1286

مشخصات کتاب

سیری در کتاب الکافی




تأليف:

عثمان الخمیس


مترجم:

گروه علمی فرهنگی موحدین

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

الـحمد لله رب العالـمين والصلاة والسلام على أشرف الأنبياء والـمرسلين سيدنا محمد وعلى آله وصحبه أجـمعين: أما بعد:

کتابی که پیش روی شما قرار دارد حاصل تلاش و زحمات ارزشمند استاد بزرگوار جناب شیخ عثمان خمیس است که آن را به صورت سخنرانی بیان نموده و هم اکنون در سایت اینترنتی ایشان به عنوان «سیاحة في الکافی» موجود است و من هم آن را به توفیق خداوند، روی کاغذ پیاده و به شیوه‌ی کتاب کوچک درآورده‌ام. ضمناً اقوال و روایات ذکر شده را مطابق آنچه که ایشان در کتاب الکافی نقل کرده‌اند من هم به خاطر معتبر و موثق بودن کتاب با اشاره به جزء و صفحه آن را نقل نموده‌ام، هر چند کلماتی را تغییر داده‌ام که به صورت عامیانه در سخنرانی آمده و به روح عمومی مطلب خلل وارد نمی‌کند. و در کل نوشتاری است مستند و منسجم، و دارای ارزش و اعتبار ویژه در محتوای خود، که مطالعه‌ی آن خالی از اجر نیست. از خداوند متعال مسئلت دارم که شیخ عثمان الخمیس را بخاطر تلاش‌های که در این راستا متحمل شده اند اجر جزیل عطاء فرماید و ما را از علم وی بهره‌مند نماید.

«ابوبدر النظیر».

مقدمه

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

زنده باشید برادران من. از خداوند متعال خواستارم که ما و شما را به راهی که مورد رضایت اوست هدایت و موفق بدارد. حمد و ثنا و ستایش برای ذاتی که دانه را شکافته صاحب نور و روشنایی، فرمانروا و فریاد رس اول و آخر، و خالق تمام موجودات است. درود و سلام بر پیامبری که برای تمام عالمیان رحمت و مهربانی و خاتم پیامبران خدا ج یعنی پیغمبر ما محمد المصطفی ج و بر آل و یارانش. اما بعد

در قرن چهارم هجری وقتیکه در دولت آل بویه شیعه‌های غیر عرب ریاست حکومت اسلامی را به تصرف خود درآوردند، انواع شرک و دروغ و سخنان ضد و نقیض را به آل بیت رسول الله ج نسبت دادند، که ربطی به آن‌ها ندارند ولی متأسفانه مردم ناآگاهانه آن را قبول نمودند. روشن‌ترین نمونه‌ی آن کتاب الکافی است که نزد اکثر علماء شیعه‌ی اثنی‌عشریه موثق و معتبرترین کتاب شیعه تلقی می‌شود. و کسیکه تمام آن را معتبر نداند آن را اصح کتاب شیعه می‌پندارد و در کل هیچ کتابی در نزد این فرقه‌ی گمراه مساوی و موازی با این کتاب نیست. مؤلف این کتاب محمد بن یعقوب کلینی ایرانی است که وی آن را بدون اسناد و به دروغ به علی بن ابی طالب و خانواده‌ی ایشان س نسبت داده در حالیکه آنان از این همه دروغ و خرافات داخل کافی به دور می‌باشند و نویسنده‌ی آن کسی جز محمد کلینی ایرانی نیست.

محمد بن حسن گفته به ابوجعفر ثانی گفتم جانم فدایت. مشایخ و اساتید ما از ابوجعفر و ابو عبدالله روایت کرده‌اند در زمانی‌که تقیه کردن به اوج خود رسیده و کتاب‌های خود را پنهان نموده‌اند و پس از فوتشان آن کتاب‌ها به دست ما رسیده. ابوجعفر گفت: «آن‌ها را بپذیرید و پخش کنید، آن‌ها حق محسوب می‌شوند». زیرا هیچ اسنادی که متصل به جعفر صادق و یا پدرش محمد باقر در دسترس نیست چه رسد به اینکه این روایت‌ها سندی متصل به حسن و حسین و یا علی بن ابی طالب س و پیغمبر ج داشته باشند. آنان ادعاء می‌کنند که به علت وجود خفقان تقیه نموده‌اند، هر چند از طرف دیگر همزمان مدعی هستند که شیعه نتوانسته‌اند دانش و معلومات خود را ظاهر کنند مگر در زمان جعفر صادق؛ زیرا که تقیه زائل شد و این قضیه یکی از تناقضاتی است که در کتاب کافی و غیره وجود دارد، و این تناقضات هرگز به پایان نمی‌رسد.

و این گونه کتاب‌ها از جمله کتاب الکافی به تفرقه‌افکنی بین مسلمانان دامن می‌زند و به سوی قومیت و نژاد پرستی دعوت خود را متوجه می‌کند، و این نویسنده‌های متعصب با نام مبارک اهل بیت پیامبر ج خون و ناموس دیگران را حلال می‌دارند؛ چون ادعا می‌کنند که آن‌ها چنین امری را به شیعیان خود دستور داده‌اند، و شکّی در آن نیست که اهل بیت پیغمبر ج از این نوع دروغ و افتراء مبرّا و به دور می‌باشند.

کلینی کیست؟

او محمد بن یعقوب کلینی است در شهر «کُلَین» ایران متولد شده و به وی رازی گفته شده، و به سلسلی بغدادی ابو جعفر الأعور نیز شناخته می‌شود. او شیخ شیعه در ری در زمان خود بوده که بزرگان و علماء برای کسب علم و گوش‌دادن به مذاکرات و بحث‌های فقهی در مجالسش حاضر می‌شدند. کلینی نزد شیعه عالم متبحر، محدث، عادل و حجت سدید القول، ادیب توانا، فقیه وارع، عابد و مخلص به حساب می‌آید.

نجّاشی در باره‌ی او می‌گوید: شیخ بزرگ اصحاب ما در ری و ثابت‌ترین و موفق‌ترین عالم در حدیث بوده. طوسی می‌گوید: کلینی معتبر و عالم به احادیث و اخبار می‌باشد. ابن طاوسی می‌گوید: او امین مردم و کسی است که بر فقه و اعتبارش اتفاق نظر وجود دارد. طیّبی او را مجدد صده‌ی (۴) هجری خوانده است.

و این کلینی نزد آنها خیلی مشهور است. میرزا عبدالله افندی گفته: کلینی ثقة الاسلام است و هرگاه بگویند ثقة الاسلام ذهن‌ها بسوی وی می‌روند. اسدالله شوشتری گفته: وی ثقة الاسلام، پیشوای مردم، علم الاعلام، بزرگوار و ارجمند نزد خاص و عام می‌باشد.

جای‌گاه کتاب الکافی نزد شیعه ۱۲ امامی

آقای محمد بن یعقوب کلینی متوفی سال ۳۲٩ هجری هر چند در سال وفاتش اختلاف وجود دارد کتاب الکافی که نزد اهل تشییع به ویژه اثنی عشریه اصح کتاب موجود می‌باشد را جمع آوری نموده است. و عده‌ای از علماء آنان بر صحیح بودن الکافی اجماع دارند. و عدّه ای هم با توجه به این که در آن احادیث متناقض و خلاف واقع را دیده‌اند صحیح بودن تمام آن را منکر شده‌اند. در هر حال کافی بهترین و صحیح‌ترین کتاب نزد شیعه می‌باشد. بعد از این که کلام علماء آن‌ها درباره‌ی شخص کلینی را نقل کردم در این جا آراء و نظرات آنان را در باره‌ی الکافی می‌آورم.

نوری طبرسی صاحب المستدرک می‌گوید: کتاب الکافی در بین چهار کتاب [۱] مهم شیعه مانند خورشید در بین ستارگان است. اگر شخصی منصفانه آن را مطالعه کند علیرغم احادیث آحاد و رجال آن به موثق و صحیح بودن آن اطمینان حاصل خواهد کرد [۲].

حرّ عاملی گوید: اصحاب چهار کتاب و امثال آنان به درستی بر صحت و ثبوت احادیث داخل کتاب و مصدر و منبع نقل شده‌ی آن‌ها شهادت داده‌اند، پس اگر آنها ثقه بوده‌اند لازم است که گفته‌ی آنان، روایت و نقل شان را بپذیریم [۳].

عبدالحسین شرف الدین موسوی صاحب المراجعات می‌گوید: کتاب‌های الکافی و الاستبصار و التهذیب و من لایحضره الفقیه متواتر و مقطوع و محتوای آنان صحیح است و در بین آن‌ها کافی اقدم و اعظم واتقن می‌باشد [۴].

محمد صادق صدر می‌گوید: چیزی که خواننده را به مطالعه‌ی این چهار کتاب وامی‌دارد آنست که شیعه هر چند بر اعتبار و صحیح بودن آن‌ها اجماع دارند ولی مانند برادران اهل سنت آن‌ها را صحاح ننامیده‌اند [۵].

کلینی در جواب کسی که از سبب تألیف این کتابش سؤال نموده بود می‌گوید: تو می‌خواهی کتابی را تألیف کنم که کفایت کننده باشد، و در آن تمام فنون و راه‌های علم و دین را جمع‌آوری کنم. و افزون بر آن برای متعلّم و مسترشد کافی بوده، و هر کس بخواهد علم دین و عمل به آن را از آثار صحیح و ارزنده‌ی راستگویان اخذ کند به آن مراجعه کند [۶]. از این رو محقق -آنان- نائینی گفته: مناقشه در اسناد روایات کتاب الکافی علامت عجز و ناتوانی است [٧].

محقق خود الکافی که علی اکبر غفاری نام دارد می‌گوید: امامیه و جمهور شیعیان در تفضیل و برتری آن و اعتبار و اکتفاء به احکامش اتفاق نظر دارند. آن‌ها اقرار می‌کنند جایگاه و منزلت آن بر کتاب‌های دیگر مشهود و عیان است؛ زیرا کتاب کافی را مداری می‌دانند که روایات کسانی که معروف به ضبط احادیث و موثوق به بوده‌اند در آن جای دارد، و در نزد آنان زیبا‌ترین و بهترین کتاب حدیث بحساب می‌آید [۸].

مفید گفته: کتاب الکافی عظیم‌ترین و مفید‌ترین کتاب است [٩]. فیض کاشانی درباره‌ی کتاب‌های شیعه می‌گوید: کافی شریف‌ترین و موثق‌ترین و جامع‌ترین آن‌ها می‌باشد؛ زیرا مشتمل بر اصول، و خالی از زواید و زشتی‌هاست [۱۰].

مجلسی گفته: این کتاب مضبوط‌ترین و جامع‌ترین کتاب حدیث، و زیباترین و بزرگ‌ترین کتاب فرقه‌ی ناحیه می‌باشد [۱۱].

محمد امین استرآبادی می‌گوید: از اساتید و علماء خودمان شنیده‌ایم که هیچ کتابی در اسلام تألیف نشده که در شأن و منزلت الکافی کلینی باشد [۱۲]. عباس قمی می‌گوید: الکافی مهم‌ترین کتاب اسلامی و عظیم‌ترین تصنیف امامیه می‌باشد و برای آنان هیچ کاری بهتر و خوب‌تر از آن صورت نگرفته [۱۳].

و قول بعضی از شیعه‌ها که می‌گویند: تمام کتاب الکافی صحیح نمی‌باشد و در آن احادیث ضعیف هم وجود دارد، بخاطر فرار از انتقادات اهل سنت و از طرف دیگر رهائی از الزامات شیعه‌هایی مانند اخباری‌ها و شیخی‌ها که به همه‌ی الکافی ایمان دارند می‌باشد. و در هر صورت همچنانکه بیان نمودیم، کتاب الکافی در مجموع اصلی‌ترین و معتبرترین کتاب شیعه می‌باشد و آن را با هیچ کتاب اسلامی دیگر موازی نمی‌دانند. و تیجانی معاصر می‌گوید: کافی است بدانید که اصول کافی بزرگ‌ترین کتاب شیعه می‌باشد، در حالیکه گفته می‌شود که هزاران حدیث دروغ در آن وجود دارد [۱۴].

