلی ربهم عزّوجل». ثم تلا هذه الآية: ﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ﴾ [۲۶۳] [یونس: ۲۶].
«حجاب برداشته میشود و نزد مؤمنان در بهشت هیچ نعمتی محبوبتر از دیدن خدایشان نیست. سپس پیامبر ج آیهی «براى کسانى که کار نیکو کردهاند نیکویى [بهشت] و زیاده [بر آن] است» را تلاوت کردند.
در این زمینه احادیث صحیح و صریحی آمده است که در شرح (سلمالوصول) چهل و پنج حدیث از آنها را که از بیشتر از سی صحابی [۲۶۴] روایت شده است، آوردهایم و هر کس که این موضوع (دیدن پروردگار توسط مؤمنین) را انکارکند، همانا کتاب خداوند و پیام پیامبران را تکذیب کرده است و از آن کسانی خواهد بود که خداوند درباره آنها میفرماید: ﴿كَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ يَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥﴾ [المطففین: ۱۵].
«زهى پندار که آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند».
از خداوند منان خواهانیم که ما را ببخشاید و نعمت دیدن خود را به ما نیز عطا نماید. آمین.
[۲۵۹] صحابی جلیل، جریر بن عبداللهس قبل از حجت الوداع مسلمان شد و در این حج همراه رسول خدا ج بود. بسیار زیبا روی بود، پیامبر ج او را گرامی میداشت، و همیشه در هنگام دیدن او تبسم مینمود. عمرس او را در غزوه فتح عراق بر همهی سربازان مقدمتر داشت، تأثیر بسیاری در فتح قادسیه گذاشت. سپس در کوفه اقامت گزید. علیس او را به سمت معاویهس فرستاد. سپس از هر دو فرقه کناره گرفت و در قریقیسیا ماند، تا در سال ۵۱ یا ۵۴ فوت نمود. الاصابه ۱/۲۳۲- تهذیبالتهذیب ۲/۷۳-۷۵. [۲۶۰] بخاری ۸/۱۷۹- مسلم ۲/۱۱۳-۱۱۴- ابوداود ۴/۲۳۳- ترمذی ۴/۶۸۷ رقم ۲۵۵۱- ابن ماجه ۸/۶۳ رقم ۱۷۷. [۲۶۱] بخاری ۸/۱۹۴ و ۵/۲۲۱- ابن ماجه ۱/۷۱رقم ۱۹۴- ترمذی ۵/۳۶۲ رقم ۳۲۲۳. [۲۶۲] ابو یحیی صهیب بن سنان رومی نمری معروف به رومیس، سی و چندمین نفر بود که ایمان آورد. در مکه جزء مستضعفین بود. به مدینه هجرت کرد. در قباء به حضور پیامبر ج رسید. در بدر و بقیه مشاهد حضور داشت. عمرس بعد از شهادت خود او را امام مردم قرار داد، تا شوری خلیفه را تعیین نماید. در سال ۳۸ بعد از ۷۳ یا ۸۴ سال عُمر فوت نمود. سعدبن ابیوقاصس بر او نمازگزارد. التهذیب ۴/۴۳۸- ۴۳۹. [۲۶۳] مسلم ۱/۱۱۲- ترمذی ۴/۶۸۷ رقم ۲۵۵۲- ابن ماجه ۱/۶۷ رقم ۱۸۷. [۲۶۴] رک: معارج القبول شرح سلم الوصول از مؤلف ۱/۱۹۸-۲۱۸.
به چه دلیل باید به شفاعت ایمان بیاوریم و چه کسانی میتوانند شفاعت کنند و این شفاعت شامل چه کسی میشود و شفاعت چه وقت روی میدهد؟
خداوند بودن شفاعت را در قرآن چندین بار با شروطی سنگین ثابت کرده است و خبر داده است که شفاعت مُلک خداوند است و کسی دیگر حق دخالت در آن را ندارد. آنجا که میفرماید:
﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ﴾ [الزمر: ۴۴].
«بگو شفاعتیکسره از آن خداست».
اما اینکه شفاعت چه وقت واقع میشود، خداوند در قرآن آورده است که شفاعت تحت اراده و اذن او واقع میشود. یعنی هرگاه که خداوند اجازه شفاعت را به شافعی بدهد، آن شافع میتواند شفاعت کند.
﴿مَن ذَا ٱلَّذِي يَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقرة: ۲۵۵].
«کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند».
﴿مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ إِذۡنِهِۦۚ﴾ [یونس: ۳].
«شفاعتگرى جز پس از اذن او نیست».
﴿۞وَكَم مِّن مَّلَكٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِي شَفَٰعَتُهُمۡ شَيًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن يَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرۡضَىٰٓ ٢٦﴾ [النجم: ۲۶].
«و بسا فرشتگانى که در آسمانهایند [و] شفاعتشان به کارى نیاید مگر پس از آنکه خدا به هرکه خواهد و خشنود باشد اذن دهد».
﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ﴾ [سبأ: ۲۳].
«و شفاعتگرى در پیشگاه او سود نمىبخشد مگر براى آن کس که به وى اجازه دهد».
و اما اینکه چه کسانی میتوانند شفاعت کنند، همانگونه که شفاعت بدون اذن خداوند واقع نمیشود، توانایی شفاعت نمودن نیز خاص اولیای الهی است که خداوند میفرماید:
﴿لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا ٣٨﴾ [النبأ: ۳۸].
«سخن نگویند مگر کسى که [خداى] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گوید».
﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا ٨٧﴾ [مریم: ۸۷].
«[آنان] اختیار شفاعت را ندارند جز آن کس که از جانب [خداى] رحمان پیمانى گرفته است».
و اینکه شفاعت دربارهی چه کسانی پذیرفته میشود، خداوند بیان فرمودهاند که شفاعت شافعان فقط درباره کسانی واقع میشود که خداوند از آنها راضی میباشد. همانگونه که میفرماید:
﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾ [الأنبیاء: ۲۸].
«و جز براى کسى که [خدا] رضایت دهد شفاعت نمىکنند».
﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾ [طه: ۱۰۹].
«در آن روز شفاعت [به کسى] سود نبخشد مگر کسى را که [خداى] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید».
نیز میدانیم که خداوند جز از اهل توحید و اخلاص راضی نمیشود. چونکه خود دربارهی دیگران میفرماید:
﴿مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ حَمِيمٖ وَلَا شَفِيعٖ يُطَاعُ ١٨﴾ [غافر: ۱۸].
«براى ستمگران نه یارى است و نه شفاعتگرى که مورد اطاعت باشد».
﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٖ ١٠١﴾ [الشعراء: ۱۰۰- ۱۰۱].
«در نتیجه شفاعتگرانى نداریم. و نه دوستى نزدیک».
﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِينَ ٤٨﴾ [المدثر: ۴۸].
«از این رو شفاعت شفاعتکنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد».
در حدیث آمده است که پیامبر ج نیز شفاعت میکند و در روز قیامت در زیر عرش الهی به خداوند سجده میبرد و ابتدا آنگونه که خدایش به او یاد میدهد، حمد الهی را به جای میآورد. و اول از مسألهی شفاعت شروع نمیکند. سپس خداوند به او میفرماید که:
«ارفع رأسك وقُل يُسمع وسل تُعط واشفع تُشفع...» [۲۶۵] الحدیث.
«از سجدهات برخیز و بگو که آنچه میگویی، شنیده میشود و بخواه که آنچه بخواهی، به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میگردد... الحدیث»
و سپس خبر میدهد که به یکباره برای همهی موحدان گناهکار شفاعت نمیکند بلکه گروه گروه شفاعت صورت میگیرد. میفرماید: «فيحد لي حداً فادخلهم [۲۶۶] الجنة».
«اندازهی مشخص برای من تعیین میگردد که آنها را وارد بهشت میکنم» سپس بر میگردد و سجده میبرد به همین صورت گروههای دیگر... تا آخر حدیث شفاعت.
و أبوهریرهس از ایشان پرسیدند: «چه کسی به شفاعت شما نزدیکتر است. فرمودند:
«من قال لا إله إلا الله خالصاً من قلبه» [۲۶۷]. «آن کس که از روی اخلاص و حسن نیت قلبی حقوق «لاالهالاالله» را ادا نموده باشد».
***
شفاعت چند نوع است وبزرگترین آنها کدام است؟
بزرگترین شفاعت، شفاعت عُظمای پیامبر ج است که در هنگام برپایی قیامت روی میدهد. آن زمان که مردم همه در صحرای محشر ایستادهاند و خداوند برای قضاوت در میان بندگانش میآید، صورت میگیرد. این شفاعت خاص و ویژه پیامبر ج است و این فضیلت همان مقام محمود است که خداوند آن را وعده داده است.
همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿عَسَىٰٓ أَن يَبۡعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾ [الإسراء:۷۹]. «امید است که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».
و این در حالیست که مردم از تنگی موقف و طولانی شدن زمان و شدت نگرانی به ستوه آمدهاند و در عرق خود فرورفتهاند، در این هنگام برای اینکه خداوند آن وضعیت را فیصله دهد، از شافعان درخواست شفاعت مینمایند.
ابتدا نزد آدم÷ سپس نوح÷ و ابراهیم÷ و موسی÷ و عیسی بن مریم÷ میآیند که هرکدام از آنها میگوید: خودم! خودم! در نهایت به نزد پیامبرمان محمد ج میآیند که ایشان این کار را انجام میدهد و میفرماید: «أنا لها» یعنی «من انجام دهندهی آن کارم».
تفصیلات آن در حدیث شفاعت در صحیحین [۲۶۸] و غیره آمده است.
نوع دوم شفاعت: شفاعت در گشودن دروازهی بهشت است که اولین کس که دروازهی بهشت را میگشاید، محمد ج است و اولین امت که وارد آن میشود، امت محمد ج است [۲۶۹].
نوع سوم: شفاعت در حق کسانی که خداوند امر کرده است، وارد آتش جهنم شوند اما با این شفاعت وارد آن نمیشوند [۲۷۰].
نوع چهارم: شفاعت برای موحدینی است که وارد آتش جهنم شدهاند. این شفاعت برای این است که از آن بیرون بیایند. آنان در آتش جهنم سوختهاند و به مانند زغال درآمدهاند، بعد از شفاعت، آنها را در آب زندگانی شست و شو میدهند. پس همانگونه که دانه در زمین مرغوب و آبدار میروید، دوباره سربرمیآورند [۲۷۱].
نوع پنجم: شفاعت در بالا بردن درجات اقوامی از اهل بهشت [۲۷۲].
این سه نوع فقط مخصوص پیامبر ج نیست، بلکه ایشان در آن مقدم هستند و پس از ایشان انبیای دیگر الهی و ملائکه و اولیـاء و شهدا شفاعت میکنند. سپس خداوند کسانی را که در شماره نمیآیند، بدون شافع در سایه رحمت خاص خود از جهنم بیرون آورده و به بهشت میبرد [۲۷۳].
نوع ششم: شفاعت در جهت تخفیف و کم کردن عذاب اهل دوزخ است که این شفاعت خاص پیامبر اسلام ج است و فقط در حق ابوطالب صورت میگیرد. همانگونه که در احادیث امام مسلم آمده است [۲۷۴].
و به صورت مداوم کفار و گناهکاران در جهنم انداخته میشوند. تا اینکه جهنم میگویند آیا هنوز از گناهکاران کسی مانده است که او را در من اندازید. در این هنگام خدای رب العزه قدم مبارک خود را در آن نهاده و بدینوسیله گوشههای آن به همدیگر نزدیک میشوند و عذاب خود را کم میکند و میگوید به عزتت قسم هرگز هرگز. و نعمتهای بهشتی بر اهل آن فزونی و بیشی مییابد، پس خداوند اقوامی را برای آن خلق میکند که از آن نعمتهای در بهشت برخودار و وارد آن شوند [۲۷۵]. و در این زمینه نصوص فراوانی آمده است که به حساب نمیآیند و در کتاب و سنت آمدهاند.
***
آیا ورود افراد به بهشت یا خروج آنها از جهنم به وسیلهی اعمالشان است؟
پیامبر ج فرمودند:
«قاربوا وسددوا واعلموا أنه لن ينجو أحد منكم بعمله» - قالوا: يا رسول الله! ولا أنت- قال: «ولا أنا إلا أن يتغمدني الله برحمة منه وفضل» وفي رواية: «سددوا وقاربوا وأبشروا فإنه لن يدخل الجنة أحداً عمله» - قالوا: ولا أنت يا رسول الله! قال: «ولا أنا إلا أن يتغمدني الله منه برحمة واعلموا أن أحب العمل إلی الله أدومه وإن قَلَّ» [۲۷۶].
«به خداوند نزدیک شوید [با انجام مامورات و ترک منهیات] و بر انجام کارهای درست استقامت داشته باشید و بدانید که هیچکدام از شما با عمل خود وارد بهشت نمیشود. اصحاب فرمودند: حتی شما هم یارسولالله؟ فرمودند: حتی من هم. اما خداوند مرا با رحمت خود پوشانیده است».
و در روایت دیگری آمده است: «بر انجام کارهای درست استقامت داشته باشید وبه خداوند نزدیک شوید[با انجام مامورات و ترک منهیات] و بشارت دهید - تا آنجا که میفرماید: - بدانید محبوبترین اعمال نزد خداوند عملی است که پیوسته انجام گیرد، هرچند که کم باشد».
***
چگونه میتوان بین این حدیث [که ذکر شد] و آیهی ÷ ﴿وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡكُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٤٣﴾ [الأعراف: ۴۳] «و به آنان ندا داده میشود که این همان بهشتی است که آن را به [سبب] آنچه انجام مىدادید میراث یافتهاید». تقریب معانی ایجاد کرد؟ یعنی چگونه میتوان این دو را با هم جمع کرد؟
هیچگونه منافاتی بین این دو نص وجود ندارد- الحمدلله- و حرف (باء) که در آیه فوق آمده است باء سبب است. بدان دلیل که اعمال صالح سبب ورود به بهشت میشود و اگر این سبب موجود نباشد، ورود به بهشت هم میسر نمیشود. چونکه وجود هر مسببی به دلیل بودن سبب آن است. (باء) قیمت (ثمن، بها) در این آیه وجود ندارد. یعنی اعمال قیمت (بهای) ورود به بهشت نیستند. زیراکه بنده هرچند به اندازهی عمر دنیا هم فرصت داشته باشد و در این مدت زمان طولانی هر روز روزه بگیرد و هر شب را شبزندهداری نماید و از معاصی خود را بدور دارد، با تمام این اعمال به اندازه یکصدم از کوچکترین نعمتهای خداوند را ظاهری یا باطنی شکرگزاری نکرده است. پس مجموعهی عمل ناقصش چگونه میتواند بهای ورود به بهشت باشند.
﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلرَّٰحِمِينَ ١١٨﴾ [المؤمنون: ۱۱۸].
«پروردگارا ببخشاى و رحمت کن [که] تو بهترین بخشایندگانى».
[۲۶۵] (متفق علیه) حدیث شفاعت، حدیثی طولانی است. بخاری ۸/۱۸۳-۱۸۴- مسلم ۱/۱۲۳-۱۲۴ - ترمذی ۴/۶۲۲ رقم ۲۴۳۴- ابن ماجه ۲/۱۴۴۲ رقم ۴۳۱۲. [۲۶۶] جزئی از حدیث قبلی است. [۲۶۷] بخاری ۱/۳۳- احمد ۲/۳۷۳. [۲۶۸] حدیث شفاعت، صفحهی قبل. [۲۶۹] این موارد از انسس ثابت شده است. مسلم ۱/۱۳۰- احمد ۳/۱۴۰- دارمی ۱/۳۰-۳۱رقم ۴۸-۵۳. [۲۷۰] رک: فتحالمجید ۲۲۲. [۲۷۱] اشاره به: بخاری ۸/۱۷۹- ۱۸۳- مسلم ۱/۱۱۲-۱۱۷- ترمذی ۴/۷۳ رقم ۲۵۹۷ - دارمی ۱/۳۱ رقم ۵۳- احمد۲/۲۷۶ و ۲۹۳ و ۵۳۴ و ۳/۷۹ و ۹۰ و ۹۴ و ۳/۱۴۴ و ۱۴۵. [۲۷۲] شرح عقیده طحاوی ۲۵۷. [۲۷۳] این موضوع در ضمن حدیث قبلی از ابوسعید و ابوهریرهس در صحیحین آمده است. همچنین: مسند احمد ۱/۵ و ۲/۴۰۰و ۵/۵۳. [۲۷۴] بخاری ۷/۲۰۳- مسلم ۱/۱۳۵- احمد ۳/۹. [۲۷۵] بخاری ۸/۱۶۶-۱۶۷- مسلم ۸/۱۵۱-۱۵۲- ترمذی ۵/۳۹۰ رقم ۳۲۷۲- احمد ۳/۱۴۱ و ۳/۱۳ و ۲/۳۶۹ و ۵۰۷. [۲۷۶] (متفق علیه) بخاری ۷/۱۸۱ و ۱۸۲- مسلم ۸/۱۳۹-۱۴۱- دارمی ۲/۲۱۵ رقم ۲۷۳۶- احمد ۲/۵۲۴ و ۵۳۷ و ۳/۵۲ و ۳/۳۳۷ و ۳۶۲ و ۳۹۴ و ۶/۱۲۵.
ایمان به انواع تقدیر الهی عموماً به چه علت واجب است؟
خداوند میفرماید:
﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا ٣٨﴾ [الأحزاب: ۳۸].
«و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر [و متناسب با توانایى] است».
﴿وَلَٰكِن لِّيَقۡضِيَ ٱللَّهُ أَمۡرٗا كَانَ مَفۡعُولٗا﴾ [الأنفال: ۴۲].
«تا خداوند کارى را که انجامشدنى بود به انجام رساند».
﴿وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولٗا ٣٧﴾ [الأحزاب: ۳۷].
«و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد».
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَمَن يُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ يَهۡدِ قَلۡبَهُۥۚ﴾ [التغابن: ۱۱].
«هیچ مصیبتى جز به اذن خدا نرسد و کسى که به خدا بگرود دلش را به راه آورد و خدا[ست که] به هر چیزى داناست».
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾ [آلعمران: ۱۶۶].
«و روزى که [در احد] آن دو گروه با هم برخورد کردند آنچه به شما رسید به اذن خدا بود [تا شما را بیازماید] و مؤمنان را معلوم بدارد».
﴿ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾ [البقرة: ۱۵۶- ۱۵۷].
«[همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند».
و آیات دیگر در این زمینه.
و همانگونه که در حدیث جبرئیل÷ آورده شد پیامبر ج دربارهی ارکان ایمان فرمودند:
«و تؤمن بالقدر خيره وشره» [۲۷۷].
«و اینکه به قدر چه خیر و چه شر آن ایمان بیاوری».
پیامبر اسلام ج نیز میفرماید: «واعلم إن ما أصابك لم يكن ليخطئك وما أخطأك لم يكن ليصيبك» [۲۷۸]. «و بدان آنچه (بر شما مقدر شده باشد) که به تو اصابت کند از تو تجاوز نخواهد کرد و آنچه بر تو مقدر نگردیده باشد به تو اصابت نخواهد کرد».
و فرمودند: «وإن أصابك شيء فلا تقل لو أني فعلت لكان كذا وكذا ولكن قل: قدر الله وما شاء فعل» [۲۷۹] «و اگر چیزی به تو رسید هرگز مگو که «اگر آن کار را میکردم، چنان و چنین میشد» بلکه بگو «تقدیر خداوندی بوده است و آنچه را او بخواهد انجام میدهد».
و فرمودند: «كل شيء بقدر حتی العجز والكيس» [۲۸۰].
«هر امر تقدیر مخصوصی دارد حتی ناتوانی و زیرکی هم»
و احادیث دیگری در این معنا.
[۲۷۷] (متفق علیه) حدیث جبرئیل ، تخریج آن گذشت. [۲۷۸] ابوداود ۴/۲۲۵ رقم ۴۶۹۹- ترمذی ۴/۴۵۱ رقم ۲۱۴۴- ابن ماجه ۱/۲۹-۳۰رقم ۷۷- احمد ۵/۱۸۵ و ۳۱۷ و ۶/۴۴۱-۴۴۲ و ابن ابیعاصم ۱/۱۰۹ رقم ۲۴۵- البانی در ابن ابیعاصم آن را صحیح میداند ۱/۱۰۹-۱۱۰- آجری در ۱۸۶-۱۸۷. [۲۷۹] مسلم ۸/۵۶- ابن ماجه ۱/۳۱ رقم ۷۹. [۲۸۰] مسلم ۸/۵۱-۵۲ مالک ۳/۹۳- احمد۲/۱۱۰.
ایمان به قدر چند مرتبه است؟
ایمان به قدر چهار مرتبه است:
مرتبهی یکم: ایمان به اینکه علم خداوندی فراگیرنده و دربردارندهی هرچیزی است و ذرهای هم در آسمانها و زمین از علم او مخفی نمیماند. و خداوند قبل از خلقت به تمام مخلوقاتش و رزق و روزیشان و زمان مرگشان و سخنانشان و اعمالشان و تمام حرکات و سکناتشان و نهان و آشکارشان آگاه بوده است و میدانسته که کدام یک از آنها اهل بهشت و کدامیک اهل دوزخ است.
مرتبهی دوم: ایمان به اینکه خداوند تمام اینها را نوشته است و آنچه را که علمش بدان راه یافته است، (شامل تمام هستی و جزئیاتشان) به کتابت در آورده است و در ضمن این مرحله ایمان به لوح و قلم وجود دارد.
مرتبهی سوم: ایمان به مشیت نافذ الهی و قدرت کامل و جامع خداوندی. این دو (قدرت و مشیت) از جهت آنچه که بوده و خواهد بود، متلازم همدیگرند. اما از جهت آنچه که نبوده و نخواهد بود، تلازمی با یکدیگر ندارند. به این صورت که آنچه خداوند بخواهد، با قدرت عظیم خود آن را میآفریند و آن چیز خواهد بود و آنچه را نخواهد، آفریده نمیشود، به دلیل اینکه مشیت الهی بر آن قرار نگرفته است، نه به خاطر اینکه قدرت الهی بر آن چیره نشده باشد، خداوند بالاتر از آن است:
﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعۡجِزَهُۥ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَلِيمٗا قَدِيرٗا ٤٤﴾ [فاطر: ۴۴].
«و هیچ چیز نه در آسمانها و نه در زمین خدا را درمانده نکرده است چرا که او همواره داناى تواناست».
مرتبهی چهارم: ایمان به اینکه خداوند خالق هر چیزی است و هیچ ذرهای در آسمانها و زمین و در بین آنها وجود ندارد، مگـر اینکـه خداوند خالق آن و خالق حرکات و سکنات آن است و هیچ خالق و ربی غیر او وجود ندارد.
***
دلیل مرتبه اول یعنی ایمان به علم چیست؟
خداوند فرمودند:
﴿هُوَ ٱللَّهُ ٱلَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۖ﴾ [الحشر: ۲۲].
«اوست خدایى که غیر از او معبودى نیست دانندهی غیب و آشکار است».
﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا ١٢﴾ [الطلاق: ۱۲].
«و به راستى دانش وى هر چیزى را در بر گرفته است».
﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِۖ لَا يَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكۡبَرُ﴾ [سبأ: ۳].
«[همان] داناى نهان[ها] که هموزن ذرهاى نه در آسمانها و نه در زمین از وى پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن است».
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ﴾ [الأنعام: ۵۹].
«و کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمىداند».
﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَيۡثُ يَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥ﴾ [الأنعام: ۱۲۴].
«خدا بهتر مىداند رسالتش را کجا قرار دهد».
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِينَ ٧﴾ [القلم: ۷].
«پروردگارت خود بهتر مىداند چه کسى از راه او منحرف شده و [هم] او به راهیافتگان داناتر است».
﴿أَلَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰكِرِينَ ٥٣﴾ [الأنعام: ۵۳].
«آیا خدا به [حال] سپاسگزاران داناتر نیست».
﴿أَوَ لَيۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٠﴾ [العنکبوت: ۱۰].
«آیا خدا به آنچه در دلهاى جهانیان است داناتر نیست».
﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِيهَا مَن يُفۡسِدُ فِيهَا وَيَسۡفِكُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَۖ قَالَ إِنِّيٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٠﴾ [البقرة:۳۰].
«و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم فرمود من چیزى مىدانم که شما نمىدانید».
﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١﴾ [البقرة: ۲۱۶].
«و بسا چیزى را خوش نمىدارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مىدارید و آن براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمىدانید».
در حدیث صحیحی آمده است که مردی از پیامبر ج پرسید: یا رسول الله! آیا اهل بهشت و جهنم همینک شناخته شدهاند؟ پیامبر ج فرمودند: بله. آن مرد پرسید: پس عمل انسانها چه جایگاهی دارد؟ فرمودند: «كل يعمل لما خلق له أو لما يسر له» [۲۸۱].
«هرکس در جهت بدستآوردن آنچه که برای او قرار داده شده و برای او آسان گشته است، عمل میکند».
و نیز از رسول خدا ج دربارهی اولاد مشرکین سؤال شد. فرمود: «الله أعلم بما كانوا عاملين» [۲۸۲].
«خداوند عالم است بدانچه که آنها بدان عمل میکردند».
و نیز میفرمایند:
«إنالله خلق للجنة أهلاً خلقهم لها وهم في أصلاب أبائهم وخلق للنار أهلاً خلقهم لها وهم في أصلاب أبائهم» [۲۸۳].
«خداوند عدهای را برای بهشت خلق کرد، درحالیکه آنها هنوز در اصلاب (پشت) پدرانشان هستند و عدهای را نیز برای جهنّم خلق کرد، درحالیکه آنها هنوز در اصلاب (پشت) پدرانشان هستند».
و نیز میفرمایند:
«إن الرجل ليعمل عمل أهل الجنة فيما يبدو للناس وهو من أهل النار، وإن الرجل ليعمل عمل أهل النار فيما يبدو للناس وهو من أهل الجنة» [۲۸۴].
«همانا کسانی هستند که اعمالی را انجام میدهند که در نظر مردم عمل اهل بهشت است اما آن فرد جزء کسانی است که در آتش دوزخ خواهد بود و کسانی نیز اعمالی را انجام میدهند که عمل جهنمیان است، اما آن فرد در بهشت خواهد بود».
و در این زمینه نیز میفرمایند:
«ما منكم من نفس إلا وقد علم الله منزلها من الجنة والنار» [۲۸۵] قالوا: يا رسول الله! فلم نعمل أفلا نتكل؟ قال: «لا، اعملوا فكل ميسر لما خلق له» ثم قرأ: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥ وَصَدَّقَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٦ فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡيُسۡرَىٰ ٧ وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَٱسۡتَغۡنَىٰ ٨ وَكَذَّبَ بِٱلۡحُسۡنَىٰ ٩ فَسَنُيَسِّرُهُۥ لِلۡعُسۡرَىٰ ١٠﴾ [الیل: ۵- ۱۰].
«هیچ نفسی در روی زمین وجود ندارد، مگر اینکه خداوند به مکان او در بهشت و جهنم آگاه است. به رسول الله گفتند: پس برای چه دیگر ما عمل انجام دهیم و آیا بهتر نیست که توکل نماییم، بر آنچه که خداوند میداند؟ فرمودند: خیر، عمل صالح انجام دهید که هر کس به سمت آنچه برای او خلق شده است، حرکت میکند. پس این آیه را تلاوت کردند: «اما آنکه [حق خدا را] داد و پروا داشت. و [پاداش] نیکوتر را تصدیق کرد. بزودى راه آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت. و اما آنکه بخل ورزید و خود را بىنیاز دید. و [پاداش] نیکوتر را به دروغ گرفت. بزودى راه دشوارى به او خواهیم نمود».
***
ایمان به کتابت مقادیر یعنی مرتبه دوم به چه دلیل واجب است؟
خداوند میفرماید:
﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ ١٢﴾ [یس: ۱۲].
«و هر چیزى را در کارنامهاى روشن برشمردهایم».
﴿إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍۚ﴾ [الحج: ۷۰].
«اینها [همه] در کتابى [مندرج] است».
و خداوند در جدال موسی و فرعون میفرماید:
﴿قَالَ فَمَا بَالُ ٱلۡقُرُونِ ٱلۡأُولَىٰ ٥١ قَالَ عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٖۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى ٥٢﴾ [طه: ۵۱- ۵۲].
«گفتحالِ نسلهاى گذشته چگونه است. گفت علم آن در کتابى نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا مىکند و نه فراموش مىنماید».
و میفرماید:
﴿وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا يُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ١١﴾ [فاطر: ۱۱].
«و هیچ مادینهاى بار نمىگیرد و بار نمىنهد مگر به علم او و هیچ سالخوردهاى عمر دراز نمىیابد و از عمرش کاسته نمىشود مگر آنکه در کتابى [مندرج] است در حقیقت این [کار] بر خدا آسان است».
و سایر آیات در این زمینه.
پیامبر ج نیز میفرماید:
«ما من نفس منفوسة إلا وقد كتب الله مكانها من الجنة والنار وإلا وقد كتبت شقية أو سعيدة» [۲۸۶]. «هیچ نفسی وجود ندارد مگر اینکه خداوند مکان او را در بهشت یا جهنم و نیز سعادت و شقاوت او را نوشته است».
و مثال دیگر در این زمینه:
سراقه بن مالک بن جعشمس [۲۸۷] از رسول خدا ج پرسیدند: «يا رسول الله! بين لنا ديننا كأنا خلقنا الآن فيم العمل اليوم أفيها جفت به الأقلام وجرت به المقادير أم فيها نستقبل؟» قال: «لا بل فيها جفت به الأقلام وجرت به المقادير» قال: ففيم العمل؟ فقال: «اعملوا فكل ميسر- وفي رواية- كل عامل ميسر لعمله» [۲۸۸].
«یا رسول الله برایمان بیان کن اینک که ما خلق شدهایم عملمان چه جایگاهی دارد؟ آیا عملی که ما انجام میدهیم قبلاً خداوند به آن علم داشته است یا بعد از آن به آن آگاهی مییابد؟ پیامبر ج فرمودند: خیر بلکه خداوند قبلاً آن را دانسته و در لوح آن را نوشته است. آن مرد پرسید: پس عمل ما چه جایگاهی دارد؟ پیامبر ج فرمود: عمل صالح انجام دهید که هر عاملی به سمت عملی که برای او قرار داده شده است، در حرکت است». و احادیث دیگر..
***
چند دسته از تقادیر در این مرتبه داخل میشوند؟
پنج دسته از تقدیرها وجود دارد که در این مرتبه وارد شده و همهی آنها به علم الهی برمیگردند.
تقدیر اول: کتابتی که پنجاه هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین و به هنگام خلقت قلم صورت گرفته است که همان تقدیر ازلی است.
تقدیر دوم: تقدیر عمری هنگامی که «میثاق» از آدمیان گرفته شد. روزی که خدا به آدمیان فرمود: ﴿أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ﴾ [الأعراف: ۱۷۲] «آیا پروردگار شما نیستم» (یعنی همان روز الست).
تقدیر سوم: تقدیر عمری دیگری هنگام خلقت نطفه در رحم.
تقدیر چهارم: تقدیر سالیانه در شب قدر.
تقدیر پنجم: تقدیر روزانه.
این مورد شامل به وقوع پیوستن تقدیرهای پیشین است.
***
دلیل تقدیر ازلی چیست؟
خداوند میفرماید: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ﴾ [الحدید: ۲۲].
«هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابى است».
و در حدیث صحیحی از پیامبر ج نقل شده است که:
«كتب الله مقادير الخلائق قبل أن يخلق السموات والأرض بخمسين ألف سنة، قال: وعرشه علی الماء» [۲۸۹]. «خداوند پنجاه هزار سال قبل از آنکه آسمانها وزمین را خلق کند، مقادیر مخلوقات را نوشته است و فرمود که عرش الهی برآب قرار دارد».
و میفرماید:
«إن أول ما خلق الله القلم فقال له: اكتب فقال رب وماذا أكتب؟ قال: اكتب مقادير كل شيء حتی تقوم الساعة» [۲۹۰]. «اولین چیزی که خداوند خلق نمود، قلم بود. بدان فرمود: بنویس. گفت: خداوندا چه بنویسم؟ فرمود: تقدیر هر چیز را تا روز قیامت بنویس».
و میفرماید:
«يا أبا هريرة! جف القلم بما هو كائن...» الحدیث. «ای ابوهریره، [بدان که] قلم آنچه را صورت میگیرد، نوشته است».
***
دلیل تقدیر عمری در روز میثاق چیست؟
خداوند فرمودند:
﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ﴾ [الأعراف: ۱۷۲].
«و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریهی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم گفتند چرا، گواهى دادیم».
و اسحاق بن راهویه [۲۹۱] روایت میکند که مردی به پیامبر خدا ج گفت: يا رسول الله! أتُبتدأ الأعمال أم قد مضی القضاء فقال: «إن الله تعالی لما أخرج ذرية آدم من ظهره أشهدهم علی أنفسهم، ثم أفاض بهم في كفيه فقال: هؤلاء للجنة، وهؤلاء للنار، فأهل الجنة ميسرون لعمل أهل الجنة، وأهل النار ميسرون لعمل أهل النار» [۲۹۲].
