1212

مشخصات کتاب

پنجاه و هشت اعتراض به قانون ازدواج موقت




تأليف:

محمد باقر سجودی

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله وحده والسلام والصلاة علی من لا نبي بعده.

شیعیان قانونی دارند بنام ازدواج موقت. در میان ملل عالم تنها آنها‌ هستند که تحت نام دین، ازدواجی شبیه به زنا را حلال می‌دانند؛ و نه فقط حلال، بلکه که کاری ثواب می‌دانند. تو گویی سازندگان این مذهب قصد مسخره کردن اسلام را داشته‌اند و والله می‌خواستند که اسلام را مسخره کنند؛ اگر نه، پس چرا در اصول کافی حدیثی را از خر روایت می‌کنند که فلان خر از پدرش و او از جدش روایت کرده که ... همه اینها نشانه سیاهی دل و کینة بی‌پایان است. به هر حال، شیعه‌های ساده لوح و بی‌خبر گمان می‌کنند قانون ازدواج موقت هم در قرآن است هم در کتاب اهل سنت. ما فصل اول کتاب خود را با آیه‌ای شروع کردیم که آنها گمان می‌کنند درباره متعه است و سیزده رد بر آنها نوشتیم. در فصل دوم کتاب تضاد متعه را با قوانین قرآن نشان دادیم. در فصل سوم ثابت کردیم که بر خلاف ادعای شیعه، متعه در کتاب‌های اهل سنت حرام قطعی دانسته شده است. در فصل چهارم، دلایل عقلی در رد متعه را نوشته و در فصل پنجم ضرر آن را برای کودکان و زنان نشان دادیم. در فصل آخر نیز به دفاعیات شیعه‌ها را جواب دادیم.

از الله می‌خواهم که این کار را قبول کند و آن را سبب نجات شیعیان از این مذهب باطل، و وسیله نجات من در سکرات و قبر و قیامت و از آتش جهنم قرار دهد و آن را از من بپذیرد و در عوض، فردوس را بدهد که این اجر بزرگ را برای یک عمل کوچک، از وهاب کریم طمع داشتن عبث نیست.

فصل اول: در قرآن

اعتراض نخست: «ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ» در هیچ جای دیگر در قرآن به این معنی که شیعه می‌گوید، نیامده است

اختلاف شیعه و سنی در ترجمه این آیه است:

﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ [النساء: ۲۴]

شیعه آیه را اینطور ترجمه می‌کند:

«و زنان شوهردار [بر شما حرام است] مگر آنها را که [از راه اسارت] مالک شده‏ايد؛ [اينها احکامى است که] خداوند بر شما مقرر داشته است. اما زنان ديگر غير از اينها [که گفته شد] براى شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختيار کنيد؛ در حالى که پاکدامن باشيد و از زنا خوددارى نماييد؛ و زنانى را که متعه [ازدواج موقت‏] مى‏کنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد...»،

و سنی ترجمه آنها را رد می‌کند و اینطور ترجمه می‌کند:

﴿...فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ

«... پس وقتی که به وسیله مالتان از زنان کام گرفتید، پس مهر آنها را واجب است که بپردازید»؛

و ترجمه شیعه را به چند دلیل رد می‌کند:

دلیل اول اینکه ﴿ٱسۡتَمۡتَعۡتُم در قرآن، به معنی صیغه کردن نیست، در جاهای دیگر قرآن این کلمه و مشتقاتش آمده اما به معنی کامجوییِ دائم آمده نه ازدواج موقت؛ از جمله:

﴿كَٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ كَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنكُمۡ قُوَّةٗ وَأَكۡثَرَ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا فَٱسۡتَمۡتَعُواْ بِخَلَٰقِهِمۡ فَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِخَلَٰقِكُمۡ كَمَا ٱسۡتَمۡتَعَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُم بِخَلَٰقِهِمۡ وَخُضۡتُمۡ كَٱلَّذِي خَاضُوٓاْۚ أُوْلَٰٓئِكَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٦٩ [التوبة: ۶۹]

«[حال شما منافقان] چون كسانى است كه پيش از شما بودند؛ آنان از شما نيرومندتر و داراى اموال و فرزندان بيشتر بودند پس از نصيب خويش [در دنيا] بهره‌‌مند شدند و شما [هم] از نصيب خود بهره‌مند شدید، همانگونه كه آنان كه پيش از شما بودند از نصيب خويش بهره‌مند شدند؛ و شما [در باطل] فرو رفتيد همان گونه كه آنان فرو رفتند؛ آنان اعمالشان در دنيا و آخرت به هدر رفت و آنان همان زيانكارانند»؛

﴿وَيَوۡمَ يُعۡرَضُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ عَلَى ٱلنَّارِ أَذۡهَبۡتُمۡ طَيِّبَٰتِكُمۡ فِي حَيَاتِكُمُ ٱلدُّنۡيَا وَٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهَا فَٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا كُنتُمۡ تَسۡتَكۡبِرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَبِمَا كُنتُمۡ تَفۡسُقُونَ ٢٠ [الأحقاف: ۲۰]

«و آن روز كه آنهايى را كه كفر ورزيده‏اند بر آتش عرضه مى‏دارند [به آنان مى‌گويند:] نعمت‌هاى پاكيزه خود را در زندگى دنيايی‌تان [خودخواهانه] صرف كرديد و از آنها بهره‌مند شدید؛ پس امروز به [سزاى] آنكه در زمين به ناحق سركشى مى‏نموديد و به سبب آنكه نافرمانى مى‏كرديد، به عذاب خفت[آور] كيفر مى‏يابيد».

اگر اینجا بهره گیری از دنیا به معنی موقت می‌بود، پس خوشبخت‌تر از کافران و منافقان کسی نبود؛ پس در آن صورت، آیه این معنی را داشت: «کافران و منافقان به طور موقت گناه کرده و بعد توبه نمودند».

قرآن در مورد نکاح و طلاق دادن زنان، باز کلمه تمتع را بکار برده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَكَحۡتُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمۡ عَلَيۡهِنَّ مِنۡ عِدَّةٖ تَعۡتَدُّونَهَاۖ فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحٗا جَمِيلٗا ٤٩ [الأحزاب: ۴۹]

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که زنان مؤمن را نکاح کردید و سپس طلاق دادید، پس ایشان را بهره‌مند گردانید و به نیکويي رها کنید».

شیعه حتماً اینجا می‌گوید که تمتع دو معنی دارد: یکی بهره گیری مطلق، یکی بهره‌گیری موقت (ازدواج موقت).

در جواب می‌گوییم: این کلمه و مشتقاتش در ۶۰ مورد در قرآن آمده و حتی یکبار هم به معنی «موقت» نیامده است؛ بلکه آیات استمتاع در قرآن معنی عام دارد و تماماً بهره‌مندی دايمي از زندگی دنیا را شامل می‌شود، نه موقت. البته در حدیث برای متعه کردن، لفظ «تمتع» آمده؛ اما در قرآن این کلمه، که شیعه به معنی متعه گرفته، هیچ گاه بمعنای موقت نیامده است.

شیعه می‌تواند بگوید: «مهم نیست که در قرآن در جایی دیگر به معنای موقت نیامده، زیرا در حدیث این کلمه به معنای ازدواج موقت هم آمده؛ پس ترجمه ما ایرادی ندارد».

اما اعتراض ما فقط این نیست؛ ایراد‌های دیگر ما بر آنها این اعتراض را نیز تقویت می‌کند و تفسیر آنها را باطل می‌نماید.

اعتراض دوم: ضمير «بِهِۦ»کار شیعه را مشکل می‌کند

نكته دیگر در حرف «بِهِ» در ﴿ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ این است که آیه اینجا با این حرف واضح می‌کند که منظورش از بهره‌گیری (اسْتَمْتَعْتُمْ) در درجه اول چیست:

﴿وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ [النساء: ۲۴]

«براى شما حلال است كه [زنان ديگر را] به وسيله اموال خود طلب كنيد در صورتى كه پاكدامن باشيد و زناكار نباشيد و زنانى را كه از آنها بهره بردید، مهرشان را به عنوان فريضه‏اى به آنان بدهيد».

پس فعل «تمتّع» در اینجا، در درجه اول به معنی «بهره بردن از مال» است، و بعد به وسیله مال از زنان؛ و مستقیماً ربطی به ازدواج موقت ندارد و نباید به «ازدواج موقت» ترجمه شود. اما آنان می‌گویند: وسیله در اینجا اهمیت ندارد؛ لذا «واستمتعتم» را به «ازدواج موقت» ترجمه می‌کنند، در حالی که حتی اگر ترجمه آنها را بپذیریم باید چنین بگویند: «... از اموالتان موقتاً بهره بگیريد در جهت ازدواج ...»؛ نه اینکه ترجمه کنند «... از اموالتان برای ازدواج موقت بهره بگیرید ...». اگر توجه کنید شیعه در حقیقت ﴿ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ را به صورت «اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِنَّ» ترجمه می‌کند؛ یعنی به جای آنکه بگویند: بهره گرفتید از مال برای ازدواج ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ می‌گویند: «بهرة موقت گرفتید از زنان به وسیله مال (اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِنَّ بِهِ). این ترجمه عجیب است.

ترجمه مکارم شیرازی را ببینید:

«براى شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختيار کنيد؛ در حالى که پاکدامن باشيد و از زنا، خوددارى نماييد. و زنانى را که متعه [= ازدواج موقت‏] مى‏کنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد»[۱].

همانطور که می‌بینید آقای آیت الله، ضمیر ﴿بِهِۦ را اصلاً ترجمه نمی‌کند و - اصطلاحاً- زیر سیبیلی از آن می‌گذرد؛ چرا؟ شما بگویید.

[۱]ـ متأسفانه این اشتباه در فهم آیه را مترجمان دیگر نیز مرتکب شده‌اند؛ از جمله: محمد مهدی فولادوند: «و زنانى را كه متعه كرده‏ايد مهرشان را به عنوان فريضه‏اى به آنان بدهيد ...»؛ و همچنین بهاءالدین خرمشاهی: «و آنانکه [به صورت متعه] از آنان برخوردار شوید، باید مهرهایشان را که بر عهده شما مقرر است، بپردازید». خوشبختانه این کژفهمی را در ترجمه‌ی علی‌اکبر طاهری قزوینی نمی‌بینیم: «و چون به نكاح از آنان بهره‏مند شديد، مهرشان را به عنوان فريضه‏اى بپردازيد». ویراستار

اعتراض سوم: چرا آیه مربوط به متعه مبهم است؟

چرا در هر قانونی که شیعه در آن با سنی اختلاف دارد، الله آیه واضحی نازل نکرده است؟ معصومیت پنج تن را - به ادعای آنان- در وسط آیات مربوط به زنان[۲] آورده؛ آیه اِکمال[۳] را که به ادعای ایشان درباره غدیر است، روز جانشینی علیس در وسط آیات مربوط به خوراکی نازل نموده؛ به جای معرفی و نام بردن از دوازده امام، به ذکر اصطلاح «أولی الأمر»[۴] اکتفا کرده است؛ امام زمان را از زبان حضرت شعیب با نام «بقیة اللّه» معرفی کرده تا جایی که شیعیان ناچار شده‌اند آیه‌ای را دربارة کم‌فروشی است[۵]، به زور و ضرب تأویل و تفسیر و روایت، به امام زمان نسبت دهند؛. متعه را به طور مبهم در وسط آیات نکاح دائم گذاشته و حتی رکن مهم و اصلی متعه، که معلوم کردن مدت آن می‌باشد، در قرآن نیامده است. حتی اگر تأویل شیعه را قبول کنیم باز می‌توانیم گفت که دو پهلو و مبهم است؛ زیرا چنان که دیدیم «اسْتَمْتَعْتُمْ» دو معنی دارد و در قرآن هرگز به معنای ازدواج موقت نیست؛ مگر آنکه ادعای شیعه و تأویل آنها را قبول کنیم، که در این صورت، معنی همین یک مورد «ازدواج موقت» می‌شود. چرا اینطور نوشته؟ آیا قرآن مبهم است یا ادعا‌های شیعه دروغ؟

فراموش نکنیم که ادیان و مذاهب باطل با همین مبهم‌کاری‌ها و تأویل‌ها، نظرات خود را ثابت می‌کنند؛ حتی بهایی‌ها کتابی دارند بنام «اثبات پیامبری بهاء الله از آیات قرآن» که در همه جای آن از جملات عجیب استفاده شده، نه نص صریح. آیا این دلیلی به آن نیست که تأویلات شیعه ساختگی است؟

سئوال این است: با وجودی که قرآن خود را مبین و آشکار معرفی می‌کند، چرا عقاید خاص شیعه - از جمله ازدواج موقت- به طور واضح بیان نشده و از کلمات دو پهلو و دو معنی استفاده شده، تا جایی که شیعه را مجبور کرده تا برای تأویل آن و گرفتن نتیجة دلخواهش، چنین عذاب بکشد و خود را به سختی و مشقت بیاندازد؟ چرا قرآن به ما فرصت داده تا بتوانیم يازده ایراد محکم به تأویل شیعه‌ بگیریم؟ آیا نمی‌توانست از سیصد آیه مربوط به ازدواج دائم، یکی دو تا را کم کند و درباره ازدواج موقت بگوید؟

[۲]- ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً [الأحزاب:۳۳]. [۳]- ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الإِسْلامَ دِيناً [المائدة: ۳]. [۴]- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنْكُمْ [النساء: ۵۹]. [۵]- ﴿بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنتُمْ مُؤْمِنِينَ [هود: ۸۶].

اعتراض چهارم: مدت این ازدواج ذکر نشده است

به گفته اجماع فقهای شيعه، يکی از ارکان متعه، قيد مدت است و اگر مدت ذکر نگردد، عقد متعه باطل است. آنان مي‌گويند: «به مجرد عدم ذکر مدت در متعه، نکاح دائم مي‌شود، اگر چه قصد طرفين متعه بوده باشد». همچنین معتقدند: «متعه دارای مدت است و اين، اصل متعه است، اما ذکر مهريه، فرع مدت است».

ما می‌گوییم: با توجه به این قانون فقهای شیعه، اگر این آیه درباره متعه باشد، الله چرا شرط اصلی (مدت) را ذکر نکرده است؟

می‌دانیم پاسخ شیعه چیست؛ خواهند گفت: «هر نکته و قانونی در قرآن نیست». اگر چنین است، پس چرا شرط فرعی را (مهریه ذکر کرده است؟ این خود دلیل دیگری است که این آیه درباره ازدواج دائم است نه موقت.

اعتراض پنجم: ﴿غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ

در آیه ﴿أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ [النساء: ۲۴].

﴿غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَ یعنی غیر ازاله‌کنندة شهوت، یعنی فقط برای شهوت و زنا نباشد.

درست است که ازدواج دائم نیز یک هدفش برای زدودن شهوت است، اما فقط برای این نیست. ولی متعه فقط برای زدودن شهوت است. پس این نکته هم ضد همان آیه‌ای است که شیعه می‌خواهد بعنوان شاهدِ متعه از قرآن بیاورد.

اعتراض ششم: مُحصِن و مُحصِنِه

مُحصِن در لغت یعنی کسی که قلعه‌ای بنا می‌کند و صاحب قلعه و دژ است و محصنه یعنی کسی که داخل این حصار شده و خود را محفوظ می‌نماید. در اصطلاح شرع، «محصن» مردی است که خانه بنا می‌کند و «محصنه» زنی است که میآید در آن خانه محفوظ باشد. با توجه به این توضیحات، بار دیگر به آیه‌ای توجه بفرمایید که شیعه معنایش را عوض کرده است:

﴿۞وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٢٤ [النساء: ۲۴]

«و زنان شوهردار [بر شما حرام است] مگر آنها را که [از راه اسارت] مالک شده‏ايد؛ [زيرا اسارت آنها در حکم طلاق است] اينها احکامى است که خداوند بر شما مقرر داشته است. اما زنان ديگر غير از اينها [که گفته شد] براى شما حلال است که با اموال خود، آنان را اختيار کنيد؛ در حالى که نگه دارنده باشید و نه زنا کننده [گذرا و موقت نباشد]. پس وقتی که از مال بهره بردید از زنان پس واجب است مهر آنها را بپردازيد، و گناهى بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يکديگر توافق کرده‏ايد؛ [بعداً مى‏توانيد با توافق، آن را کم يا زياد کنيد] خداوند، دانا و حکيم است».

در اینجا آمده: ﴿مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ يعني: الله به شما مردان دستور می‌دهد که زن را بگیرید، در حالی که می‌خواهید محصن باشید؛ یعنی: با مال خود خانه‌ای برای محفوظ کردن زن درست کنید. پس از آن، تأکید می‌کند که برای زنا [گذرا] نباشد. این در حالی است که در متعه، مرد قلعه نمی‌سازد و زن داخل حصار محفوظ نمی‌شود، یک ساعت بعد از صیغه، زن را بخیر و مرد را به سلامت؛ پس زن محفوظ نیست و مرد را هم نمی‌توان صاحب قلعه و حصار «محصن» محسوب نمود. همه چیز پس از یک ساعت با یک اتاق اجاره‌ای تمام می‌شود و زن با حقوق نفقه، حمایت، ارث، حقوق مادری، حقوق بعد از مرگ شوهر و ده‌ها حق و مزیت دیگر محفوظ و بیمه نمی‌شود.

اعتراض هفتم: «فَـ» را در آیه ببینید

در آیه‌ای که ما و شیعه در معنی آن اختلاف داریم حرف «فَـ» آمده:

﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗ [النساء: ۲۴].

