دین حق
تأليف:
عبدالرحمن بن حماد آل عمر
مترجم:
عبدالستار عطازاده كوهستانى
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على جميع رسل الله وبعد:
این پیام نجات (دعوت به سوى نجات) را به همه خردمندان ـ مردان و زنان ـ تقدیم میدارم، ازبارگاه خداوند بزرگ و توانا مسئلت میجویم که توسط این (دعوتنامه) گمراهان را خشنود سازد، و براى من و آنان که در نشر این کتاب شرکت میورزند ثواب جزیل و پاداش نیک عطا فرماید. پس به یارى خداوند متذکر میشوم که:
بدان اى انسان خردمند! نجات و سعادت دنیا و آخرت را نمىیابى مگر اینکه پروردگارت را که تو را آفریده است بشناسى، و به او ایمان بیاورى، و تنها او را پرستش کنى، و پیغمبرى را که خداوند او را جهت رهنمائى تو و همه مردمان فرستاده است بشناسى و به او ایمان بیاورى و از او پیروى کنى، و دین حق را که خداوند به تو امر نموده بشناسى و به آن ایمان آورده عمل کنى.
و این کتاب که به نام (دین حق) به خدمت تو پیش کرده شده در آن بیان همه امورى بزرگ و مهم است که باید آنها را بشناسى، به آنها ایمان آورده و در عمل پیاده کنید. و در حاشیه این کتاب بعضى اصطلاحات و مسایل را که لازم به توضیح و روشن ساختن بود ذکر کردم، البته آن نیز، مبنى بر کلام خداوند و احادیث رسول÷ بوده؛ زیرا که این دو مرجع دین حق است و خداوند به غیر از این دین، هیچ آیین و دینی دیگر را از کسى نمىپذیرد. و در این نامه تقلید نابینایان را که باعث گمراهى بعضى مردم شدهاند دور کردم، و ذکر بعضى از طوائف گمراه را کردم که گمان دارند به راه راست و حق استواراند، حال آنکه آنها از راه راست و حق دور میباشند، تا آن عده نادانانی که منسوب به همین طوائف گمراه هستند و همچنین آنان کسانی که از حقیقت آن پى نبردند آگاه شوند و در حذر باشند. والله حسبي ونعم الوكيل.
مؤلف کتاب/ الشیخ عبدالرحمن بن حماد آل عمر
بدان اى انسان خردمند که پروردگارت تو را از عدم آفریده، این پروردگار خدا و مربى همه مخلوقات است، و مؤمنان خردمند، خداوند تعالى را به چشم ندیدهاند، ولی با دلائل به وجود آن ذات، و خالق بودن او و به اینکه آن ذات تدبیر کننده تمام مخلوقات است ایمان دارند.
و همه اینها حادث بوده، آغاز و انجام دارند، محتاج به غیر خود هستند و این حقیقت روشن است که محتاج به غیر حتماً مخلوق میباشد و مخلوق حتماً خالقى و آفریدگارى دارد، این خالق بزرگ الله تعالى است و الله همان ذات است که خود فرموده است: او خالق و مدبر همه کائنات است، این را خداوند در آن کتابهاى که به پیغمبران خود فرستاده ذکر نموده است، و پیغمبران† کلام خداوند را براى مردم رسانیده است، آنها را به ایمان و عبادت یگانگى خداوند دعوت کردهاند، خداوند در قرآن کریم میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ يُغۡشِي ٱلَّيۡلَ ٱلنَّهَارَ يَطۡلُبُهُۥ حَثِيثٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ وَٱلنُّجُومَ مُسَخَّرَٰتِۢ بِأَمۡرِهِۦٓۗ أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٥٤﴾ [الأعراف: ۵۴].
«هرآینه پروردگارتان همان الله است که آفریده است آسمانها و زمین را در شش روز سپس استوا نمود بر عرش؛ با (پرده تاریک) شب، روز را میپوشاند؛ و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است؛ و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او)ست! پر برکت (و زوالناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است!».
معناى اجمالى آیه مبارکه:
مفهوم اجمالى این آیه مبارکه، بیانگر این حقیقت است که الله تعالى پروردگار عالمیان است، آن ذاتی که آنها را آفریده و زمین و آسمانها را در شش روز پدیدار نموده است [۱]. سپس او تعالى خبر میدهد که او بر عرش استوا دارد [۲]. و عرش بالاى آسمانها قرار دارد، و آن عالیترین و وسیعترین مخلوقات است. و پروردگار متعال بر بالاى آن عرش استوا نموده است. و او تعالی با علم و سمع و رویت خویش با همه مخلوقات است. [یعنی از تمامی حالات آنها آگاه است، سخنان آنان را میشنود و هر آنچه انجام میدهند میبیند] و هیچ امرى از امورشان از الله متعال پوشیده نیست. و همچنان الله تعالى خبر میدهد که وی روز را به ظلمت شب پوشیده است که به سرعت به دنبال روز شب فرا میرسد، آفتاب و مهتاب و ستارهها همه در مدارهاى خویش به امر و فرمان خداوند سیر و حرکت میکنند، و آفریدن و فرمانروایى تنها از آنِ خداوند است، و عظمت و کمال مر خدا را است که خیر کثیر عنایت میفرماید، و او تعالى پروردگار عالمیان است که آنها را از عدم به وجود آورد و بر نعمتها آنان را تربیت داد و الله در ذات و صفات خود کامل است و هیچکس با اوشریک نیست، صفات او مثل صفات مخلوق نیست.
خداوند تعالى میفرماید:
﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِ ٱلَّيۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ٣٧﴾ [فصلت: ۳٧].
«از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را عبادت و پرستش میکنید».
معناى اجمالى:
در این آیه مبارکه خداوند خبر میدهد که آفتاب و مهتاب، روز و شب، همه از جمله آیات الهى میباشند، پس به آفتاب و مهتاب سجده نکنید زیرا مخلوقات خداوند بوده و هیچ مخلوق سزاوار عبادت و پرستش را ندارد، تنها ذات قابل پرستش خداى واحد لاشریک است زیرا او تعالى خالق و مدبر و مستحق عبادت است.
از جمله دلائل که بر وجود خداوند دلالت میکند، این است که خداوند ذکر و أنثى (نر و ماده) را خلق کرده است و این دو جنس مخالفِ هم، از دلائل وجود خداوند است.
همچنان اختلاف زبانها و چهرهها و رنگها از جمله دلائل وجود خداوند است، آواز و رنگ دو نفر باهم متحد نیست بلکه حتماً در میان آنها اختلاف موجود است.
اختلاف در مورد نصیب و بهره زندگى دلیل دیگرى بر وجود خداوند متعال است. چنانچه همه میدانیم که مردم همگى با هم برابر نبوده، گروهى فقیر و دیگرى غنى و دولتمند، یکى رئیس دیگرى مرؤس، در حالیکه هر کدام از اینها عقل و خرد داشته و آرزومند آن است که سرمایه و عزت و خانم زیبا داشته باشد، اما در مقدور همگى اینها نیستند و تنها آنچه را به دست میآوردند که خداوند آن را برایشان مقدر کرده است، البته در آن حکمت بزرگى است که خداوند مردم را به وسیله یکدیگر امتحان میکند تا خدمت یکدیگر را بکنند که مصالح همه ایشان ضایع نگردد و بدین وسیله نظام حیات اجتماعى را حفظ کند و براى آنان که در زندگى دنیا بهره کمتر دارند خداوند نصیب بیشترى در آخرت و در جنت برایشان تعیین نموده، مشروط به اینکه با ایمان بیمیرند، پس از نعیم فراوان در آخرت (جنت) بهرمند میگردند و چه بسا که در این جهان هم فقراء از صحت و قوت جسمى و سعادت داخلى برخورداراند که توانگران و عده زیادى از ثروتمندان فاقد آن میباشند، و این همه دلیل بر عدل و حکمت خداوند است.
خواب شدن و خواب دیدن و رؤیاى صادقۀ که خداوند متعال بنده را در خوابش از بعضى غیبیات با خبر میسازد چه مژده و بشارت باشد، چه اخطار.
مسئله روح که حقیقت آن را به جز خداوند کسى دیگرى نمىداند.
آفریدن پر اسرار انسان و قواى مختلف جسمى و دماغى آن، جهاز هاضمه و مغز و غیره... این همه دلیل آشکار بر عظمت وجود خالق است.
نزول باران بر زمین خشک و مرده و روئیدن نبات، درختها، گلها، میوههاى گوناگون و غیره آثار قدرت در جهان نبات. اینها همه برخى از دلائل و براهینىاند که خداوند در قرآن کریم از آنها نام برده است، این همه دلالت بر این میکند که این کائنات مدبر و آفرینده دارد، که این همه مظاهرگوناگون را آفریده است.
فطرت انسانى خود گواه و معترف به وجود ذات اقدس خداوند است، کسی که منکر این حقیقت میگردد خود را فریب میدهد و موجب شقاء و بدبختى خود میگردد، کمونستها در این جهان بد بخت بوده، بعد از مرگ نیز به سبب انکار و تکذیب ایشان به فرمان پروردگار عالمیان به سوى جهنم مىشتابند، مگر اینکه از کفرشان توبه کرده و به خداوند و پیغمبر او ایمان آورند.
برکت و تکاثر در بعضى مخلوقات مانند گوسفند و عدم برکت در بعضى دیگرى مانند سگ و گربه.
از صفات خداوند اینست که او تعالى اول بوده و ابتداء یا آغاز ندارد، حی دائم و لایموت است (یعنى زنده است نمیمیرد) انتهاء نمىپذیرد، غنى و قائم بذات خود است، به کسى نیاز ندارد، یکتا و لاشریک است.
خداوند میفرماید: بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ ٢ لَمۡ يَلِدۡ وَلَمۡ يُولَدۡ ٣ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ ٤﴾ [الإخلاص].
«بگو: خدا، یگانهی یکتا است. خدا، سَرورِ والای برآورندهی امیدها و برطرفکنندهی نیاز مندیها است. نزاده است و زاده نشده است. و کسی همتا و همگون او نمیباشد».
معنى آیات:
چون کفار از سید المرسلین راجع به صفات خداوند سوال کردند، او تعالى این سوره را نازل کرد و امر نمود تا برایشان گفته شود که الله تعالى واحد بوده و شریکی ندارد، حی دائم مدبر بوده و سیادت مطلق بر جهان دارد، انسان و همه چیز از آن خداوند است و باید مردم در قضاى نیازمندیها و احتیاجات خویش فقط به خدا رجوع کنند. خدا را پدر و پسری نیست، مادر و دختر ندارد، و اینها را در این صورت و دیگر صورتها به شدت رد کرده است زیرا ولادت و نسل داشتن از جمله صفات مخلوق است و خداوند سخن نصارى را که مسیح را فرزند الله میخوانند، و کلام یهود را که عزیر فرزند الله مینامیدند و دعواى غیر اینها را که فرشتگان را دختران خدا میگفتند به شدت رد میکند و بیان میکند که مسیح بدون پدر آفریده شده، چنانکه آدم÷ از خاک آفریده شده بود و حواء از پهلوى آدم پیدا و از منى مرد و زن سایر انسانها پیدا شده و میشوند و هر چیز را خداوند در اول از عدم پیدا کرده و بعداً براى ادامه خلق قانون و نظام را آفریده هیچگاه این قانون را کسى تغیر داده نمیتواند و تنها ذات اقدس الهى قادر به تغیر این قانون است چنانکه عیسى÷ را بدون پدر پیدا کرد که در گهواره حرف میزد و عصاى موسى÷ را به اژدههاى هولناک تبدیل کرد و توسط آن دریا را دوشق ساخت که او و قومش از آن عبور کردند،پ و رسول (ج) را قدرت داد تا به دست مبارکش مهتاب را دوشق کند و درخت به او سلام میداد و حیوانات با آوازیکه همه مردم شنیدند به رسالت او گواهى دادند، درحادثه اسراء و معراج از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى و از آنجا تا ملکوت سموات همراه با جبرئیل÷ عروج نمود و در این سفر بر براق سوار شد. چون بر فراز آسمانها عروج کرد با خداوند همسخن شد و در این سفر نماز بر او فرض شد و سپس به مسجد الحرام برگشت و در راه سفر خویش اهل آسمانها را دید و همه این چیزها در یک شب واقع شد و تا هنوز صبح ندمیده بود که این سفر طولانى انجام یافت، و قصه اسرا و معراج در قرآن کریم و احادیث و کتب تاریخ بیان شده است.
از صفات خداوند سمع، بصر، علم، قدرت و اراده است. خداوند همه چیز را میبیند و هیچ چیزى از سمع او دور مانده نمیتواند آنچه در ارحام و سینهها قرار دارد و آنچه گذشته و آنچه بعداً مىآید همه را خداوند میداند او صاحب اراده بوده چون چیزى را بگوید شو میشود.
از صفات او تعالى کلام است، کلام به آنچه میخواهد و وقتی که میخواهد، خداوند با موسى و با رسول اکرم (ج) سخن گفته و قرآن با حروف و معانىاش کلام الله است. خداوند آن را بر رسول (ج) نازل کرده و قرآن مخلوق نیست طوریکه معتزله چنین عقیده دارد.
و از جمله آنچه که خداوند خود را به آن متصف ساخته و پیامبران اینها را بخدا اطلاق کردهاند: وجه، یدین، استوا، نزول، رضا و غضب است. او تعالى از مؤمنان راضى میشود و بر کافران و آنانکه نافرمانى او را میکنند غضب مىنماید، رضا و غضب، وجه و ید، استوا و نزول امثال اینها صفاتىاند که لایق شأن و جلال خداوند است. و به صفات مخلوقین شباهت ندارد و در قرآن و سنت آمده است که مؤمنان در قیامت و در بهشت خداى متعال را میبینند، و تفصیل و شرح این مطلب و سایر صفات در قرآن کریم و احادیث ذکر شده است به آنها مراجعه صورت بگیرد.
اى عاقل وقتی که به این حقیقت آشنا شدى که الله تعالى پروردگار تو است پس این را بدان که خداوند تو را عبث نیافریده بلکه جهت پرستش و عبادت خود تو را آفریده چنانکه در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦ مَآ أُرِيدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطۡعِمُونِ ٥٧ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِينُ ٥٨﴾ [الذاریات: ۵۶-۵۸].
«من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام، من از آنان نه درخواست هیچ گونه رزق و روزی میکنم، و نه میخواهم که مرا خوراک دهند، تنها خدا روزیرسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس».
معنى اجمالى آیات:
در اول این آیات بیان شده که خداوند انس و جن را غرض اینکه عبادت او را ادا نمایند آفریده است. [۳]
ودرآیه دوم و سوم خداوند میفرماید که او تعالى از بندگان غنى بوده محتاج رزق و اطعام آنها نیست، چه او تعالى خود رزاق قوى و قدرتمند است و روزى همه مخلوقات از طرف خداوند بوده و جز او کسى دیگرى قادر به آن نیست چه همه منابع و وسایل رزق چون باران و اخراج رزق از زمین به خداوند مربوط است.
مخلوقات غیر عاقل که خداوند آنها را پیدا کرده است چنانچه قرآن بیان میکند، همه در خدمت انسان و جهت منافع او آفریده شدهاند تا در راه اطاعت و عبادت خداوند از آنها استفاده کند و مطابق شریعت در آنها تصرف نماید، همه مخلوقات متحرک و ساکن در جهان مخلوق خداوند بوده و به خاطر حکمت و مصلحتى خلق شدهاند، دانشمندان و علماى دین این حقیقت را میدانند و حتى زیادى و کمى در اعمار و ارزاق حوادث و مصائب همه به امر خداوند صورت میگیرند. و خداوند انسانها را از این راه مورد امتحان قرار میدهد، پس آنکه به تقدیر خداوتد تسلیم شد و در طاعت جدیت نمود رضاى خداوند را کسب کرد، پس در دنیا و آخرت خوشبخت و سعادتمند میگردد و کسیکه در برابر تقدیر الهى اظهار نارضائى نمود، اطاعت و انقیاد را پیشه خود نساخت، مورد غضب الهى قرار میگیرد و در هردو جهان بدبخت و شقى میگردد. از خداوند پناه میخواهیم و دعا میکنیم که رضاى الهى نصیب ما گردد و از قهرش پناه میجوئیم.
چون این مطلب روشن شد که خداوند انسان را غرض عبادت خود آفریده است، پس فراموش نباید کرد که جمیع کتابهاى آسمانى که بر انبیاء نازل شده است بیانگر این حقیقت میباشد که بعد از مرگ انسان دوباره زنده میشود، و خداوند هرکس را مطابق اعمال او برایش اجر و پاداش میدهد. زیرا انسان با مرگ از دنیاى عمل و فنا به جهان پاداش و جاودان انتقال میکند، چون انسان میعاد معین عمر را میگذراند خداوند به ملک الموت دستور میدهد تا روح او را قبض نماید چون روح از جسد بیرون شد، اگر مؤمن و مطیع بود در بهشت مسکن گزین میشود و اگر کافر بود به جهنم میرود، این حال تا قیامت میماند آنگاه خداوند همه را زنده میسازد و ارواح را به اجساد بر میگرداند و مخلوقات همه مثل حالت اولى خویش درمیآیند. و این هم براى آنست که تا حساب از آنها گرفته شود و هر کس مطابق عملش پاداش در یابد مرد و زن، توانگر و فقیر، شاه و رعیت همه جزاء اعمال خود را در مییابند، مظلوم قصاص خود را از ظالم میگیرد و حتى حیوانات از کسانی که بر آنها ظلم کرده و از همدیگر خود قصاص میگیرند و آنگاه خاک میگردند، حیوانات داخل بهشت و دوزخ نمیشوند، و انسانها و جنیان مطابق به اعمال شان پاداش و جزا دریافت میدارند، مؤمنان داخل بهشت میگردند ولو فقیر باشند و گنهکاران داخل جهنم میشوند گرچه ثروتمند و صاحب قدرت باشند، چنانچه خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾ [الحجرات: ۱۳].
«بیگمان گرامیترین شما در نزد خدا متّقیترین شما است».
بهشت دار النعم است، در آنجا نعمتها به اشکال گوناگون پیدا میشود که کسى نمیتواند آن را شرح نماید، در آن صد مرتبه و درجه وجود دارد و در هر مرتبه آن باشندگانى مطابق قوت ایمان و کثرت اعمال صالحهشان مسکن گزیناند، پائینترین درجه آن هفتاد مرتبه بالاتر از مرتبه و شکوهترین جلال و نعمت پادشاه روی زمین است.
دوزخ ـ خداوند ما را از آن دور نگه دارد ـ جاى عذاب است عذابهاى مختلف که از نام بردن آنها لرزه در دلها، و اشک بر چشمها تولید میشود و اگر در قیامت مرگ میبود انسان دوزخى به محض دیدن دوزخ جان میداد قرآن کریم به صورت مکمل مرگ و زندگى بعد از مرگ پاداش عمل، دوزخ و بهشت را شرح کرده و ما مختصراً به آن اشاره کردیم، دلایل زندگى بعد از مرگ و حساب و جزاء زیاد است خداوندأ میفرماید:
﴿۞مِنۡهَا خَلَقۡنَٰكُمۡ وَفِيهَا نُعِيدُكُمۡ وَمِنۡهَا نُخۡرِجُكُمۡ تَارَةً أُخۡرَىٰ ٥٥﴾ [طه: ۵۵].
یعنى: «از خاک شما را آفریدیم، و در آن شما را برمیگردانیم و از آن بار دیگر شما را بیرون میآوریم».
ونیز میفرماید:
﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلٗا وَنَسِيَ خَلۡقَهُۥۖ قَالَ مَن يُحۡيِ ٱلۡعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٞ ٧٨ قُلۡ يُحۡيِيهَا ٱلَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٖۖ وَهُوَ بِكُلِّ خَلۡقٍ عَلِيمٌ ٧٩﴾ [یس: ٧۸-٧٩].
یعنى: «براى ما مثال زد، و آفرینش خود را فراموش کرد گفت این استخوانها را در این حال که بوسیدهاند چه کسى زنده میکند؟ بگو زنده میگرداند آن را کسی که پیدا کرد بار اول و او برحال هر مخلوقى دانا و آگاه است». و نیز میفرماید:
﴿زَعَمَ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَن لَّن يُبۡعَثُواْۚ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّي لَتُبۡعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلۡتُمۡۚ وَذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٧﴾ [التغابن: ٧].
«کافران میپندارند که هرگز زنده و برانگیخته نخواهند گردید! بگو: چنین نیست که میپندارید، به پروردگارم سوگند! زنده و برانگیخته خواهید شد، و سپس از آن چیزهائی که میکردهاید با خبرتان خواهند کرد. و این کار برای خدا ساده و آسان است».
معناى اجمالى آیات:
در آیه اول خداوند بیان میدارد که او تعالى انسان را از زمین پیدا کرده چنانچه ابوالبشر را از خاک پیدا کرده، و باز آنها را به خاک عودت میدهد، و سپس آنها را از قبورشان بر انگیخته و آنها را در برابر اعمالشان اجر و پاداش میدهد.
