1065

مشخصات کتاب

نظام سیاسی اسلام




تأليف:

عبدالقدوس راجی

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

اسلام نام است براى دینى که الله تعالی توسط پیامبر اکرم محمد ج بخاطر رهنمود بشریت بسوى سعادت دوجهان فرستاده است.

پروردگار جهان در این رسالت شریعتى را تعیین وتبیین فرموده است که همۀ جوانب زندگى انسان را از هرلحاظ دربر می‌گیرد.

این شریعت با قوانین و مقررات کلى و با احکام تفصیلى خود نیازمندى‌هاى زندگى انسان را از زمان نخستین رسالت تا پایان درنظر گرفته است، وداراى بخش‌هاى تکلیفى متعددى است که مبنایشان براساس عقیده است که شامل ایمان به خداوند وملایک وکتاب‌هاى آسمانى وپیامبران الهى وجهان پس از مرگ و... می‌باشد.

پس از آن بخش عبادات است که در جهت تقرب هرچه بیشتر به خداوند ونشانه‌اى برصداقت در ایمان مى‌باشد.

بخش دیگر آن بخش حکومتى وادارى است که از طریق آن به ادارۀ هرچه بهتر زندگى در همۀ ابعاد آن پرداخته مى‌شود، وروابط اجتماعى، اقتصادى و .... از طریق آن وبر اساس عدالت وحکمت تنظیم مى‌گردد: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ [المائدة: ۳].

«امروز دین را برای شما کامل نمودم، ونعمت خود را بر شما اتمام نموده واسلام را به عنوان دین برگزیدم».

بنابر این نباید یک مؤمن گمان کند که این دین داراى نقصى است که باید تکمیل شود تا نقص از میان برخیزد، ویا اینکه این آیین یک آیین محلى وزمانى بوده، ترقى وتحول مى‌طلبد. ویا اینکه این آیین بعد ویا ابعادى از زندگى انسان را دربر داشته، ودر ابعاد دیگر از نظام‌ها وقانون‌هاى دیگر اقتباس مى‌نماید.

اگر شخصى چنین گمان برد، مؤمن نیست، وبه کمال این دین ایمان ندارد، ومعترف به صدق وصداقت خدا نمى‌باشد. خداوند چنین عمل منافقانه را تبعیض ودو گانگى در ایمان معرفى نموده می‌فرماید:

﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ [البقرة: ۸۵].

«آیا به بعضى از دستورات کتاب الهى ایمان مى‌آورید، ونسبت به بعضى کافر مى‌شوید؟»

مفهوم سیاست

سیاست واژۀ عربى است، اصل آن «سَوْس» به معنى‌: نگهدارى کردن، سرپرستى، اصلاح وارشاد مردم براه رستگارى، حکومت دارى، ادارۀ امور مملکت، فن کشور دارى وادارۀ امور داخلى وخارجى آن. [۱]

[۱] قاموس المحیط، لغت نامه دهخدا

مفهوم خاص سیاست‌:

سیاست درمفهوم خاص، تدابیرى است که حکومت‌ها، دربارۀ ادارۀ امور کشور وتعیین شکل ومحتواى فعالیت خود اتخاذ مى‌کنند، واین تدابیر در دو مجراى داخلى وحارجى معمول می‌گردد‌:

الف- مجراى داخلى‌: حکومت‌ها با اتخاذ تدابیر سنجیده ومتناسب با شرایط مادى ومعنوى مشخص، امور کشور را اداره مى‌کنند تا اعضاى جامعه به وظایف اجتماعى خود عمل نمایند.

ب- مجراى خارجى: مربوط است به مناسبات حکومت‌ها با دولت‌هاى دیگر که آن را مربوط بین المللى گویند [۲]

[۲] ؟؟

معنى سیاست شرعى‌:

علماى اسلام با توجه به مفهوم عام وخاص این کلمه، و با استنباط از دلایل شرعى وسیرت نبوى در نحوۀ حکومت دارى معنى سیاست شرعى را چنین بیان داشته‌اند‌:

«السياسة الشرعية هي تدبير الشئون العامة للدولة الإسلاميه بما يكفل تحقيق المصالح ورفع المضار، مما لا يتعدي حدود الشريعة وأصولها الكلية».[۳]

«سیاست شرعى عبارت از: ادارۀ امور داخلى وخارجى دولت اسلامى در پرتو احکام ومقررات وقواعد کلى شریعت به نحوى که مصالح علیا ی دولت تحقیق یافته وازخطر مصون بوده باشد».

پیامبر اسلام ج در یک حدیث مختصر - ولى پر محتوى- به معنى وخطوط کلى سیاست شرعى اشاره نموده مى‌فرماید:

«كانت بنو إسرائیل تسوسهم الأنبیاء كلما هلك نبي خلفه نبي، وإنه لا نبي بعدي، وسیكون خلفاء فیكثرون». قالوا فما تأمرنا؟ قال: «فوا ببیعة الأول فالأول، أعطوهم حقهم فإن الله سائلهم عما استرعاهم».[۴]

«امور- دینى ومعاشرتى، داخلى وخارجى- بنى اسرائیل را پیامبران اداره می‌کردند، هرگاه پیامبرى در می‌گذشت، پیامبر دیگرى به جاى آن مى‌آمد، وهیچ پیامبرى بعد از من نخواهد آمد، ولى – زمامداران سیاسى واسلام به عنوان- خلیفه‌هاى فراوانى خواهند آمد».

صحابه پرسیدند‌: ما را در قبال آن‌ها چه دستور می‌دهید؟ پیامبر ج فرمود: «به بیعت نخستین خلیفه که بیعت شده وفا دار بوه باشید، وحق آن‌ها را ادا کنید، آن‌ها نیز نزد خدا در قبال رعیت خود مسؤولیت دارند».

این حدیث ازسخنان جامع وپر محتواى پیامبر ج است که به ابعاد مهم سیاست شرعى بگونۀ زیر اشاره نموده است‌:

۱- اشاره به معنى سیاست است که اداره واصلاح امور را گفته می‌شود.

۲- سیاست- نه تنها در اسلام بلکه- در تمام ادیان سماوى بخشى از دین، وبرعهدۀ پیامبران بوده است.

۳- جملۀ‌: «لا نبي بعدي» افاده می‌کند که بعد از پیامبر اسلام ج هیچ پیامبری نمى‌باشد.

۴- روند این جمله می‌رساند که پیامبر ج تا مدتیکه زنده بود، امور سیاسى مسلمانان را بر عهده داشت، وجانشین آن خلفا هستند نه پیامبران، چون اوخاتم پیامبران است.

۵- جملۀ‌: «سیكون خلفاء فیكثرون» از یکسو بیانگر نحوۀ حکومت در اسلام است که نظام «خلافت» است نه غیر، واز سوى دیگر واضح مى‌سازد که خلفا منحصر به خلفاى راشدین نیست.

۶- ازجملۀ‌: «فوا ببیعة الأول فالأول» مسایل آتى استفاده می‌شود‌:

الف- از حقوق واجبۀ خلیفه بر بالاى رعیت بیعت کردن با اوست.

ب- دریک زمان تنها یک خلیفه حق بیعت را دارد که اوخلیفۀ نخستین است.

ج- لازم وفادارى به بیعت ابنست که باید رعیت به بیعت خود تا پایان خلافت خلیفه ادامه بدهد، هیچ یکى حق معزول کردن ویا نقض بیعت را ندارد.

٧- از جملۀ: «أعطوهم حقهم» حقوق دیگر خلیفه مانند: لزوم اطاعت، همکارى باوى در ادارۀ امور، نصیحت ومشورۀ سالم براى خلیفه استفاده می‌شود.

۸- آخرین جملۀ حدیث اشاره به دو موضوع مهم دارد‌:

الف- همانگونه که خلیفه حقوقى بر بالاى رعیت دارد، همچنان حقوقى از رعیت متوجه خلیفه می‌گردد، مانند: عدالت، ادارۀ شئون دولت به صورت سالم و عادلانه.

ب- در صورتیکه خلیفه در ادای این حقوق تقصیر نماید، نباید در برابر آن شورش برپانمود، وراه آشوبگرى را در پیش گرفت، بلکه این امور را به خداوند حواله کرد.

[۳] النظام السیاسی فی الإسلام از دکتور سلیمان عید [۴] متفق علیه

علاقۀ اسلام با سیاست

هر کس قرآن مجید، احادیث پیامبر اسلام ج، سیرت خلفای راشدین وتاریخ اسلام را مورد توجه قرار دهد، این مسأله را به وضوح در می‌یابد که جدا کردن حکومت وسیاست از اسلام امری غیر ممکن است وبه منزلۀ این است که بخواهد اسلام را از اسلام جدا کند!

شاهد این سخن قبل از هر چیز تاریخ اسلام است؛ زیرا نخستین کاری که پیامبرا سلام ج بعد از هجرت به مدینه انجام داد تشکیل حکومت اسلامی بود، او به خوبی می‌دانست اهداف نبوت وبعثت انبیاء، یعنی تعلیم وتربیت، واقامۀ قسط وعدل وسعادت وتعالی انسان، بدون تشکیل حکومت ممکن نیست، به همین دلیل در نخستین فرصت ممکن به فرمان خداوند پایه‌های حکومت را بنا نهاد.

ارتشی تشکیل داد که مهاجرین و انصار در آن شرکت داشتند، وهرکس در هرسن وسال ودر هرشرایط (جز زنان وکودکان وبیماران واز کارافتادگان) ملزم به شرکت در آن بود، تهیه سلاح ومرکب وآذوقۀ این ارتش کوچک وساده قسمتی برعهدۀ خود مردم بود، وقسمتی برعهدۀ حکومت اسلامی، وهر قدر دامنۀ پیکار با دشمنان سرسخت، گسترده‌تر می‌شد، تشکیلات ارتش اسلام وسیع‌تر ومنظم‌تر می‌گشت.

حکم زکات نازل شد وبرای نخستین بار بیت المال اسلامی برای تأمین هزینه‌های جهاد، وتأمین نیازمندی‌های محرومان تشکیل گردید.

احکام قضائی ومجازات‌های جرایم وتخلفات، یکی پس از دیگری نازل شد وحکومت اسلامی وارد مراحل تازه‌ای گشت.

اگر اسلام حکومتی نداشته وندارد، تشکیل ارتش وبیت المال ودستگاه قضائی ومجازات متخلفان چه معنی می‌تواند داشته باشد؟

این وضع بعد از پیامبر اسلام ج در دوران خلفای راشدین، وهمچنان در زمان خلافت اموی‌ها، عباسی‌ها و تا سقوط خلافت عثمانی‌ها ادامه یافت.

ازسوی دیگر بسیاری از احکام اسلامی که در متن قرآن مجید آمده است با صدای رسا فریاد می‌زند که باید حکومتی تشکیل گردد، تا در چهار چوبۀ حکومت این احکام پیاده شود، وبه تعبیر دیگر این احکام، احکام سیاسی است، وخط اسلامی جامعۀ اسلامی را تعیین می‌کند.

آیات زیادی از قرآن دربارۀ مسألۀ جهاد، وظایف مجاهدین، مسألۀ غنائم جنگی، شهدا و اسرا است، آیا اینگونه از احکام در بیرون دایرۀ حکومت قابل توجیه است؟

بسیاری از آیات قرآن، ناظر به وظایف قاضی واحکام قضا واجرای حدود وقصاص ومانند آن است وبسیاری ناظر به اموال بیت المال است.

مسألۀ امر به معروف ونهی از منکر در محدودۀ تذکرات واوامر ونواهی زبانی وظیفۀ همه مردم است، ولی بعضی از مراحل امر به معروف ونهی از منکر نیاز به شدت عمل وتوسل به زور، وحتی قیام مسلحانه نظامی دارد که جز از طریق حکومت قابل تعمیل نیست.

اجرای عدالت در جامعه واقامۀ قسط وعدل وگشودن راه برای آزادی تبلیغ در سراسر جهان، هرگز با توصیه ونصیحت واندرزهای اخلاقی انجام نمی‌شود، این حکومت است که باید به میدان آید، چنگال ظالمان را از گریبان مظلومان جدا سازد، وحقوق مستضعفان را بازستاند وندای توحید را از طریق رسانه‌های موجود در هر زمان به گوش مردم جهان برساند. [۵]

[۵] پیام قرآن

ویژگی‌های نظام سیاسی اسلام

۱- ربانی بودن‌:

یکی از ویژگی‌های نظام سیاسی اسلام ربانی بودن این نظام است، واین دومفهوم را دربردارد:

- ربانی بودن منبع وبرنامه.

- ربانی بودن هدف.

الف- ربانی بودن منبع ومأخذ‌:

منظور از ربانی منبع اینست که‌: نظام سیاسی اسلام مانند سایر برنامه‌های آن، آیین ربانی وپیام الهی است که توسط جبریل امین به خاتم پیامبران فرستاده شده است.

این نظام پاسخ ونتیجۀ خواست یک فرد، یک خاندان، یک گروه، یک حزب وملت نیست، بلکه نتیجۀ خواست پروردگار جهان وجهانیان است.

دلایل آتی این حقیقت راتأکید می‌کند‌:

﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ [المائدة: ۵۰]. «آیا آن‌ها با سر پیچی از قانون الهی جویای حکم جاهلیت هستند؟».

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤ [المائدة: ۴۴].

«هر که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکند بیگمان کافر است».

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٤٧ [المائدة: ۴٧].

«هر که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکند بیگمان فاسق ونا فرمان است».

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٤٥ [المائدة: ۴۵].

«هر که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکند بیگمان ظالم وستمگربشمار می‌رود».

﴿وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ [المائدة: ۴٩].

«در میان مردم طبق قانونی حکم کن که خدا بر تو نازل فرموده، واز هوی وهوس مردم پیروی مکن...».

ازنتایج مهم این ویژگی می‌توان امور آتی را شمرد‌:

۱- مصونیت از تضاد‌:

از لوازم این نظام الهی وقانون آسمانی خالی بودن از هرگونه تضاد، تناقض وناموزونی است‌:

﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢ [النساء: ۸۲].

«اگر این قرآن ازطرف غیر خدا می‌بود، اختلاف فراوانی درآن می‌یافتند».

۲- بی‌طرفی‌:

در قوانین ساختۀ دست بشر- آگاهانه یا نا آگاهانه- منافع شخصی، نژادی وگروهی به نحوی در نظر گرفته می‌شود. این قوانین الهی است که بدون تمایل به یک جهت، منافع فردی واجتماعی را بطور یکسان تنظیم می‌نماید.

۳- احترام واعتماد به این نظام‌:

وقتیکه انسان فهمید قانونی که اجرا می‌شود قانون الهی است اطمئنان دارد که به زیان دسته‌ای ونفع دسته دیگری نیست، بلکه به مصلحت فرد وجامعه است.

این اعتقاد واعتماد خود باعث می‌شود که از قوانین الهی اطاعت به عمل آید؛ چرا که اطاعت از آن، باعث خشنودی خدا وسرپیچی از آن باعث خشم خداوند ومجازات دنیائی واخروی خواهد شد.

قرآن کریم در آیات فراوانی این خصلت را اعلام داشته وآن را تأیید کرده است، وارزش واحترام هر قانونی در جهان بستگی به میزان اطاعت واعتماد واعتقاد مردم نسبت به آن دارد.

۴- نجات از اسارت وبردگی‌:

نظام‌های وضعی- اعم از نظام‌های استبدای، دموکراسی و ... هم از لحاظ تشریع وقانونگزاری، وهم از لحاظ اجرایی قوانین ساختۀ افکار بشر بر بالای رعیت بوده، انسان را برده وبندۀ انسان دیگر می‌گرداند.

اما اسلام همانگونه که قانونگزاری را از شئون توحید شمرده از آن آفریدگار جهان می‌داند، همچنان این پیام را دارد که با اجرای قوانین الهی در زمین خدا، انسان‌ها را از چنگال اسارت انسان‌های دیگر نجات می‌دهد. [۶]

[۶] النظام السیاسی فی الإسلام از دکتور سلیمان عید

ب- ربانی بودن هدف‌:

نظام سیاسی اسلام بعدی از ابعاد سعادت آفرین اسلام است که آرمان علیا وهدف نهائی‌اش را - با اجرای قوانین او - بر قراری پیوند ورابطۀ نیکو با خداوند، ودستیابی به رضایت وخوشنودی او تشکیل می‌دهد، واین هدف در آیات وروایات ذیل چنین بازتاب یافته است‌:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحۡيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ ١٦٢ لَا شَرِيكَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِكَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ١٦٣ [الأنعام: ۱۶۲-۱۶۳].

«بگو: نماز، عبادت، زندگی ومرگ من همه برای خداوندی است که هیچ شریک وهمتا ندارد، وبه من دستور داده شده بر این که من نخستین مسلمان باشم».

«عن معقل بن سیار قال سمعت النبي ج یقول: ما من عبد استرعاه الله رعیة فلم یحطها بنصحه إلا لم یجد رائحة الجنة». رواه البخاری

«کسیکه به عنوان زمامدار امور مسلمانان تعیین گردد، سپس در برابر رعیت خود خیر اندیش نبوده باشد، حتی بوی جنت را در مشام خود نخواهد دید».

۲- نظام جهان شمول وفرا زمان:

برنامۀ اسلام همه گیر وجهان شمول است که تمام گروه‌ها، نژادها، ملت‌ها وطبقات را مورد خطاب قرار می‌دهد، همانگونه که برنامۀ زندگی برای تمامی دوران‌ها ونسل‌ها است، نه محدود به دورۀ معینی یا زمان ویژه‌ای که با پایان یافتن آن، کار آمدی این نیز به سر آید.

نظام سیاسی اسلام که جزء جدائی ناپذیر برنامۀ اسلامی است، فرا زمانی وجهان شمولی‌اش این نظام را از سایر نظام‌ها تشخیص می‌دهد، این نظام متعلق به ملتی ویژه، ویا کشور خاص، ویا مخصوص به زمان ج وخلفای راشدین و.. . نبوده، بلکه خلیفۀ مسلمانان خلیفه وزعیم سیاسی جهان اسلام فراتر از مرزهای ساختۀ استعمار می‌باشد، همانگونه که تمام مسلمانان جهان به عنوان امت اسلامی رعیت آن وملزم به اطاعت وی هستند. به گوشۀ از دلایل این ویژگی توجه کنید‌:

﴿قُلۡ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُمۡ جَمِيعًا ... [الأعراف: ۱۵۸].

«ای پیامبر! بگو: ای مردمان، من فرستادۀ الله به جانب همۀ شماهستم».

﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ [الأنعام: ۱٩].

«این قرآن به من وحی شده است، تا شما وتمام کسانی را که پیام قرآن به آن‌ها می‌رسد، به وسیلۀ آن هشدار بدهم».

• حدیث جابر‌: «وكان النبي یبعث الی قومه خاصة وبُعِثتُ إلی الناس عامّة»[٧]

«پیامبران پیشین به گروه مشخصی فرستاده می‌شدند، ولی من به همۀ مردم فرستاده شدم».

• حدیث ابوسعید خدری از رسول الله ج که فرمود: «إذا بویع لخلیفتین فاقتلوا الآخرمنهما».[۸]

«هرگاه با دو خلیفه بیعت صورت گیرد، شخص دومی قتل کرده شود».

[٧] روایت بخاری [۸] روایت مسلم

۳- نظام متوازن ومیانه رو:

یکی از برجسته‌ترین خصایص دین اسلام توازن ومیانه روی است‌:

﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَٰكُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَكُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ [البقرة: ۱۴۳].

«همچنان شما را امت میانه‌ای قرار دادیم تا گواه برمردم باشید».

اسلام دین معتدل است از نظر عقیده، از نظر ارزش‌های مادی ومعنوی، از نظر روابط اجتماعی، از نظرشیوه‌های اخلاقی، از نظر عبادت وطرز تفکر واز نظر نظام سیاسی.

نظام سیاسی اسلام معتدل ومتوازن است، برخلاف نظام‌های وضعی که افراط وتفریط همزاد وجزء جدائی ناپذیر آن می‌باشد.

نظام سیاسی اسلام نه مانند نظام‌های دیکتاتوری رعیت را کاملاً سلب صلاحیت می‌نماید، ونه مانند نظام‌های دموکراسی مردم را مصدر قانون پنداشته، مردم را همه چیز می‌داند.

