سالگردها و مناسبتهای ناروا
تأليف:
عبدالله بن عبدالعزیز التویجری
مترجم:
گروه علمی فرهنگی موحدین
بسم الله الرحمن الرحيم
این کتاب رسالهای مهم و تحقیقی است که مؤلف در دانشگاه/ پوهنتون امام محمدبن سعود دانشکدۀ عقیده برای اخذ فوق لیسانس نوشته است و در سال ۱۴۰۶ ھ . ق با درجۀ ممتاز موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس شده است.
إنّ الـحمد لله نحمده ونستعینه ونستهدیه، ونستغفره ونتوب إلیه ونعوذ بالله من شرور أنفسنا، ومن سیّئات أعمـالنا من یـهده الله فلا مضل له، ومن یضلل فلاهادی له، وأشهدأن لا إله إلا الله وحده لا شریك له، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله، صلی الله علیه وعلی آله وأصحابه والتابعین لـهم بإحسان إلی یوم الدین، وسلم تسلیمـاً کثیرًا.
اما بعد:
شکی نیست که پیامبر اسلام ج از دنیا رفت و به رفیق اعلی پیوست در حالی که خداوند این دین پاک را کامل گردانید و تمام و کامل در اختیار مردم گذاشت. قال الله تعالی:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدۀ: ۳].
«امروزه دین شما را برایتان کامل کردم و با (عزت بخشیدن به شما و استوار داشتن گامهایتان) نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
و فرستادۀ خود حضرت محمد ج را به عنوان خاتم پیامبر قرار داد، خداوند میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَۗ وَكَانَ ٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٤٠﴾ [الأحزاب: ۴۰].
«محمد ج پدر هیچ یک از مردان شما نبوده، بلکه فرستادۀ خدا و آخرین پیغمبران است و خدا از همه چیز آگاه بوده و هست».
و این دین اسلام که بر پایۀ قرآن و سنت پیامبر ج استوار است برای هر زمان و مکانی صلاحیت و شایستگی دارد که عهدهدار و برطرفکنندۀ تمام نیازهای بشری باشد، به همین خاطر خداوند ما را به تبعیت و پیروی از این دین امر نموده و فرموده است:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾ [الأنعام: ۱۵۳].
«این (که من آن را برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است (و منتهی به سعادت هر دو جهان میگردد پس) ازآن پیروی کنید و از راههای (باطلی که شما را از آن نهی کردهام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده میسازند، اینها چیزهایی است که خداوند شما را بدان توصیه میکند تا پرهیزگار شوید».
و به ما دستور داده است که از رسول و فرستادۀ او حضرت محمد ج پیروی کنیم، در این مورد خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [الحشر: ٧].
«چیزهایی که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید. از خدا بترسید که خدا عقوبت سختی دارد».
خداوند به ما دستور داده است که تمام اختلافات را به خدا و رسول خدا ج برگردانیم، و میفرماید:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾ [النساء: ۵٩].
«و اگر در چیزی اختلاف داشتید (و در اموری کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا (با عرضۀ به قرآن) و پیغمبر او (با رجوع به سنت نبوی ج ) برگردانید، (تا در پرتو قرآن و سنت حکم آن را بدانید؛ چرا که خدا قرآن را نازل، و پیغمبر آن را بیان و روشن داشته است. باید چنین عمل کنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار (یعنی رجوع به قرآن و سنت) برای شما بهتر و خوش فرجامتر است».
پس مادامی که دین کامل است، و نیازی به اضافه نمودن ندارد، هیچ احتیاجی به ایجاد بدعت در دین نداریم تا بوسیلۀ آن به خدا نزدیک شویم، و هر کس بدعتی را درست کند و آن را نیکو بشمارد، در واقع شرع و دین اضافی آورده است، و شریعت مقدس اسلام را به نقصان و کاستی متهم نموده است، و مثل این است که کار خدا و رسول ج او را کامل کرده است، که این بدترین عمل است، ولی متأسفانه دشمنان اسلام و کینهتوزان بعضی از بدعتها را برای مردم نیکو و خوب جلوه دادهاند، و آنها را با شکلهای فریبنده به مردم عرضه میکنند، و به عنوان زهد و تقرب الیالله و محبت پیامبر ج آنها را برای مردم جلوه میدهند و قصد و هدفشان فاسد نمودن دین و آیین آنهاست، و در واقع بوسیلۀ آنچه که بدعت و نامشروع است، چیزهای مشروع و اصل دین را رد میکنند، تا سنتهای پیامبر ج درمیان مردم غریب و ناشناخته شوند و بدعتها جای آنها را بگیرند!.
و متأسفانه بعضی از عالمان سوء این بدعتها را ترویج دادهاند، و همچنین صاحبان طریقتهای صوفیه که به این وسیله به ریاست مردم رسیدهاند و کسب مال و ثروت کردهاند این بدعتها را کارهای مشروع میدانند و اعلام میکنند که واجب است آنها را محفوظ نگه داریم. این در حالی است که اکثر سنتهای مشروع و صحیح پیامبر ج را ترک کردهاند!!.
پایبندی به سنت صحیح پیامبر ج و مبارزه با بدعتها کاری است که بر عموم مسلمانان واجب است، مخصوصاً این کار وظیفۀ علما و طلاب علوم دینی میباشد.
بدعت از منکراتی است که تغییر آن بر اساس توانایی یا با دست یا با زبان و یا با قلب واجب و ضروری است.
براساس این دیدگاه، و به همین خاطر نوشتن در این مورد را انتخاب کردم و این موضوع (البدع الحولیة) یعنی بدعتهای سالگردی و تکراری را برگزیدم. منظور از بدع حولیه بدعتهایی است که هر سال در وقت و زمان معین تکرار میشوند. این موضوع را انتخاب کردم تا به اندازۀ توان و اطلاعات محدود خود وظیفه و مسئولیت خود را ادا کرده باشم، علیالخصوص در این زمان که بسیاری از بدعتها در اکثر کشورهای اسلامی منتشر و شایع شدهاند.
ولی الحمدلله خداوند سرزمین حجاز را از این بدعتها و گمراهیها مصون داشته، و همچنین امام محمدبن عبدالوهاب / برای از بین بردن این بدعتها و ریشهکن کردن آنها تأثیر بسزایی داشته و برای مبارزه با این بدعتها و برگشت مردم به عقیدهای سالم و صحیح زحمات فراوانی را متحمل شده است.
بنابر اینکه اینجانب یکی از محصلین / دانشجویان دانشکدۀ اصول دین در شهر ریاض میباشم، و در بخش عقیده و مذاهب معاصر مشغول درس هستم، و مقررات تحصیلات عالی در این دانشگاه این است که دانشجو باید بعد از یک سال مقدماتی یک تحقیق علمی که در بخش تخصص او باشد ارائه کند، به همین خاطر تمام سعی و تلاش خود را بر موضوعی اختصاص دادم تا از آن استفادۀ علمی و خوبی شود. و علیرغم اینکه موضوع و بحث در این مورد مشکلات و سختیهایی دارد ولی باز به دلایل زیر آن را انتخاب کردم:
انتشار بسیاری از بدعتها در کشورهای اسلامی، حتی بعضی از مردم در این مناطق بعضی از این بدعتها را سنت تلقی میکنند و محافظت بر آنها را واجب میشمارند، مثل جشن تولد پیامبر ج و امثال آن.
از مهمترین دلایل انتشار و شایع شدن این بدعتها سکوت علما و طلاب علوم دینی میباشد که این بدعتها را انکار نمیکنند، و انتخاب این موضوع از طرف اینجانب در این مورد کمکی است برای مشارکت در مبارزه با این بدعتها.
از آنجا که این بدعتها به صورت متفرق در کتابها یافت میشود، دوست داشتم آنها را در یک جا جمع کنم و به ذهن خواننده نزدیک کنم، و بوسیلۀ نظرات علما این بدعتها را رد کنم.
و همچنین تحقیق و بررسی در مورد اموری که خود علما در مورد آنها اختلاف نظر دارند: مثل حکم گوسفندی که در ماه رجب ذبح میشود، و یا اجتماع مردم در مساجد برای دعای شب عرفه، و امثال این کارها.
اشاره به بعضی از محافل و مجالس بدعت که علما هم آن را بیان نکردهاند و درمیان مسلمانان - مگر آنکه الله او را حفظ نموده- رواج پیدا کرده است، مثل جشنهای تولد، و یا جشن ابتدای سال هجری، و بدعتهای دیگر.
شوق و علاقه و اشاره به تألیفات علما در این موضوع به اندازهی توان.
و برای تهیۀ این موضوع موارد زیر را در نظر گرفتهام:
مقدمه، تمهید، نه فصل، و یک خاتمه.
اما مقدمه: در آن اهمیت موضوع را بیان کردهام، و دلایل انتخاب موضوع را در آن نوشتهام، و منهج و روشی که برای معالجه موضوع پیمودهام بیان شده است.
و اما آمادهسازی موضوع؛ تمهید: در آن از بدعت صحبت کردهام:
تعریف بدعت، لغتاً و اصطلاحاً.
حکم بدعت در اسلام.
اسباب و دلایل به وجود آمدن بدعت.
اولین بدعتی که در اسلام به وجود آمد.
اسباب و دلایل انتشار بدعتها.
تأثیرات بدعت بر مجتمع.
وسایل محفوظ ماندن از بدعتها.
بدعتهای سالگردی و تکراری.
سپس نه فصل به صورت زیر:
فصل اول:
ماه محرم: که شامل سه بحث میشود:
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: بدعت حزن و ماتم در ماه محرم نزد رافضیها.
بحث سوم: بدعت خوشحالی در این ماه نزد نواصب.
فصل دوم:
ماه صفر: که شامل دو بحث میشود:
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: بدعت شومی و بدفالی به آن.
فصل سوم:
ماه ربیعالأول: بدعت جشن تولد پیامبر ج که شامل ۶ بحث میشود:
بحث اول: اولین کسی که این بدعت را بوجود آورد.
بحث دوم: وضعیت جامعه در این عصر و زمانه.
بحث سوم: ارائه بعضی شبهات که قائلین این بدعت آن را عرضه میکنند و جواب آنها.
بحث چهارم: روش زنده کردن تولد.
بحث پنجم: حقیقت محبت پیامبر ج.
بحث ششم: موقف اهل سنت در مورد این بدعت.
فصل چهارم:
ماه رجب: که شامل پنج بحث میشود:
بحث اول: بعضی از آثار وارده در این مورد.
بحث دوم: که شامل دو مطلب است:
مطلب اول: تعظیم کفار برای ماه رجب.
مطلب دوم: سر بریدن گوسفند در ماه رجب.
بحث سوم: تخصیص ماه رجب برای روزه و شب زندهداری و حکم عمره در این ماه و زیارت رجبیه.
بحث چهارم: بدعت صلاة الرغائب.
بحث پنجم: بدعت مجلس گرفتن برای شب اسراء و معراج.
فصل پنجم:
ماه شعبان: که شامل ۳ بحث میباشد:
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: بدعت مجلس گرفتن برای شب نیمهی شعبان.
بحث سوم: بدعت نماز الفیه (الصلاة الألفية).
فصل ششم:
ماه رمضان: که شامل دو بحث است:
بحث اول: فضیلت این ماه و آنچه در مورد آن وارد شده است.
بحث دوم: بعضی از بدعتهایی که در این ماه برپا میشوند:
قرائت سورۀ انعام.
بدعت خواندن نماز تروایح بعد از مغرب.
بدعت نماز قدر (صلاة القدر).
بدعت شب زندهداری هنگام ختم قرآن در ماه رمضان و انجام دادن تمام سجدههای تلاوت قرآن در یک رکعت.
بدعت خواندن تمام آیات دعا.
بدعت ذکر بعد از سلام دادن از نماز تراویح.
انجام دادن بعضی از بدعتها در شب ختم قرآن.
بدعت مردم را برای سحری بیدار کردن (بوسیلۀ بلندگو در مساجد).
بدعتهایی که متعلق به رؤیت ماه رمضان است.
بدعت نوشتن اوراقی که در آخرین جمعه رمضان آن را مینویسند و آن را حفائظ مینامند.
بدعت کوبیدن بر مس در آخرین روز ماه رمضان.
بدعت خداحافظی با رمضان.
بدعت یادبود غزوۀ بدر.
فصل هفتم:
ماه شوال: که شامل سه بحث میشود:
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: بدعت شومی ازدواج در این ماه.
بحث سوم: بدعت جشن ابرار.
فصل هشتم:
ماه ذیالحجه: شامل ۳ بحث است:
بحث اول: بعضی از آثار وارده دربارۀ آن.
بحث دوم: بدعت اجتماع غیرحاجیها در مساجد برای انجام مناسکی که حاجیها در روز عرفه انجام میدهند.
بحث سوم: بدعت عید غدیر خم.
فصل نهم:
تشابه مسلمانان به کفار در اعیاد خودشان، که شامل هشت بحث میشود:
بحث اول: جشن میلاد مسیح.
بحث دوم: جشن نوروز.
بحث سوم: جشن تولدها.
بحث چهارم: مجالس و جشنهایی که ایجاد میکنند.
بحث پنجم: یادبود و جشن اول سال هجری.
بحث ششم: یادبود و جشن اول قرن هجری.
بحث هفتم: یادبود بعضی از علما.
بحث هشتم: مشروعیت مخالفات اهل کتاب.
خاتمه و پایان کتاب
که در آن مهمترین نتایج و فوایدی که از خلال این بحث و موضوع به آن دست یافتهام بیان نمودهام.
برای هر ماهی یک فصل خاصی اختصاص دادهام، که در مقدمهی آن بعضی از آثار وارده را در مورد آن بیان کردهام، در مورد بعضی از ماهها تعدادی از احادیث موضوع در مورد آنها را بیان کردهام، و در مورد بعضی از ماهها از کتابهای حدیث چیزی در مورد فضیلت آنها نیافتهام مثل ماه ربیعالأول.
مشهورترین بدعتهایی که در هر ماهی از ماههای سال هجری وجود دارد بیان کردهام و بر کلام و گفتار ائمهی اعلام و بعضی از علما استشهاد نمودهام، مبنی بر اینکه این کارها بدعت هستند و در کتاب و سنت و اجماع اصل و اساسی ندارند. و همچنین بعضی از ماهها وجود دارند که با توجه به آگاهی محدود خود هیچ یک از علما را نیافتهام که چیزی از بدعتها را در آن بیان کرده باشد، مثل ماه ربیعالثانی و یا ماه جمادالأولی و جمادالثانی و یا ماه ذوالقعده.
در مورد اختلافات علما - به اندازۀ توان و قدرتم - دربارۀ بعضی امور مثل ذبح گوسفند برای ماه رجب، و شب نیمۀ شعبان، و اجتماع مردم در مساجد در روز عرفه، تحقیق و بررسی لازم کردهام، و نظر و آرائی را که ترجیح دادهام بیان نمودهام.
بعضی از مجالس و جشنهای جدید و تازه پیدا شده را بیان کردهام؛ مجالس و محافلی که تقلید از اهل کتاب و غیر آنها میباشد، بعداً برای رد و باطل بودن آنها دلایلی از کتاب، سنت و آثاری که از تشبه و تقلید از اهل کتاب به صورت عمومی نهی میکنند ذکر کردهام، علیالخصوص تقلید از آنها در جشنها و اعیاد.
آیات و احادیث و آثار را به صورت زیر تخریج کردهام:
به نسبت آیات: سوره و رقم آیه را ذکر کردهام.
به نسبت احادیث و آثار: راوی حدیث یا اثر و اسم کتاب و شمارۀ جلد و صفحه و حدیث را بیان نمودهام.
و به نسبت احادیثی که متفقعلیه باشد: فقط روایت شیخین؛ مسلم و بخاری را بیان کردهام.
کلماتی که در و بحث وجود داشته و گنگ و غریب باشند معنی نمودهام، و برای تفسیر و معنی آنها به کتابهایی که به تفسیر غریبالحدیث و اثر پرداختهاند، و یا به کتب لغت معتبر مراجعه کردهام.
تمام نامهایی که در این بحث ذکر شدهاند به صورت مختصر اسم، تاریخ وفات و ولادت و بعضی صفاتشان و یا تألیفات آنها را اگر داشتهاند بیان نمودهام و برای سهولت آن را در پاورقی جای دادهام، برای این کار به کتابهای معتبر مراجعه نمودهام. و بعضی از نامها را که نتوانستهام شرح حال آنها را بیان کنم به آن نیز اشاره کردهام.
فهرستی شامل و کامل برای این رساله نوشتهام. برای آیات فهرستی و برای احادیث و آثار فهرستی، و برای اعلام فهرستی و برای اماکن و شهرها فهرستی و برای گروهها و دستهها فهرستی و برای مصادر و مراجع بحث فهرستی، و فهرستی هم برای موضوعات بطور جداگانه گذاشتهام، که همهی اینها در اصل و متن رساله به اتمام رسیده است، ولی به خاطر ترس از طولانی شدن بحث به ذکر فهرست مصادر بحث و همچنین فهرست موضوعات اکتفا نمودهام.
خود را ملزم نمودهام که برای هر موضوعی از این بحث به اندازۀ امکان حق آن را بیان کنم، با اینکه در بعضی موضوعات مطلب طولانی هم بشود.
تمام تلاش و توان خود را به خرج دادهام که اسلوب مطلب درست و صحیح بیان شود، تا عبارت آن ساده و ترکیب آن هماهنگ و معنی آن واضح باشد. و برای هر مطلبی که بیان کردهام مراجعی را که به آنها استناد کرده و استفاده نمودهام اشاره کردهام تا در صورت لازم مراجعه خواننده به آنها سهل و ساده باشد.
اما بعد:
اینجانب قاطعانه اعلام میکنم که هر گاه به این رساله مراجعه و نظر افکنم، هر دفعه نیاز به تعدیل و تبدیل و تقدیم و تأخیر دارد ولی میگویم:
این تلاش اندک و ناچیز من است، اگر صحیح و درست است این توفیق و فضل خداوند است و سپاسگزار او هستم، و هر آنچه خطا و نادرست باشد از طرف من و شیطان است، و از خداوند برای خطا و لغزشم طلب استغفار دارم. بینقصی و کمال مطلق فقط برای خداست، عصمت هم خاص انبیا و فرستادگان اوست، و هر کتابی جز کتاب خدا خالی از خطا و لغزش نیست، کتاب خداست که:
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢﴾ [فصلت: ۴۲].
«هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجه قرآن نمیگردد. (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشنیان و پسینیان مخالف با آن، و نه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فروفرستادۀ خداوندی است که با حکمت و ستوده است».
و همچنین میفرماید:
﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا﴾ [النساء: ۸۲].
«و اگر از سوی غیرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا میکردند».
پس شکی نیست که نقص و کاستی بر تمام انسانها حاکم است مگر کسی که خداوند او را مصون و معصوم قرار دهد.
از آنجا که لازم است به آنچه که زیبا و نیکوست اعتراف کنیم، اعلام میدارم که خدای خود را شاکرم که راههای ورود به این بحث را برای من هموار کرد، و همچنین از تمام کسانی که برای این کار به من کمک کردند و راهنماییهای لازم را بذل نمودند تشکر میکنم.
مخصوصاً استاد عالیقدر فهدبن حمین الفهد، که ناظر این رساله و استاد دانشکدۀ اصول دین بودند، علیرغم مشغلههای زیادش وقت و تلاش بسیاری را صرف اینجانب نمود و کمال همکاری و همیاری را با من داشت، و با سعۀ صدر و تواضع فراوان مرا یاری نمود، که بعد از خداوند بهترین راهنما و معین من برای ارائهی این مطلب بودند. از خداوند میخواهم خوبترین و نیکوترین اجر و ثواب را به ایشان عطا فرماید و مایهی خیر و برکت برای اسلام و مسلمانان شود.
همچنین از استاد محترم عبدالعزیز بن عبداللهبن محمد آل شیخ استاد دانشکده شریعت ریاض تشکر میکنم، که قبل از اینکه رساله را تحویل دانشگاه دهم به ایشان دادم که بعضی ملاحظات بر آن داشت که مرا از علم و وقت و مشورت خویش بیبهره نکرد، با اینکه کارهای فراوانی داشت. خداوند خوبترین و بهترین اجر خویش را شامل حال ایشان گرداند.
همچنین تقدیر و تشکر خود را برای دانشکداه اصول دین و تمام استادان عالیقدر دارم علیالخصوص اعضای بخش عقیده و مذاهب معاصر که برای تهیهی این موضوع به این صورت بزرگترین تأثیر و توجیهات داشتند.
در آخر:
بار دیگر برای هر خطا و یا تقصیر و نقصی که در این رساله وجود دارد پوزش میطلبم، از خداوند میخواهم این کار مرا خالصانه به خاطر خودش قبول فرماید و سبب نفع و خیر برای دیگران شود که او قادر و تواناست.
وصلی الله وسلم علی نبیّنا محمد و آله وصحبه وسلم
مؤلف
تعریف بدعت در لغت و اصطلاح.
حکم بدعت در اسلام.
سببها و دلایل به وجود آمدن بدعتها.
اولین بدعتی که در اسلام به وجود آمد.
سببها و دلایل انتشار بدعتها.
آثار بدعت بر جامعه.
وسایل پیشگیری از بدعتها.
بدعتهای سالگردی و تکراری.
ابن منظور میگوید: بدع الشیء بدعاً وابتدعه: یعنی آن را بوجود آورد و پیدا کرد.
البدیع والبدع: یعنی چیزی که اولین بار است که بوجود آمده.
در قرآن آمده است:
﴿قُلۡ مَا كُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [الأحقاف: ٩].
«من اولین رسول ج و فرستاده نبودهام (بلکه قبل از من فرستادگان و رسولان زیادی وجود داشتهاند)».
و فلان بدع في هذه الأمر: یعنی اولین کسی بوده که دست به این کار زده است و هیچ کس از او پیشی نگرفته است. قال الله تعالی:
﴿وَرَهۡبَانِيَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا﴾ [الحدید: ۲٧].
«پیروان او رهبانیت سختی را پدید آوردند».
رؤبه میگوید:
إن کنت لِله التّقی الأطوعا
فلیس وجه الـحق أن تبدعا
اگر تو پرهیزگار فرمانبردار هستی، راه حق این نیست که بدعت بوجود آور ی.
وبدَّعَهُ: او را به بدعت نسبت داد.
والبدیع: یعنی ایجادکنندۀ عجیب، یعنی مبدع؛ بوجودآورنده.
وأبدعتُ الشیئ: یعنی چیزی را بوجودآوردم و کشفکردم که نمونه و مثالی ندارد.
والبدیع: از اسمهای خداوند است. چون تمام اشیاء را او بوجود آورده است. او بوجودآورندۀ اول قبل از همۀ چیزهاست.
و درست است که به معنی مبدع باشد، یا از بدع الخلق باشد که یعنی خلق را بوجود آورد. چنانکه خداوند متعال میفرماید:
﴿بَدِيعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [البقرۀ: ۱۱٧].
«خالق و بوجودآورندۀ آسمانها و زمین».
خداوند سبحان خالقِ و مخترع زمین و آسمانهاست که قبلاً نمونه و مثالی نداشتهاند.
سقاء بدیع: یعنی جدید و تازه.
وأبدعتِ الإبلُ: یعنی شتر در راه به خاطر لاغری یا مریضی یا خستگی به زمین زانو زد و خوابید.
وأبدعت هی: یعنی خسته شد یا سست و ناتوان شد. و گفته شده است که خستگی و ناتوانی شتر جز با لنگی صورت نمیگیرد.
وأبدع وأبدع به وأبدع: یعنی شترش خسته یا ناتوان شد و نتوانست راه را طی کند. و آن را خسته نمود، یا آن را متوقف کرد. در حدیث آمده است: که مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای رسول خدا ج «إني أُبْدِعَ بي فاحْـمِلنی» [۱]. یعنی حیوان من (اسب یا شتر) به هلاکت رسید، سواری دیگری را به من بدهید، یعنی در حالی که سیر و حرکت عادت او بود قطع شد و هلاکت آن چیزی است که تازه بوجود آمده است [۲].
از توضیحات داده شده روشن شد که معنی بَدَعَ غالباً ایجاد و اختراعی میباشد که مثل و مانندی ندارد.
إبداع الإبل: یعنی خستگی و به زانو نشستن شتر که حالتی است جدید چون قبلاً این حالت و عادت را نداشته است. چون عادت آن استمرار و دوام در رفتن بود. پس بدعت اسم هیئت و صورتی از ابتداع و اختراع میباشد مانند رفعۀ از ارتفاع و منظور از بدعت هر چیزی است که ایجاد میشود که سابقاً مثل و مانندی ندارد [۳].
[۱] رواه مسلم، حدیث شماره: (۱۸٩۳)، کتاب الإمارة. [۲] لسان العرب، ماده بدع، (۸/۶-۸). [۳] کتاب البدعة، تألیف دکتر عزة عطیة، ص (۱۵٧).
علما در معنی اصطلاحی بدعت اختلاف نظر دارند، بعضی از آنها آن را در مقابل سنت قرار دادهاند، و بعضی دیگر آن را عام قرار داده و گفتهاند که بدعت شامل تمام چیزهایی میشود چه نیکو و پسندیده یا مذموم و بد باشد که بعد از زمان پیامبر ج بوجود آمده باشد. و ما به صورت زیر آن را بیان میکنیم:
نظر اول:
هر چیزی که بعد از وفات پیامبر ج به وجود آمده باشد بدعت است، حالا چه خوب و چه بد باشد. که این نظر و قول امام شافعی و عزبن عبدالسلام، قرافی، غزالی در احیاء، ابن أثیر در نهایه [۴] و نووی در شرح مسلم میباشد [۵].
حرمله بن یحیی نقل میکند که از امام شافعی / شنیدم که میفرماید: بدعت دو نوع است:
بدعت محمود و پسندیده، بدعت مذموم و قبیح. هر چه موافق سنت پیامبر ج باشد محمود است و آنچه مخالف سنت باشد مذموم [۶].
عزبن عبدالسلام در تعریف بدعت میفرماید: هر فعل و کاری که در عهد و زمان پیامبر ج نبوده باشد [٧].
و برای این تعریف به گفتار عمر س استدلال کردهاند که در مورد نماز تراویح
فرمود: (نعمت البدعة هذه) این خوبترین بدعت بود [۸].
نظر دوم:
بدعت به آنچه که مخالف سنت باشد اطلاق نمیشود.
امام شاطبی، ابن حجر عسقلانی، ابن حجر هیثمی، ابن رجب حنبلی، شیخ الإسلام ابن تیمیه، زرکشی این نظریه را قبول دارند.
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: در مورد قاعدۀ سنت و بدعت مقرر کردهایم که: بدعت در دین این است که خداوند و رسولش ج آن را مشروع نکردهاند و نه به واجب و نه به مستحب بودن آن امر کردهاند، اما آنچه که به صورت واجب و یا مستحب امر شده است و ادلۀ شرعی آن را ثابت کرده این امر دین و شرعی است، اگرچه اولوالأمر در بعضی از این موارد اختلاف نظر هم داشته باشند، و چه این چیزها در زمان پیامبر ج صورت گرفته باشند یا خیر. آنچه که بعد از پیامبر ج به دستور او انجام شده باشد مثل جنگ با مرتدین و خوارج [٩] و جهاد علیه فارس و ترک و روم و یا اخراج یهود و نصاری از جزیرةالعرب و غیره همۀ اینها از سنت پیامبر ج به شمار میروند [۱۰].
امام شاطبی در تعریف بدعت میفرماید: بدعت اختراع و روشی در دین است که به شریعت و دین شباهت میدهد و هدفش از انجام آن مبالغه در تعبد خداوند میباشد.
این طبق نظر کسی است که عادات را در معنی بدعت داخل نمیکند بلکه بدعت را مخصوص عبادات میداند.
اما کسی که اعمال و کارهای عادی را داخل معنی بدعت میکند، میگوید: بدعت طریقه و روشی است ایجاد شده که خود را شرعی جلوه میدهد و هدفش از انجام آن همان طریقه و روش شرعی میباشد [۱۱].
[۴] النهایة فی غریب الحدیث والأثر، (۱/۱۰٧-۱۰۶). [۵] شرح مسلم نووی، (۶/۱۵۴-۱۵۵). [۶] حلیة الأولیاء، أبینعیم، (٩/۱۱۳)، فتح الباری، (۱۳-۲۵۳). [٧] قواعد الأحکام، (۲/۱۱۳). [۸] به روایت صحیح بخاری مطبوع در ضمن فتح الباری (۴/ ۲۵۰) کتاب صلاة التراویح، حدیث شماره: ۲۰۱۰. موطأ امام مالک (۱/ ۱۱۴). [٩] خوارج: اولین کسانی بودند که از جماعت مسلمانان جدا شدند، که اهل بدعت و مارق بودند، معتقد به تکفیر حضرت عثمان و علی بودند و آن را بر هر عبادتی مقدم میشمردند و حکَمین را نیز تکفیر میکردند و هر کسی به آن راضی بود نیز تکفیر میشد. و مرتکبین گناهان کبیره را کافر میدانستند، و خارج شدن از فرمان امام را اگر مخالف سنت عمل میکرد واجب میشمردند، که خوارج چند دسته بودند. الفرق بین الفرق، بغدادی، ص (۵۵)، الملل و النحل، شهرستانی، ص (۱۱۴-۱۳٧)، مجموع الفتاوی ابن تیمیه، (۳/۳۴٩). [۱۰] مجموعه الفتاوی، ابن تیمیه، (۴/۱۰٧-۱۰۸). [۱۱] الإعتصام، شاطبی، (۱/۳٧).
الف) از سنت:
حدیث جابر بن عبدالله ب قال: «کان رسول اللهجإذا خطب احــمرتْ عیناهُ، وعلا صوته، واشتد غضبهُ، حتی کأنه منذرُ جیشٍ یقول: صبحکم ومساکم ویقول: «بعثت أنا والساعة كهاتين ويقرنُ بين أصبعيه السبابة والوسطي، ويقول: أما بعدُ فإن خير الـحديثِ كتاب الله وخير الـهدي هدي محمد ج وشرّ الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة ثم يقول: أنا أولي بكل مؤمن من نفسه، من ترك مالاً فلأهله، ومن ترك ديناً أو ضياعاً فإلي وعلي» [۱۲]. «پیامبر ج زمانی که خطبهای ایراد میکرد چشمانش قرمز میشدند، صدایش بلند، و عصبانی میشد، گویا که مردم را از هجوم لشکری میترساند و میگوید: صبح هنگام و یا شام هنگام بر شما حمله ور میشوند و میفرمود: من و قیامت این طور مبعوث شدهایم، سپس انگشت اشاره و انگشت وسطش را با هم جفت کرد و فرمودند: پس خوبترین حرفها کتاب خدا و خوبترین راه، راه محمد ج است و بدترین کارها اعمالی است که تازه ایجاد میشوند و هر بدعتی ضلالت است، من برای انسان مؤمن از نفس خودش اولیتر و مقدمتر هستم، هر کس مال و ثروتی را ترک کند برای اهل و عیالش است و هر کس قرض یا کالایی را ترک کند بسوی من است و (ادای آن) بر من میباشد».
ما رواه ابن مسعود س مرفوعاً وموقوفاً أنه ج کان یقول: «إنما هما اثنتان الكلام والـهدي، فأحسن الكلام كلام الله، وأحسن الـهدي هدي محمد ج ألا وإياكم ومحدثات الأمور، فإن شرّ الأمور محدثاتها، وكلُ محدثة بدعة، وكلُّ بدعة ضلالة» [۱۳]. «ابن مسعود س به صورت مرفوع و موقوف از پیامبر ج روایت میکند که: دو چیز وجود دارد؛ کلام و راه، خوبترین و نیکوترین کلام و گفتار کلام خداست، و نیکوترین راه، راه حضرت محمد ج میباشد، هوشیار باشید که در دین هیچ چیزی را ایجاد نکنید، چون بدترین و زشتترین کارها اضافه کردن به دین است، و هر اضافه کردنی بدعت است و هر بدعتی گمراهی و ضلالت میباشد».
عرباض بن ساریه روایت میکند که: روزی با پیامبر ج نماز خواندیم، سپس رو به ما خطبهای ایراد نمود که اشک را از چشمها پایین میآورد، و قلبها را ترساند، شخصی گفت: ای رسول خدا ج! گویا که این موعظه و خطبهی خداحافظی بود پس چه نصیحت و ارشادی برای ما داری؟ فقال: «أوصيكم بتقويالله والسمع والطاعة، وإن عبداً حبشياً، فإنه من يعش منكم فسيري اختلافاً كثيراً فعليكم بسنتي وسنة الـخلفاء الراشدين الـمهديين، تمسكوا بها وعضّوا عليها بالنواجذ وإياكم و محدثات الأمور فإن كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة» [۱۴]. «پیامبر ج فرمود: شما را به تقوای خدا و اطاعت و فرمانبرداری از امرای دین توصیه میکنم، اگرچه آن امیر یک نفر سیاهپوست حبشی باشد، هر کس از شما زنده بماند شاهد اختلافات زیادی میشود، پس بر شما لازم است در این ایام به سنت من و سنت خلفای راشدین که هدایت یافتهاند ملتزم باشید، به این سنتها چنگ بزنید و با دندان آن را حفظ کنید و از اضافه کردن به دین و چیزهای تازه خودداری کنید، چون هر اضافه کردنی بدعت است و هر بدعتی ضلالت و گمراهی به شمار میرود».
ب) دلایل آثار:
۱- از ابن عباس س روایت شده است که گفته است: هر سالی که بر مردم میگذرد بدعتی را ایجاد میکنند و سنتی از سنتهای پیامبر ج را از بین میبرند، به صورتی که بدعتها زنده و سنتهای پیامبر ج خاموش میشوند [۱۵].
۲- از ابن مسعود روایت شده است: از خدا و رسول خدا ج پیروی کنید چون کفایت شما را میکند و هیچ چیزی را ایجاد و اضافه نکنید و دین کامل و تمام برای شما آمده است [۱۶].
آنچه از احادیث و آثار بیان شد بر این مطلب دلالت دارد که بدعت جز به صورت مذموم و ناپسند در شرع وارد نشده است.
پس قول راجح - والله اعلم - این است که بدعت تنها به چیزی اطلاق میشود که مخالف سنت است، و بدعت محمود و نیکو وجود ندارد. شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: این قاعده که میگوید: استدلال به اینکه هر چیزی بدعت باشد کراهت دارد، قاعدهای بزرگ و مهم است، و بعضی از مردم میگویند: بدعت به دو نوع تقسیم میشود: بدعت حسنه و بدعت قبیحه، و دلیلشان برای این تقسیمبندی قول عمر س در مورد نماز تراویح میباشد که فرمود: «نعمت البدعة هذه» این خوبترین بدعت است [۱٧].
و در نتیجه مخالفین میگویند: هر بدعتی ضلالت نیست.
اما جواب:
فرمودۀ پیامبر ج که میفرماید: «إن شرّ الأمور محدثاتها، وأن كل بدعة ضلالة وكل ضلالة في النار» «بدترین کارها در دین چیزهایی است که تازه و نو پیدا هستند و هر بدعتی ضلالت است و هر ضلالت و گمراهی در آتش جهنم».
هشدار و ترساندن مردم از طرف پیامبر ج از این امور نصّی صریح از طرف پیامبر ج میباشد، پس برای هیچ کسی حلال و جایز نیست مذموم و ناپسند بودن را از بدعت کنار بزند، و آن را حسن و نیکو بداند، و هر کس این کار را انجام دهد مکابر و سرگردان است.
و همچنین برای هیچ احدی حلال نیست که با این گفتار جامع و کامل حضرت رسول ج که میفرماید هر بدعتی ضلالت و گمراهی است مقابله کند و بگوید: هر بدعتی ضلالت نیست، این نظریه مخالفت و جنگ با رسول ج خداست و تأویل نمیباشد [۱۸].
اما نماز تراویح در شریعت اسلام بدعت نیست، بلکه سنت پیامبر ج میباشد و به صورت قولی و عملی آن را بیان کرده است. و خواندن آن هم به صورت جماعت بدعت نیست بلکه سنت است و پیامبر ج آن را به صورت جماعت در اول ماه رمضان سه شب پشت سر هم انجام داد ولی در شب چهارم فرمود: متوجه آمدن شما به مسجد بودم، اما ترسیدم که بر شما واجب شود و شما هم توان انجام آن را نداشته باشید و عاجز و ناتوان شوید به همین خاطر آن را به صورت فردی خواندم [۱٩].
پس پیامبر ج به علت خوف از فرضیت نماز تراویح آنرا با جماعت برگزار نکردند، و اگر ترس فرض شدن را نداشت حتماً میرفت و آن را به صورت جماعت با مردم انجام میداد. زمانی که عمر س مردم را جمع کرد و امامی [۲۰] را تعیین نمود و چراغهای مسجد را روشن کرد، این حالت که قبلاً آن را به این صورت انجام نمیدادند بدعت نامیده شد، که هدفشان بدعت لغوی بود نه اصطلاحی، چون سنت آن را تأیید میکند، و همچنین ترس فرض شدن با فوت پیامبر ج از بین رفت به همین خاطر زمینۀ انجام آن به صورت جماعت فراهم بود [۲۱].
اما قول عمر س که فرمود: «نعمت البدعة هذه» اگر بخواهیم حکمی را به قول عمر فاروق س ثابت کنیم مخالفین میگویند که این گفته حجت نیست پس چگونه زمانی که مخالف قول پیامبر ج و سنت او باشد حجت شده میتواند؟. و اینکه عمر فاروق آن را بدعت مینامد، منظورش بدعت لغوی است نه اصطلاحی و شرعی، چون بدعت لغوی شامل تمام کارهایی میشود که قبلاً نظیر و مثلی نداشته است.
اما بدعت شرعی: بدعتی است که هیچ دلیل شرعی برای انجام آن وجود ندارد، زمانی که پیامبر ج به طور شفاف در مورد چیزی دستور داده است دلالت بر مستحب یا واجب بودن آن کار بعد از فوت پیامبر ج دلالت دارد، و اگر چنانچه به این سنتها عمل شود مثل قرار دادن صدقه از طرف ابوبکر، زمانی که عمل به این سنتها بعد از فوت پیامبر ج صورت گیرد صحیح است در لغت به آن بدعت گفته شود، چون کاری است تازه و ابتدائی. نماز تراویح یا جمع کردن قرآن در یک مصحف، و یا تبعید یهود خیبر [۲۲] و نصاری نجران [۲۳] و امثال آنها از منطقه جزیرة العرب از طرف عمر فاروق س نیز به همین صورت است.
[۱۲] صحیح مسلم مطبوع با شرح نووی (۶/ ۱۵۳- ۱۵۴)، کتاب الجمعة، ورواه النسائی فی سننه، (۳/۱۸٩)، کتاب صلاة العیدین و ابن ماجه در مقدمهی سنن خود (۱/۱٧). [۱۳] رواه ابن ماجه فی سننه مرفوعاً إلی النبی ج، (۱/۱۸) المقدمه، در سند آن عبیدة بن میمون الدنی است که ابن حجر میگوید مستور است. (تقریب التهذیب ۱/ ۵۴۵). [۱۴] رواه امام احمد فی مسنده، (۴/۱۲۶-۱۲٧)، رواه ابوداود فی سننه المطبوع مع شرحه عون المعبود، (۱۲/۳۵۸-۳۶۰) کتاب الفتن، و لفظ حدیث از ابوداود است. [۱۵] هیثمی در مجمع الزوائد گفته است: رواه الطبرانی فی الکبیر و رجاله موثوقون، مجمع الزوائد، (۱/۱۸۸)، باب فی البدع والأهواء. و آنرا ابن وضاح در کتاب البدع صفحهی: ۳٩ روایت نموده است. [۱۶] مجمع الزوائد، (۱/۱۸۸) باب اقتدا به سلف. [۱٧] رواه البخاری فی صحیحه، کتاب صلاة التراویح، حدیث (۲۰۱۰)، و رواه مالک فی الموطأ، (۱/۱۱۴). [۱۸] اقتضاء الصراط المستقیم، (شیخ الإسلام ابن تیمیه، ۲/۵۸۲-۵۸۸). [۱٩] رواه البخاری، (۴/۲۵۱)، کتاب صلاة التراویح، حدیث: (۲۰۱۲)، و هم چنین در جاهای دیگر. [۲۰] آن امام که توسط حضرت عمر تعیین شد أبی بن کعب بود. موطأ، (۱/۱۱۴). [۲۱] به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، ابن تیمیه مراجعه شود، (۲/۵۸۸-۵٩۱). [۲۲] خیبر هشت برد از مدینه –در مسیر شام- دور است، که هفت قلعه و مزارع و باغ خرمای فراوانی داشت، خیبر به زبان یهودی یعنی دژ و قلعه که پیامبر ج در سال هفتم یا هشتم هجری آن را فتح کرد و در زمان عمر فاروق س اهل آن به شام تبعید شدند. معجم البلدان، (۲/۴۰٩- ۴۱۰) و فعلا خیبر بخشی از ولایت مدینة منوره است. [۲۳] نجران در طرف مقابل یمن قرار گرفته است، به خاطر نجران بن یعرب قحطان به این نام نامگذاری شده چون او آنجا را آباد کرد، درهای بزرگ دارد در زمان رسول خدا کعبه ای نیز در آنجا وجود داشت، اسقفهایی داشت که پیامبر ج آنها را به مباهله فراخواند، در آنجا گودال اخدود ایجاد شد که تا اکنون بقایای آن وجود دارد. نجران اکنون تابع عربستان سعودی و ولایت مستقلی است که از ریاض (پایتخت) از مسیر وادی دواسر حدود نه صد کیلومتر دور است و به زراعت شهرت یافته است. معجم البلدان ۵/ ۲۶۶-۲٧۰.
حکم بدعت به خاطر اختلاف در تقسیمبندی آن مختلف است:
بعضی از علما که بر حسب احکام تکلیفی بدعت را به پنج نوع تقسیم کردهاند، مانند عزبن عبدالسلام و غیره نزد آنها در حکم بدعت اشکالی وجود ندارد، بدعت نزد آنها به بدعت واجب، مندوب، مباح، مکروه و بدعت حرام تقسیم میشود.
بدعت واجب حکم آن واجب و بدعت مندوب حکمش مستحب است و هکذا انواع دیگر.
و اما بر اساس قول کسانی که میگویند بدعت همهاش مذموم و ناپسند است - که این نظریه قول راجح علما میباشد - آنها معتقد هستند که هر بدعتی حرام است، ولی تحریم آن متفاوت است:
الف- بعضی از بدعتها کفر است و جای تأویل وجود ندارد، مثل بدعت جاهلی که قرآن آن را بیان میکند، خداوند میفرماید:
﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِيبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَكَآئِنَا﴾ [الأنعام: ۱۳۶].
«(بتپرستان همیشه دچار اوهام خرافات هستند. مثلاً اینگونه) مشرکان سهمی از زراعت و چهارپایانی را که خدا آنها را آفریده است برای خدا قرار میدهند و به گمان خود میگویند: این برای خداست (و با این سهم به خدا تقرب میجوئیم) و این برای شرکاء (و معبودهای) ماست (و با این سهم به بتها و اصنام تقرب میجوئیم».
و فرمودۀ خداوند:
﴿وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِنَاۖ وَإِن يَكُن مَّيۡتَةٗ فَهُمۡ فِيهِ شُرَكَآءُ﴾ [الأنعام: ۱۳٩]..
«میگویند جنینی که در شکم این حیوانات است ویژۀ مردان ماست و بر زنان ما حرام است، و اگر جنین مُرده متولد شود، همه در آن شریک هستند».
و فرمودۀ خداوند:
﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ﴾ [المائدۀ: ۱۰۳].
«خداوند بحیره، سائبه، وصیله و حامی را مشروع و مقرر نداشته است».
و بدعت منافقین که دین را وسیلهی حفظ نفس و مال میدانند، همین طور است و چیزهای شبیه این نوع بدعتها و انواع کفرهای موجود نیز چنین هستند.
ب- بعضی از بدعتها جزو معاصی و گناهانی است که کفر نیستند، یا حداقل علما در مورد آن اختلاف دارند که کفر است یا خیر؟ مثل بدعت خوارج و قدریه [۲۴] و مرجئه [۲۵] و سایر گروههای گمراه دیگر.
ج- بعضی از بدعتها معصیت و گناه است، مثل بدعت ازدواج نکردن یا روزه گرفتن به خاطر تشنگی زیاد و زیر آفتاب رفتن، و یا خود را اخته کردن (خایهها را بریدن) به قصد قطع شهوت.
د- بعضی از بدعتها مکروه است، مانند بدعت تعریف (یعنی اجتماع مردم در مساجد برای دعای شب عرفه) یا مثل ذکر نام سلاطین و حکام در خطبههای جمعه و امثال این بدعتها.
که این بدعتها در یک رتبه قرار ندارند و حکم آنها یکی نیست.
همانطور که بعضی از گناهان صغیره و بعضی دیگر کبیره به شمار میروند، بدعتها هم به همین گونهاند. که این مراتب بوسیلۀ واقع شدن آن در ضروریات، حاجیات (نیازها) و تحسینیات شناخته میشوند.
اگر بدعت در دایرۀ ضروریات باشد مثل: بدعت برای حفظ دین، جان، نسل، عقل، مال، از بزرگترین گناهان کبیره محسوب میشوند، و اگر داخل تحسینیات باشد بدون اشکال رتبهاش، پایینتر و اگر واقع در حاجیات باشد حالت متوسط بین آنها را دارد.
بدعت هم از جملۀ گناهان میباشد، و همچنان که مشخص است تفاوت در گناهان هم ثابت شده است، به همین دلیل بدعتها هم متفاوتند و درجۀ گناهانشان نیز مختلف است.
بعضی از بدعتها در دایرۀ ضروریات، بعضی در حاجیات و بعضی دیگر در تحسینیات واقع میشوند.
آنچه در رتبۀ ضروریات واقع میشوند: آن است که در دایرۀ دین، نفس، نسل، عقل و یا مال واقع میشود.
نمونهای برای واقع شدن بدعت در دایرۀ دین: آنچه را که در مورد اختراع کفار و تغییر دین حضرت ابراهیم ÷ گذشت میتوان نام برد، آنجا که خداوند میفرماید:
﴿مَا جَعَلَ ٱللَّهُ مِنۢ بَحِيرَةٖ وَلَا سَآئِبَةٖ وَلَا وَصِيلَةٖ وَلَا حَامٖ﴾ [المائدۀ: ۱۰۳].
«خداوند بحیره، سائبه، وصیله و حامی را مشروع و مقرر نداشته است».
سعیدبن مسیب میگوید: بحیره: شتری است که شیر آن مخصوص طاغوتها بود، و هیچ کس از مردم حق نوشیدن از آن را نداشت.
سائبه: شتری بود که به خاطر خدایان خود (بتها) آن را رها میکردند و هیچ کس سوار آن نمیشد.
وصیله: شتر جوانی است، که اولین زاد آن ماده باشد، سپس برای بار دوم هم ماده شتر دیگر نتیجۀ آن باشد، اگر به این صورت دو دفعه پشت سر هم ماده متولد میشد به خاطر طاغوتهای خود آنها را رها میکردند.
حام: شتر نر و مذکری است که برای چند بار او را بالای شتر ماده بالا میکنند و از او نسل گیری مینمایند، زمانی که این کار را تکمیل کرد و آن را برای طواغیت تخصیص دادند و از بارکشی و سوار شدن معاف نمودند، چیزی بر او حمل نکرده و آن را حامی مینامیدند [۲۶].
آیهای که گذشت کار جاهلیت را مردود میکند، چون چیزهایی را از خود اختراع و ایجاد کردند و آن را به دین نسبت دادند و آن را جزو شعائر خود میشمردند.
مثال و نمونهی بدعت در نفس: چیزهایی است که دربارۀ عقیدۀ هندوها از لاغر کردن جسم و بدن خود و تعذیب و قتل آن به شیوههای مختلف ذکر میشود، که قلبها را به وحشت میاندازد، همهی این کارها را انجام میدهند تا به گمان خود به درجهی اعلای مرگ در آخرت برسند. از نمونههای دیگر بدعت در نفس این بود که عربها در زمان جاهلیت به خاطر ترس از فقر و ناداری و یا عار و ننگ، فرزندان خود را به قتل میرساندند، خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَكُمۡ خَشۡيَةَ إِمۡلَٰقٖۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُهُمۡ وَإِيَّاكُمۡ﴾ [الإسراء: ۳۱].
«فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستی نکشید. ما آنان و شما را روزی میدهیم».
﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ٩﴾ [التكویر: ۸-٩].
«و هنگامی که از دختر زنده به گور پرسیده میشود، به سبب کدامین گناه کشته شده است؟».
مثال و نمونهی بدعت در نسل: نکاح و ازدواجهای دوران جاهلی میباشد، از عایشهل روایت شده که: ازدواج در زمان جاهلیت به چهار صورت بود: یک نوع ازدواج همین ازدواج امروزی مردم بود، مرد به خواستگاری زن میرفت و آن را از ولی و سرپرست او خواستگاری میکرد، مهریه را تعیین و پرداخت میکردند سپس با هم ازدواج میکردند.
نوع دیگر این بود که مرد بعد از اینکه همسرش از حیض پاک میشد به او میگفت: دنبال فلان نفر (مورد نظر خودشان) بفرست و با او آمیزش کن، و خودش از آن دوری میکرد و تا زمانی که برایش صددرصد معلوم نمیشد از او باردار شده است با او آمیزش دوباره نمیکرد، و چون مطمئن میشدند که زن باردار شده است، مرد هرگاه میخواست با او آمیزش میکرد. و این کار را به این خاطر انجام میداد که فرزندش نجیب و اصیل باشد. که این ازدواج را ازدواج استبضاع (بهرهگیری از عضو خاص) مینامیدند.
ازدواج دیگری به این صورت بود که جماعتی از یک گروه کمتر از ده تن با هم با یک زن نزدیکی میکردند، زمانی که زن حامله میشد و وضع حمل مینمود و چند روز میگذشت آنها را احضار میکردند و هیچ یک از این مردها که با آن زن نزدیکی کرده بود نمیتوانست سرپیچی کند و حاضر نشود، به طوری که همگی نزد آن زن جمع میشدند، آن زن به آنها میگفت: دانستید که چه کار کردید، بچهای را به دنیا آوردم، ای فلان کس این پسر شماست، آن زن هر یک از این مردان را که دوست داشت به اختیار خود انتخاب میکرد و میگفت این پسر شماست در نتیجه بچه به او داده میشد و آن مرد هم نمیتوانست از آن خودداری کند.
ازدواج چهارم: به این صورت بود که عدۀ زیادی از مردم نزد زنی میرفتند آن زن هیچ کس را منع کند، و آنها زنان فاحشه بودند، آنها پرچمهایی به عنوان علامت و نشانه روی درهایشان آویزان میکردند، هر کس دوست داشت نزد آنها میرفت، هر زمان یکی از آنها حامله میشد و بعداً وضع حمل میکرد مردم را برای او جمع میکردند و یک قیافهشناس هم دعوت میشد، پس بچه را به کسی میداد که به قیافه و شکل او نزدیکی و شباهت بیشتری داشت و او هم نمیتوانست سرپیچی کند.
زمانی که حضرت محمد ج به پیامبری مبعوث شد تمام این ازدواجهای دوران جاهلی را نابود کرد و از بین برد و فقط این ازدواج امروزی که مرسوم است باقی مانده [۲٧].
مثال بدعت در عقل: شریعت اسلام بیان کرده است که حکم خدا بر بندگان فقط توسط آنچه که در دین از زبان پیامبران آمده است جایز و صحیح میباشد، لذا خداوند میفرماید:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: ۵٩].
«و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا (با رجوع به قرآن) و پیغمبر (با رجوع به سنت نبوی) برگردانید».
و خداوند میفرماید:
﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾ [الأنعام: ۵٧].
«حکم و دستور فقط در دست خداست».
بعضی از اقوام ازاین اصل خارج شدند و گمان کردند که عقل نیز در تشریع و قانونگذاری مجال و مکانی دارد و گفتند که حسن و قبح عقلی داریم، در نتیجه در دین خدا چیزی را بوجود آوردند که در آن وجود نداشت.
و نمونۀ بدعت در مال و ثروت: گفتهی کفار در مورد معامله:
﴿إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْ﴾ [البقرۀ: ۲٧۵].
«خرید و فروش مانند ربا است».
چون آنها عمل به آن را جایز میپنداشتند به قیاس فاسد استدلال نموده و گفتند: چون اگر مبلغ ده درهم -مثلا- که چیزی را با آن تا پانزده روز خریده بود فسخ کرده و آنرا به پانزده درهم افزایش میداد و مدت آنرا تا یکماه تمدید مینمود گویا آنرا به پانزده درهم تا دو ماه خریده است. خداوند متعال ایشان را تکذیب فرموده، بر آنها تردید کرد و فرمود:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَيۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَيۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ﴾ [البقرۀ: ۲٧۵].
«آن به خاطر این بود که آنها گفتند خرید و فروش مثل رباست (و فرقی باهم ندارند) و حال آن که خداوند خرید و فروش را حلال کرده است و ربا را حرام نموده است». (یعنی خرید و فروش مثل ربا نیست).
این چیزی است که خودشان آن را بوجود آوردهند و به یک رأی فاسد استدلال میکنند، این از جمله بدعتهایی است که در خرید و فروش بوجود آوردهاند که بر پایه و اساس خطر و ضرر استوار میباشند.
از جمله این بدعتها چیزی است که از اموال خود برای امیر و حاکم مملکت قرار میدهند و نامهای مختلف روی آن گذاشتهاند، که شاعر در شعر زیر نام آنها را ذکر میکند:
لك الـمرباع فیها والصفایا
وحکمك والنشیطة والفضولُ
مرباع: یک چهارم غنیمت، صفایا: مقدار چیزی بود که امیر برای خود تعیین میکرد. نشیطه: چیزی بود که سربازان در راه بدست میآوردند و غنیمت میکردند.
فضول: غنیمتی بود که امکان تقسیم آن نبود به خاطر کشتن آن، و خاص امیر بود. زمانی که خداوند تقسیم غنیمت را دستور داد آنجا که میفرماید: ÷ ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا غَنِمۡتُم مِّن شَيۡءٖ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُۥ وَلِلرَّسُولِ﴾ [الأنفال: ۴۱]. «(ای مسلمانان) بدانید که همهی غنائمی را که (در جنگ بدست میآورید) یک پنجم آن متعلق به خدا و پیغمبر و ... میباشد». با این حکم خدا تمام این بدعتها از بین رفتند( [۲۸]).
امام شاطبی معتقد است که بدعت صغیره وجود ندارد مگر اینکه چند شرط در آن وجود داشته باشد از آن جمله:
۱- بر آن مدوامت نشود. چون گناهان صغیره در صورت دوام بر آنها کبیره میشوند، و اصرار بر بدعت صغیره آن را به کبیره میکشاند.
۲- شخص مبتدع نباید برای بدعت خود دعوت کند، چون بدعت بعضی اوقات صغیره است ولی شخص مبتدع با تکرار آن درمیان مردم و عمل به آن باعث ترویج آن درمیان مردم و عمل به آن میشود و گناه بقیهی مردم نیز به گردن او میافتد.
۳- در جاهایی که مردم جمع شدهاند یا مکانهایی که سنتهای پیامبر ج اجرا میشود و یا اینکه شعائر دینی بیان میگردد نباید آن بدعت را انجام دهد، در صورتی که درمیان اجتماع مردم آن را انجام دهد و انجام دهنده جزو کسانی بود که مردم به او اقتدا میکردند یا نسبت به او حسن ظن داشتند، انجام چنین بدعتی از مضرترین چیزهایی است که به سنت اسلام ضربه میزند، چون اگر مردم به او اقتدا کنند بدعت صغیره در حق او کبیره میشود چون عوام الناس به او اقتدا کردهاند، و یا اینکه مردم گمان میکنند که آنچه بیان کرده است از شعائر اسلام محسوب میشود پس مثل این است که بگوید این کار سنت پیامبر ج است و از آن پیروی کنید.
۴- نباید بدعت را کوچک و ناچیز بداند، چون سبک شمردن گناه از انجام گناه بزرگتر و مهمتر است و گناه صغیره را تبدیل به کبیره میگرداند.
هر زمان این شرایط در بدعت صغیره جمع شوند امید است صغیره محسوب گردد و هر زمان یکی از شرایط مذکور یا بیشتر در آن جمع شود کبیره محسوب میشود، همانطور که گناهان نیز چنین هستند [۲٩].
بعد از اینکه حکم بدعت را بیان کردیم به صورت خیلی کوتاه، موضع و نظر سلف صالح را در مورد بدعت به صورت عمومی بیان میکنیم و هشدار آنها نسبت به آن را بیان مینمائیم. به طور مثال:
ابن مسعود س میفرماید: «الإقتصاد في السنّة، أحسنُ من الإجتهاد في البدعة» [۳۰]. «بسنده کردن بر سنت پیامبر ج و انجام دادن آنها بهتر از ایجاد و اجتهاد در بدعت کردن است».
ابن عباس س میفرماید: «ما أتی علی الناس عام إلا أحدثوا فیه بدعة، وأماتوا فیه سنّة حتی تحیا البدع، وتـموت السنن» [۳۱]. «هر سالی که میگذرد مردم بدعتی را ایجاد میکنند، و سنتی از سنتهای پیامبر ج را از بین میبرند، به طوری که بدعتها زنده میشوند و سنتها میمیرند».
ابن مسعود س در جای دیگر میفرماید: «اتبعوا ولاتبتدعوا فقد كفيتم» [۳۲] «از رسول خدا ج پیروی کنید و بدعت را در دین ایجاد نکنید، چون آنچه پیامبر ج از قرآن و سنت برایتان بیان کرده است شما را کافی است».
و معاذبن جبل س گفته است: «إن من ورائكم فتنا يكثر فيها الـمـال، ويفتح فيها القرآن، حتي يأخذَهُ الـمؤمنُ والـمنافق، والرجلُ والـمرأة والصغيرُ والكبيرُ والعبد والـحرّ، فيوشك قائل أن يقول: ما للنّاس لايتبعوني وقد قرأت القرآنَ؟ ماهم بمتبعي حتي أبتدع لـهم غيره. فإياكم وما ابتدع، فان ما ابتدع ضلالة، وَأحذركمْ زيغة الحكيم [۳۳]، فإن الشيطان قد يقول كلمة الضلالة علي لسان الحكيم، وقد يقول المنافق كلمة الحق»( [۳۴]). «در آینده فتنه و بلاهای زیادی شما را تهدید میکند، مال و ثروت در آن فتنهها زیاد میشود، قرآن باز شده و آن را میخوانند، به طوری که مؤمن و منافق، مرد و زن، بزرگ و کوچک، عبد و آزاده آن را تلاوت میکنند، ممکن است فردی بگوید که چرا مردم دنبال من نمیآیند و از من پیروی نمیکنند در حالی که من قرآن را میخوانم؟ آنها هرگز از من پیروی نمیکنند مگر اینکه بدعتی را ایجاد کنم و چیزی غیر از آن برای آنها بیاورم، پس بترسید از ایجاد بدعت و اضافه نمودن به دین، چون هر بدعتی ضلالت و گمراهی است، شما را از منحرف شدن عالم دینی از حق میترسانم، شیطان از زبان عالم دینی گفتار فاسد و گمراهکننده را بیان میکند، و بعضی اوقات منافق حق را بر زبان میآورد».
موقف و نظر سلف صالح در مورد بدعت صریح و واضح میباشد، که آن هم ترساندن از بدعت است، و آنها شدیداً حریصند بر تمسک به سنت نبوی و چنگ زدن به آن، به همین خاطر ائمهی اسلام مانند: سفیان ثوری و غیره گفتهاند: که بدعت در نظر ابلیس از انجام معصیت بهتر و خوبتر است، چون از معصیت و گناه میشود توبه کرد ولی صاحب بدعت توبه نمیکند.
منظور آنها از اینکه نمیتوان از بدعت توبه کرد این است که: شخص مبتدع؛ آن کسی که عبادتی را بوجود آورده که خداوند آن را تشریع نکرده است و پیامبر ج آن را نیاورده است، عمل و کار خود را مزین جلوه میدهد و آن را نیکو و خوب میبیند، تا زمانی که آن را نیکو و خوب احساس کند توبه نمیکند، چون اولین شرط قبول توبه علم و آگاهی به زشت بودن آن است. و یا اینکه کاری که خوب، واجب و مستحب میباشد آن را ترک کرده است، تا زمانی که کار و فعل خود را نیکو ببیند و آن کار در واقع زشت و بد باشد او توبه نمیکند.
ولی توبه از بدعت امکان دارد، به این صورت که خداوند او را هدایت دهد و حق و حقیقت برای او روشن شود، همانطور که خداوند بعضی از کفار و منافقین و بعضی از اهل بدعت و ضلالت و گمراهی را هدایت داده است [۳۵].
از امام احمدبن حنبل / سؤال شد: مردی که روزه میگیرد و اعتکاف به جا میآورد نزد شما بهتر است؟ یا کسی که اهل بدعت را رد میکند؟
امام جواب داد: کسی که نماز میخواند و اعتکاف میکند برای خودش میباشد، و اما زمانی که از اهل بدعت و بدی آن صحبت میکند این کار به نفع مسلمانان است، در نتیجه بهتر و افضل میباشد [۳۶].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / بیان کرده است که: به اتفاق تمام مسلمانان ترساندن مردم از بدعت و بدعتیان بر همۀ مسلمانان واجب میباشد. و همچنین در جای دیگر میفرماید: بر اساس سنت و اجماع، اهل بدعت از اهل معصیتهای شهوانی بدتر هستند، چون پیامبر ج به جنگ کردن با خوارج دستور داد و از جنگ با ائمهی ظالم نهی فرمود. و در مورد کسی که شراب نوشیده و مست میشود میگوید: «لاتلعنْهُ فإنه يحبُ الله ورسولَهُ» [۳٧] «او را لعنت نکن چون او خدا و رسول ج را دوست دارد».
وقال في ذی الـخویصرة: «يخرجُ مِنْ ضِئْضِيءِ هذا أَقوامٌ يقرأون القرآن لايجاوزُ حناجرهم، يمرقون من الدين - وفي رواية (من الإسلام) - كما يمرق السهم من الرمية، يحقر أحدكم صلاته مع صلاتهم، وصيامه مع صيامهم، وقراءته مع قراءتهم، أينما لقيتموهم فاقتلوهم، فإنَّ في قتلهم أجرًا عندالله لـِمن قتلهم يوم القيامه» [۳۸].
پیامبر ج در مورد ذوالخویصره فرمودند: «از نسل این، اقوامی پیدا میشوند که قرآن را تلاوت میکنند ولی از حنجرۀ آنها نمیگزرد، از دین خارج میشوند همانطور که تیر از کمان بیرون میرود، هر یک از شما نماز و روزهاش را با مقایسه با نماز و روزهی آنها سبک و حقیر میشمارد، و تلاوت خویش را در مقایسه با تلاوت آنها حقیر میبیند، هر کجا به آنها رسیدید آنها را به قتل برسانید چون برای کسی که آنها را میکشد نزد خدا در روز قیامت اجر و ثواب قصد دارد».
گناه اهل معاصی انجام بعضی چیزهایی است که از آنها نهی شدهاند، مثل: دزدی، زنا، شراب نوشی، و یا خوردن مال مردم به ناحق.
ولی گناه اهل بدعت، پیروی نکردن از سنت پیامبر ج و جماعت مسلمانان است که به آن امر شدهاند ، و اصل بدعت خوارج این بود که اطاعت از پیامبر ج در آنچه ظاهر قرآن است را جایز نمیپنداشتند، که این ترک یک واجب بود.
رافضیها [۳٩] هم اصحاب را عادل نمیدانند و محبت و استغفار برای آنان را درست نمیدانند که این هم ترک نمودن واجب است [۴۰].
[۲۴] قدریه گروهی بودند که صفات ازلی خدا مانند علم، قدرت، حیات و سمع و بصر را انکار میکردند و معتقد بودند که خدا نه اسم و نه صفت دارد. و خدا دیده نمیشود، کلام خدا حادث و مخلوق است، یا معتقد بودند که خداوند خالق کارهای مردم نیست و مردم خودشان خالق کار خود هستند، قضا و قدر را انکار میکردند به همین خاطر به آنها قدریه میگفتند. بدعت آنها در آخر عصر صحابهی کر ام بوجود آمد و بیشتر آنها در سرزمین شام بوده و در بصره و مدینه نیز وجود داشتند. اصل این بدعت را مجوسی از اهل بصره ابداع کرده و سپس معبد جهنی از او فرا گرفت. صحابهی کرام بدعت آنها را به سختی مورد تردید قرار دادند. برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به: الفرق بین الفرَق ص: (٩۳- ٩۴) و مجموع الفتاوی (٧- ۳۸۴ ۳۸۶) و (۱۳- ۳۶- ۳٧). [۲۵] مرجئه گروهی گمراه بودند که میگفتند: با وجود ایمان معصیت و گناه ضرری ندارد، همانطور که عبادت با وجود کفر معنی ندارد. ارجاء یعنی تأخیر، به آنها مرجئه گفتند چون عمل را از نیّت به تأخیر انداختند و یا حکم مرتکب کبیره را تا روز قیامت به تأخیر انداختند، و معتقد بودند که ایمان کم و زیاد نمیشود و ایمان در قلب و زبان میباشد. برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به: الفرق بین الفرَق ص: (۱٩۰- ۱٩۵) و الملل والنحل از شهرستانی ص: (۱۳٩ - ۱۴۶). [۲۶] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۲۸۳)، کتاب تفسیر، حدیث: (۴۶۲۳). [۲٧] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (٩/۱۸۲)، کتاب نکاح، حدیث: (۵۱۲٧). و به روایت سنن ابوداود (۲/٧۰۲) کتاب الطلاق، حدیث شماره: ۲۲٧۲. [۲۸] به اعتصام شاطبی، (۲/۳٧-۴۸) مراجعه شود. [۲٩] به کتاب اعتصام، امام شاطبی مراجعه شود. (۲/۶۵-٧۲). [۳۰] حاکم آن را در مستدرک کتاب علم (۱/۱۰۳) بیان کرده و گفته است: حدیثی صحیح بر شرط شیخین است. [۳۱] هیثمی آن را مجمع الزوائد بیان کرده است. (۱/۱۸۸)، طبرانی در کبیر آن را آورده است و راویان آن مطمئن هستند. و ابن وضاح در کتاب البدع والنهی عنها ص: ۳۸ آنرا رواست نموده است. [۳۲] دارمی آن را در سنن خود آورده است. (۱/۶٩). [۳۳]- یعنی انحراف دانشمند و عالم از حق، هر زمان عالم از حق منصرف شد از او پیروی نمیشود. به کتاب عون المعبود، (۱۲/۳۴۲) مراجعه شود. [ ۳۴]- ابوداود آن را در سنن خود روایت کرده است. (۵/۱٧). [۳۵] به مجموعهی فتاوای ابن تیمیه مراجعه شود. (۲۸/۲۳۱). [۳۶] به مجموعهی فتاوای ابن تیمیه مراجعه شود. (۲۸/۲۳۱). [۳٧] رواه البخاری فی صحیحه، (۱۲/٧۵)، کتاب الحدود، حدیث شماره: (۶٧۸۰). و لفظ آن: «لا تلعنوه، فوالله ما علمت أنه یـحب الله ورسوله». [۳۸] رواه البخاری، با اختلاف اندک در بعضی الفاظ (۶/۳٧۶)، کتاب الأنبیاء، حدیث شماره: (۳۳۴۴)، و مسلم با شرح نووی، (٧/۱۶۰-۱۶٧) با الفاظ و طرق مختلف. [۳٩] رافضیها فرقهای گمراه هستند که میگویند پیامبر ج بر خلافت علی نص صریح نموده است، و میگویند علی معصوم بوده و هر کس با او مخالفت کند کافر است، مهاجرین و انصار حق را کتمان کردند، و دنبال هوا و هوس خود رفتند، دین و شریعت را تغییر دادند. و معتقد هستند اصحاب پیامبر ج مرتد شدند، میگویند: ابوبکر و عمر منافق بودند، یا ایمان آوردند بعداً کافر شدند – والعیاذ بالله –. روافض در طول تاریخ با کفار، یهود و نصارا بر علیه مسلمانان همدست بودهاند. ریشهی زندقه و نفاق از بین آنها سر زده است مانند: زندقهی قرامطه، باطنیه و دیگران. و جای هیچ تردیدی نیست که آنها از خوارج بدتر هستند. روافض به فرقههای زیادی تقسیم شدهاند. به مجموعة الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه / (۳ /۳۵۶-۳۵٧) و الفرق بین الفرق ص: (۱۵- ۱٧) مراجعه شود. [۴۰] به مجموعة الفتاوی ابن تیمیه / مراجعه شود. (۲۰/۱۰۳-۱۰۵).
ابتداع یعنی ایجاد کردن و اضافه نمودن به دین، ایجاد و اضافه نمودن به دین سببهایی دارد، از جمله:
۱- جهل به وسایل فهم.
۲- جهل به مقاصد و منظورها.
۳- حسن ظن نسبت به عقل.
۴- تبعیت از هوا و هوس.
۵- بدون علم و آگاهی از دین صحبت کردن و قبول آن از گوینده.
۶- عدم آگاهی به سنت پیامبر ج، که شامل موارد زیر میشود:
الف- عدم آگاهی به احادیث صحیح و غیرصحیح.
ب- جهل و عدم آگاهی به جایگاه سنت در اسلام.
٧- پیروی و دنبالهروی متشابهات.
۸- تمسک به چیزهایی برای اثبات احکام که شارع آنها را قبول ندارد.
٩- غلوّ در شخصیت بعضی اشخاص.
بعضی اوقات تمام این سببها با هم جمع میشوند و گاهی اوقات دو یا سه سبب با هم جمع میشوند.
سببها و دلایلی که باعث پیدا شدن بدعتها میشوند به شرح زیر مشخص میگردند:
خداوند سبحان قرآن را به زبان عربی نازل کرده است، الفاظ و معانی و روشهای آن به زبان عربی میباشد، و خداوند در قرآن آن را بیان کرده است:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا﴾[یوسف: ۲].
«ما آن قرآن را (به زبان) عربی فرو فرستادیم».
و خداوند میفرماید:
﴿قُرۡءَانًا عَرَبِيًّا غَيۡرَ ذِي عِوَجٖ﴾[الزمر: ۲۸].
«قرآن فصیحی که به زبان عربی (نازل شده) است و خالی از هر گونه کژی و نادرستی است».
و خداوند میفرماید:
﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ١٩٤ بِلِسَانٍ عَرَبِيّٖ مُّبِينٖ١٩٥﴾ [الشعراء: ۱٩۳-۱٩۵].
«جبرئیل آن را فروآورده است، بر قلب تو، تا از زمرۀ بیمدهندگان باشی، با زبان عربی روشن و آشکار».
و خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ نَعۡلَمُ أَنَّهُمۡ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُۥ بَشَرٞۗ لِّسَانُ ٱلَّذِي يُلۡحِدُونَ إِلَيۡهِ أَعۡجَمِيّٞ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيّٞ مُّبِينٌ١٠٣﴾ [النحل: ۱۰۳].
«ما میدانیم که (کفار مکه تهمت میزنند و) ایشان میگویند: (این آیات قرآنی را خدا به محمد ج نمیآموزد و بلکه) آن را انسانی (به نام جبر رومی) به او میآموزد، زبان کسی که (آموزش قرآن را) به او نسبت میدهند، گنگ و غیرعربی است و این (قرآن) به زبان عربی گویا و روشنی است (که حتی شما عربها هم در برابر فصاحت و بلاغت آن حیران و درماندهاید)».
پس با بیان این آیات میفهمیم که قرآن به زبان عربی بر پیامبر ج نازل شده است، تا اول اعراب، سپس تمام مردم به صورت عمومی انذار یابند، و روشن است که جز با دانستن زبان عربی شریعت اسلام فهم نخواهد شد، خداوند هم این مطلب را با این تعبیر بیان میکند:
﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ حُكۡمًا عَرَبِيّٗا﴾ [الرعد: ۳٧].
«همانگونه (که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پیشین فرستادیم) قرآن را هم به عنوان داور (به زبان) عربی (بر تو) فرستادیم».
زمانی که پیامبر ج برای تمام امتها و ملتها مبعوث شده است، پس خداوند تمام ملتها و زبانها را تابع زبان عربی قرار داده است، پس مادامی که این طور باشد فهم کتاب خدا (قرآن) جز از طریقی که بدان نازل شده ممکن نیست.
برای فهم مقاصد و معانی قرآن آلات و وسایلی وجود دارند، از جمله:
۱- خطاب عمومی که ظاهر آن اراده میشود، مثل این فرمودۀ خداوند متعال:
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا﴾ [هود: ۶].
«هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزیِ آن، بر عهدۀ خدا است».
این آیه عمومیتی ظاهر دارد که هیچ خصوصیتی در آن دیده نمیشود.
۲- خطاب عمومی است، ولی از جهتی عام و از جهتی خاص میباشد، مثل:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْ﴾ [الحجرات: ۱۳].
«ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی آفریدهایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید».
این یک عمومیت است که هیچ احدی از مردم از آن خارج و مستثنی نمیشود، چون هر انسانی از یک مذکر و مؤنثی به وجود آمده است، به جز حضرت عیسی ÷ سپس خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾[الحجرات: ۱۳].
«بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست».
این قسمت خاص میباشد، چون تقوی خاص انسانی است که مکلف و عاقل باشد، پس در آیه عامی وجود دارد و آن خلقت انسان و تیره و قبیله است و خاصی در آن وجود دارد که تقوا است.
۳- خطاب عام است ولی منظور و هدف خاص میباشد، مثل:
﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ﴾[آل عمران: ۱٧۳].
«آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان بر ضد شما گرد یکدیگر فراهم آمدهاند، پس از ایشان بترسید».
مقصود و هدف از ناس دوم در این آیه خاص است نه عام، چون آن کسانی که مردم علیه آنها جمع شدهاند، آنها هم ناس هستند، در حالی که آنها خارج شدهاند، ولی لفظ ناس هم بر سه نفر هم بر همه مردم و یا بین آنها اطلاق میشود.
۴- بعضی اوقات از خطاب ظاهری غیر ظاهر آن مراد میباشد، مثل فرمودۀ خداوند:
﴿وَكَمۡ قَصَمۡنَا مِن قَرۡيَةٖ كَانَتۡ ظَالِمَةٗ﴾[الأنبیاء: ۱۱].
«بسیار بوده است که (اهالی) آبادیهای ستمگری را (به سبب کفرشان) نابود کردهایم».
زمانی که فرمود: +كَانَتۡ ظَالِمَةٗ﴾ بر این دلالت دارد که منظورش اهل آن است.
با اثبات این مسائل، بر کسی که در حوزۀ دین و شریعت در اصول و فروع آن تحقیق میکند و صحبت به میان میآورد، دو چیز واجب است:
۱- باید به زبانی عربی مسلط باشد، و مثل یک عرب به این زبان آگاهی داشته باشد، و یا مثل ائمهی لغت [۴۱] بر زبان عربی تسلط داشته باشد.
منظور این نیست که دقیقاً مثل آنها باشد، بلکه منظور این است که در کل فهم آن کاملاً عربی باشد.
۲- هر زمان در قرآن و حدیث پیامبر ج مشکلی در فهم لفظی پیش آمد، نباید عقل و نظر خود را پیشقدم کند، بلکه باید به کسی دیگر که به علم عربی و فهم آنها بیشتر تسلط دارد مراجعه کند، چون ممکن است بعضی اوقات با اینکه بر زبان عربی هم مسلط باشد ولی فهم آن مطلب بر او مخفی و پوشیده باشد، پس لازم است در این موارد احتیاط کند، بعضی اوقات فرد یک عرب خالص و عالم میباشد، ولی فهم بعضی معانی برای او واضح نیست و لازم است در مورد آن سؤال کند و توضیح بخواهد، همانطور که معنی آیۀ ﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾ برای ابن عباس پوشیده و مخفی بود.
تا اینکه یکی از عربهای بادیه نشین در مورد خصومت و دشمنی به خاطر یک چاه گفت: «أنا فطرتـها أیْ: أنا ابتدئتها». یعنی من آن را به وجود آوردم، یعنی من آن را شروع کردم [۴۲].
از مثالهایی که به خاطر کوتاهی در معانی لغات و فهم اسلوب و روشهای آن، معانی قرآن تحریف و تغییر یافته است، زعم و گمان کسانی است که میگویند برای مرد درست است که نُه زن داشته باشد، و به این آیه استدلال میکنند:
﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ مَثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾[النساء: ۳].
«با زنان دیگری که برای شما حلالند و دوست دارید، با دو یا سه یا چهار تا ازدواج کنید».
چون چهار، سه، دو در آن آمده است، پس جمع آنها نُه میشود، که معنی فعال و مفعل را در کلام عرب نفهمیده است، که معنی آیه این است اگر دوست داشتید با دو زن یا سه یا چهار ازدواج کنید [۴۳].
[۴۱] مثل خلیلبن احمد، سیبویه، کسائی، فرّاء. [۴۲] به تفسیر ابن کثیر، (۳/۵۴۶) تفسیر سوره فاطر مراجعه شود. [۴۳] به اعتصام شاطبی، (۲/۲٩۳-۳۰۴) و به کتاب البدعة والمصالح المرسلة ص: (۱۲۵- ۱۳۱) مراجعه شود.
دو چیز بر کسانی که در مورد شریعت اسلام صحبت میکنند واجب است:
۱- مورد اول: این است که این فرد معتقد باشد دین و شریعت اسلام صددرصد کامل است و هیچگونه نقصی ندارد، و باید ارتباط او با دین در عبادات و معاملات و عادات در حد اطاعت و اطمینان و ایمان باشد، و از حد و مرز شریعت خارج نشود، چون خروج از آن ارتداد محسوب میشود، چون کمال و تمام بودن شریعت ثابت شده است، پس کسی که چیزی را بر آن بیفزاید و یا چیزی را از آن کم کند مبتدع محسوب میشود. شریعت اسلام بصورت کامل آمده است، و دین از طرف خداوند به اتمام رسیده و او تعالی به آن راضی شده است، خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدۀ: ۳].
«امروزه (احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم، و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم».
و پیامبر ما ج خاتم پیامبران است، خداوند متعال میفرماید:
﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ وَلَٰكِن رَّسُولَ ٱللَّهِ وَخَاتَمَ ٱلنَّبِيِّۧنَ﴾[الأحزاب: ۴۰].
«محمد ج پدر (نسبی) هیچ یک از مردان شما (نه زید و نه دیگری) نبوده، بلکه فرستادۀ خدا و آخرین پیغمبران است».
آنحضرت ج در واقع آخرین رسالت و کاملترین را آوردند و محال است خداوند چیزی را در این دین بدون توضیح ترک کرده باشد، و یا چیزی را بیان نکرده باشد، اوست که میفرماید:
﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا﴾[الإسراء: ۱۵].
«و ما (هیچ شخص و قومی) را مجازات نخواهیم کرد، مگر اینکه پیغمبری را روان سازیم».
مگر غیراین است که این شریعت و دین که حضرت محمد ج آن را آورده است، شریعتی است باقی و ماندگار، صالح و کافی و کامل، تا روز قیامت در تمام زمانها و ادوار بر همهی مردم حجت و دلیل میباشد. و خداوند سبحان مستقیماً حفظ این رسالت را بعهده گرفته است، تا از هر گونه شک و شبهه و گمان و ظن به دور باشد، و از هر عیبی در امان بماند، تا تعالیم و قوانین آن پیوسته پاک و صاف باشد و دست و فکر مریض انسان و هوا و هوس او در آن دخالت نداشته باشد. خداوند سبحان میفرماید:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾ [الحجر: ٩].
«ما خود قرآن را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن میباشیم».
(و تا روز قیامت آن را از دستبرد دشمنان و از هر گونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون میداریم).
بعد از همۀ این مسائل، واجب است نسبت به دستورات این شریعت تسلیم، و به کامل بودن، و کافی بودن آن برای تمام نیازهای بشری تا قیامت اعتقاد جازم و قطعی داشته باشیم، غیر از این عقیده، هر عقیدهی دیگری نوعی برگشت از این دین و ابتداع به شمار میرود.
۲- مورد دوم: بین آیات قرآن و بین احادیث نبوی، هیچگونه تضاد و مخالفتی وجود ندارد، بلکه همهی آنها از یک منبع سرچشمه گرفته و از یک چراغدان نور میگیرند، و یک شرع و هدف واحد آن را تنظیم کرده است، پس هر انسانی نسبت به این مطلب جاهل باشد، این جهل و نادانی منجر به خروج از دین و ابتداع میشود. توضیح این مسأله به این صورت است: کفار که اهل فصاحت و بلاغت بودند، و در بیان و ادبیات عربی استاد بودند، در کمین پیامبر ج برای اثبات اینکه قرآن از طرف خودش بوده و خداوند آن را نازل نکرده بود ایستاده بودند، خداوند میفرماید:
﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢﴾[النساء: ۸۲].
«آیا (منافقان) دربارهی قرآن نمیاندیشند (و معانی و مفاهیم آن را بررسی نمیکنند تا به وجوب طاعت خدا و پیروی امر تو پی ببرند) و اگر از سوی غیر خدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا میکردند».
امام بخاری / از سعیدبن جبیر / روایت میکند که: مردی به ابن عباس س گفت: بعضی مسائل را در قرآن سراغ دارم که به نظر من با هم اختلاف دارند، خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ١٠١﴾ [المؤمنون: ۱۰۱].
«(هنگامی که برای بار دوم در صور دمیده شد)، هیچگونه خویشاوندی و نسبتی درمیان آنان نمیماند، و در آن روز از همدیگر نمیپرسند».
و خداوند میفرماید:
﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ يَتَسَآءَلُونَ٢٧﴾[الصافات: ۲٧]
«بعضی رو به بعضی مینمایند و همدیگر را بازخواست میکنند».
و فرمودۀ خداوند:
﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۴۲].
«(در آن روز) نمیتوانند (کردار یا )گفتاری را از خدا پنهان سازند».
و فرمودۀ خداوند:
﴿رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ﴾ [الأنعام: ۲۳]
«پروردگارا ما مشرک نبودهایم»، و در این آیه کتمان کردهاند.
و خداوند میفرماید:
﴿ءَأَنتُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَمِ ٱلسَّمَآءُۚ بَنَىٰهَا٢٧ رَفَعَ سَمۡكَهَا فَسَوَّىٰهَا٢٨ وَأَغۡطَشَ لَيۡلَهَا وَأَخۡرَجَ ضُحَىٰهَا٢٩ وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ٣٠﴾[النازعات: ۲٧-۳۰].
خلقت آسمان را قبل از خلقت زمین بیان کرده است، سپس میگوید:
﴿قُلۡ أَئِنَّكُمۡ لَتَكۡفُرُونَ بِٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِكَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِيٓ أَرۡبَعَةِ أَيَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِينَ١٠ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِيَا طَوۡعًا أَوۡ كَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَيۡنَا طَآئِعِينَ١١﴾[فصلت: ٩-۱۱].
که در این آیه خلقت زمین را قبل از خلقت آسمانها بیان میکند.
و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا﴾[النساء: ۲۳].
﴿عَزِيزًا حَكِيمٗا﴾. [النساء: ۱۶۵].
﴿سَمِيعَۢا بَصِيرٗا﴾[النساء: ۱۳۴].
این طور فهمیده میشود که خداوند صاحب این صفات بوده بعداً تمام شده است.
ابن عباس س فرمود:
﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَئِذٖ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ١٠١﴾[المؤمنون: ۱۰۱].
در نفخهی اول است، در نفخهی دوم هر چه در آسمانها و زمین است نابود میشوند، مگر کسی که خدا بخواهد، در این هنگام خویشاوندی وجود ندارد، و از همدیگر نمیپرسند، سپس در نفخهی آخر رو به همدیگر میکنند و همدیگر را بازخواست میکنند.
اما فرمودۀ خداوند: ﴿مَا كُنَّا مُشۡرِكِينَ﴾ [الأنعام: ۲۳].
و فرمودهاش:
﴿وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا﴾[النساء: ۴۲].
خداوند از گناهان اهل اخلاص میگذرد و آنها را عفو میکند، و مشرکین میگویند: بیایید میگوییم مشرک نبودهایم، در این هنگام بر دهانهای شان مهر زده میشود که نتوانند حرف بزنند، و به جای آنها دستهای شان به نطق میآید و حرف میزند، پس درمییابیم که خداوند هیچ سخنی را کتمان نمیکند، و نزد خداوند:
﴿يَوۡمَئِذٖ يَوَدُّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ وَعَصَوُاْ ٱلرَّسُولَ لَوۡ تُسَوَّىٰ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضُ وَلَا يَكۡتُمُونَ ٱللَّهَ حَدِيثٗا٤٢﴾ [النساء: ۴۲] .
«در آن روز کسانی که کفر را برگزیده و از فرمان پیغمبر سر برتافتهاند، دوست میدارند که کاش زمین را بر روی آنان صاف میکردند (و همچون مُردگان در خاک پنهان میشدند) در آن روز آنان نمیتوانند کردار یا گفتاری را از خدا پنهان سازند».
و خداوند زمین را در دو روز (دو مرحله) به وجود آورد، سپس آسمانها را خلق نمود، و آنها را در دو روز دیگر منسجم کرد، سپس زمین را گسترانید و گسترش آن این بود که آب و مرتع را از آن بیرون آورد، و کوهها و زیباییها و تپهها را میان آنها در دو روز دیگر خلق کرد. این است فرمودهی او تعالی:
﴿دَحَىٰهَآ﴾[النازعات: ۳۰].
و
﴿خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِي يَوۡمَيۡنِ﴾[فصلت: ٩].
زمین و آنچه در آن وجود دارد به چهار روز (چهار مرحله) قرار داد، و آسمانها را در دو روز (دو مرحله) خلق نمود.
﴿وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمًا﴾[النساء: ٩۶].
«خداوند خود را بخشنده نام میبرد».
یعنی پیوسته بخشنده و غفور است، خداوند آنچه را اراده میفرماید صورت میگیرد، پس نباید تصور کنیم که میان آیات قرآن اختلاف وجود دارد، چون همهی آن از طرف خدا آمده است [۴۴].
[۴۴] به صحیح بخاری (فتح الباری)، (۸/۵۵۵-۵۵٩)، کتاب تفسیر مراجعه شود. بخاری آنرا تعلیقا روایت نموده سپس در آخر آن گفته است: (یوسف بن عدی به من گفت: عبید الله بن عمرو از زید بن ابی انیسه از منهال این طور روایت کرده است). و منهال آنرا از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده است. به اعتصام شاطبی، (۲/۳۰۴-۳۱٧) و هم چنین به کتاب البدعة والمصالح المرسلة ص: (۱۳۳- ۱۴۲) مراجعه شود.
از سببهای بوجود آمدن بدعت، حسن ظن به عقل و تکیه بر آن است، که آن را به سه صورت زیر بیان میکنیم:
صورت اول:
خداوند برای درک و فهم عقلها حد و مرزی قرار داده است که از آن تجاوز نخواهند کرد. و در هر چیزی که مورد نظرشان باشد و در تمام چیزها نمیتوانند صاحب درک و فهم باشند، اگر چنین بود و در تمام چیزهایی که بوده و یا میشود و یا نمیشود دسترسی داشته باشند و آنها را میفهمیدند با خداوند سبحان مساوی میشدند. علم خدا پایان ندارد ولی علم و آگاهی بندگان محدود و انتها دارد، در نتیجه چیزی که پایان ندارد، نمیتواند با چیزی که پایان دارد مساوی باشد.
در این کلیت چیزهای دیگر نیز به تفصیل داخل میشوند، مانند صفات و احوال و افعال و احکام آن.
مثلاً یک چیز از جمله چیزهایی که خداوند آن را میداند، و به صورت کامل و تمام از آن آگاهی دارد، به طوری که از علم او تعالی نه در ذات و نه در صفات و نه در احوال و احکام آن چیز به اندازۀ مثقال ذرهای کم و کاست وجود ندارد، به خلاف علم بندگان، که علم و آگاهی آنان نسبت به یک چیز ناقص و کم است، که این امر در انسان خیلی واضح و محسوس میباشد. و هیچ عاقلی در آن شکی ندارد.
معلومات نزد علما به سه دسته تقسیم میشوند:
ضروری: که در آن شک و گمان امکان ندارد، مثل علم انسان به وجود خودش، و یا علم اینکه یک کمتر از دو میباشد.
بخشی دیگر از معلومات به هیچ عنوان انسان آن را نمیداند مگر اینکه به او گفته شود و یا راهی برای آگاهی او قرار داده شود: مثل علم به عالم غیب، و فرقی ندارد این مسائل غیبی از او دور باشند یا نزدیک باشند.
قسمتی دیگر از معلومات نظری هستند:
ممکن است انسان آن را بداند و ممکن است آن را نداند، که شامل ممکناتی میشود که بواسطه درک میشوند و به خودی خود درک نمیشوند. اهل عقل و معرفت اعتقاد دارند که امکان ندارد بتوان بر نظریات اتفاق نظر پیدا کرد، چون آراء و طبایع و افکار انسانها مختلف هستند، پس زمانی که میان انسان اختلاف واقع شد لازم است خبر دهندهی حق و حقیقت را بیان کند و یا اینکه مجتهدی آنچه را که صحیح و درست باشد بیان نماید. و بعضی اوقات به خاطر تضاد و مخالفت عقلها باهم تضاد و مخالفت میان ادله هم پیدا میشود، چون از دو مجتهد که نظریۀ مخالف دارند، یکی حق و دیگری دچار اشتباه میشود، نتیجتاً مخبری را لازم داریم که صادق باشد و احتمال هیچگونه دروغ و ضلالتی در آن نباشد، این صفت هم جز در وحی و علم الهی که پیامبر ج آن را بیان کرده است ممکن نخواهد شد.
صورت دوم:
هنگامی که قصور و کوتاهی عقل در ادراک و فهم ثابت شد، ثابت شد که بعضی اوقات عقل چیزی را درک و فهم میکند، و بعضی اوقات هم چیزی را درک و فهم نمیکند، چون علم و آگاهی بشر محدود است و شمولیت ندارد، هر اندازه مدعی علم و معرفت باشد، نمیتواند تمام احکام شرعی را بصورت کامل و شامل درک کند، چون ممکن است از جهتی آن را درک کند ولی از جهتی دیگر برای او مبهم و نامعلوم باشد.
دلیل و مدرک برای اثبات این مطلب: حال و احوال مردمانی که درمیان فاصلۀ مرگ یک پیامبر تا پیامبر دیگر قرار میگرفتند، آنها به مقتضای سیاست خودشان برای مردم احکام و قوانینی میگذاشتند که دارای هیچ اصل منظمی نبود، و قاعده و قوانینی مرتب و فراگیر نداشتند، بلکه امور و مسائلی را با عقل خوب و نیکو جلوه داده بودند ولی بعداً شرع و دین آنها را مردود اعلام کرد، و آن را جهالت و گمراهی دانست، البته بعضی اوقات شریعت اعتراف کرده است که بعضی مسائل را که مردم با عقل درک کردهاند با شریعت موافق است و یا آن را تأیید و تصحیح نموده است. با اینکه ایشان دارای فهم و درک فراوان و نظرات پاک و سازنده در مسائل دنیوی بودند، اما عقلی که داشتد به نسبت اموری که به آن نرسیده بودند و نظرشان درست نبود خیلی کم و اندک بود، به همین دلیل معذور بودن آنها نزد خداوند صحیح به نظر میرسید، لذا خداوند برای برطرف کردن این عذرها، پیامبران را فرستاد تا مردم را از طرفی مژده و از طرفی بترسانند، تا بعد از ارسال پیامبران مردم هیچ دلیلی برای ندانستن نداشته باشند، و معلوم است که بالاترین نعمتها و دلیلها از آن خداوند بزرگ میباشد.
انسان هر اندازه عاقل و عالم و مبتکر باشد باز هم در اموری کم میآورد و نیاز به غیر برای او ثابت میشود، و آرزو دارد که آن کار برایش تکرار شود و آن را دوباره ملاحظه کند و آنچه از او پنهان بوده با نظر صحیح آن را درست کند، که این خود دلیل کوتاهی عقل و قصور آن است، ولی شریعت و دیانت به خلاف این است، چون از طرف کسی آمده است که حکیم و آگاه به همه چیز میباشد، و علم او هر چیزی را احاطه کرده، و هر چیزی نزد او به مقدار و اندازه میباشد، عالمالغیب و بزرگ و برتر است.
صورت سوم:
علم و آگاهی در زندگی ما به دو قسمت تقسیم میشود: بدیهی و ضروری، غیر از این دو قسمت نظر کسبی است، و نظری جز از طریق ضروری دانسته نمیشود. آن هم یا با واسطه یا بدون واسطه، چون تمام علما اتفاق نظر دارند که علوم و دانستنیها کسبی هستند، که برای تحصیل آن دو مقدمه لازم میباشد، اگر آن دو مقدمه ضروری باشند پس معلوم است، ولی اگر کسبی باشند، پس برای کسب هر یک از آنها دو مقدمهی دیگر لازم و ضروری است، به همین صورت اگر یکی ضروری و دیگری کسبی باشد برای کسبی دو مقدمه لازم است، اگر به ضروری رسیدیم به مطلوب و هدف رسیدهایم در غیر این صورت دور و تسلسل صورت میگیرد که هر دو هم محال هستند. پس امکان ندارد که غیر از ضروری چیزی را بدانیم جز از طریق آنچه که فهم کردهایم و نسبت به آن آگاهی داشتهایم. مثل درد و یا لذت دیدن از چیزی، و یا اینکه آن چیز برای عقل بدیهی و معلوم است مثل علم ما به وجود خودمان، و یا چیزهایی مشابه این مثال که برای ما عادی به نظر میرسد، اما چیزهایی که برای ما عادی به نظر نمیرسد، قبل از پیامبران ما نسبت به آن علم و معرفت نداشتیم، زمانی که پیامبران آمدند و مسائل و اموری را آوردند ما به آنها علم و آگاهی نداشتیم، و آنها را به آگاهیهای خود افزودیم، به همین خاطر مردم پیامبران را قبول نکردند، چون آن مسائل را نمیدانستند، مثل تبدیل شدن عصا به مار و اژدها و یا دو قسمت شدن دریا.
بر این اساس درک دو مطلب لازم و ضروری است:
عقل به علت اینکه خیلی مسائل را نمیتواند کامل و شامل درک کند نمیتواند حاکم مطلق باشد، بلکه حاکم مطلق شریعت است، بلکه بر انسان عاقل واجب است آنچه را که حقّ تقدم دارد و آن شرع است بر خود و عقل خود مقدم سازد، و آنچه را حقّ آن تأخیر است و آن عقل است در مرتبه و رتبهی بعدی قرار دهد، چون تقدیم ناقص بر کامل هرگز درست نیست، چون خلاف معقول و منقول است.
هر گاه انسان در شریعت اسلام چیزی را شنید که ظاهراً خارقالعاده بود و چیزی بود که تا به حال چنین چیزی را نشنیده و سابقه هم نداشته است، برای او درست نیست که در مرحلهی اول آن را انکار کند، بلکه دو چیز در پیش دارد:
یا طبق آنچه که آمده است آن را تأیید و قبول کند، و علم و آگاهی آن را به کسی واگذار کند که به آن علم و آگاهی دارد، که ظاهر این آیه همین مطلب را ثابت میکند آنجا که میفرماید:
﴿وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَا﴾ [آل عمران: ٧]
«وارستگان و فرزانگان در علم میگویند: ما به همهی آنها ایمان داریم، و همه از سوی خدای ماست».
همراه با اقرار و اعتراف به ظاهر آن را به چیزی که امکان دارد و صحیح میباشد تأویل کند.
مثال برای کارهای خارقالعاده زیاد هستند، از جمله:
وزن اعمال در روز قیامت، عذاب قبر، حرف زدن اعضای بدن انسان به عنوان شاهد در روز قیامت، دیدن خدا در آخرت [۴۵].
خلاصه شایسته نیست عقل مقدم بر شرع و دین باشد، چون دین چیزی است که خدا و رسول ج او آن را مقدم کردهاند [۴۶].
[۴۵] به اعتصام شاطبی مراجعه شود. (۲/۳۲۸-۳۳۱). [۴۶] به اعتصام شاطبی مراجعه شود. (۲/۳۱۸-۳۳٧).
منظور از هوا، هوای نفس است. و هوای نفس، منظور خواستهای نفسانی میباشد. که جمع آن اهواء است، هوا محبت انسان نسبت به چیزی میباشد که بر قلبش آن غلبه میکند، خداوند میفرماید:
﴿وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ﴾[النازعات: ۴۰].
«نفس را از شهوات منع کرد».
یعنی آنرا از شهوتها و گناهان آن جلوگیری نمود، و به صورت کلی هوا بر چیزهایی اطلاق میشود که مذموم و بد باشند [۴٧].
به همین خاطر به اهل بدعت، اهل الأهواء گفتهاند، چون از هوا و هوسشان پیروی میکنند، و بر آرا و نظرات خود اعتماد میورزند، و بعد از نظرات خود ادلهی شرعی را منظور کردهاند و آنها را در درجۀ دوم قرار دادهاند [۴۸].
تبعیت و پیروی کردن از هوا و هوس در مسائلی نمایان میشود، که نتایج و عواقب خطرناکی دارند، از این مظاهر:
انحراف از صراط مستقیم، که فرمودۀ خداوند به پیامبر ج خود حضرت محمد ج این مطلب را اثبات میکند:
﴿ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ١٨﴾[الجاثیة: ۱۸].
«سپس ما تورا (مبعوث کردیم و) بر آئین و راه روشنی از دین قرار دادهایم، پس، از این آئین پیروی کن و بدین راه روشن برو، و از هوا و هوسهای کسانی پیروی مکن که آگاهی ندارند».
و خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡۖ وَقُلۡ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِن كِتَٰبٖ﴾[الشورى: ۱۵].
«و از خواستها و هوسهای آنها پیروی مکن، و بگو من به هر کتابی که از سوی خدا نازل شده باشد ایمان دارم».
و خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمۡ يَعۡدِلُونَ﴾[الأنعام: ۱۵۰].
«و از هوا و هوس کسانی پیروی مکن که آیات ما را تکذیب مینمایند و به آخرت ایمان نمیآورند و برای پروردگار خود همتا و همطراز قرار میدهند».
خداوند به رسول ج خود حضرت محمد ج امر کرده است که از شریعت پیروی کند و از تبعیت هوا و هوس دوری گزیند، و هرگز به هوا و هوس مردم تمایل پیدا نکند، چون هر گاه چنین کند از صراط مستقیم منحرف خواهد شد.
دنبال آیات متشابه رفتن و ترک محکمات؛ چون در متشابهات تأویل وجود دارد، و آنچه که در درونشان و قلبشان وجود دارد مانند شهوت و مرض و فتنه و فساد ارضاء میشود، خداوند میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[آل عمران: ٧].
«و اما کسانی که در دلهایشان کژی است، برای فتنهانگیزی و تأویل (نادرست) به دنبال متشابهات میافتند، در حالی که تأویل (درست) آنها را جز خدا کسی دیگر نمیداند».
مقید بودن به شهوات و کار برای آنها، و دنبال زندگی پوچ و ترک اوامر خداوند رفتن، خداوند میفرماید:
﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ﴾ [النجم: ۲۳].
«آنان جز از گمانهای بیاساس و از هواهای نفس پیروی نمیکنند در حالی که هدایت و رهنمود از سوی پروردگارشان برای ایشان آمده است».
کسی که دنبال هوا و هوس میباشد و از آن پیروی میکند، کور وکر و لال است، هر چه خیر و پسندیده باشد آن را نمیبیند، نصیحت و پند را نمیشنود و هرگز حرف درست و خیر را بر زبان نمیآورد، خداوند میفرماید:
﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٢٣﴾[الجاثیة: ۲۳].
«هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی (از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است، و بر دل و گوش او مهر گذاشته است و بر چشمش پردهای انداخته است؟ پس چه کسی جز خدا میتواند او را راهنمایی کند؟ آیا تفکر نمیکنید؟».
کسی که دنبال هوا و هوس میرود و از آن پیروی میکند منافق است، چون هر چه هوا و هوس او بخواهد آن را انجام میدهد، درمیان مردم خود را جدی و قاطع نشان میدهد، ولی در درون و خلوت چیز دیگری را انجام میدهد. خداوند خیلی خوب اهل هوا و هوس را تعریف کرده است:
﴿وَمِنۡهُم مَّن يَسۡتَمِعُ إِلَيۡكَ حَتَّىٰٓ إِذَا خَرَجُواْ مِنۡ عِندِكَ قَالُواْ لِلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مَاذَا قَالَ ءَانِفًاۚ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡ١٦﴾[محمد: ۱۶].
«درمیان منافقان کسانی هستند که به سخنانت گوش فرا میدهند، اما هنگامی که از نزد تو بیرون میروند، به کسانی که به آنها علم و دانش بخشیده است، میگویند این مرد الآن چه گفت؟ (آنچه میگوید بیارزش و یاوه است) آنان کسانی هستند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده است، و از هواها و هوسهایشان پیروی میکنند».
به همین خاطر کسی که دنبال هوا و هوس باشد در معرض همهی این خطرها قرار دارد و خود و دیگران را به هلاکت میرساند، به این دلیل است که در قرآن و حدیث نبوی مردم تا این اندازه از هوا و هوس ترسانده شداند [۴٩].
مثال برای اعراض از دلیل و اعتماد به صاحبان هوا و هوس در ایجاد بدعت فراوان و زیاد است، و خارج شدن از منهج و روش اصحاب، تابعین و سلف صالح سبب شده است که از راه راست و هدایت منحرف شوند.
از جملهی این مثالها که بدترین آنها نیز میباشد: گفتهی کسی است که پیروی کردن از پدران و نیاکان را اصل دین قرار میدهد، حتی به خاطر آن دلایل رسالت و قرآن و عقل را ردکردند، و گفتند:
﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ﴾[الزخرف: ۲۲].
«ما پدران و نیاکان خود را بر آئینی یافتهایم. و ما نیز در پی آنان میرویم».
زمانی که به فرمودۀ خداوند آگاه میشوند که:
﴿أَوَلَوۡ جِئۡتُكُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَيۡهِ ءَابَآءَكُمۡ﴾[الزخرف: ۲۴].
«(پیغمبرشان به آنها میگفت: ) آیا اگر من آئینی را هم برای شما آورده باشم که از آئینی که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتهاید هدایتتر باشد (باز هم از گذشتگان خود پیروی میکنید؟)».
جواب آنان جز انکار و رد آن چیز دیگری نبود، آن هم به خاطر تبعیت از هوا و هوس و اعتماد بر آن و دور انداختن هر چه غیر آن است میباشد، که چنین چیزی در تمام شریعتها و ادیان مذموم و ناپسند است، همچنان که خداوند از قوم نوح ÷ حکایت میکند:
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِينَ﴾[المؤمنون: ۲۴].
«اگر خدا میخواست (پیامبری را به میان ما روانه کند) حتماً فرشتگانی را میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم».
و یا از قوم ابراهیم ÷ حکایت میکند:
﴿قَالَ هَلۡ يَسۡمَعُونَكُمۡ إِذۡ تَدۡعُونَ٧٢ أَوۡ يَنفَعُونَكُمۡ أَوۡ يَضُرُّونَ٧٣ قَالُواْ بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفۡعَلُونَ٧٤﴾[الشعراء: ٧۲-٧۴].
«گفت: آیا هنگامی که آنها را به کمک میخوانید، صدای شما را میشنوند و نیازتان را برآورده میکنند؟ یا سودی به شما میرسانند، یا زیانی متوجه شما میسازند، میگویند: (چیزی از این کارها را نمیتوانند بکنند) فقط ما پدران و نیاکان خود را دیدهایم که این چنین میکردند».
و سایر آیاتی که در همین رابطه و معنا میباشند، پس این کار مذموم و ناپسند است که حق تابع آنها باشد، و توجه نکنند که حق بر هر چیزی مقدم است و اولویت دارد [۵۰].
[۴٧] به لسان العرب، (۱۵/۳٧۲/ ۳٧۳)، مادهی (هوا) مراجعه شود. [۴۸] به اعتصام، (۲/۱٧۶) مراجعه شود. [۴٩] به اعتصام، جلد ۲، ص ۳۳٧ – ۳۴۶ و کتاب البدعة والمصالح المرسلة ص: (۱۴٩- ۱۵۰) مراجعه شود. [۵۰] به اعتصام، جلد ۲، ص ۳۴٧ مراجعه شود.
خداوند مردم را از صحبت کردن بدون علم و آگاهی ترسانده، و آن را حرام کرده است، در قرآن میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣﴾[الأعراف: ۳۳].
«بگو: خداوند حرام کرده است کارهای زشت را، خواه آن چیزی که آشکارا انجام پذیرد و ظاهر گردد، و خواه آن چیزی که پوشیده انجام گیرد و پنهان ماند، و هر (نوع) بزهکاری و ستمگری (بر مردم) به هیچ وجه درست نیست، و اینکه چیزی را شریک خدا کنید بدون دلیل و برهانی که از سوی خدا مبنی بر حقانیت آن چیز در دست باشد، و اینکه به دروغ از زبان خدا چیزی را بیان دارید که آن را نمیدانید».
خداوند در این آیه سخن گفتن بدون علم و آگاهی را بر شرک به خدا عطف کرده است که همین مطلب برای مذموم بودن آن و ترس از آن کافی میباشد.
و خداوند میفرماید:
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا لِّيُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[الأنعام: ۱۴۴].
«پس چه کسی ظالمتر از کسی است که بر خدا دروغ ببندد تا مردمان را از روی جهل گمراه سازد؟».
سخن گفتن بدون علم و آگاهی دروغ است، و دروغ هم حرام، و اطاعت از شیطان میباشد. در حالی که خداند ما را از پیروی کردن از شیطان میترساند، خداوند أ میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَكُمۡ عَدُوّٞ مُّبِينٌ١٦٨ إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩﴾[البقرۀ: ۱۶۸-۱۶٩].
«ای مردم از آنچه که در زمین است و حلال و پاکیزه است، (و خدا آن را تحریم نکرده) بخورید، و پا به پای شیطان راه نروید بیگمان او دشمن آشکار شماست. او تنها شما را بهسوی زشتکاری و گناهکاری فرمان میدهد و شما را وامیدارد که آنچه را نمیدانید به خدا نسبت دهید».
احادیثی هم از پیامبر ج وارد شده است که از فتوا و یا حکم بر چیزی بدون علم و آگاهی به شدت مردم را ترسانده است، مخصوصاً در مورد مسائلی که مربوط به دین میباشند، پیامبر ج میفرماید: «مَنْ أفتي بغير علمٍ كانَ إثمُهُ عَلي مَنْ أفتاه» [۵۱]. «هر کسی بدون علم و آگاهی فتوا دهد، گناه عملکننده به آن، بر کسی است که آن فتوا را صادر کرده است».
و پیامبر ج میفرماید: «القضاة ثلاثة: واحدٌ في الجنَّة، وإثنان في النار، فأما الذي في الجنَّة فرجلٌ عرف الحق فقضي به، ورجلٌ عرف الحقّ فجار في الحكم فهو في النار، و رجُلٌ قضي للناس علي جهلٍ فهو في النار» [۵۲]. «قضاة سه دستهاند: از این سه گروه فقط یک گروه به بهشت میروند و دو گروه دیگر به جهنم میروند، آن قاضی که به بهشت میرود کسی است که حق را شناخته و آن را میداند و فقط به آن قضاوت میکند، قاضی بعدی کسی است که حق را میداند ولی ظالم است و به آن حکم نمیکند که در آتش جهنم است، قاضی سوم کسی است که با جهل و نادانی درمیان مردم قضاوت میکند که او هم در آتش جهنم است».
سخن گفتن بدون علم و آگاهی در مورد مسائل دینی ضلالت و گمراهی است، و کسی که با این سخن گمراه میشود گناه او هم بر عهدۀ گویندۀ آن قرار میگیرد که بدون علم و آگاهی سخن گفته است، چون سبب گمراهی او شده است، خداوند میفرماید:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمۡ قَالُوٓاْ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ٢٤ لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ كَامِلَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٍ﴾ [النحل: ۲۴-۲۵].
«هنگامی که به مستکبران (کافر و بیدین) گفته میشود: پروردگار شما (بر محمد ج) چه چیزهایی نازل کرده است؟ (مسخرهآمیزانه و کینهتوزانه) میگویند: (این دروغها) و افسانههای گذشتگان است، آنان باید در روز قیامت بار گناهان خود را (به سبب پیروی نکردن از پیامبر ج) به تمام و کمال بر دوش کشند، و هم برخی از گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون (دلیل و برهان و) آگهی گمراه ساختهاند،هان (ای مردمان بدانید که آنان چه کار زشتی میکنند و) چه بار گناهان بدی را بر دوش میکشند».
بر کسی که چیزی را نمیداند واجب است بگوید: نمیدانم، یا اینکه از کس دیگری که به آن چیز علم و آگاهی دارد سؤال کند، پیامبر ج اسوۀ حسنه ماست، زمانی که در بارهی بدترین سرزمین از او سؤال میشود: فرمود، «لا أدری» «نمیدانم» [۵۳].
وقال ÷: «ما أدري أتُبّعٌ لِعَين هو أم لا، وما أدري أ عزيرٌ نبي هو أم لا» [۵۴]. «نمیدانم آیا تبع اسم چشمه است یا خیر، و نمیدانم عزیر پیامبر ج است یا خیر؟» و آن زمان که از ابن عمر ل در مورد مسألهای سؤال شد گفت: «لاعلم لی بـها، فلمـا أدبر الرجل قال ابن عمر: نِعمَ ما قال ابن عمر: سُئِلَ عمـا لایعلم فقال: لاعلم لی به» [۵۵] «آن را نمیدانم، هنگامی که آن مرد سؤال کنند رفت ابن عمر گفت: ابن عمر بهترین چیز را گفت: از چیزی که نمیداند سؤال میشود و گفت نمیدانم».
هر گاه شخص جاهل و نادان به علم، آگاهی و مهارت اندکی پیدا کرد، و در مسائل دینی عمدی یا غیرعمدی فتوا داد، بدعتگزار میشود، و به دو دلیل مبتدع محسوب میشود: یکی اینکه ادعای علم کرده است، و دیگری اینکه در دین چیزی را بوجود آورده است که مخالف شریعت است، که انتشار آن سبب نابودی علم و منتشر شدن جهل و تاریکی میشود، پیامبر ج میفرماید: «إن الله لايقبض العلم إنتزاعاً ينتزعه من العباد، ولكن يقبض العلماء، حتي إذا لم يبق عالـماً، اتخذ الناس رؤوساً جهالاً فسئلوا فأفتوا بغير علمٍ فضلّوا وأضلو» [۵۶]. «خداوند علم را به شیوۀ در کشیدن و سلاخی از بندگانش نمیگیرد، بلکه علما را از میان آنها برمیدارد و قبض روح میکند، بطوری که حتی یک عالِم دینی باقی نمیماند، و مردم رؤسای جاهل را بر خودشان انتخاب میکنند، از آنها سؤال مینمایند و آنها هم بدون علم و آگاهی فتوا میدهند و در نتیجه خود و مردم را گمراه میکنند».
کسی که علم دارد و نسبت به مسائل آگاه است به این معنی نیست که جهل نسبت به او منتفی باشد و هرگز دچار جهل نمیشود، بلکه بعضی اوقات جهل شامل کسی میشود که علم زیاد هم دارد، ولی تجاوز میکند و این جرأت را به خرج میدهد که بدون دلیل واضح و اجتهاد مقبول فتوا دهد.
شکلهای جهل و نادانی بسیارند، که همهی آنها منجر به ایجاد بدعت میشوند، از جمله:
• جهل و نادانی نسبت به اسلوب و روش لغت.
• جهل و عدم آگاهی نسبت به سنت پیامبر ج که در آینده از آن صحبت میکنیم.
[۵۱] رواه ابوداود فی سننه، (۴/۵)، کتاب العلم، حدیث شماره: (۳۶۵٧). و حاکم در المستدرک (۱/ ۱۲۶) کتاب علم آنرا روایت نموده و گفته است: این حدیث بر شرط شیخین (بخاری و مسلم) میباشد. [۵۲] رواه ابوداود فی سننه، (۴/۵)، کتاب الأقضیه، حدیث شماره: (۳۵٧۳) و رواه ابن ماجه فی سننه، (۲/٧٧۶)، کتاب الأحکام، حدیث شماره: (۲۳۱۵)، و سیوطی در الجامع الصغیر (۲/ ۲۶۴) شماره: (۶۱۸٩) آنرا روایت کرده و اشاره نموده که صحیح است. [۵۳] احمد در مسندش آن را روایت کرده (۱/۸۱) و حاکم در مستدرک آن را روایت کرده است. (۱/۸٩) و گفته است: به رواة این حدیث احتجاج میشود مگر عبد الله بن محمد بن عقیل، و حافظ ذهبی در رابطه به او سکوت نموده است. طبرانی در معجم الکبیر (۲/ ۱۲۸) شماره: (۱۵۴۵، ۱۵۴۶) و خطیب بغدادی در الفقیة والمتفقة (۲/۱٧۰) آنرا روایت نمودهاند. هیثمی در مجمع الزوائد گفته است: این حدیث را احمد، ابویعلی، طبرانی و بزار روایت نمودهاند، رجال سند بجز عبد الله بن محمد بن عقیل رجال صحیح هستند و در او کلام است. مراجعه شود: مجمع الزوائد (۴/ ٧۶). [۵۴] ابوداود در سنن خود آن را آورده است، جلد ۵، ص ۳۴-۳۵، حدیث شماره (۴۶٧۴). [۵۵] به روایت حاکم در المستدرک (۳/ ۵۶۱) کتاب معرفة الصحابه، و بر صحت و سقم آن تعلیق نکرده است، و همینطور ذهبی نیز چیزی نگفته است. و دارمی در سنن خود (۱/ ۶۳) و ابن عبدالبر در جامع بیان العلم وفضله (۲/ ۵۲) آن را روایت نمودهاند. [۵۶] بخاری آن را در صحیح خود که با فتح الباری چاپ شده است آورده است، جلد ۱، ص ۱٩۴، کتاب العلم، حدیث، شماره (۱۰۰). و مسلم آن را در صحیح خود (مطبوع با شرح نووی) (۱۶/ ۲۲۳، ۲۲۴) کتاب العلم روایت نموده. و در روایت مسلم آمده است: «حتی إذا لم یترك عالـمـا».
که شامل موارد زیر میشود:
الف- عدم آگاهی نسبت به جدایی میان احادیث مقبول و مردود.
ب- جهل به جایگاه سنت در شریعت اسلام.
الف- جهل به جدایی میان احادیث صحیح و غیرصحیح
منظور آن است که آن شخص مصطلح و علومالحدیث را نمیداند، و آگاهی و توانایی جدایی بین احادیث صحیح و ضعیف و موضوع را ندارد، در اثر این جهل و نادانی بر احادیث دروغین اعتماد کرده، و احادیث ضعیف را انتخاب مینماید در نتیجه آنها را مصدر و منشأ شریعت معرفی میکند و حکم و فتوا را براساس آنها صادر میکند مبنی بر این که این کارهای بدعت، سنت پیامبر ج هستند.
تمام علما بر این متفقند که احادیث موضوع اعتبار ندارند، و درست نیست نه در فضائل اعمال و نه در غیر آن، بعنوان دلیل آورده شوند چون جزو شریعت نیستند، و آثار اصحاب هم این مطلب را تأیید میکنند.
خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾[الإسراء: ۳۶].
«از چیزی که از آن آگاهی ندارد دنبالهروی مکن».
و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا يَأۡمُرُكُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩﴾[البقرۀ: ۱۶٩].
«او تنها شما را بهسوی زشتکاری و گناهکاری فرمان میدهد (و شما را وامیدارد بر) اینکه آنچه را نمیدانید به خدا نسبت دهید».
و پیامبر ج میفرماید: «من كذب على متعمداً فليتبوأ مقعده من النار» [۵٧]. «هر کس عمدی بر من دروغی ببندد، جایگاه خود را در آتش پیدا کند».
و پیامبر ج میفرماید: «لاتكذبوا علي فإنه من كذب علي فليلج النار» [۵۸]. «بر من دروغ نبندید، چون هر کس دروغی را به من نسبت دهد حتماً داخل آتش جهنم خواهد شد».
و علما هم به شدت از این کار نهی کردهاند، شیخ ابومحمد جوینی شافعی میگوید: کسی که عمداً بر پیامبر ج دروغ ببندد و به او نسبت دهد با اینکه آن را حلال هم نداند کافر میشود، ولی جمهور علما آن را کافر نمیدانند، بلکه فاسق میشود و تمام روایتهای آن مردود تلقی خواهد شد، و احتجاج به تمام آنها باطل میشود [۵٩].
تمام بدعتهایی که پیدا میشوند، ایجادکنندگان آن بر احادیث ضعیف اعتماد میورزند، و یا اینکه آن احادیث موضوع و دروغین هستند. مانند کسانی که اذکار و دعاهایی مخصوص را برای بعضی از ماهها بوجود آوردهاند، و یا بعضی از ماهها را به روزه و یا عمره اختصاص دادهاند، و یا مانند زیادهروی در مورد اهل بیت در ایام عاشورا و سرمه کردن در آن و از حنا استفاده کردن و بدعتهای دیگری که موضوع بحث ما میباشند، اگر آنها به سنت پیامبر ج علم و آگاهی داشتند، هرگز بر این احادیث موضوع اعتماد نمیکردند، چون احادیث موضوع نه در باب فضائل اعمال و نه در غیر آن قابل اعتماد نمیباشند.
اما کسی که مردم را به این بدعتها دعوت کند، و بر این احادیث موضوع اعتماد و تکیه کند در حالیکه به دروغ بودن آنها هم آگاهی داشته باشد، این فرد از جمله کسانی است که از هوا و هوس پیروی میکند که بحث آن گذشت و از جملهی کسانی است که دنبال آیات متشابه میرود، که هدفش نابود ساختن دین اسلام و مبارزه با مسلمانان واقعی میباشد. و میخواهد با این کارها و روشها اذهان مردم را تشویق کند، تا با این وسیله سنتها و به دنبال آن واجبات را ترک کنند. و برای این کار به ایجاد این بدعتها اکتفا میکند.
ب- جهل به جایگاه سنت در شریعت اسلام
زمانی که جهل و نادانی به قواعد علم حدیث (که بر اساس این قواعد حکم به صحت و مردود بودن حدیث داده میشود) با این ادعا که باید با عقل موافق باشند و غیره منجر به پیروی از احادیث موضوع و قبول کردن چیزی که سنت نیست و مبارزه با آنچه که سنت است، میشود، همچنین جهل به جایگاه سنت در دین سبب خارج شدن از پیروی از فرمان خدا و رسول ج او میشود، که قرآن و حدیث پیامبر ج هم به آنها اشاره کردهاند.
از مشهورترین این مواقف که به این موضوع مرتبط است، موضوع انکار آنچه که به سنت صحیح صراحتاً ثابت شده، به گمان اینکه با عقل موافق نیست، مثل رد کردن رؤیت خداوند در آخرت، یا پایین آمدن حضرت عیسی ÷ در آخر زمان، یا عذاب قبر و امثال آنها.
مبتدعین در موضعگیریهای خود از سنت به دو گروه تقسیم میشوند:
گروهی که هر چه غیر از قرآن باشد کلی و جزئی آن را قبول ندارند و انکار میکنند.
و گروهی هم احادیث و اخبار آحاد را قبول ندارند.
اما گروه اول: برای ادعای خود به موارد زیر استدلال میکنند:
در قرآن هرچیزی بیان شده، و به بیان غیر آن ضرورتی وجود ندارد. خداوند میفرماید:
﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾[النحل: ۸٩].
«و ما این کتاب را بر تو نازل کردهایم که بیانگر همه چیز و وسیلۀ هدایت و مایهی رحمت و مژدهرسان مسلمانان) است».
و خداوند میفرماید: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡء﴾ [الأنعام: ۳۸]. «در کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردهایم».
فرمودۀ خداوند:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ٩].
«ما خود قرآن را نازل کردیم و خود از آن محافظت و نگهداری میکنیم».
میگویند: اگر سنت حجت و دلیل بود خداوند مثل قرآن از آن محافظت و نگهداری میکرد. و بوسیلهی تقدیم جار و مجرور ـ له ـ حفاظت خاص و منحصر به قرآن میباشد.
دلایل منکرین خبر واحد [۶۰]:
آنچه به آن استدلال کردهاند بیاساس است و هیچ دلیلی ندارند، چون سنت بیان و توضیح قرآن است، خداوند میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴].
«و قرآن را بر تو نازل کردیم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است».
عمل به سنت پیامبر ج چیزی جز عمل به قرآن نیست، و سنت در بیشتر اوقات توضیح قرآن میباشد و بدون سنت پیامبر ج فهم آیات قرآن ممکن نیست و در نتیجه عمل به آن نیز میسر نخواهد شد.
مثال برای اثبات این موضوع:
در قرآن به صورت عمومی به اقامهی نماز امر شده است، در حالی که سنت زنان حائضه و قاعده را خارج کرده است، و سنت است که عدد رکعات نماز را تعیین کرده و کیفیت ادای نماز را بیان نموده است، و سایر موارد دیگر.
قرآن احکام ارث را به صورت عمومی بین مسلمانان بیان کرده است، ولی سنت قاتل را از ارث منع کرده است.
در حدیث صحیح که عبداللهبن مسعود آن را روایت میکند آمده است: زمانی که این آیه نازل شد:
﴿وَلَمۡ يَلۡبِسُوٓاْ إِيمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾ [الأنعام: ۸۲].
«و ایمان خود را به ظلم نیامیخته باشند».
اصحاب پیامبر ج گفتند: کدام یک از ما ظلم نکرده است؟ به دنبال آن این آیه نازل شد:
﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ [لقمان: ۱۳].
«واقعاً شرک ظلم و ستم بزرگی است» [۶۱].
عبدالله بن مسعود س گفت: «لعن الله الواشمات والـمستوشمات والـمتنمصات والـمتفلجات للحسن الـمغيرات خلق الله تعالي، فقالت امرأة كانت تقرأ القرآن ـ أي تحفظه ـ تسمي أم يعقوب: ما هذا؟ فقال عبدالله: ومالي لا ألعن من لعنه رسول الله ج وهو في كتاب الله؟ قالت: والله لقد قرأت مابين اللوحين فما وجدته فقال عبدالله: والله لئن قرأتيه وجدتيه: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾» [حشر: ٧] [۶۲] «خداوند کسی را که خالکوبی میکند و یا خواستار آن باشد و کسی که موهای ابرو را میکند و کسی که میان دندانها فاصله میاندازد، و به منظور زیبایی و خلقت خدا را تغییر میدهند لعنت کرده است، زنی که حافظ قرآن بود که أم یعقوب نام داشت گفت: این چه حرف و سخنی است که بر زبان میآوری؟ عبدالله گفت: چرا کسی را لعنت نکنم که رسول خدا ج آن را لعنت کرده است، و این در قرآن وجود دارد، آن زن گفت: قسم به خدا تمام قرآن را خواندهام چنین چیزی را نیافتهام، عبدالله گفت: قسم به خدا اگر آن را خوانده بودی آن را مییافتی، خداوند میفرماید: چیزهایی که پیامبر ج آورده است به آن دست گیرید و از چیزهایی که شما را بازداشته است، دست بکشید» [۶۳].
از حسن روایت شده است که گفت: عمرانبن حصین از سنت پیامبر ج صحبت میکرد، مردی گفت: ای ابونجید! از قرآن برای ما سخن بگو، عمران گفت: شما و دوستانت قرآن را میخوانید! آیا از نماز و حد و حدود آن صحبت میکند؟ آیا از زکات طلا و شتر و گاو و اصناف مال صحبت میکند؟ سپس گفت: رسول خدا ج در زکات این صورت و آن صورت که آنها را بیان کرد) فرض و واجب کرده است.
آن مرد گفت: زنده باشی مرا زنده کردی و حیات بخشیدی، حسن گفت: آن مرد یکی از فقهای مسلمانان شد [۶۴].
طاوس بعد از نماز عصر دو رکعت دیگر نماز میخواند، ابن عباس به او گفت: آنها را ترک کن، گفت به این خاطر از آن دو رکعت نهی کرد تا مردم بوسیلۀ آنها دچار غرور نشوند، ابن عباس گفت: حضرت محمد ج از نماز خواندن بعد از نماز عصر نهی فرموده است، ولی نمیدانم به خاطر آن عذاب میبینی یا پاداش؟ چون خداوند میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡ﴾ [الأحزاب: ۳۶].
«هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارند».
پیامبر ج هم مردم و مسلمانان را به شدت از این بدعت ترسانده و تنفر خود را بیان نموده است. از جمله:
ابیرافع س روایت میکند که مردم دور پیامبر ج را احاطه کرده بودند و پیامبر ج فرمود: «لاأعرفن أحدكم يأتيه أمرٌ من أمري قد أمرت به أو نهيتُ عنه، وهو متكيءٌ علي أريكته، فيقول: ما وجدنا في كتاب الله عملنا به وإلا فلا» [۶۵]. «نبینم کسی از امتم را در حالی که امری از اوامر من که به آن دستور دادهام و یا از آن نهی کردهام بیاید و اعلام شود، ولی در مقابل او در جایگاه خود نشسته و بگوید: آنچه در قرآن یافتیم به آن عمل میکنیم ولی هر چه غیر آن باشد خیر».
اما آنچه که مدعیان این بدعت منظور انکار سنت میباشد) به آن استدلال میکنند آیات قرآن، ادعای آنها را ثابت نمیکند، چون بیان قرآن در مورد هر چیز به نسبت چیزهایی است که از اصول ادله به آنها اشاره کرده است، آن دلایلی که بوسیلهی آنها اجمال قرآن فهمیده میشود، و یا دانستن حکم چیزی که نص قرآنی صراحتاً دربارۀ آن بیان نشده است. اولین اصول و دلیل بعد از قرآن، سنت نبوی شریف میباشد.
و منظور از کتاب در آیۀ:
﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾[الأنعام: ۳۸].
لوح المحفوظ میباشد [۶۶].
و حصر در آیهی:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ٩].
حصر حقیقی نیست چون خداوند چیزهای دیگری غیر از قرآن را حفظ کرده است، خداوند میفرماید:
﴿وَلَا ئَُودُهُۥ حِفۡظُهُمَا﴾[البقرۀ: ۲۵۵].
«زمین و آسمان را محفوظ نگه داشته است».
﴿وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِ﴾ [المائدۀ: ۶٧].
«خداوند شما را محمد ج) از مردم محفوظ میکند».
و آنچه از انکار خبر واحد به آن استدلال میکنند: ادله منکرین و رد خبر واحد بحث را طولانی میکند، علیالخصوص که به موضوع بحث ما ربطی ندارد ولی به خاطر فایده خلاصهای از رد آنها را بیان میکنیم:
خطیب بغدادی میفرماید: تمام تابعین عمل به خبر واحد را جایز میدانستند و بعد از تابعین فقهای بعد از آنها در تمام مناطق مسلماننشین تا امروز ـ زمان ما هم ـ به خبر واحد عمل میکردند، از هیچ یک از آنها نشنیدهایم، که خبر واحد را انکار کرده باشند، و هیچگونه اعتراضی بر آن نداشتهاند، پس ثابت میشود که به اتفاق تمام آنها عمل به آن واجب میشود، چون اگر یکی از آنها عمل به آن را جایز نمیدانست خبرآن به ما میرسید والله اعلم) [۶٧].
- از جمله جهلی که به جایگاه سنت در شریعت اسلامی وجود دارد:
مقدم نمودن چیزهایی دیگر بر سنت است که ثابت شدن آنها و حجت بودنشان بوسیله سنت صورت میگیرد، مانند قیاس، استحسان و امثال آنها، منظور از استحسان تقدیم رأی بر نص میباشد.
اجتهاد در شریعت اسلامی لازم و ضروری است که بر اساس نص باشد و نص بر تمام چیزهای دیگر حق تقدم دارد، در هر مسألهای که نصی وجود داشته باشد لازم است از آن پیروی کنیم.
آیات قرآنی و احادیث پیامبر ج و همچنین آثار سلف صالح ما را به این قضیه راهنمایی میکنند. خداوند میفرماید:
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [المائدۀ: ۴۴].
یا
﴿هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ﴾[المائدۀ: ۴۵].
یا
﴿هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ﴾[المائدۀ: ۴٧]
«هر کس بر آن چیزی که خداوند نازل کرده است حکم نکند، او و امثال او بیگمان کافرند. یا ستمگر و ظالمند، یا متمرد و فاسقند».
در حدیث آمده است: «لم يزل أمر بنيإسرائيل معتدلاً حتي بدا فيهم أبناء سبايا الأمم، فأفتوا بالرأي فضلّوُا وأضلوا» [۶۸]. «پیوسته امور بنیاسرائیل به آرامی و حالت اعتدال میگذشت تا زمانی که فرزندان اسیر ملتها پیدا شد، سپس با رأی و نظر خود فتوا دادند در نتیجه هم خودشان و هم دیگران را گمراه کردند».
از میمونبن مهران روایت شده است که گفت: هر زمان مردم از ابوبکر صدیق س حکم چیزی را سوال میکردند ایشان به قرآن مراجعه میکرد، اگر در آن وجود داشت آن را اعلام میکرد، اگر آن را در کتاب خدا پیدا نمیکرد، به سنت پیامبر ج مراجعه مینمود، اگر آن را در سنت مییافت بوسیله آن حکم میکرد، اگر آن چیز برای او گنگ و مبهم بود و آن را نمیدانست از مردم سؤال میکرد؛ و میگفت: آیا شما میدانید که رسول خدا ج در مورد این چیز چه حکمی را داده است؟ خیلی اوقات بعضی از مردم بلند میشدند و میگفتند: در مورد آن چنین و چنان حکم فرموده است. اگر سنت پیامبر ج را نمییافت و چیزی را در آن پیدا نمیکرد، بزرگان و عالمان را جمع مینمود و با آنها مشورت میکرد، هر گاه بر یک چیز توافق میکردند و رأی میدادند بر آن قضاوت و حکم میکرد.
عمر فاروق س نیز چنین میکرد، هر گاه حکم چیزی را نمیدانست و آن را در کتاب و سنت پیدا نمیکرد از مردم میپرسید: آیا ابوبکر در مورد آن حکمی صادر کرده است؟ اگر ابوبکر در مورد آن حکمی صادر کرده بود به همان رأی و نظر حکم و قضاوت مینمود، در غیر این صورت او هم تمام عالمان و دانشمندان را جمع میکرد، نظر آنها را میشنید و به آن حکم مینمود [۶٩].
در حدیثِ قبض علم و محو شدن آن درمیان مردم پیامبر ج فرمود: مردمی جاهل و ناآگاه باقی میمانند، از آنها طلب فتوا میشود، آنها هم به رأی و نظر خود فتوا میدهند، نتیجتاً خود و دیگران را گمراه میکنند [٧۰].
ابن مسعود س فرمود: «لايأتي علكيم زمانٌ إلا وهو شرٌّ من الذي قبله، أما إني لاأقول أمير خيرٌ من أمير ولاعام أخصب من عام، ولكن فقهاؤكم يذهبون ثم لاتجدون منهم خلفاً ويجيئ قوم يقيسون الأمور برأيـهم» [٧۱]. «هر زمانی و دورهای که بر شما میگذرد از زمان قبل از شما بدتر میباشد، ولی منظورم این نیست که امیر و پادشاهی خوبتر از دیگری است و همچنین هدفم این نیست که سالی به نسبت سالی دیگر سرسبزتر و پر از ناز و نعمتتر است، منظورم این است که فقها و عالمان شما میروند و بعد از آنها فقیه وعالمی باقی نمیماند، و اقوام و مردمانی بعد از آنها میآیند که مسائل و امور خود را با رأی و نظر خود مقایسه میکنند».
علما در مورد رأی و نظری که در آثار گذشته آمده است اختلاف نظر دارند، دستهای میگویند: صحبت کردن در مورد مسائل عقیدتی است که مخالف سنت است، چون آنها رأی و نظر خود را در رد احادیث بکار بردهاند، حتی به احادیث مشهوری که به حد تواتر رسیدهاند، طعنه میزنند، مانند احادیثی که در مورد شفاعت آمدهاند، و این را که اگر فردی وارد آتش جهنم شود بعداً از آن خارج شود، و حوض کوثر، میزان، و عذاب قبر و سایر موارد دیگر، در مورد صفات خدا و علم و رؤیت را رد میکنند، اکثر اهل علم میگویند: رأی و نظر مذموم، که درست نیست به آن مشغول بود، رأی و نظری است که از اقسام این بدعتها باشد.
امام احمدبنحنبل / فرموده است: کمتر کسی را مییابیم که در امور دین رأی و عقل خود را بیان میکند مگر اینکه در قلب او فساد وجود دارد.
جمهور علما میفرمایند: رأی و نظر مذموم که در آثار اصحاب آمده است، رأی و نظر در مورد احکام بوسیلۀ استحسان میباشد، و مشغول شدن به چیزهای غلط و نادرست و رد کردن بعضی از فرعیات، بدون اینکه به اصول سنن مراجعه کند و در علتها و دلایل آن نظر افکند رأی خود را بیان میکند، و با رأی و نظری که مشابه ظن و گمان است در مورد آن نظر نظر میدهد و حرف میزند. مشغول شدن به این کارها و غرق شدن در آنها سبب تعطیل سنت نبوی و عدم آگاهی از آن میشود، و سبب ترک کردن چیزی که لازم است در آنها نظر افکند و تحقیق کند میشود [٧۲].
[۵٧] صحیح بخاری با فتح الباری، جلد ۱، ص ۲۰۲، کتاب العلم، حدیث شماره (۱۱۰) و مسلم در مقدمه، (۱/۶٧، ۶۸). [۵۸] بخاری روایت کرده که با فتح الباری چاپ شده است، (۱/۱٩٩)، کتاب العلم، حدیث شماره: (۱۰۶) و مسلم، (۱/۶۶) مقدمه. [۵٩] به شرح نووی بر صحیح مسلم، (۱/۶٩)، مقدمه مراجعه شود. [۶۰] این دلایل را آمِدی در کتاب احکام خود ذکر کرده است، (۲/۶٧-٧۱)، هم چنین مراجعه شود به کتاب: السنة ومکانتها فی التشریع الإسلامی ص: (۱۶۸). [۶۱.] - بخاری با فتح الباری، (۸/۲٩۴)، کتاب تفسیر، حدیث شماره: (۴۶۲٩). [۶۲.]- بخاری با فتح الباری، (۸/۶۳۰)، کتاب تفسیر، حدیث شماره: (۴۸۸٩) و مسلم با شرح نووی، (۱۴/۱۰۵)، کتاب لباس و زینت. [۶۳] برای تفصیل بیشتر معانی کلمات حدیث به کتاب: النهایة فی غریب الحدیث والأثر (۵/ ۱۸٩، ۱۱٩ و ۴۶۸) مراجعه شود. [۶۴.]- حاکم در مستدرک روایت کرده است، (۱/۱۰٩-۱۱۰)، کتاب العلم و آنرا صحیح دانسته، و ابوداود مثل آن را روایت کرده (۲/۲۱۱) کتاب الزکاة، حدیث (۱۵/ ۶۱). [۶۵.]- ابوداود در سننش روایت کرده است، (۵/۱۲)، حدیث شماره: (۴۶۰۵) کتاب السنة، ترمذی در سننش روایت کرده است، (۴/۱۴۴) ابواب العلم، حدیث شماره: (۲۸۰۰) و گفته: این حدیث حسَن است، حاکم در المستدرک (۱/ ۱۰۸) کتاب العلم روایت نموده و گفته است: بر شرط شیخین (بخاری و مسلم) صحیح میباشد اما آنرا روایت نکردهاند، و آجری در کتاب الشریعة ص: ۵۰ آنرا روایت کرده است. [۶۶.]- به جامع الأحکام قرطبی، (۶/۴۲۰) مراجعه شود. [۶٧.]- به کتاب الکفایة فی علم الروایة، ص ٧۲ مراجعه شود. [۶۸.]- ابن ماجه روایت کرده است، (۱/۲۱) مقدمه، حدیث: (۵۶) و در زوائد گفته که سندش ضعیف است. به کتاب مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه (۱/۱۱) مراجعه شود. [۶٩.]- دارمی در سننش آن را روایت کرده است، (۱/۵۸) باب الفتیا و مافیه من شدة. به اعلام الموقعین، (۱/۶۲) مراجعه شود. [٧۰.] - بخاری با فتح الباری (۱۳/ ۲۸۲) کتاب الإعتصام بالکتاب والسنة، حدیث شماره: (٧۳۰٧)، مسلم نیز همانند آن را روایت نموده، مراجعه شود به صحیح مسلم با شرح نووی (۱۶/ ۲۲۵) کتاب العلم. [٧۱.]- دارمی در سننش آن را روایت کرده است، (۱/۶۵) باب تغییر الزمان، ابن عبدالبر در بیان علم، باب ذم القول فی دین الله بالرأی والظن والقیاس آن را روایت کرده است، (۲/۱۳۵). هیثمی در مجتمع الزوائد (۱/۱۸۰) گفته است: طبرانی آنرا در المعجم الکبیر روایت کرده و در سند آن مجالد بن سعید است که در آخر عمر در حافظهی او دگرگونی بوجود آمده است. امام بخاری اول این حدیث را در صحیح خود (مطبوع با فتح الباری) (۱۳/ ۱٩) کتاب الفتن، حدیث شماره: (٧۰۶۸) روایت نموده است. [٧۲.]- مراجعه شود به (بیان العلم و فضله)، (۲/۱۳۸-۱۳٩) النهی عن کثرة المسائل، ابن حجر فی فتح الباری (۱۳/۲۸٩-۲٩۰) کتاب الإعتصام بالکتاب والسنة آن را بیان کرده است.
