1169

مشخصات کتاب

علی÷امام وحدت


[اهميت وحدت و اتحاد در اسلام
نقش علی÷ در موفقيت خلفای راشدين

تلاش علی÷ در برقراری وحدت ]




تأليف:

عليرضا رمضانی مروی

مقدمه

در روزگاری زندگی می‌كنيم كه اسلام تحت تأثير تبليغات غرب، كوتاهی مسلمانان و فشارهای دشمنان يكی از سخت‌ترين دوره‌های خود را سپری می‌كند و اگر مسلمانان از خواب غفلت بيدار نشوند معلوم نيست آينده‌ی مسلمانان چه خواهد شد و چه تاوان سنگينی به خاطر غفلت و بی‌خبری بايد بپردازند و بعد از آن كه قدرت برتر دنيا محسوب می‌شدند اختلاف موجب ضعف مسلمانان شد، ﴿وَءَاتَيۡنَٰهُم بَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِۖ فَمَا ٱخۡتَلَفُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّ رَبَّكَ يَقۡضِي بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ١٧ [الجاثیة: ۱۷].

«و نشانه‌های روشنی از دین به آنان دادیم و تنها پس از آن (در قبول اسلام) با هم اختلاف نمودند که با وجود آگاهی از حق، (از روی حسادت) به بغاوت و سرکشی بر یکدیگر پرداختند. بی‌گمان پروردگارت، روز قیامت در میان آنان درباره‌ی اختلاف‌هایشان داوری می‌کند».

و آيا به راستی مسلمانان به همان راهی می‌روند كه يهوديان و مسيحيان قبل از آنها آن را پيموده‌اند؟

شايد ديدگاه من انتقادی باشد ولی به واقع وقتی پيشرفت‌های علمی، صنعتی و مادی دشمنان اسلام را با اسلام مقايسه می‌كنيم احساس ضعف و زبونی وجودمان را فرا می‌گيرد و از اين كه مسئوليت نگهبانی دين خدا بر عهده‌ی ماست، ولی نه تنها نگهبان خوبی نبوديم بلكه با رفتار و كردارمان به اسلام ضربه هم زده‌ايم، احساس شرمساری می‌كنيم. و در حقيقت:
اسلام به ذات خود ندارد عيبی
هر عيب كه هست از مسلمانی ماست

بزرگترين دانشمندان، نويسندگان، محققان در قرون اخير در دنيا، غربی و حتی يهودی‌اند.

آنها به تحقيقات اسلام‌شناسی بيش از مسمانان می‌پردازند و از حربه‌ی اطلاع از اخبار دشمن برای ضربه‌زنی به آن بيشترين بهره را می‌جويند، ولی ما مسلمانان دين اسلام را كاملاً نمی‌شناسيم و حتی بسياری، مفهوم دين را درك نمی‌كنيم و برای همين در دفاع از دين يا عاجزيم، يا متعصبانه بدون جواب دفاع می‌كنيم كه سكوت از اين دفاع بهتر است.

يكی از نشانه‌های ضعف كشورهای اسلامی اين است كه حاكمان بسياری از آن ها خادمان دشمنان اسلام اند، به طوری كه وقتی به مردم بی‌دفاع فلسطين به جرم اين كه ۲۲ درصد باقيمانده‌ی خاك وطن شان را ترك نمی‌كنند رژيم صهيونيستی حمله می‌كند در حالی كه حتی يهوديان و مسيحيان سراسر دنيا به خاطر اين جنايات اشك ريختند، حاكمان كشورهای اسلامی با سران كفر رقصيدند تا جشن كشته شدن كودكان فلسطينی را با قاتلان آنها برگزار كنند و خجالت‌آورتر از اين، اينست كه بسياری از مدعيان دين در كشورهای اسلامی آگاهانه يا ناآگاهانه در خدمت سياست دشمنان اسلام اند و انتفاضه‌ی مردم فلسطين را خودكشی می‌دانند و....

جای نگرانی است يك و نيم ميليارد مسلمان، در بيش از پنجاه كشور جهان زندگی می‌كنند ولی برای دنيا، دشمنان اينها تصميم می‌گيرند. جای تأسف است وقتی فقيرترين كشورهای دنيا اعلام می‌شود بيش از نيمی از آنها كشور اسلامی اند و كشورهای اسلامی اكثراً كشورهای جهان سوم و عقب‌مانده محسوب می‌شوند و اگر نبود لطف خدا در عطای نعمت ذخاير نفتی چه بسا اوضاع بسياری از مسلمانان از مردم كشورهای آفريقای مركزی وخيم‌تر بود.

امروزه صهيونيسم مسيحی و يهودی برای هدف مشترك - پيروزی بر مسلمانان در جنگ‌های آخرالزمان- [۱] متحد شده‌اند و عليرغم اختلافات فراوان اشتراكات را برای حذف اسلام مدنظر قرار داده‌اند، ولی مسلمانان عليرغم اشتراكات فراوان، اختلافات را بهانه‌ای برای جدايی می‌دانند به طوری كه دو فرقه‌ی بزرگ مسلمانان - سنی و شيعه- زبان به طعن و توهين يكديگر باز كرده و گاهاً شاهد درگيری بين طرفداران دو فرقه هستيم. توجه كنيد كه دشمنان اسلام برای هدف باطل يكی شده اند و مسلمانان با اين كه حق هستند اختلاف می‌كنند.

وقتی نظريه پردازان آمريكايی تئوری جنگ تمدن‌ها را اعلام می‌دارند، آن گاه كه يهوديان برای بازسازی معبد سليمان، هزاران مسلمان را می‌كشند و هدف شان از بازسازی معبد، ظهور منجی شان برای نابودی اسلام است، آيا باز هم بايد غافل بود.

آرماگدون، جنگ تمدن‌ها، بازسازی هيكل سليمان، اعتقاد به ظهور منجی در نزد مسيحيان و يهوديان و... هم حكايت از تلاش آن ها برای نابودی اسلام دارد.

و مسلمانان با تكيه بر اختلافات داخلی، زير پا گذاشتن سنت‌ها، توجه به بدعت‌ها، خرافات و عادات ناپسند، سكون در عرصه‌ی علم و دانش و پيشرفت‌های علمی، صنعتی، مادی و فرهنگی به انسان‌هايی عقب‌مانده در دنيا تبديل شده‌اند و به واقع هدف اصلی دين يعنی نيكو زيستن را فراموش كرده‌اند.

به راستی چه مشكلی است كه اسلام بعد از دوران اقتدار اين چنين ضعيف گشته است، مسلمانانی كه در كمتر از يك قرن، نيمی از دنيا را تصاحب كردند و اختياردار جهان گشتند و تا حمله‌ی مغول بر بام جهان حكم می‌راندند، چه بلايی بر سرشان آمده كه امروزه به عراق، افغانستان، فلسطين و لبنان در مدت كمتر از ده سال حمله می‌شود و برادران و خواهران مسلمان‌مان كشته می‌شوند ولی كاری از دست مسلمان ساخته نيست؟ چرا حكومت لائيك و بی‌دين در دولت تركيه روی كار آمده بود؟ چرا ثروتمندترين كشورهای دنيا، غربی اند و مسلمانان اينگونه ضعيف شده‌اند و هزاران چرای ديگر و اين قصه سر دراز دارد....

آری، از زمانی كه مسلمان دست از تلاش كشيد و آگاهی جای خود را به بی‌اطلاعی داد مسلمان حقير شد،

﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ [الرعد: ۱۱].

«خدا حال هيچ قومی را دگرگون نخواهد كرد تا زمانی كه خود آن قوم حال شان را تغيير دهند».

از زمانی كه شيطان‌های وجودمان امر به اختلاف و تفرقه كردند، از زمانی كه مسلمان قرآن را از صحنه‌ی زندگی حذف كرد و آنرا به كتاب مردگان يا نماد عروسی تبديل كرد، از زمانی كه نيمی از مسلمانان نماز نمی‌خوانند، از زمانی كه تلاش‌های علمی و مادی جای خود را به درگيريهای فلسفی و كلامی داد، از زمانی كه بدعت‌ها سنت شد، از وقتی كه مسلمانان را ناآگاه نگه داشتند تا بر آنها حكومت كنند، از زمانی كه علماء دين را به دنيا فروختند و مردم تقليد را جای تحقيق نشاندند و وحدت تبديل به تفرقه شد مسلمان زبون شد.

امروز بايد بپاخيزيم، دست در دست هم اسلام را نجات دهيم كه نجات اسلام وظيفه‌ی همه مسلمانان است. ديگر زمان تكفير يكديگر و شعارهای پوچ سر آمده است، تا كی بايد اختلاف ادامه يابد و موجب ضعف مسلمانان گردد. با گفتگو و تحقيق و آگاهی می‌توان اختلافات را حل كرد، خداوند در قرآن می‌فرمايد:

﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمۡ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٨ [الزمر: ۱۷ و ۱۸].

[ای رسول، پس به بندگانم مژده بده... * ... آنان که گوش به سخن می‌سپارند و از بهترین آن پیروی می‌کنند. ایشان کسانی هستند که الله آنها را هدایت نموده و چنین کسانی، خردمندند].

و با دليل بايد از دين خدا حمايت كرد نه با تعصب و تقليد ﴿سَيَقُولُ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ ١٤٨ [الأنعام: ۱۴۸].

«آنان كه شرك آورند خواهند گفت: اگر خدا می‌خواست ما و پدرانمان مشرك نمی‌شديم و چيزی را حرام نمی‌كرديم. بگو: آيا شما بر اين سخن مدرك قطعی داريد تا به ما ارائه دهيد؟ همانا شما پيروی جز از خيالات باطل نمی‌كنيد و جز به گزافه و دروغ سخن نمی گوييد».

بايد توجه داشت كه اسلام گفتگو با اهل كتاب را هم نيكو شمرده:

﴿۞وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡۖ [العنکبوت: ۴۶].

«و شما مسلمانان با اهل كتاب جز به نيكوترين طريق، بحث و مجادله مكنيد مگر با ستمكاران از آنها».

و در ديدگاه اسلام حتی مشركان حق دارند كلام الهی را بشنود بدون اين كه مجبور به تغيير دين خود باشند، ﴿وَإِنۡ أَحَدٞ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٱسۡتَجَارَكَ فَأَجِرۡهُ حَتَّىٰ يَسۡمَعَ كَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ أَبۡلِغۡهُ مَأۡمَنَهُۥۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡلَمُونَ ٦ [التوبة: ۶].

«و اگر يكی از مشركان به تو پناه آورد بدو پناه ده تا كلام خدا را بشنود و پس از شنيدن سخن خدا او را به مأمن و منزلش برسان، زيرا كه اين مشركان مردمی نادانند».

ولی آنچه كه قرن‌هاست شاهد آنيم اين است كه مسلمانان حتی علاقه به گفتگو و رفع اختلافات بين خود ندارند و آمار مطالعه، آگاهی و تحقيق در بين مسلمانان جهان تأسف‌آور است.

﴿۞لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ [النساء: ۱۴۸].

«الله بانگ زدن به بدی را دوست ندارد مگر آنکه کسی مورد ستم قرار گرفته باشد. و الله، شنوای داناست».

﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ [الأنعام: ۱۰۸].