اسلام تعیین زعیم سیاسی را نه مانند دموکراسی حق تمام مردم بدون قید وشرط می‌داند، ونه مانند نظام‌های استبدادی ومیراثی برمحور ارادۀ فرد با گروه دور می‌زند، بلکه از دیدگاه اسلام زعیم سیاسی توسط شورای اهل حل وعقد -که از لحاظ علمی، تقوی، تخصص وفدا کاری- افراد نخبۀ جامعه محسوب می‌شوند، انتخاب می‌گردد. [٩]

[٩] النظام السیاسی فی الإسلام از دکتور سلیمان عید و دکتور سعود آل سعود

ارکان و پایه‌های حکومت اسلامی

حکومت اسلا می‌دارای قانون وشریعت واضح، سیاست اقتصادی عادلانه، سیاست عسکری با ارزش‌های متعالی، سیاست تعلیمی مفید وکار آمد وسیاست اعلامی ونشراتی با اهداف متعالی را، دا را می‌باشد.

این حکومت وجایب و مکلفیت‌های داخلی وخارجی دارد، ارگان‌ها ودستگاه‌هایی دارد که باید در انسجام کامل با این سیاست‌ها قرار بگیرد.

عناصر چهارگانۀ زیر، پایه‌های اساسی دولت اسلامی را تشکیل می‌دهد، درصورت وجود نداشتن هر یک از این عناصر، دولت اسلامی نیز وجود نخواهد داشت.

عنصرهای بنیادی دولت اسلامی عبارت‌اند از‌:

• حکم (قانون)

• حاکم (زمامدار)

• سرزمین (جهان اسلام)

• رعیت (امت اسلامی)

۱ - حکم وقانون

الف- معنی قانون‌:

قانون به معنی: چیزی که قدرت وصلاحیت دولت را تنظیم نموده، وارتباطات دولت را با افراد تعیین می‌کند، حقوق و وجایب دولت را در قبال افراد، وحقوق و وجایب افراد را در قبال دولت بیان می‌دارد.

این را دستور نیز گفته می‌شود، وبرخی در میان قانون ودستور بگونۀ زیر فرق نمودند‌:

«احکامیکه ازطرف دولت ساخته شده، درصورتی دستور شمرده می‌شود که احکام عامه باشد، واگر از احکام خاصه باشند، قانون شمرده می‌شود».

مفهوم واژه‌های قانون ودستور در اسلام نیز موجود است، ومصادر اسلامی از آن به عنوان‌های: «حکم» و «شرع» تعبیر نموده است:

﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ [يوسف: ۴۰]. «فرمان وقانون گزاری مخصوص خدا است».

﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ [الشورى: ۲۱].

«آیا برای آنان شریکانی است که در آنچه خدا بدان اجازه نداده برایشان بنیاد آیینی نهاده‏‌اند»

ب- اهمیت قانون در حکومت:

حکم وقانون از مهم‌ترین پایه‌های دولت اسلامی است؛ زیرا مردم نمی‌توانند به هدف‌های مشترک دست یابند، تا اینکه از طرف دولت اسلامی بدرستی سازماندهی نشوند، وقواعد معین طرز العمل را بپذیرند؛ زیرا اولین اساس وپایه‌ای که نظام حکومت در اسلام برآن استوار است، این است که‌: قانون وقانونگزاری از آن پروردگار متعال است‌: ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ [يوسف: ۴۰]. و هیچ انسانی درهرمقامی که باشد حق قانونگزاری را ندارد.

و منبع قانون برای حکومت اسلامی و مسلمانان قرآن و سنت می‌باشد، دولت اسلامی هیچ قانونی جز این ندارد، و نه کدام قانونی را به رسمیت می‌شناسد، بنابراین دولت اسلامی مکلف است که در تمام زمینه‌ها اعم ازقوانین جنائی، معاملات، احوال شخصی، وقانون بین المللی از قرآن وسنت الهام گرفته، واورا به اجرا بگذارد.

درحقیقت منبع تشریع احکام اسلامی- طوریکه توضیح گردید- قرآن وسنت است، اما مسلمانان با انکشاف وگسترش در زندگی آنان، وپدید آمدن مسایل گوناگون وتجدد حوادث، با امور ومسایلی مواجه شدند که احکام آن از نصوص صریح قرآن واحادیث نبوی به آسانی دانسته نمی‌شود، در چنین حالت علما ودانشمندان اسلامی با الهام از روح شریعت وشناختیکه از اهداف ومقاصد آن داشتند، وبا استفاده از قواعد وضوابط کلی دین که از نظر مصدر بودن برای تشریع بمنزلۀ نصوص واضحه تلقی می‌شود، به تحقیق واجتهاد پرداختند که نظر هر فرد از این دانشمندان اسلامی را در مورد استخراج حکم وانطباق جزئیات بر قواعد کلی قیاس واجتهاد، واتفاق جمعی از این دانشمندان را اجماع گفته می‌شود که آرا ونظریات آن‌ها نظر به تخصصیکه در علوم دینی وضوابط کلی دین دارند، مورد اعتماد است، ولی منبع قانونی جداگانه شمرده نمی‌شوند.

ج- قانونگزاری از دیدگاه اسلام:

نخستین برتری قوانین اسلامی نسبت به دیگر قوانین، اعم از قدیم وجدید، شرقی وغربی، لیبرالی وکمونیستی، همین ربانی بودن آن می‌باشد، شریعت اسلامی، یگانه قانونی است که اساس آن پیام خداوند واحکام راستین وعادلانۀ وی می‌باشد‌:

﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥ [الأنعام: ۱۱۵].

«فرمان پروردگارت، صادقانه وعادلانه به انجام رسید. هیچ کسی نمی‌تواند فرامین وقوانین اورا دگرگون کند. واو شنوا وآگاه است».

برهمین اساس ازجمله اصول استوار وپذیرفته شدۀ اسلامی اینست که: یگانه قانونگزار وتشریع کننده، فقط خداوند می‌باشد، اوست که به اقتضای ربوبیت، الوهیت ومالکیت خود برتمامی آفریده‌های خود، امر ونهی می‌کند، حلال وحرام تعیین می‌نماید ووظیفه وتکلیف مشخص می‌کند. پروردگار، صاحب اختیار وفرمانروا وفریادرس مردمان اوست، آفرینش وفرماندهی وحق قانونگزاری از آن اوست، حکم وحکمرانی در اختیار اوست.

احدی غیر از او- نه فرد ونه هیأت- حق تشریع وقانونگزاری را ندارد، مگر در زمینه‌ای که نص قاطع درآن زمینه وجود نداشته باشد، که چنین کاری درحقیقت اجتهاد واستنباط وشیوه گزینی است، نه تشریع یا حاکمیت. حتی خود پیامبر ج هم تشریع کننده وقانونگزار مستقل نبود، بلکه اطاعت از وی به این دلیل واجب شده که وی پیام آور وپیام رسان خداوند می‌باشد وبه همین دلیل، فرمان وی ناشی از فرمان خدا است: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ [النساء: ۸۰].

«هر که از پیغمبراطاعت کند، درحقیقت از خدا اطاعت کرده است».

صدور فرمان وحکم شرعی- با آن چه از وجوب، استحباب، تحریم، کراهت، یا إباحت به همراه دارد- منحصراً از آن خداوند بوده وغیر از او، احدی کوچک‌ترین حقی دراین زمینه ندارد. [۱۰]

[۱۰] همام مآخذ

هـ- قوانین ساخت بشر:

قانونگزار واقعی کسی است که واجد صفات زیر باشد‌:

۱- ۱- انسان وتمام ویژگی‌های او را از نظر جسم وجان بشناسد، به گونه‌ای که انسان شناس کامل باشد و از تمام اسرار وجود او، عواطف، امیال، غرایز، شهوات، هوس‌ها و مسائل فطری او باخبر باشد، ونیز از تمام استعدادها وشایستگی‌هایی که در فرد و جامعه نهفته، وکمالاتی که بالامکان برای او میسر است مطلع باشد. وخلاصه هیچ چیز در ساختار وجود انسان براو مخفی نماند.

۲- از تمام آثار اشیای جهان وخواص و ویژگی‌های آن‌ها از نظر هماهنگی با وجود انسان وناهماهنگی باخبر باشد، ودقیقاً مصالح ومفاسد تمام اعمال وکارهای فردی واجتماعی وپیامدهای آن‌ها را بداند.

۳- از تمام حوادثی که در آیندۀ دور یا نزدیک ممکن است روی دهد وبه شکلی در سرنوشت انسان مؤثر است، آگاه باشد.

۴- قانون گزار واقعی کسی است که از هر لغزش وگناه وخطا واشتباهی برکنار باشد ودرعین حال دلسوز ومهربان، قوی الاراده و باشهامت باشد واز هیچ قدرتی در اجتماع نترسد.

۵- هیچگونه منافعی در اجتماع بشریت نداشته باشد تا مبادا محور افکار اوهنگام تنظیم قوانین- آگاهانه یا نا آگاهانه- متوجه جهتی که حفظ منافع شخصی اوست، گردد، ومصالح جامعه را فدای منافع خودش یا گروهش کند.

آیا چنین صفاتی جز در خداوند وجود دارد؟ آیا کسانی را پیدا می‌کنید که بگوید: من انسان را با تمام ویژگی‌هایش شناخته‌ام؟ درحالی که بزرگ‌ترین دانشمند درپاسخ این سؤال، اظهارعجز وناتوانی می‌کند، بلکه انسان را رسماً موجودی نا شناخته معرفی کرده وحتی این عنوان را برای کتاب‌های خود انتخاب کرده‌اند؟ آیا کسی پیدا می‌شود از گذشته وآینده وروابط دقیق آن با زمان حال با خبر باشد؟

آیا کسی پیدا می‌شود که اسرار وآثار همۀ موجودات را بداند وبالآخره از هرگونه لغزش وگناه وخطا درامان باشد؟ مسلماً هیچ کس جز خدا دارای چنین صفاتی نیست.

از این اشارۀ کوتاه به خوبی نتیجه می‌گیریم که قانون گزار واقعی خدا است که انسان را آفریده و از تمام اسرار وجود او با خبر است، واسرار همۀ موجودات را می‌داند واز حوادث آینده وگذشته وروابط آن‌ها باحوادث امروز به خوبی آگاه است.

هیچگونه خطا واشتباه در ذات پاک او راه ندارد واز کسی نمی‌ترسد، کمبودی ندارد که بخواهد آن را از طریق قوانین موضوعه برطرف سازد، بلکه در تشریعات خود تنها نفع انسان‌ها را ملحوظ می‌دارد.

افزون برهمۀ این‌ها سراسر جهان قلمرو حکومت وحاکمیت اوست، ومعنی ندارد در چنین قلمروی کسی جز او امر ونهی کند، بلکه پذیرفتن امر ونهی دیگران و به رسمیت شناختن قانونی غیر قانون او نوعی شرک و گمراهی است. [۱۱]

[۱۱] پیام قرآن

۲- حاکم (زمامدار)

الف- زعامت در اسلام:

نظامیکه اسلام برای زعامت سیاسی پیشنهاد می‌کند، همانا نظام خلافت و امارت است که از طریق بیعت صورت می‌گیرد نه غیر، واز زعیم سیاسی اسلام به لقب‌های: خلیفه، امام وامیر المؤمنین تعبیر می‌گردد‌: «سَیكُونُ مِن بَعدِی إِثنَا عَشَرَ خَلِیفَة ....» [۱۲] «وَأُولی الأَمر مِنكُم ....». «أَلأَئمِّةُ مِن قُرَیش».[۱۳]

خلافت یا امامت کبری به معنی حکومت جهانی اسلام که مسلمانان را در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، علمی وفرهنگی، اجتماعی داخلی وبین المللی با الهام از آیین الهی رهبری می‌کند.

زعامت سیاسی که اسلام تأیید و پیشنهاد می‌کند، ازلحاظ نحوۀ گزینش، مسئولیت‌ها و شروط از تمام نظام‌های حکومتی که در جهان موجود است- اعم از دموکراسی، استبدادی و....- تفاوت کامل دارد، واگر در بعضی موارد وجزئیات با نظام‌های دیگر شباهت داشته باشد، ولی بصورت کلی از اساس با آن‌ها اختلاف دارد.

[۱۲] متفق علیه [۱۳] مسند احمد

ب- اهمیت خلافت وزعامت سیاسی:

داشتن یک زعامت سیاسى وبیعت به آن مانند: جهاد، قضا و...از جملۀ فرایض کفائی است بر عهدۀ امت، در صورت تقصیرگناه آن متوجه تمام افراد امت اسلامی می‌باشد؛ زیرا وجود یک زعیم سیاسى به عنوان امیر ویا خلیفۀ مسلمانان در حقیقت مرکز قوت و رمز وحدت مسلمان‌ها و مظهر یکپارچگی امت اسلامی است، امیر ویا خلیفۀ شرعی کسی است که امور مردم را اداره، ودستورات الهی را بجا میگزارد، ومسلمانان را در امور داخلی وخارجی رهبری نموده، وقیادت جهاد را برعهده دارد.

ازجملۀ دلایل وجوب زعامت سیاسى وبیعت به آن‌:

الف- در احادیث متعدی به تعبیرات مختلف به اهمیت خلافت وامامت، و وجوب بیعت باقیادت اسلامی تأکید شده است:

• حدیث ابن عمرب «مَن مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مَیتَةً جَاهِلِیة». [۱۴]

«شخصی درحالتی بمیرد که با هیچ امیری بیعت ندارد، مرگ او مرگ جاهلیت است».

• حدیث عبادة بن صامت: «وأن لاننازع الأمرأهله، إلا أن تروا كفرا بواحا عندكم من الله فیه برهان». [۱۵]

[۱۴] صحیح مسلم [۱۵] متفق علیه

ب- خلافت وامامت سنت فعلی رسول الله ج است؛

زیرا پیامبر ج با ایجاد وحدت سیاسی بین مسلمانان، از مجموع آن‌ها اساس دولت اسلامی را گذاشت که در رأس آن خود پیامبر ج قرار داشت.

باتأسی از سنت پیامبر ج برمسلمانان لازم است که وحدت سیاسی داشته، وبرای حفظ وحدت ویکپارچگی خود دولتی را ایجاد کرده، ودر رأس آن فردی را مقرر کنند، تااحکام الهی را اجرا نموده، و رهبری مسلمانان را در همۀ امور داخلی وخارجی مطابق بااسلام به عهده بگیرد.

ج- اجماع واتفاق صحابه:

انتخاب ابوبکر صدیقس به عنوان خلیفه و رهبر مسلمانان، واولویت دادن به آن انتخاب از طرف صحابهش در برابر دفن پیامبر ج که برای مسلمانان از هر چیز مهمتربود- بیانگرنقش واهمیت وجود حاکم وخلیفۀ شرعی برای مسلمانان قبل از همه چیز است.[۱۶]

اهمیت این موضوع را اصحاب پیامبر ج به شکل درست درک کردند؛ بنابرآن به اجرای آن قبل از هر چیز شتافتند.

[۱۶] خلفاى راشدین از خلافت تا وفات

د- بسیاری از مسایل شرعی از قبیل:

اجرای حدود، قصاص، رهبری جهاد و...موقوف به موجودیت امام است، وطبق قاعدۀ: «مَا لا یتِمُّ الوَاجُبُ إِلّا بِهِ فَهُوَ وَاجِب» اقامۀ خلافت وقیادت اسلامی نیز واجب است. [۱٧]

[۱٧] النظام السیاسی فی الاسلام

خلافت منحصر بر عصر خلفای راشدین نیست:

برخی از علما با استناد به حدیث: «خلافة النبوة ثلاثون سنة، ثم یؤتی الله الملك من یشاء...».[۱۸]

مصداق وعدۀ تحقق خلافت را در آیۀ نور دورۀ خلفای راشدین، ومدت خلافت را سی سال می‌دانند که باختم دورۀ خلفای راشدین مدت آن به پایان می‌رسد.

در این شک وتردید نیست که مصداق کامل تحقق خلافت اسلامی عصرخلفای راشدین است، ولی با این حال هیچ مانعی وجود ندارد که حدیث مفهوم عام وگسترده‌ای داشته باشد، چنانچه درحدیث صحیح که امام بخارى و مسلم از طریق جابر روایت نموده پیامبر ج مدت خلافت وتعداد خلفا را معرفی کرده می‌فرماید: «لا یزال الإسلام عزیزا إلی إثنى عشر خلیفة. كلهم من قریش».

«اسلام تا دوازده خلیفه که همه از قریش‌اند، معزز وغالب خواهد بود».

این حدیث دورۀ خلفای راشدین وهمچنان دورۀ خلفای اموی را که- بعد از عصر خلفای راشدین بهترین عصر خلافت- وعصرقوت وفتوحات اسلامی بود، نیز در بردارد.

براساس این حدیث وبنا بر حدیث: «وَسَیکُونُ خُلَفاء فَیکثُرُون...» [۱٩] وطبق دلایل ارائه شده در بخش اهمیت زعامت سیاسى، دورۀخلافت به زمان خلفای راشدین منحصرنیست، بلکه خلافت عبارت از وحدت سیاسی امت اسلامى است که مسلمانان در هر عصر ومحیط به آن نیاز مبرمى دارند.

وهرگاه مسلمانان شرایط تحقق خلافت را که در سورۀ نور تذکر یافته است، بخود پیدا کردند، طبق وعدۀ الهی از خلافت نیرو مندی بر خوردار خواهند شد.

پس باید مسلمانان بجای سر دادن شعار‌های خلافت، دربارۀ شرایط آن بیاندیشند، ودر تحقق آن شرایط بکوشند.

[۱۸] صحیح مسلم [۱٩] روایت بخارى

د- مدت حکومت زمامدار مسلمانان:

خلیفه یا حاکم وزمامدار مسلمانان از نظراسلام در اجرای قوانین الهی، وادارۀ امور مسلمانان نایب امت اسلامی است؛ بنابراین نیابت خلیفه ازجانب امت اسلامی مدت معینی نمی‌تواند داشته باشد، بلکه تا آخر عمرخلیفه ادامه یافته، وتازمانیکه توانایی‌های لازم را برای پیشبرد امور دارد، ومرتکب عملی که موجب عزل اوگردد، نشده باشد، در این مقام باقی می‌ماند.

خلافت اسلامی - باشمول خلفای راشدین- در طول تاریخ به همین روش جریان داشته، وخلیفه تا آخر حیات خود درهمین منصب باقی مانده است.

وحدیث پیامبر اسلام برای عثمانس: «يا عثمان، إن ولاك الله هذا الأمر يوما فأرادك المنافقون أن تخلع قميصك الذي قمصك الله فلا تخلعه». [۲۰] اجماع عملی امت اسلامی را در این مورد تأیید می‌کند.

تعیین خلیفۀ جدید تنها در سه صورت: وفات خلیفه، معزول شدن و یا استعفای او از منصب خلافت، درست است.

تجارب تاریخی نیز این واقعیت را تأیید می‌کند که باقی ماندن خلیفه در منصب خود سبب استقرار نظم در امت بوده، مانع بروز اختلافات بالای شخص خلیفه می‌گردد، و زمینۀ رقابت‌های خود خواهانه در این مورد را از بین می‌برد.

وهم چنان تجارب تلخ از رقابت‌های ناسالم، برانگیختن تعصب‌های نژادی، لسانی، حزبی، خرید وفروش انسان‌ها وشخصیت‌ها و....در کشورهای که سیستم دموکراسی حاکم است، غرض انتخاب زعیم و رهبرسیاسی نشان می‌دهد که باقی ماندن زعیم به سمت خود تا وفات در برقراری نظم و ثبات کشور، استقرار امور، بهبودی وضع اقتصاد کشور، و در وحدت و یکپارچگی ملت به مراتب بهتر است از تجدید مدت معین برای حکمروائی زعیم؛ زیرا با اجرای انتخابات نوغرض تعین زعیم جدید تمام نابسامانی‌های آن نیز تکرار می‌گردد.

[۲۰] روایت احمد، ترمذی وابن ماجه با سند صحیح

هـ- طریق شرعی تعیین خلیفه:

طریقۀ شرعی انعقاد خلافت در اسلام اینست که: خلیفه بعد از طی مراحل سه گانۀ ذیل به این سمت قرار می‌گیرد:

۱- مرحلۀ نامزد شدن:

فردی از طرف خلیفۀ قبلی یا اهل الرأی برای تصدی منصب خلافت نامزد می‌شود، چنانچه ابوبکرصدیق، ابوعبیده وعمر را در ثقیفه بنی ساعده پیشنهاد نمود. وعمر ابوبکر را به حیث خلیفه پیشنهاد کرد.

