اخلاق اسلامی
تأليف:
سایت نوار اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلام دین اخلاق پسندیده است، انسانها را به داشتن چنین اخلاقی فراخوانده، و به پرورش جامعهی اسلامی بر آن علاقمند میباشد. خداوند پیامبر خود را چنین تعریف و تمجید مینماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: ۴].
خداوند سبحانه و تعالی اخلاق شایسته را وسیلهای برای دست یابی به درجات بالای بهشت قرار دادهاست. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾ [آلعمران: ۱۳۳-۱۳۴]. بدین معنی که: «و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید. همانان که در فراخى و تنگى انفاق مىکنند و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم درمىگذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد».
خداوند ما را به داشتن اخلاق وارسته و نیک امر مینماید: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ﴾ [فصلت: ۳۴]. معنی آیه: «و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است گویى دوستى یکدل مىگردد». همچنین پیامبر ج به بزرگواری اخلاقی فرامی خواند: «اتَّقِ اللَّهَ حَيْثُمَا كُنْتَ وَأَتْبِعِ السَّيِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخَالِقِ النَّاسَ بِخُلُقٍ حَسَنٍ [ترمذی]. معنی حدیث: «تقوای خدا را پیشه کن هرکجا که باشی. بدنبال هر بدی کار نیکی را انجام بده آن را بزداید. با مردم با اخلاق نیک رفتار نما».
و از پیامبر ج نقل شده است که فرمودند: «ما من شَيءٍ أَثْقَلُ في ميزَانِ المُؤمِنِ يَومَ القِيامة من حُسْنِ الخُلُق. وإِنَّ اللَّه يُبغِضُ الفَاحِشَ البَذِيِّ». [روایت ترمذی]، یعنى: «هیچ چیزی در روز قیامت در ترازوی بندهء مؤمن سنگینتر از اخلاق نیکو نیست، و خداوند زشت میدارد بدکردار بدگفتار را».
بنابراین فرد مسلمان باید به اخلاق نیکو آراسته گردد. در این زمینه باید رسول خدا ج را، که نیکوترین اخلاق را داشته و اخلاق ایشان همان قرآن بوده است، سرمشق خویش قرارد هد. انسان مسلمان میتواند بواسطهی اخلاق نیک خویش به بالاترین درجات و ارجمندترین جایگاهها دست یافته و به کسب محبت خداوند، پیامبر و مؤمنان، و نیز به رضامندی خداوند سبحانه و تعالی و ورود به بهشت نایل میگردد.
این کتاب شامل فرازهایی از اخلاق والای اسلامی است که بر هر مسلمانی لازم است تا بدان آراسته شده و آن را جزو صفات همیشگی خود قرار دهد.
مترجم: مسعود محمدى
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
پیامبر اکرم ج ولید بن عقبه را برای جمع کردن زکات و صدقات قبیله بنیمصطلق برگزید، آنان با دیدن او که داشت میآمد، برای استقبال از او بهسویش شتافتند. ولید گمان کرد آنان از اسلام دست برداشته و بهسویش میآیند تا او را بکشند. او بیآنکه از حقیقت امر آگاه شود، به شهر بازگشته و پیامبر ج را از قضیه با خبر ساخت.
رسول اکرم ج، خالد بن ولیدس را با سپاهی از مسلمانان را فرستاد و به تامل کردن سفارش فرموده و امر کرد که تا حقیقت امر روشن نشود در جنگ با بنی مصطلق عجله نکنند. قبل از حمله به آنان، خالد بن ولید کسانی را فرستاد تا از احوالشان با خبر شود. آن افراد بازگشته و تاکید کردند که بنیالمصطلق از اسلام و تعالیمش دست نکشیدهاند و در آنجا همچنان صدای اذان شنیده شده و نماز برپاداشته میشود. خالد بن ولید بدون هرگونه جنگ و خونریزی بهسوی پیامبر ج بازگشت خبر داد که بنی مصطلق از اسلام دست نکشیدهاند. در این مورد خداوند تعالی آیهای را فرو فرستاد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ [الحجرات: ۶]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر فاسقى برایتان خبرى آورد نیک وارسى کنید مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید و [بعد] از آنچه کردهاید پشیمان شوید».
رسول خدا ج اسامه بن زید را بهسوی اقوامی که دعوت اسلام را رد کرده بودند، برگزید. اسامه و افرادش با آنان جنگیده و آنان را شکست دادند. مردی از آن قبیله فرار کرد و اسامه و یکی از انصار او را تعقیب کردند و هنگامی که نزدیک مرد فراری شده و چیزی نمانده بود او را به قتل برسانند، مرد گفت: «لا إله إلا الله» انصاری از او دست برداشته و از کشتن وی صرف نظر کرد، ولی اسامه گمان برد که او از ترس کشته شدن کلمهی: «لا إله إلا الله». را بر زبان آورده است، پس با نیزهاش ضربهای زده و او را کشت.
* وقتی به مدینه رسیدند، رسول خدا ج از آنچه اتفاق افتاده بود آگاه شد و فرمود: ای اسامه، آیا بعد از اینکه «لا إله إلا الله». گفت او را کشتی؟ اسامه جواب داد: یا رسول الله ج او پناه جوینده بود (تا با آن از کشته شدن خلاص گردد). رسول خدا ج باز تکرار فرمود: آیا او را بعد از آنکه «لا إله إلا الله». گفت، کشتی؟ و این سخن را به اندازهای تکرار فرمود که آرزو کردم کاش پیش از این روز مسلمان نشده بودم.
* در جنگ بدر سهیل بن عمرو به اسارت سپاه اسلام درآمد. سهیل شخص سخنور و بلیغی بود. بنابراین حضرت عمر بن خطابس خواست با ضربهای دندانهای پیشین وی را بشکند تا دیگر برای کافران سخنرانی کرده و مشرکان را به جنگیدن ترغیب نکند. به همین جهت از پیامبر اکرم ج اجازه خواسته و گفت: به من اجازه دهید تا دندانهای سهیل را برکنم تا علیه ما سخنوری نکند.
رسول اکرم ج فرمود: راحتشان بگذار (دندانهای او را)، شاید روزی مایهی خوشحالی تو گردند.
در فتح مکه سهیل مسلمان آورده و اسلامش را نیکو و زیبا نمود. هنگامیکه رسول خدا ج وفات یافتند، عدهای از اهالی مکه قصد داشتد از دین اسلام روی گردان شوند ولی سهیلس برخاسته و برای آنان سخنرانی کرد و خدا را به یادشان آورد و آنان را به ثبات و تمسک به دین خداوند تشویق نمود. مردم به سخنانش گوش داده و از او اطاعت کردند.
درنگ کردن شامل پایداری، آهستگی و عجله نکردن میباشد. فرد مسلمان در هر کاری با تامل و درنگ عمل مینماید. شخص مسلمان در کار خویش مسامحه و غفلت راه نداده و بلکه سعی دارد تا وظیفهاش را با درنگ و اطمینان و خلوص نیت ادا میکند. امام علیس فرمود: شتاب در عمل مورد پسند نیست بلکه عمل نیک و بهتر مدنظر است. همانا مردم نمیپرسند در چه مدت کار تمام شده بلکه به کامل بودن و درستی آن کار مینگرند.
دانش آموزی در مطالعاتش درنگ نموده و حوصله به خرج میدهد، و در نتیجهی این کار درسهایش را به خوبی میفهمد. برخی از حکما گفتهاند: کسی که در جواب دادن عجله کند از جواب درست دور شده است. نیز گفتهاند: با درنگ و حوصله به هر آنچه که بخواهی میرسی.
فرد مسلمان در عبادت و طاعتش خشوع داشته و عبادت را با آرامش و آهستگی و کمال دقت به انجام میرساند. در حال نماز، آن را با فروتنی و خشوع کامل برای پروردگار جهانیان بجامی آورد. در هنگام دعا خدایش را با زاری و فروتنی فراخوانده و آن را با سپاس و ستایش خداوند و صلوات بر رسول خدا ج شروع میکند.
یکبار پیامبر اکرم ج مردی را دید که پس از نمازش دعا کرده و در آن پروردگار را تمجید نگفته و بر پیامبر ج صلوات نفرستاد. آن حضرت ج به او فرمود: «عَجِلْتَ أَيُّهَا الْمُصَلِّي». یعنی: «ای نمازگزار، عجله نمودی!».
رسول خدا ج شنید که فردی که نماز میگزارد در دعایش پروردگار را ستوده و سپاسش گفت و بر رسول خدا صلوات فرستاد. رسول خدا ج فرمود: «ادعُ تُجَبْ، وسل تُعْطَ». [نسائی] یعنی: «دعا کن که اجابت میشود و بخواه که داده میشود».
مسلمان در اجابت دعای خویش عجله نمیکند. پیامبر اکرم ج فرمود: «يُسْتَجَابُ لأَحَدِكُمْ مَا لَمْ يَعْجَلْ يَقُولُ دَعَوْتُ فَلَمْ يُسْتَجَبْ لِى». [متفق علیه]. یعنی: «اجابت میشود برای هریک از شما تا مادامیکه شتاب نکند و نگوید به پروردگارم دعا کردم و مرا اجابت نکرد».
از پیامبر ج روایت شده که فرمودهاند: «السَّمْتُ الْحَسَنُ وَالتُّؤَدَةُ وَالاِقْتِصَادُ جُزْءٌ مِنْ أَرْبَعَةٍ وَعِشْرِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ». [ترمذی]. یعنی: «مظهر نیکو و درنک کردن و اقتصاد (صرفهجویی) بخشی از بیست و چهار بخش نبوت است».
همچنین پیامبر اکرم ج به یکی از یارانش فرمود: «إِنَّ فِيكَ خَصْلَتَيْنِ يُحِبُّهُمَا اللَّهُ الْحِلْمُ وَالأَنَاةُ». [مسلم] یعنی: «در تو دو صفت وجود دارد که خدا آن را دوست میدارد، بردباری و تأنی کردن».
باز در جایی رسول خدا ج فرموده است: «الأَنَاةُ مِنَ اللَّهِ وَالْعَجَلَةُ (التسرع في غير موضعه) مِنَ الشَّيْطَانِ». [ترمذی] یعنی: «تانی کردن از خداوند و عجله (شتاب ورزیدن در جایی که لازم نیست) از شیطان است».
خداوند تبارک و تعالی به ما امر نموده که از عجله پرهیز کرده و میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ [الحجرات: ۶]. یعنی: «اى کسانىکه ایمان آوردهاید اگر فاسقى برایتان خبرى آورد نیک وارسى کنید مبادا به نادانى گروهى را آسیب برسانید و [بعد] از آنچه کردهاید پشیمان شوید».
گفتهاند: سوارکار شتابان نه مقصد رسیده و نه مرکبی برایش میماند (مردی که از شدت عجله مرکبش را میزند تا سریعتر حرکت کرده و به آن استراحتی نمیدهد تا هلاکش میگرداند). همچنین گفته شده: آنکه بر مرکب عجله سوار شد، در لغزشگاهها افتاده است.
چنانچه فرد مسلمان در صدد کار خیری بود، باید در انجام آن بر دیگران پیشی جسته و تاخیر نکند. اگر خواست صدقهای بدهد، بهتر است در انجام آن شتاب ورزد. به همین ترتیب در صورت انجام هر طاعت معینی باید بدان مبادرت ورزد. رسول خدا ج فرمودهاند: «التُّؤَدَةُ فِى كُلِّ شَىْءٍ إِلاَّ فِى عَمَلِ الآخِرَةِ». [أبو داود] یعنی: «درنک کردن در هر کاری به جز در کارهای مربوط به آخرت نیکوست».
همچنین رسول خدا ج به ما امر کرده است که در افطار کردن، عجله نماییم و میفرماید: «لا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا فِطْرَهُمْ». [متفق علیه] یعنی: «همیشه مردم به خیراند، تا مادامیکه در افطار شتاب نمایند».
از اینرو واضح است درنگ کردن در کار خیر جایز نبوده و باید در اجرای آن شتاب ورزید، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾ [آلعمران: ۱۳۳]. یعنی: «و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید».
و اینجا عجله کردن راهی برای دستیابی به بهشت است. اما در مورد سایر امور دنیوی، مسلمان در آن درنگ نموده و به آهستگی عمل کند.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حذیفه عدوی در جنگ یرموک دنبال پسر عمویش میگشت، همراه او یک ظرف آب بود، بعد از مدتی او را زخمی یافت، از او پرسید: آب میخواهی؟ او با موافقت اشاره کرد. قبل از اینکه آب بخورد صدای آه و نالهی مرد دیگری را شنید. پسر عموی حذیفه بهسوی او اشاره کرد، تا برود و آب را به مردی که درد میکشید بدهد، حذیفه بهسوی او شتافت، و هشام بن عاص را یافت.
هنگامی که میخواست به او آب بدهد صدای مرد دیگری را شنید که گفت آه، هشام اشاره کرد تا حذیفه با آب بهسوی او برود، وقتی پیش او رفت جان سپرده بود، پس با آب به طرف هشام برگشت دید که او هم مرده است، و وقتی که به طرف پسر عمویش رفت، او نیز جان داده بود.
و همه آنها میخواستند دیگری را بر خود در نوشیدن آب ترجیح دهند.
زنی نزد رسول الله ج آمد و برایش جامهای را به عنوان هدیه آورد. پیامبر ج بدان آن نیاز داشته و آن را به تن نمود. یکی از صحابه او را دید و آن را طلب کرد، و گفت: یا رسول الله، چه زیبا است، این را بر تن من بپوشان. پیامبر ج آن را از تن خود درآورده و به او بخشید. صحابه به آن مرد گفتند: این کار تو درست نبود، پیامبر ج به این لباس احتیاج داشت، از او خواستی چون میدانستی که درخواست کسی را رد نمیکند. مرد گفت: به خدا سوگند که من آن را برای پوشیدن از او درخواست نکردم، بلکه برای کفن میخواستم. [بخاری] مرد آن را به عنوان تبرک از رسول الله ج نگه داشت تا اینکه کفن او شد.
مردی گرسنه به نزد پیامبر ج که در مسجد بود آمد، و از او غذا طلب نمود، پیامبر ج کسی به خانه فرستاد تا برایش غذا بیاورند، و به جز آب چیزی نیافتند. پیامبر ج فرمود: «چه کسی امشب مهمان را ضیافت میکند تا رحمت خدا بر او باشد». مردی از انصار گفت: من یا رسول الله. مرد انصاری مهمان را بهسوی خانهاش برده و به همسرش گفت: آیا چیزی داری؟ گفت نه، به جز غذای بچهها. به غیر از غذای کمی که فقط کفاف بچههای کوچکمان را میکند، چیزی نداریم. گفت: بچهها را سرگرم کن تا خوابشان ببرد. هنگامی که مهمان داخل شد چراغ را خاموش کرد، و هرچه غذا داشتند جلوی مهمان گذاشت. خود در کنار مهمان نشست و وانمود کرد که دارد با او غذا میخورد، مهمان تا جایی که سیر شد خورد. و آن مرد و همسرش با بچههایشان گرسنه خوابیدند.
هنگام صبح، مرد همراه مهمان به نزد پیامبر ج رفتند. آن حضرت ج به مرد انصاری گفت: «خداوند از کار شما در عجب ماند به دلیل مهمان نوازی امشبتان». [مسلم]. خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾ [الحشر: ٩]. یعنی: «و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مىدارند».
بیشتر از سی مرد میهمان ابوحسن انطاکی بودند. تنها مقدار کمی نان گرده داشتند که کفافشان نمیداد. نان را به اندازههای کوچک بریدند، و چراغ را خاموش کردند برای اینکه هر کدام میخواستند تا دیگری طعام را بخورد و دیگری را بر خود ترجیح میدادند، ولی هیچکدام از آنها غذا را نخوردند.
ایثار یعنی آنکه فرد نیاز دیگران را بر احتیاج خود مقدم داشته و با وجود اینکه خود به چیزی نیاز دارد آن را ببخشد. خود گرسنه است و دیگری را سیر میکند، و خود تشنه میماند تا دیگری سیراب شود. پیامبر ج میفرماید: «لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يُحِبَّ لأَخِيهِ مَا يُحِبُّ لِنَفْسِهِ». [متفق علیه] یعنی: «مؤمن شمرده نمیشود یکی از شما تا دوست داشته باشد برای برادرش آنچه را برای خویش دوست میدارد».
عایشهل نقل مینماید که: پیامبر ج تا زمان وفاتش سه روز پشت سر هم را سیر نبوده است. اگر میخواستیم سیر میشدیم ولی دیگری را بر خود ترجیح میدادیم.
خداوند اهل گذشت و ایثار را تمجید نموده، و آنها را از گروه رستگاران قرار میدهد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [الحشر: ٩]. یعنی: «و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد آنها را بر خودشان مقدم مىدارند و هر کس از خست نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند».
خودپسندی یعنی خویش را بر دیگری ترجیح دادن، و درست نقطه مقابل ایثار است. جزو صفات ناپسندی میباشد که پیامبر ج از آن نهی نمودهاند. چه نازیبا است که انسان دارای صفت خودپسندی و خودپرستی باشد ولی چه زیبا است صفت ایثار و از خودگذشتگی درمیان انسانها.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
هنگامی که پیامبر ج مکه رافتح کرده و وارد مسجد الحرام شد، دور کعبه طواف نموده و بعد از اتمام طواف، عثمان بن طلحه را، که کلیددار مکه بود، احضار نموده و کلید خانهی خدا را از او گرفت. خانهی کعبه گشوده شده و پیامبر ج داخل آنجا شد. آنحضرت ج بر در کعبه ایستاده و فرمود: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ صَدَقَ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الأَحْزَابَ وَحْدَهُ...».
سپس در مسجد نشستند علی بن ابیطالبس برخاسته و گفت: یا رسول الله! افتخار پردهداری و آب رسانی حاجیان را به من واگذارید. پیامبر خدا ج فرمودند: عثمان بن طلحه کجاست؟ او پیش آمده و پیامبر ج فرمود: عثمان بن طلحه، این هم کلید تو! امروز روز نیکی و وفای به عهد است. [سیرهی ابن هشام]. آیهای در شأن این موضوع نازل گشت اینگونه که: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: ۵۸]. یعنی: «خدا به شما فرمان مىدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید...». و این چنین بود که پیامبر ج از تحویل دادن کلید به حضرت علیس، جهت اقدام به خدمت نمودن و آب رسانی (سقایه) حجاج، خودداری کرده و آن را به عثمان بن طلحه پس داد. این عمل تنها برای اطاعت از امر خداوند متعال و بازگرداندن سپرده به صاحبش صورت گرفت.
امانتداری همان پرداخت حق و حقوق محافظت از آن بوده و مسلمان باید حق را به طور کامل، آنچنان که سزاور است، بپردازد. حق خداوند را در عبادت ادا نموده، و خود را از حرام محفوظ نگه میدارد و سپردهها را بازپس میدهد و ... . این رفتار از اخلاقهای زیبای اسلام و یکی از اصول اساسی آن میباشد. فریضهی بزرگی است که انسان بر دوش خود حمل کرده و زمین و آسمان به خاطر سنگینی و عظمت آن از حمل آن خودداری کردند.
خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَيۡنَ أَن يَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢﴾ [الأحزاب: ٧۲]. یعنی: «ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود».
خداوند متعال به امانتداری فرمان داده و فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: ۵۸]. یعنی: «خدا به شما فرمان مىدهد که سپردهها را به صاحبان آنها رد کنید...».
پیامبر ج امانتداری را یکی از نشانههای ایمان انسان شمرده است که باعث نیکویی اخلاق او میگردد. آن حضرت ج فرمودند: «لاَ إِيمَانَ لِمَنْ لاَ أَمَانَةَ لَهُ وَلاَ دِينَ لِمَنْ لاَ عَهْدَ لَهُ». [احمد] یعنی: «ایمان ندارد آنکه امانت نگه نمیدارد، و دین ندارد آنکه عهد و پیمان نمیشناسد».
امانتداری انواع بسیاری است، مانند:
تکلیف فرد مسلمان در مورد امانتداری در اداء فرایض دینیاش اینست که آن را آنگونه که لازم است، بجای آورده، پایبند نماز، روزه و نیکی با والدین و دیگر فرایض باشد. انسان مسلمان باید حتی الامکان امانت پروردگار جهانیان را به شایستگی جای آورد.
فرد مسلمان باید بداند که تمام اعضای بدن انسان امانت بوده و لازم است از آنها محافظت کند، نیابد از اعضای بدن برای اعمالی که خشم خداوند سبحان را برمیانگیزد استفاده کند. چشم امانتی است که باید از نظر به حرام بسته شود، گوش امانتی است که باید از شنیدن حرام دور گشته، دست امانت است، پا امانت است و غیره...
یکی از اقسام امانتداری، نگهداری سپردهها و بر گرداندن آن به صاحبانشان در صورت طلب نمودن آن و البته به همان شکلی که بود، میباشد. مانند رفتار پیامبر ج با مشرکین، هنگامی که سپردههایشان را در نزد وی قرار میدادند تا از آن محافظت نماید. پیامبر ج را به عنوان فردی راستگو و امین در بین اهل مکه میشناختند، او را قبل از بعثت به را ستگویی و امانت قبول کرده بودند. هنگامی که پیامبر ج از مکه به مدینه هجرت کرد علی بن ابیطالبس در آنجا ماند تا سپردهها و امانات مشرکان را که نزد او بودند را به آنان بازگرداند.
در امانتداری عملی انسان باید امانت خویش را به بهترین وجه بازگرداند، و کارش را با دقت انجام دهد و آن را به نیکویی و امانتداری به پایان رساند. فرد دانشجو باید آنچه که بر او واجب است انجام داده، و در راه تحصیل علم و دانش کوشا باشد. باید تلاش کند تا سنگینی مسئولیت خود را از روی دوش والدینش کم کند. به همین منوال باید تمام در بجای آوردن آنچه که بر او واجب است با تلاش و کوشش عمل نماید.
یکی از امانتها این است که مسلمان زیبا سخن بگوید و اهمیت و قدر کلام خود را بداند. کلام، صاحبش را وارد بهشت میکند و او را از اهل تقوی قرار میدهد، همچنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا كَلِمَةٗ طَيِّبَةٗ كَشَجَرَةٖ طَيِّبَةٍ أَصۡلُهَا ثَابِتٞ وَفَرۡعُهَا فِي ٱلسَّمَآءِ ٢٤﴾ [إبراهیم: ۲۴].
یعنی: «آیا ندیدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاک که مانند درختى پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است».
به همین ترتیب انسان با بر زبان راندن سخن کفرآمیز، از اهل جهنم خواهد گشت. خداوند سبحان مثال آن را مانند درخت ناپاک بیان نموده، و میفرماید: ﴿وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٖ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ ٱجۡتُثَّتۡ مِن فَوۡقِ ٱلۡأَرۡضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٖ ٢٦﴾ [إبراهیم: ۲۶]. یعنی: «و مثل سخنى ناپاک چون درختى ناپاک است که از روى زمین کنده شده و قرارى ندارد».
پیامبر ج اهمیت کلام و آثار آن را بیان کرده و میفرمایند:
«إِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ مَا كَانَ يَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ يَكْتُبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا رِضْوَانَهُ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلَمِةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ مَا كَانَ يَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ يَكْتُبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا سَخَطَهُ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ». [مالک] یعنی: «همانا مرد کلمهای از رضای خداوند را بر زبان میآورد، درحالیکه گمان نمیکند که به آنچه رسیده، برسد، خداوند به سبب آن برایش رضای خود را تا روزی که با وی روبرو شود، مینویسد. و همانا مرد کلمهی از قهر خدا را بر زبان میراند، در حالیکه گمان نمیکند که بدانچه رسیده، برسد و به سبب آن خداوند بر وی قهر و غضبش را تا روزی که وی را ملاقی شود، مینویسد».
مسلمان خیر خواه با کلام زیبایش به خداوند سبحان نزدیک میشود. پیامبر ج فرمودند: «وَالْكَلِمَةُ الطَّيِّبَةُ صَدَقَةٌ». [مسلم] یعنی: «کلام نیکو صدقه است».
همه در برابر اشیاء گرانبهایی که به عنوان امانت در نزدشان است مسئول هستند. اگر چه آن فرد حاکم و یا والدین و یا فرزند باشد، همه مثل هم هستند مرد و زن با هم در برابر یکدیگر مسول هستند. پیامبر ج فرمودند:
«أَلاَ كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ فَالأَمِيرُ الَّذِى عَلَى النَّاسِ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَالرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى بَيْتِ بَعْلِهَا وَوَلَدِهِ وَهِىَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ وَالْعَبْدُ رَاعٍ عَلَى مَالِ سَيِّدِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلاَ فَكُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ». [متفق علیه] یعنی: «همهی شما شبانید و همهی شما در مقابل رعیت خویش مسئول هستید. مرد بر خانوادهی خود و زن در خانهی شوهر و فرزندش شبان است، پس همهی شما شبانید و همهی شما از رعیت خویش مسئولید».
فرد مسلمان باید سر و راز برادرش را حفظ نموده و به او خیانت نکرده، اسرارش را فاش ننماید. پیامبر ج فرمودند: «إِذَا حَدَّثَ الرَّجُلُ بِالْحَدِيثِ ثُمَّ الْتَفَتَ فَهِىَ أَمَانَةٌ». [ابوداود و ترمذی] یعنی: «وقتی فرد سخنی بیان نموده و روی برگرداند، دیگر آن سخن امانت است».
مسلمان کسی را فریب نداده و غدر و خیانت با کسی روا نمیدارد.
پیامبر ج از کنار مردی گذشت که خوراکی میفروخت. دستش را در تودهی خوراکی فرو برده و فهمید که خیس است. از او پرسید: ای صاحب طعام، این دیگر چیست؟ مرد گفت: یا رسول الله[ ج] آب باران به آن رسیده است. پیامبر ج فرمود: «أَفَلا جَعَلْتَهُ فَوْقَ الطَّعَامِ حَتَّى يَرَاهُ النَّاسُ؟ مَنْ غَشَّ فَلَيْسَ منا». [مسلم] یعنی: «چرا آن را بالای طعام نگذاشتی تا آن را مردم ببینند؟ کسیکه به ما خیانت کند از ما نیست».
وقتی که مردم پایبند امانتداری گردند، به سود و منفعت رسیده و دوستی درمیان ایشان رایج میشود. خداوند بر بندگان خود حفظ امانتداری را تاکید کرده است، آنجا که میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٣٢﴾ [المعارج: ۳۲]. یعنی: «و کسانى که امانتها و پیمان خود را مراعات مىکنند».
در آخرت امانتداران به رضا و خرسندی پروردگارشان و به بهشتی که وسعت آن به اندازهی زمین وآسمانها که برای پرهیزگاران مهیا گشته، نایل میگردند.
کسی که امانتی را که بر عهده دارد بجای نیاورد، خائن است. خداوند سبحان خائنان را دوست نداشته و میفرمایند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا﴾ [النساء: ۱۰٧]. یعنی: «خداوند هر کس را که خیانتگر و گناهپیشه باشد دوست ندارد».
خداوند به ما امر کرده است تا خیانت نکنیم و میفرمایند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِكُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٧﴾ [الأنفال: ۲٧]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید به خدا و پیامبر او خیانت مکنید و [نیز] در امانتهاى خود خیانت نورزید و خود مىدانید [که نباید خیانت کرد]».
پیامبر ج ما را به امانتداری در ارتباط با همهی مردم سفارش نموده و اینکه با خیانت پیشگان، خیانت نورزیم. پیامبر ج فرمود: «أَدِّ الأَمَانَةَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَكَ وَلاَ تَخُنْ مَنْ خَانَكَ». [ابوداود و ترمذی و احمد]. یعنی: «امانت نگهدار با آنکه ترا امانتی دهد و خیانت مکن با آنکه با تو خیانت ورزید».
پیامبر ج بیان کردهاند که خیانت پیشه بدلیل خیانتی که مرتکب شده است، در آتش دوزخ عذاب داده خواهد شد و روز قیامت مایهی پشیمانی و سرافکندگیاش خواهد گشت. آن حضرت ج فرموده است: «لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة». [متفق علیه] یعنی: «برای هر پیمان شکن در روز قیامت پرچمی است که به آن شناخته میشود». و واویلا از این رسوایی درمیان تمام خلایق!! ترس اینچنین رسوایی مسلمان را وا میدارد تا پیوسته بسیار نسبت به نگه داشتن و بجا آوردن امانت حریص بوده و با کسی بدعهدی و خیانت روا نمیدارد و در ادای حق که از جانب خداوند بر عهدهاش نهاده شده، کم نمیگذارد.
امانتداری از نشانههای ایمان بوده و خیانت یکی از نشانههای نفاق میباشد. پیامبر ج میفرماید: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ» [متفق علیه]. یعنی: «نشانهء منافق سه چیز است: چون سخنی گوید، دروغ گوید، و چون وعده کند، بدپیمانی نماید، و چون امین قرار داده شود، خیانت کند».
مسلمان نه امانت را ضایع نموده و نه خیانت میکند، و برخلاف منافقان، خود را از همهی اینها دور نگه میدارد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
در صحیح بخاری بیان شده که: ابودرداءس بسیار به نماز و عبادت میپرداخت، روزها را روزه گرفته و شب را زنده نگه میداشت. یک روز سلمان فارسیس وی را دیده و با مشاهدهی اینکه دارد خودش را با عبادت بسیار از بین میبرد او را نصیحت نموده و گفت: هر آینه خداوند بر تو حقی دارد، و نفس تو بر تو حقی دارد، و خانوادهات بر تو حقی دارد، و حق هرکس را باو ادا کن. وی نزد رسول الله ج آمده موضوع را یادآوری نمود.
پیامبر ج فرمود: سلمان راست گفته است.
سه شخص به منزل پیامبر ج آمده از عبادت پیامبر ج پرسش نمودند. چون بر ایشان گفته شد، گویا آن را کم شمرده گفتند: ما با پیامبر ج چه مناسبتی داریم، درحالیکه گذشته و آیندهشان بخشیده شده؟
یکی از ایشان گفت: من همیشه در تمام عمر تمام شب را نماز میگزارم.
دیگری گفت: من تمام عمر روزه میگیرم و سومی گفت: من از زنها دوری گزیده و هرگز ازدواج نمیکنم.
رسول الله ج آمده فرمود: «أَنْتُمُ الَّذِينَ قُلْتُمْ كَذَا وَكَذَا أَمَا وَاللَّهِ إِنِّى لأَخْشَاكُمْ لِلَّهِ وَأَتْقَاكُمْ لَهُ، لَكِنِّى أَصُومُ وَأُفْطِرُ، وَأُصَلِّى وَأَرْقُدُ وَأَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِى فَلَيْسَ مِنِّى». [بخاری] یعنی: «شما همان کسانی هستید که چنین و چنان گفتید؟ اما بخدا سوگند که من از همهی شما از خدا بیشتر ترسیده، و از همهی شما پرهیزگارترم. و من هم روزه میگیرم و هم نمیگیرم و نماز میخوانم و خواب هم میشوم و زنان را به نکاح میگیرم، و کسیکه از سنت و طریقهی من رویگرداند از من نیست».
***
اعتدال به معنی میانه روی و رعایت حد وسط در کارهاست، که بهترین شیوه است که فرد مؤمن برای بجا آوردن واجباتی که در رابطه با پروردگار خویش، با نفس خود و با دیگران، بر عهده دارد را میتواند دنبال نماید.
پیامبر ج به اعتدال در هر چیز سفارش نموده است، جایی که میفرماید: «القَصْدَ القَصْدَ، تبلغوا (أي الزموا التوسط في تأدية أعمالكم تحققوا ما تريدونه على الوجه الأتم)». [بخاری و احمد] یعنی: «میانه روی میانه روی، تا برسید (یعنی در انجام اعمالتان میانه روی پیشه کنید تا به چیزی که میخواهید به بهترین وجه دست یابید».
اعتدال یا میانه روی یا حد وسط، در هر کاری فضیلتی است پسندیده. رفتاری است که شایسته است مسلمان در زندگیاش از هر نظر به آن آراسته گردد، از جمله در عبادتهایش، در کارها و خرج و مخارجش، در خورد و نوش و باقی مسائل زندگی.
انسان مسلمان تمام فرایض و نوافلی را که بر عهده دارد بدون آنکه بیش از آنچه میتواند بر نفس خود تکلیف وارد آرد. پیامبر ج در این زمینه فرموده است: «إِنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلاَّ غَلَبَهُ، فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا وَأَبْشِرُوا، وَاسْتَعِينُوا بِالْغَدْوَةِ (سير أول النهار) وَالرَّوْحَةِ (السير بعد الظهيرة) وَشَىْءٍ مِنَ الدُّلْجَةِ(سير آخر النهار)». [بخاری] یعنی: «دین آسان است و کسی آن را سخت نمیگیرد مگر آنکه او را مغلوب سازد، پس درست کرداری را پیشه نموده و میانه روی نمایید و بشارت دهید و یاری بگیرید از سیر و حرکتی در بامدادان، و حرکتی در پس از نیم روز و اندکی حرکت در آخر شب».
نتیجه اینکه: از بجاآوردن عبادات بگونهای پیوسته و در زمانهایی که سرحال و شاداب هستید بهره بگیرید.
انسان مسلمان سرمشق خویش را از پیامبر ج برمیگیرد. آنحضرت ج در تمام مسائل زندگی انسانی میانهرو و متعادل بودند، در نماز، در خطبههایش که نه طولانی و نه کوتاه بودند، در روزه گرفتن که چند روز را روزه گرفته و چند روز را روزه نمیگرفت، بخشی از شب را بیدار میماند و بخش دیگر را میخوابید.
اعتدال خلق و خویی است که در همهی تاثیر داشته و به همین سبب انواع بسیار دارد:
اعتدال و میانه روی در خرج و مخارج زمانی میسر میشود که از اسراف و از بخل و خساست بدور باشد. پروردگار متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا ٢٩﴾ [الإسراء: ۲٩]. یعنی: «و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم] گشادهدستى منما تا ملامتشده و حسرتزده بر جاى مانى».
اعتدال در صرف نمودن مال از صفات عبادالرحمان و درستکارانی است که خداوند متعال در قرآن اینگونه آنان را مدح مینماید: ﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧﴾ [الفرقان: ۶٧]. یعنی: «و کسانىاند که چون انفاق کنند نه ولخرجى مىکنند و نه تنگ مىگیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمىگزینند».
پیامبر خدا ج نیز بسیار بر میانه روی در دخل و خرج تاکید داشته و میفرماید: «الاقْتِصَادُ فِي النَّفَقَةِ نِصْفُ الْمَعِيشَةِ». [خطیب] یعنی: «صرفهجویی (اقتصاد) در خرج و مخارج نصف گذران زندگی است».
اقتصاد و صرفهجویی در خرج و مخارج از فرد را مشکل تنگدستی و دست دراز کردن پیش دیگران مصون میدارد. از رسول خدا ج روایت شده که فرمودهاند: «مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ». [احمد] یعنی: «آنکه صرفهجویی کند، تهی دست نمیشود». مقصود اینست که هرکس در خرج و مخارج خویش اعتدال را مراعات کند به فقر و تهی دستی مبتلا نمیگردد و بالعکس آنکه در خرج نمودن پول و دارائیاش زیاده روی نماید، طبعاً این زیاده روی او را بهسوی فقر و محتاج دیگران بودن سوق داده و وی را به سربار دیگران تبدیل مینماید.
فرد مسلمان در غذا و نوشیدنیاش میانهروی و اعتدال را رعایت کرده و به اندازهی نیاز مصرف ننموده و از حد و اندازهی لازم نمیگذرد. پیامبر ج از اسراف در خورد و نوش نهی فرمودهاند: «مَا مَلأَ آدَمِىٌّ وِعَاءً شَرًّا مِنْ بَطْنٍ بِحَسْبِ ابْنِ آدَمَ أُكُلاَتٌ يُقِمْنَ صُلْبَهُ فَإِنْ كَانَ لاَ مَحَالَةَ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَثُلُثٌ لِنَفَسِهِ». [ترمذی و ابن ماجه]. یعنی: «هیچ آدمی ظرفی پر نکرد که بدتر از شکم باشد، برای آدمی بسنده است چند لقمهی که قامت او را استوار نگه دارد. اگر خواهی نخواهی باشد، باید یک سوم آن برای طعام یک سوم آن برای آبش و یک سوم هم برای نفسش باشد».
مسلمان شایسته است که در پوشیدن لباس نیز میانهروی را از یاد نبرد، آنچنان زیاده روی نمیکند که به خود نازیده و فخر بفروشد، و تن خویش را نمایشگاه لباسهایی برای فخر فروختن میان مردم نگرداند.
پیامبر ج از این عمل نهی فرموده است: «من لبس ثوب شهرة ألبسه الله يوم القيامة ثوبًا مثله، ثم تلهب فيه النار». [ابوداود و ابن ماجه] یعنی: «آنکه لباسی شهره (یعنی: مشهور به رسوایی و زشتی) بپوشد، خداوند در روز قیامت لباسی همانند آن را بر تن او نموده و آنگاه زبانهی آتش از آن برمی خیزد».
این گفته به این معنی نیست که مسلمان باید لباسهای زشت و وصلهدار بپوشد، بلکه بر او لازم است که در لباس و پوشاک خویش نیز جانب میانهروی و صرفهجویی را، از بابت قیمت، رنگ و اندازهی آن، نگاه داشته و از گشاد و چسبیدگی آن بپرهیزد. چنانچه گفتهاند: «جامهای را بر تن کن که بیخردان تحقیرت نکنند و دانایان بر تو خرده نگیرند».
مسلمان در کار کردن نیز اعتدال و میانهروی پیش میگیرد و تن خود را فرسوده و کوفته نمیکند. نمیگذارد کار بر عبادات و دیگر وظایف ضروریاش تاثیر نامطلوب بگذارد.
با احساس خستگی شدید در کار، دست کشیده و استراحت نماید تا بتواند کارش را به نحو مطلوب ادامه دهد. طبق حدیثی که قبلاً اشاره شد: «إن لبدنك عليك حقًّا». «جسمت نیز بر تو حقی دارد».
مسلمان مراقب وقتش بوده و از آن در تحقق آنچه به نفع اوست بهره گرفته و آن را بخاطر مسائل بیهوده تلف نمینماید. محافظت از وقت محافظت از زندگی است، و البته هر انسانی مسئول عمر خویش است که در چه راستایی آن را صرف نموده است. چه نیک گفته است شاعر:
دقـات قلب الـمـرء قائـلة لــه
إن الحيــاة دقـائــقٌ وثــوان
یعنی:
ثانیههای در گذار، عمر تو اند ای عزیز
قلب تو میگوید این، هر تپش و هر نفس
فرد مسلمان با تنظیم وقت و تقسیم مناسب آن به گونهای که هیچ جنبهای از جنبههای زندگیاش، از جمله: عبادت، خواب، بازی و ...، از حد و مرز خود در نگذرد. میگویند: سازماندهی درست کارها ضامن رسیدن به اهداف است.
فرد مسلمان از گفتن سخن غیر ضروری خودداری میکند، چرا که چنین گفتاری جزو یاوهگویی به حساب میآید.
پیامبر ج از چنین کاری منع فرموده است: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَىَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَحَاسِنَكُمْ أَخْلاَقًا وَإِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِلَىَّ وَأَبْعَدَكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ وَالْمُتَفَيْهِقُونَ. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلِمْنَا الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ فَمَا الْمُتَفَيْهِقُونَ قَالَ: الْمُتَكَبِّرُونَ». [ترمذی].
معنی حدیث: «همانا از محبوبترین و نزدیکترین شما از نظر مجلس بمن در روز قیامت کسی است که خوش اخلاقترین شما است، و از مبغوضترین و دورترین شما در روز قیامت از من ثرثارون (آنانکه سخن بسیار و غیر ضروری میگویند) و متشدقون (آنانکه کلمات و گفتار عجیب و غریب را بیان میدارند) و متفيهقون است.
گفتند: یا رسول الله ج ثرثارون و متشدقان را دانستیم، متفيهقون کیستند؟
فرمود: متکبرین».
میانهروی در گفتار مسلمان را از افتادن در اشتباه و خطا دور میدارد، چرا که آنکه بسیار بگوید، اشتباهش بسیار گردد [که در بسیار، «بد» بسیار باشد!] نیز گفتهاند: سخن نیک سخن مختصر و مفید است [کم گوی و گزیده گوی چون دُر].
انسان مسلمان چنانچه ببیند نگفتن بهتر است سکوت اخیار مینماید، پیامبر بزرگوار ج نیز فرمودهاند: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَسْكُتْ». [متفق علیه] یعنی: «و کسی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد، باید سخن خیر گوید، یا سکوت اختیار نماید».
در ستایش سکوت و مذمت سخن بیمحل چنین بیان شده است:
سخن گفتن در خیر و نیکی همواره از سکوت بهتر است و سکوت در شر و ناپسندی همواره از سخن گفتن بهتر است. سکوت قدرت است و اندک است عاملان آن.
* اعتدال باعث میشود فرد با عزت نفس زندگانی بسر برده و محبوب خداوند و مردم باشد.
* اعتدال از اخلاق پیامبران است، رسول خدا ج فرموده است: «إِنَّ الْهَدْىَ الصَّالِحَ وَالسَّمْتَ الصَّالِحَ وَالاِقْتِصَادَ جُزْءٌ مِنْ خَمْسَةٍ وَعِشْرِينَ جُزْءًا مِنَ النُّبُوَّةِ». [ابوداود و ترمذی]. یعنی: «سیرت نیکو، طریقهی نیکو و اقتصاد(میانه روی) بخشی از بیست و پنج بخش نبوت است».
* اعتدال و میانه روی مسلمان را در برآوردن نیازهای جوانب زندگانیاش کمک نموده و در صورت زیادهروی او در رسیدگی به یکی از جوانب حتماً در جانب دیگر کوتاهی مینماید. مثلاً کسی که در عبادت زیاده روی میکند، مثلاً در کار خود کم کاری نموده و یا کسی که در کار کردن زیاده روی مینماید در آسایش بدن خویش کوتاهی میکند.
سخن معاویه بجاست که میگوید: در هیچ چیز زیادهروی مشاهده نکردم مگر آنکه در کنار آن حقی ضایع گشته باشد.
* اعتدال حساب روز جزا را سبکتر میکند. به فرمودهی پیامبر ج که میفرماید: «وَأَمَّا الَّذِينَ اقْتَصَدُوا (اعتدلوا و توسطوا) فَأُولَئِكَ يُحَاسَبُونَ حِسَاباً يَسِيراً». [احمد] یعنی: «و اما آنانکه میانهروی (اعتدال و اقتصاد) پیشه نمودند، آنان به حسابی آسان محاسبه میشوند».
انسان مسلمان به شدت علاقمند اعتدال و میانهروی در تمام جوانب زندگی خویش است تا شاید دین و جان و زندگیاش را سودمند سازد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
تعریف میکنند که در بنیاسرائیل مرد عابدی بود، عدهای از قومش نزد او آمده و گفتند: مردمی آنجا زندگی میکنند که درختی را پرستش کرده و به خداوند شرک میورزند. مرد عابد بسیار خشمگین شد و تبری را به دست گرفته و راهی آن منطقه شد تا درخت را قطع نماید. در بین راه ابلیس به شکل پیرمردی کهنسال بر او ظاهر شد و پرسید: کجا میروی؟
مرد عابد پاسخ داد: میخواهم درختی را که عدهای از مردم به جای خدا میپرستند قطع کنم. ابلیس گفت: نمیگذارم آن را قطع کنی!.
بین آن دو مشاجره رخ داده و عابد بر او پیروز شده و ابلیس را بر زمین افکند. ابلیس گفت: چیزی را میخواهم به تو نشان دهم که از این کار برای تو بهتر است. تو مرد فقیری هستی و مال و ثروتی نداری. از همینجا برگرد و من در عوض هر روز به تو دو دینار میدهم. مرد عابد پذیرفت و در روز اول دو دینار دریافت نمود. روز دوم هم دو دینار دیگر گرفت، ولی روز سوم دو دینار را دریافت ننمود. مرد عابد بسیار خشمگین شد و تبرش را برگرفته و گفت: باید درخت را قطع نمایم. ابلیس باز به صورت پیرمردی کهنسال بر او ظاهر گشت و پرسید: کجا میروی؟ مرد عابد گفت: میخواهم درخت را قطع کنم.
ابلیس گفت: نمیتوانی، من جلوی تو را خواهم گرفت. آن دو با هم به مبارزه پرداخته و ابلیس مرد عابد را بر زمین انداخت. مرد عابد با تعجب پرسید: این بار چه کار کردی؟! دفعهی پیش که من تو را بر زمین زدم! ابلیس گفت: چون بار اول بخاطر خدا خشمگین بودی و عمل تو خالص برای او بود، برای همین خداوند ترا از دست من محافظت نمود. اما این بار، تو بخاطر خودت و از دست دادن دو دینار خشمگین شدی و من ترا شکست داده و بر تو پیروز گشتم.
***
یکی از زنان صحابه به نام قیس از مکه بسوی مدینه هجرت نمود. مردی نیز برای ازدواج با او، و نه برای نصرت دین خداوند، هجرت کرد. پیامبر ج در این مورد فرمود: «إنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إلَى اللَّهِ وَإِلَى رَسُولِهِ وَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوْ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُهَا فَهِجْرَتُهُ إلَى مَا هَاجَرَ إلَيْهِ». [متفق علیه]. یعنی: «همانا ثواب اعمال به نیت بستگی دارد و هر کس نتیجهی نیت خود را درمیابد، پس کسی که هجرت او بسوی خدا و رسول او است ثواب هجرت بسوی خدا و رسولش را در مییابد و کسی که هجرتش بسوی دنیا باشد بآن میرسد یا هجرت او برای ازدواج با زنی باشد، پس هجرت او بسوی چیزیست که برای رسیدن به آن هجرت نموده است».
اخلاص یعنی انجام هرکاری برای رضای خداوند سبحان و نه بخاطر ریا و شهرت. مسلمان خالص کاری را برای این انجام نمیدهد تا دیگران ببیند و از کارهایش تعریف و تمجید نمایند و او را بستایند.
مسلمان باید در هر عمل خود نیت خود را پاک و خاص نماید تا از جانب خداوند متعال پذیرفته شود. خدای سبحان تنها عملی را میپذیرد که خالص بخاطر او باشد، خود او در کتابش میفرماید: ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ﴾ [البینة: ۵]. یعنی: «و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالى که به توحید گراییدهاند دین [خود] را براى او خالص گردانند...». و نیز: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّينُ ٱلۡخَالِصُ﴾ [الزمر: ۳]. یعنی: «آگاه باشید آیین پاک از آن خداست...».
و پیامبر بزرگوارش ج میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَقْبَلُ مِنْ الْعَمَلِ إِلَّا مَا كَانَ لَهُ خَالِصًا وَابْتُغِيَ بِهِ وَجْهُهُ». [نسائی] یعنی: «خداوند هیچ عملی را نمیپذیرد مگر آنکه خالص و پاک برای او بوده و بخاطر رضای او انجام شده باشد».
اخلاص یکی از صفات همیشگی مسلمان است چه خدمتکار، تاجر یا دانشجو یا هر شغل دیگری داشته باشد. خدمتکار کار خویش را بدرستی به انجام میرساند چرا که خداوند او را به دقت و درستی در کارش امر فرموده است، تاجر نیز در تجارت خویش از خدا پروا داشته و به مردم گران نمیفروشد، بلکه پیوسته به دنبال کسب سود حلال است. دانشجو در مطالعات و فراگیری درسهایش میکوشد و مقصود وی از کسب علم حصول رضای پروردگار و خدمت به مسلمانان میباشد.
خداوند متعال در مورد حضرت موسی÷ بیان میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ مُوسَىٰٓۚ إِنَّهُۥ كَانَ مُخۡلَصٗا وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥١﴾ [مریم: ۵۱]. یعنی: «و در این کتاب از موسى یاد کن زیرا که او پاکدل و فرستادهاى پیامبر بود». و خدایأ حضرت ابراهیم، اسحاق و یعقوب‡ را نیز اینگونه توصیف میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٥ إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِكۡرَى ٱلدَّارِ ٤٦ وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَيۡنَ ٱلۡأَخۡيَارِ ٤٧﴾ [ص: ۴۵-۴٧]. یعنی: «و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیدهور بودند به یادآور. ما آنان را با موهبت ویژهاى که یادآورى آن سراى بود خالص گردانیدیم. و آنان در پیشگاه ما جدا از برگزیدگان نیکانند».
عدهای نزد پیامبر ج رفته و گفتند: ای پیامبر خدا! میخواهیم همراه شما برای غزوهی تبوک بیرون بیاییم ولی توشه و اسلحهای نداریم. پیامبر خدا ج نیز چیزی نداشت تا به آنان کمک نماید، بنابراین فرمود تا برگردند. این عده نیز با غم و اندوه و در حالی که از اینکه برای جهاد در راه خدا توانایی نداشتند، میگریستند بازگشتند. خداوند در حق آنان آیات قرآنی را نازل نمود برای آنکه تا روز قیامت آن را بخوانند:
﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ مِن سَبِيلٖۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩١ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ٩٢﴾ [التوبة: ٩۱-٩۲].
یعنی: «بر ناتوانان و بر بیماران و بر کسانى که چیزى نمىیابند [تا در راه جهاد ] خرج کنند در صورتى که براى خدا و پیامبرش خیرخواهى نمایند هیچ گناهى نیست [و نیز] بر نیکوکاران ایرادى نیست و خدا آمرزنده مهربان است. و [نیز] گناهى نیست بر کسانى که چون پیش تو آمدند تا سوارشان کنى [و] گفتى چیزى پیدا نمىکنم تا بر آن سوارتان کنم برگشتند و در اثر اندوه از چشمانشان اشک فرو مىریخت که [چرا] چیزى نمىیابند تا [در راه جهاد] خرج کنند». وقتی رسول خدا ج عازم جنگ شد به یارانش فرمود: «إِنَّ أَقْوَامًا بِالْمَدِينَةِ خَلْفَنَا، مَا سَلَكْنَا شِعْبًا وَلاَ وَادِيًا إِلاَّ وَهُمْ مَعَنَا فِيهِ (يعني يأخذون من الأجر مثلنا)، حَبَسَهُمُ(منعهم) الْعُذْرُ». [صحیح بخاری] معنی حدیث: «همانا، در مدینه کسانی را ترک نمودیم که هیچ راه کوهستانی و هیچ وادی را طی نکردیم مگر اینکه آنان با ما بودند (یعنی به اندازهی ما پاداش میگیرند) و جز عذر، آنها را چیزی از همراهی با ما باز نداشت».