«ای رسول خدا آیا اعمال به صورت ناگهانی صورت میگیرد یا اینکه قبلاً قضای الهی بر آنها رانده شده است؟ فرمود: آنگاه که خداوند بنیآدم را از اصلابشان به دنیا آورد، آنها را بر نفس خود شاهد گرفت سپس آنها را در دو دستش بُرد و قرار داد و فرمود: اینها برای بهشت هستند و اینها برای دوزخ، پس برای اهل بهشت انجام عمل اهل بهشت ممکن میشود و برای اهل دوزخ عمل اهل آن».
و در موطأ آمده است که از عمر بن خطاب [۲۹۳]س در مورد آیهی ۱۷۲ سورهی اعراف سوال شد که فرمود:
سمعتُ رسول الله ج يسأل عنها فقال رسول الله ج: «إن الله تبارك وتعالی خلق آدم ثم مسح علی ظهره بيمينه حتی استخرج منه ذرية فقال: خلقتُ هؤلاء للجنة وبعمل اهل الجنة يعملون، ثم مسح ظهره فاستخرج منه ذرية فقال: خلقتُ هؤلاء للنار وبعمل أهل النار يعملون...» [۲۹۴] الحدیث بطوله.
شنیدم از رسول خدا ج که از او در این مورد سؤال شد، پس ایشان فرمود: «همانا خداوند تبارک و تعالی آدم را خلق کرد، سپس با دست راستش بر پشت او کشید تا اینکه تعدادی از ذریه و فرزندان او خارج شدند و فرمود: اینها را برای بهشت آفریدم و آنها به انجام عمل اهل بهشت میپردازند. سپس بر پشت او کشید و از ذریهی او خارج شدند، سپس فرمود: اینها را برای دوزخ خلق کردم و آنها به انجام عمل اهل دوزخ میپردازند».
و ترمذی نیز از عبدالله بن عمرب آورده است که:
«خرج علينا رسول الله ج وفي يده كتابان فقال: «أتدرون ما هذان الكتابان؟» فقلنا: لا يا رسول الله! إلا أن تخبرنا، فقال للذي في يده اليمنی: «هذا كتاب من رب العالمين فيه أسماء أهل الجنة وأسماء آبائهم وقبائلهم. ثم أجمل علی آخرهم فلا يزاد فيهم ولا ينقص منهم أبداً» ثم قال للذي في شماله: «هذا كتاب من رب العالمين فيه أسماء أهل النار وأسماء آبائهم وقبائلهم، ثم أجمل علی آخرهم فلا يزاد فيهم ولا ينقص منهم أبداً» فقال أصحابه: ففيم العمل يا رسول الله! إن كان أمر قد فرغ منه؟ فقال: «سددوا وقاربوا فإن صاحب الجنة يختم له بعمل أهل الجنة وإن عمل أي عمل وإن صاحب النار يختم له لعمل أهل النار وإن عمل أي عمل». ثم قال رسول الله ج بيديه فنبذهما ثم قال: «فرغ ربكم من العباد فريق في الجنة وفريق في السعير» [۲۹۵].
«پیامبرخدا ج در حالیکه دو کتاب در دستانش بود، بیرون آمد فرمود: آیا میدانید که این دو کتاب چیست؟ گفتیم: خیر، ای پیامبر خدا مگر اینکه شما از آنها خبر دهید. دربارهی آنی که در دست راستش بود، فرمود: این کتابیست از ربالعالمین که اسامی اهل بهشت و اسامی پدران آنها و قبائلشان در آن است و آن را تمام کرده است بگونهای کهنه چیزی به آن اضافه و نه چیزی از آن کم میشود. پس دربارهی آنکه در دست چپش بود، فرمود: این کتابیست از ربالعالمین که اسامی اهل دوزخ و اسامی پدران آنها و قبائلشان در آن است و آن را تمام کرده است بگونهای که نه چیزی به آن اضافه میشود و نه چیزی از آن کم میگردد. اصحاب از رسول خدا ج پرسیدند که یا رسول الله! اگر این امور دانسته شده است، دیگر چرا ما اعمال صالح انجام میدهیم؟ پیامبر ج فرمود: بر انجام کارهای درست استقامت داشته باشید و قصد نزدیکی به خدا را کنید، که آن کس که باید به بهشت برود، سرانجام و خاتمهی او بوسیلهی عمل اهل بهشت و آن کس که به جهنم باید برود، سرانجام و خاتمهی او بوسیلهی عمل اهل جهنم زده میشود. سپس پیامبر خدا ج آنچه را در دستانش بود، بر زمین گذاشت و فرمود: خدایتان از کار بندگانش فراغت یافته است و گروهی از آنها به بهشت میروند و گروهی در جهنم خواهند بود».
***
دلیل تقدیر عمری که در هنگام خلقت نطفه صورت میگیرد، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِكُمۡ إِذۡ أَنشَأَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡۖ فَلَا تُزَكُّوٓاْ أَنفُسَكُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ ٣٢﴾ [النجم: ۳۲].
«وى از آن دَم که شما را از زمین پدید آورد و از همانگاه که در شکمهاى مادرانتان [در زهدان] نهفته بودید به [حال] شما داناتر است پس خودتان را پاک مشمارید او به [حال] کسى که پرهیزگارى نموده داناتر است».
و در صحیحین از پیامبر ج روایت شده است که:
«إن أحدكم ليجمع خلقه في بطن أمه أربعين يوماً نطفة، ثم يكون علقة مثل ذلك، ثم يكون مضغةً مثل ذلك، ثم يرسل إليه الملك فينفخ فيه الروح، ويؤمر بأربع كلمات، يكتب رزقه، وأجله، وعمله، وشقي أو سعيد، فوالذي لا إله غيره، إن أحدكم ليعمل بعمل أهل الجنة حتی ما يكون بينه وبينها إلا ذراع فيسبق عليه الكتاب فيعمل بعمل أهل النار فيدخلها. وإن أحدكم ليعمل بعمل أهل النار حتی ما يكون بينه وبينها إلا ذراع فيسبق عليه الكتاب فيعمل بعمل أهل الجنة فيدخلها» [۲۹۶].
«همانا هرکدام از شما خلقتش ابتدا چهل روز بصورت نطفه سپس چهل روز بصورت علقه (خون بسته شده) سپس چهل روز به صورت مضغه (پاره گوشت) است. سپس ملائکهای بر آن فرستاده میشود و روح در آن دمیده میگردد. ملائکه مأمور به انجام چهار امر است: نوشتن رزق، اجل (زمان مرگ)، عمل و خوشبخت یا بدبخت بودن او. قسم به آن کس که غیر او هیچ خدایی وجود ندارد، همانا بعضی از شما اعمالی انجام میدهد که از اعمال اهل بهشت است تا اینکه فاصلهی او تا بهشت به اندازهی یک ذراع است (کمی تا بهشت رفتن فاصلهی دارد)، اما کتاب از او سبقت میگیرد و عملی از اعمال اهل دوزخ را انجام میدهد و وارد دوزخ میگردد. و نیز بعضی از شما اعمالی انجام میدهد که از اعمال اهل جهنم است تا اینکه فاصلهی او تا جهنم به اندازهی یک ذراع است (فاصلهی کمی تا جهنم رفتن دارد)، اما کتاب از او سبقت میگیرد و عملی از اعمال اهل بهشت انجام را میدهد و وارد بهشت میشود».
روایات دیگری از جماعتی از اصحاب روایت شده است، اما معانی آن واحد است.
***
تقدیر سالیانه در شب قدر به چه دلیل است؟
خداوند میفرماید: ﴿فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ ٤ أَمۡرٗا مِّنۡ عِندِنَآۚ﴾ [الدخان: ۴- ۵].
«در آن [شب] هر [گونه] کارى [به نحوى] استوار فیصله مىیابد. [این] کارى است [که] از جانب ما [صورت مىگیرد]».
و ابن عباس [۲۹۷]س میفرماید:
«يکتب من ام الکتاب في ليلة القدر ما يکون في السنة من موت أو حياة ورزق ومطر، حتی الحجاج يقال: يحج الفلان ويحج الفلان».
«در شب قدر آنچه در آن سال از مردن و زندگی یا رزق و باران رخ میدهد، در امالکتاب نوشته میشود، حتی در مورد حاجیان. گفته میشود: فلانی حج میکند و فلانی حج میکند».
و حسن، سعید بن جبیر [۲۹۸]، و مقاتل [۲۹۹] و ابوعبدالرحمن سلمی [۳۰۰] و دیگران نیز چنین نظری دارند.
دلیل تقدیر روزانه چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾ [الرحمن: ۲۹].
«و او هر روز به شأن و کاری پردازد».
و در مستدرک امام حاکم از ابن عباسس روایت شدهاست:
«إن مما خلقالله تعالی لوحاً محفوظاً من درة بيضاء دفتاه من ياقوتة حمراء قلمه نور وكتابه نور ينظر فيه كل يوم ثلاثمائة وستين نظرة أو مرة ففي كل نظرة منها يخلق ويرزق ويحيي ويميت ويعز ويذل؛ ويفعل ما يشاء فذلك قوله تعالی: ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾ [الرحمن: ۲۹]» [۳۰۱].
«یکی از مخلوقات الهی لوح محفوظ است که از گوهر سفید رنگ است. زمینه آن از یاقوت قرمز و قلمش نور و کتابش از نور است که خداوند روزانه ۳۶۰ بار به آن نظر میافکند. در هر نظر افکندن خداوند فعلی از بابت خلق و رزق و زندگی و مرگ و عزت و ذلت انجام میدهد و هر آنگونه که بخواهد میشود. این تفسیر این قول خداوند است که: ﴿كُلَّ يَوۡمٍ هُوَ فِي شَأۡنٖ ٢٩﴾ «هر روز او در کارى است».
و همهی این تقادیر تفصیل قدر اصلی مذکور یعنی همان تقدیر ازلی میباشند که شامل امر خداوند به قلم هنگام خلقتش است که در لوح محفوظ بنویسد. تفسیر ابن عباسب و ابن عمرب از این فرمودهی الهی ﴿إِنَّا كُنَّا نَسۡتَنسِخُ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٢٩﴾ [الجاثیة: ۲۹]. «ما از آنچه مىکردید نسخه بر مىداشتیم» [۳۰۲] این است.
و همهی اینها از علم الهی که صفت اوست، صادر میشود.
***
اینکه مقادیر خوشبخت یا بدبختبودن قبلاً تعیین شده است، مقتضی چه چیزی است؟
تمام کتابهای آسمانی و سنن پیامبران بر این مسأله متفقند که قدر الهی هیچ ممانعتی در انجام ندادن عمل ایجاد نمیکند و همچنین ایجاب اتکال نمینماید، بلکه بیشتر موجب تلاش و کوشش بر عمل صالح میگردد.
به همین دلیل هنگامی که پیامبر ج اصحابش را به تقدیر و خشک شدن قلم خبر میداد، بعضی از آنها میگفتند: آیا بر کتابمان [آنچه نوشته شده] توکل کنیم و از عمل دست بکشیم؟ میفرمود: «لا، اعملوا فکل ميسّر» [۳۰۳]. «خیر، عمل صالح انجام دهید که هر کس به سمت آنچه برای او قرار داده شده است، در حرکت است». سپس این آیه را میخواند: ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ ٥...﴾ [اللیل: ۵]. «اما آنکه [حق خدا را] داد و پروا داشت..»..
خداوند مقادیر را قرار داده و برای وقوع آنها اسبابی را ترتیب نموده است و بدانچه بعنوان اسباب قرار داده است، حکیم و آگاه میباشد و تمام مخلوقاتش را برای آنچه که میخواهد، از امور دنیوی و اجور اخروی قرار داده و آماده نموده است. پس هرگاه بندهای بداند که مصالح اخروی او مرتبط با اسبابی است و تنها بوسیلهی آن اسباب بدان میرسد، بیشترین سعی و کوشش حتی بالاتر از آنچه برای کسب معیشت در دنیا انجام میدهد، در به دست آوردن آنها خواهد نمود. و قطعاً درک کرده است آن صحابیای که هنگامیکه احادیث قدر را شنید، گفت: تاکنون مانند الآن جهد و کوشش خود را مبذول نداشتهام.
و پیامبر ج فرمود:
«احرص علی ما ينفعك واستعن بالله ولا تعجز» [۳۰۴].
«بر آنچه که به تو نفع میرساند، حریص باش و از خداوند طلب یاری کن و از انجام آن عاجز نباش».
و در جواب آن کس که به او عرض کرد:
أرأيت دواءً نتداوی به ورقی نسترقيها هل ترد من قدر الله شيئاً؟ قال: «هي من قدرالله» [۳۰۵].
«آیا دوایی که ما بدان مداوا مینمایم یا رقیهای که آن را میخوانیم، قدر خداوند را رد میکند؟ فرمود: آنها [دوا و رقیه] هم جز قدر هستند».
یعنی اینکه خداوند خیر و شر و اسباب را جزء قدر قرار داده است.
***
دلیل مرتبه سوم یعنی ایمان به مشیت خداوند چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الإنسان: ۳۰].
«و تا خدا نخواهد [شما] نخواهید خواست قطعا خدا داناى حکیم است».
﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ﴾ [الکهف: ۲۳- ۲۴].
«و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد *مگر آنکه خدا بخواهد».
﴿مَن يَشَإِ ٱللَّهُ يُضۡلِلۡهُ وَمَن يَشَأۡ يَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٣٩﴾ [الأنعام: ۳۹].
«هرکه را خدا بخواهد گمراهش مىگذارد و هرکه را بخواهد بر راه راست قرارش مىدهد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾ [النحل: ۹۳].
«و اگر خدا مىخواست قطعا شما را امتى واحد قرار مىداد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ﴾ [البقرة: ۲۵۳].
«و اگر خدا مىخواست با یکدیگر جنگ نمىکردند».
﴿وَلَوۡ يَشَآءُ ٱللَّهُ لَٱنتَصَرَ مِنۡهُمۡ﴾ [محمد: ۴].
«اگر خدا مىخواست از ایشان انتقام مىکشید».
﴿فَعَّالٞ لِّمَا يُرِيدُ ١٦﴾ [البروج: ۱۶].
«هرچه را بخواهد انجام مىدهد».
﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَيًۡٔا أَن يَقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٨٢﴾ [یس: ۸۲].
«چون به چیزى اراده فرماید کارش این بس که مىگوید باش پس [بىدرنگ] موجود مىشود».
﴿إِنَّمَا قَوۡلُنَا لِشَيۡءٍ إِذَآ أَرَدۡنَٰهُ أَن نَّقُولَ لَهُۥ كُن فَيَكُونُ ٤٠﴾ [النحل: ۴۰].
«ما وقتى چیزى را اراده کنیم همین قدر به آن مىگوییم باش بىدرنگ موجود مىشود».
﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا﴾ [الأنعام: ۱۲۵].
«پس کسى را که خدا بخواهد هدایت نماید دلش را به پذیرش اسلام مىگشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ مىگرداند».
و پیامبر ج فرمودند:
«قلوب العباد بين أصبعين من أصابع الرحمن كقلب واحد يصرفها كيف يشاء» [۳۰۶].
«قلب بندگان در بین دو انگشت از انگشتان خداوند رحمان قرار دارد و به مثابه قلب واحدیست، هرگونه که خود بخواهد، آن را تغییر خواهد داد».
و آنگاه که در دشتی خواب بر آنان چیره شد، فرمودند: «إن الله تعالی قبض أرواحكم حين شاء وردها حين شاء» [۳۰۷]. «خداوند هرگاه که بخواهد، ارواحتان را از شما میگیرد و هرگاه بخواهد، آنها را به شما برمیگرداند».
و فرمودند: «اشفعوا تؤجروا ويقضي الله علی لسان رسوله ما شاء» [۳۰۸].
«همدیگر را یاری دهید تا مأجور شوید و خداوند آنچه را در مشیئت خود داشت بر زبان پیامبرش جاری ساخت».
و فرمودند: «لا تقولوا ما شاء الله وشاء فلان، ولكن قولوا: ما شاءالله وحده» [۳۰۹].
«نگویید اگر خدا و فلانی خواهند، بلکه بگویید اگر خداوند یگانه بخواهد».
و فرمودند: «من يرد الله تعالی به خيراً يفقهه في الدين» [۳۱۰].
«هر کس که خداوند بخواهد خیری به او برساند، او را در علوم دینی آگاهی میبخشد».
و فرمودند: «اذا أراد الله تعالی رحمة أمة قبض نبيها قبلها وإذا أراد الله هلكة أمة عذّبها ونبيها حي» [۳۱۱].
«هرگاه خداوند متعال بخواهد رحمتی بر امتی کند، قبل از آن پیامبر آن امت را میمیراندو هرگاه بخواهد امتی را هلاک کند، آن امت را عذاب میدهد، درحالیکه پیامبرش زنده است».
***
خداوند در کتابش و همچنین در سنت نبیش ج در زمینهی صفات الهی آورده است که همانا او محسنین [۳۱۲] (نیکوکاران) و متقین [۳۱۳] و صابران [۳۱۴] را دوست دارد و از کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام بدهند [۳۱۵] راضی میشود و کافران [۳۱۶] و ظالمان [۳۱۷] را دوست ندارد و از آن دسته از بندگانش که کفر نمایند، راضی نیست [۳۱۸] و فساد را نمیپذیرد [۳۱۹]. این درحالی است که همهی این موارد تحت مشیت و ارادهی او صورت میگیرد و اگر او نخواهد، رخ نمیدهد. و آنچه که او اراده نکرده باشد، در ملک او صورت نمیپذیرد. پس چگونه است که خداوند بدانچه که خود دوست ندارد و از آن راضی نیست، مشیئتاش تعلق میگیرد؟
بدانید که منظور از اراده که در نصوص آمده است، میتواند دو چیز باشد:
- ارادهی کونی قدری: که همان مشیت است و ضرورتاً با محبت و رضایت همراه نیست. بلکه کفر و ایمان و طاعت و عصیان و مکروه و محبوب در آن وارد میشود و هیچکس نمیتواند از این اراده خارج شود و نمیتواند از آن فرار کند. خداوند میفرماید:
﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا﴾ [الأنعام: ۱۲۵].
«پس کسى را که خدا بخواهد هدایت نماید دلش را به پذیرش اسلام مىگشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ مىگرداند».
﴿وَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِكَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَيًۡٔاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَمۡ يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمۡۚ﴾ [المائدة: ۴۱].
«هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند هرگز در برابر خدا براى او از دست تو چیزى برنمىآید اینانند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک گرداند».
- ارادهی دینی شرعی: ارادهایست مخصوص آنچه که خداوند بدان رضایت دارد و آن را دوست میدارد و بندگانش را بر مقتضیات آن امر و نهی نموده است که در این باره خود میفرماید:
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: ۱۸۵].
«الله براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد».
﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٢٦﴾ [النساء: ۲۶].
«الله، میخواهد (احکامش را) را برایتان بیان کند و شما را به سوی آداب ستودهی پیشینیانتان (یعنی پیامبران) هدایت نماید و توبهی شما را بپذیرد. و الله دانای حکیم است».
هیچ امری تحت این اراده صورت نمیگیرد، مگر اینکه ابتدا اراده کونی برآن قرار گیرد. پس اراده کونی و شرعی در حق مؤمنی که اطاعت الهی را انجام میدهد با همدیگرجمع میشوند، ولی در حق آن کس که فجور و معصیت مینماید، تنها اراده کونی صورت میگیرد.
خداوند بندگانش را عموماً به سمت رضایت و محبت خود دعوت نموده و هرکس از آنها را که خود بخواهد، بر اجابت این دعوت هدایت میدهد.
﴿وَٱللَّهُ يَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٢٥﴾ [یونس: ۲۵].
«و الله [شما را] به سراى سلامت فرا مىخواند و هرکه را بخواهد به راه راست هدایت مىکند».
پس خداوند بلند مرتبه دعوت را عموم بخشیده اما هدایت را مختص به عدهای که خود خواسته کرده است.
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ ٣٠﴾ [النجم: ۳۰].
«پروردگار تو خود به [حال] کسى که از راه او منحرف شده داناتر و او به کسى که راه یافته [نیز] آگاهتر است».
***
دلیل مرتبه چهارم از مراتب ایمان به قدر که مرتبه خلق است، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿ٱللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ ٦٢﴾ [الزمر: ۶۲].
«خدا آفریدگار هر چیزى است و اوست که بر هر چیز نگهبان است».
﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَيۡرُ ٱللَّهِ يَرۡزُقُكُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ﴾ [فاطر: ۳].
«آیا غیر از خدا آفریدگارى است که شما را از آسمان و زمین روزى دهد».
﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِينَ مِن دُونِهِۦۚ﴾ [لقمان: ۱۱].
«این خلق خداست [اینک] به من نشان دهید کسانى که غیر از اویند چه آفریدهاند».
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَكُمۡ ثُمَّ رَزَقَكُمۡ ثُمَّ يُمِيتُكُمۡ ثُمَّ يُحۡيِيكُمۡۖ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفۡعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيۡءٖۚ﴾ [الروم: ۴۰].
«خدا همان کسى است که شما را آفرید سپس به شما روزى بخشید آنگاه شما را مىمیراند و پس از آن زنده مىگرداند آیا در میان شریکان شما کسى هست که کارى از این [قبیل] کند».
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ وَمَا تَعۡمَلُونَ ٩٦﴾ [الصافات: ۹۶].
«با اینکه خدا شما و آنچه را که برمىسازید آفریده است».
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨﴾ [الشمس: ۷- ۸].
«سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد. سپس پلیدکارى و پرهیزگارىاش را به آن الهام کرد».
﴿مَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِيۖ وَمَن يُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ١٧٨﴾ [الأعراف: ۱۷۸].
«هر که را خدا هدایت کند او راهیافته است و کسانى را که گمراه نماید آنان خود زیانکارانند».
﴿وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَۚ﴾ [الحجرات: ۷].
«لیکن خدا ایمان را براى شما دوستداشتنى گردانید و آن را در دلهاى شما بیاراست و کفر و پلیدکارى و سرکشى را در نظرتان ناخوشایند ساخت».
و حذیفهس از پیامبر ج روایت نموده است که فرمود: «إن الله يصنع كل صانع وصنعته» [۳۲۰].
«همانا خداوند هم انجام دهندهی کاری و هم خود آن کار را آفریده است».
و فرمود:
«اللهم آت نفسي تقواها وزكها أنت خير من زكاها إنك أنت وليها ومولاها» [۳۲۱].
«خداوندا نفس من را تقوا و تزکیه ببخش که همانا تو بهترین تزکیه کنندگانی و تو بهترین ولی و مولای آن هستی».
***
معنی اینکه پیامبر ج خطاب به خداوند میفرماید: «تمام انواع خیر در دستان تو قرار دارد و شر به سوی تو راه ندارد» [۳۲۲] چیست؟ درحالی که خداوند خالق تمام اشیاء است؟
این سخن به این معنی است که افعال الهی از جنبه اتصاف بر خداوند همه خیر محض است و در صدور افعال الهی شری وجود ندارد. یعنی شری از خداوند صادر نمیشود زیرا که همانا خداوند حاکم عادل است و تمام افعالش دارای حکمت و عدل است. عدل نیز مقتضی قرار دادن هر چیز در سر جای شایسته آن است که خداوند به آن آگاه است و شری که در اعمال وجود دارد، از جنبهی اضافه به عبد است که آنچه باعث به هلاکت رفتن او میشود، به خود او تعلق دارد و نیز نتیجهای برابر و موافق با آن است که خود کسب کرده است.
همانگونه که میفرماید:
﴿وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٖ فَبِمَا كَسَبَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَيَعۡفُواْ عَن كَثِيرٖ ٣٠﴾ [الشوری: ۳۰].
«و هر[گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمىگذرد».
﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰكِن كَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِينَ ٧٦﴾ [الزخرف: ۷۶].
«و ما بر ایشان ستم نکردیم بلکه خود ستمکار بودند».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَيۡٔٗا وَلَٰكِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٤٤﴾ [یونس: ۴۴].
«خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمىکند لیکن مردم خود بر خویشتن ستم مىکنند».
***
آیا بندگان در اعمالی که بدانها میرسد، قدرت و مشیتی دارند؟
بله بندگان بر انجام اعمالشان دارای قدرت کافی و مشیت و اراده میباشند و این افعال حقیقتاً به آنها اضافه میشود و بر حسب اعمالشان مکلف میشوند و بر آن اعمال، ثواب یا عقاب مترتب میگردد.
خداوند جز در حد توان بندگان، آنها را مکلف نمیکند و این مسئله را در کتاب و سنت برای بندگانش ثابت کرده است و آنها را بدان وصف کرده است. لیکن جز بر آنچه که خداوند آن را مقدور نماید، قدرت و توانایی انجام آن را نمییابند و تا خداوند چیزی را نخواهد، بندگانش آن را نخواهند توانست و تا خداوند آنها را فاعل و انجام دهندهی کاری قرار ندهد، نمیتوانندآنفعل را انجام دهند. همانگونه که در نصوص مربوط به مشیئت و ارادهی خلق کردن آورده شد. پس همانطور که اگر خداوند نخواهد خودشان بوجود نمیآیند، اگر خداوند نخواهد افعالشان هم بوجود نمیآیند. پس قدرت و مشیت و اراده و افعال آنها تابع قدرت، مشیت و اراده و فعل الهی است. چونکه همو خالق آنها و خالق قدرت و مشیت و اراده و فعل آنهاست. اما مشیت و اراده و قدرت و فعل آنها عین مشیت و اراده و قدرت و فعل او نیست، همانگونه که آنها همانند او نیستند و خداوند از این امر بری و برتر است. پس افعال بندگان مخلوق خداوند هستند و قائم و لائق (چسبیده) و مضاف حقیقی به بندگان میباشد و این امور از آثار افعال الهی است که قائم و لائق و اضافه حقیقی به خداوند است. پس خداوند فاعل حقیقی است. و بندگان منفعل (تأثیرپذیر) حقیقیاند و خداوند هدایتدهندهی حقیقی و بندگان هدایت شدگان حقیقیاند. به همین دلیل است که این افعال به بندگان و خداوند اضافه میشوند. همانگونه که خود میفرماید:
﴿وَمَن يَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ﴾ [الإسراء: ۹۷].
«و هرکه را خدا هدایت کند او رهیافته است».
پس اضافهی «هدایت دادن» برای خداوند اضافهای حقیقی است و اضافه «هدایت یافتن» و راهنمایی برای بنده حقیقی است و همانگونه که هادی همان مهتدی نیست پس «هدایت» نیز همان «اهتداء» نمیباشد. همینگونه است که خداوند هر کس را که بخواهد، حقیقتاً گمراه میکند و بنده نیز حقیقتاً گمراه میگردد. تمام تصرفات خداوند در بندگانش اینگونه است. پس هر کس که فعل و انفعال (تأثیر گذاشتن و تأثیرپذیری) را به خداوند نسبت دهد، کفر نموده است و هر کس که آنها را به بنده نسبت دهد، نیز کافر است. اما هر کس فعل را به خالق و انفعال را به مخلوق به صورت حقیقی نسبت دهد، مؤمن است.
***
جواب کسی که میگوید: آیا در قدرت خدا ممکن نیست که همهی بندگانش را مؤمنِ هدایت یافته و مطیع قرار دهد؟ باتوجه به اینکه خداوند شرعاً (طبق ارادهی شرعی) این کار را دوست دارد.
بله او قادر بر آن است.
همانگونه که خود میفرماید:
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ﴾ [المائدة: ۴۸].
«و اگر خدا مىخواستشما را یک امت قرار مىداد».
﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ﴾ [یونس: ۹۹].
«و اگر پروردگار تو مىخواست قطعا هرکه در زمین است همهی آنها یکسر ایمان مىآوردند».
اما افعالی را که خداوند در حق آنان انجام میدهد، مقتضی حکمت و مقتضی ربوبیت و الوهیت و اسماء وصفات اوست.
کسی که بگوید چرا عدهای از بندگان خداوند مطیع و عدهای دیگر عاصی هستند، مانند سخن کسی است که بگوید:
چرا «الضارالنافع» «ضرررساننده و نفعرساننده» و «المعطي المانع» «دهنده و مانع آن» و «الخافض الرافع» «پایینآورنده و بالابرنده» و «المنعم المنتقم» «نعمتدهنده و انتقامگیرنده» جزء اسماء الهی هستند؟
از آنجا که افعال خداوند مقتضی اسماء و آثار صفات او میباشند، اعتراض بر افعال او اعتراض بر اسماء و صفات و بلکه بر ربوبیت و الوهیت اوست.
﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ ٢٢ لَا يُسَۡٔلُ عَمَّا يَفۡعَلُ وَهُمۡ يُسَۡٔلُونَ ٢٣﴾ [الأنبیاء: ۲۲- ۲۳].
«اگر در آنها [زمین و آسمان] جز خدا، خدایانى [دیگر] وجود داشت قطعاً [زمین و آسمان] تباه مىشد پس منزه استخداوند پروردگار عرش از آنچه وصف مىکنند. خداوند برای کارهایی که میکند مورد بازخواست قرار نمیگیرد ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار میگیرند».
***
ایمان به قدر در دین چه منزلتی دارد؟
همانگونه که ایمان به مسبب بودن اسباب برای رسیدن به خیر و دفع شر، نظام و اساس شرع است، ایمان به قدر هم نظام توحید است و دین جز برای آن کس که ایمان به قدر دارد و امر شرع را انجام میدهد، سامان نمییابد و مستقیم نمیگردد. همانگونه که پیامبر ج به ایمان به قدر اقرار نمود و به کسی که به او گفت: «آیا به کتاب توکل نکنیم و عمل را رها کنیم» فرمود: «اعملوا فكل ميسر لما خلق له» [۳۲۳] «عمل کنید که هر کس به سمت آنچه برای آن خلق شده است، حرکت میکند».
هرکس به بهانهی اینکه قدر الهی با شرع منافات دارد، آن را نفی کند، علم و قدرت الهی را تعطیل نموده و بنده را خالق مستقل افعالش قرار داده است و خالق دیگری را همراه خداوند قرار داده است و بلکه ثابت نموده است که تمام مخلوقات خود خالقند [۳۲۴] و هر کس با احتجاج به شرع برای محاربه با قدر آن را اثبات کرد و قدرت و اختیار بندگان را که خداوند بر آنها قرار داده و برحسب آن، بر آنها تکلیف نموده است، انکار نمود، به گمان اینکه خداوند بندگانش را بیش از توان مکلف نموده و این تکلیف مانند مکلف کردن فرد نابینا به علامت گذاری مصحف [۳۲۵] است، همانا به خداوند ظلم نسبت داده است و امام و پیشوای او در این زمینه ابلیس ملعون است که گفت: ﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَكَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ١٦﴾ [الأعراف: ۱۶].
«گفت پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست».
اما مؤمنان حقیقی به قدر چه خیر و چه شر و به اینکه خداوند خالق آن است، ایمان میآورند. و امر و نهی شرع را فرمانبرداری میکنند و مخفیانه یا آشکار آن را تنفیذ مینمایند و معتقدند که ضلالت و هدایت بدست خداوند است که هر کس را بخواهد، با فضل خود، هدایت و هر کس را بخواهد، به خاطر عدل خود او را گمراه میکند و او به اینکه فضل و عدل خود را کجا قرار دهد، آگاهتر است.
﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ ٣٠﴾ [النجم: ۳۰].
«پروردگار تو خود به [حال] کسى که از راه او منحرف شده داناتر و او به کسى که راه یافته [نیز] آگاهتر است».
این فعل خداوند حکمت فوق العاده و ادلهی روشنی دارد و ثواب و عقاب او بر فعل یا ترک عملی شرعی صورت میگیرد نه بر قدر. اما بندگانمؤمن به هنگام دچار شدن به مصیبتی، با قدر بر آن صبر میگیرند و هرگاه که بر حسنهای توفیق یافتند، حق را به صاحبش میدهند، میگویند:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي هَدَىٰنَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهۡتَدِيَ لَوۡلَآ أَنۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُۖ﴾ [الأعراف: ۴۳].
«ستایش خدایى را که ما را بدین [راه] هدایت نمود و اگر خدا ما را رهبرى نمىکرد ما خود هدایت نمىیافتیم».
و نه مانند فاجری [۳۲۶] که میگوید:
﴿إِنَّمَآ أُوتِيتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِيٓۚ﴾ [القصص: ۷۸].
«[قارون] گفت من اینها را در نتیجه دانش خود یافتهام».
و هرگاه که دچار سیئهای میشوند، مانند پدر و مادر اول خود میگویند:
﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٢٣﴾ [الأعراف: ۲۳].
«پروردگارا ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر بر ما نبخشایى و به ما رحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود».
و مانند شیطان نمیگویند:
﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَيۡتَنِي﴾ [الحجر: ۳۹].
«پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختى».
و هرگاه مصیبتی بر آنها وارد شد، میگویند:
﴿قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦﴾ [البقرة: ۱۵۶].
«میگویند ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم».
و مانند کافران نمیگویند:
﴿وَقَالُواْ لِإِخۡوَٰنِهِمۡ إِذَا ضَرَبُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ كَانُواْ غُزّٗى لَّوۡ كَانُواْ عِندَنَا مَا مَاتُواْ وَمَا قُتِلُواْ لِيَجۡعَلَ ٱللَّهُ ذَٰلِكَ حَسۡرَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡۗ وَٱللَّهُ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٞ ١٥٦﴾ [آل عمران: ۱۵۶].