از سببها و دلایل قوی ایجاد بدعتها: دنبال متشابهات رفتن به قصد ایجاد فتنه از طرف عالمان مبتدع، و تأویل آنها از طرف جاهلان عالمنما میباشد.
این سبب و دلیل را قرآن کریم بیان میکند:
﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧﴾ [آل عمران: ٧].
«اوست که کتاب قرآن) را بر تو نازل کرده است، بخشی از آن، آیههای محکمات است و معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند، و بخشی از آن آیههای متشابهات است، و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود). و اما کسانی که در دلهایشان کژی است، و گریز از حق، زوایای وجودشان را فراگرفته است) برای فتنهانگیزی و تأویل نادرست) به دنبال متشابهات میافتند، در حالی که تأویل درست) آنها را جز خدا نمیداند و کسانی که راسخان و ثابتقدمان) در دانش هستند، این چنین وارستگان و فرزانگانی) میگویند: ما به همۀ آنها ایمان داریم و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات) همه از سوی خدای ماست. و این را) جز صاحبان عقل متذکر نمیشوند».
امام شاطبی متشابه را به دو قسم تقسیم کرده است:
حقیقی: که همان مقصود خداوند است که میفرماید:
﴿مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞ﴾.
متشابهات چیزهایی هستند که راهی برای فهم معانی آنها برای ما وجود ندارد، و چیزی که مقصود و هدف آن را بیان کند در دسترس ما نیست، لذا جز ایمان و تسلیم شدن در برابر آنها راهی نداریم.
اضافی: منظور این است که نظردهنده در اجتهاد خود کوتاهی کرده یا از طریق بیان منحرف شده است، آن هم به خاطر تبعیت از هوا و هوس، پس نباید اشتباه را به ادله نسبت داد، بلکه باید آن را به نظردهندگان جاهل و نادان نسبت داد که دلایل و مواقع آنها را ندانستهاند، اینجاست که گفته میشود آنها دنبال متشابهات رفتهاند. از این گروه میتوان به معتزله [٧۳]
و خوارج [٧۴] و غیر آنها [٧۵] اشاره کرد.
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: کسانی که درمیان اهل سنت شهرت و نام زشتی دارند، کسانی هستند که تأویلات باطلی از متشابهات دارند چون تأویل آنها را جز خدا کسی نمیداند، آنها همان اهل بدعتها هستند، مانند جهمیه [٧۶] و قدریه [٧٧] که از گروه معتزله هستند و غیر آنها، این گروهها با رأی و نظر فاسد خود در تأویل قرآن سخن میگفتند، که این اصل معروف میان اهل بدعت است که قرآن را به رأی و نظر عقلی خود تفسیر میکنند، و تأویل لغوی را مدنظر قرار میدهند، تفسیرهای معتزله پر از تأویل نصوصی است که صفات را برای خدا ثابت میکنند و یا قضا و قدر را به غیر آنچه که خدا و رسول ج او اراده کردهاند حمل مینمایند، به خاطر همین تأویلات فاسد سلف صالح و ائمه آنها را انکار میکنند و قبول ندارند. همانطور که امام احمدبنحنبل در کتابی که در رد زنادقه و جهمیه نوشته است، از متشابه قرآن و تأویل نادرست آن شکایت و گلایه میکند، این تأویلات نادرست است که سلف صالح و ائمه آن را قبول نداشته و رد نمودهاند.
بعد از آنها جماعتی آمدند و خود را به سنت نسبت دادند، ولی هیچگونه آگاهی و مهارتی در سنت نداشتند، و گمان کردند که متشابه را جز خدا، کسی نمیداند، و فکر میکردند که معنی تأویل انتقال لفظ از احتمال راجح به مرجوح میباشد، پس در موقعیتی قرار گرفتند و گفتند که تأویل متشابه را فقط خدا میداند، ولی بعداً از چند جهت دچار تناقض شدند:
آنها میگویند: در نصوص، ظاهر آنها به حساب میآید، و از معنی ظاهری آن چیزی بر آن اضافه نمیشود، به همین خاطر هر تأویلی را که مخالف ظاهر آن باشد انکار و رد میکنند، و بر معنی ظاهری آن اصرار دارند، همراه با این نظریه معتقدند نص تأویلی دارد که جز خدا کسی آن را نمیداند، و تأویل نزد آنها یعنی چیزی که با ظاهر تناقض دارد، پس چگونه تأویلی دارد که مخالف ظاهر است، در حالی که معنی ظاهر را مقرر و ثابت کردهاند؟!.
از جمله تناقضهای آنها:
دریافتیم که همۀ آنها نصی را که مخالف قولشان باشد بعنوان دلیل قبول ندارند، نه در مسألهی اصلی و نه فرعی، هنگام ارائهی نص آن را با تأویلاتی نادرست که در حد تحریف میباشد تأویل میکنند، مثل تأویلات گروه جهمیه و قدریه، که از یک طرف اعلام میکنند که تأویل درست نیست و معانی متشابه را جز خدا کسی دیگر نمیداند، و از طرفی خودشان این نصوص را که علیه خود آنها میباشد با این تأویلات نادرست، تأویل میکنند؟!.
این امام احمدبنحنبل / است که پیشوای اهل سنت و جماعت میباشد که در مقابل محنت و شکنجه صابر و پا برجا بود، آن زمان که در رد زنادقه و جهمیه که در مورد متشابهات قرآن شک پیدا میکنند، و آن را تأویل نادرست مینمایند، کتابی تألیف میکند، از معانی متشابهات که گمراهان به خاطر فتنه و فساد دنبال آنها میروند، سخن به میان میآورد، امام / معانی آنها را بیان میکند و آنها را تفسیر مینماید تا تأویلات فاسد و نادرست گمراهان را بیان کند، و با دلیل و حجت ثابت کند که خدا دیده میشود، قرآن غیرمخلوق است و خداوند بالای عرش میباشد، و با دلایل عقلی و نقلی آنها را ثابت مینماید. و تمام دلایل عقلی و نقلی مخالفین را رد میکند، و معانی آیاتی را که متشابه خوانده میشوند معنی میکند. آیه به آیه و یا حدیث به حدیث را توضیح میدهد، و معانی نادرست گمراهان را بیان میکند. امام احمد / طریقه و روش اهل بدعت را رد میکند که قرآن را به رأی و نظر خود تأویل و تفسیر میکنند بدون اینکه به سنت رسولالله ج و اقوال صحابه و تابعین توجه کنند؛ آن تابعینی که اصحاب معانی قرآن را به آنها رساندهاند، همانطور که الفاظ آن را تحویل آنها دادهاند، معانی را مانند الفاظ انتقال داده و به آنها رساندهاند، ولی اهل بدعت نصوص را نادرست و بر خلاف مقصود خدا و رسول خدا ج تأویل میکنند، و اعلام میدارند که این همان تأویلاتی است که راسخون فیالعلم و آگاهان میدانند، ولی این ادعایشان باطل است، علیالخصوص تأویلات گروه قرامطه و باطنیه که گروهی گمراه و کافر بودند [٧۸].
و همین طور بود نظر و عقیدهی اهل کلام که در واقع سخنگوی گروه جهمیه و قدریه و غیره بودند.
ولی فرق آنها با بقیه این بود که اهل کلام اعتراف میکردند که تأویل را نمیدانند، و هدفشان این بود: که بگویند ظاهر این آیه فهمیده نمیشود، ولی احتمال دارد مثلاً چنین و چنان باشد، و اگر چنانچه یکی از آنها آن را به یک تأویل معین و مشخص تأویل میکرد، او نمیدانست که آن مراد و مقصود خدا و رسول ج خداست. بلکه درست بود که منظور خدا و رسول ج او نزد آنها چیز دیگری باشد، مانند همان تأویلاتی که در نصوص کتاب و سنت بیان کردهاند، همانطور که در این آیه بیان میکنند:
﴿وَجَآءَ رَبُّكَ وَٱلۡمَلَكُ صَفّٗا صَفّٗا٢٢﴾[الفجر: ۲۲].
«و پروردگارت بیاید و فرشتگان صف صف حاضرند».
﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾ [طه: ۵].
«خداوند مهربانی است که بر تخت سلطنت قرار گرفته است».
﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا﴾ [النساء: ۱۶۴].
«خداوند حقیقتاً با موسی سخن گفت».
﴿وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ﴾ [الفتح: ۶]
«و خداوند بر ایشان خشمگین میگردد».
و یا فرمودۀ پیامبر ج که میفرماید: «وينزلُ ربنا ...» [٧٩] «هر شب خداوند به آسمان دنیا میآید و ...» [۸۰].
[٧۳.]- معتزله: میگفتند: خدا قدیم است، و قدیم بودن خاصترین صفت ذات خداست، و صفات قدیمی خدا را انکار میکردند، میگفتند خداوند عالم به ذات، قادر به ذات و حی به ذات است، به علم و قدرت و حیات نیست چون صفات قدیمی هستند و اگر صفات در قدیم بودن مشارکت داشته باشند در الوهیت هم مشارکت دارند، و میگفتند: کلام خدا مخلوق و پیدا شده است، آنچه در مصحف وجود دارد از آن حکایت میکند. معتزله نامگذاری شدهاند چون از مجلس حسن بصری به خاطر رأی منزله بین منزلین کنارهگیری کردند، به الملل والنحل، تألیف شهرستانی، ص ۴۳-۴۸ مراجعه شود. [٧۴.]- خوارج: اولین گروهی بودند که از جماعت مسلمانان جدا شدند و از بدعتگزاران مارق بودند، معتقد به تکفیر عثمان و علی بودند و آن را بر هر عبادتی مقدم میشمردند، همچنین حکمین را تکفیر میکردند و هر کسی به حکمیت هم راضی بود تکفیر میشد. کسانی را که مرتکب گناهان کبیره میشدند کافر میشمردند، معتقد بودند اگر امام با سنت مخالفت کند جنگ علیه او واجب است. که آنها هم چند فرقه و گروه بودند، به الفرق بینالفرق، بغدادی، ص ۵۵، الملل والنحل، شهرستانی، ص ۱۱۴-۱۳٧ یا مجموعة الفتاوی ابن تیمیه، (۳/۳۴٩) مراجعه شود. [٧۵.]- به کتاب الموافقات، (۳/۵۵-۵۶) مراجعه شود. [٧۶.]- جهمیه: پیروان جهمبن صفوان میباشند. که معتقد به اجبار در کارها و اعمال بود و تمام تواناییها و استطاعتها را رد میکرد و معتقد بود که بهشت و جهنم از بین میروند، و میگفت ایمان فقط شناخت خداست و کفر، جهل به خدا، و میگفت فعل و عمل برای هیچ کسی جز خدا وجود ندارد، و به صورت مجاز اعمال به مردم نسبت داده میشود. علم خدا حادث است، صفات خدا را انکار میکرد، و کلام خدا نیز حادث میدانست، به الفرق بینالقرق، ص ۱٩٩-۲۰۰ مراجعه شود. [٧٧.]- قدریه: گروهی گمراه بودند که صفات ازلی خدا را مانند علم و قدرت و حیات و سمع و بصر نفی میکردند و میگفتند خدا اسم و صفتی ندارد، دیده نمیشود، کلام خدا حادث و مخلوق است، خداوند خالق اعمال مردم نیست، مردم خود اعمال خود را بوجود آوردهاند، قضا و قدر را انکار میکردند، به همین خاطر به قدریه شهرت گرفتند، که در آخر عصر صحابه پیدا شدند، اکثر آنها در شام و بصره و مدینه بودند. اصل این بدعت را یک مجوسی از بصره بوجود آورد سپس معبد الجهنی آن را گسترش داد. ولی اصحاب ش آن را رد کردند و با او مقابله نمودند. به الفرق بینالفرق، ص ٩۳-٩۴ مراجعه شود. [٧۸.]- قرامطه و باطنیه: از گروههایی بودند که از اسلام خارج شده بودند، معتقد بودند که یکی از صانعین قدیم است و آن خدای فاعل است، إله نفس را آفریده است، إله اول و نفس دوم است، و هردو مدبر این جهان هستند، و بعضی اوقات آنها را عقل و نفس مینامند، سپس گفتند عقل و نفس این جهان را به تدبیر ستارگان هفتگانه میچرخانند، که این سخن عیناً سخن مجوس بود، چون مؤسس فرقهی باطنیه مجوسی بود که میمونبن دیصان مشهور به قداح بود که او هم جد عبیدیین بود از کسانی که دعوت این مجوسی را قبول کرد حمدان قرمط بود که قرامطه را نسبت به او دادند و گروهی از باطنیه بودند، این مجوسیها به دین گذشتگان خود تمایل داشتند، ولی به خاطر ترس از شمشیر مسلمانان جرأت اظهار آن را نداشتند، آنها اسلام را آشکار و کفر را پنهان میکردند، و مذهب خود را بر امور زیر تأسیس کرده بودند: و آن امور را سابق، تالی، أساس، حجج، دعاوی و امثال اینها مینامیدند. و ترتیب دعوت آنها هفت درجه بود که آخرین آنها بلاغ اکبر و ناموس اعظم بود، و آیات قرآن را بر این مراتب تأویل میکردند، احکام شریعت را به صورتی تأویل میکردند که سبب از بین رفتن آن میشد، یا مانند احکام مجوسی تأویل میکردند، برای پیروان خود ازدواج با دختر و خواهر خود را حلال کردند، نوشیدن خمر و سایر لذات را مباح نمودند، و ادعا میکردند که قدرت از مسلمانان در آینده سلب خواهد شد و به مجوس میرسد، و منتظر آن بودند، و دریافته بودند که سادهترین راه برای جلب مسلمانان بسوی خود اظهار تشیع و اظهار محبت آل بیت میباشد، از جملهی آنها حکام مصر بودند که گمان میکردند از سلالهی فاطمه دختر حضرت محمد ج هستند، هدف باطنیه دعوت بسوی دین مجوسی بود، آنهم بوسیله تأویلات نادرستی که از قرآن و احادیث پیامبر ج داشتند. به الفتاوی ابن تیمیه، (۳۵/۱۲۰-۱۴۴) الفرق بین الفرق، ص ۲۶۵-۲٩٩ و فضائح الباطنیه، ص ۱۱-۱۴ مراجعه شود. [٧٩] صحیح بخاری با فتح الباری (۳/۲٩) کتاب التهجد، حدیث شماره: (۱۱۴۵)، صحیح مسلم (۱/ ۵۲۱) کتاب صلاة المسافرین وقصرها، حدیث شماره: (٧۵۸). [۸۰. ] - به مجموع فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه (۱٧/ ۴۱۲- ۴۱۶) مراجعه شود.
یکی دیگر از سببها و دلایل به وجود آمدن بدعتها، استفاده کردن از روش و طریقهای برای اثبات احکام است که شریعت آن را قبول ندارد، که این مطلب با استناد به دیدن پیامبر ج در خواب نمایان میشود، و گرفتن احکام از او در خواب و انتشار آن درمیان مردم، و عمل کردن به آن بدون آنکه با شریعت مقایسه شود که آیا موافق یا مخالف آن است، و این اشتباه بزرگیست، چون خواب دیدن غیر پیامبران به هیچ وجه قابل اعتبار نیست و در شریعت جایگاهی ندارد، چه رسد به اینکه وارد شریعت شود، اگر آن خواب موافق بود، و شریعت آن را درست میدانست به آن عمل میشود، در غیر این صورت ترک آن واجب میباشد. که فایدۀ آن میتواند یک مژده و یا یک زنگ خطر برای بیننده و غیره باشد، ولی فایدهای برای احکام شرعی ندارد.
اگر گفته شود که خواب دیدن از اجزاء نبوت محسوب میشود، و لازم است اهمال نشود، و همچنین ممکن است خبردهنده در خواب حضرت محمد ج باشد، و ایشان هم فرموده است: «مَن رآني في الـمنام فقد رآني، فإن الشيطان لايتمثل بي» [۸۱] «هر کس مرا در خواب ببنید، در واقع مرا دیده است چون شیطان نمیتواند خود را به شکل من درآورد».
پس زمانی که این طور باشد دستور و فرمان ایشان در خواب مثل دستور و فرمان ایشان در حال بیداری میباشد.
جواب این سؤال به صورت زیر است:
اگر رؤیا و خواب دیدن از اجزاء نبوت باشد به نسبت ما کمال وحی نیست بلکه جزئی از اجزاء آن میباشد، و جزء در تمام صورتها جای کل نمینشیند، بلکه در بعضی صورتها جای آن مینشیند، که به صورت مژده و انذار اشاره کردم و این مثال کافی است.
و همچنین: خواب دیدن که جزئی از اجزاء نبوت است، از شرایط آن این است که یک خواب نیکو و بینندۀ آن فردی صالح و متقی باشد، که باید جامع این شرایط باشد. که بعضی اوقات این شرطها وجود دارد و بعضی اوقات هم وجود ندارد.
و همچنین: خواب به اقسام زیر تقسیم میشود: حُلم یعنی خیال که از طرف شیطان میباشد. حدیث نفس یعنی سخن گفتن با خود، که سبب آن بعضی چیزهای گوناگون و مختلف میباشد، پس چگونه میتوان از میان آنها آنچه به آن اعتبار میشود و صلاحیت دارد تعیین شود و غیر آن ترک شود؟ و با این ادعا بعد از پیامبر ج تجدید وحی صورت میگیرد که به اجماع از آن نهی شده است [۸۲].
امام نووی / دربارهی معنی حدیث «من رآني في الـمنام فقد رآني، فإن الشيطان لايتمثل بي» میفرماید: دیدن پیامبر ج صحیح است، و از خوابهای آشفته و درهم برهم نیست، و التباس با شیطان نمیباشد، ولی درست نیست که یک حکم شرعی را با آن به اثبات برسانیم، چون حالت خواب دیدن نمیتواند یک حالت درست و محکم باشد، بلکه یک تحقیق برای بیننده میباشد، و جمهور حدیثشناسان اتفاق نظر دارند بر اینکه از شرایط کسی که روایت و شهادتش قبول میشود این است که بیدار باشد، و غافل، بدحافظه نباشد و زیاد اشتباه نکند و نباید حافظهی آن دچار اختلال شود، در حالی که شخص خوابیده این صفات و شرایط را ندارد در نتیجه روایتش قبول نیست، چون در حافظهاش اختلال وجود دارد، همهی اینها در مورد خوابی است که به اثبات حکمی بر خلاف حکم علمای شریعت باشد. اما اگر خوابی ببیند که در آن پیامبر ج او را به انجام کاری سنت دستور دهد، یا از چیزی که نهی شده است نهی فرماید، یا او را به انجام کاری صالح و خوب راهنمایی کند، در عمل کردن به آن اختلافی وجود ندارد، چون این کار، حکم به مجرد آن خواب نیست، بلکه اثبات اصل آن چیز است واللهاعلم) [۸۳].
از چیزهایی که لازم است از آنها دوری کرد و برای بعضی از مردم هم پیش میآید، این است که پیامبر ج را در خواب میبیند که او را به چیزی امر میکند و یا از چیزی بازمیدارد، از خوابش بیدار میشود، به مجرد بیدار شدن اقدام به انجام یا ترک آن مینماید بدون اینکه به قرآن و سنت پیامبر ج مراجعه کند، و یا به راه و روش سلف صالح رحمهمالله نظر افکند، خداوند میفرماید:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵٩].
«اگر در چیزی اختلاف پیدا کردید به قرآن و سنت پیامبر ج مراجعه کنید».
معنی: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ﴾ «کتاب خدا».
و معنی: ﴿وَٱلرَّسُولِ﴾.
«پیامبر ج در زمان حیاتش و سنتش بعد از وفاتش».
که تمام علما این نظر را دارند، با اینکه دیدن پیامبر ج در خواب حقیقت است و شکی در آن نیست، چون پیامبر ج میفرماید: «مَن رآني في الـمنام فقد رآني، فإن الشيطان لايتمثل بي» [۸۴] ولی خداوند بندگان خود را به آنچه در خواب میبینند مکلف نکرده است. پیامبر میفرماید: «رُفع القلمُ عن ثلاثة» [۸۵] تکلیف از سه گروه برداشته شده است، که یکی از این سه گروه شخص خوابیده است تا آن زمان که بیدار میشود. چون تا هنگامی که خواب باشد مکلف نیست، پس به آنچه که در خواب میبیند توجهی نمیشود.
صورت دوم: این است که علم و روایت فقط از کسانی گرفته میشود که بیدار و حاضر العقل باشند، و شخص خوابیده این چنین نیست.
صورت سوم: عمل کردن به خواب مخالف سخن صاحب شریعت حضرت محمد ج میباشد: «تركتُ فيكم الثقلين لن تضلوا ما تمسكتم بهما كتاب الله وسنتي» [۸۶] «دو چیز مهم و محکم را میان شما جا گذاشتهام، هر گاه آنها را محکم بگیرید هرگز گمراه نمیشوید: قرآن و سنت صحیح) من».
پیامبر ج رهایی از ضلالت و گمراهی را در گرو تمسک و چنگ زدن به این دو چیز مهم که سومی ندارد قرار داده است، و هر کس بر آنچه در خواب میبیند اهمیت و اعتبار دهد در واقع به این دو چیز مهم یعنی قرآن و حدیث پیامبر ج چیز سومی را بدون دلیل افزوده است.
پس بر این اساس هر کس پیامبر ج را در خواب دید و او را به چیزی دستور داد یا او را از چیزی نهی فرمود، بر او لازم است آن را با قرآن و احادیث صحیح پیامبر ج مقایسه کند، چون پیامبر ج امت خود را به پیروی کردن از آنها مکلف نموده است. اگر خواب او با شریعت پیامبر ج موافق بود بداند که خوابش حق است، و سخنش حقیقت دارد و خوابش مونس او خواهد شد، و اگر با شریعت مخالفت داشت، بداند که خواب حق است ولی آن سخن و کلامی که در خواب به او القاء شده است از طرف شیطان و نفس اماره بوده که آن را در ذهن او انداخته است. چون نفس و شیطان که در حال بیداری انسان را وسوسه میکنند، در حال خواب این کار بیشتر از طرف آنها صورت میگیرد.
و اگر چنانچه خواب دیدن از مسایلی بود که به آن اعتبار میشد و یا عبادت محسوب میشد حتماً پیامبر ج آن را بیان میکرد، و یا حداقل یکبار به آن اشاره میکرد، همانطور که به چیزهای دیگری اشاره کرده است [۸٧].
حکایت میکنند که شُریک بن عبدالله قاضی، نزد مهدی رفت، آنگاه که او را دید گفت: بر من لازم است با شمشیر گردن شما را بزنم، شریک گفت: چرا یا امیرالمؤمنین؟ گفت: در خواب دیدم زیرانداز مرا لگدکوب میکردی و از من روی گردان بودی، خواب را برای کسی که تعبیر خوابها را میدانست تعریف کردم، او گفت: در ظاهر از شما اطاعت میکند ولی در باطن از شما سرپیچی مینماید، شریک در جواب به او گفت: به خدا قسم خواب شما خواب حضرت ابراهیم خلیل ÷ نیست و تعبیرکنندۀ خواب شما هم حضرت یوسف صدیق ÷ نبوده است، پس چطور با خوابهای آشفته و دروغ گردن مسلمانان را میزنی؟ مهدی از این سخن شرم و حیا نمود و گفت: بیرون برو [۸۸].
[۸۱.]- رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۲/۳۸۳)، کتاب التعبیر، حدیث شماره: (۶٩٩۴)، رواه مسلم فی صحیحه، (۴/۲۶۰-۲۶۱). [۸۲.]- به اعتصام شاطبی، (۱/۲۶۰-۲۶۱) مراجعه شود. [۸۳.]- به شرح نووی بر صحیح مسلم، (۱/۱۱۵) مقدمه مراجعه شود. [۸۴.]- سند آن گذشت. [۸۵.]- به روایت امام احمد در مسند، (۶/۱۰۰) از عائشه ل، و ابوداود در سنن، (۴/۵۵٩) کتاب الحدود به روایت عائشه ل، و سنن ترمذی (۲/ ۴۳۸) ابواب الحدود، حدیث شماره: (۱۴۴۶) به روایت علی س، ترمذی گفته است: این حدیث حسَن غریب ا ست، و سنن ا بن ماجه (۱/ ۶۵۸) کتاب الطلاق، حدیث شماره: (۲۰۴۱) به روایت عائشه ل. [۸۶] رواه الحاکم فی المستدرک، (۱/٩۳)، کتاب علم، حاکم سکوت نموده و از صحت و ضعف آن چیزی نگفته است، ابن عبدالبر در بیان العلم و فضله (۲/۲۴) باب معرفة أصول العلم آن را روایت نموده. و در روایت حاکم و ابن عبدالبر واژهی (الثقلین) نیامده است. امام مالک آنرا در مؤطا (۲/ ۸٩٩) تعلیقا روایت نموده است. البانی رحمه الله گفته: این حدیث صحیح است. مراجعه شود به: صحیح الجامع الصغیر (۳/ ۳٩) حدیث شماره: (۲٩۳۴)، وسلسلة الأحادیث الصحیحة (۴/ ۳۵۵- ۳۶۱) حدیث شماره: (۱٧۶۱). [۸٧] به المدخل ابن حاج، (۴/۲۸۶-۲۸۸) مراجعه شود. [۸۸] به اعتصام، (۱/۲۶۱-۲۶۲) مراجعه شود.
از سببهای دیگر پیدا شدن بدعتها غلو در تعظیم شیوخ و اشخاصی است که آنها را به درجهای که لیاقت آن را ندارد، میرسانند، بعضی از مردم این طور فکر میکنند که هیچ ولی از اولیا از فلان شخص بزرگتر وجود ندارد، و خیلی اوقات درِ ولایت را بر روی مردم به جز برای این افراد مشخص مسدود میکنند و اعلام میکنند غیر از آنها ولی وجود ندارد، که این تفکر، تفکری باطل و اشتباه محض میباشد، و یک بدعت فاحش میباشد، چون امکان ندارد هیچ وقت امتهای متأخر به منزلت و مقام متقدمین برسند، خوبترین اهل قرنها کسانی هستند که پیامبر ج را دیدند و به ایشان ایمان آوردند، بعد از آنها کسانی هستند که بعد از آنها میآیند به همین صورت ادامه پیدا میکند تا روز قیامت، قویترین مردمان در دین و اعمال و یقین، همان کسانی بودند که در اول اسلام بودند، سپس پیوسته تا آخر دنیا این سلسله کمکم دچار نقص و کاستی میشود، ولی نه به این معنی که کلاً از بین برود و چیزی نماند، بلکه لازم است که گروهی نسبت به آن اقدام کنند، به آن اعتقاد داشته باشند و به مقتضای آن عمل نمایند درست به همان صورت که گذشتگان بر آن بودهاند، چون اگر یک فرد متأخر از زمان اصحاب به اندازه کوه اُحُد [۸٩] طلا انفاق کند، هرگز به درجه و مقام اصحاب رسولالله ج حتی به نصف آنها هم نمیرسد، پس اگر در مسائل مادی و مال این طور باشد در سایر شعبههای ایمان نیز چنین است.
بعضی از مردم گمان میکنند که مثلاً فلان کس با حضرت محمد ج در مقام و منزلت مساوی و برابر است، و فقط فرقشان این است که این شخص برایش وحی نمیآید، مثل شیعههای امامی [٩۰].
اگر چنانچه غلو در دین و هجوم برای پیدا کردن مذهب و هلاک شدن در محبت بدعتها نبود، عقلها این چنین وسعت پیدا نمیکردند، ولی پیامبر ج فرمود: «لتتبعن سنن من كان قبلكم شبراً بشبرٍ وذراعاً بذراعٍ ...» [٩۱]. «بدون شک شما دنبال عادات و روشهای کسانی که قبل از شما بودهاند میروید، و این راه و رسمهای نادرست را وجب به وجب و متر به متر دنبال میکنید».
این گروه همانند مسیحیها که در شخصیت حضرت عیسی ÷ غلو کردند و گفتند: الله مسیح پسر مریم است، و خداوند هم فرمود:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ٧٧﴾ [المائدۀ: ٧٧].
«ای اهل کتاب به ناحق در دین خود راه افراط و تفریط مپوئید و از اهواء و امیال گروهی که پیش از این گمراه شدهاند، و بسیاری را گمراه کردهاند و از راه راست منحرف گشتهاند، پیروی نکنید».
پیامبر ج هم میفرماید: «بیش از اندازه مرا تعریف و تمجید نکنید، همان طور که نصاری حضرت مسیح ÷ را بیش از حد خود ستودند، بلکه بگویید، عبدالله و رسول ج او» [٩۲]،
غلو در اشخاص سبب شد که مسیحیها بگویند عیسی خدا یا پسر خدا یا سومین خداست، خداوند میفرماید:
﴿لَقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ﴾ [المائدة: ٧۲].
«بیگمان کسانی که میگویند: خدا همان مسیح پسر مریم است کافر شدند».
خداوند میفرماید:
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ﴾ [التوبۀ: ۳۱].
«یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علما دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفتهاند، مسیح پسر مریم را هم خدا میشمارند».
خداوند میفرماید:
﴿وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾[التوبۀ: ۳۰].
«و مسیحیها میگویند مسیح پسر خداست».
خداوند میفرماید:
﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ﴾ [المائدۀ: ٧۳].
«بیگمان کافر شدند کسانی که میگویند: خداوند یکی از سه خدا است».
غلو چیزی است که یهود را وادار کرد بگویند عزیر پسر خداست.
خداوند میفرماید:
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾[التوبۀ: ۳۰].
«یهودیها گفتند عزیر پسر خداست».
غلو و افراط در اشخاص یکی از اسباب پیدا شدن بدعت هم در عصر و زمان قدیم و هم در عصر ما است و پیوسته ادامه پیدا خواهد کرد [٩۳].
[۸٩] نام کوهی است که غزوه اُحُد در سال ۳ هجری همانجا رخ داد، و فاصله آن با مدینه یک میل است، به معجم البلدان، (۱/۱۰٩) مراجعه شود. [٩۰] کسانی هستند که پیروان دوازده امام میباشند، که اکثر مذاهب شیعه جهان از آن منشعب میشوند، و معتقد هستند که امامت برای علی س ثابت میباشد، و نص بر آن دلالت دارد، و همین طور این نص برای حسن و بعداً حسین و الی آخر وجود دارد، هر امامی برای امام بعدی نصی میآورد، و به ۲۴ فرقه تقسیم شدند، امامت نزد آنها رکنی از ارکان اسلام است. امامت منصب و مقامی از طرف خدا میباشد که مثل نبوت به هر کسی که دوست داشته باشد میدهد، و معتقد هستند که امام در ظاهر و باطن از هر گناه و خطا و نسیانی معصوم میباشد. و خوارقالعادات را برای امام جایز میدانند، و میگویند علم امام هر چیزی را احاطه داده است، گمان میکنند اکثر اصحاب بعد از پیامبر ج گمراه شدهاند، و بعضی از فرقههای آنها معتقد هستند علی س خدا است، بالای ابر سکونت دارد، صدای رعد و برق صدای اوست، و هر گاه صدای رعد و برق را بشنوند میگویند: السلام علیک یا امیرالمؤمنین، بعضی از فرقهها هم مانند سبائیها و بنانیهها و خطابیهها از اسلام خارج شدند. برای تفصیل بیشتر مراجعه شود به: اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین ص: (۵۲- ۶۶)، و الفرق بین الفرق ص: (۳۸- ۵۴) و الملل والنحل از علامه شهرستانی ص: (۱۶۲- ۱٧۳). [٩۱] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری (۱۳/ ۳۰۰)، (کتاب اعتصام به کتاب و سنت، حدیث شماره: ٧۳۲)، صحیح مسلم مطبوع با شرح نووی (۱۶/ ۲۱٩) کتاب العلم، و لفظ حدیث از امام مسلم است. [٩۲] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۶/۴٧۸)، حدیث شماره: (۳۴۴۵)، کتاب الأنبیاء. مسند امام احمد (۱/ ۲۳، ۲۴، ۲۵)، و سنن دارمی (۲/ ۳۲۰) کتاب الرقائق، و شرح السنة بغوی (۱۳/ ۲۴۶) کتاب الفضائل و گفته: این حدیث صحیح است. [٩۳] به اعتصام، (۱/۲۵۸-۲۵٩) مراجعه شود.
اولین تفرقه و بدعتی که در اسلام پیدا شد، بعد از به شهادت رسیدن عثمانبن عفان س و تفرقهی مسلمانان بود، آن زمان که علی س و معاویه س برای حکمیت توافق پیدا کردند، خوارج آن را قبول نکردند و گفتند: حکم فقط حکم خداست، و از جماعت مسلمانان جدا شدند، ابن عباس را نزد آنها فرستادند با آنها مناظره کرد که نصف آنها برگشتند، ولی بقیه سرپیچی کردند و به مردم حمله نمودند، خون آنها را حلال کردند، ابن خباب را کشتند، و گفتند ما او را کشتیم، در نتیجه علی س با آنها به جنگ پرداخت.
اصل و اساس مذهب خوارج این است: تعظیم قرآن و پیروی از آن، ولی علیه سنت و جماعت مسلمانان قیام کردند و از آنها خارج شدند. آنها معتقد هستند که پیروی از سنت واجب نیست، و فکر میکنند که مخالف قرآن است، مثل رجم، حد سرقت و غیره و بر اساس این طرز تفکرشان گمراه شدند، چون حضرت محمد ج به آنچه که از طرف خدا نازل شده است آگاهتر و داناتر است، و خداوند قرآن و حکمت را بر او نازل کرده است. جایز و درست میدانند که حضرت محمد ج ظالم باشد، در نتیجه از حکم و دستور ایشان فرمانبرداری نکردند، و به همان صورت برای جانشینان او هم مطیع و فرمانبردار نشدند. بلکه گفتند: علی و عثمان و کسانی که آن دو نفر آنها را بزرگ کردند به غیر آنچه که خدا نازل کرده است حکم کردند:
﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ﴾ [المائدۀ: ۴۴].
«هر کس برابر آنچه که خداوند نازل کرده است حکم نکند، او و امثال او کافرند».
مسلمانان را با این آیه و آیات دیگر تکفیر کردند، تکفیر آنها و سایر اهل بدعت بر اساس دو مقدمهی باطل زیر میباشد:
این مخالف قرآن است.
اینکه هر کس با قرآن مخالفت کند کافر میشود، با اینکه این مخالفت به صورت خطا و اشتباه باشد، یا گناهکار باشد و به وجوب و حرام بودن هم معتقد باشد، گروه دیگر که همطراز و همتای خوارج بودند و پیدا شدند شیعه بودند.
در شخصیت امام غلو کردند، آنها را معصوم شمردند، معتقد بودند که امامن هر چیزی را میدانند، و در تمام چیزهایی که پیامبر ج آن را آورده است باید به آنها مراجعه کرد، بهسوی قرآن و سنت نمیروند، بلکه بسوی قول و سخن کسی میروند که گمان میکنند معصوم است.
که نهایتاً امامت به امام بودن کسی که وجود و حقیقت ندارد خاتمه یافت، آنها از خوارج گمراهتر هستند، چون خوارج به قرآن که حق است حکم میکردند با اینکه در آن دچار اشتباه شدهاند، ولی شیعهها به هیچ کدام از قرآن و سنت برنمیگردند، بلکه از چیزی نامعلوم و ناپیدا که حقیقت ندارد پیروی میکنند، بلکه به چیزی که از بعضی مُردهها بر آنها نقل میشود تمسک میجویند، به نقلی که درست نیست تمسک میکنند، آن هم از نقلکنندهای که غیرمعصوم است، به این دلایل از باطلترین و دروغگوترین گروهها میباشند. خوارج صادق هستند و سخنشان از صحیحترین سخنان است که قرآن میباشد، ولی سخن شیعهها از دروغترین سخنان میباشد [٩۴].
[٩۴] به مجموعه الفتاوی ابن تیمیه / (۱۳/۲۰۸-۲۰٩) و کتاب الفرقان بین الحق و الباطل، ابن تیمیه، ص ۲۲٧ مراجعه شود.
انتشار بدعتها اسباب و دلایلی دارد از آن جمله:
سکوت اکثر علمای دینی بر این بدعتهای گمراهکننده، و مردم عوام و بیسواد هم زمانی که سکوت عالم دینی را برکاری مشاهده مینمایند، گمان میکنند که این کار با شریعت مخالفت ندارد.
چیزی که از این بیشتر جای تعجب میباشد این است که بعضی از علمای دینی نیت و هدفشان فاسد شده، دنیا را بر آخرت ترجیح دادهاند، شروع به ترویج این بدعتها کردهاند و آنها را برای مسلمانان نیکو و پسندیده جلوه میدهند، تا با این کار به شهرت و نامی دست یابند، که این مشهور شدن سبب جمع شدن ثروت و اموال دنیوی برای آنها میشود، و در نهایت به ریاست این مردم غافل و ناآگاه و ساده میرسند، آن سادهلوحانی که فکر میکنند هر سفیدی پیه است و هر سیاهی خرماست.
عمل نمودن یک عالم دینی بر بدعت و تقلید مردم از او، سبب میشود که مردم گمان کنند این کار مشروع و جایز است، چون اطمینان دارند که یک عالم دینی آنچه که صحیح و درست نباشد، انجام نمیدهد. به همین خاطر گفته شده است: به عمل عالم نگاه نکن، بلکه از او سؤال کن او هم صادقانه آنچه که صحیح است به شما میگوید.
حاکمان هم بدعتها را درست میکنند، و آنها را تأیید و انتشار میدهند، چون این بدعتها موافق هوا و هوس آنهاست، همان طور که این کار از مأمون روی داد و بعد از او از کسی که گفت: قرآن مخلوق است، و این بدان جهت بود که گروهی از معتزلهها بر مأمون مسلط شدند و او را از راه حق منحرف کردند و بسوی باطل کشاندند. و نظریۀ مخلوق بودن قرآن و نفی صفات از خداوند را برای او خوب جلوه دادند، درمیان خلفا قبل از مأمون از بنیامیه گرفته تا بنیعباس همگی سیاست شمشیر کشیدن بر همین روشها را داشتند.
هارونالرشید گفته است: خبر به من رسیده است که بِشْر مریسی گمان میبرد که قرآن مخلوق است، اگر خداوند مرا توفیق دهد بر من واجب است او را به قتل برسانم، آن هم کشتنی که تا به حال هیچ کسی چنین به قتل نرسیده باشد [٩۵].
بِشْر در ایام و روزگارهارونالرشید به مدت بیست سال متواری شد تاهارونالرشید درگذشت، سپس بعد از مرگ او ظاهر شد و بسوی ضلالت و گمراهی دعوت کرد و باعث بلاها و مصیبتهای فراوانی شد [٩۶].
آن زمان که مأمون به خلافت رسید، با جماعتی از معتزله از جمله بِشربن غیاث مریسی هم صحبت شد، او را فریب دادند و یک مذهب باطل و نادرستی را گذاشتند و مردم را بسوی آن دعوت و با زور آن را به مردم تحمیل کردند، از نائب خود اسحاق بن ابراهیم بن مصعب [٩٧] خواست که در بغداد گروهی از ائمهی حدیث را جمع کند، که این مذهب را تأیید نمایند، او هم آنها را جمع کرد آنها از تأیید آن امتناع کردند، آنها را به شکنجه و قطع آذوقه و ارزاق تهدید کرد، اکثر آنها با اکراه و اجبار آن را تأیید کردند، اما امام احمدبن حنبل و محمدبن نوح جندیشابوری امتناع و مقاومت کردند، آنها را در حالی که با زنجیر بسته بودند بر یک شتر سوار کردند و نزد خلیفه بردند به این خاطر که از فرمان او سرپیچی کردهاند. هنگامی که در سرزمین رحبه [٩۸] بودند مردی از عربها که از طرفداران خلیفه بود نزد آنها آمد، بر امام احمد سلام کرد و گفت: ای مرد! شما نمایندهی تمام مردم هستی، پس الگویی بد و شوم برای آنها مباش، امروز شما پیشوای مردم هستی، مواظب باش و پرهیز کن که جواب مثبت به آنها دهی، و نهایتاً در روز آخرت گناه همهی آنها را تحمل نمایی، اگر خدا را دوست داری بر آنچه که میگویی و هستی صبر داشته باش، میان شما و بهشت قتل و کشتن شما وجود دارد، اگر هم کشته نشوی خواهی مُرد، و اگر هم زنده بمانی، با عزت و کرامت زنده خواهی ماند، امام احمد / گفت: این سخن او عزم و ارادۀ مرا بر آنچه که هستم قوی کرد. آنگاه که به لشکر خلیفه نزدیک شدند و کمی مانده به او آنها را پایین آوردند، یکی از خدمتگزاران خلیفه در حالی که اشکانش را با لباسش پاک میکرد میگفت: ای اباعبدالله بر من سخت و گران است، مأمون شمشیر را کشیده که قبلاً آن را از نیام درنیاورده بود، و او به خویشاوندی خود به رسولالله ج قسم یاد میکند، که اگر مخلوق بودن قرآن را تأیید نکنی، با این شمشیر حتماً شما را به قتل خواهد رساند، گفت: امام احمد / به زانو نشست و با چشمانش به آسمان نگاه کرد و گفت: خداوند بزرگم! صبر و حلم تو این فاجر و فاسد را بر اولیای تو جرأت داده است و میخواهد آنها را بزند و به قتل برساند، خداوندا اگر قرآن که کلام تو میباشد اگر غیر مخلوق است ما را از شر و ناراحتی او نجات بده، او گفت: در ثلث اخیر شب خبر رسید و فریاد زدند که مأمون مُرده است، احمد گفت: خوشحال شدیم. این محنت و ناراحتی ادامه یافت و تقویت آن از طرف خلیفه معتصم استمرار داشت، بلکه او در تعذیب و شکنجۀ امام احمد حنبل / زیادهروی کرده و طوری او را شکنجه و مورد ضرب قرار داد تا حدی که امام حافظهی خود را از دست داد، همهی این کارها به این خاطر بود که امام موافقت کند و بگوید قرآن مخلوق است.
این مصیبت و بلا ادامه یافت تا اینکه متوکل علیالله به خلافت رسید، مردم به خلافت او خوشحال شدند، چون او دوستدار سنت و اهل سنت و جماعت بود، و این محنت و بلا را از مردم برداشت، به تمام نقاط نامه فرستاد که هیچ کس حق ندارد در مورد مخلوق بودن قرآن حرف بزند [٩٩].
اگر این خلفا پایهگذار و سازندۀ این بدعت نبودند کار به آنجا که نمیبایست برسد، نمیرسید، و کار به شکنجه و تعذیب ائمهی اعلام و بزرگوار به سبب امتناع از این بدعت نمیرسید.
امثال این خلفا در عصر حاضر و قدیم [۱۰۰] زیاد هستند، آنها کسانیاند که درست کردن بدعت را راه و وسیلهی دور ساختن مردم از دین صحیح و درست میدانند، و در نهایت ریاست و حکمرانی بر آنها و انتشار مذاهب و عقاید باطل و پوچ خود درمیان آنها ترویج دادند.
تبدیل کردن بدعت به عادت، به طوری که انصراف از آن مگر با تلاش بسیار زیاد، سخت و دشوار باشد.
سازگار بودن بدعت با هوا و هوس و غرایز مردم، که دین خواستار تنظیم و کنترل این غرایز است، و حد و اندازهای برای آنها گذاشته است. و از طرفی چیزی وجود ندارد که مانع انتشار آن شود، و خطر و سرعت گرفتن آن در نفسها گسترش پیدا میکند [۱۰۱].
این مسائل بعضی از دلایل انتشار بدعتها بود، که بطور مختصر آنها را بیان کردیم، چون هدف ما فقط اشاره بود نه تفصیل مطلب والله اعلم.
[٩۵] به مناقب امام احمد بن حنبل، ص ۳۵۸ و المنهج الأحمد، (۱/۸۱) مراجعه شود. [٩۶] به مناقب امام احمد بن حنبل، ص ۳۸۵ مراجعه شود. [٩٧] به البدایة والنهایة (۱۰/ ۳۵۶) مراجعه شود. [٩۸] سرزمینی است که تا دمشق ۸ روز فاصله دارد، از حلب ۵ روز، و تا بغداد یک صد فرسخ، میان رقة و بغداد در سواحل فرات قرار دارد. که مالکبن طوق بن عثاب تغلبی در زمان مأمون آن را احداث کرده بود. به معجم البلدان (۳/ ۳٧۴- ۳۸۵) مراجعه شود. [٩٩] به البدایة و النهایة، (۱۰/۳٧۴-۳۸۵) مراجعه شود. [۱۰۰] از این گروهها: عبیدیون بودند، و مجالس و جشن تولدهای زیادی درست کردهاند و حکم خود را در مصر آشکار کردهاند، هدفشان انتشار مذهب باطنی آنها در میان مردم بود، و میخواستند مردم را از دینشان غافل سازند. برای استمرار و تقویت این بدعت مادی و معنوی سرمایهگذاری کردند در نتیجه اکثر مردم جاهل این بدعتها را معتبر شمردند و فکر کردند که این سنتهایی است که باید آن را حفظ نمود. مثلاً: مجالس مولودخوانی پیامبر ج، جشنهای مسیحیان، وغیره ... که عبیدیون اولین کسانی بودند این در را بر روی بدعت باز کردند. به کتاب مقریزی (الخطط و الآثار) مراجعه شود. [۱۰۱] به کتاب البدعة، ص ۲۵۴-۲۵۵ و تحذیر المسلمین، ص ۲۱ مراجعه شود.
شکی نیست که بدعتها تأثیراتی در جوامع دارند، ولی این تأثیرات شامل تمام جامعه نمیشود، بلکه خاص کسانی است که به آن اعتراف و عمل میکنند، و یا مردم را برای عمل کردن به آن تشویق و دعوت میکنند، این تعداد هم از مردم و جزو مردم محسوب میشوند، و این تأثیرات به صورت آشکار بر افراد مبتدع و پیروان آنها مشاهده میشود، ولی عدم انکار آنها، و مبارزه نکردن با این بدعتها سبب میشود که تأثیراتشان تمام جامعه را فرا بگیرد، بعضی از این تأثیرات و پدیدهها خاص افراد مبتدع و بعضی دیگر شامل تمام جامعه میشود. به صورت مختصر این تأثیرات شامل موارد زیر است:
شخص مبتدع و بدعتگزار سرشت و طبیعتش فاسد میشود، و راه صحیح و درست را بسوی راه ضلالت و گمراهی ترک کرده است، که این حالت از روش و منطق آنها فهمیده میشود، خداوند میفرماید:
﴿وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِي لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِ﴾ [محمد: ۳۰].
«تو قطعاً آنان را از روی طرز سخن و نحوۀ گفتار میشناسی».
اولین علامت این صفت، دنبال متشابه رفتن میباشد، و خداوند هم ما را متوجه این مطلب کرده است، خداوند میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[آل عمران: ٧].
«و اما کسانی که در دلهایشان کژی است برای فتنهانگیزی و تأویل نادرست) به دنبال متشابهات میافتند، در حالی که تأویل درست) آنها را جز خداوند کسی دیگر نمیداند».
مثال دیگر: شهادت دادن خوارج بر ابطال حکمیت، به دلیل آیه:
﴿إِنِ ٱلۡحُكۡمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[الأنعام: ۵٧].
«فرمان و حکمرانی فقط از آن خداست و بس».
و پیامبر ج نیز میفرماید: «فإذا رأيت الذين يتبعون ماتشابَهَ منهُ فأولئك الذين سميالله فاحذروهم» [۱۰۲]. «اگر کسانی را دیدی که دنبال متشابهات میروند بدان که این افراد خداوند به آنها اشاره کرده است از آنها بترسید و دوری کنید».
[۱۰۲] صحیح بخاری با فتح الباری، (۸/۲۰٩)، کتاب تفسیر، حدیث شماره: (۴۵۴٧) و مسلم با شرح نووی، (۱۶/۲۱٧)، کتاب العلم، با لفظ «إذا رأیتم».
یکی دیگر از تأثیرات بد بدعت: از میان برداشتن سنت حضرت رسول اکرم ج میباشد، چون هر زمان بدعتی پیدا شود یکی از سنتهای پیامبر ج از بین میرود، بدعت زمانی ظاهر میشود و گسترش مییابد که مردم سنتی از سنتهای صحیح را کنار گذاشتهاند، ظهور بدعت نشانهی ترک سنت است. ابن عباس س میفرماید: «ما أتي علي الناس عام إلا أحدثوا فيه بدعة و أماتوا سنّة، حتي تحيا البدعُ و تـموتُ السننُ» [۱۰۳]. «هر سالی که بر مردم میگذرد بدعتی را در آن ایجاد میکنند و سنتی را از بین میبرند، این کار ادامه مییابد تا اینکه بدعتها زنده میشوند و سنتها از بین میروند».
[۱۰۳] رواه الطبرانی فی الکبیر، و راویان آن مورد اطمینان هستند. به مجمع الزوائد هیثمی (۱/ ۱۸۸) مراجعه شود.
از دیگر تأثیرات بد بدعتها، مجادله کردن بدون دلیل و به ناحق، و خصومت در دین میباشد، در حالی که خداوند مسلمانان را از این حالت ترسانده و میفرماید:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾ [آل عمران: ۱۰۵].
«و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند پس از آنکه نشانههای روشن به آنها رسید».
خداوند از تفرقه و اختلاف نهی فرموده است، آن هم بعد از آمدن دلایل روشن؛ قرآن و سنت، تا مثل امتهای قبلی نباشیم که آنها به دلیل دنبال رفتن بدعتها و هوا و هوسشان دچار اختلاف و تفرقه شدند. پیامبر ج میفرماید: «إنالله يرضي لكم ثلاثاً ويكره لكم ثلاثاً، فيرضي لكم أن تعبدوه ولاتشركوا به شيئاً، وأن تعتصموا بحبلالله جميعاً ولاتفرقوا، ويكره لكم: قيل وقال وكثرة السؤال، وإضاعة الـمال» [۱۰۴]. «خداوند از انجام دادن سه چیز از شما راضی میشود، و از انجام دادن سه چیز ناراحت میشود. از شما راضی میشود به شرطی که: او را تنها عبادت کنید و هیچ شریکی برای او قرار ندهید، به ریسمان خداوند چنگ زنید و دچار تفرقه نشوید، و از سه چیز هم ناراحت میشود: از قیل و قال و سخنان بیهوده، بیش از حد سؤال کردن و ضایع نمودن اموال و دارایی».
و پیامبر ج میفرماید: «أَبغضُ الرجالِ إلي الله الألَدّ الخْصم» [۱۰۵]. «متنفرترین مردان نزد خداوند کسی است که بشدت دشمنی میورزد».
الألَدّ الـخْصم یعنی دشمنی شدید، واللدد یعنی خصومت شدید.
[۱۰۴] رواه مالک فی الموطأ، (۲/٩٩۰)، کتاب الکلام، حدیث شماره: (۲۰)، رواه مسلم، (۳/۱۳۴۰)، کتاب أقضیه، حدیث (۱٧۱۵). [۱۰۵] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱۳/۱۸۰)، کتاب احکام، حدیث شماره: (٧۱۸۸) و مسلم با شرح نووی (۴/ ۲۰۵۴) کتاب العلم، حدیث: (۲۶۶۸).
از آثار بدعت: پیروی کردن اهل بدعت از هوا و هوس میباشد و عدم پایبندی آنها به شریعت و قانون خداست، که شکی نیست این عین ضلالت و گمراهی میباشد. خداوند میفرماید:
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَيۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِ﴾ [القصص: ۵۰].
«چه کسی گمراهتر و سرگشتهتر از آن است که از هوا و هوس خود پیروی کند، بدون اینکه رهنمودی از جانب خدا بدان شده) باشد؟».
و خداوند میفرماید:
﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ﴾[الجاثیة: ۲۳].
«هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی گرفته است و با وجود آگاهی از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است».
پیروی کردن از هوا و هوس امری باطنی و درونی میباشد که ظاهر نمیشود، ولی با عرضه کردن اعمال صاحب آن بر شریعت اسلام مشخص میشود، هنگام برابری آن با شریعت اسلام میبینیم که این کار جز از یک فرد جاهل و مبتدع صادر نمیشود که در مورد کارها و امور مختلف بدون علم و آگاهی سخن میگوید و علیالخصوص در امر دین بدون علم و آگاهی نظر میدهد.
از آثار بدعت، جدا شدن اهل بدعت از جماعت مسلمانان و به وجود آوردن تمرد و سرپیچی درمیان جماعت مسلمانان میباشد. چون بر هوا و هوس خود اعتماد میورزند، و هر کس از هوا و هوس پیروی کند از جادۀ صحیح و مستقیم خارج میشود، و خداوند هم از این کار ما را ترسانده است:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾[آل عمران: ۱۰۵].
و خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِ﴾[الأنعام: ۱۵۳].
«و از راههای باطل که شما را از آن نهی کردهام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا منحرف و) پراکنده میسازد».
و خداوند میفرماید:
﴿وَلَا تَكُونُواْ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٣١ مِنَ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗاۖ كُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَيۡهِمۡ فَرِحُونَ٣٢﴾[الروم: ۳۱-۳۲].
«و از زمرۀ مشرکان نگردید، از آن کسانی که آئین خود را پراکنده و بخش بخش کردهاند و به دستهها و گروههای گوناگونی تقسیم شدهاند. هر گروهی هم از روش و آئینی که دارد خرسند و خوشحال است».
و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمۡ وَكَانُواْ شِيَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِي شَيۡءٍ﴾[الأنعام: ۱۵٩].
«بیگمان کسانی که آئین یکتاپرستی راستین) خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند، تو به هیچوجه از آنان نیستی».
پیامبر ج میفرمایند: «افترقت اليهود علي إحدي أو ثنتين وسبعينَ فرقة وتفرقت النصاري علي إحدي أو ثنتين وسبعين فرقة وتفترقُ أمتي علي ثلاث وسبعين فرقة» [۱۰۶]. «مسیحیها به هفتاد و یک یا هفتاد و دو گروه تقسیم شدند و یهودیها به هفتاد و یک یا هفتاد و دو گروه تقسیم شدند، و امت من هم به هفتاد و سه دسته تقسیم میشوند».
در روایتی آمده است: «كلها في النار، إلا واحدة: وهي الـجماعة» [۱۰٧]. «همگی در آتش جهنم هستند، مگر یک گروه، و آن یک گروه جماعت مسلمانان است».
پیامبر ج از اختلاف و تفرقه میان امت خود خبر داده است، و سبب این تفرقهها و اختلافات مخالفت کردن اهل هوا و هوس و گمراهان مانند گروههای قدریه، خوارج، رافضیها و امثال آنها با آنچه که اهل سنت و جماعت بر آن اتفاق نظر دارند، مثل عدل و توحید، وعد و وعید، قدرِ خیر و شر، اراده و مشیت، رؤیت و ادراک و صفات و اسماء خداوند، و غیره، که سبب مخالفت و جدایی آنها با جماعت مسلمانان، ایجاد کردن بدعت از طرف آنها بدون اینکه دلیلی از قرآن و سنت داشته باشند، میباشد [۱۰۸].
[۱۰۶] رواه امام احمد فی مسنده، (۲/۳۳۲)، رواه ابوداود فی سننه، (۵/۴)، کتاب السنة، حدیث شماره: (۴۵٩۶)، و ترمذی فی سننه، (۴/۱۳۵-۱۳۴) ابواب ایمان، حدیث شماره: (۲٧٧۸)، رواه ابن ماجه فی سننه (۲/ ۱۳۲۱)، کتاب الفتن، حدیث (۳٩٩۱). [۱۰٧] رواه ابن ماجه فی سننه، (۲/۱۳۲۲)، کتاب الفتن، حدیث شماره: (۳٩٩۳)، و در زوائد ابن ماجه گفته است: اسناد آن صحیح و رجال آن ثقه هستند. [۱۰۸] به کتاب الفرق بین الفرق، ص ۴-٧ مراجعه شود.
یکی دیگر از آثار شوم بدعت این است که: گمراهی شخص مبتدع تنها به خود او برنمیگردد، بلکه آن را درمیان مردم انتشار میدهند، و با قول و عمل مردم را به آن دعوت میکنند، و با دلایل باطل و تأویلات گمراهکننده که از روی هوا و هوس بر آنها مسلط شده آن را بیان مینمایند، در نتیجه گناه آنان و گناه هر کسی که به آن بدعت عمل میکند تا روز قیامت به آن بدعتگزار میرسد و باید آن را تحمل کند، خداوند میفرماید:
﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ كَامِلَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۗ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ٢٥﴾ [النحل: ۲۵].
«آنان باید در روز قیامت بار گناهان خود را به سبب پیروی نکردن از پیغمبر) به تمام و کمال بر دوش کشند، و هم برخی از بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون دلیل و برهان و) آگهی گمراه ساختهاند».
بدعتگزاران فرقهها و گروهها و جماعتهایی برای خود تشکیل دادهاند، و بدون اینکه درک و فهمی داشته باشند بدعت خود را ادامه میدهند، در مرحلهی اول اهل بدعت بصورت فردی ظاهر میشوند، سپس مردم دور آنها جمع میشوند و آنها را فریب میدهند، و از ضلالت و گمراهی خود دفاع میکنند، آن را میان مردم پخش مینمایند، و برای این کار جز پیروی کردن از هوا و هوس و تقلید از ائمه و پیشوایان مبتدع خود دلیل دیگری ندارند.
از دیگر تأثیرات بدعت: بدعتگزار زمانی که به این مریضی مبتلا شد از آن برنمیگردد، بلکه بر آن دوام دارد، او را از راه حق دور میسازد، بطوری که برگشت و توبه از آن سخت میشود، مگر کسی که مورد لطف و رحمت خداوند قرار گیرد، پیامبر ج میفرماید: «إن بعدي من أمتي - أو سيكونُ بعدي من أمتي - قوماً يقرأون القرآن ولايجاوز حلوقهم، يمرقون من الدين كما يمرق السهمُ من الرمية، ثم لايعودون فيه، هم شرار الخلق والخليقة» [۱۰٩]. «بعد از من از میان امتم قوم و گروهی پیدا میشوند قرآن را تلاوت میکنند ولی از حلقوم آنها پایینتر نمیرود، از دین در میروند همان طور که تیر از کمان در میرود، بعداً هم به آن برنمیگردند، این گروه بدترین و شرورترین مردم هستند».
شخص بدعتگزار توبۀ برای بدعتش وجود ندارد، و اگر چنانچه بدعتی را ترک کند بسوی بدعتی بدتر از بدعت اولی میرود، و یا اینکه در ظاهر آن را ترک میکند ولی در باطن بر آن اصرار دارد.
عدم توبه شخص بدعتگزار دلایل و اسبابی دارد، از آن جمله:
زیر بار تکالیف رفتن در شریعت بر نفس انسان سخت است، چون با هوا و هوس مخالفت، و با شهوات دشمنی دارد، و جداً برای او سنگین است، و نفس با چیزی که موافق آن است نشاط پیدا میکند، نه به چیزی که مخالف آن است، و هر بدعتی راهی در هوا و نفس دارد، چون به رأی و نظر بدعت گزار است نه رأی و نظر خداوند.
مبتدع لازم است برای بدعتش دلیل غیرواقعی داشته باشد و آن را به شارع نسبت دهد، و ادعا کند که آنچه که او ذکر کرده است هدف و مقصود خداوند میباشد، در نتیجه هوا و هوس او به گمان خود با دلیل شرعی مقصود و هدف است، پس چگونه از آن دست برمیدارد؟
مبتدع برای بدعت خود بسیار تلاش میکند، تا بوسیلهی آن به بزرگی و ثروت و مقام و غیره برسد، خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[الكهف: ۱۰۳-۱۰۴].
«ای پیامبر ج) بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم باخبر سازم؟ آنان کسانی هستند که تلاش و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر میرود و خود گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند».
و خداوند میفرماید:
﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ٢ عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِيَةٗ٤﴾ [الغاشیة: ۲-۴].
«مردمانی، در آن روز خوار و زبون خواهند شد، دائماً خواهند کوشید و رنج خواهند کشید، به آتش بس سوزان و گدازان دوزخ درخواهند آمد و خواهند سوخت».
به خاطر آنکه هوا و هوس زیاد در درون آنها وجوددارد، شخص مبتدع بدان بدعت کاملاً ملتزم میباشد، و برای آن نشاط دارد، چون هر چه سخت و سنگین باشد بوسیلۀ بدعت آن را سهل و ساده میکنند، و اعمال خود را از عمل دیگران بهتر و خوبتر میدانند:
﴿كَذَٰلِكَ يُضِلُّ ٱللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾[المدثر: ۳۱].
«این گونه خداوند هر کس را بخواهد گمراه میسازد، و هر کس را بخواهد هدایت میبخشد».
[۱۰٩] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۶۰) المقدمه، حدیث شماره (۱٧۰)، و حدیث مارقین از دین متفق علیه میباشد.
برای محفوظ شدن از بدعت وسایلی وجود دارند، به صورت مختصر بعضی از این وسایل را بیان میکنیم:
دستور و امر به تمسک و اعتصام به قرآن و سنت به صورت خیلی صریح بیان شده است، از آن جمله:
فرمودۀ خداوند:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ﴾[آل عمران: ۱۰۳].
«همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و متفرق نشوید. که حبلالله همان قرآن است».
و خداوند میفرماید:
﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩﴾[ص: ۲٩].
«ای محمد ج! این قرآن) کتاب پرخیر و برکتی است و آن را برای تو فروفرستادیم تا دربارۀ آیههایش بیندیشند، و خردمندان پند گیرند».
و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَتۡلُونَ كِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ يَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ٢٩﴾ [فاطر: ۲٩].
«کسانی که کتاب خدا قرآن را) میخوانند، و نماز را پا برجای میدارند، و از چیزهائی که بدیشان دادهایم، پنهان و آشکار، بذل و بخشش مینمایند آنان چشم امید به تجارتی دوختهاند که هرگز بیرونق نمیشود و از میان نمیرود».
و خداوند میفرماید:
﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِينَ ٱصۡطَفَيۡنَا مِنۡ عِبَادِنَا﴾[فاطر: ۳۲].
«سپس کتاب قرآن) را به بندگان برگزیدۀ خود یعنی امت محمدی ج) عطا کردیم».
در این مورد آیات زیاد هستند که آوردن آنها ساده نیست، و هدف آگاهی بود نه اینکه تمام آیات را ذکر کنیم.
و پیامبر ج میفرماید: «لاحسد إلا في اثنتين: رجلٌ علمهُ الله القرآن فهو يتلوه آناء الليل وآناء النهار، فسمعه جار له فقال: ليتني أوتيتُ مثلما أوتي فلان فعملت مثل ما يعمل ...» [۱۱۰]. «حسادت درست نیست مگر در دو چیز: یکی اینکه مردی خداوند به او لطف داشته قرآن را یاد گرفته است و او شب و روز آن را تلاوت میکند، همسایهاش تلاوت او را میشنود و میگوید: ای کاش من هم مانند فلان کس قرآن میدانستم و آن را میخواندم و مثل او عمل میکردم ...».
و پیامبر ج میفرماید: «خيركم من تعلم القرآن وعلمه» [۱۱۱]. «بهترین شما کسی است که قرآن را یاد میگیرد و آن را به مردم یاد میدهد». و در روایتی آمده است: «إن أفضلكم من تعلم القرآن وعلمه» [۱۱۲]. «فاضلترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و یاد بدهد».
و پیامبر ج میفرماید:«تعاهدوا القرآن، فوالذي نفسي بيده لـهو أشد تفصياً من إلا بل في عقولـها» [۱۱۳]. «به قرآن توجه کنید و در حفظ و نگهداری آن بکوشید، قسم به کسی که جان من در دست اوست، قرآن از یاد و حفظ میرود همانطور که شتر از بند رها میشود».
و پیامبر ج میفرماید:«ما اجتمع قومٌ في بيتٍ من بيوت الله يتلون كتاب، ويتدارسونه بينهم، إلا نزلت عليهم السكينة وغشيتهم الرحمة، وحفّتهم الـملائكة وذكرهم الله فيمن عنده ...» [۱۱۴]. «هر گروهی در خانهای از خانههای خداوند جمع شوند، و قرآن را تلاوت کنند، و آن را میان خود مدارسه نمایند، آرامش بر آنها نازل میشود و غرق رحمت خدا میشوند، و ملائکه دور آنها را میگیرند و نزد خدا آنها را یاد میکنند و نام میبرند».
خداوند میفرماید:
﴿بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴].
«پیغمبران) را همراه با دلایل روشن و معجزات آشکار، و همراه با کتابها فرستادهایم، و قرآن را بر تو نازل کردهایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است».
سنت، تفسیر و بیان قرآن است، همانطور که محافظت قرآن واجب است محافظت بر سنت نیز واجب است، - همانطور که دلایل آن گذشت - اهمیت سنت که تفسیر قرآن است از اهمیت قرآن کمتر نیست.
و پیامبر ج واجب بودن تبلیغ سنت و انتشار آن درمیان مردم با تمام توان را بیان کرده است، فقال علیه الصلاة والسلام: «بلّغوا عني ولو آية، وحدثوا عن بنياسرائيل ولاحرج، ومن كذب علي متعمداً فليتبوأ مقعده من النار» [۱۱۵] «از طرف من اگر آیهای هم باشد آن را ابلاغ کنید و با اینکه جملهای کوچک هم باشد از من چیزی را تبلیغ کنید)، و در مورد بنیاسرائیل سخن بگویید، گناهی ندارد، و هر کس به طور عمدی دروغی به من نسبت دهد جایگاه خود را در جهنم و آتش بیابد».
و پیامبر ج میفرماید:«ليبلِّغ الشاهدُ الغائب» [۱۱۶] «حتماً حاضرین مطالب را به غائبین برسانند».
و پیامبر ج میفرماید: «فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين الـمهديين، عضّوا عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور، فإن كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة» [۱۱٧]. «بر شما لازم و واجب است از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده محافظت کنید و آنها را با چنگ و دندان بگیرید،هان آگاه باشید که در امور دین چیزی که از آن نیست ایجاد نکنید، چون چیزی را ایجاد و اضافه کنید بدعت است و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد».
و پیامبر ج میفرماید: «نضّرالله امرءاً سمع منا حديثاً فحفظه حتي يبلغه غيره» [۱۱۸]. «خداوند چهرۀ آن شخص را شاداب گرداند که حدیثی از ما بشنود، آن را حفظ کند و به غیر خود برساند».
این نصوصی که بیان شد، دلالت بر واجب بودن تمسک و اعتصام به قرآن و سنت و انتشار و تبلیغ آنها دارد، چون با انتشار و تبلیغ آنها جلو ایجاد و احداث بدعتها گرفته میشود.
[۱۱۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (٩/٧۳)، کتاب فضایل قرآن، حدیث شماره: (۵۰۲۶)، و مسلم، کتاب صلاة المسافرین، حدیث: (۸۱۵). [۱۱۱] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (٩/٧۴)، کتاب فضایل قرآن، حدیث شماره: (۵۰۲٧)، و ابوداود فی سننه (۲/ ۱۴٧) کتاب الصلاة، حدیث شماره: (۱۴۵۲)، و سنن ترمذی (۴/ ۲۶۴) کتاب فضائل القرآن، حدیث شماره: (۳۰٧۱) و گفته: این حدیث حسَن صحیح است. [۱۱۲. ] - رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (٩/٧۴)، کتاب فضایل قرآن، حدیث شماره: (۵۰۲۸)، و سنن ترمذی (۴/ ۲۶۴) کتاب فضائل القرآن، حدیث شماره: (۳۰٧۲) و گفته: این حدیث حسَن صحیح است. [۱۱۳.]- رواه البخاری، (٩/٧٩)، کتاب فضایل قرآن، حدیث شماره (۵۰۳۳) و رواه مسلم، (۱/۵۴۵)، حدیث (٧٩۱). [۱۱۴] رواه مسلم فی صحیحه، (۴/۲۰٧۴)، کتاب ذکر و دعا، حدیث شماره: (۲۶٩٩)، رواه ابوداود فی سننه، (۲/۱۴۸-۱۴٩)، حدیث: (۱۴۵۵)، سنن ابن ماجه (۱/ ۸۲) مقدمه، حدیث شماره: (۲۲۵). [۱۱۵] رواه احمد فی مسنده، (۲/۱۵٩)، و صحیح بخاری با فتح الباری، (۶/۴٩۶)، کتاب الانبیاء، حدیث شماره (۳۴۶۱)، و سنن ترمذی(۴/ ۱۴٧) ابواب العلم، حدیث شماره: (۲۸۰٧). [۱۱۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱/۱۵۸)، کتاب علم، حدیث (۶٧)، و صحیح مسلم (۲/ ٩۸۸)، کتاب حج، حدیث: (۱۳۵۴) [۱۱٧] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۴/۱۲۶)، رواه ابوداود فی سننه، (۵/۱۳-۱۵)، کتاب السنة، حدیث شماره (۴۶۰٧)، و سنن ترمذی (۴/ ۱۴٩- ۱۵۰) ابواب العلم، حدیث شماره: (۲۸۱۶) و گفته: حدیث حسَن صحیح است، و سنن ابن ماجه (۱/ ۱۶) ابواب العلم، حدیث شماره: (۴۲، ۴۳). [۱۱۸] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۴۳٧)، رواه ابوداود فی سننه، (۴/۶۸-۶٩)، کتاب علم، حدیث شماره (۲۶۶۰)، و سنن ترمذی (۴/ ۱۴۲) ابواب العلم، حدیث شماره: (۲٧٩۵) و گفته: حدیث حسَن صحیح است.
این تطبیق هم به وسیلهی شناخت انسان از سنت در تمام مجالات و فرصتهای زندگی صورت میگیرد، تطبیق و عملی کردن سنت پیامبر ج بدعت را درمیان جامعه بد و ناپسند میکند، و منظر و صورت زشت بدعت را آشکار میسازد، و خود به خود قبیح بودن و تهدید آن برای اسلام و مسلمانان روشن میشود، مردم را در حالتی قرار میدهد که از بدعت متنفر باشند و کسی را که مرتکب بدعت میشود، تصدیق ننمایند.
چون اصحاب پیامبر ج در تمام تصرفات و افعال خود سنت پیامبر ج را تطبیق و عملی میکردند بدعت درمیانشان هرگز ظاهر نشد. و هر گاه ظاهر میشد فوراً و به سرعت نسبت به آن اقدام میشد، چون مبتدع با انجام آن بدعت در جامعهای که زندگی میکرد جدا و تنها میشد، لذا راست کردن و هدایت او سهل و ساده بود. ولی در آخر زمان وضعیت تغییر کرده است، تمسک و التزام به دین خدا و سنت رسولالله ج مثل گرفتن شعلهی آتش است، و در جامعه غریب میشوند، همانطور که پیامبر ج میفرماید: «بدأ الإسلامُ غريباً وسيعود كما بدأ غريباً، فطوبي للغرباء» [۱۱٩]. «اسلام در ابتدا میان مردم چیزی غریب بود و با غربت شروع شد در آینده هم درمیان مردم و جامعه غریب میشود، پس خوشبختی و رستگاری برای غریبها».
[۱۱٩] رواه احمد فی مسنده، (۱/۳٩۸) و رواه مسلم فی صحیحه، (۱/۱۳۰)، کتاب ایمان، حدیث (۱۴۵)، و سنن ترمذی (۴/ ۱۴۵) ابواب الإیمان، حدیث شماره: (۲٧۶۴) و گفته: حدیث حسَن غریب است، و سنن ابن ماجه (۲/ ۱۳۱٩،۱۳۲۰) کتاب الفتن، حدیث شماره: (۳٩۸۶).
بدعتها در ابتدا کوچک سپس بزرگ میشوند، فردی آن را ایجاد میکند فوراً اهل هوا و هوس دور و بر او را فرامیگیرند، چون این بدعت با هوا و هوس و شهوت آنها سازگاری و موافقت دارد، و آنها را از بعضی تکالیف شریعت رها میسازد، پس باید چه موقف و موضعگیری در مقابل آن داشته باشیم؟
باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم و خداوند هم آن را بر ما واجب کرده است:
خداوند میفرماید:
﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤﴾ [آل عمران: ۱۰۴].
«باید از میان شما گروهی باشند که تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و آنان خود رستگارند».
خداوند امر به معروف و نهی از منکر را به صورت کفائی بر ما واجب کرده است، بر تک تک افراد بعینه واجب نیست، هر گاه هیچ کس آن را انجام نداد، تمام انسانها به حسب و میزان قدرت خود گناهکار میشوند، چون امر به معروف و نهی از منکر بر هر انسانی به حسب توانایی او واجب میشود، همانطور که پیامبر ج میفرماید: «من رأي منكم منكراً فليغيره بيده، فإن لم يستطع فبلسانه، فإن لم يستطع فبقلبه، وذلك أضعفُ الإيمان» [۱۲۰]. «هر کس از شما منکری را مشاهده کرد با دست آن را تغییر دهد، اگر قدرت نداشت و نتوانست با دست آن را تغییر دهد با زبان آن را تغییر دهد، اگر با زبان هم نتوانست با قلب نسبت به آن ناراحت شود که این پایینترین درجهی ایمان به حساب میآید» [۱۲۱].
خداوند بوسیلهی امر به معروف و نهی از منکر امت حضرت محمد ج را بهترین امت قرار داده است. خداوند میفرماید:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾ [آل عمران: ۱۱۰].
«شما ای پیروان محمد ج) بهترین امتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید مادام که) امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید».
امام ابوهریره س فرمود:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾ ایشان را زنجیر در گردن میآورید تا در اسلام داخل شوند [۱۲۲].
در فرمودۀ ابوهریره س امر به معروف و نهی از منکر به معنی کامل آن دیده میشود، جهاد در راه خدا و تبلیغ برای رسالت اسلام با تمام وسایل ممکن جایز میشود.
خداوند امر به معروف و نهی از منکر را از صفات مؤمنین قرار میدهد، و از چیزهایی به حساب میآورد که بوسیلۀ آن از غیر خود جدا میشوند، همانطور که امر به منکر و نهی از معروف را از صفات منافقین قرار میدهد و با این صفت از غیر خود جدا میشوند. خداوند در مورد صفات مؤمنین میفرماید:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ ﴾[التوبۀ: ٧۱].
«مردان و زنان مؤمن، برخی دوستان و یاوران برخی دیگرند. همدیگر را به کار نیک میخوانند و از کار بد بازمیدارند».
و خداوند منافقین را چنین توصیف میکند:
﴿ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلۡمُنَٰفِقَٰتُ بَعۡضُهُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ يَأۡمُرُونَ بِٱلۡمُنكَرِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمَعۡرُوفِ﴾[التوبۀ: ۶٧].
«مردان و زنان منافق همه از یک گروه و یک قماش) هستند. آنان همدیگر را به کار زشت فرا میخوانند و از کار خوب باز میدارند».
شکی نیست که ترساندن مردم از بدعت و نهی از آن، امر به معروف و نهی از منکر محسوب میشود، و ایجاد و احداث بدعتها و دعوت مردم بسوی آن از امر به منکر که از خصوصیات منافقین و پیروان آنها است به حساب میآید.
خداوند با نص صریح امر به معروف و نهی از منکر را از خصوصیات رسالت محمدی ج و اهداف بارز آن میداند، خداوند میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ﴾[الأعراف: ۱۵٧].
«به ویژه رحمت خود را اختصاص میدهم به) کسانی که پیروی میکنند از فرستادۀ خدا محمد ج مصطفی) پیغمبر امی که خواندن و نوشتن نمیداند و وصف او را) در تورات و انجیل نگاشته مییابند. او آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت بازمیدارد».
حضرت رسول اکرم ج در احادیثی به عموم امر به معروف و نهی از منکر و شامل بودن آن بر عهدۀ هر مسلمانی اشاره کرده است، فقال ج : «من رأي منكم منكراً فليغيره بيده، فإن لم يستطع فبلسانه، فإن لم يستطع فبقلبه، وذلك أضعفُ الإيمان» [۱۲۳].
پیامبر ج امر به معروف و نهی از منکر را بر کسی که سر راه مردم مینشیند واجب کرده است و بیان فرموده که این راه حق است، فقال ج: «إياكم والـجلوس علي الطرقات؛ فقالوا مالنا بُدٌّ إنّما هي مـجالسنا نتحدثُ فيها، قال ج: فإذا أتيتم إلي الـمجالس فاعطوا الطريق حقُها، فقالوا وماحق الطريق؟ قال: غض البصر وكف الأذي، وردّ السلام، والأمر بالمعروف والنهي عن الـمنكر» [۱۲۴]. «پیامبر ج فرمود: از نشستن در راهها خودداری کنید، اصحاب گفتند: چارهای نداریم، اینها جای نشستن ماست، آنجا با هم حرف میزنیم و صحبت میکنیم، پیامبر ج فرمود: هر زمان آنجا مینشینید حق راه را ادا کنید، گفتند: حق راه چیست؟ فرمود: نگاه نکردن به زن نامحرم، آزار و اذیت نکردن مردم، جواب سلام دادن و امر به معروف و نهی از منکر است».
و قال ج: «إنكم منصورون ومصيبون ومفتوح لكم، فمن أدرك ذاك منكم فليتق الله وليأمر بالـمعروف ولينه عن المنكر، ومن يكذب علي متعمداً فليتبوأ مقعده من النار» [۱۲۵]. «پیامبر ج میفرماید: در آینده شما پیروز میشوید و بسیاری از جاها رافتح میکنید و به بلا و مصیبت هم گرفتار خواهید شد، پس هر کس از شما به این زمان رسید، تقوای خدا را داشته باشد، امر به معروف و نهی از منکر کند، و هر کس عمدی و آگاهانه دروغی را به من نسبت دهد جایگاه خود را در جهنم و آتش بیابد».
وقال ج: «مثلُ القائم علي حدود الله، والـمدهن فيها، كمثل قوم استهموا علي سفينة في البحر، فأصاب بعضهم أعلاها وأصاب بعضهم أسفلها، فكان الذين في أسفلها يصعدون فيستقون الـماء، فيصيبون علي الذين في أعلاها، فقال الذين في أعلاها: لا ندعكم تصعدون فتؤذوننا، فقال الذين في أسفلها، فإننا ننقبها في أسفلها فنستقي، فان أخذوا علي أيديهم فمنعوهم نجوا جميعاً، وإن تركوهم غرقوا جميعاً» [۱۲۶]. «پیامبر ج میفرماید: کسی که به اوامر و دستورات خداوند پایبند است و کسی که به اوامر او التزام ندارد به گروهی شباهت دارند که در دریا سوار کشتی میشوند، تعدادی در پایین و تعدادی در بالای کشتی قرار میگیرند، آن کسانی که پایین کشتی قرار دارند بالا میروند و درخواست آب برای نوشیدن مینمایند، و مشکلاتی را برای گروه بالا بوجود میآورند، آن گروه که در بالای کشتی قرار دارند میگویند: اجازه نمیدهیم شما بالا بیایید و ما را اذیت کنید، گروه پایینی هم میگویند: ما هم کشتی را سوراخ میکنیم و آب خواهیم نوشید، اگر جلو آنها را نگیرند و آنها را از سوراخ کردن کشتی منع نکنند همگی غرق میشوند». در این حدیث پیامبر ج مسلمانان را از سکوت در مقابل منکرات و بدعتها میترساند و به آنها هشدار میدهد. پیامبر ج یک کشتی و سرنشینان آن را بطور مثال میآورد، چه مثال قشنگ و زیبایی! سکوت در مقابل اهل منکر و فساد و بدعت، به گسترش این منکرات و بدعتها در جامعه میانجامد، بطوری که همگی را سزاوار مجازات مینماید، و هر گاه عذاب و عقاب بیاید شامل انجامدهندۀ آن کار و شامل کسی که راضی به آن کار است میشود، انجامدهنده مستقیماً آن را انجام داده است، و دومی به خاطر سکوت از انکار آن مجازات میشود.
پیامبر ج در جای دیگر میفرماید: «والذي نفسي بيده لتأمرن بالـمعروف ولتنهون عن الـمنكر، أو ليوشكن الله أن يبعث عليكم عقاباً منه فتدعونه فلايستجيب لكم» [۱۲٧]. «قسم به کسی که جان من در دست اوست، یا اینکه حتماً امر به معروف و نهی از منکر میکنید، یا اینکه در صورت ترک آن خداوند عذاب و عقابی را بر شما نازل میکند، و شما هم دعا میکنید و دعای شما مستجاب نخواهد شد».
اما بعضی از مردم به این آیه استدلال میکنند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾[المائدۀ: ۱۰۵].
«ای مؤمنان! مواظب خود باشید و خویشتن را از معاصی و گناهان بدور دارید و هوشیار باشید که آلودگیهای جامعه شما را نیالاید) هنگامی که شما هدایت یافتید و راه خداشناسی را در پیش گرفتید و دیگران را نیز به کار نیک خواندید و از کار بد بازداشتید) گمراهی گمراهان به شما زیانی نمیرساند».
به این آیه استدلال میکنند که انسان فقط مسئول خود و تصرفات خود میباشد، و در مقابل دیگران و کار آنها هیچ مسئولیتی ندارد.
جواب این شبه همان چیزی است که ابوبکر صدیق س فرموده است: ای مردم شما این آیه:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَيۡكُمۡ أَنفُسَكُمۡۖ لَا يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَيۡتُمۡ﴾[المائدۀ: ۱۰۵].
را میخوانید، و من از رسولالله ج شنیدهایم میفرمود: «إن الناس إذا رأو الظالم فلم يأخذوا علي يديه أوشك أن يعمهم الله بعقاب منه» [۱۲۸]. «هر زمان مردم، ظالم و ستمگری را مشاهده کردند و مانع او نشوند و جلو او را نگیرند نزدیک است که خداوند به خاطر آن برای همگی عذاب بفرستد و عذاب عمومی شود».
با توجه به آیات و احادیثی که گذشت دلایلی روشن و آشکاری هستند بر اینکه امر به معروف و نهی از منکر بر هر شخصی واجب میباشد. البته هر شخصی به اندازۀ توان و قدرت خودش، و معلوم شد که این صفت از ویژگیهای امت حضرت محمد ج میباشد و ترک آن از خصوصیت و ویژگیهای منافقین است. و هر گاه مردم امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند نسبت به خود جنایت کرده و مستحق عذاب خواهند شد.
شکی نیست که بدعت از بزرگترین منکرات محسوب میشود که واجب است از آن نهی شود. و هر گونه سهلانگاری به گسترش آن کمک میکند، و همچنین کوتاهی در مقابل بدعتها سبب میشود مردم فکر کنند که اگر این کار عملی منکر بود عموم مردم و بخصوص علما از آن نهی میکردند، پس سکوت علما دلیل موافقت آنها با این عمل مخالف شریعت میباشد، چون اگر مخالف بودند آن را انکار میکردند.
امر به معروف التزام به قرآن و سنت، و نهی از منکر از مهمترین وسیلههای محفوظ شدن از بدعتها است، و نقش اساسی دارد، خداوند ما و شما را از جملهی کسانی قرار دهد که امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و این کار را تنها و مخلصانه برای خداوند انجام دهیم والله اعلم.
[۱۲۰] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۳/۱۰) و رواه مسلم فی صحیحه، (۱/۶٩)، کتاب ایمان، حدیث شماره: (۴٩)، سنن ابی داود، (۱/۶٧٧) کتاب الصلاة، حدیث شماره: (۱۱۴۰)، و سنن ترمذی (۳/ ۳۱٧، ۳۱۸) ابواب الفتن، حدیث شماره: (۲۲۶۳) و گفته: حدیث حسَن صحیح است، و سنن نسائی (۸/ ۱۱۱، ۱۱۲) کتاب الإیمان، و سنن ابن ماجه (۱/ ۴۰۶) کتاب إقامة الصلاة، حدیث شماره: (۱۲٧۵). [۱۲۱. ] - به مجموع فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه (۲۸/ ۱۲۵، ۱۲۶) مراجعه شود. [۱۲۲.]- صحیح بخاری با فتح الباری (۸/ ۲۲۴) کتاب التفسیر، حدیث شماره: ۴۵۵٧، و مستدرک حاکم (۴/ ۸۴) کتاب معرفة الصحابة، و گفته: سند این حدیث صحیح است اما شیخین آنرا روایت نکردهاند، ذهبی گفته است: حدیث صحیح میباشد. [۱۲۳] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۳/۱۰) و رواه مسلم فی صحیحه، (۱/۶٩)، کتاب ایمان، حدیث شماره: (۴٩)، سنن ابی داود، (۱/۶٧٧) کتاب الصلاة، حدیث شماره: (۱۱۴۰)، و سنن ترمذی (۳/ ۳۱٧، ۳۱۸) ابواب الفتن، حدیث شماره: (۲۲۶۳) و گفته: حدیث حسَن صحیح است، و سنن نسائی (۸/ ۱۱۱، ۱۱۲) کتاب الإیمان، و سنن ابن ماجه (۱/ ۴۰۶) کتاب إقامة الصلاة، حدیث شماره: (۱۲٧۵). [۱۲۴] صحیح بخاری با فتح الباری، (۵/۱۱۲)، کتاب مظالم، حدیث شماره: (۳۴۶۵) و مسلم با شرح نووی (۳/ ۱۶٧۵)، حدیث شماره: (۲۱۲۱). [۱۲۵] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۳۸٩) و رواه الترمذی فی سننه، (۳/۳۵٧) ابواب الفتن، حدیث (۲۳۵۸) و گفنه: این حدیث حسَن صحیح میباشد. [۱۲۶] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۶۸)، سنن ترمذی، (۳/۳۱۸) ابواب الفتن، حدیث شماره (۲۲۶۴)، و گفته: حدیث حسَن صحیح است. [۱۲٧] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۳۸۸، ۳۸٩) و رواه الترمذی، (۳/۳۱۶، ۳۱٧) ابواب الفتن، حدیث شماره (۲۲۵٩)، و گفته: این حدیث حسَن میباشد. [۱۲۸] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/٧) و ترمذی فی سننه، (۴/۳۲۲) ابواب تفسیر قرآن، حدیث شماره: (۵۰۵۰)، و گفته: این حدیث حسَن صحیح میباشد، و سنن ابوداود، کتاب الملاحم (۴/ ۵۰٩، ۵۱۰) حدیث شماره: (۴۳۳۸).
اسباب و دلایل پیدا شدن بدعتها گذشت و از آنها صحبت کردیم، و جلوگیری از آنها بوسیلهی موارد زیر ممکن است از آن جمله:
الف- جلوگیری از اینکه عموم مردم در مورد دین سخن بگویند و نظر دهند، و عدم اعتبار آراء و نظرات آنها در هر درجه و مقام دنیوی که باشند.
ب- رد نمودن تمام حملات ظاهری و سری که متوجه دین میکنند، و پرده برداشتن از مظاهر بدعت، و روشن کردن و توضیح دادن آن از طریق قرآن و سنت، تا مانع انتشار آن شود و مانع غفلت مردم گردد.
ج- خودداری کردن از خارج شدن از محدودهی سنت، اگرچه تأثیر آن کم یا کوچک باشد.
د- رویگردانی از جریانات فکری و اعتقادی که انسان مسلمان نیازی به آنها ندارد، بلکه آنها را با نص صریح رد کند و مردم را از آنها بترساند، مانند آراء و نظریات غیر مسلمانان که به عقیده ارتباط داشته باشد، یا به امور غیبی و غیره مرتبط باشد. خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ يَرُدُّوكُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ كَٰفِرِينَ١٠٠﴾[آل عمران: ۱۰۰].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از گروهی از کسانی که کتاب به ایشان داده شده است پیروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگردانند».
و خداوند میفرماید:
﴿وَدَّ كَثِيرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ لَوۡ يَرُدُّونَكُم مِّنۢ بَعۡدِ إِيمَٰنِكُمۡ كُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ﴾[البقرۀ: ۱۰٩].
«بسیاری از اهل کتاب، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانیده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند به جانب کفر و حال سابقی که داشتید!) با اینکه حقانیت اسلام) برایشان کاملاً روشن گشته است».
و پیامبر ج میفرماید: «لتتبعن سنن من كان قبلكم شبراً شبراً وذراعاً ذراعاً حتي لو دخلوا جحر ضبٍ تبعتموهم» قلنا: يا رسول الله! اليهود والنصاري؟ قال: «فمن؟» [۱۲٩]. «راه و رسم کسانی را که قبل از شما بودهاند وجب به وجب و متر به متر دنبال میکنید و از آنها پیروی مینمایید، به طوری که اگر آنها داخل سوراخ سوسمار شده باشند از آنها پیروی میکنید». اصحاب گفتند: ای رسول خدا ج منظور و هدف شما از کسانی که قبل از ما بودهاند یهود و نصاری میباشد! پیامبر ج فرمود: «پس چه کسانی غیر از آنها است؟». حضرت رسول ج از پیروی نمودن از آداب و رسوم آنها مردم را ترسانده است، و از افتادن در آنها و تقلید نمودن از آنها بدون تفکر در آن هشدار داده است، که این یکی از نشانههای نبوت ایشان میباشد. واقعیت حال ما شهادت میدهد که در اکثر چیزها از آنها تقلید و پیروی میکنیم، حتی مسلمانان در عیدهای مسیحیها شرکت میکنند، و از تقالید دیگر آنها در بقیهی مسایل زندگی پیروی مینمایند، بعضی از علمای معاصر کتابهایی در مورد مسائلی که مسلمانان به مشرکان شباهت پیدا کردهاند و از آنها تقلید مینمایند نوشتهاند [۱۳۰].
اکثر بدعتها به خاطر تقلید از یهودیها و مسیحیها و غیر آنها بوجود آمدهاند [۱۳۱].
ه- در مسائل عقیدتی فقط بر قرآن و سنت اعتماد شود، چون در عقیده مجالی برای اجتهاد و استحسان و قیاس وجود ندارد. و نباید همانند اهل ضلالت و گمراهی به عقل و مثل آن اعتماد کرد. و یا به چیزهایی سستتر از آن که وجود دارد، مثل خوابها وغیره ... .
و- ترک فرورفتن و بحث نمودن بیش از حد در مورد متشابهات، چون فرورفتن در آنها علامت و نشانهی اهل ضلالت و گمراهی است. و سبب تمام بلاها و مصیبتها برای مسلمانان میباشد.
آنچه ذکر کردیم بعضی از مسائلی بود که تأثیر بسزایی برای جلوگیری از بوجود آمدن اسباب بدعت دارند، این مسائل به تنهایی نمیتوانند سبب تحقق هدف شوند، بلکه تلاش علما و طلاب دینی برای تطبیق دعوت و شریعت و تشویق مردم برای التزام به آن سهم مؤثری در پیشگیری از این بدعتها دارد، تا به هدف مطلوب و مقصود برسیم، والله الـهادی إلی سواء السبیل.
[۱۲٩. ] - صحیح بخاری با فتح الباری (۱۳/ ۳۰۰) کتاب الإعتصام بالکتاب والسنة، حدیث شماره: ٧۳۲۰، صحیح مسلم (۴/ ۲۰۵۴) کتاب العلم، حدیث شماره: ۲۶۶٩. [۱۳۰] مثل کتاب: الإیضاح والتبیین لما وقع فیه الأکثرون من مشابهة المشرکین، تألیف شیخ حمودبن عبدالله تویجری، طبع اول آن در سال ۱۳۸۴ هـ، سپس طبع دوم با تصحیح در سال ۱۴۰۵ هـ به نشر رسیده است. [۱۳۱] به کتاب البدعة، ص ۴۲۴، ۴۲۵ مراجعه شود.
منظور از بدعتهای سالگردی: بدعتهایی است که هر سال در همان روز، یکبار تکرار میشوند، و امکان ندارد فقط یک سال تکرار شود و تمام گردد، مثلاً بدعت حزن و ناراحتی نزد رافضیها در روز عاشورا - دهم محرم - هر سال در این روز برپا میشود، و تغییر روزها میان سالها ارتباطی به آن ندارد، امکان ندارد که آنها موسم و گردهمایی خود را در روز نهم یا مثلاً بیستم قرار دهند، بلکه هر سال در روز دهم از ماه محرم آن را برپا میکنند.
و همچنین بدعت اجتماع شب نیمهی شعبان، هر سال در خود آن شب آن اجتماع را تشکیل میدهند.
و به همان صورت نماز الرغائب که تاریخ و زمان معینی ندارد، بلکه متعلق به شب اولین جمعهی ماه رجب است، که گاهی مصادف با روز اول یا روز دوم یا سوم یا چهارم و ... از ماه رجب میباشد، هر سال در شب اولین جمعهی ماه رجب تکرار میشود.
حول و سنه و عام یک معنی دارند یعنی سال، که هر سه اسم در قرآن آمدهاند، خداوند میفرماید:
﴿فَلَبِثَ فِيهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِينَ عَامٗا﴾ [العنكبوت: ۱۴].
«او نهصد و پنجاه سال درمیان آنان ماندگار شد».
در یک آیه هم سنه و هم عام آورده است.
و خداوند میفرماید:
﴿وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ يُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَيۡنِ كَامِلَيۡنِ﴾ [البقرۀ: ۲۳۳].
«مادران دو سال تمام فرزندان خود را شیر میدهند».
بعضی اوقات سنه برای خشکسالی و عام برای سالی سرسبز و خرم بکار میرود، خداوند میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِينَ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ﴾[الأعراف: ۱۳۰].
«ما فرعون و فرعونیان را به خشکسالی و قحطی و تنگی معیشت و کمبود ثمرات و غلات گرفتار ساختیم».
بوسیلهی لفظ سنین از خشکسالی تعبیر نموده است. و خداوند میفرماید:
﴿ثُمَّ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَامٞ فِيهِ يُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِيهِ يَعۡصِرُونَ٤٩﴾[یوسف: ۴٩].
«سپس بعد از آن سالهای خشک و سخت) سالی فرامیرسد که بارانهای فراوان برای مردم بارانده و به فریادشان رسیده میشود و در آن شیرۀ انگور، زیتون و ...) را میگیرند».
با لفظ عام از سالی خوش و سرسبز و خرم نام برده است. و گاهی و با لفظ سنین از سال سرسبز و خرم هم تعبیر شده است، خداوند میفرماید:
﴿قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِينَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِي سُنۢبُلِهِۦ﴾[یوسف: ۴٧].
«یوسف) گفت: باید هفت سال پی در پی با تلاش زیاد گندم و جو) بکارید و آنچه را که درو میکنید جز اندکی که میخورید) در خوشهی خود نگاه دارید».
اما لفظ حول هم برای خشکسالی و هم برای سال سرسبز و خرم بکار میرود.
سنه - حول- دو نوع است: طبیعی و اصطلاحی.
سال قمری است، اولین روز آن از اولین روز ماه محرم شروع میشود و آخرین روز آن با سپری شدن آخرین روز ماه ذیالحجه پایان مییابد، دوازده ماه میباشد، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ يَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾[التوبۀ: ۳۶].
«شمارهی ماههای سال قمری) در حکم و تقدیر خدا در کتاب آفرینش از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده است دوازده ماه است».
تعداد روزهایش: سیصد و پنجاه و چهار روز، و یک پنجم و یک ششم یک روز تقریباً میباشد، این یک پنجم و یک ششم روز در هر سه سال با هم جمع میشود، و جمعاً سیصد و پنجاه و پنج روز میشود. و همین طور بعد از این روز چیزی جمع میشود در سال ششم یک روز جمع میشود و هکذا ادامه مییابد، با تمام شدن سی سال یازده روز جمع میشود، این سالها را کبائس العرب مینامند.
سال شمسی است، ماههای آن مثل سال طبیعی دوازده ماه است، تمام طائفهها عدم تغییر آن را رعایت کردهاند [۱۳۲]، تعداد روزهای آن نزد تمام گروه و طایفهها سیصد و شصت و پنج روز تمام و یک چهارم یک روز میباشد.
زیاد بودن آن بر ماههای عربی طبیعی) ده روز و هشت دهم یک روز و پنج ششم یک روز میباشد [۱۳۳].
در این کتاب به بدعتهایی که در هر ماه از ماههای سال هجری پیدا میشوند اشاره میکنیم، از ماه محرم شروع و با ماه ذیالحجه آن را خاتمه میدهیم. بعضی از ماهها هم وجود دارند که به حسب قدرت و توانایی خود نتوانستیم از هیچ بدعتی در آن اطلاعی پیدا کنیم، به همین خاطر آن را بیان نکردهایم، مثل ماه ربیعالثانی، و ماه جمادیالأولی و الثانیه و ذیالقعده. از خداوند کمک و پیروزی را خواستاریم، چون او بر هر چیزی قادر و توانا است.
[۱۳۲. ] - مراد از این طوائف فارسی زبانان، قبطیان و سریانیان میباشند. [۱۳۳. ] - به کتاب صبح الأعشی (۲/ ۳٩۶- ۳٩٧) و کتاب نهایة الأرب (۱/ ۱۶۴) مراجعه شود.
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد ماه محرم.
بحث دوم: بدعتهای رافضیها در ماه محرم.
بحث سوم: بدعت خوشحالی گروه ناصبی در ماه محرم.
از ابوبکر س از پیامبر ج روایت شده است که فرمودند: «إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السماوات والأرض، والسنة اثنا عشر شهراً، منها أربعة حرم: ثلاثٌ متوالياتٌ ذوالقعده وذوالحجه والـمحرم، ورجب مضر الذي بين جمادي وشعبان» [۱۳۴]. «زمان دور میزند و میچرخد بر همان شکلی که آن روز خداوند زمین و آسمان را آفرید، سال دوازده ماه است، از این دوازده ماه، چهار ماه از ماههای حرام محسوب میشود، سه ماه از ماههای حرام پشت سر هم میآیند، ذوالقعده، ذوالحجه و محرم و ماه رجب نیکو و سرسبز که میان جمادی و شعبان قرار دارد».
از ابوهریره س روایت شده است که پیامبر ج فرمود: «أفضل الصيام بعد رمضان، شهرُ الله الـمحرم، وأفضلُ الصلاة بعد الفريضة، صلاة الليل» [۱۳۵]. «خوبترین و پسندیدهترین روزه بعد از روزۀ ماه رمضان، روزۀ ماه خدا محرم میباشد، و خوبترین و پسندیدهترین نماز بعد از نمازهای واجب، نماز شب است».
از عایشه ل روایت شده است که فرمود: در زمان جاهلیت قریش [۱۳۶]روز عاشورا را روزه میگرفتند. آن زمان که پیامبر ج به مدینه [۱۳٧] رفت روز عاشورا را روزه گرفت و بر آن امر کرد، هنگامی که روزۀ ماه رمضان واجب شد، روزۀ عاشورا را ترک کرد، هر کس دوست داشت روزه میگرفت و هر کس دوست نداشت آن را ترک میکرد. متفق علیه [۱۳۸].
از ابن عباس ب روایت شده است که فرمود: هنگامی که پیامبر ج به مدینه رفتند، دیدند که یهودیها روز عاشورا روزه میگیرند، فرمود: این چه روزهای است که میگیرید؟ گفتند: این روز نیکو است، این روزی است که خداوند بنیاسرائیل را از دشمنشان نجات داد و موسی ÷ آن را روزه گرفت، پیامبر ج نیز روزه گرفت، پیامبر ج فرمود: «فأنا أحق بموسي منكم، فصامه وأمر بصيامه» متفق علیه [۱۳٩]. «من از شما به موسی سزاوارتر هستم، پس روزه گرفت و دستور داد که مسلمانان هم روزه بگیرند».
از ابی موسی س روایت شده است که فرمود: یهود روز عاشورا را جشن میگرفتند، پیامبر ج فرمود: «فصوموه أنتم» متفق علیه [۱۴۰] «شما مسلمانان روز عاشورا را روزه بگیرید».
حمید بنعبدالرحمن روایت میکند که از معاویه بن أبیسفیان ب شنیده است که روز عاشورا -بعد از موسم حج - بالای منبر میگفت: ای اهل مدینه علمای شما کجایند؟ از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: «هذا يوم عاشورا، ولم يكتب الله عليكم صيامه، وأنا صائم، فمن شاء فليصم ومن شاء فليفطر» [۱۴۱]. متفق علیه. «این روز عاشورا است، خداوند روزۀ آن را واجب نکرده است، و من روزه هستم، هر کس دوست دارد روزه بگیرد و هر کس دوست دارد افطار کند».
از ابن عباس س روایت شده که فرمود: «ما رأيت النبي ج يتحري صيام يومٍ فضّله علي غيره إلا هذا اليوم عاشوراء، وهذا الشهر» [۱۴۲]. «هرگز پیامبر ج را ندیدم که روزۀ روزی را بر دیگری تفضیل و ترجیح دهد به جز این روز؛ روز عاشورا و این ماه یعنی ماه رمضان را، که آنها را بر غیر خود ترجیح و تفضیل میداد».
از رُبیع دختر معوذ ل روایت شده که گفته است: پیامبر ج صبح زود روز عاشورا به روستاهای انصار پیام میفرستاد که: «من أصبح مفطراً فليتم بقية يومه، ومن أصبح صائماً فليصم» «هر کس روزه نیست باقیماندۀ روز خود را به اتمام برساند و هر کس روزه است، روزهاش را تمام کند و روزه بگیرد». ربیع میگوید: از آن زمان به بعد ما روزه میگرفتیم و بچههایمان را نیز وادار به روزه گرفتن میکردیم و اسباب بازیهایی از پشم برای آنها قرار میدادیم تا مشغول شوند، هر گاه یکی از آنها به خاطر گرسنگی و درخواست غذا گریه میکرد، آن پشم را به او میدادیم تا افطار فرا میرسید متفق علیه) [۱۴۳].
سلمه بن اکوع س گفت: پیامبر ج فرمود: پیامبر ج به مردی از طایفهی أسلم دستور داد که درمیان مردم اعلام کند که هر کس در روز عاشورا چیزی خورده و روزه نگرفته است باقیماندۀ روز چیزی نخورد و بقیهی روز، روزه باشد، و هر کس هم چیزی نخورده است، روزه باشد، چون این روز، روز عاشورا است متفق علیه) [۱۴۴].
از ابیقتاده س از رسول خدا ج روایت شده است که فرمود: «ثلاثٌ من كل شهرٍ، ورمضان إلي رمضان، فهذا صيام الدهر كله، صيام يوم عرفة أحتسب علي الله أن يكفر السنة التي قبله، والسنة التي بعده، وصيام يوم عاشورا أحتسب علي الله أن يكفر السنة التي قبله» [۱۴۵] «سه روز روزه از هر ماهی، و رمضان تا رمضان دیگر، مثل روزه گرفتن تمام روزگار است، گمان میکنم خداوند گناهان سال قبل و بعد از آن را به خاطر روزۀ روز عرفه میبخشد، و روزۀ روز عاشورا اجر و ثوابش به قدری است که گمان میکنم خداوند بوسیلهی آن گناهان سال قبل از آن را میبخشد».
عبدالله بن عمر ب روایت میکند که اهل جاهلیت روز عاشورا را روزه میگرفتند، و پیامبر ج و مسلمانان نیز قبل از اینکه روزۀ ماه رمضان واجب شود روز عاشورا را روزه میگرفتند، هنگامی که روزۀ ماه رمضان واجب شد، پیامبر ج فرمود: «إن عاشوراء يوم من أيام الله، فمن شاء صامه، ومن شاء تركه» [۱۴۶]. «روز عاشورا، روزی از روزهای خداست، هر کس دوست داشته باشد روزه بگیرد و هر کس دوست ندارد روزه نگیرد».
جابر بن سمره س میگوید: «كان رسولُالله ج يأمرنا بصيام يوم عاشوراء، ويحثنا عليه، ويتعاهدنا عنده، فلما فرض رمضان، لم يأمرنا، ولم ينهنا، ولم يتعاهدنا عنده» [۱۴٧]. «پیامبر ج ما را به روزۀ روز عاشورا دستور میداد، و برای آن ما را تشویق مینمود، و ما را متوجه مینمود که از آن غفلت نکنیم، ولی زمانی که روزۀ ماه رمضان واجب شد، برای روزۀ عاشورا به ما دستور نداد و ما را نیز نهی نکرد که روزه بگیرد و از ما هم برای گرفتن روزۀ عاشورا تعهد نگرفت».
از ابن عمر س روایت شده است که: «صام النبي ج عاشوراء وأمر بصيامه، فلما فرض رمضان ترك، وكان عبدالله لايصومه إلا أن يوافق صومه») [۱۴۸]( «پیامبر ج روز عاشورا را روزه میگرفت و به روزه گرفتن آن نیز امر مینمود، زمانی که روزۀ ماه رمضان واجب شد، آن را ترک کرد، و عبدالله هم آن را روزه نمیگرفت مگر اینکه با روزهایی که عادت او بود روزه بگیرد اتفاق بیفتد».
از ابن عباس س روایت شده که گفته است: زمانی که رسولالله ج روزۀ عاشورا را روزه گرفت و به روزه گرفتن آن نیز دستور داد، گفتند: ای رسول خدا ج! این روزی است که یهودیها و مسیحیها آن را تعظیم میکنند، پیامبر ج فرمود: «فإذا كان العام الـمقبل إن شاءالله، صمنا اليوم التاسع» قال: فلم یأت العام الـمقبل حتی توفی رسول الله ج وفي روایة «لئن بقيت إلي قابل لأصومن التاسع») [۱۴٩](. «اگر انشاءالله سال آینده بیاید روز نهم را نیز، روزه خواهیم گرفت، ابن عباس میگوید سال آینده نرسید که پیامبر ج فوت کردند، و در روایت دیگر آمده که پیامبر ج فرمود: اگر سال آینده باقی ماندیم حتماً روز نهم را روزه خواهم گرفت».
حکم بن أعرج میگوید: پیش ابن عباس ب) رفتم در حالی که او نزد آب زمزم تکیه داده بود، به او گفتم: از روزۀ روز عاشورا برایم بگو. گفت: هنگامی که هلال ماه محرم را دیدی حساب کن و بشمار، روز نهم روزه بگیر، گفتم، آیا پیامبر ج روزه میگرفت؟ گفت: بله) [۱۵۰](.
ابن عباس ب میگوید: «أمر رسول الله ج بصوم يوم عاشوراء يوم العاشر») [۱۵۱](. «رسولالله ج دستور داد روز عاشورا روز دهم روزه بگیرند».
ابن عباس میگوید: قال رسولالله ج: «صوموا يوم عاشوراء، وخالفوا فيه اليهود، وصوموا قبله يوماً أو بعده يوماً» [۱۵۲]. «پیامبر ج فرمود: روز عاشورا روزه بگیرید، و در این روز با یهودیها مخالفت کنید، یک روز قبل از عاشورا یا یک روز بعد از آن را نیز روزه بگیرید».
ابن قیم جوزیه میفرماید: هر کس به مجموع روایات ابن عباس توجه و تأمل کند، هیچ اشکالی برای او باقی نخواهد ماند و کاملاً برایش روشن میشود که ابن عباس چقدر آگاهی و وسعت علم و دانش دارد، او عاشورا را روز نهم قرار نداده است، بلکه به سائل گفت: روز نهم روزه بگیر، و به شناخت سائل اکتفا کرد که روز عاشورا روز دهم است که همهی مردم آن را دهم میدانند، سؤالکننده را راهنمایی میکند که روز نهم روزه بگیرد، و بیان میکند که رسولالله ج هم روز نهم را روزه میگرفت، یا آن را انجام میداد یا اینکه به آن دستور میداد، و در آینده هم برای انجام آن عزم و اراده داشت، دلیل بر این عزم و اراده این است که میفرماید: «صوموا يوماً قبله أو يوماً بعده» «یک روز قبل یا یک روز بعد از آن روزه بگیرید»، و روایت میکند که «أمر رسول الله ج بصوم یوم عاشوراء یوم العاشر». «پیامبر ج به روزۀ روز دهم روز عاشورا دستور داد».
روایت تمام این آثار بعضی، بعضی دیگر را تصدیق و تأیید میکنند، مراتب روزۀ عاشورا سه مرحله میباشد: کاملترین آنها این است که یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از آن روزه گرفته شود، بعد از آن این است که روز نهم و دهم روزه گرفته شود، که اکثر احادیث بر این مورد دلالت دارند، و مرحلهی سوم این است که روز دهم به تنهایی روزه گرفته شود، اما اینکه فقط روز نهم به تنهایی روزه گرفته شود، این فهم ناقص و ناتمام است، و سبب عدم بررسی الفاظ و راههای آثار میباشد [۱۵۳].
امام حنبل / میفرماید: «فإن اشتبه علیه أول الشهر صام ثلاثة أیام، وإنمـا یفعل ذلك لیتیقن صوم التاسع والعاشر» [۱۵۴]. «اگر برای کسی اول ماه محرم نامعلوم بود، سه روز روزه بگیرد، این کار هم به این خاطر میشود تا روزۀ روز نهم و دهم بطور یقین گرفته شود».
[۱۳۴] رواه البخاری، کتاب الأضاحی، حدیث شماره (۵۵۵۰) و مسلم، کتاب القسامه، حدیث شماره (۱۶٧٩). [۱۳۵] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۲/۳۰۳) و رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۸۲۱)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۶۳)، و سنن ابوداود (۲/ ۸۱۱) کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۴۲٩)، و سنن ترمذی (۲/ ۱۲) ابواب الصوم، حدیث شماره: (٧۳٧) و گفته: این حدیث حسن است، و سنن نسائی (۳/ ۲۰۶، ۲۰٧) باب قیام اللیل، و سنن ابن ماجه (۱/ ۵۵۴) کتاب الصیام، حدیث شماره: (۱٧۴۲). [۱۳۶] قریش از مشهورترین و قویترین قبیلههای عرب بودند، خداوند پیامبر ج را میان آنان مبعوث کرد، پیامبر ج فرمود: (خداوند از نوادههای اسماعیل کنانه را انتخاب کرد، و از میان کنانه قریش را برگزید، و از میان قریش بنیهاشم و از میان بنیهاشم مرا برگزید)، رواه مسلم، (۴/۱٧۸۲)، حدیث شماره (۲۲٧۶). علما در مورد اینکه چرا قریش به این نام، نامگذاری شدهاند اختلاف نظر دارند، بعضی میگویند منسوب به قریش بن بدر بن یخلد بن حارث بن یخلد بن نضر بن کنانه است، و بعضی هم میگویند منسوب به نضر بن کنانه است و قریش نام برده شده چون او را شدید وصاحب عزم میدانستند و قریش این معنی را میدهد، و بعضی گفتهاند قریش منسوب به حیوانی است که در دریا زندگی میکند و قرش نام دارد و حیوانات دیگر را میخورد، و بعضی گفتهاند که نضربن کنانه از نیازها و احتیاجات مردم تفتیش میکرد و آنها را بوسیلهی پول و ثروت خود برطرف مینمود. التقریش یعنی تفتیش، و بعضی میگویند منسوب به تقریش یعنی کاسبی و تجارت، و بعضی هم میگویند که منسوب به تقرش یعنی تجمع است. ولی قول راجح – والله اعلم – این است که قریش منسوب به نضربن کنانه است، هر کس از نواده او باشد قریشی است، و هر کس از نواده او نباشد قریشی نیست. به تاریخ طبری، (۲/۲۶۳-۲۶۵) و البدایة والنهایة (۲/ ۲۱۸- ۲۲٩) مراجعه شود. [۱۳٧] مدینه: در جاهلیت یثرب نامیده میشد. شهر رسولالله ج است، و شهر مهاجرین، احادیث زیادی در مورد فضل و بزرگی و اینکه شهر حرام است وارد شده است، امام بخاری کتابی در صحیح خود به نام فضایل مدینه قرار داده است، در این شهر مسجد پیامبر ج و قبر و منبر او وجود دارد که میان قبر و منبر ایشان روضهای از روضات جنت (بهشت) وجود دارد، در این شهر خوبترین امت حضرت محمد ج مثل خلفای راشدین و صحابهها قرار داشتند و همانجا هم دفن شدند، در شمال آن کوه اُحُد قرار دارد که غزوه مشهور اُحُد همانجا واقع شد، دمای گرمای آن پایین و آرام است، درختان خرمای زیادی دارد و آب و مزارع فراوانی در آن قرار گرفته است، و در شمال مکه به اندازه ۴۵۰ کیلومتر از آن فاصله دارد، به معجمالبلدان، (۵/۸۲-۸۸) و صحیح بخاری، (۲/۲۲۰-۲۲۵)، کتاب فضایل مدینه مراجعه شود. [۱۳۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره (۲۰۰۲) و مسلم، (۲/٧٩۲)، حدیث (۱۱۲۵)، )، و سنن ترمذی (۲/ ۱۲٧) ابواب الصوم، حدیث شماره: (٧۵۰) و گفته: حدیث عائشه حدیث صحیح بوده و اهل علم بر آن عمل کردهاند، اما صیام روز عاشورا را واجب نمیدانند و صرف فضیلت را برای آن ثابت میکنند. [۱۳٩] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره (۲۰۰۴) و مسلم، (۲/٧٩۵)، حدیث شماره: (۱۱۳۰). [۱۴۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره (۲۰۰۵) و مسلم، (۲/٧٩۶)، حدیث (۱۱۳۱). [۱۴۱] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره (۲۰۰۳) و مسلم، (۲/٧٩۵)، حدیث شماره: (۱۱۲٩). [۱۴۲] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۵)، کتاب الصوم، حدیث شماره (۲۰۰۶)، رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩٧)، کتاب الصیام، حدیث (۱۱۳۲). [۱۴۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۰۰)، کتاب الصوم، حدیث شماره: (۱۶٩۰)، رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩۸، ٧٩٩)، کتاب الصیام، (۱۱۳۶). [۱۴۴] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۵)، کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۰۰٧)، رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩۸)، کتاب الصیام، حدیث (۱۱۳۵). [۱۴۵] رواه احمد فی مسنده، (۵/۲٩۶-۲٩٧) و رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۸۱۸-۸۱٩)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۶۳)، سنن ابوداود، (۳/ ۸۱۸، ۸۱٩) کتاب الصیام، حدیث شماره: (۳۴۳۵)، سنن ترمذی، (۳/ ۱۳۶) ابواب الصوم، حدیث شماره: (٧۴٩)، صحیح ابن خزیمه (۳/ ۲۸۸) ابواب الصوم التطوع، حدیث شماره: (۲۰۸٧). [۱۴۶] رواه احمد فی مسنده، (۲/۵٧) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩۲-٧٩۳)، کتاب الصیام، حدیث شماره: (۱۱۳۶)، سنن ابوداود، (۳/ ۸۱٧، ۸۱۸) کتاب الصوم، حدیث شماره: (۳۴۴۳)، صحیح ابن خزیمه (۳/ ۲۸۴) ابواب الصوم التطوع، حدیث شماره: (۲۰۸۲). [۱۴٧] رواه احمد فی مسنده، (۵/٩۶) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩۴-٧٩۵)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳۸)، صحیح ابن خزیمه (۳/ ۲۸۴، ۲۸۵)، حدیث شماره: (۲۰۸۳). [۱۴۸] رواه احمد فی مسنده، (۲/۴)، صحیح بخاری با فتح الباری (۴/ ۱۰۲)، کتاب الصوم، حدیث شماره (۱۸٩۲). [۱۴٩] رواه احمد فی مسنده، (۱/۲۳۶) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩٧-٧٩۸)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳۴)، سنن ابوداود، (۲/ ۸۱۸، ۸۱٩) کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۴۴۵)، سنن ابن ماجه، (۱/ ۵۵۲) کتاب الصیام، حدیث شماره: (۱٧۳۶). [۱۵۰] رواه احمد فی مسنده، (۵/۴۳٩) و رواه مسلم فی صحیحه، (۳/٧٩٧)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳۳)، سنن ابوداود، (۳/ ۸۱٩، ۸۲۰) کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۴۴۶)، سنن ترمذی، (۲/ ۱۲٧، ۱۲۸) ابواب الصوم، حدیث شماره: (٧۵۱)، و رواه ابن خزیمه، (۳/۲٩۱) ابواب الصیام، حدیث شماره: (۲۰٩۶). [۱۵۱] رواه الترمذی فی سننه، (۲/۱۲٧-۱۲۸) ابواب الصوم، حدیث شماره (٧۵۱) و گفته: حدیث ابن عباس حدیث حسن صحیح است. [۱۵۲] رواه احمد فی مسنده، (۱/۲۴۱)، رواه ابن خزیمة فی صحیحه، (۳/۲٩۰-۲٩۱)، حدیث شماره: (۲۰٩۵)، مصنف عبدرزاق (۴/ ۲۸٧) شماره: (٧۸۳٩) موقوف بر ابن عباس، سنن بیهقی (۴/ ۲۸٧) به صورت مرفوع. [۱۵۳] به زادالمعاد، (۲/٧۵-٧۶) مراجعه شود. [۱۵۴] به المغنی، (۳/۱٧۴) مراجعه شود.
در روز دهم از ماه محرم، که به عاشورا مشهور است، حسین پسر علی بن ابیطالبب به شهادت رسید، که این حادثه در سال ۶۱ هجری روی داد، و شهادتش باعث بالا رفتن مقام و منزلت او شد، و درجهاش بالا رفت، او و برادرش حسن بزرگان جوانان اهل بهشت هستند، مقام و منزلتهای بالا و مهم جز با بلا و مصیبت به دست نمیآیند، همانطور که از پیامبر ج سؤال شد: «أي الناس بلاءً؟ فقال: الأنبياء ثم الصالحون ثم الأمثل فالأمثل يبتلي الرجل علي حسب دينه، فإن كان في دينه صلابة زيد في بلائه، وإن كان في دينه رقة خفف عنه، ولايزال البلاء بالـمؤمن حتي يمشي علي الأرض، وليس عليه خطيئة» [۱۵۶]. «کدام گروه از مردم بیشتر دچار بلا و مصیبت میشوند؟ پیامبر ج فرمود: انبیا و پیامبران، بعد از آنها انسانهای صالح بعد از آنها کسانی که از نظر تقوی پایینتر هستند به همین ترتیب تا آخر، انسان بر اساس تقوی و اندازۀ دینداریش دچار بلا و مصیبت میشود، اگر دینی محکم داشته باشد، دچار بلا و مصیبت بیشتر میشود، و اگر دینداریش سست و اندک باشد کمتر دچار میشود، و انسان مؤمن تا زمانی که بر روی زمین هست و راه میرود پیوسته دچار بلا و مصیبت هم خواهد شد تا اینکه هیچ گناهی بر او نمیماند و پاک میگردد».
حسن و حسین از طرف خداوند مقام و منزلتهای عالی داشتند، بوسیلهی این بلا و مصیبت به مقام و منزلتی رسیدند که گذشتگان پاک آنها به چنین مرتبهای نرسیدند، هنگامی به دنیا آمدند که اسلام در اوج عزت و اقتدار بود، در حال عزت و کرامت تربیت شدند، مسلمانان آنان را احترام و بزرگ میشمردند، هنگامی که پیامبر ج فوت کرد آنها به سن تمییز نرسیده بودند، نعمت و لطف خداوند بر آنها این بود که خود و خانوادهاشان به چنین بلایی مبتلا شوند، همانطور که کسی از آنها افضلتر و بلند مقامتر بود به بلا و مصیبت گرفتار شد، علی س از آنها بزرگتر و افضلتر بود، در حالی که شهید شد، و کشتن حسین سبب بلاها و فتنههایی درمیان مردم شد، همانطور که کشته شدن عثمان ذی النورین س سبب بزرگترین فتنهها و بلاها شد، و به خاطر آن بود که مسلمانان تا امروز دچار تفرقه و اختلاف شدند. هنگامی که عبدالرحمن بن ملجم، امیرالمؤمنین علی س را به قتل رساند، اصحاب با حسن پسر او بیعت کردند، همان حسنی که پیامبر ج در مورد او فرمود: «إن ابني هذا سيد وسيصلح الله به بين فئتين عظيمتين من الـمسلمين» [۱۵٧]. «پسرم حسن سید است و در آینده خداوند بوسیلهی او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح ایجاد میکند».
حسن از ولایت پایین آمد، و خداوند با این کار او میان دو گروه بزرگ صلح ایجاد کرد، سپس او فوت کرد، و طوایفی قیام کردند و به حسین نامه نوشتند که اگر کار را به عهده بگیرد او را کمک خواهند کرد، ولی در واقع راست نمیگفتند، اما هنگامی که پسر عمویش مسلم بن عقیل را پیش آنها فرستاد خلاف وعده کردند و عهد و پیمان خود را نقض کردند، و دشمن او را کمک کردند، و با او جنگیدند.
صاحبنظران و دوستان حسین س مثل ابن عباس، ابن عمر، و غیره به او گفتند که نزد اهل کوفه نرود، و نظرشان این بود که مصلحت نیست پیش آنها برود، و همین طور هم بود که گفتند، ولی ارادۀ خدا باید صورت گیرد. هنگامی که حسین س خارج شد و دید که همه چیز تغییر کرده است، از او خواسته شد برگردد، یا به مرزهای کشور اسلامی پناه ببرد یا نزد پسر عمویش یزید برود، ولی عدهای مانع او شدند، تا اینکه او را محاصره کردند، و به قتل رساندند، و گروهی هم که با او بودند آنها را هم به قتل رساندند، و مظلومانه به شهادت رسید، و خداوند او را به اهل بیت پاک خود ملحق نمود.
این کار سبب شر و اختلاف میان مردم شد، گروهی جاهل و ظالم یا ملحد و منافق شدند، یا گمراه و سرکش، که دوستی اهل بیت را ظاهر میکردند، روز عاشورا را روز ماتم و حزن و ناراحتی و گریه و زاری قرار میدهند، شعائر جاهلیت را ظاهر مینمایند، مثل زدن به صورت و پاره کردن یقه و لباس و تعزیه گرفتن شبیه آنچه که در دوران جاهلیت انجام میشد [۱۵۸].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: قتل حسین س سبب شد که شیطان دو بدعت را درمیان مردم بوجود آورد: بدعت حزن و ناراحتی و گریه و زاری در روز عاشورا، مثل زدن به سر و صورت و فریاد زدن، گریه کردن، خود را تشنه نگه داشتن، مرثیهسرایی و آنچه که به دشنام دادن سلف صالح و لعن آنها میانجامد، و داخل کردن کسی که در این گناه دخالتی نداشته است، بطوری که سابقین اول را دشنام میدهند، و خواندن اخباری که اکثر آنها کذب و دروغ است، و هدف کسانی که این بدعتها را بوجود آوردهاند باز کردن در فتنه و تفرقه بر روی مسلمانان و امت پیامبر ج میباشد. که این کارها به اتفاق تمام مسلمانان نه واجب و نه مستحب هستند، بلکه این کارها از بزرگترین محرمات و گناهان میباشند [۱۵٩].
این کارها مخالف شریعت و قانون خدا میباشد، آنچه که خدا و رسول ج او هنگام مصیبت به آن دستور دادهاند - اگر آن مصیبت تازه و جدید باشد - تنها صبر و رجوع بهسوی خدا و مقاومت میباشد، خداوند میفرماید:
﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾[البقرۀ: ۱۵۵-۱۵٧].
«و مژده بده به بردباران، آن کسانی که هنگامی که بلائی به آنان میرسد، میگویند: ما از آن خدائیم و بسوی او بازمیگردیم. آنان همان بردباران با ایمان هستند که) الطاف و رحمت و احسان و مغفرت خدایشان شامل حال آنها میگردد، و مسلماً آنان راهیافتگان به جادۀ حق و حقیقت) هستند».
در حدیث صحیح از پیامبر ج روایت شده که میفرماید: «ليس منا من لطم الـخدود، وشق الـجيوب، ودعا بدعوي الـجاهلية» [۱۶۰]. «کسی که به سر و صورت خود میزند، و یقه و لباس خود را پاره میکند و نوحههای جاهلیت را سر میدهد از ما نیست».
و پیامبر ج میفرماید: «أنا بريئ من الصالقة والحالقة والشاقة» [۱۶۱]. پیامبر ج میفرماید: «من از کسی که هنگام بلا و مصیبت صدایش را بلند میکند و موهایش را میکَنَد و لباسش را پاره میکند بری هستم و از امت من نیست». و قال ج: «النائحة إذا لم تتب قبل موتها تقامُ يوم القيامة وعليها سربالٌ من قطران و درعٍ من جرب» [۱۶۲]. «زنی که هنگام مصیبت صدایش را بلند میکند و نوحهخوانی مینماید، اگر قبل از مرگش توبه نکند، روز قیامت زنده میشود در حالی که پیراهنش از مس ذوب شده و لباسی که باعث گرمی میشود بر تن خواهد داشت».
در حدیث صحیح از پیامبر ج روایت شده است: «ما من مسلمٍ يصاب بمصيبة فيقول: إنا لله و إنا إليه راجعون، اللهم أجرني في مصيبتي واخلف لي خيراً منها إلا آجرهُ الله في مصيبته وأخلفه خيراً منها» [۱۶۳]. «هر مسلمانی که به مصیبت و بلایی گرفتار شود و بگوید: إنالله و إنا إلیه راجعون خدا ما از آن توئیم و بسوی تو برمیگردیم) خداوندا بخاطر مصیبت و بلایی که به آن گرفتار شدهام مرا اجر و ثواب بده و خوبتر از آن را برایم جایگزین کن، خداوند به او اجر و ثواب خواهد داد و چیز خوبتر را برایش جایگزین میکند».
پیامبر ج فرمود: «أربع في أمتي من أمر الجاهلية لايتركونهن: الفخر بالأحساب، والطعن في الأنساب، والإستسقاءُ بالنجوم، والنياحة علي الـميت» [۱۶۴]. «چهار چیز از عادات زمان جاهلیت درمیان امت من وجود دارد و آنها را ترک نمیکنند: افتخار و تکبر به پدران و نیاکان، عیب جویی و طعنه زدن به اصل و نسب یکدیگر، درخواست باران بوسیلهی ستارهگان، نوحهسرایی بر مُرده».
پس چطور اگر با این همه ظلم بر مسلمانان را برنامه ریزی نماید، و آنها را لعن و نفرین کند، و اهل کفر و الحاد را بر اهدافشان کمک کند و آنچه فساد است وارد دین کند و سایر مقاصد خبیث و خطرناکی که فقط خداوند آنها را میداند.
از چیزهایی که شیطان آن را برای اهل ضلالت و گمراهی و سرکشی زینت داده است، گرفتن روز عاشورا بعنوان روز ماتم و عزاداری میباشد، و آنچه از سر و صدا و نوحهسرایی انجام میدهند، و ایجاد قصیدهها و سرودهای ناراحتکننده، و درست کردن روایات و اخباری که اکثراً دروغ میباشند و جز ایجاد حزن و تعصب و پیدا کردن کینه و جنگ و فتنه انداختن میان مسلمانان چیز دیگری در آنها وجود ندارد، و بوسیلهی آنها به نفرین و دشنام دادن به سابقین اول و دروغ گفتن و فتنهانگیزی میپردازند.
مسلمانان، دروغگوتر و فتنهانگیزتر و همپیمانتر برای کفار علیه اسلام را از این گروه گمراه و سرکش روافض)، ندیدهاند و نمیشناسند، آنها از خوارج بدترند، آنها کسانی هستند که پیامبر ج در مورد آنها گفته است: «يقتلون أهل الإسلام ويدعون أهل الأوثان» [۱۶۵] «اهل اسلام و مسلمانان را میکُشند و بتپرستان را رها میکنند».
آنها یهود و مسیحیها و مشرکین را علیه اهل بیت پیامبر ج و امت اسلامی کمک میکنند، همانطور که دشمنان اسلام را بر آنچه که در بغداد و غیره در مورد خانوادۀ نبوت و معدن رسالت اولاد عباس بن مطلب و سایر اهل بیت و مسلمانان، از قتل و اسارت و تخریب اماکن انجام دادند کمک کردند [۱۶۶].
شر و بدی و ضرر آنها برای اهل اسلام را هیچ مرد عاقل و فصیح و بلیغی نمیتواند توصیف کند [۱۶٧].
این گروه یعنی رافضیها: از میان تمام گروهها به صورت خاص به نفرین و دشنام دادن به خلفای راشدین ابوبکر و عمر ب و لعنت فرستادن بر آنها و بغض و تکفیر آنها - العیاذ بالله - مشهور هستند، به همین خاطر به امام احمد / گفته شد: رافضی کیست؟ گفت: کسی که ابوبکر و عمر را دشنام دهد [۱۶۸].
آنها به این خاطر رافضی نامیده شدند، چون آنها زیدبن علی را به خاطر اینکه او دو خلیفۀ راشد ابوبکر و عمر) را دوست میداشت ترک کردند و تنها گذاشتند، چون آنها ابوبکر و عمر را دوست ندارند، کسی که بغض و کینهی آنها را داشته باشد رافضی است، و بعضی هم گفتهاند، به این خاطر رافضی گفته میشوند چون ابوبکر و عمر ب را ترک کردهاند.
اصل و ریشۀ رافضه از منافقین مرتد میباشند، عبدالله بن سبأ کافر آن را بوجود آورد، و با ادعای امامت علی با نص صریح و ادعای عصمت برای او غلوّ را در شخصیت علی بوجود آورد.
به همین خاطر مبدأ و ابتدای رافضه از نفاق میباشد، بعضی از علمای سلف میگویند: حبّ و دوست داشتن ابوبکر و عمر ایمان و بغض و کینهی آنها نفاق است، حبّ و دوستی داشتن بنیهاشم ایمان و بغض آنها نفاق است [۱۶٩].
این گروه، همان گروهی هستند که شیخ الإسلام ابن تیمیه / آنها را با این گفتهی خویش توصیف میکند: رافضیها ملتی هستند که نه عقل صریح و نه نقل صحیح دارند، دینی مقبول و دنیایی موفق ندارند، بلکه دروغگوترین و جاهلترین طوایف میباشند، و هر کافر و مرتدی داخل دین آنها میشود، همانطور که گروه نصیریه [۱٧۰] و اسماعیلیه [۱٧۱] و غیر آنها داخل دین آنها شدند.
آنها بهترین و خوبترین امت محمد ج را نشانه میگیرند و با آنها دشمنی میورزند و دشمنان خدا از جمع یهود و نصاری و مشرکین را دوست دارند، آنچه که صحیح بودن آن مسلم و متواتر است، قبول ندارند و آن را کنار میکنند، و آنچه که دروغ و افترا و فاسد است قبول دارند و آن را دنبال میکنند، این گروه، همان کسانی هستند که شعبی / کسی که از همهی مردم بیشتر آنها را میشناخت، در مورد آنها میگوید: اگر آنها حیوان بودند جزو خرها محسوب میشدند، و اگر از پرندهها بودند لاشخور میشدند [۱٧۲].
اما در زمان حاضر، بعضی از کسانی که خود را به اسلام نسبت میدهند در بعضی از مناطق از ماه محرم با حزن و اندوه و غم و خرافات و اباطیل استقبال میکنند، قبری را از چوب درست میکنند، و آن را با رنگهای مختلف مزین میکنند، و آن را قبر حسین مینامند، و یا آن را کربلا [۱٧۳] مینامند، و دو قبر را در آن قرار میدهند، و اسم تعزیه را بر آن میگذارند، و بچهها را با پوشیدن لباسهای کهنه یا رنگ سبز جمع میکنند و آنها را فقیران حسین مینامند.
روز اول ماه محرم، خانهها را جارو میکنند و وسایل و لباسها را میشویند و نظافت مینمایند، سپس طعام و غذا گذاشته میشود، سورۀ فاتحه و اوایل سورۀ بقره، سورۀ کافرون، اخلاص، فلق و ناس بر آن خوانده میشود، سپس بر پیامبر ج صلوات فرستاده میشود، و بعداً اجر و ثواب طعام هدیهی مُردگان میشود.
در طول این ماه آرایش و زینت دادن ممنوع میشود، زنان زینت و زیبایی خود را کنار میگذارند، مردم گوشت نمیخورند، جشنها و مجالس شادی را برپا نمیدارند، عقد ازدواج در آن صورت نمیگیرد، اگر از ازدواج زن و مرد بیش از دو ماه نگذشته باشد از هم منع میشوند، زدن به صورت و سینه و پاره کردن لباس و نوحهسرایی در این ماه زیاد میشود. و لعنت بر معاویه و یاران او و یزید و سایر صحابهها شروع میشود.
در ده روز اول این ماه، آتش روشن میشود، و مردم از روی آن میپرند، و بچهها، کوچهها و راهها را میپیمایند و فریاد میزنند یا حسین یا حسین، هر کس در این ماه متولد شود بدشوم تلقی میگردد، در بعضی مناطق طبل و دف را میزنند، صدای موسیقی را بلند میکنند، و پرچم و نشانههایی را بلند مینمایند، قبری را قرار میدهند، مردان و زنان و بچهها از زیر آن میگذرند، پرچمها را مسح کرده و به آن تبرک میجویند، معتقد هستند که با این کار دچار هیچ مریضی نمیشوند و عمرشان طولانی میگردد. در بعضی کشورها مردم در شب عاشورا از منزل خارج میشوند، هر دو چشم یک شخصی را میبندند و کوچهها و راهها را میپیمایند، هر گاه طلوع خورشید نزدیک شد به خانههایشان برمیگردند.
در روز عاشورا غذاها و طعامهای خاصی پخته میشود، از روستاها و شهرهای دیگر به مکان خاصی که آن را کربلا میگویند میروند، دور قبری که آن را آنجا قرار دادهاند طواف میکنند و به پرچمها تبرک میجویند، طبلها و دفها به صدا درمیآیند، هرگاه خورشید غروب کرد آن قبر دفن میشود، یا در آب انداخته میشود، و مردم به خانههایشان برمیگردند، و بعضی مردم هم در راهها مینشینند، و نوشیدنیهایی که آن را سلسبیل مینامند قرار میدهند و مجانی آن را در اختیار مردم قرار میدهند، و بعضی از واعظین در ده روز اول ماه محرم مجلس بر پا میکنند و محاسن حسین را بیان و بدیهای معاویه و یزید را برای مردم بیان مینمایند، و بر او و اصحاب او لعنت میفرستند. و در مورد فضل و بزرگی ماه محرم احادیثی موضوع و ضعیف وروایاتی دروغ نقل میکنند.
و بعد از چهل روز که از عاشورا میگذرد، یک روز که آن را اربعین مینامند جمع میشوند، در آن روز پول جمع میکنند و با آن غذاهای خاصی را میخرند و مردم را برای خوردن آن دعوت میکنند.
این بدعتها در هند، پاکستان و در کشورهایی که شیعه اقامت دارند و علیالخصوص در ایران و عراق و بحرین انجام میشوند [۱٧۴].
آنها این مجالس عزاداری و نوحهسرایی و گریه و سینهزنی و چیزهای دیگر را در روز عاشورا و قبل از آن به این خاطر انجام میدهند چون معتقدند با این کارها به خدا نزدیک میشوند و سبب کفارۀ تمام گناهان آنها میشود که در طول این سال انجام دادهاند، در حالی که نمیدانند که این کارهای آنها سبب طرد و دوری از رحمت الهی میشود.
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُ﴾[فاطر: ۸].
«آیا کسی که عملهای بدش توسط شیطان و شیطانصفتان) در نظرش زینت و آراسته شده است و آن را زیبا و آراسته میبیند، خداوند هر کس را بخواهد گمراه میکند و هر کس را بخواهد راهیاب مینماید».
و خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُكُم بِٱلۡأَخۡسَرِينَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[الكهف: ۱۰۳-۱۰۴].
«ای پیامبر ج به کافران) بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ آنان کسانی هستند که تلاش و تکاپویشان به سبب تباهی عقیده و باورشان) در زندگی دنیا هدر میرود و بیسود میشود) و خود گمان میبرند که به بهترین وجه کار نیک میکنند».