خداوند متعال نه طاعت و نه عبادتی را انسان نمیپذیرد مگر آنکه خالص برای او بوده باشد. پیامبر ج در حدیث قدسی از پروردگار رب العزة، روایت فرمودهاند: «أَنَا أَغْنَى الشُّرَكَاءِ عَنِ الشِّرْكِ مَنْ عَمِلَ عَمَلاً أَشْرَكَ فِيهِ مَعِى غَيْرِى تَرَكْتُهُ وَشِرْكَهُ». [مسلم] یعنی: «خداوند تعالی میفرماید: من بینیازترین شرکاء از شرک میباشم. آنکه عملی انجام دهد که غیرم را در آن با من در نظر داشته باشد، خودش و شرکش را فرو میگذارم».
انسان مسلمان در نماز روی دل بسوی پروردگار جهانیان دارد و آن را با خشوع و آرامش و وقار بجای میآورد. مسلمان به امید به پاداش خداوند روزه میگیرد و نه برای آنکه مردم بگویند: فلان کس نماز میگزارد، زکات میدهد، روزه میگیرد و ... بلکه تمام کارهایش را بخاطر خوشنودی پروردگار خود انجام میدهد.
مسلمان در جهاد در راه خدا، نیتی جز دفاع از دین خود و برافراشتن كلمة الله و دفاع از سرزمین خود و از مسلمانان نداشته و هرگز نیت او این نخواهد بود که مردم بگویند چقدر مرد قهرمان و شجاعی است. مردی پیش پیامبر ج آمده و گفت: ای پیامبر خدا، من در مواقعی در جنگ خوشنودی خدا را در نظر داشته و در عین حال دوست دارم دیگران کارزار مرا ببینند (یعنی: از شجاعت من باخبر شوند). پیامبر ج پاسخی نداد تا آنکه این آیه نازل گشت: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف: ۱۱۰]. یعنی: «...پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد».
یک بادیهنشین نزد رسول خدا ج آمده و گفت: ای رسول خدا، کسانی برای [بدست آوردن] غنایم و عدهای بخاطر یاد شدن (شهرت یافتن میان مردم) مبارزه میکنند، و کسانی هم برای آن مبارزه میکنند تا مردم قدرت و جایگاهشان (شجاعت آنان) باخبر گردند، در این صورت چه کسی در راه خدا میجنگد؟ آن حضرت ج فرمود: «مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ». [متفق علیه]. یعنی: «آنکه بخاطر اعلای کلمة الله بجنگد، آن فی سبیل الله به حساب میآید».
شیطان از مسلمان با اخلاص دور میشود و او را وسوسه نمیکند، چرا که خداوند مؤمنین مخلص را از گزند شیطان محفوظ میدارد. در قرآن کریم در نقل یک حادثه چنین آمده است که از زبان شیطان نقل میشود که: ﴿وَقَالَ رَبِّ أَوۡزِعۡنِيٓ أَنۡ أَشۡكُرَ نِعۡمَتَكَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِي بِرَحۡمَتِكَ فِي عِبَادِكَ ٱلصَّٰلِحِينَ﴾ [الحجر: ۳٩-۴۰]. یعنی: «گفت پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختى من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مىآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت. مگر بندگان خالص تو از میان آنان را». همچنین خداوند متعال دربارهی پاداش مخلصان در آخرت میفرماید: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَٱعۡتَصَمُواْ بِٱللَّهِ وَأَخۡلَصُواْ دِينَهُمۡ لِلَّهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَسَوۡفَ يُؤۡتِ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا ١٤٦﴾ [النساء: ۱۴۶]. یعنی: «مگر کسانى که توبه کردند و [عمل خود را] اصلاح نمودند و به خدا تمسک جستند و دین خود را براى خدا خالص گردانیدند که [در نتیجه] آنان با مؤمنان خواهند بود و به زودى خدا مؤمنان را پاداشى بزرگ خواهد بخشید».
وقتی فرد در حضور مردم برای کارهای نیک شاد و شتابان بوده و در تنهایی بیحال و کسل است، چنانچه از او تعریف کنند سعی و تلاش کرده و اگر از او بدبگویند کم کاری مینماید.
خداوند متعال ویژگیهای ریاکاران منافق را اینچنین بیان میکند: ﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَهُوَ خَٰدِعُهُمۡ وَإِذَا قَامُوٓاْ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ قَامُواْ كُسَالَىٰ يُرَآءُونَ ٱلنَّاسَ وَلَا يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ إِلَّا قَلِيلٗا ١٤٢﴾ [النساء: ۱۴۲]. یعنی: «منافقان با خدا نیرنگ مىکنند و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند با مردم ریا مىکنند و خدا را جز اندکى یاد نمىکنند».
ریاکاری جزو صفات منافقان است و انسان مسلمان تا جاییکه ممکن است باید از آن دوری نماید و قلب و نیت درونیاش را پیوسته برای خداوند پاک و خالص نگه دارد. پیامبر ج فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لاَ يَنْظُرُ إِلَى أَجْسَادِكُمْ وَلاَ إِلَى صُوَرِكُمْ وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ». [مسلم] یعنی: «همانا خداوند به تنها و پیکرههای شما نمینگرد، بلکه به دلها و اعمال شما مینگرد».
مسلمان ریا نمیورزد، زیرا که ریا شریک قرار دادن با خداوند سبحانه و تعالی است. پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِى الإِشْرَاكُ بِاللَّهِ أَمَا إِنِّى لَسْتُ أَقُولُ يَعْبُدُونَ شَمْسًا وَلاَ قَمَرًا وَلاَ وَثَنًا وَلَكِنْ أَعْمَالاً لِغَيْرِ اللَّهِ وَشَهْوَةً خَفِيَّةً». [ابن ماجه]. یعنی: «بیشترین ترس و نگرانی من برای امتم تنها شرک به خداست، منظور من این نیست که: آنها خورشید یا ماه و یا بت خواهند پرستید، بلکه کارهایی بخاطر غیر خدا و شهوت و تمایل پنهانی». و نیز فرموده است: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ الشِّرْكُ الأَصْغَرُ ». قَالُوا وَمَا الشِّرْكُ الأَصْغَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ « الرِّيَاءُ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِذَا جُزِىَ النَّاسُ بِأَعْمَالِهِمْ اذْهَبُوا إِلَى الَّذِينَ كُنْتُمْ تُرَاءُونَ فِى الدُّنْيَا فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ جَزَاءً». [احمد] یعنی: «بیشترین ترس من دربارهی شما شرک کوچکتر است. گفتند: یا رسول الله، شرک کوچکتر چیست؟ آنحضرت ج فرمود: ریاء، خداوندأ در روز قیامت و هنگام جزا و پاداش اعمال مردم میفرماید: بروید نزد آنان که در دنیا برای آنان ریا میورزیدید، ببینید آیا پاداشتان نزد آنان مییابید؟».
به این ترتیب فرد ریاکار پاداشی در برابر کاری که میکند دریافت نمینماید، چون هدف او از آن عمل کسب خوشنودی مردم و مدح و ستایش آنان و دست یافتن به منزلت در بین دیگران بوده است و چیزی در قیامت به عنوان پاداش نخواهد داشت.
رسول خدا ج در یکی از جنگها به یاران خویش خبر داد که فلان کس داخل آتش (جهنم) خواهد شد، فرد مذکور هم همراه مسلمانان در نبرد شرکت داشت. به کارهای آن مرد نگاه کرده و او را در نظر گرفتند تا ببینند قضیهی او چیست؟ اما مشاهده کردند به سختی در حال نبرد میباشد. صحابه تعجبشان افزون شد ولی کمی بعد چیز عجیبی رخ داد. مرد جنگجو دچار جراحتی شد و شمشیرش را برداشته و با آن به خود ضربتی وارد ساخت. آنگاه صحابه به او گفتند: وای بر تو! آیا خودت را به قتل میرسانی؟ مرد پاسخ داد: من برای ان میجنگیدم تا دیگران بیپروایی مرا دیده و به شجاعت من پی ببرند. آن مرد فوت کرده و سخن رسول خدا ج دربارهاش راست پدیدار گشت.
همچنین پیامبر ج ما را باخبر ساخته است که ریاکاران اولین گروه عذاب شوندگان در روز قیامت میباشند. سه گروه نخست وارد شوندگان به آتش جهنم اینان هستند: عالم، قاری قرآن و شهید! چون در اعمالشان آن را خالص و پاک برای خداوند ننموده و از آن کارها خوشنودی خدا را منظور نداشتند.
وقتی انسان عبادتی را بدون اخلاص به جای میآورد، در مقابل آن هیچگونه اجر و پاداشی را دریافت ننموده و در عوض مرتکب گناه و مستحق کیفر میگردند، چرا که آن را خالص و پاک برای پروردگار جهانیان نگردانیده است. خداوند میفرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلۡمُصَلِّينَ ٤ ٱلَّذِينَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِينَ هُمۡ يُرَآءُونَ ٦ وَيَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧﴾ [الماعون: ۴-٧]. یعنی: «پس واى بر نمازگزاران. همآنانکه از نمازشان غافلند. آنان که ریا مىکنند. و از [دادن] زکات [و وسایل و مایحتاج خانه] خوددارى مىورزند».
کسانی که صدقه و خیرات میدهند و بخاطر کارهایشان منت نهاده و آن را خالص برای خداوند انجام نمیدهند، در عوض صدقات خویش اجری از جانب خدا دریافت ننموده و مانند زمین سفت و سختی میشود که در آن هیچ کشتی و کاری به عمل نمیآید، که در قرآن در وصف ریا کار آمده است: ﴿فَمَثَلُهُۥ كَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَيۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَكَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا يَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَيۡءٖ مِّمَّا كَسَبُواْ﴾ [البقرة: ۲۶۴]. یعنی: «...پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ خارایى است که بر روى آن، خاکى (نشسته) است، و رگبارى به آن رسیده و آن (سنگ) را سخت و صاف بر جاى نهاده است. آنان (یعنی: ریاکاران) نیز از آنچه به دست آوردهاند، بهرهاى نمىبرند...».
خداوندأ عبادت ریاکاران را برایشان بیهوده و بیفایده دانسته و میفرماید: ﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا ٢٣﴾ [الفرقان: ۲۳]. یعنی: «و به هرگونه کارى که کردهاند مىپردازیم و آن را [چون] گردى پراکنده مىسازیم»!.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
احسان همان است که در نهان و آشکار، و در گفتار و کردار خویش خداوند را ببینی. عمل نیکی است که به بهترین وجه و به خاطر رضای خداوند صورت بگیرد.
از هر فرد مسلمان انتظار میرود که در همهی کارهایش به «احسان» پایبند بوده و آن را به جای آورد. در این مورد پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ فَإِذَا قَتَلْتُمْ فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ فَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ». [مسلم]
یعنی: «هر آئینه خداوند احسان و نیکی را بر هر چیز واجب نموده است، پس چون کشتید، نیکو بکشید و چون حیوانی را ذبح نمودید، نیکو ذبح کنید، باید که یکی از شما تیغ خود را تیز کند و ذبیحهی خود را راحت نماید».
احسان در رابطه با خداوند. در این حالت، انسان وجود خدا را در همهی لحضات و در همه حال احساس میکند، خصوصا در هنگام عبادت، خداوندأ را حاضر میداند به طوری که انگار او را میبیند و به او نگاه میکند. پیامبر ج میفرماید: «الإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ». [متفق علیه] یعنی: «احسان یعنی: اینکه خدا را چنان بپرستی که گویی او را میبینی. اگر تو او را نمیبینی او ترا میبیند».
فرد مسلمان باید همواره در حق والدین خویش نیکی کند، به آنها غذا داده، حقشان را ادا کند، و آنها را نرنجاند. خداوند میفرماید: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الإسراء: ۲۳]. یعنی: «و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید...».
فرد مسلمان با نزدیکان خود رئوف و مهربان است، به خصوص با خانوادهی خود، برادران و نزدیکان و والدینش، به دیدار آنها رفته و صلهی رحم را بجای میآورد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ﴾ [النساء: ۱]. یعنی: «...پروا دارید و از خدایى که به [نام] او از همدیگر درخواست مىکنید پروا نمایید و زنهار از خویشاوندان مبرید..».
پیامبر ج میفرماید: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُبْسَطَ لَهُ فِى رِزْقِهِ (يُوَسَّع له فيه)، وَأَنْ يُنْسَأَ لَهُ فِى أَثَرِهِ (يُبارك له في عمره)، فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ». [متفق علیه] یعنی: «کسی که دوست بدارد اینکه روزیاش فراخ گردیده و عمرش طولانی گردد، باید صلهی رحمش (پیوستگی با نزدیکان) را پیوسته بدارد». و باز پیامبر ج میفرماید: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ». [بخاری] یعنی: «...آنکه بخدا و روز آخرت ایمان دارد، باید در انجام صلهء رحم پیوسته اقدام کند...».
فرد مسلمان بهتر است صدقه را به نزدیکان خود بدهد، پیامبر ج فرمودند: «الصَّدَقَةُ عَلَى الْمِسْكِينِ صَدَقَةٌ وَهِىَ عَلَى ذِى الرَّحِمِ ثِنْتَانِ صَدَقَةٌ وَصِلَةٌ». [ترمذی]. یعنی: «صدقه بر مسکین یک صدقه است، اگر برای قرابت دهد دو تا است: هم صدقه، و هم صلهی رحم».
با همسایگان نیکی کردن: مسلمان باید با همسایههای خود با خوبی رفتار کند و آنها را گرامی بدارد، طبق فرمودهی پیامبر ج: «مَا زَالَ جِبْرِيلُ يُوصِينِى بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَيُوَرِّثَنَّهُ». [متفق علیه].
از نشانههای کامل بودن ایمان فرد اذیت نکردن همسایه است. پیامبر ج میفرماید: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُؤْذِ جَارَهُ». [متفق علیه] یعنی: «آنکه ایمان به خدا و روز آخرت دارد، باید همسایهاش را اذیت نکند...».
مسلمان در برابر بدرفتاری همسایه نیکی میکند. مردی به نزد ابن مسعودس رفته و بیان کرد: همسایهام مرا اذیت میکند و مرا دشنام میدهد و زندگی را بر من تنگ کرده است. ابن مسعودس به او گفت: برو که او در مورد تو خدا را نافرمانی میکند ولی تو در مورد او از خدا اطاعت کن.
روایت میکنند از پیامبر ج در مورد حق همسایه که فرموده است: «إذا استعان بك أعنتَه، وإذا استقرضك أقرضتَه، وإذا افتقر عُدْتَ عليه (ساعدته)، وإذا مرض عُدْتَه (زُرْتَه)، وإذا أصابه خير هنأتَه، وإذا أصابته مصيبة عزَّيته، وإذا مات اتبعتَ جنازته، ولا تستطلْ عليه بالبناء، فتحجب عنه الريح إلا بإذنه، ولا تؤذِه بقتار قِدْرِك (رائحة الطعام) إلا أن تغرف له منها، وإن اشتريت فاكهة فأهدِ له منها، فإن لم تفعل، فأدخلها سرًّا، ولا يخرج بها ولدك ليغيظ بها ولده». [طبرانی] یعنی: «هرگاه از تو کمک طلبید، یاریش رسانی. اگر قرض خواست به او قرض بدهی. چون تهیدست گردد او را کمک نمایی. عرگاه بیمار شود به عیادتش بروی. اگر سود و خوشی یابد تبریکش گویی. چون مصیبتی بیند، تسلیتش گویی. چون بمیرد، در تشییع جنازهاش شرکت کنی. خانهات را مشرف بر خانهی او نسازی که باد بر او نوزد، مگر با اجازهی وی. او را با بوی غذایت نیازاری مگر آنکه سهمی به او هم برسانی. اگر میوه خریدی به او نیز هدیه نما و اگر چنین نکردی، مخفیانه آن را به منزل ببر و فرزندت با آن بیرون نرود تا فرزند او را غصهدار نکند».
فرد مسلمان با مستمندان به نیکی رفتار میکند و به آنان صدقه میدهد. در مالی که به آنها میدهد خساست بخرج نمیدهد. ثروتمندی که به هنگام صدقه به مستمندان خساست میکند آیا فراموش کرده است که در قیامت تهیدست دست در گرن او نموده و میگوید: پروردگارا، از این بپرس -به ثروتمند اشاره میکند- چرا من را از رزقی که داشت بیبهره کرد و درش را بر روی من بست؟
مسلما بر مومن لازم است که احسانش از دورویی و ریا پاک باشد، همچنان که بر او واجب است تا نیکی را در حق کسانی که به آن احتیاج دارند از جمله مستمندان و ضعیفان بجای آورد، تا اینکه عمل وی خالص برای رضای خدا باشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ ٢٦٣﴾ [البقرة: ۲۶۳].
پیامبر ج ما را به نیکی کردن با یتیمان امر فرموده و به کسی که یتیم را گرامی داشته و به او نیکی میکند بشارت دادهاست و میفرماید:
«أَنَا وَكَافِلُ الْيَتِيمِ فِي الْجَنَّةِ هَكَذَا، وَأَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى، وَفَرَّجَ بَيْنَهُمَا شَيْئًا». [متفق علیه] یعنی: «من و سرپرست یتیم، اینگونه در بهشت میباشیم، اشاره به انگشت سبابه و میانهاش نموده آنها را کمی از هم گشاده داشت».
همچنین پیامبر ج فرمودند: «السَّاعِي عَلَى الْأَرْمَلَةِ وَالْمِسْكِينِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ». [متفق علیه] یعنی: «کسی که برای معیشت بیوه و مسکین تلاش کند، مانند مجاهد راه خداست».
مسلمان به خود نیز نیکی میکند، از حرام دوری کرده و کاری خلاف رضای خدا انجام نمیدهد. علتش اینست که نفس خود را پاک و تزکیه میکند، و آن را از گمراهی و تباهی در دنیا و عذاب و بدبختی در آخرت میرهاند. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ﴾ [الإسراء: ٧]. یعنی: «اگر نیکى کنید به خود نیکى کردهاید..».
فرد مسلمان در گفتار خود صداقت پسندیدهای داشته و چیزی جز سخنان زیبا از زبانش جاری نمیشود. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّيِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ﴾ [الحج: ۲۴]. یعنی: «و به گفتار پاک هدایت مىشوند و بهسوى راه [خداى] ستوده هدایت مىگردند». خداوند میفرماید: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾ [البقرة: ۸۳]. یعنی: «... و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید...».
بهترین احسان فرد مسلمان در سلام کردن وی میباشد. انسان مسلمان لازم است که بر اساس دین اسلام خوش آمد گویی کند و به دوست و برادرش «سلام» نماید. خداوند متعال فرمودند: ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ أَوۡ رُدُّوهَآ﴾ [النساء: ۸۶]. یعنی: «و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتى] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ] برگردانید...».
انسان مسلمان در انجام کارهایش نهایت درستی را بکار میگیرد تا مقبول خدای متعال واقع گشته و مستوجب پاداش او شود. رسول خدا ج فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِذَا عَمِلَ أَحَدُكُمْ عَمَلا أَنْ يُتْقِنَهُ». [بیهقی] یعنی: «خداوند دوست دارد وقتی کسی از شما کاری انجام میدهد آن را به درستی و بادقت به انجام رساند».
خداوند در قرآن میفرماید: ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾ [الأعراف: ۳۱]. یعنی: «اى فرزندان آدم جامه خود را در هر نمازى برگیرید...».
نیکوکاران (محسنین) پاداش بس بزرگی را نزد خداوند دارند. آنجا که باری تعالی میفرماید: ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ ٦٠﴾ [الرحمن: ۶۰]. یعنی: «مگر پاداش احسان جز احسان است؟». یا اینکه: ﴿إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا﴾ [الکهف: ۳۰]. یعنی: «...ما پاداش کسى را که نیکوکارى کرده است تباه نمىکنیم». همچنین میفرماید: ﴿وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾ [البقرة: ۱٩۵]. یعنی: «... و نیکى کنید که خدا نیکوکاران را دوست مىدارد».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
اسلام دین اخلاق پسندیده است، انسانها را به داشتتن چنین اخلاقی فراخوانده، و به پرورش جامعهی اسلامی بر آن علاقمند مییاشد. خداوند پیامبر خود را چنین تعریف و تمجید مینماید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤﴾ [القلم: ۴].
خداوند سبحانه و تعالی اخلاق شایسته را وسیلهای برای دستیابی به درجات بالای بهشت قرار دادهاست. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ٱلسَّرَّآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَٱلۡكَٰظِمِينَ ٱلۡغَيۡظَ وَٱلۡعَافِينَ عَنِ ٱلنَّاسِۗ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٣٤﴾ [آلعمران: ۱۳۳-۱۳۴]. بدین معنی که: «و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید. همانان که در فراخى و تنگى انفاق مىکنند و خشم خود را فرو مىبرند و از مردم در مىگذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد».
خداوند ما را به داشتن اخلاق وارسته و نیک امر مینماید: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ﴾ [فصلت: ۳۴]. معنی آیه: «و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] آنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است گویى دوستى یکدل مىگردد». همچنین پیامبر ج به بزرگواری اخلاقی فرامی خواند: «اتَّقِ اللَّهَ حَيْثُمَا كُنْتَ وَأَتْبِعِ السَّيِّئَةَ الْحَسَنَةَ تَمْحُهَا وَخَالِقِ النَّاسَ بِخُلُقٍ حَسَنٍ». [ترمذی] معنی حدیث: «تقوای خدا را پیشه کن هرکجا که باشی. بدنبال هر بدی کار نیکی را انجام بده آن را بزداید. با مردم با اخلاق نیک رفتار نما».
بنابراین فرد مسلمان باید به اخلاق نیکو آراسته گردد. در این زمینه باید رسول خدا ج را، که نیکوترین اخلاق را داشته و اخلاق ایشان همان قرآن بوده است، سرمشق خویش قرار دهد. انسان مسلمان میتواند بواسطهی اخلاق نیک خویش به بالاترین درجات و ارجمندترین جایگاهها دست یافته و به کسب محبت خداوند، پیامبر و مؤمنان، و نیز به رضامندی خداوند سبحانه و تعالی و ورود به بهشت نایل میگردد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حکایت مىشود که یک روز مهمانی بر خلیفه عمر بن عبد العزیز وارد شد، در حین نشستن آنها چراغ خاموش شد. عمر بن عبدالعزیز برخاست و آن را روشن نمود. مهمان گفت: یا امیر المؤمنین، چرا من و یا یکی از خدمتکاران را به این کار دستور ندادید؟ خلیفه پاسخ داد: برخاستم و عمربن عبدالعزیز بودم و برگشتم و هنوز همان عمر هستم و چیزی از من کاسته نشده است. بهترین انسانها متواضعترین آنان هستند.
تعریف میکنند که ابوبکر صدیقس اغلب برای برخی دختران مدینه شیر میدوشید. زمانی که زمامدار امر خلافت شد، آن دختران گفتند: او اکنون خلیفه است و دیگر برای ما شیر نخواهد دوشید. ولی او همچنان به کمک آنان میرفت و به خاطر مقامی که داشت تغییری نکرده بود. حضرت ابوبکرس به کلبهی پیرزنی رفته و کلبه را برایش جارو نموده و به نظافت آن میپرداخت، برایش غذا آماده نموده و کارهایش را انجام میداد.
برای مشایعت لشگر مسلمین، که برای نبرد با روم و به فرماندهی اسامه بن زیدس در حرکت بود، حضرت ابوبکرس از شهر خارج شده و پیاده میرفت و اسامه سوار بر مرکب خویش، تا آنکه اسامه گفت: ای خلیفه رسول الله، یا سوار شوید و یا آنکه من پیاده خواهم شد. حضرت ابوبکرس فرمود: قسم به خدا که نه من سوار شده و نه تو پیاده خواهی شد. چه میشود اگر پاهای من لحظاتی در راه خداوند غبارآلود گردند.
امیر المؤمنین عمر بن خطابس کیسهی
آرد را بر پشت خود نهاده و به خانهی زنی میبرد که برای کودکان یتیم خویش غذایی سراغ ندارد و برایش آتش روشن نموده و تا وقتی در آن میدمد تا خوب شعلهور شود و تا همهی کودکان غذا خورده و سیر گردند از آنجا نمیرود.
تعریف میکنند که روزی مردی از سرزمین فارس نامهای را از جانب پادشاه کسری برای خلیفه عمر بن خطابس آورد. وقتی وارد مدینه شد، سراغ کاخ خلیفه را گرفت. به او گفتند که خلیفه کاخ ندارد، مرد از این خبر یکه خورد و به همراه یکی از مسلمانان بسوی مکانی که خلیفه در آنجا بود راه افتاد. در حینی که در اطراف مدینه دنبال خلیفه میگشتند، مردی را یافتند که در زیر درختی خوابیده بود. مرد مسلمان گفت: این همان امیر المؤمنین عمر بن خطاب است. با دیدن خلیفهی مسلمین که پادشاهان فارس و روم در برابرش سرفرود آورده بودند، تعجب مرد چند برابر شد و گفت: در حکومت خود عدالت برقرار نمودی و امنیت ایجاد کردی و (به آسودگی) خوابیدی ای عمر!.
یک روز بزرگان قریش در حضور سلمان فارسی، که امیر مدائن بود، نشسته بودند و به خویش نازیده و هر کدام از مال و ثروت و حسب و نسب یا مقام خویش تعریف مینمود، سلمان به آنان فرمود: اما من، ابتدا نطفهای نجس بودم و سپس به مرداری بوگرفته تبدیل شده و آنگاه ترازو را بگذارند و اگر سنگین بود بزرگوار هستم و اگر سبک بود فرومایهای بیش نیستم!.
تواضع یا فروتنی خود را برتر و بالاتر از کسی ندانستن است، در عوض فرد مسلمان باید هرکس را چه فقیر و چه ضعیف و چه در مقامی پایینتر از خودش، بزرگ بدارد. خداند متعال همه ما را به فروتنی امر نموده و میفرماید: ﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَكَ لِمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٢١٥﴾ [الشعراء: ۲۱۵]. یعنی: «و براى آن مؤمنانى که تو را پیروى کردهاند بال خود را فرو گستر!»، منظور تواضع و فروتنی در برابر تمام انسانها است. همچنین میفرماید: ﴿تِلۡكَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِينَ٨٣﴾ [القصص: ۸۳]. یعنی: «آن سراى آخرت را براى کسانى قرار مىدهیم که در زمین خواستار برترى و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است».
از فضیل بن عیاض دربارهی تواضع سؤال شد. او پاسخ داد: آن است که در برابر حق سرفرود آورده و بدان تن دردهد حتی اگر آن را از کودکی خردسال بشنود آن را بپذیرد و یا اگر از نادانترین مردم بشنود آن را قبول دارد.
حضرت ابوبکرس میگوید: هیچکسی از مسلمانان دیگری را کوچک نداند، چرا که کوچکترین مسلمانان در نزد خداوند بزرگ است.
چنانچه گفتهاند: فروتنی، تاجی است بر سر انسان.
خداوند متعال به پیامبرش ج اختیار داد تا میان آنکه چیامبری بنده یا پیامبری پادشاه باشد یکی را برگزیند، پیامبر ج بدلیل تواضعی که داشت پیامبر و بنده بودن را برگزید.
تواضع از بارزترین خصوصیات اخلاقی حضرت رسول اکرم ج بود. نمونههای بسیاری از فروتنی و تواضع آن حضرت ج موجود است از جملهی آنها:
یکبار از حضرت عائشهل سؤال شد: پیامبر ج درمیان خانوادهاش چگونه رفتار میکرد؟ پاسخ داد: «كَانَ فِى مِهْنَةِ أَهْلِهِ (يساعدهم)، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ». [بخاری] یعنی: «ایشان به کار خانهی خویش مشغول بودند (آنان را کمک مینمود) و چون هنگام نماز میرسید، به نماز برمی آمدند».
آن حضرت ج خود شیر گوسفندان را دوشیده، کفشهایش را میدوخت، جامهاش را وصله میزد، با خدمتکارش غذا میخورد، خود از بازار وسایل میخرید و با دستان خویش حملشان میکرد، در سلام کردن برطرف مقابل پیشی میگرفت و با او دست میداد، برای او فرقی نمیکرد که آن شخص کوچک باشد یا بزرگ، سیاه باشد یا سرخ و بنده باشد یا آزاد. آن حضرت ج خود را از یارانش جدا نکرده و در کارها چه کم و چه زیاد با آنان همکاری مینمود.
زمانی که پیامبر ج مکه را فتح کردند، درحالی وارد آن شدند که سر خویش را بخاطر تواضع در برابر پروردگار جهانیان چنان به زیر افکنده بود که چیزی نمانده بود به پشت شترش برسد. سپس آن حضرت ج همهی اهل مکه را بخشیده و از آنان درگذشت و فرمود: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمْ الطُّلَقَاءُ». یعنی: «بروید که شما همه آزادید». [سیرة ابن هشام].
تواضع ممکن است در رابطه با خداوند یا در ارتباط فرستادهی او و دیگر مردم باشد. انسان مسلمان در ارتباط با خداوند فروتنی پیشه میکند تا اعمال ود را قبول فرماید و در برابر او نهایت خضوع و فروتنی را پیش میگیرد. در مقابل اوامر او نه چون و چرا نموده و نه با افکار یا امیال خویش در برابر آن میایستد. همچنین در ارتباط با رسول الله ج با تمسک به سنت و راهنماییهایش تواضع و فروتنی اختیار نموده با ادب و فرمانبری از وی پیروی نموده و در اوامر و نواهی با وی مخالفت نمیکند.
انسان مسلمان در رابطه با مردم رفتاری متواضع داشته و بر آنان فخر نمیورزد. حرمت و ارج آنان را، در هر رتبه و پایهای که باشند، نگاه میدارد. سخن حق را قبول داشته و بدان گردن مینهد حال گویندهی آن هرکه باشد فرقی نمیکند.
تواضع خصلتی پسندیده است که بیانگر پاکی نفس انسان بوده و بهسوی محبت و دوستی و برابری میان مردم رهنمون گشته و باعث گسترش همبستگی میان آنان و کنار رفتن کینه و حسادت و دشمنی از قلبهایشان میگردد. مهمتر از همه اینکه تواضع مایهی خوشنودی خداوند سبحان میباشد.
پیامبر خدا ج فرموده است: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ وَمَا زَادَ اللَّهُ عَبْدًا بِعَفْوٍ إِلاَّ عِزًّا وَمَا تَوَاضَعَ أَحَدٌ لِلَّهِ إِلاَّ رَفَعَهُ اللَّهُ». [مسلم] یعنی: «هیچ صدقه مال را کم نساخت، و خدا هیچ بندهای را به عفو جز عزت نیفزود، و هیچکس برای خدا فروتنی نکرد، مگر اینکه خداوند او را بلند مرتبه نمود».
همچنین آن حضرت ج میفرماید: «مَنْ تواضع لله رفعه الله». [ابونعیم] یعنی: «هرکه بخاطر خداوند فروتنی کند، خداوند او را بلند مرتبه گرداند». و نیز فرموده است: «إنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إلَيَّ : أَنْ تَوَاضَعُوا، حَتَّى لَا يَبْغِيَ أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ، وَلَا يَفْخَرَ أَحَدٌ عَلَى أَحَدٍ». [مسلم]. یعنی: «هر آئینه خداوند بمن وحی نمود که فروتنی کنید تا کسی بر کسی ستم نکند و کسی بر کسی ننازد».
و قال الشاعر:
إذا شــِئْتَ أن تَـزْدَادَ قَـدْرًا ورِفْـــعَــةً
جفَلِنْ وتواضعْ واتْرُكِ الْكِبْـرَ والْعُجْـــبَا
معنی شعر:
«اگر خواهی که قدر و جاه تو افزون بگردد، فروتن باش و نرمی ورز و بکاه از فخر و نازت».
هرگز سزاوار نیست که انسان تکبر بورزد، چرا که کبریا و عظمت تنها شایسته خداوند است و بس. پیامبر خدا ج در یک حدیث قدسی بیان میدارد: «قَالَ اللَّهُأ الْكِبْرِيَاءُ رِدَائِى وَالْعَظَمَةُ إِزَارِى فَمَنْ نَازَعَنِى وَاحِدًا مِنْهُمَا قَذَفْتُهُ فِى النَّارِ». [مسلم و ابوداود و ترمذی] یعنی: «خداوند میفرماید: عزت ازار من است و کبریا ردای من، کسی که با من در یکی از این دو دعوی و کشمکش کند، او را در آتش افکنم».
انسان متکبر فکر میکند که مقام و جایگاه او از منزلت دیگران بالاتر است، که البته این حالت باعث میشود دیگران از وی متنفر شده و از دور و برش کنار روند و به همان اندازه در درون خود فرد نیز فساد و تباهی فراوانی را به جای میگذارد، دیگر نه نصیحتی را میشنود و نه نظری برای او قابل قبول است و در نهایت جزو انسانهای مطرود میگردد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ ١٨﴾ [لقمان: ۱۸]. یعنی: «و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمىدارد».
متکبران در قرآن کریم به عذابی شدید بیم داده شدهاند آنجا که خداوند باری تعالی میفرماید: ﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾ [الأعراف: ۱۴۶]. یعنی: «به زودى کسانى را که در زمین بناحق تکبر مىورزند از آیاتم رویگردان سازم...». و میفرماید: ﴿كَذَٰلِكَ يَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ قَلۡبِ مُتَكَبِّرٖ جَبَّارٖ﴾ [غافر: ۳۵]. یعنی: «... اینگونه خدا بر دل هر متکبر و زورگویى مهر مىنهد».
خداوند-باری تعالى- متکبران را دوست نمیدارد و پاداش و جایگاهشان را آتش دوزخ قرار داده و میفرماید: ﴿إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُسۡتَكۡبِرِينَ﴾ [النحل: ۲۳]. یعنی: «... او گردنکشان را دوست نمىدارد»، ويقول تعالى: ﴿أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡمُتَكَبِّرِينَ﴾ [الزمر: ۶۰]. یعنی: «... آیا جاى سرکشان در جهنم نیست».
برخی از انسانها بخاطر علمی که دارند دچار تکبر میشوند، و دیگران را کوچک میشمارند، در برابر جواب دیگران و نصیحتهای آنان او را به خشم میآورد، به تباهی افتاده و دانش او سودی برایش ندارد. بعضی دیگر از اصل و نسبی که دارد به بلای تکبر گرفتار میشود و به منزلت آبا و اجداد خویش مینازد و همه را در منزلتی پایینتر از خود دیده و در پی آن مستحق خواری و سرشکستگی از جانب پروردگار میشود.
برخی نیز بعلت قدرت و مقام و نیرویی که دارند دچار تکبر و خودپسندی گشته و از این رو به آن رو شده و به سظلم و تجاوز به حقوق دیگران دست زده و نابودی و عقوبت شومی را برای خود رقم میزند.
عدهای را نیز ثروت و سامان فراوان از مسیر منحرف ساخته و با ولخرجی و اسراف بر دیگران برتری میجوید و بدین ترتیب نزد خداوند خطاکار بوده و مال و ثروتش سودی برای او نخواهد داشت.
پیامبر خدا ج همگی ما را از تکبر و خودپسندی برحذر داشته و به دوری از آن امر فرموده است تا آنکه از بهشت محروم نگردیم و میفرماید: «لاَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ». [مسلم و ابوداود و ترمذی]. یعنی: «آنکه در دلش به اندازهی ذرهای تکبر باشد، به بهشت داخل نمیشود».
خداوند مردی را بواسطهی تکبری که داشت در زمین فرو برد. پیامبر ج در اینمورد میفرماید: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَمْشِي فِي حُلَّةٍ (ثوب) تُعْجِبُهُ نَفْسُهُ، مُرَجِّلٌ جُمَّتَهُ (صفف شعر رأسه ودهنه)، إِذْ خَسَفَ اللَّهُ بِهِ، فَهُوَ يَتَجَلْجَلُ فِي الأَرْضِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ». [متفق علیه]. یعنی: «در اثنائیکه مردی با جامهی زیبا راه میرفت، درحالیکه از خودش خوشش میآمد و موی سرش را شانه کرده بود و در رفتار خود کبر مینمود، خداوند ناگهان او را به زمین فرو برد و او تا روز قیامت در زمین فرو میرود».
همچنین آن حضرت ج میفرماید: «يُحْشَرُ الْمُتَكَبِّرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَمْثَالَ الذَّرِّ فِى صُوَرِ الرِّجَالِ يَغْشَاهُمُ الذُّلُّ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ فَيُسَاقُونَ إِلَى سِجْنٍ فِى جَهَنَّمَ يُسَمَّى بُولَسَ تَعْلُوهُمْ نَارُ الأَنْيَارِ يُسْقَوْنَ مِنْ عُصَارَةِ أَهْلِ النَّارِ طِينَةِ الْخَبَالِ». [ترمذی]. یعنی: «متکبران در روز قیامت همچون مورچگانی ریز در هیئت انسان حشر شده و از هر حقارت و ذلت طرف بر آنان میبارد. به سوی زندانی در دوزخ کشانده میشوند که بولس نامیده میشود. بر آنها آتش همهی آتشها برآمده و از شیرهای مینوشند که از چرک تن دوزخیان است».
در صحیح بخاری از رسول خدا ج نقل شده که فرموده است: «حَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ لاَ يَرْتَفِعَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلاَّ وَضَعَهُ». یعنی: «بر خدا حق است که هیچ چیزی در دنیا گردن فراز نشود، مگر اینکه خوارش نماید».
لذا شایسته است که هریک از ما کوشش نماید تا در برخوردهایش تواضع را پیشه نموده و بواسطهی مقام و منصب یا ثروت و سامانش بر کسی برتری نجوید.
آری، تواضع خصلت بزرگان و تکبر سرشت فرومایگان است. چنانچه شاعر میگوید:
تَوَاضَعْ تَكُنْ كالنَّجْمِ لاح لِنَاظـِـــرِ
على صفحـات الـمــاء وَهْوَ رَفِيــعُ
ولا تَكُ كالدُّخَانِ يَعْلُـــو بَنَفْسـِـــهِ
على طبقــات الجـوِّ وَهْوَ وَضِيــعُ.
معنی شعر:
«فروتن باش و همچون ستارهای درخشان، که عکسش بر رخ آب افتد و لیکن بر اوج است، نه همچون دود کو برشود بر آسمانها، ولی هرچند بالا رود پست و حقیر است».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حکایت میکنند که پیرمرد کهنسالی فرزندانش را گردآورد و دستهای هیزم را به آنان داد و از آنان خواست تا آن را بشکنند. یک یک پسران هرچقدر سعی کردند نتوانستند آن را بشکنند. آنگاه پدرشان دستهی هیزم را از آنان گرفته و تکه چوبها را از هم جدا نمود. سپس به هرکدام از پسرانش تکه چوبی را داد و خواست تا دوباره سعی کنند. این بار به راحتی آن تکه چوب را شکستند.
خداوند به حضرت ابراهیم÷ دستور داد تا دیوارهای کعبه را برافراشته و آن را تجدید بنا نماید. ابراهیم÷ بلافاصله به اجابت امر پروردگار برخاست و از فرزندش اسماعیل÷ خواست تا او را در بنای کعبه یاری دهد. اسماعیل÷ نیز به امر پدر خویش در کمک به او گردن نهاد. آن دو با همیاری یکدیگر بنای کعبه را به پایان رساندند. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١٢٧﴾ [البقرة: ۱۲٧]. یعنی: «و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه [کعبه] را بالا مىبردند [مىگفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى!».
خداوند موسى÷ را بسوی فرعون فرستاد، تا او را بهسوی بندگی خداوند یکتا فراخواند. موسى÷ از خداوند درخواست کرد تا برادرش هارون را همراه او گسیل دارد تا او را یاری رسانده و در فراخواندن فرعون پشتیبانش باشد و گفت: ﴿وَٱجۡعَل لِّي وَزِيرٗا مِّنۡ أَهۡلِي ٢٩ هَٰرُونَ أَخِي ٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِي ٣١ وَأَشۡرِكۡهُ فِيٓ أَمۡرِي ٣٢﴾ [طه: ۲٩-۳۲]. یعنی: «و براى من دستیارى از کسانم قرار ده. هارون برادرم را. پشتم را به او استوار کن. و او را شریک کارم گردان».
خداوند متعال دعای موسى÷ را قبول کرد و هارون را برای یاری به او برگزید. آن دو در دعوت بسوی خداوند متعال همیاری نمودند. خداوند نیز آنان را نصرت بخشیده و بر فرعون و لشگریان او پیروزشان گردانید.
خداوند سبحان به ذی القرنین پادشاهی و قلمرو وسیع و بزرگی را بخشیده بود. او نیز تمام زمین را از مشرق به سمت مشرق درمینوردید. خداوند او را بر زمین نیرو و قدرت فراوان داده بود. او نیز به عدل و داد حکم میراند و اوامر خداوند را به اجرا درمیآورد.
در همان زمان قومی به نام یأجوج و مأجوج برروی زمین به فساد و تباهی پرداخته و به همسایگانش میتاخت و اموالشان را به تاراج میبردند و ظلم و ستم بسیار روا میداشتند. اقوام ضعیفتر از ذی القرنین خواستند تا به فریادشان برسد و به آنان کمک کند تا بین خویش و یأجوج و مأجوج سدی را بنا نهند و:
﴿قَالُواْ يَٰذَا ٱلۡقَرۡنَيۡنِ إِنَّ يَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَكَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَهُمۡ سَدّٗا ٩٤﴾ [الکهف: ٩۴]. یعنی: «گفتند اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد مىکنند آیا [ممکن است] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدى قرار دهى؟».
ذی القرنین از آنان خواست تا همه باهم متحد گشته و یکپارچه شوند، چون ایجاد چنان دیوار عظیمی نیازمند تلاش و کوشش بسیار زیادی بود. آنان میبایست درمیان دشت و صحرا و کوهستانها گودالهایی را حفر کرده و به جستجوی آهن میپرداختند تا سد را برپا نمایند. خداوند متعال میفرماید: ﴿قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيۡرٞ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُمۡ رَدۡمًا ٩٥﴾ [الکهف: ٩۵]. یعنی: «گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده [از کمک مالى شما] بهتر است مرا با نیرویى [انسانى] یارى کنید [تا] میان شما و آنها سدى استوار قرار دهم». مردم همگی همیاری نمودند تا مقدار معتنابهی از آهن را استخراج نمودند که ارتفاع آن به بلندی کوهها میرسید. تمام این آهن را گداختند و سدی عظیم بنا کردند که آنان را از شر همسایهی ویرانگرشان در امان میداشت.
نخستین چیزی که رسول الله ج پس از هجرت به مدینه بدان اقدام نمود همانا احداث یک مسجد بود. در این کار صحابهش با پیامبر ج همیاری نموده، مکان و زمین آن را آماده ساختند و سنگ و درختان خرما را برای برپا نمودن مسجد فراهم کردند و همگی یکدست و هماهنگ عمل کردند تا بنای مسجد به اتمام رسید.
صحابهش در نبرد در برابر کافران یکپارچه و متحد بودند. در جنگ احزاب کافران از هرطرف بر آنان گرد آمده و مدینه را در محاصرهی خویش گرفتند. سلمان فارسیس به پیامبر ج پیشنهاد کرد تا خندق بزرگی را بدور مدینه حفر نمایند تا آنکه کافران نتوانند به راحتی به شهر نفوذ کنند. مسلمانان تا پایان حفر خندق باهم و دوشادوش هم عرق ریختند و تلاش کردند. کافران بواسطهی آن خندق از نفوذ به شهر درماندند و خداوند مسلمانان را بر دشمنانشان پیروز گردانید.
تعاون و همیاری، کمک و یاری رساندن مردم به همدیگر در مواقع نیاز و در کارهای خیر میباشد. خداوند متعال در قرآن کریم به تعاون و همیاری امر نموده و میفرماید: ﴿وَتَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡبِرِّ وَٱلتَّقۡوَىٰۖ وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ۲] یعنی: «و در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است».
تعاون و همیاری از ضروریات زندگی است، چنانچه فرد نمیتواند به تنهایی از پس تمام دشواریهای زندگی برآید. پیامبر ج میفرماید: «مَنْ كَانَ مَعَهُ فَضْلُ ظَهْرٍ فَلْيَعُدْ بِهِ عَلَى مَنْ لاَ ظَهْرَ لَهُ وَمَنْ كَانَ لَهُ فَضْلٌ مِنْ زَادٍ فَلْيَعُدْ بِهِ عَلَى مَنْ لاَ زَادَ لَهُ». [مسلم و ابوداود] یعنی: «آنکه مرکبی اضافه بر حاجتش داشته باشد، باید که آن را به کسی که مرکبی ندارد، صدقه دهد، و آنکه آذوقهی زائدی داشته باشد، باید آن را به کسی که آذوقه و زادی ندارد، صدقه دهد».
آن حضرت ج بر همکاری و کمک رساندن به زیردستان و خدمتکاران سفارش بسیار نموده است، به عنوان نمونه میفرماید: «وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ، فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ». [متفق علیه] یعنی: «و آنها را به چیزی مکلف نکنید که توانائی آن را نداشته باشند و اگر آنان را مأمور کردید، پس همکاریشان کنید».
خداوند بهترین یاری دهندگان میباشد و انسان مسلمان پیوسته در تمام نمازهایش و در مورد همهی مسائل زندگی از او نصرت و یاری طلبیده و میگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ ٥﴾ [الفاتحة: ۵]. یعنی: «[بار الها] تنها تو را مىپرستیم و تنها از تو یارى مىجوییم».
پروردگار متعال در سرشت تمام مخلوقاتش، حتی در درون ریزترین آنها مانند مورچهها و زنبورها و سایر حشرات، حس تعاون و همیاری را به ودیعه نهاده است. این موجودات در گردآوردن غذا و مقابله با دشمنانشان با هم همیاری داشته و متحد عمل مینمایند. لذا بدیهی است که انسان، با دارا بودن عقل و اندیشهای که خداوند به او ارزانی داشته و او را بواسطهی آن از سایر موجودات جدا ساخته است، برای دارا بودن چنین خصیصهی پراهمیتی سزاوارتر میباشد.
در نتیجهی همیاری فرد با برادر مسلمانش توان آنان چند برابر شده و با شتاب و دقت بیشتری به هدف مورد نظر خویش دست مییابند. همیاری منجر به صرفهجویی در زمان و نیرو به میزان قابل ملاحظهای میشود. کلام حکیمانهای میگوید: فرد به تنهایی اندک و با یارانش بسیار است.
پیامبر خدا ج میفرماید: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى». [مسلم] یعنی: «مثل مسلمانها در محبت و رحمت و مهربانیشان به همدیگر مانند یک جسد است، که هرگاه عضوی از آن بدرد آید، دیگر اعضای جسد در تب و بیدار خوابی با آن همراهی میکنند».
همچنین پیامبر ج: «يَدُ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ». [ترمذی] یعنی: «دست خداوند با جماعت است».
وقال ج: «الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا». [متفق علیه] یعنی: «مسلمان برای مسلمان (یعنی رابطهی مسلمانها با همدیگر در تعاون و همکاری) چون بنای دیواری است که برخی، برخی دیگر را محکم میسازد».
آنگاه که مسلمان در کمک و یاری برادرش است تا نیاز او را برآورد، خداوند در کمک و یاری وی است تا حاجت او برآورده گردد. کسی که کار فرد گرفتاری را آسان نموده و بر او راحت گرداند خداوند در دنیا و آخرت کار او را آسان میگرداند. خداوند بندهاش را یاری میرساند مادامیکه او در یاری و کمک برادرش میباشد.
رسول خدا ج فرموده است: «وَعَوْنُكَ الضَّعِيفَ بِفَضْلِ قُوَّتِكَ صَدَقَةٌ». [احمد]. یعنی: «یاری رساندن تو به شخص ضعیف به واسطهی توانی که داری، صدقه است».
خداوند متعال از تعاون و همیاری در کارهای زشت و ناپسند، بخاطر تباهی و فساد بزرگی که در پی دارد، نهى کرده و میفرماید: ﴿وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ﴾ [المائدة: ۲]. یعنی: «و در گناه و تعدى دستیار هم نشوید و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است».
در صورت ارتکاب شخصی به گناه و معصیت باید که دیگر مسلمانان از استهزاء و مسخره کردن او بپرهیزند، چون با این کار در این گناه و معصیت با شیطان همیاری و معاونت نموده است بلکه لازم است که دست فرد را گرفته و او را نصیحت نموده و از اشتباه بودن عملش آگاه سازد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حکایت میشود که مردی نافرمانی خداوند سبحانه و تعالی را نموده و عیبهای بسیاری داشت. با اینحال میکوشید خود را اصلاح کند ولی نمیتوانست. بنابراین پیش یک دانشمند رفته و از او درخواست راهنمایی نمود تا بتواند عیبهای خود را برطرف کند. مرد دانشمند به او دستور داد تا تنها یکی از عیبهایش را معالجه نماید و آن عیب دروغگویی بود. به او توصیه نمود تا تحت هر شرایطی راستگویی پیشه کند و از او پیمانی برای این کار گرفت. مدتی بعد مرد که میخواست شراب بنوشد، آن را خرید و جامی را پر نموده و وقتی آن را به دهان خود نزدیک کرد، با خود گفت: وقتی آن دانشمند از من بپرسد: آیا شراب نوشیدی؟ چه پاسخ خواهم داد؟ مگر میتوانم به او دروغ بگویم؟ نه، هرگز شراب نخواهم نوشید.