در آیه دوم خداوند عقیدهی کافر تکذیبکننده را که تعجب نمود چطور خداوند انسان را بعد از اینکه استخوانهایش پوسیده و خاک میگردد زنده میکند، رد میکند. خداوند این شبههی وی را چنین رد میکند، خدایی که این انسان را از عدم آفریده این کار را نیز میکند و این خلقت نسبت به پیدایش اول آسانتر است.
و در آیه سوم خداوند زعم کافرانى را که بعث بعد الموت را تکذیب مینمایند، رد نموده و به پیغمبر خویش خبر میدهد که به تاکید به آنها بیان نماید که خواه مخواه او تعالى آنها را مبعوث میگرداند، و به کارى که کردهاند آنها را خبر میدهد، و در برابر آن برایشان سزا میدهد، و این کار نزد خداوند آسان است.
و در آیه دیگرى خبر میدهد چون قیامت فرا رسد منکرین بعث و دوزخ به عذاب دوزخ مبتلا میگردند تا حقیقت را دریابند، و در آن وقت برایشان گفته میشود:
﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّذِي كُنتُم بِهِۦ تُكَذِّبُونَ ٢٠﴾ [السجدة: ۲۰].
«بچشید عذاب آتشی را که آن را دروغ میپنداشتید!»
خداوند خبر داده که اوتعالى به آنچه که انسان میکند و یا میگوید چه آشکارا باشد و چه پنهان میداند، و این همه را پیش از این که انسان و کائنات را پیدا کرده باشد در لوح محفوظ نوشته است و براى هر انسان دو فرشته مقرر فرموده، که یکى در جانب راست قرار داشته و نیکىها را ثبت میکند، و دیگر در جانب چپ قرار دارد و بدىها را مىنویسد و هیچ چیزى از آنها فوت نمیشود، و هر انسان در روز قیامت اعمال نامه خود را دریافت میکند و به همه آنچه که نوشته شده اعتراف میکند، و اگر کسى از آن انکار نماید چشم، گوش، پاى و دستش علیه او شهادت میدهند. و قرآن کریم این حقایق را به تفصیل بیان فرموده است، خداوند متعال میفرماید:
﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾ [ق: ۱۸].
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد مگر اینکه همان دم، فرشتهای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است!»
و نیز میفرماید:
﴿وَإِنَّ عَلَيۡكُمۡ لَحَٰفِظِينَ ١٠ كِرَامٗا كَٰتِبِينَ ١١ يَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ ١٢﴾ [الانفطار: ۱۰-۱۲].
«و بیشک نگاهبانانی بر شما گمارده شده... والا مقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما)، که میدانند شما چه میکنید!»
شرح آیات: خداوند طى این آیات خبر میدهد که او تعالى براى هر انسان دو فرشته مقرر نموده که یکى از آنها حسنات (نیکىها) را مینویسد، و دیگرش سیئات (بدىها) را قید میکند و در دو آیه آخرى بیان مینماید که الله تعالى فرشتگان مقربى را وظیفه داده که همه اعمال را مینویسند، و به آنها قدرت داده که اعمال بندگان و نوشته آنان را مطابق به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده درج کنند.
گواهى میدهم که خداى جز الله نیست، و محمد رسول خدا است و شهادت میدهم که بهشت و دوزخ حق است و روز قیامت بدون شک آمدنى است، آن روز که خداوند همه را از قبرهایشان دوباره زنده میکند تا حساب و پاداش خود را ببینند و همه آنچه که خداوند درکتاب و به زبان پیامبران بیان کرده حقاند.
و از تو اى انسان خردمند تقاضا دارم که چنین گواهى را بدهى، و آن را اعلان کنى، و به آن عمل کنى زیرا این یگانه راه نجات است.
[۱] آفرینش به صورت تدریجى در شش روز که ضمن آیه قرآنى بیان شد بر اساس حکمت خداى بزرگ است که آن را اراده کرده بود، و اگر نه خداوند قادر و توانا بود که این همه را در یک دم (ظرف یک پلک چشم) بیافریند، چنانکه فرموده: هرگاه چیزى را اراده کند میگوید شو پس میشود. [۲] استوا در زبان عرب که لسان قرآن بیان شده است به معناى علو و ارتفاع است، و استواى خداوند بر عرش علو و ارتفاع اوست، که کیفیت و چگونگى آن را خداوند میداند، استوا به معنى استیلا بر ملک نیست طوری که گروهى چنین گمان کردهاند، اینها تصور کردهاند هرگاه این صفات را به صورت حقیقى آن بر خداوند اطلاق نماییم تشبیه خداوند به مخلوق میآید، اما این دلیل صحیح نیست، زیرا تشبیه یعنی این است که گفته شود این چیز مشابه آن است، اما اگر وصفى را به وجه که لائق شان و جلال خداوند است به او تعالى اطلاق نماییم بدون اینکه در آن تشبیه و یا تمثیل و تکییف و تعطیل و تأویل بیاید، این همه نه تنها هیچ حرجى در آن نیست، بلکه طریقه انبیاء و سلف صالح میباشد باید که مؤمن به آن تمسک جوید. [۳. -جن مخلوق عاقل بوده خداوند آن را آفریده و با انسان بر روى زمین زندگى میکند اما انسان او را نمىبیند.
چون این مطلب روشن شد که خداوند پروردگار و آفریدگار تو است، و به زودى بعد از مرگ تو را زنده میسازد، در برابر اعمالت تو را پاداش میدهد، پس این را باید بدانى که خداوند براى هدایت تو و همه بشریت پیغمبرى فرستاده، و برایت امر نموده تا از اوامرش اطاعت نمائى، و راهى براى معرفت و شناسائی عبادت صحیح جز از راه اطاعت پیغمبر در میان نیست.
و این پیامبر گرامى که پیروى او بر همه لازم و واجب است همانا خاتم المرسلین رسول الله حضرت محمد (ج) است، این پیغمبر که عیسى و موسى بیشتر از چهل مرتبه در تورات و انجیل به بعثت او بشارت و مژده دادهاند، و یهود و نصارى پیش از این که دست به تحریف بزنند این آیات را تلاوت میکردند [۴].
این پیغمبر گرامى محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب که در شریفترین خانواده و شریفترین قبیله قریش از اولاد اسماعیل فرزند ابراهیم÷ بتاریخ ۵٧۰ میلادى در شهر مکه متولد شد.
در آن شب که آن حضرت (ج) از بطن مادر به دنیا آمد همه کائنات روشن و نورانى شد، حتى مردم حیران شدند، بتان قریش در کعبه شریفه به زانو افتادند، ایوان کسرى لرزید، و کنگرههاى آن به زمین فروریخت، و بعد از دوهزار سال آتش زردشتیان خاموش شد، و اینها همه اعلان خداوند متعال به اهل روى زمین بود که خاتم المرسلین به دنیا آمده و به زودى بتان را در هم مىشکند، و فارس و روم را به عبادت خداى واحد و یکتا دعوت میکند، و اگر آنها قبول نکنند با ایشان جهاد خواهد کرد. پس خداوند او را پیروز میگرداند و دین او در روى زمین منتشر میگردد و چنین واقع شد.
خداوند متعال رسول اکرم را نسبت به انبیاء دیگر امتیازاتى بخشیده است:
اول اینکه آن حضرت (ج) خاتم المرسلین است و بعد از او دیگر پیغمبرى نمیآید.
دوم اینکه رسالت او عمومى بوده، همه مردم امت آن حضرت (ج) هستند، کسی که فرمان برد داخل بهشت میگردد، و کسی که عصیان نماید داخل جهنم میشود و حتى یهود و نصارى هم امت آن حضرت (ج) بوده و مکلفاند به او ایمان بیاورند، و آنهایی که به رسول (ج) ایمان نمىآورند، ایمان آنها به موسى و عیسى÷ صحیح نمىباشد همه انبیاء از انسانی که پیرو حضرت محمد (ج) نباشد بیزاراند؛ زیرا خداوند به آنها هدایت داده بود که به بعثت او بشارت دهند، و امم خود را به پیروى او دعوت کنند و دین او همانا دین همه انبیاء بود، منتهى اینکه در عهد رسالت این رسول گرامى این دین به کمال خود رسیده است، و بعد از بعثت رسول اکرم (ج) به هیچ انسانى مجاز نیست دین دیگرى را قبول کند زیرا این دین کامل بوده و از تحریف محفوظ است، هرچه یهودیت و نصرانیت دچار تحریف گردیده و آن طور که نازل شده بودند باقى نماندهاند. پس هر مسلمان که پیرو حضرت محمد (ج) میباشد پیرو حضرت موسى و عیسى÷ و همه انبیاء نیز میباشد، و هر کسی که اسلام را نمىپذیرد اگر چه دعواى پیروى موسى و عیسى را کند، منکر همه انبیاء میباشد. روى همین حقیقت است دیده میشود گروهى از علماء و دانشمندان یهود به شتاب اسلام را قبول نموده و اطاعت خود را به رسول خدا اعلان کردند.
نویسندگان تاریخ و سیرت رسول (ج) معجزات آن حضرت (ج) را که بر صدق پیامبرى او دلالت میکند شمار کردند و تعداد آن را بیش از هزار رسانیدهاند، از جمله:
خاتم نبوت (مهر نبوت) که در میان دو شانه آن حضرت (ج) جا داشت.
و سایهکردن ابر بر آنحضرت (ج) هنگام شدت گرمی تابستان.
تسبیح گفتن سنگریزهها در دست مبارکش، و سلام گفتن درخت بر وى.
خبر دادن او از غیبیات که در آخر الزمان بوقوع میپیوندد، و همه این امور بهتدریج به وقوع مىآید.
و تا روز قیامت همه آنها واقع میشود در کتابهاى احادیث و کتابهاى علامات قیامت آمده و این معجزات به معجزات انبیاء سابقه شباهت دارند. اما معجزه که تنها مخصوص آنحضرت بوده و تا قیام الساعة باقى مىماند همانا قرآن کریم است، این کتابی که خداوند متعهد حفظ آن بوده دست تحریف به او دراز شده نمیتواند، و اکنون میلیونها نسخه قرآن کریم که در میان مسلمانان وجود دارد یکى از دیگری حتی در یک حرف باهم اختلاف ندارند، اما نسخههاى تورات و انجیل تحریف شده و از این لحاظ نسخههاى آن باهم تفاوت دارند، اما چون خداوند خود حافظ قرآن است تحریفی در آن صورت گرفته نمیتواند خداوند میفرماید:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: ٩].
«ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!»
از جمله براهین و دلائل عقلى و منطقى بر اینکه قرآن کلام خدا، و حضرت محمد(ج) رسول اوست، اینست که چون کفار قریش پیغمبر را تکذیب کردند از طرف خداوند به آنها چلنچ داده شد: اگر آنها گمان دارند که قرآن کلام خدا نیست پس مانند اوکتابى بیاورند اما آنها از اینکار عاجز ماندند با آنکه قرآن به زبانشان بود و آنها فصیحترین عرب بودند و در میانشان مشهورترین بلغا و فصحاء قرار داشت و سپس از آنها خواسته شد اگر به حجم قرآن کتابى را آورده نمىتواند اقلاً ده سوره مانند قرآن کریم بیاورند، چون عاجز شدند از آنها مطالبه شد که یک سوره مانند آن بیاورند و از اینکار نیز عاجز ماندند. سپس خداوند عجز ایشان را اعلان نمود و فومود:
﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا ٨٨﴾ [الإسراء: ۸۸].
«بگو: پروردگارا! مرا صادقانه (به هر کاری) وارد کن، و صادقانه (از آن) بیرون آور، (و چنان کن که خطّ اصلی من در آغاز و انجام همهچیز، راستی و درستی باشد)، و از جانب خود قدرتی به من عطاء فرما که (در امر حکومت بر دوستان و اظهار حجّت در برابر دشمنان، برایم) یار و مددکار باشد».
پس اگر قرآن کلام آن حضرت و یا سخن غیر او میبود هرگز از آوردن مثل آن عاجز نمىشدند، اما چون کلام خداوند است و کلام خداوند نظر به کلام بشر طورى برترى دارد که خداوند بر بشر دارد، و چون خداوند شبیه و مثل ندارد پس کلام او هم مانند ندارد و از اینجا دانسته میشود که قرآن کلام خداوند و محمد رسول خدا است زیرا کلام خداوند را جز رسول او دیگرى آورده نمیتواند.
خداوند میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا ٤٠﴾ [الأحزاب: ۴۰].
«محمّد پدر (نسبی) هیچ یک از مردان شما (نه زید و نه دیگری) نبوده (تا ازدواج با زینب برای او حرام باشد) و بلکه فرستادهی خدا و آخرین پیغمبران است (و رابطهی او با شما رابطهی نبوّت و رهبری است). و خدا از همه چیز آگاه بوده و هست».
ونیز فرموده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ۱۰٧].
«(ای پیغمبر!) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانیان نفرستادهایم».
معنى اجمالى آیت:
درآیه اول خداوند خبر داده است که حضرت محمد رسول خدا براى همه مردم بوده و خاتم الانبیاء میباشد و بعد از او پیامبرى نمیباشد و این رسالت عظیم را به او سپرده است زیرا وجود مقدسش صالحترین همه بوده و در آیه دیگر بیان نموده که خداوند حضرت محمد (ج) را به همه مردم عرب و عجم، سیاه و سفید فرستاده است. اما بسیارى این حقیقت را درک نکرده پس گمراه شدهاند. در آیه سومى بیان شده که اورا رحمة للعلمین قرار داده و وجود گرامىاش مردم را عزت بخشیده، پس کسیکه به او ایمان آورد، پس رحمت حق را پذیرفته و داخل بهشت میگردد و کسی که به او ایمان نیاورد پس رحمت خداوند را قبول نکرده لذا مستحق دوزخ و عذاب دردناک میگردد.
بنابراین از تو اى انسان خردمند دعوت میکنیم تا خداوند را پروردگار خود و محمد ج را پیغمبر خویش بدانى و از او پیروى نمائى، و این همانا دین اسلام است که منبع عظیم آن قرآن کریم و احادیث رسول اکرم (ج) میباشد، بلى خداوند پیغمبر را در پناه و عصمت خود نگاه داشته، پس اوج جز به آنچه که خداوند میخواهد به چیزى دیگرى امر نمیکند. و به غیر از نهى خداوند از چیزى دیگرى باز نمیدارد لذا از اعماق دل مخلصانه این آواز را بلندکن: به خداوند پروردگار واحد و لا شریک و به پیامبرش محمدج ایمان آوردم و از او پیروى میکنم زیرا که بدون این دیگر راه نجات نیست.
[۴] در کتاب (الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح) آثار شیخ الإسلام احمد بن تیمیه و کتاب هداية الحیارى از ابن قیم و همچنان کتاب سیرت نبوى ابن هشام، و کتاب معجزات النبوة و تاریخ ابن کثیر این بشارات به تفصیل بیان شده است.
چون این مطلب روشن گردید و دانستید که خداوندأ پروردگار تو، خالق و رازق تو است، و او تعالى خداى واحد و لا شریک است، و پرستش و عبادت او واجب است، و نیز دریافتید که محمد (ج) رسول خداوند پیغبر و رسول براى تو و همه عالمیان است. پس این را باید بدانید که ایمان تو صحیح و درست نمیباشد مگر اینکه دین اسلام را بشناسید و به آن ایمان بیاورید، و عمل نمایید، زیرا این همان دینى است که خداوند آن را برگزیده و پیغمبران را به تبلیغ آن مأمور ساخته، و همه مردم را مکلف کرده تا به آن عمل کنند.
خاتم المرسلین حضرت محمد (ج) فرمودهاند: «الإِسْلامُ أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ ج وَتُقِيمَ الصَّلاةَ وَتُؤْتِيَ الزَّكَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَحُجَّ الْبَيْتَ إِنْ اسْتَطَعْتَ إِلَيْهِ سَبِيلاً».
یعنى: «اسلام گواهى دادن است بر اینکه خدایی نیست مگر یک خدا، و این که محمد رسول خداست، و اینکه نماز را برپا دارید، زکات را بدهید و روزه ماه رمضان را بگیرید و حج خانه خدا را انجام دهید اگر به آن قدرت و توانایی داشته باشید».
پس اسلام همان دین جهانى است که همه مردم را به قبول آن مأمور ساخته و پیغمبران به آن ایمان آورده و اسلام خود را اعلان کردهاند، و خداوند به کمال وضوح بیان مینماید که اسلام دین حق بوده و او تعالى از هیچکس به جز از اسلام دینى دیگرى را نمیپذیرد، و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ﴾ [آل عمران: ۱٩].
«بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است».
و نیز میفرماید:
﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥﴾ [آل عمران: ۸۵].
«و کسی که غیر از (آئین و شریعت) اسلام، آئینی برگزیند، از او پذیرفته نمیشود، و او در آخرت از زمرهی زیانکاران خواهد بود».
معانى اجمالى آیات:
در این آیات خداوند میفرماید که دین اسلام تنها دین حق بوده و به غیر از اسلام دینى دیگرى را از کسى نمیپذیرد و بعد از مرگ آنهائى سعادتمند و خوشبخت خواهند بود که مسلمان از دنیا رفتند و آنهائی که به دینى دیگرى غیر از اسلام ایمان آوردند و مردند، پس در آتش دوزخ تعذیب میشوند لذا همه پیامبران اسلام خویش را اعلان داشتند، و از آنان که مسلمان نیستند براءت خویش را اعلان کردند، پس اگر کسى از یهود و نصارى بخواهد نجات یابد و خوشبخت باشد، از رسول خدا محمد (ج) اطاعت و پیروى نماید تا حقیقتاً پیرو موسى و عیسى علیهما السلام شناخته شوند، زیرا همه انبیاء خود مسلمان بوده و پیروان خویش را به اسلام دعوت میکردند، کسیکه بعد از بعثت رسول اکرم (ج) به دنیا آمده ایمان او درست نمیشود مگر اینکه به محمد (ج) ایمان آورد و به قرآن کریم عمل نماید خداوند در قرآن کریم فرموده است:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱].
«بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید، و خداوند آمرزندهی مهربان است».
معناى اجمالى:
خداوند به حضرت محمد (ج) امر میکند هرگاه کسى ادعا نماید که خدا را دوست میدارد برایش بگو: اگر واقعاً خدا را دوست دارید پس پیروى مرا نمایید زیرا خداوند شما را دوست نمیدارد و گناهانتان را نمیبخشد مگر این که به محمد (ج) ایمان آورده و متابعت او را کنید.
و اسلام این دینى که خداوند به حضرت محمد (ج) فرستاده مظهر کامل ادیان بوده و خداوند براى بندگان خویش به غیر از این دین دیگرى را نپذیرفته، و این همان دینى است که انبیاء† هرکدام در عهد خود به آن بشارت و مژده میدادند خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: ۳].
«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
معنى اجمالى:
خداوند در این آیه که در هنگام حجة الوداع در آن وقت که رسول÷ در میل عرفات بودند نازل شده میفرماید: خداوند اکنون براى مسلمانان دینشان را مکمل ساخته و نعمت خود را براى آنها اتمام نموده است، و این نعمت به همانا بعثت رسول (ج) و نازل نمودن قرآن کریم است و میفرماید که اسلام همان پسندیده خدا است و جز این دین دیگرى را از هیچکس قبول نمیکند، و این دین شامل و کامل و صالح براى هر عصر و زمان است، دین علم، آسانى خیر و عدل است، برنامه کامل براى همه شؤون حیات بوده و در واقع هم دین و هم دولت است، حکومت قضاء و سیاست، هم اجتماع و اقتصاد، سرانجام یگانه راه سعادت انسان در دنیا و آخرت است.
اسلام کامل که خداوند آن را به حضرت محمد (ج) فرستاده مبنى بر پنج ارکان است، خداوند ایمان هیچکسى را نمیپذیرد مگر اینکه به اینها ایمان بیاورد، این ارکان عبارتاند از:
گواهى بر اینکه خداى نیست مگر خداى واحد و محمد رسول خدا است.
برپا داشتن نماز.
پرداختن زکات.
روزه ماه رمضان.
حج بیت الله در حال داشتن قدرت.
حدیث مبارک رسول ج«بني الإسلام على خمس..» مبین این حقیقت است. هر مسلمان باید بداند که معنى شهادت لاإله إلا الله تنها این نیست که انسان آن را به زبان تکرار کند بلکه باید به مقتضاى آن عمل کند هرچه کسیکه آن را به زبان تکرار و به آن عمل نمیکند از گفتن و تکرار زبانى کدام بهره کافى نمیبردارد.
معنى لا إله إلاالله اینست: هیچ معبود حقیقى به غیر از خداوند یکتا و شکستناپذیر در زمین و آسمان وجود ندارد و خداوند همان إله بوده و غیر از او دیگران همه باطلاند، و معنى إله معبود است، کسی که به غیر از الله دیگرى را عبادت کند کافر و مشرک است، اگرچه این معبود نبى یا ولى باشد، و اگر چه به قصد تقرب و توسل هم باشد؛ زیرا مشرکین به اساس محبت معبودان خویش را میپرستیدند، و این چنین استدلال غلط و مردود است زیرا قربت و توسل به خداوند از راه پرستش دیگران صورت نمیگیرد بلکه این قربت از راه انجام اعمال نیک مانند نماز، صدقه، ذکر، روزه، جهاد، حج، نیکى با والدین و مانند آنها که خداوند به آن امر کرده است حاصل میشود و یا دعاى مؤمن براى برادرش.
