1064

مشخصات کتاب

انتخابات

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

مطالعه‌ی تاریخ استعمار -بخصوص در سه قرن اخیر- نشان مى‌دهد که قوت‌هاى اشغالگر علاوه بر تجاوز‌هاى بى‌رحمانه‌ی نظامى خود، تهاجم فرهنگى و جنگ فکرى را به عنوان یکى از ابزار براى اشغال کشورها و ادامه‌ی اسنتعمار بکار برده‌اند.

شاهد زنده‌ی این واقعیت استعمار کشور پاکستان و هند توسط انگلیس، کشور‌هاى آسیاى میانه توسط روسیه و کشور‌های افریقائى توسط فرانسه است که این کشورها هنوز دهها سال بعد از خروج نیروهاى اشغالگر از آثار فرهنگ منحط آنها رنج مى‌برند، بلکه فرهنگ آنها را بخشى از امور زندگى خود پذیرفتند.

امروز نیز شاهد این حقیقت هستیم که استکبار جهانى براى اشغال کشورها و ملت‌هاى فقیر، و سرکوبى مقاومت‌هاى مشروع علاوه بر اینکه:

از جنگ‌هاى خونین و ظالمانه، جنگ ابزار‌ها و تکنالوژى مدرن و سیاست‌هاى شیطانى استفاده می‌کند، تبلیغات وسیع و گسترده‌اى را با استفاده از وسایل پیشرفته و شیوه‌هاى مختلف.

- رسانه‌ها، مؤسسات تعلیمى و تحصیلى، تدویر سیمنارها، پرورش گاه‌ها و ....- براى اهداف استعمارى خود براه انداخته، در نشر و پخش فرهنگ مبتذل و وحشیانه‌ی خود می‌پردازد.

یکى از بدترین آثار فرهنگ استعمارى، و جنگ فکرى، و پیامدهاى آن اینستکه: جمعى از مسلمانان -آگاهانه یا ناآگاهانه- در شیوه‌ی حکومت و حکومت دارى تحت تأثیر این فرهنگ جاهلى رفته‌اند، نه تنها افراد مزدور -که همیشه بلندگوى بادران خود می‌باشند-، و نه افراد عادى فقط، بلکه برخى از دانشمندان اسلامى نیز «انتخابات طاغوتى دموکراسى» را راه سالم و درست وصول به زعامت، و یا یکى از راه‌هاى مشروعیت حکومت و حکومت دارى در اسلام مى‌پندارند.

در این تحقیق و بررسى به گوشه‌اى از نارسایى‌ها و کاستى‌ها و تضاد «انتخابات» با نصوص صریح شرعى در روشنائى آیات و احادیث صحیح نبوى مى‌پردازم، تا واضح گردد که انتخابات شیوه‌ی جاهلى، و طرز حکومت دموکراسى است که نه با روح اسلام سازگار می‌باشد، و نه با اصول و مقررات آن، و هیچ تناسبى به سیاست شرعى، و شیوه‌ی حکومت و تعیین زعامت در اسلام ندارد، و دامان والاى اسلام از آلودگى‌هاى این جاهلیت پاک و مبرا است.

شیوه‌ی انتخاب زعامت در اسلام

از نظر اسلام فردى از طرف زمامدار قبلى مسلمانان یا اهل رأى براى تصدى زعامت مسلمانان کاندید می‌شود، اهل شورا -درصورت تعدد کاندیدها- یکى را انتخاب می‌کنند، و اگر کاندید یک نفر باشد، موافقت خود را با کاندیداتوری شخص مذکور اعلان نموده بیعت می‌کنند.

و اما تعیین سایر مناصب به استثناى مقام خلافت -یا امامت و یا زعامت عام- از طرف زمامدار عمومى مسلمانان با درنظر داشت مصلحت عامه‌ی جامعه‌ی اسلامى و به مشوره‌ی اهل شورى صورت می‌گیرد.

حرص و تلاش در راه رسیدن به قدرت

اسلام طلب امارت (منصب) حرص و تلاش در راه آن را به هر عنوانى که باشد، حرام و ممنوع قرار داده است، زیرا بیشتر-بلکه همه‌ی- کسانیکه خواستار قدرت‌اند، و بخاطر بدست آوردن آن تلاش می‌ورزند، افراد جاه طلب بوده، و رسیدن به حکومت و منصب را بخاطر استعلا و برترى بالاى دیگران می‌خواهند که نتیجه‌ی حتمى بقدرت رسیدن این گونه اشخاص فساد و انحطاط جامعه مى‌باشد.

پیامبرج: طلب منصب و مقام، و حرص ورزیدن بر آن را حرام قرار داده، و از گماشتن افرادیکه طالب قدرت بودند، ابا ورزیده است:

۱- «عَنِ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِج: لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ فَإِنَّكَ إِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ مَسْأَلَةٍ وُكِلْتَ إِلَيْهَا وَإِنْ أُعْطِيتَهَا عَنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَيْهَا». [متفق علیه].

«پیامبرج براى عبدالرحمن بن سمره گفت: اى عبدالرحمن بن سمره! امارت و حکومت را درخواست مکن، چون از روى درخواست و علاقمندى به تو داده شود، مسؤولیت انجام آن به عهده‌ی تو سپرده می‌شود، و خداوند در این کار با تو کمکى نخواهد کرد، اگر بدون درخواست تو، برایت داده می‌شود، در انجام آن کمک و یاری خداوند با تو مى‌باشد».

۲- «عَنْ أَبِى مُوسَى قَالَ دَخَلْتُ عَلَى النَّبِىِّج أَنَا وَرَجُلاَنِ مِنْ بَنِى عَمِّى فَقَالَ أَحَدُ الرَّجُلَيْنِ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمِّرْنَا عَلَى بَعْضِ مَا وَلاَّكَ اللَّهُ. وَقَالَ الآخَرُ مِثْلَ ذَلِكَ فَقَالَ: إِنَّا وَاللَّهِ لاَ نُوَلِّى عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ وَلاَ أَحَدًا حَرَصَ عَلَيْهِ». [رواه مسلم].

«ابو موسى اشعرى گفت: من با دوتن از پسران کاکایم نزد پیامبرج رفتیم، پس یکى از آنها گفت: اى رسول خدا، مرا بر برخى از کارهائیکه خداوند به تو سپرده است، مقرر کن. و دیگرى نیز مانند وى سخن گفت.

پیامبر ج فرمود: سوگند به خداوند، شخصیکه خواستار این کار(منصب و مقام) بوده باشد، و یا برآ ن حریص باشد نمى‌گمارم».

۳- «عَنْ أَبِى هُرَيْرَةَ عَنِ النَّبِىِّج قَالَ: إِنَّكُمْ سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمَارَةِ ، وَسَتَكُونُ نَدَامَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، فَنِعْمَ الْمُرْضِعَةُ وَبِئْسَتِ الْفَاطِمَةُ». [رواه البخارى].

«پیامبرج فرمود: شما برای بدست آوردن امارت (مقام و منصب) حرص خواهید نمود، درحالیکه امارت موجب ندامت و پشیمانى در آخرت خواهد بود.

پس این مقام و منصب خوب شیر دهنده (در دنیا) و بد جدا کننده از شیر ( در حالت بعد از مرگ) مى‌باشد».

از احادیث فوق مسایل زیر استفاده می‌شود:

۱- این دلایل و امثال آن طلب امارت وخواستار زعامت را با کمال صراحت حرام و تأکید می‌کند.

جمله‌ی: «لاَ تَسْأَلِ الإِمَارَةَ» در حدیث عبدالرحمن بن سمره نهى صریح پیامبرج دلیل بر حرمت قطعى این عمل است بخصوص اینکه: پیامبرج علت این نهى را عدم موفقیت چنین اشخاص درکار قرار داده فرمود که: توفیق الهى نصیب اشخاص طالب قدرت نبوده، و از یارى و معونت پروردگار محروم می‌گردد.

۲- علاوه بر ارشادات نبوى، عمل مبارک پیامبرج نیز نشان می‌دهد که طلب قدرت و منصب کار شایسته‌اى در اسلام نیست، و پیامبر÷ طالبان قدرت را محروم ساخته فرمود: «وَاللَّهِ لاَ نُوَلِّي عَلَى هَذَا الْعَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ...».

۳- براى امت اسلامى با تأسى از پیامبرج لازم است که با افراد قدرت خواه، افرادیکه می‌خواهند با حرص و تلاش به قدرت برسند، هیچ همکارى نکرده، و آنها را از رسیدن بقدرت محروم گردانند. ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ [الأحزاب: ۲۱].