«و به آنچه مشركان غير از خدا می‌خوانند دشنام ندهيد تا مبادا آنها از روی ظلم و جهالت خدا را دشنام دهند».

اختلاف جزئی علی (عليه السلام) با اصحاب رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) بر سر خلافت را به طور غلوآميز بزرگ كردن اشتباه است اين اختلاف هزار و چهار صد سال پيش پايان يافت ولی مسلمانان امروز هنوز بر سر خلافتی كه پايان يافته با هم درگيرند،

﴿تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٤١ [البقرة: ۱۴۱].

«آن گروه پيشين، همه درگذشتند، هر چه كردند برای خود كردند و شما نيز هرچه كنيد به سود خويش كنيد و شما مسئول كار آنان نخواهيد بود».

قرآن به ما دستور تفحص در امور زندگی و دينی را داده و به اعلام داشته حق نداريم انسانی را كه اظهار اسلام كند كافر بشماريم، ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا [النساء: ۹۴].

«ای مومنان! هنگامی که (به قصد جهاد) در راه الله سفر می‌کنید، به‌درستی بررسی نمایید و به کسی به شما سلام کرد و اظهار اسلام نمود، نگویید: مومن نیستی».

امروز نگهبان اسلام ما هستيم و مسئوليت اتحاد با ماست و جز از اسلام نبايد تبعيت كنيم،

﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥ [آل عمران: ۸۵]. «و هرکس دینی جز اسلام بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و در آخرت از زیان‌کاران خواهد بود».

قرآن يكی از اهداف آمدن پيامبران را رفع اختلافات معرفی می‌كند. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز توانست تفرقه ملت عرب را در انقلاب عظيم اسلام به وحدت تبديل كند و علی (عليه السلام) به عنوان امام مردم همه تلاش خود را برای تحقق وحدت به كار بست و حتی بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با وجود اين كه خود را بهترين گزينه برای جانشينی حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) می‌دانست و بارها اعلام كرد كه شايسته‌ترين فرد برای خلافت است ولی هيچ گاه حاضر نشد به خاطر مصلحت شخصی وحدت جامعه را به خطر اندازد و حتی بارها به خلفا در حفظ وحدت و اقتدار جامعه‌ی اسلامی مشورت و ياری داد و در دوران خلافتش با وجود آشوب و تنش فراوان، هدف علی (عليه السلام) در برقراری اتحاد و وحدت تغيير نكرد و برای تحقق آن از هيچ تلاشی فروگذاری نكرد.

در اين نوشته برای اين كه اهميت وحدت و اتحاد را ثابت كنيم به سراغ آيات قرآن و زندگی علی (عليه السلام) می‌رويم و به وحدت به عنوان بهترين راه اقتدار مسلمانان اميدواريم و امام علی (عليه السلام) نيز می‌تواند به عنوان اسوه‌ی وحدت مورد بررسی قرار گرفته تا هم کسانی که ادعای پيروی از علی (عليه السلام) دارند، در عمل به او اقتدا كنند و هم ديگر مسلمانان از علی(عليه السلام) بهره‌ها جويند. ان شاء الله مسلمانان به ريسمان وحدت چنگ زنند و تفرقه نكنند:

﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ [آل‌عمران: ۱۰۳].

«همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید».

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥ [آل عمران: ۱۰۵].

«همانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و پس از آنکه برایشان نشانه‌های آشکاری آمد، اختلاف ورزیدند. عذاب بزرگی در انتظار چنین کسانی است».

﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ [البقرة: ۸۵].

«آیا به بخشی از دستورات کتابِ (آسمانی) ایمان می¬آورید و به بخشی دیگر کفر می‌ورزید؟!».

و بايد مواظب باشند كه عده‌ای برای نابودی دين خدا هر دروغی را به خدا و رسولش نسبت می‌دهند و نظرات خود را بر قرآن تحميل كرده تا بتوانند وحدت مسلمانان را از بين ببرند و بهترين روش برای تفرقه، تراژدی غم‌انگيز اختلافات شيعه وسنی است، اختلافاتی كه با چاشنی دروغ تفرقه خواهان، به دشمنی بين مسلمانان خواهد انجاميد.

﴿وَإِنَّ مِنۡهُمۡ لَفَرِيقٗا يَلۡوُۥنَ أَلۡسِنَتَهُم بِٱلۡكِتَٰبِ لِتَحۡسَبُوهُ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمَا هُوَ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡكَذِبَ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٧٨ [آل عمران: ۷۸].

«در میان اهل کتاب کسانی هستند که هنگام خواندن تورات، زبانهایشان را می‌گردانند تا شما گمان کنید (که آنچه می¬¬خوانند) از کتاب (آسمانی) است. حال آنکه جزو کتاب نیست. و می¬¬گویند: این کتاب از سوی پروردگار است. و آگاهانه بر الله دروغ می¬¬بندند».

آيا به راستی طرفداران تفرقه، افرادی بی‌خردند كه ناآگاهانه خدمتكار صهيونيزم و دشمنان اسلام اند يا جاسوسانی هستند كه در قبال ايجاد تفرقه، مزد خيانت خود به اسلام را می‌گيرند، بالاخره از اين دو حالت خارج نيست.

[۱] آرماگدون.

فصل اول: اهميت وحدت

﴿وَمَا كَانَ ٱلنَّاسُ إِلَّآ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَٱخۡتَلَفُواْۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡ فِيمَا فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ١٩ [یونس: ۱۹].

«مردم، امتی واحد (و یکتاپرست) بودند و سپس دچار اختلاف شدند. و اگر سنت پیشین پروردگارت نبود، در میانشان درباره‌ی اختلافاتشان داوری می‌شد».\

﴿إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱعۡبُدُونِ ٩٢ وَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡۖ [الأنبیاء: ۹۲ و ۹۳].

«به‌راستی این امت شماست؛ امتی واحد و یکپارچه و من، پروردگار شما هستم؛ پس مرا عبادت و پرستش کنید. آنان، آیین‌شان را در میان خود، پاره‌پاره نمودند و فرقه‌فرقه شدند».

اسلام در قرآن و سنت به اتحاد سفارش فراوان كرده است و از تفرقه به عنوان پرتگاه آتش ياد می‌كند: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ وَٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ [آل عمران: ۱۰۳].

«همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و پراکنده نشوید و نعمت الهی را بر خودتان به یاد آورید که با هم دشمن بودید و الله دل هایتان را نسبت به همدیگر مهربان کرد و به لطف الله با هم برادر شدید؛ در صورتی که پیشتر بر لب پرتگاهی از آتش بودید و الله شما را نجات داد. بدین سان الله آیاتش را برای شما بیان می کند تا هدایت شوید».

و از اتحاد به عنوان نعمت الهی تجليل شده است و برادری و همدلی را می‌ستايد.

اعراب به نعمت اسلام، اختلافاتی كه چون دره‌ی آتش بود كنار گذاشته و برادر يكديگر گشتند و همه‌ی قبايل را به وحدت فراخواندند و پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در طول ده سال در مدينه، الگوی حكومت‌داری در ساية وحدت ايجاد كرد.

ولی امروز، قرنهاست كه مسمانان از مدينه‌ی فاضله‌ی پيامبر فاصله گرفته اند و انتظار اتحاد و همدلی مسلمانان به رؤيای غير قابل تحقق تبديل شده به طوری كه گاهاً اختلافات رنگ كينه و دشمنی به خود گرفته و احزاب و گروه‌های اسلامی حكم به كشتن و كفر و ارتداد هم می‌دهند.

دو گروه از مسلمانان كه با هم اختلافاتی در زمينه‌های اعتقادی و فقهی دارند شيعيان و سنی‌ها می‌باشند كه علمای اين دو مذهب عليرغم شعار وحدت هنوز نتوانسته اند وحدت واقعی را در دنيای اسلام پديدار كنند، هرچند تلاش‌هايی صورت گرفته ولی كافی نيست.

در بسياری از گفتگوهايی كه بين علمای دو مذهب صورت گرفته يا به صورت تملق‌آميز از اتحاد و وحدت صحبت كرده اند و بعد از گفتگو سخنان خودشان را عملی نكرده اند و يا به صورت جبهه‌گيری و جدل رو در روی هم قرار گرفته، بدون اين كه گفتگوی آنها نتايج مثبت چندانی داشته باشد.

متأسفانه انديشمندان اسلام اختلافات را موشكافی نمی‌كنند و به آنچه كسب كرده‌اند دلخوش كرده‌اند و توجه ندارند كه بسياری از اختلافات قابل اصلاح است و در اين شرايط اختلافات غير قابل اصلاح نيز بايد متروك شود.

در بهمن ماه ۱۳۸۵ هجری شمسی، بين دكتر يوسف قرضاوی انديشمند مصری و آقای هاشمی رفسنجانی گفتگويی زيبا صورت گرفت كه با همه‌ی گفتگوهای قبلی تفاوت داشت و واقعاً اين دو عالم جهان شيعه و سنی نشان دادند حاضرند اتحاد را جايگزين تفرقه كنند ولی اين گفتگو كافی نبود و از اين گفتگوهايی كه اختلافات موشكافی و سوء برداشت‌ها برطرف می‌شود بايد هر ساله چندين مرتبه اتفاق بيفتد و بايد دست جيره‌خواران تفرقه، از تصميم‌گيری بر دنيای اسلام كوتاه شود.

چرا بايد يك شيعه در بين سنيان و يك سنی در بين شيعيان بدون زخم زبان و مزاحمت زندگی نكند؟

نكتة ديگر اين است كه بايد توجه داشت مسلمان حق ندارد در اصول دين تقليد كند و هركس در اصول دين از پدران و... تقليد كند، اسلامش قابل قبول نيست. شايد بيش از نيمی از مسلمانان در دين از پدرانشان تقليد كرده‌اند و شناخت كافی از اسلام ندارند.

شايد اگر اسلام تحقيقی جای اسلام تقليدی را بگيرد بسياری ازاختلافات و تفكرات اصلاح شود.

بايد توجه داشت كه مسلمانان - شيعه و سنی و...- در سه اصل توحيد، نبوت و معاد نبايد با هم تفاوتی داشته باشند و در اين زمينه‌ها مسلمان بايد بود نه شيعه و نه سنی، علی (عليه السلام) می‌فرمايد: «مبادا در دين دورويی ورزيد كه همبستگی و وحدت در راه حق، از پراكندگی در راه باطل بهتر است، زيرا خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه آيندگان چيزی را با تفرقه عطا نفرموده است» [۲].

با نگاهی به زندگی اصحاب و خاندان پيامبر متوجه می‌شويم كه آنها مصلحت اسلام را بر هر چيز ترجيح می‌دادند، به طور مثال علی (عليه السلام) كه از اصحاب به خاطر عدم انتخابش دلخور بود به خاطر اسلام سكوت كرد (حسب ادعای مدعیان پیروی از علی علیه السلام) ولی بعضی پيروان علی (عليه السلام) قرن‌هاست كه به خاطر اسلام در شرايط وخيم مسلمانان سكوت نمی كنند!

خليفه دوم عمر فاروق، علی (عليه السلام) را كه سال‌ها كوچكتر از خودش است را به عنوان مشاور خود آگاهتر از خود می‌داند و می‌گويد: «لولا علی لهلك عمر» و هر كجا مشكلی برايش پيش می‌آيد بدون تكبر از علی (عليه السلام) می‌پرسد و علی (عليه السلام) نيز بدون توقع پاسخ می‌گويد، نه عمر مستبد و خود رأی است و نه علی حاضر بود مصلحت اسلام را ناديده بگيرد.