حالا به معني آيه بر اساس میل و علاقه شیعه‌ توجه بفرمایید:

«و زنانى را که متعه [= ازدواج موقت‏] مى‏کنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد»؛

اما ترجمة ما:

«سپس وقتی که با مال بهره بردید از زنان پس واجب است مهر آنها را بپردازيد».

«فَـ» در زبان عربی هرگز به معنی «و» نیست، بلکه به معنی «سپس» است و این یعنی این که جملة فعلی، کاملاً مربوط به جملة قبلی است و این جملة مورد اختلاف می‌خواهد بگوید: «پس نتیجه‌ای که از جمله قبل می‌گیریم این است که ...»، و منظور از به کار بردن حرف «فَـ» این است که بدون توجه به جمله ماقبل آیه را ترجمه نکنیم.

یک شاهد دیگر نیز داریم که جمله مورد اختلاف، به ماقبل خود متصل است، و آن کلمة «به» است که معنی «با آن» دارد و اشاره به «مال» است، اما شیعه اصلاً این را در ترجمه لحاظ نمی‌کند:

﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ. «و زنانى را که متعه [= ازدواج موقت‏] مى‏کنيد، واجب است مهر آنها را بپردازيد»؛

این ترجمة شیعه است که نه «فَـ» را درست معنی کرده نه «بِهِ» را.

اعتراض هشتم: برخلاف روال آیات است؛ واو عطف را ببینید

شیعه عقیده دارد این قسمت آیه درباره متعه نکاح موقت است، غافل از اینکه برای درک صحیح معنا و پیام هر آیه، باید آیات صدر و ذیل (بالا و پایین) آن را نیز در نظر گرفت. از آيه ۱۹ تا ۲۸ سورة نساء مجموعة آياتي را با عبارت ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ شروع شده با دقت بخوانید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡ‍ٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا ١٩ وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّكَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَيۡ‍ًٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا ٢٠ وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٢١ وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِيلًا ٢٢ حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٢٣ ۞وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ٢٤ وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٥ يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ وَيَهۡدِيَكُمۡ سُنَنَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَيَتُوبَ عَلَيۡكُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٢٦ وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا ٢٧ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا ٢٨

«اى کسانى که ايمان آورده‏ايد، براى شما حلال نيست که از زنان، از روى اکراه [و ايجاد ناراحتى براى آنها] ارث ببريد، و آنان را تحت فشار قرار ندهيد که قسمتى از آنچه را [به عنوان مهریه] به آنها داده‏ايد تملک کنيد، مگر اينکه آنها عمل زشت آشکارى انجام دهند، و با آنان به طور شايسته رفتار کنيد و اگر از آنها [به جهتى] کراهت داشتيد [فوراً تصميم به جدايى نگيريد] چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراوانى در آن قرار مى‏دهد (۱۹) و اگر تصميم گرفتيد که همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب کنيد، و مال فراوانى [به عنوان مهریه] به او پرداخته‏ايد، چيزى از آن را پس نگيريد. آيا براى بازپس گرفتن مهریه آنان، به تهمت و گناه آشکار متوسل مى‏شويد؟ (۲۰) و چگونه آن را باز پس مى‏گيريد، در حالى که شما با يکديگر تماس و آميزش کامل داشته‏ايد؟ و آنها از شما پيمان محکمى گرفته‏اند؟ (۲۱) و با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کرده‏اند، هرگز ازدواج نکنيد، مگر آنچه درگذشته انجام شده است؛ زيرا اين کار، عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است(۲۲) حرام شده است بر شما، مادرانتان، و دختران و خواهران و عمه‏ها و خاله‏ها و دختران برادر و دختران خواهر شما و مادرانى که شما را شير داده‏اند و خواهران رضاعى شما و مادران همسرانتان و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش يافته‏اند، از همسرانى که با آنها آميزش جنسى داشته‏ايد؛ و چنانچه با آنها آميزش جنسى نداشته‏ايد، [دختران آنها] براى شما مانعى ندارد؛ و [همچنين] همسرهاى پسرانتان که از نسل شما هستند و [نيز حرام است بر شما که از طریق ازدواج ] جمع ميان دو خواهر کنيد، مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است (۲۳) و زنان شوهردار [بر شما حرام است] مگر آنها را که [از راه اسارت] مالک شده‏ايد؛ اينها احکامى است که خداوند بر شما مقرر داشته است. اما زنان ديگر غير از اينها [که گفته شد] براى شما حلال است که با اموال خود، آن زنان را بجویيد، در حالى که پاکدامن باشيد و از زنا خوددارى نماييد. پس وقتي كه با بهره‌گیری از مالتان، زنان را گرفتید، واجب است مهریه آنها را بپردازيد؛ و گناهى بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يکديگر توافق کرده‏ايد؛ خداوند، دانا و حکيم است(۲۴) و آنهايي که توانايى ازدواج با زنان [آزاد] پاکدامن باايمان را ندارند، مى‏توانند با زنان پاکدامن از بردگان باايمانى که در اختيار داريد ازدواج کنند؛ خدا به ايمان شما آگاه‏تر است؛ و همگى اعضاى يک پيکريد؛ آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد و مهرشان را به خودشان بدهيد؛ به شرط آنکه پاکدامن باشند، نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگيرند؛ و در صورتى که «محصنه» باشند و مرتکب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. اين [اجازه ازدواج با کنيزان] براى کسانى از شماست که بترسند [از نظر غريزه جنسى] به زحمت بيفتند؛ و [با اين حال نيز] خوددارى [از ازدواج با آنان] براى شما بهتر است؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است (۲۵) خداوند مى‏خواهد [با اين دستورها، راه‏هاى خوشبختى و سعادت را] براى شما آشکار سازد، و به سنت‌هاى [صحيح] پيشينيان رهبرى کند. و خداوند دانا و حکيم است (۲۶) و خدا مى‏خواهد شما را ببخشد [و از آلودگى پاک نمايد] اما آنها که پيرو شهواتند، مى‏خواهند شما به کلى منحرف شويد (۲۷) خدا مي‌خواهد [با احکام مربوط به ازدواج با کنيزان و مانند آن] کار را بر شما سبک کند؛ و انسان، ضعيف آفريده شده؛ [و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او کم است] (۲۸).

شما ببینید این آیات با «واو» با هم مربوط است و شیعه هم قبول دارد که درباره ازدواج دائم است؛ وقتی به آیه ۲۵ هم می‌رسد قبول دارد که درباره ازدواج دائم است، ولی ناگهان در وسط آیه ۲۵ می‌گوید که درباره متعه است، در حالی که تمام این آیات با واو به هم متصل شده‌اند.

جالب اینجاست که همان وسط آیه ۲۵ هم با «فَـ» یعنی پس و با «بِهَ» یعنی به وسیله همان چیزی که قبلاً دارد درباره‌اش صحبت می‌کند - یعنی مال- به قسمت اول آیه مربوط است و عجب و صد عجب که آخر آیه ۲۵ هم با واو به آیه بعدی متصل است که باز شیعه قبول دارد درباره نکاح دائم است. چگونه امکان دارد که وسط این آیه، یک موضوع مستقل مطرح گردد و یک حکم کاملا جدا داشته باشد؟

مسئله این است که شیعه نتوانسته در قرآن دست ببرد و آن را تحریف کند، چون ممکن نیست، پس مجبور شده برای اثبات همه عقاید اساسی خود معنی آیات را وارونه جلوه دهد. آیه ۳۳ سوره احزاب را در نظر بگیرید. علمای شیعه برای اثبات معصوم بودن امامان، به قسمتی از یک آیه استناد می‌کنند که خود آیه و آیات قبل و بعدش، درباره زنان پیامبر است و خطاب به زنان پیامبر است و خود شیعه هم قبول دارد، اما وسطش را تحریف و حذف می‌کند؛ به همان صورت که برای اثبات اصل امامت، مفهوم آیه ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ [المائدة: ۳] را دگرگون نموده است.

آنان در هر چیزی همین روش را به کار برده‌اند، و یک نمونه آن نیز در متعه؛ و این دلیلی محکمی است بر باطل بودن این مذهب و جاودانه بودن و غیرقابل تغییر بودن قرآن.

اعتراض نهم: قانون متعه در قرآن غریب است و شاهد ندارد

دليل شيعه براي متعه كردن آيه ۲۴ سوره نساء است؛ البته نه همه آيه، بلکه از وسط آیه این بخش را برداشته: ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ و ادعا می‌کند که دربارة متعه کردن است.

ما در اینجا با شیعه مخالفت نمی‌کنیم و می‌گویم: به فرض که این قسمت از آیه دربارة متعه کردن باشد، باز هم این ایراد باقی می‌ماند که قرآنی که دربارة انواع دیگرِ نکاح، دست‌کم دویست و پنجاه آیه دارد، چرا یک آیه دربارة آداب نکاح موقت ندارد؟ مثلاً عده نکاح دائم را چند بار شرح داده، اما دربارة عدة نکاح موقت ساکت است؛ تعداد مجاز زنان را در ازدواج دائم شرح داده اما دربارة تعداد در نکاح موقت ساکت است؛ چرا؟ تعداد جدایی مجاز از یک زن را در ازدواج دائم شرح داده (۳ طلاق)، اما در ازدواج موقت ساکت است؛ چرا؟ مقدار ارث را در ازدواج دائم شرح داده، اما کماکان در ازدواج موقت ساکت است؛ چرا؟

به همین منوال در هر چیز ساکت است و ما این را دلیل می‌گیریم که تفسیر شیعه از آیه، دروغ است و الله اصلاً متعه‌ را به رسمیت نمی‌شناخته تا دربارة آن توضیح دهد. البته اگر قوانین ازدواج متعه با قوانین ازدواج دائم فرق نداشت، باز شیعه می‌توانست دلیلی بیاورد، اما ازدواج موقت با ازدواج دائم تفاوت‌های زیادی دارد؛ از جمله: عده، طلاق، ارث، نفقه، تعداد طلاق و رجوع، عدد زنانی که می‌شود همزمان صیغه کرد و همزمان همبستر شد و بسیاری مسایل دیگر؛ پس سکوت قرآن چه معنی دارد؟

شیعه می‌گوید قرآن به جزئیات نمی‌پردازد، ولی ما می‌گوییم که دروغ است؛ زیرا تقریباً سیصد آیه دربارة جزئیات ازدواج دائم دارد.

ببینید حتی وقتی صحبت ازدواج با کنیز است، الله مجازات او را در صورت گناه تعیین کرده و گفته: «نصف مجازاتِ زن آزاد است»، پس حتی در ازدواج با کنیز نیز به جزییات پرداخته است؛ اما دربارة زن صیغه‌ای حتی این را هم نگفته که مدت عدة او نصف مدت ازدواج دائم است. اگر دستبرد در قرآن ممکن می‌بود، اکنون شیعه مشکلی نداشت؛ همان طور که در حدیث مشکلی ندارد.

اعتراض دهم: قرآن حق سخن را درباره ازدواج موقت ادا نکرده و درباره شرح متعه عدالت را رعایت نکرده

شما به آیه بعد از آیه متعه نگاه کنید (البته این هم آیه متعه نیست شیعه ادعا دارد که هست) و ببینید چه می‌گوید و در یک آیه چند دستور می‌دهد:

﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٥

۱- و هركس ازشما تواناني مالي نداشته باشد كه با زناني آزاد مؤمن ازدواج كند [بهتر است] با كنيزان مؤمن ازدواج كند و خداوند به ايمان شما داناتر است؛

۲- همه از يكديگريد؛

۳- پس با اجازه سرپرستشان با آنان ازدواج كنيد؛

۴- مهريه‌ها‌یشان را به شکل پسنديده به ايشان بدهيد؛

۵- در حالي كه پاكدامنانِ غيرپليدكار باشند؛

۶- نهاني دوست نگیرند؛

۷- چون ازدواج كردند اگر مرتكب كارناشايستي[زنا] شدند مجازات آنان به اندازه نصف مجازاتي است كه بر زنان آزاد مقرر است؛

۸- اين حكم [ ازدواج با كنيزان] براي كسي از شما است كه از آلايش گناه بترسد؛

۹- شكيبايي [و پاكدامني] پيشه كردن برايتان بهتر است تا عروسی کردن با کنیزان؛ و خداوند آمرزگار مهربان است.

یعنی در یک آیة نُه دستور داده دربارة ازدواج با کنیز. اما در مورد متعه فقط گفته مهریه بدهید، نه عده را معلوم کرده و نه ارث را؛ در حالی که در یک آیه نُه دستور داده، در مورد صیغه حتی دو دستور هم نداده، حتی در سراسر قرآن اشاره‌ای به ازدواج موقت ننموده است. مقایسه بین آیات نکاح دائم و آیه ازدواج با کنیز و نبود آیه درباره متعه نشان می‌دهد این عدم توازن ثابت می‌کند که تفسیر شیعه از آیة ۲۴ نساء، نادرست است و این آیه‌، به این معنی نیست که شیعه می‌گوید.

اگر این نتیجه را نپذیریم، باید بگوییم: «قرآن حق سخن را دربارة ازدواج موقت ادا ننموده و دربارة شرح متعه عدالت را رعایت نکرده است»، اما این ناممکن است؛ پس این تفسیر شیعه، یک تفسیر دروغین و بی‌سر و ته است.

اعتراض یازدهم: مهریه نیز در آخر پرداخت می‌شود، نه اول

شیعه در ترجمه آیة ۲۴ نساء می‌گوید: «زنانى را كه متعه مي‌كنيد بايد مهریه آنها را بپردازيد» و ادعا می‌کند: «وقتی الله فرموده كه هنگامى كه از زنان بهره‌گيرى جنسى كرديد مهریه آنها را بدهيد، پس این درباره متعه است، زیرا در ازدواج دائم، وجوب اداى مهر به مقتضاى عقد است، يعنى همين كه عقد حاصل شد، زن مى‌تواند تمام مهريه خود را مطالبه كند، هر چند دخولى حاصل نشده و حتى ملاعبه‌اى صورت نگرفته باشد».

در جواب می‌گوییم: این ادعا کاملاً اشتباه است، زیرا همه علما می‌گویند که پرداخت تمام مهریه بعد دخول واجب می‌شود. به آیات ۲۳۶ و ۲۳۷ توجه فرمایید:

﴿لَّا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ ٢٣٦ وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِيضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن يَعۡفُونَ أَوۡ يَعۡفُوَاْ ٱلَّذِي بِيَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّكَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَيۡنَكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرٌ ٢٣٧.

«اگر زنان را قبل از آميزش‏جنسى [به عللى] طلاق دهيد، گناهى بر شما نيست [و در اين موقع] آنها را [با هديه‏اى مناسب] بهره‏مند سازيد؛ آن کس که توانايى دارد، به اندازه توانايي‌اش،و آن کس که تنگدست است، به اندازه خودش هديه‏اى شايسته [که مناسب حالِ دهنده و گيرنده باشد[ بدهد، و اين بر نيکوکاران، الزامى است؛ و اگر آنان را پيش از آن که با آنها تماس داشته باشید و [آميزش‏جنسى کنيد] طلاق دهيد، در حالى که مهریه‌ای براى آنها تعيين کرده‏ايد [لازم است] نصف آنچه را تعيين کرده‏ايد [به آنها بدهيد] مگر اينکه آنها [حق خود را] ببخشند؛ يا [در صورتى که صغير و سفيه باشند، ولىّ آنها، يعنى] آن کس که گره ازدواج به دست اوست، آن را ببخشد، و گذشت کردن شما [و بخشيدن تمام مهریه به آنها] به پرهيزکارى نزديکتر است».

با وجود این آیات درباره ازدواج دائم قانون ساخت. مدعیان ازدواج موقت بهتر است کلمه «اجر» و «اجور» را در قرآن ببینند که همه جا درباره ازدواج دائم و مهریه است.

اعتراض دوازدهم: قرآن تحریف نشده

گاهی می‌شنویم که می‌گویند: در وسط آیه ۲۴ سوره نساء عبارت «إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى» داشته یعنی «تا وقت معین» ولی بعها از آن حذف شده است و برای این ادعا می‌کوشند تا از کتاب‌های اهل سنت دلیل بیاورند. ما یک سئوال ساده می‌پرسیم: آیا قبول دارید که قرآن تحریف نشده است؟ اگر قبول کنید، ادعای بالا باطل است، و اگر بگویید که تحریف شده، کافر هستید و ما را با شما کاری نیست.

اعتراض سیزدهم: «حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ... وَأُحِلَّ لَكُم»

شما سلسله آیات مربوطه را ببینید: آیه ۲۲ و ۲۳ با «حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ» شروع شده و زنانی را که در ازدواجشان با مردان حرام است بیان کرده است؛ در آیه بعدی گفته است که غیر از اینها برای شما حلال است: «وَأُحِلَّ لَكُم». پس آیه بعدی به قبلی ربط دارد و این حلال، عطف به آن حرام است؛ پس این موقت از کجا آمد؟ حالا شما به عبارت‌های بعد از «وَأُحِلَّ لَكُم» نگاه کنید:

﴿وَأُحِلَّ لَكُم برای شما حلال شد

﴿مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ غیر از این موارد حرام شده‌

﴿أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم که با مالتان بگیرید

﴿مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ [با نیت] پاکدامنی و محکم کار، نه زنا

﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ پس وقتی با مال از آنها تمتع گرفتید

﴿فَ‍َٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مهریه آنها را بدهید.

پس می‌بینید که عبارت «بر شما حلال شد» برمی‌گردد به عبارت «بر شما حرام شد» که در آیه پیشین آمده و درباره نکاح و بهره‌جویی از همان زنان است، یعنی زنانی که حلال شد. جای تعجب است که علمای شیعه پای متعه را بمیان میکشند و روال سخن را نمی‌بینند.