عبادت انواع و اشکال مختلف دارد و درینجا به برخى ازین اشکال اشاره میکنیم:
دعا کردن یکى از انواع عبادت است، و آن عبارت از طلب قضاى حاجات از خداوند است آن حاجات و نیازمندىهایی که به غیر از خداوند کسى دیگرى قادر به قضاى آن نباشد، از قبیل انزال باران، شفاى بیماران، سعادت، کوشندن مشکل، طلب بهشت نجات از دوزخ، مطالبه اولاد، و روزى و طلب سعادت و امثال اینها..
این همه به غیر از خداوند از کسى دیگرى مطالبه نمیشود خداوند میفرماید دعا عبادت است، و کسی که آن را به غیر از خداوند متوجه میسازد عاصى و از اهل دوزخ است.
﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ ٦٠﴾ [المؤمن: ۶۰].
یعنى: «پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر میورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ میشوند!»
و در مورد عدم قدرت و ناتوانى به نفع و ضرر از طرف غیرخداوند قرآن میفرماید:
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا ٥٦﴾ [الإسراء: ۵۶].
یعنى: «به کسانیکه به غیر از خداوند زعم و گمان دارند برایشان بگو: بخواهید آنهایی را که به غیر از خداوند به قدرت او زعم کردید پس قدرت از بین بردن و دور کردن ضرر از شما را ندارند و نمیتواند که این ضرر را تغییر یا تحویل بدهند» و درجاى دیگر میفرماید:
﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا ١٨﴾ [الجن: ۱۸].
یعنى: «مساجد خاص خدا است پس هیچ کسى را با خداوند نخوانید».
ذبح نذر و تقدیم قرابین و نذور به غرض تقرب از جمله عبادت بوده و به غیر از خداوند به نام هیچ مخلوق دیگرى روا نمیباشد.
و کسی که به نام غیر خداوند و به نام قبر و یا جن ذبح و نذر تقدیم میدارد مستحق لعنت میگردد.
خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣﴾ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳].
«بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرهی مماتم شود. خدا را هیچ شریکی نیست، و به همین دستور داده شدهام، و من اوّلین مسلمان (در میان امّت خود، و مخلصترین فرد در میان همهی انسانها برای خدا) هستم».
ورسول اکرم (ج) فرمودهاند: «لعن الله من ذبح لغير الله» (حدیث مسلم). «خداوند کسى را که بنام غیر خدا ذبح میکند لعنت کرده است». هرگاه کسى بگوید به نام فلانى بالاى من نذر باشد، که اگر کسى چنین و چنان شد این چیز را صدقه میکنم، و چنان کارى را مینمایم، این چنین نذر گرفتن ناروا بوده و شرک است؛ زیرا نذر عبادت است و عبادت به غیر از خداوند درست نمیباشد. و نذر مشروع چنین است که شخص بگوید: به نام خداوند برخود نذر گردانیدم که این چیزى را صدقه میکنم، و یا چنان کارى مینمایم.
و دیگر از جمله عبادت استغاثه و استعانت خواستن است و همچنان طلبیدن است، این امور سه گانه به غیر از خدوند از کس دیگرى مطالبه نمیشود خداوند در قرآن کریم میفرماید:
﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ [الفاتحة: ۵].
یعنى: «خاص تو را عبادت میکنیم و خاص از تو یارى مىطلبیم». و نیز میفرماید:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ٢﴾ [الفلق: ۱-۲].
یعنى: «بگو: پناه میآورم به پروردگار صبح، از شر آنچه آفریده است». و رسول (ج) فرمودهاند: «إنه لا يستغاث بى وإنما يستغاث بالله» یعنى: «به من پناه خواسته نمیشود بلکه به خداوند پناه خواسته میشود». و نیز فرمودهاند:
«إذا سألت فاسأل الله وإذا استعنت فاستعن بالله» حدیث الترمذى.
«هرگاه چیزى طلب کنی پس از خداوند بخواه و چون مدد خواهى پس از خدا یارى طلب».
ناگفته نماند که میتوان از انسان زنده و حاضر در آنچه که قادر به اجراى آن باشد کمک خواست. اما استعانت به غیر از خداوند از دیگرى جواز ندارد و از مرده استعانت و مدد خواسته نمیشود و لو نبى و یا ولى هم باشد زیرا قدرت به انجام دادن چیزى ندارد.
علم غیب خاصه خداوند است هرکه مدعى آن گردد کافر میشود و اگر چیزى را کسى پیشگوئى کند و مطابق آن صورت بگیرد این چیز به صورت تصادف و توافق حاصل شده است رسول الله (ج) میفرماید: «من آتى كاهناً اوعرافاً فصدقه بما يقول فقد كفر بما أنزل على محمد» رواه الامام احمدوالحاکم.
«کسیکه نـزد کاهن و یا کف شناس بیاید و هر آنچه را که او میگوید تصدیق نماید پس به آنچه که به محمد فرود آمده کافر شده است».
از جمله انواع عبادت توکل، خشوع و رجاء است: و انسان به غیر از خدا بر کسى توکل نمىنماید، جز به خدا به کسی دیگر امید ندارد و به غیر از خداوند از کسى نمىترسد. جاى تأسف است که گروهى از پیروانان اسلام مرتکب اعمال شرک آمیز شده، و براى رسیدن به آرمانهاى خویش دعا و رجاء خود را متوجه غیر خدا ساخته به اطراف قبور طواف میکنند، و حاجات خود را از آنها مطالبه مینمایند، و چنین عملى یک کار غیر اسلامى بوده و انسان را از حدود اسلام بیرون میآورد، و لو اینکه کلمه شهادت را بر زبان تکرار نماید، نماز خواند، روزه بگیرد و حج نماید. خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥﴾ [الزمر: ۶۵].
«به تحقیق که به تو وحى شد و به کسانیکه پیش از تو بودند، اگر شرک آورى حتماً عملت باطل میگردد و هر آینه از زیانکاران میشوى». و فرموده:
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ٧٢﴾ [المائدة: ٧۲].
«هر آینه کسیکه بخدا شریک میآورد، پس به تحقیق بهشت را برخود حرام گردانیده، و جایگاه او دوزخ است، و ستمکاران را مدد گارى نیست». و خداوند به حضرت محمد (ج) امرکرده که به مردم اعلان نماید که:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠﴾ [الکهف: ۱۱۰].
ترجمه: «بگو همانا که من بشرى مانند شما هستم که به من وحى نازل شد، هر آینه خداى شما خداى یکتا و واحد است، پس کسیکه آرزومند دیدار پروردگار خود باشد پس باید عمل نیک انجام دهد و در پرستش پروردگار هیچ کسى را شریک نگرداند».
اما این جاهلانی که علماء سوء آنها را منحرف ساخته و به نام طلب، وسیله و شفاعت اعمالى را مرتکب میشوند که بوى شرک از آن برمیآید، تمسک و دلیل اینها تأویلات بیفایدهی بعضى نصوص و احادیث غیر صحیحه و قصهها و خوابها نیست که هیچکدام آنها سند واقع شده نمیتوانند، این علماء سوء در کتب و مؤلفات خویش چنین دلایلى را جمع کردهاند که جز گمراهى و متابعت هوى و تقلید کورکورانه چیزى دیگر را در بر ندارند، ناگفته نماند وسیله که خداوند در قرآن کریم طى آیه ۳۵ سوره مائده از آن نام برده فرموده:
﴿وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾ [المائدة: ۳۵].
«و برای تقرّب به خدا وسیله بجوئید (که عبارت از طاعت و عبادت و اعمال شایسته و بایسته است».
مراد ازین وسیله همان اعمال صالحه میباشد از قبیل توحید خداوند، نماز، صدقه، روزه، حج، جهاد، امر بالمعروف و نهى عن المنکر، صله رحم و مانند اینها..
اما طلب از مردگان و استعانت خواستن از آنها در وقت سختى و مشکلات اینها یک نوع عبادت غیر اللهاند.
هرچه شفاعت انبیاء و اولیاء و سائر مسلمانان یک حقیقت است که به آن ایمان داریم و البته این در آنوقت میباشد که خداوند به آنها إذن و اجازه میدهد مگر مستقیماً از اموات سؤال نمیشود زیرا این کار حق خدا است و از او تعالى مطالبه نمیگردد، و انسان موحد به این ترتیب از خداوند مطالبه میکند: خدایا، پیغمبر و بندگان صالحات را در حق من شفیع بگردان و نمیگوید که اى فلان ولى برایم شفاعت کن زیرا او مرده است و از مرده درخواست صورت نمیگیرد خداوند میفرماید:
﴿قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِيعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ ٤٤﴾ [الزمر: ۴۴].
ترجمه: «بگو: هر گونه میانجیگری از آن خدا است (و کسی نمیتواند کمترین میانجیگری بکند، مگر این که: کسی که برای او میانجیگری میشود مورد رضایت خدا بوده، و به شخص میانجی هم اجازهی این کار داده شود، و شفاعت هم حَسَنه باشد). مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خدا است. (پس در این جهان کاری از دست کسی بر نمیآید). بعد (هم در آخرت که روز جزا و سزا است) به سوی خدا برگردانده میشوید (و کسی دارای کوچکترین اختیار و توانی نیست تا برای شما کاری بکند)».
و یکى از جمله بدعتهاى محرم که رسول اکرم (ج) از آن ممانعت نموده است، و احادیث صحیحه ممنوعیت آن را بیان میکند، مسجد ساختن، چراغ روشن کردن، خانه تیار کردن و پرده انداختن و گجکارى و سنگکارى مقبرهها و نماز خواندن بر آنها است، و اینها را رسول اکرم(ج) به این علت نهى فرمودهاند که این اعمال از اسباب عبادت و پرستش اصحاب قبور است.
و بنابراین همه آن اعمالی که در برخى از کشورهاى اسلامى صورت میگیرد از قبیل مولد و طواف بر قبر بىبى زینب و بدوى در مصر، و قبر عبدالقادر در بغداد و قبور منسوب به آل بیت در نجف و کربلا و طلب حاجت از آنها همگی اعمال شرکى بوده و ناروا میباشد.
و آنها که به این عمل مبتلا هستند گمراهاند؛ زیرا آنها که به غیر از خداوند به کسى دیگرى معتقد باشند که قدرت نفع و ضرر رساندن را دارد و لوکه نماز و روزه را نیز بگیرند، و کلمه شهادت را به زبان آورند موحد شناخته نمیشوند تا آنکه مفهوم توحید را شناخته و به مقتضاى آن عمل کند، اما کسی که تازه در اسلام داخل گردیده همین که شهادتین را تکرار نمود مسلمان بوده و تا آن زمان که چیزى منافى اسلام از او سر نزده به اسلام خود باقى میماند و اگر بعد از نطق به شهادتین به دین و مسلکى اظهار و پیروى نموده که مخالف دین اسلام انبیاء و اولیاء بود البته در آن حال صفت اسلام را از دست میدهد در این جا از اولیاء نام بردیم باید متذکر شد که (اولیاء عبارت از آن اشخاص موحد و مطیع خداوند میباشند که از اوامر پیغمبر پیروى کرده و برخى از آنان از راه علم و جهادی که میکنند شناخته میشوند و گروه غیر معروف باقى میمانند و آنهائیکه معروفاند از مردم مطالبه ندارند که آنها را تقدیس نمایند، اولیاء حقیقى مدعى ولایت نبوده بلکه آنها خود را مقصر میخوانند و آنها لباس مخصوص را بر تن نمیکنند و هیئت خاصى ندارند، صفت بارز آنها پیروى از پیغمبر (ج) و تعالیم اسلام است، و هر مسلمان موحد و پیرو اوامر پیغمبر (ج) مطابق به تقوى و صلاحاش بهره از ولایت دارد از این جا برمىآید آن کسانی که با لباس و هیئت مخصوص، مدعى ولایتاند، ولی نبوده و دروغگو هستند).
انبیاء و اولیاء از آنهائیکه از غیر خدا استعانت و کمک میخواهند بیزار هستند زیرا انبیاء به خاطر آن مبعوث شدهاند که مردم را به عبادت خداى واحد دعوت کنند، محبت انبیاء و اولیاء این نیست که آنها عبادت شوند، به این دلیل که اینگونه عبادت کردن در حقیقت با آنها دشمنى است، بلکه محبت آنها و پیروى آنها در آنچه امر میکنند مىباشند، مسلمان واقعى انبیاء و اولیاء را دوست دارد و آنها را پرستش نمیکنند، ما عقیده داریم که محبت پیغمبر (ج) بر ما واجب است و این محبت قویتر و بالاتر از محبت جان، اهل و اولاد و همه مردم است.
مسلمانان از لحاظ عدد زیاد هستند، و در حقیقت تعدادشان کم است، گروههایى منسوب به اسلام تا به هفتاد و سه میرسد، و تعداد آنها به میلیونها میرسد، (البته هنگام تألیف این کتاب) اما گروه مسلمانان واقعى فقط یک گروه بوده و این همان گروه موحدیناند که طریقه پیغمبر اکرم(ج) را اختیار نموده و در عقیده و عمل از آن پیروى میکنند، رسول اکرم(ج) در حدیثى که بخارى و مسلم آن را روایت کرده فرمودهاند: یهود به هفتاد و یک گروه تقسیم شد، و نصارى به هفتاد و دوگروه تقسیم شدند، اما این امت به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد، که همه در دوزخاند مگر یک گروه که در دوزخ نیستند، صحابه پرسیدند: این گروه کدام است؟ فرمود: کسی که به طریقهای باشد که من و اصحابم امروز قرار داریم.
وطریقهای که رسول اکرم (ج) و اصحابش بودند همان اعتقاد به کلمه شهادت و عمل به آن است، طوری که خداوند را به وحدانیت بشناسد، ذبح و نذر را تنها به نام خداوندأ بنماید و استعانت و پناه خواستن تنها از او بخواهد و نفع و ضرر را خاص خداوندأ بداند، ارکان اسلام را به اخلاص ادا نماید، به فرشتگان و کتب آسمانى، پیغمبران، زنده شدن بعد از مرگ، حساب و کتاب، بهشت و دوزخ، تقدیر خیر و شر از طرف خداوندأ عقیده و اعتراف نماید، قرآن و سنت را در همه امور حاکم گشتانده و به حکم آن راضىشدن، دوستان خدا را دوست دارد و با دشمنان خدا عداوت داشته باشد، به راه خداوند دعوت کند و در جهت اعلاء كلمة الله جهاد نماید، و اوامر ولى امر مسلمان را که به معروف و نیکى امر مینماید اطاعت کند، و حق را در هرجا که باشد اظهار نماید، به ازواج و اهل بیت رسول† و اصحاب کرام او احترام و محبت داشته باشد، و از لحاظ فضایل آنها را بر یکدیگر مقدم دارد و به بدى هیچکدام زبان نگشاید، و اختلافاتی که در میان آنها صورت گرفته مورد نقد قرار ندهد، و از آنچه که منافقین در مورد آنها میگویند پرهیز نماید، چه این گفتهها اکثراً به منظور تفرقهافکنى در میان مسلمانان بوده و برخى از علماء و نویسندگان مسلمان بناء بر حسن نیت آنها این اقوال را در کتب و آثار خویش آوردهاند، و این عمل درست نیست.
اما آنان که مدعى نسبت به آل بیت را دارند، باید این موضوع را درست مورد تحقیق قرار بدهند؛ زیرا که خداوند آنهایی را که خود را به غیر پدر خویش نسبت میدهند ملعون خوانده، و چون نسبت آنها ثابت گردد پس باید سیرت رسول خدا (ج) را پیروى کنند، و توحید و اخلاص به عمل آورند و از معاصى بپرهیزند، و به مردم اجازه ندهند که پاى و دستشان را ببوسند، و در برابرشان خم شوند، و لباس مخصوص را بر تن نکنند، به این دلیل که رسول اکرم (ج) چنین کارى نکرده بودند، و مکرم کسى است که پرهیزگار باشد،
و هرجا که شریعت نافذ بود آنجا عدالت، رحمت و فضیلت میباشد، از جمله معانى لا إله إلا الله آن است که حکم و قانونگذارى تنها حق خداوندأ است، پس براى هیچکس مجاز نیست که قانونى را مخالف شریعت الهى وضع نماید، و به مسلمان مجاز نیست که به غیر از شریعت اسلام حکم نماید، در قضاوت به حکمى که مخالف شریعت خداوند بوده باشد جایز نیست و هیچکس نمىتواند آنچه را که خداوند حرام گفته حلال گرداند، و یا بر عکس حکم نماید. و کسی که قصداً چنین عملى را انجام دهد و به چنین کارى رضایت داشته باشد کافر است؛ زیرا خداوند میفرماید:
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤﴾ [المائدة: ۴۴].
«وکسی که به آن چیزی که خداوند نازل فرموده (شریعت اسلامى) حکم نکند پس آن گروه از جمله کافراناند».
انبیاء مکلف بودند که مردم را به قبول کلمه توحید و عمل به آن دعوت نمایند، یعنى به عبادت خداى واحد، و قبول شریعت الهى، و عدم پرستش غیر خداوند و قبول نکردن قانون به غیر از شریعت الهى دعوت نمایند.
واگر کسى قرآن کریم را به دقت تلاوت کند درمییابد آنچه را که ما در این کتاب نوشتیم حق بوده و این مطلب را درک خواهد کرد که خداوند حدود روابط انسان را با پروردگار و با بنى نوعش تعیین نموده است، روابط مسلمان چنین تنظیم گردیده که مسلمان نباید به غیر از خداوند دیگرى را پرستش کند، و رابطه او با انبیاء و اولیاء از این قرار باشد که با آنها محبت کند و طریقه و روش آنها را پیروى کند، و با دشمنان خداوند عداوت و دشمنى نماید زیرا خداوند آنها را بد مىبیند، و با این حال آنها را به اسلام دعوت کند تا به راه راست بیایند، و چون دشمنان اسلام از قبول حق سر پیچى نمایند در آن حال باید با آنها جهاد کرد تا ریشه فتنه و فساد قطع گردد، و این است معنى کلمه توحید، و باید مسلمان واقعى آن را درک نموده به آن عمل کند.
باید بدانى و عقیده داشته باشی که محمد (ج) پیغمبریست که براى نجات و دعوت همه بشریت مبعوث شده است، او بنده خدا است، معبود نیست، پیغمبر است دروغ نمیگوید، اطاعتش لازم و پیروىاش ضروریست، آنکه اطاعت او را بنماید داخل بهشت میگردد، و کسیکه عصیان و نافرمانىاش را بنماید داخل دوزخ میگردد، تشریع و قانون گذارى چه در محدودهی عبادات باشد و یا نظام تنفیذى و تقنینى در مورد تحلیل و تحریم باشد، و یا در امور دیگرى صورت گرفته نمىتواند مگر از طریق رسول اکرم(ج) زیرا آن حضرت رسول خدا است شریعت توسط او تبیلغ میگردد، پس درست نیست که تشریعى از طریق دیگرى غیر از او پذیرفته شود.
خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٧﴾ [الحشر: ٧].
«چیزهائی را که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داشته است، متعلّق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان (پیغمبر) و یتیمان و مستمندان و مسافران در راه مانده میباشد. این بدان خاطر است که اموال تنها در میان اشخاص ثروتمند شما دست بدست نگردد (و نیازمندان از آن محروم نشوند). چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد».
و نیز خداوند میفرماید:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾ [النساء: ۶۵].
ترجمه: «امّا، نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».
در آیه اول خداوند مسلمانان را مأمور میسازد که رسول اکرم (ج) را اطاعت نموده و به هر آنچه امر میکند عمل کنند و از هر آنچه که نهى نموده امتناع ورزند زیرا امر او امر خدا و نهی او نهی خداوند تعالى است.
و در آیه دیگر خداوند به ذات مقدسش قسم یاد میکند که ایمان انسان به خداوند صحیح نمیشود تا آنکه در همه اختلافات خود پیغمبر را حاکم قرار ندهد، و به حکم او راضى نگردد، رسول (ج) میفرماید: «… مَنْ عَمِلَ عَمَلًا لَيْسَ عَلَيْهِ أَمْرُنَا فَهُوَ رَدٌّ» (رواه مسلم) یعنی: «کسی که کارى انجام دهد که بر آن دستور ما نباشد پس آن مردود است».
هرگاه معنى لا إله إلا الله را فهمیدید، و پی بردید که این چیز کلید و اساس اسلام است پس از خلوص قلب بگو: (أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمداً رسول الله) و به مقتضاى آن عمل کن تا به سعادت دنیا و آخرت نایل گردید، و از عذاب آخرت نجات یابید، و حقیقت را باید بدانید از مقتضیات کلمه شهادت این است که به بقیه ارکان اسلام عمل نماید چه خداوند این ارکان را به خاطر آن فرض نموده تا از راه اداء آنها به صدق و اخلاص عبادت او را بنماید. و کسی که یکى از این ارکان را ترک نماید در مفهوم کلمه شهادت خلل وارد نموده است و شهادت او صحیح نمیباشد.