«و به برادرانشان هنگامى که به سفر رفته [و در سفر مردند] و یا جهادگر شدند [و کشته شدند] گفتند اگر نزد ما [مانده] بودند نمىمردند و کشته نمىشدند [شما چنین سخنانى مگویید] تا خدا آن را در دلهایشان حسرتى قرار دهد و خدا[ست که] زنده مىکند و مىمیراند و خدا[ست که] به آنچه مىکنید بیناست».
***
ایمان چند شعبه دارد؟
خداوند میفرماید:
﴿۞لَّيۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَٱلسَّآئِلِينَ وَفِي ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ١٧٧﴾ [البقرة: ۱۷۷].
«نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفتهاند و آنان همان پرهیزگارانند».
و پیامبر ج فرمود: «الإيمان بضع وستون» وفي رواية: «بضع وسبعون شعبة فأعلاها قول لا إله إلا الله وأدناها إماطة الأذی عن الطريق والحياء شعبة من الإيمان» [۳۲۷].
«ایمان شست و چند شعبه دارد و در روایتی هفتاد و چند شعبه دارد که برترین آنها گفتن لاالهالاالله است و کمترین آنها برداشتن مانعی از سر راه است و حیاء نیز شعبهای از شعب ایمان میباشد».
***
علما این شعبهها را چگونه تفسیر میکنند؟
عدهای از شارحان احادیث این شعبهها را برشمردهاند و تصانیفی در این زمینه نگاشتهاند و آنها را کامل و شامل آوردهاند. اما دانستن تعداد آنها شرط صحت ایمان نیست، بلکه ایمان مجمل به آنها کافی است و این امر در کتاب و سنت نیامده است و بر بنده اطاعت از اوامر و اجتناب از نواهی و تصدیق اخبار آورده شده در این دو واجب است. و در اینصورت شعبههای ایمان کامل را کامل کرده است و آنچه در شعبهها آورده شده است، حقاً جزء ایمان است. ولی گفتن اینکه آیا منظور پیامبر ج از این حدیث قطعاً این موارد بوده است، احتیاج به وقوف دارد.
***
خلاصه آنچه را که علما برشمردهاند، بیاور.
ابن حجر [۳۲۸] در فتحالباری [۳۲۹] آنچه را که ابن حبان [۳۳۰] آورده است، به صورت خلاصه ذکر نموده: این شعبهها شامل اعمال قلب، اعمال زبان و اعمال بدن است.
اعمال قلب: به معنی اعمال اعتقادی و نیتی است که شامل ۲۴ خصلت است:
ایمان به خداوند که ایمان بذات الله و صفات و توحید او.
﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ ١١﴾ [الشوری: ۱۱].
«چیزى همانند او نیست و اوستشنواى بینا».
و اعتقاد به اینکه غیر او حادث و مخلوق است و ایمان به ملائکه و کتب آسمانی و پیامبران و خیر و شرِ قدر و ایمان به رستاخیز.
در این باب مسایل دیگری وارد میشود، از جمله:
مسأله قبر، بعث، حشر، حساب، میزان، صراط، بهشت، دوزخ، محبت الهی و محبت و کینه در راه خداوند، و محبت پیامبر ج و بزرگ داشتن او.
نیز صلوات بر پیامبر ج و تبعیت از سنت او و اخلاص و ترک ریا و نفاق، توبه و خوف و رجا و شکر و وفا و صبر و رضا به قضای الهی و توکل و رحمت و تواضع، احترام به بزرگتر و شفقت بر کوچکتر و ترک کبر و غرور، ترک حسد و کینه و غضب.
اعمال زبان: که شامل هفت خصلت است:
تلفظ به شهادتین و توحید، تلاوت قرآن، یادگیری و یاددادن علوم، دعا، ذکر، استغفار و پرهیز از لغو و سخنان بیارزش.
اعمال بدن: که شامل ۳۸ خصلت میشود:
بعضی از آنها متعلق به خود شخص است که ۱۵ خصلت میباشند:
طهارت ظاهری و حکمی، اطعام مساکین، اکرام مهمان، روزه فرض و سنت، اعتکاف، راز و نیاز شب قدر، حج، عمره، طواف، هجرت و خروج بخاطر دین که در آن هجرت از دار کفر نیز وارد میشود. وفای به نذر، ترجیح ایمان بر دیگر خواستهها، اداء کفارات.
برخی از آنها متعلق به اتباع فرد است که ۶ خصلت میباشند:
پاکدامنی با ازدواج، اداء حقوق خانواده، نیکی به پدر و مادر، پرهیز از قطع حقوق والدین، تربیت فرزندان، صله رحم، اطاعت سید و ارباب، نرمی با غلام.
برخی از آنان متعلق به عام مردم است که ۱۷ خصلت است:
امارت عادلانه، پیروی از جماعت مسلمانان، طاعت اولیالامر، صلح انداختن بین مردم، جنگ با خوارج و اهل بغی، همکاری بر کار نیک، امر به معروف و نهی از منکر، اجرای حدود، جهاد، رباط (مرزبانی) و اداء امانت، اداء خمس، قرض و وفاء به آن، احترام به همسایه، حسن معامله، به دست آوردن مال از طریق حلال، انفاق مال در حق مستضعفان، پرهیز از اسراف و تبذیر، جواب سلام، جواب عطسهکننده، پرهیز از ضرررسانی به مردم، اجتناب از لهو، برداشتن اسباب اذیت از سر راه مردم.
مجموع این خصائص ۶۹ خصلت است که میتوان تعداد آنها را با تفکیک خصلتهای دوگانه به ۷۷ رسانید. والله اعلم.
[۲۸۱] (متفق علیه) بخاری ۷/۲۱۰- مسلم ۸/۴۸- ابوداود ۴/۲۲۸ رقم ۴۷۰۹- احمد ۴/۶۷. [۲۸۲] (متفق علیه) بخاری: ۷/۲۱۰ و ۲۱۱- مسلم ۸/۵۴- ابوداود ۴/۲۲۹ رقم ۴۷۱۱ و ۴۷۱۲- نسائی ۴/۵۸ و ۵۹- احمد ۵/۷۳ و ۴۱۰ و ۲/۲۴۴- موطا ۱۱۸ رقم ۵۷۱. [۲۸۳] مسلم ۸/۵۵ - ابوداود ۴/۲۲۹ رقم ۴۷۱۳- نسائی ۴/۵۷- ابن ماجه ۱/۳۲ رقم ۸۲- احمد ۶/۴۱ و ۲۰۸. [۲۸۴] (متفق علیه)بخاری: ۳/۲۲۶ و ۷/۲۱۳- مسلم ۸/۴۹- احمد ۵/۳۳۲- مالک۳/۹۲. [۲۸۵] (متفق علیه)بخاری ۷/۲۱۲- مسلم ۸/۴۶- ۴۷ - ابن ماجه ۱/۳۰ رقم ۷۸- ابوداود ۴/۲۲۲-۲۲۳ رقم ۴۶۹۴ - ترمذی ۴/۴۴۵ رقم ۲۱۳۶. [۲۸۶] (متفق علیه) بخاری ۶/۸۴- مسلم ۸/۴۷- ۴۸- ابوداود ۴/۲۲۳ رقم ۴۶۹۵. [۲۸۷] ابوسفیانس، سراقه بن مالک بن جعشم بن مالک مدلجی از مشاهیر صحابه در زمان هجرت پیامبر ج به او و ابوبکرس ملحق شد(داستان برخورداو با پیامبرمشهوراست) از پیامبر ج وبعضی از اصحاب از جمله جابربن عبداللهس، ابن عباسب و... روایت کرده است درزمان خلافت عثمانس در سال۲۴ (و یا بعد ازآن) فوت نمود. تهذیب ۳/۴۵۶. [۲۸۸] مسلم۸/۴۸ ، احمد۳/۲۹۳ ، ابن ماجه ۱/۳۵ شماره ۹۱ و در اسناد طبرانی ۷/ ۱۹۵عبدالکریم ابوامین ضعیف است. [۲۸۹] مسلم ۸/۵۱- ترمذی ۴/۴۵۸ رقم ۲۱۵۶ آن را «حسن صحیح غریب» دانسته است- احمد ۲/۱۶۹. [۲۹۰] ترمذی ۴/۴۵۷- ۴۵۸ رقم ۲۱۵۵ آن را با این «وجه غریب» میداند، ابوداود ۴/۲۲۵-۲۲۶ رقم ۴۷۰۰- احمد ۵/۳۱۷- حدیث در مجموع «حسن لغیره» است. البانی آن را صحیح دانسته است ۱/۲۰۷. [۲۹۱] امام حافظ، مجتهد کبیر ابویعقوب،اسحاق بن راهویه (ابراهیم بن مخلد تمیمی حنظلی) راهویه لقب پدر اوست. در سال ۱۶۶ به دنیا آمد و از ابن مبارک روایت کرده است. عدهی زیادی از علما او را ستودهاند. از جمله احمد: «در عراق نمونهای برای اسحاق نمییابم». در نیمه شعبان سال ۲۳۸ در سن ۷۷ سالگی درگذشت. نسائی درباره او میفرماید: «اسحاق درحدیث «ثقه، مأمون و امام» است». طبقات المفسرین ۱/۱۰۳-۱۰۵- رک تذکرالحفاظ ۲/۴۳۳-۴۳۵- تهذیبالتهذیب ۱/۲۱۶-۲۱۹. [۲۹۲] شفاء العلیل ابن قیم ۱۰- تفسیر ابن جریر به تحقیق احمد شاکر ۱۳/۲۴۴-۲۵۰ رقم ۱۵۳۷۷ تا ۱۵۳۸۰ – ابوداود ۴/۲۲۴ رقم ۴۶۹۶- آجری در ۱۷۲- ابن ابی عاصم ۱/۷۳ رقم ۱۶۸ البانی آن را صحیح دانسته. من نیز آن را «صحیح لغیره» میدانم. [۲۹۳] امیرالمؤمنین عمر بن خطاب عدوی قریشیس، وزیر رسولالله و از جمله کسانی بود که خداوند بوسیله او اسلام را نصرت داد. صادق، محدث و بسیار به او الهام شونده بود. شیطان از او فرار مینمود. در روز اسلام آوردن او بانگ مسلمانان برخاست. خداوند حق را بر زبان و قلبش جاری کرده بود. ذهبی میگوید: «اگر میخواهی او را خوب بشناسی باید کتاب من (ذهبی) در مناقب او را بخوانی».(تذکره ۱۵/۶). ازسابقین مسلمانان و عشرهی مبشره بود که بعد از ابوبکرس در سال۱۳هجری به خلافت رسید. و در آخر ذیحجه سال ۲۳ در سن ۶۳ سالگی به شهادت رسید. تذکره ۱/۸۵. [۲۹۴] حدیث روایت شده از عمرس در موطا ضعیف است. موطا ۳/۹۲- ابوداود ۴/۲۲۷ رقم ۴۷۰۳ – احمد ۱/۴۴-۴۵ ترمذی ۵/۲۶۶ رقم ۳۰۷۵. [۲۹۵] ترمذی ۴/ ۴۴۹- ۴۵۰ رقم ۲۱۴۱- ابن قیم شفاء العلیل ص۹، حدیث «صحیح الاسناد» است. [۲۹۶] بخاری ۷/۲۱۰- مسلم ۸/۴۴- ترمذی ۴/۴۴۶ رقم ۲۱۳۷- ابوداود ۴/۲۸۸رقم ۴۷۰۸. [۲۹۷] دُرّ المنثور سیوطی ۶/۲۵- فتح القدیر شوکانی ۴/۵۷۲. [۲۹۸] ابوعبدالله، سعید بن جبیر بن هشام اسدی، از نظر علم و تقوا جزء سادات تابعین به شمار میآید. از ابن عباس، عدیبن حاتم، ابن عمر، عبدالله بن مفضل و ابوهریرهش روایت نموده است، خلق بسیاری نیز از او روایت کردهاند. قرآن را بر ابن عباس قرائت کرده و ابوعمرو و منهال آن را برایشان قرائت نمودهاند. علماء بسیار ایشان را مدح نمودهاند. از جمله ابن عباسس میفرماید: «ای اهل کوفه از من سوال میکنید در حالی که سعیدبن جبیر در بین شماست». به همراه ابن اشعث بر علیه حجاج قیام کرد. حجاج امر به کشتن او نمود، خود را مخفی کرد. سپس او را نزد حجاج آوردند. پس او را در شعبان سال ۷۵ در سن۵۷ سالگی کشت. حجاج نیز بعد از شش ماه فوت کرد. طبقات المفسرین ۱/۱۸۸- ۱/۷۶-۷۷- تهذیبالتهذیب ۴/۱۱-۱۴. [۲۹۹] ابوالحسن، مقاتل بن سلیمان ازدی بلخی، در تفسیر شهرت دارد. تألیفاتی در قرآن و علوم قرآنی دارد ازجمله: «الناسخ و المنسوخ»، «نظائرالقرآن»، «التفسیر الکبیر»، «تفسیر پانصد آیه از قرآن» و... در بصره درسال ۱۵۰هجری درگذشت. تهذیبالتهذیب ۱۰/۲۷۹-۲۸۵ - طبقات المفسرین ۲/۳۳۰- ۳۳۱. [۳۰۰] ابوعبدالرحمان، عبدالله حبیب بن ربیعه سلمی کوفی قاری، از بعضی از اصحاب و تابعین از جمله ابراهیم نخعی، علقمه و سعیدبن جبیر روایت نموده است. صاحبان صحاح سته از او روایت نمودهاند. چهل سال در مسجد قرآن را قرائت کرده است. در سال ۷۲ هجری در سن نودسالگی فوت نموده است. تهذیبالتهذیب ۵/۱۸۳-۱۸۵. [۳۰۱] مستدرک حاکم ۲/۵۱۹- ابن کثیر ۴/۲۷۳- حدیث به دلیل وجود ابوحمزه ثمالی ضعیف است واللهاعلم. [۳۰۲] تفسیر ابن عباس و ابن عمرش در تفسیر ابن کثیر ۴/۱۵۲ آمده است. [۳۰۳] بخاری ۷/۲۱۲- مسلم ۸/۴۶-۴۷. [۳۰۴] مسلم ۸/۵۶- ابن ماجه ۱/۳۱ رقم ۷۹- مسند ۲/۳۶۶ و ۳۷۰. [۳۰۵] ترمذی ۴/۳۹۹- ۴۰۰ رقم ۲۰۶۵ و ۴/۴۵۳ رقم ۲۴۱۸ آن را «حسن صحیح» میداند. ابن ماجه ۲/۱۱۳۷ رقم ۳۴۳۷ و احمد ۳/۴۲۱. [۳۰۶] مسلم ۸/۵۰-۵۱- احمد ۲/۱۶۸- ابن ماجه ۲/۱۲۶۰ رقم ۳۸۳۴- ترمذی ۴/۴۴۸ رقم ۲۱۴۰ - احمد ۳/۱۱۲ و ۲۵۷- ۶/۲۵۱. [۳۰۷] بخاری ۸/۱۹۲- ابوداود ۱/۱۲۰ رقم ۴۳۹ و ۴۴۰- نسائی ۲/۱۰۵-۱۰۶- احمد ۵/۳۰۷- موطا ۱/۳۴- ۳۵. [۳۰۸] بخاری ۸/۱۹۳- مسلم ۸/۳۷- ابوداود ۴/۳۳۴ رقم ۵۱۳۱-۵۱۳۳- ترمذی ۵/۴۲ رقم ۲۶۷۲- نسائی ۵/۷۷- احمد ۴/۴۰۰ و ۴۰۳ و ۴۰۹. [۳۰۹] ابوداود ۴/۲۹۵ رقم ۴۹۸۰- احمد ۵/۳۸۴- ۳۹۴-۳۹۸- دارمی ۲/۲۰۵ رقم ۲۷۰۲ سند ابوداود صحیح است. [۳۱۰] (متفق علیه)بخاری ۱/۲۵- مسلم ۳/۹۵- ترمذی ۵/۲۸ رقم ۲۶۴۵- ابن ماجه ۱/۸۰رقم ۲۲۰-۲۲۱ – موطا ۳/۹۴- مسند دارمی ۱/۶۵رقم ۲۳۰- ۲۳۲- احمد ۴/۹۲ و ۹۳ و ۹۵ و ۹۷ و ۹۸ و ۹۹ و ۱۰۱ و ۱/۳۰۶ و ۲/۲۳۴. [۳۱۱] مسلم ۷/۶۵ [۳۱۲] آل عمران ۱۳۴ [۳۱۳] آل عمران ۷۶ [۳۱۴] آل عمران ۱۴۶ [۳۱۵] بینه ۷ و ۸ [۳۱۶] روم ۴۵ [۳۱۷] شوری ۴۰ [۳۱۸] زمر۷ [۳۱۹] بقره ۲۰۵ [۳۲۰] بخاری در خلق افعال العباد ۲۵- بیهقی در اسماء و صفات ۲۳- بزار رجال آن را «رجال صحیح» یا «ثقه» میداند ۷/۱۹۷- حاکم ۱/۳۲ آن را بر شرط مسلم صحیح میداند، ذهبی با او موافق است. [۳۲۱] مسلم ۸/۸۱-۸۲- نسائی ۸/۲۶۰- احمد ۴/۳۷۱ و ۶/۲۰۹. [۳۲۲] قسمتی از حدیثی طولانی است- مسلم ۲/۱۸۵ و ۳/۷- ابوداود ۲/۱۶۲ رقم ۱۸۱۲- ابن ماجه ۲/۹۷۴ رقم ۲۹۱۸- مالک ۱/۳۰۷- احمد۲/۳۴۷ و ۳/۳۲. [۳۲۳] تخریج آن گذشت. [۳۲۴] به مذهب نفات قدریه که از معتزله هستند، اشاره دارد. به زعم آنها بندگان، خود خالق افعال خیر و شر خود هستند و خداوند از آن منزه است. چون که شر به او نسبت داده نمیشود. زیرا اگر ظلم را بیافریند، ظالم تلقی میشود- خداوند از سخن آنان بری است- الملل و النحل شهرستانی ۴۵- مقالات الاسلامین اشعری ۱/۲۹۸-۲۹۹. [۳۲۵] به مذهب جبریه پیروان جهم بن صفوان اشاره دارد. اینها معتقدند که انسان بر هیچ چیز قادر نمیباشد و وصف استطاعت بر او درست نیست. همانا او مجبور بر افعالش است. پس انسان نمونه ابزاریست و قدرت و اختیاری ندارد- بلکه خداوند افعال او را مانند سایر جمادات میآفریند. پس افعال مجازاً به او نسبت داده میشود. مانند اینکه میگویند: درخت ثمر داد که درخت فاعل حقیقی نیست. آنها میگویند: ثواب و عقاب جبری هستند، همانند اینکه افعال جبری هستند.رک الملل والنحل شهرستانی۸۶-۸۸. [۳۲۶] منظور از فاجر، قارون است که با وجود نزدیکی فامیلی با موسی÷ طغیان نمود- ابن کثیر ۳/۳۹۸-۳۹۹. [۳۲۷] متفق علیه: بخاری ۱/۸- مسلم ۱/۴۶- ابوداود ۴/۲۱۹ رقم ۴۶۷۶. [۳۲۸] احمد بن علی بن محمد ابن حجر عسقلانی، حافظ کبیر، مشهور به تنها امام علوم الحدیث در قرون متأخر، در ۱۲ شعبان سال ۷۷۳ در مصر به دنیا آمد. به یتیمی بزرگ شد. در ۹سالگی قرآن را حفظ نمود. سپس «عمدة»، «الفیة» عراقی و... را حفظ نمود. خداوند حدیث را در نزد او محبوب گردانید، پس بدان روی آورد و از سال ۷۹۳ در طلب آن اقدام نمود. سپس به عراق، شام، حجاز، یمن و مکه رفت و از شیوخ بسیاری تلمذ نمود- مؤلفات او در حدیث شهرت یافت. ازجمله: «فتحالباری شرح صحیحالبخاری» و مقدمه آن و «لسانالمیزان فیالرجال». «تهذیبالتهذیب» و تقریب آن و... در اواخر ذیحجه سال ۸۵۲ فوت نمود. رک بدرالطالع شوکانی ۱/۸۷-۹۲. [۳۲۹] فتح: فتحالباری شرح صحیح البخاری ۱/۵۲-۵۳. توجه: ابن حجر در فتح اشاره میکند،به اینکه مجموع این کلام را از ابن حبان روایت ننموده، بلکه از او و غیر او بصورت متفرقه آورده است. [۳۳۰] امام علامه ابوحاتم، محمدبن حبان بن احمد بن حبان تمیمی بُستی از حسین بن ادریس هروی و ابوخلیفه جمعی و نسائی و... روایت کرده است. حاکم و... نیز از او روایت نمودهاند. بر مسند قضاوت در سمرقند قرار داشت. مصنفاتی در علوم الحدیث دارد.از جمله: «الحدیث الصحیح المسند»، «التاریخ»، «کتاب الضعفاء». در شب جمعه ۸ شعبان ۳۵۴ فوت فرمود. رک تذکرة الحفاظ ۳/۹۲۰ -۹۲۴- میزان الاعتدال ۳/۵۰۶-۵۰۸.
دلیل احسان در کتاب و سنت چیست؟
ادلهی آن فراوانند، از جمله:
خداوند میفرماید:
﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٩٥﴾ [البقرة: ۱۹۵].
«و نیکى کنید که خدا نیکوکاران را دوست مىدارد».
﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ ١٢٨﴾ [النحل: ۱۲۸].
«در حقیقت خدا با کسانى است که پروا داشتهاند و [با] کسانى [است] که آنها نیکوکارند».
﴿۞وَمَن يُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَكَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ﴾
[لقمان: ۲۲].
«و هرکس خود را در حالى که نیکوکار باشد تسلیم خدا کند قطعا در ریسمان استوارترى چنگ درزده».
﴿۞لِّلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِيَادَةٞۖ﴾ [یونس: ۲۶].
«براى کسانى که کار نیکو کردهاند نیکویى [بهشت] از آن ایشان است و افزون (بر آن هم که مغفرت و رضوان است) دارند».
﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ ٦٠﴾ [الرحمن: ۶۰].
«مگر پاداش احسان جز احسان است».
و پیامبر ج میفرماید: «إن الله كتب الإحسان علی كل شيء» [۳۳۱].
«همانا خداوند احسان را در هر چیز واجب گردانیده است».
و فرمود ج: «نِعِمَّا للمَمْلُوكِ أنُ يُتَوفَّى؛ يُحسِنُ عِبادَة الله وصحَابَةَ سيِّدِِهِ، نِعِمَّا له» [۳۳۲].
«بهترین امر برای بنده و غلام این است که عبادت خداوند را به نحو احسن ادا نموده و صحبت سیدش را کامل گردانیده باشد».
***
احسان در عبادت به چه معناست؟
پیامبر ج در حدیث جبرئیل آن را تفسیر نموده است آنگاه که جبرئیل از او پرسید:
فأخبرني عن الإحسان؟ قال: «أن تعبد الله كأنك تراه، فإن لم تكن تراه فإنه يراك» [۳۳۳].
«مرا از احسان آگاهی ده، فرمود: به این معنی است که آنگونه خداوند را عبادت کنی که گویا او را میبینی و اگر اینکه تو او را نمیبینی همانا او تو را میبیند».
پیامبر ج روشن ساخته است که احسان دارای دو مرتبه متفاوت است:
مرتبهی اول و مرتبهی عالیتر: عبادت خداوند به نحوی که آنگونه بدانی که او را میبینی. این همان مقام مشاهده است که عبارت است از عمل بنده به مقتضای مشاهدهی قلبی پروردگار، به این معنی که قلب انسان به نور ایمان روشن و بصیرت او در شناخت و عرفان پروردگار، نافذ گردد تا اینکه غیبیات را مانند آنچه عیان است، قبول کند. این حقیقت مقام احسان است.
مرتبه دوم: مقام مراقبت به این صورت که بنده بر مبنای استحضار رؤیت الهی در نفس و قلب خود و آگاهی از خداوند و نزدیک بودن او، عبادت خدای را به جای آورد. پس هرگاه این را در اعمالش حاضر کرد و برمقتضای آن عمل نمود، برای خداوند اخلاص یافته است. به این دلیل که استحضار این مقام در عبادت مانع از التفات به غیر او میشود.
بر حسب بصیرت شخص این دو مقام تفاوت مییابند.
***
ضد ایمان چیست؟
ضد ایمان، کفر است و همانند ایمان، کفر نیز اصل و شعبههایی دارد، و قبلاً گفته شد که اصل ایمان تصدیق اقرارگونهایست که مستلزم اطاعت و انقیاد بدنی میباشد.
اصل کفر نیز جحود و انکار و سرپیچی نشأتگرفته از استکبار و معصیت است. طاعات و عبادات جملگی شعب ایمان هستند، به همین دلیل است که آنها را ایمان مینامند و معاصی جملگی شعب کفر هستند، به همین علت است که آنها را کفر میگویند.
کفر بر دو نوع است:
کفر اکبر: که فرد را به کلی از ایمان خارج میکند و عبارت ازکفری اعتقادی است که منافی قول قلب و عمل قلب یا یکی از آنهاست.
کفر اصغر: که کمال ایمان را نفی میکند و آن را به طور کلی زایل نمیگرداند. اصطلاح کفر عملی نیز بر آن اطلاق میشود. چونکه تناقضی با قول یا عمل قلب ندارد و مستلزم آن نیست.
***
چگونگی منافات کلی کفر اعتقادی با ایمان را توضیح دهید و آنچه را که به صورت مجمل بیان شد، به صورت مفصل شرح دهید.
گفته شد که ایمان شامل قول و عمل است. یعنی قول قلب و قول زبان و عمل قلب و عمل جوارح. قول قلب که تصدیق است و قول زبان که تلفظ به حکم اسلام و شهادتین میباشد. عمل قلب، نیز نیت و اخلاص و عمل جوارح، فرمانبرداری در انجام اطاعت میباشد.
هرگاه که این چهار مرتبه زایل شد، ایمان از بین میرود و اگر تصدیق قلبی از بین رود، بقیهی مراتب نیز فایدهای ندارد و تصدیق قلبی شرط انعقاد و نافع بودن ایمان است. نمونه شخصی که قول قلب خود را از دست دادهباشد، کسی است که اسماء و صفات خداوند و پیام پیامبران و کتب آسمانی را تکذیب کند و اگر عمل قلب از بین برود، ولی هنوز تصدیق وجود داشته باشد، اهل سنت بر این امر اجماع دارند که ایمان در این حالت کاملاً از بین میرود. چون که تصدیق [۳۳۴] بدون وجود عمل قلب که شامل محبت و فرمانبرداریست، بیفایده است. همانگونه که به ابلیس، فرعون و قوم او و یهود و مشرکین فایدهای نرساند در حالی که آنها به صدق پیامبران معتقد بودند و مخفیانه و آشکارا آن را اعلان میکردند و میگفتند که او دروغگو نیست و لیکن ما به دنبال او نمیرویم و به او ایمان نمیآوریم.
[۳۳۱] مسلم ۶/۷۲- ابوداود ۳/۱۰۰رقم ۲۸۱۵- نسائی ۷/۲۲۷- ترمذی ۴/۲۳ رقم ۱۴۰۹- ابن ماجه ۲/۱۰۵۸ رقم ۳۱۷۰ دارمی ۲/۹رقم ۱۹۷۶. [۳۳۲] مسلم ۵/۹۴-۹۵- احمد ۲/۲۷۰. [۳۳۳] حدیث جبرئیل÷. تخریج آن گذشت. [۳۳۴] آنهایی که میگویند: ایمان تنها تصدیق قلبی است، مرجئه هستند. آنها معتقدند که ایمان حقیقی، باور و تصدیق قلب است. اما اطلاق آن براعمال بر سبیل مجاز صورت میگیرد. شیخالاسلام ابن تیمیه رد قانعکنندهای بر آنها میدهد. از جمله علمای مرجئه بشر مریسی م۲۱۹ غیلان بن مروان و...هستند مجموع فتاوی ۷/۱۱۶ و بعد از آن- رک: الملل و النحل شهرستانی ۱۳۹-۱۴۶.
کفر اکبر چند قسم است؟
از آنچه گفته شد، میفهمیم که کفر اکبر چهار [۳۳۵] قسم است:
• کفر جهل و تکذیب
• کفر جحود و انکار
• کفر سرکشی و استکبار
• کفر دورویی و نفاق.
***
کفر جهل و تکذیب چیست؟
تکذیبی که در فرد، هم بصورت ظاهری و هم باطنی دیده شود و این تکذیب از جهل او به دین نشأت گرفته باشد، کفر تکذیب است. همانند کفر اکثر مشرکان قریش و امتهای قبلی که خداوند دربارهی آنها میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِٱلۡكِتَٰبِ وَبِمَآ أَرۡسَلۡنَا بِهِۦ رُسُلَنَاۖ فَسَوۡفَ يَعۡلَمُونَ ٧٠﴾ [غافر: ۷۰].
«کسانى که کتاب [خدا] و آنچه را که فرستادگان خود را بدان گسیل داشتهایم تکذیب کردهاند به زودى خواهند دانست».
﴿وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الأعراف: ۱۹۹].
«و از نادانان رخ برتاب».
﴿وَيَوۡمَ نَحۡشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٖ فَوۡجٗا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمۡ يُوزَعُونَ ٨٣ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبۡتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمۡ تُحِيطُواْ بِهَا عِلۡمًا أَمَّاذَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٨٤﴾ [النمل: ۸۳- ۸۴].
«و آن روز که از هر امتى گروهى از کسانى را که آیات ما را تکذیب کردهاند محشور مىگردانیم پس آنان نگاه داشته مىشوند تا همه به هم بپیوندند. تا چون [همهی کافران] بیایند [خدا] مىفرماید آیا نشانههاى مرا به دروغ گرفتید و حال آنکه از نظر علم بدانها احاطه نداشتید آیا [در طول حیات] چه مىکردید».
﴿بَلۡ كَذَّبُواْ بِمَا لَمۡ يُحِيطُواْ بِعِلۡمِهِۦ وَلَمَّا يَأۡتِهِمۡ تَأۡوِيلُهُۥۚ﴾ [یونس: ۳۹].
«بلکه چیزى را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تاویل آن برایشان نیامده است».
***
کفر جحود و انکار چیست؟
اگر فرد باطناً حق را شناخته و بدان علم داشته باشد، اما آن را کتمان کند و در ظاهر از آن پیروی ننماید، کفر او کفر جحود و انکار است. مانند کفر فرعون و قوم او به موسی÷ و کفر یهود به محمد ج.
خداوند دربارهی فرعون و قومش میفرماید:
﴿وَجَحَدُواْ بِهَا وَٱسۡتَيۡقَنَتۡهَآ أَنفُسُهُمۡ ظُلۡمٗا وَعُلُوّٗاۚ﴾ [النمل: ۱۴].
«و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند».
و خداوند دربارهی یهود میفرماید:
﴿فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِۦۚ﴾ [البقرة: ۸۹].
«ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مىشناختند برایشان آمد انکارش کردند».
﴿وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٤٦﴾ [البقرة: ۱۴۶].
«و مسلما گروهى از ایشان حقیقت را نهفته مىدارند و خودشان [هم] مىدانند».
***
کفر عناد و استکبار چیست؟
عدم اطاعت و فرمانبرداری برای حق در صورتی که ظاهراً بدان اقرار نموده و علناً حق بودن آن را اعلام میکند همانند کفر ابلیس که خداوند دربارهی او میفرماید:
﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَكۡبَرَ وَكَانَ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٣٤﴾ [البقرة: ۳۴].
«پس بجز ابلیس که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد [همه] به سجده درافتادند».
و ابلیس امر خداوند را مبتنی بر سجده رفتن برای آدم جحد و انکار نمیکرد بلکه آن را حق میپنداشت ولی بر آن اعتراض مینمود و در حکیمانه و عادلانه بودن آن طعن میزد و میگفت:
﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِينٗا ٦١﴾ [الإسراء: ۶۱].
«آیا براى کسى که از گل آفریدى سجده کنم».
﴿لَمۡ أَكُن لِّأَسۡجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقۡتَهُۥ مِن صَلۡصَٰلٖ مِّنۡ حَمَإٖ مَّسۡنُونٖ ٣٣﴾ [الحجر: ۳۳].
«من آن نیستم که براى بشرى که او را از گلى خشک از گلى سیاه و بدبو آفریدهاى سجده کنم».
﴿أَنَا۠ خَيۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ ١٢﴾ [الأعراف: ۱۲].
«من از او بهترم مرا از آتشى آفریدى و او را از گل آفریدى».
***
کفر نفاق چیست؟
عمل وانقیاد و پیروی ظاهری اما بدون تصدیق قلبی که به صورت ریاء برای مردم صورت میگیرد، کفر نفاق است. مانند کفر عبدالله بن اُبَی [۳۳۶] و طرفداران او که خداوند دربارهی آنها میفرماید:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِينَ ٨ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ ٩ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ ١٠﴾ إلی قوله: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٠﴾ [البقرة: ۸-۲۰].
«و برخى از مردم مىگویند ما به خدا و روز بازپسین ایمان آوردهایم ولى گروندگان [راستین] نیستند. با خدا و مؤمنان نیرنگ مىبازند ولى جز بر خویشتن نیرنگ نمىزنند و نمىفهمند. در دلهایشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود و به [سزاى] آنچه به دروغ میگفتند عذابى دردناک [در پیش] خواهند داشت». تا آنجا که میفرماید: «خدا بر همه چیز تواناست».
و آیاتی دیگر.
***
کفر اصغر یا کفر عملی که خروج از اسلام را در پی ندارد، چیست؟
تمام معصیتهایی که شارع برآنها اسم کفر را آورده، در حالی که اسم ایمان را از فاعل آنها نفی ننموده است، کفر اصغر میباشد.