این مثال را در نظر بگیرید:

قانونگذار می‌گوید: کامیون‌ها اجازه ندارند وارد خیابان سعدی و حافظ و خیام و فردوسی و شریعتی شوند، به غیر از اینها، اجازه دارند که وارد خیابان‌های دیگر شوند. اینجا اگر کسی بگوید که: حرف از تاکسی است که اجازه دارند وارد خیابان‌های دیگر شوند، می‌گوییم: به فعل اجازه دارند نگاه کنید درباره کامیون است یا نه، و اجازه ندارند هم عطف به کامیون است، پس صحبت از تاکسی از کجا آمده است؟

در آیه هم همینطور است «حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ» قبل از «وَأُحِلَّ لَكُم» آمده است. «حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ» درباره ازدواج دائم است، پس «وَأُحِلَّ لَكُم» هم درباره ازدواج دائم است و «واو» را هم در «حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ» ببینید که عطف است به فعل «وَأُحِلَّ لَكُم». شاید چنین باشد: واو در «وَأُحِلَّ لَكُم» عطف است به فعل «حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمُ».

اعتراض چهاردهم: «هُنَّ» را ببینید

در جمله ﴿فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ ضمیر «هُنَّ» به زنان برمی‌گردد. کدام زنان؟ همان زنانی که در آیه فعلی و قبلی درباره‌شان صحبت شد؛ همان زنانی که مادر و خواهر و غیره نیستند؛ کسانی غیر از آنها هستند؛ پس «هُنَّ» دربارة کسانی صحبت می‌کند که پیشتر موضوع بحث بوده‌اند.

فرض کنید که بگوییم: از زنان این شهر، ازدواج با کسانی که خواهر، خواهرزاده، خاله و عمه شما هستند بر شما حرام است، اما ازدواج با بقیه آن زنان حلال است. اگر چنین تفسیر کنید که منظور از بقیه آنان، یعنی آنان را متعه کنید، این توضیح درست نیست؛ بقیه آنان یعنی بقیه ساکنان شهر، غیر از افراد ذکر شده و حرام‌شده. اما شیعه «هُنَّ» را در اینجا مستقل کرده و مربوط به زنان متعه دانسته، در حالی که هر بی‌سوادی می‌داند که ضمیر، عطف به ماقبل است.

مثالی می‌زنیم:

کتاب‌ها را از آنها بگیر. (این جمله مفهوم نیست)

کتابها را به دخترهای خاله دادم، کتاب‌ها را از آنها بگیر. (این جمله مفهوم است)

شیعه می‌گوید: «کتاب را به دختر خاله دادم از او (زن صیغه‌ای) کتاب را بگیر».

فصل دوم: تضاد متعه با قوانین قرآن

اعتراض پانزدهم: الله به مردها در قرآن اجازه داده حداکثر چهار زن بگیرند، اما متعه برعکس است

متعه این قانون الهی را ملغی می‌کند و به مرد اجازه می‌دهد تا نهصد زن یا بیشتر بگیرد. طرفداران قانون متعه می‌گویند: اما این موقت است و آن دائم.

در جواب می‌گویم که: ازدواج موقت می‌تواند یک ازدواج دائمی و بلکه حتی فراتر از ازدواج دائمی باشد. زمان زندگی مشترک زن و مرد در عقد دائم، تقریبآ ۵۰ سال طول میکشد و بعد یکی می‌میرد، اما شما می‌توانید زنی را صیغه کنید و مدت صیغه را نود و نه سال قرار دهید، پس دائمی شد، عملاً دائمی شد.

خلاصه اگر قانون صیغه، الهی باشد پس الله آیة سوم از سورة نساء[۶] را که مرد را به ازدواج با حداکثر چهار زن محدود می‌کند، عبث و بیهوده نازل کرده است؛ اما چون قرآن عبث نیست، ناچاریم نتیجه بگیریم که قانون متعه ،پوچ و بیهوده و در تضاد با این آیه قرآن است.

[۶. - ﴿فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ.

اعتراض شانزدهم: این قانون، طلاق اسلامی را ملغی کرده است

اسلام ازدواج را یک پیوند مقدس اعلام کرده و اجازه بازی با آن را نمی‌دهد؛ و چرا این پیوند مقدس نباشد درحالی که شالودة زندگی انسان بر آن بنا شده است. بدین دلیل، اسلام اجازه بیش از دو طلاق را نمی‌دهد:

﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِ [البقرة: ۲۲۹]

«طلاق، [طلاقى که رجوع و بازگشت دارد] دو مرتبه است»

و اگر مردی زن خود را برای بار سوم طلاق داد، مجازات می‌شود، مجازاتی سنگین؛ یعنی آن زن باید ابتدا زن مرد دیگری شود و بعد اگر بخت یاری کند و این مرد دوم، زن را طلاق دهد، آنگاه مرد اول می‌تواند باز با او ازدواج کند.

قرآن می‌گوید:

﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يَتَرَاجَعَآ [البقرة: ۲۳۰]

«اگر [بعد از دو طلاق و رجوع، بار ديگر] او را طلاق داد، از آن به بعد، زن بر او حلال نخواهد بود، مگر اينکه همسر ديگرى انتخاب کند [و با او آميزش‏جنسى نمايد که در اين صورت] اگر [همسر دوم] او را طلاق گفت، گناهى ندارد که بازگشت کنند [و با همسر اول دوباره ازدواج نمايد]».

اما در ازدواج متعه این قانون ملغی است و مرد می‌تواند صد بار و بیشتر پیوند زناشویی را بگسلد و باز پیوند دهد، بدون آنکه مجازاتی را منتظر خود ببیند. شیعه می‌گوید: متعه اصلاً طلاق ندارد تا مجازات داشته باشد، بلکه پایان مدت دارد. بلی، نامش طلاق نیست، معنی طلاق را که دارد: یک زن و شوهر را بر یکدیگر حرام می‌کند؛ یعنی عین همان کاری که طلاق می‌کند، اما محدودیت ندارد.

قرآن دوست ندارد پیوند زناشویی بازیچه شود، زنا که نیست، زناشویی است.

در اعتراض چهاردهم دیدید که چند همسری را بازیچه کردند، محدودیت چهار زن را برداشتند و آن را تبدیل کردند به نهصد زن؛ اینجا می‌بینید طلاق را بازیچه کردند و محدودیت اسلام تا سه طلاق را عوض کردند و تبدیل کردند به سیصد طلاق و بیشتر.

اعتراض هفدهم: مودت و رحمت نیست

﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا وَجَعَلَ بَيۡنَكُم مَّوَدَّةٗ وَرَحۡمَةًۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يَتَفَكَّرُونَ ٢١ [الروم: ۲۱]

«و از نشانه‏هاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان آرامش یابید و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين امر براى مردمى كه مى‏انديشند قطعا نشانه‏هاى است».

یکی از نتایج ازدواج، داشتن کانون گرم خانواده است در متعه چنین چیزی نیست. ازدواج موقت باعث آرامش، رحمت، دوستی و محبت نیست؛ یک ارتباط جنسی یکطرفه است. همان گونه که ما با بقال محبتی نداریم و پول می‌دهیم و شکر می‌خریم، صیغه عین همین خرید شکر از دکاندار است.

اعتراض هجدهم: زن صیغه‌ای امین و محافظ خانه نیست

زن موقت حتی باعث آرامش هم نیست. زنی که برای یک روز برای لذت دادن وارد خانه می‌شود، صفت «حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ» را ندارد؛ آیه را ببینید:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ [النساء: ۳۴]

«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري‌هايى که خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاق‌هايى که از اموالشان [در مورد زنان] مى‏کنند؛ و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غياب [همسر خود] اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏کنند».

اما در ازدواج موقت شخص نمی‌تواند مطمئن باشد که این زنِ یک روزه و موقتی از اثاث خانه چیزی را ندزدد و نمی‌تواند او را در خانه تنها بگذارد و به عنوان امین خانه بداند؛ پس نگهبان خانه نیست؛ برعکس، ترس از او لازم است. این زن حتی امین بدن مرد هم نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

اعتراض نوزدهم: نه همسر است نه کنیز

﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧[المؤمنون: ۵ تا ۷]

«و آنها که دامان خود را حفظ مى‏کنند، تنها آميزش جنسى با همسران و کنيزانشان دارند که در بهره‏گيرى از آنان ملامت نمى‏شوند؛ و کسانى که غير از اين طريق را طلب کنند، تجاوزگرند».

یکی از معجزات قرآن این است که در جملاتی کوچک موضوعات زیادی را بیان می‌کند. در آیه بالا الله چون می‌دانسته که بشر به شیوه‌های برای عمل جنسی متوسل خواهد شد، لذا فرموده همه راه‌ها سرکشی است، مگر دو راه:

اول: نزدیکی با همسر؛

دوم: نزدیکی با کنیز.

حال باید ببینیم زن صیغه‌ای، همسر است یا کنیز. کنیز که نیست؛ خود شیعه هم قبول ندارد که کنیز است، پس همسر است.

اما صرفاً به اینکه که نام گوجه فرنگی را انار بگذاریم، آن انار نمی‌شود؛ نام شیراز را اصفهان بگذاریم، آن اصفهان نمی‌شود و اگر نام متعه را همسری بگذاریم، آن همسر نمی‌شود؛ زن متعه شده اگر همسر است باید خصوصیات همسر را داشته باشد. اگر چنین است، پس:

چرا طلاق ندارد؟

چرا محدودیت طلاق ندارد؟

چرا محدودیت عروسی ندارد؟

چرا شاهد ندارد؟

چرا ارث ندارد؟

چرا نفقه ندارد؟

پس زوجه‌ای نیست که قرآن به رسمیت شناخته باشد و عمل‌کننده به آن، در زمرة عادون (تجاوز کنندگان از حقوق) است.

زن شوهر مرده، حقوقی در قرآن دارد، اما زن صیغه‌ای که شوهرش بمیرد، هیچ حقی ندارد؛ نه نفقه، نه ارث، نه مسکن، که این هم خلاف قرآن است.

اعتراض بیستم: نتایج ازدواج را ندارد و فرزند و نوه حاصل نمی‌شود

از اهداف و از مزایای ازدواج یکی این است:

﴿وَٱللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا وَجَعَلَ لَكُم مِّنۡ أَزۡوَٰجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةٗ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِۚ أَفَبِٱلۡبَٰطِلِ يُؤۡمِنُونَ وَبِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ هُمۡ يَكۡفُرُونَ ٧٢ [النحل: ۷۲]

«خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏هايى به وجود آورد و از پاکيزه‏ها به شما روزى داد؛ آيا به باطل ايمان مى‏آورند، و نعمت خدا را انکار مى‏کنند؟».

منظور از نعمت الله در اینجا فرزند و نوه است، اما در ازدواج موقت مردم دنبال داشتن فرزند و نوه نیستند؛ یک ازدواج دو روزه حاصلش نمی‌تواند فرزند باشد، چه برسد به نوه. پس ازدواج موقت، انکار نعمت الله و انکار داشتن فرزند و نوه است.

اعتراض بیست و یکم: نتایج ازدواج حاصل نمی‌شود و خویشاوندی‌ وجود ندارد

در این نوع ازدواج، زن و مرد با خانواده همسر خود آشنا نمی‌شوند، در حالی‌که یکی دیگر از مزایا و اهداف ازدواج دائم، همانا گسترش و زیاد کردن اعضای خانواده است.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ مِنَ ٱلۡمَآءِ بَشَرٗا فَجَعَلَهُۥ نَسَبٗا وَصِهۡرٗاۗ وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرٗا ٥٤[الفرقان: ۵۴]

«و اوست كسى كه از آب بشرى آفريد و او را [داراى خويشاوندى] نسبى و دامادى قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست».

در ازدواج موقت طرفین سعی می‌کنند خانواده‌هایشان از این وصلت شوم و موقت بی‌خبر بمانند.

اعتراض بیست و دوم: قرآن فلسفه ازدواج موقت را قبول ندارد و راه دیگری را تجویز می‌کند

شیعه می‌گوید: راه حل ازدواج موقت برای کسانی است که توانایی ازدواج دائم را ندارند و از این می‌ترسند که در گناه بیفتند؛ اما الله برای کسی که توانایی ازدواج ندارد راه حل دیگری نشان داده و عجیب اینکه این آیه، همسایه همان آیه‌ای است که شیعه مدعی است درباره متعه نازل شده است:

﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٥ [النساء: ۲۵].

«و هر كس از شما از نظر مالى نمى‏تواند زنان [آزاد] پاكدامن با ايمان را به همسرى [خود] درآورد پس با کنیزان باايمانتان كه مالك آنان هستيد [ازدواج كند] و خدا به ايمان شما داناتر است [همه] از يكديگريد؛ پس آنان را با اجازه خانواده‏شان به همسرى [خود] درآوريد و مهریه‌شان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آنكه] پاكدامن باشند نه زناكار و دوست‏گيران پنهانى نباشند؛ پس چون به ازدواج [شما] درآمدند اگر مرتكب فحشا شدند، پس بر آنان نيمى از عذاب [و مجازات] زنان آزاد است اين [پيشنهاد زناشويى با كنيزان] براى كسى از شماست كه از آلايش گناه بيم دارد و صبر كردن براى شما بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است».

پس خداوند حكيم در كلام پاكش كساني را كه به علت كمبود امكانات به ازدواج دسترسي ندارند دستور داده باكنيزها ازدواج كنند. اگر چنین نکنند و صبر کنند صبر بهتر است، بلکه اگر به کنیز هم دسترسي نداشتند باید صبر كنند. اگر متعه حلال مي‌‌بود چرا در اينجا به عنوان آسان‌ترين راه حل كه هر كس در هر شرايطي مي‌تواند به آن دسترسي داشته باشد طرح نگرديد؟

و این هم دلیلی دیگر از قرآن:

﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ [النور: ۳۳].

«كساني كه به ازدواج دسترسي ندارند، بايد صبر كنند و خودشان را پاك نگه‌دارند تا وقتي كه خداوند از فضل خودش آنان را غنا بخشد».

پس علاج اين است كه انسان صبر كند و خودش را از آلوده كردن به چيزهاي ديگر پاك نگه ‌دارد تا خداوند شرايط ازدواجش را ميسر كند. اگر صيغه حلال مي‌بود ديگر لزومي نبود كه به عفاف و انتظار امر كند؛ آشكارا مي‌فرمود: صيغه كنيد.

شیعه‌ها می‌گویند: این توصیه برای کسی است که نکاح متعه نمییابد و باید صبر کند. ما در پاسخ می‌گوییم: الله فرموده که هر کس نکاح نیافت، بدون استثنا باید صبر کند؛ به علاوه، شما که می‌گویید کسی که نکاح نیافت باید متعه کند، پس آیه باید می‌گفت کسی که نکاح نیافت، متعه کند و کسی که متعه نیافت، صبر کند؛ در حالی که آیه پس از نکاح به کنیز اشاره می‌کند و بلافاصله پس از آن، به صبر.

جواب دوم و مهم ما این است که می‌گوییم: آقایان شیعه، نکاح با کنیز از نکاح موقت یک روزه سخت‌تر و دشوارتر است و پول فراوان می‌خواهد؛ کنیز که زن شد، نفقه، لباس و خانه می‌خواهد و پس از تولد فرزند، توقعات بیشتری خواهد داشت. آیا این دشوارتر است یا نکاح یک ساعته که چیزی نمی‌خواهد جز یک اسکناس درشت.

پس دفاع و بهانه شما درست نیست. اگر ازدواج موقت قانون اسلام است، الله می‌فرمود: اگر کسی نمی‌تواند ازدواج دائم کند، پس با کنیز عروسی کند؛ اگر با کنیز نتوانست متعه کند -که آسان است- البته کسی که صبر کند بهتر است.

بله آقایان، با این دفاع‌ها آبروی خود را نبرید.

اعتراض بیست و سوم: زن کشتزار نیست

در ازدواج دائم، مرد حق زناشویی دارد؛ اصلاً برای همین قصد ازدواج کرده است، اما در متعه زن حق دارد شرط بگذارد که مرد اجازة آمیزش ندارد. اما اگر زن کشتزار مرد است و هدف ازدواج آباد کردن این کشتزار است، پس در ازدواج موقت این هدف وجود ندارد و این آیه در این قانون پایمال شده است:

﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَكُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّكُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢٢٣ [البقرة: ۲۲۳]

«زنان شما، محل بذرافشانى شما هستند؛ پس هر زمان که بخواهيد، مى‏توانيد با آنها آميزش کنيد. و [سعى نمایيد از اين فرصت بهره گرفته و با پرورش فرزندان صالح] اثر نيکى براى خود از پيش بفرستيد، و از خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد کرد و به مؤمنان، بشارت ده».

اعتراض بیست و چهارم: در متعه، مرد برتر از زن نیست، بلکه طرف قرارداد است

زن در ازدواج موقت می‌تواند بی‌اجازه شوهر هرجا که خواست برود و هر کس خواست را ببیند و مرد آن قوامیت را که در ازدواج دائم دارد، در اینجا ندارد بلکه به مفاد قرار داد عمل می‌کند.پس در اینجا هم این آیه دیگر پایمال قانون متعه می‌شود:

﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ [النساء: ۳۴]

«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتري‌هايى که خداوند [از نظر نظام اجتماع] براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است، و به خاطر انفاق‌هايى که از اموالشان [در مورد زنان] مى‏کنند؛ و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند و در غياب [همسر خود] اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏کنند».

اعتراض بیست و پنجم: پیمان محکم نیست

ابتدا آیه ۲۱ سوره نساء را ببینید که در آن الله ازدواج را پیمان محکم نامیده است:

﴿وَكَيۡفَ تَأۡخُذُونَهُۥ وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا ٢١

«و چگونه مهريه را باز پس مى‏گيريد، در حالى که شما با يکديگر تماس و آميزش کامل داشته‏ايد و آنها با عقد ازدواج، از شما پيمان محکمى گرفته‏اند؟»

الله چرا ازدواج را پیمان محکم می‌داند؟ زیرا که حقیققتاً ازدواج پیمان محکم است. چه کسی حاضر است جلوی انسانی دیگر عریان شود؟ کدام کس حاضر است دختر یا خواهر خود را در اختیار مردی بیگانه قرار دهد و حتی به او اجازه می‌دهد که او را برهنه کند؟ چه چیز باعث می‌شود تا مردان غیرتمندی که در حالت عادی حاضر نیستند یک موی دختر یا خواهرشان را بیگانه‌ای ببیند، چنین کنند؟ دلیلش همان میثاق محکم و استواری است که قرآن از آن سخن می‌گوید. اما در ازدواج موقت این پیمان، محکم و استوار نیست؛ برای یک ساعت است. عجیب است که در این قانون، یک زن می‌تواند بدن همه مردان را ببیند. آیا انسان‌ها همچون حیوانات هستند؟ آیا این پیمان محکم است؟ هرگز چنین نیست.

فصل سوم: تضاد متعه با سنت

اعتراض بیست و ششم: در کتاب‌های اهل سنت نیست

شیعه‌ برای دفاع از انحرافات عقیده‌تی خود همیشه می‌گوید: این عقیده ما در کتاب‌های اهل سنت هست، یا فلان عالم سنی نیز بر این باور است؛ خلاصه اینکه بدون خجالت هر انحراف خود را به کتاب‌های اهل سنت نسبت می‌دهند، از متعه و دخول در دُبُر گرفته تا بد بودن ابوبکر و عمر و امامت علی؛ همه و همه را می‌گویند در کتاب‌های اهل سنت آمده است.

در اینجا می‌خواهم فقط از یک دید و از یک زاویه ادعای آنها را رد کنم و آن اجماع اهل سنت است.

ما سنی‌ها نیز فرقه‌فرقه هستیم و در بین فرقه‌های ما اختلافات زیادی است. بعضی از فرقه‌های سنی در استفاده از حدیث ضعیف، اغراق می‌کنند، اما با وجود این، همه ما ازدواج متعه را به رسمیت نمی‌شناسیم، بلکه زنا می‌دانیم. کسی که به متعه اعتقاد دارد، هرگز نمی‌تواند سنی باشد، حتی اگر ابوبکر را امام اول بداند.

اگر در کتب ما می‌بود، عالمان فاسد یا حاکمان شهوتران - مثل سلطان حسین صفوی- حتماً به آن حدیث -ولو ضعیف- استناد می‌کردند و متعه را حلال نموده و دلی از عزا در می‌آوردند.

متعه که فایده دنیوی دارد و علمای شیعه در صف اول بهره‌گیران از زنان صیغه‌ای هستند؛ پس نمیتوان باور کرد که صوفی‌های منحرف و قبرپرستان سنی، اگر بهانه‌ای برای حلال کردن آن می‌داشتند، متعه را حرام بدانند. همین دلیل بر رد ادعای شیعه کافی است که از صیغه کردن در کتاب‌های اهل سنت ذکری به میان نیامده سن و آنان می‌خواهند با این اکاذیب شیعه‌های ساده را بفریبند.

اعتراض بیست و هفتم: شیعیان ادعا می‌کنند که عمرا متعه را حرام کرد

شیعه‌ها برای گمراه کردن پیروان خود ادعای عجیبی را مطرح می‌کنند و می‌گویند: در کتب اهل سنت نوشته که متعه در زمان پیامبرص حلال بود و عمرا آن را حرام کرد. آنها با برداشت یکسویه از کتاب‌های ما، در حقیقت، فقط خود را راضی می‌کنند، در حالی که ما احادیث صریح و صحیحی داریم که متعه را رسول الله ص حرام کرد:

در صحیح مسلم، که مهم‌ترین منبع حدیثی اهل سنت پس از صحیح بخاری است، بابی وجود دارد به نام «نِكَاحِ الْمُتْعَةِ وَبَيَانِ أَنَّهُ أُبِيحَ ثُمَّ نُسِخَ ثُمَّ أُبِيحَ ثُمَّ نُسِخَ وَاسْتَقَرَّ تَحْرِيمُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» «باب نکاح متعه و بیان اینکه حلال شد، بعد حرام شد و باز حلال شد و بعد باز حرام شد و حکم حرام بودنش تا روز قیامت برقرار ماند»؛ در این باب این حدیث وجود دارد که رسول اللهص فرمود:

«ای مردم، من به شما اجازه متعه را داده بودم و همانا الله آن را تا روز قیامت حرام قطعی کرد. پس هرکس که در پیشش چیزی از از این گونه زنان (متعه‌‌ای) است، رهایش کند و اگر پولی یا چیز دیگری به آنها دادید، هیچ چیز را پس نگیرید».

اما آنچه در نزد شيعيان اعم از عوام و فقها معروف شده، اين است كه صيغه را عمر بن خطابا حرام كرده است، در حالي كه به تأیید علمای مهم شیعه، خود حضرت رسولص در غزوة خيبر حرام بودن آنرا اعلان فرمودند. اميرالمؤمنين علیا مي‌فرمايد: «حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص لُحُومَ الْحُمُرِ الْأَهْلِيَّةِ وَ نِكَاحَ‏ الْمُتْعَةِ» «رسول اللهص در روز [جنگ] خیبر گوشت الاغ‌های اهلی و ازدواج متعه [موقت] را حرام اعلام نمود»[۷]. آیا شیعه این حدیث را نمی‌بیند؟ آنچه که عمر گفته و در همین باب آمده، این است که تأکید کرده حرام بودن آن را، زیرا بعضی نمی‌دانستند و بعضی هم زیر بار نمی‌رفتند.

می‌گویند: در صحيح مسلم، كه ازمعتبرترين كتب حديث نزد برادران اهل سنت است، چنین مى‌خوانيم: «ابن أبى نضرة» می‌گويد: «نزد جابر بن عبدالله انصارى بودم، گفت: ابن عباس و ابن زبير با هم در مسئله متعه زنان و متعه حج [حج تمتع كه ميان عمره و حج فاصله باشد] اختلاف دارند [تو چه مى‌گويى؟] گفت: ما هر دو را در زمان رسول خداص انجام داديم، تا عمر از آن دو نهى كرد و ما خوددارى كرديم».

با وجود اين نص صريح، آن هم در صحيح مسلم، باز هم مى‌توان گفت: متعه در عصر رسول اللهص تحريم شده است. عجيب است از اين حرف شيعه‌ها! ببینید چگونه معصومانه می‌گویند: برادران اهل سنت حرف کتاب خود را قبول ندارند.

کدام کتاب و کدام بخش از صحیح مسلم؟ کدام باب از صحیح مسلم؟

«باب نِكَاحِ الْمُتْعَةِ وَبَيَانِ أَنَّهُ أُبِيحَ ثُمَّ نُسِخَ ثُمَّ أُبِيحَ ثُمَّ نُسِخَ وَاسْتَقَرَّ تَحْرِيمُهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»

«باب نکاح متعه و بیان اینکه حلال شد، بعد حرام شد و باز حلال شد و بعد باز حرام شد و حکم حرام بودنش تا روز قیامت برقرار ماند». آیا صداقت شیعه را در بحث کردن دیدید؟ آیا تلاشش را در گمراه کردن قوم خود دیدید؟

[۷. - شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ۲/۱۸۶ و استبصار، ۳/۱۴۲ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۴/۴۴۱.

اعتراض بیست و هشتم: چرا صحابه ساکت شدند؟

اگر به فرض عمرا اين حکم شرعی را حرام کرد، چرا علی و ديگر صحابه ساکت بودند؟ در صورتی که ساکت نشدند وقتی او در اثر ناراحتی از وفات رسول اللهص ادعا کرد که ایشان نمرده، صحابه او را بر جایش نشاندند؟ چرا وقتی می‌خواست زن حامله را سنگسار کند، صحابه او را برجایش نشاندند؟ چرا زمانی می‌خواست مهریه را محدود کند صحابه او را برجایش نشاندند؟ وقتی خالد بن ولید را برکنار کرد مردم با او مخالفت کردند؛ آن زمان مثل دوره ما نبود که ولایت مطلقة فقیه باشد و حاکم هر چه بخواهد انجام دهد، بدون آنکه به کسی اجازة اعتراض بدهد.

اگر خلیفه خلاف سنت سخن گفته بود، حتماً با او مخالفت می‌کردند. جالب است در کنارش از متعه حج منع کرد، صحابه قبول نکردند، حتی پسرش. امروز علما می‌گویند: عمر منظورش این بود که جدا انجام دادن حج عمره بیشتر ثواب دارد.

کسی نمی‌گوید که عمر گفته: «حلال را حرام کردم» چون این کفر است؛ حتی سکوت صحابه هم کفر می‌شود. پس چاره نمی‌ماند جز اینکه بگوییم: ایشان درباره متعه حج فتوای داده و نیت نیکی در این فتوا داشته و در این فتوا هم به عمل رسول الله اقتدا کرده؛ یعنی به مردم گفته: همان کاری را انجام دهید که رسول اللهص کرده و مردم گفتند: نه، در وقت پیامبر بین حج و عمره جمع می‌کردیم و پیامبر ما را منع نمیکرد.

اما در مورد متعه وضع فرق دارد: اکثراً می‌دانستند حرام است؛ تعداد معدودی هم که نمی‌دانستند با این اعلان عمر و تأیید بقیه دانستند که حرام شده است. فراموش نکنید که هر صحابی‌ای به تنهایی نمی‌بایست تمام احادیث رسول را می‌دانست.

و آنوقت ها که رادیو تلویزیون نبود تا خبر یک روزه به همه جا برسد.

اعتراض بیست و نهم: رسم جاهلی است

ازدواج متعه توسط اسلام پدید نیامد؛ یک رسم جاهلی بود مثل خوردن شراب، که قرآن و پیامبرص در چند مرحله منعش کردند. البته دو بار حرام شد، باز برای مدت محدودی حلال شد و بالاخره تا روز قیامت حرام شد و این موضوع در کتاب‌های اصلی ما آمده است.

در زمان خود پیامبرص مردی از بادیه برای ایشان شراب هدیه آورد؛ فرمود: مگر نمی‌دانی الله شراب را حرام کرده؟ مرد آن را برداشت و کنار خود گذاشت. پیامبرص فرمود چرا کنار خودت گذاشتی؟ گفت: یا رسول الله می‌فروشمش. ایشان فرمود: آیا نمی‌دانی چیزی که حرام باشد خرید و فروختش هم حرام است؟ پس مرد دهانه ظرف را باز کرد و همه را به زمین ریخت.

پس یک حکم می‌تواند دفعتاً و یکباره تحریم نشود. عادات جاهلی کم‌کم از بین برده شد. رسول اللهص آنها را ممنوع کرد. متعه رسم اسلامی نیست؛ از انواع رسوم قبل از اسلام است. وقتی الله قوانین طلاق، محدودیت ازدواج، نفقه و ارث را وضع کرد، این رسم جاهلی خودبخود منسوخ شد.

علاوه بر این، متعه در سنت پیامبرص نیز حرام اعلام شد و اهل سنت همگی متفق‌القولند که حرام است. اگر در این حالت، عالم شیعه کتاب ما را باز ‌کند تا از آن متعه را ثابت نماید، کارش چه معنی دارد؟ چیزی غیر از فریب عوام شیعه؟

اعتراض سی‌ام: برداشت غلط شیعه از حدیث اهل سنت

شیعه می‌گوید: اهل سنت حدیثی دارد که عمر گفت:

«متعتان كانتا على عهد النبيص أنهى عنهما: متعة الحج، ومتعة النساء»

«دو متعه در زمان رسول بود و من شما را منع می‌کنم: متعة حج و متعة زنان»

ما عقیده داریم که این اعلان محکم عمرا و یادآوری مجدد او بود تا کسانی ‌که خبر از حرام شدن متعه نداشتند با خبر شوند.

یک دلیل که عمرا نمی‌توانست حلال را حرام کند، همین حدیث است؛ زیرا در آن حدیث، او از متعة حج نیز منع کرد، ولی تا امروز کسی این فتوای او را نپذیرفته و هیچ کدام از مذاهب اهل سنت آن را قبول ندارند، زیرا هرچند رسول اللهص متعة حج را انجام نداده، منع هم نکرده است؛ پس عمر هم حق نداشته منع کند و این سنت تا امروز باقی است و فرموده عمرا در حد یک فتوا با نیت خوب است. اما درباره متعه ازدواج کسی با ایشان مخالفت نکرد؛ چرا؟ چون صحابه خود از رسولص شنیدند که حرام است؛ به همین دلیل بود که فتوای خلیفه را در راستای سنت دیدند و بدان اعتراضی ننمودند.

عقیده اهل سنت بر این است که عمر آن را حرام نکرد و اصولاً انگیزة وی از بیان چنین حکمی، چیز دیگر بود: وی میدید مردمی که به حج می‌روند، برای حج و عمره همزمان احرام می‌بندند و کسی عمرة مفرد نمی‌کند و غیر از ماه‌های حج مردم برای عمره به مکه نمی‌روند، پس خواست با جدا کردن بین حج و عمره، کعبه را همیشه پر از عبادتگزاران ببیند؛ چنان که روایت داریم که مردی به او گفت: «حج و عمره را یکجا کردم» و عمرا فرمود: «خوب کردی» پس می‌دانست که حلال است.

از همه واضح‌تر، سخن پسر عمرب است که از او پرسیدند: آیا حج تمتع را حلال می‌دانی؟ گفت: بله. گفتند: با پدرت مخالفی؟ گفت: پدرم چنین نگفته، شما عمره را حرام کرده بودید و او شما را آگاه کرد. در آخر گفت: فرضاً اگر پدرم گفته باشد، آیا او به پیروی سزاوارتر است یا قرآن؟

پس دیدید که حتی پسر خلیفه نیز فتوای او را دربارة حج قبول نکرد. اگر رسول‌اللهص متعه را حرام نکرده بود، امروز در مذاهب اسلامی همه با عمر مخالفت می‌کردند، اما یک نفر هم مخالف نیست. آیا دلیلی بهتر از این می‌خواهید؟

اعتراض سی و یکم: نه پیامبر صیغه کرد، نه هیچ کدام از اهل‌بیت

حضرت علیا بعد از فاطمهل هفت همسر دائمی گرفت که هيچ کدام صيغه‌ای نبودند. پیامبرص نیز زن صیغه‌ای نداشت. در هیچ کتابی از اهل سنت نیز روایت نشده که حسن و حسینب همسر موقت داشتند؛ البته شیعه شاید به امامان دروغ ببندد و گرازش‌های بی‌اعتبار و خودساخته‌ای را به ایشان نسبت دهد.

می‌دانید که پیامبر در طول زندگی با سیزده زن ازدواج کرد و ائمه دیگر شیعه نیز با تعداد بیشتری از زنان ازدواج کردند، اما هیچ کدام متعه انجام ندادند. آیا اگر متعه حلال است بهتر نبود یکی از ائمه شیعه این کار را انجام می‌داد تا برای شیعیان حجت و الگو باشد؟ همچنین هیچ امامزاده‌ای نداریم که محصول صیغه باشد.

اعتراض سی و دوم: معتقدند که قانون الله است، حتی اگر بد باشد

شیعه‌ها وقتی بی‌جواب می‌شوند، می‌گویند: مگر نمی‌دانید که: «إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ» «فقط الله را سزد که حکم کند»؟ مگر نخوانده‌اید این آیه را:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦ [الأحزاب: ۳۶]

«هيچ مرد و زن باايمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى [در برابر فرمان خدا] داشته باشد؛ و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است».

در جواب می‌گوییم: شنیدیم و از جان و دل قبول داریم؛ اما شما ثابت کنید که متعه حکم الله است؛ قطعاً نمی‌توانید؛ ولی برعکس، ما ثابت می‌کنیم حکم الله نیست؛ پس آن کس که این آیه را زیر پا می‌گذارد، شمایید نه ما.

دوماً: در بحث با یک ملحد اگر او چهل اعتراض بر قانون آورد، نمی‌توانیم این آیه را دلیل بیاریم، اما در عوض، فهرست بلندی از فواید روزه را می‌نویسیم؛ اما شما از فواید متعه چه می‌گویید؟ هیچ؛ و ما از مضراتش چه داریم؟ آنچه خوانده‌اید و خواهید خواند.