بدان که نماز رکن دوم اسلام است، و در یک شبانه روز پنج بار نماز بر مسلمان فرض است، تا بدینوسیله ارتباط مسلمان با پروردگارش به صورت مستمر دوام داشته، و با خداى خویش راز و نیاز نماید و تا اینکه به وسیله آن از ارتکاب فحشاء و منکر مصئون و محفوظ بماند، و راحت نفسى و سعادت دنیوى و اخروى نصیبش گردد.
براى اداى نماز خداوند طهارت را فرض گردانده تا مسلمان بدن، لباس و مکان نماز را پاک سازد و نه تنها جسم خود را پاک نماید بلکه دل و دماغ خود را از همه پلیدیهاى غیرحسى پاک سازد، نماز رکن دین و بعد از کلمه شهادت از ارکان مهم میباشد و بر مسلمان لازم است که از ابتداى بلوغ تا وقت مرگ آن را به صورت مستمر انجام دهد. و باید که اولاد خود را هنگامی که به سن هفت سالگى برسند به اداى نماز عادت دهند خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا ١٠٣﴾ [النساء: ۱۰۳].
«بیگمان نماز بر مؤمنان فرض و دارای اوقات معلوم و معیّن است».
هر آینه نماز بر مسلمانان در وقت معین فرض شده است. و الله تعالى مىفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ [البينة: ۵].
«در حالی که جز این بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه و حقگرایانه خدای را بپرستند و تنها شریعت او را آئین (خود) بدانند، و نماز را چنانکه باید بخوانند، و زکات را (به تمام و کمال) بپردازند. آئین راستین و ارزشمند این است و بس».
معناى اجمالى آیات:
آیه اول، این مطلب را میرساند که نماز فریضه حتمى بوده و بر مؤمنان لازم است که آن را ادا نمایند، و در آیه دوم آمده است که خداوند مردم را براى این آفریده است تا آنها او را عبادت نمایند و فقط به عبادت او مشغول باشند و در عمل خویش اخلاص نمایند، و زکات را به مستحقین بدهند، و نماز در همه احوال و حتى درحال خوف و مرض نیز واجب بود، و مطابق به توان و استطاعت خویش آن را ادا مینماید ایستاده یا نشسته و یا به پهلو، اگر قدرت این را هم نداشت به اشاره نماز میخواند رسول اکرم (ج) میفرماید: کسیکه نماز نمیخواند مسلمان نیست «العهد الذي بيننا وبينهم الصلاة، فمن تركها فقد كفر».
«پیمان میان ما و آنها نماز است، پس کسیکه آن را ترک مینماید به تحقیق کافر شده است».
ونمازهاى پنجگانه عبارتاند از:
نماز بامداد (فجر)، ظهر، عصر، شام و خفتن، وقت نماز صبح از پدیدار شدن صبح صادق آغاز تا طلوع آفتاب ادامه مییابد، و نماز ظهر از زوال آفتاب شروع تا زمانی که امتداد سایه هر چیز دو برابرش میشود ادامه مىیابد، و نماز عصر از نهایت وقت ظهر شروع و تا زرد شدن و غروب آفتاب ادمه مىیابد و نماز مغرب از غروب آفتاب آغاز و تا پنهان شدن شفق دوم ادامه مییابد و اما اداى آن نباید تا آخر وقت آن به تأخیر انداخته شود، و نماز عشاء (خفتن) مسلمانى که بدون کدام مانع یا عذر شرعی وقت نماز خود را از وقت معین آن به تعویق مىاندازد مرتکب گناه شده باید توبه نماید؛ زیرا خداوند میفرماید:
﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥﴾ [الماعون: ۴-۵].
«واى برآن نماز گذاران که آنها از نماز خود غفلت مىورزند».
هنگامی که مسلمان به نماز نیت مینماید ضرور این است که نخست طهارت نماید، اول مقعد خود را پاک سازد اگر بولى (ادرار یا غائط) از آن خارج شده باشد، سپس وضوء نماید، نیت وضوء را در دل نموده و ضرور نیست که آن را تلفظ نماید؛ زیرا خداوند به دلها آگاه است و رسول (ج) نیت را تلفظ نکردهاند، و بعد از شستن دستها مضمضه و استنشاق مىنماید و آنگاه روى خود را شسته و دستهاى خودرا تا آرنجها مىشوید، و از طرف راست شروع مینماید، سپس سر را مسح و همچنان گوشهاى خود را مسح میکند، و آنگاه پاهاى خود را تا کعبین (بجلک) مىشوید، و به همین شکل وضوء تکمیل میگردد.
وضوء با خروج بول یا ریح از مخرجین و زوال عقل و بیهوشى میشکند، و اگر از جسم انسان منى به شهوت در حالت بیدارى خارج گردد، و یا در خواب محتلم گردد غسل بروى واجب میگردد، و بر زن بعد از انقطاع دوره حیض (قاعدگى) و نفاس نماز بر آن واجب نیست و چون از حیض پاک گردد نماز بر او واجب میگردد، و قضاء نماز دوران حیض و نفاس واجب نیست، اما قضاى نماز غیر از این دو حالت واجب است و هرگاه آب پیدا نشود، و یا اینکه استعمال آب موجب مرض گردد تیمم صورت میگیرد، و تیمم از این قرار است:
نخست نیت طهارت را مینماید، و بعداً دستهاى خود را بر زمین برده و روى خود را مسح و آنگاه پشت دست راست را به کف دست چپ و از چپ را به راست مسح میکند، و بدین صورت طهارت او صورت میگیرد. براى طهارت از جنابت، حیض و نفاس نیز بهمین صورت تیمم صورت میگیرد، و همچنان در حالت عدم وجود آب و یا بخاطر ترس از استعمال آب، شخص بجاى و ضوء، تیمم مینماید.
۱- نماز بامداد دو رکعت فرض است، مسلمان چه مرد باشد و یا زن رو به طرف قبله ایستاده و در قلب(دل) نیت نماز را مینماید، و بر زبان تلفظ نمیکنید بعداً الله اکبر گفته نماز را آغاز (افتتاح) میکنید، و سپس «سبحانك اللهم وبحمدك وتبارك اسمك وتعالى جدك ولا إله غيرك» را میخوانید، و بعداً «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم»و«بسم الله الرحمن الرحيم» را خوانده، فاتحه: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣ مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤ إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥ ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ ٧﴾ [۵] را تلاوت مینمایید، و قرآن کریم را باید به لسان عربى تلاوت کنید [۶]
وسپس سورهای را با آن نیز تلاوت مینمایید، بعد ازآن الله أکبر گویان رکوع میکنید، سر و کمر خود را در رکوع خم کرده کفها و دستهاى خود را بر زانوهاى خود میگذارید، و سبحان ربي العظیم را سه بار تکرار مینمایید، و آنگاه سمع الله لمن حمده گفته از رکوع بالا میشوید، و در هنگام قیام ربنا لک الحمد میگویید، و سپس الله اکبر گفته به سجده مىروید و در حال سجده کف دستها و پیشانى بینى و انگشتان پاهاى خود را بر زمین تماس میدهید، و سبحان ربي الأعلى را تکرار مینمایید، و سپس الله اکبر گفته مینشینید، و در جلسه ربي اغفرلي را میخوانید، باز تکبیر گفته سجده دوم را مینمایید، و بعداً تکبیر گفته بر مىخیزید، و سپس در حالت قیام فاتحه و سورهای را میخواند، و سپس مانند رکعت اول رکوع و سجدهها را به جا میآورید، و آنگاه بعد از تمام دو سجده مىنشینید و «التحیات و اللهم صل» «درود» را میخوانید، و به طرف راست باز به طرف چپ سلام میگردانید و قبل از آن دو رکعت نماز سنت را ادا مینماید.
۲- نماز ظهر و عصر و خفتن چهار رکعتى فرض است، دو رکعت اول را مانند دو رکعت فجر ادا نموده و سپس به تشهد مینشینید، و بعد از خواندن تشهد براى تکمیل دورکعت دیگر بقیام بر میخیزید و دو رکعت دیگر را ادا نموده و سلام میگردانید.
۳- اما نماز شام سه رکعت است دو رکعت اول را خوانده و بعد از تشهد به رکعت سوم بالا مىشوید و بعد از تکمیل رکعت سوم سلام میگردانید.
مردان نمازهاى خویش را در جماعت در مساجد اداء مینماید، و شخصی که از لحاظ علم قرائت و صلاح و پرهیزگارى برترى داشته باشد امامت میکند، و در نماز فجر امام قرائت را جهراً میخواند، در دو رکعت اول شام و خفتن مقتدیان به قرائت گوش میدهند، هرچند زنان نمازهاى خویش را در خانه میخوانند، و هنگام اداى نماز همه اعضاى جسم خویش را به جز چهره میپوشانند، و اگر زنان بخواهند در مسجد نمازهاى خویش را ادا نمایند هیچ مانعى وجود ندارد اما مشروط بر اینکه ستر شرعى را رعایت نمایند، و خوشبوى را که باعث جلب توجه میشود استعمال نکنند تا موجب ایجاد فتنه نگردد، و بر مسلمان لازم است که نماز خود را با خشوع و خضوع ادا نماید، و در اداى ارکان نماز سخن نزند، اما اگر بخواهد کسى را تنبیه کند با گفتن سبحان الله اینکار را انجام بدهد، (مثلاً اگر امام مرتکب سهوى میگردد مقتدى او را با این جمله که ذکر شد متوجه گرداند، اما زنان از راه به هم زدن دستان خویش این کار را انجام میدهند و سخن نمیزنند، زیراکه آواز ایشان فتنه را به بار میآورد).
و در روز جمعه مسلمانان دو رکعت نماز جمعه را پشت امام ادا مینمایند، و امام قرائت را به جهر میخواند و در ضمن دو خطبه دینى را بیان میکند، حضور مردان با امام ضرور و واجب است.
سومین رکن از ارکان اسلام اخراج زکات مال است خداوند بر هر مسلمان که مالک نصاب زکات باشد زکات را واجب گردانیده است تا هر سال زکات اموال خود را بیرون نموده و به مستحقین آن بپردازد، نصاب و مقداریکه که در مورد طلا تعیین شده بیست مثقال است، نصاب نقره دوصد درهم و یا معادل آن از بانکها و اموال تجارتى که قیمت آن دوصد درهم را پوره کند، و چون یکسال برآن میگذرد زکات واجب میگردد، و نصاب زکات در غله سه صد (۳۰۰) پیمانه است، زمین که آماده فروش باشد از قیمت آن و آنچه را که به اجاره و کرایه داده شده باشد از اجره آن زکات پرداخته میشود، مقدار زکاتی که از طلا و نقره و اموال تجارتى پرداخته میشود ربع عشر ۲.۵ % در هر سال است، و در غله و دانه ۱۰% است مشروط بر اینکه آبیارى آن بدون تکلیف و مشقت صورت گرفته باشد از قبیل اینکه توسط انهار و یا چشمهها و یا آب آبیارى شده باشد، و اگر به تکلیف آبیارى گردد چون توسط چاههاى عمیق آبیارى گردد نصف عشر ۵ % زکات لازم میگردد.
وقت پرداخت زکات حبوب و میوهجات، وقت حصاد و درو کردن کشت و چیدن میوه میباشد، چه سالی یکبار صورت بگیرد و یا چندین بار، و نصاب زکات اشتر، گوسفند و گاو در کتب فقه به تفصیل شرح شده است و به آن کتب غرض زیادت معلومات مراجعه گردد. خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ ٥﴾ [البینة: ۵].
«در حالی که جز این بدیشان دستور داده نشده است که مخلصانه و حقگرایانه خدای را بپرستند و تنها شریعت او را آئین (خود) بدانند، و نماز را چنانکه باید بخوانند، و زکات را (به تمام و کمال) بپردازند. آئین راستین و ارزشمند این است و بس».
زکات در حالیکه یکى از ارکان اسلام است در زندگى و حیات اجتماعى حکمت و فلسفههاى زیادى دارد، و از جمله خوش ساختن بینوایان محروم، و مرفوع ساختن نیازمندىهاى آنها و استحکام روابط در میان اغنیاء و فقراء است.
اسلام تعاون اجتماعى را در جامعه اسلامى قاصر بر زکات نساخته و بر مسلمانان واجب گردانده در حال گرسنگى و احتیاج با برادر مسلمان خود کمک و مساعدت نماید، و به نص حدیث بر مسلمان حرام است که خودش سیر باشد و در در خانه همسایهاش مسلمانى گرسنه به سر برد، علاوه بر زکات کمکهاى مالى دیگرى از قبیل صدقه فطر که در عید فطر لازم میگردد، ازهمه افراد فامیل خویش حتى از اطفال و نوکرها هم لازم گردانده شده است کفاره قسم، [٧] و نذرهاى مشروع و تشویق به صدقات نفلى از جمله وسایل تعاون اجتماعى در اسلام است خداوند به آنهای که در راه خدا مال خود را انفاق میکنند چند برابر اجر میدهد که تا ده برابر و هفتصد برابر اضافه مینماید.
چهارمین رکن اسلام روزهی ماه مبارک رمضان در ماههاى هجرى نهمین ماه سال است.
روزه عبارت است از پرهیز نمودن از خوردن و نوشیدن و جماع (همبستر شدن با همسر) به نیت روزه، قبل از طلوع صبح صادق تا غروب آفتاب. و این را در طول روزهای ماه مبارک رمضان انجام دهد.
روزه منافع فراوانى دارد و از جمله اینکه: روزه عبادتی است که در آن فرمانبردارى و امتثال اوامر خداوند واجتناب نواهی در مظهر عالى خود میباشد، و این یکى از بزرگترین اسباب تقوى و پرهیزگارى میباشد، هرچه منافع اجتماعى، اقتصادى و صحى فراوان دارد، روزه را جز روزهداران، دیگران نمیتواند درک کنند. خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣﴾ [البقرة: ۱۸۳].
یعنى: «اى مؤمنان روزه بر شما فرض شده چنانچه بر امتهای پیش از شما فرض شده بود، تا شما تقوى و پرهیزگارى نمایید»، و به دنبال آن میفرماید:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُۖ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَيَّامٍ أُخَرَۗ يُرِيدُ ٱللَّهُ بِكُمُ ٱلۡيُسۡرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُكۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ١٨٥﴾ [البقرة: ۱۸۵].
ترجمه: «(آن چند روز معیّن و اندک) ماه رمضان است که قرآن در آن فرو فرستاده شده است (و آغاز به نزول نموده است ودر مدّت ۲۳ سال تدریجاً به دست مردم رسیده است) تا مردم را راهنمائی کند و نشانهها و آیات روشنی از ارشاد (به حق و حقیقت) باشد و (میان حق و باطل در همهی ادوار) جدائی افکند. پس هرکه از شما (فرا رسیدن) این ماه را دریابد، (چه خودش هلال را رؤیت کند و چه با دیدن دیگران فرا رسیدن رمضان ثابت شود) باید که آن را روزه بدارد. و اگر کسی بیمار یا مسافر باشد (میتواند از رخصت استفاده کند و روزه ندارد و) چندی از روزهای دیگر را (به اندازهی آن روزها روزه بدارد). خداوند آسایش شما را میخواهد و خواهان زحمت شما نیست، و (خداوند ماه رمضان و رخصت آن را برای شما روشن داشته است) تا تعداد (روزهای رمضان) را کامل گردانید و خدا را بر این که شما را (به احکام دین که سعادتتان در آن است) هدایت کرده است، بزرگ دارید و تا این که (از همهی نعمتهای او) سپاسگزاری کنید». از احکام روزه که در قرآن و سنت بیان شده یکى هم اینست:
مسافر و مریض روزه خویش را افطار مینماید، و بعد از سفر و صحت در وقت دیگر قضاء آن را به جا میآورند.
همچنان زنیکه در دوره حیض و نفاس باشد روزه را خورده سپس قضاى آن را بجا میآورد.
زن باردار (حامله) و شیر دهنده هم اگر احساس خطر به خود و یا اولاد خود میکرد روزه خود را میخورد سپس قضاى آن را ادا مینماید، اگر روزهدار سهواً روزه را بخورد، و یا بنوشد و بعداً به یادش آید روزهاش صحیح و درست است زیرا خداوند سهو و نسیان و حالت اکراه را بر امت محمد (ج) بخشیده است مگر آنچه که در دهنش مانده بعد از بیاد آوردن آن را بیرون بیندازد.
پنجمین رکن اسلام حج بیت الله است که در عمر یکبار فرض بوده و اضافه از یکبار فرض نبوده بلکه نفل است، و حج منافع بیشمارى دارد، از جمله:
اول: اینکه عبادت خداوند توسط روح، نفس و مال است.
دوم: چون در حج مسلمانان از گوشه و کنار مختلف جهان در یکجا جمع میشوند و همه داراى یک نوع لباس که هیچ فرق رئیس و مرؤس، فقیر و غنى دیده نمیشود، سیاه و سفید همگى به عنوان بندگان خدا یکجا جمع میشوند، و در حال اینکه با همدیگر آشنائى و معرفت پیدا میکنند بیاد روزى میافتند که همه بشریت بعد از سپرى شدن این زندگى در میدان عرفات در برابر خداوند راه گرفته و منتظر حساب اعمال خویش میباشند.
مقصود از طواف به اطراف خانه کعبه و وقوف در مواقف از قبیل عرفات و مزدلفه، مقصود از اینها همه پرستش خداوند میباشد، اما این اماکن مقدسه در ذات خود قابل عبادت و تقدیس نیستند؛ زیرا اینها نه نفع رسانده میتوانند و نه ضرر، و نفع و ضرر خاص از طرف خداوند میباشد و اگر خداوند مسلمانان را مأمور به حج نمیساخت، آنها نمیتوانستند به اطراف بیت الله طواف کنند، زیرا عبادت از راه هوا و هوس صورت نمیگیرد، بلکه توسط امر خداوندى که در کتاب خدا و یا سنت پیغمبر بیان شده باشد عبادت مشروع میگردد.
خداوند در موضوع فرضیت حج در قرآن کریم میفرماید:
﴿فِيهِ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧﴾ [آل عمران: ٩٧].
ترجمه: «و حجّ این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانایی (مالی و بدنی) برای رفتن بدانجا را دارند. و هرکس (حجّ خانهی خدا را به جای نیاورد، یا اصلاً حجّ را نپذیرد، و بدین وسیله) کفر ورزد (به خود زیان رسانده نه به خدا) چه خداوند از همهی جهانیان بینیاز است».
(پس حج تنها به خانه کعبه صورت میگیرد، و حج قبور اولیاء که بعضى مسلمانان نادان مرتکب آن میشوند ناروا است؛ زیرا رسول اکرم (ج) میفرماید: قصد سفر کردن بجز به سه مساجد صورت نمیگیرد: یکى مسجد الحرام، مسجد من (مسجد نبوى) و مسجد الأقصى (که در فلسطین است).
عمره در تمام عمر یکبار واجب است، چه اینکه همراه باحج آن را ادا نماید و یا اینکه تنها آن را انجام دهد هرچه زیارت قبر رسول اکرم (ج) در مدینه منوره همراه با حج و یا در دیگر وقت واجب نمیباشد بلکه کار مستحب است و کسیکه به این عمل نیک مبادرت مىورزد ثواب حاصل میکند ولى شخصی که آن را ترک میکند گنهکار نمیباشد، هرچه حدیثى که روایت است «من حج فلم يزرني فقد جفاني» حدیث موضوعى (ساخته شده) میباشد.
(همچنان احادیث دیگرى مانند حدیث «توسلوا بجاهي فإن جاهي عند الله عريض» یعنى «به مقام و منزلت من توسل جوئید زیرا جاه و منزلت من به نزد خداوند پنهاور است». و حدیث که میگوید: «من حسن ظنه في مجر نفعه» اینها همه از جمله احادیث موضوعى یا ساخته شده میباشد، و در کتب معتبر وجود ندارند و بعضى از بدعتیان اینگونه اقوال را بنام احادیث ذکر میکنند).
وزیارتی که به مسجد نبوى صورت میگیرد بنام زیارت مسجد میباشد و چون زائر به مسجد رسید و دو رکعت نماز تحیة المسجد را ادا کرد آنگاه زیارت قبر نبى اکرم (ج) برایش مشروع میگردد، و در برابر پیشواى محبوب ایستاده چنین سلام میدهد: السلام علیك یا رسول الله، و این کلمات را به آواز بسیار متواضعانه و باکمال ادب و احترام ادا میکند، و بعد از انجام سلام بدون اینکه از روضه مبارکه چیزى در دعاى خود بخواند روضه مبارکه را ترک مینماید، رسول اکرم (ج) به این شکل زیارت امت خود را امر نموده است، و اصحاب کرام این روش را پیروى کردند.
و آنهایی که به شکل نماز در برابر روضه مطهره ایستاده و حاجات خود را از آن مطالبه میکنند، این عمل آنها ناجائز بوده و موجب عدم رضایت رسول اکرم (ج) میگردد، پس مسلمان باید خود را از آنچه که رسول خدا رهنمائى نکرده دور نگهدارد، و بعد ازآن قبرهاى حضرت ابوبکر صدیق و عمر الفاروق ب را زیارت میکند.
و بعد از زیارت روضه مبارکه به زیارت بقیع و شهداء مىرود و مطابق سنت آنها را زیارت نموده و در حقشان دعا میکند و برایشان سلام تقدیم میدارد و در وقت زیارت قبور مرگ را در نظر خود مجسم مىسازد، بعد از آن منصرف میشود.