وقتی که جایگاه و منزلت الکافی نزد آنان برایمان معلوم گردید، بیاییم با هم گردشی در عالم این کتاب داشته باشیم، به ویژه روی روایات و احادیث بیهوده و غریبی که در آن وارد شده و اگر قصد توسع در تمام این معایب و نقایص را داشتم و تمامشان را بازگو می‌کردم به دیگر کتاب‌های آنان مانند: «الأنوار النعمانیة، بحار الانوار، سلونی قبل أن تفقدونی، مدینة الـمعاجز، زهر الربیع، وغیره ...» مراجعه می‌کردم ولی به دو دلیل از این کار خودداری نمودم یکی اینکه هدفم بررسی اصح کتاب نزد آنان بوده دوم قصد خلاصه‌کردن را داشتم.

و خواهی دید چیزهایی رادر کتاب الکافی آورده‌ام که امکان ندارد که شخص عاقل آن را بگوید، چه رسد به اینکه به آل بیت رسول الله ج و یا شخص رسول الله ج نسبت داده شود و اگر بعضی مسائل را می‌گفتم که در کتاب‌های دیگر آنان وجود دارد چیز‌های عجیبی را مشاهده می‌کردی. ولی چون قصد اختصار دارم به آنچه در الکافی ذکر کرده‌ام اکتفاء می‌کنم. والله الـمستعان.

[۱] چهار کتاب مهم و معتبر شیعه: الکافی- الاستبصار- التهذیب- من لا یحضره الفقیه. [۲] مستدرك الوسائل، طبرسی ج ۳ ص ۵۳۲. [۳] وسائل شیعه ج ۲۰ ص ۱۰۴. [۴] المراجعات، موسوی مراجعه رقم ۱۱۰. [۵] کتاب الشیعه ص ۱۲٧. [۶] مقدمة الکافی، ص ۲۴. [٧] کتاب الانتصار للمحقق النائینی فی صحة الکافی ص ۸ ، تألیف: علی ابوالحسن. [۸] مقدمه‌ی کافی، ص ۲۶. [٩] همان ص ۲۶. [۱۰] همان ص ۲٧. [۱۱] مقدمه‌ی کافی ص ۲٧. [۱۲] همان ص ۲٧. [۱۳] الکنی والألقاب، ج ۳ ص ٩۸. [۱۴] فاسئلوا أهل الذکر، ص ۳۴.

نخست: اسانید این کتاب و رجال إسناد آن

کلینی در کافی به نقل از علی بن ابی طالب س ذکر نموده که عُفیر خر رسول الله ج خود کشی کرد، علی گفت: این خر با رسول خدا حرف زده و گفت: پدر و مادرم فدای تو ای رسول الله ج پدرم به نقل از پدرش و او هم به نقل از جدش به من خبر داد، که پدر وی با نوح ÷ در کشتی نشسته بودند و حضرت نوح ÷ به نزد وی رفت و دستی به پهلوی وی ‌کشید سپس گفت: از نسل این خر، خری متولد می‌شود که سیّد و خاتم پیامبران بر وی سوار می‌شود، الحمدلله خداوند چنین افتخاری را نصیب من نموده [۱۵].

توجه کنید، این حدیث را با اسناد که کلینی گفته ذکر نمودیم و عجب اسنادی که سلسله‌ی راویان آن به جز خر کسی دیگر نیست و در مهم‌ترین کتاب آن‌ها آمده است. در سند تنها یک خر نیست بلکه مسلسل خر هستند؛ زیرا عفیر از پدرش از جد پدرش و او از پدرش، و خداوند علی س بزرگ‌تر از این داشته که از خری و از پدرانش روایت کند.

در اسناد آن، راوی مجهول وجود دارد؛ زیرا معلوم نیست که این خر‌ها موثق و حافظ حدیث بوده‌اند یا نه!! و زندگی و هویت هیچ یک از آن‌ها مشخص نیست و باید خواننده به خاطر شناخت مشخصات و زندگانی آن‌ها به کتاب حیات الحیوان دمیری یا حیات الحیوان جاحظ مراجعه کند.

دوم: چگونه خری برای پیامبر ج می‌گوید: (پدر و مادرم فدایت باد)؟؟!! پدرش کی بوده و مادرش چه ارزشی داشته؟ تا فدای رسول الله شوند و شکی در آن نیست چنین امری بی‌ادبی و طعن درباره‌ی رسول الله ج است که چنین سخن مزخرفی را به سیّد الخلق نسبت می‌دهند که خری برایش می‌گوید پدر و مادرم فدایت باد.

سوم: در حدیث راوی دروغ‌گو وجود دارد که جد پدر عفیر است؛ زیرا هیچ گاه نوح را ملاقات نکرده در حالیکه ادعا می‌کنند نوح ÷ پهلوی وی را مسح نموده.

و این به نسبت اسناد که در این کتاب وجود دارد ...

و اما یاوه‌گوی و خرافات داخل آن را هم با هم ببینیم:

[۱۵] الکافی ج۱ ص۲۳٧ با تحقیق علی اکبر غفاری طبع دارالأضواء در بیروت سال۱۴۰۵هجری.

نسبت بداء به خداوند متعال أ

از ابو جعفر و ابو عبدالله علیهما السلام روایت شده که گفته‌اند: وقتی که مردم پیغمبر ج را تکذیب نمودند خداوند تصمیم به نابودی زمین گرفت بجز علی بن ابی‌طالب س، و استدلال به این آیه دارند که خداوند متعال در سوره‌ی ذاریات می‌فرماید: ﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٖ٥٤ [الذاريات: ۵۴]. «پس از آنان روی‌ بگردان و تو سزاوار ملامت و سرزنش نیستی». پس از این تصمیم خداوند برایش معلوم شد که باید به مؤمنین رحم داشته باشد، و به پیغمبر ج فرمود: ﴿وَذَكِّرۡ فَإِنَّ ٱلذِّكۡرَىٰ تَنفَعُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٥٥ [الذاريات: ۵۵]. «پند و اندرز بده، چرا که پند و اندرز به مؤمنین سود می‌رساند» [۱۶].

[۱۶] روضة الکافی، ص ٧۸.

طعن و بی‌احترامی به قرآن کریم

همچنین نسبت به قرآن کریم طعن و بی‌احترامی را در کتاب کلینی می‌بینیم. از ابوجعفر ÷ روایت شده که می‌گوید: هر کس ادعا کند که قرآن را جمع‌آوری کرده همچنان که نازل شده او دروغگو و کذّاب است؛ زیرا کسی آن را جمع آوری و حفظ نکرده مگر علی بن ابی طالب و امامان بعد از وی [۱٧].

به ابوالحسن ÷ گفته شد: ما آیاتی را از قران می‌شنویم از جمله آیاتی نیستند که نزد ما هستند و قرائت آن‌ها را طوری که از شماها به ما رسیده نیکو نمی‌شماریم آیا مرتکب گناه خواهیم شد؟ ابوالحسن در جواب گفت: این دسته از آیات را طوریکه یاد گرفته‌اید قرائت نکنید؛ زیرا کسانی در آینده پیش شما خواهند آمد که قران را به شما تعلیم می‌دهند [۱۸].

[۱٧] الکافی، ج ۱ ص ۲۲۸. [۱۸] الکافی، ج ۲ ص ۶۱٩.

ادعای تحریف قرآن

ادعای شیعه مبنی بر تحریف کتاب الله (قرآن‌کریم)

از سالم بن سَلَمَه روایت شده که مردی به ابو عبدالله ÷ عرض کرد ما حروف و کلماتی را در قرآن می‌شنوم که مردم آن را نمی‌خوانند. ابو عبدالله گفت: آن‌ها را نخوانید بلکه قرآن را همان طوری که مردم می‌خوانند تو هم بخوان تا اینکه قائم ÷ ظهور کند و آن وقت ایشان قرآن را در حد و اندازه‌های خود قرائت می‌کند و مصحفی که علی بن ابی طالب ÷ آن را نوشته خارج می‌نمایند [۱٩]. و باز از ابو عبدالله نقل شده که می‌گوید: نزد ما مصحف فاطمه ÷ وجود دارد و شما چه می‌دانیدکه مصحف فاطمه چیست؟ به او گفتم مگر مصحف فاطمه چه می‌باشد؟ فرمود: مصحفی است که به مانند قرآن شما. و این جمله را سه بار تکرار کرد و در آخر فرمود: به خدا قسم حتّی یک حرف از حروف قرآن شما در آن پیدا نمی‌شود [۲۰].

[۱٩] الکافی، ج ۲ ص ۶۳۳. [۲۰] الکافی، ج ۱ ص ۲۳٩.

نمونه‌ی از تحریفات آنها

ابو بصیر به ابو عبدالله ÷ می‌گوید: فدایت شوم چرا قول خدای متعال را که می‌فرماید: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ لِلْكَافِرِينَبولاية علي لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ» را مثل خود نمی‌خوانیم؟ در جواب گفت: بخدا قسم این آیه طوری که قرائت کردی جبرئیل آن را بر محمد ج نازل کرده و بدین شکل در مصحف فاطمه وجود دارد [۲۱].

و از ابوعبدالله روایت شده که گفته: قرآنی که جبرئیل آن را بر محمد ج نازل کرد ۱٧ هزار آیه می‌باشد [۲۲]. یعنی سه برابر آن قرآنی که مسلمانان از آن استفاده می‌کنند. و شاید همان مصحف فاطمه است که ادعا می‌کنند.

و کلینی در کتاب الکافی بابی آورده به عنوان: تمام قرآن را جز امامان ما کسی جمع آوری نکرد.

از زید بن الجهم روایت شده که می‌گوید: ابوعبدالله ÷ قسمتی از آیه ٩۲ سوره نحل را که خداوند می‌فرماید: ﴿أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرۡبَىٰ مِنۡ أُمَّةٍ [النحل: ٩۲]. را «أن تکون أئمة هی أزکی من أئمتکم» [۲۳] خواند. به او گفتم: فدایت شوم أمه را أئمه خواندی؟ گفت: آری، گفتم: ما أربی می‌خوانیم گفت: اربی چیست؟ و چیزی که در دستش بود پرت کرد [۲۴].

از ابو عبدالله ÷ نقل شده که می‌گوید: آیه «وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهفي ولاية علي وولاية الأئمة من بعدهفَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًـا» این طور نازل شده [۲۵].

و در همین اصول کافی کلینی از زبان ابو عبدالله ÷ ذکر شده که آیه‌ی: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِنْ قَبْلُکلمـات في محمد وعلي وفاطمة والـحسن والـحسين والأئمة من ذريتهمفَنَسِيَ» سوگند به خدا این‌طور بر محمد ج نازل شده است [۲۶].

از ابو جعفر روایت شده که گوید: جبرئیل بر محمد ج با این آیه نازل شد «بِئْسَمَـا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَـا أَنْزَلَ اللَّهُفي عليبَغْيًا» [۲٧]. یعنی «زشت و ناپسند است آنچه خود را بدان فروخته‌اند و ظالمانه به آنچه درباره‌ی علی در قرآن نازل شده باور ندارند».

از ابو عبدالله ÷ روایت کرده‌اند که می‌گوید: جبرئیل ÷ به این آیه خدمت رسول الله ج نازل شد «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِـمّـَا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَافي عليفَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» [۲۸].

و در واقع تمام این اقوال و روایات که به ابو عبدالله یعنی جعفر صادق و ابوجعفر یعنی محمد باقر و بقیه امامانشان نسبت می‌دهند دروغی بیش نیستند و آنان از چنین ترّهاتی مبرّا و به دور می‌باشند.

و از رضا ÷ نقل شده در مورد فرموده‌ی خداوند متعال که می‌فرماید: «كَبُرَ عَلَى الْـمُشْرِكِينَبولاية عليمَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِيا محمد» (نسخه‌ی خطی) [۲٩].

و از زبان ابوجعفر باقر در کافی آمده است که می‌گوید جبرئیل امین بر محمد ج نازل شد و این آیه را برای ایشان آورد: «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواآل محمد حَقّهُمقَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لـَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُواآل محمد حقهمرِجْزًا مِنَ السَّمـَاءِ بِمـَا كَانُوا يَفْسُقُونَ» [۳۰]. «ستم‌کاران گفتاری که به آنان در حق آل محمد گفته بودیم دگرگون کردند، پس بر ظالمان در حق آل محمد از آسمان عذابی بر آنان نازل کردیم».

مردی نزد ابو عبدالله ÷ این آیه را قرائت کرد: ﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ [التوبة: ۱۰۵]. «و بگو: عمل کنید که الله و پیامبرش و مومنان عمل شما را خواهند دید». ابو عبدالله گفت: چنین نیست بلکه به جای مؤمنین مأمونین است و ما، مأمونین هستیم [۳۱].