روز بعد در پی گناه دیگری بود، باز پیمان راستگویی با دانشمند را به یاد آورده و از آنجام آن منصرف گشت. خلاصه هربار که میخواست گناهی را مرتکب گردد، برای آنکه مجبور نشود به ان عالم دروغ بگوید خودداری مینمود. باگذشت مدتی آن مرد به یمن پایبندی به راستگویی، از تمام عیبها خود را پاک نموده بود.
در حکایت دیگری چنین آمده: کودکی بود که، به شوخی و به جدی، بسیار دروغ میگفت. یک روز که داشت کنار دریا شنا مینمود، تظاهر به غرق شدن کرده و فریاد میزد: کمک! کمک! ... دارم غرق میشوم. دوستانش به یاریش شتافتند و دیدند که او آنها را فریب داده و دارد میخندد. پسرک چند بار این عمل خود را تکرار نمود.
یکی از این دفعات موجی بالا آمده و و چیزی نمانده بود پسرک غرق شود. پسرک شروع کرد به فریاد زدن و کمک خواستن ولی دوستانش گمان کردند که او باز مثل همیشه به آنان دروغ میگوید و به کمک او نرفتند. تا آنکه کسی که از آنجا عبور میکرد به سمت او رفته و نجاتش داد. پسرک به دوستانش گفت: خداوند مرا به خاطر دروغ گفتنم مجازات کرد. بعد از این دیگر هرگز دروغ نخواهم گفت. از آن پس دیگر هرگز آن پسر دروغی نگفت.
راستگویی، گفتن سخن حق و مطابق واقع است. خداوند متعال در قرآن کریم ما را به راستگویی فرمان میدهد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١﴾ [التوبة: ۱۱٩]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا پروا کنید و با راستان باشید».
خداوند سبحان میفرماید: ﴿وَمَنۡ أَصۡدَقُ مِنَ ٱللَّهِ قِيلٗا﴾ [النساء: ۱۲۲]. یعنی: «و چه کسى در سخن از خدا راستگوتر است؟». هیچکس از او راستگوتر نیست و راستترین کتابها کتاب خدا است، میفرماید:
﴿هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ﴾ [الأحزاب: ۲۲]. یعنی: «... این همان است که خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند و خدا و فرستادهاش راست گفتند...».
خداوند متعال بسیاری از پیامبران خود را به خاطر راستگوییشان ستوده است. خداوند متعال در مورد پیامبرش ابراهیم÷ میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِبۡرَٰهِيمَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيًّا ٤١﴾ [مریم: ۴۱]. معنی آیه: «و در این کتاب به یاد ابراهیم پرداز زیرا او پیامبرى بسیار راستگوى بود».
در مورد حضرت اسماعیل میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِسۡمَٰعِيلَۚ إِنَّهُۥ كَانَصَادِقَ ٱلۡوَعۡدِ وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا ٥٤﴾ [مریم: ۵۴]. معنی آیه: «و در این کتاب از اسماعیل یاد کن زیرا که او درست وعده و فرستادهاى پیامبر بود».
دربارهی یوسف÷: ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا ٱلصِّدِّيقُ﴾ [یوسف: ۴۶]. یعنی: «اى یوسف اى مرد راستگوى...».
دربارهی ادریس÷: ﴿وَٱذۡكُرۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ إِدۡرِيسَۚ إِنَّهُۥ كَانَ صِدِّيقٗا نَّبِيّٗا ٥٦﴾ [مریم: ۵۶]. معنی آیه: «و در این کتاب از ادریس یاد کن که او راستگویى پیامبر بود».
راستگویی همراه همیشگی رسول خدا ج بود. اقوام و خویشاوندان او را راستگوی امین مینامیدند. حضرت خدیجهل در هنگام نزول وحی بر وی میفرمود: براستی که تو تنها راست بر زبان میرانی...
فرد مسلمان با خدا، با مردم و با خویشتن خویش راستگوست.
با اخلاص در تمام کارها صرف برای خداوند و بدون هرگونه ریا و شهرت طلبی اینگونه صداقت امکان پذیر است. چنانچه کسی کاری را با نیت خالص برای خداوند انجام ندهد، خداوند آن عمل را از وی نمیپذیرد. انسان مسلمان در تمام عبادتها با ادای حق آن و انجام آن بگونهای پسندیده اخلاص میورزد.
مسلمان در سخنان خویش با دیگران دروغ نمیگوید. از پیامبر ج روایت شده که فرمودهاند: «كَبِرَتْ خِيَانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخَاكَ حَدِيثًا هُوَ لَكَ بِهِ مُصَدِّقٌ وَأَنْتَ لَهُ بِهِ كَاذِبٌ». [احمد] یعنی: «چه خیانتی بزرگتر از آنکه در سخن خویش با برادرت دروغ بگویی؟ او ترا باور داشته و تو با وی دروغ گفته باشی!».
مسلمان راست گفتار خودش را فریب نمیدهد و به اشتباهاتش اعتراف نموده و آنها را اصلاح میکند. او به خوبی میداند که راه نجات راستگویی است. پیامبر ج فرمودند: «دَعْ مَا يَرِيبُكَ إِلَى مَا لاَ يَرِيبُكَ، فإن الكذب ريبة والصدق طمأنينة». [ترمذی] یعنی: «چیزی را که ترا به شک میاندازد را بخاطر آنچه ترا به شک نمیاندازد رها کن. بدان که دروغ مشکوک است و راستی آسایش خاطر».
خداوند متعال راستگویان را ستوده است، چراکه آنان همان پارسایان اهل بهشتند به پاداش راستگوییشان. خداوند میفرماید:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ﴾ [البقرة: ۱٧٧]. یعنی: «...آنانند کسانى که راست گفتهاند و آنان همان پرهیزگارانند...». و در جایی دیگر: ﴿قَالَ ٱللَّهُ هَٰذَا يَوۡمُ يَنفَعُ ٱلصَّٰدِقِينَ صِدۡقُهُمۡۚ لَهُمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١١٩﴾ [المائدة: ۱۱٩]. یعنی: «خدا فرمود این روزى است که راستگویان را راستىشان سود بخشد براى آنان باغهایى است که از زیر [درختان] آن نهرها روان است همیشه در آن جاودانند خدا از آنان خشنود است و آنان [نیز] از او خشنودند این است رستگارى بزرگ».
راستی آرامش خیال و راه گریزی در دنیا و آخرت است. رسول الله ج فرمودهاند: «تحروا الصدق وإن رأيتم أن فيه الهَلَكَة، فإن فيه النجاة». [ابن أبی الدنیا] معنی حدیث: «راستی پیشه کنید حتی اگر در آن خطری را متوجه خود ببینید، چرا که در آن نجات و رهایی هست». و نیز: «إِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِى إِلَى الْبِرِّ، وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِى إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَصْدُقُ حَتَّى يَكُونَ صِدِّيقًا، وَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِى إِلَى الْفُجُورِ، وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِى إِلَى النَّارِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ، حَتَّى يُكْتَبَ عِنْدَ اللَّهِ كَذَّابًا». [متفق علیه] یعنی: «همانا راستی انسان را بسوی نیکوکاری رهنمائی میکند، و نیکو کاری انسان را به بهشت رهنمون میگردد، و همانا شخص راست میگوید تا اینکه در نزد خداوند بسیار راستگو و صدیق نوشته میشود. دروغ انسان را به معاصی و گناهان سوق میدهد و گناهان انسان را بسوی دوزخ میکشاند. شخص همانا دروغ میگوید تا که در پیشگاه خداوند کذاب و بسیار دروغگو نوشته میشود».
برازنده و سزاوار هر مسلمانی است که به پیامبر ج در راستگوییاش تأسی جسته و راستگویی را جزو صفات همیشگی خویش قرار دهد. شاعر به زیبایی گفته است:
عليك بالصـدق ولــو أنـــه
أَحْـرقَكَ الصدق بنـار الوعـيـد
وابْغِ رضـا الـمـولي، فأَشْقَـي الوري
من أسخط الـمولي وأرضي العبيــد
یعنی:
راستگویی را برگزین و بگذار
آتش صدقت به سختی بگدازد
طالب خرسندی او باش، و بیچارهترین کس
ناخرسندی او را و رضای دگران خواست
و شاعر میگوید:
وعـوِّد لسـانك قول الصدق تَحْظَ به
إن اللسـان لـمــا عـوَّدْتَ معــتـادُ
یعنی:
زبان را راستی آموز تا شاد گردی
که عادت یابد از گفتارهایت
آن است که انسان کلام خلاف حقیقت و واقعیت را بر زبان براند. یکی از نشانههای نفاق و دورویی است. پیامبر خدا ج فرمودند: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفق علیه] یعنی: «نشانهی منافق سه چیز است: چون سخن بگوید، دروغ گوید. و چون وعده کند، بدپیمانی نماید و چون امین قرار داده شود، خیانت کند».
مؤمن واقعی دروغ نمیگوید. از پیامبر ج سؤال کردند: «أَيَكُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَانًا فَقَالَ: نَعَمْ. فَقِيلَ لَهُ أَيَكُونُ الْمُؤْمِنُ بَخِيلاً فَقَالَ: نَعَمْ. فَقِيلَ لَهُ أَيَكُونُ الْمُؤْمِنُ كَذَّابًا فَقَالَ: لاَ». [مالک] یعنی: «آیا مؤمن میتواند ترسو باشد؟ فرمود: آری. پرسیدند: آیا ممکن است بخیل ذباشد؟ فرمود: بلی. پرسیدند: آیا ممکن است که مؤمن دروغگو باشد؟ فرمود: خیر».
فرد دروغگو نمیتواند دروغش را پنهان نموده یا انکار کند، بلکه دروغش آشکار و رسوا میشود. حضرت علیس میفرماید: کسی چیزی را در درون خود پنهان نمیدارد مگر آنکه در لغزشهای زبان یا در رنگ رخسارش آشکار گردد.
هر دروغی مطرود است، و دروغ سفید و سیاه و کوچک و بزرگ نداریم. انسان مسلمان بخاطر دروغش محاسبه و مجازات میشود، حتی اگر دروغ کوچکی بوده باشد.
حضرت اسماء بنت یزیدس به پیامبر ج عرض کرد: «يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ قَالَتْ إِحْدَانَا لِشَىْءٍ تَشْتَهِيهِ لاَ أَشْتَهِيهِ يُعَدُّ ذَلِكَ كَذِباً قَالَ: إِنَّ الْكَذِبَ يُكْتَبُ كَذِباً حَتَّى تُكْتَبَ الْكُذَيْبَةُ كُذَيْبَةً». [أحمد] یعنی: «ای رسول خدا، اگر کسی از ما در برابر چیزی که دوست دارد بگوید: دوست ندارم. آیا این دروغ است؟ پیامبر ج فرمودند: دروغ، دروغ نوشته میشود. حتی دروغ کوچک (مصلحت آمیز) هم دروغی حساب میشود».
از عبدالله بن عامرس روایت شده که میگفت: «دَعَتْنِى أُمِّى يَوْمًا وَرَسُولُ اللَّهِ ج قَاعِدٌ فِى بَيْتِنَا فَقَالَتْ هَا تَعَالَ أُعْطِيكَ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج: مَا أَرَدْتِ أَنْ تُعْطِيهِ؟. قَالَتْ: أَرَدْتُ أَنْ أُعْطِيَهُ تَمْرًا. قَالَ: أَمَا إِنَّكِ لَوْ لَمْ تَفْعَلِى لَكُتِبَتْ عَلَيْكِ كِذْبَةً». [أبوداود] یعنی: «روزی مادرم مرا صدا زد و پیامبر خدا ج در منزل ما نشسته بود. مادرم گفت: بیا، چیزی به تو بدهم. ایشان فرمود: «چه میخواهی به او بدهی؟» مادرم پاسخ داد: میخواستم خرمایی به او بدهم. پیامبر ج فرمود: چنانچه چیزی به او نمیدادی دروغی برایت نوشته میشد».
در سه حالت انسان میتواند دروغ گفته و چیزی جز حقیقت بزبان آورد. خداوند برای آنها فرد را مجازات ننموده، و بلکه شامل اجر و ثواب نیز میگردد. شرایط مذکور موارد زیر هستند:
خبردار میشوید که بین دو نفر از دوستان خصومتی هست و قصد آشتی دادن آن دو را دارید. در این شرایط ایرادی ندارد که به دوست اولی بگویید: فلانی ترا دوست دارد. همهاش از تو تعریف میکند... و به دیگری هم همین قصه را بگویید. به این ترتیب بین دو دشمن دوستی دوباره برقرار شده و جای دشمنی، محبت و دوستی پیدا میشود.
یکی از مسلمانان به دست دشمن میافتد و از او میخواهند تا در مورد کشور خود معلوماتی را به آنان بدهد. در این حالت طبیعی است که نباید به آنان اطلاعات درست داده و برای محافظت از کشور خود از آسیب دشمن باید به آنان اطلاعات نادرست بدهد.
ادب اسلامی اقتضا میکند که فرد مسلمان به همسر خود نگوید که او نازیبا و زشت است، او را دوست ندارد، به او علاقه ندارد و ... بلکه بهتر است خاطر همدیگر را شاد ساخته و او را با گفتن مطالب خوشایند و تعریف و تمجید از زیباییها و اینکه با وجود او چقدر خوشبخت است، راضی نگه دارد ( ولو آنکه دروغ هم باشد). نباید این را جزو دروغ حساب نمود، بلکه برای گویندهی آن حتی امید اجر و ثواب از جانب پروردگار متعال نیز هست.
پیامبر بزرگوار اسلام ج به شدت کار منافقان و دورویان را زشت میشمارد که جلوی دیگران حتی به دروغ آنان را مدح و ثنا میگویند. آنحضرت ج میفرماید: «إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَدَّاحِينَ فَاحْثُوا فِى وُجُوهِهِمُ التُّرَابَ». [مسلم] یعنی: «اگر با مداح و تمجیدگری روبرو گشتید بر صورتش خاک بپاشید».
در این بین افرادی هم هستند که میل دارند دیگران را بخندانند، برای این کار دست به دروغ پردازی میزنند. این چیزی است که پیامبر ج آن را ناپسند دانسته و فرمودهاند: «وَيْلٌ لِلَّذِى يُحَدِّثُ بِالْحَدِيثِ لِيُضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ فَيَكْذِبُ وَيْلٌ لَهُ وَيْلٌ لَهُ». [ترمذی] یعنی: «وای بر آنکه سخنی را بر زبان آورد تا کسانی به او بخندند، و دروغ بگوید. وای بر او! وای بر او! ».
نیز فرمودهاند: «أَنَا زَعِيمٌ بِبَيْتٍ فِى رَبَضِ الْجَنَّةِ (أطرافها) لِمَنْ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَإِنْ كَانَ مُحِقًّا وَبِبَيْتٍ فِى وَسَطِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْكَذِبَ وَإِنْ كَانَ مَازِحًا وَبِبَيْتٍ فِى أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ حَسَّنَ خُلُقَهُ». [أبوداود] معنی حدیث شریف: «من ضامنم به خانهای در دامنهی بهشت برای کسیکه خصومت و دعوی را ترک کند، هرچند که حق بجانب هم باشد و به خانهای در وسط بهشت برای کسیکه دروغ را ترک کند، هر چند که برای مزاح هم باشد. و به خانهای در بالاترین طبقات بهشت برای کسیکه اخلاقش نیکو باشد».
حضرت ابوبکر صدیقس با شنیدن سخنانی که در مدح او بودند، میفرمود: «خدایا تو از من به من آگاهتر هستی، و من از آنان بر خود آگاهترم. بارالها! مرا بهتر از آنچه میپندارند نما، و بر من بیامرز آنچه از آن بیخبرند، و بخاطر آنچه میگویند مرا بازخواست مفرما!».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
در بنیاسرائیل سه نفر بودند: یک جذامی، یک فرد مبتلا به کچلی و یکی هم نابینا. هرسهی این اشخاص همواره دعا میکردند تا خداوند بیماری و نقصهای آنان را برطرف ساخته و به آنها مال و ثروتی عطا فرماید. خداوند دعایشان را اجابت فرمود و فرشتهای را بهسوی مرد دچار پیسی (جذام) فرستاد و او دستی بر پوست وی کشیده و رنگ و روی مرد نیکو گشته و شتر مادهای را به وی بخشید که آن هم زائید و شتران بسیاری از او پدید آمد و مرد ثروتمند گردید. فرشته بهسوی مرد کچل رهسپار گشته و دستی بر سر او کشانده و خداوند او را شفا داد، آنگاه به او یک گاو ماده بخشید و آن هم زاد و ولد نموده و مرد صاحب رمهای گاو گشت.
سپس بهسوی مرد نابینا رفته و دستی بر چشمانش کشیده و خداوند شفایش داد. فرشته گوسفند مادهای به او نیز بخشید و آن هم زاد و ولد نموده و صاحب رمهای گوسفند گردید.
پس از مدتی همان فرشته برای آزمایش این سه نفر برگشت تا ببیند که آیا شکرگذار خداوند سبحان بوده و به فقرا و نیازمندان کمک میکنند یا خیر؟
بهسوی مرد جذامی رفت و پس از آن روانهی خانهی مرد کچل شد و آنان پاسخش دادند: این مال و ثروت ارث آبا و اجدادی ما است. آن دو به حال و وضع پیشین برگردانده شده و باز تهی دست گشتند.
سپس رو بهسوی مرد نابینا کرده و از او طلب صدقه کرد و آن مرد او را با گشاده دستی پذیرفته و گفت: من فردی نابینا بودم، خداوند بیناییم بخشید. اکنون هرچه میخواهی بردار و هرچه خواستی بگذار! فرشته گفت: خداوند از تو راضی گشت!!. [داستان از حدیث متفق علیه گرفته شده بود].
به این ترتیب مرد نابینا از آزمایش خداوندی به سلامت بیرون میآید، سپاسگذار خدای خویش بوده و از آنچه به او دادهاست میبخشد و خداوند نیز نعمت خود را بر او میافزاید و در آن برکت مینهد [و از همه مهمتر انکه ورای همهی نعمتها رضایت خویش را نیز به او اعلام میدارد]، حال آنکه مرد جذامی و کچل بخل ورزیده و سپاس خداوند را به جای نیاوردند و نعمت از کفشان رفت.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند!
***
حکایت میکنند که خداوند مردی را به کوری مبتلا ساخته و دو دست و دو پایش نیز قطع گردید. شخصی نزد او آمده و دید درحال سپاس از نعمتهای خداوند است و میگوید: سپاس خدای را که مرا از آنچه دیگران را بدان مبتلا ساخت، رهانید و مرا بر بسیاری از آفریدگانش بمراتب مزیت بخشید. آن شخص از این گفتههای مرد نابینای بیدست و پا به شگفت آمد و از او پرسید: تو برای چه خداوند را شکر و سپاس میگویی؟
مرد پاسخ داد: ای تو! خدای را سپاس میگویم که مرا زبانی ذاکر، قلبی خاشع و جسمی شکیبا بر مصیبتها دادهاست.
تعریف میکنند که مردی نزد یکی از علما رفته و از فقر خویش پیش او شکوه کرد. مرد عالم به او گفت: آیا دوست داشتی ده هزار درهم داشته و از نعمت بینایی محروم بودی؟ مرد پاسخ داد: خیر. مرد دانشمند گفت: خوش داشتی که دیوانه بودی و ده هزار درهم ثروتت بود؟ مرد پاسخ داد: خیر. دانشمند با پرسید: آیا خوشنود میشدی چنانچه دستها و پاهایت بریده بود و بیست هزار درهم داشتی؟ مرد گفت: خیر. مرد عالم گفت: آیا شرم نمیکنی که از سرورت شکوه مینمایی درحالیکه تو پنجاه هزار درهم به او بدهکار هستی؟
مرد فهمید که نعمت پروردگار بر او تا جه حد است و همواره سپاس او را گفته و از انچه داشت خوشنود گشته و تا پایان عمر هرگز نزد کس شکایتی نکرد.
شکر همان سزا و پاسخی است در برابر نیکوکاری و احسان، و ستایشی زیباست از آنکه نیکی و احسان در حق فرد انجام دادهاست.
شکر و سپاسگزاری جزو خصلتهای همیشگی انبیاء خدا -صلوات الله علیهم- بوده، و خداوند متعال دربارهی حضرت ابراهیم÷ میفرماید:
﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةٗ قَانِتٗا لِّلَّهِ حَنِيفٗا وَلَمۡ يَكُ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ ١٢٠ شَاكِرٗا لِّأَنۡعُمِهِۚ ٱجۡتَبَىٰهُ وَهَدَىٰهُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ١٢١﴾ [النحل: ۱۲۰-۱۲۱]. یعنی: «بهراستى ابراهیم پیشوایى مطیع خدا [و] حقگراى بود و از مشرکان نبود. [و] نعمتهاى او را شکرگزار بود [خدا] او را برگزید و به راهى راست هدایتش کرد».
خداوند حضرت نوح÷ را بخاطر آنکه شاکر و سپاسگزار بوده است مورد تعریف و تمجید قرار داده و میفرماید: ﴿ذُرِّيَّةَ مَنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٍۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَبۡدٗا شَكُورٗا٣﴾ [الإسراء: ۳]. یعنی: «فرزندان کسانى که [آنان را در کشتى] با نوح برداشتیم، راستى که او بندهاى سپاسگزار بود».
باز خداوند متعال در قرآن کریم اینگونه از سلیمان÷ تعریف میکند: ﴿قَالَ هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّي لِيَبۡلُوَنِيٓ ءَأَشۡكُرُ أَمۡ أَكۡفُرُۖ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ﴾ [النمل: ۴۰]. یعنی: «... گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىکنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مىگزارد و هر کس ناسپاسى کند بىگمان پروردگارم بىنیاز و کریم است».
رسول خدا ج در برابر پروردگار خویش بسیار شکرگزار بود، و به ما آموخته است تا پس از هر نماز بگوییم: «اللَّهُمَّ أَعِنِّى عَلَى ذِكْرِكَ وَشُكْرِكَ وَحُسْنِ عِبَادَتِكَ». [ابوداود و نسائی]. یعنی: «خدایا مرا بر یاد و شکر عبادتت بوجهی پسندیده یاری فرما!».
حضرت عایشهل نقل میکند که رسول خدا ج و شب را بیدار میماند و به نماز برای خداوند متعال میپرداخت تا آنکه پاهایشان ورم مینمود. از او میپرسید: چرا این کار را میکنید؟! درحالیکه گناه گذشته و آیندهی شما بخشیده شده است؟ و پیامبر ج پاسخ میفرمود: «أَفَلا أَكُونُ عَبْدًا شَكُورًا». [متفق علیه] یعنی: «آیا بندهی شکرگزاری نباشم؟».
انسان مسلمان از هرکس که با او نیکی کرده و یا لطفی در حق او نموده باشد، تشکر مینماید.
از جمله انواع شکر:
فرد مسلمان از پروردگار خویش بخاطر نعمتهای بیشماری که به او ارزانی داشته است سپاس گزاری کرده و در برابر نعمتهای خداوند متعال ناسپاسی و حق ناشناسی پی نمیگیرد. خداوند میفرماید:
﴿فَٱذۡكُرُونِيٓ أَذۡكُرۡكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِي وَلَا تَكۡفُرُونِ ١٥٢﴾ [البقرة: ۱۵۲].
ويقول تعالى: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢﴾ [البقرة: ۱٧۲]. یعنی: «اى کسانىکه ایمان آوردهاید از نعمتهاى پاکیزهاى که روزى شما کردهایم بخورید و اگر تنها او را مىپرستید خدا را شکر کنید».
بیشک نعمتهای خداوند بر انسان قابل شمار و حساب کردن نیست، باری تعالی میفرماید: ﴿وَإِن تَعُدُّواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ لَا تُحۡصُوهَآ﴾ [ابراهیم: ۳۴]. یعنی: «... و اگر نعمتخدا را شماره کنید نمىتوانید آن را به شمار درآورید...».
خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَكُمۡ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ ٢٣﴾ [ملک: ۲۳]. یعنی: «بگو اوست آن کس که شما را پدید آورده و براى شما گوش و دیدگان و دلها آفریده است چه کم سپاسگزارید».
باز میفرماید ﴿وَأَيَّدَكُم بِنَصۡرِهِۦ وَرَزَقَكُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ﴾ [الأنفال: ۲۶]. یعنی: «... و شما را به یارى خود نیرومند گردانید و از چیزهاى پاک به شما روزى داد باشد که سپاسگزارى کنید».
و نیز در قرآن بیان شده است: ﴿وَمِن رَّحۡمَتِهِۦ جَعَلَ لَكُمُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَ لِتَسۡكُنُواْ فِيهِ وَلِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّكُمۡ تَشۡكُرُونَ ٧٣﴾ [القصص: ٧۳]. یعنی: «و از رحمتش برایتان شب و روز را قرار داد تا در این [یک] بیارامید و [در آن یک] از فزونبخشى او [روزى خود] بجویید باشد که سپاس بدارید». شکر و سپاس از خداوند با اعتراف به نعمتهای او، و بیان آن، و بکارگیری آن در طاعت پروردگار متعال صورت میپذیرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثۡ ١١﴾ [الضحى: ۱۱]. یعنی: «و از نعمت پروردگار خویش [با مردم] سخن گوى».
پیامبر خدا ج فرموده است: «التحدُّث بنعمة الله شكر، وتركها كفر، ومن لا يشكر القليل لا يشكر الكثير، ومن لا يشكر الناس لا يشكر الله». [بیهقی] یعنی: «ابراز نعمت خداوند سپاس از اوست و کنار نهادن آن ناسپاسی است. آنکه در برابر اندک شکر نگزارد، در سپاس بسیار را نیز نمیگزارد و کسی که سپاس مردم را نمیگزارد، سپاس خدای را هم نمیگزارد». و باز رسول خدا ج فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لَيَرْضَى عَنِ الْعَبْدِ أَنْ يَأْكُلَ الأَكْلَةَ فَيَحْمَدَهُ عَلَيْهَا أَوْ يَشْرَبَ الشَّرْبَةَ فَيَحْمَدَهُ عَلَيْهَا». [مسلم و ترمذی و احمد]. یعنی: «همانا خداوند از بندهای راضی میشود که چون لقمهای بخورد وحق تعالی را بر آن ثنا گوید و چون آب بیاشامد، حق تعالی را بر آن ثنا گوید».
و نیز میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُحِبُّ أَنْ يُرَى أَثَرُ نِعْمَتِهِ عَلَى عَبْدِهِ». [ابوداود و ترمذی]. یعنی: «خداوند دوست میدارد که نشانهی نعمتش را بر بندهاش ببیند».
عمر بن عبد العزیز دربارهی شکر میگوید: نعمتها را به یاد آورید، چرا که یادآوری آن همان شکر و سپاس آنست.
خرسندی به قضاء و قدر خداوند شکر اوست. پیامبر ج میفرماید: «إِذَا مَاتَ وَلَدُ الْعَبْدِ قَالَ اللَّهُ لِمَلاَئِكَتِهِ قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِى. فَيَقُولُونَ نَعَمْ. فَيَقُولُ قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ. فَيَقُولُونَ نَعَمْ. فَيَقُولُ مَاذَا قَالَ عَبْدِى فَيَقُولُونَ حَمِدَكَ وَاسْتَرْجَعَ. فَيَقُولُ اللَّهُ ابْنُوا لِعَبْدِى بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَسَمُّوهُ بَيْتَ الْحَمْدِ». [ترمذی و احمد] یعنی: «چون فرزند بنده بمیرد، خداوند برای فرشتگانش میگوید: آیا فرزند بندهام را قبض نمودید؟
می گویند: بلی.
پس میفرماید: آیا میوهی دلش را گرفتید؟
می گویند: بلی!.
باز میفرماید: پس بندهام چه گفت؟
می گویند: الحمد لله وإِنَّا للَّهِ وَإِنَّا إِليهِ رَاجِعُونَ.
گفت، پس خداوند میفرماید: برای بندهام در بهشت خانهای ساخته و آن را بیت الحمد بنامید».
پیامبر بزرگوار اسلام ج به ما آموخته است که در برابر پیدایش هر گشایش و خبر نیکی یا در هنگام رهایی از بلا و مصیبتی سجدهی شکر بگزاریم.
خداوندأ به سپاسگزاری و تشکر از والدین و همچنین احسان نیکی در حق آنان فرمان داده است: ﴿أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ﴾ [لقمان: ۱۴] یعنی: «... که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] بهسوى من است». انسان مسلمان با اطاعت نمودن و خدمت کردن به پدر و مادر خویش سپاس گزاری نموده و سعی میکند آنان را راضی نگه داشته و آنان را نرنجاند.
انسان مسلمان نیکیها را قدر نهاده و حقو حقوق مردم را به خوبی میداند و از آنان بخاطر خدمات و نیکیهایشان سپاسگزاری مینماید. رسول خدا ج میفرماید: «لاَ يَشْكُرُ اللَّهَ مَنْ لاَ يَشْكُرُ النَّاسَ». [ابوداود و ترمذی] یعنی: «سپاس خداوند را نمیگزارد آنکه سپاس مردم نمیگزارد». و همچنین میفرماید: «إِنَّ أَشْكَرَ النَّاسِ لِلَّهِ أَشْكَرُهُمْ لِلنَّاسِ». [احمد] یعنی: «همان شکرگزارترین کسان در برابر خداوند، شکرگزارترین آنان در برابر مردم است». کسی که بیش از هرکس لازم است از او سپاسگزار باشی معلم است، در برابر تمام نیکیهایی که در مورد تو روا داشته است.
شاعر گفته است:
قُم للمُـعَلِّم وفِّـه التبـجـيـلا
كــاد العلـم أن يكـون رســولا
یعنی:
بکوش تا معلمت را بزرگ داری
که او را تا پیامبری نیست راهی!
رسول مکرم خدا ج تأکید داشتند که در برابر آنکه نیکی در حق ما مینماید، او را سپاس گفته و حتماً از او تشکر کنیم. در این مواقع چنین میگوییم: «جزاك الله خيرًا». یعنی: «خداوند پاداش خیرت دهد». پیامبر ج فرموده است: «مَنْ صُنِعَ إِلَيْهِ مَعْرُوفٌ فَقَالَ لِفَاعِلِهِ جَزَاكَ اللَّهُ خَيْرًا فَقَدْ أَبْلَغَ فِى الثَّنَاءِ». [ترمذی و نسائی] یعنی: «کسیکه بوی نیکی شود و برای انجام دهندهی آن بگوید، «جزاک الله خيراً» هر آئینه در دعاء مبالغه کرده است».
زمانیکه فرد مسلمان به اخلاق زیبای شکر و سپاسگزاری پروردگارش آراسته گشت، با اینکارش نعمتهای بیش تری را در زندگانی این دنیا برای خویش تضمین نموده و به خوشنودی و بهشت خدایش دست مییافته، از عذاب او در آخرت در امان میماند. خداوند متعال در قرآن کریم اعلام میدارد: ﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡ﴾ [إبراهیم: ٧] یعنی: «... که اگر واقعا سپاسگزارى کنید [نعمت] شما را افزون خواهم کرد..».
نیز میفرماید: ﴿مَّا يَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِكُمۡ إِن شَكَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡۚ وَكَانَ ٱللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمٗا١٤٧﴾ [النساء: ۱۴٧]. یعنی: «اگر سپاس بدارید و ایمان آورید خدا مىخواهد با عذاب شما چه کند و خدا همواره سپاسپذیر [=حقشناس] داناست».
حسن گفته است: هرگاه که در برابر نعمتی سپاس بگزاری، آن بواسطهی شکر گزاریت با نعمتی بزرگتر تازه و نو میشود.
انسان مسلمان از آن دسته افراد نیست که قدر نیکوکاری افراد را ندانسته و سپاس خداوند را برای نعمتهایش نگزارده و شکرگزار نیکی مردم نیز نیست، اینگونه افراد انسانهایی حق ناشناس بوده و قدر خوبی را نمیدانند. خداوند اینگونه کسان را در قرآن کریم مورد ملامت قرار داده و میفرماید: ﴿وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشۡكُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيّٞ كَرِيمٞ﴾ [النمل: ۴۰]. یعنی: «... و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مىگزارد و هر کس ناسپاسى کند بىگمان پروردگارم بىنیاز و کریم است».
امام علىس در این رابطه فرمودهاند: ناسپاسی در برابر نعمت فرومایگی است. خداوند متعال مى فرماید: ﴿لَئِن شَكَرۡتُمۡ لَأَزِيدَنَّكُمۡۖ وَلَئِن كَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٞ﴾ [ابراهیم: ٧]. یعنی: «...که اگر واقعا سپاسگزارى کنید [نعمت] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید قطعا عذاب من سختخواهد بود». خداوندأ بهشت را پاداش انسانهای سپاسگزار و شاکر، و آتش دوزخ را جزای حق ناشناسان زشت کردار قرار دادهاست.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
یک شب اهالی مدینه صدای بلندی را شنیده و ترس سراسر وجودشان را فراگرفت. مردم بهسوی جایی که صدا از آن میآمد شتافتند. پیامبر ج در سر راهشان با آنان روبرو شد درحالیکه از آن مکان بازمیگشت. او از همه پیشتر به محل صدا رسیده بود و به آنها میفرمود: «لَمْ تُرَاعُوا لَمْ تُرَاعُوا (أي لا تفزعوا)». [متفق علیه] یعنی: «نترسید... نهراسید!».
روایت میشود که حضرت عمر بن خطابس که در بین مردم لباس پخش میکرد، لباسها فقط تا ساق مردها را میپوشاند، و قسمت دیگر پایشان بیرون میماند، حضرت عمرس نیز مانند آنها لباسی را برای خود برداشت، و بر بالای منبر رفت و مردم به لباس بلندش نگاه کردند، وقتی که خطبه را آغاز کرد، گفت: ای مردم گوش کنید و اطاعت نمایید، مردی جواب داده و گفت: نه گوش میکنیم و نه اطاعت! عمر از او پرسید: چرا؟
مرد جواب داد: برای اینکه تو به ما لباس کوتاه دادهای و برای خودت آن لباس بلند را برداشتهای. حضرت عمر بن خطابس به پسرش عبدالله امر کرد تا به مرد جواب داده و حقیقت را برای او روشن سازد. عبدالله بن عمرس برخاست و اعلام کرد که او از سهمیهی لباس خود صرف نظر کرده است تا لباس پدرش کامل باشد. مرد گفت: حال بگو! میشنویم و اطاعت میکنیم.
شجاعت به جرأت و قوت قلبی که در وقوع پیشامدهای دشوار و بسیار سخت در شخص پدیدمی آید، گفته میشود.
صحابه هنگامی که جنگ شدت میگرفت پشت سر آن حضرت ج پناه میگرفتند. چنانکه وی پیشاپیش همه قرار میگرفت. در این مورد حضرت علیس میگوید: ما هنگامی که شدت جنگ بالا میگرفت بهسوی پیامبر ج پناه برده و او را پیشاپیش نبرد قرار میدادیم، و هیچیک از ما از وی به دشمن نزدیکتر نبودیم.
براءس میگوید: ما در هنگام شدت گرفتن دشواری جنگ به پیامبر ج پناه میبردیم، و شجاعترین افراد میتوانستند دوشادوش وی بجنگند.
در غزوهی حنین هنگامی که ترس و اضطراب در دل مسلمانان افتاده بود، و عدهی بسیاری از آنها فرار کرده و بسیاری کشته و زخمی شده بودند، پیامبر ج در جای خود محکم ایستاده و از چپ و راست با شمشیرش با دشمن مبارزه نموده و با صدای بلند میفرمود: «أَنَا النَّبِيُّ لا كَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبْ». یعنی: «من پیامبر هستم و دروغی در کار نیست و من پسر عبد المطلب هستم». مسلمانان بانگ وی را شنیده و شجاعت خود را بازیافته و بار دیگر پیرامون پیامبر ج گرد آمده و مبارزه کردند، تا اینکه به پیروزی دست پیدا کردند. بدینسان همه پیامبر خدا ج شجاعترین مردمان میدانستند و صحابه از ایشان درس شجاعت و شهامت میآموختند. آنان نیز سرمشقهایی شایسته و نمونههایی بیمثال از جانفشانی و فداکاری بودند.
صحابه رضوان الله علیهم در شجاعت خود ضرب المثلهایی بودند، و از جمله شجاعترین آنان عمرو بن جموح بود. پسرانش مانع شرکت او در جنگ گشتند، برای اینکه او نمیتوانست با پای لنگش به خوبی راه برود. ولی عمرو بن جموح میگفت: به خدا قسم که من میخواهم با همین پای لنگ به بهشت بروم.
از پیامبر ج اجازه خواست تا مبارزه کند و این اجازه به او داده شد. بهسوی میدان مبارزه شتافت و با شجاعت جنگید تا آنکه به شهادت در راه خدا نایل شد.
حضرت علیس از زمان کودکیش باشجاعت خوگرفته بود. ایشان نمونهای بسیار خوب برای شجاعت است، هنگامی که هنوز نوجوانی بیش نبود، زمان هجرت پیامبرج در جایگاه پیامبر ج خوابید و خودش را در معرض شمشیرهای مشرکان و در خطر مرگ قرار داد تا پیامبر خدا ج به سلامت بهسوی مدینه هجرت نمایند.
صحابی گرانقدری که در راه خدا جهاد کرد، در جنگ موته حاضر بود، و قبل از اینکه به درجه شهادت نایل شود با خود دربارهی جنگیدن در راه خدا چنین زمزمه مینمود
أقسمتُ يا نَـفْسُ لتَنْـزِلِـنَّــهْ
ما لـي أراك تكرهيـن الجنَّــةْ
يا نفـسُ إلا تُقْتَلـِـي تمـوتـي ج
هـذا حِمامُ الموت قد صَلِيــتِ
وما تمنيـتِ فـقـد أُعْطِيــتِ
إن تفعلي فِعْلَهُمَـا هُـدِيـــتِ
معنی شعر:
«قسم خوردهام ای نفس که فرودخواهی آمد بدآنجا، چه شده است که میبینمت از بهشت بیزاری، ای نفس اگر کشته نگردی تو خود میمیری، این جایگه سرای مرگ است و افکندهای در آن خود را، آری هرآنچه آرزوی تو بوده است ترا دادهاند، چون تو همان کنی که آن دو بکردند، بدان که رهیدی».
عبدالله تمنای شهادت را داشت و میخواست تا به دوستش زید بن حارث بپیوندد.
جعفر بن ابیطالب یکی از شهیدان موته، بلافاصله وارد میدان کارزار شد، و در آن نبرد چنان مبارزه کرد که کسی را یارای مقابله با او نبود و در آخر و به دو دوستش در بهشت ملحق شد.
پیامبر ج بخاطر شجاعت و دلاوری خالد بن ولید در جنگ او را لقب شمشیر آختهی خداوند عطا نمود. وقتی در بستر مرگ قرار داشت، بسیار برایش ناراحت بود از اینکه در میدان جنگ شهید نشده است و میگفت: در جسم من وجبی نیست که ضربهی شمشیر و یا جای زخم تیر و یا نیزه نباشد، در حالی که دارم در بسترم خویش بمانند شتر جان میدهم، و چشمان ترسوها به خواب نمیرود.
او به خاطر شجاعتش در امر به معروف و نهی از منکر معرف است. از فقراء حمایت کرده و از ثروتمندان میخواست که صدقه بدهند و زکات اموالشان را در راه کمک به فقیران خرج کنند. همچنین میگفت: مژده باد کسانی را که طلا و نقره گرد میآورند به داغی که و به وسیلهی آن در روز قیامت پیشانی و پهلوهایشان داغ میشود.
زنان صحابه به شجاعت و تهور معروف بودند. آنان نیز به همراه مردان مسلمان در جنگها شرکت کرده و برای جنگجویان اقدام به آماده ساختن میکردند. برای سیراب نمودن سربازان آب تهیه میکردند، مجروحان و بیماران را مداوا و پرستاری مینمودند. از این زنان بانو ام عماره نسیبه دختر کعب، بانو ام عطیه انصاری، بانو ام سلیم، بانو لیلی غفاری، و دیگران -ش- شهرت یافتند.
یک بار صحابیه گرانقدر خوله دختر ثعلبهل در مقابل امیر المؤمنین عمر بن خطابس ایستاده و شروع کرد به نصیحت کردن ایشان، و او را موعظه میداد، حضرت عمرس مقابلش ایستاده و تکان نمیخورد، و تا پایان به اندرزهای وی گوش فراداد.
بسیاری از کودکان صحابه از اینکه نمیتوانستند همراه پیامبر ج در جنگ شرکت داشته باشند دلتنگ میگشتند. حکایت میکنند که عمیر بن ابیوقاص وقتی که کوچک بود خودش را میان صفهای لشکر پنهان کرده بود، تا اینکه پیامبر ج او را نبیند و به خاطر سن و سال کم او را از نبرد بازندارد. هنگامی که پیامبر ج از او خواست تا بازگردد، به گریه افتاد. پیامبر ج نیز به او اجازه داد تا همراه لشگر بماند.
شجاعت موارد بسیاری دارد، از جمله:
پیامبر ج خشمگین نمیشد مگر زمانیکه یکی از حرمتهای خداوند مورد بیاحترامی قرار میگرفت یا وقتی کسی کرتگب منکر و نافرمانی میگشت. در این حالت پیامبر ج فرد به خیر و نیکی امر فرموده و از گناه و معصیت نهی میکرد. صحابه نیز این رفتار را از پیامبر ج میآموختند.
خداوند سبحان به این نوع شجاعت با متوجه ساختن ما به امر به معروف و نهی از منکر امر نموده و میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾ [الحج: ۴۱]. یعنی: «همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم نماز برپا مىدارند و زکات مىدهند و به کارهاى پسندیده وامىدارند و از کارهاى ناپسند باز مىدارند و فرجام همه کارها از آن خداست».
همچنین پروردگار متعال میفرماید: ﴿وَمَا كَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةٗۚ فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ١٢٢﴾ [التوبة: ۱۲۲]. یعنی: «و شایسته نیست مؤمنان همگى [براى جهاد] کوچ کنند پس چرا از هر فرقهاى از آنان دستهاى کوچ نمىکنند تا [دستهاى بمانند و] در دین آگاهى پیدا کنند و قوم خود را وقتى بهسوى آنان بازگشتند بیم دهند باشد که آنان [از کیفر الهى] بترسند».
پیامبر ج نیز میفرماید: «قُلْ الْحَقَّ وَلَوْ كَانَ مُرًّا». [احمد]. یعنی: «حق را بگو حتی اگر تلخ باشد».
همچنین از آن حضرت ج نقل شده که فرموده است: «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَذَلِكَ أَضْعَفُ الإِيمَانِ». [مسلم] یعنی: «هرگاه کسی از شما کار بدی را دید باید آن را به دست خویش تغییر دهد، اگر نتوانست به زبان خود آن را منع کند و اگر نتوانست به دل خود آن را بد بداند و این ضعیفترین مرحلهی ایمان است».
پیامبر ج بان میفرمود که کسی که حاکم را پند داده و با ملایمت و به نرمی او را نصیحت نماید، اجر و پاداش بسیار عظیمی از جانب پروردگار نصیبش میشود. پیامبر ج میفرماید: «سيد الشهداء حمزة بن عبد الـمطلب، ورجل قام إلى إمام جائر، فأمره ونهاه فقتله». [حاکم] یعنی: «سید و سرور شهیدان حمزه فرزند عبدالمطلب است و مردی که در برابر حاکم ستمگر بپاخاسته و او را (به نیکی) امر نموده و (از بدی) نهی کند و در این را کشته شود».
انسان مسلمان همیشه در جستجوی علم و دانش است. آنچه را که نمیداند میپرسد و برای آن توضیح میخواهد، چرا که طلب علم و دانش بر هر زن و مرد مسلمانی فرض است. صحابهش از پیامبر ج سوال میکردند و بدون اینکه خجالت بکشند در مورد آنچه که نمیدانستند میپرسیدند. و از آنها مردان و زنانش در این امر یکسان بودند.
مسلمان همواره بهسوی حق و خیر و نیکی تمایل داشته، و وقتی که خطایی از وی سر زد فوراً به اشتباه خود اعتراف نموده و ابراز پشیمانی کرده و نزد پروردگارش توبه مینماید. نمونهی چنین عملکردی در مورد سرورمان حضرت آدم÷ میباشد هنگامی که از درخت ممنوعه خوردند و از فرمان خدا سرپیچی کرد ولی به سرعت به اشتباه خود اعتراف کرده و نزد پروردگار خود طلب استغفار نمود تا اینکه خداوند توبهاش را قبول کرد.
همچنین حضرت یونس÷ هنگامی که نهنگ او را بلعیده و او با ذکر و یاد پروردگارش و طلب استغفار از خداوند به او پناه برد، تا اینکه خداوند او را از آن وضعیت نجات داد. او اینگونه دعا کرده و از پروردگارش طلب کمک مینمود: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [الأنبیاء: ۸٧]. یعنی: «هیچ خدایی نیست به جز تو! پاک و منزهی همانا که من از ستمکاران بودهام».
انسان مسلمان به همین ترتیب عمل نموده و همیشه بسوی پروردگار خویش برمی گردد، و هرگاه که خطایی از او سر زد توبه نموده و با عذرخواهی به گناه خود اعتراف میکند.
خداوند به مسلمانان امر کرده که برای مواجهه با دشمن او آماده شوند، و میفرماید: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ وَءَاخَرِينَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ يَعۡلَمُهُمۡ﴾ [الأنفال: ۶۰]. یعنی: «و هرچه در توان دارید از نیرو و اسبهاى آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما نمىشناسیدشان و خدا آنان را مىشناسد بترسانید».
خداوند به مسلمانان امر نمود تا همگی با هم و یکپارچه با قدرت و استواری به مبارزه با مشرکین بپردازند، و میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِۦ صَفّٗا كَأَنَّهُم بُنۡيَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ ٤﴾ [الصف: ۴]. یعنی: «در حقیقتخدا دوست دارد کسانى را که در راه او صف در صف چنانکه گویى بنایى ریخته شده از سرباند جهاد مىکنند».
و خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٤٥﴾ [الأنفال: ۴۵]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید چون با گروهى برخورد مىکنید پایدارى ورزید و خدا را بسیار یاد کنید باشد که رستگار شوید».
و خداوند متعال فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ ١٥﴾ [الأنفال: ۱۵]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید هرگاه [در میدان نبرد] به کافران برخورد کردید که [بهسوى شما] روى مىآورند به آنان پشت مکنید».
مسلمانان از مردن در راه خدا نمیهراسند، و آن را مقام و منزلت بسیار بزرگی در نزد خداوند سبحان میدانند.
شاعر میگوید:
وإذا لـم يَكُـنْ للمــوتِ بُــدٌّ
فَمِنَ الْعَجْزِ أنْ تموتَ جَبـَـانَــا
معنی شعر:
چو از مرگ گریزی نیست
مردن باترس عین ناتوانیست
پیامبر ج بر قدرت و نیرومندی تأکید بسیار داشته و میفرمود: «الْمُؤْمِنُ الْقَوِىُّ خَيْرٌ وَأَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ الضَّعِيفِ وَفِى كُلٍّ خَيْرٌ احْرِصْ عَلَى مَا يَنْفَعُكَ وَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ وَلاَ تَعْجِزْ وَإِنْ أَصَابَكَ شَىْءٌ فَلاَ تَقُلْ لَوْ أَنِّى فَعَلْتُ كَانَ كَذَا وَكَذَا. وَلَكِنْ قُلْ قَدَرُ اللَّهِ وَمَا شَاءَ فَعَلَ فَإِنَّ لَوْ تَفْتَحُ عَمَلَ الشَّيْطَانِ». [مسلم] یعنی: «در نزد خدا مؤمن قوی و نیرومند از مؤمن ضعیف بهتر و محبوبتر است، و در هر کدامشان خیر وجود دارد. تلاش کن و حریص باش بدانچه برایت نفع میرساند، و از خداوند یاری خواسته و ناتوان مشو. هرگاه ترا چیزی برسد، مگو اگر من چنین میکردم چنین و چنان میشد، ولی بگو خدا مقدر ساخته بود و آنچه خداوند بخواهد انجام میدهد. زیرا کلمهء «اگر» کار را بر وسوسهی شیطان میگشاید».
بنابراین بر مسلمانان لازم است که خصلت شجاعت را جزو خلق و خوی همیشگی خویش قرار دهند.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
تعریف میکنند که عقبه بن عامرس کاتبی داشت و همسایگان این مرد کاتب شراب مینوشیدند. مرد کاتب روزی به عقبه گفت: همسایگانی دارم که شراب مینوشند، قصد دارم ماموران دولتی را باخبر سازم تا آنها را دستگیر نمایند. عقبه پاسخ داد: چنان مکن و آنان را پند ده. کاتب گفت: آنان را نهی کردهام و دست از این کارشان نمیکشند. چارهای ندارم جز آنکه شرطه (مأموران) را آگاه سازم تا دستگیرشان نمایند، و همین بهترین سزای ایشان است. عقبه گفت: داد بر تو! این کار را نکن. آخر من از رسول الله ج شنیدم که میفرمود: «مَنْ رَأَى عَوْرَةً فَسَتَرَهَا كَانَ كَمَنْ أَحْيَا مَوْءُودَةً». یعنی: «هرکس از شما که عیب و عاری را ببیند و پردهپوشی نماید، مانند آنست که دختر زنده بگوری را از مرگ نجات داده باشد». [ابوداود].
حکایت میشود که حضرت عمر بن خطابس میان عدهای از یارانش که در بینشان جریر بن عبد اللهس نیز بود نشسته بود. در این بین از یکی از حاضرین بادی خارج شد. حضرت عمر خواست بگوید تا آنکه وضویش شکسته برود و وضوء تازه گرداند که جریر گفت: یا امیر المؤمنین، بهتر است همگی بروند و وضوء تازه نمایند. حضرت عمر از این نظر خرسند گشته و فرمود: خداوند بر تو رحم فرماید، چه نیکو مهتری بودی در جاهلیت و اکنون نیز چه نیکو مهتری در اسلام هستی!.
ستر یا پرده پوشی همان مخفی داشتن اشتباهات و عیبهای دیگران است.