حاجى باید متوجه باشد مالى را که در سفر حج مصرف مینماید مال حلال و پاک باشد، چه نفقه از مال حرام موجب عدم قبولى حج میگردد، و در حدیث شریف آمده است: گوشتی که از حرام تشکیل میگردد دوزخ به آن أولى و شایستهتر است، همراهان صالح و نیکو با ایمان را در سفر حج با خود انتخاب نماید، و اگر از راه زمین مسافرت کند احرام خود را از میقات در بر میکند و اگر از طریق هوا سفر میکند در برابرى میقات احرام را بسته کند.
میقاتهایی که پیغمبر اکرم (ج) آنها را تعیین کرده قرار ذیل است:
ذوالحليفة (آبیار علی) براى اهل مدینه منوره.
الجحفة (نزدیک رابغ) براى اهل کشورهاى شام و مصر و مغرب.
قرن المنازل (یا سیل یا وادى محرم) براى مردم نجد و طائف و آنانکه در آن جهت قرار دارند.
ذات عرق براى مردم عراق.
یلملم براى مردم یمن.
کسیکه از این میقاتگاهها میگذرد و لو اینکه از اهل این مواقیت نباشد احرام را باید ببندد، هرچه اهل مکه مکرمه و آنانکه خانههایشان بعد از میقاتگاه قرار دارند آنها از خانههایشان احرام میبندند.
کسیکه نیت احرام را مینماید نخست باید بدن خود را پاک سازد و خوشبویی استعمال کند و سپس در میقات لباس احرام را بپوشد، و کسیکه توسط هواپیما سفر میکند قبلاً آمادگى گرفته و هنگامی که در برابر میقات نزدیک میشود احرام را نیت کند و تلبیه را آغاز میکند و احرام مرد عبارت است از ازار و چادریکه دوخته نشده باشد آنها را پوشیده و کمر خود را برهنه نگه میدارد.
و براى زنان کدام لباسى معینى احرام تعیین نشده، و هر لباس وسیعتر که فتنهانگیز نباشد جهت احرام درست است، و در حال احرام چادر و برقعه را که روى او را نمیپوشاند برتن نمیکند، و زن مُحرم در وقتیکه با مرد روبرو میشود چهره خود را از او پنهان میکند البته آن را توسط گوشه چادر خود پنهان میکند چنانچه امهات المؤمنین میکردند. و چون حاجى لباس احرام را در تن نمود نیت عمره را مینماید، و تلبیه را با کلمات ذیل آغاز میکند: «اللهم لبيك عمرة» و بعداً بخاطر حج از احرام بیرون میشود، و تمتع مینماید، و این نوع حج (حج تمتع) بهترین انواع حج است زیرا رسول اکرم (ج) اصحاب خود را به آن امر نموده و بالاى کسی که در تنفیذ امر از خود تردد نشان میداد اظهار غضب و نگرانى نمودند.
اما اگر حاجى با خود هدى را سوق داده باشد در حالت قران باقى میماند طوریکه رسول اکرم (ج) انجام دادند، و حاجى قارن در تلبیه خود میگوید: «اللهم لبيك عمرة وحجاً» و خود را بعد از اداى عمره حلال نمیکند یعنى در احرام خود باقى میماند تا آنکه روز نحر یا روز عید قربانى خود را ذبح کند، و حاجى مفرد تنها نیت حج را کرده میگوید: «اللهم لبيك حجاً».
جماع یا یکجا شدن با همسرش و دواعى و اسبابی که به آن میکشاند: از قبیل بوسه کردن به شهوت، و یا کلام به شهوت خواستگارى و عقد یا بستن نکاح، و محرم نه کسى را نکاح میکند و به نکاح میگیرد.
تراشیدن موى سر یا کوتاه کردن قسمتی از آن.
گرفتن یا کوتاه کردن ناخنها.
پوشانیدن مرد سرش را توسط کلاه و امثال آن که متصل سر باشد، اما قرار گرفتن زیر سایه خیمه، یا چترى، و یا میان موتر (ماشین) هیچ ممانعت نیست.
استعمال خوشبویى و بوکردن آن.
شکار زمینى (خشکه) نه خود حاجى شکار میکند و نه کسى را به شکار راهنمایى میکند.
پوشیدن کالای دوخته شده مطلقا برای مرد، اما زن چهره و دستهای خویش نمىپوشد، مرد کفشی مانند نعلین مىپوشد و اگر پیدا نکرد موزه و امثال آن را می پوشد، چون محرم به کعبه شریفۀ برسد به طواف قدوم مىپردازد، و هفت مرتبه به اطراف خانه کعبه طواف میکند، آغاز طواف را از مقابل حجر الأسود شروع میکند، و این طواف عمره میباشد در طواف دعاى مخصوص واجب نیست، حاجى میتواند در طواف در حالیکه نام خداوند را به زبان مىآورد و هر دعائى را که قادر به آن باشد تکرار میکند [۸].
وبعد از ختم طواف، در مقام ابراهیم÷ در صورت امکان و اگر ازدحام بود در هر جائى دیگرى از حرم که امکان داشته باشد دو رکعت نماز میخواند، و آنگاه غرض سعى به مسعى میرود، و در سعى از تپه صفا آغاز مینماید، به صفا بالا شده و روبه قبله نموده تکبیر و تهلیل میگوید، و دعا مینماید و آنگاه بطـرف تپه مروه سعى میکند و بر مـروه بالا شده روبه قبله نموده و تکبیر و تهلیل مىگوید و دعا مینماید، و آنگاه به طرف صفا میرود، و به همین شکل هفت دوره را تکمیل میکند، و آنگاه به کوتاه کردن موى سر مىپردازد، زن از اطراف موهاى خویش به اندازه سر انگشت قیچى میکند، و به این شکل متمع عمره خویش را تکمیل مینماید، و احرام خود را دور میکند، و در این حال همه آن چیزهایی که هنگام احرام حرام بود حلال میگردد، اگر زن در دوران احرام و یا بعد از آن دچار دوره حیض (قاعدگى) شود و یا ولادت کند حج قرآن را بجا میآورد، و نیت حج و عمره هردو را مینماید، و حیض و نفاس مانع احرام و وقوف در عرفات نمیگردد، و فقط درآن حالت طواف صحیح نیست و همه اعمال حج را انجام میدهد اما طواف خود را به تأخیر مىاندازد و تا اینکه پاک شود اگر پیش از رفتن حجاج به منى پاک شده بود پس غسل نموده طواف و سعى را بجا آورده و خود را حلال مینماید، و با حجاج دیگر احرام میبندد، و اگر پیش از طهارت او حجاج احرام بسته بودند، و او هنوز در حالت حیض بود مانند سایر حجاج همه اعمال حج را چون خروج به منى، و قوف در عرفات و مزدلفه، رمى جمرات سه گانه، قربانى، و کوتاه کردن موها را در روز نحر بجا مىآورد، و چون پاک گردد، غسل کرده طواف و سعى را بجا مىآورد این طواف و سعى او براى حج و عمره هردو کفایت میکند، مثل پیشآمدی که برای أم المؤمنین عائشهل اتفاق افتاده بود، و پیامبر ج برایش خبر داد که طواف و سعیشان بعد از طهارت براى حجشان کافى است؛ زیرا براى حج قران یک طواف کفایت میکند.
و این به احادیث قولى و فعلى هردو ثابت شده است، چون روز هشتم ذى حجة فرا رسید، حجاج از منازلشان در مکه مکرمه احرام میبندند، و غسل میکنند، و بدن خود را پاک کرده سپس لباس احرام را بر تن میکنند، و نیت حج را میکنند و تلبییه حج را به این شرح ادا مینمایند: «اللهم لبيك حجاً» و از همه محظورات احرام پرهیز میکنند تا که از مزدلفه در روز قربانى به منى برگردد و جمره عقبه را بزند، و مرد حلق، و زن قصر نمایند، همراه با حجاج، چون حاجى در روز هشتم احرام میبندد همراه با حجاج به منى رفته و شب را در آنجا مىگذراند، و نمازهاى خود را قصرأ (مسافرانه) میخواند، اما درمیان آنها جمع نمیکند و بعد از طلوع آفتاب روز عرفه به سوى مسجد نمره مىروند و تا وقت نماز ظهر در آنجا باقى میمانند و نمازهاى ظهر و عصر را با امام در جماعت قصراً و جمعاً (مسافرانه و هردو نمازها را به یک اذان و دو اقامت) ادا میکند، و بعد از زوال آفتاب به طرف عرفه روان میشود و اگر از منى به عرفات برود و در آنجا توقف نماید جواز دارد و عرفات همه جاهاى آن موقف است.
در دوران توقف در عرفات حاجى ذکر خدا را زیاد نموده دعا و استغفار بیشتر میکند، و روى خود را به طرف قبله میگرداند، نه به سوى جبل رحمة؛ زیرا که جبل رحمۀ جزئی از عرفات است کدام خاصیت و برترى بر دیگر مواقف ندارد. برآمدن بر جبل رحمة در عرفات به عنوان تعبد و بوسه گرد سنگهاى آن بدعت (ویک چیز نوپیدا)، و ناروا است و اگر بالاى آن برآمد به تصور اینکه جزئی از عرفات است و یک عبادت و فضیلت جداگانه دارد.
وتا غروب آفتاب حاجى در عرفات باقى میماند، و بعد از غروب آفتاب رو به طرف مزدلفه حرکت میکند و چون در مزدلفه برسد بین نمازهاى شام و خفتن جمع کرده آن را قصراً ادا مینماید، و این جمع تأخیر بوده یعنى نماز شام را در وقت نماز خفتن ادا میکند، و شب را در مزدلفه میگذراند، و نماز بامداد یا فجر را خوانده و چون به منى برسد به رمى جمره عقبه مىپردازند، و این عمل را بعد از طلوع آفتاب آغاز میکنند رمى توسط هفت سنگریزه که به اندازه دانه نخود باشد صورت میگیرد، و رمى توسط چپلى و یا بوت و غیره چیزها روا نیست، و بعد از انجام رمى قربانى را ذبح نموده سپس مردان موها را تراشیده و زنان قصر یا کوتاه مینمایند، و اگر مرد قصر و یا کوتاه هم کند جائز است ولی تراشیدن بهتر است، و آنگاه لباسهاى خویش را میپوشند، و در این حال ممنوعات احرام برایشان حلال میگردد، ولى به خانمان خویش نزدیک نمیشوند، و آنگاه جهت اداى طواف افاضه به مکه مکرمه مىآیند، و طواف و سعى حج را ادا میکنند، و در این جا همه چیزها برایشان حلال میشود، و سپس به سوى منى برگشته روزهاى باقیمانده (روز عید و دو روزهاى بعد از عید) را در آنجا سپرى میکند، و بقاء در منى در این ایام واجب است، در طى این ایام روز یازدهم و دوازدهم زدن جمرات سه گانه را انجام میدهد، و رمى را از جمره صغرى یا کوچک آغاز نموده سپس به جمره آمده آن را رمى نموده و اخیراً جمره کبرى را میزند، و در هر بار با هفت سنگریزه که باندازه دانه نخود باشد رمى میکند، و هنگام رمى جمرات تکبیر میگوید، و سنگریزهاى رمى را از جاى اقامتگاهش در منى باخود مىبردارد، و بعد از اینکه روز دوازدهم رمى نمود، اگر خواسته باشد در همان روز منى را ترک میگوید، و اگر تا روز سیزدهم باقى میماند این برایش بهتر است، و چون ارداه سفر مىنماید طواف وداع را بجا مىآورد و آنگاه متصلاً سفر مینماید.
زن حائض و آنکه دچار دوره نفاس است اگر طواف و سعى حج را قبلاً انجام داده باشد بر آنان طواف وداع واجب نیست، و اگر حاجى ذبح را تا روز دوازدهم و سیزدهم به تعویق اندازد فرقى ندارد، و اگر طواف حج و سعى را تأخیر نماید تا آنکه از منى برگردد جواز دارد، اما بهتر است که این عمل را طوری که پیشتر ذکر کردیم انجام دهد، خدا داناتر است، درود بر پیغمبر ما حضرت محمد (ج).
خداوندأ بر مسلمان واجب گردانیده تا در حال ایمان به ذات اقدس او تعالى به رسول اکرم (ج) و سایر انبیاء و به فرشتگان [٩] و کتابهاى آسمانى [۱۰] که ختام مسک آن به قرآن کریم صورت گرفته ایمان بیاورد.
مسلمان مکلف است به همه پیغمبران ایمان بیاورد زیرا رسالت آنها واحد و دین ایشان یکى است که عبارت از دین اسلام است و مرسل آنها یکى است و آن ذات اقدس الهى است، پس بر هر مسلمان واجب است که به همه آنها و خاتم المرسلین حضرت محمد (ج) ایمان بیاورد، و آنانکه بعد از رسول اکرم (ج) آمدهاند همگى از امت آنحضرت (ج)اند، برابر است که مسیحى باشد و یا یهودى و یا از اهل دیانات دیگر بر همه آنها ایمان بر رسول خدا و رسالت او واجب است.
حضرت موسى و عیسى علیهما السلام و دیگر انبیاء بیزارند از آن مردمی که به آنها ایمان آوردند، و اما به رسول اکرم (ج) ایمان نمیآورند، و کسی که دعواى اسلام را نماید اما به انبیاء پیشین ایمان نیاورد مسلمان گفته نمیشود، و همچنین کسی که به رسول÷ ایمان نیاورد و خود را پیرو انبیاء سابق بداند کافر است و رسول÷ در حدیث شریف فرمودند: «والذي نفسي بيده لا يسمع بي أحد من هذه الأمة يهودي أونصراني ثم يموت ولم يؤمن بالذي أرسلت به إلا كان من أصحاب النار» روایت مسلم.
ترجمه: «قسم به ذاتی که نفسم در ید اوست هیچکس از این امت چه یهودى باشد چه نصرانى وجود ندارد که رسالت من و بعثت من به او برسد اما ایمان نیاورد و به این حال بمیرد مگر اینکه از اهل آتش باشد».
ایمان به زنده شدن بعد از مرگ و حساب و پاداش اعمال دوزخ و بهشت و ایمان به قدر بر مسلمان واجب است.
ایمان به قدر عبارت است از اعتقاد مسلمان به اینکه خداوند تعالى عالم به همه اشیاء است، اعمال بندگان را میدانست قبل از آنکه آسمانها و زمین را بیافریند، و این همه را در لوح محفوظ نوشته، و مسلمان میداند آنچه خدا خواهد مىشود، و چیزى را که نخواهد واقع نمیشود، او تعالى بندگان خود را با هدف عبادت و طاعت خود آفریده، احکام را به آنها بیان، اوامرى به آنها داده است و از بعض چیزها ایشان را منع نموده است و به آنها قدرت بخشیده است تا توسط آن اوامر الهى را بجا آورند، و مستحق ثواب گردند، و اگر عصیان و سرکشى نمودند تعذیب میشوند، و مشیئت بنده تابع مشیئت خداوندأ است، هرچه آن مقدراتی که در آنها بنده هیچگونه اراده و مشیئتى ندارد و از قبیل خطا و نسیان و حالات اکراه و اضطرار، فقر و مرض، مصائب و آلام و مانند آنها بنده در برابر اینها هیچکدام مسؤلیتى ندارد، و در مقابل جزاء و سزا نمىبیند، و حتى در برابر مصائب، فقر و مرض اگر صبر کند ثواب میبیند به همه آنچه گذشت ایمان آوردن واجب است.
عالیترین مسلمانان و قریبترین آنان از لحاظ درجه و قرب به خداوندأ صاحبان درجه برتر در بهشت نیکو کاراناند، و محسنین کسانىاند که خداوند را تعظیم و عبادت مىکنند، و از معاصى مىپرهیزند گویا که خداوندأ شاهد احوال آنهاست و عقیده دارند که در همه احوال هیچ فعل و قول و نیت آنان از خداوند پنهان نمیماند، و چون از آنها کدام گناه و معصیتى سر زند که مخالف اوامر الهى باشد به توبه صادقانه مبادرت ورزیده و از آنچه که از او سر زده است اظهار ندامت میکند، و از خداوند مغفرت مىطلبد و دیگر به آن رجوع نمیکند.
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِينَ هُم مُّحۡسِنُونَ ١٢٨﴾ [النحل: ۱۲۸].
«بیگمان خدا (مرحمت و معونت و حفاظت و رعایت همه جانبهاش) همراه کسانی است که تقوا پیشه کنند و (با دوری از نواهی، خود را از خشم خدا به دور دارند، و با تمام نیرو و قدرت) با کسانی است که نیکوکار باشند و (با انجام اوامر الهی خویشتن را به الطاف ایزد نزدیک سازند)».
کمال دین اسلام:
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ﴾ [المائدة: ۳].
«امروز (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و (با عزّت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
و نیز میفرماید:
﴿إِنَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ يَهۡدِي لِلَّتِي هِيَ أَقۡوَمُ وَيُبَشِّرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرٗا كَبِيرٗا ٩﴾ [الإسراء: ٩].
«این قرآن (مردمان را) به راهی رهنمود میکند که مستقیمترین راهها (برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت) است، و به مؤمنانی که (برابر دستورات آن) کارهای شایسته و پسندیده میکنند، مژده میدهد که برای آنان (در سرای دیگر) پاداش بزرگی (به نام بهشت) است».
و در حدیث صحیح از رسول اکرم (ج) روایت است که: «تركتكم على المحجة البيضاء ليلها كنهارها لا يزيغ عنها إلا هالك».
«شما را بر دلیل روشن گذاشتم که شب آن مانند روز آن است از آن راه هیچکس جز آنکه هلاک شونده باشد کج و منحرف نمیشود».
و نیز فرمودهاند: «تركت فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلوا أبداً كتاب الله وسنتي».
یعنى: «در میان شما چیزى گذاشتم که اگر به آن عمل کنید هرگز گمراه نمیشوید، کتاب خدا و سنت من». آیاتی که گذشت آیه اول بیانگر این مطلب است که خداوند اسلام را به حیث یک دین کامل براى مسلمانان نازل کرده و در آن هیچ نقص موجود نیست، و به زیادت نیازمندى و احتیاج ندارد، و صلاحیت آن محدود به زمان و مکان معین نیست، براى هر وقت و در میان همه امتها صلاحیت تطبیق را دارد، و خداوند توسط این دین بزرگ و به غلبه اسلام بر ادیان دیگر و پیروز ساختن مسلمانان بر ملل دیگر و دشمنانی که در صبح ظهور این دین سرسختانه عناد و دشمنى میکردند، و به نـزول رسالت جهانى پیغمبر بزرگ اسلام نعمت خود را کامل ساخته و اسلام را به عنوان دین مورد پسند خود براى بشریت نازل کرده و به غیر از آن دین دیگرى را نمىپذیرد.
و آیه دومى این مطلب را مىرساند که قرآن کریم منهج کامل و بیان شافى و کافى بوده آنچه حق است در این کتاب بزرگ شرح شده هیچ موضوعى خیر و حقى مربوط به دنیا و آخرت وجود ندارد مگر اینکه در آن آمده است آنچه را که قرآن خیر خوانده همانا خیر است و آنچه راکه از نظر قرآن شر گفته شده همانا شر است، حل هر موضوعى بصورت صحیح و واقعى آن در قرآن وجود دارد، چه اینکه این مسئله در گذشته واقع شده و یا در آینده به میان آید، راه حل همه آن در قرآن کریم وجود دارد، و هر حل و تفسیرى که غیر از قرآن باشد جهل و ظلم و دور از حقیقت است.
همه وسایل زندگى بشمول علم و عقیده، سیاست و نظام حکومت، سیاست و قضاء، علم النفس (روان شناسى)، اجتماع، اقتصاد نظام جنائى و سائر قضایا که انسان در حیات خویش به آن نیاز و احتیاج دارد در قرآن کریم موجود است، و رسول اکرم (ج) با بیان معجزه خویش اینها را شرح فرموده است، در فصل ذیل اینکه قرآن کریم دستور کامل است به تفصیل بیشتر بیان خواهد شد.