ابوالحسن الماضی گفته: بر پیغمبر ج نازل شد: «إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ في علي» راوی گوید به او گفتم این قرآن بود که خواندید گفت: آری سپس گفت: «وَذَرْنِي وَالْـمُـكَذِّبِينَبوصيكأُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا» باز گفتم آیا این آیه‌ی قرآن بود؟ گفت: آری بدین صورت نازل شده‌اند [۳۲]. پس آنچه را که ذکر نمودیم نمونه‌هایی از تحریف و دروغ‌های شاخ داری بود که در این کتاب پر از ترّهات و افتراءات وجود داشت و اگر بخواهیم نمونه‌های دیگری را ذکر نماییم و یا آن‌ها را به تحلیل و بررسی بگذاریم وقت زیادی را می‌خواهد و در ظرفیت امشب ما نیست.

[۲۱] الکافی، ج ۸ الروضة ص ۴٩، آنگاه که برای شما می‌گویند مصحف فاطمه قرآن نیست، دروغ است، می‌گوید در مصحف فاطمه این چنین آمده است. [۲۲] الکافی، ج ۲ ص ۶۳۴. [۲۳] صورت صحیح آیه: ﴿أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرۡبَىٰ مِنۡ أُمَّةٍ. [۲۴] الکافی، ج ۱ ص ۲٩۲. [۲۵] الکافی، ج ۱ ص ۴۱۴. [۲۶] الکافی، ج ۱ ص ۴۱۶. [۲٧] الکافی، ج ۱ ص ۴۱٧. [۲۸] همان. [۲٩] الکافی ج ۱ ص ۴۱۸. [۳۰] الکافی ج ۱ ص ۴۲۳. [۳۱] الکافی ج ۱ ص ۴۲۴. [۳۲] الکافی، ج ۱ ص ۴۳۴.

حرص بر مخالفت با اهل سنت

از ابو عبدالله یعنی جعفر صادق نقل شده که گفته است هر کدام از شما اگر با برادرش بر سر قضیه مشکل داشت و یکی از این دو شخص خواست آن را به پیش یکی دیگر از برادران شیعه‌ی خودشان فیصله دهد و آن طرف دیگر نپذیرفت و خواست آن را پیش جماعت اهل سنت ببرد و در آنجا مشکلش را حل کنند بدانید که چنین کسانی مانند آن‌هایی‌اند که خداوند در این آیه توصیف شان می‌کند: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِ [النساء: ۶۰]. یعنی «مگر نمی‌بینی کسانی را که گمان می‌برند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان آورده‌اند و می‌خواهند طاغوت را داور قرار دهند؟ حال آنکه دستور یافته‌اند به طاغوت کافر شوند؟ شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دور و درازی دچار نماید».

و اما در غیر الکافی سخنی را از جعفر صادق نقل می‌کنند که این قضیه را مورد تأکید قرار می‌دهد، که آورده اند: هر گاه به دو حدیث مختلف بر خورد نمودید آن‌ها را بر کتاب خدا عرضه بدارید، هر کدام موافق قرآن بود آن را بگیرید و دیگری را رد کنید و اگر آن را در کتاب خدا نیافتید آن را بر اخبار عامه –اهل‌سنت- عرضه بدارید، پس آنچه موافق اخبار آنان بود را بگذارید، و آنچه مخالف اخبار آنان بود را برگیرید [۳۳].

مشابه به همین قضیه از رضا ÷ نقل شده علی بن اسباط می‌گوید: به ایشان یعنی رضا گفتم در شهری که من اقامت دارم به هنگام وقوع حادثه‌ای و یا بروز مشکلات عالمی از طرفداران و دوستان تو پیدا نمی‌شود که از او سئوال کنیم. در جواب گفت: به فقیه و قاضی شهر که از اهل سنت است مراجعه کنید و هر فتوای را صادر نمود بر خلاف آن رفتار کنید چون حق در مخالفت قول آن‌ها است [۳۴].

آیا هیچ انسان خردمندی چنین می‌گوید چه رسد به یک مسلمان؟

خمینی هم می‌گوید در هر حال هیچ اشکالی نیست که مخالفت عامه از مرجحات باب تعارض محسوب می‌شود [۳۵].

[۳۳] وسائل الشیعة. [۳۴] بحارالانوار ج ۲ ص ۲۳۳. [۳۵] الرسائل للخمینی، ج ۲ ص ۸۳.

دروغ‌های آنان در کتاب الکافی

جعفر صادق می‌گوید: خدا به کسی رحم کند که ما را پیش مردم محبـوب گرداند؛ و مردم را از ما متنفر نکند، به خدا قسم اگر محاسن و زیبائی‌های کلام ما را ببینید و به آن‌ها توجه کنید با عزت می‌شوید؛ زیرا هیچ کس توان تعلیق و تفسیر کلام ما را ندارد و با گوش دادن به هر کلمه‌ای از آن ده گنـاه از گناهنتان محو می‌شود [۳۶].

و باز جعفر صادق می‌گوید: کسی که راه ما را به دروغ اختیـار کند شیـطان هم بـه دروغ وی نیـاز دارد [۳٧].

جعفر صادق در غیر از کتاب کافی گفته اگر قائم ما قیام کند قبل از هـر چیز دروغـگویان شیعه را خواهد کشت [۳۸].

جعفر صادق می‌گوید: اگر همه مردم شیعه‌ی با ما باشند سه چهـارم آن‌ها در مورد ما شک دارند و یک چهارم دیگر هم احمقند [۳٩].

و باز می‌گوید: خداوند متعـال آیه‌ای را در باره‌ی‌ منافقـین نازل نکرده مگر اینکه کسانی هم که تشیـع را اختیـار می‌کنند در آن داخل هستند [۴۰]. موسـی کاظـم می‌گویـد: اگر شیعه‌های ما را امتحان کنید آن‌ها را مرتد خواهید یافـت و در هر هـزار نـفر یک نفر صادقانه از ما پیروی نمی‌کند [۴۱].

و همچنانکه گفتیم نمونه‌هایی را در کتاب کلینی ذکر خواهیم کرد که جز هزل و یاوه گویی چیز دیگری در بر نخواهد داشت و نزد هیچ متدینی قابل قبول نیست که این چنین کتابـی اصح کتب دینی باشد و یا حتی جزء کتاب‌های معتبر باشد و با توجه به رعایت وقت به آن‌ها اشاره خواهم کرد.

کلینی در کتاب کافی از حبابه الوالبیه روایت می‌کند که حبابه می‌گوید: به امیر المومنین علی ÷ گفتم: نشانه‌ی امامت تو چیست؟ امیر المومنین گفت: ای حبابه چند تا از این سنگ ریزه‌ها را برایم بیار و با عصایش به آن‌ها اشاره نمود من هم آن‌ها را پیش وی بردم و او هم با انگشتر خودش آن‌ها را مهر زد. سپس گفت: ای حبابه! هر گاه کسی ادعا‌ی امامت کرد و توانست آن‌ها را همچنان‌که دیدی مـهر بزند بدان که او هم امام واجب الاطاعه اسـت. حبابه می‌گوید: پس از ایشـان در زمان خلافت امام حسن به مجلـس وی رفتم در حالیکه مردم از وی سوال می‌کردند، امام حسن گفت: یا حبابه! گفتم: بله ای سرور من. گفت: آنچه همراه خود داری برایم بیار من هم سنگ‌ها را به وی نشان دادم او هم مثل امیرالمؤمنین ؛ به آن‌ها مهر زد پس از امام حسن پـیش امام حسین رفتم که در مسجد النبی ج بود امام حسین به من نزدیک شد و مرا خوش آمد گفت، سپس گفت: از نشانه‌های امامت علامتی وجود دارد که تو آن را می‌خواهی. گفتم: آری آقای من. گفت: آنچه همراه خود داری به من بده من هم سنگها را در اختیار وی گذاشتم و او هم آن‌ها را برایم مهر زد سپس به نزد علی بن الحسین ÷ رفتم در حالی که پیر شده و به حالت ارتعاش افتاده بودم و در حدود ۱۱۳ سال عمر داشـتم و او را در حالیکه مشغول عبادت بود زیارت کردم او هم سنگ‌ها را برایم مهر زد سپس پیش ابا جعفر و بعد از او پیش ابا عبدالله و بعد از او پیش ابوالحسن موسی و بعد از او پیش رضا ÷ و تمام آنان سنگ‌ها را برایم مهر زدند [۴۲]. مگر چندساله شده؟.

از ابی بصـر نقل شده که گفت: بـه نزد ابـی عبدالله وارد شـدم به او گفـتم فدایت شوم در بـاره‌ی مسئله‌ای می‌خواهم سؤال کنم و یک نفر هم در اینحا سخن مرا می‌شنود ابی عبدالله ÷ پرده‌ای را که بیـن خود و بین خانه‌ی دیگر حائل بود برداشت و داخل آن را دید، سپس فرمود: ای ابا محمد بپرس از آنچه برایت نمایان شده، گفتم: فدایت شوم شیعیانت از بابی سؤال می‌کنند که رسول الله ج آن را به علی ÷ یاد داده و از این باب هزار باب دیگر منشعب می‌شود! در جواب گفت: بله ای ابا محمد، رسول الله ج به علی هزار باب آموخته که از هر باب هزار باب گشوده می‌شود. به او گفتم بخدا قسم باب؛ باب علم و دانش است. ابی عبدالله مدتی به زمین خیره شد و فرمود: بله این باب باب علم است ولی نه این علم. سپس فرمود: ای ابا محمد! نزد ما جامعه وجود دارد اما شما نمی‌دانید که جامعه چیست عرض کردم: فدایت شوم جامعه چیست؟ فرمود: صحیفه ای است که طول آن هفتاد ذراع است به ذراع رسول الله ج و با املاء ایشان و در طرف راست آن خط امام علی و جود دارد و هر حلال و حرامی و هر چیزی که مردم به آن نیاز داشته باشند و حتی غرامت کوچک‌ترین خدشه‌ای در آن آمده است و با دست خود به سینه‌ی من کوبید و گفت: اجازه دارم ای ابا محمد! گفتم: فدایت شوم من در اختیار تو هستم سپس او مرا با دستان خود فشرد وبا عصبانیت گفت: حتی تاوان این را. گفتم: بخدا قسم آنچه که تو می‌گویی علم است. در جواب گفت: بله علم است ولی نه این علم که مردم می‌دانـند. سپس مدتی ساکت شد و باز فرمود: نزد ما علم جفر است و شما نمی‌دانید که جفر چیست و توضـیح داد که جفر ظرفی است از جانب آدم ÷ که به ما داده شده و در آن علوم پیامبران و اوصیاء و دانشمندان بنی اسرائیل وجود دارد. باز گفتم: آن‌هم علم است گفت: بله علم اما نه هر علمی و بعد از مدتی سکوت کرد، سپس گفت: ما مصحف فاطـمه داریم و آنها چه می‌دانند که مصحف فاطمه چیست؟ مصحفی است به مانند قرآن شما و سه بار آن را تکرار کرد و گفت: بخدا قسم یک حرف از قرآن شما در آن وجود ندارد. باز گفتم: به خدا قسم آنچه گفتی علم است گفت: بله علم اما نه آن علم و بعد از مدتی سکوت گفت ما علم آنچه بوده و خواهد بود تا روز قیامت را نزد خود داریم. گفتم: فدایت شوم این علم چیـست؟ گفت: آگاهی در مورد آنچه شب و روز رخ خواهد داد و صادر شدن هر امر و فرمانی در مورد هرچـیزی تا روز قیامت [۴۳]. (توجه داشته باشید که بدون تعلیق از کتاب الکافی نقل می‌کنم).

از محمد باقر روایت شده که می‌گوید: امام ده تا علامت دارد ۱- پاک و ختنه شده متولد می‌شود ۲- و هرگاه به زمین بیفتد روی دو تا دستانش به زمین می‌افتد ۳- با صوت بلند شهادتین را می‌گوید ۴- هیچ گاه احتلام نمی‌شود ۵- با چشمانش می‌خوابد ولی به دل بیدار است ۶- خمـیازه ندارد و تکبر نمی‌کند ٧- پشت سر خود را مثل جلو خود می‌بیند ۸- و آنچه که از شکم او بیرون می‌آید بویش مثل مشک است و زمین موظف است که آن را بپوشاند ٩- و هرگاه زره رسول الله ج را بپوشد اندازه‌ی قد اوسـت در حالیکه هر کس دیگری آن را بپوشد چه قد بلند باشد یا قد کوتاه یک وجب بر وی زیاد خواهد بود، ۱۰- تا آخرین روزهای امامتش بر وی الهام می‌شود [۴۴].