۴- طبق فرموده‌ی پیامبرج -پیامبریکه از وحى سخن می‌گوید، نه از هوا وهوس- شخص طالب امارت و زعامت ناموفق و ناکام است، گرچند زمام دار گردد، زیرا یارى وتوفیق الهى شامل حال او نمى‌باشد، چون او به اساس طلب، حرص وتلاش حود به این مقام رسیده است، بنابرآن او از کمک غیبى، و مدد الهى محروم می‌باشد.

به اسلامگرایانى که می‌خواهند از طریق انتخابات زعامت و قدرت را بدست بیاورند، گفته می‌شود: اگر هدف شما اسلام، حکومت اسلامى، و اجراى احکام اسلامى است، هیچ‌گاه به این شیوه به هدف نخواهید رسید، زیرا به شهادت پیامبرج لطف و یارى خداوند با شما نیست، و این شیوه‌ی رسیدن بقدرت را پیامبرج شیوه‌ی غیر مشروع خوانده است: « لا تسأل الإمارة».

و همچنان اوضاع و واقعیت‌هاى حرکت‌هاى اسلامى که به انتخابات رو آوردند، نیز شاهد و بیانگراین پیش‌بینى پیامبر گرامى اسلام است.

و در مواردى هم به قدرت رسیدند، ولى موفق به اجراى قانون اسلامى نه شدند، بلکه چون دیگران منحرف گشتند.

۵- از روایت‌هاى متعددى که در این مورد نقل و ثابت شده، دانسته می‌شود که علت ممنوع بودن قدرت خواهى تنها ضعف شخصیت شخص قدرت خواه نیست.

در بعضى موارد (مانند حدیث ابو ذر) پیامبر علیه الصلاة والسلام ضعف شخصیت را علت این نهى قرار داده، و در موارد دیگر، به علت‌هاى مختلفى اشاره رفته است. از جمله: خواستار قدرت دلیل حرص و جاه طلبى بودن، و به اساس آن محرومیت از توفیق و کمک‌هاى غیبى خداوند، و طبق حدیث ابى هریره خواستار مقام و منصب صرفنظر از عوامل و انگیزه‌هاى آن عمل نا مشروع، و موجب حسرت و ندامت در آخرت قلمداد شده است.

رسیدن بقدرت از طریق انتخابات نه تنها خواستار امارت است، بلکه بالاتر از آن حرص در راه رسیدن به آن است، اگر این خواستار قدرت نباشد، این همه تلاش‌ها، کمپاین‌ها، وعده‌هاى دروغین و ایتلاف‌هاى نامقدس حتى با گروه و احزاب الحادى و لائیک و سیاست‌هاى متضاد و موقف‌گیرى‌ها متناقض براى چیست؟

انتخابات اعم از انتخابات پارلمانى و ریاستى -چه درت عیین نمایندگان ولایتى و چه نمایندگان شوره‌هاى عالى- عبارت است از:

مردم از هر گروه و هر قشر بر پاى صندوق‌هاى رأى رفته به تأیید نماینده‌ی دلخواه خود رأى می‌دهند، و سرنوشت ملت خوییش را (بزعم خود) براى سال‌هاى معین بدست آنها مى‌سپارند، و در نتیجه کسیکه رأى اکثریت را کسب کرده باشد به عنوان رئیس دولت، و یا نماینده‌ی مردم در ولایت و یا در شوراى عالى منتخب مى‌گردد.

اکثریت محورى

معیار در این انتخابات رأى اکثریت است، اکثریتى که از افراد با ایمان، با تقوى و آگاه تشکیل نیافته بلکه طبق تعبیر افلاطون و ارسطو از اکثریت جاهل و حکمرانى جهالت به اساس اکثریت محورى به وجود آمده، و نماینده‌ی مردم بر این اساس منتخب مى‌گردد.

حالاً بینیم که اسلام در مورد این اکثریت چه نظر دارد؟ آیا فیصله‌ها و تعیین زعامت در اسلام بر این اساس است؟

برخلاف اصل مسلم در نظام دموکراسى قرآن در آیات متعددى این موضوع را با شدت رد کرده و براى اکثریت عددى هیچ اهمیتى قایل نیست، و در حقیقت مقیاس را اکثریت کیفى می‌داند، بلکه اکثریت مردم از دیدگاه قرآن در گمراهى، شرک، نادانى، بى‌ایمانى، فسق و ناسپاستى هستند:

﴿وَإِن تُطِعۡ أَكۡثَرَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ [الأنعام: ۱۱۶].

«و اگر از بیشتر کسانى که در این سرزمین مى‌باشند پیروى کنى تو را از راه خدا گمراه مى‌کنند».

﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ ١٠٦ [یوسف: ۱۰۶].

«بیشترشان به خدا ایمان نمى‏آورند جز اینکه [با او چیزى را] شریک مى‌گیرند».

﴿وَمَا وَجَدۡنَا لِأَكۡثَرِهِم مِّنۡ عَهۡدٖ [الأعراف: ۱۰۲].

«در بیشتر آنان عهدى [استوار] نیافتیم و بیشترشان را جدا نافرمان یافتیم».

﴿وَلَا تَجِدُ أَكۡثَرَهُمۡ شَٰكِرِينَ [الأعراف: ۱۷].

«و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت».

﴿وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ ١٠٣ [یوسف: ۱۰۳].

«و بیشتر مردم هر چند آرزومند باشى ایمان آورنده نیستند».

﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَجۡهَلُونَ [الأنعام: ۱۱۱].

«ولى بیشترشان نادانى مى‌کنند».

﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ [الأنعام: ۳۷].

«لیکن بیشتر آنان نمى‌دانند».

﴿وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَعۡلَمُونَ [الروم: ۶].

«ولى بیشتر مردم نمى‌دانند».

وهمچنان فیصله‌ها در شوراهای اسلامی به اساس اکثریت محورى نیست، چون هدف و مدار شوراى اسلامى رسیدن به حق و حقیقت است، لذا هر رأى سالم، سازنده و منطقى که موافق با روح اسلام و ناظر به مصالح جامعه بوده باشد، مورد تأیید شوراى اسلامى قرار می‌گیرد هر چند رأى اغلب اعضاى مجلس بر خلاف آن باشد.

مطالعه‌ی سیرت پیامبرج و خلفاى راشدین و دقت در شوراهاى آنها نشان می‌دهد که پیامبرج و یاران گرامى او با تأسى از این اصل گاهى در برابر نظر مثبت و معقول یک تن از اعضاى مجلس تسلیم می‌شدند، و بر آن اعتماد می‌نمودند.

اعتماد پیامبرج به رأى حباب بن منذر در صحنه‌ی بدر، و به رأى سلمان فارسى در جنگ خندق، و همچنان اعتماد ابوبکر صدیق به رأى عمر در گرد آورى قرآن در یک نسخه، و اعتماد وى به رأى عبد الرحمن بن عوف درباره‌ی استخلاف عمر و... از نمونه‌هاى بارز این اصل اسلامى است.

یک نگاه در چهره‌ی جهان کنونى و حکومت‌هائیکه براساس اکثریت‌ها بنا شده و قوانین نادرست و آمیخته با هوس‌هاى که گاهى از طرف اکثریت‌ها به تصویب مى‌رسد نشان می‌دهد که اکثریت عددى دردى را دوا نکرده است، بسیارى از جنگ‌ها را اکثریت‌ها تصویب کرده‌اند و بسیارى از مفاسد را آنها خواسته‌اند.

استعمارها و استثمارها، جنگ‌ها و خونریزى‌ها، آزاد شناختن مشروبات الکلى، قمار، سقط جنین، فحشا و حتى پاره‌اى از اعمال شنیع که ذکر آن شرم‌آور است از طرف اکثریت نمایندگان بسیارى از کشورهاى به اصطلاح پیشرفته که منعکس کننده نظریه‌ی اکثریت توده‌ی مردم آنها است گواه بر این حقیقت مى‌باشد.

ظلم و انحرافات از طریق تصویب این مجالس شکل قانونى به خود می‌گیرد. مثلاً هم‌جنس بازى در انگلستان -که از بزر گ‌ترین علمبردار دموکراسى در جهان است- قانونى می‌شود.

سقط جنین و مفاسد دیگر در بسیارى از کشورهاى غربى به حکم قانون مجاز می‌گردد.

حد زنا در کشور اسلامى پاکستان به اساس خواستار اکثریت اعضاى پارلمان لغو اعلام می‌گردد. و در کشور اسلامى مصر، زن همچون مرد از حق طلاق برخوردار می‌شود.