[۵. - ترجمه: «به نام خداوند بخشندهی مهربان. ستایش خداوندی را سزا است که پروردگار جهانیان است. بخشندهی مهربان است. مالک روز سزا و جزا است. تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میطلبیم. ما را به راه راست راهنمائی فرما. راه کسانی که بدانان نعمت دادهای؛ نه راه آنان که بر ایشان خشمگرفتهای، و نه راه گمراهان و سرگشتگان». [۶. - زیراکه اگر قرآن کریم به لسان غیر عربى تلاوت شود قرآن گفته نمیشود، لذا الفاظ قرآن ترجمه نمیشود، بلکه معانى آن ترجمه میشود، و اگر حروف و کلمات قرآن ترجمه شود بلاغت و اعجاز قرآن از بین میرود، و در آن صورت قرآن نمیباشد. [٧. - کفاره آزاد نمودن غلام، یا طعام دادن براى ده تن مسکین، و یا لباس برایشان، و در صورت ناتوانى چیزهاى فوق الذکر سه روز روزه بگیرد. [۸. - فقط در میان رکن یمانى و حجر الأسود لازم است که بگوید: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗ وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ﴾ «پروردگارا! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطاء فرما (و سرای آجل و عاجل ما را خوش و خرّم گردان) و ما را از عذاب آتش (دوزخ محفوظ) نگاهدار». تکرار نماید. [٩. - ملائکه را خداوند تعالى از نور آفریده است، عدد آنها را بجز خداوند کسى شمرده نمیتواند، عده آنها در آسمانها میباشد و دیگرى موکل به بنى آدم است. [۱۰. - مسلمان باید ایمان داشته باشد که همه کتابهاى را که خداوند تعالى بر رسل نازل کرده حق است، لاکن اکنون بجز قرآن کریم دیگر کتاب آسمانى باقى نمانده، تورات و انجیل فعلى از تألیف خود یهود و نصارى است، آنها میگویند سه خدا وجود دارد، و عیسى÷ پسر خداست -والعیاذ بالله- در حالیکه خداوند یک است شریک ندارد، و عیسى÷ بنده و رسول خداست. روزى نبى اکرم ج ورقهای را از تورات به دست حضرت عمرس دید خشم نموده و فرمود: مگر هنوز هم تو اى فرزند خطاب شک دارى؟ قسم بخدا که اگر موسى÷ برادرم زنده میبود مجالى نداشت جز اینکه از پیروانم میبود. حضرت عمرس ورقه را دور انداخت و گفت: پوزش و مغفرت مىطلبم یا رسولالله.
اولین چیزی که خداوند انسان را به آن مکلف ساخته آموزش علم است خداوند در قرآن کریم میفرماید:
﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مُتَقَلَّبَكُمۡ وَمَثۡوَىٰكُمۡ ١٩﴾ [محمد: ۱٩].
یعنى: «بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد. برای گناهان خود و مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه. خدا از حرکات و سکناتتان کاملاً آگاه است (و میداند به کجا میروید و در کجا زندگی میکنید و چه میکنید و چه نمیکنید)».
و میفرماید:
﴿يَرۡفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ دَرَجَٰتٖۚ﴾ [المجادلة: ۱۱].
یعنی: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و بهره از علم دارند، درجات بزرگی میبخشد».
ونیز میفرماید:
﴿وَقُل رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا ١١٤﴾ [طه: ۱۱۴].
«و بگو: پروردگارا، بر دانشم بیفزاى».
ونیز هدایت میدهد که:
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٤٣﴾ [النحل: ۴۳].
«پس اگر نمىدانید، از پژوهندگان کتابهاى آسمانى جویا شوید».
ورسول اکرم (ج) در حدیث صحیح مىفرماید: «طلب العلم فريضة على كل مسلم» و نیز مىفرماید: «فضل العالم على الجاهل كفضل القمر ليلة البدر على سائر الكواكب».
یعنى: «برترى عالم برجاهل چون برترى و مزیت قمر در شب بدر (شب چهادرهم) است بر سایر ستارگان».
علم از رهگذر وجوب و لزوم آن بر انسان به چندین قسم تقسیم میشود:
قسم اول: فرض لازم بر هر انسان مرد باشد و یا زن، و آن عبارت است از معرفت خداوندأ و پیغمبر اکرم (ج) و معرفت دین اسلام.
قسم دوم: فرض کفائى میباشد و هرگاه جمعى از مردم بیاموزند فرضیت آن از دیگران ساقط میگردد، و آموزش براى دیگران واجب نبوده و مستحب میباشد، و این علم همانا علم به احکام شرعى مىباشد که شخص را اهلیت قضاء و افتاء بخشد، و همچنان علومی که مسلمانان براى صنائع، وسایل و شؤون اجتماعى زندگى خویش ضرورت دارند، و اگر چنین علماء و اشخاص موجود نباشد حکومت و مسؤلین مکلفاند که براى به میان آمدن علماء سعى و مجاهدت ورزند.
خداوند به حضرت محمد (ج) هدایت میدهد تا به همه مردم اعلان نماید که همه بندگان خداوند بوده و عبادت پرستش خداوند واحد برآنان واجب است، و باید تنها او را پرستش نمایند، و رابطه ایشان با خداوندأ باید به صورت مستقیم و بدون واسطه صورت بگیرد، و بر خداوندأ توکل کنند و فقط از او بترسند، تنها به او امید داشته باشند زیرا که نفع و ضرر تنها در ید بلا کیف اوست، او تعالى را متصف به صفات کمالیه بدانند.
خداوند امر میکند انسان باید صالح بوده و براى نجات بشریت از تاریکى کفر به نورِ اسلام سعى و مجاهدت ورزد، و من روى همین هدف به تألیف این کتاب پرداختم تا قسمتى از مسئولیت خود را انجام داده باشم.
خداوند امر فرموده که رابطه بین مسلمان و دیگران باید به اساس رابطه ایمان به خداوندأ باشد، پس دوست داشته باشد بندگانى را که صالح هستند، و اطاعت خدوند و رسولش را میکنند، و لو اگر از اقاربش نیز نباشند، و با کفار و آنانکه نافرمانى خدا و رسولش را میکنند بغض داشته باشد و لو اگر از جمله اقاربش نیز باشند، بىشک رابطه ایمان قویتر است بر رابطه نسب و ملیت، و مصلحتهاى مادى. خداوند تعالى میفرماید:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ﴾ [المجادلة: ۲۲].
«قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کردهاند -هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند- دوست بدارند».
ونیز میفرماید:
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾ [الحجرات: ۱۳].
«ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست».
در آیه اول خداوند تعالى خبر میدهد که انسان مسلمان دشمنان خدا را دوست نمیداشته باشد، و لو از جمله اقاربش باشد، و در آیه دوم میفرماید بهترین بندگان نزد خداوند تعالى و محبوبترین آنها آن کسی است که اطاعت او تعالى را میکند گرچه از هر جنس و رنگى که باشد.
همچنان خداوند تعالى امر فرموده که مسلمان باید با دوست و دشمن عادل باشد، و ظلم را بر نفس و بین بندگان حرام ساخته، و به امانت دارى و صدق و راستى امر نموده، از خیانت نهى نموده است، به نیکى با والدین و صله رحم، و نیکى با فقراء، و شرکت در کارهاى خیر امر کرده حتى به نیکى با حیوانات امر میکند، (وتعذیب حیوان در اسلام ناروا است رسول اکرم(ج) امر میکند چون حیوانی را ذبح میکنید کارد و آله ذبح را خوب تیز نمایید، در اینجا باید بخاطر داشت که ذبح شرعى در اسلام همان ذبحى است که از راه قطع مرىء باشد، و از شتر بطور مخصوص آن، اما کشتن حیوان بواسطه شوک برقى، و امثال آن ذبح شرعى نبوده گوشت حیوان حرام میگردد)
تعذیب حیوان در شریعت طوری که اشاره کردیم روا نمیباشد اما اگر حیوان مضر بوده باشد از قبیل سگ درنده، مار، گزدم، موش، و غیره در این حال کشتن این حیوانات رواست اما تعذیب نباید شوند.
آیات متعددى قرآنى بیانگر این مطلب است که خداوند حاضر و ناظر اعمال و حرکات انسان بوده نیات اعمال و اقوال او از خداوند پوشیده نمیماند، و چنانچه این موضوع را همه میدانیم که فرشتگان ملازم بنده بوده، هر آنچه که از او سر میزند همه را مینویسند، و خداوند در مقابل این همه بنده را محاسبه میکند، و بر اساس آن برایش پاداش میدهد این چیزها قویترین مانع در بربر ارتکاب معاصى بوده و مسلمان را از وقوع در فساد نگاه میدارد و این نظارت وجدانى انسان را از معاصى دور نگاه میدارد، و اما کسیکه ضمیر خود را کشته و مرتکب معاصى میگردد براى جلوگیرى از او اسلام در دنیا چاره سنجیده و آن اینکه هر مسلمان را خداوند مکلف ساخته که به امر به معروف و نهى عن منکر بپردازند، پس هر مسلمان در برابر خداوند احساس مسئولیت مىکند، و چون منکرى را ببیند براى ازاله و رفع آن مجاهدت میکند به دست و به زبان آن را منع میکند.
اسلام به ولى الامر دستور میدهد که مجرمین را در پنجه قانون گرفته آنها را جزاء دهد، در قرآن و سنت جرائم و جزاهاى مقرره آن توضیح و بیان شده است.
اسلام مسلمانان را به تعاون و تکافل اجتماعى در میانشان دعوت کرده، و آنها را امر میکند تا از لحاظ مادى و معنوى به کمک و معاونت همدیگر بپردازند. اسلام ضرر و ایذاء یک مسلمان را توسط مسلمان دیگر حرام ساخته و حتى اشیائی را که باعث آزار و اذیت مسلمانى در طریق و یا سایه که مسلمانان از آن استفاده مىکنند گردد، ازاله آن حتمى و ضرورى است، و چون مسلمانى آن را از راه دور سازد در برابرش اجر و پاداش میبیند، همچنان کسانی که این ضرر و ایذاء را تولید نموده سزاوار عقاب میگردد.
مسلمان چیزى را که به خود مىپسندد براى برادر مسلمان خود نیز بپسندد، و آنچه را که براى خود نمىپسندد براى برادر مسلمان خود نیز نمیپسندد، قرآن کریم هدایت میدهد:
﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِۚ﴾ [المائدة: ۲].
یعنى: «در راه نیک و تقوى باهم کمک کنید، و در راه گناه و تجاوز باهمدیگر یارى ننمایید»، و همچنان میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَ أَخَوَيۡكُمۡ﴾ [الحجرات: ۱۰].
«در حقیقت مؤمنان باهم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید».
﴿ ۞لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ بَيۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ فَسَوۡفَ نُؤۡتِيهِ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١١٤﴾ [النساء: ۱۱۴].
یعنى: «هیچ خیرى در بسیارى از سرگوشى آنها نیست مگر کسیکه امر به صدقه و یا نیکى و یا اصلاح میان مردم بپردازد، و کسیکه این عمل را بخاطر رضاى خداوندأ بنماید، پس نزدیک است که براى او پاداش عظیم بدهیم».
ورسول اکرم (ج) مىفرماید: «لا يؤمن أحدكم حتى يحب لأخيه ما يحب لنفسه».
«مؤمن کامل نمیباشد یکى از شما تا آنکه آنچه را براى خود دوست دارد براى برادر مسلمان خود نیز دوست داشته باشد».
وآنحضرت (ج) در خطبه عظیم خویش حجة الوداع در آخر حیات خویش ایراد فرموده بودند چنین ارشاد نمودند.
«يا أيها الناس! إن ربكم واحد وأباكم واحد، ألا لا فضل لعربي على عجمي، ولا لعجمي على عربي، ولا لأسود على أحمر، ولا لأحمر على أسود إلا بالتقوى، أبلغت؟ قالوا بلغ رسول الله».
یعنى: «اى مردم! هر آئینه پروردگار شما واحد است و پدر شما یکى است، آگاه باشید که هیچ برترى ندارد عربى بر عجمى، و عجمى بر عربى، و سیاه را بر سرخ، و سرخ را بر سیاه، مگر بنا بر تقوى، آیا رسانیدم؟ اصحاب جواب دادند: آرى، رساندید ای رسول خدا».
و نیز فرمودند: «إن دماءكم وأموالكم وأعراضكم عليكم حرام كحرمة يومكم هذا في شهركم هذا، وفي بلدكم هذا، ألا هل بلغت؟» قالوا: نعم، فرفع أصبعه إلى السماء وقال: «اللهم فاشهد».
یعنى: «یقیناً خونهاى شما، اموال شما، شرف تان بر یکدیگرتان حرام است مانند حرمت امروز و در این ماه و در این شهر شما. آیا رسانیدم؟» گفتند: آرى، سپس دست مبارک خود را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا گواه باش».
خداوند به مسلمانان امر نموده که براى تنظیم امور خود امام و خلیفه انتخاب کرده، و به بیعت کنند، و متحد گردند، و تفرقه و جدائى را کنار گذارند، و اطاعت امیر یا امام خود را کنند، تا که امیر یا امام مخالف امر خدا امر نکرده باشد.
و هدایت داده، هرگاه مسلمان در سرزمین بسر برد که در آنجا قادر به اظهار اسلام و دعوت به اسلام نباشد، باید به کشورى هجرت کند که شریعت خداوندأ در آنجا حاکم بوده، و امام و خلیفه مسلمان در آنجا قدرت را بدست دارد.
اسلام به حدود جغرافى، و سیاسى، و قومیتها، و نژادها اهمیت نگذاشته و اعتراف نمیکند، جنسیت مسلمان اسلام است بندگان خداوندأ حق دارند بدون اینکه مانعى در برابرشان قرار بگیرد، هرجا که خواهند مسافرت کنند مشروط بر اینکه به شریعت اسلام متعهد و پایند باشند، و اگر مخالف شریعت عملى از او سر زند محکوم به سزا مىگردد. تطبیق و انفاذ شریعت باعث امنیت، و رخاء، و سلامتى اموال و اعراض، و ارواح بوده، و عدم تطبیق آن مایه تولید فساد و بىامنیتى مىگردد،
اسلام به غرض صیانت و حفظ عقول تناول و نوشیدن مواد مخدره و نوشیدنیها مستکننده را حرام قرار داده، و جزاء شارب ماده مستکننده را شلاق تعیین کرده که از چهل ضربه تا هشتاد ضربه بر وى اجرا مىگردد، تا عقلها سالم ماند، و مردم از شر این اعمال در امن باشند.
و جهت حفظ جانهاى مردم قصاص را مشروع ساخته پس اگر کسى انسانى را که محقون الدم است به قتل مىرساند، در برابر جرمش قصاص میشود، اگر کسى را زخمى رساند در برابر آن هم از او قصاص گرفته میشود و براى مسلمان حق داده که از جان مال و شرف خود دفاع نماید.
خداوندأ میفرماید:
﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٧٩﴾ [البقرة: ۱٧٩].
یعنى: «در مشروعیت قصاص براى شما حیات و زندگى است، اى صاحبان خرد تا شود که شما پرهیزگار گردید».
و پیغمبر اکرم (ج) میفرماید: «مَنْ قُتِلَ دون نَفْسِه فهو شهيد، ومَنْ قُتِلَ دُونَ أهلهِ فهو شهيد، ومن قُتِلَ دُونَ ماله فهو شهيد».
«هرکس برای دفاع از جان و مال اهل و عیال خود پیکار کند و کشته شود شهید است».
و به خاطر دفاع از شرف و حیثیت مسلمان، اسلام غیبت و پسگوئى را ناروا ساخته و کسى را که مسلمانى را متهم به گناهى مىسازد و نمىتواند که شرعاً آن را ثابت کند به جرم قذف سزاء داده شود.
و براى اینکه اختلاط غیر مشروع در انساب صورت نگیرد و شرف مسلمان پایمال نگردد، جرم زنا را عنوان بزرگترین جرائم داده، و مرتکب آن را جزاى سنگین میدهد.
وبراى اینکه اموال مسلمانان محفوظ بوده و از دستبرد و تجاوز در حفظ باشد دزدى، تقلب کارى، قمار و رشوت، و دیگر مکاسب و پیشههاى غلط را حرام ساخته و براى سارق و قطاع الطریق (رهزنان) جزاهاى سنگین تعین فرموده این جزاها که در حق سارق و غیره تعیین شده کاملاً عادلانه مىباشد؛ زیرا که خداوندى که بحال مردم از خود آنها مهربانتر است، خوب میداند که براى اصلاح جامعه چه نوع احکامى سزاوارتر است. این عقوبتها در حالیکه باعث کفاره گناه مجرمین مسلمان میگردد، جامعه را از انتشار فساد و رذیلت نجات میدهد، دشمنان اسلام و مدعیان غلطپندار آن قطع دست دزد، قصاص قاتل را مورد انتقاد قرار دادهاند، در حالیکه هر عاقلى این حقیقت را میداند که قطع عضو مریض که موجب سرایت مرض به سایر جسم گردد بهتر و ضروریست، از اینکه گذاشته شود تا همه جسم را مبتلا به مرض نماید، اینها این جزاى حکیمانه را به اعتراض میگیرند، در حالیکه خودشان به خاطر رسیدن به مقاصد شوم و ظالمانه خویش و کشتن مردم بىگناه را یک عمل پسندیده میدانند.
خداوندأ حکام اسلام و عموم مسلمانان را مأمور ساخته تا از غیر مسلمانان دعوت کنند که دین اسلام را بپذیرند، و با پذیرش این دین نجاتبخش از ظلمات کفر و شرک نجات یابند، و به سعادت حقیقى برسند، اسلام به مسلمانان دستور میدهد تا به حیث یک عضو صالح جامعهی انسانى گشته و در راه نجات و اصلاح بشریت از هیچگونه سعى و مجاهدت دریغ نکند، بر خلاف نظامهاى دیگرى که از انسان میخواهد که که فقط مطابق خواستهاى آن نظام یک شهرى خوب باشد، و به فکر آن نیست که به دیگران مفید باشد یا خیر، و این خود دلیل قاطع برکمال اسلام و ناقص بودن مکتبهاى دیگر است.
اسلام به مسلمانان امر میکند تا خود را قوى و نیرومند بسازند، تا بتوانند از تجاوز دشمنان خود را در امن گردانند، و به آنها حق داده شده که با دشمنان اسلام که فکر تجاوز را بر اسلام ندارند پیمان و معاهده عدم تعرض و یا سائر معاهداتی که منافى شریعت نیست ببندد، اسلام نقض عهد را بر مسلمان حرام نموده گرچه این عهد با دشمن بسته شده باشد، مگر اینکه دشمن آن را نقض کند در این حال براى مسلمانان رواست که خود را پایبند به این عهد ندانند، پیش از شروع جنگ مسلمانان مکلفاند دشمنان خود را به قبول اسلام دعوت کنند، و اگر نپذیرفتند از آنها دعوت کنند تا جزیه بپردازند، و اگر این را هم قبول ننمایند در آن حال با آنها قتال صورت میگیرد، تا ریشه فتنه و فساد قطع کردد و پرجم اسلام در هر طرف به اهتزاز بیاید.
در وقت جنگ اسلام کشتن اطفال، و مو سفیدان، و زنان و زاهدانى را که بر پرستشگاههاى خود قرار داشته و با جنگاوران یارى نمىکنند ناروا ساخته است، و اما آن کسانى که به مشوره و یا عملکرد با مقاتلین در جنگ شرکت میکنند البته حساب آنها جدا است. و با اسیران جنگ رویه خوب و انسانى صورت بگیرد، از این همه واضح میگردد که در جنگ هدف اسلام پخش نفوذ و استثمار و کشور گشائى نبوده، بلکه از آن انتشار حق و پخش رحمت میان بشریت و نجات آنان از پنچه استبداد مخلوق و دعوت به پرستش حق است.
اسلام به آنهایی که پیرو ادیان دیگر هستند حکومت و سلطه سیاسى اسلام را برخود مىپذیرند به آنها اجازه میدهد که در پناه رحمت و لطف این دین بزرگ شعائر دینى خویش را بجا آورند اما ناگفته نماند نخست ضروریست که دین اسلام به او تقدیم شود اگر آن را پذیرفت پس در آن نجات و سعادت اوست، و اگر بعد از شنیدن دعوت حق باز هم در کفر و ظلمت خویش باقى ماند و آتش دوزخ را بر بهشت ترجیح داد اسلام او را بر حالش ترک نموده ولى مکلف است به حکومت اسلامى جزیه بپردازد، و شعائر کفرى خویش را پیش روى مسلمانان ابراز نکند.
اما حساب مسلمان جدا است چون شخصى اسلام را پذیرفت دیگر نمیتواند به میل خویش آن را ترک دهد، و اگر مرتد شد واجب القتل میگردد، مگر اینکه توبه کند زیرا مسلمانى که اسلام را ترک مىدهد صیانت و صلاحیت بقاى خود را از دست مىدهد، و اگر فعل ارتداد وى محصول نقض و ترک بعض از شعائر اسلام باشد باید توبه کند، و به انجام دادن عمل بپردازد.
۱- شرک به خداوندأ: شرک عبارت است از شریک ساختن دیگران در الوهیت، خواه به عنوان واسطه قرار دادن درمیان خداوند جلجلاله این شریک باشد و یا به نام تقرب به خدا صورت بگیرد، و یا هر عنوان دیگرى، اما همین که مفهوم الوهیت و عبادت را دارا باشد شرک صورت میگیرد، چنانچه که مشرکین در ایام جاهلیت بتان و اشخاص صالح را عبادت میکردند تا نزد خداوند جلجلاله از آنها شفاعت کنند، و یا اینکه اعتراف به الوهیت او نداشته باشد، اما فکر کنند که پرستش او از غیر الله به خاطر خداوندأ است، و تصور کنند که شرک فقط در حالتى صورت میگیرد که بتان عبادت شود، پس اینها مشرکاند، ولو اینکه در تعبیرات و اصطلاحات اختلاف داشته باشند، براى خود بهانه مىتراشند مانند کسی که شراب را بنوشند و نام آن را تغییر میدهد.
خداوندأ میفرماید:
﴿فَٱعۡبُدِ ٱللَّهَ مُخۡلِصٗا لَّهُ ٱلدِّينَ ٢ أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ يَحۡكُمُ بَيۡنَهُمۡ فِي مَا هُمۡ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي مَنۡ هُوَ كَٰذِبٞ كَفَّارٞ ٣﴾ [الزمر: ۲-۳].