از اسحاق بن جعفر روایت شده که گفت: شنیدم از پدرم که می‌گفت: شبی که در آن متولد شده نوری ظاهر شد که بجز پدر و مادرش کس دیگری آن را ندید و مادرش وی را نشسته زائید و به هنگام تولد چهار زانو متولد شده و چرخیده تا اینکه رو به قبله نموده و سپس سه بار عطسه کرده و با انگشتش به الحمد لله اشاره می‌کرده و بسیار شادمان و ختنه شده بدنیا آمده و در بین دست‌های وی به مانند طلای خالص نور می‌درخشید و جریان پیدا می‌کرد [۴۵].

آیا شنیدید آنچه گفته شد و آیا چنین سخنانی شما را به یاد رسوم متحرک نمی‌اندازد؟. و در روضة الواعظین آمده وقتیکه علی بن ابی طالب متولد شد رسول خدا ج به پیش وی رفت ولی وی را در حالی دید که نوری در کنارش بود و دست راستش را در گوش راستش گذاشته بود و اذان و اقامه را بر دین حنـیف می‌گفت وحدانیت خدا و رسالت محمد ج را در همان روز تولدش شهادت می‌داد سپس به پیامـبر خدا ج گفت: بخوان و ایشان هم به علی گفتند تو هم بخوان علی فورا تورات و انجیل و زبور و قرآن را خواند [۴۶].

حتما صحف ابراهیم فراموش شده، و شگفتی در این است که این جریان قبل از نزول قرآن بوده.

در کتاب الکافی آمده است که علی بن حسین گفت: هرگاه معصیت و گناه بندگان خدا زیاد شد و خدا خواسـت آن‌ها را به آیه‌ای از آیاتش سزا دهد خورشید و ماه و ستارگان را به وسیله‌ی ملائکه‌ی موکلش و به کمک هفتاد هزار ملائکه‌ی دیـگر از مدار خودشان خارج خواهد کرد و خورشید به دریایی می‌افتد که مدار آن‌ها روی آن قرار دارد و به دنبال آن خورشید نور خود را از دست خواهد داد و رنگش تغییر می‌کند؛ و اگر خدا بخواهد کسوف یا خـسوف صورت گیرد به همین منوال اوامر الهیش را صادر خواهد کرد و سپس به ملائکه‌ی موکلش می‌گوید کـه خورشید و ماه را به جای خودشان باز گردانند [۴٧]. و این نظریه در باره‌ی کسوف و خسوف ما را به یاد کلامی می‌اندازد که در انجـیل در این باره آمـده است که زمین مرکز منظومه‌ی شمسی می‌باشد در حالیکه هیچ انسان عاقل و صاحب اندیشه چنین چیزی را تائـید نخواهد کرد. و مشابه این سخن در تورات در عهد قدیم آمده است و به دنبال چنین نظریه‌ای در تـورات و انجیل و رشد علوم بشری ابطال آن ظاهر شده و مردم روز به روز از این کتاب‌ها دور شدند و به جز عده‌ای ناچیزی که متعصبانه از آن‌ها پیروی می‌کردند از تقدیس و احترام گذاشتن آنان فاصله گرفتند ولی جالب اینجا است که هنوز کلینی و اتباع وی از این خرافات و آراء خلاف واقع در کتاب خودشان پشیمان نشده‌اند و باید پرسید که یهود و نصاری به انحراف و خلاف واقع بودن کتاب‌هایشان که تحریف شده‌اند اقرار نموده‌اند ولی تا الآن اهـل تشیع از کتاب‌های یاوه و ترّهاتشان که ا قوال خلاف حق و باطل را در خود جای داده‌اند دوری نمی‌جویند.

و یکی دیگر از هزلیات کتاب کلینی روایتی است از ابو عبدالله که گفته هرچه در فیل و جود دارد در پشه هم موجود است و برتری پشه در بال وی است [۴۸] یعنی پشه اشیاء زیادتری درخود جایی داده است.

[۳۶] الکافی، ج ۸ ص ۱٩۲. [۳٧] الکافی، ج ۸ ص ۲۱۲. [۳۸] رجال الکشی، ص ۲۰۳. [۳٩] رجال الکشی، ص ۱٧٩. [۴۰] رجال الکشی، ص ۱۵۴. [۴۱] الکافی، ج ۸ ص ۱۰٧. کتاب کافی به سه بخش تقسیم می‌شود: بخش اصول که جزء اول و ثانی را در بر می‌گیرد. بخش فروع کافی که از جزء سوم تا هفتم را شامل می‌شود، سپس روضه که جزء هشتم کافی است. [۴۲] الکافی، ج ۱ ص ۳۴۶. [۴۳. ] - الکافی، ج ۱ ص ۲۳٩. [۴۴] الکافی، ج ۱ ص ۳۸۸. [۴۵] الکافی، ج ۱ ص ۳۸۸-۳۸٧. [۴۶] روضة الواعظین، ص ۸۴. [۴٧] الکافی، ج ۸ ص ٧۰. [۴۸] الکافی، ج ۸ ص ۲۰۸.

زمین لرزه و علت‌های آن

از ابو عبدالله مرویست که می‌گوید آن ماهی‌ای که زمین را حمل می‌کند با خود گفت که من به وسـیله‌ی قدرت خودم زمین را حمل می‌کنم خداوند ماهی کوچک‌تری را بسوی او ‌فرستاد و از راه بیـنی بـه درون وی رفت و آن را چهل روز بیهوش و درمانده ‌کرد و پس از چهل روز خدا به وی رحم کرده و دسـتور داد که آن ماهی کوچک از درونش بیرون آید و بعد از این واقعه هرگاه خداوند اراده‌ی زمین‌لـرزه را داشته باشد آن ماهی کوچک را به نزد وی می‌فرستد و به محض دیدن آن مضطرب می‌شود و به لـرزه می‌افتد [۴٩]. این علم جدید است!!!.

و در خصوص باد از ابی عبدالله روایت شده که گفت: باد زیـر کعبه و در زیر این رکن شامی محبوس است و اگر خدا بخواهد چیزی را از آن خارج کند یا از طرف جنـوب است یا شمال و یا باد غربی و یا شرقی می‌شود و از علائم آن تحرک مدام رکن شامی است در چهار فصل [۵۰]. البته ما هیچگاه حرکت آن را مشاهده نکردیم.

اکثر ما عقیده‌ی زشت و ناپسندی را که نصاری دارنـد می‌شناسیم عقیده‌ای که مشهور به فداء است که مسیحیان باور داشتند که عیسی ÷ تمـام خـطاء و اشتباهات بنی‌آدم را به جان خود خریده و متأسفانه چنین عقیده‌ای نزد شیعه اثنی عشریه وجود دارد؛ زیـرا کلینی در کتاب الکافی از ابی حسن موسی ÷ روایت کرده که می‌گوید خداوند متعال از شیـعه عصبانی ‌شد و مرا مخیر ‌کرد که آیا من را سزا دهد یا آن‌ها را؟ و من – به خدا سوگند- خود را انتخاب و تمام گناهانشان را بجان خود خریدم [۵۱].

از سیف تمار منقول است که گفت: ما همراه جمعی با ابی عبدالله ÷ بودیم ابی عبدالله گفت: در بین ما جاسوسی وجود دارد و ما هم طرف راست و چپ خود را نگاه و هیچ کدام از ما آن را ندیدیم و گفتیم ما که چیزی را نمی‌بینیم وی گفت بخدای نگاه کردیم، و گفتیم: بر ما جاسوسی وجود ندارد. او گفت: قسم به پروردگار کعبه و سه بار آن را تکرار نمود اگر من در وسط موسـی و خضر بودم و به شما می‌گفتم که من از آنان عالم‌تر هستم و به آنها خبر می‌دادم اشیائی که در توان آن‌ها نیست چون موسی و خضر معلومات آنچه گذشته بود را دارند و ما علم گذشته و آینده را تا روز قیامت در اختیار داریم و آن را از رسول الله ج به ارث برده‌ایم [۵۲].

از علی بن ابی طالب س روایت شده که از او در خصوص مدت زمان غیبت مهدی سؤال ‌شد که وی آن را شش روز یا شش ماه و یا شـش سال جواب داد [۵۳].

می‌گویم: شیعیان ادعا می‌کنند که مهدی در سال ۲۶۰ هجری به چاه افتاده و الآن مـا در سال ۱۴۲۳ قرار داریم و ۱۱۶۳ سال از زمان به چاه رفتن مهدی می‌گذرد در حالی که می‌گویند علـی بن ابی طالب س نهایتا شش سال را برای ظهور امام زمان قرار داده‌است.

کلینی از ابی هاشم جعفری روایت کرده که گفت: از نیازمندی و فقر خود پیش ابی محمد ÷ شکایت بردم و او هم شلاق خود را به زمین سائید که گمان کردم آن را با عمامه پوشانید و پنجصد دینار را خارج کرد و گفت: ابا هاشم آن‌ها را بگیر و معذرت ما را بپذیر [۵۴].

ماشاءالله عجب امامان ساحری بوده‌اند!! ولی بخدا قسم آنان این طوری نبوده‌اند بلکه تمام این مزخرفات را به آنان نسبت می‌دهند در حالی که روح آنان از این کارها باخبر نیست.

[۴٩] الکافی، ج ۸ ص ۲۱۲. [۵۰] الکافی، ج ۸ ص ۲۲٧. [۵۱] الکافی، ج ۱ ص ۲۶۰. [۵۲] الکافی، ج ۱ ص ۲۶۰. [۵۳] الکافی، ج ۱ ص ۳۳۸. [۵۴] الکافی، ج ۱ ص ۵۰٧.

باب فضائل در کتاب کافی که بسیار عجیب است

از ابی عبدالله ÷ منقول است که گفت: هر کس از منزلش بقصد سفر بیرون رود و معمم باشد در عین سفر هیچ گونه سرقت و آتش سوزی و هیچ گونه بدی و مکروهی به وی بر خورد نخواهد کرد [۵۵].

: بویژه برای کسانیکه در اروپا و امریکا کفش می‌پوشند. کلینی روایت کرده از ابو عبدالله س که خطاب به جمعی از دوستانش گفت: چرا نعل سیاه پوشیده‌اید مگر نمی‌دانید به چـشم آسیب می‌رساند و آلت را شل می‌کند و بهایش از دمپائی‌های دیگر بیشتر است و هرکس آن را به پا کند حتـما فخر می‌فروشد [۵۶]. و در همان صفحه از حنان بن سدیر روایت شده که می‌گوید نزد ابو عبدالله ÷ رفتم و دمپائی سیـاه پوشیده یودم ابو عبدالله گفت: چرا حنان دمپائی سیاه پوشیده‌ای مگر نمی‌دانی که سه خصلت بد دارد ۱- چشم را ضعیف می‌نماید ۲- آلت را شل می‌کند ۳- غم را برای انسان به ارمغان می‌آورد و افزون بر آن لباس ستم کاران است. گفتم: پس چه رنگی را بپوشم گفت دمپایی زرد را انتخاب کن؛ زیرا چشم را روشن آلت را محکم و غم را بر طرف می‌کند و افزون بر آن لباس پیامبران است [۵٧].

دقت کنید ایا واقعا اهل بیت رسول الله ج چنـین حرف‌هایی را می‌زنند؟

باز از ابو عبدالله منقول است که گوید: خف بینایی چشم را تقویت می‌کند [۵۸].

و از ابوعبدالله روایت شده که گـفته: پوشیدن خف انسان را از مرض سل به دور می‌دارد [۵٩]. و یا مدام پوشیدن خف انسان را از مرگ سوء محفوظ می‌دارد [۶۰].

[۵۵] الکافی، ج ۶ ص ۴۶۱. [۵۶. ] - الکافی، ج ۶ ص ۴۶۵. [۵٧] همان، ص ۴۶۵. [۵۸. ] - الکافی، ج ۶ ص ۴۶۶. [۵٩] همان، ص ۴۶۶. [۶۰] همان، ص ۴۶٧.