این پیشنهاد از طرف آن‌ها در صورتی شده بود که هیچ یک از حاضرین آن مجلس از پیشنهاد پیامبر ج که ابوبکر را بعد از خود به عنوان خلیفه پیشنهاد نموده، اطلاعی نداشتند؛ چون پیشنهاد ابوبکر توسط پیامبر ج در روایت‌های عایشه، انس و... وارد شده که آن‌ها در مجلس ثقیفۀ بنی ساعده حضور نداشتند.

همچنان ابوبکر در وقت وفات خود عمر را نامزد این مقام نمود، و عمر در وقت وفات خود موضوع را به شورای شش نفرى حواله کرى که از میان خود یکى را به عنوان زمامدار امور مسلمانان بر گزینند.

۲- مرحلۀ انتخاب و قبول نامزد:

در این مرحله اهل شوری، در صورت تعدد نامزد‌ها یکی را انتخاب می‌کنند، واگر یک نفرنامزد بوده باشد، موافقت خود را با شخص مذکور اعلام می‌کنند.

مثال آن موافقت اهل شوری با عمرس شخص پیشنهادى ابوبکرصدیق، وانتخاب عثمان در بین شش نفر به عنوان خلیفه، وموافقت اهل شوری برآن است.

برای اهل شوری لازم است فردی را که خواستارخلافت بوده، وبه خاطر بدست آوردن آن تلاش می‌کند، انتخاب نکرده، وبا وی بیعت نکنند؛ زیرا خواستار مقام و منصب وحرص بر آن حرام است به دلایل زیر:

«والله لا نولی علی هذالعمل أحداسأله، ولا أحداً حِرصَ علیه».[۲۱]

«سوگند به الله، ماکسی را که خواستارمنصب ویا برآن حرص داشته باشد، برآن نمی‌گماریم».

«عن عبد الرحمن بن سمرة قال: قال لی النبی ج: یا عبد الرحمن، لا تسأل الأمارة؛ فإنك إن أعطیتها عن مسأله وكلت الیها، وإن أعطیتها عن غیر مسألة أعنت علیها».[۲۲]

از عبدالرحمن بن سمره روایت است که پیامبر ج برایش فرمود: ای عبدالرحمن پسر سمره: امارت(ومنصب) را طلب مکن؛ زیرا این مقام در نتیجۀ طلب بتو داده شود، (دراجرای آن با توکمک نشده) وبه آن کارسپرده میشوی، واگر بدون طلب برایت میسر شود، در اجرای آن(از طرف الله) با تو کمک کرده خواهد شد.

[۲۱] صحیح مسلم [۲۲] متفق علیه

۳- مرحلۀ بیعت‌:

الف- بیعت انقاد‌:

که با بیعت اهل حل وعقد صورت می‌گرد، وخلافت خلیفه را حیثیت شرعی می‌دهد.

ب- بیعت اطاعت‌:

هرگاه عقد بیعت توسط بیعت اهل حل وعقد منعقد گردید، در این صورت بیعت تمام شده، وشخصی که با وی بیعت صورت گرفته، متولی امر بوده، اطاعت از وی واجب شده است.

وبعد از آن بیعت سایر مردم باوی بیعت بر اطاعت است، نه برای عقد خلافت.

بنا براین، در این حالت برایش جایز است که مردم باقی مانده را به بیعت کردن مجبور سازد؛ زیرا این در واقع مجبور ساختن بر اطاعت از حاکم شرعی می‌باشد که اطاعت از وی برمردم شرعاً واجب است.

دلیل این دو نوع بیعت، بیعت با خلفای راشدین است؛ زیرا مطالعۀ تاریخ خلفای راشدین ونحوۀ گزینش آنان، تحقیق وبررسی روایات در این زمینه نشان می‌دهد که نحوۀ انتخاب خلفا از طریق بیعت اهل حل وعقد مدینه (پایتخت دولت اسلامی) صورت گرفته، سپس سایر اهل مدینه بیعت بر اطاعت کردند، این عملکرد خلفای راشدین، واتفاق صحابه برآن حیثیت اجماع را در این مسأله دارد. [۲۳]

[۲۳] اسلام دین فطرت

و- صفات لازمه برای زعیم:

هرفردی صلاحیت مقام خلافت وامامت کبرای مسلمانان را ندارد؛ چون مقام خلافت مسئوولیت بزرگ، واهمیت ویژه‌ای دارد؛ بنابرآن علمای اسلام باتوجه به دلایل شرعی شروط وصفات ذیل را برای کسیکه به عنوان خلیفه یا امام پیشنهاد می‌گردد، ضروری دانسته‌اند:

۱- اسلام:

براساس این شرط کافر نمی‌تواند زمامدار امور مسلمانان باشد به دلایل ذیل‌:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ [النساء: ۵٩].

«ای مؤمنان از الله واز رسولش وازمتولیان امرکه از میان شما باشند اطاعت کنید».

از عبارت: «منكم» استفاده می‌شود که: کافر نمی‌تواند متولی وزمامدار امور مسلمانان باشد.

و نیز فرموده است: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ [النساء: ۸۳].

«وهرگاه خبری از امن ویاخوف برایشان برسد، (بدون تحقیق) به اشاعۀ آن می‌پردازند، واگر آن را به سوی رسول وبه سوی متولیان امور خویش واگذار می‌کردند (وخبرها را تنها به مسئوولان امر گزارش می‌دادند) وتنها کسانی که اهل حل وعقد هستند ازآن خبر می‌شدند، آنچه که می‌بایست ولازم بود، از این خبراستفاده ودرک می‌کردند (واین امر به نفع مسلمانان تمام می‌شد)».

در قرآن کریم هیچ جا کلمه «أولی الأمر» نیامده، مگر اینکه آن را مقید به بودنش از میان مسلمانان کرده است، این خود دلالت می‌کند که در متولی امر، مسلمان بودن شرط است، وچون خلیفه متولی امر است واوست که متولیان امور دیگر را از قبیل معاونین، والیان وکارداران، تعیین می‌کند؛ لذا شرط است که خود مسلمان باشد.

وهمچنان حدیث عباده بن صامت در این مورد صریح است؛ زیرا این حدیث خروج وشورش را علیه زمامدار کافر اجازه می‌دهد، واین بیانطر آنست که زمام‌یارى کافر مشروعیت ندارد، اگر مشروعیت می‌داشت، هیچگاه اسلم شورش را علیه آن مجاز قرار نمی‌داد.

«دعانا رسول الله صلى الله عليه وسلم فبايعناه، فكان فيما أخذ علينا: أن بايعنا على السمع والطاعة في منشطنا ومكرهنا وعسرنا ويسرنا وأثرة علينا، وأن لا ننازع الأمر أهله. قال: إلا أن تروا كفرا بواحا عندكم من الله فيه برهان».[۲۴]

«رسول الله ج ما را به بیعت فرا خواند، و باوى بیعت نمودیم که در همه اوقات اعم از حالت رضایت وغیر رضایت، دشوارى و آسایش، و در حالتیکه زمامداران عدالت را رعایت نمی‌کنند‘ از ایشان اطاعت نماییم، جز اینکه از آن‌ها کفر علنى را مشاهده نمایید چنان کفریکه دلیل صریح بر آن دارید».

[۲۴] متفق علیه

۲- مرد بودن‌:

امام و یا زمامدار باید مرد باشد؛ زیرا زن بنابر طبیعت جسمی وروانی‌ای که دارد، برای ریاست دولت مناسب نمی‌باشد، ونمی‌تواند این وظیفۀ مهم را که کار و پیکار مستمر، قیادت ورهبری لشکر در جنگ‌ها وتدبیر امور دولت از جملۀ آنست، به عهده بگیرد.

بناءً اسلام، ولایت و حاکمیت زن را ممنوع قرار داده است، پیامبر ج می‌فرماید‌: «لن یفلح قوم ولّوا أمرهم امرأة». [۲۵] ودرروایت احمد «لن یفلح قوم أسندوا أمرهم إلی امرأة».

«هرگز کامیاب نمی‌شود قومی که زمام امور خود را بر عهدۀ زن سپرد».

طبق روایت احمد‌: «هرگز کامیاب نمی‌شود قومی که امارت خود را به زن سپرد».

[۲۵] صحیح البخارى

۳- عدالت‌:

وجود عدالت در شخصیت خلیفه شرط مهمی بحساب می‌آید، پس درست نیست که، خلیفه شخص فاسق باشد، وعدالت شرط لازمی در انعقاد خلافت می‌باشد.

زیرا الله جل جلاله در شاهد شرط گذاشته که عادل باشد، چنانچه فرموده است:

﴿وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ [الطلاق: ۲].

«از میان خویش عادلان را گواه گیرید».

طبق این آیه شرط صحت شهادت شاهد، عدالت است، ومنصب خلافت به مراتب بزرگ‌تر از شهادت است؛ بنابراین شرط بودن آن در خلیفه از باب اولی می‌باشد.

از حدیث عباده - که در شرط اول خلافت بیان شد- دانسته میشود که در استمرار خلافت عدالت شرط نیست؛ چون پیامبر ج علیه زمامداران غیر عادل (و أثرة علینا) اجازۀ خر وج وقیام مسلحانه را نداده است.

۴- کفایت‌:

در امام وخلیفه شرط است که از کفایت وتوانائی‌های لازم برای پیشبرد امور وتوجیه و رهبری مردم به صورت درست آن برخورد باشد، وعدالت را تأمین کرده بتواند وفردی که توان وقدرت تأمین عدالت راداشته باشد، می‌تواند تمام مسئوولیت‌های خلافت را بدرستی انجام دهد.

۵- علم‌:

امام یا خلیفه باید عالم باشد. واولین چیزی که باید به آن علم وافر وکافی داشته باشد، احکام شرعی است؛ زیرا خلیفه مکلف است تا احکام شرعی را نافذ کرده و دولت را مطابق حدود شرعی رهبری کند، پس اگر درین بخش علم جامع نداشته باشد، این مکلفیت را به هیچ صورت ادا کرده نتوانسته و صلاحیت خلیفه شدن را ندارد. حتی بعضی از فقها براین نظر‌اند که تنها علم داشتن به احکام شرعی به شکل تقلید برای خلیفه کافی نیست؛ زیرا تقلید (از نظر آن‌ها) درحقیقت یک نوع نقص وکمبود بحساب می‌آید. لذا لازم می‌دانند که باید علم امام درحد اجتهاد باشد وچنین استدلال می‌کنند که چون منصب خلافت برترین منصب است پس باید متصدی آن کاملترین شخص درتمام صفات باشد.

وجماعت دیگری از فقها علم کافی را شرط دانسته ومقلد بودن امام را جایز می‌دانند وضرورتی به لزوم مجتهد بودن نمی‌بینند.

البته برای امام کافی نیست که تنها عالم به احکام شرعی باشد، بلکه باید از ثقافت عالی بهره مند بوده به علوم مروج عصر خود دسترسی کافی داشته و از تاریخ دُوَل و سیاست‌های جاری واز قوانین بین الدول، معاهدات و پیمان‌های سیاسی، تاریخی وتجارتی بین دولت‌ها آگاهی داشته باشد.

۶- قریشی بودن‌:

قریشی بودن خلیفه مورد اختلاف است، برخی‌ها این شرط را شرط اولویت وبهتری می‌پندارند، وتعدادی هم شرط انعقاد می‌دانند، دلایل دیدگاه دوم را تأیید می‌کند واز دلایل لزوم این شرط حدیثی است که امام بخاری از معاویهس روایت نموده که او از پیامبر جچنین شنیده است: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ فِي قُرَيْشٍ لَا يُعَادِيهِمْ أَحَدٌ إِلَّا كَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ مَا أَقَامُوا الدِّينَ»[۲۶]-[۲٧].

«زمامداری مسلمانان مخصوص قریش می‌باشد تا زمانیکه دین را برپا می‌دارند، وهرکه با آن‌ها دشمنی کند، خداوند اورا سرنگون خواهد نمود».

و روایت دیگر بخاری از ابن عمر چنین است‌: «لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ فِي قُرَيْشٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمْ اثْنَانِ».[۲۸]

«همواره این امر(زعامت مسلمانان) مخصوص قریش است تا زمانیکه دوشخصی از آن‌ها باقی باشند».

[۲۶] صحیح البخارى ج٩ ص۱۲ [۲٧] همان ماخذ ج ۲ص ۱۲۸٩ [۲۸] صحیح البخارى ت ج٩ص۱۳

ز- حقوق ومسئوولیت‌های امام‌:

زمانیکه اهل شوری امام را بر گزیدند و یا او بیعت کردند وامامت او بعد از بیعت عام مردم، تثبیت گردید، مسؤولیت‌های زیادی بعهدۀ او قرار می‌گیرد که باید به ادای آن بپردازد. ودر صورت تقصیر، مورد بازپرس قرار می‌گیرد. ودر مقابل این مسؤولیت‌ها او نیز بالای تمام امت حقوقی دارد وتا وقتیکه به مسؤولیت‌های خود به درست رسیدگی کرده ودر انجام آن کوتاهی نمی‌کند، امت اسلامی هم باید حقوق او را مراعات نمایند.

الف‌: مسؤلیت‌های امام‌:

تمام مسئوولیت‌هایی را که متوجه امام می‌شود، می‌توان در دو موضوع کلی خلاصه کرد‌:

۱- اقامۀ اسلام.

۲- ادارۀ امور دولت درحدود مقررات شرعی.

بطور تفصیل مسؤولیت‌ها امام را در موارد ذیل چنین توضیح داده‌اند‌:

۱- حفاظت از دین به صورت درست آن.

۲- اصدار وتنفیذ احکام اسلامی بین اطراف متخاصم وقطع مشاجره واختلاف ایشان، یعنی اقامۀ عدل بین مردم وتنفیذ احکام.

۳- حفاظت ونگهداشت راه‌های عمومی وتأمین امنیت عامه تا مردم بتواند زندگی خود را به آرامی بسر برده وبه راحتی مشغول کار وکسب خود شوند وبه اطمینان کامل به سفرهای خود بپردازند. یعنی تأمین امنیت داخلی.

۴- اقامۀ حدود وتطبیق مجازات برمجرمین، تا محارم الله مورد تجاوز قرار نگیرد وحقوق مردم از تلف شدن نگهداری شود، یعنی تنفیذ عقوبات، مجازات، حدود وقصاص.

۵- تحکیم سرحدات وتقویۀ نیروهای دفاعی با آمادگی‌های لازم و وسایل مورد ضرورت. تا اینکه دشمن نتواند با استفاده از ضعف یا عدم توجه به سرحدات، به سرزمین مسلمانان داخل شده، محرمات ونوامیس اسلامی را مورد دستبرد قرار دهند وخون مسلمانان وذمیها را بریزند، یعنی حمایت از سرزمین مسلمانان وحفظ امنیت از خطرات خارجی با وسایل وامکانات کافی وآمادگی دایمی.

۶- جهاد با دشمنان ومعاندین اسلام بعد از دعوت ایشان به سوی اسلام، تا اینکه مسلمان شوند، یا اینکه به ذمۀ مسلمان داخل شوند.

٧- جمع آوری غنایم، خراج ومحاسبه واخذ زکات وسایر صدقات فرضی واموال ملکیت بیت المال مطابق احکام شرعی بدون ظلم وزور گویی ودرعین حال بدون مسامحه وسهل انگاری.

۸- تعیین اندازۀ معاشات برای مستحقین از بیت المال، بدون اسراف وتقصیر، وپرداخت آن بدون تقدیم وتأخیر.

٩- انتخاب وتقرر افراد امین وبا کفایت در پست‌های دولتی.

۱۰- بررسی وادارۀ امور به صورت مباشر ومستقیم از جانب شخص خلیفه، وکشف اوضاع واحوال دستگاهای حکومتی، تا ادارۀ امت به صورت درست ومنظم جریان وفعالیت داشته واز ملت حراست کامل وشامل صورت گیرد.

این‌ها مواردی‌اند که وجایب خلیفه را بصورت مشخص نشاندهی می‌نماید، واگر با دقت بنگریم، تمام این موارد تحت همان دوکلمۀ که قبلا متذکرشدیم داخل می‌باشد. یعنی اقامۀ دین و ادارۀ دولت مطابق دستور احکام دین.

حقوق خلیفه برمردم و بیت المال

امام مسلمانان در مقابل مسؤولیت‌های که دارد، از حقوقی نیز برخوردار می‌باشد که بدوبخش تقسیم می‌شود:

- حق او برمردم.

- حق امام دربیت المال

الف- حقوق خلیفه برمردم:

اساسی‌ترین حق امام برمردم، سمع واطاعت می‌باشد، ولی این حق، به صورت مطلق نبوده و حدودی دارد که درین آیت شریفه معین شده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩ [النساء: ۵٩].

«ای مؤمنان از الله ورسول وی اطاعت کنید واز صاحبان امورتان اطاعت کنید واگر درچیزی باهم اختلاف ونزاع کردید، آن را به الله ورسول وی (قرآن وسنت) برگردانید، اگرایمان دارید به الله وروز آخرت، این کار ازنگاه عاقبت بهتر ونکوتر است».

پس طاعت از امیر درحدودی است که الله جل جلاله تعیین کرده است؛ زیرا الله جل جلاله دستور می‌دهد که درصورت بروز اختلاف، موضوع را به الله ورسول وی رجعت دهید، بنابراین اگرامیر مسلمانان اوامری مطابق اوامرالله جل جلاله صادر می‌کند، اطاعت از آن واجب است، واگر اوامر او خلاف دساتیر الهی باشد، درآن صورت سمع واطاعت ازوی حرام وشرک بحساب میآید.

پیامبر ج حدود اطاعت از امام را مشخص کرده می‌فرماید‌: «لاَ طَاعَةَ فِى مَعْصِيَةِ اللَّهِ إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِى الْمَعْرُوفِ»[۲٩]. [۳۰] «طاعت از امیر و... درمعصیت الله نیست، بلکه طاعت فقط درکارهای نیک می‌باشد».

«عَنِ ابْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِىِّ ج أَنَّهُ قَالَ: عَلَى الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ فِيمَا أَحَبَّ وَكَرِهَ إِلاَّ أَنْ يُؤْمَرَ بِمَعْصِيَةٍ فَإِنْ أُمِرَ بِمَعْصِيَةٍ فَلاَ سَمْعَ وَلاَ طَاعَةَ».[۳۱]

«از عبد الله بن عمر روایت است که رسول الله جفرمود: برانسان مسلمان واجب است که سخن امیر خود را بشنود واز او اطاعت کند در کار‌هایی که مورد پسند او است وکارهایی که مورد پسندش نیست، تا وقتیکه او را به گناه دستور ندهد، اگر او را به گناه حکم می‌کند، در این صورت نه اطاعت وی واجب است ونه شنیین سخنان وی».

[۲٩] صحیح مسلم ج۶ ص۱۲ [۳۰] متفق علیه [۳۱] متفق علیه

۲- نصییحت‌:

از حقوق واجبۀ حاکم بر بالای رعیت نصیحت، خیرخواهی و رهنمائی امیر در امور خیر است. پیامبر ج اصل واساس دین را نصیحت وسعادت طلبی برای دیگران قرار داده فرموده است‌:

«الدِّينُ النَّصِيحَةُ قُلْنَا لِمَنْ قَالَ لِلَّهِ وَلِكِتَابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَعَامَّتِهِمْ».[۳۲]

«نصیحت وخیر اندیشی اصل واساس دین است. گفتیم‌: برای که باید نصیحت نمود؟ پیامبر ج فرمود‌: برای الله، کتاب وی، پیامبر وی، برای زمامداران مسلمانان وعامۀ مسلمانان».

نصیحت درحق زمامداران اینکه‌: آن‌ها را به آنچه که صلاح وسعادت دین ودنیا وجامعه است، رهنمائی فرمود. حافظ ابن حجر نصیحت زمامداران مسلمانان را به مطالب زیر خلاصه می‌کند‌:

۱- با خلوص نیت – قدرتوان- با آن‌ها در ادارۀ امور، وپیشبرد امور مملکت یاری داده شود.

۲- خلیفه را- در صورت اشتباه- از اشتباهاتش به صورت مسالمت آمیز آگاه ساخته شود.

۳- درحالت اختلاف ویا شورش علیه وی، مردم را به اطاعت از وی وادار نمودن.

۴- گرفتن دست حاکم از ظلم و بی‌عدالتی از بزرگ‌ترین مصداق نصیحت بشمار می‌رود.

[۳۲] روایت مسلم

ب- حق خلیفه دربیت المال:

این حق برای خلیفه برای این داده می‌شود که او مصروف امور مسلمانان بوده، نمی‌تواند به کسب وکاری بپردازد.