و در ایران با اینکه زمام دولت بدست روحانیان است، حق میراث زن با مرد به اکثریت آرا یکسان تصویب می‌گردد.

و در شوراى افغانستان سن بلوغ پسر ۱۸ و سن بلوغ دختر ۱۷ سال برخلاف نصوص صحیح و صریح حدیث به اکثریت آرا تصویب و شکل قانون را مى‌گیرد.

محدوده‌ی شورا

از دیدگاه اسلام تقنین(قانونگزارى) از آن خدا است، بلکه مسأله‌ی تقنین یکى از شؤون توحید است که جز خداوند واحد قهار هیچ کسى نه فرد و نه هیأت حق تشریع و قانونگزارى را ندارد.

و به رسمیت شناختن هر نظام و قانونى غیر قانون خدا جاهلیت، شرک و گمراهى محسوب می‌شود: ﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَ [المائدة: ۵۰]. «آیا جویاى حکم جاهلیتى ناشى از هوا و هوس‌هاى مردم هستند؟».

﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ [المائدة: ۴۴].

«و کسیکه بدانچه خدا نازل کرده حکم نکند، او و مثال اوکافرند».

با توجه به این اصل اسلامى وظیفه و مسؤولیت مجلس شوراى اسلامى تشریع و قانونگزارى نیست، بلکه شورا در اسلام در مسایلى است که حکم خاصى در مورد از سوى خداوند نازل نشده باشد.

اما در مسایلیکه نص شرعى وجود دارد، پیروى بى‌قید و شرط حکم شارع لازم و فرض است: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ [الأحزاب: ۳۶].

«هیچ مرد و زن مؤمن در برابرى کاریکه خداوند و پیامبرش داورى کرده باشد، اختیارى ازخود در آن ندارند».

کار اصلى مجلس شوراى اسلامى -که باید اکثریت مجلس را علما و فقهاى برجسته تشکیل دهند- طرز اجراى دستورات، و نحوه‌ی پیاده کردن احکام و حل مشکلات و موضوعات پیچیده‌ی مورد نیاز جامعه‌ی اسلامى در امور داخلى و ذات البینى و امور خارجى در چارچوب ضوابط و قواعد کلى اسلام، استخراج و استنباط احکام آن موضوعات از قواعد کلى، و تطبیق قواعد بر مصادیق آنست.

بنابراین شورا در اسلام در محدوده‌ی موضوعات و طرز اجراى قانون است، نه در قانونگزارى. در سیرت پیامبرج ویاران گرامیش مى‌خوانیم که آنها هیچ وقت در قانونگزارى مشورت نمی‌کردند، و تنها در طرز اجراى قانون نظر مسلمانان را می‌خواستند، لذا هنگامیکه پیامبرج پیشنهادى را طرح می‌کرد، مسلمانان نخست سوال می‌کردند که آیا این حکم الهى است که قابل اظهار رأى نباشد، و یا مربوط به چگونگى تطبیق قوانین می‌باشد، اگراز قبیل دوم می‌بود، اظهار نظر می‌کردند، و اگر از قبیل اول می‌بود، تسلیم می‌شدند.

و در روایت بخارى در ارتباط شوراى خلفاى اسلامى چنین آمده است: «فَإِذَا وَضَحَ الْكِتَابُ أَوِ السُّنَّةُ لَمْ يَتَعَدَّوْهُ إِلَى غَيْرِهِ».

«در صورت بودن حکم قرآن و سنت از آن تجاوز نمى‌کردند».

مورد شوراى خلفاى راشدین در مسایلى بود که نص شرعى نمی‌بود، مسایلى که حکم آن از نصوص قرآن وحدیث معلوم مى‌بود، هیچ‌گاه مورد شورا قرار نمی‌گرفت.

و اما پارلمان در نظام دموکراسى عبارات از «قوه‌ی مقننه» و «مجلس قانونگزارى» است که از وظایف مهم آن تصویب، تعدیل یا لغوقوانین و فرامین تقنینى به اساس اکثریت محورى است.

و به همین دلیل در این مجالس قوانین زشت و احمقانه‌اى مانند: مجاز بون همجنس‌گرائى، و به رسمیت شناختن عقد ازدواج در میان دو فرد مذکر، و مشروعیت جنگ در برابر کشور و ملتیکه از اوامر طاغوتى استکبار جهانى سرپیچى می‌کنند و .. تصویب می‌گردد.

اعتبار کمیت نه کیفیت و حکومت اکثریت جاهل

در گذشته گفتیم که در انتخابات به سیستم دموکراسى معیار اکثریت کمى است، نه کیفى، بنابراین رأى یک دانشمند خبیر و آگاه با رأى یک جاهل، و رأى یک عالم پرهیزگار با یک انسان منحرف و معتاد، و رأى یک مسلمان با کافر یکسان است. و تمام افراد کشور بصورت یکسان حق شرکت در انتخابات اعم از رأى دهى و کاندیداتورى را دارند، و بدینوسیله سرنوشت کشور و ملت به دست و آراى افراد جاهل طبق تعبیر قرآن اکثریت گمراه سپرده می‌شود.

ارسطو، پدر علم سیاست، دموکراسى را به عنوان شکل فاسد و گمراه حکومت، نوعى از حکمرانى مردم جاهل، محکوم کرد.

افلاطون، معلم او، آن را حکمرانى جهالت نامید.

ولکى (یکتن از دانشمندان) دموکراسى را این گونه توصیف کرد: «حکومت فقیرترین، جاهل‌ترین، ناشایسته‌ترین کسانى که لزوماً بسیار هم زیاد هستند».

در دموکراسى رأیها را مى‌شمارند نه اینکه آنها را وزن کنند. اکثریت در مجلس‌ها، هیئت‌هاى داورى وکابینه‌ها طورى تصمیمات را اتخاذ مى‌کنند که ممکن است خردمندان در اقلیت وانزوا قرار گیرند، و ابلهان کارها را پیش ببرند. وانگهى، نمایندگان منتخب مردم، حرفه‌اى، بى‌صلاحیت و بى‌تجربه‌اند. آنها مهارت مدیریت و فراست عملى ندارند.

به عقیده عده‌اى نظام حکومت از طریق انتخابات شکل حکومتى است که در آن به گوسفند حق انتخاب چوپان داده می‌شود، اما گوسفندان همچنان گوسفند مى‌مانند.

اما اسلام این حق را براى تمام افراد اعم از افراد دانشمند وجاهل افراد نیک وبد نمى‌دهد، ونه از دیدگاه منطق اسلام رأى عالم با جاهل یکسان نمى‌باشد:

﴿قُلۡ هَلۡ يَسۡتَوِي ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ [الزمر: ۹].

«بگو آیا افراد دانشمند با افراد جاهل و نادان یکسانند؟».

از دیدگاه اسلام علما و دانشمندان و اهل بصیرتى که آشنائى به امور دارند، حق تعیین سرنوشت کشور را دارند، نه افراد جاهل و جنایت بیشه. در این مورد خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ [النساء: ۸۳].

«و هنگامى که (خبرى یا) کارى که موجب امن و ترس (از قبیل قوت و ضعف، و پیروزى و شکست و ..) به آنان می‌رسد آن را سریعاً در بین مردم پخش و شایع می‌کنند، اگر آنها چنین سخنان را به پیغمبرو فرماندهان خود واگذار می‌کردند (و خبرها را تنها به مسئولان امر گزارش می‌دادند) و تنها کسانى که اهل حل و عقد هستند از آن خبر می‌شدند، آنچه که مى‌بایست و لازم بود از این خبر استفاده و درک می‌کردند (و این امر به نفع مسلمانان تمام می‌شد)».

این آیه مؤمنان را ارشاد می‌فرماید تا در مسایل مهم به مسؤولین و سران عالم و کاردان مملکت مراجعه نمایند و مشورت و تصمیم‌گیرى را حق علما و صاحب ‌نظران مى‌داند.

بنابراین علما و دانشمندان و اهل بصیرتى که آشنائى به امور دارند به تصمیم‌گیرى سزاوارترند.

حضور و شرکت کفار و افراد جنایت‌پیشه در انتخابات و تعیین سرنوشت کشور، و مساوى قرار دادن آنها با افراد سالم و مؤمن و عضویت آنها در مجلس شورا نه تنها با روح اسلام بلکه با نصوص صریح قرآن منافات دارد، زیرا امانت‌‌دارى و خیرخواه بودن مشاور از شرایط اساسى آن است، و قرآن کافران را دشمن اسلام و دشمن خدا معرفى می‌نماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ... [الـممتحنة: ۱].