ستر و پرده پوشی خداوند از عیبهای بندگانش:
خداوند سبحان بسیار پرده پوش است و ستر و پرده پوشی را دوست میدارد. او عیبهای بندگانش را در دنیا و آخرت میپوشاند. پیامبر ج میفرماید: «يَدْنُو أَحَدُكُمْ مِنْ رَبِّهِ حَتَّى يَضَعَ كَنَفَهُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ أَعَمِلْتَ كَذَا وَكَذَا فَيَقُولُ نَعَمْ . وَيَقُولُ عَمِلْتَ كَذَا وَكَذَا فَيَقُولُ نَعَمْ . فَيُقَرِّرُهُ، ثُمَّ يَقُولُ إِنِّى سَتَرْتُ عَلَيْكَ فِى الدُّنْيَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَكَ الْيَوْمَ». [بخاری] یعنی: «هرکدام از شما در روز قیامت به پروردگارش نزدیک میشود و میگوید: آیا فلان گناه و فلان گناه را بخاطر میآوری؟
در جواب میگوید: پروردگارا! میدانم.
خداوند میفرماید: همانا آن را در دنیا بر تو پوشاندم و امروز برایت میآمرزم».
پیامبر خدا ج فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَأ حَيِىٌّ سِتِّيرٌ يُحِبُّ الْحَيَاءَ وَالسِّتْرَ». [ابوداود و نسائی و احمد] یعنی: «همانا خداوندأ صاحب شرم و پوشنده است، و شرم و پوشاندن را دوست میدارد».
انسان مسلمان عورت خویش را پوشانیده و آن را بر کسی که روا نیست ببیند آشکار نمیسازد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦﴾ [المؤمنون: ۵-۶]. یعنی: «و کسانى که پاکدامنند. مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آوردهاند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست».
از رسول خدا ج پرسیدند: یا رسول الله، عورتهایمان را بر که آشکار و بر که پنهان نماییم؟ آن حضرت ج فرمودند: «احفظ عَوْرَتَكَ إِلا مِنْ زَوْجِكَ أَوْ مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ». یعنی: «عورت خویش را جز از همسرت و از کنیزکان زیردستتان مخفی دارید».
فرد سؤال کننده باز پرسید: یا نبی الله، اگر افراد در هم آمیخته بودند چه؟ پیامبر ج فرمود: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ يَرَاهَا أَحَدٌ فَلاَ يَرَيَنَّهَا». یعنی: «اگر توانستی چنان کنی که کسی نبیند، بگذار نبینند». اینبار پرسید: و اگر کسی تک و تنها بود؟
آن حضرت ج فرمود: «فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ يُسْتَحْيَا مِنَ النَّاسِ». یعنی: «بدان که خداوند سزاوارتر است از مردم که از او شرم کنی». [ابوداود و ترمذی و ابن ماجه].
پیامبر ج میفرماید: «لاَ يَنْظُرُ الرَّجُلُ إِلَى عَوْرَةِ الرَّجُلِ وَلاَ الْمَرْأَةُ». [مسلم] یعنی: «مرد به شرمگاه مرد ننگرد و نه زن به شرمگاه زن».
اما چیزی که اکنون بسیاری از زنان در جامعه بدان عادت کردهاند و اندام خویش را ظاهر ساخته و بدون رعایت ادب و حجب و با بیحجابی و خودنمایی تمام زینتهای خود را برملا میسازند، اشتباهی بزرگ و گناهی عظیم است. زن مسلمان و پایبند به دین و ایمان از چنین اعمالی به دور میباشد، او تن خویش را محفوظ نگاه داشته و بر حجاب خویش پایبند است.
فرد مسلمان لازم است که چنانچه بخواهد حمام نموده و یا غسل بگیرد، خود را پوشیده نگاه دارد تا شرمگاهش را از دید هر آن که شایسته نیست بنگرد مخفی بدارد. پیامبر ج وقتی میخواست غسل نماید، خود را از دیگران پوشیده و مستور داشته و آنگاه غسل و شستشو مینمود.
آن حضرت ج فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَأ حَيِىٌّ سِتِّيرٌ يُحِبُّ الْحَيَاءَ وَالسَّتْرَ فَإِذَا اغْتَسَلَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْتَتِرْ». [ابوداود و نسائی و احمد] یعنی: «همانا خداوندأ صاحب شرم و پوشنده است، و شرم و پوشاندن را دوست میدارد. پس هرگاه کسی از شما غسل نمود در پرده گردد».
هرگاه مسلمانی بخواهد قضای حاجت بول و غائط نماید باید آن را در مکانی دور از دید هرکس دیگر برآورد تا در در برابر دیدگان کسی نباشد.
اینکه بعضی کودکان در سر راهها قضای حاجت میکنند از ادب بدور است. پیامبرج از کنار قبرهایی میگذشتند و صدای دو نفر را که در قبرهایشان عذاب داده میشدند را شنید و فرمود: «إِنَّهُمَا لَيُعَذَّبَانِ وَمَا يُعَذَّبَانِ فِى كَبِيرٍ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَكَانَ لاَ يَسْتَبْرِئُ مِنْ بَوْلِهِ وَأَمَّا الآخَرُ فَكَانَ يَمْشِى بِالنَّمِيمَةِ». [متفق علیه]. یعنی: «آن دو عذاب میشوند و در چیز بزرگی عذاب نمیشوند! اما یکی از آنها از بول (شاش) پرهیز نمیکرد و دیگری سخن چینی میکرد».
انسان مسلمان مسائل و جریانات مابین خود و خانوادهاش را پوشیده میدارد و از آنچه میان او و همسرش در مسائل خصوصی میگذرد صحبت نمیکند. دین حنیف اسلام ما را به نهان داشتن این مسائل امر میکند. پیامبر ج از آن به عنوان امانتی که بر مرد روا نیست تا بدان با برملا ساختنش خیانت ورزد و بر عهدهی اوست تا آن را مخفی بدارد نام میبرد.
آن حضرت ج میفرماید: «إِنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ الرَّجُلَ يُفْضِى إِلَى امْرَأَتِهِ وَتُفْضِى إِلَيْهِ ثُمَّ يَنْشُرُ سِرَّهَا». [مسلم و ابوداود] یعنی: «همانا از بدترین مردم در نزد خدا از روی مرتبه در روز قیامت، مردیست که با زن همبستر میگردد و زن با او همبستر میگردد، سپس راز زن را آشکار میکند».
انسان مسلمان از دادن صدقه هدفی جز رضا و خشنودی خداوند سبحان را نداشته و در نتیجه این عمل خویش را نهان میدارد تا کسی جز خداوند متعال از آن مطلع نگردد. خداوند در اینباره میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٢٧٤﴾ [البقرة: ۲٧۴]. یعنی: «کسانى که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق مىکنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود، و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند».
پیامبر بزرگوار ج بیان فرمودهاند که از بین هفت دستهای که خداوند آنان را در روز قیامت که هیچ سایهای بجز سایهی او نیست در زیر سایهی خویش میگیرد مردی است که صدقهای میدهد و چنان آن را مخفی میدارد که دست چپ او از عمل دست راستش باخبر نمیگردد، و میفرماید: «صدقة السر تطفئ غضب الرب». [طبرانی] یعنی: «صدقهی نهانی خشم پروردگار را فرومی نشاند».
چنانچه فرد مسلمان خواب دیده و خوابش نیکو بود آن را بازگو داشته و خوشخبری میدهد و میداند که ان از جانب خداوند است. آن را برای دوستان درستکارش بازگو میکند.
ولی چنانچه خوابی ناگوار ببیند که آن را ناخوش میدارد، از سمت چپ خویش سه بار تف نموده و از شر شیطان به خداوند پناه میبرد، و زیانی نمیبیند.
رسول الله ج میفرماید: «الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ مِنَ اللَّهِ وَالْحُلْمُ مِنَ الشَّيْطَانِ فَإِذَا رَأَى أَحَدُكُمُ الشَّىْءَ يَكْرَهُهُ فَلْيَنْفُثْ عَنْ يَسَارِهِ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ إِذَا اسْتَيْقَظَ وَلْيَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرِّهَا فَإِنَّهَا لَنْ تَضُرَّهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». [متفق علیه]. یعنی: «رؤیای شایسته، از جانب خدا و احتلام از جانب شیطان است. و کسی چیزی را دید که از آن بدش میآید، باید سه بار بطرف چپ خود بدمد و از شیطان به خدا پناه جوید، زیرا آن خواب انشاءالله به وی ضرر نمیرساند».
هرگاه در ذهن انسان مسلمان چیز ناروا و شر خطور نمود یا قصد گناهی در وی پدید آمد، ولی سپس به حالت عادی ود بازگشت، نباید از آنچه در فکرش گذشت با کسی چیزی بگوید. پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَجَاوَزَ لأُمَّتِى عَمَّا حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا مَا لَمْ تَعْمَلْ أَوْ تَكَلَّمْ بِهِ». [متفق علیه] یعنی: «خداوندأ در مورد امت از آنچه در خاطرشان بگذرد و مرتکب آن نگشته و سخنی از آن نگویند، درگذشته است».
در صورتی که کسی بخواهد تا پردهپوشی برادر مسلمانش را نماید، شرایطی را باید در این پنهان سازی درنظر بگیرد تا به هدف مورد نظر از این ستر و پردهپوشی دست یابد. مهمترین شرایط موارد زیر میباشند:
پردهپوشی حول و حوش آن موضوع معین بوده و در حین اقدام برادر مسلمانش به آن عمل و پس از آن را دربرگرفته و به کسی نگوید که فلان شخص مرتکب چنان گناه و معصیتی گشته است.
معصیت و گناه مورد نظر ارتباطی با دیگران نداشته و به دیگران آسیب نرساند. در صورتیکه باعث آسیب رساندن به دیگران باشد باید از این موضوع آگاه شوند تا از اثرات آن در امان بمانند.
پردهپوشی در راستای بهبود فرد مورد نظر باشد تا بلکه دست از آن گناه برداشته و بهسوی خداوند توبه نماید. لیکن درصورتیکه فرد مذکور بر عمل ناروای خویش اصرار داشته و مفسد فی الارض باشد، دیگر شایسته نیست از او پردهپوشی کرد تا این پردهپوشی فرد را به ادامهی گناه و عصیان خویش یاری ندهد.
پردهپوشی ابزاری برای انحراف فرد مورد نظر و به فساد و تباهی کشاندن وی بواسطهی گناهانش نباشد.
این ستر و پردهپوشی مانع ادای شهادت در صورت نیاز نگردد: ﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥ﴾ [البقرة: ۲۸۳]. یعنی: «و شهادت را کتمان مکنید، و هر که آن را کتمان کند قلبش گناهکار است».
پردهپوشی منوط به برگرداندن حق و حقوق ستمدیدگان است. در صورت بازنگرداندن حقوق به صاحبانشان، شخص پرده پوش نیز در عمل فرد گناهکار و پایمال نمودن حق مردم شریک میباشد.
پیامبر ج بسیار بر پوشاند عیوب تأکید داشته و میفرمود: «لاَ يَسْتُرُ عَبْدٌ عَبْدًا فِى الدُّنْيَا إِلاَّ سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [مسلم] یعنی: «نمیپوشاند بنده بندهای را (یعنی عیوب او را) مگر اینکه خداوند در روز قیامت (عیوب) او را میپوشاند».
همچنین آن حضرت ج فرمودهاند: «مَنْ سَتَرَ عَوْرَةَ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [ابن ماجه] یعنی: «هرکس عیبهای برادر مسلمانش را بپوشاند، خداوند در روز قیامت عیبهای او را میپوشاند».
به این ترتیب پردهپوشی در آخرت نتیجهی اقدام فرد در این دنیا برای پوشانیدن عیبهای برادر مسلمانش بوده و البته در همین دنیا نیز بدون پاداش نمیماند. پیامبر ج میفرماید: «وَمَن سَتَرَ مُسلِما سَتَرَهُ اللهُ في الدُّنيا والآخِرَةِ». [ترمذی] یعنی: «و کسی که عیب مسلمانی را بپوشاند، خداوند در دنیا و آخرت عیب او را میپوشاند».
پاداش پردهپوشی بهشت است، رسول خدا ج میفرماید: «لا يرى مؤمن من أخيه عورة فيسترها عليه، إلا أدخله الله بها الجنة». [طبرانی] یعنی: «چون مسلمانی عیب برادر مسلمانش را دیده و آن را بپوشاند، خداوند او را بخاطر این عملش وارد بهشت میگرداند».
فرد مسلمان هربار که مرتکب گناهی شود، رو به توبه و استغار و پشیمانی از کردهی خویش میآورد تا انکه خداوند از او درگذشته و توبهاش را بپذیرد. لیکن کسانی که از گناهان خویش پشیمان نشده و بلکه به آن افتخار هم میکنند، خداوند از آنان درنگذشته و پیامبر ج آنان را مجاهرین (یعنی اعلان کنندگان) خوانده و میفرماید: «كُلُّ أُمَّتِي مُعَافًى إِلَّا الْمُجَاهِرِينَ وَإِنَّ مِنْ الْمُجَاهَرَةِ أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلًا ثُمَّ يُصْبِحَ وَقَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فَيَقُولَ يَا فُلَانُ عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللَّهِ عَنْهُ». [بخاری].
معنی حدیث: «همهی امتم مورد عفو قرار میگیرند، مگر اعلان کنندگان، و از زمرهی اعلان اینست که مرد در شب عملی را انجام دهد، و باز صبح کند، در حالیکه خداوند آن را بر وی پوشیده داشته، و بگوید ای فلان من دیشب چنین و چنان کردم، در حالیکه شب را سپری کرده و خداوند آن را بر وی پوشیده، و او صبح کرده و آنچه را که خدا پوشیده داشته ظاهر میکند».
کسانی که از مردم پرده پوشی ننموده و زشتکاری را درمیان مردم میپراکنند، از طرف خداوند متعال عذابی دردناک در انتظارشان هست، آنجا که خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ١٩﴾ [النور: ۱٩]. یعنی: «کسانى که دوست دارند که زشتکارى درمیان آنان که ایمان آوردهاند شیوع پیدا کند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست که] مىداند و شما نمىدانید».
پیامبر ج نیز میفرماید: «وَمَنْ كَشَفَ عَوْرَةَ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ كَشَفَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ حَتَّى يَفْضَحَهُ بِهَا فِى بَيْتِهِ». [ابن ماجه] یعنی: «آنکه عیب برادر مسلمانش را برملا سازد، خداوند عیب او را برملا میسازد تا جاییکه او را بدان در خانهاش نیز رسوا نماید».
بنابراین فرد مسلمان پیوسته خود را متصف به خلق زیبای ستر و پردهپوشی دیگران و پیرو راستین پیامبر ج قرار میدهد که فرموده است: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ، لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ، وَمَنْ كَانَ فِى حَاجَةِ أَخِيهِ كَانَ اللَّهُ فِى حَاجَتِهِ، وَمَنْ فَرَّجَ عَنْ مُسْلِمٍ كُرْبَةً فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرْبَةً مِنْ كُرُبَاتِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَمَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [بخاری] یعنی: «مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نمیکند، او را به دشمنش تسلیم نمینماید. کسی که در صدد برآوردن حاجت برادرش باشد، خداوند در صدد برآورده ساختن حاجت اوست. کسی که گره کار مسلمانی را بگشاید، خداوند به عوض آن در قیامت مشکلی از مشکلاتش را میگشاید، وکسی که عیب مسلمانی را بپوشد، خداوند در روز قیامت عیب او را میپوشاند».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
یکی از بادیهنشینان اسلام آورد، و آمد تا در مسجد همراه پیامبر ج نماز بگذارد، در مسجد کناری ایستاد و بول نمود. صحابه برخاستند تا او را بزنند. پیامبر ج فرمود: «دَعُوهُ، وَأَهْرِيقُوا عَلَى بَوْلِهِ ذَنُوبًا مِنْ مَاءٍ - أَوْ سَجْلاً (دلوًا) مِنْ مَاءٍ - فَإِنَّمَا بُعِثْتُمْ مُيَسِّرِينَ، وَلَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِينَ» [بخاری] یعنی: «او را بگذارید و بر بول او دلوی یا چند دلوی آب بریزید، زیرا شما برانگیخته شدهاید تا آسانگیر باشید و برای آن برانگیخته نشدهاید که سختگیری کنید».
مدارا کردن یعنی در کارها به نرمی رفتار نمودن، و دوری از خشونت، تندی و غلظت. خداوند به آراستگی مسلمانان به صفت زیبای مداراجویی در کارها سفارش نموده است: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الأعراف: ۱٩٩]. یعنی: «گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب!». و همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَسۡتَوِي ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ ٣٤﴾ [فصلت: ۳۴]. یعنی: «و نیکى با بدى یکسان نیست [بدى را] با آنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است گویى دوستى یکدل مىگردد».
پیامبر خدا ج با مردم بسیار با نرمی برخورد میکرد. یکی از اعراب بادیهنشین نزد ایشان آمده و با تندی درخواست عطا و مالی نمود. پیامبر ج با لبخند با او روبرو گشته و با بردباری تمام به او بار دو شتر خوراک و نوشیدنی بخشیدند.
پیامبر ج با حضرت حسن و حسینب بازی کرده و آنها را میبوسید و آنان را به دوش میگرفت.
بانو عایشهل اینگونه از نرمخویی و مدارای آن حضرت ج تعریف مینماید: «مَا خُيِّرَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِى أَمْرَيْنِ قَطُّ إِلاَّ أَخَذَ أَيْسَرَهُمَا مَا لَمْ يَكُنْ إِثْمًا فَإِنْ كَانَ إِثْمًا كَانَ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنْهُ وَمَا انْتَقَمَ رَسُولُ اللَّهِ ج لِنَفْسِهِ إِلاَّ أَنْ تُنْتَهَكَ حُرْمَةُ اللَّهِ فَيَنْتَقِمُ لِلَّهِ». [متفق علیه] یعنی: «هرگز مخیر نگردید رسول الله ج میان دو کار، مگر اینکه آسانتر آن را میگرفت، مادامیکه گناه نمیبود. اگر گناه میبود، دورترین مردم از آن میبود و هرگز پیامبر ج برای خود در هیچ چیزی انتقام نگرفت، مگر اینکه حریم خدا پایمال شده باشد و آنگاه برای خدا انتقام میگرفت».
پیامبر ج به یاران خود میفرمود: «يَسِّرُوا وَلَا تُعَسِّرُوا وَبَشِّرُوا وَلَا تُنَفِّرُوا». [متفق علیه] یعنی: «آسانگیری نموده و سختگیری نکنید، و به مردم مژده دهید و آنها را گریزان مسازید».
مدارا یکی از برترین اخلاق است، و در چیزی آشکار شود آن را نیکو نموده و میآراید. پیامبر ج فرموده است: «إِنَّ الرِّفْقَ لاَ يَكُونُ فِى شَىْءٍ إِلاَّ زَانَهُ (حسنه وجمله) وَلاَ يُنْزَعُ مِنْ شَىْءٍ إِلاَّ شَانَهُ (عابه)». [مسلم] یعنی: «نرم رفتاری در هیچ چیزی نمیباشد، جز اینکه آن را زینت میدهد و از هیچ چیزی بدور نمیشود، مگر اینکه آن را زشت میسازد».
از انواع مدارا که که یک مسلمان باید خود را بدان آراسته نماید، موارد زیر میباشند:
فرد مسلمان در برخورد با مردم از تندی و خشونت و با بدخلقی میپرهیزد. پیامبر ج از تندی و زیاده روی دوری میکردند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ [آلعمران: ۱۵٩]. یعنی: «و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند».
مردی نزد پیامبر ج آمده و گفت: مرا سفارشی نما. آن حضرت ج فرمود: «لا تغضب». [بخاری] یعنی: «خشمگین مشو».
مسلمان دیگران را به خاطر عیبی که دارند مورد عیبجویی قرار نداده، و در عوض با آنها مدارا نماید. پیامبر ج روایت نمودند و فرمود: «لاَ تُظْهِرِ الشَّمَاتَةَ لأَخِيكَ فَيَرْحَمُهُ اللَّهُ وَيَبْتَلِيكَ (أي: يصيبك بمثل ما أصابه)». [ترمذی]. یعنی: «در برابر غم برادرت اظهار شادی مکن، تا خداوند او را مورد رحمت قرار داده و ترا به آن مبتلا نسازد».
مسلمان مردم را بدنام نمیکند، و دشنام نمیدهد، پیامبر ج از این عمل برحذر داشته و فرمودهاند: «سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ كُفْرٌ». [متفق علیه] یعنی: «دشنام دادن مسلمان فسق و جنگ با وی کفر است».
پیامبر ج با خدمتکاران خود با مدارا رفتار نموده و سفارش مینمود تا آنکه خدمتکاری دارد از غذایی که میخورد به او بدهد، از لباسی که خود میپوشد بر او یپوشاند و بیش از توانش کاری از او نخواهد و اگر چنین نمود باید او را کمک نماید. آن حضرت ج در رابطه با حقوق خدمتکاران میفرمود: «مَنْ لَطَمَ مَمْلُوكَهُ أَوْ ضَرَبَهُ فَكَفَّارَتُهُ أَنْ يُعْتِقَهُ (يجعله حرًّا)». [مسلم] یعنی: «کسی که بردهاش را سیلی زده یا او را کتک بزند، کفارهاش این است که او را آزاد نماید».
دین اسلام آسیب رساندن و اذیت حیوانات و دامها و هرجانداری را نهی کرده است. یکبار انس بن مالکس از کنار مردمی عبور کرد که خروسی را به عنوان هدف در برابر خود قرار داده و بهسوی آن سنگ میانداختند. حضرت انسس گفت: پیامبر ج از زجر دادن حیوانات نهی فرموده است یعنی از اینکه آن را بسته و محبوس داشته و به آزار و اذیتش بپردازند یا هدف تیر قرار دهند تا بمیرد. [مسلم].
ابن عمرس از کنار دو پسربچه از قریش میگذشت که پرندهای را مقابلشان گذاشته، و بسویش تیر میانداختند، آن دو با دیدن ابن عمر از آنجا دور شدند. رو به آنان گفت: چه کسی این کار را کرده است؟ خداوند کسی را که چنین کرده لعنت کند. همانا پیامبر ج لعنت کرده است آن را که چیزی را که روح دارد بعنوان هدف قرار دهد. (هدف تیراندازی). [مسلم]
ذبح حیوان با چاقویی تیز که باعث درد کشیدن آن نشود نیز جزو رفق و نرمی با حیوانات شمرده میشود. پیامبر ج فرمودهاند: «إِنَّ اللَّهَ كَتَبَ الإِحْسَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ، فَإِذَا قَتَلْتُمْ (أي: في الحروب) فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ، وَإِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذَّبْحَ، وَلْيُحِدَّ أَحَدُكُمْ شَفْرَتَهُ (السكينة التي يذبح بها)، وَلْيُرِحْ ذَبِيحَتَهُ». [متفق علیه] یعنی: «هر آئینه خداوند احسان و نیکی را بر هر چیز واجب نموده است، پس چون کشتید (در جنگ)، نیکو بکشید و چون حیوانی را ذبح نمودید، نیکو ذبح کنید، باید که یکی از شما تیغ خود را(چاقوی ذبح را) تیز کند و ذبیحهی خود را راحت نماید».
پیامبر ج بیان نمودهاند که خداوند سبحان مردی را مورد آمرزش قرار داد تنها به این دلیل که به سگی که از تشنگی در حال مرگ بود آب داد، حال آنکه زنی بخاطر اینکه گربهای را زندانی کرده و به آن غذا و آب نداده بود تا آنکه آن مرده بود، وارد آتش جهنم گردید.
مسلمان باید با همه چیز حتی گیاهان بانرمی برخورد کند، و مراقب وسایلش باشد. و با همهی چیزهای اطراف خود با نرمی و مهربانی برخورد کند، و نگذارد تا آنها در اثر استفادهی بد و بیتوجهی از بین بروند.
پیامبر ج بر نرمخویی و مدارا بسیار تاکید نموده و میفرمودند: «إِنَّ اللَّهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ فِى الأَمْرِ كُلِّهِ». [متفق علیه] یعنی: «همانا خداوند نرم رفتار است و نرم رفتاری را در همه کارها دوست میدارد». همچنین پیامبر ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ وَيُعْطِى عَلَى الرِّفْقِ مَا لاَ يُعْطِى عَلَى الْعُنْفِ وَمَا لاَ يُعْطِى عَلَى مَا سِوَاهُ». [مسلم] یعنی: «هر آئینه خداوند نرم رفتار بوده و نرمش را دوست میدارد و در برابر نرم رفتاری ثوابی میدهد که به سخت رفتاری و دیگر کارها نمیدهد».
فرد مسلمان به علت مدارا نمودن و نرمی از آتش دوزخ دور گشته، و اهل بهشت میشود، پیامبر ج فرموده است: «أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ يَحْرُمُ عَلَى النَّارِ أَوْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَيْهِ النَّارُ عَلَى كُلِّ قَرِيبٍ هَيِّنٍ لَيِّنٍ سَهْلٍ». [ترمذی و احمد] یعنی: «آیا شما را با خبر نسازم از کسیکه بر دوزخ حرام است؟ یا اینکه دوزخ بر وی حرام است؟».
چنانچه انسان مسلمان با مردم نرمرفتار و بامدارا بود، خداوند سبحان در روز قیامت با او به نرمی و مدارا رفتار مینماید. پیامبر ج چنین دعا مینمود: «اللَّهُمَّ مَنْ وَلِىَ مِنْ أَمْرِ أُمَّتِى شَيْئاً فَرَفَقَ بِهِمْ فَارْفُقْ بِهِ». [مسلم] یعنی: «بار خدایا کسی که سرپرستی چیزی از کار امتم را بدوش گرفته و با آنها نرمی کند، با او نرمی کن».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
مردی پیش رسول الله ج آمد و ایشان را درحال بوسیدن نوهاش، حسن بن علیب، دید. مرد تعجب کرده و گفت: بخدا سوگند، ای رسول خدا، من ده فرزند دارم، اما هرگز یکی از آنها را نبوسیدهام. پیامبر خدا ج به او فرمود: «مَنْ لا يَرْحَمُ لا يُرْحَمُ». یعنی: «کسی که رحم نکند مورد رحمت قرار نمیگیرد».
رسول خدا ج داستان مردی را که خداوند او را بخاطر آن آمرزیده بود که به سگی تشنه آب داده بود، برایمان بیان میکند: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَمْشِى بِطَرِيقٍ اشْتَدَّ عَلَيْهِ الْعَطَشُ فَوَجَدَ بِئْرًا فَنَزَلَ فِيهَا فَشَرِبَ ثُمَّ خَرَجَ فَإِذَا كَلْبٌ يَلْهَثُ يَأْكُلُ الثَّرَى مِنَ الْعَطَشِ فَقَالَ الرَّجُلُ لَقَدْ بَلَغَ هَذَا الْكَلْبَ مِنَ الْعَطَشِ مِثْلُ الَّذِى كَانَ بَلَغَ مِنِّى. فَنَزَلَ الْبِئْرَ فَمَلأَ خُفَّهُ (حذاءه) مَاءً ثُمَّ أَمْسَكَهُ بِفِيهِ (بفمه) حَتَّى رَقِىَ فَسَقَى الْكَلْبَ فَشَكَرَ اللَّهُ لَهُ فَغَفَرَ لَهُ».
یعنی: «در اثنایی که مردی در راهی میرفت سخت تشنه شد، و چاهی را دید در آن فرو شد و آب آشامید، و بعد از آن بیرون شد، ناگهان سگی را دید که از شدت تشنگی زبان از کامش برآمده بود، از تشنگی خاک را میخورد. با خود گفت: این سگ هم مثل من تشنه شده، پس به چاه درآمده کفش خود را پر آب کرده آنرا به دهان خود گرفت، از چاه بالا آمده و سگ را سیراب کرد، خداوند مزد این عمل را داد و او را آمرزید. گفتند: یا رسول الله، آیا در کمک کردن به چارپایان پاداش داده میشود؟».
آن حضرت ج: «فِى كُلِّ كَبِدٍ رَطْبَةٍ أَجْرٌ (يقصد أن في سقي كل كائن حي ثوابًا)». [بخاری] یعنی: «در هر جگر تازهای پاداش است. (منظور آنست که سیراب نمودن هر موجود زندهای دارای ثواب میباشد)».
منظور از رحمت و مهربانی، شفقت و دلسوزی و بخشش است. مسلمان دلی مهربان داشته و به داد ستمدیدگان میرسد. سزاوار است انسان مسلمان در نیکوکاری پیشقدم بوده و به نیازمندان کمک نماید، دلسوز فقرا و نیازمندان باشد و اشکهای یتیمان را پاک کرده، به آنان نیکی کرده و شادی وارد قلبهای آنان نماید.
شاعر میگوید:
ای پسرم بر همگان رحم کن و کس را
جز به نگاه لطف و محبت منگر
حرمت بزرگان بدار و مهر با کوچکتران ورز
وانگه در همه خلق حق آفریدگار پاس دار
ارحم بُنَي جمـيــع الخـلـق كُلَّـهُـمُ
وانْظُرْ إليهــم بعين اللُّطْفِ والشَّفَقَةْ
وَقِّــرْ كبيـرَهم وارحم صغيـرهــم
ثم ارْعَ في كل خَلْق حقَّ مَنْ خَلَـقَـهْ
خداوند متعال میفرماید: ﴿َتَبَ رَبُّكُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ﴾ [الأنعام: ۵۴]. یعنی: «پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر کرده». همچنین میفرماید: ﴿فَٱللَّهُ خَيۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ﴾ [یوسف: ۶۴]. یعنی: «پس خدا بهترین نگهبان است و اوست مهربانترین مهربانان».
ما همگی پیوسته در آغاز کارهایمان تکرار میکنیم: «بسم الله الرحمن الرحيم» و پیامبر ج فرمودهاند: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ كَتَبَ كِتَاباً فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ الْعَرْشِ إِنَّ رَحْمَتِى سَبَقَتْ غَضَبِى». [متفق علیه] یعنی: «هنگامی که خداوند مخلوقات را آفرید، در کتابی نوشت، آن کتاب بالای عرش نزد او وجود دارد: هر آیینه رحمتم بر غضبم سبقت نموده است».
رحمت خداوند سبحان گسترده است و کسی جز خود او کرانی برای آن نمیشناسد و خداوند میفرماید: ﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ﴾ [الأعراف: ۱۵۶]. یعنی: «و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودى آن را براى کسانى که پرهیزگارى مىکنند مقرر مىدارم».
از پیامبر ج نقل شده است که: «جَعَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مِائَةَ جُزْءٍ فَأَمْسَكَ عِنْدَهُ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ وَأَنْزَلَ فِى الأَرْضِ جُزْءًا وَاحِدًا فَمِنْ ذَلِكَ الْجُزْءِ تَتَرَاحَمُ الْخَلاَئِقُ حَتَّى تَرْفَعَ الدَّابَّةُ حَافِرَهَا عَنْ وَلَدِهَا خَشْيَةَ أَنْ تُصِيبَهُ». [متفق علیه] یعنی: «خداوند رحمت را صد جزء نموده، که نود و نه جزء را نزد خود نگهداشته و یکی را در زمین فرستاده. پس بدلیل همین جزء مخلوقات با همدیگر رحم میکنند، حتی که چارپا قدم خود را از فرزندش برمیدارد از ترس اینکه مبادا به او ضرری رسد».
مهربانی ودلسوزی از بارزترین اخلاق نبی اکرم ج است، و خداوند در قرآن کریم از عطوفت پیامبر تعریف کرده و میفرماید: ﴿ لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١٢٨﴾ [التوبة: ۱۲۸]. یعنی: «قطعا براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است».
همچنین خداوند متعال در مورد حضرت محمد ج میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ۱۰٧]. یعنی: «و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم». و میفرماید: ﴿فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَ﴾ [آلعمران: ۱۵٩]. یعنی: «پس به [برکت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مىشدند...».
حضرت عایشهل درمورد مهربانی پیامبر اکرم بیان میکند و میفرماید: «مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِيَدِهِ خَادِماً لَهُ قَطُّ وَلاَ امْرَأَةً». [احمد] یعنی: «رسول خدا ج هرگز دستش را برای زدن غلام و یا یکی از زنان بلند نکرد».
رسول خدا به هنگام وفات پسرش ابراهیم او را بوسیده و چشمانش آن حضرت ج اشکبار گردید، عبدالرحمن بن عوف با تعجب پرسید: شما هم یا رسول الله؟! رسول خدا ج فرمود: «يَا ابْنَ عَوْفٍ إِنَّهَا رَحْمَةٌ. ثُمَّ أَتْبَعَهَا بِأُخْرَى فَقَالَ ج إِنَّ الْعَيْنَ تَدْمَعُ، وَالْقَلْبَ يَحْزَنُ، وَلاَ نَقُولُ إِلاَّ مَا يَرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ». [بخاری] یعنی: «ای پسر عوف! هر آئینه این رحمت است و باز اشک ریخت و فرمود: همانا چشم اشک میریزد و دل اندوهگین میشود و نمیگوئیم، مگر آنچه که پروردگار ما را راضی میسازد و همانا به فراق تو ای ابراهیم ما غمگینیم».
پیامبر اکرم ج در نماز بود و خواست که نماز را طولانی کند، وقتی که صدای گریه کودکی را شنید به شفقت و دلسوزی نسبت به کودک و مادرش نماز را سرعت بخشید. پیامبر ج فرمود: «إِنِّى لأَدْخُلُ فِى الصَّلاَةِ فَأُرِيدُ إِطَالَتَهَا، فَأَسْمَعُ بُكَاءَ الصَّبِىِّ، فَأَتَجَوَّزُ مِمَّا أَعْلَمُ مِنْ شِدَّةِ وَجْدِ (حزن) أُمِّهِ مِنْ بُكَائِهِ». [متفق علیه] یعنی: «چون به نماز برمی خیزم و میخواهم که درازش کنم، ناگهان گریهی بچه را میشنوم و در نمازم تخفیف میآورم، از ترس اینکه مبادا بر مادرش سختی آورم».
رسول خدا ج فرمود: «ارْحَمْ مَنْ فِي الأَرْضِ يَرْحَمْكَ مَنْ فِي السَّمَاءِ». [طبرانی و حاکم] یعنی: «با زمینیان مهربان باش تا آنکس که در آسمان است با تو مهربانی ورزد».
همچنین پیامبر گرامی ج فرمودند: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى». [مسلم] یعنی: «مثل مسلمانها در محبت و رحمت و مهربانیشان به همدیگر مانند یک جسد است، که هرگاه عضوی از آن بدرد آید، دیگر اعضای جسد در تب و بیدار خوابی با آن همراهی میکنند».
فرد مسلمان در تمام کارهایش با مهر و عطوفت عمل میکند، برادرش را در آنچه ناتوان از انجام آن است یاری میدهد، دست نابینا را در راه برای دوری از خطر میگیرد. به خدمتکاران با مهربانی رفتار میکند، با نیکی کردن در حق وی و برخورد جوانمردانه با او. نسبت به والدین خود با رحمت و عطوفت رفتار مینماید، با اطاعت از آنان و نیکی با آنان و احسان و باری از دوش آنان بردارد.
فرد مسلمان به خویش رحم نموده و با نفس خویش مهربان است، با پرهیز از آنچه که در دنیا و آخرت به زیان میرساند و دوری از گناهان و نزدیک شدن به خداوند به وسیله عبادات و طاعات، و با خود بواسطهی تحمیل چیزی که در توان او نیست بر نفس خویش بیرحمی روا ندارد و از هرآنچه به جسم او آسیب میرساند، مانند بیماری و ... اجتناب کرده و جسم خود را با کشیدن سیگار یا مواد مخدر...و غیره آزار ندهد.
فرد مسلمان به حیوانات نیز رحم میکند و مهربانی او شامل همهی مخلوقات از جمله حیوانات میشود.
پیامبر اکرم ج از کینه و سنگدلی برحذر داشته و کسی را که به دیگران رحم نمیکند را بدبخت و شقی شمرده و میفرماید: «لا تُنْزَعُ الرَّحْمَةُ إِلاَّ مِنْ شَقِيٍّ». [ابوداود و ترمذی] یعنی: «رحم و مهربانی جز از انسان شقی و نگون بخت دورساخته نمیشود». و نیز: «لا يَرْحَمُ اللَّهُ مَنْ لا يَرْحَمُ النَّاسَ». [متفق علیه] یعنی: «کسی که به مردم رحم نکند، خدا بر او رحم نمیکند».
رسول خدا ج ما را از عاقبت زنی آگاه نموده که به علت سنگدلی و بدرفتاری با گربهای وارد آتش شده و فرمودهاند: «دَخَلَتِ امْرَأَةٌ النَّارَ فِى هِرَّةٍ (قطة) رَبَطَتْهَا فَلاَ هِىَ أَطْعَمَتْهَا وَلاَ هِىَ أَرْسَلَتْهَا تَأْكُلُ مِنْ خَشَاشِ الأَرْضِ (دوابها كالفئران والحشرات)». [متفق علیه] یعنی: «عذاب کرده شد زنی در برابر گربه ایکه آن را زندانی نموده و نه طعامش و نه سیرابش کرد و نه گذاشت که از حشرات و گزندگان زمین بخورد، تا اینکه مرد و در آن به دوزخ داخل شد».
این زن رحم و عطوفت از قلبش رخت بربسته و زن به خاطر آنکه گربه بیچاره و فاقد توان و قدرتی را عذاب داده بود.
لیکن انسان مسلمان بشدت از سنگدلی بدور است و اخلاق او چنان نیست که گرسنگان را دیده و با وجود توان اینکار آنان را غذا نداده یا ستمدیدهای را ببیند و به دادش نرسد حال آنکه او قادر به کمک باشد. یا یتیمی را دیده و نسبت به او دلسوز نبوده و او را شاد نسازد، زیرا میداند انسانی که چنین صفاتی را دارا باشد بدبخت و محروم خواهد بود.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
مردی از انصار برادرش را به شدت به خاطر شرم و حیای زیادیش ملامت نموده، از او میخواست که اندکی از این حیای خود را کم کند، پیامبر ج از آنجا میگذشت و صدای آنها را شنید، به مرد گفت: «دَعْهُ فَإِنَّ الْحَيَاءَ مِنَ الإِيمَانِ». [متفق علیه] یعنی: «رهایش کن، زیرا حیاء از جملهی خصائص ایمانی است».
حیا یعنی آنکه انسان از عیب و خطا خجالت بکشد. حیا جزو ایمان است چنانچه پیامبر ج فرمود: «الإِيمَانُ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الإِيمَانِ». [متفق علیه] یعنی: «ایمان هفتاد و چند شاخه است، و حیاء شاخهای از ایمان است». بلکه حیاء و ایمان دو همنشین و دوستی هستند که از هم جدا نمیشوند. رسول خدا ج میفرماید: «الحياء والإيمان قُرَنَاء جميعًا، فإذا رُفِعَ أحدهما رُفِعَ الآخر». [حاکم] یعنی: «حیا و ایمان دو همنشینند که با کنار رفتن یکی دیگری نیز میرود».
خلق شرم و آزرم مانع حقگویی، طلب علم و یا امر به معروف و نهی از منکر انسان مسلمان نمیباشد. در این موارد حیاء ضرورت نداشته و مسلمان بایستی در آن عرصهها رعایت ادب و حکمت را بنماید. مسلمان در جستجوی علم و دانش است، و از پرسیدن آنچه نمیداند خجالت نمیکشد. صحابه از پیامبر ج دربارهی ریزترین مسائل سؤال نموده و آن حضرت ج بیآنکه خجالت و شرم مانع گردد، جواب سؤالاتشان را میداد.
یکی از صفات خداوند متعال صاحب شرم و پوشنده است و حیا و پوشش را دوست میدارد. پیامبر ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ حَيِيٌّ سِتِّيرٌ يُحِبُّ الْحَيَاءَ». [ابوداود و نسائی] یعنی: «خداوند صاحب شرم و حیا و بسیار پوشنده است، و حیا و پوشاندن را دوست میدارد».
پیامبر ج با شرم و حیاترین مردم بود. هنگامی که از چیزی کراهت داشت صحابه آن را در چهرهی ایشان میدیدند. هر وقت در مورد یکی از مسلمین چیزی را که ناپسند میداشت برای او تعریف میکردند سخنانش را متوجه وی نساخته و نمیفرمود: که چرا فلانی اینچنین و آنچنین کرد؟ بلکه میفرمود: چرا عدهای اینگونه عمل مینمایند؟ بدون اینکه اسم آن شخص را بیاورد تا آبرویش برود. پیامبر ج هیچگاه بدزبان و یاوه گوی نبوده و کسی نبود که در کوچه و خیابان داد و فریاد نماید.
فرد مسلمان در برابر خداوند سبحان ادب نگه داشته و از او شرم دارد. شکر نعمتهای خداوند را بجای آورده، و البته احسان و فضل خدا را در مورد خویش انکار نکرده، قلبش را لبریز از ترس و مهابت پروردگار کرده و نفس خویش را مظهر وقار و بزرگی خداوند قرار داده، گناه خویش را نمایان ننموده و با کارهای زشت و ناپسند خویش را نمیآلاید. چرا که میداند خدا بر کردار او آگاه است و گفتههایش را شنیده و همواره او را میبیند. خداوند متعال دربارهی کسانی که بدون شرم داشتن از او سبحانه و تعالی به گناه و نافرمانی دست مییازد، میفرماید: ﴿يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ﴾ [النساء: ۱۰۸]. یعنی: «[کارهاى نارواى خود را] از مردم پنهان مىدارند و[لى نمىتوانند] از خدا پنهان دارند...».
مسلمانی که هنگام ارتکاب گناه و معصیت از پروردگارش شرم دارد، به شدت از خداوند خجالت کشیده و به سرعت به سوی پروردگار خویش بازمی گردد و طلب بخشش و مغفرت میکند. پیامبر ج فرمودند: «اسْتَحْيُوا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ». یعنی: «از خداوند آنچنان که شایستهی او است شرم داشته باشید». گفتند: یا رسول الله، سپاس خدای را، ما از خداوند شرم داریم. فرمود: «لَيْسَ ذَاكَ وَلَكِنَّ الاِسْتِحْيَاءَ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ أَنْ تَحْفَظَ الرَّأْسَ وَمَا وَعَى وَتَحْفَظَ الْبَطْنَ وَمَا حَوَى وَتَتَذَكَّرَ الْمَوْتَ وَالْبِلَى وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ تَرَكَ زِينَةَ الدُّنْيَا فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدِ اسْتَحْيَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ». [ترمذی و احمد] یعنی: «نه بدانگونه، آزرم داشتن از خداوند چنانچه سزاوار است اینست که: سر خویش و هرچه میاندوزد، شکم خویش و آنچه دربرمی گیرد را نگاه داشته و مرگ و فساد و کهنگی آن را به خاطر آورد. و اگر خواستار آخرت است پیرایههای زندگانی دنیا را رها نماید، آنکه چنین عمل کرد، از خداوند شرمی را که سزاوار است داشته است».
مسلمان از پیامبر ج شرم داشته و پایبند سنتها و تعالیم گرانقدر وی بوده و به آن تمسک میجوید.
مسلمان از مردم شرم دارد، در دادن حقی که بر آنها واجب است کوتاهی نکرده، نیکیهای آنان در حق خویش را انکار ننموده، با آنان به زشتی سخن نگفته، و عورت خویش را مقابل آنان آشکار نمینماید. مردی از پیامبر ج پرسید: یا رسول الله، از که باید عورت را پوشاند کجا لازم نیست؟ پیامبر ج فرمود: «احْفَظْ عَوْرَتَكَ إِلاَّ مِنْ زَوْجَتِكَ أَوْ مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ». یعنی: «عورت خود را جز از همسرت و آنکه دستتان مالکش گشته است، بپوشان». گفت: یا رسول الله، و اگر چنانچه کسانی درهم آمیخته باشند چه؟ پیامبر ج فرمود: «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ يَرَاهَا أَحَدٌ فَلاَ يَرَيَنَّهَا». یعنی: «اگر توانستی چنان کنی تا کسی نبیند، چنان کن». گفت: یا رسول الله، و اگر کسی در خلوت (تک و تنها) بود؟رسول خدا ج فرمود: «فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ يُسْتَحْيَا مِنْهُ مِنْ النَّاسِ». یعنی: «بدان که خداوند شایسته تراست که مردم از او حیا کنند». [ابوداود].
نشانهی شرم و حیای فرد مسلمان این است که چشمان خود بر حرام و هر منظرهی زیانباری که نباید دید، بپوشاند. شرم و حیا ایجاب میکند که دختر مسلمان در پوشش خویش حجاب را رعایت کرده و از جسم آنچه را خداوند حرام نموده آشکار نسازد و بدینسان حجب و حیا را عنوان و منش خویش قراردهد و نشانهای باشد از پاکی و عفت وی که پیوسته بیان میدارد:
«زِينَتِي دَوْمــًا حـيـــائـي واحْـتِشَـامِـي رَأسُ مـَـالِي».
یعنی: «آراستگی من هرزمان شرم و حجب من است و سرمایهام حیا و وقار من است!». شرم و حیای مومن باعث میشود تا آنکه او را میانهای با سخنان و کردار زشت و برخورد تند و ستم نباشد، که اینها صفات دوزخیان است و بس!.
پیامبر خدا ج بیان میفرماید که: «الْحَيَاءُ مِنَ الإِيمَانِ وَالإِيمَانُ فِى الْجَنَّةِ وَالْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ وَالْجَفَاءُ فِى النَّارِ». [ترمذی و حاکم] یعنی: «حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است. بیحیایی و فحاشی از ستمکاری است و ستم در آتش[دوزخ] است».
حیا نزد خداوند متعال منزلتی والایی دارد. این خصلت زیبا انسان را بهسوی انجام کارهای خیر رهنمود ساخته و از بدیها دور میسازد. به همین دلیل حیا همواره باعث بارش باران خیر و برکت و نفع بر دارندهاش میباشد. چنانکه پیامبر ج میفرمایند: «الْحَيَاء لَا يَأْتِي إِلَّا بِخَيْرٍ». [متفق علیه] یعنی: «حیاء جز خیر چیزی را ببار نمیآورد». و نیز فرموه است: «الْحَيَاءُ كُلُّهُ خَيْرٌ». [مسلم] یعنی: «حیاء همهاش خیر است».
بنابراین میتوان گفت که انسان مسلمان باید شرم و حیا را پیوسته خلق و خوی همیشگیاش قرار دهد، تا آنگاه که به رضا و خرسندی پروردگارش دست یابد.
شاعر گفته است:
حـياؤك فـاحفـظـــه عَلَيْك وإنمـا
يَدُلُّ على فِعْلِ الكـريــمِ حيــاؤُهُ
معنی شعر:
شرمت را پاس بدار و بدان
بلند نظران را نشان راهشان حیاست!
و دیگری چنین میسراید:
إذا لـم تَخْــشَ عاقبـة اللَّـيـالي
ولـم تَسْتَحْي فـاصنـعْ مـا تـشــاءُ
فـلا واللـه مـا فـي الْعَيْشِ خيــرٌ
ولا الدنيا إذا ذهـــب الحيـــــاءُ
یعنی:
اگر از پایان سیاهی شب باکی نداری
اگر شرمی نداری، هرچه خواهی بکن
که قسم به آن خدا که زندگی لطفی ندارد
و دنیا ارزش ندارد بعد رفتن آزرم! جج
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
طفیل بن عمرو دوسی اسلام آورده و از پیامبر ج اجازه خواست تا برود و قبیلهی خویش (دوس) را به اسلام فراخواند. پیامبر ج به او این اجازه را داد. اما قبیلهی طفیل دعوت او را اجابت نکردند و طفیل بهسوی رسول خدا ج بازگشته و گفت: قبیلهی دوس نافرمانی کرده و (قبول حق) امتناع کردند. از خداوند بر آنان دعا(ی هلاکت) نما! پیامبر ج رو به قبله نموده و دست به دعا برداشت. همه گفتند: دیگر نابود شدند! چرا که آن حضرت ج بر آنان دعا مینمود و دعای وی مستجاب بود. پیامبر خدا ج دعا نموده و فرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِ دَوْسًا، وَائْتِ بِهِمْ». [متفق علیه] یعنی: «آنگاه طفیل بسوی قبیلهاش بازگشت و برای بار دوم آنان را به اسلام فراخواند و همگی اسلام آوردند».
بدینگونه پیامبر خدا ج بردباری نموده و برای مردم دعا مینمودند و نه علیه آنان.
***
یک شب خلیفه عمر بن عبد العزیز برای کسب اطلاع از مردم بیرون رفت. او بهمراه یک مامور نظامی بود و وارد مسجدی شدند. داخل مسجد تاریک بود و عمر بن عبدالعزیز پایش به مردی خفته خورد. مرد سرش را برداشت و گفت: مگر دیوانهای؟ عمر پاسخ داد: نه نیستم. مامور نظامی خواست مرد را کتک بزند که عمر به او گفت این کار را نکن، او از من پرسید که آیا دیوانه هستم و من پاسخ دادم که نیستم.
بردباری خلیفه از خشم او پیشتر بوده و بسادگی از این که شخصی عادی او را دیوانه بخواند درمیگذرد و با قدرت و زور خویش با او برخورد نکرده و بر او سخت نگرفت.
***
صحابی عالیقدر، احنف بن قیس، بسیار بربار و حلیم بود، تا جاییکه به ضرب المثلی در این خصلت تبدیل گشت. چنانکه میگویند: بردبارتر از احنف. حکایت میکنند که یکبار مردی او را دشنام داد و او پاسخش نداده و به راهش ادامه داد. مرد همچنان درپس او میرفت و بیشتر دشنامش میداد. تا آنکه احنف به محلهای که در آن زندگی میکرد رسید و همانجا ایستاد و به رو به آن مرد کرد و گفت: اگر در ذهنت چیزی مانده که بگویی آن را اینجا بگو، پیش از آنکه کسی از محله بشنود و درپی آزارت برآید.
باز حکایت میکنند که عدهای، مردی را بسوی او فرستادند تا دشنامش بگوید. احنف خاموش مانده و چیزی نمیگفت و آن مرد همانطور دشنامش میداد تا آن که وقت صبحانه رسید. احنف به او گفت: آهای تو! غذای ما آماده است، بلند شو با من برویم اگر میخواهی. مرد شرمنده شد و از آنجا دور شد.