صحابه نیز به این مسأله در زمان ابوبکر وعمر اجماع نمودند که مخارج خلیفه به طور متوسط مانند مخارج زندگی شخصی متوسطی از قبیلۀ خود وی – نه مانند ثروت مند ونه فقیر- ازبیت المال پرداخته شود.

۳ - سرزمین (وطن)

الف- سرزمین اسلامی:

تمام کرۀ زمین وطن امت اسلامی است؛ زیرا تمام زمین در ملکیت الله و از آن او است. ﴿وَلِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ [آل عمران: ۱۸٩]. «ملکیت آسمان‌ها و زمین از آن الله است».

﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ [النور:۵۵].

«الله جل جلاله برای کسانی که ایمان آورده‌اند وعمل نیکو می‌کنند وعده کرده است تا ایشان را در زمین خلیفه بگرداند».

﴿وَلَقَدۡ كَتَبۡنَا فِي ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّكۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ ٱلصَّٰلِحُونَ ١٠٥ [الأنبياء: ۱۰۵].

«هرآئینه نوشتیم درزبور بعداز تورات که بندگان نیکوکار من زمین را به میراث خواهند برد».

بنابراین الله جل جلاله حق تملک زمین را برای مسلمانان عطا فرموده است، تا تمام زمین وطن‌شان باشد واخذ این حق را بعهدۀشان فرض گردانیده است. البته ادای این فریضه را مقید به توانائی وقدرت ایشان گردانیده است تا تمام توانایی خود را بکارگرفته در فکر طرح پلان‌ها وآماد گی کامل برای احقاق این حق باشند. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ وَلۡيَجِدُواْ فِيكُمۡ غِلۡظَةٗۚ [التوبة: ۱۲۳].

«ای مؤمنان بجنگید با کافرانیکه نزدیک شما‌اند وباید که بیابند درشما درشتی را».

﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتۡنَةٞ وَيَكُونَ ٱلدِّينُ كُلُّهُۥ لِلَّهِۚ [الأنفال: ۳٩].

«و بجنگید با کفار تا آنکه هیچ فتنۀ باقی نماند و دین (عبادت) خالص برای الله گردد».

و تا زمانیکه حکومت غیرالله بر زمین حاکم باشد، فتنه در زمین باقی خواهد بود. وتنها زمانی صلح وسلام به زمین برمی گردد که تمام عالم تسلیم ومنقاد شریعت الله گردند؛ زیرا اسلام عبارت از صلح وسلام است وبدون آن صلحی وجود ندارد.

والله عزوجل وعدۀ برحق نموده که دینش را پیروز می‌گرداند وشریعتش را غالب می‌سازد. واین وعده ایست که در گذشته‌ها بوده است ودرآینده خواهد بود.

﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٩ [الصف: ٩].

«واوست آنکه فرستاد پیامبر خود را همراه با هدایت ودین حق تا پیروز گرداند دین خود را برتمام ادیان،گر چند مشرکان بد پندارند».

پیامبر ج از پیروزی این دین خبر داده می‌فرماید‌:

«لیبلغنّ هذا الأمر ما بلغ اللیل والنهار، ولا یترك الله بیت مدر ولا وبر إلا أدخله الله هذا الدین، بعزعزیز أو بذل ذلیل عزاً یعز الله به الإسلام وأهله وذلا یذل به الكفار».[۳۳]

«ازتمیم داریس روایت است که رسول الله ج فرمود‌: حتماً این دین به هرنقطۀ که درآن شب وروز می‌آید رسیدنی است. و الله جل جلاله این دین را به تمام خانه‌ها وخیمه‌ها داخل می‌سازد و انسان عزیز بوسیلۀ این دین عزتمند می‌شود وانسان ذلیل، ذلیلتر می‌شود، عزتی که الله جل جلاله بوسلۀ آن اهل اسلام را عزیز می‌سازد وذلتی که الله جل جلاله اهل کفر را به آن ذلیل می‌گرداند».

واین وعده حتما روزی تحقیق می‌یابد وبه اذن الله عزوجل تمام روی زمین وطن مسلمانان خواهد بود ودر آن روزاست که بشریت با اطمینان وسعادت به حیات خود ادامه می‌دهند.

[۳۳] روایت احمد وطبرانی با سند صحیح

ب- دار اسلام ودار حرب:

قبل از انقیاد تمام جهان در برابر حکم الله زمین به دو بخش تقسیم می‌شود: دار اسلام ودار حرب.

۱- دار اسلام:

دار اسلام آنست که درآن سلطه وقدرت بدست اسلام ومسلمانان باشد. مسلمان درهر جاییکه قرار دارد، و از هر نژادی که هست، وطن دینی وی دار اسلام است؛ زیرا مسلمانان با گل وخاک یک منطقه ارتباط ندارند، بلکه با عقیدۀ خود ووطنی که در آن عقیده‌شان حاکم است مرتبط می‌باشند.

۲- دار حرب‌:

سرزمینکه درآن تسلط وقدرت بدست غیر مسلمانان قرار داشته، ومنقاد دین الله نباشند، ودر میان دولت اسلامی وآن کشور عهد وپیمانی وجود ندارد.

۳- دار عهد‌:

سرزمین کفری، ولی در میان آن‌ها ومسلمانان عهد و پیمان وجود دارد، با پیمان آتش بند وبا پیمان صلح که در برابر آن آمادۀ پرداخت جزیه برای دولت اسلامی باشند.

در بعضی موارد احکام هریک از این سرزمین‌ها از هم تفاوت دارد، تفصیلات آن درکتاب‌های فقه به صورت مشروحی آمده است.

۴- رعیت (امت اسلامی)

قبل از بعثت محمد ج رسالت‌های آسمانی به شکل محلی وقومی ظاهر می‌شد، به این معنی که پیامبران الهی هرکدام به سوی قوم خودش ویا منطقۀ خاصی فرستاده می‌شدند، وهر پیامبری فقط قوم خود را مخاطب قرار داده وبه سوی اسلام دعوت می‌کرد. چنانچه در قرآن کریم داستان‌های بعضی از این پیامبران به تفصیل واز بعض دیگری به طور مختصر ذکر شده است، قرآن کریم از نوح، هود، شعیب، صالح وسایر انبیاء داستان‌هایی را نقل می‌کند که هرکدام قوم خود را مخاطب قرار داده وندای (یاقومی) را بلند کرده‌اند.

وعیسی÷ فرمود: ﴿وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ... [آل عمران: ۴٩] «من بسوی بنی اسراییل فرستاده شدم».

اما پیامبر اسلام ج می‌فرماید: «... وَكَانَ النَّبِيُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً...»[۳۴].[۳۵]

«وهر پیامبری خاص برای قوم خود فرستاده می‌شد ومن برای تمام مردم مبعوث شده‌ام ...».

و با بعثت محمد ج دعوت اسلامی از دایرۀ قومی ومحلی فراتر رفته وتمام دایرۀ جامعۀ انسانی را در برگرفت، وندای دعوت اسلام از- یاقومی -، به – أَیهَا النَّاسُ – (ای انسان ....) تبدیل گردید، وتمام عالم انسانیت مکلف گردید تا ازیک پیامبر پیروی کنند. زیرا پیامبر دیگری بعد از وی نمی‌آید و در موجودیت شریعت او، پیروی از پیامبران قبلی مورد قبول نمی‌باشد.

﴿وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّ‍ۧنَۗ [الأحزاب: ۴۰].

«ولی او فرستاده الله وخاتم پیامبران است».

وبا این ندا، تمام بشریت با اختلاف نژادی، زبانی جغرافیائی و... که دارند، سیاه است یاسفید یاسرخ، در آسیا است یا در افریقا و امریکا ... همه امت یک پیامبر قرار می‌گیرند وبر ایشان فرض می‌گردد که فقط از یک پیامبر پیروی کنند ومطابق شریعت ودین وی، منقاد حکم الله جل جلاله گردیده از پیروی ادیان دیگر خود داری کنند.

این است که براساس وحدت عقیده، وحدت عبارت، وحدت سلوک، وحدت تاریخ، وحدت زبان، وحدت تشریع وقانون و وحدت قیادت و رهبری، امت اسلامی تشکیل می‌یابد وهمین پیوند‌ها است که آن‌ها را به یک امت متحد، مستحکم، باعظمت وبا وقار مبدل می‌سازد. امتی که تمام اعضای آن باهم برادر وبرابرند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ [الحجرات: ۱۰]. «جز این نیست که مؤمنان باهم برادر‌اند».

•تعاون، دوستی وولایت‌شان فقط با مسلمانان است.

﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ [التوبة: ٧۱]. «مردان مؤمنان وزنان مؤمن بعضی‌شان دوستان بعضی دیگر‌اند».

•همه بمثابۀ یک جسد و یک روح می‌باشند:

«تَرَى الْمُؤْمِنِينَ فِي تَرَاحُمِهِمْ وَتَوَادِّهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى عُضْوًا تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى». (صحیح مسلم)[۳۶]

ازنعمان بن بشیرس روایت است که رسول الله ج فرمود: «مثال مؤمنین در دوستی ومرحمت کردن وعطوفت با یکدیگر مانند یک جسد واحد می‌باشند که چون یک عضوی از آن بیمار شود، سایر اعضاء با بیدار خوابی وتب کردن با اوهمراهی وهمدردی می‌کنند».

• اهل ایمان هیچ نوع دوستی و ولاء و برادری با غیر مسلمان ندارند.

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ [المجادلة: ۲۲].

«نمی‌یابی قومی را که به الله و روز آخرت ایمان دارند، باز دوستی کنند با کسانیکه دشمنی می‌کنند با الله ورسول وی، اگر چه پدران شان، برادران‌شان وقبیله آن‌ها باشند. این گروه کسانی‌اند که الله ایمان را در قلب‌های‌شان نوشته است (جای داده است) وایشان را با روحی ازجانب خود تأیید وتقویت کرده».

از توضیحاتی که گذشت بخوبی دانستیم که مسلمانان از نگاه عاطفه، عملکرد، احساس و موالات، تنها مرتبط با امت اسلامی می‌باشند، نژاد وملیت عقیدتی خود را ازهمین ارتباط کسب نموده تمام قدرت وتوان خود را درهمین راه بکار می‌گیرند، نه براساس ارتباط قبیلوی، نژادی، وطنی وقومی و مرزی.

[۳۴] صحیح البخاری [۳۵] متفق علیه [۳۶] روایت مسلم

اصول و قواعد حکومت اسلامی

۱- مساوات:

مساوات در لغت به معنی‌: برابری در میان دوچیز، یکسانی، برابری حق، تساوی حقوق وهمانند.

مفهوم مساوات از دیدگاه اسلام‌:

مساوات از دیدگاه اسلام عبارت است از: اجرای قانون بصورت یکسان وارزش به حقوق و مسؤولتی‌های هرانسان بدون درنظر داشت نژاد، مال و ثروت، مواقع جغرافیائی وموقف اجتماعی آن.

اصل در اسلام‌:

مساوات یکی از پایه‌های اساسی نظام سیاسی اسلام است، اسلام همه مردم را در برابر قانون مساوی ویکسان قرار داده است، آنان را درحقوق سیاسی وغیر سیاسی یکسان می‌داند، هیچ فضیلت و برتری برای عرب برغیرعرب، سفید پوست برسیاه پوست، ثروتمند برفقیر، زیبا رو بر زشت رو، درنظرنمی گیرد، وبدینوسیله اسلام تمام نظام‌های طبقاتی ونژاد گرائی وتفاوت قرار دادن در بین طبقات اجتماعی را درحقوق وواجباتی که به عهده دارند محوکرده وتمام امتیازات ناروا را باطل اعلام داشته می‌فرماید‌:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ [الحجرات: ۱۳].

«ای مردم ما شما را ازمرد وزنی(بنام آدم وحواء) آفریده‌ایم وشمارا قبیله قبیله کرده‌ایم تاهمدیگر رِابشناسید(وهمه خواهر وبرادر هم هستید وکسی برکسی دیگر برتری ندارد) بیگمان گرامی‌ترین شما نزد خدا با تقوا‌ترین شما است».

اندک دقت نمائید، این آیه انسان‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد، نه طبقه وگروه مخصوصی را، وآنان را دعوت می‌کند که اصل ومنشاء وپدر ومادر همه ایشان یکی است، وکسانی که از یک اصل بوجود آمده باشند سزاوار نیست که برخی از آنان بربعض دیگر از جنبه نژادی ادعای برتری نمایند، وهرچند در نقاط مختلف پراگنده شده، وازلحاظ جنس ورنگ وزبان باهم اختلاف داشته باشند، به هیچ وجه این اختلافات عارضی باعث از بین بردن رابطه برادری آنان نخواهد شد.

پیامبر اسلام ج درخطبۀ تاریخی خود درحجة الوداع مردم را از اسارت‌: «خون» «زبان» «رنگ» «قبیله» و «نژاد» آزاد ساخته به مساوات وعدالت دعوت داده فرمود‌:

«یا أیها الناس، ألا إن ربكم واحد، وإن أباكم واحد، ألا لا فضل لعربي علی أعجمي، ولا لعجمي علی عربي، ولا لِأحمر علی أسود، ولا لِأسود علی أحمر إلا بالتقوی».[۳٧]

«ای مردم بدانید‌: خدای شما یکی است، وپدرتان یکی، نه عرب برعجم برتری دارد، ونه عجم برعرب، نه سیاه پوست برگند مگون، ونه گندمگون برسیاه پوست مگر به تقوی».

[۳٧] مسنى احمد باسند صحیح

معیار ارزش و برتری در اسلام:

نه تنها اسلام، بلکه ملت‌ها وفرهنگ‌های دیگر نیز این ارزش وبرتری افراد را دارند. معیار ارزش وبرتری با تفاوت فرهنگ‌ها کاملاً متفاوات است، وگاه ارزش‌های کاذب جای ارزش‌های راستین را می‌گیرد.

اسلام ملاک احترام وشخصیت انسان‌ها را درصفات آتی می‌شمارد‌:

۱- تقوی‌:

قرآن کریم ارزش واقعی انسان را در تقوی وپرهیزگاری اوقرار داده می‌فرماید‌: ﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ﴾.

«گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگار‌ترین شما است».

این تقوی وپرهیزگاری است که انسان در برابر دین، وظیفه وجامعه احساس مسؤلیت می‌کند.

واین تقوی است که انسان بوسیلۀ آن در برابر شهوت ایستادگی کرده واو را به راستی ودرستی وعدالت پایبند می‌سازد.

۲- علم وتخصص:

از دیدگاه اسلام مقام علم وعالمان با جهل وجاهلان یکسان نیست، قرآن به عظمت علم، و برتری انسان به اساس علم اشاره نموده می‌فرماید‌: ﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ [الزمر: ٩].

«بگو‌: آیا کسانیکه می‌دانند! باکسانیکه نمی‌دانند، یکسانند؟».

بخصوص علم قرآن‌:

«خیركم من تعلم القرآن وعلمه». «بهترین شما کسی است که قرآن را یاد می‌گیرد، وبه دیگرام می‌آموزد».

۳- تعهد پاک، فداکاری وسابقه داری در دین‌:

دلیل این برتری آیۀ ۱۰ سورۀ حدید است که می‌فرماید‌:

﴿لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ١٠ [الحديد: ۱۰].

«کسانى از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق و جهاد کرده‏اند [با دیگران] یکسان نیستند آنان از [حیث] درجه بزرگ‌تر از کسانى‏اند که بعدا به انفاق و جهاد پرداخته‏اند و خداوند به هر کدام وعده نیکو داده است و خدا به آنچه مى‏کنید آگاه است».

۴- ارزش‌های اخلاقی‌:

براساس حدیث صحیح که امام بخاری از عبدالله بن عمرو، روایت کرده پیامبر ج ارزش‌هایاخلاقی را یکی از ملاک‌های شخصیت شمرده، فرموده است‌:

«إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَيَّ أَحْسَنَكُمْ أَخْلَاقًا». «محبوب‌ترین شما نزد من با اخلاق‌ترین‌تان می‌باشد».

زندگی عملی پیامبر ج وخلفای راشدین نیز بیانگر این حقیقت است، در عصر نبوت انتخاب افراد برهمین اصول صورت می‌گرفت، انتخاب ابوبکر از جانب پیامبر ج به عوان خلیفه وجانشین وی بعد از وفات، از بزرگ‌ترین مصداق آنست.

وهم چنان ابوبکر صدیق معیار‌های فوق را درنظر گرفته عمر بن خطاب را به عنوان مشاور ارشد، وپس از خود به عنوان خلیفه نامزد می‌کند.

خلیفۀ دوم دو شورا داشت‌:

۱- شورای عالی که از قراء (دانشمندان علوم قرآنی) تشکیل یافته بود.

۲- شورای نخبگان، که اعضای این شورا اصحاب بدر، (نسبت فداکاری وسابقه داری‌شان دراسلام) بود.

مظاهر مساوات

۱- مساوات دراحکام شرعی:

اسلام مسلمانان را از هرنژاد، از هر رنگ، از هرمنطقه با تفاوت موقعیت‌های جغرافیای واجتماعی و با اختلاف وضع اقتصادی وسیاسی آن زیر پرچم واحدی جمع آوری نموده، مکلف ساخته است که همگی خدای واحد را پرستش کنند، واز کتاب آسمانی واحد، وپیامبر واحد اطاعت برند.

در برابر تمام احکام شرعی همگی- صرف نظر از رنگ وقبیله و...- مکلفیت دارند، در وقت فرارسیدن نماز همگی باید این فریضۀ الهی را ادا بکند، ودر یک ماه ودر یک وقت همه روزه بگیرند.

از بزرگ‌ترین مظاهر این وحدت فریضۀ حج، بخصوص در میدان عرفات است که مسلمانان از تمام نقاط جهان در این کنفرانس حضور یافته همه دریک نوع لباس وباسروپای برهنه- که شاهی برگدائی امتیازی ندارد- در نهایت خشوع وبا قلبی سرشار از صفا واخلاص در پیشگاه خدا راز ونیاز می‌کنند.

۲- وحدت ومساوات دراجرای قانون:

یکی از امتیازات شریعت وقانون اسلامی بر شریعت‌های قدیمه، مساوات در تطبیق قانون (مجازات) بدون استثناء وتفاوت می‌باشد، واین امر خود گواهی است برای عدالت شریعت اسلامی.

قبل از اسلام، نظام طبقاتی دربین رومی‌ها معروف بود، چنانکه در قانونشان آمده بود:

«کسیکه بیوه زن درستکار یا دوشیزه‌ای را مورد تجاوز قرار دهد، اگر بیوه زن یا دوشیزه ازیک خانواده شریف ومحترم باشد، نصف ثروت متجاوز مصادره خواهد شد، واگر ازخانوادۀ پست باشد، مجازاتش شلاق و تبعید است».

ولی اسلام در تطبیق قانون مجازات واجرای آن برمجرم مساوات قرار داده است و در بین کسی تفاوت وفرق قایل نشده است، ازحضرت عایشه همسر پیامبر خدا ج روایت شده است «موضوع قطع دست زنی از قبیلۀ مخزومی (فاطمه) که دزدی کرده بود، برای قریش خیلی مهم بود واز مجازات او بسیار ناراحت بودند، گفتند چه کسی جرأت دارد در این مورد پیش پیغمبر ج شفاعت کند، سپس گفتند هیچ کسی چنین جرأت را ندارد مگر اسامه پسر زید که عزیز ومحبوب پیغمبر خدا است، اسامه با پیغمبر بحث کرد، پیغمبر ج فرمود:

«یا أسامه أَتَشْفَعُ فِى حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ، ثُمَّ قَامَ فَاخْتَطَبَ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا أَهْلَكَ الَّذِينَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا سَرَقَ فِيهِمْ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمْ الضَّعِيفُ أَقَامُوا عَلَيْهِ الْحَدَّ وَايْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا». بخاری ومسلم[۳۸]

«ای اسامه، دربارۀ اجرای حدی ازحدود خدا شفاعت می‌کنی و می‌خواهی اجرا نشود؟! سپس بلند شد و خطبه‌ای را خواند وفرمود‌: ملت‌های پیش از شما به خاطر این به هلاکت رسیدند که هرگاه یکی از اشراف دزدی می‌کرد او را رها می‌کردند، واگر یکنفر ضعیف دزدی می‌کرد اورا مجازات می‌نمودند. قسم به خدا اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند دستش را قطع خواهم کرد».