رنگ کردن ریش یا موی سر با حنا

کلینی از پیامبر خدا ج روایت می‌کند که فرموده صرف کردن درهمی بخاطر رنگ آمیزی ریش و مـوی سر با حنا بهتر است از نفقه‌ی درهمی در راه خدا چون حنا چهارده ویژگی را با خود دارد: ۱- باد را از گوش‌ها دور می‌کند ۲- پـرده از روی چشم بر می‌دارد ۳- سوراخ بینی را نرم می‌کند ۴- بوی دهان را خوش می‌نماید ۵- لثه را محـکم می‌دارد ۶- بی‌هوشی را از انسان می‌زداید ٧- وسوسه‌ی شیطان را کم می‌کند ۸- فرشتگان خوشحال می‌شوند ٩- مؤمن را شادمان می‌کند ۱۰- کافر را عصبانی می‌کند ۱۱- زینت بخش است ۱۲- رایحه‌ی معطر دارد ۱۳- انـسان را از عذاب قبر می‌رهاند ۱۴- و ملائکه‌ی نکیر و منکر از او حیا دارند [۶۱].

[۶۱] همان ص۴۸۲.

کافی و گرفتن ناخن

کلینی در کتابش از ابو جعفر ÷ روایت کرده که هر کس روزهای جمعه ناخن و سبیل‌هایش را کوتـاه کند و بگوید بسم الله وبالله وعلي ملة رسول الله ج به ازاء سقوط هر ناخن یا هر تار مو خداوند برایش ثـواب آزاد کردن بنده‌ای را به وی می‌دهد و به مرضی مبتلا نمی‌شود مگر زمان مرگش [۶۲].

در کتاب کافی به نقل از ابو عبدالله روایت شده که گفت: ناخن کوتاه کردن در روز جمعه انسان را از بیماری‌های جـذام و پیسی و کوری سالم نگه می‌دارد [۶۳].

[۶۲] همان ص ۴٩۱. [۶۳] همان ص ۰ ۴٩.

انار در کافی

از ابو عبدالله ÷ روایت شده که گفت: انار یکی از دانه‌هایش از بهشت است و هر گاه کافر از آن بخورد خداوند فرشته‌ای را می‌فرستد که آن را از شکم وی بیرون بیاورد [۶۴].

و باز در همین صفحه از ابوعبدالله روایت شده که گفت: هر کس یک دانه انار بخورد شیطان وسوسه‌ را چهل روز مریض می‌کند.

خیلی عجیب یعنی هرکس که تمام آن را بخورد پس باید پیامبر شود!!.

و یزید بن عبدالملک از ابو عبدالله روایت کرده که می‌گوید: ای یزید! اگر مومنی تا آخر اناری را بخورد خدا شیطان را از قلبش تا چهل روز بیرون می‌کند و اگر دو تا را بخورد خداوند به مدت صد روز شیطان را از قلب وی دور می‌کند و اگر سه تا را بخورد یک سال، و اگر کسی یک سال شیطان از وی دور باشـد در مدت عمرش به گناه آلوده نمی‌گردد و داخل بهشت می‌شود.

[۶۴] همان، ص ۳۵۳.

رودخانه‌های کافر و رودخانه‌های مؤمن

عجائبِ کتاب کافی تمام شدنی نیست؛ کلینی از ابی الحسن ÷ روایت کرده که می‌گوید دو رود مؤمن ودو رود کافر وجود دارند؛ رودهای مومن رود فرات و نیل مصر می‌باشند و رودهای کافر رود دجله و بلخ [۶۵].

متأسفانه رودهای می‌سی سی پی و سیحان و جیحان و غیره فراموش شده‌اند یا شایـد نه مسلمان و نه کافر باشند.

باز می‌گوید اما این بار در خصوص مسئله‌ی بسیار خطرناک، از ابو جعفر محمد باقر ÷ که گفته: بخدا قسم ای ابا حمزه تمام مردم ولد الزنا هستند بجز شیعیان ما [۶۶]. و ظاهرا روایتی دیگر از ابو عبدالله آن را شرح می‌دهد که ابوعبدالله به ابو بصیر می‌گوید: شیطان به نزد زنان می‌رود همچنانکه مردی با زنش نزدیکی می‌کند و با آن‌ها حرف می‌زند مانند مردان؛ گفتم: ای ابو عبدالله با چه علائمی آن را بشناسیم [۶٧]؟. گفت: هرکه ما را دوست داشته باشد نطفه‌ی او حلال و هر که از ما متنفر باشد و ما را دوست نداشته باشد نطفه‌ی او از شیطان است [۶۸].

پس هر کس به این کتاب باور داشته باشد معتقد است که شیطان همراه او با زنش جماع نموده و چنین باوری جز از انسان فاجر و بی‌خرد از هر کس دیگر بعید است.

[۶۵] الکافی، ج ۶ ص ۳٩۱. [۶۶] الکافی، ج ۸ ص ۲۳٩. [۶٧. ] - یعنی چطور بفهمیم آنکه جماع کرده شوهرش بوده و یا شیطان بوده؟ [۶۸] الکافی، ج ۵ ص ۵۰۲.

علاج کسانی که مبتلا به عمل قوم لوط هستند

کلینی از عمر بن یزید روایت کرده که در مجلس ابی عبدالله ÷ بوده که مردی از وی سـؤال کرد و گفت: فدایت شوم من پسران را دوست دارم. ابو عبدالله گفت: با آن‌ها چه می‌کنی؟ آن مرد گفت: آنـان را بـر پشت خود قرار می‌دهم (یعنی آنان فاعل و خودش مفعول). ابو عبدالله عصبانی شد و دست را بر پیشانـی خود گرفت آن مرد وقتی با عصبانیت ابو عبدالله مواجه شد به گریه افتاد. ابو عبدالله نظری به وی افکند و بـه حال وی ترحم نمود و گفت: هرگاه به دیار خود برگشتی شتر چاقی را بخر و دست و پایش را ببند و با یـک ضربه شمشیر کوهان وی را ببر؛ و پوستش را بکن سپس در حالیکه هنوز بدنش گرم است روی پشتش بنشین [۶٩] تا نجات یابی. آن مرد می‌گوید: به دیار خود برگشتم و کاری که ابو عبدالله به من گفته بود انجام دادم و هنـوز بر پشت شتر بودم که شیئی مانند کرم از بدنم خارج و آرام شدم [٧۰].

[۶٩] یعنی این نفر مخنّث است و دوست دارد که نوجوانان از دبر با او آمیزش کنند؛ چنانکه شیعه‌ها خانم‌های خود را از دُبر لواط می‌کنند، و الا مردان واقعی با زنهای خویش از عقب معاشرت نمی‌کنند. [٧۰] الکافی ج ۵ ص ۵۵۰.

بشارتی برای کردها از جانب کلینی در کتاب کافی

ابو ربیع شامی گوید: از ابو عبدالله ÷ درباره‌ی جماعتی از اکراد سؤال کردم و گفتم آنان هر روز پیش ما می‌آیند و با یکدیگر داد و ستد می‌کنیم و باهم مخلوط می‌شویم؛ ابو عبدالله در جواب گفت ای ابو ربیع! بـا آنان قاطی نشوید؛ زیرا اکراد گروهی از جن هستند که خداوند پرده از روی آنان برداشته، پس هرگز با آنان نشست و برخاست نکنید [٧۱].

از علی بن ابی طالب منقول است که گفت: ای مردم! ظلم و ستم صاحبش را به آتش جهنم می‌بـرد و اولین کسی که از حدود خداوند تجاوز نمود و ظلم کرد عناق دختر آدم بود و اولین مقتول هم عناق دختر آدم بود؛ و همیشه مجلسش پر از مکر و حیله بوده و دارای بیست تا انگشت و در هر انگشت دو تا ناخن به شکـل داس وجود داشته؛ پس خداوند منان بر وی شیری را به اندازه‌ی فیل؛ و گرگی را به اندازه‌ی شتر و پلنگی را به اندازه‌ی قاطری مسلط نمود تا وی را به قتل رساندند.

جای هیچ تردیدی وجود ندارد که این روایت ماداران فرزندمرده را به خنده می‌اندازد در صورتی که دختر آدم به ایـن شکل باشد آدم خودش چه وضعیتی داشته در حالیکه خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِيٓ أَحۡسَنِ تَقۡوِيمٖ٤ [التين: ۴]. «که ما، انسان را در بهترین شکل آفریدیم». داروین هم می‌گوید اصل انسان به بوزینه بر می‌گردد شیعه هم دختر آدم را بدین صـورت معرفی می‌کند. پس ما چه کسی را تصدیق کنیم؟ الله را و یا داروین و شیعه را؟.

این هم مسئله‌ی خنده‌دار دیگر، اما بگذارید قبل از آن سوالی از شما بپرسم: اگر زن یک فردی برایش دوقلو بزاید، و یکی از آن دو پنج دقیقه قبل از برادرش بیرون شود، کنیه‌ی آن شخص با اسم پسر بزرگ‌تر گذاشته می‌شود یا پسر کوچک‌تر؟ کدام یک بزرگ‌تر هستند و کدام یک کوچک‌تر؟. در این رابطه روایت کلینی را به خوانش می‌گیریم، کلینی در الکافی روایت کرده و گفته: برای شخصی در یک شکم دو پسر تولد شد، ابو عبدالله ÷ ضمن تبریک سؤال نمود: کدام یک از آن‌ها بزرگ‌تر هستند؟ آن‌مرد گفت: بچه‌ای که چند دقیقه زودتر به دنیا آمده. ابو عبدالله گفت: خیر، آن یکی دیگر که آخر متولد شده؛ مگر نمی‌دانید اول مادرش به او حامله شده و سپس آن یکی دیگر داخل بچه‌ی اولی شده و تا او بیرون نیاید بچه‌ی اول نمی‌تواند خارج شود [٧۲].

مثل اینکه رحم مادر گاراژ ماشین‌ها است؛ آنچه ذکر نمودیم حقایقی بود که از اصح کتاب شیعه نقل کرده‌ام که با خواندن آن‌ها انسان تعجب می‌کند و دلش به هم می‌خورد و با خود می‌گوید اگر اصح کتاب‌هایشان این باشد خوش به حـال کتاب‌های دیگرشان.

روایتی دیگری را بشنوید که از چنین روایتی به خدا پناه می‌برم و استغفار می‌کنم، این یکی هم از ابی عبدالله که می‌گوید مردی پیش پیغمبر ج آمد و گفت: ای رسول الله! من آلت بسیار بزرگ دارم آیا اجازه دارم که با حیوانات مثل شتر و یا الاغ نزدیکی کنم؛ زیرا زنان توان تحمل چنین آلتی را ندارند پیغمبر ج در جواب فرمود: خداوند متعال تو را نیافریده مگر اینکه از شکل خودت کسی را آفریده که تحمل چنین چیزی را دارد آن مرد رفت و بعد از مدتی باز خدمت رسول الله ج برگشت و آنچه گفته بود تکرار کرد.

این بار رسول الله ج برایش فرمود: با زن سیاه قد بلند جور در می‌آیی مرد مدت کمی گم می‌شود و خدمت رسول الله ج باز می‌گردد و می‌گوید شهادت می‌دهم که تو رسول الله هستی؛ زیرا چنین زنی برای من پیدا شده [٧۳].

یعنی نمی‌دانم این پیامبر است یا چی است؟ پیغمبری که آن مرد را به سوی زنی راهنمایی می‌کند که در صلاحیت آلت وی باشد آیا چنین چیزی طعن و بی ادبی نسبت به ساحت رسول الله ج نیست؟ (پناه بر خدا).

از اسحاق بن ابراهیم جعفی روایت شده که گفت: شنیدم از ابی عبدالله÷ که می‌گفت: رسول اللـه ج داخل خانه‌ی ام سلمه شد و آنجا بوی خوش را استشمام نمود و فرمود: آیا حولاء به اینجا آمده؟ گفتنـد: آری.