مانند اینکه پیامبر ج میفرماید:
«لا ترجعوا بعدي كفاراً يضرب بعضكم رقاب بعض» [۳۳۷].
«بعد از من با کشتن و گردن زدن همدیگر کافر نشوید».
و میفرماید:
«سباب المسلم فسوق وقتاله كفر» [۳۳۸].
«فحش و ناسزا گفتن به مؤمن فسق و کشتن او کفر است».
پیامبر ج بر کشتن مسلمان توسط دیگر مسلمانان لفظ کفر و بر قاتل مسلمانان لفظ کفار را آورده است. در حالیکه خداوند میفرماید:
﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ﴾ [الحجرات: ۹].
«و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید».
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡۚ﴾ [الحجرات: ۱۰].
«در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان را سازش دهید».
خداوند در بین مسلمانانی که با همدیگر قتال میکنند، قائل به «برادری ایمانی» میباشد. پس بدیهی است که اصل ایمان را از آنها نفی ننموده است.
در آیهی قصاص نیز خداوند میفرماید:
﴿فَمَنۡ عُفِيَ لَهُۥ مِنۡ أَخِيهِ شَيۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَيۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ﴾ [البقرة: ۱۷۸].
«هر کس که از جانب برادر [دینى]اش [یعنى ولى مقتول] چیزى [از حق قصاص] به او گذشت شود [باید از گذشت ولى مقتول] به طور پسندیده پیروى کند و با [رعایت] احسان [خونبها را] به او بپردازد».
در این آیه نیز اخوت اسلامی برای قاتل و خانواده مقتول ثابت شدهاست.
همچنین پیامبر ج میفرماید:
«لا يزني الزاني حين يزني وهو مؤمن، ولا يسرق حين يسرق وهو مؤمن، ولا يشرب الخمر حين يشربها وهو مؤمن» [۳۳۹]. «زناکار در حین ارتکاب زنا و سارق در حین سرقت و شرابخوار در حین شرب خمر مؤمن نیستند».
و در حدیث ابوذر [۳۴۰] آمده که پیامبر ج فرمود:
«ما من عبد قال لا إله إلا الله ثم مات علی ذلك إلا دخل الجنة». قلت: وإن زني وإن سرق؟ قال: «وإن زني وإن سرق ثلاثاً، ثم قال في الرابعة: علی رغم أنف أبيذر» [۳۴۱].
و در صحیحین نیز از ابوذر غفاریس روایت شدهاست که پیغمبر فرمود: «هر بندهای که لاالهالاالله را گفته و بر آن بمیرد، وارد بهشت میشود. [ابوذر میگوید] گفتم: هرچند که زنا و سرقت هم کرده باشد؟ [پیامبر در جواب] فرمود: بله هرچند که زنا وسرقت هم نموده باشد. سه بار این مطلب را تکرار فرمودند. و مرتبهی چهارم فرمودند: اینچنین خواهد بود علی رغم خاک آلود بودن بینی اباذر[کنایه بر خلاف میل اباذر]».
این احادیث دلالت میکند بر اینکه ایمان به صورت کلی از زناکار وسارق و شرابخوار زایل نگشته است. زیرا که فرمودهی پیامبر ج مبنی بر اینکه این افراد وارد بهشت میشوند، نشان میدهد که با ارتکاب این گناهان اصلایمان از آنها زایل نمیگردد. برداشت فوق نیز برگرفته از این مطلب است که غیر از مؤمنان کس دیگری وارد بهشت نمیشود. منظور پیامبر ج از این احادیث اشاره به نقصان ایمان و از دست رفتن کمال آن است. و تنها هنگامی بنده با انجام این معاصی کافر میشود که انجام آنها را حلال و جایز بداند. چون که در این حال عمل و اعتقاد فرد مستلزم تکذیب قرآن و پیامبر در مسألهی تحریم و تحلیل است تا جائیکه حتی اگر آنها را هم انجام ندهد و فقط معتقد به حلال بودن آنها باشد، باز هم دچار کفر اکبر گشته است. والله أعلم.
***
چطور میتوان گفته که سجده بر بت، توهین به قرآن، ناسزاگویی به پیامبر ج و استهزا به دین و اینگونه موارد جزء کفر ظاهری و عملی هستند و باعث خروج فرد از دین اسلام میگردند درصورتی که گفته شد که کفر عملی شخصی را از اسلام خارج نمیکند، جواب چیست؟
باید بدانیم که این اعمال و آنچه در این سیاق انجام شود، فقط به این دلیل به آنها لفظ «کفر عملی» اطلاق میشود که ظاهراً و عملاً انجام میگیرد. اما این اعمال تا هنگامیکه عمل قلب از جمله نیت و اخلاص و محبت و انقیاد از بین نرفته باشد، صورت نمیپذیرند. پس این گونه اعمال هرچند که ظاهراً و عملاً صورت میگیرند، اما مستلزم کفر اعتقادی هستند و جز از منافقی که از دین خارج شده است یا معاندی که تمرد و سرکشی نموده است، سرنمیزنند و آیا چیزی غیر از این باعث شد که کفار در غزوه تبوک آن کلمات کفرآمیز را بر زبان جاری کنند.
خداوند میفرماید: ﴿قَالُواْ كَلِمَةَ ٱلۡكُفۡرِ وَكَفَرُواْ بَعۡدَ إِسۡلَٰمِهِمۡ وَهَمُّواْ بِمَا لَمۡ يَنَالُواْۚ﴾ [التوبة: ۷۴].
«در حالى که قطعا سخن کفر گفته و پس از اسلام آوردنشان کفر ورزیدهاند و بر آنچه موفق به انجام آن نشدند همت گماشتند».
در حالیکه هرگاه از آنها میپرسیدی میگفتند: ﴿إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ﴾ [التوبة: ۶۵].
«میگویند: (مراد ما طعن و مسخره نبوده بلکه با همدیگر) بازی و شوخی میکردیم».
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُمۡ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلۡعَبُۚ قُلۡ أَبِٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ وَرَسُولِهِۦ كُنتُمۡ تَسۡتَهۡزِءُونَ ٦٥ لَا تَعۡتَذِرُواْ قَدۡ كَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡۚ﴾ [التوبة: ۶۵- ۶۶].
«بگو: آیا الله، و آیات و پیامبرش را به مسخره میگیرید؟. عذر و بهانه نیاورید؛ به راستی پس از ایمانتان، کفر ورزیدهاید».
و نام بردن کفر اصغر به کفر عملی به صورت مطلق جایز نیست بلکه حمل آن بر کفر عملی محض جایز است که مستلزم اعتقاد به کفر و مناقض قول و عمل قلب نیست.
***
ظلم و فسق و نفاق بر چند دسته تقسیم میشوند؟
هرکدام از اینها بر دو دسته تقسیم میشوند:
- اکبر: که این دسته همان کفر اکبر است.
- اصغر: که کمتر از کفر است.
***
مثال هر کدام از انواع ظلم (اصغر و اکبر) چیست؟
نمونهی«ظلم اکبر» آن است که خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّكَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٦﴾ [یونس: ۱۰۶].
«و به جاى خدا چیزى را که سود و زیانى به تو نمىرساند مخوان که اگر چنین کنى در آن صورت قطعا از جمله ستمکارانى».
﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ ١٣﴾ [لقمان: ۱۳].
«به راستى شرک، ستمى بزرگ است».
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢﴾ [المائدة: ۷۲].
«هرکس به خدا شرک آورد قطعا خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جایگاهش آتش است و براى ستمکاران یاورانى نیست».
و نمونهی «ظلم اصغر» آن که خداوند میفرماید:
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ رَبَّكُمۡۖ لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخۡرُجۡنَ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥ﴾ [الطلاق: ۱].
«و از الله، پروردگارتان بترسید آنان را از خانههایشان بیرون مکنید و بیرون نروند مگر آنکه مرتکب کار زشت آشکارى شده باشند این است احکام الهى و هر کس از مقررات خدا [پاى] فراتر نهد قطعا به خودش ستم کرده است».
﴿وَلَا تُمۡسِكُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥ﴾ [البقرة: ۲۳۱].
«و[لى] آنان را براى [آزار و] زیان رساندن [به ایشان] نگاه مدارید تا [به حقوقشان] تعدى کنید و هرکس چنین کند قطعا بر خود ستم نموده است».
***
نمونهی فسق اکبر و اصغر چیست؟
«فسق اکبر» مانند آنچه که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٦٧﴾ [التوبة: ۶۷].
«در حقیقت این منافقانند که فاسقند».
﴿إِلَّآ إِبۡلِيسَ كَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓ﴾ [الکهف: ۵۰].
«پس [همه] جز ابلیس سجده کردند؛ که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید».
﴿وَنَجَّيۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡقَرۡيَةِ ٱلَّتِي كَانَت تَّعۡمَلُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَۚ إِنَّهُمۡ كَانُواْ قَوۡمَ سَوۡءٖ فَٰسِقِينَ ٧٤﴾
[الأنبیاء: ۷۴].
«و او را از آن شهرى که [مردمش] کارهاى پلید [جنسى] مىکردند نجات دادیم به راستى آنها گروه بد و منحرفى بودند».
و «فسق اصغر» مانند آیاتی که خداوند دربارهی کسی که زنی را قذف نموده باشد، میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤﴾ [النور: ۴].
«و هیچگاه شهادتى از آنها نپذیرید و اینانند که خود فاسقند».
ومیفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ [الحجرات: ۶].
«اى کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقى برایتان خبرى آورد نیک وارسى کنید مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید و [بعد] از آنچه کردهاید پشیمان شوید».
روایت است که در مورد ولید بن عقبه [۳۴۲] نازل شده است.
***
نمونهی نفاق اکبر و نفاق اصغر چیست؟
آنچه که در آیات اول سورهی بقره آمده است نمونهی «نفاق اکبر» است و اینکه میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ﴾ [النساء: ۱۴۲].
«منافقان با خدا نیرنگ مىکنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد».
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِي ٱلدَّرۡكِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِيرًا ١٤٥﴾ [النساء: ۱۴۵].
«آرى منافقان در فروترین درجات دوزخند و هرگز براى آنان یاورى نخواهى یافت».
﴿إِذَا جَآءَكَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ ١﴾ [المنافقون: ۱].
«چون منافقان نزد تو آیند گویند گواهى مىدهیم که تو واقعا پیامبر خدایى و خدا [هم] مىداند که تو واقعا پیامبر او هستى و خدا گواهى مىدهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند».
و نمونهی نفاق اصغر حدیث نبوی است که میفرماید:
«آية المنافق ثلاث إذا حدّث كذب وإذا وعد أخلف وإذا ائتمن خان» [۳۴۳].
«نشانههای منافق سه دستهاند: هنگام سخن گفتن دروغ میگوید، هر وقت که وعده دهد، خلف وعدهمیکند و آنگاه که امانتی به او سپرده شود، در آن خیانت میکند».
و یا حدیث «أربع من كن فيه كان منافقًا..» [۳۴۴]. الحدیث.
«اگر چهار صفت در فردی باشند، منافق است..».
[۳۳۵] ابن قیم انواع کفر را با احتساب کفر شک پنج نوع میداند. کفر شک: تردید بین تصدیق و تکذیب است. مدارجالسالکین ۱/۳۶۶-۳۶۷. [۳۳۶] عبدالله بن اُبّی بن سلول سردستهی منافقان زمان رسول خدا ج که زندگی خود را صرف فریب و حیلهپردازی بر علیه مسلمانان نمود. هنگامیکه در شوال سال ۹هجری فوت نمود، پسرش عبدالله به نزد رسول خدا ج آمد و از او لباسش را خواست، تا کفن پدرش نماید. پیامبر ج لباسش را به او داد و مقداری از آب دهانش را در آن قرارداد و بر میتش نمازگزارد. عمرس این کار پیامبر ج را انکار نمود. اما پیامبر ج فرمود من مختارم. تا اینکه خداوندآیهی ۸۴ سورهی توبه را نازل فرمود، آنجا که میفرماید: «و هرگز بر هیچ مردهاى از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نایست». رک: البدایه و النهایه ۵/۳۱. [۳۳۷] بخاری ۸/۹۱- مسلم ۱/۵۸- نسائی ۷/۱۲۶-۱۲۷- ابوداود ۴/۲۲۱ رقم ۴۶۸۶- ترمذی ۴/۴۸۶ رقم ۲۱۹۳- ابن ماجه ۲/۱۳۰۰رقم ۳۹۴۲ و ۳۹۴۳- دارمی ۱/۳۹۵ رقم ۱۹۲۷- احمد۱/۲۳۰ و ۱/۴۰۲ و ۲/۸۵، ۸۷، ۳/۴۷۷ و ۴/۷۶ و ۴/۵۳۱ و ۴/۳۵۸ ، ۳۶۲ ،۳۶۶ و ۵/۲۷ و ۳۹ و ۴۴ و ۵/۶۸ و ۵/۷۲. [۳۳۸] بخاری ۸/۹۱- مسلم ۱/۵۸- ترمذی ۴/۳۵۳ رقم ۱۹۸۳- نسائی ۷/۱۲۱-۱۲۲- ابن ماجه ۲/۱۲۹۹ رقم ۳۹۳۹ و ۳۹۴۱- احمد ۱/۱۷۶-۱۷۷ و ۱/۳۸۵ و ۴۱۱ و ۴۱۷ و... [۳۳۹] بخاری ۸/۱۳- مسلم ۱/۵۴-۵۵- ترمذی ۵/۱۵ رقم ۲۶۲۵- نسائی ۸/۳۱۳-ابن ماجه ۲/۱۲۹۹رقم ۳۹۳۶- احمد ۲/۲۴۳ و ۳۱۷ و ۳۷۶ و ۴۷۹ و ۳/۳۴۶ و ۶/۱۳۹- دارمی ۲/۴۱ رقم ۲۱۱۲. [۳۴۰] صحابی جلیل جندب بن جناده، ابوذر غفاریس از اولین و سابقین مسلمانان بود. در علم و زهد و جهاد و اخلاص قدوه به شمار میرود. در بدر حضور نداشت. لکن عُمرس او را با قراء قرار داد. در علم با ابن مسعودس همتراز بود. هیچگاه مالی ذخیره ننمود.همیشه حق را آشکار میکرد. بعد از انقطاع از یاران، چند سالی را در ربذه گذراند در سال ۳۳ فوت نمود. ۱/۱۷-۱۹. [۳۴۱] بخاری ۷/ ۱۷۶-۱۷۷- مسلم ۱/۶۶- ترمذی ۵/۲۴- احمد ۵/۱۵۲-۱۵۹-۱۶۱-۱۶۶. [۳۴۲] ولید بن عقبه بن ابی معیط را پیامبر ج برای اخذ زکات از حارث بن ضرار خزاعی فرستاد. اما در وسط راه برگشت و گفت که حارث او را از اخذ زکات منع نموده است. تا این آیه نازل شد. رک: ابن کثیر ۴/۲۰۸-۲۱۰. [۳۴۳] (متفق علیه)بخاری ۱/۱۴- مسلم ۱/۵۶- ترمذی ۵/۱۹ رقم ۲۶۳۱. [۳۴۴] (متفق علیه)بخاری ۱/۱۴- مسلم ۱/۵۶ ترمذی ۵/۱۹ رقم ۲۶۳۲- ابوداود ۴/۲۲۱ رقم ۴۶۸۸
سحر و ساحری در اسلام چه حکمی دارد؟
سحر حقیقت دارد و تحقق میپذیرد و تأثیر آن بر اساس ارادهی کونی خداوند است. همانگونه که خود میفرماید: ﴿فَيَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَيۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّينَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ﴾ [البقرة: ۱۰۲].
«[ولى] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایى مىآموختند که به وسیلهی آن میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند هرچند بدون فرمان خدا نمىتوانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند».
و نیز تأثیر گذاری آن در احادیث صحیحی [۳۴۵] ثابت شده است.
اگر سحری که ساحر اعمال نموده است، از القائات شیاطین باشد، مانند آنچه نص آیهی فوق بر آن اشاره دارد، آن فرد کافر میشود.
زیرا خداوند میفرماید:
﴿وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ يَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَكۡفُرۡۖ﴾ [البقرة: ۱۰۲].
«با اینکه آن دو [فرشته] هیچکس را تعلیم [سحر] نمىکردند مگر آنکه [قبلا به او] مىگفتند ما [وسیله] آزمایشى [براى شما] هستیم پس زنهار کافر نشوى».
﴿وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمۡ وَلَا يَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ١٠٢﴾ [البقرة: ۱۰۲].
«و مسلّماً میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، بهرهای در آخرت نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته (و آن را پیشهی خویشتن ساختهاند) اگر میدانستند (و علم و دانشی میداشتند)».
***
حد ساحر چیست؟
ترمذی از جندب [۳۴۶]س روایت میکند که رسول الله ج فرمود:
«حد الساحر ضربه بالسيف».
«حد ساحر کشتن و گردن زدن او با شمشیر است» [۳۴۷].
عمل بر این مبنا به خاطر آنچه از اصحاب و اهل علم دیده شده است، صورت میگیرد. این سخن، گفته مالکبن انس [۳۴۸] است.
امام شافعی [۳۴۹] نیز در این باره میفرماید:
«إنما يقتل الساحر إذا كان يعمل من سحره ما يبلغ الكفر فأما إذا عمل دون الكفر فلم ير عليه قتلاً». «اگر عملی که ساحر انجام دهد، به حد کفر برسد، آن ساحر کافر است و باید کشته شود. اما اگر عمل او کمتر از کفر باشد، کشتن او جایز نیست».
و در احادیث و روایات ثابت است که عمر و عبدالله پسر او و حفصه دخترش [۳۵۰] و عثمان بن عفان [۳۵۱] و جندب بن عبدالله و جندب بن کعب [۳۵۲] و قیس بن سعد [۳۵۳] و
عمر بن عبدالعزیز [۳۵۴] و احمد و ابوحنیفه [۳۵۵] و غیره حکم به قتل ساحر دادهاند و یا ساحرانی را کشتهاند.
***
نُشره [۳۵۶] چیست و حکم آن در اسلام چگونه است؟
نُشره شامل از بین بردن تأثیر سحر از مسحور است. اگر این عمل (از بین بردن تأثیر سحر) بوسیلهی سحر دیگری از جنس همان سحر یا غیر آن باشد، جزء اعمال شیطان [۳۵۷] است و همان حکم سحر را دارد. اما اگر به وسیلهی رقیه و دستاویزهای شرعی باشد [۳۵۸]، اشکالی ندارد.
***
رقیهی مشروع چیست؟
رقیهایست که برآمده از کتاب مبارک الهی و سنت مطهر نبوی و به زبان عربی باشد و آن فردی که رقیه را انجام میدهد و آنکه در حق او رقیه خوانده میشود، معتقد باشد که تأثیر تنها به اذن الهی [۳۵۹] است. جبرئیل [۳۶۰] برای پیامبر ج رقیه خوانده است و در بین اصحاب [۳۶۱] رقیه بسیار زیاد بوده است و پیامبر ج بر رقیه برای اصحاب تقریر نموده و بلکه آنها را به رقیهخوانی در بعضی از امراض امر کرده [۳۶۲] و اجرت گرفتن بر رقیه را جایز دانسته است. همهی این موارد در صحیحین آمده است.
***
رقیهی منع شده و ناجایز چیست؟
رقیهایست که در کتاب و سنت نبوده و به زبان عربی نباشد، بلکه جزء اعمال شیطان و ابزار او باشد. این رقیه وسیلهای است برای نزدیکی به شیطان، بدانچه که او دوست دارد. همانند کارهایی که بسیاری از دجالان و شعبدهبازان و خرافهپردازان در این زمینه انجام میدهند. در این زمینه کسانی هستند که از کتب هیکل و طلسم مانند شمسالمعارف و شموس الانوار و... استفاده میکنند و اینها از جمله اعمالیست که دشمنان اسلام آن را در دین وارد ساختهاند و نه جزء دین است و نه جزء علوم [۳۶۳] آن، همچنان که در شرح کتاب «سلمالوصول» آوردهایم.
***
حکم انواع آویزه مانند مهره چشم زخم و بازوبند، و پارچههایی که به عنوان تبرک بسته میشود چیست؟
پیامبر ج فرمودند: «من علق شيئاً وكل إليه» [۳۶۴].
«هرکس آویزهی ببندد، (از توکل بر خداوند بازمانده) بدان آویزه موکول میگردد».
پیامبر ج در بعضی از سفرهایش کسانی را میفرستاد تا آنچه از انواع این آویزها را که به گردن حیوانات انداختهاند، از بین برند [۳۶۵]. همچنین فرموده است که: «إن الرقی والتمائم والتولة شرك» [۳۶۶].
«همانا رقیه و مهرههای چشم زخم و تِوْلَه جزء شرک است».
و في رواية: «من تعلق تميمة فقد أشرك» [۳۶۷].
و میفرماید: «هرکس مهرهای را به خود بیاویزد مرتکب شرک شده است».
و به کسی که در دست او حلقهای دیده بود، فرمود: «این چیست؟ جواب داد از طرف واهنه است. فرمود: «انزعها فإنها لا تزيدك إلا وهناً فإنك لو مت وهي عليك ما أفلحت أبداً» [۳۶۸].
«آن را دور بیانداز که جز از وهن و سستی و ذلت چیز دیگری برای تو به دنبال نمیآورد و اگر بر آن بمیری، هیچگاه فلاح و رستگاری نمییابی».
و حذیفه [۳۶۹]س، پارچهی تبرکی را از دست شخصی درآورد در حالیکه آیهی زیر را میخواند.
﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦﴾ [یوسف: ۱۰۶].
«و بیشترشان به خدا ایمان نمىآورند جز اینکه [با او چیزى را] شریک مىگیرند» [۳۷۰].
همچنین سعید بن جیبرس میفرماید: «من قطع تميمة من إنسان كان كعدل رقبة» [۳۷۱].
«هرکس مهرهای را از دست کسی قطع کند، ثواب آن مانند آزاد کردن بردهایست».
***
اگر آویزه از قرآن باشد، حکم آن چیست؟
عدهای از سلف [۳۷۲] به آن اجازه دادهاند. ولی بیشتر آنها از این گونه آویزها نیزمنع نمودهاند. مانند عبدالله بن عُکیم [۳۷۳]س، عبدالله بن عمروب [۳۷۴] و عبدالله بن مسعودس و یاران او.
رعایت این رأی اولیتر است. چون که نهی از آویز عمومی است و هیچ حدیث مرفوعی در این زمینه نیامده است که آن را تخصیص دهد. همچنین برای اینکه قرآن از اهانت بدور باشد، بهتر است این کار انجام نگیرد. زیرا که غالباً در حال غیر طهارت این وسایل حمل میشود. نیز تا بهانهای برای آویزان نمودن غیر قرآن نشود. همچنین برای اینکه سد ذریعهای شود، بر اعتقاد به آنچه که از آن تحذیر گشته است و قلوب را به غیر خداوند وابسته نگرداند. مخصوصاً در این زمان این تحذیر شدیدتر است. والله اعلم.
[۳۴۵] یکی از احادیثی که تأثیر سحر را ثابت میکند، روایتی است که بخاری از عایشهل آورده است. عائشهل فرمود: «پیامبر خدا ج را مردی از بنی زریق که به او لبید بن اعصم گفته میشد، سحر نمود. تا جائیکه رسول خدا ج گمان مینمود که کاری را انجام داده است، درحالیکه آن را انجام نداده بود..». الحدیث. بخاری ۷/۲۸. [۳۴۶] جندب بن عبدالله بن سفیان بجلیس صحابی جلیل رسول خدا که از پیامبر ج و حذیفه و اسودبن قیس و انسش روایت نموده است و ابن سیرین و حسن بصری و... از او روایت کردهاند. مابین سالهای ۶۰ تا ۷۰ فوت نمود. تهذیبالتهذیب ۲/۱۱۷-۱۱۸.. [۳۴۷] ترمذی ۴/ ۶۰ رقم ۱۴۶۰- درست این است که گفته شود، این حدیث بر جندب بن عبدالله موقوف است. [۳۴۸] شیخ الاسلام ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک بن ابیعامر اصبحی مدنی، فقیه امت، امام حافظ، امام دارالهجره از نافع و مقبری و نعیم المجمر و زهری و... روایت کرده و ابن مبارک، قطان و ابن مهدی و... از او روایت نمودهاند. علما بسیار او راستودهاند، شافعی میگوید: «هرگاه دربارهی علما صحبت شود، مالک ستارهی آنهاست». و نیز میگوید: «اگر مالک و سفیان بن عیینه نبودند، علم حجاز از بین میرفت». قول او درباره استواء مشهور است. استواء [خداوند بر عرش] معلوم است ولی کیفیت آن مجهول وایمان به آن واجب، نیز سوال از آن بدعت است. ذهبی درباره او می گوید: «در مالک خصلتهایی جمع شده است که در کسی دیگری آنها را سراغ ندارم: ۱- طول عمر و برتری روایات. ۲- ذهنی کاوشگر و فهم و وسعت علمی. ۳- اتفاق علما و ائمه حدیث بر اینکه حجت است و روایات او صحیح میباشد. ۴- اجماع علما بر دینداری و عدالت و تبعیت او از سنت. ۵- پیشرفت او در فقه و صحت قواعد او در این زمینه». تذکره ۱/۲۱۲- در سال ۱۷۹ بعد از ۸۶ سال زندگی فوت نمود. [۳۴۹] ابوعبدالله محمدبن ادریس شافعی مطلبی مکی که نسب او به بنیهاشم ختم میشود. در سال۱۵۰در غزه به دنیا آمد. سپس به مکه رفت از مالک، اسماعیل ابن جعفر، ابراهیم بن ابی یحیی و... روایت نموده است، احمدبنحنبل، حمیدی، ابوثور و... از او روایت نمودهاند. به فقه و حدیث روی آورد، تا اینکه امام مذهب شد. علما از جمله احمدبنحنبل او را ستودهاند. در اول شعبان سال ۲۰۴ در مصر فوت نمود. ۱/۳۶۱-۳۶۳ کلام او در زمینهی حد ساحر را ترمذی ۴/۶۰ روایت کرده است. [۳۵۰] امالمؤمنین حفصهل دختر عمربن خطابس، گفته شده پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمد. پیامبر ج در سال سوم هجرت با او ازدواج نمود. از پیامبر ج و از پدرش روایت نموده، برادرش عبدالله و پسر و همسر عبداللهش نیز از او روایت کرده است. در سال ۴۵ هجری یا قبل یا بعد از آن وفات نمود. تهذیب ۲/۴۱۰-۴۱۱. [۳۵۱] ابوعمرو عثمان بن عفانس اموی مشهور به ذوالنورین س، از سابقین در اسلام بود. پیامبر ج او را به بهشت مژده داد. در تمام جریانات نبوی با ایشان بود. ملائکه از او شرم داشتند. پیامبر دو دختر خود رقیه و امکلثوم را به همسری او درآورد. به حبشه و مدینه هجرت نمود. بعد از عمرس به خلافت رسید. در فتنهی خوارج و روافض خداوند او را امتحان نمود. سرانجام در ۱۰ذیحجه سال ۳۵ هجری در ۸۳ سالگی در خانهاش به شهادت رسید. تهذیب ۱/۸-۹. [۳۵۲] جندب بن کعب مشهور به جندبالخیر ازدی عامریس است. حارثه، وهب و حسن بصری و عثمان نهدی و... از او روایت کردهاند. گویند در سپاه علیس در صفینفوت نمود. تهذیب ۲/۱۱۸-۱۱۹. [۳۵۳] قیس بن سعد بن عباده بن دلیهم بن حارثه انصاری خزرجیس، انس بن مالکس درباره او میگوید: قیس بن سعد به همراه پیامبر ج، همانند رئیس پلیسی بود، همراه فرماندهاش. از پیامبر ج و از پدرش و از عبدالله بن حنظله راهب روایت کرده و انس و عبدالرحمان بن ابیلیلی و عامر شعبی از او روایت نمودهاند. در جنگ صفین جلودار لشکر علیس بود. در زمان ولایت عبدالملک بن مروان در تفلیس وفات نمود. تهذیبالتهذیب ۸/۳۹۵-۳۹۶. [۳۵۴] ابوحفص عمربنعبدالعزیز بن مروان بن حکم اموی، در مدینه در زمان خلافت یزیدبنمعاویه به دنیا آمد. در مصر در زمان ولایت پدرش بر آن بزرگ شد. از عبدالله بن جعفر، انس بن مالک، سعید بن مسیب و... روایت نموده است و از او پسرانش، عبدالله و عبدالعزیز و زهری روایت کردهاند. به دلیل زهدی که داشت، مشهور بود. بعد از سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید. در رجب سال ۱۰۱در سن ۴۰سالگی در دیر سمعان درگذشت. ۱۱۸-۱۲۱. [۳۵۵] نعمان بن ثابت بن زوطی تمیمی، مشهور به ابوحنیفه فقیه عراق در سال ۸۰ هجری به دنیا آمد. از اصحاب، انس بن مالکس را دیده است. از عطاء، نافع، عبدالرحمن بن هرمز روایت کرده است. زفر بن هذیل و ابویوسف و محمدبنحسن در نزد او تفقه نمودند، علما او را ستودهاند. یزیدبنهارون میگوید: «فقیهترین مردم ابوحنیفه است». از وظائف دولتی کناره نمود و به تجارت مشغول شد. در سال۱۵۰هجری فوت نمود. تذکره ۱/۱۶۸-۱۶۹. [۳۵۶] نُشره: رقیهایست که بوسیله آن مریض و مجنون را شفا دهند- القاموس المحیط ۲/۱۴۲. [۳۵۷] اشاره به حدیث نبوی که ابوداود از جابربن عبداللهس روایت مینماید. از پیامبر ج درباره نشره سوال شد، فرمود: «عمل شیطان است». ۴/۶رقم ۳۸۶۸- احمد۳/۲۹۴- بزار، مجمعالزوائد ۵/۱۰۲ رجال بزار صحیح است. [۳۵۸] حدیث رقیه خواندن بر پیامبر ج توسط جبرئیل، در صحیح مسلم آمده است. ۷/۱۳ ابن ماجه ۲/۱۶۴ رقم ۳۵۲۳-۳۵۲۴.- احمد۶/۱۶۰. [۳۵۹] رقیهای که پیامبر ج برای اصحابش خواند، در صحیحین آمده است. بخاری ۷/۲۴ و ۴/۱۱۹- مسلم ۷/۱۵. [۳۶۰] امر پیامبر ج بر رقیه به اصحاب-بخاری ۷/۲۳- مسلم ۷/۱۷-۱۸. [۳۶۱] حدیث رقیهخوانی صحابه و گرفتن اجرت بر آن در بخاری و مسلم آمده است. بخاری ۷/۲۲-۲۳- مسلم ۷/۱۹-۲۰- ابوداود ۳/۲۶۵رقم۳۴۱۸- احمد۳/۲و۴۴. [۳۶۲] امر پیامبر ج نسبت به رقیه به اصحاب ، بخاری ۷/۲۳- مسلم۷/۱۷- ۱۸ [۳۶۳] رک: معارج القبول از مؤلف ۱/۳۳۶-۳۳۸. [۳۶۴] طبرانی در مجمع الزوائد ۱۸۳۹۵/۵ [۳۶۵] بخاری ۴/۱۸- مسلم۶/۱۳۶-ابوداود ۳/۲۴ رقم ۲۵۵۲- مالک ۳/۱۱۸و احمد۵/۲۱۶. [۳۶۶] ابوداود ۴/۹/ رقم ۳۱۸۳- ابن ماجه ۲/۱۱۶۷ رقم ۳۵۳۰- احمد ۱/۳۸۱- حاکم ۴/۲۱۶-۲۱۷ بر شرط شیخین آن را صحیح دانسته ذهبی با او موافقت نموده است. [۳۶۷] احمد ۴/۱۵۶- مستدرک ۴/۲۱۹ حاکم و ذهبی بر آن سکوت نمودهاند. رجال احمد ثقاتاند. مجمعالزوائد ۵/۱۰۳ - رک: فتحالمجید۱۳۱. [۳۶۸] ابن ماجه ۲/۱۱۶۷ رقم ۳۵۳۱- احمد ۴/۴۴۵- حاکم آن را صحیح دانسته و ذهبی با او موافق است. ۴/۲۱۶. [۳۶۹] حذیفه بن یمانس ، صحابی رسول خدا ج و صاحب اسرار او ، قبل از بدر ایمان آورد امّا در آن حضور نیافت ولی در بقیهی مشاهد حضور داشت. در زمان عمرس بر مدائن ولایت نمود، و در سال ۳۶ هـ فوت نمود. التهذیب ۲/۲۱۹ - ۲۲۰ [۳۷۰] (حسن) این اثر را ابنکثیر از حذیفهس در ذیل آیهی ۱۰۶ یوسف آورده است. تفسیر ابنکثیر ۲/۴۹۴ رک: فتحالمجید۱۳۲. [۳۷۱] قول سعیدبن جبیر است که وکیع آن را روایت میکند. فتحالمجید ۱۴۳. [۳۷۲] ازجمله امالمؤمنین عایشهلو ابوجعفر محمدبن علی. رک: معارج القبول از مؤلف ۱/۳۳۸. [۳۷۳] ابومعبد عبدالله بن عُکیم جهنی کوفی، در کوفه سکنی گزید و در زمان حذیفهس به مدائن رفت. در حدیث ثقه است. بخاری میگوید: «در زمان پیامبر زیسته است، اما سماع صحیحی از او دیده نشده است». از کبار تابعین است. در زمان ولایت حجاج فوت نمود. تهذیب ۵/۳۲۳. [۳۷۴] ابومحمد یا ابوعبدالرحمان، عبدالله بن عمروبن عاص قرشی سهمیس، قبل از فتح با پدرش مهاجرت نمود. فاصله سنی او و پدرش فقط۱۱سال بود. در نزد رسولالله ج از محترمان به شمار میآمد. از پیامبر علم زیادی را کتابت نموده است، از فتنه کناره گرفت. در مصر در سال ۶۵ فوت نمود و در خانهی خود دفن شد. ۱/۴-۴۲.