می‌بینیم که پیغمبر ج سوگند می‌خورد که مجازات شرعی را برهر کسی که باشد، اجرا می‌نماید هرچند بردخترش باشد، به راستی این حقیقتی است که هیچ شک و شبهه‌ای درآن نیست؛ چون هر وقت قانون در مورد قوی وضعیف به طور یکسان اجرا نشود، باعث تحریک وتشویق قوی برای تجاوز به حقوق ضعیف می‌شود، ضعیف مورد تجاوز قوی قرار می‌گیرد وقوی در امن وامان بسرخواهد برد، واین امر یکی از عوامل بی‌نظمی‌ها وهرج ومرج‌هائی است که اساس پیشرفت وتمدن را از بین می‌برد.

[۳۸] متفق علیه

۳- مساوات در برخورد اجتماعی:

اسلام وحدت ومساوات را درهمۀ ابعاد، از جمله امور اجتماعی، تأکید کرده، وتمام مظاهر تفرقه وپراگندگی ساخته وپرداختۀ بشریت را باطل اعلام می‌نماید.

در حدیثی از ابوذر غفاری می‌خوانیم که‌: یکبار ابوذر با بردۀ سیاهی اختلاف پیدا کرد، وابوذر نسبت به آن برده به عنوان توهین گفت‌: «ای پسر زن سیاه پوست». پیامبر ج عصبانی شد وابو ذر را مورد خطاب قرار داده فرمود‌: «إِنَّكَ إِمرَؤٌ فِیكَ جَاهِلیة». [۳٩] «در تو تعصب جاهلیت وجود دارد».

پیامبر ج با این سخنان خود مبدأ مساوات را تأیید وتثبیت نموده، هرنوع تعصب و تبعیض را از شعار جاهلیت شمرد.

[۳٩] متفق علیه

۴- مساوات در مسئوولیت پذیری:

یکی از مظاهر مساوات در اسلام، وحدت ومساوات در مسؤولیت پذیری است، اسلام بر عهدۀ هریکی - قدر توانش- کاری گذاشته ودر قبال آن اورا مسؤول می‌داند.

پیامبر ج محدودۀ کار ومسؤولیت هریک را تحدید نموده می‌فرماید‌:

«كُلُّكُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ فَالْإِمَامُ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَالرَّجُلُ فِي أَهْلِهِ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَالْمَرْأَةُ فِي بَيْتِ زَوْجِهَا رَاعِيَةٌ وَهِيَ مَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِيَّتِهَا وَالْخَادِمُ فِي مَالِ سَيِّدِهِ رَاعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ». [۴۰]

«هر کدام از شما مسئول است، و از هریک از شما، درمورد زیر دستانش سؤال خواهد شد. رهبر جامعه، مسئول رعیت می‌باشد. مرد، مسئول خانواده و زیر دستانش می‌باشد. زن در خانه شوهر، مسئول زیر دستان خود است. خدمتگذار، مسئول است و از او در مورد اموال صاحبش و مسئولیت‌های دیگرش، سئوال خواهد شد».

[۴۰] روایت بخاری

۲- عدالت در اسلام

الف- مفهوم عدالت:

عدالت واژۀ عربی است ضد ستم، جور وبیداد، به معنی: استقامت، دادگری، داوری به حق، میانه روی و توازن درکارها بدون تمایل به سمتِ زیاده روی وکوتاهی. عدل: امر متوسط میان افراط وتفریط راگویند.

تعبیر دیگری که قرآن از مفهوم عدالت دارد، واژۀ «قسط» است، گرچند ازلحاظ لغوی تفاوتی میان عدالت وقسط وجود دارد، ولی در مفهوم عام که عبارت از: رعایت اعتدال درهمه چیز وهمه کار، وهرچیز را به جای خویش قراردادن است،باهم مساوی‌اند.

عدل وعدالت دراصطلاح فقهی: اجتناب کردن از گناهان کبیره، واصرار نکردن برگناهان صغیره، وانصراف از کارهای پست وخلاف مروت.

جایگاه عدالت در قرآن

۱- عدل محور نظام هستی:

عدل همان قانونی است که تمام نظام هستی برمحور آن می‌گردد، آسمان‌ها و زمین وهمۀ موجودات برعدالت برپاهستند: ﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ ٧ أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِي ٱلۡمِيزَانِ ٨ وَأَقِيمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِيزَانَ ٩ [الرحمن: ٧-٩].

«خداوند آسمان را برافراشت، قوانین وضوابطی راگذاشت تااینکه شماهم ازحد قوانین تجاوزنکنید، در وزن، داد گرانه رفتارکنید، وازترازو مکاهید».

در این آیات اشاره است به اینکه: اساس جهان برضوابط وقوانین حساب شدۀ بسیار دقیقی که همان عدالت است، استوار بوده، جامعۀانسانی که گوشۀ کوچکی از این عالم پهناور است نیز نمی‌تواند از این قانون عالم شمول، برکنار باشد، و بدون عدل به حیات سالم خود ادامه دهد.

عدل به معنی واقعی کلمه آنست که هرچیزی در جای خود باشد، بنابراین هرگونه انحراف، افراط، تفریط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق دیگران برخلاف اصل عدالت است.

یک انسان سالم کسی است که دستگاه‌های بدن اوهر یک، کار خودش را بدون کم و زیاد انجام دهد،

اما به محض اینکه یک یا چند دستگاه در انجام وظیفه کوتاهی کرد یا در مسیرتجاوز گام نهاد، فورا آثاراختلال درتمام بدن نمایان می‌شود، وبیماری حتمی است.

کل جامعۀ انسانی نیزهمانند بدن یک انسان است که بدون رعایت اصل عدالت بیمارخواهد بود.

شیخ الاسلام امام ابن تیمیه می‌گوید: «إن الله یقیم الدولة العادلة وإن كانت كافرة، ولا یقیم الظالمة وإن كانت مسلمة».

یعنی حکومت کافرعادل ادامه پیدا می‌کند، ولی حکومت مسلمان ظالم بقا ندارد.

۲- اقامۀ عدالت یکی ازاهداف بعثت پیامبران:

خداوند متعال مراعات عدالت را در میان مردم ودر همۀ ابعاد زندگی واجب گردانیده، و آن را یکی از اهداف اساسی بعثت پیامبران وفروفرستادن احکام وتعالیم الهی معرفی می‌نماید:

﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلۡنَا مَعَهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡمِيزَانَ لِيَقُومَ ٱلنَّاسُ بِٱلۡقِسۡطِۖ... [الحديد: ۲۵].

«ما پیامبران خود را همراه با دلایل ومعجزات روشن (به میان مردم) روانه کردیم. و به آنان کتاب‌ها و موازین (شناسائی حق وعدالت) نازل فرمودیم تا مردم داد گرانه رفتار کنند».

این آیه با صراحت اعلام می‌دارد که یکی از اهداف مهم بعثت پیامبران اقامۀ عدل در میان مردم است، وبه سه چیز به عنوان مقدمۀ اقامۀعدل اشاره می‌کند:

«بینات» به معنی دلایل روشن است، وشامل معجزات ودلایل عقلی حقانیت دعوت انبیا واخبار انبیای پیشین می‌شود.

«کتاب» اشاره به کتب آسمانی است وشامل بیان معارف وعقاید واحکام واخلاق است.

«میزان» به معنی قوانینی است که معیار سنجش نیکی‌ها از بدی‌ها، و ارزش‌ها از ضد ارزش‌ها وحق از باطل است.

تجهیز انبیای الهی با این سه نیرو به آن‌ها امکان می‌دهد که بتوانند انسان‌ها را برای اقامۀ عدل بسیج کنند.

۳- عدالت شرط اساسی شهادت:

عدالت شرط اساسی پذیرش شهادت شاهد است؛ زیرا شهادت فرد غیرعادل مردود وغیرقابل پذیرش است. این شرط بخاطراینست که تمایل قلبی به یکی از دوطرف مانع شهادت به حق نگردد، و این عدالت است که او را به شهادت به حق وبرای رضای خدا وا می‌دارد. قرآن در مورد طلاق ورجوع عدالت را شرط شهادت قرار داده می‌فرماید: ﴿وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ مِّنكُمۡ... [الطلاق: ۲].

«دومرد عادل ازخودتان (مسلمانان) را شاهد بگیرید».

ودر مورد حفظ حقوق واموال مردم می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَيۡنِكُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ حِينَ ٱلۡوَصِيَّةِ ٱثۡنَانِ ذَوَا عَدۡلٖ مِّنكُمۡ [المائدة: ۱۰۶].

«ای مسلمانان! هنگامیکه مرگ یکی از شما فرا رسید در موقع وصیت دو نفر عادل از میان خودتان را گواه گیرید...».

منظور از عدالت در شهادت اینست‌: صرفنظر از هر اعتبار وامتیازی از قبیل: رنگ، نژاد، ثروت، مقام، نسب و... در بین مردم، دادگرانه تنها بخاطرخدا بدون اندک‌ترین میل وانحراف، شهادت انجام یابد.

۴- داوری دادگرانه اساس حکومت وقضاوت دراسلام:

قرآن عدالت ودادگری را یکی از قوانین مهم اسلامی، و زیربنای جامعۀ سالم انسانی وپایۀ اساسی دولت در اسلام اعم ازقضایی واجرائی قرارداده است:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ [النساء: ۵۸].

«خداوند به شما دستور می‌دهد که امانت‌ها را به اهل آن بسپارید، وهرگاه در بین مردم داوری کردید داد گرانه داوری نمایید».

این داوری داد گرانه که نص قرآنی به صورت مطلق بیان فرموده است، داوری داد گرانه‌ای است که درمیان جملگی مردمان انجام پذیرد، وهمگان را فرا گیرد، تنها دادگری مسلمانان در حق همدیگ نیست. بلکه دادگری حق هر انسانی است که واژۀ «الناس» براو اطلاق می‌گردد، واین واژه همۀ انسان‌ها را دربر می‌گیرد، مؤمنان وکافران، دوستان ودشمنان، سیاهان وسفیدان، عرب‌ها و غیرعرب‌ها.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنَ‍َٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨ [المائدة: ۸].

«ای مؤمنان! داد گرانه بخاطر خدا گواهی دهید، ودشمنی قومی شما را بر آن ندارد که دادگری نکنید، دادگری کنید که کوتاه‌ترین راه به پرهیزگاری است واز خدا بترسید که خدا از اعمال شما با خبر است».

آیۀ فوق اقامه وگسترش عدل ودادگری راحتی در برابر دشمنان کینه توز اسلام لازم می‌گرداند.

نمونۀ ازاین دادگری به حق‌:

۱- هنگامیکه تعدادی ازمنافقان برپیکر نازیبای خود لباس زیبای ایمان وتقوی را پوشانده می‌خواستند که به نا روا شخصی یهودی را به دزدی متهم کنند، ودر واقع خود تهمت گران مرتکب دزدی شده بودند، خداوند در این مورد نه آیات ازسورۀ نساء(۱۰۴-۱۱۲) را نازل فرموده پیامبر ج را توصیه می‌نماید که این کتاب، این دین وشریعت برای اجرای اصول حق وعدالت آمده است، پس نباید از خاینان حمایت نماید. (۱۰:ص۶۲۰)

اگر اعتبارات زمین قاضی وحاکم می‌بود، واگر قوانین انسان‌ها ومعیارهای آنان مرجع این برنامه می‌بود، سبب‌های بیشماری، وبهانه‌های فراوانی وجود داشت. مثلا همین یک سبب وبهانۀ روشن وبزرگ بس بود که: متهم یک یهودی است. ویهودیان چه کسانی بودند؟

۲- شاگردان مکتب قرآن ومدرسۀ نبوت حقیقت این نصوص را به صورت واقعی درک نمودند، وبه این عدالت واقعیت بخشیدند، واز مثال‌های واقعی ونمونه‌های بارز آن در زمان خلیفه دوم داستان شهروند مسیحی مصری است که از فسطاط مصر به حجاز به خاطر دفاع از حق خود این سفر طولانی ومشقت بار را متحمل می‌شود.

در ایامیکه عمروبن العاصس ازطرف عمرس والی وفرمانروای سرزمین مصربود، در یکی از می‌دانهای شهر که مقرفرمانروایی‌اش بود مسابقۀ اسپ دوانی برگزار شد. سوارکاران ماهرمسیحی مصری ومسلمین عرب در این مسابقه شرکت کردند. یکی از اسپ‌های که برای مسابقه به میدان آورده شده بود، اسپ اصیل فرزند عمروبن العاص بود که به وسیلۀ یکی ازسوارکاران عرب وارد میدان مسابقه شده بود؛ چون یکی از اسپ‌ها شباهتی زیادی با اسپ محمد بن عمرو داشت، درست در گرماگرم مسابقه از بقیۀ اسپ‌ها سبقت گرفته، جلو می‌افتد، محمد بن عمرو به تصور اینکه اسپش برنده شده از فرط خوشحالی از جای برخواسته می‌گوید: «فرسي ورب الکعبه» یعنی قسم به پروردگار کعبه این اسپ من است».

ولی همین که اسپ نزدیک می‌آید، معلوم می‌شود آن اسپ، اسپ یکی ازمسیحیان است وچشم محمد بن عمروخطا دیده است.

لذا از شدت شرمندگی وبرای فرونشاندن خشمش قبطی صاحب اسپ برندۀ مسابقه را با تازیانه می‌زند و می‌گوید: بگیر این ضربت‌ها را از دست فرزند اشراف.

خبر این ما جرا به گوش عمروبن العاص می‌رسد، او به جای اینکه فرزندش را ادب کند واز قبطی عذر بخواهد، او را به زندان می‌افگند تامبادا به مدینه برود و به حضورحضرت عمر شکایت کند.

چون مدتی از این واقعه گذشت، عمروبن العاص تصور کرد که قضیه کهنه شده وقبطی اقدام نمی‌کند؛ لذا او را آزاد نمود ولی قبطی که از اعیان واشراف شهر بود نمی‌توانست زشتی این ضربت‌ها را که در انظار مردم خورده فراموش کند؛ لذا راه مدینه درپیش می‌گیرد وشکایتش را به حضور عمرس عرض می‌نماید.

انس بن مالک راوی داستان می‌گوید: عمرس شکایت قبطی را استماع نمود وسپس فرمود: «اینجا بمان». چندی نگذشت فهمیدیم که عمرس فرمان داده تاعمروبن العاص وفرزندش از مصر به مدینه آیند، چون دیدیم که ناگهان هردو آمدند.

عمرس آن‌ها را به مجلس خلافت احضار وقبطی شاکی را نیز در آنجا حاضر فرمود، تا مجددا شکایتش را در حضور آن‌ها تکرار نماید.

چون محمد بن عمرو درحضور خلیفه به جرم خود اقرار نمود، آن حضرت تازیانه‌ای را که در دست داشت به دست قبطی داد وفرمود: این تو واین فرزند اشراف که تو را به تقصیر زد، اینک او را بادست خود با این تازیانه بزن وقصاصت را از او بگیر.

قبطی تازیانه را برداشت ودرحضورخلیفه واهل مجلس، محمد بن عمرو را زیرضربت تازیانه گرفت، عمرس می‌فرمود: «بزن فرزند اشراف را». سپس فرمود: «بزن بر فرق سرخود عمروبن العاص؛ چه فرزندش تورا بدین سبب زد که او در آنجا قرار دارد.

عمروبن العاص عرض کرد: یاامیرالمؤمنین! عفوبفرما؛ حقش راگرفتی ووجدانت را از این بابت راحت فرمودی.

قبطی نیزعرض کرد یا امیرالمؤمنین! کسی را که مرازده بود، زدم. عمرس فرمود: به خدا قسم اگر این فرمانروا را می‌زدی تو را باز نمی‌داشتم تاآنکه خودت از زدنش باز می‌استادی، عمرس پس از آن رو به عمرو بن العاص نموده آن سخن تاریخی وماندگارخود را می‌فرماید: «یا عمرو، متی استعبدتم الناس، وقد ولدتهم أمهاتهم أحراراً؟».

«ای عمرو! ازچه وقت مردمی را که مادرشان آنان را آزاد به دنیا آورده‌اند، بر بردگی گرفته‌اید؟».

این است عدالتی که قرآن از پیروان خود می‌خواهد، می‌بینیم عمر بن خطاب دستور می‌دهد که از محمد بن عمرو بن عاص، فرد عرب و مسلمان پسرحاکم، والی و فاتح مصر، به خاطرضرب وشتم شهروند مسیحی مصری قصاص گرفته شود،؟!

۵- عدالت راه تقوی:

عدالت مانند توحید در تمام اصول و فروع اسلام اعم از مسایل عقیدتی، علمی، فردی، اجتماعی، اخلاقی و حقوقی ریشه دوانده، وهیچ یک از آن‌ها را خالی از روح عدالت نخواهیم یافت؛ بنابراین جای تعجب نیست که قرآن عدالت را نزدیک‌ترین راه به تقوی وپرهیزگاری معرفی می‌کند:

﴿ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨ [المائدة: ۸].

«دادگری کنید که کوتاه‌ترین راه به تقوی، و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا است».

مظاهر عدالت

خداوند عدالت را حلقۀ ارتباط میان همۀ تعالیم ورهنمودهای دعوتی واصلاحی رسالت رسول خدا در تمام ابعاد زندگی بشر قرار داده و به اجرای آن فرمان اکید داده است:

﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ [النحل: ٩۰].

«خداوند به دادگری ونیکی دستور می‌دهد...».

﴿وَأُمِرۡتُ لِأَعۡدِلَ بَيۡنَكُمُۖ [الشورى: ۱۵].

«و به من دستور داده شده تا در میان شما داد گری کنم».

عدالت در قرآن صورت‌ها و مظاهر مختلفی دارد، مانند عدالت در گفتار، عدالت در معاملات، عدالت در امورخاص، عدالت در قضاوت حتی در برابر دشمنان و.....

عدالت در معاملات:

قرآن روند معاملات ومبادلات بازرگانی را به عقیده ربط و پیوند داده، عدالت ودادگری را در آن لازم می‌گرداند؛ چراکه معاملات در این آیین ارتباط محکم وپیوند استواری با عقیده دارد، بر خلاف نظام‌های جاهلیت که در میان عقیده، عبادات، قوانین ومعاملات فرق گذاشته و آن‌ها را از یکدیگر جدا می‌دانند.

در مورد مبادلات بازرگانی چنین می‌خوانیم: ﴿وَأَوۡفُواْ ٱلۡكَيۡلَ وَٱلۡمِيزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ [الأنعام: ۱۵۲].

«پیمانه وترازو را به تمام وکمال ودادگرانه مراعات کنید، نه کم وزیاد بدهید، ونه کم وزیاد دریافت کنید».

ودربارۀ کتابت ونوشتن معاملات، عدالت را شرط قرارداده می‌فرماید:

﴿وَلۡيَكۡتُب بَّيۡنَكُمۡ كَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ [البقرة: ۲۸۲].

«باید نویسنده‌ای دادگرانه آن وام را بنویسید».

عدالت در کتابت اینکه: طبق حقیقت بنویسید، وجانب هیچ یک از طرفین را نگیرد، وبرمتنی که دیکته می‌شود، چیزی نیفزاید، وازآن چیزی نکاهد.

وهمچنین عدالت در شهادت را واجب گردانیده است، عدالت در آن به معنای ادای شهادت بدون زیادت وکمی، وبدون تحریف وتبدیل آن است:

﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ ٢٨٣ [البقرة: ۲۸۳].

«از دادن شهادت به صورت واقعی آن کتمان نکنید، وهرکس اورا کتمان کند دل او بیمار است».

عدالت در امورخانوادگی:

الف- عدالت دربارۀ همسران:

قرآن کریم همانگونه که به طور عام وهمه جانبه به اجرای عدالت دستور داده، ودر امورخاص وخانوادگی نیز در مورد مراعات آن سفارش داده است. چنانچه در مورد تعدد زوجات مراعات عدالت را شرط اساسی مشروعیت آن قرارداده می‌فرماید: ﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً [النساء: ۳].

«اگرنگران هستید که عدالت را برپا کرده نمی‌توانید، به یک همسر اکتفاکنید».

منظور از عدالت دربارۀ همسران رعایت دادگری در امور زندگی است، از قبیل دادگری در نفقه، تقسیم اوقات هم خوابگی، توجه، ودیگرمسایل زندگی که انسان توانائی آن را دارد.