فصل چهارم: در تضاد با عقل

اعتراض سی و سوم: خلاف فطرت است

قباحت این عمل نزد خود شیعیان نیز معلوم است. آیا اگر یکی از شما خدای نکرده پدرش از دنیا برود، حاضر است مادرش را هر دو ماه به دو ماه -نعوذ بالله- صیغه افراد مختلف كند و او به خانه‌های مختلف برود؟ مطمئناً هیچ کس از شیعیان چنین چیزی را قبول نمی‌کند. این حدیث را ببینید: جوانی نزد رسول الله آمد و گفت: ای پیامبرخدا، به من اجازه زنا بده. مردم متوجه این سخن شدند و توبیخ و سرزنشش نمودند. رسول اللهص فرمود: نه نه، نزدیکش کنید. پس جوان نزدیک آمد؛ فرمود: بنشین. پس از آنکه نشست، رسول اللهص فرمود: آیا زنا را برای مادرت می‌پسندی؟ جوان گفت: الله مرا فدای تو کند ای رسول الله، والله که دوست ندارم. فرمود: مردم نیز برای مادرانشان دوست ندارند. آیا زنا را برای دخترت می‌پسندی؟ جوان گفت: الله مرا فدای تو کند ای رسول الله، والله که دوست ندارم. فرمود: مردم نیز برای دخترانشان دوست ندارند. آیا زنا را برای خواهرت می‌پسندی؟ جوان گفت: الله مرا فدای تو کند ای رسول الله، والله که دوست ندارم. فرمود: مردم نیز برای خواهرانشان دوست ندارند. آیا زنا را برای عمه‌ات می‌پسندی؟ جوان گفت: الله مرا فدای تو کند ای رسول الله، والله که دوست ندارم. فرمود: مردم نیز برای عمه هایشان دوست ندارند، آیا زنا را برای خاله‌ات می‌پسندی؟ جوان گفت: الله مرا فدای تو کند ای رسول الله، والله که دوست ندارم. فرمود: مردم نیز برای خاله‌هایشان دوست ندارند. سپس رسول الله دست بر جوان گذاشت و چنین دعا کرد: الهی گناهش را ببخش و قلبش را پاک کن و شرمگاهش را محفوظ بدار. راوی می‌گوید: بعد از آن، جوان دیگر میل و توجهی به زنا نداشت.

حالا قانون متعه و صیغه را با حدیث بالا محک بزنید. آیا ما آن را برای خواهر یا مادر یا دختر یا عمه یا خاله خود میپسندیم؟ نه نمی‌پسندیم؛ چون بر خلاف فطرت انسانی است. کارهای فطری یعنی کارهایی که با ساختار آفرینش انسان از لحاظ مادی و معنوی‌ در تضاد نبوده و برای او مفید باشد. اما اینکه انسان‌ها کاری را دوست داشته باشند، این را نمی‌توان کار فطری نامید. پس اگر نتایج کار را برای خود و دیگران دوست داشته باشند، پس غالباً (نه همیشه) آن کار فطری است. مثلاً خیلی‌ها شراب را دوست دارند، اما از خماری و سردرد صبحگاهی بدشان می‌آید؛ گوشت خوک را می‌پسندند، اما از لکه‌های پوستی ناشی از خوردن گوشت خوک و از انگل تریشین متنفرند؛ زنا را دوست دارند، اما از ایدز متنفرند. اما بعضی از کارهای غیر فطری، ضررش بسیار آشکار است، تا آنجا که کنندة آن، در همان هنگامی که دارد آنرا می‌ستاید، از آن متنفر است.

کشیش مار پرست فلان کلیسای آمریکا در همان حالی که دارد از فلسفة مار پرستی دفاع می‌کند، اگر زیر پای خود یک مار نیشدار و زهرآگین ببیند، فرار می‌کند.

این موقعیت را تصور کنید: آخوند منبری که در دفاع از صیغه دهانش کف کرده، ناگهان می‌بیند یکی از مردم دستش را بلند کرده و می‌پرسد: حاج آقا، من مجردم و جوان؛ شما هم دختر مجرد دارید؛ صیغه هم ثواب دارد؛ او را صیغة من می‌کنید؟ فکر میکنید واکنش حاج آقا چیست؟

ای مدافعان متعه، آيا شما حاضريد كه همسر آينده شما اين ثواب را قبل از ازدواج با شما تجربه کرده باشد؟ بد نیست ماجرای زیر را بخوانید که در آن «عبدالله بن معمر لیثی» سئوالی را از امام باقر می‌پرسد و ایشان جواب جالبی می‌دهند.

«قَالَ الْآبِيُّ فِي كِتَابِ نَثْرِالدُّرَرِ رُوِيَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَعْمَرٍ اللَّيْثِيَّ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ÷: بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفْتِي فِي الْمُتْعَةِ؟ فَقَالَ: أَحَلَّهَا اللَّهُ فِي كِتَابِهِ وَسَنَّهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَعَمِلَ بِهَا أَصْحَابُهُ. فَقَالَ عَبْدُاللَّهِ: فَقَدْ نَهَى عَنْهَا عُمَرُ. قَالَ: فَأَنْتَ عَلَى قَوْلِ صَاحِبِكَ وَأَنَا عَلَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِص. قَالَ عَبْدُاللَّهِ: فَيَسُرُّكَ أَنَّ نِسَاءَكَ فَعَلْنَ ذَلِكَ؟ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ÷: وَمَا ذِكْرُ النِّسَاءِ هَاهُنَا يَا أَنْوَكُ إِنَّ الَّذِي أَحَلَّهَا فِي كِتَابِهِ وَأَبَاحَهَا لِعِبَادِهِ أَغْيَرُ مِنْكَ وَمِمَّنْ نَهَى عَنْهَا تَكَلُّفاً! بَلْ يَسُرُّكَ أَنَّ بَعْضَ حَرَمِكَ تَحْتَ حَائِكٍ مِنْ حَاكَةِ يَثْرِبَ نِكَاحاً؟ قَالَ: لَا. قَالَ: فَلِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ؟ قَالَ: لَا أُحَرِّمُ وَلَكِنَّ الْحَائِكَ مَا هُوَ لِي بِكُفْوٍ قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ ارْتَضَى عَمَلَهُ وَرَغِبَ فِيهِ وَزَوَّجَهُ حُوراً. أَفَتَرْغَبُ عَمَّنْ رَغِبَ اللَّهُ فِيهِ وَتَسْتَنْكِفُ مِمَّنْ هُوَ كُفْوٌ لِحُورِ الْجِنَانِ كِبْراً وَعُتُوّاً؟ قَالَ: فَضَحِكَ عَبْدُ اللَّهِ وَقَالَ: مَا أَحْسَبُ صُدُورَكُمْ إِلَّا مَنَابِتَ أَشْجَارِ الْعِلْمِ فَصَارَ لَكُمْ ثَمَرُهُ وَلِلنَّاسِ وَرَقُهُ»

«آبیّ در کتاب نثرالدرر می‌گوید: روایت شده که عبدالله بن معمر لیثی به ابوجعفر امام باقر÷ گفت: به من رسیده که تو در [جواز] متعه فتوا می‌دهی؟ امام باقر÷ فرمود: «خدا آن را در کتابش حلال کرده و رسول خدا آن را سنت نهاده و اصحابش به آن عمل نموده‌اند. عبدالله گفت: ولی عمر از آن نهی کرده است. امام باقر فرمود: پس تو بر سخن دوستت باش و من بر سخن رسول‌اللهص. عبدالله گفت: پس آیا تو خوشحال می‌شوی که زنان [منسوب به] تو آن کار را انجام دهند؟ امام باقر فرمود: ای احمق، مسئله زنان اینجا [مطرح] نیست؛ همانا کسی که آن را در کتابش حلال دانسته و برای بندگانش اجازه فرموده، از تو و از کسی که از آن به زور نهی کرده غیرت‌مندتر است؛ بلکه [از تو می‌پرسم] آیا تو خوشحال می‌شوی که برخی از [زنان] حَرَم تو با بافنده‌ای از بافندگان مدینه ازدواج کند؟ عبدالله گفت: نه. امام باقر÷ فرمود: پس چرا آنچه را خدا حلال کرده حرام می‌کنی؟ عبدالله گفت: حرام نمی‌کنم و لیکن بافنده‌ای همتای من نیست. امام باقر فرمود: همانا خداوند از عمل او راضی است و در آن راغب است و حوریه‌ای را به ازدواج او درمی‌آورد. پس آیا تو از کسی که خداوند در او راغب است روی می‌گردانی و از کسی که او همتای حوریان بهشتی است استنکاف می‌ورزی [آن هم] از روی کبر و گستاخی؟ [راوی] می‌گوید: پس عبدالله خندید و گفت: گمان نمی‌کنم سینه‌های شما جز ریشه‌های درختان علم باشد. پس میوة آن برای شماست و برگ‌هایش برای مردم» [۸].

در جواب می‌گویم: البته انسان اگر دلش نخواهد، می‌تواند خواهرش را به بافنده ندهد؛ اما با این حدیث، سه اشکال جدید به میدان می‌آیند:

۱- اگر بافنده همتای مرد شریف نیست پس چرا دخترش یا خواهرش همتای اوست؟ بله، برای ازدواج دائم همتا نیست، اما این خواهر بافنده برای ازدواج موقت، همتای شاه سلطان حسین صفوی هم هست. پس این بهترین دلیل است که شیعه به ازدواج موقت به چشم ازدواج نگاه نمی‌کند؛

۲- شیعه برای زنی که صیغه می‌شود ثواب‌های عظیمی را روایت کرده تا زنان تشویق شوند. آیا امامان و بستگان آنها نباید در عمل خیر از امت پیشی گیرند؟ آیا ثواب فقط برای بدبخت‌ها و فقراست؟

۳- از این سخن معلوم شد که که ازدواج متعه یک راه حل برای همه نیست. دختر خانواده شریف هر چقدر که در تنگنا قرار گیرد، نباید متعه شود؛ ربطی ندارد که امکانات عروسی دارد یا ندارد یا درس می‌خواند؛ در هر حال باید صبر کند. دختران شیعه باید همان کاری را بکنند که دختران اهل سنت می‌کنند؛ یعنی عفاف پیشه کنند و دعا نمایند تا الله فرجی بیاورد. پس چه عیب دارد که پسر شیعه هم همان کاری را بکند که پسر سنی می‌کند و سراغ متعه نرود. دختر که می‌تواند صبر کند، پسر چرا نتواند؟ چه مردی بود کز زنی کم بود؟

مجری زیرک تلویزیون الجزیره، در مصاحبه با دختر هاشمی رفسنجاني، او را در این مورد در تنگنا قرار داد پرسید: تو حاضری صیغه شوی؟ او از جواب طفره رفت، ولی مجری دوباره پرسید: این کار را برای خودت می‌پسندی؟ خانم هاشمی پاسخ داد: این کار در شأن افراد شریفِ ما نیست (همان حدیث امام باقر). مجری گفت: پس شما مثل زرتشتی‌ها دو قانون دارید: یکی برای افراد شریف و یکی برای طبقات پایین اجتماع.

از نگاه فطرت بین ازدواج موقت و تعدد در ازدواج فرق است. من باصدای بلند اعلام می‌کنم که زن دوم شدن را برای خواهر بیوة خود می‌پسندم و از این گفته خود خجالت نمی‌کشم. اما امام باقر (به زعم شما) و خود شما که مدافع متعه‌ هستید، جرأت ندارید بگویید که متعه را برای خواهر و مادر خود می‌پسندید.

می‌گویند: اگر مردم کاری را نپسندند دلیل بر بدیِ آن کار نیست. مردم ازدواج دوم را هم نمی‌پسندند. نظر شیعه درباره تنفر مردم از ازدواج دوم، مردود است. معمولاً مردها و بسیاری از زنان نیز آن را دوست دارند. اگر دوست نمی‌داشتند زن دوم نمی‌شدند.

در عمل هم می‌بینیم ملیون‌ها مرد، زن دوم دارند و کسی از کار خود احساس شرم نمی‌کند، بلکه با افتخار می‌گوید: دو زن دارم. در تاریخ نیز مثال داریم و اکثر بزرگان دو زن یا بیشتر داشتند (پیامبر و همه ائمه شیعه) و این موضوع، از نظر شرم اجتماعی ابداً با متعه قابل مقایسه نیست. شاید مثال زیر راهگشا باشد:

«عالمی در دهلی‌نو هر روز به مردم می‌گفت: پیرو رسم و رواج هندوان نباشید و بیوه‌زنان خود را شوهر دهید؛ در این کار شرمی نیست. او این گفته را در هر جمعه تکرار می‌کرد. یک روز گفت: ای مردم، من مادرم پیرم را به عقد فلان دوستم درآوردم تا شما از ازدواج بیوه‌های خود احساس شرم نکنید و به من اقتدا کنید».

او کجا و سخنی که شما به امام باقر نسبت می‌دهید کجا؟ ما می‌گوییم: وقتی مدافع یک قانون خودش از اجرای آن احساس شرم می‌کند، آن قانون خلاف فطرت است.

شیعه می‌گوید: این ادعای سنی که پیامبر در عمره اجازه متعه را داد و بعد حرامش کرد، این نتیجه را می‌دهد که پیامبر در برهه‌ای از زمان خلاف فطرت دستور داده است. جواب این است:

دستورات پیامبر در هر حال مطابق فطرت است؛ یعنی اگر چند روزی به متعه رایج در بین مردم امر کرد ، این کار از نظر مسلمان فقط برای همان چند روز مطابق فطرت است و اسلام بر قوم تازه مسلمان شده آسان گرفته بود. اگر چند روز در مقابل شرابخواری سکوت کرد، این کار از نظر مسلمان فقط برای همان چند روز مطابق فطرت است، چون با قوم تازه مسلمان شده مدارا کرده است.

اگر اسلام، به عرب جاهلی که رو به کعبه نماز می‌خواند امر کرد که پشت به کعبه نماز بخواند، نمی‌توان گفت که خلاف فطرت امر کرده، مگر اینکه مسلمان نباشی و اگر دوباره از این امر و دستور خود برگشته باز هم کارش درست و مطابق فطرت است.

مسلمان حق ندارد اعتراض کند، اما کافر حق دارد چنین ایرادی بگیرد، که جواب ما به او این است:

رسول اللهص با قوم تازه مسلمان شده مدارا کرد و عادات‌های زشت را کم‌کم از آنها گرفت و به جایش به تدریج عبادات را واجب کرد و به این خاطر درباره منکرات جاهلی گاهی سکوت کرده و گاهی برای یک دوره محدود اجازه داده؛ گاهی منع کرده و باز برگشته؛ اما در همة موارد، حرف آخر ایشان معتبر است.

[۸. - مجلسی، بحارالانوار، ۴۶/۳۵۶ و كشف‏الغمة، ۲/۱۴۹.

اعتراض سی و چهارم: بیماری‌های جنسی را گسترش می‌دهد

جالب است بدانید که یک زن صیغه‌ای حرفه‌ای، شاید در سال شش بار شوهر کند؛ یعنی در عمر مفیدش دست کم یکصد شوهر. اگر یکی از این آقایان همبستر با او بیماری مقاربتی داشته باشد، بیماری را توسط این خانم به آقایان دیگر انتقال می‌دهد و آنها به سهم خود این بیماری را به همسران خود و زنان صیغه‌ای دیگر هدیه می‌کنند و این زنان شاغل در صنعت صیغه نیز به سهم خود دیگران را آلوده می‌کنند. نتیجة این هوسرانی، چیزی نیست جز ایدز، سوزاک، سفلیس، زگیل تناسلی و ده‌ها بیماری دیگر که هر یک تبعات روحی و روانی به دنبال دارد و این عملی که امروز شیعیان آن را به بهانه ابراز محبت به حضرت علی و فاطمه زهرا انجام می‌دهند، جامعه را تبدیل به لجنزاری خواهد کرد که برون‌رفت از آن عملاً محال است.

علمای شیعه با این قانون عصر جاهلیت، ما را به عصر جاهلی میبرند، اما ما که به بهانه فقر و ناداری صیغه را رواج میدهیم، چه باید بکنیم؟

اعتراض سی و پنجم: روسپی پرور است

ازدواج رشته محکمی است که با گذشت زمان محکم‌تر می‌شود؛ زن و مرد از ریز و درشت زندگی یک دیگر با خبر می‌شوند و اقوامشان نیز با هردو آشنا می‌شوند. حتی دوستان و آشنایان دور و نزدیک و حتی همسایه‌ها هم می‌دانند فلانی همسر فلان است و گذشت زمان، این شناخت را وسیع‌تر می‌کند. ازدواج از روز اول با طبل و دهل و جشن و مهمانی اعلام می‌شود. اما ازدواج موقت به شاهد نیاز ندارد و مدت چنان کم است که همسایه دیوار به دیوار بی‌خبر می‌ماند؛ حتی که برادر زن یا خواهر مرد از آن خبردار نمی‌شوند.

با این حال، شیعه می‌گوید: اگر زن بگوید که در مدت عده نیست، حرفش قبول است و می‌تواند دوباره صیغه شود و شهادت خودش کافی است. حال اگر زن به طمع کسب پول دروغ بگوید، اگر یک روسپی در لباس صیغه بخواهد پول پیدا کند هیچ راه حلی برای جلوگیری وجود ندارد؛ از الله که نمی‌ترسد. ضرر دیگر این پنهانکاری این است که اگر مردی را با زنی دیدند، می‌گوید: ما صیغه کرده‌ایم و اگر بپرسند: چرا ثبت نکردید؟ می‌گوید: ما تابع فلان مرجعیم؛ گذشته از این، در کشوری که شیعه حکومت ندارد، اصلاً ثبت مشروعیت ندارد.

برای نمونه این سوال‌ها و جواب آیت الله سیستانی را ببینید:

سوال: آيا اگر زن بگويد كه شوهر ندارد، كفايت مى‌كند يا بايد تحقيق كرد؟ جواب: كفايت مي‌كند.

سوال: آيا زن و مرد خودشان مي‌توانند صيغه عقد موقت را جارى كنند؟ جواب: مى‌توانند.

سوال: آيا براى صيغه عقد موقت شاهد لازم است؟

جواب: لازم نيست.

اعتراض ما در اینجا این است که زن فاحشه می‌تواند در مزار شلوغ امام علی در نجف بگوید: من صیغه می‌شوم و اگر مرد مؤمن بپرسد تو در عده مردی هستی؟ به دروغ بگوید: نه. به این ترتیب این زن می‌تواند به شغل ناشریف خود به راحتی تحت نام متعه ادامه دهد.