«اى مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خود را دوست نگیرید».

همان‌گونه که آیه‌ی ۱۱۹ سوره‌ی آل عمران گماشتن کفار را در کارهاى مهم از جمله مشاور وراز دار گرفتن آنها را حرام قرار داده‌است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ [آل‌عمران: ۱۱۹].

«اى مؤمنان کافران و بیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید».

دقت و تأمل در مجالس شوراى پیامبرج و خلفاى راشدین نیز نشان می‌دهد که هیچ‌گاه هیچ کافرى در مجالس شوراى آنها عضویت نداشته است.

بلکه اسلام قانونى به عنوان «عهد» و «ذمه» دارد که تمام مصالح اقلیت کفار در آن درنظر گرفته شده است.

حکم زمامدارى و عضویت زن در شورى

یکى از زشت‌ترین پیامبدهاى انتخابات به سیستم دموکراسى اینستکه: براى زن حق تساوى در انتخابات -رأى دهى و کاندیداتورى- قایل است، و نتیجه‌ی این حق تساوى: -مساوات رأى زن با مرد- زمینه‌ی اختلاط زنان با مردان بی‌گانه، ترک حجاب شرعى، انتخاب زن به عنوان وکیل و گاهى زعامت سیاسى زن مى‌باشد که هرکدام آن از دیدگاه اسلام گناهى است که ده‌ها گناهان بزرگ دیگر را در پى دارد.

اسلام آیین ربانی، و قانون یزدان جهان برج هانیان است. خدواند متعال این دین را به عنوان یک برنامه‌ی زندگى براى بشریت فرستاده، و در آن حقوق و نیازمندى همه‌ی افشار و طبقات مردم را درنظرگ رفته است، و براى هر طبقه و قشرى از مردم حقوقى متناسب با طبیعت و سرشت آن بطور عادلانه قایل شده است.

همچنان حقوقیکه اسلام براى زن قایل شده، امور ذیل در آن مدار اعتبار قرار گرفته است:

۱- اسلام حقوقى را براى زن امضاء می‌کند که سازگار با طبیعت فزیکى و متناسب با فطرت آن می‌باشد.

۲- اسلام نظام اجتمعاعى است، از دیدگاه اسلام باید جامعه از تمام وسوسه‌هاى شهوت و عوامل هیجان انگیزحتى الامکان پاک و خالى باشد، تا نیروى فکرى و جسمانى انسان در محیط پاک و آرام رشد کرده، وظیفه و تکلیف خود را به شکل درست انجام داده بتواند.

۳- دامنه‌ی فعالیت زن جدا از گستره‌ی فعالیت مرد باشد و هریک از آنها کارهائى را انجام دهد که مطابق سرشت و نیروى جسمانى و عقلى‌شان باشد، سپس روابط‌شان طورى تنظیم گردد که در مقررات و محدوده‌ی دینى یار ویاور هم باشند و هیچ‌یک از آنها حق نداشته باشد که از این حدود تجاوز کرده و در امور دیگرى مداخله نماید.

۴- مقام مرد در خانواده و جامعه مقام ریاست بوده و تمام اعضاى خانواده تابع رئیس خانه باشند. با این مقدمه‌ی کوتاه به اصل موضوع برمی‌گردیم و می‌گوئیم:

سپردن امور قضائى و سیاسى براى زنان و گماشتن آنها در همچوکار نه با طبیعت آنها سازگاراست، ونه باانجام چنین وظایف امکان رعایت حجاب اسلامى است، و از نظر اسلام انجام کارهائیکه از لوازم آن اختلاط با مردان نا محرم، و یا بى‌حجابى بوده باشد، مجازنیست به دلایل زیر:

۱- ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ [النساء: ۳۴].

«مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى‌کنند».

۲- ﴿وَلِلرِّجَالِ عَلَيۡهِنَّ دَرَجَةٞ { [البقرة: ۲۲۸]. «و مردان بر آنان (زنان) درجه برترى دارند».

از آیه‌ی سوره‌ی بقره بطور اجمال برترى مرد نسبت به زن، و از آیه‌ی سوره‌ی نساء قیوامیت و ریاست مرد بر زن با صراحت دانسته مى‌شود.

منظور از این دو آیه برترى و سرپرستى مرد بر زن تنها در امور خانوادگى نیست -قسمیکه برخى از کوته فکران مى‌پندارند- چرا که در لفظ آیه عنوان: «رجال» «نساء» و «قوامون» وارد شده که همه‌ی این الفاظ عامه است، و از آن قوامیت مردان بر مطلق زنان در عرصه‌هاى زندگى - اعم ازخانوادگى و سیاسى- استفاده مى‌شود، لذا تمام علماى تفسیر از عصر صحابه تا امروز بر عمومیت آیه، و اینکه قوامیت مرد بر زن در تمام شئون زندگى است، اجماع دارند.

علامه مودودى/ در مورد اینکه برخى مغرضین این آیه را در امور خانوادگى حمل کرده‌اند، مى‌گوید:

«بى‌تردید آیه‌ی کریمه دلیل بر حرمت ریاست و زمام دارى زنان بر مردان است، چر اکه در صورتیکه زن نتواند در یک فامیل قیم و سرپرست بوده باشد، پس چطور زمام امور یک جامعه‌ی بزرگى که متشکل از هزاران خانواده است، بر عهده‌ی زن ضعیف سپرد؟».

۳- آیه‌ی: ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ [الأحزاب: ۳۳].

«در خانه‌‏هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت‌هاى خود را آشکار مکنید».

در این آیه دستور مى‌دهد که زنها باید در خانه قرارگیرند و جز در موارد ضرورت که استثناى آن در دیگر نصوص آمده، ازخانه‌هاى‌شان بیرون نشوند.

«قَدْ أَذِنَ اللَّهُ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِكُنَّ» [متفق علیه].

«غرض ضرورت بیرون رفتن‌تان را خداوند مجاز قرار داده‌است».

گرچند در این آیه‌ی کریمه خطاب به زنان پیامبرج است، ولى حکم آن مخصوص به آنها نیست، چرا که در این آیه و آیات قبل آن احکام و مسایلى را از قبیل: ﴿وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ [الأحزاب: ۳۳]. مطرح کرده که هیچ یکى آن مخصوص به آنها نبوده، بلکه شامل همه‌ی زنان مسلمان مى‌باشد.

امام احمد بن حنبل حدیثى را با سند حسن به الفاظ ذیل روایت کرده که از آن عمومیت حکم این آیه درباره‌ی تمام زنان مسلمان دانسته مى‌شود:

زنان انصار به حضور پیامبرج آمده چنین گفتند: «نحن مقصورات مخدرات قواعد بيوت.......» «ما زنها حصار در خانه باحجاب و خانه‌نشین هستیم....».

این حدیث سکوتی با کمال صراحت این حقیقت را بازگو می‌کند که: زن -جز در موارد استثنا- باید در خانه‌ها قرار گیرند.

موضوع استخدام زن در پست‌هاى سیاسى وادارى نه ضرورت است که مسلمانان به آن نیاز داشته باشند، ونه کدام دلیلى به بیرون رفتن زن ازخانه بدین غرض وجود دارد که از این حکم عام ﴿وَقَرۡنَ فِي بُيُوتِكُنَّ مستثنى شود.

و از سوى دیگر موارد ضرورت توسط دانشمندان اسلامى، و فقهاى مجتهدین در پرتو اصول وضوابط کلى شریعت تعیین و تحدید مى‌گردد، نه بر اساس هوا و هوس هوا خواهان دموکراسى.

این موضوع‌ها در حدیث‌هاى صحیح نبوى، و روایات اسلامى با تعبیرات گوناگون و به صورت صریح و گسترده باز تاب یافته است، و به عنوان مثال -نه حصر- چند دلیل از حدیث‌هاى صحیح ارائه مى‌گردد:

۱- حدیث ابوبکره: «لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً».

«ملتیکه زمام کار خود را بدست زن سپرد، هرگز رستگار نخواهد شد».

این حدیث صحیح و متفق علیه که تمام امت اسلامی در صحت آن اتفاق داشته، و هیچ شک و تردیدى در صحت آن نیست.