حولاء به اینجا آمده و از شوهرش شکایت دارد. در این اثناء حولاء بیرون آمد و گفت پدر و مادرم فدایـت شوند شوهرم از من روی گردان است. پیغمبر فرمود: بوی معطر را برایش زیاد کن. حولاء گفت: هرچـه بوی معطر است استفاده نموده‌ام اما فائده ندارد پیغمبر ج فرمود اگر شوهرت می‌دانست که با نزدیک شدن به تو چه چیزی برایش پیش می‌آید؟ آن زن گفت: و با روی‌آوردن به سوی من (نزدیک شدن با من) چه پاداشی برایش است؟ پیامبر ج فرمودند: هر گاه بخواهد با تو جماع کند دو فرشته با وی خواهنـد بود و مانند کـسی که شمشیرش را در راه خدا از نیام کشیده در هنگام جماع گناهانش از وی ساقط می‌شوند و در هنـگام غسل کردن از گناه و معصیت پاک می‌شود [٧۴]. العیاذ بالله چنین کلامی جز از انسـانی که مشروب را در کنار خود گذاشته باشد و مست و بی‌حال سخنان بیهوده گوید از هیچ انسان عاقلی سـر نمی‌زند چه رسد به خاتم پیامبران ج؟.

[٧۱] الکافی ج ۵ ص ۱۵۸. [٧۲] الکافی، ج ۶ ص ۵۲. [٧۳] الکافی ج ۵ ص ۳۳۶. [٧۴] الکافی ج ۵ ص ۴٩۶.

علاج سرفه

از ابی عبدالله ÷ مروی است که گفته: زن زیبا بلغم را از گلوی انسان قطع می‌کند اما زن سیاه و زشت انسان را به سیاه سرفه مبتلا می‌کند [٧۵]. با عرض معذرت از سیاهان؛ نقل کننده‌ی کفر کافر نیست. همچنین از پیامبر خدا ج روایت کرده‌اند که هرگاه اراده می‌کرد که زنی را به نکاح خـود درآورد کسی را می‌فرستاد و به وی می‌گفت گردن او را بو کنید اگر بوی بد نداشت تمام بدنش بوی بد ندارد و به ساق پاهایش نگاه کن اگر چاق و صاف بود پس فرجش هم زیباست [٧۶]. آیا ممکن است چنین کلام ناهموار و بی‌ادبانه از شخصی مانند رسول الله ج صادر شود؟ بلکه آیا ممکن است شخص صالحی چنین سخن هرزه‌ای بر زبان آورد؟!. آیا شیعه چنین روایت‌هایی را قبول دارند؟.

باز از ابو عبدالله ÷ نقل شده که گفت: ازدواج با زن یهودی و یا مسیحی بهـتر است از ازدواج با ناصبی [٧٧]. مراد از ناصبی به عقیده‌ی آنان اهل تسنن است.

ابو عبدالله گوید هرگاه کسی بنده‌اش با کنیزش ازدواج نمود و آنکس بعد از مدتی اشتهای این کنیز را کرد عبدش را برکنار و بعد از قاعدگی با وی نزدیکی کند و هرگاه خواست آن را به شوهرش باز گرداند [٧۸].

واقعا چنین رفتاری مصیبت است و هیچ انسان عاقلی آن را نمی‌پذیرد.

از ابو الحسن موسی ÷ روایت شده او از پدرش؛ از جدش که گفته یکی از وصیت‌های پیامبر ج به علی ÷ این است که رسول الله ج فرمود: ای علی! در اولین شب ماه و در شب نصف ماه و در آخر شب با همسرت جماع نکن؛ زیرا ترس آن می‌رود که بچه ناقص به دنیا بیاید [٧٩].

صفوان بی یحیی می‌گوید به امام رضا ÷ گفتم: یکی از دوستان شما از من خواسته که از تو بـپرسم؛ زیرا او خودش شرم دارد آیا کسی که از عقب با زنش نزدیکی کند اشکال دارد؟ در جواب گفت: نه چون حلال خودش است است. گفتم: آیا خودت این کار را می‌کنی؟ گفت: خیر [۸۰].

از ابو عبدالله منقول است که گفت: اشکال ندارد مردی بین دو کنیز و دو همسرش بخوابد؛ زیرا زنان فقط به منزله‌ی اسباب بازی هستند [۸۱]. پناه بر خدا یعنی عورت چهار زن و یک مرد نزد یکدیگر ظاهر شود، زن‌ها برهنه باشند و مرد نیز در بین آنها لخت باشد!!.

کلینی از ابو عبدالله ÷ روایت نموده که گفت: جبرئیل ÷ با یک سینی از طعـام لذیذ بهشتی بر پیغمبر ج نازل شد و گفت: ای محمد! آن را حوری العین بهشت چیده‌اند و به جز تو و علـی و فرزندانتان کس دیگری حق ندارد از آن بخورد. و پس از خوردن پیغمبر ج توانای چهل مرد را از لحاظ جماع کردن پیدا نمود، و هرگاه آرزو می‌کرد در یک شب با تمام زنانش جماع می‌کرد [۸۲].

از ابو عبدالله روایت شده که گفت: مردی همراه زنش پیش عمر آمد و گفت: زنم را که می‌بینید سیاه است و خودم هم از وی سیاه‌تر ولی بچه‌ای سفید پوست بدنیا آورده! عمر به حاضرین گفت: نظر شما چیست؟. آنان هم گفتند: به نظر ما باید وی را رجم کرد چون خود و شوهرش سیاه پوست هستند و بچه‌ای سفید به دنیا آورده اند. ابی عبدالله گفت: امیر المومنین ÷ در حالی که آن زن را برای رجم می‌بردند، آمد و گفـت: در چه حالی هستید؟ هر دو زن و شوهر سرگذشت خویش را برایش بیان نمودند. علی ÷ برای مرد گفت: ای مرد! زنت را به زنا متهم می‌کنی؟ آن مرد گفت: خیر امیرالمومنین گفت پس در حال قاعدگی با وی جماع نموده‌ای؟ گفت: شبی از شب‌ها به من گفت حائضه هستم ولی گمان کردم که از سرما می‌ترسد و نمی‌خواهد غسل کند و با وی نزدیکی کردم امیرالمؤمنین رو به زن کرد و گفت: آیا با تو در آن شب جماع نمود؟ زن گفـت: هرچند اصرار و پافشاری نمودم و از آن کار امتناع کردم شوهرم قبول نکرد. امیرالمومنین گفت: آنان را آزاد کنید؛ زیرا این پسر فرزند خودشان است چون در آن حال با وی جماع کرده خون بر نطفه غلبه نموده و در نتیجه نوزاد سفید پوست متولد شده، اما اگر آن زن حرکت می‌کرد بچه سیاه می‌شد، و چون آن پسر جوان شد سیاه شد [۸۳].

می‌گوید: این فرزند شما است؛ زیرا آن مرد در آخر حیض با زنش مجامعت نموده و در آن هنگام خون زرد رنگ می‌شود، و آن مرد چون در این زمان با زنش خوابیده فرزند سفید آمده. و به آنها می‌گوید: صبر کنید چون بزرگ شد سیاه می‌شود! عجب روایت مسخره‌ای؛ اما راه حلی است برای سیاهانی کـه می‌خواهند بچه‌ی سفید پوست داشته باشند؛ هرچند اشکالی که دارد این است زن حائضه هیچگاه حامـله نمی‌شود و رحم وی برداشت چنین چیزی را ندارد و نمی‌دانم که کلینی این روایت را کجا پیدا کرده و یا آ ن را چه جوری ساخته است؟.

و این هم لطیفه‌ی‌ دیگر از حسن بن علی ÷ که می‌گوید: خداوند دوتا شهر دارد یکی در مشرق و یکی در مغرب و هر دو مرزی آهنین دارند و هر کدامشان هزار هزار مصراع دارند و در آن‌ها ٧۰ هزار هزار لغـت موجود است و من تمام لغات آن دو شهر و هرچه در آن‌ها است را می‌دانم، و بر آن دو شهر جز من و برادرم حسین حجت دیگری نیست [۸۴]. یعنی حسین ۱٧۰ ملیون لغت را می‌داند!!.

از محمد بن مسلم از ابوجعفر ÷ روایت شده که گفت: روزی یک جفت پرنده بر دیواری نشسته و جیک جیک کردند، و ابوجعفر نیز سخنان آنها را پاسخ داد یعنی بین ابوجعفر و پرنده سخنانی ردّ و بدل شد که قطعا ابوجعفر از این دروغ پاک است، سپس آن دو پرنده پریدند و برگوشه‌ی از دیوار نشستند، و پرنده‌ی نر به پرنده‌ی ماده چیزهای گفت و بعدا هر دو رفتند. من گفتم: فدایتان شوم، داستان این دو پرنده از چه قرار است؟ گفت: ای ابن مسلم! هر جانداری از پرنده یا حیوان و یا هر چیز دیگر که خداوند آفریده از فرزند آدم سخن ما را بیشتر شنیده و از ما بیشتر اطاعت می‌کند، این پرنده به زنش گمان بد کرد، و زن برایش قسم خورد که من زنا نکرده ام! اما پرنده‌ی نر او را تصدیق نمی‌کرد، پرنده‌ی ماده به شوهرش گفت: آیا راضی می‌شوی که نزد محمد بن علی برویم؟ پس هر دو راضی شدند که من بین آنها حکَم باشم. من نیز به پرنده‌ی نر گفتم که تو در حق خانمت ظلم کرده‌ای (او زنا نکرده است) و پرنده‌‌ی نر سخن او را تصدیق کرد [۸۵].

پس ثنا و ستایش برای خدا و إلا نسب پرنده‌ها از بین می‌رفت.

[٧۵] الکافی، ج ۵ ص ۳۳۶. [٧۶] الکافی، ج ۵ ص ۳۳۵. [٧٧] الکافی، ج ۵ ص ۳۵۱. [٧۸] الکافی، ج ۵ ص ۴۸۱. [٧٩] الکافی، ج ۵ ص ۴٩٩. [۸۰] الکافی، ج ۵ ص ۵۴۰. [۸۱] الکافی، ج ۵ ص ۵۶۰. [۸۲] الکافی، ج ۵ ص ۵۶۵. [۸۳] الکافی ج۵ ص ۵۶۶. [۸۴] الکافی ج ۱ ص ۴۶۲. [۸۵. ] - الکافی، ج ۱ ص ۴٧۰ - ۴٧۱.

بی احترامی به اهل بیت بلکه به تمام مردم

از ابی عبدالله مرویست که گوید ما و بنی هاشم و شیعیان ما عرب هستیم و بقیه مردم اعراب [۸۶].

و این هم موسی کاظم که می‌گوید: مردم سه گروه هستند عرب. موالی. و کافر. عرب‌ها ما هسـتیم، موالی یعنی دوستان و شیعیان ما، و هرکس هم که بر عقیده و منهج ما نباشد کافر و بی‌ایمان اسـت مردی از قریش گفت: ای ابا حسن! برادران قریشی و عرب‌ها چه؟ ابوالحسن گفت: همین که گفتم [۸٧].

از عبیدالله الدابقی روایت شده که گفت: در مدینه به حمامی رفتم که پیر مردی آن را سرپرستی می‌کرد به او گفتم: صاحب حمام چه کسی است؟ گفت: صاحب اینجا ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین می‌باشد. گفتم: آیا به اینجا می‌آید؟ گفت: بله. گفتم: کیفیت حمام کردن وی را برایم توضیح ده. گفت: ابتدا عورت خود را می‌شوید و سپس آن را می‌پوشاند و مرا صدا می‌زند تا بقیه‌ی بدنش را بشویم. روزی به وی گفتم آنچه که تو نمی‌خواهی دیده شود من آن را دیدم گفت نه هرگز؛ زیرا نوره (چونه) پوشش است وتو آن را نمی‌بینی [۸۸].

از ابوالحسن ماضی ÷ منقول است که گفت: عورت دو تا بیشتر نیستند جلو و عقب یعنی اگر قبل و دبر مستور باشند کفایت می‌کند ولی چون دبر به وسیله‌ی دو طرف آن مخفی شده پوشش جلو کفایت می‌کند [۸٩].

[۸۶] الکافی ج ۸ ص ۱۴٧. [۸٧] الکافی، ج ۸ ص ۱٩۰. [۸۸] الکافی، ج ۶ ص ۴٩٧. [۸٩] الکافی، ج ۶ ص ۵۰۱.

نگاه به عورت دیگران

از ابو عبدالله ÷ روایت شده که گفت: نظر به عورت کسی که مسلمان نیست مانند نظر به عورت الاغ است [٩۰]. یعنی نظر کردن به عورت‌ غیرمسلمان روا است!!.

و از جمله‌ی بی‌ادبی آنان در مورد خانواده‌ی رسول الله ج روایتی است که جعفر صادق در خصوص ازدواج ام کلثوم دختر علی بن ابی‌طالب س با عمر فاروق س نسبت می‌دهند: از ابو عبدالله یعنی جعفر صادق روایت شد که گفت: ازدواج ام کلثوم با عمر فرجیست که از ما غصب شده [٩۱].