[۱۵۵] رافضی فرقهای گمراه هستند که میگویند پیامبر ج با نص صریح برای نماندن عذر و بهانه علی س را به خلافت برگزیده است، و میگویند که امام معصوم است، و هر کس با او مخالفت کند کافر میشود، و معتقد هستند مهاجرین و انصار آن را کتمان کردند، و دنبال هوا و هوس رفتند، و دین و شریعت را تغییر دادند، و اصحاب کافر شدند، و میگویند ابوبکر و عمر ب پیوسته منافق بودند، یا میگویند ایمان آوردند بعداً کافر شدند – والعیاذ بالله –. رافضیها در طول تاریخ همکار یهود و مسیحیت و مشرکین علیه مسلمانان میباشند، مهمترین و بزرگترین زنادق و کافرها مانند قرامطه و باطنیه و امثال آنها از این گروه بوجود آمدند که از خوارج بدتر هستند. آنها به فرقههای مختلف تقسیم شدهاند. به مجموع فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه (۳/ ۳۵٧، ۳۵۶) و الفرق بین الفرق ص: (۱۵- ۱٧) مراجعه شود. [۱۵۶] رواه احمد فی مسنده، (۱/۱٧۲)، رواه الترمذی فی سننه، (۴/۲۸) ابواب زهد، حدیث شماره: (۲۵۰٩) و گفته: این حدیث حسَن صحیح است، سنن دارمی (۲/ ۳۲۰) کتاب الرقاق، سنن ابن ماجه (۲/ ۱۳۳۴) کتاب الفتن، حدیث شماره: (۴۰۲۳). [۱۵٧] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۵/۳۰۶-۳۰٧)، کتاب صلح، حدیث شماره (۲٧۰۴)، مسند امام احمد (۵/ ۴٩)، سنن ابوداود (۵/ ۴۸، ۴٩) کتاب السنة، حدیث شماره: (۴۶۶۲)، سنن ترمذی (۵/ ۳۲۳) ابواب المناقب، حدیث شماره: (۳۸۶۲) و گفته: این حدیث حسن صحیح است، سنن نسائی (۳/ ۱۰٧) کتاب الجمعة، باب (۲٧). [۱۵۸] به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۲۵/۳۰۲-۳۰٧) مراجعه شود. [۱۵٩] به منهاج السنة النبویة، (۲/۳۲۲-۳۲۳) مراجعه شود. [۱۶۰] صحیح البخاری المطبوع مع فتح الباری، (۳/۱۶۳)، کتاب جنائز، حدیث شماره (۱۲٩۴). [۱۶۱] رواه مسلم فی صحیحه، (۱/۱۰۰)، کتاب ایمان، حدیث شماره (۱۰۴). [۱۶۲] رواه احمد فی مسنده، (۳۴۲/۵) و مسلم فی صحیحه، (۲/۶۴۴)، کتاب جنائز، حدیث شماره (٩۳۴). [۱۶۳] رواه مالک فی الموطأ، (۱/۲۳۶)، کتاب جنائز، حدیث شماره (۴۳) و رواه احمد، (۶/۳۰٩)، صحیح مسلم (۲/ ۶۳۲، ۶۳۳) کتاب الجنائز، حدیث شماره: (٩۱۸)، سنن ابوداود (۲/ ۴۸۸) کتاب الجنائز، حدیث شماره: (۳۱۱٩). [۱۶۴] رواه احمد فی مسنده، (۵/۳۴۲-۳۴۳) و رواه مسلم، (۲/۶۴۴)، کتاب جنائز، حدیث شماره: (٩۳۴). [۱۶۵] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۳/۴۱۵-۴۱۶)، کتاب توحید، حدیث شماره (٧۴۳۲)، صحیح مسلم (٧۴۲، ٧۴۱) کتاب الزکاة حدیث شماره: (۱۰۶۴). [۱۶۶] آنها: قوم تاتار بودند، در سال ۵٩٩ هجری وارد شام شدند، اول مردم را امان دادند، سپس زن و بچه مسلمانان را نزدیک به یکصد هزار نفر اسیر کردند، و در قتل و اسارت زیادهروی کردند، زنان مسلمان را در مساجد و غیره مثل مسجدألاقصی و مسجد جامع اموی مورد تجاوز قرار دادند، مساجد را منهدم میکردند، نماز نمیخواندند، زنادق و منافقین از آنها پیروی میکردند، بدترین اهل بدعت بودند، پادشاه خود چنگیزخان را تعظیم میکردند، و آن را با رسول خدا ج مساوی میدانستند، در حالی که چنگیزخان کافری مشرک و از بزرگترین آنها بود. بلکه فراتر از آن معتقد بودند او پسر خدا است، و خورشید مادر او را حامله کرده است، و هنگام غذا خوردن و نوشیدن شکر چنگیز را به جا میآوردند، و کشتن کسی را که با آن کافر یعنی چنگیز مخالفت کند حلال میدانستند، و اکثر وزیران او فلاسفهی یهود بودند که خود را به اسلام منسوب میکردند، و رافضی نیز بودند، خلاصه هیچ نفاق، زندقه و الحادی نبود که تاتاریها از آن خالی باشند. روافض (شیعیان) تاتاریها و حکومت آنها را دوست دارند؛ زیرا در سایهی حکومت تاتاریها به خودمختاری و نعمت رسیدند، و تمام توان خویش را صرف کردند و هر نوع همکاری نمودند تا شهرهای مسلمانها به تصرف تاتار در آیند، و در کشتن و اسیر نمودن مسلمین بدست تاتاریها تلاشهای فراوان نمودند. طوسی، ابن علقمی و رشید (که هر سه شیعه بودند) در دستگاه تاتاریها سمت وزارت داشتند. برای تفصیل بیشتر به: به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۲۸/۵۰٩-۵۳۰) و المنتقی ص: (۳۲۵، ۳۲۶) مراجعه شود. [۱۶٧] به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۲۵/۳۰۲-۳۰٩) مراجعه شود. [۱۶۸] به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۴/۴۳۵) مراجعه شود. [۱۶٩. ] - به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۴/۴۳۵) مراجعه شود. [۱٧۰] گروهی از باطنیة بودند، که به محمدبن نصر نمیری منتسب هستند، و معتقد به الوهیت علی س هستند آنها از یهود و نصاری کافرتر هستند، چون به اسلام تظاهر کرده و خود را پیرو آلبیت میدانند، که در حقیقت به خدا، پیامبر ج، قرآن، امر و نهی، ثواب و عقاب، بهشت و جهنم، و پیامبران گذشته، ایمان ندارند، و به هر شکلی میخواهند انکار ایمان و شریعت اسلام را کنند، شناخت اسرارشان نمازهای پنجگانهی آنهاست و روزه کتمان اسرار آنها و زیارت شیوخ حج آنهاست، ظاهر مذهب آنها رفض و باطنش کفر خالص میباشد. به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۳۵/۱۴۵- ۱۶۱) و الشیعة والتشیع ص: (۲۵۵- ۲۵۸) مراجعه شود. [۱٧۱] اسماعیلیه: گروهی هستند منسوب به محمدبن اسماعیل بن جعفر، گمان میکنند امامت به او ختم شده است چون نفر هفتم است، و دلیلشان این است که میگویند آسمانها هفت هستند و ایام هفته هم هفت روز است، و میگویند که محمدبن اسماعیل شریعت حضرت محمدبن عبدالله ج را نسخ کرده است، که این بزرگترین کفر است، میگویند عالم و جهان قدیم است، معاد را انکار میکنند، واجبات و محرمات را قبول ندارند، از گروه قرامطهی باطنی هستند که از یهود و نصاری و مشرکین عرب کافرتر هستند، سخن و قولشان مرکب از گفتار فلاسفه و آتشپرستان است، و تشیع را به خاطر نفاق آشکار میکنند، مشهورترین آنها، عبیدیون هستند که مدتی زیاد بر مصر و شام حکمرانی کردند. به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۳۵/۱۳۱- ۱۶۲) و تلبیس ابلیس ص: (۱۰۲) مراجعه شود. [۱٧۲] به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۴/۴٧۱-۴٧۲)، و منهاج السنة النبویة (۱/ ۳- ۲۰) و الفِصَل از ابن حزم (۴/ ۱٧٩- ۱۸۸) مراجعه شود. [۱٧۳. ] - موضعی در نزدیکی کوفه در عراق کنونی، حسین بن علی در اینجا شهید شده و قبر او در مکانی به اسم طف نزدیک نهر کربلا است. به کتاب معجم ما استعجم (۴/ ۱۱۲۳) و استشهاد الحسین ص: (۱۳۴) مراجعه شود. [۱٧۴] به کتاب تحذیر المسلمین عن الابتداع والبدع فی الدین، ص ۲۸۰-۲۸۱ مراجعه شود.
در بحث گذشته بدعت حزن و اندوه در روز عاشورا نزد رافضیها بیان شد، در این بحث - انشاءالله - از کسانی که با رافضیها مقابله و مخالفت میکنند حرف خواهیم زد، این گروه روز عاشورا را روز شادی قرار میدهند، این گروه نواصب هستند که نسبت به حسین و اهل بیت پیامبر ج تعصب نشان میدهند، از جملۀ جاهلان هستند که فاسد را با فاسد، دروغ را با دروغ، شر و بدی را با شر و بدی و بدعت را با بدعت دفع میکنند، نشانهها و شعایری که نشانگر سرور و خوشحالی است در روز عاشورا انجام میدهند، مثل سرمه زدن، رنگ زدن، خرج اضافی برای خانواده، پختن غذاهایی که عادت ندارند، و سایر چیزهای دیگر که در جشنها و مراسمها انجام میشوند، این گروه روز عاشورا را مانند مراسم و مجالس شادی قرار دادهاند [۱٧٧].
اولین ظهور آنها در زمان پیامبر ج بود، ابوسعید خدری س روایت میکند که: علی س - کمی طلا - برای پیامبر ج فرستاد، پیامبر ج هم آن را میان چهار نفر تقسیم کرد: أقرع بن حابس حنظلی از طایفهی مجاشعی، عیینهبن بدر فزاری و زید طائی از طایفهی بنینبهان، و علقمهی بن علاثه العامری از بنیکلاب.
قریش و انصار عصبانی شدند، گفتند: به بزرگان اهل نجد میدهد و ما را ترک میکند! پیامبر ج فرمود: «إنما أتألّفهم» «میخواهم به آنها محبت نشان دهم و رابطه برقرار نمایم». مردی که چشمانش در کاسۀ چشمش فرورفته بود، گونههایش بالا آمده بود، پیشانیش برجسته بود، ریشی پر اما تراشیده داشت، رو به پیامبر ج نمود و گفت: ای محمد ج از خدا بترس! پیامبر ج گفت: «من يطعالله إذا عصيت؟ أيأمنني الله علي أهل الأرض ولاتأمنوني؟» «زمانی که من نافرمانی کنم پس چه کسی از خدا اطاعت میکند؟ آیا خدا مرا بر تمام اهل زمین امین قرار نداده است؟ و شما مرا امین نمیدانید؟». مردی درخواست قتل آن مرد را نمود - به گمانم خالدبن ولید بود- پیامبر ج او را منع کرد، آنگاه آن مرد رفت پیامبر ج فرمود: «إن من ضئضيء هذا - أو في عقب هذا - قوم يقرأون القرآن لايجاوزُ حناجرهم، يمرقون من الدين مروق السهم من الرمية يقتلون أهل الإسلام ويدعون اهل الأوثان، لئن أنا أدركتهم لأقتلهم قتل عادٍ» [۱٧۸] «از نسل این مرد قومی خواهد آمد که قرآن را تلاوت میکنند ولی از گلویشان پایینتر نمیرود، از دین و ایمان خارج میشوند همانطور که تیر از کمان درمیرود، با اهل اسلام و ایمان میجنگند و آنها را میکشند، و بتپرستان را رها میکنند، اگر به آنها برسم و در زمان آنها باشم، آنها را همانند کشتن قوم عاد خواهم کُشت».
در روایتی که مسلم آن را آورده است، آمده: روزی نزد پیامبر ج بودیم در حالی که او چیزی را میان اصحاب تقسیم میکرد، سهمی را به ذوالخویصره که یکی از مردان بنیتمیم بود داد، گفت: ای رسول خدا ج! عادل باش! رسولالله ج فرمود: «ويلك، ومن يعدل إن لم أعدل، قد خبتُ وخسرتُ إن لم أعدل». «وای بر تو، چه کسی میتواند عادل باشد اگر من عادل نباشم؟ اگر عدالت نداشته باشم ضررمند و ناکام خواهم شد».
عمربن خطاب س گفت: ای رسول خدا ج! اجازه دهید گردنش را بزنم، پیامبر ج فرمود: «دعه فإن له أصحاباً يحقر أحدكم صلاته مع صلاتهم، وصيامه مع صيامهم، ويقرأون القرآن لايجاوز تراقيهم يمرقون من الإسلام كما يمرق السهمُ من الرمية، ينظرُ إلي نصله فلايوجد فيه شيءٌ ثم ينظر إلي رصافه فلايوجد فيه شيءٌ، ثم ينظر إلي نضيه فلايوجدُ فيه شيءٌ، - وهو القدح - ثم ينظر إلي قذذه فلايوجدُ فيه شيء، سبق الفرثَ والدم. آيتهم رجل أسود إحدي عضديه مثل ثدي المرأة، أو مثل البضعة تدردر، يخرجون علي حين فرفة من الناس» [۱٧٩]. «کاری به او نداشته باش، دوستانی دارد که هر یک از شما اگر نماز و روزۀ خودتان را با روزه و نماز آنها مقایسه کنید از خودتان را حقیر میشمارید و کم میدانید، قرآن را میخوانند ولی از گلویشان پایینتر نمیرود، از اسلام خارج میشوند همانطور که تیر از کمان بیرون میرود، به سرنیزۀ خود نگاه میکند، چیزی را نمیبیند، به محل داخل شدن تیر نگاه میکند چیزی را نمییابد، به نیام شمشیر نگاه میکند چیزی را پیدا نمیکند، به پر تیر نگاه میکند چیزی در آن پیدا نمیشود، از محتویات درون شکمبه و از خون پیشی گرفته است، علامت و نشانهی این گروه، این است که درمیان آنها مردی سیاه که یکی از بازوهایش مثل پستان زن است، یا مثل قطعه گوشتی است که حرکت میکند، وجود دارد، زمانی این گروه پیدا میشوند که مردم تفرقه و اختلاف داشته باشند». ابوسعید گفت: شهادت میدهم که من این سخن را از پیامبر ج شنیدم، و شهادت میدهم که علیبن ابیطالب س با آنها جنگید و من با او بودم، ایشان دستور فرمود که در مورد این مرد که پیامبر ج توصیف نموده جستجو کنند، جستجو کردند او را یافتند، او را آوردند به او نگاه کردم، درست همان اوصافی را داشت که پیامبر ج بیان کرد [۱۸۰].
شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: در کوفه قومی از شیعه وجود داشتند که رئیسشان مختاربن عبید دروغگو بود، و قومی از ناصبه وجود داشتند که نسبت به علی س و اولادش بغض و کینه داشتند، که حجاجبن یوسف ثقفی از این گروه است [۱۸۱]، در حدیث صحیح آمده است که پیامبر ج میفرماید: «سيكونُ في ثقيف كذاب ومبير» [۱۸۲] درمیان قوم ثقیف یک نفر بسیار دروغگو و یک نفر هلاک شده پیدا خواهد شد، فرد بسیار دروغگو مختاربن عبید ثفقی و هلاک شده هم حجاج بن یوسف بود.
یک گروه حزن و اندوه و ناراحتی را برپا میکنند، یک گروه سرور و شادی و خوشحالی را، که هر دو گروه به خاطر تعصبهای باطل نسبت به حسین س این بدعتها را انجام میدهند، و هر بدعتی هم گمراهی است، که هیچ کدام از ائمهی اربعه و هیچ کس غیر از آنها نیز به این کارها اجازه نداده است و هیچ دلیل و حجت شرعی هم برای انجام این کارها وجود ندارد [۱۸۳].
شکی نیست که ناصبیها و رافضیها کارشان بدعت، خطا و اشتباه است، و خارج از چهارچوب سنت حضرت رسول ج میباشند. چون پیامبر ج فرموده است: «عليكم بسنتي وسنة الـخلفاء الراشدين المهديين، تمسكوا بها، وعضوا عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور، فأن كل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة» [۱۸۴] «بر شما واجب است از سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش) تبعیت و پیروی کنید، به آنها تمسک کنید، با چنگ و دهان محکم آنها را بگیرید، و از کارها و اعمالی که در دین وجود ندارند و تازه هستند خودداری کنید، چون هر چه در دین نباشد و آن را وارد کنید بدعت است، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد».
پیامبر ج و خلفای راشدین در روز عاشورا هیچ یک از این کارها را انجام نداده و توصیه نکردهاند، نه حزن و ناراحتی و نه سرور و خوشحالی را، بلکه وقتی پیامبر ج پا به مدینه گذاشت، یهود را دید روز عاشورا روزه میگیرند، فرمود: این چیست؟ گفتند: این روزی است که خداوند در آن موسی را از غرق شدن نجات داد، پس ما روزه میگیریم، پیامبر ج فرمود: ما نسبت به موسی بیشتر حق داریم، آن روز را روزه گرفت و به روزۀ آن دستور داد [۱۸۵].
و قریش هم در زمان جاهلیت این روز را بزرگ میشمردند.
آن روزی را که پیامبر ج مردم را به روزۀ آن دستور داد یک روز بود، پیامبر ج در ماه ربیعالأول وارد مدینه شد، سال آینده روز عاشورا روزه گرفت، و به روزۀ آن دستور داد، سپس همان سال روزۀ ماه رمضان واجب شد و واجب بودن روزۀ روز عاشورا نسخ شد.
علما بر سر اینکه آیا روزۀ این روز واجب است، یا مستحب اختلاف دارند. در این باره دو قول مشهور وجود دارد، صحیحترین آنها، این است که اول واجب بود، بعد از واجب شدن رمضان، هر کس آن را روزه میگرفت به عنوان سنت و مستحب آن را انجام میداد، آن سال دیگر پیامبر ج به روزۀ آن دستور نداد، بلکه فرمود: «هذا يوم عاشوراء، وأنا صائم فيه، فمن شاء صام» متفق علیه [۱۸۶]. «این روز، روز عاشورا است، من روزه هستم، هر کس دوست دارد روزه بگیرد».
وقال ج: «صوم يوم عاشوراء يكفر سنة، وصوم يوم عرفة يكفر سنتين» «روزۀ روز عاشورا باعث کفارۀ گناهان یک سال و روزۀ روز عرفه باعث کفاره گناهان دو سال خواهد شد». آن زمان که پیامبر ج به آخر عمر نزدیک شده بود، به او خبر رسید که یهود این روز را جشن میگیرند، پیامبر ج فرمود: «لئن عشتُ إلي قابلٍ لأصومن التاسع» [۱۸٧]. «اگر سال آینده زنده باشم، روز نهم را نیز روزه میگیرم». تا با این کار با یهودیها مخالفت کند و به جشن و شادی آنها شباهت پیدا نکند.
درمیان صحابهها و علما کسانی پیدا میشدند که این روز را روزه نمیگرفتند، و آن را مستحب نمیدانستند، بلکه فقط روزه گرفتن این روز را مکروه میدانستند، همچنان که این سخن از گروهی از علما نقل شده است، و بعضی از علما آن را سنت و مستحب میدانند.
قول صحیح این است که روزۀ آن مستحب است، و روز نهم هم روزه بگیرد، چون این آخرین توصیهی ایشان در مورد روزۀ آن بوده است، «لئن عشتُ إلي قابلٍ لأصومن التاسع». «اگر سال آینده زنده باشم حتماً روز نهم را نیز روزه میگیرم».
این تنها چیزی است که پیامبر ج برای این روز گذاشته است، اما سایر امور مانند گذاشتن و آماده کردن غذاهای غیرعادی، یا لباسها را تازه کردن، و یا خرج بیشتر نمودن، یا خریدن نیازمندیهای این سال، یا عبادتی مخصوص انجام دادن مانند نماز مخصوص آن، یا نیت ذبح کردن، یا ذخیره نمودن گوشت قربانیها تا حبوب با آن پخته نماید، یا سرمه نمودن، رنگ کردن، حمام نمودن، به دیدار یکدیگر رفتن و مصافحه نمودن، و یا رفتن به مساجد و قبرستانها و غیره ... و مسایلی از این قبیل همهی این کارها از بدعتهایی منکر و بدی هستند که پیامبر ج آنها را بعنوان سنت قرار نداده است، و همچنین هیچ یک از خلفای راشدین و ائمهی مسلمین آن را مستحب و درست نمیدانند [۱۸۸].
بر انسان واجب است از خدا و رسول ج او اطاعت کند، و از راه دین او پیروی کند، و هدایت و راه او را بپیماید، و خدا را به خاطر بزرگی نعمتش شکر کند.
خداوند میفرماید:
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤﴾ [آل عمران: ۱۶۴].
«یقیناً خداوند بر مؤمنان منت نهاد و تفضل کرد بدانگاه که درمیانشان پیامبری از جنس خودشان برانگیخت، پیامبری که) بر آنان آیات او را میخواند و ایشان را از عقاید نادرست و اخلاق زشت) پاکیزه میداشت و بدیشان کتاب قرآن و به تبع آن خواندن و نوشتن) و فرزانگی میآموخت، هر چند که پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».
و قال ج: «إن خير الكلام كلامُ الله، وخيرَ الـهدي هدي محمدٍ، وشر الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة» [۱۸٩]، [۱٩۰]. «پیامبر ج فرمود: خوبترین کلام و سخن، سخن و کلام خداوند است، و خوبترین و بهترین راه، راهی است که حضرت محمد ج بر آن قرار داشته، و بدترین کارها، چیزهایی هستند که وارد دین میشوند و هر بدعتی ضلالت و گمراهی است».
[۱٧۵] نواصب یا ناصبی: اغلب آنها از خوارج هستند، اولین کسانی بودند که از جماعت مسلمانان جدا شدند، کسانی هستند که عثمان و علی و سایر اهل جماعت را تکفیر میکنند، مرتکبین گناهان کبیره را کافر میدانند، و معتقد هستند که اگر امام با سنت مخالفت کرد خارج شدن از فرمان او واجب و حق است، به مجموعة الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۳/۳۴٩)، و الملل و النحل، شهرستانی، ص ۱۱۴-۱۳۸ مراجعه شود. [۱٧۶. ] - قابل یاد آوری است که با تلاشها و کوششهای مخلصانهی علمای اهل سنت فعلا این گروه (نواصب) وجود خارجی نداشته و جزء تاریخ شدهاند. مصحح. [۱٧٧] به مجموعه الفتاوی ابن تیمیه، (۲۵/۳۰٩-۳۱۰) مراجعه شود. [۱٧۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۶/۳٧۶)، کتاب الأنبیاء، حدیث شماره (۳۳۴۴) و مسلم فی صحیحه مع شرح نووی، (٧/۱۶۱-۱۶۲)، کتاب زکاة. [۱٧٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧۴۴-٧۴۵)، کتاب زکاة، حدیث شماره (۱۰۶۴). [۱۸۰. ] - برای تفصیل واقعه به کتاب البدایة والنهایة (٧/ ۳۱۶) مراجعه شود. [۱۸۱. ] - با آنهم حجاج بن یوسف ثقفی خدمات شایانی از جمله تقویت خلافت اسلامی مقتدر و یک پارچه، سرکوب فتنههای داخلی و فتوحات درخشان خارجی برای مسلمانها انجام داده است. (مُصحح). [۱۸۲] رواه مسلم فی صحیحه، (۴/۱٩٧۱-۱٩٧۲)، کتاب فضایل صحابه، حدیث شماره (۲۵۴۵). [۱۸۳] به منهاج السنة النبویة، (۳/۳۳۳) مراجعه شود. [۱۸۴] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۴/۱۲۶-۱۲٧). [۱۸۵] بخاری با فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۰۰۴) و لفظ حدیث از بخاری است، و صحیح مسلم (۲/ ٧٩۵) کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳۰). [۱۸۶. ] - بخاری با فتح الباری، (۴/۲۴۴)، کتاب الصوم، حدیث شماره: (۲۰۰۳)، و صحیح مسلم (۲/ ٧٩۵) کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۲٩). [۱۸٧] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۳۶) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧٩٧-٧٩۸)، حدیث شماره (۱۱۳۴). [۱۸۸] مثل: ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد، ثوری، لیثبن سعد، اوزاعی، اسحاق بن راهویه رحمهم الله تعالی. به مجموعة الفتاوی ابن تیمیه، (۲۵/۳۱۲) مراجعه شود. [۱۸٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵٩۲)، کتاب جمعه، حدیث شماره: (۸۶٧)، سنن ابن ماجه (۱/ ۱٧) مقدمه، حدیث شماره: ۴۵. [۱٩۰] برای تفصیل به: مجموعة الفتاوی ابن تیمیه، (۲۵/۳۱۰- ۳۱۴) و زاد المعاد (۲/ ۶۶- ٧٧ مراجعه شود.
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد ماه صفر.
بحث دوم: بدعت به فال بد گرفتن آن.
عن ابی هریره س قال: أنَّ رسولالله ج قال: «لاعدوي ولاصفر ولاهامة» فقال أعرابي: يا رسولالله ج: فما بالُ إبلي تكونُ في الرمل كأنما الظباء، فيأتي البعير الأجرب فيدخل بينها يجربها؟ فقال: «فمن أعدي الأول» متفق علیه [۱٩۱]. «ابوهریره س از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: بیماری مُسری و سرایتکننده وجود ندارد، بدشومی به ماه صفر درست نیست و جغد بدشوم نیست، مردی از اعراب گفت: ای رسول خدا ج! پس چرا شتر من هنگامی که درمیان شن و ماسه قرار دارد مثل آهو است و هیچ بیماری ندارد اما هنگامی که میان شتری میرود که گری دارد آن را میگیرد؟ پیامبر ج فرمود پس چه کسی آن را به اولی سرایت داده است؟».
از ابیهریره روایت شده است که پیامبر ج فرمود: «لاعدوي ولاطيرة ولا هامة ولاصفَر» متفق علیه [۱٩۲]. «بیماری سرایتکننده و آنچه را به فال بد گیرند و بدشومی جغد و بدشومی ماه صفر، هیچ کدام وجود ندارند و درست نیستند».
در روایتی که امام مسلم / آن را روایت کرده است آمده است: پیامبر ج فرمود: «لاعدوي، ولاغول، ولاصفر» [۱٩۳]. «بیماری مُسری و غول دیو) و بدشومی ماه صفر هیچ کدام وجود ندارند».
از ابن مسعود س روایت شده که روزی پیامبر ج بلند شد و گفت: «لايعدي شيئاً شيئاً» هیچ چیزی به چیز دیگر سرایت نمیکند، یک نفر از اعراب گفت: ای رسول خدا ج! هر گاه شتری که آلت تناسلی آن گری گرفته است آن را به محل استراحت شتران دیگر میبریم تمام شترهای دیگر نیز دچار گری میشوند؟ پیامبر ج فرمود: «فمن أجرب الأول» پس چه کسی اولی را دچار گری کرده است؟ «لاعدوي ولاصفر، خلق الله كل نفسٍ فكتب حياتها ورزقها، ومصائبها» [۱٩۴]. «سرایت بیماریها و شومی ماه صفر وجود ندارد، خداوند هر نفسی را که آفریده است، حیات، روزی، بلا و مصیبتهای آن را نیز تعیین کرده است».
۴- از ابن عباس ب روایت شده است: «كانوا يرونَ أن العمرة في أشهر الحج من أفجر الفجور في الأرض، ويجعلون الـمحرم صفر، ويقولون: إذا برأ الدبر، وعفا الأثر، وانسخ صفر، حلَّتِ العمرة لـمن اعتمر. قدم النبي ج وأصحابه صبيحة رابعة مهلين بالحج فأمرهم أن يجعلوها عمرة، فتعاظمَ ذلك عندهم، فقالوا: يا رسولالله ج! أي الحل؟ قال: حِلٌ كلّه» [۱٩۵]. «ابن عباس میگوید: اهل جاهلیت فکر میکردند که عمره رفتن در ماههای حج از بدترین گناهان است، و ماه محرم را صفر قرار میدادند، و میگفتند: هر گاه زخم پشت شتر درست شد و اثرش از بین رفت و ماه صفر تمام شد، عمره برای کسی که میخواهد عمره انجام دهد حلال میشود. پیامبر ج و یارانش روز چهارم به نیت حج تمتع آمدند، بعداً پیامبر ج دستور داد، نیت عمره نمایند، این کار و تغییر آن برایشان سخت بود، گفتند: ای رسول خدا ج! کدام حلال شدن و کدام بیرون آمدن از احرام؟ پیامبر ج فرمود: همهاش حلال است و درست میباشد».
ابوداود گفت: من شاهد بودم که برای حارثبن مسکین خوانده شد: که أشهب میگوید: از مالک پرسیده شد معنی «لاصفر» چیست؟ گفت: اهل جاهلیت ماه صفر را ماه حلال قرار میدادند، یک سال آن را ماه حلال و یک سال ماه حرام قرار میدادند، پیامبر ج فرمود: «لاصفر» [۱٩۶] «ماه صفر بدشگون نیست».
امام بخاری / در صحیح خود باب «لاصفَر» میفرماید: صفر یک نوع مریضی و بیماری است که شکم را دربرمیگیرد [۱٩٧].
[۱٩۱] رواه البخاری فی صحیحه، (۱۰/۱٧۱)، کتاب طب، حدیث شماره (۵٧۱٧)، و صحیح مسلم (۴/ ۱٧۴۲، ۱٧۴۳) کتاب السلام، حدیث (۲۲۲۰). [۱٩۲] رواه البخاری فی صحیحه، (۱۰/۲۱۵)، کتاب طب، حدیث شماره (۵٧۵٧). [۱٩۳] رواه مسلم فی صحیحه، کتاب سلام، حدیث شماره (۲۲۲۲). [۱٩۴] رواه امام احمد فی مسنده، (۱/۴۴۰) و رواه ترمذی فی سننه ابواب القدر، حدیث شماره (۲۲۳۰)، شرح معانی الآثار از طحاوی (۴/ ۳۰۸) با اسناد صحیح، به سلسلة الأحادیث الصحیحة (۳/ ۱۴۳) حدیث شماره: (۱۱۵۲) مراجعه شود. [۱٩۵] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۳/۴۲۲)، کتاب حج، حدیث شماره: (۱۵۶۴) و مسلم (۲/ ٩۰٩، ٩۱۰، کتاب حج، حدیث شماره: (۱۲۴۰). [۱٩۶] به سنن ابیداود، (۳/۲۳۳)، کتاب طب، حدیث شماره: (۳٩۱۴) مراجعه شود. [۱٩٧] صحیح البخاری المطبوع مع فتح الباری، (۱۰/۱٧۱)، کتاب طب، باب: ۲۵ مراجعه شود.
در حدیث آمده است که پیامبر ج فرمود: «لاعدوي ولاطيرة ولا هامة ولاصفَر» [۱٩۸] علما در مورد «لاعدوی» اختلاف نظر دارند، که آیا مراد و منظور نهی است یا نفی؟
ابن قیمجوزیه میگوید: احتمال دارد هم نفی و هم نهی باشد، یعنی این کار را نکنید و به آن معتقد نباشید، ولی «لاعدوی ولاصفَر ولا هامة» بر نفی دلالت دارند، و ابطال کارهای را میرساند که مردم در زمان جاهلیت با آن دچار بودهاند، نفی در اینجا از نهی بلیغتر است، چون نفی بطلان آن را میرساند، ولی نهی دلالت بر منع آن دارد [۱٩٩].
ابن رجب گفته است: در معنی «لاعدوی» اختلاف پیدا کردهاند، روشنترین و صحیحترین گفته در این رابطه این است، که هدف نفی آنچه که اهل جاهلیت به آن معتقد بودند، میباشد، از این جهت که معتقد بودند این بیماریها به طبع خود سرایت میکنند و تقدیر خداوند در آن تأثیر ندارد، و فرمودهی پیامبر ج بر این مطلب دلالت دارد: «فمن أعدي الأول؟» پس چه کسی آن بیماری را به اولی سرایت داده است؟، به اولی اشاره میکند که گریِ آن به سبب قضا و قدر الهی بوده است، به همین صورت دومی و مابعد آن به تقدیر الهی میباشد [۲۰۰].
خداوند میفرماید:
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢﴾[الحدید: ۲۲].
«هیچ رخدادی در زمین به وقوع نمیپیوندد، یا به شما دست نمیدهد، مگر اینکه پیش از آفرینش زمین و خود شما، در کتاب بزرگ و مهمی به نام لوح محفوظ ثبت و ضبط) بوده است».
اما فرمودۀ پیامبر ج: «لاعدوی» در تفسیر آن اختلاف نظر دارند:
اول: بسیاری از علمای متقدم میگویند: الصفر دردی در شکم است، گفته میشود کرمی بزرگ مانند مارها در شکم پیدا میشود، که عربها معتقد هستند این بیماری از گری مسریتر میباشد، پیامبر ج هم آن را رد کرد، عالمانی که این نظر را دارند عبارتند از: ابن عیینه، امام احمد، امام بخاری، و طبری [۲۰۱].
و بعضی میگویند منظور از صفر، مار است، ولی منظور از نفی، نفی و رد این عقیده بود که اگر به آنها نیش بزند آن را به قتل میرساند، شارع خداوند) آن را رد کرد، به این علت که مرگ فرانمیرسد مگر با تمام شدن اجل.
این تفسیر از جابر که یکی از راویان حدیث میباشد روایت شده است [۲۰۲].
دوم: گروهی گفتهاند، منظور از صفر همان ماه صفر است، سپس در تفسیر آن دو نظر دارند:
الف- منظور رد آنچه که اهل جاهلیت انجام میدادند مثل اینکه محرم را حلال و به جای آن صفر را ماه حرام قرار میدادند، این گفتهی امام مالک میباشد [۲۰۳].
ب- منظور اهل جاهلیت است که ماه صفر را بدشگون میدانستند، پیامبر ج هم آن را باطل اعلام کرد. ابن رجب حنبلی این قول را ترجیح داده است [۲۰۴]. درست است که منظور جانورانی باشند که در شکم وجود دارند، که به گمان آنها از گری مسریتر است، و یا اینکه منظور از تأخیر حرام بودن به ماه صفر به جای محرم باشد که آن را نسیء مینامند، و هر دو باطل هستند و اصل و اساسی ندارند و هیچ دلیلی برای این منظورها وجود ندارند.
و همچنین درست است که منظور رد بدشومی به ماه صفر باشد، چون بدشگونی ماه صفر بدفالی است که از آن نهی شده است، چون پیامبر ج میفرماید: «لا طيرة» «بدشومی و بدفالی وجود ندارد و درست نیست»، و در جای دیگر میفرماید: «طيرة شركٌ، طيرة شركٌ» [۲۰۵] «بدشومی شرک است بدشومی شرک است». و گفته پیامبر ج: «لاصفر» از قبیل عطف خاص بر عام است، و آن را به خاطر مشهور بودنش ذکر کرده است. نفی - والله اعلم - تمام معانی را که علما در مورد تفسیر «لاصفر» گفتهاند شامل میشود، چون همهی این کارها باطل هستند و اصل و اساسی ندارند. بسیاری از انسانهای جاهل ماه صفر را بدشوم میدانند، و خیلی اوقات سفر کردن در آن را درست نمیدانند، بعضی از این جاهلان میگویند، بعضی از عارفان بیان کردهاند که در هر سال سیصد و بیست هزار بلا و مصیبت نازل میشوند، همهی آنها در چهارشنبهی آخر ماه صفر پیدا میشوند، این روز سختترین و مشکلترین همهی روزهای سال میباشد، پس هر کس در این روز چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک دفعه سوره فاتحه، و سورۀ کوثر را هفده مرتبه، سوره اخلاص را پانزده مرتبه، معوذتین را یک مرتبه، بخواند و بعد از سلام دادن دعای زیر را بخواند، خداوند به لطف و کرم خود او را از تمام بلاها و مصیبتها که در این روز نازل میشوند محفوظ میدارد و هیچ بلایی در این سال به او نزدیک نمیشود. آن دعا این است:
«بعد البسملة ... اللهم يا شديد القوة، ويا شديد المحال، يا عزيزُ، يا من ذلت لعزتك جميع خلقك اكفني من شرّ خلقك، يا محسن يا مجمل يا متفضل، يا منعم يا متكرم، يا من لاإله إلا أنت، ارحمني برحمتك يا أرحم الراحمين، اللهم بسرالـحسن وأخيه وجده وأبيه وأمه و بنيه [۲۰۶]، اكفني شر هذا اليوم وما ينزل فيه يا كافي الـمهمات ويا دافع البليات، فسيكفيهم الله وهو السميع العليم، وصلىالله على سيدنا محمد وعلى آله وصحبه أجمعين» [۲۰٧].
«بعد از بسمالله الرحمن الرحیم گفتن میگوید: خدایا، ای خدایی که بسیار نیرومند هستی، ای خدای بسیار قوی و با تدبیر، ای خدای شکستناپذیر، ای کسی که برای عزت تو تمام مخلوقات ذلیل میشوند، از شر مخلوقات خودت مرا محفوظ کن، ای نیکوکار ای کسی که فضل و رحمت داری، نعمتدهنده و بخشنده هستی، ای کسی که هیچ إله و معبودی جز تو وجود ندارد، به رحمت خود مرا مورد رحمت قرار بده، خداوندا به حق حسن و برادرش و پدربزرگ و پدر و مادر و فرزندانش از شر این روز مرا محفوظ کن، و ای کسی که دافع بلاها و مصیبتها هستی از بلاهای نازل شده در این روز مرا محفوظ بدار، خداوند برای همهی آنها بس است، شنوا و آگاه است، و صلیالله علی سیدنا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین».
و همچنین بعضی از مردم در اجتماع خودشان در آخرین چهارشنبهی ماه صفر بین مغرب و عشاء در بعضی از مساجد دور کسی جمع میشوند که بر روی اوراق آیات سلام بر هفت پیامبر را مینویسند، مثل فرمودۀ خداوند:
﴿سَلَٰمٌ عَلَىٰ نُوحٖ فِي ٱلۡعَٰلَمِينَ٧٩﴾[الصافات: ٧٩].
«درود بر نوح درمیان جهانیان».
سپس آن نوشتهها را در ظرفهایی قرار میدهند، و از آب آن مینوشند، و معتقد هستند که سر این نوشتهها در این وقت است، سپس آن را به خانهها میبرند.
و نظیر و مشابه این مسئله، در بعضی از کشورهای اسلامی عیادت بیمارها را در روز چهارشنبه به فال بد میگیرند و آن را در این روز نحس میدانند [۲۰۸]. شکی نیست که بدشومی به ماه صفر یا به یکی از روزهای آن از جنس طیره و بدشومی است که از آن نهی شده است [۲۰٩]، پیامبر ج فرموده است: «لاعدوي ولاطيرة ولا هامة ولاصفَر»که معنی آن گذشت.
و پیامبر ج میفرماید: «لاعدوي ولاطيرة ويعجبني الفألقالوا وما الفأل؟ قال: كلمة طيبة» [۲۱۰]. «بیماری سرایتکننده نیست، بدشومی وجود ندارد، و از فال گرفتن تعجب میکنم، گفتند: فال گرفتن چیست؟ فرمود: سخن خوب».
و پیامبر ج میگفت: «طيرة شرك، طيرة شرك». «بدشوم قرار دادن چیزی شرک است، بدشوم قرار دادن چیزی شرک است».
و پیامبر ج میفرماید: «من ردته الطيرة عن حاجته فقدأ شرك» قالوا: فما كفارة ذلك؟ قال: «أن تقول اللهم لاخير إلا خيرك، ولاطير إلا طيرك، ولاإله غيرك» [۲۱۱]. پیامبر ج میفرماید: «هر کس بدشومی چیزی او را از انجام کاری منصرف کند دچار شرک شده است، گفتند کفارهی آن چیست؟ فرمود: بگوید: خداوندا! هیچ خیر و برکتی جز خیر و برکت تو وجود ندارد، و هیچ نحسی و بدشومی جز به خواست تو وجود ندارد، هیچ معبودی جز تو وجود ندارد».
و احادیث دیگری که در مورد نهی از بدشومی و فال گرفتن آمدهاند. خاص کردن بدشومی به زمانهای مشخص، مثل ماه صفر و غیره درست نیست، چون همۀ زمانها را خدا خلق کرده است، افعال و کردار انسانها در آن انجام میشود، پس هر زمانی که انسان مؤمن در آن به عبادت خدا مشغول شود مبارک است، و هر زمانی که انسان در آن به معصیت و گناه مشغول شود بدشوم است.
بدشومی در حقیقت معصیت خدا، و مرتکب شدن در گناهان میباشد، ارتکاب گناهان، معصیت است که خداوند را خشمگین میکند، و هر گاه خداوند از بندهاش عصبانی شود در دنیا و آخرت بدبخت میشود، همانطور که اگر از او راضی شود سعادتمند دنیا و قیامت خواهد شد.
انسان گناهکار نسبت به نفس خود و دیگران بدشوم است، چون ایمان ندارد که عذاب نازل میشود و همهی مردم را در بر میگیرد، علیالخصوص کسی که به خاطر انجام آن از طرف دیگران تذکر داده نمیشودگ [۲۱۲]، که دوری از این انسان باید حتمی باشد.
اما فرمودهی پیامبر ج: «لاعدوي ولاطيرة، والشؤم في ثلاثٍ: المرأة والدار، والدابة» [۲۱۳]. «بیماری سرایتکننده و بدشومی وجود ندارد، و بدشومی در سه چیز است: زن، خانه، حیوان».
علما در تفسیر این حدیث اختلاف نظر دارند:
الف- از عایشه روایت شده است که انکار کرده است این حدیث کلام پیامبر ج باشد، ایشان میفرمایند که پیامبر ج فرمود: «كان اهل الـجاهلية يقولونَ: الطيرة في الـمرأة والدار والدابة» رواه امام احمد فی مسنده، ۶/۲۴۶). «اهل جاهلیت میگفتند: بدشومی در زن و خانه و حیوان است. سپس عایشه این آیه را تلاوت کرد»:
﴿مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمۡ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ أَن نَّبۡرَأَهَآۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٞ٢٢﴾[الحدید: ۲۲].
معمر گفته است: از کسی شنیدم که این حدیث را تفسیر میکرد، میگفت: بدشومی زن زمانی است که صاحب فرزند نشود، و بدشومی اسب زمانی است که در راه خدا بوسیلهی آن جهاد نشود، و بدشومی منزل و خانه، همسایهی بد است.
ب- بعضی هم گفتهاند: از پیامبر ج روایت شده که فرموده اند: «لاشؤمَ، وقد يكون اليمن في الدار والـمرأة والفرس» [۲۱۴]. «بدشومی وجود ندارد، و بعضی اوقات خانه و زن و اسب سبب خیر و برکت میشوند».
با تحقیق و بررسی در مورد اثبات بدشومی در این سه مورد باید گفته شود که: نهی از وارد شدن مریض بر شخص سالم [۲۱۵]، فرار از کسی که جذام دارد [۲۱۶]، و یا فرار از جا و مکانی که طاعون در آن شایع شده است [۲۱٧] میباشد. این سه نوع سبب هستند که خداوند بدشومی و یا خوبی را بوسیلهی آنها مقدر نموده است.
بدشومی با این سه چیز به کسی ملحق میشود که به آنها بدشومی میدهد، پس بدی آن علیه او میشود، و کسی که بر خدا توکل کند دچار بدشومی و بدفالی نخواهد شد، که حدیث انس بر این مطلب دلالت دارد:
«الطیرةُ علی من تطیّر» [۲۱۸]. «بدشومی برای کسی است که آن چیز را بدشوم بداند و ضررش علیه خودش میباشد». خداوند بدشوم قرار دادن چیزی را سبب دچار شدن به آن میداند، همانطور که توکل بر او، و اطمینان به خدا، و تنها از او ترسیدن و تنها به او امید داشتن را از بزرگترین سببها میداند که شر و بلا و بدشومی را از انسان دفع میکند و انسان را از آنها نجات میدهد.
سِرّ و حقیقت این بدشومیها این است که شرک به خدا و ترس از غیر او و عدم توکل و عدم اطمینان به خدا را به وجود میآورد، کسی که دنبال بدشومیها میرود هدف تیرهای شر و بلا قرار میگیرد، و نفوذ بلاها بسوی او سرعت مییابند، چون خود را با توحید و توکل بر خدا نپوشاندهاند، و نفس هم لازم است که فال بگیرد، ولی مؤمنی که دارای ایمان قوی باشد با توکل بر الله هر چه را که سبب فال و بدشومی، شود از بین میبرد و دفع میکند، هر کس تنها بر خدا توکل کند از همه کس و همه چیز بینیاز میشود و خداوند برای او کافی است.
خداوند میفرماید:
﴿فَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ مِنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ ٱلرَّجِيمِ٩٨ إِنَّهُۥ لَيۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٩٩ إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِينَ يَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِينَ هُم بِهِۦ مُشۡرِكُونَ١٠٠﴾ [النحل: ٩۸-۱۰۰]
«هنگامی که خواستی قرآن بخوانی، از وسوسههای شیطانی مطرود از رحمت پروردگار) به خدا پناه ببر تا شیطان تو را از فهم معنی قرآن و عمل بدان بازندارد). بیگمان شیطان هیچ گونه تسلطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه مینمایند. بلکه تنها تسلط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی میگیرند، و به واسطۀ او شرک میورزند» [۲۱٩].
ابن جوزی میگوید: اینکه پیامبر ج به بدشومی این سه چیز خبر داده است اثبات بدشومی و فال گرفتن نیست که از آن نهی کرده است، بلکه هدفش این است که خداوند بعضی اوقات برای کسی چون به آن نزدیک میشود و یا آنجا میرود بدشومی را برای او بوجود میآورد و بعضی اوقات کسی که به آن نزدیک میشود دچار هیچگونه شر و بلایی نمیشود. درست مثل این است که خداوند به پدر و مادری، فرزندی پرخیر و برکت میبخشد و از او خیر و خوشی میبینند، ولی به پدر و مادر دیگری چنین فرزندی نمیدهد، همین طور است خانه و زن و اسب، خداوند سبحان آفرینندۀ خیر و شر است، و با تقدیر خود آن را درمیان مردم قرار میدهد، همانطور که خداوند سایر اسباب را خلق کرده است، و آنها را به مسببات مختلف و متضاد قرار داده است، همانطور که مشک و غیر آن را از حامل ارواح طیبه خلق کرده است و کسی از مردم به آن نزدیک شوند از آن لذت میبرند، و ضد آن را نیز خلق کرده است و آن را سبب اذیت کسی قرار میدهد که به آن نزدیک شود. که فرق میان این دو نوع با حس درک میشود، به همین صورت در مورد خانه و زن و اسب، این صورتی است و بدشومی و فال شرکی صورت دیگر [۲۲۰].
به همین خاطر درست است برای کسی که میخواهد صاحب زن یا جاریه و یا اسب شود از خدا بخواهد آنچه که از آنها خیر و برکت است نصیب او شود، و از شر آنها بر خدا پناه ببرد، همچنان که این مطلب از پیامبر ج روایت شده است [۲۲۱]، و همچنین کسی که میخواهد در خانهای سکونت کند لازم است این کار را انجام دهد، و پیامبر ج قومی را که در خانهای ساکن شدند سپس تعداد و مال و ثروتشان کم شد دستور داد آن را ترک کنند [۲۲۲].
ترک آنچه که انسان برکت را در آن نمییابد، مثل خانه یا همسر یا اسب و مرکب، از آن نهی شده است، به همین صورت کسی که در چیزی معامله و تجارت میکند ولی سود نمیبرد، چون پیامبر ج میفرماید: «إذا كانَ لأحدُكم رزق في شيءٍ فلايدعه حتي يتغيرَ لهُ أو يتنكر له» [۲۲۳] «هرگاه رزق و روزی یکی از شما در چیزی بود که مورد معامله قرار میدهد آن را ترک نکند تا اینکه آن کار تغییر یابد و یا اینکه سود نبرد».
بدشومی و بدفالی به وقت و زمان یا خانه و غیره شرک است، همانطور که در احادیث گذشته از پیامبر ج این مطلب ثابت شد.
بدشومی از اعتقادات جاهلی میباشد که درمیان مردم انتشار یافته است، و متأسفانه درمیان مسلمانان جاهل و نادان پخش شده است، که نتیجهی جهل آنها به دین به صورت عمومی و ضعف عقیدهی توحیدی آنها به صورت خصوصی میباشد، دلیل و سبب این جهل، نادانی، نقص توحید و ضعف ایمان، عدم انتشار آگاهی صحیح و اختلاط آنها با اهل بدعت، و کم بودن کسانی که آنها را به راه مستقیم هدایت کنند، میباشد. مثل بیان کردن آنچه که واجب است به آن معتقد باشد و یا لازم است به آن معتقد نباشد، آنچه که شرک اکبر است و مسلمان را از اسلام خارج میسازد، و یا آنچه که شرک اصغر است، و یا چیزی که سرانجامش شرک است و با کمال توحید منافات دارد، و در نهایت او را به شرک اکبر میرساند، آن شرک اکبری که اگر صاحبش بمیرد و توبه نکند الله متعال او را نخواهد بخشید، و برای ابد در آتش جهنم خواهد ماند، و تمام اعمال صالح او از بین میروند، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ مَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ حَرَّمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ ٱلۡجَنَّةَ وَمَأۡوَىٰهُ ٱلنَّارُۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ﴾[المائدۀ: ٧۲].
«بیگمان هر کس شریکی برای خدا قرار دهد، خدا بهشت را بر او حرام کرده است، و جایگاه او آتش دوزخ) است. و ستمکاران یار و یاوری ندارند».
و خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨﴾[النساء: ۴۸].
«بیگمان خداوند هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هر کس که خود بخواهد میبخشد. و هر که برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است».
ولی با این حال پیوسته بسیاری ازمردم بدشومی انجام میدهند، مثل بدشومی به ماه صفر. سفر کردن در آن، هیچ مناسبتی و یا مجلس شادی را در این ماه انجام نمیدهند، هر گاه آخر ماه صفر رسید در آخرین چهارشنبه آن جمع میشوند، غذاهای مخصوص و حلوا را در خارج از شهرها و روستاها درست میکنند، و برای رهایی و شفا از بیماریها بر روی گیاهان راه میروند [۲۲۴].
شکی وجود ندارد که انجام این کارها جهل و نادانی است که انسان را - العیاذ بالله - به شرک دچار میسازد، و از بدعتهای شرکآمیز به شمار میروند، و به سلامت عقیدهی انسان ضربه میزنند، این کارها جز از کسانی که عقیدهاشان به بعضی امور شرکی آشفته باشد صادر نمیشود، آن اموری که بعضی، بعضی دیگر را جلب میکند، مثل توسلهای شرکی، تبرک به مخلوقات، و استغاثه و فریادرسی از آنها.
اما کسی که خداوند متعال عقیدۀ سالم و صحیح به او بخشیده است، این افراد دائماً و پیوسته بر خدا توکل دارند، تنها بر او اعتماد کرده، یقین دارند که آنچه باید به آنها برسد هیچ کس نمیتواند جلو آن را بگیرد، و آنچه که قرار است به او نرسد هرگز به او نخواهد رسید، و بدشومی و بدفالی و اعتقاد نفع و ضرر از غیر خدا و سایر موارد دیگر همگی شرک هستند و بزرگترین ظلم میباشند، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾ [لقمان: ۱۳].
«واقعاً شرک ستم بزرگی است».
بدشومی با تثبیت توحید منافات دارد، و تثبیت و تحقیق توحید بعضی اوقات واجب و بعضی اوقات مستحب است.
اما واجب: توحید واجب، توحیدی است که از شوائب شرک، بدعت و معاصی خالی باشد، به صورت کلی شرک ضد توحید است، بدعت، کمال واجب توحید را از بین میبرد، و معاصی به آن لطمه میزند و اجر و ثواب آن را ناقص میگرداند.
توحید برای هیچ عبدی ثابت نمیشود مگر اینکه از شرک اکبر و اصغر دور باشد و از بدعت و معاصی در امان باشد [۲۲۵].
و مستحب: توحید مستحب، توحید مقربین الهی میباشد [۲۲۶]، و آن جذب روح بسوی خداست، آن هم بوسیلهی محبت، ترس، توبه بسوی او، توکل بر او، دعا و اخلاص و اجلال و هیبت برای او، و تعظیم و پرستش برای این ذات، هیچ چیزی برای غیر خدا در دل و قلب ندارد، عزم و ارادهای برای آنچه که خداوند حرام کرده است ندارد، و هیچ کراهت و ناراحتی برای انجام آنچه که خداوند به آن دستور داده است در دل ندارد، که این حقیقت «لااله اله الله» میباشد [۲۲٧].
شیخ محمدبن عبدالوهاب / در کتاب التوحید میگوید: کسی که توحید حقیقی داشته باشد بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشود، و حدیثی را از ابن عباس ب روایت میکند که پیامبر ج میفرماید: «عرضت علي الأممُ، فأخذ النبي يمر معه الأُمة، والنبي يمر معه النفرُ، والنبي يمر معه العشرة، والنبي يمر معه الخمسة، النبي يمرّ وحده، فنظرتُ فإذا سوادٌ كثير، قلتُ: يا جبريلُ! هؤلاءِ أمتي؟ قال: لا ولكن انظر إلي الأفق، فنظرتُ فإذا سواد كثير قال: هؤلاء أمتك قال: هؤلاء أمتك، وهؤلاء سبعون ألفاً قدّامهم لاحساب عليهم ولاعذاب. قلت: ولم؟ قال: كانوا لايكتوون ولايسترقونَ ولايتطيرونَ وعلي ربهم يتوكلون ...» [۲۲۸] «پیروان پیامبران گذشته به من نشان داده شده، پیامبری بود که جماعتی با او بودند، پیامبری چند نفر با او بودند، پیامبری ده نفر با او بود، پیامبری پنج نفر، پیامبری تنها بود، بعداً نگاه کردم سیاهی زیادی را دیدم، گفتم ای جبریل آیا این امت من است؟ جبریل گفت خیر ولی به افق نگاه کن، پیامبر ج میفرماید: نگاه کردم و سیاهی خیلی زیادی را دیدم، جبرئیل فرمود: این امت شماست، و با آنها هفتاد هزار دیگر هم وجود دارند، که نه حساب و کتاب دارند و نه دچار عذاب میشوند ـ یعنی بدون حساب وارد بهشت میشوند ـ، گفتم: چرا؟ گفت: چون آنها به خاطر تسلیم شدن در مقابل قضا و قدر خداوند از دیگران طلب نمیکردند که آنها را داغ کنند، و یا برای شفا و رهایی از بیماری درخواست رقیه ـ تعویذ ـ نمیکردند، و بدشومی و بد فالی نمیکردند، بلکه بر پروردگار خود توکل مینمودند».
حضرت رسول اکرم ج صفات کسانی را که بدون حساب و بدون عذاب وارد بهشت میشوند بدشوم قرار ندادن چیزها و عدم فالگیری قرار میدهد، و بر خدا توکل میکنند، توکل بر خدا اصل جامعی است که تمام چیزها از آن منشعب میشوند.
خلاصهی کلام این است که، بدشوم قرار دادن ماه صفر و یا سایر زمانهای دیگر از بدعتهای شرکآمیز میباشند، که واجب است از آنها دوری کرد، چون در مورد این مسائل ترغیب و ترهیبهای زیادی آمده است - والله اعلم.
[۱٩۸] رواه البخاری فی صحیحه، (۱۰/۲۱۵)، کتاب طب، حدیث (۵٧۵٧). [۱٩٩] به مفتاح دارالسعادة مراجعه شود، (۲/۲۳۴). [۲۰۰] به لطائف المعارف، ص ۶۸ مراجعه شود. [۲۰۱] به لطائف المعارف، ص ٧۴ و فتح الباری، (۱۰/۱٧۱) مراجعه شود. [۲۰۲. ] - به فتح الباری، (۱۰/۱٧۱)، و صحیح مسلم (۴/ ۱٧۴۵) کتاب السلام، حدیث شماره: (۲۲۲۲) مراجعه شود. [۲۰۳] به لطائف المعارف، ص ٧۴ و فتح الباری، (۱۰/۱٧۱) مراجعه شود. [۲۰۴] به لطائف المعارف، ص ٧۴ مراجعه شود. [۲۰۵] رواه امام احمد فی مسنده، (۱/۴۴۰) و ابوداود فی سننه، (۴/۲۳۰)، کتاب طب، حدیث شماره (۳٩۱۰)، سنن ترمذی (۳/ ۸۴،۸۵) ابواب السیر، حدیث شماره: (۱۶۶۳) و گفته: حدیث حسن صحیح است، سنن ابن ماجه (۲/ ۱۱٧۰) کتاب الطب، حدیث شماره: (۳۵۳۸)، و مستدرک حاکم (۱/ ۱٧، ۱۸) و گفته: سند آن صحیح و روات آن ثقه هستند، و ذهبی نیز در این گفته با او موافقت کرده است. [۲۰۶] آیا انسان با این الفاظ و توسلهای شرکآمیز به خدا نزدیک میشود؟ این دلیل واضح و روشنی برای بدعت و گمراهی این دعاها میباشد، که انسانهای جاهل از صوفیها و امثال ایشان این دعاها را درست کردهاند. [۲۰٧] به رسالهی الضمآن فی فضائل الأشهر والأیام، ص ۴ مراجعه شود. [۲۰۸] به کتاب اصلاح المساجد، ص ۱۱۶ مراجعه شود. [۲۰٩] به کتاب تیسیر العزیز الحمید، ص ۳۸۰ مراجعه شود. [۲۱۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۰/۲۴۴)، کتاب طب، حدیث شماره (۵٧٧۶) و رواه مسلم (۴/ ۱٧۴۶)، کتاب سلام، حدیث شماره (۲۲۲۴). [۲۱۱] رواه امام احمد فی مسنده، (۲/۲۲۰) و رواه ابن السنی فی عمل الیوم و اللیلة، و الطبرانی، و در این سند ابن لهیعه آمده است، و در او ضعف است، و راویان دیگر این سند ثقهاند. برای تفصیل به میزان الاعتدال (۲/ ۴۸۲) مراجعه شود. [۲۱۲] به کتاب لطائف المعارف، ص ٧۴-٧٧ مراجعه شود. [۲۱۳] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۰/۲۱۲)، کتاب طب، حدیث (۵٧۵۳) و صحیح مسلم (۴/ ۱٧۴۶، ۱٧۴٧)، کتاب سلام، حدیث (۲۲۲۵). [۲۱۴] رواه الترمذی فی سننه، (۴/۲۰٩) ابواب الإستئذان والآداب، حدیث شماره: (۲٩۸۰) و سنن ابن ماجه، کتاب النکاح حدیث (۱٩٩۳)، بوصیری در زوائد گفته است: سند این حدیث صحیح و راویان آن ثقه هستند. برای تفصیل بیشتر به: مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه (۲/ ۱۲۰) و فتح الباری (۲/ ۶/ ۶۲) مراجعه شود. [۲۱۵. ] - به صحیح مسلم (۴/ ۱٧۴۳، ۱٧۴۴) کتاب السلام، حدیث شماره: (۲۲۲۱) مراجعه شود. [۲۱۶. ] - صحیح البخاری با فتح الباری تعلیقا (۱۰/ ۱۵۸) کتاب الطب، حدیث شماره: (۵٧۰٧). به فتح الباری (۱۰/ ۱۵۸) مراجعه شود. [۲۱٧. ] - صحیح بخاری با فتح الباری (۱۰/ ۱٧۸، ۱٧٩) کتاب الطب، حدیث شماره: (۵٧۲۸)، و صحیح مسلم (۴/ ۱٧۳٧، ۱٧۴۱) حدیث شماره: (۲۲۱٩). [۲۱۸] رواه ابن حبان فی صحیحه، به موارد الظمآن، ص (۳۴۵-۳۴۶)، حدیث شماره (۱۴۲۸)، ابن حجر میگوید در صحت این حدیث نظر وجود دارد، به فتح الباری (۶/ ۳۶) مراجعه شود. [۲۱٩. ] - به کتاب مفتاح دارالسعادة، (۲/۲۵۶) مراجعه شود. [۲۲۰] به کتاب مفتاح دارالسعادة، (۲/۲۵٧) مراجعه شود. [۲۲۱] رواه ابوداود فی سننه، (۲/۶۱۶-۶۱٧)، کتاب نکاح، حدیث شماره (۲۱۶۰) و ابن ماجه، حدیث (۱٩۱۸)، و عمل الیوم واللیلة ص: ۲۲۴ حدیث شماره: ۶۰۵، مستدرک حاکم (۲/ ۱۸۵، ۱۸۶) کتاب النکاح و گفته: این حدیث صحیح است، ذهبی نیز با او موافقت کرده است. [۲۲۲] رواه مالک فی الموطأ، (۲/٩٧۲)، کتاب استئذان، حدیث شماره (۲۳) و ابوداود، کتاب طب، حدیث (۳٩۲۴)، سنن بیهقی (۸/ ۱۴۰) کتاب القسامة. [۲۲۳] رواه امام احمد فی مسنده، (۶/۲۴۶) و ابن ماجه فی سننه، (۲/٧۲٧)، کتاب تجارات، حدیث (۲۱۴۸). [۲۲۴] به کتاب تحذیر المسلمین، ص ۲۸۱ مراجعه شود. [۲۲۵] به کتاب حاشیهی الشیخ ابن قاسم بر کتاب توحید، ص ۳٧ مراجعه شود. [۲۲۶] مقربین کسانی هستند که خداوند در مورد آنها میفرماید﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلسَّٰبِقُونَ١٠ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلۡمُقَرَّبُونَ١١﴾ [الواقعة: ۱۰-۱۱]. [۲۲٧] به کتاب تیسیر العزیز الحمید، ص ٧۶ مراجعه شود. [۲۲۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۱/۴۰۵-۴۰۶)، کتاب الرقاق، حدیث شماره (۶۵۴۱) و رواه مسلم، کتاب ایمان، حدیث شماره (۲۲۰)
بدعت جشن تولد پیامبر ج، که شامل شش بحث میباشد:
بحث اول: اولین کسی که این بدعت را بوجود آورد.
بحث دوم>: وضعیت جامعه در آن زمان.
بحث سوم: وارد کردن بعضی از شبهات کسانی که معتقد به این بدعت هستند و جواب آنها.
بحث چهارم: روش و طریقهی احیاء جشن تولد.
بحث پنجم: حقیقت محبت حضرت محمد ج.
بحث ششم: دیدگاه اهل سنت نسبت به این بدعت.
با گذشت قرن اول، دوم، و سوم در هیچ کتاب تاریخی نوشته نشد که هیچ یک از اصحاب یا تابعین یا تابع تابعین و کسانی که بعد از آنها آمدهاند با اینکه نهایت محبت با پیامبر ج را داشتند و آگاهترین مردم نسبت به سنت پیامبر ج بودند و حریصترین مردم برای تبعیت از شریعت این پیامبر ج، ولی با این حال نقل نشده که جشن و اجتماعی را برای تولد ایشان بگیرند. اولین کسی که این بدعت را بوجود آورد، طایفهی عبید القداح [۲۲٩] بودند، که خود را فاطمیین مینامیدند، و به فرزند علیابن ابی طالب س نسبت میدادند، آنها در حقیقت مؤسس دعوت باطنیه بودند، جد آنها ابن دیصان مشهور به قداح بود، و غلام و بردۀ جعفربن محمد صادق و اهل اهواز [۲۳۰] بود، و یکی از تأسیسکنندگان مذهب باطنیه بود، که در آن زمان در عراق بود، سپس به مغرب کوچ کرد و در آن ناحیه خود را به عقیل بن ابیطالب نسبت داد، و گمان میکرد که از نسل او است، آن زمان که گروهی از تندروان رافضی به او پیوستند، ادعا کرد از طایفهی محمدبن اسماعیل بن جعفر صادق است و آنها هم قبول کردند، در حالی که محمدبن اسماعیل بن جعفر صادق مُرد و هیچ فرزندی بعد از خود نداشته است [۲۳۱]. و از کسانی که دنبال او رفت و از او پیروی کرد: حمدان قرمط بود، که گروه قرامطه منسوب به او هستند، سپس بعد از اینکه روزگار طولانی بر آنها گذشت یکی دیگر از آنها که مشهور به سعیدبن حسین بن احمد بن عبداللهبن میمون بن دیصان قداح بود ظاهر شد و بعداً اسم و نسب خود را تغییر داد و به پیروان خود گفت: من عبیدالله بن حسین بن محمدبن اسماعیل بن جعفر صادق هستم، و سپس فتنه و فساد او در مغرب ظهور کرد [۲۳۲].
بغدادی میگوید: فرزندان او امروز بر مصر تسلط پیدا کردهاند [۲۳۳].
ابن خلکان میگوید: اهل علم و محققین در انساب، ادعای او را در مورد نسبش تکذیب میکنند [۲۳۴].
در سال ۴۰۲ ه جمعی از علما و قضات و اشراف و صالحین و فقها و محدثین مقالاتی نوشتند که مضمون همهی آنها طعن و اعتراض در نسبت فاطمیین ـ عبیدیین ـ بود و شهادت دادند که کسی که در مصر حکمرانی میکرد و حاکم آنجا بود، منصور بن نزار ملقب به «حاکم» بود که خداوند حکم به نابودی و خواری و بدبختی او دهد، ابن معدبن اسماعیل بن عبدالله بن سعید خداوند او را خوشبخت نکند)، آنگاه که به سرزمین مغرب رفت خود را عبیدالله خواند و لقب خود را مهدی گذاشت، و گذشتگان او ادعای خوارج را داشتند، و نسبت به فرزندان علی بن ابی طالب س هیچگونه ارتباط و نسبتی نداشتند، و هیچ کس ایشان را از اهل بیت علی س نمیداند، بلکه آنها خارجیهای دروغگویی هستند، و رد ادعای باطل آنها در حرمین شایع بود، و در ابتدای کارشان در مغرب شناخته شدند و نتوانستند کسی را فریب دهند، و کسی آنها را تصدیق نکرد. این حاکم مصر، او و پیروانش، کافران فاسق و فاسد بودند، ملحد و مرتد و منکر اسلام بودند و به مذهب مجوسی و بتپرستی معتقد بودند، تمام حدودی را که در قرآن آمده بود، تعطیل کردند، روابط نامشروع را مباح کرده، مشروبات الکلی را حلال نموده، خونها را به ناحق میریختند، پیامبران را فحش و ناسزا میگفتند، علما و صلحای سلف را لعنت میفرستادند، ادعای ربوبیت و خدایی میکردند، و در سال ۴۰۲ هجری این ادعاها را نوشت، و جماعت زیادی نیز آن را نوشتند و از او پیروی کردند [۲۳۵].
و قاضی الباقلانی کتابی در رد همهی آنها نوشت و آن را «کشف الأسرار و هتك الأستار» نامید. در آن تمام افتضاحات و قبایح آنها را بیان کرده است، و در مورد آنها میگوید: آنها گروهی هستند که رافضی بودن را آشکار و کفر خالص را پنهان مینمایند [۲۳۶].
از شیخ الإسلام ابن تیمیه / در مورد آنها سؤال شد، جواب داد: آنها از فاسقترین و کافرترین مردم میباشند، و هر کس به ایمان، تقوی، و یا صحیح بودن نسب آنها شهادت دهد به چیزی شهادت داده است که به آن علم و آگاهی نداشته است، و خداوند هم میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌ﴾[الإسراء: ۳۶].
«از چیزی دنبالهروی مکن که از آن ناآگاهی».
و خداوند میفرماید:
﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ﴾[الزخرف: ۸۶].
«مگر کسانی که آگاهانه بر حق شهادت و گواهی داده باشند».
تمام علما و ائمه و جمهور امت شهادت میدهند که این گروه منافق و مرتد هستند، اسلام را آشکار و کفر را پنهان میکنند، کسی که بر ایمان آنها شهادت دهد به چیزی که آگاهی و علم ندارد شهادت داده است، زیرا دلایل زیاد برای نفاق و زندیق بودن آنها وجود دارد.
به همین صورت در مورد نسب آنها، جمهور امت در نسب آنها طعنه میزنند و آن نسبی که آنها ادعا میکنند از طرف جمهور رد میشود، و میگویند آنها از فرزندان مجوس یا یهود میباشند، که این نظریه از جماعتی از حنفیها و مالکیها و شافعیها و حنبلیها و اهل حدیث و اهل کلام و علمای نسبشناس و عموم مردم و ... مشهور و مشهود میباشد. و این مطلبی است که عموم تألیفکنندگانِ اخبار مردم و روزگار آنها، آن را نوشتهاند، بصورتی که بعضی در این مسئله توقف کرده و آن را شرح و بسط دادهاند، مثل ابن اثیر موصلی در کتاب تاریخش، ایشان آنچه را که دانشمندان مسلمان در طعنه در نسب آنها نوشتهاند بیان کرده است.
اما جمهور مصنفین از قدیم و جدید، حتی قاضی ابن خلکان در تاریخ خود، بطلان نسب آنها را بیان میکنند، به همین صورت ابن جوزیه و ابوشامه و غیر آنها از اهل علم نیز آن را رد میکنند. حتی بعضی از علما در مورد کشف اسرار آنها و برملا کردن مسائل پنهانی آنها کتاب نوشتهاند، مثل قاضی ابوبکر باقلانی در کتاب مشهور خود در کشف اسرارهم وهتک استارهم) بیان کرده است که آنها از فرزندان مجوس هستند، و مذهب آنها از مذاهب یهود و نصاری بدتر و شرتر است، حتی از مذاهب بسیار غلوکنندگان که الوهیت یا نبوت علی را تأیید میکنند، بدتر و و ایشان از غلو کنندگان کافرتر هستند. همچنین قاضی ابویعلی در کتابش المعتمد) یک فصل طولانی را در شرح کافر بودن آنها نوشته است. ابوحامد غزالی / هم در کتابش که آن را فضائل المستظهریه و فضائح الباطنیه) نام نهاده، میگوید: ظاهر مذهب آنها رافضی است و باطن و درون آن کفر خالص میباشد [۲۳٧].
قاضی عبدالجبار بن احمد و امثال او که معتزله و متشیع هستند، و هیچ کس را بر علی س تفضیل نمیدهند، بلکه هر کس را که با او بجنگد اگر توبه نکند فاسق میدانند، باطنیها را از بزرگان منافقین و زنادق میشمارند، این سخن معتزلیها در حق آنهاست، پس نظر و سخن اهل سنت و جماعت باید در مورد آنها چگونه باشد؟!
رافضیهای امامی هم، با اینکه کوتهنظرترین مردم هستند، و نه عقل و نه نقلی دارند، و از دین صحیح ودرستی برخوردار نیستند، میدانند که سخن این زندیقهای منافق، و سخن این باطنیها از سخن کسانی که در شخصیت علی س غلو میکنند و او را خدا میدانند، بدتر و شرتر میباشد.
اما رد نسب آنها از جمهور علمای امت از تمام طوایف نقل شده و آن را به اتفاق رد کردهاند.
تمام علمای امت که از نظر علمی و دینی جای اطمینان میباشند در نسب و دین این افراد یعنی طایفهی بنوعبید القداح طعنه زده و عیب آنها را آشکار کردهاند، آنها را به خاطر رافضی و شیعه بودن ذم نمیکنند، چون در این مورد موافقان بسیاری دارند، بلکه آنها را قرامطه و باطنیه قرار میدهند، که اسماعیلیه و نصیریه و منافقین دیگر جزو آنها هستند؛ آن کسانی که اسلام را ظاهر و کفر را پنهان میدارند، آن کسانی که بعضی از اقوال مجوس و فلاسفه را گرفته و به آن عمل میکنند. هر کس به صحت نسب و ایمان آنها شهادت دهد، کمترین حد شهادتش این است که این شهادت را بدون علم و آگاهی داده است، و به چیزی که علم نداشته حکم نموده است، که این کار به اتفاق تمام علما حرام است، البته الحاد و نفاق و دشمنی ایشان با آنچه که پیامبر ج آورده است دلیل و حجت بر بطلان منسوب بودن آنها به فاطمیها میباشد.
چون کسی که از نزدیکان پیامبر ج باشد، و جانشین او درمیان امت باشد، با دین و آیینی که او آورده است مثل اینها دشمنی نمیورزد، درمیان بنیهاشم و بنیامیه کسی را نمیشناسیم که انکار دین اسلام را بکند چه رسد به اینکه با او دشمنی ورزد، به همین خاطر تمام کسانی که در ظاهر و باطن بر دین اسلام اطمینان یافتهاند دشمن این گروه هستند، تنها کسانی آنها را دوست دارند که ملحد و دشمن خدا و رسول ج او باشند، و یا اینکه نسبت به دین و آنچه که رسول خدا ج آورده است جاهل و نادان باشند، که این دلیل کافر بودن و دروغگو بودن آنها در اصل و نسبشان میباشد [۲۳۸].
اولین کسی که بدعت جشن تولد پیامبر ج را مطرح کرد، گروه باطنیه بودند که با این کار خواستند دین مردم را تغییر دهند، و چیزی را وارد آن کنند که دین نیست، چون از دین خود دور هستند، مشغول شدن مردم به بدعتها برای از بین بردن سنت پیامبر ج و دور شدن از شریعت و دین خدا راه سهل و سادهای است.
عبیدیین در سال ۳۶۲ هجری پنجم رمضان وارد مصر شدند و این ابتدای تسلط آنها بر آنجا بود [۲۳٩].
و بعضی هم میگویند: روز سه شنبه هفتم رمضان سال ۳۶۲ هجری وارد مصر شدند، که بدعت جشن تولد پیامبر ج به صورت عمومی و خصوصی در زمان عبیدیها پیدا شد، و قبل از آنها هیچ احدی این کار را انجام نداده بود.
مقریزی میگوید: یادبود روزهایی که خلفای فاطمی آنها را جشن و مراسم میگیرند وضعیت مردم را خوب و نعمت آنها را فراوان میگرداند.
و برای خلفای فاطمیها در طول سال جشنها و مراسم زیادی وجود داشت، از آن جمله:
مراسم اول و ابتدای سال، روز عاشورا، میلاد پیامبر ج، میلاد علیبن ابیطالب س میلاد حسن و حسین، میلاد فاطمهی زهرا، میلاد خلیفهی حاضر، شب اول ماه رجب، شب نیمهی رجب، شب اول ماه شعبان، شب نیمهی شعبان، مراسم شب رمضان، ابتدای رمضان، حاشیههای رمضان، شب ختم، مراسم عید فطر، مراسم عید قربان، عید غدیر خم، مراسم لباس پوشیدن زمستان و تابستان، مراسم فتح خلیج، نوروز، عید یادبود غسل تعمید حضرت عیسی ÷ ، میلاد مسیح، پنجشنبۀ عدس، و روزهای سوارکاران [۲۴۰]. سپس هر کدام از جشنها و مراسم آن را توضیح میدهد.
این شهادتی واضح و آشکار از مقریزی میباشد، و او از کسانی است که ادعا میکند از منتسبین علی بن ابیطالب س میباشد و از مدافعین آنها است، مقریزی ثابت میکند که عبیدیها سبب بلا و مصیبت درمیان مسلمانان شدند، آنها بودند که درِ مراسم بدعت را بر روی فرصتطلبان باز کردند، حتی آنها اعیاد و جشنهای مجوسیها و مسیحیها را جشن میگرفتند، مثل نوروز، غسل تعمید حضرت عیسی، میلاد مسیح، خمیس العدس، که این از دلایلی است که آنها از اسلام دور بودهاند، و با آن جنگیده و دشمنی داشتهاند، با اینکه آن را آشکار نکردهاند.
و اینها دلیل است بر اینکه زنده کردن جشنهای مذکور از جمله میلاد پیامبر ج همانطور که به گمان خودشان محبت و علاقهاشان را به پیامبر ج نشان میدهند، و برای عموم مردم و سادهلوحان بیان میکنند که برای محبت است، بلکه قصد و هدف آنها در این کار انتشار ویژگیهای مذهب اسماعیلی باطنی بوده، و پخش عقیدههای فاسد خود درمیان مردم میباشد، و دور کردن مردم از دین صحیح و عقیدهی درست است، که بوسیلهی این مراسم و امر نمودن به زنده نگه داشتن آنها و تحریک مردم برای انجام آنها و خرج و صرف نمودن پول زیادی در این راه از صراط مستقیم منحرف میکنند.
خلاصهی آنچه که گذشت این است، اولین کسانی که میلاد پیامبر ج را جشن گرفتند بنوعبید قداح - فاطمیها - بودند، دلیل این ادعاها: آنچه که مقریزی در کتاب خود بیان کرده است و قلقشندی نیز در کتاب خود به نام صبح الأعشی) این مطالب را بیان کرده است.
و جماعتی از علمای متأخر نیز به این مطالب تصریح کردهاند [۲۴۱].
و اما آنچه ابوشامه در کتابش به نام - الباعث علی انکار البدع والـحوادث - از تعریف و تأیید جشن میلاد پیامبر ج ذکر میکند و میگوید: از نیکوترین و خوبترین چیزی است که در زمان خود ایجاد شده است [۲۴۲]، و اولین کسی که این مراسم و مجلس را تشکیل داد در موصل [۲۴۳] بود، و شیخ عمر بن محمد الملا یکی از صالحین مشهور، و در این کار صاحب إربل [۲۴۴] به او اقتدا کرد. که این دلیل بر این نیست که اولین کسی که جشن میلاد پیامبر ج را گرفت صاحب إربل بوده است: به دو دلیل:
اول: ابوشامه / این اولویت را مقید به این کرده است که اولین کسی که مراسم میلاد نبی ج را در موصل برپا کرده بود او صاحب إربل بود [۲۴۵] که به شیخ عمربن محمد الملا اقتدا کرد و از او پیروی نمود. در آن هیچ دلیلی وجود ندارد که صاحب إربل اولین کسی باشد که مطلقا این بدعت را بوجود آورده است.
ولی سیوطی / در کتاب خود به نام - حُسن المقصد فی عمل المولد - میگوید: اولین کسی مراسم جشن تولد پیامبر ج را بوجود آورد صاحب إربل ملک مظفر ابوسعید کوکبوری بن زینالدین علی بن بکتکین یکی از پادشاهان بزرگ بود [۲۴۶].
شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ میگوید: این بدعت - میلاد پیامبر ج - در قرن ششم هجری توسط ابوسعید کوکبوری بوجود آمد [۲۴٧].
شیخ حمود التویجری میگوید: مراسم جشن میلاد پیامبر ج بدعتی است در دین اسلام، که سلطان إربل در آخر قرن ششم هجری یا در اوایل قرن هفتم هجری آن را ایجاد کرد [۲۴۸].
زمانی که این حقایق را دانستیم، شکی نیست که عبیدیها اولین کسانی بودند که مراسم جشن میلاد پیامبر ج را به وجود آوردند، آن هم طبق آنچه که در کتابهای تاریخ و سیره آمده است، چون عبیدیها در نیمهی دوم قرن چهارم هجری وارد مصر شدند و پادشاهی خود را پایهگذاری کردند، و تا قرن پنجم و نصف قرن ششم هجری ادامه یافت.
معز معدبن اسماعیل در سال ۳۶۲ هجری [۲۴٩] در ماه رمضان وارد قاهره شد، که این ابتدای حکمرانی آنها در مصر بود [۲۵۰]. و بعضی هم میگویند در سال ۳۶۳ بود [۲۵۱]. آخرین خلیفهی آنها عاضد بود، که در سال ۵۶٧ هجری درگذشت [۲۵۲].
و اما مظفرالدین صاحب إربل، ولادتش سال ۵۴٩ هجری بود، و در سال ۶۳۰ هجری درگذشت [۲۵۳].
این دلیل بسیار قاطعی است بر اینکه عبیدیها برای ایجاد بدعت از صاحب إربل جلوتر هستند.
صاحب إربل اولین کسی نیست که این بدعت را بوجود آورد، بلکه عبیدیها نزدیک دو قرن از او پیشی گرفتهاند، ولی این مانعی ندارد که صاحب إربل اولین کسی باشد که در موصل جشن میلاد پیامبر ج را انجام داده باشد، چون مراسمهای عبیدیها در دولتشان در مصر بوده است، همانطور که در کتابهای تاریخ ذکر شده است والله اعلم.
[۲۲٩] به او قداح میگفتند چون هر گاه چشمی آب مروارید میآورد آن را سرمه میکشید و علاج میکرد. برای تفصیل به: وفیات الأعیان (۳/ ۱۱۸) و البدایه والنهایه (۱۱/ ۲۰۲)، لسان العرب (۲/ ۵۵۶) مراجعه شود. [۲۳۰] اهواز یکی از شهرهای ایران بین بصره و فارس قرار دارد، بازار اهواز را ابوموسی اشعری افتتاح کرده است، گفتهاند اهل اهواز بخیلترین مردم و احمقترین آنها میباشند، بیماری تب در آن شایع است، به کتاب معجم البلدان، (۱/۳۸۴) مراجعه شود. [۲۳۱] به کتاب فضائح الباطنیة، ص ۱۶ مراجعه شود. [۲۳۲] به کتاب الفرق بین الفرق، ص ۲۶۶ و بیان مذهب الباطنیه و بطلانه، ص ۲۰-۲۱ مراجعه شود. [۲۳۳] به کتاب الفرق بین الفرق، ص ۲۶٧ مراجعه شود. [۲۳۴] به کتاب وفیات الأعیان مراجعه شود، (۳/۱۱٧-۱۱۸). [۲۳۵] از جمله: از علویین: مرتضی، رضی، ابن الأرزق الموسوی، ابوطاهر بن ابی الطیب، محمدبن عمرو بن ابییعلی. از قضات: ابومحمدبن الأکفانی، ابوالقاسم الجزری، ابوالعباس بن الشیوری. از فقهاء: ابوحامد الإسفرایینی، ابومحمدبن الکسفلی، ابوالحسین القدوری، ابوعبدالله الصمیری و ابوعبدالله البیضاوی و ابوعلی بن حکمان. از شهود: ابوالقاسم التنوفی. به البداية والنهاية مراجعه شود، (۱۱/۳۸۶). [۲۳۶. ] - به البدایه والنهایه (۱۱/ ۳۸٧) مراجعه شود. [۲۳٧. ] به کتاب فضائح الباطنیه ص: (۳٧) مراجعه شود. [۲۳۸] به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه مراجعه شود، (۳۵/۱۲۰-۱۲۱). [۲۳٩] به البداية والنهاية، (۱۱/۳۰۶) مراجعه شود. [۲۴۰] به الخطط المقریزیه، (۱/۴۰٩) مراجعه شود. [۲۴۱] از جمله: محمد بخیت المطیعی در کتابش احسن الکلام، ص (۴۴)، علی محفوظ در کتابش الإبداع، ص (۲۵۱)، حسن سندوبی در کتابش تاریخ الإحتفال بالمولد النبی، ص (۶۲)، علی الجندی در کتاب نفخ الأزهار، ص ۱۸۵، اسماعیل الأنصاری در کتاب القول الفصل، ص (۶۴)، و مؤلفین دیگر در این موضوع. [۲۴۲] آنچه ابوشامه بیان کرده است و میگوید جشن تولد پیامبر ج چیز خوبی است، خطا و اشتباه واضحی است، مخالف نظر تمام علمای امت است، و یکی از خطاها و اشتباهات علما میباشد. خدا ما و او را ببخشد. [۲۴۳] یکی از شهرهای عراق میباشد. [۲۴۴] إربل: از ربل یا ریبال است، نوعی از انواع نبات میباشد، اربل قلعهای محکم و شهری بزرگ بر تپهای بلند از خاک است، که کار موصلیها میباشد، میان موصل و اربل دور روز فاصله وجود دارد، که امیر کوکبوری آن را آباد کرد، و آنجا اقامت گزید، اکثر اهل اربل کُرد هستند، در شمال عراق، شرق موصل قرار دارد. به معجم البلدان، (۵/۱۲۲-۱۳٩) مراجعه شود. [۲۴۵] به الباعث الحثیث ص: (۲۱) مراجعه شود. [۲۴۶] به کتاب الحاوی، (۱/۱۸٩) مراجعه شود. [۲۴٧. ] - به فتاوی و رسائل الشیخ محمد بن ابراهیم (۳/ ۵٩) مراجعه شود. [۲۴۸] به کتاب الرد القوی، ص ۸٩ مراجعه شود. [۲۴٩. ] - به البدایه والنهایه (۱۱/ ۳۰۶) و اتعاظ الحنفا (۱/ ۱۳۴) مراجعه شود. [۲۵۰. ] - اولین کسی که از آنها حکومت را بدست گرفت: مهدی عبید الله (در سال ۲٩۶ هـ) بود و مهدیه را در المغرب بنا کرد، بعد از او پسرش القائم محمد، سپس پسرش المنصور اسماعیل، سپس پسرش المعز معد آمده و او اولین کسی از آنهاست که به سرزمین مصر داخل شده و در آنجا پادشاهی کرد. به البدایه والنهایه (۱۱/ ۲۸۳) مراجعه شود. [۲۵۱. ] - به اخبار ملوک بنی عبید ص: ۸۸ مراجعه شود. [۲۵۲. ] - به البدایه والنهایه (۱۱/ ۲۸۰) و اتعاظ الحنفا (۱/ ۳۳۲،۳۳۴) مراجعه شود. [۲۵۳. ] - به کتاب وفیات الأعیان (۴/ ۱۲۰) مراجعه شود.
سیاست و هدف تمام عبیدیها یک چیز بود، و آن کار و تلاش جدی برای ملزم کردن مردم به مذهب خود و انتشار آن در تمام نقاط مصر و جاهای دیگر که بر آن تسلط داشتند و یا با آنها همسایه بودند.
عبدالعزیز نسبت به مسیحیها و یهودیها مهربان بود، همچنان که پدرش - معز معد ابوتمیم - قبل از او با آنها چنین بود، ولی عزیز نسبت به مسیحیها مهربانتر بود، چون با آنها ارتباط نسبی داشت [۲۵۴].
عبدالعزیز، عیسی بن نسطورس را به کرسی وزارت رساند، همچنان که منشأ یهودی را والی و استاندار شام نمود، ابن نسطورس و منشأ یهودی محبتهای خود را آشکارا برای ملت خود ابراز نمودند، آنها را در پستهای دولتی منصوب کردند و مسلمانان را از آن مناصب دور نمودند، و مسلمانان هم اعتراضات خود را به خاطر این محبتها به غیر مسلمانان آشکار کردند، و این اعتراضات و ناراحتیها به جایی رسید که زنی نامهای به عزیز نوشت: به آن کسی که یهود را به وسیلۀ منشأ و مسیحیها را بوسیلهی عیسیبن نسطورس عزت و مقام بخشید، و مسلمانان را بوسیلهی تو دچار ذلت و خواری نمود ... [۲۵۵].
در نتیجه عزیز جلو ابن نسطورس را گرفت و نامهای به شام نوشت که منشأ و غیر او از مسئولین یهودی برکنار شوند، و دستور داد که قضاوتها و کارها بر اساس کتاب مسلمانان باشد، و در تمام نقاط تحت سیطرهی دولت قضاتی را برای نظارت بر کارهای آنان تعیین نمود. ولکن امیره ست الملک دختر خلیفه شفاعت ابن نسطورس را کرد، و عزیز او را برای بار دوم به وزارت رساند، و از او تعهد گرفت که مسلمانان را در مشاغل حکومتی استخدام کند.
در زمان عزیز ۳۶۵-۳٧۶) اهل کتاب حساسترین و بزرگترین مناصب و مسئولیتها را بدست گرفتند، و در زمان مستنصر ۴۲٧-۴۸٧) و خلیفههایی که بعد از او آمدند مهمترین مناصب مالی را در دولت بدست گرفتند و به مقام وزارت هم رسیدند.
این معامله تنها به آنچه گذشت منحصر نشد، بلکه بعضی از خلفای عبیدی مثل حافظ ۵۲۴-۵۴۴ ه در زیارت و بازدید دیر مسیحیها اشتیاق فراوان داشتند، و خلیفه الآمر ۴٩۵- ۵۲۴ ه به بعضی از راهبان ده هزار درهم هدیه میداد، و در زمان عبیدیها درآمد کلیساهای مصر بسیار زیاد شد [۲۵۶].
عبیدیها با مسیحیها بسیار با مهربانی و محبت و علاقه برخورد میکردند، پس زمانی که موقف و موضعگیری عبیدیها با یهودیها و مسیحیها این چنین باشد، ببینیم موقف و موضعگیری آنها در مقابل اهل سنت چگونه است؟!.
عبیدیها هر سه خلیفه - ابوبکر - عمر - عثمان ش و سایر اصحاب را لعن میکردند، چون میگفتند دشمن آنها دشمن علی س نیز میباشد. و فضایل علی و فرزندانش را بر روی سکه و دیوارهای مساجد مینوشتند، و خطیبهای آنان بر تمام منبرهای مصر اصحاب را لعن میکردند.
عبیدیها تمام مسئولین مصری را ملزم و اجبار کرده بودند که مذهب عبیدی باطنی را بپذیرند، همانطور که قضات را ملزم کرده بودند که احکام را طبق قوانین مذهب آنها صادر کنند. بلکه رسیدن به مناصب دولتی مشروط به پذیرش مذهب تشیع بود، بطوری که سبب شد که بعضی از ذمیها [۲۵٧] اسلام را قبول کنند و مذهب تشیع را برای خود انتخاب نمایند [۲۵۸].
و از جمله دشمنی و عداوت آنها با سنت پیامبر ج و اهل سنت: عزیز در سال ۳٧۲ ه دستور صادر کرد که در تمام سرزمین مصر نماز تراویح را ترک کنند، در سال ۳٩۳ ه سیزده مرد را دستگیر کردند که به زیبایی شهرت داشتند و به خاطر اینکه صلاه الضحی را انجام میدادند سه روز زندانی شدند، و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، در سال ۳۸۱ ه مردی را در مصر زدند و اذیت کردند و او را در تمام شهر گرداندند به این خاطر که کتاب الموطأ امام مالک بن انس / نزد او پیدا شده بود.
در سال ۳٩۵ ه در ماه صفر در تمام مساجد و حتی مسجد جامع العتیق مصر [۲۵٩] در قسمت ظاهر و باطن و تمام جوانب آنها، بر روی دیوارها و سنگها و قبرها، دشنام و فحش و ناسزا و لعنت به سلف صالح نوشته شد، و آن را با نقش و نگار با رنگ و طلاکوبی آرایش دادند، بر روی درها و بازارهای سرپوشیده و پاساژها نیز این ناسزاها را نوشتند و مردم را به این کار با اجبار وادار میکردند [۲۶۰].
لعن اهل سنت و بزرگان دین در تمام دوران حکمرانی عبیدیها در تمام نقاط مصر در منبرها بر زبان مردم جاری بود و تمام مردم آن را بر زبان داشتند، حتی عاضد - آخرین خلفای عبیدیها - شیعهای بسیار شدید و متعصب بود، در سب و فحش صحابه ش بسیار غلو داشت، هر گاه یک نفر سنی را میدید خونش را حلال میکرد [۲۶۱].
از همهی اینها مهمتر و شدیدتر این بود که حاکم عبیدی ادعای الوهیت میکرد، به مردم دستور داده بود که هر گاه خطیب بر روی منبر نام او را میآورد به خاطر تعظیم و احترام او بلند شوند و بایستند، که در سایر ممالک دیگر تحت سیطره او این کار انجام میشد، حتی در حرمین شریفین، و به اهل مصر به صورت خصوصی دستور داده بود هرگاه به خاطر ذکر نام او بلند شدند سجده هم ببرند، حتی آن کسانی که نماز جمعه هم انجام نمیدادند ولی در کوچه و بازار حضور داشتند باید با آنها سجده ببرند، در حالی که برای خدا سجده نمیبردند ولی باید برای او سجده میبردند. حتی بعضی از جاهلان و نادانان زمانی که او را میدیدند میگفتند: ای کسی که تنهایی، ای زندهکننده و ای میراننده.
به سودان امر کرد که مصر را بسوزانند، تمام اموال و داراییهای آنها را غارت کنند، آنها هم امر او را اطاعت کردند، زنان را اسیر کردند، فحشا و فساد و منکرات زیادی را انجام دادند، یک سوم مصر را سوزاندند و نصف آن را غارت کردند [۲۶۲].
از آنچه که گذشت آگاهی کوتاهی نسبت به وضعیت و حالت جامعه در زمان عبیدیها داده میشود؛ آن عبیدیهایی که اولین کسانی بودند که مجالس جشن میلاد پیامبر ج را ایجاد کردند، و مشخص گردید که برگزاری این مجالس از محبت پیامبر ج سرچشمه نمیگیرد، چون کسی که آنچه را یاد آور شدیم انجام دهد - با اینکه ادعای محبت پیامبر ج را نیز بکند - راست نمیگوید و صادق نیست و معقول هم نیست که چنین چیزهایی از او صادر شود، بلکه تنها هدف آنها رسیدن به اغراض سیاسی خودشان، و انتشار مذهب اسماعیلی باطنی بود و تمایل پیدا کردن مردم برای برپا کردن مجالسی که بواسطۀ این مجالس احترامهای ظاهری و رسیدن به هدایای نفیسی از پول و جوایزی برای شعرا و علما و نویسندههای درباری و همچنین احسان نسبت به فقرا و برپا کردن عروسیها نمایش میدادند. همۀ این مسائل به این خاطر برپا میشد که مردم بیشتر به مذهب آنها تمایل پیدا کنند و آن مذهب را قبول نمایند.
تمام هزینهها و خرجهای که آنها برای برپا کردن این مجالس صرف میکردند، به خاطر دشمنی و جنگ با خدا و رسول خدا ج، و دور کردن مردم از عقیدۀ صحیح و منهج و برنامهی سالم بود، در نتیجه خداوند آنها را به گرسنگی و از بین بردن اموال و میوهجات مبتلا کرد، علیرغم اینکه مصر سرزمینی سرسبز و حاصلخیز بود، و منابع بزرگی داشت و اموال زیادی در خزانهی عبیدیها ذخیره شده بود، تمام این اموال و ثروتها را در شهوترانی و هوسرانی خود و مجالس منکر و بدعت صرف میکردند، مردم مصر دچار گرسنگی شدند. کتابهای تاریخ آن را ثبت کردند، از جمله ابن جوزی در کتاب المنتظم) در حوادث سال ۴۶۲ ه در زمان خلافت المستنصر آن را بیان میکند: در ماه ذیالقعده تعداد زیادی از مردان و زنان مصر و شام، به خاطر فقیری و گرانی فرار کردند، و اعلام کردند که در مصر افراد زیادی به خاطر گرسنگی و مرگ نمانده است، و بعضی از مردم بعضی دیگر را میخورند، شخصی تعدادی از بچهها و زنان را ذبح کرده و گوشت آنها را پخته و آن را فروخته بود، سپس گودالی را کنده، سرها و دستها و پاهایشان را در آن دفن کرده بود، و بعداً کشته شد، چهارپایان خورده شدند و جز سه اسب برای حاکم مصر - المستنصر - باقی نماند، با اینکه هزاران حیوان قبل از این وضعیت وجود داشت، و فیلها مُردند، سگها پنج دینار فروخته میشدند، یک اوقیه ۲۱۴ گرم) روغن یک قیراط؛ یعنی یک بیست و چهارم ) دینار فروخته میشد.
بادام و شکر به وزن دینار بود، اندکی آب به ده دینار بود، کشیدن آب از چاه برای شستن لباس یک دینار بود، وزیر حاکم مصر نزد سلطان رفت، از قاطرش پیاده شد به خاطر نداشتن غذا و طعام جز یک غلام کسی دیگر با او نبود، نزد سلطان رفت و آن جوان به خاطر گرسنگی و ناتوانی از قاطر غافل شد و سه نفر قاطر را گرفتند و بردند، آن را ذبح نمودند و خوردند، این کار به حاکم مصر خبر داده شد، به قتل و به صلیب کشیدن آنها دستور داد و به صلیب آویخته شدند، فردای آن روز که به دار آویخته شده بودند، دیدند که استخوانهای آنان پوسیده شده و زیر درخت انداخته شدهاند و مردم گوشت آنها را خورده بودند، مردی در مصر خانهای را که به قیمت نهصد دینار خریده بود به یک لنگه آرد فروخته بود [۲۶۳].
خلاصۀ کلام: عبیدیها هنگامی که وارد مصر شدند و خواستند مذهب باطنی خود را منتشر نمایند، تشیع را بعنوان پوششی که دیدگاه مردم را نسبت به حقیقت دعوت خود عوض کنند، گرفتند. در این راه انواع وسایل را به کار بردند: عموم مردم را فریب دادند، و مردم را با دادن هدایا و مجالس و عروسیها مثل وسایلی از وسایل انتشار مذهب خود فریب دادند، و در مقابل کسانی از اهل سنت که حقیقت دعوت آنها رادرک کرده بودند و در مقابل آنها میایستادند و مخالفت میکردند، قتل و زندان و شکنجهها را در حق آنها بکار میبردند.
عموم مردم از این مجالس بدعتی اطلاع داشتند، و چون در آن مجالس مال و اموال بخشیده میشد آنها به آن نیاز داشتند، و میخواستند کمی در آرامش باشند، و همچنین به خاطر ترس از سلطان و حاکم کسی که به بدعت بودن آن هم آگاهی داشت نمیتوانست با آن مخالفت کند چون در صورت مخالفت انتظار هلاکت و شکنجه را داشت.
پس میدانی مناسب برای انتشار بدعتها، عادت دادن مردم و پیوند آنها با این بدعتها بود، چون میدانستند که سلطان ظالم برای این کارها تشویق و ترغیب میکند. علاوه بر آن به نظر خودشان - والله اعلم - ادعا میکردند که منسوب به نسب شریف هستند، و گمان کردند - آن گمان هم تحقیق پیدا کرد - که برپا نمودن جشن میلاد پیامبر ج صحت نسب و انتساب آنها به آل بیت را ثابت میکند، در نتیجه این بدعت جشن تولد پیامبر ج را به وجود آوردند و برای ترویج آن مال و ثروت زیادی را صرف نمودند - والله اعلم.
[۲۵۴] با یک زن مسیحی ازدواج کرد، و دو برادر زنش را بر بعضی کلیساها بعنوان مسئول قرار داد. به کتاب الدولة الفاطمیة، ص ۲۰۲ مراجعه شود. [۲۵۵. ] - به البداية والنهاية (۱۱/ ۳۵۸) و المنتظم (٧/ ۱٩۰) و اتعاظ الحنفاء (۱/ ۲٩٧) مراجعه شود. [۲۵۶. ] - به کتاب تاریخ الدولة الفاطمیة (۲۰۲- ۲۱۶) مراجعه شود. [۲۵٧] ذمیها: نسبت به ذمه و ذمام است، که به معنی عهد، امان، ضمانت، حرکت و حق میباشند، اهل ذمه نامیده میشوند چون وارد عهد و امان مسلمانان میشوند، که آنها اهل کتاب یهودی و مسیحیها و همچنین مجوس میباشند، چون آنها شبه کتاب دارند، به نهایه در غریب الحدیث و الأثر، (۲/۱۶۸) مراجعه شود، و به کتاب الإفصاح لابن هبیره، (۲/۲٩۲) مراجعه شود. [۲۵۸. ] - به کتاب تاریخ الدولة الفاطمیة (۲۱۸) مراجعه شود. [۲۵٩] این مسجد در شهر فسطاط مصر قرار دارد، به آن تاج الجوامع و مسجد عمرو بن عاص س نیز میگویند، که بعد از فتح، اولین مسجدی است که در زمان اسلام در مصر ساخته شد. به الخطط مقریزی، (۲/۲۴۶) مراجعه شود. [۲۶۰. ] - به الخطط مقریزی (۲/ ۳۴۱) مراجعه شود. [۲۶۱] به وفیات الأعیان، (۳/۱۱۰) مراجعه شود. [۲۶۲] به کتاب النهایة والبدایة، (۱۲/۱۰-۱۱) و کتاب المنتظم، (٧/۲٩۸) مراجعه شود. [۲۶۳] به کتاب المنتظم، (۸/۲۵٧-۲۵۸) و کتاب وفیات الأعیان، (۵/۲۳۰)، و البدایه والنهایه (۱۲/ ۱۰٧) و اتعاظ الحنفا (۱/ ۲٧٩، ۲٩۶- ۲٩٩) مراجعه شود.
آن زمان که بدعتِ تشکیل جشن میلاد پیامبر ج در عصر عبیدیین به وجود آمد، و به خاطر فراغت روحی و بدنی این بدعت درمیان مردم انتشار یافت، و همچنین مسلمانان جهاد را ترک کرده بودند، و در نتیجه این بدعت در روح مردم ریشه دواند و جزئی از عقیدهی بسیاری از جاهلان و نادانان شد.
بعضی از اهل علم مثل سیوطی / ناچار شد با آن مبارزه نکند و بعضی از شبههها را مطرح نمود که با ایراد این شبههها میتوان بر درست بودن این بدعت شهادت داد، که این کار از طرفی رضایت عام و خاص را جلب میکرد، و توجیهی برای رضایت علمایی بود که به آن معتقد بودند، و از طرفی سکوت آنها از مخالفت با این بدعت به خاطر ترس از حکام و عامهی مردم بود.
این شبهها عبارتند از:
سیوطی / میگوید: امام حافظین ابوالفضل احمدبن حجر - العسقلانی - میلاد پیامبر ج را یکی از اصول سنت میداند، از شیخ الإسلام حافظ العصر ابوالفضل احمد بن حجر - العسقلانی - از برپا کردن جشن میلاد پیامبر ج سؤال شد، ایشان با عبارت زیر جواب داد:
اصل عمل جشن میلاد پیامبر ج بدعت است و از هیچ یک از سلف صالح سه قرن مشهود بالخیر) نقل نشده است، اما با این حال محاسن و معایبی دارد، هر کس در انجام آن در جستجوی محاسن باشد، و از معایب و منکرات آن دوری کند این یک بدعت حسنه و خوب است، در غیر این صورت درست نیست. در ادامه میگوید: شده و به تخریج آن بر یک اصل ثابت برایم روشن شده، و آن این است: در صحیحین آمده است که پیامبر ج هنگامی که وارد مدینه شد یهودیها را دید که روز عاشورا روزه هستند، از آنها پرسید که چرا روزه هستند؟ گفتند: این روز، روزی است که خداوند فرعون را غرق نمود، و موسی ÷ را نجات داد، پس به خاطر شکر خدا بر این کار روزه میگیریم، از این حدیث فهمیده میشود که شکر خدا بر چیزی که خداوند در آن روز معین بعنوان نعمت و یا دفع بلا ارزانی بخشیده است درست است، این میلاد هم نظیر چنین روزهایی است، و شکر خدا با انواع عبادت صورت میگیرد، مثل سجده، روزه، صدقه، تلاوت قرآن، پس چه نعمتی از پیدا شدن این پیامبر ج رحمت بزرگتر است که در آن روز متولد شده است.
بر این اساس، لازم است که عین آن روز را که پیامبر ج در آن متولد شده است پیدا کنیم، تا با قصه و داستان موسی ÷ در روز عاشورا مطابقت پیدا کند، و هر کس این نکته را رعایت نکند به جشن میلاد پیامبر ج توجهی ندارد که در چه روزی از ماه باشد، حتی اقوامی آن را به روزی از سال انتقال دادهاند که اعتراضاتی بر آن وارد است، این اصل انجام دادن جشن میلاد پیامبر ج میباشد [۲۶۴].
[۲۶۴] به کتاب الحاوی، (۱/۱۶٩)، کتاب شماره (۲۴) مراجعه شود.
صورت اول: ابن حجر / در ابتدای جواب خود صراحتاً بیان کرده است که انجام جشن میلاد پیامبر ج بدعت است و تا قرن سوم از هیچ یک از سلف صالح روایت نشده است، که این سخن برای ذم جشن گرفتن میلاد پیامبر ج کافی است، چون اگر خیر و نیکی در آن بود اصحاب و تابعین آن را انجام میدادند و بر این کار سبقت میگرفتند، و یا اینکه ائمهی علم و هدایت بعد از آنها آن را انجام میدادند.
صورت دوم: قیاس و استخراج جشن تولد پیامبر ج در فتوای ابن حجر بر حدیث روزه عاشورا، هیچگونه مناسبتی ندارند، چون در ابتدای سخن خود میگوید این عمل بدعت است، و از هیچ یک از سلف صالح در قرن سوم روایت نشده است، عدم عمل سلف صالح اعتبار این فهم را صحیح نمیداند، چون اگر صحیح بود از فهم آنها غایب نمیشد و حتماً آن را میفهمیدند و کسانی که بعد از آنها میآمدند نیز آن را میفهمیدند.
از طرف دیگر این حدیث عاشورا نمیتواند دلیل این بدعت باشد، چون اگر دلیل بود سلف صالح بر آن عمل میکردند، این استنباط ابن حجر هم از جهت فهم و هم از جهت عمل به آن، مخالف اجماع سلف صالح است، و هر چه مخالف اجماع سلف صالح باشد خطا و اشتباه است، چون سلف صالح جز بر هدایت بر چیز دیگری اجماع نمیکنند.
امام شاطبی / سخن را برای تثبیت این قاعده در کتاب خود به نام الموافقات در اصول احکام بیشتر توضیح و بسط داده است [۲۶۵].
صورت سوم: استنباط و استخراج بدعت جشن میلاد پیامبر ج از حدیث روزۀ عاشورا، تکلفی مردود است، چون مبنا و اساس عبادات شرع مقدس و پیروی از آن است نه رأی و نظر و استحسان و ابتداع [۲۶۶].
صورت چهارم: روزۀ روز عاشورا را پیامبر ج انجام داد، و مردم را برای انجام آن تشویق کرد، به خلاف جشن تولد خود، به عنوان روز جشن و شادی، پیامبر ج آن را انجام نداده است، و کسی را برای انجام آن تشویق نکرده است، اگر در آن خیر و برکتی وجود داشت قطعاً آن را برای امت خود بیان میکرد، چون هیچ خیری و خوبی نبوده مگر اینکه آن را برای مردم بیان کرده است، و مردم را برای آن تشویق نموده است، و هر شری که وجود داشته است مردم را از آن ترسانده و آن را برایشان بیان فرموده است، بدعت هم از شرهایی بوده که مردم را از آن نهی فرموده است، و مردم را از آن ترسانده است، پیامبر ج میفرماید: «وإياكم و محدثات الأمور، فإن كل محدثة بدعة، وكلُ بدعة ضلالة» [۲۶٧]. «از بوجود آوردن چیزهای جدید در دین خودداری کنید، چون هر چیزی را که در دین نیست به وجود آورید بدعت است، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد».
پیامبر ج میفرماید: اما بعد: «فإن خير الحديث كتاب الله، وخير الهدي هدي محمدٍ، وشرّ الأمورِ محدثاتها، وكلّ بدعة ضلالة» [۲۶۸]. «خوبترین سخن، قرآن و خوبترین راه، راه حضرت محمد ج میباشد، و بدترین کارها، کارهایی است که در دین وجود ندارند و بعداً به وجود میآیند و هر بدعتی ضلالت وگمراهی میباشد».
[۲۶۵] به الموافقات، (۳/۴۱-۴۲) مسألهی سیزدهم از کتاب : ادلهی شرعی. [۲۶۶] به کتاب الرد القوی، ص ۳۲ مراجعه شود. [۲۶٧] مقدمهی سنن ابن ماجه مرفوعاً الی النبی ج، (۱/۱۸). [۲۶۸] رواه احمد فی مسنده، (۳/۳۱۰) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵٩۲)، کتاب جمعه، حدیث (۸۶٧)، و سنن نسائی (۳/ ۱۸٩، ۱۸۸) کتاب صلاة العیدین، باب کیف الخطبة، و مقدمهی سنن ابن ماجه (۱/ ۱٧)، حدیث شماره: (۴۵).
سیوطی / بعد از اینکه بیان میکند که ابن حجر عمل جشن میلاد پیامبر ج را از روزۀ روز عاشورا استخراج کرده است میگوید: برای من روشن شده است که بر اصل دیگری نیز قیاس میشود، و آن این است: بیهقی روایت کرده است که انس س میفرماید: پیامبر ج بعد از نبوت برای خود عقیقه انجام داد [۲۶٩]. با اینکه روایت شده است که پدربزرگش عبدالمطلب در روز هفتم تولدش برای او عقیقه انجام داد و گوسفندی را سر برید، و معلوم است که عقیقه تکرار نمیشود، پس این کار پیامبر ج دلیل بر اظهار شکر خدا ـ برای اینکه او را رحمة للعالمین قرار داده بودـ میباشد. همچنان که بر خود صلوات میفرستاد، پس برای ما مستحب است به خاطر اظهار شکر خدا جشن میلاد پیامبر ج را بگیریم و به نیازمندان طعام دهیم و سایر موارد دیگر که باعث تقرب به خدا میشود و یا سایر شادیهای دیگر [۲٧۰].
[۲۶٩] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۳۰۰)، کتاب ضحایا. [۲٧۰] به کتاب الحاوی، (۱/۱٩۶)، شماره (۲۴) مراجعه شود.
صحت این حدیث نزد اهل علم ثابت نشده است.
الف- عبدالرزاق در یکی از تألیفات خود میگوید: عبدالله بن محرر از قتاده از انس روایت میکند که پیامبر ج بعد از نبوت برای خود عقیقه انجام داد [۲٧۱]، ابن قیم جوزی بعد از ایراد این حدیث و نسبت آن به عبدالرزاق میگوید: ابن محرر را بخاطر روایت این حدیث ترک کردهاند [۲٧۲].
ب- حافظ ابن حجر در فتح الباری بیان کرده است که: صحت این حدیث ثابت نشده است، و آن را به بزار نسبت میدهند، و تنها عبدالله بن محرر آن را روایت کرده است و او ضعیف است [۲٧۳].
ج- امام نووی در کتاب المجموع شرح المهذب میگوید: اما آن حدیثی که در مورد عقیقهی پیامبر ج بعد از نبوت بیان شده است، بیهقی به روایت از عبدالله بن محرر از قتاده از انس روایت کرده است که پیامبر ج بعد از نبوت برای خود عقیقه انجام داده است این حدیث باطل است، و عبدالله بن محرر ضعیف است و بر ضعیف بودن او اتفاق نظر وجود دارد، و حافظان حدیث گفته اند: متروک است والله اعلم [۲٧۴].
د- ذهبی در میزان الإعتدال، بعد از اینکه شرح حال عبدالله بن محرر را بیان میکند، و نظرحفاظ حدیث را در مورد او بیان میکند، میگوید: او متروک است، و جای اطمینان نیست، و از بلا و مصیبتهای عبدالله بن محرر این است که از قتاده از انس روایت کرده است که بعد از اینکه پیامبر ج به پیامبری مبعوث شد برای خود عقیقه انجام داد [۲٧۵].
[۲٧۱] رواه عبدالرزاق فی مصنفه، (۴/۳۲٩)، حدیث شماره (٧٩۶۰). [۲٧۲] به کتاب تحفة المودود، ص (۸۸) مراجعه شود. [۲٧۳] به فتح الباری، (٩/۵٩۵) مراجعه شود. [۲٧۴] به المجموع شرح المهذب، (۸/۴۳۱-۴۳۲) مراجعه شود. [۲٧۵] به کتاب میزان الإعتدال، (۲/۵۰۰) مراجعه شود.
سیوطی میگوید: امام القرّاء حافظ شمسالدین ابن الجزری در کتاب خود به نام عرف التعریف بالمولد الشریف) میگوید ـ که این عین نص آن است ـ: ابولهب بعد از مرگش در خواب دیده شد، به او گفته شد حالت چطور است؟ گفت: در آتش، ولی هر شب دو مرتبه این آتش بر من تخفیف داده میشود، از میان انگشتانم به اندازۀ سر انگشت آب میمکم، به این خاطر هنگامی که بردهای به نام ثویبه، تولد پیامبر ج را به من خبر داد او را آزاد کردم، و به این خاطر که او به پیامبر ج شیر داد. پس زمانی که ابولهب کافر، کسی که قرآن صراحتاً به ذم او میپردازد، در آتش سزا داده میشود ولی به خاطر خوشحالی از تولد پیامبر ج برایش تخفیف داده میشود، پس حال مسلمان موحد از امت محمد ج که به تولد او خوشحال شود و به خاطر محبت او هر چه در قدرت دارد ببخشد باید چگونه باشد؟ قسم میخورم که پاداش او از طرف خدا این است که به لطف خودش او را داخل بهشت میکند [۲٧۶].
[۲٧۶] به کتاب الحاوی، (۱/۱٩۶-۱٩٧) مراجعه شود.
امام بخاری این خبر را به صورت مرسل و رها شده در باب ﴿وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ﴾ [ النساء: ۲۳] و «يحرمُ من الرضاع ما يحرمُ مِنَ النسب» در کتاب صحیح خود بیان کرده است. و بعد از اینکه این حدیث را با سندش از عروه بن زبیر بیان میکند، که زینب دختر أبی سلمه به او خبر داده است که أم حبیبه دختر ابیسفیان به او گفته است: ای رسول خدا ج! با خواهرم دختر ابیسفیان ازدواج کن، پیامبر ج گفت: آیا خودت آن را ازدواج) دوست داری؟ گفتم: بله، برای شما مخالف نیستم و بخالت نشان نمیدهم، و دوست دارم خواهرم در این خیر شریک من باشد، پیامبر ج فرمود: این برای من حلال نیست، گفتم: ما میگوییم که شما میخواهی که با دختر ابیسلمه ازدواج کنی، پیامبر ج گفت: دختر ام سلمه؟ گفتم: بله، فرمود: «لو آنها لم تكن ربيبتي [۲٧٧] في حجري ما حلت لي، آنها لابنة أخي من الرضاعة، أرضعتني وأبا سلمة ثويبة، فلا تعرضن علي بناتكن ولاأخواتكنّ» [۲٧۸]. «اگر او ربیبۀ من و در خانهام نیز نبود باز برای من حلال نیست، چون دختر برادر رضاعی من میباشد، به من و ابا سلمه، ثویبه شیر داده پس دختران و خواهران خود را به قصد ازدواج بر من عرضه نکنید».
عروه گفت: ثویبه کنیز ابولهب بود، ابولهب او را آزاد کرد، او هم به پیامبر ج در دوران کودکی شیر داد، زمانی که ابولهب مرد بعضی از خویشاوندانش او را خواب دیدند که بدترین حال و وضعیت دارد، به او گفتند: به چه چیزی رسیدی؟ ابولهب گفت: بعد از شما به هیچ چیزی نرسیدم، به جز اینکه به من آب داده شد به این خاطر که این بیوه زن را آزاد کردم و او به محمد ج شیر داد [۲٧٩].
حافظ ابن حجر میگوید: این روایت دلالت دارد بر اینکه بعضی اوقات در آخرت عمل صالح او برای کافر نفع خواهد داشت.
اما این نظر مخالف ظاهر قرآن است، خداوند میفرماید:
﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا٢٣﴾[الفرقان: ۲۳].
«ما به سراغ تمام اعمالی که به ظاهر نیک بوده و در دنیا) آنان انجام دادهاند میرویم، و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا میسازیم و ایشان را از اجر و پاداش آن محروم میکنیم، چرا که نداشتن ایمان موجب محو و نابودی احسان، و بیاعتبار شدن اعمال خوب انسان میگردد)».
به چند صورت دیگر نیز جواب داده میشود:
الف- این حدیث مرسل است -که عروه بیان نکرده که از چه کسی آن را گرفته است - همچنان که بیان شد.
ب- بر فرض اینکه حدیث مرسل هم نباشد، آنچه در این خبر وجود دارد یک خواب است که خواب هم نمیتواند حجت و دلیل باشد، و ممکن است آن شخصی که این خواب را دیده است آن زمان مسلمان هم نباشد، پس به آن اعتبار نمیشود، و نمیتواند حجت باشد [۲۸۰].
ج- آنچه در مرسل عروه وارد شده مبنی بر اینکه ابولهب ثویبه را آزاد کرده است، این آزاد کردن قبل از شیر دادن به پیامبر ج بوده است، ولی آنچه که ابن الجزری بیان کرده است، این است هنگامی که در مورد ولادت پیامبر ج به او مژده داده شد او را آزاد کرد، که این نظریه مخالف نظر تاریخنویسان است، چون این آزاد کردن خیلی بعد از شیر دادن بوده است. ابن سعد میگوید: محمدبن عمر - الواقدی - از تعداد زیادی از اهل علم و دانش روایت میکند که میگویند: پیامبر ج آن زمان که در مکه بود نزد مادر رضاعی خود میرفت، و خدیجه احترام ایشان را میگرفت، آن زمان هنوز آن زن برده بود، و خدیجه از ابولهب خواست او را بفروشد تا ایشان را آزاد کند، ولی ابولهب قبول نکرد. هنگامی که پیامبر ج به مدینه هجرت کردند، ابولهب او را آزاد کرد. و پیامبر ج احوال او را میپرسید و برایش لباس میفرستاد، تا زمانی که پیامبر ج از جنگ خیبر برمیگشت سال هفتم هجری خبر فوت او را شنید [۲۸۱].
حافظابن عبدالبر در شرح حال پیامبر ج بعد از بیان شیردادن ثویبه به پیامبر ج میگوید: ابولهب بعد از اینکه پیامبر ج به مدینه هجرتکردند او را آزاد کرد [۲۸۲].
ابن جوزی میگوید: مادر رضاعی پیامبر ج بعد از اینکه پیامبر ج با خدیجه ازدواج کرد نزد او میرفت، و خدیجه و پیامبر ج به او احترام میگذاشتند، آن زن آن زمان برده بود، سپس ابولهب او را آزاد کرد [۲۸۳].
د- از هیچ منبع صحیحی ثابت نشده است که ابولهب به ولادت پیامبر ج خوشحال شده باشد، و شنیده نشده که آن زن به او مژده داده است که پیامبر ج متولد شده است، و ابولهب هم آن زن را به خاطر تولد پیامبر ج آزاد کرده است، اینها هیچ کدام ثابت نشدهاند، هر کس ادعا میکند که اینها ثابت شدهاند باید برای ادعای خود دلیل بیاورد، که هرگز دلیل صحیح ودرستی را نمیتواند پیدا کند [۲۸۴].
[۲٧٧] ربیبة : یعنی دختر زنی که از زوج و همسر حاضر او نباشد. به النهایة (۲/ ۱۸۰) مراجعه شود. [۲٧۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (٩/۱۴۰)، کتاب نکاح، حدیث شماره (۵۱۰۱) و مسلم، حدیث شماره (۱۴۴٩). [۲٧٩] رواه البخاری، (٩/۱۴۰)، کتاب نکاح، حدیث شماره (۵۱۰۱). [۲۸۰. ] - به فتح الباری (٩/ ۱۴۵) مراجعه شود. [۲۸۱] به کتاب الطبقات، (۱/۱۰۸-۱۰٩) مراجعه شود. [۲۸۲] به کتاب الإستیعاب، (۱/۱۲) مراجعه شود. [۲۸۳] به کتاب الوفا بأحوال المصطفی، (۱/۱٧۸-۱٧٩). [۲۸۴] به کتاب الرد القوی، ص ۵٧ مراجعه شود.
یکی دیگر از شبهههایی که به استناد آن جشن میلاد نبی ج را توجیه میکنند: حدیثی است که امام مسلم در صحیح خود از ابیقتاده روایت میکند، که در آن آمده: و از روزۀ روز دوشنبه سؤال میشود؟ پیامبر ج فرمود: «ذاك يومٌ ولدتُ فيه، ويوم بعثتُ» أو «أُنزلَ عليه فيه» [۲۸۵].
پیامبر ج فرمود: دوشنبه روزی است که من در آن روز متولد شدهام، و به پیامبری مبعوث شدهام، یا فرمودند: وحی بر من نازل شده است. گفتند این دلیل بر این است که پیامبر ج روز تولد خود را بزرگ دانسته است، و این بزرگی و احترام را در روزه گرفتن آن روز بیان کرده است، و این در معنی جشن گرفتن آن روز میباشد [۲۸۶].
[۲۸۵] مسند امام احمد (۵/ ۲٩٧)، و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۱٩-۸۲۰)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۶۲)، و صحیح ابن خزیمه (۳/ ۲٩۸، ۲٩٩) حدیث شماره: ۲۱۱٧). [۲۸۶] به کتاب المدخل لابن الحاج، (۲/۲-۳)، و حوار مع المالکی ص: (۴٧)، و الرد القوی ص: (۶۱) مراجعه شود.
الف- پیامبر ج روز ولادت خودش روزه نگرفت، که روز دوازدهم ربیعالأول میباشد - اگر این تاریخ صحیح باشد - بلکه پیامبر ج دوشنبۀ هر ماهی را که چهار بار تکرار میشد روزه میگرفت، پس بر این اساس تخصیص روزۀ دوازدهم ربیعالأول به کاری که غیر از دوشنبۀ هر هفته باشد استدراک بر شارع و تصحیح کار خدا میباشد، و این کار خیلی قبیح و زشت است!! و العیاذ بالله [۲۸٧].
ب- پیامبر ج تنها روز دوشنبه را به روزه گرفتن اختصاص نداده است، بلکه روزۀ روزهای دوشنبه و پنجشنبه را خوب و شایسته دانسته است [۲۸۸]، و فرموده است: «تُعرضُ الأعمال یوم الإثنین والـخمیس، فأحّبُ أن یعرضَ عملي وأنا صائمٌ» [۲۸٩]. «اعمال انسان روزهای دوشنبه و پنجشنبه به حضور الله عرضه میشوند، پس دوست دارم عمل من عرضه شود در حالی که روزه هستم».
استدلال به روزۀ دوشنبه برای جایز بودن جشن گرفتن میلاد پیامبر ج در نهایت تکلف و دوری میباشد.
ج- اگر مراد از برپا کردن جشن تولد پیامبر ج شکر خدا بر نعمت ولادت نبی ج باشد، عقل و نقل این را ثابت میکند که آن شکر باید از نوع شکری باشد که پیامبر ج شکر پروردگارش را با آن نوع و شیوه انجام داده است، آن هم روزه گرفتن بود، پس ما هم همانطور که او روزه گرفته است باید روزه بگیریم، در حالی که قائلین به برپا کردن جشن میلاد پیامبر ج روزه نمیگیرند، چون روزه باعث مقاومت در برابر شهوات نفس و محروم شدن نفس از لذت طعام و نوشیدنیها میشود، و آنها هم این لذایذ را میخواهند، پس دو هدف در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، و آنچه که خودشان دوست دارند را بر آنچه که خداوند دوست دارد ترجیح میدهند، که این بزرگترین خطا و لغزش نزد اهل بصیرت میباشد [۲٩۰].
د- پیامبر ج به روزه، جشن گرفتن را اضافه نکرد، مثل جشن گرفتن کسانی که میلاد پیامبر ج را جشن میگیرند، مثل تجمعات، مداحیها، سرودخوانیها، و غذا خوردن و نوشیدنیها، آیا برای مردم کافی نیست آنچه که پیامبر ج، آن را برای مردم کافی دانسته است؟ آیا شایسته است که انسان عاقل بگوید: خیر. پس چرا بر ضد خداوند فتوا دهیم، و چیزی را بر برنامهی او اضافه کنیم، در حالیکه میفرماید:
﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ٧].
«چیزهایی را که پیامبر ج برای شما از احکام الهی) آورده است اجرا کنید، و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید».
و خداوند میگوید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١﴾[الحجرات: ۱].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، بر خدا و پیامبرش پیشی نگیرید و پیشدستی نکنید، و از خدا بترسید و پروا داشته باشید، چرا که خدا شنوا و آگاه میباشد».
و پیامبر ج میفرماید: «إياكم ومحدثات الإمور، فإن كل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة» [۲٩۱]. «از ایجاد کارهای جدید خودداری و پرهیز کنید، چون هر چیزی که در دین نباشد و بر آن اضافه کنید بدعت است، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد».
و پیامبر ج میفرماید: «إن الله حدَّ حدوداً فلا تعتدوها، وفرض لكم فرائض فلا تضيعُوها، وحرم أشياءَ فلا تنتهكوها، وترك أشياء في غير نسيانٍ ولكن رحمة لكم فاقبلوها ولا تبحثوا عنها» [۲٩۲] «خداوند حد و مرزهایی قرار داده است از آنها تجاوز نکنید، فرائض و واجباتی برای شما قرار داده است، آنها را ضایع نکنید و از دست ندهید، و چیزهایی را نیز حرام کرده است، آنها را انجام ندهید، و چیزهایی را هم نه به خاطر نسیان و فراموشی بلکه به خاطر لطف و رحمت خود بیان نکرده است پس از آنها بحث نکنید و آنها را قبول کنید».
[۲۸٧] به کتاب الإنصاف للجزائری، ص ۴۴ مراجعه شود. [۲۸۸] رواه امام احمد فی مسنده، (۶/۸۰) و رواه الترمذی فی سننه، (۲/۱۲۴) ابواب الصوم، حدیث شماره (٧۴۲). [۲۸٩] رواه امام احمد فی مسنده، (۵/۲۰۱) و رواه ابوداود فی سننه، (۲/۸۱۴) ابواب الصوم، حدیث شماره (۲۴۳۶)، و سنن ترمذی (۲/ ۱۲۴)، ابواب الصوم حدیث شماره: (٧۴۴) و گفته: حدیثی حسن غریب است، سنن نسائی (۴/ ۲۰۱، ۲۰۲)، کتاب الصیام. [۲٩۰] به کتاب الإنصاف، ص ۴۴ مراجعه شود. [۲٩۱] مقدمهی سنن ابن ماجه مرفوعاً إلی النبی ج، (۱/۱۸). [۲٩۲] رواه البیهقی فی سننه، (۱۰/۱۲-۱۳)، کتاب الضحایا، یک دفعه مرفوع و یک دفعه موقوف، نووی هم در کتاب اربعین آن را آورده است. به جامع العلوم والحکم، ص: ۲۴۲، حدیث شماره: ۳۰ مراجعه شود.
از شبهههایی که مؤیدین جشن میلاد پیامبر ج آن را مطرح میکنند این است که میگویند: خوشحالی به وجود پیامبر ج امر و دستور قرآن است، خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ﴾ [یونس: ۵۸].
«به فضل و رحمت خدا - به همین نه چیز دیگری - باید مردمان شادمان شوند».
خداوند به ما دستور داده است که به رحمت خدا خوشحال باشیم، و پیامبر ج بزرگترین رحمت میباشد، خداوند میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ١٠٧﴾[الأنبیاء: ۱۰٧].
«ما شما ای پیامبر ج) را بعنوان رحمت برای تمام عالمیان فرستادهایم» [۲٩۳].
[۲٩۳. ] - برای تفصیل این شبهه به کتاب: القول الفصل ص: (۳۲،۳۳) مراجعه شود.
استدلال به این آیه برای مشروعیت بخشیدن به جشن میلاد پیامبر ج، حمل کردن کلام خدا بر چیزی است که سلف صالح آن را حمل نکردهاند، و عمل کردن به چیزی است که به آن عمل نکرده و بر آن راه نرفتهاند، که این کار شایسته نیست، امام شاطبی در کتاب خود به نام - الأدلة الشرعیة من الـموافقات - آن را بیان کرده است، و آن اینکه صورتی که از سلف صالح برای عمل به نصی ثابت شده، از کسانی که بعد از سلف صالح آمدهاند و ادعا میکنند که سلف صالح نصی را جا گذاشته باشند یا نفهمیده باشند قبول نمیشود، چون اگر دلیلی وجود داشت از فهم اصحاب و تابعین پنهان نمیماند تا بعداً دیگران آن را بفهمند، کردار سابقین اول چگونه با مقتضای این مفهوم درست درمیآید؟ و اگر این عمل ترک شده باشد، چگونه متأخرین به چیزی عمل میکنند که مخالف اجماع اولین است، و هر کسی با اجماع مخالفت کند خطاکار و عاصی میباشد، و امت حضرت محمد ج بر گمراهی و ضلالت اجماع نخواهند کرد، این امت بر عمل کردن به هر چیزی یا ترک عمل بر آن اتفاق نظر داشته باشند سنت و امری معتبر است و هدایت میباشد، معلوم است که کارها یا صحیح و یا غیر صحیح هستند، هر کسی که با سلف صالح به مخالفت بپردازد این فرد راه خطا و اشتباه را دربرگرفته است، و این برای او کافی است. و بیشتر اوقات اهل بدعت و گمراهی به قرآن و سنت استدلال میکنند، و آن را طبق مراد و مذهب خود حمل میکنند، و درمیان مردم آیات متشابه را مطرح میکنند، و گمان میبرند که راه حق را طی میکنند، برای این ادعا مثالهای زیادی وجود دارد، از آن جمله:
استدلال گروه تناسخیّه [۲٩۴] برای صحت گمان خود به آیۀ:
﴿فِيٓ أَيِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ٨﴾[الانفطار: ۸].
«و آنگاه به هر شکلی که خواسته است تو را درآورده است، و ترکیب بسته است».
استدلال هر کسی که بدعتی را به وجود میآورد، یا چیز جدیدی را که در دین نبوده ولی آن را نیکو میشمارد در حالیکه سلف صالح آن را انجام ندادهاند، این است که سلف صالح چیزهایی را به وجود آوردهاند که در زمان پیامبر ج وجود نداشتهاند، مثل نوشتن قرآن، نوشتن کتابها، گذاشتن و استفاده از داروها، بکارگیری صنعت، و سایر چیزهایی که اصولیها در اصل مصالح مرسله آن را بیان میکنند، ولی همهی این استدلالها اشتباه و غلط هستند، و در واقع دنبال متشابهات فقهی میروند، و دنبال فتنه میباشند، که همهی این کارها خطا وارد کردن به دین است، و پیروی از راه ملحدین میباشد، این کسانی که این مسائل را درک کردهاند و این روشها را تعبیر میکنند، یا چیزهایی را از شریعت درک کردهاند که سابقین اولین آن را درک نکردهاند، و یا اینکه هیچ چیزی از شریعت را درک نکردهاند و از فهم آن دور بودهاند، که احتمال دومی صحیح میباشد، چون پیشقدمانِ سلف صالح بر صراط مستقیم بودهاند، و آنچه را که از ادله فهم کرده و بر آن واقف بودهاند را انجام دادهاند، این چیزهای جدید در دین و بدعت، درمیان آنها نبوده و به آن هم عمل نکردهاند، پس عمل آنها دلیلی اجماعی علیه این مبتدعان میباشد و ثابت میکند که این بدعت گزاران خاطی و مخالفین سنت پیامبر ج هستند الی آخر) [۲٩۵].
ب- مفسران بزرگ قرآن این آیه را تفسیر کردهاند، ولی در تفسیرشان این که مقصود و هدف از رحمت در این آیه رسول خدا محمد ج باشد، نیست بلکه مقصود چیزی است که آیهی سابق به آن اشاره کرده است، که میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ٥٧ قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٥٨﴾ [یونس: ۵٧-۵۸].
«ای مردمان! از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی و درمانی برای چیزهایی که در سینهها است همچون کفر و نفاق و کینه و ...) آمده است، و هدایت و رحمت برای مؤمنان است، بگو به فضل و رحمت خدا - به همین نه چیز دیگر) باید مردمان شادمان شوند. این بهتر از چیزهایی است که گرد میآورند».
ابن جریر در تفسیر خود میفرماید: در تأویل این آیه ابوجعفر میگوید: خداوند به پیامبر ج خود میگوید: قُلْ) ای محمد ج به کسانی که تو را و آنچه را از طرف خدا بر تو نازل شده است تکذیب میکنند بگو، بفضل الله) ای مردم! خداوند به شما فضل و رحمت بخشیده و آن اسلام است، آن را برای شما بیان کرده و شما را بسوی آن دعوت میکند، وبرحمته) آن رحمتی که نزول قرآن و وحی است، و از کتاب خودش چیزهایی به شما یاد داد که قبلاً آن را نمیدانستید، که بوسیلۀ آن بینش شما را نسبت به دینتان زیاد کرد، که همان قرآن است:
﴿فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ﴾[یونس: ۵۸]
میگوید: اسلامی که آنها را بسوی آن دعوت میکند، و قرآنی که برای آنها نازل شده است، از تمام گنجها و اموال فانی دنیا بهتر هستند [۲٩۶].
قرطبی / در تفسیر خود به نام الجامع لأحکام القرآن) میفرماید: فرمودۀ خداوند:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ﴾[یونس: ۵۸].
ابوسعید خدری و ابن عباس ش میگویند: فضلِ الله قرآن است، و رحمت خدا قرآن میباشد، و همچنین میفرمایند: فضل الله قرآن است، و رحمت خدا این است که شما را اهل و لایق قرآن قرار داده است. از حسن، ضحاک، مجاهد و قتاده روایت شده است که: فضل الله ایمان است، و رحمت خدا قرآن میباشد، برعکس قول اول [۲٩٧].
ابن کثیر در تفسیر خود میگوید: خداوند به آنچه که از قرآن عظیم بر مخلوقات خود نازل کرده است بر رسول ج خود منت میگذارد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾ [یونس: ۵٧].
یعنی چیزی که انسان را از فواحش دور میکند.
﴿وَشِفَآءٞ لِّمَا فِي ٱلصُّدُورِ﴾ [یونس: ۵٧].
یعنی از شک و شبهه، و آن از میان برداشتن پلیدی و زشتیها میباشد.
﴿وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [یونس: ۵٧].
یعنی به وسیلۀ آن رحمت و هدایت خداوند حاصل میشود.
که این برای مؤمنان و کسانی است که آیات خداوند را تصدیق میکنند و به آن یقین و اطمینان دارند، فرمودۀ خداوند:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٞ وَرَحۡمَةٞ لِّلۡمُؤۡمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢﴾[الإسراء: ۸۲].
«ما آیاتی را از قرآن فرومیفرستیم که مایۀ بهبودی دلها از بیماریهای نادانی و گمراهی، و پاکسازی درونها از کثافات هوی و هوس) و رحمت مؤمنان است، ولی بر ستمگران جز زیان نمیافزاید».
فرموده خداوند:
﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞ﴾[فصلت: ۴۴].
فرموده خداوند:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٥٨﴾[یونس: ۵۸] [۲٩۸].
یعنی به آنچه از طرف خدا از هدایت و دین حق برای آنها آمد، باید به آن خوشحال و شاد شوند، چون این هدایت و دین از چیزهایی دیگر بهتر و خوبتر میباشند.
ابن قیم جوزی در تفسیر این آیه:
﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِكَ فَلۡيَفۡرَحُواْ هُوَ خَيۡرٞ مِّمَّا يَجۡمَعُونَ٥٨﴾[یونس: ۵۸].
میفرماید:
اقوال سلف صالح بر این معنی دور میزند که فضل الله و رحمت او اسلام و سنت پیامبر ج میباشد [۲٩٩].
ابن عبدالهادی در کتاب الصارم المنکی فی الرد علی السبکی میگوید: ... تأویل در آیه و حدیثی که در عهد سلف صالح نبوده است درست نیست، چون این تأویل از طرف سلف صالح برای امت بیان نشده است، چنین تأویلاتی که در عهد سلف صالح نبوده ولی بعداً پیدا شدهاند این را ثابت میکند که آنها نسبت به حق جاهل بوده و آن را ندانستهاند، ولی متأخرین آن را فهمیدهاند! پس زمانی که تأویل مخالف تأویل آنها باشد و آن را نقض کند چگونه است؟ ...) [۳۰۰].
شبهههایی که بعنوان دلیل و سند برای جشن میلاد پیامبر ج مطرح میکنند زیاد هستند، که در اینجا نمیتوانیم به همهی آنها اشاره کنیم، چون بررسی و ذکر آنها نیاز به یک کتاب خاص دارد، در اینجا هدف اشاره به بعضی از این شبهها بود، و به صورت خیلی کوتاه رد علما بر این شبهات را بیان کردم، که در هیچ یک از این شبههها دلیلی برای درست بودن جشن میلاد نبی ج وجود نداشت، ولی کسانی که به این بدعتها معتقد هستند، میخواهند رنگ شرعی به این کارهای بدعتی بدهند، به این دلایل واهی استدلال میکنند، و به صورتی که هوا و هوسشان میخواهد آنها را تفسیر میکنند، و عقیدۀ آنها فاسد میباشد، آنها این چنین هستند که خداوند میفرماید:
﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٢٣﴾[الجاثية: ۲۳].
«هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی از حق و باطل، آرزوپرستی کرده است) خدا او را گمراه ساخته است، وبر گوش و دل او مهر گذاشته و بر چشمش پردهای انداخته است؟ پس چه کسی جز خدا و خدا هم از وی رویگردان است) میتواند او را راهنمایی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟».
والله اعلم.