البته برای او فرقی ندارد، اما یک شیعه مؤمن باید برایش فرق کند که زن شرعی او در حالی به نکاح متعه درمی‌آید که مدت عدة مرد قبلی را کامل نکرده و از این بدتر، در حال که مدت شرعی خودِ او را تمام نکرده، زن نفر بعدی می‌شود. حال اگر در شکم این زن، جنینی از این مؤمن پیدا شود حساب کنید حال کودک را. اعتراض ما این است که این قانون، بازشناختن زنا از متعه را مشکل می‌کند.

اعتراض سی و ششم: ازدواج با محارم رواج میابد

وقتی انسان در سفر و ناشناس و موقت (مثلاً دو ساعته) زنی ناشناس را دور از چشم اقوام و شاهدان، متعه و صیغه می‌کند، بعدها زن را نمی‌شناسد، اما اثر و حاصل این متعة دو ساعته می‌تواند فرزندی باشد.

مرتضی رادمهر[۹] در کتاب «صیغه و پیامدهای آن در جهان تشیع» داستان تکان‌دهنده‌ای را نقل می‌کند.

داستان دربارة زنی است که شوهرش را در جنگ از دست داده و به تشویق دولت صیغه مرد دیگری شده است. بعد از مدتی مرد پی ‌کار خود رفته است و وی از آن مرد حامله شده، دختری دنیا آورده و با زحمت برای این دختر شناسنامه‌ای دست پا می‌کند. سالها بعد، دختر به دانشگاه می‌رود و با پسری آشنا می‌شود. پسر با مادر و عمویش به خواستگاری دختر می‌آید، چون پدرش در خارج بوده و امکان حضور در مجلس را نداشت. شب عروسی، مادر متوجه می‌شود که دختر با برادرش عروسی کرده است.

این داستان حقیقی است، اما اگر شما بگویید که دروغ است، باز نمی‌توانید منکر شوید که احتمال ندارد. بلکه هزار بار شاید رخ داده و کسی خبر ندارد.

عیب دیگر این است که مرد امسال با زنی عروسی می‌کند و سال دیگر پسرش با او عروسی می‌کند. او از کار پدر خبر ندارد، یا سال دیگر خودش با مادر آن دختر عروسی می‌کند. این مخفی‌کاری حتی باعث می‌شود که مرد با عروس خود عروسی کند، یا بین دو خواهر یا دختر و عمه‌ا‌ش را جمع کند. اینها فقط گوشه‌ای از فساد متعه است که آیات قرآن و هنجارهای اجتماعی اسلام را به باد تمسخر می‌گیرد.

[۹]- شهید دکتر مرتضی رادمهر: آخوند شیعه‌ای بود که به فرقة ناجیۀ اهل سنت گرایید. من او را در کویته پاکستان در حالی ملاقات کردم که به خاطر تحمل شکنجه‌های سربازان گمنام امام زمان در «زندان اوین» بسیار ضعیف و رنجور بود و نهایتاً بر اثر عوارض همان شکنجه‌ها، به دیدار حق شتافت.

اعتراض سی و هفتم: از این مرد به آن مرد

در مذهب شیعه ازدواج متعه با نوزاد شیرخوار و لذت بردن جنسی از بدن او جایز است، اما نباید از جلو یا پشت صورت دخول گیرد[۱۰]. حالا اگر زن بزرگسال باشد هم می‌تواند شرط در متعه بگذارد که دخول صورت نگیرد. بنابراین وقتی دخولی صورت نگیرد، نیازی نیست که زن عده نگه دارد. پس زن صیغه‌ای با استفاده از این قانون می‌تواند در یک روز بارها صیغه شود و مزد بگیرد. این کار را برای دخترانی تجویز می‌کنند که می‌خواهند بکارت خود را حفظ کنند؛ و همچنین برای زنانی که به پول بیشتری نیاز دارند. این است مذهب اینها.

[۱۰]- روح الله خمینی، تحریرالوسیلة، جلد سوم، ص ۴۳۰ و ۴۳۱.

اعتراض سی و هشتم: راه حل موقت برای ارضای یک نیاز دائمی، غلط است

نیاز به جنس مخالف، نیازی دائمی است. کسی که زنا می‌کند نیز موقت زنا نمی‌کند بلکه کارش همیشگی است. پس اگر برای یک نیاز دائمی راه حلی هست، باید دائمی باشد. اگر برای مردی که تحت فشار میل جنسی است جواز ازدواج موقت صادر می‌کنیم، باید بدانیم که این کار ما درست نیست. اگر دنبال چاره هستیم، باید برای ازدواج موقت جواز دائمی صادر کنیم؛ یعنی شخص باید دائماً ازدواج موقت کند. معنی این گفته چیست؟

آری، موقت را باید تکرار کنیم و تکرار موقت یعنی نوعی دائمی کردن. پس دیدید چاره‌ای غیر از آنکه قرآن ارائه داده وجود ندارد، ولی یکی دائم عروسی می‌کند، یکی دائم ازدواج موقت می‌کند و یکی دائم زنا می‌کند. همة آنها دائمی است و چیزی به نام موقت وجود ندارد. خرجی هم که انسان برای ازدواج‌های موقت پیاپی صرف می‌کند، هرگز کمتر از خرج ازدواج دائم نیست. البته فقط در یک فرض ازدواج موقت کم خرج‌تر است و آن اینکه مرد در سال یکبار تحت فشار جنسی قرار گیرد. آیا شما این را باور می‌کنید؟ یک مرد بالغ، به طور متوسط، هر هفته دو یا سه بار نیاز جنسی دارد؛ پس چگونه و تا کی می‌توان این نیاز دائمی را موقتاً پاسخ داد؟

فصل پنجم: ضرر زنان و کودکان از این قانون

اعتراض سی و نهم: ضرر حلال دانستن صیغه

بر خلاف ادعای شیعه که معتقد است صیغه جلوی فحشا را می‌گیرد، در عمل مي‌بینیم که قضیه دقیقاً برعکس است. از روزي كه اين پديده شوم در بین شیعیان، به ویژه در ایران، رونق گرفته است، سقط جنين و آمار دختران فراري افزايش مي‌يابد. تمام کسانی هم كه اين كارها را مي‌كنند شيطان نيستند؛ انسان‌هايي مثل من و شما هستند كه باور كردهاند كه صيغه حلال است و الان دارند تاوانش را پس مي‌دهند.

داستان دیگری از کتاب شهید رادمهر بخوانیم:

داستان دربارة دختری است که با پسری آشنا شده، یا -بهتر بگویم- دوست شده است. پسر به او پیشنهاد می‌کند صیغه شود و به او کتاب‌هایی می‌دهد که در اول و آخرش حدیث و تفسیر آیات نوشته آمده، اما در لفافه صیغه را بهترین کار دانسته است. فشار جنسی زیادی بر دختر وارد شده و او حرف علمای شیعه را کاملاً قبول میکند؛ اما غافل است که تا پدرش که قبول نکند و رضایت ندهد، مشکل حل نمی‌شود؛ و کدام پدر است که بپذیرد دختر باکره‌اش صیغه شود. دختر و پسر پیش یک آخوند می‌روند و او آنها را به عقد یکدیگر در می‌آورد؛ اما چون دختر باکره است و پدرش خبر ندارد، آخوند به آن دو نفر می‌گوید: تماس جنسی نباید داشته باشید. کمی بیندیشید: آتش را به جان پنبه می‌اندازد و می‌گوید: آتش نگیر. دخترک بیچاره هم خدا را می‌خواهد هم خرما را؛ دل راضی، دین راضی، محبوب هم راضی. اما سفارش ملای دجال مؤثر نمی‌افتد و آنچه نباید بشود، می‌شود. پسر خیلی ضرر نمی‌بیند، پی کارش می‌رود و دختر از وحشت آگاهی پدر از باکره نبودنش، از خانه فرار می‌کند. سپس در مصاحبه‌ای با رادمهر می‌گوید: صیغه یعنی بدبختی، یعنی فاحشگی.

اعتراض چهلم: به ضرر دختران پاکدامن است

همه ما دخترانی را می‌شناسیم که از زیبایی بی‌بهره نیستند؛ مؤدب، تحصیلکرده‌، دیندار و از خانواده‌ای محترمند و دردانه و عزیز پدر و مادر؛ اما با این وجود شوهر نمی‌یابند.

برخلاف تصور عموم، خود این دختران بی‌گناه‌ند و تقصیر متوجه مردان لاابالی است که عروسی نمی‌کنند یا دیر عروسی می‌کنند، یا اصلاً مرد کم است در جنگ‌ها مردند یا مهاجر شدند.

الله برای تشویق این مردان بی‌مسئولیت به عروسی، آنها را تحت فشار میل جنسی قرار می‌دهد. اما زن صیغه‌ای از این فشار می‌کاهد و همه چیز را خراب می‌کند. زن صیغه‌ای با سرویسدهی به چند مرد در طول سال (تقریباً ۶ مرد) حق شش دختر را تباه می‌کند؛ درست مثل دانشجویان کوشایی که نمی‌توانند از سد کنکور عبور کنند.

پس ما با قانون متعه مخالفیم چون در این قحط الرجال، زنانی را چند شوهره می‌کند و حق دختران عفیف و پاکدامن را تلف و ضایع می‌کند و این قانون به زیانِ دختران پاکدامن است.

اعتراض چهل و یکم: برای زنان سالخورده عذاب است

یک طرف قضیۀ متعه، زنان جوانی هستند که خود را از فرط ناداری در اختیار مردان مختلف قرار می‌دهند؛ یعنی این کار شغل و حرفة آنهاست؛ مذهب شیعه نیز با ثواب‌تراشی‌های عجیب و غریب آنها را تشویق می‌کند. این زنان جوان فقیر، همیشه جوان باقی نمی‌مانند و کسی برای صیغه کردن به سراغ زنان پیر و سالخورده نمی‌رود. این زنان چون قرار است متعه مردان نادار شوند، پس پول ناچیزی از این حرفه به دست می‌آورند؛ خصوصاً در وقت عده و طلاق بی‌کارند و منبع درآمد ندارند. برخلاف زنان عادی که در کهنسالی تحت حمایت شوهر و فرزندان قرار دارند، زنان صیغهای مانند دستمال به دور انداخته می‌شوند.

زن همیشه نمی‌ماند و از جوانی برای پیری سرمایه می‌گذارد، اما صیغه اگر برای مرد موقت است، برای زن حرفه‌ای دائمی است و او در معرض مشکلات متعددی است: بیمار می‌شود، مادر نمی‌شود، در پیری مأوا ندارد، در جامعه منزوی است چون به اعتراف امام باقر کار شریفان نیست (اعتراض ۳۱ )، هم‌صحبت و همدم ندارد و بیخانه و کاشانه است. عجب زندگی‌ای دارد این زن!

گمان مبر که رب رئوف و رحیم برای بعضی از بندگانش چنین قانونی را بخواهد و چنین بی‌رحمانه با آنها رفتار کند. آیا این قانون شیعه بهتر است یا قانون اسلام که به این زنان اجازه می‌دهد همسر دوم و دائمی یک مرد شوند و زندگی آنها در روزهای، پیری یعنی روزهایی که انسان‌ها بیشتر محتاجند، کاملاً تأمین شود.

اعتراض چهل و دوم: محروم کردن دختران از حق زناشویی و همبستری

این قانون به پادشاهان و بزرگان در هر عصر اجازه می‌داد تا دختران را صیغه کنند، گاهی تا پانصد نفر؛ یعنی نوبت هر زن هر دو سال یکبار بود. این ظلم آشکار را علمای شیعه برای شاهان فتوا دادند. گمان نکنید که آنان علمای عادی بودند؛ آنها پایه‌گذاران مذهب شیعه بودند.

به حکایتی از رستم التواریخ، نوشتة رستم الحکما توجه فرمایید:

«شاه سلطان حسین و مجامعت خران: چون مدت ۲۵ سال از سلطنت آن فخر سلاطین گذشت زاهدان بی‌معرفت و خر سالان بی‌کیاست به تدریج در مزاج شریفش و طبع لطیفش رسوخ نمودند و وی را از جاده جهانبانی و شاهراه خاقانی بیرون و در طریق معوج (کج و ناراست) گمراهی وی را داخل و به افسانه‌های باطل و بی‌حاصل او را مغرور و مفتون نمودند. دیباچه بعضی از مؤلفات جناب علامه العلمایی آخوند ملا محمد باقر شیخ الاسلام ملقب به مجلسی را چون سلطانِ جمشیدنشان و اتباعش خواندند که آن جنت آرامگاهی به دلایل و براهین قرآنی حکم‌های صریح نموده که سلسله جلیله ملوک صفویه نسلاً بعد نسل بی‌شک به ظهور جناب قائم آل محمد خواهد رسید، از این احکام قویدل شدند و تکیه به این قول نمودند و سر رشتة مملکت‌مداری را از دست رها نمودند ... [شاه سلطان حسین] هر ساله به فصل بهار به موسم علف دواب در باغ‌های دلگشای با صفای پادشاهی با پنج هزار نفر از اهل حریم خود، از خاتون و بانو و بی‌بی و خدمتکار و کنیز و گیسو سفید و صد خواجة سفید و صد خواجة سیاه یعنی آغایان (خاجگان) مَحرَم حریم پادشاهی نزول اجلاس می‌فرمودند و می‌فرمود: نرخرها و ماده خرهای بسیار می‌آوردند و به همدیگر می‌انداختند و از تماشای مجامعت آن نرخرها همه محظوظ و مُتَلَذِّذ می‌شدند و از فرط حظ و لذت، بی‌خود و بی‌هوش می‌شدند. همة آن زنان سیمین‌برِ نسرین‌تنِ گل اندامِ لاله‌رخسار، در دل غمناک و اندوهگین می‌شدند و آه سرد از دل پر درد برمی‌کشیدند».

آیا می‌دانید همه کارة دربار این پادشاه پانصد زنه که بود؟ بله، شیخ الاسلام شیعیان «محمد باقر مجلسی» صاحب کتاب «بحار الانوار» که در نزد شیعه بسیار معتبر است. او وزیر شاه سلطان حسین بود و همو برایش صیغه را فتوا داد، و همو در کتاب‌هایش مدعی شده بود که سلطنت صفویه از بین نمی‌رود تا به به ظهور امام زمان متصل شود. او فقط چند سال زودتر از سرنگونی حکومت سلطان حسین مرد.

ناصرالدین شاه زنش را نمی‌شناخت

کتاب «شبهای پیشاور» در نزد شیعه‌ها خیلی مشهور است. نویسنده این کتاب در تعریف خود می‌نویسد: «ناصرالدین شاه به پدر بزرگم که عالم مشهوری بود، لقب سلطان‌الواعظین داده بود». همچنین می‌گوید: «فتح علی شاه جد المجد ما را در تهران برای تبلیغ دین نگه داشته بود». خود نویسنده کتاب «شبهای پیشاور» هم نامش سلطان الواعظین شیرازی است. در هر حال، این فتح علی شاه نهصد زن صیغه‌ای داشت و ناصرالدین شاه سیصد زن صیغه‌ای، و همه‌اش به برکت فتوای این عالمان شیعه بود. مشهور است که یکی از زنان صیغه‌ای ناصرالدین شاه که دید زندگی در زندان هوس پادشاه عاطل و باطل است، به بهانة زیارت شاه عبدالعظیم به شهر ری می‌رود و در آنجا بست می‌نشیند، به این امید که شاید شاه احترام قبر امامزاده عبد العظیم را نگه دارد و به زور از آنجا بیرون نکشدش. به شاه خبر دادند که زنت فرار کرده، و او به پیشانی خود می‌زد تا شکل و قیافة این زن فراری را بیاد آورد، اما یادش نمی‌آمد. این بوده و هست هدیه این ملایان آدمخوار به ملت بدبخت ایران.

اعتراض چهل و سوم: کودک از یکی از والدین محروم است

ازدواج موقت، همان طور که از نامش پیداست، محکوم است به جدایی مرد و زن از یکدیگر. در گذشتة نزدیک وسایل ضد حاملگی و بسیاری پیشرفت‌های دیگر، از جمله تلفن و موبایل تلفن وجود نداشت.

گل آقا از شهر ما به سفر می‌رفت، مثلاً به نجف، و بعد از زیارت، برای چند روز یک زن به صیغه می‌گرفت و بعد به ایران می‌آمد؛ بعد از آن، نه اون از زن خبر داشت و نه زن صیغه‌ای از او. حالا کودکی که پیدا می‌شد پدر نداشت. این ازدواج، کودک را از نعمت پدر محروم می‌کند. حتی در حالتی که پدر نزدیک باشد، باز اولین چیزی که به ذهن پدر می‌آید، این است که این بچه از من است یا از شخص دیگری که قبل از او یا بعد او با مادر فرزند او همبستر شده، و سخت است که مسئولیت قبول کند. اکنون در بهترین حالت اگر بپذیرد، یعنی قبول کند که زن راست گفته و اشتباه هم نکرده است، باز معضل تمام نیست. زیرا در این بهترین حالت نیز این کودک بر خلاف کودکان دیگر باید در خانه‌ای زندگی کند که سایة پدر را بر سر ندارد. ازدواج متعه از اول قرار کرده که کودک از یکی از این دو نعمت دور باشد. این واقعه شاید عبرت آمیز باشد:

«عبدالغفور، ژنرال بازنشسته، اصلاً هم‌شأن من نبود، اما مصلحتی در تجارت ما را به هم‌ نزدیک کرده بود. او از زندگی خصوصی خود گفته بود که دو پسر دارد که یکی در لندن جراح ماهری است و دولت پاکستان از او می‌خواهد که به کشور بازگردد. روزی به من گفت: در لندن یک هندو را می‌شناختم که می‌گفت: شما مسلمان‌ها احمقید؛ گوشتی در گوشت دیگر فرو میرود و شما داد می‌زنید: ای زنا، ای سنگسار؛ داشت از زبان هندو از قانون سنگسار انتقاد می‌کرد. گفتم: ژنرال، اگر یک درصد احتمال می‌دادی این دو پسرت مال تو نیست، آیا حاضر بودی ثروتت بعد مرگ به آنها برسد؟ بله، ظاهراً گوشتی در گوشت دیگر فرو می‌رود، اما نتیجة آن در سراسر زندگی باقی می‌ماند. آنها که قانون متعه را برای یک مقصد حیوانی گذاشته‌اند، آیا نمی‌دانند که نتیجه مهم است؟

اعتراض چهل و چهارم: کودک را چه کسی تأمین کند؟

این اعتراض متوجه علمای شیعه است که معتقدند زن صیغه‌ای که حامله شد، حق نفقه ندارد.