«پس خدا را -در حالى که اعتقاد [خود] را براى او خالصکنندهاى- عبادت کن. آگاه باشید: آیین پاک از آنِ خداست، و کسانى که به جاى او دوستانى براى خود گرفتهاند [به این بهانه که:] ما آنها را جز براى اینکه ما را هرچه بیشتر به خدا نزدیک گردانند، نمىپرستیم، البته خدا میان آنان در باره آنچه که بر سر آن اختلاف دارند، داورى خواهد کرد. در حقیقت، خدا آن کسى را که دروغپرداز ناسپاس است هدایت نمىکند».
و نیز میفرماید:
﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡكُۚ وَٱلَّذِينَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا يَمۡلِكُونَ مِن قِطۡمِيرٍ ١٣ إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا يَسۡمَعُواْ دُعَآءَكُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَكُمۡۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ يَكۡفُرُونَ بِشِرۡكِكُمۡۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثۡلُ خَبِيرٖ ١٤﴾ [فاطر: ۱۳-۱۴].
«و کسانى را که به جز او مىخوانید، مالک پوست هسته خرمایى [هم] نیستند. اگر آنها را بخوانید، دعاى شما را نمىشنوند، و اگر [فرضاً] بشنوند اجابتتان نمىکنند، و روز قیامت شرک شما را انکار مىکنند؛ و [هیچ کس] چون [خداى] آگاه، تو را خبردار نمىکند».
عدم اعتراف به کفر مشرکین و کفار چون یهود، نصارى، ملحدین آتش پرستان و جباران و طواغیت که آنچه نازل کرده خداوند حکم نمیکنند، و از تطبیق حکم خداوندأ اعراض میکنند پس با این حال که کفر آنها واضح گردیده اگر مسلمانى از اصدار حکم کفر بر آنان اجتناب مىورزد این عمل او منافى با اسلام است.
۲- جادو و عقیده کردن به آن: جادو مستلزم شرک اکبر است پس اگر کسى به کردن آن مبادرت مىورزد و یا آن را مىپسندد کافر مىشود.
۳- عقیده کردن به اینکه نظام دیگرى بغیر از اسلام بهتر است و یا حکم غیر پیغمبر نسبت به اوامر اوبهتر مىباشد.
۴- بغض و بد بینى به رسول اکرم (ج) و یا حکمى از احکام او.
۵- استهزاء به حکمى از احکام اسلام.
۶- ناراحت شدن به پیروزى اسلام، و خوشى و مسرت بخاطر شکست اسلام.
٧- دوستى کفار محبت ورزیدن و تمایل قلبى آنها و کوشش براى پیروزى آنان با وجود شناخت به اینکه کسی که دوست میدارد از جمله آنهاست.
۸- عقیده داشتن به اینکه میتوان از شریعت حضرت محمد (ج) خارج شد در حالی که میداند که بر آمدن از این شریعت و قبول نظام و شریعت دیگرى ناروا است.
٩- اعراض از دین خدا کسی که از اسلام اعراض مىکند و پند را نمىپذیرد نمىخواهد که اسلام را بداند، و یا به آن عمل کند کافر میشود.
۱۰- انکار یکى از احکام معروف اسلام و ادعاء اینکه این حکم اسلام نیست.
اسلام براى مسلمانان حریت رأى و آزادى تعبیر بخشیده مشروط بر اینکه عملى آزاد صادر نگردد که منافى شریعت اسلام باشد و حتى اسلام به مسلمان امر میکند با کمال شجاعت حق را در برابر هر کسی که باشد بیان کند و در این راه از هیچکس برترى و بیم نداشته باشد اظهار در برابر جبار و ظالم از نظر اسلام از بهترین انواع جهاد خوانده شده، مسلمان مکلف است حکام و والیان امور را توجیه و نصیحت کند از خلاف رفتارى و سرپیچى در تطبیق احکام آنها را جلوگیرى نماید، و این خود عالیترین شکل حریت رأى است، اما اظهار آن آراء و نظریات که مخالف اسلام باشد جائز نمیباشد زیرا این کار تخریب و جنگیدن با حق است و آزادى در و یرانکردن حق و از بینبردن فضیلت نیست.
و براى انسان مرد باشد و یا زن، حق داده که اعمال و تصرفاتى از قبیل خرید و فروش، هبه وقف، عفو و غیره اقدام نماید، مرد و زن هر کدام در انتخاب همسر خویش آزاد بوده هیچکس نمیتواند آنها را مجبور گرداند که مخالف نظر خویش همسر بگیرد، اما اگر زنى شوهرى را که از لحاظ دین اهل او نیست بخواهد و آرزوى ازدواج کند برایش اجازه داده نمیشود، و این کار به خاطر این است که دین و عقیده او در امان باقى ماند، و شرف او پایمال نگردد، و این چیز مانع حریت او نبوده بلکه به خاطر مصلحت عقیده و شرف و حیثیت او و فامیل اوست.
ولى زن - نزدیکترین مردان از لحاظ نسب به زن و یا و کیل ولی- متولى امور زواج او مىباشد، و خود زن به این کار مبادرت نمىورزد تا شباهت به زانیه پیدا نکند. ولى و یا وکیل وی براى مرد مىگوید: فلان زن را به نکاحت درآوردم، و مرد در جواب مىگوید: پذیرفتم، و دو نفر شاهد در مجلس حاضر مىشود.
و اسلام به مسلمان اجازه نمیدهد که مسلمان در تصرف خویش از حدود مقرره شریعت تجاوز کند، زیرا که او و آنچه که در تصرفش قرار دارد ملک خدا بوده پس واجب است که تصرفش در حدود شریعت صورت بگیرد، کسیکه به شریعت تمسک نماید براه هدایت سوق میگردد، و به سعادت نائل مىشود و کسیکه از آن اعراض مینماید شقى و بد بخت میگردد. بناءً اسلام زنا و لواطت را حرام قرار داده و انتحار (خودکشى) را ناروا مىداند، و کسى نمىتواند بگوید شرف و جانم مربوط خود من است مىتوانم طوری که دلم مىخواهد در آن تصرف نمایم.
و شباهت به دشمنان اسلام از نگاه ظاهر ناروا است زیرا کسی که از لحاظ ظاهرى مىخواهد با آنها مشابهت پیدا کند، بیم آن میرود که قلباً به آنان تمایل و محبت ورزد، اسلام مسلمان را مکلف میسازد که مصدر اشعاع فکر و عقیده اسلام گشته و مستورد افکار و نظریات نظامهاى جاهلى نگردد. اسلام میخواهد که مسلمان پیشتاز و پیشآهنگ نیکى و فضیلت باشد نه مقلد دنباله رو، و در سایه علوم و تکنولوژى، و فنون و صنایع مفیده اسلام به مسلمان هدایت میدهد که این علوم و تجارب را بیاموزد، ولو اینکه در میان کفار و دشمنان اسلام بوده باشد زیرا که معلم همه امور الله تعالى است و خداوندأ میفرماید:
﴿عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ ٥﴾ [العلق: ۵].
«آموخت انسان را آنچه را که نمیدانست».
اینها خود عالیترین مرحله آزادى و حریت رأى، و طریق حفظ کرامت و حیثیت از شرور نفس و راه اصلاح جامعه انسانى است.
انتخاب در اسلام مصؤن و محفوظ است هیچکس حق ندارد که بدون اجازه داخل منزل کسى شود.
که مطابق میل خود کسب نماید و به رضاى خویش مصرف نماید البته در حدود شریعت، اسلام به مسلمان دستور میدهد که به کسب و عمل حلال مبادرت ورزیده و از مکاسب خویش به خود و عیال خویش و در راه اعمال نیک و وجوه خیر مصرف نماید، بر خلاف پیشههاى چون سود خورى، رشوت، قمار، دزدى، اجره و مزد گرفتن در مقابل جادو، زنا، لواط و غیره مکاسب دینى را حرام قرار داده است.
همچنان پول و قیمت تصویرهاى جاندار، شراب، خوگ و وسائل لهو حرام، و مزد گرفتن در رقص، آواز خوانى را حرام قرار داده است. و طوریکه مزد گرفتن و کسب این پیشهها را اسلام حرام قرار داده است مصرف کردن در برابر آن را نیز حرام قرار داده است.
پس مسلمان نمىتواند پول خود را مصرف کند مگر در راه مشروع، و این عالیترین دستوریست در مورد رهبرى انسان در قسمت طرز کسب و مصرف اموال خود، و با تطبیق آن مسلمان زندگى خویش را سعادتمند و ثروتمند بسر مىبرد.
خداوندأ نظام فامیل را به کاملترین و عالیترین شکلى تنظیم کرده، و کسی که به آن عمل میکند سعادتمند میگردد، حکمت و فلسفه ازدواج را قرآن و سنت در نکات ذیل خلاصه مینماید:
ازدواج قویترین عامل عفت و پاکدامنى، دورى از گناه است.
ازدواج براى زن و شوهر هرد و سکون مىبخشد، زیرا خداوند تعالى به وسیله ازدواج درمیانشان دوستى و محبت پیدا میکند.
ازدواج وسیله کثرت تعداد مسلمانان و قوتشان مىگردد.
به وسیله ازدواج محیط تعاون و همکارى جدى جانبین در میان مرد و زن ایجاد شده، هرکدام از مرد و زن در حدود استعداد طبیعى خویش کار میکنند، مرد در بیرون از منـزل کار کرده مال به دست مىآورد، و آنرا در خانه به مصرف زن و اولاد خود مىرساند، و زن بار برمىبردارد، طفل مىزاید او را تربیه میکند، و نان تهیه میکند، و سایر امور خانه را تنظیم میکند، و چون شوهر بعد از ناراحتى و خستگى داخل منـزل میگردد، با دیدن همسر اولاد و تنظیم و ترتیب خانه آرام و مستریح میگردد، و درفضاى خوشى فامیل همه احساس سعادت میکنند، والبته نه تنها مانعى در میان نیست، بلکه بهتر است که شوهر هم در برخى از اعمال منـزلى همسر خود را کمک و همکارى نماید، و زن هم میتواند بخاطر کسب مال در پهلوى شوهر خود قرار گرفته دست به یک سلسله کارهاى تولیدى بزند مگر مشروط به این شروط:
کاری که زن انجام میدهد از محیط کار مردها دور باشد، قسمی که در میان آنها اختلاط صورت نگیرد، مثلاً در خانه خود این کار را بکند، و یا در محل کار شوهرش و یا اقاربش و یا در جائی که مردها در آنجا کار نمیکنند، اما کار کردن زنان در میان مردان و بصورت مختلط جائز نیست، و نباید شوهر، پدر و مادر و یا اقارب زن برایش اجازه کار دهند که به چنین کارى مبادرت و رزد؛ زیرا این نوع کار زن و جامعه را بسوى فساد و تباهى سوق میدهد.
زن تا وقتی که در منـزل خود است و یا در محل دور از مردها باشد، شرف و کرامت او محفوظ باقى میماند، چشمهاى عصیانگر او را تعقیب نمىکند، و دستهاى گنهکار به طرف او دراز نمىشود، اما وقتیکه در میان مردها مسکن گزین مىشود، مانند گوسفندى در میان گلههاى گرک قرار میگیرد، و دیرى نمیگذرد که از هر طرف بر او تاخته شرف و کرامت او را پاره میکنند.
و هرگاه مرد به یک زن اکتفا کرده نمیتواند در صورتیکه قدرت به عدل در میان زنان داشته و قادر به نفقه و مسکن آنها باشد شریعت برایش اجازه میدهد که تا چهار زن را به نکاح خود در آورد، و عدالت در میان زنان از لحاظ نفقه و مسکن و فراش بوده و شامل محبت قلبى، که خارج از اختیار شوهر باشد نمىشود. و عدلی که قرآن وجود آن را در میان زنان نفى کرده همان محبت قلبى، و ملحقات آن مىباشد، زیرا که انسان قادر به آن نیست خداوندأ میفرماید:
﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡ﴾ [النساء: ۱۲٩].
«وهرگز نمىتوانید در میان زنان عدالت را برپا دارید اگر چه حرص نمایید، و این عدل که قرآن کریم آن را نفى میکند عدل ازلحاظ محبت قلبى مىباشد».
خداوندأ به کسانیکه قدرت عدالت را در میان زنان خود داشته باشد حق داده است که تا چهار زن را در حباله نکاح خود در آورد، وخداوند که چنین حکم را صادر فرموده او خود بر احوال مردان و زنان داناتر است. آرى! مردی که از لحاظ جسم صحت داشته باشد میتواند احتیاجات جنسى چهار زن را رفع سازد، و آنها را عفیف گرداند، و اگر به یک زن اکتفا شود چنانچه در نصارى وجود دارد، و عده مدعیان اسلام خواهان آناند، اگر چنین شود مفاسد ذیل در جامعه بروز میکند:
اول: اگر مرد مؤمن فرمانبردار و خدا ترس باشد اکتفاء بیک زن باعث کبت و محرومیت او از حلال مىگردد؛ زیرا حیض و نفاس مانع تمتع و بهره بردارى مىگردد پس قسمتى از زندگى مرد قسمى میگذرد گویا هیچ زن نداشته باشد، و البته این حالت در صورتیست که مرد زن خود را دوست داشته باشد، و اگر دوست نداشته باشد پس محرومیت تنها در وقت مرض و عذر نمىباشد بلکه تمام عمر دوام میکند و منجر به مفاسدى میگردد.
دوم: و اگر شوهر شخص پرهیزگار نباشد، و گنهکار و خائن باشد پرواى همسر خود را نکرده مرتکب زنا و فحشاء میگردد، و چه بسا دیده شده آنهایی که از تعدد مشروع و حلال انکار میکنند به تعدد بلا حدود حرام مبادرت مىورزند، و بدتر و خطرناکتر از اینکه کسی که منکر تعدد است که منکر مشروعیت آن شود و علیه آن مبارزه کند کافر مىگردد.
سوم: و اگر تعدد منع قرار داده شود بر زنان ظلم و تجاوز صورت میگیرد، چه در این حال زنان عفیفه محروم از همسر و اولاد مسکین و بیوه مىمانند، و زنان بىپروا به فساد و فحشاء دست میزنند، و چنانچه احصائیه آنها ثابت ساخته که تعداد زنان نسبت به مردان در اکثر جامعهها بیشتر میباشد. زیراکه مردها معمولاً در جنگها و به علت انجام اعمال سخت و مشکل تلف مىشوند، و زنان متصل بلوغ آماده شوهر گرفتن مىباشند، اما مردها متصل بلوغ چنین آمادگى را ندارند زیرا تکلیف مهر و سایر تکالیف و زندگى به آنها موقع نمیدهد که به زودى ازدواج کنند، از اینجا ثابت مىشود که تعدد زوجات ترحم و لطف بر زنان است، و آنهایی که مانع تعدد میگردند آنها دشمنان زنان و دشمنان فضیلت و انبیاء هستند؛ زیرا انبیاء† عروسى میکردند و آنها را درچوکات شریعت الهى جمع مىنمودند، اما موضوع غیرت و حزن و اندوهی که زن با وجود همسر دومى براى شوهر خود احساس میکند این مسئله عاطفى بوده و نمىتوان عاطفه را بر شریعت ترجیح داد، و زن میتواند در اول ازدواج بالاى شوهر خود شرط بگذارد که با او نکاح نمیکنم مگر اینکه قبول نماید که زن دومى را نکاح نمیکند، و چون شوهر اراده ازدواج دیگرى بنماید حق دارد اعتراض نماید، و اگر شوهر نپذیرد حق دارد نکاح را فسخ نماید. و شوهر حق ندارد از او مطالبه نماید که آنچه برایش به عنوان مهر زوجیت داده و آن را پس بپردازد.
طلاق در اسلام به خاطر این مشروع شده تا نفرتی که در میان شوهر و زن پیدا مىشود، و امکان از بین رفتن آن منقطع میگردد منجر به فساد و بدبختى طرفین نگردیده، و به وسیله طلاق هردو طرف خود را از رنج و عذاب نجات بدهد تا هر کدام مطابق میل و رغبت خویش شریک زندگى خود را انتخاب کند، و زندگى سعاتمندى را در پیش گیرند.
نا گفته نماند زنان مسلمان و صالحه را که خداوندأ داخل بهشت میگرداند برایشان اختیار میدهد که از جمله مسلمانان کسى را که بخواهد بنکاح بگیرد، و هرگاه یک زن مسلمان و صالحه در دنیا چندین شوهر کرده باشد در بهشت از جمله آنها محبوبترینشان را مىگیرد.
اسلام مبادى و اصول طب را به ارمغان آورده است در قرآن کریم و احادیث رسول اکرم (ج) آیات و احادیث متعددى وجود دارد که راجع به امراض جسمى و روحى و راه علاج آن و تداوى آنها بحث میکند، خداوندأ میفرماید:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [الإسراء: ۸۲].
«وفرود آوردیم از قرآن آنچه را که شفاء و رحمت براى مؤمنان است».
ورسول اکرم (ج) میفرماید: «مَا أَنْزَلَ اللهُ مِنْ دَاء إِلا وَأَنْزَلَ لَه دَوَاءً، عَلِمَه مَنْ عَلِم وجَهِلَهُ مَنْ جَهِل».
یعنى: «مرضى یا دردى را خداوندأ پیدا نکرده مگر اینکه براى آن داروى و دوائی را آفریده است، میداند آن را کسیکه دانست آن را، و ندانست آن را آنکه نداند».
و نیز میفرماید: «تداوا عباد الله ولا تداوا بحرام».
«اى بندگان خداوند تداوى کنید و به چیز حرام تداوى نکنید».
کتاب زاد المعاد فی هدی خیر العباد اثر ابن القیم که از مهمترین کتاب در بیان اسلام و سیرۀ خاتم النبیین حضرت محمد (ج) است در ین با مطالب جالبى دارد.
وآنچه که انسانها در حیات خویش در شهرها و قریهها خود احتیاج دارند از قبیل آب و نان احتیاجات اجتماعى، و تنظیمى اینها همه در قرآن کریم و سنت مطهره بیان شده و طورى کامل و مفصل آمده که هیچ مشکلى در این باره باقى نیست.
خداوند در قرآن کریم دشمنان مسلمان را که باعث تباهى او در دنیا و آخرت مىگردند بیان نموده، و راه خلاص و نجات از آنها را نیز شرح کرده است، از جمله این دشمنانان یکى هم شیطان است، شیطان دیگر دشمنان مسلمان را تحریک مىکند، این ملعون دشمن پدر ما آدم، و مادر ما حواء علیهما السلام بود که ایشان را از بهشت خارج ساخت، و این دشمن اولاد آدم تا پایان جهان است، میکوشد آنها را در کفر اندازد تا خداوند آنها را به عذاب دوزخ معذب گرداند.
وچون از کافر ساختن او عاجز گردد، سعى میکند تا مرتکب گناهى گردد تا مورد غضب خداوندأ قرار گیرد.
شیطان روحى است که جسد ندارد، و در انسان مانند خون حرکت میکند، و دردل وسوسه مىاندازد، و شر و فساد را زیبا جلوه میدهد تا سر انجام در دام آن افتد، و راه خلاصى از آن طوری که خداوندأ فرموده است اینست چون مسلمان دچار خشم و غضب گردد، و یا قصد ارتکاب گناهى داشته باشد باید این جمله را تکرار کند: «أعوذ بالله من اليشطان الرجيم» و غضب خود را ترک دهد، و معصیت را مرتکب نگردد، و باید مسلمان به یقین بداند که عامل تحریک او به ارتکاب معصیت شیطان است و چون شیطان انسان را در معصیتى بیندازد آنوقت از پیش اورفته و از او اظهار بیزارى مىکند.
خداوندأ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا يَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِيَكُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِيرِ ٦﴾ [فاطر: ۶].
«هر آئینه شیطان دشمن شما است پس او را دشمن بگیرید، هر آئینه شیطان میخواهد از پیروان خویش تا از اصحاب دوزخ شوند».
دومین دشمن عمده انسان هوى است، هوى انسان را دعوت به ترک حق و پیروى باطل و عصیان از حکم الهى مینماید، تقدم عاطفه بر حق و عدل یکى از انواع هوى مىباشد، و راه نجات از این دشمن این است که بنده به خداوند پناه بخواهد و هوى را کنار بگذارد و از حق پیروى کند و او اینکه برایش تلخ و دشوار هم تمام شود.
دشمن سوم نفس اماره باسوء است از جمله اوامر زشت و نارواى نفس اماره بالسوء مثلاً این است که انسان در نفس خود میل و رغبت به گناهى پیدا میکند، مثلاً دلش مىخواهد زنا کند، و یا شراب بنوشد و امثال آن و راه خلاصى از آن این است که انسان از شر نفس و شیطان به خداوندأ پناه بخواهد، و از ارتکاب عمل ناروا صبر نماید، چنانچه که انسانى در وقت مرض از خوردن و نوشیدن چیزهایی که دلش میخواهد آن را بخورد و یا بنوشد پرهیز میکند؛ زیرا میداند که خوردن و نوشیدن آنها برایش ضرر دارد، اگر بخورد و بنوشد تکلیف زیاد میگردد، لذا از آن پرهیز مینماید.