این عدالت شامل محبت قلبی وعلاقۀ درونی انسان نمی‌باشد؛ زیرا تمایل قلبی وعلاقۀ بیشتر درونی به یکی از آن‌ها موضوع طبیعی است که خارج از قدرت انسان می‌باشد: ﴿وَلَن تَسۡتَطِيعُوٓاْ أَن تَعۡدِلُواْ بَيۡنَ ٱلنِّسَآءِ وَلَوۡ حَرَصۡتُمۡۖ [النساء: ۱۲٩].

«شما نمی‌توانید از نظر محبت میان زنان دادگری کامل برقرارکنید، هرچند که رغبت وعلاقه به دادگری داشته باشید».

ب- مساوات میان فرزندان:

اسلام پدر ومادر را در برابر فرزندان خود مسئوول می‌داند که باید در مقابل فرزندان‌شان احساس مسؤولیت نموده، عدالت ودادگری را در میان آن‌ها رعایت نمایند، ونباید یکی را بر دیگری برتری دهند:

امام بخاری ازصحابی جلیل نعمان بن بشیر روایت نموده که پیامبر ج فرموده است: «اتقوالله، واعدلوا بین أولادکم». «ازخدا بترسید، ودر میان فرزندان‌تان عدالت ومساوات برقرار کنید».

عدالت در گفتار:

قرآن به پیروان خود دستور می‌دهد که در گفتارشان نیز عدالت را رعایت کنند:

﴿وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ [الأنعام: ۱۵۲].

«هنگامیکه سخن می‌گویید: دادگری کنید، گرچند کسی که سخن به نفع یا به زیان اوگفته می‌شود ازخویشاوندان‌تان باشد».

یعنی هنگام داوری باشهادت وباهر مورد دیگری که سخن گفتید، عدالت را رعایت کنید، باید سخن حق بگویید، دادگرانه رفتار کنید، در کردار وگفتار از حق جانبداری نمایید، نباید حق وحقوق بیگانگان را فدای حق وحقوق نزدیکان نمود.

قرآن عدالت در شهادت را- که از واضح‌ترین مصداق عدالت درگفتار است - چنین توضیح می‌دهد:

﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا ١٣٥ [النساء: ۱۳۵].

«ای مؤمنان! داد گرانه بخاطر خدا گواهی دهید ،هر چند که شهادت‌تان به زیان خود تان، پدر ومادر و خویشاوندان‌تان باشد، کسیکه به زیان او شهادت داده می‌شود دارا ویا نا دار باشد، خداوند به مصلحت آن دو آگاه‌تر از شما است، پس از هوا وهوس پیروی نکنید که از حق منحرف می‌گردید، واگر زبان از شهادت به حق بپیچانید یا از آن روی بگردانید خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است».

این است عدالت در شهادت که قرآن می‌خواهد، نه ملاحظۀ ثروت ثروتمندان ونه فقر فقیران مانع اجرای آن می‌گردد، بلکه حتی منافع خویش وبستگان خویش را به خاطر اجرای آن نادیده می‌گیرد.

فرق عدالت با مساوات:

عده‌ای واژۀ «مساوات» و یا «تساوی» را شبیه و ردیف عدالت می‌دانند، ولی در واقع در میان این دو واژه تفاوتی وجود دارد؛ زیرا مساوات مطلق برابری راگفته می‌شود- اعم از اینکه در میان اشیای متجانس بوده باشد ویا متغایر-. وعدالت تنها برابری در میان اشیای هم جنس را دربر می‌گیرد.

مساوات همه وقت ودرهمه موارد دادگری نیست، هیچگاه انسان زحمت کش وتلاش گر با شخص کسول وتنبل یکسان نمی‌باشد.

افراد صادق، وفا دار وامانت کار را با افراد خاین وفریب کار، ازلحاظ ارزش وپاداش یکسان دانستن عین ظلم وبی عدالتی است.

قرآن کریم بدین تفاوت اشاره نموده، مقایسه‌ای درمیان مؤمن نیکوکار با کافر بدکار برقرار نموده ومساوات در میان این هردو را دور از عدالت شمرده می‌فرماید:

﴿أَفَنَجۡعَلُ ٱلۡمُسۡلِمِينَ كَٱلۡمُجۡرِمِينَ ٣٥ مَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ ٣٦ [القلم: ۳۵-۳۶].

«آیامؤمنان فرمان بردار را همچون گنهگاران یکسان می‌شماریم، چه شده به شماچگونه قضاوت می‌کنید».

بطورمثال: اسلام برای هریک از مرد و زن حقوقی قایل شده که این حقوق عادلانه ودادگرانه متناسب با طبیعت وساختار فزیکی آن‌ها است.

ولی حقوق مرد و زن درهمه موارد مساویانه نیست، ونه مساوات در میان مرد و زن در همه امور عدالت است. همانگونه که مکلف ساختن زن به کارهای شاقه وطاقت فرسا ومسؤولیت‌های سنگین، نه عدالت است ونه باطبیعت لطیف آن سازگار می‌باشد.

برعکس سپردن کارهای حضانت وتربیت فرزندان و...- که رمز موفقیت‌های این کارها نهفته به موهبه‌های عاطفی می‌باشد- به مردان، وسلب آن از زنان مبارزه با فطرت و بی‌عدالتی محسوب می‌گردد.

بنابراین شعار «حق تساوی مرد وزن» که از اصول دموکراسی بشمار می‌رود، وهوا دارن دموکراسی زمزمه میکنند، وتعدادی هم- آگاهانه ویاغیر آگاهانه- آن را توجیه وصبغۀ سازگاری با شریعت را می‌دهند، این شعار با اصول اسلام متضاد و بانصوص صریح وصحیح شرعی منافات دارد؛ زیرا حقوق مرد وزن در اسلام عادلانه ودادگرانه است، نه مساویانه.

ودر مواردی چون: شهادت، میراث، امامت، زعامت، قوّامیت، حق طلاق، حق رجوع از طلاق، مکلفیت جهاد وجمعه و... حق مرد بازن یکسان نیست، ولی این تفاوت‌ها متناسب باطبیعت هریک از آن‌ها بوده عین عدالت است.

۳- شوری

معنی شورا:

«شورا» و «مشاوره» واژۀ عربی است به معنی‌: ابراز رأی، نظرخواهی، مشوره و رایزنی با یکدیگر.

شورا از دیدگاه اسلام عبارت است از‌: تبادل آرا ونظریات غرض تشخیص رأی مفید وسازنده در موردی از موارد، ومشورت ورایزنی با دانشمندان دینی، ومتخصصان امور در مسایلی که دلیل صریح وجود ندارد.

فواید شورا‌:

۱- نجات از لغزش واشتباه:

شورا زمینه ساز جلوۀ حق وحقیقت، ورشد استعداد‌ها است؛ زیرا مردمی که کارهای مهم خود را با مشورت وصلاح اندیشی یکدیگر انجام می‌دهند وصاحب نظران آن‌ها به مشورت می‌نشینند، کمتر گرفتار لغزش می‌شوند. به عکس افرادیکه: گرفتار استبداد رأی هستند وخود را بی‌نیاز از افکار دیگران می‌دانند- هرچند از نظر فکری فوق العاده باشند- غالباً گرفتار اشتباهات خطرناک ودردناکی می‌شوند.

از این گذشته استبداد رأی، شخصیت را در تودۀ مردم می‌کشد، وافکار را متوقف می‌سازد، واستعداد‌های آماده را نابود می‌کند، وبه این ترتیب بزر گترین سرمایه‌های انسانی یک ملت از دست می‌رود.

۲- پاسداری از منزلت فکری افراد‌:

اصل شورا درحقیقت پاسداری از منزلت فکری افراد، وحق طبیعی جامعه در ادارۀ امور ومبارزه با استبداد وخود کامگی است.

۳- احساس مسؤولیت افراد در مقابل جامعه ‌:

در صورت تطبیق قانون شورای اسلامی، هر فردی از افراد جامعه خود را عنصر مؤثر جامعه پنداشته ودر برابر آن احساس مسؤولیت می‌نماید، وحمایت آن را وجیبۀ دینی واجتماعی خود می‌داند.

۴- توزیع مسؤولیت برعهدۀ همه افراد ‌:

کسی که در انجام کارهای خود با دیگران مشورت می‌کند، اگر مواجه با پیروزی شود کمتر مورد حسد واقع می‌گردد؛ زیرا دیگران پیروزی وی را از خودشان می‌دانند ومعمولاً انسان نسبت به کاری که خودش انجام داده حسد نمی‌ورزد، واگر احیاناً مواجه باشکست گردد، زبان اعتراض وملامت وشماتت مردم براو بسته است، زیرا کسی به نتیجۀ کار خودش اعتراض نمی‌کند، نه تنها اعتراض نخواهد کرد بلکه دلسوزی وغمخواری نیز می‌کند.

۵- تشخیص اشخاص مخلص‌:

یکی دیگر از فواید مشورت این است که انسان ارزش شخصیت افراد ومیزان دوستی ودشمنی آن‌ها را باخود درک خواهد کرد، واین شناسایی راه را برای پیروزی او هموار می‌کند.

اهمیت شورا در اسلام:

شورا یکی ازبرنامه‌های مؤکد اسلام در امور اجتماعی وحکومتی است که اسلام آن را در امور اجتماعی وآنچه به سرنوشت جامعه مربوط است، وجنبۀ اجرایی قوانین الهی ومصالح جامعۀ اسلامی را دارد- نه جنبۀ قانونگزاری- درهمچو مسایل اصل شورا را با دقت واهمیت خاصی مطرح کرده حتی در قرآن یکی از سوره‌ها به عنوان «سورة الشورا» نامگزاری گردیده است؛ زیرا تنها سوره‌ای است که شورا ومشورت را به عنوان یکی ازخصوصیات مؤمنان حقیقی قرار داده است.

پیامبراسلام ج با آنکه از وحی آسمانی الهام می‌گرفت، واز سوی دیگر فکر نیرومندی داشت که نیاز آن به مشوره کمتر احساس می‌شد، با وصف این برای آنکه مسلمانان را به اهمیت شورا متوجه ساخته ونیروی فکری واندیشۀشان را پرورش داده باشد، مجلس شورا تشکیل می‌داد، وبه نظراصحاب ویاران خود ارزش خاصی قایل بود.

آیه ۱۵٩ سوره آل عمران: ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ «ودرکارها با آنان مشورت ورایزنی کن».

این نص قطعی وجزمی اصل شورا را درکارهای اجتماعی ونظام حکومت بنیان می‌گذارد، حتی در آن زمانی که نظام حکومت به دست پیامبر ج هم باشد، چنین اصلی باید رعایت شود.

ودرسورۀ شورا هنگام بیان اوصاف برجستۀ مؤمنان راستین اصل شورا را در ردیف ایمان به خدا ونماز قرار داده می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ [الشورى: ۳۸].

«مؤمنان راستین کسانی‌اند که دعوت پروردگارشان را پاسخ می‌گویند، ونماز را چنانکه باید میخوانند، وکارشان به شیوۀ رایزنی وبرپایۀ مشورت با یکدیگر است».

از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که کار شورا در زندگی مسمانان ژرف‌تر ومهم‌تر از این است که سیستم اسلامی فقط یک نظام سیاسی باشد و بس. چه شورا قالب اساسی وپیکرۀ اصلی جملگی گروه مسلمانان است. کار وبار گروهی ایشان برشورا استوار وپایدار می‌گردد، آنگاه از گروه به دولت سرایت می‌کند، یعنی مسلمانان هم گروه وهم دولت ایشان به پایۀ شورا استوار وبر قرار می‌گردد.

وهمچنان درسنت نبوی به خصوص سیرت عملی پیامبر ج وخلفای راشدین اصل شورا با اهمیت خاصی تلقی شده است.

جایگاه شورا در احادیث وسیرت نبوی‌:

شورا در احادیث نبوی- چه احادیث قولی وچه سیرت عملی پیامبر ج - اهمیت فوق العاده وجایگاه ویژه‌ای دارد. در این زمینه امام ترمذی روایتی را از ابوهریره نقل کرده که بیانگر اهمیت شورا در نزد پیامبر ج است: «ما رأیت أحداً أكثر مشورةً لأصحابه من رسول الله ج».

«هیچ یکی را ندیدم که مانند پیامبر ج با اصحاب ویاران خود بسیار مشورت کند».

ودرمورد مشورت در امور سیاست و زعامت، امام بخاری چنین روایت نموده است:

«مَنْ بَايَعَ رَجُلًا عَنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ فَلَا يُبَايَعُ هُوَ وَلَا الَّذِي بَايَعَهُ تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا». (صحیح البخاری)

«کسی با مردی بدون مشورۀ مسلمانان بیعت نماید، نباید از او ونه ازشخصیکه با اوبیعت شده اطاعت صورت گیرد، تا مبادا این کار موجب قتل آن هردو نگردد».

وهم چنان از سیرت عملی پیامبر جاستفاده می‌شود که او در مواردی که حکم خاصی ازسوی خداوند نازل نمی‌شد، ازقبیل مسایل جنگی و.. مشورت می‌کرد، وبه نظر اصحاب احترام داشته ورأی معقول ومنطقی آنان را مورد اجراء قرار می‌داد.

مشاورۀ پیامبر جدر مورد تعیین نقطۀ اردوگاه مسلمانان در میدان بدر، وپذیرفتن پیشنهاد حباب بن منذر وعملی کردن به آن، و مشاورۀ وی با ابوبکر صدیق وعمر فاروق دربارۀ اسیران بدر، وتمایل پیامبر جبه رأی ابوبکر و .. را می‌توان از مثال‌های این اصل اسلامی شمرد.

ودرجنگ احد در مورد ماندن درمدینه یا بیرون رفتن وجنگیدن در خارج مدینه با مسلمانان مشورت کرد، وترجیح دادند که در خارج از شهر با دشمن مقابله کنند، بدین منظور به بیرون شهر رفت.

ودرغزوۀ خندق پیامبر جبا یاران خود در چگونگی نبرد با سپاه احزاب مشاوره نمود، سلمان فارسی نظر داد که در اطراف مدینه خندق کنده شود، چون نظر او در این مورد سازنده ومنطقی بود، مورد قبول پیامبر جواقع شد، وبدان عمل کرد.

جایگاه شورا در سیرت خلفای راشدین:

مطالعۀ سیرت خلفای راشدین که عصر آن‌ها به شهادت پیامبر ج بهترین ادوار تاریخی، وراه وروش آنان لازم الاتباع برای امت اسلامی است، نشان می‌دهد که خلفای راشدین به ویژه ابوبکر صدیق به عنوان خلیفه ورهبر مسمانان اهمیت خاصی به شورا قایل بود. امام بخاری راجع به اهمیت شورا در عصر خلفای راشدین چنین نقل می‌کند:

«وكانت الأ ئمة بعد النبي ج یستشیرون الأمناء من أهل العلم في الأمور المباحة، لیأخذوا بأسهلها، فإذا وضح الكتاب والسنة لم یتعدوه إلی غیره».

«خلفا وزمامداران مسلمانان پس از پیامبر ج با علما ودانشمندان معتمد در مورد مسایلی که حکم شرعی در آن وجود نمی‌داشت، مشورت می‌کردند، تا آنچه سهل وآسان و به مصالح جامعه می‌بود، بگیرند، وعملی کنند، درصورتیکه حکم آن از کتاب و یاسنت دانسته می‌شد، در تلاش حکم آن از طریق شورا نمی‌شدند واز آن حکم تجاوز نمی‌کردند».

ازین روایت اهمیت شورا نزد خلفای راشدین وهم مورد ومحدودۀ آن وهم شروط اهل شورا دانسته می‌شود.

مشاورۀ خلیفه اول با عمرس در مورد چگونگی برخورد با مانعین زکات، وپیشنهاد جمع کردن قرآن از صحیفه‌های مختلف در یک نسخه از سوی عمرس برای ابوبکر، وپس از تبادلۀ نظر وبررسی آن، پذیرش این پیشنهاد از سوی ابوبکر، وهمچنان مشاورۀ ابوبکر صدیق با عبدالرحمن بن عوف دربارۀ استخلاف عمر نشان دهندۀ اهمیت این برنامۀ اسلامی در عهد خلافت صدیق است.

واماخلیفۀ دوم عمرفاروقس بیش از همه به این دستور اسلامی ارج می‌گذاشت، و با اصحاب کرام مشورت می‌کرد.

در زمان خلافت وی بصورت سازمان یافته دو مجلس شورا وجود داشت که یکی آن ا زنخبه‌ترین اصحاب پیامبر جوپیشتازان اسلام که اهل بدر‌اند، تشکیل یافته، واعضای مجلس دوم را قاریان قرآن- اعم ازجوانان و بزرگ سالان- تشکیل می‌داد. در این زمینه امام بخاری روایتی نقل کرده که باهم می‌خوانیم: «وكان القراء أصحاب مشورة عمر كهولا كانوا أوشبانا».

«اعضای مجلس شورای عمر را قاریان قرآن- چه جوانان وچه بزرگ سالان- تشکیل می‌دادند».

۴- شرایط مشاورین:

۱- اسلام:

از دیدگاه اسلام هرشخصی نمی‌تواند عضویت شورای اسلامی را کسب نماید، بلکه عضو این شورا باید دارای صفات ویژه‌ای باشد که اورا صالح برای این کار بکند، ودر رأس آن صفات مسلمان بودن است.

حضور وشرکت کافر- گرچند تبعۀ کشور اسلامی بوده باشد- در مجلس شورا نه تنها با روح اسلام، بلکه با نصوص شرعی منافات دارد؛ زیرا امانت داری وخیر خواه بودن مشاور از شرایط اساسی شورا است، وقرآن کافران را دشمن اسلام ودشمن خدا معرفی می‌نماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ [الممتحنة: ۱].

«ای مؤمنان! دشمنان من ودشمنان خودرا دوست نگیرید».

همانگونه که آیۀ ۱۱٩ سورۀ آل عمران گماشتن کفار را درکارهای مهم از جمله مشاور ورازدار گرفتن آن‌ها را حرام قرار داده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ [آل عمران: ۱۱۸].

«ای مؤمنان کافران وبیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید».

از روایت‌های: «إذا استشار أحدكم أخاه .....» و «من استشار أخاه ....» و... نیز لزوم شرط ایمان در مشاوره دانسته می‌شود؛ چون منظور از اخوت در این احادیث اخوت اسلامی است. واز دیدگاه اسلام کافر را نمی‌توان برادر مسلمانان خواند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ... [الحجرات: ۱۰].

تعمق وتأمل در مجالس شورای پیامبر جو خلفای راشدین نیز نشان می‌دهد که هیچگاه هیچ کافری در مجالس شورای آن‌ها عضویت نداشته است.

بلکه اسلام قانونی به عنوان «عهد» و «ذمه» دارد که تمام مصالح اقلیت کفار درآن درنظر گرفته شده است.

از احادیث قولی وفعلی پیامبر ج وعملکرد خلفای راشدین علاوه بر مسلمان بودن مشاور شرایط دیگری ازقبیل: هوشمندی، تجربه، پرهیزگاری، علم، امانت داری وخیرخواه بودن مشاور اسلامی نیز دانسته می‌شود.

۲- امانت داری‌:

شخص مشاور باید «امین» بوده باشد، تاحق امانت را رعایت کرده، آنچه را خیر و صلاح تشخیص می‌دهد، ارائه نماید، دلیل این شرط حدیث آتی است:

«الدین النصیحة، قلنا لمن؟ قال: لله ولكتابه ولرسوله ولأئمة المسلمین وعامتهم».

«نصیحت وخیر اندیشی اصل واساس دین است. گفتیم: برای که باید نصیحت نمود؟ فرمود: برای الله، کتاب وی، پیامبر وی وبرای همۀ مسلمانان».

وهم چنان روایت امام بخاری– که قبلاً گذشت- در مورد شرط قرار دادن امانت داری، علم وتخصص مشاور صراحت دارد: «وكانت الأئمة بعد النبيج یستشیرون الأمناء من أهل العلم في الأمور المباحة...».

۳- علم و بصیرت:

اعضای مجلس شورا باید افراد هوشمند ودانشمند بوده باشند، نه افراد جاهل، دراین مورد خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ [النساء: ۸۳].

«وهنگامی که (خبری یا) کاری که موجب امن و ترس (از قبیل قوت وضعف، وپیروزی وشکست و ..) به آنان می‌رسد آن را سریعاً دربین مردم پخش وشایع می‌کنند، اگر آن‌ها چنین سخنان را به پیغمبر وفرماندهان خود واگذار می‌کردند (وخبرها را تنها به مسئوولان امر گزارش می‌دادند) وتنها کسانی که اهل حل وعقد هستند ازآن خبر می‌شدند، آنچه که می‌بایست ولازم بود ازاین خبراستفاده ودرک می‌کردند(واین امر به نفع مسلمانان تمام می‌شد)».