بعضی مسلمان‌نماهای سنی، مساجد شيعيان را تخريب می‌كنند و بعضی مسلمان‌نماهای شيعه، مساجد سنيان را!

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن يُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِي خَرَابِهَآۚ [البقرة: ۱۱۴].

«و كيست ستمكارتر از آن كه مردم را از ذكر نام خدا در مساجد منع كند و در خرابی آن اهتمام و كوشش نمايد».

چه بسا كه بسياری از قتل‌ها و غارت‌ها و كشتارها در قرون اخير به خاطر شيعه و سنی بودن بود. چه بسيار سنی‌ها را حكومت صفوی به فجيع‌ترين شكل ممكن كشت و چه بسيار شيعيان را حكومت عثمانی به قتل رساند. هنوز كه هنوز است در پاكستان شيعيان و سنی‌ها همديگر را می‌كشند و چه بسيار انسانهايی كه چون عالم شيعه و سنی هستند بايد در زندانها محبوس باشند البته اگر طرفداران تفرقه آنها را نكشند.

چرا بعضی سنی‌ها، شيعيان را پيرو عبدالله بن سبا كه علی (عليه السلام) را خدا می‌دانست می‌دانند و بعضی شيعيان، سنی‌ها را كافر و گمراه و مرتد می‌دانند، گويی به راه يهوديان و مسيحيان منحرف می‌روند.

﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ لَيۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَيۡسَتِ ٱلۡيَهُودُ عَلَىٰ شَيۡءٖ وَهُمۡ يَتۡلُونَ ٱلۡكِتَٰبَۗ كَذَٰلِكَ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ ١١٣ [البقرة:۱۱۳].

«یهودیان می¬گویند: نصاری، برحق نیستند و نصاری می¬گویند: یهودیان بر حق نیستند؛ این، در حالی است که هر دو گروه، کتاب آسمانی را می¬خوانند. افراد ناآگاه (و مشرک نیز) سخنی مانند سخن یهود و نصاری را بر زبان می¬رانند. الله روز قیامت درباره¬ی اختلافشان قضاوت خواهد کرد».

و به هم توهين می‌كنند و به تفرقه دامن می‌زنند و به كردار خود شادند، ﴿فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَيۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٥٣ [المؤمنون: ۵۳].

«آن گاه مردم امر -دين - خود را پاره پاره كردند و هر گروهی به آنچه نزد خود پسنديدند دلخوش گشتند».

خداوند مؤمنان را از اين كه شبيه مشركان تفرقه كنند می‌ترساند،

﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ ٣٢ [الروم: ۳۱- ۳۲].

« و از مشرکان نباشید. از (همان) کسانی که دینشان را جدا و پراکنده نمودند و چند دسته شدند؛ هر گروهی به آنچه نزد خویش دارند، راضی و خرسندند».

و به واقع هركس در دين خدا تفرقه ايجاد كند هم شأن مشركان گشته است: ﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ٣١ [الروم: ۳۱] «و از مشرکان نباشید».

عده‌ای طرفدار تفرقه مسلمانان را سرگرم اختلافات شيعه و سنی و... كرده‌اند تا از اين راه بهايی كسب كنند، عده‌ای از اينها بر منابر مساجد راه پيدا كرده‌اند و در جايی كه بايد يگانگی الله، مسلمانان را متحد گرداند شعار اختلاف و تفرقه سر می‌دهند و از عذاب الهی نمی‌ترسند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ١٥٩ [الأنعام: ۱۵۹].

«آنان كه دين خدا را پراكنده نمودند و فرقه فرقه شدند، چنين كسانی به كار تو نيايند، كار آنها با خداست و بعد از اين، به آنچه می‌كردند آگاهشان می گردانند».

با نگاهی به مدينه‌ی فاضله‌ی رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) می‌بينيم كه يهوديان و مسيحيان، حتی منافقان در حكومت پيامبر بدون رنج و عذابی می‌زيستند ولی شيعه و سنی بايد همديگر را بيازارند و به هم توهين كنند!

علی (عليه السلام) می‌فرمايد: «خداوند حرمت مسلمان را بر هر حرمتی برتری بخشيد و حفظ حقوق مسلمانان را به وسيله‌ی اخلاص و توحيد استوار كرد» [۳]. همچنين می‌فرمايد: «مسلمان كسی است كه مسلمانان از زبان و دست او آزاری نبينند مگر آنجا كه حق باشد و آزار مسلمان روا نيست جز در آنجا كه واجب باشد» [۴]. در مورد اين كه آيا واجب می‌شود مسلمان را آزار بدهيم همان امر به معروف و نهی از منكر منظور علی (عليه السلام) است نه چيزی بيشتر.

بنابراين، علی (عليه السلام) كه امام اول شيعيان و خليفه‌ی چهارم سنی‌هاست نيز آزار و اذيت مسلمان و توهين به همديگر را نمی‌پذيرد. اگر بخواهيم مسلمانان متحد شوند بايد آگاهی و دانايی عوض نادانی و بی‌دانشی به جوامع اسلامی پای گذارد. بر هر فرد مسلمان لازم و واجب است چون به سن بلوغ رسيد در رابطه با اصول دين و حقيقت اسلام تحقيق كند، اسلام را بشناسد و هدف دين را درك كند آن گاه دين برايش لذت‌آور است و نه با توهين به اعتقاد ديگران، بلكه با دليل از دين دفاع می‌كند. به راستی كه توهين و تحقير اعتقادات ديگران بدون اين كه دليلی ارائه دهيم از نادانی و تعصب سرچشمه می‌گيرد و در بسياری از موارد مسلمانان به دليل عدم آگاهی از دين در اختلافاتی كه بين خود دارند عوض اين كه با دليل و مدرك رقيب خود را ساكت كنند به تخريب شخصيت وی می‌پردازند كه اين نشانه‌ی عدم آگاهی آنها از حقيقت دين شان است.

در گفتگوی بين عوام شيعه و سنی وقتی سنی پيروز شده، شيعه شكست خورده عوض جواب دادن به او بر چسب وهابی بودن به سنی می‌زند در حالی كه وهابيت را هم نمی‌شناسد.

متأسفانه امروز خيلی از مسلمانان اعتقادشان را از كتب عرفانی و همچنين نظريات انديشمندان و... گرفته بعد آيات قرآن را بر باورهای خود تحميل می‌كنند و اين يكی از دلايل اختلاف است. آيا به راستی دين و اعتقاد ارزش چند ماه مطالعه در كتاب خدا را ندارد، آيا اگر تعصب فراموش شود وحدت نمايان نمی‌شود؟ و اگر كتاب خدا بدون تعصب مطالعه شود گره‌ها گشوده نمی‌شود. متأسفانه دين برای بسياری از انسانها نمادين شده و حالت انفعالی پيدا كرده است و يكی از دلايل عمده‌ی عقب‌ماندگی مسلمانان انفعالی بودن دين در نظر بعضی‌هاست.

دين اگر پويا باشد و مردم را به تكاپوی واقعی وادار سازد و برنامه زندگی انسان را ارائه دهد مردم عاشق دين می‌شوند و اسلام اين گونه است، اسلام واقعی، و ارائه دين پويا يعنی اسلام واقعی به عهده علمای اسلام است.

در كتاب خدا به مسائل اعتقادی و بندگی خدا و روش نيكو زيستن بيش از مسائل فقهی پرداخته شده است در حالی كه علمای اسلام به مسائل فقهی بيشتر پرداخته و در راهنمايی مردم در عبادت خدا به معنای واقعی و آموختن نيكو زيستن به امت كوتاهی كرده اند هر چند كه اين كوتاهی ناخواسته بوده ولی اين سبب شده تا بسياری از مردم دين را در چگونگی وضو گرفتن و غسل كردن و... خلاصه كرده اند غافل از اين كه عبادت خدای يگانه و دست طلب پيش او فقط دراز كردن، كمك به هم نوع، تلاش برای پيشرفت، تربيت فرزند، اخلاق نيكو و صله‌ی ارحام و كسب روزی حلال و... اهداف اصلی دين است.

دين به ما می‌آموزد كه اگر يك انسان بيگناه را بكشيم گويی همه انسان‌ها را كشته‌ايم.

﴿مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ [المائدة: ۳۲] «هرکس، انسانی را جز به قصاص یا به کیفر فسادِ در زمین بکشد، گویا همه¬ی مردم را کشته».

و اگر يك انسان را نجات دهيم انسانيت را نجات داديم. ﴿وَمَنۡ أَحۡيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحۡيَا ٱلنَّاسَ جَمِيعٗاۚ [المائدة: ۳۲] «و هر کس سبب زنده ماندن کسی گردد، گویا همه¬ی مردم را نجات داده است».

دين در اين آيه به ما می گويد يك انسان را نجات دهيد بحثی از مسلمان و شيعه و سنی نيست، انسان و بنده‌ی خدا هر كس كه می‌خواهد باشد.

بعضی از علما مقاومت مردم فلسطين را در مقابل يهوديان محكوم می‌كنند و اين شرم‌آور نيست؟!
آتش به‌دودست خویش درخرمن خویش
ما خود زده ‌ایم که را کنیم دشمن خویش

چرا يك مسلمان نبايد شيعه و سنی باشد و آيا يك مسلمان می‌تواند هم شيعه باشد هم سني؟

به راستی يك مسلمان واقعی هم شيعه است و هم سنی، و نه شيعه است و نه سني.

يعنی هركس كه به واقع پيرو علی (عليه السلام) باشد سنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) را هم به جا می‌آورد و هركس سنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) را به جای آورد پيرو علی (عليه السلام) است و اين مسلمان است كه برتر از شيعه و سنی است و مسلمان است نه شيعه و سنی ای كه عوض افتخار به دين خود به مذهب خود می‌نازد. به واقع شيعه و سنی نمی‌تواند دو چيز باشد يكی است و نام واقعی اش اسلام است.

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥ [آل عمران: ۱۰۵].

«و شما مسلمانان مانند مللی نباشيد كه پس از آنكه آيات روشن برای آنها آمد راه تفرقه و اختلاف پيموده اند كه البته برای آنها عذابی بزرگ خواهد بود».

آيا به راستی مسلمانان فراموش كرده اند محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) يك دين آورد و آن اسلام است و يك شريعت و تفاوت‌ها نبايد به دشمنی بينجامد.

﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ [المائدة: ۴۸].

«ما برای هر قومی از شما شريعت و طريقه‌ای مقرر داشتيم، و اگر خدا می‌خواست همه‌ی شما را يك امت می‌گردانيد، و ليكن تا شما را به احكامی كه در كتاب خود به شما فرستاد بيازمايد».

يا نمی‌دانند دشمنی آنها با هم، ظلم به خود است،

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡۖ فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمٍ أَلِيمٍ ٦٥ [الزخرف: ۶۵].

«گروه‌های اهل کتاب با هم اختلاف ورزیدند. پس وای به حال ستمگران از عذاب روز دردناک».

مگر نمی دانند هزار هزار پيامبر آمدند تا اختلافات را از بين ببرند آنگاه امروز به دست خود موجب تفرقه می‌شوند.