[۲٩۴] تناسخیه: گروهی هستند که از دین اسلام خارج شدند، آنها معتقدند که ارواح به اجساد دیگر میروند و از شخصی به شخص دیگر منتقل میشود، و آنچه از راحتی و یا ناراحتی به انسان میرسد به خاطر همین انتقال است، و جایز میدانند که روح انسان به سگ منتقل شود، و یا برعکس، معتقد هستند که ارواح صدقین در نور صبحگاهی بالای فلک در سرور و خوشحالی دائم بسر میبرند، و ارواح اهل ضلال و گمراهی به پایین میروند و به اجسام حیوانات راه پیدا میکنند، این گروه ترکیبی از قدریه و رافضیهای افراطی میباشند، مثل گروه بیانیه، خطابیه، و راوندیه، اولین کسی که این نظریه را در دولت اسلام بیان کرد گروه السبابیه از رافضیها بود، چون آنها ادعا کردند که علی به إله تبدیل شده چون روح خدا در آن قرار گرفته و حل شده است، بیانیهها معتقد هستند که روح خدا در میان انبیا میگردد، سپس به میان امت نیز میآید. به کتاب الفرق بین الفرق، ص ۲۵۳-۲۵٩ مراجعه شود. [۲٩۵] به موافقات امام شاطبی مراجعه شود، (۳/۴۱-۴۴). [۲٩۶] به تفسیر ابن جریر الطبری، (۱۵/۱۰۵) مراجعه شود. [۲٩٧] به تفسیر الجامع لأحکام القرآن، (۸/۳۵۳). [۲٩۸] به تفسیر ابن کثیر، (۲/۴۲۰) مراجعه شود. [۲٩٩] به کتاب اجتماع الجیوش الإسلامیه، ص ۶ مراجعه شود. [۳۰۰] به کتاب الصارم المکنی، ص ۴۲٧ مراجعه شود.
مقریزی در کتاب «الخطط» نشستن خلیفه را در میلادهای ششگانه توصیف میکند: هر گاه روز دوازدهم ربیعالأول فرا میرسید، خلیفه دستور میداد که در دارالفطره [۳۰۱] موارد زیر آماده شود: از سیصد کیلو شکر حلوائی خوشمزه را درست کنند، و در سیصد سینی مسی گذاشته شده و آماده شود، که این اعداد مولد پیامبر ج بود، این سینیها که هر سینی در یک چرم یا کاغذ گرد قرار داشت، درمیان ارباب رسوم با توجه به مرتبه و مقام ، از ابتدای روز تا ظهر پخش میشدند ، اولین ارباب رسوم قاضی القضاة بود، سپس رئیس دعوتگران، و شامل قاریان قرآن و خطبا هم میشدند، و ائمهی مساجد و رؤسای عشایر و طوایف هم شامل میشدند.
و چون خلیفه نماز میخواند، قاضی القضاة و تمام حاضرین بهسوی جامع الأزهر [۳۰۲] حرکت میکردند، و با آنها تمام کسانی که این سیصد سینی به آنها داده شده بود نیز حرکت میکردند، به اندازۀ یک ختم قرآن مینشستند، بعداً قاضی القضاة و همراهان او در حالی که راه جارو و آبپاشی شده دعوت میشوند، بالای کوه - که در آنجا نگهبانان پاسداری میکنند- با شنی زرد پوشانده شده، به این قله کوه نزدیک میشوند، قبل از رسیدن به آنجا در چند قدمی آن با پای پیاده میروند، زیر قله به مدت یک ساعت جمع میشوند و ساکت مینشینند و منتظر آمدن خلیفه هستند، یکی از پنجرهها باز میشود، که از آن صورت خلیفه ظاهر خواهد شد، و عمامۀ آن نمایان میشود، و با او عدهای از خدمتگزاران و فرمانبرداران است و خواص دیگر با او هستند، بعضی از خدمتگزاران پنجرهای را باز میکنند، سر و دست راستش را بیرون میآورد و از آن بسوی جمعیت اشاره شده و گفته میشود: امیرالمؤمنین بر شما سلام میکند. ابتدا به قاضی القضاة با وصف خاصی سلام میکند، و بعد از او به صاحب الباب، و بعداً به باقی جماعت قسمت قسمت بدون تعیین هیچ فردی. قاریان حاضر شروع به قرائت میکنند، که آنها در صف اول به صورت ایستاده قرار میگیرند، رو به حاضرین و پشتشان به دیوارهی قله کوه، خطیب جامع الأنور [۳۰۳] معروف به جامع الحاکم همچنان که بالای منبر خطبه ایراد میکند به آن صورت خطبه ایراد مینماید، تا اینکه ذکر نام پیامبر ج را مینماید و میگوید: این روز تولد پیامبر ج است، که با رسالت او بر امت منت گذاشته است، بعداً سخن خود را با دعا برای خلیفه خاتمه میدهد و به عقب صف برمیگردد، بعد از او خطیب جامع الأزهر مثل او خطبه ایراد میکند، بعد از او هم خطیب جامع الأقمر [۳۰۴] خطبه میخواند، و قاریان درمیان این خطبهها به قرائت میپردازند.
بعد از انتهای خطبهها، استاد سر و دستش را از پرده و پنجره خارج میکند و بر جماعت سلام میکند، سپس هر دو پنجره بسته میشوند و مردم متفرق میشوند، پنج جشن تولد باقیماندۀ دیگر به همین روش و نظام پیاده میشوند، و بدون کم و زیاد تا اتمام آنها اجرا میشوند [۳۰۵].
ابن خلکان در توصیف جشن گرفتن مظفرالدین ابوسعید کوکبوری حاکم و فرمانروای إربل برای تولد پیامبر ج میگوید:
جشنهایی که این حاکم برای میلاد پیامبر ج میگرفت و تشکیل میداد نمیتوان آن را توصیف کرد، ولی گوشهای از آن را بیان میکنیم:
تمام مردم منطقه شنیده بودند که این حاکم به این جشن خیلی اعتقاد دارد، هر سال از شهرهای نزدیک إربل مردم زیادی از فقها و صوفیها و وعاظ و قاریان و شعرا نزد او میآمدند، و پیوسته از ماه محرم تا اوایل ماه ربیعالأول رفت و آمد میکردند، مظفرالدین اقدام به نصب گنبدهای از چوب میکرد، هر گنبدی چهار یا پنج طبقه بود، حدود بیست گنبد یا بیشتر درست میکرد، یک گنبد مخصوص خودش بود، و باقی گنبدها برای امراء و اعیان دولتش برای هر کدام گنبدی بود، هر گاه اول ماه صفر فرامیرسید، این گنبدها را با انواع زینتهای خیرهکننده و زیبا آرایش میدادند، و در هر گنبدی گروهی از نوازندگان و سرودخوانان مینشستند، و گروهی از خیالبافان نیز حضور دارند، که هیچ گروهی از این گروهها جا گذشته نمیشوند، و هر کدام در گنبد مخصوص خود قرار میگیرند، زندگی و کاروبار مردم در این ایام تعطیل میشود، و کار و سرگرمیای جز شادی و شادمانی ندارند، مظفرالدین هر روز بعد از نماز عصر بیرون میآمد، گنبد به گنبد بازدید میکرد و کنار آنها میایستاد، آوازهای آنها را گوش میداد، و با گوش دادن به خیالات و آنچه در گنبدها انجام میدادند خوشحال و شاد میشد، و در خانقاه استراحت میکرد، در خانقاه سماع که روشی عرفانی برای اصلاح قلب است انجام میداد، و بعد از نماز صبح سوار اسب میشد و به شکار میرفت، و قبل از ظهر به قلعه که مکان استقرار خودش در إربل بود بر میگشت.
به همین صورت هر روز تا شب میلاد پیامبر ج این کار را تکرار میکرد. او این کار را سالی در هشتم ماه و سال دیگر در دوازدهم ماه انجام میداد، چون در این تاریخ اختلاف وجود داشت. دو روز قبل از میلاد پیامبر ج تعداد زیادی از شتران و گاوها و گوسفندان که غیر قابل شماره بودند میآوردند، آنها را با تمام طبلها و نوازندگان و آوازخوانانی که نزد او بودند به میدانی میبردند، سپس شروع به ذبح نمودن آنها میکردند، و دیگهای بزرگی قرار میدادند و گوشتها را به انواع مختلف میپختند، هر گاه شب میلاد فرامیرسید بعد از نماز مغرب در قلعه عمل سماع ذکری مخصوص اهل طریقت) صورت میگرفت، سپس بیرون میآمد و در جلو رویش شمعهای روشن زیادی وجود داشت، و در دو طرف آن دو شمع یا چهار شمع ـ در عدد آن مشکوک هستم ـ و شمعهایی که در دست اسبسواران قرار داشت وجود داشت، آن شمعی که هر یک از آنها بر قاطری قرار داشت، که مردی آن را هدایت میکرد، و آن شمع بر پشت قاطر بسته شده بود، تا به خانقاه میرسید، صبح روز میلاد رفتن از قلعه بسوی خانقاه شروع میشده که بر روی دست هر صوفی بقچهای وجود داشت، و پشت سر هم میروند، که تعدادشان بسیار زیاد است، در خانقاه قرار میگیرند، اعیان و رؤسا و تعداد زیادی از مردم آنجا جمع میشوند، صندلیهایی برای موعظهکنندگان قرار داده میشود، و برای مظفرالدین برجی از چوب که پنجرههای آن رو به میدانی که مردم جمع شدهاند قرار داده شده است، لشکری در آنجا جمع شدهاند و این کار در روز صورت میگیرد، مظفرالدین دفعهای به لشکر و سربازان نگاه میاندازد و مرتبهای بهسوی مردم و موعظهکنندگان نگاه میکند، به این صورت نگاه میکند تا اینکه سربازان از سان دادن تمام میشوند، بعد از آن سفرههایی در میدان برای مستمندان و فقیران تشکیل میشد، و سفرههایی عمومی نیز برای طعام و خیرات که قابل شمارش نبودند تشکیل میشد، سفرهی دیگر در خانقاه که نزد صندلی جمع میشدند تشکیل میشد، که آخر آن با چشم دیده نمیشد، موعظهکنندگان، یکی یکی توسط اعیان و رؤسا و نمایندگان این مراسم طلب میشدند و هر کدام موعظه و پیام خود را بیان میکردند، بعداً هر کدام به مکان خود برمیگشت، هر گاه تمام این مراحل به اتمام میرسید سفرهها را حاضر میکردند و هر کدام را به منزل خود میبردند، که تا عصر یا بعد از عصر آن را انجام میدادند سپس آن شب همان جا استراحت میکردند، و تا صبح زود عمل سماع را انجام میکردند، هر سال این کار را میکردند، صورت و حالت این جشن به صورت خلاصه بیان شد، چون بیان واقعی آن طول میکشد، هر زمان مراسم به پایان میرسید، هر کس خود را آماده میکرد و به شهر خود برمیگشت و به هر نفر چیزی به عنوان هدیه و انفاق داده میشد [۳۰۶].
ابن کثیر در مورد شرح حال مظفر کوکبوری میگوید: سبط گفت: بعضی از کسانی که در بعضی از جشنهای میلاد پیامبر ج در سفرۀ مظفر حضور داشتند میگویند: این سفرهها شامل پنج هزار سر بریان شده، ده هزار مرغ، یکصد هزار ظرف سفالی روغن، سی هزار بشقاب حلوا، بود. او میگوید با مظفرالدین در جشن میلاد علمای بزرگ و صوفیها با او حضور پیدا میکردند، به آنها خلعتهای گران بها میداد، با صوفیها از ظهر تا فجر عمل سماع و ذکر انجام میداد و شخصاً با آنها به رقص میپرداخت، هر سال برای جشن میلاد پیامبر ج سیصد هزار دینار خرج میکرد، خانهای برای مهمانانی که از نقاط مختلف میآمدند آماده کرده بود، برای این مهمانان در هر سال یکصد هزار دینار خرج میکرد [۳۰٧].
سندوبی در توصیف جشن میلاد نبوی ج میگوید: در سال ۱۲۵۰ ه یک عالم انگلیسی به نام ادوارد ولیم لین بود که به قاهره میآمد، جشن میلاد نبی ج را دید، آن را خیلی طولانی و به تفصیل توصیف و تعریفکرده است. ولیم لین میگوید: در ابتدای ماه ربیعالأول و ماه سوم از ماههای سال هجری، خود را برای جشن میلاد پیامبر ج آماده میکنند، بزرگترین میادین این مراسم قسمت جنوب غربی معروف به برکه الأزبکیه میباشد، در این میدان چادرهای زیادی برای دراویش برپا میشد، هر شب در آن چادرها برای ذکر به منظور جشن میلاد جمع میشدند، میان این چادرها ستونی نصب بود که با ریسمان بسته میشد، دوازده چراغ یا بیشتر به آن ستونها آویزان میشد، و دور این ستون حلقۀ ذکر برپا میشد، که این حلقهها معمولاً از پنجاه تا شصت درویش تشکیل میشد.
در روز دوم این ماه از آماده کردن وسایل لازم برای برپا کردن جشن میلاد تمام میشدند، سپس در روزهای بعدی شب و روز تا شب دوازدهم که شب میلاد بزرگ است به برنامهها و شعر شاعران و نمایشها و سایر چیزهای دیگر گوش میدادند و نگاه میکردند.
اما آوازها و نوازندگی را حکومت آنها را پسند نکرد، و رقص و امثال آن را ترک کردند، و در مراسم این سال اثری از آنها نبود، و در جشنهای آینده گذشته ساز و آواز بسیار بوده و مردم شادمانیهای زیاد میکردند.
اما در شب تمام خیابانهایی که محدوۀ میدان جشن میلاد را احاطه کرده بودند با چراغهای زیادی نورانی میشدند، که غالباً با فانوسهایی از چوب استفاده میشد، و در مغازههای خوراکه فروشی، سینی و بشقابهای حلوا تا صبح قرار داده میشدند، و در بعضی از ساختمانها و اماکن شعرا و سخنگویان قرار داشتند و هر کسی که از آنجا میگذشت و دوست داشت میتوانست نزد آنها برود و به آنها گوش فرادهد.
اما در دو شب مانده به میلاد، مراسم بیشتر ازدحام پیدا میکرد، و اسباب شادی و رفاه و سرگرمی بیشتر از شبهای گذشته میشد [۳۰۸].
در ادامه مؤلف انگلیسی - ادوارد ولیم لین - یک مجلس کامل از مجالس ذکر که در ایام میلاد نبی ج و غیره تشکیل میشد توصیف میکند و میگوید: در شب میلاد بزرگ به میدان بزرگ مراسم رفتم، مجلس ذکری را دیدم که شصت درویش آن را برپا کرده بودند، دور ستونی را گرفته بودند، و نور کافی برای روشن نمودن آن میدان وجود داشت، و درویشهای دور ستون از طایفههای مختلف بودند و میگفتند: یا الله، سپس سرشان را بلند میکردند و همگی با هم نزدیک صورتشان کف میزدند، و میان حلقۀ ذکر آنها مردم زیادی بر روی زمین نشسته بودند، ذاکرین به این صورت نزدیک نیم ساعت ذکر میکردند، سپس به دسته و گروههایی تقسیم میشدند، هر گروه از پنج یا شش نفر تشکیل میشد، و همه ماندگار میشدند تا حلقهای وسیع را تشکیل دهند، سپس افراد آن جماعت به هم میچسبیدند به جز نفر اول، دست راستش را بر پشت نفر چپ خود قرار میداد، و دست خودش را بر شانۀ چپ نفر بعد، با این حالت به خارج حلقه روی میآوردند که مردم آنها را مشاهده کنند و شروع میکردند با صدایی بسیار بلند و عمیق الله میگفتند، و با این حالت یک قدم به جلو و یک قدم به عقب میآمدند، تمام حلقه خیلی کُند دور میزد، و تمام این افراد حلقه دست راستشان را به نشانهی سلام و مرحبا بسوی مردم دراز میکردند، و اغلب بر آنها سلام میفرستادند، و بعضی هم دست آنها را میبوسیدند، و زمانی که آن ذکر دور ستون صورت میگرفت بعضی وجود داشتند که ساکت و باوقار و آرام ذکر میکردند [۳۰٩].
سندوبی دوباره در کتابش «تاریخ الإحتفال بالمولد النبوی ج» میگوید: از شبهای بسیار قشنگ و زیبایی که تا زنده هستم، آن را فراموش نمیکنم، شب دوازدهم ربیعالأول سال ۱۳۶۳ ه برابر با ۲۴ فوریه سال ۱٩۴۵ میلادی [۳۱۰] است، شبی که حقیقتاً مثال و نمونه است که واجب است جشن میلاد پیامبر ج در هر سال بر این روش باشد، در میدان جشن میلاد زیباییهای زیادی را دیدم نظم و نظام بسیار خوب و برنامههای آن جالب و دیدنی بود، در این میدان باز و بزرگ دیوارهایی دور آن را فراگرفته بود، این زیباییها در پردههای تازه و دارای نقش و نگار و فرشهایی که از مخمل نازک و گرانبها درست شدهاند نمایان میشود، در این میدان وسیع مبلها و صندلیهایی که طلاکوب بودند ردیف شده بودند، در کنار آنها بالشهای قرار داده شده بود، و تورهای که از حریر درست شده بودند برای جلوگیری از پشهها بر آنها افراشته شده بود، بر روی ستونهای آنها نام پادشاهان بزرگ آویزان شده بود. در داخل آنها چراغهایی که بسیار نور داشتند آویزان شده بود، و در سقف و آسمان آنها لوسترهایی که چشمها را به درد میآورد آویزان بودند ...، همچنان که زمین میدان با شن زرد و قرمز پوشانده شده بود، و کنار درهای آن نگهبانان شاهی که لباسهای زریدوزی پوشیده بودند ایستاده بودند.
وزیران دولت، شیخ الأزهر، گروههای علما!!، وکلای وزارت خانهها، کارمندان بلندپایه، معتمدان ملت، بزرگان مردم، از مقامها و القاب مختلف، همهی آنها به این چادرها میروند و باوقار و احترام خاص، منتظر تشریف فرمایی پادشاه معظم هستند و یا منتظر نمایندۀ او برای حضور در جشن میلاد میباشند.
و تقریباً یک ساعت قبل از ظهر در حالی که این جمعیت زیاد در حال انتظار هستند، مرکب پادشاه مکرم میرسد، و با روی بشاش و نورانی در مقابل این جمعیت قرار میگیرد، و با دست مبارکش بصورت اشاره سلام و درود میفرستد، و بعد از آن شخصیتهای بزرگ موجود در چادرها به استقبال او میروند، و زمانی که مرکب پادشاه به گنبد و چادر مخصوص خود میرسد، صداهای شنیده میشود که سلام و درود بر پادشاه میفرستند، و صدای نیروهای نظامی و لشکری بلند میشود و ندای زنده باد برای پادشاه سرمیدهند، سپس موسیقی شروع میشود و با آوازهای رسا بر ملک سلام میکنند، و بعد از انتهای سان لشکر نظامی، مشایخ طریقتهای صوفیه با مردان و مریدانشان از جلو پادشاه رد میشوند، که نام و نشان خود را جلو خود قرار دادهاند، و هر شیخی کنار پادشاه اندکی صبر میکند و فاتحه را قرائت مینماید و با روشهای معروف خودشان بعضی از دعاهای مأثور را تلاوت میکند، سپس همگی با هم سه مرتبه زنده باد فاروق فریاد میزنند. آنگاه که مرور صاحبان طریقت تمام شد، پادشاه به چادر پادشاهی برمیگردد، که سینیهای حلوا و انواع مأکولات قرار داده شدهاند، تمام حاضرین از آنها میخورند، و بعد از مدتی کوتاه پادشاه، چادر پادشاهی خود را ترک کرده و به چادر سادات البکریه [۳۱۱] تشریف میبرد، هنگام رسیدن او به چادر شیخ مشایخ طریقتهای صوفیه [۳۱۲] به احترام او بلند میشود، و کنار او جمعی از بزرگان مشایخ برای استقبال و ادای احترام به مقام والای پادشاه قرار داشتند، سپس داستان میلاد پیامبر ج بیان میشود.
هر گاه گوینده به ذکر میلاد پیامبر ج میرسید پادشاه به قصد احترام بلند میشد و میایستاد، و با بلند شدن او مشایخ و مردم هم با کمال خشوع و احترام میایستادند، آن زمان که داستان به اتمام میرسید و برای پادشاه دعا میشد، قاریان قرآن با صدا و ترتیلی قشنگ شروع به تلاوت قرآن مینمودند و به اندازۀ امکان قرآن میخواندند، تمام قاریان از قاریانی بودند که در دانستن تجوید و صدای نیکو استاد و مشهور بودند، دارای صداهای رسا و شیرین بودند، سپس خدمتگزاران با سینیهای پر از حلوا و جامهای نوشیدنی از پادشاه پذیرایی میکردند تا آنچه را دوست دارد میل نماید، همچنان که بعد از او از سایر حاضرین نیز پذیرایی میشد و هر کدام آنچه را که دوست داشت و از آن لذت میبرد میخورد، در هنگام ارائهی داستان شریف گوینده آن را قطع نمیکرد و با صدای رسا و گویا و نظمی محکم و ترتیبی نایاب آن را بیان میکرد، همچنان که بلندگوها از طریق رادیو صدای داستان را به گوش عامهی مردم میرساندند، و بعد از اتمام قصه پادشاه بلند میشد و فاتحه را قرائت میکرد و در این قرائت تمام حاضرین نیز شرکت میکردند [۳۱۳].
سندوبی - دوباره - در اثنای سخن خود دربارۀ میلاد سال ۱۳۶۶ ه میفرماید: در صبح روز دوازدهم ربیعالأول کارهای دولتی در وزارتخانهها، دفترخانه، دادگاهها تعطیل میشد، به همین صورت ادارههای مالی و تجاری نیز به خاطر گرفتن جشن میلاد نبوی ج بر اساس عادت تعطیل میشدند [۳۱۴].
آنچه از توصیف روش احیای جشن میلاد نبوی ج در زمانهای مختلف بیان شد، این مطلب را برای ما اثبات میکنند که این مجالس و مراسم فقط برای ارضای شهوات و خواستهای نفسانی بیمار مردم بوده است، و برپا کردن مجالس فقط خوردن و نوشیدن و آوازخوانی، و اختلاط زنان و مردان، و کارهای لهو و لعب بوده است، و همچنین رسیدن به منافع مادی و هدیهها و بخششها خوبترین شاهد بر این ادعا میباشد.
قصد و هدف آنها همانطور که میگویند بزرگداشت پیامبر ج و خوشحالی به ذکر نام او و یا زنده کردن نام او، و اثبات محبتشان نسبت به او به وسیلهی این مراسم مبتدع نبوده و نیست.
وجود این مراسم و مجالس کاری است تازه و بدعت که همین بدعت بودن برای ذم و دوری از آنها کافی است، بخصوص کسی که آن را بوجود آورده است با نیت و قصدی سوء و بد آن را ایجاد کرده است، همانطور که بیان شد [۳۱۵].
بعضی اوقات بعضی از مردم از این قاعده مستثنی میشوند، چون آن را با حسن نیت انجام میدهند، اما حسن نیت بدعت را در دین حلال نمیکند، آن کسانی که قبل از ما از ملتهای گذشته وجود داشتند آنها به قصد تعظیم و حسن نیت در دینشان بدعتگزاری میکردند تا اینکه دینشان به صورتی درآمد که برخلاف دین پیامبرشان بود، اگر چنانچه سلف صالح ما مانند آنها سهلانگاری میکردند اصل دین ما ضایع میشد و از بین میرفت، بخصوص که این مراسم و مجالس از شرک اکبر خالی نیستند و آن توسل به حضرت محمد ج و استغاثه ازاو، و دعا و درخواست و پناه بردن به او میباشد، و معلوم و روشن است که شرک اکبر انسان را از دین خارج میسازد.
اما خداوند خود عهدهدار حفط این دین شده است، و سلف صالح و کسانی را که از روش و آثار آنها پیروی میکنند سبب حفظ این دین قرار داده است، و محبت حقیقی وصادقانه نسبت به حضرت محمد ج اطاعت به آنچه که دستور داده است و ترک آنچه که از آن نهی نموده میباشد، و خدا فقط آنچنان که فرموده و مقرر کرده عبادت شود، تعظیم و احترام پیامبر ج بوسیلهی صلوات بر او و التزام به سنت ایشان و عمل به آن و دفاع از آن میباشد. در بحثی که میآید - انشاءالله - آن را توضیح خواهیم داد والله اعلم.
[۳۰۱] دارالفطره در خارج قصر قرار داشت، عزیز بالله آن را ساخت، که در آن کار میکرد و در روزهای عید در آن با مردم ملاقات میکرد، به الخطط مقریزی، (۱/۴۲۵) مراجعه شود. [۳۰۲] اولین مسجدی بود که در قاهره تأسیس شد که آنرا جوهر صقلی مولای معزلدین الله ساخت، کار بنای آنرا در سال ۳۵٩ هـ شروع کرده و در سال ۳۶۱ هـ آن را به پایهی اکمال رسانید. به الخطط مقریزی ۲/ ۲٧۳ مراجعه شود. [۳۰۳] این مسجد بیرون باب الفتوح –یکی از دروازههای قاهره- واقع است، عزیز بالله اولین کسی است که آنرا تأسیس کرد، در آن برای مردم خطبه ایراد کرده و نماز جمعه خواند، سپس فرزند او الحاکم بأمر الله آن را تکمیل نمود، تأسیس این مسجد در سال ۳۸۰ هـ بوده است و در سال ۴۰۳ هـ په پایهی اکمال رسید. به الخطط مقریزی ۲/ ۲٧٧ مراجعه شود. [۳۰۴. ] - آمر در سال ۵۱٩ هـ دستور بنای آن را به وزیر خویش مأمون بن البطانجی صادر کرد، و اولین نماز جمعه که در آن خوانده شد سال ٧٩٩ هـ بود که امیر اربلیغا از امرای ظاهری این مسجد را دوباره تعمیر کرد. به الخطط مقریزی ۲/ ۲٩۰ مراجعه شود. [۳۰۵] به کتاب الخطط المقریزی، (۱/۴۳۳) مراجعه شود. [۳۰۶] به کتاب وفیات الأعیان، (۴/۱۱٧-۱۱٩) مراجعه شود، اشتیاق ملک مظفر به مولد نبوی به حدی بود که چون ابوالخطاب بن دحیه کتابی به اسم کتاب التنویر فی مولد البشیر النذیر نوشت، ملک مظفر به او هزار دینار بخشش داد. به وفیات الأعیان ۳/ ۴٩٩، ۴۵۰ مراجعه شود. [۳۰٧] به کتاب البداية والنهاية، (۱۳/۱۳۱)، و الحاوی سیوطی، (۱/۱۸٩-۱٩۰) مراجعه شود. [۳۰۸] به تاریخ الإحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱٧۴-۱٧٧ مراجعه شود. [۳۰٩] به تاریخ الاحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱۸۸- ۱۸٩ مراجعه شود. [۳۱۰] زمان ملک فاروق (آخرین پادشاه مصر) بود. [۳۱۱] خانواده ساده بکریه در احیای جشن میلاد نبوی ج نقش مهمی داشتند و به آن توجه خیلی زیاد میکردند. [۳۱۲] آن زمان شیخ المشایخ احمد مراد البکری بود. به تاریخ الإحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱٩۰ مراجعه شود. [۳۱۳] به تاریخ الاحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۱٩۶-۲۰۰ مراجعه شود. [۳۱۴] به تاریخ الاحتفال بالمولد النبوی ج، ص ۲۱۲ مراجعه شود. [۳۱۵] در مبحث اول از فصل سوم در همین کتاب.
مردم در تفسیر محبت خدا و رسول خدا حضرت محمد ج اختلاف نظر دارند، و نظرات و دیدگاههای آنها در این مورد زیاد است، و در حقیقت اختلاف در نحوۀ بیان و گفتار نیست، بلکه اختلاف در کیفیت و چگونگی آن است: سفیان میگوید: محبت یعنی پیروی و تبعیت از رسولالله ج، مثل این است که سفیان متوجه این آیه شده است که میفرماید:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱].
«بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشاید، و خداوند آمرزندۀ مهربان است».
بعضی هم گفتهاند: محبت رسول خدا ج اعتقاد نصرت دین او و دفاع از سنت او و تسلیم شدن در برابر او و ترس از مخالفت با او میباشد.
بعضی هم گفتهاند: محبت دوام ذکر محبوب است.
بعضی دیگر میگویند: ترجیح محبوب است.
بعضی میگویند: محبت آماده کردن قلب برای مراد و هدف پروردگار است، دوست داشته باشد آنچه را که او دوست دارد، و آنچه را که ناپسند و زشت میشمارد او هم ناپسند و زشت بداند.
بعضی هم میگویند: محبت میل قلب بهسوی چیزی که موافق اوست میباشد [۳۱۶]. اکثر عبارات گذشته اشاره به نتایج محبت بود نه به حقیقت آن.
حقیقت محبت این است: تمایل به چیزی که موافق انسان است، و این موافقت یا به خاطر این است که از آن لذت میبیند و آن را درک میکند، مثل محبت قیافههای قشنگ، صداهای خوش، غذا و نوشیدنیهای لذیذ و چیزهای مشابه آنها؛ از چیزهایی که هر طبیعت و سرشتی به آنها میل دارد و با آنها سازگار است، یا اینکه این معانی باطنی لذت را با عقل و قلبش درک میکند، مثل محبت صالحین، علما، اهل معرفت و یا محبت روشهای نیکو و کارهای خوب آنها، طبیعت انسان میل به عشق و شیفتهگی آنها دارد به طوری که به آن قوم همبستگی پیدا میکند، و بعضی اوقات به خاطر آنها از خاک و وطن کوچ میکند و به خاطر آنها جان میدهد. و این محبت به این خاطر است که طرف نسبت به او احسان و خوبی دارد و چیزی را به او داده است، و معلوم است که نفس انسان نسبت به کسی که در حق او خوبی میکند محبت و علاقه دارد.
با اثبات این مطلب، به تمام این سببها نظر افکندم، همگی در وجود پیامبر ج وجود دارند، پس برایم معلوم شد پیامبر ج جامع الشرایط برای هر سه موردی که باعث جلب محبت میشوند هست، جمال ظاهر، کمال اخلاق و باطنی پاک، و همچنین از نظر محاسن و فضایل اعلیترین مردم میباشد، اما احسان و خوبیهای او نسبت به امتش، خداوند در قرآن کریم در جاهای مختلف آن را بیان کرده است، از آن جمله:
رحم و مهربانی او نسبت به امت، هدایت کردن آنها، نجات دادن آنها از آتش جهنم، نسبت به مؤمنین رئوف و رحیم است، رحمة للعالمین و مژدهدهنده و ترساننده، دعوتکننده بسوی خدا، چراغی نوردهنده، خوانندۀ آیات قرآن بر مردم، آنها را تزکیه میدهد، قرآن و حکمت را به آنها میآموزد، و آنها را به صراط مستقیم هدایت میدهد.
چه احسان و خوبی از این بزرگتر، با ارزشتر از این احسان که نسبت به تمام مؤمنین انجام داده است؟
چه فضل و احسانی به این اندازه وسعت دارد و - بعد از خدا - نسبت به تمام مسلمانان به این اندازه فایده دارد ؟ چون پیامبر ج وسیله بوده است که تمام مردم را هدایت دهد و آنها را از گمراهی نجات دهد، آنها را بسوی رستگاری دعوت کند، و آنها را به پروردگار برساند، و روز قیامت شفیع و سخنگو و شاهد آنها باشد، پس برای شما روشن شد که پیامبر ج شایستهی محبت حقیقی شرعی است، چون چند نص صراحتاً این مسأله را بیان کردهاند. مانندۀ فرموده خداوند:
﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ٢٤﴾ [التوبۀ: ۲۴].
«بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیلۀ شما، و اموالی که فراچنگش آوردهاید، و بازرگانی و تجارتی که از بیبازاری و بیرونقی آن میترسید، و منازلی که مورد علاقۀ شما است، اینها در نظرتان از خدا و پیغمبرش و جهاد در راه خدا محبوبتر باشد، در انتظار باشید که خداوند کار خود را میکند، و عذاب خویش را فرومیفرستد) خداوند کسان نافرمانبردار را به راه سعادت) هدایت نمینماید».
و قال ج: «لايؤمنُ أحدُكم حتي أكونَ أحبَّ إليه من والده وولده والناس أجمعين» [۳۱٧]. «هیچ کدام از شما ایمانش کامل نمیشود مگر اینکه مرا از پدر و فرزندانش و تمام مردم بیشتر دوست داشته باشد».
و قال ج: «ثلاثٌ مَنْ كنَّ فيه وَجَدَ حلاوة الإيمان: أن يكونَ الله ورسولُهُ أحب إليه مـما سواهما ...» [۳۱۸]. «سه چیز در هر کس موجود باشد شیرینی و لذت ایمان را میچشد: یکی از آنها این است که خدا و رسول او حضرت محمد ج را از تمام موجودات و هر چه غیر آنهاست بیشتر دوست داشته باشد».
و فرمودۀ پیامبر ج به عمربن خطاب س آن زمان که عمر گفت: ای پیامبر ج شما از همه چیز برای من محبوبتر هستی به جز خودم، پیامبر ج فرمود: «لا، والذي نفسي بيدهِ، حتي أكون أحب إليك من نفسك» «نه، قسم به آن کسی که جان من در دست اوست، ایمانت کامل نیست تا زمانی که من را از جان خودت بیشتر دوست نداشته باشی». عمر فاروق س فرمود: حالا قسم به خدا شما را از خودم بیشتر دوست دارم، پیامبر ج گفت: «الآن یا عمر» [۳۱٩] «حالا شد».
و به همین دلیل است که پیامبر ج شایستهی محبت حقیقی است و عادت و فطرت هم آن را تأیید میکند، آن هم به دلایلی که بیان کردیم، چون احسان و جمال عام او برای همگان فراگیر و عمومی است، انسان کسی را که با او در دنیا یک مرتبه یا دو مرتبه خوبی و نیکی انجام میدهد یا او را از هلاکت یا ضرر نجات میدهد که همۀ این حادثهها موقت و زودگذر هم هستند، ولی با این حال او را دوست خواهد داشت، پس آن کسی که بخشش او و خوبی او سبب نعمتهای ابدی و نجات از عذاب دردناک و ابدی باشد، محبت و دوستداشتن او باید چگونه باشد [۳۲۰]؟
ابن بطال و قاضی عیاض و غیر آنها - رحمهم الله - گفتهاند: محبت سه نوع است: نوعی برای احترام و بزرگی طرف است مثل احترام به پدر و مادر، نوعی محبت مهربانی و ترحم میباشد مثل محبت فرزندان، و نوعی هم به خاطر توافق و همفکری است مثل محبت سایر مردم، پیامبر ج تمام انواع محبت را در محبت خود جمع نموده است.
ابن بطال / میگوید: معنی حدیث [۳۲۱] این است که هر کس ایمانش کامل باشد میداند که پیامبر ج بر او حق دارد، حقی که از حق پدر، فرزند و تمام مردم بیشتر است، چون بوسیله این پیامبر ج از آتش جهنم نجات پیدا کردهایم، و بوسیله او از گمراهی نجات پیدا کردهایم [۳۲۲].
کسی که نسبت به محبت پیامبر ج صادق باشد، این صداقت در او نمایان میشود، نشانههای محبت پیامبر ج عبارتند از:
الف- اقتدا و پیروی از پیامبر ج و انجام دادن سنتهای او، و پیروی از افعال و اقوال ایشان، و اجرا نمودن دستورات او و دوری نمودن از چیزهایی که ما را از آن نهی فرموده است، و در هنگام سختی و خوشحالی و در تمام اوقات از او پیروی کنیم، تأییدکنندۀ این مطلب این آیه است:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱].
«بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشاید، و خداوند آمرزندۀ مهربان است».
ب- انتخاب و ترجیح آنچه که پیامبر ج آن را آورده، تشریع نموده، و برای انجام آن ما را تشویق کرده بر هوا و هوس و شهوات، خداوند میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِيمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ يُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَيۡهِمۡ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾ [الحشر: ٩].
«آنانی که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانۀ آیین اسلام) را آماده کردند و ایمان را در دل خود استوار داشتند) کسانی را دوست میدارند که به پیش ایشان مهاجرت کردهاند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمیکنند به چیزهایی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هر چند که خود سخت نیازمند باشند».
ج- خیلی زیاد او را یاد کند و نام ببرد، هر کس چیزی را زیاد دوست داشته باشد زیاد هم از او یاد میکند، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِيِّۚ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِيمًا٥٦﴾ [الأحزاب: ۵۶].
«خداوند و فرشتگان او، بر پیامبر ج درود میفرستند، ای مؤمنان! شما هم بر او درود بفرستید و چنان که شایسته است سلام بگویید».
د- از دیگر نشانههای محبت پیامبر ج: محبت کسی است که پیامبر ج را دوست دارد، مثل اهل بیت و صحابهی ایشان، از مهاجرین و انصار، و عداوت و دشمنی با کسانی که با آنها دشمنی و عداوت میورزند و نسبت به آنها بغض و کینه دارند. کسی که شخصی را دوست داشته باشد، با دوستان او نیز محبت میکند، قال ج: «الله الله في أصحابي، لاتتخذوهم غرضاً بعدي، فمن أحبهم فبحبي أحبهم، ومن أبغضهم فبغضبي أبغضهم، و من آذاهم فقد آذاني، ومن آذاني فقد آذي الله، ومن آذي الله يوشك أن يأخذهُ» [۳۲۳].
نسبت به اصحاب و یاران من از خدا بترسید، بعد از فوت من آنها را هدف سخنان و کلامهای ناشایست خود قرار ندهید، هر کس آنها را دوست داشته باشد این به خاطر محبت من است، و هر کس نسبت به آنها بغض و کینه نشان دهد، این به این خاطر کینه و بغض نسبت به من است، و هر کس آنها را اذیت دهد مرا اذیت کرده است، و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است، و هر کس خدا را اذیت کند عذاب و خشم خدا او را خواهد گرفت.
و قال ج: «آية الإيمان حُبُّ الأنصار وآية النفاق بُغضُ الأنصار» [۳۲۴].
محبت انصار نشانۀ ایمان است و بغض و کینۀ انصار نشانۀ نفاق است. و قال ج: «الأنصار لايحبهم إلا مؤمن، ولايبغضهم إلا منافق، فمن أحبهم أحبه الله، ومن أبغضهم أبغضه الله» [۳۲۵] «فقط مؤمنین، انصار را دوست دارند، و جز منافقین کسی دیگر بغض و کینۀ آنها را ندارد، هر کس آنها را دوست داشته باشد خدا هم او را دوست میدارد، و هر کس هم کینه و بغض آنها را داشته باشد، خداوند هم کینه و بغض او را خواهد داشت».
ه- از علامات و نشانههای محبت پیامبر ج: بغض و کینه نسبت به کسی که خدا و رسول ج او را دوست ندارد و کینۀ آنها را در دل دارد؛ کسی که با سنت پیامبر ج به دشمنی میپردازد، و دوری از کسی که با سنت پیامبر ج مخالفت میکند، و در دین خدا بدعت میگذارد و هر چه با آرزوهای او موافق نباشد بر او سنگینی میکند. خداوند میفرماید:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾[المجادلۀ: ۲۲].
«مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیامبرش دشمنی ورزیده باشند».
و- از دیگر علامات: باید قرآنی که بر او نازل شده و سنتهای او را دوست داشته باشد، و به آنها پایبند باشد.
سهل بن عبدالله میگوید: نشانهی محبت خدا محبت قرآن است، و علامت و نشانهی محبت قرآن محبت پیامبر ج میباشد، و علامت محبت پیامبر ج دوست داشتن سنتهای اوست، و علامت و محبت سنت پیامبر ج محبت آخرت و قیامت است، و علامت محبت آخرت بغض و کینۀ دنیاست، و علامت بغض دنیا این است که به جز زاد و توشهی لازم چیزی را ذخیره نکند و هدف رسیدن به آخرت باشد [۳۲۶].
اگر به این علامات نظر افکنیم، درمییابیم، آن کسانی که جشن میلاد نبی ج را ایجاد کردهاند و باعث این بدعت شدهاند، هیچ یک از این علامات و نشانهها را ندارند، و حتی یک علامت از این علامات را ندارند، بلکه صفاتی ضد این نشانهها را دارند، در گفتار و کردار به این پیامبر ج اقتدا نکردهاند، و دستورات او را به وسیله تبعیت از سنت او به جا نیاوردهاند، و از اضافه نکردن به دین دوری نجستهاند، بلکه سنت او را کنار گذاشته و آنچه را که دوست دارند و هوا و هوس آنها خواستار آن است پیش انداختهاند، و به جای یاد پیامبر ج به معصیت و خوشگذرانی مشغول شدهاند، و به اصحاب و یاران این پیامبر ج ناسزا گفته، بلکه فراتر از آن آنها را تکفیر کردهاند، و این اعمال و برخوردها را به طور علنی اظهار کردهاند، به دشمنان خدا و رسول خدا ج نزدیک شدهاند و محبت و علاقه و دوستی را با آنها ظاهر مینمایند و آنها را بر امور مسلمین بعنوان ولی و مسئول قرار میدهند!.
آیا کمترین شک در دروغگویی آنها باقی میماند که جشن میلاد را برای بزرگداشت و یاد پیامبر ج برپا میکنند!! چون محبت واقعی و صادقانه به پیامبر ج اطاعت و پیروی از آنچه دستور داده است، و دوری از آنچه که نهی فرموده و تسلیم شدن در مقابل برنامهای که آورده است میباشد، خدا را آنچنان عبادت کند که او فرموده است، خیلی زیاد بر او صلوات بفرستد، به اجرای سنتهای او ملتزم باشد، به آنها عمل کند در اقوال و افعال از او پیروی نماید، دستور و فرمودۀ پیامبر ج را بر تمام اقوال و گفتههای دیگر ترجیح دهد؛ چون هیچ کسی از افراد امت به جز رسول خدا ج از خطا و اشتباه معصوم نیستند.
پس لازم است تمام گفتههای او را قبول کند و هیچ یک از آنها را کنار نگذارد، و امور دین، قرآن و سنت پیامبر ج میباشد، پس جایی برای هوا و هوس و استحسان بدون دلیل شرعی وجود ندارد. خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾ [النساء: ۵٩].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا با پیروی از قرآن) و از پیغمبر حضرت محمد ج با پیروی از سنت او) اطاعت کنید، و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید مادام که دادگر و حقگرا بوده و مجری احکام شریعت اسلام باشند) و اگر در چیزی اختلاف داشتید و در امری از امور کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا با عرضه به قرآن) و پیغمبر ج او با رجوع به سنت نبوی ج) برگردانید. اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار یعنی رجوع به قرآن و سنت) برای شما بهتر و خوش فرجامتر است».
[۳۱۶] به شرح الشفاء، (۲/۵٧٩-۵٧۸) مراجعه شود. [۳۱٧] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱/۵۸)، کتاب ایمان، حدیث شماره (۱۵) و مسلم با شرح نووی (۱/ ۶٧) کتاب الإیمان، حدیث شماره (۴۴). [۳۱۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱/۶۰)، کتاب ایمان، حدیث شماره (۱۶) و مسلم با شرح نووی (۱/ ۶۶) کتاب الإیمان، حدیث شماره (۴۳). [۳۱٩] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۱/۵۲۳)، کتاب ایمان و نذور، حدیث شماره (۶۶۳۲). [۳۲۰] به کتاب الشفاء، للقاضی عیاض، (۲/۵٧۸-۵۸۱) مراجعه شود. [۳۲۱] حدیث: «لایؤمنُ أحدُکم حتی اکونَ أحبَّ إلیه من والده وولده والناس أجمعین». [۳۲۲] به شرح نووی بر صحیح مسلم، (۲/۱۶-۱٧) مراجعه شود. [۳۲۳] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۵۴-۵۵) و سنن ترمذی، (۵/۳۵۸)، حدیث شماره (۳٩۵۴)، و گفته: این حدیث غریب است، جز از این وجه این حدیث را نمیشناسیم. [۳۲۴] رواه البخاری فی صحیحه، (٧/۱۱۳)، کتاب مناقب انصار، حدیث شماره (۳٧۸۴) و صحیح مسلم (۱/ ۸۵) کتاب ایمان، حدیث: (٧۴). [۳۲۵] رواه البخاری فی صحیحه، (٧/۱۱۳)، کتاب مناقب انصار، حدیث شماره (۳٧۸۳) و صحیح مسلم (۱/ ۸۵) کتاب ایمان، حدیث: (٧۵). [۳۲۶] به کتاب الشفاء، (۲/۵٧۱-۵٧٧) مراجعه شود.
تمام علمای سلف صالح - رحمهم الله - اتفاق نظر دارند که جشن میلاد نبوی ج و سایر مراسم دیگر از این قبیل غیر شرعی هستند، و کاری نو پیدا و بدعت در دین میباشد، و از پیامبر ج و اصحاب و تابعین و تبع تابعین و علمای مشهور امت مثل ائمهی اربعه و امثال آنها روایت نشده است و آن را انجام ندادهاند.
بعضی از اقوال سلف صالح را در این مورد بیان میکنیم، و همچنین بعضی از اقوال علمای متأخرین این امت را نیز به آنها اضافه مینماییم:
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میگوید: اما انجام دادن و برپا کردن بعضی از مراسم غیر از مراسم شرعی، مثل بعضی از شبهای ماه ربیعالأول؛ آن شبهایی که گفته میشود میلاد نبوی ج است، یا بعضی از شبهای رجب، یا هشتم ذیالحجه، یا اولین جمعۀ ماه رجب، یا هشتم شوال که جاهلان آن را عید و جشن ابرار مینامند، همه اینها بدعتهایی هستند که سلف صالح آنها را دوست نداشته و آنها را انجام ندادهاند، والله اعلم [۳۲٧].
و همچنین در کتاب «إقتضاء الصراط المستقیم» در فصل منکرات سایر عیدها و مراسم مبتدعه، میفرماید: این اعیاد از منکراتی که مکروه هستند محسوب میشوند، حالا این کراهت، کراهت تحریمی باشند یا غیر تحریمی، چون به دو دلیل از اعیاد اهل کتاب و اعیاد عجمها نهی شدهایم:
اول: چون در برپا کردن آنها شباهت به کفار وجود دارد.
دوم: در زمرۀ بدعتها داخل هستند، هر چه از مراسم و جشنها که پیدا شدهاند منکر هستند، اگرچه در آنها مشابهت به کفار هم وجود نداشته باشد، آن هم به خاطر دو دلیل:
۱- این مراسم در معنی و مفهوم بدعت و محدثات قرار دارند، و داخل معنی و مفهوم این حدیث که امام مسلم از جابر روایت میکند قرار میگیرند: «كان رسولُ الله ج إذا خطب احمرت عيناهُ، وعلا صوته، واشتد غضبه، حتي كأنه منذر جيشٍ يقول صبحكم ومساكم، ويقول: بعثتُ أنا والساعة كهاتين - ويقرن بين أصبعيه: السابة والوسطي - ويقول: أما بعد، فإن خير الحديث كتاب الله، وخير الهدي هدي محمد، وشر الأمور محدثاتها، وكل بدعة صلالة» [۳۲۸] وفي روایة للنسائی: «وكل بدعة في النار» [۳۲٩]. «پیامبر ج هرگاه خطبهای ایراد میکرد، چشمانش سرخ میشد، صدایش را بلند میکرد، خشم و عصبانیت ایشان شدت میگرفت، مثل کسی بود که لشکری را انذار دهد و بگوید صبح هنگام، و یا) عصر هنگام دشمن بر شما حمله خواهد آورد، و میفرمود: من و قیامت مثل این دو انگشت مبعوث شدهایم ـ و بین دو انگشت اشاره و وسط را به هم میچسباند، و منظورش این بود که آمدن قیامت به اندازۀ فاصلۀ این دو سر انگشت از او فاصله دارد. و میگفت: اما بعد خوبترین سخن قرآن، و خوبترین راه، راهی است که محمد ج آن را آورده است، و بدترین کارها، اعمالی هستند که در دین وجود ندارد و آنها را ایجاد میکنند، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی است، و در روایت نسائی آمده است: هر بدعت و گمراهی هم سرانجامش آتش جهنم است».
در حدیث دیگری که امام مسلم در صحیح خود آن را از عایشه ل روایت میکند پیامبر ج میفرماید: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» [۳۳۰] وفی لفظ فی الصحیحین: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد» [۳۳۱]. «هر کس کاری را انجام دهد و برای انجام آن دستور و فرمان ما در مورد آن وجود نداشته باشد آن عمل و کار مردود است» و در لفظی که در صحیحین آمده، چنین میفرماید: «هر کس در دین ما اسلام) چیزی را اضافه و ایجاد کند، که از دین نیست مردوداست».
در حدیث صحیحی که اهل سنن از عرباض بن ساریه روایت میکنند، میگویند: آن حضرت ج فرموده اند: «إنه من يعش منكم فسيري اختلافاً كثيراً فعليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين الـمهديين، تمسكوا بها، وعضو عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور، فإن كل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة» [۳۳۲]. «هر کسی از شما زنده بماند در آینده اختلافات زیادی را میان مسلمانان مشاهده میکند، در این اوقات بر شما لازم است به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده تمسک جویید، و با چنگ و دندان آنها را بگیرید، شما از به وجود آوردن چیزهایی که در دین وجود ندارند خودداری کنید، چون هر چیزی که اضافه شود و جدید باشد بدعت است، و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد».
هم سنت و هم اجماع به این مسأله اشاره کردهاند، و همچنین قرآن کریم هم به آن اشاره دارد. خداوند میفرماید:
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾ [الشورى: ۲۱]
«آیا آنان شریکان و معبودهایی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند که خداوند به آن اجازه نداده است».
هر کس مردم را به چیزی فراخواند که بوسیلۀ آن بسوی خدا تقرب جویند و یا با قول و فعل خود آن را واجب گرداند بدون اینکه خداوند آن را واجب کرده باشد، در واقع برای دین بدون اجازه و اذن خداوند قانونگذاری کرده، و هر کس از چنین شخصی پیروی کند برای خدا شریک قرار داده است، و بدون اجازۀ خداوند دین و شریعتی را تشریع نموده است [۳۳۳].
ابن تیمیه در ادامه میگوید: سخن در مورد ذم بدعت در غیر این موضع بیان شده و مطلب را با ذکر آن طولانی نمیکنیم، بلکه بعضی از نشانهها و علامتهای این مراسم را بیان میکنیم:
همچنانکه گفتیم عید و جشن اسمیست برای نفس مکان، زمان و اجتماع، از این سه گزینه چیزهایی پیدا میشود:
روزی که اصلاً شریعت اسلام آن را تعظیم نکرده، و درمیان سلف هم کاری که موجب تعظیم آن باشد صورت نگرفته است، مانند اولین پنجشنبۀ ماه رجب، که شب جمعهای آن رغائب نامیده میشود.
جایی که حادثهای در آن روی میدهد، همچنان که در غیر آن نیز صورت میگیرد، بدون اینکه این حادثه باعث شود که این مکان جای عید و جشن شود، و علمای سلف هم آن جا را تعظیم نکردهاند، مثل هیجدهم ذیالحجه، که پیامبر ج در این روز هنگام برگشتن از حجةالوداع در غدیر خم [۳۳۴] خطبهای ایراد نمودند.
تمام آن چیزهایی که بعضی از مردم آن را به وجود میآورند به همین صورت است، یا به خاطر مشابهت به مسیحیها در میلاد عیسی ÷ میباشد، یا به خاطر محبت پیامبر ج میباشد و خداوند آنها را به خاطر این محبت و اجتهاد ثواب و اجر دهد نه به نیت و عمل بدعت [۳۳۵] مولد گرفتن). این کار را سلف انجام ندادهاند، با اینکه موقعیت و شرایط برای آنها کاملاً آماده بود، و اگر چنین کارهایی خیر و مطابق شریعت اسلام بودند هیچ مانعی برای انجام آنها وجود نداشت، اگر خیر بود سلف ش از ما بر انجام آن لایقتر، شایستهتر، حریصتر بودند، آنها بسیار بیشتر از ما محبت پیامبر ج را داشتند، از ما بیشتر او را تعظیم مینمودند، برای انجام کارهای خیر بسیار حریص بودند، اما محبت واقعی و کامل، در پیروی کردن از پیامبر ج، تعظیم و تکریم ایشان میباشد، زنده نمودن سنتهای او و نشر آنچه که او از طرف خدا آورده است دوستی با یشان میباشد. و باید از صمیم دل و با دست و زبان در این راه تلاش کنیم، این راه و روش سابقین اول از مهاجرین و انصار است. و اکثر کسانی که برای انجام این بدعت حریص هستند - با اینکه حسن نیت و اجتهادی که امید ثواب وجود داشته باشد را ندارند - اکثر آنها در اجرای اوامر و دستورات این پیامبر ج ضعیف، سست، سهلانگار هستند و کوتاهی میکنند. آنها شبیه کسی هستند که مسجدی را به طور تمام و کمال زینت داده میدهد ولی در آن نماز نمیخواند، یا خیلی کم در آن نماز میخواند، و به منزلۀ کسی است که چراغها و سجادههای زیبا و قشنگ را تهیه میکند و یا سایر زیباییهای دیگر که دستور شریعت بر آنها وجود ندارد و باعث ریا و تکبر میشوند و فرد را از چیزی که مشروع و اصل کار است مشغول میکند و در نتیجه حال و وضعیت او را به فساد میکشاند [۳۳۶].
• امام شاطبی در کتاب خود «الإعتصام» بدعت را تعریف میکند و میگوید: بدعت روشی است در دین و ایجاد کردن چیزی که به آن رنگ شریعت داده میشود، و هدفش این است که با انجام آن در تعبد و عبادت خدا مبالغه نماید، که در واقع کارش نه اینکه از شریعت نیست بلکه ضد آن است. از آن جمله: گذاشتن حد و حدودهای اضافی، مثلاً شخصی نذر میکند ایستاده روزه بگیرد، و ننشیند، ویا اینکه در آفتاب باشد و در سایه نرود، یا برای عبادت خود را از همه چیز منقطع کند، و یا بدون دلیل بر گروهی خوردن و پوشیدن را محدود مینمایند.
و یا ملزم شدن به کیفیت و قیافهای معین و مشخص، مثل ذکر کردن به صورت دستهجمعی و با یک صدا، یا روز میلاد نبی ج را بعنوان روز جشن و شادی گرفتن، و موارد دیگر از این قبیل [۳۳٧].
• ابن الحاج در کتاب المدخل در مورد میلاد پیامبر ج میگوید: از جمله بدعتهای که پیدا کردهاند این جشن میلاد است، و معتقد هستند که از بزرگترین عبادات است، و مهمترین شعائر دینی را به زعم خودشان در ماه ربیعالأول و روز میلاد نبی ج انجام میدهند، که مرتکب بدعت و محرمات میشوند.
از جملۀ این بدعتها و محرمات: آواز خواندن همراه با آلات موسیقی مثل تار و عود و نی و غیره، دقت کن - خدا به ما و شما رحم کند - و ببین چطور با سنت مطهر پیامبر ج مخالفت میکنند و چقدر این کار قبیح و زشت است، و چگونه به محرمات سر میکشد، ببین که چطور آنها وقتی که با سنت مطهر به مخالفت میپردازند و جشن میلاد را بر پا میدارند فقط به انجام آن اکتفا نمیکنند بلکه اباطیل و محرمات متعدد را به آن اضافه میکنند، خوشبخت واقعی کسی است که دستش را برای تسلیم شدن برای قرآن و سنت صحیح دراز کند و آن را محکم بگیرد و راه رسیدن به آنها را پیدا کند، و آن راه هم پیروی و تبعیت از سلف صالح - رضوانالله علیهم - میباشد، چون آنها بیشتر از ما به سنت پیامبر ج آگاهی داشتند، چون آنها به علم آگاه تر و نسبت به وضعیت و حال پیامبر ج داناتر و هوشیارتر بودند [۳۳۸].
• شیخ تاجالدین عمربن علی اللخمی مشهور به فاکهانی بعد از سپاسگزاری از خداوند و صلوات بر پیامبر ج میگوید: اما بعد: جماعتی در مورد اجتماعی که بعضی از مردم در ماه ربیعالأول تشکیل میدهند و آن را میلاد نبی ج مینامند از بنده مکررا سوال کردند، آیا این کار در شریعت اصل و اساسی دارد؟ یا اینکه بدعت است و به دین اضافه شده است؟ جواب را روشن و توضیح آن را خیلی واضح خواستند، من هم گفتم - وبالله التوفیق.
برای این اجتماع و جشن میلاد نبی ج نه در کتاب و نه در سنت نبوی ج اصل و دلیلی را سراغ ندارم و قطعاً هم وجود ندارد، و این کار از هیچ یک از علمای امت، که در دین الگو و نمونه بوده و به آثار گذشتگان سخت پایبند بودند نقل نشده است، بلکه این کار بدعت است و جاهلین و اهل هوا و هوس آن را به وجود آوردهاند، و شهوت نفسانی است که فقط برای خوردن آن را ایجاد کردهاند، به این دلیل اگر ما احکام پنجگانه را بر آن جاری کنیم میگوییم: یا واجب، یا سنت، یا مباح، یا مکروه و یا حرام است، بر اساس اجماع علما واجب و سنت نیست، چون حقیقت سنت این است که شریعت بدون ذم ترک آن، آن را خواسته باشد، که شریعت اصلا به این کار اجازه نداده است، اصحاب کرام، تابعین و علمای متدین آن را انجام ندادهاند، و این جواب من است و نزد خداوند هم همین جواب را خواهم داد. و جایز نیست که مباح هم باشد، چون به اجماع تمام مسلمانان چیزی که بدعت باشد مباح نیست و نمیشود، پس فقط مکروه یا حرام بودنش باقی میماند که در دو فصل از آن سخن میگوییم، و اختلاف بین دو حالت است:
کسی که این جشن را تشکیل میدهد و برای آن هزینه میکند، این هزینه یا اینکه از عین مال خود برای خانوادهاش و دوستان و عیالش میباشد، در این اجتماع هم فقط غذایی را میخورند و مرتکب هیچ گناهی نمیشوند، که این کاری است آن را بدعت مکروه و زشت نامیدیم، چون هیچ یک از اهل تقوی، آن کسانی که فقهای اسلام و علمای مردم و چراغ زمان و زینت مکان بودند آن را انجام ندادهاند.
آنچه جنایت و جرم است داخل آن مجالس و مراسم وجود دارد، حتی بصورتی که اگر یکی از آنها چیزی را بخشید، دل او دنبا آن چیز است، و قلبش احساس درد و ناراحتی میکند، چون آن را حیف میداند. و علما هم گفتهاند گرفتن مال از مردم به طوری که آنها به خاطر شرم و حیا آن را بدهند مانند این است که با شمشیر از آنها گرفته باشی، بخصوص این جنایت بزرگتر میشود زمانی که آواز و غنا به آن اضافه شود، همراه با تار و نی و سایر آلات موسیقی باطل دیگر، و همچنین اختلاط و اجتماع مردها با زنان و غرق شدن در لهو و لعب، و اگر زنان هم به تنهایی جمع میشوند صدایشان را هنگام خواندن سرود و غیره بلند میکنند، و با خواندن این آوازها از تلاوت و ذکر مشروع غافل میشوند، و فراموش کردهاند که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤﴾ [الفجر: ۱۴].
«مسلماً پروردگار تو در کمین مردمان و مترصد اعمال ایشان) است».
این اعمال چیزی نیستند که حتی دو نفر هم در تحریم آن اختلاف نظر داشته باشند، و کسانی که غیرت و مروت داشته باشند آن را نیکو و خوب نمیدانند، بلکه تنها کسانی که قلبشان مُرده و نمیتوانند از گناه و جنایت دست بردارند آن را شیرین و جالب و صحیح میدانند، و حتی نه اینکه آن را از منکرات حرام نمیدانند بلکه آن را عبادت تلقی مینمایند، «إنا لله وإنا إلیه راجعون»، «بدأ الإسلامُ غريباً و سيعُودُ كما بدأ ...» [۳۳٩] این در حالی است که آن ماهی که پیامبر ج در آن متولد شده است که همان ربیعالأول است، در همان ماه هم فوت کرده است. پس شادی و خوشحالی از حزن و ناراحتی بهتر و اولیتر نیست، این مسایل را باید بیان نمائیم. خداوندا امیدواریم از ما قبول بفرمایی [۳۴۰].
• محمد عبدالسلام خضر الشقیری در کتاب خود به نام «السنن والمبتدعات» در مورد ماه ربیعالأول و بدعت جشن تولد در این ماه میگوید: این ماه به نماز، ذکر، عبادت، انفاق، صدقه اختصاص ندارد، و همچنین زمان خاصی از زمانهایی که اسلام آن را برای عبادتی مشخص کرده باشد مثل جمعهها و عیدها نیست. در این ماه پیامبر ج متولد شده و در آن هم فوت کرده است، پس چرا به تولدش خوشحال میشوند ولی برای فوتش ناراحت و محزون نمیشوند؟
گرفتن جشن تولد برای پیامبر ج و تشکیل مراسم برای آن بدعت و از منکرات میباشد، و ضلالت و گمراهی است که شرع و عقل آن را قبول ندارد، اگر در این کار خیر و احسان وجود داشت پس چگونه ابوبکر و عمر و عثمان و علی ش از آن غافل بودند و آن را انجام ندادند؟ و یا سایر اصحاب و تابعین و ائمه بعد از آنها و اتباع آنها چگونه آن را انجام ندادند؟
شکی نیست که آن صوفیهای که اهل خوردن و اهل باطل و بدعت هستند این اعمال را به وجود آوردهاند و مردم هم از آنها پیروی کردهاند مگر کسی که خداوند او را مصون داشته باشد، و او را برای فهم حقایق اسلام توفیق داده باشد. در این مراسم چه فایدهای وجود دارد؟ و چه ثواب و اجری در این کارها که باعث اذیت میشود وجود دارد؟ خداوند چگونه از اجتماع زنان و مردان رقاصه، و دهل زنان و نی زنان راضی میشود؟، چه خیر و برکتی در جمع شدن صاحبان عمامههای قرمز و زرد و سیاه وجود دارد که نسبت به اسماءالله الحاد کردهاند، و همچنین صداهای بلند و خرخر کردن و سوت کشیدن را سر میدهند، گو اینکه در جنگل هستند، و با کوبیدن به کاسهها و چیزهای دیگر و صداهای عجیب و غریب مثل: «بأح أح یا ابن الـمرة، أم أم، أن أن، یا رسول الله ج، یا صاحب الفرح مدد، یا عم یا عم اللع اللع» [۳۴۱]، مثل میمونها، از این سر و صداها چه فایده؟ فایدهاش تنها این است که بیگانگان و اروپاییان به ما و دین و آیین اسلام مسخره کنند، و صورت و شکل این اجتماع و مراسم را برای اروپاییان به تصویر میکشند، آنها هم این طور میفهمند که محمد رسولالله ج - حاشاه حاشاه - او و اصحابش چنین بودهاند، فإنا لله وإنا إلیه راجعون.
این همه خراب و ویرانی، علاوه بر آن این همه فقر و گرسنگی و جهل و بیماریها درمیان مردم وجود دارد، پس چرا این اموال و ثروتها را برای تأسیس و ساخت کارگاهها و کارخانههایی صرف نکنیم که هزارها بیکار در آن مشغول به کار شوند؟ چرا این انفاقهای بیهوده را برای ساخت تجهیزات جنگی برای مقابله با دشمنان اسلام هزینه نکنیم؟ چگونه علماء بر این مصیبت و شر سکوت نموده بلکه آن را تقویت رسانده اند؟ و چطور حکومتهای اسلامی بر این بدبختیها و این همه انفاقها که سرزمین اسلامی را به أعلی علیین میرساند سکوت میکنند؟
پس یا اینکه این منکر را از میان بردارند یا اینکه به جهالت و نادانی گرفتار خواهند شد [۳۴۲].
• شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ در جواب سؤالی در مورد حکم جشن میلاد پیامبر ج و آیا هیچ یک از اصحاب پیامبر ج و یا تابعین و سلف صالح این مراسم را برپا کردهاند؟ میگوید:
شکی نیست که تشکیل مراسم جشن میلاد نبی ج از بدعتهای است که در دین ایجاد شده است، بعد از اینکه جهل در جهان اسلام انتشار یافت، و میدان برای گمراه شدن و گمراه کردن و اوهام فراهم شد و چشمها و بینشها را کور کرد، و تقلید کورکورانه رواج پیدا کرد و قوی شد، و اغلب مردم به دلیل شرعی و حقیقی مراجعه نکردند، بلکه بر گفتۀ فلان تکیه نمودند، هیچ اثری از این بدعت منکر در زمان اصحاب رسولالله ج و تابعین و تبع تابعین وجود نداشت، آن حضرت ج فرموده اند: «عليكم بسنتي وسنة الخلفاء الراشدين الـمهديين، تمسكوا بها، وعضو عليها بالنواجذ، وإياكم ومحدثات الأمور فإن كل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة» [۳۴۳]. «بر شما لازم و واجب است بر سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت شده ملتزم باشید، به آنها دست بگیرید، با چنگ و دهان از آنها محافظت کنید، بترسید از اضافه نمودن به دین، چون هر چه از دین نباشد و به آن اضافه کنید بدعت است و هر بدعتی هم ضلالت و گمراهی میباش».
و قال ÷ : «مَن أحدث في أمرنا هذا ضمـا ليس منه فهو رد» [۳۴۴] وفي روایة: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» [۳۴۵].
هر کس در این دین ما چیزی اضافه کند که از آن نیست مردود است. و در روایتی دیگر میفرماید: هر کس کاری انجام دهد که امر و دستور ما برای آن وجود ندارد مردود و مورد قبول نیست.
اگر هدف آنها از برپا کردن جشن میلاد نبی ج بزرگداشت مقام پیامبر ج، و زنده کردن یاد اوست، شکی نیست تقویت و احترام و تعظیم او با بدون این جشن میلاد منکر نیز صورت میگیرد بلکه با چیزهای دیگر حاصل میشود، خداوند میفرماید:
﴿وَرَفَعۡنَا لَكَ ذِكۡرَكَ٤﴾[الشرح: ۴].
«و نام نیک و آوازۀ تو را بلند کردیم و بالا بردیم».
یاد او در اذان و اقامه، در خطبههای نماز جمعه و نمازهای پنجگانه، در تشهد و در دعا و هنگام ذکر نام او بلند میشود و از او یاد میشود، صحیح است که فرموده است: «البخيلُ مَن ذُكرتُ عنده فلم يصلِّ علي» [۳۴۶] بخیل و حسود کسی است که نزد او نام من برده میشود ولی بر من صلوات نمیفرستد.
تعظیم پیامبر ج بوسیلۀ اطاعت از دستورات او، و تصدیق آنچه که آورده است و دوری از چیزهایی که نهی فرموده و همچنین به وسیلۀ عبادت خداوند به آنچه که مشروع دانسته است صورت میگیرد.
این خیلی بزرگتر و مهمتر است از اینکه سالی یکبار از او یاد شود و مجالسی برای او تشکیل شود. اگر چنانچه در این مراسم و مجالس خیر کمی هم بود و یا نفع کمی هم داشت سلف صالح ش برای برپایی و تشکیل چنین مراسمی از ما شایستهتر و لایقتر بودند، آنها بسیار بیشتر از ما محبت پیامبر ج را داشتند و بیشتر از ما او را تعظیم مینمودند، و برای انجام کار خیر حریصتر بودند، اما عملکرد کسانی که این مراسم را برپا میکنند در این قول اهل علم داخل است که میگویند: مردم زمانی که دچار عوامل ضعف و سستی شدند، خود را راحت مینمایند با مراسم و مجالس تکراری ائمه و بزرگان خود را تعظیم میکنند، بدون اینکه راه و روشهای درست آنها را عملی کنند، و بدون اینکه کارهایی انجام دهند که باعث عزت دینشان شود.
و شکی نیست که تعظیم حقیقی اطاعت از معظَّم، و انجام دادن کارهای که او دستور داده است میباشد.
سلف صالح از امتهای بعد از خود بسیار بیشتر پیامبر ج و سپس خلفای راشدین را تعظیم و تکریم میکردند، علاوه بر تعظیم، جان و مال خود را در این راه فدا کردند، اما تعظیم آنها برای پیامبر ج و خلفای راشدین ش مانند تعظیم مردمان قرن اخیر نبود؛ تعظیم آن کسانی که طریقه و راه و روش سلف صالح را ضایع کرده و آن را گم کردند و راه و روش ضلالت و گمراهی را در پیش گرفتند، آن هم بوسیلۀ تعظیمهای میان تهی، و شکی نیست که پیامبر ج شایستهترین مخلوقات برای تعظیم و احترامی است که مناسب شأن و مقام ایشان باشد، اما از یاد نبریم که تعظیم و احترام او این نیست که در دین بدعت وارد کنیم، آن را زیاد یا کم کنیم، تبدیل و تغییر در آن ایجاد نماییم، همچنان که تعظیم پیامبر ج این نیست که برای ایشان انواع عبادات و تعظیمها را صرف کنیم و انجام دهیم که جز برای خداوند درست نیست.
خلاصۀ مطلب اینکه: مراسم جشن میلاد از بدعتهای منکر محسوب میشود، که کتابی مستقل در مورد آن نوشتهایم و آن را بیشتر توضیح دادهایم والله ولی التوفیق) [۳۴٧](.
با توجه به این شواهد از آثار سلف صالح، و کسانی که بر راه و روش آنها رفتهاند، برای ما روشن میشود که همۀ آنها اتفاق نظر دارند برپا کردن جشن میلاد نبوی ج بدعت است، نه از پیامبر ج و نه از هیچ یک از صحابه ش و نه از تابعین و نه تابع تابعین مانند ائمه اعلام از سلف صالح - رحمهالله علیهم- چنین چیزی روایت نشده و نیامده است.
بدعت هم اگر تمام مردم به آن عمل کنند، زمان زیادی بر آن بگذرد و یا کسی که ادعای علم میکند به آن عمل نماید و به آن راضی باشد امکان ندارد که روزی سنت شود و برای انجام آن به اجر و ثواب برسند. کسانی که این مراسم را تشکیل میدهند در واقع اقوال و گفتار اشخاص گمراه و جاهل را بر قرآن و حدیث پیامبر ج ترجیح دادهاند، اگر چنانچه به قرآن و سنت پیامبر ج استدلال میکردند معانی و مفهوم آنها را بر آنچه که موافق شهوات و هوای نفس است ترجیح میدادند، تعصب آنها به اقوال مشایخ گمراه خود شاهد این ادعا است، اگر آنها حق را میخواهند و جستجو میکنند از اهل علم سؤال میکردند و از آنها میخواستند که حق را برایشان توضیح دهند، و ادله و براهین را جستجو میکردند، و هنگامی که راه مستقیم و حق برایشان روشن شد از آن تبعیت و پیروی میکردند، اما عناد و تکبر سلاح انسان جاهل است که بوسیلۀ آن نفس خود را نشانه میگیرد.
و خداوند بزرگ مرتبه در کتاب محکمش راست گفت که:
﴿وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧ وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ٤٨ وَإِن يَكُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ يَأۡتُوٓاْ إِلَيۡهِ مُذۡعِنِينَ٤٩ أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٥٠ إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥١ وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَيَخۡشَ ٱللَّهَ وَيَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٥٢﴾ [النور: ۴٧-۵۲].
«میگویند به خدا و پیامبر ج ایمان داریم و از اوامرشان) اطاعت میکنیم اما پس از این ادعا، گروهی از ایشان رویگردان میشوند، و آنان در حقیقت مؤمن نیستند. و هنگامی که ایشان بهسوی خدا و رسولش ج فراخوانده میشوند تا درمیانشان داوری کند، بعضی از آنان رویگردان میگردند، زیرا که میدانند حق به جانب ایشان نیست و پیامبر ج هم دادگرانه عمل میفرماید و حق را به صاحب حق میدهد). ولی اگر حق داشته باشند چون میدانند داوری به نفع آنها خواهد بود) با نهایت تسلیم بهسوی او میآیند. آیا در دلهایشان بیماری است؟ یا در حقانیت قرآن) شک و تردید دارند؟ یا میترسند خدا و پیامبرش بر آنان ستم کنند؟ بلکه خودشان ستمگرند. مؤمنان هنگامی که بهسوی خدا و پیامبرش ج فراخوانده شوند تا میان آنان داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند شنیدیم و اطاعت کردیم و رستگار واقعی ایشان هستند. و هر کس از خدا و پیامبرش ج پیروی کند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمان) او بپرهیزد، این چنین کسانی به رضایت و محبت خدا و نعیم بهشت و) به مقصود خود خواهند رسید».
و گویندۀ پاک و منزه و بلندمرتبه میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١ فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا٦٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا٦٣ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾ [النساء: ۶۰-۶۵].
«ای پیامبر ج) آیا تعجب نمیکنی از کسانی که میگویند که آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند ولی با وجود تصدیق کتابهای آسمانی، به هنگام اختلاف) میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند و حکم او را به جای حکم خدا بپذیرند) و حال آنکه به آنها فرمان داده شده است که به طاغوت ایمان نداشته باشند، و اهریمن میخواهد ایشان را گمراه کند. و زمانی که به آنها گفته شود بهسوی چیزی بیایید که خداوند آن را بر محمد ج) نازل کرده است و بهسوی پیامبر ج روی آورید، تا قرآن را برای شما بخواند و رهنمودتان سازد) منافقان را خواهی دید که سخت به تو پشت میکنند. اما چگونه است که چون به سبب خبث نفوس و سوء) اعمالشان بلائی به آنان رسد و پناهی جز تو نداشته باشند) به پیش تو میآیند و به خدا سوگند میخورند که ما از اقوال و اعمال خود منظوری و) مقصودی جز خیرخواهی مردم) و اتحاد ملت) نداشتهایم. آنان کسانی هستند که خداوند میداند در دلهایشان چیست، پس از ایشان کنارهگیری کن و به سخنانشان توجه مکن و بهسوی حق دعوتشان کن) و اندرزشان بده و با گفتار رسائی که به اعماق) درونشان رسوخ کند با آنان سخن بگوی. و هیچ پیامبری را نفرستادهایم مگر بدین منظور که به فرمان خدا از او اطاعت شود و اگر آنان بدان هنگام که با نفاق و دروغگویی) به خود ستم میکردند به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش مینمودند و پیامبر ج هم برای آنان درخواست بخشش میکرد، بیگمان خدا را بس توبهپذیر و مهربان مییافتند. اما، نه! ... به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم قضاوت تو) باشند».
و هم چنین خداوند در کتاب محکمش میفرماید:
﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥﴾[النساء: ۱۱۵].
«کسی که با پیامبر ج دشمنی کند، بعد از آنکه راه) هدایت از راه ضلالت برای او) روشن شده است، و راهی) غیر از راه مؤمنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که به دوزخ منتهی میشود و) دوستش داشته است رهنمود میکنیم و به دوزخش داخل میگردانیم و با آن میسوزانیم و جهنم چه بد جایگاهی است!».
آیا کسانی که این مراسم جشن تولد پیامبر ج را برپا میکنند تمام تعالیم اسلام کوچک و بزرگ آن از ارکان و واجبات و سنتها را انجام دادهاند و آنها را عملی کردهاند، تا دنبال بدعت حسنه بروند - به گمان خود - و بعد از انجام آن واجبات برای اجر و ثواب بیشتر از خدا رغبت داشته باشند؟ الله اکبر!!!
از خداوند برای همگی هدایت و توفیق به راه مستقیم را خواستاریم، و از او میخواهیم حق را به ما نشان دهد و توفیق پیروی از آن را خواهانیم و همچنین از خداوند خواستاریم آنچه که باطل است، آن را باطل بدانیم و خود را از آن دور کنیم، چون او بر این کار توانا و قادر است. والله اعلم.
[۳۲٧] به مجموعه الفتاوی، (۲۵/۲٩۸) مراجعه شود. [۳۲۸] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵٩۲)، کتاب الجمعة، حدیث (۸۶٧). [۳۲٩] رواه النسائی فی سننه (۳/۱۸٩، ۱۸۸). [۳۳۰] رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۱۳۴۳-۱۳۴۴)، حدیث شماره (۱٧۱۸). [۳۳۱] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۵/۳۰۱)، حدیث شماره (۲۶٩٧). [۳۳۲] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۴/۱۲۶) رواه ابوداود فی سننه، (۵/۱۳-۱۵) و رواه الترمذی فی سننه، (۴/۱۴٩-۱۵۰) ابواب العلم حدیث شماره: ۲۸۱۶ و گفته: حدیث حسن صحیح است، و مقدمهی سنن ابن ماجه (۱/ ۱۵، ۱۶) حدیث شماره: ۴۲، مستدرک حاکم (۱/ ٩۵، ٩۶) کتاب العلم، و گفته: حدیث صحیح و خالی از علت است، و ذهبی نیز با او موافقت کرده است. [۳۳۳] به کتاب (اقتضاء الصراط المستقیم) مراجعه شود. [۳۳۴] غدیر خم بین مکه و مدینه قرار گرفته است، که در همین کتاب از آن بحث خواهد شد. [۳۳۵] شیخ ما حامد الفقی در تعلیق خود بر کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، تألیف شیخ الإسلام ابن تیمیه میگوید: چگونه برای آنها ثواب و اجر وجود خواهد داشت؟ در حالی که مخالف راه رسولالله ج هستند و مخالف راه صحابه هستند، اگر گفته شود اجتهاد کردهاند و به خطا رفتهاند، میگوییم: کدام اجتهاد؟ آیا نصوص عبادات مجال و میدانی را برای اجتهاد گذاشتهاند؟ مطلب بسیار روشن و واضح است، این کار جز جهل و غالب شدن هوا و هوس چیز دیگری نیست، و متوجه کردن مردم برای پشت کردن به راه رسولالله ج میباشد و روی آوردن به دین مسیحیها و یهودیها و مشرکان است، آیا محبت پیامبر ج و تعظیم او بوسیله اعراض از راه او و کراهیت از آنچه او آورده است صورت میگیرد و درست است؟. و کمک به مسیحیها و یهودیها و مشرکین است، چه کسانی این اعیاد را زنده میکنند؟ آیا آنها امام ابوحنیفه، امام شافعی، امام مالک و امام احمد هستند؟ آیا مبتدعینی که این اعیاد را درست کردهاند از ائمهی هدایت میباشند؟ تا ما هم برای آنها و خطای آنها عذر بیاوریم؟ خیر، هرگز، بلکه این مراسم شرکآمیز ساختهی عبیدیها هستند که تمام امت بر کافر بودن آنها اتفاق نظر دارند، و از یهود و نصاری کافرترند، و باعث بدبختی مسلمانان شدهاند. به: تعلیق علی اقتضاء صراطا المستقیم ص: ۲٩۴- ۲٩۵ مراجعه شود. [۳۳۶] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۶۱۲-۶۱۶) مراجعه شود. [۳۳٧] به اعتصام، امام شاطبی، (۱/۳٩) مراجعه شود. [۳۳۸] به المدخل مراجعه شود، (۲/۲-۱۰). [۳۳٩] مسند امام احمد (۱/ ۳٩۸)، و صحیح مسلم (۱/ ۱۳۰) کتاب الإیمان، حدیث شماره: ۱۴۵، و سنن ترمذی (۴/ ۱۲٩) ابواب الإیمان، حدیث شماره: ۲٧۶۴ و گفته: حدیث حسن صحیح غریب است، و سنن ابن ماجه (۲/ ۱۳۲۰) کتاب الفتن، حدیث شماره: (۳٩۸۸). [۳۴۰] به الحاوی، سیوطی مراجعه شود، (۱/۱٩۰-۱٩۲). [۳۴۱] احتمالا اینها صداهای بوده که مؤلف از صوفیهای زمان خویش شنیده است. [۳۴۲] به کتاب السنن و المبتدعات، ص ۱۴۳ مراجعه شود. [۳۴۳] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۴/۱۲۶-۱۲٧)، سنن ابوداود با عون المعبود (۱۲/ ۳۵۸- ۳۶۰) کتاب الفتن، و لفظ حدیث از ابوداود است، سنن ترمذی با تحفة الأحوذی (٧/ ۴۳۸- ۴۴۲) و گفته: این حدیث حسن صحیح است، و مقدمهی سنن ابن ماجه (۱/ ۱۵- ۱۶). [۳۴۴] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۵/۳۰۱)، کتاب صلح، حدیث شماره (۲۶٩٧) و صحیح مسلم (۳/ ۱۳۴۳)، کتاب الأقضیة، حدیث: (۱٧۱۸). [۳۴۵] رواه مسلم فی صحیحه (۳/ ۱۳۴۳، ۱۳۴۴) کتاب الأقضیة، حدیث شماره: (۱٧۱۸). [۳۴۶] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۰۱) و رواه الترمذی فی سننه، حدیث (۳۶۱۴) ابواب الدعوات، حدیث شماره: ۳۶۱۴ و گفته: این حدیث حسن غریب صحیح است. [۳۴٧] به الفتاوی و رسائل الشیخ محمدبن إبراهیم، (۳/۵۴-۵۶) مراجعه شود، و شیخ در این رابطه رسائل و فتاوای بسیاری نوشتهاند، به جلد سوم فتاوای ایشان مراجعه شود.
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: شامل دو مطلب است:
۱- بزرگداشت ماه رجب توسط کفار
۲- ذبح نمودن در ماه رجب.
بحث سوم: بدعت بودن تخصیص ماه رجب برای روزه و عبادات و حکم عمره در آن و زیارت رجبیه.
بحث چهارم: بدعت بودن نماز رغائب.
بحث پنجم: بدعت بودن مراسم شب اسراء و معراج.
از ابوبکر صدیق س از پیامبر ج روایت شده که فرموده اند: «إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السموات والأرض، والسنة اثنا عشر شهراً، منها أربعة حرم: ثلاث متواليات ذوالقعده وذوالحجة والمحرم، ورجب مضر الذي بين جمادي وشعبان ...» الحدیث متفق علیه [۳۴۸]. «زمان بر همان روالی که روز اول خداوند آسمانها و زمین را خلق کرده میچرخد و دور میزند، و سال دوازده ماه است، چهار ماه آن از ماههای حرام محسوب میشوند، سه تا پشت سر هم میآیند، ذوالقعده، ذوالحجه، محرم، و ماه رجب که میان ماههای جمادی الثانی و شعبان قرار دارد».
از مجاهد روایت شده که گفته است: من و عروه بن زبیر وارد مسجد شدیم، دیدیم که عبداللهبن عمر ب در حجرۀ عایشه ل نشسته است، و تعدادی از مردم در مسجد مشغول خواندن صلاة الضحی بودند، از عبدالله بن عمر در مورد نماز آنها سؤال کردیم، در جواب گفت: بدعت است، سپس شخصی) به او گفت: پیامبر ج چند عمره انجام داده است؟ گفت: چهار عمره، یکی از آنها در ماه رجب بوده است، دوست نداشتیم سخنش را رد کنیم، در ادامه میگوید: و شنیدیم که امالمؤمنین عایشه ل در حجرۀ خودش مشغول مسواک زدن است، عروه گفت: ای امالمؤمنین آیا میشنوی که ابوعبدالرحمن چه میگوید؟ گفت: چه میگوید؟ گفت میگوید: رسولالله ج چهار عمره انجام دادهاند و یکی از آنها در ماه رجب بوده است، عایشۀ صدیقه جواب داد: خداوند بر ابوعبدالرحمن رحم کند، پیامبر ج هر عمرهای را که انجام داده ابن عمر) با ایشان بوده و حضور داشته، و آن حضرت ج هرگز در ماه رجب به عمره نرفته است [۳۴٩].
از ابیهریره س از پیامبر ج روایت شده که فرمودند: «لافرع ولاعتيرة» «فرع و عتیره هیچ کدام درست نیستند»، فرع اولین بچۀ چهارپایان است که برای طاغوتها ذبح میکردند، و عتیره چیزی بود که در ماه رجب ذبح میکردند [۳۵۰].
از اسامهبن زید ب روایت شده که گفت: گفتم ای رسول خدا ج! شما را ندیدهام که در هیچ ماهی به اندازۀ ماه شعبان روزه بگیرید؟ پیامبر ج فرمود: «ذلك شهرٌ يغفل الناس عنه، بين رجب ورمضان، وهو شهر ترفع فيه الأعمال إلي رب العالـمين، فأحبُّ أن يرفع عملي وأنا صائمٌ» [۳۵۱]. «این ماهی است که مردم از آن غافل هستند، ماهی است میان رجب و رمضان قرار دارد، ماهی است که اعمال مردم بسوی خداوند بلند میشوند، دوست دارم اعمال من بهسوی خداوند بلند شوند در حالی که روزه هستم».
از مجیبۀ الباهلی از پدرش یا عمویش روایت شده که او نزد پیامبر ج آمد، سپس رفت و بعد از یک سال آمد که حال و وضعیت قیافهاش تغییر کرده بود، گفت: ای رسول خدا ج آیا مرا نمیشناسی؟ پیامبر ج فرمود: تو کیستی؟ گفت: من همان باهلی هستم که سال گذشته نزد شما آمدم، پیامبر ج فرمود: «فما غيرك، وقد كنت حسن الـهيئة؟ ... قال ج: صم من الحرم و اترك، صم من الحرم واترك، صم من الحرم واترك» وقال بأصبعه الثلاثة فضمها ثم أرسلها» [۳۵۲]. «چه چیزی باعث شده که قیافهات تغییر کند در حالی که قیافهای قشنگ داشتی؟ ... پیامبر ج فرمود: از ماههای حرام روزه بگیر و افطار کن سه مرتبه این سخن را تکرار کرد، و با انگشتانش عدد ۳ را نشان میداد یعنی در هر ماه سه روز روزه بگیر».
از عثمانبن حکیم انصاری روایت شده که گفت: از سعیدبن جبیر از روزۀ ماه رجب سؤال کردم؟ آن زمان هم در ماه رجب قرار داشتیم، در جواب گفت: از ابن عباس ب شنیدهام که میگفت: رسول خدا ج روزه میگرفت حتی میگفتیم روزه است و افطار نمیکند، و گاهی هم افطار میکرد به طوری که میگفتیم پیامبر ج روزه نمیگیرد [۳۵۳].
از ابن عمر ب روایت شده که پیامبر ج چهار عمره انجام داده است که یکی از آنها در ماه رجب بوده است [۳۵۴].
از ابیالملیح روایت شده گفت: مردی صدا برآورد و گفت: ای رسول خدا ج ما در زمان جاهلیت در ماه رجب حیوانی را ذبح میکردیم، شما چه دستوری میدهید؟ پیامبر ج گفت: «اذبحوا لله في أي شهرٍ كان وبروا الله عزّ وجل وأطعموا» [۳۵۵]. «فقط برای خدا و به خاطر او ذبح کنید در هر ماهی که باشد، و از او اطاعت و فرمانبرداری کنید، و تهیدستان و گرسنگان را اطعام دهید».
از یحییبن زرارهبن کریم بن الحارث بن عمرو الباهلی روایت شده گفت: از پدرم شنیدم که میگفت از پدرش حارثبن عمرو شنیده در حجةالوداع با پیامبر ج ملاقات کرده است، از میان مردم نفری گفت: ای رسول خدا ج نظرت در مورد ذبح نمودن اولین بچه چهارپا که ذبح شود چیست؟ پیامبر ج فرمود: «من شاء عتر ومن شاء لم يعتر، ومن شاء فرع ومن شاء لم يفرع، وفي الغنم أضحيتها، وقبض أصابعه إلا واحدة» [۳۵۶]. «هر کس دوست دارد در ماه رجب حیوانی را ذبح کند، آن را انجام دهد و هر کس دوست ندارد ذبح نکند، هر کس دوست دارد اولین بچۀ چهارپا را ذبح کند مختار است و هر کس دوست ندارد آن را انجام ندهد، و در گوسفندان قربانی وجود دارد، و با اشاره تمام انگشتان دست را مُشت کرده بود به جز یکی از آنها».
از مخنفبن سلیم روایت شده است میگوید: در عرفات در خدمت پیامبر ج ایستاده بودیم از او شنیدم میفرمود: «يا أيها الناس علي كل اهل بيت في كل عام أضحية وعتيرة هل تدرون ما العتيرة؟ هي التي تسمونها الرجبية» [۳۵٧]. «ای مردم بر تمام افراد خانواده در هر سال یک قربانی و یک عتیره واجب است، آیا میدانید عتیره چیست؟ همان چیزی است که آن را رجبیه مینامید یعنی چیزی که در ماه رجب ذبح میشود».
از أبی رزین لقیط بن عامر العقیلی روایت شده که گفت: گفتم ای رسول خدا ج! در زمان جاهلیت در ماه رجب حیوانی را ذبح میکردیم، از آن میخوردیم و هر کس نزد ما میآمد به آن میدادیم، پیامبر ج فرمود: «لابأس به» [۳۵۸] «هیچ اشکالی ندارد».
عمروبن شعیب از پدرش او هم از جد خود روایت میکند و میگوید: در مورد عقیقه از پیامبر ج سؤال شد؟ ... و همچنین از عتیره هم سؤال شد؟ فقال: «العتيرة حق» [۳۵٩] پیامبر ج فرمود: عتیره حیوانی که در ماه رجب ذبح میشود) حق است.
از ابن عباس س روایت شده که پیامبر ج از روزۀ ماه رجب نهی فرموده است [۳۶۰].
انس بن مالک میگوید: زمانی که ماه رجب میرسید پیامبر ج میگفت: «اللهم بارك لنا في رجب وشعبان وبارك لنا في رمضان». وکان یقول «ليلة الجمعة غراء و يومها أزهر» [۳۶۱]. «پروردگارا! در ماه رجب و شعبان و رمضان برای ماه رحمت و برکت خود را نازل بفرما» و میفرمود: «شب جمعه شبی شریف و بزرگ است و روزش قشنگتر و نورانیتر میباشد».
ابن حجر میگوید: در مورد فضل و بزرگی ماه رجب و در مورد روزهاش به طور معین و در مورد قیام شبی مخصوص در آن ماه حدیث صحیحی که صلاحیت حجت و استدلال داشته باشد وارد نشده است، و قبل از من که قاطعانه این مطلب را بیان کردهام امام حافظ ابواسماعیل الهروی به این مطلب اشاره کرده و با اسناد صحیح از او روایت کردهایم، و از غیر او هم روایت کردهایم [۳۶۲].
سپس بعضی از احادیث ضعیف و موضوع را در این مورد بیان میکند که بصورت خیلی مختصر مجموعهای را ذکر میکنیم:
[۳۴۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، کتاب الأضاحی، حدیث شماره: (۵۵۵۰) و مسلم کتاب القسامة، حدیث: (۱۶٧٩). [۳۴٩] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (٩/۵٩٩)، کتاب عمره، حدیث (۱٧٧۵-۱٧٧۶) و مسلم، کتاب الحج، حدیث شماره: (۱۲۵۵). [۳۵۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (٩/۵٩۶)، کتاب العقیقه، حدیث شماره (۵۴٧۳) و مسلم، کتاب الأضاحی، حدیث: (۱٩٧۶). [۳۵۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۲۰۱) و رواه النسائی فی سننه، (۴/۱۰۲)، کتاب الصیام، علامه البانی گفته است: این إسناد حسن است. به سلسلهی احادیث صحیحه (۴/ ۵۲۲) مراجعه شود. [۳۵۲] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۲۸) و رواه ابوداود فی سننه، (۲/۸۰٩-۸۱۰)، کتاب الصوم، حدیث شماره (۲۴۲۸)، سنن ابن ماجه (۱/ ۵۵۴) کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱٧۴۱، و سنن بیهقی (۴/ ۲٩۱، ۲٩۲) کتاب الصیام، منذری گفته است: بعضی از شیوخ ما این حدیث را بخاطر اختلاف در اسم راوی که آیا مجیبه باهلی است یا ابومجیبه باهلی ضعیف دانستهاند و این اعتراضی بجا است، به مختصر سنن ابوداود (۳/ ۳۰۶) حدیث شماره: ۲۳۱۸ مراجعه شود. [۳۵۳] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۳۱) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۱۱)، کتاب الصیام، حدیث (۱۱۵٧)، و سنن ابوداود، حدیث شماره: ۲۴۳۰. [۳۵۴] رواه الترمذی فی سننه، (۲/۲۰٧)، حدیث شماره (٩۴۱). [۳۵۵] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/٧۶) و رواه ابوداود فی سننه، (۳/۲۵۵)، حدیث (۲۸۳۰)، و سنن نسائی (٧/ ۱۶٩، ۱٧۰)، کتاب الفرع والعتیرة، و سنن ابن ماجه (۲/ ۱۰۵٧، ۱۰۵۸) کتاب الذبائح، حدیث شماره: ۳۱۶٧، و مستدرک حاکم (۴/ ۲۳۵) کتاب الذبائح، و گفته: اسناد این حدیث صحیح است، و ذهبی نیز با او موافقت کرده است. [۳۵۶] رواه النسائی فی سننه، (٧/۱۶۸-۱۶٩) و رواه الحاکم فی المستدرک، (۴/۲۳۶)، کتاب الذبائح، و گفته: اسناد این حدیث صحیح است، و ذهبی گفته: این حدیث بر شرط شیخین است. [۳۵٧] رواه احمد فی مسنده، (۴/۲۱۵) و رواه النسائی فی سننه، (٧/۱۶٧-۱۶۸) کتاب الفرع والعتیرة، و رواه الترمذی، حدیث (۱۵۵۵) و لفظ حدیث از او است و گفته: این حدیث حسن غریب است، سنن ابوداود، کتاب الضحایا، حدیث شماره: ۲٧۸۸. برای تفصیل بیشتر به: معالم السنن ۴/ ٩۴ مراجعه شود. [۳۵۸] رواه النسائی فی سننه، (٧/۱٧۱) کتاب الفرع والعتیرة، سنن الدارمی (۲/۸۱) باب فی الفرع والعتیرة، رواه ابن حبان فی صحیحه، حدیث (۱۶۰٧). به موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبان، کتاب الأضاحی، حدیث شماره: ۱۶۰٧ مراجعه شود. [۳۵٩] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۳/۱۸۳)، و رواه النسائی فی سننه، (٧/۱۶۸) کتاب الفرع والعتیرة، و سیوطی آن را در جامع الصغیر ۲/ ۱۸٧ آورده و اشاره کرده که این حدیث حسن است. [۳۶۰] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۵۵۴)، کتاب الصیام، حدیث (۱٧۴۳) و در این سند داود بن عطاء مدنی آمده که در ضعف او اتفاق دارند، ابن جوزی میگوید این حدیث صحیح نیست. به مصباح الزجاجة فی زوائد ابن ماجه ۲/ ٧٧، ٧۸ و العلل المتناهیة ۲/ ۶۵ حدیث شماره: ٩۱۳ و تهذیب التهذیب ۳/ ۱٩۳- ۱٩۴ ترجمهی شماره: ۳٧۰ مراجعه شود. [۳۶۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۵٩)، و در این سند زائده بن ابی الرقاد آمده که امام بخاری او را منکر الحدیث گفته است، و امام نسائی گفته: نمیدانم او کی است؟. به تهذیب التهذیب ۳/ ۳۰۵ ترجمهی شماره: ۵٧۰ مراجعه شود. [۳۶۲] به کتاب تبیین العجب بما ورد فی فضل رجب، ص ۶ مراجعه شود.
حدیث: «إن في الجنة نهراً يقال له رجب ماءه أشد بياضاً من اللبن وأحلي من العسل من صام يوماً من رجب سقاه الله من ذلك النهر» [۳۶۳]. «در بهشت رودی وجود دارد به آن رجب میگویند، آبش از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر است، هر کس یک روز در ماه رجب روزه بگیرد خداوند از این رود او را آب خواهد داد».
حدیث: «اللهم بارك لنا في رجب وشعبان وبلغنا رمضان» [۳۶۴]. «پروردگارا در ماه رجب و شعبان برای ماه رحمت و برکت نازل بفرما و ما را به ماه رمضان برسان».
حدیث: «أن رسولالله ج لم يصم بعد رمضان إلا رجباً وشعبان» [۳۶۵]. «رسول خدا ج بعد از ماه رمضان به جز در ماه رجب و شعبان روزه نگرفته است».
[۳۶۳] قال ابن حجر: ذکره ابوالقاسم التیمی فی کتاب الترغیب و الترهیب، و ذکره الحافظ الإصفهانی فی کتاب فضل الصیام و رواه البیهقی فی فضائل الأوقات. برای تفصیل بیشتر به: تبیین العجب، ص: ٩، ۱۱ والعلل المتناهیة ۲/ ۶۵ مراجعه شود. [۳۶۴] مسند امام احمد ۱/ ۲٩۵، و در این سند زائده بن ابی الرقاد آمده که امام بخاری او را منکر الحدیث گفته است، و امام نسائی گفته: نمیدانم او کی است؟. به تهذیب التهذیب ۳/ ۳۰۵ ترجمهی شماره: ۵٧۰ مراجعه شود. [۳۶۵] ابن حجر میگوید: بیهقی میگوید این حدیث موضوع است چون در سند آن یوسف بن عطیه وجود دارد او هم جداً ضعیف است. به تبیین العجب، ص ۱۲ مراجعه شود.
حدیث: «رجب شهر الله و شعبان شهري ورمضان شهر أمتي» [۳۶۶]. «ماه رجب، ماه خدا، و شعبان ماه من پیامبر ج) و رمضان ماه امت من است».
حدیث: «فضل رجب على سائر الشهور كفضل القرآن على سائر الأذكار ...» [۳۶٧]. «فضل و بزرگی ماه رجب به نسبت سایر ماههای دیگر مثل فضل و بزرگی قرآن بر سایر اذکار و کتابهای دیگر است».
حدیث:«رجب شهر الله الأصم، من صام من رجب يوماً ايماناً واحتساباً استوجب رضوان الله الأكبر» [۳۶۸]. «ماه رجب ماه خدا و ماه کر است به آن ماه کر میگویند زیرا عرب در آن ماه نمیجنگیدند و شبیخون نمیزدند و غارت نمیکردند لذا صدای چکاچک اسلحه و صدای کسی برای کمک شنیده نمیشد) هر کس در ماه رجب از روی ایمان و تقوی یک روز روزه بگیرد رضایت بزرگ خدا برای او واجب میگردد».
و حدیث: «من صام ثلاثة أيام من رجب كتب الله له صيام شهرٍ ومن صام سبعة أيام أغلق عنه سبعة أبواب من النار ...» [۳۶٩]. «هر کس در ماه رجب سه روز روزه بگیرد خداوند اجر و ثواب یک ماه را برای او مینویسد، و هر کس هفت روز روزه بگیرد هفت در از درهای جهنم بر او بسته میشود».
و حدیث: «من صلي الـمغرب في أول ليلة من رجب ثم صلي بعدها عشرين ركعة، يقرأ في كل ركعة بفاتحة الكتاب، وقل هو الله احد مرة، ويسلم فيهن عشر تسليمات، أتدرون ما ثوابه؟ ... قال: حفظه اللهُ في نفسه وأهله وماله وولده، وأجير من عذاب القبر، وجاز علي الصراط كالبرق بغير حساب ولاعذاب» [۳٧۰]. «هر کس در اولین شب ماه رجب نماز مغرب را بخواند، سپس بعد از آن بیست رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سوره فاتحه و قل هوالله احد را یک مرتبه بخواند، و این بیست رکعت را با ده سلام ادا کند یعنی دو رکعت دو رکعت بخواند) آیا میدانید ثواب و اجر این کار چقدر است؟ فرمود: خداوند خودش خانوادهاش، مال و ثروتش، فرزندانش، را محفوظ میکند، او را از عذاب قبر پناه میدهد، و بدون حساب و عذاب از روی پل صراط مانند برق رد میشود و نجات پیدا میکند».
و حدیث: «من صام من رجب وصلي فيه اربع ركعات ... لم يمت حتى يرى مقعده من الجنة أو يري له» [۳٧۱]. «هر کس در ماه رجب روزه بگیرد و چهار رکعت نماز در آن بخواند .... قبل از اینکه از دنیا برود و بمیرد جایگاه خود را در بهشت میبیند یا به او نشان داده میشود».
و حدیث صلاة الرغائب: «رجب شهر الله وشعبان شهري ورمضان شهر أمتي، ولكن لاتغفلوا عن أول ليلة جمعة من رجب فإنها ليلة تسميها الـملائكة الرغائب، وذلك أنه إذا مضي ثلث الليل لايبقي ملك مقرب في جميع السموات والأرض، إلا ويجتمعون في الكعبة وحواليها، فيطلع الله ﻷ عليهم اطلاعة فيقول: ملائكتي سلوني ما شئتم، فيقولون: يا ربنا حاجتنا إليك أن تغفر لصوم رجب، فيقول الله ﻷ: قد فعلت ذلك، ثم قال ج: وما من أحد يصوم يوم الخميس اول خميس في رجب، ثم يصلي فيما بين العشاء والعتمة، يعني ليلة الجمعة ثنتي عشرة ركعة ...» الخ [۳٧۲]. «رجب ماه خدا، شعبان ماه من، و رمضان ماه امت من است، اما از اولین شب جمعۀ ماه رجب غافل نشوید، شبی است که ملائکه آن را رغائب مینامند، و رغائب آن است که زمانی که یک سوم شب گذشت هیچ ملائکهای مقرب در آسمانها و زمین باقی نمیماند مگر اینکه در کعبه و کنار آن جمع میشوند، خداوند از آنها میخواهد تا چیزی را طلب کنند، میفرماید: ای ملائکهای من آنچه میخواهید از من طلب کنید، آنها هم میگویند: پروردگارا! نیاز ما این است که هر کس روزۀ ماه رجب را بگیرد او را عفو کنی و گناهانش را پاک گردانی، خداوند هم میگوید: این کار را کردم. سپس پیامبر ج میگوید: هر کس روز پنج شنبه را روزه بگیرد، اولین پنج شنبۀ ماه رجب، سپس میان عشاء و تاریکی شب، یعنی شب جمعه، دوازده رکعت نماز بخواند ...».
حدیث: «من صلى ليلة النصف من رجب أربع عشرة ركعة يقرأ في كل ركعة الحمد مرة، وقل هو الله احد عشرين مرة ...» الی آخر [۳٧۳]. «هر کس شب نیمۀ ماه رجب چهارده رکعت نماز بخواند و در هر رکعت سورۀ حمد را یک مرتبه و قل هو الله احد را بیست مرتبه بخواند ...» الی آخر.
و حدیث: «إن شهر رجب شهر عظيم، من صام منه يوماً كتب الله له صوم ألف سنة...» الخ [۳٧۴]. «ماه رجب ماه بزرگی است، هر کس یک روز در آن ماه روزه بگیرد خداوند ثواب روزۀ هزار سال را برای او مینویسد».
آنچه گذشت قسمتی بسیار کم از احادیث موضوع و نادرست در مورد فضل و بزرگی ماه رجب بود، که هدف اشاره و آگاهی بر عدم اختصاص ماه رجب به روزه و یا نماز و یا سایر موارد دیگر بود، و آنچه بیان شد برای آگاه شدن کافی است، و آنچه هم بیان نشده میتوان در کتابهایی که احادیث موضوع و دروغ در آنها بیان شده جستجو کرد، والله الهادی إلی سواء السبیل ... والله اعلم.
[۳۶۶] ابن دحیه میگوید: این حدیث موضوع است، به تبیین العجب، ص ۱۳-۱۵ مراجعه شود، ابن جوزی هم گفته: این حدیث موضوع است، به الموضوعات ۲/ ۲۰۵- ۲۰۶ مراجعه شود. [۳۶٧] ابن حجر میگوید: مردان اسناد حدیث همگی ثقه و مورد اطمینان هستند به جز السقطی که آفت است و به درست کردن حدیث مشهور است، به کتاب تبیین العجب، ص ۱٧ مراجعه شود. [۳۶۸] به کتاب تبیین العجب، ص ۱٧، و الفوائد المجموعة للشوکانی، ص ۴۳٩ حدیث شماره: ۱۲۶۰مراجعه شود. [۳۶٩] این حدیث موضوع است: به الموضوعات ابن جوزی، ص (۲/۲۰۶) و تبیین العجب، ص (۱۸) و اللآلیء المصنوعة للسیوطی، (۲/۱۱۵) مراجعه شود. [۳٧۰] به الموضوعات ابن جوزی، (۲/ ۱۲۳) و تبیین العجب، ص (۲۰) و الفوائد المجموعة ص: ۴٧ حدیث شماره: ۱۴۵ مراجعه شود. [۳٧۱] حدیث موضوع: به الموضوعات ابن جوزی، (۲/۱۲۴) و تبیین العجب، ص (۲۱) و الفوائد المجموعة، ص (۴٧) مراجعه شود. [۳٧۲] حدیث موضوع: به الموضوعات ابن جوزی، (۲/۱۲۴)و تبیین العجب، ص (۲۲-۲۴) و الفوائد المجموعة، ص (۴٧-۵۰) حدیث شماره: ۱۴۶مراجعه شود. [۳٧۳] حدیث موضوع: به کتاب الموضوعات ابن جوزی، (۲/۱۲۶) و تبیین العجب، ص (۲۵) و الفوائد المجموعة، ص (۵۰) حدیث شماره: ۱۴٧مراجعه شود. [۳٧۴] حدیث موضوع: به کتاب الموضوعات ابن جوزی، (۲/۲۰۶-۲۰٧) و تبیین العجب، ص (۲۶) و الفوائد المجموعة، ص (۱۰۱) حدیث شماره: ۲۸٩ مراجعه شود.
رجب در لغت از مادۀ رجب الرجل رجباً، ورجبه یرجُبه رجباً ورُجوباً، ورجَّبه وترجَّبه وأرجبه کله: هابه وعظمه یعنی: او را تعظیم کرد فهو مرجوبٌ.
و رجب: ماهی است به این نام نامگذاری شده چون در جاهلیت جنگ کردن در آن خیلی کار قبیح و زشتی بود و آن را تعظیم میکردند، و جنگ را در این ماه حلال نمیدانستند، و الترجیب یعنی تعظیم، و الراجب به کسی میگویند که سید و آقای خود را تعظیم مینماید [۳٧۵].
بعضی از علما بیان کردهاند که برای ماده رجب چهارده اسم وجود دارد، شهر الله، رجب، رجب مضر، منّصل الأسنه، الأصم منفس، مطهر، مقیم، هرم، مقشقش، مبریء، فرد، الأصب، معلّی. و بعضی نامهای دیگری نیز اضافه کردهاند: رجم، منصل الآل و منزع الأسنة [۳٧۶].
بعضی از علما تعدادی از این اسمها را به صورت زیر معنی و تفسیر کردهاند:
رجب: چون در جاهلیت آن را تعظیم میکردند.
الأصم: چون در این ماه جنگ را ترک میکردند، سر و صدای اسلحه در آن شنیده نمیشد، و صدای کمک خواستن نیز شنیده نمیشد.
الأصب: چون کفار مکه میگفتند: رحمت خدا در این ماه خیلی زیاد سرازیر میشود.
رجم: چون شیاطین رجم میشوند یعنی دور انداخته میشوند.
الهرم: چون حرمت آن خیلی قدیم است از زمان مضر بن نزار بن معدبن عدنان شروع شده است.
المقیم: چون حرمت آن ثابت است و نسخ نشده است، و یکی از ماههای حرام به شمار میرود.
المعلّی: چون نزد آنها به نسبت ماههای دیگر دارای رفعت و درجۀ بالاتر میباشد.
منصل الأسنه: امام بخاری از أبی رجاء العطاردی این نام را روایت کرده است.
منصل الآل: یعنی جنگ.
المبریء: چون در زمان جاهلیت ایشان را عقیده بر این بود کسانی که جنگ را در این ماه حلال نمیدانند، از ظلم و نفاق بری هستند.
المقشقش: چون در جاهلیت بوسیلۀ این ماه شخص ملتزم به دینش مشخص میشد، و کسی که جنگ را در آن حلال میدانست نیز مشخص میگردید.
شهر العتیره: چون در این ماه حیوانی را ذبح میکردند، و آن را رجبیه مینامیدند و آن را به ماه رجب نسبت میدادند.
رجب مضر: آن را به مضر بن نزار بن معدبن عدنان اضافه کردهاند، چون آنها این شخص را تعظیم میکردند، کسانی دیگر بودند که غیر ماه رجب را تعظیم میکردند، گفته میشود طایفهی ربیعه رمضان را تعظیم میکردند، و بعضی از اعراب رجب و شعبان را با هم تعظیم میکردند و آنچه در محرم و صفر بیان شد در آنها انجام میدادند، رجب را ماه حلال و شعبان را ماه حرام قرار میدادند [۳٧٧].
و قال ج: «ورجب مضر الذي بين جماد وشعبان» [۳٧۸]. «ماه رجب مضر که بین ماههای جمادی و شعبان قرار دارد»، و آن را به این قید مقید کرده تا کاملاً روشن باشد که چه ماهی منظور ایشان است، و هیچ شبههای باقی نماند. گفتهاند که میان دو قبیلۀ مضر و ربیعه در مورد ماه رجب اختلاف نظر وجود داشت، قبیلۀ مضر همین ماه رجب معروف و مشهور را رجب میدانستند، که میان جمادی و شعبان قرار دارد، و قبیلۀ ربیعه آن را رمضان قرار میداد، به همین خاطر پیامبر ج آن را به مضر اضافه کرده است، و بعضی هم گفتهاند به این خاطر است چون آنها بیشتر از افراد دیگر آن را تعظیم میکردند [۳٧٩].
تمام این اسمهایی که بر ماه رجب اطلاق میشوند، بر این مطلب دلالت دارند که کفار این ماه را تعظیم میکردند، و قبیلۀ مضر بیشتر از قبیلههای دیگر این ماه را تعظیم و تکریم میکردند به همین خاطر به آنها اضافه شده و نسبت داده شده است.
اهل جاهلیت در این ماه بر ظالم دعا میکردند و دعایشان اجابت میشد، در این مورد اخباری مشهور و معروفی دارند که ابن أبی دنیا در کتاب مجابی الدعوة آن را بیان کرده است.
این مطلب برای عمر فاروق س تعریف شد، ایشان جواب دادند: خداوند این کار را برای آنها درست مینماید تا بعضی از آنها مانع بعضی دیگر شوند، و خداوند قیامت را موعد و وعدهگاه آنها قرار داده است و قیامت هم سختتر و تلختر است [۳۸۰].
إبن أبی شبیه در کتاب خود از خرشه بن الحر روایت میکند و میگوید: عمربن خطاب س را دیدم که در ماه رجب دست مردم را میگرفت حتی آن را در داخل دیگها میگذاشت و میفرمود: بخورید این ماهی است که اهل جاهلیت آن را تعظیم و تکریم میکردند [۳۸۱].
[۳٧۵] به قاموس المحیط، (۱/٧۴) و لسان العرب، (۱/۴۱۱-۴۱۲) ماده رجب مراجعه شود. [۳٧۶] به لطائف المعارف، ص (۱۲۲) مراجعه شود. [۳٧٧] به فتح الباری، (۸/۳۲۵) مراجعه شود. [۳٧۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱۰/٧)، حدیث شماره (۵۵۵۰) و مسلم کتاب القسامه، حدیث (۱۶٧٩). [۳٧٩] به النهایه لابن الأثیر، (۲/۱٩٧) و شرح نووی علی صحیح مسلم، (۱۱/۲۱۸) مراجعه شود. [۳۸۰] لطائف المعارف، ص: ۱۲۶. [۳۸۱] به مصنف ابن ابی شیبه ۳/ ۱۰۲ مراجعه شود. علامه البانی گفته: این سند صحیح است، نگا: ارواء الغلیل ۴/ ۱۱۳، حدیث شماره: ٩۵٧.
علما عتیرۀ رجب را به چند صورت تفسیر کردهاند، از آن جمله:
ابوعبیده میگوید: عتیره همان رجبیه است، و رجبیه حیوانی بود که در ماه رجب ذبح میشد، که اهل جاهلیت بوسیلۀ این ذبح و قربانی قصد تقرب به خدا را داشتند، و این ذبح به این صورت بود که عربها در زمان جاهلیت هر گاه میخواستند کاری را انجام دهند نذر میکردند اگر موفق شوند از میان گوسفندانشان در ماه رجب چنین و چنان ذبح و قربانی نمایند، که به آنها عتائر میگفتند [۳۸۲].
ابن منظور بیان میکند: در زمان جاهلیت شخص میگفت: اگر شترهایم صد تا شود عتیرهای برای آنها انجام خواهم داد، هر گاه به صد نفر میرسیدند بخل میورزید و از میان شتران ذبح نمیکرد و میرفت آهویی را شکار مینمود و آن را ذبح میکرد [۳۸۳].
ابوداود میگوید: عتیره در دهۀ اول ماه رجب صورت میگرفت [۳۸۴].
خطابی میگوید: عتیره تفسیر و معنی آن در حدیث گوسفندی است که در ماه رجب ذبح میشود، و این معنی مشابه معنای حدیث بوده و مناسب احکام دینی است، اما آن عتیرهای که اهل جاهلیت آن را انجام میدادند چیزی بود که آن را برای بُتها ذبح میکردند و خون آن را روی سر آن حیوان میریختند، و العتر به معنی ذبح و سر بریدن است [۳۸۵].
قول صحیح انشاءالله ... - این است که آنها این ذبح را بدون نیت نذر در ماه رجب انجام میدادند، و این عادت را مانند قربانی درمیان خود قرار داده بودند، و بعضی هم این عتیره را نذر میکردند، همانطور که قربانی را نذر میکردند، آن هم به دلیل گفتار پیامبر ج که میفرماید: «علي كل أهل بيت أضحاة وعتيرة» [۳۸۶]. «بر تمام اهل خانواده قربانی و ذبح ماه رجب واجب است».
و این همان چیزی است که پیامبر ج در ابتدای اسلام با تأیید این کار اهل جاهلیت آن را ثابت نمود، که این کار غیر نذر بود که بعداً نسخ شد، چون اگر عتیره همان نذر بود نسخ نمیشد، چون انسان هر زمان ذبح گوسفندی را نذر کند بر او واجب است به آن وفا کند [۳۸٧].
[۳۸۲] به غریب الحدیث، (۱/۱٩۵-۱٩۶) مراجعه شود. [۳۸۳] به لسان العرب، (۴/۵۳٧) ماده عتر مراجعه شود. [۳۸۴] به سنن ابی داود، (۳/۲۵۶)، کتاب الأضاحی، حدیث شماره (۲۸۳۳) مراجعه شود. [۳۸۵] به معالم السنن، (۴/٩۲)، اول کتاب الضحایا، حدیث شماره (۲۶٧۰) مراجعه شود. [۳۸۶] رواه احمد فی مسنده، (۴/۲۱۵) و رواه النسائی فی سننه، (٧/۱۶٧-۱۶۸) و رواه الترمذی فی سننه، (۳/۳٧)، حدیث شماره (۱۵۵۵)، و لفظ حدیث از او است و گفته: این حدیث حسن غریب است، و سنن ابوداود ۳/ ۲۵۶ کتاب الضحایا، حدیث شماره: ۲٧۸۸، و خطابی گفته: ابورمله (از راویان این حدیث) مجهول است. به معالم السنن، حدیث شماره: ۲۶٧۰ کتاب الضحایا مراجعه شود، و منذری گفته: و گفته شده این حدیث منسوخ است، به مختصر سنن ابوداود کتاب الضحایا، حدیث شماره: ۲۶٧۸۰ مراجعه شود. [۳۸٧] به شرح الکبیر لابن قدامه، (۲/۳۰۴-۳۰۵) مراجعه شود.
علما و دانشمندان در حکم عتیره اختلاف نظر دارند:
قول اول: عتیره مستحب است، دلیل آن حکم احادیثی است که بیان شدند و همگی هم حق هستند.
و اما قول پیامبر ج: «لافرع ولاعتيره» یعنی عتیره واجب نیست، پیامبر ج میفرماید: «إذبحوا لله في أي وقت كان» [۳۸۸]. «برای خدا در هر زمانی که توانستید ذبح کنید» یعنی اگر دوست داشتید ذبح کنید، و در هر ماهی آن را برای خدا انجام دهید، نه اینکه فقط در ماه رجب باشد و در ماههای دیگر صورت نگیرد [۳۸٩]، که این نظر و قول امام شافعی س نیز میباشد.
امام نووی میفرماید: امام شافعی / در سنن حرمله به صراحت بیان کرده است که اگر هر ماه ممکن شود ذبحی انجام گیرد کار خیلی خوب و نیکویی است، پس آن نصی که امام شافعی / آن را به طور قطع بیان کرده است و احادیث هم آن را اقتضا میکنند فرع و عتیره مکروه نیستند بلکه مستحب میباشند، که این مذهب ما است [۳٩۰].
قول دوم: عتیره مستحب نیست، و آیا مکروه است؟ دو نظریه وجود دارد:
نظر اول: عتیره به خاطر فرمودۀ پیامبر ج مکروه است، که میفرماید: «لافرع ولاعتيرة».
نظر دوم: به خاطر احادیثی که بیان شد و به آن اجازه داد [۳٩۱] مکروه نیست.
علما به سه صورت جواب این حدیث را «لافرع ولاعتيرة» دادهاند:
منظور پیامبر ج این است که واجب نیست و وجوب آن را نفی کردهاند مانند جواب امام شافعی / که بیان شد.
منظور نفی و انکار ذبایحی بود که برای بُتها انجام میدادند.
منظور این است که اجر و ثواب عتیره به اندازۀ اجر و ثواب قربانی نمیباشد.
امام نووی این قول را به ابن کج و دارمی به امام شافعی نسبت میدهد.
نظر سوم: عتیره سنت نیست، دلیل هم قول پیامبر ج: «لافرع ولاعتيرة» میباشد، که ابوهریره س آن را روایت کرده است، و این حدیث بعد از امر به عتیره آمده است پس ناسخ میشود، یعنی احادیث بیان شده را منسوخ میگرداند.
دلیل تأخر این حدیث از احادیث دیگر دو چیز است:
این حدیث روایت شدۀ ابوهریره س میباشد و او هم متأخر الإسلام است یعنی دیر اسلام را قبول کرد، چون اسلام آوردن ایشان در سال فتح خیبر یعنی سال هفتم هجری بود.
فرع و عتیره قبل از اسلام صورت میگرفت، ظاهراً مردم آن را انجام میدادند تا اینکه نسخ شد، و اگر تقدیم نهی را بر امر نمودن به آنها فرض کنیم لازم میآید که نسخ شود سپس ناسخ آن نسخ شود و این خلاف ظاهر میباشد.
اگر این ثابت شود، منظور این خبر نفی سنت بودن آن است نه اینکه انجام آن حرام و یا مکروه باشد [۳٩۲]. ابن قدامه در شرح الکبیر این قول را بیان کرده و گفته است: این قول و نظر علمای أمصار به جز ابن اسیرین است، ایشان در ماه رجب حیوانی را ذبح میکرد و چیزهایی در مورد آن روایت میکرد [۳٩۳].
ابوعبید القاسم بن سلام به نسخ شدن آن نظر داده است، امام نووی میفرماید قاضی عیاض میگوید: امر به انجام فرع و عتیره به نظر جمهور علما منسوخ میباشد [۳٩۴].
قول چهارم: نهی کردن از عتیره است و این که عتیره باطل است، ابن قیم جوزی میگوید: ابن منذر - بعد از اینکه آن احادیث را در مورد عتیره بیان میکند - میگوید: عربها در زمان جاهلیت عتیره را انجام میدادند، بعضی از مسلمانان هم آن را انجام میدادند، پیامبر ج هم به آن دستور داد سپس از آنها نهی فرمود و گفت: «لافرع ولاعتيرة»، مردم هم به این دلیل از آنها دست کشیدند، و معلوم است که نهی برای چیزی است که قبلاً انجام میشد، و از هیچ عالمی نشنیدهایم که بگوید: پیامبر ج از آنها نهی کرد سپس اجازۀ انجام آنها را صادر نمود، دلیل هم برای اینکه انجام دادن فرع و عتیره قبل از نهی بوده است قول پیامبر ج در حدیث نبیشه است که میگوید: ما در زمان جاهلیت فرع و عتیره را انجام میدادیم) [۳٩۵].
و اجماع علمای أمصار بر عدم استعمال آن است و امر به انجام آنها موقوف شده است و نهی از آنها ثابت میباشد [۳٩۶].
شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ میگوید: گفتهی او: «ولاتسن الفرعة والعتیرة» فرع و عتیره سنت نیستند، آنچه که من از آن فهم میکنم این است که انجام آنها به حرام نزدیک است، و فرمودۀ پیامبر ج: «لافرع ولاعتيرة» منظور و هدف نفی سنت بودن آنها است، بر خلاف نظر برخی از اهل جاهلیت که معتقد بودند سنت است. این قولی بعضی اهل علم است، اما نفی باطل بودن را میرساند مثل: «لاعدوي ولاطيرة» سرایت و فال درست نیستند، آیا «لافرع ولاعتيرة» باطل بودن آنها را نمیرساند؟!.
اصل سقوط آن است و نیازی به تأویل ندارد، بلکه با دستور پیامبر ج ساقط و باطل اعلام شدهاند، و با عمل و قول پیامبر باطل اعلام شدهاند.
و با این دلیل «من تشبّه بقومٍ فهو منهم» [۳٩٧] «هر کس به قوم و ملتی تشابه پیدا کند و از آنها تقلید نماید از آن قوم و ملت به شمار میآید». پیامبر ج مسلمانان را منع کرده است که از اهل جاهلیت پیروی کنند و یا از آنها تقلید نمایند.
در ضمن این عمل جزو عبادات است و عبادات توقیفی هستند، اگر پیامبر ج آن را نفی و انکار نمیکرد باز هم منتفی و باطل بودند، چون تمام اعمال جاهلیت منتفی شدند، نیازی نیست که برای تمام این کارها نصی و حکمی بیاید.
قول ایشان که میفرماید: «ولا یکرهان» مکروه نیستند، این فرموده مکروه نبودن آنها را تصریح میکند و بعضی هم مکروه بودن آن را اعلام کردهاند [۳٩۸]، آنچه ما فهم میکنیم این است که این کار حرام است، این به نسبت تخصیص اولین بچۀ شتر که فرع نام دارد میباشد، و اما ذبح حیوانی در دهۀ اول ماه رجب که عتیره نام دارد اگر همانند اهل جاهلیت باشد که برای بتهایشان انجام میدادند این عمل هم شرک است [۳٩٩]. آنچه من آن را ترجیح میدهم - والله اعلم - باطل بودن آن است، چون جمهور علما اتفاق نظر دارند بر اینکه آنچه در مورد عتیره وارد شده است با قول پیامبر ج که میفرماید: «لافرع ولاعتیرة» نسخ شده است، و لفط لا در این حدیث مثل حدیث «لاعدوی ولاطیرة» نفی میباشد، و همچنین عقیده تشابه به اهل جاهلیت است و این کار هم ممنوع و از آن نهی شده است، و از طرفی هم ذبح کردن عبادت است و عبادات هم توفیقی هستند. ولی به این معنی نیست که ذبح به صورت عمومی در ماه رجب درست نیست، بلکه منظور این است که ذبحکننده نباید نیت عتیره داشته باشد و یا هدفش این باشد که این ذبح را به خاطر تعظیم ماه رجب انجام دهد و امثال این نیتهای نادرست والله اعلم.
[۳۸۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (٩/۶٩۶)، حدیث شماره: (۵۴٧۳) و مسلم، کتاب الأضاحی، حدیث (۱٩٧۶). [۳۸٩] به المجموع امام نووی، (۸/۴۴۵) مراجعه شود. [۳٩۰] به مجموع امام نووی، (۸/۴۴۵-۴۴۶) مراجعه شود. [۳٩۱] منظور این احادیث است: از یحییبن زرارهبن کریم بن الحارث بن عمرو الباهلی روایت شده گفت: از پدرم شنیدم که میگفت از پدرش حارثبن عمرو شنیده در حجةالوداع با پیامبر ج ملاقات کرده است، از میان مردم نفری گفت: ای رسول خدا ج نظرت در مورد ذبح نمودن اولین بچه چهارپا که ذبح شود چیست؟ پیامبر ج فرمود: «من شاء عتر ومن شاء لم یعتر، ومن شاء فرع ومن شاء لم یفرع، وفی الغنم أضحیتها وقبض أصابعه إلا واحدة». «هر کس دوست دارد در ماه رجب حیوانی را ذبح کند، آن را انجام دهد و هر کس دوست ندارد ذبح نکند، هر کس دوست دارد اولین بچة چهارپا را ذبح کند مختار است و هر کس دوست ندارد آن را انجام ندهد، و در گوسفندان قربانی وجود دارد، و با اشاره تمام انگشتان دست را مُشت کرده بود به جز یکی از آنها». از مخنفبن سلیم روایت شده است میگوید: در عرفات در خدمت پیامبر ج ایستاده بودیم از او شنیدم میفرمود: «یا أیها الناس علی کل اهل بیت في کل عام أضحیة وعتیرة هل تدرون ما العتیرة؟ هي التي تسمونها الرجبیة». «ای مردم بر تمام افراد خانواده در هر سال یک قربانی و یک عتیره واجب است، آیا میدانید عتیره چیست؟ همان چیزی است که آن را رجبیه مینامید یعنی چیزی که در ماه رجب ذبح میشود». [۳٩۲] به الشرح الکبیر، (۲/۳۰۴-۳۰۵) مراجعه شود. [۳٩۳] به الشرح الکبیر، (۲/۳۰۴) مراجعه شود. [۳٩۴] به المجموع، (۸/۴۴۶) و شرح صحیح مسلم نووی، (۱۳/۱۳٧) و به کتاب الإعتبار فی الناسخ و المنسوخ من الآثار، ص (۱۵۸) مراجه شود. [۳٩۵] رواه احمد فی مسنده، (۵/٧۶) و رواه ابوداود فی سننه، کتاب الأضاحی (۳/۲۵۵)، حدیث (۲۸۳۰) و نسائی، (٧/۱۶٩، ۱٧۰) کتاب الفرع والعتیره، و سنن ابن ماجه، کتاب الذبائح، حدیث شماره: ۳۱۶٧، و مستدرک حاکم (۴/ ۲۳۵) کتاب الذبائح، و گفته: اسناد این حدیث صحیح است اما شیخین (بخاری و مسلم) آن را روایت نکردهاند. [۳٩۶] به تهذیب سنن ابی داود، تألیف ابن قیم، (۴/٩۲-٩۳) و الإعتبار، ص (۱۵٩) مراجعه شود. [۳٩٧] رواه احمد فی مسنده، (۲/۵۰) و رواه ابوداود فی سننه، (۴/۳۱۴)، کتاب اللباس، حدیث شماره (۴۰۳۱) قال المنذری فی تهذیب سنن ابی داود، (۶/۲۵) فی اسناده عبدالرحمن بن ثابت بن ثوبان و هو ضعیف شیخ الإسلام در کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۲۳۶) میگوید این سند خوب است، و سیوطی در الجامع الصغیر حدیث شماره: ۸۵٩۳ اشاره کرده که اسناد این حدیث حسن است، و علامه البانی میگوید صحیح است. به ارواء الغلیل، (۸/۴٩) و حدیث شماره (۲۳۸۴) مراجعه شود [۳٩۸] به کتاب الإنصاف للمرداودی، (۴/۱۱۴) مراجعه شود. [۳٩٩] به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ (۶/ ۱۶۵-۱۶۶) مراجعه شود.
از کارهای بدعت در ماه رجب: تخصیص این ماه برای روزه و عبادات است، و کسانی که این تخصیص را انجام میدهند به احادیثی که بعضیها ضعیف و بسیاری هم موضوع و ساختگی هستند استدلال مینمایند که بعضی از آنها را بیان کردیم.
شیخ الإسلام ابن تیمیه میفرماید: تخصیص ماههای رجب و شعبان به روزه و یا اعتکاف از پیامبر ج و از صحابه و از ائمهی مسلمین نقل نشده است، بلکه آنچه ثابت و صحیح است پیامبر ج ماه شعبان را روزه میگرفت، و در هیچ ماه از ماههای سال به اندازۀ ماه شعبان روزه نمیگرفت آن هم به خاطر ماه رمضان بود [۴۰۰].
اما تخصیص ماه رجب برای روزه، تمام احادیثی که در این مورد آمدهاند ضعیف میباشند، حتی ساختگی هستند، که اهل علم بر هیچ کدام اعتماد نمیکنند، و از احادیثی که ضعیف میباشند و در مورد فضایل روایت شدهاند نیستند، بلکه اکثر آنها از احادیث ساختگی و دروغ میباشند، و بیشترین حدیثی که در این مورد روایت شده این حدیث است، هرگاه پیامبر ج به ماه رجب میرسید میفرمود: «اللهم بارك لنا في رجب وشعبان وبلغنا رمضان» [۴۰۱] «پروردگارا در ماه رجب و شعبان برای ماه رحمت و برکت نازل بفرما و ما را به ماه رمضان برسان».
ابن ماجه در سنن خود از ابن عباس او هم از پیامبر ج روایت میکند که میفرماید: «نهي عن صيام رجب» [۴۰۲] پیامبر ج از روزۀ ماه رجب نهی فرموده است. که در سند آن جای بحث و نظر است.
اما این روایت صحیح است که عمر فاروق س توصیه میکرد که در ماه رجب مردم طعام و غذا بخورند و میفرمود ماه رجب را به ماه رمضان تشبیه نکنید و چیزی بخورید.
ابوبکر صدیق س وارد خانه شد، دید که خانوادهاش کوزهای را برای آب خریدهاند و خود را برای روزه آماده میکنند، گفت این چیست؟ گفتند: ماه رجب است، فرمود: آیا میخواهید آن را به رمضان تشبیه کنید؟ و آن کوزه را شکست [۴۰۳].
پس هرگاه بعضی افطار میکردند و روزه نمیگرفتند، روزۀ بعضی دیگر را که در رجب روزه میگرفتند مکروه نمیدانستند.
در مسند و غیر آن حدیثی از پیامبر ج وجود دارد که میفرماید: «أنه أمر بصوم الأشهر الحرم» پیامبر ج به روزۀ ماههای حرام دستور داده است. که ماههای حرام عبارتند از: رجب، ذوالقعده، ذوالحجه، و محرم، که فرمودۀ پیامبر ج هر چهار ماه را شامل میشود نه اینکه مخصوص ماه رجب باشد [۴۰۴].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / بیان میکند: تعظیم ماه رجب از اموری محسوب میشود که تازه و ایجاده شده میباشد و لازم است خود را از آن دور کرد، و اختصاص ماه رجب برای روزه به گفتۀ امام احمد و غیره مکروه میباشد [۴۰۵].
ابن رجب میگوید: در مورد فضل و بزرگی روزۀ ماه رجب هیچ چیزی که صحیح و درست باشد از پیامبر ج نیامده است، و حتی از صحابهها هم روایت نشده است، اما از ابیقلابه روایت شده که گفته است: «في الجنة قصر لصوام رجب» در بهشت قصری برای روزهداران ماه رجب وجود دارد. بیهقی میگوید: ابوقلابه از بزرگان تابعین است، و افراد مثل او چیزی را که به او نرسیده باشد نمیگوید [۴۰۶].
و تمام روایتهایی که در مورد روزۀ ماههای حرام آمدهاند همگی حدیث مجیبۀ الباهلی از پدرش یا عمویش روایت کرده که پیامبر ج فرموده است: «صم من الحرم واترك» [۴۰٧] از ماههای حرام روزه بگیر و افطار هم کن، سه مرتبه آن را تکرار کرد، ابوداود و ابن ماجه و غیر آنها نیز این حدیث را بیان کردهاند و ابن ماجه این را هم روایت کرده است: «صم أشهر الحرم» «ماههای حرام را روزه بگیر».
بعضی از سلف صالح ماههای حرام را کلاً روزه میگرفتند، از جمله: ابن عمر، حسن بصری، ابواسحاق السبیعی.
ثوری میگوید: دوست دارم در ماههای حرام روزه بگیرم. در حدیثی آمده است که ابن ماجه از اسامهبن زید روایت میکند: که ماههای حرام را روزه میگرفت پیامبر ج به او گفت: «صم شوالاً» «ماه شوال را روزه بگیر». روزۀ ماه شوال را تا وقت مرگ گرفت و روزه ماههای حرام را ترک کرد. در سند آن انقطاع وجود دارد. ابن ماجه با سندی ضعیف از ابن عباس س روایت میکند که پیامبر ج از روزۀ ماه رجب نهی کرد، قول صحیح این است که بر ابن عباس موقوف شده است، عطاء هم از پیامبر ج به صورت مرسل آن را روایت کرده است [۴۰۸].
عبدالرزق در کتاب خود از داودبن قیس از زیدبن أسلم روایت میکند که برای پیامبر ج بیان شد که طایفهای ماه رجب را روزه میگیرند، پیامبر ج فرمود: پس چرا از ماه شعبان غافلند [۴۰٩]؟
ابن رجب دوباره میفرماید: ابن عمر و ابن عباس نظرشان بر این است که چند روزی از ماه رجب افطار شود.
انس و سعیدبن جبیر آن را مکروه میدانند.
یحیی بن سعید الأنصاری و امام احمد / روزۀ تمام ماه رجب را مکروه میدانستند، یک یا دو روز را از آن افطار میکرند، این نظریه از ابن عمر و ابن عباس هم حکایت شده است.
امام شافعی / در قول قدیم خود میفرماید: مکروه میدانم که فردی یک ماه پشت سر هم و تماماً بطور کامل مثل ماه رمضان روزه بگیرد، و به حدیث عایشه ل استدلال میکند که میفرماید: «ما رأيت رسولالله ج استكمل شهراً قط إلّا رمضان» [۴۱۰]. «پیامبر ج را ندیدهام که ماهی را بطور کامل روزه بگیرد به جز ماه رمضان».
و گفت: اختصاص روزی از روزها نیز به همین صورت است، و فرمود به این دلیل آن را مکروه میدانم تا فرد جاهل به آن تأسی نکند و گمان برد که واجب است، و اگر آن را انجام داد کار خوب و نیکویی است، و کراهیت اختصاص ماه رجب به این صورت از بین میرود که ماه دیگری را با آن روزه بگیرد، که به نظر بعضی از اصحاب ما حنابله) روزۀ ماههای حرام سنت است، یا اینکه رجب و شعبان را روزه بگیرد، همچنانکه گذشت ابن عمر ب و دیگران روزۀ ماههای حرام را جایز دانستهاند.
و آنچه از امام احمد به طور قطع بیان شده این است که روزۀ تمام ماه رجب جایز نیست مگر اینکه فرد تمام سال را روزه بگیرد [۴۱۱].
از ابن عمر ب روایت شده است: به او اطلاع داده شد که قومی قول او را رد کردهاند که گفته است روزه ماه رجب حرام است، در جواب گفت: پس کسی که تمام سال را روزه بگیرد باید چه کار کند؟ [۴۱۲]
این روایت دلیل است برای اینکه روزۀ تمام ماه رجب درست نیست مگر اینکه تمام سال روزه گرفته شود.
یوسف بن عطیه از هشام بن حسان از ابن سیرین از عایشه ل روایت میکند که پیامبر ج بعد از ماه رمضان به جز ماه رجب و شعبان روزه نگرفته است [۴۱۳]، و یوسف جداً ضعیف میباشد [۴۱۴].
ابن قیم جوزی در مورد روزههای پیامبر ج میفرماید: پیامبر ج پشت سر هم سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه نگرفته است، همچنان که بعضی از مردم این کار را انجام میدهند، و بطور کامل ماه رجب را هم هیچ وقت روزه نگرفته است، و روزۀ آن را نیز مستحب ندانستهاند، بلکه ابن ماجه نهی از آن را روایت کرده است [۴۱۵].
ابوشامه میگوید: شیخ ابوالخطاب در کتاب «أداء ما وجب من وضع الوضاعین في رجب» از مؤتمن بن احمد الساجی الحافظ روایت میکند که میگوید: شیخ و عالم خراسان [۴۱۶] امام عبدالله انصاری ماه رجب روزه نمیگرفت و از آن نهی میکرد و میگفت: آنچه در مورد فضایل و بزرگی ماه رجب و روزۀ آن وارد شده هیچ کدام صحیح نمیباشد و پیامبر ج آنها را نفرموده است، بلکه مکروه بودن آن از جماعتی از صحابهها روایت شده است، از جمله ابوبکر و عمر ب و عمر فاروق س روزهداران را دستور میداد که غذا بخورند و افطار نمایند.
فاکهی در کتاب خود به نام مکه این مطلب را روایت میکند، امام ابوعثمان سعیدبن منصور الخراسانی میگوید: سفیان از مسعر از وبره از خرشه بن الحر روایت میکند که عمر بن الخطاب س آن دسته از مردانی که در ماه رجب دست از غذا میکشیدند و روزه میگرفتند دست آنها را میزد تا هنگامی که دست برای غذا دراز میکردند و افطار مینمودند، و میفرمود: این ماهی است که اهل جاهلیت آن را تعظیم میکردند [۴۱٧].
در آخر میگوید اجماع بر عدالت راویان این روایت وجود دارد.