حکم کهانت در اسلام چیست؟
کاهن [۳۷۵] از جملهی طواغیت است و جزء اولیاء شیطان به حساب میآید. که برخی از آنها بر برخی دیگر وحی و الهام مینمایند. همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿وَإِنَّ ٱلشَّيَٰطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِيَآئِهِمۡ لِيُجَٰدِلُوكُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّكُمۡ لَمُشۡرِكُونَ ١٢﴾ [الأنعام: ۱۲۱].
«و در خفا شیطانها به دوستان خود وسوسه مىکنند تا با شما ستیزه نمایند و اگر اطاعتشان کنید قطعا شما هم مشرکید».
شیاطین بر کاهنان نازل میگردند و کلمهای را که از آسمانها دزدیدهاند و خود صدها کلمه دیگر را به دروغ بر آن بستهاند، به آنها القاء میکنند.
همانگونه که خدا میفرماید: ﴿هَلۡ أُنَبِّئُكُمۡ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ ٱلشَّيَٰطِينُ ٢٢١ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٖ ٢٢٢ يُلۡقُونَ ٱلسَّمۡعَ وَأَكۡثَرُهُمۡ كَٰذِبُونَ ٢٢٣﴾ [الشعراء: ۲۲۱-۲۲۳].
«آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مىآیند. بر هر دروغزن گناهکارى فرود مىآیند. که [دزدانه] گوش فرا مىدارند و بیشترشان دروغگویند».
پیامبر ج در حدیث وحی میفرماید: «فيسمعها ومسترق السمع هكذا بعضه فوق بعض فيلقيها إلی من تحته ثم يلقيها الآخر إلی من تحته حتی يلقيها علی لسانالساحر أو الكاهن فربما أدركه الشهاب قبل أن يلقيها وربما ألقاها قبل أن يدركه فيكذب معها مائة كذبة...» [۳۷۶] الحدیث.
«شیطانی که استراق سمع میکند، کلمهای را میشنود و به دیگری که پایینتر از او قرار دارد، القا میکند. او هم همین کار را ادامه میدهد، تا به ساحر و کاهن میرسد. گاهی شهابی از آسمان بر آن فرد نازل میشود و قبل از اینکه مطلب او به زمین برسد، شهاب به او برخورد میکند. گاهی نیز قبل از برخورد شهاب، کلمه را به شیطان زمینی میرساند و صدها دروغ دیگر را برآن میافزاید..». حدیث در صحیح بخاری به صورت کامل آمده است.
از این جمله میتوان به فال ماسه و فال ریگ اشاره کرد.
***
حکم کسی که کاهنی را تصدیق کند، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ﴾ [النمل: ۶۵].
«بگو هرکه در آسمانها و زمین است جز الله غیب را نمىدانند».
﴿۞وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَيۡبِ لَا يَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ﴾ [الأنعام: ۵۹].
«کلیدهاى غیب تنها نزد اوست جز او [کسى] آن را نمىداند».
﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَيۡبُ فَهُمۡ يَكۡتُبُونَ ٤٧﴾ [القلم: ۴۷].
«یا [علم] غیب پیش آنهاست و آنها مىنویسند».
﴿أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَيۡبِ فَهُوَ يَرَىٰٓ ٣٥﴾ [النجم: ۳۵].
«آیا علم غیب پیش اوست و او مىبیند».
﴿وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٢١٦﴾ [البقرة: ۲۱۶].
«و خدا مىداند و شما نمىدانید».
و نیز پیامبر ج فرمودند: «من أتی عرافاً أو كاهناً فصدقه بما يقول فقد كفر بما أنزل علی محمد ج». [۳۷۷] «کسی که عرّافی یا کاهنی را در آنچه که میگوید، تصدیق کند، بر آن امری که بر محمد نازل شده است، کافر میگردد».
و فرمودند:
«من أتی عرافاً فسأله عن شيء فصدقه لم تقبل له صلاة أربعين يوماً» [۳۷۸].
«کسی که نزد عرّافی رود و از او چیزی بپرسد و جواب او را تصدیق نماید، نماز چهل روز او قبول واقع نمیگردد».
***
حکم جادوگری و تنجیم چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ﴾ [الأنعام: ۹۷].
«و اوست کسى که ستارگان را براى شما قرار داده تا به وسیله آنها در تاریکیهاى خشکى و دریا راه یابید».
﴿وَلَقَدۡ زَيَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡيَا بِمَصَٰبِيحَ وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّيَٰطِينِۖ﴾ [الملک: ۵].
«و در حقیقت آسمان دنیا را با چراغهایى زینت دادیم و آن را مایه طرد شیاطین [= قواى مزاحم] گردانیدیم».
﴿وَٱلنُّجُومُ مُسَخَّرَٰتُۢ بِأَمۡرِهِۦٓۚ﴾ [النحل: ۱۲].
«و ستارگان به فرمان او مسخر شدهاند».
و پیامبر ج میفرماید: «من اقتبس شعبة منالنجوم فقد اقتبس شعبة من السحر زاد ما زاد» [۳۷۹].
«کسی که به شعبهای از نجوم بپردازد، همانا به شعبهای از سحر پرداخته است و هر قدر به جادوی خود اضافه نماید، بر سحرش افزوده است».
و پیامبر ج میفرماید:
«إنما أخاف علی أمتي التصديق بالنجوم والتكذيب بالقدر وحيف الأئمة» [۳۸۰].
«همانا بر امتم از صحیح دانستن ستارهخوانی کاهنان و دروغ شمردن قدر و بیعدالتی امامان و پیشوایان میترسم».
ابنعباسب دربارهی قومی که حروف ابجد را مینوشتند و به وسیلهی آنها به تنجیم میپرداختند، فرمود: «ما أری من فعل ذلك له عند الله من خلاق» [۳۸۱].
«در آنچه این قوم انجام میدهند، خیری در نزد خداوند نمیبینم».
قتاده نیز میفرماید: «خلق الله هذه النجوم لثلاث؛ زينة للسماء ورجوماً للشياطين وعلامات يهتدی بها فمن تأول فيها غير ذلك فقد أخطأ حظه وضاع نصيبه وتكلف ما لا علم له به» [۳۸۲].
«خداوند ستارگان را برای سه منظور آفرید:
• تا زینتی برای آسمان باشند.
• وسیلهای برای رجم و طرد شیاطین باشند.
• و علاماتی باشند که مایهی هدایت انسانها میگردند. هرکس برای غیر از این سه منظور از آنها استفاده کند و آنها را بر غیر این سه هدف، تأویلاتی دیگر نماید، همانا به خطا رفته و سهمش را از دست داده و بر آنچه بدان علم ندارد، تکلیف نموده است».
***
طلب باران به وسیلهی ستارگان و برجهای فلکی (استسقاء بأنواء) در اسلام چه حکمی دارد؟
خداوند میفرماید:
﴿وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَكُمۡ أَنَّكُمۡ تُكَذِّبُونَ ٨٢﴾ [الواقعة: ۸۲].
«و تنها نصیب خود را در تکذیب [آن] قرار مىدهید».
و پیامبر ج فرمود: «أربع في أمتي من أمر الجاهلية لا يتركونهن: الفخر بالإحساب والطعن في الأنساب والإستسقاء بالأنواء والنياحة» [۳۸۳].
«چهار چیز در امت من وجود دارد که جزء امور جاهلیت هستند، ولی آنها را ترک نمیکنند: افتخار به نژاد و تبار، طعن و بدگویی از آباء و اجداد دیگران، طلب باران از ستارگان و نوحهخوانی بر اموات».
و پیامبر ج فرمودند:
«قال الله تعالی: أصبح من عبادي مؤمن بي وكافر فأما من قال: مطرنا بفضل الله ورحمته فذلك مؤمن بی كافر بالكوكب، وأما من قال: مطرنا بنوء كذا وكذا فذلك كافر بی مؤمن بالكوكب» [۳۸۴]. «خداوند میفرماید: برخی از بندگانم به من مؤمن و برخی نیز کافر شدهاند. اما کسی که بگوید خداوند با فضل و رحمت خویش بر ما باران، بارانید، او به من ایمان دارد و به ستارگان کافر شده است و اگر بگوید، فلان ستاره باعث بارش بر ما شد، به آن ستاره ایمان آورده و به من کافر گشته است».
***
حکم طیره (بدفالی، بدشگونی و بدیمنی) و آنچه باعث از بین رفتن آن میشود، چیست؟
خداوند میفرماید: ﴿أَلَآ إِنَّمَا طَٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ﴾ [الأعراف: ۱۳۱].
«آگاه باشید که [سرچشمه] بدشگونى آنان تنها نزد خداست».
و پیامبر ج نیز فرمود: «لا عدوی ولا طيرة ولا هامة ولا صفر» [۳۸۵].
«نه واگیری بیماری (بدون توجیه علمی و پزشکی و براساس خرافات) و نه بدشگونی و نه هامه(پرندهای که شبانه میگردد و حاوی روحی است که در دنیا قصاص خویش را از دشمنش نگرفته، همینک میخواهد قصاص کند) و نه شوم ماه صفر هیچکدام در اسلام صحیح نیست».
«الطيرة شرك، الطيرة شرك» [۳۸۶].
«بدشگونی جزء شرک است». دوبار آن را فرمودند.
ابنمسعودس فرمود: «هریک از ما دارای افکار و خیالاتی است، اما با توکل بر خداوند این افکار از ذهن او خارج میشوند» [۳۸۷].
پیامبر ج فرمود: «إنما الطيرة ما أمضاك أو ردك» [۳۸۸].
«همانا بدشگونی نه تو را به پیش برد و نه تو را بازگرداند».
و امام احمد از عبدالله بن عمروب روایت میکند که پیامبر ج فرمود:
«من ردته الطیرة عن حاجته فقد أشرك» قالوا فما كفارة ذلك؟ قال: «أن تقول اللهم لاخير إلا خيرك ولاطير إلا طيرك ولا إله غيرك» [۳۸۹].
«هرکس که بدشگونی او را از انجام امری دور کند، مرتکب شرک شده است. گفتند کفارهی آن چیست؟ فرمود اینکه بگویی: خداوندا غیر از آنچه تو آن را خیر و درست میدانی، خیر دیگری وجود ندارد و غیر از آنچه تو آن را دارای یمن میدانی، یمن و شگون دیگری نیست و هیچ خدایی غیر از تو وجود ندارد».
[۳۷۵] کاهن کسی است که ادعای علم غیب نماید. رک: قاموس ۴/۲۶۴. [۳۷۶] بخاری ۵/۲۲۱- ترمذی ۵/۳۶۲- ابن ماجه ۱/۶۹ رقم ۱۹۴. [۳۷۷] ابوداود ۴/۱۵ رقم ۳۹۰۴- ابن ماجه ۱/۲۰۹ رقم ۶۳۹- دارمی ۱/۲۰۷ رقم ۱۴۱- احمد ۲/۴۰۸ و ۴۲۹ و ۴۷۶ - حاکم ۱/۸ این حدیث را بر شرط شیخین صحیح دانسته است و ذهبی با او موافق است. [۳۷۸] مسلم ۷/۳۷- احمد ۴/۶۸ و ۵/۳۸۰ جمع این دو حدیث اینگونه است که: «اگر کسی نزد ساحری آید، نمازش چهل روز قبول نیست و اگر او را تصدیق کند، کافر شده است» رک: فتحالمجید ۳۰۶-۳۰۸. [۳۷۹] ابوداود ۴/۱۶- ا بن ماجه ۲/۱۱۴۹- احمد ۱/۲۲۷، ۳۱۸- سندحدیث صحیح است. [۳۸۰] (ضعیف) احمد ۵/۹۰. [۳۸۱] طبرانی سخن ابن عباس را به حالت رفع آورده است. مجمعالزوائد ۵/۱۱۷- رک: فتحالمجید۳۱۲. [۳۸۲] بخاری سخن قتاده را به صورت معلق روایت نموده است. ۴/۷۴. [۳۸۳] (متفق علیه) بخاری ۴/۲۳۸- مسلم ۲/۴۵ و ۱/۵۸- ترمذی ۳/۳۲۵ رقم ۱۰۰۱- احمد ۲/۲۹۱ و ۳۳۷ و ۳۴۲ و ۵/۳۴۲-۳۴۳. [۳۸۴] (متفق علیه) بخاری ۸/۱۹۹- مسلم ۷/۳۱- ابوداود۴/۱۶رقم ۳۹۰۶- مالک۱/۱۹۸-۱۹۹. [۳۸۵] متفق علیه: بخاری ۷/۱۷- مسلم ۷/۳۱- ابوداود ۴/۱۷رقم ۳۹۱۱ و ۴/۱۸ رقم ۳۹۱۶- ترمذی ۴/۱۶۱ رقم ۱۶۱۵- ابن ماجه ۲/۱۱۷۰ رقم ۳۵۳۷ و ۳۵۳۹ و ۳۵۴۰- احمد۱/۱۷۴ و ۱۸۰ و ۱/۲۶۹ و ۱/۲۴ و ۲۵ و۱۵۳ و ۲/۲۶۶ و ۲۶۷ و ۴۰۶ و ۴۳۰ و ۳/۱۱۸ و ۱۲۰ و ۱۵۴. [۳۸۶] ابوداود ۴/۱۷- ترمذی ۴/۱۶۰ رقم ۱۶۱۴- ابن ماجه ۲/۱۷۰ رقم ۳۵۳۸- احمد۱/۳۸۹ و ۴۳۸ و ۴۴۰ - حاکم ۱/۱۸ آن را صحیح دانسته، ذهبی با او موافق است. [۳۸۷] ابوداود ۴/۱۷- ترمذی ۴/۱۶۰ رقم ۱۶۱۴- ابن ماجه ۲/۱۷۰ رقم ۳۵۳۸- احمد۱/۳۸۹ و ۴۳۸ و ۴۴۰ - حاکم ۱/۱۸ آن را صحیح دانسته، ذهبی با او موافق است. [۳۸۸] (ضعیف الإسناد) احمد ۱/۲۱۳ است رک: فتحالمجید۳۲۸. [۳۸۹] (حسن) احمد ۲/۲۲۰ - مجمعالزوائد ۵/۱۰۵ رک: فتحالمجید ۳۲۶-۳۲۷.
حکم زخمچشم زدن (چشمزخم) چیست؟
پیامبر ج فرمود: «العين حق» [۳۹۰].
«چشمزخم حقیقت، و وجود دارد».
و نیز هنگامی که کنیزی را دید که ناراحتی در چهرهاش هویدا بود، فرمود:
«استرقوا لها فإن بها النظرة» [۳۹۱].
«بر این کنیز رقیهای بخوانید، چون که چشمزخمی در او به کار رفته است».
عایشهل میفرماید: «أمرني النبي ج أو أمر النبي ج أن يسترقي من العين» [۳۹۲].
«پیامبر ج مرا امر کرد که برای دفع بلای چشم، رقیه بخوانم».
احادیث دیگری در این زمینه وجود دارد که زخم چشم جز بإذن خداوند اثر نمیکند.
بسیاری از علمای سلف [۳۹۳] آیه زیر را به چشم زخم معنی نمودهاند:
﴿وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَيُزۡلِقُونَكَ بِأَبۡصَٰرِهِمۡ لَمَّا سَمِعُواْ ٱلذِّكۡرَ﴾ [القلم: ۵۱].
«آنان که کافر شدند چون قرآن را شنیدند چیزى نمانده بود که تو را چشم بزنند».
[۳۹۰] (متفق علیه) بخاری ۷/۲۴- مسلم ۷/۱۳- ابوداود ۴/۹ رقم ۳۸۷۹- ترمذی ۴/۳۹۷ رقم ۲۰۶۱- مالک ۳/۱۱۸-۱۲۰- احمد۱/۲۷۴ و ۲/۲۲۲ و ۱/۲۸۹ و ۴/۶۷ و ۵/۷۰. [۳۹۱] بخاری ۷/۲۳- مسلم ۷/۱۷-۱۸- مختار الصحاح ص ۳۰۱. [۳۹۲] بخاری ۷/۲۳- مسلم ۷/۱۷-۱۸- ابن ماجه ۲/۱۱۶۱ رقم ۳۵۱۲- احمد۶/۷۲ و ۱۳۸ و ۴۳۸. [۳۹۳] از جمله: ابن عباس و مجاهد و غیره. ابن کثیر ۴/۴۰۹.
معاصی به چند دسته تقسیم میشوند؟
به دو دسته تقسیم میشوند:
صغایر که همان سیئات هستند و کبائر که همان موبقات (هلاککنندگان) میباشند.
***
کفاره سیئات چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ كَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُكَفِّرۡ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَنُدۡخِلۡكُم مُّدۡخَلٗا كَرِيمٗا ٣١﴾ [النساء: ۳۱].
«اگر از گناهان بزرگى که از آن[ها] نهى شدهاید دورى گزینید بدیهاى شما را از شما مىزداییم و شما را در جایگاهى ارجمند درمىآوریم».
﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّئَِّاتِۚ﴾ [هود: ۱۱۴].
«همانا خوبیها بدیها را از میان مىبرد».
خداوند ما را آگاه نموده است که با اجتناب از کبائر و نیز با انجام حسنات، سیئات را از بین میبرد. همچنان که در حدیث آمده است:
«واتبع السيئة الحسنة تمحها» [۳۹۴].
«به دنبال هر سیئهای حسنهای انجام بده که آن را از بین میبرد».
همچنین در احادیث صحیحی آمده است که ریختن آب وضو از اعضای بدن، گام برداشتن به سمت مسجد [۳۹۵]، نمازهای پنجگانه، نماز جمعه تا جمعهی دیگر، رمضان تا رمضان [۳۹۶] سال دیگر، شب زندهداری در رمضان [۳۹۷] و در شب قدر [۳۹۸]، روزهی روز عاشورا [۳۹۹]، و عبادات دیگری موجب کفارهی خطا و سیئات میگردند. اما در اکثر این احادیث پرهیز از انجام کبائر آورده شده است، که حمل بر این میشود که اجتناب از کبائر شرط پاک شدن صغائر است.
***
کبائر چیستند؟
در اقوال صحابهش و تابعین معیارهایی برای شناخت کبائر وجود دارد.
گفته شده است که: «کبیره شامل گناهی است که حدی بر آن مترتب میگردد».
و نیز:
«هر گناهی که به دنبال آن در نصوص لعنت، غضب، آتش دوزخ، یا هر عقوبهی دیگری آورده شده باشد، کبیره است».
و گفته شده که: «هر گناهی که فاعل آن با انجام آن گناه به دین بیتوجهی کند و باعث بیمبالاتی او به دین گردد و خشیت او را از خداوند بکاهد، کبیره است».
در این زمینه اقوال دیگری نیز آمده است.
در احادیث بسیاری، از گناهان به عنوان کبیره نام برده شدهاند. هرچند که دارای درجات و مراتب متفاوتی است. بعضی از آنها «کفراکبر» است. مانند شرک و سحر.
برخی از اکبرکبائر هستند، مانند قتل نفس، فرار از میدان جهاد و صحنهی قتال، رباخواری، خوردن مال یتیم به ناحق، شهادت و سخن دروغ، تهمت زنا به زن شوهردار که پاک و بیگناه است، شرابخواری، عقوق والدین [۴۰۰] و...
ابنعباسب میفرماید: «هي إلی السبعين أقرب منها إلی السبع» [۴۰۱].
«شماره این گناهان به هفتاد عدد میرسد».
فقط با شمارش گناهانی که لفظ کبیره بر آنها اطلاق شده است، به هفتاد کبیره میرسیم، پس در صورتی که تمام آنچه را که وعید شدیدی در کتاب یا سنت بر آن وارد شده است، دنبال کنیم، حقیقتاً به عدد بیشتری خواهیم رسید [۴۰۲].
***
کفارهی همهی گناهان چه صغیره و چه کبیره چیست؟
با توبه نصوح میتوان از این گناهان پاک شد، خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ تُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ تَوۡبَةٗ نَّصُوحًا عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمۡ سَئَِّاتِكُمۡ وَيُدۡخِلَكُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ﴾ [التحریم: ۸].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید به درگاه خدا توبهاى راستین کنید امید است که پروردگارتان بدیهایتان را از شما بزداید و شما را به باغهایى که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است درآورد».
و لفظ «عسی» یعنی «امید است». همانا این فعل ازطرف خداوند محقق گشته است (یعنی یقینا خداوند باتوبهی نصوح ما را میبخشد) آنجا که خداوند میفرماید:
﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ﴾ [الفرقان: ۷۰].
«مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل مىکند».
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ وَلَمۡ يُصِرُّواْ عَلَىٰ مَا فَعَلُواْ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ١٣٥ أُوْلَٰٓئِكَ جَزَآؤُهُم مَّغۡفِرَةٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَجَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَنِعۡمَ أَجۡرُ ٱلۡعَٰمِلِينَ ١٣٦﴾ [آل عمران: ۱۳۵-۱۳۶].
«و آنان که چون کار زشتى کنند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد مىآورند و براى گناهانشان آمرزش مىخواهند و چه کسى جز خدا گناهان را مىآمرزد و بر آنچه مرتکب شدهاند با آنکه مىدانند [که گناه است] پافشارى نمىکنند. آنان پاداششان آمرزشى از جانب پروردگارشان و بوستانهایى است که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است جاودانه در آن بمانند و پاداش اهل عمل چه نیکوست».
و پیامبر ج میفرماید: «التوبة تجب ما قبلها» [۴۰۳].
«توبه ماقبلش را از بین میبرد».
همچنین میفرماید: «لله أفرح بتوبة عبده من رجل نزل منزلاً وبه مهلكة ومعه راحلته عليها طعامه وشرابه فوضع رأسه فنام نومة فاستيقظ وقد ذهبت راحلته حتی اشتد عليه الحر والعطش أو ما شاء الله قال: أرجع إلی مكاني فرجع فنام نومة ثم رفع رأسه فإذا راحلته عنده» [۴۰۴].
«خوشحالی خداوند از توبه بندهاش به درگاه او بیشتر است از خوشحالی کسی که به منطقهی سخت و صعبی برود و شتری با توشه به همراه داشته باشد، اما در حالیکه خوابیده است، شترش گم شود. بعد از مدتی جستجو، تشنگی و گرما، با ناامیدی در همان جای اول بخوابد. اما در حالی بیدار شود، که شترش بر بالین او حاضر شده باشد».
***
توبهی نصوح چیست؟
توبهایست صادقانه که سه امر مهم در آن وجود داشته باشد:
۱) دست کشیدن از گناه و ترک کلی آن.
۲) پشیمانی از اینکه مرتکب گناه شده است.
۳) عزم و تصمیم بر اینکه هیچگاه آن گناه را انجام ندهد.
و اگر در حین ارتکاب گناه به مسلمانی ظلم نموده است بر حسب امکان از او حلالیت بطلبد. چون که اگر در دنیا از او حلالیت نطلبد، در روز آخرت آن فرد حق خود را از او طلب میکند و بلاشک بر او قصاص صورت میگیرد و جزء ظلمی است که خداوند هیچ ذرهای از آن را ترک نمیکند.
پیامبر ج میفرماید:
«من کان عنده لأخيه مظلمة فليتحلل منه اليوم قبل ألا يکون دينار ولا درهم، إن کان له حسنات أخذ من حسناته وإلا أخذ من سيئات أخيه فطرحت عليه» [۴۰۵].
«اگر از کسی بر گردن یکی از شما حقی است، از او حلالیت بجویید، قبل از اینکه روزی برسد که دینار و درهمی نداشته باشد، در ازای حلالیت به او بدهد. در آن روز اگر حسنهای داشته باشد، به طلبکار داده میشود و در غیر اینصورت از سیئات طلبکار گرفته و به سیئات او اضافه میشود».
***
آدمیزاد تا چه وقت فرصت توبه کردن دارد؟
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلتَّوۡبَةُ عَلَى ٱللَّهِ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٖ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَتُوبُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١٧﴾ [النساء: ۱۷].
«توبه نزد خداوند تنها براى کسانى است که از روى نادانى مرتکب گناه مىشوند سپس به زودى توبه مىکنند اینانند که خدا توبهشان را مىپذیرد و خداوند داناى حکیم است».
اصحاب رسول الله ج بر این معنی که هر امری چه عمد و چه غیر عمد که موجب معصیت الهی شوداز روی جهالت است، اجماع دارند.
و پیامبر ج میفرماید: «إن الله يقبل توبة العبد ما لم يُغَرغِر» [۴۰۶].
«خداوند توبه بندهاش را تا قبل از غرغره (حالت احتضار مرگ) قبول میکند».
این معنی در احادیث فراوانی آورده شده است.
اما هر آینه که ملائکهی مرگ را مشاهده کرد و روح او از سینهاش خارج و به حلق او رسید و نفس او به غرغره و خرخر افتاد، توبه او قبول نمیشود و دیگر نجات و خلاصی وجود ندارد:
﴿وَّلَاتَ حِينَ مَنَاصٖ ٣﴾ [ص: ۳].
«و[لى] دیگر مجال گریز نبود».
و این همان سخن خداوند است که میفرماید: ﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾ [النساء: ۱۸].
«و توبه کسانى که گناه مىکنند تا وقتى که مرگ یکى از ایشان دررسد مىگوید اکنون توبه کردم پذیرفته نیست».
***
با توجه به عمر زمین، توبه، چه وقت پذیرفته نمیگردد؟
خداوند میفرماید: ﴿يَوۡمَ يَأۡتِي بَعۡضُ ءَايَٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفۡسًا إِيمَٰنُهَا لَمۡ تَكُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ كَسَبَتۡ فِيٓ إِيمَٰنِهَا خَيۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ ١٥٨﴾ [الأنعام: ۱۵۸].
«روزى که پارهاى از نشانههاى پروردگارت [پدید] آید کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده ایمان آوردنش سود نمىبخشد بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم».
و در صحیح بخاری آمده است که رسول الله ج فرمودند:
«لا تقوم الساعة حتی تطلع الشمس من مغربها فإذا طلعت ورآها الناس آمنوا أجمعين وذلك حين لا ينفع نفساً إيمانها» [۴۰۷].
«تا خورشید از مغرب طلوع نکند، روز قیامت نخواهد آمد و هرگاه که از مغرب طلوع کرد و مردم آن را دیدند، جملگی ایمان میآورند و لیکن در آن حال توبه و ایمان هیچکس قبول واقع نمیشود».
در معانی این حدیث جمعی از اصحاب احادیث دیگری روایت کردهاند که در کتب معتبر حدیث موجود است. صفوان بن عسالس از پیامبر خدا ج روایت میکند که فرمود:
«إن الله فتح باباً قبل المغرب عرضه سبعين عاماً للتوبة لا يغلق حتی تطلع الشمس منه» [۴۰۸].
«همانا خداوند دری را از مغرب برای توبه بازکرده است و عرض آن هفتاد سال است و آن را نمیبندد تا اینکه خورشید از آنجا طلوع میکند».
***
حکم آن دسته از موحدینی که بر کبیره اصرار ورزیدهاند و مرتباً آن را انجام دادهاند و در این حال (قبل از توبه) فوت کردهاند، چیست؟
خداوند میفرماید:
﴿وَنَضَعُ ٱلۡمَوَٰزِينَ ٱلۡقِسۡطَ لِيَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ فَلَا تُظۡلَمُ نَفۡسٞ شَيۡٔٗاۖ وَإِن كَانَ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٍ أَتَيۡنَا بِهَاۗ وَكَفَىٰ بِنَا حَٰسِبِينَ ٤٧﴾ [الأنبیاء: ۴۷].
«ترازوهاى داد را در روز رستاخیز مىنهیم پس هیچکس [در] چیزى ستم نمىبیند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلى باشد آن را مىآوریم و کافى است که ما حسابرس باشیم».
﴿وَٱلۡوَزۡنُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يَظۡلِمُونَ ٩﴾ [الأعراف: ۸- ۹].
«و در آن روز سنجش [اعمال] درست است پس هر کس میزانهاى [عمل] او گران باشد آنان خود رستگارانند. و هر کس میزانهاى [عمل] او سبک باشد پس آنانند که به خود زیان زدهاند چرا که به آیات ما ستم کردهاند».
﴿يَوۡمَ تَجِدُ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ مِنۡ خَيۡرٖ مُّحۡضَرٗا وَمَا عَمِلَتۡ مِن سُوٓءٖ تَوَدُّ لَوۡ أَنَّ بَيۡنَهَا وَبَيۡنَهُۥٓ أَمَدَۢا بَعِيدٗاۗ وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ ٣٠﴾ [آل عمران: ۳۰].
«روزى که هر کسى آنچه کار نیک به جاى آورده و آنچه بدى مرتکب شده حاضر شده مىیابد و آرزو مىکند کاش میان او و آن [کارهاى بد] فاصلهاى دور بود و خداوند شما را از [کیفر] خود مىترساند و [در عین حال] خدا به بندگان [خود] مهربان است».
﴿۞يَوۡمَ تَأۡتِي كُلُّ نَفۡسٖ تُجَٰدِلُ عَن نَّفۡسِهَا وَتُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا عَمِلَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ١١١﴾ [النحل: ۱۱۱].
«[یاد کن] روزى را که هرکس مىآید [و] از خود دفاع مىکند و هرکس به آنچه کرده بىکم و کاست پاداش مىیابد و بر آنان ستم نمىرود».
﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ كُلُّ نَفۡسٖ مَّا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٢٨١﴾ [البقرة: ۲۸۱].
«و بترسید از روزى که در آن، به سوى خدا بازگردانده مىشوید، سپس به هر کسى (پاداش) آنچه به دست آورده، تمام داده شود؛ و آنان مورد ستم قرار نمىگیرند».
﴿يَوۡمَئِذٖ يَصۡدُرُ ٱلنَّاسُ أَشۡتَاتٗا لِّيُرَوۡاْ أَعۡمَٰلَهُمۡ ٦ فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة: ۶- ۸].
«آن روز مردم [به حال] پراکنده برآیند تا [نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود. پس هرکه هموزن ذرهاى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید. و هرکه هموزن ذرهاى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید».
و پیامبر ج میفرماید:
«من نوقش الحساب عذب» فقالت له عائشةل: أليس يقول الله ﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨﴾ [الإنشقاق: ۸]، قال: «بلی إنما ذلك العرض، ولكن من نوقش الحساب عذب» [۴۰۹].
«هرکس در حساب روز قیامت مورد مناقشه و جدال قرار گیرد [کنایه از اینکه حسابش طولانی گردد]، عذاب داده میشود. عایشهل از ایشان پرسید مگر خداوند نمیفرماید:
﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا ٨﴾ [الإنشقاق: ۸].
«به حسابی آسان (آن هم فقط با عرضهی اعمالش به او) محاسبه میشود».
فرمودند: بلی، ولی این مورد گشایش آن امرست از سوی خدا [کنایه از کوتاهی حساب]. اما آن کسی که در محاسبه مورد مناقشه و جدال قرار گیرد، عذاب داده میشود».
و در نصوصی که دربارهی حشر، احوال روز قیامت، میزان، انتشار نامهی اعمال عرض، حساب، صراط، و شفاعات و... آورده شد، معلوم گشت که احوال مردم بر حسب آنچه در دنیا از همدیگر متفاوت بودهاند، در قیامت نیز مراتب متفاوتی دارد. و به مراتب، سابقین، مقتصدین و ظالمین (ظالم لنفسه) تقسیم میشوند.
شایان ذکر است که آنچه از آیات قرآنی و احادیث نبوی استخراج میگردد و سلف صالح امت و نیز نسل اول اصحاب و تابعین و ائمهی اهل تفسیر یا اهل حدیث بر آن هستند، این است که موحدین معصیتکار بر سه دستهاند:
دسته اول: کسانی که حسنات آنان از سیئاتشان بیشتر است. آنان بدون دخول به جهنم وارد بهشت میگردند.
دسته دوم: دستهای که حسنات و سیئاتشان برابر است و سیئات آنان مانع ورودشان به بهشت و حسناتشان مانع سوختنشان در جهنم میشود. اینان همان اصحاب اعراف هستند که خداوند دربارهی آنان میفرماید که به هر اندازه که خداوند بخواهد بین بهشت و جهنم باقی میمانند وسپس به آنان اجازه ورود به بهشت داده میشود همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿وَبَيۡنَهُمَا حِجَابٞۚ وَعَلَى ٱلۡأَعۡرَافِ رِجَالٞ يَعۡرِفُونَ كُلَّۢا بِسِيمَىٰهُمۡۚ وَنَادَوۡاْ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ أَن سَلَٰمٌ عَلَيۡكُمۡۚ لَمۡ يَدۡخُلُوهَا وَهُمۡ يَطۡمَعُونَ ٤٦ ۞وَإِذَا صُرِفَتۡ أَبۡصَٰرُهُمۡ تِلۡقَآءَ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِينَ ٤٧﴾ إلی قوله: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩﴾ [الأعراف: ۴۶- ۴۹].