این آیه مؤمنان را ارشاد می‌فرماید تا درمسایل مهم به مسؤولین وسران عالم وکاردان مملکت مراجعه نمایند ومشورت وتصمیم گیری را حق علما وصاحب نظران می‌داند؛ بنابراین علما ودانشمندان واهل بصیرتی که آشنائی به امور دارند به مشورت سزاوارترند:

﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَۗ [الزمر: ٩].

«بگو آیا یکسانند کسانی که دانا واهل علمند با کسانی که نادان وجاهلند؟».

۴- شجاعت وخرد مندی‌:

ازسیرت پیامبر ج وخلفای راشدین- بخصوص نحوۀ انتخاب اعضای شورای نخبگان، شورای عالی وشورای شش نفری غرض تعیین خلیفۀ بعدی از جانب عمر واز دلایلی که در بالا ارائه گردید، بخوبی استفاده می‌شود که افراد جاهل، راحمق وترسو نمی‌توانند اعضای شورا - به ویژه درکار‌های مهم- بوده باشند؛ زیرا مشاور احمق، حقایق را درنظر انسان دگرگون می‌سازد گرچند نیت خیراندیشی را هم داشته باشد. ومشاور ترسو مانع ازاقدام به موقع وقاطعیت در امور می‌گردد.

کیفیت شورا:

اسلام رعایت نظام شورایی را – در مواردی که نص شرعی وجود ندارد- برمسلمانان واجب گردانیده است که براساس حریت وآزادی کامل در چنین مسایل اظهار رأی نمایند.

اما شکل شورا، تعداد مشاوران، نحوۀ تدویر وزمان شورا ووسیله‌ای که شورا بدان تحقیق می‌پذیرد، امری است که بحث وگفتگو در آن باقی است.

قرآن و رسول خدا سیستم ونظام خاصی را در این موارد معین ننمودند؛ زیرا روش ونظام مشورتی موضوعی است که با توجه به تغییر نسل‌ها و پیشرفت بشری وتحولات زمان ومکان وتفاوت امکانات دچار دگرگونی می‌شود.

واین عدم تعیین سیستم خاص برای آن در اثر فراموشی نبوده، بلکه دقیقاً در راستای خیر ومصلحت مردم وایجاد فضای گسترده برای برگزیدن بهترین دست آوردهای تلاش فکری وتجربی پختۀ بشری است.

مقایسۀ شورا با مجلس قانونگزاری

اصولاً مقایسه درمیان اموری می‌باشد که نوعی باهم شباهت داشته، ودر مواردی هم اختلاف وتفاوت وجود داشته باشد؛ تا با اجرای مقارنه ومقایسه وجوه مشترک وتفاوت‌های آن دو شبیه تفکیک گردد.

اما در میان این دو نوع مجالس هیچ شباهتی جز شباهت شکلی وجود ندارد، ولی ما برای اینکه روشن گردد که شورای اسلامی از هیچ لحاظ نه در اصل واساس، ونه از لحاظ هدف ومورد با پارلمان درنظام‌های دموکراسی سازگار نیست، ونه شرایط مشاوران اسلامی به اعضای پارلمان منطبق است، به این مقایسه می‌پردازیم:

۱- محدودۀ شورا‌:

از دیدگاه اسلام تقنین (قانونگزاری) از آن خدا است، بلکه مسألۀ تقنین یکی از شؤون توحید است که جز خداوند واحد قهار هیچ کسی نه فرد ونه هیأت حق تشریع وقانونگزاری را ندارد.

و به رسمیت شناختن هرنظام وقانونی غیر قانون خدا جاهلیت، شرک وگمراهی محسوب می‌شود: ﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ [المائدة: ۵۰] «آیا جویای حکم جاهلیتی ناشی ازهوا وهوس هستند؟».

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ ٤٤ [المائدة: ۴۴].

«وکسیکه بدانچه خدا نازل کرده حکم نکند، او وامثال اوکافرند».

با توجه به این اصل اسلامی وظیفه ومسؤولیت مجلس شورای اسلامی تشریع وقانونگزاری نیست، بلکه شورا در اسلام در مسایلی است که حکم خاصی در مورد ازسوی خداوند نازل نشده باشد. اما در مسایلیکه نص شرعی وجود دارد، پیروی بی‌قید وشرط حکم شارع لازم وفرض است:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ [الأحزاب: ۳۶].

«هیچ مرد وزن مؤمن در برابر کاریکه خداوند و پیامبرش داوری کرده باشد، اختیاری ازخود درآن ندارند».

کار اصلی مجلس شورای اسلامی- که باید اکثریت مجلس را علما وفقهای برجسته تشکیل دهند- طرز اجرای دستورات، ونحوۀ پیاده کردن احکام وحل مشکلات وموضوعات پیچیدۀ مورد نیاز جامعۀ اسلامی در امور داخلی وذات البینی وامور خارجی در چارچوب ضوابط وقواعد کلی اسلام، استخراج واستنباط احکام آن موضوعات ا زقواعد کلی، وتطبیق قواعد برمصادیق آنست.

بنابراین شورا در اسلام در محدودۀ موضوعات وطرز اجرای قانون است، نه در قانونگزاری.

درسیرت پیامبر ج و یاران گرامیش خواندیم که آن‌ها هیچ وقت در قانونگزاری مشورت نمی‌کردند، وتنها در طرز اجرای قانون نظرمسلمانان را میخواستند؛ لذا هنگامیکه پیامبر ج پیشنهادی را طرح می‌کرد، مسلمانان نخست سوال می‌کردند که آیا این حکم الهی است که قابل اظهار رأی نباشد، ویامربوط به چگونگی تطبیق قوانین می‌باشد، اگر از قبیل دوم می‌بود، اظهار نظر می‌کردند، واگر از قبیل اول می‌بود، تسلیم می‌شدند.

و در روایت بخاری خواندیم‌: «فَإِذَا وَضَحَ الْكِتَابُ أَوْ السُّنَّةُ لَمْ يَتَعَدَّوْهُ إِلَى غَيْرِهِ».

«در صورت بودن حکم قرآن وسنت از آن تجاوز نمی‌کردند».

مورد شورای خلفای راشدین در مسایلی بود که نص شرعی نباشد، مسایلی که حکم آن از نصوص قرآن وحدیث معلوم می‌بود، هیچگاه مورد شورا قرار نمی‌گرفت.

واما پارلمان درنظام دموکراسی عبارات از «قوۀ مقننه» و «مجلس قانونگزاری» است که از وظایف مهم آن تصویب، تعدیل یا لغوقوانین وفرامین تقنینی به اساس اکثریت محوری است.

وبه همین دلیل در این مجالس قوانین زشت واحمقانه‌ای مانند‌: مجاز بودن همجنس گرائی، وبه رسمیت شناختن عقد ازدواج درمیان دوفرد مذکر، ومشروعیت جنگ در برابر کشور وملتی که از اوامر طاغوتی استکبار جهانی سرپیچی می‌کنند و .. .. تصویب می‌گردد.

۲- هدف شورا‌:

در شورای اسلامی هدف خواست خداوند واصول شناخته شدۀ اسلام، وتأمین نیازها برای حل مشکلات، وپیشبرد امور جامعۀ اسلامی در تمام زمینه‌های مثبت در چارچوبۀ تعلیمات اسلام است.

در حالیکه هدف در مجالس قانونگزاری دموکراسی(پارلمان) دنباله روی ازخواسته‌های مردم است، خواه این خواسته‌ها انحرافی وموجب انحطاط جامعه و یامثبت وسازنده باشد.

۳- اکثریت محوری:

معیار در پارلمان ومجالس قانونگزاری سیستم غربی رأی اکثریت است، وتصمیم گیری‌های این مجالس روی اکثریت استوار است، گر چند این خواسته‌ها انحرافی وضد اخلاقی هم بوده باشد.

بنابراین میبنیم ظلم وانحرافات از طریق تصویب این مجالس شکل قانونی به خود می‌گیرد. مثلاً هم جنس بازی در انگلستان - که از بزرگ‌ترین علمبرداران دموکراسی در جهان است- قانونی می‌شود، سقط جنین ومفاسد دیگر در بسیاری از کشورهای غربی به حکم قانون مجاز می‌گردد، حد زنا در کشور اسلامی پاکستان به اساس خواستار اکثریت اعضای پارلمان لغو اعلام می‌گردد. ودرکشور اسلامی مصر، زن همچون مرد از حق طلاق برخوردار می‌شود.

و در ایران با اینکه زمام دولت بدست روحانیان است، حق میراث زن با مرد به اکثریت آرا یکسان تصویب می‌گردد.

این همه مفاسد از برکت دموکراسی ومجالس قانون گزاری آن کشور‌ها است که به محور اکثریت آرا میچرخد.

اما ازدیدگاه اسلام اکثریت محوری مردود، ودر آیات متعددی مورد نکوهش قرار گرفته است:

﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ [الأنعام: ۱۱۶].

«اگر از بیشتر مردم پیروی کنی، تو را ازراه خدا دور می‌سازند». هدف ومدار شورای اسلامی رسیدن به حق وحقیقت است؛ لذا هر رأی سالم، سازنده ومنطقی که موافق باروح اسلام وناظر به مصالح جامعه بوده باشد، مورد تأیید شورای اسلامی قرار می‌گیرد هرچند رأی اغلب اعضای مجلس برخلاف آن باشد.

مطالعۀ سیرت پیامبر ج وخلفای راشدین ودقت در شوراهای آن‌ها نشان می‌دهد که پیامبر ج ویاران گرامی او با تأسی از این اصل گاهی در برابر نظر مثبت ومعقول یک تن از اعضای مجلس هم تسلیم می‌شدند، وبرآن اعتماد می‌نمودند.

اعتماد پیامبر ج به رأی حباب بن منذر درصحنۀ بدر، وبه رأی سلمان فارسی در جنگ خندق، وهم چنان اعتماد ابوبکر صدیقس به رأی عمرس در گرد آوری قرآن در یک نسخه، و اعتماد وی به رأی عبد الرحمن بن عوفس دربارۀ استخلاف عمر و... از نمونه‌های بارز این اصل اسلامی است.

اسلام و سیکولاریزم

الف- معنی سیکولاریزم:

معنی درست کلمۀ سیکولاریزم لا دینی، حق هجوم بر دین ومفاهیم دینی، زدودن دین از واقعیت زندگی، وعدم دخالت دین درحکومت است.

ب- تأسیس وعوامل ایجاد این فکریه‌:

این دعوت برای اولین بار دراروپا شروع شد وتوسط تأثیر استعمار، تبشیر، کمونیستی به تمام اطراف جهان رسید.

عوامل زیادی قبل از انقلاب فرانسه سال ۱٧۸٩م وبعد از آن، در گسترش وتوسعۀ آن، ودر ظهور نظریات وافکارش وجود داشته است که آن عوامل و واقعات به ترتیب آتی رونما گردید:

۱- رجال دین (دین مسیحی):

رجال دین مسیحی زیر پرده اکلیروس، رهبانیت وعشای ربانی به طواغیت حرفوی سیاسی واستبدادگران تبدیل گردیده شروع به چک‌های مغفرت نمودند. دین برای اروپایی‌ها چیزی جز ظلمت، جهالت، استبداد، بی‌عدالتی وروگردانی از عمارت زمین نبود: ﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا كَتَبۡنَٰهَا عَلَيۡهِمۡ [الحديد: ۲٧].

«رهبانیتی را که خودشان ایجاد کردند ما آن را بر ایشان لازم نکرده بودیم».

در طی این تجارب درحواس وافکار اروپا این امرمستقر گردید که «دین» همین است که دیدیم.

وبا این برداشت از دین متنفر گردیده وبعداً بر آن هجوم آورده واز واقعیت زندگی خود آن را کنار زدند، وبالآخره آنقدر پیشرفتند که ساحۀ فعالیت «دین» را درمحدودۀ تنگ مسایل شخصی وضمایر اشخاص محدودد ساختند. وآنهم درصورتیکه بعد از طرد شدن دین از زندگی بازهم - برای مردم - ضمیری باقی مانده باشد.

اروپا دین حقیقی عیسی÷ را که الله جل جلاله نازل کرده بود هیچگاهی نشناخته وپیروی آن نبوده است، بلکه آنچه را که بنام «دین عیسویت» پذیرفت، صورت تحریف شدۀ دین عیسی÷ بود که توسط «پولس» معرفی گردیده ودر نقاط مختلف زمین بخصوص اروپا منتشر شد.

«درابر» نویسندۀ امریکایی درکتابش (دین وعلم) می‌نویسد:

«عقاید شرکی وبت پرستی توسط منافقانی در نصرانیت داخل گردید که در دولت رومانی وظایف بزرگ ومناصب بلند دولتی را با تظاهر به نصرانی بودن کسب کردند. این‌ها هیچ وقت به مسأله دین توجه نداشته وهیچ گاهی هم نسبت به دین مخلص نبودند.

همچنان قسطنطین که تمام عمر خود را در بد کاری وظلم گذشتانده بود، فقط در آخرین ایام زندگی خود به نصرانیت گرائیده تظاهر به پابندی به اوامر کلیسا کرد، این امپراطور که بندۀ دنیا بوده وعقاید دینی هیچ ارزشی برایش نداشت، بخاطرمصلحت شخصی خود ومصلحت دوجبهۀ وثنی (بت پرستی) ونصرانی براین نظر شد که این دودین را باهم خلط کند، حتی عیسویان مخلص نیز این پلان اورا مورد انکار قرار ندادند. شاید براین گمان بودند که دیانت جدید با یکجا شدن با عقاید وثنی شگوفایی بیشتر پیدا می‌کند. وآخر الأمر دین نصرانی برکثافت بت پرستی غالب می‌شود.

زمانیکه قدرت سیاسی درکنار سلطۀ روحی در دست کلیسا قرار گرفت، طغیان رجال دین آغاز یافت،

و «پاپ نیکولای اول» فرمانی را به این مضمون صادر نمود که: «فرزند الله کلیسا را برپا نمود وپطرس رسول را اولین رئیس آن مقررکرد واسقفهای روم تمام سلطات وقدرت پطرس را بصورت مسلسل یکی از دیگری به میراث برده‌اند.

لذا پاپ ممثل الله در روی زمین بوده وباید تمام سیادت وسلطنت در دست اوقرار گیرد وبرتمام مسیحیان اعم از حکام ومحکومین، حاکم ومسلط باشند».[۴۱]

به دنبال آن، مالیات بزرگی را براموال مردم مقرر کردند، علاوه برآن کلیسا که درسایۀ نظام جدید به بزرگ‌ترین زمیندار تبدیل گردیده بود، مردم را به اعمال شاقه وبدون مزد درکشتزار‌های مربوطه کلیسا مجبور ساخت، و این‌ها برعلاوۀ مالیات وشکرانه‌هایی بود که حین نوشتن وصیت نامه از اغنیا بدست می‌آوردند.

بعداز این برفکر واندیشۀ مردم حکومت وحشتناکی را اعمال کرده وعقل مردم را از اندیشیدن منع وفقط درهمان محدودۀ اجازه فکر کردن را دادند که کلیسا میخواست.

[۴۱] اسلام وسیکولاریستی

۲- ایجاد محاکم تفتیش عقاید وقیام کلیسا برضد علم:

زمانی که علوم مختلف از طریق ترجمۀ کتب از دولت اسلامی به اروپا راه یافت، یکنوع جنگ فکری آغاز گردید مخصوصاً بعد از شکست نصرانی‌ها در برابرمسلمین در جنگ‌های صلیبی، نصرانی‌ها متوجه عوامل شکست خود شدند. آنگاه بود که دیوانگی کلیسا به اوج خود رسیده و «علم» را ممنوع قرار داده هرکسیکه زمین را کروی می‌دانست، مباح الدم قرار داد.

واین علوم را دانشمندان اروپایی از تألیفات علماء مسلمانان نقل کرده بودند. زمانی که نصارا درصحیح بودن عقیدۀ که کلیسا تقدیم می‌کرد، مشکوک شدند، مخصوصاً وقتی دیدند که این عقیده هر نوع تفکر واندیشیدن را ممنوع قرار داده برایشان می‌گوید: «ایمان بیاور ومناقشه مکن» و تمرد گروه‌های «آزاد اندیش» از اوامر کلیسای ستمگر زیاد شد، در مقابل آن کلیسا به ابداع وایجاد دستگاه‌های شکنجه وتعذیب اقدام کرده مردم را مورد هجوم قرار داد، وبا ایجاد «محاکم تفتیش عقاید» ظلم واستبداد وشکنجه‌هایی را بر مردم روا داشتند که یاد آوری آن موی را بربدن انسان ایستاد می‌کند.

ولی این آخرین جنایتی نبود که کلیسا مرتکب گردیده مردم را از این دین متنفر می‌ساخت.

بلکه دین دردست کلیسا به بزر گترین مانع در برابر زندگی شرافتمندانه تبدیل گردیده ودر ضدیت با علم، تمدن، پیشرفت وترقی قرار گرفت. انسان وانگیزه‌ها وغریزه‌های حیاتی او را مورد تحقیر قرار داده حیات دنیا را مهمل وبیهوده خواند.

۳- انقلاب کبیر فرانسه درسال ۱٧۸٩م‌:

همانطور که گذشت، دین نصرانیت به دست پاپ‌های کلیسا ونظریه پردازان آن به اغلال و موانعی تبدیل شده بود که حیات انسانی را به فساد کشانده تمام زمینه‌های رشد ونموی فطری ومعتدل آن را از بین برده بود.

مسیحیت تحریف شده دینی است که زند گی دنیا را مهمل قرار می‌دهد؛ زیرا آن را حقیر و بی‌ارزش دانسته قابل اهتمام وتوجه نمی‌داند، ومدعی است که انسان در ذات خود خطاکار است وهیچ راهی برای اصلاح و خود داری از گناه ندارد به جز اینکه ازتمام اعمال دنیایی دست بردار شده وبه دامان رهبانیت پناه ببرد.

دینی که از جسم متنفر بود واز هرگونه نشاط جسمی نفرت داشت؛ زیرا میگفت: همین نشاط وتحریکات جسمی است که انسان را به ارتکاب خطاها می‌کشاند وآنچه انسان را به خطا می‌کشاند، در ذات خود گناه است، وبهترین علاج آن اینست که سرکوب گردیده از بین برود.

دینیکه انسان را تحقیر می‌کرد تا تمجید پروردگار را بجا آرد!! گویا اینکه تمجید وتعظیم پروردگار جز با تحقیر انسان بدست خودش تحقق نمی‌پذیرد! ومدعی بود که اگر انسان در پی تحقق بخشیدن خود شود درحقیقت بر پروردگار تمرد کرده است، پس باید انسان تذلیل وتحقیر شده وسرکوب شود تا تمجید وتعظیم پروردگار درقلبش نمودار شود واو نجات یابد.

دینی که انسان را از عمران وآبادی زمین منع می‌کرد، از ترقی وتعالی وشگوفایی بازش می‌داشت، به این ادعا که آبادی وعمران زمین انسان را از توجه به آخرت باز داشته، شهواتش را که سزاوار سرکوب ونابودی است بحرکت می‌آرد وسبب می‌شود که انسان در جال‌های گستردۀ خطا گیر بیاید.

دینی که با علم به جنگ برخاست. دینی که هرنوع فکر کردن را ممنوع وعقل را متحجر میساخت.

دینی که مردم در سایۀ آن احساس امنیت نمی‌کردند؛ زیرا آن‌ها همیشه در ضمیر خود هراس ودلهره داشتند تا مبادا درخطا واقع شوند، واین خوف، آرامش ایشان را از بین می‌برد.

بنابرین جای تعجب نیست که اروپا از چنین دین متنفر گردیده وبر ضد آن قیام کند، بلکه تعجب در این است که ارو پا در برابر چنین دینی چگونه صبرکرده است. سال‌هایی که درتاریخ ارو پا بنام «قرون ظلمتبار وسطایی» معروف است!!.

در نتیجۀ همین قیام که یک طرف صلیب وطرف دیگر حرکت جدید قرار داشت، درسال ۱٧۸٩م انقلاب تجدد خواهان درفرانسه به پیروزی دست می‌یابد، وحکومت فرانسه به وجود می‌آید، وآن نخستین حکومت سیکولاریستی «بی‌دینی» بود که بنام مردم حکومت می‌کرد.