و در روایت دیگر ابو عبدالله ÷ می‌گوید: وقتی که عمر از امیرالمومنین ام‌کلثوم را خواستگاری کرد، امیرالمؤمنین گفت: او هنوز بچه است. عمر بعد از مدتی عباس عموی علی بن ابیطالب را دید و گفت: مگر من چه مشکلی دارم که برادرزاده‌ات دخترش را به من نمی‌دهد بخدا قسم آب زمزم را خراب خواهم کرد و هیچ کرامتی را برای شما باقی نمی‌گذارم و دو شاهد را می‌برم که علیه وی شهادت دهند که علی دزدی کرده و سپس دست راستش را قطع می‌کنم. عباس وقتی چنین تهدیدی را از عمر شنید فورا پیش علی رفت و کار آنان را درست نمود [٩۲].

آیا از امام عادل مثل عمر و اسدالله مثل علی همچون کاری به دور نیست؟؟!!.

[٩۰] الکافی، ج ۶ ص ۵۰۱. [٩۱] الکافی، ج ۵ ص ۳۴۶. [٩۲] الکافی، ج ۵ ص ۳۴۶.

شیعه قبل از باقر

از ابو عبدالله روایت شده که شیعه قبل از ابو جعفر مناسک حج و احکام حلال و حرام خود را نمی‌دانستند تا ابو جعفر آن‌ها را برایشان بیان نمود [٩۳].

نمی‌دانم مگر قبل از وی علی بن حسین و حسن و حسین و علی بن ابیطالب چه کاره بوده‌اند؟.

و این سدیر صیرفی است که می‌گوید: ابوعبدالله برایم گفت: قسم به خدا - یا سدیر- اگر شیعیانم به عدد این بزغاله‌ها می‌بودند نشستن برایم جایز نبود. و ما پائین آمدیم و نماز خواندیم، و چون از نماز فارغ شدیم من به سوی بزغاله‌ها رفته و آنها را شمردم و دیدم که هفده تا می‌باشند [٩۴].

از ابو عبدالله روایت شده که (در باره‌ی حجر الاسود) گفت: حجرالأسود پیش خدا یکی از بزرگان ملائکه بود [٩۵].

کلینی باز از ابو عبدالله ÷ نقل می‌کند که گفت: کسی که در حال احرام است بایستی بوی خوش را از خود منع کند ولی بوی بد اشکال ندارد [٩۶].

به این فقه کج بنگرید، خویشتن را به دست خود عذاب می‌دهند.

و این هم روایتی دیگر که کلینی از ابو عبدالله نقل کرده که گفت: رحم هر زن چهار راه خروجی و ورودی دارد و از هر راهی آب به آن داخل شود بچه از آن بیرون می‌آید و از هر راهی یک بچه بیشتر نمی‌شود (از چهار بچه بیشتر نمی‌شوند) [٩٧]. یعنی حد اکثر در یک نوبت حاملگی نمی‌تواند هیچ زنی بیشتر از چهار نوزاد را بدنیا بیاورد در حالیکه در این زمان ما پنج قلو شش قلو و در چند روز گذشته زنی در کویت ٩ قلو زائیده را دیده‌ایم.

[٩۳] الکافی، ج ۲ ص ۲۰. [٩۴] الکافی، ج ۲ ص ۲۴۳. [٩۵] الکافی، ج ۴ ص ۱۸۵. [٩۶] الکافی، ج ۴ ص ۳۵۴. [٩٧] الکافی، ج ۶ ص ۱۸-۱٧.

روایت خنده‌دار

از ابوالحسن الرضا ÷ که گفته: فیل فرشته‌ی بسیار زناکاری بوده که مسخ گشته، گرگ اعرابیِ دیّوثی بوده که مسخ شده، خرگوش در اصل زنی بوده که به شوهرش خیانت کرده ودر پایان حیض غسل نکرده و مسخ شده، خفاش کسی بوده که خرمای مردم را می‌دزدیده، میمون و خوک جمعی از بنی اسرائیل بودند کـه در روز شنبه گناه کردند، مارماهی و سوسمار گروهی از بنی اسرائیل بودند که به هنگام نزول سفره بر عیسی ابـن مریم ÷ ایمان نیاوردند عده‌ای به دریا افتاده و عده‌ای به چاه و نابود شدند؛ عقرب هم شخص سخن‌چینی بوده، و خرس و زنبور گوشت فروشی بودند که در ترازو سرقت می‌کردند [٩۸]. از امروز تا چهارشنـبه دیـگر حساب کنیم تمام نمی‌شود. شیر، پلنگ، روباه و غیره چه کسانی بوده‌اند و مسخ شدند؟!.

[٩۸] الکافی، ج ۶ ص ۲۴۶.

کافی باز مسائل غریبی را برایمان می‌گوید

از موسی بن بکر روایت شده که گفت: ابو الحسن ÷ یعنی اولی؛ به من گفت چرا رنگت زرد شده؟ گفتم: تب دارم. گفت: گوشت بخور من هم گوشت خوردم و بعد از یک جمعه وی من را با همان حالت اولی دید و گفت: مگر به تو نگفتم گوشت بخور؟ گفتم: از وقتی که به من دستور داده‌ای غیر از گوشت چیزی دیگر نخورده‌ام. گفت: چه جوری می‌خوری؟ گفتم: به صورت پخته. گفت: آن را بصورت کباب بخور. من هم پس از آن گوشت را به صورت کبـاب خوردم، و بعد از مدتی مرا خواست در حالیکه خون به صورتم برگشته بود و گفت: هم اکنون درست استـفاده کرده‌ای [٩٩].

کلینی نقل کرده که علی به سلمان فارسی ب گفت: ای سلمان! آیا می‌دانی اولین کسـی که بر منبر رسول الله ج با ابوبکر بیعت نمود چه کسی بود؟ سلمان گفت: آن‌هائی‌که من دیدم بشیر بن سعد، ابوعبیده بن الجراح، عمربن خطاب و سالم. علی گفت: از آن‌ها سؤال نمی‌کنم بلکه اولین کسی که به هنگام صعود ابوبکر بر منبر رسـول الله ج با وی بیعت کرد؟ سلمان گفت: پیر مردی را دیدم به عصا تکیه کرده بود و سجاده به دوش گرفته و در حالیکه گریه می‌کرد گفت: الحمد لله که نمردم و تو را در این مکان دیدم و دستت را بیار تا با تو بیعت کنم و بعد از بیعت ار مسجد خارج شد. علی گفت: سخنش مرا آزار داد؛ زیرا به رسوال الله اهانت کرد [۱۰۰]. مراد از ایـن شخص پیر شیطان است.

از ابو عبدالله مرویست که گفت: تصمیم و اراده جایش در قلب است و مهربانی و تند خویی در کبد و شرم و حیا در ریه [۱۰۱].

ابو بصیر گفت به جعفر صادق گفتم فدایت شوم ما را به نامی ملقب نموده‌اند که خیلـی ناخوشایند است و کمر ما را می‌شکند و دل ما را می‌میراند و امراء بسبب فتوای فقها و خون ما را حلال می‌دانند. ابو عبدالله گفت: منظورت لقب رافضه است؟ گفتم: بله گفت: به خدا قسم آن‌ها ما را رافضه نه نامیده‌اند بلـکه خداوند ما را رافضه نامگزاری نموده آیا نمی‌دانید ای ابا محمد! ٧۰ نفر از بنی اسرائیل فرعون و اطرافیانش را ترک کردند ... [۱۰۲]. پس این شاهدی می‌باشد که خـداوند شیعه را رافضه نام گذاشته است.

[٩٩] الکافی، ج ۶ ص ۳۱٩. [۱۰۰] الکافی، ج ۸ ص ۲۸۴. [۱۰۱] الکافی، ج ۸ ص ۱۶۵. [۱۰۲] الکافی، ج ۶ ص ۵۰۱.

روایتی در مورد سرزمین مصر

روایت کرده‌اند از ابوالحسن الرضا ÷ که گفت: رسول الله ج فرموده: سر خود را به خاک مصر غسل نشویید؛ زیرا غیرت را از انسان می‌زداید و دیوثی را برای انسان به ارمغان می‌آورد [۱۰۳].

[۱۰۳] الکافی، ج ۶ ص ۵۰۱.

خروس و شیعه

ابو عبدالله گفته: خروس سفید دوست من و دوست هر مؤمنی می‌باشد [۱۰۴].

و در همین صفحه کافی از ابوالحسن ÷ مرویست که گفت: خروس پنج صفت از صـفات انبیاء را دارا می‌باشد: ۱- سخاوت ۲- شجاعت ۳- قناعت ۴- شناخت اوقات نماز ۵- کثرت جماع و غیرت [۱۰۵].

از ابوعبدالله روایت شده که گفت: «جماعت اندک به جماعت زیاد سلام کند، و سواره بر پیاده سلام کند (تا اینجا معقول است) و کسی که بر قاطر سوار است خرسوار را سلام کند و اسب‌سوار بر کسی که سوار قاطر است سلام کند» و شما می‌توانید تعلیق بزنید آن که ماشین مرسدیس دارد باید بر صاحب بی إم دبلیو و ... سلام کند.

[۱۰۴] الکافی، ج ۶ ص ۵۵۰. [۱۰۵] الکافی، ج ۶ ص ۵۵۰.

خبر خنده‌دار دیگر

از ابی عبدالله ÷ روایت شده که گفت: نه فاطمه و نه هیچ زن دیگر به حسین شیر نداده، بلکه رسول الله ج پیش وی می‌آمد و انگشت ابهامش را به دهان وی می‌گذاشت و حسین آن را می‌‌مکید به قدری که برای دو الی سه روز کفایت می‌کرد و بدین سبب گوشت و خون حسین از رسول الله ج می‌باشد [۱۰۶].

پس چه کسی حسین را شیر داد؟ پیامبر خدا ج؟!.

از ابو عبدالله ÷ نقل شده که گفت: وقتی که پیامبر خدا ج متولد شد چند روز بدون شـیرخوردن زندگی کرد پس از آن ابو طالب وی را بر سینه‌ی خود قرار داد و خداوند شیر را به پستان‌های وی نازل کرد و مدتـی پیامبر ج ار آن استفاده نمود تا اینکه ابوطالب حلیمه‌ی سعدیه را پیدا کرد و پیامبر را به وی داد [۱۰٧].

ماشاء الله! چه عجب کتابی به گفته‌ی علماء شیعه که آن را نقل کردیم هیچ کتابی در دنیا هم شأن آن نیست؛ ابوطالب به محمد ج شیر می‌دهد و علی عموی فاطمه می‌شود و در آخر او را به نکاح خود در می‌آورد. اصلاهیچ انسان عاقلی چنین چیزی را می‌گوید!!.

[۱۰۶] الکافی، ج ۱ ص ۴۶۵. [۱۰٧] الکافی، ج ۱ ص ۴۴۸.

تکفیر غیر از شیعه

از رضا ÷ روایت شده گفت: غیر از ما و شیعیان ما کسی دیگر بر دین اسلام نیست [۱۰۸].

از ابو عبدالله ÷ مرویست که گفت: فرشتگان از خدا خواستند که به کمک حسین بیایند خداوند هم به آن‌ها اجازه داد و تا خود را آماده‌ی جنگ و پایین آمدن به زمین کردند حسین شهید شده بود. عرض کردند: یا رب العالمین! به ما اجازه‌ی نزول دادی ولی وی را به سوی خود باز گرداندی؟! خداوند به آن‌ها وحی نمود: ملازم قبرش باشید تا هنگامی که او را ببینید، و بر سر قبرش گریه کنید تا خارج می‌شود و او را یاری دهید زیرا شما مختص گریه کردن و یاری دادن حسین هستید [۱۰٩].

اما مشکل در اینجا است که ملائکه راه را گم کردند؛ برخی به مصر رفتند و بعضی به سوریه رفته، عده‌ای به عراق رسیده و بعضی سر از افغانستان در آوردند. شنیده‌ام که در این جاها قبر حسین است!! آنها تا اکنون نمی‌دانند که قبر حسین کجا است؟.