وقتی پسرم ابوبکر، هنوز در شکم مادر بود، برای خرید ماهی دریایی راهی دور را پیمودم؛ با این نیت که مادرش ماهی بخورد تا فایدة آن به جنین برسد. در راه برگشت با خود فکر کردم که: عجب! الله این ماهی را از دریای عمان روزی طفلِ ندیدة من کرده است. باز گفتم: از این عجیب‌تر، محبت پدری را در دلم انداخت تا کار و زندگی را رها کرده و برای خرید خوراک مقوی و مفید، این همه راه طی کنم. در برگشت به خانه با خود گفتم: شاید پدر هم در فکر خوب تغذیه کردن ما بود. سبحان الله از این نظام! این نظام محبت و مودت. اما به گفته اکثر علمای شیعه، زن در قانون صیغه نفقه ندارد، حتی در صورت حاملگی. این قانونی بی‌رحمانه و حیوانی و فقط برای کامجویی است؛ این قانون انسان‌ها نیست؛ این قانون، جنین و نوزاد را به امان خدا رها می‌کند و ما به آن معترضیم.

اعتراض چهل و پنجم: کامجویی از کودک جایز است

یکی از وحشیگری‌های قانون متعه این دستور است:

نزديكي با زوجه قبل از تمام شدن نُه سال جايز نيست، اما ساير لذت‌ها مانند لمس نمودن با شهوت و بغل گرفتن و تفخيذ[۱۱] حتي در شيرخوار اشكالي ندارد.

[۱۱]ـ لذت‌جویی از بین دو ران فرد.

اعتراض چهل و ششم: کودک از خویشاوند محروم است

بله، وقتی ازدواج پنهانی باشد وقتی آن را ننگ می‌دانند، فرزند حاصل از این ازدواج نه عمه دارد، نه دایی، نه عمو، نه خاله، و نه هیچ خویشاوند دیگر؛ حتی نه برادر و نه خواهر. برادران حاصل از عقد دائم، برادر حاصل از صیغه را قبول ندارند؛ پس آیا این ظلم نیست که ما برای شهوترانی فرزند را از خویشاوند محروم کنیم و قطع رحم نماییم؟

فصل ششم: دفاع دروغین شیعه

اعتراض چهل و هفتم: بی‌پول گاهی در چاه می‌افتد

بهانه علمای شیعه این است که جوانان چون بیپولند و امکانات ندارند، نمی‌توانند عروسی دائم کنند؛ بنابراین این قانون برای آنها چونان آب حیات است.

اما من می‌گویم: اگر بچه‌ای در شکم زن پیدا شود، این جوان بی‌پول باید مخارج زن (مسکن، غذا و لباس) را بدهد و بعد هم هزینة زایمان را؛ و بعد هم باید به تنهایی کودک را بزرگ کند. این هزینه‌ها را چگونه تأمین کند؟ این اعتراض متوجه آن تعداد اندک از علمای شیعه است که معتقدند زن صیغه‌ای نفقه دارد. اگر نفقه دارد، این جوان بی‌پول که برای فرار از مخارج ازدواج دائم به سراغ صیغه آمده، از چه راهی هزینه‌ها فراهم کند؟ پس راه حل شما، یک راه حل عملی و بی‌خطر برای بی‌پول‌ها نیست. به علاوه، این جوان همیشه شهوت دارد، پس همیشه باید صیغه کند و با این حساب، باید بیشتر خرج کند.

اعتراض چهل و هشتم: شیعه در دفاع از قانون متعه مکر می‌کند

شیعه با معصومیت می‌گوید:

اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست

اگر پسری در شرایطی باشد که نتواند ازدواج دائم کند و دختری هم در همان شرایط باشد، مطمئناً یک دختر دوشیزه که شرایط برای ازدواج دائم دارد، هیچ وقت به فکر ازدواج موقت نیست، چون در ازدواج دائم آینده‌ای محکم‌تر از ازدواج موقت در انتظارش است، اما هر دختر و پسر پاکدامنی که ازدواج دائم برایشان میسر نیست، برای آلوده نشدن به گناه به این کار تن می‌دهند.

جواب این است که باید صبر کرد؛ آیه قرآن می‌گوید:

﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ[النور: ۳۳]

«و کسانی که نمی‌توانند ازدواج کنند، باید صبر نمایند تا الله آنها را بی‌نیاز کند [یعنی برایشان وسایل عروسی را فراهم کند]».

هر کسی می‌داند که اگر در جامعه‌ای ازدواج موقت باشد، هیچ کس در نمی‌ماند و همه به کام دل می‌رسند و این آسانترین کار است.

شیعه می‌گوید: اگر ازدواج موقت نیافت باید صبر کند؛ و ما می‌پرسیم آیا این معقول است که الله بگوید: اگر کسی زن روسپی نیافت باید صبر کند؟

مدافعین این قانون می‌گویند: قانون متعه برای افراد مجرد کم‌درآمد است تا زنا نکنند؛ ولی این بهانه است. اگر این دلیل است، چرا ثروتمندان بیشتر صیغه می‌کنند؟

می‌گویند: مردان در سفر نیز نیاز به متعه دارند؛ ولی این هم بهانه است. اگر بهانه نیست پس چرا در شهر خود نیز صیغه می‌کنند؟ پس فلسفه این قانون برای افراد درمانده نیست؛ یک قانون همگانی و برای استفاده همگان است که متأهل‌ها بیشتر از مجردها از آن استفاده می‌کنند. اما وقتی با طرفداران این قانون بحث کنیم، گردن کج کرده و می‌گویند: بیچاره جوان بیست ساله نمی‌تواند عروسی کند و مُضطَر است؛ در حالی که حتی معنی واژة مُضطَر را هم نمی‌دانند.

می‌دانیم که خوردن شراب یا گوشت خوک برای انسان تشنه یا گرسنه‌ای جایز است آب و غذای حلال ندارد و در آستانة مرگ است، اما باید به اندازه بخورد؛ اما اگر برای همه -حتی در حالت بودن غذا- گوشت خوک را حلال و ثواب دانستیم و برای دفاع از این حکم، پای انسان گم شده و بی‌توشه در صحرا را به میان بکشیم، نیرنگ‌باز و فریبکاریم.

مدافعین این قانون می‌گویند: ما که مخالف ازدواج دائم نیستیم، اما وقتی که میسر نشود چه کنیم؟ اما این دفاع درست نیست خیلی از شیعه‌ها در عین حال که قدرت ازدواج دائم دارند، از آن خودداری می‌کنند و به صیغه روی می‌آورند؛ حتی زن دارند و صیغه می‌کنند و کارشان در مذهب شیعه درست است. پس عمل اینها را چگونه توجیه می‌کنید؟

یک کار خنده دار دیگر شیعه این است که متعه را با زنا مقایسه می‌کند تا حقانیت مذهب خود را اثبات نماید، در حالی که این مثل مقایسه گوشت خوک با مدفوع است. چرا با میوه مقایسه‌اش نمی‌کنید؟ چرا با ازدواج دائم مقایسه نمی‌کنید؟

اعتراض چهل و نهم: تعدد مراجع، مکری دیگر در دفاع از قانون متعه

اگر شما به شیعه بگویید که چرا دختران بدون اجازه پدر حق عروسی دارند، می‌گوید: من قبول ندارم؛ فلان مرجع این فتوا را داده است.

اگر بگویید: این چه دینی است که یک زن می‌تواند شرعاً در یک روز در آغوش صد مرد برود؟ می‌گویند: فلان عالم ما این را گفته است. بپرسید این چه دینی است که یکی را زنا می‌گویند و دیگری را متعه می‌گوید؟ این حرف مرجع ما نیست. آنها کوشش می‌کنند این قانون را انسانی جلوه دهند یا سعی می‌کنند چهره‌اش را از این ننگ و عار بشویند. اگر بگویید: چرا در حاملگی زن نفقه ندارد؟ می‌گوید: من قبول ندارم فلان مرجع این را گفته است.

اما این شما را فریب ندهد؛ بالاخره آنها مرجعی دارند که هر چیز را برایشان آسان کند. این مثال را ببینید که بیانگرِ اختلاف علمای شیعه در یکی موضوعات مربوط به متعه است:

«نظر آیات عظام دربارة عقد موقت دختر بالغ رشید چیست؟ آیا اجازة پدر یا جد پدری را شرط می‌دانند؟

خمینی: دختری که به حد بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می‌دهد، اگر بخواهد شوهر کند، چنان چه باکره باشد، باید از پدر یا جد پدریِ خود اجازه بگیرد [۱۲].

گلپایگانی: بنابر احتیاط باید اجازه بگیرد.

بهجت: بنابر احتیاط، یعنی به طور استحباب، اجازه شرط است، ولی بلافاصله می‌گوید: اگرچه اظهر، استقلال [و آزادی دختر در تصمیم‌گیری] است. جملة اخیر فتوا است و مکلف می‌تواند طبق آن عمل کند[۱۳].

پس دیدید که اگر دختری خواست صیغه شود، می‌تواند برود مقلد آیت الله بهجت شود؛ و اگر به حرف او عمل کند، یک شیعه مؤمنه است و کسی حق اعتراض به او را ندارد؛ همان طور که کسی هم حق اعتراض به آیت الله بهجت را ندارد. پس آگاه باشید که سخنان ایشان شما را نفریبد. شیعیان به راحتی مرجع عوض می‌کنند تا به شهوت خود برسند. عوض کردن مرجع که نزد شیعه گناه نیست. فتوای مراجع شیعه مبنای ثابتی ندارد و هر مرجعی می‌تواند برای مردم چیزهایی را حلال کند؛ لذا اتهامی که ما به شیعه وارد می‌کنیم اتهام درستی است. از اختلاف مراجع فریب نخورید. آنها حتماً خواهند گفت: اهل سنت نیز اختلاف دارند. بله، اما سنی‌ها در بعضی چیزها متفقند. مثلاً یک سنی هم حق ندارد به متعه یا نزدیکی از دبر فتوا دهد. اهل سنت قوانینی دارند که علمایشان را محدود می‌کند و باید فتوایشان از حدیث سند داشته باشد؛ اما دیدید شیعه اینطور نیست. در ضمن، قانون تقیه را در مذهب شیعه فراموش نکنید، قوانین آنها می‌تواند تحت تاثیر تقیه بعضی اوقات عوض یا برعکس شود؛ پس فریب نخورید.

[۱۲]- مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، با تلخیص. [۱۳]- توضیح المسائل مراجع، ج ۲ ص ۳۸۷ مسئلة ۲۳۷۶.

اعتراض پنجاهم: شیعه می‌گوید اگر عمر متعه را حرام نکرده بود، هیچ انسان شریفی زنا نمی‌کرد

امام صادق ÷ مي‌فرمايد: «لولا ما نهى عنها عمر ما زنى إلاّ شقىّ»

«اگر عمر [مردم را] از آن [یعنی متعه] منع نکرده بود، کسی جز افراد بدبخت و ستمکار زنا نمی‌کرد»[۱۴].

در پاسخ باید گفت:

اولاً: که عمر حرام نکرده و ما در فصل ۳ توضیح دادیم؛

ثانیاً: خوب به معنی حدیث دقت کنید. یعنی حالا اگر آدمی زنا کرده می‌تواند شریف باشد و او را هیچ گناهی نیست. همه گناه‌ها را باید متوجه عمر بدانیم و به این زناکارِ شریف چیزی نگوییم.

شیعیان که راضی نشدند که با متعه زنا را حلال کنند، با این حدیث آن را کار افراد شریف دانستند. این است مذهب علمای شیعه.

[۱۴]- وسائل الشيعة، جلد ۱۴، صفحه ۴۴۰، حديث ۲۴.

اعتراض پنجاه و یکم: صیغه برای پولدارهاست

می‌گویند: جوان‌هایی که نمی‌توانند ازدواج کنند، باید متعه کنند. بسيارى از مردم ـ به ويژه جوانان ـ به ازدواج دائم دسترسى ندارند، زيرا ازدواج دائم به طور معمول، نياز به مقدمات و هزينه‌ها و قبول مسئوليت‌هاى مختلفى دارد كه آمادگى آن براى بسیاری حاصل نيست؛ به عنوان مثال بسيارى از جوانان در دوران تحصيل ـ به خصوص در عصر ما كه زمان تحصيل طولانى شده ـ قادر به ازدواج دائم نيستند؛ زيرا نه شغلى دارند، نه مسكن مناسبى و نه هزينه‌هاى ديگر؛ و هر قدر بخواهند مراسم خود را ساده برگزار كنند، باز وسايل لازم فراهم نيست. شیعه راه چاره را در متعه می‌داند؛ اما دروغ می‌گویند زیرا:

اولاً: نیمی از جوانان دخترند و چون به گفتة خودشان صیغة دختر باید با اجازه پدر باشد، هیچ کس راضی به چنین امری نمی‌شود؟

ثانیاً: حتی اگر پدر نیز راضی بود، دختر شریف چنین نمیکند؛ و کدام دختر است که بگوید من پلیدم و تن به این کار می‌دهم؟

پس می‌ماند پسر جوان و بیوه زنان. اما ازدواج موقت بی‌خرج نیست؛ هزینه اجاره یک مکان و هزینه‌های جانبی دیگر را می‌طلبد. در نتیجه، عملاً مردان ثروتمن هستند که صیغه می‌کنند، نه جوان‌ها.

اعتراض پنجاه و دوم: بهانه شیعه برای متعه کردن

افرادى هستند كه متأهل مى‌باشند، ولى در سفرهاى خارج كه گاهى به طول مى‌انجامد، گرفتار محروميت شديد جنسى مى‌شوند، نه همسران خود را مى‌توانند با خود ببرند و نه قدرت ازدواج مجدد دائم در آن ديار دارند. كسانى هستند كه همسران آنها گرفتار بيمارى هاى مختلف و مشكلات ديگرى مي‌باشند و توان رفع نياز جنسى همسران خود را ندارند. سربازانى هستند كه به مأموريت هاى طولانى، براى حفظ مرزها و مانند آن مي‌روند و از خانواده‌هاى خود دورند و گرفتار مشكل جنسى هستند. گاه در دوران باردارى و شرايط خاص آن، مرد مجبور است با همسر باردارش روابط جنسى نداشته باشد و چه بسا جوان است و گرفتار مشكل محروميت.

راه حل همه اینها در اسلام ازدواج دوم است. وانگهی مرد باید حداکثر چهار ماه بعد به خانه برگردد، زیرا زن هم حق دارد؛ در جنگ که زن را نمی‌تواند با خود ببرد یا نگه دارد. پس برای سربازان چند زن صیغه‌ای پیدا خواهید کرد؟ خودش یک لشکر می‌شود.

اعتراض پنجاه و سوم: معتقدند که متعه حلال است، نه واجب

آیا انجام هر مستحبی حتی اگر ثواب فراوان داشته باشد، از سوی ما انجام می‌شود؟ واضح است که نه. از ائمة اهل سنت ادعیه و نمازهای فراوانی همراه با ثواب های زیاد نقل شده است که اگر کسی تمام شب و روزش را وقف خواندن آنها کند، باز هم کم است. حال آیا امامان تمام وقت خود را به خواندن آن ادعیه و صلوات می‌گذراندند؟ و چون جواب، منفی است، باید پرسید که چرا خود ایشان عامل نبوده‌اند.

از سوی دیگر، برخی کارهای مستحبی با ثواب فراوان هستند که کسی آن را انجام نمی‌دهد؛ مثلا هیچ کس با لباس نارنجی رفتگران به حوزه و دانشگاه نمی‌رود، اگرچه ثواب فراوانی در کسب علم وجود دارد و این کار نه تنها حرام نیست، بلکه مستحب نیز هست. در جواب می‌گویم: اعتراض ما به حلال بودنش است. مثل این است که بگوییم: خوردن گوشت خوک حلال است نه واجب، یا زنا حلال است نه واجب. حلال که شد، بعضی‌ها می‌خورند و بعضی‌ها انجام می‌دهند. بعد از یاد نبرید که شما می‌گویید: صیغه ثواب هفتاد حج را دارد.