«و میان آن دو [گروه] حایلى است و بر اعراف مردانى هستند که هریک [از آن دو دسته] را از سیمایشان مىشناسند و بهشتیان را که هنوز وارد آن نشده و[لى] [بدان] امید دارند آواز مىدهند که سلام بر شما. و چون چشمانشان به سوى دوزخیان گردانیده شود مىگویند پروردگارا ما را در زمره گروه ستمکاران قرار مده» تا آنجا که میفرماید: «به بهشت درآیید نه بیمى بر شماست و نه اندوهگین مىشوید».
دسته سوم: گروهی که دارای اصل توحید و اصل ایمان هستند، ولیکن در حالی خداوند را ملاقات میکنند که بر انجام کبائر اصرار داشتهاند و سیئات آنان از حسناتشان بیشتر است. اینان کسانی هستند که به اندازهی گناهانشان وارد جهنم میشوند. برخی از آنان آتش جهنم تا قوزک پا و برخی تا نصف ساق پا برخی دیگر تا زانو میرسد و حتی کسانی از آنان هستند که غیر از سجدهگاه (پیشانی) آنان هیچ قسمت دیگری از بدنشان از عذاب آتش در امان نیست.این طبقه کسانی هستند که خداوند به پیامبر ج و سایر انبیاء و اولیاء و ملائکه اجازه میدهد که در حق آنان شفاعت کنند. پس هر بار دستهای از آنان از جهنم خارج میشوند تا اینکه کسانی که به اندازهی وزن دینار و یا نصف دینار و یا ذرهای ایمان در قلبشان جای دارد [۴۱۰]، از دوزخ خارج شده و به بهشت میرود تا جائیکه شافعان از خداوند میخواهند که همهی اهل توحید را از جهنم خارج کند، حتی اگر عمل کمی هم انجام داده باشد و این امر از طرف خداوند صورتمیگیرد. ولی هر کس که ایمان بیشتری داشته و گناهان کمتری از او سر زده باشد، عذاب کمتری میبیند و زودتر از جهنم خارج میگردد و برعکس.
پیامبر ج فرمودند: «من قال لا إله إلاالله نفعته يوماً من الدهر يصيبه قبل ذلك ما أصابه» [۴۱۱].
«کسی که لاإلهإلاالله را (با رعایت شروط و مقتضیات آن) گفته باشد روزی از روزها (این گفتهی او) به او نفع خواهد رساند، هرچند که قبل از آن (روز) به مصایب و عذابهایی گرفتار آمده باشد».
کسان بسیاری در این مسأله دچار فهم اشتباه گشتهاند و بر سر این مسأله اختلاف پیدا کردهاند:
﴿فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣﴾ [البقرة: ۲۱۳].
«پس خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هرکه را بخواهد به راه راست هدایت مىکند».
***
آیا حدودی که بر گناهکاران اجرا میگردد، کفاره آنان محسوب میشود؟
پیامبر ج در حالی که گروهی از اصحاب بدور او گرد آمده بودند، فرمود:
«بايعوني علی أن لا تشركوا بالله شيئاً، ولا تسرقوا، ولا تزنوا، ولا تقتلوا أولادكم، ولا تأتوا ببهتان تفترونه بين أيديكم وأرجلكم، ولا تعصوا في معروف، فمن وفی منكم فأجره علی الله، ومن أصاب من ذلك شيئاً فعوقب به فيالدنيا فهو كفارة له، ومن أصاب من ذلك شيئاً ثم سترهالله فهو إلی الله إن شاء عفا عنه، وإن شاء عاقبه» [۴۱۲].
«بیعت دهید به من بر سر اینکه برای خداوند شریکی قائل نشوید، دزدی نکنید، زنا نکنید و فرزندانتان را نکشید و افترا، تهمت و بهتان به همدیگر ندهید و دچار معصیت نشوید، پس هر آن کس که به عهدش وفا نمود، خداوند اجر و پاداش او را میدهد و آن کس که در این زمینه مرتکب معصیتی گشت، اگر در دنیا عقوبت وسزا داده شد، کفاره گناهان او میگردد و اگر مرتکب معصیت شد، ولی خداوند آن را در دنیا برای او پوشانید، در آخرت تحت مشیت خداوند قرار میگیرد، اگر بخواهد، او را میبخشد و اگر بخواهد، او را عذاب میدهد.
عباده بن صامتس [۴۱۳] میفرماید: «بر این امور به پیامبر بیعت دادیم».
پس اجرای حدود،جز در مورد شرک و ارتداد برای بقیهی گناهان ، کفاره محسوب میگردد. (چون کفر و شرک اعمال را از بین میبرد و جهنم ابدی را به دنبال دارد، پس کشتن مرتد کفاره محسوب نمیشود).
***
چگونه میتوان بین این حدیث که: ÷«فهو إلی الله إن شاء عفا عنه وإن شاء عاقبه» «اگر خداوند بخواهد او را میبخشد و اگر نه او را عقوبت میدهد» با سخن قبلی که گفته شد کسانی که سیئاتشان از حسنات بیشتر باشد، وارد دوزخ میگردند، توافق ایجاد نمود؟
بین این دو سخن منافاتی وجود ندارد. هر آن کس را که خداوند بخواهد ببخشد، او را به صورتی آسان محاسبه مینماید. همانگونه که پیامبر ج آن کوتاهی حساب را به «عرض» تفسیر نمود.
و نیز فرمود:
«يدنو أحدكم من ربه عزّوجلّ حتی يضع عليه كنفه فيقول: عملت كذا وكذا؟ فيقول: نعم، ويقول عملت كذا وكذا، فيقول: نعم، فيقرره ثم يقول: إني سترت عليك في الدنيا وأنا أغفرها لك اليوم» [۴۱۴].
«هر کدام از شما -مؤمنین- پروردگارش به او نزدیک میشود، تا اینکه ستر و حفاظ و سایه رحمتش بر وی قرار میگیرد. سپس میفرماید: آیا تو این کارها (منظور معاصی است، والله اعلم) را انجام دادی؟ میگوید: بله. میفرماید این کارها را انجام دادی میگوید: بله. سپس میفرماید: من آنها را در دنیا برای تو پوشاندم و امروز آنها را برای تو میبخشم».
اما کسانی وارد جهنم میشوند که حساب آنها طولانی میگردد و پیامبر ج نیز میفرماید: «من نوقش الحساب عذب» [۴۱۵]. «هرکس در حساب مورد مناقشه قرار گیرد، عذاب داده میشود».
[۳۹۴] ترمذی ۴/۳۵۵ رقم ۱۹۸۷- دارمی ۲/۲۳۱ رقم ۲۷۹۴- احمد ۵/۱۵۳ و ۵/۲۲۸. [۳۹۵] مسلم ۱/۱۵۱- ترمذی ۱/۷۲ رقم ۵۱- نسائی ۱/۸۹- ابن ماجه ۱/۱۴۸ رقم ۴۲۷ و ۴۲۸ دارمی ۱/۱۴۳ رقم ۷۰۴- مالک ۱/۱۷۶- احمد۲/۲۳۵ و ۲۷۷ و ۳/۳. [۳۹۶] مسلم ۱/۱۴۴-ترمذی ۱/۴۱۸ رقم ۲۱۴ و ۳/۱۰۴- ابن ماجه ۱/۳۴۵ رقم ۱۰۸۶- احمد ۱/۲۲۹ و ۳۵۹ و ۴۰۰ و ۵/۴۳۹. [۳۹۷] (متفق علیه) بخاری ۱/۱۴- مسلم ۲/۱۷۶-۱۷۷- نسائی ۴/۱۴۵- ۱۵۷- ترمذی ۳/۱۷۱- ۱۷۲ رقم ۸۰۸ – دارمی ۱/۳۵۸ رقم ۱۷۸۳ و احمد ۲/۲۸۱ و ۴۰۸ و ۴۲۳. [۳۹۸] (متفق علیه) بخاری ۲/۲۵۳- مسلم ۲/۱۷۷- نسائی ۴/۱۵۵-۱۵۷- دارمی ۱/۳۵۸رقم ۱۷۸۳. [۳۹۹] (صحیح) ترمذی ۳/۱۲۶ رقم ۷۵۲- ابن ماجه ۱/۵۵۳ رقم ۱۷۳۸- احمد ۵/۲۹۵. [۴۰۰] دلیل اینکه به این گناهان «کبائر» یا «موبقات» گفته میشود این است که بخاری و مسلم از ابوهریرهس و او نیز از پیامبر ج روایت میکنند که فرمود: «از هفت گناه «موبقات» هلاککننده خود را نگاه دارید. گفتند: ای پیامبر خدا آنها کدام گناهانند؟ فرمود: شریک قراردادن برای خداوند، سحر، قتل نفسی که خداوند خون آن را جز به حق حرام گردانیده است، رباخواری، خوردن مال یتیم، فرار از میدان جنگ در هنگام روبرویی با دشمن، بهتان به زنان همسردار مؤمن و بیگناه». بخاری ۳/۱۹۵- مسلم ۱/۶۴. [۴۰۱] ابن جریر در تفسیر طبری سخن ابن عباس ب را آورده است. ۸/۲۴۵ رقم ۹۲۰۶ و ۹۲۰۸ ، و ذهبی در کبائر آن را نقل نموده است ص ۷ ، و بعد از آن میفرماید: «قسم به خداوند که ابن عباس راست گفته است». [۴۰۲] بعضی از ائمه در این زمینه کتابهایی نوشتهاند از جمله کتاب «الکبائر» امام ذهبی که در آن بر ۷۰ گناه کبیره بسنده نموده است. در ۲۶۴ صفحه آن را تألیف نموده که عبدالقدوس دهقان آن را به فارسی برگردانده است. [۴۰۳] ابن کثیر این حدیث را به یکی از دو کتاب صحیح(بخاری یا مسلم) نسبت داده است. ۴/۳۹۲ در حالیکه آن را در صحیحین نیافتهام. اما احادیثی در این زمینه وجود دارد: از جمله مسلم ۱/۱۱۲رقم ۱۹۲- مسند ۴/۱۹۹- ۲۰۴-۲۰۵. [۴۰۴] (متفق علیه) بخاری ۷/۱۴۵- ۱۴۶- مسلم ۸/۹۱-۹۴-ترمذی باب: ۴۹/۴/۶۵۹ و ۵/۵۴۷- ابن ماجه ۲/۱۴۱۹ رقم ۴۲۴۷- ۴۲۴۹ – دارمی ۲/۲۱۳- ۲۱۴ رقم ۲۷۳۱ - احمد ۱/۲۸۳ و ۲/۳۱۶ و ۲/۸۳ و ۳/۲۱۳ و ۴/۲۷۳ و ۲۷۵. [۴۰۵] بخاری ۳/۹۹ و ۷/۱۹۷ – احمد ۲/۵۰۶ [۴۰۶] ترمذی ۵/۵۴۷ رقم ۳۵۳۷- ابن ماجه ۲/۱۴۲۰رقم ۴۲۵۳- احمد ۲/۱۳۲ و ۱۵۳ و ۳/۴۲۵ - حاکم ۴/۲۵۷ آن را بر شرط شیخین صحیح قرار داده، ذهبی نیز موافق آن است. [۴۰۷] متفق علیه، بخاری۷/۱۹۱ومسلم ۱/۹۵ – ابن ماجه ۲/۱۳۵۲ رقم ۴۰۶۸ [۴۰۸] ترمذی ۵/۵۴۵- ۵۴۶ رقم ۳۵۳۵- ابن ماجه ۲/۱۳۵۳ رقم ۴۰۷۰- احمد ۴/۲۴۰-۲۴۱. [۴۰۹] متفق علیه. تخریج آن گذشت. [۴۱۰] احادیث درباب شفاعت آورده شدند. (صفحه ۱۸۱ ). [۴۱۱] طبرانی و بزاز ، مجمع الزوائد ۱/۱۷ رجال آن صحیح است [۴۱۲] (متفق علیه) بخاری ۱/۱۰ و ۸/۱۵- مسلم ۵/۱۲۶-۱۲۷ - نسائی ۷/۱۶۱- ترمذی ۴/۴۵ رقم ۱۴۳۹- دارمی ۲/۱۳۹ رقم ۲۴۵۷. [۴۱۳] عباده بن صامت بن قیس خزرجی انصاریس، یکی از مبایعان شب عقبه بود. در بدر و بقیه غزوات حضور داشت. عمرس او را به سمت فلسطین فرستاد، تا قرآن را به آنها بیاموزد در رمله در سال ۳۴ در سن ۷۲ سالگی فوت نمود. التهذیب ۵/۱۱۱-۱۱۲. [۴۱۴] بخاری و دیگران آن را روایت کردهاند و تخریج آن گذشت. [۴۱۵] بخاری و دیگران آن را روایت کردهاند و تخریج آن گذشت.
ضد سنت چیست؟
ضد سنت بدعتهای ایجاد شده است که شامل اضافه کردن در تشریعی است که خداوند به آن راضی نیست و بدان اجازه نفرموده است. این همان چیزی است که پیامبرج در حدیث زیر بدان اشاره میکند:
«من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد» [۴۱۶].
«هرکس که چیز جدیدی را در این امر (دین) ایجاد کند که جزء آن نباشد، مردود و غیرمقبول است».
یا اینکه میفرماید:
«عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين المهديين من بعدي تمسكوا بها، وعضوا عليها بالنواجذ وإياكم ومحدثات الأمور فإن كل محدثة ضلالة» [۴۱۷].
«تمسک به سنت من و سنت خلفای راشدین که بعد از من میآیند، بر شما واجب است. به آن اهتمام کامل دهید و از امور تازه ایجاد شده بپرهیزید. چون که هر امر جدیدی در دین موجب ضلالت و گمراهی است».
همچنین به وقوع تفرقه اشاره فرموده و میگوید: «امت من بر هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود که همهی آنها در دوزخ هستند، مگر یکی از آنها.
که در حدیث دیگری میفرماید:
«وستفترق أمتي علی ثلاث وسبعين فرقة كلها فيالنار إلا واحدة» [۴۱۸]،
«امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود که همگی در دوزخند مگر یکی از آنها».
که آن را نیز با این فرمودهی خود مشخص مینماید:
«هم من كان علی مثل ما أنا عليه وأصحابي» [۴۱۹].
«آن دسته کسانی هستند که بر مثل آنچه من و اصحابم بر آن هستیم، میباشند».
و خداوند پیامبر ج را از اهل بدعت مبرا میداند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ﴾ [الأنعام:۱۵۹].
«کسانى که دین خود را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند تو هیچ گونه مسؤول ایشان نیستى کارشان فقط با خداست».
***
بدعتها به اعتبار اختلالی که در دین ایجاد میکنند به چند دسته تقسیم میگردد؟
به این اعتبار به دو دسته تقسیم میگردد:
بدعتی که موجب کفر میشود. (مکفره)
بدعتی که از این مرتبه کمتر است. (غیر مکفره)
بدعت مکفره (آن دسته از بدعت که موجب کفر میگردد) چیست؟
موارد بسیاری شامل این نوع بدعت میشود، و معیار شناخت آن عبارت است از انکار امری که در دین، اجماعی متواتر بر آن وجود دارد و ضرورتاً در دین پذیرفته شده است. چون که موجب تکذیب قرآن و پیام پیامبران است. مانند بدعتی که جهمیه [۴۲۰] در انکار صفات خداوند و در مسألهی خلق قرآن یا خلق صفتی از صفات خداوند و در انکار مقام خلیلی ابراهیم و مقام کلیمی موسی با خداوند ایجاد کردند و بدعت قدریه [۴۲۱] در مسألهی انکار علم خداوند و افعال و قضا و قدر الهی و بدعت مجسمه، یعنی کسانی که خداوند را به مخلوقاتش تشبیه میکنند.
هرکدام از این گروهها و افراد اگر بداند که عمل و قصدی که دارد، پایههای اصلی دین را از بین میبرد و مسلمانان را در آن مسأله در شک قرار میدهد، هیچ شکی در کفر او نیست و مشخص است که بدترین دشمن برای دین اینگونه افراد هستند. اما آنهایی که دچار تلبیس شیاطین شدهاند، ابتدا بر آنان حجت تمام میگردد، سپس حکم به کفر آنان داده میشود.
***
بدعت غیر مکفره چیست؟
بدعتهایی غیر از بدعتهای مکفره را که مستلزم تکذیب قرآن و یا رسالت انبیاء نشود، بدعت غیر مکفره میگویند.
مانند بدعتهایی که گروه مروانیه [۴۲۲] در دین ایجاد نمودند و بسیاری از اصحاب پیامبر ج آنها را انکار کرده و به آنها اقرار ننمودند، اما آنها را هم تکفیر ننمودند و بیعت خود را با آنان نشکستند. مانندبدعتهایی که در نماز ایجاد کردند، همانند تأخیر بعضی از نمازها تا آخر وقت، به جلو انداختن خطبه قبل از نماز عید، نشستن در هنگام خواندن خطبه جمعه و همچنین ناسزاگویی به بعضی از بزرگان اصحاب بر منابر خطبه و... و اینگونه موارد که برگرفته از اعتقادات شرعی نبودند، بلکه نتیجهی تأویل و هوی و هوس و آرزوهای نفسانی و یا اهداف مادی بود.
بدعت بر حسب زمینه وقوع به چند دسته تقسیم میشود؟
به دو دسته تقسیم میگردد:
بدعت در عبادات.
بدعت در معاملات.
***
بدعت در عبادات به چند دسته تقسیم میگردد؟
به دو دسته:
اول: عبادت به وسیلهی آنچه که خداوند بدان اذن نفرموده است. مانند عبادتی که جاهلان تصوف انجام میدهند که به وسیلهی آلات لهو و رقص و دست زدن و آوازخوانی و انواع آلات موسیقی و.. صورت میگیرد. دقیقاً همانند آنچه که اهل جاهلیت انجام میدادند و خداوند دربارهی آنان میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمۡ عِندَ ٱلۡبَيۡتِ إِلَّا مُكَآءٗ وَتَصۡدِيَةٗۚ﴾ [الأنفال: ۳۵].
«و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت کشیدن و کف زدن نبود».
دوم: عبادت به روشی که اصل آن شرعی باشد، اما در غیر جایگاه اصیل خود قرار گیرد. مانند خواندن نماز سنت در اوقاتی که نماز خواندن در آن نهی شده است و یا روزهی یومالشک و یا روزهی عیدین و اینگونه موارد.
***
بدعتی که در عبادت ایجاد شده باشد، چند حالت به وجود میآورد؟
دو حالت:
اول: آن عبادت را به کلی باطل میگرداند مانند کسی که رکعتی را به نماز صبح یا مغرب یا نمازی چهار رکعتی به صورت عمدی اضافه کند و یا رکعتی را از آن بکاهد.
دوم: آن که بدعت وارده راباطل کند، ولی عملی را که در اصل مشروع بوده است، باقی گذارد. مانند کسی که شستن را در وضو به جای سه بار،چهار بار انجام دهد. [شستن برای بار چهارم امری باطل میشود نه کل وضو] چونکه پیامبر ج به بطلان وضو امر نفرموده است بلکه فرمود:
«فمن زاد علی هذا فقد أساء وتعدی وظلم» [۴۲۳]. «کسی که بر این (سه بار) بیافزاید، کار بدی انجام داده و در واقع ظلم و تعدی نموده است».
***
بدعت در معاملات چیست؟
قرار دادن شرطی بر معاملهای که خدا و پیامبر ج در کتاب و سنت بر آن نوع معامله این شرط را قرار ندادهاند. اگر در این حالت صد شرط نیز قرار دهد، همه این شروط باطل هستند.
چون پیامبر ج میفرماید:
«فما بال رجال يشترطون شروطاً ليست في كتاب الله فأيما شرط ليس في كتاب الله فهو باطل وإن كان مائة شرط فقضاء الله أحق وشرط الله أوثق» [۴۲۴].
«چه برسر آن کسان آمده است که شروطی را قرار دادهاند که در کتاب خداوند نیامده است. هر شرطی که در کتاب الهی نیامده باشد، باطل است، اگر صد شرط هم باشد، حکم خداوند برحقتر و شرط او محکمتر است».
همهی این شروط باطل هستند یا اگر شرط، حلالی را حرام یا حرامی را حلال گرداند [۴۲۵]، مرتکب بدعت گشته است.
[۴۱۶] (متفق علیه) بخاری ۳/۱۶۷- مسلم ۵/۱۳۲- ابوداود ۴/۲۰۰ رقم ۴۶۰۶- ابن ماجه ۱/۷رقم ۱۴-احمد ۶/۲۷۰. [۴۱۷] ابوداود ۴/۲۰۱ رقم ۴۶۰۷ – ترمذی ۵/۴۴ رقم ۲۶۷۶ آن را (حسن صحیح) دانسته است. ابن ماجه ۱/۱۵ رقم ۴۲-۴۴- دارمی ۱/۴۳- احمد ۴/۱۲۶. [۴۱۸] ابوداود ۴/۱۹۷-۱۹۸ رقم ۴۵۹۶ و ۴۵۹۷- ترمذی ۵/۲۵-۲۶ رقم ۲۶۴۰-۲۶۴۱ – ابن ماجه ۲/۱۳۲۱-۱۳۲۲ رقم۳۹۹۱-۳۹۹۳- دارمی ۲/۲۵۸رقم ۱۵۲۱- الفَرق بین الفِرَق: بغدادی در این کتاب ثابت میکند که حدیث (حسن لغیره) است. ص۴ به بعد. [۴۱۹] ابوداود ۴/۱۹۷-۱۹۸ رقم ۴۵۹۶ و ۴۵۹۷- ترمذی ۵/۲۵-۲۶ رقم ۲۶۴۰-۲۶۴۱ – ابن ماجه ۲/۱۳۲۱-۱۳۲۲ رقم۳۹۹۱-۳۹۹۳- دارمی ۲/۲۵۸رقم ۱۵۲۱- الفَرق بین الفِرَق: بغدادی در این کتاب ثابت میکند که حدیث (حسن لغیره) است. ص۴ به بعد. [۴۲۰] جهمیه: یاران جهم بن صفوان، بخاری تکفیر آنان را از سلام بن ابی مطیع، عبدالحمید، وکیع بن جراح، عبدالرحمان بن مهدی و... روایت کرده است. رک خلق افعال العباد، بخاری ص۷-۱۷. [۴۲۱] قدریه: طرفداران معبدالجهنمی مستند، که قدر را نفی میکنند. [۴۲۲] مروانیه: پیروان مروان بن حکم که از طرف معاویهس والی مدینه شد. یاران او بدعتهایی را ایجاد نمودند. مانند به تأخیر انداختن نماز از اول وقت و قبل از نماز عید خطبه دادن و ناسزاگویی به بزرگان صحابه. رک: معارج القبول ۲/۲۱۷. [۴۲۳] (حسن) نسائی ۱/۸۸- ابوداود ۱/۳۳رقم ۱۳۵- ابن ماجه ۱/۱۴۶رقم ۴۲۲. [۴۲۴] (متفق علیه) بخاری ۳/۱۲۷- مسلم ۴/۲۱۳- ابوداود ۴/۲۱رقم ۳۹۲۹- ترمذی ۴/۴۳۶رقم ۲۱۲۴ - نسائی ۶/۱۶۲و ۷/۳۰۵- مالک ۳/۸-۹ – احمد ۶/۸۱-۸۲ و ۳۱۲. [۴۲۵] نمونهی شرطی که حرامی را حلال کند، این است که شخصی مالی را به کسی قرض دهد و شرط نماید که مقداری را زاید برمالش به او برگرداند. و نمونهی شرطی که حلالی را حرام کند مانند اینکه کنیزی را بفروشد و شرط نماید، که خریدار نباید با او جماع نماید.
در حق اصحاب پیامبر ج و اهل بیت او ش ملزم به رعایت چه حقوقی هستیم؟
بر ما واجب است که در دل و بر زبان محبت آنها را جاری کنیم و از کینه و کینهتوزی نسبت به آنان بپرهیزیم. بلکه فضائل آنها را بیان کنیم و از مجادله دربارهی بدیها و مشاجرات آنان خود را به دور داریم و شأن و منزلت آنها را گرامی بداریم. همانگونه که خداوند منزلت آنها را در تورات و انجیل و قرآن گرانقدر فرموده است و احادیث بسیاری در کتب مشهور حدیث در فضیلت اصحاب آمده است. خداوند میفرماید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: ۲۹].
«محمد ج پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند آنان را در رکوع و سجود مىبینى فضل و خشنودى خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است این صفت ایشان است در تورات و مثل آنها در انجیل چون کشتهاى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهى] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند آمرزش و پاداش بزرگى وعده دادهاست».
﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَٱلَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُوٓاْ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٧٤﴾ [الأنفال: ۷۴].
«و کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا به جهاد پرداخته و کسانى که [مهاجران را] پناه داده و یارى کردهاند آنان همان مؤمنان واقعىاند براى آنان بخشایش و روزى شایستهاى خواهد بود».
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: ۱۰۰].
«و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانى که با نیکوکارى از آنان پیروى کردند خدا از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند و براى آنان باغهایى آماده کرده که از زیر [درختان] آن نهرها روان است همیشه در آن جاودانهاند این است همان کامیابى بزرگ».
﴿لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ﴾ [التوبة:۱۱۷].
«به یقین خدا توبهی پیامبر و مهاجران و انصار را که در آن ساعت دشوار از او پیروى کردند، پذیرفت».
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ﴾ [الحشر: ۸- ۹].
«[این غنایم نخست] اختصاص به بینوایان مهاجرى دارد که از دیارشان و اموالشان رانده شدند خواستار فضل خدا و خشنودى [او] مىباشند و خدا و پیامبرش را یارى مىکنند اینان همان مردم درست کردارند. و [نیز] کسانى که قبل از [مهاجران] در [مدینه] جاى گرفته و ایمان آوردهاند هرکس را که به سوى آنان کوچ کرده دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دلهایشان حسدى نمىیابند و هرچند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مىدارند».
و معتقدیم که خـداوند احـوال اهل بدر را میدانستـه و دربارهی آنان پیشاپیش فرموده است: «هر کاری میخواهید انجام دهید که خداوند شما را بخشیده است» [۴۲۶] که ۳۱۳ نفر بودهاند [۴۲۷] و نیز واقفیم که هیچکدام از اصحابی که در بیعت «شجرة الرضوان» [۴۲۸] حضور داشتند، وارد دوزخ نمیگردند و خداوند از آنان راضی و آنان نیز از خداوند راضی بودند که تعداد آنها ۱۴۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر بوده است [۴۲۹]. خداوند دربارهی آنان میفرماید:
﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ﴾ [الفتح:۱۸].
«به راستى خدا هنگامى که مؤمنان زیر آن درخت با تو بیعت مىکردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهایشان بود بازشناخت».
و شهادت میدهیم که سدهی اصحاب بهترین سدههای این امت [۴۳۰] است که خود این امت نیز بهترین امت [۴۳۱] میباشد و میدانیم که اگر غیر از اصحاب کسی به اندازهی کوه احد طلا انفاق کند به اندازه یک مُد یا نصف طلای آنها انفاق نکرده است [۴۳۲]. اما این اعتقاد بدین منظور نیست که آنان معصومند. بلکه معتقدیم دچار اشتباه شدهاند و آن دسته از آنان که اجتهاد کردهاند و رای آنان موافق حق گشته، دو اجر و آنانی که موافق حق نبودهاند، یک اجر داشتهاند [۴۳۳] و اشتباه آنان را خداوند میبخشاید. دارای اعمال صالحه و سوابق پرخیری بودهاند که آنچه را که به عنوان خطا انجام دادهاند، از بین میبرد و آیا نه این است که اگر نجاست کمی در آب دریا افتد، آن را آلوده نمیکند. خداوند از همهی آنان راضی و خشنود باشد.
همچنین است دربارهی زنان پاک پیامبر ج و اهل بیت مطهرش که خداوند پلیدی را از آنان برداشته و آنان را پاک گردانیده است [۴۳۴].
و خود را مبرا و دور میدانیم از آن کس که در دل [۴۳۵] یا بر سر زبان خود بدی یا زشتیای به ساحت اصحاب رسول الله ج یا اهل بیت نبوی یا یکی از آنها نهفته باشد و خداوند را شاهد میگیریم بر آنکه محبت و موالات آنان را در دل داریم و در حد توان از آنان دفاع خواهیم نمود. به دلیل حفظ وصیت پیامبر ج که فرمودند:
«لا تسبوا أصحابي [۴۳۶]، اللهَ اللهَ في أصحابي» [۴۳۷].
«اصحابم را ناسزا نگویید و احترام آنان را پاس بدارید».
و نیز فرمود: «إني تارك فيكم ثقلين أولها كتاب الله فخذوا بكتاب الله وتمسكوا به، ثم قال: وأهل بيتي أذكركم الله في أهل بيتي...» [۴۳۸] الحدیث.
«همانا من دو چیز بسیار گرانقدر را در بین شما به جای میگذارم: اول آنها کتاب خداوند است که بدان تمسک جوئید و سپس فرمود اهل بیتم که حقوق الهی را در آنها بر شما یادآوری میکنم».
[۴۲۶] مسلم ۷/۱۶۸- ابوداود ۴/۲۱۳ رقم ۴۶۵۴- ترمذی ۵/۴۰۹رقم ۳۳۰۵- احمد۱/۷۹-۸۰. [۴۲۷] بخاری ۵/۵- البدایه و النهایه ابن کثیر ۲/۲۶۸. [۴۲۸] ترمذی ۵/۶۹۵ رقم ۳۸۶۰ و ۳۸۶۳ –ابوداود ۴/۲۱۳رقم ۴۶۵۳. [۴۲۹] بخاری ۵/۶۳-مسلم ۶/۲۵- البدایه و النهایه ۴/۱۷۳. [۴۳۰] دلیل اینکه آنها بهترین افراد این امت هستند، حدیث بخاری است که از عمران بن حصین روایت میکند که پیامبر خدا ج فرمود: «بهترین قرون، قرنی است که من در آن هستم. سپس قرنی که بعد از آن میآید. سپس قرنی که بعد از آن میآید». بخاری ۴/۱۸۹- ابوداود ۴/۲۱۴ رقم ۴۶۵۷- احمد۴/۴۲۶- ترمذی ۵/۶۹۵ رقم ۳۸۵۹- ابن ماجه۲/۷۹۱ رقم ۲۳۶۲- احمد۱/۳۷۸ و ۲/۲۲۸ و ۴/۲۶۷. [۴۳۱] دلیل اینکه امت محمد ج بهترین امت است، آیهی زیر میباشد: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾ [آل عمران: ۱۱۰]. «شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شدهاید به کار پسندیده فرمان مىدهید و از کار ناپسند بازمىداریدو به خدا ایمان دارید». [۴۳۲] بخاری ۴/۱۹۵ – مسلم۷/۱۸۸ – ابوداود ۴/۲۱۴ رقم ۴۶۵۸ – ترمذی ۵/۶۹۶ رقم ۳۸۶ – احمد ۳/۱۱ [۴۳۳] اشاره به حدیث بخاری دارد که پیامبر ج فرمود: «اگر کسی در حکم خود اجتهادی نمود و اجتهادش درست بود دو اجر دارد و اگر درست نبود اجری برای اوست». [۴۳۴] اشاره دارد به آیهی ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا ٣٣﴾ [الأحزاب: ۳۳]. «خداوند قطعاً میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت (پیغمبر) دور کند و شما را کاملاً پاک سازد». [۴۳۵] مانند روافض که غیر از اهل بیت بقیه را ناسزا میگویند وهمچنین مانند خوارج نواصب که بعضی از اصحاب را سب مینمودند. الملل و النحل شهرستانی ۱۵ و ۱۴۶. [۴۳۶] بخاری ۴/۱۹۵ – مسلم۷/۱۸۸ – ابوداود ۴/۲۱۴ رقم ۴۶۵۸ – ترمذی ۵/۶۹۶ رقم ۳۸۶ – احمد ۳/۱۱ [۴۳۷] احمد ۴/۸۷، ۵/۵۴-۵۵-ترمذی ۵/۶۹۶ رقم ۳۸۶۲ آن را «غریب» میداند. ابن حبان ۵۶۸ رقم ۲۲۸۴. [۴۳۸] احمد ۳/۱۴ و ۱۷ و ۲۶ و ۲۹- مسلم ۷/۱۲۲-۱۲۳- دارمی ۲/۳۱۰ رقم ۳۳۱۹- حاکم ۳/۱۴۸.
برترین اصحاب به صورت مجمل چه کسانی هستند؟
برترین آنها دسته اول از مهاجران بودند که در ایمان آوردن بر دیگران سبقت جستند [۴۳۹] و سپس انصار، سپس اهل بدر [۴۴۰] بعد اهل اُحُد [۴۴۱] و سپس بیعتالرضوان [۴۴۲] و بقیهی اصحاب که خداوند در شأن آنان میفرماید:
﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾ [الحدید: ۱۰].
«کسانى از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق و جهاد کردهاند [با دیگران] یکسان نیستند آنان از [حیث] درجه بزرگتر از کسانىاند که بعدا به انفاق و جهاد پرداختهاند و خداوند به هر کدام وعده نیکو داده است».
***
برترین اصحاب به صورت تفصیلی چه کسانی هستند؟
عبدالله بن عمرس میفرماید:
«كنّا في زمن النبي ج: لا نعدل بأبي بكر [۴۴۳] أحداً ثم عمر ثم عثمان ثم نترك أصحاب النبيج لا نفاضل بينهم» [۴۴۴].