و همچنان مفهوم حدیث در مورد زمامدارى زن -چه در بخش سیاسى و چه بخش ادارى و قضائى- واضح وروشن است، زیرا پیامبر اسلامج امت خود را از پیامدهاى ناگوار زمام دارى زنان هشدار داده، با تعبیریکه شامل هر گروه، و ملت، در هر عصر و محیط مى‌باشد فرمود: «هر قوم و ملتى زمام امور خود را -چه خورد و چه بزرگ- به زنى حواله کند، هرگز فلاح و رستگارى نصیب آن قوم نخواهد بود».

واژه‌ی «أمر» در این حدیث اسم جنس است، و اضافت آن به ضمیر «هم» که از صیغه‌هاى عموم محسوب می‌شود، بر عمومیت «أمر» اعم از امور کوچک و بزرگ، امور سیاسى، اجتماعى، ادارى و قضائى - دلالت می‌کند.

و هم چنان لفظ: «ولّوا» که ریشه‌ی اصلى آن ولایت است، از لحاظ معنوى، و هم از نظر شرعى منحصر بر زمامدارى امور سیاسى و یا اداری نیست، بلکه شامل امور قضائى و غیر آن نیز مى‌باشد، دقت کنید به حدیث صحیح زیر: «مَنْ وُلِّىَ الْقَضَاءَ فَقَدْ ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّينٍ».

«شخصیکه قاضى شد، در حقیقت بدون چاقو کشته شده است».

پس این حدیث طبق تصریح علماى اسلام و شارحین حدیث و فقهای اسلام دلیل صریح و صحیح بر حرمت زمام‌دارى زنان در امورسیاسی، ادارى و قضائى، و انتخاب آنها به عنوان «وکیل»و نماینده‌ی مردم در پارلمان است [۱].

۲- در حدیث صحیح که امام بخارى/ از طریق عبدالله بن عمرب نقل کرده چنین مى‌خوانیم: «أَلاَ كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ... وَالْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ عَلَى أَهْلِ بَيْتِ زَوْجِهَا وَوَلَدِهِ وَهِىَ مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ».

«هر یک از شما سرپرست و در قبال زیر دستان خود مسؤولیت دارد. .... زن سرپرست امور خانه و تربیه‌ی فرزندان خود بوده و در برابر آن مسؤولیت دارد».

این حدیث بیانگر مسؤولیت هریک، و ساحه‌ی کار آنست، پیامبرج دایره‌ی مسؤولیت و زمام‌دارى زن را تعیین و تحدید نموده با لفظ نهایت صریح که احتمال هیچ‌گونه تأویل در آن نیست فرمود که: «ساحه‌ی کار و مسؤولیت او در امور خانه و تربیه‌ی فرزندان مى‌باشد».

آیا کارهاى سیاسی، ادارى زن با این حدیث سازگاراست؟!.

۳- امام ترمذى از طریق عبدالله بن مسعود نقل کرده که پیامبرج فرمود: «الْمَرْأَةُ عَوْرَةٌ فَإِذَا خَرَجَتِ اسْتَشْرَفَهَا الشَّيْطَانُ».

«تمام اعضاى زن عورت است. هنگامیکه از خانه‌ی خود بیرون مى‌شود، شیطان به او چشم مى‌دوزد».

در این حدیث علاوه بر اینکه ساحه‌ی کار زن را محدود نموده، بیرون رفتن آنرا راه گسترش فحشا شمرده است.

پس در صورت گماردن زنان در پست‌هاى سیاسی، ادارى و قضائى و برداشتن مرز بین زن و مرد این حدیث را چه توجیه باید کرد؟!.

افزون بر گذشته آزادى جنسى و اختلاط زن با مرد بیگانه چه در ادارات و چه در مراکز تعلیمى و تحصیلى نه تنها با حجاب اسلامى -که اسلام بخاطر حفظ و حمایت عفت و حشمت زن‌ها بر آنها فرض قرار داده‌است- منافات دارد، بلکه سرچشمه‌ی فساد و فحشا، و گاهى از آن عین فحشا تعبیرگردیده است. دلایل آتى را با اندک دقت بخوانید:

﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَا [النور: ۳۱].

«بگو به زنان مؤمنه: چشمان خود را از نامحرمان فرو گیرند (و چشم‌چرانى نکنند) و عورت‌هاى خویش را مصون دارند، و زینت خویش را نمایان نسازند».

و آیه‌ی: ¬﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ يُدۡنِينَ عَلَيۡهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّ [الأحزاب: ۵۹].

«اى بیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مسلمان بگو که: روسرى‌هاى خود را برخود فرو افگنند، این کار براى اینکه شناخته شوند، و مورد اذیت قرار نگیرند، بهتر است، الله همواره آمرزنده و مهربان است».

امام مسلم از ابوهریره روایت نموده که او از پیامبرج چنین نقل مى‌کند:

«كُتِبَ عَلَى ابْنِ آدَمَ نَصِيبُهُ مِنَ الزِّنَا مُدْرِكٌ ذَلِكَ لاَ مَحَالَةَ، فَالْعَيْنَانِ زِنَاهُمَا النَّظَرُ، وَالأُذُنَانِ زِنَاهُمَا الاِسْتِمَاعُ، وَاللِّسَانُ زِنَاهُ الْكَلاَمُ ، وَالْيَدُ زِنَاهَا الْبَطْشُ، وَالرِّجْلُ زِنَاهَا الْخُطَى، وَالْقَلْبُ يَهْوَى وَيَتَمَنَّ ، وَيُصَدِّقُ ذَلِكَ الْفَرْجُ وَيُكَذِّبُهُ».

«در حق هر انسان بهره‌ی از زنا مقرر شده است، و این بهره را به صورتى دریافت خواهد کرد:

زناى چشم نگاه به نامحرم است، و زناى گوش شنیدن سخن‌هاى تحریک‌آمیز است، و زناى زبان گفتار سخن‌هاى شهوت‌آمیز است، و زناى دست، دست دادن با نامحرم است، و زناى پا حرکت بسوى کار حرام است. نفس خواهش و تقاضى می‌کند، وشرمگاه آنرا یا تأیید و یا رد می‌نماید».

در سنن ترمذى، ابوداود و دارمى روایت از على بن ابى طالب آمده است که پیامبرج به او گفت: «لاَ تُتْبِعِ النَّظْرَةَ النَّظْرَةَ فَإِنَّ لَكَ الأُولَى وَلَيْسَتْ لَكَ الآخِرَةُ».

«نظر پیهم مکن، و تنها نظر نخست از تو معاف است، و نگاه دوم برایت مجاز نیست...».

در روایت ترمذى و ابوداود می‌خوانیم که پیامبرج در مورد نظر بطور مطلق چنین ارشاد فرموده است: «كُلُّ عَيْنٍ زَانِيَةٌ». «هرنوع نگاه به بیگانه و نامحرم زنا محسوب می‌شود».

طبق حدیث على نخستین نگاه ( نگاه تصادفى و بدون قصد) مجاز است، و آن هم به علت غیر اختیارى بودنش معاف است و اگر قصدا باشد نخستین نگاه هم معاف نیست.

و تکرار نظر حرام و دلیل به شهوانى بودن آنست.

حدیث ابوهریره و آخرین حدیث نگاه به زنان نا محرم را مطلقا -چه با شهوت و یا غیر آن- حرام، وزناى چشم تعبیر نموده است.

با توجه به دلایل فوق، و احکام و آدابیکه در این آیه‌ها و حدیث‌ها غرض اصلاح اخلاقى و اجتماعى جامعه در نظر گرفته شده، با مجاز شمردن اشتغال زنان با مردان به شکل مختلط منافات ندارد؟

آیا حضور زنان در پست‌هاى سیاسی و ساعت‌هاى طولانى براى انجام وظیفه، با رعایت حجاب شرعى فوق مى‌باشد؟

آیا ساحه‌ی کار آنها بصورت مختلط نیست؟ آیا نظر آنها به مردان و عکس آن تنها یکبار و آنهم نظرگذرا به صورت تصادفى مى‌باشد؟ «إن لك النظرة الأولى، وإن عليك النظرة الثانة».

مگر این زنان با بیگانگان دست نمی‌دهند؟ و مرتکب زنای چشم نمی‌شوند؟! «الْيَدَانِ تَزْنِيَانِ وَزِنَاهُمَا الْبَطْش».

مگر آنها با مردان نامحرم -حتى با کافر- ملاقات خصوصى ندارند؟ گاهى وزیر، والى و.... آنها را به ملاقات نمى‌پذیرند؟ و گاهى هم آنها مردان را به ملاقات خصوصى نمى‌پذیرند؟!.

آیا در این ملاقات‌هاى خصوصى محرم‌شان نیز همراه مى‌باشد؟ هرگز نه!.