دشمن چهارم: شیطان انس است، اینها همان بندگان عصیانگر هستند که بازیچه دست شیطان قرار گرفته و مرتکب منکرات میشوند، و این عمل منکر را به هر کسی که با آنها مجالست نماید انتقال میدهند، راه خلاصى از این دشمن دوری جستن از آنها و عدم نشست و برخاست با آنها است.
هدف عالى مسلمان در زندگى حیات این دنیا و بهره مند شدن از مغریات فانى آن نیست، بلکه هدف عالى زندگى در اسلام آماده گیرى براى سعادت حقیقى و حیات جاودانى است، و آن همان زندگى بعد از مرگ و حیات آخرت است، مسلمان صادق دنیا را بعنوان وسیله مورد استفاده قرار میدهد، و آن را مزرعه آخرت میداند که غایه و هدف مسلمان نمیباشد. مسلمان همیشه این قول خداوندأ را بیاد آورد که:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ ٥٦﴾ [الذاریات: ۵۶].
«و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند».
واین هدایت خداوندى را تکرار میکند که:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١٨ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ١٩ لَا يَسۡتَوِيٓ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ وَأَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۚ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ٢٠﴾ [الحشر: ۱۸-۲۰].
یعنى: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید؛ و هر کسى باید بنگرد که براى فردا ى [خود] از پیش چه فرستاده است؛ و [باز] از خدا بترسید. در حقیقت، خدا به آنچه مىکنید آگاه است. و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او [نیز] آنان را دچار خودفراموشى کرد؛ آنان همان نافرمانانند. دوزخیان با بهشتیان یکسان نیستند؛ بهشتیانند که کامیابانند».
و در آیه دیگرى میفرماید:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ ٨﴾ [الزلزلة:٧-۸].
«پس هرکه هموزن ذرّهاى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید. و هرکه هموزن ذرّهاى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید».
مسلمان چون آیات امثال آن را میخواند در مییابد که هدف او در این زندگى چیست لذا به خاطر آینده و حیاتی که در انتظار اوست آماده گیرى نموده و خداوند جلجلاله را به اخلاص عبادت میکند، و عملى را انجام میدهد تا موجب رضاى او گردد تا در فضاى پر فیض و برکت عبادت در این جهان احساس راحت نموده در دنیاى دیگرى فضل و اکرام خداوندى شامل حالش گردد، همان است که خداوندأ او را در این جهان در پناه لطف خود و رعایت خود قرار میدهد، پس عبادات مفروضه را مطابق اوامر خداوندأ انجام میدهد، و از آن احساس لذت میکند، مناجات خداوند دل او را منور میسازد، و با ذکر خدا اطمینان قلبى برایش حاصل میگردد، به مردم نیکى میکند و مردم از او راضى شده در حقش دعاى خیر میکنند، و چون دعاى آنها را میشنود انشراح صدر و مسرت برایش حاصل میگردد، و چون با انسانهای پست و دونان برخورد کند که قیمت نیکى و احسان را نشناخته کفران نعمت میکنند احساس ناراحتى نمىکند؛ زیرا نیکى را او به خاطر رضاى خداوندأ انجام داده است پس مردم از او خوش باشند و یا نباشند براى او تفاوت نمیکند، و این مسلمان چون سخن گمراهان و عناصر فاسد را بشنود که علیه دین تاخت و تاز میکنند، و به متدینین توهین و استهزاء مىکنند این چیزها هنوز هم عشق و علاقه او را در تمسک به دین قوت میبخشد، او در اداره و یا مزرعه و یا فابریکه و یا تجارتخانه کار مىکند تا مسلمانان از ثمره عمل او نفع بردارند، و در عین حال مایه اجر اخروى او مىگردد، و خودش هم از ثمره کسب و عمل خویش حیات آبرومندانه را کمائی میکند.
او کار مىکند و زحمت میکشد، و میخواهد آبرومند با وقار زندگى کند زیرا که میداند خداوند جلجلاله مؤمن قوى و صاحب کار و پیشه را نسبت به مؤمن ضعیف و ناتوان دوست دارد مسلمان در خورد و نوش، خواب و بیدارى خویش جانب وسط را رعایت مىکند تا در اطاعت خداوند قوت و نیرو پیدا نماید، با همسر خود معاشرت مىنماید تا عفیف بماند اولاد میخواهد تا خداوندأ را پرستش کنند در مرگ و زندگى برایش دعاء کنند، و با وجود آنها و امثالشان مسلمانان صالح زیاد کردند، و بدینوسیله از هم این چیزها برایش اجر و پاداش داده مىشود و در برابر هر نعمت از این نعمتها شکر خدا را بجا مىآورد، و به لطف خداوندأ معترف گشته به یقین میداند که اینها همه اثر لطف و نعمت خداوندأ است و در برابر این شکرآن بار دیگر مستحق اجر و پاداش میگردد، و چون برایش تکلیفى چون بیمارى، گرسنگى، خوف و مصائب دیگرى عاید گردد بیقرارى از خود نشان نداده و معتقد مىشود که اینهم از طرف خداوندأ است لذا در برابر تقدیرات الهى رضامندى نشان داده و صبر کند و حمد خدا را بجا آورده یقین مینماید که این مصائب یک امتحان خداوندى است. پس در برابر اینها صبر و استقامت را از دست ندهد، اینجاست که حمد خدا را بجا مىآورد، و مشکل برایش آسان میگردد، و طورى آن را استقبال میکند قسمیکه مریض داروى تلخ را میخورد زیرا او میداند که دواء وسیله شفاى او میگردد، و چون مسلمان با این روحیهی عالى در زندگى بسر برد به خاطر نیل سعادت حقیقى و جاودان کدورتهاى زندگى باعث ملامت خاطر او نمىگردد، او بدون شک در این زندگى احساس سعادت مىکند و سعادت جاودان در دنیاى دیگر هم به انتظار اوست. خداوند میفرماید:
﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ ٨٣﴾ [القصص: ۸۳].
یعنى: «زندگى آخرت را براى آنهائی قرار دادهایم که اراده سرکشى و فساد را در روى زمین ندارند و عاقبت از پرهیزگاران است».
و نیز مىفرماید:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِيَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ٩٧﴾ [النحل: ٩٧].
«هرکس چه زن و چه مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، بدو (در این دنیا) زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم و (در آن دنیا) پاداش (کارهای خوب و متوسّط و عالی) آنان را بر طبق بهترین کارهایشان خواهیم داد».
در این آیه کریمه و امثال آن خداوند خبر میدهد مرد و زن مسلمانیکه بخاطر کسب رضاى خداوند عمل صالحى را انجام میدهد خداوند آنها را هم در این دنیا و هم در جهان دیگر سعادتمند، و خوشبخت مىگرداند، و در این مورد رسول اکرم (ج) چه خوش فرمودهاند: «عَجَباً لأمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ خَيْرٌ وَلَيْسَ ذَاكَ لأَحَدٍ إِلا لِلْمُؤْمِنِ إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خَيْرًا لَهُ».
«تعجب است بر مسلمان که کارش همه خیر است، چون خوشى برایش برسد شکر مىکند پس برایش خیر میشود و چون ضررى برایش برسد صبر میکند پس این ضرر هم برایش بخیر تمام میشود».
از آنچه تا اینجا آمدیم به این نتیجه میرسیم که اسلام تنها مقیاس (معیار) صحیح براى نیک و بد بوده، و این یگانه برنامه نیک و عادلانه است و دیگر هرچه مذاهب فکرى و مکتبهاى بشرى وجود دارد چه در ساحه علم روانشناسى، و اجتماع، و تربیه باشد، و چه در ساحه سیاست و اقتصاد، اینها همه باید در روشنائی اسلام تصحیح شوند، و حقائق خود را از اسلام فراگیرند، و اگر نه ناممکن است که اینها مایه سعادتى گردند، بلکه بر عکس باعث بدبختى در این جهان و در آخرت میگردند.
مردمی که اسلام را بد نام و متضرر مىسازند به دو دسته تقسیم میشوند:
اول: آنهایی که مدعى اسلاماند اما در قول و عمل خود مخالف اسلام رفتار مىکنند، و مرتکب اعمالى میگردند که اسلام از آن بیزار است، اینها ممثل اسلام نیستند، و نباید اعمال اینها را به اسلام نسبت داد.
واین طبقه مردم عبارتاند از:
الف: آنهایی که از لحاظ معتقدات دچار انحراف شدهاند، از قبیل آن عده از مردم که به اطراف قبرها طواف کرده و احتیاجات خویش را از صاحبان این قبرها مطالبه میکنند، و آنها را قادر بر نفع و ضرر میدانند.
ب: اباحیون و منحرفینی که دچار انحراف در اخلاق و دین شدهاند فرائض را ترک مىکنند، و محرماتى را چون زنا و نوشیدن شراب مرتکب مىگردند دشمنان خدا را دوست میدارند، و خود را به آنها مشابه میگردانند.
ج: و گروه دیگری که به اسلام ضرر میرسانند مسلمانانىاند که ایمانشان به خداوندأ ضعیف بوده، تعالیم اسلام را به صورت ناقص تطبیق مىکنند، اینها در اداى برخى از واجبات مقصراند، اما واجبات را ترک نمىکنند، مرتکب برخى از اعمال حرام میگردند که اسلام آنها را گناهان کبیره میشمرد، چون دروغ گفتن، خلافورزى در وعده، خیانت و تقلب کارى، حسد و غیره.. اینها همگى اسلام را متضرر و بد نام مىسازند، زیرا کسانی که اسلام را نمىشناسند چون اعمال اینها را مىبینند فکر مىکنند اسلام خود به انجام این چنین کارها اجازه میدهد.
دوم: دسته دوم آنانىاند که کمر را به بدنام ساختن اسلام بستهاند، و عبارتند از دشمنان اسلام و اینها به گروههاى مختلفى تقسیم میشوند ازقبیل مستشرقین، مبشرین، مسیحیین و یهود و دیگر آن هم کسانی که نقش قدم اینها را تعقیب کرده کمال سماحت و انتشار اسلام آنها را به غیض آورده است.
بلى! اسلام چون دین فطرت است پس طبیعت انسان آن را مىپذیرد [۱۱].
پیروان ادیان و مذاهب دیگر در تشویش و ناراحتى وجدانى بسر مىبرند زیرا دینی را که پیروان آن بافطرت خود موافق نمىیابند، و فقط مسلمان است که از دین خویش راضى و مطمئن مىباشد، زیرا دینى که به آن معتقد و پایبند است مطابق طبیعت و فطرت اوست پس احساس تشویش و ناراحتى نمىکند.
این مستشرقین در حملات خود علیه اسلام گاهى دست به تکذیب رسالت آنحضرت (ج) میزنند، و گاهى جناب آنحضرت (ج) را به عیوبى منسوب مىکنند که از همه آن برئ است، و زمانى هم به تشویش برخى از احکام و هدایات اسلام مىپردازند تا مردم را از قبول و فرمان بردارى متنفر گردانند، و باز هم تلاشهایشان عبث و بىنتیجه مىماند زیرا آنها با حق مىجنگند، و باطل توان و یارى مقامت طولانى در برابر حق را ندارد. خداوندأ مىفرماید:
﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٩﴾ [الصف: ۸-٩].
ترجمه: «مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا -گر چه کافران را ناخوش افتد- نور خود را کامل خواهد گردانید. اوست کسى که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد، تا آن را بر هرچه دین است فائق گرداند، هرچند مشرکان را ناخوش آید».
چون بخواهید اسلام را به چهره حقیقى آن بشناسید پس قرآن کریم و کتب و احادیث چون صحیح بخارى، صحیح مسلم، موطأ امام مالک، مسند امام احمد بن حنبل سنن ابى داود، سنن ترمذى، و سنن ابن ماجه سنن دارمى را مطالعه کنید، و سیرت ابن هشام را، و تفسیر ابن کثیر علامه اسماعیل ابن کثیر، و کتاب زاد المعاد فی هدی خیر العباد از علامه ابن القیم، و کتب آن پیشوایان اسلام را که به راه حق و توحید دعوت مىکردند از نظر بگذرانید
اما کتب مستشرقین و آن کتابهایى که به امور مخالف اسلام دعوت میکند، و اصحاب بزرگان دین و داعیانى چون ابن تیمیه، ابن قیم را مورد طعن و لعن افتراء و بهتان قرار میدهند، ازخواندن این کتابها بپرهیزید؛ زیرا اینها گمراه کنندهاند.
همه مسلمانان بر یک مذهب واحد هستند، و آن عبارت از اسلام است و مرجع و منبع همه قرآن و احادیث رسول اکرم(ج) است، اما آنچه که به نام مذاهب مالکى و حنبلى و حنفى و شافعى یاد مىشود منظور از آنها مدارس مختلفه فقهى است که این ائمه به شاگردان خویش مطالب فقهى را درس میدادند، و شاگرد هر امام آن قواعد و مسائل را که از آیات قرآن و احادیث رسول اکرم (ج) استنباط میکردند گرد آورده، و این مسائل به هر امام منسوب شده و نام مذهب را گرفته است، و این مذاهب در اصول و مبناى خویش که عبارت از قرآن کریم و سنت پیغمبر (ج) است همه متفقاند، و اختلافات در مسائل فرعى مىباشد، و هر یک از این ائمه به شاگردان خویش هدایت داده بودند که چون قولى را دریابند که مؤید قرآن و سنت باشد به آن عمل کنند و قول استاذ و امام خویش را بگذارند، و مسلمان ملزم نیست که به یکى از این مذاهب مقلد باشد، او فقط در برابر حکم قرآن و سنت ملزم است، پس مىتواند حق را با هرکه بیابد به آن عمل کند.
انحرافاتی که در پیروان این مذاهب دیده میشود از قبیل طواف قبور و استعانت به اهل قبور و تأویل در صفات خداوندى و غیره این مسائل مخالف نظر ائمه این مذاهب است
در جهان گروههاى پیدا میشود که خود را مسلمان میدانند، ولی در واقع مسلمان نیستند؛ زیرا عقائدشان مخالف اسلام و منکر وحدانیتاند، از جمله این گروهها:
یکى هم طائفه باطنیه است که معتقد به حلول و تناسخ میباشد، آنها میگویند نصوص دینى از خود دوپهلو و دو معنى دارد، و معنى ظاهر که رسول اکرم (ج) به مسلمانان آن را بیان فرموده، و مسلمانان بر آن اجماع دارند، دیگر معنى باطنى که آنها مطابق هوی و خواهشات خویش آن را وضع میکنند، (ناگفته نماند که باطنیه به نامهاى مختلف یاد مىشوند، و به دستههاى متعدد تقسیم میشوند که در هند، شام، ایران، عراق و سائر کشورهاى اسلامى پراکندهاند، برخى از متقدمین از جمله شهرستانى در کتاب خویش بنام (الملل والنحل) آنها را به تفصیل بیان کرده است. و بعضى از علماء متأخرین هم راجع به به آنها بحثهاى مفیدى نوشته و فرقههاى جدیدى از آنها را از جمله قادیانى و بهائی و غیره شرح نمودهاند، محمد سعید گیلانى در تعلیقات الملل والنحل و شیخ عبدالقادر شيبة الحمد استاد در دانشگاه اسلامى مدینه منوره در کتاب «الأديان والفرق والمذاهب المعاصرة» از آنها نام بردهاند.
علت پیدائش باطنیه اینست که گروهى از یهود و آتش پرستان و ملحدان بعد از اینکه سرعت انتشار اسلام را دیدند به غرض انتقامجویی در ایران گرد هم جمع شده و در فکر انشاء مسلکى شدند تا باعث تشتت و پراکندگى مسلمانان شوند، و در فهم معانى قرآن کریم تشویش و قلق فکرى ایجاد کنند همان بود که این مذهب فاسد و تباه کن را پایه گذارى کردند، و بخاطر جلب عوام مدعى شدند که آنها از آل علی و منسوب به خاندان نبوت و از شیعه و پشتى بانان اهل بیتاند، و به این وسیله گروهى عظیمى از جهان را از راه حق منحرف ساختند.
از جمله این گروه منحرف و گمراه یکى هم غلام احمد قادیانى است که به نام او مسلک فاسد قادیانى مسمى گردید، این شخص در هند به میان آمد دعواى پیغمبرى کرد گروهى از مردم بگردش جمع شدند، انگلیسها که او را روى کار آورده بود در اختیار و در اغراض شوم خود استخدامش کرد، انگلیسها مال فراوانى را در اختیار او گذاشته و صلاحیتهاى برایش دادند، و بدینوسیله گروهى از مردم گمراه و جاهل از او پیروى کردند.
کتابى به نام او نشر شد که (تصدیق براهین احمدیه) نام داشت، او در این کتاب دعواى نبوت کرده و اصول اسلام را تحریف کرده است، از جمله تحریفات او نسخ جهاد است او میگوید: مسلمانان باید با انگلیسها از راه نرمى و مسالمتآمیز پیش آمد کنند، و با آنها نجنگند.
کتابى دیگرى بنام (تریاق القلوب) انتشار داد، و بالآخرۀ درسال ۱٩۰۸م این گمراه هلاک شد بعد از اینکه گروهى زیادى از جاهلان را گمراه ساخت، و براى سرپرستى مسلک فاسد خود شخصى را بنام حکیم نورالدین قائم مقام خود ساخت.
واز جمله فرقههاى باطنیه یکى هم گروه بهائی است، مؤسس این مسلک شخص است بنام محمد على شیرازى که در قرن نوزدهم در ایران این مسلک گمراه کن را پایه گذارى نمود، میگویند این شخص در ابتداء شیعهی اثنا عشرى بود، اما بعدها از مسلک شیعه جدا شد و براى خود مدعى مسلکى شد، و اظهار کرد که مهدى منتظر است، سپس دعوا نمود که الله تعالى در وجود او حلول کرده و او اکنون اله شده است، تعالى الله عما يقول الكافرون.
وانکار بعث، حساب، بهشت و دوزخ را نموده و در این مورد از براهم و بودائىها پیروى نمود، میان اسلام، یهودیت و مسیحیت جمع کرد، و اظهار میکرد که در میان این ادیان فَرقى وجود ندارد، منکر نبوت خاتم المرسلین گردید، و بسیارى از احکام اسلام را رد کرد، بعد از اینکه هلاک شد، شخصى دیگرى بنام بها جاى او را گرفت، و عده زیادى از مردم از او پیروى کردند، و نام مسلک خود را بهائیه گذاشت.
این فرقهها در حالیکه ادعاى اسلام را دارند کافر مىباشند، زیرا اینها دشمنان اسلاماند، و کمر به هدم و ویران ساختن اسلام بستهاند.
پس بر تو انسان عاقل لازم است تا بدانى که اسلام محض ادعاى زبانى نیست، بلکه اسلام شناخت قرآن و حدیث و عمل کردن به آن است، پس در قرآن و احادیث پیغمبر(ج) تعمق کنید، نور و هدایت و راه راست را پیدا میکنید، و سرانجام سعادت ابدى در بهشت براین حاصل میشود.
اى انسان عاقل! اى آنکه تا هنوز از شرف اسلام بینصیب ماندهای، این ییغام را که به خاطر نجات و سعادت تو است برایت بیان میکنم:
از عذاب سخت الهى در قبر و جهنم که بعد از مرگ در انتظار تو است خود را نجات ده.
و این کار چندان مسئله مشکل نیست، فقط خداوندأ را به صفت پروردگار، محمد (ج) را به عنوان پیغمبر، و اسلام را به صفت دین خود قبول کنید، و به صدق این کلمه مبارکه را تکرار کنید: لا إله إلا الله محمد رسول الله، نمازهاى پنجگانه را اداء کنید، زکات مال خود را بپردازید، ماه مبارک رمضان را روزه بگیرید، و اگر قدرت داشتید حج بیت الله را اداء کنید.
اسلام خود را برملا و آشکار کنید؛ زیرا نجات و سعادتى وجود ندارد مگر به اسلام.
ومن به خداى بزرگ و با عظمت قسم یاد میکنم که اسلام دین حق است و خداوند به غیر از آن دین دیگرى را نمىپذیرد.
و من خدا، فرشتگان، و همه مخلوقات را گواه میسازم، و اعتراف میکنم که: لاإله إلا الله محمد رسول الله، و اعتراف میکنم که اسلام حق است و من از جمله مسلمانان هستم، و از خداوند میخواهم که اولاد و همه برادران مرا در حالت مسلمان بودن از این جهان به سوى آخرت انتقال دهد، و همه ما را در بهشت در کنار و همصحبتی حضرت محمد (ج) جمع کند، و از خداوند متعال مسألت میجویم که هر کسی که این کتاب را بخواند، و یا بشنود نفعى ببیند، آیا ابلاغ کردم؟ خدایا گواه باشید.
والله أعلم وصلى الله وسلم على نبينا محمد وآله وصحبه، والحمد لله رب العالمين.
پایان
[۱۱] پیغمبر اکرم (ج) فرمودهاند: «كل مولود يولد على فطرة الإسلام فأبواه يهودانه أو يمجسانه أو ينصرانه». یعنى: «هر نوزاد به فطرت اسلام پیدا مىشود و چون بحال خود گذاشته خواه یا نخواه اسلام را مىپذیرد، و قبول او از ادیان دیگر به علت تربیت و رهنمایی به آن به عمل مىآید».