«در زمان حیات پیامبر ج هیچکس را فاضلتر از ابوبکرس نمیدانستیم بعد از او عمرس و سپس عثمانس و در بین بقیهی اصحاب تفاضلی قائل نبودیم».
پیامبر ج در غار ثور به ابوبکرس فرمود: «ما ظنك باثنين الله ثالثها» [۴۴۵] «چه گمان میبری به آن دو کسی که خداوند سومین آنهاست».
و میفرماید: «لو كنت متخذاً من أمتي خليلاً لاتخذت أبابكر خليلاً ولكن أخي وصاحبي» [۴۴۶].
«همانا اگر از بین امتم خلیل و دوستی انتخاب میکردم، ابوبکر را برمیگزیدم و لیکن او برادر و یاور من است».
و فرمود: «إن الله بعثني إليكم فقلتم كذبت وقال أبوبكر: صدقت وواساني بنفسه وماله فهل أنتم تاركوا لي صاحبي» [۴۴۷] مرتين. «همانا خداوند من را به سوی شما مبعوث کرد و شما مرا تکذیب نمودید. اما ابوبکر مرا تصدیق نمود و با جان و مال خویش از من محافظت نمود. پس آیا دست از سر اصحابم برمیدارید» دوبار این را فرمود.
و فرمود: «إيهًا يا ابن اخطاب والذي نفسي بيده ما لقيك الشيطان سالكاً فجّاً قط إلا سلك فجّاً غير فجك» [۴۴۸]. «ای عمر بن خطاب قسم به آن کس که جانم در دست اوست، هیچگاه شیطان از راهی که تو به آن راه میروی نخواهد رفت».
و فرمود: «لقد كان فيما قبلكم محدثون فإن يكن في أمتي أحد فإنه عمر» [۴۴۹].
«در امتهای پیشین محدث وجود داشته است، اگر در این امت نیز محدثی باشد عمرس خواهد بود».
پیامبر خدا ج دربارهی داستان سخن گفتن گرگ و گاو فرمودند:
«فإني أومن به وأبوبكر وعمر» [۴۵۰]. همانا من به آن (داستان) ایمان دارم و ابوبکر و عمر نیز بدان ایمان دارند».
و آنگاه که عثمانس در بیتالرضوان به مکه رفت، رسول خدا ج به دست راست خود اشاره کرد و فرمود: «هذه يد عثمان فضرب بها علی يده فقال: هذه لعثمان» [۴۵۱].
«این دست عثمان است، پس آن دست را در دست دیگرش گذاشت و فرمود: این دست [بیعت] عثمان است».
و فرمود: «من يحفر بئر رومة فله الجنة فحفرها عثمان» [۴۵۲].
«آن کس که چاه رومه را حفر کند، بهشت برای اوست. این چاه را عثمانس حفر کرد».
و فرمود: «من جهز جيش العسرة فله الجنة. فجهزه عثمان» [۴۵۳].
«آن کس که سپاه عسره را تجهیز کند بهشت از آن اوستو این کار را عثمانس کرد».
و دربارهی او فرمود: «ألا أستحيي ممن استحيت منه الملائكة» [۴۵۴].
«آیا از کسی که ملائکه از او شرم دارند، شرم نداشته باشم»؟
و به علیس فرمود: «أنت مني وأنا منك» [۴۵۵].
«تو از منی و من از تو هستم».
و از علیس خبر داد که او خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» [۴۵۶] «هرکس که من را مولی میپندارد پس علیس نیز مولای اوست».
و به او فرمود: «ألا ترضی أن تكون مني بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبي بعدي» [۴۵۷].
«آیا بدان راضی نیستی که برای من چنان منزلتی داشته باشی که هارون به نزد موسی داشت؟ مگر اینکه پیامبری بعد از من نیست».
و فرمود: «عشر في [۴۵۸] الجنة. النبي في الجنة؛ وأبوبكر في الجنة، وعثمان في الجنة، وعلي في الجنة، وطلحة [۴۵۹] في الجنة، والزبير بن العوام [۴۶۰] في الجنة، وسعد بن مالك في الجنة، وعبد الرحمن بن عوف [۴۶۱] في الجنة، قال سعيد بن زيد [۴۶۲]: ولو شئت لسميت العاشر يعني نفسه».
«ده نفر در بهشت هستند: پیامبر در بهشت است، ابوبکر در بهشت است، عمر در بهشت است، عثمان در بهشت است، علی در بهشت است، طلحه در بهشت است، زبیر بن عوام در بهشت است، سعدبن مالک (ابیوقاص) در بهشت است، عبدالرحمن بن عوف در بهشت است و سعید بن زید نیز فرمود که اگر خواستی بدان که دهمین نفر من هستم».
و فرمود: «أرحم أمتي بأمتي أبوبكر وأشدها في دين الله عمر وأصدقها حياء عثمان، وأعلمها بالحلال والحرام معاذ بن جبل [۴۶۳] وأقرؤها لكتاب الله عزّوجل اُبَي [۴۶۴]، وأعلمها بالفرائض زيد بن ثابت [۴۶۵] ولكل أمة أمين، وأمين هذه الأمة أبو عبيده بن الجراح [۴۶۶]» [۴۶۷].
«رحیمترین فردِ امت من بر امتم ابوبکر، شدیدترین آنهادر دینِ خداوند عمر و باحیاترین آنها عثمان، داناترین آنها به حلال و حرام دین معاذبن جبل و بهترین قاریان قرآن در آن اُبَی بن کعب و آگاهترینشان به فرائض زید بن ثابت است و در هر امتی امینی وجود دارد، امین امت من نیز ابوعبیده بن جراح است».
و دربارهی حسن [۴۶۸] و حسین [۴۶۹]ب فرمود: «إنهما سيدا شباب أهل الجنة [۴۷۰]، و إنهما ريحانتاه» [۴۷۱].
«سید جوانان اهل بهشت هستند و ریحانه نبوی میباشند».
و فرمود: «اللهم إني أحبهما فأحبهما» [۴۷۲].
«خداوندا من آنان را دوست دارم تو هم آنان را دوست بدار».
و دربارهی حسنس فرمود: «إن ابني هذا سيد وسيصلح الله به بين فئتين عظيمتين من المسلمين» [۴۷۳].
«این پسرم سید و سرور است و خداوند به وسیلهی او در بین دوطائفهی بزرگ از مسلمین صلح و آشتی برقرار خواهد کرد». همانگونه هم شد.
و دربارهی مادر آنان (فاطمه) فرمود: «إنها سيدة نساء أهل الجنة» [۴۷۴]. «فاطمه سرور زنان بهشتی است».
هم به صورت عمومی و هم فردی احادیث فراوانی در بیان فضیلت اصحاب وارد شده است که به شمار نمیآید و جز دربارهی خلفای راشدینش نیازی به اثبات فضیلت هیچکدام از آنها بر بقیهی امت وجود ندارد. اما در مورد سه خلیفهی اولش حدیث عبدالله بن عمرب و در مورد علیس نیز اجماع امت وجود دارد، که بر بقیهی اهل زمین فضیلت داشتهاند.
[۴۳۹] سابقون کسانی بودند که روبه هر دو قبله نماز خواندهاند. از اولین نفرات آنان ابوبکرس و عمرس و اهل بیعت عقبه اول بودند. خدا دربارهی آنها فرمود: ﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾ [التوبة: ۱۰۰]. «پیشگامان نخستین مهاجران و انصار، و کسانی که به نیکی روش آنان را در پیش گرفتند و راه ایشان را به خوبی پیمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ایشان هم از خدا خوشنودند، و خداوند برای آنان بهشت را آماده ساخته است که در زیر (درختان و کاخهای) آن رودخانهها جاری است و جاودانه در آنجا میمانند. این است پیروزی بزرگ و رستگاری سترگ». رک: تفسیر ابن کثیر ۲/۳۸۳. [۴۴۰] آنچه دلالت بر فضل آنان مینماید، روایتی است که بخاری در صحیح خود در قصهی حاطب از علیس آورده است. در آخر آن پیامبر ج میفرماید: «خداوند بر اهل بدر اطلاع یافته است و دربارهی آنان میگوید: هر آنچه میخواهید انجام دهید، خداوند شما را بخشیده یا بهشت را بر شما واجب نموده است». بخاری ۵/۱۰. [۴۴۱] غزوهی احد در سال سوم هجری واقع شد. مسلمانان در ابتدای جنگ پیروز شدند. لکن تیراندازان برخلاف امر پیامبر ج به دنبال جمع نمودن غنائم از جای خود پایین آمدند. پس دشمن بر آنان تاخت و آنان را شکست داد و از بین آنها هفتادنفر را شهید نمود. سپس خداوند خوابی را بر آنان غالب نمود، تا امنیت از دست رفته را بازیابند که عبرتی برای مؤمنان باشد». رک: بدایه و نهایه ۴/۱۰-۴۹. [۴۴۲] بیعت الرضوان در سال ششم بعد از هجرت درماه ذیقعده در غزوه حدیبیه واقع شد. پیامبر ج و مسلمانان عزم انجام عمره را نمودند، در میقات احرام پوشیدند و قربانی آماده نمودند. چون قریش از این حرکت آگاهی یافتند، برای مقابله با او از مکه خارج شدند. در این بین بیعتی به نام بیعت رضوان میان مسلمانان و پیامبر ج بسته شد. در آن هنگام تعداد مسلمانان به ۱۴۰۰ یا ۱۵۰۰ نفر میرسید. از سال بعد از آن پیامبر ج حج عمره برگزار نمود. البدایه و النهایه ۴/۱۶۶-۱۷۹ [۴۴۳] ابوبکرس، عبدالله بن ابی قحافه عثمانالقرشی، برترین فرد امت، و خلیفه رسول خدا ج، مونس او در غار و صدیق اکبر. قرآن را جمع نمود و با اهل رده جنگید. در ۸ جمادیالآخر سال ۱۳هجری در سن ۶۳سالگی فوت نمود. ۱/۲-۴. [۴۴۴] بخاری ۴/۱۹۱ و ۴/۲۰۳. [۴۴۵] (متفق علیه) بخاری ۴/۱۹۰ – مسلم ۷/۱۰۸ – احمد۱/۴ [۴۴۶] (متفق علیه) بخاری ۴/۱۹۱- مسلم ۷/۱۰۸- ترمذی ۵/۶۰۶ رقم ۳۶۵۵- ابن ماجه ۱/۳۶ رقم ۹۳- دارمی ۲/۲۵۵ رقم۲۹۱۳- احمد ۱/۲۷۰ و ۳۵۹ و ۳/۲۸ و ۳/۴۸۸ و ۴/۴-۵ و ۴/۲۱۱-۲۱۲. [۴۴۷] بخاری۴/۱۹۲ [۴۴۸] (متفق علیه) بخاری ۴/۱۹۹- مسلم ۷/۱۱۵- احمد۱/۱۷۱ و ۱۸۲ و ۱۸۷. [۴۴۹] (متفق علیه) بخاری ۴/۲۰۰- مسلم۷/۱۱۵- احمد ۶/۵۵- ترمذی ۵/۶۲۲ رقم ۳۶۹۳. [۴۵۰] (متفق علیه) بخاری ۴/۱۹۲- مسلم۷/۱۱۱- ترمذی ۵/۶۲۳ رقم۶۳۹۵. [۴۵۱] بخاری ۴/۲۰۳ و ۲۰۴- ترمذی ۵/۶۲۶ رقم ۳۷۰۲ و ۵/۶۲۸ رقم ۲۷۰۶. [۴۵۲] بخاری ۴/۱۹۸ و ۴/۲۰۲ [۴۵۳] بخاری در دو جای قبلی آن را آورده است ۳/۱۹۸ و ۴/۲۰۲. [۴۵۴] (متفق علیه) بخاری ۴/۲۰۲- مسلم ۷/۱۱۶-۱۱۷- احمد۱/۷۱ و ۶/۶۲ و ۱۵۵ و ۶/۲۸۸. [۴۵۵] بخاری ۴/۲۰۷- ترمذی ۵/۶۳۲-۶۳۶ رقم ۳۷۱۲ و ۳۷۱۶ و ۳۷۱۹ ان را (حسن صحیح) دانسته است. رک: صحیح بخاری ۵/۸۴-۸۵ و ۳/۱۶۸ و فتحالباری ۷/۷۲. [۴۵۶] ترمذی ۵/۶۳۳ رقم ۳۷۱۳ و آن را صحیح دانسته است. ابن ماجه ۱/۴۳ رقم ۱۱۶ و ۱/۴۵ رقم۱۲۱ – احمد ۱/۸۴ و ۱/۳۳۱ و ۳/۲۸۱ و ۴/۳۶۸ و ۵/۳۴۷ و ۳۵۰ و ۵/۳۶۶ و ۵/۴۱۹ – حاکم ۳/۱۱۰. [۴۵۷] بخاری ۴/۲۰۸ و مسلم ۷/۱۲۰ [۴۵۸] ابوداود ۴/۲۱۱- ۲۱۲رقم ۴۶۴۹-ترمذی ۵/۶۴۷- ۶۴۸ رقم ۳۷۴۷ و ۳۷۴۸ حدیث را «حسن صحیح» میداند.ابن ماجه ۱/۴۸ رقم ۱۳۳- احمد ۱/۱۸۸ و ۱/۱۹۳. [۴۵۹] ابومحمد طلحه بن عبیدالله بن عثمان قرشی تمیمیس، یکی از عشرهی مبشره و هشتمین نفر بود که به اسلام تشرف یافت. توسط ابوبکرس مسلمان شد و یکی از شش نفر شوری منتخب عمرس بود. در روز احد ثبات یافت و از پیامبر ج دفاع نمود. در واقعهی جمل در روز پنجشنبه ۱۰جمادیالآخر سال ۳۶ به شهادت رسید. الاصابه ۲/۲۲۹-۲۳۰ استیعاب ۲/۲۱۹-۲۲۵. [۴۶۰] ابوعبدالله، زبیربن عوام بن خویلد بن اسد قرشی اسدیس حواری و پسر عمه (صفیه بنت عبدالمطلب) رسول خدا ج، یکی از عشره مبشره بود. در شورای شش نفری منتخب عمرس حضور داشت. در دوازدهسالگی مسلمان شد. در هر دو هجرت حضور داشت. در بدر و بقیه مشاهد شرکت نمود. در یرموک نیز بود. در سال ۳۶ در واقعه جمل شهید شد. عمروبن جرموز با مکر وغدر او را در سن ۶۶ یا ۶۷ سالگی به شهادت رساند. اصابه ۱/۵۴۵-۵۴۶. [۴۶۱] ابومحمد عبدالرحمن بن عوف بن عبد عوف قرشی زهریس، یکی از عشرهی مبشره و از اعضای شورای شش نفره عمرس بود. در هر دو هجرت و بدر و بقیه صحنهها در خدمت رسولالله ج حاضر بود. تجارت مینمود و در راه خدا انفاق میکرد. نصف مالش را به صدقه داد، در حالیکه بر پانصد شتر و پانصد اسب حمل میشد. امر امهات المؤمنین بعد از پیامبر ج بر عهده او بود. او آنها را به حج میبرد. سیهزار برده را آزاد نمود در سال ۳۱ یا ۳۲ در سن ۷۲سالگی وفات نمود. اصابه ۲/۴۱۶-۴۱۷. [۴۶۲] سعید بن زید بن عمروبن نفیل عدوی، یکی از عشرهی مبشره و از سابقین در اسلام بود. شوهر فاطمه خواهر عمرس بود که عمرس در خانه او اسلام آورد. در احد و بقیه مشاهد حضور داشت. مستجاب الدعوه بود. در یرموک حضور داشت. در سال ۵۱ در عقیق در سن هفتادوچندسالگی فوت نمود و به مدینه برده شد. اصابه ۲/۴۶. [۴۶۳] عالم ربانی، ابوعبدالرحمان معاذبن جبل بن عمروبن اوس انصاری خزرجی س، در سن ۱۸سالگی در عقبه حضور یافت. در بدر و بقیهی مشاهد بود. از نجباء اصحاب به شمار میآمد که پیامبر ج او را به عنوان قاضی به یمن فرستاد. عالمترین مردم به حلال و حرام بود. در سال ۱۷ و یا بعد از آن در سن ۳۴ سالگی در شام به وسیلهی طاعون فوت کرد. اصابه ۳/۴۲۶-۴۲۷- تذکره ۱/۱۹-۲۲. [۴۶۴] شرح حال او گذشت. [۴۶۵] زید بن ثابت بن ضحاک انصاری خزرجی مقرئی فرضی س ، کاتب وحی پیامبر، در هنگام هجرت پیامبر ج ۱۱ساله بود، که اسلام آورد. خط یهود را به امر پیامبر آموخت و قرآن را حفظ نمود. در خندق و بقیه عرصهها حضور داشت. ابوبکرس او را برای جمع قرآن و عثمانس او را برای کتابت آن انتخاب کردند. در سال، ۴۵ یا ۵۴ یا ۵۵ فوت نمود. تذکره۱/۳۰-۳۲. [۴۶۶] ابوعبیده عامربن عبدالله بن جراح بن هلال قرشی فهری س، در زمان دخول پیامبر ج به خانه ارقم ایمان آورد. یکی از عشرهی مبشره است که دوبار هجرت نمود (حبشه و مدینه). در بدر و بقیه غزوات حضور داشت. مناقب او بسیار است. در فتوحات شام حضور داشت. عمرس او را والی شام قرار داد. در طاعون عمواس در سال ۱۷ یا ۱۸ هجری فوت نمود. اصابه ۲/۲۵۲-۲۵۴. [۴۶۷] ترمذی ۵/۶۶۴-۶۶۵ رقم ۳۷۹۰ و ۳۷۹۱ آن را «حسن صحیح» میداند. ابن ماجه ۱/۵۵ رقم ۱۵۴- ۱۵۵ احمد ۳/۲۸۱- حاکم ۳/۴۲۲. [۴۶۸] حسن بن علی بن ابیطالب ب، محبوب و ریحانهی رسول خدا ج بود و به همراه برادرش سروران جوانان بهشت میباشند. احادیثی را از رسول خدا ج روایت نموده است. بعد از پدرش به خلافت رسید. اما در سال ۴۱ برای معاویهس از خلافت تنازل نمود. آن سال را عامالجماعه نام نهادند. در مدینه منزل نمود و در سال ۴۹ یا ۵۰ فوت نمود. ولادت او در سال سوم هجری بود. اصابه ۱/۳۲۸-۳۳۱- رک: بخاری ۴/۲۱۶. [۴۶۹] حسین بن علی بن ابیطالبب، محبوب و ریحانهی رسول خدا ج، در سال چهارم هجری به دنیا آمد. به همراه پدرش در جمل و صفین حضور یافت. تا زمان وفات معاویهس در کنار برادرش ماند. والی مدینه از او برای یزید بیعت خواست. او نیز مهلت طلبید و به مکه رفت. اهل کوفه نزد او آمدند و به او بیعت دادند. ابتدا مسلم بن عقیل را برای بیعت به آنجا فرستاد، اما او کشته شد. سپس خود او نیز بدانجا رفت. در ۱۰محرم سال ۶۱ هجری در کربلا به شهادت رسید. اصابه ۱/۳۳۲-۳۳۵. [۴۷۰] ترمذی ۵/۶۵۶ رقم ۳۷۶۸ و ۳۷۸۱- ابن ماجه ۱/۴۴رقم ۱۱۸- احمد۵/۳۹۱- حاکم ۳/۱۶۶ آن را صحیح دانسته، ذهنی نیز موافق اوست. [۴۷۱] بخاری ۴/۲۱۷ و ۷/۷۴- ترمذی ۵/۶۵۷ رقم ۳۷۷۰. [۴۷۲] بخاری ۴/۲۱۶-۲۱۷-ترمذی ۴/۶۵۷ رقم ۳۷۶۹ و ۵/۶۶۱ رقم ۳۷۸۲- احمد ۵/۶۹ و ۲/۴۴۶- مسلم۷/۱۲۹ [۴۷۳] بخاری ۴/۲۱۶ – ابوداود ۴/۲۱۶ رقم ۴۶۶۲ – ترمذی۵/۶۵۸ رقم ۳۷۷۳ – نسائی ۳/۱۰۷ [۴۷۴] بخاری ۴/۲۰۹- مسلم ۷/۱۴۲-۱۴۴- ترمذی ۵/۶۶۰ رقم ۳۷۸۱- احمد ۵/۳۹۱.
مدت خلافت بعد از رسول خدا ج چند سال بود؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «خلافة النبوة ثلاثون سنة، ثم يؤتي الله الملك من يشاء» [۴۷۵].
«جانشینی بر نهج پیامبران سیسال خواهد بود بعد از آن خداوند، پادشاهی را به هرکس که بخواهد، میبخشد».
این سیسال مدت خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علیش بود که ابوبکرس دو سال و سه ماه [۴۷۶]، عمرس ده سال و شش ماه [۴۷۷]، عثمانس دوازده سال [۴۷۸] و علیس چهارسال و نه ماه [۴۷۹] که مدت سی ساله را شش ماه خلافت حسن بن علیس تکمیل میکند» [۴۸۰].
اولین پادشاه در اسلام معاویه [۴۸۱]س بود که برترین و فاضلترین آنان بود. بعد از او تا زمان عمربنعبدالعزیز که بر سیره و راه و روش خلفای قبلی سیر میکرد و علما او را خلیفهی پنجم میدانند، پادشاهی سختگیرانه ادامه داشت.
دلیل بر صحت خلافت این چهار نفر به صورت مجمل چیست؟
ادله در این زمینه فراوان است منجملهی آن مشخص شدن زمان سی سالهی خلافت بر روش پیامبران که گفته شد. و همچنین احادیثی که بر برتری آنان به ترتیب بر سایرین دلالت دارد. و نیز آنچه که ابوداود روایت کرده است:
«عن سمرة بن جندب أن رجلاً قال: يا رسول الله! إني رأيت كأن دلوا أُدلي من السماء فجاء أبوبكر فأخذ بعراقيها فشرب شرباً ضعيفاً، ثم جاء عمر فأخذ بعراقيها فشرب حتی تضلع، ثم جاء عثمان فأخذ بعراقيها فشرب حتی تضلع، ثم جاء علي فأخذ بعراقيها فأنتشطت وانتضح عليه منها شيء» [۴۸۲].
«سمره بن جندب روایت میکند که مردی به پیامبر خدا ج گفت: «ای رسول خدا، همانا من در خواب دیدم که سطلی از آسمان پایین آمد ، سپس ابوبکر آمد و دستگیرههای آن را گرفت و مقدار کمی از آن را نوشید، سپس عمر آمد و دو دسته آن را گرفت و از آن نوشید تا سیراب شد، سپس عثمان آمد و دستههای آن را گرفت و از آن نوشید تا سیراب شد، سپس علی آمد و دستگیره های آن را گرفت و از آن سیراب شد تا جاییکه آب بر رویش ریخته شد».
از محکمترین ادله در این زمینه اجماع اصحاب و امت بر خلافت این چهار نفر است و جز گمراهان کسی این خلافت را انکار نمیکند.
***
دلیل خلافت سه نفر اول به صورت اجمالی چیست؟
ادله بسیارند برخی از آنان آورده شد.
دلیلی بر آن حدیثی است که ابوبکرس آن را روایت میکند که روزی پیامبر ج فرمود:
«مَنْ رَأَى مِنْكُمْ رُؤْيَا؟» فَقَالَ رَجُلٌ: أَنَا، رَأَيْتُ كَأَنَّ مِيزَانًا نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ فَوُزِنْتَ أَنْتَ وَأَبُوبَكْرٍ فَرَجَحْتَ أَنْتَ بِأَبِي بَكْرٍ، وَوُزِنَ عُمَرُ وَأَبُو بَكْرٍ، فَرَجَحَ أَبُو بَكْرٍ، وَوُزِنَ عُمَرُ وَعُثْمَانُ، فَرَجَحَ عُمَرُ ثُمَّ رُفِعَ الْمِيزَانُ...» [۴۸۳].
«چه کسی از شما خوابی دیده است. مردی جواب داد: که من، ترازویی را دیدم که از آسمان پایین میآمد. در آن ترازو تو و ابوبکر را وزن کردند که وزن تو بیشتر شد و ابوبکر و عمر را وزن نمودند که ابوبکر سنگینتر شد و عمر و عثمان را وزن کردند که عمر وزن بیشتری داشت. سپس ترازو را برداشتند».
دلایل خلافت ابوبکر و عمرب به صورت اجمالی چیست؟
در صحیحین [۴۸۴] آمده است که پیامبر ج فرمود:
«بينما أنا نائم رأيتني علی قليب عليها دلو فنزعت منها ما شاء الله، ثم أخذها ابن أبي قحافة فنزع منها ذنوباً أو ذنوبين وفي نزعه ضعف والله يغفر له ضعفه؛ ثم استحالت غرباً فأخذها ابن الخطاب فلم أر عبقرياً من الناس ينزع نزع عمر».
«در خواب دیدم که بر روی چاهی بودم و تا آنجا که توانستم سطل آن را [پر کرده] بیرون کشیدم. سپس ابوبکر آن را از دست من گرفت و سطل یا سطلی را بیرون کشید و در بالاکشیدن آن ضعفی در او بود که خداوند ضعف او را بخشید. سپس سطل بزرگ و محکمی به جای آن آورده شد. که عمربن خطاب آن را بالا کشید و من کسی را از بین مردم ندیدم که آنگونه که عمر توانست، بتواند آن را بالا کشد».
***
دلیل خلافت ابوبکرس و مقدم دانستن او بر دیگران چیست؟
ادله در این زمینه فراوانند و شمرده نمیشود که برخی از آنان آورده شد.
در صحیحین آمده است:
أن امرأة أتت النبي ج فأمرها أن ترجع، قالت أرأيت إن جئت ولم أجدك-كأنها تقول الموت- قال ج: «إن لم تجديني فأتي أبا بكر» [۴۸۵].
که زنی نزد پیامبر ج آمد. پیامبر به او امر کرد که برود و بعداً برگردد. آن زن گفت: «اگر آمدم و شما را نیافتم- منظورش احتمال مرگ حضرت بود- چه کنم؟» پیامبر ج فرمود: «در این حالت نزد ابوبکر برو».
و در صحیح مسلم از عایشهل روایت شده است که فرمود: پیامبر خدا به من فرمودند:
«ادعي لي أباك وأخاك حتی أكتب كتاباً فإني أخاف أن يتمني متمن ويقول قائل أنا أولی ويأبی الله والمؤمنون إلا أبابكر» [۴۸۶].
«پدر و برادرت را بیاور تا نامهای بنویسم. زیرا از این میترسم که کسی آرزوی مقام مرا در دل پرورش دهد، چونکه خداوند و پیامبر جز ابوبکر کسی را شایسته این جایگاه نمیدانند».
و در مسألهی امامت نماز در حالیکه در بستر مرگ بودند [۴۸۷]، نیز اینگونه فرمود که ابوبکر پیش نماز شود. و تمام اصحاب چه مهاجرین و چه انصار بر بیعت با ابوبکرس اجماع داشتهاند.
چرا بعد از ابوبکرس در مسألهی خلافت، عمرس برديگران ترجيح يافت؟
در این باره نیز دلائل بیشمارند از آن جمله: پیامبر ج فرمودند:
«إني لا أدري ما قدر بقائي فيكم فاقتدوا بالذين من بعدي» وأشار إلی أبي بكر وعمر [۴۸۸].
«نمیدانم چه مدت در بین شما خواهم ماند [بعد از من] به آن دو نفر بعدی اقتدا نمایید و به ابوبکر و عمر اشاره فرمود».
و در حدیث فتن از حذیفه روایت شد که به عمر بن خطابس فرمود: «أن بينك وبينها باباً مغلقاً، قال: أيفتح أم يكسر، قال: بل يكسر. قال عمرس: إذا لا يغلق، فکان الباب عمرس وکسره قتله، فلم يرفع بعد السيف بين الأمة» [۴۸۹].
«همانا بین تو و بین آن -فتنه- دری است بسته. عمرس فرمود: آیا این در باز میشود یا شکسته میشود؟ حذیفهس فرمود شکسته میشود. عمرس فرمود: پس دیگر بسته نمیشود. چونکه منظور از در، عمر است و منظور از شکستن آن، کشته شدن عمر است، که بعد از آن شمشیر در بین امت برداشته نمیشود.
امت نیز بر مقدم بودن عمرس بعد از ابوبکرس اجماع نمودهاند.
***
دلیل رجحان عثمان بعد از دو خلیفه اول در مسألهی خلافت چه بود؟
ادله فراوانند که برخی از آنان آورده شد از آن جمله:
کعب بن عجره [۴۹۰] فرمود:
«ذكر رسول الله ج فتنة فقرّبها فمر رجل مقنع رأسه فقال رسول الله ج: «هذا يومئذ علی الهدی»، فوثبت فأخذت بضبعي عثمان ثم استقبلت رسول الله ج، فقلت: هذا؟ قال: «هذا» [۴۹۱].
«پیامبر خدا ج در مورد فتنه صحبت مینمود و بر آن صحه گذاشت که در امت بزودی به وجودمیآید. در این حین مردی که سر خود را پوشانیده بود، از آنجا رد شد. پیامبر ج فرمود: این مرد آن هنگام بر راه هدایت است. [کعب میفرماید: ] در این زمان پریدم و لباس او را گرفتم، دیدم که عثمان بن عفان است. رو به سمت پیامبر ج نمودم گفتم: منظورتان این مرد است؟ فرمود: [بله] این مرد».
و نیز عایشهل روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «يا عثمان! إن ولاك الله هذا الأمر يوماً فأرادك المنافقون أن تخلع قميصك الذي قمصك الله فلا تخلعه» [۴۹۲].
«ای عثمان، اگر روزی خداوند این امر [خلافت] را به تو سپرد، منافقان میخواهند این لباس را از تو بستانند، اما آن را از خود دور نکن. این را سه مرتبه فرمودند».
اهل شوری و اصحاب بر امامت عثمانس اجماع نمودند و اولین نفر بعد از عبدالرحمن بن عوفس که با او بیعت نمود، علیس بود و سپس مردم با او بیعت نمودند.
***
دلیل اینکه علیس در خلافت بر بقیه اولویت داشت، چیست؟
ادله در این زمینه بسیارند که برخی از آنان آورده شد، از آن جمله:
پیامبر ج فرمود:
«ويح عمار [۴۹۳] تقتله الفئة الباغة يدعوهم إلی الجنة ويدعونه إلی النار» [۴۹۴].
«عمار را گروهی باغی به قتل میرسانند که او آنها را به بهشت دعوت میکند، در حالی که آنها او را به جهنم فرامیخوانند».
عمار در جنگ بین علی و معاویهب با گروه علیس بود و اهل شام او را به قتل رساندند. چون که او آنان را به اتباع سنت و جماعت و اطاعت از امام بر حق یعنی علیس فرا میخواند.
و دربارهی علیس فرمود: «تمرق مارقة علی حين فرقة من الناس يقتلهم أولی الطائفتين بالحق» [۴۹۵].
«در زمان تفرقه و اختلاف مردم، گروهی خروج میکنند که از بین دو طایفه آن کس که بر حقتر است، آنها را به قتل میرساند». این گروه خوارج [۴۹۶] بودند که بر علیس خروج نمودند و علیس نیز در جنگ نهروان [۴۹۷] آنان را به قتل رسانید و او آن هنگام به اجماع اهلسنت بر حقتر بود.