اعتراض پنجاه و چهارم: ثواب متعه را ببینید

«رَوَى صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ÷ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لِلْمُتَمَتِّعِ ثَوَابٌ؟ قَالَ: إِنْ كَانَ يُرِيدُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى وَخِلَافاً عَلَى مَنْ أَنْكَرَهَا لَمْ يُكَلِّمْهَا كَلِمَةً إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ بِهَا حَسَنَةً وَلَمْ يَمُدَّ يَدَهُ إِلَيْهَا إِلَّا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً فَإِذَا دَنَا مِنْهَا غَفَرَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ بِذَلِكَ ذَنْباً فَإِذَا اغْتَسَلَ غَفَرَاللَّهُ لَهُ بِقَدْرِ مَا مَرَّ مِنَ الْمَاءِ عَلَى شَعْرِهِ قُلْتُ: بِعَدَدِ الشَّعْرِ؟ قَالَ: نَعَمْ بِعَدَدِ الشَّعْرِ»

«صالح بن عقبه از پدرش نقل كرده كه گفت: به امام باقر÷ عرض كردم آيا كسى كه متعه كند به ثواب مي‌رسد؟ فرمود: چنانچه قصدش‏ تقرب به پروردگار متعال باشد و مخالفت با كسانى كه آن را انكار دارند، پس كلامى نگويد جز اينكه خداوند متعال با آن حسنه‏اى در نامه عملش بنويسد و دست به سوى همسرش نگشايد، مگر اينكه خداوند براى او حسنه‏اى ثبت كند؛ و چون با او نزديكى كند، خداوند تعالى گناهى از او بيامرزد؛ و چون غسل كند، به تعداد هر مویى از بدنش كه آب غسل بر آن بگذرد، خداوند او را مورد عفو قرار دهد. عرض كردم: به عدد هر مو؟ فرمود: آرى، به عدد هر مو»[۱۵].

پس چرا پیامبرص و علیس صیغه نکردند و از این ثواب عظیم محروم شدند؟ چرا حسن و حسین صیغه نکردند؟

[۱۵]- على اكبر غفارى‏، ترجمه من لا يحضره الفقيه، ج ‏۵ ، ص ۱۲۲ و ۱۲۳.

اعتراض پنجاه و پنجم: شيعه سعی دارد در وقت تنگنا متعه را انسانی‌تر کند

شما این حدیث‌ها [۱۶] را ببینید:

بَابُ أَنَّهُ يَجِبُ أَنْ يَكُفَّ عَنْهَا مَنْ كَانَ مُسْتَغْنِياً

«فصل مربوط به واجب بودن امتناع از صیغه برای کسی که از آن بی‌نیاز است».

۱- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَن مُوسَى÷ عَنِ الْمُتْعَةِ فَقَالَ: وَمَا أَنْتَ وَذَاكَ فَقَدْ أَغْنَاكَ اللَّهُ عَنْهَا قُلْتُ: إِنَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أَعْلَمَهَا فَقَالَ: هِيَ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ÷ فَقُلْتُ: نَزِيدُهَا وَ تَزْدَادُ فَقَالَ: وَهَلْ يَطِيبُهُ إِلَّا ذَاكَ.

«على بن يقطين [وزير هارون الرشيد] مي‌گويد: از امام کاظم÷ درباره متعه پرسيدم، فرمود: تو را با متعه چه کار؟ خداوند تو را از آن بى‌نياز گردانيده است. عرض کردم: مي‌خواهم حکم آن را بدانم. فرمود: حليت متعه در کتاب على÷ مذکور است. گفتم: مي‌توانم مهریه را زياد کنم که زن نيز مدت را زياد کند؟ فرمود: خوبى متعه به همين است»؛

۲- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُخْتَارِ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَلَوِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْفَتْحِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ÷ عَنِ الْمُتْعَةِ فَقَالَ: هِيَ حَلَالٌ مُبَاحٌ مُطْلَقٌ لِمَنْ لَمْ يُغْنِهِ اللَّهُ بِالتَّزْوِيجِ فَلْيَسْتَعْفِفْ بِالْمُتْعَةِ فَإِنِ اسْتَغْنَى عَنْهَا بِالتَّزْوِيجِ فَهِيَ مُبَاحٌ لَهُ إِذَا غَابَ عَنْهَا.

«راوي می‌گويد از امام كاظم÷ دربارة متعه سئوال كردم و امام فرمود: آن براي كسي كه خدا او را با ازدواج دائم بي نياز نكرده، حلال و مباح و جايز است تا حفظ عفاف كند و اگر نكاح دائم دارد، زماني كه از همسرش دور است برايش جايز مي‌باشد»؛

۳- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ قَالَ: كَتَبَ أَبُوالْحَسَنِ÷ إِلَى بَعْضِ مَوَالِيهِ لَا تُلِحُّوا عَلَى الْمُتْعَةِ إِنَّمَا عَلَيْكُمْ إِقَامَةُ السُّنَّةِ فَلَا تَشْتَغِلُوا بِهَا عَنْ فُرُشِكُمْ وَحَرَائِرِكُمْ فَيَكْفُرْنَ وَيَتَبَرَّيْنَ وَ يَدْعِينَ عَلَى الْآمِرِ بِذَلِكَ وَيَلْعَنُونَا.

«امام رضا÷ برای بعضی از دوستانش نوشت: بر متعه گرفتن اصرار نورزید؛ شما را بر اقامه سنت سفارش می‌کنم؛ به وسیله متعه کردن از همسران و آزادگان خود غافل نشوید، زیرا موجب کفر و شک همسرانتان خواهد شد و علیه این امر نفرین خواهند کرد و ما را لعن می‌کنند»؛

۴- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ÷ يَقُولُ فِي الْمُتْعَةِ: دَعُوهَا أَمَا يَسْتَحْيِي أَحَدُكُمْ أَنْ يُرَى فِي مَوْضِعِ الْعَوْرَةِ فَيُحْمَلَ ذَلِكَ عَلَى صَالِحِي إِخْوَانِهِ وَأَصْحَابِهِ.

«از مفضّل بن عمر روايت كرده كه گفت: از امام صادق÷ شنيدم كه درباره متعه مي‌فرمود: آن را رها كنيد؛ آيا شخص شرم نمى‏كند كه مردم [منكر متعه] وى را درگير مسائل جنسى [و بی‌آبرو] ببينند و این مسئله را به باردران و دویتان درستکار آن فرد نیز نسبت دهند؟».

نقل این سخنان از آن جهت لازم است كه خوانندگان محترم بدانند كه ثوابى كه براى شخص متعه‏كننده در منابع شیعی ذكر شده، عمومیت ندارد و همه كس را شامل نمى‏شود و تنها كسانى را كه به جهتى شرعى بدان اقدام كرده‏اند يا خواهند كرد در بر مى‏گيرد، نه هر هوس‌بازِ شهوتران كه جز براى ارضاى غرایز جنسى هدفی ديگر ندارد و با اين عمل بسا مى‏شود كه اساس زندگى چندين سالة خود را متزلزل و نابود مي‌كند. عجیب است که حتی یک مرجع تقلید شما در طول تاریخ نظر کتاب کافی را قبول ندارد؛ چرا؟

حتی یک نفر از علمای شما صیغه را برای مرد متأهل حرام نمی‌داند و دیدیم شیخ الاسلام شیعه ـ‌ محمد باقر مجلسی‌ـ وزیر مردی بود که پنج هزار کنیز داشت. با وجود این، شاه سلطان حسین صفوی پانصد زن صیغه‌ای هم داشت. آیا مجلسی این سخنان را در کافی ندیده بود؟ آیا از حرمت این کار شاه خبر نداشت؟ ظاهراً وظیفة این عالم شیعه فقط جعل حدیث و توجیه جنایات و هوسرانی‌های جناب پادشاه بوده است.

[۱۶]- کلينی، الكافي، ج ۵، ص ۴۵۲ و۴۵۳.

اعتراض پنجاه و ششم: متعه با زن زناکار و کافر؛ فریب علما را نخورید

شما می‌خوانید شیعه می‌گوید: متعه با زن زناکار و کافر حرام است؛ اما فریب نخورید؛ این نظرِ همة علمای شیعه نیست. پس کسی که قصد ازدواج یک ساعته با زن زناکار و کافر را دارد، می‌تواند مقلد آن مرجع تقلید آسانگیر شود و در صف زناکاران بیایستد نوبتش که رسید، وارد شود و صیغه کند. مؤمن داخل شود و بر فتوای آیت الله شیعه مؤمن‌تر بیرون بیاید.

آیا شما می‌دانید که اگر روایات شیعه را با دقت بنگرید، این دخول در اتاق زن زناکار به قصد متعه کردن و خروج بعد یک ساعت، از داخل شدن به مسجدالحرام ثواب بیشتری دارد؟

اعتراض پنجاه و هفتم: مقصود منم و امثال تو بهانه‌اند

اول بیایید این دفاع جانانه شیعه را از ازدواج موقت نظر ببینید. از دیدگاه شیعه، ازدواج موقت امری غیر قابل اجتناب است، زیرا غالب جوان ها امروزه تا سن ۲۵ سالگی و حتی بالاتر نمی‌توانند ازدواج کنند، یا برایشان بسیار مشکل است. شخص در سن پانزده یا شانزده سالگی به بلوغ جنسی رسیده و در هیجده و نوزده سالگی به اوج خود می‌رسد. طبیعت هم حاضر نیست به خاطر آماده نبودن شرایط مادی، دوران بلوغ را تأخیر بیندازد و به جوانان بگوید: چون پول و کار و امکانات ندارید، کاری با شما ندارم و به شما فشار نمی‌آورم و بعد از فراغت از تحصیل و پیدا کردن کار به سراغتان خواهم آمد.

در این برهه که جوان از طرفی در اوج شهوت و غریزة جنسی است و از طرف دیگر زمینه ازدواج برایش فراهم نیست، چه کند و چگونه مشکلش را حل نماید؟ برای حل این معضل راه کارهای زیر ارائه شده است:

۱- رهبانیت موقت: طبق این نظریه، جوان‌ها حق استفاده و التذاذ از جنس مخالف را نداشته باشند و مشکلات را تحمل کنند، تا شرایط ازدواج دائم فراهم شود.

۲- کمونیسم جنسی: طبق این نظریه، جوان‌ها به حال خود رها شوند، بدون اینکه ضوابط و مقرراتی وضع شود و التذاذ از جنس مخالف آزاد باشد؛ مثلاً یک پسر اجازه داشته باشد با ده‌ها دختر، و یک دختر با ده‌ها پسر رابطه برقرار کند و اگر چندین بار سقط جنین کند، منع قانونی نداشته باشد.

۳- ازدواج موقت: طبق این نظریه پسر و دختر در صورتی که هم‌شأن شرعی و قانونی باشند، طبق ضوابط و مقرراتی با هم ازدواج موقت کنند و از یکدیگر بهره‌جویی نمایند تا شرایط ازدواج دائم فراهم گردد؛ و در صورتی که به توافق برسند، همین ازدواج را به ازدواج دائم تبدیل نمایند. در هر صورت، با این ازدواج دختر حق ندارد تا وقتی در نکاح کسی است، با دیگری ارتباط برقرار کند. این عقد پسر را نیز محدود می‌کند و به او می‌فهماند که اگر روزی دختر حامله شد، کودک متعلق به وی است و باید او را تحت تکفل خویش درآورد.

اما آیا در اعتراض سی و یکم ندیدید که امام باقر گفت: من متعه را برای زنان خانواده‌ام نمی‌پسندم؟ آیا دختر هاشمی رفسنجانی نگفت این کار افراد شریف ما نیست؟ حتی کسی که خود مبلّغ و مشوق صیغه است حاضر نیست به دختر جوانش اجازه چنین کاری بدهد. پسران جوان بی‌پول هم با وجود رقیبان ثروتمندی همچون بازاری‌ها و علما، بختی برای یافتن زن صیغه‌ای ندارند.

اعتراض پنجاه و هشتم: تعریف آنها از ازدواج مِسيار نادرست است

علمای شیعه برای گمراه کردن قوم خود مدعی شده‌اند که اهل سنت نیز ازدواج موقت دارند، ولی نامش را ازدواج میسار گذاشتند. آنها می‌گویند:

«منكران ازدواج موقت [يعنى غالب برادران اهل سنت] هنگامى كه تحت فشار جوانان و اقشار ديگر محروم قرار گرفتند، تدريجاً به نوعى ازدواج شبيه ازدواج موقت تن در داده‌اند و آن را «ازدواج مسيار» مى‌نامند. آنان هر چند نام آن را ازدواج موقت نمي‌گذارند، ولى در عمل هيچ تفاوتى با ازدواج موقت ندارد؛ به اين ترتيب كه اجازه مي‌دهند فرد نيازمند به ازدواج، با زنى ازدواج دائم كند، در حالى كه قصد دارد بعد از مدت كوتاهى او را طلاق دهد و با او شرط مى‌كند كه نه حق نفقه داشته باشد و نه شب‌خوابى و نه ارث؛ يعنى دقيقاً شبيه ازدواج موقت؛ با اين تفاوت كه در اينجا با طلاق از هم جدا می‌شوند و در ازدواج موقت با بخشيدن باقيماندة مدت يا سرآمدنِ مدت؛ و هر دو از آغاز زمان محدودى را در نظر دارند».

این دروغ است فرق ازدواج میسار با ازدواج معمولی در این است که، زن حقِ شب خود را می‌بخشد و نفقه نمی‌خواهد؛ اما حق ارث بخشیدنی نیست، چون هنوز در دستش نیامده که ببخشد. ازدواج میسار همان تعدد است که زن دوم، در مقابل زن اول گذشت‌هایی می‌کند تا شوهر بیابد. وانگهی ازدواج مسیار در آیه ۲۴ نساء که شیعه ادعا دارد دربارة متعه است، مجاز دانسته شده:

الله خودش می‌گوید: «بر شما گناهی نیست که بعد از مهریه واجب، در چیزی که راضی شدید»؛ زن راضی می‌شود که نفقه نگیرد و حق شب نگیرد یا هر چیز دیگر که راضی شد در حد شرع.

«مسیار» یكی از اشكال ازدواج دائم ‌است كه فرقش با ازدواج عادی در این است که در آن، زن از حق نفقه و مسكن و حق شب خود صرف‌نظر می‌كند و شوهر هرگاه خواست به دیدار او می‌رود.

این ازدواج پیش از این وجود نداشت، زیرا سابقاً مردها دو زن می‌گرفتند و زن کم بود، پس هیچ زنی در ابتدای ازدواج به این شرط تن نمی‌داد، مگر اینکه بیماری‌ای داشته که خودش می‌دانسته به درد زناشویی نمی‌خورد. اما اکنون چون مردها به دلیل ترس‌های واهی زن دوم نمی‌گیرند، این خرابی در دین، خرابی دوم را سبب شده است؛ یعنی بعضی از زنان پاکدامن اما بیچاره، تن به این شرط خفت‌بار می‌دهند. این شروط هر چند که در شریعت گنجایش دارد، با روح ازدواج مخالف است. برای همین بعضی از علما از جمله شیخ آلبانی آن را حرام اعلام نموده‌اند؛ اما بقیه می‌گویند که مادامی که زن خودش با اختیار خودش از حقوقی صرف‌نظر می‌کند، دیگران چه حقی دارند که کاسه داغتر از آش شوند؟

گفتیم که این خلل برای این پیش آمد که مردها زن دوم نمی‌گیرند و بعضی از مازاد زنان پاکدامن شوهر نیافته دیگر راهی به نظرشان نرسید غیر از اینکه تنازل کنند و امتیاز بدهند و به کم قانع شوند. اما در این ازدواج زن فقط حق دارد چیزی را ببخشد که مالکش است؛ مثلا نمی‌تواند حق ارث را ببخشد، چون به دستش نیامده و بعد از مرگ شوهر است که ارث به دست زن می‌رسد. مال به دست نیامده بخشیده نمی‌شود، پس ازدواج مسیار، متعه نیست و ارث زن و مرد را به هم وصل می‌کند؛ برخلاف متعه که ارثی در بین نیست.

چیزهای دیگری غیر از ارث در ازدواج موقت نیست اما در ازدواج مسیار هست؛ از جمله:

۱. محدودیت تا فقط ۴ زن، در حالی که در صیغه محدودیتی نیست، حتی هزار زن؛

۲. در ازدواج مسیار شاهد لازم است ولی صیغه شاهد ندارد؛

۳. در ازدواج مسیار اعلان نمودن عروسی لازم است صیغه اعلان ندارد؛

۴. به اعتقاد اهل سنت «نكاح به شرط طلاق» حرام است؛ حتی سیاری از علما «نكاح با نیت طلاق در دل» را حرام می‌دانند؛ اما متعه اصلاً طلاق ندارد و یک قرارداد تجاری است؛

۵. در ازدواج مسیار زن در صورت فوت شوهر یا طلاق یا خلع، طبق قانون قرآن عده نگه می‌دارد، اما عده زن صیغه‌ای شیعه‌ها، نصف آن چیزی است که قرآن فرموده است؛

۶. در نكاح مسیار نسب بچه متولد شده خودبخود ثابت است و ثبوت لازم ندارد، ولی در ازدواج موقت باید نسب ثابت شود؛

۷. در ازدواج مسیار زن حق نفقه و مسكن و عدالت در تقسیم شب دارد. این حق در اصل و اساس برای او ثابت است، اما او با اختیار خودش این حق را می‌بخشد؛ در حالی که در ازدواج متعه اصلاً زن چنین حقوقی ندارد تا ببخشد، یعنی ازدواج مسیار عملاً یک ازدواج دائم است و تمام حقوق و آثار ازدواج دائم بر آن مترتب می‌شود، ولی زن با قراردادی اخلاقی و با رغبت قلبی خود از حق ثابت خود می‌گذرد؛

۸. همان‌گونه که ذكر شد، در نكاح موقت چیزی به نام «طلاق» وجود ندارد، بلكه با پایان یافتن وقت تعیین شده، عملاً ازدواج پایان می‌یابد، ولی در نكاح «مسیار» جز با طلاق پایان نمی‌یابد.