روزه سپر آتش جهنم است، انجام خوبترین کار است، عملی نیکو میباشد، البته نه به خاطر فضل روزۀ این ماه، گفت: اگر گفته شود آیا این انجام کار خیر نیست؟
گفته شد کار خیر آن است که از طرف پیامبر ج بیان و مشروع شده باشد، هر گاه دانستیم که آن کار دروغ است از مشروعیت خارج میشود، و معلوم است که تعظیم ماه رجب ضرر دارد و در زمان جاهلیت بود، همچنان که امیرالمؤمنین عمر بن خطاب س کسانی را که روزه میگرفتند دستور میداد روزهاشان را افطار کنند و غذا بخورند، و مفسر و دانشمند قرآن ابن عباس روزۀ این ماه را مکروه میدانست.
فقیه و دانشمند قیروان، دانشمند و متخصص فروع زمان خود ابومحمد بن زید میگوید: ابن عباس روزۀ تمام ماه رجب را مکروه میدانست، تا جاهل فکر نکند که روزۀ آن واجب است [۴۱۸].
طرطوشی میگوید: روزۀ ماه رجب به سه صورت زیر مکروه است:
هر زمان مسلمانان در هر سال این ماه را به روزه اختصاص دهند، مردم عوام و کسانی که نسبت به شریعت آگاهی ندارند چنین فکر میکنند که روزۀ آن مثل روزه ماه رمضان واجب است.
یا اینکه طوری تصور شود که این روزه سنتی ثابت است و پیامبر ج آن را به طور ویژه قرار داده است و بسان سنتهای رواتب میباشد.
تصور شود که روزه در این ماه از سایر ماههای دیگر ثوابش بیشتر و زیادتر میباشد. مثل روزۀ روز عاشورا و یا مثل فضل نماز آخر شب است، پس از فضایل است نه از سنتها و واجبات، و اگر از فضایل بود حتماً پیامبر ج آن را بیان میکرد، و یا حداقل در طول عمر خود یک دفعه آن را انجام میداد مثل روزۀ روز عاشورا و یا مثل انجام نماز زمانی که یک سوم شب میگذشت.
پس زمانی که پیامبر ج آن را انجام نداده، درست نیست که آن را از فضایل قرار دهیم، و به اتفاق علما نه واجب و نه سنت میباشد، پس نمیتوانیم هیچ صورتی را بر آن قرار دهیم، پس روزۀ آن و دوام بر آن مکروه میباشد تا نزد عوام بعنوان واجب و یا سنت تلقی نشود. و هر گاه شخصی دوست داشت روزه بگیرد و زمینه فراهم بود بصورتی که واجب و یا سنت محسوب نشود در این صورت اشکال ندارد [۴۱٩].
آنچه از کلام علمای سلف صالح گذشت برای ما روشن کرد که ماه رجب به روزه اختصاص نیافته، و اختصاص این ماه به روزه توسط اهل جاهلیت به خاطر تعظیم آن است و تعظیم ماه رجب تشبه به اهل جاهلیت است و هر کس به قوم و ملتی تشابه پیدا کند از آن قوم محسوب میشود. تخصیص ماه رجب به روزه بدعت است چون پیامبر ج به آن دستور نداده و آن را عملاً انجام نداده است و خلفای راشدین، تابعین و سلف صالح آن را انجام ندادهاند، و تمام روایتهایی که در مورد روزۀ آن آمدهاند به اتفاق جمهور علما همگی موضوع و ساختگی هستند مگر تعداد کمی از آنها که خیلی ضعیف میباشند و برای استدلال صلاحیت ندارند.
از ابن عباس به طور صحیح روایت شده که از روزۀ این ماه نهی میکرد تا به عید و جشن تبدیل نشود [۴۲۰].
و همچنین در جای دیگر میفرماید: هرگز پیامبر ج را ندیده و از او نشنیدهایم که روزۀ روزی و یا روزۀ ماهی را بر روز و یا ماه دیگری برتری دهد به جز روز عاشورا و ماه رمضان را، پس برای اختصاص روزۀ ماه رجب اصل و اساسی وجود ندارد والله اعلم.
اما تخصیص ماه رجب برای انجام عمره، ابن عمر ب از پیامبر ج روایت میکند که در ماه رجب عمره انجام دادهاند، عایشۀ صدیقه ل آن را انکار و رد کرد در حالی که ابن عمر آن را شنید ولی سکوت کرد و هیچ دفاعی نکرد [۴۲۱].
عمربن خطاب س و غیر او عمره را در ماه رجب مستحب و نیکو میدانستند، و عایشه و ابن عمر هم عمره را در ماه رجب انجام میدادند.
ابن سیرین از سلف نقل میکند که عمره را در ماه رجب انجام میدادند، در واقع خوبترین و بهترین شیوۀ حج آن است که حج تمتع در یک سفر و عمره در سفر دیگر یعنی بطور جداگانه و در غیر ماههای حج صورت گیرد، که این کار از اتمام حج و عمره بطور جداگانه رأی جمهور صحابه مثل عمر، عثمان، علی و غیر آنها میباشد [۴۲۲].
کلام ابن رجب / بر این مطلب دلالت دارد که عمره در ماه رجب مستحب است، و عمر فاروق س نیز عمره را در ماه رجب انجام داده و مستحب دانسته است، عایشه و ابن عمر ب نیز آن را انجام دادهاند، این قول اول است.
بیهقی در سنن خود از سعیدبن مسیب روایت میکند که عایشه ل در آخر ذیالحجه از روستای جحفه [۴۲۳] عمره را انجام میداد، و از مدینه در ماه رجب
عمره را انجام میداد واز ذوالحلیفه [۴۲۴] لبیک و تسبیح را شروع میکرد.
قول دوم:
اختصاص ماه رجب برای انجام حج عمره اصل و اساسی ندارد، ابن العطار میگوید: آنچه از اهل مکه - خداوند شرف و بزرگی آنها را زیاد کند - به من رسیده این است که اکثر آنها به انجام عمره در ماه رجب عادات گرفتهاند، که هیچ اصل و اساسی را برای آن نمیدانم، بلکه در حدیثی از پیامبر ج آمده و ثابت است که میفرماید: «عمرةٌ في رمضان تعدلُ حجةً» [۴۲۵] [۴۲۶] انجام یک عمره در ماه رمضان مثل انجام یک حج تمتع میباشد و به اندازۀ آن اجر و ثواب دارد.
شیخ محمدبن ابراهیم آل الشیخ بیان میکند که علما، اختصاص ماه رجب را برای انجام عمرههای زیاد مکروه میدانند [۴۲٧].
آنچه که من آن را ترجیح میدهم - والله اعلم - اختصاص ماه رجب برای انجام عمره اصل و اساسی ندارد، چون هیچ دلیل شرعی وجود ندارد، با اینکه ثابت شده که پیامبر ج هیچ وقت در ماه رجب عمره را انجام نداده است.
اگر چنانچه برای تخصیص ماه رجب برای عمره فضل و اجری بود حتماً پیامبر ج امت خود را راهنمایی میکرد - و خود ایشان هم بر آن حریص بود - همانطور که امت خود را برای فضل عمره در ماه رمضان و امثال آن ارشاد کرده است. اما آنچه که نقل شده که عمرابن الخطاب عمره را در ماه رجب مستحب دانسته است سند صحیح آن را پیدا نکردهایم.
و اما آنچه که ابن سیرین از علمای سلف نقل میکند که آنها آن را انجام میدادند، این کار دلیل بر اختصاص ماه رجب برای عمره نمیشود، چون هدف آنها - والله اعلم - اختصاص ماه رجب برای عمره نبوده است، بلکه قصد و هدف آنها - والله اعلم - انجام حج دریک سفر و عمره در سفر دیگری بوده است، آن هم به خاطر رغبت و شوق برای اتمام حج و عمرهای است که به آن دستور داده شدهاند، همانطور که ابن رجب درمیان سخن خود از نقل ابن سیرین از علمای سلف آن را بیان میکند و توضیح میدهد.
و اما روایت بیهقی از عایشه ل که عمره را در ذیالحجه و رجب انجام میداد، جواب این است که: این بر عایشه موقوف میشود و کار اوست، و احتمال دارد این فعل عایشه ل جمع و توافقی باشد میان سنت بودن انجام عمره در ماههای حرام همانطور که پیامبر ج آن را انجام داد و میان فضل انجام حج تمتع در یک سفر و عمره در سفر دیگر بطور جداگانه، اگر در تخصیص ماه رجب برای عمره فضل و بزرگی وجود داشت و یا امتیازی بود عایشه ل آن را بیان میکرد، فضل و خیر در پیروی از پیامبر ج است که هیچ وقت در ماه رجب عمره را انجام ندادهاند والله اعلم. ابوشامه میگوید: درست نیست که عبادات را به اوقات و زمانهایی اختصاص دهیم که شریعت آنها را تعیین نکرده است، بلکه تمام کارهای خیر و نیکو در تمام زمانها اجازه داده شدهاند، بعضی بر بعض دیگری برتری ندارند، مگر اینکه شریعت آن را برتری داده باشد و یا آن را به نوعی از عبادت اختصاص داده باشد، اگر چنین بود فقط آن عبادت با آن فضیلت اختصاص پیدا میکند نه غیر آن، مثل روزۀ روز عرفه و عاشورا، و نماز وسط شب، عمره در رمضان. و از زمانهایی که شریعت اعمال خیر را در آنها برتری و تفضیل داده است مثل: ده روزه اول ذیالحجه، لیلة القدر که از هزار ماه بهتر است، هر عملی در آن شب از عمل و کار در هزار ماه بهتر است که در آن لیلة القدر وجود ندارد، و خلاصه مکلفین مقام و اجازۀ تخصیص را ندارند بلکه این مقام و اجازه مخصوص شارع - خدا و رسول ج او - میباشد [۴۲۸]. والله اعلم.
[۴۰۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۲۱۳)، حدیث (۱٩٧۰)، مسلم، کتاب الصیام، حدیث (۱۱۵۶)، و در لفظ صحیحین این جمله: آن هم بخاطر رمضان بود، وارد نشده است. [۴۰۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۵٩)، و تفصیل این حدیث گذشت. [۴۰۲] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۵۴۴)، حدیث شماره (۱٧۴۳) در سند آن داود بن عطاء المدنی وجود دارد که در تضعیف او اتفاق نظر وجود دارد. ابن جوزی میگوید: این حدیث صحیح نیست. به العلل المتناهیه، حدیث شماره: ٩۱۳، و تهذیب التهذیب ترجمهی شماره: ۳٧۰ مراجعه شود. [۴۰۳] ابن قدامه میگوید امام احمد با اسناد خود آن را از ابیبکر روایت میکند به مغنی، (۳/۱۶٧) و الشرح الکبیر، (۲/۵۲) مراجعه شود. بنده میگویم: اما من این روایت را در مسند امام احمد نیافته ام، اما شیخ الإسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (۲۵/ ۲٩۱) از ابی بکره روایت نموده و هم چنین در اقتضاء الصراط المستقیم (۲/ ۲۶۵). [۴۰۴] به مجموع الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه /، (۲۵/۲٩۰-۲٩۱) مراجعه شود. [۴۰۵] به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۶۲۴-۶۲۵) مراجعه شود. [۴۰۶] جواب این است: تمام علما مثل اسماعیل هروی، ابن تیمیه، ابن حجر عسقلانی، که سابقاً اشاره شد اتفاق نظر دارند تمام احادیثی که در مورد روزهی ماه رجب روایت شدهاند یا ضعیف و یا دروغ میباشند، والله اعلم. [۴۰٧] رواه امام احمد فی مسنده، (۵/۲۸)، رواه ابوداود فی سننه، (۲/۸۰٩-۸۱۰)، حدیث شماره (۲۴۲۸) و رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۵۵۴)، تفصیل این روایت گذشت. [۴۰۸] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۵۵۵)، حدیث شماره (۱٧۴۴)، البوصیری در زوائد ابن ماجه میگوید، رجال این سند مورد اطمینان هستند. [۴۰٩] رواه عبدالرزق فی مصنفه، (۴/۲٩۲)، حدیث شماره (٧۸۵۸) و رواه ابن ابیشبیه فی مصنفه، (۳/۱۰۲). [۴۱۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۲۱۳)، حدیث شماره (۱٩۶٩) و مسلم، کتاب الصوم، حدیث (۱۱۵۶). [۴۱۱] به کتاب المغنی، (۳/۱۶٧) مراجعه شود. [۴۱۲] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۲۶) و مسلم فی صحیحه کتاب اللباس، حدیث (۲۰۶٩). [۴۱۳] ابن حجر در تبیین العجب، ص (۱۲) میگوید این حدیث دروغ است چون یوسف بن عطیه در سند آن وجود دارد و او بسیار ضعیف است. [۴۱۴] به لطائف المعارف، ص (۱۲۴-۱۲۵) مراجعه شود. [۴۱۵] به زاد المعاد، (۲/۶۴) مراجعه شود. [۴۱۶] خراسان سرزمینی وسیع میباشد ابتدای آن عراق و آخر آن از جانب هند طخارستان، غزنه، سیستان و کرمان است که جزو آن نیستند اما اطراف حدود آن میباشند، مهمترین شهرهای آن نیشابور، هرات، مرو، بلخ، طالقان، نسا، سرخس و ابیورد است، در زمان حضرت عثمان فتح شد. به معجم البلدان، (۲/۳۵۰) مراجعه شود. [۴۱٧. ] - به مصنف ابن ابی شیبه ۳/ ۱۰۲ مراجعه شود. علامه البانی بعد از ذکر سند این روایت میگوید: این سند صحیح است، به إرواء الغلیل، حدیث شماره: ٩۵٧ مراجعه شود. [۴۱۸] به کتاب الباعث، ص (۴۸-۴٩) مراجعه شود. [۴۱٩] به کتاب الحوادث و البدع، ص (۱۳۰-۱۳۱) مراجعه شود. [۴۲۰] عبدالرزاق در کتاب خود روایت کرده، (۴/۲٩۲) ابن حجر میگوید: این سند صحیح است، به تبیین العجب، ص (۳۵) مراجعه شود. [۴۲۱] رواه البخاری، (۲/۱٩٩)، کتاب عمره باب ۳، صحیح مسلم، کتاب حج، حدیث شماره (۱۲۵۵). [۴۲۲] به کتاب لطائف المعارف، ص (۱۲۵-۱۲۶) مراجعه شود. [۴۲۳] الجحفة روستای بزرگی و دارای منبر بود، در سر راه مدینه به مکه میباشد، میقات اهل مصر و شام است به شرطی که از راه مدینه نیایند، نام آن مهیعه بود به خاطر سیل آن را جحفه نامیدند، که بعداً خراب شد، به معجم البلدان، ص (۲/۱۱۱) مراجعه شود. [۴۲۴] روستایی است که بین آن و مدینه شش یا هفت میل فاصله بوده، میقات اهل مدینه است، به معجم البلدان (۲/۲٩۵- ۲٩۶) مراجعه شود، و این روایت را بیهقی در سنن خود، (۴/۳۴۴)، کتاب حج با سند حسن روایت نموده است، به تقریب التهذیب، (۲/۳۴۳) مراجعه شود. [۴۲۵] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۳/۶۰۳)، حدیث شماره (۱٧۸۲) و مسلم فی صحیحه، کتاب حج، حدیث شماره (۱۲۵۶). [۴۲۶] به مساجلهی عز بن عبدالسلام و ابن الصلاح در بارهی صلاة الرغائب ص: ۵۶ مراجعه شود. [۴۲٧] به مجموع فتاوی شیخ محمد بن ابراهیم آل شیخ (۶/ ۱۳۱) مراجعه شود. [۴۲۸] به الباعث، ص: ۴۸ مراجعه شود.
نماز رغائب از بدعتهایی است که در ماه رجب پیدا شده است، که در اولین شب جمعۀ ماه رجب بین نماز مغرب و عشاء صورت میگیرد، که روز پنجشنبه قبل از این جمعه را روزه میگیرند.
ریشۀ آن حدیثی موضوع و ساختگی است که از زبان پیامبر ج درست کردهاند، صفت و اجر و ثواب این نماز به صورت زیر وارد شده است:
انس بن مالک از پیامبر ج روایت کرده است که ایشان فرمود: «رجب شهر الله، وشعبان شهري، ورمضان شهر أمتي ...، وما من أحد يصوم يوم الخميس، أول خــميس في رجب، ثم يصلي فيما بين العشاء والعتمة، يعني ليلة الجمعة، ثنتي عشرة ركعة، يقرأ في كل ركعة فاتحة الكتاب مرة، و ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾ [القدر: ۱]. ثلاث مراتٍ و ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾ [الإخلاص: ۱]. اثنتي عشرة مرة، يفصل بين كل ركعتين بتسليمة، فإذا فرغ من صلاته صلي علي سبعين مرة، ثم يقول: اللهم صلي علي محمد النبي الأمي وعلى آله، ثم يسجد فيقول في سجوده: سبوح قدوس رب الـملائكة والروح سبعين مرة، ثم يرفع رأسه فيقول: رب اغفر لي وارحم وتجاوز عما تعلم، إنك أنت العزيز الأعظم، سبعين مرة، ثم يسجد الثانية فيقول مثل ما قال في السجدة الأولي، ثم سأل الله تعالي حاجته فإنها تقضي. قال رسول الله ج: والذي نفسي بيده ما من عبد ولاأمة صلى هذه الصلاة، إلا غفرالله تعالى له جميع ذنوبه، وإن كان مثل زبد البحر، وعدد ورق الأشجار، وشفع يوم القيامة سبع مأئة من أهل بيته، فإذا كان في أول ليلة في قبره، جاء بواب هذه الصلاة فيجيبه بوجه طلق، ولسانٍ ذلق، فيقول له: حبيبي أبشر فقد نجوتَ من كل شدة، فيقول: من أنت فوالله ما رأيت وجهاً أحسن من وجهك، ولاسمعت كلاماً أحلي من كلامك، ولاشممتُ رائحة أطيب من رائحتك، فيقول له: يا حبيبي أنا ثواب الصلاة التي صليتها في ليلة كذا في شهر كذا جئت الليلة لأقضي حقك، وأونس وحدتك، وأرفع عنك وحشتك، فإذا نفخ في الصور أظللت في عرصة القيامة علي رأسك، وأبشر فلن تعدم الخير من مولاك أبداً» [۴۲٩]. «ماه رجب ماه خداست، ماه شعبان ماه من پیامبر ج)، و ماه رمضان ماه امت من میباشد. هر کس روز پنجشنبه روزه بگیرد، یعنی اولین پنجشنبۀ ماه رجب، سپس بین مغرب و عشاء یعنی شب جمعه، دوازده رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سورۀ فاتحه را یک مرتبه و سورۀ قدر را سه مرتبه و سورۀ توحید ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ را دوازده مرتبه بخواند، و این دوازده رکعت را به صورت مذکور دو رکعت دو رکعت بخواند، بعد از اتمام نماز هفتاد مرتبه بر من پیامبر ج) صلوات بفرستد و بگوید: «اللهم صلى علس محمد النبي الأمي وعلى آله»، سپس سجده برود و در سجدهاش هفتاد مرتبه بگوید: «سبوح قدوس رب الـملائكة والروح»، سپس سرش را بلند کند و هفتاد مرتبه بگوید: «رب اغفر لي وارحم وتجاوز عمـا تعلم إنك أنت العزيز الأعظم»، سپس سجدۀ دوم را برود و مثل سجدۀ اول آن را تکرار نماید، بعد از آن نیاز خود را از خدا بخواهد آن نیاز برآورده میشود، پیامبر ج فرمود: قسم به آن کسی که جان من در دست اوست هر کس از زن و مرد این نماز را بخواند خداوند تمام گناهان او را میبخشد با اینکه گناهانش زیاد و به اندازۀ کف دریا و به اندازۀ برگ درختان باشد، و در روز قیامت برای هفتصد نفر از خانواده و طایفهاش شفاعت میکند، و زمانی که این فرد مُرد در اولین شب قبرش ثواب و پاداش این نماز نزد او میآید و با چهرهای شاد و زبانی فصیح به او میگوید: دوست من، مژده و بشارت بده از تمام ناراحتیها نجات یافتی، میگوید: شما کیستی؟ به خدا قسم چهرهای زیباتر از چهرۀ شما را ندیدهام، کلامی را شیرینتر از کلام شما نشنیدهام و بویی خوشتر از بوی شما را استشمام نکردهام، به او میگوید: ای حبیب من، من ثواب و پاداش نمازی هستم که در فلان شب در فلان ماه خواندی، امشب آمدهام تا حق شما را ادا کنم و شما را از تنهایی نجات دهم، و وحشت و ترس شما را از بین ببرم، هرگاه قیامت آمد و نفخ در صور دمیده شد در عرصۀ قیامت بر سر شما سایه میافکنم، و مژده بده که از جانب مولایت هرگز خیر و برکت تمام نخواهد شد».
ابن جوزی میگوید: در بدعتش بسیار غلو و افراط کرده است، چون آن فرد که این نماز را میخواند باید روزه دار باشد، و شاید روز بسیار گرمی باشد، اگر روزه گرفت و نتوانست چیزی بخورد تا نماز مغرب را بخواند، سپس آن نماز را بخواند و این تسبیحات طولانی و سجدههای طولانی را انجام دهد، بسیار اذیت میشود، و من برای ماه رمضان و نماز تراویح حسرت میخورم و رشک میورزم که چگونه این نماز رغائب) برای آن مزادحم شده است؟! حتی عوام الناس آن را از نماز تراویح بزرگتر و مهمتر میدانند! و کسانی هستند که در نمازهای جماعت حاضر نمیشوند ولی برای این نماز حضور پیدا میکنند [۴۳۰].
غزالی بعد از اینکه این حدیث انس را در مورد صفت نماز رغائب بیان میکند و آن را نماز رجب مینامد: این نماز مستحب است!! و در این بخش آن را آوردهایم ـ نماز رجب و شعبان از جمله رواتبی است که با تکرار سال تکرار میشود ـ با اینکه به مرتبۀ تراویح و نماز عید نمیرسند، چون این نماز رغائب) را افراد آحاد روایت کردهاند، ولی من تمام اهل قدس را دیدهام که خیلی خوب از آن مواظبت میکردند و هرگز آن را از دست نمیدادند، و اجازۀ ترک آن را نمیدادند پس دوست داشتم آن را بیان کنم و بنویسم!! [۴۳۱].
نماز رغائب اولین بار بعد از سال ۴۸۰ هجری در بیت المقدس پیدا شد که قبل از آن هیچ کس آن را نخوانده بود. از پیامبر ج و هیچ یک از صحابه و یا تابعین و سلف صالح وارد نشده است که آن را انجام داده باشند [۴۳۲].
[۴۲٩] رواه ابن الجوزی فی الموضوعات، (۲/۱۲۴-۱۲۶) و میگوید: این حدیث بر پیامبر ج بسته شده است و ابن جهیم (از راویان این حدیث) متهم به کذب است، شوکانی در الفوائد المجموعه، ص (۴٧) آن را آورده و میگوید: موضوع است، مردان آن مجهول هستند، فیروزآبادی در المختصر میگوید: به اتفاق موضوع است. [۴۳۰] به کتاب الموضوعات ابن جوزی، (۲/۱۲۵-۱۲۶) مراجعه شود. [۴۳۱] به کتاب احیاء علوم الدین، ص (۱/۲۰۲-۲۰۳) مراجعه شود. [۴۳۲] به کتاب الحوادث و البدع، للطرطوشی، ص (۱۲۲) مراجعه شود.
هیچ شکی در بدعت بودن نماز رغائب وجود ندارد، به خصوص اینکه در قرنهای اخیر پیدا شده و صحابه و تابعین و اتباع تابعین و سلف صالح - رحمهمالله - آن را انجام ندادهاند در حالی که برای انجام کار خیر از کسانی که بعد از آنها آمدهاند حریصتر و فعالتر بودند، و میان عزبن عبدالسلام و ابن الصلاح مباحثه و مناقشۀ علمی خوبی وجود دارد که در لابلای آن به بدعت بودن این نماز تأکید مینماید. امام عزبن عبدالسلام قاطعانه بیان میکند که صلاة الرغائب به دروغ به پیامبر ج نسبت داده شده است، و مخالف شریعت است، از چند جهت علما و از چند جهت عالم و جاهل را شامل میشود. اما آنچه شامل علما و به آنها اختصاص دارد دو قسمت است:
اگر عالمی این نماز را انجام دهد عموم مردم فکر میکنند که این نماز از سنتهای پیامبر ج میباشد، با زبان حال که جای گفتن و بیان کردن را میگیرد بر پیامبر ج دروغی را ساخته و نسبت داده است.
اگر عالم آن را انجام دهد باعث میشود که عموم مردم برای پیامبر ج دروغ بسازند و بگویند: این سنتی از سنتهای پیامبر ج است، و معلوم است که درست نیست باعث دروغ بستن برای پیامبر ج شویم.
اما آنچه شامل عالم و جاهل میشود از چند جهت است:
صورت اول:
انجام و عمل نمودن به بدعت، متبدعین و بانیان آن را تشویق میکند که افترا و بدعتهای خود را بیشتر نمایند، که تشویق و کمک برای کارهای باطل و نادرست در شریعت اسلام ممنوع میباشد، بلکه باید با آنها مقابله و مبارزه کرد، چون مبارزه و مقابله با منکرات در شریعت اسلام از خوبترین و عالیترین چیزها میباشد.
صورت دوم:
این نوع نماز خواندن با سکون در نماز یعنی عدم حرکات در آن مخالفت دارد، از این جهت که برای سورۀ اخلاص و سورۀ قدر عددی را تعیین کرده است، و معلوم است که شمارش آنها جز با حرکات بعضی از اعضا ممکن نخواهد شد.
صورت سوم:
این نوع نماز با سنت خشوع و خضوع و حضور قلب در نماز در تضاد میباشد، و قلب در آن برای خدا فارغ نیست، و نمیتواند جلال و کبریاء و عظمت خداوند را احساس کند و همچنین نمیتواند معانی قرائت و ذکرهای آن را درک کند و در آنها تفکر نماید، چون زمانی که تعداد سورهها را در قلب شمارش کند از خداوند غافل میشود، و به چیزی که مشروع نیست مشغول میشود، التفات گرداندن) صورت در نماز از نگاه شرعی بد است، پس با بیتوجهی به خداوند با قلب که جای عظمت و جلال خداوند است چگونه خواهد بود؟
صورت چهارم:
با سنتهای نوافل در تضاد است، سنت این است که انجام سنت در خانه صورت گیرد و فضیلت بیشتری دارد، تا در مساجد، مگر شریعت آن را مستثنی کرده باشد مثل نماز باران، و کسوف، قال ج: «صلاة الرجل في بيته أفضل من صلاته في الـمسجد إلا الـمكتوبة» [۴۳۳]. «نماز انسان در خانهاش از نمازش در مسجد فضیلت بیشتری دارد مگر نمازهای فرض».
صورت پنجم:
این نماز با انجام سنتها بصورت انفرادی در تضاد است، اصل در انجام نوافل انفراد است، مگر سنتی که شریعت آن را استثنا کرده باشد.
صورت ششم:
با تعجیل در افطار تضاد دارد، چون پیامبر ج میفرماید: «لايزال الناس بخير ما عجلوا الفطر» [۴۳۴]. «پیوسته مردم با خیر و برکت همراه هستند به شرطی که در افطار عجله نمایند».
صورت هفتم:
این نماز با سنت خالی شدن قلب قبل از وارد شدن به نماز در تضاد میباشد، شخص نماز را شروع میکند در حالی که تشنه و گرسنه است، علیالخصوص در روزهای بسیار گرم، در صورت وجود مشاغلی که انسان را از نماز مشغول میسازد و امکان از میان بردن آنها وجود دارد درست نیست وارد آن نماز شد.
صورت هشتم:
آن دو سجدۀ آن مکروه هستند، در شریعت وجود ندارد که با یک سجدۀ منفرد که هیچ دلیل و سببی ندارد قصد تقرب به خدا کرد، تقرب به خدا اسباب و شرایط و اوقات و ارکانی دارد که بدون آنها جایز نخواهد شد، همچنان که بدون اسباب و شرایط و وقت معین وقوف در عرفه و مزدلفه و رجم شیطان و سعی بین صفا و مروه صحیح نخواهد بود، همین طور است با یک سجدۀ تنها بدون سبب تقرب بهسوی خدا ممکن نخواهد شد، مگر اینکه سبب و دلیلی وجود داشته باشد، به همین صورت است که با نماز و روزه در هر وقت و زمانی تقرب صورت نمیگیرد، خیلی اوقات جاهلان و نادانان به ظن خود بسوی خدا به چیزی تقرب میکنند که باعث دوری آنها از خداوند میشود ولی متأسفانه از آن آگاه نیستند.
صورت نهم:
اگر آن دو سجده مشروع و صحیح هم بودند، به علت عدم خشوع و خضوع در آنها با سنت در تضاد میباشند، چون شخص با ظاهر و باطن مشغول شمارش عدد تسبیحات میباشد.
صورت دهم:
پیامبر ج میفرماید: «لاتختصوا ليلة الجمعة بقيام من بين الليالي، ولاتختصوا يوم الجمعة بصيام من بين الأيام، إلا أن تكون في صوم يصومه أحدكم» [۴۳۵]. «شب جمعه را از میان شبهای دیگر به قیام و عبادت اختصاص ندهید و همچنین روز جمعه را از میان روزها به روزه اختصاص ندهید، مگر اینکه کسی از شما مجبور و واجب باشد آن روز را روزه بگیرد».
صورت یازدهم:
با آنچه که پیامبر ج در اذکار سجود انتخاب کرده است مخالفت دارد، آن زمان که این آیه نازل شد: ﴿سَبِّحِ ٱسۡمَ رَبِّكَ ٱلۡأَعۡلَى١﴾ [الأعلى: ۱]. فرمود: «اجعلوها في سجودکم» [۴۳۶] «آن را در سجدههایتان بخوانید». و «سبوح قدوس» با اینکه صحیح است از پیامبر ج روایت شده است اما بدون «سبحان ربي الأعلي» وارد نشده است، و آن را بعنوان وظیفه و تکلیف بر امتش قرار نداده است، و روشن است که کسی جز خدا و رسول ج او نمیتواند وظیفهای را برای مردم تعیین نماید، و در ذکر «سبحان ربي الأعلى» ثناء و سپاس و حمدی وجود دارد که در «سبوح قدوس» [۴۳٧] نیست.
سپس عزبن عبدالسلام میگوید: آنچه بر بدعت بودن این نماز دلالت دارد این است که علما که بزرگان دین میباشند و همچنین ائمهی مسلمین از جمله صحابه و تابعین و اتباع تابعین و غیر آنها که در مورد شریعت کتابهایی نوشتهاند و بر تعلیم فرائض و سنتها برای مردم خیلی حریص بودهاند از هیچ یک از آنها این نماز نقل نشده و آن را در کتابهای خود نیاوردهاند، و یا در مجالس خود آن را بیان نکردهاند، و عادتاً محال است چنین سنتی وجود داشته باشد و این بزرگان دین از آن خبر نداشته باشند در حالی که الگو و قدوۀ مسلمانان هستند و برای تمام احکام از فرائض، سنتها، حلال و حرام به آنها رجوع میشود، و چون سلطان کامل / به یقین دانست این نماز بدعت و افترا بر پیامبر ج میباشد آن را در کشور مصر باطل اعلام کرد و آن را برداشت، پس سعادت و رستگاری برای کسی که امور مسلمین در دست اوست و برای از بین بردن بدعتها و زنده نمودن سنتها تلاش میکند.
و برای هیچ کس جایز نیست که به این روایت از پیامبر ج استدلال کند که میفرماید: «الصلاة خير موضوع» [۴۳۸] منظور نمازی است که به هیچ وجه با شریعت در تضاد نباشد، و این نماز به صورتهای مختلف مذکور با شریعت در تضاد است، پس چه خیری در مخالفت با شریعت وجود دارد؟ به همین خاطر پیامبر ج میفرماید: «شر الأمور محدثاتها، وكل محدثة بدعة، وكل بدعة ضلالة» [۴۳٩] «خداوند همۀ ما را برای اطاعت و دوری از گمراهی و ابتداع توفیق دهد».
عز بن عبدالسلام میگوید: به من خبر رسیده که دو نفر ابن صلاح و یک نفر دیگر) مجتهد که در واقع از آن خیلی دور هستند! برای اثبات این نماز سعی و تلاش کردهاند، و به خوب آن فتوا دادهاند، که بدون شک این کلام آنها فاسد و خطا میباشد، اگر این فتوا از آنها صادر شده باشد و روایت صحیح باشد آنها این نماز را با مردم خواندهاند در حالی که به منهیات آن جاهل بودهاند اما ترسیدهاند اگر از آن نهی کنند به آنها گفته میشود: چرا آن را خواندید و اقامه نمودید؟ تبعیت از هوا و هوس آنها را وادار کرده که چیزی را که شریعت آن را نیکو و پسندیده نمیداند، نیکو و پسندیده اعلام کنند، تا هوا و هوس خود را بر حق پیروز گردانند، اگر آنها به حق برگردند و آن را بر هوا و هوسشان ترجیح دهند، و به آنچه که صواب و حق است فتوا دهند، از فرورفتن در باطل بهتر است:
﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا﴾[النساء: ۶۶].
«و اگر اندرزهایی را که به آنان داده میشد انجام میدادند برای آنان بهتر بود و ایمان) ایشان را پا برجاتر میکرد».
خیلی جای تعجب است برای کسی که ادعا دارد جزو علما است و فتوا میدهد که این نماز بر پیامبر ج موضوع و ساختگی است، سپس موافقت خود را با درست بودن آن اعلام مینماید، آیا این کار کمک به کسانی نیست که بر پیامبر ج دروغها و افتراها درست میکنند؟ هر کس از هوا و هوس پیروی کند از راه خدا منحرف خواهد شد، همچنان که قرآن این مطلب را خیلی صریح و قاطعانه بیان میکند.
سپس به صحیح بودن آن فتوا دادهاند در حالی که علمای شافعی ش در صحیح بودن چنین نمازی اختلاف نظر دارند، هر کس نیت نمازی را بیاورد و در نیت خود آن را به صفتی توصیف کند، سپس آن صفت با نماز مخالفت پیدا کرد آیا نمازش در اساس باطل میشود؟ یا نفل و سنت برای او محسوب میگردد؟ در آن اختلاف مشهوری است که در کتابها بیان شده است [۴۴۰]. این نماز با این روش، هر کسی آن را انجام دهد و معتقد باشد که از سنتهای رواتب و مؤکد میباشد کمترین مراتب آن این است که در آن اختلاف نظر وجود دارد، والحمدلله رب العالمین [۴۴۱].
ابن صلاح کلام عزبن عبدالسلام را که قبلاً بیان شد رد کرده است، و میگوید که صلاة الرغائب به بدعتهای منکر ملحق نمیشود، میگوید: سؤال کردهاید - خداوند من و شما را هدایت دهد - از تعطیل و برداشتن صلاة الرغائب و منع مردم از آن که در این شب مبارک به انجام آن عادت کردهاند، و شکی در فضیلت و بزرگی آن وجود ندارد، و استدلال او به اینکه حدیث وارده ضعیف یا موضوع است و ادعا میکند که لازم است برداشته شود، و مردم در انجام آن افراط کرده و در مخالفت آن غلو نمودهاند، تا اینکه بعد از این سخنان او را به مشمول این قول خداوند دانستهاند:
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يَنۡهَىٰ٩ عَبۡدًا إِذَا صَلَّىٰٓ١٠ أَرَءَيۡتَ إِن كَانَ عَلَى ٱلۡهُدَىٰٓ١١ أَوۡ أَمَرَ بِٱلتَّقۡوَىٰٓ١٢ أَرَءَيۡتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰٓ١٣ أَلَمۡ يَعۡلَم بِأَنَّ ٱللَّهَ يَرَىٰ١٤ كَلَّا لَئِن لَّمۡ يَنتَهِ لَنَسۡفَعَۢا بِٱلنَّاصِيَةِ١٥ نَاصِيَةٖ كَٰذِبَةٍ خَاطِئَةٖ١٦ فَلۡيَدۡعُ نَادِيَهُۥ١٧ سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِيَةَ١٨ كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾ [العلق: ٩-۱٩].
«آیا دیدهای کسی را که نهی میکند و باز میدارد بندهای را چون به نماز میایستد؟ ... هرگز هرگز! از او اطاعت مکن و به نماز خواندن خود ادامه بده و در برابر پروردگار خویش) سجده ببر و نزدیک شو».
به همین خاطر علاقمند شدم و بر خود لازم دانستم در این مورد حق را بیان کنم و آن را توضیح دهم و هر گونه پرده و شبهه را از آن بردارم، پس از خداوند برای این کار طلب کمک کردم، سخن را کوتاه و مختصر آوردهام، «ولاحول ولاقوة إلا بالله العلي العظيم، وحسبنا الله ونعم الوكيل وما توفيقي إلا بالله عليه توكلت وإليه أنيب».
میگویم: این نماز بعد از قرن چهارم میان مردم پیدا شد که قبلاً معروف و مشهور نبود، گفته شده است: در بیتالمقدس بوجود آمده است، و آن حدیثی که در مورد آن آمده ضعیف و از نظر اهل حدیث ساقط الإسناد است. بعضی از اهل حدیث میگویند موضوع و ساختگی است، که نظر ما هم همین است، بعضی هم میگویند ضعیف است، و اینکه رزین بن معاویه در کتاب خود به نام تجرید الصحاح آورده است و یا اینکه صاحب کتاب الإحیاء غزالی) آن را بیان کرده است دلیل بر صحیح بودن آن نمیشود و نمیتوان بر آنها اعتماد کرد چون احادیث ضعیف زیادی در آنها وجود دارند. و جای تعجب است رزین چنین حدیثی را در کتاب خود با این نام آورده است! البته باید بدانیم که ضعف حدیث باعث نمیشود صلاة الرغائب باطل باشد و از آن منع شود، چون داخل کارهای مطلق میشود که در کتاب و سنت به آن اشاره شده است که نماز مطلق درست است و مطلق الصلاة با نصوص شریعت مستحب است، از جمله در صحیح مسلم از ابن مالک الأشعری روایت شده است که پیامبر ج میفرماید: «الصلاة نور» [۴۴۲] «نماز نور است»، و آنچه از ثوبان و عبدالله بن عمروبن العاص ش روایت کردهایم که پیامبر ج میفرماید: «استقيموا ولن تحصوا، واعملوا أن خير أعمالكم الصلاة» [۴۴۳]. «پیوسته بر راه درست باشید و عمل صالح انجام دهید که خوبترین کارها نماز است».
ترمذی در کتاب خود در تعلیقی که بر حدیث عایشه ل وارد کرده است حدیثی را نقل میکند که مطلب را واضحتر و خاصتر بیان میکند، و آن حدیث را ضعیف نمیداند، میگوید پیامبر ج میفرماید: «من صلى بعد المغرب عشرين ركعة بني الله له بيتاً في الجنة» [۴۴۴]. «هر کس بعد از مغرب بیست رکعت نماز بخواند خداوند در بهشت قصری را برای او میسازد».
این مخصوص بین مغرب و عشاء است، که شامل صلاة الرغائب میشود از این جهت که دوازده رکعت در بیست رکعت جای دارد، و صفتهای اضافی که در این نماز وجود دارد که نوعیت و خصوصیت آن است مانع داخل شدن آن در این عمومیت نمیشود، که این نظریه درمیان اهل علم معروف است، حتی اگر هیچ حدیثی هم در مورد صلاة الرغائب با آن توصیفات وارد نشده باشد باز هم انجام آن مشروع است، آن هم به دلایلی که بیان کردیم.
بسیاری از نمازهای مقبول و درست وجود دارند که دارای وصفهای خاص هستند که بر این وصفهای خاص نصی از کتاب و سنت وارد نشده است و گفته نمیشود! آن بدعت است. و کسی هم بگوید بدعت است خواهدگفت بدعت حسنه است، چون در اصل به کتاب و سنت برمیگردد. امثال این نمازها مثل کسی در وسط شب مثلاً پانزده رکعت نماز را با یک سلام یعنی پشت سر هم بخواند، و در هر رکعت یک آیه از پانزده سوره که پشت سر هم هستند را بخواند، و هر رکعت به دعائی خاص اختصاص پیدا کند، این نماز قبول است و مردود نیست، و هیچ کس نمیتواند بگوید این نماز بدعت است و مردود میباشد، در حالی که در کتاب و سنت چنین صفاتی بیان نشدهاند، و اگر حدیثی با سند برای آن گذاشته میشد آن حدیث را ابطال و انکار میکردیم، ولی نماز را انکار نمیکردیم، نماز رغائب هم بدون هیچ تفاوتی همین وضعیت را دارد والله اعلم.
برای این کار در احکام شریعت مثالها و شواهد زیادی وجود دارند که قابل شمارش نیستند، بلکه اگر صفت زائد و اضافی وجود داشته باشد و منکر باشد و یکی از اصول شریعت آن را مردود بداند این بدعت مذموم و مردود میباشد، و آنچه که در صلاة الرغائب گمان کرده میشود و به نظر میرسد به همین صورت میباشد، مسایلی وجود دارد که آنها را با دلیل واضح بیان میکنیم که در صلاة الرغائب وجود ندارند:
تکرار سورهها در آن وجود دارد:.
جواب: این تکرار مکروهی نیست که منکر باشد، چون مثل آن وارد شده است، در بعضی احادیث تکرار سورۀ اخلاص وارد شده است، پس اگر آن را مستحب ندانیم از مکروهات منکر به شمار نمیآید چون دلیل قوی برای مکروهیت آن نداریم.
و آنچه از بعضی از ائمه حدیث بر مکروهیت آن چیزهای وارد شده است، حمل بر مکروه بودنی است که به معنی ترک الأولی [۴۴۵] میباشد، یعنی ترک آن بهتر است، چون کراهت چند صورت دارد که این یکی از صورتهای آن است.
دو سجده جداگانه بعد از این نماز: ائمه در مکروه بودن چنین چیزهایی اختلاف نظر دارند، کسی که قول کراهت را انتخاب میکند راه چارهاش این است که آن را ترک کند، نه اینکه از اساس آن نماز را ترک کند، به همین صورت در تکرار سورهها هم چنین است، حالا جایز است که آن اسم معروف بر آن نماز باقی بماند یا خیر، چون هدف ماندگار ماندن مردم بر چیزی است که به آن عادت گرفتهاند، و مشغول شدن به عبادت در این زمان بوده، و حفاظت آنها از ترک نمودن آن میباشد والله اعلم.
مقید بودن به عددی خاص و بدون قصد و هدف:
این مطلب هم مثل مطلب گذشته میباشد، این مانند کسی است که خود را مقید میسازد که هر روز یک هفتم یا یک چهارم قرآن را بخواند، و یا مثل مقید بودن عابدها به اذکار و اورادی که آن را انتخاب میکنند نه بر آن اضافه و نه از آن کم مینمایند والله اعلم.
شمارش سورهها و تسبیحات وغیره مکروه است چون قلب به شمارش آنها مشغول میشود:
جواب: این مشغول شدن ثابت نیست، بلکه با اختلاف قلبها و احوال مردم فرق میکند، هر قلبی مشغول نمیشود.
شمارش آیات در نماز از عایشه ل و طاووس، ابن سیرین، سعیدبن جبیر، حسن و ابن ابیملیکه و تعداد زیادی از سلف صالح روایت شده است.
امام شافعی / میفرماید: شمارش آیات در نماز اشکالی ندارد، نویسندۀ کتاب جمع الجوامع در منصوصات خود بدون اختلاف آن را از او نقل میکند، ابن منذر آن را از مالک، شافعی، احمد، اسحاق، ثوری و غیره روایت میکند.
و برای صلاة التسبیح) [۴۴۶]( هم برای او شهادت میدهد والله اعلم.
با جماعت انجام میشود در حالی که نماز جماعت در نوافل مخصوص نمازهای عید، کسوف، خسوف، نماز باران، نماز تراویح و وترها میباشد.
جواب: حکم این مورد چنین است که جماعت فقط در این شش نماز سنت میباشد، و به این معنی نیست که در غیر آنها نهی شده باشد.
در کتاب مختصر الربیع از امام شافعی س آمده است که میگوید: امامت در نافله اشکالی ندارد، دلیل دیگر چیزی است که در صحیحین از ابن عباس ب روایت شده است: «أنه بات عند رسولالله ج ليلة، فلما قام يصلي صلاته من الليل قام ابن عباسب يصلي خلفه، ووقف عن يساره فأداره إلى يمينه» [۴۴٧]. «ابن عباس ب شبی نزد پیامبر ج خوابید، هنگامی که پیامبر ج برخواست تا نماز شب بخواند، ابن عباس هم بلند شد و پشت سر ایشان نماز خواند و طرف چپ ایستاد، پیامبر ج او را به طرف راستش چرخاند».
در روایت مسلم آمده است که او بلند شد تا نماز سنت را در شب بخواند [۴۴۸]. از انس س روایت شده است: «أن رسولالله ج أتاهم في دارهم في غير وقت الصلاة، فصلي به وبأمِّ سليم وأم حرام» [۴۴٩]. «پیامبر ج در غیر اوقات نماز به منزل آنها رفت با او و أم سلیم و أم حرام نماز خواند».
در روایت ابیداود آمده است: «فصلي بنا ركعتين تطوعاً» [۴۵۰]. «دو رکعت نماز سنت با ما خواند».
در صحیحین هم مثل آن از عتبان بن مالک انصاری س روایت شده است والله اعلم.
این نماز به نوعی شعار و علامت ظاهر تبدیل شده است و ظاهر کردن شعار آشکار در دین ممنوع است.
جواب: این نماز عبادت است و در شریعت اصل و اساسی دارد، ظاهر شده و به آن رغبت و علاقهی زیادی پیدا شده است، که این حالت باعث نمیشود که از اساس ریشهکن شود، پس چرا تخصص علمای مسلمین در علم فقه و سایر علوم دینی از تفسیر، تقسیمبندی، بررسی، تألیف، تدریس و غیره که به شعار و اعمال ظاهری تبدیل شدهاند در حالیکه در دین اسلام وجود نداشتند و در صدر اسلام نیز نبودهاند اینها بدعت نیستند و لازم نیست از آنها دوری کنیم؟ والله اعلم.
طرف مخالف به چیزهای دیگری استدلال میکند که قابل ذکر نیستند، اما جواب آنها این است که گفته شود: این نماز را بخوان، و در آن نماز آنچه را که گمان میکنی ممنوع هستند از آنها خودداری کن، همانطور که سابقاً بیان کردیم. آنچه که او به آن استدلال و اعتماد میکند این است که این نماز اختصاص به شب جمعه دارد، که این هم از آن نهی شده است، این دلیل هم خیلی مهم نیست، چون لازم نیست کسی که نماز رغائب میخواند در شبهای دیگر نماز شب را ترک کند، و کسی که آن را ترک نکند شب جمعه را برای قیام و عبادت اختصاص نداده است، که این واضح و آشکار است والله اعلم.
با توضیحی که دادیم روشن شد که صلاة الرغائب به بدعتهای منکر ملحق نمیشود!! و حوادث و چیزهای جدید دارای صورتهای گوناگونی هستند، پس کسی که تشخیص نداشته باشد چیزها را به غیر آن تشبیه میکند!! والله اعلم. این توضیح و بیانی کافی بود - انشاءالله - نظر مخالف را خاموش مینماید، و اگر معاند نباشد وصف آن را عوض میکند، و آن را به موافق تبدیل مینماید، و برای او جز بیقراری که هیچ فائدهای به دنبال ندارد باقی نخواهد ماند، و جز سر و صدا و ابهاماتی که گروه کمی که هوا و هوس آنها را فاسد کرده است به آن فریب نمیخورند، «وما شاءالله لاحول ولاقوة إلا بالله العلي العظيم وحسبنا الله وحده لاشريك له ونعم الوكيل» [۴۵۱].
سپس عزبن عبدالسلام این ردیههای ابن صلاح را چنان بیارزش و ضعیف میشمارد که میگوید: ستایش آن خدایی را سزد که جز او معبودی نیست، صلوات بر محمد ج و آل او، آنگاه که من صلاة الرغائب موضوع و ساختگی را رد کردم و مخالف بودن آن را با سنتهای مشروع از جهات مختلف بیان کردم که توضیح آنها گذشت، بعضی از مردم به مخالفت آن قیام کردند و برای نیکو جلوه دادن و اثبات آن سعی و تلاش مینمایند و میخواهند آن را از این جهت که نماز است به بدعتهای حسنه ملحق نمایند. و من به این دلیل آن را رد کردهام چون مجموعه صفات و ویژگیهایی دارد که بعضی از آنها حرام هستند، و بعضی دیگر مخالف سنت. طرف مخالف شروع کرده دشنام میدهد که من مردم را از عبادت منع میکنم، در حالی که من آن را رد نکردهام به این خاطر که عبادت است، بلکه به خاطر ویژگیهایش آن را رد کردهام، از چیزی نهی کردهام که رسولالله ج از آن نهی کرده است، و به آنچه پیامبر ج از آن نهی کرده است اقتدا نمودهام، مثل نهی کردن پیامبر ج از نماز خواندن در اوقات مکروه، پیامبر ج به صرف نماز خواندن یا خشوع و ذکر و تلاوت در آن، از آن نهی نفرموده است، بلکه به خاطر چیزی که خاص آن است از آن نهی کرده است، و مسلم بن الحجاج با روایتی صحیح از پیامبر ج روایت میکند: «أنه نهى عن اختصاص ليلة الجمعه بقيام من بين الليالي» [۴۵۲]. «پیامبر ج از اختصاص شب جمعه برای عبادت از میان شبهای دیگر نهی کرده است».
و یک شرط واضح و آشکار این بدعت این است که باید در این شب انجام شود که پیامبر ج از آن نهی کرده است.
پس بدبختی برای آن کس که آنچه را پیامبر ج از آن نهی فرموده است بعنوان عبادت و نزدیک شدن به خدا قرار دهد، بعداً میگوید: مردم در شبی مبارک به انجام آن عادت کردهاند که در فضیلت آن شب شکی نیست. عادت کردن کسی را که علم و دانش ندارد بعنوان حجت و دلیل انجام بدعتی که از آن نهی شده قرار داده است، البته مردم عوام و بیسواد آن را انجام میدهند، و همچنین کسانی که در علم شریعت آگاهی چندانی ندارند، سپس در فضیلت آن دچار اشتباه شده است، منظور ایشان شب جمعهای است که در ماه رجب قرار دارد، در چه جایی فضیلت این شب جمعه بر شب جمعههای دیگر ثابت شده است؟ و اگر منظورش فقط شب جمعه است باز هم به خطا و اشتباه دچار شده است به این خاطر که آن را به ماه رجب مقید نموده است!! و همچنین در تعبیر خود از مبالغه در کمک به دین و از بین بردن بدعتها با لفظ اسراف و غلو به خطا رفته است.
و اما مثالی که با این آیه بیان کرده است:
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يَنۡهَىٰ٩ عَبۡدًا إِذَا صَلَّىٰٓ١٠ أَرَءَيۡتَ إِن كَانَ عَلَى ٱلۡهُدَىٰٓ١١ أَوۡ أَمَرَ بِٱلتَّقۡوَىٰٓ١٢ أَرَءَيۡتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰٓ١٣ أَلَمۡ يَعۡلَم بِأَنَّ ٱللَّهَ يَرَىٰ١٤ كَلَّا لَئِن لَّمۡ يَنتَهِ لَنَسۡفَعَۢا بِٱلنَّاصِيَةِ١٥ نَاصِيَةٖ كَٰذِبَةٍ خَاطِئَةٖ١٦ فَلۡيَدۡعُ نَادِيَهُۥ١٧ سَنَدۡعُ ٱلزَّبَانِيَةَ١٨ كَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾[العلق: ٩-۱٩].
این فهم، تحریف قرآن است، آن را در غیر جای خود قرار داده است، این آیه علیه ابوجهل است که پیامبر ج را از نمازی که به آن امر شده بود نهی میکرد، در حالی که انکار صلاة الرغائب، انکار نمازی است که پیامبر ج از آن نماز نهی فرموده است، پس بر اساس سخن ایشان رسولالله ج بندهای را از نماز خواندن نهی مینماید، در حالی که نهی ایشان از انجام نمازها در اوقات مکروه میباشد.
و بیان میکند که در این مورد از خداوند طلب خیر و استخاره کرده است، و ظاهراً استخارهاش مثبت نبوده چون اگر مثبت بود حق را به او میفهماند و آنچه صحیح و درست بود به او الهام میشد.
سپس اعتراف میکند که این نماز بدعت و موضوع ساختگی است، پس با این سخن پیامبر ج علیه او استدلال میکنیم «وشرّ الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة» که بدعتهای حسنه را از این قاعده مستثنی کردهاند، بدعت حسنه بدعتی است که مخالف سنتهای پیامبر ج نباشد بلکه باید موافق آنها باشد پس آنچه غیر از بدعتهای حسنه باشد شامل عموم سخن پیامبر ج میشود، «وشرّ الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة» که صلاة الرغائب در معنی استثنا قرار نمیگیرد تا قاعدتاً به آن ملحق شود، و اما استدلال او به این حدیث پیامبر ج «الصلاة نور» [۴۵۳] و یا «واعلموا أن خير أعمالكم الصلاة» [۴۵۴] صحیح نیست، این سخن به اجماع علما شامل نمازی میشود که از آن نهی نشده باشد، اما آنچه که شریعت از آن نهی کرده است نور نیست، بلکه ظلمت و تاریکی میباشد، و خیر الأعمال هم نیست چون هیچ خیری در مخالفت با پیامبر ج و هیچ نوری در سرپیچی از او وجود ندارد:
﴿وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ﴾ [النور: ۴۰].
«هر کس خداوند برای او نوری و روشنایی قرار ندهد، نور و خیری برای او وجود نخواهد داشت».
«ورُب حاملُ فقة ليسَ بفَقيه» [۴۵۵].
و خیلی از کسانی که حملکنندۀ مسألهای فقهی هستند در واقع فقیه و عالم به حساب نمیآیند.
و اما استدلال به آنچه ترمذی بعنوان تعلیق بر حدیث عایشه ل اخراج کرده است، که پیامبر ج میفرماید: «من صلي بعد الـمغرب عشرين ركعة بني الله له بيتاً في الجنة» [۴۵۶]. «هر کس بعد از مغرب بیست رکعت نماز بخواند خداوند قصری را در بهشت برای او میسازد».
اگر عالم باشد میداند که تعلیق نمیتواند دلیل باشد پس چگونه به چیزی که قابلیت و صلاحیت استدلال ندارد استدلال میکند و بعنوان حجت آن را مطرح مینماید؟ و اگر گمان میبرد که چنین چیزی حجت و دلیل است پس مذهب او این را اقتضا نمیکند، از طرف دیگر ابن ماجه سند این حدیث را در سنن خود بیان کرده است که در سند آن یعقوب بن الولید المدینی وجود دارد که خیلی دروغگو است و احادیث را خود درست میکرد، همچنان که احمدبن حنبل و ائمۀ دیگر این را بیان کردهاند، پس خیلی جای تعجب است برای کسی که آنچه از پیامبر ج به طور صحیح روایت شده آن را ترک میکند و دنبال حدیثی میرود که هیچ قیمت و ارزشی ندارد.
و اما داخل کردن حدیث صلاة الرغائب در این حدیث درست نیست، چون این حدیث - اگر صحیح باشد - این نماز شامل آن نمیشود، این نماز به خاطر ترغیب و تشویق گذاشته شده است و آن ترغیب هم به بیست رکعت مقید شده است که بدون این عدد و کمتر از آن محقق نخواهد شد.
و اما آنچه از ایجاد نمازهایی که بر اوصاف خاصی انجام میشوند، جواب آن این است که اوصاف دو قسمت دارد:
۱- اوصافی که مقتضی کراهت هستند مثل صفت صلاة الرغائب، این صفتها بدعت مکروه هستند [۴۵٧].
۲- صفاتی که مقتضی کراهت نیستند بلکه از بدعتهای حسنه محسوب میشوند، مثالی که ذکر کردیم شامل این قسمت میشود.
اما سخن او در این مثال: اگر حدیثی برای این نماز درست شده باشد آن حدیث را رد میکنیم ولی نماز را رد نمیکنیم. و در نماز الرغائب نیز همین مسأله باید رعایت گردد.
جواب: صلاة الرغائب با سایر موارد از چند جهت فرق دارد:
۱- صلاة الرغائب با ویژگیهایی که دارد برای عامۀ مردم طوری وانمود مینماید که سنتی از سنتهای پیامبر ج است، اما در نمازی که در مثال ذکر شد چنین نیست.
۲- انجام دادن صلاة الرغائب عموم مردم را متوجه میسازد که بر پیامبر ج دروغ ببندند و خصوصیات و ویژگیهای آن نماز را به او نسبت میدهند و جزو سنت او به حساب میآورند، پس انجامدهنده در واقع دروغی را به پیامبر ج نسبت داده است، برخلاف نمازی که بعنوان مثال ذکر شد.
۳- انجام دادن نماز الرغائب از چیزهایی است که واضعین و جاعلان حدیث را جرئت میبخشد و آنها را بر کارشان تشویق میکند چون دروغشان منافقانه و عمومی است، بر خلاف آنچه که در مثال بیان شد.
۴- انجام صلاة الرغائب همراه ویژگیهای آن سنتهای زیادی را در ضمن دارد، بر خلاف آنچه که به آن مثال آورده شد.
۵- کسی که معتقد است صلاة الرغائب سنت راتبه میباشد بر او واجب است که صحت آن را به طرف مخالف ثابت کند، و در صلاة الرغائب شخص در نیت خود نماز را توصیف مینماید سپس آن صفات با هم اختلاف پیدا میکنند. ولی در صحیح بودن آن نمازی که در مثال بیان شد اختلافی وجود ندارد. سپس حکم آن را چنین تقویت میکند که از بدعتهای حسنه میباشد و میگوید: هر صفت زائد و اضافهای که منکر باشد و یکی از اصول شریعت آن را رد کند این از بدعتهای مذموم است و از چیزهای به وجود آمده و مردود میباشد، و انجام صلاة الرغائب با زبان حال دروغ بستن بر پیامبر ج است، و سبب میشود که بر پیامبر ج دروغ بسته شود، و جاعلان حدیث را تشویق و ترغیب مینماید، همۀ اینها را اصول شریعت مردود میداند، اما نسبت دادن منکر به صلاة الرغائب که در آن تکرار سورهها وجود دارد، تکرار سورهها منکر شمرده نمیشود، و شریعت آن را منکر نمیداند، بلکه مشغول شدن قلب و غافل شدن آن را از خشوع و خضوع منکر میداند.
اما اینکه میگوید از مکروه منکر نیست، شبیه آن وارد شده است.
جواب: اگر منظور او از چیزهایی شبیه آن که در شریعت وارد شده است تسبیحات رکوع و سجود و تکبیرات عید میباشد از دو جهت با هم فرق دارند:
۱- رکوع و سجود و تکبیرات عید تعدادشان کم است و میتوان ضمن انجام آنها خشوع و خضوع هم داشت.
۲- شرعی بودن این عددها در نماز ثابت شده است، پس اگر خشوع با آن همراه نباشد تقدیم آنها بر خشوع واجب است، در واقع یکی از دو چیزی را که شریعت به آن دستور داده است بر دیگری مقدم کردهایم، بر خلاف شمارش در صلاة الرغائب که خیلی طولانی و مبنای شرعی ندارند، پس هر گاه نمازخوان عددها را شمارش کند و انجام دهد خشوعی را که واجب است، با چیزی که مبنای شرعی ندارد از دست میدهد.
و اما آنچه در بعضی احادیث از تکرار سورۀ اخلاص وارد شده است، اگر این حدیث صحیح نباشد هیچ حجت و دلیلی در آن وجود ندارد [۴۵۸]. و اگر صحیح باشد و دلیل بر جواز باشد ما جایز بودن آن را انکار نمیکنیم، و اگر دلیل بر مستحب بودن باشد دو حالت دارد اگر خشوع با آن ممکن نبود، شرعاً خشوع بر آن مقدم است، و اگر خشوع با آن ممکن بود مانند تسبیحات رکوع میشود.
و اگر بر مستحب بودن دلالت نکند مکروه میشود، چون در آن مقصود و هدف نماز از بین میرود، و قلب از خداوند غافل میشود، و از طرفی مجرد تکرار باعث نمیشود که شمارشش درست باشد، بسیاری از مردم چیزی را تکرار میکنند ولی از تعداد آن بیخبرند، اگر با تکرار از تعداد تعبیر کند عبارت بد او باعث میشود که از مقصود و هدف بسیار دور شود.
اما تأویل او مبنی بر اینکه بعضی از ائمۀ حدیث آن را مکروه دانستهاند و این کراهت حمل بر ترک الأولی میشود، در واقع بدون دلیل و حجت با چیزی که ظاهر و واضح است مخالفت میکند، کراهت در چیزی که از آن نهی شده است ظاهر و آشکار میباشد سپس حمل آن بر ترک الأولی هیچ دلیلی ندارد.
اما قول او در مورد هر دو سجده به نظر کسی که آنها را مکروه میداند: راه او آن است که آنها را ترک نماید پس کافی است، این درست نیست، و این انکار و رد بر صلاة الرغائب با تمام ویژگیها و توابع و لواحق آن وارد میشود، چون ممکن نیست مجموعهای را انکار و رد کنیم ولی منظورمان بعضی از اجزای آن باشد.
اما اینکه این مسکین بر ابقای این نماز حریص است و یا میخواهد شبیه این نماز وجود داشته باشد، این حرص در واقع حرص بر مخالفت رسولالله ج میباشد، زمانی که پیامبر ج از اختصاص عبادت به شب جمعه نهی میکند، مثل این است که طرف مخالف بگوید: اگر صلاة الرغائب به خاطر اینکه از جهاتی مکروه است صورت نمیگیرد پس مکروهی دیگر آورده شود که جای آن را بگیرد، تا از مخالفت با پیامبر ج خالی نباشد؟!.
و اما اینکه نسبت داده که منکر صرف مقید نمودن آن به عدد خاصی را انکار کرده!! این نسبت افترا و دروغ بستن میباشد.
و اما اینکه از جماعتی از علما نقل میکند که اجازۀ شمارش آیات را دادهاند، ما هم جایز بودن آن را انکار و رد نمیکنیم، اما استدلال او به صلاة التسبیح صحیح نیست چون این نماز هم صحت آن ثابت نشده است، پس هرگز خشوعی که در شریعت ثابت شده و از سنتهای نماز است با چیزی که ثابت نشده که شمارش است ساقط و حذف نمیشود. سخن دیگر او که میگوید اقتدا و جماعت در نمازهای سنت درست است: ما هم آن را جایز و درست میدانیم، و منکر آن نبودهایم، بلکه ما گفتهایم سنت در انجام آنها این است که به صورت فردی صورت گیرند، مگر آنهایی که استثنا شدهاند و پیامبر ج هم آن را انجام داده است، اما نه مثل یک عبادت مکرر که همیشه به این صورت آن را انجام داده باشد.
و همچنین استدلال او به اینکه ابن عباس ب در نماز شب به پیامبر ج اقتدا کرده است صحیح نمیباشد، چون به نظر امام شافعی تهجد نماز شب) بر پیامبر ج واجب بود، پس اقتدا به نماز سنت نبوده است، و اینکه روایت شده که پیامبر ج برخواست تا نماز سنت بخواند این روایت، گمان راوی میباشد.
[من میگویم: این روایت وهم و گمان نیست بلکه یقین است، و راوی آن که ابن عباس است با قاطعیت آن را بیان کرده است، و مانند سایر احادیث دیگر آن را ذکر کرده و به طور جزم و قطع آن را روایت میکند] [۴۵٩].
جواب آن چنین داده میشود:
انجام دادن نمازها چه واجب یا سنت، و چه به صورت فردی یا جماعت باشند باید طبق نظر و دستور صاحب شریعت یعنی حضرت محمد ج باشد، آنجا که میفرماید:
«صَلّوا كما رأيتموني أصلي» [۴۶۰]. «نماز بخوانید آنچنان که مرا میبینید نماز میخوانم».
جماعت در نمازهای سنت به نظر علما درست است، البته نه به طور دائم و همیشگی، چون پیامبر ج در خانۀ خود و دیگران در نماز سنت امامت کرده، ولی در مساجد و جاهای مشهور این کار را انجام ندادهاند، مگر آنچه از او در مورد نماز تراویح نقل شده است، پیامبر ج مگر با دلیل از آنچه که شریعت تعیین کرده تجاوز نکرده است. در صلاة الرغائب دلیلی ثابت نشده تا بر نمازهای سنت قیاس شود، پس زمانی که خود ذاتاً باطل باشد چگونه بر چیزی که شرعی و صحیح میباشد قیاس میشود؟!
و اما حدیث انس و عتبان بن مالک ب فرق میان آن و صلاة الرغائب این است که اقتدا در صلاة الرغائب باعث میشود که عموم مردم فکر کنند که این نماز و جماعت، سنت است و عبادتی در دین میباشد، بر خلاف آنچه که در حدیث انس و عتبان ب واقع شده است، آن خیلی نادر و کم است، عموم مردم این طور فکر نمیکنند که سنت است، بلکه این طور فهم میکنند که جایز است و بر جواز آن هم اتفاق نظر وجود دارد.
اما آنجا که میگوید: این نماز به یک عبادت آشکار و ایجاد شده در دین تبدیل شده است، این نسبت افترا و دروغ است. و اما ایشان این نماز را به آنچه که فقها در تدوین اصول فقه پیدا کردهاند تشبیه مینمایند و یا به فروع و مآخذ و دقائق وحقایق آن تشبیه میکند صحیح نیست، چون بیان کردیم صلاة الرغائب از جهتهای مختلف که ذکر شدند از آن نهی شده است، پس چگونه قیاس چیزی که در سنت از آن نهی شده است بر چیزی که اجماع بر انجام دادن آن وجود دارد درست است؟!
اما قول او که میگوید: طرف مخالف به چیزهای دیگری استدلال کرده که قابل ذکر نیستند، در واقع عاجز شدن از جواب، باعث ایجاد این نظر شده است، و از طرفی هم میخواهد به عموم مردم بفهماند که جواب را نداده است در حالی که قدرت و توان جواب را هم دارد! و یا اینکه ایشان توان فهم آن را نداشتهاند و از درک آن عاجز است.
وکم من عائب قولًا صحیحًا
وآفته من الفهم السقیم
[۴۶۱]
«بسیاری از کسانی که از قول و سخنی صحیح و درست عیب و ایراد میگیرند به خاطر فهم بیمار و ناقص آنها میباشد».
و اما جواب او به کسی که این نماز را انکار میکند: نماز را بخوان و از چیزهایی که گمان میکنی ممنوع هستند دوری کن، این جواب صحیح نیست، چرا که منکر نماز رغائب را با تمام ویژگیها و خصوصیاتش رد میکند، اگر یکی از ویژگیهای آن را ترک کند دیگر نمیتوان نام صلاة الرغائب بر آن گذاشت.
و اما آنچه در مورد آن حدیث صحیح که از نهی اختصاص عبادت در شب جمعه گفته شده که، این حدیث شامل کسی که شب جمعه و شبهای دیگر غیر جمعه را عبادت میکند نمیشود، این هم درست نیست، چون او صلاة الرغائب را به طور مطلق برای کسی که آن را تخصیص میدهد یا تخصیص نمیدهد درست میداند، ما هم میگوییم: مکروه بودن آن از چند جهت واقع شده است، اگر بعضی هم موجود نباشد، بعضی دیگر برای نهی و کراهت بطور مستقل باقی میمانند. و اما اینکه میگوید حوادث و چیزهای تازه پیدا شده دارای صورتهای مختلف و گوناگون هستند و هر کس توانایی جدایی و تشخیص آنها را نداشته باشد آنها را به غیر نظیر و شبیه خود ملحق میکند.
این دلیلی است به ضرر و علیه خودش، که نتوانسته است در این مورد تشخیص و تمییز داشته باشد.
و اما آوردن کلمات رکیک و سخت و نامأنوس برای اینکه فصاحت خود را نشان دهد نوعی تکلف و رکاکت در آن وجود دارد که هر کس دنبال هوا و هوس رود خواستار آن است.
در این باره به صدور دو فتوا مطلع شدم که جواب آنها را داده است با اینکه در مسائلی به خطا رفته که به موضوع ما ارتباطی ندارد.
فتوای اول: بسمالله الرحمن الرحیم. بزرگان فقها و ائمه ش در مورد صلاة الرغائب چه نظری دارند، آیا به صورت جماعت بدعت است یا خیر؟ و آیا حدیث صحیحی در مورد آن آمده است یا خیر؟ در این مورد برای ما فتوا دهید خداوند اجر و پاداش خیرتان دهد.
جواب: پروردگارا توفیق ده و رحمت خود را شامل ما کن.
حدیثی که در مورد صلاة الرغائب نقل شده بر پیامبر ج بسته شده و موضوع میباشد، این نماز بدعت است و چهارصد سال بعد از هجرت پیدا شده است، ابتدا در شام ظاهر و در سایر کشورهای دیگر منتشر شد. هیچ اشکالی ندارد که انسان نماز بخواند بر این اساس که عبادت بین مغرب و عشاء در هر شبی مستحب است و همچنین هیچ اشکالی ندارد انسان بطور مطلق و بدون هیچ قیدی نماز بخواند، اما جماعت را در آن سنت بدانیم و آن را به عنوان یک عبادت آشکار قرار دهیم این از بدعتهای منکر است، اما متأسفانه مردم برای انجام بدعت سرعت زیادی دارند والله اعلم. ابن صلاح آن را نوشته است.
ابن عبدالسلام میگوید: پوشیده نیست که قسمتهای از این جواب صحیح است و در آن خلل نیز وجود دارد.
فتوای دوم: بسمالله الرحمن الرحیم. فقهای بزرگ و ائمه دین ش در مورد کسی که میگوید نماز در شب رغائب و نیمۀ شعبان درست نیست و میگوید: آن شمعی که در آن شب روشن میشود حرام و تفریط است و میگوید: این کار بدعت است و هیچ فضل و ثوابی ندارد و حدیثی هم از پیامبر ج در این مورد وارد نشده است آیا این رأی و نظر درست است یا اشتباه؟ برای ما فتوا دهید - خداوند از شما راضی باشد - .
جواب: خداوند توفیق دهد و رحم نماید. اما آن نماز مشهوری که در شب رغائب صورت میگیرد بدعت است، آن حدیث روایت شده هم موضوع وساختگی است. و این نماز چهارصد سال بعد از هجرت پیدا شد، و این شب هیچ تفضیل و برتری بر شبهای دیگر جمعه ندارد.
اما شب نیمه شعبان فضیلت و بزرگی دارد، عبادت کردن در آن شب بصورت فردی نه به صورت جماعت مستحب است، اما جمع شدن مردم در این شبها و آن را بعنوان مراسم و عبادت گرفتن بدعتی منکر است و آنچه از درخواست نیازها و دعاها و امثال آنها آن اضافه کردهاند با شریعت موافقت ندارد و آن نماز هزار رکعتی که در شب نیمه شعبان خوانده میشود اصل و اساسی ندارد.
خیلی جای تعجب است که مردم بر این دو بدعت خیلی حریص هستند در عین حال برای سنتهای موکدۀ پیامبر ج که مسلم و جای هیچ شکی نیستند کوتاهی میکنند - والله المستعان و هو یعلم - ابن الصلاح آن را نوشته است.
ابن عبدالسلام میگوید: خداوند نهان آنچه را که مردم به او نسبت داده آشکار نمود [۴۶۲].
از خداوند میخواهم ما را از امثال اینها محفوظ بدارد و آنچه که او به آن مبتلا شده است خداوند او را نجات دهد، امثال این مرد باید به او رحم شود «وحسبنا الله ونعم الوکیل والحمدلله وحده وصلواته علی سیدنا محمد وآله وصحبه إلی یوم الدین» [۴۶۳].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: هـ الرغائب اصل و اساسی ندارد، بلکه چیز تازه و پیدا شدهای میباشد، نه به صورت جماعت نه به صورت فردی مستحب نیست، در صحیح مسلم به طور صحیح و ثابت آمده است که پیامبر ج از اختصاص شب جمعه برای عبادت و یا روزه نهی کرده است، و آن اثر و روایتی که آن نماز را بیان میکند به اتفاق علما دروغ و موضوع است، و هیچ یک از سلف صالح و ائمه آن را ذکر نکردهاند [۴۶۴].
در جای دیگر میفرماید: به اتفاق تمام ائمۀ دین صلاة الرغائب بدعت است، پیامبر ج و هیچ یک از خلفای ایشان آن را انجام ندادهاند، و هیچ یک از ائمه دین مثل مالک، شافعی، احمد و ابوحنیفه - رحمهم الله - ثوری، اوزاعی، لیث و غیره آن را مستحب نمیدانند و به اجماع علمای حدیث این روایت که در مورد صلاة الرغائب آمده است دروغ و موضوع است [۴۶۵].
از شیخ الاسلام ابن تیمیه از صلاة الرغائب سؤال شد آیا مستحب است یا خیر؟ جواب داد:
پیامبر ج و هیچ یک از صحابه و تابعین و ائمه دین هیچ کدام این نماز را نخواندهاند و مردم را نیز برای ادای آن تشویق و ترغیب نکردهاند، و همچنین هیچ فضیلت و برتری را برای این شب ذکر ننمودهاند، به اتفاق تمام حدیثشناسان این حدیث که این نماز را روایت میکند دروغ و موضوع میباشد، به همین دلیل محققین میگویند: این نماز مکروه است و مستحب نمیباشد والله اعلم [۴۶۶].
از امام نووی / در مورد صلاة الرغائب و نماز شب نیمۀ شعبان سؤال شد، آیا اصل و اساسی دارند؟
جواب داد: الحمدلله، این دو نماز را پیامبر ج و هیچ یک از صحابه و ائمۀ اربعه - رحمهمالله - انجام ندادهاند، و به آن اشاره هم نکردهاند، و هیچ یک از کسانی که به آنها هم اقتدا میکنند آن را انجام ندادهاند، هیچ روایتی را در این مورد بیان نکردهاند، بلکه این نمازها در زمانهای بعدی پیدا شدهاند و از بدعتهای منکر و حوادث باطل محسوب میشوند، و در حدیث صحیح آمده است که پیامبر ج میفرماید: «إياكم ومحدثات الأمور، فإن كل محدثة بدعة ضلالة» [۴۶٧].
از اینکه به امور دین چیزی را اضافه کنید خودداری کنید، چون این کار بدعت و گمراهی است.
در صحیحین از عایشه ل روایت شده که میگوید: پیامبر ج فرمود:
هر کس چیزی را به دین ما اضافه کند که از دین نباشد مردود است [۴۶۸].
در صحیح مسلم هم آمده است پیامبر ج میفرماید: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» [۴۶٩]. «هر کس کاری را انجام دهد که برای انجام آن دستور و امر ما وجود نداشته باشد آن کار مردود میباشد».
بر همه لازم است از این نماز خودداری کنند، از آن دوری نمایند، باید از آن تنفر داشت و انجام دادن آن را تقبیح کرد، و باید به صورت عمومی از آن نهی کرد، چون پیامبر ج میفرماید: «من رأي منكم منكراً فليغيره بيده، فان لم يستطع فبلسانه، فان لم يستطع فبقلبه» [۴٧۰]. «هر کس ازشما منکری را دید باید به دست و قدرت آن را تغییر دهد، اگر توانایی نداشت باید با زبان آن را تغییر دهد، اگر نتوانست باید با قلب از آن متنفر باشد».
بر عالمان دین واجب است مردم را از آن بترسانند و بیشتر از مسائل دیگر از آن رویگردان باشند چون مردم از آنها پیروی میکنند.
و نباید هیچ کس فریب این را بخورد که درمیان مردم شایع شده و مردم عوام و غیره آن را انجام میدهند، چون پیروی و اقتدا فقط به پیامبر ج و به آنچه که دستور داده است صحیح است نه به چیزی که از آن نهی کرده و مردم را از آن ترسانده است. خداوند ما را از بدعتها مصون بدارد و از دچار شدن به مخالفات با خدا و رسولش ما را محفوظ نماید. والله اعلم [۴٧۱].
همچنین از نووی در مورد صلاة الرغائب پرسیده شد که سنت است یا بدعت؟
جواب داد: این نماز بدعتی قبیح و خیلی منکر میباشد، و مشتمل بر منکرات زیادی است پس باید آن را ترک و از آن اعراض نمود و کسی که آن را انجام میدهد باید جلو آن را گرفت و بر ولی امر - وفقه الله - واجب است که مردم را از آن منع نماید چون او مسئول است و در مقابل رعیت خود باید جوابگو باشد.
علما در رد این نماز کتابهایی نوشتهاند، و انجامدهندگان آن را سفیه معرفی میکنند، و نباید فریب خورد که تعداد زیادی در مناطق مختلف آن را انجام میدهند و یا اینکه بگوییم در کتابهایی مثل قوت القلوب [۴٧۲]، احیاء علومالدین [۴٧۳] و امثال آنها این نماز ذکر شده است. این نماز بدعتی باطل است، و این فرمودۀ پیامبر ج صحیح است: «من أحدث في ديننا ما ليس منه فهو رد» «هر کس در دین و برنامۀ ما چیزی را اضافه کند مردود است».
سپس بعضی از احادیث وارده را در مورد فتوای سابق ذکر کرده است.
و خداوند دستور میدهد هنگام اختلاف به کتاب او مراجعه شود:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾ [النساء: ۵٩].
«و اگر در چیزی منازعه داشتید آن را به خدا با عرضه به قرآن) و پیامبر ج او با رجوع به سنت نبوی ج) برگردانید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید».
به پیروی از جاهلین و به غلطها و اشتباههای خطاکنندگان دستور نداده است [۴٧۴]. والله اعلم.
ابن قیم جوزی میگوید: احادیث صلاة الرغائب شب؛ اولین جمعۀ ماه رجب همۀ آنها دروغ و از زبان پیامبر ج درست شدهاند [۴٧۵].
از توضیحاتی که گذشت برای خوانندۀ محترم روشن میشود که این نماز در اولین جمعۀ ماه رجب صورت میگیرد، که رغائب نامیده میشود، این نماز بدعتی منکر میباشد و پیامبر ج و خلفای او آن را مقرر نکردهاند و صحابه و تابعین و ائمه مشهور آن را مستحب ندانستهاند، در حالی که آنها حریصترین مردم برای انجام کارهای خیر بودهاند، این حکم از سوی تعداد زیادی از علما که بر وسعت علم و ارزش و مقام آنها اتفاق نظر وجود دارد صادر شده است، و این حدیثی که صلاة الرغائب را ذکر میکند دروغ و افترا بر پیامبر ج میباشد و ائمه حدیث بر دروغ بودن آن اتفاق نظر دارند، پس برای کسی که مدعی صلاة الرغائب است هیچ دلیلی وجود ندارد، والله اعلم.
[۴۳۳] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۲۱۴)، کتاب الأذان، حدیث (٧۳۱) به لفظ: «فإن أفضل الصلاة صلاة الـمرء في بیته إلا الـمکتوبة» و مسلم، حدیث: (٧۸۱) کتاب صلاة المسافرین.
[۴۳۴] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۱٩۸)، کتاب الصوم، حدیث (۱٩۵٧) و مسلم، حدیث (۱۰٩۸).
[۴۳۵] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۶/۴۴۴) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۰۱)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۴۴-۱۴۸).
[۴۳۶] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۶/۴۴۴) و ابوداود فی سننه، (۱/۵۴۲)، حدیث (۸۶٩) و ابن ماجه فی سننه، حدیث (۸۸٧)، و صحیح ابن حبان. به موارد الظمآن حدیث شماره: ۵۰۵، و مستدرک حاکم ۲/ ۴٧٧- ۴٧۸ مراجعه شود.
[۴۳٧] به کتاب المساجله، ص (۵-٩) و الباعث، ص (۵۲-۵٧) مراجعه شود.
[۴۳۸] سیوطی در جامع الصغیر آن را بیان کرده است، (۲/۱۲۰)، حدیث شماره (۵۱۸۱)، و اشاره کره که طبرانی آن را در الأوسط روایت نموده و این روایت ضعیف میباشد.
[۴۳٩] واه ابن ماجه في سننه مرفوعاً إلى النبي ج (۱/۱۸) المقدمة. وفي سنده عبيده بن ميمون الدني، قال ابن حجر: مستور. تقريب التهذيب (۱/۵۴۵).
[۴۴۰] به شرح المهذب، (المجموع)، (۳/۲۸۶-۲۸٩) مراجعه شود.
[۴۴۱] به کتاب المساجله، ص (٩-۱۲) و طبقات الشافعية (۸/۲۵۱-۲۵۵) مراجعه شود.
[۴۴۲] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۳۴۲) و مسلم فی صحیحه، (۱/۲۰۳)، حدیث شماره (۲۲۳) و ترمذی فی سننه، (۵/۱٩٧)، و سنن ترمذی، ابواب الدعوات، حدیث شماره: ۲۵۸۳ و گفته: این حدیث حسن صحیح میباشد، و سنن نسائی ۵/ ۵،۶ کتاب الزکاة، و سنن ابن ماجه، کتاب الطهارة، حدیث شماره: ۲۸۰.
[۴۴۳] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۲٧۶) و ابن ماجه فی سننه، (۱/۱۰۱)، حدیث شماره (۲٧٧)، بوصیری در مصباح الزجاجه میگوید راویان حدیث مردان مورد اطمینان و ثقه هستند اما بین سالم و ثوبان انقطاع میباشد، و سنن دارمی: ۱/ ۱۶۸، و مستدرک حاکم ۱/ ۱۳۰ کتاب الطهارة.
[۴۴۴] رواه الترمذی تعلیقاً بصیغة التضعیف، حدیث شماره: (۴۳۳) و ابن ماجه فی سننه، (۱/۴۳٧)، حدیث شماره: ۱٧۳٧، و در زوائد ابن ماجه: ۲/ ٧ آمده است: امام احمد در بارهی یعقوب بن ولید (از راویان این سند) میگوید: او از بزرگترین دروغگویان است.
[۴۴۵] ابن قیم جوزی میگوید: بسیاری از پیروان ائمه در این مورد دچار اشتباه شدهاند، از این لحاظ که ائمه از بکار بردن، حرام بودن خودداری کردهاند، و لفظ کراهت را بکار میبرند، و بعضی از پیروا ایشان کراهت را به صورت تنزیهی و بعضی ترک الأولی بکار بردهاند، که این کار غلط و اشتباه بزرگی در مورد شریعت و ائمه میباشد. به کتاب إعلام الموقعین، (۱/۳٩-۴۰) مراجعه شود.
[۴۴۶] ابن جوزی آن را در موضوعات میآورد، (۲/۱۴۲-۱۴۳) . و بعد از اینکه حدیث صلاة التسبیح را با طرق مختلف بیان میکند میگوید: تمام این راهها ثابت نشدهاند، و دلیل هر کدام را نیز بیان میکند، سپس میگوید عقیلی میگوید پ: در مورد صلاة التسبیح حدیثی وجود ندارد که صحیح باشد.
[۴۴٧] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۱/۲۱۲)، کتاب العلم، حدیث شماره: (۱۱٧) و مسلم، کتاب صلاة المسافرین، حدیث شماره: (٧۶۳)، ابن صلاح این حدیث را بطور مختصر ذکر نموده و الا این حدیثی طویل است.
[۴۴۸] به صحیح مسلم، (۱/۵۳۱)، حدیث (٧۶۳ و ۱٩۲) کتاب صلاة المسافرین مراجعه شود.
[۴۴٩] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۳/۲۱٧) و مسلم فی صحیحه، حدیث (۶۶۰) و ابوداود فی سننه، حدیث (۶۰۸)، و سنن نسائی، کتاب الإمامة ۲/ ۸۶.
[۴۵۰] رواه ابوداود فی سننه، (۲/۸۶)، کتاب الصلاة، حدیث شماره: ۶۰۸، و سنن نسائی ۲/ ۸۶ کتاب الإمامة.
[۴۵۱] به کتاب المساجله، ص (۱۴-۲٧) مراجعه شود.
[۴۵۲] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۶/۴۴۴) و مسلم فی صحیحه، (۲/۸۰۱)، حدیث (۱۱۴۴،۱۴۸).
[۴۵۳] مسند امام احمد ۵/ ۳۴۲، و صحیح مسلم، کتاب الطهاره، حدیث شماره: ۲۲۳، سنن ترمذی، ابواب الدعوات، حدیث شماره: ۲۵۸۳ و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی، کتاب الزکاة، باب وجوب الزکاة، و سنن ابن ماجه، کتاب الطهاره، حدیث شماره: ۲۸۰.
[۴۵۴] مسند امام احمد ۵/ ۲٧۶، ۲٧٧، و سنن ابن ماجه، کتاب الطهاره، حدیث شماره: ۲٧٧. بوصیری در مصباح الزجاجه فی زوائد ابن ماجه ۱/ ۴۱ گفته: راویا این حدیث ثقه و ثبت هستند مگر در سند ان انقطاع وجود دارد؛ زیرا سالم ثوبان را ندیده است، اما این حدیث طرق دیگری دارد که در آن انقطاع نمیباشد که ابوداود طیالسی، ابویعلی موصلی و ابن حبان آن را روایت نمودهاند.
[۴۵۵] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۱۸۳) و رواه الترمذی فی سننه، (۴/۱۴۱)، حدیث شماره (۲٧٩۴)، بوصیری در زوائد ابن ماجه میگوید در سند این حدیث لیث بن احمد ابیسلیم وجود دارد که جمهور آن را ضعیف دانستهاند و مدلس است، برای تفصیل بیشتر به مصباح الزجاجه ۱/ ۳۲ و مستدر ک حاکم ۱/ ۸۸ مراجعه شود.
[۴۵۶] رواه الترمذی تعلیقاً بصیغةالتضعیف، حدیث شماره (۴۳۳) ابواب الصلاة، رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۴۳٧)، حدیث شماره: (۱۳٧۳)، و در زوائد ابن ماجه آمده است: این سند ضعیف است چون یعقوب بن ولید در آن است، امام احمد میگوید او از دروغگویان بزرگ است، او حدیث را با دروغ درست میکرد، بوصیری گفته: بر ضعف او بین محدثین اتفاق نظر وجود دارد.
[۴۵٧] به حکم بدعت در همین کتاب مراجعه شود.
[۴۵۸] البته حدیث صحیح است، بخاری به صورت تعلیق آن را در صحیح خود آورده است، کتاب الأذان، حدیث شماره (٧٧۴) ابن حجر در فتح الباری میگوید: ترمذی و بزار از بخاری از اسماعیل بن ابیاوس و بیهقی ... روایت و وصل کردهاند. ترمذی میگوید: حدیثی حسن صحیح غریب میباشد. به فتح الباری ۲/ ۲۵٧، و سنن بیهقی ۲/ ۶۱ و فتح الباری ۱۳/ ۴۳٧، ۴۳۸ کتاب التوحید مراجعه شود.
[۴۵٩] به صحیح مسلم، (۱/۵۳۱)، کتاب صلاة المسافرین، حدیث شماره (٧۶۳-۱٩۲) مراجعه شود.
[۴۶۰] رواه احمد فی مسنده، (۵/۵۳) و رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، کتاب الأذان، حدیث شماره (۶۳۱).
[۴۶۱] شعر از شاعر متنبی میباشد که اول آن: ز
إذا غامرت في شرف مروم
فلا تقنع بمـا دون النجوم
به دیوان متنبی، (۴/۱۲۰) مراجعه شود.
[۴۶۲] ذهبی در سیر اعلام النبلاء ۲۳/ ۱۴۲، ۱۴۳ گفتته: بر خلاف اصول و قواعد خویش صلاة الرغائب را تأیید نموده و نصرت داده است، اما برای او (ابن صلاح) فضایلی نیز هست.
[۴۶۳] به کتاب المساجله، ص (۲٩-۴۲) مراجعه شود. به کتاب الباعث لإبی شامه، ص (۳٩-۴۸) و المدخل لإبن الحاج، (۴/۲۴۸-۲٧٧) مراجعه شود که رد خیلی خوبی بر ابن الصلاح نوشته است.
[۴۶۴] به مجمموع الفتاوی، (۲۳/۱۳۲) مراجعه شود.
[۴۶۵] به مجموع الفتاوی، (۲۳/۱۳۴) و الإختیارات، ص (۱۲۱) مراجعه شود.
[۴۶۶] به مجموع الفتاوی، (۲۳/۱۳۵) مراجعه شود.
[۴۶٧] رواه ابن ماجه فی سننه مرفوعاً الی النبی ج، (۱/۱۸) المقدمه فی سنده عبید بن میمون المدنی، ابن حجر میگوید مستور است، به تقریب التهذیب ۱/ ۵۴۵ مراجعه شود.
[۴۶۸] صحیح بخاری با فتح الباری، کتاب الصلح، حدیث شماره: ۲۶٩٧، رواه مسلم فی صحیحه کتاب الأقضیه، حدیث شماره (۱٧۱۸).
[۴۶٩] رواه مسلم فی صحیحه کتاب الأقضیه، حدیث شماره (۱٧۱۸).
[۴٧۰] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۳/۲۰) و رواه مسلم فی صحیحه، (۱/۶٩)، کتاب ایمان، حدیث (۴٩)، و سنن ابوداود، کتاب الصلاة، حدیث شماره: ۱۱۴۰، و سنن ترمذی، ابواب الفتن، حدیث شماره: ۲۲۶۳ و گفته: این حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی، کتاب الإیمان، باب تفاضل أهل الإیمان، و سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، حدیث شماره: ۴۰۱۳، و همهی آنها در آخر حدیث جمله ی: «وذلك أضعف الإیمـان» را روایت نمودهاند.
[۴٧۱] به: مساجلۀ، عزبن عبدالسلام و ابن صلاح در مورد صلاة الرغائب، ص (۴۵-۴٧) مراجعه شود.
[۴٧۲] تألیف محمدبن علی بن عطیه العجمی المکی متوفی ۳۸۶ هـ است، به کشف الظنون ۲/ ۱۳۶۱ مراجعه شود.
[۴٧۳] تألیف ابی حامد غزالی متوفی ۵۰۵ هـ، به إحیاء علوم الدین (۱/۲۰۲، ۲۰۳) مراجعه شود.
[۴٧۴] به الفتاوی النووی، ص (۴۰) مراجعه شود.
[۴٧۵] به المنار المنیف، ص (٩۵)، حدیث (۱۶٧) مراجعه شود.
برگزاری مراسم اسراء و معراج از کارهای بدعت به حساب میآید، که جاهلان و نادانان آن را به شریعت نسبت میدهند و آن را بعنوان سنت هر سال برپا مینمایند، که در شب بیست و هفتم ماه رجب صورت میگیرد. و در آن مهارت و زرنگی به خرج میدهند انواع منکرات و بدعتهای مختلف و گوناگون به صورتهای متنوع ایجاد کرده و انجام میدهند، مانند اجتماع در مساجد، روشن کردن شمع و چراغها بر منارهها، و اسراف و تبذیر در این مورد، و جمع شدن برای ذکر و تلاوت قرآن، بیان کردن داستان معراج که منسوب به ابن عباس است که تمام آن غلط و باطل و گمراهکننده میباشد و به جز چند حرفی هیچ کدام صحیح نمیباشد، به همین صورت داستان ابن السلطان همان مردی که به جز در ماه رجب نماز نمیخواند، که تماماً دروغ است، در آن داستان آمده است: زمانی که مرد علامت و نشانههای صالح بودن در او ظاهر شد، در مورد او از پیامبر ج سؤال شد گفت: «إنه كان يجتهد ويدعو في رجب». «او کوشش میکرد و در ماه رجب دعا مینمود». این داستان هم دروغ و افترا است، خواندن و روایت کردن آن حرام است مگر برای توضیح و ابطال آن [۴٧۶].
همچنین این که فرشها و سجادهها و غیره را میگسترانند، ظرفهایی از مس که در آنها کوزهها و لیوانهای وجود دارد میگذارند، درست مثل اینکه خانۀ خدا خانۀ خودشان است! در مسجد جامع جمع میشوند در حالیکه آن برای عبادت قرار داده شده است، نه برای فرش کردن، خوابیدن، خوردن و نوشیدن. اجتماع آنها در حلقات هم به همین صورت است، هر حلقه و گروهی، بزرگی دارد که در ذکر و تلاوت به او اقتدا میکنند و از او پیروی مینمایند، ای کاش آن هم ذکر و تلاوت بود! بلکه در واقع دین خدا را مورد شوخی و تمسخر قرار میدهند، غالباً ذکرکنندهها نمیگویند «لا إله إلا الله»، بلکه میگویند: لایلاه یلله، به جای همزه یاء تلفظ میکنند در حالی که الف همزه) قطع است آن را وصل قرار دادهاند، و هرگاه میگویند سبحانالله آن را میپیچانند و برمیگردانند طوری که فهم نمیشود. قاری، قرآن را میخواند به آن چیزی اضافه میکند که در آن نیست، از آن چیزی را کم میکند که در آن وجود دارد، این زیاد و کم کردنها هم به خاطر آن نغمهها و ترنمهایی است که شباهت به آواز دارند، که احوال مذموم خود را بر آن قرار دادهاند.
در این شب کار قبیح بزرگ دیگری وجود دارد، قاری تلاوت قرآن را شروع میکند دیگری در عین حال شعر میسراید، یا میخواهد شعر خود را آغاز کند، قاری قرآن را مجبور به سکوت مینمایند یا اشاره میکنند که بس کند، یا هر دو را رها میکنند هر کس کار خود را ادامه میدهد، که شنوندگان اشعار بیشتر از قرآن میباشند، این است حال و وضع بازی کردن آنها به دین، حتی اگر این کارها در خارج از مسجد هم بود ممنوع و حرام بود، پس حالا که در مسجد این اعمال را انجام میدهند چگونه است؟!!!
به این اعمال هم بسنده نمیکنند، بلکه زن و مرد را به صورت مختلط در شب در یک جا جمع میکنند و زنان با آرایش و لباسهای خیرهکننده آنجا حاضر میشوند. هر گاه بعضی بخواهند قضای حاجت نمایند در آخر مسجد جامع آن را انجام میدهند، و بعضی از زنان خجالت میکشند برای قضای حاجت بیرون بروند، شخصی کیسهای به آنها میدهد در آن میشاشند در مقابل این کار چیزی به آن نفر میدهند و آن را از مسجد بیرون میبرد، و این کار را بارها تکرار میکنند، قضای حاجت در مسجد در کیسه حرام است، علاوه بر اینکه کاری بسیار شنیع و قبیح میباشد. و بعضی دیگر برای قضای حاجت به کوچههای بنبست و تاریک که در جنب مسجد هستند میروند، و صبح که مردم برای ادای نماز صبح به مسجد میروند پا روی این نجاست و کثافت میگذارند در نتیجه کفشهایشان کثیف شده و این کثافت را با خود به مسجد منتقل میکنند و معلوم است بردن نجاست به مسجد گناه بزرگی است، و روایت داریم که انداختن خلط در مسجد خطا و گناه است. در حالی که خلط پاک است و بینماز نیست، پس چیزی که به اتفاق کثیف و نجس و بینماز است چگونه است؟
و سایر کارهای قبیح و زشتی که به نام دین صورت میگیرد، و ادعای تعظیم و تکریم بعضی از امور میکنند که به گمان خود به خاطر محبت حضرت رسول اکرم ج میباشد [۴٧٧].
این مراسم و مجالس در شب بیست و هفتم ماه رجب که گمان میبرند شب اسراء و معراج است در اساس باطل است، چون ثابت نشده است که در خود این شب به پیامبر ج شبروی شده باشد. ابن قیم جوزی میگوید: و اما سؤال دوم، از شیخ الإسلام ابن تیمیه / سؤال شد که مردی گفت: شب اسراء از شب قدر بزرگتر و بافضیلتتر است، دیگری گفت: خیر، شب قدر بزرگتر است، کدام یک درست میگوید؟
ایشان جواب داد: الحمدلله، کسی که میگوید شب اسراء از شب قدر بزرگتر است، اگر منظورش شبی باشد که پیامبر ج در آن به معراج رفته و یا امثال آن در هر سال، برای امت حضرت محمد ج از شب قدر بزرگتر است به طوری که قیام و عبادت و دعا در آن از شب قدر خوبتر و بهتر است این فکر باطل است، هیچ یک از مسلمانان چنین چیزی را نگفتهاند، دین اسلام این تفکر را فاسد میداند، این در حالی است که اگر عین شب اسراء معلوم بود، حال که نه ماه آن و نه دهه و عین آن معلوم و مشخص است، بلکه آنچه در این مورد نقل شده است مختلف و گوناگون میباشد و نمیتوان قطعیت آن را بیان کرد، و برای مسلمانان هم شب خاصی قرار داده نشده که در آن عبادت کنند و گمان شود آن شب، شب اسراء است، بر خلاف لیلة القدر که کاملاً مشخص و به عبادت در آن شب توصیه شده است [۴٧۸].
علما در مشخص کردن شب اسراء پیامبر ج اختلاف نظر دارند.
ابن حجر العسقلانی میگوید: در وقت معراج اختلاف وجود دارد، گفته شده است: قبل از مبعث بوده است، که نظر شاذ و نادر است، مگر اینکه بر این حمل شود که آن وقت در خواب واقع شده است.
اکثر علما بر این عقیدهاند که بعد از مبعث بوده، سپس اختلاف نظر پیدا کردهاند: بعضی گفتهاند: یک سال قبل از هجرت بوده است، این نظریۀ ابن سعد و غیره است. امام نووی آن را قاطعانه بیان میکند، و ابن حزم مبالغه میکند و برای این نظریه اجماع را نقل مینماید پس باید در ماه ربیعالأول باشد، که مردود است، در این نظریه اختلاف زیادی وجود دارد، نزدیک ده قول وجود دارد، ابن الجوزی میگوید: هشت ماه قبل از هجرت بوده، پس در ماه رجب واقع میشود، بعضی گفتهاند: شش ماه قبل از هجرت بوده که در ماه رمضان واقع میشود که ابوربیع بن سالم این نظر را دارد. ابن حزم ماه رجب را حکایت میکند چون گفته است در ماه رجب سال دوازدهم نبوت صورت گرفته است. بعضی میگویند: یازده ماه قبل از بعثت بوده است، ابراهیم حربی این نظریه را قاطعانه بیان میکند آنجا که میگوید: در ماه ربیعالآخر یک سال قبل از هجرت بوده است، ابن المنیر در شرح السیرۀ ابن عبدالبر آن را ترجیح میدهد، بعضی هم میگویند: یک سال و دو ماه قبل از هجرت صورت گرفته است، ابن عبدالبر این رأی را حکایت میکند. ابن فارس میگوید: یک سال و سه ماه قبل از مبعث بوده است. السدی میگوید: یک سال و پنج ماه و آن را از طریق طبری و بیهقی تخریج کرده است، بر این اساس در ماه شوال، یا رمضان و یا ربیعالأول میباشد، واقدی آن را قاطعانه بیان میکند، و نظریۀ ابن قتبیه بر ظاهر آن منطبق میباشد. ابن عبدالبر میگوید هیجده ماه قبل از مبعث بوده است. ابن سعد از ابن ابیسبره روایت میکند که در ماه رمضان هیجده ماه قبل از هجرت صورت گرفته است. ابن عبدالبر حکایت میکند و امام نووی بطور قطع در کتاب الروضه میگوید که در ماه رجب بوده است، ابن الأثیر میگوید: سه سال قبل از هجرت بوده است. عیاض و قرطبی و نووی از زهری حکایت میکنند که پنج سال قبل از هجرت صورت گرفته است، عیاض و پیروان او این نظریه را ترجیح میدهند [۴٧٩].
آنچه از اقوال علما و نظرات مختلف آنها در مورد شب اسراء و معراج بیان شد، مصداق سخن شیخ الإسلام ابن تیمیه / میباشد، که دلیلی معلوم و روشنی برای این ماه وجود ندارد، حتی دلیلی بر دهه و عین آن شب نیز موجود نیست، بلکه نظرات گوناگون مختلفی وجود دارد، و نمیتوان هیچ کدام را قطعی دانست [۴۸۰].
ابن رجب میگوید: روایت شده است که در ماه رجب حوادث مهم و بزرگی روی داده است، هیچ کدام هم از آنها صحیح نمیباشد، روایت شده که پیامبر ج در اولین شب ماه رجب متولد شده است، در بیست و هفتم آن به معراج رفته است، و بعضی هم میگویند در بیست و پنجم آن بوده است که هیچ کدام صحیح نمیباشد [۴۸۱].
ابوشامه میگوید: بعضی از داستانها بیان میکنند که اسراء در ماه رجب بوده است، این نظریه نزد علمای جرح و تعدیل دروغی آشکار میباشد [۴۸۲].
[۴٧۶] به السنن و المبتدعات، ص (۱۴٧) و الإبداع، ص (۲٧۲) مراجعه شود. [۴٧٧] به کتاب : المدخل لإبن الحاج، (۱/۲٩۵-۲٩۸) مراجعه شود. [۴٧۸] به کتاب : زادالمعاد مراجعه شود، (۱/۵٧). [۴٧٩] به فتح الباری، (٧/۲۰۳) و شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة، (۱/۳۰٧-۳۰۸) و الطبقات لابن سعد، (۱/۲۱۳)، الوفا لابن الجوزی، (۱/۳۴٩)، الجامع لأحکام القرآن از قرطبی ۱۰/ ۲۱۰ و شرح نووی علی صحیح مسلم۲/ ۲۰٩ و البدایة والنهاية ۳/ ۱۱٩ و عیون الأثر لابن سید الناس ۱/ ۱۸۱ مراجعه شود. [۴۸۰] به زادالمعاد، (۱/۵٧) مراجعه شود. [۴۸۱] به لطائف المعارف، ص (۶۸) مراجعه شود. [۴۸۲] به کتاب الباعث، ص (۱٧۱) مراجعه شود.
سلف صالح اتفاق نظر دارند بر اینکه، برگزاری و شرکت کردن در مراسمی غیر از مراسم و مجالس شرعی که بعد از پیامبر ج پیدا شدهاند و از آنها نهی کرده است بدعت میباشد: «إياكم ومحدثات الأمور، فإن كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة». «بترسید و خودداری کنید از اینکه چیزهایی به دین اضافه کنید، چون هر چه را اضافه کنید بدعت محسوب میشود و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد».
در جای دیگر میفرماید: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد» «هر کس در دین و برنامۀ ما چیزی را اضافه کند که از دین نیست مردود میباشد». و یا میفرماید: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد». «هر کس کاری را انجام دهد که بر آن دستور ما وجود ندارد مردود میباشد». برگزاری مراسم شب اسراء و معراج بدعتی است که پیدا شده است، اصحاب پیامبر ج و تابعین و سلف صالح که حریصترین مردم برای انجام کارهای خیر بودهاند آن را انجام ندادهاند.
ابن قیم جوزی میگوید: شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: از هیچ یک از مسلمانان شنیده نشده که شب اسراء بر سایر شبهای دیگر فضیلتی داشته باشد علیالخصوص بر لیلةالقدر، و صحابه و تابعین هم شب اسراء را به هیچ کاری اختصاص ندادهاند و آن را بیان هم نکردهاند به همین خاطر است که مشخص نشده کدام شب، شب اسراء میباشد.
با اینکه اسراء از بزرگترین و مهمترین فضایل پیامبر ج محسوب میشود اما این زمان و مکان برای عبادت مشخص و توصیه نشده است، حتی غار حراء که ابتدای نزول وحی در آن بوده است و قبل از نبوت هم پیامبر ج آنجا میرفت، نه پیامبر ج و نه صحابه بعد از نبوت در طول اقامت آنها در مکه به قصد عبادت آنجا نرفتند و آن روز را که در آن وحی نازل شد به عبادت اختصاص ندادند، نه مکانی که در آن وحی نازل شد و نه زمان آن را به هیچ عبادت و کاری اختصاص ندادند.
هرکس از خودش به خاطر این و آن، زمانها و مکانها را به عبادت اختصاص دهد او پیرو اهل کتاب میباشد، که زمان احوال حضرت مسیح را مراسم و عبادت قرا میدادند، مانند روز تولد میلاد مسیح)، روز تعمید و غیره.
عمر ابن خطاب س جماعتی را مشاهده کرد که برای ادای نماز به مکانی و جای مشخصی از یکدیگر پیشی میگیرند و مسابقه میدهند، گفت: چه خبر است؟ گفتند: جایی است که رسولالله ج در آن نماز خوانده است، گفت: آیا میخواهید آثار پیامبران خود را مسجد و مکان عبادت قرار دهید؟! گذشتگان شما با این کارها هلاک شدند، هر کس هنگام نماز هر جا بود همان جا نماز بخواند و به صورت خصوصی قصد مکانی را نکند [۴۸۳].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میگوید: تشکیل و گرفتن مراسمی غیر از مراسم شرعی، مانند بعضی از شبهای ربیعالأول که میگویند میلاد پیامبر ج میباشد، یا بعضی از شبهای ماه رجب، یا هیجدهم ذیالحجه، یا اولین جمعۀ ماه رجب، یا هشتم ماه شوال که جاهلان آن را عید الأبرار مینامند، همه اینها بدعت هستند، سلف صالح آن را نپسندیده و انجام ندادهاند، والله سبحانه و تعالی أعلم [۴۸۴].
ابن الحاج میگوید: از بدعتهایی که در ماه رجب پیدا کردهاند شب بیست و هفتم آن است که شب معراج است [۴۸۵].
به دنبال آن بدعتهای زیاد دیگری را بیان میکند شامل اجتماع در مساجد، اختلاط زنان با مردان، روشن نمودن چراغهای زیادی در این شب، قاطی کردن قرائت و تلاوت قرآن با اشعار و سرودهای مختلف و گوناگون با صداها و لحنهای مختلف، و مراسم و جشن گرفتن شب اسراء و معراج که آن را به شریعت و دین نسبت میدهند و در واقع از دین نیستند [۴۸۶].
شیخ محمدبن ابراهیم آل الشیخ / هنگامی که سازمان رابطة العالم الإسلامی ایشان را برای حضور در یکی از مراسم اسراء و معراج دعوت میکند آن دعوت را رد مینماید، از او در این مورد سؤال میشود؟ میگوید این کار مشروع و صحیح نیست، آن هم به دلیل قرآن، سنت، استصحاب و عقل:
اما دلیل قرآنی:
خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدۀ: ۳].
«امروزه دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را بعنوان آیین خداپسند برای شما برگزیدم».
خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵٩].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا با پیروی از قرآن) و از پیامبر ج با تمسک به سنت او) اطاعت کنید، و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا با عرضه به قرآن) و پیامبر ج او با رجوع به سنت نبوی) برگردانید».
رد بسوی خدا یعنی مراجعه به قرآن او، و رد بسوی رسول ج مراجعه به خود او در زمان حیات و بعد از فوت به سنتهای او میباشد.
خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱].
«بگو اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید و خداوند آمرزندۀ مهربان است».
خداوند میفرماید:
﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ [النور: ۶۳].
«آنان که با فرمان او مخالفت میکنند، باید از این بترسند که بلایی گریبانگیرشان گردد، یا اینکه عذاب دردناکی دچارشان شود».
دلیل سنت:
۱- در صحیحین ثابت شده و آمده است که حضرت عایشه ل از پیامبر ج روایت میکند: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد» و در روایت مسلم آمده است: «من عمل عملاً عليه أمرنا فهو رد» «هر کس در دین ما چیزی را اضافه کند که از آن نباشد مردود است».
یا هر کس کاری انجام دهد که دستور و امر ما بر آن وجود نداشته باشد مردود است.
۲- ترمذی روایت میکند و آن را صحیح میداند، و ابن ماجه، ابن حبان در صحیح خود از عرباض بن ساریه روایت میکنند که پیامبر ج فرموده است: «إياكم محدثات الأمور، فإن كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة» ترجمۀ آن گذشت.
۳- امام احمد و بزار از غضیف روایت میکنند که پیامبر ج میفرماید: «ما أحدث قومٌ بدعة إلا رفع مثلها من السنة» [۴۸٧]. «هر قوم و ملتی که بدعتی را ایجاد کنند مشابه آن از سنت پیامبر ج از بین میرود».
و پیامبر ج میفرماید: «ما من أمة ابتدعت بعد نبيها بدعة إلا أضاعت مثلها من السنة» [۴۸۸]. «هر امتی که بعد از پیامبر ج خود بدعتی را ایجاد کند مثل آن را از سنت پیامبرش ضایع میکند و از بین میبرد».
۴- ابن ماجه و ابن ابیعاصم از انس بن مالک س روایت میکنند که پیامبر ج فرموده است: «أبي الله أن يقبل عمل صاحب بدعة حتي يدع بدعته» [۴۸٩]. «خداوند عبادت کسی را که بدعتی انجام میدهد تا زمان ترک آن بدعت، قبول نمیکند».
طبرانی روایت میکند که پیامبر ج میفرماید: «إن الله حجب التوبة عن كل صاحب بدعة حتي يدع بدعته» [۴٩۰]. «خداوند توبۀ کسی را که بدعتی انجام دهد قبول نمیکند تا زمانی که آن بدعت را ترک نکند».
دلیل استصحاب: یعنی باقی ماندن حکم به صورتی که قبلاً بوده به شرطی که دلیلی برای تغییر آن وجود نداشته باشد).
در این جا استصحاب از نوع عدم اصلی مدنظر است.
عدم اصلی: یعنی اصل برائت است مثلاً اگر کسی ادعا کند بر دیگری حقی دارد بر او لازم است ثابت کند چون اصل برائت مدعی علیه میباشد).
عبادات توقیفی هستند، مثلاً گفته نمیشود این عبادت مشروع است مگر با دلیل قرآن، سنت و اجماع علما، و صحیح نیست بیان شود که فلان چیز یا عبادت به دلیل مصالح مرسله یا استحسان یا قیاس یا اجتهاد جایز و درست میباشد، چون مسایل اعتقادی و عبادات و مقدرات مثل ارث و حدود جای نظر دادن نیستند و توقیفی میباشند.
دلیل عقل:
اگر این کار مشروع و صحیح بود شایستهترین مردم به انجام آن شخص حضرت محمد ج بود، البته اگر این تعظیم به خاطر اسراء و معراج بود، و اگر چنانچه به خاطر شخص پیامبر ج و یاد او باشد همانطور که در روز میلاد این کار را میکنند شایستهترین مردم برای انجام آن ابوبکر صدیق سپس عمر فاروق سپس عثمان ذی النورین و علی مرتضی ش و بعد از آنها صحابه به ترتیب مقام آنها و تابعین و ائمه دین بودند، در حالی که از هیچ کدام از آنها هیچ چیزی در این مورد شنیده نشده و انجام ندادهاند. پس عمل آنها برای ما کافی است [۴٩۱]. سپس / سخن ابن النحاس در کتابش تنبیه الغافلین را در مورد بدعت مراسم شب اسراء و معراج بیان میکند، در آن آمده است: جشن گرفتن و تشکیل مراسم برای این شب بدعتی بزرگ در دین میباشد، و از چیزهایی است که دوستان شیاطین آن را به وجود آوردهاند [۴٩۲].
شیخ محمدبن ابراهیم در فتوای دیگر میگوید: مراسم اسراء و معراج کاری باطل است، و بدعت میباشد، و تقلید از یهود و نصاری در تعظیم ایامی است که شریعت آنها را تعظیم نکرده است، این رسول خدا حضرت محمد ج است که قوانین را میگذارد، اوست تعیین مینماید چه چیزی حلال و چه چیزی حرام است، خلفای راشدین، ائمۀ هدایت مثل صحابه و تابعین هیچ کدام بیان نکردهاند که پیامبر ج برای این شب و یاد آن مراسم و مجلس را تشکیل داده باشد، سپس میگوید: مراسم و جشن گرفتن برای یادبود شب اسراء و معراج بدعت است، درست نیست و شرکت در آن هم جایز نمیباشد [۴٩۳].
و او / فتوا داده است: هر کس نذر کند که در هر سال در بیست و هفتم ماه رجب قربانی کند، نذرش درست نیست، چون معصیت است، چون ماه رجب نزد اهل جاهلیت مهم و جای تعظیم است و شب بیست و هفتم آن به اعتقاد بعضی از مردم شب اسراء و معراج است آن را شب عید و جشن قرار میدهند و در آن شب جمع میشوند، و کارهای بدعت انجام میدهند، و پیامبر ج از وفا کردن به نذری که در جایی که اهل جاهلیت اعیاد خود را برپا میکنند یا برای غیر خدا ذبح میکند نهی کرده است. پیامبر ج به کسی که نذر کرده بود که شتری را در بوانه [۴٩۴] سر ببُرد و ذبح کند گفت: «هل كان فيها وثن مِن أوثان الجاهلية يعبد؟ قالوا: لا. قال: فهل كان فيها عيد مِن أعيادهم؟ قالوا: لا. فقال ج: أوف بنذرك، فإنه لاوفاء لنذر في معصية الله، ولافيما لايملك ابن آدم» [۴٩۵]. «آیا در آنجا بُتی از بتهای زمان جاهلیت وجود داشته است که عبادت شود؟ گفتند: خیر. گفت آیا عیدی از عیدهای آنها در آنجا برپا شده است؟ گفتند: خیر، فرمود: به نذرت وفا کن، چون نذری که برای معصیت خدا باشد درست نیست و نذر کردن چیزی که انسان مالک آن نیست صحیح نمیباشد».
شیخ عبدالعزیزبن عبدالله بن باز / میفرماید: این شب که اسراء و معراج در آن واقع شده، در احادیث صحیح تعیین آن نیامده است، و مشخص نیست، و تمام آن حدیثهایی که برای تعیین آن شب وارد شدهاند نزد متخصصان و عالمان حدیثشناس تأیید نشدهاند، حکمت فراوان خداوند مقتضی این بود که مردم آن شب را فراموش کنند و اگر آن شب هم مشخص و معین بود برای مسلمانان جایز نبود که آن را به عبادت اختصاص دهند و یا مراسمی برای آن تشکیل دهند، چون پیامبر ج و صحابه ش برای آن جشن و مراسمی نگرفتهاند و آن را به عبادت اختصاص ندادهاند، اگر چنانچه جشن و مراسم و عبادت در آن شب شرعی و صحیح بود پیامبر ج با قول و عمل خود آن را برای امت بیان میکرد. و اگر چنین چیزی موجود بود حتماً شایع میشد، و صحابه ش آن را به ما منتقل میکردند، چون هر چه امت و مردم نیاز داشتهاند آن را از پیامبر ج نقل کردهاند، و هیچ چیزی را که مربوط به دین باشد جا نگذاشته و فراموش نکردهاند، بلکه برای هر کار خیری جزو سابقین بودهاند، اگر جشن و مراسم گرفتن برای این شب شرعی و صحیح بود آنها سابقترین و مقدمترین مردم برای انجام آن بودند، و پیامبر ج نصیحتکنندهترین مردم برای امتش بوده است، و ابلاغ رسالت او به نهایت خود رسیده بود، و امانت خود را آنگونه که حقش بود ادا کرد، اگر تعظیم این شب و گرفتن مجلس و مراسم برای آن صحیح بود پیامبر ج آن را فراموش نمیکرد و یا آن را کتمان نمینمود، پس معلوم میشود که صحیح نیستند، خداوند برای این امت دین و آیینش را کامل کرده است و نعمت خود را به اتمام رسانده و به کسی که بر دین او چیزی را اضافه کند که اجازۀ او بر آن وجود ندارد هشدار داده است، خداوند سبحان در قرآن سورۀ مائده آیه ۳ میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدۀ: ۳].
«امروزه دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آیین خداپسند برای شما برگزیدم».
و در سورۀ شوری آیه ۲۱ میفرماید:
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُۚ وَلَوۡلَا كَلِمَةُ ٱلۡفَصۡلِ لَقُضِيَ بَيۡنَهُمۡۗ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ٢١﴾[الشورى: ۲۱].
«شاید آنان شریکان و معبودهایی دارند، که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند، که خدا بدان اجازه نداده است!، اگر وعدۀ فیصله کردن نبود، میانشان داوری میگردید قطعاً ستمگران عذاب دردناکی دارند».
از پیامبر ج احادیث صحیحی روایت شده که مردم را از بدعتها ترسانده و تصریح کردهاند که بدعتها ضلالت و گمراهی هستند و مردم را از خطر آنها آگاه کرده و از ارتکاب آنها به مردم تذکر داده است [۴٩۶].
سپس او / بعضی از احادیثی را که در مورد ذم بدعتها آمدهاند روایت میکند، مانند: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد» و «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» یا «أما بعد فإن الخير الحديث كتاب الله وخير الهدي هدي محمد ج وشر الأمور محدثاتها، وكل بدعة ضلالة» وقوله ج: «فعلیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین الـمهدیین من بعدی تمسکوا بها، وعضوا علیها بالنواجذ، وإیاکم ومحدثات الأمور، فإن کل محدثة بدعة، وکل بدعة ضلالة» [۴٩٧] ترجم و تخریج این روایات گذشت.
این سخنان علما و آنچه که به آن از آیات و احادیث استدلال کردند در این مورد کافی و وافی است، و برای کسی که طالب حق باشد قانعکننده میباشند، مراسم شب اسراء و معراج بدعت است و هیچ ربطی به دین ندارد، بلکه به دین اضافه شده و بدون اذن و اجازۀ خدا صورت گرفته است، و تشبّه و تقلید از دشمنان خدا، یهود و نصاری در زیاد کردن دین و ایجاد بدعتها در آن میباشد، که لازمۀ آن این است که دین ناقص است و به عدم کامل بودن آن متهم میشود، که این تفکر، فساد بزرگ، منکر قبیح و شنیع و تضاد و مقابله با قول خداوند میباشد، فرموده خداوند:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[المائدۀ: ۳].
و با احادیث پیامبر ج که از بدعت مردم را ترسانده در تضاد است، آنچه جای تأسف میباشد این است که این بدعت در اکثر کشورهای اسلامی شایع شده و رواج پیدا کرده است، حتی بعضی از مردم گمان میکنند اصل دین است، از خداوند خواستاریم احوال تمام مسلمانان را اصلاح کند، به آنها فقه و فهم صحیح دین عطا کند، ما و ایشان را برای تمسک به حق و ثبات و استقامت بر آن موفق گرداند، تا آنچه مخالفت با او است آن را ترک کنیم، چون او قادر و توانا است، وصلی الله وسلم علی عبده ورسوله نبینا محمد وآله وصحبه أجـمعین [۴٩۸].
[۴۸۳] به زادالمعاد، (۱/۵۸-۵٩) مراجعه شود، ابن ابیشیبه در کتاب خود ۲/ ۳٧۶ آن را نقل میکند. [۴۸۴] به مجموع الفتاوی، (۲۵/۲٩۸) مراجعه شود. [۴۸۵] به کتاب المدخل، (۱/۲٩۴) مراجعه شود. [۴۸۶] به کتاب المدخل، (۱/۲٩۴) و به الإبداع، ص (۲٧۲) مراجعه شود. [۴۸٧] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۴/۱۰۵) سیوطی آن را در کتاب جامع الصغیر، حدیث شماره (٧٧٩) بیان میکند هیثمی در مجمع الزوائد، (۱/۱۸۸) آن را آورده است و میگوید: در آن ابوبکر بن ابیمریم که منکر الحدیث وجود دارد.. [۴۸۸] هیثمی در مجمع الزوائد، (۱/۱۸۸) آن را بیان میکند، طبرانی در کبیر آن را آورده است در آن ابوبکر بن ابیمریم که منکر الحدیث وجود دارد. سیوطی در جامع الصغیر، (۲/۵۰۸)، حدیث (٧٩٩٩) آورده است و گفته ضعیف است. [۴۸٩] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۱٩) مقدمه، حدیث (۵۰)، بوصیری گفته: راویان ای سند همه مجاهیل هستند. به مصباح الزجاجه ۱/۱۱ و الکاشف للذهبی ۳/۳۸۰ مراجعه شود، رواه ابن ابیعاصم فی کتاب السنة، (۱/۲۲)، حدیث (۳٩). [۴٩۰] هیثمی در مجمع الزوائد آن را بیان میکند، (۱۰/۱۸٩) رواه الطبرانی فی الأوسط، و راویان این حدیث صحیح هستند به جزهارون بن موسی فروی که او ثقه میباشد. [۴٩۱] به فتاوی و رسائل الشیخ محمد بن ابراهیم، (۳/٩٧) مراجعه شود. [۴٩۲] به تنبیه الغافلین، ص (۳٧٩-۳۸۰) مراجعه شود. [۴٩۳] به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ، (۳/۱۰۳) مراجعه شود. [۴٩۴] تپهای است پشت ینبع نزدیک ساحل دریا. به معجم البلدان، (۱/۵۰۵) مراجعه شود. [۴٩۵] رواه ابوداود فی سننه، (۳/۶۰٧)، کتاب الایمان و النذور، حدیث شماره (۳۳۱۳) و رواه بیهقی فی سننه، (۱۰/۸۳) و رواه الطبرانی فی معجم الکبیر، (۲/۶۸)، حدیث شماره: (۱۳۴۱)، شیخ محمد بن عبدالوهاب گفته: اسناد این حدیث بر شرط شیخین است. برای تفصیل بیشتر معنای این حدیث به فتاوی و رسائل شیخ محمد بن ابراهیم ۳/ ۱۰۴ مراجعه شود. [۴٩۶] به کتاب التحذیر من البدع، ص (٧-٩) مراجعه شود. [۴٩٧] مسند امام احمد ۴/ ۱۲۶، و سنن ابوداود، کتاب السنة، حدیث شماره: ۴۶۰٧، و سنن ترمذی، ابواب العلم، حدیث شماره: ۲۸۱۶ و گفته: حدیث حسن صحیح است، و مقدمهی سنن ابن ماجه، حدیث شماره: ۴۲ و ۴۳. [۴٩۸] به التحذیر من البدع، ص (٩) مراجعه شود.
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: بدعت بودن مراسم شب نیمۀ شعبان.
بحث سوم: بدعت بودن صلاة الألفیه نماز هزار رکعتی)
۱- از عایشه ل روایت شده است میگوید: پیامبر ج به صورتی پشت سر هم طوری روزه میگرفت که میگفتیم هیچ وقت افطار نمیکند و همیشه روزه است، و بعضی اوقات هم افطار میکرد و میگفتیم هیچ وقت روزه نمیگیرد، و پیامبر ج را ندیدهایم که یک ماه کامل پشت سر هم روزه بگیرد به جز ماه رمضان، و در ماه شعبان بیشتر از همۀ ماههای دیگر روزه میگرفت [۴٩٩].
۲- از أبیسلمه روایت شده که عایشه ل گفته است: پیامبر ج هیچ ماهی به اندازۀ ماه شعبان روزه نگرفته است، ماه شعبان را بصورت کامل روزه میگرفت، و میگفت: به اندازۀ طاقت و توان خود عمل کنید، چون خداوند خسته و درمانده نمیشود تا شما خسته و درمانده نشوید، و محبوبترین و پسندیدهترین عبادت نزد پیامبر ج عبادتی است که بر آن داوم باشد با اینکه کم و اندک باشد، و پیامبر ج هر گاه عبادتی را انجام میداد بر آن دوام و استقامت داشت [۵۰۰].
۳- از عمرانبن حصین ب روایت شده است که او یا مردی از پیامبر ج سؤال کرد: ای فلانی آیا اواخر این ماه شعبان) را روزه گرفتهای؟ گفت: گمان میکنم منظورش رمضان باشد، مردم گفتند: خیر یا رسولالله ج، گفت: هر گاه روزه نگرفتی دو روز روزه بگیر. متفق علیه [۵۰۱].
۴- أبیسلمه میگوید: از عایشه ل شنیدم میگفت: قضای بعضی از روزههای ماه رمضان بر من واجب بود، نمیتوانستم آنها را جز در ماه شعبان قضا کنم متفق علیه [۵۰۲].
۵- از عبداللهبن ابیقیس روایت شده که از عایشه ل شنیده است: محبوبترین و پسندیدهترین ماه نزد پیامبر ج که آن را روزه بگیرد ماه شعبان بود و آن را به رمضان وصل میکرد [۵۰۳].
۶- از ابیهریره س روایت شده است که پیامبر ج فرمود: «إذا انتصف شعبان فلا تصوموا» [۵۰۴]. «هرگاه ماه شعبان به نصف رسید روزه نگیرید».
٧- ابوهریره س از پیامبر ج روایت میکند، قال ج: «لا يتقدمن أحدكم رمضان بصوم يوم أو يومين، إلا أن يكون رجل كان يصوم صومه فليصم ذلك اليوم» [۵۰۵] متفق علیه. «هیچ یک از شما یک یا دو روز قبل از رمضان روزه نگیرد، مگر کسی که عادت خودش باشد که در این روزها همیشه روزه گرفته اشکالی ندارد آن روز روزه بگیرد».
۸- أمسلمه ل میگوید: هرگز پیامبر ج را ندیدهام دو ماه پشت سر هم روزه بگیرد به جز ماه شعبان و رمضان [۵۰۶].
٩- اسامهبن زید ب میگوید: گفتم ای رسول خدا ج در هیچ ماهی مثل ماه شعبان شما را ندیدهام که روزه بگیری؟ قال ج: «ذلك شهر يغفل الناس عنه بين رجب و رمضان، وهو شهر ترفع فيه الأعمال إلي رب العالـمين، فأحب أن يرفع عملي وأنا صائم» [۵۰٧]. «این ماه، ماهی است که مردم از آن غافل هستند، میان ماه رجب و رمضان قرار دارد، ماهی است اعمال انسانها به طرف خداوند میروند، پس دوست دارم در حالی که روزه هستم اعمال به طرف خداوند عروج کند».
۱۰- انس س میگوید: از پیامبر ج سؤال شد بعد از ماه رمضان چه روزهای فضل و ثواب بیشتری دارد؟ گفت: ماه شعبان برای تعظیم رمضان، گفت: چه صدقه و احسانی ثواب بیشتری دارد؟ پیامبر ج فرمود: صدقه و احسان در ماه رمضان [۵۰۸].
۱۱- عایشه ل میگوید: رسول خدا ج را شبی گم کردم، بیرون رفتم دیدم در بقیع است، پیامبر ج فرمود: آیا ترسیدی که خدا و رسول ج او بر شما ظلم و ستم کنند؟ گفتم: ای رسول خدا ج گمان کردم نزد همسران دیگرت رفتهای، فرمود: خداوند شب نیمۀ شعبان به آسمان دنیا میآید و بیشتر از تعداد موهای گوسفندان قبیلۀ کلب [۵۰٩] گناهان را میبخشد [۵۱۰].
۱۲- ابوموسی اشعری س از رسول خدا ج روایت میکند که فرمود: «إن الله ليطلع في ليلة النصف من شعبان، فيغفر لجميع خلقه، إلا لـمشرك أو مشاحن» [۵۱۱]. «خداوند شب نیمه شعبان جویا میشود، تمام گناهان مردم را میبخشد، مگر کسی که مشرک و یا معاند و دشمن کینهتوز خدا و رسول ج او باشد».
۱۳- علی بن ابی طالب س روایت میکند که پیامبر ج فرمود: «إذا كانت ليلة النصف من شعبان، فقوموا نهارها، فإن الله ينزل فيها لغروب الشمس إلي سماء الدنيا، فيقول: ألا من مستغفر فأغفر له! ألا مسترزق فأرزقه! ألا مبتلي فأعافيه! ألا كذا ألا كذا، حتي يطلع الفجر» [۵۱۲]. پیامبر ج میفرماید: «هرگاه نیمۀ شعبان فرارسید، روز آن را به عبادت مشغول شوید، چون خداوند با غروب خورشید به آسمان دنیا میآید، و میگوید: آیا کسی هست که طلب بخشودگی و عفو کند تا او را ببخشم و عفو کنم؟! آیا کسی وجود دارد که طلب رزق و روزی کند تا او را روزی دهم؟! آیا بیمار و مریضی وجوددارد که خواستار شفا باشد تا او را شفا دهم؟! آیا ... آیا ... تا طلوع فجر ادامه دارد».
در مورد فضیلت ماه شعبان و نماز خواندن در آن احادیث زیادی آمدهاند که حافظین حدیث آنها را موضوع و ساختگی میدانند، از جمله فرمودهی آن حضرت ج: «رجب شهر الله وشعبان شهري ورمضان شهر أمتي ...».
پیامبر ج فرمود: «ماه رجب، ماه خدا، و ماه شعبان ماه من، و ماه رمضان ماه امت من است». و قوله ج: «يا على من صلى مائة ركعة في ليلة النصف من شعبان، يقرأ في كل ركعة بفاتحة الكتاب وقل هو الله أحد عشر مرات، قال النبي ج: يا علي! ما من عبد يصلي هذه الصلوات إلا قضي ﻷ حاجة طلبها تلك الليلة ... » [۵۱۳]. «ای علی هر کسی در این شب یعنی شب نیمۀ شعبان یکصد رکعت نماز بخواند در هر رکعت سورۀ فاتحه و قل هو الله احد را ده بار بخواند، ای علی هر کسی این نمازها را بخواند خداوند هر نیاز و طلب این فرد را که در این شب از او بخواهد برایش فراهم خواهد کرد».
و همچنین میفرماید: «من صلى ليلة النصف من شعبان ثنتي عشرة ركعة، يقرأ في كل ركعة ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾ ثلاثین مرة، لم یخرج حتی یری مقعده من الجنة ... » [۵۱۴] والله اعلم. «هر کس شب نیمۀ شعبان دوازده رکعت نماز بخواند، در هر رکعت قل هوالله احد را سی دفعه بخواند، خارج نخواهد شد مگر اینکه جای خود را در بهشت خواهد دید».
[۴٩٩] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۲۱۳)، حدیث شماره (۱٩۶٩) و صحیح مسلم، کتاب الصیام، حدیث (۱۱۵۶). [۵۰۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۱۳)، حدیث (۱٩٧۰) (۲/۸۱۱)، و صحیح مسلم، کتاب الصیام حدیث: (٧۸۲). [۵۰۱] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۳۰)، حدیث: (۱٩۸۳) و گفت: أظنه یعنی رمضان را نگفته است. و میگوید گفته است: (من سرر شعبان) و رواه مسلم، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۶۱). [۵۰۲] رواه البخاری فی صحیحه، حدیث شماره: (۱٩۵۰) و رواه مسلم فی صحیحه، حدیث (۱۱۴۶) [۵۰۳] رواه امام احمد فی مسنده، (۶/۱۸۸) رواه ابوداود فی سننه، (۲/۸۱۲)، حدیث شماره (۲۴۳۱)، رواه النسائی فی سننه، (۴/۱٩٩) و رواه ابن خزیمه فی صحیحه، (۳/۲۸۲)، حدیث شماره (۲۰٧٧)، و مستدرک حاکم، کتاب الصوم ۱/ ۴۳۴ و گفته: این حدیث بر شرط شیخین است، اما آن را روایت نکردهاند. [۵۰۴] رواه امام احمد فی مسنده، (۲/۴۴۲) و رواه ابوداود فی سننه، (۲/٧۵۱) کتاب الصوم، حدیث شماره: ۲۳۳٧، و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره: ٧۳۵و گفته: این حدیث حسن صحیح است، و سنن ابن ماجه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱۶۵۱، و سنن دارمی، کتاب الصیام، باب: ۳۴. علما در صحت این حدیث اختلاف نظر دارند. [۵۰۵] صحیح بخاری با فتح الباری، حدیث شماره: ۱٩۱۴، و سنن مسلم، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱۰۸۲. [۵۰۶] مسند امام احمد ۶/ ۳۰۰، و سنن نسائی، کتاب الصیام، باب: ۳۳، و سنن ترمذی، ابواب الصیام، حدیث شماره: ٧۳۳و گفته: حدیث حسن است، و امام طحاوی این حدیث را در شرح معانی الآثار ۲/ ۸۲ کتاب الصیام، باب الصوم بعد النصف من شعبان إلی رمضان روایت نموده است. [۵۰٧] مسند امام احمد ۵/ ۲۰۱ و سنن نسائی، کتاب الصیام ۴/ ۱۰۲، و علامه البانی گفته: این اسناد حسَن است. برای تفصیل بیشتر به سلسلة الأحادیث الصحیحة، حدیث شماره: ۱۸٩۸ مراجعه شود. [۵۰۸] رواه الترمذی فی سننه، (۲/۸۶) ابواب الزکاة، حدیث شماره: (۶۵٧) و گفته است حدیثی غریب است. رواه الطحاوی فی شرح معانی الآثار، حدیث شماره (۱٧٧۸) و رواه ابن جوزی فی العلل المتناهیه، حدیث (٩۱۴) و گفته: این حدیث صحیح نیست.. [۵۰٩] کلب از شاخههای قضاعه میباشد، و ایشان بنو کلب بن وبره بن ثعلبه بن حلوان بن عمرا بن الحافی بن قضاعه هستند، و هر که از این قبیله باشد او را کلبی میگویند. به الاشتقاق لابن درید ص: ۲۰/ ۵۳٧- ۵۴۳ و صبح الأعشی ۱/ ۳۱۶ و معجم قبائل العرب ۳/ ٩٩۱- ٩٩۳ مراجعه شود. [۵۱۰] رواه امام احمد فی مسنده، (۶/۲۳۸) و رواه الترمذی فی سننه، (۲/۱۲۱-۱۲۲)، ابواب الصیام، حدیث شماره: (٧۳۶) امام بخاری این حدیث را ضعیف میداند، - رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۴۴۴)، حدیث (۱۳۸٩)، و العلل المتناهیه لابن الجوزی، حدیث شماره: ٩۱۵. [۵۱۱] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۴۵۵)، حدیث (۱۳٩۰) قال بوصیری فی زوائد ابن ماجه، (۲/۱۰): اسناد این حدیث ضعیف است، به موارد الظمآن، کتاب الأدب، حدیث شماره: ۱٩۸۰ مراجعه شود. [۵۱۲] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۴۴۴)، حدیث شماره (۱۳۸۸) بوصیری در زوائد ابن ماجه، (۲/۱۰) میگوید: در سند آن ابن ابیسبره که نامش ابوبکر بن عبدالله بن محمد بن ابی سبره است احمد و ابن معین میگویند: احادیث را درست میکرد. آن را ضعیف میدانند، ابن حجر در تقریب التهذیب گفته: او را متهم به وضع کردهاند، و عقیلی در الضعفاء الکبیر ۲/ ۲٧۱ شبیه این را گفته است. [۵۱۳] ابن جوزی این حدیث را در کتاب الموضوعات ۲/ ۱۲٧، ۱۲۸ و ۱۲٩در ردیف احادیث موضوع قرار داده است. و میگوید: شکی نداریم که موضوع است و راویان آن مجاهیل هستند. حافظ ابن قیم در المنار المنیف، ص: ٩۸ شماره: ۱٧۵ مینویسد: و از جملهی احادیث موضوع احادیث نماز نیمهی شعبان است، و سیوطی این حدیث را اللآلی المصنوعه ۲/ ۵٧، ۵۸ و ۵٩ در ضمن احادیث موضوع آورده است و هم چنین شوکانی در الفوائد المجموعه ص: ۵۱ و ۵۲. [۵۱۴] ابن جوزی آن را در ردیف احادیث موضوعات آورده است، (۲/۱۲٩). ابن قیم جوزی در المنار المنیف، ص (٩٩)، شماره (۱٧٧) آن را بیان کرده و گفته: موضوع است، و سیوطی در اللآلی المصنوعه ۲/ ۵٩ آن را موضوع خوانده است.
از عکرمه / روایت شده که در مورد تفسیر این آیه میگوید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ٣ فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ٤﴾ [الدخان: ۳-۴].
«ما قرآن را در شب پر خیر و برکتی فرستادیم، ما همواره بیمدهنده بودهایم، در این شب مبارک، هر گونه کار حکیمانهای بیان و مقرر گشته است».
عکرمه میگوید: این شب، شب نیمۀ شعبان است، کارهای این سال در آن قطعی میشود، زندهها از مردهها مشخص میشوند، و کسی که زایر خانۀ خدا است نوشته میشود نه به آن اضافه و نه از آن کم میشود.
ابن کثیر / در مورد تفسیر این آیه میگوید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍۚ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ٣ فِيهَا يُفۡرَقُ كُلُّ أَمۡرٍ حَكِيمٍ٤﴾[الدخان: ۳-۴].
«که ما آن را در شبی پر برکت نازل کرديم؛ ما همواره انذارکننده بودهايم! در آن شب هر امری بر اساس حکمت الهی) تدبير و جدا میگردد».
خداوند خبر میدهد که این قرآن عظیم در شبی مبارک که لیلةالقدر است نازل کرده است.
همانطور که میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾[القدر: ۱].
«ما این قرآن را در شب قدر نازل کردیم».
که آن شب هم در ماه رمضان قرار دارد. همچنان که میفرماید:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ﴾[البقرۀ: ۱۸۵].
«ماه رمضانی که قرآن در آن نازل شده است».
در این مورد احادیث زیادی را در سورۀ بقره آوردهایم که نیاز به تکرار نیست [۵۱۵]. هرکس بگوید این شب، شب نیمۀ شعبان است همانطور که از عکرمه روایت شده است از مکان و موضع اصلی دور شده است، چون نص صریح قرآن ماه رمضان را بیان میکند [۵۱۶].