﴿وَلَمَّا جَآءَ عِيسَىٰ بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُكُم بِٱلۡحِكۡمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعۡضَ ٱلَّذِي تَخۡتَلِفُونَ فِيهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُونِ ٦٣ [الزخرف: ۶۳] «و آن‌گاه که عیسی با نشانه های آشکار آمد، گفت: به راستی برای شما حکمت آورده ام و (آمده‌ام) تا برخی از مواردی را که در آن اختلاف دارید، برایتان بیان کنم».

﴿وَمَا وَصَّيۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِيمُواْ ٱلدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِيهِۚ [الشوری: ۱۳] «و آنچه که ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش کردیم؛ (بدین مضمون) که دین را برپا دارید و در آن تفرقه و اختلاف نورزید».

﴿ وَمَا تَفَرَّقُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى لَّقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۚ [الشوری: ۱۴] «و تنها پس از آن دچار تفرقه و پراکندگی شدند که علم و دانش یافتند؛ آن هم از روی حسادتی که در میانشان وجود داشت. و اگر سنت و قانون پیشین پروردگارت نبود که تا مدتی مهلت یابند، به‌طور قطع در میانشان داوری می‌شد».

﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ يَهۡدِي مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٍ ٢١٣ [البقرة: ۲۱۳].

«همه‌ی مردم یک امت بودند؛ پس (از آنکه عده‌ای راه حق را رها کردند،) الله پیامبران را به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاد و همراهشان کتاب را به حق نازل کرد تا میان مردم درباره‌ی اختلافاتی که داشتند، حکم نماید. تنها کسانی در آن اختلاف کردند که به آنها کتاب داده شد؛ (آن هم) پس از آنکه نشانه‌های آشکار، در اختیارشان قرار گرفت (و این اختلاف) از روی حسادتی (بود که) در میانشان وجود داشت. الله به فرمانش مؤمنان را به حقیقتِ چیزی که مورد اختلافشان بود، هدایت نمود. و الله هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند».

نکاتی در آيه فوق:

هدف آمدن پيامبران، رفع تفرقه

كتاب‌های آسمانی منبع خوبی برای رفع تفرقه

تفرقه عامل سركشی است در برابر خدا با تفرقه سركشی نكنيم.

[۲] نهج البلاغه، ترجمه‌ي محمد دشتي، خطبه ۱۷۶ شماره ۷. [۳] خطبه۱۶۷، شماره۱. [۴] خطبه۱۶۷، شماره۲.

فصل دوم: علی ÷ در دوران خلفا

«پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) آنچه را به او ابلاغ شد، آشكار كرد و پيام‌های پروردگارش را رساند. او شكاف‌های اجتماعی را به وحدت اصلاح و فاصله‌ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنی‌ها و كينه‌های برافروخته در دل‌ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگی برقرار كرد» [۵].

پيامبر توانست در سايه‌ی توحيد امت را به وحدت برساند و اختلافات و دشمنی‌ها به لطف اسلام پايان يافت.

البته بايد توجه داشت اتحاد و وحدت به معنی سكوت مطلق و اظهار عقيده نكردن نيست، با نگاهی گذرا به عهد رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)، به خصوص دوران رهبری ايشان در مدينه متوجه اختلاف نظرات بين شاگردان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و حتی بين خود ايشان و اصحاب می‌شويم.

اين اختلافات كه ناشی از تفاوت افراد است به واقع از شيوه‌ی تفكر، استدلال و نگرش هر فرد به مسائل مختلف نشأت می‌گيرد و تا جايی كه به اصل دين خدشه‌ای وارد نكند همچنين به دشمنی نينجامد اشكالی ندارد. و گاهاً اين تفاوت‌ها و اختلافات می‌تواند هر كدام به عنوان نظريه‌ای به مشورت گذاشته شود و بهترين انتخاب شود. به تأييد مورخان در جنگ بدر پيامبر عليرغم اين كه فرمانده‌ی سپاه بود وقتی سپاه را در مكانی استقرار دادند به پيشنهاد حباب بن منذر كه مكان بهتری را برای استقرار سپاه در نظر داشت احترام گذاشتند و مكان استقرار سپاه تغيير يافت.

در جنگ احد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل فن و تجربه بر اين عقيده بودند كه با جنگ در داخل مدينه می‌توانند بر دشمن پيروز شوند ولی جوانان جنگ در بيرون از شهر را پيشنهاد می‌كردند زيرا جنگ در داخل شهر مدينه را موجب جسارت دشمن می‌دانستند و بالأخره بعد از گفتگو و مباحثه پيامبر تصميم به جنگ با مشركان در خارج از شهر گرفتند. در جنگ احزاب برای دفع خطر دشمن نظرات فراوانی اظهار شد كه پيشنهاد سلمان فارسی مورد توجه قرار گرفت.

در جريان صلح حديبيه، اصحاب از مفاد صلح پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با مشركان ناراضی بودند و آن را نوعی باج به حساب می‌آورند، در حالی كه عقيده پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چيزی جز اين بود.

در ماجرای افك و تهمت به عايشه، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با علی (عليه السلام) و زيدبن حارثه كه در خانه‌ی پيامبر بزرگ شده بودند و حكم پسران ايشان را داشتند به گفتگو پرداخت كه نظر اين دو بزرگوار در رابطه با چه بايد كرد با هم تفاوت داشت.

در جريان غزوه تبوك پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به علی (عليه السلام) امر كرد كه در مدينه بماند ولی علی تحت تأثير گفتار منافقان و اشتياق در جنگيدن با كفار، مدينه را ترك كرد و به سپاه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) پيوست. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كه از صفای باطن و خيرخواهی علی آگاه بود نه تنها بر علی خرده نگرفت بلكه ضمن دلجويی و اكرام علی دوباره ايشان را به مدينه باز گرداند.

حتی در آخرين روزهای زندگی پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وقتی پيامبر اسامه بن يزيد، نوجوان ۱۹ ساله را فرمانده‌ی سپاه برای مبارزه با روميان انتخاب كرد بعضی از اصحاب به انتخاب پيامبر ايراد گرفتند. ولی با تأكيد پيامبر بر فرماندهی اسامه جای اعتراض باقی نماند.

اگر اصحاب پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را افرادی سركش و نافرمان بدانيم كه به كلام و امر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اعتنا نمی‌كردند با قرآن و عقل سازگار نيست.

خداوند خطاب به آنها می‌فرمايد: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ [آل‌عمران: ۱۱۰].

«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمده اید؛ امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به الله ایمان دارید».

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَيَكُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَيۡكُمۡ شَهِيدٗاۗ [البقرة: ۱۴۳] «و این چنین شما را امتی برگزیده (و بدور از افراط و تفریط) قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر نیز بر شما گواه باشد».

﴿هُوَ سَمَّىٰكُمُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ مِن قَبۡلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ ٱلرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيۡكُمۡ وَتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِۚ [الحج: ۷۸]. «او پیشتر و در این قرآن شما را «مسلمان» نامیده است تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید».

آيا شايسته است افرادی كه پيامبر برآنها گواه است و خداوند آن ها را به عنوان گواه و الگوی مردم انتخاب كرده افرادی نافرمان باشد؟! و آيا ممكن است پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بدون حمايت اصحابش جنگهای بدر، احد، احزاب، تبوك، مؤته و حنين و... را پشت سر گذارد و يك و تنها مكه را فتح كند.

آيا افرادی كه جان و مال و زن و فرزند را فدای دين خدا كردند و خانه‌هايشان را ترك كرده يا خانه‌هايشان را با ديگر مسلمانان تقسيم كردند می‌توانند افرادی سركش باشند؟!

پيروزی يك ملت يا به وسيله‌ی استبداد حاكم شكل ميگيرد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مصون از آن است و يا همدلی و اتحاد امت، كه به واقع مدينه‌ی فاضله‌ی پيامبر چنين بود.

پيشنهاد، مشورت، حتی اعتراض در حكومت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) چيزی طبيعی بود و اين هيچ‌گاه به تفرقه نينجاميد حتی به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) امر شده بود كه با اصحاب مشورت كند ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ «در کارها با ایشان مشورت کن» و مردم بايد از استبداد رأی به دور باشند ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ [الشوری: ۳۸] «و (ساماندهی) کارهایشان با مشورت و رایزنی با یکدیگر است».

البته بايد توجه داشت كه پيشنهاد، مشورت و اعتراض در مسائل مربوط به وحی كه به صورت قرآن و سنت بيان شده جايگاهی ندارد و آنچه خدا واجب كرده است مسلمانان حق اعتراض يا تخلف ندارند و البته اصحاب پيامبر به اين نكته توجه داشتند و چون متوجه می‌شدند كه امری را خدا واجب يا حرام كرده بدون چون و چرا می‌پذيرفتند.

برای درك بهتر اهميت وحدت در اين فصل رفتار و عملكرد علی (عليه السلام) را در ۲۵ سالی كه خلیفه نبودند مورد بررسی قرار می دهیم.

در زمان بيماری پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) و آخرين روزهای عمر مبارك ايشان و بعد از وفات ايشان اوضاع جامعه اسلامی به دلايل متفاوت ناآرام شده بود.

عده‌ای از مردم قبايل خارج از مدينه دوباره به سراغ بت‌هايشان برگشته و مرتد شده بودند، عده‌ای نيز بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرياد آوردند كه اين چگونه پيامبری بود كه مرد، در نتيجه آنها هم به بت‌پرستی روی آوردند، عده‌ای از مسلمانان كه دادن زكات را نوعی باج به حكومت می‌دانستند از دادن زكات خودداری كرده بودند.

پيامبران دروغين در حجاز سر بر آورده بودند و با جذب مردم و تشكيل سپاه، حكومت مركزی پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را تهديد می‌كردند. منافقان در داخل مدينه تحركاتی داشتند. حكومت روم و سرزمين‌های تحت حاكميت روميان، مرزهای اسلام را تهديد می‌كردند. با وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بزرگترين مصيبت بر جامعه‌ی اسلامی وارد آمد و اسلام از داشتن بزرگترين رهبر انسانی بی‌نصيب شد. بلافاصله بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بسياری از انصار در سقيفه‌ی بنی ساعده برای انتخاب جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تجمع كردند تا هرچه سريع‌تر رهبری انتخاب كنند و درصدد حل مشكلات پيش‌رو برآيند. در زمانی كه انصار برای انتخاب جانشين پيامبر رايزنی می‌كردند عده‌ای از اصحاب مشغول غسل و مراسم تدفين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در خانه پيامبر – خانه عايشه – بودند و سپاه اسامه نيز در خارج از مدينه برای اعزام به سوی مرزهای روم اردو زده بود و با وفات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) اسامه نيز تكليف خود را برای حركت به سوی روم نمی‌دانست.

برگرديم به سقيفه، گزينه انصار برای جانشينی پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، سعد بن عباده بود، در زمانی كه سعد بن عباده برای انصار، برنامه‌هايش را اعلام می‌كرد، عمر از موضوع سقيفه اطلاع يافته به ابوبكر كه در خانه‌ی پيامبر بود اطلاع داد كه انصار قصد انتخاب خليفه را دارند. با حضور ابوبكر، عمر و ابوعبيده جراح در سقيفه و بعد از گفتگوها، اعضای سقيفه جز چند نفر با ابوبكر بيعت كردند و ساعتی بعد از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) جانشين ايشان انتخاب شد و اكثر مردم مدينه در همان روز اول با بيعت با ابوبكر به بيعت صورت رسمی دادند.