***
بردباری همان خویشتن داری است و فرو بردن خشم و دوری از عصبانیت و پاسخ بدی را با نیکی دادن است. به این معنی نیست که انسان به ذلت و حقارت تن دردهد، بلکه خودداری از دشنام دادن دیگران و پاک داشتن خود از ناسزاگویی و عیبجویی آنان است.
حلم از یکی از صفات خداوند متعال است. خداوند حلیم و بردبار است، او نافرمانی و مخالفت گناهکاران را میبیند و آنان را مهلت داده و در انتقام شتاب نمینماید. خداوند متعال در قرآن کریم بیان میدارد: ﴿...وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ﴾ [البقرة: ۲۳۵]. یعنی: «...و بدانید که خداوند آمرزنده و بردبار است».
حلم و بردباری جزو اخلاق پیامبران میباشد. خداوند متعال در مورد حضرت ابراهیم÷ میفرماید: ﴿إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ﴾ [التوبة: ۱۱۴]. یعنی: «...راستى ابراهیم دلسوزى بردبار بود»، و دربارهی اسماعیل÷: ﴿فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٖ ١٠١﴾ [الصافات: ۱۰۱]. یعنی: «پس او را به پسرى بردبار مژده دادیم».
رسول خدا ج بردبارترین انسانها بوده و از مشاهدهی برخی اشتباهات مسلمانان نمیرنجید و خویشتن داری و فروبردن خشم را به یاران خویش میآموخت.
* بردباری، صفتی است که خداوندأ آن را دوست میدارد، پیامبر ج به یکی از یارانش میفرمود: «إِنَّ فِيكَ خَصْلَتَيْنِ يُحِبُّهُمَا اللَّهُ الْحِلْمُ وَالأَنَاةُ». [مسلم] یعنی: «در تو دو صفت وجود دارد که خدا آن را دوست میدارد، بردباری و تأنی کردن».
* بردباری وسیله ایست برای نیل به خوشنودی پروردگار و بهشت برین. پیامبر ج فرموده است: «مَنْ كَظَمَ غَيْظًا وَهُوَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنْفِذَهُ دَعَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُخَيِّرَهُ اللَّهُ مِنْ الْحُورِ الْعِينِ مَا شَاءَ». [ابوداود و ترمذی] یعنی: «آنکه لباس خشم خویش را فرو برد، درحالیکه توانمندی آن را دارد که آن را برآورد، خداوند در روز قیامت به حضور مردمان او را میخواهد و مخیر میسازد تا از هر حور عینی که میخواهد برگزیند».
* بردباری نشانهی نیروی ارادهی فرد و واکنشهای دارای ثبات و استواری او میباشد. پیامبر خدا ج در این زمینه فرمودهاند: «لَيْسَ الشَّدِيدُ بِالصُّرَعَةِ. قَالُوا فَالشَّدِيدُ أَيُّمَ هُوَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: الَّذِى يَمْلِكُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ». [مسلم] یعنی: «نیرومند کسی نیست که زیاد کشتی بگیرد (و بر آنان پیروز شود). نیرومند کسی است که در هنگام خشم بر خویش تسلط داشته باشد».
بردباری شیوهای برای دست یافتن بر دشمنان و غلبه بر شیاطین آنان و تبدیل کردن دشمنان به دوست میباشد، خدوند متعال میفرماید: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيۡنَكَ وَبَيۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ كَأَنَّهُۥ وَلِيٌّ حَمِيمٞ﴾ [فصلت: ۳۴]. یعنی: «...[بدى را] با آنچه خود بهتر است دفع کن آنگاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است گویى دوستى یکدل مىگردد».
گویند: وقتی در پاسخ نادان خاموش بمانی، جوابی کافی و مجازاتی دردناک به او داده ای.
[جواب ابلهان خموشی است!].
بردباری وسیلهی نیل به دوستی و احترام مردم بوده و گفته شده که: نخستین چیزی که فرد بردبار در مقابل بردباری خویش دریافت میدارد این است که مردم یاوران ایشانند.
بردباری فرد را از در افتادن در اشتباهات دورساخته و به شیطان فرصت تسلط بر فرد را نمیدهد.
خشم همان به اجرا در آوردن عصبانیت شخص و نداشتن تسلط بر خویشتن میباشد که رفتاری ناپسند است.
یک بار مردی نزد رسول خدا ج آمده و گفت: مرا سفارشی بفرما. آن حضرت ج فرمودند: خشمگین مشو. مرد چندین بار درخواست خویش را تکرار نموده و پیامبر تنها به او فرمود: «لا تغضب». [بخاری] یعنی: «خشمگین مشو!».
خشم پسندیده و خشم ناپسند.
خشم پسندیده: این خشم و غضب در نتیجهی هتک یکی از حرمتهای خداوندی برآمده و هدف از آن دفاع از ناموس، اموال شخص و یا برای بازگرفتن حقی است که به ستم غصب گشته است. پیامبر خدا الله ج، که سرمشق و الگوی رفتار نیکو است، هرگز به خشم نمیآمد مگر آنگاه که هتک حرمتی صورت میپذیرفت.
خشم ناپسند: آن است که بخاطر غیر خدا و بعلت موضوعی پیش پا افتاده پدید آمده و ناشی از عدم تسلط فرد بر نفس خویش و بوده و نتایج ناپسند و نکوهیدهای را بدنبال دارد. از جمله به خشم آمدنهای ناپسند آن است که فرد در شرایطی رخ دهد که شخص دارای توانایی برخورد بردبارانه و همراه با خویشتن داری را در واکنش به عمل ناپسند، باشد.
یکی از حالتهایی که میشود با بردباری و خویشتن داری به جای خشم و عصبانیت واکنش نشان داد، در داستان مردی که حضرت ابوبکرس را زمانیکه که در خدمت پیامبر ج نشسته بود آزرد مشاهده نمود، که حضرت ابوبکرس سکوت اختیار نمود و هنگامی که آن مرد برای بار دوم وی را دشنام داد حضرت ابوبکرس پاسخش داد. پیامبر ج برخاست، حضرت ابوبکرس خود را به او رسانده و سوال کرد: یا رسول الله، آیا بر من خشم گرفتی؟ پیامبر ج او را آگاه نمود که فرشتهای از آسمان فرود آمده و بجای او پاسخ داده و از او دفاع مینمود تا آنکه او خود پاسخ داده و فرشته از آن مکان برخاست و شیطان جای او را گرفت. پیامبر ج در مجلسی که شیطان جای گرفته باشد نمیماند.
پیامبر ج روشهای متعددی را برای مداوای این مشکل بین داشته است، از جمله:
* سکوت: پیامبر ج فرمودهاند: «إذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَسْكُتْ». [احمد] یعنی: «هرگاه هرکدام از شما به خشم آید، خاموش بماند».
شاعر میگوید:
إذا نطـق السفيـه فـلا تُجِبْـــه
فخيــر مـن إجـابـتـه السـكـوتُ
فـإن جاوبتــَه سَرَّيـتَ عـنـه ج
وإن خلَّـيْـتَـهُ كَـــمَـــدًا يمـوتُ
یعنی:
ابله چون سخنی راند، تو هیچ مگوی ج
که خاموشی بهترین پاسخ اوست ج
که چون پاسخ دادنت او را غمگسار است
به حال خود وانهاش تا ز اندوه جان دهد جج
پیامبر ج فرمودهاند: «أَلاَ وَإِنَّ الْغَضَبَ جَمْرَةٌ فِى قَلْبِ ابْنِ آدَمَ أَمَا رَأَيْتُمْ إِلَى حُمْرَةِ (أي: مثل النار الـملتهبة) عَيْنَيْهِ وَانْتِفَاخِ أَوْدَاجِهِ (ما أحاط بالحلق من العروق)؟! فَمَنْ أَحَسَّ بِشَىْءٍ مِنْ ذَلِكَ فَلْيَلْصَقْ بِالأَرْضِ». [ترمذی و احمد] یعنی: «آگاه باشید که خشم یکپارچه آتش (یعنی: مانند آتش سوزان) در قلب انسان است. مگر ندیدهاید سرخی چشمان را و برآمدگی شاهرگهای گردن شخص را؟! پس هرگاه کسی متوجه چیزی اینچنین گشت پس به زمین بچسبد(با زمین اتصال بیابد)».
پیامبر ج فرمودهاند: «إِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ وَهُوَ قَائِمٌ فَلْيَجْلِسْ فَإِنْ ذَهَبَ عَنْهُ الْغَضَبُ وَإِلاَّ فَلْيَضْطَجِعْ (ينام على جنبه أو يتكئ)». [ابوداود و احمد] یعنی: «هرگاه کسی از شما خشمگین گشت و در حالت ایستاده بود، بنشیند، تا خشمش فرو نشیند و اگر رفع نشد تکیه بزند (برپهلو بخوابد و یا لم دهد)».
پیامبر ج فرموده است: «إِنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّيْطَانِ وَإِنَّ الشَّيْطَانَ خُلِقَ مِنَ النَّارِ وَإِنَّمَا تُطْفَأُ النَّارُ بِالْمَاءِ فَإِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَتَوَضَّأْ». [ابوداود] یعنی: «همانا که خشم و غضب از شیطان است و شیطان از آتش آفرید شده است، و البته که آتش با آب فرو مینشیند، بنابراین هرگاه کسی از شما خشمگین شد، وضوء بگیرد».
از مهمترین شیوههای درمانی است. خداوند متعال نیز ما را به آن امر فرموده و بیان میدارد: ﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِينَ ١٩٩﴾ [الأعراف: ۱٩٩]. یعنی: «گذشت پیشه کن و به [کار] پسندیده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب!». و بندگانش را بدان ستوده است: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا﴾ [الفرقان: ۶۳]. یعنی: «و بندگان خداى رحمان کسانىاند که روى زمین به نرمى گام برمىدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مىدهند».
در ضمن چنانچه دیدیم رسول الله ج سفارش میفرماید: «لا تغضب». [بخاری و ترمذی]. یعنی: «خشم مگیر». به این ترتیب چارهای نیست جز تلاش مسلمان برای تبدیل خلق و خوی بردباری به صفتی پیوسته و خصلتی همیشگی برای خویش!.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
زنی در حین فتح مکه چیزی را دزدید و پیامبر ج خواست حد را بر او جاری ساخته و دست او را قطع سازد. خانوادهاش پیش اسامه بن زید رفته و درخواست شفاعت آن زن را نزد پیامبر ج نمودند تا دست او را قطع نکنند و میدانستند که رسول خدا ج اسامه را بسیار دوست داشتند.
وقتیکه اسامه شفاعت آن زن را نمود، رسول الله ج چهرهشان متغیر شده و فرمود: «أَتَشْفَعُ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّه؟!ِ». یعنی: «آیا در حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟!». سپس آن حضرت ج برخاسته و برای مردم خطبه خوانده و فرمودند: «فإِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ، وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَدَّ، وَايْمُ اللَّهِ، لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا». [بخاری] یعنی: «مردمی را که پیش از شما بودند این چیز هلاک ساخت که چون شخص شریف و بزرگ زادهای درمیانشان دزدی میکرد، او را فرو میگذاشتند و چون شخص ضعیف و ناتوان در میانشان دزدی میکرد، حد را بر او جاری میساختند و سوگند به خدا که اگر فاطمه بنت محمد ج دزدی میکرد، حتماً دستش را قطع میکردم».
***
مردی از اهل مصر نزد حضرت عمر بن خطابس آمده و گفت: یا امیرالمؤمنین، من با پسر عمرو بن عاص والی مصر مسابقهای داده و از او بردم و او مرا با شلاقش زده و به من گفت: من فرزند دو بزرگوار هستم! عمر بن خطاب به عمرو بن عاص نوشت: «وقتی نامهی مرا دریافت نمودی همراه با پسرت در اینجا حاضر شو». زمانیکه آن دو حاضر گشتند، عنر بن خطاب شلاق را به آن مرد مصری داد تا فرزند عمرو بن عاص را بزند و گفت: «اکنون این فرزند دو بزرگوار را بزن!».
***
در زمان حضرت عمر بن خطابس مردی از بزرگان عرب اسلام پذیرفته و عازم حج گشت. وقتی که داشت طواف مینمود، مردی ردایش را لگد کرد و او ضربهی محکمی بر صورت آن مرد زد.
آن مرد پیش عمر بن خطابس شکایت برد. حضرت عمرس ضارب را احضار فرموده و از ان مرد خواست تا قصاص او را قصاص نموده و همانگونه که بر صورت وی ضربه وارد شده بر صورت او ضربه بزند. مرد صاحب مقام با تعجب پرسید: آیا در این قضیه من با او یکسان هستم؟ حضرت عمرس فرمود: آری. اسلام میان شما برابری برقرار ساخته است.
***
تعریف میکنند که مردی ماهی بزرگی را شکار کرد. او بسیار خوشحال شد. حاکم شهر او را در مسیر بازگشت بسوی همسر و فرزندانش دیده و نگاهی به ماهی همراه وی انداخته و آن را از او گرفت. مرد ماهیگیر اندوهگین شده و برای ابراز شکایت به خداوندأ دست به آسمان برداشته دعا کرد تا ستمگر را به مجازات برساند.
حاکم به کاخ خویش بازگشت و هنگامیکه ماهی را به خدمتکاران میداد تا آن را بپزند، ناگاه ماهی انگشت وی را گاز گرفته و حاکم فریادی کشید و درد شدیدی را در دست خویش احساس میکرد. بلافاصله پزشکان را گردآوردند و آنان به او اطلاع دادند که نوعی سم انگشت وی را در پی گاز گرفتن ماهی آلوده ساخته است باید فوراً آن را قطع نمایند تا سم به بازویش منتقل نگردد. اما پس از قطع انگشتش معلوم شد که سم مذکور به بازو و از آن جا به دیگر اعضای بدنش سرایت کرده است. حاکم ستم خویش بر مرد ماهیگیر را به خاطر آورده و به جستوجوی او فرستاد. وقتی او را یافتند از او درخواست کرد تا وی را بخشیده و از گناهش درگذرد تا خداوند او را شفا دهد. آنگاه مرد او را بخشید.
***
یک روز حضرت علیس با یک یهودی بخاطر یک زره اختلاف پیدا کرده و پیش قاضی رفتند. امام علیس گفت: این یهودی زره مرا برداشته است. مرد یهودی این ادعا را رد کرد. قاضی به امام علیس گفت: آیا شاهدی هم داری؟ امام علی فرمود: آری. و فرزندش حسین را حاضر ساخت و حضرت حسینس شهادت داد که زره مورد نظر از آن پدرش میباشد. لیکن قاضی به امام علی گفت: آیا شاهد دیگری هم داری؟
امام علی پاسخ داد: خیر.
قاضی حکم صادر نمود که زره از آن مرد یهودی باشد چرا که امام علی شاهدی جز فرزندش نداشته است. مرد یهودی گفت: امیرالمومنین با من پیش قاضی آمده و قاضی علیه او حکم صادر نمود. آنگاه امیرالمؤمنین به آن حکم گردن نهاده و راضی گشت. ای امیرالمؤمنین، بخدا که تو راست گفتی .... این زره مال تو بود که از شترت افتاد و من آن را برداشتم. گواهی میدهم که هیچ معبودی جز الله نیست و آنکه محمد فرستادهی اوست. آنگاه در حالیکه از اسلام خویش شاد و مسرور بود، زره را به امام علی پس داد.
***
عدل همان انصاف و دادن حق هرکس به او و گرفتن آنچه بر اوست. در بسیاری از آیات قرآن کریم بدان امر شده و نسبت به آن تأکید گشته و به تمسک بدان فراخوانده میشود، از جمله: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِيتَآيِٕ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ﴾ [النحل: ٩۰]. یعنی: «در حقیقت خدا به دادگرى و نیکوکارى و بخشش به خویشاوندان فرمان مىدهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز مىدارد به شما اندرز مىدهد باشد که پند گیرید».
در جایی دیگر میفرماید: ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ [النساء: ۵۸]. یعنی: «... و چون میان مردم داورى مىکنید به عدالت داورى کنید...».
عدل یکی از اسماء و صفات مبارک خداوند باری تعالی میباشد.
عدل دارای اقسام بسیاری است از قبیل:
رسول خدا ج نمونهی برقراری عدالت بود. باری دو مرد از انصار که با هم درگیری داشتند نزد ایشان آمده و خواستند تا میان آن دو قضاوت فرماید. پیامبر ج به آنان گوشزد فرمود که کسی که حق برادر خویش را برای خود بردارد، پارهای آتش را برای خود برداشته است. آن دو مرد به گریه افتاده و هردو از حق خویش بر برادر خود دست برداشتند.
انسان مسلمان ترازو و پیمانه را به عدالت تمام سنجیده و با رعایت عدل و انصاف و زن نموده و حق و حقوق دیگران را کم حساب نمیکند. او جزو کسانی نمیشود که در خرید بیش از حقشان برداشته و در فروش ترازو و پیمانه را کمتر میسنجند.
خداوند متعال کسانی را که چنان عمل نمایند نوید ترسناکی داده و میفرماید: ﴿وَيۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِينَ ١ ٱلَّذِينَ إِذَا ٱكۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ يَسۡتَوۡفُونَ ٢ وَإِذَا كَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ يُخۡسِرُونَ ٣ أَلَا يَظُنُّ أُوْلَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِيَوۡمٍ عَظِيمٖ ٥﴾ [المطففین: ۱-۵]. یعنی: «واى بر کمفروشان! که چون از مردم پیمانه ستانند تمام ستانند. و چون براى آنان پیمانه یا وزن کنند به ایشان کم دهند. مگر آنان گمان نمىدارند که برانگیخته خواهند شد؟ [در] روزى بزرگ؟».
همچنین میفرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ ٩﴾ [الرحمن: ٩]. یعنی: «و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید».
فرد مسلمان با همسر خویش با عدالت رفتار نموده و حق و حقوق وی را به او میدهد. چنانچه بیش از یک زن داشته باشد، میان آنان به عدالت در خورد و نوش، پوشاک، مسکن، رسیدگی و نفقه عمل مینماید. پیامبر ج میفرماید: «مَنْ كَانَتْ لَهُ امْرَأَتَانِ فَمَالَ إِلَى إِحْدَاهُمَا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَشِقُّهُ مَائِلٌ». [ابوداود و نسائی و ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «آنکه دو زن داشته و به یکی از آن دو گرایش داشته باشد (توجه نماید)، در روز قیامت یک جانب وی کج و مایل است».
گرایشی و بیعدالتی که در این حدیث از آن برحذر داشته شده است، ستم دربارهی حق و حقوق اوست. برای همین از آن حضرت ج روایت شده که میان زنانش رضوان الله علیهن با عدالت نوبت را میان آنان نگه داشته و میفرمود: اللَّهُمَّ هَذَا قَسْمِى فِيمَا أَمْلِكُ فَلاَ تَلُمْنِى فِيمَا تَمْلِكُ وَلاَ أَمْلِكُ». [ابوداود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه]. یعنی: «خداوندا این قسمت و سهم دهی من در آن چیزی است که اختیارش را دارم پس مرا بخاطر آنچه در کف اختیار تو است و در دست من نیست بازخواست مفرما!».
انسان مسلمان بین فرزندان خویش حتی در قلب خویش با مساوات برخورد میکند. برخی را در هدیه و بخشش بر برخی دیگر ترجیح نمیدهد تا باعث ایجاد دلخوری و تنفر آنان از همدیگر نگشته و آتش کینه و دشمنی را میانشان نیافروزد.
نعمان بن بشیر میگوید: پدرم بخششی در حق من انجام داد و عمره دختر رواحه (مادر نعمان) گفت: من راضی نمیشوم تا رسول خدا ج بر آن گواهی ندهد.
آنگاه نزد پیامبر ج رفته و بیان داشت: من به پسرم از عمره دختر رواحه چیزی بخشیدم و او مجبورم ساخت تا یا رسول الله شما را به عنوان گواه نگیرم. آن حضرتج فرمود: «أَعْطَيْتَ سَائِرَ وَلَدِكَ مِثْلَ هَذَا؟». یعنی: «آیا به دیگر فرزندانت نیز چنین عطا و بخششی دادهای؟». پاسخ داد: خیر. آنحضرت ج فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَاعْدِلُوا بَيْنَ أَوْلاَدِكُمْ». [بخاری] یعنی: «از خداوند ترسیده و درمیان فرزندان تان عدالت کنید».
انسان مسلمان خواستار رعایت عدل و انصاف با همهی مردمان، چه مسلمان و چه غیر مسلمان میباشد. خداوند بر عدم پایمالی حق و حقوق فردی از افراد بشر تاکید مینماید. خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾ [الشعراء: ۱۸۳]. یعنی: «و از ارزش اموال مردم مکاهید...».
نیز میفرماید:
﴿وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰ﴾ [المائدة: ۸]. یعنی: «...و البته نباید دشمنى گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است...». بدین معنی که نباید دشمنی و خصومت میانتان شما را به ستم بر آنان وادارد. بلکه حتماً باید دربارهی هرکس، چه دوست چه دشمن با عدئالت رفتار شود.
* عدل و داد جایگاهی بس والا و بزرگ نزد پروردگار متعال دارد. خداوند سبحانه و تعالی میفرماید: ﴿وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ﴾ [الحجرات: ٩]. یعنی: «...و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست مىدارد».
صحابی عالیقدر حضرت ابوهریرهس میگوید: عمل و کردهی یک امام عادل دربارهی رعایایش در طول یک روز از عبادت فرد عابد درمیان خانوادهاش بمدت یکصد سال برتر است.
* عدالت در این دنیا مایهی امنیت و آرامش اوست. تعریف میکنند که فرستادهی یکی از پادشاهان به دیدار حضرت عمرس آمده و ایشان را دید که زیر درختی خوابیده است. از اینکه حاکم مسلمین اینگونه بدون نگهبان خوابیده شگفتزده شده و گفت: حکومت راندی در آن عدالت را رعایت کردی، پس در امن و امان خفتی، ای عمر!.
* عدالت پایه و اساس حکومت میباشد. یکی از والیان نامهای به عمر بن عبدالعزیزس نوشته و از او درخواست پول فراوانی برای بنای حصاری گرداگرد پایتخت ولایتش نمود. عمر به او نوشت: حصار چه سودی دارد؟ آن را با عدل وداد پاسداری نما و راههایش را از ستم و ظلم پاکیزهدار!.
* عدل و داد امنیت را برای ضعیفان و تهی دستان به همراه داشته و آنان در چنان محیطی احساس سربلندی و افتخار مینمایند.
* عدالت، میان مردم، چه حاکم و چه محکوم، محبت و دوستی میپراکند.
* عدالت ستمکار را از ستم کردن و طمعکار را از حرص و آز ورزیدن بازداشته، از حق و حقوق و داراییها و آبروی مردم پاسداری مینماید.
خداوند متعال از ظلم و ستم برحذر داشته و میفرماید: ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱللَّهَ غَٰفِلًا عَمَّا يَعۡمَلُ ٱلظَّٰلِمُونَۚ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمۡ لِيَوۡمٖ تَشۡخَصُ فِيهِ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٤٢﴾ [إبراهیم: ۴۲]. یعنی: «و خدا را از آنچه ستمکاران مىکنند غافل مپندار جز این نیست که [کیفر] آنان را براى روزى به تاخیر مىاندازد که چشمها در آن خیره مىشود». و نیز:
﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ يَوۡمٍ أَلِيمٍ﴾ [الزخرف: ۶۵]. یعنی: «... پس واى بر کسانى که ستم کردند از عذاب روزى دردناک!».
همچنین فرموده است: ﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ﴾ [هود: ۱۸]. یعنی: «هان که لعنتخدا بر ستمگران است».
پیامبر ج نیز ما را از ستم برحذر داشته و فرموده است: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [مسلم] یعنی: «از ظلم بپرهیزید، زیرا ظلم تاریکیهای روز قیامت است...». همچنین: «ثلاث دعوات مستجابات: دعوة الصائم، ودعوة الـمظلوم، ودعوة الـمسافر». [بیهقی] یعنی: «سه دعاء بدون شک قبول میشود:
دعای روزه دار،
و دعای مظلوم
و دعای مسافر».
یا اینکه میفرماید: «الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يُسْلِمُهُ». [بخاری] یعنی: «مسلمان برادر مسلمان است، بر او ظلم نمیکند، و به او خیانت نمینماید...».
آن است که انسان به آفریدگار خویش باور نداشته و به خداوندأ کفر ورزد. خداوند شرک به خود را از بزرگترین ظلمها شمرده و میفرماید: ﴿لَا تُشۡرِكۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ [لقمان: ۱۳] یعنی: «... به خدا شرک میاور که به راستى شرک ستمى بزرگ است».
وقتی فرد ستمکار به مال و جان و حریم دیگران تجاوز میکند. ناسزا گفتن، ستاندن اموال آنها و تجاوز به حق و حقوق آنان ظلم بوده و فرد مسلمان از تمام این اعمال به دور است.
با ارتکاب گناهان و کارهای ناروا و دور افتادن از راه و مسیر خداوند سبحانه و تعالی و پیروی از شیطان، واقع میشود.
روزی پیامبر ج به یارانش فرمود: «أَتَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ». یعنی: «میدانید که چه کسی مفلس و ورشکسته است؟». گفتند: درمیان ما ورشکسته کسی است که پول و کالایی نداشته باشد. آن حضرت ج فرمود: «إِنَّ الْمُفْلِسَ مِنْ أُمَّتِى يَأْتِى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِصَلاَةٍ وَصِيَامٍ وَزَكَاةٍ وَيَأْتِى قَدْ شَتَمَ هَذَا وَقَذَفَ هَذَا وَأَكَلَ مَالَ هَذَا وَسَفَكَ دَمَ هَذَا وَضَرَبَ هَذَا فَيُعْطَى هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَهَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِيَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ يُقْضَى مَا عَلَيْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَيْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِى النَّارِ». [مسلم و ترمذی]
یعنی: «مفلس د=میان امتم کسی است که به روز قیامت با نماز و روزه و زکات میآید در حالیکه این را دشنام داده و این را به زنا متهم ساخته مال این را خورده، خون این را ریخته و این را زده است، و به این از نیکیها و حسناتش داده میشود به این هم از حسنات و نیکیهایش داده میشود، اگر حسناتش قبل از ادای حقوق که بر وی است، تمام شود از گناهانشان گرفته شده و بر دوشش نهاده شده و سپس به آتش افگنده میشود».
پیامبر ج بر ادای حق و حقوق افراد، پیش از آنکه روز قیامت و حسابرسی آنان توسط خداوند متعال فرابرسد،تاکید فراوان داشته و میفرمود: «لَتُؤَدُّنَّ الْحُقُوقَ إِلَى أَهْلِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يُقَادَ لِلشَّاةِ الْجَلْحَاءِ مِنَ الشَّاةِ الْقَرْنَاءِ». [مسلم] یعنی: «بخداوند قسم که حقوق را به صاحبانش در روز قیامت خواهید پرداخت و حتی قصاص گوسفند بیشاخ از گوسفند شاخدار گرفته میشود».
حق تمامی مخلوقات در روز قیامت بازپس گرفته خواهد شد و حتی به بز بدون شاخی که توسط بز شاخدار مضروب شود، شاخ داده میشود تا حقش را از دیگری گرفته بگیرد. پیامبر ج میفرماید: «مَنْ ظَلَمَ قِيدَ شِبْرٍ مِنَ الأَرْضِ طُوِّقَهُ مِنْ سَبْعِ أَرَضِينَ». [متفق علیه] یعنی: «کسیکه باندازهء یک وجب از زمین ظلم نماید، از هفت زمین آن وجب بر گردنش حلقه میشود».
بنابراین هرکس که ستمی رواداشته و چیزی را که حق او نیست تصاحب نماید، در روز قیامت آن چیز وبال و مایهی ننگ وی گشته و خداوند متعال وی را در روز قیامت بخاطر ستمی که در این جهان رواداشته است عذاب خواهد داد.
پیامبر خدا ج در این باره میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ لَيُمْلِى لِلظَّالِمِ (أي: يؤخر عقابه) حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ يُفْلِتْهُ». [متفق علیه] یعنی: «خداوند برای ظالم مهلت میدهد و چون او را بگیرد و مورد مؤاخذه قرار دهد رهایش نمیکند». و سپس این آیه را تلاوت فرمود: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَخۡذُ رَبِّكَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِيَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِيمٞ شَدِيدٌ ١٠٢﴾ [هود: ۱۰۲]. یعنی: «و اینگونه بود [به قهر] گرفتن پروردگارت وقتى شهرها را در حالى که ستمگر بودند [به قهر] مىگرفت آرى [به قهر] گرفتن او دردناک و سخت است».
رسول خدا ج از خداوند رب العزة چنین نقل میفرماید: «يَا عِبَادِى إِنِّى حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِى وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمًا فَلاَ تَظَالَمُوا». [مسلم] یعنی: «ای بندگانم، من ظلم و ستم را بر خویش حرام کردم، آنرا درمیان شما نیز حرام ساختم، پس به یکدیگر ظلم و ستم نکنید».
لذا فرد مسلمان شایسته است که از ظلم و ستم دوری جسته و پشتیبان ستمکاران نباشد. این گفتهی شاعر باید همواره به یاد داشت که میگوید:
لا تظــلمنَّ إذا مـا كنـتَ مُقْتَــدِرًا
فالظلـم ترجـع عُقْبَاهُ إلى الـنَّـــدَمِ
تنـام عيـناك والـمظلوم مُنْتَبِـــــهٌ
يـدعو عليـك وعَيـنُ الله لم تَـنَــمِ ج
یعنی:
ستم روا مدار چون توان آن داری
که جز پشیمانی ستم ندارد باری
تو در خوابی و مظلوم بیدار است ج
دعایت میکند و بیدار است خدایت
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
روزی پیامبر ج از کنار قبرستانی میگذشت. زنی را دید که در کنار قبری نشسته و برای فرزندش که مرده بود میگریست. پیامبر ج به او فرمودند: «اتَّقِي اللَّهَ وَاصْبِرِي». یعنی: «از خدا پروا کن و صبر پیشه کن». آن زن گفت: رهایم کن! مصیبتی که بر من وارد آمده است، بر سر تو نیامده است.
پیامبر ج از او روی بر گردانیده و رفت، زن او را نشناخته بود. به او گفتند: آن شخص رسول خدا ج بود. زن با عجله بهسوی خانهی پیامبر ج رفت و از وی معذرت خواهی نمود. او گفت: ببخشید، شما را نشناختم. پیامبر ج به او گفت: «إِنَّمَا الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الأُولَى». [متفق علیه] یعنی: «صبر (واقعی) تنها در لحظهی نخست بروز مصیبت است». آری، انسان باید بهنگام وارد آمدن مصیبت صبر پیشه کند.
عمار بن یاسر و پدرش یاسر و مادرش سمیهش اسلام آوردند. کفار از اسلام آوردن آنها آگاه شدند، آنها را گرفته و در بندشان کردند. آنان را به سختی شکنجه دادند. هربار که پیامبر ج از کنار آنها میگذشت به آنها میفرمودند: «صبرًا آل ياسر! فإن موعدكم الجنة». [حاکم] یعنی: «خاندان یاسر! بردبار باشید که وعده گاه تان بهشت است». آل یاسر صبر نموده و در برابر تمام شکنجههایی که بر آنها وارد میشد تاب میآوردند. تا اینکه پدر و مادر عمارش از شدت شکنجه شهید شدند. پسر نیز بعدها در یکی از میادین جنگ شهید شده و همگی جزو گروه سبقت کنندگان بهسوی بهشت گشتند و به صورت ضرب المثلی برای بردباری و تحمل اذیت و آذار درآمدند.
صبر و شکیبایی آن است که انسان بر آنچه که خداوند بدان امر فرموده پایبند باشد و آن را بطور کامل ادا کند. از چیزی که باعث نهی آن میشود دوری نماید. قلباً به سختیها و مشکلاتی که برایش پیش میآید راضی باشد. آراستگی فرد مسلمان پایبندیاش به صبر، تحمل سختیها، گریه و زاری نکردن و ناراحت نبودن او در هنگام بدبیاری و تلخی ایام است. خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِينُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٣﴾ [البقرة: ۱۵۳]. معنی آیهی شریفه: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از شکیبایى و نماز یارى جویید زیرا خدا با شکیبایان است».
پیامبران خداوند درود خدا بر آنان باد، شگفت آورترین مثال برای صبر و تحمل آزار به خاطر دعوت بهسوی خداوند میباشند. رسول الله ج سختیهای بسیاری را در راه گسترش اسلام تحمل کرده است، چنانکه اهل قریش دعوت اسلام را رد کرده و به او دشنام میدادند. او را قبول نداشته و همسایگانش که مشرک بودند به آزار ایشان میپرداختند و خس و خاشاک را در مقابل خانهاش میگذاشتند. پیامبر ج در مقابل آن جز صبری زیبا و پسندیده کاری نکرد. عبد الله بن مسعودس دربارهی شکیبایی پیامبر ج و بردباری ایشان در برابر اذیت و آزار مشرکان، میگوید: «كَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى النَّبِىِّ ج يَحْكِى (يُشْبِه) نَبِيًّا مِنَ الأَنْبِيَاءِ ضَرَبَهُ قَوْمُهُ فَأَدْمَوْهُ (أصابوه وجرحوه)، وَهْوَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ، وَيَقُولُ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِى فَإِنَّهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ». [متفق علیه] یعنی: «گویی همین الآن پیامبر ج را مینگرم! در حالیکه او از یکی از پیامبران صلواة الله علیهم حکایت میکند که قومش او را زدند و آغشته به خونش کردند و او خون را از چهرهاش پاک میکرد و میگفت: خداوندا قومم را بیامرز، زیرا آنها نمیدانند».
خداوند متعال پیامبرانش را بخاطر صبرشان بسیار توصیف کرده است و میفرماید: ﴿وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِدۡرِيسَ وَذَا ٱلۡكِفۡلِۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٨٥ وَأَدۡخَلۡنَٰهُمۡ فِي رَحۡمَتِنَآۖ إِنَّهُم مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ٨٦﴾ [الأنبیاء: ۸۵-۸۶]. یعنی: «و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن] که همه از شکیبایان بودند. و آنان را در رحمت خود داخل نمودیم چرا که ایشان از شایستگان بودند». باز میفرماید: ﴿فَٱصۡبِرۡ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ ٱلۡعَزۡمِ مِنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [الأحقاف: ۳۵]. معنی آیه: «پس همانگونه که پیامبران نستوه (الولعزم) صبر کردند صبر کن ...».
پیامبران اولولعزم (نستوه): نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد، هستند. سلام و درود خدا بر آنان باد.
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَا﴾ [الأنعام: ۳۴]. یعنی: «و پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند ولى بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایى کردند تا یارى ما به آنان رسید...».
خداوند متعال دربارهی پیامبرش ایوب÷ میفرماید: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ﴾ [ص: ۴۴]. یعنی: «... ما او را شکیبا یافتیم چه نیکوبندهاى به راستى او توبهکار بود».، ایوب÷ مردی بود دارای مال و اهل و عیال بسیار، و خداوند او را با همهی آنها آزمود و سنجید. مریض گشته و بیماریش طی سالهای طولانی دامنگیر وی شد. نه از ثروت و نه از فرزندان چیزی نماند. به جز همسرش که با صبر و بردباری در کنارش ماند.
ایوب÷ مثال بسیار بزرگی برای صبر بود او به قضا و قدر از جانب خداوند ایمان داشت. زبان او پیوسته در حال ذکر بود و در قلب خویش شکر گزار میماند. خداوند به او امر کرد که با پاهایش بر زمین بکوبد و برایش چشمهای از آب سرد خارج ساخت آنگاه به او فرمود تا با آن خود را بشوید و از آن بنوشد. آنحضرت این کار را کرد و خداوند درد و مریضی و نا خوشی را از او دور ساخت و دوباره به او سلامتی و زیبایی و مال بسیاری را باز گردانده و فرزندان نیکوکاری را در برابر صبرش به وی عطا فرمود. خداوند متعال در این باره میفرماید: ﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِكۡرَىٰ لِأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٤٣﴾ [ص: ۴۳]. یعنی: «و [مجددا] کسانش را و نظایر آنها را همراه آنها به او بخشیدیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد».
پروردگار به کسانی که صبر پیشه میکنند ثواب بزرگ و پاداش بسیار میدهد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾ [البقرة: ۱۵۵-۱۵٧] یعنی: «... و مژده ده شکیبایان را. [همان] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد مىگویند ما از آن خدا هستیم و بهسوى او باز مىگردیم. بر ایشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهیافتگان [هم] خود ایشانند».
باز در جایی دیگر میفرماید: ﴿إِنَّمَا يُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَيۡرِ حِسَابٖ﴾ [الزمر: ۱۰]. یعنی: «... بىتردید شکیبایان پاداش خود را بىحساب [و] به تمام خواهند یافت».
پیامبر ج میفرماید: «مَا أُعْطِيَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنْ الصَّبْرِ». [متفق علیه] یعنی: «برای هیچکس بخشش و عطائی بهتر و وسیعتر از صبر داده نشده است». نیز میفرماید: «مَا يُصِيبُ الْمُسْلِمَ مِنْ نَصَبٍ (تعب) وَلاَ وَصَبٍ (مرض) وَلاَ هَمٍّ وَلاَ حُزْنٍ وَلاَ أَذًى وَلاَ غَمٍّ حَتَّى الشَّوْكَةِ يُشَاكُهَا، إِلاَّ كَفَّرَ اللَّهُ بِهَا مِنْ خَطَايَاهُ». [متفق علیه] یعنی: «هیچ خستگی و مرضی، غم و اندوه و اذیت و شکنجه به مسلمان نمیرسد حتی خاری که بپایش میخلد، مگر اینکه خداوندأ در برابر آن گناهانش را میآمرزد».
صبر انواع بسیاری دارد از جمله:
صبر بر عبادات، در برابر گناهان، صبر در هنگام بیماری، صبر در گرفتاری، بر فقر و تنگدستی و صبر بر اذیت و آزار مردم.
فرد مسلمان باید بر عبادات خویش صبر داشته باشد، چرا که به انجام رساندن آنها به بهترین نحو ممکن، در اوقات مخصوص خود و همچنین پایبندی بر آنها، نیازمند سعی و تلاش بسیار است. خداوند متعال به پیامبرش ج میفرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾ [الکهف: ۲۸]. یعنی: «و با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و] خشنودى او را مىخواهند شکیبایى پیشه کن». و میفرماید: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾ [طه: ۱۳۲] یعنی: «و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ما از تو جویاى روزى نیستیم ما به تو روزى مىدهیم و فرجام [نیک] براى پرهیزگارى».
فرد مسلمان فریبهایی که انجام گناه را برایش میآرایند دوری جوید، و البته اینکار نیازمند صبر بسیار و ارادهای قوی است. پیامبر ج میفرماید: «أفضل الـمهاجرين من هجر ما نهي الله عنه، وأفضل الجهاد من جاهد نفسه في ذات اللهأ». [طبرانی] یعنی: «بهترین هجرت کنندگان کسی است که از آنچه خداوند نهی فرموده است هجرت و دوری گزیند. و بهترین مبارزه و جهاد آن کسی است که با نفس خویش بخاطر خداوندأ مبارزه نماید».
هنگامی که فرد مسلمان بر مریضی خویش که خداوند او را به آن مبتلا ساخته است، صبر میکند خداوند به او بهترین پاداش را میدهد. آن حضرت ج میفرماید: «مَنْ أُصِيبَ بِمُصِيبَةٍ فِي مَالِهِ، أَوْ جَسَدِهِ فَكَتَمَها فَلَمْ يَشْكُها إِلَى النَّاسِ كَانَ حَقًّا عَلَى اللَّهِ أَنْ يَغْفِرَ لَهُ». [طبرانی] یعنی: «کسی که مصیبتی جانی یا مالی ببیند و آن را مخفی نگاه داشته و پیش کسی شکوه و ناله نکند، بر خداست که او را بیامرزد».
صبر مسلمان باعث ورود او به بهشت میشود بانو ام زفرل، صرع داشت و از پیامبر ج تقاضا میکند که از خداوند برایش شفا بخواهد، پیامبر ج به او میفرماید: «إِنْ شِئْتِ صَبَرْتِ وَلَكِ الْجَنَّةُ وَإِنْ شِئْتِ دَعَوْتُ اللَّهَ أَنْ يُعَافِيَكِ». یعنی: «خواستی شکیبایی پیشه کن و بهشت از آن تو باشد. و خواستی از خداوند بخواه تا تو را از بیماری برهاند». و به او گوشزد میکند که در برابر مریضیاش صبر کند تا در آخر به بهشت وارد شود. خداوند در یک حدیث قدسی میفرماید: «إِذَا ابْتَلَيْتُ عَبْدِى بِحَبِيبَتَيْهِ (عينيه) فَصَبَرَ عَوَّضْتُهُ مِنْهُمَا الْجَنَّةَ». [بخاری] یعنی: «هرگاه بندهای را به فقدان دو حبیبش (یعنی: نور دو چشمش) مبتلا کنم و صبر کند در عوض آن به وی بهشت میدهم».
مسلمان در برابر مصیبتی که بر جان و مال و خانوادهاش وارد میشود صبر نماید. پیامبر ج میفرماید: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَا لِعَبْدِى الْمُؤْمِنِ عِنْدِى جَزَاءٌ، إِذَا قَبَضْتُ صَفِيَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا، ثُمَّ احْتَسَبَهُ إِلاَّ الْجَنَّةُ». [بخاری] یعنی: «خداوند متعال میفرماید: هرگاه از بندهی مؤمنم محبوب اهل دنیایش را بگیرم و او تنها بخاطر من صبر نماید، نزد من جزایی جز بهشت ندارد». یکی از بادیهنشینان از کنار افرادی گذشت که با صدای بلند گریه میکردند. پرسید: چه شده است؟ گفتند: کسی از ایشان مرده است. گفت (جز این نمیبینم که از دست پروردگار خویش فریاد رسی میخواهند و قضا و حکم او را دشوار میدانند و روی از پاداش او گردانیدهاند).
امام علیس فرمودهاند: «چنانچه صبر کنی تقدیر بر تو روا شده و تو بخاطر آن پاداش دریافت میکنی. و اگر بیتابی کنی تقدیر بر تو جاری شده و تو گناهکاری!».
پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمَ إِذَا كَانَ مُخَالِطًا النَّاسَ وَيَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ خَيْرٌ مِنَ الْمُسْلِمِ الَّذِى لاَ يُخَالِطُ النَّاسَ وَلاَ يَصْبِرُ عَلَى أَذَاهُمْ». [ترمذی] یعنی: «چنانچه مسلمانی با مردم درآمیخته و بر اذیت ایشان شکیبایی نماید او بهتر است مسلمانی که با مردم درنیامیخته و بر آزار ایشان شکیبایی نمیکند».
هرجور صبری پسندیده نیست. صبر در موارد زیر مکروه است:
صبر بر گمراهی و کوتاهی در عبادات و یا از دست دادن بعضی از فرایض مکروه میباشد.
اما صبر پسندیده آن است که در برابر بلایی که انسان نمیتواند آن را از خود دفع کند و یا از آن خلاص شود و یا بلایی که شرعا در آن ضرری نباشد صبر نماید. اما وقتی میتواند این ضرر را از خود دور نموده و آن را برطرف کند صبر کردن قابل قبول نیست. خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا ٩٧﴾ [النساء: ٩٧]. یعنی: «کسانى که بر خویشتن ستمکار بودهاند [وقتى] فرشتگان جانشان را مىگیرند مىگویند در چه [حال] بودید پاسخ مىدهند ما در زمین از مستضعفان بودیم مىگویند مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید پس آنان جایگاهشان دوزخ است و [دوزخ] بد سرانجامى است».
شناخت زندگی دنیا، اینکه دوام نداشته و از بین خواهد رفت.
فهم اینکه اول و آخر پادشاهی فقط از آن خداوند است و سرنوشتش به سوی او میباشد.
به پاداشهای نیکو در نزد خدا یقین داشته و بداند که بهترین پاداشها از جانب خداوند در انتظار صابران است. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَنَجۡزِيَنَّ ٱلَّذِينَ صَبَرُوٓاْ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ﴾ [النحل: ٩۶]. یعنی: «...و قطعا کسانى را که شکیبایى کردند به بهتر از آنچه عمل مىکردند پاداش خواهیم داد».
یقین داشتن به اینکه نصرت و یاری خداوند نزدیک است و از جانب وی گشایشی حاصل خواهدشد. در پس هر سختی آسانی است. «در نا امیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است». وعدهی پادداش خداوند به مبتلایان به سختی و دشواریها حتما و بدون شک تحقق خواهد یافت. خداوند متعال میفرماید: ﴿فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرًا ٥ إِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ يُسۡرٗا ٦﴾ [الشرح: ۵-۶]. یعنی: «پس [بدان که] با دشوارى آسانى است. آرى با دشوارى آسانى است».
یاری طلبیدن از خداوند و پناه بردن به دامان او. فرد مسلمان احساس میکند که خدا با او است و از او مراقبت میکند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱصۡبِرُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾ [الأنفال: ۴۶]. یعنی: «... و صبر کنید که خدا با شکیبایان است».
پیروی کردن از اهل صبر و شکیبایی. تأمل در زندگانی صبرپیشگان و انواع و اقسام بلا و سختیهایی بر که برسرشان آمده است، به خصوص پیامبران و انبیای خدا.
ایمان به قضا و قدر خدا و اینکه ناگزیر محقق خواهد شد. باور به اینکه آنچه بر انسان میآید گریزی از آن نبوده است و باید پیش میآمد، و چیزی که از سرش گذشته نمیبایست و نمیتوانست برای او پیش بیاید. خداوند متعال میفرماید: ﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ ٢٢ لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ...﴾ [الحدید: ۲۲-۲۳]. یعنی: «هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما [= به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابى است این [کار] بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دستشما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما دادهاست شادمانى نکنید...».
خودداری از عجله، خشم، دلتنگی، اندوه و نا امیدی از رحمت خدا. برای اینکه تمام اینها صبر و پایداریتان را سست مینمایند.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
قبل از جنگ بدر، پیامبر ج با اصحاب دربارهی خارج شدن برای نبرد مشورت نموده و همگی از وی پشتیبانی نموده و حتی مقداد بن اسودس گفت: یا رسول الله، ما چنان نخواهیم گفت که بنی اسرائیل به موسى گفتند: تو همراه پروردگارت برو و بجنگید و ما همینجا نشستهایم، بلکه میگوییم برو و ما نیز همراهت هستیم. به این ترتیب آن حضرت ج خوشوقت گشته و دستور خروج برای نبرد را صادر فرمودند.
در مسیر حرکت بسوی نبرد لشگر در مکانی در نزدیکیهای چاه بدر اردو زد. حُباب بن منذرس گفت: یا رسول الله، آیا این جایگاهی است که خداوند شما را بدان امر فرموده است؟ در آن صورت شایسته نیست که از آن پس یا پیش بیافتیم، یا آنکه تنها یک نظریه و حربهی جنگی است؟ پیامبر ج فرمود: «بل هو الرأي والحرب والـمكيدة». یعنی: «تنها نظریه و حربهی جنگی است». حباب گفت: یا رسول الله، در این صورت این جایگاه مناسبی نیست. و حباب از پیامبر ج خواست تا لشگر را به نزدیک چاه بدر برده و مسلمانان از آن نوشیده و مانع استفادهی کفار از آن گردند.
پیامبر ج نظر او را پسندیده و مطابق آن عمل نمود. پس از آنکه نبرد پایان پذیرفته و مسلمانان به پیروزی بزرگی دست یافته و هفتاد نفر از مشرکین به اسارت مسلمانان درآمدند، پیامبر ج خواست تا دربارهی سرنوشت اسرا با اصحابش مشورت نماید.
نظر حضرت ابوبکر صدیقس این بود که آنان را مورد عفو قرار داده و از آنان فدیه بخواهند، و نظر عمر بن خطابس بر این بود که گردنشان را زده و کشته شوند، رسول خدا ج رای ابوبکر صدیق را برگزید.
***
بلقیس ملکهی کشور سبأ در عهد پیامبر خدا حضرت سلیمان÷ بود و درمیان قومش به عقل و معرفت شهرت داشت. قوم او به جای خداوند بزرگ، خورشید را میپرستیدند. پیامبر خدا سلیمان÷ نامهای را به او فرستاد که در آن او را به ایمان به یگانگی خداوندی که شریکی ندارد فراخواند.
بلقیس به قومش گفت: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ إِنِّيٓ أُلۡقِيَ إِلَيَّ كِتَٰبٞ كَرِيمٌ ٢٩ إِنَّهُۥ مِن سُلَيۡمَٰنَ وَإِنَّهُۥ بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ ٣٠ أَلَّا تَعۡلُواْ عَلَيَّ وَأۡتُونِي مُسۡلِمِينَ ٣١ قَالَتۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمَلَؤُاْ أَفۡتُونِي فِيٓ أَمۡرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمۡرًا حَتَّىٰ تَشۡهَدُونِ ٣٢﴾ [النمل: ۲٩-۳۲]. یعنی: «[ملکه سبا] گفت اى سران [کشور] نامهاى ارجمند براى من آمده است. که از طرف سلیمان است و [مضمون آن] این است به نام خداوند رحمتگر مهربان. بر من بزرگى مکنید و مرا از در اطاعت درآیید. گفت اى سران [کشور] در کارم به من نظر دهید که بىحضور شما [تا به حال] کارى را فیصله ندادهام». به این ترتیب ملکه سبأ خواستار مشورت با قومش گردید، سپس بهسوی پیامبر خدا سلیمان÷ به راه افتاده و خداوند قلب او را برای پذیرش اسلام باز نمود.
***
مشورت یعنی آنکه انسان نظرات صائب و اندیشههای معقول دوستان آگاه خویش را گرفته و از آنان کمک فکری بگیرد تا آنکه به ایدهی درست دست یافته و موارد نادرست برایش روشن گشته و از آن بپرهیزد.