پس چنِن ملاقات‌های محرمانه را در پرتو حدیث زیر چه توجیه کرد؟

«لاَ يَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ إِلاَّ كَانَ ثَالِثَهُمَا الشَّيْطَانُ».

«هیچ مردى با زنى تنها نمى‌شوند، مگر سوم آنها شیطان است».

«إيَّاكُمْ وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ.......». «از ورود به زنان نامحرم خود دارى نمایید».

علاوه بر آنچه که گذشت، استخدام زن در ادارات و فرستادن آنها در مجالس شورى مفاسد بی‌شمار دیگری چون اختلاط آنها با مردان بیگانه، ترک حجاب شرعى، دست دادن به مردان نامحرم، ملاقات‌هاى محرمانه، نشر و پخش هزار‌ها قطعه عکس هنگام کمپاین انتخابات، خودنمائى و خود‌آرائى نه تنها در محضر چند مرد، بلکه در سطح رسانه‌ها، حضور یافتن به حضور مردان نامحرم با لباس زینت و عطر آگین و... را دربر دارد:

«إن امرأة إذا استعطرت فمرت على قوم ليجدوا ريحها فهي زانية».

«زنى عطر زده از نزد مردان می‌گذرد، تا بوى خوش آن در مشام آنها برسد،آن زن زناکار محسوب می‌گردد».

حکم فوق تنها درباره‌ی عبور زن از نزد مرد است، و درصورتیکه عطر زده در مجالس مرد‌ها حضور می‌یابد حکم آن شدید‌تر خواهد بود.

هواداران انتخابات، تمام این مفاسد را نادیده گرفته، و با تحریف آیه‌هاى صریح، و حدیث‌هاى صحیح نبوى با کمال وقاحت بر آن صیغه‌ی شرعى مى‌دهند.

اگر گماردن زنان در پست‌هاى سیاسی و ادارى حق مسلم شرعى زنان مى‌بود، باید در عصر نبوت، و یا عصر خلفاى راشدین این حق برایشان داده مى‌شد، و حد اقل یک مصداقى به عنوان دلیل مجاز بودن آن پیدا می‌کرد.

در عصر نبوت و خلفاى راشدین چند زن مسلمان عضویت شورى را داشتند؟ و چند تن آنها به عنوان قاضى یا والى و... گماشته شدند؟ [۲]

با کمال قاطعیت باید گفت: هرگز ثابت نه شده که زنان زمان پیامبرج و عصر خلفاى راشدین حتى در یک مورد زمامدارى امور مسلمانان را -نه در امورسیاسی و ادارى، و نه قضائى و نه غیر آن را- به عهده گرفته باشند، درحالیکه زنان آن عصر شاهد عینى نزول قرآن بوده دین را به صورت مستقیم از زبان پیامبرج آموختند، فهم، دانش، تقوى و فقاهت آنها نسبت به زنان امروز -که حتى به الفباى زبان دین و قرآن آشنائى ندارند- بمراتب بالاتر بود.

پس این سیرت عملى و واقعى پیامبرج و یاران گرامى وى به ویژه خلفاى راشدین دلیل دیگری بر حرمت اجراى وظیفه‌ی زنان به شکل مختلط با مردان است.

و روى این حکمت و فلسفه زنان از شرکت در جهاد، نماز جمعه و جماعت معاف‌اند.

و از سوى دیگر انتخاب شخصى به عنوان زعیم سیاسی و یا نماینده‌ی مردم، در حقیقت سپردن مسؤولیت بزرگى بر آنست، هر شخصى اهل آن نیست که این مسؤولیت بر عهده‌ی آن گذاشته شود، عهده‌دار آن باید داراى صفات ویژه‌اى مانند: علم، امانت دارى، صداقت، عدالت، درایت و....بوده باشد.

با توجه به این شرایط زن نمى‌تواند زمامدار و یا نماینده‌ی مردم باشد، زیرا به شهادت پیامبرج زنان از عقل و دیانت کامل برخوردار نمی‌باشند:

«مَا رَأَيْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِينٍ». [روایت بخارى و مسلم].

«هیچ ناقص العقل و ناقص دین را ندیدم که مانند شما عقل افراد دانا و هوشیار را بربایند».

سپس نقص عقل زنان را توضیح داده فرمود: «أَلَيْسَ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ مِثْلُ نِصْفِ شَهَادَةِ الرَّجُلِ؟».

«مگرشهادت یک زن مانند نصف شهادت یک مرد نیست؟».

در صورتیکه شهادت زن در معاملات عادى و ناچیز شهادت کامل محسوب نمى‌شود، و تحت تأثیر احساسات و عواطف نمى‌توانند این شهادت را به صورت کامل ادا نمایند، پس چگونه کارهاى مهم جامعه را بر عهده‌ی ناقص العقل و دین سپرد؟ و چگونه از عهده‌ی این کار بدر آمده مى‌توانند؟!.

گفتار صادق امین کاملا بجا است: «لَنْ يُفْلِحَ قَوْمٌ وَلَّوْا أَمْرَهُمُ امْرَأَةً».

[۱] نه تنها رفتن زنان در پارلمان حرام است، بلکه اصل پارلمان‌های موجود، شرکت و عضویت در آنها مطلقاً با اصول اساسی دین مبین اسلام منافات دارد، زیرا طبق تعبیر هواداران پارلمان عبارت از «هیئت مقننه» است، و از دیدگاه منطق اسلام هیچ یکی نه شخصی، و نه هیئت جز خداوند واحد قهار قانونگزار و قانون‌ساز نیست: ﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ ﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَ. [۲] برخی از منحرفان به روایت جعلی که گویا عمر در دورهء خلافت خود زنی را بنام ام عبد الله، به عنوان شاروال در مراقبت امور شهری گماشته بود، تمسک می‌جویند. ولی حقیقت اینستکه: این روایتی را که به عمر نسبت می‌دهند، حتی سند ضعیف هم ندارد، بلکه کاملا بی‌اساس و موضوع است.

ایتلاف‌هاى نامیمون

نه تنها در افغانستان بلکه در تمام جهان اسلام شاهد این حقیقت هستیم که هواداران انتخابات بخاطر مبارزات انتخاباتى و برنده شدن در آن با گروها و احزاب الحادى و لائیک و احزاب ملیت گراها که سال‌ها به آنها درستیز بوده، و فتواهاى کفر و الحاد و گوناگون دیگر را در ضد آنها صادر مى‌کردند، بخاطر رسیدن بقدرت بدون در نظرداشت حکم شرعى آن ایتلاف نموده، آنها را دوست و برادر صمیمى خود خوانده می‌گویند: این گروه‌ها از افکار انحرافى خود رجوع کرده‌اند، و یا اینکه ما بخاطر مصالح عظماى کشور ایتلاف نمودیم.

در این ایتلاف‌هاى نامقدس، و موقف‌گیرى‌هاى ضد و نقیض دو چیز قابل توجه است:

۱- همواره اسلام گراهاى نام نهاد (هواداران انتخابات) احزاب و گروهى که شامل ایتلاف نامیمون آنها باشند، درباره‌ی آنها سخنانى از قبیل: این‌ها توبه کرده‌اند، اینها از افکار انحرافى خود رجوع نموده‌اند، این‌ها نسبت به گذشته‌هاى خود اظهار ندامت نموده اند، و اینها اینهاى دیگر را زمزمه می‌کنند.

و هنگامیکه این احزاب به هدف خود نایل نیامدند، و پایه‌هاى ایتلاف سست شد، دوباره این تزکیه‌هاى غیر مسؤولانه از زبان آنها شنیده نمى‌شود.

و هرگاه شکل ایتلاف تغییر نمود، و با گروه‌هاى دیگرى ایتلاف نمودند، به تزکیه‌ی گروه‌هاى مجدد پرداخته، و هم پیمانان قبلى‌شان را که داخل ایتلاف کنونى‌شان نیستند، به همان فتواهاى قبلى از دایره‌ی اسلام بیرون مى‌کنند.

بدین طریق توبه را که یک حکم شرعى است، و هم‌چنین فتواى: کفر، الحا د و فسق شخص و گروه را تابع هوا و هوس‌ها و منافع شخصى و حزبى خود قرار می‌دهند.

۲- ایتلاف بخاطر منافع:

مصلحت‌گرایان -هواداران انتخابات- همیشه دلیل ایتلاف با احزاب لائیک را مصالح علیاى کشور و گاهى مصالح اسلام عنوان مى‌کنند، در حالیکه تاریخ معاصر شاهد این واقعت است که مصالح اسلام و کشورها در بسیارى از موارد در بقاى حکومت برحال بوده، و ایتلاف احزاب باعث اخلال امن گردیده و تشنج را بار آورده است.