علماء در مورد این آیه:
﴿فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍ﴾[الدخان: ۳].
دو نظر دارند:
۱- منظور از لیلۀ مبارکۀ شب قدر است که جمهور علما بر این رأی و نظر هستند.
۲- شب نیمۀ شعبان است، که عکرمه آن را بیان کرده است.
قول راجح و منتخب - والله اعلم - همان است که جمهور آن را بیان کردهاند که آن شب، شبقدر میباشد نه نیمۀ شعبان، چون خداوند سبحان به صورت اجمال در فرمودۀ خود:
﴿فِي لَيۡلَةٖ مُّبَٰرَكَةٍ﴾[الدخان: ۳].
آورده است و در سورۀ بقره به طور صریح آن را بیان میکند:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ﴾[البقرۀ: ۱۸۵].
و یا میفرماید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ١﴾[القدر: ۱].
این ادعا که منظور نیمۀ شعبان میباشد هیچ شکی نیست که باطل و بیاساس است، چون با نص صریح قرآن مخالفت دارد و هر چیزی که مخالف حق باشد باطل است، و احادیثی که بعضی آن را روایت میکنند که نیمۀ شعبان را تأیید میکنند با صریح قرآن مخالفت دارند پس اصل و اساسی ندارند و صحیح نیستند، و سند هیچ کدام از این احادیث صحیح نمیباشد همچنان که ابن عربی و بسیاری از محققین با قاطعیت آن را بیان میکنند، آنچه جای تعجب و شگفتی است این است که مسلمان بدون دلیل از قرآن و سنت صحیح با نص صریح قرآن به مخالفت بپردازد [۵۱٧].
شیخ الإسلام ابن تیمیه دربارۀ اوقات و زمانهایی که بعضی معتقد هستند فضیلتهایی دارند و توابع آن که منجر به منکر میشوند و بالآخره از آنها نهی شده است میفرماید: از جمله شب نیمۀ شعبان، احادیث و روایات زیادی در مورد فضل و بزرگی آن وارد شده است، بعضی از سلف صالح هم آن شب را به اقامۀ نماز تخصیص میدادند، و احادیث صحیحی در مورد روزۀ ماه شعبان آمده است.
بعضی از علمای سلف از اهل مدینه و غیره فضل و بزرگی این شب را انکار کرده و قبول ندارند، و احادیث وارده را در مورد آن قبول ندارند، مانند حدیث «إن الله يغفر لأكثر من عدد غنم كلب» خداوند به اندازۀ موهای گوسفندان قبیلۀ کلب گناهان مردم را میبخشاید. و گفته است هیچ فرقی میان این شب و شبهای دیگر وجود ندارد. اما آنچه اکثر اهل علم بر آن اتفاق نظر دارند و بیشتر اصحاب ما هم همین نظر را دارند این است که این شب بر شبهای دیگر فضیلت دارد نص امام احمد هم بر فضیلت آن دلالت دارد، و احادیث زیادی هم در این مورد روایت شدهاند، و بعضی از فضایل آن در مسندها و سنن [۵۱۸] وارد شده است، با اینکه در مورد آن چیزهای دیگر هم بیان شده است [۵۱٩].
حافظ ابن رجب میگوید: اهل شام مانند خالدبن معدان، مکحول، لقمانبن عامر و غیر آنها این شب را تعظیم میکردند و برای عبادت در این شب مجاهدت و کوشش میکردند و مردم هم از آنها پیروی میکردند، و گفته میشود در این تعظیم به آثار اسرائیلی و نادرست دست یافتهاند، آن زمان که آنها در این مناطق به این کارها شهرت پیدا کردند مردم دچار اختلاف شدند، بعضی موافق آنها بودند و آن را قبول میکردند مثل طایفۀ عباد اهل بصره و غیره، و اکثر علمای اهل حجاز از جمله عطاء، ابن ابیملیکه، اصحاب مالک و غیره نیز آن را قبول ندارند و میگویند همۀ اینها بدعت هستند، و عبدالرحمن بن زید بن اسلم این رأی را از فقهای اهل مدینه [۵۲۰] نقل میکند.
[۵۱۵] به تفسیر ابن کثیر ۱/ ۲۱۵، ۲۱۶ مراجعه شود. [۵۱۶] به تفسیر ابن کثیر، (۴/۵٧۰) مراجعه شود. [۵۱٧] به کتاب أضواءالبیان، (٧/۳۱٩) مراجعه شود. [۵۱۸] در مورد فضل شب نیمه شعبان احادیث و آثاری وارد شده است ولی خالی از اشکال نیستند. به العلل المتناهیه، (۲/۶٧-٧۲) و مجمع الزوائد، (۸/۶۵) و سلسلة الأحادیث الصحیحه آلبانی، حدیث (۱۱۴۴) مراجعه شود. [۵۱٩] به کتاب: اقتضاء الصراط المستقیم، (۳/۶۲۶-۶۲٧) و مجموع الفتاوی ابن تیمیه ۲۳/ ۱۲۳ و الإختیارات الفقهیه، ص (۶۵) مراجعه شود. [۵۲۰] ابن وضاح در کتاب البدع و النهی عنها، ص (۴۶) آن را روایت میکند. ابن ابیزید که از علمای بزرگ مالکی است میگوید: فقها این کار را انجام ندادهاند.
۱- بعضی معتقد هستند احیاء و زنده کردن آن به صورت جماعت در مسجد مستحب است، خالدبن معدان، لقمانبن عامر، و غیر آنها در این شب خوبترین لباس را میپوشیدند خود را معطر و به موهایشان روغن میزدند و در این شب در مسجد به عبادت میپرداختند، اسحاق بن راهویه در این کار با آنها همراهی میکرد، و در مورد قیام و عبادت این شب در مساجد میگفت: این کار بدعت نیست. حرب کرمانی در المسائل این سخن را از او نقل میکند.
۲- این قول، سخن امام اوزاعی پیشوا و فقیهه و دانشمند اهل شام میباشد، که صحیحترین قول و نظریه میباشد، انشاءالله [۵۲۱].
خلاصه: جمهور علما اتفاق نظر دارند بر اینکه جمع شدن در مساجد در این شب یعنی نیمۀ شعبان برای نماز و دعا مکروه است، زنده کردن و مراسم گرفتن برای این شب در مساجد به صورت دائمی هر سال یا بعضی از اوقات بدعتی است که در دین پیدا شده است.
[۵۲۱] به لطائف المعارف، ص (۱۴۴) مراجعه شود.
۱- این نماز بدعت است، که نظر و قول اکثر علمای حجاز میباشد، از جمله عطاء و ابن ابیملیکه، و از فقهای اهل مدینه نیز نقل شده است، که قول اصحاب مالک و غیر آنها میباشد [۵۲۲].
۲- اگر انسان این نماز را در خانۀ خود به تنهایی بخواند مکروه نیست، یا با جماعت خصوصی در شب نیمه شعبان آن را ادا کند، اشکالی ندارد.
که این قول و نظر امام اوزاعی، و اختیار حافظ ابن رجب و همچنین شیخ الإسلام ابن تیمیه میباشد.
و آنچه من آن را ترجیح میدهم - والله اعلم - قول اول و نظریه اول میباشد، که این نماز بدعت است.
و جواب قول دوم که میگویند مکروه نیست به چند شکل داده میشود، از جمله:
۱- هیچ دلیلی برای فضل و بزرگی این شب وجود ندارد، و - طبق اطلاع محدود من - از پیامبر ج ثابت نشده و نیامده است که ایشان این شب را احیاء و زنده نگه داشته باشند، و هیچ یک از صحابه ش و تابعین - رحمهمالله - این کار را نکردهاند، مگر آن سه نفری که مشهور است در مورد فضیلت و احیای آن سخن گفتهاند که ابن رجب آنها را نام میبرد، و اگر آن را انجام داده بودند با عمل خود به فضل و بزرگی آن شهادت میدادند، اما این کاری بود که بعد از آنها پیدا شد، کاری است بدعت و در کتاب قرآن) و سنت صحیح و اجماع اصل و اساسی ندارد.
ابوشامه میگوید: حافظ ابوالخطاب بن دحیه در کتابی که در مورد ماه شعبان نوشته است آورده: علمای جرح و تعدیل میگویند: در مورد فضیلت شب نیمۀ شعبان حدیث صحیحی وجود ندارد [۵۲۳].
ابن رجب بیان میکند: قیام و عبادت شب نیمۀ شعبان در مورد آن هیچ چیزی از پیامبر ج نیامده و ثابت نشده است، از صحابه هم ثابت نشده است، ولی از بعضی از تابعین از فقهای اهل شام چیزهایی در مورد آن ثابت شده است [۵۲۴].
شیخ عبدالعزیز بن باز میگوید: در مورد فضل شب نیمۀ شعبان احادیث ضعیفی وارد شدهاند که نمیتوان به آنها اعتماد کرد، و اما آنچه در مورد فضل نماز خواندن در آن وارد شده است همه موضوع و ساختگی هستند همچنان که بسیاری از اهل علم آن را بیان کردهاند [۵۲۵].
۲- حافظ ابن رجب که نظر بعضی از تابعین را در مورد فضل این شب [۵۲۶] و جمع شدن در مساجد را بیان میکند، اظهار میدارد که استدلال آنها برای این کار بعضی از آثار و روایتهای بنیاسرائیلی میباشد، و چه وقت آثار و روایات بنیاسرائیلی میتواند دلیل و حجت بشوند؟!!! و بیان میکند که مردم فضل و تعظیم این شب را گرفته و از آنها تقلید مینمایند، چه زمانی عمل تابعی حجت و دلیل است؟!.
۳- علمای معاصر کسانی که معتقد به فضل و بزرگی شب نیمۀ شعبان بودند نظر آنها را رد کردهاند، اگر چنانچه تفضیلدهندگان این شب دلیلی برای رأی خود داشتند در مقابل آنها ارائه میدادند، اما هیچ دلیلی از طرف آنها ارائه نشده است، به خصوص یکی از کسانی که رأی آنها را رد میکند عطاء بن ابیرباح میباشد، کسی که در زمان خود مفتی بود [۵۲٧]، آن کسی که ابن عمر ب در مورد او میگوید: سؤالها را برای من جمع میکنید و از من میپرسید در حالی که ابن ابیرباح درمیان شما وجود دارد؟
۴- قول پیامبر ج که میفرماید: «إن الله ليطلع في ليلة النصف من شعبان، فيغفر لجميع خلقه، إلا لـمشرك أو مشاحن» [۵۲۸].
در این حدیث دلیلی بر فضل شب نیمۀ شعبان بر شبهای دیگر وجود ندارد، چون در صحیحین به صورت صحیح از پیامبر ج ثابت و وارد شده است که فرموده است: «ينزل ربنا تبارك وتعالي كل ليلة إلي سماء الدنيا حين يبقي ثلث الليل الآخر يقول: لكن يدعوني فأستجيب له، من يسألني فأعطيه، من يستغفرني فأغفر له» [۵۲٩]. «خداوند تبارک و تعالی هر شب هنگامی که یک سوم آخر آن باقی ماند به آسمان دنیا میآید و میگوید: چه کسی دعا میکند تا دعایش را مستجاب کنم؟ چه کسی چیزی میخواهد تا به او بدهم، چه کسی طلب استغفار و بخشش گناهان را میکند تا گناهانش را ببخشم».
آماده بودن خداوند برای بخشش گناهان مردم متوقف بر شبی معین از سال یا شبهایی محدود نیست.
۵- کسی که این قول را انتخاب میکند که انسان به صورت فردی این نماز را برای خود بخواند مکروه نیست، این انتخابی بدون دلیل میباشد و هیچ دلیلی آن را تقویت نمیکند، اگر دلیلی موجود بود بیان میشد، اما کسی که آن را رد میکند به فرمودۀ پیامبر ج استدلال میکند که به صورت کلی میگوید: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» و همچنین به عمومیت احادیث و روایتهای دیگر که بر نهی از بدعت و دوری از آنها دلالت دارند استدلال میکنند.
شیخ ابن باز / گفته است: اما این که اوزاعی قیام این شب را مستحب دانسته و حافظ ابن رجب نیز آن را اختیار نموده ضعیف میباشد؛ زیرا هر قولی که با دلیل شرعی ثابت نشود برای مسلمان ثابت نیست آن را در دین ایجاد نماید، به تنهائی باشد یا گروهی، مخفیانه یا علنی، به دلیل این فرمودهی رسول گرامی اسلام ج: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» و به دلیل احادیث و روایات دیگر که در این مورد آمدهاند [۵۳۰].
دوباره بعد از اینکه بعضی از آیات و احادیث و سخنان اهل علم را در مورد شب نیمۀ شعبان بیان میکند میگوید:
آنچه از آیات و احادیث و سخنان اهل علم گذشت برای طالب حق روشن میکند که گرفتن مراسم برای نیمۀ شعبان و برپایی نماز و غیره در آن شب، و اختصاص روز آن به روزه گرفتن نزد اکثر علما و اهل علم بدعتی منکر میباشد، و در شریعت اسلام جایی ندارد، بلکه از چیزهایی است که در دین اسلام بعد از عصر صحابه پیدا شده است، برای کسی که در این مورد و سایر موارد دیگر جویای حق باشد این آیه کافی است که خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[المائدۀ: ۳].
و سایر آیات در همین مورد و همین معنی، و یا قول پیامبر ج: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد»و احادیث دیگر در همین مورد، در صحیح مسلم از ابوهریره س روایت شده است که پیامبر ج میفرماید: «لاتختصوا ليلة الجمعة بقيام من بين الليالي، ولاتختصوا يوم الجمعة بصيام من بين الأيام، إلا أن تكون في صوم يصومه أحدكم» [۵۳۱].«شب جمعه را از میان شبهای دیگر به عبادت اختصاص ندهید، و روز جمعه را از میان روزهای دیگر به روزه گرفتن اختصاص ندهید، مگر اینکه کسی بر او واجب باشد این روز را روزه بگیرد».
اگر واقعاً اختصاص شبی از شبها به عبادتی جایز و صحیح بود شب جمعه بر شبهای دیگر برتری داشت، چون بر طبق احادیث خوبترین روزی است که خورشید در آن طلوع مینماید [۵۳۲].
زمانی که پیامبر ج از اختصاص این شب برای عبادت مردم را میترساند، این ترساندن دلیل است بر اینکه شبهای دیگر به طریق اولی جایز نیست که به عبادت اختصاص داده شوند، مگر اینکه دلیلی صحیح و درست بر اختصاص آن دلالت داشته باشد، هنگامی که لیلةالقدر و شبهای رمضان عبادت و تلاش در آنها توصیه شده و بیان شده است، پیامبر ج مردم را برای آن تشویق کرده است و آن را شخصاً انجام داده است، همانطور که در صحیحین آمده است: «من قام رمضان ايماناً واحتساباً غفرالله له ما تقدم من ذنبه ومن قام ليلة القدر ايماناً واحتساباً غفرالله له ما تقدم من ذنبه» [۵۳۳]. «هر کسی از روی ایمان و چشمداشت به پاداش آن ماه رمضان به عبادت بپردازد خداوند گناهان گذشته او را میبخشد و هر کسی از روی ایمان و چشمداشت به پاداش آن شب قدر به عبادت و راز و نیاز مشغول شود خداوند گناهان او را مورد عفو قرار میدهد».
اگر اختصاص شب نیمۀ شعبان یا شب اولین جمعۀ ماه رجب یا شب اسراء و معراج آن حضرت به مراسم و جشن گرفتن یا چیزی از عبادت، شرعی و صحیح بود پیامبر ج امت خود را آگاه میکرد و آن را از آنها کتمان نمینمود؛ چون امت ایشان خوبترین مردم و بعد از انبیاء - علیهم الصلاه و السلام - نصیحتپذیرترین مردم بودند، و خداوند از اصحاب پیامبر ج راضی است و آنها را نیز راضی کرده است، و از سخنان علما فهمیده شد که از پیامبر ج و از صحابه ش در مورد فضیلت شب اولین جمعه ماه رجب و نیمۀ شعبان هیچ چیزی ثابت نشده و به ثبوت نرسیده است. پس دانسته شد تشکیل مراسم برای آنها بدعت است و در دین پیدا شدهاند، و همچنین اختصاص آنها به عبادت بدعت منکر است [۵۳۴] - والله اعلم - وصلی الله وسلم علی عبده ورسوله نبینا محمد وآله وصحبه أجمعین.
[۵۲۲] به لطائف المعارف، ص (۱۴۴) مراجعه شود. [۵۲۳] به الباعث، ص (۳۳) مراجعه شود. [۵۲۴] به لطائف المعارف، ص (۱۴۵) مراجعه شود. [۵۲۵] به التحذیر من البدع، ص (۱۱) مراجعه شود. [۵۲۶] به طبقات الفقهاء شیرازی، ص (۱۱) مراجعه شود. [۵۲٧] به طبقات الفقهاء شیرازی، ص ۱۱ مراجعه شود. [۵۲۸] سنن ابن ماجه، کتاب الصلاة، حدیث شماره: ۱۳٩۰، و بوصیری در زوائد ابن ماجه ۲/ ۱۰ گفته است: اسناد این حدیث ضعیف است. [۵۲٩] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۳/۲٩)، حدیث شماره (۱۱۴۵) و مسلم، کتاب صلاة المسافرین، حدیث (٧۵۸). [۵۳۰] به کتاب التحذیر من البدع، ص (۱۳) مراجعه شود. [۵۳۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۶/۴۴۴) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۴۴-۱۴۸). [۵۳۲] قال ج: (خیر یوم طلعت علیه الشمس یوم الجمعة ...) و رواه امام احمد فی مسنده ۲/ ۵۱۲، و مسلم فی صحیحه، حدیث شماره: (۵۸۴) وأبو داود في سننه (۱/۶۳۴) ، كتاب الصلاة . حديث رقم (۱۰۴۶) .والترمذي في سننه (۱/۳۰۵) ، أبواب الجمعة . وقال : حديث حسن صحيح . والنسائي في سننه (۳/۸٩، ٩۰) ، كتاب الجمعة باب رقم (۴) . [۵۳۳] رواه البخاری المطبوع مع فتح الباری، (۱/٩۱-٩۲)، حدیث (۳۵-۳٧) و مسلم، حدیث (٧۵٩-٧۶۰). [۵۳۴] به کتاب التحذیر من البدع، ص (۱۵-۱۶) مراجعه شود.
اولین کسی که صلاة الألفیه را در شب نیمۀ شعبان ایجاد کرد مردی بود که مشهور به ابنأبی الحمراء اهل نابلس [۵۳۵] بود، در سال ۴۴۸ ه وارد بیتالمقدس شد، قرآن را خوب و قشنگ تلاوت میکرد، در شب نیمۀ شعبان در مسجدالأقصی نماز اقامه کرد و مردی به او اقتدا کرد، سپس سومی و چهارمی نیز اضافه شدند، نماز را تمام نکرده بود که به جماعت زیادی تبدیل شدند.
سال آینده جماعت زیادی در مسجد با او نماز خواندند، و نماز در مسجدالأقصی و خانههای مردم وسعت پیدا کرد، نماز طوری جا گرفت و استقرار پیدا کرد که فکر میکردند سنت پیامبر ج میباشد [۵۳۶].
[۵۳۵] شهر پر آب و مشهوری در سرزمین فلسطین، و کوهی که یهود گمان میکنند ابراهیم فرزند خویش را بر آن ذبح نمود نیز در آن واقع شده است، به معجم البلدان ۵/ ۲۴۸ مراجعه شود. [۵۳۶] به کتاب التحذیر و البدع، للطرطوشی، ص (۱۲۱-۱۲۲) مراجعه شود.
این نمازِ بدعت، الألفیه هزارتایی) نامیده میشود چون سورۀ اخلاص هزار بار در آن خوانده میشود، چون یکصد رکعت است در هر رکعت ده مرتبه سورۀ اخلاص خوانده میشود.
ویژگیها و چگونگی این نماز، ثواب و اجر آن به صورتها و روایتهای مختلفی آمده است که ابن جوزی آن را در موضوعات آورده است و میگوید: شکی نداریم که این حدیث موضوع و ساختگی است، اکثر راویان آن از هر سه طریق روایت شده مجهول و ضعیف هستند، که قطعاً چنین حدیثی که از پیامبر ج باشد محال است [۵۳٧].
غزالی در کتاب الأحیاء میگوید: نماز شعبان، شب پانزدهم آن ماه صورت میگیرد، یکصد رکعت است، دو رکعت دو رکعت خوانده میشود، در هر رکعت بعد از سورۀ فاتحه، سورۀ قل هوالله احد خوانده میشود [۵۳۸].
[۵۳٧] به کتاب الموضوعات، (۲/۱۲٧-۱۳۰) و اللآلی و المصنوعه سیوطی، (۲/۵٧-۶۰) و فوائد المجموعه، ص (۵۱) مراجعه شود. [۵۳۸] به کتاب احیاء علومالدین، (۱/۲۰۳) مراجعه شود.
جمهور علما اتفاق نظر دارند که صلاةالألفیه نیمۀ شعبان بدعت است.
نماز الألفیه در شب نیمۀ شعبان از طرف پیامبر ج و هیچ یک از خلفای راشدین ش به عنوان سنت وضع نشده است و به آن دستور ندادهاند، و هیچ یک از ائمۀ بزرگ مانند امام ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمد، ثوری، اوزاعی، لیث و غیره - رحمهمالله - آن را مستحب ندانستهاند. و حدیثی که در این مورد روایت شده است موضوع و ساختگی میباشد، اکثر علمای حدیثشناس بر موضوع بودن آن اتفاق نظر دارند [۵۳٩].
برادر مسلمان! بدان که چنین مراسم و مجالسی مانند شب نیمۀ شعبان، شب اسراء و معراج، شب رغائب، شامل کارهای بدعت و حرام زیادی هستند، که این بدعتها با توجه به زمانها و مکانهای مختلف فرق میکنند، که ابن الحاج این بدعتها و محرمات و منکرات را که در این مراسم وجود دارند به تفصیل بیان کرده است که خلاصهای از سخن ایشان را بیان میکنیم:
۱- مکلف شدن به خرجهای مشقتبار و اذیت کننده، که اسراف است و آن را به نام دین انجام میدهند در حالی که دین از این کارها بری میباشد.
۲- شیرینیهایی که دارای صورتهای حرام و ناشرعی میباشند.
۳- روشن کردن چراغها و غیره، که در این زیادهروی اضاعۀ مال وجود دارد، به خصوص اگر آن روغن و یا مواد مصرفی وقف باشند که نوعی ظلم در حق نذرکننده و وقفکننده میباشد، به شرطی که وقفکننده آن را ذکر نکرده باشد و اگر هم ذکر کرده باشد شرعاً اعتباری ندارد، و زیادهروی در این روشن کردنها باعث اضاعه مال میشود و از طرفی هم سبب اجتماعی میشود که هیچ خیر و برکتی در آن نیست، و کسانی که دارای مناصب و مقامهای دینی هستند و در این مراسم شرکت میکنند اگر نسبت به بدعت بودن آن آگاهی داشته باشند گناه و معصیتی را در حق خود مرتکب شدهاند مگر اینکه توبه کنند، اما اگر حاضر شوند و شرکت کنند برای اینکه آن را تغییر دهند و با آن مبارزه کنند و برای تغییر و مبارزه هم توانایی داشتند خیلی خوب و مبارک میباشد.
۴- حضور زنان، معلوم است که باعث چه فسادهایی میشود.
۵- جمع شدن آنها در مسجد جامع، که این کار عبادتی غیر شرعی میباشد.
۶- آنچه از فرشها و جانمازها و غیره را میگسترانند.
٧- دیگهای مسی بزرگ میآورند که در درون آنها کوزهها و لیوانها و چیزهای دیگری وجود دارد، مثل اینکه خانۀ خدا، خانۀ خودشان است، مسجد جامع برای عبادت گذاشته شده است نه برای نشستن و خوابیدن و خوردن و نوشیدن.
۸- اعمال ساقیان و آبدهندگان از این بدعتها و محرمات میباشند، مفاسد زیادی در آن وجود دارد، از جمله: خرید و فروش، چون در برابر آن پول میگیرند، زدن کاسهها به هم که شبیه صدای ناقوسها میباشد، بلند کردن صدا در مسجد و کثیف کردن مسجد، و بر روی گردن مردم قدم برداشتن، که همۀ این کارها حرام و منکر میباشد.
٩- تشکیل حلقهها، که هر حلقه وگروه مسئول و بزرگی دارد، که در ذکر و تلاوت به او اقتدا میکند و ای کاش ذکر و تلاوت بود! بلکه آنها دین خدا را به تمسخر گرفتهاند، ذکرکننده اغلب نمیگوید «لا إله إلا الله» بلکه میگوید: لایلاه یلله) به جای همزه یاء میگویند که الف قطع است آن را وصل قرار میدهند، و زمانی که میگویند: سبحانالله آن را میپیچانند و برمیگردانند به صورتی که فهم نمیشود، قاری قرآن را تلاوت میکند چیزی را به آن اضافه میکند که از قرآن نیست و یا چیزی را از آن کم میکند که جزو قرآن است، آن هم به سبب نغمهها و ترجیحات که بیشتر به آواز شباهت دارد صورت میگیرد، که این منکری است که چند منکر دیگر را جمع میکند.
۱۰- از کارهای قبیح دیگر که صورت میگیرد، که این است که قاری قرائت و تلاوت قرآن را شروع میکند دیگری شعر و سرود میخواند، و یا میخواهد شروع کند، قاری را ساکت مینمایند و اشاره میکنند که قرائت را تمام کند، و یا هر دو را آزاد میکنند او قرائت خود را ادامه دهد و دیگر همزمان شعر و سرود را بخواند، که بعضی هم با شاعر و سرودخوانان شعرها را تکرار میکنند، این کارها تمسخر دین است، حتی اگر خارج از مسجد بودند باز هم حرام و ممنوع بود، حالا که در مسجد صورت میگیرد باید چگونه باشد؟!!!.
۱۱- حضور بچههای کوچک که باعث کثیف شدن مسجد میشود.
۱۲- رفتن زنان در شب نیمۀ شعبان به قبرستانها، در حالی که شرعاً رفتن آنها به قبرستان حرام است، که بعضی دف را با خود همراهی میکنند و آن را میزنند، و به علت نبودن حیا و شرم و به علت اینکه کسی آنها را منع نمیکند بعضی در حضور مردان سرود و شعرهایی با صدای بلند میخوانند که مردان آن را میشنوند.
۱۳- در قبرستان زنان با مردان مخلوط میشوند، و زنان لباس حیا و شرم را از خود بر میدارند، تمام سر و صورت خود را بیرون میآورند.
۱۴- آنها این گناهان را در گورستان که جای ترس و عبرت، و جای این است که انسان برای عمل صالح و کارهای خیر شوق و علاقه پیدا کند، انجام میدهند. این میدان عظیم و مهم جایگاه خود را از دست میدهد، و درست به چیزی ضد خود تبدیل میشود، آن را جای خوشحالی و انجام گناه قرار میدهند.
۱۵- با انجام این منکرات و معاصی در واقع به اموات و مردهگان مسلمان اهانت مینمایند.
۱۶- بعضی از آنها چوبی را کنار سر مرد یا زن مُرده قرار میدهند و آنچه از لباس که مدنظر و هدف آنها است دور آن چوب میپوشانند، اگر آن میت و مُرده انسانی عالم و صالح باشد آنچه از مصیبت و ناراحتی به آنها رسیده برایش بازگو کرده و شکایت میکنند و به او توسل مینمایند، و اگر از افراد خانواده و نزدیکان باشد آنچه که روی داده برای او بازگو کرده و با او سخن میگویند، و اگر عروس یا داماد باشد به هر کدام لباس مخصوص خود که در حال حیات و شادی میپوشیدند، میپوشانند، و مینشینند و گریه میکنند و تأسف میخورند، این کار آنها که چوب را این چنین میپوشانند در ظاهر شباهت به کار مسیحیها دارد که بتهایشان را چنین میکردند، و عکسهایی که در مراسم آن را تعظیم و تکریم میکردند، و معلوم است هر کس خود را به شکل قوم و ملتی درآورد از آن قوم محسوب میشود.
۱٧- دچار نفاق میشوند، چون در باطن قصد معصیت و در ظاهر قصد عبادت دارند.
۱۸- انجام کارها و سخنان لغو و پوچ در مسجد و سخنان زیاد و باطل که منکر شدید هستند.
۱٩- قرار دادن مسجد مانند پایگاه نظامی برای آمدن مسئولین و مهمانان دولتی و گستراندن فرشها و قرار دادن صندلی و مبلها برای نشستن والی در مکانی مشخص و روشن کردن چراغها و شمعهایی جلو او در صحن مسجد جامع، که خاکستر آنها به مسجد میریزد، و بعضی اوقات کسی که در مسجد شکایت و اعتراض مینماید به وسیله عصا زد و خورد صورت میگیرد و او را به زمین میاندازد، و یا از خارج مسجد طرف مقابل و شاکی نزد والی وارد میشود، که رویدادها همه در شب نیمه شعبان به وجود میآیند، و هر گاه این حادثهها روی دهند صداها از طرف دشمن و سربازها بلند میشود، البته به خاطر کثرت جمعیت و جار و جنجال سر و صدا موجود میباشد، حالا این جار و جنجال و سر و صدا که سر و صدای شکایات و اختلافات میان مردم و مسئولین به آن اضافه میشود چگونه خواهد بود؟!.
۲۰- معتقد بودن آنها به اینکه این منکرات و بدعتهای حرام برای حرمت و احترام این شب و خانۀ خدا برپا میشود، و آمدهاند تا آن را تعظیم نمایند، بعضی هم بر این باورند که این کارها عبادت و باعث نزدیک شدن به خدا میشود که این خیلی خطرناک است [۵۴۰]. و همچنانکه بیان شد که این بدعتها و منکرات با توجه به اختلاف مکانها و زمانها با هم فرق دارند، این مراسم در زمان و عصر حاضر نیز بسیاری از منکرات را دارا میباشد اگرچه شکل و صورت آن با گذشته متفاوت باشد.
۲۱- علاوه بر بدعتهای مذکور، بدعت دیگری نیز اضافه شده است: دعای مشهوری که در آن از خداوند خواسته میشود که در لوح المحفوظ شقاوت و بدبختی کسی را که نوشته است پاک کند الی آخر ...، نص و عین آن دعا این است: خداوندا! ای کسی که منت میگذارد و بر او منت گذاشته نمیشود، «یا ذالجلال والإکرام، یا ذالطول والإنعام»، هیچ خدایی جز تو وجود ندارد، پشت و پناه پناهجویان، خداوندا اگر مرا در لوح المحفوظ بدبخت و شقی یا محروم یا مطرود یا فقیر و ندار نوشتهای آن را پاک کن، و مرا در لوح المحفوظ خوشبخت و غنی و موفق برای انجام خیرات بنویس، تو گفتهای و گفتۀ تو حق است آنجا که در قرآن از زبان پیامبر ج خود فرمودهای:
﴿يَمۡحُواْ ٱللَّهُ مَا يَشَآءُ وَيُثۡبِتُۖ وَعِندَهُۥٓ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ٣٩﴾ [الرعد: ۳٩].
«خداوند هر چه را که بخواهد از میان برمیدارد و هر چه را که حکمتش اقتضا کند) برجای میدارد، همۀ اینها) در علم خدا ثابت و مقرر است».
پروردگارا! به خاطر ظهور ذات مبارک اعظم خود در این شب نیمۀ ماه شعبان مکرم که تمام کارها از طرف تو قطعی میشوند، از تو میخواهم تمام بلاها و مصیبتهایی که به آنها علم داریم و یا علم نداریم و آنچه که تو به آنها آگاه هستی از ما دور بفرما، تو بسیار عزیز و کریم هستی، و صلیالله علی سیدنا محمد وعلی آله وسلم) [۵۴۱].
این دعا در سنت صحیح اصل و اساسی ندارد و صحیح نمیباشد، همانطور که نماز نیمۀ ماه شعبان هم مثل این دعا میباشد، از پیامبر ج و صحابه ش و سلف صالح ثابت نشده و نیامده که آنها در مسجد به خاطر این دعا در این شب جمع شده باشند و نسبت این دعا به بعضی از صحابه درست نیست [۵۴۲].
خیلی اوقات قبول این دعا را مشروط به خواندن سورۀ یاسین یس) و خواندن دو رکعت نماز قبل از قرائت مینمایند، قرائت و نماز و دعا را سه مرتبه انجام میدهند، مرتبۀ اول به نیت طول عمر، مرتبۀ دوم به نیت دفع بلاها، و مرتبه سوم به نیت بینیازی از مردم صورت میگیرد، و معتقد هستند که این کار از عبادتهای دین و از امتیازهای شب نیمۀ شعبان و ویژگیهای آن است، به صورتی که بیشتر از واجبات و سنتهای صحیح به آن اهتمام میدهند، قبل از غروب خورشید در این شب به مسجد میروند، در حالی که بعضی از آنها تارک الصلاة هستند، چون معتقد هستند که حضور آنها در این شب تمام گناهان و کوتاهیهای گذشته را جبران میکند، و همچنین حضور در این شب باعث طول عمر میشود و غیبت و شرکت نکردن در این شب را شوم و خطرناک میدانند [۵۴۳].
جمع شدن مردم برای خواندن این دعا با چنین روش و طریقهای که معروف و مشهور است و قرار دادن آن بعنوان عبادتی در دین از بدعتهایی است که در دین و در نیمۀ شعبان ایجاد شده است. درست است که دعا و تضرع بسوی خدا در هر وقت و زمانی مطلوب و صحیح است اما نه به این صورت اختراعی و طبق هوا و هوس، بوسیلۀ بدعتها نمیتوان به خداوند نزدیک شد بلکه به چیزی که خدا و رسول خدا ج آن را مشروع دانستهاند به خدا نزدیک میشویم.
۲۲- از بدعتهای منکر در شب نیمۀ شعبان روشن کردن چراغهای زیاد و روشن کردن آتشهای بسیار میباشد، کسی که این بدعت را پیدا کرده است به دین مجوسیت شوق و علاقه دارد، چون در گذشته آتش پرست بود، و اولین بار این کار در زمان برمکیها [۵۴۴] روی داد، اوهام و گمانهای غلط را به نام دین بر مردم فرومایه و جاهل تحمیل و عرضه میکردند، مانند روشن کردن چراغها و آتشهایی در ماه شعبان با این توجیه که از سنتها و عبادات است، در اساس هم هدفشان پرستش آتش، و تثبیت دین خود بود که پستترین دین بود، حتی به صورتی بود که مسلمانان نماز و رکوع و سجودشان بسوی این آتش بود که آن را روشن کرده بودند [۵۴۵].
در ظاهر روشن کردن آتش و چراغهای زیاد شباهت به پرستش آتش دارد - با اینکه به آن هم معتقد نباشند - چون پرستشکنندگان آتش آن را روشن میکردند تا به قوت و شعلۀ کامل خود میرسید سپس به نیت عبادت دور آن جمع میشدند، پس شکی نیست که شباهت و تقلید از ادیان باطل درست نیست و از آن نهی شده است [۵۴۶] والله اعلم.
[۵۳٩] به مجموعه فتاوی شیخ الاسلام ابن تیمیه، (۲۳/۱۳۱-۱۳۴) و اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۶۲۸) و الباعث لأبی شامه، ص (۳۳) و فتاوی محمد رشید رضا، (۱/۲۸-۳۰) مراجعه شود. [۵۴۰] به المدخل لإبن الحاج، (۱/۲٩۳-۳۱۳) و مجله المنار، (۳/۶۶۵-۶۶٧) مراجعه شود. [۵۴۱] به رساله محمد حسن مخلوف در مورد شب نیمه شعبان، ص (۳۲) مراجعه شود، و یا رساله روی الظمآن، تألیف انضاری، ص (٩) مراجعه شود. [۵۴۲] به مجله المنار، (۳/۶۶٧) و کتاب السنن و المبتدعات، ص (۱۴٩) و کتاب الإبداع، ص (۲٩۰) مراجعه شود. [۵۴۳] به کتاب الإبداع، ص (۲٩۰) مراجعه شود. [۵۴۴] برمکیها منسوب به خالدبن برمک بن جاماس بن یشتاسف، برمک از مجوسیهای بلخ بود، خالدبن برمک در دولت عباسی به وزارت رسید سپس امارت ایالتها را در دست گرفت سال ۱۶۳ ه درگذشت و فرزندان او نیز به مناصب خیلی بلند رسیدند تا اینکههارون الرشید دست ایشان را از قدرت کوتاه نمود، به البدایة والنهایة، (۱۰/۲۱۵-۲۲۵) م و الأعلام ۲/ ۲٩۵ راجعه شود. [۵۴۵] به کتاب الباعث، ص (۳۳-۳۴) مراجعه شود. [۵۴۶] به کتاب المدخل لإبن الحاج، (۱/۳۰۸) مراجعه شود.
بحث اول: فضل این ماه و آنچه در مورد آن آمده است.
بحث دوم: بعضی از بدعتهای که در این ماه انجام میشود.
۱- قرائت سورۀ انعام.
۲- بعد از نماز مغرب نماز تراویح بدعت است.
۳- نماز قدر بدعت است.
۴- هنگام ختم قرآن در ماه رمضان انجام سجدههای تلاوت در یک رکعت نماز بدعت است.
۵- خواندن تمام آیات دعایی بدعت میباشد.
۶- ذکرهایی که بعد از هر چهار رکعت نماز تراویح صورت میگیرد بدعت است.
٧- بعضی از بدعتهای شب ختم قرآن.
۸- سحر کردن مردم را بیدار کردن بوسیلۀ بلندگو و ...) بدعت است.
٩- بدعتهایی که متعلق به رؤیت هلال ماه رمضان است.
۱۰- بدعت بودن نوشتن دعاهای ماه رمضان.
۱۱- کوبیدن مس در آخر ماه بدعت است.
۱۲- خداحافظی کردن از رمضان بدعت میباشد.
۱۳- تشکیل مراسم یادبود غزوۀ بدر بدعت است.
ماه رمضان از بزرگترین و مهمترین زمانها برای مسلمانان میباشد، ماه روزه است که رکن چهارم از ارکان دین اسلام میباشد، با توجه به اینکه قرآن کریم در آن ماه نازل شده بر سایر ماهها تفضیل و ترجیح داده شده است، شبی در آن قرار داده شده است که از هزار ماه بهتر و خوبتر است.
در مورد فضل این ماه و فضیلت عبادت در این ماه آثار و روایات زیادی آمدهاند که بعضی از آنها را به صورت زیر بیان میکنیم:
۱- عبدالله بن عمر ب از پیامبر ج روایت میکند که میفرماید: «بني الإسلام علي خمسٍ: شهادة أن لاإله إلاالله، وأن محمداً رسول الله ج، وإقامة الصلاة، وإيتاء الزكاة، والحج، وصوم رمضان» [۵۴٧] متفق علیه. «دین اسلام بر پنج پایه استوار میباشد: شهادت دادن به اینکه هیچ معبود و فریادرسی جز الله وجود ندارد، حضرت محمد ج فرستاده خداست، اقامۀ نماز، دادن زکات، انجام مراسم حج، روزۀ ماه رمضان».
۲- ابوهریره س از پیامبر ج روایت میکند: «كان النبي ج بارزاً يوماً للناس، فأتاه رجل فقال: ما الإيمان؟ قال: الإيمان أن تؤمن بالله، وملائكته وبلقائه، ورسله، وتؤمن بالبعث. قال: ما الإسلام؟ قال: الإسلام أن تعبدالله ولا تشرك به وتقيم الصلاة وتؤتي الزكاة الـمفروضة وتصوم رمضان. قال: ما الإحسان؟ قال: أن تعبدالله كأنك تراه فان لم تكن تراه فإنه يراك. قال: متي الساعة؟ قال: ما الـمسئول عنها بأعلم من السائل. وسأخبرك عن أشراطها: إذا ولدت الأمة ربها، وإذا تطاول رعاة الإبل البهم في البنيان. في خمس لا يعلمهن إلا الله، ثم تلا النبي ج: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ ٱلۡغَيۡثَ وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسٞ مَّاذَا تَكۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِي نَفۡسُۢ بِأَيِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرُۢ٣٤﴾ [لقمان: ۳۴].
ثم أدبر فقال: ردوه فلم يروا شيئاً، فقال: هذا جبريل جاء يعلم الناس دينهم» متفق علیه [۵۴۸]. «پیامبر ج به میان اصحاب آمد، مردی نزد او آمد، گفت ایمان چیست؟ فرمود: ایمان آن است که به خدا، ملائکه، دیدار او، پیامبران و زنده شدن ایمان داشته باشی، گفت: اسلام چیست؟ گفت: آن است که خداوند را بدون شریک عبادت کنی، نماز اقامه نمایی، زکات فرض شده را بدهی و ماه رمضان روزه بگیری، گفت: احسان چیست؟ گفت: احسان آن است که خدا را طوری عبادت کنی مثل آنکه خدا را میبینی، اگر او را ندیدی، بدان که خدا تو را میبیند. گفت: قیامت چه وقت میآید؟ گفت: من هم از شما بهتر نمیدانم، ولی از نشانههای آن شما را آگاه مینمایم: هر گاه کنیز مولای خود را بزاید، و هر گاه شتر چرانان ساختمانهای در ساختمانهای چند طبقه زندگی کنند، پنج چیز وجود دارند که جز خدا کسی آنها را نمیداند، سپس آیه ۳۴ سوره لقمان را خواند: آگاهی از فرارسیدن قیامت ویژۀ خدا است، و او است که باران را میباراند، و مطلع است از آنچه در رحمهای مادران) است. و هیچ کسی نمیداند فردا چه چیزی را کسب میکند، و هیچ کسی نمیداند، که در کدام سرزمین میمیرد، قطعاً خدا آگاه و باخبر است. آن مرد رفت، پیامبر ج فرمود: او را برگردانید ولی آنها کسی را ندیدند، پیامبر ج فرمود: این جبرئیل امین بود آمد دین را به مردم یاد بدهد».
۳- طلحهبن عبیدالله س روایت میکند مردی که موهای سرش سفید و ژولیده بود نزد پیامبر ج آمد و گفت: «یا رسولالله ج أخبرني ماذا فرض اللهُ على من الصلاة؟ فقال: الصلوات الخمس إلا أن تطوع شيئاً. فقال: أخبرني ماذا فرض الله على من الصيام؟ فقال: شهر رمضان إلا أن تطوع شيئاً. فقال: أخبرني ماذا فرض الله علي من الزكاة؟ قال: فأخبره رسولالله ج بشرائع الإسلام. فقال: والذي أكرمك بالحق لاأتطوع شيئاً ولاأنقص مـما فرض الله على شيئاً. فقال رسول ج: أفلح إن صدق، أو دخل الجنة إن صدق» متفق علیه [۵۴٩]. «گفت: ای رسول خدا ج چه نمازی بر من واجب است؟ فرمود: نمازهای پنجگانه مگر دوست داشته باشی نمازهای نفلی به جا بیاوری، گفت: از روزه چه چیزی بر من واجب است؟ فرمود: ماه رمضان مگر خودت دوست داشته باشی روزۀ نفلی بگیری، گفت: از زکات چه چیزی بر من واجب است، پیامبر ج او را از قوانین شرعی زکات آگاه ساخت، سپس آن مرد گفت: قسم به آن کسی که شما را بوسیلۀ حق احترام گذاشت زیاده از فرض را انجام نخواهم داد و از آنچه خداوند بر من فرض و واجب کرده است هیچ چیزی را کم نخواهم کرد، پیامبر ج فرمود: به شرطی که راست بگوید رستگار شد، یا فرمود: اگر راست بگوید داخل بهشت شد».
۴- حدیث ابن عباس س آنجا که میگوید آن زمان که نمایندگان طایفه عبدالقیس نزد پیامبر ج آمدند پیامبر ج فرمود: «من القومُ - أو من الوفدُ؟ قالوا ربيعة قال: مرحباً بالقوم - أو الوفد - غير خزايا ولا ندامي. فقالوا: يا رسولالله ج، إنا لانستطيع أن نأتيك إلا في الشهر الحرام، وبيننا و بينك هذا الحي من كفار مضر، فمرنا بأمرفصل نخبر به من وراءنا، وندخل به الجنة، وسألوه عن الأشربة فأمرهم بأربع ونهاهم عن أربع: أمرهم بالإيمان بالله وحده، قال أتدرون ما الإيمان بالله وحده؟ قالوا: الله ورسوله أعلم، قال: شهادة أن لاإله الاالله، وأن محمداً رسولالله ج، وإقامة الصلاة، وايتاء الزكاة وصيام رمضان، وأن تعطوا من الـمغنم الخمس ...» متفق علیه [۵۵۰]. «پیامبر ج فرمود: این گروه از کدام طایفه و قوم هستند؟ گفتند: طایفه و قبیلۀ ربیعه، پیامبر ج فرمود: هرگز پشیمان و ضررمند نخواهند شد، گفتند: ای رسول خدا ج ما فقط در ماههای حرام میتوانیم نزد شما بیاییم، میان ما و شما این قبیله یعنی کفار مضر وجود دارد، پس از چیزهایی ما را آگاه ساز که به کسانی که با ما نیامدهاند و منتظر ما هستند خبر دهیم و بوسیلۀ آنها داخل بهشت شویم، و از ظرفهایی که با آن برای نوشیدنی استفاده میکنند سؤال کردند، پیامبر ج به چهار چیز دستور داد و از چهار چیز آنها را نهی فرمود: دستور داد که به خدا ایمان داشته باشید و شریکی برای او نگذارید، فرمود: آیا میدانید ایمان به خدا به تنهایی یعنی چه؟ گفتند: خدا و رسول ج او بهتر میدانند، فرمود: شهادت أنلاإلهالاالله و أن محمداً رسولالله ج، اقامۀ نماز، و دادن زکات و روزۀ ماه رمضان، و اینکه از غنایم خمس را بپردازید...» الی آخر حدیث.
۵- از انس بن مالک س میگوید: یکدیگر را منع میکردیم که در مورد چیزی از پیامبر ج سؤالی کنیم، و خیلی خوش حال میشدیم که مردی از روستایی دور میآمد ولی در عین حال عاقل بود و از ایشان سؤال میکرد و ما هم گوش میدادیم، مردی از منطقهای دور آمد و گفت: «یا محمد ج أتانا رسولك! فزعم لنا أنك تزعم أن الله أرسلك؟ فقال: «صدق» قال فمن خلق السماء ... إلي أن قال - وزعم رسولك أن علينا صوم شهر رمضان في سنتنا. قال «صدق» قال: فبالذي أرسلك، آلله أمرك بهذا؟ قال: «نعم» ... قال: والذي بعثك بالحق لا أزيد عليهن ولاأنقص منهن. فقال النبي ج: لئن صدق ليدخلن الجنة» [۵۵۱]. «ای محمد ج فرستادۀ شما نزد ما آمد! به ما خبر داد که شما گمان میکنی فرستادۀ خدا هستی؟ پیامبر ج گفت: درست میگوید، آن مرد گفت: چه کسی آسمانها را آفریده است؟ ... تا اینکه گفت: فرستادۀ شما گفت: که در هر سال روزۀ ماه رمضان بر ما واجب است، پیامبر ج فرمود: راست میگوید، آن مرد گفت: قسم به آن کسی که شما را مبعوث کرده است آیا خدا شما را به آن امر کرده، پیامبر ج گفت: بله، آن مرد گفت: قسم به کسی که شما را مبعوث کرده نه از آنها کم و نه بر آنها اضافه میکنم. پیامبر ج فرمود: اگر راست بگوید حتماً به بهشت خواهد رفت».
۶- عایشه ل میگوید: قریشیها [۵۵۲] در زمان جاهلیت روز عاشورا را روزه میگرفتند، سپس پیامبر ج هم به روزه گرفتن آن روز دستور دادند، تا اینکه روزۀ ماه رمضان واجب شد، بعد از آن پیامبر ج فرمود: «من شاء فليصمه ومن شاء أفطره» متفق علیه [۵۵۳]. «هر کس دوست دارد روز عاشورا روزه بگیرد و هر کس دوست ندارد روزه نگیرد».
٧- از سلمه بن الأکوع س روایت شده که میگوید: زمانی که آیۀ:
﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖ﴾[البقرۀ: ۱۸۴].
و بر کسانی که توانایی روزه گرفتن را ندارند همچون پیران ضعیف، و بیماران همیشگی و کارگران که سالیانه پیوسته به کارهای سختی مشغول هستند و ..) لازم است که کفار دهند و آن خوراک مسکینی است ...) نازل شد، با نازل شدن این آیه هر کس دوست داشت روزه نمیگرفت و فدیه میداد تا اینکه آیۀ بعد از این آیه نازل شد و آن را نسخ کرد، [۵۵۴] متفق علیه.
امام مسلم به این صورت آن را روایت میکند: «أنه قال: كنا في رمضان علي عهد رسول الله ج من شاء صام، ومن شاء أفطر فافتدي بطعام مسكين حتي أنزلت هذه الآية»:
﴿فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ﴾ [البقرۀ: ۱۸۵].
«هر کس از شما این ماه را دریابد باید آن را روزه بگیرد».
میفرماید: «ما در زمان پیامبر ج در ماه رمضان به این صورت روزه میگرفتیم که هر کس دوست داشت روزه میگرفت و هر کس دوست نداشت روزه نمیگرفت و طعام و خوراک یک مسکین فدیه میداد تا اینکه این آیه نازل شد آیۀ ۱۸۵، سوره بقره» [۵۵۵].
[۵۴٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱/۴٩)، حدیث شماره (۸) و مسلم، کتاب الإیمان، حدیث (۱۶) و در روایت صحیح مسلم روزهی رمضان قبل از حج آمده است. [۵۴۸] رواه البخاری فی صحیحه، (۱/۱۴۴)، حدیث شماره (۸) و صحیح مسلم، کتاب الإیمان، حدیث شماره (٩). [۵۴٩] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۱۰۲)، حدیث شماره (۱۸٩۱) و مسلم فی صحیحه، (۱/۴۰-۴۱)، حدیث (۱۱-٩-۸). [۵۵۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱/۱۲٩)، حدیث شماره (۵۳) و مسلم، کتاب الإیمان، حدیث شماره: (۱٧-۲۴). [۵۵۱] رواه احمد فی مسنده، (۳/۱۴۳) و مسلم فی صحیحه، (۱/۴۱-۴۲)، حدیث (۱۲)، و سنن نسائی، کتاب الصیام، باب وجوب الصوم، و صحیح ابن حبان، کتاب الإیمان، حدیث شماره: ۱۵۵. [۵۵۲] قریش: مشهورترین و قویترین طایفه قبایل عرب بودند، خداوند پیامبر ج را میان آنها انتخاب کرد علما اختلاف نظر دارند که چرا قریش به این نام نامگذاری شدهاند، بعضی میگویند به خاطر منسوب بودن به قریش بن بدر بن یخلدبن النضربن کنانه است، و غیره ... برای تفصیل بیشتر به تاریخ طبری، (۲/۲۶۳-۲۶۵) و البداية والنهاية، (۲/۲۱۸-۲۲٩) مراجعه شود. [۵۵۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۸/۱۸)، حدیث شماره (۱۸٩۳) و مسلم، کتاب الصیام حدیث (۱۱۲۵). [۵۵۴] صحیح بخاری با فتح الباری، کتاب التفسیر، حدیث شماره: ۴۵۰٧، و صحیح مسلم، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱۱۴۵. [۵۵۵] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۰۲)، حدیث شماره: (۱۱۴۵-۱۵) و رواه ابن خزیمه فی صحیحه، حدیث شماره: (۱٩۰۳)، و مستدرک حاکم، ۱۴۲۳، کتاب الصوم، و گفته: این حدیث صحیح و بر شرط شیخین (بخاری و مسلم) میباشد، و ذهبی نیز با او موافقت کرده است.
۸- از ابوهریره س روایت شده که پیامبر ج فرمود: «إذا جاء رمضان فتحت أبواب الجنة» وفي روایة قال ج: «إذا دخل شهر رمضان فتحت أبواب السماء، وغلقت أبواب جهنم وسلسلت الشياطين» [۵۵۶]. «هر گاه ماه رمضان فرا میرسد درهای بهشت باز میشوند»، و در روایتی دیگر آمده است «هر زمان ماه رمضان سر میرسد درهای آسمانها باز میشوند، و درهای جهنم بسته میشوند و شیاطین زنجیر خواهند شد».
٩- از ابن عباس س روایت شده است که «ما صام النبي ج شهراً كاملاً قط غير رمضان، ويصوم حتي يقول القائل: لا والله لايفطر، ويفطر حتي قول القائل: لا والله لايصوم» متفق علیه [۵۵٧]. «پیامبر ج غیر از رمضان هرگز هیچ ماهی را بطور کامل روزه نگرفته است، ایشان طوری روزه میگرفت حتی انسان فکر میکرد که همیشه روزه است و هرگز افطار نمیکند، و بعضی اوقات روزه نمیگرفت طوری که انسان فکر میکرد هرگز روزه نمیگیرد».
۱۰- از عایشه ل روایت شده میگوید: «کان رسولالله ج يصوم حتي نقول لايفطر، ويفطر حتي نقول لايصوم، وما رأيت رسولالله ج استكمل صيام شهر إلا رمضان، وما رأيته أكثر صياماً منه في شعبان» متفق علیه [۵۵۸]. «پیامبر ج طوری روزه میگرفت حتی میگفتیم هرگز افطار نمیکند، و بعضی اوقات افطار میکرد طوری که میگفتیم هیچ وقت روزه نمیگیرد، هیچ وقت ندیدم پیامبر ج یک ماه پشت سر هم بطور کامل روزه بگیرد به جز ماه رمضان را، و ماه شعبان را بیشتر از ماههای دیگر روزه میگرفت».
۱۱- عبدالله بن شقیق میگوید به عایشه ل گفتم: آیا پیامبر ج یک ماه معین و مشخص را غیر رمضان روزه میگرفت؟ گفت: «والله إن صام شهراً معلوماً سوى رمضان، حتى مضى لوجهه، ولاأفطر حتى يصيب منه» [۵۵٩] وفي روایة قالت: «وما رأيته صام شهراً كاملاً منذ قدم الـمدينة إلا أن يكون رمضان» [۵۶۰]. «قسم به خدا غیر از رمضان ماه مشخصی را به طور کامل روزه نگرفت، تا فوت کردند و تا زمان مریضی و بیماری افطار هم نکرد». یا در روایت دیگری میفرماید: «از زمانی که پیامبر ج به مدینه آمدند هیچ ماهی را به طور کامل روزه نگرفت مگر اینکه آن ماه رمضان باشد».
۱۲- از ابوهریره روایت شده است که میفرماید: «الصلوات الخمس والجمعة إلي الجمعة، ورمضان إلي رمضان، مكفرات ما بينهن إذا اجتنب الكبائر» [۵۶۱]. «نمازهای پنجگانه و جمعه تا جمعه و رمضان تا رمضان باعث بخشش گناهان میان آنها میشود به شرطی که از گناهان کبیره پرهیز شود».
۱۳- از ابوهریره روایت شده است که پیامبر ج میفرماید: «إذا كان أول ليلة من شهر رمضان صفدت الشياطين ومردة الجن، وغلقت أبواب النيران فلم يفتح منها باب، وفتحت أبواب الجنة فلم يغلق منها باب، وينادي مناد يا باغي الخير أقبل، ويا باغي الشر أقصر، ولله عتقاء من النار و ذلك كل ليلة» [۵۶۲]. «هر زمان اولین شب ماه رمضان فرامیرسد شیاطین زنجیر میشوند، جنها خارج و دور میشوند، درهای جهنم بسته میشوند یک در هم باز نخواهند ماند، درهای بهشت باز میشوند، یک در هم بسته نخواهند شد، و ندا دهندهای ندا میدهد ای کسی که طالب خیر هستی نگاه کن، و ای کسی که طالب شر و بدی هستی کوتاه بیا، قسم به خدا از آتش جهنم نجات یافتید و آزاد شدید، در هر شب همین کار صورت میگیرد».
۱۴- حضرت ابوبکر س از پیامبر ج روایت میکند: «شهران لاينقصان، شهر عيد: رمضان وذوالحجه» متفق علیه [۵۶۳]. «دو ماه وجود دارند که ـ از لحاظ فضیلت و ارج ـ ناقص نمیشوند یکی ماه رمضان که ماه جشن و شادی است و دیگری ماه ذیالحجه».
۱۵- ابوهریره میگوید پیامبر ج میفرماید: «أتاكم رمضان، شهر مبارك، فرض الله عزّ وجل عليكم صيامه تفتح فيه أبواب السماء، وتغلق فيه أبواب الجحيم، وتغل فيه مردة الشياطين، لله فيه ليلة خير من ألف شهر من حرم خيرها فقد حرم» [۵۶۴]. «برای شما ماه رمضان آمد، ماهی مبارک است، خداوند عز و جل روزۀ آن را بر شما واجب گردانید، درهای آسمان باز میشوند، درهای جهنم بسته خواهند شد، شیاطین زنجیر میشوند، در این ماه شبی وجود دارد که از هزار ماه بهتر و خوبتر است، هر کسی از خیر و برکت آن محروم شود حقیقتاً انسانی محروم و ضررمند خواهد بود».
۱۶- ابوهریره س میگوید: قال ج: «لايتقدمّن أحدكم رمضان بصوم يوم أو يومين، إلا أن يكون رجل كان يصوم صومه فليصم ذلك اليوم» متفق علیه [۵۶۵]. «هیچ یک از شما یک یا دو روز قبل از رمضان روزه نگیرد، مگر کسی که بر او واجب باشد و یا عادت او در این روزها چنین باشد که روزه بگیرد، برای او اشکالی ندارد و روزهاش را بگیرد».
[۵۵۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۱۱۲)، حدیث شماره: (۱۸٩۸-۱۸٩٩) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره: (۱۰٧٩). [۵۵٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۱۵)، حدیث شماره (۱٩٧۱) و مسلم، کتاب الصیام، حدیث (۱۱۵٧). [۵۵۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۱۳)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱٩۶٩) و مسلم، حدیث (۱۱۵۶). [۵۵٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۰٩-۸۱۰)، حدیث شماره (۱۱۵۶-۱۵) و ترمذی فی سننه، حدیث شماره (٧۶۵) و گفته: این حدیثی حسن صحیح است، و صحیح ابن خزیمه، ابواب صوم التطوع، حدیث شماره: ۲۱۳۲. [۵۶۰] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۱۰)، حدیث شماره (۱۱۵۶-۱٧۴) و رواه احمد فی مسنده، (۶/۱۵٧). [۵۶۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۲/۴۰۰) و مسلم فی صحیحه، (۱/۲۰٩)، حدیث شماره (۲۳۳-۱۶). [۵۶۲] رواه الترمذی فی سننه، (۲/٩۵-٩۶)، ابواب الصوم، حدیث شماره (۶٧٧)، و گفته: حدیث غریب است، صحیح ابن خزیمه، ابواب فضائل شهر رمضان، حدیث شماره: ۱۸۸۳، و سنن ابن ماجه، کتاب الصوم، حدیث شماره: ۱۶۴۲، و رواه الحاکم فی المستدرک، (۱/۴۲۱) و گفته: این حدیث بر شرط شیخین است. [۵۶۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۱۲۴)، حدیث شماره: (۱٩۱۲) و مسلم، کتاب الصیام، حدیث (۱۰۸٩). [۵۶۴] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۲/۲۳۰) و رواه النسائی، (۴/۱۲٩) کتاب الصیام، و منذری آن را در الترغیب والترهیب ۲/ ٩۸ آورده است. [۵۶۵] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۱۲٧-۱۲۸)، حدیث شماره (۱٩۱۴) و مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۰۸۲).
۱٧- ابوهریره س از پیامبر ج روایت میکند: «من قام ليلةالقدر ايماناً واحتساباً غفرله ماتقدم من ذنبه، ومن صام رمضان ايماناً واحتساباً غفرله ماتقدم من ذنبه» متفق علیه [۵۶۶].«هر کس از روی ایمان و اخلاص شب قدر به عبادت بپردازد خداوند گناهان گذشته او را میبخشد، و هر کس ماه رمضان از روی ایمان و اخلاص روزه بگیرد گناهان گذشتۀ او بخشیده میشوند».
۱۸- باز هم ابوهریره میفرماید پیامبر ج فرمود: «من قام رمضان ايماناً واحتساباً غفرالله له ما تقدم من ذنبه» متفق علیه. ترجمۀ آن گذشت.
۱٩- ابوهریره س میگوید مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: کاری را به من بگو که اگر آن را انجام دهم به بهشت بروم، قال ج: «تعبدالله لاتشرك به شيئاً، وتقيم الصلاة الـمكتوبة، وتؤدي الزكاة الـمفروضة، وتصوم رمضان، قال: والذي نفسي بيده لا أزيد علي هذا. فلما ولي قال النبي ج: من سرّهُ أن ينظر إلى رجل من أهل الجنة فلينظر إلى هذا» متفق علیه [۵۶٧]. «پیامبر ج فرمود: خدا را به تنهایی و بدون شریک عبادت کن، نمازهای واجب را اقامه کن، زکات واجب را پرداخت نما، و ماه رمضان روزه بگیر، آن مرد گفت: قسم به کسی که جان من در دست او است، بر اینها چیزی اضافه نمیکنم و بیشتر از اینها چیزی انجام نخواهم داد، زمانی که رفت پیامبر ج فرمود هر کس دوست دارد به مردی از اهل بهشت نگاه کند به این مرد نگاه کند».
۲۰- از ابیقتاده س روایت شده که مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: چگونه روزه میگیری؟ پیامبر ج عصبانی شد، زمانی که عمر فاروق س عصبانیت پیامبر ج را مشاهده کرد این سخن را تکرار میکرد: «رضينا بالله رباً وبالإسلام ديناً، وبمحمدٍ نبياً، نعوذ بالله من غضب الله وغضب رسوله»، «به خداوند به عنوان رب خود و به اسلام به عنوان دینمان و به محمد به عنوان پیامبرمان راضی شدیم و از غضب خدا و غضب رسولش به خداوند پناه میبریم». این کلام را تکرار کرد تا اینکه پیامبر ج آرام شد، سپس پیامبر ج فرمود: «ثلاث من كل شهر، ورمضان إلي رمضان، فهذا صيام الدهر كله ... الحديث» [۵۶۸]. «از هر ماه سه روزه، و هر سال ماه رمضان، این روزۀ تمام عمر است».
۲۱- ابوأیوب انصاری میگوید: پیامبر ج فرمود: «من صام رمضان ثم أتبعه ستا من شوال كان كصيام الدهر» [۵۶٩]. «هرکس ماه رمضان روزه بگیرد و به دنبال آن شش روز از ماه شوال را روزه بگیرد مثل این است تمام سال را روزه بگیرد».
۲۲- ابوهریره س میگوید: پیامبر ج میفرماید: «أفضل الصيام بعد رمضان، شهر الله الـمحرم، وأفضل الصلاة بعد الفريضة، صلاة الليل» [۵٧۰]. «بزرگترین و خوبترین روزه بعد از روزۀ ماه رمضان، روزۀ ماه خدا یعنی محرم میباشد، و بهترین نماز بعد از نمازهای واجب نماز شب میباشد».
۲۳- ابوهریره س میگوید: پیامبر ج میفرماید: «رغم أنف رجل ذكرت عنده فلم يصل علي، ورغم أنف رجل عليه رمضان ثم انسلخ قبل أن يغفر له، ورغم أنف رجل أدرك أبواه فلم يدخلاه الجنة» [۵٧۱]. «به کوری چشم کسی که نزد او نام من آورده میشود ولی بر من صلوات نمیفرستد، به کوری چشم کسی که به ماه رمضان میرسد و ماه تمام میشود و به آخر میرسد قبل از اینکه گناهان او بخشیده شود یعنی از برکت و رحمت ماه استفاده نمیکند، و به کوری چشم کسی که پدر و مادرش نزد او به عمر پیری و مریضی میرسند ولی او را به بهشت نبرند».
۲۴- ابوهریره س از پیامبر ج روایت میکند که میفرماید: «من آمن بالله وبرسوله، وأقام الصلاة، وصام رمضان، كان حقاً على الله أن يدخله الجنة جاهد في سبيل الله، أو جلس في أرضه التي ولد فيها ...» الحدیث [۵٧۲]. «هر کس به خدا و رسول خدا ج ایمان داشته باشد، و نماز را برگزار کند، ماه رمضان روزه بگیرد، خداوند او را حتماً داخل بهشت خواهد کرد، حال چه در راه خدا جهاد کرده باشد و یا در همان سرزمینی که متولدشده مانده باشد ـ یعنی جهاد نکرده باشد».
۲۵- ابن عباس س میفرماید: «كان النبي ج أجود الناس بالخير، وكان أجود ما يكون في رمضان حين يلقاه جبرئيل يلقاه كل ليل في رمضان حتي ينسخ، يعرض عليه النبي ج القرآن، فإذا لقيه جبرئيل كان أجود بالخير من الريح المرسلة» متفق علیه [۵٧۳]. «پیامبر ج بخشندهترین و سخیترین مردم بر کار خیر بود، بیشترین سخاوتهای ایشان در ماه رمضان آن وقت که با حضرت جبرئیل ÷ ملاقات میکرد صورت میگرفت، تا رمضان تمام میشد هر شب با حضرت جبرئیل ملاقات میکرد، پیامبر ج تمام قرآن را برای جبرئیل عرضه میکرد، هر گاه حضرت جبرئیل به پیامبر ج میرسید سخاوت ایشان از باد وزان بیشتر بود».
۲۶- ابن عباس س میگوید: «لـما رجع النبي ج من حجّته قال لأم سنان الأنصارية: ما منعك من الحج؟ قالت: أبوفلان تعني زوجها - كان له ناضحان حجّ علي أحدهما والآخر يسقي أرضاً لنا. قال: فإن عمرة من رمضان تقضي حجة معي» متفق علیه [۵٧۴]. «زمانی که پیامبر ج از حج برگشت به أم سنان انصاری گفت: چه چیزی باعث شد که به حج نیایی؟ گفت: پدر فلان ـ منظورش شوهرش بود ـ دو شتر دارد که بوسیلۀ آن آب میکشد، خودش برای انجام حج از یکی استفاده کرد و شتر دیگر را برای آبیاری زمینی که داریم از آن استفاده میکنیم، پیامبر ج فرمود: انجام یک عمره در ماه رمضان با انجام یک حج با من برابری میکند».
۲٧- معاذبن جبل س میفرماید: «كنت مع النبي ج في سفر، فأصبحت يوماً قريباً منه ونحن نسير، فقلت: يا نبي الله أخبرني بعمل يدخلني الجنة ويباعدني من النار، قال: لقد سألت عن عظيم وإنه ليسير علي من يسره الله عليه، تعبد الله ولا تشرك به شيئاً، وتقيم الصلاة وتؤتي الزكاة، وتصوم رمضان، وتحج البيت ... الحدیث» [۵٧۵]. «من در سفری با پیامبر ج بودم، یک روز نزدیک او بودم و در راه میرفتیم، گفتم: ای پیامبر خدا، مرا بر عملی راهنمایی کن که وارد بهشتم کند و از جهنم دورم گرداند، گفت: از چیز بزرگی سؤال کردی، ولی آن بر کسی که خداوند برایش آسان کند، ساده و آسان است، خداوند را بپرست و برای او شریکی قرار مده و نماز را به پا دار و زکات ر ا بپرداز و ماه رمضان روزه بگیر و حج خانۀ خدا را انجام بده».
[۵۶۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۱۱۵)، حدیث شماره (۱٩۰۱) و مسلم، کتاب صلاة المسافرین، حدیث (٧۶۰). [۵۶٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۳/۲۶۱)، کتاب زکات، حدیث شماره (۱۳٩٧) و مسلم، کتاب الإیمان، حدیث (۱۴). [۵۶۸] رواه احمد فی مسنده، (۵/۲٩٧) و رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۸۱۸)، حدیث (۱۱۶۲) و رواه ابوداود، حدیث (۲۴۲۵)، و سنن نسائی، کتاب الصیام، باب صوم ثلثی الدهر، و صحیح ابن خزیمه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۲۱۲۶. [۵۶٩] رواه احمد فی مسنده، (۵/۴۱٧) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۲۲)، حدیث شماره (۱۱۶۴) و رواه ابوداود، حدیث شماره (۲۴۳۳) و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره: ٧۵۶، و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن ابن ماجه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱٧۱۶. [۵٧۰] رواه احمد فی مسنده، (۲/۳۰۳) و رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۸۲۱)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۶۳) و رواه ابوداود، کتاب الصوم، حدیث شماره (۲۴۲٩)، و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره: ٧۳٧، و گفته: حدیث حسن است، و سنن نسائی، کتاب قیام اللیل، باب فضل صلاة اللیل، و صحیح ابن خزیمه، ابواب صوم التطوع، حدیث شماره: ۲۰٧۶. [۵٧۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۲/۲۵۴) و رواه الترمذی فی سننه، (۵/۲۱۰) ابواب الدعوات، حدیث شماره: ۳۶۱۳ و گفته: حدیث حسن غریب است، و لفظ حدیث از ترمذی است، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۱۸۸۸، و مستدرک حاکم، کتاب البر والصلة، و گفته: این حدیث صحیح است اما شیخین آن را روایت نکردهاند. [۵٧۲] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۲/۳۳۵) و رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۶/۱۱)، کتاب الجهاد، حدیث شماره (۲٧٩۰). [۵٧۳] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۱۱۶)، حدیث شماره (۱٩۰۲) و مسلم فی صحیحه، کتاب الفضائل، حدیث شماره (۲۳۰۸). [۵٧۴] صحیح بخاری با فتح الباری، کتاب جزاء الصید، حدیث شماره: ۱۸۶۳، و صحیح مسلم، کتاب الحج، حدیث شماره: ۱۲۵۶. [۵٧۵] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۲۳۱) و رواه الترمذی فی سننه، (۴/۱۲۴-۱۲۵)، ابواب الإیمان، حدیث شماره: (۲٧۴٩) و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، حدیث شماره: ۳٩٧۳، و مستدرک حاکم، کتاب الجهاد، و گفته: این حدیث بر شرط شیخین است اما آن را تخریج نکردهاند.
۲۸- عایشه ل میفرماید: «أن رسولالله ج صلى ذات ليلة في الـمسجد فصلى بصلاته ناس، ثم صلى من القابلة فكثر ثم اجتمعوا من الليلة الثالثة أو الرابعة فلم يخرج إليهم رسولالله ج فلما أصبح قال: قد رأيت الذي صنعتم، ولم يمعني من الخروج إليكم إلا أني خشيت أن تفرض عليكم وذلك في رمضان» متفق علیه [۵٧۶].
وفي روایة: «ولكني خشيت أن تفرض عليكم فتعجعزوا عنها» [۵٧٧]. «پیامبر ج شبی در مسجد نماز خواند، چند نفری با او نماز خواندند، شب آینده نماز خواند مردم زیاد شدند، سپس در شب سوم یا چهارم بسیاری جمع شدند پیامبر ج به مسجد نرفت و نزد آنها نیامد، فردای آن روز فرمود: اجتماع شما را دیدم، تنها چیزی که باعث شد خارج نشوم و نزد شما نیایم این بود که ترسیدم این نماز بر شما واجب گردد، این کار در ماه رمضان بود. و در روایت دیگر آمده است: اما ترسیدم که بر شما واجب شود و شما هم نتوانید آن را انجام دهید».
۲٩- ابو سلمه بن عبدالرحمن میفرماید از عایشه ل سؤال کردم پیامبر ج در ماه رمضان چگونه نماز میخواند؟ گفت: «ما كان يزيد في رمضان ولا في غيره علي أحد عشرة ركعة، يصلي أربعاً فلا تسأل عن حسنهن وطولـهن، ثم يصلي أربعاً فلا تسأل عن حسنهن وطولـهن ثم يصلي ثلاثاً، فقلت: يا رسولالله ج أتنام قبل أن توتر؟ قال يا عايشه إن عيني تنامان، ولا ينام قلبي» متفق علیه [۵٧۸]. «پیامبر ج نه در ماه رمضان و نه در غیر آن از یازده رکعت بیشتر نمیخواند چهار رکعت نماز میخواند اما قشنگی و طول آنها قابل تعریف نیست، سپس چهار رکعت دیگر را میخواند آن هم در نهایت قشنگی و طولانی، سپس سه رکعت دیگر را میخواند. گفتم: ای رسول خدا ج آیا قبل از اینکه وتر را بخوانی، میخوابی؟ فرمود: ای عایشه چشمان من میخوابند اما قلبم نمیخوابد».
۳۰- عبدالرحمن بن عبدالقادری میگوید: با عمر بن الخطاب س شبی در ماه رمضان به مسجد رفتم، دیدیم که مردم متفرق هستند و هر کس به تنهایی نماز میخواند، و دیگری نماز میخواند جماعتی هم به او اقتدا کردهاند نماز میخوانند، عمر فاروق س فرمود: اگر من این مردم را جمع کنم و یک قاری و امام داشته باشند کاری خوب و شایسته است، سپس تصمیم گرفت و أبیبن کعب را امام قرار داد، سپس شبی دیگر با او به مسجد رفتم دیدم که مردم همگی به قاری خود اقتدا کردهاند، عمر گفت: این خوبترین بدعت است، ولی اگر بخوابند و آخر شب آن را اقامه کنند خوبتر و فضیلت بیشتری دارد، و مردم اول شب آن را اقامه میکردند [۵٧٩].
[۵٧۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۳/۱۰)، کتاب التهجد، حدیث شماره: (۱۱۲٩) و مسلم فی صحیحه، کتاب صلاة المسافرین، حدیث (٧۶۱). [۵٧٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۵۰-۲۵۱)، کتاب صلاة المسافرین، حدیث (۲۰۱۲) و مسلم فی صحیحه، کتاب صلاة المسافرین، حدیث (٧۶۱). [۵٧۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۵۱)، کتاب صلاة التراویح، حدیث شماره (۲۰۱۲) و مسلم، کتاب صلاة المسافرین، حدیث شماره (٧۳۸). [۵٧٩] رواه مالک فی الموطأ، (۱/۱۱۴-۱۱۵)، کتاب الصلاة فی رمضان، حدیث شماره: (۳) و رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۵۰)، کتاب صلاة التراویح، حدیث شماره (۲۰۱۰)، و سنن بیهقی، کتاب الصلاة، باب قیام شهر رمضان.
۳۱- عایشه ل میگوید: «كان النبي ج إذا دخل العشر شد مئزره، وأحيا ليله، وأيقظ أهله» متفق علیه [۵۸۰]. «پیامبر ج هر گاه ده شب آخر ماه رمضان فرامیرسید خود را خیلی خوب آمادۀ عبادت) میکرد، شب زندهداری مینمود وخانوادهاش را نیز بیدار میکرد».
۳۲- عایشه ل میفرماید: «كان رسولالله ج يجتهد في العشر الأواخر، ما لايجتهد في غيره» [۵۸۱]. «پیامبر ج در ده شب آخر ماه رمضان تلاش و زحمت زیادی را برای انجام عبادت انجام میداد که در غیر آنها شبها این زحمت و تلاش را انجام نمیداد».
[۵۸۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۶٩)، حدیث شماره: (۲۰۲۴) و مسلم فی صحیحه، (۲/۸۳۲)، کتاب الاعتکاف، حدیث شماره (۱۱٧۴). [۵۸۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۶/۸۲) و مسلم فی صحیحه، حدیث شماره (۱۱٧۵) و ترمذی فی سننه، حدیث (٧٩۳) و گفته: حدیث حسن غریب صحیح است، و سنن ابن ماجه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱٧۶٧، و صحیح ابن خزیمه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۲۲۱۵.
۳۳- ابوسلمه میگوید: نزد ابوسعید خدری رفتم و گفتم: آیا با من کنار درخت خرما میآیی تا با هم صحبت کنیم؟ پس آمد. میگوید: گفتم: آنچه که در مورد لیلةالقدر از پیامبر ج شنیدهای برایم بازگو کن؟ گفت: «اعتكف رسولالله ج عشر الأول من رمضان واعتكفنا معه فأتاه جبرئيل فقال: إن الذي تطلب أمامك. قام النبي ج خطيباً صبيحة عشرين من رمضان فقال: من كان اعتكف مع النبي ج فليرجع فإني أريت ليلةالقدر، وإني نسيتُها، وإنها في العشر الأواخر في وتر، وإني رأيت كأني أسجد في طين وماء. وكان سقف المسجد جريد النخل وما نري في السماء شيئاً، فجاءت قزعة فأمرنا، فصلي بنا النبي ج حتي رأيت أثر الطين والماء علي جبهة رسولالله ج وأرنبته تصديق رؤياه» متفق علیه [۵۸۲]. «پیامبر ج ده روز اول ماه رمضان در مسجد اعتکاف کرد و ما هم با ایشان اعتکاف کردیم، جبرئیل ÷ نزد او آمد و گفت: آنچه که تو دنبال آن هستی در پیش رویت قرار دارد، پیامبر ج صبح روز بیستم رمضان بلند شد و خطبهای ایراد فرمود و گفت: هر کس با من اعتکاف کرده است دوباره برگردد، چون از لیلةالقدر آگاهی داشتم و آن را دیده بودم ولی آن را فراموش کردم، این شب در دهۀ آخر و در شبهای فرد قرار دارد، من این شب را دیدم مثل این بود که روی گِل سجده میبرم، و سقف مسجد هم از پوست درخت خرما پوشیده شده بود، هیچ چیزی را در آسمان مشاهده نکردیم تکه ابری آمد، به ما دستور داده شد با پیامبر ج نماز خواندیم، به طوری که آثار گِل را روی پیشانی پیامبر ج دیدم، با دیدن آن به درست بودن خواب پیامبر ج یقین پیدا کردم».
۳۴- عایشه ل میگوید: «أن النبي ج كان يعتكف العشر الأواخر من رمضان، حتي توفاه الله تعالي، ثم اعتكف أزواجه من بعده» [۵۸۳] متفق علیه. «پیامبر ج در ده روز آخر رمضان اعتکاف میکرد، تا فوت کردند این کار را ادامه دادند، سپس بعد از ایشان همسرانش اعتکاف میکردند».
۳۵- عبدالله بن عمر س میگوید: «أن النبي ج كان يعتكف العشر الأواخر من رمضان» متفق علیه [۵۸۴]. «پیامبر ج ده روز آخر ماه رمضان اعتکاف میکردند».
۳۶- ابوهریره س میگوید: «كان النبي ج يعتكف في كل رمضان عشرة أيام، فلما كان العام الذي قبض فيه اعتكف عشرين يوماً» [۵۸۵]. «پیامبر ج در هر ماه رمضان ده روز اعتکاف میکرد، ولی آن سالی که در آن فوت کرد بیست روز اعتکاف نمودند».
۳٧- أبیبن کعب س روایت میکند: «أن رسولالله ج كان يعتكف العشر الأواخر من رمضان، فسافر سنة فلم يعتكف، فلما كان العام الـمقبل اعتكف عشرين يوماً» [۵۸۶]. «پیامبر ج در هر ماه رمضان ده روز آخر آن اعتکاف میکرد، سالی به مسافرت رفتند و اعتکاف نکرد، سال آینده بیست روز را اعتکاف کردند».
[۵۸۲] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۲/۲٩۸)، کتاب الاذان، حدیث شماره (۸۱۳) و مسلم فی صحیحه، (۲/۸۲۴)، کتاب الصیام، حدیث (۱۱۶۴). [۵۸۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲٧۱)، کتاب الاعتکاف، حدیث شماره: (۲۰۲۶) و مسلم فی صحیحه، کتاب الاعتکاف، حدیث شماره (۱۱٧۲). [۵۸۴] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲٧۱)، کتاب الاعتکاف، حدیث شماره: (۲۰۲۵) و مسلم فی صحیحه، کتاب الاعتکاف، حدیث شماره: (۱۱٧۱). [۵۸۵] مسند امام احمد ۲/ ۳۳۶، رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۸۴)، کتاب الاعتکاف حدیث شماره (۲۰۴۴)، و سنن ابوداود، کتاب الصوم، حدیث شماره: ۲۴۶۶، و سنن ابن ماجه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱٧۶٩، و سنن دارمی، کتاب الصیام، باب اعتکاف النبی ج، و صحیح ابن خزیمه، ابواب الاعتکاف، حدیث شماره: ۲۲۲۱. [۵۸۶] مسند امام احمد ۵/ ۱۴۱، و سنن ابوداود، کتاب الصوم، حدیث شماره: ۲۴۶۳، و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره: ۸۰۰، و سنن ابن ماجه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱٧٧۰، و مستدرک حاکم، کتاب الصوم.
۳۸- عایشه ل میفرماید: «تحروا ليلة القدر في الوتر من العشر الأواخر من رمضان» متفق علیه [۵۸٧]. «شب قدر را در شبهای فرد دهۀ آخر رمضان جستجو کنید».
و در روایت بخاری آمده است: «كان رسول الله ج يجاور في العشر الأواخر من رمضان ويقول: تحروا لیلة القدر في الوتر من العشر الأواخر من رمضان» [۵۸۸].
۳٩- ابوهریره س میگوید: «أریت لیلة القدر، ثم أیقظنی بعض أهلی فنسیتها. فالتسموها فی العشر الغوابر» [۵۸٩]. «پیامبر ج میفرماید: شب لیلةالقدر به من نشان داده شد، سپس بعضی از خانوادهام من را بیدار کردند آن را فراموش کردم، آن شب را در ده شب آخر جستجو کنید».
۴۰- ابن عباس ب میگوید: پیامبر ج میفرماید: «التمسوها في العشر الأواخر من رمضان ليلة القدر في تاسعة تبقي، في سابعة تبقي في خامسة تبقي» [۵٩۰]. «شب قدر را در ده روز آخر رمضان جستجو کنید، در نه و در هفت و در پنج روز که به عید) باقی میماند».
۴۱- ابن عباس س میگوید: پیامبر ج میفرماید: «هي في العشر الأواخر، في تسع يمضين، أو في سبع يبقين» [۵٩۱]. «شب قدر در ده روز آخر رمضان قرار دارد، یا نه روز بگذرد یا اینکه هفت روز باقی بماند، در آنها قرار دارد».
۴۲- عبادهبن صامت س میگوید: «خرج النبي ج ليخبرنا بليلة القدر، فتلاحي رجلان من المسلمين فقال: خرجت لأخبركم بليلة القدر، فتلاحي فلان وفلان فرفعت، وعسي أن يكون خيراً لكم، فالتمسوها في التاسعة والسابعة والخامسة» [۵٩۲]. «پیامبر ج بیرون رفت تا ما را از شب لیلهالقدر آگاه سازد، دو نفر از مسلمانان با هم به مشاجره و مناظره پرداختند و بر هم صدا بلند کردند، پیامبر ج فرمود آمدم تا شما را از شب قدر باخبر سازم فلان کس و فلان کس باهم مجادله کردند پس بازگشتم، شاید برای شما خیر باشد، شب قدر را در نهم و هفتم و پنجم جستجو کنید».
۴۳- ابن عمر ب میگوید: «أن رجالاً من اصحاب النبي ج أروا ليلة القدر في الـمنام في السبع الأواخر، فمن كان متحريها فليتحريها في السبع الأواخر» متفق علیه [۵٩۳]. «مردانی از اصحاب پیامبر ج لیلةالقدر را در خواب در هفت روز آخر آن دیدند، پس هر کس دنبال آن است آن را در هفت روز آخر آن ماه جستجو کنند».
۴۴- عبداللهبن انیس میگوید پیامبر ج میفرماید: «رأيت ليلة القدر ثم أنسيتها، وأراني صبيحتها أسجد في ماء طين»فمطرنا لیلة ثلاث وعشرین فصلی بنا رسول الله ج فانصرف وإن أثر الـمـاء و الطین علی جبهته وأنفه [۵٩۴]. «لیلةالقدر را در خواب دیدم سپس آن را فراموش کردم، صبح آن شب را دیدم در گِل سجده بردم، شب بیست و سوم باران بارید پیامبر ج، برای ما نماز خواند، پیامبر ج از نماز تمام شد اثر گِل بر پیشانی و بینی ایشان وجود داشت».
۴۵- عیینهبن عبدالرحمن میگوید پدرم برایم تعریف میکرد که از ابوبکر س در مورد لیلة القدر سؤال کردم، گفت: آنچه که من از پیامبر ج در مورد آن شنیدهام در ده روز آخر رمضان بوده است، از ایشان شنیدم که میفرمود: «التسموها في تسع يبقين، أو سبع يبقين، أو خمس يبقين، أو ثلاث أو آخر ليلة». «لیلةالقدر را در نه روز باقیمانده یا هفت روز باقیمانده، یا پنج روز باقیمانده یا سه روز باقیمانده یا آخرین شب جستجو کنید و بیابید».
عیینه میگوید ابوبکر در بیستم رمضان مانند سایر شبهای دیگر نماز میخواند، اما با داخل شدن در ده روز باقیمانده تلاش و مجاهدت بیشتری میکرد [۵٩۵].
۴۶- زر بن حبیش میگوید از أبیبن کعب س سؤال کردم که برادرت ابن مسعود میگوید: هر کس تمام سال عبادت کند به شب قدر خواهد رسید، گفت: / خواسته است که تنبلی و سستی نکنند. در حالی که او میداند لیلةالقدر در ماه رمضان قرار دارد، و در ده روز آخر آن میباشد، و شب بیست و هفتم شب قدر است، سپس قسم خورد که بدون استثنا شب بیست و هفتم میباشد، من هم گفتم به چه دلیلی ای ابومنذر میگویی شب بیست و هفتم میباشد؟ گفت: «بالعلامة، أو بالآية التي أخبرنا رسولالله ج آنها تطلع يومئذ لاشعاع لـها» [۵٩۶]. «به علامت و نشانهای که پیامبر ج آن را بیان کرده و ما را از آن آگاه نموده است، که در روزی پیدا میشود که نور و شعاع ندارد».
۴٧- ابوذر س میگوید: «صمنا مع رسولالله ج رمضان، فلم يقم بنا شيئاً من الشهر حتي بقي سبع، فقام بنا حتى ذهب ثلث الليل فلما كانت السادسة لم يقم بنا، فلما كانت الـخامسة قام بنا حتي ذهب شطر الليل، فقلت: يا رسولالله ج لو نفّلتنا قيام هذه الليلة، قال: فقال: إن الرجل إذا صلي مع الإمام حتي ينصرف حسب له قيام ليلة». قال: فلما كانت الرابعة لم يقم، فلما كانت الثالثة جمع أهله ونساءه والناس فقام بنا حتى خشينا أن يفوتنا الفلاح. قال: قلت وما الفلاح؟ قال: السحور، ثم لم يقم بنا بقية الشهر» [۵٩٧]. «با پیامبر ج در ماه رمضان روزه گرفتیم، تا هفت روز مانده به آخر رمضان در شبها ما را برای نماز بیدار نکرد، هفت روز مانده به آخر ماه ما را برای عبادت بیدار کرد تا یک سوم از شب گذشت، شش شب مانده به آخر رمضان ما را بیدار نکرد، پنج روز مانده به آخر ما را بیدار کرد و عبادت کردیم تا نصف شب، گفتم ای رسول خدا ج ای کاش تمام این شب را عبادت و نماز نفل میکردیم؟ پیامبر ج فرمود: «اگر کسی با امام نماز خواند تا امام تمام میشود قیام و عبادت یک شب تمام برای او محاسبه میشود». ابوذر گفت: چهار روز مانده به آخر رمضان، بیدار نشد، سه روز مانده به آخر خانواده و همسران و مردم را جمع کرد، همۀ ما را بیدار کرد و عبادت کردیم حتی ترسیدیم که سحری را از دست بدهیم، سپس بقیۀ ماه ما را بیدار نکرد».
[۵۸٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری (۴/۲۵٩) حدیث شماره (۲۰۱٧)، مسلم، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۶٩). [۵۸۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری (۴/۲۵٩) کتاب فضل لیلة القدر، حدیث شماره (۲۰۲۰). [۵۸٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۲۴)، حدیث شماره: (۱۱۶۶)، و سنن دارمی، کتاب الصیام، باب فی لیلة القدر، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۱۱٩. [۵٩۰] رواه امام احمد فی مسنده، (۱/۲٩٧) و رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۶۰)، کتاب فضل لیلة القدر، حدیث شماره (۲۰۲۱)، و سنن ابوداود، کتاب الصلاة ، حدیث شماره: ۱۳۸۱. [۵٩۱] رواه امام احمد فی مسنده، (۱/۲۸۱) و رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۶۰)، کتاب فضل لیلة القدر، حدیث شماره (۲۰۲۲). [۵٩۲] رواه مالک فی الموطأ، (۱/۳۲۰)، حدیث شماره: (۱۳) و رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۲/۲۶٧)، کتاب فضل لیلة القدر، حدیث شماره (۲۰۲۳)، و سنن دارمی، کتاب الصیام، باب فی لیلة القدر، و رواه ابن خزیمه فی صحیحه، (۳/۳۳۴)، حدیث شماره: (۲۱٩۸). [۵٩۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۵۶)، حدیث شماره (۲۰۱۵) و مسلم، حدیث شماره (۱۱۶۵). [۵٩۴] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۳/۴٩۵) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۲٧)، حدیث شماره (۱۱۶۸)، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۱۸۵، ۲۱۸۶. [۵٩۵] رواه الترمذی فی سننه، (۲/۱۴۵)، حدیث شماره (٧٩۱) و قال حدیث حسن صحیح، رواه ابن خزیمه فی صحیحه، (۳/۳۲۴)، حدیث (۲۱٧۵). [۵٩۶] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۱۳۰-۱۳۱) و مسلم فی صحیحه، (۲/۸۲۸)، کتاب الصیام، حدیث شماره (٧۶۲)، و سنن ابوداود، کتاب الصلاة، حدیث شماره: ۱۳٧۸، و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره: ٧٩۰، و گفته: این حدیث حسن صحیح است، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۱٩۳. [۵٩٧] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۵/۱۵٩-۱۶۰) و رواه ابوداود فی سننه، (۲/۱۰۵)، حدیث شماره (۱۳٧۵) و رواه الترمذی فی سننه، (۲/۱۵۰)، حدیث شماره (۸۰۳) و گفته: این حدیث حسن صحیح است، سنن نسائی، باب قیام شهر رمضان، و سنن ابن ماجه، باب فی فضل قیام شهر رمضان، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۲۰۶.
۴۸- ابن عباس س میگوید: «أن رسولالله ج خرج إلي مكة في رمضان فصام حتي بلغ الكديد أفطر، فأفطر الناس» متفق علیه [۵٩۸]. «پیامبر ج در ماه رمضان بسوی مکه رفت، روزه گرفت تا به کدید رسید کدید مکانی است در سرزمین حجاز، یوم الکدید میان عربها مشهور بود، جایی است که ۴۲ میل از مکه فاصله دارد) آنجا افطار کرد، مردم هم با او افطار کردند».
۴٩- عن ابیالدرداء س قال: «خرجنا مع النبي ج في بعض أسفاره في يوم حار، حتى يضع الرجل يده على رأسه من شدة الـحر، وما فينا صائم إلا ما كان من النبي ج وابن رواحة» متفق علیه [۵٩٩]. «ابودرداء میگوید با پیامبر ج در شدت گرما در بعضی از سفرها با او همراهی میکردیم، به حدی گرم بود که انسان از شدت گرما دست روی سرش میگذاشت، که به جز پیامبر ج و ابن رواحه هیچ کسی از ما روزه نبود».
۵۰- عن انسبن مالک س قال: «كنا نسافر مع النبي ج فلم يعب الصائم على الـمفطر، ولاالـمفطر على الصائم» متفق علیه [۶۰۰]. «انسبن مالک میگوید: با پیامبر ج مسافرت میکردیم، کسی که روزه بود از کسی که روزه نبود عیب و ایراد نمیگرفت، و کسی که افطار هم میکرد از روزهدار ایراد نمیگرفت».
با اینکه احادیث صحیح و درست زیادی در مورد فضل و بزرگی ماه رمضان آمدهاند، بعضی از احادیث موضوع و نادرست هم در فضل این ماه وارد شدهاند که در آنها مبالغه و افراط واضحی دیده میشود، این احادیث زیاد هستند از جمله:
حدیث: «لاتقولوا رمضان فإن رمضان إسم من أسماء الله تعالد، ولكن قولوا شهر رمضان» [۶۰۱]. «نگویید رمضان، چون رمضان نام و اسمی از اسمهای خداوند است، بلکه بگویید ماه رمضان».
حدیث: «إذا كان أول ليلة من شهر رمضان نادي الجليل رضوان خازن الجنة فيقول: لبيك وسعديك ... وفيه أمره بفتح الجنة وأمر مالك بتغليق النار» [۶۰۲]. «اولین شب ماه رمضان خداوند شکوهمند، رضوان را که خازن و مسئول بهشت است صدا میزند و او هم میگوید: لبیک و سعدیک یعنی آمادۀ اجرای فرمان هستم) ـ و در ادامۀ حدیث آمده است که خداوند دستور داده است که درهای بهشت باز شوند و به مالک مسئول جهنم دستور داده میشود که درهای جهنم بسته شوند».
حدیث دیگر موضوع: «لو علم العباد ما في رمضان لتمنّت أمتي أن يكون رمضان السنة كلها» [۶۰۳]. «اگر بندگان میدانستند در ماه رمضان چه خیر و برکتهایی وجود دارد امت من آرزو میکردند تمام سال رمضان باشد».
حديث: «إذا كان اول ليلة من شهر رمضان نظر الله إلى خلقه الصيام، وإذا نظر الله إلى عبد لم يعذبه ...» [۶۰۴]. «در اولین شب ماه رمضان خداوند به خاطر روزه به مخلوقات نظر لطف و مهربانی دارد و هر زمان خداوند به عبد لطف داشته باشد او را عذاب نمیدهد ...».
حدیث: «إن الله تبارك وتعالي ليس بتارك أحداً من الـمسلمين صبيحة أول يوم من شهر رمضان إلا غفر له» [۶۰۵]. «خداوند در صبح اولین روز ماه رمضان هیچ یک از مسلمانان را ترک نمیکند مگر اینکه گناهانش را میبخشد».
حدیث: «إن الله تبارك و تعالي في كل ليلة من رمضان عند الإفطار ألف ألف عتيق من النار» [۶۰۶]. «خداوند در هر شبی از ماه رمضان هنگام افطار هزارها نفر را از آتش جهنم آزاد مینماید».
حدیث: «لو أذن الله لأهل السموات والأرض أن يتكلموا لبشروا صوام شهر رمضان بالجنة» [۶۰٧]. «اگر خداوند به اهل آسمانها و زمین اجازه میداد که سخن بگویند و خبر دهند، به کسانی که روزۀ ماه رمضان میگرفتند مژدۀ بهشت میدادند».
حدیث: «إذا سلمت الجمعة سلمت الأيام، وإذا سلم رمضان سلمت السنة» [۶۰۸]. «اگر روز جمعه درست باشد تمام روزها درست خواهند بود، و اگر ماه رمضان صحیح و درست باشد تمام سال خوب و درست خواهد بود».
حدیث: «من أفطر يوماً من رمضان فليهد بدنة، فإن لم يجد فليطعم ثلاثين صاعاً من تمر للمساكين» [۶۰٩]. «هر کس یک روزه را از ماه رمضان نگیرد شتری را فدیه دهد، اگر توان نداشت سی صاع از خرما را به مساکین و فقرا بدهد».
حدیث: «من أفطر يوماً من رمضان من غير رخصة ولاعذر له، كان عليه أن يصوم ثلاثين يوماً ومن أفطر يومين كان عليه ستون، ومن أفطر ثلاثاً كان عليه تسعون يوماً» [۶۱۰]. «هر کس یک روز از ماه رمضان را روزه نگیرد بدون رخصت و بدون عذر، بر او واجب است سی روز روزه بگیرد، اگر دو روز را افطار کند باید شصت روز و اگر سه روزه روزه نگیرد باید نود روز روزه بگیرد».
حدیث: «رجب شهر الله، وشعبان شهري ورمضان شهر أمتي ...» [۶۱۱]. «ماه رجب ماه خدا، شعبان ماه من و رمضان ماه امت من است ....».
حدیث: «من صلي في آخر جمعة من رمضان الخمس الصلوات الـمفروضة في اليوم والليلة، قضت عنه ما أخل به من صلاة سنته» [۶۱۲]. «هر کس در آخرین جمعۀ ماه رمضان در شب و روز نمازهای پنجگانۀ واجب را بخواند، آنچه از نمازهایی که در طول سال انجام نداده و یا اشکالی داشته باشند جای آنها را میگیرند و قضای آنها میشوند».
و سایر احادیث باطل و نادرست، والله اعلم.
[۵٩۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۱۸۰)، حدیث شماره (۱٩۴۴) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٧۸۴)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۱۳)، و در روایت مسلم آمده: «وکان صحابة رسول الله ج یتبعون الأحدث فالأحدث من أمره». [۵٩٩] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۱۸۲)، حدیث شماره (۱٩۴۵) و مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۲۲). [۶۰۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۴/۱۸۶)، حدیث شماره (۱٩۴٧) و مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۱۸). [۶۰۱] موضوع است: ابن جوزی در موضوعات، (۲/۱۸٧) آن را آورده است، سیوطی در اللآلی، (۲۲/٩٧)، الشوکانی فی الفوائد المجموعة، ص (۸٧)، حدیث شماره (۲۵۱) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰۲] موضوع دانستهاند: ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱۸٧) و سیوطی در اللآلی، (۲۲/٩۸-٩٩) و شوکانی در الفوائد المجموعة، ص (۸٧)، حدیث (۲۵۳) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰۳ ]- موضوع است: ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱۸۸-۱۸٩) سیوطی در اللآلئ، (٩٩-۲۲/۱۰۰)، شوکانی در الفوائد، ص (۸۸)، حدیث (۲۵۴) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰۴] موضوع است: ابن جوزی در الموضات، (۱۸٩-۲/۱٩۰) وسیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۰) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰۵] موضوع است: ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱٩۰) و سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۱) و شوکانی در الفوائد المجموعه، حدیث (۲۵۶) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰۶] موضوع است: ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱٩۱) و سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۱) و شوکانی در الفوائد المجموعه، حدیث شماره (۲۵٧) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰٧] موضوع است: ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱٩۲) و سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۳) و شوکانی در الفوائد المجموعه، حدیث شماره: (۲۵۸) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰۸] موضوع است: ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱٩۶) و سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۶) و شوکانی در الفوائد المجموعه، حدیث شماره: (۲٧۵) آن را موضوع دانستهاند. [۶۰٩] موضوع است: ابن جوزی فی الموضوعات، (۲/۱٩۲) سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۳) و شوکانی فی الفوائد، ص (٩۰)، حدیث (۲۵۸) آن را موضوع دانستهاند. [۶۱۰] موضوع است: ابن جوزی فی الموضوعات، (۲/۱٩۶) سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۶) و شوکانی در الفوائد، ص (٩۵)حدیث (۲٧۶) آن را موضوع دانستهاند. [۶۱۱] موضوع است: ابن جوزی فی الموضوعات، (۲/۲۰۵) و الصغانی فی الموضوعات، ص (۶۱)، حدیث (۱۲٩) آن را موضوع دانستهاند. [۶۱۲] موضوع است: الشوکانی فی الفوائد المجموعة، ص (۵۴)، حدیث (٧۵) آن را موضوع دانسته است.
ماه رمضان ماهی مبارک است، فضیلتهای آن بسیاراند، و در این ماه اعمال و عبادتهای زیادی برای نزدیک شدن به خدا قرار داده شده، اما بدعتگزاران که با فرمودۀ خداوند مبارزه میکنند:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[المائدۀ: ۳].
در این ماه بزرگ و بافضیلت بدعتهایی بوجود آوردهاند، که با این بدعتها میخواهند مردم را از عبادت واقعی که با آن به خداوند نزدیک میشوند مشغول کنند، مثل اینکه آنچه که پیامبر ج و اصحاب او - رضوانالله تعالی علیهم - و تابعین و سلف صالح - رحمةالله علیهم - انجام دادهاند برای آنها و مردم کافی و تمام نبوده است!! آن کسانی که برای انجام کارهای خیر و اعمال صالح حریصترین مردم بودهاند. - خداوند در دنیا و آخرت مبتدعین را موفق نگرداند - در دین چیزی اضافه کردهاند که جزو دین نیست و چیزهایی بدون اجازه و دستور خداوند بعنوان دین و قانون وضع کردهاند، بعضی از این بدعتها عبارتند از:
از بدعتهایی که در ماه رمضان ایجاد کردهاند قرائت و خواندن تمام سورۀ انعام در یک رکعت در نماز جماعت میباشد، آن را به آخرین رکعت نماز تراویح در شب هفتم یا قبل از آن اختصاص دادهاند، این بدعت را بعضی از ائمۀ جاهل مساجد به وجود آوردهاند و به حدیثی که نزد علمای محدث اصل و اساسی ندارد استدلال مینمایند، و هیچ دلیلی برای این کار وجود ندارد، بلکه به صورت موقوف بر علی و ابن عباس روایت شده است، و بعضی از مفسرین در مورد فضل سورۀ انعام اسناد تاریکی از أبی بن کعب س آوردهاند که از پیامبر ج روایت میکند: «نزلت سورة الأنعام جملة واحدة يشيعها سبعون ألف ملك، لهم زجل بالتسبيح والتحميد» [۶۱۳]. «سورۀ انعام یک دفعه همه با هم نازل شد هفتاد هزار ملائکه آن را همراهی میکردند، در حالی که صدای تسبیح و حمد آنها شنیده میشد».
کسانی که عوام و ناآگاه بودند و این حدیث را شنیدند فریب خوردند و آن را انجام دادند.
بر فرض اینکه حدیث صحیح هم باشد، بر مستحب بودن خواندن تمام سورۀ انعام در یک رکعت دلالت ندارد، بلکه این سوره نیز مانند سایر سورههای قرآن است، آنچه در سورههای دیگر سنت است در این سوره هم سنت است، آنچه که افضل وخوب میباشد این است کسی که سورهای را در نماز یا غیر نماز شروع میکند آن را تا آخر قطع نکند بلکه تا آخر آن را بخواند، این عادت و روش سلف صالح بوده است [۶۱۴].
در حدیث آمده است که پیامبر ج سورۀ اعراف را در نماز مغرب خوانده است [۶۱۵]، ولی آن را در دو رکعت خوانده است.
در صحیحین از جابر س روایت شده است که میگوید: مردی که شغلش آب کشیدن با شتر بود به مسجد آمد - در حالیکه شب شروع شده بود -، آب کشیدن را ترک کرد و به معاذ اقتدا نمود، معاذ هم شروع کرد سورۀ بقره یا نساء را خواند، مرد نماز خود را خواند و معاذ را جا گذاشت، آن مرد خبردار شد که معاذ در مورد او چیزهایی گفته است، نزد پیامبر ج رفت و از او شکایت کرد، پیامبر ج فرمود: «یا معاذُ، أفتانٌ أنت - أو أفاتن أنت - ثلاث مرات، فلولا صلیت بسبح اسم ربك الأعلی والشمس وضحها، واللیل إذا یغشی، فانه یصلی وراءك الکبیر والضعیف وذوالحاجة» [۶۱۶]. «ای معاذ آیا تو باعث متنفر کردن مردم از دین میشوی؟ سه مرتبه آن را تکرار کرد، چرا در نماز سورههایی مثل «سبح اسم ربك الأعلی، والشمس وضحها، واللیل اذا یغشی» را نخواندی، چون پشت سر تو افراد پیر، ضعیف و ناتوان و افرادی که کار دارند ایستادهاند».
خواندن سورۀ انعام در نماز تراویح در یک رکعت بدعت است، نه از جهت خواندن تمام آن، بلکه از چند جهت دیگر:
الف- از اختصاص سورۀ انعام به آن، نه سورههای دیگر، این طور فهم میشود که این کار سنت است و خواندن سورههای دیگر سنت نمیباشد، در حالی که این تفکر نادرستی است.
ب- اختصاص این قرائت به نماز تراویح فقط، نه به نمازهای دیگر، و در نماز تراویح هم به رکعت آخر نه به رکعتهای دیگر.
ج- برای مأمومین خیلی طولانی میشود، به خصوص برای کسانی که نمیدانند این عادت آنها است و آمادگی ندارند، در آن رکعت گیر میکنند و گرفتار میشوند، دچار اضطراب و ناراحتی میگردند و از عبادت خسته و متنفر خواهند شد.
د- مخالف سنت است، چون باید قرائت در رکعت سوم کمتر از رکعت اول باشد، در صحیحین ثابت شده و آمده است: «أن النبي ج كان يقرأ في الركعتين الأوليين من صلاة الظهر بفاتحة الكتاب وسورتين يطول في الأولي، ويقصر في الثانية، ويسمع الآية أحياناً ... وكان يطول في الركعة الأولي من صلاة الصبح ويقصر في الثانية» [۶۱٧]. «پیامبر ج در رکعت اول نماز ظهر سورۀ فاتحه و دو سوره میخواند، رکعت اول طولانی و رکعت دوم را کوتاه میخواند، و بعضی اوقات آیهها هم شنیده میشد ... در نماز صبح رکعت اول را طول میداد و رکعت دوم را کوتاه میکرد».
در این بدعت درست برعکس سنت پیامبر ج عمل میشود، در رکعت اول نزدیک دو آیه از آخر سورۀ مائده را میخواند، و در رکعت دوم تمام سورۀ انعام را میخواند، یا در نوزده رکعت تقریباً نصف حزب سورۀ مائده را میخواند، و در رکعت بیستم نزدیک یک حزب و نیم را میخواند، که این کار بدعت و مخالف شریعت میباشد [۶۱۸].
از شیخ الإسلام ابن تیمیه / در مورد آنچه که امامهای این زمان از خواندن سورۀ انعام در ماه رمضان در یک رکعت در شب جمعه انجام میدهند سؤال شد آیا بدعت است یا خیر؟
جواب داد: بله بدعت است، از پیامبر ج و از هیچ یک از صحابه و تابعین و ائمه نقل نشده است، و کسانی که آن را انجام میدهند به خاطر این است که از مجاهد و غیر او نقل شده است که سورۀ انعام یک دفعه به طور کامل نازل شده و هفتاد هزار ملائکه آن را همراه کردهاند، سپس آن را یک دفعه بدون قطع آن بخوانید چون یک دفعه نازل شده است، که این استدلالی ضعیف میباشد، خواندن آن یک دفعه از چند جهت مکروه میباشد، از جمله:
کسی که این کار را انجام میدهد رکعت دوم راخیلی طولانیتر از رکعت اول میخواند در حالی که سنت این است که رکعت اول طولانیتر از دومی باشد، همانطور که بطور صحیح از پیامبر ج نقل شده است.
و همچنین در آن طولانی کردن آخر قیام اللیل از اول آن است که بر خلاف سنت است، چون پیامبر ج اوائل قیام اللیل را از اواخر آن طولانیتر انجام میدادند، والله اعلم [۶۱٩].
[۶۱۳] هیثمی در مجمع الزوائد، (٧/۱٩-۲۰) آن را آورده است. و رواه الطبرانی في الصغیر و فیه یوسف بن عطیه الصفار و هو ضعیف است. حافظ ابن حجر در تقریب التهذیب ۲/ ۳۸۱ گفته: او متروک است. ذهبی میگوید: گمان میکنم این حدیث موضوع است. [۶۱۴] به کتاب الباعث لأبی شامه، ص (۸۲-۸۳) مراجعه شود. [۶۱۵] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۲/۲۴۶)، حدیث شماره (٧۶۴) و رواه ابوداود، حدیث (۸۱۲)، و سنن نسائی ۲/ ۱٧۰، باب القراءة فی المغرب. [۶۱۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۲/۲۰۰)، حدیث شماره (٧۰۵) و مسلم، کتاب الصلاة، حدیث (۴۶۵). [۶۱٧] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۲۴۳)، کتاب الأذان، حدیث شماره (٧۵٩) و مسلم، کتاب الصلاة، حدیث شماره: (۴۵۱). [۶۱۸] به کتاب الباعث، ص (۸۳) مراجعه شود. [۶۱٩] به مجموعه الفتاوی (۲۳/ ۱۲۱) مراجعه شود.
این بدعت کار رافضیها میباشد، چون آنها نماز تراویح را مکروه میدانند، و گمان میکنند این نماز بدعت است [۶۲۰] و عمر س آن را بوجود آورده است، و معلوم است که موقف و نظر آنها در مورد عمر فاروق س چیست، پس گمان میکنند که ایشان آنماز تراویح را به وجود آورده است. پس اگر آن را بعد از نماز مغرب انجام دهند دیگر نماز تراویح نمیشود [۶۲۱].
از شیخ الإسلام ابن تیمیه / در مورد کسی که نماز تراویح را بعد از نماز مغرب میخواند سؤال شد آیا این کار سنت است یا بدعت؟ و بیان میکنند که امام شافعی / بعد از نماز مغرب آن را خوانده است، و بعد از نماز عشاء آن را به اتمام رسانده است؟
شیخ الإسلام / جواب داد: الحمدلله ربالعالمین، نماز تراویح سنت است بعد از نماز عشاء خوانده شود، همانطور که تمام سلف صالح و ائمه بر این نظریه اتفاق دارند، و این نقل مذکور از امام شافعی / باطل است. تمام ائمه در زمان پیامبر ج و خلفای راشدین آن را بعد از نماز عشاء خواندهاند، ائمه اربعه هم همان کار را کردهاند، از هیچ کدام از آنها روایت نشده که بعد از نماز مغرب آن را خوانده باشند، به همین دلیل است به آن قیام ماه رمضان گفته میشود، همچنان که پیامبر ج میفرماید: «إن الله فرض عليكم صيام رمضان، وسننت لكم قيامه، فمن صامه وقامه غفرله ما تقدم من ذنبه» [۶۲۲]. «خداوند روزۀ ماه رمضان را برشما واجب کرده است، و من قیام و عبادت در شبهای آن را برای شما سنت قرار دادهام، هر کس روزۀ آن را بگیرد و در شب به عبادت بپردازد، خداوند گناهان گذشتۀ او را میبخشد».
عبادت و قیام در شب در ماه رمضان و غیر آن معمولاً بعد از عشاء صورت میگیرد، که در سنت هم به صراحت بیان شده است: «أنه لما صلي بهم قيام رمضان صلي بعد العشاء» [۶۲۳]. «پیامبر ج هر گاه با صحابه در رمضان قیام اللیل میخواند بعد از نماز عشاء آن را انجام میداد».
قیام اللیل پیامبر ج نمازهای وتر ایشان بود، در ماه رمضان و غیررمضان در شب یازده رکعت نماز، یا سیزده رکعت میخواند، اما آنها را طولانی میخواند. و آن گاه که طولانی کردن نماز برای مردم سخت شد و احساس خستگی کردند أبیبن کعب در زمان عمربن خطاب س بیست رکعت میخواند و بعد از آن وتر ادا میکرد، آن را کوتاه میخواند، زیاد نمودن تعداد رکعتها به جای طولانی کردن قیام بود، و بعضی از سلف صالح چهل رکعت میخواندند، ولی قیام آنها کوتاهتر بود، و بعد از آن سه رکعت وتر میخواندند، و بعضی دیگر سی و شش رکعت میخواندند و بعد از آن وتر میخواندند، و این قیامها و نمازها بعد از نماز عشاء صورت میگرفت و معروف بود. هر کسی قبل از نماز عشاء آن را بخواند راه مبتدعین و مخالفین سنت پیامبر ج را در پیش گرفته و میگیرد، والله اعلم [۶۲۴].
[۶۲۰] به کتاب مختصر التحفة الإثنی عشریة، للآلوسی، ص (۲۵۵). [۶۲۱] به کتاب الفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۲۳/۱۲۰) مراجعه شود. [۶۲۲] رواه احمد فی مسنده، (۱/۱٩۱) رواه النسائی فی سننه، (۴/۱۵۸)، باب ثواب من قام رمضان وصامه وقامه إیمانا واحتسابا، و رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۴۲۱)، حدیث (۱۳۲۸)، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۲۰۱. [۶۲۳] در کتابهای حدیث، این حدیث را نیافتهام، اما عموم احادیث بر انجام نماز تراویح بعد از عشاء دلالت دارند چنان که در حدیث ابوذر که در همین کتاب آمده است گذشت. [۶۲۴] به مجموع الفتاوی، ص (۲۳/۱۱٩-۱۲۱) مراجعه شود.
ویژگیها و خصوصیات این نماز
بعد از نماز تراویح دو رکعت را با جماعت میخوانند، سپس در آخر شب تمام یکصد رکعت را میخوانند، این نماز در شبی صورت میگیرد که یقین قاطع و جازم دارند این شب، شب قدر است، به همین دلیل به آن نماز قدر میگویند.
از شیخ الإسلام ابن تیمیه / در مورد حکم این نماز سؤال شد؟ و این که چه کسی کارش صحیح است آن کسی که آن را انجام میدهد یا کسی که آن را ترک میکند؟ آیا مستحب است یا مکروه؟ آیا لازم است انجام شود و به آن امر نمود یا اینکه ترک شود و از آن نهی گردد؟ ایشان / جواب دادند:
صحیح آن است که ترک شود و از آن ممانعت بوجود آید، این نماز مستحب نیست و هیچ یک از ائمۀ مسلمین آن را مستحب ندانستهاند، بلکه به اتفاق ائمه بدعتی مکروه میباشد، و نه پیامبر ج و نه هیچ یک از صحابه و تابعین آن را انجام ندادهاند، و هیچ یک از ائمه مسلمین آن را مستحب ندانستهاند، پس شایسته است ترک شود و از آن نهی گردد [۶۲۵].
[۶۲۵] به مجموع الفتاوی، (۲۳-۱۲۲) مراجعه شود.
ابوشامه میگوید: بعضی از آنها آیههایی که در آنها سجده وجود دارد جمع میکنند که این کار بدعت است، آنها را در شب ختم قرآن و نماز تراویح میخوانند، و در تمام آنها مأمومین را به تسبیح وادار میکنند [۶۲۶].
ابن الحاج میگوید: لازم و ضروری است که امام جماعت از بدعتهایی که هنگام ختم قرآن بوجود آمدهاند خودداری کند، مانند اقدام به تمام سجدههای تلاوت پشت سر هم در یک یا چند رکعت، نه اینکه خود آن را انجام ندهد بلکه دیگران را نیز از آن نهی و منع نماید. چون این بدعتی است که بعد از سلف صالح پیدا شده است.
بعضی دیگر به جای سجدهها تهلیل را پشت سر هم انجام میدهند، هر آیهای در آن «لا إاله إلا الله» یا «لا إله إلا هو» وجود داشته باشد تا آخر ختم قرآن آن را میخواند که این هم از جملۀ بدعتها بشمار میرود [۶۲٧].
ابن النحاس میگوید: از جملۀ بدعتها و منکرات اقدام به تلاوت آیات سجده در قرآن پشت سر هم در یک یا چند رکعت هنگام ختم قرآن در رمضان میباشد، یا آیاتی که در آنها تهلیل وجود دارد از اول قرآن تا آخر آن، اینها همه بدعت هستند و آن را بوجود آوردهاند، لازم و ضروری است که آنها را تغییر داد و باطل اعلام کرد، چون پیامبر ج میفرماید: «من أحدث في أمرنا هذا ماليس منه فهو رد» [۶۲۸]. «هر کس در دین ما چیزی اضافه کند که از آن نباشد مردود است».
[۶۲۶] به کتاب الباعث، ص (۸۳) مراجعه شود. [۶۲٧] به کتاب المدخل، (۲/۲٩۸) مراجعه شود. [۶۲۸] صحیح بخاری با فتح الباری، (۵/۳۰۱)، کتاب الصلح، حدیث شماره (۲۶٩٧) و مسلم، کتاب الأقضیة، حدیث شماره (۱٧۱۸). به کتاب تنبیه الغافلین، ص (۳۳۱) مراجعه شود.
از بدعتهایی که در ماه رمضان پیدا شده است خواندن آیههایی است که مشتمل بر دعا میباشند، که در آخرین رکعت نماز تراویح بعد از قرائت سورۀ ناس آن را انجام میدهند، که باعث میشود رکعت دوم از رکعت اول طولانیتر باشد مانند طولانی کردن آن با خواندن سورۀ انعام.
و کسانی نیز هستند آیاتی را جمع میکنند و آنها را به قرائت و خواندن اختصاص میدهند آنها را آیات الحرس مینامند که این کار هیچ اصل و اساسی ندارد، همۀ مردم بدانند که این کارها بدعت هستند و در شریعت صحیح جایگاهی ندارند، بلکه گمان میشود این کارها از شریعت هستند و در واقع ربطی به دین و شریعت ندارند [۶۲٩].
[۶۲٩] به کتاب الباعث، تألیف ابیشامه، ص (۸۴) مراجعه شود.
از بدعتهای دیگری که در این ماه مبارک پیدا شده است: ذکر کردن بعد از هر چهار رکعت نماز تراویح میباشد، و بلند کردن صدا از طرف نمازگزاران و انجام دادن این اذکار به صورت هم صدا و دستهجمعی، که همۀ این کارها بدعت میباشند.
و همچنین بعد از تمام شدن ذکر، مؤذن میگوید «الصلاة يرحمكم الله» که این هم بدعت است، در هیچ جایی نیامده و روایت نشده است که پیامبر ج آن را انجام داده باشد و یا آن را تأیید کرده باشد. به همین صورت صحابه و تابعین و سلف صالح هم چنین کاری را نکردهاند، پس ایجاد و اضافه کردن چیزی به دین ممنوع و حرام است، خوبترین و کاملترین هدایت، هدایت حضرت محمد ج و بعد از ایشان خلفای راشدین - رضوان الله تعالی علیهم - میباشد. که هیچ کدام، هیچ یک از این کارها را انجام ندادهاند، پس ما هم به کارهایی که آنها انجام دادهاند بسنده کنیم، آنچه خیر و صلاح است این است که از آنها پیروی کنیم و هر چه شر و بدی است در بدعت میباشد [۶۳۰].
[۶۳۰] به کتاب المدخل، تألیف ابن الحاج، (۲/۲٩۳-۲٩۴) مراجعه شود.
از بدعتهایی که در این ماه بزرگ پیدا شده است، دعا کردن با صدای بلند بعد از ختم قرآن میباشد، این دعاها به صورت دستهجمعی صورت میگیرد، یا اینکه هر کس به تنهایی اما با صدای بلند دعا میکند، که با این کار به مخالفت با این آیه میپردازند:
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّكُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡيَةًۚ إِنَّه﴾ [الأعراف: ۵۵].
«پروردگار خود را با تضرع و آرام و پنهانی فراخوانید».
این ماه مبارک و بزرگ جای خشوع و خضوع و تضرع و گریه و توجه و برگشت بسوی خدای سبحان بوسیلۀ توبۀ نصوح و صادقانه که انسان را از گناهان دور کند، میباشد؛ توبهای که باعث شود از اشتباه و غفلت و کوتاهی در عبادات دوری کنیم، پس لازم است انسان تمام تلاش خود و تمام قدرت و توان خود را به خرج دهد و خدای خود را با دعاهای صحیح و مأثور که از پیامبر ج و صحابه و تابعین و سلف صالح روایت شدهاند فرابخواند، و دعاهایی باشند که کاملاً از استمداد غیر خدا و توسل به غیر او خالی باشد.
و سرّی بودن دعا اخلاص بیشتری دارد، از ریا و کسب شهرت و خودبزرگبینی به دور است، هنگامی که صحابه برای دعا کردن صدایشان را بلند کردند پیامبر ج به آنها گفت: «يا أيها الناس أربعوا علي أنفسكم. فإنكم لاتدعون أصم ولاغائباً، إنه معكم، إنه سميع قريب، تبارك اسمه، وتعالي جده» [۶۳۱]. «ای مردم آرام باشید و صدایتان را پایین بیاورید، شما کسی را فریاد نمیکنید که کر و غایب باشد، او با شما است، شنونده و نزدیک میباشد، اسمش بلند مرتبه است و والامقام است».
امام مسلم / در روایتی دیگر میفرماید: «والذي تدعونه أقرب إلي احدكم من عنق راحلة أحدكم» [۶۳۲]. «آن کسی که شما او را فرامیخوانید از گردن سواری که بر آن سوار هستید به شما نزدیکتر میباشد».
از جمله بدعتهای که در شب ختم قرآن پیدا شدهاند عبارتند از:
۱- جمع شدن مؤذنها در این شب در حالی که در نماز هستند دستهجمعی تکبیر میگویند، بدون اینکه ضرورتی وجود داشته باشد و یا کسی نیاز به شنیدن داشته باشد، حتی بعضی فقط گوش میدهند و نماز نمیخوانند، که این نهایت قبح و بدی این کار را نشان میدهد و مخالف روش سلف صالح - رحمهالله علیهم - میباشد.
۲- هر گاه قاری از جایی که در آنجا نماز خوانده خارج شود قاطر یا اسبی را برای او میآورند تا سوار شود، سپس اطراف او را میگیرند و او را تا خانهاش همراهی مینمایند، بعضیها تا رسیدن به خانه قرآن میخوانند همانطور که با جنازه میروند و این کار زشت را انجام میدهند، و مؤذنها هم مانند تکبیر عیدها، تکبیر میزنند. ابن الحاج میگوید: قاضی ابوالولید بن رشد / میفرماید: امام مالک قرائت قرآن را در بازارها و راهها به سه دلیل مکروه میداند:
اول: به خاطر تعظیم قرآن چون ممکن است در این راهها یا بازارها کثافتها و نجاسات و غیره وجود داشته باشد.
دوم: هر گاه قرآن را در این مکانها بخواند نمیتواند آنچنان که شایسته است در معنی آن تفکر و تدبر نماید.
سوم: ترس این وجود دارد که باعث فساد نیت و ریا شود [۶۳۳].
۳- رفتن ذاکرین فقیر همراه قاری تا به خانه میرسد، بعضی از آنها به جای ذکر آواز میخوانند، که این بدترین و زشتترین کارها است، با اینکه همۀ آن ممنوع و حرام است.
۴- زدن طبل، بوق، دف یا تار در جلو قاری هنگام رفتنش به منزل.
۵- خیلی اوقات برخی اشخاص تمام موارد مذکور یا بیشتر از آنها را هم جمع میکنند و انواع لهو و لعب و آنچه که ضد مطلوب است به آن اضافه میکنند و به جای اعتکاف، ترک شر، مباهات، تکبر وغیره ... این کارهای بدعت را انجام میدهند.
۶- انواع طعامها و شیرینیها را برای این مناسبت درست میکنند.
٧- بیش از حد نیاز چراغها و لامپها را روشن مینمایند، که در آن اضاعۀ مال و اسراف وجود دارد.
۸- روشن کردن شمعها در ظرفهای طلایی یا نقرهای، که استفاده کردن از این ظرفها بدون ضرورت حرام است.
٩- مکانی که در آن قرآن ختم میشود بعضی لباسهای حریر رنگارنگ و بعضی دیگر لباسهای دیگری را آنجا آویزان میکنند، چراغهایی را آویزان مینمایند، که در این کار هم اسراف، تکبر، اضاعۀ مال، ریا، خودبزرگبینی، وجود دارد.
۱۰- بعضی از افراد چراغهای مسجد دیگری را عاریت میگیرند و آنجا میآورند در حالی که این چراغها وقف آن مسجد شده است، و بیرون آوردن آن جایز نیست، و استفاده از آن در غیر آن مسجد صحیح نمیباشد.
۱۱- این اجتماع باعث جمع شدن کسانی میشود که اهل شک و تردید و فسق هستند، و حتی بعضی از آنها صلاحیت شرکت در آن مجلس را ندارند، چون بعضی اوقات زنان با مردان قاطی میشوند و در یک جا جمع میشوند، شکی نیست در این اختلاط ضرر و زیان بزرگی وجود خواهد داشت.
۱۲- سر و صداهای زیادی در مسجد پیدا میشود، صداهای بلند و انواع قیل و قال گفته میشود، در حالی که امام مشغول نماز خواندن است، مردم حرف میزنند و مسائلی را بحث میکنند که در شأن مسجد نیست.
۱۳- بعضی از علما معتقد هستند که در این اجتماع زاری شعائر دینی و اسلامی آشکار میشود. و پوشیده نیست این کار باعث ضررهای فراوان و بزرگی میشود و لشکر اهل بدعت را زیاد میکند، و حضور این علما اگر قدوه و الگو باشند حجت و دلیلی برای مردم خواهد شد، و وانمود میکنند که این کار جایز است و مکروه نمیباشد، پس میگویند: اگر بدعت بود فلان عالم در آن شرکت نمیکرد و به آن راضی نمیشد، پس «انالله و إنا إلیه راجعون». و گناه آن به گردن کسی است که آن را انجام داده، به آن دستور داده، آن را تأیید کرده است، به آن راضی بوده، برای انجام آن کمک نموده، و یا قدرت و نیرو داشته است آن را تغییر دهد آن را تغییر نداده است.
۱۴- آوردن لیوانها و پارچها و ظرفهای آب به میان مسجد هنگام ختم قرآن، هر گاه قاری قرآن، ختم را به اتمام رساند از آن آب مینوشند، و آن را برای تبرک برای خانوادههایشان و هر کسی که دوست داشته باشند میبرند، که این کار هم بدعت است و هیچ یک از سلف صالح - رحمةالله علیهم - آن را انجام ندادهاند و از آنها نقل نشده است.
۱۵- برای ختمها به یکدیگر وعده میدهند، مثلاً میگویند: فلان کس در فلان شب قرآن را ختم میکند و دیگری در فلان شب، به این صورت بعضی به بعضی دیگر وعده میدهند و آنها را دعوت مینمایند، و این کار میان آنها به نوبت صورت میگیرد، به طوری که به صورت دعوت و ولیمه صورت میگیرد و مانند شعار و عبادتی ظاهر میشود، پیوسته از نیمۀ ماه رمضان تا آخر این ماه این کار را انجام میدهند، که این کار بدعت است و بوجود آمده و به دین اضافه شده است که هیچ کدام از سلف صالح - رحمةالله علیهم - آن را انجام نداده و روایت نکردهاند [۶۳۴].
این موارد بعضی از منکرات و بدعتهایی بود که در شب ختم قرآن بوجود آوردهاند، و چون این اعمال مخالف سنت پیامبر ج و خلفای راشدین و سلف صالح میباشد شیطان و پیروان او آن را در درون آنها زیبا جلوه داده است و باعث شده است که بر انجام آنها اصرار داشته باشند، و آن را از عبادات و شعایر دینی به حساب آورند، و اگر بر فرض مثال این بدعتها شرعاً مطلوب و صحیح بودند بدعتگزاران ادعا میکردند انجام این کارها زحمت و سخت است! و از انجام آن عاجز و ناتوان میشدند، و در آن سستی میکردند، و خداوند عظیم در کتاب خود راست گفته است:
﴿أَفَمَن زُيِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِي مَن يَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُكَ عَلَيۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ٨﴾[فاطر: ۸].
«آیا کسی که عملهای بدش توسط شیطان و شیطانصفتان) در نظرش زینت و آراسته شده است، و آن را زیبا و آراسته میبیند همانند کسی است که واقع را آن چنان که هست میبیند و از قوانین آسمانی پیروی میکند؟) خداوند هر کس را بخواهد گمراه میسازد، و هر کس را بخواهد راهیاب مینماید. پس خود را با غم و غصۀ آنها هلاک مکن. خدا آگاه از کارهایی است که میکنند».
[۶۳۱] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۶/۱۳۵)، کتاب الجهاد، حدیث شماره: (۲۲٩۲) و مسلم، کتاب الذکر والدعاء، حدیث شماره: (۲٧۰۴). [۶۳۲] صحیح مسلم (۴/۲۰٧٧)، حدیث شماره: (۲٧۰۴). [۶۳۳] به کتاب المدخل، (۲/۳۰۱) مراجعه شود. [۶۳۴] به المدخل، تألیف ابن الحاج، (۲/۲٩٩-۳۰۵) مراجعه شود.
بیدار کردن مردم از بدعتهایی است که در زمان پیامبر ج وجود نداشته و به آن دستور نداده است، و صحابه و تابعین و سلف صالح هم آن را انجام ندادهاند، و چون بدعت است مردم هم هر کدام به صورتی و نوعی آن را انجام میدهند، اگر واقعاً مشروع و صحیح بود هر یک به صورتی آن را انجام نمیداد بلکه به یک صورت انجام میشد.
مثلاً در کشور مصر مؤذنها در مسجد جامع میگویند: بیدار شوید، بخورید و بیاشامید و چیزهایی به این صورت، و این آیه را میخوانند:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣﴾[البقرۀ: ۱۸۳].
این آیه را چندین دفعه تکرار میکنند، سپس به گمان خود آب میخورند و این آیه را میخوانند:
﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا٥ عَيۡنٗا يَشۡرَبُ بِهَا عِبَادُ ٱللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفۡجِيرٗا٦ يُوفُونَ بِٱلنَّذۡرِ وَيَخَافُونَ يَوۡمٗا كَانَ شَرُّهُۥ مُسۡتَطِيرٗا٧ وَيُطۡعِمُونَ ٱلطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ مِسۡكِينٗا وَيَتِيمٗا وَأَسِيرًا٨ إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا٩ إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوۡمًا عَبُوسٗا قَمۡطَرِيرٗا١٠ فَوَقَىٰهُمُ ٱللَّهُ شَرَّ ذَٰلِكَ ٱلۡيَوۡمِ وَلَقَّىٰهُمۡ نَضۡرَةٗ وَسُرُورٗا١١ وَجَزَىٰهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةٗ وَحَرِيرٗا١٢ مُّتَّكِِٔينَ فِيهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِكِۖ لَا يَرَوۡنَ فِيهَا شَمۡسٗا وَلَا زَمۡهَرِيرٗا١٣ وَدَانِيَةً عَلَيۡهِمۡ ظِلَٰلُهَا وَذُلِّلَتۡ قُطُوفُهَا تَذۡلِيلٗا١٤ وَيُطَافُ عَلَيۡهِم بَِٔانِيَةٖ مِّن فِضَّةٖ وَأَكۡوَابٖ كَانَتۡ قَوَارِيرَا۠١٥ قَوَارِيرَاْ مِن فِضَّةٖ قَدَّرُوهَا تَقۡدِيرٗا١٦ وَيُسۡقَوۡنَ فِيهَا كَأۡسٗا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا١٧ عَيۡنٗا فِيهَا تُسَمَّىٰ سَلۡسَبِيلٗا١٨ ۞وَيَطُوفُ عَلَيۡهِمۡ وِلۡدَٰنٞ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيۡتَهُمۡ حَسِبۡتَهُمۡ لُؤۡلُؤٗا مَّنثُورٗا١٩ وَإِذَا رَأَيۡتَ ثَمَّ رَأَيۡتَ نَعِيمٗا وَمُلۡكٗا كَبِيرًا٢٠ عَٰلِيَهُمۡ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضۡرٞ وَإِسۡتَبۡرَقٞۖ وَحُلُّوٓاْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٖ وَسَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابٗا طَهُورًا٢١ إِنَّ هَٰذَا كَانَ لَكُمۡ جَزَآءٗ وَكَانَ سَعۡيُكُم مَّشۡكُورًا٢٢ إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡقُرۡءَانَ تَنزِيلٗا٢٣﴾[الإنسان: ۵-۲۳].
قرآن کریم باید از جاهایی که در آن بدعت وجود دارد، دور باشد و حفظ شود، سپس در این میان قصیدههایی میخوانند، و همچنین با طبل هم مردم را بیدار میکنند و آن را میزنند، این عادت و روش آنها است که همه بدعت میباشند [۶۳۵].
اما مردم اسکندریه [۶۳۶]، اهل یمن، و بعضی از مردم مغرب [۶۳٧] مردم را با زدن به دَرِ خانهی آنها بیدار میکنند و فریاد میزنند بیدار شوید بخورید، این هم نوعی بدعت از بدعتهای گذشته میباشد.
اما اهل شام [۶۳۸] مردم را با زدن تار، آواز، رقص و لهو و لعب بیدار میکنند، که این کار بسیار زشت است، در حالی که ماه رمضانی است که خدا و رسول ج او آن را برای نماز، روزه، تلاوت قرآن و عبادت قرار داده است، با آنچه که ضد احترام و اکرام آن است عمل میشود، «فإنا لله وإنا الیه راجعون».
اما بعضی از اهل مغرب کارهای شبیه اهل شام انجام میدهند، هر گاه زمان سحری فرارسید، بر روی منارهها میروند و در آلتی به نام نفیر میدمند هفت مرتبه آن را تکرار میکنند، سپس هفت یا پنج مرتبه بوق میزنند، هر گاه بوقها قطع شدند نزد آنها خوردن حرام میشود.
آنچه جای تعجب میباشد این است که آنها برای شادیهای خود در آلت نفیر و بوقها میدمند، و راهها را میپیمایند، هر گاه به مسجد نزدیک میشوند ساکت میشوند و مردم را به ساکت شدن دستور میدهند، و بعضی به بعض دیگر میگویند: احترام خانۀ خدا را بگیرید آنها هم دست نگه میدارند تا از آنجا دور میشوند، سپس کار خود را شروع میکنند، هر گاه ماه رمضان فرامیرسد، که ماه روزه و عبادت و توبه و برگشتن بسوی خدا میباشد، شروع به زدن نفیر و بوقها میکنند و در این ماه مبارک و بزرگ بر روی منارهها میروند و با آنچه که در واقع ضد احترام و تکریم است از این ماه استقبال مینمایند.
این عملها گواهند بر این که بیدار کردن مردم بدون شک حرام و بدعت است، چون اگر واقعاً صحیح و درست بود صورت و شکل روشنی برای این بیدار کردن وجود داشت، و شکل و صورتهای آن مختلف نمیبود.
پس این کار ایجاب میکند که مسلمانان به صورت عمومی علیالخصوص امام جماعت و مؤذنها و کسانی که قدرت تغییر آن را دارند، این عمل را در محله و منطقۀ خود تغییر دهند. و بر فرد مسلمان لازم است اگر قدرت و توان داشت در کشور خود، اگر توان نداشت در شهر خود و اگر در شهر توان نداشت در مسجد خود آن را تغییر دهد.
مسألۀ بیدار کردن مردم برای سحری ضرورتی ندارد چون پیامبر ج اذان اول صبح را برای جایز بودن خوردن و نوشیدن قرار داده است و اذان دوم برای حرام بودن آنها، پس هر چه به این اذانها اضافه شود بدعت است، چون هر گاه مؤذنها دو مرتبه اذان گفتند اوقات و زمانها منظم و مرتب میشوند و همگی آن را خواهند دانست و آگاه میشوند [۶۳٩].
[۶۳۵] به المدخل، تألیف ابن الحاج، (۲/۲۵۵) مراجعه شود. [۶۳۶] شهری بزرگ در شمال مصر کنار دریا، عمرو بن عاص س در زمان خلافت فاروق اعظم س در سال ۲۰ هجری آن را فتح نمود. به معجم البلدان ۱/ ۱۸۲- ۱۸٩ مراجعه شود. [۶۳٧] ضد مشرق، و آن سرزمینهای بسیاری است، از شهر ملیانه شروع میشود و تا جبال سوس ادامه دارد. جزیرهی اندلس در آن داخل است. به معجم البلدان ۵/ ۱۶۱ مراجعه شود. [۶۳۸] شام سرزمینی است که شهرهای مشهور و مهمی چون بیت المقدس، دمشق، حلب، حماة، حمص، معرة، عکا و عسقلان را شامل میشود. به معجم البلدان ۳/ ۳۱۲ مراجعه شود. [۶۳٩] به المدخل، (۲/۲۵۵-۲۵٧) مراجعه شود.
از بدعتهای ماه رمضان، چیزی است که عموم مردم در بعضی از کشورهای اسلامی آن را انجام میدهند، مانند بلند کردن دستها بهسوی هلال هنگام رؤیت آن و به آن رو میکنند و میگویند: هلال تو طلوع کرد، بلند مرتبه و مقام تویی، ماهی مبارک و بزرگ است و امثال این سخنها، که در شریعت اصل و اساسی ندارند بلکه از عمل و کارهای جاهلیت و گمراهی آنها میباشد.
آنچه از پیامبر ج هنگام رؤیت هلال روایت شده است این است که گفته است: «اللهم أهّله علينا باليمن و الإيمان، والسلامة والإسلام، ربي وربك الله» [۶۴۰]. «پروردگارا طلوع آن را برای ما مبارک و مایۀ ایمان و سلامتی و اسلام قرار ده، ای هلال، خدای من و تو الله میباشد».
آنچه مردم هنگام رؤیت هلال انجام میدهند مانند این دعاها و رو کردن به آن و بلند کردن دستها بهسوی آن و بعداً مسح کردن صورت همه اینها بدعتی مکروه میباشند که در زمان پیامبر ج و صحابه ش و سلف صالح - رحمةالله عليهم - صورت نگرفته و انجام نشدهاند. از جملۀ این بدعتها عملهایی است که مردم عوام و صوفیهای خرافی انجام میدهند مثل طواف و گردش در اولین شب ماه رمضان در مرکز پایتخت و بعضی از روستاها که آن طواف و دور زدن را رؤیت نامگذاری کردهاند، که در این میان اوراد و اذکار و صلوات میخوانند اما با زدن طبلها و صدای آلات موسیقی و سر و صدای زنان و غیره مخلوط و قاطی میباشد، که در بعضی کشورها و مناطق اسلامی مشاهده میشود [۶۴۱].