در الإسلام حاکمیت بر سه اصل استوار است: عدالت، مساوات و شورى. چیزی که به وضوح جایگاه والای شورى را در اسلام آشکار میسازد نامگذاری سورهای توسط خداوند متعال در قرآن عظیم به نام شوری میباشد.
خداوند متعال پیامبرش را به مشورت نمودن با مسلمانان، و شنیدن نظرات آنان امر فرموده است: ﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ﴾ [آلعمران: ۱۵٩]. یعنی: «...پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار[ها] با آنان مشورت کن...».
خداوند تبارک و تعالی مشورت کردن را یکی از صفات انسان مسلمان دانسته، و آن را در مقام و منزلت نماز و بخشش قرار داده و میفرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣٨﴾ [الشوری: ۳۸]. یعنی: «و کسانى که [نداى] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا کردهاند و کارشان در میانشان مشورت است و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق مىکنند».
مشورت در اسلام تنها در مسائلی کاربرد دارد که دربارهی آن فرمانی از جانب خداوند یا پیامبر ج موجود نباشد. البته در صورت وجود نص شرعی مشورتی صورت نمیگیرد. پیامبر ج پیوسته با اصحاب در هر مسالهای که دربارهاش چیزی در قرآن نازل نگشته بود مشاوره میفرمود ولی درصورت بودن وحی از جانب خداوند آن حضرت ج بدون درنگ مطابق آن عمل مینمود.
ابو هریرهس میگوید: هرگز کسی را چون رسول خدا ج ندیدهام که با یاران خویش مشورت کند.
کسی که از مشورت مردم بهره میگیرد هرگز پشیمان نمیشود، و خداوند سبحان او را به خیر و نیکی توفیق داده، و بهسوی حق و صواب رهنمون میشود. پیامبر خدا ج فرموده است: «من أراد أمرًا، فشاور فيه امرءًا مسلمًا وفقه الله لأرشد أموره». [طبرانی] یعنی: «آنکه کاری در پیش دارد، دربارهی آن با فرد مسلمانی مشورت ننماید تا خداوند وی را توفیق هدایت در کارهایش را ارزانی میدهد».
مشورت عین هدایت بوده، و نشانهی دوراندیشی، عملکرد درست و نیک اندیشی فرد میباشد. بواسطهی مشورت نمودن انسان از تجارب دیگران استفاده نموده و در اندیشههای آنان شریک گشته و بدین ترتیب از اشتباه و ضرر و زیان بدور مانده و پیوسته بر مسیر درست قرار میگیرد.
احمد شوقی (شاعر عرب) در مدح حضرت عمرس میگوید:
يا رافعـًا رايــة الشُّـورى وحـارسَهـا
جزاك ربُّكَ خيـرًا عـن مُحِبِّــيـهَا
رَأْي الجماعةِ لا تَشْقَى البـــلادُ بـــهِ
رَغْـَم الخـِلاف ورَأْي الْفَـرْدِ يُشْقِيهَا
یعنی: «ای برافراشته پرچم شوری و ای پاسدار آن، یرت دهد پروردگار خیر از هواداران آن، رای همگان نمیدهد مملکت را به هلاک، هرچند باشدش ساز ناموافقت ولیکن، رای یکی تنها ندارد جز از تباهیها نشان».
و گفتهاند: نیکوترین وزیر، مشورت است.
همچنین شاعر میگوید:
وإنْ نـَاصِـحٌ منـك يومـًا دَنَــا
فلا تَنْأَ عنــه ولا تُقْـصـِـــهِ
وإن بَـابُ أَمْــرٍ عَلَيـــكَ الْتـَـــوَي
فشـاورْ لَبِيـبـًا ولا تَعْصِــــهِ
تنأ عنه (تبتعد عنه)، وتقصه (تبعده)، واللبيب (الفطن الراجح العقل).
معنی شعر: «روزی اگر ناصحی آمدت به کنار، نه روی برگیر و نه دوری گزین از او، چون کارها ترا سخت گشت و دشوار، رو مشورت با صاحب عقل کن و هُش دار».
چنانچه فرد مسلمان نظر افراد آگاه و صاحب نظر را بشنود و آنان را در کارها مشورت دهد، خداوند سبحانه و تعالی نیز در گرفتاری و پیچیدگی امور یاری نموده و بهتر میتوان از او انتظار ارشاد و راهنمایی را داشت.
پیامبر ج نماز استخاره را به ما آموخته است. در موقع نیاز فرد مسلمان دو رکعت نماز بجای آورده و از خداوند با دعای استخاره طلب خیر و نیکی مینماید:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْتَخِيرُكَ بِعِلْمِكَ، وَأَسْتَقْدِرُكَ بِقُدْرَتِكَ، وَأَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ الْعَظِيمِ، فَإِنَّكَ تَقْدِرُ وَلاَ أَقْدِرُ، وَتَعْلَمُ وَلاَ أَعْلَمُ، وَأَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ (ويذكر حاجته) خَيْرٌ لِى فِى دِينِى وَمَعَاشِى وَعَاقِبَةِ أَمْرِى - أَوْ قَالَ عَاجِلِ أَمْرِى وَآجِلِهِ - فَاقْدُرْهُ لِى، وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الأَمْرَ (ويذكر حاجته) شَرٌّ لِى فِى دِينِى وَمَعَاشِى وَعَاقِبَةِ أَمْرِى - أَوْ قَالَ فِى عَاجِلِ أَمْرِى وَآجِلِهِ - فَاصْرِفْهُ عَنِّى وَاصْرِفْنِى عَنْهُ، وَاقْدُرْ لِىَ الْخَيْرَ حَيْثُ كَانَ، ثُمَّ رَضِّنِى بِهِ ». [بخاری]
معنی دعاء: «بار خدایا من به علمت از تو طلب خیر میکنم و به قدرتت از تو طلب قدرت میکنم و به فضل عظیمت از تو سئوال میکنم، زیرا تو توانمندی و من ناتوانم و تو میدانی و من نمیدانم و تو به اسرار نهانی بسیار دانائی. بار خدایا! اگر میدانی که این کار (و حاجتش را بنامد) برای دین و دنیا و عاقبت کارم خیر است، آن را برایم مقدر و میسر فرما و سپس برایم در آن برکت ده و اگر میدانی که این کار برایم در دین و دنیا و آیندهی کارم بد است، من را از آن و آن را از من بگردان و طوری که برایم خیر است، مقدر کن و باز مرا به آن راضی ساز».
بنابراین انسان مسلمان بهتر است که این نماز را به شدت مدنظر داشته و در هرکاری از خدای خویش طلب خیر و نیکی کند.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حضرت اسماعیل÷ پسر کوچکی بود که پدر و مادرش را دوست داشت و از آنان اطاعت کرده و با آنان به نیکویی رفتار مینمود.
یک روز پدرش حضرت ابراهیم÷ نزد او آمدده و از او چیز بسیار عجیب و دشواری را درخواست نمود، او گفت: ﴿يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَىٰ فِي ٱلۡمَنَامِ أَنِّيٓ أَذۡبَحُكَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰ﴾ [الصافات: ۱۰۲]. یعنی: «اى پسرک من، من در خواب [چنین] مىبینم که تو را سر مىبرم پس ببین چه به نظرت مىآید». حضرت اسماعیل÷ با اطمینانی که یک مؤمن به رحمت خداوند داشته و رضایتی که به رضای او دارد، پاسخ داد: ﴿قَالَ يَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِينَ﴾ [الصافات: ۱۰۲]. «گفت اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت».
اسماعیل÷ بسیار مطیع اوامر پدر خویش بود. در آنچه خداوند به او امر فرموده بود. وقتی ابراهیم÷ چاقو را به قصد سربریدن فرزند خویش مطابق دستور خداوند، برداشت، گشایشی از جانب خداوند سبحان دررسید. خداوند رحمان فرشتهای را از آسمان برای او فروفرستاد که قوچ بزرگی بعنوان فدیهی اسماعیل را بهمراه داشت. خداوند در قرآن کریم چنین میفرماید: ﴿وَفَدَيۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِيمٖ ١٠٧﴾ [الصافات: ۱۰٧]. معنی آیه: «و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانیدیم».
پیامبر ج داستان سه مردی را که مجبور بودند شب را در یک غار بگذرانند، برای ما تعریف میکند. سنگی از کوه سرازیر شده و ورودی غار را بر آنان میبندد. هرکدام از آن سه نفر شروع میکنند به خواندن خداوند و توسل جستن به او با اعمال نیکی که در طول زندگی انجام دادهاند. خداوند نیز آنان را از موقعیت دشواری که در آن قرار گرفته بودند نجات میدهد. به این ترتیب که یکی از آنان میگوید: خدایا من پدر و مادر پیری داشتم و هرشب مقداری شیر برایشان آماده میساختم تا ایشان قبل از بچههایم آن را بنوشند. یک شب دیرتر شیر را آورده و دیدم هردو خوابیدهاند. خوش نداشتم که بیدارشان نموده و قبل از آنان به کودکانم شیر بنوشانم. درنتیجه با پیالهی شیر در دستم همانجا منتظر ایستادم تا از خواب بیدار شوند. در این حین بچههایم جلوی پایم از گرسنگی میگریستند، تا اینکه بالاخره پدر و مادرم از خواب برخاسته و شیر را نوشیدند. بارالها اگر این کار را تنها برای خوشنودی تو انجام دادهام در این دشواری ما را گشایشی برسان. صخره باز شده و هرسه از غار خارج شدند. (این داستان از یک حدیث متفق علیه برگرفته شده بود).
نیکی با والدین همان احسان و فرمانبرداری در حق ایشان و انجام اعمال نیک برای آنان است. خداوند متعال جایگاه رفیعی را برای والدین در نظر گرفته که قابل مقایسه با دیگر منزلت و جایگاهها نمیباشد. فرمانبرداری و نیکی با آنان را فرض و و اجبی بس بزرگ دانسته و آن را بعد از دستور به عبادت خویش قرار دادهاست. خداوند جل شأنه میفرماید: ﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًا﴾ [الإسراء: ۲۳]. یعنی: «و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید...».
و میفرماید: ﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا﴾ [النساء: ۳۶]. یعنی: «و خدا را بپرستید و چیزى را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر احسان کنید...». یا اینکه: ﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ إِلَيَّ ٱلۡمَصِيرُ ١٤﴾ [لقمان: ۱۴]. یعنی: «و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش به او باردار شد سستى بر روى سستى و از شیر باز گرفتنش در دو سال است [آرى به او سفارش کردیم] که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه] به سوى من است».
انسان مسلمان در زمان حیات پدر و مادرش و پس از مرگ آنان نیز با دعای آمرزش و مغفرت برایشان و بجای آوردن پیمانهای آنان و بزرگداشت دوستان شان، در حق آنان نیکی مینماید.
تعریف میکنند که مردی از قبیلهی بنی سلمه نزد رسول خدا ج آمده و گفت: یا رسول الله، آیا نیکی با پدر و مادر پس از مرگشان نیز امکان پذیر میباشد؟ فرمود: «نَعَمْ الصَّلاَةُ عَلَيْهِمَا (الدعاء) وَالاِسْتِغْفَارُ لَهُمَا وَإِيفَاءٌ بِعُهُودِهِمَا مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمَا وَإِكْرَامُ صَدِيقِهِمَا وَصِلَةُ الرَّحِمِ الَّتِى لاَ تُوصَلُ إِلاَّ بِهِمَا». [ابن ماجه] یعنی: «آری. نماز (یا دعا) بر آنان، طلب آمرزش برای ایشان، بجای آوردن عهد و پیمان آنها پس از مرگ ایشان، احترام داشتن دوستان آنان و بر قراری پیوند و صلهی رحمی که تنها به واسطهی ایشان قابل برقرار نمودن است».
خداوند متعال مسلمانان را به بسیاری دعا برای والدین در بیشتر اوقات تشویق میکند. در قرآن آمده است: ﴿رَّبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيۡتِيَ مُؤۡمِنٗا وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [نوح: ۲۸]. یعنی: «پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى که در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى...».
نیکی با والدین فضیلت بسیار و پاداشی بس بزرگ نزد خداوند سبحان دارد. خداوند متعال نیکی با والدین را از بزرگترین اعمال و محبوبترین آنها نزد خویش شمرده است. حدیث: «فقد سئل النَّبِىَّ ج أَىُّ الْعَمَلِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ قَالَ: الصَّلاَةُ عَلَى وَقْتِهَا. قَالَ ثُمَّ أَىُّ قَالَ: ثُمَّ بِرُّ الْوَالِدَيْنِ. قَالَ ثُمَّ أَىُّ قَالَ: الْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ». [متفق علیه] یعنی: «از پیامبر ج سؤال شد: محبوبترین اعمال نزد خداوند کدام است؟ فرمودند: «نماز سر وقت». پرسیدند: سپس کدام است؟ فرمود: «سپس نیکی با والدین». گفتند: آنگاه کدام است؟ فرمود: جهاد در راه خدا».
مسلمان پیوسته در پی خوشنودی والدینش میباشد تا به خوشنودی خدایش نایل گشته و از به خشم آوردنشان میپرهیزد تا خداوند را به خشم نیاورد. پیامبر ج فرموده است: «رِضَا الرَّبِّ فِى رِضَا الْوَالِدِ وَسَخَطُ الرَّبِّ فِى سَخَطِ الْوَالِدِ». [ترمذی] یعنی: «خوشنودی خداوند در خوشنودی والدین است و خشم او در خشم آنان میباشد». نیز فرموده است: «من أرضى والديه فقد أرضى الله، ومن أسخط والديه فقد أسخط الله». [بخاری] یعنی: «آنکه والدینش را خوشنود سازد خداوند را خوشنود ساخته است، و کسی که والدینش را ناخرسند سازد خداوند را ناخرسند ساخته است».
مردی نزد پیامبر ج آمده و گفت میخواهد به جهاد برود. پیامبر به او دستور داد برگشتته و با مادرش نیکی کرده و به او خدمت نماید. آن مرد بار دیگر اشتیاق خویش به جهاد را بیان داشت و باز پیامبر ج امر فرمود برگردد و با مادرش نیکی کند. بار سوم پیامبر به او گفت: «وَيْحَكَ الْزَمْ رِجْلَهَا فَثَمَّ الْجَنَّةُ». [ابن ماجه] یعنی: «وای بر تو! در رکاب مادرت باش که بهشت زیر پای اوست!».
مردی نزد رسول خدا ج آمده و گفت: من شوق جهاد دارم ولی توان آن را ندارم. پیامبر ج به او فرمود: «هَلْ بَقِيَ مِنْ وَالِدَيْكَ أَحَدٌ ؟ قَالَ : أُمِّي، قَالَ : فَأَبْلِ اللَّهَ فِي بِرِّهَا، فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ فَأَنْتَ حَاجٌّ، وَمُعْتَمِرٌ، وَمُجَاهِدٌ». [طبرانی] یعنی: «آیا از پدر و مادرت هیچکدام زنده است؟ مرد پاسخ داد: مادرم. فرمود: پس از خداوند بخواه ترا در نیکی با او یاری دهد. با انجام این کار تو هم حج را گذاردهای و هم عمره را و هم جهاد کردهای!».
حدیث: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِىِّ ج فَاسْتَأْذَنَهُ فِى الْجِهَادِ فَقَالَ: أَحَىٌّ وَالِدَاكَ. قَالَ نَعَمْ. قَالَ: فَفِيهِمَا فَجَاهِدْ». [مسلم] یعنی: «یکبار مردی پیش آنحضرت ج آمده و اجازهی جهاد خواست. پیامبر ج فرمود: آیا پدر و مادرت زندهاند؟ او گفت: آری. فرمود: پس برو و برای آنان جهاد کن(یعنی: به آنها خدمت نما)».
حدیثی دیگر در این زمینه: «أَقْبَلَ رَجُلٌ إِلَى نَبِىِّ اللَّهِ ج فَقَالَ أُبَايِعُكَ عَلَى الْهِجْرَةِ وَالْجِهَادِ أَبْتَغِى الأَجْرَ مِنَ اللَّهِ. قَالَ: فَهَلْ مِنْ وَالِدَيْكَ أَحَدٌ حَىٌّ. قَالَ نَعَمْ بَلْ كِلاَهُمَا. قَالَ: فَتَبْتَغِى الأَجْرَ مِنَ اللَّهِ. قَالَ نَعَمْ. قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى وَالِدَيْكَ فَأَحْسِنْ صُحْبَتَهُمَا». [مسلم] یعنی: «مردی رو به رسول خدا ج نموده و گفت: با تو برای هجرت و جهاد بیعت نموده و خواستار رضایت خداوند هستم. پیامبر ج فرمود: و آیا پدر و مادرت هیچ یک زندهاند؟ گفت: آری. فرمود: و خواستار خوشنودی خداوند هستی؟ گفت: آری. فرمود: پس بازگرد نزد پدر و مادرت. با آنان به نیکویی همراهی و همنشینی کن».
در نتیجهی نیکرفتاری فرد مسلمان با والدین و اطاعت نمودن از آنان، خداوند متعال در آینده فرزندانی به او عطا میکند که با وی نیکرفتار و مطیع هستند به همانگونه که وی با والدین خویش رفتار کرده است. از رسول خدا ج روایت شده است که: «بَرُّوا آباءَكُمْ تَبَرُّكُمْ أَبْنَاؤُكُمْ، وَعِفُّوا تَعِفُّ نِسَاؤُكُمْ». [طبرانی و حاکم] یعنی: «با پدرانتان به نیکی رفتار کنید تا فرزندانتان در حقتان نیکی کنند و پاکدامنی گزینید تا زنانتان پاکدامن باشند».
سعد ابن ابیوقاصس با مادرش بسیار نیک رفتار بود و زمانیکه اسلام را پذیرفت مادرش به او گقت: ای سعد، این چه وضعی است که ترا بدان میبینم؟ یا از دینت دست بازمی کشی، و یا من دست از خورد و نوش میکشم تا بمیرم و ننگ آن برای تو بماند و همه خواهند گفت: ای قاتل مادر خود. سعد پاسخ داد: مادر جان، این کار را مکن! چونکه من از دین خود برای هیچ چیز دست بازنمی کشم. مادرش تا یک شب و یک روز خوردن و نوشیدن را ترک نمود تا آنکه گرسنگی بر او فشار آورد. سعد به او گفت: بدان که بخداوند قسم اگر صد جان داشته باشی و آنها را یک به یک از گرسنگی بدهی من از دین خود به هیچ قیمتی دست برنخواهم داشت. پس اگر دوست داشتی چیزی بخور و اگر هم نخواستی نخور.
وقتی مادرش پافشاری او در تمسک به دین اسلام را مشاهده کرد، شروع به خوردن نمود. در تایید این عمل آیهی زیر نازل گردید:
﴿وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِكَ بِي مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِي ٱلدُّنۡيَا مَعۡرُوفٗا﴾ [لقمان: ۱۵]. یعنی: «و اگر تو را وادارند تا در باره چیزى که تو را بدان دانشى نیست به من شرک ورزى از آنان فرمان مبر و[لى] در دنیا به خوبى با آنان معاشرت کن...».
اسلام به این ترتیب نیکی با والدین را به ما میآموزد اگرچه مشرک باشند.
بانو اسماء دختر حضرت ابوبکرب میگوید: «قَدِمَتْ عَلَىَّ أُمِّى وَهْىَ مُشْرِكَةٌ، فِى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فَاسْتَفْتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قُلْتُ : إِنَّ أُمِّى قَدِمَتْ وَهْىَ رَاغِبَةٌ، أَفَأَصِلُ أُمِّى قَالَ: نَعَمْ صِلِى أُمَّكِ». [متفق علیه] یعنی: «مادرم در زمان رسول الله ج در حالیکه مشرک بود، به خانهام آمده از پیامبر ج فتوا طلبیده گفتم: مادرم نزدم آمده در حالیکه طمع دارد به او کمک نمایم، آیا با مادرم پیوستگی کنم؟ فرمود: بلی، پیوندت را با مادرت پیوسته دار».
خداوند متعال مسلمانان را از نافرمانی (عاق) والدین و سهل انگاری در بجای آوردن حق و حقوق آنان و انجام کاری که آنان را ناخرسند ساخته یا برنجاند و یا حتی آزار ایشان با کلمهای (همچون «اف» یعنی: وای بر شما) و یا نگاه تند و ناپسند برحذر داشته و میفرماید: ﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا﴾ [الإسراء: ۲۳]. یعنی: «...به آنها [حتى] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى». نباید آنان را به هر دلیلی اندوهگین گرداند چون اندوهگین ساختن پدر و مادر آزار دادن و عاق آنان است. امام علیس میفرماید: «آنکه والدینش را اندوهگین سازد آنان را آزرده (عاق نموده) است».
پیامبر ج آزار والدین را از جملهی گناهان کبیره و بلکه از بزرگترین گناهان کبیره شمرده است. ایشان ج آن را با شرک به خدا یکجا آورده و فرموده است: «أَلاَ أُنَبِّئُكُمْ بِأَكْبَرِ الْكَبَائِرِ: الإِشْرَاكُ بِاللَّهِ، وَعُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ...». [متفق علیه] یعنی: «آیا شما را از بزرگترین گناهان کبیره با خبر نسازم: شریک آوردن به خدا و نافرمانی و آزار پدر و مادر...».
خداوند متعال مجازات آزار پدر و مادر را به همین دنیا پیش کشیده و پیامبر ج میفرماید: «كل الذنوب يؤخِّر الله منها ما شاء إلى يوم القيامة إلا عقوق الوالدين، فإن الله يعجله لصاحبه في الحياة قبل الـممات». [بخاری] یعنی: «خداوند از تمام گناهان آنهایی را که بخواهد تا روز رستاخیز به تعویق میاندازد بجز آزار پدر و مادر را که خداوند آن را برای آنکه مرتکب آن گردد به همین زندگانی قبل از مردن پیش میکشاند».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
جنگی میان مسلمانان و فارس در گرفت، رستم فرمانده لشکر فارس از مسلمانان خواست تا با هم صلح کنند. سعد بن أبی وقاصس فرمانده مسلمانان، صحابی گرانقدر، رِبْعِی بْنَ عامرس را فرستاد تا مطالب مسلمین را به آنها عرضه نماید، و ربعی بن عامر با عجله تاخت، و با اسب خود خرامان وارد چادر دشمن شد و بر روی فرش گران قیمتی که بر روی زمین پهن شده بود پیش میرفت. وقتی که سربازان لشگر فارس از ربعی خواستند تا پیاده شود، اما او نپذیرفت و با عزت گفت: من با خواستهی خود به اینجا نیامدهام و شما مرا دعوت کردهاید اگر به این راضی نیستید برمیگردم، سربازان قبول کردند و در حالی که در درون خود لبریز از خشم بودند.
هنگامی که مقابل فرماندهی لشگریان، یعنی رستم، رسید، از او خواست تا یا به دین اسلام روی بیاورد و یا جزیه بپردازد و یا اینکه بین آنها جنگ در خواهد گرفت. آنگاه با شرافت و سربلندی تمام خطاب به او گفت: ای فرمانده، خداوند ما را برانگیخته است تا بندگان را از عبادت بندهها بهسوی عبادت آفریدگار بندگان خارج ساخته، و از بیعدالتی ادیان بهسوی عدالت اسلام، و از تنگی و مضیقت دنیا بهسوی فراخی قیامت در آوریم.
خلیفه هارون رشید به دنبال امام مالک فرستاد. وقتی امام آنجا رسید، خلیفه به او گفت: باید از این پس بیشتر نزد ما بیایید تا پسران من ( امین و مامون ) بتوانند «موطاء» را از فراگیرند. (موطاء کتابی است که امام مالک در آن احادیثی از پیامبر ج را جمعآوری کرده است).
امام مالک گفت: خداوند امیر المومنین را عزت دهد، که این علم از خاندان شما است، و اگر گرامیش بدارید، عزت مییابد، و اگر خوار بپندارید، ذلیل میشود، علم و دانش چیزی است بهسویش میشتابند و به خدمت کسی نمیشتابد.
خلیفه گفت: راست گفتی. سپس رو کرد به پسرانش و گفت: به مسجد بروید، تا مانند مردم حدیث بشنوید و بیاموزید. امام مالک گفت: به شرط اینکه تا اتمام مجلس بنشینند، و بر مردم پیشی نگیرند. خلیفه آن را قبول کرد.
عزت، سرافرازی و دوری از افتادن در خفت و خواری است. خداوند میخواهد که ما انسانهایی سربلند باشیم و در برابر هیچ انسانی سرفرود نیاوریم. کرنش تنها در برابر خداوند یگانه سزاوار است و بس. مسلمان سربلند از دین و پروردگار خویش است و عزت را در رضا و خوشنودی خداوند جستجو میکند. گفتهاند: هر کس عزت را در چیزی جز اطاعت از خداوند جستجو کند، خداوند ذلیلش میگرداند.
حضرت عمر بن خطابس گفته است: خوار و ذلیل بودیم و خداوند بواسطهی دین اسلام ما را عزت داد. هرکس عزت را در چیزی جز او طلب نماید خداوند خوارش میسازد. از قدیم گفتهاند: خواری و ذلت در برابر پروردگار بندگان شرافت و بزرگی است و خفت و خواری در برابر بندگان همان ذلت و خواری است.
گفتهاند: هر کس عزت در غیر طاعت خداوند طلب نماید، خداوند او را ذلیل میگرداند.
شاعر به درستی ذلت در برابر بندگان را به مرگ تشبیه کرده و میگوید:
مـن يَهُنْ يَسْـهُـلِ الهـوان عليـه
ما لجُـرْحٍ بميـِّـــت إِيـــلامُ
معنی شعر «آنکه خواری گزیند، سرشکستگی او را گران نیاید، زخم بر پیکر مرد مرده درد و رنجی نخواهد داشت».
و دیگری گوید:
إذا أنت لم تَعْـرِفْ لنـفسك حقها
هوانًا بها كانت على الناس أهـونــا
فنفسكَ أكرمها وإن ضاق مسكـن
عليك بها فاطلب لنفسك مسكـنــا
معنی شعر: «چون ندانستی منزلت نفس خویشتن را، چه آسان است تا دیگران خوارش بدارند، تو اما بزرگش بدار و گرچه تنگدست باشی، تراست تا بجویی هردم کامرواییاش را».
خداوند سبحان ارجمند و باحکمت است، به هرکس که بخواهد عزت میبخشد، و از هرکس که بخواهد بازمی دارد آن را:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ تُؤۡتِي ٱلۡمُلۡكَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡكَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ بِيَدِكَ ٱلۡخَيۡرُۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ٢٦﴾ [آلعمران: ۲۶]. یعنی: «بگو بار خدایا تویى که فرمانفرمایى هر آن کس را که خواهى فرمانروایى بخشى و از هر که خواهى فرمانروایى را باز ستانى و هر که را خواهى عزت بخشى و هر که را خواهى خوار گردانى همه خوبیها به دست توست و تو بر هر چیز توانایى».
پروردگار متعال میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَٰكِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ لَا يَعۡلَمُونَ﴾ [المنافقون: ۸]. یعنی: «و عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است لیکن منافقان نمىدانند».
مقتضای عزت انسان مسلمان آن است که بسادگی در دسترس هرگونه طمعکار یا بدخواهی نبوده و بلکه باید از خویشتن و از مال و آبروی خود دفاع کند. فرد مسلمان حتی اگر در راه دفاع از عزت و کرامت خویش کشته شود، به ذلت کشاندن نفس خویش را نمیپذیرد. این موضوع را میتوان به وضوح در دیدگاه مردی که نزد رسول خدا ج شرفیاب شده بود، دید که گفت: «يَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إِنْ جَاءَ رَجُلٌ يُرِيدُ أَخْذَ مَالِى قَالَ: فَلاَ تُعْطِهِ مَالَكَ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَاتَلَنِى قَالَ: قَاتِلْهُ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلَنِى قَالَ: فَأَنْتَ شَهِيدٌ. قَالَ أَرَأَيْتَ إِنْ قَتَلْتُهُ قَالَ: هُوَ فِى النَّارِ».
معنی حدیث: «یا رسول الله ج اگر مردی آمده و خواست مالم را بگیرد؟
فرمود: به او نده!.
گفت: اگر با من جنگید چه؟
فرمود: با او بجنگ.
گفت: اگر مرا کشت؟
فرمود: تو شهیدی.
گفت: اگر من او را کشتم؟
فرمود: او در دوزخ است». [مسلم].
بدینگونه انسان مسلمان چنان میزید که حتی بخاطر مقدار کمی پول یا مال فانی این دنیا چنین از کرامت و شرافت خویش محافظت میکند، بطوریکه در حدیث شریف آمده است: «من جلس إلى غني فتضعضع (تذلل) له لدنيا تصيبه، ذهب ثلثا دينه، ودخل النار». [طبرانی] یعنی: «کسی که نزدیک توانگر بنشیند و ابراز خواری و کوچکی نماید، بخاطر مال دنیا تا نصیبش گردد، یک سوم دینش برباد رفته و داخل آتش گردد».
برای آنکه مسلمان عزت خویش را پاس داشته و دین و دولت خویش را عزت دهد باید که کار کند و زحمت کشیده و عرق بریزد تا آنگاه که به توان و قدرت شایسته دست یابد. عزت از انسانهای ضعیفی که دست خویش را در برابر دیگران دراز نموده و بدون کار و زحمت دست خویش ارتزاق میکنند، بدور میباشد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
روزی پیامبر ج در جمع صحابه نشسته بود. مردی آمد و حضرت ابوبکر صدیقس را دشنام داده و او را آزرد. حضرت ابوبکر ساکت بود و به روی خود نیاورد. آن مرد بار دیگر او را دشنام داد، ابوبکرس باز ساکت ماند، بار سوم ابوبکرس پاسخش را داد. در این هنگام پیامبر ج از مجلس بلند شده و آنجا را ترک کرد. حضرت ابوبکرس برخاست و پرسید: آیا بر من خشم گرفتهاید یا رسول الله، که به پاخاستید؟ پیامبر ج فرمود: «نَزَلَ مَلَكٌ مِنَ السَّمَاءِ يُكَذِّبُهُ بِمَا قَالَ لَكَ فَلَمَّا انْتَصَرْتَ وَقَعَ الشَّيْطَانُ (أي: حضر) فَلَمْ أَكُنْ لأَجْلِسَ إِذْ وَقَعَ الشَّيْطَانُ». یعنی: «فرشتهای از آسمان فرودآمده و آنچه را بر تو میگفت تکذیب مینمود. زمانیکه به انتقام برخاستی، شیطان بیامد، و من در مجلسی که شیطان حاضر باشد نمیمانم». [ابوداود].
عایشهل همراه پیامبر ج نشسته بود. ام المؤمنین بانو صفیه دختر حییل به سمت آنان آمد. بانو عایشه به پیامبر ج گفت: ترا با صفیه چه کار؟ که چنین و چنان است. (منظورش این بود که قد او کوتاه است) پیامبر ج فرمود: «لَقَدْ قُلْتِ كَلِمَةً لَوْ مُزِجَتْ بِمَاءِ الْبَحْرِ لَمَزَجَتْهُ(عكَّرته)»و (لقد قلتِ کلمه لو مُزِجَتْ بماء البحر لمـَزَجَتْهُ یعنی: «چیزی گفتی که اگر آن را در آب دریا میآمیختی آب دریا بدان آلوده و تیره میگشت». [ابوداود و ترمذی] به این معتی که انچه گفتی چنان ناپسند بود که آب دریا را از زشتی و پلیدی خویش میآلود.
منظور از حفظ زبان، آنست که انسان با آن جز به نیکی سخن نگوید، و از سخن بیهوده و همچنین از غیبت و سخن چینی و دشنام و مانند آن بپرهیزد.
انسان در برابر تمامی حرفهایی که از دهانش خارج میشود مسئول است. خداوند آنرا ثبت کرده و فرد را بواسطهی آن مورد حسابرسی قرار میدهد. خداوند متعال میفرماید: ﴿مَّا يَلۡفِظُ مِن قَوۡلٍ إِلَّا لَدَيۡهِ رَقِيبٌ عَتِيدٞ ١٨﴾ [ق: ۱۸]. یعنی: «[آدمى] هیچ سخنى را به لفظ درنمىآورد مگر اینکه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مىکند]».
رسول خدا ج میفرماید: «إِذَا أَصْبَحَ ابْنُ آدَمَ فَإِنَّ الأَعْضَاءَ كُلَّهَا تُكَفِّرُ اللِّسَانَ فَتَقُولُ اتَّقِ اللَّهَ فِينَا فَإِنَّمَا نَحْنُ بِكَ فَإِنِ اسْتَقَمْتَ اسْتَقَمْنَا وَإِنِ اعْوَجَجْتَ اعْوَجَجْنَا». [ترمذی] یعنی: «که چون فرزند آدم صبح کند، همهی اعضاء در برابر زبان فروتنی کرده میگویند: از خداوند در مورد ما بترس، زیرا ما در برابر آنچه که تو انجام میدهی مجازات میشویم. اگر تو راستی نمودی، ما راست میمانیم و اگر تو کجی کردی، ما کج میشویم». باز میفرماید: «لاَ يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَلاَ يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ». [احمد] یعنی: «ایمان بنده راست و درست نمیگردد تا قلبش راست نگردد، و قلب او راست نخواهد گشت تا آنکه زبانش راست نگردد». همچنین ابن مسعودس میفرماید: قسم به آنکه معبودی جز او نیست، بر روی زمین هیچ چیز به اندازهی زبان شایستهتر برای بسیار در زندان ماندن نیست.
کسی که بخواهد از آفات زبان دور بماند، باید که مسائل زیر را درنظر داشته باشد:
چیزی نگوید مگر برای منفعت خود یا دیگران و یا دور ساختن ضرر و زیان از خود یا دیگران.
زمان مناسبی را برای صحبت کردن انتخاب نماید، چنان که میگویند: هر آنکه سخنی بگوید و در آن جوانب را رعایت ننماید، گفتههایش جای خلل و ایرادات بسیار خواهد بود و البته کسی که سکوت بیهوده و نابجا نماید، مردم از همنشینی با او خسته و بیزار گردند.
سخن را به آن میزان کوتاه نماید که هدف و منظور خویش برساند و در آن موقعیت بدان نیاز میباشد. سخنی که در آن حصول نفع یا دفع ضرری لحاظ نگشته باشد، بینتیجه خواهد بود. با کوتاه ننمودن سخن تنها به اندازهی نیاز و ضرورت، اطالهی کلام باعث کسالت و خستگی حاضران میشود. کلام نیکو آن است که در حد میانهی کوتاهی اشکال ساز و اطالهی کسالت آور باشد. گویند: آنچنان گزیده گوی که دلیل خویش بنشانی و خواستهات را برسانی. تا میتوانی از بسیار گفتن خودداری نما که جایگاه لغزشهای بسیار بوده و دست آخر پشیمانی ببار میآورد.
در گفتار خویش سنجیده عمل نماید. چون به قول شاعر:
وَزِنِ الْكـلام إذا نَطَقْــتَ، فــإنمـا
يبْدِي عُيوبَ ذوي العيوب الـمنطـقُ
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
انسان ناچار از سنجیده و نیکو سخن گفتن میباشد، از آن جهت که سخن او نشانهی فهم و ادب اوست. چنانچه گفتهاند: از گفتار هرکس به عقل او پی میتوان برد و از کردهاش به اصل او راه میتوان جست.
خودداری از زیاده روی در مدح و ستایش اشخاص و از تندروی در نکوهش آنان، چرا که زیاده روی در مدح نوعی چاپلوسی و ریاکاریست، و تندروی در نکوهش نوعی تلافی و انتقام میباشد. انسان مسلمان خویش و پروردگار خویش را برتر از آن میدارد که چنین صفاتی به خود بگیرد. زیرا مداومت بر مدح و ستایش افراد منجر به دروغ و بهتان نیز میگردد.
در راضی و خوشنود ساختن مردم خود را به ورتهی خشم و غضب خداوند نکشاند. پیامبر خدا ج میفرماید: «من أرضى الناس بسخط الله وَكَلَهُ الله إلى الناس، ومن أسخط الناس برضا الله كفاه الله مؤونة الناس». [ترمذی] یعنی: «آنکه دیگران را با آنچه مایهی خشم خداوند است راضی دارد، خداوند او را به مردم سپارد. و آنکه مردم را به خاطر رضایت خداوند به خشم آورد، خداوند او را از مردم بینیاز میگرداند».
از دادن وعده و وعیدهایی که توان به انجام رساندن آنها را ندارد، خودداری نماید.
خداوند متعال میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٢ كَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ ٣﴾ [الصف: ۲-۳]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید چرا چیزى مىگویید که انجام نمىدهید. نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید».
در گفتار خود از کلمات ساده و آسانی بهره بگیرد که مفهوم موردنظر را به صراحت و وضوح بیان دارد. پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَىَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَحَاسِنَكُمْ أَخْلاَقًا وَإِنَّ أَبْغَضَكُمْ إِلَىَّ وَأَبْعَدَكُمْ مِنِّى مَجْلِسًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ وَالْمُتَفَيْهِقُونَ. قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَلِمْنَا الثَّرْثَارُونَ وَالْمُتَشَدِّقُونَ فَمَا الْمُتَفَيْهِقُونَ قَالَ: الْمُتَكَبِّرُونَ». [ترمذی] یعنی: «همانا از محبوبترین و نزدیکترین شما از نظر مجلس بمن در روز قیامت کسی است که خوش اخلاقترین شما است، و از مبغوضترین و دورترین شما در روز قیامت از من ثرثارون (زیادهگو) و متشدقون (کسانی که سخنانشان را بر مردم دراز میگردانند) و متفیهقون است.
گفتند: یا رسول الله ج ثرثارون و متشدقان را دانستیم، متفیهقون کیست؟
فرمود: متکبرین».
سخنانش از ناسزا و بدزبانی و زشتی پاک داشته جز به نیکی چیزی برزبان نیاورد. به گفتار فرد بدزبان و ناسزاگوی گوش فراندهد. گفتهاند: زبانت را نگهدار مگر برای حقی که یاریش دهی یا باطلی که شکستش دهی و یا نعمتی که یادآورش گردی.
زبان را هر لحظه به ذکر خداوند مشغول داشته و جز زیبایی و پاکی از آن خارج نشود.
نقل میشود که پیامبر ج فرمودهاند: «لاَ تُكْثِرُوا الْكَلاَمَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلاَمِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَسْوَةٌ لِلْقَلْبِ وَإِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِى». [ترمذی] یعنی: «بدون ذکر خدا سخن را زیاده مکنید، زیرا بسیار سخن گفتن بدون ذکر خدا سبب سنگ دلی است. و هر آیینه دورترین مردم از خداوند انسان سنگ دل است».
از پیامبر ج سؤال شد: «أي الإسلام أفضل؟ فقال رسول الله ج: مَنْ سلم الـمسلمون من لسانه ويده». [متفق علیه] یعنی: «کدام اسلام بهتر است؟ پیامبر ج فرمود: آنکه مسلمانان از دست و زبان او در امان بمانند».
عقبه بن عامر پرسید: «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا النَّجَاةُ قَالَ: أَمْسِكْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ وَلْيَسَعْكَ بَيْتُكَ وَابْكِ عَلَى خَطِيئَتِكَ» [ترمذی] یعنی: «یا رسول الله ج سبب نجات چیست؟
فرمود: زبانت را محکم گیر و باید که خانه ات برایت بگنجد و بر گناهانت گریه کن». از صفات مؤمنان نگاه داشتن زبان خود از وارد شدن به نوامیس و آبروی دیگران و دوری از بیهوده گویی است. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا﴾ [الفرقان: ٧۲]. یعنی: «و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند».
رسول خدا ج فرموده است: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ». [متفق علیه] یعنی: «و کسی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد، باید سخن خوب گوید و یا سکوت اختیار کند».
غِیبت از خطرناکترین بیماریهای زبان است و خداوند سبحان ما را از غیبت برحذر داشته و کسی را که غیبت برادرش را نموده، و آنچه را او ناپسند میدارد در مورد او بیان میدارد، به کسی تشبیه کرده است که گوشت تن برادر مردهی خود را میخورد، میفرماید: ﴿وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ﴾ [الحجرات: ۱۲]. یعنی: «و بعضى از شما غیبت بعضى نکند آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد از آن کراهت دارید [پس] از خدا بترسید که خدا توبهپذیر مهربان است».
پیامبر ج اصحابش را از غیبت برحذر داشته و میفرمود: «أَتَدْرُونَ مَا الْغِيبَةُ. قَالُوا اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: ذِكْرُكَ أَخَاكَ بِمَا يَكْرَهُ. قِيلَ أَفَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ فِى أَخِى مَا أَقُولُ قَالَ: إِنْ كَانَ فِيهِ مَا تَقُولُ فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَإِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ». [مسلم] یعنی: «آیا میدانید که غیبت چیست؟ گفتند: خدا و رسولش بهتر میدانند. پیامبر ج فرمود: بیان چیزهایی در مورد برادرت که ناپسند میدارد. و آن حضرت ج فرمودند: چنانچه آن چیزهایی که میگویی در او باشد غیبتش کردهای و اگر نباشد به او بهتان زدهای».
غیبت باعث گسستن روابط دوستی و محبت میان مردم گشته و بذر کینه و بدخواهی و نفرت را میان آنان میکارد و بیانگر پلید بودن گویندهاش و عمق حسد و ستم پیشه گی درون در درون وی میباشد. امام علیس انسانهای اهل غیبت را به اشراری همچون مگسان تشبیه مینماید و میفرماید: انسانهای شرور بدنبال بدیهای مردماند و نیکیها آنان را رها مینمایند همانگونه که مگسها تنها به دنبال محلهای فاسد و گندیده میگردند.
کسی به غیبت از دیگران بپردازد از جانب آنان ناپسند و مطرود بوده و کسی حرفهای او را تصدیق نکرده و در کاری شرکتش نمیدهند.
به قول یکی از حکیمان گفته است: وقتی کسی را دیدی که غیبت دیگران را میکند تمام سعیت را بکن تا نه تو او را بشناسی و نه او ترا.
غیبت سایر عبادتهای مسلمان را نیز تباه میکند. روزه داری که از دیگران غیبت میکند پاداش روزه و دیگر عباداتش را از کف میدهد. روایت میشود که در زمان پیامبر ج دو زن روزه داشتند و غیبت نیز مینمودند. پیامبر ج از این موضوع مطلع شد به آن دو زن فرمود: «صَامَتَا عَمَّا أَحَلَّ اللَّهُ وَأَفْطَرَتَا عَلَى مَا حَرَّمَ اللَّهُ». [احمد] یعنی: «روزه گرفتند از آنچه خدا حلال کرده است و به آنچه حرام نموده است شتافتند»، یعنی از غذا و نوشیدنی دست کشیده و روی به صحبت و گفتگو در مورد آبروی مردم آوردند و خداوند روزهیشان را نمیپذیرد.
غیبت مستوجب عذابی شدید و مجازاتی دردناک از جانب خداوند است. رسول خدا ج میفرماید: «لَمَّا عُرِجَ بِى (أي في رحلة الإسراء) مَرَرْتُ بِقَوْمٍ لَهُمْ أَظْفَارٌ مِنْ نُحَاسٍ يَخْمِشُونَ (يجرحون) وُجُوهَهُمْ وَصُدُورَهُمْ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلاَءِ يَا جِبْرِيلُ قَالَ هَؤُلاَءِ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ لُحُومَ النَّاسِ وَيَقَعُونَ فِى أَعْرَاضِهِمْ». [ابوداود] یعنی: «چون به معراج برده شدم، از کنار گروهی گذشتم که ناخنهایی مسین داشتند و بدان رویها و سینههایشان را میخراشیدند.
گفتم: ای جبرئیل اینها کیانند؟
فرمود: اینان کسانیاند که گوشتهای مردم را میخورند و آبرویشان را میریزند».
در موارد خاصی اسلام به مسلمانان اجازه دادهاست تا عیبهای دیگران را بیان نماید و در این موارد این کار غیبت محسوب نشده و فرد بخاطر آن مجازات نمیگردد. این موارد به قرار زیر میباشند:
بردن شکایت نزد قاضی و یا حاکم: مظلوم حق دارد که از کسی که به او ظلم نموده است پیش قاضی و مانند آن شکایت ببرد.
ایجاد تغییر در اعمال زشت و ناپسند کسی و برگرداندن فرد گناهکار بهسوی مسیر درست و صحیح. در این حالت شخص میتواند که بگوید: فلان کس چنین و چنان میکند. تابلکه فرد مذکور سرزنش شده و از کاری که میکند دست بازدارد. البته در صورتیکه به نصیحت و تندرز کسی گوش فرا نمیدهد و پردهپوشی در او تاثیر مثبتی ایجاد نمینماید. شرط بدون اشکال بودن این کار در این است که هدف از آن ایجاد تغییر در کار ناپسند بوده و آوازه و شهرت بخشیدن به نافرانی فرد نباشد.
برحذر داشتن مسلمانان از آسیب و گزند و اندرز دادن به آنان: فرد مسلمان اجازه دارد که برادرش را به دور ماندن از برخی اشخاص، بخاطر صفات و اخلاق ناپسندی که دارند و باعث آسیب و ضرر میگردد، پند دهد.
اعلان بیبندوباری و بدعت: چنانچه کسی بطور آشکارا به گناه مبادرت میورزد، مثلاً شراب مینوشد و یا حق دیگران را خورده و ستم میکند، بیان عیبهای او اشکالی ندارد. شاید که دست از این اعمال برداشته و بسوی خداوند بازگردد.
شناسه: اگر شخصی دارای لقب خاصی باشد که مردم او را با همان نام میشناسند، مانند آنکه بگویند: فلان کس نابینا، یا لوچ و ... در این حالت اگر غرض شناختن فرد باشد بیان آن اشکال ندارد ولی در صورتیکه هدف ناسزاگویی و تحقیر فرد باشد جایز نمیباشد.
در آخر، کلام حسن بصری را بخوانید که میگوید: غیبت مگر در سه مورد جایز نیست: فاسقی که بزهکاریش را آشکار میکند، فرد بدعتگزار، و امام و رئیس زورگو و غیر عادل.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حکایت میشود که فرماندهای در یکی از جنگها شکست خورده و یأس بر او چیره گشته و امیدش را از دست داده بود. به همین دلیل سپاهیانش را ترک کرد و به جای دوری در بیابان رفت و در کنار سنگ بزرگی نشست.
در همین حین، مورچهی کوچکی را دید که سعی میکرد دانهی گندمی را به لانهاش در بالای صخره ببرد. وقتی مورچه سعی داشت دانه را با خود به بالای صخره ببرد، دانه سقوط میکرد و مورچه برای حمل دوبارهی دانه برمیگشت. هربار دانه میافتاد و مورچه برمیگشت و بار دیگر سعی میکرد که آن را بالا ببرد... و این عمل تکرار میشد.
فرماندهی جنگی همچنان ناظر کوشش بسیار مورچه بود و سعی مداوم او در حمل دانه را دنبال میکرد تا آنکه بالآخره مورچه موفق شد دانه را به لانهاش برساند. فرماندهی شکست خورده، از این منظرهی عجیب شگفتزده شد و با امید و ارادهی مصمم از جایش برخاست و بسوی مردانش بازگشت و آنان را جمع کرد و روحیهی تهور و دلگرمی را به آنان بازگرداند و آنها را برای مقابله در جنگی دیگر آماده نمود. در این نبرد فرماندهی مذکور توانست بر دشمنانش پیروز شود. سلاح اصلی او در این نبرد، امید و دوری از یاس و نومیدی بود که آن را از یک مورچهی کوچک یاد گرفته و بکاربسته بود.
پیامبر اکرم ج داستان مردی را که نود و نه نفر را کشته بود برای یارانش بیان میکند: مرد خواست که به درگاه خدای تعالی توبه کند. برای اینکار از یک فرد زاهد پرسید: آیا توبه برای من جایز میباشد؟ آن عابد جواب داد: خیر. مرد برآشفت و او را نیز کشت و با او عدد صد (صد کشته) را کامل کرد. بعد از کشتن عابد سرگشتگی و پشیمانی او بیشتر گشت. بنابراین از عالم درستکاری سؤال نمود: آیا میتوانم توبه کنم؟ مرد صالح به او گفت:
بله، برای تو توبه جایز میباشد، ولی باید روستایت را که اهل آن بدکردارند ترک کرده و به روستایی که اهالی آن درستکارند بروی تا با آنان خداوند را عبادت کنی.
مرد از روستایش خارج شد و بهسوی روستای گفته شده عزیمت کرد تا شاید خداوند توبهاش را قبول کند، ولی در راه فوت کرد و به روستای مذکور نرسید. آنگاه ملائکهی رحمت و عذاب فرود آمدند و بینشان اختلاف افتاد که کدامشان روح او را برگیرند. خداوند به آنها وحی کرد که مسافتی را که مرد در آن مرده است اندازه بگیرند. اگر به روستای صالحان نزدیک بود در دفتر ثبت ملائکهی رحمت نوشته شود وگرنه او نصیب ملائکهی عذاب میشود.
سپس خداوند تبارک و تعالی به زمین بین او و روستای صالحان وحی کرد که نزدیک شود و به دیگری امر نمود که دور شود. بنابراین مرد نصیب ملائکهی رحمت شد و خداوند توبهاش را قبول کرد زیرا او به امید بخشش و رحمت خداوند متعال و به طمع آمرزش و رحمت پروردگار سبحان هجرت نموده بود. [این داستان از یک حدیث متفق علیه بر گرفته شده است].
امید فراخی قلب در وقت تنگنا و بحران است بگونهای که انسان هنگام مصیبت منتظر فرج و آسانی بوده و امید انسان را بسوی موفقیت در آنچه پیش از آن در انجامش ناکام بوده است رهنمون گشته و تا نیل به هدف خود دلسرد نشده و از پا نمینشیند.
یکی از بارزترین خصوصیات پیامبران امید و آرزو در زندگی است که باعث گشته است تا، پیوسته و بدون سستی و دلسرد گشتن، قوم خویش را بهسوی خداوند دعوت نمایند. پیامبران با وجود اینکه با دوری و نفرت و رنجش مواجه بودند به هدایت قوم خویش در آینده امیدوار بودند.