اروپا در اظهارنفرت ازهمان «دین» تحریف شده، وسعی درجهت گم کردن ساحۀ نفوذ، سلب قدرت ومنزوی ساختن آن از امور زندگی تاحدی معذور بوده باشد، ولی عمومیت بخشیدن این موقف در برابر تمام ادیان الهی- بخصوص اسلام- وزدودن دین از واقعیت زندگی، وکنار زدن آن از حیات سیاسی دلیل بر اشتباه و بی‌اطلاعی آن‌ها از ماهیت وحقیقت دین اسلام است.

ج- اهداف وافکار سیکولاریست‌ها:

بعضی ازسیکولاریست‌ها اصلا از وجود خدا منکر‌اند، وبرخی دیگرشان وجود خدا را قبول دارند ولی معتقد‌اند که میان خدا وزندگی انسان هیچ نوع علاقه وجود ندارد.

اهداف عمدۀ سیکولاریست‌ها قرار آتی است:

۱- زندگی باید به اساس علم مطلق وتحت سلطۀ عقل وتجربه استوار باشد.

۲- بر پا کردن سد محکمی میان جهان روح وجهان ماده، و ارزش‌های روحی نزد آنان امور سلبیه به شمار می‌رود.

۳- جدائی دین از سیاست وبر پا کردن زندگی براساس مادیت.

۴- این پندار که اسلام با تمدن و پیشرفت سازگار نبوده وبه عقب روی دعوت می‌نماید.

۵- دعوت به سوی آزادی زن مطابق اسلوب وروش غرب.

۶- بد جلوه دادن تمدن و تاریخ اسلامی، وبزرگ جلوه دادن حجم حرکات ویرانگرانۀ استعمار، واین پندار که آن‌ها حرکات اصلاحی هستند.

اسلام و تئوکراسی

تئوکراسی: کلمۀ یونانی مأخوذ «تئوس:» خدا، و «کراسی» توانائی.

تئوکراسی: در ابتدا بمعنای‌: «حکومت الله» بکار می‌رفت. وچون نمایندگی از چنین نظامی را رجال منحرف وگمراه کلیسا بعهده داشتند؛ بنا بر آن کم کم بمعنای «حکومت رجال دینی» و یا «حکومت استبدادی مطلق العنان» بدل شد.

حکومت اسلامی حکومت تئوکراسی نیست‌:

وقتی می‌گوییم: حکومت اسلامی براساس قانون وشریعت الهی جریان دارد، بدین معنی نیست که حکومت اسلامی یک حکومت (تئوکراسی:) است.

حکومت (تئوکراسی) که معمولاً به حکومت نشأت گرفته از دین ترجمه می‌شود، حکومتی است که رئیس آن خواه یک نفر یا یک گروه باشد قدرت خود را از جانب خدا می‌داند وخود را نمایندۀ خدا معرفی می‌کند، وبه خود اجازه می‌دهد،هر امری را که بخواهد حلال یا حرام نماید.

البته طرز تفکری که حکومت (تئوکراسی) بر آن استوار است بسیار مغایر ومتضاد با اصول، قواعد ومبادی اسلام می‌باشد. این نوع حکومت ریشه‌اش از افکار قدیمه آب می‌خورد که رهبران مذهبی وپادشاهان درآن دوران ادعا می‌کردند که قدرت وریاست آنان از جانب خدا است وایشان نمایندۀ بلا منازع خدا هستند.

بدین جهت به دلخواه خود هر قانونی را که میخواستند برای مردم وضع می‌کردند؛ چرا که در تعالیم دینی آنان به جز مقداری اندرز اخلاقی چیزی به نام قانون مشاهده نمی‌شد.

اما حکومت اسلامی مشتمل بر احکام وقوانینی است که قرآن آن‌ها را اعلام داشته است. و درحکومت اسلامی هیچ کس حق ندارد به بهانۀ داشتن رهبریت دینی، خودسرانه ومستبدانه به اجرای حکم اقدام نماید.

بلکه برای مردم واجب است که از رهبران شیاسی خود اطاعت نمایند، وخداوند متعال از این رهبران به عنوان «أولی الامر» تعبیر نموده می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩ [النساء: ۵٩].

«اى مؤمنان، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هرگاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک‏فرجام‏تر است».

مقصود از اولی الأمر جماعت اهل حل وعقد از مسلمانان‌اند که عبارتند از: امراء، حاکمان، علما، فرماندهان لشکر وسایر رؤسا ومردان صاحب نفوذ و یا شخصیت ومقامهای هستند که به هنگام بروز مشکلات واحتیاج ویا تصمیم گیری برای مصلحت عموم مردم به آن‌ها مراجعه می‌نمایند، اینگونه افراد وشخصیت‌ها هرگاه بریک امر یا یک حکم اتفاق نظر پیدا کردند، برمسلمانان واجب است که در این امر از ایشان اطاعت کنند، مشروط به اینکه این اشخاص، از ما مسلمانان باشند وبا دستورات خدا وسنت صحیحۀ رسول اکرم مخالفت نورزند، وبدون اکراه واجبار وبا آزادی کامل به بحث پرداخته وبریک موضوع اتفاق نمایند. ومسئله‌ای که برآن اتفاق حاصل می‌شود، جزو مصالح عمومی واجتماعیی بوده باشد که در مورد آن نصی وجود نداشته و جزو عقاید و عبادات نباشد.

دانشمندان حق دارند درهمچو مسایل به بحث وبررسی پرداخته ونظر خود را درآن اعمال نمایند.

اهل حل وعقد جماعتی هستند شبیه (مجلس شورا یا مجلس اعلی) که برمصالح ملت نظارت دارند، ودر زمان صلح وجنگ سیاست ملت را رهبری می‌نمایند.

اسلام و دموکراسی

تعریف دموکراسی:

دموکراسی از اصطلاحات موضوعۀ تمدن یونان قدیم است که در آن پیشوند «دموس» به معنی ومفهوم «ادارۀ امور خارجی کشور» بعدها به معنای: «تهیدستان وروستائیان» وسر انجام به معنی «مردم» است که با واژۀ «کراسیا» که از ریشۀ «کراتوس» مشتق شده، ومعنی‌: اقتدار، اختیار ونیز حکومت کردن وفرمانروائی را افاده می‌کند، ترکیب یافته است.

معنی اصطلاحی دموکراسی:

«دموکراسی» در اصطلاح سیاسی امروز به مفهوم: «حکومت مردم بدست مردم و برای مردم» می‌باشد که این سیستم حکومتی بر محور ارادۀ اکثریت مردم می‌چرخد.

اصول دموکراسی:

دموکراسی هم شکلی از حکومت است، وهم فلسفۀ زندگی واجتماعی ونظام سیاسی که از خود اصول ومقرراتی دارد که از مهم‌ترین اصول آن‌:

۱- قانون انتخابات‌:

مردم از طریق انتخابات با اکثریت آرا نمایندگان خود را انتخاب نموده، وسرنوشت ملت خویش را برای سال‌های معینی به دست آن‌ها می‌سپارند.

۲- تقنین (قانونگزاری) از آن ملت:

از اصول اساسی دموکراسی اینست که ملت را از طریق مجلس نمایندگان‌شان مصدر تمام سلطه‌های قانونی گردانیده، حق تشریع و قانونگزاری را برایش می‌دهد.

۳- تشکیل حکومت از قوای سه گانه:

حکومت از دیدگاه دموکراسی متشکل از قوای سه گانۀ زیر می‌باشد‌:

الف - «قوۀ مقننه»، عهده دار وضع قوانینی است که نظم جامعه را حفظ می‌کند.

ب- «قوۀ قضائیه» مسؤول مجازات متخلفان از قوانین وضع شده، وتعیین کیفر مجرمان ومتجاوزان است.

ج- «قوۀ مجریه» نیروئی که آنچه از طریق قوۀ مقننه به رسمیت شناخته شده است، به اجرا درآورد.

۴- حمایت از حقوق زنان و حق تساوی زن ومرد:

از اصول عمدۀ دموکراسی حمایت از حقوق زنان وجندر(حق تساوی زن ومرد در حقوق سیاسی، اقتصادی واجتماعی و...) است که در بحث‌های بعدی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

۵- حمایت از آزادی:

از اصول دموکراسی به عنوان شکلی از حکومت حمایت از آزادی‌های شخصی است، چون آزادی بیان، آزادی دین وعقیده آزادی مطبوعات .... .

۶- تعدد احزاب‌:

مشروعیت دادن به سیستم چند حزبی، وفعالیت آن احزاب در انتخابات وپارلمان وحصول حکومت از اساسات دموکراسی بشمار می‌رود.

آیا دموکراسی با این مفهوم و اصول خود با اسلام سازگار است؟

برای توضیح این پرسش وپاسخ آن به مقایسه زیر می‌پردازیم:

۱- اسلام دین وآیین ربانی ودموکراسی قانون وضعی:

نخستین فرق اسلام با دموکراسی اینست که: اسلام دین وآیین ربانی است که در تمام عرصه‌های زندگی- اعم از زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وعلمی- از خود قوانین ومقررات مشخصی دارد که از وحی الهی الهام گرفته، وهیچ نوع تعدیل وتلفیق را نمی‌پذیرد.

ودموکراسی نام است برای قانون وضعی، فلسفۀ اجتماعی ونظام سیاسی که ازساخته وپرداختۀ افکار بشربوده، وبه افکار، هوا وهوس‌های بشر بر می‌گردد که قرآن از آن به «جاهلیت» تعبیر می‌نماید:

﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَۚ [المائدة: ۵۰].

«آیا با سرپیچی از قانون الهی جویائی قانون جاهلیت‌اند».

﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ [الجاثية: ۲۳].

«آیا دیدی کسی را که هوا و هوس‌های خود را معبود ومتبوع خود قرار اده است؟».

۲- تقنین وقانونگزاری از آن ملت:

حکومت از دیدگاه اسلام عبارت از: تحکیم قوانین الهی که هدف از آن کسب رضای پروردگار وتأمین مصالح واقعی بندگان می‌باشد که برای هرفرد هرگروه وهر قشر، حقوق وآزادی مشخص موافق بافطرت وطبیعت آن قایل است.

اما دموکراسی طوریکه در تعریف آن گذشت: «حکومت مردم بدست مردم و برای مردم».

دموکراسی مردم (نمایندگان مردم ومجلس پارلمان) را قوۀ مقننه، و قانونگزار معرفی می‌کند وحق قانونگزاری وتشریع قانون را به آن می‌دهد که این مفهوم از دیدگاه اسلام نامی جزجاهلیت ندارد. واز نظر اسلام هیچ یکی نه فرد ونه هیأت حق قانون گزاری ووضع قانون را ندارد، قانون وقانون سازی مخصوص الله است. ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ «حکم وفرمان از آن مخصوص خدا است».

۱- حکومت از دیدگاه اسلام و دموکراسی‌:

• حکومت در اسلام به شیوۀ مخصوص آن از طریق بیعت اهل رأی انتخاب می‌گردد. ولی حکومت دموکراسی جمهوری از طریق اکثریت محوری می‌باشد.

• از نظر اسلام هیچ شخصی حق کاندیداتوری خود را ندارد‌: «لا تسأل الإمارة ..» «خواستار مقامی مباش...»

«وَاللَّهِ لاَ نُوَلِّى عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ وَلاَ أَحَدًا حَرَصَ عَلَيْهِ» (صحیح مسلم)

«سوگند به الله، ماکسی را که خواستارمنصب ویا برآن حرص داشته باشد نمی‌گماریم».

درنظام دموکراسی نه تنها شخص خواستار مقام می‌باشد، بلکه تلاش می‌ورزد تا با استفاده از هر وسیلۀ ممکن به اریکه قدرت تکیه زند.

• طبق نظام دموکراسی حتی کافر و زن می‌تواند زعامت کشور را برعهده داشته باشد، ودر اسلام از شرط اساسی زعامت مسلمان ومرد بودن است: «لن یفلح قوم ولوأ امرهم امرأة».

• دموکراسی بر محور اکثریت مردم می‌چرخد که چنین اکثریت محوری از دیدگاه اسلام وقرآن بی‌ایمانی، گمراهی، نادانی، عهد شکنی وجهالت معرفی شده است:

﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ [الأنعام: ۱۱٧].

«اگر از بیشتر مردم پیروی کنی، تو را ازراه خدا دور می‌سازند».

• معیار ارزش در دموکراسی به اساس اکثریت کمی بوده، و در اسلام مقیاس کیفیت است نه کمیت.

• زعیم سیاسی در دموکراسی برای مدت معین چهار یا پنچ سال تعین می‌گردد، ولی زمامدار مسلمانان از نظراسلام در اجرای قوانین الهی، وادارۀ امور مسلمانان نایب امت اسلامی است؛ بنابراین نیابت وى ازجانب امت اسلامی مدت معینی نمی‌تواند داشته باشد، بلکه تا آخرعمرآن ادامه یافته، وتازمانیکه توانای‌های لازم برای پیشبرد امو ررا دارد، ومرتکب عملی که موجب عزل اوگردد، نشده باشد، دراین مقام باقی می‌ماند.

• خلافت اسلامی - باشمول خلفای راشدین- درطول تاریخ به همین منهج جریان داشته، وخلیفه تا آخرحیات خود درهمین منصب باقی مانده است. وحدیث پیامبراسلام ج برای عثمان اجماع عملی امت اسلامی را در این موردتأیید می‌کند: «إن أرادك المنافقون أن تخلع قمیصك الذي قمصك الله قلا تخلعه». [۴۲] «اگر منافقان از تو خواستند تا از مقام خود کنار بروی، هر گز کنار مرو».

[۴۲] روایت احمد، ترمذی وابن ماجه با سند صحیح

۴- حمایت از آزادی‌:

دموکراسی آزادی وحقوق بی‌حد ومرز و بصورت لجام گسیخته‌ای را- دور از رعایت اخلاق و ارزش‌های دینی واجتماعی- قایل است که از نظر اسلام چنین آزادی‌های فساد در جامعه و بی‌بندوباری تلقی می‌شود، وآزادی در اسلام در چوکات مقررات وقوانینی قرآن وسنت می‌باشد:

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ [الأحزاب: ۳۶].

«هیچ مرد وزن مؤمن در برابری کاریکه خداوند وپیامبرش داوری کرده باشد، اختیاری ازخود درآن ندارند».

• وهمچنان از اصول دموکراسی حمایت از آزادی‌های شخصی چون: آزادی بیان، آزادی دین وعقیده وآزادی مطبوعات است.

اسلام کسی را به پذیرش اسلام مجبور نمی‌سازد ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ [البقرة: ۲۵۶]. ولی در عین حال برای افراد مسلمان اجازه نمی‌دهد که دین اسلام را ترک نماید، بلکه ترک آن را ارتداد، جرم و بزرگ‌ترین فساد در جامعه پنداشته مجازات آن را قتل می‌داند: «من بدّل دینه فاقتلوه». [۴۳] «هر که از دین خود بر گشت، او را به قتل برسانید».

[۴۳] روایت بخارى

۵- حق تساوی مرد وزن‌:

یکی از اصول دموکراسی دفاع از حقوق زن وحق تساوی مرد با زن است، واین شعار (حق تساوی مرد وزن) که از اصول دموکراسی بشمار می‌رود، وهوا دارن دموکراسی زمزمه می‌کنند، وتعدادی هم- آگاهانه و یا غیرآگاهانه- آن را توجیه وصبغۀ سازگاری با شریعت را می‌دهند، این شعار با اصول اسلام متضاد وبانصوص صریح وصحیح شرعی منافات دارد؛ زیرا حقوق مرد وزن در اسلام عادلانه ودادگرانه است، نه مساویانه. ودر مواردی چون: شهادت، میراث، امامت، زعامت، قوّامیت، حق طلاق، حق رجوع ازطلاق، مکلفیت جهاد، جمعه و... حق مرد بازن یکسان نیست، ولی این تفاوت‌ها متناسب باطبیعت هریک از آن‌ها بوده عین عدالت است.

۶- تعدد احزاب‌:

طوریکه درگذشته توضیح داده شد که مشروعیت دادن به سیستم چند حزبی، ووجود اپوزسیون وفعالیت آن در انتخابات ورسیدن به پارلمان وحصول حکومت از اساسات دموکراسی بشمار می‌رود.

اما اسلام آیین وحدت ویکپارچگی است که رمز موفقیت وسعادت مسلمانان را در اتحاد ووحدت می‌داند، واز هرگونه تفرقه وپراگندگی وروی هر انگیزه و بهر عنوانی بوده باشد، بیزار است.

از دیدگاه اسلام نتیجه حتمی وانکار نا پذیر چند حزبی تعصب کور کورانه برای حزب، اختلاف وتفرقه است که با اصل مسلم شرعی «اخوت اسلامی» و وحدت ویکپارچگی مسلمانان منافات دارد.

قرآن مسلمانان را از اختلااف وتفرقه بر حذر داشته می‌فرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥ [آل‌عمران: ۱۰۵].

«مانند کسانی نباشید که پراگنده شدند و اختلاف کردند، پس از آنکه دلایل روشن پروردگار به آنان رسید».

و در آیۀ دیگر مسلمانان را از عواقب زشت اختلاف وتفرقه هشدار داده، نفاق وتفرقه را ردیف عذاب‌های آسمانی، صاعقه‌ها وزلزله‌ها قرار داده است‌:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ [الأنعام: ۶۵].

«بگو‌: او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما عذابی برشما بفرستد، یا بصورت دسته‌های پراگنده شما را باهم بیامیزد، وطعم جنگ وخون ریزی را به بعضی به وسیلۀ بعضی دیگر بچشاند ....».

قرآن نتیجۀ اختلاف وتفرقه را شکست، ذلت، از میان رفتن قوت وقدرت، هیبت وعظمت مسلمانان می‌داند: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡۖ وَٱصۡبِرُوٓاْۚ [الأنفال: ۴۶].

«نزاع وکشمکش نکنید، تا سست نشوید، وقدرت وشوکت شما از میان نرود، صبر و استقامت کنید».

بلکه چند حزبی را قرآن مرادف تفرقه و نفاق معرفی نموده، ودر آیات متعدد با عبارات مختلف از اوصاف کفار شمرده مورد نکوهش قرار داده است‌:

﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُۥۚ [هود: ۱٧].

«هرکس از گروه‌ها به قرآن ایمان نیاورد، میعادگاه او آتش است».

﴿وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن يُنكِرُ بَعۡضَهُۥۚ [الرعد: ۳۶].

«ازمیان گروه‌های کسانی هستند که قسمتی از قرآن را نمی‌پذیرند».

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡۖ [مريم: ۳٧].

«گروه‌ها درمیان خود اختلاف کردند».

﴿وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لۡ‍َٔيۡكَةِۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَحۡزَابُ ١٣ [ص: ۱۳].

«قوم ثمود، قوم لوط ومردمان ایکه این‌ها‌اند احزاب ودسته‌ها».

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ [الأحزاب: ۲۲].

«هنگامیکه مؤمنان احزاب وگروه مختلف کفار را دیدند».

در آیه اول ودوم، کفر وانکار را صفت احزاب قرار داده، ودر آیۀ سوم اختلاف وتفریق را نتیجۀ گروه گرایی معرفی نموده است .

ودر آیه چهارم قوم ثمود، قوم لوط وبا شندگان ایکه که درنتیجۀ کفر وتکذیب‌شان هلاک گردیدند، قرآن از آن‌ها با صیغۀ حصر «احزاب» تعبیر نمود.

همانگونه که آیۀ سورۀ احزاب تشکیل گروه واقوام مختلف کفار را در برابر مسلمانان احزاب تعبیر نمود؛ زیرا مسلمانان با اختلاف موقعیت‌های جغرافیای، وتفاوت رنگ، نژاد، زبان و ... همه یک گروه محسوب می‌گردند.

درحدیث‌های متعددی می‌خوانیم که پیامبراسلام جمسلمانان را از تفرقه وچند حزبی باشدت برحذر داشته، ومسیر تحزب وفرقه گرایی را گمراهی وآتش دوزخ پیش بینی کرده است‌:

«أن هذه الأمة ستفترق علی ثلاث وسبعین فرقة كلها في النار إلا واحدة». قالوا‌: من هي؟ قال: «من كان علی مثل ما علیه أنا وأصحابي».

«این امت برهفتاد وسه گروه تقسیم می‌گردد که تمام این گروه‌ها به استثنای یکی آن مستحق دوزخ‌اند، واین گروه نجات یابنده گروهی‌اند که بر راه وروش پیامبر ویاران گران وی بوده باشند».