[۶۴۰] رواه احمد فی مسنده، (۱/۱۶۲) و رواه الترمذی فی سننه، (۵/۱۶٧)، حدیث شماره (۳۵۱۵) و گفته است حسن غریب، و سنن دارمی، کتاب الصوم، باب ما یقال عند رؤیة الهلال. [۶۴۱] به کتاب الإبداع، ص (۳۰۴) مراجعه شود.
از بدعتهای زشت و منکری که در این ماه مبارک پیدا شده است، نوشتن اوراقی است که آن را حفائظ محفوظ شدن) مینامند، در آخرین جمعۀ این ماه که آن را جمعۀ یتیم مینامند، در اثنای خطبه نماز جمعه این اوراق را مینویسند، از جمله چیزهایی که در آن مینویسند: «لا آلاء إلا آلاؤك سميع محيط علمك كعسهلون [۶۴۲] وبالحق أنزلناه وبالحق نزل» هیچ نعمتی جز نعمتهای تو وجود ندارد، شنوندهای و علم تو محیط است کعسهلون به حق آن را نازل کردیم و با حق هم نازل شده است.
این جاهلان و نادانان معتقد هستند این اوراق باعث محفوظ شدن از سوختن، غرق شدن، سرقت و دزدی و آفات و بیماریها میشوند.
تردیدی در بدعت بودن این کار نیست، چون باعث میشود خطبۀ نماز جمعه را نشنوند و از آن رویگردان باشند، حتی سبب تشویش اذهان عمومی و شنوندگان میشوند، که این کار شرعاً ممنوع و حرام است، و هیچ خیر و برکتی در آن وجود ندارد، چون خداوند کارهای خیر را فقط از متقین قبول خواهد کرد.
بعضی اوقات کلمههای غیر عربی و نامفهوم را مینویسند که بر چیزهایی دلالت دارند که صحیح نمیباشد یا شاید کفر باشند، که این کار از هیچ یک از اهل علم نقل نشده است، این کار - والله اعلم - از بدعتهای دجالها و دروغگویان است، آنهایی که بساط جهل و نادانی را برای عموم پهن کردهاند، به همین خاطر این کارها فقط در روستاهای دورافتاده و شهرهایی که بیشتر در آنها بدعتها صورت میگیرند واقع میشوند، واجب و ضروری است از این کارها ممانعت به وجود آید و مردم را از آنها ترساند، این نوع بدعتها مانند بدعتهای دیگر باعث میشوند مردم از آنچه خداوند بر آنها واجب و فرض کرده است غافل شوند [۶۴۳].
[۶۴۲] این کلمه عربی نیست بلکه غیر عربی و عجمی میباشد. [۶۴۳] به کتاب الإبداع، ص (۱٧٧) و السنن و المبتدعات، تألیف شقیری، ص (۱۶۱) مراجعه شود.
از بدعتهای دیگر ماه رمضان زدن و کوبیدن به ظرف مسی یا چیزی شبیه آن در آخرین روز این ماه هنگام غروب خورشید میباشد، مردم به فرزندان خود دستور میدهند و کلماتی را به آنها یاد میدهند که هنگام کوبیدن آنها را بگویند، که در هر منطقه و مملکتی این کلمات گوناگون و مختلف هستند، و معتقدند با این کار شیاطینی که در این اوقات هجوم میآورند طرد و دور میشوند، چون با رفتن ماه رمضان این شیاطین از زندان و زنجیر آزاد میشوند و رهایی مییابند که قبلاً در ماه رمضان بند شده بودند، نابود باد جهل و نادانی که چگونه مردم را بازی میدهد.
از بدعتهایی که در این ماه مبارک رمضان پیدا شده این است که هر گاه پنج شب مانده به آخر ماه یا سه شب، تمام مؤذنها و همکاران آنها جمع میشوند، چنانچه امام سلام نماز وتر رمضان را داد تسبیحات مأثور را ترک میکنند شروع میکنند قطعه و قصیدههایی را میخوانند که در مورد تأسف برای تمام شدن ماه رمضان هستند، هر زمانی که یکی از آنها از خواندن این قصیده و شعرها که با صدای بلند هم خوانده میشوند تمام شد، دیگری شروع میکند و قصیده و شعر میخواند و به صورت گردشی این کار صورت میگیرد، با تمام قدرت و توانی که دارند ندا برمیآورند و فریاد میزنند به صورتی که گوشها را کر میکنند، کرها آن را میشنوند، و اکثر نمازگزاران هم آنها را کمک و برای خواندن آنها را همراهی مینمایند. و چون مردم میدانند این شبها، شب خداحافظی و وداع است اطراف و دور و بر مسجد و بالکنها و درهای آن و داخل مسجد پر از زن و بچه و مرد و پیر و جوان میشود، به طوری که به خاطر قبیح بودن آن موها سیخ میشوند، این بدعت شامل منکراتی دیگر میشود، از جمله:
۱- بلند کردن صدا در مسجد که بسیار بسیار مکروه میباشد.
۲- آواز خواندن و طرب در خانۀ خدا، آن خانهای که جز برای عبادت و ذکر خدا برای چیز دیگری ساخته نشده است.
۳- این بدعت باعث میشود زنان، بچهها، چوپانها که نماز نمیخوانند و بعد از نماز برای کیف و شادی و گوش کردن به آنجا میآیند در مسجد حاضر میشوند.
۴- اختلاط زنان با مردان.
۵- هتک حرمت مسجد، چون این افرادی که فقط برای کیف و شادی و گذراندن آنجا میآیند مسجد را کثیف مینمایند، سر و صداهای بلند و زیادی را ایجاد میکنند، و کارهای دیگر، که اگر سلف صالح آنها را مشاهده میکردند جلو مبتدعین را میگرفتند و در مقابل آنها میایستادند، که این کار بر هر کسی که قدرت داشته باشد واجب است، از خداوند تعالی خواستاریم به خاطر لطف و کرم خودش برای تغییر این وضعیت کمک و مدد بفرستد.
از کارهای بدعت دیگر که به وداع ماه رمضان مرتبط میباشد، چیزی است که بعضی از امام جمعهها در آخرین جمعۀ ماه رمضان انجام میدهند، مثلاً میگوید: هر سال باید از ما جدا شوی، و برای رفتن آن اظهار حزن و اندوه مینماید و میگوید: «لا أوحش الله منك يا شهر كذا وكذا» ای ماهی که چنین و چنان هستی خداوند از تو وحشت ندارد، این جملههای وحشیانه را به صورت مسجع چندین مرتبه تکرار میکنند، و یا مثلاً میگوید: ای ماه روشناییها خداوند از تو وحشت ندارد، ای ماه پیروزیها خداوند از تو نفرت ندارد.
خداوند ما و شما را هدایت دهد در این کلمات و جملات تأمل و تفکر کن که این خطیبها آن را بر زبان میآورند! به خصوص در آخرین خطبۀ نماز جمعه در این ماه بزرگ و مبارک، که مردم به شدت نیازمند آداب و تعلیم صدقۀ فطر که پیشروی آنها قرار دارد هستند، و توصیه و سفارش نسبت به فقرا و توصیه به استمرار و دوام بر چیزهایی که روزۀ ماه رمضان باعث آنها شده، و دوام بر آثار و کارهای پسندیده که در این ماه انجام شدهاند، دوری از بدعتها و غیر اینها که لازم است آنجا بحث شود و خطبه را به آن اختصاص داد [۶۴۴].
[۶۴۴] به کتاب اصلاح المساجد، (۱۴۵-۱۴۶) و السنن و المبتدعات، ص (۱۶۵) مراجعه شود.
از بدعتهای دیگر این ماه مبارک مراسم یادبود غزوه بدر میباشد، زمانی که شب هفدهم ماه رمضان فرا رسد مردم در مساجد جمع میشوند که اغلب آنها بیسواد هستند، و بعضی هم ادعای علم میکنند، مجالس خود را با آیاتی از قرآن حکیم شروع مینمایند، سپس داستان جنگ بدر و آنچه متعلق به آن است از حوادث و یاد پهلوانیهای صحابه - رضوانالله علیهم - و غلو و افراط در آنها بیان میشود، و بعضی از قصاید که متعلق به این مناسبت میباشد خوانده میشود.
در بعضی از کشورهای اسلامی دولت رسماً به این مناسبت مراسمی را تشکیل میدهد و یکی از مسئولین حکومت در آن شرکت مینماید.
پوشیده نیست که این مراسم شامل کارهای منکر و زشتی میشود مانند جمع شدن در مساجد برای عبادت غیر شرعی و ذکرهای نامشروع و سر و صداها و تشویش و غیره که باید خانۀ خدا از آنها محفوظ و مصون باشد، و همچنین داخل شدن بعضی از کفار به مسجد بعنوان مسئولین و متخصصین صدا و بلندگو، یا نورپرداز، و یا بعنوان خبرنگار و روزنامهنویس، و وارد شدن عکاسان برای تصویربرداری از این مراسم، به اعتبار اینکه این اجتماع هر سال در این روز یا این شب برگزار میشود.
اختصاص این شب - شب هفدهم ماه رمضان - برای جمع شدن و ذکر و خواندن قصاید و اشعار و قرار دادن آن بعنوان یک مراسم و موسم شرعی هیچ دلیلی برای آن در قرآن و سنت صحیح وجود ندارد، و صحابهها و تابعین و سلف صالح هم آن را انجام نداده و برای این مناسبت نه در این شب و نه شبهای دیگر هیچ مراسم و مجالسی را تشکیل ندادهاند.
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میگوید: پیامبر ج خطبهها و پیمانها و واقعههایی در ایامهای مختلف داشته است، مانند: روز بدر، حنین [۶۴۶]، خندق [۶۴٧]، فتح مکه [۶۴۸]، هجرت، وارد شدن به مدینه [۶۴٩]، و خطبههای گوناگون که قواعد و قوانین دین را در آنها بیان کرده است، که اینها باعث نشدهاند امثال این روزها جشن گرفته شوند، بلکه مسیحیها هستند چنین کارهایی را انجام میدهند، کسانی که ایام حضرت عیسی ÷ را جشن قرار میدهند، و یا یهودیها هستند چنین کارهایی را انجام میدهند. عید روزی است که شریعت آن را عید قرار داده است، هر چه شریعت آن را جایز دانسته است از آن پیروی میکنیم، در غیر این صورت نباید در دین چیزی ایجاد شود که از آن نیست [۶۵۰].
مشغول شدن به چنین کارهایی بدعت باعث میشوند مردم از آنچه خداوند و رسول او حضرت محمد ج برای آنها جایز دانستهاند مثل احیای شبهای رمضان با نماز و اذکار صحیح دور شوند، که این بزرگترین بلا و مصبیت برای مسلمانان است که آنچه مشروع و صحیح است ترک شود و آنچه که محدث و بدعت است انجام شود والله اعلم.
[۶۴۵] بدر: چاه آبی مشهور میان مکه و مدینه، منسوب به بدر بن یخلد بن النضر بن کنانه است. در اینجا نبرد تاریخی بوقوع پیوست که خداوند صحابهی کرام را پیروزی بخشید. به معجم البلدان ۱/ ۳۵٧- ۳۵۸ مراجعه شود. [۶۴۶] حنین: درهای روبروی طائف، بین آن و مکه ۱۵ میل میباشد. در این دره پیامبر ج قبیله هوازن را در سال هشتم هجرت شکست داد. به معجم ما استعجم ص: ۴٧۱- ۴٧۲ مراجعه شود. [۶۴٧] غزوه خندق یا احزاب مشهور است. که تمام قبایل عرب با تشویق یهود ضد پیامبر ج جمع شده بودند، این واقعه در سال پنجم هجرت بوده و تعداد مسلمانها ۳۰۰۰ نفر بود. به زاد المعاد ۳/ ۲٧۱- ۲٩۶ مراجعه شود. [۶۴۸] مکه همان شهر مکه قبله مسلمانان میباشد. بیت الله الحرام در آن شهر وجود دارد، بهترین مکان روی زمین میباشد، و در سال هشتم هجری فتح شد. [۶۴٩] در زمان جاهلیت یثرب نامیده میشد، شهر رسول الله ج و مکان هجرت او است، در صحیح بخاری کتابی به اسم کتاب فضائل المدینه وجود دارد. مسجد، منبر و قبر آن حضرت ج در مدینه میباشد، بهترین امت پیامبر از جمله خلفای راشدین در این شهر بوده و مرکز اسلام میباشد. به صحیح بخاری کتاب فضائل المدینه مراجعه شود. [۶۵۰] به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۶۱۴-۶۱۵) مراجعه شود.
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: اعتقاد به اینکه ازدواج در این ماه نحس است بدعت میباشد.
بحث سوم: بدعت عید ابرار.
۱- ابوایوب س روایت میکند که پیامبر ج فرموده است: «من صام رمضان ثم أتبعه ستاً من شوال فذلك صيام الدهر» [۶۵۱]. «هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد، سپس به دنبال آن شش روز از ماه شوال را نیز روزه بگیرد مانند آن است که تمام سال را روزه گرفته باشد».
۲- عایشه ل میگوید: «كان النبي ج يعتكف في العشر الأواخر من رمضان، فكنت أضرب له خباء فيصلي الصبح ثم يدخله، فاستأذنت حفصة عايشة أن تضرب خباء، فأذنت لـها فضربت خباء، فلما رأته زينب جحش ضربت خباء آخر، فلما أصبح النبي ج رأي الأخبية فقال: ما هذا؟ فأخبر، فقال النبي ج البرّ ترون بهن؟ فترك الاعتكاف ذلك الشهر، ثم اعتكف عشراً من شوال» متفق علیه [۶۵۲]. «پیامبر ج در ده روز آخر ماه رمضان اعتکاف میکرد، عایشه میگوید) من خیمه و چادری برای او میزدم نماز صبح را میخواند سپس داخل آن خیمه میشد، حفصه از عایشه اجازه گرفت که او نیز برایش چادر بزند، او هم اجازه داد، او هم چادر و خیمه را بر پا کرد، هنگامی که زینب بنت جحش چادر و خیمهای دیگری را دید، او نیز برای خویش خیمهی زد. پیامبر ج صبح که بیدار شد چادرها را دید و گفت: این چیست؟ به او خبر داده شد، فرمود آیا شما نیکی را در آنها میبینید؟ آن ماه اعتکاف را ترک کرد، بعداً ده روز در ماه شوال اعتکاف نمود».
۳- ثوبان س از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: «من صام رمضان فشهر بعشرة أشهر، وصيام ستة أيام بعد الفطر فذلك تمام صيامه السنة» [۶۵۳]. «هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد با ده ماه برابری میکند، و روزۀ شش روز بعد از عید فطر مانند روزه گرفتن تمام سال میباشد».
۴- عایشه ل میگوید: «تزوجني النبي ج في شوال، وأدخلت عليه في شوال، فأي نسائه كانت أحظي عنده مني» [۶۵۴] فکانت تستحب أن تدخل نساءها في شوال.«پیامبر ج درماه شوال با من ازدواج کرد، در ماه شوال خانۀ او رفتم، کدام یک از زنان او نزد پیامبر ج از من محبوبتر و والامقامتر بود. عایشه ل دوست داشت که زنان دیگر پیامبر ج هم در شوال به خانۀ پیامبر بروند».
۵- عبدالله بن مسلم القرشی از پدرش روایت میکند که میگوید: سؤال کردم - یا از پیامبر ج در مورد روزۀ تمام سال سؤال شد: ـ پیامبر ج فرمود: «إن لأهلك عليك حقاً، صم رمضان والذي يليه، وكل اربعاء و خميس، فإذاً أنت قد صمت الدهر» [۶۵۵]. «خانوادۀ تو بر تو حق و حقوقی دارند، ماه رمضان و ماهی که به دنبال آن میآید را روزه بگیر، هر چهارشنبه و پنجشنبه را روزه بگیر، هر گاه چنین کردی مانند این است که تمام سال را روزه گرفته باشی».
۶- محمدبن ابراهیم میگوید: اسامهبن زید س ماههای حرام را روزه میگرفت، پیامبر ج به او گفت: «صم شوالاً فترك أشهر الحرام، ثم لم يزل يصوم شوالاً حتى مات» [۶۵۶]. «ماه شوال را روزه بگیر، و روزۀ ماههای حرام را ترک کن، سپس اسامه تا هنگام مرگ پیوسته ماه شوال را روزه گرفت».
٧- ابوعبید مولی ابن ازهر میگوید: روز عید با عمربن خطاب س بودم، فرمود: «هذان یومان نهی رسول الله ج عن صيامهما: يوم فطركم من صيامكم، واليوم الآخر تأكلون فيه من نسككم» متفق علیه [۶۵٧]. «دو روز وجود دارد که پیامبر ج از روزه گرفتن آنها نهی فرموده است: روز عید رمضان، و روز دیگر، روزی است که از قربانیهایتان میخورید یعنی عید قربان».
۸- ابی سعید خدری س میگوید: «نهي النبي ج عن صوم يوم الفطر ويوم النحر...» متفق علیه [۶۵۸]. «پیامبر ج از روزه گرفتن روز عید رمضان و قربان نهی کرده است».
٩- ابوهریره س از پیامبر ج روایت میکند: «أن رسولالله ج نهي عن صيام يومين: يوم الأضحي ويوم الفطر» [۶۵٩]. «پیامبر ج از روزه گرفتن دو روز نهی کرده است: روز عید قربان و رمضان».
۱۰- عن انسبن مالک س قال: «قدم رسولالله ج الـمدينة ولهم يومان يلعبون فيهما في الجاهلية، فقال: إن الله تبارك وتعالي قد أبدلكم بهما خيراً منهما يوم الفطر ويوم النحر» [۶۶۰]. انسبن مالک س میگوید: «پیامبر ج وارد مدینه شد، در زمان جاهلیت اهل مدینه دو روز داشتند که در آن بازی و شادی میکردند، پیامبر ج فرمود: خداوند به جای این دو روز، دو روز خوبتر و بهتر را برای شما قرار داده است روز عید رمضان و عید قربان)».
۱۱- ابن عمر ب میگفت: «من اعتمر في أشهر الحج: في شوال، أو في ذيالقعده، أو في ذيالحجة ...» [۶۶۱]. «هر کس در ماههای حج، عمره را انجام دهد: در ماه شوال، ذیالقعده ذیالحجه ...» الی آخر سخن او.
۱۲- ابن عباس س میگوید: «أشهر الحج التي ذكر الله تعالي: شوال، ذوالقعده، وذوالحجة ... » [۶۶۲]. «ماههای حج که خداوند آنها را بیان کرده است عبارتند از: ماه شوال، ذوالقعده و ذوالحجه ...».
در مورد شب عید فطر و روز آن حدیثهای موضوع و نادرستی وارد شدهاند، از جمله:
حدیث: «أن من صلي ليلة الفطر مائة ركعة، يقرأ في كل ركعة الحمد مرة، وقل هو الله أحد عشرة مراتٍ ... الخ» [۶۶۳]. «هر کس شب عید فطر یکصد رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سورۀ حمد را یک مرتبه، و قل هوالله احد را ده مرتبه بخواند ... الی آخر حدیث».
حدیث: «من صلى يوم الفطر بعدما يصلى عيده أربع ركعات، يقرأ في أول ركعة بفاتحة الكتاب ... فكأنما قرأ كل كتابٍ نزله الله على أنبيائه ...» [۶۶۴]. «هر کس روز عید فطر بعد از آن که نماز عیدش را به جا آورد، چهار رکعت نماز بخواند، در اولین رکعت سورۀ فاتحه قرائت کند ... مثل این است که تمام کتابهایی که خداوند برای پیامبران فرستاده است خوانده باشد».
حدیث: «من السنة اثنتا عشرة ركعة بعد عيد الفطر، وسِتّ ركعات بعد عيد الأضحي» [۶۶۵]. «سنت است بعد از عید فطر دوازده رکعت نماز خوانده شود، و بعد از عید قربان شش رکعت خوانده شود».
حدیث: «من أحيا الليالي الأربع وجبت له الجنة: ليلة التروية، وليلة عرفة، وليلة النحر، وليلة الفطر» [۶۶۶]. «هر کس چهار شب را شب زندهداری و به عبادت بپردازد بهشت برای او واجب میگردد: شب هشتم ذیالحجه، شب عرفه، شب عید قربان، شب عید رمضان».
حدیث: «من صام صبيحة يوم الفطر فكأنما صام الدهر» [۶۶٧]. «هر کس صبح روز عید فطر روزه بگیرد مثل این است که تمام سال را روزه گرفته باشد».
[۶۵۱] رواه احمد فی مسنده، (۵/۴۱٧) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۲۲)، حدیث شماره (۱۱۶۴) و رواه ابوداود، (۲/۸۱۲) کتاب الصوم، و گفته: حدیثی حسن صحیح است، و سنن ابن ماجه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱٧۱۶، و سنن دارمی، کتاب الصوم، باب صیام السته من شوال، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۱۱۴. [۶۵۲] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲٧۵)، حدیث شماره (۲۰۲۳) و مسلم فی صحیحه، حدیث شماره (۱۱٧۳). [۶۵۳] رواه احمد فی مسنده، (۵/۲۸۰) و رواه ابن حبان فی صحیحه، حدیث شماره (٩۲۸) و رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۵۴٧)، حدیث شماره (۱٧۱۵) و سنن دارمی، کتاب الصوم، باب صیام السته من شوال، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۱۱۵. [۶۵۴] رواه احمد فی مسنده، (۶/۵۴) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۱۰۳٩)، حدیث شماره (۱۴۲۳)، و سنن ترمذی، ابواب النکاح، حدیث شماره: ۱۰٩٩ و گفته: این حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی، کتاب النکاح، باب التزویج فی شوال، وسنن ابن ماجه، کتاب النکاح، حدیث شماره: ۱٩٩۰. [۶۵۵] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۵۵۵)، حدیث شماره (۱٧۴۴) بوصیری در زوائد ابن ماجه، (۲/٧۸) میگوید مردان سند مورد اطمینان هستند ولی نظرهایی وجود دارد. [۶۵۶] همان منبع. [۶۵٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۳٩)، حدیث شماره (۱٩٩۱) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳٧). [۶۵۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۳٩)، حدیث شماره (۲) و مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳٧). [۶۵٩] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۰)، حدیث شماره (۱٩٩۳) و مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۳٧)، و لفظ حدیث از مسلم است. [۶۶۰] رواه احمد فی مسنده، (۳/۱۰۳) و رواه ابوداود فی سننه، (۱/۶٧۵)، حدیث شماره (۱۱۳۴) و رواه النسائی فی سننه، (۳/۱٧٩) کتاب العیدین، و مستدرک حاکم، کتاب العیدین، و گفته: این حدیث صحیح بر شرط شیخین است اما آن را روایت نکردهاند. [۶۶۱] رواه مالک فی الموطأ، (۱/۳۴۴)، کتاب حج، حدیث شماره (۶۲) و رواه البخاری فی صحیحه، (۲/۱۵۰) کتاب الحج، باب: ۳۳ و گفتهی ابن عمر را تعلیقا ذکر کرده: ماههای حج شوال، ذوالقعده و ده روز از ذوالحجه است. [۶۶۲] رواه البخاری فی صحیحه، (۲/۱۵۴)، کتاب حج باب (۳٧)، از طریق ابی کامل فضیل بن حسین تعلیقا، ابن حجر در فتح الباری ۳/ ۴۳۴ گفته: احتمال دارد امام بخاری این حدیث را از ابی کامل روایت نموده باشد زیرا ایشان ابو کامل را ملاقات کردهاند. [۶۶۳] ابن جوزی در موضوعات، (۲/۱۳۰-۱۳۱) شوکانی در فوائد، حدیث شماره: (۱۴٩) این حدیث را موضوع گفتهاند. [۶۶۴] ابن جوزی در موضوعات،(۲/۱۳۱-۱۳۲) شوکانی در فوائد، حدیث (۱۵۰) این حدیث را موضوع گفتهاند. [۶۶۵] شوکانی در فوائد المجموعه، ص (۵۲)، حدیث شماره (۱۵۱) این حدیث را موضوع گفتهاند. [۶۶۶] ابن جوزی در العلل المتناهیه، (۲/٧۸) و البانی در سلسلة الأحادیث الضعیفة والموضوعة، حدیث (۵۲۲) این حدیث را موضوع گفتهاند. [۶۶٧] ابن جوزی در العلل (۲/۵٧) میگوید: این حدیث صحیح نیست. میگویم: این حدیث مخالف احادیث صحیح و ثابت از جناب رسول الله ج میباشد که آن حضرت از روزه گرفتن در روز عید فطر و روز عید قربان نهی فرمودهاند.
ابن منظور میگوید: ماه شوال از نامهای مشهور ماهها میباشد، نام ماهی که بعد از رمضان میآید، و اولین ماه، ماههای ایام حج میباشد. گفته میشود: به جاری شدن شیر شتر تشبیه و نامگذری شده است، که منظور برگشتن آن است، به همین صورت است وضعیت شتر هنگام شدت گرما و قطع شدن رطوبت ... و عربها از عقد نکاح در این ماه خودداری میکردند و آن را نحس میدانستند، ومیگفتند: زن نکاح شده از شوهر خویش ممانعت بوجود میآورد همانطور که ماده شتر بچهدار با دم خویش مانع نزدیکی شتر دیگر میشود، پیامبر ج نحس بودن آن را باطل اعلام کرد و عایشه ل میگوید: «تزوجني النبي ج في شوال، وبني بي في شوال، فأي نسائه كانت أحظى عنده مني» [۶۶۸]. «پیامبر ج در ماه شوال با من ازدواج کرد، در ماه شوال خانۀ ایشان رفتم، پس کدام یک از زنانش از من محبوبتر و والامقامتر میباشد».
تنها دلیل و سببی که باعث شده است عربها در زمان جاهلیت ازدواج کردن را در ماه شوال نحس و بدشوم بدانند این بوده است که معتقد بودند زن از شوهر خود ممانعت به وجود میآورد همانطور شتری که بعد از لقاح از شتر دیگر ممانعت بوجود میآورد.
ابن کثیر / میگوید: چون پیامبر ج در ماه شوال با عایشه ل ازدواج کرد تمام توهمات مردمی را که معتقد بودند میان دو عید ازدواج مکروه است، چون احتمال جدایی میان آنها وجود دارد مردود میکند و این تفکر را غلط و باطل ثابت گردانید [۶۶٩]. اعتقاد به اینکه ازدواج در ماه شوال نحس و شوم است اعتقاد و تفکری باطل میباشد، چون نحس بودن از بدشگونی و فالهایی است که پیامبر ج از آنها نهی کرده است: «لاعدوي ولاطيرة» [۶٧۰] و قال ج: «طيرة شرك» [۶٧۱]. «سرایت بیماری و نحسی و شومی وجود ندارد. و در جای دیگر میفرماید: بدشگونی و نحسی، شرک است».
شباهت ماه شوال برای نحسی مثل بدشگونی و نحسی به ماه صفر میباشد که در مورد آن سخن گفتیم.
امام نووی / در توضیح و شرح حدیث عایشه ل میگوید: در این ماه شوال) ازدواج کردن و آوردن زن به خانه مستحب است و اصحاب ما مستحب بودن آن را قطعی میدانند، و به حدیث عایشه صدیقه استدلال مینمایند.
عایشه ل با این حدیث و سخن قصد داشته است آنچه که در جاهلیت انجام دادهاند آن را رد کند، ویا آنچه بعضی از عوام الناس امروز گمان میکنند ازدواج و عروسی در ماه شوال مکروه است آن را باطل و مردود نماید، که همۀ این کارهای باطل اصل و اساسی ندارند و از آثار و کارهای زمان جاهلیت میباشند، آنها این بدشگونی و نحسی را به این خاطر مطرح میکردند چون در نام شوال جدایی و دور شدن وجود داشت [۶٧۲].
[۶۶۸] رواه احمد فی مسنده، (۶/۵۴) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۱۰۳٩)، حدیث (۱۴۲۳)، و سنن ترمذی، ابواب النکاح، حدیث شماره: ۱۰٩٩، و گفته: این حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی، کتاب النکاح، باب التزویج فی شوال، وسنن ابن ماجه، کتاب النکاح، حدیث شماره: ۱٩٩۰. [۶۶٩] به البداية والنهاية، (۳/۲۵۳) مراجعه شود. [۶٧۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱۰/۲۱۵)، کتاب طب، حدیث شماره (۵٧۵٧). [۶٧۱] رواه الإمام احمد فی مسنده، (۱/۴۴۰) و رواه ابوداود فی سننه، (۴/۲۳۰)، کتاب الطب، حدیث شماره: ۳٩۱۰، و سنن ترمذی، ابواب السیر، حدیث شماره: ۱۶۶۳، و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن ابن ماجه، کتاب الطب، حدیث شماره: ۳۵۳۸، و مستدرک حاکم، کتاب الإیمان، سند این حدیث صحیح و روات آن ثقه هستند اما بخاری و مسلم آن را روایت نکردهاند. [۶٧۲]- به شرح مسلم، تألیف امام نووی،(٩/۲۰٩) مراجعه شود.
از کارهای دیگر بدعت در ماه شوال: عید ابرار است که در روز هشتم ماه شوال برگزار میشود.
بعد از آن که مردم از روزۀ ماه رمضان تمام شدند، و روز اول ماه شوال که روز عید فطر است افطار کردند، شروع میکنند به شش روز روزه گرفتن از اوایل ماه شوال، روز هشتم را عید قرار میدهند و آن را عید ابرار نیکوکاران) مینامند.
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: قرار دادن زمانهایی به عنوان عید غیر از زمانهایی که شریعت آنها را مقرر کرده بدعت میباشند، مانند بعضی از شبهای ماه ربیعالأول که به آنها شبهای تولد پیامبر ج گفته میشود، یا بعضی از شبهای ماه رجب، هیجدهم ماه ذیالحجه، اولین جمعۀ ماه رجب، هشتم ماه شوال که جاهلان آن را عید الأبرار مینامند، همۀ اینها بدعت هستند و سلف صالح آنها را مستحب ندانستهاند، و آن را انجام ندادهاند، و الله اعلم [۶٧۳].
در جای دیگر میفرماید: هشتم ماه شوال نه برای ابرار و نه برای فجار عید نیست، و برای هیچ کس صحیح نیست که آن را عید بداند و به آن معتقد باشد، و نباید هیچ کاری که در عید انجام میشود در این روز نیز انجام شود [۶٧۴].
این عید و مراسم در یکی از مساجد مشهور انجام میشود و زنان با مردان اختلاط پیدا میکنند، با هم مصافحه و دست میدهند، و هنگام مصافحه با الفاظ جاهلیت با هم سخن میگویند، سپس بعد از آن اقدام به درست کردن بعضی از غذاهای مخصوص برای همین مناسبت مینمایند [۶٧۵].
[۶٧۳] به مجموعة الفتاوی، تألیف شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۲۵/۲٩۸) مراجعه شود. [۶٧۴] به الإختیارات الفقهیه، ص (۱٩٩) مراجعه شود. [۶٧۵] به السنن و المبتدعات، تألیف شقیری، ص (۱۶۶) مراجعه شود.
بحث اول: بعضی از آثار وارده در مورد آن.
بحث دوم: بدعت بودن تعریف یعنی اجتماع غیرحاجیها در مساجد برای انجام عباداتی که حاجیها در میدان عرفه انجام میدهند).
بحث سوم: بدعت عید غدیر خم.
۱- ابوبکر صدیق س از پیامبر ج روایت میکند: «إن الزمان قد استدار كهيته يوم خلق الله السموات والأرض، والسنة إثنا عشر شهراً، منها أربعة حرم: ثلاث متواليات ذوالقعده وذوالحجه والمحرم، ورجب مضر الذي بين جمادي وشعبان ... الخ» متفق علیه [۶٧۶]. «از روزی که خداوند آسمانها و زمین را آفریده است عصر و زمان مانند هیئت و شکل خود دور میزند، سال دوازده ماه است، چهار ماه از این ماهها، ماههای حرام هستند: سه ماه حرام پشت سر هم میآیند: ذوالقعده، ذوالحجه، محرم، و ماه رجب مبارک که میان جمادی و شعبان قرار دارد».
۲- ابوبکر صدیق س از پیامبر ج روایت میکند: «شهران لاينقصان، شهرا عيدٍ: رمضان وذوالحجة» متفق علیه [۶٧٧]. «دو ماه از فضیلت آنها کم نمیشوند، دو ماه عید، یعنی ماه رمضان و ماه ذوالحجه».
۳- عمربن خطاب س روایت میکند: «أن رجلاً من اليهود قال له: يا أميرالمؤمنين آية في كتابكم تقرؤونها لو علينا معشر اليهود نزلت لاتخذنا ذلك اليوم عيداً. قال: أي آية؟ قال:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾[المائدۀ: ۳].
قال عمر: «قد عرفنا ذلك اليوم والـمكان الذي نزلت فيه علي النبي ج وهو قائم بعرفة، يوم جمعة» متفق علیه [۶٧۸]. عمر فاروق س میگوید: «مردی یهودی به او گفت: ای امیرالمؤمنین، آیهای در کتاب شما وجود دارد و آن را میخوانید اگر برای ما یهودیها نازل میشد آن روز را جشن میگرفتیم. عمر فاروق گفت: کدام آیه؟ آن مرد گفت: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ...﴾ امروز دین و آیین را برای شما تکمیل و به اتمام رساندم، و نعمت خویش را برایتان تمام کردم، و راضی هستم که دین اسلام آیین و برنامه زندگی شما باشد. عمر س گفت: زمان و مکانی را که این آیه بر پیامبر ج نازل شد کاملاً به یاد داریم، در صحرای عرفه در حالی که ایستاده بود و روز جمعه بود بر ایشان نازل شد».
۴- ابن عباس ب میگوید پیامبر ج میفرماید: «ما من أيام العمل الصالح فيهن أحب إلى الله من هذه الأيام العشر، فقالوا يا رسولالله ج! ولا الجهاد في سبيل الله؟ فقال رسولالله ج: ولا الجهاد في سبيل الله، إلاّ رجل خرج بنفسه وماله، فلم يرجع من ذلك بشيءٍ» [۶٧٩]. «هیچ روزی وجود ندارد که عمل صالح در آن از این ده روز منظور ده روز ماه ذیالحجه) نزد خداوند محبوبتر باشد، اصحاب گفتند: ای رسول خدا ج از جهاد در راه خدا هم بهتر و محبوبتر میباشد؟ پیامبر ج فرمود: جهاد در راه خدا هم از آن محبوبتر نیست، مگر اینکه کسی با جان و مالش به جهاد رفته باشد و چیزی از آنها برنگردد ـ در راه خدا هر دو را از دست داده باشد».
۵- ابوسعید خدری س میگوید: «نـهى النبي ج عن صوم يوم الفطر ويوم النحر...» متفق علیه [۶۸۰]. «پیامبر ج از روزه گرفتن روز عید فطر و عید قربان نهی کرده است ...».
۶- ابوهریره س میگوید: «أن رسولالله ج نهي عن صيام يومين: يوم الأضحى، ويوم الفطر» متفق علیه [۶۸۱]. «پیامبر ج از روزۀ دو روز نهی کرده است: روز عید قربان و روز عید رمضان».
٧- مولی ابن أزهر میگوید، با عمربن خطاب س - در عید شرکت کردم و گفت: «هذان يومان نهي رسولالله ج عن صيامهما يوم فطركم من صيامكم، واليوم الآخر تأكلون فيه من نسككم» متفق علیه [۶۸۲]. «دو روز هستند که حضرت رسول ج از روزه گرفتن آنها نهی کرده است، روزی که از روزه گرفتن افطار میکنید عید رمضان و روز دیگری روزی است که از گوشت قربانیها میخورید یعنی عید قربان».
۸- عن أم الفضل بنت الحارث: «أن ناساً تماروا عندها يوم عرفة في صوم النبي ج فقال بعضهم: هو صائم. وقال بعضهم: ليس بصائم فأرسلت إليه بقدح لبن وهو واقف على بعيره، فشربه» متفق علیه [۶۸۳].
ام فضل بنت حارث میگوید: «جماعتی از مردم نزدش در روز عرفه در مورد روزه گرفتن پیامبر ج با هم اختلاف پیدا کردند، بعضی میگفتند ایشان روزه هستند، و بعضی هم میگفتند روزه نیست، در حالی که پیامبر ج بر شترش ایستاده بود لیوانی پر از شیر را برایش فرستادم، آن را نوشید».
٩- عن میمونه ل: «أن الناس شكوا في صيام النبي ج يوم عرفة، فأرسلتُ إليه بحلاب وهو واقف في الـموقف، فشرب منه والناس ينظرون» متفق علیه [۶۸۴].
میمونه ل میگوید: «مردم در مورد روزۀ پیامبر ج در روزه عرفه شکایت کردند که آیا روزه است یا خیر؟ من هم ظرفی پر از شیر را برایش فرستادم در حالی که در مکانی ایستاده بود، آن را نوشید و مردم به او نگاه میکردند».
۱۰- عایشه صدیقهل میگوید: «ما رأيت رسولالله ج صائماً في العشر قط» [۶۸۵].
هرگز پیامبر ج را ندیدم که ده روز ذیالحجه روزه بگیرد.
۱۱- عن ام سلمة ل أن النبي ج قال: «إذا دخلت العشر وأراد أحدكم أن يضحي، فلا يمس شعره وبشره شيئاً» [۶۸۶]. «هرگاه ده روز اول ماه ذیالحجه فرارسید و یکی از شما خواست قربانی انجام دهد و حیوانی را ذبح کند نباید موهایش و ناخونهایش را بگیرد و یا کم کند».
۱۲- ابوقتاده س میگوید: مردی نزد پیامبر ج آمد و گفت: شما چگونه روزه میگیرید؟ پیامبر ج عصبانی شد ... سپس فرمود: «ثلاث من كل شهر، ورمضان إلى رمضان، فهذا صيام الدهر كله، صيام يوم عرفة أحتسب على الله أن يكفّر السنة التي قبله، والسنة التي بعده، وصيام يوم عاشوراء أحتسب على الله أن يكفّر السنة التي قبله») [۶۸٧](. «به این صورت روزه میگیریم: سه روز از هر ماه، ماه رمضان، تا رمضان بعدی هر کس به این صورت روزه بگیرد مثل این است که تمام سال را روزه گرفته باشد، روزۀ روز عرفه که باعث کفاره گناهان سال قبل و بعد میشود، روزۀ روز عاشورا که باعث کفاره گناهان سال قبل میشود».
۱۳- عن عايشة ل قالت: إن رسولالله ج قال: «ما من يومٍ أكثر من أن يعتق الله فيه عبداً من النار من يوم عرفة، وإنه ليدنو يباهي بهم الـملائكة. فيقول: أراد هؤلاء؟» [۶۸۸]. عایشۀ صدیقه ل میگوید: پیامبر ج میفرماید: «هیچ روزی خداوند بیشتر از روز عرفه بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمیکند، و نزدیک میشود سپس ملائکه به آنها مباهات و افتخار مینمایند و میگویند آیا اینها اراده کرده است؟».
۱۴- عقبه بن عامر س میگوید: پیامبر ج میفرماید: «يوم عرفة، ويوم النحر، وأيام التشريق، عيدنا أهل الإسلام وهي أيام أكل و شرب» [۶۸٩]. «روز عرفه، روز عید قربان، ایام التشریق، ـ سه روز بعد از عید قربان ـ جشن ما مسلمانان میباشند، این روزها روز خوردن و نوشیدن و شادی هستند».
۱۵- انس بن مالک س میگوید: پیامبر ج وارد مدینه شد، اهل مدینه در زمان جاهلیت دو روز داشتند که در آن شادی و بازی میکردند، پیامبر ج فرمود: «إن الله تبارك وتعالى قد أبدلكم بهما خيراً منهما يوم الفطر ويوم النحر» [۶٩۰]. «خداوند تبارک و تعالی به جای این دو روز، دو روز بهتر و خوبتر از آنها برای شما قرار داده است، روز عید فطر و روز عید قربان».
۱۶- عبدالله بن عمروبن عاص ب میگوید: نزد پدرم عمروبن عاص س رفتم، دیدم که چیزی میخورد، مرا فراخواند که با او بخورم، گفتم روزه هستم، گفت: «هذه الأيام التي نهانا رسول الله ج عن صيامهن، وأمرن بفطرهن. قال مالك: هي أيام التشريق» [۶٩۱]. «این روزها، روزهایی هستند که پیامبر ج از روزه گرفتن در آنها نهی فرموده است و دستور داده است که افطار کنیم، امام مالک / میفرماید: منظور از این روزها ایام التشریق سه روز بعد از عید قربان) میباشد».
۱٧- ابونجیح میگوید از ابن عمر ب در مورد روزۀ عرفه سؤال شد؟ گفت: «حججت مع النبي ج فلم يصمه، وحججت مع ابيبكر فلم يصمه، وحججت مع عمر فلم يصمه، وحججت مع عثمان فلم يصمه، وأنا لا أصومه، ولاآمر به ولا أنهي عنه» [۶٩۲]. «با پیامبر ج حج انجام دادم روز نگرفت، با ابوبکر، عمر و عثمان نیز حج انجام دادم هیچ کدام روزه نگرفتند، و من نیز روزه نمیگیرم، و به روزه گرفتن آن امر نمیکنم و از آن هم نهی نمینمایم».
۱۸- عن عبدالله بن قرط عن النبی ج قال: «إن أعظم الأيام عندالله تبارك وتعالى يوم النحر، ثم يوم القر» [۶٩۳]. عبدالله بن قرط از پیامبر ج روایت میکند که میفرماید: «بزرگترین روز نزد خداوند روز عید قربان است، سپس بعد از آن، روزی که بعد از عید قربان میآید یعنی یازدهم ذیالحجه»، به آن یوم القر میگویند چون مردم در این روز در منی قرار و سکونت میگزینند).
۱٩- عبدالله بن عمر ب میگوید: پیامبر ج در حجی که انجام داد روز عید قربان میان جمرات ایستاد و گفت: «أي يوم هذا؟ فقالوا:يوم النحر، قال: هذا يوم الحج الأكبر» [۶٩۴]. «امروز چه روزی است؟ گفتند: روز عید قربان، فرمود: امروز روز حج اکبر است».
۲۰- عن عبدالله بن عمرو ب أن رسولالله ج قال: «أمرتُ بيوم الأضحي عيداً جعله الله لـهذه الأمة...» [۶٩۵]. عبدالله بن عمرو ب میگوید پیامبر ج فرمودند: «به من دستور داده شده است که روز قربانی را عید بگیریم، خداوند آن را برای این امت عید قرار داده است ...».
۲۱- عن ابیهریره س: «أن أبابكر الصديق س بعثه في الحجة التي أمّره النبي ج عليها قبل حجة الوداع يوم النحر في رهط يؤذن في الناس: لا يحج بعد العام مشرك، ولا يطوف بالبيت عريان» [۶٩۶] وفي روایة لأبی داود: «ويوم الحج الأكبر يوم النحر والحج الأكبر الحج» [۶٩٧]. ابوهریره س میگوید: «ابوبکر صدیق س مرا در حجی که پیامبر ج قبل از حجةالوداع ابوبکر را امیر گردانیده بود، فرستاد تا در روز عید قربان با جماعتی دیگر در بین مردم فریاد بزنیم و بگوئیم: بعد از این سال هیچ مشرکی نباید حج انجام دهد، و هیچ شخص لختی به دور بیت الله طواف کند. ابوداود در روایتی میگوید: روز حج اکبر روز عید قربان است، و حج اکبر همان حج میباشد».
۲۲- عن ابن عباس ب قال: «كانوا يرون أن العمرة في أشهر الحج من أفجر الفجور في الأرض، ويجعلون الـمحرم صفراً، ويقولون: إذا برأ الدبر، وعفا الأثر، وانسخ صفر، حلت العمرة لـمن اعتمر. قدم النبي ج وأصحابه صبيحة رابعة مهلين بالحج فأمرهم أن يجعلوها عمرة، فتعاظم ذلك عندهم، فقالوا: يا رسولالله ج! أي الحل؟ قال: حل كله». [متفق علیه] [۶٩۸]. ابن عباس میگوید: «بعضیها تصور میکردند انجام دادن عمره در ماههای حج از خطرناکترین گناهان میباشد، ماه محرم را ماه صفر قرار میدادند، و میگفتند: هر گاه زخم پشت شترها خوب شد و مشقت و ناراحتی سفر به اتمام رسید، و اثر و علامت آن زخمها کهنه و قدیمی شد، و ماه صفر به آخر رسید، عمره برای کسی که قصد آن را دارد حلال میگردد. پیامبر ج همراه اصحاب صبح روز چهارم وارد مکه شد و صدای تهلیلش را به منظور انجام حج بلند کرد، و به اصحاب دستور داد عمره انجام دهند، اصحاب هم برایشان سخت بود، و گفتند: ای رسول خدا ج! کجا حلال شده ؟ پیامبر ج فرمود همهاش حلال است و اشکالی ندارد».
۲۳- عن عبدالله بن عمر ب أنه کان یقول: «من اعتمر في أشهر الحج: في شوال، أو ذيالقعده، أو في ذيالحجه ...» الأثر [۶٩٩]. «هر کس در ماههای حج: در ماه شوال، ذیالقعده، یا در ذیالحجه عمره راه انجام دهد ...».
۲۴- قال ابن عباس ب «وأشهر الحج التي ذكر الله تعالى: شوال، وذوالقعده، وذوالحجه ...» الأثر [٧۰۰]. ابن عباس س میگوید: «ماههای حج که خداوند آنها را بیان کرده است عبارتند از شوال، ذوالقعده و ذوالحجه ...».
۲۵- عن ابن عباس ب: ﴿وَٱلۡفَجۡرِ١﴾ [الفجر: ۱]. قال: فجر النهار، ﴿وَلَيَالٍ عَشۡرٖ٢﴾ [الفجر: ۲] قال: عشر الأضحی [٧۰۱]. ابن عباس میگوید: والفجر یعنی نور سپیده دم روز، ولیال عشر یعنی ده روز ماه ذیالحجه و قربان.
۲۶- عن جابر س عن النبی ج قال: «إن العشر عشر الأضحى، والوتر يوم عرفة والشفع يوم النحر» [٧۰۲]. جابر س از پیامبر ج روایت میکند: «منظور از عشر در قرآن ده روز ماه ذیالحجه میباشد، و وتر یعنی روز عرفه، و الشفع یعنی روز عید و قربانی کردن».
در مورد بعضی از اعمال و فضل آنها در ماه ذیالحجه احادیث موضوعی وارد شده است، بعضی از آنها را بیان میکنیم:
حدیث: «من صام العشر فله بكل يوم صوم شهر، وله بصوم يوم التروية سنة، وله بصوم يوم عرفة سنتان» [٧۰۳]. «هر کس ده روز اول ماه ذیالحجه را روزه بگیرد، در برابر هر روز یک ماه برای او محسوب میشود، و در مقابل روزۀ روز هشتم این ماه یک سال حساب میشود، و برای او روزۀ روز عرفه دو سال حساب میشود».
حدیث: «من صام آخر يوم من ذيالحجة، وأول يوم من الـمحرم، فقد ختم السنة الـماضية، وافتتح للسنة الـمستقبلة بصوم جعله الله كفارة خمسين سنة» [٧۰۴]. «هر کس آخرین روز از ماه ذیالحجه و اولین روز ماه محرم را روزه بگیرد سال گذشته را با روزه به پایان رسانده و سال آینده را با روزه شروع کرده است، خداوند آن را کفارۀ گناهان پنجاه سال قرار داده است».
حدیث: «من صلى يوم عرفة بين الظهر والعصر أربع ركعات، يقرأ في كل ركعة بفاتحة الكتاب مرة، وقل هو الله أحد خمسين مرة، كتب الله له ألف ألف حسنة ...» [٧۰۵]. «هر کس روز عرفه بین نماز ظهر و عصر چهار رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سوره فاتحه را یک مرتبه و قل هو الله احد را پنجاه مرتبه بخواند، خداوند برای او هزار هزار حسنه مینویسد».
حدیث: «من صلى يوم عرفة ركعتين يقرأ في كل ركعة بفاتحة الكتاب ثلاث مرات ... إلا قال الله ﻷ: أشهدكم أني قد غفرت له» [٧۰۶]. «هر کس روز عرفه دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سورۀ فاتحه را سه مرتبه بخواند ... الی آخر حدیث خداوند میفرماید: شما را شاهد میگیرم که قطعاً او را عفو کردم».
حدیث: «من صلى ليلة النحر، ركعتين يقرأ في كل ركعة بفاتحة الكتابخمس عشرة مرة، وقل هو اله أحد خمس عشرة مرة ... جعل الله اسمه في أصحاب الجنة ... الخ» [٧۰٧]. «هر کس شب عید قربان دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت سورۀ فاتحه را پانزده مرتبه و قل هوالله احد را پانزده مرتبه بخواند ... خداوند نام او را در لیست اصحاب بهشت قرار میدهد».
حدیث: «إذا كان يوم عرفة غفرالله للحاج، فإذا كان ليلة الـمزدلفة غفر الله للتجار .. الخ» [٧۰۸]. «هر گاه روز عرفه فرارسید خداوند حاجیها را عفو و مورد بخشش قرار میدهد، و هر شب مزدلفه فرارسید خداوند تجار را عفو میکند و مورد بخشش قرار میدهد، الی آخر حدیث».
و سایر احادیث باطل دیگر که از پیامبر ج صحیح نمیباشند، والله اعلم.
[۶٧۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱۰/٧)، حدیث شماره (۵۵۵۰) و مسلم فی صحیحه، حدیث (۱۶٧٩). [۶٧٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۱۲۴)، حدیث شماره (۱٩۱۲) و مسلم فی صحیحه، حدیث (۱۰۸٩). [۶٧۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱/۱۰۵)، حدیث شماره (۴۵) و مسلم فی صحیحه، حدیث (۳۰۱٧). [۶٧٩] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۲/۴۵٧)، کتاب العیدین، حدیث شماره (٩۶٩) و رواه احمد فی مسنده، (۲/۱۶۱-۱۶۲) و رواه ابوداود فی سننه، (۲/۸۱)، حدیث شماره (۲۴۳۸) و رواه الترمذی فی سننه، (۲/۱۲٩)، ابواب الصوم، حدیث شماره (٧۵۴) و گفته: حدیث ابن عباس حدیث حسن غریب صحیح است، و سنن دارمی، کتاب الصیام، باب في فضل العمل في العشر، وصحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۸۶۵. [۶۸۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۳٩)، حدیث شماره (۲) و مسلم، حدیث (۱۱۳٧) [۶۸۱] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۴۰)، حدیث شماره (۱٩٩۳) و مسلم، کتاب الصیام، حدیث شماره: (۱۱۳٧). [۶۸۲] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۳۸-۲۳٩)، حدیث شماره (۱٩٩۰) و مسلم، حدیث (۱۱۳٧). [۶۸۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۳٧)، حدیث(۱٩۸۸) و مسلم فی صحیحه، حدیث (۱۱۲۳). [۶۸۴] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۴/۲۳٧)، کتاب الصوم، حدیث (۱٩۸٩) و مسلم فی صحیحه، کتاب الصیام، حدیث شماره: (۱۱۲۴). [۶۸۵] مسند امام احمد ۶/ ۴۲، و صحیح مسلم، کتاب الاعتکاف، حدیث شماره: (۱۱٧۶)، و سنن ابوداود، کتاب الصوم، حدیث شماره: ۲۴۳٩، و سنن ترمذی، حدیث شماره: ٧۵۳، ابواب الصوم، و صحیح ابن خزیمه، حدیث شماره: ۲۱۰۳. [۶۸۶] رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۱۵۶۵)، حدیث شماره (۱٩٧٧) و رواه الترمذی فی سننه، (۳/۳٩)، حدیث شماره (۱۵۶۱) با سند و لفظ دیگری و گفته: حدیثی حسن است، و سنن نسائی ۲/ ۲۱۲ کتاب الضحایا، و مستدرک حاکم، کتاب الأضاحی ۴/ ۲۲۰ و گفته: این حدیث بر شرط شیخین صحیح است. [۶۸٧] رواه احمد فی مسنده، (۵/۲٩۶-۲٩٧) و رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۸۱۸-۸۱٩)، حدیث شماره (۱۱۶۳) و رواه ابوداود فی سننه، حدیث (۳۴۳۵)، و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره: ٧۴٩، صحیح ابن خزیمه، ابواب الصوم التطوع، حدیث شماره: ۲۰۸٧. [۶۸۸] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٩۸۲-٩۸۳)، کتاب حج، حدیث شماره (۱۳۴۸) و روه النسائی فی سننه، (۵/۲۵۱)، کتاب مناسک الحج، باب ما ذکر فی یوم عرفه، و مستدرک حاکم، کتاب المناسک ۱/۴۶۴ و گفته: سند این حدیث صحیح است اما بخاری و مسلم آن را نیاوردهاند. [۶۸٩] رواه احمد فی مسنده، (۴/۱۵۲) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۰۰)، حدیث شماره (۱۱۴۱) به روایت نبیشه هذلی، و سنن ابوداود، کتاب الصوم، حدیث شماره: ۲۴۱٩، و سنن ترمذی، حدیث شماره: ٧٧۰، ابواب الصوم و گفته: این حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی، کتاب مناسک الحج ۲/ ۲۵۲ باب النهی عن صوم یوم عرفه. برای تفصیل به: موارد الظمآن، صفحه: ۲۳۸ مراجع شود. [۶٩۰] رواه احمد فی مسنده، (۳/۱۰۳) و رواه ابوداود فی سننه، (۱/۶٧۵)، حدیث شماره (۱۱۳۴) و رواه حاکم فی المستدرک، (۱/۲٩۴)، کتاب عیدین و گفته است این حدیث بر اساس شرط مسلم صحیح است اما شیخین آن را روایت نکردهاند. [۶٩۱] رواه مالک فی الموطأ، (۱/۳٧۶-۳٧۲)، کتاب حج، حدیث شماره (۱۳٧). [۶٩۲] رواه احمد فی سننه، (۲/۴٧) و رواه الترمذی فی سننه، (۲/۱۲۶) و رواه الدارمی فی سننه، (۲/۲۳) باب فی صیام یوم عرفة، و شرح معانی الآثار ۲/ ٧۲، باب صوم یوم عرفة، و صحیح ابن حبان، به موارد الظمآن، حدیث شماره: ٩۳۴ مراجعه شود. [۶٩۳] رواه احمد فی مسنده، (۴/۳۵۰) و رواه ابوداود فی سننه، (۲/۳٧۰)، حدیث شماره (۱٧۶۵) و رواه ابن خزیمه، (۲۸۶۶)، به موارد الظمآن، حدیث شماره: ۱۰۴۴ و مستدرک حاکم ۴/ ۲۲۱ کتاب الأضاحی و تهذیب سنن ابوداود از حافظ ابن قیم ۲/ ۲٩۵ مراجعه شود. [۶٩۴] رواه البخاری تعلیقاً فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۳/۵٧۴)، کتاب حج، حدیث شماره (۱٧۴۲)، و رواه ابن ماجه فی سننه، (۲/۱۰۱۶)، حدیث شماره (۳۰۵۸)، به تهذیب سنن ابوداود از حافظ ابن قیم ۲/ ۴۰۶ مراجعه شود. [۶٩۵] رواه احمد فی مسنده، (۲/۱۶٩) و رواه ابوداود فی سننه، (۳/۲۲٧)، حدیث شماره (۲٧۸٩)، و سنن نسائی، کتاب الضحایا، باب من لم یجد الأضحیة، به موارد الظمآن، کتاب الأضاحی، حدیث شماره: ۱۰۴۳ مراجعه شود. و مستدرک حاکم، کتاب الأضاحی ۴/ ۲۲۳ و گفته: سند این حدیث صحیح است اما شیخین آن را روایت نکردهاند. [۶٩۶] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۸/۸۲)، کتاب المغازی، حدیث شماره (۴۳۶۳) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/٩۸۲)، کتاب حج، حدیث شماره (۱۳۴٧)، و بخاری در صحیح خود، حدیث شماره: ۴۶۵٧ گفته: حمید بن عبدالرحمن بن عوف به خاطر حدیث ابوهریره میگفت: روز عید قربان روز حج اکبر است. [۶٩٧] رواه ابوداود فی سننه، (۲/۴۸۳)، کتاب المناسک، حدیث شماره (۱٩۴۶). [۶٩۸] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۳/۴۲۲)، کتاب حج، حدیث شماره (۱۵۴۶) و مسلم فی صحیحه، (۲/٩۰٩-٩۱۰)، حدیث شماره (۱۲۴۰). [۶٩٩] رواه المالک فی الموطأ، (۱/۳۴۴)، کتاب حج، حدیث شماره (۶۲) و رواه البخاری فی صحیحه، (۲/۱۵۰)، کتاب حج باب (۳۳). [٧۰۰] رواه البخاری فی صحیحه، (۲/۱۵۴)، کتاب حج باب (۳٧)، به فتح الباری ۳/ ۴۳۴ مراجعه شود. [٧۰۱] رواه الحاکم فی المستدرک، (۲/۵۲۲)، کتاب تفسیر، و گفته: سند این حدیث صحیح است و شیخین آن را روایت نکردهاند. [٧۰۲] رواه احمد فی مسنده، (۳/۳۲٧) و هیثمی در مجمع الزوائد، (٧/۱۳٧) گفته: بزار وامام احمد آن را روایت نمودهاند و راویان آن غیر از عیاش بن عقبه صحیحاند و او ثقه است. [٧۰۳]- ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱٩۸) و سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰٧) ، و شوکانی در فوائد، صفحه: ٩۶ آن را موضوع گفتهاند. [٧۰۴]- ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱٩٩) و سیوطی در اللآلی، (۲/۱۰۸) و شوکانی در فوائد، صفحه: ٩۶ آن را موضوع گفتهاند. [٧۰۵]- ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱۳۲) و شوکانی در الفوائد، ص (۵۳) آن را موضوع گفتهاند. [٧۰۶] ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱۳۲) و شوکانی در الفوائد، ص (۵۳) این را موضوع دانستهاند. [٧۰٧] ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۱۳۳-۱۳۴) و شوکانی در الفوائد، ص (۵۳) این را موضوع دانستهاند. [٧۰۸] ابن جوزی در الموضوعات، (۲/۲۱۵) و سیوطی فی اللآلی، (۲/۱۲۴) این را موضوع دانستهاند.
جمع شدن مردم در شب عرفه در مساجد در غیر صحرای عرفه است، که آنچه حاجیها در میدان عرفه از دعا و عبادات انجام میدهند آنها هم در مساجد انجام میدهند [٧۰٩].
و اولین کسی که مردم را در روز عرفه در مساجد جمع کرد ابن عباس س بود، که در مسجد بصره آن را انجام داد [٧۱۰].
و بعضی میگویند اولین کسی که آن را انجام داد در کوفه [٧۱۱] و معصببن زبیر بود [٧۱۲].
ابن کثیر / در شرح حال ابن عباس س میگوید: ابن عباس اولین نفری بود که در بصره مردم را برای انجام مراسم روز عرفه جمع کرد و شب عرفه بالای منبر میرفت و مردم بصره را کنار خود جمع میکرد، و بعد از عصر تا غروب قسمتی از قرآن را برای مردم تفسیر میکرد و تذکر و نصیحتهایی برای مردم بیان میکرد سپس از منبر پایین میآمد، و نماز مغرب را میخواندند [٧۱۳].
[٧۰٩] به کتاب الباعث لإبی شامه، ص (۲٩) مراجعه شود. [٧۱۰] بصره شهری در عراق است، این شهر در سال ۱۴ هجری در زمان خلافت عمر فاروق س بنا شده است. به معجم البلدان ۱/ ۴۳۰ مراجعه شود. [٧۱۱] شهر مشهوری در عراق و در سال ۱٧ هجری در زمان خلافت امیرالمؤمنین عمر فاروق س بنا یافته است. به معجم البلدان ۱/ ۴٩۰ مراجعه شود. [٧۱۲] به السنن الکبری، تألیف بیهقی، (۵/۱۱۸) و الباعث، ص (۳۱) و سیر الأعلام النبلاء مراجعه شود. [٧۱۳] به البداية والنهاية، (۸/۳۲۲) مراجعه شود.
علما در مورد حکم مراسم شب عرفه در مساجد اختلاف نظر دارند:
۱- ابن وهب میگوید: از امام مالک در مورد نشستن در مراسم روز عرفه سؤال کردم، که مردم در مساجد خود مینشینند، و امام مردانی را دعوت میکند و تا طلوع آفتاب دعا و نیایش میکنند، که امام مالک فرمود: چنین چیزی را ندانستهایم و نمیشناسیم، و امروز مردم آن را انجام میدهند [٧۱۴].
در جای دیگر ابن وهب میگوید: شنیدم از امام مالک در مورد نشستن مردم در مساجد در شب عرفه بعد از نماز عصر، و اجتماع آنها برای دعا کردن سؤال شد، جواب داد: این کار مردم نیست بلکه کلیدها و راههای این چیزها از بدعت میباشد [٧۱۵].
امام مالک میگوید: مکروه میدانم که مردمان در سرزمینهای دیگر روز عرفه در مساجد برای دعا کردن بنشینند، و هر کس دید که مردم برای دعا کردن جمع شدهاند آنجا را ترک کند، و نشستن او در خانهاش به نظر من بهتر و خوبتر است، و هر گاه وقت نماز آمد به مسجد برگردد و نمازش را در مسجد بخواند [٧۱۶].
ابن وضاح از أبی حفص مدنی روایت میکند که میگوید: مردم روز عرفه در مسجد النبی ج بعد از عصر جمع شدند و دعا میکردند، نافع مولی ابن عمر از خانۀ آل عمر بیرون آمد و گفت: ای مردم آنچه که شما آن را انجام میدهید بدعت است، و سنت نمیباشد، ما به کسانی رسیدهایم که این کار را انجام ندادهاند، سپس برگشت و در آن مجلس و مراسم شرکت نکرد، برای بار دوم بیرون آمد و همان سخنان را تکرار کرد و برگشت [٧۱٧].
از ابن عون روایت شده است که میگوید: شاهد بودم که از ابراهیم نخعی در مورد اجتماع مردم در شب عرفه سؤال شد، گفت: مکروه است و چیزی محدث و بدعت میباشد [٧۱۸].
از سفیان روایت شده است: عرفه فقط در مکه درست است، در این شهرها عرفهای وجود ندارد [٧۱٩].
حارثبن مسکین میگوید: لیثبن سعد را میدیدم که بعد از عصر روز عرفه از مسجد برمیگشت و به خانه میرفت و تا نزدیک مغرب برنمیگشت [٧۲۰].
طرطوشی میگوید: بدانید که تمام ائمه فضل و خوبی دعای روز عرفه را دانستهاند، اما گفتهاند که باید این کار در صحرای عرفه در مراسم حج صورت گیرد، نه در جاهای دیگر، و از طرفی هم مانع کسی نشدهاند که به تنهایی با نیت صادق و مخلصانه دعا کند، آنچه که ائمه آن را مکروه و زشت دانستهاند ایجاد و بدعتسازی در دین میباشد، و یا اینکه مردم عوام گمان کنند که در سایر مناطق هم اجتماع و دعای روز عرفه سنت میباشد، و این کار باعث میشود چیزی که از دین نیست به آن اضافه شود.
در بیتالمقدس بودم، روز عرفه اهل شهر و روستا در مسجد جمع میشدند رو به قبله میایستادند و با صدای بلند دعا میکردند، درست مثل میدان عرفه، و خودم خیلی واضح و آشکار از آنها میشنیدم که میگفتند هر کس چهار مرتبه در بیتالمقدس بایستد، به اندازۀ یک حج ثواب دارد، سپس آن را به جای انجام فریضۀ حج قرار میدادند [٧۲۱].
بیهقی از شعبه روایت میکند که از او در مورد حکم اجتماع مردم در روز عرفه در مساجد سؤال کردم، جواب داد این کار بدعت میباشد [٧۲۲].
ابراهیم نخعی هم گفته است: بدعت میباشد [٧۲۳].
۲- ابوشامه میگوید: ابن عباس ب نیت آورد و نشست و دعا کرد، همچنین حسن هم بدون قصد جمعیت و به خاطر مشابهت به اهل عرفه دعا کرد، اما اینکه عوام را طوری بفهمانیم که این کار عبادتی از عبادتهای دین است کاری منکر و زشت میباشد، اما چرا ابن عباس س آن را انجام داده است احتمال دارد به صورت و شکلی باشد که منکر و بدعت نبوده است.
ابن قتیبه در احادیث غریب خود در مورد حدیث ابن عباس که حسن آن را بیان کرده است میگوید: اولین کسی که مراسم روز عرفه را در بصره انجام داد ابن عباس بود، بالای منبر رفت، سورۀ بقره و آلعمران را خواند و آنها را حرف به حرف تفسیر کرد، گفتم - این سخن و قول ابوشامه است - پس مراسمی که ابن عباس برای روز عرفه انجام داده است به این صورت بوده که قرآن را برای مردم تفسیر کرده است، در واقع آنها برای شنیدن علم اجتماع کردهاند، و این کار شب عرفه بوده است، پس گفتند ابن عباس برای شب عرفه مراسم و مجلس در بصره تشکیل داده است، چون مردم مانند صحرای عرفه جمع میشدند.
پس به طور کلی تشکیل مراسم روز عرفه اگر منجر به مفسده و حرامی شود حرام و ممنوع است، همانطور که طرطوشی در تشکیل این مراسم در بیتالمقدس بیان کرد [٧۲۴].
قاضی میگوید: تشکیل مراسم شب عرفه در شهرها اشکالی ندارد، الأثرم میگوید: از ابو عبدالله در مورد تشکیل مراسم و مجالس شب عرفه و اجتماع مردم در مساجد سؤال کردم؟ گفت: امیدوارم اشکالی نداشته باشد، بیشتر از یک نفر آن را انجام دادهاند.
احمد / میگوید: اشکالی ندارد، چون دعا و ذکر است، گفته شد: آیا شما آن را انجام میدهی؟ گفت: اما من نه، شرکت نمیکنم) [٧۲۵].
شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ روایت أثرم از امام احمد - رحمهم الله - را چنین دنبال میکند و میگوید: آنچه من آن را ترجیح میدهم انجام ندادن آن میباشد، چون این عبادت اختصاص به میدان عرفه دارد، نه به غیر این مکان، ملحق کردن مکانی به مکان دیگری برای عبادت اضافه نمودن به دین میباشد، پس چنین کاری بدعت میباشد [٧۲۶].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میفرماید: پیروی از سنت گذشتگانی چون ابن عمر که دستش را در جایگاه پیامبر ج قرار داد، و تشکیل مراسم روز عرفه توسط ابن عباس در بصره، و عمروبن حریث در کوفه، این کارها به علت اینکه سایر اصحاب آن را انجام ندادهاند، و پیامبر ج هم آن را برای امت خود قرار نداده است، نمیتوان گفت این کارها سنت میباشند، نهایتاً میتوان گفت: این چیزی است که اجتهاد صحابه میباشد، یا نمیتوان انجامدهندۀ آن را منع کرد، چون از کارهایی است که میتوان در آن اجتهاد کرد، نه به این عنوان که سنتی مستحب است که پیامبر ج آن را برای امتش قرار داده است. یا میتوان در مورد مراسم روز عرفه گفت: بعضی اوقات اشکالی ندارد به شرطی که سنت راتبه قرار داده نشود.
علما هم در این مورد چنین میگویند مثلاً: بعضی اوقات آن را مکروه و بعضی اوقات اجتهاد در مورد آن را جایز میدانند بعضی اوقات آن را اجازه میدهند، به شرطی که بعنوان یک سنت انجام نشود و هیچ عالمی آن را سنت نداند و نگوید این کار سنتی مشروع برای مسلمانان میباشد، سنت مشروع آن است که پیامبر ج آن را مشروع کرده باشد، چون غیر از پیامبر ج هیچ کس حق ندارد چیزی را سنت و یا مشروع قرار دهد، و آنچه خلفای راشدین سنت قرار دادهاند به دستور و فرمان پیامبر ج بوده است، پس هر چیزی هم به دستور و فرمان او باشد سنت است ...) [٧۲٧].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / بیان میکند که دوام و استمرار بر اجتماعهایی که سنت و مشروع نیستند بدعت میباشد، مثل اذان گفتن در عیدهای قربان و رمضان، قنوت در نمازهای پنجگانه، یا در نماز صبح و عشاء، انجام مراسم روز عرفه در شهرها، ... شباهت دادن غیر سنتها به سنتها بدعتی مکروه میباشد، همانطور که قرآن، سنت و آثار و قیاس بر آن دلالت دارند [٧۲۸].
همچنین میفرماید: فصل: در این روز مبارک همراه با تشکیل این عید ایجاد شده، عید مکانی هم ایجاد میکنند، که این کار، قبح و زشتی مسئله را زیاد میکند، و باعث اخراج از شریعت میشود، از جملۀ این کارهای قبیح: آنچه که روز عرفه انجام میدهند که میان مسلمانان اختلافی بر نهی آن وجود ندارد و آن هم رفتن بسوی قبر کسی که گمان میبرند فرد صالحی است، و روز عرفه اجتماع بزرگی نزد قبر او تشکیل میدهند، همچنان که بعضیها در مناطق شرقی و غربی آن را انجام میدهند، و مراسم روز عرفه را آنجا نزد قبر تشکیل میدهند، همان کارهایی که در میدان عرفه انجام میگردد، آنجا نیز تکرار میشود، این نوعی حج بدعت است که خداوند به آن دستور نداده است، و شباهت به حج شرعی دارد که خداوند از آن منع کرده است، و همچنین رفتن بر سر قبرها و قرار دادن آنجا برای انجام مراسم عید میباشد.
همچنین سفر کردن به بیتالمقدس برای انجام مراسم روز عرفه این کار هم گمراهی و ضلالت آشکار میباشد، رفتن به بیتالمقدس برای انجام دادن اعتکاف و نماز، مستحب و مشروع است، بیتالمقدس یکی از سه مسجدی است که بار سفر بسوی آن بسته میشود، اما رفتن به آن در ایام حج مکروه است، چون رفتن در این ایام به منزلۀ اختصاص دادن وقت و زمان معینی برای زیارت بیتالمقدس میباشد در حالی که هیچ تخصیصی برای زیارت بیتالمقدس در این زمان وجود ندارد و با وقتهای دیگر فرقی ندارد.
همچنین در آن شباهت حج به مسجدالحرام و تشبیه آن به کعبه وجود دارد، به هیمن خاطر منجر به چیزهایی شده که انسان مسلمان شکی ندارد این کارها شریعت و دین دیگری غیر از دین اسلام میباشند، و آن این است که بعضی از گمراهان به دور صخره طواف میکنند، یا آنجا سرش را میتراشد یا کم میکند، یا آنجا قصد قربانی کردن دارد، و همین طور بعضی از گمراهان دور قبهای که در جبل الرحمه [٧۲٩] در عرفه وجود دارد طواف میکنند، همانطور که به دور کعبه طواف مینمایند.
اما اجتماع در این مراسم و مجالس برای خواندن آوازها، زدن دف در مسجدالأقصی و امثال آن از قبیحترین و زشتترین منکرات میباشد، از جملۀ این منکرات:
• انجام این کارها در مسجد است، در حالیکه آواز خواندن، زدن دف وغیره در خارج از مساجد از آنها نهی شده است، حالا باید در مسجدالأقصی چگونه باشند!!!.
• آنچه که باطل و فاسد است بعنوان دین قلمداد شده است.
• انجام این کارها در زمان و موسم حج.
اما اگر کسی به مسجد شهر خود برای دعا و ذکر در روز عرفه برود، این کار انجام مراسم روز عرفه در شهرها است که علما در مورد آن اختلاف نظر دارند، ابن عباس و عمروبن حریث از صحابه و گروهی از اهل بصره و مدینه آن را انجام دادهاند، و امام احمد آن را اجازه داده است - با اینکه آن را مستحب ندانسته است- قول مشهور امام احمد همین است که ذکر شد، و گروهی از اهل کوفه و مدینه مثل ابراهیم نخعی، ابوحنیفه و مالک و غیر آنها نیز بر همین رأیند.
و کسانی که این مراسم را مکروه میدانند، میگویند: این مراسم بدعت است، و هم از لحاظ لفظی و هم از لحاظ معنایی تحت عمومیت بدعت قرار میگیرد. و کسی که آن را جایز دانسته میگوید: ابن عباس در بصره که آنجا خلیفۀ علیبن ابیطالب س بود آن را انجام داد و علی س ایشان را از این کار منع نکرد، و آنچه در زمان خلفای راشدین انجام شود و خلفا آنها را نهی نکنند بدعت نمیشود، اما چیزهای اضافی مانند بلند کردن صدا در مساجد برای دعا کردن و انواع خطبه و اشعار باطل همۀ اینها چه در این روز و روزهای دیگر مکروه و زشت میباشند.
فرق میان این مراسم روز عرفه که در آن اختلاف وجود دارد و میان مراسمی که در آنها اختلاف وجود ندارد این است: در مراسم مورد اختلاف و بدعت، مکان معین و مشخصی را برای این کار تعیین مینمایند مانند قبر یک انسان صالح، یا مسجدالأقصی، اینها تشبیه به عرفات است، بر خلاف مسجد شهری که در آن سکونت دارند که در واقع این مکان را تعیین نکردهاند بلکه مسجدی است که قبلاً هم در آنجا عبادت میکردند، و هدف این است که خانهای از خانههای خداوند باشد، اگر آن مسجد را با هدف و منظوری تغییر دهند حکم آن نیز تغییر مییابد، به همین خاطر قلبها باید به نوع مساجد تعلق داشته و مرتبط باشند نه به عین و خصوصیت مساجد.
و همچنین مسافرت کردن به مکانی برای انجام مراسم عرفه مانند حج میشود، بر خلاف همان شهری که در آن سکونت دارد.
مگر نمیدانیم که پیامبر ج میفرماید: «لاتشدَّ الرحال إلا إلى ثلاثة مساجد: الـمسجد الحرام، والـمسجد الأقصى، ومسجدي هذا» [٧۳۰]. «بار سفر بسته نمیشود و مسافرت برای کسب خیر درست نیست مگر برای سه مسجد: مسجدالحرام در مکه، مسجدالأقصی در فلسطین، و مسجد من مسجدالنبی در مدینه». در این حدیث که در آن جای هیچگونه اختلاف نظری میان علما نیست پیامبر ج از سفر کردن به غیر از این مساجد نهی کرده است، و اما معلوم است رفتن انسان به مسجد شهر خود یا واجب است مثل نماز جمعه، یا مستحب است مثل اعتکاف در آن.
و از طرف دیگر، انجام مراسم روز عرفه نزد قبر، قرار دادن آن مکان به عنوان مکان عید میباشد که این خود ذاتاً حرام است، حالا فرقی ندارد سفر صورت گرفته باشد یا خیر، در روز عرفه باشد یا روزهای دیگر، چون از عیدهای زمانی و مکانی است [٧۳۱].
از آنچه گذشت برای من روشن میشود - والله اعلم - که انجام مراسم روز عرفه دو نوع است:
اول: علما بر مکروه بودن آن اتفاق نظر دارند، و آن را زمانی بدعت و کاری باطل میدانند که در روز عرفه این اجتماع نزد قبور صورت گیرد، یا مکانی مشخص و معین برای این مراسم تعیین گردد مثل مسجدالأقصی و تشبیه کردن این مکانها به میدان عرفات، چون در این صورت این کار بعنوان حج مبتدع محسوب میشود، و به وجود آوردن حجی دیگر مثل حج شرعی است، و قرار دادن قبرستانها برای مراسم عید و جشنها میباشد، حتی کار به جایی رسید که گمان میکردند کسی که چهار مرتبه در بیتالمقدس در این مراسم شرکت کرده باشد با یک حج رفتن برابری میکند، سپس آن را وسیلهای برای اسقاط و رفع تکلیف حج قرار میدادند، همانطور که طرطوشی در کتاب خود «الحوادث و البدع» آن را بیان کرده است [٧۳۲]، و این همان چیزی است که شیخ الإسلام ابن تیمیه / در مورد آن گفته است: درمیان مسلمانان اختلافی برای نهی کردن از آن وجود ندارد [٧۳۳].
دوم: مراسمی که علما در آن اختلاف نظر دارند، و آن مراسمی است که انسان به مسجد شهر خود در روز عرفه برای دعا و ذکر کردن برود، بعضی از آنها گفتهاند: کاری محدث و بدعت میباشد. و بعضی گفتهاند اشکالی ندارد.
آنچه من آن را ترجیح میدهم - والله اعلم - اگر انسان در روز عرفه به منظور دعا و ذکر به مسجد شهر خود برود بدعت است.
و اما کسی که آن را جایز دانسته است به عمل ابن عباس و غیر او از صحابه و تابعین استدلال میکند، جواب این افراد به دو صورت داده میشود:
۱- فعل صحابه نمیتواند مقابل نصوص صریح قرار گیرد، آن نصوصی که در مورد نهی از احداث و ایجاد در دین وارد شده است، که زیاد هستند، از جمله: قوله ج: «مَن أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد» [٧۳۴]. «هرکس در دین ما چیزی اضافه کند که از آن نباشد مردود است».
و قوله ج: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» [٧۳۵]. «هر کس کاری انجام دهد که برای آن امر و فرمان ما نباشد مردود است».
و قوله ج: «وإياكم و محدثات الأمور، فإن كل محدثة بدعة ...» [٧۳۶]. «بترسید از ایجاد کردن و اضافه کردن به دین، چون هر اضافه کردن به دین بدعت است ...».
و سایر نصوص ثابتی که صراحتاً از اضافه و احداث در دین نهی میکنند.
۲- ابن عباس س هدفش از اجتماع مردم برای دعا و ذکر تشبیه به اهل عرفه نبود، چون این کار از عبادتهای در دین میباشد، همانطور که ابوشامه در کتاب خود «الباعث» آن را بیان کرده است [٧۳٧].
بلکه اجتماع آنها برای شنیدن تفسیر قرآن بوده است به خصوص اینکه ابن عباس س بعد از پیامبر ج عالمترین و آگاهترین فرد به تفسیر و تأویل قرآن میباشد، پس وارد نشده که آنها برای دعا و استغفار اجتماع کرده باشند.
و همچنین وارد نشده - البته طبق آگاهی محدود من - که ابن عباس س این کار را دفعهای دیگر تکرار کرده باشد، پس چگونه و با چه دلیلی کسی آن را سنت مشروع قرار میدهند و هر سال آن را انجام میدهند؟!!.
به کلام شیخ الإسلام ابن تیمیه / اشاره کردم که در آن آمده است، دوام و استمرار بر اجتماع و مراسم غیر سنتهای مشروع، بدعت میباشند، و برای مثال به مراسم روز عرفه در شهرها اشاره کرد. والله اعلم.
[٧۱۴] به الحوادث و البدع، تألیف طرطوشی، ص (۱۱۵) مراجعه شود. [٧۱۵] به الحوادث و البدع، تألیف طرطوشی، ص (۱۱۵) مراجعه شود. [٧۱۶] به الحوادث و البدع، تألیف طرطوشی، ص (۱۱۵) مراجعه شود. [٧۱٧] به البدع، تألیف ابن وضاح، ص (۴۶) مراجعه شود. [٧۱۸] به البدع، تألیف ابن وضاح، ص (۴٧) مراجعه شود. [٧۱٩] به البدع، تألیف ابن وضاح، ص (۴٧) مراجعه شود. [٧۲۰] به الحوادث و البدع، تألیف طرطوشی، ص (۱۱۶) مراجعه شود. [٧۲۱] به الحوادث و البدع، تألیف طرطوشی، ص (۱۱۶-۱۱٧) مراجعه شود [٧۲۲] رواه البیهقی فی سننه، (۵/۱۱٧)، کتاب حج، باب التعریف بغیر عرفه. [٧۲۳] رواه البیهقی فی سننه، (۵/۱۱۸)، کتاب حج، باب التعریف بغیر عرفه. [٧۲۴] به کتاب الباعث، ص (۳۱-۳۲) مراجعه شود. [٧۲۵] به المغنی، ص (۲/۳٩٩) و طبقات الحنابله، (۱/۶٧) ترجمة الأثرم مراجعه شود. [٧۲۶] به فتاوی و رسائل الشیخ محمدبن ابراهیم آل الشیخ، (۳/۱۲۸) مراجعه شود. [٧۲٧] به مجموعه الفتاوی، (۱/۲۸۱-۲۸۲) مراجعه شود. [٧۲۸] به مجموعه الفتاوی، (۲۰/۱٩٧) مراجعه شود. [٧۲٩] این قبه الآن موجود نیست، این هم به فضل خدا و همچنین به همت شیخ محمدبن عبد الوهاب / میباشد که با این شرکیات مبارزه کرده است و لله الحمد والمنّة. [٧۳۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۳/۶۳)، کتاب تهجد، حدیث شماره: (۱۱۸٩) و مسلم، کتاب حج، حدیث (۱۳٩٧). [٧۳۱]به اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۶۳٧-۶۴۰) مراجعه شود. [٧۳۲] به الحوادث و البدع، صفحه ی: ۱۱٧ مراجعه شود. [٧۳۳] به اقتضاء الصراط المستقیم مراجعه شود، (۲/۶۳٧). [٧۳۴] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۵/۳۰۱)، حدیث شماره (۲۶٩٧) و مسلم فی صحیحه، کتاب الأقضیة، حدیث شماره: (۱٧۱۸). [٧۳۵] رواه مسلم فی صحیحه، (۳/۱۳۴۳)، کتاب الأقضیه، حدیث شماره (۱٧۱۸). [٧۳۶] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۱۸)، المقدمه، و در سند این روایت عبیدبن میمون المدنی آمده که ابن حجر در تقریب التهذیب ۱/ ۵۴۵ گفته: او مستور الحال است. [٧۳٧] به الباعث، ص (۳۱) میباشد.
[٧۳۸] غدیر خم میان مکه و مدینه در جحفه قرار دارد.
زید بن أرقم س میگوید: روزی پیامبر ج کنار آبی که به آن خم گفته میشد و بین مکه و مدینه بود میان ما برخاست و خطبهای ایراد کرد، حمد و ثنای خدا را به جا آورد، برای مردم موعظه و پند داد، سپس فرمود: «أما بعد، ألا أیها الناس! فإنما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربی فأجیب، وأنا تارک فیکم ثقلین: أولـهما کتاب الله، فیه الـهدی والنور، فخذوا بکتاب الله، واستمسکوا به فحث على كتاب الله ورغب فيه. ثم قال: وأهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي، أذكركم الله في أهل بيتي ... » الحدیث [٧۳٩]. «اما بعد، ای مردم! من مثل شما انسان هستم، ممکن است مأمور و فرستادۀ خدای من برای قبض روح بیاید و من هم تسلیم شوم، درمیان شما دو چیز ارزشمند و با قیمت ترک خواهم کرد: اول کتاب خدا قرآن، که در آن هدایت و نور میباشد، آن را بگیرید و به آن چنگ زنید. در مورد قرآن توصیۀ زیاد کرد و تشویق و ترغیب نمود، سپس فرمود: و اهل بیت من، در مورد اهل بیت من خدا را به یاد شما میآوردم سه مرتبه آن را تکرار کرد»، الی آخر حدیث.
براء بن عازب س میگوید: در مسافرتی با رسول خدا ج بودیم در غدیر خم پیاده شدیم، برای اقامۀ نماز ندا برآمد، برای پیامبر ج زیر دو درخت جارو زده شد، نماز ظهر را خواند و دست علی س را گرفت و گفت: «ألستم تعلمون أني أولى بالـمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلا. قال: ألستم تعلمون أني أولى بكل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلى. قال: فأخذ بيد علي فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه قال: فلقيه عمر بعد ذلك فقال له: هنيئاً يا ابنأبي طالب! أصبحت وأمسيت ولي كل مؤمن ومؤمنة» [٧۴۰]. «آیا میدانید که من برای مسلمانان باید از خودشان مقدمتر و سزاوارتر باشم؟ گفتند: بله، فرمود: آیا میدانید که من برای هر مؤمنی از نفس خودش سزاوارتر و شایستهتر و مقدمتر هستم؟ گفتند: بله. سپس پیامبر ج دست علی س را گرفت و گفت: هر کس من را دوست دارد باید علی را نیز دوست داشته باشد، پروردگارا هر کس علی را دوست میدارد او را دوست داشته باش و هر کسی با او دشمنی میورزد با او دشمن باش. بعد از آن عمر س به علی س رسید و به او گفت: مبارک باشد ای ابن ابیطالب، برای همیشه دوست هر زن و مرد مسلمانی شدی».
حاکم در المستدرک از زیدبن أرقم س روایت میکند که میگوید: با پیامبر ج بیرون رفتیم تا به غدیر خم رسیدیم، دستور داد که مکان و جایی خنک برایش تهیه شود، در روزی که تا به حال چنین گرمایی را مشاهده نکرده بودیم جایی برایش جارو شد، سپس پیامبر ج حمد و ثنای خدا را به جا آورد و گفت: «يا أيها الناس! إنه لم يبعث نبي قط إلا ما عاش نصف ما عاش الذي كان قبله، وإني أوشك أن أدعي فأجيب، وإني تارك فيكم ما لن تضلوا بعده: كتاب الله ﻷ، ثم قام فأخذ بيد علي فقال: يا أيها الناس! من أولي بكم من أنفسكم؟ قالوا: الله ورسوله أعلم. قال: من كنت مولاه فعلي مولاه» [٧۴۱]. «ای مردم! هر پیامبر که مبعوث شده است نصف پیامبر قبل از خود زندگی کرده است، و من نیز ممکن است فراخوانده شوم و دعوت را اجابه کنم، درمیان شما چیزی را برایتان جا خواهم گذاشت که بعد از آن هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خدا قرآن، سپس دست علی س را گرفت و گفت ای مردم! چه کسی برای شما از خودتان سزاوارتر و شایستهتر میباشد؟ گفتند: خدا و رسول ج او بهتر میدانند، فرمود: هر کس مرا دوست دارد باید علی را نیز دوست داشته باشد».
[٧۳٩] رواه احمدفی مسنده، (۴/۳۶۶-۳۶٧) رواه مسلم فی صحیحه، (۴/۱۸٧۳)، حدیث شماره (۲۴۰۸)، و سنن دارمی، کتاب فضائل القرآن، باب فضل من قرأ القرآن. [٧۴۰] رواه احمد فی مسنده، (۴/۲۸۱) و رواه الترمذی مختصراً فی سننه، (۵/۲٩٧)، حدیث شماره (۳٧٩٧) و گفته: حدیث حسن غریب است، و رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۴۳)، مقدمه؛ حدیث شماره (۱۱۶). بوصیری در زوائد ابن ماجه ۱/ ۱٩ گفته: سند این حدیث ضعیف است. [٧۴۱] رواه الحاکم فی المستدرک، (۳/۵۳۳)، کتاب معرفة الصحابة و رواه الإمام احمد بطرق کثیرة (۱/ ۴۸، ۱۱۸، ۱۱٩، ۱۵۲، ۳۳۰ ...) که بعضیها خارج از ضعف نیستند، و برخی از راویان آن شیعه میباشند. به البداية والنهاية، (۵/۲۳۴-۲۴۰ و ...) مراجعه شود.
اولین کسی که بدعت عید غدیر خم را ایجاد کرد معزالدوله بن بویه بود که در سال ۳۵۲ ه در بغداد [٧۴۲] آن را بوجود آورد.
ابن کثیر در حوادث سال ۳۵۲ ه میگوید: در دهم ذیالحجه از این سال معزالدوله بن بویه دستور داد بغداد را زینت دهند و ظاهر آن را بیارایند، و بازارها را در شب نیز مانند عیدها باز کنند، بوقها و نیها را بزنند، در کنار در منزل امرا و افسران به منظور شادی عید غدیر آتش روشن کنند، زمان عجیب و مشهوری بود و بدعتی خیلی زشت و منکری آشکار بود [٧۴۳].
مقریزی میگوید: بدان که عید غدیر، عیدی مشروع نیست، و هیچ کدام از ائمهای که به آنها اقتدا میشود چنین چیزی را نشناختهاند، و اولین کسی که چنین چیزی را در اسلام اضافه کرد معزالدوله بن بویه در عراق بود، در سال ۳۵۲ آن را به وجود آورد و شیعهها [٧۴۴] از آن زمان آن را عید قرار دادند [٧۴۵].
عید غدیر خم از اعیاد و موسمهایی است که عبیدیها - یاریدهندگان بدعت - آن را برپا میکنند و شدیداً بر آن محافظت مینمایند، این کار را به این هدف انجام میدهند تا شیعه بودن و محبت خود برای آل بیت که ادعای انتساب به آنها را دارند ثابت کنند! [٧۴۶].
اولین جایی که این مراسم عید بدعت در آن جا برپا شد در هیجدهم ذیالحجه سال ۳۶۲ ه در مصر بود [٧۴٧].
[٧۴۲] بغداد پایتخت عراق است که کنار رود دجله قرار دارد، منصور خلیفهی عباسی نخستین شخصی است که در سال ۱۴٩ هجری شهرسازی را در آن شروع کرد. به معجم البلدان ۱/ ۴۵۶- ۴۶٧ و تاریخ بغداد خطیب بغدادی مراجعه شود. [٧۴۳] به البداية والنهاية، (۱۱/۲٧۲) مراجعه شود. [٧۴۴] فرقهی که گمان میکنند پیرو علی هستند، و گفته اند: پیامبر خدا به امامت و خلافت او تصریح کرده است، و امامت از فرزندان علی بیرون نمیشود مگر اینکه دیگران بر آنها ظلم نمایند. و گفتهاند: امامت قضیهی مصلحتی نیست که هر طور خواستند در آن تصرف کنند بلکه قضیهی اصولی و رکن دین است. به الملل والنهل شهرستانی صفحه: ۱۴۶ و مقالات الإسلامیین ۱/ ۶۵ و الفرق بین الفرق، صفحه: ۱۵- ۱٧ مراجعه شود. [٧۴۵] به الخطط و الآثار، (۱/۳۸۸) مراجعه شود. [٧۴۶] به الخطط و الآثار، تألیف مقریزی، (۱/۴٩۰) مراجعه شود. [٧۴٧] به الخطط و الآثار، تألیف مقریزی، (۱/۴۸٩) مراجعه شود.
شکی نیست که قرار دادن هیجدهم ماه ذیالحجه بعنوان عید و موسمی از موسمهایی که مردم آن را جشن میگیرند، و با آمدن آن به شادی میپردازند، و در آن عبادتهایی مانند آزاد کردن برده، و ذبح و قربانی و غیره انجام میدهند این کارها بدعت و باطل میباشند، و پایه و اساس این کارها باطل است و گمان میکنند پیامبر ج در روز هیجدهم ماه ذیالحجه سال دهم هجری از حجةالوداع برمیگشت و در مکانی به نام غدیر خم به خلافت علیابن ابیطالب س توصیه کرد.
بسیار روشن و واضح است کسانی که این عید بدعت را بوجود آوردهاند و آن را تعظیم مینمایند شیعه هستند، آنها این عید را از عید فطر و عید قربان بزرگتر و فاضلتر میدانند و آن را عید الأکبر مینامند [٧۴۸].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / در بیانات خود که از انواع عیدهای زمانی مبتدع سخن میگوید، بعضی از بدعتهای اعیاد مکان و افعال را شامل بدعتهای زمانی میداند و میگوید:
نوع دوم: مکانی است که حادثهای در آن روی داده است همانطور که در غیر آن روی میدهد، بدون اینکه این حادثه باعث شود آنجا را موسم قرار دهیم، سلف صالح هم آن را تعظیم نمیکردند، مانند هیجدهم ماه ذیالحجه، که پیامبر ج هنگام برگشتن از حجةالوداع در غدیر خم خطبهای ایراد فرمودند، پیامبر ج در آن خطبه به پیروی از کتاب خدا توصیه کرد، و سفارش کردند که اهل بیت ایشان را دوست داشته باشند، همانطور که امام مسلم در صحیح خود آن را از زیدبن أرقم س روایت میکند [٧۴٩].
بعضی از کسانی که اهل هوا و هوس هستند در آن چیزهایی اضافه کردهاند، حتی گمان میکنند که پیامبر ج با نص صریح و آشکار خلافت علی س را اعلام کرده است، بعد از آنکه مکان بلندی را برای او فرش میکند و او را آنجا مینشاند، و سخنان و عملهایی را بیان میکنند که چنین چیزهایی اصلاً نبوده و روی نداده است، و گمان میکنند که صحابهها این نص را کتمان کردهاند، و حق او را غصب کردهاند، و همۀ آنها به جز افراد کمی فاسق و کافر شدند. با تأمل به عادتی که خداوند بنیآدم را بر آن قرار داده است، و امانت و دیانتی که اصحاب داشتند، و آنچه که شریعت اسلام از بیان حق بر آنها واجب گردانیده است، با علم الیقین میتوانیم بیان کنیم که برگزاری چنین روزی بعنوان عید و جشن کاری ایجاد شده میباشد و هیچ اصل و اساسی ندارد. هیچ یک از سلف صالح نه از اهل بیت رسولالله ج و نه غیر آنها چنین روزی را بعنوان عید اعلام نکرده و نگرفتهاند، تا در آن روز کاری و عبادتی انجام دهند. چون عیدها شریعت و قانونی از قانونهای خداوند میباشند، پس لازم است از آن پیروی و اتباع کرد نه ابتداع و بدعت را ایجاد نمود. پیامبر ج خطبههای فراوان و پیمانها و حوادث زیادی در ایام مختلف دارند: مثل روز بدر، حنین، خندق، فتح مکه، زمان هجرت، داخل شدنش به شهر مدینه، و خطبههای فراوان دیگری که در آنها قواعد و قوانین دین را بیان کرده است، و اینها سبب نشدهاند این ایام را عید گرفت، بلکه مسیحیها این کارها را انجام میدهند؛ آن کسانی که ایام حوادث عیسی ÷ را عید میگیرند، و یا یهودیها این کارها را انجام میدهند. عید چیزی است که شریعت آن را تعیین مینماید، آنچه شریعت آن را قرار دهد از آن باید پیروی شود و الا نباید چیزی که در دین نیست به آن اضافه کرد [٧۵۰].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / فتوا دادهاند که قرار دادن روز هیجدهم ماه ذیالحجه بعنوان عید بدعت است، سلف صالح آن را انجام ندادهاند و آن را مستحب ندانستهاند، و این موسم و زمان، موسمی غیر شرعی میباشد، و از جملۀ بدعتها به شمار میرود والله اعلم [٧۵۱].
[٧۴۸] به مختصر التحفة الإثنی عشریه، تأْلیف آلوسی، ص (۲۰۸) مراجعه شود. [٧۴٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۴/۱۸٧۳)، کتاب فضایل صحابه، حدیث شماره (۲۴۰۸). [٧۵۰] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۶۱۳-۶۱۵) مراجعه شود. [٧۵۱] به مجموعه فتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیه، (۲۵/۲٩۸) مراجعه شود.
بحث اول: تشکیل مراسم برای عید میلاد مسیح ÷.
بحث دوم: مراسم نوروز
بحث سوم: مراسم عیدهای میلاد
بحث چهارم: مراسم و عیدهای نوپیدا
بحث پنجم: جشن گرفتن ابتدای سال هجری
بحث ششم: جشن گرفتن ابتدای قرن هجری
بحث هفتم: تشکیل مراسم برای یادبود بعضی از علما
بحث هشتم: مشروع بودن مخالفت با اهل کتاب
بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست که خداوند سبحان حضرت محمد ج را پس از چندی بعد از پیامبران پیش از ایشان برای مردم فرستاد، در حالیکه تمام مردم روی زمین از عرب و عجم به شدت با هم دشمنی میورزیدند و بغض و کینه داشتند، مگر بقایایی از اهل کتاب - یا اکثرشان -. کمی قبل از بعثت حضرت محمد ج مردم دو دسته بودند:
۱- اهل کتاب و ملتزم به کتاب، و این کتاب یا مبدل و عوض شده بود، یا منسوخ بود و دینی که فراموش شده بود و از بین رفته بود، بعضی مجهول و بعضی دیگر ترک شده بود.
۲- عرب و عجم بیسواد بودند، و عبادتهایی که خود آن را خوب میدانستند و یا گمان میکردند برایشان نفع دارد انجام میدادند، مانند پرستش ستاره، بت، قبر، مجسمه، و چیزهایی دیگر. مردم در زمان جاهلیت، واقعاً جاهل و نادان بودند، کسی که از همه عالمتر و آگاهتر بود آگاهی بسیار اندک و کمی از انبیاء گذشته داشت، و او هم آنچه که از حق میدانست با باطل مخلوط شده بود، به عبادتهایی مشغول بودند که اکثر آن بدعت و قسمت کمی از آن مشروع بود.
پس خدا مردم را با دعوت پیامبر ج به آنچه که راه هدایت بود، آشنا کرد، بطوری که این هدایت به طور عموم برای همۀ امت مسلمان حاصل شد، خصوصاً برای اهل علم، که شامل؛ علم نافع، عمل صالح، اخلاق فاضله، سنتها و روشهای درستی بود که تمام امتهای قبلی نه از نظر علمی و نه از نظر عملی چنین برنامههایی نداشتند و با آن برابری نمیکردند.
دین اسلام که پیامبر ج برای گسترش آن مبعوث شده بود، راه راست است، همان دینی که خداوند بر مسلمانان واجب کرده است هر روز در نمازشان از او بخواهند آنها را به آن هدایت دهد، و آن را به صراط و راهی توصیف میکند که پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحین بر آن هدایت یافتهاند و بعنوان نعمت به آنها داده است، نه آن کسانی که خشم و غضب خدا شامل حال ایشان است و نه راه گمراهان و کسانی که اهل ضلالت میباشند.
مغضوب علیهم یهودیها هستند، آن کسانی که خداوند در مورد آنها میگوید:
﴿قُلۡ هَلۡ أُنَبِّئُكُم بِشَرّٖ مِّن ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِۚ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيۡهِ وَجَعَلَ مِنۡهُمُ ٱلۡقِرَدَةَ وَٱلۡخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَۚ أُوْلَٰٓئِكَ شَرّٞ مَّكَانٗا وَأَضَلُّ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ٦٠﴾ [المائدۀ: ۶۰].
«بگو آیا شما را باخبر کنم از چیزی که پاداش بدتری از آن چیزهایی که بر ما خرده میگیرید) دارد؟ این کردار شما است، شما) کسانی که خداوند آنان را نفرین و از رحمت خود بدور کرده است، و بر ایشان خشم گرفته و با مسخ قلوبشان) از آنان میمونها و خوکهایی را ساخته است، و کسانی را پدیدار نموده است که) شیطان را پرستیدهاند، ...».
و خداوند دربارۀ آنها میفرماید:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مَّا هُم مِّنكُمۡ وَلَا مِنۡهُمۡ...﴾ [المجادلۀ: ۱۴].
«آیا آگاهی، از کسانی که گروهی را به دوستی میگیرند که خدا بر آنان خشمگین است، اینان منافقانی هستند و) نه از شمایند و نه از آنانند ...».
و آنها منافقینی هستند که به اتفاق اهل تفسیر یهودیها را دوست میدارند [٧۵۲]، و سیاق آیه نیز بر آن دلالت دارد.
خداوند میفرماید:
﴿ضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَيۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ﴾[آل عمران: ۱۱۲].
«آنان هر کجا یافته شوند، مُهر) خواری برایشان خورده است، مگر اینکه از روش ناپسند خود دست بردارند و در اعمال خویش تجدید نظر کنند و) با پیمان خدا یعنی رعایت قوانین شریعت) و پیمان مردم یعنی رعایت مقررات همزیستی مسالمتآمیز) و آنان شایستۀ خشم خدا شدهاند و ...».
آیات گذشته بیان میکنند که یهودیها مغضوب علیهم هستند، و ضالین مسیحیها میباشند که خداوند در مورد آنها میفرماید:
﴿لَّقَدۡ كَفَرَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَٰثَةٖۘ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّآ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۚ وَإِن لَّمۡ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٧٣ أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى ٱللَّهِ وَيَسۡتَغۡفِرُونَهُۥۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٧٤ مَّا ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ مَرۡيَمَ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُ وَأُمُّهُۥ صِدِّيقَةٞۖ كَانَا يَأۡكُلَانِ ٱلطَّعَامَۗ ٱنظُرۡ كَيۡفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ ثُمَّ ٱنظُرۡ أَنَّىٰ يُؤۡفَكُونَ٧٥ قُلۡ أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا يَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاۚ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ٧٦ قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ٧٧﴾ [المائدۀ: ٧۳-٧٧].
«بیگمان کافرند کسانی که میگویند خداوند یکی از سه خدایان است، معبودی جز معبود یگانه نیست؛ و اگر از آنچه میگویند دست بر ندارند، عذاب دردناکی به کافران آنها که روی این عقیده ایستادگی کنند،) خواهد رسید. یا بهسوی خدا بازنمیگردند، و از او طلب آمرزش نمیکنند؟ در حالی که) خداوند آمرزنده مهربان است. مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده خدا) بود؛ پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند، مادرش، زن بسیار راستگویی بود؛ هر دو، غذا میخوردند؛ با این حال، چگونه دعوی الوهیت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!) بنگر چگونه نشانه را برای آنها آشکار میسازیم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده میشوند! بگو: آیا جز خدا چیزی را میپرستید که مالک سود و زیان شما نیست؟! و خداوند، شنوا و داناست. بگو ای اهل کتاب! به ناحق در دین راه افراط و تفریط را مپوئید، و از هواها و امیال گروهی که پیش از این گمراه شدهاند و بسیاری را گمراه کردهاند و از راه راست منحرف گشتهاند پیروی نکنید».
این خطاب به مسیحیها میباشد همچنان که سیاق آیه بر آن دلالت میکند، به همین خاطر آنها را از غلو و افراط که تجاوز از حد و مرز است نهی میکند، همانطور که در این آیه آنها را نهی میکند:
﴿يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّۚ إِنَّمَا ٱلۡمَسِيحُ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ رَسُولُ ٱللَّهِ وَكَلِمَتُهُۥ﴾[النساء: ۱٧۱].
«ای اهل کتاب، در دین خود غلو نکنید، و دربارۀ عیسی راه افراط و تفریط نپویید) و دربارۀ خدا جز حق مگویید، و او را به اوصاف ناشایست همچون حلول و اتحاد و اتخاذ همسر و انتخاب فرزند توصیف نکنید) بیگمان عیسی مسیح پسر مریم، فرستادۀ خدا، و او واژۀ خدا یعنی پدیدۀ فرمان: کُنْ) است».
یهودیها در مورد حق کوتاهی و مسیحیها در آن غلو و افراط میکنند، در اصل یهود از این جهت کافر شدند چون به علم خود عمل نکردند، آنها حق را میدانند ولی نه در عمل و نه در قول از آن پیروی نمیکنند.
مسیحیها از این جهت کافرند چون بدون آگاهی و علم عمل میکنند، آنها عباداتی را انجام میدهند که در شریعت بر آنها امری وجود ندارد، و چیزهایی به خداوند نسبت میدهند که از آن آگاهی ندارند، به همین خاطر سلف صالح مانند سفیان بن عیینه و غیره میگویند: اگر عالمی از علمای ما فاسد شد صفتی از صفات یهود در آن موجود میباشد، و اگر عابدی مسلمان فاسد شد در وجود آن صفتی از صفات مسیحیها وجود دارد.
در حالی که خداوند ما را از راه و روش آنها ترسانده و نهی کرده است.
قضاوت و اعلام خداوند عز وجل که از طریق پیامبر ج خبر داده است، درست و قطعی است آنجا که میفرماید: «عن أبي سعيد الخدري س قال رسولالله ج: «لتتبعن سنن من كانم قبلكم شبراً شبراً و ذراعاً ذراعاً حتى لودخلوا جحر ضبّ تبعتموهم، قلنا يا رسولالله ج! اليهود و النصارى؟ قال: فمن» [٧۵۳]. «ابوسعید خدری س میگوید: پیامبر ج فرمودند: شما عادت و روش کسانی را که قبل از شما بودهاند وجب به وجب و متر به متر دنبال میکنید و از آنها پیروی مینمایید حتی اگر آنها داخل سوراخ سوسمار رفته باشند شما هم از آنها پیروی میکنید، گفتیم: ای رسول خدا ج منظورتان یهودیها و مسیحیها است؟ پیامبر ج فرمود: پس منظورم چه کسی است؟» هدفم آنها است.
امام بخاری در صحیح خود از ابوهریره س روایت میکند که پیامبر ج میفرماید: «لاتقوم الساعة حتي تأخذ أمتي بأخذ القرون قبلها شبراً بشبرٍ وذراعاً بذارع» فقيل يا رسولالله ج! كفارس والروم؟ فقال: «ومَن الناس إلا أولئك» [٧۵۴]. «قیامت برپا نمیشود تا زمانی که امت من رفتار و روشهای زمانها و قرنهای قبلی را وجب به وجب و متر به متر دنبال نکنند و انجام ندهند، گفته شد: ای رسول خدا ج مانند فارسها و رومیها؟ پیامبر ج فرمود: و غیر از آنها دیگر چه کسی وجود دارد؟».
پیامبر ج خبر داده است که درمیان امتش کسانی پیدا میشوند که خود را به یهود و نصاری که اهل کتاب هستند و یا خود را به فارسها و رومیها که غیر عرب و عجم هستند، تشبیه میکنند و پیامبر ج از این کار نهی فرموده است، البته همۀ امت رسولالله ج این کار را انجام نمیدهند، چون در حدیث متواتر آمده است که پیامبر ج میفرماید: «لايزال من أمتي أمة قائمة بأمر الله، لايضرهم من خذلهم ولا من خالفهم، حتى يأتيهم أمر الله وهم على ذلك») [٧۵۵](. «پیوسته کسانی از امت من وجود خواهند داشت که اوامر خدا را اجرا میکنند، کسانی که بخواهند آنها را خوار و ذلیل کنند نمیتوانند به آنها زیانی برسانند، و کسانی هم با آنها مخالفت ورزند آنها هم توان ضرر رساندن به آنها را ندارند، و تا روز قیامت آنها بر این حال خواهند بود».
و در جای دیگر پیامبر ج خبر داده است که خداوند همۀ این امت را بر ضلالت و گمراهی جمع نخواهد کرد و همۀ آنها گمراه نخواهند شد) [٧۵۶](.
پس با خبر صادق و قاطع و مؤکد پیامبر ج دانسته شد که درمیان امت ایشان گروهی به راه او متمسک و ملتزم خواهند بود، راهی که دین اسلام خالص و ناب میباشد، و همچنین گروهی وجود خواهند داشت که منحرف بوده و به یهودیها و مسیحیها تمایل دارند، با اینکه انسان با هر انحرافی کافر و یا فاسق نمیشود، بلکه بعضی اوقات انحراف سبب کفر، و بعضی اوقات سبب فسق و یا معصیت و خطا میشود. و این انحراف چیزی است که هوا و هوس دنبال آن میرود، شیطان هم آن را زیبا و قشنگ جلوه میدهد، به همین خاطر خداوند سبحان به بندگان خود دستور داده است پیوسته و مدام دعا کنند که خداوند به آنها بر هدایت صحیح و درست که در آن نه یهودیت و نه نصرانیت باشد ثبات و پایداری عطا نماید) [٧۵٧](.
خداوند این امت را با چیزهای مختلفی مورد امتحان و ابتلا قرار میدهد، از جمله کارهایی که تشبه و همشکلی با اهل کتاب و عجمها غیرعربها) در آن وجود دارد، و از آنچه مربوط به موضوع اهل کتاب است، مثل شباهت مسلمانان به کفار در اعیاد و مراسمهایشان بطور مختصر بحث خواهیم کرد.
[٧۵۲] به تفسیر ابن کثیر، (۴/۳۲٧) مراجعه شود. [٧۵۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱۳/۳۰۰)، حدیث شماره: (٧۳۲۰) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب العلم، حدیث (۲۶۶٩). [٧۵۴] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱۳/۳۰۰)، حدیث شماره (٧۳۱٩). [٧۵۵] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۶/۶۳۲)، حدیث شماره (۳۶۴۱) و مسلم، کتاب الإمارة، حدیث (۱٩۲۰، ۱٩۲۱). [٧۵۶] رواه الترمذی فی سننه، (۳/۳۱۵) ابواب الفتن، حدیث شماره (۲۲۵۵) و گفته: از این وجه حدیث غریب است، و ذکره الهیثمی فی مجمع الزوائد، (۵/۳۱۸)، و سیوطی در جامع الصغیر حدیث شماره: ۱۸۱۸ آن را آورده و اشاره کرده که حدیث حسن است، و سنن دارمی ۱/ ۲٩. [٧۵٧] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۶۳-٧۰) مراجعه شود.
مسیحیها به جشن گرفتن عید میلاد مسیح عادت گرفتهاند، این عید هم در روزی که گمان میکنند عیسی متولد شده است صورت میگیرد، که روز ۲۴ کانون اول دسامبر) آخرین ماه سال میلادی میباشد) [٧۵۸](.
راه و رسم آنها در این روز و عید این است که چراغهای زیادی را روشن میکنند، کلیساها را تزیین مینمایند، خانهها، خیابانها، بازارها را زینت میدهند، انواع شمعهای رنگارنگ و انواع چیزهای زینتی دیگر را به کار میبرند.
مراسم این عید را به طور رسمی و دولتی برگزار میکنند، و در تمام دولتهایی که دین مسیحیت دارند برای برگزاری آن اجازه رسمی داده میشود، و مردم به این مناسبت جشن و شادی میکنند.
در دین مسیحیت تشکیل مراسم عید میلاد مسیح کاری نوآور و بدعت میباشد، برگزاری عید در چنین روزی بدعت است که بعد از حواریون) [٧۵٩]( پیدا شده است، نه حضرت مسیح و نه حواریون چنین چیزی را سفارش نکرده و انجام ندادهاند [٧۶۰](.
و بسیاری از مسلمانان هم در کشورهای اسلامی به این مراسم و جشن گرفتن در آن روز مبتلا شدهاند.
تشکیل مراسم عید میلاد مسیح تنها به مسیحیها مربوط نمیشود، بلکه بعضی از مسلمانان هم در آن شرکت میکنند، آن مسلمانانی که در واقع شهوات نفس و هوا و هوس و شیطان آنها را برای این کار دعوت میکند، چون در این مراسم زنان با مردان اختلاط پیدا میکنند، و پردۀ حیا و شرم به کلی زدوده میشود، نوشیدن مسکرات، رقص زنان با مردان و سایر کارهای دیگری که گوینده از بیان آنها شرم دارد در آن صورت میگیرد، خداوند ما و شما را از این ابتلا و مصیبت مصون دارد. به همین صورت است تقلیدهای کورکورانه از مسیحیها، و این تقالید را تقدم و پیشرفت میدانند، شرکت کردن با مسیحیها در این جشنها را صورتی از صورتهای تمدن به حساب میآورند، به همین دلیل برای حضور در این مجالس عجله میکنند و علاقه نشان میدهند، و این مناسبت را به مسیحیها تبریک و تهنیت میگویند، در حالی که مسیحیها عید فطر و عید قربان را به مسلمانان تبریک و تهنیت نمیگویند.
همۀ این کارها به خاطر ضعیف بودن آگاهی دینی میباشد، و ثابت میکند که این مسلمانان فقط اسماً مسلمان هستند نه از روی دین و اعتقاد، چون این کار آنها مخالف فرمان پیامبر ج میباشد که میفرماید که از تشبه به کفار خودداری کنید و از این معاصی و گناهان که در این مراسمها صورت میگیرد نهی کرده است.
قال الله تعالی:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُم﴾ [المجادلۀ: ۲۲].
«مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغمبرش دشمنی ورزیده باشند، هر چند که آنان پدران یا پسران یا برادران و یا قوم و قبیلۀ ایشان میباشند».
شکی نیست که حضور در این مراسم و هدیه و کادو دادن به مسیحیها در این عیدها، بزرگترین صورت و شکل دوستی و محبت با دشمنان خدا و رسول خدا ج میباشد، این کار باعث نفی ایمان از آنها میشود همچنان که در آیۀ بالا آمده است و نصوص در این مورد زیاد هستند که در اینجا مجالی برای ذکر آنها وجود ندارد والله اعلم.
[٧۵۸] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۵۱۶) مراجعه شود. [٧۵٩] حواریون پیروان حضرت عیسی ÷ میباشند. به تفسیر ابن کثیر ۴/ ۳۶۲ مراجعه شود. [٧۶۰] به کتاب الجواب الصحیح، تأْلیف ابن تیمیه، (۲/۲۳۰) و مجموعه فتاوی ایشان، (۲۸/۶۱۱) مراجعه شود.
نیروز یا نوروز: اولین روز از ایام سال نزد فارسهای مجوسی یعنی ابتدای فصل بهار در هر سال میباشد.
این روز، عید فارسهای مجوسی و از اعیاد آتشپرستان و یکی از بزرگترین عیدهای آنان است. و گفته میشود: اولین کسی که آن را مرسوم کرد جمشید یکی از اولین پادشاهان فارس بود، به او جمشاد هم گفته میشود، جم به معنی ماه است، و شاد به معنای نور و روشنایی.
دلیل عید گرفتن این روز این است که زمانی که طهومرت به هلاکت رسید، بعد از او جمشید به پادشاهی رسید، و روزی را که در آن به پادشاهی رسید آن را نوروز نامید، یعنی روز جدید.
و بعضی از فارسها معتقد هستند که نوروز، روزی است که خداوند در آن نور را خلق کرده است، که نزد جمشید این روز خیلی با ارزش بود.
و بعضی هم گمان میکنند که نوروز ابتدای زمانی است که در آن فلک و آسمان شروع به گردش و دوران کرده است، و آنها این مدت را شش روز میدانند که اولین روز آن روز اول ماه فروردین، اولین ماه سال آنها میباشد، و روز ششم نوروز را نوروز بزرگ مینامند، چون پادشاهان فارس أکاسره) در آن پنج روز حوایج و نیازهای مردم را برطرف میکردند، سپس با نزدیکان خود به مجالس انس و شادی خود میرفتند.
عادت و رسم آنها در این روز این بود که: مردی که صورتی زیبا داشت شبانه نزد پادشاه میآمد، مراقب اعمال پادشاه بود، تا صبح میشد کنار در ایشان میایستاد، صبح که میشد بدون اجازه نزد پادشاه میرفت، پادشاه همین که او را میدید به او میگفت: تو کیستی؟ از کجا آمدهای؟ کجا میخواهی بروی؟ اسمت چیست؟ چرا وارد شدهای و آمدهای؟ همراهت چیست؟ او هم میگفت: من منصور هستم، نامم مبارک است و از طرف خدا آمدهام، خواهان پادشاه خوشبختم، تبریک و تهنیت و سلامتی را با خود آوردهام، همراه با سال جدید، سپس مینشیند، بعد از او مردی دیگر وارد میشود یک سینی از نقره همراه دارد، در آن گندم، جو، گیاه کرسنه خلر)، نخود، کنجد، برنج، از هر کدام هفت شاخه و نُه دانه، و تکهای قند، دینار و درهم تازه و جدید، در آن وجود دارد و جلو دستان پادشاه گذاشته میشود، سپس هدایا و کادوها روی آن گذاشته میشود، و آنگاه مردم براساس درجه نزدیکی و مقامشان نسبت به پادشاه میآیند، بعداً نانی بزرگ نوعی بربری) که از این دانهها درست شده است برای پادشاه آورده و در سبدی گذاشته میشود، از آنان میخورد و به کسانی که آنجا حاضرند میدهد، سپس میگوید: این روز تازه و جدیدی است، از ماهی نو، سالی نو و زمانی نو، لازم است آنچه که به مرور زمان کهنه شده تازه گردد، و سزاوارترین عضو انسان از نظر فضل و احسان نسبت به سایر اعضایش سرش میباشد، سپس بزرگان دولت را خلعت میدهد و آنچه از هدایا و کادو برای اوآورده شده است میانشان تقسیم میکند، و از عادت و روش فارسهای عوام در این شب بلند کردن آتش و سپس خاموش کردن آن با آب در صبحگاه است) [٧۶۱](.
یکی از کارهای عمده که در این عید انجام میدهند روشن کردن آتشهای فراوان - چون معبودشان است - و پاشیدن آب بسیار بر آن است، مردم در خیابانها، میدانها، کنار آبها و دریاها و دریاچهها گرد هم میآیند، زن و مرد با هم قاطی میشوند، صدایشان را بلند نموده، آشکارا در راهها میان خود شراب مینوشند، مردم آب و شراب را بر روی هم میپاشند، به حقوق آنان که با آنها در این مراسم شرکت نکردهاند تجاوز و به آنها بیاحترامی مینمایند، آبی که با کثافت مخلوط است بر رویشان میپاشند و سایر کارهای فاسد و گناه دیگر که در این روز انجام میدهند) [٧۶۲](.
با تأسف فراوان، این عید فقط مختصر به عجمها نیست، بلکه کسانی که در کشور خود ادعای اسلام و مسلمانی میکنند نیز در آن شرکت مینمایند، و سایر کشورهای دیگر، علیالخصوص پادشاهان، رؤسا، و وزراء و تجار و اعیان به حدی اظهار خوشحالی و سرور میکنند و انواع تزئینات بکار میبرند که جای توصیف نیست، تشکیل مراسم و اظهار خوشحالی و تعظیم برای این روز از خوشحالی و تعظیم آنها برای عید فطر و قربان بسیار بیشتر است) [٧۶۳](.
اهتمام و توجه مدعی اسلام به نوروز زمانی آشکار میشود که از عجمها در تمام کارهایی که در این روز انجام میدهند تقلید میکند مانند خوردنیها و طعامهایی که به خاطر این مناسبت درست میشوند و مخصوص این روز میباشند مثل: گندم جوش داده و دیگر خوردنیهای نوروزی. و همچنین یکدیگر را در آب انداختن و رفتن به باغ و بستانها و انداختن هم به داخل برکه و دریا و غیره که منجر به تجاوز به حقوق غریبان و فقرا و مساکین از زن و مرد و اذیت کردن آنها است چرا که آنان حاضر نیستند در این مراسم و جشنها شرکت کنند) [٧۶۴](. جشن گرفتن نوروز جزو اعیاد ملحدین و کافران بوده، و شرعاً تقلید از آنها درست نیست، برای انسان مسلمان جایز نیست در این مراسم شرکت کند، و درست نیست به این مناسبت به دیگران تهنیت و تبریک گفت، و اگر کسی دعوت و ضیافتی به این مناسبتها ترتیب داد به خاطر مخالفت با این اعیاد و مراسم اجابه دعوت او واجب نیست، و هر مسلمانی در این عیدها هدیه و کادویی به دیگری بدهد به دلیل مخالفت با این عیدها هدیهاش قبول نمیشود و نباید قبول کرد، به خصوص زمانی که آن هدیه و کادو از چیزهایی باشد که به آنها تشبه و شباهت پیدا میکند) [٧۶۵](.
جشن نوروز نزد غیرعجمها به منظور تعظیم و تکریم از آتشی نیست که معبود فارسهاست، و یا به خاطر علاقه به دیانت و تقلید از آنها نیز نمیباشد، بلکه تنها چیزی که آنها را وادار به انجام این کار کرده است شیطان میباشد که بر نفس و عقلشان مسلط شده، ارتکاب و انجام گناهان و معاصی را برایشان زینت داده است، از جمله اختلاط زنان با مردان، نوشیدن شراب، هرج و مرج بسیار زیاد، سقوط و تباهی تمام اخلاقها و آدابهای خوب و انسانی، انجام کارهای حیوانی و دور از شأن یک انسان، بلکه خیلی اوقات حیوانات برای انجام بعضی از کارها غیرت و شرم دارند ولی آنها در مراسمها رعایت نمیکنند:
﴿إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا﴾ [الفرقان: ۴۴].
«... بلکه آنها مثل چهارپایان هستند، بلکه از آنها گمراهتر و بدترند».
و روش کسانی که هوا و هوس خود را اله خود کردهاند این است که به انجام کارهایی که از حد و حدود دین و شرف و کرامت خارج هستند تمایل دارند، هر گاه راهی برای آن داشته باشند و پیدا کنند بسویش میروند، پس برای حضور در اجتماعات و مراسمهایی که انواع معاصی در آن صورت میگیرند حریص هستند، چون جواب شهوتهای نفسهای بیمار ایشان میدهند - پناه به خدا -:
﴿أَفَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن يَهۡدِيهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ٢٣﴾[الجاثیۀ: ۲۳].
«هیچ دیدهای کسی را که هوا و هوس خود را به خدایی خود گرفته است، و با وجود آگاهی از حق و باطل آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است، و بر چشمش پردهای انداخته است؟! پس چه کسی جز خدا و خدا هم از او رویگردان است) میتواند او را راهنمایی کند؟ آیا پند نمیگیرید و بیدار نمیشوید؟».
خداوند هدایتدهنده بسوی راه راست میباشد.
[٧۶۱] به نهایة الأرب، تألیف نویری، (۱/۱۸۶) مراجعه شود. [٧۶۲] به الخطط و الآثار، تألیف مقریزی، (۱/۴٩۳) مراجعه شود. [٧۶۳] به تحذیر المسلمین، ص (۱۵۱) مراجعه شود. [٧۶۴] به تنبیه الغافلین، ص (۳۸۴) مراجعه شود. [٧۶۵] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۲/۵۱٧) مراجعه شود.
از کارهای دیگری که مسلمانان به خاطر تشبه به کفار انجام میدهند تشکیل مراسم اعیاد میلاد و تولد میباشد.
عادت و روش مسیحیها این است که برای هر سالی که از زندگیشان میگذرد مراسمی را با منظور جشن تولد تشکیل میدهند، که در شریعت و دین آنها هم این کار محدث و بدعت میباشد.
پدر و مادر با گذشت هر سال از تولد فرزندانشان جشن میگیرند و هر سال آن را تکرار میکنند، و نیز خود پدر و مادر هم جشن تولد خود را به این صورت میگیرند.
عادت و روش آنها در این جشن تولدها این است: انواع تزئینات رنگارنگ را در تمام گوشه و کنار خانه برپا میکنند، نزدیکان و دوستان و همسایگان را دعوت میکنند، هر کدام از آنها مجبور و لازم است هدیه و کادویی را برای صاحب این جشن بیاورد.
پدر و مادر بچه یا شوهر - زمانی که جشن تولد برای همسر یا برعکس باشد - بسیار حریص و چشم انتظار هستند که هدیه و کادویی مخصوص به این مناسبت برایش بیاورند، و عادتاً این مراسم هم شبها برگزار میشود. و ضمن آمادگیهای قبلی انواع شیرینیها و نوشیدنیها مخصوص به این مناسبت آماده میشوند، به خصوص کیک مخصوص جشن تولد، که عادتاً به شکل دایره میباشد و حجم و بزرگی آن بستگی به تجمع مردم و سن کسی که جشن تولد برایش گرفته شده است دارد، و اگر آن فردی که جشن تولد برایش گرفته شده است بچه باشد به اندازۀ سن او بر روی آن کیک مخصوص شمع گذاشته میشود و اگر بزرگ باشد به تعداد هر ده سال یک شمع روی آن میگذارند، مثلاً اگر عمرش سه سال باشد سه شمع میگذارند، و اگر بزرگ مثلاً پنجاه ساله باشد پنج شمع روی کیک میگذارند، و معمولاً این کیک روی یک سفرۀ بزرگ گذاشته میشود که انواع شیرینیها و نوشیدنیهای دیگر در روی این سفره دورش را احاطه کردهاند.
سپس شمعهایی را که روی کیک گذاشته شدهاند روشن میکنند، و همه دور آن سفره جمع میشوند، کسی که جشن تولد برایش گرفته شده است وسط آنها رو به شمعها قرار میگیرد و با فوت کردن شمعها را خاموش میکند و حاضرین هم او را کمک مینمایند. که این به معنی آن است که به اندازۀ این شمعها از عمرش سپری شده است.
مردم به جشن تولد آنقد اهمیت میدهند که قابل وصف نیست، چون بسیار حریص هستند از عجمها تقلید کنند، با اینکه در این کار نهی شده است، و این عمل مصداق فرمودۀ پیامبر ج میباشد که میفرماید: «لتتبعن سنن من كان قبلكم ... » [٧۶۶].
راه و رسم و عادات کسی که قبل از شما بودهاند میپیمایید ... الی آخر حدیث.
از مظاهر و نشانههای این اهتمام به جشن تولد این است که آن را در روزنامهها و مجلات درج و اعلام مینمایند، در درست کردن انواع تزئینات و خوردنیها و نوشیدنیها اسراف میکنند و در این فرصت با هم به رقابت و تفاخر و برتری بر یکدیگر میپردازند.
اما کارهایی که حضرت رسول ج آنها را بعنوان سنت قرار داده است از جمله عقیقه است، عقیقه عبارت است از حیوانی که برای بچهای که به دنیا میآید چه دختر چه پسر ذبح میشود، اما مردم کمترین توجه و اهتمامی به این سنت که سنتی از سنتهای پیامبر ج است نمیدهند و به خاطر وجود بدعتهای زیاد و پشت کردن به سنتهای پیامبر ج نزدیک است سنتها از بین برود و نابود شود. عقیقه همان چیزی است که پیامبر ج در مورد آن میفرماید: «مع الغلام عقيقة، فأريقوا عنه دماً، وأميطوا عنه الأذي» [٧۶٧]. «برای پسری که متولد میشود عقیقه انجام دهید، حیوانی را برای او ذبح کنید و آنچه باعث اذیت او است از او دور کنید» [٧۶۸].
وقال ج: «كل غلام رهينة بعقيقته، تذبح عنه يوم سابعه، ويسمي فيه، ويحلق رأسه» [٧۶٩]. «هر بچهای در گرو و رهن عقیقهاش میباشد، روز هفتم برای او ذبح میشود، و در آن روز اسمی برایش تعیین میشود، و سرش تراشیده میشود».
وقال ایضاً: «عن الغلام شاتان مكافئتان، وعن الجارية شاة» [٧٧۰]. «برای پسر دو گوسفند مثل هم، و برای دختر یک گوسفند بعنوان عقیقه ذبح میشوند».
وقال ج: «عن الغلام شاتان، وعن الأنثي واحدة، ولايضركم ذكراناً أو إناثاً» [٧٧۱]. «برای پسربچه دو گوسفند و برای دختربچه یک گوسفند ذبح میشود، و نر یا ماده بودن آنها اشکالی ندارد».
و دلایل دیگر که بر مستحب و سنت بودن عقیقه برای بچهای که متولد میشود دلالت دارند [٧٧۲].
این سنت و روش حضرت محمد مصطفی ج میباشد، که اکثر مردم آن را ترک کردهاند در حالی که انجام دادن آن باعث اجر عظیم میشود، و به تقلید از کفار به جشن تولد روی آوردهاند، که به سبب انجام این کارها دچار عذاب و عقاب خواهند شد.
که سبب و دلیل این کار ضعف ایمان، جهل و نادانی، تقلیدهای کورکورانه، کم بودن و ضعیف بودن امر به معروف و نهی از منکر، و سستی بعضی از علمای دینی و طلاب علم در مبارزه با این بدعتها میباشد، بدعتهایی که فقط برای از بین بردن سنتها و جایگزین شدنشان انجام میشوند، که با این کار دین و اخلاق مردم فاسد خواهد شد، که مصیبت و بلایی بزرگتر از این وجود ندارد.
خداوند ما و شما را از هر شر و بدی محفوظ بدارد، و دین و دنیا و آخرت ما را اصلاح فرماید، چون او شنوا و اجابتکننده است، والله اعلم.
[٧۶۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱۳/۳۰۰)، حدیث شماره (٧۳۲) و صحیح مسلم با شرح نووی، (۱۶/۲۱٩) کتاب العلم، و لفظ حدیث از مسلم است. [٧۶٧] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (٩/۵٩۰)، کتاب عقیقه، حدیث شماره (۵۴٧۲) رواه ابوداود فی سننه، (۳/۲۶۱)، حدیث شماره (۲۸۳٩) و رواه الترمذی فی سننه، (۳/۵۳۵)، حدیث شماره (۱۵۵۱) و گفته: حدیث صحیح است، و سنن نسائی ٧/ ۱۶۴ کتاب العقیقة، و سنن ابن ماجه، کتاب الذبائح، حدیث شماره: ۳۱۶۴. [٧۶۸] منظور استحمام و یا تراشیدن موی سرش میباشد. (مترجم). [٧۶٩] رواه احمد فی مسنده، (۵/۱٧) و رواه ابوداود فی سننه، (۳/۲۶۰)، کتاب أضاحی، حدیث (۲۸۳۸)، و رواه الترمذی فی سننه، (۳/۸۳)، ابواب الأضاحی، حدیث شماره (۱۵۵٩) و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی ٧/ ۱۶۶، کتاب العقیقة، و سنن ابن ماجه، کتاب الذبائح، حدیث شماره: ۳۱۶۵. [٧٧۰] رواه احمد فی مسنده، (۶/۴۲۲) و رواه ابوداود فی سننه، (۳/۲۵٧)، کتاب أضاحی، حدیث (۲۸۳۴)، و رواه الترمذی فی سننه، (۳/۳۵)، ابواب الأضاحی، حدیث شماره (۱۵۴٩) و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی ٧/ ۱۶۵، کتاب العقیقة، و سنن ابن ماجه، کتاب الذبائح، حدیث شماره: ۳۱۶۲. [٧٧۱] رواه احمد فی مسنده، (۶/۴۲۲) و رواه ابوداود فی سننه، (۳/۲۵٧)، کتاب أضاحی، حدیث شماره (۲۸۳۵)، و رواه الترمذی فی سننه، (۳/۳۵)، ابواب الأضاحی، حدیث شماره (۱۵۵۰) و گفته: حدیث صحیح است، و سنن نسائی ٧/ ۱۶۵، کتاب العقیقة. [٧٧۲] به کتاب تحفة المودود بأحکام المولود، ص (۳۸-۴۲) مراجعه شود.
از جمله اموری که امروزه مسلمانان از کفار تقلید میکنند، برگزاری بعضی از جشنها و مراسم نوآور میباشد، جشنها و مراسمی که در هر زمانی در معرض نابودی و تغییر قرار دارند، چون ساختۀ دست بشر هستند، و طبق شریعت و فرمان خداوند نیستند، بلکه طبق نظر دولتها و حکام آنها میباشد.
بعضی از حکومتها یک روز معین را به مناسبت انقلاب و استقلال خود عید قرار میدهند، و بعد از اینکه آن حکومت و حکمرانی به سبب انقلاب دیگری تغییر کرد روز عید و مراسم در تاریخ انقلاب جدید قرار داده میشود، و عید و مراسم انقلاب اولی ترک میشود، این جشنها طبق علاقۀ کسی است که آن را قرار میدهد، اگر دوست داشت ادامه مییابد و اگر دوست نداشت تعطیل میشود، که این وضعیت برای مسخره بودن آن کافی است!!!.
عیدها نزد مردم ارزش و قیمت خود را از دست دادهاند، چون برای هر چیزی عید و جشنی گذاشتهاند، - چون هیچ مانعی برای ایجاد عید وجود ندارد؛ زیرا طبق علاقه و خواست دستهای از مردم میباشد - این عیدها و مراسم در دولتها و کشورهای مختلف، گوناگون هستند، هر حکومت و کشوری جشنها و عیدهای خاص خود را دارد، بعضیها رسمی هستند که تمام ادارههای حکومتی و مدارس تعطیل میشوند، و بعضیها خاص گروه و دستهای مخصوص میباشد مثل جشن مادر، عید کارگران، و بعضی از این عیدها شکلی هستند مثل جشن درخت وغیره ....
بعضی از کشورها برای این مناسبتها نشریه و اعلان خاصی دارند که اطلاعرسانی میکنند و مردم را آگاه میسازند.
اکثر کشورهای اسلامی در عصر حاضر حداقل سالانه ده عید و یا بیشتر دارند، در حالی که عید مسلمانان همانطور که معروف و مشهور است فقط دو عید میباشند، عید فطر و عید قربان، و عید هفتگی که روز جمعه است به آنها اضافه میشود. پس بقیۀ عیدها را چه کسی تشریع کرده و بعنوان عید قرار داده است؟!.
﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾[الشورى: ۲۱].
«شاید آنان انبازها و معبودهایی دارند که برای ایشان دینی را پدید آوردهاند که خدا به آن اجازه نداده است».
از نمونههای دیگر این اعیاد و جشنها میتوان عید نصر [٧٧۳]، عید مادر، جشن انقلاب، جشن صلح و سلامتی، جشن کوچ کردن، جشن کارگران، جشن وحدت، جشن احزاب، جشن قانون، و جشنهای دیگر.
جشنی که تمام کشورها در تمام گوشه و کنار جهان بر آن اتفاق دارند و همه آن را انجام میدهند جشن ملّی یا جشن استقلال یا جشن نشستن و امثال اینها میباشد، که در روزی که ابتدای حکمرانی شروع شده است و یا ابتدای استقلال آن دولت از سلطۀ مستعمرین بوده است برپا میشود.
و شکی نیست که چنین عیدها و مراسمی بدعت هستند، حرام میباشند، و وضع دین و شریعتی است که خداوند به آن اجازه نداده است و به آن راضی نمیباشد [٧٧۴].
[٧٧۳] عید نصر: از عیدهایی است که باطنیها که خود را فاطمیین نامیدند زمان حکمرانی بر مصر آن را بوجود آوردند. به کتاب الخطط و الآثار، تألیف مقریزی، (۱/۴٩۰) مراجعه شود. [٧٧۴] به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ، (۳/۱۰-۱۲۱) مراجعه شود.
بعضی از دولتهای اسلامی در ابتدای هر سال هجری عیدی را بعنوان اول سال تشکیل میدهند، تمام کارها یک روز قبل از این سال و یک روز بعد از آن تعطیل میشوند که برای انجام این مراسم و عید هیچ دلیل شرعی ندارند، بلکه تنها دوست دارند از یهودیها و مسیحیها در مراسمهایشان از آنها تقلید نمایند.
و اولین کسانی که عید و جشن ابتدای سال هجری را تشکیل دادند - طبق آگاهی محدود من - کمک و یاریدهندگان بدعتها، حکام و دستاندرکاران دولت عبیدیه - فاطمیها - در مصر بودند.
این مطلب را مقریزی در کتاب خود الخطط در ضمن ذکر ایامی که عبیدیها آن را به عنوان عید و موسم میگیرند بیان میکند.
در مورد عید ابتدای سال میگوید: و خلفای فاطمیها اعتنا و توجه خاصی به شب اول ماه محرم در هر سال میدادند، چون این شب اولین شب از شبهای سال و ابتدای زمان آن است ...، سپس رسم و رسوم را در این عید بیان میکند و همچنین بعد از آن عید اول سال و توجه آنها به آن را بیان میکند [٧٧۵].
عید ابتدای سال از جشنهای یهودیها میباشد، که تورات آن را بیان میکند، و آن را اول هیشا یعنی عید ابتدای ماه، که اولین روز از ماه تشرین و نزد آنها مانند عید قربان نزد مسلمانان است مینامند، و میگویند: خداوند ﻷ در این روز به ابراهیم دستور داده است که پسرش اسحاق [٧٧۶] را ذبح کند و بعداً خداوند به جای او گوسفندی بزرگ فدیه داد و او را نجات داد [٧٧٧].
بعد از یهودیها مسیحیها آمدند و از آنها تقلید کردند، و شب اول سال میلادی را جشن گرفتند، و برای این جشن مراسم خاصی دارند، در این شب - شب اولین روز سال جدید - مردم شرکتکننده در این عید در امکنۀ عمومی بر سفرههای که پر از خوردنیها و نوشیدنیهای حلال و حرام است برای خوردن و نوشیدن و رقص و لهو و لعب جمع میشوند، و تا صبح بیدار هستند، هر گاه ساعت دوازدۀ شب فرارسید که نیمۀ شب میباشد، تمام چراغها خاموش میشوند، به مدت بیش از پنج دقیقه هر کس با شخصی که در کنارش است روبرو میشود، و جایگاه طوری ترتیب داده شده است که هر مردی، یک زن در کنارش میباشد، حالا فرق نمیکند او را بشناسد یا خیر، و همۀ آنها میدانند که هنگام خاموشی با او رو در رو میشود، و هدفشان از خاموشی پوشش نیست، بلکه میگویند منظور پایان یافتن سال قبلی و شروع سال جدید میباشد. به همین خاطر بسیاری از جوانان و حتی پیرهای مسلمان برای حضور و شرکت در این جشنها حریص هستند، حالا مساوی است این جشنها در کشور خودشان یا کشورهای غربی یا شرقی برگزار شوند، مهم این است که شرکت در این مراسم را از دست ندهند، و در این راه پول و مال زیادی را صرف میکنند، و معتقد هستند که این فرصتی است باید از دست داده نشود، چون این اوقات - به گمان خود - از شبهای عمر است که هرگز فراموش نخواهند شد و به یادماندنی هستند!!!.