پیامبر اکرم ج برای هدایت و نجات قوم خویش حریص بود. ایشان ج هیچ وقت در انجام رسالت خویش نومید و دلسرد نشد و پیوسته برای هدایت قوم و فراخی دلهایشان دعا میکرد تا اسلام را بپذیرند.
جبرئیل÷ پس از سفر پرمشقت پیامبر ج به نزد آن حضرت ج آمده و گفت: «». «لقد بَعَثَنِي رَبِّي إلَيْكَ لِتَأْمُرَنِي بِأَمْرِكَ، فَمَا شِئْتَ، إنْ شئْتَ أطْبَقْتُ عَلَيْهِمُ الأَخْشَبَيْنِ . فَقَالَ النبي ج: بَلْ أرْجُو أنْ يُخْرِجَ اللهُ مِنْ أصْلاَبِهِمْ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ وَحْدَهُ لاَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً». [متفق علیه] یعنی: «مرا پروردگارت بسویت فرستاده تا مرا دستور دهی هر گونه که بخواهی دو کوه بزرگ مکه را بر سرشان فرود آرم.
پیامبر ج فرمود: امیدوارم خداوند از نسلشان کسانی را پدید آورد که خدای واحد را پرستش نموده و به او چیزی را شریک نیاورند».
رسول الله ج به نصرت و یاری خداوند اطمینان داشت. این موضوع در پاسخ ایشان ج به حضرت ابوبکرس، درحین حضورشان در غار و زمانی که مشرکان در تعقیب آنان بودند، مشاهده میگردد، که بااطمیان و ایمان کامل فرمودند:
﴿لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا﴾ [التوبة: ۴۰]. یعنی: «اندوه مدار که خدا با ماست».
حضرت نوح÷ پیوسته و تا نهصد و پنجاه سال به دعوت قومش بهسوی ایمان به خداوند ادامه میداد. در این کار دلسردی و ملالت و خستگی را به خود راه نمیداد و شب و روز، آشکارا و نهان، در خلوت و به صورت علنی، به دعوت آنان میپرداخت و از هر راهی دعوتش را به امید ایمان آوردن قومش به خداوند متعال تلاش نمود: ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوۡتُ قَوۡمِي لَيۡلٗا وَنَهَارٗا ٥ فَلَمۡ يَزِدۡهُمۡ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارٗا ٦ وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِيٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِيَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَكۡبَرُواْ ٱسۡتِكۡبَارٗا ٧ ثُمَّ إِنِّي دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا ٨ ثُمَّ إِنِّيٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا ٩﴾ [نوح: ۵-٩]. یعنی: «[نوح] گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت کردم. و دعوت من جز بر گریزشان نیفزود. و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزى انگشتانشان را در گوشهایشان کردند و رداى خویشتن بر سر کشیدند و اصرار ورزیدند و هرچه بیشتر بر کبر خود افزودند. سپس من آشکارا آنان را دعوت کردم. باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [و] پوشیده نیز به ایشان گفتم».
خداوند متعال به او وحی فرمود که کسی دیگر، به جز پیروانش، همراه او ایمان نخواهد آورد. او یک کشتی ساخت و خداوند او و دیگر مؤمنان را نجات داد.
خداوند سبحانه و تعالی پیامبرش یعقوب÷ را به از دست دادن دو فرزندش، یوسف و بنیامین، مبتلا ساخت. او برای آنان بسیار اندوهگین شد، تا جاییکه بینایی خود را از دست داد. لکن حضرت یعقوب÷ همچنان بر قضای پروردگار صابر و شکیبا باقی ماند و از بازگشت فرزندانش ناامید نگشت و امید و آرزوی او به خداوند سبحان لحظهای کم نشد و پیوسته به امیدوارتر میشد. از دیگر پسرانش میخواست تا دنبال آن دو بگردند چرا که امید به خداوند بسته بود و میگفت: ﴿يَٰبَنِيَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَاْيَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٨٧﴾ [یوسف: ۸٧]. یعنی: «اى پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمتخدا نومید نمىشود»، خداوند نیز آرزوی او را برآورده کرد و بینایی و فرزندش را به او بازگرداند.
در عملکرد حضرت موسی÷ بهمراه قومش امید و اطمینان به نصرت و یاری خداوند بشکلی کاملاً مشخص و ملموس بود. زمانیکه فرعون و سربازانش درپی آنان بودند. قوم موسی گمان میکردند که فرعون آنان را درمییابد و با دیدن فرعون که به آنان نزدیک میشود، و جز دریا راه فراری ندارند، احساس یأس و ناامیدی میکردند و به موسی گفتند: ﴿إِنَّا لَمُدۡرَكُونَ﴾ [الشعراء: ۶۱]. یعنی: «ما قطعا گرفتار خواهیم شد».
پیامبر خدا حضرت موسى÷ با تمام ایمان و یقین به آنان فرمود: ﴿قَالَ كَلَّآۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهۡدِينِ ٦٢﴾ [الشعراء: ۶۲]. یعنی: «گفت چنین نیست زیرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد کرد». آنگاه خداوند متعال به او امر نمود تا عصایش را به رودخانه بزند و آب آن به دو نیم گشت و موسی÷ همراه قومش از آن به سلامت گذشتند. دوباره آب رودخانه به حالت قبلی خود برگشته و فرعونیان همگی در آن غرق شده و موسی÷ و قومش نجات یافتند.
خداوند متعال حضرت ایوب÷ را با جان و مال و اولادش به بوتهی آزمایش نهاد و او هرگز امید خویش را به یاری خداوند و رهاییاش از ان مصیبتها از دست نداد. او همواره به درگاه خداوند دعا و نیایش میکرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَيُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّي مَسَّنِيَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِينَ ٨٣﴾ [الأنبیاء:۸۳]. یعنی: «و ایوب را [یاد کن] هنگامى که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان». خداوند امید و آرزوی او را رد ننمود و آن را برآورد و او را شفا داد و از بیماری رهایی بخشید و عوض آنچه را از دست داده بود به او عطا فرمود.
امید داشتن به خداوند و چشم داشتن به آمرزش او مایهی تلاش و کوشش بیشتر است و نه باعث تنبلی و خیال واهی. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿فَمَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡيَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا يُشۡرِكۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف:۱۱۰]. یعنی: «بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مىشود که خداى شما خدایى یگانه است پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد». همچنین میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ يَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢١٨﴾ [البقرة: ۲۱۸]. یعنی: «آنان که ایمان آورده و کسانى که هجرت کرده و راه خدا جهاد نمودهاند آنان به رحمت خدا امیدوارند خداوند آمرزنده مهربان است».
بنابراین انسان نباید بگوید: من به خداوند امید دارم و گمان نیکو میبرم، و همانوقت در مسیری که وظایفش را در بجای آوردن اوامر و واجبات پروردگار و در ترک هرآنچه خداوند نهی کرده است حرکت ننماید. چنین کسی انسانی فریبکاری است که خودش را به سخره گرفته است. روایت میشود که پیامبر ج فرمودهاند: «حُسْنَ الظَّنِّ مِنْ حُسْنِ الْعِبَادَةِ». [ابوداود و احمد] یعنی: «گمان نیکو بردن از پس عبادت نیکو میآید».
امیدواری انسان را پیوسته به سوی کار و تلاش سوق میدهد. اگر امیدواری نباشد، انسان دست از ادامهی زندگیاش میشست و از مواجهه با مشکلات و دشواریها شانه خالی میکرد و یأس و ناامیدی قلبش را در سلطهی خود گرفته و مشتاق مرگ و نیستی میگشت. برای همین گفتهاند: یأس تسلیم قبر گشتن است، و امید نور زندگی است. یا اینکه: نومیدی با زندگی ممکن نیست و زندگی با نومیدی محال است.
به قول شاعر:
لا خير في اليأس، كُلُّ الخير في الأمل
أَصْلُ الشجـاعـةِ والإقدام ِفي الرَّجُـلِ
یعنی: «نیست در نومیدی هیچ خیری، هر چه نیکویی است در امید است، که بنیان هرچه شجاعت و دلاوری در آدمی است».
انسان مسلمان از رحمت ایزد منان نومید نمیگردد، چون که امید داشتن به عفو و گذشت خداوند به توبه و متابعت صراط مستقیم میانجامد. خداوند متعال بر این مطلب تاکید فرموده و از نومیدی و دل بریدن از رحمت و آمرزش او برحذر داشته میفرماید: ﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣﴾ [الزمر: ۵۳]. یعنی: «بگو اى بندگان من که بر خویشتن زیادهروى روا داشتهاید از رحمتخدا نومید مشوید در حقیقت خدا همه گناهان را مىآمرزد که او خود آمرزنده مهربان است».
وقتی که فرد مسلمان مرتکب گناهی میشود بهسوی توبهای بیبازگشت و راستین میشتابد که برخاسته از امید او به گذشت پروردگار و قبول توبهاش میباشد. امید نیرویی است که خداوند عالم آن را در قلب آدمیان به ودیعه نهاده است، تا بر آبادانی این جهان همت گمارند. پیامبر ج میفرماید: «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَبِيَدِ أَحَدِكُمْ فَسِيلَةٌ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لاَ يَقُومَ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَفْعَلْ». [احمد] یعنی: «اگر قیامت برپاشد و نهال خرمایی در دست داشتید تا غرسش نمایید، چنانچه تا قبل از برپایی قیامت توانستید آن را غرس کنید، حتماً آن را غرس نمایید!».
حکیمی گفته است: اگر امید نمیبود نه بنایی ساخته میشد و نه نهالی کاشته میشد.
چنانچه امید نمیبود هیچکدام از دستاوردهای بشری حاصل نمیشد، برای اینکه در بیشتر موارد مخترع در اولن اقدام خود موفق به پدید آوردن اختراع نشده و در پی دفعات متعدد و بدون یأس و ناامیدی به نتیجهی مورد نظر خویش دست پیدا میکند. به همین دلیل گفتهاند: امید ارداده و بلند پروازی را بالنده میسازد و یأس نابودشان میکند.
بنابراین انسان مسلمان باید بکوشد تا امید و باورش را در همهی زمینههای زندگی ارج نهاده و با چنگ و دندان از آن محافظت نماید، و هرگز تسلیم یأس ونومیدی نگردد.
شاعری در این باره چنین میسراید:
أُعَلِّلُ النَّفــْسَ بـالآمــال أَرْقُـبُــها
ما أَضْيَقَ الْعَيْـشَ لولا فُسْحَة الأمل
یعنی: «خود را با امیدهایی که در انتظارشان هستم نوید میدهم، چه تنگ و دشوار است زندگی اگر مجال امید و آرزویم نباشد».
در نتیجه میتوان گفت که انسان بر دشواریهای زندگی بواسطهی امیدی که به گشایش و فراخی که از جانب خدا دارد دنیا صبر مینماید. اگر چنین نمیبود، زندگی برای انسان طاقت فرسا میگشت. خداوند متعال مب فرماید: ﴿وَلَا تَاْيَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا يَاْيَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [یوسف: ۸٧]. یعنی: «و از رحمت خدا نومید مباشید زیرا جز گروه کافران کسى از رحمتخدا نومید نمىشود».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
انس بن نضرس در جنگ بدر غایب بود. یکبار عرض کرد: یا رسول الله، من از اولین جنگی که با مشرکین نمودید غائب بودم، اگر خداوند مرا به جنگ مشرکین حاضر سازد، خواهد دید که چه میکنم؟
اینچنین بود که انس بن نضر با خود پیمان بست تا در جنگ با مشرکین شرکت کند و اجری را که در بدر از دست داده بود بازیابد. چون روز احد فرا رسید مسلمانها عقبنشینی کردند و در بین صفوف آنها آشفتگی و پریشانی پیدا شد. او پیش رفت، سعد بن معاذ وی را استقبال نمود به او گفت: ای سعد بن معاذ بسوی بهشت بشتاب به خدای کعبه سوگند که من بوی آن را از ورای احد درمییابم.
انس در نبرد به شدت جنگید تا آنکه در راه خدا شهید شد. صحابه در بدن او هشتاد و اندی زخم از اثر شمشیر و نیزه و تیر یافتند و او را در حالی کشته یافتند که مشرکین او را مثله کرده بودند، هیچکس او را نشناخت، مگر خواهرش از روی نشانهای که بر انگشتش داشت. [متفق علیه]
صحابه میپنداشتند که این آیه در بارهی او و امثالش نازل شده که: ﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِيلٗا٢٣﴾ [الأحزاب: ۲۳]. یعنی: «از میان مؤمنان مردانىاند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده و پیمان خود را] تبدیل نکردند».
***
خدیجهل همسر دلسوزی بود که با پیامبر ج بسیار مهر میورزید. او را با محبت خویش در برگرفته و به او کمک نموده، همراه ایشان در راه گسترش دعوت اسلام درد و رنجهای فراوانی را تحمل کرده بود.
هنگامی که خدیجهل فوت کرد، پیامبر ج همچنان به او وفادار ماند و عهدش را از یاد نبرد.
از دیدن خویشاوندان او خوشحال شده و دوستانش را گرامی میداشت.
بانو عایشهل با آنکه آن بانو در قبر خفته بود به او رشک میورزید. تا آنکه یک روز به پیامبر ج گفت: او پیرزنی بیش نبود که اکنون خداوند بهتر از آن را به تو دادهاست؟
پیامبر ج به خشم آمده و با ناراحتی فرمود: «مَا أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهَا خَيْرًا مِنْهَا، صَدَّقَتْنِي إِذْ كَذَّبَنِي النَّاسُ، وَوَاسَتْنِي بِمَالِهَا إِذْ حَرَمَنِي النَّاسُ، وَرَزَقَنِي اللَّهُ مِنْهَا الْوَلَدَ إِذْ لَمْ يَرْزُقْنِي مِنْ النِّسَاءِ». [احمد] یعنی: «قسم به خدا که خداوند بهتر از اویی را به من ارزانی نداشته است، او آنگاه که مردم کفر ورزیدند به من ایمان آورد، وقتی سخنانم را دروغ پنداشتند مرا باور کرد، با مال و ثروت خود مرا یاری داد وقتی دیگران آن را از من دور داشتند، و خداوند درمیان دیگر زنان تنها از او مرا فرزند عطا فرموده است».
پیامبر ج اینگونه به همسرش بانو خدیجهل وفادار ماند.
***
از میان صحابهی پیامبر ج، انصار (که اهل مدینه بودند) زیباترین نمونههای وفای به عهد بودند. آنان با پیامبر ج برای دفاع از اسلام بیعت نموده و سپس به عهد خویش وفا کردند، برادران مهاجر را به عنوان مهمان پذیرفتند و آنچه داشتند با آنها تقسیم نمودند، تا اینکه پیروزی را برای دین خدا به انجام رساندند.
از عوف بن مالکس نقل شده که میگوید: «كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج تِسْعَةً أَوْ ثَمَانِيَةً أَوْ سَبْعَةً فَقَالَ: أَلاَ تُبَايِعُونَ رَسُولَ اللَّهِ » فَبَسَطْنَا أَيْدِيَنَا وَقُلْنَا قَدْ بَايَعْنَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَعَلاَمَ نُبَايِعُكَ قَالَ: عَلَى أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَلاَ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَالصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ وَتُطِيعُوا وَأَسَرَّ كَلِمَةً خَفِيَّةً وَلاَ تَسْأَلُوا النَّاسَ شَيْئًا. فَلَقَدْ رَأَيْتُ بَعْضَ أُولَئِكَ النَّفَرِ يَسْقُطُ سَوْطُ أَحَدِهِمْ فَمَا يَسْأَلُ أَحَدًا يُنَاوِلُهُ إِيَّاهُ». [مسلم]
یعنی: «ما نه، هشت و یا هفت نفر نزد رسول الله ج بودیم و آن حضرت ج فرمود: آیا با رسول خدا( ج) بیعت نمیکنید؟ و دستهای خود را پیش آوردیم و گفتیم: یا رسول الله ج ما با شما بیعت کردیم، ولی بر چه بیعت کنیم؟
فرمود: «اینکه خدا را پرستیده و به او چیزی شریک نیاورید و نمازهای پنجوقت را ادا نموده و اطاعت خدا را بکنید»، و سخن را طوری آهسته زمزمه نموده و فرمود: «و از مردم چیزی مخواهید». عمف بن مالک تعریف میکند که: و همانا دیدم آن افراد را که تازیانهی (برای راندن مرکبشان) یکی از آنها میافتاد و از کسی نمیخواست که آن را بوی بدهد».
***
عرقوب مردی بود که مدتها قبل در یثرب (مدینهی منوره) زندگی میکرد. او نخلستانی داشت که هرسال محصول خرمای فراوانی از آن بدست میآورد. یک روز مرد فقیر و بیچارهای از او خواست تا مقداری خرما به او بدهد. عرقوب گفت: من الان خرمایی ندارم، برو و هنگامی که خوشههای خرما ظاهر شد (اولین میوه) برگرد. فقیر رفت و وقت نوبرانه، نزد عرقوب برگشت. این بار عرقوب گفت: برو و هنگامی که میوهها به غوره تبدیل شدند برگرد.
مرد برای بار دوم که خرما به غوره تبدیل گشته بود پیش عرقوب آمد، به او گفت: برو و هنگامی که غوره رسیده و تازه شد برگرد، وقتی که غورهها رسیدند، آن مرد پیش عرقوب آمد، عرقوب به او گفت: برو و وقتی که خرما خوب رسیدند برگرد. مرد از آنجا رفت.
هنگام رسیدن خرما که شد، عرقوب شبانه به بالای درخت رفت و خرماها را چید و آنها را قایم کرد تا به کسی چیزی از آن را ندهد. وقتی مرد فقیر برگشت و هیچ خرمایی بر روی درختان نیافت. او از اینکه عرقوب به عهد خویش وفا نکرده بود دلگیر و ناراحت شد.
عرقوب برای خلاف وعده کردن به ضرب المثلی میان مردم مبدل گشت. تا جاییکه به کسی که خلاف وعده مینماید میگویند وعدههای عرقوب!.
***
وفای آن است که انسان بر پیمانها و وعده و وظایف خویش پایبند باشد. خداوند متعال به وفای به عهد امر نموده و میفرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ كَانَ مَسُۡٔولٗا﴾ [الإسراء: ۳۴]. یعنی: «... و به پیمان [خود] وفا کنید زیرا که از پیمان پرسش خواهد شد».
همچنین پروردگار متعال مى فرماید:
﴿وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمۡ﴾ [النحل: ٩۱]. یعنی: «و چون با خدا پیمان بستید به پیمان خود وفا کنید...».
بین انسان و خداوند سبحان پیمان بزرگ و مقدسی وجود دارد، که تنها او را بپرستد و هیچ چیزی را شریک وی قرار ندهد، از پرستش شیطان و دنباله روی راه و روش او دوری کند. خداوند میفرماید: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَيۡكُمۡ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِيۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِيمٞ ٦١﴾ [یـس: ۶۰-۶۱]. یعنی: «اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید زیرا وى دشمن آشکار شماست. و اینکه مرا بپرستید این است راه راست». انسان با فطرت پاک و عقل سلیم خود میتواند درک کند که این جهان حتماً دارای خدای واحدی است که سزاوار پرستش میباشد و او همان خداوند سبحان است. این همان عهدی است که بین ما و خداوند متعال میباشد.
اسلام به پاسداشتن عهد و پیمانهایمان و اجرای شرایطی که پیشتر برآن توافق نمودهایم سفارش میکند. پیامبر ج میفرماید: «الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ». [بخاری] معنی حدیث: «مسلمانان بر قرار و پیمان خود میمانند».
پیامبر ج در حدیبیه با کافران پیمانی بست و بر سر مفاد آن مانده و بدان وفا کرد، بدون آنکه بدقولی نموده و خیانت ورزد، بلکه آنان خود اهل خیانت و پیمانشکنی بودند. مسلمان به عهد خود وفادار است مادام اینکه این عهد و پیمان در اطاعت از پروردگار جهانیان باشد، اما اگر در آن گناه باشد و باعث ضرر به دیگران شود پس سزاوار است تا از آن دوری کند.
فرد مسلمان در سنجش دقت داشته و در آن کاستی نمینماید، برای اینکه خداوند در این باره میفرماید: ﴿أَوۡفُواْ ٱلۡمِكۡيَالَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ﴾ [هود: ۸۵]. یعنی: «و اى قوم من پیمانه و ترازو را به دادن تمام دهید و حقوق مردم را کم مدهید...».
مسلمان به نذر خود وفا کرده و عهد خداوند را آنگونه که شایسته میباشد بجا میآورد.
نذر:
آن است که انسان پایبند به انجام دادن طاعت خداوند سبحان باشد. از صفات اهل بهشت وفای به عهد است خداوند متعال میفرماید: ﴿يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا ٧﴾ [الإنسان: ٧]. یعنی: «[همان بندگانى که] به نذر خود وفا مىکردند و از روزى که گزند آن فراگیرنده است مىترسیدند». شرط میکند که نذر با خیر و نیکی باشد،به غیر از آن، وفا نکردن به آن است.
مسلمان به عهد خویش وفادار است و خلاف آن عمل نمیکند، وقتی که به کسی وعده میدهد خلاف نمینماید، برای اینکه میداند خلاف وعده کردن از صفات منافقین است. پیامبر ج فرمود: «آيَةُ الْمُنَافِقِ ثَلاَثٌ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ». [متفق علیه] یعنی: «نشانهی منافق سه است:
چون سخنی بگوید، دروغ گوید.
و چون وعده کند، بدپیمانی نماید.
و چون امین قرار داده شود، خیانت کند».
غدر، اخلاقی نکوهیده است، و خیانت، عدم وفای به عهد و پیمان میباشد که همان تزویر و حیله در پیمانه و ترازو است. خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ﴾ [الأنفال: ۵۸]. یعنی: «... همانا که خداوند خائنان را دوست نمىدارد».
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧﴾ [البقرة: ۲٧]. یعنی: «همانانى که پیمان خدا را پس از بستن آن مىشکنند و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده مىگسلند و در زمین به فساد مىپردازند آنانند که زیانکارانند».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حضرت معاویهس برای عایشهل پولی به میزان صد و هشتاد هزار درهم فرستاد. حضرت عایشهل شروع نمود و در بین مردم توزیع کرد تا اینکه همهی آن پول صدقه داده شد. وی خودش روزه بود و به کنیزش گفت تا برایش افطاری آماده کند. کنیز برای او نان و روغن آورد، و به او گفت: آیا نمیشد از این همه پولی که امروز تقسیم کردی به اندازهی یک درهم گوشت میخریدی تا با آن افطار کنیم؟ اینگونه مبلغی گزاف را صدقه میداد و از یاد میبرد که درهمی را برای خرید افطار کنار بگذارد.
***
یک روز، حضرت عمر بن خطابس پول بسیار زیادی را خدمت رسول الله ج برد. پیامبر ج از او پرسید: «ماذا أبقيتَ لأهلك يا عمر؟». «ای عمر، چیزی هم برای خانوادهات باقی گذاشتی»؟ وی گفت: نصف دارائیم را برای آنان کنار گذاشتهام.
ابوبکر صدیقس کل دارایش را نزد رسول الله ج حاضر نمود. پیامبر ج پرسید: «ماذا تركتَ لأولادك يا أبا بكر؟». «ای ابوبکر، برای بجههایت چه باقی گذاردی»؟ گفت: برایشان خدا و رسولش را باقی گذاشتهام!.
بخشندگی (کرم) به هرچه پسندیده و نیکوست از انواع خیر و سربلندی و جوانمردی و بخشش و انفاق، اطلاق میگردد.
از پیامبر ج سؤال شد: بخشندهترین مردم کیست؟ فرمود: «با تقواترین آنان». گفتند: منظور سؤال ما این (کرم به معنی بزرگواری و هم به معنی بخشندگی است و اصحاب دومی را در نظر داشتهاند) نبود. فرمود: «فَأَكْرَمُ النَّاسِ يُوسُفُ نَبِىُّ اللَّهِ ابْنُ نَبِىِّ اللَّهِ ابْنِ نَبِىِّ اللَّهِ ابْنِ خَلِيلِ اللَّهِ». [بخاری] یعنی: «پس با کرم و بخششترین کس یوسف پیامبر خدا فرزند پیامبر خدا فرزند خلیل خدا بوده است».
پیامبر ج، یوسف÷ را فردی بخشنده توصیف میکند از این جهت که بزرگی نبوت و علم و زیبایی و پاکی و جوانمردی و عدل و آقایی دنیا و دین همگی در وی جمع شده است. او پیامبر پسر پیامبر پسر پیامبر پسر پیامبر است.
بخشایندگی یکی از صفات خداوند سبحان است، و پاداش او بسیار، و در عطاء کردن سخی است و بخشش وی هرگز تمام نمیشود.
پیامبر ج هم از لحاظ اصالت و نسب، بزرگوارترین انسانها بوده است و هم از لحاط کرم و بخشش و عطا.
روزی مردی نزد او آمده و درخواست کمک مالی کرد. پیامبر ج گلهای گوسفند را که بین دو کوه پراکنده بود را به او بخشید و آن مرد تمام آن گله را برد و نزد قومش بازگشت و به آنها گفت: اسلام را بپذیرید که محمد ج میبخشد و از فقر باکی ندارد. [احمد].
بر اساس آنچه حضرت عایشهل از آنحضرت ج تعریف میکند: «أَنَّهُمْ ذَبَحُوا شَاةً فَقَالَ النَّبِىُّ ج: مَا بَقِىَ مِنْهَا. قَالَتْ مَا بَقِىَ مِنْهَا إِلاَّ كَتِفُهَا. قَالَ: بَقِىَ كُلُّهَا غَيْرَ كَتِفِهَا». [ترمذی] یعنی: «آنها گوسفندی را ذبح کردند و آن را میان فقرا تقسیم نمودند. پیامبر ج فرمود: که چه از آن باقیمانده است؟
او گفت که از آن جز شانهاش باقی نمانده. پیامبر ج فرمود: جز شانهاش همهاش باقی مانده است».
نتیجه اینکه چیزی که انسان در راه خدا صدقه میبخشد همان چیزی است که روز قیامت باقی میماند و از میان نمیرود جز آنچه در دنیا استفاده شده باشد. رسول خدا ج فرمودهاند: «مَا نَقَصَ مَالُ عَبْدٍ مِنْ صَدَقَةٍ». [ترمذی] یعنی: «مال هیچ بندهای از صدقه کم نمیشود».
از این لحاظ که کرم به اعمال پسندیده اطلاق میگردد، انواع زیادی دارد از جمله:
فرد مسلمان باید بواسطهی احسان در عبادت و طاعات و معرفت او چنان که شایستهی اوست و انجام اوامر و اجتناب از نواهی او با خدای خویش کریم باشد.
با پیروی از سنت او و حرکت بر راه و شیوهاش و تبعیت از رهنمودهای او و بزرگداشت وی به آن دست مییابد.
انسان نباید خود بیارزش دانسته، یا آن را به گمراهی بکشاند و یا آن را در معرض سخنان بد و ناروا قرار دهد. خداوند بندگان کریم خود را اینچنین وصف مینماید: ﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا﴾ [الفرقان: ٧۲]. یعنی: «و کسانىاند که گواهى دروغ نمىدهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مىگذرند».
فرد مسلمان با همسر و فرزندان و نزدیکان با کرامت و به نیکی رفتار میکند، و نفقهی آنان را میدهد. بهترین بخشش و انفاق، دادن آن به خانواده و همسر است.
پیامبر ج فرموده است: «دِينَارٌ أَنْفَقْتَهُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَدِينَارٌ أَنْفَقْتَهُ فِى رَقَبَةٍ وَدِينَارٌ تَصَدَّقْتَ بِهِ عَلَى مِسْكِينٍ وَدِينَارٌ أَنْفَقْتَهُ عَلَى أَهْلِكَ أَعْظَمُهَا أَجْرًا الَّذِى أَنْفَقْتَهُ عَلَى أَهْلِكَ». [مسلم] یعنی: «دیناری است که در راه خدا صرف میکنی، و دیناری است که در آزادی بندهای صرف میکنی، و دیناری است که بر مسکین صرف میکنی و دیناری است که به خانوادهات صرف میکنی، ثواب آنکه بر خانوادهات صرف میکنی فزونتر است».
نیز میفرماید: «إِذَا أَنْفَقَ الْمُسْلِمُ نَفَقَةً عَلَى أَهْلِهِ وَهْوَ يَحْتَسِبُهَا (أي ينوي عند إنفاقها أنها خالصة لوجه الله)، كَانَتْ لَهُ صَدَقَة». [متفق علیه] یعنی: «هرگاه مردی برای دریافت رضای خداوند (یعنی در موقع دادن خرج نمودن نیت او خالص پاک برای رضای خدا باشد) به خانوادهاش مصرف نماید، برایش صدقه بحساب میآید».
در صدقه دادن به نزدیکان اجر دو برابر دریافت میشود. در این حالت فرد مسلمان هم پاداش صدقه را در یافت میدارد و هم پاداش صلهی رحم را. پیامبر ج دراین باره میفرمایند: «الصَّدَقَةُ عَلَى الْمِسْكِينِ صَدَقَةٌ وَهِىَ عَلَى ذِى الرَّحِمِ ثِنْتَانِ صَدَقَةٌ وَصِلَةٌ». [ترمذی و نسائی و ابن ماجه] یعنی: «صدقه بر مسکین یک صدقه است، و اگر برای قرابت دهد دوتا است: هم صدقه، و هم صلهی رحم».
پیامبر ج فرمودند: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُؤْذِ جَارَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ». [متفق علیه] یعنی: «آنکه بخدا و روز آخرت ایمان دارد، باید همسایهاش ر انیازارد. و هرآنکه بخدا و روز آخرت ایمان دارد،باید مهمان خود را احترام کند و آنکه بخدا و روز آخرت ایمان دارد، باید سخن خیر بر زبان راند و یا خاموش شود».
روشهای زیادی برای بخشش و کرم با مردم وجود دارد، لبخند بر چهرهی انسان صدقه است، همانگونه که پیامبر ج فرمودند: «لاَ تَحْقِرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ شَيْئًا وَلَوْ أَنْ تَلْقَى أَخَاكَ بِوَجْهٍ طَلْقٍ». [مسلم] یعنی: «هیچ چیزی از کار خیر را خوار مشمار، هر چند که با چهرهای گشاده با برادرت روبرو شوی».
علیس با تاکید بر بخشش، هر چند اندک باشد چنین فرموده است: که از بخشیدن کم شرم نداشته باشید زیرا که محروم کردن از آن کمتر است، از دادن زیاد نترسید که شما از آن زیادتر هستید.
پیامبر ج میفرمایند: «كُلُّ سُلاَمَى مِنَ النَّاسِ عَلَيْهِ صَدَقَةٌ كُلَّ يَوْمٍ تَطْلُعُ فِيهِ الشَّمْسُ - قَالَ - تَعْدِلُ بَيْنَ الاِثْنَيْنِ صَدَقَةٌ وَتُعِينُ الرَّجُلَ فِى دَابَّتِهِ فَتَحْمِلُهُ عَلَيْهَا أَوْ تَرْفَعُ لَهُ عَلَيْهَا مَتَاعَهُ صَدَقَةٌ - قَالَ - وَالْكَلِمَةُ الطَّيِّبَةُ صَدَقَةٌ وَكُلُّ خَطْوَةٍ تَمْشِيهَا إِلَى الصَّلاَةِ صَدَقَةٌ وَتُمِيطُ الأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ صَدَقَةٌ». [متفق علیه] یعنی: «بر هر مفصل و بند از مردم در هر روزی که آفتاب بر وی میتابد، صدقه لازم است. میان دو کس عدالت میکنی صدقه است. مردی را در باز کردن ستورش یاری میکنی یا خودش را بر آن سوار میکنی صدقه است. سخن نیکو صدقه است، و به هر گامی که بسوی نماز مینهی صدقه است. دور کردن پلیدی از راه صدقه است».
همچنین پیامبر ج میفرماید: «كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ». [بخاری] یعنی: «هر کار پسندیده و خوبی، صدقه است».
بر مسلمان واجب است که در هنگام مشکلات دیگر مسلمانان به آنها کمک و انفاق نماید. مثلا در وقت جنگ لازم است تا در تجهیز لشکر مسلمین کمک کند، و در گیر و دار تعلیم، در آسان کردن آن کمک کند. و اگر در آنجا مرض و با (بیماری مسری) یا مانند آن بود در ریشه کن ساختن آن بیماری با مال و ثروت خود شرکت نماید. چنانچه فرد مسلمان از نیاز برادر مسلمانش به غذا و دارو در سرزمین اسلامی معینی اطلاع داشته باشد بر او واجب است که به یاریش بشتابد.
اجر و ثواب بخشش و کرم بسیار است. خداوند متعال در جای جای قرآن کریم ما را به آن ترغیب نموده و میفرماید: ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٢٦١﴾ [البقرة: ۲۶۱]. یعنی: «مَثَل (صدقات) کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند همانند دانهاى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشهاى صد دانه باشد، و خداوند براى هر کس که بخواهد (آن را) چند برابر مىکند، و خداوند گشایشگر داناست».
در جایی دیگر میفرماید:
﴿وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ يُوَفَّ إِلَيۡكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ﴾ [البقرة: ۲٧۲]. یعنی: «...و هر مالى را که انفاق کنید (پاداش آن) به طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت».
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٢٧٤﴾ [البقرة: ۲٧۴]. یعنی: «کسانى که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق مىکنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود، و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند».
بخشش فرد را به بهشت نزدیک و از آتش جهنم دور میسازد. پیامبر ج فرمود: «السَّخِىُّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ بَعِيدٌ مِنَ النَّارِ وَالْبَخِيلُ بَعِيدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِيدٌ مِنَ الْجَنَّةِ بَعِيدٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ النَّارِ». [ترمذی] یعنی: «انسان باسخاوت به خدا نزدیک است، به بهشت نزدیک است و به مردم نزدیک است و از آتش بدور است. و بخیل از خدا دور است. از بهشت دور است. از مردم دور است و به آتش نزدیک است».
بخشش و کرم باعث برکت و افزونی مال است. پیامبر ج فرمود: «مَا مِنْ يَوْمٍ يُصْبِحُ الْعِبَادُ فِيهِ إِلاَّ مَلَكَانِ يَنْزِلاَنِ فَيَقُولُ أَحَدُهُمَا اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَيَقُولُ الآخَرُ اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِكًا تَلَفًا». [بخاری] یعنی: «هر روزی که بندگان خدا صبح میکنند، دو فرشته فرو آیند، یکی از آنها میگوید: خدایا برای مصرف کننده عوض ده، و دیگری میگوید: خدایا مال ممسک و بخیل را تلف کن».
خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید: «أَنْفِقْ يَا ابْنَ آدَمَ أُنْفِقْ عَلَيْكَ». [متفق علیه]. یعنی: «ای فرزند آدم، ببخش (عطا کن) تا بر تو ببخشم (به تو عطا نمایم)».
بخشش باعث عزت و سربلندی در دنیا و ترقی در قیامت میشود.
بخشندگی انسان را محبوب خانواده و همسایه و نزدیکان و همهی مردم میسازد. بخاطر تمام این فضیلتها انسان مسلمان دوست دارد کریم و بخشنده باشد.
پیامبر ج فرمود: «لاَ حَسَدَ إِلاَّ فِى اثْنَتَيْنِ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسَلَّطَهُ عَلَى هَلَكَتِهِ فِى الْحَقِّ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ حِكْمَةً فَهْوَ يَقْضِى بِهَا وَيُعَلِّمُهَا». [بخاری] یعنی: «غبطه خوردن جز در دو چیز جواز ندارد، یکی مردیکه خداوند به او مالی داده و او را در مصرف نمودن آن در راه حق قدرت دادهاست، و مردیکه خداوند به او علمی داده و او بدان حکم نموده و آن را تعلیم میدهد».
بهتر است تا مسلمان خود را بر راه و روش بخشندگی بپروراند، و سعی کند خود را از خردسالی به آن عادت دهد، و بداند که آنچه دارد ازآن خدا است و خداوند مالک او است، و این را هم نیک بداند که پاداش خداوند بسیار عظیم است. به خدا اطمینان داشته باشد. فقیر را به هنگام بخشیدن شرمسار نگرداند. و در بخشش کرم به پیامبرج و اصحابش تاسی بجوید. بر او لازم است تا در همهی اوقات سال بر بخشش و کرم بیافزاید، به خصوص در ماه رمضان، و در عیدها و مناسبتهایی که نیاز به بخشش و انفاق هست.
فرد مسلمان نباید دارای صفت بخل و تنگ چشمی باشد، برای اینکه مورد خشم و غضب خداوند سبحان و همهی مردم واقع میشود. از پیامبر ج روایت شده است، که میفرماید: «خَصْلَتَانِ لاَ تَجْتَمِعَانِ فِى مُؤْمِنٍ الْبُخْلُ وَسُوءُ الْخُلُقِ». [ترمذی] یعنی: «این دو خصلت در مؤمن گرد نمیآیند: بخل و بدخلقی».
خداوند در بسیاری آیات قرآن کریم از انسان بخیل خرده گرفته، و او را از آن بر حذر داشته است. خداوند میفرماید: ﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَيۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۗ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١٨٠﴾ [آلعمران: ۱۸۰]. یعنی: «و کسانى که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مىورزند هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براى آنان خوب است بلکه برایشان بد است به زودى آنچه که به آن بخل ورزیدهاند روز قیامت طوق گردنشان مىشود میراث آسمانها و زمین از آن خداست و خدا به آنچه مىکنید آگاه است».
همچنین خداوند متعال میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا ٣٧﴾ [النساء: ۳٧]. یعنی: «همان کسانى که بخل مىورزند و مردم را به بخل وامىدارند و آنچه را خداوند از فضل خویش بدانها ارزانى داشته پوشیده مىدارند و براى کافران عذابى خوارکننده آماده کردهایم».
خداوند عاقبت انسانهای بخشنده را خوشبختی و رستگاری قرار دادهاست. در این مورد میفرماید: ﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾ [الحشر: ٩]. یعنی: «...و هر کس از خست نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند».
زیان بخلورزی به خود شخص برمیگردد، و درون وی هیچگاه راحت نیست. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن يَبۡخَلۡ فَإِنَّمَا يَبۡخَلُ عَن نَّفۡسِهِۦۚ وَٱللَّهُ ٱلۡغَنِيُّ وَأَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ﴾ [محمد: ۳۸]. یعنی: «...و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده و [گرنه] خدا بىنیاز است و شما نیازمندید..».
پیامبر ج از بخل به خدا پناه میبرد و در دعایش میفرماید: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ، وَأَعُوذُ بِكَ مِنَ الْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِكَ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ». [بخاری] یعنی: «بار خدایا من از ترس و بخل و از اینکه به پستترین عمر باز گردانده شوم به تو پناه میجویم».
در جایی دیگر پیامبر ج فرموده است: «ثلاث مهلكات: هوًى مُتَّبَع، و شُحٌّ (بخل) مطاع، وإعجاب الـمـرء بنفسه»ز [طبرانی] یعنی: «سه چیز تباه کننده است: میل و هوسی که دنیال شود، و آزمندی (بخلی) که از آن فرمان برند و تحسین و شگفت شخص از خویش».
و میفرماید: «وَاتَّقُوا الشُّحَّ فَإِنَّ الشُّحَّ أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَمَلَهُمْ عَلَى أَنْ سَفَكُوا دِمَاءَهُمْ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَهُمْ». [مسلم] یعنی: «و از آزمندی بپرهیزید، زیرا آزمندی مردمی را که پیش از شما بودند، هلاک ساخت، وادارشان کرد، تا خونهایشان را بریزند، و محارمشان را حلال شمارند».
یکی از حکما چنین گفته است: انسان بخیل هیچ دوستی ندارد. و یکی دیگر میگوید: بذل و بخشش سزاوار مدح و تمجید است، و در بخل مستوجب ذم و خردهگیری است. و دیگری میگوید: غذای بخشنده درمان، و غذای بخیل درد است.
در نهایت باید گفت که فرد مسلمان باید صفات بذل و بخشش را لازمهی بقاء و دوام خود قرار دهد، و از بخل و تنگچشمی دوری کند تا به خوشنودی و بهشت خداوند نایل گردد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
انس بن مالکس خدمتکار رسول خدا ج بود. یکی از روزها داشت با پسربچههای مدینه بازی میکرد، پیامبر ج نزد آنان آمده و به آنان سلام کرد و کاری را به انس سپرد. پس از آنکه انس وظیفهاش را به انجام رسانید پیش مادرش برگشت. مادرش از او علت دیرکردنش را پرسید. انس پاسخ داد: رسول الله ج کاری را از من خواسته بود. مادرش پرسید: چه کاری؟ انس پاسخ نداده و گفت: این یک راز است. مادر انس از این کار وی خوشنود شده و رازداریش او را شگفتزده نمود و به او گفت: کسی را از راز رسول خدا ج باخبر مساز! [مسلم].
وقتی شوهر حضرت حفصه دختر حضرت عمر بن خطابب فوت کرد، عمرس از عثمان بن عفان خواست تا وی را به نکاح خویش درآورد. حضرت عثمانس پاسخ داد: بگذار در این مورد فکر کنم. بعد از چند روز عثمانس حضرت عمرس را دید و گفت: چنین بهتر دیدم که در این وقت ازدواج نکنم. سپس حضرت عمرس از حضرت ابوبکر صدیق خواست تا با دخترش حفصه ازدواج کند، ابوبکر پاسخ مثبت یا منفی نداد و حضرت عمرس از او دلگیر شد.
بعد از چند شب پیامبر ج از او خواستگاری نموده و حضرت عمر او را به ازدواج آن حضرت درآورد. وقتی ابوبکرس وی را دید گفت: حتماً از من دلگیر شدی وقتی حفصه را به من پیشنهاد نمودیی و پاسخی ندادم؟ حضرت عمرس گفت: آری. حضرت ابوبکرس گفت: چیزی مرا باز نداشت از اینکه در برابر پیشنهادی که کردی جوابی دهم، جز اینکه میدانستم که پیامبر ج او را یاد کرده بود و من کسی نبودم که راز رسول الله ج را افشاء کنم و اگر پیامبر ج او را میگذاشت، قبولش میکردم (با او ازدواج میکردم). [بخاری].
رازداری همان حفظ اسرار، و پنهان داشتن مسائل خصوصی است که مردم نباید از ان اطلاع حاصل نمایند.
موراد بسیاری هست که یک مسلمان باید در آن رازداری خویش را حفظ نموده و موضوع را برای هیچ کس بازگو ننماید، از جمله:
مسلمان درحفظ اسرار نهایت سعی خود را میکند، حال این اسرار مربوط به خود او باشد یا آنکه مربوط به شخص دیگری باشد به او اعتماد نموده است. در صورت نگاهداشتن اسرار توسط تو، احساس امنیت و آرامش کرده و در غیر اینصورت در معرض خطر و ضرر و زیان خواهد بود.
حفاظت مسلمان از اسرار دیگران نشانگر امانتداری اوست و دلیل اعتماد مردم به او و در راستی گفتارش شک نداشته باشند. اما در صورتیکه انسان رازداری نبوده و اسرار دیگران را فاش میکند، مورد تنفر مردم بوده و کسی به او اعتماد نمیکند. پیامبر ج فرموده است: «إِذَا حَدَّثَ الرَّجُلُ الْحَدِيثَ ثُمَّ الْتَفَتَ فَهِىَ أَمَانَةٌ». [ترمذی] یعنی: «وقتی کسی سخنی گفت و رویش را برگرداند، (سخن او نزد شما) امانت است». زمانی که پیامبر ج قصد غزوهای داشت، تا وقتی که لشگر تجهیز و آمادهی نبرد میشد، کسی را از زمان و مکان آن باخبر نمیساخت.
بزرگان در مورد رازداری و فاش نساختن سر گفتهاند: کسی که رازش را فاش سازد کارهایش تباه گردد و آنکه رازش را نگاه داشت، کارهایش به سامان است. و نیز گفتهاند: ضعیفترین انسان کسی است از مخفی داشتن راز خویش ناتوان باشد.
حضرت عمر بن خطابس میگوید: کسی که راز خویش نهان دارد، در کارهایش صاحب اختیار امور است.
و میفرماید: راز خویش را هرگز بر کسی آشکار نمیسازم تا بعد او را ملامت نکنم، تا دلم از آن جهت تنگتر نگردد. (که چرا رازم فاش گشته است).
حضرت علیس میگوید: راز تو چون اسیری در دست توست و زمانیکه آن را برزبان راندی تو در دست آن اسیر میگردی.
شعری در این زمینه میگوید:
إذا الـمـرء أَفْـشَي سِـرَّهُ بلسانــه
ولام عليه غيرَهُ فَهـو أحـمـــقُ
إذا ضاق صدر الـمرء عن سر نفـسـه
فصـدر الذي يُسْتَوْدَعُ السِّرَّ أَضْيَـقُ
معنی:
«آنکه راز خویش بر زبان راند و آنگاه، دیگران را به فاش کردنش ملامت کند نادان است، چون اگر تو سینه ات نتوانست رازت نگاه دارد، بدان که سینهی دیگران برای آن تنگتر است».
وقتی که مسلمان قصد انجام کاری به بهترین نحو ممکن را داشته باشد، بهتر است که آن را تا هنگام به انجام رسیدن و پایان کار، آن را پنهان داشته و با هرکس که برخورد میکند در مورد آن صحبت ننماید. پیامبر خدا ج برای دست یافتن به اهداف و نتایج مطلوب در کارها به رازداری و نهان داشتن آن موضوع توصیه نموده و میفرماید: «اسْتَعِينُوا عَلَى إِنْجَاحِ الْحَوَائِجِ بِالْكِتْمَانِ، فَإِنَّ كُلَّ ذِي نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ». [طبرانی و بیهقی] یعنی: «در برآورد حاجات خویش رازداری پیشه کنید، چرا که هر صاحب نعمتی مورد حسادت دیگران است».
چیزی که در خانه میگذرد را باید همچون رازی نهفته داشته و برای دیگران بازگو نکرد. روابط میان فرد و همسرش را کتما نموده و برای سایرین چیزی از آن را فاش نسازد، چرا که آن امانتی است در اختیار وی.
در این باره پیامبر ج میفرماید: «إِنَّ مِنْ أَشَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ الرَّجُلَ يُفْضِى إِلَى امْرَأَتِهِ وَتُفْضِى إِلَيْهِ ثُمَّ يَنْشُرُ سِرَّهَا». [مسلم] یعنی: «همانا از بدترین مردم در نزد خدا از روی مرتبه در روز قیامت، مردیست که با زن همبستر میگردد و زن با او همبستر میگردد، سپس راز زن را آشکار میکند».
انسان مسلمان دربارهی دیگران حرفی نمیزند که باعث آزار آنان گردد و چشم خویش از حرام فرومی پوشاند. خداوند متعال کسانی را که اقدام به بیآبرو نمودن مسلمانان میننمایند را به عذابی دردناک بیم داده و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ١٩﴾ [النور: ۱٩]. یعنی: «کسانى که دوست دارند که زشتکارى در میان آنان که ایمان آوردهاند شیوع پیدا کند براى آنان در دنیا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا [ست که] مىداند و شما نمىدانید».
وقتی فرد مسلمان مرتکب معصیتی شد ه یا گناهی از او سر میزند، آن را پیش خود پنهان میدارد و نزد مردم در مورد ان چیزی نمیگوید و البته بهسوی توبه روی آورده و از خداوند طلب امرزش میکند. افرادی نیز هستند که به گناهان خویش افتخار نموده و آن را پیش دیگران بازگو مینمایند، پیامبر خدا ج آنان را «مجاهرین» یعنی اعلان گران نامیده است که شامل عفو و بخشش خداوند نمیگردند. آن حضرت دربارهی آنان میفرماید: «كُلُّ أُمَّتِى مُعَافًى إِلاَّ الْمُجَاهِرِينَ، وَإِنَّ مِنَ الْمَجَانَةِ أَنْ يَعْمَلَ الرَّجُلُ بِاللَّيْلِ عَمَلاً، ثُمَّ يُصْبِحَ وَقَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ، فَيَقُولَ يَا فُلاَنُ عَمِلْتُ الْبَارِحَةَ كَذَا وَكَذَا، وَقَدْ بَاتَ يَسْتُرُهُ رَبُّهُ وَيُصْبِحُ يَكْشِفُ سِتْرَ اللَّهِ عَنْهُ» [متفق علیه] یعنی: «همهی امتم مورد عفو قرار میگیرند، مگر اعلان کنندگان، و از زمرهی اعلان این است که مرد در شب عملی را انجام دهد، و باز صبح کند، در حالیکه خداوند آن را بر وی پوشیده داشته، و بگوید ای فلان من دیشب چنین و چنان کردم، در حالیکه شب را سپری کرده و خداوند آن را بر وی پوشیده، و او صبح کرده و آنچه را که خدا پوشیده داشته ظاهر میکند».
گفتیم که رازداری کاری است پسندیده و پیامبر خدا ج بر آن تأکید فراوان داشتهاند، اما مواردی هست که جایز نیست آن را کتمان نموده و بلکه لازم است آن را کاملاً بازگو کرده و در این حالت نه گناه است و نه ایرادی بر آن وارد است. از جملهی موارد مذکور اینها هستند:
جایز نیست که انسان مسلمان شهادتی را کتمان ننماید. بلکه بر او واجب است که آن را مطابق آنچه دیده است بیان نموده و چیزی را از قلم نیاندازد. خداوند متعال به کتمتان ننمودن شهادت فرمان داده و میفرماید: ﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥ﴾ [البقرة: ۲۸۳]. یعنی: «و شهادت را کتمان مکنید، و هر که آن را کتمان کند قلبش گناهکار است، و خداوند به آنچه انجام مىدهید داناست». همچنین پروردگار متعال میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ﴾ [البقرة: ۱۴۰]. یعنی: «و کیست ستمکارتر از آن کس که شهادتى از خدا را در نزد خویش پوشیده دارد و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست».