سؤالی كه در اين جا مطرح می‌شود اين است كه شيعيان معتقدند علی (عليه السلام) از طرف خدا به عنوان خليفه‌ی بعد از پيامبر انتخاب شده پس چرا مردم با ابوبكر بيعت كردند؟

جواب:- اگر علی (عليه السلام) را خداوند به عنوان خليفه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) انتخاب كرده باشد و پيامبر اعلام داشته باشد طبق آنچه كه شيعيان بدان معتقدند و بيعت با علی امر واجبی باشد بنابراين اعضای سقيفه، ابوبكر، عمر و هر آن كس كه با ابوبكر بيعت كرده باشد امر واجبی را ناديده گرفته و گناهكار است و بايد در قيامت جوابگو باشد، ولی اگر پيامبر، علی را به جانشينی بعد از خود پيشنهاد كرده باشد ديگر عدم انتخاب علی گناه محسوب نمی‌شود زيرا بين امر واجب و امر پيشنهادی تفاوت فراوان است، امر واجب بايد حتماً انجام گيرد ولی امر پيشنهادی می‌شود خلاف آن را پذيرفت و اگر پيامبر انتخاب خليفه را به اصحاب واگذار كرده باشد باز هم انتخاب ابوبكر و بيعت اكثر مردم مدينه با او، خلافت او را تأييد می‌كند و نظر سنی‌ها اين است.

سؤال دوم اين است كه آيا صرفاً با بيعت مردم مدينه خليفه‌ی پيامبر انتخاب می‌شود؟ باتوجه به جايگاهی كه انصار و مهاجرين داشتند اينان به عنوان اهل فن و خبره در مسائل حكومت‌داری به حساب می‌آمدند و انتخاب خليفه به نظر اينها بستگی داشت. علی (عليه السلام) می‌فرمايد: «شورای مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است پس اگر بر امامت كسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند خشنودی خدا هم در آن است» [۶].

سؤال سوم اين است كه آيا در شرايطی كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) تازه وفات يافته است آيا غسل و تدفين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مهم‌تر است يا انتخاب خليفه و جانشين ايشان؟ انتخاب خليفه‌ی پيامبر، و بحث و گفتگو پيرامون آن در شرايط حساسی كه جامعه‌ی اسلامی داشت و خطراتی كه اسلام و مدينه را تهديد می‌كرد از ضروری‌ترين مسائل آن روز اسلام محسوب می‌شد زيرا شركت در مراسم غسل و تدفين پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) برای مسلمانان حاضر در مدينه واجب كفايی بود ولی حفاظت و دفاع از اسلام واجب عينی و تصميم‌گيری و بحث و مباحثه در رابطه با انتخاب خليفه از مسائل مهم اسلام محسوب می‌شد. بنابراين، اهميت انتخاب خليفه‌ی مسلمين در آن روزها از شركت در مراسم غسل و تدفين پيامبر كمتر نبود هرچند كه بايد گفتگوی بيشتری صورت می‌گرفت و شايسته بود تا مسلمانان صبر می‌كردند تا خاندان پيامبر نيز در انتخاب خليفه شركت می‌كردند.

علی (عليه السلام) نه تنها با ابوبكر بيعت می‌كند بلكه برای دفاع از اسلام در ميان آشوب و غوغا بپا می‌خيزد تا باطل از بين برود و در زمانی كه آشوب سراسر دنيای اسلام را فرا گرفته است به خود اجازه نمی‌دهد آشوبی ديگر درست شود، بلكه خليفه و مسلمانان را در دفع اين بلايا ياری می‌كند.

[۵] ترجمه مطالب نهج البلاغه: استاد محمد دشتی. [۶] نامه‌ی ۶.

نظر علي(عليه السلام) در رابطه با خلافت و چگونگي رسميت آن؟

علی در نامه۷ نهج البلاغه به معاويه چنين می‌نويسد: «بيعت برای امام يك بار بيش نيست و تجديد نظر در آن میسر نخواهد بود و كسی اختيار از سر گرفتن آن را ندارد. آن كس كه از بيعت عمومی سر باز زند، طعنه‌زن، عيب‌جو خوانده می‌شود و آن كس كه نسبت به آن دودل باشد منافق است». در نامه۶ ديگر بار به معاويه می‌نويسد: «پس آن كه در بيعت حضور داشت نمی‌تواند خليفه‌ای ديگر انتخاب كند و آن كس كه غايب بود نمی‌تواند بيعت مردم را نپذيرد. همانا شورای مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت كسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است...».

بنابراين، از نظر علی اتفاق نظر مهاجرين و انصار در انتخاب خليفه موجب اتحاد و وحدت و خشنودی خدا می‌شود و انتخاب مهاجرين و انصار در نزد علی محترم است.

علی (عليه السلام) شايسته‌ترين فرد را به حكومت كسی می‌داند كه در «تحقق حكومت نيرومندتر، و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد تا اگر آشوب‌گری به فتنه‌انگيزی برخيزد، به حق بازگردانده شود و اگر سر باز زد با او مبارزه شود» [۷].

امام شرايط انتخاب رهبر را چنين بيان می‌دارد «اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلكه آگاهان دارای صلاحيت و رأی و اهل حل و عقد رهبر و خليفه را انتخاب می‌كنند كه عمل آنان نسبت به ديگر مسلمانان نافذ است، آنگاه نه حاضران بيعت كننده حق تجديد نظر دارند و نه آنان كه در انتخابات حضور نداشتند، حق انتخابی ديگر را خواهند داشت، آگاه باشيد، من با دو كس پيكار می‌كنم، كسی چيزی را ادعا كند كه از او نباشد و آن كس كه از ادای حق سر باز زند» [۸].

به راستی اگر علی (÷) در عملكرد خلفا كوتاهی می‌ديد حتماً تذكر می‌داد و اگر حس می‌كرد كه آن ها توان دفاع از اسلام و كشور مسلمين را ندارند يا به اسلام خيانت می‌كنند با آنها پيكار می‌كرد زيرا با فردی كه چيزی در حد او نباشد و آن را ادعا كند سر سازگاری نداشت. و در راه حق حتی از تنهايی نيز ترسی به دل راه نمی‌داد. «به خدا سوگند اگر تنها با دشمنان روبرو شوم، درحالی كه آنان تمام روی زمين را پر كرده باشند نه باكی داشته و نه می‌هراسم» [۹].

همچنين در خطبه ۱۰۴ نهج البلاغه آمده است كه علی (÷) می فرمايد:«درون باطل را می‌شكافم تا حق را از پهلويش بيرون كشم»، همچنين می‌فرمود: «مردم ستمكار را سه نشان است: با سركشی به مافوق خود ستم روا دارد و به زير دست خود با زور و چيرگی ستم می‌كند و ستمكاران را ياری می‌دهد» [۱۰].

بنابراين، اگر علی، خلفا را مدافع اسلام نمی‌ديد محال بود با آنان بيعت كرده و ياری شان دهد. در حكمت ۳۱۷ نهج البلاغه آمده است: علی (÷) در جواب فردی يهودی كه به ايشان گفت: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده درباره اش اختلاف كرديد، فرمود: «ما درباره‌ی آنچه كه از او رسيده اختلاف كرديم، نه در خود او، اما شما يهوديان، هنوز پای شما پس از نجات از دريای نيل خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد: برای ما خدايی بساز، چنان كه بت‌پرستان خدايی دارند». و پيامبر شما گفت: «شما مردمی نادانيد». علی (÷) حاضر نيست اصحاب رسول الله(ص) را هم‌شأن يهوديان كند و اختلاف آنها را درمقايسه با اختلاف يهوديان كوچك می‌شمارد.

علی (÷) به واقع امام وحدت است، ايشان می‌فرمايد: «در امت اسلام، هيچ كس همانند من وجود ندارد كه به وحدت امت محمد (ج) و به انس گرفتن آنان به همديگر، از من دلسوزتر باشد» [۱۱].

و به راستی كه خلافت خلفای قبل از علی (÷) باعث نشد كه علی مصلحت خويش را بر مصلحت اسلام ترجيح دهد. بعد از اين كه ابوبكر به عنوان و خليفه انتخاب شد مسئوليت سنگين نگهبانی از كشور مسلمين به او واگذار شد. اولين نتيجه‌ای كه انتخاب ابوبكر در برداشت اين بود كه خطر تفرقه و گروه گروه شدن اصحاب از بين رفت و همه‌ی اصحاب به جز سعد بن عباده به مرور زمان با ابوبكر بيعت كردند و شاگردان رسول الله دوباره متحد شده برای مبارزه با مشكلات بپا خاستند. ابوبكر سپاه اسامه را بر مرزهای روم فرستاد به جز عمر كه آن هم به خواهش خليفه از اسامه در مدينه ماند همه كسانی كه قرار بود با اسامه حركت كنند به آنجا رفتند.

و نيروی باقيمانده در مدينه به جنگ با پيامبران دروغين و مانعين زكات و اهل رده رفت و در كمترين زمان ممكن حكومت اسلام اقتدار خويش را باز يافت، فتنه اهل رده و مدعيان پيامبری و مانعين زكات با پيروزی مسلمانان خاتمه يافت و سپاه اسامه نيز از مأموريت خود با موفقيت بازگشت و نجات اسلام در آن شرايط حساس لطف الهی بود و به معجزه شباهت داشت. ابوبكر اندكی بيش از دو سال خلافت كرد و در نزديكی وفاتش عمر را به عنوان جانشين خود پيشنهاد كرد و با بيعت مردم با عمر، خليفه دوم عمر فاروق زمامدار مسلمانان شد. دوران خلافت عمر، اوج اقتدار دنيای اسلام بود به طوری كه ساسانيان در ايران و حكومت روم در مقابل مسلمانان به زانو در آمدند و جنگيدن همزمان با دو قدرت بزرگ آن روزگار و پيروزی بر هر دوی آنها و فتح يكی از آنها به طور كامل، بزرگترين افتخار تاريخ دنيای اسلام شد كه نقش علی (÷) در اين اقتدار و موفقيت غير قابل انكار است.

عمر فاروق، علی (÷) را مشاور خود می‌دانست و در مسائل مملكت‌داری و نظامی سخن علی (÷) را بر همه ترجيح می‌داد و حتی زمانی كه برای گفتگو با مردم بيت‌المقدس برای تسليم شهر به مسلمانان به پيشنهاد علی (÷) عازم آن شهر شد، علی (÷) را جانشين خود درمدينه گذاشت و يا در زمانی كه لشكر اسلام نياز به حمايت مالی داشت طبق آنچه در حكمت ۲۷۰ نهج البلاغه آمده است عده‌ای پيشنهاد كردند زر و زيورآلات كعبه را خرج حمايت از سپاه كنند كه عمر نظر علی را جويا شد و علی مخالف اين كار بود و عمر نيز گفته علی را قبول كرد و كسی متعرض اموال كعبه نشد و يا زمانی كه عمر فاروق در جنگ ايران می‌خواست شخصاً شركت كند علی ÷ مخالفت كرد و فرمود: «... اسلام دين خداست... و سپاه خود را ياری خواهد كرد. جايگاه رهبر چون ريسمان محكم است كه مهره‌ها را متحد ساخته به هم پيوند می‌دهد.