با دقت بگوییم: این ایتلاف‌ها بخاطر مصلحت بوده، نه مصلحت اسلام، و نه مصلحت جامعه، بلکه مصلحت افراد و احزاب شامل ایتلاف.

و از نظر شرعى برررسى کنیم، آیا اسلام اجازه می‌دهد که موضوع «ولاء و براء» را که از اساسات اسلام است، نادیده گرفته بخاطر مصالح خود با افراد و گروه‌هاى انحرافى ایتلاف نماییم، و با آنها پیمان دوستى ببندیم؟

قرآن کریم بطور مشخص همان دوستى‌ها و ایتلاف‌ها را که غرض منافع مادى صورت مى‌گیرد، تهدید نموده مى‌فرماید: ﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤ [التوبة: ۲۴].

«بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى که گرد آورده‏اید و تجارتى که از کسادش بیمناکید و خانه‌هایى را که خوش مى‌دارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى‌تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمى‌کند».

در آیت‌هاى متعدد مى‌خوانیم که دوستى افراد منحرف با ایمان منافات داشته، و هرکه با آنها پیمان دوستى مى‌بندد، از جمله‌ی ایشان محسوب مى‌گردد:

¬﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَيُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِكَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٢٢ [الـمجادلة: ۲۲]. «قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند [و] کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده‌اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند دوست بدارند، در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تایید کرده است».

خداوند متعال در این آیه یک مقایسه‌اى را برقرار نموده که یک جهت ایمان به خدا و قیامت قرار گرفته، و جهت دیگر دشمنى و مخالفت حکم خدا و رسول است، پس این دو چیز متضاد با هم جمع نمى‌شوند، و هیچ کسى که به الله و روز جزا ایمان داشته باشد، با افراد و احزابیکه در برابر حکم خدا و پیامبرش جهت‌گیرى دارند، دوستى نخواهد نمود.

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٥١ [المائدة: ۵۱].

«اى مؤمنان! یهود و نصارى را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد از آنان خواهد بود».

چند حزبى

اسلام آیین وحدت و یکپارچگى است، رمز موفقیت و سعادت مسلمانان را در اتحاد و وحدت مى‌داند، و از هرگونه تفرقه و پراگندگى و روى هر انگیزه و به هر عنوان بوده باشد، بیزار است.

در احادیث فراوانى به لزوم و اهمیت این اتحاد و اخوت ایمانى با عبارات مختلفى اشاره شده است: «الْمُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيَانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا».

«افراد با ایمان نسبت به یکدیگر همانند اجزاى یک ساختمان‌اند که هر جزئى از آن جز دیگر را محکم نگاه مى‌دارد».

«الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ ، لا يَظْلِمُهُ وَلا يَخْذُلُهُ...».

«مسلمان برادر مسلمان است، به او ستم نمى‌کند، و او را خوار و تنها نمى‌گذارد».

و نیز مى‌فرماید: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِينَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى».

«افراد با ایمان در دوستى و نیکى و ترحم بر یکدیگر همچون اعضاى یک پیکر‌اند که چون عضوى از آن رنجور و دردمند شود، اعضاى دیگر قرار وآرامش نخواهد داشت».

مشروعیت دادن به سیستم چند حزبى، ووجود اپوزسیون و فعالیت آن در انتخابات و رسیدن به پارلمان و حصول حکومت از اساسات دموکراسى بشمار می‌رود.

از دیدگاه اسلام نتیجه‌ی حتمى و انکار ناپذیر چند حزبى تعصب کورکورانه براى حزب، اختلاف و تفرقه است که با اصل مسلم شرعى «اخوت اسلامى» و وحدت و یکپارچگى مسلمانان منافات دارد.

قرآن مسلمانان را از اختلااف و تفرقه برحذر داشته می‌فرماید:

﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ١٠٥ [آل‌عمران: ۱۰۵]. «مانند کسانى نباشید که پراگنده شدند و اختلاف کردند، پس از آنکه دلایل روشن پروردگار به آنان رسید».

و در آیه‌ی دیگر مسلمانان را از عواقب زشت اختلاف و تفرقه هشدار داده، نفاق و تفرقه را ردیف عذاب‌هاى آسمانى، صاعقه‌ها و زلزله‌ها قرار داده‌است:

﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن يَبۡعَثَ عَلَيۡكُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِكُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِكُمۡ أَوۡ يَلۡبِسَكُمۡ شِيَعٗا وَيُذِيقَ بَعۡضَكُم بَأۡسَ بَعۡضٍ [الأنعام: ۶].

«بگو: او قادر است که از بالا یا از زیر پاى شما عذابى بر شما بفرستد، یا بصورت دسته‌هاى پراگنده شما را باهم بیامیزد، و طعم جنگ و خون‌ریزى را به بعضى به وسیله‌ی بعضى دیگر بچشاند ....».

قرآن نتیجه‌ی اختلاف و تفرقه را شکست، ذلت، از میان رفتن قوت و قدرت، هیبت و عظمت مسلمانان مى‌داند: ﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡۖ وَٱصۡبِرُوٓاْ [الأنفال: ۴۶].

«نزاع و کشمکش نکنید، تا سست نشوید، و قدرت و شوکت شما از میان نرود، صبر و استقامت کنید».

زیرا جامعه‌ی که اساس قدرت و ارکان همبستکى‌هاى آن با تیشه‌هاى تفرقه کوبیده شود، سرزمین آنان براى همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران بوده، هیبت و عظمت‌شان از دست می‌رود.

بلکه چند حزبى را قرآن مرادف تفرقه و نفاق معرفى نموده، و در آیات متعدد با عبارات مختلف مورد نکوهش قرار داده‌است:

﴿وَمَن يَكۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُ [هود: ۱۷].

«هرکس از گروهها به قرآن ایمان نیاورد، میعاد‌گاه او آتش است».

﴿وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن يُنكِرُ بَعۡضَهُۥ [الرعد: ۳۶].

«از میان گروه‌هاى کسانى هستند که قسمتى از قرآن را نمى‌پذیرند».

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَيۡنِهِمۡ [مریم: ۳۷].

«گروه‌ها درمیان خود اختلاف کردند».

﴿وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لۡ‍َٔيۡكَةِۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡأَحۡزَابُ ١٣ [ص: ۱۳].

«قوم ثمود، قوم لوط و مردمان‌ایکه اینها‌اند احزاب و دسته‌ها».

﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ [الأحزاب: ۲۲].

«هنگامیکه مؤمنان احزاب و گروه مختلف کفار را دیدند».

در آیه‌ی اول و دوم، کفر و انکار را صفت احزاب قرار داده، و در آیه‌ی سوم اختلاف و تفریق را نتیجه‌ی گروه گرایى معرفى نموده است.

و در آیه چهارم قوم ثمود، قوم لوط و باشندگان‌ایکه که در نتیجه‌ی کفر و تکذیب‌شان هلاک گردیدند، قرآن از آنها با صیغه‌ی حصر «احزاب» تعبیر نمود.

همان‌گونه که آیه‌ی سوره‌ی احزاب تشکیل گروه و اقوام مختلف کفار را در برابر مسلمانان احزاب تعبیر نمود، زیرا مسلمانان با اختلاف موقعیت‌هاى جغرافیاى، و تفاوت رنگ ، نژاد، زبان و ... همه یک گروه محسوب مى‌گردند.

در حدیث‌هاى متعددى مى‌خوانیم که پیامبرج مسلمانان را از تفرقه و چند حزبى باشدت برحذر داشته، و مسیر تحزب و فرقه‌گرائى را گمراهى و آتش دوزخ پیش‌بینى کرده است:

«إِنَّ هَذِهِ الأُمَّةَ سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلاَثٍ وَسَبْعِينَ فِرقة كُلُّهَا فِى النَّارِ إِلاَّ وَاحِدَةً. قالوا: من هي؟ قال: من كان على مثل ما عليه أنا وأصحابي».

«این امت بر هفتاد و سه گروه تقسیم مى‌گردد که تمام این گروه‌ها به استثناى یکى آن مستحق دوزخ‌اند، و این گروه نجات یابنده گروهى‌اند که بر راه وروش پیامبر و یاران گران وى بوده باشند».