فروشندهی مسلمان وظیفه دارد که در مورد کالایی که میفروشد هرچه میداند بیان داشته و در معامله صداقت داشته باشد تا آنکه خداوند متعال در تجارت و معاملاتش برکت و فزونی قراردهد. رسول خدا ج در این زمینه فرموده است: «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا، فَإِنْ صَدَقَا وَبَيَّنَا بُورِكَ لَهُمَا فِى بَيْعِهِمَا، وَإِنْ كَذَبَا وَكَتَمَا مُحِقَتْ بَرَكَةُ بَيْعِهِمَا». [بخاری] یعنی: «هردو معامله کننده (فروشنده و خریدار) اختیار دارند تا زمانی که از هم جدا نشوند، و اگر راست گفتند و بیان نمودند در معاملهشان برکت نهاده میشود. اگر پوشیدند و دروغ گفتند، برکت معاملهشان از میان میرود».
جایز نیست که فرد مسلمان علم را کتمان نماید. پنهان کردن علم گناهی نابخشودنی و بزرگ است و مستوجب شدیدترین مجازاتها از جانب خداوند بوده و لعنت خداوند شامل حال وی خواهد بود. پروردگار متعال در قرآن کریم میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩﴾ [البقرة: ۱۵٩]. یعنی: «کسانى که نشانههاى روشن و رهنمودى را که فرو فرستادهایم بعد از آنکه آن را براى مردم در کتاب توضیح دادهایم نهفته مىدارند آنان را خدا لعنت مىکند و لعنتکنندگان لعنتشان مىکنند».
همچنین میفرماید:
﴿وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَكۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٤٢﴾ [البقرة: ۴۲]. یعنی: «و حق را به باطل درنیامیزید و حقیقت را با آنکه خود مىدانید کتمان نکنید».
در روز قیامت پنهان دارندهی علم چنان برمی خیزد که افساری از آتش بر دهان اوست، بخاطر کتمان علم و بخلی که داشته و بدلیل آنکه مردم را از علم خویش بیبهره ساخته است. پیامبر ج فرمودهاند: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَكَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ». [ابوداود و ترمذی و ابن ماجه]. یعنی: «کسی که از او در بارهی دانشی بپرسند و او آن را بپوشاند، در روز قیامت به لگامی از آتش لگام کرده میشود».
بنابراین انسان مسلمان باید که علم و دانش خویش و نیز شهادت حق را هرگز پنهان ندارد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
حکایت میشود که سه مرد از راهی میگذشتند تا اینکه گنجی پیدا کردند، با هم به توافق رسیدند تا گنج را در بین خود به طور مساوی تقسیم کنند، قبل از اینکار احساس گرسنگی شدیدی کردند پس از میان خود یکی را بهسوی شهر فرستادند تا برایشان غذا فراهم کند و هرسه بر مخفی نگه داشتن راز خویش تاکید کردند تا کس دیگری به آن طمع نکند. در این بین یکی از آنها که برای آوردن غذا به شهر رفته بود پیش خود در مورد آن دوی دیگر فکری به ذهنش رسید و خواست تا به تنهایی به آن گنج دست پیدا کند. بنابراین مقداری سم خریده و آن را در غذا ریخت. در آن موقع دو نفر دیگر نیز با هم قرار گذاشتند که وقتی او برگشت او را بکشند، تا گنج را تنها در بین خودشان دو نفر تقسیم کنند. هنگامی که آن مرد با غذای سمی برگشت او را به قتل رساندند سپس نشستند و شروع به خوردن غذا کردند و هر دوی آنها بر اثر سم مردند. اینچنین است عاقبت طمع کاری.
یک سبدی انگور برای بانو عایشهل هدیه آوردند. ایشان شروع کرد به تقسیم آن در بین فقراء و مستمندان، کنیزش ظرفی انگور از آن سبد را مخفی کرد و هنگام عصر آن را آورد، بانو عایشهل گفتند این چیست؟ کنیز جواب داد آن را مخفی نمودم تا خود بخوریم. بانو عایشهل به او گفت: آیا همان یک خوشه از آن خوشهها کافی نبود؟
یکی از صحابه عالیقدر حضرت حکیم بن حزام پیش پیامبر ج رفته و از ایشان خواست تا چیزی از اموال به او ببخشد. آنحضرت ج: به او مقداری بخشید. برای دومین بار دیگر درخواست نمود. باز به او چیزی بخشید. برای بار سوم درخواست عطا کرد. باز چیزی به او داده و آنگاه آنحضرت ج برای فهماندن وی فرمود: «يَا حَكِيمُ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ خَضِرٌ حُلْوٌ (أي أن الإنسان يميل إلى الـمال كما يميل إلى الفاكهة الحلوة اللذيذة)، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِكَ لَهُ فِيهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ (بغير سؤال و لا طمع) لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيهِ، وَكَانَ كَالَّذِى يَأْكُلُ وَلاَ يَشْبَعُ، وَالْيَدُ الْعُلْيَا (التي تعطي) خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى (التي تأخذ)». [متفق علیه] یعنی: «ای حکیم! این مال سبز و لذیذ است (یعنی انسان بسوی مال دنیا کسیده میشود همچنان که به طرف میوهای شیرین و لذیذ کشیده میشود). کسیکه آن را به سخاوت نفس بگیرد (بدون سوال کردن و بدون طمع)، برایش در آن برکت نهاده میشود و آنکه آن را به طمع نفس بگیرد برایش در آن برکت نهاده نمیشود، و مانند کسی میباشد که میخورد و سیر نمیشود، و دست بالا (دست دهنده) بهتر است از دست پائین (گیرنده)».
حکیم در پیش پیامبر ج عهد کرده بود که تا در این دنیا است چیزی از مردم نگیرد. ابوبکر صدیقس از او خواست تا چیزی از مال غنیمت که نصیبش شده است به او اعطاء کند،ولی او از قبول آن امتناع کرد. در زمان خلافت عمرس از او خواست تا به وی چیزی بدهد ولی حکیم از گرفتن آن خودداری کرد، عمر گفت: ای جماعت مسلمین، شما را آگاه کنم که حکیم از گرفتن حقی که خداوند از غنایم جنگی قسمت وی کرده است امتناع میکند.
حکیم همچنان انسان قانعی ماند و بعد از نصیحت رسول الله ج از مال دنیا روی برگرداند. همانگونه که یاد گرفته بود از کسی چیزی نخواهد، حتی حق خود را نیز نمیگرفت و با رنج و زحمت خویش زندگی میکرد.
سلمان فارسیس فرمانروای یکی از شهرها بود، و حقوق وی پنج هزار درهم بود که تمام آن را صدقه میداد. برگ خرما را به درهمی میخرید و با آن ظرفهایی درست میکرد و با سه درهم میفروخت وکه باز از آن یک درهم را صدقه میداد، با یک درهم برای خانوادهاش غذا میخرید و با یک درهم باقی مانده برگهای خرمای جدید میخرید.
قناعت یعنی راضی بودن به روزی خداوند اگرچه اندک باشد و چشم ندوختن به آنچه در دست دیگران هست. قناعت نشانهی ایمان راستین است. پیامبر ج فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَسْلَمَ وَرُزِقَ كَفَافًا وَقَنَّعَهُ اللَّهُ بِمَا آتَاهُ». [مسلم] یعنی: «رستگار گشت آنکه اسلام آورد، رزق و روزی داده شده و خداوند او را به آنچه دادهاست قانع سازد».
پیامبر ج به چیزی که داشت راضی بود و از کسی چیزی در خواست نمیکرد و به دنبال مال کسی نبود. آنحضرت ج بوسیلهی مال و دارایی بانو خدیجهل به تجارت میپرداخت،و سود بسیاری میکرد بدون اینکه چشم طمع به این مال داشته باشد. از مالی که مسلمانان در میدانهای جنگ به دست میآوردند دوری میکرد، و از آن چیزی نمیگرفت بلکه آن را در بین یارانش تقسیم میکرد.
پیامبر ج بر روی حصیر میخوابید، اصحاب آثار حصیر را بر روی بدنش میدیدند و خواستند تا زیرانداز نرمی برایشان فراهم کنند تا بر روی آن بنشینند، پس به آنها گفت: «مَا لِى وَمَا لِلدُّنْيَا مَا أَنَا فِى الدُّنْيَا إِلاَّ كَرَاكِبٍ اسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا». [ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «مرا به دنیا چه کار؟ من در دنیا جز مانند سواری که بر سایهی درختی استراحت نموده و بعداً آن را ترک نموده و میرود، نیستم».
فرد مسلمان باید به آنچه که خداوند در دنیا قسمت وی کرده است قناعت پیشه نماید، اما در کارهای خیر و نیکو باید حریص بوده و دائما در حال زیاد کردن خیرات باشد. درست مانند فرمودهی خداوند متعال: ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰ﴾ [البقرة: ۱٩٧]. یعنی: «و براى خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگارى است و اى خردمندان از من پروا کنید». و نیز میفرماید: ﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِينَ ١٣٣﴾ [آلعمران: ۱۳۳]. یعنی: «و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود و بهشتى که پهنایش [به قدر] آسمانها و زمین است [و] براى پرهیزگاران آماده شده است بشتابید».
انسان قانع را خدا و مردم دوست دارند. قناعت سود و منافع بسیاری را در دنیا و آخرت نصیب انسان میسازد.
از جمله فضایل قناعت:
قناعت گنجی است بیپایان. پیامبر ج ما را از بهترین داراییها خبر داده و فرمودند: «لَيْسَ الْغِنَى عَنْ كَثْرَةِ الْعَرَضِ، وَلَكِنَّ الْغِنَى غِنَى النَّفْسِ». [متفق علیه] یعنی: «غنا و بینیازی با زیاد بودن مال نیست، بلکه غنا در غنای نفس است».
و همچنین فرمود: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْكُمْ آمِنًا فِى سِرْبِهِ مُعَافًى فِى جَسَدِهِ عِنْدَهُ قُوتُ يَوْمِهِ فَكَأَنَّمَا حِيزَتْ لَهُ الدُّنْيَا». [ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «آنکه از شما صبح نماید، در حالیکه در جان خود ایمن بوده و در جسدش سالم است و توشهی روز خود را داشته باشد، گوئی تمام دنیا به وی داده شده است».
هرگاه مسلمان از قسمت و روزی تعیین شدهاش بوسیلهی خداوند راضی بوده و از دیگران بینیاز گشت، در بین آنها صاحب بزرگی و منزلت گردیده و هیچکس نمیتواند او را خوار کند.
اما طمع و میل به زیاد کردن مال فرد را در بین مردم خوار و ذلیل و فاقد عزت میگرداند. پیامبر ج میفرماید: «وَارْضَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَكَ تَكُنْ أَغْنَى النَّاسِ». [ترمذی و احمد] یعنی: «و به آنچه خداوند ترا روزی دادهاست راضی باش تا توانگرترین کس باشی».
انسان طمع کار هیچ وقت سیر نیست و دوست دارد که از مردم در خواست کمک مالی کند. چنین فردی هرگز برکت و فزونی در مالش را احساس نمیکند. پیامبر ج فرمودند: «لاَ تُلْحِفُوا فِى الْمَسْأَلَةِ فَوَاللَّهِ لاَ يَسْأَلُنِى أَحَدٌ مِنْكُمْ شَيْئًا فَتُخْرِجَ لَهُ مَسْأَلَتُهُ مِنِّى شَيْئًا وَأَنَا لَهُ كَارِهٌ فَيُبَارَكَ لَهُ فِيمَا أَعْطَيْتُهُ». [مسلم و نسائی و احمد] یعنی: «در سؤال، اصرار و الحاح نکنید! بخدا سؤال نمیکند یکی از شما از من چیزی را که به سؤالش از نزدم چیزی را برایش بیرون سازد، و من بدان راضی نباشم، و باز برکت گذاشته شود در چیزی که من بوی میدهم».
پیامبر ج باز فرموده است: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق علیه] یعنی: «دست بالا بهتر است از دست پائین، و آغاز کن به عائلهات. و بهترین صدقه آنست که از روی توانگری باشد، و کسی که عفت جوید خداوند او را عفیف نگه دارد، و کسی که بینیازی جوید، خداوند او را بینیاز گرداند».
پیامبر ج تاکید میفرماید که مسلمان قانعی که از مردم چیزی نخواهد، پاداشش بهشت خواهد بود. آنحضرت ج یکبار فرمود: «مَنْ تَكَفَّلَ لِى أَنْ لاَ يَسْأَلَ النَّاسَ شَيْئًا وَأَتَكَفَّلَ لَهُ بِالْجَنَّةِ. فَقَالَ ثَوْبَانُ أَنَا. فَكَانَ لاَ يَسْأَلُ أَحَدًا شَيْئًا». [ابوداود و ترمذی و احمد] یعنی: «چه کسی هست تا به من ضمانت دهد که از کسی چیزی نطلبد تا من به او ضمانت بهشت را بدهم».
انسان قانع فرد آزادی است، و کس دیگری بر وی تسلط ندارد. اما طمع کاری فرد را بندهی دیگری میسازد. امام علیس گفته است: طمع بندگی ابدی است.(بندگی همیشگی). حکیمی چنین میگوید: کسی که میخواهد روزگار زندگانیش را آزادانه بگذراند، اجازه ندهد طمع را در قلبش لانه کند. و گفتهاند: عزت در قناعت، و ذلت خواری در طمع است. و گفته شده: بنده سه دستهاند: بندهی سستی و تنبلی، بندهی شهوت و بندهی طمع.
مسلمان قانع در آرامش زندگی کرده و در امنیت و اطمینان خاطر کامل بسر میبرد. ولی فرد طمع کار همیشه در حال شکوه و ناله زندگی نموده و آرام و قرار ندارد. پیامبر ج در یک حدیث قدسی میفرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِى أَمْلأْ صَدْرَكَ غِنًى وَأَسُدَّ فَقْرَكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ مَلأْتُ صَدْرَكَ شُغْلاً وَلَمْ أَسُدَّ فَقْرَكَ». [ابن ماجه] یعنی: «ای بنیآدم، خودت را به عبادت من مشغول دا تا قلبت را از توانگری لبریز سازم تنگدستی از تو بازدارم. اگر چنین نکنی، سینهات را لبریز از افکار ساخته و از تهی دستی ترا بازندارم».
یکی از حکیمان میگوید: خوشی دنیا به این است که به رزق خود قانع باشی، و اندوه آن این است که غم چیزی را بخوری که مال تو نیست.
شاعر نیکو گفته است که:
هـي القنـاعة لا تـرضى بهــا بـدلا
فيهــا النعيـم وفيهــا راحـة البـدنِ
انظـر لـمـن ملــك الدنيـا بأجمـعـها
هـل راح منها بغيــر القطـن والكفـنِ
یعنی:
«قناعت است اینکه نباشد جدای از آن، هرآنچه از خوشی و راحت بدن است، نگر او را که پادشاه جهان است و آخر، چه رسید زان همه او را جز تکه پاره کفنی».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
روایت میشود که مردی نزد پیامبر ج آمده و از او درخواست پول کرد. آن حضرت ج فرمود: آیا چیزی در خانه داری؟ مرد گفت: آری، پلاسی که قسمتی از ان را به تن کرده و قسمتی را میگسترانیم و پیالهای که در آن آب مینوشیم.
رسول خدا ج فرمود: آنها نزد من بیاور! مرد رفت و آنها را آورد. پیامبر ج فرمود: چه کسی این دو را میخرد؟ مردی پاسخ داد: من آنها را به یک درهم میخرم. آن حضرت ج فرمود: کسی هست که بیشتر از یک درهم برای آنها بپردازد؟ -دو یا سه بار تکرار فرمود- مرد دیگری گفت: آنها را به دو درهم میخرم. آنها را به او داد و رسول خدا ج دو درهم را گرفت و به مرد فقیر داد و فرمود: با یکی برای خانوادهات غذایی بخر و با دیگری تیشهای بخر و با آن نزد من برگرد. آن مرد تیشهای خریده و نزد پیامبر ج برگشت. آن حضرت ج دستی بر پشت او نهاد و فرمود: برو و هیزم جمع نما و آن را بفروش و تا پانزده روز دیگر نبینمت.
آن مرد رفت و به جمع کردن و فروش هیزم پرداخت و پس از آنکه ده درهم گردآورده و لباس و غذا خرید برگشت. پیامبر ج فرمود: «هَذَا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَجِىءَ الْمَسْأَلَةُ نُكْتَةً (علامة) فِى وَجْهِكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ لِثَلاَثَةٍ لِذِى فَقْرٍ مُدْقِعٍ (شديد) أَوْ لِذِى غُرْمٍ مُفْظِعٍ (كبير) أَوْ لِذِى دَمٍ مُوجِعٍ (عليه دية)». یعنی: «این برای تو بهتر از آن است که گدایی بر چهرهات نشانی در روز قیامت بگذارد. درخواست کمک مالی و تکدی جز در سه مورد جایز نیست: برای کسی که دچار فقر شدید باشد، یا صاحب قرض بسیار، و یا کسی که دیه بر عهدهاش باشد». [ابوداود].
کار و عمل معانی زیاد و گستردهای دارند و شامل اعمال دنیا و آخرت میگردد.
شامل طاعت خداوند و عبادت و تقربجویی به سوی اوست. خداوند متعال میفرماید: ﴿فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖ﴾ [آلعمران: ۱٩۵]. یعنی: «پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد [و فرمود که] من عمل هیچ صاحب عملى از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرید تباه نمىکنم».
همچنین در حدیث آمده است که: «سُئِلَ النَّبِىُّ ج أَىُّ الأَعْمَالِ أَفْضَلُ قَالَ: إِيمَانٌ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ. قِيلَ ثُمَّ مَاذَا قَالَ: جِهَادٌ فِى سَبِيلِ اللَّهِ. قِيلَ ثُمَّ مَاذَا قَالَ: حَجٌّ مَبْرُورٌ». [بخاری] یعنی: «از پیامبر ج پرسیده شد: کدام عمل بهتر است؟
فرمود: ایمان به خدا و رسولش.
گفته شد: باز کدام؟
فرمود: جهاد فی سبیل الله.
گفته شد: باز کدام؟
فرمود: حج مقبول».
به هرگونه سعی و تلاش دنیوی و مشروع اطلاق شده و نیز شامل هرنوع عمل دستی، کلامی، صنعت، کشاورزی، شکار، تجارت، شبانی و غیره میگردد. از پیامبر ج پرسیدند: چه کسب و کاری برتر از دیگر کارهاست؟ فرمود: «عمل الرجل بيده». [حاکم] یعنی: «کار دست انسان».
خداوند متعال ما را به کار کردن و جدیت و تلاش در شئون زندگی نموده و در بسیاری از جاها در قرآن کریم بدان اشاره نموده و میفرماید:
﴿فَإِذَا قُضِيَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠﴾ [الجمعة: ۱۰]. یعنی: «و چون نماز گزارده شد در [روى] زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید باشد که شما رستگار گردید».
همچنین میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ ٱلۡأَرۡضَ ذَلُولٗا فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ وَإِلَيۡهِ ٱلنُّشُورُ ١٥﴾ [الملک: ۱۵]. یعنی: «اوست کسى که زمین را براى شما رام گردانید پس در فراخناى آن رهسپار شوید و از روزى [خدا] بخورید و رستاخیز بهسوى اوست». و: ﴿وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى للَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾ [التوبة: ۱۰۵]. یعنی: «و بگو [هر کارى مىخواهید] بکنید که به زودى خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست».
فرد مسلمان وظیفه دارد که آنچه بر عهده دارد را با جدیت و نهایت درستی به انجام رساند. چون پیامبر ج ما را به انجام کار به بهترین نحو و صحت و درستی در آن امر میفرماید. به همین نحو شخصی که تحصیل علم مینماید باید در مطالعهی خود بکوشد چون عهدهدار این وظیفه میباشد و باید آن را به بهترین وجه به انجام رساند تا به موفقیت و برتری دست یابد.
فرد مسلمان تحت هر شرایطی که باشد از کار کردن دست نمیکشد، رسول الله ج میفرماید: «إِنْ قَامَتِ السَّاعَةُ وَبِيَدِ أَحَدِكُمْ فَسِيلَةٌ فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لاَ يَقُومَ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرسها». [احمد] یعنی: «اگر قیامت برپاشد و شاخه خرمایی در دست داشتید تا غرسش نمایید، چنانچه تا قبل از برپایی قیامت توانستید آن را غرس کنید، حتماً آن را غرس نمایید!».
اسلام از بیکار ماندن مرد و درنتیجه دست پیش دیگران دراز کردنش نهی کرده است. خداوند متعال فقرای مؤمن را، بخاطر عفت و نجابتی که دارند و در بدترین شرایط هم به گدایی روی نمیآورند، ستوده و میفرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٌ ٢٧٣﴾ [البقرة: ۲٧۳]. یعنی: «(این صدقات) براى آن (دسته از) نیازمندانى است که در راه خدا فروماندهاند، و نمىتوانند (براى تأمین هزینه زندگى) در زمین سفر کنند. از شدّت خویشتندارى، فرد بىاطلاع، آنان را توانگر مىپندارد. آنها را از سیمایشان مىشناسى. با اصرار، (چیزى) از مردم نمىخواهند».
شخصی که با وجود توانایی انجام کار و کسب پول از مردم طلب پول مینماید به خویشتن ستم روا میدارد، چرا که خویش را به خواری و خفت گدایی کردن میاندازد. پیامبر ج از گدایی کردن برحذر داشته و با نفرت و شدت بسیار از آن یاد کرده و آن را نهی مینماید. آن حضرت ج میفرماید: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنْ الْيَدِ السُّفْلَى وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ مَا كَانَ عَنْ ظَهْرِ غِنًى وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق علیه] یعنی: «دست بالا بهتر است از دست پائین و آغاز کن به کسی که نفقهاش بدوش تو است، و بهترین صدقه آنست که از روی ثروت و غناء باشد، آنکه عفت بجوید، خدا او را عفیف نگه میدارد، و کسی که استغناء کند، خداوند او را غنی میسازد».
رسول خدا ج فرموده است: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ لأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِىَ رَجُلاً، فَيَسْأَلَهُ، أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ». [بخاری] یعنی: «اگر کسی از شما ریسمانش را برداشته و بر پشت خویش هیزم بکشد بهتر از آن است که نزد کسی رفته و از او طلب مال نموده و آن شخص چیزی به وی بدهد یا ندهد».
حضرت عمر بن خطابس میفرماید: هرگز کسی از کسب روزی بازننشیند و بگوید: بارالها مرا روزی برسان. درحالیکه خوب میداند از آسمان برایش طلا و جواهر نخواهد بارید. انسان مسلمان باید کار کرده و تلاش نماید تا در زندگی به آنچه شایستگیاش را دارد دست یابد. به قول شاعر:
بِقَدْرِ الْكَـدِّ تُكْتَسَـبُ الـمعَـالِـي
ومَنْ طلب العُلا سَهرَ اللَّـيالِــي
ومن طلب العُـلا من غير كَــدّ
أَضَاع العُمْـرَ في طلب الْـمُحَــالِ
معنی شعر:
«قدر تو از کوشش و کارت برآید برفراز، شب نخوابد آنکه میلش سوی بالا رفتن است، آرزوی قدر والا بیتلاش و رنج دست، صرف عمر اندر خیالی واهی است».
پیامبر خدا نوح÷ با دست خویش کار مینمود و حرفهی جاری داشت. خداوند نیز او را به ساخت یک کشتی امر نمود تا همراه آنانی که به وی ایمان میآوردند برآن سوار گردند. حضرت یعقوب÷ شبان گوسفندان بود و حضرت یوسف÷ در مصر وزیر خزانه داری آن سامان بوده است.
نقل میکنند که حضرت ادریس÷ یک خیاط بود و کار و پیشهی خیاطی و دو زندگی را برگزیده بود و در آن حال زبانش از ذکر و یاد خداوند باز نمیایستاد و سوزنی نمیزد و بیرون نمیکشید تا تسبیح پروردگار را ننماید و شب را سپری کرده و روز را به پایان میبرد و بر روی این کرهی خاکی کسی بهتر از او وجود نداشت. حضرت موسی نیز به مدت ده سال شبان گوسفندان بوده است. پیامبر ج میفرماید: «مَا أَكَلَ أَحَدٌ طَعَامًا قَطُّ خَيْرًا مِنْ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ، وَإِنَّ نَبِىَّ اللَّهِ دَاوُدَ÷ كَانَ يَأْكُلُ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ». [بخاری] یعنی: «هیچکس طعامی را نخورده که بهتر از کار خود او باشد، و پیامبر خدا داود÷ از دسترنج خود میخورد».
به این دلیل پیامبر ج از حضرت داود÷ یاد کرده است که او یک پادشاه بود و با وجود سلطنت و مقام و ثروت فراوانی که داشت کار میکرد و از دسترنج خود ارتزاق مینمود. پیشهی آهنگری داشت و زرههای آهنی و تجهیزات جنگی را با دقت و استحکام بالایی درست مینمود. پیامبر ما حضرت محمد ج نیز به همین شیوه کار کرده و در کودکی شبان گوسفندان بود و در جوانی به تجارت مشغول بود.
فرد مسلمان برای عمل به وظیفهی انسانی خویش کار میکند، مگرنه اینست که او عهده دار حمل رسالتی مهم میباشد و آن آبادانی زمین با راه و شیوهی درست خداوندی است و این مهم جز با عمل صالح و درستکاری میسر نخواهد گردید. در جامعه نیز تنها با کار و تالش سخت و شبانه روز میتوان لیاقت خود را به اثبات رسانید.
انسان بواسطهی کار و کسب به پول حلال دست یافته و صرف خود و خانواده نموده و در کارهای خیر امت و جامعه شرکت میکند. از همین پول فرض و واجبات را به انجام میرساند، زکات میدهد و حج میگذارد و دیگر وظایف خود را به انجام میرساند. خداوند متعال انسان را به بخشش و انفاق از اموال پاک و حلالش امر کرده و میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ﴾ [البقره: ۲۶٧]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، از چیزهاى پاکیزهاى که به دست آوردهاید انفاق کنید».
خداوند متعال در قرآن کریم کار و جهاد در راه خدا را با هم ذکر نموده و میفرماید: ﴿وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [المزمل: ۲۰]. یعنی: «و [عدهاى] دیگر در زمین سفر مىکنند [و] در پى روزى خدا هستند و [گروهى] دیگر در راه خدا پیکار مىنمایند».
رسول خدا ج کسی را که برای کسب روزی حلال از خانه خارج گشته و نفس خویش را از خواری دست پیش دیگران دراز نمودن بازداشته و برای خانوادهاش خرج میکند را مانند کسی میداند که در راه خدا به جهاد میپردازد.
یکبار مردی از نزد آن حضرت ج و صحابه کرام گذر کرد و آنان شادابی و جدیت بسیاری را در وی مشاهده نمودند، گفتند: یا رسول الله، ایکاش این حال را در راه خدا میداشت؟ پیامبر ج فرمود: «إن كان خرج يسعى على ولده صغارًا فهو في سبيل الله، وإن كان خرج يسعى على أبوين شيخين كبيرين فهو في سبيل الله، وإن كان خرج يسعى على نفسه يَعفُّها فهو في سبيل الله، وإن كان خرج يسعى رياءً ومفاخرة فهو في سبيل الشيطان». [طبرانی] یعنی: «چنانچه برای کسب روزی برای فرزندان خردش خارج گشته است در راه خداست، اگر برای پدر و مادر پیرش باشد نیز در راه خدا است، بیرون آمده است تا خویشتن را (از احتیاج و گدایی کردن) حفظ نماید در راه خدا است ولی چنانچه بخاطر ریا و فخرفروشی باشد، در راه شیطان قرار دارد».
کسب و کار برای انسان دوستی خدا و رسولش را به ارمغان میآورد. از پیامبر ج روایت کردهاند که میفرماید: «إن الله تعالى يحب العبد الـمؤمن الـمحترف (أي: الذي له عمل ومهنة يؤديها)» [طبرانی و بیهقی] یعنی: «خداوند بندهی محترفاش(یعنی: کسی که کار و پیشه دارد) را دوست میدارد».
دین اسلام میان کارگر و کارفرما رابطه و پیوندی را بنیان نهاده و برای هرکدام از طرفین حقوق و وظایف خاصی را وضع نموده است.
دین مبین اسلام حقوقی را شامل حال کارگر دانسته و کارفرما را ملزم به رعایت و بجای آوردن آن مینماید، از جملهی این حقوق:
پرداخت مزد مناسب و کافی به وی، خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡيَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِينَ﴾ [هود: ۸۵]. یعنی: «و حقوق مردم را کم مدهید و در زمین به فساد سر برمدارید». پیامبر ج میفرماید: «أَعْطُوا الأَجِيرَ أَجْرَهُ قَبْلَ أَنْ يَجِفَّ عَرَقُهُ». [ابن ماجه] یعنی: «اجرت کارگر را پیش از آنکه عرقش خشک شود بپردازید».
یعنی حق استراحت و آسایش جسمی: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ [البقرة: ۲۸۶]. یعنی: «خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایىاش تکلیف نمىکند».
پیامبر ج میفرماید: «إِخْوَانُكُمْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ تَحْتَ أَيْدِيكُمْ فَأَطْعِمُوهُمْ مِمَّا تَأْكُلُونَ وَأَلْبِسُوهُمْ مِمَّا تَلْبَسُونَ وَلاَ تُكَلِّفُوهُمْ مَا يَغْلِبُهُمْ فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِينُوهُمْ». [متفق علیه] یعنی: «آنها برادران شما هستند که خداوند آنها را زیر دست شما قرار داده، پس آنکه برادرش زیر دستش باشد، باید او را از آنچه میخورد، بخوراند و از آنچه میپوشد، بپوشاند. و آنها را به چیزی مکلف نکنید که توانائی آن را نداشته باشند و اگر آنان را مأمور کردید، پس همکاریشان کنید».
کارفرما موظف است در خصوص مسایل بهداشتی و تندرستی کارگر تا حدی که بر عهدهی اوست چیزی کم نگذاشته و آنها را به تمامی برآورد.
به همان ترتیب که کارگر دارای حقوقی میباشد، وظایفی را نیز بر عهده دارد، از جمله:
نیرنگ و فریب جزو صفات مؤمنان نمیباشد. پیامبر ج فرموده است: «مَنْ غَشَّ فَلَيْسَ مِنِّي». [مسلم و ابوداود و ترمذی] یعنی: «آنکه نیرنگ کند از من نیست».
که رسول خدا ج میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ إِذَا عَمِلَ أَحَدُكُمْ عَمَلا أَنْ يُتْقِنَهُ». [بیهقی] یعنی: «خداوند دوست میدارد که چنانچه کاری کردید در آن دقت و درستی را کاملاً رعایت نمایید».
با این کار به میزان زیادی شادابی و سرزندگی فرد افزایش یافته و برکت و افزونی بیشتری نیز بدست میآید. پیامبر ج فرموده است: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا». [ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «بار خدایا به صبحگاهان امتم برکت ده!».
بواسطهی آن به تصمیمات مناسب تری میرسند. پیامبر ج میفرماید: «الدِّينُ النَّصِيحَةُ». [مسلم و ترمذی] یعنی: «دین عبارت از نصیحت و خیر اندیشی است».
فرد کارگر باید در حفظ اسرار کارش کوشا باشد و خارج از محیط کار و نزد دیگران مسائلی را که اسرار کار محسوب میشوند را فاش نسازد.
بر فرد گماشته و کارگر لازم است که جز در موارد معصیت و نافرمانی خداوند از کارفرمای خویش اطاعت نموده و پایبند قوانین باشد.
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com
یوسف÷ در دایرهی مهر و عطوفت پدرش یعقوب پرورده شد. برادرانش به او حسودی کرده و او را برداشته و درون چاهی ژرف انداختند. قافلهای به سوی چاه آمده و یوسف را در آن یافتند، او را برگرفته و به سمت مصر رهسپار گشتند تا در آنجا او را در بازار بفروش برسانند.
عزیز مصر (وزیر اعظم مصر)، با دیدن بزرگی اصالت و زیبایی رخسار و شرافت رفتارش، او را خرید. او از همسرش خواست تا وی را مورد احترام و تکریم قرار داده و با او به نیکی رفتار نماید. یوسف بزرگ شده و جوانی برومند و زیبا روی گشت. زن عزیز مصر به او دل باخت، شیطان او را وسوسه کرد تا دربارهی یوسف، خداوند را نافرمانی کند. منتظر خروج عزیز مصر مانده و درهای قصر را محکم بست. خود را آماده و مهیا ساخته و یوسف را به اتاقش فراخواند.
لیکن یوسف با نهایت پاکی و پاکدامنی پاسخش را این چنین داد: ﴿مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّيٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَايَۖ إِنَّهُۥ لَا يُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾ [یوسف: ۲۳]. یعنی: «... پناه بر خدا او آقاى من است به من جاى نیکو دادهاست قطعا ستمکاران رستگار نمىشوند». به خدا پناه میبرم، کهن ترا به آنچه فرا میخوانی پاسخ دهم و آنچه به میخواهی تن دردهم حتی اگر درها را بسته باشی، که خداوند از نگاههای دزدانه و آنچه در سینهها پنهان باشد.
سه مرد باهم همسفر بودند. در مسیر حرکت خود وارد غاری در کوه شدند تا شب را همانجا بسر برند. ناگهان تخته سنگی پایین لغزیده و درب غار را مسدود نمود. آن سه هیچکدام نتوانستند تخته سنگ را جابجا کنند. دیگر از مرگ خویش مطمئن گشته بودند و هریک دست به دعا برداشته و از خداوند خواستند تا نجاتشان داده و آنان را از آن مخمصه رهایی بخشد.
یکی از آن سه نفر دختر عمویی داشت که بسیار دوستش میداشت و هربار از او میخواست تا به گناه آلوده گردند و دختر عمویش سرباز میزد تا آنکه دچار بحران مالی گشته و نزد او آمده و از او درخواست کمک مالی نمود. آن مرد پاسخ داده بود: چیزی به تو نخواهم داد، تا خود را در اختیار من نگذاری. زن آنجا را ترک کرده روی به جاهایی دیگر نموده و درخواست کمک کرده بود. اما کسی به او کمکی نکرد. ناچار پیش پسر عمویش بازگشته و زمانیکه پسر عمویش به نزدیک شد به او گفته بود: از خدا بترس. و پاکدامنی و پاکی را به او یادآور گشته و او را از مکافات الهی ترسانیده بود. مرد نیز دست بازپس کشیده و سرراه آمده و به او کمک کرده بود و از خداوند طلب آمرزش نموده بود.
این مرد از خداوند خواست تا تخته سنگ را از ورودی غار کنار برد چون این کار او صرف بخاطر خداوند متعال بوده است. خداوند دعای او را اجابت فرموده و صخره به حرکت درآمده و هرسه از آنجا بیرون آمده و خداوند آنان را از مرگ رهایی بخشید. عفت و پاکدامنی خصلت والایی بود که باعث آزادی آن سه مرد گردید. (داستان برگرفته از یک حدیث متفق علیه میباشد).
عفت یا پاکدامنی به معنی دوری از حرام و سوال از مردم بدور است.
مسلمان دست، پا، چشمها، گوش و عورت خویش را از حرام منزه داشته و اجازه نمیدهد شهوت بر او غلبه یابد. خداوند مسلمانان را به پاکی نفس و نگاهداشتن عورت خویش تا زمان ازدواج دستور داده و میفرماید: ﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ﴾ [النور: ۳۳]. یعنی: «و کسانى که [وسیله] زناشویى نمىیابند باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بىنیاز گرداند».
پیامبر ج نیز برای حفظ عفت و پاکدامنی جوانان را به ازدواج تشویق فرموده و راهنمایی ایشان ج برای کسانی که توان ازدواج را ندارند، روی آوردن به روزه و عبادت بود تا بتوانند چشم و عورت خویش را بازدارند، و میفرماید: «يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمُ الْبَاءَةَ (أداء حقوق الزوجية) فَلْيَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَعَلَيْهِ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ (وقاية)». [متفق علیه] یعنی: «جوانان! هریک از شما که توان ازدواج داشت، ازدواج کند، که برای نگاه داشتن چشم و عورت بهتر است. و آنکه توان ان را نداشته باشد پس روی آورد به روزه گرفتن که آن نوعی مهار شهوت است».
مسلمان بدن خود را پوشانیده و از پدیدار شدن عورتش میپرهیزد. بر مرد مسلمان لازم است که مابین ناف و زانوهایش را پوشانیده و بر زن مسلمان واجب است تا پایبند حجاب باشد چرا که پاکدامنی و وقار جزو سرشت اوست. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ﴾ [النور: ۳۱]. یعنی: «...و باید روسرى خود را بر سینه خویش [فرو] اندازند..». همچنین میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّۚ ذَٰلِكَ أَدۡنَىٰٓ أَن يُعۡرَفۡنَ فَلَا يُؤۡذَيۡنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٥٩﴾ [الأحزاب: ۵٩]. یعنی: «اى پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گیرند این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیکتر است و خدا آمرزنده مهربان است».
دین سلام نگاه کردن به زن بیگانه را منع کرده و خداوند مسلمانان را به فروهشتن نگاههایشان امر نموده و میفرماید: ﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡ﴾ [النـور: ۳۰]. یعنی: «به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند...». و میفرماید: ﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ﴾ [النور: ۳۱]. یعنی: «و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاکدامنى ورزند...».
پروردگار سبحان در قرآن کریم بیان میدارد: ﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا﴾ [الإسراء: ۳۶]. یعنی: «و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد».
در حدیث قدسی آمده است: «النظرة سهم مسموم من سهام إبليس، من تركها من مخافتي أبدلتُه إيمانًا يجد حلاوته في قلبه». [طبرانی و حاکم] یعنی: «نگاه (به نامحرم)، تیری زهرآلود از تیرهای ابلیس است، کسی که از آن به خاطر ترس از من درگذرد، به جای ان او را ایمانی نصیب گردانم که شیرینی آن را در قلب خویش دریابد».
از پیامبر خدا ج دربارهی نگاه ناگهانی پرسیدند «نگاهی که بدون قصد و بطور غیر عمد صورت بگیرد»، آن حضرت ج فرمود: «اصْرِفْ بَصَرَكَ». [ابوداود] یعنی: «دیدگانت را برگردان!».
فرد مسلمان در ارتباط با اموال سایرین پاک و عفیف بوده و به ناحق چیزی از آن برنمی گیرد. یکی از وزرای خلیفه عمر بن عبد العزیزس شب هنگام برای ارائهی مسائل حکومتی نزد ایشان رفت. در پایان کار، شروع به تعریف داستان و بحثهای خصوصی کرد و در این هنگام خلیفه عمر بن عبدالعزیز از او خواست تا دست نگه دارد و برخاست و چراغ را خاموش نموده و چراغ دیگری را روشن کرد. وزیر با تعجب پرسید: یا امیر المؤمنین، چراغی که خاموشش نمودی هیچ عیبی نداشت، چرا چنان کردی؟ عمر بن عبدالعزیز پاسخ داد: چراغی که خاموش کردم با روغن بیت المال مسلمانان میسوخت. در روشنایی آن در مورد امور مملکت بحث کردیم ولی هنگامی که به مسائل شخصی پرداختیم، آن را خاموش نمودم و چراغی را که روغن آن از مال خودم تهیه گشته بود را برافروختم.
به این ترتیب عمر بن عبد العزیز نمونهای والا از رعایت پاکی و عفت در رابطه با اموال دولتی، هرچند کم ارزش، میباشد.
فرد مسلمان در رابطه با اموال یتیمان و به عهده گرفتن تربیت و امور مالی آنان، نیز پاکی و عفت نفس خویش را نگاه داشته و در صورت دارا بودن چیزی برای خویش برنمیگیرد بلکه در افزودن آن سعی داشته و به خاطر رضایت خداوند در حق او نیکی نموده و خرج او را به عهده میگیرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡ﴾ [النساء: ۶]. یعنی: «...و آن کس که توانگر است باید [از گرفتن اجرت سرپرستى] خوددارى ورزد...».
صحابی جلیل القدر حضرت عبدالرحمن بن عوفس نمونهای بدیع از عفت و پاکی در ارتباط با اموال دیگران را از خویش به جانهاده است. زمانی که به مدینه منوره هجرت نموده و رسول خدا ج میان او و سعد بن ربیعس عقد برادری برقرار ساخت، سعد به عبدالرحمن گفت: من در میان انصار از همه توانگرتر هستم و ثروتم را با تو نصف میکنم و در ضمن من دو زن دارم و ببین کدام را میپسندی، اسمش را بگو تا او را برایت طلاق دهم و پس از گذشتن عدهاش با او ازدواج نما. عبد الرحمن بن عوف پاسخ داد: خداوند مال و همسرانت را بر تو مبارک دارد، بازارتان کجاست؟ آنگاه او را به بازار «بني قَيْنُقاع» راهنمایی نمودند. [بخاری].
حضرت عبدالرحمن بن عوفس برای تجارت بهسوی بازار راه افتاد تا از دسترنج خود چیزی بدست بیاورد.
مسلمان عفت نفس داشته و از قراردادن لقمهی حرام در دهانش خودداری میکند، چرا که خداوند عبادت چهل روز کسی را که لقمهی حرام بخورد را نمیپذیرد. گوشتی که از حرام روییده باشد، برای آتش سزاوارتر است. خداوند میفرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡ وَٱشۡكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمۡ إِيَّاهُ تَعۡبُدُونَ ١٧٢﴾ [البقرة: ۱٧۲]. یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید از نعمتهاى پاکیزهاى که روزى شما کردهایم بخورید و اگر تنها او را مىپرستید خدا را شکر کنید».
پیامبر ج به خوردن حلال تاکید نموده و بیان فرموده است که برترین خوراک همانی است که از دسترنج فرد باشد و میفرماید: «مَا أَكَلَ أَحَدٌ طَعَامًا قَطُّ خَيْرًا مِنْ أَنْ يَأْكُلَ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ، وَإِنَّ نَبِىَّ اللَّهِ دَاوُدَ÷ كَانَ يَأْكُلُ مِنْ عَمَلِ يَدِهِ». [بخاری] یعنی: «کسی طعامی بهتر از طعام حاصل از دسترنج خویش نخورده است و پیامبر خدا داود نیز از دسترنج خویش میخورده است». «وقال الله ج: من أمسى كالا (متعبًا) من عمل يديه أمسى مغفورًا له». [طبرانی] یعنی: «آنکه خسته و کوفته از کار دست و بازوانش شبی را سر کند در حالی شب را سر میکند که آمرزیده است».
آری، دلیل این عفت و پاکی آن است که کسب حلال مایهی عزت و شرافت میباشد و حرام باعث خواری و زبونی و آتش دوزخ. پیامبر ج میفرماید: «إِنَّهُ لاَ يَرْبُو (يزيد أو ينمو) لَحْمٌ نَبَتَ مِنْ سُحْتٍ (مال حرام) إِلاَّ كَانَتِ النَّارُ أَوْلَى بِهِ». [ترمذی] یعنی: «گوشتی که از مال حرام روییده باشد، تنها سزاوار آتش است».
انسان مسلمان عفت کلام را نگاه داشته و زبانش را از ناروا و دشنام باز میدارد. او جز به نیکویی سخن نگفته و جز خیر و نیکی بر زبان نمیآورد. خداوند متعال در وصف مسلمانان چنین میفرماید:
﴿وَهُدُوٓاْ إِلَى ٱلطَّيِّبِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ وَهُدُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡحَمِيدِ ٢٤﴾ [الحج: ۲۴]. یعنی: «و به گفتار پاک هدایت مىشوند و بهسوى راه [خداى] ستوده هدایت مىگردند». خداوند دربارهی گفتاری که از بندهاش میپذیرد، میفرماید: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُۥ﴾ [فاطر: ۱۰]. یعنی: «سخنان پاکیزه به سوى او بالا مىرود و کار شایسته به آن رفعت مىبخشد».
پروردگار متعال ما را به پیوسته نیکو سخن گفتن امر ننموده و میفرماید: ﴿وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا﴾ [البقرة: ۸۳]. یعنی: «... و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید...». «ويقول ج: لاَ يَكُونُ الْمُؤْمِنُ لَعَّانًا». [ترمذی] یعنی: «انسان مؤمن نفرینگر نیست». «ويقول: لَيْسَ الْمُؤْمِنُ بِالطَّعَّانِ وَلاَ اللَّعَّانِ وَلاَ الْفَاحِشِ وَلاَ الْبَذِىءِ». [ترمذی] یعنی: «زیاد طعنه دهنده و زیاد لعنت کننده و بدکردار و بدگفتار نیست».
رسول خدا ج بر راستی گفتار و پرهیز از دروغ و ناراستی تاکید ویژه داشته و میفرمود: «إِنَّ الصِّدْقَ يَهْدِى إِلَى الْبِرِّ وَإِنَّ الْبِرَّ يَهْدِى إِلَى الْجَنَّةِ وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَصْدُقُ حَتَّى يُكْتَبَ صِدِّيقًا وَإِنَّ الْكَذِبَ يَهْدِى إِلَى الْفُجُورِ وَإِنَّ الْفُجُورَ يَهْدِى إِلَى النَّارِ وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْذِبُ حَتَّى يُكْتَبَ كَذَّابًا». [متفق علیه] یعنی: «همانا راستی بسوی طاعت رهنمائی میکند و طاعت بسوی بهشت. هر آئینه شخص راست میگوید تا اینکه در نزد خداوند صدیق (بسیار راستگو) نوشته میشود.
و همانا دروغ بسوی معاصی (گناه) رهنمائی میکند و معاصی بسوی دوزخ و هر آئینه شخص دروغ میگوید تا اینکه در نزد خدا کذّاب (بسیار دروغگو) نوشته میشود».
همچنین آن حضرت ج بیان داشتهاند: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاَللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ». [متفق علیه] یعنی: «کسی که ایمان به خدا و روز آخرت دارد، باید سخن خیر بگوید، یا اینکه سکوت اختیار نماید». والمسلم لا يتحدث فيما لا يُعنيه. قال الله ج: «مِنْ حُسْنِ إسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ مَا لَا يَعْنِيهِ». [ترمذی و ابن ماجه] یعنی: «از حسن و نیکوئی اسلام شخص ترک امور بیفایده است».
انسان مسلمان در هنگام نیاز عفت نفسش را نگاه داشته و از دیگران انتظار کمک ندارد. در اخلاق اسلامی انسان شایسته است که بدون آنکه کاری بکند انتظار کمک مالی از دیگران نداشته و چیزی از آنان درخواست نمیکند.
خداوند متعال در مدح کسانی از فقرا و نیازمندان که بخاطر عزت نفس و عفت بسیار خویش به کمک خواستن از دیگران روی نمیآورند، میفرماید: ﴿يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗا﴾ [البقرة: ۲٧۳]. یعنی: «... فرد بىاطلاع، آنان را توانگر مىپندارد. آنها را از سیمایشان مىشناسى. با اصرار، (چیزى) از مردم نمىخواهند...».
پیامبر خدا ج میفرماید: «الْيَدُ الْعُلْيَا خَيْرٌ مِنَ الْيَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق علیه] یعنی: «دست بالا (دهنده) بهتر است از دست پائین (گیرنده) و آغاز کن از کسی که نفقهاش بدوش تو است، و بهترین صدقه آن است که از روی ثروت و غناء باشد. آنکه عفت بجوید، خدا او را عفیف نگه میدارد، و کسی که استغناء کند، خداوند او را غنی میسازد».
در صورت التزام و پایبندی انسان به عفت و پاکی نفس، مزد و پاداش فراوانی شامل حال وی گردد. پیامبر خدا ج در این باره فرمودهاند: «وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ». [متفق علیه] یعنی: «و آنکه عفت بجوید، خدا او را عفیف نگه میدارد، و کسی که استغناء کند، خداوند او را غنی میسازد».
پیامبر محبوب اسلام ج در دعاهایش همین را از خداوند طلب نموده و میفرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ الْهُدَى وَالتُّقَى وَالْعَفَافَ وَالْغِنَى» [مسلم] یعنی: «پروردگارا! من از تو هدایت و تقوی و پاکدامنی و بینیازی را درخواست میکنم».
از رسول خدا ج روایت شده که فرمودهاند: «سَبْعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فِى ظِلِّهِ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ إِمَامٌ عَدْلٌ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِى عِبَادَةِ اللَّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِى الْمَسَاجِدِ، وَرَجُلاَنِ تَحَابَّا فِى اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَيْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَيْهِ، وَرَجُلٌ دَعَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ فَقَالَ إِنِّى أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخْفَاهَا حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ يَمِينُهُ، وَرَجُلٌ ذَكَرَ اللَّهَ خَالِيًا فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ». [متفق علیه].
معنی حدیث: «هفت دسته از افراد هستند که خداوند آنان را در سایهاش در روزی که سایهای جز سایهاش وجود ندارد، جای میدهد. زمامدار و رهبر دادگستر، و جوانی که در عبادت خدایأ نشو و نما یافته، و مردی که دلش به مساجد پیوسته است، و دو مردی که برای خدا با هم دوستی نموده و برای او از هم جدا شدند، و مردی که زنی صاحب جمال و زیبا از او طلب همبستری کرد و او گفت: من از خدا میترسم، و مردی که پنهانی صدقه داد بنحوی که دست چپش از آنچه دست راستش انفاق کرده باخبر نشد، و مردی که در تنهائی خدا را یاد نمود و اشک از چشمانش سرازیر شد».
پروردگار متعال بندگان مؤمنش را که پاکدامنی پیشه نموده و در برابر حرام بازایستاده و عفت ورزیدند را اینگونه میستاید: ﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ٧﴾ [المؤمنون: ۵-٧]. یعنی: «و کسانى که پاکدامنند. مگر در مورد همسرانشان یا کنیزانى که به دست آوردهاند که در این صورت بر آنان نکوهشى نیست. پس هر که فراتر از این جوید آنان از حد درگذرندگانند».
رسول خدا ج فرموده است: «عِفُّوا عن النساء تَعِفَّ نساؤكم». [طبرانی و حاکم] یعنی: «در مقابل زنان عفت ورزید تا زنانتان عفیف گردند».
مترجم: مسعود
مصدر: سایت نوار اسلام
IslamTape.Com