اگر اين رشته از هم بگسلد، مهره‌ها پراكنده و هر كدام به سويی خواهند افتاد... عرب امروز اگرچه از نظر تعداد اندك، اما به نعمت اسلام فراوانند و با اتحاد و هماهنگی عزيز و قدرتمندند. چونان محور آسياب، جامعه را به گردش درآور و باكمك مردم جنگ را اداره كن. زيرا اگر تو از اين سرزمين بيرون شوی، مخالفان عرب از هر سو تو را رها كرده و پيمان می‌شكنند... همانا عجم اگر تو را در نبرد بنگرد گويند اين ريشه‌ی عرب است، اگر آن را بريديد آسوده می‌گرديد و همين فكر سبب فشار و تهاجمات پياپی آنان می‌شود و طمع ايشان در تو بيشتر گردد...» [۱۲].

حضرت علی ÷ زمانی كه عمر فاروق برای جنگ با روميان قصد شركت در جنگ را داشت باز هم او را از اين كار باز داشت و عمر فاروق باز هم پيشنهاد علی را پسنديد و عملی كرد. علی ÷ در اين باره فرمود: «خداوند به پيروان اين دين وعده داده كه اسلام را سر بلند و نقاط ضعف مسلمين را جبران كند... هرگاه خود به جنگ دشمن روی و با آنان روبرو گردی و آسيب بينی، مسلمانان تا دورترين شهرهای خود، ديگر پناهگاهی ندارند و پس از تو كسی نيست تا بدان روی آورند. مرد دليری را به سوی آنان روانه كن و جنگ آزمودگان و خيرخواهان را همراه او كوچ ده. اگر خدا پيروزی داد چنان است كه تو دوست داری و اگر كار ديگری مطرح شد، تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهی بود» [۱۳].

از اين اتفاقات و سخنان امام علی فراوان دارد كه خلفا را ياری داده و خدمات علی در دوره‌ی خلفای پيش از خودش ستودنی است و اين نشانگر اين است كه علی انتقام‌جو و كينه‌توز نيست تا بخاطر عدم انتخابش در سقيفه و بعد از آن نسبت به اسلام و طرفدارانش بيگانه شود.

حكومت ده سالهء عمر با ترور ايشان به دست يك ايرانی مجوسی ابو لؤلؤ نام پايان يافت. عمر برای انتخاب خليفه، مانند بسياری از كارهای ديگرش، شورايی تشكيل داده بود كه شورای تعيين خليفه، شش نفر بودند و اين شش نفر برگزيدگان اصحاب بودند و از سياست و كشور داری آگاهی كافی داشتند در بين اين شش نفر علی (÷) و عثمان به عنوان كانديداهای برتر شناخته شدند.

علی (÷) با عثمان نيز همان گونه كه با ابوبكر و عمر بيعت كرده بود بيعت كرد و در همكاری و تلاش برای دفاع از اسلام كوتاهی نكرد و خليفه نيز گاهاً از علی كمك می‌طلبيد. عثمان ۱۳ سال خلافت كرد كه ۱۲ سال اوضاع داخلی آرام، كشور ثروتمند، فتوحات خارجی بر قرار بود حتی كار نگارش قرآن برای فرستادن به سرزمين‌های ديگر شروع شد و... ولی در آخرين سال خلافت عثمان اوضاع جامعه به يكباره متشنج شد و آخرين سال‌های خلافت و دموكراسی راشده‌ی اسلامی به جنگ و درگيری مبدل گشت و اين گونه مسلمانان به جان هم افتاده، اتحاد جای خود را به تفرقه داد و با كوتاهی فرمانداری‌ها در سركوب شورش‌ها، بی‌عدالتی بعضی حكام، در موسمی كه اكثر مردم مدينه در حج به سر می‌بردند مدينه و خانه‌ی خليفه محاصره شد و با نيرنگ شورشی‌ها بالاخره با ترور خليفه آشوب سراسر جامعه‌ی اسلامی را فراگرفت.

علی ÷ در اين يك سال تمام تلاش خود را برای آرام كردن اوضاع انجام داد، هم شورشيان را به آرامش دعوت می‌كرد و هم خليفه را از نصايح خود بهره‌مند می‌ساخت و با وجود اين كه می‌توانست از شورش موجود برای عزل خليفه و به خلافت نشستن بهره گيرد ولی باز هم مصلحت اسلام را بر مصالح شخصی ترجيح داد و تا آنجا كه توان داشت از خليفه دفاع كرد و به قول خودش «آنقدر از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم» [۱۴].

همچنين می‌فرمايد: «مردم بر عثمان عيب گرفتند و من تنها كسی از مهاجران بودم كه او را به جلب رضايت مردم واداشته و كمتر به سرزنش او زبان گشودم» [۱۵].

در گفتگوی كه قبل از ترور خليفه با ايشان دارد خيرخواهی علی ÷ نسبت به خليفه و حفظ وحدت جامعه‌ی اسلامی به وضوح نمايان است.

علی (÷) خطاب به خليفه می‌فرمايد: «همانا مردم پشت سر من هستند و مرا ميان تو و خودشان ميانجی قرار داده‌اند. به خدا نمی‌دانم با تو چه بگويم؟ چيزی را نمی‌دانم كه تو ندانی، تو را به چيزی راهنمايی نمی‌كنم كه نشناسی، تو می‌دانی آنچه ما می‌دانيم... با رسول خدا (ج) بودی چنان كه ما بوديم، پسر ابوقحانه و پسر خطاب در عمل به حق از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا (ج)در خويشاوندی از آن دو نزديكتری و داماد او شدي... سوگند به خدا، تو كور نيستی تا بينايت كنند، نادان نيستی تا تو را تعليم دهند، راه‌ها روشن است و نشانه‌های دين برپاست... من تو را به خدا سوگند می‌دهم كه امام كشته شده‌ی اين امت مباشي...» [۱۶].

امام حسن و امام حسين در جريان محاصره‌ی خانه خليفه، نگهبان خانه خليفه بودند و در شرايطی كه شورشيان اجازه‌ی ورود و خروج از خانه خليفه را به كسی نمی‌دانند علی (÷) برای خليفه و خانواده اش آب فرستاد. بلاخره سران شورش به كشتن خليفه رضايت دادند و وساطت علی (÷) و عدم توسل به زور توسط فرمانداری‌های خليفه هيچ اثری در آنها نداشت و تجاوز را با شكستن حرمت خانه‌ی مسلمان از حد گذرانيدند. با ترور خليفه بزرگترين خطری كه مسلمانان را تهديد می‌كرد انتخاب رهبر توسط شورشيان از بين خودشان بود كه به لطف خدا با بيعت عده‌ای از اصحاب با علی (÷)، شورشيان نيز با علی بيعت كردند و اين گونه از ادامه قتل و غارت شورشيان جلوگيری شد البته شورشيان نيز از اين كه در سايه‌ی نام علی (÷) می‌توانستند مخفی شوند از بيعت با علی خشنود بودند.

علی (÷) خلافت در اين شرايط را بسيار مشكل می‌ديد به همين خاطر ابتدا از پذيرش خلافت سر باز زد ولی چون شوق مردم و خطر ناشی از اين كه مبادا شورشيان برای خود خليفه‌ای انتخاب كنند را احساس كرد، پذيرفت. در اين زمان علی (÷) می‌فرمايد: «مرا واگذاريد و ديگری را به دست آوريد، زيرا ما به استقبال حوادث و اموری می‌رويم كه رنگارنگ و فتنه‌آميز است و چهره‌های گوناگون دارد و دلها بر اين بيعت ثابت و عقل‌ها بر اين پيمان استوار نمی‌ماند، چهره‌ی افق حقيقت را ابرهای تيره‌ی فساد گرفت... اگر مرا رها كنيد چون يكی از شما هستم كه شايد شنواتر، و مطيع‌تر از شما نسبت به رئيس حكومت باشم در حالی كه من وزير و مشاورتان باشم بهتر است كه امير و رهبر شما گردم» [۱۷].

همچنين علی (÷) می‌فرمود: «من برای حكومت در پی مردم نرفته، تا آنان به سوی من آمدند و من قول بيعت نداده تا آن كه آنان با من بيعت كردند» [۱۸].

«من به خلافت رغبتی نداشته و به ولايت بر شما علاقه‌ای نشان نمی‌دادم و اين شما بوديد كه مرا دعوت كرديد و آن را بر من تحميل كرديد» [۱۹].

«دست مرا برای بيعت می‌گشوديد و من می‌بستم، شما آن را به سوی خود می‌كشيديد و من می‌گرفتم... بر من هجوم آورديد... مردم در بيعت با من خشنود بودند...» [۲۰].

« اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران حجت را بر من تمام نمی‌كردند و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش می‌ساختم» [۲۱].

و اين گونه علی (÷) خليفه شد و مسئوليت سنگينِ برگرداندن آرامش به جامعه‌ی اسلامی به او واگذار شد.

[۷] خطبه ۷۳، شماره ۲. [۸] خطبه ۱۷۳، شماره ۲. [۹] نامه ۶۲، شماره ۲. [۱۰] حکمت، ۳۵۰. [۱۱] نامه: ۷۸. [۱۲] خطبه ۱۴۶. [۱۳] خطبه ۱۳۴. [۱۴] خطبه ۲۴۰. [۱۵] نامه ۱. [۱۶] خطبه ۱۶۴. [۱۷] خطبه ۹۲. [۱۸] نامه ۵۴. [۱۹] خطبه ۲۰۵. [۲۰] خطبه ۲۲۹. [۲۱] خطبه ۳ شماره ۷.

فصل سوم: علی (عليه السلام) در دوران خلافت

علی (÷) در روزگاری به عنوان خليفه انتخاب شد كه مشكلات و فتنه‌ها از هر سو مانند زمان وفات پيامبر (ص) جامعه‌ی اسلامی را احاطه كرده بود و تفاوتش با آن زمان اين بود كه علی (÷) برای حفظ اتحاد و اقتدار اسلام مجبور بود با برادران مسلمان خود بجنگد نه مدعيان پيامبری و اهل رده و روميان، علی (÷) چاره‌ای جز جنگ با مسلمانان يا رضايت به پاره پاره شدن اسلام نداشت و علی (÷) جنگ را برگزيد تا امت را به وحدت برساند.

تنها نقطه‌ی اميد و نكته مثبت در اين دوره، ضعف كامل حكومت روم و دشمنان خارجی بود و خطری از جانب دشمنان خارجی جامعه‌ی اسلامی را تهديد نمی‌كرد ولی درگيريهای داخلی پايه‌های حكومت اسلامی را متزلزل می‌كرد.

علی (÷) در اولين اقدامش بعضی از حاكمانی كه خليفه‌ی سوم منصوب كرده بود به دليل نارضايتی مردم از كار بركنار كرد و عده‌ای را نيز مخالف اهداف و سياست خود می‌ديد دستور به عزل آنها داد كه معاويه از اين دسته بود. علی از معاويه در نامه‌ای احترام‌آميز خواست برای بيعت به مدينه بيايد «از بنده‌ی خدا علی امير مؤمنان به معاويه بن ابی سفيان... تو و همراهانت بيعت كنيد و با گروهی از يارانت نزد من بيا» [۲۲].