مگر نتایج تلخى چون ذلت و خوارى مسلمانان جهان، سقوط خلافت -که رمز وحدت و یکبارچگى مسلمان بود-، از دست دادن عظمت دیرین‌شان و .. ثمره‌ی اختلاف مسلمانان نیست؟

مگر رمز شکست مجاهدین افغانستان و از میان رفتن ثمره‌ی این جهاد تفرقه و چند حزبى نبود؟

آیا انتخابات زمینه‌ساز براى برانگیختن تعصب‌هاى لسانى، نژادى، منطقوى و چند حزبى نیست؟

وعده‌هاى خیالى دروغین

در واقع عوام فریبان زیرک با وعده‌هاى خیالى دروغین، با سخنان پرطنین، اما اغلب بى‌معنى و واهى، مردم را به دادن رأى مثبت و منفى به این یا آن حزب و شخص فرا مى‌خوانند، آنها را اغفال مى‌کنند. همین‌طور، درمیان آنها احساس دروغینى از برابرى وخطاى ذهن به وجود مى‌آورند که براى حکومت کردن بر کشور مانند هرکس دیگر مناسب‌اند.

مبارزه‌ی طبقاتى

وقتى پولداران در برابر تهیدستان و بى‌نوایان قرار گیرند، انتخابات را مى‌برند.

وقتى هم که در قدرت باشند قوانینى تصویب مى‌کنند که به سود ثروت اندوزى باشد.

این رفتار ترجیحى به سود طبقه‌ی توانگران مبارزه‌ی طبقاتى را تشدید و مرارتهاى زندگى تهیدستان را بیشتر مى‌کند.

انتخابات بذر نارضایى را درمیان توده‌هاى فقیر مى‌کارد و این نارضایى ممکن است سر انجام به انقلاب منجر شود.

انتخابات از لحاظ اخلاقى

از لحاظ اخلاقى مردم را فرومایه مى‌گرداند. مبارزات پرتزویر و بهتان آمیزى که احزاب سیاسى به راه مى‌اندازند نه تنها مسائل را مبتذل، بلکه فساد را نیز زیاد مى‌کند.

انتخابات رهبران را فاقد اصول یا مرام اخلاقى مى‌کند، وتوده‌ها را به آدم‌هاى مصنوعى تبدیل مى‌نماید. ودستگاه ادارى هم فاسد مى‌شود.

هزینه‌ی زیاد حکومت و ملت

انتخابات دموکراسى پر هزینه‌ترین شکل حکومت است، مبالغ هنگفتى صرف تبلیغات و برگزارى انتخابات مى‌شود.

در کشور ثروتمندى مانند آمریکا، ملیون‌ها دالر در انتخابات ریاست جمهورى و مجلس سنا خرج مى‌شود. و در کشورهاى درحال رشد فقیر هم وضع به همین منوال است.

از پول‌هاى هنگفتى که توسط اداره وکمیسیون انتخابات و کاندیدان صرف انتخابات و نمایندگان مى‌شود، بهتر از این مى‌توان استفاده کرد و در زمینه‌هاى: بازسازی، احداث فابریکه‌ها، زمینه‌سازی برای کاریابی افراد بیکار، احداث مکاتب، مساجد و تولید ملى سرمایه‌گذارى نمود.

ایرادها در مورد مشروعیت انتخابات

آیا رأى دهى شهادت است؟

هواداران نظام دموکراسى و برخى از ملا نماهاى منحرف راى دهى را به شهادت مقایسه نموده براى مشروعیت بخشیدن به این نظام شیطانى و سیستم طاغوتى به دلایل و نصوصی که در مورد شهادت وارد شده استناد نموده، با کمال وقاحت عدم شرکت در انتخابات را کتمان شهادت و گناه مى‌دانند:

﴿وَلَا تَكۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن يَكۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥ [البقرة: ۲۸۳].

«شهادت را کتمان مکنید، و هر که آن را کتمان کند، قلبش گناهکار است».

در توضیح این استدلال باید گفت: آیا انتخابات سیستم اسلامى براى زعامت است ویا از اصول نظام‌هاى ساخته‌ی بشر است؟

در این شکى نیست که انتخابات سیستم دموکراسى براى رسیدن به قدرت، و از ساخته و پرداخته‌ی افکار بشر، و به هوا و هوس‌هاى بشرى برمی‌گردد که قرآن از آن به «جاهلیت» و «هوا پرستى» تعبیر مى‌نماید: ¬﴿أَفَحُكۡمَ ٱلۡجَٰهِلِيَّةِ يَبۡغُونَ [المائدة: ۵۰].

«آیا با سرپیچى از قانون الهى جویائى قانون جاهلیت‌اند».

﴿ أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ... [الجاثیة: ۲۳].

«پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده».

قرآن ایمان و عدالت را شرط اساسى شهادت قرار داده‌است که شهادت فرد غیر مؤمن و غیر عادل بر اساس نصوص صریح قرآن قابل پذیرش نمى‌باشد:

﴿وَأَشۡهِدُواْ ذَوَيۡ عَدۡلٖ [الطلاق: ۲]. «و دو تن [مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید».

بر مبناى این آیه باید شاهدان: مؤمن، عادل و مرد باشند. و عادل از دیدگاه شرع شخصى که از گناهان کبیره اجتناب نموده، و به گناهان صغیره اصرار نورزد.

و اصل مسلم دیگرى که اسلام در مورد شهادت دارد این است که شهادت دو زن به مثابه‌ی یک مرد بوده، و در مواردى هم چون حدود، قصاص و ... زن حق شهادت را ندارد:

﴿وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ مِن رِّجَالِكُمۡۖ فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ [البقرة: ۲۸۲].

«و دو شاهد از مردانتان را به شهادت طلبید، پس اگر دو مرد نبودند، مردى را با دو زن، از میان گواهانى که (به عدالت آنان‏) رضایت دارید (گواه بگیرید)، تا (اگر) یکى از آن دو (زن) فراموش کرد، (زنِ‏) دیگر، وى را یادآورى کند».

اکنون از مفتیانى که بر چهره نازیباى خود لباس زیباى اسلام را پوشانده به سیستم‌هاى طاغوتى مشروعیت می‌بخشند مى‌پرسیم:

طبق تعبیر و تحریف شما رأى دهى شهادت بوده باشد، آیا شرط شهادت در این رأى دهى‌ها منطبق است؟

شما بهتر مى‌دانید که کمسیون انتخابات براى کارت رأى‌گیرى، و براى کاندیدان چه شرایطى دارد؟ آیا از شرایط آن عدالت رأى‌دهنده و یا کاندید است؟!.

و یا اینکه هر تبعه‌ی کشور محکوم به جرایم نباشد، حق شرکت را دارد!.

و آن جرایم هم طبق نظام دموکراسى عبارت از تعدى به حقوق دیگران است، چون تخلف از احکام الهى از دیدگاه آنها عمل شخصى است، جرم محسوب نمی‌گردد.

آیا افراد فاسق، فاجر و بى‌بندوبار حتى معتاد به مواد مخدر حق رأى دهى را ندارند؟

آیا کفار چون هندوها، کمونیست‌ها و سیکولاریستها و .... حق رأى دهى را ندارند؟

این کدام شهادت و کدام عدالت است؟!.

آیا در انتخابات جهان امروز موازین شرعى در شهادت زن مدار اعتبار قرار می‌گیرد؟!.

آیا رأى دوزن یک رأى محسوب می‌شود و یا اینکه این اصل شرعى را نقض حق زن، وزن ستیزى مى‌پندارند؟

توصیه‌ی ما براى شیفنگان نظام غرب و هواداران انتخابات اینست:

شما حود بهتر می‌دانید که: هدف شما رسیدن به قدرت از هر طریق و بهر وسیله‌اى بوده باشد، و یا بدست آوردن پول ناچیز در برابر کمپاین این و آن است، بنابراین بهتبر برایتان اینستکه این اهداف خود را از راه‌های دیگر بدست بیارید، نه با تحریف آیات و نصوص شرعى نظام‌هاى طاغوتى را صبغه‌ی شرعى و رنگ اسلامى داد، چون این کار از دیدگاه قرآن منافقتى بیش نیست:

﴿يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا ٦٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا ٦٣ [النساء: ۶۳-۶۴].

«به خدا سوگند یاد می‌کنند که ما جز نیکویى و موافقت قصدى نداشتیم. اینان همان کسانند که خدا مى‏داند چه در دل دارند پس از آنان روى برتاب و[لى] پندشان ده و با آنها سخنى رسا که در دلشان [مؤثر] افتد بگوى».

آیا می‌توان انتخابات را امانت، و کاندیدا را اهل این امانت شمرد؟