از ابو عبدالله روایت شده که گفت: ای بشیر! مسلمان هرگاه در روز عرفه به زیارت قبر حسین ÷ برود و در رود فرات غسل کند خداوند برای هر گامی که به سوی آن برداشته حجی را با تمام مناسک برایش حساب می‌کند و نمی‌دانم شاید گفت و ثواب یک غزوه را هم برایش در نظر گرفته [۱۱۰]. (عجب راوی دقیقی).

[۱۰۸] الکافی، ج ۱ ص ۲۲۳. [۱۰٩] الکافی، ج ۱ ص ۲۸۳. [۱۱۰] الکافی، ج ۴ ص ۵۸۰.

عجائب بزرگ

یونس بن قصری می‌گوید: به مدینه داخل شدم و پیش ابو عبدالله ÷ رفتم و گفتم: فدایت شوم خدمت تو رسـیدم ولی قبل از آن به زیارت امیر المومنین ÷ نرفتم. گفت: عجب کار بدی کردی و اگر تو از شیعیان ما نبودی به تو نگاه نمی‌کردم. چرا به زیارت کسی نرفتی که خدا با ملائکه و پیامـبران و مؤمنین به زیـارت وی می‌روند [۱۱۱]؟.

(العیاذ بالله خدا به زیارت قبر علی می‌رود؛ عجب حماقتی).

[۱۱۱] الکافی، ج ۴ ص ۵۸۰.

و این موقف شان در باره‌ی عموم اهل سنت:

از خالد قلانسی روایت شده که گفت: به ابو عبدالله گفتم وقتی که به شخـصی ذمی ‌برخورد می‌کنم با مـن مصافحه می‌کند چه کار کنم؟ گفت: دست‌هایت را به خاک مسح کن. گفتم: ناصبی چی؟ گفت: آن را بشوی.

از ابو عبدالله روایت شده که ایشان پسخورده‌ی ولد الزنا، یهودی، نصرانی، مشرک و هر که مخالف اسلام است را مکروه می‌دانست و از همه بدتر نزد او پسخورده‌ی ناصبی بود [۱۱۲].

باز می‌گوید ولد الزنا تا هفت نسل بعد از خودش پاک نمی‌شود و خداوند مخلوقی را درسـت نکرده که از سگ بدترباشد و ناصبی پیش خدا از سگ هم بد‌تر است [۱۱۳].

(حقیقتا در مورد این روایات کتاب الـکافی ما اهل بیت رسول الله ج را متهم نمی‌کنیم بلکه از آنان دفاع می‌کنیم؛ زیرا اهل بیت ÷ را از این همـه ترّهات و یاوه گویی‌ها که امثال کلینی به آنها نسبت می‌دهند مبرا می‌دانیم.

از ابوعبدالله ÷ نقل شده که گفته: مردم شام از مردم روم بدترند و مردم مدینه از مردم مـکه بدترند، و اهل مکه آشـکارا به الله کفر می‌ورزند [۱۱۴].

در دنباله‌ی همین بحث کلینی آورده است که: اهل مکه آشکارا کفر می‌کنند و مردم مدیـنه کثیف‌تر و بدترند از اهل مکه آن‌هم ٧۰ برابر [۱۱۵].

در باره‌ی اصحاب رسول الله ج و مهاجرین نخستین چنین می‌گویند!.

اما در مورد صحابه که هر چه به زبان‌شان بیاید می‌گویند.

کلینی در جزء هشتم روضه از ابو عبدالله روایت کرده که او گفت: آگاه باشید! در وراء مغرب شما ۳٩ مغرب وجود دارد و زمین نورانی که مملو از مخلوق خدا است که به مانند نور می‌درخشند و از بدو خـلقت آدم تا حالا حتی لحظه‌ای هم معصیت نکرده‌اند و بیزاری و برائت خود را از فلان و فلان انجام می‌دهند [۱۱۶].

یعنی از ابوبکر و عمر.

و بخاطر تکمیل شدن این روایات دور از انصاف از الأنوار النعمانیه نعـمة الله جزائری چند نمونه‌ای را ذکر می‌نمایم؛ نعـمة الله جزایری می‌گوید: در اخبار خاصه یعنی شیـعه وارد شده که شیطان را با هفتاد زنجیر آهنین جهنم می‌بندند و به صحرای محشر می‌آورند شیطان نگاه می‌کند و مردی را می‌بیند که ملائکه‌ی عذاب او را با صد و بیست زنجیر آهنین جهنمی پیچیده‌اند - شـیطان پیش خود می‌گوید شاید فرعون یا نمرود یا ابو جهل یا ابولهب باشد؟- ولی ناگه که نزدیک می‌شود می‌بیـند عمر بن خطاب است و می‌گوید من این همه مردم را گمراه نمودم مگر تو چه کرده‌ای که بدیـن روز افتاده‌ای؟ عمر می‌گوید: من بجز اینکه خلافت علی را غصب کرده بودم گناه دیگری نداشته‌ام [۱۱٧].

و این جزائری خبیث می‌گوید: عمر در دبرش مبتلا به دردی بود که بجز آب مردان هیچ چیز دیـگری وی را آرام نمی‌کرد [۱۱۸].

لعنت خدا بر کسی که نسبت به شخصی که از سابقین اولین است در اوج بی‌ادبی حرف می‌زند.

از علی بن ابی طالب روایت کرده‌اند که گفت: آگاه باشید رهبران کفر پنج نفر اند: طلحه و زبیر و معـاویه و عمرو بن عاص و ابو موسی اشعری [۱۱٩].

و گفته‌اند: مادر طلحه بن عبیدالله در جوانی پرچمـی بر درِ خانه‌اش داشت و ابوسفیان با وی زنا کرده و بعدا عبیدالله با او ازدواج کرد و بعد از شش ماه طلحه را به دنیـا آورد که عبیدالله برسر تولد آن با ابو سفیان در گیر شد، و در نتیجه مادر طلحه بچه را به عبیدالله داد [۱۲۰].

و این آقایان از علـی بـن ابیطالب س نقل نموده‌اند که ایشان به سعد بن ابی وقاص گفت: هر تار از موی سر و ریشت شیـطانی زیر آن نهفته است [۱۲۱].

[۱۱۲. ] - الکافی، ج ۳ ص ۱۱. [۱۱۳. ] - الکافی، ج ۳ ص ۱۴. [۱۱۴] الکافی ج ۲ ص ۴۰٩. [۱۱۵] الکافی ج ۲ ص ۴۱۰. [۱۱۶] الکافی ج ٩ ص ۱٩۳. [۱۱٧] الانوار النعمانیة، ج ۱ ص ۸۱. [۱۱۸] الانوار النعمانیة، ج ۱ ص ۶۳. [۱۱٩] الشافی فی الإمامه، مرتضی ص ۲۸٧. [۱۲۰] الانوار النعمانیه، ج ۱ ص ۶۵. [۱۲۱] الامالی، صدوق ص ۱۳۳.

خاتمه

در پایان سخن خود را متوجه کسانی می‌کنیم که منسوب به این دین هستند؛ دینی که از آن اینهمه ننگ و خبائث را نقل نمودیم که تمام آن‌ها را کلینی و امثال وی به اهل بیت رسول الله ج نسبت داده‌اند درحالیـکه جز افترائات و دروغ‌های واضح و روشن چیزی نیست، و هیچ کدام از ایشان این سخنان را نگفته و نخواهند گفـت. می‌گویم: ای کسانی که کتاب الکافی را اصح کتب خود و کتابی می‌دانید که هیچ کتاب دیگری را مواز‌ی و هم شـأن آن نمی‌بینید تقوا داشته باشید، از خدا بترسید و بار دیگر منصفانه و دور از هرگونه تعصب کورکورانه ترّهـات و گندکاری‌های کلینی و هم‌قطارانش را از سیمای ارزشمند امامان اهل بیت پاک و مطهر پیغمـبر ج بزدائـید و به سوی حق و اعتدال باز گردید.

و من بخدا قسم هر چند از طرفی خرسندم از اینکه مردم محتویات واقعی چنین کتاب‌هایی را بدانند و از طرفی دیگر خیلی برایم ناخوشایند است از اینکه شما را با چنین روایات و کلمات دور از شأن یک مسلمان و آن‌هم نسبت دادنش به خانواده‌ی پیغمبر ج بیازارم. از خداوند متعال مسئلت دارم که ما را از همچون ضـلالت‌ها‌ و گمراهی‌ها به دور دارد و همهی‌ ما را به راه حق هدایت فرماید و پیروی و تبعیت از رسول الله ج و اجتناب از باطل و خرافات را نصیب ما گرداند.

جواب دادن به بعضی سؤال‌ها

ج: شیعه در باره‌ی مصحف فاطمه اختلاف آراء دارند؛ بعضی می‌گویند: اخبار و پیشگویی‌هایی است که فرشته‌ای آن را به نزد فاطمه آورده و بعضی آن را جبرئیل می‌دانند بعضی آن را قرآن می‌دانند و بعضـی قرآن دیگر؛ که در واقع اکاذیب و دروغ‌هایی بیش نیست. اما چیز ملموسی به اسم مصحف فاطمه در نزد آنان وجود ندارد. بر اساس معلومات بنده این مصحف نزد آنان وجود خارجی ندارد و جرأت ندارند کتابی به این اسم به مردم نشان دهند.

س: شیخ! بنده در مورد مصحف فاطمه معلومات اندکی دارم، امام صادق گفته: هیچ حرف و کلامی از قرآن شما در آن نیسـت، و وارد شده وقتی آیه‌ای بر پیامبر ج نازل می‌شد امام علی آیه را با شرحش می‌نوشت یعنی وی قرآن را تفسیر می‌کرد. ج: شیعه آن را تفسیر نمی‌نامند بلکه مصحفش خوانده‌اند و اگر بگویند فاطمه یا کسی دیگر آن را تفـسیر کرده چیز خوبی است ولی همچنانکه شنیدید می‌گویند ملائکه پیش فاطمه آمده و این خبرهای غیـبی را برایش آورده و غیر از آن دیدی که در عین آیه‌های قرآن تحریف نموده‌اند و آن را به مصحف فاطـمه نسبت می‌دهند [۱۲۲].

و ما هم نمی‌گوئیم که فاطمه ل مصحف جداگانه‌ای داشته، او از این کار مبرّا است، و لکن شیعیان که عقیده دارند قرآن تحریف شده است گمان کرده‌اند که علی قرآنی داشته که با قرآنی که نزد ما است تفاوت دارد. و این قرآن به حسن و حسین رسیده تا اینکه نزد مهدی مزعوم باقی مانده است! ما در اینجا روی مصحف فاطمه خیلی کلیک نمی‌کنیم ما قضیه‌ی دیگری را می‌پرسیم و آن اینکه: آیا قرآن موجود همان است که جبرئیل آن را به محمد ج وحی کرده و یا نواقصی در آن پدیدار گشته است؟ چنانکه شیعه‌ی دوازده‌امامی ادعا کرده‌اند. این همان قضیه‌ی اساسی است. لذا در روایات شیعه آمده که ائمه ÷ شیعیان خویش را دستور می‌داده اند که این مصحف موجود را در نمازهای خود بخوانند و به احکام آن عمل کنند تا مولای مان صاحب الزمان ظهور کرده و این قرآن از دست مردم برداشته شده و به آسمان بالا رود، و قرآنی که امیرالمؤمنین تألیف کرده بیرون آورده شده که مردم آن را بخوانند و به احکام آن عمل کنند [۱۲۳].

خلاصه اینکه شیعه با ادعای مصحف فاطمه در مخمصه افتاده و مضطرب اند. برخی می‌گویند که تفسیر است و برخی ادعا دارند اخبار غیبی است. و عده‌ای نیز می‌گویند که تسلیتی برای فاطمه بوده که فرشته بعد از فوت پیامبر نزد او می‌آمده و او را دلداری می‌داده است. بعضی نیز آیاتی! ذکر می‌کنند و می‌گویند که از مصحف فاطمه است. و اما یقین داریم که این مصحف به تمام اقسام خود افترا و دروغی بیش نیست.

و اگر تفسیر است چرا مانند بقیه تفاسیر شیعه در دسترس نیست؟ آن‌ها تفسیر طباطبایی، تفسیر خویی، تفسیر طبرسی و تفسیر شبر و غیره دارند ولی چیزی بنام تفسیر علی یا فاطمه یا اهل بیت ندارند.

[۱۲۲] الکافی، ج ۸ (الروضة) ص ۴٩. [۱۲۳] الأنوار النعمانیة، الجزائری، جلد ۲، صفحه‌ی: ۳۶۳.