معاويه اعلام داشت تا زمانی كه علی شورشيان را محاكمه نكند، حاضر به بيعت با علی و رها كردن حكومت شام نيست. علی (÷) وقتی كه با اين وضعيت روبرو شد از يك سو توانايی محاكمه‌ی قاتلان خليفه‌ی سوم و شورشيان را نداشت و از سوی ديگر محاكمه آنها در اين زمان موجب شكاف در بين جامعه می‌گشت و امنيت داخلی جامعه به خطر افتاده اوضاع متشنج‌تر می‌شد. علی (÷) در اين باره می‌فرمايد: «قدرت اجرای آن [محاكمه شورشيان] را چگونه به دست آورم؟ آنان با ساز و برگ و نيرو به راه افتادند، بر ما تسلط دارند و ما بر آنها قدرتی نداريم. هم اكنون بردگان شما با آنها می‌جوشند و باديه‌نشينان اطراف شما به آنها پيوسته‌اند. آنها در ميان شما زندگی می‌كنند و هر مشكلی را كه بخواهند بر شما تحميل می‌كنند... كاری كه پيش آمده [كشتن عثمان] از جاهليت است شورشيان يار و ياور دارند. اگر برای كيفر دادنشان حركتی آغاز شود مردم به چند دسته تقسيم می‌شوند: گروهی خواسته‌های شما را دارند و عده‌ای بر خلاف شما فكر می‌كنند و گروهی نه اين را می‌پسندند و نه آن را، پس صبر كنيد تا مردم آرام شوند و دل‌های مضطرب در جای خود قرار گيرد و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود، اكنون مرا آسوده گذاريد و در انتظار فرمان من باشيد كاری نكنيد كه قدرت ما را تضعيف كند و اقتدار امت ما را متزلزل سازد... اين جريان سياسی را تا می‌توانم مهار می‌كنم، اما اگر راه چاره‌ای نيابم با آنان [شورشيان] می‌جنگيم» [۲۳].

چون سپاه علی وسپاه طلحه و زبير رو در روی هم قرار گرفتند، گفتگوهای صلح آغاز شد و علی (÷) دلايل خود برای عدم برخورد با شورشيان را بيان كرد و طلحه و زبير هم وقتی ديدگاه‌های علی (÷) را شنيدند تصميم به صلح گرفتند لذا زبير اردوگاه را برای بازگشت به مدينه ترك كرد آن گاه كه در مسير بازگشت به مدينه به دست فردی به نام ابن جرموز كشته شد، گفتگوهای صلح در جريان بود، در اين بين طلحه كه انتظار چنين جنگی را نداشت متحير به صحنه جنگ می‌نگريست كه به وسيله‌ی تيری که به ایشان اصابت کرد، كشته شد و با كشته شدن طلحه شعله جنگ زبانه كشيد و با اسارت عايشه و مروان حكم پايان يافت.

نكته جالب در اين جنگ اين بود كه شورشيان در دو سپاه فرياد می‌زدند سپاه مقابل، جنگ را شروع كرده و اين گونه جنگ جمل به عنوان اولين جنگ داخلی مسلمانان لكه‌ی ننگی در تاريخ اسلام به شمار آمد، جنگی كه اصحاب دست به خون يكديگر آلودند، جنگی كه دو نفر از سرداران اسلام طلحه و زبير در جنگ با برادرشان علی كشته شدند و عايشه همسر پيامبر (ص) رو در روی علی (÷) داماد پيامبر (ص) قرار گرفت. علی(÷) بعد از جنگ بر كشته‌های هر دو سپاه نماز خواند و دستور به دفن آنها داد و عايشه را با احترام به مدينه بازگرداند تا هم به پيامبر (ص) احترام گذاشته باشد و هم نشان دهد به وحدت علاقمند است و اهل انتقام نيست.

علی (÷) وقتی بعد از جنگ جسد طلحه را ديد طلحه را با كنيه كه نشانه‌ی احترام است خواند و اين گونه فرمود: «ابو محمد، در اين مكان غريب افتاده است. به خدا سوگند خوش نداشتم قريش را زير تابش ستارگان كشته و افتاده بينم...» [۲۴].

اما آمار كشته‌های جنگ جمل در بعضی از كتاب ها هزاران نفر ذكر شده. بعد از ختم جريان جنگ جمل، علی (÷) برای ارشاد معاويه و جلوگيری از وقوع جنگ و درگيری تلاش فراوان كرد و حتی نامه نگاری‌هايی هم با معاويه داشت ولی معاويه فقط به قيمت محاكمه قاتلان عثمان حاضر به كوتاه آمدن بود. علی (÷) در نامه‌ای به معاويه اين گونه می‌نويسد: «اين كه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم سوگند به جان خودم، اگر دست از گمراهی و تفرقه بر نداری به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را می‌طلبند» [۲۵].

به هر ترتيب، سپاه علی و سپاه معاويه در صفين در مقابل هم قرار گرفتند ولی حتی در زمان جنگ علی (÷) به وحدت می‌انديشيد و وقتی مشاهده كرد سپاهيانش، شاميان را دشنام می‌دهند آنها را منع كرد: «من خوش ندارم كه شما دشنام‌دهنده باشيد، اما اگر كردارشان را توصيف و حالات آنها بازگو می‌كرديد، به سخن راست نزديكتر و عذرپذيرتر بود. خوب بود به جای دشنام آنان می‌گفتيد: خدايا، خون ما و آنها را حفظ كن، بين ما و آنان اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدايت كن....» [۲۶].

علی (÷)در زمان جنگ به صلح و آشتی اميد داشت «مردم! هم اكنون آتش جنگ بين شما و اهل قبله شعله‌ور شده است و اين پرچم مبارزه را جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جايگاه حق بدوش نمی‌كشند.... در هيچ كاری تا روشن نشود شتاب نكنيد زيرا در آنچه شما اكراه داريد توان تغييراتی داريم» [۲۷].

همچنين می‌فرمايد: «اما امروز با پيدايش زنگارها در دين، كژی و نفوذ شبه در افكار، تفسير و تأويل دروغين در دين، با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم. پس هرگاه احساس كنيم چيزی باعث وحدت ماست و به وسيله‌ی آن به يكديگر نزديك می‌شويم و شكاف‌ها را پر و باقيمانده‌ی پيوندها را محكم می‌كنيم، به آن تمايل نشان می‌دهيم، آن را گرفته و ديگر راه را ترك می‌گوييم» [۲۸].

حضرت علی (÷) جنگ صفين را بعد از پايان جنگ اين گونه تحليل می‌كند: «آغاز كار چنين بود كه ما با مردم شام ديدار كرديم كه در ظاهر پروردگار ما يكی و پيامبر ما يكی و دعوت ما در اسلام يكی بود و در ايمان به خدا و تصديق كردن پيامبرش، هيچ كدام از ما بر ديگری برتری نداشت و ما با هم وحدت داشتيم جز در خون عثمان كه ما از آن بركناريم. پس به آنان گفتيم: بياييد با خاموش ساختن آتش جنگ و آرام كردن مردم، به چاره جويی و درمان بپردازيم، تا كار مسلمانان استوار شود و به وحدت برسند و ما برای اجرای عدالت نيرومند شويم. اما شاميان پاسخ دادند: چاره‌ای جز جنگ نداريم.

... پس آنگاه كه دندان جنگ در ما و آنان فرورفت... به دعوت ما (صلح و گفتگو) گردن نهادند و بر آنچه آنان را خوانديم، پاسخ دادند. ما همه به درخواست آنان پاسخ داديم و آنچه را خواستند زود پذيرفتيم تا حجت را بر آنان تمام كنيم و راه عذرخواهی را ببنديم...» [۲۹].

در تواريخ آمار سپاهيان دو گروه در جنگ صفين دويست هزار نفر ذكر شده كه درست نمی‌تواند باشد جمع كردن دويست هزار نفر برای جنگ، فراهم كردن آب و غذا ی سپاهيان، تأمين علوفه‌ی حيوانات برای اين جمعيت كاری ناممكن در آن روزگار بود.

[۲۲] نامه ۷۵. [۲۳] خطبه ۱۶۸. [۲۴] خطبه ۲۱۹. [۲۵] نامه ۹. [۲۶] خطبه ۲۰۶. [۲۷] خطبه ۱۷۳، شماره ۲. [۲۸] خطبه ۱۲۲، شماره ۳. [۲۹] نامه ۵۸.

داستان حكميت

در زمانی كه حكما مشغول تصميم‌گيری بودند فتنه‌ای ديگر گريبانگير علی(÷) شد و آن فتنه خوارج بود. اما خوارج چه كسانی بودند؟ اينان به واقع همان شورشيان و قاتلان خليفه‌ی سوم بودند كه برای اين كه از حمله‌ی ديگر مسلمانان در امان باشند بلافاصله بعد از كشتن خليفه با علی (÷) بيعت كردند. علی (÷) كه اميد به اصلاح آنها داشت بيعت آنها را پذيرفت وجود اينان در سپاه علی(÷) باعث شد دو جنگ جمل و صفين بر علی (÷) تحميل شود. در جنگ جمل وقتی سران اسلام با هم گفتگو می‌كردند. در جنگ صفين وقتی سپاه علی (÷) در معرض پيروزی قرار داشت، علی (÷) را مجبور به پذيرش صلح كردند، در حالی كه علی (÷)، عبدالله بن عباس و مالك اشتر را برای حكميت نماينده‌ی انتخابی خود قرار داده بود. هنوز حكميت اعلام نظر نكرده بود كه علی (÷) را مجبور كردند پيمان بشكند و چون علی (÷) ايستادگی كرد چهره‌ی واقعی خود را افشاء‌ كردند، علی (÷) در رابطه با رفتار اينان می‌فرمايد: «من ديروز فرمانده و امير شما بودم ولی امروز فرمانم می‌دهند، ديروز باز دارنده بودم، كه امروز مرا باز می‌دارند،...» [۳۰].

و اين گونه شورشيان يا همان خوارج از سپاه علی (÷) جدا شدند و برای خود امير و خليفه‌ای انتخاب كردند و جنگ نهروان سومين جنگ داخلی دنيای اسلام بين علی (÷) و خوارج درگرفت كه علی (÷) در اين جنگ پيروز شد. علی (÷) برای حفظ وحدت جامعه‌ی اسلامی مدت‌ها با خوارج مدارا كرد و تا زمانی كه به كشتن مسلمانان نپرداختند آنها را تحمل نمود و بعد از جنگ نهروان نيز دستور تعقيب و گريز آنان را نداد و حتی با وجود اين كه علی (÷) را خوارج ترور كردند ولی باز هم فرمود: «بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسی كه در جستجوی حق بوده و خطا كرده مانند كسی نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است» [۳۱].

نحوه برخورد علی با خوارج كه علی را كافر می‌دانستند جای تأمل دارد، امام هيچ گاه حقوق آنها را از بيت المال قطع نكرد تا دست به سلاح نبردند با آنها به جنگ نپرداخت و حتی بعد از جنگ نهروان در مسجد كوفه نماز می‌خواندند و كسی مزاحم اين‌ها نمی‌شد.