[۴۷۵] (حسن) احمد ۵/۲۲۰ و ۲۲۱- ابوداود ۴/۲۲۱ رقم ۴۶۴۶ و ۴۶۴۷-ترمذی ۴/۵۰۳ رقم ۲۲۲۶ گفته است حدیث «حسن صحیح» است. حاکم ۳/۱۴۵ - ذهبی بر آن سکوت نموده است. [۴۷۶] خلافت ابوبکرس به مدت دو سال و سه ماه از ربیعالاول سال ۱۱هجری تا جمادیالآخر سال ۱۳هجری بوده است. تذکره(۱/۵.) [۴۷۷] از آخر جمادی الآخر سال ۱۳ تا آخر ذی الحجه سال ۳۵ ( ۱/۸ ) [۴۷۸] در اواخر ذیالحجه سال ۲۳ تا ۱۸ ذی الحجه سال ۳۵ تذكرة(۱/۹). [۴۷۹] آخر ذیالحجه سال ۳۵ تا ۱۷ رمضان سال ۴۰ هجری تذكرة(۱/۱۳). [۴۸۰] اواخر رمضان سال ۴۰ تا ربیعالاول سال ۴۱. رک: البداية والنهاية ۸/۱۶-۱۷ و اصابه ۱/۳۲۸-۳۳۱. [۴۸۱] امیرالمؤمنین معاویه بن ابیسفیان (صخربن حرب) س پنج سال قبل از بعثت به دنیا آمد. در سال حدیبیه ایمان آورد. ولی آن را مخفی نمود و در سال فتح مکه آن را آشکار کرد. مصاحبت و کتابت پیامبر را نمود. عُمرس بعد از برادرش یزیدبن ابوسفیان او را بر ولایت شام گماشت، عثمانس نیز او را ابقا نمود. در سال ۴۱ مردم بر بیعت با اواجتماع نمودند. بیست سال خلافت نمود و در سال ۶۰هجری فوت نمود. رک بدایه و نهایه ۸/۱۲۰-۱۴۷ اصابه ۳/۴۳۳-۴۳۴ [۴۸۲] (حسن) احمد ۵/۲۱- ابوداود ۴/۲۰۸ رقم ۴۶۳۷. [۴۸۳] ابوداود ۴/۲۰۸ رقم ۴۶۴۳ - ترمذی ۴/۵۴۰ رقم ۲۲۸۷ آن را «حسن صحیح» دانسته است. [۴۸۴] (متفقعلیه) بخاری ۴/۱۹۳- مسلم ۷/۱۱۳ – ترمذی ۴/۵۴۱ رقم ۲۲۸۹. [۴۸۵] بخاری ۴/۱۹۱ - مسلم ۷/۱۱۰. [۴۸۶] مسلم ۷/۱۱۰- احمد ۶/۴۷ و ۱۰۶ و ۱۴۴. [۴۸۷] بخاری ۱/۱۶۵ – مسلم ۲/۲۰- ابن ماجه ۱/۳۸۹ رقم ۱۲۳۲- احمد ۱/۲۲۱ و ۱/۳۹۶ و ۴۰۵. [۴۸۸] مسند ۵/ ۳۸۵ و ۵/۴۰۲ – ترمذی: حدیث «حسن» است. ۵/۶۰۹-۶۱۰- ابن ماجه ۱/۳۷ رقم ۹۷. این حدیث «صحیح» است. [۴۸۹] بخاری ۸/۹۶-مسلم ۸/۱۷۳- ترمذی ۴/۵۲۴ رقم ۲۲۵۸- ابن ماجه ۲/۱۳۰۵رقم ۳۹۵۵ – احمد ۵/۴۰۱ و ۴۰۵. [۴۹۰] صحابی جلیل ابومحمد، کعب بن عجره بن امیه بن عدی بلویس از همپیمانان انصار، احادیثی را از پیامبر ج روایت نموده است. در عمره حدیبیه حضور داشت. دست او در غزوهای قطع شد. پس از آن در کوفه ماند. در سال ۵۱ یا ۵۲ یا ۵۷ در مدینه فوت نمود. اصابه ۳/۲۹۷-۲۹۸ [۴۹۱] ترمذی ۵/۶۲۸ رقم ۳۷۰۴- ابن ماجه ۱/۴۱رقم ۱۱۱- احمد ۴/۱۳۵ – ۲۳۶ و ۴/۲۴۲ و ۲۴۳ [۴۹۲] ترمذی ۵/۶۲۸ رقم ۳۷۰۵- ابن ماجه ۱/۴۱رقم ۱۱۲- حاکم آن را بر شرط شیخین صحیح میداند، اما ذهبی با او مخالف است. مستدرک ۳/۱۰۰. [۴۹۳] عماربن یاسر بن عامر بن مالک بن کنان عنسیس ، از اولین خانوادههایی بودند که اسلام آوردند. بسیار شکنجه شد و بر آن صبر گرفت. در تمام غزوات حضور داشت. به مدینه هجرت نمود. در زمان ابوبکرس در یمامه بود. عمر او را والی کوفه کرد، آیهی ۱۰۶ سورهی نحل دربارهی او نازل شد. پیامبر ج خبر داد که عماررا گروهی باغی به قتل میرسانند. به همراه علیس در صفین بود که در سال ۳۷ و در ۹۳ سالگی کشته شد. اصابه ۲/۵۱۲. [۴۹۴] (متفق علیه) بخاری ۱/۱۱۵- مسلم ۸/۱۵۸- ترمذی ۵/۶۶۹ رقم ۳۸۰۰- احمد ۲/۱۶۱ و ۱۶۴ و ۲۰۶ و ۳/۵ و ۲۲ و ۴/۱۹۷ و ۱۹۸ و ۵/۲۱۴ -۲۱۵ و ۵/۳۰۶-۳۰۷ و ۶/۲۸۹ و ۳۰۰. [۴۹۵] مسلم ۳/۱۱۳- ابوداود ۴/۲۱۷ رقم ۴۶۶۷ – احمد ۳/۳۲ و ۴۸. [۴۹۶] خوارج اولین گروهی بودند که در جنگ صفین در مسأله حکمیت بر علیس خروج نمودند. رؤسای آنها اشعث بن قیس کندی، مسعربن فدکی تمیمی و زید بن حصین طائی بودند. خوارج فرقههای متعددی هستند. اما در مسائلی مشترکند از جمله: براءت از علی و عثمانب ، تکفیر اصحاب کبائر، خروج بر امام در صورت ترک واجب. رک: الملل و النحل شهرستانی ۱۱۴-۱۱۸و بعد از آن. [۴۹۷] واقعه نهروان، جنگی بود که علیس بعد از موعظه و تذکر به گروه خوارج با آنان کرد و در این جنگ آنان را از بین برد. طی مواعظی عدهی زیادی از آنها متفرق شدند یا از عقیدهی خود رجعت نمودند. عدهای دیگر در جنگهامجروح شدند که علیس آنها را برای مداوا به خانههایشان برگرداند. اهل سنت چهارصدنفر آنها را باغی میدانند. احادیثی در شان آنها وارد شده است که ابنکثیر آنها را جمع نموده و در بدایه و نهایه ۷/۲۹۵ آورده است. واقعه نهروان در سال ۳۷ هجری رخ داد رک: الملل والنحل شهرستانی ۱۱۵-۱۲۲.
واجب مسلمانان در برابر امیران و حاکمانشان چیست؟
واجبات آنان در برابر امیر نصیحت به حق و اطاعت از اوامر آنان است. همچنین باید آنان را به نرمی و ملاطفت یادآوری و نصیحت کنند و پشت سر آنان نماز بخوانند وبه همراه آنان جهاد کنند و صدقات را به آنان بسپارند و اگر دچار جور و ظلمی شدند، بر جور آنان صبر نمایند و اگر مرتکب کفر آشکاری نگشتند، بر آنان خروج نکنند و آنان را با مدح و چاپلوسی فریب ندهند و اصلاح و توفیق آنان را از خداوند مسألت نمایند.
***
دلیل این امر چیست؟
ادلهی این امر بسیارند، از جمله:
خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾ [النساء: ۵۹].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هرگاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است».
و پیامبر ج میفرماید: «اسمعوا وأطيعوا وإن تأمّر عليكم عبد» [۴۹۸].
«سخن امیرانتان را بشنوید و آنان را اطاعت نمایید، اگرچه آن امیر بنده و غلامی باشد».
و فرمود:
«من رأی من أميره شيئاً يكرهه فليصبر عليه فإنه من فارق الجماعة شبراً فمات إلا مات ميتة جاهلية» [۴۹۹]. «اگر کسی از امیرش امر مکروهی مشاهده کرد، بر آن صبر گیرد. چون کسی که از جماعت مسلمین به اندازهی وجبی دور شود، مانند کسی است که بر مرگ جاهلیت مرده باشد».
و عباده بن صامتس فرمود:
«فبايعناه فكان فيما أخذ علينا أن بايعنا علی السمع والطاعة في منشطنا ومكرهنا وعسرنا ويسرنا وأثرة علينا وأن لا ننازع الأمر أهله إلا أن تروا كفراً بواحاً عندكم من الله فيه برهان» [۵۰۰].
«پیامبر خدا ج ما را دعوت نمود به او بیعت دهیم بر سمع و طاعت در حالت خوشی و ناخوشی، سختی و آسانی و أثَره [۵۰۱] و تا زمانی که از امیرکفرآشکاری که در نزد خداوند دلیلی بر آن باشد، نبینیم، در این امر (حکومت) با آنها نزاع نکنیم».
و فرمود: «إن أمر عليكم عبد مجدع أسود يقودكم بكتاب الله فاسمعوا له وأطيعوا» [۵۰۲].
«اگر امر و امارت شما به دست بندهای سیاهپوست و بیدست و پایی هم افتد که شما را به کتاب خداوند راهنمایی بنماید از او اطاعت نمایید».
و فرمودند: «علی المرء المسلم السمع والطاعة فيما أحب وكره إلا أن يؤمر بمعصية فإن أمر بمعصية فلا سمع ولا طاعة» [۵۰۳].
«بر مسلمان واجب است، امیر خود را در آنچه که خود میپسندد یا از آن بدش میآید، اطاعت نماید. مگر اینکه او را به معصیتی امر کند. که اگر او را به معصیت امر کرد، سمع و اطاعت از او واجب نیست».
و فرمودند: «إنما الطاعة فيالمعروف» [۵۰۴].
«اطاعت [از والدین، امیر، خلیفه...] فقط در امور نیک و معروف جایز است».
و فرمود: «وإن ضرب ظهرك وأخذ مالك فاسمع وأطع» [۵۰۵].
«حتی اگر [امیرت] تو را بزند و اموالت را از تو بستاند، از او حرفشنوی داشته باش و از او اطاعت کن».
و فرمودند: «من خلع يدا من طاعة الله يوم القيامة لا حجة له،و من مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية» [۵۰۶].
«کسی که دست از اطاعت خداوند بردارد، در روز قیامت حجت و بهانهای ندارد و هرکسی که بمیرد و بیعتی برگردن نداشته باشد، بر مرگ جاهلیت مرده است».
و فرمود: «من أراد أن يفرق أمر هذه الأمة وهو جميع فاضربوه بالسيف كائناً من كان» [۵۰۷].
«کسی که بخواهد امت را در امر دین متفرق کند، او را بکشید، هرکس که باشد».
و فرمود: «ستکون أمراء، فتعرفون وتنکرون، فمن عرف بریء، ومن أنکر سلم، ولکن من رضی وتابع»: «در آینده حاکمانی میآیند که شما منکراتشان را درک کرده، و اعتراض میکنید. برای هر کسی که بدی کارهایشان را درک کرد راهی است برای نجات خویش از گناه و عقوبت او ـ که با زبان یا دست او را از منکر بازدارد، و یا حداقل در حالت ناتوانی در دلش از او بیزاری جوید ـ و کسی که بر منکرات آنها اعتراض کند از بازخواست الهی نجات یافته، اما کسی که به منکرات آنان راضی شد و از آنان پیروی کرد (بر اوست گناه و بازخواست الهی است). گفتند: یا رسول الله! آیا با آنان مبارزه نکنیم؟ فرمود: «لا، ما صلوا» [۵۰۸]: «نه مادامی که نماز برپا دارند».
و دیگر احادیث [۵۰۹].
[۴۹۸] بخاری ۸/۱۰۵- مسلم ۶/۱۴- ابوداود ۴/۲۰۱رقم ۴۶۰۷- ابن ماجه ۲/۹۵۵رقم ۲۸۶۰- احمد۶/۴۰۳. [۴۹۹] (متفق علیه)بخاری ۸/۱۰۵- مسلم ۶/۲۱- دارمی ۲/۱۵۸ رقم ۲۵۲۲- احمد ۱/۲۷۵ و ۲۹۷- نسائی ۷/۱۲۳ – ابوداود۴/۲۴۱رقم۴۷۵۸ [۵۰۰] بخاری ۸/۸۷- ۸۸ - مسلم ۶/۱۶ - ۱۷ - نسائی۷/۱۳۸ – ۱۳۹ – ابن ماجه ۲/۹۵۷ رقم ۲۸۶۶ – مالک ۲/۴ – احمد ۵/۳۱۴ و ۳۱۶ [۵۰۱] أثره: یعنی اینکه امیر چیزی از بیت المال مسلمین را برای خود اختصاص و ترجیح دهد. [۵۰۲] مسلم ۶/۱۵ – ترمذی ۴/۲۰۹ رقم ۱۷۰۶ – ابن ماجه ۲/۹۵۵ رقم ۲۸۶۱ – احمد ۶/۴۰۲ و ۴۰۳ [۵۰۳] (متفق علیه) بخاری: ۸/۱۰۵ – مسلم ۶/۱۵- ترمذی ۴/۲۰۹ رقم ۱۷۰۷- ابوداود ۳/۴۰رقم ۲۶۲۶- نسائی ۷/۱۶۰- ابن ماجه ۲/۹۵۶رقم ۲۸۶۴- احمد۲/۱۷. [۵۰۴] بخاری ۸/۱۰۶- مسلم ۶/۱۵-۱۶- ابوداود ۳/۴۰رقم ۲۶۲۵- نسائی ۷/۱۶۰-ابن ماجه ۲/۹۵۵رقم ۲۸۶۳. [۵۰۵] مسلم ۶/۲۰-ابوداود ۴/۹۵رقم ۴۲۴۴. [۵۰۶] مسلم ۶/۲۲- احمد ۲/۷۰ و ۸۲- حاکم ۱/۷۷-۷۸ بر شرط شیخین صحیح است، ذهبی با او موافق است. [۵۰۷] مسلم ۶/۲۲-نسائی ۷/۹۲-۹۳- ابوداود ۳/۲۴۲رقم ۴۷۶۲- احمد۴/۲۶۱. [۵۰۸] - صحیح مسلم، از ام سلمهل، ۶/۲۳، شماره (۱۸۵۴)، وابوداود. [۵۰۹] مترجم: مسلّما منظور از امراء در احادیث فوق، حاکمان مسلمانی هستند که کمر به خدمت اسلام و مسلمین بستهاند. در این احادیث تأکید شده است که اگر از این حاکمان اموری را مشاهده کردید که معصیت نمیباشد اما در نفوس شما سخت میآید آن را تحمل نموده و از امر آنان اطاعت کنید. اما اگر به منکر و معصیتی امر نمودند از آنان اطاعت ننمایید، ولی در عین حال حکومت آنان را صحیح بدانید و در بقیه اوامر شرعی از آنان تبعیت کنید. این حالت در سمع و طاعت تا زمانی که حکام مرتکب کفری صریح نشدهاند، ادامه دارد و مسلمانان حتما باید از حاکمی مسلمان تبعیت کنند و بدون حاکم ماندن آنها جایز نیست. اما حمل این احادیث بر اکثریت حاکمان امروزی کشورهایی اسلامی که مرتکب کفرهای صریح شدهاند و روزانه آنها را تکرار میکنند، صحیح نیست پس خوانندهی عزیز آگاه باشد. [مترجم]
امر به معروف و نهی از منکر بر چه کسی واجب است و مراتب آن چیست؟
خداوند میفرماید: ﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾ [آل عمران: ۱۰۴].
«باید از میان شما گروهى [مردم را] به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند».
و پیامبر ج نیز فرمودهاند: «من رأی منكم منكراً فليغيره بيده فإن لم يستطع فبلسانه فإن لم يستطع فبقلبه وذلك أضعف الإيمان» [۵۱۰].
«هرکس از شما که منکری را مشاهده نمود، بر او واجب است که با دست از آن جلوگیری کند. اگر با دست نتوانست، با زبان آن را انکار نماید و اگر با زبان نتوانست، با قلب از آن بیزاری نماید، که این ضعیفترین درجهی ایمان است».
در این زمینه آیات قرآن و احادیث رسول الله ج فراوانند و به شمار نمیآیند و بر این امر دلالت دارند که امر به معروف و نهی از منکر بر تمام آن کسانی که آن امر یا منکر را مشاهده میکنند، واجب است و از آنها ساقط نمیشود مگر اینکه دیگران اقدام به این امر نمایند. و هر قدر که بندهای بر امری آگاهتر و تواناتر باشد، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجبتر و لازمتر است. و در هنگام نزول عذاب،تنها کسانی که از منکرات نهی نمودهاند، از عذاب در امان میمانند.
[۵۱۰] مسلم ۱/۵۰- ابوداود ۴/۱۲۳رقم ۴۳۴۰- ترمذی۴/۴۶۹ رقم ۲۱۷۲-نسائی ۸/۱۱ - ابن ماجه ۲/۱۳۳۰ رقم ۴۰۱۳- احمد۳/۱۰ و ۲۰.
حکم کرامات اولیاء چیست؟
کرامات اولیاء حق است و شامل ظهور امریست خارقالعاده بر دستان اولیاء که آنان را در این امر دخالتی نیست و بر طریق عادی جاری نمیگردد. بلکه گاهی به گونهای خداوند آن را صورت میدهد که خود آنان نیز به وقوعش علم ندارند. همانند داستان اصحاب کهف [۵۱۱] و اصحاب صخره [۵۱۲] و جُریج راهب [۵۱۳].
همهی کرامات اولیاء، معجزه پیامبرآن امت هستند. به دلیل عظمت معجزات پیامبر ج است که در این امت همواره بیشترین و عظیمترین کرامات وجود داشته است.همانند کرامتی که در زمان جنگهای رده برای ابوبکر [۵۱۴]س پیش آمد و مانند ندای عمر بن خطابس بر منبر برای ساریهس در حالی که او در شام بود [۵۱۵]. و یا نامهاش به نیل که باعث جریان یافتن رود نیل شد [۵۱۶] و حرکت اسب علاء بن حضرمی [۵۱۷] در آب دریا در غزوهای با روم [۵۱۸] و نماز ابومسلم خولانی [۵۱۹] در آتشی [۵۲۰] که اسود عنسی برای او فراهم آورده بود.
از این گونه کرامات در زمان پیامبر ج و بعد از او در زمان اصحاب و تابعین و تا هم اکنون بسیار اتفاق افتاده است و تا روز قیامت نیز واقع میگردد و همهی اینها در حقیقت معجزهی پیامبر ج است. چون که این کرامات با اتّباع و پیروی از او برای صاحبان کرامت، بدست آمده است.
پس اگر امری خارقالعاده برای کسی در راهی غیر از اتباع از پیامبر ج روی دهد، فتنه، چشمبندی و شعبده است و کرامت نمیباشد و از طرف اولیاء خداوند نیست. بلکه از جهت اولیاء شیاطین میباشد.
***
اولیاء خداوند چه کسانی هستند؟
هر آن کس که به خداوند ایمان آورد و تقوای او را در دل بپروراند و از پیامبرش ج تبعیت نماید، ولی خداست. خداوند میفرماید:
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢﴾ [یونس: ۶۲].
«آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمى است و نه آنان اندوهگین مىشوند».
﴿ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ ٦٣﴾ [یونس: ۶۳].
«همانان که ایمان آورده و پرهیزگارى ورزیدهاند».
﴿ٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ﴾ [البقرة: ۲۵۷].
«خداوند سرور کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد».
﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ ٥٥ وَمَن يَتَوَلَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ٥٦﴾ [المائدة:۵۵-۵۶].
«ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند. و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آوردهاند ولى خود بداند [پیروز است چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند».
پیامبر ج فرمود: «إن آل أبي فلان ليسوا لي بأولياء إنما أوليائي المتقون» [۵۲۱].
«اولیاء من خانوادهی فلانی نیستند، بلکه متقین اولیاء من هستند».
و حسن بصری/ میفرماید:
«ادّعی قوم محبة الله فامتحنهم الله بهذه الآية: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾ [آل عمران: ۳۱]. الآية».
«گروهی ادعای محبت الهی را نمودند که خداوند صدق آنان را با این آیه امتحان کرد: بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد» [۵۲۲].
امام شافعی نیز میفرماید: «إذا رأيتم الرجل يمشي علی الماء أو يطير في الهواء فلا تصدقوه ولا تغتروا به حتی تعلموا متابعته للرسول ج».
«اگر کسی را دیدید که بر روی آب راه میرود و یا در آسمان پرواز میکند، او را تصدیق نکنید و فریب او را نخورید، تا اینکه مطمئن شوید از رسول خدا ج پیروی نموده است» [۵۲۳].
[۵۱۱] اصحاب کهف کسانی بودند که از ترس دینشان از مردم فرار کردند و خداوند در غار، خواب ۳۰۹ سالهای را بر آنان غالب نمود. داستان آنها در سوره کهف آمده است. رک: بدایه و نهایه ۲/۱۰۲-۱۱۰. [۵۱۲] اصحاب صخره سه نفری بودند که به غاری پناه آوردند، اما درِ غار بر آنان بسته شد. پس هر کدام از آنان به عمل صالحی که انجام داده بود، متوسل شد همانا خداوند در غار را بر آنان باز کرد. برای تفصیل بیشتر رک: بخاری ۳/۵۱-۵۲- مسلم ۸/۸۹-۹۰. [۵۱۳] جُریح راهب یکی از عابدان بنیاسرائیل بود. فاحشهای او را دعوت به زنا نمود، اما او قبول نکرد. فاحشه با چوپانی زنا نمود و از او حامله شد. بعد از وضع حمل از او پرسیدند: بچهات از کیست؟ گفت: از جریج. پس صومعه جریج را خراب کردند.چون جریج دلیل را پرسید: داستان را به او گفتند: او بچه را خواست، از بچه سوال نمود. بچه به اذن خداوند لب به سخن گشود و حقیقت را بیان کرد. برای تفصیل بیشتر رک: بخاری ۴/۱۴۰- مسلم ۸/۳-۴- احمد ۲/۳۰۷ - البداية و النهاية ۲/۱۲۳-۱۲۵. [۵۱۴] ابن ابی عاصم ۲/۵۴۳ از جمله، تسبیح دانهها در دستان پیامبر ج و دستان ابوبکرس.. [۵۱۵] فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه ۱۱/۲۷۸: عمر بن خطابس سپاهی را به فرماندهی فردی به نام ساریهس ارسال نمود. در حالیکه خطبه میداد ناگهان فریاد برآورد: ای ساریه به سمت کوه توجه کن. دوبار این جمله را گفت. هنگامی که پیامآور لشکر به مدینه آمد. گفت یا امیرالمؤمنین به دشمن رسیدیم، ابتدا آنان ما را شکست دادند. اما ناگهان صدایی گفت ای ساریه به کوه برو. پس خود را به کوه رساندیم. خداوند ما را نصرت و آنان را شکست داد. [۵۱۶] عمروبنعاصس به عُمرس نوشت که در زمان جاهلیت هر سال رود نیل خشک میشد. مردم مصر نیز دختر باکرهای را در آن میانداختند، پس از آن دوباره جاری میگشت. اما اسلام آن را حرام کرده است. پس عمرس نامهای را به نیل نوشت، بدین مضمون: اگر تا به حال به خاطر دختر یا هر چیز دیگری جاری شدهای، دیگر نیازی به تو نیست، جاری مَشو. اما اگر به امر خداوند قهار جاری میشوی، از خداوند میخواهیم تو را جاری سازد. عمروبن ابی وقاصس آن را در نیل انداخت. و خداوند نیل را بیشتر از پیش جاری ساخت. رک: البداية و النهاية ۷/۱۰۲. [۵۱۷] علاء بن حضرمیس صحابی پیامبر ج، که پیامبر ج او را بر بحرین گماشت. ابوبکرس نیز منصب او را تأیید نمود. اما عمرس او را بر کوفه ولایت داد. ولی در بین راه بعد از مراسم حج در سال ۱۴هجری فوت نمود رک: البدایه والنهایه ۷/۵۲-۱۲۳. [۵۱۸] کرامت علاء بن حضرمیس این بود که در زمان عمرس فرمانده لشکری گشت. اما بین او و دشمنش خلیجی واقع شد. پس بر آن گذشت و دشمن را شکست داد. بعد از پیروزی دوباره از روی آن عبور نمود، در حالیکه آب او را خیس ننمود. رک: بدایه و نهایه۶/۱۲۶. [۵۱۹] ابومسلم، عبدالله بن ثوب خولانیس زمان جاهلیت را درک نموده است. قبل از وفات پیامبر ج ایمان آورد. اما در زمان ابوبکرس به مدینه آمد و ابوبکر و عمرب را ملاقات نمود. در شام زندگی میکرد. در سال ۶۰هجری فوت نمود. رک: الاستیعاب علی هامش الاصابه: ۴/۱۹۱-۱۹۵- البدایه و النهایه ۸/۱۴۹- التهذیب ۲/۲۳۵ و ۲۳۶. [۵۲۰] کرامت ابومسلمس زمانی بود که توسط اسود عنسی که ادعای نبوت نمود، دستگیر شد. أسود از او پرسید: آیا به پیامبری من شهادت میدهی؟ گفت نمیشنوم. گفت آیا به پیامبری محمد ج شهادت میدهی. گفت بله: پس آتشی فراهم آورد و او را در آن انداخت. اما آن آتش آسیبی به او نرساند. پس در زمان ابوبکرس به مدینه آمد. عمرس از او درباره کسی پرسید که در آتش افتاده، اما نسوخته است. گفت منم. عمرس گفت: خدا را شکر که قبل از آنکه بمیرم، خداوند از امت محمد کسی را به من نشان داد که آنچه بر سر ابراهیم ÷ آمده بود، بر سر او نیز آمد است. مصادر قبلی و مجموع فتاوی ۱۱/۲۷۹.عبهله بن کعب بن غوث اسود عنسی در زمان رسول خدا ادعای نبوت نمود. اما در جنگهای رده کشته شد. البداية و النهاية۶/۳۰۹-۳۱۴. [۵۲۱] (متفق علیه) بخاری ۷/۷۳- مسلم ۱/۱۳۶- احمد ۴/۲۰۳- ابوداود ۴/۹۴ رقم ۴۲۴۲. [۵۲۲] تفسیر ابن کثیر ۱/۲۵۸. [۵۲۳] تفسیر ابن کثیر ۱/۷۸- رک: شرح عقیده طحاویه ۵۷۳.
راه راستی که خداوند به سیر و سلوک در آن امر نموده و از پیروی از غیر آن نهی کرده است، کدام است؟
این راه راست همان دین اسلام است که خداوند پیامبرانش را با آن فرستاده و کتابهایش را بدان نازل نموده است و غیر آن را از کسی قبول نمیکند. و جز کسی که بر آن راه باشد، نجاتیابندهای وجود ندارد و کسی که از غیر آن اطاعت کند، از راه راست دور گشته است.
خداوند میفرماید:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦ﴾ [الأنعام: ۱۵۳].
«و [بدانید] این است راه راست من پس از آن پیروى کنید و از راهها[ى دیگر] که شما را از راه وى پراکنده مىسازد پیروى مکنید».
پیامبر ج در تفسیر این آیه خطی رسم کرد، سپس فرمود: «هذا سبيل الله مستقيماً، وخطّ خطوطاً عن يمينه وشماله، ثم قال: هذه السبل ليس منها سبيل إلا عليه شيطان يدعو إليه».
«این راه راستِ الهی است و خطوطی را در سمت چپ و راست آن رسم نمود، سپس فرمود بر سر هر کدام از این راهها شیطانی قرار دارد که مردم را به سیر در آن راه دعوت میکند».
سپس این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾ [الأنعام: ۱۵۳].
و فرمود: «ضرب الله مثلاً صراطاً مستقيماً وعلی جنبتي الصراط سوران فيهما أبواب مفتحة وعلی الأبواب ستور مرخاة وعلی باب الصراط داع يقول: يا أيها الناس ادخلوا الصراط المستقيم جميعاً ولا تفرقوا، وداع يدعو من فوق الصراط فإذا أراد الإنسان أن يفتح شيئاً من تلك الأبواب قال ويحك لا تفتحه فإنك إن تفتحه تلجه، فالصراط الإسلام، والسوران حدود الله، والأبواب المفتحة محارم الله، وذلك الداعي علی رأس الصراط كتاب الله، والداعي من فوق الصراط واعظ الله في قلب كل مسلم» [۵۲۴].
و فرمودند: «خداوند راه راستی را مثال زده است که در دو طرف آن دو دیوار وجود دارد و بر هر کدام از آنها درهایی گماشته و بر هر دری پارچهای آراسته گشته است. در اول راه دعوتکنندهایست که جار میدهد: ای مردم همگی وارد این راه شوید و متفرق نگردید و از بالای راه نیز کس دیگری وجود دارد که هرگاه که انسان بخواهد آن درها را باز کند، فریاد برمیآورد: وای بر تو آن در را باز نکن که اگر آن را باز نمایی به درون آن میافتی. همانا راه مستقیم همان اسلام است و دیوارها حدود الهی، درها محارم خداوند و داعیای که در اول راه قرار دارد قرآن و داعیای که از بالای صراط مردم را راهنمایی میکند، موعظهگر خداوند در دل هر انسان مسلمان است».
***
چگونه میتوان از انحراف از این راه سالم ماند؟
جز با تمسک به کتاب و سنت و سیر بر منهج آنها و دوری از حد و حدود مشخص شده در آنها نمیتوان به این منظور رسید. و با تمسک به این وسیله میتوان به دو هدف مهم اخلاص برای خداوند و متابعت از پیامبر اسلام ج است، رسید که خداوند میفرماید:
﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾ [النساء: ۶۹].
«و کسانى که از خدا و پیامبر اطاعت کنند در زمرهی کسانى خواهند بود که خدا ایشان را گرامى داشته [یعنى] با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیکو همدمانند».
منعمان که در این آیه به آنها اشاره شدهاست، کسانی هستند که در سوره فاتحه خداوند صراط مستقیم را به راه آنها توصیف میکند:
﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾ [الفاتحة: ۶- ۷].
«ما را به راه راست هدایت فرما. راه آنان که گرامىشان داشتهاى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان».
هیچ نعمتی برتر از هدایت بر سر راه راست و دوری از راههای گمراهکننده نیست. زیرا که پیامبر ج امتش را بر این راه ترک کرده است.
همانگونه که میفرماید: «تركتكم علی المحجة البيضاء ليلها كنهارها لا يزيغ عنها إلا هالك» [۵۲۵].
«شما را به راهی راست که شبش مانند روز روشن است، به جا میگذارم و هیچکس از آن دور نمیشود، مگر اینکه به هلاکت میرود».
[۵۲۴] (حسن لذاته) احمد ۴/۱۸۲-۱۸۳- حاکم آن را بر شرط مسلم صحیح میداند. ذهبی نیز با او موافقت نموده است ۱/۷۳. [۵۲۵] تخریج آن گذشت.
منظور پیامبر ج از طائفهایکه در این حدیث از آنان سخن به میان آمده چه کسانی هستند؟ «لا تزال طائفة من أمتي علی الحق ظاهرة، لا يضرهم من خالفهم حتی يأتي أمر الله تبارک وتعالی» [۵۲۶].
این طائفه فرقه ناجیهایست که از بین هفتاد و سه فرقه از آتش دوزخ نجات مییابد. همانگونه که پیامبر ج آنان را با این سخن جدا میسازد:
«كلها في النار إلاَّ واحدة وهي الجماعة» [۵۲۷].
و في رواية قال: «هم من كان علی مثل ما أنا عليه اليوم وأصحابي» [۵۲۸].
«همه هفتاد و سه فرقه در آتش دوزخند، جز یکی از آنها که آن هم اهل جماعت است».
و در روایتی دیگر میفرماید: «آنان بر آنچه که من و اصحابم امروز برآنیم، خواهند بود».
این گروه صفات دیگری هم دارند.
از خداوند منان خواهانیم که ما را نیز از جملهی آنان قرار دهد و قلبهایمان را بعد از اینکه هدایت داد، گمراه نکند و از جانب خود رحمت فراوانی را عطا کند که همانا او وهاب است.
سبحان ربك رب العزة عما يصفون وسلام علی المرسلين
والحمد لله رب العالمين
[۵۲۶] ترجمه: «پیوسته طائفهای از امت من بر حقند و حق را اظهار میکنند و کسانی که با آنها مخالفند به آنان ضرری نمیرسانند تا اینکه خداوند امر خود را نازل فرماید» بخاری ۴/۱۸۷-مسلم ۶/۵۲-۵۳- ابوداود ۴/۹۷-۹۸رقم ۴۲۵۲-ترمذی ۴/۵۷۴رقم ۲۲۲۹- ابن ماجه ۱/۵ رقم۹-۱۰ – احمد ۴/۱۰۱ - دارمی ۲/۱۳۲ رقم ۳۴۳۷- حاکم ۴/۴۴۹-۴۵ آن را به شرط شیخین صحیح دانسته، ذهبی نیز با او موافق است. [۵۲۷] ابن ماجه ۲/ ۱۳۲۲رقم۳۹۹۲ و ۳۹۹۳- احمد ۳/۱۴۵ و ۴/۱۰۲ – ابن ابی عاصم ۳۲۱-۳۲۳ آلبانی آن را صحیح دانسته است. الفرق بین الفرق بغدادی ۴-۹. [۵۲۸] روایت را طبرانی در الصغیر ۱/۲۵۶ آورده است.
آری، اسلام اینگونه معرفی شده است و اینگونه افرادی داعیهی اسلام را دارند و آن را تبلیغ میکنند. اگر ما نیز درست قضاوت کنیم، مطمئناً میدانیم که با این وصف نباید مسلمانان وضعیت بهتری را به نسبت وضع امروزی خود داشته باشند. اما اگر خلاف آن تحقق یابد؛ یعنی مسلمانان در جهت فراگیری تعالیم دین خود تا اقصی درجات آن به صورت عالمانه و کامل تلاش نمایند و همزمان بتوانند دوای درد خود را نسبت به حال و زمان، از این منابع پاک دریابند و آن را بر جراحات خود بمالند، قطعاً درد مسلمانان التیام مییابد. چون ما معتقدیم که داروی اسلام تأثیری اعجازانگیز و شگرف دارد. این را پیشینیان ما تجربه نمودهاند و صدها سال انواع مصایب انسانی زمان خود را با آن تسلی دادهاند...
پس امروز نیز برای بازگرداندن عزت و مجد اسلامی، ابتدا باید دین را از منابع اصلی آن دریابیم. سپس آن را بر جامعهی خود تطبیق دهیم و بدان عمل کنیم. این وظیفه متعلق به شخص یا طبقهی خاصی از مسلمانان نیست، بلکه تمام افرادی را که ادعای اسلام مینمایند، در بر میگیرد، پیر و جوان، زن و مرد، دارا و ندار در این زمینه وظیفهی یکسانی دارند...