این عیدها فقط منحصر به مسیحیها نیست، بلکه بسیاری از کشورهای اسلامی و لو اینکه ارتباط کمی هم با مسیحیت داشته باشند جشن اول سال میلادی را میگیرند.
و این تقلید جشن گرفتن به ابتدای سال هجری هم سرایت کرده است ولی مراسم آن با جشن میلادی فرق دارد. شکی نیست این جشن و مراسم - جشن ابتدای سال هجری - کاری نوآور و بدعت میباشد، پیامبر ج و هیچ یک از صحابه - رضوانالله تعالی علیهم - و هیچ کدام از سلف صالح از تابعین و تَبْع تابعین و همچنین هیچ یک از ائمه و علمای بزرگ از جمله ائمه اربعه و غیر آنها - رحمةالله علیهم - این کار را نکرده و به آن دستور ندادهاند.
اما این کار در قرنهای اخیر بعد از اینکه مسلمانان با غیر خود از یهودیها و مسیحیها اختلاط پیدا کردند بوجود آمد، و کسی که میخواست با این کار دین مسلمانان را فاسد کند این بدعت را وارد اسلام نمود، پس آنها در مراسم و جشنهای یهودیها و مسیحیها شرکت کردند، و این مصداق و نمونۀ قول پیامبر ج میباشد که میفرماید: «لتتبعن سنن من كان قبلكم» [٧٧۸] ... الی آخر حدیث.
بدون شک راه و روش کسانی که قبل از شما بودند یهود و نصاری) طی میکنید و از آنها پیروی مینمایید.
بعضی از بدعتگزاران برای دو شب اولین روز و آخرین روز سال دعایی را اختراع و بنیاد کردهاند، و عموم مردم در بعضی از کشورهای اسلامی در بعضی مساجد آن را با امام جماعت تکرار میکنند و آن را میخوانند، که این دعا هم از پیامبر ج و صحابهها و تابعین روایت نشده و در هیچ یک از مسندها هم وجود ندارد [٧٧٩].
مضمون آن دعا این است: خداوندا! در این سال میدانی که از چیزهایی مرا نهی کردی و به آن راضی نبودی، من آن را فراموش کردم ولی تو فراموش نکردی، و رزق و روزی مرا دادی با اینکه قدرت انتقام و عقوبت مرا داشتی، مرا برای توبه فراخواندی ولی من جرأت معصیت و گناه تو را پیدا کردم، پروردگارا طلب بخشش دارم پس مرا عفو کن، و آن اعمالی که انجام دادهام و به آن راضی بودهای و وعدۀ اجر و ثواب را برای آن دادهای ای کریم، یا ذالجلال و الإکرام! آن را از من قبول کن، ای کریم! امیدم را از خودت قطع نکن، و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم. و میگویند: شیطان میگوید: تمام سال با او زحمت کشیدم و خسته شدم تمام زحمات و کار ما را در یک روز خراب و نابود کرد، و خاک را بر صورت خود میپاشد. و قبل از این دعا ده رکعت نماز میخوانند، در هر رکعت سوره فاتحه سپس آیة الکرسی را ده مرتبه و سورۀ اخلاص را نیز ده مرتبه میخوانند [٧۸۰].
بر طالب علم پوشیده نماند که دعا عبادت است، و عبادات توقیفی و جای اجتهاد نیستند، و این دعا هم از پیامبر ج و صحابه ش وارد نشده است و چنین دعایی را نخواندهاند همانطور که بیان شد.
و از بدعتهای دیگری که مبتدعین در روزهای اول و آخر سال احداث کردهاند روزۀ آن دو روز است، که به این حدیث استدلال میکنند «من صام آخر يوم من ذيالحجة، وأول يوم من الـمحرم، فقد ختم السنة الـماضية، وافتتح السنة الـمستقبلة بصوم جعل الله له كفارة خمسين سنة» [٧۸۱]. «هر کس آخرین روز از ماه ذیالحجه و اولین روز ماه محرم را روزه بگیرد، در واقع سال گذشته را با روزه به پایان رسانده و سال آینده را نیز با روزه شروع کرده است که خداوند آن را کفارۀ گناهان پنجاه سالش میگرداند».
[٧٧۵] به الخطط و الآثار، للمقریزی، (۱/۴٩۰) مراجعه شود. [٧٧۶] این دروغ و افترای یهودیها میباشد. چون اسحاق نبود بلکه اسماعیل بود، چون اولین فرزند، ابراهیم اسماعیل بود و از اسحاق بزرگتر بود، و بر این امر مسلمانها و اهل کتاب اتفاق دارند بلکه در کتاب آنها آمده ابراهیم هنگام تولد اسماعیل هشتاد و شش سال داشت، و چون اسحاق تولد شد ابراهیم نود و نه ساله بود. به دلیل اینکه اسحاق پدر آنها و اسماعیل پدر عرب میباشد تاریخ را تغییر داده و گفتهاند ذبیح اسحاق بوده است. به تفسیر آیات ٩٩- ۱۱۳ سورهی صافات از تفسیر حافظ ابن کثیر مراجعه فرمائید. [٧٧٧] به نهایة الأرب، تألیف نویری، (۱/۱٩۵) مراجعه شود. [٧٧۸] صحییح بخاری با فتح الباری، کتاب الاعتصام بالکتاب والسنة، حدیث شماره: ٧۳۲، و مسلم با شرح نووی ۱۶/ ۲۱٩ کتاب العلم، و لفظ حدیث از مسلم است. [٧٧٩] به کتاب اصلاح المساجد، ص (۲٩) مراجعه شود. [٧۸۰] به رساله روی الظمآن فی فضائل اله شهر و الأیام، ص (۲۱) مراجعه شود. [٧۸۱] رواه ابن جوزی فی الموضوعات، (۲/۱٩٩) و هروی گفته است: جوییاری و وهب هر دو دروغگویند و افرادی هستند که به دروغ و افترا حدیث جعل میکنند.
از بدعتهای دیگر قرون اخیر، جشن گرفتن ابتدای قرن هجری میباشد، که در ابتدای قرن پانزدهم هجری روی داد، و بعضی از کشورهای اسلامی به همین مناسبت جشن و مراسم تشکیل دادند، محفلهای سخنرانی برپا نموده، و به این مناسبت به یکدیگر تبریک و تهنیت میگفتند، و کتابهایی چاپ شدند که با این عبارت شروع شدهاند: به مناسبت جشن قرن پانزدهم هجری)، اعتراض به خاطر چاپ کتابها نیست، چون انتشار کتابها تبلیغ علم و دانش است به خصوص اگر سلفی یا دارای منهج سلفیت باشند، اما اعتراض به این خاطر است که ابتدای قرن را بعنوان عیدی از عیدهایی که مردم برای آن جشن و مراسم میگیرند قرار دادهاند، جشن گرفتن ابتدای قرن هجری کاری بدعی است و پیامبر ج از بدعت و اضافه کردن به دین نهی فرموده است.
جشن گرفتن ابتدای قرن هجری از دو جهت نهی شده است:
همچنان که جشن گرفتن ابتدای سال نهی شده، جشن قرن هجری هم بر آن قیاس میشود، و بیان شد که عید ابتدای سال از عیدهای یهودیان میباشد و مسیحیها از آنها تقلید، و مسلمانان هم از مسیحیها تقلید کردند، و معلوم است که تشبه و تقلید از کفار را هم خداوند در قرآن و هم پیامبر ج در سنت مطهر خویش نهی کردهاند [٧۸۲].
پس همواره آنچه اصل است و از آن نهی شده، فرع هم مثل آن است، در نتیجه جشن گرفتن اول قرن هجری از آن نهی شده است، چون این جشن و مراسم، تقلید و تشبه به اهل کتاب میباشد.
[٧۸۲] به کتاب: مشروعیة مخالفة اهل الکتاب، ص (۴۰۶) مراجعه شود.
از این مراسم و جشن نهی شده است چون محدث و بدعت است، زیرا از سلف صالح، تابعین، تبع تابعین، علمای مشهور امت مانند ائمه اربعه و غیر آنها و کسانی که بعد از آنها آمدهاند روایت نشده است که اول قرن هجری را جشن گرفته باشند و یا به این مناسبت مراسمی را تشکیل داده باشند، و در کتابهای تاریخ هم - طبق اطلاع محدود من - نیامده که هیچ یک از علما و یا حکام، ابتدای قرنی از قرنها را جشن گرفته باشند، و اگر چنین کاری خیر و شایسته بود کسانی که برای انجام اعمال خیر از ما حریصتر و کوشاتر بودند، که همان سلف صالح - رحمةالله علیهم - میباشند از ما سبقت میگرفتند.
نصوص زیادی در مورد نهی از امور محدثه و بدعت وارد شدهاند از جمله:
قوله ج: «من أحدث في أمرنا هذا ما ليس منه فهو رد» [٧۸۳]. «هر کس در دین ما چیزی ایجاد کند که از آن نباشد مردود است».
و قوله ج: «من عمل عملاً ليس عليه أمرنا فهو رد» [٧۸۴]. «هر کس عملی را انجام دهد که دستور و فرمان ما برای انجام آن وجود نداشته باشد مردود و باطل است».
کسی که طالب حق و با انصاف باشد شکی ندارد این جشن گرفتن و مراسمها شامل بدعتهایی که از آنها نهی شده میشوند، چون به دین اضافه شدهاند و «كل محدثة بدعة» [٧۸۵]. «هر چیزی که به دین اضافه شود بدعت است».
و از طرف دیگر تقلید از اهل کتاب در مراسم و عیدهایشان میباشد، «ومن تشبّه بقومٍ فهو منهم» [٧۸۶] والله اعلم.
[٧۸۳] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۵/۳۰۱)، کتاب صلح، حدیث شماره (۲۶٩٧) و مسلم کتاب الأقضیة، حدیث شماره (۱٧۱۸). [٧۸۴] رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الأقضیة، حدیث شماره: (۱٧۱۸). [٧۸۵] مقدمهی سنن ابن ماجه مرفوعاً الی النبی ج، (۱/۱۸)، و در سند آن عبید بن میمون مدنی است که ابن حجر در بارهی او گفته: احوال او پوشیده است، به تقریب التهذیب ۱/ ۵۴۵ مراجعه شود. [٧۸۶] رواه احمد فی مسنده، (۲/۵۰) رواه ابوداود فی سننه، (۴/۳۱۴)، کتاب اللباس، حدیث (۴۰۳۱)، منذری در تهذیب سنن ابوداود ۶/ ۲۵ گفته: در سند این حدیث عبد الرحمن بن ثابت بن ثوبان آمده و او ضعیف است. شیخ الاسلام ابن تیمیه در اقتضاء الصراط المستقیم ۱/ ۲۳۶ گفته: و این سند خوب است، سیوطی در جامع الصغیر، حدیث شماره: ۸۵٩۳ گفته: سند این حدیث حسن است، حافظ عراقی گفته: این سند صحیح است، و ابن حبان نیز آن را صحیح دانسته است علامه البانی / این روایت را صحیح دانسته است، به إرواء الغلیل، حدیث شماره: ۲۳۴۸ مراجعه شود.
از بدعتهایی که در بعضی از کشورها و جامعههای اسلامی پیدا شده است، تشکیل مراسم برای یاد بعضی از مُردگان به خصوص علما میباشد، که این مراسم معمولاً در تاریخی برگزار میشود که با روز وفات آن فرد موافق باشد، یک سال یا بیشتر از مرگش بگذرد آن مراسم را تشکیل میدهند. و مراسم با توجه به شخصیت و مقام افراد فرق دارند، مثلاً اگر از مردم عادی یا از کسانی که منتسب به علم باشند و با اینکه جاهل هم باشند، بعد از گذشت چهل روز از مرگش خانواده و نزدیکانش یادبودی به نام اربعین برایش ترتیب میدهند، مردم را در چادرهای مخصوصی یا در منزل متوفی جمع میکنند و کسانی را که قرآن میخوانند حاضر مینمایند، و دعوتی مانند دعوت عروسی تشکیل و آماده میکنند، آن مکان را با انواع نورهای درخشان و فرشهای نرم و گرانبها زینت میدهند، و پولهای زیادی را خرج و صرف میکنند، که هدفشان از این کار فقط ریا و فخرفروشی است، و شکی نیست چنین کاری حرام است، چون صرف کردن مال و ثروت میت برای اهداف نادرست میباشد و هیچگونه فایدهای برای میت ندارد، و باعث زیان و ضرر خانوادۀ او میشود. این در حالی است که درمیان ورثهها فقیر و ناتوانی وجود نداشته باشد حالا اگر درمیان آنها ناتوان و فقیری وجود داشته باشد این کار چگونه است؟!! و بعضی اوقات برای انجام این کار قرض و از طریق ربا استفاده میکنند - از خشم و غضب خدا به او پناه میبریم - [٧۸٧].
ابن قیم / میگوید: از جمله سنتهای پیامبر ج دلجویی و تعزیه اهل میت میباشد، ولی جمع شدن برای تعزیه و قرآن خواندن برای میت از هدایت پیامبر ج نیست، نه در کنار قبرش و نه غیر آن، همۀ این کارها بدعت میباشند [٧۸۸].
علی محفوظ / میگوید: آنچه مردم امروزه از درست کردن غذا و طعام برای تعزیهکنندگان انجام میدهند، و پولهایی که در شبهای تعزیه و ماتم صرف میکنند و یا شبهای دیگر به همین مناسبت مثل شبهای جمعه و اربعین همۀ اینها از بدعتهای مذموم میباشند و مخالفت با آنچه که پیامبر ج و سلف صالح که بعد از او آمدهاند میباشد [٧۸٩].
این مراسم بدعت هستند، پیامبر ج و صحابه ش و سلف صالح - رحمهالله علیهم - آن را انجام ندادهاند و از آنها روایت نشده است. آنچه در تعزیه سنت است این است: برای خانوادۀ میت غذا درست شود و برایشان فرستاده شود، نه اینکه اهل میت خود غذا درست کنند و مردم را برای آن دعوت نمایند، پیامبر ج هنگامی که خبر مرگ جعفربن ابیطالب را شنید گفت: «اصنعوا لآل جعفر طعاماً فإنه قدجائهم مايشغلهم» [٧٩۰]. «برای خانوادۀ جعفر غذا درست کنید چون چیزی مرگ) آنها را مشغول کرده است و توان درست کردن ندارند».
جریربن عبدالله البجلی میگوید: اجتماع مردم را درمیان خانوادۀ میت و درست کردن غذا و طعام را مثل نوحهسرایی فکر میکردیم [٧٩۱].
اما اگر مراسم برای یادبود یکی از علما و دانشمندان باشد، در روز وفاتش بعد از گذشت یک یا چند سال مراسم خاصی برای او گرفته میشود، و به تعدادی از پژوهشگران نوشتن بحثها و مطالبی در مورد سیره، شخصیت و روش او در تأْلیف و هر چه مربوط به آن باشد واگذار میکنند سپس در این مراسم ارائه و بیان میشوند، تألیفات و کتابهایش به خصوص کتابهایی که مهم و مشهور هستند چاپ میشوند، و برای زنده نگه داشتن یاد و نام او به گمان خودشان در بازار توزیع و پخش میشوند، و همچنین با این کار تلاش او در راه نشر علم و تألیف و امثال آنها را بیان میکنند. و اگر مراسم یادبود برای یکی از پادشاهان یا سلاطین یا رؤسا باشد بزرگان آن مراسم از کارهای نیک و تلاش او در دوران حکومت سخن میگویند، و بعضی اوقات کتابهایی دربارۀ او به این مناسبت مینویسند و پخش میکنند. بعضی از مردم سر مزار و قبر او میروند و شاخهای گل روی قبرش میگذارند، برای روحش فاتحه میخوانند، همۀ این کارها بدعت هستند، و هیچ دلیل شرعی برای آن ندارند و خداوند آن را دستور نداده است.
انتشار کتابهای یک عالم و دانشمند، نوشتن در مورد سیرۀ او و روش و منهج تألیف ایشان و یا چاپ کتابهایش اشکالی ندارد بلکه اگر شایسته و سزاوار باشد مطلوب و ضروری است، اما اشکال اینجا است نباید این کارها به زمان معین و مشخصی اختصاص پیدا کنند، و نباید با مراسم و کنفرانسها و سخنرانیها و سایر چیزهای دیگر همراه باشد. و یا در حضور ملوک و حکام باشد.
مراسم یادبود بعضی از مُردگان مانند علما و حکام، و بعضی از مردم عادی و امثال آنها، کاری بدعت و نوآور میباشد که همین برای مذموم بودن آن کافی است.
هیچ احدی عالمتر، دارای برترین و بهترین روش دعوت برای دین، بلند مقامتر، با اخلاقتر از پیامبر ج وجود نداشته و وجود نخواهد داشت، با این حال صحابه ش هیچ یادبودی و مراسمی را برای ایشان تشکیل ندادند، با اینکه انسانهایی مثل صحابه - رضوانالله علیهم - و تابعین و تبع تابعین و سلف صالح پیدا نخواهند شد که مثل آنها پیامبر ج را دوست داشته باشند، اگر در چنین مراسم و یادبودها خیر و صلاحی بود حتماً از همۀ ما پیشی میگرفتند.
تقدیر و تشکر از علما و دانشمندان بوسیلۀ مراسم یادبود حاصل نمیشود، بلکه بوسیلۀ استفاده از تألیفات و نوشتههای آنها از طریق نشر و خواندن و تعلیق و شرح بر آنها و سایر موارد صورت میگیرد.
این کارها هم زمانی باید انجام شوند که لیاقت و شایستگی آن را داشته باشند و بر منهج و روش صالح رفته باشند، و از منهج و روش گروههای گمراه و منحرف و یا متأثر از غرب و امثال آنها نباشند. عالمان و دانشمندان از سلف صالح و کسانی که بعد از آنها آمدهاند همیشه یاد و خاطره و روایات آنها حفظ و نگهداری شده است، و آنچه از علم و دانش برای مردم گفتهاند باقیمانده است، عالم و دانشمند میمیرد و از دنیا جدا میشود اما علم و دانش او نسل به نسل درمیان مردم بیان و پخش میشود و همیشه باقی خواهد ماند.
و به دلیل اینکه مردم از علم او استفاده میکنند نسبت به او رحم و شفقت دارند و برای ایشان از خداوند دعا میکنند و خواستار اجر و پاداش برای آنها میباشند که این دعاها بزرگترین یادبود و بلند کردن نام آنها است.
اما تشکیل مراسم یادبود برای آنها، تبرک به آثار آنها، طواف کردن به دور قبر و مزارشان همۀ این کارها بدعت هستند و بعضی اوقات به درجۀ شرک هم میرسند - به خدا پناه میبریم- . اگر چنانچه این علما و دانشمندان - که مراسم یادبود برایشان تشکیل میشود و به آثار آنها تبرک میشود - زنده بودند کسانی را که این کارها را انجام میدادند منع میکردند.
اما شیطان و هوا و هوس، بعضی از مردم را فریب داده برای بدعت دعوت میکنند تا به بهرۀ دنیایی و مادی برسند، و یا به مقام و منزلتی دست یابند، پس در گرداب و باتلاق بدعتها غرق میشود و نجات نخواهند یافت، مگر اینکه به کتاب خدا و سنت صحیح حضرت رسول ج برگردند و آنها را کافی بدانند، و همچنین اجماع علمای امت را قبول نمایند و تمام بدعتهایی را که ایجاد کردهاند ترک کنند، آن بدعتهایی که ذاتاً شر هستند و به شر و بلایی بزرگتر و بدتر منجر خواهند شد.
از خداوند خواستاریم ما و آنها را به راه راست هدایت فرماید، راه کسانی که به آنها نعمت عطا کرده است، راه پیامبران، صدیقین، شهداء و صالحین، و از خداوند خواستاریم میان ما و راه کسانی که بر آنها خشم گرفته و راه گمراهان فاصله اندازد و ما را از آنها دور نماید چون او بر هر چیزی قادر و توانا است.
[٧۸٧] به الإبداع، ص (۲۲۸) مراجعه شود. [٧۸۸] به زادالمعاد، ص (۱/۵۲٧) مراجعه شود. [٧۸٩] به الإبداع، ص (۲۳۰) مراجعه شود. [٧٩۰] رواه احمد فی مسنده، (۱/۲۰۵) رواه ابوداود فی سننه، (۳/۴٩٧)، کتاب جنائز، حدیث شماره (۳۱۳۲) و رواه الترمذی فی سننه، (۲/۲۳۴) ابواب جنائز، حدیث شماره (۱۰۰۳)، و گفته: حدیث حسن است، و سنن ابن ماجه، کتاب الجنائز، حدیث شماره: ۱۶۱۰، و مستدرک حاکم ۱/ ۳٧۲ کتاب الجنائز، و گفته: سند این حدیث صحیح است اما شیخین آن را تخریج نکردهاند. [٧٩۱] رواه ابن ماجه فی سننه، (۱/۵۱۴)، کتاب جنائز، حدیث شماره: (۱۶۱۲).
بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست که تقلید از اهل کتاب حرام است، - مساوی است که این تقلید در عادات و آداب و رسوم باشد یا در عیدها یا اخلاق و رفتار آنها و غیره باشد - چون تقلید و تشبه به آنها بر نوعی محبت و دوستی و تمایل به آنها دلالت دارد، اگرچه شخص مقلد آن را آشکار نکند، و اگر نوعی موّدت و محبت را هم ایجاد نکند حداقل ظن و گمان آن میرود پس به خاطر سد ذریعه و منجر نشدن به آن باز هم حرام است، و علاوه بر اینکه از جهتهای دیگر به علت نصوص وارده حرام است و باید از آنها دوری کنیم تا عادات و آداب و رسومی که باعث حب و دوستی کفار میشوند قطع شوند و از بین بروند.
و هرچه مشابهت بیشتر باشد تغییر در اخلاق و صفات کاملتر و تمامتر صورت میگیرد، حتی طوری میشود که تشخیص آنها از یکدیگر جز با عین و ذات آنها صورت نخواهد گرفت.
برعکس کسانی که مسلمان هستند و از مشابهت و تقلید ملتهای دیگر دور هستند، نسبت به غیر مسلمانان نفرت بیشتر و موّدت و محبت کمتر دارند.
تقلید و تشبه به اهل کتاب فقط بر محبت ظاهری میان مسلمان و کافر منحصر نیست، بلکه به امور اعتقادی و فکری درونی مربوط میشود که از محبت ظاهری مهمتر است، چون مسلمانی که در ظاهر از کفار تقلید میکند این کار سبب میشود از اعتقادات باطنی آنها متأثر شود، آن هم به صورت تدریجی خفی و قدم به قدم پیش میرود.
اکثر کسانی که در کشورهای غربی درس خواندهاند، و یا مدتی آنجا زندگی کردهاند عاشق زندگی غربی هستند، و به خاطر اینکه خیلی شدید به آنها معجب هستند تلاش میکنند به اندازۀ توان در بسیاری از امور از آنها تقلید نمایند. و افکار و اعتقاداتی عجیب و غریب به نام اسلام بیان میکنند که با عقیدۀ اسلامی صحیح در تضاد میباشد - خداوند ما و ایشان را هدایت دهد - .
از امور دیگری که بعضی از مسلمانان در مورد آنها سهلانگاری کردهاند، و برای تقلید و تشبه به امت و ملتهای دیگر سرعت پیدا کردهاند، عیدها و مراسم بدعتی هستند - که موضوع کتاب ما است - در این موارد بدعتهای زیادی ایجاد کردهاند، به طوری که باعث شد شیخ الإسلام ابن تیمیه / کتابی کامل در مورد نهی از تقلید و تشبه به اهل کتاب تألیف کند علیالخصوص تقلید از اعیاد و مراسم آنها و نام آن کتاب را «اقتضاء الصراط الـمستقيم لـمخالفة اصحاب الجحيم» نامید.
ابن تیمیه / بعد از حمد و ثنا و صلوات بر پیامبر ج میگوید: و اما بعد: من مردم را از تقلید و تشبه به کفار در اعیاد و جشنهایشان نهی کردهام، و بعضی از آثار صحیح و دلایل شرعی را ذکر کردهام، و همچنین بعضی از حکمت و فلسفههای شریعت را برای دوری از کفار - چه اهل کتاب باشند یا غیر آنها - و آنچه در شریعت از مخالفت اهل کتاب و عجمها آمده است بیان کردهام.
سپس اخیراً به من رسید که بعضی از مردم این بیانات من را غریب و دور از نظر صحیح، میدانند، چون با عادت و روشی که بر اساس آن رشد و نمو کردهاند مخالفت دارد، و به عمومیت و اطلاقات تمسک میجویند و بر آنها اعتماد میورزند، پس بعضی از دوستان از من خواستند که تعلیقی بر این مطلب داشته باشم که به اصل مسأله در آن اشاره کنم، چون بسیار فایده خواهد داشت و تا عموم مردم که به آن مبتلا شدهاند به طوری که در نوعی جاهلیت قرار گرفتند از آن بهرهمند شوند به همین دلیل هر آنچه آن لحظه حضور ذهن داشتم نوشتم، در حالی که اگر تمام دلایل، و کلام علما و تمام آثار را مینوشتم و بیان میکردم از آنچه که نوشتهام بسیار بیشتر میشد [٧٩۲].
و این کتاب شیخ الإسلام / از جالبترین و بهترین کتابها در این مورد محسوب میشود، چون حرام بودن تقلید از کفار با دلایلی از قرآن، سنت، اجماع، آثار و اعتبار بیان شده است. از آیات قرآن نزدیک به سی آیه را ذکر کرده است، و بعد از هر آیه وجه و صورت دلالت آن را بیان کرده است، سپس احادیث نبوی ج که بر این تحریم دلالت دارند نزدیک یکصد حدیث را ذکر کرده است، و به دنبال هر حدیث صورت و شکل دلالت را بر آن تحریم بیان کرده است، سپس دلیل اجماع را بر حرام بودن آن ذکر نموده است، سپس آثار و اعتبار را بیان کرده است. پس حقیقتاً این کتاب بسیار بزرگ و ارزشمند و فایدهاش بسیار زیاد است [٧٩۳].
به امید خدا بعضی از آیات و احادیث و همچنین اجماع و بعضی از آثار و اعتبار که دال بر حرام بودن تقلید و تشبه به اهل کتاب هستند به صورت زیر بیان میکنم:
[٧٩۲] به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۶۰-۶۱) مراجعه شود. [٧٩۳] به فتاوی و رسائل شیخ محمدبن ابراهیم آل شیخ، (۳/۱۰٩) مراجعه شود.
۱- فرموده خداوند:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلۡنَٰهُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ١٦ وَءَاتَيۡنَٰهُم بَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِۖ فَمَا ٱخۡتَلَفُوٓاْ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡعِلۡمُ بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّ رَبَّكَ يَقۡضِي بَيۡنَهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخۡتَلِفُونَ١٧ ثُمَّ جَعَلۡنَٰكَ عَلَىٰ شَرِيعَةٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ فَٱتَّبِعۡهَا وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِينَ لَا يَعۡلَمُونَ١٨ إِنَّهُمۡ لَن يُغۡنُواْ عَنكَ مِنَ ٱللَّهِ شَيۡٔٗاۚ وَإِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۖ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُتَّقِينَ١٩﴾ [الجاثیۀ: ۱۶-۱٩].
«ما به بنیاسرائیل کتاب آسمانی و حکومت و نبوت بخشیدیم، و از روزیهای حلال و پاکیزه بدیشان عطا کردیم، و آنان را بر جهانیان عصر خویش) برتری دادیم، ما دلایل واضح و نشانههای روشنی دربارۀ کار نبوت و شریعت دین خود را) در اختیار بنیاسرائیل گذاردیم، ولی آنان در این باره با همدیگر) اختلافی نداشتند مگر بعد از آن که علم و آگاهی از حقیقت دین و احکام آن) پیدا کردند، در این هنگام به سبب برتریجویی و عداوت و حسادت میان خود دربارۀ دین و احکام آن) اختلاف ورزیدند. قطعاً پروردگار تو، روز قیامت درمیان ایشان دربارۀ چیزی که راجع بدان اختلاف پیدا کردهاند، داوری خواهد کرد. سپس ما تو را مبعوث کردیم و) بر آیین و راه روشنی از دین قرار دادیم، پس از این آیین پیروی کن و بدان راه روشن برو و از هوا و هوسهای کسانی پیروی مکن که از دین خدا بیخبرند و از راه حق) آگاهی ندارند. آنان هرگز تو را از عذاب خدا نمیرهانند و در آخرت در برابر خدا کمترین کمکی به تو نمیتوانند بکنند، و هیچ دردی را از تو دوا نمیکنند) ستمگران کفرپیشه، برخی یار و یاور برخی دیگرند، و خدا هم یار و یاور پرهیزگاران است».
مطالبی که آیات بر آن دلالت دارند به این شرح است:
خداوند - سبحانه و تعالی - در این آیات خبر داده است که نعمت دین و دنیا را به بنیاسرائیل داده است، ولی آنها بعد از آگاه شدن به خاطر عداوت و حسادت میان همدیگر اختلاف پیدا کردند، سپس خداوند برای پیامبر ج شریعت و دینی قرار داد و به او دستور داد که از آن پیروی کند، و او را از پیروی کردن از هوا و هوس کسانی که آگاهی و علم ندارند نهی فرمود، و هر کس که با شریعت و قوانین الهی مخالفت کند شامل آن کسانی میشوند که علم و آگاهی ندارند.
هوا و هوس آنها: آنچه ایشان را خوار و پست میکند. و هدایت ظاهری که مشرکین بر آن هستند چیزهایی هستند که دین باطل خودشان آن را قرار داده است، و تابع آن هستند، و پیروی از هوا و هوس میباشد، به همین دلیل کفار به موافقت مسلمانان در بعضی از امور آنها خوشحال میشوند، چون کسی که نزدیک به محدودۀ ممنوع و حرامی قرار گیرد احتمال قرار گرفتن در آن و واقع شدن در آن را دارد [٧٩۴].
۲- فرموده خداوند:
﴿وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَفۡرَحُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَۖ وَمِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ مَن يُنكِرُ بَعۡضَهُۥۚ قُلۡ إِنَّمَآ أُمِرۡتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱللَّهَ وَلَآ أُشۡرِكَ بِهِۦٓۚ إِلَيۡهِ أَدۡعُواْ وَإِلَيۡهِ مََٔابِ٣٦ وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ حُكۡمًا عَرَبِيّٗاۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا وَاقٖ٣٧﴾ [الرعد: ۳۶-۳٧].
«کسانی که کتاب آسمانی) بدیشان دادهایم و منصف هستند) از آنچه بر تو نازل شده است خوشحالند، و از میان دستهها و گروههای اهل کتاب و سایر مشرکان) کسانی هستند که به سبب تعصبهای مذهبی و قومی) قسمتی از آن را نمیپذیرند. بگو من تنها و تنها مأمورم که خدا را بپرستم و انبازی برای او نسازم، من مردمان را) بهسوی او میخوانم و بازگشت من و همگان به جانب او است). همانگونه که کتابهای آسمانی را برای پیغمبران پیشین فرستادیم) قرآن را هم به عنوان داور به زبان) عربی بر تو) فرستادیم، پس برابر آن با همگان اعم از اهل کتاب و سایر مشرکان رفتار کن و برابر آرزوها و خواستهای مردم راه مرو) و اگر از آرزوها و خواستهایشان بعد از آن که دانش وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی، کسی نمیتواند در برابر خدا تو را یاری دهد و تو رااز دست عذاب او) محفوظ دارد».
آنچه این آیات بر آن دلالت دارند:
ضمیر هُمْ در أهوائهُمْ - والله اعلم - به آنچه قبلاً ذکر شده است برمیگردد که احزاب و گروههایی هستند که یکدیگر را نفی و انکار میکنند، پس هر کس چیزی و قسمتی از قرآن را انکار کند شامل آن میشود، مثل یهودی، مسیحی و غیر آنها، خداوند جل و علا میفرماید:
﴿وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ﴾.
«و اگر از آرزوها و خواستهایشان بعد از آن که دانش وحی) به تو رسیده است، پیروی کنی».
متابعت و پیروی کردن از آنها در چیزی که به دین و توابع دین آنها اختصاص دارد پیروی کردن از هوا و هوس آنها است، حتی پیروی از آرزوها و خواستهای آنها به کمتر از آن هم صورت میگیرد [٧٩۵].
۳- فرموده خداوند:
﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنكَ ٱلۡيَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِي جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٍ١٢٠﴾[البقرۀ: ۱۲۰].
«یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشنود و راضی نخواهند شد، مگر این که از آیین تحریف شده و خواستهای نادرست ایشان) پیروی کنی. بگو تنها هدایت الهی هدایت است. و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آن که علم و آگاهی یافتهای و با دریافت وحی الهی، یقین و اطمینان به تو داده است) هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود».
* آنچه که آیه بر آن دلالت دارد:
خداوند سبحان در جملۀ خبر میفرماید: ﴿مِلَّتَهُم﴾ و در جملۀ نهی میفرماید: ﴿أَهۡوَآءَهُم﴾ چون این قوم مطلقاً و جز به پیروی از دین آنها راضی و خوشنود نخواهند شد، و منع و خودداری از هوا و آرزوهای آنها در کم و زیاد واقع شده است، و روشن است پیروی از آنها در بعضی از مسائل دینی آنها، نوعی پیروی از آرزوها و هوا و هوسهای آنها است و یا ظن و گمان این پیروی وجود دارد [٧٩۶].
۴- فرموده خداوند:
﴿وَلَئِنۡ أَتَيۡتَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ بِكُلِّ ءَايَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَكَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّكَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٤٥ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡرِفُونَهُۥ كَمَا يَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنۡهُمۡ لَيَكۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ١٤٦ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ١٤٧ وَلِكُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ أَيۡنَ مَا تَكُونُواْ يَأۡتِ بِكُمُ ٱللَّهُ جَمِيعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ١٤٨ وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّكَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩ وَمِنۡ حَيۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَكَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَيۡثُ مَا كُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيۡكُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِي وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِي عَلَيۡكُمۡ وَلَعَلَّكُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠﴾[البقرۀ: ۱۴۵-۱۵۰].
«و اگر هر نوع برهان و حجتی برای آنان که کتاب بدیشان داده شده است یعنی یهودیان و مسیحیان) بیاوری از قبلۀ تو پیروی نخواهند کرد، و تو نیز از قبلۀ ایشان پیروی نخواهی کرد، و برخی از آنان هم از قبلۀ برخی دیگر پیروی نخواهند کرد. و اگر از خواستها و آرزوهای ایشان پیروی کنی و برای سازش با آنان رو به قبلۀ ایشان شوی) بعد از آن که علم و دانایی به تو داده شده است و به حقیقت امر آشنا گشتهای) در این صورت تو بیگمان از زمرۀ ستمکاران خواهی بود. و حاشا که چنین بکنی، بلکه این اندرزی است برای مؤمنان که هرگز چنین نکنند و کسی به خاطر کسی حق را رها نسازد و از باطل پیروی نکند). آنان که به ایشان کتاب آسمانی) دادهایم، او را که محمد ج نام دارد) خوب میشناسند، بدان گونه که پسران خود را میشناسند، و برخی از آنان بیگمان حق را پنهان میدارند در حالی که میدانند حق همان است که از جانب پروردگارت برایت آمده است، نه آنچه یهودیان و مسیحیان میگویند) و جزو شککنندگان مباش. هر ملتی را جهتی است که به هنگام نماز) به آنجا رو میکند، پس بسوی نیکیها بشتابید و در انواع خیرات بر یکدیگر سبقت بگیرید، هر جا که باشید خدا همگی شما را گرد میآورد، خدا بر هر چیزی توانا است. از هر مکانی که بیرون شدی به هنگام نماز) رویت را بهسوی مسجدالحرام کن و این رو کردنت از همۀ نقاط زمین سوی مسجدالحرام) بیگمان حق است و از جانب پروردگارت میباشد، و خدا از آنچه میکنید بیخبر نیست. و از هر کجا که بیرون رفتی به هنگام نماز) رویت را بهسوی مسجدالحرام کن، و هر جا که بودید رو بهسوی آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند، مگر کسانی که از ایشان ستم نمایند پس از آنان مترسید و از من بترسید تا نعمت خویش را بر شما تکمیل کنم. و شاید رهنمود شوید».
* آنچه آیات بر آن دلالت دارند:
بسیاری از سلف صالح گفتهاند [٧٩٧]: معنی آیه این است: تا یهود با موافقت در قبله دلیل و حجتی بر علیه شما نداشته باشند و بگویند: در قبلۀ با ما موافق هستند، پس نزدیک است که در دین هم با ما موافقت کنند، اما خداوند با مخالفت در قبلۀ آنها این حجت و دلیل را از آنها قطع کرد، چون حجت هر حق و باطل است که به آن استدلال شود.
﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ﴾.
«مگر کسانی که از ایشان ستم نمایند».
که قریش هستند، آنها میگویند: به قبلۀ ما برگشتند پس احتمال دارد که به دین ما برگردند. خداوند بیان میکند که در نسخ قبله و تغییر آن به خاطر مخالفت مردم با کفار در قبلهشان حکمت و فلسفهای وجود دارد.
تا این مخالفت تمام نیت و آرزوهای باطل آنها را قطع و بر باد نماید، و روشن است این معنی برای تمام مخالفتها و موافقتها ثابت است، چون کافر زمانی که در چیزی از کارش از او پیروی شود برایش حجت و دلیل میشود، مثل یهودیان به خاطر حجت و دلیل در قبله [٧٩۸].
۵- فرمودۀ خداوند:
﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ﴾ [آل عمران: ۱۰۵].
«و مانند کسانی نشوید که پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند آن هم) پس از آنکه نشانههای روشن پروردگارشان) به آنان رسید، و ایشان را عذاب بزرگی است».
* آنچه این آیه بر آن دلالت دارد:
مراد از تفّرقُوا) یهودیها و مسیحیها هستند، که به بیشتر از هفتاد فرقه و گروه تقسیم شدند، به همین خاطر پیامبر ج از پیروی کردن از آنها به خاطر نفس تفرقه و اختلاف نهی کرده است، با اینکه پیامبر ج خبر داده است که امتش به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشوند، و میفرماید: مثل فلان کس مباش. مماثلت و مشابهت به فلانی شامل لفظ و معنی میشود، و اگر عام و شامل نباشند بر جنس مخالفت با آنها و ترک مشابهت با آنها دلالت دارد و بیان میکند که کاری مشروع است، و بر این مطلب دلالت دارد که هر گاه انسان از مشابهت و تقلید از آنها دور باشد از واقع شدن در اصل مشابهت و تقلید که از آن نهی شده است دورتر و محفوظتر خواهد شد، و این مصلحت و منفعتی آشکار است [٧٩٩].
۶- فرموده خداوند:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ مِنَ ٱلۡكِتَٰبِ وَمُهَيۡمِنًا عَلَيۡهِۖ فَٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۖ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ عَمَّا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡحَقِّۚ لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰكِن لِّيَبۡلُوَكُمۡ فِي مَآ ءَاتَىٰكُمۡۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُكُمۡ جَمِيعٗا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ فِيهِ تَخۡتَلِفُونَ٤٨ وَأَنِ ٱحۡكُم بَيۡنَهُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَهُمۡ وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن يَفۡتِنُوكَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَيۡكَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعۡضِ ذُنُوبِهِمۡۗ وَإِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِ لَفَٰسِقُونَ٤٩﴾ [المائدۀ: ۴۸-۴٩].
«و بر تو ای پیامبر ج) کتاب کامل و شامل قرآن) را نازل کردیم، که در همۀ احکام و اخبار خود) ملازم حق، و موافق و مصدق کتابهای پیشین آسمانی)، و شاهد بر صحت و سقم) و حافظ اصول مسائل) آنها است. پس اگر اهل کتاب از تو داوری خواستند) میان آنها بر طبق چیزی داوری کن که خدا بر تو نازل کرده است. و به خاطر پیروی از امیال و آرزوهای ایشان، از حق و حقیقتی که برای تو آمده است، روی مگردان. ای مردم!) برای هر ملتی از شما راهی برای رسیدن به حقایق) و برنامهای قرار دادهایم. اگر خدا میخواست همۀ شما مردمان) را ملت واحدی میکرد و بر یک روال میسرشت) اما خدا چنین نکرد) تا شما را در آنچه از شرائع) به شما داده است بیازماید و فرمانبردار و سرکش معلوم شود) پس فرصت را دریابید و) بهسوی نیکیها بشتابید جملگی بازگشتتان بهسوی خدا خواهد بود. و از آنچه در آن اختلاف میکردهاید آگاهتان خواهد کرد. و هر یک را برابر کردار خوب یا بد پاداش و پادافره خواهد داد). و به تو ای پیامبر ج فرمان میدهم به اینکه) درمیان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است. و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که با کذب و حقپوشی و خیانت و غرضورزی) تو را از برخی چیزهایی که خدا بر تو نازل کرده است بدور و منحرف نکنند و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خود نسازند) پس اگر از حکم خدا رویگردان شدند و به قانون خدا) پشت کردند، بدان که میخواهد به سبب پارهای از گناهانشان ایشان را دچار بلا و مصیبت سازد و به عذاب دنیوی، پیش از عذاب اُخروی گرفتار کند). بیگمان بسیاری از مردم از احکام شریعت) سرپیچی و تمرد میکنند».
* آنچه که این آیات بر آن دلالت دارند:
متابعت و تقلید از یهودیها و مسیحیها در روش و دینشان تبعیت از هوا و هوس آنان است یا مظنۀ این تقلید از آنها میباشد، و ترک تقلید و مشابهت کمک است برای ترک آن، و متابعت و پیروی از هوا و هوس آنها را قطع خواهد کرد [۸۰۰].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میگوید: بدان که کتاب خدا قرآن) از مشابهت و تقلید از امتهای کافر را نهی میکند، و در داستان آنها عبرت و پندی برای ما است که بسیاری از اموری که آنها انجام دادهاند ترک کنیم، مثل قول خداوند آنجا که بیان میکند چه عذاب و عقوباتی دچار اهل کتاب شده است:
﴿فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ﴾[الحشر: ۲].
«ای خردمندان، درس عبرت بگیرید».
یا میفرماید:
﴿لَقَدۡ كَانَ فِي قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾[یوسف: ۱۱۱].
«به حقیقت در سرگذشت آنان، عبرت برای همۀ اندیشمندان است».
و آیات دیگر، و بعضی از آن بر مقصود ما دلالت دارد و بعضی به آن اشاره میکند و در واقع تتمۀ مقصود است.
پس زمانی که مقصود بیان این مطلب است که مخالفت اهل کتاب و کفار در عموم کارهایشان برای ما بهتر است تمام آیات بر این مطلب دلالت دارند، و اگر مقصود این باشد که مخالفت با آنها بر ما واجب است، بعضی از آیات بر آن دلالت دارند و بعضی هم دلالت ندارند، و ما بیان کردیم که در کل مخالفت با آنها مشروع است، که هدف و مقصود در اینجا همین است [۸۰۱].
[٧٩۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۸۴-۸۵) مراجعه شود. [٧٩۵] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۸۵-۸۶) مراجعه شود. [٧٩۶] به کتاب اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۸۵) مراجعه شود. [٧٩٧] مثل : مجاهد، عطاء، ضحاک، ربیع بن انس، قتاده، سدی، به تفسیر ابن کثیر، (۱/۱٩۵) مراجعه شود. [٧٩۸] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۸٧) مراجعه شود. [٧٩٩] به اقتضاء الصراط المستقیم مراجعه شود. [۸۰۰] به اقتضاء الصراط المسقیم، (۱/۸٩) مراجعه شود. [۸۰۱] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۸٩) مراجعه شود.
۱- قال ج: «إن اليهود و النصاري لايصبغُون فخالفوهم» [۸۰۲]. پیامبر ج میفرماید: «یهودیها و مسیحیها رنگ و حنا) را نمیزنند و از آن استفاده نمیکنند پس شما مخالف آنها عمل کنید».
* آنچه که این حدیث بر آن دلالت دارد:
پیامبر ج به مخالفت یهود و نصاری دستور داده است، و جنس و نوع مخالفت ایجاب میکند، طوری باشد که مقصود و هدف خداوند است، چون اگر امر به جنس مخالفت باشد مقصود حاصل میشود و اگر امر به مخالفت فقط در تغییر رنگ مو باشد به این خاطر است که در این کار مخالفت وجود دارد.
مخالفت یا علت مفرده است - یعنی مخالفت به تنهایی سبب و علت نهی میباشد - و یا علت دیگری است، یا بعضی از علت است، بر اساس همۀ این فرضها، به آن مخالفت امر شده است و شارع خدا و رسول ج) آن را میخواهند [۸۰۳].
۲- قوله ج: «خالفوا الـمشركين أحفوا الشوارب و أوفوا اللحى» [۸۰۴]. «با مشرکین مخالفت کنید سبیلها را کوتاه کنید و ریش را رها کنید».
* آنچه این حدیث بر آن دلالت دارد:
پیامبر ج بطور مطلق، بدون قید و به صورت عموم به مخالفت با مشرکین دستور داده است، سپس فرموده است: «أحفوا الشوارب و أوفوا اللحي» که این جمله بدل جملۀ اولی است، چون ابدال در جملهها هم واقع میشود همانطور که در مفردات صورت میگیرد، مثل قول تعالی:
﴿يَسُومُونَكُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَكُمۡ وَيَسۡتَحۡيُونَ نِسَآءَكُمۡ﴾[البقرۀ: ۴٩].
«آنان که بدترین شکنجهها را به شما میرسانیدند، پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده نگه میداشتند».
این ذبح و استحیاء همان سوء العذاب شکنجه) است، دراین جا نیز مخالفت با مشرکین است که به آن امر شده ایم، اما دستور با لفظ مخالفت با مشرکین، دلیل بر این است که جنس مخالفت منظور و هدف شارع میباشد، اگرچه در اینجا به این کار کوتاه کردن سبیل و گذاشتن ریش) توجه شده باشد، چون تقدیم مخالفت دلیل تقدیم عام بر خاص است، در روایت امام مسلم / آمده است: «جزوا الشوارب وأرخوا اللحى، وخالفوا الـمجوس» [۸۰۵].
پیامبر ج میفرماید: سبیلها را بزنید و کوتاه کنید، و ریش را رها کنید تا زیاد شود، و با آتشپرستها مخالفت ورزید.
۳- پیامبر ج میفرماید: «خالفوا اليهود فإنهم لايصلون في نعالهم ولاخفافهم» [۸۰۶]. «با یهودیان مخالفت کنید، آنها با کفشهایشان و با خف نماز نمیخوانند».
* آنچه این حدیث بر آن دلالت دارد:
«درست مثل حدیث سابق است، که توضیح داده شد».
۴- پیامبر ج میفرماید:
«فصلُ ما بين صيامنا وصيام أهل الكتاب أكلة السحر» [۸۰٧]. «جدایی روزۀ ما مسلمانان) با روزۀ اهل کتاب یهودیها و مسیحیها) خوردن سحری میباشد».
* آنچه این حدیث بر آن دلالت دارد:
فرق میان عبادت مسلمانان و اهل کتاب، هدف و مقصود شارع میباشد، و این مطلب را هم به صراحت بیان کرده است، ابوداود از ابوهریره س روایت میکند که پیامبر ج میفرماید: «لايزال الدين ظاهراً ما عجل الناسُ الفطر، لأن اليهود والنصارى يؤخرون» [۸۰۸]. «پیوسته دین آشکار خواهد بود تا هنگامی که مردم برای افطار عجله کنند چون یهودیها و مسیحیها افطار را به تأخیر میاندازند».
این نصی است برای ظهور دین که با تعجیل افطار، حاصل میشود آن هم به خاطر مخالفت با یهودیها و مسیحیها.
هر زمان مخالفت با یهودیها و مسیحیها سبب ظهور دین شود، و مقصود و هدف ارسال پیامبران هم این بوده که دین خداوند بر تمام دینهای دیگر تسلط پیدا کند، پس نفس مخالفت با یهودیها و مسیحیها از بزرگترین هدفهای بعثت پیامبران بوده است [۸۰٩].
۵- پیامبر ج میفرماید: «من تشبه بقوم فهو منهم» [۸۱۰]. «هر کس از قوم و ملتی تقلید کند و خود را به آنها شباهت دهد از آن قوم و ملت حساب میشود».
* آنچه این حدیث بر آن دلالت دارد:
این تقلید و شباهت بر تقلید و شباهت مطلق حمل میشود، و باعث کفر هم میشود، و بر وجوب تحریم مقداری از آن نیز دلالت دارد. و گاهی هم بر اندازۀ مشترکی که با آنها شباهت پیدا کرده است حمل میشود. اگر حکم آن کفر یا معصیت یا آن کار شعار آنها باش، همان حکم را دارد. در هر حالتی تشبّه و تقلید به دلیل نفس همان تشبه و تقلید حرام است، و تشبه عام است برای کسی که آن کار را انجام میدهد چون آنها آن را انجام دادهاند، و این خیلی نادر و کم است، و برای کسی که از غیر خود پیروی میکند به منظور رسیدن به هدف و غرضی که دارد، پس اصل فعل و کار از آن غیر گرفته شده است، اما اگر کسی چیزی را انجام دهد و بگوید که غیر او هم آن را انجام داده است و هیچ کدام از آنها از دوست و رفیق خود آن را نگرفته است این تشبه و تقلید جای تفکر و نظر است، اما از این هم نهی شده است تا به تشبه و تقلید سرنکشد و چون در ترک آن مخالفت وجود دارد [۸۱۱].
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میگوید: حداقل چیزی که این حدیث مقتضی آن است حرام بودن تشبه و تقلید از آنها میباشد، با اینکه ظاهر آن مقتضی کفر کسی است که خود را به آنها شباهت میدهد و از آنها تقلید میکند [۸۱۲].
[۸۰۲] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۶/۴٩۶)، کتاب احادیث انبیاء، حدیث شماره (۳۴۶۲) و رواه مسلم، کتاب اللباس، حدیث شماره (۲۱۰۳). [۸۰۳] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۱۶۰-۱٧۶) مراجعه شود. [۸۰۴] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۱۰/۳۵۱)، کتاب اللباس، حدیث شماره (۵۸٩۳) و مسلم، کتاب طهارت، حدیث (۲۵٩) و لفظ حدیث از مسلم است. [۸۰۵] رواه مسلم فی صحیحه، کتاب طهارت، حدیث (۲۶۰)، به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱٧۶-۱۸۱) مراجعه شود. [۸۰۶] رواه ابوداود فی سنن، (۱/۴۲٧)، کتاب الصلاة، حدیث (۶۵۲) و رواه الحاکم فی المستدرک، (۱/۲۶۰)، کتاب الصلاة و گفته: سند این حدیث صحیح است اما شیخین آن را روایت نکردهاند، و سیوطی در الجامع الصغیر ، حدیث شماره: ۳۸٧٩ آن را تصحیح نموده است. [۸۰٧] رواه احمد فی مسنده، (۴/۱٩٧)، و صحیح مسلم، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱۰٩۶، سنن دارمی ۲/ ۶ کتاب الصوم، باب فی فضل السحور، و سنن النسائی، کتاب الصیام، باب شماره: ۲٧. [۸۰۸] رواه احمد فی مسنده، (۲/۴۵۰) رواه ابوداود فی سننه، (۲/٧۶۳)، کتاب الصوم، حدیث (۲۳۵۳)، و سنن ابن ماجه، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۱۶٩۸، برای تفصیل له موارد الظمآن، کتاب الصیام، حدیث شماره: ۸۸٩، و مستدرک حاکم ۱/ ۴۳۱ کتاب الصوم مراجعه شود. [۸۰٩] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۱۸۱-۱۸٧) مراجعه شود. [۸۱۰] رواه احمد فی مسنده، (۲/۵۰) و رواه ابوداود فی سننه، (۴/۳۱۴)، کتاب اللباس، حدیث شماره (۴۰۳۱). [۸۱۱] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۲۳۸) مراجعه شود. [۸۱۲] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۲۳٧) مراجعه شود.
۱- عمربن خطاب ، اکثر ائمۀ بعد از او و سایر فقها شرایطی را برای اهل ذمه از مسیحیها و غیر آنها قرار دادهاند که باید حتماً رعایت کنند، و آنها خود را به اجرای آن ملزم دانستند که: به مسلمانان احترام میکزاریم، هر گاه خواستند در مجالس ما بنشینند به احترام آنها بلند میشویم، در لباسشان به آنها تشبه و شباهت پیدا نمیکنیم: مثل کلاه، عمامه، کفشها، فرق کردن مو، به زبان آنها سخن نمیگوییم، کنیه و اسم آنها را بر خود نمیگذاریم، بر زینها سوار نمیشویم، شمشیر با خود نمیگیریم، هیچ اسلحهای نداشته و حمل نمیکنیم، مُهر یا انگشتری را با زبان عربی نقش و نگار نمیکنیم، مشروبات الکلی خرید و فروش نمیکنیم، موی پیشانی سر مان را کوتاه نمیکنیم ، هر کجا که باشیم، به لباس مخصوص خودمان ملزم میباشیم، زنار بسته میکنیم، صلیب را بر روی کلیساهای خود آویزان نمیکنیم، در سر راه مسلمانان هیچ صلیب و یا نوشتهای را آشکار و ظاهر نمیکنیم، در بازار هم به همین صورت، در کلیساها ناقوس زنگ مخصوص) را خیلی خفیف و بدون صدا میزنیم، هنگام همراهی با جنازه صدا را بلند نمیکنیم، در سر راه مسلمانان هیچ آتشی را همراه آنها روشن نمیکنیم [۸۱۳].
این شرایط مشهورترین مطالب کتابهای فقهی و علمی میباشند، و در کل ائمه و اصحاب آنها و غیره بر آن اتفاق نظر دارند و اجماع بر آن وجود دارد.
هدف از تعیین این شرایط این است که مسلمانان از کفار جدا و مشخص شوند، و در ظاهر هیچ کدام به دیگری شباهت نداشته باشند، و عمر فاروق س و مسلمانان به اصل جدایی راضی نبودند بلکه به جدایی در عموم هدایت و برنامه راضی بودند، و این هم مقتضی اجماع مسلمانان برای جدایی از کفار در ظاهر و ترک تشبه و تقلید از آنها بود و مقصود و هدف از این جدایی این است که شناخته شوند [۸۱۴].
۲- قیسبن أبیحازم میگوید: ابوبکر صدیق س نزد زنی از طایفه أحمس [۸۱۵] که به او زینب میگفتند رفت، دید که حرف نمیزند، ابوبکر گفت چرا حرف نمیزند؟ گفتند حج انجام داده و قصد کرده است حرف نزند، ابوبکر به او گفت: حرف بزن، این کار شما حلال نیست، این کار از اعمال جاهلیت است، پس آن زن حرف زد و گفت: تو کیستی؟ گفت: مردی از مهاجرین، گفت: کدام مهاجرین؟ گفت از قریش. گفت: شما از کدام قریشی هستی؟ ابوبکر گفت: شما بسیار سؤال میکنی، من ابوبکر هستم، گفت: چه اشکالی دارد که ما کار صالح و خیری را که خداوند بعد از جاهلیت آورده است بر آن دوام داشته باشیم؟ ابوبکر گفت: هر گاه یکی از ائمه شما به استقامت بر آن دستور دادند اشکالی ندارد، زن گفت: کدام ائمه؟ گفت: آیا قوم و طایفۀ شما رئیس و اشرافی ندارند که به آنها امر میکنند آنها هم از ایشان اطاعت مینمایند؟ زن گفت: بلی، ابوبکر گفت: پس آنها همان مردم و و ائمه هستند [۸۱۶].
ابوبکر صدیق س خبر میدهد که سکوت مطلق حلال نیست، و به دنبال آن میفرماید: این عمل از اعمال جاهلیت است، میخواهد با این سخن عیب و مذموم بودن این عمل را بیان کند.
و اینکه بعد از حکم آن را توصیف میکند دلیل بر این است که وصف علت و دلیل میباشد، پس بر این مطلب دلالت دارد که به خاطر اینکه از عمل جاهلیت است واجب است از آن نهی و منع کرد.
و معنی قول ایشان که میگوید: «من عمل الجاهلية» یعنی اهل جاهلیت آن را انجام میدادند، و در دین اسلام چنین چیزی وجود ندارد، پس هر عبادتی شامل این کار میشود، مثل تمام کارهایی که اهل جاهلیت بوسیلۀ آن عبادت میکردند، و خداوند هم در دین اسلام به تعبد آن دستور نداده است، با اینکه عین کار هدف نباشد، مثل سوت کشیدن و کف زدن، خداوند در مورد کفار میفرماید:
﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمۡ عِندَ ٱلۡبَيۡتِ إِلَّا مُكَآءٗ وَتَصۡدِيَةٗ﴾[الأنفال: ۳۵].
«دعا و تضرع ایشان در کنار مسجدالحرام جز سوت کشیدن و کف زدن نمیباشد».
مکاء یعنی سوت کشیدن و چیزهایی مثل آن، و تصدیه یعنی کف زدن.
آنچه از آیات و احادیث و آثاری که گذشت، مشخص میگردد این است که همگی به صورت عموم بر واجب بودن مخالفت با اهل کتاب و کفار و عدم مشابهت و تقلید در اعیاد و مراسم آنها دلالت دارد آیات و احادیث و آثاری در مورد آن وارد شده است که شیخ الإسلام ابن تیمیه / آنها را ذکر کرده است و من هم بعضی از آنها را بیان میکنم:
[۸۱۳] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۰۲)، کتاب الجزیة باب الإمام یکتب کتاب الصالح علی الجزیة به احکام اهل الذمة، تألیف ابن قیم، (۲/۶۵٧-۶۶۳) مراجعه شود. [۸۱۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۳۲۱-۳۲۲) مراجعه شود. [۸۱۵] طایفهای از أنمار بن أراش از قحطانیه بودند، که به مادرشان بجیلة منسوب بودند. به معجم ما استعجم ۱/ ۵٧- ۶۳ و معجم قبائل العرب ۱/ ۱۰ و ۶۳- ۶۵ مراجعه شود. [۸۱۶] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (٧/۱۴٧-۱۴۸)، کتاب مناقب الأنصار، حدیث (۳۸۳۴).
بسیاری از تابعین و غیر آنها این آیه را چنین تفسیر کردهاند:
﴿وَٱلَّذِينَ لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا٧٢﴾[الفرقان: ٧۲].
«و بندگان خدا) کسانی هستند که بر باطل گواهی نمیدهند، و هنگامی که کارهای یاوه و سخنان پوچی را ببینند و بشنوند بزرگوارانه از آنها میگذرند».
ابوعالیه، طاوس، ابن سیرین، ضحاک، الربیع بن أنس، و غیر آنها میگویند: لغو یعنی اعیاد و جشنهای مشرکین [۸۱٧].
در روایتی از ابن عباس ب روایت شده که گفته است: منظور اعیاد و جشنهای مشرکین است. و عکرمه / میگوید: لغو یک نوع بازی است که در زمان جاهلیت وجود داشت و زور نام داشت [۸۱۸].
و قول تابعین که میگویند منظور اعیاد کفار است با قول بعضی که میگویند منظور از آن شرک یا بُتی در جاهلیت است، یا با قول بعضی که میگویند منظور مجالس فحش و ناسزا میباشد یا با قول بعضی که میگویند منظور آواز است در تضاد نیست و با آنها مخالفت ندارد، چون روش و عادت سلف صالح در تفسیرشان همین گونه بوده است، هر یک از آنها نوعی از انواع چیزهایی که نام برده شدند با توجه به نیاز شنوندگان ذکر میکردند و یا به این خاطر بوده است تا جنس آن چیز را بیان کنند.
و بعضی هم گفتهاند منظور از شهادة الزور دروغ است، اما این نظر اشکال دارد، چون خداوند میفرماید: ﴿لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ﴾ و نگفته است: «لايشهدون بالزور»: عرب میگویند: «شهدت كذا إذا حضرته» شاهد آن چیز بودم اگر آنجا حضور داشتم. مانند قول ابن عباس ب: «شهدت العيد مع رسولالله ج» [۸۱٩]. «با رسول خدا ج در عید حضور داشتم».
تفسیر تابعین مذکور به این صورت است: زور یعنی چیزی را نیکو جلوه دادن تا بر خلاف حقیقت ظاهر شود، مانند قول پیامبر ج: «الـمتشبع بما لم يعط كلابس ثوبي زور» [۸۲۰].
کسی که شهادت زور میدهد، کلام و سخنی را میگوید که با باطن و درون مخالف است، به همین خاطر سلف یک دفعه آن را به چیزی تفسیر کردهاند که نیکویی و حُسن خودرا به خاطر شبههای یا به سبب شاهدان ظاهر میکند، که در درون قبیح و زشت است، پس شرک و مانند آن حسن و نیکویی آن به خاطر ایجاد شبهه ظاهر میشود، موسیقی و مثل آن به خاطر شهوت ظاهر میشود.
اما اعیاد مشرکین، شبهه و شهود را جمع کرده است، که باطل میباشد چون هیچ نفع و سودی برای دین ندارد، و لذت و خوشی زودگذر که دارد عاقبت و آیندهاش عذاب و المی است که به دروغ تبدیل شده است، و حاضر شدن در آن شهود میشود.
و خداوند در این آیه عدم حضور در آنها را ستوده است، یعنی مجرد حضور در این اعیاد، دیدن یا شنیدن، پس تأیید و موافقت با این اعیاد مثل عمل کردن به آن که عملی زور است، نه فقط حضور، باید چگونه باشد؟!! مجرد این آیه، کسانی را میستاید و مدح میکند و تشویق و ترغیب میکند که در اعیاد و کارهای دیگر آنها حضور پیدا نکنند و آن را ترک نمایند، و مقتضی ترک حضور در آنها است، و کراهت حضور را هم میرساند چون خداوند آن را زور مینامد، اما حرام بودن حضور که از این آیه فهم شود اشکال دارد، اما دلالت این آیه بر حرام بودن انجام دادن آن به صورتهای مختلف و گوناگون است [۸۲۱].
[۸۱٧] به تفسیر ابن کثیر، (۳۲۸-۳/۳۲٩) و اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۲۶- ۴۲٧) مراجعه شود. [۸۱۸] به تفسیر الجامع لأحکام القرآن، تألیف قرطبی، (۱۳/٧٩-۸۰) مراجعه شود. [۸۱٩] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۲/۴۵۳)، کتاب العیدین، حدیث شماره (٩۶۲) و مسلم، کتاب صلاة العیدین حدیث: (۸۸۴). [۸۲۰] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (٩/۳۱٧)، کتاب نکاح، حدیث شماره: (۵۲۱٩) و مسلم، کتاب اللباس والزینة، حدیث شماره: (۲۱۲٩). [۸۲۱] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۲۸-۴۳۰) مراجعه شود.
۱- انس بن مالک س میگوید: پیامبر ج وارد مدینه شد اهل مدینه دو روز داشتند که در آن روزها بازی و شادی میکردند، پیامبر ج فرمود: «ما هذان اليومان؟» «این دو روز چه روزهایی هستند؟» گفتند: در زمان جاهلیت در این دو روز بازی و شادی میکردیم، پیامبر ج فرمود: «إن الله قد أبدلكم بهما خيراً منهما: يوم الأضحى، ويوم الفطر» [۸۲۲]. «خداوند به جای آنها دو روز خوبتر و بهتر قرار داده است: روز عید قربان و روز عید فطر».
* آنچه این حدیث بر آن دلالت دارد:
پیامبر ج آن دو روز زمان جاهلیت را تأیید نکرد، و مردم را رها نکرد که طبق عادت خود در آن دو روز بازی و شادی کنند، بلکه فرمود: خداوند دو روز بهتر و خوبتر را برای شما قرار داده است، ابدال از چیزی مقتضی ترک مبدل منه میباشد، چون بدل و مبدل منه با هم جمع نمیشوند. به همین خاطر این عبارت برای ترک اجتماع آنها بکار میرود و استعمال میشود، مثل فرموده خداوند:
﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّيَّتَهُۥٓ أَوۡلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمۡ لَكُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلٗا﴾[الكهف: ۵۰].
«آیا او شیطان) و فرزندانش را با وجود اینکه ایشان دشمنان شمایند به جای من سرپرست و مددکار خود میگیرید؟! ستمکاران چه عوض بدی دارند!».
و فرموده خداوند:
﴿وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ بِٱلطَّيِّبِ﴾[النساء: ۲].
«و اموال ناپاک را با اموال پاک جابجا نکنید».
و فرموده خداوند:
﴿فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ﴾ [البقرۀ: ۵٩].
«سپس ستمگران از فرمان خدایشان سرپیچی کردند) و گفتاری را که به آنان گفته بودیم تبدیل کردند و دگرگون گفتند».
و فرموده خداوند:
﴿وَبَدَّلۡنَٰهُم بِجَنَّتَيۡهِمۡ جَنَّتَيۡنِ ذَوَاتَيۡ أُكُلٍ خَمۡطٖ وَأَثۡلٖ وَشَيۡءٖ مِّن سِدۡرٖ قَلِيلٖ١٦﴾[سبأ: ۱۶].
«و باغهای پربرکت و پرمیوۀ) ایشان را به باغهای بیارزش) با میوههای تلخ و درختهای شوره گز و اندکی درخت سدر، مبدل ساختیم».
و از جمله حدیث میت که وارد قبر میشود:«فيقال له: انظر إلى مقعدك من النار قد أبدلك الله به خيراً منه معقداً في الجنة» [۸۲۳]. «به او گفته میشود: به جایگاه خودت در جهنم نگاه کن خداوند آن را به جایگاه خوبتر و بهتری در بهشت تبدیل و عوض کرده است». قول پیامبر ج که میفرماید: «إن الله قد أبدلكم بهما خيراً منهما» مقتضی ترک جمع بین آنها است، یعنی نباید هم جشن جاهلیت و هم جشن اسلام هر دو انجام شوند، به خصوص آنجا که میفرماید: «خيراً منهما» از آن دو روز بهتر و خوبتر هستند، این جمله دلالت میکند به اینکه دو روز عید قربان و رمضان جای عیدهای جاهلیت را بگیرند و عوض آنها باشند.
و همچنان که به آنها میگوید: «إن الله قد أبدلكم» خداوند عوضی را برای شما فرستاده است، هنگامی که از آنها در مورد آن دو روز پرسید و آنها جواب دادند: دو روزی هستند که در زمان جاهلیت در آنها بازی و شادی میکردیم، این جواب پیامبر ج دلیل بر آن است که آنها را نفی کرد و به جای آن دو روز، دو روز مبارک در دین اسلام جایگزین کرده است، اگر قصد نهی نداشت ذکر این ابدال مناسب نبود، چون اصل دو روز عید اسلامی را میدانستند، و آنها را به خاطر آن دو روز زمان جاهلیت ترک نمیکردند.
و در قول انس س که میگوید: «ولـهم يومان يلعبون فيهما» «آنها دو روزی داشتند که در آن بازی و شادی میکردند»، و قول پیامبر ج که میفرماید: «إن الله قد أبدلكم بهما خيراً منها: يوم الأضحي و يوم الفطر» دلیل بر این است که انس س از قول پیامبر ج فهمیده است که میفرماید: «أبدلكم بهما» «تعویض آن دو روز است».
و همچنین آن دو روز زمان جاهلیت در عصر اسلام از بین رفته بودند، در زمان پیامبر ج و خلفای راشدین اثری از آن باقی نمانده بود، اگر چنانچه مردم را از آن نهی نکرده بود از چیزهایی که در این روزها انجام میدادند در بین مردم باقی میماند، چون عادات جز با چیزی که باعث تغییر آن میشود تغییر داده نمیشوند و از بین نمیروند علیالخصوص طبیعت و سرشت زنان و بچهها، و نفس بیشتر مردم به روزی که عید گرفته شود و درآن کارهای باطل و بازی و شادی صورت گیرد تمایل و شوق دارد. به همین دلیل اکثر پادشاهان و رؤسا از تغییر عادات مردم در اعیاد و جشنهایشان عاجز ماندهاند، چون نفس آنها به شدت خواستار آن است، و جمهور مردم با تمام همت و قوت به آن اهمیت میدهند، پس اگر پیامبر ج با قوت و حدّت آن را منع نمیکرد بر آن باقی میماندند، حتی اگر این باقی ماندن به صورت ضعیف و کمرنگ هم بود، باز درمیان آنها میماند پس دانسته شد که این ممنوعیت قوی از جانب پیامبر ج ثابت است، و هر چیزی که پیامبر ج آن را قویاً منع کند حرام است، و چیزی دیگری مراد نیست.
این امری واضح بوده و جای هیچ شک و شبههای نیست که امثال این دو عید، اگر مردم به آن برمیگشتند- اگر به آن اجازه داده میشد - بین آن و بین آنچه پیامبر ج نهی کرده است راه فراری میبود و مطلوب مردم واقع میشد. و آنچه که در اعیاد اهل کتاب ممنوع و حرام است در حالی که آنها را به رسمیت میشناسیم خیلی حرامتر و بدتر است از آنچه در اعیاد جاهلیت ممنوع و حرام است. چون جاهلیت را هیچ کسی تأیید نمیکنند، تمام ائمه مشابهت و تقلید از یهودیها و مسیحیها را حرام میدانند و مردم را از آن ترساندهاند، و خبر دادهاند که در آینده بعضی از آنها این حرام و ممنوع را انجام میدهند بر خلاف دین جاهلیت، که آن در آخر زمان برمیگردد، آن زمان بر میگردد که تمام مؤمنین به صورت عمومی بمیرند، آن وقت است که مصیبت بدتر میشود و بر کسی پوشیده نخواهد بود، چون شری که فاعل و انجامدهندهای حاضر و موجود داشته باشد برای مردم از شری که بالقوه شر است بیشتر جای ترس دارد [۸۲۴].
۲- ثابت بن ضحاک روایت میکند و میگوید: در زمان پیامبر ج مردی نذر کرد شتری را در محلی به نام بوانه قربانی و ذبح کند، نزد پیامبر ج آمد و گفت: نذر کردهام شتری را در بوانه قربانی کنم، پیامبر ج فرمود: «هل كان فيه وثن من أوثان الجاهلية يعبد؟». «آیا در آن مکان بتی از بتهای زمان جاهلیت پرستش میشد؟».
گفتند: خیر، پیامبر ج فرمود: آیا در آن مکان عیدی از عیدهای جاهلیت برپا میشد؟ گفت: خیر، پیامبر ج گفت: «أوف بنذرك، فإنه لاوفاء لنذرٍ في معصية الله، ولافيما لايملك ابن آدم» [۸۲۵]. «به نذر خود وفا کن، چون نذری که برای معصیت خدا صورت گیرد و یا نذر کردن چیزی که انسان مالک آن نیست درست نمیباشد».
* آنچه از این حدیث فهم میشود:
شخص نذرکننده، نذر کرده است شتر و یا به روایتی گوسفندی را در مکانی به نام بوانه ذبح کند، پیامبر ج از او میپرسد: آیا در این مکان بتی از بتهای زمان جاهلیت پرستش میشد؟ آیا عید و جشنی از جشنهای جاهلیت در این مکان برپا میشد؟ جواب داد: خیر، فرمود: به نذر خود وفا کن و آن را انجام بده، سپس فرمود: نذری که برای معصیت خدا باشد وفا به آن درست نیست، این جواب پیامبر ج بر این مطلب دلالت دارد که ذبح و قربانی در مکان عید و محل پرستش بُتها از چند جهت معصیت خداوند میباشند:
اول: قول پیامبر ج که میفرماید: «فأوف بنذرك» «به نذرت وفا کن»، بوسیلۀ حرف فاء حکم توصیف شده است و این دلیل بر این است که وصف سبب حکم میشود، پس سبب آن امر و کار که انجام شود این است که آن نذر از این دو صفت خالی باشد، در واقع آن دو صفت مانع انجام وفا به نذر میباشند، و اگر معصیت و گناه نبودند وفا به آن درست بود.
دوم: بعد از آنکه پیامبر ج فرمود: به نذرت وفا کن، به دنبال آن فرمود: «لاوفاء لنذرٍ في معصية الله» «در معصیت خداوند وفا به نذر صحیح نیست»، اگر شکل و صورت چیزی که از آن سؤال شده است در لفظ عام داخل نبود در آن کلام هیچ ارتباطی وجود نداشت، و آنچه که نذر شده است - اما پیامبر ج زمانی که از شکل و صورت آن سؤال کرد گفت: به نذر خود وفا کن، یعنی مادام که چیزی که موجب تحریم است وجود ندارد جواب پیامبر ج این است که به نذر خود وفا کن، و از وجود آن دو صفت نهی کرد، و اصل وفا به نذر معلوم و روشن است ولی ایشان آنچه را که وفا به آن درست نیست بیان کرد، و هر گاه لفظ عام بر سببی وارد شد لازم است سبب داخل آن لفظ شود.
سوم: اگر چنانچه ذبح در مکانهای عید جایز و درست بود پیامبر ج آن را برای نذرکننده صحیح میدانست، همانطور که دف زدن را برای کسی که نذر کرده است با زدن دف نذرش را انجام دهد جایز شمرد [۸۲۶]، بلکه حتی وفا به آن واجب هم میشد، زمانی که ذبح در مکان نذر شده واجب است، و زمانی که ذبح در مکان عید آنها نهی شده است، پس چگونه با خود عید موافقت میشود، آن هم با انجام بعضی از اعمالی که به سبب عید آنها صورت میگیرد؟
زمانی که پیامبر ج از مکانی که در آن کفار مراسم عید را برگزار کردهاند جلوگیری میکند تا حیوانی ذبح شود، با اینکه آن کفّار، مسلمان هم شده باشند و آن عید را ترک نموده باشند و سؤالکننده هم نمیخواهد در آن مکان عید برگزار کند، بلکه فقط حیوانی را ذبح میکند، پس روشن میشود که این ممانعتها به خاطر جلوگیری از واقع شدن در حرام است و به خاطر ترس از این است که این ذبح ممکن است باعث احیا و زنده کردن آن عید در آن مکان شود، و جلوگیری از قرار دادن آن مکان برای برگزاری مراسم عید میباشد، در حالی که آن عید - والله اعلم - بازاری بود که در آن خرید و فروش میکردند و بازی و شادی میکردند، همچنان که انصار گفتند: دو روز هستند که در زمان جاهلیت در آنها بازی و شادی میکردیم. اعیاد زمان جاهلیت برای آنها عبادت نبود، به همین خاطر پیامبر ج فرق انداخت میان مکانی که مکان بت بوده است و مکانی که، مکان عید و جشن بوده است، به همین خاطر به شدت از انجام کاری و چیزی از اعیاد جاهلیت به هر شکل و صورتی که باشد نهی فرموده است.
انجام مراسم عیدهای یهودیها و مسیحیها که بعنوان دین و عبادت انجام میشوند از عیدی که بعنوان لهو و لعب انجام میشود حرامتر و گناهتر میباشند، چون تعبد به چیزی است که باعث خشم خدا میشود و او را ناراحت میکند از دنبال شهوات رفتن به وسیلۀ چیزهای حرام گناهتر و قبیحتر هستند، به همین خاطر شریک قرار دادن برای خدا از زنا بزرگتر و گناهتر میباشد، به همین دلیل جهاد با یهود و نصاری از جهاد با بتپرستان خوبتر و افضلتر میباشد. زمانی که شارع و قانونگذار مادۀ اعیاد بتپرستان را به خاطر ترس از آلوده شدن مسلمان به چیزی از کارهای کفار قطع و ممنوع کرده است، - آن کفاری که شیطان از پیاده شدن آرزوهای آنان در جزیرة العرب ناامید شده است - ترس از آلوده شدن به کثافتهای یهودیان و مسیحیان خطرناکتر میباشد و نهی از آن شدیدتر است، چگونه ترس نباشد در حالی که پیامبر ج خبر داده است که گروهی از این امت راه و روش آنها را میپیمایند و از آنها تقلید میکنند، علاوه بر آنچه گذشت، این حدیث علاوه بر این مطلب دلالت دارد که مردم در زمان جاهلیت عیدهایی داشتند و در آن روزها جمع میشدند و روشن است با مبعوث شدن رسولالله ج خداوند همۀ آنها را محو و نابود کرد و هیچ چیزی از آنها باقی نماند، و همچنین روشن است که اگر نهی و منع پیامبر ج نبود مردم هرگز آن اعیاد را ترک نمیکردند، چون با توجه به طبیعت و سرشت انسان آنچه که در این اعیاد انجام میشد به خصوص عیدهای باطل که شامل بازی و شادی و لذات باشد نفس انسان خواستار آنها است و همچنین عادت آنها هم به آن الفت گرفته بود و عادت طبیعت و سرشت دوم است، و زمانی که چیزی که مقتضی قوی برای برپا کردن آن باشد اگر یک مانع قوی و محکم از طرف پیامبر ج نبود هرگز این عیدها نابود و محو نمیشدند.
باید به طور یقین بدانیم که امام المتقین حضرت محمد ج امت خود را خیلی قوی و محکم از برگزاری و شرکت در اعیاد کفار منع کرده است. و به هر طریق ممکن برای نابودی و محو آن تلاش کرده است، و در حق امت خود هیچ چیزی از اعیاد اهل کتاب را باقی نگذاشته و آن را ثابت نکرده است. به همین صورت به نسبت سایر اعمال و کفرها و معاصی آنان آنها را باقی نگذاشت، بلکه در بسیاری از مباحات و صفات طاعات به منظور مخالفت با آنها در نهی و منع آنها مبالغه نمود. تا انجام این کارها باعث موافقت در سایر کارهای دیگر آنان نگردد، و تا این مخالفت مانع سایر کارهای دیگر گردد، چون هر گاه مخالفت بین شما و اهل جهنم زیادتر و بیشتر باشد از اعمال و کارهایی که اهل جهنم انجام میدهند دورتر و محفوظتر خواهی شد [۸۲٧].
۳- عایشه صدیقه ل روایت میکند و میگوید: ابوبکر س نزد من آمد در حالی که دو جاریه از جاریههای انصار نزد من بودند و آواز میخواندند و چیزهایی میگفتند که انصار روزی که در بعاث [۸۲۸] بودند میگفتند، گفت: آن دو جاریه آوازخوان نبودند، ابوبکر س گفت: آیا ترانههای شیطان در منزل رسولالله ج خوانده میشود؟ و آن روز روز عید بود، پیامبر ج فرمود: «يا أبابكر إن لكل قومٍ عيداً، وهذا عيدنا» [۸۲٩]. «ای ابوبکر هر قوم و ملتی عید و جشنی دارد، و این عید و جشن ما است».
و در روایتی میفرماید: «يا أبابكر! إن لكل قوم عيداًَ و إن عيدنا هذا اليوم» [۸۳۰] و در روایتی: «دعهما يا أبيبكر، فإنها أيام عيد، وتلك الأیام أیام مني» [۸۳۱]. «ای ابوبکر! هر قوم و ملتی عید و جشنی دارند و عید ما این روز است».
در روایتی دیگر آمده است: ای ابوبکر مانع آنها نشو، که آن روز، از روزهای عید قربان بود.
* آنچه از این حدیث فهم میشود:
اول: قول پیامبر ج که میفرماید: «إن لكل قوم عيداً و هذا عيدنا» این قول واجب میکند که هر قوم و ملتی باید عیدی مخصوص خود داشته باشند، همانطور که خداوند سبحان فرمود:
﴿وَلِكُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا﴾[البقرۀ: ۱۴۸].
«هر ملتی را جهتی است که به هنگام نماز) به آنجا رو میکند».
و خداوند میفرماید:
﴿لِكُلّٖ جَعَلۡنَا مِنكُمۡ شِرۡعَةٗ وَمِنۡهَاجٗا﴾[المائدۀ: ۴۸].
«برای هر ملتی از شما راهی و برنامهای قرار دادهایم».
این نصوص ایجاب میکند که هر قوم و ملتی باید راه و برنامهای مختص به خود داشته باشد. چون لام برای اختصاص است، هر گاه یهودیها و مسیحیها عیدی داشته باشند، این عید به آنها اختصاص دارد پس ما نباید در آن شرکت کنیم همچنان که در قبله و قانون و برنامههای آنان شرکت نمیکنیم، به همین صورت اجازه نمیدهیم در عیدهای ما هم شرکت کنند.
دوم: قول پیامبر ج که میفرماید: «و هذا عيدنا» مقتضی حصر میباشد یعنی غیر آن عیدی نداریم، و همین طور «وإن عيدنا هذا اليوم» معرفه بوسیلۀ الف و لام و اضافه مقتضی استغراق میباشد، پس ایجاب میکند که جنس عید ما منحصر در آن جنس باشد، همانطور که در این قول پیامبر ج چنین است که میفرماید: «تحريمها التكبير وتحليلها التسليم» [۸۳۲].
با الله اکبر نماز شروع و کارهای عادی غیر از امور نماز حرام میشوند، و با سلام دادن حلال میگردند.
هدف پیامبر ج حصر در عین آن عید یا عین آن روز نیست، بلکه اشاره به جنس مشروع است، همانطور که فقها میگویند: باب صلاة العید در حالی که صلاة العیدین شامل آن میشود، همانطور که گفته میشود: روزۀ، روز عید درست نیست.
به همان صورت است که قول پیامبر ج: «وإن هذا اليوم» یعنی جنس این روز، همانطور کسی که نمازی را مشاهده میکند میگوید: «هذه صلاة الـمسلمين» این جنس و نوع، نماز مسلمانان است، و به کسانی که به صحرا میروند و تکبیر و نماز و سایر چیزهای دیگر را انجام میدهند میگوید: «هذه عيد الـمسلمين» این عید مسلمانان است و امثال این چیزها.
قول پیامبر ج که میفرماید از همین باب به شمار میرود: «يوم عرفة، ويوم النحر، وأيام مني عيدنا أهل الإسلام، وهي أيام أكل و شربٍ» [۸۳۳]. «روز عرفه، روز عید قربان، و أیام التشریق سه روز بعد از عید قربان) عید ما مسلمانان میباشد، این روزها، روزهای خوردن و نوشیدن هستند». این فرمودۀ پیامبر ج دلیل جدایی ما مسلمانان و با غیر مسلمانها در عید و جشن میباشد، و اختصاص عید به این پنج روز میباشد، چون هر دو عید مکانی و زمانی در آنها جمع میشوند، و زمانش طولانی است، به همین خاطر عیدالکبیر یعنی عید بزرگ نامیده میشود، هر گاه صفات و ویژگیهای عبادت در آن کامل شد، حکم در آن به خاطر کامل شدن حصر میشود، یا چون روزهایی را حساب کرده است و برای ما جز این پنج روز عیدی وجود ندارد.
سوم: برای بازی و شادی جاریهها بوسیله دف و همچنین آواز و ترانه خواندن آنها اجازه داده شده است، به این دلیل که برای هر قوم و ملتی عیدی وجود دارد و عید ما این روز است، این امر نشان میدهد که رخصت وقتی است که عید مسلمانان باشد، و شامل عید کفار نخواهد شد، و بازی و شادی در اعیاد کفار جایز نمیباشد، همانطور که در اعیاد مسلمانان جایز و درست است، چون اگر چنانچه این بازی و شادیهایی که در عید ما مسلمانان انجام میشود در اعیاد کفار هم درست بود پیامبر ج نمیگفت: «فإن لكل قوم عيداً، وإن هذا عيدنا» چون تعقیب حکم به وصف بوسیلۀ حرف فاء دلیل بر این است که علت است، سپس سبب رخصت این است که هر ملتی عیدی مختص به خود دارد، و این عید ما است، و این علت مختص به مسلمانان است، پس برای ما درست نیست در هر عیدی که برای مردم وجود دارد بازی و شادی کنیم و آنچه در هر عیدی که برای مردم وجود دارد در آن عیدها هم انجام دهیم، و این دلالت دارد بر این که تشبه و تقلید از آنها در بازی و شادی و سایر موارد دیگر درست نیست و از آن نهی شده است [۸۳۴].
۴- سرزمین عربها همیشه و در همه حال در آن یهودی و مسیحی وجود داشته است، تا اینکه عمر فاروق س در زمان خلافت خود آنان را مجبور به کوچ کرد، یهودیها در زمان حیات رسولالله ج در مدینه زیاد بودند، و تا زمانی که نقض عهد کردند با آنها مدارا کردند، چند طایفهای یهودی در مدینه وجود داشتند، پیامبر ج فوت کردند زره جنگیشان نزد یک یهودی رهن گذاشته شده بود. در یمن یهودیها زیاد، مسیحیها در نجران [۸۳۵] و غیر آن و فارسها در بحرین [۸۳۶] بودند.
معلوم است که این اقوام عیدهایی داشتند که آنها را برگزار میکردند، و معلوم است که در این اعیاد: خوردن، نوشیدن، پوشیدن لباسهای قشنگ و انواع زینت، بازی و شادی و غیره صورت میگرفت، که همۀ آنها در نفس انسانها جای داشتند و طبیعتاً نفس خواستار آن است، به شرطی که مانعی وجود نداشته باشد به خصوص برای بچهها و زنان و بیشتر مردم بیکار.
هر کس از سیرۀ پیامبر ج آگاهی داشته باشد، به طور یقین میداند که مسلمان در هیچ کاری از کارهای غیر مسلمانان شرکت نمیکردند، و اعیاد کفار هیچ تغییری در عادات آنان نمیداد، بلکه آن روز برای پیامبر ج و سایر مسلمانان مثل سایر روزهای دیگر بود و هیچ فرقی نداشت، آن روز را به هیچ چیزی اختصاص نمیدادند، مگر اینکه به منظور مخالفت با آنها آن را روزه میگرفتند و یا چیزی شبیه آن انجام میدادند.
اگر مسلمانان دینشان مانع آن نبود و از آن نهی نمیکرد؛ همان دینی که از پیامبر ج گرفتهاند، حتماً بعضی از آنها این کارها را انجام میدادند و در عید کفار شرکت میکردند، چون هوا و هوس و نفس خواستار آنها هستند، اگر مانع شرعی وجود نداشت چیزی که مقتضی انجام آنها است موجود بود. در زمان خلفای راشدین ش هم عادت و روش مسلمانان بر منوال زمان پیامبر ج بود، پس شکی نیست مسلمانان از پیامبر ج خود یاد گرفتهاند و دریافتهاند که باید در اعیاد و جشنهای غیر مسلمانان شرکت نکنند [۸۳٧].
۵- ابوهریره س روایت میکند که از پیامبر ج شنیده است که میفرماید: «نحن الآخرون السابقون يوم القيامة، بيد أنهم أوتوا الكتاب من قبلنا، وأوتينا من بعدهم، ثم هذا يومهم الذي فرض الله عليهم، فاختلفوا فيه فهدانا الله له، فالناس لنا فيه تبع: اليهود غداً، والنصاري بعد غداً» [۸۳۸].
در روایتی دیگر: «بيد أنهم أوتوا الكتاب من قلبنا، وأوتيناه من بعدهم فهذا يومهم الذي اختلفوا فيه، فهدانا الله له» [۸۳٩]. «ما مسلمانان آخرین امت هستیم و در آخر زمان قرار داریم، اما روز قیامت قبل از امتهای قبلی وارد بهشت میشویم، اما قبل از ما به آنها کتاب داده شده و به ما بعد از آنها، این روز جمعه، روزی بود که خداوند ما را برای آن هدایت داد، بعد از آنکه بر آن اختلاف کردند مردمان دیگر از ما پیروی میکنند، یهودیها روز واجب خود را فردا یعنی شنبه) و مسیحیها پس فردا یعنی یکشنبه) قرار دادهاند».
وعن ابیهریره و حذیفه ب قالا: قال رسولالله ج: «أضل الله عن الجمعة من كان قبلنا، فكان لليهود يوم السبت، وكان للنصاري يوم الأحد فجاء الله بنا، فهدانا الله ليوم الجمعة، فجعل الجمعة والسبت والأحد، وكذلك هم تبع لنا يوم القيامة، نحن الآخرون من أهل الدنيا، و الأولون يوم القيامة، الـمقتضي لـهم» وفي روایة «الـمقتضي بينهم - قبل الخلائق» [۸۴۰]. «ابوهریره و حذیفه ب میگویند: پیامبر ج فرمود: خداوند کسانی را که قبل از ما بودند از روز جمعه گمراه و منحرف کرد، یهودیها روز شنبه و مسیحیها روز یکشنبه را برای خود قرار دادند، خداوند بعد از آنها ما را آورد، ما را برای روز جمعه و برکت آن هدایت داد، جمعه، شنبه و یکشنبه را قرار داد، و به همین دلیل آنها یهودیها و مسیحیها) در روز قیامت برای حساب و کتاب و غیره بعد از ما و به دنبال ما میآیند، ما مسلمانان آخرین اهل دنیا هستیم، و روز قیامت اولین کسان برای قضاوت و حساب و کتاب میباشیم».
پیامبر ج در چند جا روز جمعه را عید مینامد و از اینکه این روز را به روزه گرفتن اختصاص دهیم نهی کرده است، چون معنی عید در آن وجود دارد.
* آنچه از این حدیث فهم میشود:
پیامبر ج فرموده که روز جمعه مخصوص ما است، همچنان که روز شنبه برای یهودیها و روز یکشنبه برای مسیحیها میباشد، لام در آن جمله برای اختصاص است، و این کلام مقتضی اقتسام و تقسیمبندی میباشد، هر گاه گفته شود: «هذه ثلاثة أبواب: هذا لي، وهذا لزيد و هذا لعمرو»، این سه باب است: این برای من، این برای زید و این هم برای عمرو، این تقسیمبندی ایجاب میکند هر یک از آنها به چیزی که برای او قرار داده شده است اختصاص دارد و خاص او میشود، و هیچ کسی در آن شریک او نمیشود، پس هر زمان ما مسلمانان در عید آنها روز شنبه یا یکشنبه شرکت کنیم با این حدیث پیامبر ج مخالفت نمودهایم، این برای عید هفتگی است، برای عید سالگردی هم به همین صورت است و هیچ فرقی ندارد، این به نسبت عیدی است که با حساب و کتاب عربی صورت میگیرد پس اگر اعیاد کفار أعجمی که جز با حساب و کتاب رومی یا قبطی یا فارسی و عبری و غیره صورت نمیگیرد باید چگونه باشد؟ و باید چقدر از آنها دوری کنیم؟ [۸۴۱].
[۸۲۲] روه احمد فی مسنده، (۳/۱۰۳) و رواه ابوداود فی سننه، (۱/۶٧۵)، کتاب الصلاة، حدیث شماره (۱۱۳۴) و رواه النسائی فی سننه، (۱٧٩-۳/۱۸۰)، کتاب العیدین، و مستدرک حاکم ۱/ ۲٩۴، کتاب العیدین، و گفته: این حدیث بر شرط مسلم بوده و حدیث صحیح است، وذهبی نیز با او موافقت کرده است. [۸۲۳] رواه البخاری فی صحیحه مع فتح الباری، (۳/۲۳۲)، کتاب الجنائز، حدیث شماره (۱۳٧۴) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الجنة، حدیث شماره (۲۸٧۰). [۸۲۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۳۲-۴۳۵) مراجعه شود. [۸۲۵] رواه ابوداود فی سننه، (۳/۶۰٧)، کتاب الأیمان و النذر، حدیث شماره (۳۳۱۳) و رواه البیهقی فی سننه، (۱۰/۸۳)، کتاب النذور، و طبرانی در المعجم الکبیر، حدیث شماره: ۱۳۴۱ روایت نموده، و شیخ محمد بن عبدالوهاب میگوید: اسناد این حدیث بر شرط بخاری و مسلم میباشد، به النهج السدید، حدیث شماره: ۱۳۲ مراجعه شود. [۸۲۶] رواه ابوداود فی سننه، (۳/۶۰٧-۶۰۸)، کتاب الأیمان و النذور، حدیث شماره (۳۳۱۲) و رواه ابن حبان فی صحیحه به موارد الظمآن، ص (۲۸٩) مراجعه شود، حدیث (۱۱٩۳). [۸۲٧] به کتاب اقتضاء الصراط المسقتیم، (۱/۴۳۶-۴۴۵) مراجعه شود. [۸۲۸] بعاث مکانی در اطراف مدینه است، دو شب از آن دور است، در زمان جاهلیت واقعهای بزرگ میان اوس و خزرج در آن روی داده است. مردم زیادی از بزرگان این دو قبیله در آن کشته شدند. به صحیح بخاری با فتح الباری، کتاب مناقب الأنصار، حدیث شماره: ۳٧٧٧ و البداية والنهاية ۳/ ۱۶۲ و معجم البلدان ۱/ ۴۵۱ مراجعه شود. [۸۲٩] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۴۴۵)، کتاب العیدین، حدیث شماره (٩۵۲) و رواه مسلم فی صحیحه، کتاب الصلاة العیدین، حدیث شماره (۸٩۲). [۸۳۰] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری (٧/۲۶۴)، کتاب مناقب الأنصار، حدیث شماره (۳٩۳۱). [۸۳۱] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۴٧۴)، کتاب العیدین، حدیث شماره (٩۸٧) و مسلم، حدیث شماره (۸٩۲). [۸۳۲] رواه احمد فی مسنده، (۱/۱۲۳) و رواه ابوداود فی سنن، (۱/۴۱۱)، کتاب الصلاة، حدیث شماره: (۶۱۸)، و سنن ترمذی، حدیث شماره: ۳، ابواب الطهارة، و سنن ابن ماجه، حدیث شماره: ۲٧۵، ابواب الطهارة، و مستدرک حاکم، ۱/ ۱۳۲ کتاب الطهارة، اسناد این حدیث بر شرط مسلم است اما شیخین آن را روایت نکردهاند. و ذهبی نیز با او موافق است. [۸۳۳] رواه احمد فی مسنده، (۴/۱۵۲) و رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۸۰۰)، کتاب الصیام، حدیث شماره (۱۱۴۱) از نبیشه هذلی، و سنن ابوداود، کتاب الصوم، حدیث شماره:۲۴۱٩، و سنن ترمذی، ابواب الصوم، حدیث شماره:٧٧۰، و گفته: حدیث حسن صحیح است، و سنن نسائی، کتاب مناسک الحج، باب النهی عن صوم یوم عرفه، و مستدرک حاکم ۱/ ۴۳۴، و گفته: حدیث بر شرط مسلم است اما او را روایت نکردهاند. [۸۳۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۴۵-۴۴٩) مراجعه شود. [۸۳۵] نجران در نقطه مقابل یمن در اطراف مکه قرار دارد، منسوب به نجران بن یعرببن قطحان است، در زمان پیامبر ج در آن جا کعبه و اسقفهای زیادی وجود داشتند، و پیامبر آنان را به مباهله فرا خوانده بودند، اصحاب اخدود در آن جا بودهاند و تا اکنون آثار ایشان باقی است، فعلا نجران تابع کشور عربستان سعودی میباشد و حدود نه صد کیلومتر از ریاض فاصله دارد، و در راه وادی الدواسر میباشد. به معجم البلدان ۵/ ۲۶۶ مراجعه شود. [۸۳۶] کشور بحرین ساحل دریا است بین بصره و عمان قرار دارد. به معجم البلدان ۱/ ۳۴۶ مراجعه شود. [۸۳٧] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۴٩-۴۵۰) مراجعه شود. [۸۳۸] رواه البخاری فی صحیحه المطبوع مع فتح الباری، (۲/۳۵۴)، کتاب الجمعه، حدیث شماره (۸٧۶) و مسلم فی صحیحه، کتاب الجمعه، حدیث شماره (۸۵۵). [۸۳٩] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵۸۵)، کتاب الجمعه، حدیث شماره (۸۵۵). [۸۴۰] رواه مسلم فی صحیحه، (۲/۵۸۶)، کتاب الجمعه، حدیث (۸۵۶) و رواه النسائی فی سننه ۳/ ۸٧، کتاب الجمعة، باب ایجاب الجمعة. [۸۴۱] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۵۰-۴۵۱) مراجعه شود.
۱- همچنانکه بیان کردیم، یهودیها، مسیحیها، و مجوسیها همیشه در شهرها و سرزمینهای مسلمانان سرانه و جزیه دادهاند و اعیاد و جشنهای خود را برگزار کردهاند، و چیزی که باعث برگزاری آن عیدها باشد در بعضی از نفسها وجود داشت، اما در زمان مسلمانان سابقین هیچ کسی وجود نداشت در هیچ مورد و چیزی از این عیدها با آنها شرکت کند و یا حضور داشته باشد. اگر واقعاً مانعی به صورت نهی و کراهت در نفس آنان جای نداشت آنها حتماً شرکت میکردند و این شرکت و حضور گسترده هم میشد، و تنها مانع و بازدارنده دین بود پس دانستهاند دین اسلام مانع از موافقت با این کار آنها میباشد و این امری مطلوب و پسندیده است.
۲- در بیان شرایط عمر فاروق س برای اهل کتاب بیان شد که تمام صحابه و سایر فقهای بعد از آنها بر آن اتفاق نظر داشتند که اهل ذمه ـ اهل کتاب ـ نباید در دارالإسلام اعیاد و جشنهای خود را آشکارا و ظاهری انجام دهند، که آن عیدها را شعانین [۸۴۲] و باعوث [۸۴۳] مینامیدند.
زمانی که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که آشکار کردن این عیدها ممنوع است و جایز نمیباشد، چگونه برای مسلمان صحیح و درست است آن را انجام دهد؟ آیا اگر یک مسلمان آن را آشکارا انجام دهد و در آن شرکت کند از فعل کفار قبیحتر و خطرناکتر نیست؟! و ما مسلمانان آنها را به این خاطر از اظهار آن عید منع میکنیم چون در آن فساد و بیبند و باری وجود دارد، این فسادها هم یا معصیت و گناه هستند، و یا شعار و مقدمۀ معصیت میباشند، حالا با هر فرضی، انسان مسلمان نباید معصیت و یا چیزی که مقدمه و شعار معصیت است انجام دهد چون از آن منع شده است، و این اندازه از شر و بدی برای انجام و شرکت در این عیدها کافی است که کفار برای اظهار و آشکار کردن آنها جرئت پیدا میکنند و قوت قلب میگیرند، در حالی که شامل شر و بدی و فسادهای بسیار زیادی میباشد!!! [۸۴۴].
[۸۴۲] اولین یکشنبه روزه آنها است، برگ زیتون و برگهای دیگری را میآورند، و گمان میکنند چنین چیزی برای حضرت عیسی ÷ زمانی که وارد بیتالمقدس شد بوجود آمده است، بر قاطری سوار بود امر به معروف و نهی از منکر میکرد که مردم علیه او شوریدند و غوغا کردند، و یهودیها گروهی را دستور داده بودند با عصا او را میزدند، آن عصا برگ درآورد و آنها برای مسیح سجده بردند عید شعانین مشابهه این کار است. به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٧۸) مراجعه شود. [۸۴۳] روزی بود که مسیحیها در آن خارج میشدند و گردهمآیی به وجود میآوردند، همچنان که مسلمانان در عید فطر و قربان خارج میشدند، از هر سو و طرفی میآمدند. به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۳۲۱) و احکام اهل الذمه ۲/ ٧۲۱ مراجعه شود. [۸۴۴] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۵۴) مراجعه شود.
گفته عمر فاروق س که میفرماید: زبان عجمها را یاد نگیرید، و روز عید مشرکین به کلیساهای آنان نروید، چون خشم و غضب خدا بر آنها نازل میشود [۸۴۵].
قول عمر فاروق : از دشمنان خدا در عیدها و جشنشان دوری کنید [۸۴۶].
قول عبدالله بن عمر ب که میفرماید: هر کس در شهر و یا سرزمین عجمها سکونت گزیند و منزل و خانه درست کند، نوروز آنها را انجام دهد، و در مراسم و تجمعهای شادی آنان شرکت کند و از آنها تقلید نماید و تا زمان مرگ به همین صورت باشد در روز قیامت با آنها محشور میشود [۸۴٧].
محمدبن سیرین میگوید: هدیهای به مناسبت نوروز برای علی مرتضی س آورده شد، گفت: این چیست؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین این روز نوروز است، گفت هر روز را فیروز کنید، اسامه میگوید دوست نداشت بگوید نوروز [۸۴۸].
بیهقی گفته است: در این روایت به صراحت وارد شده اختصاص روزی را که شریعت مخصوص نگردانیده مکروه است [۸۴٩].
براساس آنچه از آثار ذکر شده گذشت، درمییابیم که عمر فاورق س از یاد گرفتن زبان آنها و مجرد وارد شدن به کلیساهای آنان در روز عید نهی کرده است، پس انجام بعضی از افعال و کردار آنان باید چگونه باشد؟! و یا اگر قسمتی از عبادت آنها انجام شود؟
آیا انجام بعضی از اعمال عید آنها از داخل شدن و شرکت کردن در عید آنان بزرگتر و خطرناکتر نیست؟
زمانی که روز عید به خاطر اعمالی که انجام میدهند خشم و غضب خدا بر آنان نازل میشود، پس کسی که در عمل و یا بعضی از کارها با آنها شرکت میکند و یا حضور مییابد آیا این عقوبت و عذاب بر او وارد نمیشود؟ سپس میگوید: از دشمنان خدا در روز عیدشان دوری کنید، آیا این سخن نهی از دیدار با آنها و نهی از شرکت در اجتماع آنها نیست؟ پس حال آن کسی که اعمال آنها را انجام میدهد چگونه است؟
و اما عبدالله بن عمر س به صراحت بیان میکند که هر کس در سرزمین آنان خانه درست کند و مراسم عید نوروز و جشن آنان را انجام دهد و از آنها تقلید نماید و تا زمان مرگ این کار را ادامه دهد و توبه نکند با آنها حشر میشود، از این مطالب فهمیده میشود که بر اساس نظر ابن عمر س با مشارکت در مجموع این کارها آن فرد کافر میشود، و یا او را دچار معصیت مینماید، چون اگر برای استحقاق عقوبت مؤثر نبود درست نبود جزئی از مقتضی قرار داده شود، چون چیزی که مباح باشد باعث عقوبت نمیشود، و ذم بعضی مشروط به ذم بعضی دیگر نیست، چون أبعاضی که ذکر شده است مقتضی ذم به صورت منفرد میباشد، و به این خاطر - والله اعلم - گفته است هر کس در شهر و سرزمین آنها خانه درست کند و سکونت گزیند، چون آنان در زمان عبدالله بن عمر و سایر صحابهها از اظهار عیدهایشان در دارالإسلام ممنوع شده بودند و اجازۀ آن را نداشتند، و هیچ یک از مسلمانان از عید آنان تقلید نمیکرد و خود را به آنها شباهت نمیداد، و تنها این بود که در سرزمین مسلمانان صورت میگرفت؛ چون در سرزمین مسلمانان قرار داشتند.
و اما علی مرتضی س موافقت در نام عیدی که مخصوص آنان بود را مکروه میدانست، حال موافقت در عمل با آنان را چگونه میداند [۸۵۰]؟
دلایلی از اعتبار عبرتها و پندها) که به چند صورت است، از جمله:
* وجه اول
اعیاد و جشنها جزو شریعت و از مناهج و مناسک میباشد، و خداوند سبحان در مورد آن میفرماید:
﴿لِّكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكًا هُمۡ نَاسِكُوهُ﴾[الحج: ۶٧].
«برای هر ملتی برنامهای ویژه، جهت معاملات و عبادات با توجه به شرایط زمان و مکان) قرار دادهایم، که برابر آن رفتهاند و بدان عمل کردهاند».
مانند قبله، نماز و روزه، هیچ فرقی میان مشارکت آنها در عید و مشارکت آنها در سایر مناهج و عبادتهای دیگر نیست، موافقت در تمام عید، موافقت با کفر است، و موافقت در بعضی از فرعهای آن، موافقت در بعضی از شعبههای کفر میباشد، بلکه عیدها از خصوصی ترین ویژگیهای هستند که شرایع و ادیانها بوسیلۀ آن از یکدیگر جدا میشوند، و آشکارترین و ظاهرترین شعایر را دارا میباشند، پس موافقت با آن مواقت با مهمترین شرایع کفر میباشد، و شکی نیست در مجموع با وجود شرایط موافقت با آن گاهی به کفر منتهی میشود. و اما شروعکنندۀ آن کمترین حالتش این است که معصیت و گناه میباشد. و به این اختصاص پیامبر ج اشاره کرده است، آنجا که میفرماید: «إن لكل قوم عيداً وإن هذا عيدنا» «برای هر ملتی عیدی وجود دارد و این عید ما است».
مشارکت در عید کفار از مشارکت در پوشیدن زنار لباسی است که مجوسی یا مسیحی به کمر خود میبندند)) [۸۵۱]( و امثال آن که از نشانههای آنان است قبیحتر و خطرناکتر است، چون این علامت و نشانه وضعی است و از دین به شمار نمیرود، و هدف از آن تنها جدایی میان کافر و مسلمان است، اما عید و توابع آن جزو دین به شمار میروند پس موافقت با آن، موافقت با چیزی است که سبب خشم و عقاب و عذاب خدا میباشد.
عید کفار شریعتی از شرایع کفار است، و یا عبادتی از عبادتهای آنان میباشد، پس موافقت در آن مانند سایر شعایر و عبادات کفر حرام و ممنوع است) [۸۵۲](.
* وجه دوم
آنچه آنها در عید و جشنشان انجام میدهند معصیت خداوند میباشد، چون یا بدعت است، یا منسوخ میباشد، مثل نماز خواندن مسلمان بهسوی بیتالمقدس با وجود آنکه عمل شایستهای است ولی نسخ شده است. این زمانی است که آنچه انجام میشود از چیزهایی باشد که بوسیلۀ آن عبادت و دینداری میشود، و اما مسایلی که به عادتها تعلق میگیرند مانند طعام، لباس، بازی و شادی همۀ اینها تابع آن عید دینی هستند، همانطور که در دین اسلام هم تابع هستند. پس به منزلۀ این میشود که بعضی از مسلمانان عیدی را ایجاد کرده باشند و برای برگزاری آن به صحرا و دشت بروند و در آن عبادات و عاداتی از جنس آنچه که در عید فطر و قربان انجام میشود انجام شود، و یا اینکه چیزی گذاشته شود و به دور آن طواف کنند و مراسم حج انجام داده شود، و برای کسی که این کار را میکند طعام و غیره درست شود.
اگر مسلمان چنین کاری را انجام دهد، آن روز عادت خود را تغییر داده است، همانطور که اهل بدعت در امور عادی یا در بعضی از آن عادت خود را بوسیلۀ درست کردن طعام، زینت دادن لباس، خرج و مخارج زیاد و غیره تغییر میدهند، بدون اینکه به این عادت نوبنیاد قصد عبادت داشته باشند، آیا این کار از قبیحترین و زشتترین منکرات نیست؟ به همین صورت موافقت با این انسانهایی که مغضوب علیهم و ضالین هستند خطرناکتر و شدیدتر میباشد.
اهل کتاب یهود و نصاری) بر دین مبتدع و منسوخ خود استوار و به آن اقرار میکنند و آن را سرّی نگه میدارند، و انسان مسلمان به چیزی که مبتدع و منسوخ باشد نه به صورت سرّی و نه به صورت آشکار اقرار نخواهد کرد و آن را به رسمیت نمیشناسد، و اما مشابهت و تقلید از کفار مثل مشابهت و تقلید از اهل بدعت و حتی خطرناکتر و بدتر میباشد) [۸۵۳](.
* وجه سوم
اگر انجام کارهای اندکی از آن عیدها و غیره درست تلقی شود به انجام کارهای زیاد منجر میشود، سپس هر زمان چیزی شایع شود مردم عوام وارد آن میشوند و اصل آن را فراموش میکنند بطوری که برای آنها به عادت و حتی عید تبدیل میشود، و به عید خداوند شباهت پیدا میکند حتی بر آن برتری پیدا میکند به طوری که نزدیک است به مرگ اسلام و حیات کفر منتهی شود، همچنان که شیطان برای بسیاری از کسانی که ادعای اسلام میکنند کارهایی را زیبا جلوه داده است مثل آنچه که در اواخر روزۀ مسیحیها انجام میشود، مثل هدایا و شادیها و خرجها و پوشاندن لباس به فرزندان و غیره که مانند عید مسلمانان شده است، حتی کشورها و شهرهایی به کشورها و شهرهای مسیحیها چسبیده و همسایه هستند که علم و آگاهی و ایمان آنها کم و اندک است این عید کفار بر عید خودشان غلبه دارد و از عید خدا و رسول خدا ج بیشتر در قلب شان جای دارد، و از آنها برایشان شیرینتر است.
مشابهت و تقلید به کفر منتهی میشود، و یا غالباً به معصیت میانجامد، و یا به هر دو منتهی میشود، که در آن هیچ مصلحتی نیست، و هر چه به اینها منتهی و منجر شود حرام است، پس مشابهت و تقلید حرام هستند، و در مقدمۀ دوم هیچ شکی نیست، پیگیری و بررسی در موارد و مصادر شریعت بر این مطلب دلالت دارد که هر چه به کفر منتهی شود چه به صورت غالب، چه خفی و سری و چه به صورت کلی، حرام است.
مقدمۀ اولی واقعیت بر آن شهادت دارد و بر هیچ بینا و نابینایی پوشیده نیست که منتهی شدن به کفر امری طبیعی میباشد، که شارع حکیم آن را در عموم سد ذرایع و پیشگیریها ملاحظه کرده است، همانطور که شیخ الإسلام ابن تیمیه / در کتاب «اقامة الدلیل علی ابطال التحلیل» آن را بیان کرده و توضیح داده است) [۸۵۴](.
* وجه چهارم
عیدها و مراسم در مجموع منافع بزرگی برای دین و دنیای مردم دارند، همچنان که بوسیلۀ نماز، زکات، روزه و حج نفع و سود میبرند، به همین دلیل هر دین و شریعتی آن را در خود جای داده و آن را آورده است، خداوند میفرماید:
﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكٗا لِّيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ﴾[الحج: ۳۴].
«ما برای هر ملتی قربانی را مقرر کردهایم، تا به نام خدا چهارپایانی را ذبح کنند که خدا به آنها عطا نموده است».
و خداوند میفرماید:
﴿لِّكُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَكًا هُمۡ نَاسِكُوهُ﴾ [الحج: ۶٧].
«برای هر ملتی برنامهای جهت معاملات و عبادات) قرار دادهایم که برابر آن رفتهاند و بدان عمل کردهاند».
و خداوند میفرماید:
﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي﴾[المائدۀ: ۳].
«امروز احکام) دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم».
به همین خاطر خداوند این آیه را در بزرگترین عیدهای این امت پاک نازل کرده است، چون هیچ عید و جشنی در نوع خود که زمان و مکان را در خود جمع کرده از آن بزرگتر نیست و آن عید قربان میباشد، و هیچ خبر و اعلانی از نوع خود از این روز مهمتر نیست و نخواهد بود که عموم مسلمانان را فراخواند و خداوند کفر و اهلش را نفی و مردود کرد.
حالت جسم انسان طوری است که اگر گرسنه شد نیاز خود را از غذایی که به او رسیده میگیرد و چون سیر شد از طعام دیگری بینیاز میشود، حتی نمیتواند از آن بخورد مگر با ناراحتی و تکلف، که بیشتر اوقات باعث ناراحتی و ضرر او میشود و نفعی برای او نخواهد داشت، و در واقع غذای او نیست و باعث تقویت او نخواهد شد. بندگان خدا هم هر گاه از اعمال و کارهای غیر شرعی بعضی از نیازهای خود را بگیرند رغبت و علاقۀ ایشان به امورشرعی و واقعی کم خواهد شد و از آنها سود نمیبرند، و به مقداری کم میشود، بر خلاف کسی که تمام همت و ارادهاش را صرف کارهای شرعی و مشروع مینماید، این فرد محبت و علاقه و منفعت خود را در این امور مشروع میداند و دین و اسلام خود را کامل و تمام گردانیده است.
به همین خاطر فردی که به امور غیر شرعی علاقه دارد) برای آرامش و اصلاح قلبش بیشتر به قصاید و اشعار گوش میدهد، و شوق و علاقهاش به شنیدن قرآن کریم کم میشود، حتی بعضی اوقات از شنیدن آن ناراحت میگردد. به همین دلیل شریعت اسلام بر کسی که بدعتی را بوجود میآورد به شدت سخت گرفته و آن را بسیار بد و زشت میداند، چون اگر طوری بودی که ترک بدعت کافی بودی، نه به ضرر و نه به نفع شخص بودی، آن وقت کار آسان و ساده بود، اما بلا و مصیبت آن جا است که بدعت برای او باعث فساد است، از جمله باعث نقص منفعت شریعت در حق او میگردد، چون قلب انسان نمیتواند هم عوض و هم معوض منه را در خود جای دهد و گنجایش هر دو را ندارد.
به همین خاطر پیامبر ج در مورد عیدهای جاهلیت میگوید:
«إن الله قد أبدلكم بهما يومين خيراً منهما») [۸۵۵](. «خداوند به جای این دو روز عید زمان جاهلیت، دو روز بهتر و خوبتر برای شما داده است».
تغذیهی قلب با این کارهای بدعت مانع میشود که نهایت تغذیه و قوت را به وسیلۀ این اعمال صالح و پرمنفعت شرعی کسب کند، در نتیجه حال و وضعیتش بدون اینکه احساس کند تباه میشود، همچنان که جسمش بوسیلۀ غذاهای فاسد و کثیف بدون اینکه خودش احساس کند از بین میرود، با این توضیح بعضی از ضررهای بدعت روشن و آشکار میشود) [۸۵۶](.
* وجه پنجم
مشابهت به اهل کتاب و کفار در بعضی از اعیاد آنان و تقلید از آنها به خاطر وجود باطل و فسادهایی که در آن وجود دارد باعث خوشحالی قلب و سرور آنها میشود، به خصوص زمانی که این کفار زیر سلطۀ جزیه و تحقیر مسلمانان باشند، چون مشاهده میکنند مسلمانان ویژگیها و خصوصیات دین آنان را در خود قرار داده و جزئی از آن را انجام میدهند، این سبب قوت قلب و سعۀ صدر آنان میگردد، و خیلی اوقات اگر برایشان فرصت دست دهد آنها را طعام میدهند و ضعیفان و فقرا را خوار و ذلیل مینمایند، که این امر و کاری محسوس و مشهود است، که انسان عاقل از آن غافل نیست. پس چگونه جایز و درست است بدون دلیل به آنها احترام گذاشت در حالی که شریعت و دین تحقیر و ذلت در برابر مسلمانان را برای آنها قرار داده است؟
* وجه ششم
آنچه کفار در عیدهای خود انجام میدهند بعضی از آنها کفر، و بعضی حرام، و بعضی مباح میباشد به شرطی که از مفسدۀ مشابهت خالی باشد. جدایی میان این حالتها غالباً آشکار و روشن است، اما بعضی اوقات برای عموم مردم روشن نیست و آن را نمیدانند، مثلاً مشابهت و تقلید در چیزی که روشن و معلوم نیست، برای انسان عالم حرام است، اما انسان عامی و بیسواد فکر میکند که فقط مشابهت و تقلید در کارهای حرام ممنوع است، اینجا است که مردم عوام مرتکب حرام میشوند، فرق میان این صورت و صورت سوم جلوگیری، پیشگیری) این است که آنجا گفتیم موافقت در کارهای کم و اندک به موافقت کارهای زیاد و بیشتر منتهی میشود، ولی در اینجا جنس و نوع موافقت نسبت به عموم دین خودشان برای آنها روشن نیست و آن را نمیدانند، به طوری که معروف و منکر را تشخیص نمیدهند، آن حالت بیانگر این است که با خواست و ارادۀ خود دنبال آرزوهایش میرود، و در این صورت قلبها به اعتقادات خود نادان میباشند.
* وجه هفتم
خداوند بنیآدم و سایر مخلوقات را بین دو چیز متشابه که برای هر دو تغییرپذیر است خلق کرده است، هر زمان متشابهت بیشتر باشد تغییر در اخلاق و صفات کاملتر و تمامتر میشود، به طوری که تشخیص آن دو از یکدیگر جز با چشم ممکن نخواهد بود، پس مشابهت و مشارکت در کارهای ظاهری باعث میشود که مشابهت و مشارکت در امور باطنی و درونی نیز به صورت مخفیانه و تدریجی و غیرمحسوس صورت پذیرد.
این امر در یهودیها و مسیحیها که با مسلمانان معاشرت داشته و زندگی کردهاند ظاهر و آشکار میشود، آنها از دیگر کفار، دارای کفر کمتری هستند، و مسلمانانی که زیاد با یهودیها و مسیحیها معاشرت داشتهاند نسبت به مسلمانان دیگر دارای ایمانی ضعیفتر و کمتری هستند، مشارکت در هدایت ظاهری باعث تناسب و الفت میشود با اینکه از نظر زمانی و مکانی هم دور باشند.
تقلید از عیدهای آنان - با اینکه کم هم باشد - باعث کسب نوعی از اخلاق آنها میشود، در حالی که اخلاق آنان مورد لعنت قرار گرفته است، و هر چیزی که باعث فساد مخفی و غیر منظم شود حکم به آن تعلق میگیرد و حکم تحریم برای آن صادر میگردد، پس میگوییم: مشابهت و تقلید از ظاهر سبب و مظنۀ مشابهت و تقلید از عین اخلاق و افعال مذموم آنها میشود، حتی سبب میشود در اصل اعتقادات هم از آنان تقلید نمایند، که تأثیر آن ظاهر نمیشود و کنترل نخواهد شد، و عین فسادی که از مشابهت و تقلید پیدا میشود بعضی اوقات ظاهر و منظم نخواهد شد، و چون پیدا شد دیگر زوال و از بین رفتن آن محال خواهد شد، و هر چیزی که باعث چنین چیزی شود قانونگذار خدا و رسول ج او) آن را حرام کردهاند، همانطور که اصول ثابت و مقرر بر این مطلب دلالت دارند و صراحتاً آن را بیان کردهاند) [۸۵٧](.
* وجه هشتم
مشابهت در ظاهر و تقلید ظاهری نوعی مودت و محبت را ایجاد میکند و در باطن نیز باعث محبت و دوستی میشود، همچنان که محبت باطنی و درونی سبب مشابهت ظاهری میشود، که تجربه و مشاهدات این را ثابت کرده است، حتی دو نفر اگر از یک شهر و دیار باشند سپس به شهر و دیار غربت بروند میان آنها مودت و الفت زیاد پیدا خواهد شد، و اگر چنانچه در شهر خود بودند همدیگر را نمیشناختند و یا حتی با همدیگر سخن هم نمیگفتند و با هم قهر میشدند، به همین صورت صنعتگران دنیوی هم با یکدیگر نوعی الفت و محبت و همبستگی دارند که غیر آنها چنین وضعیتی ندارند، پادشاهان و رؤسا هم با اینکه از نظر ممالک و دیار از همدیگر دور باشند با همدیگر محبت و الفت دارند مگر اینکه دین و یا هدفی خاص مانع این محبت و علاقه شود.
پس زمانی که مشابهت و تقلید در امور دنیوی باعث محبت و دوستی با کفار میشود، پس مشابهت و تقلید در امور دینی باید چگونه باشد؟ که قطعاً باعث محبت و الفت بیشتری خواهد شد، و روشن است که محبت و دوستی با آنان با ایمان منافات دارد و سبب نفی ایمان میشود.
خداوند میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ٥٢ وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِينَ أَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَيۡمَٰنِهِمۡ إِنَّهُمۡ لَمَعَكُمۡۚ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَأَصۡبَحُواْ خَٰسِرِينَ٥٣﴾[المائدۀ: ۵۱-۵۳].
«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید) ایشان برخی دوست برخی دیگرند و در دشمنی با شما یکسان و برابرند) هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد و آنان را به سرپرستی بپذیرند) بیگمان او از زمرۀ ایشان به شمار میرود و شک نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمیکند. میبینی کسانی که بیماری ضعف و شک و نفاق) به دل دارند، در دوستی و یاری با یهودیان و مسیحیان) بر یکدیگر سبقت میگیرند و میگویند: میترسیم که روزگار برگردد و) بلایی بر سر ما آید و به کمک ایشان نیازمند شویم) امید است که خداوند فتح مکه) را پیش بیاورد یا از جانب خود کاری کند و دشمنان اسلام را نابود و منافقان را رسوا نماید) و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتهاند پشیمان گردند. آنگاه که فتح و پیروزی فرارسد) مؤمنان میگویند آیا اینان همان کسانی هستند که با شدت و با حدّت به خدا سوگند میخوردند و میگفتند ما بر آیین شماییم و همچون شما مسلمانیم و) با شما هستیم! دروغ گفتند و) کردارشان بیهوده و تباه گشت و رنجشان بر باد رفت و تلاششان هدر رفت) و زیانکار شدند».
خداوند آنچه سبب خواری و ذلت اهل کتاب شده بیان میکند و میفرماید:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ٧٩ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ أَن سَخِطَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَفِي ٱلۡعَذَابِ هُمۡ خَٰلِدُونَ٨٠ وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٨١﴾ [المائدۀ: ٧۸-۸۱].
«کافران بنیاسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شدهاند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته از فرمان خدا) سرکشی میکردند و در ظلم و فساد) از حد میگذشتند. آنان از اعمال زشتی که انجام میدادند دست نمیکشیدند و همدیگر را از زشتکاریها نهی نمیکردند و پند نمیدادند. و چه کار بدی میکردند! بسیاری از آنان را میبینی که کافران را به دوستی میپذیرند چه توشۀ بدی برای خود پیشاپیش به آخرت) میفرستند! توشهای که موجب خشم خدا و جاودانه در عذاب دوزخ) ماندن است. اگر آنان به خدا و پیغمبر اسلام) و آنچه بر او از قرآن) نازل شده است ایمان میآوردند، به سبب ایمان راستین هرگز) کافران را به دوستی نمیگرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارج هستند».
خداوند بیان کرده است که ایمان به خدا و پیامبر ج و آنچه بر او نازل شده است مستلزم عدم دوستی و محبت با آنان میباشد، پس ثبوت دوستی و محبت با آنان موجب عدم ایمان میشود، چون عدم لازم مقتضی عدم ملزوم است.
خداوند میفرماید:
﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُ﴾[المجادلۀ: ۲۲].
«مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیامبرش دشمنی ورزیده باشند هر چند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیلۀ ایشان باشند. چرا که مؤمنان، خدا بر دلهایشان رقم ایمان زده است، و با نفخۀ ربّانی خود یاریشان داده است و تقویتشان کرده است».
خداوند خبر داده است که مؤمنی پیدا نمیشود که کافری را دوست داشته باشد، هر کسی کفار را دوست داشته باشد مؤمن نیست، مشابهت و تقلید ظاهری مظنۀ محبت است پس حرام میباشد، همانطور که بیان شد و مثال هم آورده شد) [۸۵۸](.
شیخ الإسلام ابن تیمیه / میگوید: بدان که صورت و شکلهای فساد در مشابهت و تقلید کفار زیاد هستند، پس خوب است به آنچه بیان کردیم اکتفا کنیم) [۸۵٩](.
از آنچه گذشت برایمان روشن گردید که تشبه به کفار و تقلید از آنان به صورت عموم و خصوصی - در اعیاد و جشنهایشان - حرام است و با ایمان منافات دارد، و قرآن، سنت پیامبر ج، اجماع، آثار و اعتبار این مطلب را ثابت میکنند و بر آن دلالت دارند که بیان آنها گذشت.
پس ای برادر و خواهر مسلمان از تشبه به کفار و اهل کتاب و غیره دوری کن و از عواقب این کار بترس، نه در عادات و نه در عبادات و تقالید دیگر، نه به صورت ظاهری و نه باطنی از آنها پیروی مکن، چون هر کس به قوم و ملتی تشابه پیدا کند از آن قوم است و روز قیامت با آنها محشور میشود.
و بر شما لازم و واجب است کسی را که مشاهده میکنید از آنها تقلید میکند و خود را به آنها شباهت میدهد به نحو احسن راهنمایی و نصیحت کنید، شاید شما سبب شوید این فرد مشابهت و تقلید با آنان را ترک کند و با این عمل خیر از طرف خداوند اجر و ثوابی به شما برسد.
علیالخصوص اینکه اغلب مقلدین از روی اعتماد و باور این کار را انجام نمیدهند، بلکه تنها تقلید کورکورانه است، که عوامالناس و جاهلان آن را انجام میدهند.
آنچه بر انسان مسلمان واجب است این است که از نفس خود و کسانی که تحت قدرت و سیطرۀ او هستند شروع کند، هر چه که تشبه به کفار و تقلید از آنها و غیر آنها است ترک کند، و کسانی را که به تقلید و تشبه به آنها مبتلا گشتهاند نصیحت و توجیه نماید، چون تقلید و تشبه به آنها منکری است که واجب است به اندازۀ طاقت و توان انسان تغییر داده شود، یا با دست و قدرت آن را تغییر دهد، اگر توانایی نداشت با زبان، اگر نتوانست با قلب که این هم ضعیفترین مرحلۀ ایمان است.
حکام، علما و طلاب علوم دینی مسئولیت بیشتری به نسبت غیر خود برای تغییر و انکار این منکر و غیر آن دارند چون قدرت و توان آن را دارا میباشند، حکام بوسیلۀ قدرت، و علما بوسیلۀ علم و آگاهی.
هر زمان قدرت و علم با هم جمع شوند تلاش بیشتر و فایده و نفع زیادتری برای نابود ساختن بدعت و آشکار کردن سنت صحیح نبوی ج در این قضیه خواهد داشت. که شواهد زیادی در تاریخ برای اثبات این قضیه وجود دارد.
وصلی الله علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجـمعین.
پایان[۸۴۵] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۳۴)، کتاب الجزیه، باب کراهیة الدخول علی اهل الذمة فی کنائسهم، رواه عبدالرزاق فی مصنفه، (۱/۴۱۱)، رقم (۱۶۰٩)، و شیخ الإسلام ابن تیمیه در اقتضاء صراط المستقیم ۱/ ۴۵۵ گفته: این اثر را بیهقی با اسناد صحیح روایت نموده است.
[۸۴۶] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۳۴) به اسناد از بخاری، کتاب جزیه، باب کراهیة الدخول علی اهل الذمه فی کنائسهم.
[۸۴٧] رواه البیهقی فی سننه، (٩/۲۳۴)، کتاب الجزیة، باب کراهیة الدخول علی اهل الذمة فی کنائسهم، و شیخ الإسلام ابن تیمیه در اقتضاء صراط المستقیم ۱/ ۴۵٧ گفته: این اثر را بیهقی با اسناد صحیح روایت نموده است.
[۸۴۸] به السنن الکبری، تألیف بیهقی، (۱/۴۵۵-۴۶۰) مراجعه شود.
[۸۴٩] به السنن کبری ٩/ ۲۳۵ کتاب الجزیه مراجعه شود.
[۸۵۰] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۵۵-۴۶۰) مراجعه شود.
[۸۵۱] به لسان العرب ۴/ ۳۳۰ مادهی (زنر) مراجعه شود.
[۸۵۲] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٧۱-۴٧۲) مراجعه شود.
[۸۵۳] به اقتضاء الصراط المستقیم مراجعه شود، (۱/۴٧۲).
[۸۵۴] در فتاوی الکبری جزء سوم، ص (۲۶۵) وجود دارد. و به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٧۳-۴۸۲) مراجعه شود.
[۸۵۵] رواه احمد فی مسنده، (۳/۱۰۳) و رواه ابوداود فی سننه، (۱/۶٧۵)، کتاب الصلاة، حدیث شماره (۱۱۳۴)، و سنن نسائی ۳/ ۱٧٩- ۱۸۰ کتاب العیدین، و مستدرک حاکم ۱/ ۲٩۴ و گفته: این حدیث بر شرط مسلم است و شیخین آن را روایت نکردهاند. ذهبی نیز با او موافق است.
[۸۵۶] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۸۲-۴۸۵) مراجعه شود.
[۸۵٧] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٧۸-۴۸۸) مراجعه شود.
[۸۵۸] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴۸۸-۴٩۰) مراجعه شود.
[۸۵٩] به اقتضاء الصراط المستقیم، (۱/۴٩۰) مراجعه شود.
مهم ترین نتایج
الحمدلله الذي بنعمته تتم الصالـحات، الذي علم الإنسان مالم یعلم. أحـمده وأشکره علی توفیقه وإعانته علی إتـمـام هذا الکتاب وأسأله الـمزید من فضه وإنعامه، وأصلی وأسلم علی خیر الـخلق نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجـمعین، ومن اتبع هداه إلی یوم الدین.
اما بعد:
مهمترین نتایجی که از لابلای کتابم در موضوع بدعتهای سالگردی بدست میآیند عبارتند از:
هر چیزی که مخالف سنت پیامبر ج باشد بدعت است، هیچ بدعتی نیکو و پسندیده نیست، هر چیزی ایجاد شود و محدث باشد بدعت است و هر بدعتی ضلالت و گمراهی میباشد.
بعضی از بدعتها کفر هستند، و بعضی هم جای اختلاف میباشند که آیا کفر هستند یا خیر؟ بعضی هم معصیت و گناه و بعضی دیگر مکروه میباشند.
اسباب و علتهای انتشار بدعتها و شایع شدن آنها درمیان مردم سکوت علما در رد نمودن این بدعتها میباشد، و همچنین بعضی از جاهلان و نادانان بدون آگاهی و علم و با پیروی از هوا و هوس نظر میدهند و از طرفی هم به سنت واقعی و صحیح پیامبر ج آگاهی ندارند.
آنچه رافضیها در روز دهم ماه محرم از حزن و ناراحتی و نوحهسرایی انجام میدهند بدعت و حرام میباشد. و از کارهای زمان جاهلیت بوده و از آن نهی شده است.
سرور و شادی در روز عاشورا، خرج و مخارج برای خانواده و سایر کارهای دیگر، و سرمه زدن و رنگ نمودن موی سر بدعتی حرام و مبارزه و مقابلۀ باطل بوسیلۀ باطل میباشد.
روزۀ روز عاشورا و همچنین تاسوعا نهم و دهم) مستحب هستند.
تشاؤم و بدفالی به ماه صفر بدعتی حرام و از بدشگونیهای شرکآمیز میباشد.
تشکیل و گرفتن مراسم میلاد پیامبر ج بدعتی حرام است و هیچگونه دلیل و اصل شرعی برای انجام آن وجود ندارد. و تمام میلادها همین حکم را دارند.
اولین کسانی که مراسم و جشن گرفتن میلاد نبوی را به وجود آوردند عبیدیها - که فاطمیها نامیده میشدند - بودند، که در اواخر قرن چهارم هجری بود، که فاسقترین و کافرترین مردم هستند، و اینکه خود را به آل بیت انتساب میدهند دروغ و افترای محض میباشد، بلکه اصلیت آنها مجوسی یا یهودی میباشد، و آنها بودند که دعوت باطنی را تأسیس کردند.
عتیرۀ ماه رجب حیوانی که در ماه رجب ذبح میشود) در بین علما محل اختلاف است، آنچه که من آن را ترجیح میدهم - والله اعلم - این است که این کار اصل و اساسی ندارد و باطل میباشد و روایاتی که در مورد آن آمدهاند منسوخ میباشند.
اختصاص ماه رجب به روزه درست نیست و هیچ دلیل شرعی برای آن موجود نیست، بلکه محدث و نوآور میباشد، و احادیثی که در این مورد روایت شدهاند یا ضعیف هستند و به آنها استدلال نمیشود و یا موضوع و ساختگی میباشند.
اختصاص ماه رجب برای عمره میان علما جای اختلاف است، آنچه من آن را ترجیح میدهم - والله اعلم - این است که این کار اصل و اساسی شرعی ندارد.
صلاة الرغائب که در اولین شب جمعۀ ماه رجب انجام میشود بدعتی منکر و حدیث روایت شده در مورد آن موضوع و ساختگی میباشد، و بعد از سال ۴۸۰ ه برای اولین بار به وجود آمد.
مراسم و جشن شب اسراء و معراج، بدعتی منکر میباشد، به خصوص اینکه هیچ دلیل معلوم و روشن نه بر ماهی که در آن واقع شده است و نه بر ده روزی که در آن روی داده است و نه بر عین آن شب وجود ندارد و به طور قطع وارد نشده است.
شب نیمۀ شعبان فضیلتهایی دارد، اما اختصاص آن به عبادت آن هم به صورت جمعی در مساجد بدعت است و اصل و اساسی شرعی ندارد، و اما اینکه شخصاً برای خود و یا با جماعتی اندک و کم بدون اینکه بر آن مداومت داشته باشند و نمازی را بخوانند درمیان علما محل اختلاف است، آنچه من آن را ترجیح میدهم - والله اعلم - این کار هم بدعت است و هیچ دلیل و مستند شرعی ندارد.
قرائت سورۀ انعام بطور کامل در ماه رمضان در یک رکعت در نماز تراویح در شب جمعه یا غیر شب جمعه بدعت است و هیچ دلیل شرعی ندارد.
نماز تراویح بعد از نماز مغرب بدعت است و شیعه آن را بوجود آوردهاند.
نماز قدر در ماه رمضان بدعتی منکر میباشد، ویژگی و خصوصیت آن این است که بعد از نماز تراویح دو رکعت را به جماعت میخوانند، سپس آخر شب تمام یکصد رکعت را میخوانند و در شبی که ظن غالب و قاطع دارند شب قدر است آن را میخوانند.
هنگام ختم قرآن در ماه رمضان قرائت تمام سجدههای تلاوت قرآن در یک رکعت بدعت است، و همچنین خواندن پشت سر هم تمام آیات دعا در آخرین رکعت نماز تراویح بعد از ختم قرآن بدعت میباشد.
مراسم یادبود غزوۀ بدر در شب هفدهم ماه رمضان بدعت است، و تشبه به مسیحیها و تقلید از آنها میباشد و از آن نهی شده است.
مستحب بودن ازدواج در ماه شوال، واما آن را به فال بد گرفتن امری باطل و هیچ اصل و اساسی ندارد.
آنچه عید ابرار نامیده میشود - که روز هشتم ماه شوال است - بدعتی منکر و قبیح میباشد.
تعّرف - اجتماع مردم در روز عرفه در مساجد برای ذکر و دعا - کاری نوآور میباشد و جمهور علما بر این نظر هستند که بدعت میباشد.
عید غدیر خم - روز هیجدهم ماه ذیالحجه - از عیدهای مبتدع میباشد و هیچ اصل و اساس شرعی ندارد، و اولین کسی که آن را بوجود آورد - طبق اطلاعات من - معزالدوله بن بُویه در سال ۳۵۲ ه بود.
تشکیل مراسم از طرف مسلمانان برای عید میلاد مسیح ÷ ، یا نوروز یا عیدهای جشن تولد، یا برای یادبود بعضی از علما و حکام، یا برای ابتدای سال هجری یا میلادی، یا برای اول قرن هجری، یا برای بعضی از عیدها و جشنهای نوآور، مانند جشنهای ملی و امثال آن، همۀ اینها تشبه به اهل کتاب و تقلید از آنها میباشد که با دلایل کتاب قرآن)، سنت، آثار و اعتبار از آن نهی شده است. علاوه بر اینکه محدث و نوبنیاد هستند و هیچ اصل و اساس شرعی و دینی ندارند.
مخالفت با اهل کتاب یهود و نصاری) و غیر آنها در عادات، و اعیاد و جشنها، در اخلاق و غیره امری مشروع و صحیح میباشد.
در پایان میگوییم:
اَلّلهم اجعل خیر أعمـالنا آخرها، وخیر أیامنا یوم لقاك، ووفقنا لـمـا تحبه وترضاه، وارزقنا السداد والرشاد، وأسبغ علینا نعمك الظاهرة والباطنة، واجعل عملنا خالصاً لوجهلك الكریم، وارزقنا اللهم الفقه في الدین وعلّمنا ما جهلنا، وانفعنا بمـا علمتنا، إنك ولی ذلك والقادر علیه، وصل اللهم وبارك علی عبدك ورسولك نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجـمعین، والـحمدلله رب العالـمین.
خداوندا، آخرین اعمال و کردار ما را خوبترین و بهترین اعمال قرار بده، و نیکوترین روز ما را روز دیدار خودت قرار ده، و به آنچه که دوست داری و به آن راضی هستی ما را موفق گردان، آنچه صحیح و درست و کامل است به ما عطا فرما، نعمتهای ظاهر و باطنی خود را بر ما فروریز، عمل ما را خالصانه به خاطر خودت قرار بده، آگاهی و فهم دینی را به ما عطا کن، و آنچه را نمیدانیم به ما یاد بده، و با آنچه به ما یاد دادهای نفع برسان، چون تو بر این کار قادر و توانا و مالک آن هستی.
اوصل اللهم وبارك علی عبدك ورسولك نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجـمعین والحمد لله رب العالـمین.
۸/۱/۱۳۸۶