علاوه بر سه جنگ داخلی علی (÷) با فتنه‌ی سبائيه نيز در دوران خلافتش روبرو شد، اينان اعتقاد به خدايی علی (÷) داشتند و پيروان عبدالله بن سبا بودند، علی (÷) ابتدا از اينان خواست توبه كنند بعد محبوسشان كرد ولی چون دست از عقيده‌ی خود برنداشتند علی(÷) آن ها را كشت. در اين رابطه علی(÷) می فرمايد: «به زودی دو گروه نسبت به من هلاك می‌گردند، دوستی كه افراط كند و به غير حق كشانده شود و دشمنی كه در كينه‌توزی با من زياده‌روی كرده و به راه باطل در آيد» [۳۲].

دوران خلافت علی (÷) پر آشوب‌ترين دوره در روزگار خلفای راشدين بود كه متأسفانه آشوب‌های فراوان باعث شد علی (÷) نتواند برنامه‌های اصلی خود را برای اقتدار جامعه و كشور داری عملی كند و جنگ‌های داخلی، غارت مردم توسط غارتگران، قحطی و خشكسالی باعث شد كه مردم در فقر و رنج به سر برند.

علی (÷) می‌فرمايد: «خداوندا، بارانت را بر ما ببار و با خشكسالی و قحطی ما را نابود مفرما... خشكسالی و قحطی ما را به ستوه آورده و پيش آمدهای سخت ما را ناتوان ساخته» [۳۳].

علی (÷) در آغاز خلافت و بعد از جنگ جمل به دليل شرايط استراتژيكی كوفه، جمعيت فراوان، نزديكی به شام برای مقابله به معاويه و فراوانی طرفدار در اين شهر، كوفه را به عنوان مركز خلافت انتخاب كرد، ولی مردم كوفه عليرغم ادعای طرفداری از علی (÷) با بی‌اعتنايی به او امر ايشان موجب رنجش علی (÷) می‌شدند و علی (÷) بارها از ايشان شكايت كرد،

«افسوس ای كوفيان، شما وسيله‌ای نيستيد كه بشود به آن اعتماد كرد، و نه ياوران عزيزی كه بتوان به دامن آنها چنگ زد، شما بد نيروهايی در افروختن آتش جنگ هستيد، نفرين بر شما، چقدر از دست شما ناراحتی كشيدم... نه آزاد مردان راستگويی هستيد به هنگام فراخواندن و نه برادران مطمئنی برای راز داري» [۳۴].

خلاصه علی (÷) در طول چهار سال و نه ماه خلافت، از دوست و دشمن ضربه خورد تا بسياری از تلاش‌ها و برنامه‌های علی (÷) برای وحدت مسلمانان بی‌نتيجه ماند. «مسلمانان پس از وحدت و برادری به جدايی و تفرقه رسيدند و از ريشه و اصل خويش پراكنده شدند، تنها گروهی شاخه‌ی درخت توحيد را گرفتند و به هر طرف كه روی آورد همسو شدند» [۳۵].

علی (÷) از گروه گروه شدن مسلمانان بسيار ناراحت بود و می‌فرمود: «در حالی كه خداوند بر اين امت اسلامی بر وحدت و برادری منت گذارده بود، كه در سايه‌ی آن زندگی كنند، نعمتی بود كه هيچ ارزشی نمی‌توان همانند آن تصور كرد، زيرا از هر ارزشی گران‌قدرتر و از كرامتی والاتر بود، بدانيد كه پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه‌نشين شده ايد و پس از وحدت و برادری به احزاب گوناگون تبديل گشته ايد، از اسلام تنها نام آن و از ايمان جز نشانی را نمی‌شناسيد. شعار می‌دهيد: آتش آری، ننگ هرگز. گويا می‌خواهيد اسلام را واژگون و پرده‌ی حرمتش را پاره كنيد و پيمانی را كه خدا برای حفظ حرمت مسلمين در زمين و عامل امنيت و آرامش مردم قرار داد بشكنيد؟» [۳۶].

علی (÷) در رابطه با اهميت وحدت می‌فرمايد: «همواره با بزرگترين جمعيت‌ها باشيد كه دست خدا با جماعت است، از پراكندگی بپرهيزيد كه انسان تنها بهره‌ی شيطان است... هركس مردم را به اين شعار «تفرقه و جدايي» دعوت كند او را بكشيد، هر چند كه زير عمامه من باشد» [۳۷].

به درستی آخرين سال خلافت عثمان و دوره خلافت علی (÷) دوره‌ی آزمايش مسلمين بود، دوره‌ای كه اتحاد مسلمين از بين رفت و مسلمانان كه الگو و شاهد ديگر امت‌ها محسوب می‌شدند به برادر كشی افتادند و اقتدار خود را ازدست دادند، در نهج البلاغه آمده است كه پيامبر (ص) چنين روزی را به علی (÷) وعده داده بود. «پيامبر فرمود: ای علی، همانا اين مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمايش می‌شوند، و در دينداری بر خدا منت می‌گذارند و...» [۳۸].

علی (÷) از رسول خدا می‌پرسد كه آيا مردم آن زمان مسلمانند و در آزمايش و فتنه افتاده اند يا به ارتداد رسيده اند، پيامبر (ص) می‌فرمايد: «در پايه‌ای از فتنه و آزمايش» [۳۹].

[۳۰] خطبه ۲۰۸. [۳۱] خطبه ۶۱. [۳۲] خطبه ۱۲۷، شماره ۲. [۳۳] خطبه ۱۴۳، شماره ۳. [۳۴] خطبه ۱۲۵، شماره ۲. [۳۵] خطبه ۱۶۶، شماره ۲. [۳۶] خطبه ۱۹۲ شماره ۱۵. [۳۷] خطبه ۱۲۷، شماره ۲. [۳۸] خطبه ۱۵۶، شماره ۴. [۳۹] خطبه ۱۵۶، شماره ۴.

آخرين كلام

با نگاهی گذرا به تاريخ خلفا دانستيم كه چگونگی عدم همدلی و اتحاد در بين مسلمانان، آنهايی كه بسياری شاگرد پيامبر (ص) بودند آنها را از وحدت به تفرقه و كشت و كشتار كشاند و امت اسلامی از اقتدار فاصله گرفت. وقتی كه قتل عثمان، جنگ جمل، جنگ صفين، جنگ نهروان، كشتن علی (÷) و... را مورد بررسی قرار می‌دهيم بايد به هوش باشيم. كسی كه علی (÷) را ترور می‌كند به نماز خواندن و سجده كردن معروف است و...

آيا اينقدر كشت و كشتار در قرن‌های متمادی بين مسلمان‌ها، من مسلمان قرن ۲۱ ميلادی را به فكر وادار نكرده تا دست از تفرقه و توهين به برادر مسلمان خود بردارم، آيا وقت آن نرسيده تا پيمان اخوت و برادری را كه محمد (ص) بنيان نهاد دوباره زنده كنيم و در سايه‌ی توحيد به وحدتی برسيم كه مسلمانان صدر اسلام را مقتدرترين انسان‌های عالم كرد و در كمتر از چند صبا همين مقتدرترين انسانهای روزگار با بی‌توجهی به وحدت به جان هم افتادند.

متأسفانه دو رويكرد منفی در رابطه با اصحاب پيامبر (ص) در مسلمانان شيعه و سنی نمايان است. به واقع بايد نگريست چه عاملی موجب شكست مسلمانان در جنگ احد شد، چه عواملی موجب قتل خليفه سوم و آغاز دوران تنش شد، چه عاملی سبب جنگ‌های داخلی دوران خلافت علی (÷) شد، بياييم عوامل شكست مسلمانان را شناسايی كنيم و از آنها درس گرفته و در راستای وحدت از آنها استفاده بريم. بياييم عوامل پيروزی مسلمانان در جنگ بدر، احزاب و... و اقتدارمسلمانان در دوره‌ی خلافت شيخين و پيروزی بر مدعيان پيامبری و ايرانيان و... را بررسی كنيم و از آنها بهره جوييم. به واقع زندگی پيامبر (ص) و صحابه می‌تواند درس‌هايی عالی برای ما داشته باشد.

رويكرد ديگری كه متأسفانه به تفرقه دامن می‌زند برخورد بعضی از شيعيان در رابطه با مسائل صدر اسلام است، اينان عوض اين كه از تفرقه اصحاب در زمان علی (÷) درس بگيرند و از تفرقه دوری جويند زبان به لعن و توهين اصحاب پيامبر(ص) كه مورد احترام سنی‌ها می‌باشند گشوده‌اند كه اين هم نادرست است.

اشتباهات اصحاب و دلايل آنها بايد بازگو شود و از لعن و توهين بايد دوری جست تا مسلمانان به وحدت برسند و به عنوان الگو و شاهد برای امت‌های ديگر دوباره مطرح شوند.

در جنگ احد، مسلمانان با سهل‌انگاری عده‌ای از اصحاب شكست خوردند و اسلام در معرض نابودی قرارگرفت ولی با اتحاد مسلمانان دوباره اقتدار به دنيای اسلام برگشت و مسلمانان همدل وهم صدا حتی مكه مهد شرك را نيز در مدت كوتاهی فتح كردند و اسلام در هشت سال بعد از شكست احد بركل شبه جزيره عرب، سايه افكند.

مسلمانان بايد به هوش باشند كه هميشه افرادی هستند دين خدا را ياری كنند و چه زيباست اگر ما باشيم و اين يك واقعيت است كه در صورت كوتاهی ما، اسلام از دست ما خارج شده و ديگران افتخار خدمت به آن را پيدا می‌كنند.

امروز بگذاريد شرقی‌ها اختلافاتشان به تفرقه بينجامد تا فردا اسلام در قاره‌ی اروپا و قاره‌ی آمريكا جدای از تفرقه و اختلاف نمايان شود و به زودی شاهد اقتدار اسلام در اروپا خواهيم بود. ان شاالله. پس بايد به هوش باشيم تا ما عقب نمانيم و وظيفه انتقال اسلام به غرب به عهده‌ی ما باشد:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤[المائدة: ۵۴].

«ای مؤمنان! آن دسته از شما که از دینشان برگردند، بدانند که الله گروهی خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنها نیز الله را دوست دارند و در برابر مؤمنان فروتن هستند و در برابر کافران سخت و شدید؛ در راه الله جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای نمی‌هراسند. این، فضل پروردگار است که به هر کس بخواهد، می‌بخشد. و الله بخشنده‌ی داناست».

شنيدم كه مردان راه خدا دل دشمنان را نكردند تنگ

تو را كی ميسر شود اين مقام كه با دوستانت خلافست و جنگ

«والسلام على من اتبع الهدى»

نوشته‌ی عقب جلد کتاب

از متن کتاب:

اگر اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را افرادی سركش و نافرمان بدانيم كه به كلام و امر پيامبر اعتنا نمی‌كردند، با قرآن و عقل سازگار نيست.

پيروزی يك ملت يا به وسيله‌ی استبداد حاكم شكل می‌گيرد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مصون از آن است و يا همدلی و اتحاد امت، كه به واقع مدينه‌ی فاضله‌ی پيامبر چنين بود.

نحوه برخورد علی با خوارج كه علی را كافر می‌دانستند جای تأمل دارد، امام هيچ‌گاه حقوق آنها را از بيت‌المال قطع نكرد، تا دست به سلاح نبردند با آنها به جنگ نپرداخت و حتی بعد از جنگ نهروان در مسجد كوفه نماز می‌خواندند و كسی مزاحم اين‌ها نمی‌شد.